فهرست
سخنی با خوانندگان
پیشگفتار
نگرشی بر مسئله غیبت
هدایت تکوینی
هدایت تشریعی
بررسی علل واسباب غیبت
واقع شدن سنّت های پیـامبران درباره حضرت مـهدی (علیـه السلام)
همگونی غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) با غیبت انبیـای گذشته
نتیجه
خوف از کشته شدن
چگونگی ارتباط غیبت با ترس از کشته شدن
کلامـی زیبا از حضرت علی (علیـه السلام)
نکاتی چند از کلام حضرت علی (علیـه السلام)
امتحان مردم
آزمایش دوران غیبت، متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند سخت ترین آزمایش ها
دشواری حفظ ایمان درون دوران غیبت
وسوسه های فکری واعتقادی درون زمان غیبت
آیـا درون زمان غیبت همـه شیعیـان دچار شک وتردید مـی شوند؟
آثار وفوائد وجود امام زمان (علیـه السلام) درون زمان غیبت
آثار وبرکات وجودی امام علیـه السلام
امام (علیـه السلام) نگهبان اهل زمـین
توضیح سخن امام (علیـه السلام)
وجود امام معصوم موجب آرامش اهل زمـین است
امنیت فکری وروحی
به دست گرفتن زمام امور جامعه
وجود امام، منشأ خیر وبرکت
علّت نیـاز مردم بـه پیـامبر وامام
احساس آرامش درون سایـه امام
امدادهای غیبی امام زمان (علیـه السلام)
امکان تشرف بـه حضور امام (علیـه السلام) درون زمان غیبت
غیبت صغری
امکان تشرف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) از نظر عقل
امکان تشرّف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) از نظر نقل
امکان مشاهده حضرت مـهدی (علیـه السلام)
چگونگی ارتباط با امام زمان (علیـه السلام) درون غیبت کبری
امام زمان (علیـه السلام) درون دوران غیبت با مردم هستند
آثار سازنده انتظار
نتیجه
ادامـه بحث امکان تشرف
پایـان غیبت صغری
دیدگاه علما ودانشمندان شیعه درون مورد امکان تشرف
امام زمان (علیـه السلام) گشاینده مشکلات
علامـه حلّی درون محضر امام زمان (علیـه السلام)
حلّ مسائل مقدّس اردبیلی (رحمـه الله)
دستگیری امام زمان (علیـه السلام) از مرحوم آیة اللّه مـیرزا مـهدی اصفهانی
حلّ مطالب شیخ انصاری (رحمـه الله) با تشرّف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام)
نتیجه
یـا أیـهَا العَزیز! مسَّنا وأهْلَنا الضُرّ وجِئْنا بِبِضاعَة مُزْجاة فَأَوْفِ لَنا الکیل وتَصَدَّق عَلَینا إنَّ اللّهَ یجْزِی المُتَصَدِّقینَ
این اثر ناقابل را بـه پیشگاه حضرت بقیة اللّه الاعظم حجة بن الحسن العسکری تقدیم مـی نمایم.
بسم الله الرحمن الرحيم
سخنی با خوانندگان
آشنایی با ابعاد مختلف شخصیت ومعارف حضرت بقیة اللّه (علیـه السلام) نـه تنـها بـه لحاظ اجتماعی وفرهنگی یک امر ضروری محسوب مـی شود، بلکه از جهت اعتقادی نیز یکی از تکالیف مـهم تک تک افراد است. متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند هر فردی با توجه بـه توان فکری وعلمـی خود، وظیفه دارد کـه در راه شناخت امام خویش بکوشد ودر انجام وظایفی کـه نسبت بـه آن حضرت دارد، کوتاهی نکند. متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند زیرا درون روایتی از رسول خدا (صلی الله علیـه وآله وسلم) وارد شده هست که هر بدون شناخت امام زمان خود از دنیـا برود، بـه مرگ جاهلیت از دنیـا رفته است(۱). سالها بعد از رحلت پیـامبر اکرم از امام صادق (علیـه السلام) سؤال شد کـه منظور از مرگ جاهلیت چیست؟ حضرتش فرمودند: متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند جاهلیت کفر ونفاق وگمراهی(۲).
بنابر این مـی توان گفت اگری امام زمان خود را نشناسد از دین واحکام الهی بهره ای ندارد. این حدیث وامثال آن، جایگاه والای ولایت را درون مجموعه معارف الهی نشان مـی دهد.
به منظور کمک بـه آشنایی هرچه بیش تر مردم با مسأله ولایت وامام زمان (علیـه السلام) محققان واندیشمندان متعهد ودلسوز درون طول تاریخ با تحمل سختی ها، کتاب های ارزشمند وآثار گرانبهایی را از خود بـه یـادگار گذاشته اند ودر هر یک از این آثار، بخشی از معارف اهل بیت (علیـه السلام) را مورد بحث وبررسی قرار داده اند.
یکی از این آثار، کتاب جلوه های پنـهانی حضرت ولی عصر (علیـه السلام) است. درون این اثر، مؤلف محترم با استفاده از روایـات اهل بیت، مطالبی را درون زمـینـه غیبت امام زمان وعلل آن، فایده امام غایب، بررسی امکان تشرف از دیدگاه عقل ونقل و… بـه نگارش درون آورده است.
واحد تحقیقات مسجد مقدّس جمکران، ضمن قدردانی از زحمات محقق گرانقدر حجة الاسلام والمسلمـین حسین علی پور افتخار دارد کـه تصحیح وویرایش متن کتاب را انجام داده وآن را آماده چاپ ونشر نموده است.
بدان امـید کـه این اثر مورد قبول قطب عالم امکان حضرت بقیة اللّه الاعظم ارواحنا فداه قرار گیرد ودر شناسایی آن حضرت نزد شیفتگان عدالت، مؤثر افتد والطاف آن جان جهان را شامل حالمان گرداند.
واحد تحقیقات مسجد مقدّس جمکران
تابستان ۱۳۸۰
پیشگفتار
اداره ورهبری عادلانـه جوامع بشری کـه آرزو وخواست همـیشـه انسان ها بوده وهست، از چنان اهمـیتی برخوردار هست که قرآن کریم، آخرین پیـام آسمانی، انگیزه بعثت پیـامبران ونزول وحی را قیـام بـه قسط وبرپایی عدالت اجتماعی درون جوامع انسانی بیـان مـی کند، چنانکه مـی فرماید:
(لَقَدْ أرْسَلنا رُسُلنا بِالْبَیناتِ وَأنزَلْنا مَعَهُمُ الْکتابَ وَالْمِیزانَ لِیقوُمَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)(۳).
«ما فرستادگانمان را با دلایل روشن فرستادیم وبا آنان کتاب ومعیـار شناخت حق از باطل را نازل کردیم که تا مردم به منظور اقامـه عدالت وقسط بپاخیزند».
با این حال، هنوز این وعده الهی واین آرزوی انسان ها محقق نشده وبشرِ تشنـه عدالت وقسط، طعمِ شیرین وگوارای آن را نچشیده است. بشر، هنوز درون انتظار سپیده دمـی بـه سر مـی برد کـه بانگ عدالت خواهی آخرین ذخیره خدا درون زمـین، یعنی حضرت مـهدی (علیـه السلام) را بشنود. آن وقت هست که انسان های ستمدیده جهان با قلب هایی آکنده از عشق وعلاقه بـه همـه خوبی ها وبا چشمانی پر از اشک شوق، از سویدای قلبشان واز سراسر وجودشان، خروش یـا مـهدی سر مـی دهند وپروانـه وار بر گرد وجود آن جناب مـی چرخند.
از آنجا کـه نومـیدی ویأس از اصلاحات واقعی درون جوامع بشری توسط حکام قدرتمند وخود سر جهان روز بـه روز رو بـه افزایش است، حتما گفت کـه اعتقاد مسلمانان بـه خصوص تربیت یـافتگان مکتب انسان ساز اهل بیت (علیـهم السلام)، درباره مصلح حقیقی جهان حضرت مـهدی (علیـه السلام) کـه برخاسته از آیـات قرآن کریم وفرمایشات پیـامبر عظیم الشأن اسلام وائمـه معصومـین (علیـهم السلام) است، ارج وجلوه ای دیگر یـافته واز یک عقیده مذهبی بـه صورت یک آرمان وآرزوی عمومـی به منظور مردم ستمدیده جهان درون آمده است.
امـید آن هست که این وعده حتمـی الهی واین خواست درونی انسان ها با غلبه دین حق بر باطل کـه قرآن کریم نوید آن را داده است(۴) با دست توانمند آخرین ذخیره وحجّت خدا تحقق یـابد وبشر درون پرتو حکومتِ عادلانـه حضرت مـهدی (علیـه السلام) راه سعادت را بپیماید وبه کمال مطلوب نایل گردد.
اینک بـه روایتی کـه از پیـامبر اسلام نقل شده وبیـانگر این حقیقت است، اشاره مـی کنیم:
ابن عباس مـی گوید کـه پیـامبر فرمود:
«خلفا واوصیـای بعد از من کـه حجت خدا بر خلق هستند، دوازده نفرند. اولین آنـها برادرم وآخرینشان فرزندم مـی باشد».
عرض شد یـا رسول اللّه! برادر شما کیست؟
فرمود: علی بن ابی طالب.
بار دیگر عرض شد: فرزند شما کیست؟
فرمود:
«مـهدی، همانی کـه زمـین را از قسط وعدل پر مـی کند، همچنان کـه از جور وظلم پر شده باشد».
سپس فرمودند:
«سوگند بـه خدایی کـه مرا بـه حق فرستاد وبشارت دهنده قرار داد، اگر از عُمرِ دنیـا جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی مـی گرداند که تا فرزندم مـهدی خروج نماید. سپس روح خدا، عیسی، از آسمان فرود مـی آید ودر نماز بـه آن حضرت اقتدا مـی کند. زمـین بـه نور وجود او (حضرت مـهدی (علیـه السلام)) روشن مـی گردد، وپرتو حکومت وسلطنت وی سراسر گیتی را فرا مـی گیرد»(۵).
از مضمون این حدیث واحادیث فراوان دیگر کـه مؤید آن هست چند نکته استفاده مـی شود:
۱ – خلفا وجانشینان پیـامبر دوازده نفرند.
۲ – اولین خلیفه پیـامبر، حضرت علی (علیـه السلام) وآخرینشان حضرت مـهدی (علیـه السلام) است. بدیـهی هست که این موضوع، صحّت اعتقادات شیعه امامـیه را کـه قائل بـه امامت ائمـه دوازده گانـه از اهل بیت پیـامبر هستند، ثابت مـی کند.
۳ – حضرت مـهدی (علیـه السلام) از اولاد وفرزندان پیـامبر است.
۴ – اصل غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) از مضمون این حدیث ثابت مـی شود.
توضیح مطلب این کـه در حدیث آمده است: «لو لم یبق من الدنیـا إلاّ یوم واحد لطوّل اللّه ذلک الیوم حتّی یخرج فیـه ولدی المـهدی»
جمله «یخرج» مـی رساند کـه ابتدا حتما غیبتی باشد که تا بعد از آن، خروج محقّق شود. با توجه بـه مضمون این جمله، شبهاتی کـه بعضی از افراد ناآگاهِ اهل سنّت، درون مورد غیبت آن حضرت مطرح مـی کنند، رفع مـی شود.
۵ – ظهور آن حضرت بعد از غیبتی طولانی، حتمـی وغیر قابل تردید است.
۶ – مضمون این حدیث نمایـانگر شخصیت عظیم وبرازنده حضرت مـهدی (علیـه السلام) است. زیرا این حدیث حاکی از این هست که آن حضرت علاوه بر آن کـه حجّت خدا بر تمام خلق مـی باشد، دارای موقعیتی هست که هیچ کدام از اولیـا وحجج الهی قبل از ایشان آن را نداشته اند. چرا کـه او بـه عنوان آخرین ذخیره خدا درون زمـین، توفیق اجرای قوانین اسلام را درون سراسر گیتی پیدا مـی کند وزمـین را درون پرتو حکومت دین حق، از عدل وداد پر مـی کند واز لوث وجود جائرین وستمگران پاک مـی سازد وبا حاکم نمودن دین اسلام، مفاد آیـه شریفه (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ)(۶) تحقّق مـی پذیرد.
آری! این همان آیـه ای هست که خداوند متعال وعده حتمـی غلبه دین اسلام بر سایر ادیـان را داده، وهنوز این وعده الهی تحقق نیـافته است.
در این جا مناسب هست فرمایشی را از امام صادق (علیـه السلام) درون مورد تأویل این آیـه مبارکه متذکر شویم:
ابو بصیر مـی گوید: از امام صادق (علیـه السلام) پرسیدم: «آیـا این آیـه تحقق یـافته است؟»
امام (علیـه السلام) فرمود: «به خدا سوگند! هنوز این آیـه محقق نشده است».
عرض کردم: «جانم بـه قربانت! کی محقق خواهد شد؟»
حضرت فرمود:
«هنگامـی کـه قائم (علیـه السلام) – انشاء اللّه – قیـام کند. زیرا درون هنگام قیـام آن حضرت، هیچ کافر ومشرکی باقی نمـی ماند جز این کـه خروج او را کراهت دارد. [آن حضرت، کافران ومشرکان را از بین مـی برد] حتی اگر کافر یـا مشرکی درون دل سنگی پنـهان شده باشد، آن سنگ، افراد مؤمن را از وجود او با خبر مـی سازد وخدا نیز زمـینـه قتل ونابودی کافران ومشرکان را بدین وسیله فراهم مـی سازد»(۷).
این جا هست که امام صادق (علیـه السلام) آرزوی درک حضور حضرت مـهدی (علیـه السلام) را نمود، واین آرزو را درون جواب سؤالی کـه از آن حضرت درون مورد تولّد حضرت قائم (علیـه السلام) مـی شود، بیـان فرمودند:
سئل أبو عبد اللّه (علیـه السلام): هل ولد القائم؟
قال: «لا، ولو أدرکته لخدمته أیـام حیـاتی»(۸).
از امام صادق (علیـه السلام) سؤال شد: «آیـا حضرت قائم متولد شده است؟»
فرمودند: «نـه، امّا اگر حضرتش را درک کنم درون تمام عمر خودم او را خدمت ویـاری نمایم». حتما اذعان کنیم کـه معرفت وشناخت ما نسبت بـه ساحت مقدّس امام زمان (علیـه السلام) ضعیف هست وباید عاجزانـه از خداوند متعال درخواست کنیم کـه توفیق شناخت ومعرفت کافی نسبت بـه آن حضرت را بـه ما عنایت فرماید. بـه این امر مـهم درون دعاهایی کـه از ائمـه معصومـین (علیـهم السلام) وارد شده، توجه شده است:
«اللهمَّ عرّفنی حجّتک فإنّک إن لَمْ تُعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی»(۹).
«پروردگارا! حجّت خویش را بـه من بشناسان. زیرا اگر حجّتت را بـه من معرفی نکنی درون دینم گمراه مـی شوم». آری! شناخت کافی وصحیح حجت خدا از اموری هست که مـی تواند راه را به منظور ظهور آن بزرگوار هموار کرده وزمـینـه حکومت جهانی اسلام را بـه رهبری یگانـه منجی عالم، حضرت حجة بن الحسن العسکری (علیـه السلام) فراهم سازد، که تا به واسطه هدایت وارشاد آن حضرت بلاد خدا، آباد وبندگان خدا، احیـاگردند چنانکه درون دعای عهد مـی خوانیم: «واعمر اللّهمَّ بـه بلادک وأحی بـه عبادک»(۱۰).
امـیدواریم هر چه زودتر آن روز گار پر شکوه فرا رسد.
آمـین رب العالمـین
پیش درآمد
نگرشی بر مسئله غیبت
یکی از موضوعات بسیـار مـهمـی کـه از دوران زندگی پیـامبر گرامـی اسلام تاکنون درون جامعه اسلامـی مورد بحث وگفتگو بوده است، موضوع غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) – آخرین وصی وجانشین آن حضرت – مـی باشد. از آن جایی کـه این موضوع از نظر پیـامبر اکرم وائمـه معصومـین (علیـهم السلام) دارای اهمـیت فراوانی است، روایـات وآثار زیـادی از ایشان درون این باره رسیده کـه از حیث کثرت درون حدّ تواتر وبلکه مافوق آن است; بـه طوری کـه از صدر اسلام تاکنون صدها اثر علمـی، تاریخی وحدیثی توسط علما ودانشمندان اسلام، اعمّ از شیعه وسنّی، درباره غیبت ومسئله مـهدویت درون اسلام بـه رشته تحریر درون آمده است.
البته علما ودانشمندان اسلام، هر یک، از زاویـه ای خاصّ، این موضوع را تجزیـه وتحلیل کرده وگوشـه ای از آن را بیـان نموده اند. درون این راستا ما نیز درون صدد آنیم کـه این موضوع مـهمّ را با عنایت خداوند متعال وبا لطف حضرت مـهدی (علیـه السلام) بـه قدر امکان مورد بحث وبررسی قرار دهیم واکنون بحث را با ارزیـابی علل واسباب غیبت آن حضرت آغاز مـی کنیم.
بدون شک هیچ پدیده ای درون جهان طبیعت، بدون علّت وسبب محقق نمـی شود. زیرا بنیـاد نظام عالم بر اساس اسباب ومسبّبات نـهاده شده هست وبرای پیدایش هر چیز، حتما علّت وسبب، مخصوص آن را جستجو کرد واز هر علّت وسبب، مسبّب ومعلول خاصّ آن را انتظار داشت.
به عبارت دیگر، بـه طور کلی پدیده ها وموجوداتی کـه در عالم محقق مـی شود دو نوع است:
۱ – پدیده های مادی
۲ – پدیده های معنوی
بدیـهی هست که هر کدام از این دو پدیده، دارای علل واسباب خاصّ خودش مـی باشد کـه در پیدایش آن پدیده، نقش دارد. قضا وقدر الهی، وجود هر موجودی را از مجرای علّت وسبب خاصّ خودش بـه وجود آورده وبرای پیدایش هر امری از امور عالم، علّت وسبب خاصّی قرار داده است.
به عنوان مثال، خداوند متعال به منظور خلقت وپیدایش انسان، اسباب وعلل مادّی وبرای هدایت وارشاد مردم، علل واسباب معنوی قرار داده است. سنّت خدا بر این هست که اگر بخواهد انسانی را خلق کند، او را از مجرای طبیعی، یعنی بـه وسیله پدر ومادر کـه دارای وجود مادی هستند، بـه وجود مـی آورد واگر بخواهد انسانی را هدایت وارشاد نماید، بـه وسیله پیـامبران ونزول وحی بر آنان ونیز با الهامات معنوی، هدایت وارشاد مـی نماید.
خداوند متعال درون راستای اه خلقت، موجودات را بـه دو نوع، هدایت وارشاد مـی کند:
۱ – هدایت تکوینی
منظور از هدایت تکوینی آن هست که خداوند هر موجودی را کـه مـی آفریند، او را بـه سوی اهی کـه برای آن آفریده است، هدایت مـی کند; چنانکه حضرت موسی (علیـه السلام) درون جواب سؤال فرعون کـه پرسید: پروردگار شما کیست؟ فرمود:
(رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کلَّ شَیء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی).(۱۱)
«پروردگار ما،ی هست که همـه موجودات عالم را از نعمت وجود، برخوردار ساخت وسپس بـه راه سعادت وکمال هدایت کرد».
بنابر این، هدایت تکوینی خداوند، هدایتی هست که نسبت بـه همـه موجودات عالم جریـان دارد.
۲ – هدایت تشریعی
هدایت تشریعی عبارت از آن هست که خداوند به منظور موجوداتی کـه از نعمت عقل وشعور برخوردارند – مانند انسان – برنامـه وقانون قرار داده وآنان را موظّف بـه اجرا وعمل بـه آن نموده است; لکن حتما دانست کـه خداوند، هدایت تشریعی خود را بـه واسطه نزول وحی وفرستادن پیـامبران بـه مردم ابلاغ مـی کند وپیـامبران را از مـیان مردم انتخاب مـی فرماید; چنانکه آیـات بسیـاری درون قرآن کریم(۱۲) شاهد وگواه این مطلب است. بـه عنوان نمونـه، یک آیـه را با توجه بـه شأن نزول آن، کـه مناسبت بیشتری با بحث دارد، ذکر مـی کنیم:
(وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أئمَّةً یـهْدُونَ بِأمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیـاتِنَا یوقِنُونَ)(۱۳).
«واز آنان ا وپیشوایـانی قرار دادیم کـه مردم را بـه امر ما هدایت کنند. زیرا کـه آنان درون راه هدایت بـه حق، صبر وشکیبایی د وبه آیـات ما یقین داشتند».
گر چه ظاهر این آیـه مربوط بـه امم گذشته وسفرای بنی اسرائیل است، ولی امام باقر (علیـه السلام) درون تفسیر وبیـان این آیـه کریمـه مـی فرمایند:
«این آیـه بـه خصوص درباره ا از فرزندان حضرت فاطمـه (علیـها السلام) نازل شده است»(۱۴).
از مضمون این آیـه وسایر آیـاتی کـه در مورد هدایت تشریعی آمده هست واز فرمایشات معصومـین (علیـهم السلام) کـه در تفسیر آن آیـات رسیده است، استفاده مـی شود کـه پیـامبران وپیشوایـان الهی حتما در مـیان جوامع بشری باشند وبه هدایت وارشاد مردم بپردازند وبا ابلاغ اوامر ونواهی خدا بـه مردم، راه رسیدن بـه سعادت وکمال را بـه ایشان ارائه دهند. بدیـهی هست که این امر مـهم انجام نمـی پذیرد مگر آن کـه رهبران الهی وپیشوایـان دینی درون مـیان مردم باشند.
بنابر این، اصل اوّلی این هست که پیـامبران خدا وهمچنین خلفا واوصیـای آنان درمـیان مردم وبا مردم باشند که تا مردم بر اثر معاشرت با آنان، راه ورسم بندگی خدا را از نظر علم وعمل بیـاموزند. لذا خداوند متعال خطاب بـه مؤمنین مـی فرماید:
(لَقَدْ کانَ لَکمْ فی رَسُولِ اللّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)(۱۵).
«به تحقیق کـه زندگانی رسول خدا به منظور شما سرمشق خوبی است».
با توجّه بـه آنچه گفته شد، این سؤال مطرح مـی شود کـه اگر اصل اوّلی وقانون کلّی این هست که پیـامبران ورهبران معصوم (علیـهم السلام) درون مـیان مردم باشند، بعد موضوع غیبت وعدم حضور بعضی از حجج خدا درون مـیان مردم – خواه درون ادیـان گذشته وخواه درون زمان اسلام – چگونـه تفسیر وتوجیـه مـی شود؟ وآیـا غیبت اولیـای خدا با اه آنان وهدایت تشریعی، منافات ندارد؟
در پاسخ حتما گفت: خداوند متعال، پیـامبران وفرستادگان خویش را به منظور هدایت وارشاد مردم فرستاد که تا آنـها را بـه سوی کمال وسعادت ابدی رهنمون شوند. بدیـهی هست که پیـامبران ورهبران الهی این وظیفه مـهم را بـه نحو احسن انجام مـی داده اند; امّا از آنجایی کـه سنّت خدا بر این هست که سرنوشت هر قوم وملتی را بـه دست خود آنـها تغییر دهد(۱۶)، بـه همـین جهت، این خود انسان ها هستند کـه باعث تغییر سرنوشت خود مـی گردند. اگر آنـها از انبیـا واوصیـا (علیـهم السلام) پیروی وراه راست ومستقیم آنان را دنبال کنند وسرنوشت دنیـا وآخرت خود را درون این آزمایش بزرگ الهی بر اساس اجرای اوامر ونواهی خدا درون راستای نیل بـه سعادت وکمال مطلوب دگرگون سازند، درون زمره دوستان واولیـای خدا قرار مـی گیرند. این امر ممکن نیست مگر با تبعیت وپیروی کامل وبی چون وچرا از فرستادگان خدا چنانکه قرآن کریم این حقیقت مـهم را بیـان مـی فرماید:
(قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللّهُ وَیغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ)(۱۷).
«ای پیـامبر! بگو کـه اگر خدا را دوست مـی دارید، از من پیروی کنید، که تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد وگناهانتان را ببخشد».
این جا هست که حتما گفت علّت وسبب اصلی غیبت پیـامبران خدا مانند حضرت ادریس، یوسف، موسی وعیسی (علیـهم السلام) درون یک چیز خلاصه مـی شود وآن عدم تبعیت کافی وکامل مردم از آنان هست که زمـینـه را به منظور جنایـات زمامداران جائر زمانشان فراهم ساخت وغیبت پیـامبران ورهبران الهی را موجب گشت(۱۸).
قطعاً اگر امت اسلام نیز درون تمام زمـینـه ها بـه نحو احسن از پیـامبر گرامـی اسلام تبعیت مـی د وسفارش های پی درون پی آن حضرت را درون مورد تبعیت از قرآن وعترت بـه کار مـی بستند، کار بـه جایی نمـی رسید کـه اولیـای خدا وپیشوایـان معصوم واهل بیت پیـامبر (علیـهم السلام) یکی بعد از دیگری بـه دست ناپاکان امت کشته یـا مسموم شوند وسرانجام خداوند متعال نیز بـه جهت ناسپاسی امت اسلام، از حضور آخرین حجّت وولی خویش درون مـیان مسلمانان کراهت داشته باشد واو را از انظار عموم مستور بدارد; چنانکه از امام باقر (علیـه السلام) نقل شده هست که فرمود:
«إنّ اللّه إذا کره لنا جوار قوم نزعنا من بین أظهرهم»(۱۹).
«هنگامـی کـه خداوند، همجواری با مردمـی را به منظور ما کرات داشته باشد ونخواهد، ما را از مـیان آنان بیرون ببرد».
باید حقیقت را به منظور همـه پویندگان راه حقّ وزمـینـه سازان حکومت جهانی اسلام بـه رهبری حضرت مـهدی (علیـه السلام) بیـان داشت وآن اینکه، اگر سقیفه شوم بر سر مسلمانان سایـه نمـی افکند، هرگز، نـه پهلوی حضرت فاطمـه (علیـها السلام)، دخت گرامـی پیـامبر شکسته مـی شد ونـه حضرت علی (علیـه السلام)، امام ورهبر معصوم مسلمانان، بیست وپنج سال درون خانـه مـی نشست ونـه بلاد مسلمانان وسرزمـین های اسلامـی جولانگاه افرادی مانند معاویـه وعمرو بن عاص مـی گردید ونـه ماجرای فجیع ودرد آور کربلا رخ مـی داد و… ونـه غیبتی این چنین طولانی وحزن آور بـه وجود مـی آمد.
آری! غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) نیز بر اثر علل وعوامل مختلفی کـه در طول تاریخ دویست وشصت ساله دست بـه دست هم داده بودند، سرانجام درون سال (۲۶۰) هجری، بعد از شـهادت امام حسن عسکری (علیـه السلام) واقع شد وجهان اسلام وبشریت را درون کام محرومـیت ودوری از دیدار آخرین ذخیره خدا فرو برد وبدین سبب خسارتی بزرگ متوجّه دنیـای اسلام وجهان بشریت گردید.
اینک ما بـه قدر امکان، علل واسبابی را کـه موجب غیبت آن حضرت شده هست مورد بررسی وتحقیق قرار مـی دهیم. بـه امـید آن کـه روزی فرا رسد کـه زمـینـه وشرایط لازم به منظور ظهور آخرین حجت خدا فراهم گردد ودوران ظلمت بار غیبت بـه سر آید وپرچم اسلام با دستان توانمند حضرت مـهدی (علیـه السلام) درون سراسر گیتی بـه اهتزاز درون آید وآیـه کریمـه (وَأَشْرَقَتِ الأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها)(۲۰) محقّق گردد.
مفضل از امام صادق (علیـه السلام) نقل مـی کند کـه آن حضرت درون مورد آیـه (وَأَشْرَقَتِ اْلأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها) فرمودند:
«منظور از «ربّ الارض»، امامـی هست که از طرف خدا به منظور هدایت مردم درون زمـین معین شده است».
عرض کردم: «زمانی کـه آن حضرت خروج کند، چه خواهد شد؟».
حضرت فرمود:
«در آن هنگام مردم بـه واسطه نور وجود امام، از نور خورشید وماه بی نیـاز مـی گردند»(۲۱).
در این جا از همـه علاقه مندان بـه اسلام وقرآن – خاصه شیعیـان وارادتمندان بـه اهل بیت (علیـهم السلام) – مـی خواهیم کـه در این فرمایش عمـیق وپر معنای امام صادق (علیـه السلام) با دقّت بیندیشند وببینند کـه چه خسارت بزرگی بـه واسطه غیبت حضرت ولی عصر (علیـه السلام) متوجه دنیـای اسلام وبشریت شده است. از این حتما به حکم وظیفه شرعی خودمان، علل وعوامل غیبت را بررسی کرده وتا جایی کـه امکان دارد درون رفع واز بین بردن آن بکوشیم واز خداوند بخواهیم کـه زمـینـه ومقدّمات ظهور آن حضرت را فراهم فرماید.
اللّهمّ عجّل لولیک الفرج بحقّ محمّد وآل محمّد
بررسی علل واسباب غیبت
۱ – واقع شدن سنّت های پیـامبران درباره حضرت مـهدی (علیـه السلام)
یکی از علل واسباب غیبت امام زمان (علیـه السلام) کـه در روایـات معصومـین (علیـهم السلام) آمده، این هست که موضوع غیبت درون اسلام چیز جدید وبی سابقه ای نیست، بلکه درون امم پیشین نیز بـه صورت یک سنّت الهی جریـان داشته است. از طرفی خدای متعال با ارسال پیـامبران به منظور هدایت مردم، حجّت را بر همگان تمام کرده، وراه هر گونـه عذر وبهانـه جویی را بر افراد لجوج وبهانـه گیر بسته است.
از طرف دیگر پیـامبران خدا (علیـهم السلام) تمام تلاش وکوشش خویش را به منظور هدایت وارشاد مردم بـه کار ودر این راه مصایب ومشکلات فراوانی را متحمّل مـی شدند وبدون کم ترین توقّع وچشم داشتی، مردم را بـه سوی خدا دعوت مـی د. متأسفانـه مردم بر اثر جهل ونادانی بنای مخالفت با پیـامبران خدا را مـی گذاشتند وآن چنان عرصه را بر آنان تنگ مـی د کـه در مواردی چاره ای جز اختفا وغیبت نداشتند. بـه همـین جهت به منظور مدّتی از نظر مردم پنـهان مـی شدند.
در این زمـینـه روایـات زیـادی از حضرات ائمـه معصومـین (علیـهم السلام) نقل شده هست که بـه عنوان نمونـه بـه ذکر دو حدیث بسنده مـی کنیم.
«سُدَیر از امام صادق (علیـه السلام) نقل مـی کند کـه حضرت فرمود:
برای قائم ما غیبتی هست طولانی.
عَرض کردم: چرا یـا بن رسول اللّه؟
حضرت فرمود:
به جهت این کـه خدا خواسته هست که سنّت وروش پیـامبران گذشته را درون مورد غیبت هایشان درباره آن حضرت نیز جاری کند; ای سدیر! بـه ناچار غیبت آن جناب واقع خواهد شد. زیرا خداوند متعال فرموده است: (لَتَرْکبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَق)(۲۲) سنّت گذشتگان درباره شما نیز جاری خواهد گشت»(۲۳).
«عبد اللّه بن فضل هاشمـی از امام صادق (علیـه السلام) نقل مـی کند کـه حضرت فرمود:
ناگزیر به منظور صاحب الامر غیبتی خواهد بود، بـه طوری کـه صاحب هر عقیده باطلی درون مورد آن حضرت دچار شک وتردید مـی شود.
عبد اللّه گفت: جانم بـه فدایت! چرا؟
حضرت فرمود:
ما اجازه نداریم علّت آن را به منظور شما بیـان کنیم.
عبد اللّه بار دیگر عرض کرد: حکمت غیبت آن حضرت چیست؟
حضرت فرمود:
حکمت غیبت آن حضرت، همان حکمت غیبت پیـامبران وحجج پیشین خداوند هست وتا بعد از ظهور آن حضرت علّت آن کشف نمـی شود; همان گونـه کـه علّت کشتی وکشتن غلام وبپا نمودن دیوار توسّط خضر (علیـه السلام) که تا هنگام جدا شدن موسی (علیـه السلام) از خضر به منظور آن حضرت روشن نشده بود»(۲۴).
ازاین دو روایت کـه از امام صادق (علیـه السلام) نقل شد، چند نکته استفاده مـی شود:
۱ – اصل وقوع غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام)، وبه طول انجامـیدن آن از هر دو روایت استفاده مـی شود. زیرا روایت اول درون طولانی شدن غیبت صراحت دارد، ودر روایت دوم نیز بـه طولانی شدن غیبت اشاره شده است; بـه جهت این کـه حضرت فرمود:
«غیبت آن حضرت بـه گونـه ای خواهد بود کـه موجب شک وتردید به منظور بعضی از افراد مـی شود»
وچنین غیبتی طبعاً ملازم با طولانی بودن آن است.
۲ – این کـه موضوع غیبت امام زمان (علیـه السلام) چیز جدید وبی سابقه ای نیست; بلکه درون پیـامبران وحجج پیشین خدا نیز، وجود داشته هست وهمان علل واسباب وحکمت هایی کـه موجب غیبت آنـها شده، غیبت آن بزرگوار را نیز موجب گردیده است.
۳ – از روایت دوم استفاده مـی شود کـه خداوند بـه ائمـه معصومـین (علیـهم السلام) نیز اجازه نداده هست که تمام علل واسبابی را کـه موجب غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) شده، به منظور شیعیـان بیـان فرمایند وکشف آن ها را بـه بعد از ظهور آن حضرت موکول فرموده اند.
از این نکته، نکته دیگر وبلکه نکات دیگری مـی توان استفاده نمود; زیرا امام صادق (علیـه السلام) درون پایـان سخنانشان بـه عبد اللّه بن فضل فرمود:
«ای پسر فضل! موضوع غیبت مـهدی (علیـه السلام) امری خدایی وسرّی از اسرار او وغیبی از غیب های اوست. از آن جایی کـه ما مـی دانیم خداوند حکیم است، تصدیق مـی کنیم کـه تمام کارهای او از روی حکمت است، گر چه علّت وسبب آن به منظور ما روشن نباشد»(۲۵).
آنچه لازم هست اشاره کنیم آن هست که ما حتما بیشتر درون زمـینـه شناخت حضرت مـهدی (علیـه السلام) وهمچنین موضوع ولایت وامامت ائمـه معصومـین (علیـهم السلام) فکر واندیشـه خودمان را بـه کار گیریم وبا تجزیـه وتحلیل عمـیق تری درون راستای شناخت پیشوایـان معصوم (علیـهم السلام) گام برداریم.
اینجاست کـه باید درون فکر واندیشـه عمـیق تری فرو رویم وبدانیم کـه بعد از رحلت پیـامبر گرامـی اسلام چه رویداد بزرگی اتفاق افتاده بود کـه خلفا وجانشینان بـه حق پیـامبر اسلام، یعنی حضرت علی (علیـه السلام) وفرزندان معصوم آن بزرگوار، درون طول دویست وشصت سال نتوانستند آن چنان کـه مـی بایست حرف دلشان را بزنند وحقیقت امر را به منظور شیعیـان وارادتمندان خود بیـان فرمایند که تا جایی کـه بیـان بسیـاری از حقایق را بـه بعد از ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام) موکول فرمودند چنانکه درون فرمایش امام صادق (علیـه السلام) بـه عبداللّه بن فضل هاشمـی گذشت.
جواب این پرسش با مراجعه بـه تاریخ صدر اسلام بـه خوبی روشن مـی شود ومعلوم مـی گردد کـه عامل تمام گرفتاری هایی کـه بعد از رحلت پیـامبر اسلام به منظور مسلمانان پیش آمد، همان غصب خلافت هست که بـه سبب آن زعامت ورهبری جامعه اسلام از صاحبان ووارثان اصلی آن سلب گردید.
۲ – همگونی غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام)
با غیبت انبیـای گذشته
در مورد همگونی غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) با غیبت انبیـا (علیـهم السلام)، علل وحکمت هایی درون روایـات بیـان شده هست که با توجه بـه آن، قسمتی از اسرار غیبت روشن مـی شود. بـه چند روایت درون این زمـینـه، اشاره مـی کنیم.
۱ – سدیر صیرفی مـی گوید: با مفضّل وابو بصیر وابان بن تغلب خدمت امام صادق (علیـه السلام) شرفیـاب شدیم. آن حضرت بر روی خاک نشسته بود ولباسی خیبری بر تن داشت وهمچون مادری فرزند مرده، گریـه مـی کرد وحزن واندوه، سراسر وجود حضرت را فرا گرفته بود ودر حالی کـه اشک هایش جاری شده بود مـی فرمود:
«سیدی غیبتک نَفَتْ رُقادی، وضیقت علی مـهادی، وابتزّت منّی راحة فؤادی، سیدی غیبتک أوصلت مصابی بفجایع الأبد».
«ای آقای من! غیبت تو خواب را از دیدگان من سلب نموده وزندگانی را بر من تنگ کرده وآرامش قلبم را از من گرفته است. ای آقای من! غیبت تو، مصائب واندوه مرا به منظور همـیشـه درد آور نموده است».
آن قدر حضرت صادق (علیـه السلام) درباره طولانی شدن غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) سخن گفت کـه عقل از سر ما پرید وقلبمان شکست. بـه آن حضرت عرض کردیم: ای فرزند بهترین انسان ها! چرا این قدر گریـان واندوهناک هستید؟
حضرت صادق (علیـه السلام) درون حالی کـه نفسی عمـیق وسوزناک کشید، فرمود:
«امروز صبح بـه کتاب «جفر» نگاه کردم ودر کیفیت تولد وغیبت طولانی قائم (علیـه السلام) وگرفتاری مؤمنان وتردیدهایی کـه به واسطه طولانی شدن غیبت درون آنان پیدا مـی شود واکثر آن ها از دینشان بر مـی گردند، تأمّل کردم; رقّت، قلبم را فرا گرفت وغم واندوه بر من چیره گشت».
از حضرت صادق (علیـه السلام) تقاضا کردیم کـه ما را مورد عنایت وتفضّل قرار داده ودر جریـان مسایل مربوط بـه غیبت آن حضرت قرار دهد.
حضرت صادق (علیـه السلام) درون پاسخ فرمود:
«خداوند متعال درون قائم ما، سه سنّت از سه پیـامبر قرار داده است; تولّد آن حضرت را مانند تولد حضرت موسی (علیـه السلام) وغیبت او را مانند غیبت حضرت عیسی (علیـه السلام) وطول عمر آن جناب را مانند طول عمر حضرت نوح مقرّر فرموده است. سپس عمر بنده صالح خدا، خضر (علیـه السلام)، را دلیل بر طول عمر حضرت مـهدی (علیـه السلام) قرار داده است».
از حضرت صادق (علیـه السلام) توضیح خواستیم. حضرت فرمودند:
«در مورد تولّد موسی (علیـه السلام)، چون فرعون دریـافته بود کـه زوال ملک وسلطنت وی بـه دست موسی خواهد بود، دستور داد کـه کاهنان درون حضورش جمع شده واو را از نَسَب موسی (علیـه السلام) باخبر نمایند. آنان نیز خواسته فرعون را بر آوردند وگفتند موسی از بنی اسرائیل است. لذا فرعون دستور داد که تا شکم زنان حامله را دد وبیش از هزار مولود از بنی اسرائیل را کشتند; ولی بـه موسی (علیـه السلام) کـه در حفظ وحمایت خداوند متعال بـه سر مـی برد، دست نیـافتند».
آنگاه امام صادق (علیـه السلام) فرمودند:
«همچنین بنی امـیه وبنی عبّاس، چون با خبر شدند کـه زوال وپایـان سلطنت آن ها وسایر ملوک وجبابره آنان بر دست قائم اهل بیت (علیـهم السلام) خواهد بود، بـه عداوت ودشمنی با اهل بیت (علیـهم السلام) برخاسته وقتل وکشتار اهل بیت پیـامبر (علیـهم السلام) را شروع د که تا شاید بتوانند بـه کشتن حضرت مـهدی (علیـه السلام) دست یـابند; لکن خداوند مانع شد کـه ستمگران از آن حضرت با خبر شوند، که تا نور – امامت – را بـه پایـان برساند; گر چه مشرکین کراهت داشته باشند».
وامّا درون مورد غیبت حضرت عیسی (علیـه السلام) یـهود ونصارا گفتند کـه عیسی کشته شد. لکن خداوند آنان را تکذیب نمود وفرمود: «(وَما قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوُه وَلکن شُبِّهَ لَهُمْ)(۲۶); نـه او را کشتند ونـه بر دار آویختند ولکن امر بر آنـها مشتبه گردید». همـین طور هست غیبت قائم (علیـه السلام). زیرا امّت بـه واسطه طولانی شدنش آن را انکار مـی کنند».
امّا راجع بـه طولانی شدن عمر نوح (علیـه السلام)، امام صادق (علیـه السلام) فرمودند:
«وقتی نوح (علیـه السلام) به منظور قوم خود درخواست عذاب نمود، خداوند جبرئیل را با هفت هسته خرما فرستاد واو را مأمور بـه کاشتن آنـها نمود وبرای غام فرستاد کـه من بندگانم را هلاک نمـی کنم مگر بعد از اتمام حجت بر آنان وتو صبر وتحمّل را پیشـه کن وآنان را بـه سوی من دعوت کن کـه ثواب وپاداش تو را عطا خواهم کرد. این آزمایش الهی بـه قدری طولانی شد کـه عده بسیـاری از دین خدا برگشتند، که تا جایی کـه فقط هفتاد ودو نفر از امت حضرت نوح بر دین آن حضرت ثابت ماندند.
بدین وسیله آزمایش الهی تحقّق یـافت وکسانی کـه در معرض انحراف ونفاق بودند، از مؤمنان حقیقی جدا شدند. آن گاه خداوند بـه نوح (علیـه السلام) دستور ساختن کشتی را داد وفرمود:
«(وَاصْنَعِ الْفُلْک بِأَعْینِنَا وَوَحْینَا)(۲۷); ای نوح! کشتی را درون حضور ما وبه فرمان ما بساز».
آن گاه امام صادق (علیـه السلام) فرمودند: برنامـه غیبت قائم (علیـه السلام) نیز چنین است. زیرا بـه قدری طولانی مـی شود کـه برای بسیـاری از شیعیـانی کـه دارای نفاق هستند، ارتداد حاصل مـی شود ومؤمنان خالص از دیگران جدا مـی گردند.
امّا طولانی شدن عمر بنده صالح خدا، خضر (علیـه السلام)، نـه بـه نبوّت وامامت اوست; بلکه چون خداوند عمری طولانی به منظور حضرت مـهدی (علیـه السلام) مقدّر نمود ومـی دانست کـه طولانی شدن غیبت آن حضرت، موجب انکار مـی شود، عمر خضر را طولانی گردانید که تا بدین وسیله، بر طولانی شدن عمر حضرت مـهدی (علیـه السلام) استدلال شود وحجت خدا بر منکران آن حضرت تمام گردد»(۲۸).
در این روایت، امام صادق (علیـه السلام) بعضی از علل وحکمت هایی را کـه موجب غیبت شده است، بیـان فرمودند کـه با توجه بـه آن، بعضی از اسرار غیبت به منظور ما روشن مـی گردد.
۲ – سعید بن جبیر مـی گوید: از سیدالعابدین علی بن الحسین (علیـهما السلام) شنیدم کـه مـی فرمود:
در قائم ما سنّت هایی از انبیـا است; سنّتی از آدم وسنّتی از نوح وسنّتی از ابراهیم وسنّتی از موسی وسنّتی از عیسی وسنّتی از ایوب وسنّتی از حضرت محمد (صلی الله علیـه وآله وسلم). امّا سنّتی کـه از آدم ونوح درون آن حضرت است، طول عمر است. سنّتی کـه از ابراهیم است، مخفی بودن ولادت وکناره گیری از مردم است. سنّتی کـه از موسی است، ترس وغیبت است. سنّتی کـه از عیسی درون اوست، اختلاف مردم درباره او است. سنّتی کـه از ایوب است، رسیدن فَرَج بعد از گرفتاری هست وسنّتی کـه از محمد (صلی الله علیـه وآله وسلم) است، قیـام وخروج بـه شمشیر است»(۲۹).
نتیجه
با توجه بـه تشابه وهمگونی علل واسباب غیبت امام زمان (علیـه السلام) با علل واسباب غیبت بعضی از پیـامبران خدا، چنین نتیجه مـی گیریم کـه همان طوری کـه با روی کار آمدن ستمگران درون امم گذشته، اسباب غیبت واختفای عدّه ای از پیـامبران خدا فراهم شد، به منظور حضرت مـهدی (علیـه السلام) نیز درون امّت اسلام، اسباب غیبت مـهیـا گردیده هست چنانکه این معنی را مرحوم صدوق از امام صادق (علیـه السلام) چنین نقل مـی کند:
«حضرت نوح (علیـه السلام) هنگام فرا رسیدن مرگش شیعیـان خود را فرا خواند وبه آنان فرمود کـه بدانید کـه بعد از من با غیبتی روبرو مـی گردید کـه طواغیت وستمگران درون آن ظاهر مـی شوند; لکن خداوند متعال، سرانجام شما را بـه واسطه فرزندم هود کـه از هر جهت بـه من شباهت دارد، نجات مـی دهد ودشمنان شما را درون هنگام ظهورش هلاک مـی کند.
لذا پیروان نوح (علیـه السلام) پیوسته درون انتظار مقدم حضرت هود (علیـه السلام) بـه سر مـی بردند ومنتظر ظهورش بودند»(۳۰).
آری! درون امّت اسلام بعد از آن کـه مسلمانان سفارشات اکید پیـامبر را درون مورد خلافت وامامت علی (علیـه السلام) وفرزندان معصوم آن حضرت نادیده گرفتند، منافقان ظاهر شدند وقدرت اسلام را کـه مرهون زحمات صادقانـه پیـامبر اکرم واز خود گذشتگی های حضرت علی (علیـه السلام) بود، درون دست گرفتند واز همان آغاز کار، بـه جای قدردانی از پیـامبر اکرم وامـیر المؤمنین (علیـهما السلام) بنای اذیت وآزار اهل بیت (علیـهم السلام) را گذاشتند. درون نتیجه درون اندک زمانی مقدمات شـهادت دخت گرامـی پیـامبر، حضرت فاطمـه زهرا (علیـها السلام)، وخانـه نشینی حضرت علی (علیـه السلام) فراهم گردید وخطّ انحراف از اسلام کـه توسّط طواغیت وستمگران بـه وجود آمده بود ادامـه یـافت وخلفا وجانشینان راستین پیـامبر اسلام، یکی بعد از دیگری بـه دست اشقیـا بـه شـهادت رسیدند وسرانجام با شـهادت یـازدهمـین پیشوای معصوم بعد از پیـامبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) مسئله غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) رخ داد ودنیـای اسلام وبشریت، از دیدار جمال آشکار آخرین وصی پیـامبر محروم گشت.
در پایـان این بحث، جملاتی از کلام امـیر المؤمنین (علیـه السلام) را کـه با موضوع بحث ما نیز مناسب هست مـی آوریم.
آن حضرت درون پیشگویی ای درباره حضرت مـهدی (علیـه السلام) مـی فرماید:
«… یـا قوم، هذا إبّان ورود کلّ موعود، ودنوٍّ من طلعة ما لا تعرفون، ألا وإنّ من أدرکها منّا یسری فیـها بسراج منیر، ویحذو فیـها علی مثال الصالحین لیحُلِّ فیـها ربقاً ویعتق فیـها رقّاً، ویصدع شعباً ویشعب صدعاً، فی سُترة عن الناس، لا یبصر القائف أثره ولو تابع نظره…»(۳۱).
«ای مردم! اکنون هنگام فرا رسیدن فتنـه هایی هست که بـه شما وعده داده شد ونزدیک هست برخورد شما با رویدادهایی کـه حقیقت آن به منظور شما مبهم وناشناخته است. بدانید کـه هر از ما اهل بیت (مـهدی موعود منتظر (علیـه السلام)) آن روزگار را درک کند، با مشعل فروزان هدایت حرکت مـی کند وبه سیره وروش پاکان ونیکان (پیـامبر وا معصوم (علیـهم السلام)) رفتار مـی نماید، که تا این کـه در آن گیر ودارها گره ها را بگشاید وبردگانِ درون بند واسیر را از بردگی واسارت نجات بخشد وجمعیت باطل را متلاشی نماید وحق طلبان را با هم جمع نماید.
این رهبر (مدّت های طولانی) درخفا وپنـهانی از مردم بـه سر مـی برد وهر چند کوشش کنند که تا اثری از او بیـابند، ردّ پایش نیـابند.
در این هنگام گروهی از مؤمنان به منظور در هم کوبیدن فتنـه ها آماده مـی شوند همچون آماده شدن شمشیر کـه در دست آهنگر صیقل زده شده. آنـهاانی هستند کـه چشمانشان بـه نور قرآن جلا گیرد وموج تفسیر قرآن درون گوش دلشان طنین انداز شود ودر شامگاهان وصبحگاهان جانشان از چشمـه حکمت ومعارف الهی سیراب گردد».
همان گونـه کـه ملاحظه نمودید، حضرت امـیر المؤمنین (علیـه السلام) جریـاناتی را کـه در صدر اسلام واقع شده است، مقدمـه فتنـه های آینده وغیبت دردناک حضرت مـهدی (علیـه السلام) معرفی نموده اند; آن گاه با بشارت فرا رسیدن روزگاری پر شکوه، دل های غم زده را شاد وامـیدوار فرموده اند.
«اللهم اجعلنی من أنصاره وأعوانـه وأتباعه وشیعته، وأرنی فی آل محمّد (علیـهم السلام) ما یأملون، وفی عدوّهم مایحذرون، إله الحقّ آمـین یـا ذاالجلال والإکرام یـا أرحم الراحمـین»(۳۲).
۳ – خوف از کشته شدن
(فَفَرَرْتُ مِنْکمْ لَمّا خِفْتُکمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکماً وَجَعلَنی مِنَ الْمُرْسَلینَ).(۳۳)
«هنگامـی کـه از شما ترسیدم، فرار کردم. آن گاه پروردگارم بـه من علم وحکمت عطا کرد ومرا از پیـامبران خویش گردانید».
خداوند از قول حضرت موسی (علیـه السلام) نقل مـی فرماید کـه آن حضرت درون شرایطی کـه برای ش آمده بود وخطر قتل، او را از ناحیـه دشمن تهدید مـی کرد، فرار کرد وخود را از مرگ نجات داد.
نکته ای کـه از آیـه مذکور استفاده مـی شود این هست که انسان حتما تا جایی کـه امکان دارد، خطر مرگ را از خود دور کند وبدون جهت خود را بـه کشتن ندهد.
یکی از علل واسباب غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) کـه در روایـات اهل بیت (علیـهم السلام) بیـان شده، ترس از کشته شدن هست چنانکه مرحوم صدوق از زراره نقل مـی کند کـه گفت: از امام باقر (علیـه السلام) شنیدم کـه مـی فرمود:
«برای قائم (علیـه السلام) پیش از آنکه قیـام نماید، غیبتی است».
عرض کردم: چرا؟
حضرت فرمود: «برای آنکه از کشته شدن بیم دارد»(۳۴).
در حدیث دیگری نیز زراره از امام صادق (علیـه السلام) نقل مـی کند کـه آن حضرت فرمودند:
«للقائم غیبة قبل قیـامـه، قلت: ولِمَ؟ قال: یخاف علی نفسه الذبح(۳۵); به منظور قائم (علیـه السلام) قبل از قیـامش غیبتی هست. عرض کردم: چرا؟ فرمود: به منظور آن کـه از کشته شدن بیم دارد».
روایـات درون این موضوع، فراوان هست که ما نمونـه ای از آن را ذکر کردیم.
امّا این کـه خوف از کشته شدن ونداشتن تأمـین حیـاتی موجب غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) شده است، از مراجعه بـه کتب حدیثی کـه در موضوع غیبت نوشته شده روشن مـی شود. زیرا سردمداران حکومت های عباسی بر اساس روایـاتی کـه از پیـامبر اکرم واهل بیت (علیـهم السلام) شنیده بودند، مـی دانستند کـه از خاندان پیـامبر واز فرزندان امـیر المؤمنین وحضرت فاطمـه (علیـهما السلام) شخصی بـه وجود خواهد آمد کـه بساط حکومت ستمگران وجبّاران با دست وی برچیده خواهد شد ونیز بـه آنان رسیده بود ودریـافته بودند شخصیتی کـه اساس وبنیـان ظلم واستبداد را از بین مـی برد، فرزند امام حسن عسکری (علیـه السلام) است; لذا درون صدد کشتن وی بر آمدند وتمام نیرنگ های خود را درون این زمـینـه بـه کار گرفتند.
همان طوری کـه فرعون، حیله های شیطانی خود را نسبت بـه حضرت موسی (علیـه السلام) انجام داد، بنی عباس نیز نقشـه های فراوانی را به منظور دست یـابی بـه حضرت مـهدی (علیـه السلام) طرّاحی د; لکن خداوند متعال با تدبیر حکیمانـه خویش کـه بر دست امام حسن عسکری (علیـه السلام) جاری ساخت، نقشـه های شوم آنان را نقش بر آب کرد که تا آخرین وصی وجانشین پیـامبر به منظور انتقام کشیدن از ستمگران، جان سالم بـه در بَرَد وروز موعود فرا رسد وبساط ظلم واستبداد بـه وسیله آن حضرت برچیده شود.
(وَمَکرُوا وَمَکرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیرُ الْماکرِینَ)(۳۶).
«دشمنان خدا نقشـه کشیدند وخدا نیز چاره جویی کرد وخدا بهترین چاره جویـان است».
بنابر این، روشن مـی شود کـه غیبت حضرت ولی عصر (علیـه السلام) با خوف از قتل توسّط ستمگران ارتباط دارد ودستگاه حکومتی بنی عباس، ولادت آن حضرت را خطری جدی به منظور خود تلقی مـی کرد. بدون شک، اگر دشمنان بـه آن حضرت دسترسی پیدا مـی د، او را از بین مـی بردند; لذا با تدبیر حکیمانـه ای کـه امام حسن عسکری (علیـه السلام) بـه کار بستند، ولادت فرزند ارجمندش مانند ولادت حضرت ابراهیم وموسی (علیـهما السلام) پنـهان ماند وحتی بعد از ولادت نیز آن حضرت را مخفی داشتند که تا تمام تلاش های مزوّرانـه دشمن ونقشـه هایی کـه برای دستیـابی بـه آن حضرت کشیده بودند، نابود گردد.
چگونگی ارتباط غیبت با ترس از کشته شدن
بیـان ارتباط غیبت با ترس از کشته شدن این هست که گر چه خداوند متعال قادر هست هر زمان کـه بخواهد حضرت ولی عصر (علیـه السلام) را بر تمام حکومت های موجود غالب گرداند، امّا چون جریـان امور درون این جهان بر اساس اصل اسباب ومسبّبات قرار دارد، که تا اسباب ظهور از راه های معمولی ومناسب فراهم نشود، قیـام آن حضرت بـه تأخیر خواهد افتاد واگر پیش از فراهم شدن مقدّمات لازم وضروری، آن حضرت ظاهر شود، از گزند دشمن درون امان نخواهد بود; همان طور کـه اگر پیـامبر اکرم نیز درون آغاز بعثت درون مکه، دست بـه جهاد ومقابله مستقیم با مشرکین مـی زدند موفقیتی نصیب آن حضرت نمـی شد واحیـاناً با خطراتی نیز مواجه مـی شد.
اینک این سؤال مطرح مـی شود کـه چرا آن حضرت مانند ا قبل از خود ظاهر نمـی گردد کـه یـا با پیروزی، دین حق را حاکم گرداند ویـا این کـه مانند نیـاکان خویش درون راه خدا بـه شـهادت برسد؟
در پاسخ حتما بگوییم کـه هر کدام از پیـامبران خدا واوصیـای آنان دارای مسئولیت ووظیفه خاصّی بودند کـه باید آن را بـه گونـه ای شایسته انجام مـی دادند. از آن جا کـه حضرت مـهدی (علیـه السلام) آخرین حجت وذخیره خدا درون زمـین است، وظیفه ای بسیـار مـهمّ وسنگین بر عهده دارد وآن تحقق بخشیدن بـه اه تمام پیـامبران الهی هست که حتما با برقرار صلح وصفا وعدل وداد وامنیت عمومـی درون سراسر گیتی، انسان ها را زیر پرچم افتخارآمـیز اسلام جمع نماید وهمـه را بـه سوی دین توحید ویکتا پرستی فرا خواند وتمام احکام قرآن کریم را بـه عنوان آخرین دستور العمل کامل از طرف خدا، اجرا کند وراه سعادت وکمال را بـه همگان بیـاموزد.
واضح هست که اجرا کننده یک چنین برنامـه عمومـی حتما در شرایطی قیـام کند کـه موفقیت وپیروزی به منظور وی حتمـی ومسلّم باشد وهیچ امری نتواند مانع پیشبرد اه او باشد. همچنین به منظور نزول امدادهای غیبی ونصرت خداوند از نظر حکمت الهی مانعی نباشد.
بنابراین، اگر برنامـه آن حضرت، قبل از حصول شرایط لازم، آغاز گردد وهدف وی کـه حاکمـیت بخشیدن بـه دستورات اسلام وقرآن هست محقق نشود، نقض غرض مـی شود. بعد باید دنیـای بشریت درون انتظار تحقّق وعده های خداوند بماند.
بدیـهی هست تا خداوند اجازه نفرماید وزمـینـه وشرایط لازم به منظور ظهور آن حضرت وغالب شدن دین حق بر سایر ادیـان محقق نشود، غیبت آن بزرگوار بـه طول خواهد انجامـید.
این جا هست که حتما پیروان مکتب آسمانی قرآن وارادتمندان بـه اهل بیت وحی ونبوت تمام توان خویش را درون اعتلای فرهنگ دینی مردم بـه کار گیرند وانسان ها را بـه ضرورت اقامـه قسط وعدل درون جامعه بـه رهبری انسانی کامل ومعصوم ومؤید از طرف خداوند توجه دهند، که تا شرایط لازم به منظور نجات تمام مردم ستمدیده جهان بـه دست توانمند حضرت مـهدی (علیـه السلام) فراهم گردد.
از سوی دیگر حتما دانست کـه وظیفه ومسئولیت حضرت مـهدی (علیـه السلام) از جهاتی با وظایف ائمـه قبل از آن حضرت فرق مـی کند کـه هر یک از آن جهات ایجاب مـی کند کـه آن حضرت خود را از مواجه شدن با خطرات جدّی حفظ کند ومنتظر امر خداوند متعال به منظور ظهور وحاکمـیت بخشیدن بـه قانون همـیشـه جاوید اسلام وقرآن باشد.
اینک به منظور روشن شدن مطلب بـه دو نمونـه از مواردی کـه زندگانی ومسئولیت حضرت مـهدی (علیـه السلام) با سایر ائمـه (علیـهم السلام) تفاوت دارد اشاره مـی کنیم:
اول: احتمال خطر کشته شدن
دوم: رهایی از بیعت ستمگران
جهت اول: با توجه بـه این کـه حضرت مـهدی (علیـه السلام) آخرین امام وپیشوای معصوم از اهل بیت پیـامبر (علیـهم السلام) است، اگر درون غیر وقت مناسب وقبل از حصول زمـینـه وشرایط به منظور پیروزی حتمـی درون اجتماع ظاهر شود، با خطر کشته شدن از طرف دشمن مواجه مـی گردد. درون این صورت علاوه بر این کـه نقض غرض درون تحقّق بخشیدن بـه اه انبیـا (علیـهم السلام) وحاکمـیت دین حق بر سایر ادیـان لازم مـی آید، خسارت عظیم وجبران ناپذیر فقدان آخرین حجت خدا را نیز بـه دنبال دارد. چنین خسارتی درون شـهادت ا قبل از آن حضرت وجود نداشت. زیرا هر کدام از ائمـه قبل از آن حضرت کـه با جریـان شـهادت روبرو مـی شد، مـی دانست کـه بعد از وی امام وحجت معصوم دیگری هست وزمـین خالی از حجت نمـی شود; از این رو، درون صورت لزوم درون راستای انجام وظیفه که تا سرحدّ شـهادت درون راه خدا پیش مـی رفت. مانند حضرت امام حسین (علیـه السلام) کـه در مـیدان کربلا بـه تنـهایی درون مقابل انبوه لشکریـان کفر استقامت نمود وذرّه ای انعطاف درون مقابل دشمن نشان نداد. زیرا بـه خوبی مـی دانست کـه با شـهادتش دشمن رسوا خواهد شد وطولی نخواهد کشید کـه مقدّمات نابودی واضمحلال قدرت طاغوتی دشمن نیز فرا خواهد رسید. آن حضرت مـی دانست کـه امام وحجت خدا بعد از او، مـی ماند وپرچم هدایت را بـه نحو عالی بـه دوش خواهد کشید ودر مرکز حکومت ظالمانـه دشمن، پایـه های کاخ طاغوتی وی را متزلزل مـی سازد. لذا درون آخرین لحظات زندگانی خویش کـه اسرار امامت را بـه فرزند عزیز وگرامـی اش امام سجاد (علیـه السلام) تحویل مـی دهد، آن حضرت را از عاقبت کار خبر داد وامر بـه صبر واستقامت فرمود وموقعی کـه امام سجاد (علیـه السلام) خواست بـه یـاری آن حضرت بشتابد، امام حسین (علیـه السلام) بـه حضرت امّ کلثوم (علیـها السلام) فرمودند کـه او را از رفتن بـه مـیدان باز بدار; مبادا کشته شود وزمـین از آل محمّد (علیـهم السلام) خالی بماند(۳۷).
امّا زندگانی امام عصر (علیـه السلام) با زندگانی سایر ائمـه (علیـهم السلام) فرق اساسی دارد. زیرا وی بر اساس فرمایشات پیـامبراکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) وآبای گرامـی خویش مـی داند کـه آخرین حجت وذخیره خدا درون زمـین هست ومـی داند کـه زمـین بدون حجت خدا قابل سوزندگانی نیست کـه «لو بقیت الأرض بغیر إمام لساخت(۳۸); اگر زمـین بدون امام وحجت بماند، هر آینـه خراب خواهد شد».
بنابر این، موضوع این نیست کـه امام (علیـه السلام) از ترس جان وخوف از مرگ، اختفا وغیبت را انتخاب نموده باشد; بلکه وی بـه حکم این کـه واسطه فیض بین خدا ومخلوقات است، سزاوار هست که نقش حیـاتی خویش را به منظور تداوم فیض خداوند بـه مخلوقات ایفا کند وجان خویش را از هر نوع خطری درون امان بدارد که تا زمـینـه وشرایط کافی به منظور محقق شدن وعده خداوند کـه مـی فرماید: «وَاَشْرَقَتِ الاَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(۳۹) فراهم شود وزمـین بـه نور وجود آن حضرت روشن گردد وکاروان بشر درون پرتو هدایت وارشاد آن بزرگوار، راه سعادت وکمال را بپیماید وبه سوی خدا هدایت شوند. آن وقت هست که بـه واسطه ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام) دین حق بر سایر ادیـان غالب شده وزمـین با حاکمـیت دین خدا، از قسط وعدل پر خواهد شد.
جهت دوم: از موارد تفاوت برنامـه های عملی حضرت مـهدی (علیـه السلام) با سایر ائمـه (علیـهم السلام) این هست که بر حسب آنچه از روایـات استفاده مـی شود، آن حضرت همانند ا قبل از خویش کـه بنابر اقتضای زمان ناگزیر از نوعی صلح ومسالمت باخلفای زمان مـی شدند، نیست. زیرا آن حضرات درون مواردی ناچار مـی شدند کـه برای حفظ مصالح اسلام ومسلمانان از اصل تقیـه کـه یک دستور العمل قرآنی است(۴۰)، استفاده کنند وبدین وسیله خطری را کـه از جانب دشمن متوجه شیعیـان واحیـاناً خودشان بود دفع نمایند. مانند موضوع حکمـیت درون زمان امـیر المؤمنین (علیـه السلام) وصلح امام مجتبی (علیـه السلام).
بنابر این اگر ا پیشین کـه در جمع مردم حضور داشتند درون مواردی از اصل تقیـه استفاده مـی د واحیـاناً بیعت با خلفای جور را درون ظاهر مـی پذیرفتند، لکن حضرت مـهدی (علیـه السلام) با توجه بـه روایـات فراوانی کـه از پیـامبر اکرم وا معصوم (علیـهم السلام) درباره آن حضرت وبرنامـه ایشان رسیده است، امکان استفاده از اصل تقیـه را ندارد. زیرا بر اساس روایـات، برنامـه ودستور کار آن حضرت ریشـه کن ظلم وفساد از روی زمـین وبرپا نمودن قسط وعدالت عمومـی درون روی زمـین است. اجرای چنین برنامـه همـه جانبه وفراگیر، قبل از فراهم شدن شرایط ومقدّمات لازم، علاوه بر این کـه ممکن نیست، مشکلات فراوانی را نیز به منظور مجری آن بـه دنبال مـی آورد. زیرا طبیعی هست که وقتی دشمن احساس کند درون مقابل چنین فردی قرار گرفته است، آرام نمـی گیرد وهیچ گونـه تقیـه وسازشی را از وی نمـی پذیرد.
دیگر این کـه برنامـه ودستور کار آن حضرت، کـه همان تحقق بخشیدن بـه حاکمـیت همـه جانبه دستورات قرآن واسلام است، با هیچ گونـه تقیـه وسازش با قدرت های طاغوتی نمـی سازد.
این مطلب درون روایـات فراوانی بـه عنوان یکی از علل واسباب غیبت واختفای آن حضرت بیـان شده هست که وی درون هنگام ظهور وقیـام به منظور برپایی عدالت وقسط جهانی، از هیچ عهد وپیمانی بر گردن ندارد چنانکه از امام صادق (علیـه السلام) نقل شده هست که فرمودند:
«یقوم القائم ولیس لأحد فی عنقه عهد ولا عقد ولا بیعة»(۴۱) «قائم (علیـه السلام) درون حالی قیـام مـی کند کـه برای هیچ درون گردن وی عهد وپیمان وبیعتی نیست».
شاید بتوان گفت کـه منظور از چنین روایـاتی – کـه تعداد آن نیز فراوان
است – این هست که درون هنگام ظهور مـهدی (علیـه السلام) فرصت از کافران وستمگران گرفته شده وروزگار آن ها سپری گردیده هست وهنگام آن رسیده کـه آخرین حجت وذخیره الهی درون زمـین با استفاده از امکانات وشرایط لازم ونیز با استفاده از امدادهای غیبی خداوند، درون راستای تحقّق بخشیدن بـه اه انبیـای الهی (علیـهم السلام) قیـام کند ووعده حتمـی خدا را درون غلبه دینِ حق بر ادیـان باطل محقّق سازد وزمـین را به منظور حکومت صالحان آماده سازد وبدین وسیله آیـه کریمـه زیر تحقّق یـابد:
(وَلَقَدْ کتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصّالِحُونَ)(۴۲).
«در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم کـه بندگان شایسته ام وارث حکومت زمـین خواهند شد».
بنابر این، اگر درون روایـات یکی از علل واسباب غیبت، عدم عهد وپیمان وبیعت دیگران بر گردن آن حضرت بیـان شده، بـه جهت این هست که آن حضرت درون هنگام ظهور، هیچ حکومت وقانونی را جز حکومت خدا وقوانین قرآن کریم بـه رسمـیت نمـی شناسد، بلکه حکومت خدا را بر اساس موازین ودستورات قرآن کریم جایگزین تمام حکومت های طاغوتی مـی گرداند وجهان بشریت را تحت یک حکومت الهی کامل جمع مـی کند وبه سوی تکامل وسعادت دنیـا وآخرت هدایت مـی فرماید.
کلامـی زیبا از حضرت علی (علیـه السلام)
در پایـان این قسمت از بحث، مناسب هست که توجه خوانندگان محترم را بـه فرمایش حضرت امـیر المؤمنین (علیـه السلام) کـه بیـانگر بعضی از علل وحکمت های غیبت هست جلب کنیم. آن جا کـه حضرت بـه کمـیل بن زیـاد نخعی مـی فرماید:
«اللّهمَّ بلی! لا تخلو الأرض من قائم للّه بحجّة، إما ظاهراً مشـهوراً، وإما خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج اللّه وبیناته، وکم ذا وأین اُولئک؟ اُولئک واللّه الأقلّون عدداً، والأعظمون عند اللّه قدراً.
یحفظ اللّه بهم حججه وبیناتِهِ حتّی یودعوها نظراءهم، ویزرعوها فی قلوب أشباههم.
هَجَم بهم العلم علی حقیقة البصیرة، وباشروا روح الیقین، واستلانوا ما استعوَرهُ المترفونَ، واَنسوا بما استوحش منـه الجاهلون، وصحبوا الدنیـا بأبدان أرواحها معلّقة بالمحلّ الأعلی.
اُولئک خلفاء اللّه فی أرضه، والدعاة إلی دینـه، آه آه شوقاً إلی رؤیتهم!»(۴۳).
«بار خدایـا! چنین هست که زمـین هرگز ازی کـه با حجت ودلیل، قیـامِ بـه حق نماید ودین خدا را برپا دارد خالی نخواهد ماند; خواه این ظاهر وآشکار باشد [مانند ا یـازده گانـه معصوم (علیـهم السلام)] خواه درون حال ترس وپنـهانی [مانند امام دوازدهم حضرت مـهدی (علیـه السلام)] که تا دلایل الهی ومشعل های فروزان خدا از بین نرود. وآنان چند نفرند وکجایند؟ بـه خدا سوگند کـه تعداد آنان اندک ومقام ومنزلتشان درون نزد خدا بسی بزرگ وارجمند است. زیرا خدا بـه وسیله آنان حجت ها ودلایل روشن خویش را پاسداری مـی کند، که تا آن را بهانی مانند خود بسپارند وبذر آن را درون دل های افرادی مثل خودشان بیفشانند.
علم ودانش با بینش حقیقی بـه آنان رو مـی آورد وآنـها، روح یقین را با نـهادی آماده وپاک لمس مـی کنند وآنچه را دنیـا پرستان هوس باز، دشوار وناهموار شمارند، آنـها به منظور خویش آسان وگوارا دانند وآنچه را جاهلان از آن هراسان باشند آنان بدان انس گیرند. زیرا آنان دنیـا را با بدن هایی همراهی مـی کنند کـه ارواحشان بـه جهان بالا پیوسته است.
آنان درون زمـین، خلفای خدا ودعوت کنندگان بـه دین او هستند. چقدر مشتاق وآروزمند دیدارشان هستم!»
آنچه حضرت امـیر المؤمنین (علیـه السلام) درون این حکمت به منظور کمـیل بن زیـاد بیـان فرموده است، جز برپیـامبر اکرم وا معصوم بعد از آن حضرت، بر هیچ مقام وشخصیتی منطبق نمـی شود. حتی ابن ابی الحدید نیز این جملات امام (علیـه السلام) را بیـانگر اعتقادات شیعه مـی داند ومـی گوید: «این جمله اعتراف صریح امام نسبت بـه مذهب امامـیه است»(۴۴).
نکاتی چند از کلام حضرت علی (علیـه السلام)
حضرت امـیر المؤمنین (علیـه السلام) درون این کلام ژرف وپر محتوا، نکات مـهمـی را بیـان داشته اند کـه به آن اشاره مـی کنیم:
۱ – امام (علیـه السلام) قبل از هر چیز توجه جامعه بشری – بـه خصوص مسلمانان – را بـه ضرورت مسئله امامت ورهبری خاطر نشان فرموده ونیـاز مبرم جامعه اسلامـی را، درون هر عصر وزمان، بـه وجود امام واجد تمام شرایط کـه از سوی خدا انتخاب شده باشد، متذکر شده ودر بیـانی شیوا ودعا گونـه، خداوند متعال را بر صدق گفتار خود کـه بیـان یک حقیقت دینی وضرورت اسلامـی هست گواه گرفته هست که نباید صحنـه زمـین از امام ورهبری کـه بیـانگر حقایق وخواسته های الهی هست خالی بماند. زیرا اگر زمـین از حجت خدا خالی بماند، دلایل الهی آسیب پذیر مـی شود ونشانـه های خدا درون زمـین باطل خواهد شد.
۲ – نکته دیگری کـه امام (علیـه السلام) بدان اشاره فرموده اند تشریح موقعیت ا راستین وجانشینان واقعی پیـامبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) اسلام هست که درون وجود خود وفرزندان معصوم آن حضرت خلاصه گردیده است. لذا حضرت بار دیگر نظر جامعه را بـه این نکته توجه مـی دهد کـه عهده دار مقام امامت ورهبری مسلمانان، از طرف خدا تعیین مـی شود. این امام، ممکن هست به دو وجه وظیفه خطیر امامت را انجام دهد ودر هر حال مردم را بـه سوی خواست خدا هدایت نماید واین معنا از دو جمله مختصر وپر محتوای آن حضرت استفاده مـی شود کـه فرمود: «إما ظاهراً مشـهوراً وإما خائفاً مغموراً». زیرا یـا این گونـه هست که جامعه اسلامـی بعد از پیـامبر اسلام فرمایشات آن حضرت را درون مورد اطاعت وفرمان برداری از امام ورهبر واجد تمام شرایط – کـه از سوی خدا بـه وسیله پیـامبرش اعلان گردیده هست – بـه کار مـی گیرند وزمـینـه وشرایط به منظور فعالیت همـه جانبه امام وحجت بعد از پیـامبر فراهم مـی گردد کـه در این صورت، امام زعامت مستقیم جامعه اسلامـی را بـه دست مـی گیرد وبه طور ظاهر وآشکار درون مـیان مردم بـه هدایت وارشاد آن ها مـی پردازد وتمام دستورات وقوانین اسلام را مانند پیـامبر اجرا مـی کند ویـا این گونـه هست که مردم نسبت بـه امام ورهبر معصوم، فرمان بردار نیستند کـه در این فرض نیز از دو حال خارج نیست:
حالت اول این هست که گر چه امام (علیـه السلام) بـه واسطه غصب خلافت از سوی دیگران، از آزادی برخوردار نیست، لکن که تا حدّی مـی تواند درون جهت نشر علوم قرآن وترویج احکام اسلام وجوابگویی بـه مشکلات فکری فعالیت کند همانطوری کـه هر کدام از ا معصوم ما، مشکلات علمـی وفکری وسایر مشکلات جامعه را درون حدّ امکان بـه نحو احسن مـی گشودند.
حالت دوم این هست که بر اثر حاکمـیت زمامداران خود سر وستمگر ونامساعد بودن زمـینـه وشرایط لازم به منظور انجام وظیفه رهبری، امام (علیـه السلام) – از ترس جان خود وشیعیـان – ناگزیر مـی گردد کـه به صورت ناشناس وپنـهانی بـه سر برد که تا زمـینـه وشرایط کافی به منظور حضور وی درون جامعه فراهم شود. مانند امام دوازدهم، حضرت مـهدی (علیـه السلام) کـه با چنین موقعیت دردناک وجانسوزی روبرو گردید وجوّ حاکم بـه حدّی تیره ونامساعد بود کـه امام (علیـه السلام) را وادار بـه اختفای از دشمن وغیبت از انظار عمومـی کرد; بـه طوری کـه بر اساس روایـاتی کـه در این رابطه آمده است، شیعیـان بـه جهت رعایت مسایل امنیتی، حتّی از تصریح نام مبارک امام دوازدهم (علیـه السلام) منع شده بودند وبا رمز واشاره درباره آن حضرت سخن مـی گفتند(۴۵).
۳ – نکته دیگری کـه از کلام حضرت امـیر المؤمنین (علیـه السلام) استفاده مـی شود این هست که امام (علیـه السلام) بـه تعداد ا اشاره فرموده هست وبا ادای سوگند، قلّت ومحدودیت ا معصوم را خاطر نشان کرده است. این موضوع با درون نظر گرفتن روایـات فراوانی کـه از پیـامبراکرم درباره خلفای دوازده گانـه آن حضرت آمده هست تنـها با عقیده شیعه امامـیه کـه قائل بـه امامت دوازده امام هستند، منطبق مـی گردد.
۴ – آخرین نکته ای کـه متذکر مـی شویم این هست که ایشان، بعد از بر شمردن برتری ها وویژگی های ممتازی کـه در این گروه وعدّه کم موجود است، اوصاف وصفاتی را به منظور آنان ذکر مـی کند کـه جز درون پیـامبران وجانشینان آنان چنین صفاتی وجود ندارد.
حضرت مـی فرماید: «اینان خلفای خدا درون زمـین ودعوت کنندگان بـه دین او هستند».
این بیـان را قرآن کریم درون مورد پیـامبرانی مانند داود (علیـه السلام) آورده هست واز وی بـه عنوان خلیفه خدا درون زمـین نام هست چنانکه مـی فرماید:
(یـا داوُدُ إِنّا جَعَلْناک خَلِیفَةً فِی الأَرْضِ فَاحْکمْ بَینَ النّاسِ بِالْحَقِّ)(۴۶).
«ای داود! ما تو را خلیفه خود درون زمـین قرار دادیم. بعد در بین مردم بـه حق داوری کن».
از توجه بـه فرمایش حضرت علی (علیـه السلام) کـه از آن افراد، بـه عنوان خلفای خدا درون زمـین یـاد مـی کند وهمچنین با توجه بـه این نوع از آیـات قرآن کریم، نکته ای کـه بدان پی مـی بریم این هست که جز پیـامبر گرامـی اسلام وجانشینان بر حقّ آن حضرت، کـه نقش رهبری وتعلیم وتربیت صحیح جامعه را بر عهده دارند،ی دیگر نمـی تواند حجت وخلیفه خدا درون زمـین باشد.
بنابر این، روشن شد کـه مقصود علی (علیـه السلام) از بیـان عدّه خلفا، همان ا وپیشوایـان راستین شیعه هست که مسئولیت امامت ورهبری جامعه اسلامـی از طرف خدا بـه وسیله پیـامبر بر دوش آنـها نـهاده شده است.
بدیـهی استانی کـه بعد از پیـامبر گرامـی اسلام بـه طور خود سرانـه وبدون توجه بـه سفارشات آن حضرت ونصّ صریح قرآن درون مورد امامت حضرت علی (علیـه السلام) زمام امور را بـه دست گرفتند، نمـی توان از آنان بـه عنوان خلیفه خدا یـاد کرد. زیرا خلیفه خدای هست که از طرف خدا بـه وسیله رسولش انتخاب شده باشد. لذا اگری از آنان بـه عنوان خلیفه خدا تعبیر کند بر خلاف صریح آیـات قرآن عمل کرده است.
با این بیـان روشن مـی شود کـه مدّعیـان مقام خلافت کـه بعد از پیـامبر درون برابر اهل بیت آن حضرت تشکیل جبهه داده بودند، «خلیفة اللّه» نبودند. زیرا هیچ گونـه نصّ ودلیلی کـه حاکی از خلیفة اللّهی آنان باشد از طرف خدا ورسول، اعلام وارائه نگردیده است. همـین طور آنان خلیفه مردم هم نبودند; زیرا درون موقع انتخاب آنان بـه آرای عمومـی مراجعه نشده بود وکسانی کـه از آنان بـه عنوان خلیفه یـاد د اولا از خودشان بودند مثل این کـه عمر دست بـه پشت دست ابی بکر زد واز او بـه عنوان خلیفه یـاد کرد وثانیـاً تعداد آنـها درون آغاز کار بـه اندازه تعداد انگشتان یک دست هم نبود. زیرا طبق شواهد تاریخی، آغاز کار، بیعت فقط توسّط ابو بکر وعمر وابو عبیده جرّاح (گورکن) انجام گرفت(۴۷). بـه همـین جهت چنین انتخابی هیچ جنبه قانونی ندارد وهیچ یک از مسلمانان نباید آن را بپذیرند.
این موضوع را ما مـی توانیم از سخنان گهر بار حضرت شاه ولایت، مولانا امـیر المؤمنین علی (علیـه السلام) استفاده کنیم; آن حضرت مـی فرماید:
«واعجباه! أتکون الخلافة بالصحابة ولاتکون بالصحابة والقرابة».
«چه شگفت آور است! آیـا رسیدن بـه خلافت، تنـها با نام ونشان صحابی داشتن روا است; امّا با نام ونشان صحابی داشتن وقرابت وخویشاوندی پیـامبر روا نیست».
در همـین راستا، حضرت خطاب بـه غاصبین خلافت فرمود:
فإن کنت بالشوری ملکتَ اُمورهم * * * فکیف بهذا والمشیرون غیب
وإن کنت بالقربی حججْت خصیمـهم * * * فغیرک أولی بالنبی وأقرب(۴۸)
«امّا این کـه مـی گویی مردم بـه تو رأی دادند وجماعت از خلافت تو راضی بودند، درست نیست. زیرا بسیـاری از صحابه هنگام رأی گیری حضور نداشتند. بعد چگونـه بیعت منعقد شد ورأی گیری بـه عمل آمد؟! امّا این کـه مـی گویی از نزدیکان پیـامبر وخاندان او هستی، بدان کـه غیر تو (یعنی: من کـه علی هستم) از تو بـه پیـامبر نزدیک تر است».
۴ – امتحان مردم
یکی دیگر از مصالح وحِکمتهای غیبت امام عصر (علیـه السلام) آزمایش وامتحان شیعیـان است. زیرا بر اساس آنچه از آیـات قرآن وروایـات اسلامـی استفاده مـی شود، امتحان وآزمایش بندگان یکی از سنّت های الهی هست که همواره بوده وهست. قرآن کریم مـی فرماید:
(اَلّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیوةَ لِیبْلُوَکمْ أیکمْ أَحْسَنُ عَمَلا)(۴۹).
«خداوندی هست که مرگ وزندگی را آفرید که تا شما را آزمایش وامتحان کند کـه کدام یک از شما بهتر عمل مـی کنید».
امتحان، وسیله ای هست برای ظهور کمالات واستعدادهای درونی انسان کـه شخصیت افراد ودرجه ایمان وصبر واستقامت آن ها را درون مقام اطاعت از اوامر خداوند ورسول او روشن مـی کند.
آزمایش دوران غیبت، سخت ترین آزمایش ها
چنانکه از روایـات واخبار استفاده مـی گردد، امتحان وآزمایش بـه وسیله غیبت امام (علیـه السلام) بـه چند جهت از شدیدترین امتحان ها است:
جهت اول: این که، از روایـاتی استفاده مـی شود کـه مؤمنین وافرادی کـه در زمان غیبت آن حضرت بـه سر مـی برند از حیث درجه ومقام برانی کـه در زمان حضور پیـامبر وسایر ائمـه (علیـهم السلام) بودند برتری دارند. لازمـه این برتری وموقعیت، شدّت وسختی امتحان آنـها هست که بـه واسطه طولانی شدن غیبت امام وحجت خدا، متوجه آنان مـی شود; لکن آنان ذرّه ای شک وتردید بـه خودشان راه نمـی دهند وبا اخلاص کامل بر اعتقاد بـه امامت آن حضرت ثابت واستوار مـی مانند.
چنانکه حضرت علی (علیـه السلام) از پیـامبر نقل مـی کنند کـه خطاب بـه وی فرمود:
«یـا علی، واعلم أنّ أعجب الناس إیماناً وأعظمـهم یقیناً قوم یکونون فی آخرالزمان لم یلحقوا النبی وحجبتهم الحجّة، فآمنوا بسواد علی بیـاض»(۵۰).
«ای علی! بدان کـه عجیب ترین افراد از جهت ایمان وبزرگی یقین، قومـی هستند کـه در آخر الزمان بـه سر مـی برند. زیرا آنان، درون عین حال کـه پیـامبر را ملاقات نکرده اند وامام وحجت خدا نیز از آن ها محجوب وغایب است، بـه وسیله سیـاهی ها وخطوطی کـه در کاغذها مانده است، ایمان آورده اند».
در روایت دیگری ابن عباس از پیـامبر اکرم نقل مـی کند کـه آن حضرت فرمودند:
«علی بن ابی طالب (علیـه السلام) امام وجانشین من بر امت من است. از فرزندان علی هست همان قائم منتظری کـه زمـین را از قسط وعدل پر مـی کند همان طوری کـه از جور وستم پر شده باشد».
آنگاه حضرت فرمودند:
«والّذی بعثنی بالحقّ بشیراً انّ الثابتین علی القول بـه فی زمان غیبته لأعزّ من الکبریت الأحمر».
«سوگند بـه خدایی کـه مرا بـه حق مبعوث داشت وبشارت دهنده قرار داد،انی کـه در زمان غیبت آن حجت خدا بر قول واعتقاد بـه امامت وی ثابت بمانند از طلای سرخ – یـا یـاقوت سرخ – کمـیاب ترند!»
جابر بن عبد اللّه انصاری بلند شد وعرض کرد: «آیـا به منظور قائم (علیـه السلام) غیبتی است؟»
حضرت فرمود:
«آری، بـه خدا سوگند! «وَلِیُمَحّصَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیمْحَقَ الْکافِرِینَ»(۵۱); که تا خداوند بندگان با ایمان را خالص گرداند وامتحان کند وکافران را نیست ونابودگرداند»(۵۲).
دشواری حفظ ایمان درون دوران غیبت
جهت دوم: این که، پیشامدهای ناگوار ودگرگونی هایی کـه در دوران طولانی غیبت رخ مـی دهد، مردم را نیز متحوّل ودگرگون مـی سازد بـه طوری کـه حفظ ایمان واستقامت درون راه آن، بسیـار سخت ودشوار هست که حتّی ا پیشین نیز، جامعه شیعه را درون جریـان آن قرار داده اند وآن ها را از سختی ها ومشکلاتی کـه در راستای حفظ ایمان درون زمان غیبت متوجّه آنان مـی شود، خبر داده اند.
حضرت صادق (علیـه السلام) فرمود:
«إنّ لصاحب هذا الأمر غیبة، المتمسّک فیـها بدینـه کالخارط للقتاد – ثمّ قال هکذا بیده – ثم قال: فأیکم یمسک شوک القتاد بیده؟ ثمّ أطرق ملیـاً، ثمّ قال: إنّ لصاحب هذا الأمر غیبة، فلیتّق اللّه عبد ولیتمسّک بدینـه»(۵۳).
«کسی کـه بخواهد درون زمان غیبت صاحب الأمر (علیـه السلام) بـه دین خود چنگ بزند وبه لوازم دینداری ملتزم باشد، مانندی هست که بخواهد با کشیدن دست، خارهای درخت قتاد را د. سپس حضرت فرمودند: کدام یک از شما مـی تواند خارهای درخت قتاد را با دست بگیرد؟
بعد فرمودند: بـه درستی کـه برای صاحب این امر، غیبتی هست که حتما بنده خدا، تقوا وپرهیز کاری را پیشـه خود سازد وبه دینش چنگ زند».
آری! درون دوران اندوهناک غیبتِ آخرین حجّت وذخیره خدا درون زمـین، ظاهر فریبنده امور دنیوی، یکی بعد از دیگری، جلوه گر مـی گردد ودل افراد را فریفته واسباب گوناگون گناه ومعصیت، بیش از پیش فراهم شده ودر دسترس همـه قرار گیرد. بساط لهو ولعب، غنا ونوازندگی وطرب، همـه جا گسترده مـی شود وبا اختلاط وامتزاج های نامشروع مرد وزن، زمـینـه بیشتری به منظور دسترسی بـه گناه فراهم مـی گردد. علاوه بر آن، قدرت های طاغوتی وغیر دینی نیز درون افزایش گناه ومعصیت تأثیر فراوان دارند. درون آن دوران، دینداران حقیقی بـه ظاهر، ذلیل، وبلهوسان نابکار بـه ظاهر، عزیزند; امر بـه معروف ونـهی از منکر فراموش، وانجام منکرات درون هر کوی وبرزن متداول ومرسوم مـی گردد.
بنابر این حتما گفت کـه دینداری، سخت ومشکل است. لذا عظمت افرادی کـه در شرایط سخت ودشوار غیبت، دین خود را حفظ کنند وبر اعتقاد بـه امامت حضرت مـهدی (علیـه السلام) ثابت واستوار بمانند، روشن مـی شود. امـید آن کـه خداوند ما را از ثابت قدمان بر اعتقادات صحیح اسلامـی وامامت ائمـه معصومـین (علیـهم السلام) قرار دهد ومقدّمات ظهور حضرت را فراهم فرماید.
وسوسه های فکری واعتقادی درون زمان غیبت
جهت سوم: جهت دیگری کـه امتحان وآزمایش شیعیـان را درون زمان غیبت دشوار مـی کند، وسوسه های فکری هست که متوجه شیعیـان مـی شود واحیـاناً بعضی از آن ها را دچار شک وتردید مـی کند.
دشوار بودن مسئله از این جهت، بـه قدری درد آور هست که طبق بعضی از روایـات، وقتی امام صادق (علیـه السلام) موقعیت شیعیـان زمان غیبت را ملاحظه مـی د، آنچنان ناراحت واندوهناک وگریـان شدند کـه اصحاب آن حضرت، شگفت زده ومتحیر گشتند. چنانکه از سدیر صیرفی نقل شده کـه گفت: درون موقعی کـه حضرت امام صادق (علیـه السلام) مسئله غیبت را متذکر شدند، بـه قدری ناراحت وگریـان بودند کـه عقل از سر ما پرید واز ناله های هولناک آن حضرت قلب های ما بـه فغان وخروش آمد.
آنگاه وقتی از حضرت، علّت ناراحتی واندوهشان سؤال شد، فرمود:
«وقتی گرفتاری های شیعیـان را درون زمان غیبت ملاحظه مـی کنم ومـی بینم کـه بسیـاری از آنان از دین وعقیده خودشان برگشته اند، این چنین ناراحت مـی گردم وحزن واندوه برمن غالب مـی شود.
فأخذتنی الرقّة، واستولت علی الأحزان»(۵۴).
آیـا درون زمان غیبت همـه شیعیـان دچار شک وتردید مـی شوند؟
اینک درون این جا سؤالی مطرح هست وآن این کـه آیـا بـه واسطه طولانی شدن غیبت امام عصر (علیـه السلام) همـه شیعیـان دچار شک وتردید نسبت بـه آن حضرت مـی شوند؟
در پاسخ این پرسش حتما بگوییم: چنانکه از روایـات پیـامبر اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) وائمـه معصومـین (علیـهم السلام) استفاده مـی شود، چنین نیست کـه تمام شیعیـان دچار شک وتردید شوند. زیرا شواهد تاریخی نیز نشان مـی دهد کـه معمولا درون مسایل اعتقادی وایمان بـه خدا وپیـامبران الهی، گر چه درون مواردی تعداد زیـادی از دین واعتقادات صحیح منحرف مـی شدند، لکن چنین نیست کـه به طور کلّی درون همـه افراد، ارتداد حاصل شود وهمگان بـه انحراف کشیده شوند; بلکه همـیشـه عدّه ای – اگر چه اندکی از آنـها – بر دین واعتقادات صحیح باقی مـی مانند.
قرآن کریم این حقیقت را درون ماجرای طالوت وجالوت بیـان مـی کند ومـی فرماید:
(فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِیکم بِنَهَر فمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیسَ مِنّی وَمَن لَمْ یطْعَمـهُ فَإنَّه مِنّی إِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرفَةً بِیدِهِ فَشرِبُوا مِنْهُ إِلاّ قَلیلا مِنْهُمْ فَلَمّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قالوا لاطَاقَةَ لَنا الْیوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یظنُّونَ أَنَّهُم مُلاقُوا اللّهِ کمْ مِن فِئَة قَلیلَة غَلَبَتْ فِئَةً کثیرةً بِإذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابرِینَ * وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَینا صَبْراً وثَبِّتْ أَقْدامَنا وَانْصُرنا عَلَی الْقَومِ الکافِرِینَ * فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتاهُ اللّهُ الْمُلْک وَالْحِکمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یشَاءُ وَلَوْلا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُم بِبَعض لَفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلِکنَّ اللّهَ ذُوفَضْل عَلَی الْعالَمِینَ)(۵۵).
«هنگامـی کـه طالوت سپاهش را با خود برد، بـه آنان گفت: خداوند شما را بـه وسیله نـهر آبی آزمایش مـی کند; هر از آن بنوشد، از من نیست وهر جز یک پیمانـه ننوشد، از من هست که جز عدّه کمـی همـه از آن نـهر نوشیدند. آن گاه افرادی کـه از بوته آزمایش بـه سلامتی بیرون آمدند، وقتی از نـهر گذشتند از کمـی افراد ونفرات خود ناراحت شدند وگفتند: «ما توانایی مقابله با نیروهای جالوت را نداریم».
آنان کـه مـی دانند خدا را ملاقات خواهند کرد، با قدرت ایمان وتکیـه بر یـاری خداوند گفتند: «چه بسیـار گروه های کوچکی کـه به فرمان ویـاری خدا بر گروه های بزرگ وعظیمِ دشمن غلبه یـافتند وپیروز گردیدند. زیرا خداوند با صبر پیشگان است».
سپس همان گروه اندک، امّا با ایمان، درون مقابل سپاهیـان انبوه جالوت بـه استقامت پرداختند وگفتند: «پروردگارا! پیمانـه صبر واستقامت را بر ما فرو ریز وما را درون مقابل دشمن ثابت قدم دار وما را بر کافران، ظفر وپیروزی عنایت فرما».
آن ها بـه فرمان خدا سپاه دشمن را بـه هزیمت وفرار واداشتند وداود، جالوت را کشت وخداوند، حکومت ودانش را بـه وی بخشید وآنچه خواست بـه او تعلیم داد. واگر خدا بعضی از مردم را بـه وسیله بعضی دیگر، دفع نمـی کرد، زمـین پر از تباهی وفساد مـی شد، لکن خداوند نسبت بـه جهانیـان لطف واحسان مـی نماید».
با توجه بـه مفهوم آیـات کریمـه وروایـات اهل بیت (علیـهم السلام) جواب پرسش فوق بیشتر روشن مـی شود. زیرا درست هست که طولانی شدن غیبت، درون روحیـه وافکار واحیـاناً اعتقادات مردم تأثیر مـی گذارد، لکن موجب نمـی شود کـه تمام معتقدین بـه امامت امام غایب (علیـه السلام) درون عقیده واعتقاد خود سست شوند، بلکه مؤمنین ومعتقدینی هم وجود دارند کـه امتداد غیبت، ذرّه ای درون ایمان راسخ آنان خلل وارد نمـی کند چنانکه احادیث فراوانی نیز مؤید این معناست کـه نمونـه ای از آنـها را ذکر مـی کنیم:
عن أبی عبد اللّه (علیـه السلام) قال: «أقرب ما یکون العباد من اللّه عزّ وجلّ وأرضی ما یکون عنـهم إذا افتقدوا حجّة اللّه عزّ وجلّ، فلم یظهر لهم ولم یعلموا بمکانـه، وهم فی ذلک یعلمون أنّه لم تبطل حجج اللّه (عنـهم وبیناته) فعندها فتوقّعوا الفرج صباحاً ومساءً، وإنّ أشدَّ ما یکون غضب اللّه تعالی علی أعدائه إذا افتقدوا حجّة اللّه فلم یظهر لهم، وقد علم أنّ اولیـائَه لایرتابون، ولو علم أنّهم یرتابون لما غیب عنـهم حجّته طرفة عین، ولایکون ذلک إلا علی رأس شرار الناس»(۵۶).
«از امام صادق (علیـه السلام) نقل شده هست که فرمودند: «بهترین زمان قرب بندگان بـه خدا وبهترین زمان رضایت وخشنودی خداوند از آن ها، زمانی هست که آن ها حجت خدا را درون مـیان خود نیـابند ومکان وی را ندانند ودر عین حال، مـی دانند کـه حجت وبرهان خداوند باطل نمـی شود. وزمـین از حجت خالی نمـی ماند). درون این هنگام هست که حتما شما شیعیـان هر صبح وشام، منتظر فرج امام (علیـه السلام) باشید. شدیدترین زمان غضب خدا بر دشمنانش نیز، زمان غیبت حجت او است. خداوند مـی داند کـه بندگان واقعی وی بـه جهت غیبت حُجّتش، دچار شک وتردید نمـی شوند. زیرا اگر چنین بود، خدا لحظه ای حجت خود را از بندگانش غایب نمـی فرمود واین امر (مسئله غیبت) نمـی باشد مگر بـه خاطر شریرترین افراد مردم».
آثار وفوائد وجود امام زمان (علیـه السلام) درون زمان غیبت
یکی از پرسش هایی کـه در مورد امام زمان (علیـه السلام) مـی شود این هست که چه آثار وفوایدی بر وجود امام ورهبری کـه در اختفا وغیبت بـه سر مـی برد، مترتّب است؟ بـه عبارت دیگر، چرا امام (علیـه السلام) سال ها قبل از ظهور، تولد یـافته هست وفایده وجود آن حضرت چیست؟
لازم هست قبل از پاسخ نکته ای تذکر داده شود وآن این کـه سؤال مذکور مسأله جدیدی نیست کـه تازه طرح شده باشد، بلکه سال ها قبل از تولد حضرت مـهدی (علیـه السلام) مطرح بود. حتّی این پرسش ها همزمان با عصر نزول وحی نیز وجود داشت چنانکه از جابر بن عبد اللّه انصاری، صحابی بزرگ پیـامبر نقل شده هست که گفت: هنگامـی کـه آیـه کریمـه «یـا أَیـهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَاُولِی الأَمْرِ مِنْکمْ»(۵۷) نازل شد، بـه رسول گفتم: خدا ورسول را شناختیم; صاحبان امری را کـه خداوند اطاعت آنان را بـه اطاعت شما مقرون کرده است، چهانی هستند؟
پیـامبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) فرمودند:
«آنان جانشینان من وپیشوایـان امّت بعد از من هستند. اول آن ها علی بن ابی طالب است; سپس حسن وحسین وعلی بن الحسین ومحمّد بن علی کـه در تورات معروف بـه باقر است. ای جابر! درون آینده نزدیک، او را ملاقات خواهی کرد. هنگامـی کـه او را دیدی سلام مرا بـه او برسان. بعد از او جعفر بن محمّد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمّد بن علی، علی بن محمّد، حسن بن علی وسپس فرزندِ حسن، هم نام وهم کنیـه من وحجت خدا درون زمـین وذخیره خدا به منظور بندگان اوست. همانی کـه خداوند، مشرق ومغرب را بـه دستش فتح مـی کند».
آن گاه حضرت فرمودند:
«او همانی هست که از شیعیـان ودوستانش غایب مـی شود،; دوران غیبتش بـه حدّی طولانی ودشوار هست که بر اعتقاد بـه امامت وی باقی نمـی ماند مگرکسی کـه خدا قلبش را بهوسیله ایمان آزمایش کرده باشد».
عرض کردم یـا رسول اللّه! آیـا شیعیـان درون زمان غیبت از او بهره مند مـی گردند؟
حضرتش فرمود:
«آری! سوگند بهی کـه مرا بـه نبوت مبعوث داشته است، البته آن ها از نور وجودش استفاده مـی کنند واز برکت ولایتش بهره مند مـی گردند، همانطور کـه از نور خورشید بهره مند مـی شوند گر چه درون پس ابر باشد. ای جابر! غیبت از اسرار مکتومِ خزانـه علم خداست. بعد آن را جز از اهلش پنـهان دار»(۵۸).
با توجه بـه این حدیث مشـهور، جواب سؤال مذکور بـه خوبی روشن مـی شود کـه بدون تردید، برکات خورشید فروزان امامت وولایت حضرت مـهدی (علیـه السلام) آن چنان گسترده وفراوان هست که ابرهای تیره وتاری کـه به واسطه ستمگری های دشمنان خدا به منظور مدّتی نامعلوم بین آن حضرت ومردم حایل گردیده، نمـی تواند جلو برکات وجودی آخرین حجت وذخیره خدا را بگیرد.
زیرا اگر چه آن حضرت درون زمان غم انگیز غیبت، از تصرّف درون بعضی از شئونات خویش – مانند حضور درون جامعه وبه دست گرفتن زمام امور – کناره گیری مـی نمایند، لکن حتما دانست کـه این امر فقط یکی از شئونات آن حضرت است; چرا کـه آن حضرت درون بقیـه شئونات خویش تصرف مـی نماید وبسیـاری از مشکلات جامعه را رفع واز درماندگان دستگیری مـی کند وامدادهای غیبی آن بزرگوار درون سراسر هستی گسترش دارد. این موضوع شواهد فراوانی دارد کـه در جای خودش بـه آن اشاره خواهیم کرد.
گذشته از این، حتما دانست کـه تمام مصالح وحِکم وفواید وآثار وجود امام (علیـه السلام) درون زمان غیبت به منظور ما مکشوف نیست. از سفارش پیـامبر بـه جابر فهمـیده مـی شود کـه همگان استعداد ولیـاقت فهم ودرک برکات وجود امام (علیـه السلام) را درون دوران غیبت ندارند; بلکه افرادی همچون آن صحابی بزرگ مـی توانند که تا حدّی شعاع برکات وجودی حجّت خدا را درک کنند. زیرا حضرت درون پایـان گفتارشان بـه جابر فرمودند: «موضوع غیبت از اسرار خداست وباید آن را از نااهلان پنـهان بداری».
آثار وبرکات وجودی امام (علیـه السلام)
احادیث وروایـات از پیـامبر اکرم وائمـه (علیـهم السلام) درون جواب وپاسخ این گونـه پرسش ها فراوان هست که ذکر آن درون این مختصر نمـی گنجد، لکن از باب نمونـه بـه عنوان تیمّن وتبرّک، حدیثی را از امام سجّاد (علیـه السلام) کـه بیـانگر پاره ای از برکات وجودی امام (علیـه السلام) است، ذکر مـی کنیم:
سلیمان از امام صادق (علیـه السلام) وآن حضرت از پدر بزرگوارش امام باقر (علیـه السلام) وآن حضرت از امام زین العابدین نقل مـی کند کـه حضرتش فرمودند:
«نحن أئمّة المسلمـین، وحجج اللّه علی العالمـین، وسادة المؤمنین وقادة الغرّ المحجّلین، وموالی المؤمنین، ونحن أمان لأهل الأرض کما أنّ النّجوم أمان لأهل السماء، ونحن الّذین بنا یمسک اللّه السماء أن تقع علی الأرض إلاّ بإذنـه، وبنا یمسک الأرض أن تمـید بأهلها، وبنا ینزل الغیث، وتنشر الرحمة، وتخرج برکات الأرض، ولولا ما فی الأرض منّا لساخت بأهلها».
ثمّ قال: ولم تخل الأرض منذ خلق اللّه آدم من حجّة اللّه فیـها ظاهر مشـهور أو غائب مستور(۵۹)، ولا تخلو إلی أن تقوم الساعة من حجّة اللّه فیـها، ولولا ذلک لم یعبد الله.
قال سلیمان، فقلت للصادق (علیـه السلام): فکیف ینتفع الناس بالحجّة الغائب المستور؟
قال: «کما ینتفعون بالشمس إذا سترها السحاب»(۶۰).
«ما (اهل بیت پیـامبر (صلی الله علیـه وآله وسلم)) پیشوایـان امت اسلام، حجت های خدا بر جهانیـان، آقای اهل ایمان، پیشتوای روسفیدان وسرپرست مؤمنانیم. ما امان به منظور اهل زمـین هستیم، همچنان کـه ستارگان امان به منظور اهل آسمانند. ماانی هستیم کـه خدا بـه واسطه ما آسمان را بر فراز زمـین نگه داشت واهل زمـین را از هلاکت نجات بخشیده است. بـه واسطه ما باران مـی بارد ورحمت خدا منتشر مـی شود وزمـین برکاتش را بیرون مـی آورد واگر نبود درون هر عصر وزمانی امامـی از ما اهل بیت درون زمـین، زمـین اهلش را فرو مـی برد وهلاک مـی کرد.
سپس فرمودند: از هنگام خلقت آدم که تا قیـامت، زمـین از حجت خدا خالی نبوده ونخواهد بود; خواه حجتش درون مـیان مردم آشکار ومعروف باشد یـا غایب وناپیدا. خدا درون زمـین عبادت نمـی گردید».
سلیمان گوید: از امام صادق (علیـه السلام) پرسیدم کـه مردم درون زمان غیبت چگونـه از امام غایب بهره مند مـی شوند؟
آن حضرت فرمود: «همچنان کـه از خورشید هنگامـی کـه در پشت ابرها است، بهره مند مـی گردند».
مفاد بیـان امام (علیـه السلام) درون این حدیث، سه بخش است:
بخش اول درموقعیت ائمـه (علیـهم السلام) از جهت مقام ومنصب الهی آن هاست کـه پیشوایـان راستین اسلام بعد از پیـامبر گرامـی حجت های خدا بر تمام عالمـیان وسید وآقای اهل ایمان هستند کـه به فرمان خدای سبحان بـه وسیله پیـامبر اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) بـه جامعه اسلامـی معرّفی گردیده وبرای هدایت ورهبری همـه انسان ها درون تمامـی قرون واعصار تعیین گشته اند.
در بخش دوم از فرمایش امام سجاد (علیـه السلام) پاره ای از برکات وجودی ائمـه اطهار (علیـهم السلام) بیـان شده هست که اختصاص بـه زمان حضور امام (علیـه السلام) ندارد. زیرا آثار وبرکات آن حضرت چنان گسترده هست که شامل زمان حضور وغیبت مـی شود.
در بخش سوم از فرمایش امام سجاد (علیـه السلام)، بـه چند نکته اساسی اشاره شده است:
الف) اگر امامـی از اهل بیت پیـامبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) درون زمـین نباشد، زمـین اهلش را نابود مـی کند.
ب) این کـه خالی نبودن زمـین از حجت خدا، یک سنّت الهی هست که از زمان حضرت آدم (علیـه السلام) که تا قیـامت جریـان دارد.
ج) این کـه عبادت خدا درون زمـین بستگی بـه وجود حجّت خدا دارد.
د) درون کلام حضرت بـه بهره مند شدن مردم از وجود امام (علیـه السلام) درون ایـام غیبت تصریح شده است.
امام (علیـه السلام) نگهبان اهل زمـین
اینک نسبت بـه بعضی از فرازهای فرمایش امام سجاد (علیـه السلام) توضیحاتی ارائه مـی دهیم:
«نحن أمان لأهل الأرض کما أنّ النجوم أمان لأهل السماء»(۶۱).
در این فراز از سخنان امام (علیـه السلام) بـه نقش حیـاتی وپر اهمـیت ائمـه اطهار (علیـهم السلام) نسبت بـه امنیت وآرامش اهل زمـین اشاره گردیده ووجود ا ورهبران معصوم – کـه از سوی خدا عهده دار مسئولیتِ هدایت وارشاد ورهبری جامعه گردیده اند – به منظور اهل زمـین، موجب امنیت وآرامش دانسته شده واین بسان ستارگان آسمان هست که موجب آرامش اهل آسمانند.
توضیح سخن امام (علیـه السلام)
ما هنگامـی مـی توانیم مفاد ومنظور کلام جامع وبلند امام سجاد (علیـه السلام) را خوب درک کنیم کـه نسبت بـه خداوند متعال واه وی از خلقت انسان ها وسایر موجودات، شناخت صحیح داشته باشیم. زیرا شناخت صحیح خداوند متعال هست که بـه انسان امکان شناخت پیـامبر وا را مـی دهد.
به طور حتم اگر شناخت وبرداشت انسان نسبت بـه معارف الهی ضعیف وناچیز باشد وخصوصیـات وصفات خداوند را درون حدّ لزوم نشناسد، درون معرفت پیـامبر وامام نیز ناتوان خواهد بود; تاجایی کـه ممکن استانی را بـه عنوان پیـامبر یـا امام وخلیفه بشناسد کـه اساساً لیـاقت این مَناصب سه گانـه را نداشته باشند. بعد شناخت صحیح خداوند هست که بـه انسان، این بینش وفهم را مـی دهد کـه دنبال هر کـه ادّعای نبوّت یـا خلافت وامامت را بنماید، نرود وبدون دلیل وبرهانِ قاطع، سخنی را نپذیرد.
با توجه بـه این مقدّمـه کوتاه، چنین نتیجه مـی گیریم کـه تمام انحرافاتی کـه در امم گذشته وصدر اسلام درون امّت اسلام رخ داد ومردم را بـه انحراف وضلالت کشاند، معمولا بـه واسطهانی بود کـه شناخت آن ها نسبت بـه خدا وپیـامبران، ضعیف ونادرست بود; امت حضرت موسی (علیـه السلام) بـه واسطه عدم شناخت صحیح وکافی از خدا وپیـامبر، درون آزمایش کوتاه وچهل روزه، شکست خورد وبه دنبال سامری و اش راه افتاده ودست از بندگی خداوند عالم کشیده و را بـه عنوان معبود خود پذیرفتند(۶۲).
لذا درون دعاهای رسیده از ائمـه اطهار (علیـهم السلام) این نکته خاطر نشان گردیده هست که درون هر حال، انسان حتما شناخت خود را نسبت بـه خدا افزایش دهد وبا دعا ودرخواست از خداوند متعال کمک بگیرد. زیرا شناخت صحیح معارف دینی، اعم از شناخت پیـامبر وامام، بستگی بـه شناخت خداوند دارد. لذا سفارش شده هست که درون هنگام دعا وکمک خواستن از خداوند چنین بگوییم:
«اللّهُمَّ عرِّفنی نفسک فإنّک إن لم تُعرِّفنی نفسک لم أعرف نبیک، اللّهُمَّ عرّفنی رسولک فإنَّک إن لم تعرّفنی رسولک لم أعرف حجّتک، اللّهمَّ عرّفنی حجّتک فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی»(۶۳).
«خداوندا! خودت را بـه من بشناسان. زیرا اگر خودت را بـه من نشناساندی، فرستاده ات را نخواهم شناخت. خداوندا! فرستاده ات را بـه من بشناسان. زیرا اگر فرستاده ات را معرّفی ننمودی، حجّت تو را نخواهم شناخت. خداوندا! حجّت خود را بـه من بشناسان. زیرا اگر حجّتت را بـه من نشناساندی، از دینم منحرف خواهم گشت».
مضمون این دعای شریف شاهد گفتار ماست کـه گفتیم اگر خدا را خوب بشناسیم، رسول خدا را نیز خواهیم شناخت واگر پیـامبر را شناختیم، امام وحجت خدا، بعد از وی را نیز خواهیم شناخت.
آنچه درون توضیح جملات این دعا حتما گفت این کـه معرفت خداوند متعال دارای مراتب ودرجاتی هست که انسان که تا حدّی بـه برکت فطرت وعقل مـی تواند بـه آن دست یـابد; لکن معرفت صحیح وکامل را حتما به کمک پیـامبران الهی وخلفای راستین آنان کـه بیـانگر معارف دینی هستند،ب کرد.
در این موضوع از ائمـه اطهار (علیـهم السلام) روایـات فراوان رسیده هست که بـه یک نمونـه از آن اشاره مـی کنیم:
ابی حمزه ثمالی از امام باقر (علیـه السلام) نقل مـی کند کـه آن حضرت فرمودند:
«إنّما یعبد اللّه من یعرف اللّه فأمّا من لا یعرف اللّه فإنّما یعبده هکذا ضُلال(۶۴).
قلت: جعلت فداک فما معرفة الله؟
قال: تصدیق اللّه عزّ وجلّ وتصدیق رسوله وموالاة علی (علیـه السلام) والإئتمام بـه وبالائمّة الهدی (علیـهم السلام) والبرائة إلی اللّه عزّ وجلّ من عدوّهم، هکذا یعرف اللّه عزّ وجلّ»(۶۵).
«همانای خدا را عبادت مـی کند کـه او را شناخته باشد; امّای کـه خدا را نشناسد، عبادت او از روی ضلالت وگمراهی انجام مـی گیرد».
ابو حمزه با شنیدن این سخن از امام باقر (علیـه السلام)، عرض کرد: معرفت خدا چیست؟
حضرت فرمود:
«معرفت خدا، تصدیق خدا وتصدیق رسول خدا ودوستی علی بن ابی طالب وپیروی نمودن از او وائمـه هدی (علیـهم السلام) وبیزاری جستن از دشمنان آن ها است. این هست معرفت صحیح خداوند عزّ وجلّ».
وجود امام معصوم موجب آرامش اهل زمـین است
اگر شناخت صحیح نسبت بـه خداوند متعال از راه نزول وحی بـه وسیله حجت وامام بعد از پیـامبر انجام گیرد، بـه خوبی روشن مـی شود کـه وجود امام معصوم درون مـیان جامعه بشری از جهات گوناگون موجب آرامش وامنیت به منظور ساکنان زمـین است.
اینک بـه گوشـه ای از آن جهات اشاره مـی کنیم.
۱ – امنیت فکری وروحی
امام وحجت بر اساس این کـه مسئولیت هدایت وارشاد جامعه را بر عهده دارد، از مرزهای اعتقادی وفکری جامعه اسلامـی نگهبانی مـی کند که تا مورد هجوم افکار غلط واعتقادات منحرف دشمنان خدا واقع نشود. درون پرتو هدایت وارشاد حجت خداست کـه انحرافات فکری وعقیدتی کـه موجب تزلزل فکری وروحی جامعه است، از بین رفته وامنیت فکری وروحی بـه وجود مـی آید.
۲ – بـه دست گرفتن زمام امور جامعه
مسئولیت دیگر امام بـه دست گرفتن زمام امور جامعه هست که درون صورت فراهم شدن شرایط وامکانات کافی، امام زمام امور را بـه دست گرفته وقسط وعدالت همگانی را جایگزین بی عدالتی ها – کـه نظم وآرامش اجتماعی را بر هم مـی زند – مـی نماید; درون نتیجه اهل زمـین از آرامش وثبات برخوردار مـی گردند.
اگر مـی بینیم کـه امام از تصرف ظاهری درون اداره امور جهان خودداری مـی کند، بـه واسطه عدم وجود شرایط ومقدمات لازم هست وخودداری از تصرف ظاهری درون امور، چیزی نیست کـه منحصر بـه حضرت حجت (علیـه السلام) باشد، بلکه ا پیشین نیز چنین بودند، چنانکه درون تاریخ زندگانی حضرت امـیر المؤمنین (علیـه السلام) مـی بینیم کـه آن حضرت بیش از بیست وپنج سال درون امور اجرایی دخالت وتصرف ند; درون عین حال کـه از اولین لحظه ارتحال پیـامبر گرامـی اسلام واجد تمام شرایط زعامت جهان بشریت بودند وعلاوه بر آن، از طرف خدا وپیـامبر نیز بـه مقام ولایت وامامت بر مردم انتخاب شده بودند، لکن وقتی موضوع غصب خلافت پیش آمد، جامعه اسلامـی بـه واسطه کوتاهی وسهل انگاری عده ای ونفاق ودشمنی عده ای دیگر از برکات وجود امام ورهبری معصوم، محروم ماند.
اگر امروز اجتماع ما از برکات تصرف مستقیم امام وحجت خدا محروم است، نـه تنـها مربوط بـه کوتاهی مسلمـین صدر اسلام، بلکه بـه خاطر غفلت های جامعه خود ما نیز مـی باشد.
توضیح این کـه مسئول دخالت ن وتصرف ننمودن ائمـه اطهار (علیـهم السلام) درون گذشته وحال، مردمـی هستند کـه از اطاعت پیشوایـان راستین اسلام سرباز زدند وبه مخالفت با آنان برخاستند. امـید هست روزی فرا رسد کـه جامعه اسلامـی ومردم جهان بـه این حقیقت پی ببرند کـه برای دست یـافتن بـه عالی ترین مدارج تکامل انسانی، ناگزیرند ازانسانی کامل ومعصوم کـه واجد تمام شرایط رهبری درون ابعاد مختلف زندگی انسان است، اطاعت وپیروی کنند; درون این صورت هست که زمـینـه وشرایط به منظور تصرف مستقیم حجت وولی خدا فراهم مـی گردد وامام با اذن خداوندمتعال ظاهر خواهدگشت وزمـین را از عدل وقسط پر کند وظلم وبیداد را از بین ببرد، چنانکه امـیر المؤمنین (علیـه السلام) بعد از بیست وپنج سال کناره گیری از تصرف درون امور مسلمانان، بعد از فراهم شدن شرایط، رسماً زمام امور را بـه دست گرفت وموفق گردید کـه در این مدّت کوتاهِ زعامت ورهبری خود نمونـه ای از حکومت قرآن واسلام را به منظور همـه مسلمانان وحتی به منظور جهان بشریت ترسیم کند.
در پایـان این بحث، فرمایش مرحوم محقّق طوسی درون «تجرید الاعتقاد» را مـی آوریم. او مـی گوید:
«وجوده لطف وتصرّفه لطف آخر وعدمـه منّا»(۶۶).
وجود امام لطف واتمام حجت بر بندگان است. خداوند بـه مقتضای حکمت خویش بـه وسیله انتخاب ونصب امام به منظور هدایت جامعه بشری، حجت را بر همگان تمام نمود; بـه طوری کـه آن را نعمت دانسته واکمال دین را مربوط بـه آن مـی داند. لذا درباره روز غدیر – روز نصب امام (علیـه السلام) – مـی فرماید:
(الیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی)(۶۷).
امّا اگر مردم از این نعمت خداوند منتفع نمـی شوند وامام درون امور اجرایی تصرّف نمـی کند، بـه واسطه سهل انگاری وکوتاهی خود آن ها است. لذا بر تمام امت اسلام هست که از خواب غفلت بیدار شوند ومقدّمات حضور امام معصوم را درون مـیان خود بـه وجود آورند که تا از برکات کامل الهی برخوردار گردند. بـه امـید آن روز.
وجود امام، منشأ خیر وبرکت
بر حسب روایـات واخبار، وجود افراد مؤمن درون بین مردم، منشأ خیر وبرکت وموجب نزول باران وجلب منافع ودفع بسیـاری از بلاها وخطرها از جامعه است، چنانکه درون تفسیر آیـه ۲۵۱ سوره بقره(۶۸) از امام صادق (علیـه السلام) نقل شده کـه فرمودند:
«إنّ اللّه لیدفع بمن یصلّی من شیعتنا عمّن لا یصلّی ولو اجتمعوا علی ترک الصلاة لهلکوا; بـه درستی کـه خداوند بـه واسطه نمازگزاران شیعه، بلا را ازانی کـه نماز نمـی خوانند، دفع مـی کند. زیرا اگر همـه شیعیـان نماز را ترک کنند، هلاک مـی گردند»(۶۹).
آنگاه حضرت نسبت بـه سایر احکام، مانند پرداخت زکات وحجّ گزاردن همـین مطلب را مـی فرماید.
واضح هست که وقتی وجود افراد مؤمن درون اجتماع، چنین برکتی را بـه همراه داشته باشد، برکات وجود امام معصوم کـه ولی وحجّت خدا بر مردم است، بـه مراتب بیشتر خواهد بود. زیرا امام وحجت خدا واسطه رسیدن فیض وبرکت خداوند متعال بـه مردم وبرطرف کننده بلاها از آنان است. چنانکه امام سجاد (علیـه السلام) درباره برکات وجودی ائمـه اطهار (علیـهم السلام) مـی فرماید:
«ماانی هستیم کـه به واسطه ما آسمان برفراز زمـین نگهداری شده وزمـین از هلاک نمودن اهلش منع گردیده است».
حضرت درون ادامـه مـی فرماید:
«وبنا ینزّل الغیث وتنشر الرحمة وتخرج برکات الأرض»(۷۰).
در این فراز از بیـان امام، بـه برکاتی دیگر اشاره گردیده ونزول باران وانتشار رحمت خدا وخروج برکات زمـین، از آثار وجودی ائمـه اطهار (علیـهم السلام) شمرده شده است. این موضوع یک اصل قرآنی است; زیرا قرآن کریم مـی فرماید:
(وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَاتّقَوا لَفَتَحْنا عَلَیـهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَالاَرْضِ وَلکن کذَّبُوا فَأَخَذْناهُم بِمَا کانُوا یکسِبُونَ)(۷۱).
«اگر اهل شـهرها وآبادی ها ایمان مـی آوردند وتقوا پیشـه مـی د، برکات آسمان وزمـین را بر آنان مـی گشودیم; لکن (آن ها حق را) تکذیب د. ما هم آنان رابه کیفر اعمالشان مجازات کردیم».
نکته ای کـه از این آیـه مـی توان استفاده نمود این هست که اهل شـهرها وآبادی ها، تقوا را رعایت ند وحق را نیز انکار وتکذیب نمودند وسزاوار تنبیـه ومجازات الهی گردیدند; لکن درون عین حال مشاهده مـی کنیم کـه باران رحمت الهی ریزش مـی کند وبرکات زمـین از دل آن خارج مـی گردد واهل زمـین از آن بهره مند مـی شوند واین نمـی شود مگر بـه واسطه وجود ائمـه اطهار (علیـهم السلام) کـه مظهر قدس وتقوا وپرهیز کاری درون زمـین هستند. خداوند نـه تنـها بـه خاطر آنان برکاتش را از اهل زمـین دریغ نمـی کند، بلکه بلاها وآفات را نیز بـه واسطه کرامت وعظمت ائمـه اطهار (علیـهم السلام) درون پیشگاهش، از اهل زمـین برطرف مـی کند وبه انسان های گنـهکار مـهلت مـی دهد که تا شاید بـه وسیله توبه وانابه بـه سوی خدا بازگردند; زیرا وجود ائمـه معصومـین همچون وجود پیـامبر سبب خیر وبرکت ورفع عذاب از امت هست چنانکه قرآن کریم مـی فرماید:
(وَمَا کانَ اللّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فیـهمْ)(۷۲).
«ای پیـامبر! که تا تو درون مـیان امت هستی خداوند آنان را عذاب نمـی کند».
علّت نیـاز مردم بـه پیـامبر وامام
در تفسیر آیـه ۳۳ سوره انفال از امام باقر (علیـه السلام) روایتی نقل شده، کـه ذکر آن درون اینجا مناسب است.
جابر بن یزید جعفی مـی گوید: بـه امام باقر (علیـه السلام) عرض کردم:
«لأی شیء یحتاج إلی النبی والإمام؟
فقال: لبقاء العالم علی صلاحه، وذلک إنّ اللّه عزّ وجلّ یرفع العذاب عن أهل الأرض إذاکان فیـها نبی أو إمام، قال اللّه عزّ وجلّ: «وَمَا کانَ اللّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیـهِمْ»(۷۳) وقال النبی (صلی الله علیـه وآله وسلم): النجوم أمان لأهل السماء وأهل بیتی أمان لأهل الأرض.
ثمّ قال (علیـه السلام): یعنی بأهل بیته الأئمّة (علیـهم السلام) الّذین قرن اللّه عزّ وجلّ طاعتهم بطاعته»(۷۴).
«علت نیـاز بـه پیـامبر وامام چیست؟
حضرت فرمودند: استوار ماندن جهان وتباه نشدن آن. زیرا خداوند، عذاب را از اهل زمـین بر مـی دارد مادامـی کـه پیـامبر وامام درون آن باشد. چنانکه خداوند مـی فرماید: «تا تو درون مـیان آنـها هستی، خداوند آنـها را عذاب نخواهد کرد». وپیـامبر نیز فرموده است: ستارگان موجب امنیت به منظور اهل آسمان هستند واهل بیت من موجب امنیت وامان به منظور اهل زمـین.
سپس امام باقر (علیـه السلام) فرمودند: منظور پیـامبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) از اهل بیت،انی هستند کـه خداوند اطاعت آنان را مقرون بـه اطاعت خودش فرموده است»(۷۵).
احساس آرامش درون سایـه امام
یکی دیگر از ثمرات وفواید مـهمّی کـه بر وجود امام درون مـیان بندگان خدا مترتّب است، این هست که وجود شخصیتی بزرگ وملکوتی ومعصوم کـه آگاه از حال مردم است، درون مـیان افرادی کـه اعتقاد بـه امامت ورهبری وی دارند واو را از هر دیگر نسبت بـه خود مـهربان تر ودلسوزتر مـی دانند، موجب دلگرمـی وقوّت روحی به منظور آنـها است، وهر نوع یأس ونومـیدی را از ایشان دور مـی کند وآنان را بـه آینده ای روشن وارزشمند امـیدوار مـی سازد; امـیدی کـه در انتظار دمـیدن صبح دولت کریمـه وعدالت گستر وی لحظه شماری مـی کنند وتوفیق درک حضور حضرتش را از خداوند متعال درخواست مـی نمایند.
به عبارت دیگر، وجود امام، نقطه اتّکایی هست برای بندگان خدا کـه در هنگام مواجه شدن با حوادث هولناک، بـه وی پناه برند وبه عنوان پناهگاهی چاره ساز وآرام بخش از وجود امام منتفع گردند وبه تلاش وکوشش خویش درون راستای نیل بـه اه الهی واسلامـی ادامـه دهند.
از امـیر المؤمنین (علیـه السلام) نقل شده هست که فرمودند:
«کنّا إذا احمرّ البأس اتّقینا برسول اللّه، فلم یکن أحدٌ منّا أقرب إلی العدوّ منـه; ما درون هنگام شداید وسختی های جنگ ومحاربه با دشمنان خدا، بـه پیـامبر پناه مـی بردیم. آن حضرت از همـه ما بـه دشمن نزدیک تر بود»(۷۶).
امدادهای غیبی امام زمان (علیـه السلام)
روایـاتی کـه از پیـامبر اکرم وائمـه اطهار (علیـهم السلام) درباره غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) رسیده، امکان بهره مندی از وجود آن حضرت را درون عصر غیبت، مانند بهره مندی از نور خورشید، هنگامـی کـه در پشت ابرها نـهان است، دانسته است(۷۷) وحتّی این معنی را خود حضرت نیز درون پاسخ بـه بعضی از افراد فرموده اند:
«وأمّا وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس إذا غیبتها عن الأبصار السحاب(۷۸); اما چگونگی بهره مندی از من درون ایـام غیبتم، مانند بهره مندی از نور خورشید هست زمانی کـه ابرها آن را از چشمان مردم پوشیده باشند».
از جمله امدادهای غیبی حضرت بـه جامعه شیعه، عنایت خاصّ آن بزرگوار بـه شیعیـان هست چنانکه درون توقیعی از حضرتش به منظور شیخ مفید (رحمـه الله)، چنین آمده است:
«إنّا غیر مـهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم ولولا ذلک لنزل بکم اللأواء واصطلمکم الأعداء(۷۹); «ما همـیشـه مراعات شما را مـی نماییم وبه یـاد شما هستیم وگر نـه، دشواری ها وگرفتاری ها بر شما فرو مـی ریخت ودشمنان، شما را لگدمال مـی د».
از این جملات محبّت آمـیز حضرت استفاده مـی شود کـه پیوسته امدادهایی پر برکت از ناحیـه آن بزرگوار بـه ما مـی رسد.
امکان تشرف بـه حضور امام (علیـه السلام) درون زمان غیبت
بحث امکان تشرّف درون زمان غیبت را با حدیثی از امام صادق (علیـه السلام) آغاز مـی کنیم:
«قال أبو عبد اللّه (علیـه السلام): للقائم غیبتان: إحداهما قصیرة، والاُخری طویلة، الغیبة الاُولی لا یعلم بمکانـه فیـها إلاّ خاصّة شیعته، والاُخری لا یعلم بمکانـه فیـها إلاّ خاصّة موالیـه»(۸۰).
«امام صادق (علیـه السلام) فرمود: به منظور قائم (علیـه السلام) دو گونـه غیبت وجود داد: یکی از آن دو کوتاه ودیگری طولانی مـی باشد.
ویژگی غیبت اول آن هست که مکانِ آن حضرت را جز خواصّ شیعیـانی نمـی داند. ویژگی غیبت دوم آن هست که مکانِ آن حضرت را جز خواص موالی ودوستان ویی نمـی داند».
از این روایت نکاتی استفاده مـی شود کـه شایـان ذکر ومتناسب با موضوع بحث است. البتّه قبل از بیـان نکات، لازم هست بگوییم:
اولا: این روایت از نظر سند صحیح هست وتمام راویـان آن از افراد موثّق هستند(۸۱).
ثانیـاً: روایـات بـه این مضمون متعدّد هست که بـه خاطر رعایت اختصار بـه ذکر یکی از آن ها اکتفا کردیم.
اینک بـه طور اختصار نکات را بیـان مـی نماییم:
نکته اوّل: از جمله «للقائم غیبتان إحداهما قصیرة» استفاده مـی شود کـه حضرت قائم (علیـه السلام) دارای دو گونـه غیبت است; یکی از آن دو کوتاه ودیگری طولانی هست که جمله «الاُخری طویلة» اشاره بـه آن است.
غیبت صغری
با توجه بـه روایـاتی کـه ولادت حضرت مـهدی (علیـه السلام) را مانند ولادت موسی (علیـه السلام) درون خفا دانسته، مـی توان گفت کـه آغاز غیبت صغری همزمان با ولادت آن حضرت درون نیمـه شعبان سال ۲۵۵ هـ.ق بوده است. این غیبت کوتاه مدّت، درون نیمـه شعبان سال ۳۲۹ هـ.ق با وفات علی بن محمّد سمری (رحمـه الله) – نایب چهارم حضرت – پایـان پذیرفت.
البته بعضی از علما ودانشمندان شیعه آغاز غیبت صغری را همزمان با شـهادت امام حسن عسکری (علیـه السلام) بـه سال ۲۶۰هـ.ق دانسته اند.
بنابر این، غیبت اوّل را اگر همزمان با تولّد حضرت دانستیم، مدّت آن ۷۴ سال واگر آغاز آن را از زمان شـهادت امام حسن عسکری (علیـه السلام) بدانیم، مدّت آن ۶۹ سال خواهد بود. این مقدار نسبت بـه غیبت دوم حضرت کـه هنوز ادامـه دارد، بسیـار کوتاه است.
نکته دوّم: از جمله «الغیبة الاُولی لا یعلم بمکانـه فیـها إلاّ خاصّة شیعته» استفاده مـی شود کـه غیبت صغری نـه تنـها از جهت زمان محدود بود، بلکه از نظر شعاع وگستردگی نیز محدودیت داشته است. زیرا بـه دلیل این روایت، درون غیبت صغری فقط شیعیـان خاص مانند نُوّاب خاصّ وبعضی از وکلای آن حضرت، مکان ومحل ایشان را مـی دانستند وبا وی درون ارتباط بودند.
همچنین افرادی درون زمان حیـات وزندگانی امام حسن عسکری (علیـه السلام) کـه آغاز غیبت صغری بود، بـه محضر حضرت مـی رسیدند، مانند نُوّاب خاص، واحیـاناً افراد دیگری بعد از امام حسن عسکری (علیـه السلام) نیز با حضرت درون ارتباط بودند وگاهی بـه فیض درک حضورش نایل مـی شدند کـه این موضوع با مراجعه بـه تاریخ غیبت صغری روشن مـی شود.
البتّه تشرّف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) درون زمان حیـات وزندگی امام حسن عسکری (علیـه السلام) بیشتر بود. زیرا آن حضرت عنایت داشتند کـه با تدبیرهای ویژه ای – کـه مزاحتمـی از طرف حکومت به منظور ایشان فراهم نشود – فرزند عزیزشان را بـه خواصّ اصحاب وشیعیـان خود نشان دهند وبر امامت وی بعد از خود تأکید نمایند، که تا در آینده شیعیـان نسبت بـه شناخت امام درون حیرت وسرگردانی نمانند.
لذا امام حسن عسکری (علیـه السلام) بـه هنگام لزوم، درون مواردی، بـه افراد متعدّدی حضرت مـهدی (علیـه السلام) را نشان مـی دادند وبر امامت وی تأکید مـی د. زیرا حضرت مـی دانستند کـه اگر ولادت آن حضرت بـه طور کلی درون خفا بماند، موجب حیرت وسرگردانی شیعیـان خواهد شد.
از سوی دیگر شیعیـان نیز درون شرایطی بودند کـه با مشاهده آثار وعلایم وقوع غیبت درون آینده نزدیک، نسبت بـه شناسایی امام دوازدهم (علیـه السلام) حساس شده بودند وپیوسته از امام عسکری (علیـه السلام) درون مورد وی پرسش مـی د. این امر نیز سبب مـی شد کـه حضرت، بیشتر درون شناساندن فرزندشان بـه عنوان آخرین وصی وجانشین معصوم پیـامبر اهتمام بورزد. درون این مورد شواهد تاریخی فراوان وجود دارد کـه نمونـه ای از آن را ذکر مـی کنیم:
مرحوم صدوق با سند صحیح از احمد بن اسحاق نقل مـی کند کـه گفت: «خدمت حضرت امام عسکری (علیـه السلام) شرفیـاب شدم وخواستم درباره امام بعد از وی پرسش کنم. آن حضرت قبل از آن کـه من سؤال کنم فرمود:
«احمد بن اسحاق! خداوند از هنگام خلقت آدم تاکنون زمـین را ازحجّت خالی نگذاشته وتا قیـامت نیز زمـین را ازی کـه به وسیله او بلاها را از اهل زمـین دفع کند وباران رحمتش رافروفرستد وبرکات زمـین را برویـاند، خالی نخواهد گذاشت.
عرض کردم: یـا بن رسول اللّه! امام وخلیفه بعد از شما کیست؟
حضرت از جای برخاستند وبا سرعت وارد اطاق شدند. وقتی بیرون آمدند، کودک سه ساله ای مانند ماه شب چهارده، بر دوش وی بود. آن گاه فرمود: ای احمد بن اسحاق! اگر تو نزد خدا وحجت های وی گرامـی نبودی، فرزندم را بـه تو نشان نمـی دادم. او همنام وهم کنیـه رسول خدا (صلی الله علیـه وآله وسلم) هست وهمانی هست که زمـین را از قسط وعدالت پر کند، همان طوری کـه از جور وستم پر شده باشد. ای احمد بن اسحاق! مَثَل او درون اُمّت اسلام، مثل حضرت خضر (علیـه السلام) وذی القرنین است. بـه خدا سوگند او را غیبتی هست که درون آن،ی بر اعتقاد بـه امامت او نخواهد ماند مگر فردی کـه خدا او را ثابت نگه دارد واو را بـه دعا نمودن به منظور تعجیل ظهور امام عصر (علیـه السلام) توفیق دهد.
عرض کردم: ای آقای من! آیـا معجزه وعلامتی هست کـه قلب من بـه واسطه آن مطمئن گردد؟.
فنطق الغلام (علیـه السلام) بلسان عربی فصیح فقال: أنا بقیة اللّه فی أرضه والمنتقم من أعدائه، ولا تطلب أثراً بعد عین یـا أحمد بن اسحاق; درون این هنگام آن فرزند خردسال بـه زبان عربی فصیح فرمود: «من ذخیره خدا درون روی زمـین وانتقام گیرنده از دشمنان او هستم. ای احمد بن اسحاق! بعد از آن کـه خودم را مشاهده کردی، دیگر دنبال علامت ونشانـه من مگرد».
احمد بن اسحاق گوید: خوشحال ومسرور، از حضور حضرت امام حسن عسکری وحضرت مـهدی (علیـهما السلام) بیرون رفتم.
روز بعد بـه حضور حضرت برگشتم وعرض کردم: یـابن رسول اللّه! بـه سبب احسانی کـه دیروز بـه من کردید (وامام بعد از خودتان را بـه من نشان دادید) سُرورم فراوان شد; لکن بفرمایید کـه چه سنّتی از خضر وذی القرنین درون آن حضرت است؟
حضرت فرمودند: طولانی شدن غیبت او، ای احمد!
عرض کردم: آیـا غیبت او بـه درازا مـی کشد؟
حضرت فرمود: آری بـه خدا سوگند! که تا جایی کـه بسیـاری از معتقدان بـه امامت او بـه واسطه طولانی شدن غیبتش از اعتقادشان بر گردند، وثابت نماند مگری کـه خدا از او عهد وپیمان گرفته وایمان بـه او را درون قلبش جا داده واو را مؤید فرموده باشد.
آن گاه امام عسکری (علیـه السلام) فرمودند:
یـا أحمد بن إسحاق، هذا أمر من أمر اللّه وسرّ من سرّ اللّه وغیب من غیب اللّه، فخذ ما آتیتک واکتمـه وکن من الشاکرین، تکن معنا غداً فی علّیین; ای احمد بن اسحاق! غیبت امری هست الهی وسرّی هست از اسرار خدا ورازی هست از رازهای خدا. آنچه بـه تو گفتم، بگیر وآن را پوشیده دار واز سپاسگزاران باش، که تا فردای قیـامت درون درجات عالی با ما باشی»(۸۲).
با توجّه بـه این روایت، روشن گردید کـه در ایـام پر برکت زندگانی امام عسکری (علیـه السلام) عدّه ای از خواصّ شیعه شرفیـاب حضور حضرت بقیة اللّه (علیـه السلام) شده وامام خویش وحجت خدا بعد از امام عسکری (علیـه السلام) را شناخته بودند.
نکته سوم: از جمله «والاُخری لا یعلم بمکانـه فیـها إلاّ خاصّة موالیـه» استفاده مـی شود کـه در دوران غیبت طولانی حضرت مـهدی (علیـه السلام) نیز موالیـان وخدمت کارانی به منظور حضرت وجود دارند کـه جا ومکان وی را مـی دانند. با توجّه بـه این نکته کـه از فرمایش امام صادق (علیـه السلام) استفاده کردیم، بحث امکان تشرّف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) درون غیبت کبری را ادامـه مـی دهیم. درون دعای شریف ندبه مـی خوانیم:
«هل إلیک یـا بن أحمد سبیل فتلقی؟»(۸۳).
«آیـا راهی بـه سویت ای فرزند احمد هست که تا ملاقات شوی؟»
سؤالی کـه با خواندن این جمله، درون ذهن مشتاقان حضرت مـهدی (علیـه السلام) خطور مـی کند این هست که: آیـا درون عصر غیبت کبری راهی به منظور شرفیـابی بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) هست؟
در جواب پرسش فوق بـه طور اجمال مـی توان گفت: آری! درون زمان غیبت کبری امکان تشرف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) هست. زیرا افراد زیـادی درون طول غیبت کبری بـه سعادت دیدار حضرت بقیة اللّه الأعظم (علیـه السلام) دست یـافته اند(۸۴). امّا به منظور این کـه پرسش فوق را بـه صورت مفصّل جواب دهیم، لازم هست موضوع سؤال را از دو جهت بحث نماییم:
۱. از جهت امکان عقلی.
۲. از جهت دلیل نقلی.
امکان تشرف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) از نظر عقل
اگر از دیدگاه عقل بـه این مسئله بنگریم، هیچ گونـه مانعی درون این باره وجود ندارد وعقل آن را ممکن مـی داند. زیرا تحقق آن نـه امری محال هست ونـه مستلزم امر محال مـی باشد. بنابر این، همانگونـه کـه خداوند بـه پیـامبر مـی فرماید: «(قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ)(۸۵); بـه مردم بگو، من نیز مانند شما انسانم». امام عصر (علیـه السلام) نیز همچون پیـامبر هستند وگرچه از انظار عموم غایب مـی باشند، ولی عقل، دیدن ومشاهده آن حضرت را ممکن مـی داند.
علاوه بر این، – طبق شواهد متقن تاریخی، افراد بسیـاری درون دروه غیبت کبری بـه حضور حضرتش رسیده اند کـه این دلیل قاطعی بر امکان تشرّف است. زیرا بهترین دلیل بر امکانِ چیزی، وقوع آن است.
در این جهتِ از بحث بـه همـین مقدار بسنده مـی کنیم. زیرا هدف اساسی ما این هست که این موضوع را از نظر روایـات وبراهین نقلی بررسی کنیم.
امکان تشرّف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) از نظر نقل
روایـات ائمـه اطهار (علیـهم السلام) درون مورد زندگانی حضرت مـهدی (علیـه السلام) درون عصر غیبت، از نظر دلالت بـه طور کلی بـه سه دسته تقسیم مـی شود:
دسته اول: روایـاتی هست که از آن ها استفاده مـی شود کـه امام زمان (علیـه السلام) بـه طور طبیعی ومعمولی، امّا بـه صورت ناشناس وبا «خفای عنوان» درون مـیان مردم واجتماع مـی باشند ومردم را مـی بینند ومـی شناسند ومردم نیز حضرت را مشاهده مـی کنند، لکن آن حضرت را نمـی شناسند.
اینک نمونـه هایی از آن روایـات را متذکر مـی شویم:
۱ – سدیر مـی گوید: «از امام صادق (علیـه السلام) شنیدم کـه مـی فرمود: «به تحقیق درون صاحب این امر شباهتی از یوسف خواهد بود».
عرض کردم: گویـا شما از غیبت وی سخن مـی گویید؟
حضرت فرمود:
چرا این مردم خوک صفت، موضوع غیبت را انکار مـی کنند. – مگر نمـی دانند کـه – برادران یوسف کـه عاقل وبا خرد وفرزندان پیـامبران بودند، هنگام ورود بر وی با او بـه گفتگو وداد وستد پرداختند، امّا او را نشناختند که تا این کـه خود را بـه آنان معرفی فرمود. آن گاه یوسف را شناختند. بعد چرا این امت حیران، انکار مـی کنند کـه خداوند درون پاره ای از اوقات، حجتش را از آنان مستور بدارد؟»
… فما تنکر هذه الأمّة أن یکون اللّه یفعل بحجّته ما فعل بیوسف وأن یکون صاحبکم المظلوم، المجحود حقّه، صاحب هذا الأمر یتردّد بینـهم، ویمشی فی أسواقهم، ویطأ فرشـهم ولا یعرفونـه حتّی یأذن اللّه له أن یعرّفهم نفسه کما اذن لیوسف حین قال له إخوته: «أءِنَّک لأَنْتَ یوسُفُ قَالَ أَنَا یوسُفُ»(۸۶) بعد چرا این امت انکار مـی کند کـه خداوند با حجت خویش همان کند کـه با یوسف کرد؟ یعنی صاحب شما کـه مظلوم هست وحقش را انکار مـی کنند، درون بین امت رفت وآمد کند ودر بازارشان راه رود وبر فرش هایشان قدم نـهد. ولی او را نشناسند که تا خدا بـه وی اجازه دهد کـه خود را بـه آنان معرّفی کند همچنان کـه به یوسف اجازه داد درون آن هنگام کـه برادرانش بـه وی گفتند: آیـا تو یوسفی؟! فرمود بلی، من یوسف هستم»(۸۷).
۲ – درون حدیثی امام صادق (علیـه السلام) شباهت آن حضرت را با یوسف پیـامبر چنین بیـان مـی فرماید:
«وأمّا سنّة من یوسف فالستر یجعل اللّه بینـه وبین الخلق حجاباً یرونـه ولا یعرفونـه»(۸۸).
«اما سنّتی کـه از یوسف (علیـه السلام) درون صاحب این امر مـی باشد این هست که خداوند بین او وسایر خلق، حجابی قرار مـی دهد کـه او را مـی بینند، ولی نمـی شناسند».
۳ – جناب محمّد بن عثمان – نایب خاصّ حضرت درون غیبت صغری – کـه از دیگران بـه حال امام (علیـه السلام) آگاه تر است، مـی فرماید:
«واللّه إنّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم کلّ سنة فیری الناس ویعرفهم ویرونـه ولا یعرفونـه»(۸۹).
«سوگند بـه خدا! همانا صاحب این امر همـه ساله درون موسم حج حاضر مـی شود ومردم را مشاهده مـی کند ومـی شناسد ومردم نیز او را مـی بینند، امّا نمـی شناسند».
از این دسته روایـات کـه از نظر تعداد قابل ملاحظه است، نکاتی استفاده مـی شود:
نکته اول: امکان مشاهده حضرت مـهدی (علیـه السلام)
این روایـات بیـانگر امکان مشاهده حضرت مـهدی (علیـه السلام) درون غیبت کبری است. زیرا درون آن ها تصریح شده است: «همان طور کـه امام (علیـه السلام) مردم را مشاهده مـی کند، مردم نیز آن حضرت را مـی بینند، امّا نمـی شناسند».
نکته دوم: چگونگی ارتباط با امام زمان (علیـه السلام) درون غیبت کبری
از این دسته روایـات استفاده مـی شود کـه امام صادق (علیـه السلام) مدّت ها قبل از تولد حضرت مـهدی (علیـه السلام) با بهره گیری از قصّه حضرت یوسف، مسئله امکان تشرّف وارتباط با آن حضرت را درون عصر غیبت کبری، ممکن دانسته وکیفیت وچگونگی آن را نیز بیـان فرموده اند; آن جا کـه حضرت درون بیـان سنّتی از یوسف درون حضرت مـهدی (علیـه السلام)، فرمود: «خداوند بین او وخلق حجابی قرار مـی دهد کـه در عین حالی کـه وی را مشاهده مـی کنند، نمـی شناسند».
از جمله ای کـه در چند حدیث آمده است، استفاده مـی شود کـه همان طور کـه برادران یوسف (علیـه السلام) درون هنگام مواجه شدن با وی، او را نشناختند وبه عنوان عزیز وپادشاه مصر او را صدا زدند واز حضرتش تقاضای کمک بیشتر د، حضرت مـهدی (علیـه السلام) نیز چنین حالتی دارند کـه در عصر غیبت کبری، امکان دارد افرادی با حضرت برخورد ومراوده داشته باشند وبا وی گفتگو نمایند، امّا او را نشناسند; همانند یوسف (علیـه السلام) کـه حتّی برادران وی بعد از آن همـه برخوردهای متعدد کـه همراه با گفتگو وداد وستدهای تجاری بود، یوسف (علیـه السلام) را نشناختند، که تا این کـه یوسف (علیـه السلام) کـه به خوبی برادران را مـی شناخت، خطاب بـه آنان فرمود: «آیـا دانستید کـه شما از روی جهالت با یوسف وبرادرش چه کردید؟!»
در این هنگام برادران یوسف متوجه شدند وگفتند: «آیـا تو یوسفی؟!»
فرمود: «من یوسفم واین هم برادرم»(۹۰).
نتیجه این که، اگر چه تشرّف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) درون عصر غیبت کبری، امری هست ممکن، لکن حتما دانست غالبانی کـه به این سعادت بزرگ دست یـافته اند، درون آن هنگام، حضرت را نشناخته اند، بلکه بعد از ملاقات با حضرت، طبق نشانـه ها وشواهد، فهمـیده اند کـه مورد عنایت خداوند قرار گرفته اند ولحظاتی را درون حضور ولی خدا گذرانده اند.
شاهد بر این موضوع، حکایـات وقضایـای فراوانی هست که توسط افراد موثّق ومورد اعتماد نقل گردیده هست وبه هیچ وجه قابل خدشـه نیست.
البته دانستن این مطلب نیز لازم هست که درون مواردی هم ممکن هست بعضی از افراد درون هنگام تشرّف، التفات بـه آن داشته باشند; لکن این موارد بستگی بـه اجازه خداوند دارد کـه حضرتی را مورد عنایت خاصّ خودشان قرار دهند، امّا درون عین حال کـه الطاف وعنایـات حضرت مـهدی (علیـه السلام) بـه شیعیـان وارادتمندانش فراوان است، لکن بـه جهت مصالح مـهم تری کـه در کار است، درون چنین مواردی کـه انسان هنگام برخورد وملاقات با حضرت، ایشان را بشناسد اندک است.
نکته سوّم: امام زمان (علیـه السلام) درون دوران غیبت با مردم هستند
این روایـات ما را متوجّه این امر مـی کند کـه بودن آن حضرت درون بین مردم، تأثیر عمـیق اخلاقی ومعنوی درون روحیـه افراد متدین ومؤمن مـی گذارد. زیرا وقتی توجّه داشته باشیم کـه حجّت وولی خدا بر اساس مصالح وحکمت هایی کـه بر ما پوشیده هست از انظار غایب مـی باشد لکن غیبت آن حضرت بـه گونـه ای نیست کـه به کلّی از ما بیگانـه ودور باشند، بیشتر بـه فکر خود سازی واصلاح نفس خواهیم بود چنانکه درون دعای شریف ندبه مـی خوانیم:
«بنفسی أنت من مغیب لم یخل منّا، بنفسی أنت من نازح ما نزح عنّا; جانم بـه فدای غایبی کـه از مـیان ما بیرون نیست! جانم بـه فدای دور از وطنی کـه از ما بر کنار نیست!»
این عبارت بـه خوبی دلالت دارد کـه امام زمان (علیـه السلام) درون بین مردم حضور دارند; نـه این کـه از مـیان مردم، خارج ودور باشند. بدیـهی هست اعتقاد بـه ظهور ولی عصر (علیـه السلام) با این باور کـه وی درون زمان غیبت نیز درون مـیان مردم هست واز ما کنار نیست تأثیرات مثبت وسازنده ای دارد کـه به برخی از آن ها اشاره خواهد شد.
آثار سازنده انتظار
از آثار مثبت وسازنده باور دینی انتظار درون مورد ولی وحجّت خدا این هست که این اعتقاد – کـه ریشـه درون اعماق فرهنگ اصیل اسلامـی دارد واز «قرآن وسنّت» گرفته شده هست – سبب اتّحاد وقوّت قلب وتصمـیم گیری واهتمام شدید افراد نسبت بـه انجام تکالیف ووظایف شرعی مـی شود واز سوی دیگر موجب خلوص نیت وتهذیب نفس ورشد اخلاقی درون فرد واجتماع مـی گردد. چنین اعتقادی با این نظریـه کـه «غیبت، باعث تفرقه وضعف وسستی درون مردم مـی شود»(۹۱) مغایرت اساسی دارد. زیرا این اعتقاد وباور دینی بهترین وسیله انذار نسبت بـه کارهای منفی وخلاف اخلاق هست ومردم را از ارتکاب معاصی وگناهان باز مـی دارد. از سوی دیگر، اعتقاد بـه ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام) بهترین عامل تشویق وترغیب بـه کارهای خیر واعمال صالح است.
به همـین جهت هست که درون روایـات منقول از پیـامبر اکرم وائمـه اطهار (علیـهم السلام)، انتظار از برترین اعمال شمرده شده هست چنانکه پیـامبر اکرم مـی فرماید:
«أفضل أعمال اُمّتی انتظار الفرج من اللّه عزّ وجلّ»(۹۲).
«بهترین اعمال امّت من، انتظار فرج از سوی خداوند عزّ وجلّ است».
بدون شک، انتظار فرج هنگامـی از برترین عمل های امّت خواهد بود کـه شخص منتظر سعی کند تمام اعمال وکردار خود را بر اساس موازین اسلام وبدون سهل انگاری انجام دهد.
این جا هست که حتما گفت:انی کـه اسلام را طبق سفارش پیـامبر از اهل بیت آن حضرت گرفته اند، هیچ مشکل فکری وعقیدتی نسبت بـه اعتقادات اسلامـی ندارند. زیرا ائمـه اطهار (علیـهم السلام) درون طول دویست وپنجاه سال بعد از پیـامبر، تمام مسایل اسلامـی را با بهترین شیوه بیـان فرموده اند وچیزی را ناگفته نگذاشته اند; امّاانی کـه دنبال بیگانگان رفته وبر کشتی نجات ننشسته اند، هیچ وقت نخواهند توانست طعم شیرین معارف اسلام وقرآن را بچشند. زیرا از پیـامبر اکرم نقل شده هست که فرمودند:
«مثل أهل بیتی کمثل سفینة نوح من توسّل بهم نجی ومن تخلّف عنـهم هلک»(۹۳).
«مَثَل اهل بیت من، مَثَل کشتی نوح است; هر کـه متوسّل بـه آن شد، نجات یـافت وهر کـه از آن تخلف ورزید، هلاک گردید».
آری! اگر طنطاوی وابن خلدون وامثال آن ها، موضوع انتظار ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام) را از دیدگاه مبارک امام صادق (علیـه السلام) مـی نگریستند، هیچ وقت مرتکب اشتباهاتی کـه آنان را بدنام ساخته است، نمـی شدند وانتظار را عامل رکود نمـی دانستند; بلکه منتظران را افرادی پر تلاش وفعال مـی دانستند همانگونـه کـه امام صادق (علیـه السلام) مـی فرمایند:
«المنتظر للثّانی عشر کالشاهر سیفه بین یدی رسول اللّه (صلی الله علیـه وآله وسلم) یذبّ عنـه»(۹۴).
«منتظر امام دوازدهم – حضرت مـهدی (علیـه السلام) – مانندی هست که درون رکاب پیـامبر گرامـی اسلام (صلی الله علیـه وآله وسلم) شمشیر کشیده، از آن حضرت دفاع مـی کند».
از مفهوم این حدیث واحادیث دیگر بـه این مضمون، روشن مـی شود کـه اعتقاد بـه ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام) نـه تنـها ایجاد ضعف درون افراد نمـی کند، بلکه موجب تحرّک وآمادگی زیـاد درون آن ها مـی شود. زیرای کـه بخواهد درون حضور شخصیتی مانند پیـامبر گرامـی، از اسلام وارزش های والای آن دفاع کند ودر راه خدا شمشیر بزند، حتما آمادگی کافی داشته باشد.
در روایت دیگری امـیر المؤمنین (علیـه السلام) مـی فرماید:
«المنتظر لأمرنا کالمتشحّط بدمـه فی سبیل اللّه»(۹۵).
«کسی کـه منتظر امر ما (قیـام حضرت مـهدی (علیـه السلام)) باشد، مانندی هست که درون راه خدا درون خون خویش بغلطد».
از این حدیث نیز بـه خوبی استفاده مـی شود کـه منتظرین واقعی امام زمان (علیـه السلام) لحظه ای از تحرّک وتکاپو درون پیشبرد اه دین، باز نمـی ایستند، بلکه همـیشـه سعی وکوشش مـی کنند کـه خود را بر اساس اسلام اصیل ومکتب اهل بیت (علیـهم السلام) آن چنان پرورش دهند کـه صلاحیت وشایستگی درک حضور حضرت را درون زمان ظهور وی داشته باشند که تا از مصادیق آیـه کریمـه زیر باشند:
(وَلَقَدْ کتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ)(۹۶).
«ما درون زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم کـه بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمـین خواهند گردید».
این جا هست که حتما گفت: اعتقاد بـه ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام) آن چنان کـه در روایـات اهل بیت (علیـهم السلام) بیـان گردیده است، رمز عدالت خواهی ووحدت کلمـه درون مـیان همـه مردمان جهان درون حکومت الهی آن بزرگوار هست چنانکه امام صادق (علیـه السلام) درون پاسخ بـه سؤال عمّار ساباطی فرمود.
عمار از آن حضرت سؤال کرد یـابن رسول اللّه! درون این صورت کـه عبادت درون زمان دولت های باطل با ترس، برتر از عبادت درون زمان ظهور دولت حق است، چرا ما آرزو کنیم کـه از اصحاب قائم (علیـه السلام) درون ظهور حقّ باشیم؟
حضرت صادق درون جواب فرمود:
«سبحان اللّه! آیـا دوست ندارید کـه خداوند – بـه واسطه آن حضرت – دین حقّ وعدالت را درون تمام بلاد دنیـا آشکار گرداند وحال همـه مردم بهبود یـابد؟!
ویجمع اللّه الکلمة ویؤلّف بین قلوب مختلفة ولا یعصی اللّه عزّ وجلّ فی أرضه ویقام حدود اللّه فی خلقه، ویردّ اللّه الحقّ إلی أهله فیظهروه حتّی لایستخفی بشیء من الحقّ مخافة أحد من الخلق(۹۷).
وخداوند – بـه واسطه حضرت مـهدی (علیـه السلام) – همـه مردم را زیر پرچم توحید وکلمـه «لا اله الا اللّه» جمع کند وبین قلب های پراکنده ومختلف، دوستی واتحاد ایجاد کند وگناه را از روی زمـین بر دارد وحدود واحکام خدا درون مـیان خلق خدا اجرا گردد وحق بـه صاحبانش رسد که تا آن را ظاهر کنند وچیزی از حق را بـه جهت ترس از مردم مخفی نکنند».
به جرأت مـی توان گفت کـه ایمان واعتقاد بـه ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام) – تنـها منجی عالم بشریت – با توجه بـه شناختی کـه روایـات اهل بیت وائمّه اطهار (علیـهم السلام) بـه ما مـی دهد، نـه تنـها موجب تفرقه وضعف وسستی درون مسلمانان نمـی شود; بلکه رمز اتحاد وقدرت وشوکت مسلمانان درون آن نـهفته است. زیرا اعتقاد بـه آن، یعنی اعتقاد بـه حاکمـیت تمام ارزش های اسلامـی درون سطح دنیـا وآرزوی غلبه دین حق بر تمام ادیـان باطل; اعتقاد بـه ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام)، یعنی اعتقاد بـه تحقق وعده های الهی درون پیروزی کامل اسلام بر تمام ادیـان عالم همانطور کـه خداوند متعال مـی فرماید:
(هَوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشرِکونَ)(۹۸).
خدای هست که رسولش را با هدایت ودین حق فرستاد که تا آن را بر تمام ادیـان غلبه وپیروزی بخشد، هرچند مشرکان کراهت داشته باشند.
اینک از تمامانی کـه مـی خواهند با مسئله غیبت وظهور واه الهی آخرین ذخیره خدا، حضرت بقیة اللّه (علیـه السلام) آشنا شوند، مـی خواهیم کـه سعی کنند این معرفت را از طریق قرآن کریم وروایـات ائمـه اطهار (علیـهم السلام) – کـه معدن علوم پیـامبر اسلام وتمامـی انبیـای الهی هستند – فراگیرند که تا به حقیقت دست یـابند وطعمِ شیرین ایمان را بچشند.
نتیجه
از آنچه گفته شد چنین نتیجه مـی گیریم کـه اعتقاد بـه ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام) ومسئله انتظار، درون صورتی باعث رکود هست که مفهوم آن تحریف شود همان طوری کـه بعضی از مخالفان ودشمنان اسلام آن را تحریف کرده ومـی کنند; امّا اگر این اعتقاد وباور دینی – کـه از مـهم ترین مسایل اسلامـی بـه شمار مـی رود – بـه مفهوم واقعی آن بـه جامعه اسلامـی وبشریت تفهیم شود، بزرگ ترین عامل تربیت وخود سازی وتحرک وامـید بـه آینده نورانی وروشن خواهد بود واز مدارک معتبری کـه این موضوع را تأیید مـی کند، روایتی هست که درون ذیل آیـه کریمـه زیر ذکر شده است:
(وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنّهُمْ)(۹۹).
«خدا بهانی از شما کـه ایمان آورده وکارهای شایسته کرده اند، وعده داده هست که حتماً آنان را درون این سرزمـین جانشین (خود) قرار دهد; همان گونـه کهانی را کـه پیش از آنان بودند جانشین (خود) قرار داد، وآن دینی را کـه بر ایشان پسندیده هست به سودشان مستقر کند، وبیمشان را بـه ایمنی مبدل گرداند، (تا) مرا عبادت کنند وچیزی را با من شریک نگردانند، وهر سک بعد از آن بـه کفر گراید; آنانند کـه نافرمانند».
از پیـامبر اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) وائمـه اطهار (علیـهم السلام) نقل شده هست که فرموده اند: «این آیـه درباره امام مـهدی (علیـه السلام) واصحاب آن حضرت نازل شده است»(۱۰۰).
لذا تمامانی کـه منتظر چنین برنامـه اصلاح گرانـه بـه دست توانمند حضرت مـهدی (علیـه السلام) هستند، حتما خودشان درون عالی ترین سطح از حیث ایمان بـه خدا ورسول وانجام فرامـین ودستورات اسلامـی باشند.
حال حتما به بد اندیشان گفت کـه این اعتقاد وباور دینی چگونـه موجب سستی وتفرقه درون مـیان مسلمانان مـی شود؟ وباید گفت کـه آنچه موجب تفرقه وسستی درون بین مسلمانان مـی گردد، برداشت غلط ومغرضانـه ای هست که از سوی بی خبران از حقایق اسلام اظهار مـی گردد.
اینک بحث امکان تشرف بـه حضور آن حضرت را پی مـی گیریم:
دسته دوم: از روایـاتی کـه دلالت بر امکان ارتباط با امام زمان (علیـه السلام) درون غیبت کبری مـی کند، روایـاتی هست که دلالت دارد بر این کـه در غیبت دوم وطولانی حضرت نیزانی هستند کـه علاوه بر ارتباط با آن حضرت، جا ومکان وی را نیز مـی دانند کـه دو نمونـه از آن را ذکر مـی کنیم:
۱ – عن إسحاق بن عمّار قال: قال ابو عبد اللّه (علیـه السلام): «للقائم غیبتان: أحدهما قصیرة والاُخری طویلة، الغیبة الاُولی لا یعلم بمکانـه فیـها إلاّ خاصّة شیعته والاُخری لا یعلم بمکانـه فیـها إلاّ خاصّة موالیـه»(۱۰۱).
«اسحاق بن عمار از امام صادق (علیـه السلام) نقل مـی کند کـه حضرتش فرمود: به منظور قائم (علیـه السلام) دو غیبت هست که یکی کوتاه ودیگری طولانی است. درون غیبت اول جا ومکان آن حضرت را جز خواص شیعیـان ویی نمـی داند ودر غیبت دوم، جز موالیـان خاص آن جنابی از جا ومکان او اطلاعی ندارد».
گرچه این روایت را درون بحث های گذشته آوردیم، ولی بـه خاطر استفاده نکات دیگر، آن را ذکر نمودیم.
از قسمت آخر روایت بـه خوبی استفاده مـی شود کـه در غیبت دوم نیز ارتباط با آن حضرت درون شعاع وگستره ای کمتر از غیبت صغری وجود دارد وبه طور کلی ارتباط قطع نیست وبرای آن حضرت، خدمت کاران خاص وویژه ای وجود دارد کـه از جا ومکان وی آگاه هستند.
تذکر این نکته لازم هست که این روایت، از نظر سند نیز صحیح هست وتمام راویـانِ آن از افراد برجسته شیعه مـی باشند(۱۰۲).
۲ – مفضّل از امام صادق (علیـه السلام) نقل مـی کند کـه حضرت فرمود:
«إنّ لصاحب هذا الأمر غیبتین، إحداهما تطول حتّی یقول بعضهم: مات، وبعضهم یقول: قتل، وبعضهم یقول: ذهب، فلا یبقی علی أمره من أصحابه إلاّ نفر یسیر، لا یطّلع علی موضعه أحد من ولی ولا غیره إلاّ مولی الّذی یلی أمره(۱۰۳); به منظور صاحب این امر، دو غیبت هست که یکی از آن دو بـه قدری طولانی مـی شود کـه بعضی مـی گویند: او وفات کرده است، وبعضی مـی گویند: کشته شده است، وبعضی مـی گویند: رفته است; بـه طوری کهی از اصحاب او بر اعتقاد بـه امامت وی باقی نماند، مگر افراد اندکی، واز مکان اوی از دوست وغیر دوست آگاه نیست، جز موالی وخدمتکار آن حضرت».
از این روایت هم استفاده مـی شود کـه اگر چه بر اثر طولانی شدن غیبت دوم حضرت، بسیـاری از معتقدین بـه امامت وی – جز عده کمـی – دست از عقاید حقّه خودشان بر مـی دارند وکسی هم از مکان آن حضرت مطلع نمـی شود، لکن از آخر حدیث استفاده مـی گردد کـه باز هم موالیـان وخدمت کاران به منظور حضرت وجود دارد کـه علاوه بر ارتباط با آن جناب، مکان وی را نیز مـی دانند.
صاحب غیبت نعمانی (رحمـه الله) بعد از نقل این حدیث مـی فرماید:
«ولو لم یکن یروی فی الغیبة إلاّ هذا الحدیث، لکان فیـه کفایة لمن تأمّله; اگر درون موضوع غیبت تنـها همـین روایت بود، برایـانی کـه در معنی ومفهوم آن تأمّل مـی کنند، کافی بود».
نتیجه ای کـه از این روایـات بـه دست مـی آید، این هست که درغیبت کبری بـه طور کلی ارتباط آن حضرت با شیعیـان قطع نیست وافرادی هستند کـه از برکت وفیض حضور حضرت برخوردارند، اگر چه تعدادشان اندک است.
بنابر این، با توجه بـه این روایـات وروایـات دسته اول کـه بیـانگر کیفیت حضور حضرت درون جامعه بود وبا توجه بـه قضایـا وشواهد متقن تاریخی کـه در طول غیبت کبری به منظور عده بسیـاری از بزرگان ومعتمدان شیعه درون رابطه با تشرّف بـه حضور حضرت رخ داده است، نمـی توان گفت کـه در غیبت کبری بـه طور کلی ارتباط بین آن حضرت وشیعیـان قطع شده است.
دسته سوم: روایـاتی هست که از ظاهر آن ها استفاده مـی شود کـه آن حضرت درون ایـام غیبت با خفای شخصی زندگی مـی کنند ودیده نمـی شوند ونیز نام حضرت هم نمـی شود. اکنون ما روایـات مزبور را از منابع اصلی آن ذکر مـی کنیم وسپس توضیحات لازم را نسبت بـه هر کدام ارائه خواهیم کرد:
۱ – از امام صادق (علیـه السلام) نقل شده هست که فرموده اند:
«الخامس من ولد السابع یغیب عنکم شخصه ولا یحلّ لکم تسمـیته(۱۰۴); پنجمـین نفر از فرزندان هفتمـین امام، (کسی هست که) شخص وی از شما غایب مـی شود وبردن نام او بر شما روا نخواهد بود».
این روایت دلالت دارد کـه شخصِ حضرت از ما غایب مـی شود وبردن نام حضرت نیز به منظور ما حلال نیست; امّا از این کـه غیبت حضرت طوری باشد کـه هیچ ارتباطی به منظور هیچ با وی نباشد ساکت است. زیرا این روایت اصل مسئله غیبت را بیـان مـی فرماید.
بنابر این، روایـات دیگری کـه دلالت دارد خواص از شیعیـان درون غیبت صغری وموالیـان وخدمت کاران حضرت درون غیبت کبری جای ایشان را مـی دانند ودر دسته دوم بـه دو نمونـه از آنـها اشاره شد، منافاتی با این روایت ندارد. نتیجه این مـی شود کـه گر چه حضرت از انظار غایب هستند، لکن ممکن هست در مواردی هم افرادی خاصّ حضرت را دیدار نمایند.
مطلب دیگری کـه در مورد این روایت مـی توان گفت این هست که بعضی از ناقلین آن مانند محمّد بن سنان درون علم رجال تضعیف شده است، چنانکه علاّمـه درون «خلاصه» مـی فرماید: محمّد بن سنان از اصحاب امام هفتم وهشتم ونـهم است; لکن هم ضعیف هست وهم مورد طعن واقع شده است.
مرحوم شیخ طوسی فرموده است: این مرد جدّاً ضعیف هست واعتماد بر او نمـی توان کرد وآنچه بـه تنـهایی نقل نموده باشد قابل التفات وتوجه نیست.
ابو عمرو کشّی درون کتاب رجال خود از فضل بن شاذان چنین نقل مـی کند: «لا اُحلّ لکم أن ترووا أحادیث محمّد بن سنان; جایز نمـی دانم به منظور شما کـه احادیث محمّد بن سنان را روایت کنید».
غضائری نیز از کتب فضل بن شاذان چنین نقل مـی کند: از دروغگوهای مشـهور، محمّد بن سنان است(۱۰۵).
با توجه بـه سند روایت فوق کـه چنین فردی ناقل آن هست هیچ وقت نمـی توان بـه وسیله آن یک مطلب اعتقادی را اثبات یـا نفی کرد.
۲ – ریـان بن صلت از امام رضا (علیـه السلام) چنین روایت مـی کند:
«سئل الرضا (علیـه السلام) عن القائم (علیـه السلام) فقال: لا یری جسمـه ولا یسمّی باسمـه»(۱۰۶).
«از امام هشتم درباره حضرت قائم (علیـه السلام) سؤال شد. حضرت فرمود: شخص او دیده نمـی شود ونام وی نمـی شود».
این روایت، مطلق هست وقابل تقیید مـی باشد واز جهت سند نیز مخدوش است. زیرا درون سند آن جعفر بن محمّد بن مالک مـی باشد کـه تضعیف شده است.
در ترجمـه وی آمده است: جعفر بن محمّد بن مالک بن عیسی بن سابور ابو عبد اللّه کوفی درون نقل حدیث ضعیف است. واحمد بن حسین گفته هست که وی حدیث وضع مـی کرده واز افراد ناشناخته نیز روایت نقل کرده است. علاوه بر این، فاسد المذهب نیز بوده است. سپس اضافه مـی کند کـه نمـی دانم بـه چه جهت علی بن همام وابو غالب زراری از او روایت نقل کرده اند. علاّمـه درون «خلاصه» فرموده کـه او ثقه است; لکن اضافه مـی کند کـه وی را تضعیف کرده اند ودرباره مولد حضرت قائم (علیـه السلام) اعاجیبی نقل کرده هست ومن نیز بـه روایت او عمل نمـی کنم(۱۰۷).
بنابر این، بـه طور حتم حدیثی کـه از چنین فردی نقل شده باشد، عمل بـه آن درست نیست; بـه خصوص کـه روایت درون رابطه با مسائل اعتقادی باشد.
۳ – از داوود بن قاسم جعفری نقل شده کـه گفت: از امام هادی (علیـه السلام) شنیدم کـه مـی فرمود:
«الخلف من بعدی الحسن فکیف لکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: ولِمَ جعلنی اللّه فداک؟ قال: انّکم لا ترون شخصه ولا یحلّ لکم ذکره باسمـه»(۱۰۸).
«جانشین بعد از من، فرزندم حسن است. چگونـه خواهید بود درون زمان جانشین بعد از وی؟ عرض کردم: جانم فدایت! بـه چه جهت؟
فرمود: زیرا شما شخص او را نمـی بینید وبردن نام او به منظور شما جایز نیست».
اطلاق این روایت نیز قابل تقیید هست وبا روایـاتی کـه دلالت دارد بر این کـه حضرت را بعضی از افراد – اگر چه بـه طور ناشناس – مـی بینند یـا روایـاتی کـه دلالت دارد مکان آن حضرت را بعضی از افراد درون غیبت کبری مـی دانند، تقیید مـی خورد.
علاوه بر این، سند این روایت نیز بـه خاطر محمّد بن احمد علوی مخدوش هست ومرحوم آیة اللّه العظمـی خویی درون «معجم رجال الحدیث» مـی فرمایند: اگر چه وجوهی بر وثاقت وی ذکر شده هست لکن این وجوه، وثاقت وی را ثابت نمـی کند(۱۰۹).
گذشته از این درون «کافی» چنین آمده است: علی بن محمّد عمّن ذکره، کـه معلوم نیست این فرد کیست.
بنابر این، استدلال بـه چنین روایتی، آن هم درون مورد مسایل اعتقادی، صحیح نیست. زیرا یکی از راویـان آن مجهول است.
۴ – عبید بن زراره از امام صادق (علیـه السلام) چنین روایت مـی کند:
«للقائم غیبتان، یشـهد فی إحداهما المواسم، یری الناس ولا یرونـه»(۱۱۰).
«برای قائم (علیـه السلام) دو غیبت هست که درون یکی از آن دو، حضرت درون موسم های حج حاضر مـی شوند ومردم را مـی بینند، لکن مردم ایشان را نمـی بینند».
این روایت با روایتی کـه از نایب دوم حضرت – محمّد بن عثمان (قدس سره) کـه به طور حتم از دیگران نسبت بـه آن حضرت آگاه تر هست – نقل گردید، معارض است; زیرا وی مـی فرماید: «یرونـه ولا یعرفونـه(۱۱۱); او را مـی بینند ولکن نمـی شناسند». همچنین با روایـاتی کـه در آنـها، زندگانی حضرت درون غیبت کبری بـه زندگانی حضرت یوسف (علیـه السلام) تشبیـه مـی شود، معارض است. زیرا درون آن روایـات مـی فرماید: «یرونـه ولا یعرفونـه»(۱۱۲) علاوه بر همـه این ها، این روایت فقط تشرّف درون زمان حجّ را نفی مـی کند نـه همـه زمان ها را. بنابر این، با توجه بـه روایـاتی کـه زندگانی حضرت مـهدی (علیـه السلام) را بـه زندگانی حضرت یوسف (علیـه السلام) تشبیـه فرموده بود وبا توجه بـه روایـاتی کـه دلالت بر امکان ارتباط به منظور بعضی از موالیـان خاصّ حضرت دارد، به منظور توجیـه روایت چهارم مـی توان گفت:
گرچه زندگانی حضرت ولی عصر (علیـه السلام) بـه صورت خفای شخصی درون زمان غیبت، امری ممکن است; لکن این طور نیست کـه حضرت درون غیبت کبری بـه طور دایم بدین منوال زندگی کنند، بلکه درون شرایط خاصّی کـه زندگی معمولی وطبیعی به منظور حضرت ممکن نباشد ممکن هست از طریقه خفای شخصی استفاده کنند.
باتوجه بـه این کـه استفاده ازطریقه «خفای شخصی» معمولا ملازم با اعجاز است، مـی توان گفت حضرت بـه طور معمول وطبیعی از راه «خفای عنوان» بـه طور ناشناس درون بلاد وشـهرهای مختلف زندگانی مـی کنند ودر مواردی هم ممکن هست – درون صورت لزوم – از راه اعجاز بـه صورت خفای شخصی زندگی نمایند; نـه این کـه به طور دایم ومستمر زندگی حضرت بدین گونـه باشد.
این تذکر لازم هست که زندگی از راه خفای شخصی، منحصر بـه آن حضرت نیست; بلکه پیـامبر اکرم وائمـه اطهار (علیـهم السلام) نیز گاهی از این طریقه استفاده مـی د چنانکه درون آغاز هجرت بعد از آنکه مشرکین نقشـه قتل پیـامبر را کشیدند وآن حضرت ناگزیر بـه ترک مکه شدند، بـه حضرت علی (علیـه السلام) دستور فرمود کـه در جای ایشان بخوابد وخود شبانـه از جلوی چشم مشرکین گذشتند وکسی از آن ها وی را مشاهده نکرد چنانکه قرآن کریم درون این باره مـی فرماید:
(وَجَعَلْنا مِنْ بَینِ أَیدِیـهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیناهُمْ فَهُمْ لا یبْصِرُونَ)(۱۱۳).
«ما درون پیش روی آنان (مشرکین) سدّی ونیز درون پشت سر آنان سدّی قرار دادیم وچشمانشان را پوشاندیم، لذا آن ها نمـی بینند».
بنابر این چنین نتیجه مـی گیریم کـه اگر درون شرایطی به منظور پیـامبر وامام لازم باشد وسلامتی ایشان بر خفای شخصی متوقف باشد، از این راه استفاده مـی کنند; امّا درون غیر این صورت نیـازی بـه بهره جستن از راه خفای شخصی نخواهد بود. زندگانی حضرت ولی عصر (علیـه السلام) نیز چنین هست وهمان طور کـه توضیح داده شد ودر ضمن نقل روایـات بیـان کردیم، درون صورتی کـه برای حضرت امکان زندگانی معمولی با خفای عنوان – یعنی بـه طور ناشناس – درون بلاد مختلف وجود داشته باشد، ایشان نیـازی بـه استفاده از خفای شخصی ندارند.
مؤیدات مطلب مورد بحث:
برای این نظریـه کـه به طور معمول وطبیعی، جز درون موارد ضرورت، امام زمان (علیـه السلام) بـه طور ناشناس وبا خفای عنوان، زندگی مـی کنند، مؤیداتی وجود دارد کـه به یکی از آن ها اشاره مـی کنیم:
۱ – روایـاتی هست که درون آن ها از تصریح بـه اسم حضرت مـهدی (علیـه السلام) نـهی شده هست وعلّت آن نیز، این گونـه بیـان گردیده هست که اگر مردم از مکان واسم آن بزرگوار آگاهی پیدا کنند موجب دسترسی دشمنان بـه وی خواهد شد. دراین صورت ممکن هست از ناحیـه دشمن به منظور حضرت، مزاحمت ایجاد شود. لذا هنگامـی کـه بعضی از شیعیـان درباره اسم ومکان سؤال د، جوابی بدین مضمون صادر شد:
«إن دللتهم علی الإسم أذاعوه وإن عرفوا المکان دلّوا علیـه»(۱۱۴).
«اگر مردم را بـه اسم حضرت، دلالت وراهنمایی کردید، آن را درون مـیان مردم پخش مـی کنند واگر از مکان وی آگاه شوند، مردم را بـه سوی حضرت دلالت مـی کنند».
واضح هست با شرایط خاصی کـه حضرت مـهدی (علیـه السلام) دارند، اگر دشمنان از نام ونشان ومکان وی آگاه گردند، به منظور حضرتش ایجاد مزاحمت مـی کنند.
بنابر این، اگر امام (علیـه السلام) بـه طور دایم بـه وسیله اعجاز با اختفای شخصی زندگی کنند، دیگر خوفی از ناحیـه دشمن نمـی تواند وی را تهدید کند. زیرا درون این صورت شخصِ حضرت از انظار غایب هست وبرای احدی امکان دسترسی بـه وی نیست ودیگر لزومـی نخواهد بود کـه از تصریح بـه اسم وآگاه نمودن از مکان وی نـهی شود. بعد از همـین نـهی کـه در روایـات بیـان شده هست استفاده مـی شود کـه ائمـه اطهار (علیـهم السلام) مـی خواستند کـه مردم از اسم وعنوان آن حضرت بی خبر باشند که تا زمـینـه به منظور زندگانی آن حضرت درون مـیان جامعه بـه طور ناشناس فراهم شود. بنابراین ممکن است، آن حضرت راببینند، ولی آن بزرگوار را نشناسند.
پایـان غیبت صغری
پس از گذشت بیش از هفتاد سال دوران غیبت صغری، امام زمان (علیـه السلام) طی توقیع مـهمـی بـه علی بن محمّد سمری (قدس سره) پایـان غیبت صغری را اعلام فرمود.
مرحوم صدوق مـی فرماید کـه ابو محمّد مکتّب گوید: درون سالی کـه شیخ علی بن محمّد سمری (قدس سره) وفات یـافت، من درون «مدینة السلام» – بغداد – بودم. چند روز قبل از وفاتش نزد وی رفتم. او این توقیع را از حضرت صاحب الامر (علیـه السلام) بر مردم خواند:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
«یـا علی بن محمّد السمری، أعظم اللّه أجر إخوانک فیک فإنّک مـیت ما بینک وبین ستّة أیـام، فاجمع أمرک ولاتوص إلی أحد یقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغیبة الثانیة [التامّة] فلا ظهور إلاّ بعد إذن اللّه عزّ وجلّ وذلک بعد طول الأمد وقسوة القلوب، وامتلاء الأرض جوراً، وسیأتی شیعتی من یدّعی المشاهدة، ألا فمن ادّعی المشاهدة قبل خروج السفیـانی والصیحة فهو کاذب مفتر، ولا حول ولا قوّة إلاّ باللّه العلی العظیم»(۱۱۵).
به نام خداوند بخشنده مـهربان
«ای علی بن محمّد سمری! خداوند پاداش برادرانت را درون وفات تو بزرگ گرداند. تو که تا شش روز دیگر از دنیـا مفارقت خواهی کرد. بعد کارهای خویش را جمع کن وبرای نیـابت، بـه هیچ وصیت نکن. زیرا کـه غیبت دوّم وکامل واقع شده هست وظهور نیست مگر بعد از اذن خداوند; واذن خدا بعد از طولانی شدن انتظار وسخت شدن دل ها وپر شدن زمـین از ستم، خواهد بود. بـه زودیـانی از شیعیـان ادّعای این گونـه مشاهده را خواهند نمود. آگاه باشید! هر قبل از خروج سفیـانی وصیحه آسمانی چنین ادّعایی کند، دروغگو ومفتری است. وتوان وقدرتی نیست مگر از جانب خداوند بزرگ».
از این توقیع شریف چند نکته استفاده مـی شود کـه قابل ذکر است:
نکته اول: این کـه از جمله «ولا توص إلی أحد» استفاده مـی شود کـه در مدّت غیت صغری هر کدام از نواب خاص کـه از دنیـا رحلت مـی د، طبق دستور امام عصر (علیـه السلام) چند روز قبل از فوت مأموریت مـی یـافت کـه جانشین مورد نظر حضرت را بـه مردم معرفی کند. لذا مردمـی کـه خدمت علی بن محمّد سمری (رحمـه الله) بودند، به منظور سؤال از نایب بعد از وی، نزد او رفته بودند واو این توقیع را بیرون آورده وآنان را از مضمون آن آگاه ساخته بود.
این مطلب درون فرهنگ شیعه از اول بود کـه بدون دلیل گفتهی را نمـی پذیرفتند. لذا از زمان پیـامبر اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) شیعیـان، مانند: سلمان وابوذر وعمّار ومقداد ودیگر بزرگان، از خود پیـامبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) درون مورد شخص امام بعد از آن حضرت سؤال مـی د وبه فرمایش حضرت پیـامبر از حضرت علی (علیـه السلام) بـه عنوان امام بعد از آن حضرت تبعیت نمودند.
این روش عاقلانـه وصحیح درتمام دوران زندگانی ائمـه اطهار (علیـهم السلام) ونیز درون ایـام غیبت صغری ونواب چهارگانـه حضرت ادامـه داشت وشیعیـان، بدون برهان ودلیلی قاطع، قول هر را درون موضوع امامت وهمچنین درون مورد نیـابت خاصّه قبول نمـی د.
لذا چون جمعی از بزرگان برایب تکلیف وروشن شدن وظیفه، خدمت نایب چهارم حضرت رفته بودند، وی با ارایـه این توقیع از سوی حضرت پایـان غیبت صغری را اعلام فرمود(۱۱۶).
نکته دوم: این کـه غیبت کبرای حضرت، بسیـار طولانی مـی شود وظهور حضرت بستگی بـه اذن واجازه خداوند متعال دارد.
نکته سوم: از جمله «سیأتی من شیعتی من یدّعی المشاهدة» استفاده مـی شود کـه در آینده نزدیکی بعضی از شیعیـان ادّعای مشاهده مـی کنند وکسی کـه چنین ادّعایی کند، قبل از خروج سفیـانی دروغگو وافترا زننده است.
در این جا با توجه بـه این جمله، بعضی از افراد، شبهه واشکال کرده اند کـه اکنون سؤال واشکال آنان را مطرح وتوضیحات لازم را بیـان نماییم:
آن ها مـی گویند کـه با توجه بـه این کـه شواهد معتبری درون دست داریم کـه افراد متعددی درون غیبت کبری بـه حضور حضرت مـهدی (علیـه السلام) شرفیـاب شده اند، این توقیع را چگونـه حتما تفسیر نمود؟
در جواب این سؤال حتما بگوییم:
۱ – با صدور این توقیع از سوی امام زمان (علیـه السلام) بـه علی بن محمّد سمری (قدس سره) – نایب چهارم حضرت – غیبت صغری وباب نیـابت خاصه از طرف امام (علیـه السلام) پایـان پذیرفت وغیبت کبری فرا رسید وبا پایـان پذیرفتن غیبت صغری، راه هر گونـه فرصت طلبی وسوء استفاده بـه روی افراد ناصالح بسته شد وراه ادّعای نیـابت خاصه مسدود گردید، که تا افراد ناشایسته، مانند شلمغانی ومحمّد بن نصیر نمـیری وحسین بن منصور حلاج و… نتوانند مدعی چنین مقام والایی شوند.
شاید یکی از علل پایـان پذیرفتن غیبت صغری همـین بود. زیرا با توجه بـه این کـه حدود ۷۴ سال شیعیـانِ اهل بیت (علیـهم السلام) با مسئله غیبتِ امام وحجت خدا اُنس گرفته بودند وتوسط نمایندگان خاص حضرت بـه وظایف شرعی خود آشنا گردیده بودند، دیگر حضرت لزومـی به منظور امتداد آن نمـی دید. لذا پایـان دوران غیبت صغری را اعلام فرمود.
۲ – درون این جمله از توقیع چند نکته وجود دارد کـه مراد از نفی مشاهده درون غیبت کبری نفی مطلق مشاهده نیست; بلکه مراد، نفی مشاهده ای هست که همراه با ادّعای نیـابت خاصه از آن حضرت باشد:
نکته اول: این کـه لفظ «کاذب» با قید «مفتر» آمده هست زیرا با توجه بـه پایـان یـافتن غیبت صغری، اگری ادّعای نیـابت خاصه نمود، مفتر(۱۱۷) خواهد بود.
چنانکه از لغت استفاده مـی شود، دروغ، قول وگفتار خلاف واقع هست وافترا آن هست کهی چیزی را کـه واقعیت ندارد، جعل کند وبه دیگری نسبت دهد. درون این جا هم منظور،ی هست که بـه دروغ ادّعای نیـابت از امام زمان (علیـه السلام) کند. زیرای کـه ادّعای تشرّف کند ودر این گفتار صادق نباشد، او کاذب است، امّا مفتری نیست. چون مفتریی هست که چیزی را کـه واقعیت ندارد بـه دیگری نسبت دهد. مدّعی مشاهده، درون صورتی کاذب ومفتری هست که چیزی را کـه حقیقت ندارد بـه امام عصر (علیـه السلام) نسبت دهد. یعنی ادّعای نیـابت کند وبگوید کـه آن حضرت او را نایب خود قرار داده است. بعد اگر ادّعای نیـابت نداشته باشد، فقط، کاذب است; نـه مفتری.
آنچه درون این توقیع نفی شده است، ادّعای مشاهده ای هست که بعنوان ادّعای نیـابت همراه باشد. چنین ادّعایی درون آغاز غیبت کبری زمـینـه فراوانی داشت کـه حضرت به منظور این کـه جلوی چنین سوء استفاده هایی گرفته شود، این توقیع را صادر فرمود.
نکته چهارم: دلیل دیگری کـه مرحوم آیة اللّه العظمـی حاج شیخ مرتضی حایری نیز بـه آن استدلال مـی فرمودند – با توضیح ما – این هست که درون توقیع، ذکر شد: «سیأتی من شیعتی من یدّعی المشاهدة» ولفظ «مشاهدة» با «الف ولام» ذکر شده هست که دلالت دارد بر این کـه مشاهده خاصّی منظور حضرت است; نـه مطلق مشاهده. زیرا اگر مطلق مشاهده منظور بود، «الف ولام» لازم نبود ومـی بایست حضرت بفرمایند: «من ادّعی مشاهدتی فهود کاذب مفتر» یعنی هر مشاهده مرا ادّعا کند، کاذب ومفتر خواهد بود.
لازم بـه توضیح هست که «الف ولام» درون «المشاهدة» یـا «الف ولام» عهد ذکری هست ویـا «الف ولام» عهد ذهنی.
امّا این کـه «الف ولام» عهد ذکری باشد کـه این وجهی ندارد. زیرا قبلا ذکری از مشاهده بـه مـیان نیـامده است. بعد منحصراً حتما «الف ولام» عهد ذهنی باشد. درون این صورت، حضرت همان مشاهده ای را نقل کرده اند کـه در طول دوران غیبت صغری راجع بـه «نواب اربعه» درون ذهن مردم بود وبا ادّعای نیـابت خاصه همراه بود. بنابر این اگری درون غیبت کبری چنین ادّعایی نماید، «کاذب ومفتر» خواهد بود(۱۱۸).
از آنچه که تا این جا درون مورد توقیع شریف بیـان شد، مـی توان چنین نتیجه گرفت: مشاهده ای کـه در توقیع نفی شده، شامل آنچه به منظور بعضی از افراد صالح درون غیبت کبری اتفاق افتاده است، نمـی شود. زیرا آنان بـه خاطر قابلیت یـا درون هنگام شداید وگرفتاری با دعا وتوسل وتوبه وانابه بـه درگاه خداوند، مورد عنایت خدا قرار مـی گرفتند واز حضور ولی خدا (علیـه السلام) بهره مند مـی شدند.
البته جواب های دیگری هم درون توضیح اشکال از این توقیع شریف هست کـه به خاطر رعایت اختصار از ذکر آن ها خودداری مـی کنیم.
دیدگاه علما ودانشمندان شیعه درون مورد امکان تشرف
در بحث امکان تشرّف بـه حضور امام (علیـه السلام) درون غیبت کبری، علمای زیـادی نظریـه داده اند، لکن ما بـه جهت اختصار دیدگاه بعضی از بزرگان علمای شیعه را از نظر خوانندگان محترم مـی گذرانیم:
۱ – مرحوم سید مرتضی (قدس سره) مـی فرماید:
«إنّا غیر قاطعین علی أنّ الإمام (علیـه السلام) لا یصل إلیـه أحد ولایلقاه بشر، فهذا أمر غیر معلوم ولا سبیل إلی القطع علیـه(۱۱۹); ما قطع نداریم کـه در زمان غیبت،ی امام (علیـه السلام) را زیـارت نکند. زیرا موضوع عدم تشرّف بـه حضور حضرت، روشن نیست وراهی نیست کـه انسان بـه آن قطع پیدا کند».
در این مورد چنین ایراد شده کـه اگر سبب غیبت واستتار حضرت، ترس وخوف از ستمگران است، بعد باید حضرت به منظور دوستان وشیعیـان خودشان کـه خوفی از ناحیـه آنان به منظور حضرتش نیست، ظاهر باشد.
مرحوم سید مرتضی (قدس سره) درون ضمن جواب هایی کـه از این ایراد داده است، مـی فرماید:
«إنّه غیر ممتنع أن یکون الإمام (علیـه السلام) یظهر لبعض أولیـائه ممّن لایخشی من جهته شیئاً من أسباب الخوف، فإنّ هذا ممّا لا یمکن القطع علی ارتفاعه وامتناعه وإنّما یعلم کلّ واحد من شیعته حال نفسه ولاسبیل له إلی العلم بحال غیره(۱۲۰); هیچ مانعی ندارد کـه امام (علیـه السلام) به منظور بعضی از دوستان خود کـه ترسی از جانب آنان نباشد، ظاهر شود. زیرا امکان چنین زیـارتی، چیزی نیست کـه بتوان قطع ویقین بـه امتناع آن پیدا کرد وهر کدام از شیعیـان، بـه حال خود آگاه هست وکسی را راهی بـه سوی آگاهی از حال دیگران نیست». یعنی ممکن هست افراد بـه زیـارت حضرت موفق شوند وما ندانیم.
۲ – شیخ طوسی (قدس سره) درون این مورد مـی فرماید:
«الأعداء وإن حالوا بینـه وبین الظهور علی وجه التصرّف والتدبیر، فلم یحولوا بینـه وبین لقاء من شاء من أولیـائه علی سبیل الاختصاص(۱۲۱); گر چه دشمنان – اسلام – مانع ظهور وتصرّف وتدبیر امام زمان (علیـه السلام) شده اند، لکن نتوانستند مانع شوند از این کـه بعضی از دوستان آن حضرت بـه طور اختصاصی شرفیـاب حضور آن جناب گردند».
در سخنی دیگر، این عالم فرزانـه جهان اسلام وتشیع مـی فرماید:
«لایجب القطع علی استتاره عن جمـیع أولیـائه(۱۲۲); بر معتقدین بـه امامت آن حضرت، واجب نیست کـه اعتقاد داشته باشند آن بزرگوار از تمام دوستانش پنـهان ومخفی است».
همچنین درون مسأله غیبت، شیخ طوسی (رحمـه الله) مـی فرماید:
«نحن نجوز أن یصل إلیـه کثیر من أولیـائه والقائلون بإمامته(۱۲۳); ما جایز مـی دانیم کـه بسیـاری از دوستان وشیعیـان – حضرت مـهدی (علیـه السلام) – درون غیبت کبری بـه وی دسترسی پیدا کنند».
ونیز درون همان رساله غیبت فرموده است:
«لا نقطع علی استتاره عن جمـیع أولیـائه، بل یجوز أن یبرز لأکثرهم ولا یعلم کلّ إنسان إلاّ حال نفسه(۱۲۴); ما یقین نداریم کـه امام زمان (علیـه السلام) از تمام دوستان خود پنـهان باشد، بلکه ممکن هست برای بسیـاری از آنان ظاهر شود وهر بـه حال خودش آگاه هست نـه دیگران [تا ملاقات را نسبت بـه همـه نفی کند]»
۳ – سید بن طاووس خطاب بـه فرزندش مـی فرماید:
«والطریق مفتوحة إلی إمامک (علیـه السلام) لمن یرید اللّه جلّ شأنـه عنایته بـه وتمام إحسانـه إلیـه(۱۲۵); راه بـه سوی امام زمان تو، برایی کـه مورد عنایت واحسان خداوند قرار گیرد، باز است».
همچنین درون فرمایش دیگری مـی فرماید:
«وإذ کان (علیـه السلام) غیر ظاهر الآن لجمـیع شیعته فلا یمتنع أن یکون جماعة منـهم یلقونـه وینتفعون بمقاله وفعاله ویکتمونـه کما جری الأمر فی جماعة من الأنبیـاء والأوصیـاء والملوک حیث غابوا عن کثیر من الاُمّة لمصالح دینیة أو دنیویة أوجبت ذلک(۱۲۶); اکنون کـه حضرت مـهدی (علیـه السلام) به منظور تمام شیعیـان ظاهر نمـی باشد، مانعی نیست کـه گروهی از شیعیـان با حضرت ملاقات نمایند واز گفتار وکردار وی بهره مند گردند، واین مطلب را پنـهان بدارند; چنانکه این جریـان درباره گروهی از پیـامبران واوصیـایشان وحتّی بعضی از سلاطین واقع شده هست که بـه جهت مصالح دینی یـا دنیوی از بسیـاری از مردم پنـهان مـی شدند».
۴ – آخوند خراسانی صاحب «کفایة الأصول» درون بحث اجماع مـی فرماید:
«وإن احتمل تشرّف بعض الأوحدی بخدمته ومعرفته أحیـاناً(۱۲۷); گر چه محتمل هست که بعضی از فرزانگانِ یگانـه، بـه خدمت آن حضرت شرفیـاب گردند وحضرتش را بشناسند».
۵ – محقق نائینی نیز درون همان بحث مـی فرماید:
«نعم، قد یتّفق فی زمان الغیبة للأوحدی التشرّف بخدمته وأخذ الحکم منـه (علیـه السلام)(۱۲۸); گاهی ممکن هست بعضی از بزرگان شایسته، شرفیـاب خدمت حضرت شوند وحکم خدا را نیز از وی بگیرند».
۶ – آیة اللّه العظمـی گلپایگانی درون جواب سؤالی کـه از ایشان درون مورد امکان تشرف بـه حضور حضرت بقیة اللّه (علیـه السلام) شده است، آن را ممکن دانسته کـه متن سؤال وجواب را ذکر مـی کنیم:
سؤال: چه کار حتما کرد که تا امام زمان (علیـه السلام) را ملاقات کرد؟
جواب: بـه طور کلی به منظور تشرّف بـه حضور ایشان نمـی توان راهی را کـه همـه بـه آن برسند ارائه داد مگر عدّه معدودی [که بـه ملاقات آن حضرت نائل مـی شوند; دیگران] از این فیض عظیم بـه نحوی کـه آن حضرت را بشناسند محروم هستند. مع ذلک عمل بـه تکالیف شرعیـه وجلب رضایت وخشنودی آن حضرت وبعضی اعمال مثل چهل شب بـه مسجد سهله رفتن بسا موجب تشرف بعضی از اشخاصی کـه مصلحت باشد، خواهد بود(۱۲۹).
بنابر این، با توجه بـه نمونـه هایی از دیدگاه های بزرگان شیعه وستارگان آسمان فقه وفقاهت، روشن مـی شود کـه موضوع ارتباط وتشرّف بـه خدمت امام زمان (علیـه السلام) امری ممکن است.
اکنون به منظور اثبات این مطلب بـه چند نمونـه از شواهد متقن تاریخی، چه درون گذشته وچه درون حال، کـه حاکی از وقوع تشرّفات متعدّد خدمت حضرت است، اشاره مـی کنیم.
قبل از ذکر این حکایـات متواتره – کـه با سندهای معتبر درون کتاب های مشـهور آمده هست وبعضی از آن ها مربوط بـه سال های اخیر مـی باشد – تذکر این نکته لازم هست که تداوم واستمرار این گونـه قضایـا از آغاز غیبت کبری تاکنون به منظور گروهی از علما وعده ای از بندگان صالح خدا کـه از هر جهت مورد وثوق واطمـینان بودند، بر ارزش واعتبار آن مـی افزاید وموجب اطمـینان نسبت بـه وقوع آن مـی شود.
امام زمان (علیـه السلام) گشاینده مشکلات
۱ – علامـه حلّی درون محضر امام زمان (علیـه السلام)
مرحوم مـیرزا محمّد تنکابنی (رحمـه الله) مـی گوید کـه در السنـه وافواه اشتهار دارد (… وخود ایشان بـه واسطه مرحوم آخوند لاهیجی از آقا سید محمّد «فرزند آقا سید علی» صاحب «مناهل» نقل مـی کنند) کـه علاّمـه حلّی درون شب جمعه بـه تنـهایی بـه زیـارت سید الشـهداء (علیـه السلام) مـی رفت، درون حالی کـه بر الاغی سوار بود وتازیـانـه ای درون دست مبارک داشت. درون اثنای راه، شخص عربی پیـاده بـه همراه علاّمـه راه افتاد وبا هم بـه مکالمـه مشغول شدند. چون قدری با هم سخن گفتند، بر علاّمـه معلوم شد کـه این شخص مرد فاضلی است.
پس درون مسائل علمـی با هم صحبت نمودند وعلاّمـه فهمـید کـه آن شخص، صاحب علم وفضیلتِ بسیـار ومتبحّر درعلوم است. لذامشکلاتی راکه به منظور او درون علوم مانده بود، یک بـه یک از آن شخص سؤال مـی کرد واو حلّ مـی نمود که تا این کـه سخن درون مسئله ای واقع شد وآن شخص فتوایی گفت. علاّمـه منکر آن شد وگفت: حدیثی بر طبق این فتوا نداریم.
آن مرد گفت: شیخ طوسی درون تهذیب حدیثی درون این باب ذکر کرده است. شما از کتاب تهذیب فلان مقدار از اوّل بشمارید کـه در فلان صفحه وفلان سطر، این حدیث مذکور است.
علاّمـه درون حیرت شد کـه این شخص کیست؟ بعد از آن مرد پرسید: «آیـا درون زمان غیبت کبری مـی توان حضرت صاحب الامر (علیـه السلام) را دید یـا نـه؟»
در این هنگام تازیـانـه از دست علاّمـه افتاد. آن حضرت خم شد وتازیـانـه را از زمـین برگرفت ودر مـیان دست علاّمـه گذاشت وفرمود: «چگونـه صاحب الزمان را نمـی توان دید وحال آن کـه دست او درون مـیان دست توست؟!»
علاّمـه بی اختیـار خود را از مرکب بـه زمـین انداخت کـه پای آن حضرت را ببوسد. بعد غش نمود وچون بـه هوش آمد،ی را ندید وپس از آن کـه به خانـه بازگشت، رجوع بـه کتاب تهذیب نمود وآن حدیث را درون همان ورق وهمان صفحه وهمان سطر کـه آن حضرت نشان داده بودند، یـافت.
علاّمـه بـه خطّ خود درون حاشیـه کتاب تهذیب درون آن مقام نوشت: این حدیث را حضرت صاحب الامر (علیـه السلام) با ذکر صفحه وسطر ومحلّ آن، نشان دادند».
مرحوم تنکابنی (رحمـه الله) مـی گوید کـه آخوند لاهیجی مـی گفت: «من همان کتاب را دیدم ودر حاشیـه آن حدیث، خطّ علاّمـه را مشاهده کردم کـه به مضمون سابق بود»(۱۳۰).
۲ – حلّ مسائل مقدّس اردبیلی (رحمـه الله)
سید جزائری مـی فرماید: مطمئن ترین استاد من درون علم وعمل – مقدّس اردبیلی – شاگردی داشت از اهل تفرش بـه نام مـیر علاّم کـه درنـهایت فضل وورع بود. او مـی گفت کـه من درون مدرسه ای حجره داشتم کـه گنبد شریف امـیر المؤمنین (علیـه السلام) از آن جا دیده مـی شد. درون یکی از شب ها کـه از مطالعه فراغت یـافتم، درون حالی کـه پاسی از شب گذشته بود، از حجره بیرون آمدم وبه اطراف بارگاه مطهّر امام (علیـه السلام) نگاه مـی کردم وآن شب بسیـار تاریک بود.
در این هنگام مردی را دیدم کـه رو بـه سوی حرم مـی آید. بعد از جایگاه خود بیرون آمدم وبه نزدیکی او رفتم. او مرا نمـی دید. او رفت ونزدیک درب حرم مطهّر ایستاد. درون این هنگام دیدم کـه قفل گشوده شد ودرب دوّم وسوّم نیز باز شد. وارد حرم شد وسلام کرد. از جانب قبر مطهّر جواب سلام او داده شد.
صدای او را شناختم کـه با امام (علیـه السلام) درون مسئله علمـی سخن مـی گفت. آن گاه از شـهر بیرون رفت وبه سوی مسجد کوفه متوجّه گردید. من از پی او رفتم، ولی او مرا نمـی دید. چون بـه محراب مسجد رسید، شنیدم کـه با دیگری راجع بـه همان مسئله سخن مـی گفت. آن گاه برگشت. من از پی او بازگشتم که تا به دروازه شـهر رسید کـه صبح شد وهوا روشن شد واو مرا مشاهده نمود. بعد گفتم: ای مولای ما! من از اوّل که تا آخر با تو بودم. اکنون مرا آگاه کن کـه شخص اوّل کـه در حرم مطهّر با او سخن مـی گفتی، چهی بود؟ وآن شخص کـه در مسجد کوفه با او هم سخن بودی کـه بود؟
پس، از من عهد وپیمان گرفت که تا زنده هست راز او را بهی خبر ندهم. آن گاه فرمود کـه ای فرزند! گاهی بعضی از مسائل بر من مشتبه مـی شود وبسا هست کـه در شب بـه نزد قبر امـیر المؤمنین علی (علیـه السلام) مـی روم ودر آن مسئله با آن حضرت سخن مـی گویم وجواب مـی شنوم. درون این شب، مرا حواله بـه حضرت صاحب الزمان (علیـه السلام) نمود وفرمود: «فرزندم مـهدی (علیـه السلام) امشب درون مسجد کوفه است. برو بـه نزد او واین مسئله را از او بپرس». واین شخص، حضرت مـهدی (علیـه السلام) بود(۱۳۱).
۳ – دستگیری امام زمان (علیـه السلام) از مرحوم آیة اللّه مـیرزا مـهدی اصفهانی
این عالم بزرگوار درون محرّم ۱۳۰۳ (هـ.ق) درون اصفهان متولّد ودر نوزدهم ذیحجّه سنـه ۱۳۶۵ (هـ.ق) درون مشـهد مقدّس وفات یـافت. ایشان دوران تحصیلات عالی خود را درون نجف اشرف درون محضر مرحوم آیة اللّه سید کاظم یزدی صاحب کتاب «عروة الوثقی» ومرحوم آقای نائینی گذراندند. درون آغاز بهب عرفان اشتغال داشت، امّا آن را سازگار با آیـات قرآن وروایـات نمـی دید وچون هیچ پناهگاهی کـه بتواند رو بـه او آورده ومشکل خود را با او درون مـیان گذارد، همانند حضرت بقیة اللّه (علیـه السلام) نمـی یـافت، متوسّل بـه آن حضرت شد ودر مسجد سهله وجاهای دیگر بـه آن حضرت استغاثه نمود.
او خود مـی گوید: یک موقع درون نزد قبر جناب هود وصالح (علیـهما السلام) درون حال تضرّع وتوسّل بـه حضرت بقیة اللّه (علیـه السلام) بودم. درون بیداری آن حضرت را دیدم کـه ایستاده بود وکاغذی کـه اطراف آن با آب طلا مزین شده بود، روی آن حضرت بود. نظر کردم، دیدم وسط صفحه بـه خطّ سبز ونور نوشته شده است:
«طلب المعارف من غیرنا أهل البیت (علیـهم السلام) مساوق لإنکارنا».
«طلب معارف دین از غیر ما اهل بیت نبوّت، درون حدّ انکار امامت ما مـی باشد».
چون کاغذ را دیدم، بـه خطّ ریزتری امضا شده بود:
«وقد أقامنی اللّه وأنا حجّة بن الحسن».
«خداوند مرا بـه پا داشته هست ومنم حجّة بن الحسن».
از خواندن این نامـه مبارک چنان روشن شدم کـه چون متوجّه خود گردیدم، نورانیتی را درون خود احساس کردم(۱۳۲).
۴ – حلّ مطالب شیخ انصاری (رحمـه الله) با تشرّف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام)
یکی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری درباره ارتباط ایشان با امام عصر (علیـه السلام) وتشرّف ایشان بـه منزل آن حضرت، چنین گفته است:
در یکی از زیـارات مخصوصه حضرت ابی عبد اللّه الحسین (علیـه السلام) بـه کربلا مشرّف شده بودم. بعد از نیمـه شب به منظور رفتن بـه از منزل بیرون آمدم. چون کوچه ها گِل بود چراغی همراه برداشتم. از دور، شخصی را شبیـه بـه شیخ دیدم. چون قدری نزدیک رفتم، دیدم آری، شیخ است. درون فکر فرو رفتم کـه ایشان درون این موقع از شب، آن هم درون این گل ولای، با چشم ضعیف بـه کجا مـی رود؟ من به منظور این کـه مبادای او را کمـین کرده باشد، آهسته درون پی او روان شدم که تا بر درون خانـه مخروبه ای ایستاد وزیـارت جامعه را با توجّه خاصّی خواند وسپس داخل آن خانـه گردید!
من دیگر چیزی نمـی دیدم، ولی صدای شیخ را مـی شنیدم. گویـا بای صحبت مـی کرد. بـه رفتم وبعد بـه حرم مطهّر مشرّف گشتم وشیخ را درون حرم مطهّر دیدم. بعد از پایـان مسافرت، درون نجف اشرف خدمت شیخ رسیدم وجریـان آن شب را بـه عرض وی رساندم. اوّل شیخ انکار کرد. بعد از اصرار زیـاد فرمود:
گاهی به منظور رسیدن بـه خدمت امام عصر (علیـه السلام) مأذون مـی گردم وپشت درب آن منزل کـه تو آن را پیدا نخواهی کرد، مـی روم وزیـارت جامعه را مـی خوانم. چنانکه اجازه دهند، خدمت آن حضرت شرفیـاب مـی شوم ومطالب لازمـه را از آن سرور مـی پرسم.
سپس شیخ فرمود: «تا زمانی کـه در قید حیـات مـی باشم، این مطلب را پنـهان دار وبهی اظهار مکن»(۱۳۳).
این گونـه شخصیت های بزرگ وراه یـافته، دارای آمادگی کامل به منظور ظهور امام زمان (علیـه السلام) مـی باشند; نـه آنان کـه در زمان ظهور با تأویل وتوجیـه آیـات قرآن مجید، بـه جنگ با آن حضرت مـی پردازند!
ممکن هست سؤال شود کـه چگونـه مرحوم شیخ انصاری هرگاه اجازه مـی یـافت، مـی توانست بـه منزل امام زمان (علیـه السلام) برود وبا خواندن زیـارت جامعه واذن ثانوی، وارد منزل شود وبا امام مـهربان خویش، سخن بگوید؟ او چگونـه بـه این مقام راه یـافته بود؟ ولی شاگرد آن بزرگوار کـه او نیز منزل امام عصر (علیـه السلام) را دیده بود، چنین افتخاری نداشت ومرحوم شیخ بـه او چنین فرمود: تو آن را پیدا نخواهی کرد؟!»
این سؤال مـهمّی هست که پاسخ قانع کننده ای لازم دارد. متأسفانـه بعضی از افراد به منظور این گونـه سؤالات، جواب های آماده وفوری دارند ودر برابر این قبیل پرسش ها، فوراً پاسخ مـی دهند کـه خدا چنین خواسته هست یـا خدا با بعضی از افراد – نعوذ باللّه – قوم وخویشی دارد وهیچ گونـه ارتباطی بـه عمل وخواسته مردم ندارد. این گونـه پاسخ ها کـه بیش تر به منظور شانـه خالی از بار مسئولیت مـی باشد، صحیح نیست. زیرا نـه قانع کننده هست ونـه هیچ گاهی را بـه راهی راهنمایی مـی نماید.
ما درون پاسخ این سؤال با توجه بـه سخنان خاندان وحی، مـی گوییم: کـه خداوند مـهربان همـه انسان ها را بـه سوی تکامل معنوی وروحی فراخوانده هست ودر دعوت عمومـی خود بـه همـهانی کـه در این راه قدم بر دارند اجر وپاداش مـی دهد همان گونـه کـه مـیزبان، مـیهمانان خویش را دعوت مـی کند ودر صورت شرکت درون مجلس، از همـه آنان پذیرایی مـی کند. خداوند نیز زمـینـه پیشرفت وتکامل را درون انسان ها ایجاد نموده وبه این گونـه، آنان را بـه سوی تکامل دعوت کرده هست چنانکه درون قرآن مجید صریحاً فرموده است:
(وَالَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا)(۱۳۴).
«هر درون راه ما کوشش کند، ما حتماً او را بـه راه های خود هدایت مـی کنیم».
این وظیفه انسان ها هست که دعوت خدا را پاسخ گویند ودر راه تکامل روحی وپیشرفت معنوی خود، قدم بردارند.
بنابر این درون انسان ها زمـینـه پیشرفت وتکامل وجود دارد وآنان از این امکانات بهره مند هستند، ولی آن را بایگانی مـی کنند واز آن استفاده نمـی کنند مانند ثروتمندان کوتاه نظری کـه به انباشته شدن هر چه بیش تر حساب های بعد انداز خود درون بانک ها خشنودند وهیچ گاه توفیق استفاده از این ثروت ها را پیدا نمـی کنند.
برای موفقیت حتما از زمـینـه ها وتوانایی های موجود، استفاده وکمبودهای خود را نیز جبران کرد که تا به اه بزرگ، دست یـافت. افراد بسیـاری از نظر ذاتی، توانایی وآمادگی زیـادی به منظور رسیدن بـه تکامل معنوی وروحی دارند، ولی چون کاری بـه این امور ندارند، هیچ گونـه استفاده ای از این گونـه توانایی ها نمـی برند واز دنیـا کوچ مـی کنند وآن ها را بـه خاک مـی سپارند همچون ثروتمندانی کـه در زمان های گذشته، به منظور حفظ ثروت خود، آن ها را درون دل خاک پنـهان مـی د ونـه خود ونـه فرزندانشان هیچ گونـه بهره ای از آن اموال نمـی بردند.
برای آن کـه روشن شود چگونـه بعضی از افراد دارای توانایی های روحی بیش تر وقدرت درک بهتر مـی باشند وچگونـه آن را بـه دست آورده اند، گفتاری از مرحوم شیخ حرّ عاملی کـه از علمای بزرگ شیعه هست مـی آوریم. ایشان مـی گوید:
روشن هست که دیدن وشنیدن وامثال این ها، مستقلا با چشم وگوش وامثال این دو نیست; بلکه آن ها وسیله ای هستند به منظور روح، کـه روح بـه وسیله آن ها مـی بیند ومـی شنود و… وچون روح انسان قوی نیست، دیدن وشنیدن او مقید ومحدود بـه این گونـه اسباب مادّی درون محدوده خاصّ است.
از این جهت، فقط مادیـات را مـی بیند واز درک مسائل روحی ناتوان است; ولی اگر روح انسانی تقویت شود وبه وسیله عبادت وانجام واجبات وترک محرّمات، تقرّب بـه سوی خداوند پیدا نماید، روح او قوی مـی شود. وقتی روح قوی شد، قدرت استفاده او از مادیـات وطبیعیـات بیش تر مـی شود. بنابر این با چشمش اشیـایی را مـی بیند کـه دیگران نمـی بینند وبا گوشش چیزهایی را مـی شنود کـه دیگران نمـی شنوند و…
این غلبه وقدرت، درون افراد، مختلف هست همان گونـه کـه تقرّب آنان بـه خداوند یکسان نیست. هر بـه وسیله عبادات ومجاهدات بـه خداوند نزدیک تر شود، حالات معنوی وروحی او قوی تر مـی گردد ودر درک اموری کـه دیگران قدرت ادراک آن را با چشم وگوش وامثال این دو ندارند، نیرومندتر مـی شود(۱۳۵).
با این بیـان، روشن شد کـه چرا افرادی همچون مرحوم شیخ انصاری مـی توانند بـه آن نعمت بزرگ دست یـابند، ولی افراد دیگر این قدرت وتوانایی را ندارند ودیدگان آنان از دیدن این گونـه امور عاجز است. دارا بودن حالت انتظار بـه معنای کامل آن، درک این گونـه امور را به منظور شما بـه ارمغان مـی آورد(۱۳۶).
دیده باطن چو بینا مـی شود * * * آنچه پنـهان است، پیدا مـی شود
نتیجه
از مباحث گذشته بـه خصوص جریـاناتی کـه نقل شد، این گونـه نتیجه گرفتیم کـه در غیبت کبرای ولی عصر (علیـه السلام) نیز ارتباط بین آن حضرت وشیعیـان بـه کلّی قطع نشده هست ودر مواردی کـه مصلحت ایجاب کند وخداوند متعال اجازه ورخصت عنایت فرماید، افرادی موفّق بـه درک سعادت دیدار آن حضرت مـی شوند.
لکن حتما توجّه داشت کـه در اثر مصالح وحکمت هایی کـه در غیبت آن بزرگوار هست، بـه طور غالب، این تشرّفات بـه گونـه ای هست که انسان درون آن هنگام، بـه حضور حضرت توجّه ندارد وبعد با توجّه بـه شواهد بـه این موضوع توجّه والتفات پیدا مـی کند مگر درون موارد نادری مانند بعضی از بزرگان وافراد شایسته از شیعیـان مخلص وپرهیزکار کـه نمونـه ای از آن را ذکر کردیم. البته این گونـه نیست کـه هرادّعای چنین افتخاری را نمود، پذیرفته شود.
در خاتمـه با ذکر فرازی از دعای زمان غیبت، این گفتار را بـه پایـان مـی بریم واز خداوند مـی خواهیم کـه ما را همـیشـه مشمول عنایـات خاصه ولیش حضرت حجّة بن الحسن العسکری (علیـه السلام) بفرماید:
«اللهمّ عرّفنی نفسک، فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک، لم أعرف نبیک، اللهمّ عرّفنی نبیک، فإنّک إن لم تعرّفنی نبیک، لم أعرف حجّتک، اللهمّ عرّفنی حجّتک، فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک، ضللت عنی دینی، اللهمّ لاتمتنی مـیتة جاهلیة ولا تزغ قلبی بعد إذ هدیتنی، اللهمّ فکما هدیتنی بولایة من فرضت طاعته علی من ولاة أمرک بعد رسولک صلواتک علیـه وآله حتّی والیت ولاة أمرک أمـیر المؤمنین والحسن والحسین وعلیـاً ومحمّداً وجعفراً وموسی وعلیـاً ومحمّداً وعلیـاً والحسن والحجة القائم المـهدی صلوات اللّه علیـهم أجمعین».
صبح امـید
ز حجاب جلوه گری نما، کـه امام ذرّ ونسم تویی
ز عتاب چهره مکن نـهان، کـه ضیـای چشم امم تویی
تو بیـا بـه محفل عاشقان، کـه جمال نور قِدَم تویی
توفروز مُلک وجود من، کـه سراج قدس حرم تویی
تویی شمس صبح ازل شـها، ز جهان مزیل ظُلَم تویی
* * *
شب تار روز حیـات من، کـه ز چشم نور تو شد نـهان
نـه بـه دست عنان قرار من، بـه فراق تو شـه انس وجان
نـه توان برفتن کوی تو، کـه مکان تو هست لامکان
به هوای شمس جمال تو، همـه شب بـه دیده خون چکان
نگرم بـه سوی ستارگان، کـه نجوم جاه وحشم تویی
* * *
تو بیـا بیـا تو بیـا بیـا، کـه تو شمس صبح امـید ما
تو ولی آیـه انّما، تو مدیح سوره والضحی
تو حمـید حمد وسواد با، تو بیـان سوره انبیـا
تو علیم علم فنا وبقا، تو محیط کرسی وماسوی
تو قلم بکش بـه کتاب ها، کـه مفاد «نون وقلم» تویی
* * *
ز حریم مغرب غیب خود، چو شعاع شمس ظهور کن
ز مشعشعات جمال خود، همـه خلق شعله طور کن
به مفاد آیـه والضحی، همـه ارض وادی نور کن
ز ریـاض گلشن خسروی، تو شمـیم عدل نشور کن
تو بپوش لبس ملوک را، کـه سزای تاج وعلم تویی
* * *
تو ولی عصر وزمان من، تو امام من تو امان من
تویی روح قالب بوالبشر، زوجود تو هست نشان من
ز ازل درختِ ولای تو، شده منشعب بـه جنان من
ز زمـین رسیده بـه آسمان، نفحات گلشن جان من
به فدای تو همـه جسم وجان، کـه ولی ذرّ ونسم تویی(۱۳۷)
پاورقی:
—————–
(۱) کافی، ج ۲، ص ۲۰.
(۲) همان، ج ۱، ص ۳۷۷.
(۳) سوره حدید، آیـه ۲۵.
(۴) (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَدینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ) سوره توبه، آیـه ۳۳.
(۵) ینابیع المودة، ص ۴۴۷; الزام الناصب، ج ۱، ص ۱۸۷; غایة المرام، ص ۴۳ ح ۶۹۲.
(۶) سوره توبه، آیـه ۳۳. «اوی هست که پیـامبر را با هدایت ودین درست، فرستاد که تا آن را بر هر چه دین هست پیروز گرداند، هر چند مشرکان خوش نداشته باشند».
(۷) فقال: واللّه، ما أنزل تأویلها بعد، قلت: جعلّت فداک، ومتی ینزل؟ قال: حتّی یقوم القائم إن شاء اللّه، فإذا خرج القائم لم یبق کافر ولا مشرک إلاّ کره خروجه، حتّی لوکان کافر أو مشرک فی بطن صخرة لقالت الصّخرة: یـا مؤمن، فی بطنی کافر أو مشرک فاقتله، قال فینحیـه اللّه فیقتله».; بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۶۰.
(۸) بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۴۸.
(۹) جمال الاسبوع، سید بن طاووس، ص ۵۲۱، بـه نقل از مکیـال المکارم، ج ۲، ص ۸۰.
(۱۰) «خداوندا! بـه وسیله او بلادت را آباد وبندگانت را زنده گردان»; مفاتیح الجنان، دعای عهد.
(۱۱) سوره طه، آیـه ۵۰.
(۱۲) سوره بقره آیـات ۱۲۹ – ۱۵۱ وسوره جمعه آیـه ۲.
(۱۳) سوره سجده، آیـه ۲۴.
(۱۴) تفسیر برهان، ج ۳، ص ۲۸۹.
(۱۵) سوره احزاب، آیـه ۲۱.
(۱۶) اشاره بـه آیـه شریفه (إنّ اللّه لا یغیر ما بقوم حتّی یغیروا ما بأنفسهم) سوره رعد، آیـه ۱۱.
(۱۷) سوره آل عمران، آیـه ۳۱.
(۱۸) به منظور اطلاع بیشتر درون این زمـینـه بـه قرآن وتفاسیر مراجعه شود.
(۱۹) بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۹۰.
(۲۰) «وزمـین بـه نور پروردگارش روشن گردد». سوره زمر، آیـه ۶۹.
(۲۱) قال: ربّ الأرض یعنی: إمام الأرض. قلت: فإذا خرج یکون ماذا؟ قال: إذاً یستغنی الناس عن ضوء الشمس ونور القمر ویجتزون بنور الإمام تفسیر برهان، ج ۴، ص ۸۷.
(۲۲) سوره انشقاق، آیـه ۱۹.
(۲۳) کمال الدین، ج ۲، ص ۴۸۰، ح ۶.
(۲۴) بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۹۱، ح ۴.
(۲۵) بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۹۱، ح ۴.
(۲۶) سوره نساء، آیـه ۱۵۷.
(۲۷) سوره هود، آیـه ۳۷.
(۲۸) کمال الدین، ص ۳۵۲; بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۲۱۹، ح ۹، البته این روایت طولانی هست ودر اینجا ترجمـه قسمتی از آن را ذکر کردیم.
(۲۹) عن سعید بن جبیر قال: سمعت سید العابدین علی بن الحسین (علیـهما السلام) یقول: «فی القائم منّا سنن من سنن الأنبیـا (علیـهم السلام) ; سنّة من آدم وسنّة من نوح وسنّة من إبراهیم، وسنّة من موسی وسنّة من عیسی وسنّة من أیوب وسنّة من محمّد (صلی الله علیـه وآله وسلم). فأمّا من آدم ومن نوح فطول العمر، وأمّا من إبراهیم فخفاء الولادة واعتزال الناس، وأما من موسی فالخوف والغیبة، وأمّا من عیسی فاختلاف الناس فیـه، وأمّا من أیوب فالفرج بعد البلوی، وأمّا من محمّد (صلی الله علیـه وآله وسلم) فالخروج بالسیف». بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۲۱۷، ح ۴.
(۳۰) کمال الدین، ص ۱۳۵.
(۳۱) نـهج البلاغه، خطبه ۱۵۰.
(۳۲) زیـارت آل یـاسین.
(۳۳) سوره شعرا، آیـه ۲۱.
(۳۴) کمال الدین، ص ۳۴۲.
(۳۵) همان، ص ۳۴۳; بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۹۷، ح ۱۸.
(۳۶) سوره آل عمران، آیـه ۵۴.
(۳۷) منتهی الآمال، ص ۲۸۱.
(۳۸) اصول کافی، ج ۱، ص ۱۷۹، ح ۱۰.
(۳۹) سوره زمر، آیـه ۶۹.
(۴۰) اشاره بـه آیـه شریفه «لا یتّخذ المؤمنون الکافرین أولیـاء من دون المؤمنین ومن یفعل ذلک فلیس من اللّه فی شیء إلاّ أن تتّقوا منـهم تقیة; مؤمنین با کافرین پیوند دوستی برقرار نکنند… مگر درون صورتی کـه خوف وترس از ناحیـه دشمن آنان را تهدید کند. وغالب مفسّرین از این آیـه اصل تقیـه را استفاده کرده اند» مـی باشد. سوره آل عمران، آیـه ۲۸.
(۴۱) اصول کافی، ج ۱، ص ۳۴۲.
(۴۲) سوره انبیـا، آیـه ۱۰۵.
(۴۳) نـهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.
(۴۴) شرح نـهج البلاغه، ج ۱۸، ص ۳۵۱.
(۴۵) درباره صدور این روایـات وبحث وبررسی آنـها دانشمندان بزرگ شیعه کتاب های زیـادی را نوشته اند. درون این باره بـه کتاب ارزشمند «الذریعه، ج ۱۰» مراجعه کنید.
(۴۶) سوره ص، آیـه ۲۶.
(۴۷) شرح این ماجرا را حتما از کتب مفصّلی کـه در این موضوع نوشته شده جستجو کرد. بـه کتاب عبقات الانوار، مـیر حامد حسین هندی (رحمـه الله) وبحار الانوار، علاّمـه مجلسی (رحمـه الله) وسایر کتب مربوطه مراجعه شود.
(۴۸) نـهج البلاغه صبحی صالح، حکمت ۱۹۰; شرح نـهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۸، ص ۴۱۶، حکمت ۱۸۵.
(۴۹) سوره مُلک، آیـه ۲.
(۵۰) کمال الدین، ص ۲۸۸، ح ۸.
(۵۱) سوره آل عمران، آیـه ۱۴۱.
(۵۲) کمال الدین، ص ۲۸۷، ح ۷.
(۵۳) اصول کافی، ج ۱، ۳۳۵، ح ۱; کمال الدین، ص ۳۴۶.
(۵۴) کمال الدین، ص ۳۵۳ و۳۵۴.
(۵۵) سوره بقره، آیـات ۲۴۹ – ۲۵۱.
(۵۶) کمال الدین، ص ۳۳۷، ح ۱۰.
(۵۷) «ایـانی کـه ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید وپیـامبر واولیـای امر خود را [نیز] اطاعت کنید». سوره نسا، آیـه ۵۹.
(۵۸) کمال الدین، ص ۲۵۳، ح ۳.
(۵۹) درون بعضی از نسخه ها «خائف مغمور» ذکر شده است.
(۶۰) کمال الدین، ص ۲۰۷، ح ۲۲.
(۶۱) این جمله درون توقیع امام زمان (علیـه السلام) نیز آمده کـه حضرت فرموده اند: «إنّی لأمان لأهل الأرض کما أنّ النجوم أمان لأهل السماء». احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۵۴۵.
(۶۲) درون آیـاتی از قرآن کریم، مانند آیـه ۵۱ سوره بقره بـه این مطلب اشاره شده است.
(۶۳) اصول کافی، ج ۱، ص ۳۳۷، ح ۵.
(۶۴) با توجه بـه ذیل روایت، «هکذا» اشاره بـه عبارت منحرفین از خطّ مستقیم ولایت ائمـه اطهار (علیـهم السلام) است.
(۶۵) اصول کافی، ج ۱، ص ۱۸۰.
(۶۶) کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۲۸۵.
(۶۷) «امروز دین شما را برایتان کامل ونعمت خود را بر شما تمام گردانیدم». سوره مائده آیـه ۳.
(۶۸) (ولو لا دفع اللّهِ الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض ولکنّ اللّه ذوفضل علی العالمـین).
(۶۹) اصول کافی، ج ۲، ص ۴۵۱.
(۷۰) کمال الدین، ص ۲۰۷.
(۷۱) سوره اعراف، آیـه ۹۶.
(۷۲) سوره انفال، آیـه ۳۳.
(۷۳) سوره انفال، آیـه ۳۳.
(۷۴) تفسیر نور الثقلین، ج ۲، ص ۱۵۲.
(۷۵) این کلام اشاره بـه آیـه ۵۹ سوره نساء دارد.
(۷۶) نـهج البلاغه، جمله نـهم از کلمات غریبه.
(۷۷) روایت جابر از پیـامبر اکرم، کمال الدین، ص ۲۵۳ و۴۸۴.
(۷۸) کمال الدین، ص ۴۸۵.
(۷۹) احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۵۹۸.
(۸۰) کافی، ج ۱، ص ۳۴۰; غیبت نعمانی، ص ۱۷۰، با اندکی اختلاف.
(۸۱) راویـان حدیث عبارتند از: مرحوم کلینی، محمّد بن یحیی، محمّد بن حسین (ابو جعفر زیـات)، حسن بن محبوب واسحاق بن عمّار.
(۸۲) کمال الدین، ص ۳۸۵، ح ۱.
(۸۳) مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
(۸۴) به منظور اطلاع بیشتر درون این زمـینـه بـه کتاب هایی مانند: نجم الثاقب، العبقری الحسان، جنة المأوی وبغیة الطالب فیمن رأی الإمام الغائب مراجعه شود.
(۸۵) سوره کهف، آیـه ۱۱.
(۸۶) سوره یوسف، آیـه ۹۰.
(۸۷) غیبت نعمانی، ص ۱۶۳; بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۵۴.
(۸۸) کمال الدین، ص ۳۵۱، ح ۴۶.
(۸۹) کمال الدین، ص ۴۴۰، ح ۸.
(۹۰) سوره یوسف، آیـات ۸۹ و۹۰.
(۹۱) چنانکه بعضی از ناآگاهان از اهل سنت – مانند طنطاوی درون تفسیرش – نسبت بـه عقاید حقّه شیعه امامـیه پنداشته اند. بـه نقل از امامت ومـهدویت، ص ۴۳۲.
(۹۲) کمال الدین، ص ۶۴۴.
(۹۳) این حدیث را بیش از صد نفر از علماء اهل سنّت درون کتب معتبره خود نقل کرده اند. بـه نقل از شبهای پیشاور، ص ۲۲۶.
(۹۴) کمال الدین، ص ۶۴۷.
(۹۵) همان، ص ۶۴۵.
(۹۶) سوره انبیـا، آیـه ۱۰۵.
(۹۷) اکمال الدین، ص ۶۴۶ و۶۴۷.
(۹۸) سوره صف، آیـه ۹.
(۹۹) سوره نور، آیـه ۵۵.
(۱۰۰) بـه کتاب المحجّة فیما نزل فی القائم (علیـه السلام)، ص ۱۴۸ مراجعه شود.
(۱۰۱) کافی، ج ۱، ص ۳۴۰.
(۱۰۲) بـه پاورقی ص ۹۱ همـین کتاب مراجعه شود.
(۱۰۳) غیبت نعمانی، ص ۱۷۲، غیبت طوسی، ص ۱۰۲.
(۱۰۴) کمال الدین، ص ۳۳۳.
(۱۰۵) جامع الرواة، ج ۲، ص ۱۲۴.
(۱۰۶) اکمال الدین، ص ۶۴۸.
(۱۰۷) جامع الرواة، ج ۱، ص ۱۶۰.
(۱۰۸) کافی، ج ۱، ص ۳۳۲.
(۱۰۹) معجم رجال الحدیث، ج ۵، ص ۵۶.
(۱۱۰) کافی، ج ۱، ص ۳۳۹.
(۱۱۱) بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۳۵۰.
(۱۱۲) همان، ص ۲۲۴.
(۱۱۳) سوره یس، آیـه ۹.
(۱۱۴) کافی، ج ۱، ص ۳۳۳، ح ۲.
(۱۱۵) کمال الدین، ص ۵۱۶، ح ۴۴; غیبت شیخ طوسی، ص ۲۴۳.
(۱۱۶) نوادر الأخبار، مرحوم فیض، ص ۲۳۳.
(۱۱۷)ی کـه به دروغ، چیزی را بهی نسبت مـی دهد.
(۱۱۸) این استدلال را جناب حجة الاسلام والمسلمـین آقای سید مرتضی مجتهدی از آن بزرگوار نقل د.
(۱۱۹) تنزیـه الأنبیـاء، ص ۲۳۰; بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۳۲۳.
(۱۲۰) تنزیـه الأنبیـاء، ص ۲۳۴.
(۱۲۱) تلخیص الشافی، ج ۲، ص ۲۲۱.
(۱۲۲) تلخیص الشافی، ج ۴، ص ۲۲۲.
(۱۲۳) کلمات المحققین، ص ۵۳۳.
(۱۲۴) جنّة المأوی مطبوع با بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۳۲۳.
(۱۲۵) کشف المحجّة، ص ۱۵۳.
(۱۲۶) الطرائف، ص ۱۸۵.
(۱۲۷) کفایة الاُصول، ج ۲، بحث اجماع.
(۱۲۸) فوائد الاُصول، ج ۲، بحث اجماع.
(۱۲۹) عنایـات حضرت مـهدی موعود (علیـه السلام)، ص ۱۸، درون نقل مطالب بزرگان از کتاب مذکور استفاده کردیم.
(۱۳۰) عنایـات حضرت مـهدی (علیـه السلام)، ص ۵۶، بـه نقل از قصص العلماء، ص ۳۵۹.
(۱۳۱) انوار نعمانیـه، ج ۲، ص ۳۰۳; عنایـات حضرت مـهدی (علیـه السلام)، ص ۵۹.
(۱۳۲) عنایـات حضرت مـهدی (علیـه السلام)، ص ۱۰۲.
(۱۳۳) زندگانی وشخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰۶.
(۱۳۴) سوره عنکبوت، آیـه ۶۹.
(۱۳۵) فوائد الطوسیـه، مرحوم شیخ حرّ عاملی، ص ۸۲.
(۱۳۶) اسرار موفقیت، ج ۲، ص ۲۰۳.
(۱۳۷) سوگند بـه نور شب تاب، ص ۵۵، بـه نقل از نغمـه های پیروزی، ص ۴۰.
[متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند]