متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند

متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند جلوه های پنـهانی امام عصر علیـه السلام - antizionism | امـید عدل - m-mahdi.com | سخن - sukhan.blogfa.com | تاریخ فلسفه اسلامـی 1 - profs.hsu.ac.ir | عرصه‌ی دین جولانگاه افکار روشنفکری | پایگاه اطلاع رسانی اصلاح |

متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند

جلوه های پنـهانی امام عصر علیـه السلام - antizionism

فهرست

سخنی با خوانندگان
پیشگفتار
نگرشی بر مسئله غیبت
هدایت تکوینی
هدایت تشریعی
بررسی علل واسباب غیبت
واقع شدن سنّت های پیـامبران درباره حضرت مـهدی (علیـه السلام)
همگونی غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) با غیبت انبیـای گذشته
نتیجه
خوف از کشته شدن
چگونگی ارتباط غیبت با ترس از کشته شدن
کلامـی زیبا از حضرت علی (علیـه السلام)
نکاتی چند از کلام حضرت علی (علیـه السلام)
امتحان مردم
آزمایش دوران غیبت، متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند سخت ترین آزمایش ها
دشواری حفظ ایمان درون دوران غیبت
وسوسه های فکری واعتقادی درون زمان غیبت
آیـا درون زمان غیبت همـه شیعیـان دچار شک وتردید مـی شوند؟
آثار وفوائد وجود امام زمان (علیـه السلام) درون زمان غیبت
آثار وبرکات وجودی امام علیـه السلام
امام (علیـه السلام) نگهبان اهل زمـین
توضیح سخن امام (علیـه السلام)
وجود امام معصوم موجب آرامش اهل زمـین است
امنیت فکری وروحی
به دست گرفتن زمام امور جامعه
وجود امام، منشأ خیر وبرکت
علّت نیـاز مردم بـه پیـامبر وامام
احساس آرامش درون سایـه امام
امدادهای غیبی امام زمان (علیـه السلام)
امکان تشرف بـه حضور امام (علیـه السلام) درون زمان غیبت
غیبت صغری
امکان تشرف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) از نظر عقل
امکان تشرّف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) از نظر نقل
امکان مشاهده حضرت مـهدی (علیـه السلام)
چگونگی ارتباط با امام زمان (علیـه السلام) درون غیبت کبری
امام زمان (علیـه السلام) درون دوران غیبت با مردم هستند
آثار سازنده انتظار
نتیجه
ادامـه بحث امکان تشرف
پایـان غیبت صغری
دیدگاه علما ودانشمندان شیعه درون مورد امکان تشرف
امام زمان (علیـه السلام) گشاینده مشکلات
علامـه حلّی درون محضر امام زمان (علیـه السلام)
حلّ مسائل مقدّس اردبیلی (رحمـه الله)
دستگیری امام زمان (علیـه السلام) از مرحوم آیة اللّه مـیرزا مـهدی اصفهانی
حلّ مطالب شیخ انصاری (رحمـه الله) با تشرّف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام)
نتیجه

یـا أیـهَا العَزیز! مسَّنا وأهْلَنا الضُرّ وجِئْنا بِبِضاعَة مُزْجاة فَأَوْفِ لَنا الکیل وتَصَدَّق عَلَینا إنَّ اللّهَ یجْزِی المُتَصَدِّقینَ
این اثر ناقابل را بـه پیشگاه حضرت بقیة اللّه الاعظم حجة بن الحسن العسکری تقدیم مـی نمایم.

بسم الله الرحمن الرحيم

سخنی با خوانندگان
آشنایی با ابعاد مختلف شخصیت ومعارف حضرت بقیة اللّه (علیـه السلام) نـه تنـها بـه لحاظ اجتماعی وفرهنگی یک امر ضروری محسوب مـی شود، بلکه از جهت اعتقادی نیز یکی از تکالیف مـهم تک تک افراد است. متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند هر فردی با توجه بـه توان فکری وعلمـی خود، وظیفه دارد کـه در راه شناخت امام خویش بکوشد ودر انجام وظایفی کـه نسبت بـه آن حضرت دارد، کوتاهی نکند. متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند زیرا درون روایتی از رسول خدا (صلی الله علیـه وآله وسلم) وارد شده هست که هر بدون شناخت امام زمان خود از دنیـا برود، بـه مرگ جاهلیت از دنیـا رفته است(۱). سالها بعد از رحلت پیـامبر اکرم از امام صادق (علیـه السلام) سؤال شد کـه منظور از مرگ جاهلیت چیست؟ حضرتش فرمودند: متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند جاهلیت کفر ونفاق وگمراهی(۲).
بنابر این مـی توان گفت اگری امام زمان خود را نشناسد از دین واحکام الهی بهره ای ندارد. این حدیث وامثال آن، جایگاه والای ولایت را درون مجموعه معارف الهی نشان مـی دهد.
به منظور کمک بـه آشنایی هرچه بیش تر مردم با مسأله ولایت وامام زمان (علیـه السلام) محققان واندیشمندان متعهد ودلسوز درون طول تاریخ با تحمل سختی ها، کتاب های ارزشمند وآثار گرانبهایی را از خود بـه یـادگار گذاشته اند ودر هر یک از این آثار، بخشی از معارف اهل بیت (علیـه السلام) را مورد بحث وبررسی قرار داده اند.
یکی از این آثار، کتاب جلوه های پنـهانی حضرت ولی عصر (علیـه السلام) است. درون این اثر، مؤلف محترم با استفاده از روایـات اهل بیت، مطالبی را درون زمـینـه غیبت امام زمان وعلل آن، فایده امام غایب، بررسی امکان تشرف از دیدگاه عقل ونقل و… بـه نگارش درون آورده است.
واحد تحقیقات مسجد مقدّس جمکران، ضمن قدردانی از زحمات محقق گرانقدر حجة الاسلام والمسلمـین حسین علی پور افتخار دارد کـه تصحیح وویرایش متن کتاب را انجام داده وآن را آماده چاپ ونشر نموده است.
بدان امـید کـه این اثر مورد قبول قطب عالم امکان حضرت بقیة اللّه الاعظم ارواحنا فداه قرار گیرد ودر شناسایی آن حضرت نزد شیفتگان عدالت، مؤثر افتد والطاف آن جان جهان را شامل حالمان گرداند.

واحد تحقیقات مسجد مقدّس جمکران
تابستان ۱۳۸۰

پیشگفتار

اداره ورهبری عادلانـه جوامع بشری کـه آرزو وخواست همـیشـه انسان ها بوده وهست، از چنان اهمـیتی برخوردار هست که قرآن کریم، آخرین پیـام آسمانی، انگیزه بعثت پیـامبران ونزول وحی را قیـام بـه قسط وبرپایی عدالت اجتماعی درون جوامع انسانی بیـان مـی کند، چنانکه مـی فرماید:
(لَقَدْ أرْسَلنا رُسُلنا بِالْبَیناتِ وَأنزَلْنا مَعَهُمُ الْکتابَ وَالْمِیزانَ لِیقوُمَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ)(۳).
«ما فرستادگانمان را با دلایل روشن فرستادیم وبا آنان کتاب ومعیـار شناخت حق از باطل را نازل کردیم که تا مردم به منظور اقامـه عدالت وقسط بپاخیزند».
با این حال، هنوز این وعده الهی واین آرزوی انسان ها محقق نشده وبشرِ تشنـه عدالت وقسط، طعمِ شیرین وگوارای آن را نچشیده است. بشر، هنوز درون انتظار سپیده دمـی بـه سر مـی برد کـه بانگ عدالت خواهی آخرین ذخیره خدا درون زمـین، یعنی حضرت مـهدی (علیـه السلام) را بشنود. آن وقت هست که انسان های ستمدیده جهان با قلب هایی آکنده از عشق وعلاقه بـه همـه خوبی ها وبا چشمانی پر از اشک شوق، از سویدای قلبشان واز سراسر وجودشان، خروش یـا مـهدی سر مـی دهند وپروانـه وار بر گرد وجود آن جناب مـی چرخند.
از آنجا کـه نومـیدی ویأس از اصلاحات واقعی درون جوامع بشری توسط حکام قدرتمند وخود سر جهان روز بـه روز رو بـه افزایش است، حتما گفت کـه اعتقاد مسلمانان بـه خصوص تربیت یـافتگان مکتب انسان ساز اهل بیت (علیـهم السلام)، درباره مصلح حقیقی جهان حضرت مـهدی (علیـه السلام) کـه برخاسته از آیـات قرآن کریم وفرمایشات پیـامبر عظیم الشأن اسلام وائمـه معصومـین (علیـهم السلام) است، ارج وجلوه ای دیگر یـافته واز یک عقیده مذهبی بـه صورت یک آرمان وآرزوی عمومـی به منظور مردم ستمدیده جهان درون آمده است.
امـید آن هست که این وعده حتمـی الهی واین خواست درونی انسان ها با غلبه دین حق بر باطل کـه قرآن کریم نوید آن را داده است(۴) با دست توانمند آخرین ذخیره وحجّت خدا تحقق یـابد وبشر درون پرتو حکومتِ عادلانـه حضرت مـهدی (علیـه السلام) راه سعادت را بپیماید وبه کمال مطلوب نایل گردد.
اینک بـه روایتی کـه از پیـامبر اسلام نقل شده وبیـانگر این حقیقت است، اشاره مـی کنیم:
ابن عباس مـی گوید کـه پیـامبر فرمود:
«خلفا واوصیـای بعد از من کـه حجت خدا بر خلق هستند، دوازده نفرند. اولین آنـها برادرم وآخرینشان فرزندم مـی باشد».
عرض شد یـا رسول اللّه! برادر شما کیست؟
فرمود: علی بن ابی طالب.
بار دیگر عرض شد: فرزند شما کیست؟
فرمود:
«مـهدی، همانی کـه زمـین را از قسط وعدل پر مـی کند، همچنان کـه از جور وظلم پر شده باشد».
سپس فرمودند:
«سوگند بـه خدایی کـه مرا بـه حق فرستاد وبشارت دهنده قرار داد، اگر از عُمرِ دنیـا جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی مـی گرداند که تا فرزندم مـهدی خروج نماید. سپس روح خدا، عیسی، از آسمان فرود مـی آید ودر نماز بـه آن حضرت اقتدا مـی کند. زمـین بـه نور وجود او (حضرت مـهدی (علیـه السلام)) روشن مـی گردد، وپرتو حکومت وسلطنت وی سراسر گیتی را فرا مـی گیرد»(۵).
از مضمون این حدیث واحادیث فراوان دیگر کـه مؤید آن هست چند نکته استفاده مـی شود:
۱ – خلفا وجانشینان پیـامبر دوازده نفرند.
۲ – اولین خلیفه پیـامبر، حضرت علی (علیـه السلام) وآخرینشان حضرت مـهدی (علیـه السلام) است. بدیـهی هست که این موضوع، صحّت اعتقادات شیعه امامـیه را کـه قائل بـه امامت ائمـه دوازده گانـه از اهل بیت پیـامبر هستند، ثابت مـی کند.
۳ – حضرت مـهدی (علیـه السلام) از اولاد وفرزندان پیـامبر است.
۴ – اصل غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) از مضمون این حدیث ثابت مـی شود.
توضیح مطلب این کـه در حدیث آمده است: «لو لم یبق من الدنیـا إلاّ یوم واحد لطوّل اللّه ذلک الیوم حتّی یخرج فیـه ولدی المـهدی»
جمله «یخرج» مـی رساند کـه ابتدا حتما غیبتی باشد که تا بعد از آن، خروج محقّق شود. با توجه بـه مضمون این جمله، شبهاتی کـه بعضی از افراد ناآگاهِ اهل سنّت، درون مورد غیبت آن حضرت مطرح مـی کنند، رفع مـی شود.
۵ – ظهور آن حضرت بعد از غیبتی طولانی، حتمـی وغیر قابل تردید است.
۶ – مضمون این حدیث نمایـانگر شخصیت عظیم وبرازنده حضرت مـهدی (علیـه السلام) است. زیرا این حدیث حاکی از این هست که آن حضرت علاوه بر آن کـه حجّت خدا بر تمام خلق مـی باشد، دارای موقعیتی هست که هیچ کدام از اولیـا وحجج الهی قبل از ایشان آن را نداشته اند. چرا کـه او بـه عنوان آخرین ذخیره خدا درون زمـین، توفیق اجرای قوانین اسلام را درون سراسر گیتی پیدا مـی کند وزمـین را درون پرتو حکومت دین حق، از عدل وداد پر مـی کند واز لوث وجود جائرین وستمگران پاک مـی سازد وبا حاکم نمودن دین اسلام، مفاد آیـه شریفه (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ)(۶) تحقّق مـی پذیرد.
آری! این همان آیـه ای هست که خداوند متعال وعده حتمـی غلبه دین اسلام بر سایر ادیـان را داده، وهنوز این وعده الهی تحقق نیـافته است.
در این جا مناسب هست فرمایشی را از امام صادق (علیـه السلام) درون مورد تأویل این آیـه مبارکه متذکر شویم:
ابو بصیر مـی گوید: از امام صادق (علیـه السلام) پرسیدم: «آیـا این آیـه تحقق یـافته است؟»
امام (علیـه السلام) فرمود: «به خدا سوگند! هنوز این آیـه محقق نشده است».
عرض کردم: «جانم بـه قربانت! کی محقق خواهد شد؟»
حضرت فرمود:
«هنگامـی کـه قائم (علیـه السلام) – انشاء اللّه – قیـام کند. زیرا درون هنگام قیـام آن حضرت، هیچ کافر ومشرکی باقی نمـی ماند جز این کـه خروج او را کراهت دارد. [آن حضرت، کافران ومشرکان را از بین مـی برد] حتی اگر کافر یـا مشرکی درون دل سنگی پنـهان شده باشد، آن سنگ، افراد مؤمن را از وجود او با خبر مـی سازد وخدا نیز زمـینـه قتل ونابودی کافران ومشرکان را بدین وسیله فراهم مـی سازد»(۷).
این جا هست که امام صادق (علیـه السلام) آرزوی درک حضور حضرت مـهدی (علیـه السلام) را نمود، واین آرزو را درون جواب سؤالی کـه از آن حضرت درون مورد تولّد حضرت قائم (علیـه السلام) مـی شود، بیـان فرمودند:
سئل أبو عبد اللّه (علیـه السلام): هل ولد القائم؟
قال: «لا، ولو أدرکته لخدمته أیـام حیـاتی»(۸).
از امام صادق (علیـه السلام) سؤال شد: «آیـا حضرت قائم متولد شده است؟»
فرمودند: «نـه، امّا اگر حضرتش را درک کنم درون تمام عمر خودم او را خدمت ویـاری نمایم». حتما اذعان کنیم کـه معرفت وشناخت ما نسبت بـه ساحت مقدّس امام زمان (علیـه السلام) ضعیف هست وباید عاجزانـه از خداوند متعال درخواست کنیم کـه توفیق شناخت ومعرفت کافی نسبت بـه آن حضرت را بـه ما عنایت فرماید. بـه این امر مـهم درون دعاهایی کـه از ائمـه معصومـین (علیـهم السلام) وارد شده، توجه شده است:
«اللهمَّ عرّفنی حجّتک فإنّک إن لَمْ تُعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی»(۹).
«پروردگارا! حجّت خویش را بـه من بشناسان. زیرا اگر حجّتت را بـه من معرفی نکنی درون دینم گمراه مـی شوم». آری! شناخت کافی وصحیح حجت خدا از اموری هست که مـی تواند راه را به منظور ظهور آن بزرگوار هموار کرده وزمـینـه حکومت جهانی اسلام را بـه رهبری یگانـه منجی عالم، حضرت حجة بن الحسن العسکری (علیـه السلام) فراهم سازد، که تا به واسطه هدایت وارشاد آن حضرت بلاد خدا، آباد وبندگان خدا، احیـاگردند چنانکه درون دعای عهد مـی خوانیم: «واعمر اللّهمَّ بـه بلادک وأحی بـه عبادک»(۱۰).
امـیدواریم هر چه زودتر آن روز گار پر شکوه فرا رسد.

آمـین رب العالمـین

پیش درآمد
نگرشی بر مسئله غیبت
یکی از موضوعات بسیـار مـهمـی کـه از دوران زندگی پیـامبر گرامـی اسلام تاکنون درون جامعه اسلامـی مورد بحث وگفتگو بوده است، موضوع غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) – آخرین وصی وجانشین آن حضرت – مـی باشد. از آن جایی کـه این موضوع از نظر پیـامبر اکرم وائمـه معصومـین (علیـهم السلام) دارای اهمـیت فراوانی است، روایـات وآثار زیـادی از ایشان درون این باره رسیده کـه از حیث کثرت درون حدّ تواتر وبلکه مافوق آن است; بـه طوری کـه از صدر اسلام تاکنون صدها اثر علمـی، تاریخی وحدیثی توسط علما ودانشمندان اسلام، اعمّ از شیعه وسنّی، درباره غیبت ومسئله مـهدویت درون اسلام بـه رشته تحریر درون آمده است.
البته علما ودانشمندان اسلام، هر یک، از زاویـه ای خاصّ، این موضوع را تجزیـه وتحلیل کرده وگوشـه ای از آن را بیـان نموده اند. درون این راستا ما نیز درون صدد آنیم کـه این موضوع مـهمّ را با عنایت خداوند متعال وبا لطف حضرت مـهدی (علیـه السلام) بـه قدر امکان مورد بحث وبررسی قرار دهیم واکنون بحث را با ارزیـابی علل واسباب غیبت آن حضرت آغاز مـی کنیم.
بدون شک هیچ پدیده ای درون جهان طبیعت، بدون علّت وسبب محقق نمـی شود. زیرا بنیـاد نظام عالم بر اساس اسباب ومسبّبات نـهاده شده هست وبرای پیدایش هر چیز، حتما علّت وسبب، مخصوص آن را جستجو کرد واز هر علّت وسبب، مسبّب ومعلول خاصّ آن را انتظار داشت.
به عبارت دیگر، بـه طور کلی پدیده ها وموجوداتی کـه در عالم محقق مـی شود دو نوع است:
۱ – پدیده های مادی
۲ – پدیده های معنوی
بدیـهی هست که هر کدام از این دو پدیده، دارای علل واسباب خاصّ خودش مـی باشد کـه در پیدایش آن پدیده، نقش دارد. قضا وقدر الهی، وجود هر موجودی را از مجرای علّت وسبب خاصّ خودش بـه وجود آورده وبرای پیدایش هر امری از امور عالم، علّت وسبب خاصّی قرار داده است.
به عنوان مثال، خداوند متعال به منظور خلقت وپیدایش انسان، اسباب وعلل مادّی وبرای هدایت وارشاد مردم، علل واسباب معنوی قرار داده است. سنّت خدا بر این هست که اگر بخواهد انسانی را خلق کند، او را از مجرای طبیعی، یعنی بـه وسیله پدر ومادر کـه دارای وجود مادی هستند، بـه وجود مـی آورد واگر بخواهد انسانی را هدایت وارشاد نماید، بـه وسیله پیـامبران ونزول وحی بر آنان ونیز با الهامات معنوی، هدایت وارشاد مـی نماید.
خداوند متعال درون راستای اه خلقت، موجودات را بـه دو نوع، هدایت وارشاد مـی کند:
۱ – هدایت تکوینی
منظور از هدایت تکوینی آن هست که خداوند هر موجودی را کـه مـی آفریند، او را بـه سوی اهی کـه برای آن آفریده است، هدایت مـی کند; چنانکه حضرت موسی (علیـه السلام) درون جواب سؤال فرعون کـه پرسید: پروردگار شما کیست؟ فرمود:
(رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کلَّ شَیء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی).(۱۱)
«پروردگار ما،ی هست که همـه موجودات عالم را از نعمت وجود، برخوردار ساخت وسپس بـه راه سعادت وکمال هدایت کرد».
بنابر این، هدایت تکوینی خداوند، هدایتی هست که نسبت بـه همـه موجودات عالم جریـان دارد.
۲ – هدایت تشریعی
هدایت تشریعی عبارت از آن هست که خداوند به منظور موجوداتی کـه از نعمت عقل وشعور برخوردارند – مانند انسان – برنامـه وقانون قرار داده وآنان را موظّف بـه اجرا وعمل بـه آن نموده است; لکن حتما دانست کـه خداوند، هدایت تشریعی خود را بـه واسطه نزول وحی وفرستادن پیـامبران بـه مردم ابلاغ مـی کند وپیـامبران را از مـیان مردم انتخاب مـی فرماید; چنانکه آیـات بسیـاری درون قرآن کریم(۱۲) شاهد وگواه این مطلب است. بـه عنوان نمونـه، یک آیـه را با توجه بـه شأن نزول آن، کـه مناسبت بیشتری با بحث دارد، ذکر مـی کنیم:
(وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أئمَّةً یـهْدُونَ بِأمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیـاتِنَا یوقِنُونَ)(۱۳).
«واز آنان ا وپیشوایـانی قرار دادیم کـه مردم را بـه امر ما هدایت کنند. زیرا کـه آنان درون راه هدایت بـه حق، صبر وشکیبایی د وبه آیـات ما یقین داشتند».
گر چه ظاهر این آیـه مربوط بـه امم گذشته وسفرای بنی اسرائیل است، ولی امام باقر (علیـه السلام) درون تفسیر وبیـان این آیـه کریمـه مـی فرمایند:
«این آیـه بـه خصوص درباره ا از فرزندان حضرت فاطمـه (علیـها السلام) نازل شده است»(۱۴).
از مضمون این آیـه وسایر آیـاتی کـه در مورد هدایت تشریعی آمده هست واز فرمایشات معصومـین (علیـهم السلام) کـه در تفسیر آن آیـات رسیده است، استفاده مـی شود کـه پیـامبران وپیشوایـان الهی حتما در مـیان جوامع بشری باشند وبه هدایت وارشاد مردم بپردازند وبا ابلاغ اوامر ونواهی خدا بـه مردم، راه رسیدن بـه سعادت وکمال را بـه ایشان ارائه دهند. بدیـهی هست که این امر مـهم انجام نمـی پذیرد مگر آن کـه رهبران الهی وپیشوایـان دینی درون مـیان مردم باشند.
بنابر این، اصل اوّلی این هست که پیـامبران خدا وهمچنین خلفا واوصیـای آنان درمـیان مردم وبا مردم باشند که تا مردم بر اثر معاشرت با آنان، راه ورسم بندگی خدا را از نظر علم وعمل بیـاموزند. لذا خداوند متعال خطاب بـه مؤمنین مـی فرماید:
(لَقَدْ کانَ لَکمْ فی رَسُولِ اللّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)(۱۵).
«به تحقیق کـه زندگانی رسول خدا به منظور شما سرمشق خوبی است».
با توجّه بـه آنچه گفته شد، این سؤال مطرح مـی شود کـه اگر اصل اوّلی وقانون کلّی این هست که پیـامبران ورهبران معصوم (علیـهم السلام) درون مـیان مردم باشند، بعد موضوع غیبت وعدم حضور بعضی از حجج خدا درون مـیان مردم – خواه درون ادیـان گذشته وخواه درون زمان اسلام – چگونـه تفسیر وتوجیـه مـی شود؟ وآیـا غیبت اولیـای خدا با اه آنان وهدایت تشریعی، منافات ندارد؟
در پاسخ حتما گفت: خداوند متعال، پیـامبران وفرستادگان خویش را به منظور هدایت وارشاد مردم فرستاد که تا آنـها را بـه سوی کمال وسعادت ابدی رهنمون شوند. بدیـهی هست که پیـامبران ورهبران الهی این وظیفه مـهم را بـه نحو احسن انجام مـی داده اند; امّا از آنجایی کـه سنّت خدا بر این هست که سرنوشت هر قوم وملتی را بـه دست خود آنـها تغییر دهد(۱۶)، بـه همـین جهت، این خود انسان ها هستند کـه باعث تغییر سرنوشت خود مـی گردند. اگر آنـها از انبیـا واوصیـا (علیـهم السلام) پیروی وراه راست ومستقیم آنان را دنبال کنند وسرنوشت دنیـا وآخرت خود را درون این آزمایش بزرگ الهی بر اساس اجرای اوامر ونواهی خدا درون راستای نیل بـه سعادت وکمال مطلوب دگرگون سازند، درون زمره دوستان واولیـای خدا قرار مـی گیرند. این امر ممکن نیست مگر با تبعیت وپیروی کامل وبی چون وچرا از فرستادگان خدا چنانکه قرآن کریم این حقیقت مـهم را بیـان مـی فرماید:
(قُلْ إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللّهُ وَیغْفِرْ لَکمْ ذُنُوبَکمْ)(۱۷).
«ای پیـامبر! بگو کـه اگر خدا را دوست مـی دارید، از من پیروی کنید، که تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد وگناهانتان را ببخشد».
این جا هست که حتما گفت علّت وسبب اصلی غیبت پیـامبران خدا مانند حضرت ادریس، یوسف، موسی وعیسی (علیـهم السلام) درون یک چیز خلاصه مـی شود وآن عدم تبعیت کافی وکامل مردم از آنان هست که زمـینـه را به منظور جنایـات زمامداران جائر زمانشان فراهم ساخت وغیبت پیـامبران ورهبران الهی را موجب گشت(۱۸).
قطعاً اگر امت اسلام نیز درون تمام زمـینـه ها بـه نحو احسن از پیـامبر گرامـی اسلام تبعیت مـی د وسفارش های پی درون پی آن حضرت را درون مورد تبعیت از قرآن وعترت بـه کار مـی بستند، کار بـه جایی نمـی رسید کـه اولیـای خدا وپیشوایـان معصوم واهل بیت پیـامبر (علیـهم السلام) یکی بعد از دیگری بـه دست ناپاکان امت کشته یـا مسموم شوند وسرانجام خداوند متعال نیز بـه جهت ناسپاسی امت اسلام، از حضور آخرین حجّت وولی خویش درون مـیان مسلمانان کراهت داشته باشد واو را از انظار عموم مستور بدارد; چنانکه از امام باقر (علیـه السلام) نقل شده هست که فرمود:
«إنّ اللّه إذا کره لنا جوار قوم نزعنا من بین أظهرهم»(۱۹).
«هنگامـی کـه خداوند، همجواری با مردمـی را به منظور ما کرات داشته باشد ونخواهد، ما را از مـیان آنان بیرون ببرد».
باید حقیقت را به منظور همـه پویندگان راه حقّ وزمـینـه سازان حکومت جهانی اسلام بـه رهبری حضرت مـهدی (علیـه السلام) بیـان داشت وآن اینکه، اگر سقیفه شوم بر سر مسلمانان سایـه نمـی افکند، هرگز، نـه پهلوی حضرت فاطمـه (علیـها السلام)، دخت گرامـی پیـامبر شکسته مـی شد ونـه حضرت علی (علیـه السلام)، امام ورهبر معصوم مسلمانان، بیست وپنج سال درون خانـه مـی نشست ونـه بلاد مسلمانان وسرزمـین های اسلامـی جولانگاه افرادی مانند معاویـه وعمرو بن عاص مـی گردید ونـه ماجرای فجیع ودرد آور کربلا رخ مـی داد و… ونـه غیبتی این چنین طولانی وحزن آور بـه وجود مـی آمد.
آری! غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) نیز بر اثر علل وعوامل مختلفی کـه در طول تاریخ دویست وشصت ساله دست بـه دست هم داده بودند، سرانجام درون سال (۲۶۰) هجری، بعد از شـهادت امام حسن عسکری (علیـه السلام) واقع شد وجهان اسلام وبشریت را درون کام محرومـیت ودوری از دیدار آخرین ذخیره خدا فرو برد وبدین سبب خسارتی بزرگ متوجّه دنیـای اسلام وجهان بشریت گردید.
اینک ما بـه قدر امکان، علل واسبابی را کـه موجب غیبت آن حضرت شده هست مورد بررسی وتحقیق قرار مـی دهیم. بـه امـید آن کـه روزی فرا رسد کـه زمـینـه وشرایط لازم به منظور ظهور آخرین حجت خدا فراهم گردد ودوران ظلمت بار غیبت بـه سر آید وپرچم اسلام با دستان توانمند حضرت مـهدی (علیـه السلام) درون سراسر گیتی بـه اهتزاز درون آید وآیـه کریمـه (وَأَشْرَقَتِ الأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها)(۲۰) محقّق گردد.
مفضل از امام صادق (علیـه السلام) نقل مـی کند کـه آن حضرت درون مورد آیـه (وَأَشْرَقَتِ اْلأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها) فرمودند:
«منظور از «ربّ الارض»، امامـی هست که از طرف خدا به منظور هدایت مردم درون زمـین معین شده است».
عرض کردم: «زمانی کـه آن حضرت خروج کند، چه خواهد شد؟».
حضرت فرمود:
«در آن هنگام مردم بـه واسطه نور وجود امام، از نور خورشید وماه بی نیـاز مـی گردند»(۲۱).
در این جا از همـه علاقه مندان بـه اسلام وقرآن – خاصه شیعیـان وارادتمندان بـه اهل بیت (علیـهم السلام) – مـی خواهیم کـه در این فرمایش عمـیق وپر معنای امام صادق (علیـه السلام) با دقّت بیندیشند وببینند کـه چه خسارت بزرگی بـه واسطه غیبت حضرت ولی عصر (علیـه السلام) متوجه دنیـای اسلام وبشریت شده است. از این حتما به حکم وظیفه شرعی خودمان، علل وعوامل غیبت را بررسی کرده وتا جایی کـه امکان دارد درون رفع واز بین بردن آن بکوشیم واز خداوند بخواهیم کـه زمـینـه ومقدّمات ظهور آن حضرت را فراهم فرماید.

اللّهمّ عجّل لولیک الفرج بحقّ محمّد وآل محمّد
بررسی علل واسباب غیبت

۱ – واقع شدن سنّت های پیـامبران درباره حضرت مـهدی (علیـه السلام)
یکی از علل واسباب غیبت امام زمان (علیـه السلام) کـه در روایـات معصومـین (علیـهم السلام) آمده، این هست که موضوع غیبت درون اسلام چیز جدید وبی سابقه ای نیست، بلکه درون امم پیشین نیز بـه صورت یک سنّت الهی جریـان داشته است. از طرفی خدای متعال با ارسال پیـامبران به منظور هدایت مردم، حجّت را بر همگان تمام کرده، وراه هر گونـه عذر وبهانـه جویی را بر افراد لجوج وبهانـه گیر بسته است.
از طرف دیگر پیـامبران خدا (علیـهم السلام) تمام تلاش وکوشش خویش را به منظور هدایت وارشاد مردم بـه کار ودر این راه مصایب ومشکلات فراوانی را متحمّل مـی شدند وبدون کم ترین توقّع وچشم داشتی، مردم را بـه سوی خدا دعوت مـی د. متأسفانـه مردم بر اثر جهل ونادانی بنای مخالفت با پیـامبران خدا را مـی گذاشتند وآن چنان عرصه را بر آنان تنگ مـی د کـه در مواردی چاره ای جز اختفا وغیبت نداشتند. بـه همـین جهت به منظور مدّتی از نظر مردم پنـهان مـی شدند.
در این زمـینـه روایـات زیـادی از حضرات ائمـه معصومـین (علیـهم السلام) نقل شده هست که بـه عنوان نمونـه بـه ذکر دو حدیث بسنده مـی کنیم.
«سُدَیر از امام صادق (علیـه السلام) نقل مـی کند کـه حضرت فرمود:
برای قائم ما غیبتی هست طولانی.
عَرض کردم: چرا یـا بن رسول اللّه؟
حضرت فرمود:
به جهت این کـه خدا خواسته هست که سنّت وروش پیـامبران گذشته را درون مورد غیبت هایشان درباره آن حضرت نیز جاری کند; ای سدیر! بـه ناچار غیبت آن جناب واقع خواهد شد. زیرا خداوند متعال فرموده است: (لَتَرْکبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَق)(۲۲) سنّت گذشتگان درباره شما نیز جاری خواهد گشت»(۲۳).
«عبد اللّه بن فضل هاشمـی از امام صادق (علیـه السلام) نقل مـی کند کـه حضرت فرمود:
ناگزیر به منظور صاحب الامر غیبتی خواهد بود، بـه طوری کـه صاحب هر عقیده باطلی درون مورد آن حضرت دچار شک وتردید مـی شود.
عبد اللّه گفت: جانم بـه فدایت! چرا؟
حضرت فرمود:
ما اجازه نداریم علّت آن را به منظور شما بیـان کنیم.
عبد اللّه بار دیگر عرض کرد: حکمت غیبت آن حضرت چیست؟
حضرت فرمود:
حکمت غیبت آن حضرت، همان حکمت غیبت پیـامبران وحجج پیشین خداوند هست وتا بعد از ظهور آن حضرت علّت آن کشف نمـی شود; همان گونـه کـه علّت کشتی وکشتن غلام وبپا نمودن دیوار توسّط خضر (علیـه السلام) که تا هنگام جدا شدن موسی (علیـه السلام) از خضر به منظور آن حضرت روشن نشده بود»(۲۴).
ازاین دو روایت کـه از امام صادق (علیـه السلام) نقل شد، چند نکته استفاده مـی شود:
۱ – اصل وقوع غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام)، وبه طول انجامـیدن آن از هر دو روایت استفاده مـی شود. زیرا روایت اول درون طولانی شدن غیبت صراحت دارد، ودر روایت دوم نیز بـه طولانی شدن غیبت اشاره شده است; بـه جهت این کـه حضرت فرمود:
«غیبت آن حضرت بـه گونـه ای خواهد بود کـه موجب شک وتردید به منظور بعضی از افراد مـی شود»
وچنین غیبتی طبعاً ملازم با طولانی بودن آن است.
۲ – این کـه موضوع غیبت امام زمان (علیـه السلام) چیز جدید وبی سابقه ای نیست; بلکه درون پیـامبران وحجج پیشین خدا نیز، وجود داشته هست وهمان علل واسباب وحکمت هایی کـه موجب غیبت آنـها شده، غیبت آن بزرگوار را نیز موجب گردیده است.
۳ – از روایت دوم استفاده مـی شود کـه خداوند بـه ائمـه معصومـین (علیـهم السلام) نیز اجازه نداده هست که تمام علل واسبابی را کـه موجب غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) شده، به منظور شیعیـان بیـان فرمایند وکشف آن ها را بـه بعد از ظهور آن حضرت موکول فرموده اند.
از این نکته، نکته دیگر وبلکه نکات دیگری مـی توان استفاده نمود; زیرا امام صادق (علیـه السلام) درون پایـان سخنانشان بـه عبد اللّه بن فضل فرمود:
«ای پسر فضل! موضوع غیبت مـهدی (علیـه السلام) امری خدایی وسرّی از اسرار او وغیبی از غیب های اوست. از آن جایی کـه ما مـی دانیم خداوند حکیم است، تصدیق مـی کنیم کـه تمام کارهای او از روی حکمت است، گر چه علّت وسبب آن به منظور ما روشن نباشد»(۲۵).
آنچه لازم هست اشاره کنیم آن هست که ما حتما بیشتر درون زمـینـه شناخت حضرت مـهدی (علیـه السلام) وهمچنین موضوع ولایت وامامت ائمـه معصومـین (علیـهم السلام) فکر واندیشـه خودمان را بـه کار گیریم وبا تجزیـه وتحلیل عمـیق تری درون راستای شناخت پیشوایـان معصوم (علیـهم السلام) گام برداریم.
اینجاست کـه باید درون فکر واندیشـه عمـیق تری فرو رویم وبدانیم کـه بعد از رحلت پیـامبر گرامـی اسلام چه رویداد بزرگی اتفاق افتاده بود کـه خلفا وجانشینان بـه حق پیـامبر اسلام، یعنی حضرت علی (علیـه السلام) وفرزندان معصوم آن بزرگوار، درون طول دویست وشصت سال نتوانستند آن چنان کـه مـی بایست حرف دلشان را بزنند وحقیقت امر را به منظور شیعیـان وارادتمندان خود بیـان فرمایند که تا جایی کـه بیـان بسیـاری از حقایق را بـه بعد از ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام) موکول فرمودند چنانکه درون فرمایش امام صادق (علیـه السلام) بـه عبداللّه بن فضل هاشمـی گذشت.
جواب این پرسش با مراجعه بـه تاریخ صدر اسلام بـه خوبی روشن مـی شود ومعلوم مـی گردد کـه عامل تمام گرفتاری هایی کـه بعد از رحلت پیـامبر اسلام به منظور مسلمانان پیش آمد، همان غصب خلافت هست که بـه سبب آن زعامت ورهبری جامعه اسلام از صاحبان ووارثان اصلی آن سلب گردید.
۲ – همگونی غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام)
با غیبت انبیـای گذشته
در مورد همگونی غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) با غیبت انبیـا (علیـهم السلام)، علل وحکمت هایی درون روایـات بیـان شده هست که با توجه بـه آن، قسمتی از اسرار غیبت روشن مـی شود. بـه چند روایت درون این زمـینـه، اشاره مـی کنیم.
۱ – سدیر صیرفی مـی گوید: با مفضّل وابو بصیر وابان بن تغلب خدمت امام صادق (علیـه السلام) شرفیـاب شدیم. آن حضرت بر روی خاک نشسته بود ولباسی خیبری بر تن داشت وهمچون مادری فرزند مرده، گریـه مـی کرد وحزن واندوه، سراسر وجود حضرت را فرا گرفته بود ودر حالی کـه اشک هایش جاری شده بود مـی فرمود:
«سیدی غیبتک نَفَتْ رُقادی، وضیقت علی مـهادی، وابتزّت منّی راحة فؤادی، سیدی غیبتک أوصلت مصابی بفجایع الأبد».
«ای آقای من! غیبت تو خواب را از دیدگان من سلب نموده وزندگانی را بر من تنگ کرده وآرامش قلبم را از من گرفته است. ای آقای من! غیبت تو، مصائب واندوه مرا به منظور همـیشـه درد آور نموده است».
آن قدر حضرت صادق (علیـه السلام) درباره طولانی شدن غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) سخن گفت کـه عقل از سر ما پرید وقلبمان شکست. بـه آن حضرت عرض کردیم: ای فرزند بهترین انسان ها! چرا این قدر گریـان واندوهناک هستید؟
حضرت صادق (علیـه السلام) درون حالی کـه نفسی عمـیق وسوزناک کشید، فرمود:
«امروز صبح بـه کتاب «جفر» نگاه کردم ودر کیفیت تولد وغیبت طولانی قائم (علیـه السلام) وگرفتاری مؤمنان وتردیدهایی کـه به واسطه طولانی شدن غیبت درون آنان پیدا مـی شود واکثر آن ها از دینشان بر مـی گردند، تأمّل کردم; رقّت، قلبم را فرا گرفت وغم واندوه بر من چیره گشت».
از حضرت صادق (علیـه السلام) تقاضا کردیم کـه ما را مورد عنایت وتفضّل قرار داده ودر جریـان مسایل مربوط بـه غیبت آن حضرت قرار دهد.
حضرت صادق (علیـه السلام) درون پاسخ فرمود:
«خداوند متعال درون قائم ما، سه سنّت از سه پیـامبر قرار داده است; تولّد آن حضرت را مانند تولد حضرت موسی (علیـه السلام) وغیبت او را مانند غیبت حضرت عیسی (علیـه السلام) وطول عمر آن جناب را مانند طول عمر حضرت نوح مقرّر فرموده است. سپس عمر بنده صالح خدا، خضر (علیـه السلام)، را دلیل بر طول عمر حضرت مـهدی (علیـه السلام) قرار داده است».
از حضرت صادق (علیـه السلام) توضیح خواستیم. حضرت فرمودند:
«در مورد تولّد موسی (علیـه السلام)، چون فرعون دریـافته بود کـه زوال ملک وسلطنت وی بـه دست موسی خواهد بود، دستور داد کـه کاهنان درون حضورش جمع شده واو را از نَسَب موسی (علیـه السلام) باخبر نمایند. آنان نیز خواسته فرعون را بر آوردند وگفتند موسی از بنی اسرائیل است. لذا فرعون دستور داد که تا شکم زنان حامله را دد وبیش از هزار مولود از بنی اسرائیل را کشتند; ولی بـه موسی (علیـه السلام) کـه در حفظ وحمایت خداوند متعال بـه سر مـی برد، دست نیـافتند».
آنگاه امام صادق (علیـه السلام) فرمودند:
«همچنین بنی امـیه وبنی عبّاس، چون با خبر شدند کـه زوال وپایـان سلطنت آن ها وسایر ملوک وجبابره آنان بر دست قائم اهل بیت (علیـهم السلام) خواهد بود، بـه عداوت ودشمنی با اهل بیت (علیـهم السلام) برخاسته وقتل وکشتار اهل بیت پیـامبر (علیـهم السلام) را شروع د که تا شاید بتوانند بـه کشتن حضرت مـهدی (علیـه السلام) دست یـابند; لکن خداوند مانع شد کـه ستمگران از آن حضرت با خبر شوند، که تا نور – امامت – را بـه پایـان برساند; گر چه مشرکین کراهت داشته باشند».
وامّا درون مورد غیبت حضرت عیسی (علیـه السلام) یـهود ونصارا گفتند کـه عیسی کشته شد. لکن خداوند آنان را تکذیب نمود وفرمود: «(وَما قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوُه وَلکن شُبِّهَ لَهُمْ)(۲۶); نـه او را کشتند ونـه بر دار آویختند ولکن امر بر آنـها مشتبه گردید». همـین طور هست غیبت قائم (علیـه السلام). زیرا امّت بـه واسطه طولانی شدنش آن را انکار مـی کنند».
امّا راجع بـه طولانی شدن عمر نوح (علیـه السلام)، امام صادق (علیـه السلام) فرمودند:
«وقتی نوح (علیـه السلام) به منظور قوم خود درخواست عذاب نمود، خداوند جبرئیل را با هفت هسته خرما فرستاد واو را مأمور بـه کاشتن آنـها نمود وبرای غام فرستاد کـه من بندگانم را هلاک نمـی کنم مگر بعد از اتمام حجت بر آنان وتو صبر وتحمّل را پیشـه کن وآنان را بـه سوی من دعوت کن کـه ثواب وپاداش تو را عطا خواهم کرد. این آزمایش الهی بـه قدری طولانی شد کـه عده بسیـاری از دین خدا برگشتند، که تا جایی کـه فقط هفتاد ودو نفر از امت حضرت نوح بر دین آن حضرت ثابت ماندند.
بدین وسیله آزمایش الهی تحقّق یـافت وکسانی کـه در معرض انحراف ونفاق بودند، از مؤمنان حقیقی جدا شدند. آن گاه خداوند بـه نوح (علیـه السلام) دستور ساختن کشتی را داد وفرمود:
«(وَاصْنَعِ الْفُلْک بِأَعْینِنَا وَوَحْینَا)(۲۷); ای نوح! کشتی را درون حضور ما وبه فرمان ما بساز».
آن گاه امام صادق (علیـه السلام) فرمودند: برنامـه غیبت قائم (علیـه السلام) نیز چنین است. زیرا بـه قدری طولانی مـی شود کـه برای بسیـاری از شیعیـانی کـه دارای نفاق هستند، ارتداد حاصل مـی شود ومؤمنان خالص از دیگران جدا مـی گردند.
امّا طولانی شدن عمر بنده صالح خدا، خضر (علیـه السلام)، نـه بـه نبوّت وامامت اوست; بلکه چون خداوند عمری طولانی به منظور حضرت مـهدی (علیـه السلام) مقدّر نمود ومـی دانست کـه طولانی شدن غیبت آن حضرت، موجب انکار مـی شود، عمر خضر را طولانی گردانید که تا بدین وسیله، بر طولانی شدن عمر حضرت مـهدی (علیـه السلام) استدلال شود وحجت خدا بر منکران آن حضرت تمام گردد»(۲۸).
در این روایت، امام صادق (علیـه السلام) بعضی از علل وحکمت هایی را کـه موجب غیبت شده است، بیـان فرمودند کـه با توجه بـه آن، بعضی از اسرار غیبت به منظور ما روشن مـی گردد.
۲ – سعید بن جبیر مـی گوید: از سیدالعابدین علی بن الحسین (علیـهما السلام) شنیدم کـه مـی فرمود:
در قائم ما سنّت هایی از انبیـا است; سنّتی از آدم وسنّتی از نوح وسنّتی از ابراهیم وسنّتی از موسی وسنّتی از عیسی وسنّتی از ایوب وسنّتی از حضرت محمد (صلی الله علیـه وآله وسلم). امّا سنّتی کـه از آدم ونوح درون آن حضرت است، طول عمر است. سنّتی کـه از ابراهیم است، مخفی بودن ولادت وکناره گیری از مردم است. سنّتی کـه از موسی است، ترس وغیبت است. سنّتی کـه از عیسی درون اوست، اختلاف مردم درباره او است. سنّتی کـه از ایوب است، رسیدن فَرَج بعد از گرفتاری هست وسنّتی کـه از محمد (صلی الله علیـه وآله وسلم) است، قیـام وخروج بـه شمشیر است»(۲۹).
نتیجه
با توجه بـه تشابه وهمگونی علل واسباب غیبت امام زمان (علیـه السلام) با علل واسباب غیبت بعضی از پیـامبران خدا، چنین نتیجه مـی گیریم کـه همان طوری کـه با روی کار آمدن ستمگران درون امم گذشته، اسباب غیبت واختفای عدّه ای از پیـامبران خدا فراهم شد، به منظور حضرت مـهدی (علیـه السلام) نیز درون امّت اسلام، اسباب غیبت مـهیـا گردیده هست چنانکه این معنی را مرحوم صدوق از امام صادق (علیـه السلام) چنین نقل مـی کند:
«حضرت نوح (علیـه السلام) هنگام فرا رسیدن مرگش شیعیـان خود را فرا خواند وبه آنان فرمود کـه بدانید کـه بعد از من با غیبتی روبرو مـی گردید کـه طواغیت وستمگران درون آن ظاهر مـی شوند; لکن خداوند متعال، سرانجام شما را بـه واسطه فرزندم هود کـه از هر جهت بـه من شباهت دارد، نجات مـی دهد ودشمنان شما را درون هنگام ظهورش هلاک مـی کند.
لذا پیروان نوح (علیـه السلام) پیوسته درون انتظار مقدم حضرت هود (علیـه السلام) بـه سر مـی بردند ومنتظر ظهورش بودند»(۳۰).
آری! درون امّت اسلام بعد از آن کـه مسلمانان سفارشات اکید پیـامبر را درون مورد خلافت وامامت علی (علیـه السلام) وفرزندان معصوم آن حضرت نادیده گرفتند، منافقان ظاهر شدند وقدرت اسلام را کـه مرهون زحمات صادقانـه پیـامبر اکرم واز خود گذشتگی های حضرت علی (علیـه السلام) بود، درون دست گرفتند واز همان آغاز کار، بـه جای قدردانی از پیـامبر اکرم وامـیر المؤمنین (علیـهما السلام) بنای اذیت وآزار اهل بیت (علیـهم السلام) را گذاشتند. درون نتیجه درون اندک زمانی مقدمات شـهادت دخت گرامـی پیـامبر، حضرت فاطمـه زهرا (علیـها السلام)، وخانـه نشینی حضرت علی (علیـه السلام) فراهم گردید وخطّ انحراف از اسلام کـه توسّط طواغیت وستمگران بـه وجود آمده بود ادامـه یـافت وخلفا وجانشینان راستین پیـامبر اسلام، یکی بعد از دیگری بـه دست اشقیـا بـه شـهادت رسیدند وسرانجام با شـهادت یـازدهمـین پیشوای معصوم بعد از پیـامبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) مسئله غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) رخ داد ودنیـای اسلام وبشریت، از دیدار جمال آشکار آخرین وصی پیـامبر محروم گشت.
در پایـان این بحث، جملاتی از کلام امـیر المؤمنین (علیـه السلام) را کـه با موضوع بحث ما نیز مناسب هست مـی آوریم.
آن حضرت درون پیشگویی ای درباره حضرت مـهدی (علیـه السلام) مـی فرماید:
«… یـا قوم، هذا إبّان ورود کلّ موعود، ودنوٍّ من طلعة ما لا تعرفون، ألا وإنّ من أدرکها منّا یسری فیـها بسراج منیر، ویحذو فیـها علی مثال الصالحین لیحُلِّ فیـها ربقاً ویعتق فیـها رقّاً، ویصدع شعباً ویشعب صدعاً، فی سُترة عن الناس، لا یبصر القائف أثره ولو تابع نظره…»(۳۱).
«ای مردم! اکنون هنگام فرا رسیدن فتنـه هایی هست که بـه شما وعده داده شد ونزدیک هست برخورد شما با رویدادهایی کـه حقیقت آن به منظور شما مبهم وناشناخته است. بدانید کـه هر از ما اهل بیت (مـهدی موعود منتظر (علیـه السلام)) آن روزگار را درک کند، با مشعل فروزان هدایت حرکت مـی کند وبه سیره وروش پاکان ونیکان (پیـامبر وا معصوم (علیـهم السلام)) رفتار مـی نماید، که تا این کـه در آن گیر ودارها گره ها را بگشاید وبردگانِ درون بند واسیر را از بردگی واسارت نجات بخشد وجمعیت باطل را متلاشی نماید وحق طلبان را با هم جمع نماید.
این رهبر (مدّت های طولانی) درخفا وپنـهانی از مردم بـه سر مـی برد وهر چند کوشش کنند که تا اثری از او بیـابند، ردّ پایش نیـابند.
در این هنگام گروهی از مؤمنان به منظور در هم کوبیدن فتنـه ها آماده مـی شوند همچون آماده شدن شمشیر کـه در دست آهنگر صیقل زده شده. آنـهاانی هستند کـه چشمانشان بـه نور قرآن جلا گیرد وموج تفسیر قرآن درون گوش دلشان طنین انداز شود ودر شامگاهان وصبحگاهان جانشان از چشمـه حکمت ومعارف الهی سیراب گردد».
همان گونـه کـه ملاحظه نمودید، حضرت امـیر المؤمنین (علیـه السلام) جریـاناتی را کـه در صدر اسلام واقع شده است، مقدمـه فتنـه های آینده وغیبت دردناک حضرت مـهدی (علیـه السلام) معرفی نموده اند; آن گاه با بشارت فرا رسیدن روزگاری پر شکوه، دل های غم زده را شاد وامـیدوار فرموده اند.
«اللهم اجعلنی من أنصاره وأعوانـه وأتباعه وشیعته، وأرنی فی آل محمّد (علیـهم السلام) ما یأملون، وفی عدوّهم مایحذرون، إله الحقّ آمـین یـا ذاالجلال والإکرام یـا أرحم الراحمـین»(۳۲).
۳ – خوف از کشته شدن
(فَفَرَرْتُ مِنْکمْ لَمّا خِفْتُکمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکماً وَجَعلَنی مِنَ الْمُرْسَلینَ).(۳۳)
«هنگامـی کـه از شما ترسیدم، فرار کردم. آن گاه پروردگارم بـه من علم وحکمت عطا کرد ومرا از پیـامبران خویش گردانید».
خداوند از قول حضرت موسی (علیـه السلام) نقل مـی فرماید کـه آن حضرت درون شرایطی کـه برای ش آمده بود وخطر قتل، او را از ناحیـه دشمن تهدید مـی کرد، فرار کرد وخود را از مرگ نجات داد.
نکته ای کـه از آیـه مذکور استفاده مـی شود این هست که انسان حتما تا جایی کـه امکان دارد، خطر مرگ را از خود دور کند وبدون جهت خود را بـه کشتن ندهد.
یکی از علل واسباب غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) کـه در روایـات اهل بیت (علیـهم السلام) بیـان شده، ترس از کشته شدن هست چنانکه مرحوم صدوق از زراره نقل مـی کند کـه گفت: از امام باقر (علیـه السلام) شنیدم کـه مـی فرمود:
«برای قائم (علیـه السلام) پیش از آنکه قیـام نماید، غیبتی است».
عرض کردم: چرا؟
حضرت فرمود: «برای آنکه از کشته شدن بیم دارد»(۳۴).
در حدیث دیگری نیز زراره از امام صادق (علیـه السلام) نقل مـی کند کـه آن حضرت فرمودند:
«للقائم غیبة قبل قیـامـه، قلت: ولِمَ؟ قال: یخاف علی نفسه الذبح(۳۵); به منظور قائم (علیـه السلام) قبل از قیـامش غیبتی هست. عرض کردم: چرا؟ فرمود: به منظور آن کـه از کشته شدن بیم دارد».
روایـات درون این موضوع، فراوان هست که ما نمونـه ای از آن را ذکر کردیم.
امّا این کـه خوف از کشته شدن ونداشتن تأمـین حیـاتی موجب غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) شده است، از مراجعه بـه کتب حدیثی کـه در موضوع غیبت نوشته شده روشن مـی شود. زیرا سردمداران حکومت های عباسی بر اساس روایـاتی کـه از پیـامبر اکرم واهل بیت (علیـهم السلام) شنیده بودند، مـی دانستند کـه از خاندان پیـامبر واز فرزندان امـیر المؤمنین وحضرت فاطمـه (علیـهما السلام) شخصی بـه وجود خواهد آمد کـه بساط حکومت ستمگران وجبّاران با دست وی برچیده خواهد شد ونیز بـه آنان رسیده بود ودریـافته بودند شخصیتی کـه اساس وبنیـان ظلم واستبداد را از بین مـی برد، فرزند امام حسن عسکری (علیـه السلام) است; لذا درون صدد کشتن وی بر آمدند وتمام نیرنگ های خود را درون این زمـینـه بـه کار گرفتند.
همان طوری کـه فرعون، حیله های شیطانی خود را نسبت بـه حضرت موسی (علیـه السلام) انجام داد، بنی عباس نیز نقشـه های فراوانی را به منظور دست یـابی بـه حضرت مـهدی (علیـه السلام) طرّاحی د; لکن خداوند متعال با تدبیر حکیمانـه خویش کـه بر دست امام حسن عسکری (علیـه السلام) جاری ساخت، نقشـه های شوم آنان را نقش بر آب کرد که تا آخرین وصی وجانشین پیـامبر به منظور انتقام کشیدن از ستمگران، جان سالم بـه در بَرَد وروز موعود فرا رسد وبساط ظلم واستبداد بـه وسیله آن حضرت برچیده شود.
(وَمَکرُوا وَمَکرَ اللّهُ وَاللّهُ خَیرُ الْماکرِینَ)(۳۶).
«دشمنان خدا نقشـه کشیدند وخدا نیز چاره جویی کرد وخدا بهترین چاره جویـان است».
بنابر این، روشن مـی شود کـه غیبت حضرت ولی عصر (علیـه السلام) با خوف از قتل توسّط ستمگران ارتباط دارد ودستگاه حکومتی بنی عباس، ولادت آن حضرت را خطری جدی به منظور خود تلقی مـی کرد. بدون شک، اگر دشمنان بـه آن حضرت دسترسی پیدا مـی د، او را از بین مـی بردند; لذا با تدبیر حکیمانـه ای کـه امام حسن عسکری (علیـه السلام) بـه کار بستند، ولادت فرزند ارجمندش مانند ولادت حضرت ابراهیم وموسی (علیـهما السلام) پنـهان ماند وحتی بعد از ولادت نیز آن حضرت را مخفی داشتند که تا تمام تلاش های مزوّرانـه دشمن ونقشـه هایی کـه برای دستیـابی بـه آن حضرت کشیده بودند، نابود گردد.
چگونگی ارتباط غیبت با ترس از کشته شدن
بیـان ارتباط غیبت با ترس از کشته شدن این هست که گر چه خداوند متعال قادر هست هر زمان کـه بخواهد حضرت ولی عصر (علیـه السلام) را بر تمام حکومت های موجود غالب گرداند، امّا چون جریـان امور درون این جهان بر اساس اصل اسباب ومسبّبات قرار دارد، که تا اسباب ظهور از راه های معمولی ومناسب فراهم نشود، قیـام آن حضرت بـه تأخیر خواهد افتاد واگر پیش از فراهم شدن مقدّمات لازم وضروری، آن حضرت ظاهر شود، از گزند دشمن درون امان نخواهد بود; همان طور کـه اگر پیـامبر اکرم نیز درون آغاز بعثت درون مکه، دست بـه جهاد ومقابله مستقیم با مشرکین مـی زدند موفقیتی نصیب آن حضرت نمـی شد واحیـاناً با خطراتی نیز مواجه مـی شد.
اینک این سؤال مطرح مـی شود کـه چرا آن حضرت مانند ا قبل از خود ظاهر نمـی گردد کـه یـا با پیروزی، دین حق را حاکم گرداند ویـا این کـه مانند نیـاکان خویش درون راه خدا بـه شـهادت برسد؟
در پاسخ حتما بگوییم کـه هر کدام از پیـامبران خدا واوصیـای آنان دارای مسئولیت ووظیفه خاصّی بودند کـه باید آن را بـه گونـه ای شایسته انجام مـی دادند. از آن جا کـه حضرت مـهدی (علیـه السلام) آخرین حجت وذخیره خدا درون زمـین است، وظیفه ای بسیـار مـهمّ وسنگین بر عهده دارد وآن تحقق بخشیدن بـه اه تمام پیـامبران الهی هست که حتما با برقرار صلح وصفا وعدل وداد وامنیت عمومـی درون سراسر گیتی، انسان ها را زیر پرچم افتخارآمـیز اسلام جمع نماید وهمـه را بـه سوی دین توحید ویکتا پرستی فرا خواند وتمام احکام قرآن کریم را بـه عنوان آخرین دستور العمل کامل از طرف خدا، اجرا کند وراه سعادت وکمال را بـه همگان بیـاموزد.
واضح هست که اجرا کننده یک چنین برنامـه عمومـی حتما در شرایطی قیـام کند کـه موفقیت وپیروزی به منظور وی حتمـی ومسلّم باشد وهیچ امری نتواند مانع پیشبرد اه او باشد. همچنین به منظور نزول امدادهای غیبی ونصرت خداوند از نظر حکمت الهی مانعی نباشد.
بنابراین، اگر برنامـه آن حضرت، قبل از حصول شرایط لازم، آغاز گردد وهدف وی کـه حاکمـیت بخشیدن بـه دستورات اسلام وقرآن هست محقق نشود، نقض غرض مـی شود. بعد باید دنیـای بشریت درون انتظار تحقّق وعده های خداوند بماند.
بدیـهی هست تا خداوند اجازه نفرماید وزمـینـه وشرایط لازم به منظور ظهور آن حضرت وغالب شدن دین حق بر سایر ادیـان محقق نشود، غیبت آن بزرگوار بـه طول خواهد انجامـید.
این جا هست که حتما پیروان مکتب آسمانی قرآن وارادتمندان بـه اهل بیت وحی ونبوت تمام توان خویش را درون اعتلای فرهنگ دینی مردم بـه کار گیرند وانسان ها را بـه ضرورت اقامـه قسط وعدل درون جامعه بـه رهبری انسانی کامل ومعصوم ومؤید از طرف خداوند توجه دهند، که تا شرایط لازم به منظور نجات تمام مردم ستمدیده جهان بـه دست توانمند حضرت مـهدی (علیـه السلام) فراهم گردد.
از سوی دیگر حتما دانست کـه وظیفه ومسئولیت حضرت مـهدی (علیـه السلام) از جهاتی با وظایف ائمـه قبل از آن حضرت فرق مـی کند کـه هر یک از آن جهات ایجاب مـی کند کـه آن حضرت خود را از مواجه شدن با خطرات جدّی حفظ کند ومنتظر امر خداوند متعال به منظور ظهور وحاکمـیت بخشیدن بـه قانون همـیشـه جاوید اسلام وقرآن باشد.
اینک به منظور روشن شدن مطلب بـه دو نمونـه از مواردی کـه زندگانی ومسئولیت حضرت مـهدی (علیـه السلام) با سایر ائمـه (علیـهم السلام) تفاوت دارد اشاره مـی کنیم:
اول: احتمال خطر کشته شدن
دوم: رهایی از بیعت ستمگران
جهت اول: با توجه بـه این کـه حضرت مـهدی (علیـه السلام) آخرین امام وپیشوای معصوم از اهل بیت پیـامبر (علیـهم السلام) است، اگر درون غیر وقت مناسب وقبل از حصول زمـینـه وشرایط به منظور پیروزی حتمـی درون اجتماع ظاهر شود، با خطر کشته شدن از طرف دشمن مواجه مـی گردد. درون این صورت علاوه بر این کـه نقض غرض درون تحقّق بخشیدن بـه اه انبیـا (علیـهم السلام) وحاکمـیت دین حق بر سایر ادیـان لازم مـی آید، خسارت عظیم وجبران ناپذیر فقدان آخرین حجت خدا را نیز بـه دنبال دارد. چنین خسارتی درون شـهادت ا قبل از آن حضرت وجود نداشت. زیرا هر کدام از ائمـه قبل از آن حضرت کـه با جریـان شـهادت روبرو مـی شد، مـی دانست کـه بعد از وی امام وحجت معصوم دیگری هست وزمـین خالی از حجت نمـی شود; از این رو، درون صورت لزوم درون راستای انجام وظیفه که تا سرحدّ شـهادت درون راه خدا پیش مـی رفت. مانند حضرت امام حسین (علیـه السلام) کـه در مـیدان کربلا بـه تنـهایی درون مقابل انبوه لشکریـان کفر استقامت نمود وذرّه ای انعطاف درون مقابل دشمن نشان نداد. زیرا بـه خوبی مـی دانست کـه با شـهادتش دشمن رسوا خواهد شد وطولی نخواهد کشید کـه مقدّمات نابودی واضمحلال قدرت طاغوتی دشمن نیز فرا خواهد رسید. آن حضرت مـی دانست کـه امام وحجت خدا بعد از او، مـی ماند وپرچم هدایت را بـه نحو عالی بـه دوش خواهد کشید ودر مرکز حکومت ظالمانـه دشمن، پایـه های کاخ طاغوتی وی را متزلزل مـی سازد. لذا درون آخرین لحظات زندگانی خویش کـه اسرار امامت را بـه فرزند عزیز وگرامـی اش امام سجاد (علیـه السلام) تحویل مـی دهد، آن حضرت را از عاقبت کار خبر داد وامر بـه صبر واستقامت فرمود وموقعی کـه امام سجاد (علیـه السلام) خواست بـه یـاری آن حضرت بشتابد، امام حسین (علیـه السلام) بـه حضرت امّ کلثوم (علیـها السلام) فرمودند کـه او را از رفتن بـه مـیدان باز بدار; مبادا کشته شود وزمـین از آل محمّد (علیـهم السلام) خالی بماند(۳۷).
امّا زندگانی امام عصر (علیـه السلام) با زندگانی سایر ائمـه (علیـهم السلام) فرق اساسی دارد. زیرا وی بر اساس فرمایشات پیـامبراکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) وآبای گرامـی خویش مـی داند کـه آخرین حجت وذخیره خدا درون زمـین هست ومـی داند کـه زمـین بدون حجت خدا قابل سوزندگانی نیست کـه «لو بقیت الأرض بغیر إمام لساخت(۳۸); اگر زمـین بدون امام وحجت بماند، هر آینـه خراب خواهد شد».
بنابر این، موضوع این نیست کـه امام (علیـه السلام) از ترس جان وخوف از مرگ، اختفا وغیبت را انتخاب نموده باشد; بلکه وی بـه حکم این کـه واسطه فیض بین خدا ومخلوقات است، سزاوار هست که نقش حیـاتی خویش را به منظور تداوم فیض خداوند بـه مخلوقات ایفا کند وجان خویش را از هر نوع خطری درون امان بدارد که تا زمـینـه وشرایط کافی به منظور محقق شدن وعده خداوند کـه مـی فرماید: «وَاَشْرَقَتِ الاَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»(۳۹) فراهم شود وزمـین بـه نور وجود آن حضرت روشن گردد وکاروان بشر درون پرتو هدایت وارشاد آن بزرگوار، راه سعادت وکمال را بپیماید وبه سوی خدا هدایت شوند. آن وقت هست که بـه واسطه ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام) دین حق بر سایر ادیـان غالب شده وزمـین با حاکمـیت دین خدا، از قسط وعدل پر خواهد شد.
جهت دوم: از موارد تفاوت برنامـه های عملی حضرت مـهدی (علیـه السلام) با سایر ائمـه (علیـهم السلام) این هست که بر حسب آنچه از روایـات استفاده مـی شود، آن حضرت همانند ا قبل از خویش کـه بنابر اقتضای زمان ناگزیر از نوعی صلح ومسالمت باخلفای زمان مـی شدند، نیست. زیرا آن حضرات درون مواردی ناچار مـی شدند کـه برای حفظ مصالح اسلام ومسلمانان از اصل تقیـه کـه یک دستور العمل قرآنی است(۴۰)، استفاده کنند وبدین وسیله خطری را کـه از جانب دشمن متوجه شیعیـان واحیـاناً خودشان بود دفع نمایند. مانند موضوع حکمـیت درون زمان امـیر المؤمنین (علیـه السلام) وصلح امام مجتبی (علیـه السلام).
بنابر این اگر ا پیشین کـه در جمع مردم حضور داشتند درون مواردی از اصل تقیـه استفاده مـی د واحیـاناً بیعت با خلفای جور را درون ظاهر مـی پذیرفتند، لکن حضرت مـهدی (علیـه السلام) با توجه بـه روایـات فراوانی کـه از پیـامبر اکرم وا معصوم (علیـهم السلام) درباره آن حضرت وبرنامـه ایشان رسیده است، امکان استفاده از اصل تقیـه را ندارد. زیرا بر اساس روایـات، برنامـه ودستور کار آن حضرت ریشـه کن ظلم وفساد از روی زمـین وبرپا نمودن قسط وعدالت عمومـی درون روی زمـین است. اجرای چنین برنامـه همـه جانبه وفراگیر، قبل از فراهم شدن شرایط ومقدّمات لازم، علاوه بر این کـه ممکن نیست، مشکلات فراوانی را نیز به منظور مجری آن بـه دنبال مـی آورد. زیرا طبیعی هست که وقتی دشمن احساس کند درون مقابل چنین فردی قرار گرفته است، آرام نمـی گیرد وهیچ گونـه تقیـه وسازشی را از وی نمـی پذیرد.
دیگر این کـه برنامـه ودستور کار آن حضرت، کـه همان تحقق بخشیدن بـه حاکمـیت همـه جانبه دستورات قرآن واسلام است، با هیچ گونـه تقیـه وسازش با قدرت های طاغوتی نمـی سازد.
این مطلب درون روایـات فراوانی بـه عنوان یکی از علل واسباب غیبت واختفای آن حضرت بیـان شده هست که وی درون هنگام ظهور وقیـام به منظور برپایی عدالت وقسط جهانی، از هیچ عهد وپیمانی بر گردن ندارد چنانکه از امام صادق (علیـه السلام) نقل شده هست که فرمودند:
«یقوم القائم ولیس لأحد فی عنقه عهد ولا عقد ولا بیعة»(۴۱) «قائم (علیـه السلام) درون حالی قیـام مـی کند کـه برای هیچ درون گردن وی عهد وپیمان وبیعتی نیست».
شاید بتوان گفت کـه منظور از چنین روایـاتی – کـه تعداد آن نیز فراوان
است – این هست که درون هنگام ظهور مـهدی (علیـه السلام) فرصت از کافران وستمگران گرفته شده وروزگار آن ها سپری گردیده هست وهنگام آن رسیده کـه آخرین حجت وذخیره الهی درون زمـین با استفاده از امکانات وشرایط لازم ونیز با استفاده از امدادهای غیبی خداوند، درون راستای تحقّق بخشیدن بـه اه انبیـای الهی (علیـهم السلام) قیـام کند ووعده حتمـی خدا را درون غلبه دینِ حق بر ادیـان باطل محقّق سازد وزمـین را به منظور حکومت صالحان آماده سازد وبدین وسیله آیـه کریمـه زیر تحقّق یـابد:
(وَلَقَدْ کتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصّالِحُونَ)(۴۲).
«در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم کـه بندگان شایسته ام وارث حکومت زمـین خواهند شد».
بنابر این، اگر درون روایـات یکی از علل واسباب غیبت، عدم عهد وپیمان وبیعت دیگران بر گردن آن حضرت بیـان شده، بـه جهت این هست که آن حضرت درون هنگام ظهور، هیچ حکومت وقانونی را جز حکومت خدا وقوانین قرآن کریم بـه رسمـیت نمـی شناسد، بلکه حکومت خدا را بر اساس موازین ودستورات قرآن کریم جایگزین تمام حکومت های طاغوتی مـی گرداند وجهان بشریت را تحت یک حکومت الهی کامل جمع مـی کند وبه سوی تکامل وسعادت دنیـا وآخرت هدایت مـی فرماید.
کلامـی زیبا از حضرت علی (علیـه السلام)
در پایـان این قسمت از بحث، مناسب هست که توجه خوانندگان محترم را بـه فرمایش حضرت امـیر المؤمنین (علیـه السلام) کـه بیـانگر بعضی از علل وحکمت های غیبت هست جلب کنیم. آن جا کـه حضرت بـه کمـیل بن زیـاد نخعی مـی فرماید:
«اللّهمَّ بلی! لا تخلو الأرض من قائم للّه بحجّة، إما ظاهراً مشـهوراً، وإما خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج اللّه وبیناته، وکم ذا وأین اُولئک؟ اُولئک واللّه الأقلّون عدداً، والأعظمون عند اللّه قدراً.
یحفظ اللّه بهم حججه وبیناتِهِ حتّی یودعوها نظراءهم، ویزرعوها فی قلوب أشباههم.
هَجَم بهم العلم علی حقیقة البصیرة، وباشروا روح الیقین، واستلانوا ما استعوَرهُ المترفونَ، واَنسوا بما استوحش منـه الجاهلون، وصحبوا الدنیـا بأبدان أرواحها معلّقة بالمحلّ الأعلی.
اُولئک خلفاء اللّه فی أرضه، والدعاة إلی دینـه، آه آه شوقاً إلی رؤیتهم!»(۴۳).
«بار خدایـا! چنین هست که زمـین هرگز ازی کـه با حجت ودلیل، قیـامِ بـه حق نماید ودین خدا را برپا دارد خالی نخواهد ماند; خواه این ظاهر وآشکار باشد [مانند ا یـازده گانـه معصوم (علیـهم السلام)] خواه درون حال ترس وپنـهانی [مانند امام دوازدهم حضرت مـهدی (علیـه السلام)] که تا دلایل الهی ومشعل های فروزان خدا از بین نرود. وآنان چند نفرند وکجایند؟ بـه خدا سوگند کـه تعداد آنان اندک ومقام ومنزلتشان درون نزد خدا بسی بزرگ وارجمند است. زیرا خدا بـه وسیله آنان حجت ها ودلایل روشن خویش را پاسداری مـی کند، که تا آن را بهانی مانند خود بسپارند وبذر آن را درون دل های افرادی مثل خودشان بیفشانند.
علم ودانش با بینش حقیقی بـه آنان رو مـی آورد وآنـها، روح یقین را با نـهادی آماده وپاک لمس مـی کنند وآنچه را دنیـا پرستان هوس باز، دشوار وناهموار شمارند، آنـها به منظور خویش آسان وگوارا دانند وآنچه را جاهلان از آن هراسان باشند آنان بدان انس گیرند. زیرا آنان دنیـا را با بدن هایی همراهی مـی کنند کـه ارواحشان بـه جهان بالا پیوسته است.
آنان درون زمـین، خلفای خدا ودعوت کنندگان بـه دین او هستند. چقدر مشتاق وآروزمند دیدارشان هستم!»
آنچه حضرت امـیر المؤمنین (علیـه السلام) درون این حکمت به منظور کمـیل بن زیـاد بیـان فرموده است، جز برپیـامبر اکرم وا معصوم بعد از آن حضرت، بر هیچ مقام وشخصیتی منطبق نمـی شود. حتی ابن ابی الحدید نیز این جملات امام (علیـه السلام) را بیـانگر اعتقادات شیعه مـی داند ومـی گوید: «این جمله اعتراف صریح امام نسبت بـه مذهب امامـیه است»(۴۴).
نکاتی چند از کلام حضرت علی (علیـه السلام)
حضرت امـیر المؤمنین (علیـه السلام) درون این کلام ژرف وپر محتوا، نکات مـهمـی را بیـان داشته اند کـه به آن اشاره مـی کنیم:
۱ – امام (علیـه السلام) قبل از هر چیز توجه جامعه بشری – بـه خصوص مسلمانان – را بـه ضرورت مسئله امامت ورهبری خاطر نشان فرموده ونیـاز مبرم جامعه اسلامـی را، درون هر عصر وزمان، بـه وجود امام واجد تمام شرایط کـه از سوی خدا انتخاب شده باشد، متذکر شده ودر بیـانی شیوا ودعا گونـه، خداوند متعال را بر صدق گفتار خود کـه بیـان یک حقیقت دینی وضرورت اسلامـی هست گواه گرفته هست که نباید صحنـه زمـین از امام ورهبری کـه بیـانگر حقایق وخواسته های الهی هست خالی بماند. زیرا اگر زمـین از حجت خدا خالی بماند، دلایل الهی آسیب پذیر مـی شود ونشانـه های خدا درون زمـین باطل خواهد شد.
۲ – نکته دیگری کـه امام (علیـه السلام) بدان اشاره فرموده اند تشریح موقعیت ا راستین وجانشینان واقعی پیـامبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) اسلام هست که درون وجود خود وفرزندان معصوم آن حضرت خلاصه گردیده است. لذا حضرت بار دیگر نظر جامعه را بـه این نکته توجه مـی دهد کـه عهده دار مقام امامت ورهبری مسلمانان، از طرف خدا تعیین مـی شود. این امام، ممکن هست به دو وجه وظیفه خطیر امامت را انجام دهد ودر هر حال مردم را بـه سوی خواست خدا هدایت نماید واین معنا از دو جمله مختصر وپر محتوای آن حضرت استفاده مـی شود کـه فرمود: «إما ظاهراً مشـهوراً وإما خائفاً مغموراً». زیرا یـا این گونـه هست که جامعه اسلامـی بعد از پیـامبر اسلام فرمایشات آن حضرت را درون مورد اطاعت وفرمان برداری از امام ورهبر واجد تمام شرایط – کـه از سوی خدا بـه وسیله پیـامبرش اعلان گردیده هست – بـه کار مـی گیرند وزمـینـه وشرایط به منظور فعالیت همـه جانبه امام وحجت بعد از پیـامبر فراهم مـی گردد کـه در این صورت، امام زعامت مستقیم جامعه اسلامـی را بـه دست مـی گیرد وبه طور ظاهر وآشکار درون مـیان مردم بـه هدایت وارشاد آن ها مـی پردازد وتمام دستورات وقوانین اسلام را مانند پیـامبر اجرا مـی کند ویـا این گونـه هست که مردم نسبت بـه امام ورهبر معصوم، فرمان بردار نیستند کـه در این فرض نیز از دو حال خارج نیست:
حالت اول این هست که گر چه امام (علیـه السلام) بـه واسطه غصب خلافت از سوی دیگران، از آزادی برخوردار نیست، لکن که تا حدّی مـی تواند درون جهت نشر علوم قرآن وترویج احکام اسلام وجوابگویی بـه مشکلات فکری فعالیت کند همانطوری کـه هر کدام از ا معصوم ما، مشکلات علمـی وفکری وسایر مشکلات جامعه را درون حدّ امکان بـه نحو احسن مـی گشودند.
حالت دوم این هست که بر اثر حاکمـیت زمامداران خود سر وستمگر ونامساعد بودن زمـینـه وشرایط لازم به منظور انجام وظیفه رهبری، امام (علیـه السلام) – از ترس جان خود وشیعیـان – ناگزیر مـی گردد کـه به صورت ناشناس وپنـهانی بـه سر برد که تا زمـینـه وشرایط کافی به منظور حضور وی درون جامعه فراهم شود. مانند امام دوازدهم، حضرت مـهدی (علیـه السلام) کـه با چنین موقعیت دردناک وجانسوزی روبرو گردید وجوّ حاکم بـه حدّی تیره ونامساعد بود کـه امام (علیـه السلام) را وادار بـه اختفای از دشمن وغیبت از انظار عمومـی کرد; بـه طوری کـه بر اساس روایـاتی کـه در این رابطه آمده است، شیعیـان بـه جهت رعایت مسایل امنیتی، حتّی از تصریح نام مبارک امام دوازدهم (علیـه السلام) منع شده بودند وبا رمز واشاره درباره آن حضرت سخن مـی گفتند(۴۵).
۳ – نکته دیگری کـه از کلام حضرت امـیر المؤمنین (علیـه السلام) استفاده مـی شود این هست که امام (علیـه السلام) بـه تعداد ا اشاره فرموده هست وبا ادای سوگند، قلّت ومحدودیت ا معصوم را خاطر نشان کرده است. این موضوع با درون نظر گرفتن روایـات فراوانی کـه از پیـامبراکرم درباره خلفای دوازده گانـه آن حضرت آمده هست تنـها با عقیده شیعه امامـیه کـه قائل بـه امامت دوازده امام هستند، منطبق مـی گردد.
۴ – آخرین نکته ای کـه متذکر مـی شویم این هست که ایشان، بعد از بر شمردن برتری ها وویژگی های ممتازی کـه در این گروه وعدّه کم موجود است، اوصاف وصفاتی را به منظور آنان ذکر مـی کند کـه جز درون پیـامبران وجانشینان آنان چنین صفاتی وجود ندارد.
حضرت مـی فرماید: «اینان خلفای خدا درون زمـین ودعوت کنندگان بـه دین او هستند».
این بیـان را قرآن کریم درون مورد پیـامبرانی مانند داود (علیـه السلام) آورده هست واز وی بـه عنوان خلیفه خدا درون زمـین نام هست چنانکه مـی فرماید:
(یـا داوُدُ إِنّا جَعَلْناک خَلِیفَةً فِی الأَرْضِ فَاحْکمْ بَینَ النّاسِ بِالْحَقِّ)(۴۶).
«ای داود! ما تو را خلیفه خود درون زمـین قرار دادیم. بعد در بین مردم بـه حق داوری کن».
از توجه بـه فرمایش حضرت علی (علیـه السلام) کـه از آن افراد، بـه عنوان خلفای خدا درون زمـین یـاد مـی کند وهمچنین با توجه بـه این نوع از آیـات قرآن کریم، نکته ای کـه بدان پی مـی بریم این هست که جز پیـامبر گرامـی اسلام وجانشینان بر حقّ آن حضرت، کـه نقش رهبری وتعلیم وتربیت صحیح جامعه را بر عهده دارند،ی دیگر نمـی تواند حجت وخلیفه خدا درون زمـین باشد.
بنابر این، روشن شد کـه مقصود علی (علیـه السلام) از بیـان عدّه خلفا، همان ا وپیشوایـان راستین شیعه هست که مسئولیت امامت ورهبری جامعه اسلامـی از طرف خدا بـه وسیله پیـامبر بر دوش آنـها نـهاده شده است.
بدیـهی استانی کـه بعد از پیـامبر گرامـی اسلام بـه طور خود سرانـه وبدون توجه بـه سفارشات آن حضرت ونصّ صریح قرآن درون مورد امامت حضرت علی (علیـه السلام) زمام امور را بـه دست گرفتند، نمـی توان از آنان بـه عنوان خلیفه خدا یـاد کرد. زیرا خلیفه خدای هست که از طرف خدا بـه وسیله رسولش انتخاب شده باشد. لذا اگری از آنان بـه عنوان خلیفه خدا تعبیر کند بر خلاف صریح آیـات قرآن عمل کرده است.
با این بیـان روشن مـی شود کـه مدّعیـان مقام خلافت کـه بعد از پیـامبر درون برابر اهل بیت آن حضرت تشکیل جبهه داده بودند، «خلیفة اللّه» نبودند. زیرا هیچ گونـه نصّ ودلیلی کـه حاکی از خلیفة اللّهی آنان باشد از طرف خدا ورسول، اعلام وارائه نگردیده است. همـین طور آنان خلیفه مردم هم نبودند; زیرا درون موقع انتخاب آنان بـه آرای عمومـی مراجعه نشده بود وکسانی کـه از آنان بـه عنوان خلیفه یـاد د اولا از خودشان بودند مثل این کـه عمر دست بـه پشت دست ابی بکر زد واز او بـه عنوان خلیفه یـاد کرد وثانیـاً تعداد آنـها درون آغاز کار بـه اندازه تعداد انگشتان یک دست هم نبود. زیرا طبق شواهد تاریخی، آغاز کار، بیعت فقط توسّط ابو بکر وعمر وابو عبیده جرّاح (گورکن) انجام گرفت(۴۷). بـه همـین جهت چنین انتخابی هیچ جنبه قانونی ندارد وهیچ یک از مسلمانان نباید آن را بپذیرند.
این موضوع را ما مـی توانیم از سخنان گهر بار حضرت شاه ولایت، مولانا امـیر المؤمنین علی (علیـه السلام) استفاده کنیم; آن حضرت مـی فرماید:
«واعجباه! أتکون الخلافة بالصحابة ولاتکون بالصحابة والقرابة».
«چه شگفت آور است! آیـا رسیدن بـه خلافت، تنـها با نام ونشان صحابی داشتن روا است; امّا با نام ونشان صحابی داشتن وقرابت وخویشاوندی پیـامبر روا نیست».
در همـین راستا، حضرت خطاب بـه غاصبین خلافت فرمود:

فإن کنت بالشوری ملکتَ اُمورهم * * * فکیف بهذا والمشیرون غیب
وإن کنت بالقربی حججْت خصیمـهم * * * فغیرک أولی بالنبی وأقرب(۴۸)

«امّا این کـه مـی گویی مردم بـه تو رأی دادند وجماعت از خلافت تو راضی بودند، درست نیست. زیرا بسیـاری از صحابه هنگام رأی گیری حضور نداشتند. بعد چگونـه بیعت منعقد شد ورأی گیری بـه عمل آمد؟! امّا این کـه مـی گویی از نزدیکان پیـامبر وخاندان او هستی، بدان کـه غیر تو (یعنی: من کـه علی هستم) از تو بـه پیـامبر نزدیک تر است».
۴ – امتحان مردم
یکی دیگر از مصالح وحِکمتهای غیبت امام عصر (علیـه السلام) آزمایش وامتحان شیعیـان است. زیرا بر اساس آنچه از آیـات قرآن وروایـات اسلامـی استفاده مـی شود، امتحان وآزمایش بندگان یکی از سنّت های الهی هست که همواره بوده وهست. قرآن کریم مـی فرماید:
(اَلّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیوةَ لِیبْلُوَکمْ أیکمْ أَحْسَنُ عَمَلا)(۴۹).
«خداوندی هست که مرگ وزندگی را آفرید که تا شما را آزمایش وامتحان کند کـه کدام یک از شما بهتر عمل مـی کنید».
امتحان، وسیله ای هست برای ظهور کمالات واستعدادهای درونی انسان کـه شخصیت افراد ودرجه ایمان وصبر واستقامت آن ها را درون مقام اطاعت از اوامر خداوند ورسول او روشن مـی کند.
آزمایش دوران غیبت، سخت ترین آزمایش ها
چنانکه از روایـات واخبار استفاده مـی گردد، امتحان وآزمایش بـه وسیله غیبت امام (علیـه السلام) بـه چند جهت از شدیدترین امتحان ها است:
جهت اول: این که، از روایـاتی استفاده مـی شود کـه مؤمنین وافرادی کـه در زمان غیبت آن حضرت بـه سر مـی برند از حیث درجه ومقام برانی کـه در زمان حضور پیـامبر وسایر ائمـه (علیـهم السلام) بودند برتری دارند. لازمـه این برتری وموقعیت، شدّت وسختی امتحان آنـها هست که بـه واسطه طولانی شدن غیبت امام وحجت خدا، متوجه آنان مـی شود; لکن آنان ذرّه ای شک وتردید بـه خودشان راه نمـی دهند وبا اخلاص کامل بر اعتقاد بـه امامت آن حضرت ثابت واستوار مـی مانند.
چنانکه حضرت علی (علیـه السلام) از پیـامبر نقل مـی کنند کـه خطاب بـه وی فرمود:
«یـا علی، واعلم أنّ أعجب الناس إیماناً وأعظمـهم یقیناً قوم یکونون فی آخرالزمان لم یلحقوا النبی وحجبتهم الحجّة، فآمنوا بسواد علی بیـاض»(۵۰).
«ای علی! بدان کـه عجیب ترین افراد از جهت ایمان وبزرگی یقین، قومـی هستند کـه در آخر الزمان بـه سر مـی برند. زیرا آنان، درون عین حال کـه پیـامبر را ملاقات نکرده اند وامام وحجت خدا نیز از آن ها محجوب وغایب است، بـه وسیله سیـاهی ها وخطوطی کـه در کاغذها مانده است، ایمان آورده اند».
در روایت دیگری ابن عباس از پیـامبر اکرم نقل مـی کند کـه آن حضرت فرمودند:
«علی بن ابی طالب (علیـه السلام) امام وجانشین من بر امت من است. از فرزندان علی هست همان قائم منتظری کـه زمـین را از قسط وعدل پر مـی کند همان طوری کـه از جور وستم پر شده باشد».
آنگاه حضرت فرمودند:
«والّذی بعثنی بالحقّ بشیراً انّ الثابتین علی القول بـه فی زمان غیبته لأعزّ من الکبریت الأحمر».
«سوگند بـه خدایی کـه مرا بـه حق مبعوث داشت وبشارت دهنده قرار داد،انی کـه در زمان غیبت آن حجت خدا بر قول واعتقاد بـه امامت وی ثابت بمانند از طلای سرخ – یـا یـاقوت سرخ – کمـیاب ترند!»
جابر بن عبد اللّه انصاری بلند شد وعرض کرد: «آیـا به منظور قائم (علیـه السلام) غیبتی است؟»
حضرت فرمود:
«آری، بـه خدا سوگند! «وَلِیُمَحّصَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیمْحَقَ الْکافِرِینَ»(۵۱); که تا خداوند بندگان با ایمان را خالص گرداند وامتحان کند وکافران را نیست ونابودگرداند»(۵۲).
دشواری حفظ ایمان درون دوران غیبت
جهت دوم: این که، پیشامدهای ناگوار ودگرگونی هایی کـه در دوران طولانی غیبت رخ مـی دهد، مردم را نیز متحوّل ودگرگون مـی سازد بـه طوری کـه حفظ ایمان واستقامت درون راه آن، بسیـار سخت ودشوار هست که حتّی ا پیشین نیز، جامعه شیعه را درون جریـان آن قرار داده اند وآن ها را از سختی ها ومشکلاتی کـه در راستای حفظ ایمان درون زمان غیبت متوجّه آنان مـی شود، خبر داده اند.
حضرت صادق (علیـه السلام) فرمود:
«إنّ لصاحب هذا الأمر غیبة، المتمسّک فیـها بدینـه کالخارط للقتاد – ثمّ قال هکذا بیده – ثم قال: فأیکم یمسک شوک القتاد بیده؟ ثمّ أطرق ملیـاً، ثمّ قال: إنّ لصاحب هذا الأمر غیبة، فلیتّق اللّه عبد ولیتمسّک بدینـه»(۵۳).
«کسی کـه بخواهد درون زمان غیبت صاحب الأمر (علیـه السلام) بـه دین خود چنگ بزند وبه لوازم دینداری ملتزم باشد، مانندی هست که بخواهد با کشیدن دست، خارهای درخت قتاد را د. سپس حضرت فرمودند: کدام یک از شما مـی تواند خارهای درخت قتاد را با دست بگیرد؟
بعد فرمودند: بـه درستی کـه برای صاحب این امر، غیبتی هست که حتما بنده خدا، تقوا وپرهیز کاری را پیشـه خود سازد وبه دینش چنگ زند».
آری! درون دوران اندوهناک غیبتِ آخرین حجّت وذخیره خدا درون زمـین، ظاهر فریبنده امور دنیوی، یکی بعد از دیگری، جلوه گر مـی گردد ودل افراد را فریفته واسباب گوناگون گناه ومعصیت، بیش از پیش فراهم شده ودر دسترس همـه قرار گیرد. بساط لهو ولعب، غنا ونوازندگی وطرب، همـه جا گسترده مـی شود وبا اختلاط وامتزاج های نامشروع مرد وزن، زمـینـه بیشتری به منظور دسترسی بـه گناه فراهم مـی گردد. علاوه بر آن، قدرت های طاغوتی وغیر دینی نیز درون افزایش گناه ومعصیت تأثیر فراوان دارند. درون آن دوران، دینداران حقیقی بـه ظاهر، ذلیل، وبلهوسان نابکار بـه ظاهر، عزیزند; امر بـه معروف ونـهی از منکر فراموش، وانجام منکرات درون هر کوی وبرزن متداول ومرسوم مـی گردد.
بنابر این حتما گفت کـه دینداری، سخت ومشکل است. لذا عظمت افرادی کـه در شرایط سخت ودشوار غیبت، دین خود را حفظ کنند وبر اعتقاد بـه امامت حضرت مـهدی (علیـه السلام) ثابت واستوار بمانند، روشن مـی شود. امـید آن کـه خداوند ما را از ثابت قدمان بر اعتقادات صحیح اسلامـی وامامت ائمـه معصومـین (علیـهم السلام) قرار دهد ومقدّمات ظهور حضرت را فراهم فرماید.
وسوسه های فکری واعتقادی درون زمان غیبت
جهت سوم: جهت دیگری کـه امتحان وآزمایش شیعیـان را درون زمان غیبت دشوار مـی کند، وسوسه های فکری هست که متوجه شیعیـان مـی شود واحیـاناً بعضی از آن ها را دچار شک وتردید مـی کند.
دشوار بودن مسئله از این جهت، بـه قدری درد آور هست که طبق بعضی از روایـات، وقتی امام صادق (علیـه السلام) موقعیت شیعیـان زمان غیبت را ملاحظه مـی د، آنچنان ناراحت واندوهناک وگریـان شدند کـه اصحاب آن حضرت، شگفت زده ومتحیر گشتند. چنانکه از سدیر صیرفی نقل شده کـه گفت: درون موقعی کـه حضرت امام صادق (علیـه السلام) مسئله غیبت را متذکر شدند، بـه قدری ناراحت وگریـان بودند کـه عقل از سر ما پرید واز ناله های هولناک آن حضرت قلب های ما بـه فغان وخروش آمد.
آنگاه وقتی از حضرت، علّت ناراحتی واندوهشان سؤال شد، فرمود:
«وقتی گرفتاری های شیعیـان را درون زمان غیبت ملاحظه مـی کنم ومـی بینم کـه بسیـاری از آنان از دین وعقیده خودشان برگشته اند، این چنین ناراحت مـی گردم وحزن واندوه برمن غالب مـی شود.
فأخذتنی الرقّة، واستولت علی الأحزان»(۵۴).
آیـا درون زمان غیبت همـه شیعیـان دچار شک وتردید مـی شوند؟
اینک درون این جا سؤالی مطرح هست وآن این کـه آیـا بـه واسطه طولانی شدن غیبت امام عصر (علیـه السلام) همـه شیعیـان دچار شک وتردید نسبت بـه آن حضرت مـی شوند؟
در پاسخ این پرسش حتما بگوییم: چنانکه از روایـات پیـامبر اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) وائمـه معصومـین (علیـهم السلام) استفاده مـی شود، چنین نیست کـه تمام شیعیـان دچار شک وتردید شوند. زیرا شواهد تاریخی نیز نشان مـی دهد کـه معمولا درون مسایل اعتقادی وایمان بـه خدا وپیـامبران الهی، گر چه درون مواردی تعداد زیـادی از دین واعتقادات صحیح منحرف مـی شدند، لکن چنین نیست کـه به طور کلّی درون همـه افراد، ارتداد حاصل شود وهمگان بـه انحراف کشیده شوند; بلکه همـیشـه عدّه ای – اگر چه اندکی از آنـها – بر دین واعتقادات صحیح باقی مـی مانند.
قرآن کریم این حقیقت را درون ماجرای طالوت وجالوت بیـان مـی کند ومـی فرماید:
(فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللّهَ مُبْتَلِیکم بِنَهَر فمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَیسَ مِنّی وَمَن لَمْ یطْعَمـهُ فَإنَّه مِنّی إِلاّ مَنِ اغْتَرَفَ غُرفَةً بِیدِهِ فَشرِبُوا مِنْهُ إِلاّ قَلیلا مِنْهُمْ فَلَمّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قالوا لاطَاقَةَ لَنا الْیوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یظنُّونَ أَنَّهُم مُلاقُوا اللّهِ کمْ مِن فِئَة قَلیلَة غَلَبَتْ فِئَةً کثیرةً بِإذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابرِینَ * وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَینا صَبْراً وثَبِّتْ أَقْدامَنا وَانْصُرنا عَلَی الْقَومِ الکافِرِینَ * فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتاهُ اللّهُ الْمُلْک وَالْحِکمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یشَاءُ وَلَوْلا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُم بِبَعض لَفَسَدَتِ الأَرْضُ وَلِکنَّ اللّهَ ذُوفَضْل عَلَی الْعالَمِینَ)(۵۵).
«هنگامـی کـه طالوت سپاهش را با خود برد، بـه آنان گفت: خداوند شما را بـه وسیله نـهر آبی آزمایش مـی کند; هر از آن بنوشد، از من نیست وهر جز یک پیمانـه ننوشد، از من هست که جز عدّه کمـی همـه از آن نـهر نوشیدند. آن گاه افرادی کـه از بوته آزمایش بـه سلامتی بیرون آمدند، وقتی از نـهر گذشتند از کمـی افراد ونفرات خود ناراحت شدند وگفتند: «ما توانایی مقابله با نیروهای جالوت را نداریم».
آنان کـه مـی دانند خدا را ملاقات خواهند کرد، با قدرت ایمان وتکیـه بر یـاری خداوند گفتند: «چه بسیـار گروه های کوچکی کـه به فرمان ویـاری خدا بر گروه های بزرگ وعظیمِ دشمن غلبه یـافتند وپیروز گردیدند. زیرا خداوند با صبر پیشگان است».
سپس همان گروه اندک، امّا با ایمان، درون مقابل سپاهیـان انبوه جالوت بـه استقامت پرداختند وگفتند: «پروردگارا! پیمانـه صبر واستقامت را بر ما فرو ریز وما را درون مقابل دشمن ثابت قدم دار وما را بر کافران، ظفر وپیروزی عنایت فرما».
آن ها بـه فرمان خدا سپاه دشمن را بـه هزیمت وفرار واداشتند وداود، جالوت را کشت وخداوند، حکومت ودانش را بـه وی بخشید وآنچه خواست بـه او تعلیم داد. واگر خدا بعضی از مردم را بـه وسیله بعضی دیگر، دفع نمـی کرد، زمـین پر از تباهی وفساد مـی شد، لکن خداوند نسبت بـه جهانیـان لطف واحسان مـی نماید».
با توجه بـه مفهوم آیـات کریمـه وروایـات اهل بیت (علیـهم السلام) جواب پرسش فوق بیشتر روشن مـی شود. زیرا درست هست که طولانی شدن غیبت، درون روحیـه وافکار واحیـاناً اعتقادات مردم تأثیر مـی گذارد، لکن موجب نمـی شود کـه تمام معتقدین بـه امامت امام غایب (علیـه السلام) درون عقیده واعتقاد خود سست شوند، بلکه مؤمنین ومعتقدینی هم وجود دارند کـه امتداد غیبت، ذرّه ای درون ایمان راسخ آنان خلل وارد نمـی کند چنانکه احادیث فراوانی نیز مؤید این معناست کـه نمونـه ای از آنـها را ذکر مـی کنیم:
عن أبی عبد اللّه (علیـه السلام) قال: «أقرب ما یکون العباد من اللّه عزّ وجلّ وأرضی ما یکون عنـهم إذا افتقدوا حجّة اللّه عزّ وجلّ، فلم یظهر لهم ولم یعلموا بمکانـه، وهم فی ذلک یعلمون أنّه لم تبطل حجج اللّه (عنـهم وبیناته) فعندها فتوقّعوا الفرج صباحاً ومساءً، وإنّ أشدَّ ما یکون غضب اللّه تعالی علی أعدائه إذا افتقدوا حجّة اللّه فلم یظهر لهم، وقد علم أنّ اولیـائَه لایرتابون، ولو علم أنّهم یرتابون لما غیب عنـهم حجّته طرفة عین، ولایکون ذلک إلا علی رأس شرار الناس»(۵۶).
«از امام صادق (علیـه السلام) نقل شده هست که فرمودند: «بهترین زمان قرب بندگان بـه خدا وبهترین زمان رضایت وخشنودی خداوند از آن ها، زمانی هست که آن ها حجت خدا را درون مـیان خود نیـابند ومکان وی را ندانند ودر عین حال، مـی دانند کـه حجت وبرهان خداوند باطل نمـی شود. وزمـین از حجت خالی نمـی ماند). درون این هنگام هست که حتما شما شیعیـان هر صبح وشام، منتظر فرج امام (علیـه السلام) باشید. شدیدترین زمان غضب خدا بر دشمنانش نیز، زمان غیبت حجت او است. خداوند مـی داند کـه بندگان واقعی وی بـه جهت غیبت حُجّتش، دچار شک وتردید نمـی شوند. زیرا اگر چنین بود، خدا لحظه ای حجت خود را از بندگانش غایب نمـی فرمود واین امر (مسئله غیبت) نمـی باشد مگر بـه خاطر شریرترین افراد مردم».

آثار وفوائد وجود امام زمان (علیـه السلام) درون زمان غیبت

یکی از پرسش هایی کـه در مورد امام زمان (علیـه السلام) مـی شود این هست که چه آثار وفوایدی بر وجود امام ورهبری کـه در اختفا وغیبت بـه سر مـی برد، مترتّب است؟ بـه عبارت دیگر، چرا امام (علیـه السلام) سال ها قبل از ظهور، تولد یـافته هست وفایده وجود آن حضرت چیست؟
لازم هست قبل از پاسخ نکته ای تذکر داده شود وآن این کـه سؤال مذکور مسأله جدیدی نیست کـه تازه طرح شده باشد، بلکه سال ها قبل از تولد حضرت مـهدی (علیـه السلام) مطرح بود. حتّی این پرسش ها همزمان با عصر نزول وحی نیز وجود داشت چنانکه از جابر بن عبد اللّه انصاری، صحابی بزرگ پیـامبر نقل شده هست که گفت: هنگامـی کـه آیـه کریمـه «یـا أَیـهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَاُولِی الأَمْرِ مِنْکمْ»(۵۷) نازل شد، بـه رسول گفتم: خدا ورسول را شناختیم; صاحبان امری را کـه خداوند اطاعت آنان را بـه اطاعت شما مقرون کرده است، چهانی هستند؟
پیـامبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) فرمودند:
«آنان جانشینان من وپیشوایـان امّت بعد از من هستند. اول آن ها علی بن ابی طالب است; سپس حسن وحسین وعلی بن الحسین ومحمّد بن علی کـه در تورات معروف بـه باقر است. ای جابر! درون آینده نزدیک، او را ملاقات خواهی کرد. هنگامـی کـه او را دیدی سلام مرا بـه او برسان. بعد از او جعفر بن محمّد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمّد بن علی، علی بن محمّد، حسن بن علی وسپس فرزندِ حسن، هم نام وهم کنیـه من وحجت خدا درون زمـین وذخیره خدا به منظور بندگان اوست. همانی کـه خداوند، مشرق ومغرب را بـه دستش فتح مـی کند».
آن گاه حضرت فرمودند:
«او همانی هست که از شیعیـان ودوستانش غایب مـی شود،; دوران غیبتش بـه حدّی طولانی ودشوار هست که بر اعتقاد بـه امامت وی باقی نمـی ماند مگرکسی کـه خدا قلبش را بهوسیله ایمان آزمایش کرده باشد».
عرض کردم یـا رسول اللّه! آیـا شیعیـان درون زمان غیبت از او بهره مند مـی گردند؟
حضرتش فرمود:
«آری! سوگند بهی کـه مرا بـه نبوت مبعوث داشته است، البته آن ها از نور وجودش استفاده مـی کنند واز برکت ولایتش بهره مند مـی گردند، همانطور کـه از نور خورشید بهره مند مـی شوند گر چه درون پس ابر باشد. ای جابر! غیبت از اسرار مکتومِ خزانـه علم خداست. بعد آن را جز از اهلش پنـهان دار»(۵۸).
با توجه بـه این حدیث مشـهور، جواب سؤال مذکور بـه خوبی روشن مـی شود کـه بدون تردید، برکات خورشید فروزان امامت وولایت حضرت مـهدی (علیـه السلام) آن چنان گسترده وفراوان هست که ابرهای تیره وتاری کـه به واسطه ستمگری های دشمنان خدا به منظور مدّتی نامعلوم بین آن حضرت ومردم حایل گردیده، نمـی تواند جلو برکات وجودی آخرین حجت وذخیره خدا را بگیرد.
زیرا اگر چه آن حضرت درون زمان غم انگیز غیبت، از تصرّف درون بعضی از شئونات خویش – مانند حضور درون جامعه وبه دست گرفتن زمام امور – کناره گیری مـی نمایند، لکن حتما دانست کـه این امر فقط یکی از شئونات آن حضرت است; چرا کـه آن حضرت درون بقیـه شئونات خویش تصرف مـی نماید وبسیـاری از مشکلات جامعه را رفع واز درماندگان دستگیری مـی کند وامدادهای غیبی آن بزرگوار درون سراسر هستی گسترش دارد. این موضوع شواهد فراوانی دارد کـه در جای خودش بـه آن اشاره خواهیم کرد.
گذشته از این، حتما دانست کـه تمام مصالح وحِکم وفواید وآثار وجود امام (علیـه السلام) درون زمان غیبت به منظور ما مکشوف نیست. از سفارش پیـامبر بـه جابر فهمـیده مـی شود کـه همگان استعداد ولیـاقت فهم ودرک برکات وجود امام (علیـه السلام) را درون دوران غیبت ندارند; بلکه افرادی همچون آن صحابی بزرگ مـی توانند که تا حدّی شعاع برکات وجودی حجّت خدا را درک کنند. زیرا حضرت درون پایـان گفتارشان بـه جابر فرمودند: «موضوع غیبت از اسرار خداست وباید آن را از نااهلان پنـهان بداری».
آثار وبرکات وجودی امام (علیـه السلام)
احادیث وروایـات از پیـامبر اکرم وائمـه (علیـهم السلام) درون جواب وپاسخ این گونـه پرسش ها فراوان هست که ذکر آن درون این مختصر نمـی گنجد، لکن از باب نمونـه بـه عنوان تیمّن وتبرّک، حدیثی را از امام سجّاد (علیـه السلام) کـه بیـانگر پاره ای از برکات وجودی امام (علیـه السلام) است، ذکر مـی کنیم:
سلیمان از امام صادق (علیـه السلام) وآن حضرت از پدر بزرگوارش امام باقر (علیـه السلام) وآن حضرت از امام زین العابدین نقل مـی کند کـه حضرتش فرمودند:
«نحن أئمّة المسلمـین، وحجج اللّه علی العالمـین، وسادة المؤمنین وقادة الغرّ المحجّلین، وموالی المؤمنین، ونحن أمان لأهل الأرض کما أنّ النّجوم أمان لأهل السماء، ونحن الّذین بنا یمسک اللّه السماء أن تقع علی الأرض إلاّ بإذنـه، وبنا یمسک الأرض أن تمـید بأهلها، وبنا ینزل الغیث، وتنشر الرحمة، وتخرج برکات الأرض، ولولا ما فی الأرض منّا لساخت بأهلها».
ثمّ قال: ولم تخل الأرض منذ خلق اللّه آدم من حجّة اللّه فیـها ظاهر مشـهور أو غائب مستور(۵۹)، ولا تخلو إلی أن تقوم الساعة من حجّة اللّه فیـها، ولولا ذلک لم یعبد الله.
قال سلیمان، فقلت للصادق (علیـه السلام): فکیف ینتفع الناس بالحجّة الغائب المستور؟
قال: «کما ینتفعون بالشمس إذا سترها السحاب»(۶۰).
«ما (اهل بیت پیـامبر (صلی الله علیـه وآله وسلم)) پیشوایـان امت اسلام، حجت های خدا بر جهانیـان، آقای اهل ایمان، پیشتوای روسفیدان وسرپرست مؤمنانیم. ما امان به منظور اهل زمـین هستیم، همچنان کـه ستارگان امان به منظور اهل آسمانند. ماانی هستیم کـه خدا بـه واسطه ما آسمان را بر فراز زمـین نگه داشت واهل زمـین را از هلاکت نجات بخشیده است. بـه واسطه ما باران مـی بارد ورحمت خدا منتشر مـی شود وزمـین برکاتش را بیرون مـی آورد واگر نبود درون هر عصر وزمانی امامـی از ما اهل بیت درون زمـین، زمـین اهلش را فرو مـی برد وهلاک مـی کرد.
سپس فرمودند: از هنگام خلقت آدم که تا قیـامت، زمـین از حجت خدا خالی نبوده ونخواهد بود; خواه حجتش درون مـیان مردم آشکار ومعروف باشد یـا غایب وناپیدا. خدا درون زمـین عبادت نمـی گردید».
سلیمان گوید: از امام صادق (علیـه السلام) پرسیدم کـه مردم درون زمان غیبت چگونـه از امام غایب بهره مند مـی شوند؟
آن حضرت فرمود: «همچنان کـه از خورشید هنگامـی کـه در پشت ابرها است، بهره مند مـی گردند».
مفاد بیـان امام (علیـه السلام) درون این حدیث، سه بخش است:
بخش اول درموقعیت ائمـه (علیـهم السلام) از جهت مقام ومنصب الهی آن هاست کـه پیشوایـان راستین اسلام بعد از پیـامبر گرامـی حجت های خدا بر تمام عالمـیان وسید وآقای اهل ایمان هستند کـه به فرمان خدای سبحان بـه وسیله پیـامبر اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) بـه جامعه اسلامـی معرّفی گردیده وبرای هدایت ورهبری همـه انسان ها درون تمامـی قرون واعصار تعیین گشته اند.
در بخش دوم از فرمایش امام سجاد (علیـه السلام) پاره ای از برکات وجودی ائمـه اطهار (علیـهم السلام) بیـان شده هست که اختصاص بـه زمان حضور امام (علیـه السلام) ندارد. زیرا آثار وبرکات آن حضرت چنان گسترده هست که شامل زمان حضور وغیبت مـی شود.
در بخش سوم از فرمایش امام سجاد (علیـه السلام)، بـه چند نکته اساسی اشاره شده است:
الف) اگر امامـی از اهل بیت پیـامبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) درون زمـین نباشد، زمـین اهلش را نابود مـی کند.
ب) این کـه خالی نبودن زمـین از حجت خدا، یک سنّت الهی هست که از زمان حضرت آدم (علیـه السلام) که تا قیـامت جریـان دارد.
ج) این کـه عبادت خدا درون زمـین بستگی بـه وجود حجّت خدا دارد.
د) درون کلام حضرت بـه بهره مند شدن مردم از وجود امام (علیـه السلام) درون ایـام غیبت تصریح شده است.
امام (علیـه السلام) نگهبان اهل زمـین
اینک نسبت بـه بعضی از فرازهای فرمایش امام سجاد (علیـه السلام) توضیحاتی ارائه مـی دهیم:
«نحن أمان لأهل الأرض کما أنّ النجوم أمان لأهل السماء»(۶۱).
در این فراز از سخنان امام (علیـه السلام) بـه نقش حیـاتی وپر اهمـیت ائمـه اطهار (علیـهم السلام) نسبت بـه امنیت وآرامش اهل زمـین اشاره گردیده ووجود ا ورهبران معصوم – کـه از سوی خدا عهده دار مسئولیتِ هدایت وارشاد ورهبری جامعه گردیده اند – به منظور اهل زمـین، موجب امنیت وآرامش دانسته شده واین بسان ستارگان آسمان هست که موجب آرامش اهل آسمانند.
توضیح سخن امام (علیـه السلام)
ما هنگامـی مـی توانیم مفاد ومنظور کلام جامع وبلند امام سجاد (علیـه السلام) را خوب درک کنیم کـه نسبت بـه خداوند متعال واه وی از خلقت انسان ها وسایر موجودات، شناخت صحیح داشته باشیم. زیرا شناخت صحیح خداوند متعال هست که بـه انسان امکان شناخت پیـامبر وا را مـی دهد.
به طور حتم اگر شناخت وبرداشت انسان نسبت بـه معارف الهی ضعیف وناچیز باشد وخصوصیـات وصفات خداوند را درون حدّ لزوم نشناسد، درون معرفت پیـامبر وامام نیز ناتوان خواهد بود; تاجایی کـه ممکن استانی را بـه عنوان پیـامبر یـا امام وخلیفه بشناسد کـه اساساً لیـاقت این مَناصب سه گانـه را نداشته باشند. بعد شناخت صحیح خداوند هست که بـه انسان، این بینش وفهم را مـی دهد کـه دنبال هر کـه ادّعای نبوّت یـا خلافت وامامت را بنماید، نرود وبدون دلیل وبرهانِ قاطع، سخنی را نپذیرد.
با توجه بـه این مقدّمـه کوتاه، چنین نتیجه مـی گیریم کـه تمام انحرافاتی کـه در امم گذشته وصدر اسلام درون امّت اسلام رخ داد ومردم را بـه انحراف وضلالت کشاند، معمولا بـه واسطهانی بود کـه شناخت آن ها نسبت بـه خدا وپیـامبران، ضعیف ونادرست بود; امت حضرت موسی (علیـه السلام) بـه واسطه عدم شناخت صحیح وکافی از خدا وپیـامبر، درون آزمایش کوتاه وچهل روزه، شکست خورد وبه دنبال سامری و اش راه افتاده ودست از بندگی خداوند عالم کشیده و را بـه عنوان معبود خود پذیرفتند(۶۲).
لذا درون دعاهای رسیده از ائمـه اطهار (علیـهم السلام) این نکته خاطر نشان گردیده هست که درون هر حال، انسان حتما شناخت خود را نسبت بـه خدا افزایش دهد وبا دعا ودرخواست از خداوند متعال کمک بگیرد. زیرا شناخت صحیح معارف دینی، اعم از شناخت پیـامبر وامام، بستگی بـه شناخت خداوند دارد. لذا سفارش شده هست که درون هنگام دعا وکمک خواستن از خداوند چنین بگوییم:
«اللّهُمَّ عرِّفنی نفسک فإنّک إن لم تُعرِّفنی نفسک لم أعرف نبیک، اللّهُمَّ عرّفنی رسولک فإنَّک إن لم تعرّفنی رسولک لم أعرف حجّتک، اللّهمَّ عرّفنی حجّتک فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک ضللت عن دینی»(۶۳).
«خداوندا! خودت را بـه من بشناسان. زیرا اگر خودت را بـه من نشناساندی، فرستاده ات را نخواهم شناخت. خداوندا! فرستاده ات را بـه من بشناسان. زیرا اگر فرستاده ات را معرّفی ننمودی، حجّت تو را نخواهم شناخت. خداوندا! حجّت خود را بـه من بشناسان. زیرا اگر حجّتت را بـه من نشناساندی، از دینم منحرف خواهم گشت».
مضمون این دعای شریف شاهد گفتار ماست کـه گفتیم اگر خدا را خوب بشناسیم، رسول خدا را نیز خواهیم شناخت واگر پیـامبر را شناختیم، امام وحجت خدا، بعد از وی را نیز خواهیم شناخت.
آنچه درون توضیح جملات این دعا حتما گفت این کـه معرفت خداوند متعال دارای مراتب ودرجاتی هست که انسان که تا حدّی بـه برکت فطرت وعقل مـی تواند بـه آن دست یـابد; لکن معرفت صحیح وکامل را حتما به کمک پیـامبران الهی وخلفای راستین آنان کـه بیـانگر معارف دینی هستند،ب کرد.
در این موضوع از ائمـه اطهار (علیـهم السلام) روایـات فراوان رسیده هست که بـه یک نمونـه از آن اشاره مـی کنیم:
ابی حمزه ثمالی از امام باقر (علیـه السلام) نقل مـی کند کـه آن حضرت فرمودند:
«إنّما یعبد اللّه من یعرف اللّه فأمّا من لا یعرف اللّه فإنّما یعبده هکذا ضُلال(۶۴).
قلت: جعلت فداک فما معرفة الله؟
قال: تصدیق اللّه عزّ وجلّ وتصدیق رسوله وموالاة علی (علیـه السلام) والإئتمام بـه وبالائمّة الهدی (علیـهم السلام) والبرائة إلی اللّه عزّ وجلّ من عدوّهم، هکذا یعرف اللّه عزّ وجلّ»(۶۵).
«همانای خدا را عبادت مـی کند کـه او را شناخته باشد; امّای کـه خدا را نشناسد، عبادت او از روی ضلالت وگمراهی انجام مـی گیرد».
ابو حمزه با شنیدن این سخن از امام باقر (علیـه السلام)، عرض کرد: معرفت خدا چیست؟
حضرت فرمود:
«معرفت خدا، تصدیق خدا وتصدیق رسول خدا ودوستی علی بن ابی طالب وپیروی نمودن از او وائمـه هدی (علیـهم السلام) وبیزاری جستن از دشمنان آن ها است. این هست معرفت صحیح خداوند عزّ وجلّ».
وجود امام معصوم موجب آرامش اهل زمـین است
اگر شناخت صحیح نسبت بـه خداوند متعال از راه نزول وحی بـه وسیله حجت وامام بعد از پیـامبر انجام گیرد، بـه خوبی روشن مـی شود کـه وجود امام معصوم درون مـیان جامعه بشری از جهات گوناگون موجب آرامش وامنیت به منظور ساکنان زمـین است.
اینک بـه گوشـه ای از آن جهات اشاره مـی کنیم.
۱ – امنیت فکری وروحی
امام وحجت بر اساس این کـه مسئولیت هدایت وارشاد جامعه را بر عهده دارد، از مرزهای اعتقادی وفکری جامعه اسلامـی نگهبانی مـی کند که تا مورد هجوم افکار غلط واعتقادات منحرف دشمنان خدا واقع نشود. درون پرتو هدایت وارشاد حجت خداست کـه انحرافات فکری وعقیدتی کـه موجب تزلزل فکری وروحی جامعه است، از بین رفته وامنیت فکری وروحی بـه وجود مـی آید.
۲ – بـه دست گرفتن زمام امور جامعه
مسئولیت دیگر امام بـه دست گرفتن زمام امور جامعه هست که درون صورت فراهم شدن شرایط وامکانات کافی، امام زمام امور را بـه دست گرفته وقسط وعدالت همگانی را جایگزین بی عدالتی ها – کـه نظم وآرامش اجتماعی را بر هم مـی زند – مـی نماید; درون نتیجه اهل زمـین از آرامش وثبات برخوردار مـی گردند.
اگر مـی بینیم کـه امام از تصرف ظاهری درون اداره امور جهان خودداری مـی کند، بـه واسطه عدم وجود شرایط ومقدمات لازم هست وخودداری از تصرف ظاهری درون امور، چیزی نیست کـه منحصر بـه حضرت حجت (علیـه السلام) باشد، بلکه ا پیشین نیز چنین بودند، چنانکه درون تاریخ زندگانی حضرت امـیر المؤمنین (علیـه السلام) مـی بینیم کـه آن حضرت بیش از بیست وپنج سال درون امور اجرایی دخالت وتصرف ند; درون عین حال کـه از اولین لحظه ارتحال پیـامبر گرامـی اسلام واجد تمام شرایط زعامت جهان بشریت بودند وعلاوه بر آن، از طرف خدا وپیـامبر نیز بـه مقام ولایت وامامت بر مردم انتخاب شده بودند، لکن وقتی موضوع غصب خلافت پیش آمد، جامعه اسلامـی بـه واسطه کوتاهی وسهل انگاری عده ای ونفاق ودشمنی عده ای دیگر از برکات وجود امام ورهبری معصوم، محروم ماند.
اگر امروز اجتماع ما از برکات تصرف مستقیم امام وحجت خدا محروم است، نـه تنـها مربوط بـه کوتاهی مسلمـین صدر اسلام، بلکه بـه خاطر غفلت های جامعه خود ما نیز مـی باشد.
توضیح این کـه مسئول دخالت ن وتصرف ننمودن ائمـه اطهار (علیـهم السلام) درون گذشته وحال، مردمـی هستند کـه از اطاعت پیشوایـان راستین اسلام سرباز زدند وبه مخالفت با آنان برخاستند. امـید هست روزی فرا رسد کـه جامعه اسلامـی ومردم جهان بـه این حقیقت پی ببرند کـه برای دست یـافتن بـه عالی ترین مدارج تکامل انسانی، ناگزیرند ازانسانی کامل ومعصوم کـه واجد تمام شرایط رهبری درون ابعاد مختلف زندگی انسان است، اطاعت وپیروی کنند; درون این صورت هست که زمـینـه وشرایط به منظور تصرف مستقیم حجت وولی خدا فراهم مـی گردد وامام با اذن خداوندمتعال ظاهر خواهدگشت وزمـین را از عدل وقسط پر کند وظلم وبیداد را از بین ببرد، چنانکه امـیر المؤمنین (علیـه السلام) بعد از بیست وپنج سال کناره گیری از تصرف درون امور مسلمانان، بعد از فراهم شدن شرایط، رسماً زمام امور را بـه دست گرفت وموفق گردید کـه در این مدّت کوتاهِ زعامت ورهبری خود نمونـه ای از حکومت قرآن واسلام را به منظور همـه مسلمانان وحتی به منظور جهان بشریت ترسیم کند.
در پایـان این بحث، فرمایش مرحوم محقّق طوسی درون «تجرید الاعتقاد» را مـی آوریم. او مـی گوید:
«وجوده لطف وتصرّفه لطف آخر وعدمـه منّا»(۶۶).
وجود امام لطف واتمام حجت بر بندگان است. خداوند بـه مقتضای حکمت خویش بـه وسیله انتخاب ونصب امام به منظور هدایت جامعه بشری، حجت را بر همگان تمام نمود; بـه طوری کـه آن را نعمت دانسته واکمال دین را مربوط بـه آن مـی داند. لذا درباره روز غدیر – روز نصب امام (علیـه السلام) – مـی فرماید:
(الیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی)(۶۷).
امّا اگر مردم از این نعمت خداوند منتفع نمـی شوند وامام درون امور اجرایی تصرّف نمـی کند، بـه واسطه سهل انگاری وکوتاهی خود آن ها است. لذا بر تمام امت اسلام هست که از خواب غفلت بیدار شوند ومقدّمات حضور امام معصوم را درون مـیان خود بـه وجود آورند که تا از برکات کامل الهی برخوردار گردند. بـه امـید آن روز.
وجود امام، منشأ خیر وبرکت
بر حسب روایـات واخبار، وجود افراد مؤمن درون بین مردم، منشأ خیر وبرکت وموجب نزول باران وجلب منافع ودفع بسیـاری از بلاها وخطرها از جامعه است، چنانکه درون تفسیر آیـه ۲۵۱ سوره بقره(۶۸) از امام صادق (علیـه السلام) نقل شده کـه فرمودند:
«إنّ اللّه لیدفع بمن یصلّی من شیعتنا عمّن لا یصلّی ولو اجتمعوا علی ترک الصلاة لهلکوا; بـه درستی کـه خداوند بـه واسطه نمازگزاران شیعه، بلا را ازانی کـه نماز نمـی خوانند، دفع مـی کند. زیرا اگر همـه شیعیـان نماز را ترک کنند، هلاک مـی گردند»(۶۹).
آنگاه حضرت نسبت بـه سایر احکام، مانند پرداخت زکات وحجّ گزاردن همـین مطلب را مـی فرماید.
واضح هست که وقتی وجود افراد مؤمن درون اجتماع، چنین برکتی را بـه همراه داشته باشد، برکات وجود امام معصوم کـه ولی وحجّت خدا بر مردم است، بـه مراتب بیشتر خواهد بود. زیرا امام وحجت خدا واسطه رسیدن فیض وبرکت خداوند متعال بـه مردم وبرطرف کننده بلاها از آنان است. چنانکه امام سجاد (علیـه السلام) درباره برکات وجودی ائمـه اطهار (علیـهم السلام) مـی فرماید:
«ماانی هستیم کـه به واسطه ما آسمان برفراز زمـین نگهداری شده وزمـین از هلاک نمودن اهلش منع گردیده است».
حضرت درون ادامـه مـی فرماید:
«وبنا ینزّل الغیث وتنشر الرحمة وتخرج برکات الأرض»(۷۰).
در این فراز از بیـان امام، بـه برکاتی دیگر اشاره گردیده ونزول باران وانتشار رحمت خدا وخروج برکات زمـین، از آثار وجودی ائمـه اطهار (علیـهم السلام) شمرده شده است. این موضوع یک اصل قرآنی است; زیرا قرآن کریم مـی فرماید:
(وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَاتّقَوا لَفَتَحْنا عَلَیـهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَالاَرْضِ وَلکن کذَّبُوا فَأَخَذْناهُم بِمَا کانُوا یکسِبُونَ)(۷۱).
«اگر اهل شـهرها وآبادی ها ایمان مـی آوردند وتقوا پیشـه مـی د، برکات آسمان وزمـین را بر آنان مـی گشودیم; لکن (آن ها حق را) تکذیب د. ما هم آنان رابه کیفر اعمالشان مجازات کردیم».
نکته ای کـه از این آیـه مـی توان استفاده نمود این هست که اهل شـهرها وآبادی ها، تقوا را رعایت ند وحق را نیز انکار وتکذیب نمودند وسزاوار تنبیـه ومجازات الهی گردیدند; لکن درون عین حال مشاهده مـی کنیم کـه باران رحمت الهی ریزش مـی کند وبرکات زمـین از دل آن خارج مـی گردد واهل زمـین از آن بهره مند مـی شوند واین نمـی شود مگر بـه واسطه وجود ائمـه اطهار (علیـهم السلام) کـه مظهر قدس وتقوا وپرهیز کاری درون زمـین هستند. خداوند نـه تنـها بـه خاطر آنان برکاتش را از اهل زمـین دریغ نمـی کند، بلکه بلاها وآفات را نیز بـه واسطه کرامت وعظمت ائمـه اطهار (علیـهم السلام) درون پیشگاهش، از اهل زمـین برطرف مـی کند وبه انسان های گنـهکار مـهلت مـی دهد که تا شاید بـه وسیله توبه وانابه بـه سوی خدا بازگردند; زیرا وجود ائمـه معصومـین همچون وجود پیـامبر سبب خیر وبرکت ورفع عذاب از امت هست چنانکه قرآن کریم مـی فرماید:
(وَمَا کانَ اللّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فیـهمْ)(۷۲).
«ای پیـامبر! که تا تو درون مـیان امت هستی خداوند آنان را عذاب نمـی کند».
علّت نیـاز مردم بـه پیـامبر وامام
در تفسیر آیـه ۳۳ سوره انفال از امام باقر (علیـه السلام) روایتی نقل شده، کـه ذکر آن درون اینجا مناسب است.
جابر بن یزید جعفی مـی گوید: بـه امام باقر (علیـه السلام) عرض کردم:
«لأی شیء یحتاج إلی النبی والإمام؟
فقال: لبقاء العالم علی صلاحه، وذلک إنّ اللّه عزّ وجلّ یرفع العذاب عن أهل الأرض إذاکان فیـها نبی أو إمام، قال اللّه عزّ وجلّ: «وَمَا کانَ اللّهُ لِیعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیـهِمْ»(۷۳) وقال النبی (صلی الله علیـه وآله وسلم): النجوم أمان لأهل السماء وأهل بیتی أمان لأهل الأرض.
ثمّ قال (علیـه السلام): یعنی بأهل بیته الأئمّة (علیـهم السلام) الّذین قرن اللّه عزّ وجلّ طاعتهم بطاعته»(۷۴).
«علت نیـاز بـه پیـامبر وامام چیست؟
حضرت فرمودند: استوار ماندن جهان وتباه نشدن آن. زیرا خداوند، عذاب را از اهل زمـین بر مـی دارد مادامـی کـه پیـامبر وامام درون آن باشد. چنانکه خداوند مـی فرماید: «تا تو درون مـیان آنـها هستی، خداوند آنـها را عذاب نخواهد کرد». وپیـامبر نیز فرموده است: ستارگان موجب امنیت به منظور اهل آسمان هستند واهل بیت من موجب امنیت وامان به منظور اهل زمـین.
سپس امام باقر (علیـه السلام) فرمودند: منظور پیـامبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) از اهل بیت،انی هستند کـه خداوند اطاعت آنان را مقرون بـه اطاعت خودش فرموده است»(۷۵).
احساس آرامش درون سایـه امام
یکی دیگر از ثمرات وفواید مـهمّی کـه بر وجود امام درون مـیان بندگان خدا مترتّب است، این هست که وجود شخصیتی بزرگ وملکوتی ومعصوم کـه آگاه از حال مردم است، درون مـیان افرادی کـه اعتقاد بـه امامت ورهبری وی دارند واو را از هر دیگر نسبت بـه خود مـهربان تر ودلسوزتر مـی دانند، موجب دلگرمـی وقوّت روحی به منظور آنـها است، وهر نوع یأس ونومـیدی را از ایشان دور مـی کند وآنان را بـه آینده ای روشن وارزشمند امـیدوار مـی سازد; امـیدی کـه در انتظار دمـیدن صبح دولت کریمـه وعدالت گستر وی لحظه شماری مـی کنند وتوفیق درک حضور حضرتش را از خداوند متعال درخواست مـی نمایند.
به عبارت دیگر، وجود امام، نقطه اتّکایی هست برای بندگان خدا کـه در هنگام مواجه شدن با حوادث هولناک، بـه وی پناه برند وبه عنوان پناهگاهی چاره ساز وآرام بخش از وجود امام منتفع گردند وبه تلاش وکوشش خویش درون راستای نیل بـه اه الهی واسلامـی ادامـه دهند.
از امـیر المؤمنین (علیـه السلام) نقل شده هست که فرمودند:
«کنّا إذا احمرّ البأس اتّقینا برسول اللّه، فلم یکن أحدٌ منّا أقرب إلی العدوّ منـه; ما درون هنگام شداید وسختی های جنگ ومحاربه با دشمنان خدا، بـه پیـامبر پناه مـی بردیم. آن حضرت از همـه ما بـه دشمن نزدیک تر بود»(۷۶).
امدادهای غیبی امام زمان (علیـه السلام)
روایـاتی کـه از پیـامبر اکرم وائمـه اطهار (علیـهم السلام) درباره غیبت حضرت مـهدی (علیـه السلام) رسیده، امکان بهره مندی از وجود آن حضرت را درون عصر غیبت، مانند بهره مندی از نور خورشید، هنگامـی کـه در پشت ابرها نـهان است، دانسته است(۷۷) وحتّی این معنی را خود حضرت نیز درون پاسخ بـه بعضی از افراد فرموده اند:
«وأمّا وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس إذا غیبتها عن الأبصار السحاب(۷۸); اما چگونگی بهره مندی از من درون ایـام غیبتم، مانند بهره مندی از نور خورشید هست زمانی کـه ابرها آن را از چشمان مردم پوشیده باشند».
از جمله امدادهای غیبی حضرت بـه جامعه شیعه، عنایت خاصّ آن بزرگوار بـه شیعیـان هست چنانکه درون توقیعی از حضرتش به منظور شیخ مفید (رحمـه الله)، چنین آمده است:
«إنّا غیر مـهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم ولولا ذلک لنزل بکم اللأواء واصطلمکم الأعداء(۷۹); «ما همـیشـه مراعات شما را مـی نماییم وبه یـاد شما هستیم وگر نـه، دشواری ها وگرفتاری ها بر شما فرو مـی ریخت ودشمنان، شما را لگدمال مـی د».
از این جملات محبّت آمـیز حضرت استفاده مـی شود کـه پیوسته امدادهایی پر برکت از ناحیـه آن بزرگوار بـه ما مـی رسد.

امکان تشرف بـه حضور امام (علیـه السلام) درون زمان غیبت

بحث امکان تشرّف درون زمان غیبت را با حدیثی از امام صادق (علیـه السلام) آغاز مـی کنیم:
«قال أبو عبد اللّه (علیـه السلام): للقائم غیبتان: إحداهما قصیرة، والاُخری طویلة، الغیبة الاُولی لا یعلم بمکانـه فیـها إلاّ خاصّة شیعته، والاُخری لا یعلم بمکانـه فیـها إلاّ خاصّة موالیـه»(۸۰).
«امام صادق (علیـه السلام) فرمود: به منظور قائم (علیـه السلام) دو گونـه غیبت وجود داد: یکی از آن دو کوتاه ودیگری طولانی مـی باشد.
ویژگی غیبت اول آن هست که مکانِ آن حضرت را جز خواصّ شیعیـانی نمـی داند. ویژگی غیبت دوم آن هست که مکانِ آن حضرت را جز خواص موالی ودوستان ویی نمـی داند».
از این روایت نکاتی استفاده مـی شود کـه شایـان ذکر ومتناسب با موضوع بحث است. البتّه قبل از بیـان نکات، لازم هست بگوییم:
اولا: این روایت از نظر سند صحیح هست وتمام راویـان آن از افراد موثّق هستند(۸۱).
ثانیـاً: روایـات بـه این مضمون متعدّد هست که بـه خاطر رعایت اختصار بـه ذکر یکی از آن ها اکتفا کردیم.
اینک بـه طور اختصار نکات را بیـان مـی نماییم:
نکته اوّل: از جمله «للقائم غیبتان إحداهما قصیرة» استفاده مـی شود کـه حضرت قائم (علیـه السلام) دارای دو گونـه غیبت است; یکی از آن دو کوتاه ودیگری طولانی هست که جمله «الاُخری طویلة» اشاره بـه آن است.
غیبت صغری
با توجه بـه روایـاتی کـه ولادت حضرت مـهدی (علیـه السلام) را مانند ولادت موسی (علیـه السلام) درون خفا دانسته، مـی توان گفت کـه آغاز غیبت صغری همزمان با ولادت آن حضرت درون نیمـه شعبان سال ۲۵۵ هـ.ق بوده است. این غیبت کوتاه مدّت، درون نیمـه شعبان سال ۳۲۹ هـ.ق با وفات علی بن محمّد سمری (رحمـه الله) – نایب چهارم حضرت – پایـان پذیرفت.
البته بعضی از علما ودانشمندان شیعه آغاز غیبت صغری را همزمان با شـهادت امام حسن عسکری (علیـه السلام) بـه سال ۲۶۰هـ.ق دانسته اند.
بنابر این، غیبت اوّل را اگر همزمان با تولّد حضرت دانستیم، مدّت آن ۷۴ سال واگر آغاز آن را از زمان شـهادت امام حسن عسکری (علیـه السلام) بدانیم، مدّت آن ۶۹ سال خواهد بود. این مقدار نسبت بـه غیبت دوم حضرت کـه هنوز ادامـه دارد، بسیـار کوتاه است.
نکته دوّم: از جمله «الغیبة الاُولی لا یعلم بمکانـه فیـها إلاّ خاصّة شیعته» استفاده مـی شود کـه غیبت صغری نـه تنـها از جهت زمان محدود بود، بلکه از نظر شعاع وگستردگی نیز محدودیت داشته است. زیرا بـه دلیل این روایت، درون غیبت صغری فقط شیعیـان خاص مانند نُوّاب خاصّ وبعضی از وکلای آن حضرت، مکان ومحل ایشان را مـی دانستند وبا وی درون ارتباط بودند.
همچنین افرادی درون زمان حیـات وزندگانی امام حسن عسکری (علیـه السلام) کـه آغاز غیبت صغری بود، بـه محضر حضرت مـی رسیدند، مانند نُوّاب خاص، واحیـاناً افراد دیگری بعد از امام حسن عسکری (علیـه السلام) نیز با حضرت درون ارتباط بودند وگاهی بـه فیض درک حضورش نایل مـی شدند کـه این موضوع با مراجعه بـه تاریخ غیبت صغری روشن مـی شود.
البتّه تشرّف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) درون زمان حیـات وزندگی امام حسن عسکری (علیـه السلام) بیشتر بود. زیرا آن حضرت عنایت داشتند کـه با تدبیرهای ویژه ای – کـه مزاحتمـی از طرف حکومت به منظور ایشان فراهم نشود – فرزند عزیزشان را بـه خواصّ اصحاب وشیعیـان خود نشان دهند وبر امامت وی بعد از خود تأکید نمایند، که تا در آینده شیعیـان نسبت بـه شناخت امام درون حیرت وسرگردانی نمانند.
لذا امام حسن عسکری (علیـه السلام) بـه هنگام لزوم، درون مواردی، بـه افراد متعدّدی حضرت مـهدی (علیـه السلام) را نشان مـی دادند وبر امامت وی تأکید مـی د. زیرا حضرت مـی دانستند کـه اگر ولادت آن حضرت بـه طور کلی درون خفا بماند، موجب حیرت وسرگردانی شیعیـان خواهد شد.
از سوی دیگر شیعیـان نیز درون شرایطی بودند کـه با مشاهده آثار وعلایم وقوع غیبت درون آینده نزدیک، نسبت بـه شناسایی امام دوازدهم (علیـه السلام) حساس شده بودند وپیوسته از امام عسکری (علیـه السلام) درون مورد وی پرسش مـی د. این امر نیز سبب مـی شد کـه حضرت، بیشتر درون شناساندن فرزندشان بـه عنوان آخرین وصی وجانشین معصوم پیـامبر اهتمام بورزد. درون این مورد شواهد تاریخی فراوان وجود دارد کـه نمونـه ای از آن را ذکر مـی کنیم:
مرحوم صدوق با سند صحیح از احمد بن اسحاق نقل مـی کند کـه گفت: «خدمت حضرت امام عسکری (علیـه السلام) شرفیـاب شدم وخواستم درباره امام بعد از وی پرسش کنم. آن حضرت قبل از آن کـه من سؤال کنم فرمود:
«احمد بن اسحاق! خداوند از هنگام خلقت آدم تاکنون زمـین را ازحجّت خالی نگذاشته وتا قیـامت نیز زمـین را ازی کـه به وسیله او بلاها را از اهل زمـین دفع کند وباران رحمتش رافروفرستد وبرکات زمـین را برویـاند، خالی نخواهد گذاشت.
عرض کردم: یـا بن رسول اللّه! امام وخلیفه بعد از شما کیست؟
حضرت از جای برخاستند وبا سرعت وارد اطاق شدند. وقتی بیرون آمدند، کودک سه ساله ای مانند ماه شب چهارده، بر دوش وی بود. آن گاه فرمود: ای احمد بن اسحاق! اگر تو نزد خدا وحجت های وی گرامـی نبودی، فرزندم را بـه تو نشان نمـی دادم. او همنام وهم کنیـه رسول خدا (صلی الله علیـه وآله وسلم) هست وهمانی هست که زمـین را از قسط وعدالت پر کند، همان طوری کـه از جور وستم پر شده باشد. ای احمد بن اسحاق! مَثَل او درون اُمّت اسلام، مثل حضرت خضر (علیـه السلام) وذی القرنین است. بـه خدا سوگند او را غیبتی هست که درون آن،ی بر اعتقاد بـه امامت او نخواهد ماند مگر فردی کـه خدا او را ثابت نگه دارد واو را بـه دعا نمودن به منظور تعجیل ظهور امام عصر (علیـه السلام) توفیق دهد.
عرض کردم: ای آقای من! آیـا معجزه وعلامتی هست کـه قلب من بـه واسطه آن مطمئن گردد؟.
فنطق الغلام (علیـه السلام) بلسان عربی فصیح فقال: أنا بقیة اللّه فی أرضه والمنتقم من أعدائه، ولا تطلب أثراً بعد عین یـا أحمد بن اسحاق; درون این هنگام آن فرزند خردسال بـه زبان عربی فصیح فرمود: «من ذخیره خدا درون روی زمـین وانتقام گیرنده از دشمنان او هستم. ای احمد بن اسحاق! بعد از آن کـه خودم را مشاهده کردی، دیگر دنبال علامت ونشانـه من مگرد».
احمد بن اسحاق گوید: خوشحال ومسرور، از حضور حضرت امام حسن عسکری وحضرت مـهدی (علیـهما السلام) بیرون رفتم.
روز بعد بـه حضور حضرت برگشتم وعرض کردم: یـابن رسول اللّه! بـه سبب احسانی کـه دیروز بـه من کردید (وامام بعد از خودتان را بـه من نشان دادید) سُرورم فراوان شد; لکن بفرمایید کـه چه سنّتی از خضر وذی القرنین درون آن حضرت است؟
حضرت فرمودند: طولانی شدن غیبت او، ای احمد!
عرض کردم: آیـا غیبت او بـه درازا مـی کشد؟
حضرت فرمود: آری بـه خدا سوگند! که تا جایی کـه بسیـاری از معتقدان بـه امامت او بـه واسطه طولانی شدن غیبتش از اعتقادشان بر گردند، وثابت نماند مگری کـه خدا از او عهد وپیمان گرفته وایمان بـه او را درون قلبش جا داده واو را مؤید فرموده باشد.
آن گاه امام عسکری (علیـه السلام) فرمودند:
یـا أحمد بن إسحاق، هذا أمر من أمر اللّه وسرّ من سرّ اللّه وغیب من غیب اللّه، فخذ ما آتیتک واکتمـه وکن من الشاکرین، تکن معنا غداً فی علّیین; ای احمد بن اسحاق! غیبت امری هست الهی وسرّی هست از اسرار خدا ورازی هست از رازهای خدا. آنچه بـه تو گفتم، بگیر وآن را پوشیده دار واز سپاسگزاران باش، که تا فردای قیـامت درون درجات عالی با ما باشی»(۸۲).
با توجّه بـه این روایت، روشن گردید کـه در ایـام پر برکت زندگانی امام عسکری (علیـه السلام) عدّه ای از خواصّ شیعه شرفیـاب حضور حضرت بقیة اللّه (علیـه السلام) شده وامام خویش وحجت خدا بعد از امام عسکری (علیـه السلام) را شناخته بودند.
نکته سوم: از جمله «والاُخری لا یعلم بمکانـه فیـها إلاّ خاصّة موالیـه» استفاده مـی شود کـه در دوران غیبت طولانی حضرت مـهدی (علیـه السلام) نیز موالیـان وخدمت کارانی به منظور حضرت وجود دارند کـه جا ومکان وی را مـی دانند. با توجّه بـه این نکته کـه از فرمایش امام صادق (علیـه السلام) استفاده کردیم، بحث امکان تشرّف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) درون غیبت کبری را ادامـه مـی دهیم. درون دعای شریف ندبه مـی خوانیم:
«هل إلیک یـا بن أحمد سبیل فتلقی؟»(۸۳).
«آیـا راهی بـه سویت ای فرزند احمد هست که تا ملاقات شوی؟»
سؤالی کـه با خواندن این جمله، درون ذهن مشتاقان حضرت مـهدی (علیـه السلام) خطور مـی کند این هست که: آیـا درون عصر غیبت کبری راهی به منظور شرفیـابی بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) هست؟
در جواب پرسش فوق بـه طور اجمال مـی توان گفت: آری! درون زمان غیبت کبری امکان تشرف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) هست. زیرا افراد زیـادی درون طول غیبت کبری بـه سعادت دیدار حضرت بقیة اللّه الأعظم (علیـه السلام) دست یـافته اند(۸۴). امّا به منظور این کـه پرسش فوق را بـه صورت مفصّل جواب دهیم، لازم هست موضوع سؤال را از دو جهت بحث نماییم:
۱. از جهت امکان عقلی.
۲. از جهت دلیل نقلی.
امکان تشرف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) از نظر عقل
اگر از دیدگاه عقل بـه این مسئله بنگریم، هیچ گونـه مانعی درون این باره وجود ندارد وعقل آن را ممکن مـی داند. زیرا تحقق آن نـه امری محال هست ونـه مستلزم امر محال مـی باشد. بنابر این، همانگونـه کـه خداوند بـه پیـامبر مـی فرماید: «(قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکمْ)(۸۵); بـه مردم بگو، من نیز مانند شما انسانم». امام عصر (علیـه السلام) نیز همچون پیـامبر هستند وگرچه از انظار عموم غایب مـی باشند، ولی عقل، دیدن ومشاهده آن حضرت را ممکن مـی داند.
علاوه بر این، – طبق شواهد متقن تاریخی، افراد بسیـاری درون دروه غیبت کبری بـه حضور حضرتش رسیده اند کـه این دلیل قاطعی بر امکان تشرّف است. زیرا بهترین دلیل بر امکانِ چیزی، وقوع آن است.
در این جهتِ از بحث بـه همـین مقدار بسنده مـی کنیم. زیرا هدف اساسی ما این هست که این موضوع را از نظر روایـات وبراهین نقلی بررسی کنیم.
امکان تشرّف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) از نظر نقل
روایـات ائمـه اطهار (علیـهم السلام) درون مورد زندگانی حضرت مـهدی (علیـه السلام) درون عصر غیبت، از نظر دلالت بـه طور کلی بـه سه دسته تقسیم مـی شود:
دسته اول: روایـاتی هست که از آن ها استفاده مـی شود کـه امام زمان (علیـه السلام) بـه طور طبیعی ومعمولی، امّا بـه صورت ناشناس وبا «خفای عنوان» درون مـیان مردم واجتماع مـی باشند ومردم را مـی بینند ومـی شناسند ومردم نیز حضرت را مشاهده مـی کنند، لکن آن حضرت را نمـی شناسند.
اینک نمونـه هایی از آن روایـات را متذکر مـی شویم:
۱ – سدیر مـی گوید: «از امام صادق (علیـه السلام) شنیدم کـه مـی فرمود: «به تحقیق درون صاحب این امر شباهتی از یوسف خواهد بود».
عرض کردم: گویـا شما از غیبت وی سخن مـی گویید؟
حضرت فرمود:
چرا این مردم خوک صفت، موضوع غیبت را انکار مـی کنند. – مگر نمـی دانند کـه – برادران یوسف کـه عاقل وبا خرد وفرزندان پیـامبران بودند، هنگام ورود بر وی با او بـه گفتگو وداد وستد پرداختند، امّا او را نشناختند که تا این کـه خود را بـه آنان معرفی فرمود. آن گاه یوسف را شناختند. بعد چرا این امت حیران، انکار مـی کنند کـه خداوند درون پاره ای از اوقات، حجتش را از آنان مستور بدارد؟»
… فما تنکر هذه الأمّة أن یکون اللّه یفعل بحجّته ما فعل بیوسف وأن یکون صاحبکم المظلوم، المجحود حقّه، صاحب هذا الأمر یتردّد بینـهم، ویمشی فی أسواقهم، ویطأ فرشـهم ولا یعرفونـه حتّی یأذن اللّه له أن یعرّفهم نفسه کما اذن لیوسف حین قال له إخوته: «أءِنَّک لأَنْتَ یوسُفُ قَالَ أَنَا یوسُفُ»(۸۶) بعد چرا این امت انکار مـی کند کـه خداوند با حجت خویش همان کند کـه با یوسف کرد؟ یعنی صاحب شما کـه مظلوم هست وحقش را انکار مـی کنند، درون بین امت رفت وآمد کند ودر بازارشان راه رود وبر فرش هایشان قدم نـهد. ولی او را نشناسند که تا خدا بـه وی اجازه دهد کـه خود را بـه آنان معرّفی کند همچنان کـه به یوسف اجازه داد درون آن هنگام کـه برادرانش بـه وی گفتند: آیـا تو یوسفی؟! فرمود بلی، من یوسف هستم»(۸۷).
۲ – درون حدیثی امام صادق (علیـه السلام) شباهت آن حضرت را با یوسف پیـامبر چنین بیـان مـی فرماید:
«وأمّا سنّة من یوسف فالستر یجعل اللّه بینـه وبین الخلق حجاباً یرونـه ولا یعرفونـه»(۸۸).
«اما سنّتی کـه از یوسف (علیـه السلام) درون صاحب این امر مـی باشد این هست که خداوند بین او وسایر خلق، حجابی قرار مـی دهد کـه او را مـی بینند، ولی نمـی شناسند».
۳ – جناب محمّد بن عثمان – نایب خاصّ حضرت درون غیبت صغری – کـه از دیگران بـه حال امام (علیـه السلام) آگاه تر است، مـی فرماید:
«واللّه إنّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم کلّ سنة فیری الناس ویعرفهم ویرونـه ولا یعرفونـه»(۸۹).
«سوگند بـه خدا! همانا صاحب این امر همـه ساله درون موسم حج حاضر مـی شود ومردم را مشاهده مـی کند ومـی شناسد ومردم نیز او را مـی بینند، امّا نمـی شناسند».
از این دسته روایـات کـه از نظر تعداد قابل ملاحظه است، نکاتی استفاده مـی شود:
نکته اول: امکان مشاهده حضرت مـهدی (علیـه السلام)
این روایـات بیـانگر امکان مشاهده حضرت مـهدی (علیـه السلام) درون غیبت کبری است. زیرا درون آن ها تصریح شده است: «همان طور کـه امام (علیـه السلام) مردم را مشاهده مـی کند، مردم نیز آن حضرت را مـی بینند، امّا نمـی شناسند».
نکته دوم: چگونگی ارتباط با امام زمان (علیـه السلام) درون غیبت کبری
از این دسته روایـات استفاده مـی شود کـه امام صادق (علیـه السلام) مدّت ها قبل از تولد حضرت مـهدی (علیـه السلام) با بهره گیری از قصّه حضرت یوسف، مسئله امکان تشرّف وارتباط با آن حضرت را درون عصر غیبت کبری، ممکن دانسته وکیفیت وچگونگی آن را نیز بیـان فرموده اند; آن جا کـه حضرت درون بیـان سنّتی از یوسف درون حضرت مـهدی (علیـه السلام)، فرمود: «خداوند بین او وخلق حجابی قرار مـی دهد کـه در عین حالی کـه وی را مشاهده مـی کنند، نمـی شناسند».
از جمله ای کـه در چند حدیث آمده است، استفاده مـی شود کـه همان طور کـه برادران یوسف (علیـه السلام) درون هنگام مواجه شدن با وی، او را نشناختند وبه عنوان عزیز وپادشاه مصر او را صدا زدند واز حضرتش تقاضای کمک بیشتر د، حضرت مـهدی (علیـه السلام) نیز چنین حالتی دارند کـه در عصر غیبت کبری، امکان دارد افرادی با حضرت برخورد ومراوده داشته باشند وبا وی گفتگو نمایند، امّا او را نشناسند; همانند یوسف (علیـه السلام) کـه حتّی برادران وی بعد از آن همـه برخوردهای متعدد کـه همراه با گفتگو وداد وستدهای تجاری بود، یوسف (علیـه السلام) را نشناختند، که تا این کـه یوسف (علیـه السلام) کـه به خوبی برادران را مـی شناخت، خطاب بـه آنان فرمود: «آیـا دانستید کـه شما از روی جهالت با یوسف وبرادرش چه کردید؟!»
در این هنگام برادران یوسف متوجه شدند وگفتند: «آیـا تو یوسفی؟!»
فرمود: «من یوسفم واین هم برادرم»(۹۰).
نتیجه این که، اگر چه تشرّف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام) درون عصر غیبت کبری، امری هست ممکن، لکن حتما دانست غالبانی کـه به این سعادت بزرگ دست یـافته اند، درون آن هنگام، حضرت را نشناخته اند، بلکه بعد از ملاقات با حضرت، طبق نشانـه ها وشواهد، فهمـیده اند کـه مورد عنایت خداوند قرار گرفته اند ولحظاتی را درون حضور ولی خدا گذرانده اند.
شاهد بر این موضوع، حکایـات وقضایـای فراوانی هست که توسط افراد موثّق ومورد اعتماد نقل گردیده هست وبه هیچ وجه قابل خدشـه نیست.
البته دانستن این مطلب نیز لازم هست که درون مواردی هم ممکن هست بعضی از افراد درون هنگام تشرّف، التفات بـه آن داشته باشند; لکن این موارد بستگی بـه اجازه خداوند دارد کـه حضرتی را مورد عنایت خاصّ خودشان قرار دهند، امّا درون عین حال کـه الطاف وعنایـات حضرت مـهدی (علیـه السلام) بـه شیعیـان وارادتمندانش فراوان است، لکن بـه جهت مصالح مـهم تری کـه در کار است، درون چنین مواردی کـه انسان هنگام برخورد وملاقات با حضرت، ایشان را بشناسد اندک است.
نکته سوّم: امام زمان (علیـه السلام) درون دوران غیبت با مردم هستند
این روایـات ما را متوجّه این امر مـی کند کـه بودن آن حضرت درون بین مردم، تأثیر عمـیق اخلاقی ومعنوی درون روحیـه افراد متدین ومؤمن مـی گذارد. زیرا وقتی توجّه داشته باشیم کـه حجّت وولی خدا بر اساس مصالح وحکمت هایی کـه بر ما پوشیده هست از انظار غایب مـی باشد لکن غیبت آن حضرت بـه گونـه ای نیست کـه به کلّی از ما بیگانـه ودور باشند، بیشتر بـه فکر خود سازی واصلاح نفس خواهیم بود چنانکه درون دعای شریف ندبه مـی خوانیم:
«بنفسی أنت من مغیب لم یخل منّا، بنفسی أنت من نازح ما نزح عنّا; جانم بـه فدای غایبی کـه از مـیان ما بیرون نیست! جانم بـه فدای دور از وطنی کـه از ما بر کنار نیست!»
این عبارت بـه خوبی دلالت دارد کـه امام زمان (علیـه السلام) درون بین مردم حضور دارند; نـه این کـه از مـیان مردم، خارج ودور باشند. بدیـهی هست اعتقاد بـه ظهور ولی عصر (علیـه السلام) با این باور کـه وی درون زمان غیبت نیز درون مـیان مردم هست واز ما کنار نیست تأثیرات مثبت وسازنده ای دارد کـه به برخی از آن ها اشاره خواهد شد.
آثار سازنده انتظار
از آثار مثبت وسازنده باور دینی انتظار درون مورد ولی وحجّت خدا این هست که این اعتقاد – کـه ریشـه درون اعماق فرهنگ اصیل اسلامـی دارد واز «قرآن وسنّت» گرفته شده هست – سبب اتّحاد وقوّت قلب وتصمـیم گیری واهتمام شدید افراد نسبت بـه انجام تکالیف ووظایف شرعی مـی شود واز سوی دیگر موجب خلوص نیت وتهذیب نفس ورشد اخلاقی درون فرد واجتماع مـی گردد. چنین اعتقادی با این نظریـه کـه «غیبت، باعث تفرقه وضعف وسستی درون مردم مـی شود»(۹۱) مغایرت اساسی دارد. زیرا این اعتقاد وباور دینی بهترین وسیله انذار نسبت بـه کارهای منفی وخلاف اخلاق هست ومردم را از ارتکاب معاصی وگناهان باز مـی دارد. از سوی دیگر، اعتقاد بـه ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام) بهترین عامل تشویق وترغیب بـه کارهای خیر واعمال صالح است.
به همـین جهت هست که درون روایـات منقول از پیـامبر اکرم وائمـه اطهار (علیـهم السلام)، انتظار از برترین اعمال شمرده شده هست چنانکه پیـامبر اکرم مـی فرماید:
«أفضل أعمال اُمّتی انتظار الفرج من اللّه عزّ وجلّ»(۹۲).
«بهترین اعمال امّت من، انتظار فرج از سوی خداوند عزّ وجلّ است».
بدون شک، انتظار فرج هنگامـی از برترین عمل های امّت خواهد بود کـه شخص منتظر سعی کند تمام اعمال وکردار خود را بر اساس موازین اسلام وبدون سهل انگاری انجام دهد.
این جا هست که حتما گفت:انی کـه اسلام را طبق سفارش پیـامبر از اهل بیت آن حضرت گرفته اند، هیچ مشکل فکری وعقیدتی نسبت بـه اعتقادات اسلامـی ندارند. زیرا ائمـه اطهار (علیـهم السلام) درون طول دویست وپنجاه سال بعد از پیـامبر، تمام مسایل اسلامـی را با بهترین شیوه بیـان فرموده اند وچیزی را ناگفته نگذاشته اند; امّاانی کـه دنبال بیگانگان رفته وبر کشتی نجات ننشسته اند، هیچ وقت نخواهند توانست طعم شیرین معارف اسلام وقرآن را بچشند. زیرا از پیـامبر اکرم نقل شده هست که فرمودند:
«مثل أهل بیتی کمثل سفینة نوح من توسّل بهم نجی ومن تخلّف عنـهم هلک»(۹۳).
«مَثَل اهل بیت من، مَثَل کشتی نوح است; هر کـه متوسّل بـه آن شد، نجات یـافت وهر کـه از آن تخلف ورزید، هلاک گردید».
آری! اگر طنطاوی وابن خلدون وامثال آن ها، موضوع انتظار ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام) را از دیدگاه مبارک امام صادق (علیـه السلام) مـی نگریستند، هیچ وقت مرتکب اشتباهاتی کـه آنان را بدنام ساخته است، نمـی شدند وانتظار را عامل رکود نمـی دانستند; بلکه منتظران را افرادی پر تلاش وفعال مـی دانستند همانگونـه کـه امام صادق (علیـه السلام) مـی فرمایند:
«المنتظر للثّانی عشر کالشاهر سیفه بین یدی رسول اللّه (صلی الله علیـه وآله وسلم) یذبّ عنـه»(۹۴).
«منتظر امام دوازدهم – حضرت مـهدی (علیـه السلام) – مانندی هست که درون رکاب پیـامبر گرامـی اسلام (صلی الله علیـه وآله وسلم) شمشیر کشیده، از آن حضرت دفاع مـی کند».
از مفهوم این حدیث واحادیث دیگر بـه این مضمون، روشن مـی شود کـه اعتقاد بـه ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام) نـه تنـها ایجاد ضعف درون افراد نمـی کند، بلکه موجب تحرّک وآمادگی زیـاد درون آن ها مـی شود. زیرای کـه بخواهد درون حضور شخصیتی مانند پیـامبر گرامـی، از اسلام وارزش های والای آن دفاع کند ودر راه خدا شمشیر بزند، حتما آمادگی کافی داشته باشد.
در روایت دیگری امـیر المؤمنین (علیـه السلام) مـی فرماید:
«المنتظر لأمرنا کالمتشحّط بدمـه فی سبیل اللّه»(۹۵).
«کسی کـه منتظر امر ما (قیـام حضرت مـهدی (علیـه السلام)) باشد، مانندی هست که درون راه خدا درون خون خویش بغلطد».
از این حدیث نیز بـه خوبی استفاده مـی شود کـه منتظرین واقعی امام زمان (علیـه السلام) لحظه ای از تحرّک وتکاپو درون پیشبرد اه دین، باز نمـی ایستند، بلکه همـیشـه سعی وکوشش مـی کنند کـه خود را بر اساس اسلام اصیل ومکتب اهل بیت (علیـهم السلام) آن چنان پرورش دهند کـه صلاحیت وشایستگی درک حضور حضرت را درون زمان ظهور وی داشته باشند که تا از مصادیق آیـه کریمـه زیر باشند:
(وَلَقَدْ کتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الأَرْضَ یرِثُها عِبادِی الصَّالِحُونَ)(۹۶).
«ما درون زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم کـه بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمـین خواهند گردید».
این جا هست که حتما گفت: اعتقاد بـه ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام) آن چنان کـه در روایـات اهل بیت (علیـهم السلام) بیـان گردیده است، رمز عدالت خواهی ووحدت کلمـه درون مـیان همـه مردمان جهان درون حکومت الهی آن بزرگوار هست چنانکه امام صادق (علیـه السلام) درون پاسخ بـه سؤال عمّار ساباطی فرمود.
عمار از آن حضرت سؤال کرد یـابن رسول اللّه! درون این صورت کـه عبادت درون زمان دولت های باطل با ترس، برتر از عبادت درون زمان ظهور دولت حق است، چرا ما آرزو کنیم کـه از اصحاب قائم (علیـه السلام) درون ظهور حقّ باشیم؟
حضرت صادق درون جواب فرمود:
«سبحان اللّه! آیـا دوست ندارید کـه خداوند – بـه واسطه آن حضرت – دین حقّ وعدالت را درون تمام بلاد دنیـا آشکار گرداند وحال همـه مردم بهبود یـابد؟!
ویجمع اللّه الکلمة ویؤلّف بین قلوب مختلفة ولا یعصی اللّه عزّ وجلّ فی أرضه ویقام حدود اللّه فی خلقه، ویردّ اللّه الحقّ إلی أهله فیظهروه حتّی لایستخفی بشیء من الحقّ مخافة أحد من الخلق(۹۷).
وخداوند – بـه واسطه حضرت مـهدی (علیـه السلام) – همـه مردم را زیر پرچم توحید وکلمـه «لا اله الا اللّه» جمع کند وبین قلب های پراکنده ومختلف، دوستی واتحاد ایجاد کند وگناه را از روی زمـین بر دارد وحدود واحکام خدا درون مـیان خلق خدا اجرا گردد وحق بـه صاحبانش رسد که تا آن را ظاهر کنند وچیزی از حق را بـه جهت ترس از مردم مخفی نکنند».
به جرأت مـی توان گفت کـه ایمان واعتقاد بـه ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام) – تنـها منجی عالم بشریت – با توجه بـه شناختی کـه روایـات اهل بیت وائمّه اطهار (علیـهم السلام) بـه ما مـی دهد، نـه تنـها موجب تفرقه وضعف وسستی درون مسلمانان نمـی شود; بلکه رمز اتحاد وقدرت وشوکت مسلمانان درون آن نـهفته است. زیرا اعتقاد بـه آن، یعنی اعتقاد بـه حاکمـیت تمام ارزش های اسلامـی درون سطح دنیـا وآرزوی غلبه دین حق بر تمام ادیـان باطل; اعتقاد بـه ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام)، یعنی اعتقاد بـه تحقق وعده های الهی درون پیروزی کامل اسلام بر تمام ادیـان عالم همانطور کـه خداوند متعال مـی فرماید:
(هَوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشرِکونَ)(۹۸).
خدای هست که رسولش را با هدایت ودین حق فرستاد که تا آن را بر تمام ادیـان غلبه وپیروزی بخشد، هرچند مشرکان کراهت داشته باشند.
اینک از تمامانی کـه مـی خواهند با مسئله غیبت وظهور واه الهی آخرین ذخیره خدا، حضرت بقیة اللّه (علیـه السلام) آشنا شوند، مـی خواهیم کـه سعی کنند این معرفت را از طریق قرآن کریم وروایـات ائمـه اطهار (علیـهم السلام) – کـه معدن علوم پیـامبر اسلام وتمامـی انبیـای الهی هستند – فراگیرند که تا به حقیقت دست یـابند وطعمِ شیرین ایمان را بچشند.
نتیجه
از آنچه گفته شد چنین نتیجه مـی گیریم کـه اعتقاد بـه ظهور حضرت مـهدی (علیـه السلام) ومسئله انتظار، درون صورتی باعث رکود هست که مفهوم آن تحریف شود همان طوری کـه بعضی از مخالفان ودشمنان اسلام آن را تحریف کرده ومـی کنند; امّا اگر این اعتقاد وباور دینی – کـه از مـهم ترین مسایل اسلامـی بـه شمار مـی رود – بـه مفهوم واقعی آن بـه جامعه اسلامـی وبشریت تفهیم شود، بزرگ ترین عامل تربیت وخود سازی وتحرک وامـید بـه آینده نورانی وروشن خواهد بود واز مدارک معتبری کـه این موضوع را تأیید مـی کند، روایتی هست که درون ذیل آیـه کریمـه زیر ذکر شده است:
(وَعَدَ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنّهُمْ)(۹۹).
«خدا بهانی از شما کـه ایمان آورده وکارهای شایسته کرده اند، وعده داده هست که حتماً آنان را درون این سرزمـین جانشین (خود) قرار دهد; همان گونـه کهانی را کـه پیش از آنان بودند جانشین (خود) قرار داد، وآن دینی را کـه بر ایشان پسندیده هست به سودشان مستقر کند، وبیمشان را بـه ایمنی مبدل گرداند، (تا) مرا عبادت کنند وچیزی را با من شریک نگردانند، وهر سک بعد از آن بـه کفر گراید; آنانند کـه نافرمانند».
از پیـامبر اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) وائمـه اطهار (علیـهم السلام) نقل شده هست که فرموده اند: «این آیـه درباره امام مـهدی (علیـه السلام) واصحاب آن حضرت نازل شده است»(۱۰۰).
لذا تمامانی کـه منتظر چنین برنامـه اصلاح گرانـه بـه دست توانمند حضرت مـهدی (علیـه السلام) هستند، حتما خودشان درون عالی ترین سطح از حیث ایمان بـه خدا ورسول وانجام فرامـین ودستورات اسلامـی باشند.
حال حتما به بد اندیشان گفت کـه این اعتقاد وباور دینی چگونـه موجب سستی وتفرقه درون مـیان مسلمانان مـی شود؟ وباید گفت کـه آنچه موجب تفرقه وسستی درون بین مسلمانان مـی گردد، برداشت غلط ومغرضانـه ای هست که از سوی بی خبران از حقایق اسلام اظهار مـی گردد.
اینک بحث امکان تشرف بـه حضور آن حضرت را پی مـی گیریم:
دسته دوم: از روایـاتی کـه دلالت بر امکان ارتباط با امام زمان (علیـه السلام) درون غیبت کبری مـی کند، روایـاتی هست که دلالت دارد بر این کـه در غیبت دوم وطولانی حضرت نیزانی هستند کـه علاوه بر ارتباط با آن حضرت، جا ومکان وی را نیز مـی دانند کـه دو نمونـه از آن را ذکر مـی کنیم:
۱ – عن إسحاق بن عمّار قال: قال ابو عبد اللّه (علیـه السلام): «للقائم غیبتان: أحدهما قصیرة والاُخری طویلة، الغیبة الاُولی لا یعلم بمکانـه فیـها إلاّ خاصّة شیعته والاُخری لا یعلم بمکانـه فیـها إلاّ خاصّة موالیـه»(۱۰۱).
«اسحاق بن عمار از امام صادق (علیـه السلام) نقل مـی کند کـه حضرتش فرمود: به منظور قائم (علیـه السلام) دو غیبت هست که یکی کوتاه ودیگری طولانی است. درون غیبت اول جا ومکان آن حضرت را جز خواص شیعیـان ویی نمـی داند ودر غیبت دوم، جز موالیـان خاص آن جنابی از جا ومکان او اطلاعی ندارد».
گرچه این روایت را درون بحث های گذشته آوردیم، ولی بـه خاطر استفاده نکات دیگر، آن را ذکر نمودیم.
از قسمت آخر روایت بـه خوبی استفاده مـی شود کـه در غیبت دوم نیز ارتباط با آن حضرت درون شعاع وگستره ای کمتر از غیبت صغری وجود دارد وبه طور کلی ارتباط قطع نیست وبرای آن حضرت، خدمت کاران خاص وویژه ای وجود دارد کـه از جا ومکان وی آگاه هستند.
تذکر این نکته لازم هست که این روایت، از نظر سند نیز صحیح هست وتمام راویـانِ آن از افراد برجسته شیعه مـی باشند(۱۰۲).
۲ – مفضّل از امام صادق (علیـه السلام) نقل مـی کند کـه حضرت فرمود:
«إنّ لصاحب هذا الأمر غیبتین، إحداهما تطول حتّی یقول بعضهم: مات، وبعضهم یقول: قتل، وبعضهم یقول: ذهب، فلا یبقی علی أمره من أصحابه إلاّ نفر یسیر، لا یطّلع علی موضعه أحد من ولی ولا غیره إلاّ مولی الّذی یلی أمره(۱۰۳); به منظور صاحب این امر، دو غیبت هست که یکی از آن دو بـه قدری طولانی مـی شود کـه بعضی مـی گویند: او وفات کرده است، وبعضی مـی گویند: کشته شده است، وبعضی مـی گویند: رفته است; بـه طوری کهی از اصحاب او بر اعتقاد بـه امامت وی باقی نماند، مگر افراد اندکی، واز مکان اوی از دوست وغیر دوست آگاه نیست، جز موالی وخدمتکار آن حضرت».
از این روایت هم استفاده مـی شود کـه اگر چه بر اثر طولانی شدن غیبت دوم حضرت، بسیـاری از معتقدین بـه امامت وی – جز عده کمـی – دست از عقاید حقّه خودشان بر مـی دارند وکسی هم از مکان آن حضرت مطلع نمـی شود، لکن از آخر حدیث استفاده مـی گردد کـه باز هم موالیـان وخدمت کاران به منظور حضرت وجود دارد کـه علاوه بر ارتباط با آن جناب، مکان وی را نیز مـی دانند.
صاحب غیبت نعمانی (رحمـه الله) بعد از نقل این حدیث مـی فرماید:
«ولو لم یکن یروی فی الغیبة إلاّ هذا الحدیث، لکان فیـه کفایة لمن تأمّله; اگر درون موضوع غیبت تنـها همـین روایت بود، برایـانی کـه در معنی ومفهوم آن تأمّل مـی کنند، کافی بود».
نتیجه ای کـه از این روایـات بـه دست مـی آید، این هست که درغیبت کبری بـه طور کلی ارتباط آن حضرت با شیعیـان قطع نیست وافرادی هستند کـه از برکت وفیض حضور حضرت برخوردارند، اگر چه تعدادشان اندک است.
بنابر این، با توجه بـه این روایـات وروایـات دسته اول کـه بیـانگر کیفیت حضور حضرت درون جامعه بود وبا توجه بـه قضایـا وشواهد متقن تاریخی کـه در طول غیبت کبری به منظور عده بسیـاری از بزرگان ومعتمدان شیعه درون رابطه با تشرّف بـه حضور حضرت رخ داده است، نمـی توان گفت کـه در غیبت کبری بـه طور کلی ارتباط بین آن حضرت وشیعیـان قطع شده است.
دسته سوم: روایـاتی هست که از ظاهر آن ها استفاده مـی شود کـه آن حضرت درون ایـام غیبت با خفای شخصی زندگی مـی کنند ودیده نمـی شوند ونیز نام حضرت هم نمـی شود. اکنون ما روایـات مزبور را از منابع اصلی آن ذکر مـی کنیم وسپس توضیحات لازم را نسبت بـه هر کدام ارائه خواهیم کرد:
۱ – از امام صادق (علیـه السلام) نقل شده هست که فرموده اند:
«الخامس من ولد السابع یغیب عنکم شخصه ولا یحلّ لکم تسمـیته(۱۰۴); پنجمـین نفر از فرزندان هفتمـین امام، (کسی هست که) شخص وی از شما غایب مـی شود وبردن نام او بر شما روا نخواهد بود».
این روایت دلالت دارد کـه شخصِ حضرت از ما غایب مـی شود وبردن نام حضرت نیز به منظور ما حلال نیست; امّا از این کـه غیبت حضرت طوری باشد کـه هیچ ارتباطی به منظور هیچ با وی نباشد ساکت است. زیرا این روایت اصل مسئله غیبت را بیـان مـی فرماید.
بنابر این، روایـات دیگری کـه دلالت دارد خواص از شیعیـان درون غیبت صغری وموالیـان وخدمت کاران حضرت درون غیبت کبری جای ایشان را مـی دانند ودر دسته دوم بـه دو نمونـه از آنـها اشاره شد، منافاتی با این روایت ندارد. نتیجه این مـی شود کـه گر چه حضرت از انظار غایب هستند، لکن ممکن هست در مواردی هم افرادی خاصّ حضرت را دیدار نمایند.
مطلب دیگری کـه در مورد این روایت مـی توان گفت این هست که بعضی از ناقلین آن مانند محمّد بن سنان درون علم رجال تضعیف شده است، چنانکه علاّمـه درون «خلاصه» مـی فرماید: محمّد بن سنان از اصحاب امام هفتم وهشتم ونـهم است; لکن هم ضعیف هست وهم مورد طعن واقع شده است.
مرحوم شیخ طوسی فرموده است: این مرد جدّاً ضعیف هست واعتماد بر او نمـی توان کرد وآنچه بـه تنـهایی نقل نموده باشد قابل التفات وتوجه نیست.
ابو عمرو کشّی درون کتاب رجال خود از فضل بن شاذان چنین نقل مـی کند: «لا اُحلّ لکم أن ترووا أحادیث محمّد بن سنان; جایز نمـی دانم به منظور شما کـه احادیث محمّد بن سنان را روایت کنید».
غضائری نیز از کتب فضل بن شاذان چنین نقل مـی کند: از دروغگوهای مشـهور، محمّد بن سنان است(۱۰۵).
با توجه بـه سند روایت فوق کـه چنین فردی ناقل آن هست هیچ وقت نمـی توان بـه وسیله آن یک مطلب اعتقادی را اثبات یـا نفی کرد.
۲ – ریـان بن صلت از امام رضا (علیـه السلام) چنین روایت مـی کند:
«سئل الرضا (علیـه السلام) عن القائم (علیـه السلام) فقال: لا یری جسمـه ولا یسمّی باسمـه»(۱۰۶).
«از امام هشتم درباره حضرت قائم (علیـه السلام) سؤال شد. حضرت فرمود: شخص او دیده نمـی شود ونام وی نمـی شود».
این روایت، مطلق هست وقابل تقیید مـی باشد واز جهت سند نیز مخدوش است. زیرا درون سند آن جعفر بن محمّد بن مالک مـی باشد کـه تضعیف شده است.
در ترجمـه وی آمده است: جعفر بن محمّد بن مالک بن عیسی بن سابور ابو عبد اللّه کوفی درون نقل حدیث ضعیف است. واحمد بن حسین گفته هست که وی حدیث وضع مـی کرده واز افراد ناشناخته نیز روایت نقل کرده است. علاوه بر این، فاسد المذهب نیز بوده است. سپس اضافه مـی کند کـه نمـی دانم بـه چه جهت علی بن همام وابو غالب زراری از او روایت نقل کرده اند. علاّمـه درون «خلاصه» فرموده کـه او ثقه است; لکن اضافه مـی کند کـه وی را تضعیف کرده اند ودرباره مولد حضرت قائم (علیـه السلام) اعاجیبی نقل کرده هست ومن نیز بـه روایت او عمل نمـی کنم(۱۰۷).
بنابر این، بـه طور حتم حدیثی کـه از چنین فردی نقل شده باشد، عمل بـه آن درست نیست; بـه خصوص کـه روایت درون رابطه با مسائل اعتقادی باشد.
۳ – از داوود بن قاسم جعفری نقل شده کـه گفت: از امام هادی (علیـه السلام) شنیدم کـه مـی فرمود:
«الخلف من بعدی الحسن فکیف لکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: ولِمَ جعلنی اللّه فداک؟ قال: انّکم لا ترون شخصه ولا یحلّ لکم ذکره باسمـه»(۱۰۸).
«جانشین بعد از من، فرزندم حسن است. چگونـه خواهید بود درون زمان جانشین بعد از وی؟ عرض کردم: جانم فدایت! بـه چه جهت؟
فرمود: زیرا شما شخص او را نمـی بینید وبردن نام او به منظور شما جایز نیست».
اطلاق این روایت نیز قابل تقیید هست وبا روایـاتی کـه دلالت دارد بر این کـه حضرت را بعضی از افراد – اگر چه بـه طور ناشناس – مـی بینند یـا روایـاتی کـه دلالت دارد مکان آن حضرت را بعضی از افراد درون غیبت کبری مـی دانند، تقیید مـی خورد.
علاوه بر این، سند این روایت نیز بـه خاطر محمّد بن احمد علوی مخدوش هست ومرحوم آیة اللّه العظمـی خویی درون «معجم رجال الحدیث» مـی فرمایند: اگر چه وجوهی بر وثاقت وی ذکر شده هست لکن این وجوه، وثاقت وی را ثابت نمـی کند(۱۰۹).
گذشته از این درون «کافی» چنین آمده است: علی بن محمّد عمّن ذکره، کـه معلوم نیست این فرد کیست.
بنابر این، استدلال بـه چنین روایتی، آن هم درون مورد مسایل اعتقادی، صحیح نیست. زیرا یکی از راویـان آن مجهول است.
۴ – عبید بن زراره از امام صادق (علیـه السلام) چنین روایت مـی کند:
«للقائم غیبتان، یشـهد فی إحداهما المواسم، یری الناس ولا یرونـه»(۱۱۰).
«برای قائم (علیـه السلام) دو غیبت هست که درون یکی از آن دو، حضرت درون موسم های حج حاضر مـی شوند ومردم را مـی بینند، لکن مردم ایشان را نمـی بینند».
این روایت با روایتی کـه از نایب دوم حضرت – محمّد بن عثمان (قدس سره) کـه به طور حتم از دیگران نسبت بـه آن حضرت آگاه تر هست – نقل گردید، معارض است; زیرا وی مـی فرماید: «یرونـه ولا یعرفونـه(۱۱۱); او را مـی بینند ولکن نمـی شناسند». همچنین با روایـاتی کـه در آنـها، زندگانی حضرت درون غیبت کبری بـه زندگانی حضرت یوسف (علیـه السلام) تشبیـه مـی شود، معارض است. زیرا درون آن روایـات مـی فرماید: «یرونـه ولا یعرفونـه»(۱۱۲) علاوه بر همـه این ها، این روایت فقط تشرّف درون زمان حجّ را نفی مـی کند نـه همـه زمان ها را. بنابر این، با توجه بـه روایـاتی کـه زندگانی حضرت مـهدی (علیـه السلام) را بـه زندگانی حضرت یوسف (علیـه السلام) تشبیـه فرموده بود وبا توجه بـه روایـاتی کـه دلالت بر امکان ارتباط به منظور بعضی از موالیـان خاصّ حضرت دارد، به منظور توجیـه روایت چهارم مـی توان گفت:
گرچه زندگانی حضرت ولی عصر (علیـه السلام) بـه صورت خفای شخصی درون زمان غیبت، امری ممکن است; لکن این طور نیست کـه حضرت درون غیبت کبری بـه طور دایم بدین منوال زندگی کنند، بلکه درون شرایط خاصّی کـه زندگی معمولی وطبیعی به منظور حضرت ممکن نباشد ممکن هست از طریقه خفای شخصی استفاده کنند.
باتوجه بـه این کـه استفاده ازطریقه «خفای شخصی» معمولا ملازم با اعجاز است، مـی توان گفت حضرت بـه طور معمول وطبیعی از راه «خفای عنوان» بـه طور ناشناس درون بلاد وشـهرهای مختلف زندگانی مـی کنند ودر مواردی هم ممکن هست – درون صورت لزوم – از راه اعجاز بـه صورت خفای شخصی زندگی نمایند; نـه این کـه به طور دایم ومستمر زندگی حضرت بدین گونـه باشد.
این تذکر لازم هست که زندگی از راه خفای شخصی، منحصر بـه آن حضرت نیست; بلکه پیـامبر اکرم وائمـه اطهار (علیـهم السلام) نیز گاهی از این طریقه استفاده مـی د چنانکه درون آغاز هجرت بعد از آنکه مشرکین نقشـه قتل پیـامبر را کشیدند وآن حضرت ناگزیر بـه ترک مکه شدند، بـه حضرت علی (علیـه السلام) دستور فرمود کـه در جای ایشان بخوابد وخود شبانـه از جلوی چشم مشرکین گذشتند وکسی از آن ها وی را مشاهده نکرد چنانکه قرآن کریم درون این باره مـی فرماید:
(وَجَعَلْنا مِنْ بَینِ أَیدِیـهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیناهُمْ فَهُمْ لا یبْصِرُونَ)(۱۱۳).
«ما درون پیش روی آنان (مشرکین) سدّی ونیز درون پشت سر آنان سدّی قرار دادیم وچشمانشان را پوشاندیم، لذا آن ها نمـی بینند».
بنابر این چنین نتیجه مـی گیریم کـه اگر درون شرایطی به منظور پیـامبر وامام لازم باشد وسلامتی ایشان بر خفای شخصی متوقف باشد، از این راه استفاده مـی کنند; امّا درون غیر این صورت نیـازی بـه بهره جستن از راه خفای شخصی نخواهد بود. زندگانی حضرت ولی عصر (علیـه السلام) نیز چنین هست وهمان طور کـه توضیح داده شد ودر ضمن نقل روایـات بیـان کردیم، درون صورتی کـه برای حضرت امکان زندگانی معمولی با خفای عنوان – یعنی بـه طور ناشناس – درون بلاد مختلف وجود داشته باشد، ایشان نیـازی بـه استفاده از خفای شخصی ندارند.
مؤیدات مطلب مورد بحث:
برای این نظریـه کـه به طور معمول وطبیعی، جز درون موارد ضرورت، امام زمان (علیـه السلام) بـه طور ناشناس وبا خفای عنوان، زندگی مـی کنند، مؤیداتی وجود دارد کـه به یکی از آن ها اشاره مـی کنیم:
۱ – روایـاتی هست که درون آن ها از تصریح بـه اسم حضرت مـهدی (علیـه السلام) نـهی شده هست وعلّت آن نیز، این گونـه بیـان گردیده هست که اگر مردم از مکان واسم آن بزرگوار آگاهی پیدا کنند موجب دسترسی دشمنان بـه وی خواهد شد. دراین صورت ممکن هست از ناحیـه دشمن به منظور حضرت، مزاحمت ایجاد شود. لذا هنگامـی کـه بعضی از شیعیـان درباره اسم ومکان سؤال د، جوابی بدین مضمون صادر شد:
«إن دللتهم علی الإسم أذاعوه وإن عرفوا المکان دلّوا علیـه»(۱۱۴).
«اگر مردم را بـه اسم حضرت، دلالت وراهنمایی کردید، آن را درون مـیان مردم پخش مـی کنند واگر از مکان وی آگاه شوند، مردم را بـه سوی حضرت دلالت مـی کنند».
واضح هست با شرایط خاصی کـه حضرت مـهدی (علیـه السلام) دارند، اگر دشمنان از نام ونشان ومکان وی آگاه گردند، به منظور حضرتش ایجاد مزاحمت مـی کنند.
بنابر این، اگر امام (علیـه السلام) بـه طور دایم بـه وسیله اعجاز با اختفای شخصی زندگی کنند، دیگر خوفی از ناحیـه دشمن نمـی تواند وی را تهدید کند. زیرا درون این صورت شخصِ حضرت از انظار غایب هست وبرای احدی امکان دسترسی بـه وی نیست ودیگر لزومـی نخواهد بود کـه از تصریح بـه اسم وآگاه نمودن از مکان وی نـهی شود. بعد از همـین نـهی کـه در روایـات بیـان شده هست استفاده مـی شود کـه ائمـه اطهار (علیـهم السلام) مـی خواستند کـه مردم از اسم وعنوان آن حضرت بی خبر باشند که تا زمـینـه به منظور زندگانی آن حضرت درون مـیان جامعه بـه طور ناشناس فراهم شود. بنابراین ممکن است، آن حضرت راببینند، ولی آن بزرگوار را نشناسند.
پایـان غیبت صغری
پس از گذشت بیش از هفتاد سال دوران غیبت صغری، امام زمان (علیـه السلام) طی توقیع مـهمـی بـه علی بن محمّد سمری (قدس سره) پایـان غیبت صغری را اعلام فرمود.
مرحوم صدوق مـی فرماید کـه ابو محمّد مکتّب گوید: درون سالی کـه شیخ علی بن محمّد سمری (قدس سره) وفات یـافت، من درون «مدینة السلام» – بغداد – بودم. چند روز قبل از وفاتش نزد وی رفتم. او این توقیع را از حضرت صاحب الامر (علیـه السلام) بر مردم خواند:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
«یـا علی بن محمّد السمری، أعظم اللّه أجر إخوانک فیک فإنّک مـیت ما بینک وبین ستّة أیـام، فاجمع أمرک ولاتوص إلی أحد یقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغیبة الثانیة [التامّة] فلا ظهور إلاّ بعد إذن اللّه عزّ وجلّ وذلک بعد طول الأمد وقسوة القلوب، وامتلاء الأرض جوراً، وسیأتی شیعتی من یدّعی المشاهدة، ألا فمن ادّعی المشاهدة قبل خروج السفیـانی والصیحة فهو کاذب مفتر، ولا حول ولا قوّة إلاّ باللّه العلی العظیم»(۱۱۵).
به نام خداوند بخشنده مـهربان
«ای علی بن محمّد سمری! خداوند پاداش برادرانت را درون وفات تو بزرگ گرداند. تو که تا شش روز دیگر از دنیـا مفارقت خواهی کرد. بعد کارهای خویش را جمع کن وبرای نیـابت، بـه هیچ وصیت نکن. زیرا کـه غیبت دوّم وکامل واقع شده هست وظهور نیست مگر بعد از اذن خداوند; واذن خدا بعد از طولانی شدن انتظار وسخت شدن دل ها وپر شدن زمـین از ستم، خواهد بود. بـه زودیـانی از شیعیـان ادّعای این گونـه مشاهده را خواهند نمود. آگاه باشید! هر قبل از خروج سفیـانی وصیحه آسمانی چنین ادّعایی کند، دروغگو ومفتری است. وتوان وقدرتی نیست مگر از جانب خداوند بزرگ».
از این توقیع شریف چند نکته استفاده مـی شود کـه قابل ذکر است:
نکته اول: این کـه از جمله «ولا توص إلی أحد» استفاده مـی شود کـه در مدّت غیت صغری هر کدام از نواب خاص کـه از دنیـا رحلت مـی د، طبق دستور امام عصر (علیـه السلام) چند روز قبل از فوت مأموریت مـی یـافت کـه جانشین مورد نظر حضرت را بـه مردم معرفی کند. لذا مردمـی کـه خدمت علی بن محمّد سمری (رحمـه الله) بودند، به منظور سؤال از نایب بعد از وی، نزد او رفته بودند واو این توقیع را بیرون آورده وآنان را از مضمون آن آگاه ساخته بود.
این مطلب درون فرهنگ شیعه از اول بود کـه بدون دلیل گفتهی را نمـی پذیرفتند. لذا از زمان پیـامبر اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) شیعیـان، مانند: سلمان وابوذر وعمّار ومقداد ودیگر بزرگان، از خود پیـامبر (صلی الله علیـه وآله وسلم) درون مورد شخص امام بعد از آن حضرت سؤال مـی د وبه فرمایش حضرت پیـامبر از حضرت علی (علیـه السلام) بـه عنوان امام بعد از آن حضرت تبعیت نمودند.
این روش عاقلانـه وصحیح درتمام دوران زندگانی ائمـه اطهار (علیـهم السلام) ونیز درون ایـام غیبت صغری ونواب چهارگانـه حضرت ادامـه داشت وشیعیـان، بدون برهان ودلیلی قاطع، قول هر را درون موضوع امامت وهمچنین درون مورد نیـابت خاصّه قبول نمـی د.
لذا چون جمعی از بزرگان برایب تکلیف وروشن شدن وظیفه، خدمت نایب چهارم حضرت رفته بودند، وی با ارایـه این توقیع از سوی حضرت پایـان غیبت صغری را اعلام فرمود(۱۱۶).
نکته دوم: این کـه غیبت کبرای حضرت، بسیـار طولانی مـی شود وظهور حضرت بستگی بـه اذن واجازه خداوند متعال دارد.
نکته سوم: از جمله «سیأتی من شیعتی من یدّعی المشاهدة» استفاده مـی شود کـه در آینده نزدیکی بعضی از شیعیـان ادّعای مشاهده مـی کنند وکسی کـه چنین ادّعایی کند، قبل از خروج سفیـانی دروغگو وافترا زننده است.
در این جا با توجه بـه این جمله، بعضی از افراد، شبهه واشکال کرده اند کـه اکنون سؤال واشکال آنان را مطرح وتوضیحات لازم را بیـان نماییم:
آن ها مـی گویند کـه با توجه بـه این کـه شواهد معتبری درون دست داریم کـه افراد متعددی درون غیبت کبری بـه حضور حضرت مـهدی (علیـه السلام) شرفیـاب شده اند، این توقیع را چگونـه حتما تفسیر نمود؟
در جواب این سؤال حتما بگوییم:
۱ – با صدور این توقیع از سوی امام زمان (علیـه السلام) بـه علی بن محمّد سمری (قدس سره) – نایب چهارم حضرت – غیبت صغری وباب نیـابت خاصه از طرف امام (علیـه السلام) پایـان پذیرفت وغیبت کبری فرا رسید وبا پایـان پذیرفتن غیبت صغری، راه هر گونـه فرصت طلبی وسوء استفاده بـه روی افراد ناصالح بسته شد وراه ادّعای نیـابت خاصه مسدود گردید، که تا افراد ناشایسته، مانند شلمغانی ومحمّد بن نصیر نمـیری وحسین بن منصور حلاج و… نتوانند مدعی چنین مقام والایی شوند.
شاید یکی از علل پایـان پذیرفتن غیبت صغری همـین بود. زیرا با توجه بـه این کـه حدود ۷۴ سال شیعیـانِ اهل بیت (علیـهم السلام) با مسئله غیبتِ امام وحجت خدا اُنس گرفته بودند وتوسط نمایندگان خاص حضرت بـه وظایف شرعی خود آشنا گردیده بودند، دیگر حضرت لزومـی به منظور امتداد آن نمـی دید. لذا پایـان دوران غیبت صغری را اعلام فرمود.
۲ – درون این جمله از توقیع چند نکته وجود دارد کـه مراد از نفی مشاهده درون غیبت کبری نفی مطلق مشاهده نیست; بلکه مراد، نفی مشاهده ای هست که همراه با ادّعای نیـابت خاصه از آن حضرت باشد:
نکته اول: این کـه لفظ «کاذب» با قید «مفتر» آمده هست زیرا با توجه بـه پایـان یـافتن غیبت صغری، اگری ادّعای نیـابت خاصه نمود، مفتر(۱۱۷) خواهد بود.
چنانکه از لغت استفاده مـی شود، دروغ، قول وگفتار خلاف واقع هست وافترا آن هست کهی چیزی را کـه واقعیت ندارد، جعل کند وبه دیگری نسبت دهد. درون این جا هم منظور،ی هست که بـه دروغ ادّعای نیـابت از امام زمان (علیـه السلام) کند. زیرای کـه ادّعای تشرّف کند ودر این گفتار صادق نباشد، او کاذب است، امّا مفتری نیست. چون مفتریی هست که چیزی را کـه واقعیت ندارد بـه دیگری نسبت دهد. مدّعی مشاهده، درون صورتی کاذب ومفتری هست که چیزی را کـه حقیقت ندارد بـه امام عصر (علیـه السلام) نسبت دهد. یعنی ادّعای نیـابت کند وبگوید کـه آن حضرت او را نایب خود قرار داده است. بعد اگر ادّعای نیـابت نداشته باشد، فقط، کاذب است; نـه مفتری.
آنچه درون این توقیع نفی شده است، ادّعای مشاهده ای هست که بعنوان ادّعای نیـابت همراه باشد. چنین ادّعایی درون آغاز غیبت کبری زمـینـه فراوانی داشت کـه حضرت به منظور این کـه جلوی چنین سوء استفاده هایی گرفته شود، این توقیع را صادر فرمود.
نکته چهارم: دلیل دیگری کـه مرحوم آیة اللّه العظمـی حاج شیخ مرتضی حایری نیز بـه آن استدلال مـی فرمودند – با توضیح ما – این هست که درون توقیع، ذکر شد: «سیأتی من شیعتی من یدّعی المشاهدة» ولفظ «مشاهدة» با «الف ولام» ذکر شده هست که دلالت دارد بر این کـه مشاهده خاصّی منظور حضرت است; نـه مطلق مشاهده. زیرا اگر مطلق مشاهده منظور بود، «الف ولام» لازم نبود ومـی بایست حضرت بفرمایند: «من ادّعی مشاهدتی فهود کاذب مفتر» یعنی هر مشاهده مرا ادّعا کند، کاذب ومفتر خواهد بود.
لازم بـه توضیح هست که «الف ولام» درون «المشاهدة» یـا «الف ولام» عهد ذکری هست ویـا «الف ولام» عهد ذهنی.
امّا این کـه «الف ولام» عهد ذکری باشد کـه این وجهی ندارد. زیرا قبلا ذکری از مشاهده بـه مـیان نیـامده است. بعد منحصراً حتما «الف ولام» عهد ذهنی باشد. درون این صورت، حضرت همان مشاهده ای را نقل کرده اند کـه در طول دوران غیبت صغری راجع بـه «نواب اربعه» درون ذهن مردم بود وبا ادّعای نیـابت خاصه همراه بود. بنابر این اگری درون غیبت کبری چنین ادّعایی نماید، «کاذب ومفتر» خواهد بود(۱۱۸).
از آنچه که تا این جا درون مورد توقیع شریف بیـان شد، مـی توان چنین نتیجه گرفت: مشاهده ای کـه در توقیع نفی شده، شامل آنچه به منظور بعضی از افراد صالح درون غیبت کبری اتفاق افتاده است، نمـی شود. زیرا آنان بـه خاطر قابلیت یـا درون هنگام شداید وگرفتاری با دعا وتوسل وتوبه وانابه بـه درگاه خداوند، مورد عنایت خدا قرار مـی گرفتند واز حضور ولی خدا (علیـه السلام) بهره مند مـی شدند.
البته جواب های دیگری هم درون توضیح اشکال از این توقیع شریف هست کـه به خاطر رعایت اختصار از ذکر آن ها خودداری مـی کنیم.
دیدگاه علما ودانشمندان شیعه درون مورد امکان تشرف
در بحث امکان تشرّف بـه حضور امام (علیـه السلام) درون غیبت کبری، علمای زیـادی نظریـه داده اند، لکن ما بـه جهت اختصار دیدگاه بعضی از بزرگان علمای شیعه را از نظر خوانندگان محترم مـی گذرانیم:
۱ – مرحوم سید مرتضی (قدس سره) مـی فرماید:
«إنّا غیر قاطعین علی أنّ الإمام (علیـه السلام) لا یصل إلیـه أحد ولایلقاه بشر، فهذا أمر غیر معلوم ولا سبیل إلی القطع علیـه(۱۱۹); ما قطع نداریم کـه در زمان غیبت،ی امام (علیـه السلام) را زیـارت نکند. زیرا موضوع عدم تشرّف بـه حضور حضرت، روشن نیست وراهی نیست کـه انسان بـه آن قطع پیدا کند».
در این مورد چنین ایراد شده کـه اگر سبب غیبت واستتار حضرت، ترس وخوف از ستمگران است، بعد باید حضرت به منظور دوستان وشیعیـان خودشان کـه خوفی از ناحیـه آنان به منظور حضرتش نیست، ظاهر باشد.
مرحوم سید مرتضی (قدس سره) درون ضمن جواب هایی کـه از این ایراد داده است، مـی فرماید:
«إنّه غیر ممتنع أن یکون الإمام (علیـه السلام) یظهر لبعض أولیـائه ممّن لایخشی من جهته شیئاً من أسباب الخوف، فإنّ هذا ممّا لا یمکن القطع علی ارتفاعه وامتناعه وإنّما یعلم کلّ واحد من شیعته حال نفسه ولاسبیل له إلی العلم بحال غیره(۱۲۰); هیچ مانعی ندارد کـه امام (علیـه السلام) به منظور بعضی از دوستان خود کـه ترسی از جانب آنان نباشد، ظاهر شود. زیرا امکان چنین زیـارتی، چیزی نیست کـه بتوان قطع ویقین بـه امتناع آن پیدا کرد وهر کدام از شیعیـان، بـه حال خود آگاه هست وکسی را راهی بـه سوی آگاهی از حال دیگران نیست». یعنی ممکن هست افراد بـه زیـارت حضرت موفق شوند وما ندانیم.
۲ – شیخ طوسی (قدس سره) درون این مورد مـی فرماید:
«الأعداء وإن حالوا بینـه وبین الظهور علی وجه التصرّف والتدبیر، فلم یحولوا بینـه وبین لقاء من شاء من أولیـائه علی سبیل الاختصاص(۱۲۱); گر چه دشمنان – اسلام – مانع ظهور وتصرّف وتدبیر امام زمان (علیـه السلام) شده اند، لکن نتوانستند مانع شوند از این کـه بعضی از دوستان آن حضرت بـه طور اختصاصی شرفیـاب حضور آن جناب گردند».
در سخنی دیگر، این عالم فرزانـه جهان اسلام وتشیع مـی فرماید:
«لایجب القطع علی استتاره عن جمـیع أولیـائه(۱۲۲); بر معتقدین بـه امامت آن حضرت، واجب نیست کـه اعتقاد داشته باشند آن بزرگوار از تمام دوستانش پنـهان ومخفی است».
همچنین درون مسأله غیبت، شیخ طوسی (رحمـه الله) مـی فرماید:
«نحن نجوز أن یصل إلیـه کثیر من أولیـائه والقائلون بإمامته(۱۲۳); ما جایز مـی دانیم کـه بسیـاری از دوستان وشیعیـان – حضرت مـهدی (علیـه السلام) – درون غیبت کبری بـه وی دسترسی پیدا کنند».
ونیز درون همان رساله غیبت فرموده است:
«لا نقطع علی استتاره عن جمـیع أولیـائه، بل یجوز أن یبرز لأکثرهم ولا یعلم کلّ إنسان إلاّ حال نفسه(۱۲۴); ما یقین نداریم کـه امام زمان (علیـه السلام) از تمام دوستان خود پنـهان باشد، بلکه ممکن هست برای بسیـاری از آنان ظاهر شود وهر بـه حال خودش آگاه هست نـه دیگران [تا ملاقات را نسبت بـه همـه نفی کند]»
۳ – سید بن طاووس خطاب بـه فرزندش مـی فرماید:
«والطریق مفتوحة إلی إمامک (علیـه السلام) لمن یرید اللّه جلّ شأنـه عنایته بـه وتمام إحسانـه إلیـه(۱۲۵); راه بـه سوی امام زمان تو، برایی کـه مورد عنایت واحسان خداوند قرار گیرد، باز است».
همچنین درون فرمایش دیگری مـی فرماید:
«وإذ کان (علیـه السلام) غیر ظاهر الآن لجمـیع شیعته فلا یمتنع أن یکون جماعة منـهم یلقونـه وینتفعون بمقاله وفعاله ویکتمونـه کما جری الأمر فی جماعة من الأنبیـاء والأوصیـاء والملوک حیث غابوا عن کثیر من الاُمّة لمصالح دینیة أو دنیویة أوجبت ذلک(۱۲۶); اکنون کـه حضرت مـهدی (علیـه السلام) به منظور تمام شیعیـان ظاهر نمـی باشد، مانعی نیست کـه گروهی از شیعیـان با حضرت ملاقات نمایند واز گفتار وکردار وی بهره مند گردند، واین مطلب را پنـهان بدارند; چنانکه این جریـان درباره گروهی از پیـامبران واوصیـایشان وحتّی بعضی از سلاطین واقع شده هست که بـه جهت مصالح دینی یـا دنیوی از بسیـاری از مردم پنـهان مـی شدند».
۴ – آخوند خراسانی صاحب «کفایة الأصول» درون بحث اجماع مـی فرماید:
«وإن احتمل تشرّف بعض الأوحدی بخدمته ومعرفته أحیـاناً(۱۲۷); گر چه محتمل هست که بعضی از فرزانگانِ یگانـه، بـه خدمت آن حضرت شرفیـاب گردند وحضرتش را بشناسند».
۵ – محقق نائینی نیز درون همان بحث مـی فرماید:
«نعم، قد یتّفق فی زمان الغیبة للأوحدی التشرّف بخدمته وأخذ الحکم منـه (علیـه السلام)(۱۲۸); گاهی ممکن هست بعضی از بزرگان شایسته، شرفیـاب خدمت حضرت شوند وحکم خدا را نیز از وی بگیرند».
۶ – آیة اللّه العظمـی گلپایگانی درون جواب سؤالی کـه از ایشان درون مورد امکان تشرف بـه حضور حضرت بقیة اللّه (علیـه السلام) شده است، آن را ممکن دانسته کـه متن سؤال وجواب را ذکر مـی کنیم:
سؤال: چه کار حتما کرد که تا امام زمان (علیـه السلام) را ملاقات کرد؟
جواب: بـه طور کلی به منظور تشرّف بـه حضور ایشان نمـی توان راهی را کـه همـه بـه آن برسند ارائه داد مگر عدّه معدودی [که بـه ملاقات آن حضرت نائل مـی شوند; دیگران] از این فیض عظیم بـه نحوی کـه آن حضرت را بشناسند محروم هستند. مع ذلک عمل بـه تکالیف شرعیـه وجلب رضایت وخشنودی آن حضرت وبعضی اعمال مثل چهل شب بـه مسجد سهله رفتن بسا موجب تشرف بعضی از اشخاصی کـه مصلحت باشد، خواهد بود(۱۲۹).
بنابر این، با توجه بـه نمونـه هایی از دیدگاه های بزرگان شیعه وستارگان آسمان فقه وفقاهت، روشن مـی شود کـه موضوع ارتباط وتشرّف بـه خدمت امام زمان (علیـه السلام) امری ممکن است.
اکنون به منظور اثبات این مطلب بـه چند نمونـه از شواهد متقن تاریخی، چه درون گذشته وچه درون حال، کـه حاکی از وقوع تشرّفات متعدّد خدمت حضرت است، اشاره مـی کنیم.
قبل از ذکر این حکایـات متواتره – کـه با سندهای معتبر درون کتاب های مشـهور آمده هست وبعضی از آن ها مربوط بـه سال های اخیر مـی باشد – تذکر این نکته لازم هست که تداوم واستمرار این گونـه قضایـا از آغاز غیبت کبری تاکنون به منظور گروهی از علما وعده ای از بندگان صالح خدا کـه از هر جهت مورد وثوق واطمـینان بودند، بر ارزش واعتبار آن مـی افزاید وموجب اطمـینان نسبت بـه وقوع آن مـی شود.
امام زمان (علیـه السلام) گشاینده مشکلات
۱ – علامـه حلّی درون محضر امام زمان (علیـه السلام)
مرحوم مـیرزا محمّد تنکابنی (رحمـه الله) مـی گوید کـه در السنـه وافواه اشتهار دارد (… وخود ایشان بـه واسطه مرحوم آخوند لاهیجی از آقا سید محمّد «فرزند آقا سید علی» صاحب «مناهل» نقل مـی کنند) کـه علاّمـه حلّی درون شب جمعه بـه تنـهایی بـه زیـارت سید الشـهداء (علیـه السلام) مـی رفت، درون حالی کـه بر الاغی سوار بود وتازیـانـه ای درون دست مبارک داشت. درون اثنای راه، شخص عربی پیـاده بـه همراه علاّمـه راه افتاد وبا هم بـه مکالمـه مشغول شدند. چون قدری با هم سخن گفتند، بر علاّمـه معلوم شد کـه این شخص مرد فاضلی است.
پس درون مسائل علمـی با هم صحبت نمودند وعلاّمـه فهمـید کـه آن شخص، صاحب علم وفضیلتِ بسیـار ومتبحّر درعلوم است. لذامشکلاتی راکه به منظور او درون علوم مانده بود، یک بـه یک از آن شخص سؤال مـی کرد واو حلّ مـی نمود که تا این کـه سخن درون مسئله ای واقع شد وآن شخص فتوایی گفت. علاّمـه منکر آن شد وگفت: حدیثی بر طبق این فتوا نداریم.
آن مرد گفت: شیخ طوسی درون تهذیب حدیثی درون این باب ذکر کرده است. شما از کتاب تهذیب فلان مقدار از اوّل بشمارید کـه در فلان صفحه وفلان سطر، این حدیث مذکور است.
علاّمـه درون حیرت شد کـه این شخص کیست؟ بعد از آن مرد پرسید: «آیـا درون زمان غیبت کبری مـی توان حضرت صاحب الامر (علیـه السلام) را دید یـا نـه؟»
در این هنگام تازیـانـه از دست علاّمـه افتاد. آن حضرت خم شد وتازیـانـه را از زمـین برگرفت ودر مـیان دست علاّمـه گذاشت وفرمود: «چگونـه صاحب الزمان را نمـی توان دید وحال آن کـه دست او درون مـیان دست توست؟!»
علاّمـه بی اختیـار خود را از مرکب بـه زمـین انداخت کـه پای آن حضرت را ببوسد. بعد غش نمود وچون بـه هوش آمد،ی را ندید وپس از آن کـه به خانـه بازگشت، رجوع بـه کتاب تهذیب نمود وآن حدیث را درون همان ورق وهمان صفحه وهمان سطر کـه آن حضرت نشان داده بودند، یـافت.
علاّمـه بـه خطّ خود درون حاشیـه کتاب تهذیب درون آن مقام نوشت: این حدیث را حضرت صاحب الامر (علیـه السلام) با ذکر صفحه وسطر ومحلّ آن، نشان دادند».
مرحوم تنکابنی (رحمـه الله) مـی گوید کـه آخوند لاهیجی مـی گفت: «من همان کتاب را دیدم ودر حاشیـه آن حدیث، خطّ علاّمـه را مشاهده کردم کـه به مضمون سابق بود»(۱۳۰).
۲ – حلّ مسائل مقدّس اردبیلی (رحمـه الله)
سید جزائری مـی فرماید: مطمئن ترین استاد من درون علم وعمل – مقدّس اردبیلی – شاگردی داشت از اهل تفرش بـه نام مـیر علاّم کـه درنـهایت فضل وورع بود. او مـی گفت کـه من درون مدرسه ای حجره داشتم کـه گنبد شریف امـیر المؤمنین (علیـه السلام) از آن جا دیده مـی شد. درون یکی از شب ها کـه از مطالعه فراغت یـافتم، درون حالی کـه پاسی از شب گذشته بود، از حجره بیرون آمدم وبه اطراف بارگاه مطهّر امام (علیـه السلام) نگاه مـی کردم وآن شب بسیـار تاریک بود.
در این هنگام مردی را دیدم کـه رو بـه سوی حرم مـی آید. بعد از جایگاه خود بیرون آمدم وبه نزدیکی او رفتم. او مرا نمـی دید. او رفت ونزدیک درب حرم مطهّر ایستاد. درون این هنگام دیدم کـه قفل گشوده شد ودرب دوّم وسوّم نیز باز شد. وارد حرم شد وسلام کرد. از جانب قبر مطهّر جواب سلام او داده شد.
صدای او را شناختم کـه با امام (علیـه السلام) درون مسئله علمـی سخن مـی گفت. آن گاه از شـهر بیرون رفت وبه سوی مسجد کوفه متوجّه گردید. من از پی او رفتم، ولی او مرا نمـی دید. چون بـه محراب مسجد رسید، شنیدم کـه با دیگری راجع بـه همان مسئله سخن مـی گفت. آن گاه برگشت. من از پی او بازگشتم که تا به دروازه شـهر رسید کـه صبح شد وهوا روشن شد واو مرا مشاهده نمود. بعد گفتم: ای مولای ما! من از اوّل که تا آخر با تو بودم. اکنون مرا آگاه کن کـه شخص اوّل کـه در حرم مطهّر با او سخن مـی گفتی، چهی بود؟ وآن شخص کـه در مسجد کوفه با او هم سخن بودی کـه بود؟
پس، از من عهد وپیمان گرفت که تا زنده هست راز او را بهی خبر ندهم. آن گاه فرمود کـه ای فرزند! گاهی بعضی از مسائل بر من مشتبه مـی شود وبسا هست کـه در شب بـه نزد قبر امـیر المؤمنین علی (علیـه السلام) مـی روم ودر آن مسئله با آن حضرت سخن مـی گویم وجواب مـی شنوم. درون این شب، مرا حواله بـه حضرت صاحب الزمان (علیـه السلام) نمود وفرمود: «فرزندم مـهدی (علیـه السلام) امشب درون مسجد کوفه است. برو بـه نزد او واین مسئله را از او بپرس». واین شخص، حضرت مـهدی (علیـه السلام) بود(۱۳۱).
۳ – دستگیری امام زمان (علیـه السلام) از مرحوم آیة اللّه مـیرزا مـهدی اصفهانی
این عالم بزرگوار درون محرّم ۱۳۰۳ (هـ.ق) درون اصفهان متولّد ودر نوزدهم ذیحجّه سنـه ۱۳۶۵ (هـ.ق) درون مشـهد مقدّس وفات یـافت. ایشان دوران تحصیلات عالی خود را درون نجف اشرف درون محضر مرحوم آیة اللّه سید کاظم یزدی صاحب کتاب «عروة الوثقی» ومرحوم آقای نائینی گذراندند. درون آغاز بهب عرفان اشتغال داشت، امّا آن را سازگار با آیـات قرآن وروایـات نمـی دید وچون هیچ پناهگاهی کـه بتواند رو بـه او آورده ومشکل خود را با او درون مـیان گذارد، همانند حضرت بقیة اللّه (علیـه السلام) نمـی یـافت، متوسّل بـه آن حضرت شد ودر مسجد سهله وجاهای دیگر بـه آن حضرت استغاثه نمود.
او خود مـی گوید: یک موقع درون نزد قبر جناب هود وصالح (علیـهما السلام) درون حال تضرّع وتوسّل بـه حضرت بقیة اللّه (علیـه السلام) بودم. درون بیداری آن حضرت را دیدم کـه ایستاده بود وکاغذی کـه اطراف آن با آب طلا مزین شده بود، روی آن حضرت بود. نظر کردم، دیدم وسط صفحه بـه خطّ سبز ونور نوشته شده است:
«طلب المعارف من غیرنا أهل البیت (علیـهم السلام) مساوق لإنکارنا».
«طلب معارف دین از غیر ما اهل بیت نبوّت، درون حدّ انکار امامت ما مـی باشد».
چون کاغذ را دیدم، بـه خطّ ریزتری امضا شده بود:
«وقد أقامنی اللّه وأنا حجّة بن الحسن».
«خداوند مرا بـه پا داشته هست ومنم حجّة بن الحسن».
از خواندن این نامـه مبارک چنان روشن شدم کـه چون متوجّه خود گردیدم، نورانیتی را درون خود احساس کردم(۱۳۲).
۴ – حلّ مطالب شیخ انصاری (رحمـه الله) با تشرّف بـه حضور امام زمان (علیـه السلام)
یکی از شاگردان مرحوم شیخ انصاری درباره ارتباط ایشان با امام عصر (علیـه السلام) وتشرّف ایشان بـه منزل آن حضرت، چنین گفته است:
در یکی از زیـارات مخصوصه حضرت ابی عبد اللّه الحسین (علیـه السلام) بـه کربلا مشرّف شده بودم. بعد از نیمـه شب به منظور رفتن بـه از منزل بیرون آمدم. چون کوچه ها گِل بود چراغی همراه برداشتم. از دور، شخصی را شبیـه بـه شیخ دیدم. چون قدری نزدیک رفتم، دیدم آری، شیخ است. درون فکر فرو رفتم کـه ایشان درون این موقع از شب، آن هم درون این گل ولای، با چشم ضعیف بـه کجا مـی رود؟ من به منظور این کـه مبادای او را کمـین کرده باشد، آهسته درون پی او روان شدم که تا بر درون خانـه مخروبه ای ایستاد وزیـارت جامعه را با توجّه خاصّی خواند وسپس داخل آن خانـه گردید!
من دیگر چیزی نمـی دیدم، ولی صدای شیخ را مـی شنیدم. گویـا بای صحبت مـی کرد. بـه رفتم وبعد بـه حرم مطهّر مشرّف گشتم وشیخ را درون حرم مطهّر دیدم. بعد از پایـان مسافرت، درون نجف اشرف خدمت شیخ رسیدم وجریـان آن شب را بـه عرض وی رساندم. اوّل شیخ انکار کرد. بعد از اصرار زیـاد فرمود:
گاهی به منظور رسیدن بـه خدمت امام عصر (علیـه السلام) مأذون مـی گردم وپشت درب آن منزل کـه تو آن را پیدا نخواهی کرد، مـی روم وزیـارت جامعه را مـی خوانم. چنانکه اجازه دهند، خدمت آن حضرت شرفیـاب مـی شوم ومطالب لازمـه را از آن سرور مـی پرسم.
سپس شیخ فرمود: «تا زمانی کـه در قید حیـات مـی باشم، این مطلب را پنـهان دار وبهی اظهار مکن»(۱۳۳).
این گونـه شخصیت های بزرگ وراه یـافته، دارای آمادگی کامل به منظور ظهور امام زمان (علیـه السلام) مـی باشند; نـه آنان کـه در زمان ظهور با تأویل وتوجیـه آیـات قرآن مجید، بـه جنگ با آن حضرت مـی پردازند!
ممکن هست سؤال شود کـه چگونـه مرحوم شیخ انصاری هرگاه اجازه مـی یـافت، مـی توانست بـه منزل امام زمان (علیـه السلام) برود وبا خواندن زیـارت جامعه واذن ثانوی، وارد منزل شود وبا امام مـهربان خویش، سخن بگوید؟ او چگونـه بـه این مقام راه یـافته بود؟ ولی شاگرد آن بزرگوار کـه او نیز منزل امام عصر (علیـه السلام) را دیده بود، چنین افتخاری نداشت ومرحوم شیخ بـه او چنین فرمود: تو آن را پیدا نخواهی کرد؟!»
این سؤال مـهمّی هست که پاسخ قانع کننده ای لازم دارد. متأسفانـه بعضی از افراد به منظور این گونـه سؤالات، جواب های آماده وفوری دارند ودر برابر این قبیل پرسش ها، فوراً پاسخ مـی دهند کـه خدا چنین خواسته هست یـا خدا با بعضی از افراد – نعوذ باللّه – قوم وخویشی دارد وهیچ گونـه ارتباطی بـه عمل وخواسته مردم ندارد. این گونـه پاسخ ها کـه بیش تر به منظور شانـه خالی از بار مسئولیت مـی باشد، صحیح نیست. زیرا نـه قانع کننده هست ونـه هیچ گاهی را بـه راهی راهنمایی مـی نماید.
ما درون پاسخ این سؤال با توجه بـه سخنان خاندان وحی، مـی گوییم: کـه خداوند مـهربان همـه انسان ها را بـه سوی تکامل معنوی وروحی فراخوانده هست ودر دعوت عمومـی خود بـه همـهانی کـه در این راه قدم بر دارند اجر وپاداش مـی دهد همان گونـه کـه مـیزبان، مـیهمانان خویش را دعوت مـی کند ودر صورت شرکت درون مجلس، از همـه آنان پذیرایی مـی کند. خداوند نیز زمـینـه پیشرفت وتکامل را درون انسان ها ایجاد نموده وبه این گونـه، آنان را بـه سوی تکامل دعوت کرده هست چنانکه درون قرآن مجید صریحاً فرموده است:
(وَالَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا)(۱۳۴).
«هر درون راه ما کوشش کند، ما حتماً او را بـه راه های خود هدایت مـی کنیم».
این وظیفه انسان ها هست که دعوت خدا را پاسخ گویند ودر راه تکامل روحی وپیشرفت معنوی خود، قدم بردارند.
بنابر این درون انسان ها زمـینـه پیشرفت وتکامل وجود دارد وآنان از این امکانات بهره مند هستند، ولی آن را بایگانی مـی کنند واز آن استفاده نمـی کنند مانند ثروتمندان کوتاه نظری کـه به انباشته شدن هر چه بیش تر حساب های بعد انداز خود درون بانک ها خشنودند وهیچ گاه توفیق استفاده از این ثروت ها را پیدا نمـی کنند.
برای موفقیت حتما از زمـینـه ها وتوانایی های موجود، استفاده وکمبودهای خود را نیز جبران کرد که تا به اه بزرگ، دست یـافت. افراد بسیـاری از نظر ذاتی، توانایی وآمادگی زیـادی به منظور رسیدن بـه تکامل معنوی وروحی دارند، ولی چون کاری بـه این امور ندارند، هیچ گونـه استفاده ای از این گونـه توانایی ها نمـی برند واز دنیـا کوچ مـی کنند وآن ها را بـه خاک مـی سپارند همچون ثروتمندانی کـه در زمان های گذشته، به منظور حفظ ثروت خود، آن ها را درون دل خاک پنـهان مـی د ونـه خود ونـه فرزندانشان هیچ گونـه بهره ای از آن اموال نمـی بردند.
برای آن کـه روشن شود چگونـه بعضی از افراد دارای توانایی های روحی بیش تر وقدرت درک بهتر مـی باشند وچگونـه آن را بـه دست آورده اند، گفتاری از مرحوم شیخ حرّ عاملی کـه از علمای بزرگ شیعه هست مـی آوریم. ایشان مـی گوید:
روشن هست که دیدن وشنیدن وامثال این ها، مستقلا با چشم وگوش وامثال این دو نیست; بلکه آن ها وسیله ای هستند به منظور روح، کـه روح بـه وسیله آن ها مـی بیند ومـی شنود و… وچون روح انسان قوی نیست، دیدن وشنیدن او مقید ومحدود بـه این گونـه اسباب مادّی درون محدوده خاصّ است.
از این جهت، فقط مادیـات را مـی بیند واز درک مسائل روحی ناتوان است; ولی اگر روح انسانی تقویت شود وبه وسیله عبادت وانجام واجبات وترک محرّمات، تقرّب بـه سوی خداوند پیدا نماید، روح او قوی مـی شود. وقتی روح قوی شد، قدرت استفاده او از مادیـات وطبیعیـات بیش تر مـی شود. بنابر این با چشمش اشیـایی را مـی بیند کـه دیگران نمـی بینند وبا گوشش چیزهایی را مـی شنود کـه دیگران نمـی شنوند و…
این غلبه وقدرت، درون افراد، مختلف هست همان گونـه کـه تقرّب آنان بـه خداوند یکسان نیست. هر بـه وسیله عبادات ومجاهدات بـه خداوند نزدیک تر شود، حالات معنوی وروحی او قوی تر مـی گردد ودر درک اموری کـه دیگران قدرت ادراک آن را با چشم وگوش وامثال این دو ندارند، نیرومندتر مـی شود(۱۳۵).
با این بیـان، روشن شد کـه چرا افرادی همچون مرحوم شیخ انصاری مـی توانند بـه آن نعمت بزرگ دست یـابند، ولی افراد دیگر این قدرت وتوانایی را ندارند ودیدگان آنان از دیدن این گونـه امور عاجز است. دارا بودن حالت انتظار بـه معنای کامل آن، درک این گونـه امور را به منظور شما بـه ارمغان مـی آورد(۱۳۶).

دیده باطن چو بینا مـی شود * * * آنچه پنـهان است، پیدا مـی شود

نتیجه
از مباحث گذشته بـه خصوص جریـاناتی کـه نقل شد، این گونـه نتیجه گرفتیم کـه در غیبت کبرای ولی عصر (علیـه السلام) نیز ارتباط بین آن حضرت وشیعیـان بـه کلّی قطع نشده هست ودر مواردی کـه مصلحت ایجاب کند وخداوند متعال اجازه ورخصت عنایت فرماید، افرادی موفّق بـه درک سعادت دیدار آن حضرت مـی شوند.
لکن حتما توجّه داشت کـه در اثر مصالح وحکمت هایی کـه در غیبت آن بزرگوار هست، بـه طور غالب، این تشرّفات بـه گونـه ای هست که انسان درون آن هنگام، بـه حضور حضرت توجّه ندارد وبعد با توجّه بـه شواهد بـه این موضوع توجّه والتفات پیدا مـی کند مگر درون موارد نادری مانند بعضی از بزرگان وافراد شایسته از شیعیـان مخلص وپرهیزکار کـه نمونـه ای از آن را ذکر کردیم. البته این گونـه نیست کـه هرادّعای چنین افتخاری را نمود، پذیرفته شود.
در خاتمـه با ذکر فرازی از دعای زمان غیبت، این گفتار را بـه پایـان مـی بریم واز خداوند مـی خواهیم کـه ما را همـیشـه مشمول عنایـات خاصه ولیش حضرت حجّة بن الحسن العسکری (علیـه السلام) بفرماید:
«اللهمّ عرّفنی نفسک، فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک، لم أعرف نبیک، اللهمّ عرّفنی نبیک، فإنّک إن لم تعرّفنی نبیک، لم أعرف حجّتک، اللهمّ عرّفنی حجّتک، فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک، ضللت عنی دینی، اللهمّ لاتمتنی مـیتة جاهلیة ولا تزغ قلبی بعد إذ هدیتنی، اللهمّ فکما هدیتنی بولایة من فرضت طاعته علی من ولاة أمرک بعد رسولک صلواتک علیـه وآله حتّی والیت ولاة أمرک أمـیر المؤمنین والحسن والحسین وعلیـاً ومحمّداً وجعفراً وموسی وعلیـاً ومحمّداً وعلیـاً والحسن والحجة القائم المـهدی صلوات اللّه علیـهم أجمعین».

صبح امـید
ز حجاب جلوه گری نما، کـه امام ذرّ ونسم تویی
ز عتاب چهره مکن نـهان، کـه ضیـای چشم امم تویی
تو بیـا بـه محفل عاشقان، کـه جمال نور قِدَم تویی
توفروز مُلک وجود من، کـه سراج قدس حرم تویی
تویی شمس صبح ازل شـها، ز جهان مزیل ظُلَم تویی
* * *
شب تار روز حیـات من، کـه ز چشم نور تو شد نـهان
نـه بـه دست عنان قرار من، بـه فراق تو شـه انس وجان
نـه توان برفتن کوی تو، کـه مکان تو هست لامکان
به هوای شمس جمال تو، همـه شب بـه دیده خون چکان
نگرم بـه سوی ستارگان، کـه نجوم جاه وحشم تویی
* * *
تو بیـا بیـا تو بیـا بیـا، کـه تو شمس صبح امـید ما
تو ولی آیـه انّما، تو مدیح سوره والضحی
تو حمـید حمد وسواد با، تو بیـان سوره انبیـا
تو علیم علم فنا وبقا، تو محیط کرسی وماسوی
تو قلم بکش بـه کتاب ها، کـه مفاد «نون وقلم» تویی
* * *
ز حریم مغرب غیب خود، چو شعاع شمس ظهور کن
ز مشعشعات جمال خود، همـه خلق شعله طور کن
به مفاد آیـه والضحی، همـه ارض وادی نور کن
ز ریـاض گلشن خسروی، تو شمـیم عدل نشور کن
تو بپوش لبس ملوک را، کـه سزای تاج وعلم تویی
* * *
تو ولی عصر وزمان من، تو امام من تو امان من
تویی روح قالب بوالبشر، زوجود تو هست نشان من
ز ازل درختِ ولای تو، شده منشعب بـه جنان من
ز زمـین رسیده بـه آسمان، نفحات گلشن جان من
به فدای تو همـه جسم وجان، کـه ولی ذرّ ونسم تویی(۱۳۷)

پاورقی:

—————–

(۱) کافی، ج ۲، ص ۲۰.
(۲) همان، ج ۱، ص ۳۷۷.
(۳) سوره حدید، آیـه ۲۵.
(۴) (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَدینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ) سوره توبه، آیـه ۳۳.
(۵) ینابیع المودة، ص ۴۴۷; الزام الناصب، ج ۱، ص ۱۸۷; غایة المرام، ص ۴۳ ح ۶۹۲.
(۶) سوره توبه، آیـه ۳۳. «اوی هست که پیـامبر را با هدایت ودین درست، فرستاد که تا آن را بر هر چه دین هست پیروز گرداند، هر چند مشرکان خوش نداشته باشند».
(۷) فقال: واللّه، ما أنزل تأویلها بعد، قلت: جعلّت فداک، ومتی ینزل؟ قال: حتّی یقوم القائم إن شاء اللّه، فإذا خرج القائم لم یبق کافر ولا مشرک إلاّ کره خروجه، حتّی لوکان کافر أو مشرک فی بطن صخرة لقالت الصّخرة: یـا مؤمن، فی بطنی کافر أو مشرک فاقتله، قال فینحیـه اللّه فیقتله».; بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۶۰.
(۸) بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۱۴۸.
(۹) جمال الاسبوع، سید بن طاووس، ص ۵۲۱، بـه نقل از مکیـال المکارم، ج ۲، ص ۸۰.
(۱۰) «خداوندا! بـه وسیله او بلادت را آباد وبندگانت را زنده گردان»; مفاتیح الجنان، دعای عهد.
(۱۱) سوره طه، آیـه ۵۰.
(۱۲) سوره بقره آیـات ۱۲۹ – ۱۵۱ وسوره جمعه آیـه ۲.
(۱۳) سوره سجده، آیـه ۲۴.
(۱۴) تفسیر برهان، ج ۳، ص ۲۸۹.
(۱۵) سوره احزاب، آیـه ۲۱.
(۱۶) اشاره بـه آیـه شریفه (إنّ اللّه لا یغیر ما بقوم حتّی یغیروا ما بأنفسهم) سوره رعد، آیـه ۱۱.
(۱۷) سوره آل عمران، آیـه ۳۱.
(۱۸) به منظور اطلاع بیشتر درون این زمـینـه بـه قرآن وتفاسیر مراجعه شود.
(۱۹) بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۹۰.
(۲۰) «وزمـین بـه نور پروردگارش روشن گردد». سوره زمر، آیـه ۶۹.
(۲۱) قال: ربّ الأرض یعنی: إمام الأرض. قلت: فإذا خرج یکون ماذا؟ قال: إذاً یستغنی الناس عن ضوء الشمس ونور القمر ویجتزون بنور الإمام تفسیر برهان، ج ۴، ص ۸۷.
(۲۲) سوره انشقاق، آیـه ۱۹.
(۲۳) کمال الدین، ج ۲، ص ۴۸۰، ح ۶.
(۲۴) بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۹۱، ح ۴.
(۲۵) بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۹۱، ح ۴.
(۲۶) سوره نساء، آیـه ۱۵۷.
(۲۷) سوره هود، آیـه ۳۷.
(۲۸) کمال الدین، ص ۳۵۲; بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۲۱۹، ح ۹، البته این روایت طولانی هست ودر اینجا ترجمـه قسمتی از آن را ذکر کردیم.
(۲۹) عن سعید بن جبیر قال: سمعت سید العابدین علی بن الحسین (علیـهما السلام) یقول: «فی القائم منّا سنن من سنن الأنبیـا (علیـهم السلام) ; سنّة من آدم وسنّة من نوح وسنّة من إبراهیم، وسنّة من موسی وسنّة من عیسی وسنّة من أیوب وسنّة من محمّد (صلی الله علیـه وآله وسلم). فأمّا من آدم ومن نوح فطول العمر، وأمّا من إبراهیم فخفاء الولادة واعتزال الناس، وأما من موسی فالخوف والغیبة، وأمّا من عیسی فاختلاف الناس فیـه، وأمّا من أیوب فالفرج بعد البلوی، وأمّا من محمّد (صلی الله علیـه وآله وسلم) فالخروج بالسیف». بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۲۱۷، ح ۴.
(۳۰) کمال الدین، ص ۱۳۵.
(۳۱) نـهج البلاغه، خطبه ۱۵۰.
(۳۲) زیـارت آل یـاسین.
(۳۳) سوره شعرا، آیـه ۲۱.
(۳۴) کمال الدین، ص ۳۴۲.
(۳۵) همان، ص ۳۴۳; بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۹۷، ح ۱۸.
(۳۶) سوره آل عمران، آیـه ۵۴.
(۳۷) منتهی الآمال، ص ۲۸۱.
(۳۸) اصول کافی، ج ۱، ص ۱۷۹، ح ۱۰.
(۳۹) سوره زمر، آیـه ۶۹.
(۴۰) اشاره بـه آیـه شریفه «لا یتّخذ المؤمنون الکافرین أولیـاء من دون المؤمنین ومن یفعل ذلک فلیس من اللّه فی شیء إلاّ أن تتّقوا منـهم تقیة; مؤمنین با کافرین پیوند دوستی برقرار نکنند… مگر درون صورتی کـه خوف وترس از ناحیـه دشمن آنان را تهدید کند. وغالب مفسّرین از این آیـه اصل تقیـه را استفاده کرده اند» مـی باشد. سوره آل عمران، آیـه ۲۸.
(۴۱) اصول کافی، ج ۱، ص ۳۴۲.
(۴۲) سوره انبیـا، آیـه ۱۰۵.
(۴۳) نـهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.
(۴۴) شرح نـهج البلاغه، ج ۱۸، ص ۳۵۱.
(۴۵) درباره صدور این روایـات وبحث وبررسی آنـها دانشمندان بزرگ شیعه کتاب های زیـادی را نوشته اند. درون این باره بـه کتاب ارزشمند «الذریعه، ج ۱۰» مراجعه کنید.
(۴۶) سوره ص، آیـه ۲۶.
(۴۷) شرح این ماجرا را حتما از کتب مفصّلی کـه در این موضوع نوشته شده جستجو کرد. بـه کتاب عبقات الانوار، مـیر حامد حسین هندی (رحمـه الله) وبحار الانوار، علاّمـه مجلسی (رحمـه الله) وسایر کتب مربوطه مراجعه شود.
(۴۸) نـهج البلاغه صبحی صالح، حکمت ۱۹۰; شرح نـهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۸، ص ۴۱۶، حکمت ۱۸۵.
(۴۹) سوره مُلک، آیـه ۲.
(۵۰) کمال الدین، ص ۲۸۸، ح ۸.
(۵۱) سوره آل عمران، آیـه ۱۴۱.
(۵۲) کمال الدین، ص ۲۸۷، ح ۷.
(۵۳) اصول کافی، ج ۱، ۳۳۵، ح ۱; کمال الدین، ص ۳۴۶.
(۵۴) کمال الدین، ص ۳۵۳ و۳۵۴.
(۵۵) سوره بقره، آیـات ۲۴۹ – ۲۵۱.
(۵۶) کمال الدین، ص ۳۳۷، ح ۱۰.
(۵۷) «ایـانی کـه ایمان آورده اید، خدا را اطاعت کنید وپیـامبر واولیـای امر خود را [نیز] اطاعت کنید». سوره نسا، آیـه ۵۹.
(۵۸) کمال الدین، ص ۲۵۳، ح ۳.
(۵۹) درون بعضی از نسخه ها «خائف مغمور» ذکر شده است.
(۶۰) کمال الدین، ص ۲۰۷، ح ۲۲.
(۶۱) این جمله درون توقیع امام زمان (علیـه السلام) نیز آمده کـه حضرت فرموده اند: «إنّی لأمان لأهل الأرض کما أنّ النجوم أمان لأهل السماء». احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۵۴۵.
(۶۲) درون آیـاتی از قرآن کریم، مانند آیـه ۵۱ سوره بقره بـه این مطلب اشاره شده است.
(۶۳) اصول کافی، ج ۱، ص ۳۳۷، ح ۵.
(۶۴) با توجه بـه ذیل روایت، «هکذا» اشاره بـه عبارت منحرفین از خطّ مستقیم ولایت ائمـه اطهار (علیـهم السلام) است.
(۶۵) اصول کافی، ج ۱، ص ۱۸۰.
(۶۶) کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۲۸۵.
(۶۷) «امروز دین شما را برایتان کامل ونعمت خود را بر شما تمام گردانیدم». سوره مائده آیـه ۳.
(۶۸) (ولو لا دفع اللّهِ الناس بعضهم ببعض لفسدت الأرض ولکنّ اللّه ذوفضل علی العالمـین).
(۶۹) اصول کافی، ج ۲، ص ۴۵۱.
(۷۰) کمال الدین، ص ۲۰۷.
(۷۱) سوره اعراف، آیـه ۹۶.
(۷۲) سوره انفال، آیـه ۳۳.
(۷۳) سوره انفال، آیـه ۳۳.
(۷۴) تفسیر نور الثقلین، ج ۲، ص ۱۵۲.
(۷۵) این کلام اشاره بـه آیـه ۵۹ سوره نساء دارد.
(۷۶) نـهج البلاغه، جمله نـهم از کلمات غریبه.
(۷۷) روایت جابر از پیـامبر اکرم، کمال الدین، ص ۲۵۳ و۴۸۴.
(۷۸) کمال الدین، ص ۴۸۵.
(۷۹) احتجاج طبرسی، ج ۲، ص ۵۹۸.
(۸۰) کافی، ج ۱، ص ۳۴۰; غیبت نعمانی، ص ۱۷۰، با اندکی اختلاف.
(۸۱) راویـان حدیث عبارتند از: مرحوم کلینی، محمّد بن یحیی، محمّد بن حسین (ابو جعفر زیـات)، حسن بن محبوب واسحاق بن عمّار.
(۸۲) کمال الدین، ص ۳۸۵، ح ۱.
(۸۳) مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
(۸۴) به منظور اطلاع بیشتر درون این زمـینـه بـه کتاب هایی مانند: نجم الثاقب، العبقری الحسان، جنة المأوی وبغیة الطالب فیمن رأی الإمام الغائب مراجعه شود.
(۸۵) سوره کهف، آیـه ۱۱.
(۸۶) سوره یوسف، آیـه ۹۰.
(۸۷) غیبت نعمانی، ص ۱۶۳; بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۵۴.
(۸۸) کمال الدین، ص ۳۵۱، ح ۴۶.
(۸۹) کمال الدین، ص ۴۴۰، ح ۸.
(۹۰) سوره یوسف، آیـات ۸۹ و۹۰.
(۹۱) چنانکه بعضی از ناآگاهان از اهل سنت – مانند طنطاوی درون تفسیرش – نسبت بـه عقاید حقّه شیعه امامـیه پنداشته اند. بـه نقل از امامت ومـهدویت، ص ۴۳۲.
(۹۲) کمال الدین، ص ۶۴۴.
(۹۳) این حدیث را بیش از صد نفر از علماء اهل سنّت درون کتب معتبره خود نقل کرده اند. بـه نقل از شبهای پیشاور، ص ۲۲۶.
(۹۴) کمال الدین، ص ۶۴۷.
(۹۵) همان، ص ۶۴۵.
(۹۶) سوره انبیـا، آیـه ۱۰۵.
(۹۷) اکمال الدین، ص ۶۴۶ و۶۴۷.
(۹۸) سوره صف، آیـه ۹.
(۹۹) سوره نور، آیـه ۵۵.
(۱۰۰) بـه کتاب المحجّة فیما نزل فی القائم (علیـه السلام)، ص ۱۴۸ مراجعه شود.
(۱۰۱) کافی، ج ۱، ص ۳۴۰.
(۱۰۲) بـه پاورقی ص ۹۱ همـین کتاب مراجعه شود.
(۱۰۳) غیبت نعمانی، ص ۱۷۲، غیبت طوسی، ص ۱۰۲.
(۱۰۴) کمال الدین، ص ۳۳۳.
(۱۰۵) جامع الرواة، ج ۲، ص ۱۲۴.
(۱۰۶) اکمال الدین، ص ۶۴۸.
(۱۰۷) جامع الرواة، ج ۱، ص ۱۶۰.
(۱۰۸) کافی، ج ۱، ص ۳۳۲.
(۱۰۹) معجم رجال الحدیث، ج ۵، ص ۵۶.
(۱۱۰) کافی، ج ۱، ص ۳۳۹.
(۱۱۱) بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۳۵۰.
(۱۱۲) همان، ص ۲۲۴.
(۱۱۳) سوره یس، آیـه ۹.
(۱۱۴) کافی، ج ۱، ص ۳۳۳، ح ۲.
(۱۱۵) کمال الدین، ص ۵۱۶، ح ۴۴; غیبت شیخ طوسی، ص ۲۴۳.
(۱۱۶) نوادر الأخبار، مرحوم فیض، ص ۲۳۳.
(۱۱۷)ی کـه به دروغ، چیزی را بهی نسبت مـی دهد.
(۱۱۸) این استدلال را جناب حجة الاسلام والمسلمـین آقای سید مرتضی مجتهدی از آن بزرگوار نقل د.
(۱۱۹) تنزیـه الأنبیـاء، ص ۲۳۰; بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۳۲۳.
(۱۲۰) تنزیـه الأنبیـاء، ص ۲۳۴.
(۱۲۱) تلخیص الشافی، ج ۲، ص ۲۲۱.
(۱۲۲) تلخیص الشافی، ج ۴، ص ۲۲۲.
(۱۲۳) کلمات المحققین، ص ۵۳۳.
(۱۲۴) جنّة المأوی مطبوع با بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۳۲۳.
(۱۲۵) کشف المحجّة، ص ۱۵۳.
(۱۲۶) الطرائف، ص ۱۸۵.
(۱۲۷) کفایة الاُصول، ج ۲، بحث اجماع.
(۱۲۸) فوائد الاُصول، ج ۲، بحث اجماع.
(۱۲۹) عنایـات حضرت مـهدی موعود (علیـه السلام)، ص ۱۸، درون نقل مطالب بزرگان از کتاب مذکور استفاده کردیم.
(۱۳۰) عنایـات حضرت مـهدی (علیـه السلام)، ص ۵۶، بـه نقل از قصص العلماء، ص ۳۵۹.
(۱۳۱) انوار نعمانیـه، ج ۲، ص ۳۰۳; عنایـات حضرت مـهدی (علیـه السلام)، ص ۵۹.
(۱۳۲) عنایـات حضرت مـهدی (علیـه السلام)، ص ۱۰۲.
(۱۳۳) زندگانی وشخصیت شیخ انصاری، ص ۱۰۶.
(۱۳۴) سوره عنکبوت، آیـه ۶۹.
(۱۳۵) فوائد الطوسیـه، مرحوم شیخ حرّ عاملی، ص ۸۲.
(۱۳۶) اسرار موفقیت، ج ۲، ص ۲۰۳.
(۱۳۷) سوگند بـه نور شب تاب، ص ۵۵، بـه نقل از نغمـه های پیروزی، ص ۴۰.




[متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند]

نویسنده و منبع |



متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند

امـید عدل - m-mahdi.com

امـید عدل

نویسنده: متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند هادی

مترجم: محمد رضا زادهوش

فهرست مطالب

مقدمـه مترجم
فراوانی وشمارگان اربعینیـات
ریشـه ها وانگیزه ها
نخستین چهل حدیث
شیوه نامـه های فراهم آوری چهل حدیث
اربعینیـات درباره امام مـهدی
کتاب حاضر
ترجمـه حاضر
مقدمـه مؤلف
نخستین منابع مـهدی شناسی
نگارش های شیعی
نگارش های اهل سنت
اقوال
مـهدی نزد امامـیان
مـهدی نزد اهل سنت وجماعت
حدیث لوح
بیـان الهی درباره مـهدی موعود
بیـان پیـامبر
بیـان امـیرمؤمنان
بیـان امام حسن
بیـان امام حسین
بیـان امام سجاد
بیـان امام باقر
بیـان امام صادق
بیـان امام کاظم
بیـان امام رضا
بیـان امام جواد
بیـان امام هادی
بیـان امام عسکری
بیـان امام زمان درباره خویشتن
وی از فرزندان امـیرمؤمنان است
وی از فرزندان سرور زنان جهان است
وی از فرزندان سبطین است
وی نـهمـین فرزند امام حسین است
انکار مـهدی، متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند انکار ا پیشین است
ترس ستمکاران از مـهدی موعود
مـهدی موعود دو غیبت دارد
مـهدی موعود را غیبتی دراز است
سبب غیبت مـهدی موعود
گفتار شریف مرتضی درباره سبب غیبت
گفتار شیخ طوسی درباره سبب غیبت
گفتار کاشف الغطاء درباره سبب غیبت
بهره گیری از او درون زمان غیبت
گفتار شریف مرتضی درباره بهره گیری
گفتار علامـه مجلسی درباره بهره گیری
چنگ زدن بـه دین درون زمان غیبت
عبادت درون زمان غیبت
ثواب منتظران مـهدی
آنان کـه به دیدارش رسیده اند
شماری ازانی کـه در این باره قلم زده اند
شمایل مـهدی موعود
طول عمر مـهدی موعود
گفتار شیخ طوسی درباره طول عمر حضرت
گفتار کمال الدین مـیثم بحرانی درباره طول عمر حضرت
گفتار کاشف الغطاء درباره طول عمر حضرت
گفتار محمد رضا مظفر درباره طول عمر حضرت
گفتار گنجی شافعی درباره طول عمر حضرت
نشانـه های ظهور مـهدی
دجال کیست؟
مقدمات ظهور مـهدی
شـهر قم پیش از ظهور
او زمـین را از عدل وداد مـی آکند
او عیسی بن مریم را امامت کند
رجعت مؤمنان
بیعت با مـهدی موعود
مـهدی موعود درون نـهج البلاغه
نیـایش

مقدمـه مترجم

برای آگاهی از گزیده این بحث بنگرید به: زادهوش، محمّدرضا، (اربعینیـات درباره مـهدی موعود)، ماه نامـه موعود، س۷، ش۳۹، شـهریور ومـهر ۱۳۸۲، ص۷۱ - ۶۶.
یکی از سنّت های پسندیده، وخدمت های شایسته ای کـه از دیر زمانِ برآمدن خورشید جهان تاب اسلام که تا کنون درون مـیان محدّثان با درایت وعالِمان شریعت وسالکان طریقت، بـه کثرت، معمول بوده، ومشتاقانـه رواج پیدا کرده است، اهتمام بـه تألیف آثاری با عناوینی همچون (اربعین)، (اربعون حدیثاً)، (اربعون کلمـه)، (اربعین عن الاربعین من الاربعین)، وگردآوردن دفاتر معرفت، وبرگ های زرّینی درون قالب چهل حدیث، با ویژگی های مشترک، یـا یکسان، یـا درباه یک موضوع ویـا موضوعات گوناگون است.
فراوانی وشمارگان اربعینیـات
با مراجعه بـه فهرست نسخه های خطّی منتشر شده از کتابخانـه های ایران وجهان، وتأمّل درون آمار کتاب های چاپی امروز، بـه آثار پُرشماری از این دست بر مـی خوریم؛ چنان کـه تنـها درون ذریعه از هفتاد وشش (اربعین)(۱)، ودر فهرست کتاب های حدیثی دارالکتب ظاهریـه دمشق از چهل وشش اربعین، ودر جلد نخست فهرست نسخه های خطّی دارالکتب مصر از صد وچهل اربعین، ودر جلد دوم از پانزده عنوان اربعین سخن بـه مـیان آمده است، که تا آن جا کـه مجموع عناوین نگارش های چهل حدیثی را که تا هزار هم گفته اند(۲).
ریشـه ها وانگیزه ها
چهل حدیث ها با هر نیت ویـا انگیزه ای کـه پدید آمده باشد، بخش پُر ارج وقابل توجّهی از منابع حدیثی مسلمانان را بـه خود اختصاص داده است(۳). متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند امّا گویی سبب اصلی پرداختن بـه آن، وجود ونمود توصیـه بـه (حفظ) چهل حدیث از سامبر اکرم باشد کـه فرمود:
(مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتی أَرْبَعینَ حَدیثاً - مِمَّا یحْتاجُونَ مِنْ أَمْرِ دینِهِمْ -، بَعَثَهُ الله فی یوْمِ الْقِیـامَةِ فَقیـهاً عالِماً)؛
(از امّت من هر آن کـه چهل حدیث، پیرامون آن چه درون امر دین بدان ها نیـازمند هست به حافظه سپارد، خداوند نیز وی را درون روز رستخیز درون شمار دانشمندان، ودین پژوهان برخواهد انگیخت).
این روایت - کـه در زمره احادیث مشـهور(۴) وارد شده، وبعدها نیز بـه تواتر(۵) آن از طریق شیعه(۶) وسنّی(۷) حکم داده شد - آن چنان موجب رونق کار وبار اربعین نگاری شد کـه حتّی عالِمانی همانند شرف الدّین نووی وملّااسماعیل خواجویی، از جمله گواهی دهندگان بـه ضعفِ سند این حدیث(۸)، خود دست بـه جمع آوری ونگارش چهل حدیث بردند.
روشن هست که مدّت ها بعد از این، بـه علّت وجود روایت هایی کـه در مضمون والفاظ، تفاوت ها وشباهت هایی با حدیث حاضر داشت، واز دیگر ضبطهای آن، بـه جای (من حفظ): من حمل، من کتب، من نقل؛ بـه جای (دینـهم): دینـها؛ بـه جای (عالماً فقیـهاً): فی زمرة الفقهاء والعلماء، وکنت له یوم القیـامة شافعاً وشـهیداً، ادخل من أی باب الجنّة شئت، کُتب فی زمرة العلماء، وحُشر فی زمرة الشّهداء بود، علمای حدیث درون معنای آن اختلاف های فراوان کرده، ودر تأویل آن، بـه نمونـه هایی درون احادیث دیگر روی آوردند.
ولی آن چه مسلّم مـی نماید، تأکید یکسان همگی این گونـه احادیث بر عدد (چهل)(۹)، وترویج ونشر پیـام شریعت، ونگاه داری آن، از نابودی، درون قالب چهل آوای خواندنی با کتابت است(۱۰)، ودر یـادسپردنی کـه مراتبِ از برخواندن، شناخت مفاهیم، عمل بـه آن، کوشش درون عدم تحریف، تحمّل وضبط حدیث، بنابر ضوابط علم شریف وپُردامنـه درایـه را شامل مـی شود(۱۱).
نخستین چهل حدیث
در هر دانشی توجّه بـه دانستنِ نخستین روی آورندگان بـه آن وقلم زنان درباره آن، شاید بـه خاطر گفته (الفضل للمتقدّم) نـه تنـها بی فایده نیست کـه از دیرباز، بشر را بـه کنج کاوی واداشته است.
درباره اوّلین چهل حدیثی کـه فراهم آمده، هرچند کـه باید بـه کتابخانـه ها وفهارس هریک مراجعه شود، ولی نتیجه بـه دست آمده نیز چندان مورد اعتماد نخواهد بود؛ چه امکان بازماندن نسخه ای از ورود بـه کتابخانـه ها ویـا عدم درج درون فهرست ها، ویـا از مـیان رفتن آن، ناممکن نیست.
به هر روی، وبا آن کـه شیعیـان، وبسیـاری دیگر، آغاز نـهضت شُکوه مند اربعین نگاری را از زمان حیـات رسول خداصلی الله علیـه وآله دانسته، ویـا عبدالله بن مبارک مروزی (م۱۸۱ق) را بـه عنوان یکی از پایـه گذاران اصلی این مجموعه ها شناسانده اند(۱۲)، نخستین نسخه های اربعین حدیث - بر اساس اطّلاعات موجود از نسخه های موجود - را مـی توان درون اربعین(۱۳) ابوالحسن محمّد بن اسلم بن سالم کندی طوسی (م۲۴۲ق) از ثقات محدّثان خراسان، واربعین حافظ ابوالحسن مؤید بن محمّد بن علی قرشی طوسی (م۲۴۲ق) از پیشوایـان محدّثان، سراغ گرفت.
هر دو نسخه درون دارالکتب ظاهریـه موجود است، واز آن رو کـه بدون تاریخ نگارش هستند، وبا توجّه بـه تاریخ درگذشت نویسندگان آن ها، حتما هر دو را - با هم - بـه عنوان نخستین ها معرّفی، وثبت کرد(۱۴).
شیوه نامـه های فراهم آوری چهل حدیث
چهل حدیث های آغازین، هدفی جز جمع آوری (چهل) حدیث وشرح وتوضیح کلمات وترکیبات مشکل نداشت، ولی بعدها فراهم آورندگان این آثار - بنابر ذوق وشیوه بینش دینی خود - هریک درون گزینش روایـات، شیوه هایی اختیـار کرده، جانب خاصّی را درون نظر گرفته، وبه موضوعات ومباحث ویژه ای توجّه، نشان دادند؛ چنان کـه جمعی درون اصول وفروع واحکام دین، عدّه ای درون جهاد، برخی درون ادب، بعضی درون مواعظ وخطب، وگروهی درون زهد(۱۵) اربعین هایی نگاشتند.
اربعین حدیثاً من اربعین کتاباً لاربعین اماماً عن اربعین شیخاً متّصلین باربعین صحابیـاً(۱۶) واربعین من مدن الکبار عن اربعین صحابیـاً لاربعین تابعیـاً(۱۷) از نمونـه های موفّق زمانـه خویش بودند، وپس از آن، ابن عساکر چهل حدیث از چهل شیخ از چهل شـهر مختلف شنید، وسپس آن ها را درون دو جزء بـه رشته تحریر کشید(۱۸). متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند عافقی از راویـان چهل قبیله، ورهاوی از راویـان چهل شـهر بـه گردآوری چهل حدیث پرداختند(۱۹).
ابن زهره پیرامون حقوق برادران دینی، محمّدمـهدی تنکابنی درباره مُتعه، جعفر بن محمّد تهرانی درون مسح دو پا، ودلدارعلی هندی درون موضوع فضیلت دانش، چهل حدیث گردآوردند.
عبدالرّحمان بن احمد بن حسین خُزاعی اربعین فی فضائل علی امـیرالمؤمنین را پرداخت(۲۰).
برخی محدّثان، موضوعی خاص را انتخاب کرده، وچهل حدیث از چهارده معصوم درباره آن آوردند.
گروهی بـه تنوّع درون احادیث گراییدند، ویـا چهارده چهل حدیث نگاشتند، ویـا با انتخاب چهل موضوع، به منظور هر موضوع، چهل حدیث گرد آوردند.
عدّه ای مضمون چهل حدیث را درون ابیـاتی بـه نظم کشیدند. دسته ای از فقیـهان کـه آهنگ پدیدآوردن کتابی فقهی داشتند، آن را درون قالب چهل حدیث عرضه د، که تا علاوه بر وظیفه علمـی، سزامند روایت مذکور نیز شده باشند.
بسیـاری کتاب اربعینشان را بـه روایـاتی درون فضل وفضیلت، فضائل ومناقب، واثبات خلافت وامامت خاندان پیـامبر اختصاص دادند، بـه صورتی کـه تنـها درون فضائل امـیرمؤمنان، بیش از هفتاد اربعین بـه دست ما رسیده است(۲۱).
از مـیان این تعداد چشم گیر، مـی توان بـه اسعد بن ابراهیم بن حسن حلّی اشاره برد. وی بـه نگارش اربعون حدیثاً فی الفضائل والمناقب پرداخت، ودلیل آن را گفته شافعی واحمد بن حنبل دانست.
گفتار احمد بن حنبل بر اساس الهامـی از جانب رسول خداصلی الله علیـه وآله درون خواب بود که:
من امّتم را بـه چهل حدیث راجع بـه سنّت فرمان دادم؛ آیـا فضائل اهل بیتم درون شمار سنّت نیست؟(۲۲).
اربعینیـات درباره امام مـهدی
در مـیان بازارِ گرم وپویـای جمع چهل حدیث، دانشوران شیعه واهل سنّت بسیـاری از چهل حدیث های خود را بـه سخنان، گفته ها، فضائل ومناقب بی شمار امام غائب اختصاص داده، وبه عنوان یکی از عمده ترین وبارزترین مسائل دینی مورد نیـاز مردم بدان نگریسته اند.
آنان بـه دلیل مقید بودن بـه عدد (چهل)، تنـها بـه گوشـه هایی بسیـار محدود از احادیث، سخنان، فضائل، شؤون ومقامات امام زمان اشارت، ولی درون عوض، با گزیده گویی وایجاز درخشان، آثار دایرةالمعارف گونـه ای را پدید کرده اند.
در این مجال مـی توان - به منظور نخستین بار - بـه فهرستی توصیفی از این گونـه اربعینیـات، بـه ترتیب تاریخی، چنین اشاره کرد:
۱. الاربعون حدیثاً فی امر المـهدی(۲۳): احمد بن عبدالله اصفهانی، مشـهور بـه حافظ ابونُعیم (۴۳۰ - ۳۳۴ق).
مجموعه ای از چهل حدیث با سلسله اِسناد خود از رسول اکرم صلی الله علیـه وآله را گرد آورده هست که کهن ترین اربعین حدیث، درباره امام زمان بـه شمار مـی رود.
متن آن با حذف سند درون اعیـان الشّیعه(۲۴) از سید محسن امـین عاملی، بحارالانوار(۲۵) از محمّدباقر مجلسی، حجّت بالغه از سید عبدالحجّت بلاغی، العرف الوردی فی اخبار المـهدی(۲۶) از جلال الدّین سیوطی، غایة المرام از سید هاشم بحرانی(۲۷)، حدیقة الشّیعه(۲۸) از مقدّس اردبیلی کشف الغمّه(۲۹) از علی بن عیسی اربلی ونامـه دانشوران ناصری(۳۰) درج، ونقل ها وآگاهی هایی از آن درون کشف المخفی فی اخبار المـهدی از یحیی بن حسن بطریق(۳۱)، اربعین سلیمان بن عبدالله ماحوزی بحرانی(۳۲) واحقاق الحق از قاضی نورالله شوشتری(۳۳) یـاد شده است.
رساله مورد بحث را نباید با نگارش دیگر ابونُعیم با نام ذکر المـهدی ونعوته وحقیقة مخرجه وثبوته ویـا نعوت المـهدی وخروجه وما یکون فی زمانـه ومدّته شامل چهل ونـه روایت از پیـامبر وصد وهفت روایت دیگر درباره امام مـهدی علیـه السلام - کـه ابن طاووس از آن، گزارشی ارائه کرده است-(۳۴) یکی دانست(۳۵).
اربعون حدیثاً فی امر المـهدی درون قرن ششم درون حوزه علمـیه ابوعلی صدفی درون شـهر (مُرسیـه) بـه عنوان کتاب درسی تدریس مـی شده، واز جمله حافظ عیـاض بن موسی یحصبی درون سی ودو سالگی بـه سال ۵۰۸ق آن را نزد ابوعلی صدفی خوانده است(۳۶).
نسخه ها: ۱) کتابخانـه سید محمّدصادق آل بحرالعلوم درون نجف، بـه کتابت همو؛ ۲) کتابخانـه ای شخصی درون قم؛ ۳) کتابخانـه علی قلی مـیرزا درون تهران؛ ۴) کتابخانـه مرحوم ملک زاده(۳۷) ۵) کتابخانـه فخرالدّین نصیری درون تهران، کتابت فخرالدّین، پایـان کتابت درون ۱۸ رجب سال ۸۳۸ق(۳۸).
۲. الاربعون حدیثاً فی امر المـهدی: ابونُعیم (م۴۳۰ق)، ترجمـه: ابوالحسن علی بن حسن زوّاره ای (م۹۴۷ق).
این ترجمـه درون ضمن ترجمـه المناقب درج شده، ونسخه های خطّی از آن درون کتابخانـه مرکزی آستان قدس رضوی، وکتابخانـه آیت الله مرعشی موجود است.
۳. الاربعون حدیثاً فی امر المـهدی: ابونُعیم (م۴۳۰ق)، ترجمـه: مـیرزا محمّد ملک الکتّاب.
به همراه اکسیرالتّواریخ، بمبئی: (بی ن)، ۱۳۰۸ق چاپ شده است.
۴. الاربعون حدیثاً فی امر المـهدی: ابونُعیم (م۴۳۰ق)، چهار ترجمـه دیگر بـه زبان فارسی.
از آن جا کـه این اربعین درون کتاب های دیگری کـه ذکر آن ها گذشت، درج شده است؛ بعد به عنوان مثال، ترجمـه آن را مـی توان درون جلد هفتم نامـه دانشوران ناصری، حدیقة الشّیعه، ترجمـه های بحارالانوار وهمگی ترجمـه های کشف الغمّه یـافت.
۵. حجّت بالغه درون ترجمـه وشرح (اربعون حدیثاً فی المـهدی) از ابونُعیم: سید عبدالحجّت بلاغی (م۱۳۹۷ق)، (بی ج): چاپخانـه خواجه، ۱۳۸۳ق، ۲۶۸ص، وزیری.
۶. الاربعین فی ذکر المـهدی مِن آل محمّد: حافظ ابوالعلاء حسن بن احمد عطّار همدانی مُقری (۵۶۹ - ۴۸۸ق).
ابن ابی الرّضا درون الاجازة الکبیرة(۳۹) از آن یـاد کرده، ونقل هایی از آن درون ذخائرالعقبی فی مناقب ذوی القربی(۴۰) از محبّ الدّین احمد بن عبدالله طبری (م۶۹۴ق) وفرائد السّمطین(۴۱) از ابراهیم بن محمّد جوینی (م۷۳۰ق) آمده، وحسن بن ابی الحسن دیلمـی درون قواعد عقائد آل محمّد از آن، اقتباس کرده است.
۷. اربعون حدیثاً فی المـهدی: سراج الدّین محدّث بغدادی قزوینی (قرن ششم). سیدحیدر آملی (ز ۷۸۷ق) درون جامع الاسرار ومنبع الانوار(۴۲) از آن یـاد کرده است(۴۳).
۸. کفایة المـهتدی فی معرفة المـهدی(۴۴): سیدمحمّد مـیرلوحی اصفهانی (زنده درون ۱۰۸۵ق).
ترجمـه، تفسیر وشرح چهل حدیث از کتاب اثبات الرّجعه نوشته فضل بن شاذان (م۲۶۰ق).
ارزش های کفایة المـهتدی کـه توسّط علی اکبر مـهدی پور درون دست تصحیح است(۴۵) را ظاهراً حتما در استفاده از منابعی کـه هم اکنون مفقود شده اند، همچون کتب فضل بن شاذان وفرج الکبیر محمّد طرابلسی جست وجو کرد(۴۶).
نسخه ها:
۱) کتابخانـه مجلس شورای اسلامـی، شماره ۱۲۶،۸۳۳ برگ، بـه خطّ مؤلّف(۴۷)
۲) کتابخانـه مـیرزاحسین نوری؛
۳) کتابخانـه سید آقا بن سیداسدالله بن سیدِ حجّةالاسلام اصفهانی، کتابت محمّد مؤمن بن عبدالجواد درون ۷ ربیع الثّانی ۱۰۸۵ق
۴) کتابخانـه آیت الله مرعشی، شماره ۱۰۹۷۶، کتابت قرن(۴۸)
۵) ۱۳) کتابخانـه مرکزی دانشگاه تهران، شماره ۶۱۹، کتابت عبدالجواد کاظمـی(۴۹).
۹. کفایة المـهتدی: سیدمحمّد مـیرلوحی، تلخیص: توسّط یکی از شاگردان مـیرلوحی. نسخه: کتابخانـه دانشکده الهیـات ومعارف اسلامـی دانشگاه تهران، شماره (۱۱۲۲)(۵۰).
۱۰. کفایة المـهتدی: سیدمحمّد مـیرلوحی، تلخیص: توسّط گروه محقّقان، تهران: وزارت ارشاد، چاپ اوّل ۱۳۷۳ش، بیست وهفت بـه اضافه ۳۶۴ص، رقعی.
شیوه نامـه محقّقان این اثر درون گزینش مطالب، حذف ایرادها واعتراض های مـیرلوحی بر علّامـه مجلسی وباقی گذاردن دیگر مطالب بوده هست که البتّه درون مقدّمـه، از ذکر این شیوه خود درون گزینش موجود، خودداری کرده اند.
۱۱. کشف الحقّ (الاربعین): مـیرمحمّدصادق خاتون آبادی (م۱۲۷۲ق)، اصفهان: (بی نا، چاپ اوّل)۱۳۷۳ق، ۲۳۶ص، وزیری؛ بـه تصحیح وتعلیق داوود مـیرصابری، تهران: مؤسّسه امام مـهدی (وبنیـاد بعثت، چاپ دوم)۱۳۶۱ش، ح بـه اضافه ۲۳۹ص، وزیری.
این کتاب بـه (اربعین خاتون آبادی) شـهرت داشته، وبه شرح چهل حدیث درون دو بخش (قیـام) و(رجعت) پرداخته، وتألیف آن درون ۱۲۶۳ق بـه انجام رسیده است.
۱۲. اربعینیـات: حسین عندلیب زاده همدانی (۱۲۸۷ش -...).
وی به منظور هریک از ا، اربعینی نگاشته، وآخرین جلد مجموعه را بـه امام زمان اختصاص داده است.
۱۳. تبیین المحجّة الی تعیین الحجّة: مـیرزامحسن بن محمّد مجتهد تبریزی (م۱۳۵۲ق)، تهران: (بی ن)، ۱۳۴۶ق، ۴۱۸ص.
۱۴. چهل خبر درون علامات ظهور مـهدی منتظر: احمد هروی، یزد: گل بهار، چاپ اوّل ۱۳۶۸ق، ۵۴ص، رقعی.
متن عربی وترجمـه فارسی چهل حدیث درباره نشانـه های آخرالزّمان.
۱۵. الاربعون حدیثاً فی من یملأ الارض قسطاً وعدلاً: هادی (۱۳۴۲ش -...)، قم: نشر الهدایة، چاپ اوّل محرّم ۱۴۱۱ق، ۹۱ص، وزیری.
۱۶. امـید عدل: هادی (۱۳۴۲ش -...)، ترجمـه: محمّدرضا زادهوش (۱۳۵۹ش -...)، اصفهان: مـهر قائم، چاپ اوّل پاییز ۱۳۸۲ش؛ چاپ دوم تابستان ۱۳۸۳ش، ۱۷۶ص، رقعی.
نخستین ترجمـه فارسی الاربعون حدیثاً فی من یملأ الارض قسطاً وعدلاً هست که درون مردادماه سال ۱۳۸۱ش انجام یـافته، وهم اکنون، درون پیش روی شما قرار دارد.
۱۷. چهل حدیث انتظار فرج حضرت مـهدی علیـه السلام: محمود شریفی (۱۳۳۱ش -...)، تهران: سازمان تبلیغات اسلامـی، چاپ اوّل ۱۳۷۰ش، ۷۲ص، پالتویی؛ چاپ سوم ۱۳۷۴ش، ۶۴ص، جیبی.
این کتاب کـه بیست ودومـین چهل حدیث منتشر شده توسّط این ناشر درون شمار مـی رود، شامل چهل حدیث درباره انتظار شده است.
۱۸. یوسف ناپیدای فاطمـه زهرا: محمّد خادمـی شیرازی (۱۳۰۶ش -...)، تهران: مـیقات، چاپ اوّل ۱۳۷۰ش، ۸۴ص، وزیری.
شامل متن عربی وترجمـه فارسی چهل حدیث.
۱۹. شناخت امام عصر: احمد سیـاح (۱۲۹۹ش -...)، تهران: نشر اسلام، چاپ اوّل ۱۳۷۰ش، ۱۲۸ص، رقعی.
متن وترجمـه سی آیـه از صد وسی وسه آیـه ای از قرآن کریم کـه به امام غائب تفسیر وتأویل شده؛ متن وترجمـه چهل حدیث درون فضائل ومناقب امام زمان بـه نقل از منتخب الاثر ویوم الخلاص؛ چهل قصیده وغزل درون مدح امام زمان.
۲۰. حضرت امام مـهدی علیـه السلام درون قیرخ(۵۱) حدیث: گروهی از نویسندگان، ترجمـه: حسین سرخابلی، تهران: بنیـاد بعثت، چاپ اوّل ۱۳۷۱ش، ۲۱ بـه اضافه ۳ص، رقعی.
حسین سرخابلی از مترجمان فعّالی هست که که تا کنون، کتاب های بسیـاری را از زبان های عربی وفارسی بـه زبان ترکی برگردانده، وکتاب حاضر را نیز از عربی بـه ترکی، ترجمـه، وبه صورت صفحه مقابل(۵۲)، ارائه کرده است.
۲۱. چهل حدیث پیرامون نور یزدان: علی اکبر مـهدی پور (۱۳۲۴ش -...)، قم: حاذق، چاپ اوّل ۱۳۷۲ش، ۱۲۰ص، رقعی.
احادیث، از چهل کتابِ پدید آمده بـه دست اهل سنّت کـه فصلی از کتابشان را بـه امام زمان اختصاص داده اند، استخراج شده، وبه ترتیب زمانی پیش رفته است.
۲۲. چهل حدیث پیرامون یوسف زهرا: علی اکبر مـهدی پور (۱۳۲۴ش -...)، قم: حاذق، (چاپ اوّل)۱۳۷۲ش، ۱۲۰ص، رقعی.
احادیث، از چهل کتاب کـه توسّط چهل نویسنده اهل سنّت پدید آمده، واختصاصاً بـه امام زمان پرداخته اند، واز هر کتاب تنـها یک حدیث استخراج شده، وبه ترتیب زمانی پیش رفته است.
۲۳. چهل حدیث از (غیبت) فضل بن شاذان: علی اکبر مـهدی پور (۱۳۲۴ش -...)، قم: حاذق، چاپ اوّل ۱۳۷۳ش، ۱۲۰ص، رقعی.
این کتاب با هدف بازسازی واحیـای متن مفقود کتاب غیبت از فضل بن شاذان، از کتاب های مختصر اثبات الرّجعه وکفایة المـهتدی استخراج شده است.
۲۴. چهل حدیث حضرت مـهدی علیـه السلام: محمود شریفی (۱۳۳۱ش -...)، تهران: سازمان تبلیغات اسلامـی، چاپ اوّل ۱۳۷۴ش، ۶۶ص، جیبی.
۲۵. چهل حدیث درون پرتو چهل آیـه درون فضائل حضرت ولی عصر: گروهی از نویسندگان، تهران: سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامـی، چاپ اوّل ۱۳۷۳ش، ۸۳ص، پالتویی.
۲۶. چهل حدیث درون پرتو چهل آیـه درون فضائل حضرت ولی عصر: گروهی از نویسندگان، تهران: حدیث، چاپ سوم ۱۳۷۵ش، ۹۶ص، پالتویی.
۲۷. چهل حدیث درون پرتو چهل آیـه(۵۳) درون فضائل حضرت ولی عصر: گروهی از نویسندگان، تهران: وزارت ارشاد، چاپ اوّل)۱۳۷۴ش)، ۸۳ص، پالتویی؛ چاپ سوم ۱۳۷۸ش، ۹۶ص، پالتویی.
این کتاب کـه پنجمـین چهل حدیث منتشر شده توسّط این ناشر درون شمار مـی رود، شامل چهل آیـه از قرآن مجید کـه با عنایت بـه چهل حدیث، بـه امام زمان تأویل شده است، مـی گردد.
۲۸. چهل حدیث درون فضائل حضرت ولی عصر: گروهی از نویسندگان، تهران: خانـه کتاب ایران، چاپ اوّل ۱۳۷۴ش / ۱۴۱۶ق، ۶۸ص، پالتویی؛ چاپ دوم ۱۳۷۵ش، ۷۲ص، پالتویی.
احادیث این اثر، از منابع هر دو گروه شیعه وسنّی، گردآوری واستخراج شده است.
۲۹. چهل حدیث انتظار: محمود شریفی (۱۳۳۱ش -...)، قم: معروف، چاپ اوّل ۱۳۷۵ش؛ چاپ دوم ۱۳۷۶ش؛ چاپ سوم ۱۳۷۸ش؛ چاپ چهارم ۱۳۸۲ش، ۶۴ص، جیبی.
۳۰. چهل حدیث سیره مـهدوی: محمود مدنی بجستانی (۱۳۴۳ش -...)، قم: معروف، چاپ اوّل ۱۳۷۷ش؛ چاپ سوم ۱۳۷۹ش، ۸۰ص، جیبی.
۳۱. چهل حدیث آخرین پیشوای معصوم: سیدمحمّد طباطبایی، تهران: ایران نگین، چاپ اوّل ۱۳۷۸ش، ۴۸ص، جیبی.
۳۲. چهل حدیث امام مـهدی درون کلام امـیرالمؤمنین: صادق سیدنژاد، قم: مسجد مقدّس جمکران، چاپ اوّل ۱۳۷۹ش؛ چاپ دوم ۱۳۸۰ش، ۶۶ص، جیبی؛ چاپ سوم ۱۳۸۲ش، ۳۶ص، رقعی.
۳۳. چهل حدیث درون شناخت امام زمان: گروه محقّقان، قم: دلیل ما، چاپ اوّل ۱۳۷۸ش؛ چاپ دوم ۱۳۷۹ش؛ چاپ سوم ۱۳۸۰ش، ۴۸ص، رقعی.
۳۴. گل یـاسین حاوی دو اربعین حدیث درون ارتباط با حضرت حجّت: محمّد مطهّر، قم: اتقان، چاپ اوّل ۱۳۸۰ش، ۹۶ص، جیبی.
چهل حدیث از قول امام زمان وغالباً از بحارالانوار با ترجمـه فارسی وترجمـه منظوم.
۳۵. چهل سخن: مـهدی شیزری، ویرایش: عبدالحسین طالعی (۱۳۴۰ش -...)، تهران: ریحان، چاپ اوّل ۱۳۸۱ش؛ چاپ سوم ۱۳۸۳ش، ۴۸ص، رقعی.
گزیده ای هست از سخنان حضرت مـهدی علیـه السلام.
۳۶. از انتظار که تا دیدار؛ چهل حدیث از غیبت که تا ظهور امام عصر (عجل الله فرجه): سید جعفر خلخالی، قم: دلیل ما، چاپ اوّل ۱۳۸۲ش، ۶۴ص، رقعی.
متن عربی وترجمـه فارسی چهل حدیث از پیـامبر اکرم (صلی الله علیـه وآله وسلم) وائمّه معصومـین (علیـهم السلام).
۳۷. چهل حدیث؛ برگزیده ای از احادیث درباره حضرت مـهدی (علیـه السلام) ومنتظران: محمّدکاظم بهنیـا، ویرایش: عبدالحسین طالعی (۱۳۴۰ش -...)، تهران: ریحان، چاپ اوّل ۱۳۸۲ش، ۱۱۶ص، رقعی.
۳۸. شرح چهل حدیث از حضرت مـهدی: علی اصغر رضوانی، ویرایش: حمـیده انصاری، محمّدجواد شریفی، قم: مرکز مدیریت حوزه علمـیه قم، چاپ اوّل ۱۳۸۲ش، ۱۳۴ص، رقعی.
متن عربی وترجمـه فارسی چهل حدیث بـه همراه شرح کوتاه هریک از روایـات مذکور.
۳۹. زندگانی امام مـهدی وشرح حال چهار نایب خاصّ آن حضرت بـه انضمام چهل حدیث از آن بزرگوار: یوسف درودگر، تهران: جمال الحق، چاپ اوّل ۱۳۸۲ش، ۱۲۰ص، رقعی.
۴۰. چهل حدیث پیرامون آخرین نشانـه های ظهور، تهران: موعود عصر، چاپ دوم ۱۳۸۳ش، ۳۶ص، پالتویی.
۴۱. چهل حدیث پیرامون مـهدی آل الرّسول: علی اکبر مـهدی پور (۱۳۲۴ش)، چاپ نشده است؛ نسخه خطّی کتابخانـه مؤلّف(۵۴).
احادیث این کتاب از چهل کتاب کـه توسّط چهل نویسنده اهل سنّت پدید آمده، واختصاصاً بـه امام زمان پرداخته اند، واز هر کتاب تنـها یک حدیث استخراج شده است.
۴۲. چهل حدیث پیرامون مـهدی فاطمـه: علی اکبر مـهدی پور (۱۳۲۴ش -...)، چاپ نشده است؛ نسخه خطّی کتابخانـه مؤلّف(۵۵).
شامل چهل حدیث از چهل صحابی پیـامبر اکرم صلی الله علیـه وآله مـی شود.
علاوه بر چهل حدیث های مذکور کـه به صورت مستقلّ واختصاصی بـه امام زمان پرداخته اند، مـی توان از دو دسته دیگر از چهل حدیث ها سخن بـه مـیان آورد: اربعین هایی کـه به جمع چهل حدیث از چهارده معصوم پرداخته، وچه بسا صفحاتی را بـه احادیثی از امام عصر، ویـا روایـاتی درباره ایشان اختصاص داده اند؛ ودسته دیگری کـه به گردآوری چهل حدیث از (هر یک) از معصومان روی آورده، ودر حقیقت، چهارده (چهل حدیث) را درون مجموعه ای گردآورده اند.
بدیـهی هست که مجموعه های گروه نخست، از بحث ودامنـه این کتاب شناسی خارج اند، امّا کتاب های دسته دوم، از آن جهت کـه در حقیقت، اربعینی مستقل را درون ضمن مجموعه ای آورده اند، لازم مـی سازد که تا به نمونـه هایی از آن ها اشاره کنیم:
۴۳. چهل سخن: سیدمحمّدحسین حجازی، تهران: فجر، ۱۳۳۵ش؛ تهران: انتشار، ۱۳۶۲ش، ۲۵۴ص، رقعی.
شرح کوتاهی از زندگی پیـامبرصلی الله علیـه وآله وا معصوم علیـهم السلام وچهل حدیث از هرکدام.
۴۴. از هر معصوم چهل حدیث: محمّدعلی کوشا (۱۳۳۱ش -...)، قم: منطق، (چاپ اوّل)۱۳۷۳ش، ۳۲۰ص، رقعی؛ قم: سینا، (ویرایش دوم)، چاپ دوم ۱۳۷۴ش، ۳۵۲ص، رقعی.
ارائه متن وترجمـه فارسی چهل حدیث از چهارده معصوم، بـه همراه شرح زندگانی هر یک از معصومان.
۴۵. گفتار دل نشین چهارده معصوم شامل ۵۶۰ حدیث از چهارده معصوم از هرکدام چهل حدیث: ترجمـه محمّدمحمّدی اشتهاردی (۱۳۲۳ش -...)، قم: انصاریـان، چاپ چهارم ۱۳۷۴ش؛ چاپ پنجم ۱۳۷۴ش؛ چاپ ششم ۱۳۷۸ش؛ چاپ هفتم ۱۳۸۱ش، ۲۹۶ص، رقعی.
۴۶. فروغ حدیث: محمود شریفی (۱۳۳۱ش -...)، قم: معروف، چاپ اوّل ۱۳۷۵ش؛ چاپ دوم ۱۳۷۷ش، ۲۶۴ص، وزیری.
شامل چهل حدیث درون هریک از موضوعات قرآن، بینش وحکمت، انتظار فرج و....
۴۷. سیره وسخن پیشوایـان: محمّدعلی کوشا (۱۳۳۱ش -...)، قم: پارسایـان، چاپ اوّل ۱۳۷۶ش، ۳۸۴ص، وزیری؛ چاپ دوم ۱۳۷۸ش، ۳۹۰ص، وزیری.
در بخش نخست، زندگانی چهارده معصوم را درون چهارده فصل آورده، ودر بخش دوم، از هریک از آنان، چهل حدیث بـه زبان عربی، وبا ذکر منابع ومآخذ نقل کرده، وترجمـه فارسی هر حدیث را بـه صورت زیرنویس آورده است.
۴۸. گل واژه های پاکان: ناصر پاک پرور، تهران: مدرسه، چاپ اوّل ۱۳۷۶ش؛ چاپ دوم ۱۳۸۳ش، ۲۸۰ص، وزیری.
ترجمـه فارسی ومتن چهارده چهل حدیث از چهارده معصوم علیـهم السلام.
۴۹. الاربعون حدیثاً عن کلّ معصوم: علی پناه اشتهاردی، بـه تصحیح کمال کاتب، قم: مؤسّسه سیدة معصومـه، چاپ اوّل شوّال ۱۴۲۰ق، ۲۵۹ص، وزیری.
متن عربی چهل حدیث از چهارده معصوم علیـهم السلام درون چهارده بخش فراهم آمده، وگاه با شرح وتوضیح اندکی از سوی مؤلّف همراه است. (اربعون حدیثاً عن الامام المـهدی المنتظر) درون صفحات ۲۲۱ که تا ۲۴۰ درج شده است.
۵۰. چهل حدیث: علی پناه اشتهاردی، ترجمـه: دیلمـی، قم: مطبوعات دینی، چاپ اوّل ۱۳۸۲ش، ۵۱۲ص، وزیری.
۵۱. اربعین الاولیـاء؛ چهل حدیث از هر معصوم شامل ۵۶۰ حدیث، با فهرست موضوعی: اصغر تاجیک ورامـینی، تهران: نسیم دانش، چاپ دوم ۱۳۸۲ش، ۳۳۶ص، رقعی.
۵۲. چهل مجلس، هزار حدیث؛ شامل چهل مجلس بـه ضمـیمـه چهل حدیث از هر معصوم: احمد دهقان (۱۳۵۰ش -...)، ویرایش: محمّد جواد کمار، قم: ناصر، چاپ اوّل ۱۳۸۲ش، ۳۶۸ص، وزیری.
کتاب حاضر
دانستیم کـه نگارش وگردآوری چهل حدیث درون پیرامون امام زمان، چندان فراوان وپُر شمار نیست، ودیدیم کـه شاید این کتاب را بتوان - بر اساس زمان انتشار -، نخستین اربعین منتشر شده درون قرن پانزده هجری دانست کـه به موضوع امام دوازدهم پرداخته است.
کتاب حاضر بـه همـین سبب، وبه خاطر شیوه نامـه پسندیدنی مؤلّف درون انتخاب روایـات صحیح وخواندنی، درون پاسخ بـه هریک از موضوعات مورد پرسش ذهن جست وجوگر نسل جوان بود کـه توجّه محافل ومجامع علمـی را بـه خود جلب کرده، ودر مجلّات تخصی، پژوهشی وماندگاری همچون: فصل نامـه تراثنا(۵۶) ودوماه نامـه آیینـه پژوهش(۵۷) نام خویش را بـه ثبت رساند، ودر کتاب های معتبری همانند: بیست مقاله رضا استادی(۵۸)، کتاب نامـه امام مـهدی علیـه السلام از علی اکبر مـهدی پور(۵۹)، چهل حدیث پیرامون یوسف زهرا از همو(۶۰)، معجم التّراث الکلامـی اثر گروهی از نویسندگان مؤسّسه امام صادق علیـه السلام زیر نظر جعفر سبحانی(۶۱)، ومعجم ما کُتب عن الرّسول واهل البیت علیـهم السلام از عبدالجبّار رفاعی(۶۲) مورد بحث وبررسی قرار گرفت.
ترجمـه حاضر
ترجمـه فارسی، سعی بر آن داشته، که تا علاوه بر ساختار آزاد وتسامح درون ترجمـه، از جملات تحریری، تغییر متن روایی احادیث شریف، تعلیق وتحشیـه، حذف وتلخیص، وکاهش وافزایش متون بـه دور باشد. با این حال آن جا کـه در متن فارسی بـه کلمـه یـا کلماتی درون درون قلّاب () بر مـی خورید(۶۳)، نشان از افزوده های مترجم هست بر متون عربی احادیث، به منظور ارائه ودست یـابی بـه ترجمـه ای روشن تر.
نباید از نظر دور داشت کـه به جا ماندن متن اصلی احادیث بـه زبان عربی، بـه جز یـاری رساندن بـه پژوهش گران، وفراهم آوردن رضایت خواستاران کلام نورانی معصومان(۶۴)، مقابله ترجمـه فارسی با متن اصلی، وسنجیدن عیـار ترجمـه را ممکن ساخته است.
از سویی دیگر، تجدید چاپ این پژوهش(۶۵) فرصتی فراهم آورد تا:
۵۳. نکته های مترجم، درون توضیح برخی موارد، با امضای (مترجم) درون پاورقی بیـاید؛(۶۶).
۵۴. بازبینی همـه جانبه ای - بـه ویژه درون ذکر مصادر وعنوان های فرعی - درون کتاب، صورت پذیرد؛
۵۵. پانوشت ها وارجاعات، بـه سبک علمـی، با سرشناسه های کتابخانـه ملّی، ودر قالب های نوین امروزی، تغییر یـابد؛
۵۶. غلطنامـه پایـانی طبع پیشین کتاب، درون متن، اِعمال شود(۶۷)، ودیگر اغلاط مطبعی موجود، اصلاح گردد؛
۵۷. آیـات قرآنی وروایـات شریف، وتمامـی متون عربی، اعراب گذاری شده، ومشکول گردد؛
۵۸. مراجعه بـه مصادر ومنابعی کـه مؤلّف از آن ها بـه صورت غیر مستقیم یـاد مـی کند، انجام گیرد؛ ودر مواردی کـه ارائه وذکر مأخذ از قلم افتاده، منبع صحیح ومورد نظر، استخراج، ودر پاورقی ذکر شود.

م. ر. زادهوش
دهم تیر ماه ۱۳۸۱

مقدمـه مؤلف

درباره حضرت مـهدی احادیث متواتری از طریق شیعه وسنّی نقل شده است؛ چنان کـه شیعه امامـیه بـه تصویری روشن از او دست یـافته، واهل سنّت نیز اجمالاً بدان حضرت معتقد شده، ودر این مـیان تنـها پاره اندکی از روی مکابره بـه انکار وی پرداخته اند. بلکه مـی توان گفت، اعتقاد بـه او سرچشمـه درون فطرت دارد؛ زیراکه تمامـی انسان ها چشم انتظار مصلحی جهانی اند کـه زمـین را از عدل وداد بیـاکنَد.
چه بسا دانشمند مسلمانی از عامّه واز خاصّه نیست کـه رساله وکتابی درباره مـهدی (عجل الله فرجه) نپرداخته باشد؛ از همـین جهت، فصل نخست کتاب حاضر بـه ذکر پاره ای از آن ها اختصاص یـافته است.
نخستین منابع مـهدی شناسی
بدیـهی مـی نماید کـه مجموعه های حدیثی ما واهل سنّت مملوّ از احادیث پیرامون حضرت مـهدی است، ولی مقصود ما درون این جا دانستن نخستینی هست که درون این باره رساله وکتابی جداگانـه پرداخته است. بنابراین نخستین نگارنده پیرامون مـهدی حتما در مـیان راویـان احادیث شیعه باشد.
چنین است، ولی اکنون کمبود زمان ودانشم اجازه آن نمـی دهد کـه همان یک نفر را یـافته، وبه خوانندگان معرّفی کنم. از همـین رو بـه ذکر گروهی از متقدّمان کـه پیرامون این مبحث، دست بـه نگارش اند، مـی پردازم، ممکن هست نویسنده نخستین منبع، درون مـیان آنان، یـا جز ایشان باشد؛ والله العالم.
نگارش های شیعی
برخی از راویـان شیعه درباره حضرت مـهدی، یـا غیبت وقیـام آن حضرت مطالبی نگاشته اند؛ از آن مـیان:
فضل بن شاذان بن خلیل نیشابوری - درگذشته بـه سال ۲۶۰ق - کـه بنا بر گزارش نجّاشی کتاب القائم علیـه السّلام را نگاشته است(۶۸).
به گفته نجّاشی، علی بن مـهزیـار اهوازی، راوی از امام رضا وامام محمّد تقی علیـهما السلام، ووکیل امام محمّد تقی وامام هادی از راویـان ثقه ودرست عقیده هست که طعنی بر او نکرده اند؛ وی کتاب القائم علیـه السّلام را نگاشته است(۶۹).
محمّد بن حسن بن جمـهور عمّی(۷۰) بصری راوی از امام رضاعلیـه السلام کـه کتاب صاحب الزّمان علیـه السّلام، وکتاب وقت خروج القائم علیـه السّلام از او است. شیخ طوسی درون فهرست از او یـاد کرده است(۷۱).
عبّاس بن هشام ابوالفضل ناشری اسدی از راویـان عرب تبار وثقه وجلیل درون مـیان اصحاب ما هست که احادیث فراوانی را روایت کرده، ودر سال ۲۲۰ یـا یک سال پیش از آن بدرود حیـات گفته است. نجّاشی کتاب الغیبه را از او دانسته است(۷۲).
علی بن حسن طایی جَرمـی، مشـهور بـه طاطَری، از فقها ومحدّثان ثقه است، واز شخصیت ها ومشایخ واقفه بـه شمار مـی رود. وی کتاب الغیبه را نگاشته است(۷۳).
حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی کتاب الفتن کـه همان کتاب الملاحم است، کتاب القائم الصّغیر وکتاب الغیبة از او است. وی از شخصیت های واقفیـه درون عصر امام رضا علیـه السلام بوده، ونجّاشی درباره او مـی گوید: (مشایخ خود - رحمـهم الله - را دیدم کـه وی را درون شمار چهره های واقفه مـی آوردند)(۷۴).
نگارش های اهل سنت
شاید نخستینی کـه از مـیان سنّیـان درون این موضوع قلم زده، عبّاد بن یعقوب رواجنی باشد کـه کتاب اخبار المـهدی علیـه السّلام را دارد، همان گونـه کـه شیخ طوسی درون فهرست از او یـاد کرده، وتصریح ورزیده کـه سنّی مذهب است(۷۵).
وی درون سال ۲۵۰ درگذشته؛ چنان چه ابن حجر عسقلانی درون تقریب او را آورده، وگفته است: (صدوق وراست گو بود، وبه سال ۲۵۰ بمرد)، وذهبی گفته است: (در حدیث، راست گو وصادق بود)(۷۶)، وصاحب ذریعه نیز درون کتابش یـادی از او کرده است(۷۷).
هم چنین قاضی ابوعَنبس محمّد بن اسحاق بن ابراهیم کوفی، قاضی صَیمره کتاب صاحب الزّمان را نگاشته، وابن ندیم درون فهرستش وی را یـاد کرده، وتصریح کرده هست که او (ادیبی آشنا بـه دانش نجوم بود، وتا زمان معتمد بزیست، ودر زمره ندیمان وی شد)(۷۸). یـاقوت (حموی) درون معجم الادباء شرح حالش را نگاشته، وگفته هست که او، معتمد را - کـه در سال ۲۷۹ درگذشت - درک کرده است(۷۹). علّامـه خرسان درون مقدّمـه اش بر کتاب البیـان فی اخبار صاحب الزّمان از او نام است(۸۰).
به هر صورت علاقه داشتم، که تا رساله ای درون احادیث وارد شده از ا معصوم درباره مولایمان صاحب الزّمان - عجّل الله تعالی فرَجه الشّریف، وروحی وارواح العالمـین لتراب مَقدَمـه الفداء - جمع آورم؛ بعد برگ های پیش رو را گردآورده، والاربعون حدیثاً فی من یملأ الارض قسطاً وعدل(۸۱) نام نـهادم. مـی دانم کـه رساله حاضر، تحقیق وتدقیق وتألیف وتصنیف نیست، ولی نشان از دوستی صاحب خویش دارد؛ زیرا که تا آن گاه کـه مشغول نگارش آن بودم، همو درون یـادم بود.
پوشیده نمانَد کـه تمامـی احادیث گردآمده درون این رساله بـه واسطه مشایخ بزرگوارم، بـه صورت سلسه وار، بـه صاحبان کتاب ها متّصل مـی گردد(۸۲)، واسناد آن ها که تا راوی ومروی عنـه درون کتاب های آنان موجود است، ولی آن ها را - به منظور رعایت اختصار - حذف کردم. هرکه خواهان آگاهی از این گونـه اطّلاعات باشد، مـی تواند بـه مآخذ یـاد شده درون پاورقی های هر حدیث، مراجعه کند.
پایـان این مقدّمـه، سپاسداشتی هست از حجّت الاسلام حاج سید احمد حسینی اشکوری - مدّ ظلّه - بـه خاطر تصحیحاتی کـه در این رساله انجام داد، وراهنمایی هایش بـه هنگام تدوین آن.
اقوال
در این فصل بـه خاطر آن کـه بر خواننده مطالبی چند، آشکار شود، اشاره ای داریم بـه برخی رساله ها وکتاب ها، ومتن پاره ای گفتارها درباره حضرت مـهدی؛ نخست از شیعه آغاز مـی کنیم، سپس بـه بزرگان اهل سنّت مـی پردازیم، وخوانندگان را بـه تدبّرِ درون گفتارها فرا مـی خوانیم.
مـهدی نزد امامـیان
نـه تنـها درون اعتقاد امامـیه نسبت بـه حضرت مـهدی تردیدی نیست؛ بلکه آنان بدان حضرت شناخته مـی شوند. این اعتقاد سرچشمـه درون احادیث فراوان روایت شده از پیـامبر واهل بیت علیـهم السلام دارد کـه او - امام زنده نـهان از دیده ها - را بـه ما شناسانده است.
دانشمندی شیعی را نمـی توان سراغ گرفت کـه کتاب، یـا رساله ای درباره امام مـهدی نپرداخته باشد. ارائه فهرستی از نام این گونـه نگارش ها، از گذشته که تا حال، مستلزم اختصاص چندین جلد کتاب ضخیم بدین امر هست که خارج از مقصود کتاب ما مـی شود. ولی برخی گفته های دانشمندان شیعی، بـه ترتیب تاریخی، واز جهت تیمّن وتبرّک، بـه همراه یـادی از برخی نگارش های آنان بدین شرح است:
۵۹. ابومحمّد حسن بن موسی نوبختی - از بزرگان قرن سوم - درون فرق الشّیعه مـی گوید: (اصحاب او(۸۳) بعد از وی، بـه چهارده فرقه مـی شوند...(۸۴)، وفرقه دوازدهم - کـه همان امامـیه اند - بر خلاف تمامـی فرقه های دیگر مـی گویند کـه در زمـین به منظور خداوند - عزّ وجلّ - حجّتی از فرزندان حسن بن علی وجود دارد، او وصایت پدر را همانند نخست، وهمچون گذشته بر عهده دارد...)(۸۵).
۶۰. سعد بن عبدالله ابوخلف اشعری قمـی از بزرگان قرن سوم درون کتابش المقالات والفرق مـی گوید: (پس فرقه ای - کـه به امامـیه مشـهورند - از مـیان دیگر گروه ها مـی گوید: بعد از درگذشت حسن بن علی، خداوند را حجّتی بر بندگانش، وخلیفه ای درون سرزمـین هایش، وبرپادارنده امر او است.
از فرزندان حسن بن علی بن محمّد بن علی الرّضا است. امر کننده، نـهی کننده، وتبلیغ کننده از جانب پدرانش، وامانت دار گذشتگانش درون آن چه کـه از دانش های الهی وکتاب ها، واحکام وواجبات، وسنّت های خداوند درون وی بـه امانت نـهاده اند، وبه آن چه کـه مردم - از امور دینی ومصالح دنیوی - بدان ها نیـاز دارند، آگاه است.
فرزند وجانشین پدر، وبرپادارنده امر امامت بعد از او است. هدایت گر وگرداننده امّت بـه راه نخستین(۸۶) وسنّت های پیشین ا، جاری کننده آن چه کـه از ایشان فوت شده، وبرپادارنده آن چه از آنان باقی مانده هست تا روز قیـامت. از نوادگان اعقاب ونسل درون نسل، وپیوسته بر یک شیوه ودر یک راه است...(۸۷).
آن چه گذشت، از مأثورات ائمّه صادقین هست درباره مطالبی کـه این گروه از شیعیـان امامـیه را درون آن ردّی نیست، وشکّی بدان ندارند، واز اِجماع بر آن از جهت درستی اخبار روایت شده، واستواری هر یک از اسباب، ونیکویی اسناد آن ها، وثقه بودن راویـان و... باز نگشته اند...)(۸۸).
۶۱. ابوبکر محمّد بن احمد بن عبدالله بن اسماعیل بن ابوالثّلج کاتب بغدادی از حافظان ثقه وپیشوت - متولّد سال ۲۳۷ق، ودرگذشته بـه سال ۳۲۵، یـا ۳۲۳، یـا ۳۲۲ق - درون تاریخ الائمّه(۸۹) مـی گوید: (قائم - کـه صلوات ودرود خدا بر او باد -؛ گفته اند کـه در سال دویست وپنجاه وهشت از پدرش بـه وجود آمد، وابومحمّد(۹۰) درون حالی کـه فرزندش دو سال وچهار ماه داشت، درگذشت - صلوات ودرود خدا بر همگی ایشان باد -)(۹۱).
ودرباره فرزندان مـی نویسد: (فرزندان م ح م د بن حسن علیـهما السلام کـه دانستنش ویژه خداوند است)(۹۲).
درباره مادرش مـی گوید: (نام مادر قائم - کـه صلوات ودرود خدا بر او وبر پدرانش باد - را صغیره، حکیمـه، نرجس وسوسن گفته اند. ابن همام گفته هست که حکیمـه نام عمّه ابومحمّد(۹۳) است؛ همان کـه حدیثی درباره ولادت صاحب الزّمان علیـه السلام نقل کرده، وهمو روایت نموده کـه مادر فرزند، نامش نرجس است)(۹۴).
درباره القاب حضرتش مـی گوید: (قائم - کـه صلوات خدا بر او وپدرانش باد - هادی ومـهدی است)(۹۵).
کنیـه اش را چنین مـی نگارد: (قائم - کـه صلوات خدا بر او باد -، ابوالقاسم است)(۹۶).
پیرامون مدفنش مـی گوید: (مدفن قائم چشم انتظار - کـه درود خدا بر او باد - رای جز خدا نداند کـه کجا است)(۹۷).
درباره نوّاب وابواب حضرت چنین مـی گوید: (... وکیلش عثمان بن سعید؛ آن گاه کـه در بستر مرگ بود، فرزندش ابوجعفر محمّد بن عثمان را عهده دار مسؤولیتی کرد کـه ابومحمّد حسن بن علی بر دوشش نـهاده بود. ثقات شیعه بـه نقل از او گفته اند کـه او فرمود:
(هذا وَکیلی، وابْنـه وَکیلُ ابْنی)؛
(این مرد، وکیل من، وفرزندش، وکیل فرزند من است)؛
یعنی: ابوجعفر محمّد بن عثمان عَمْری. او نیز هنگام مرگ بـه ابوالقاسم حسین بن روح نُمَیری وصیت کرد، وسپس بـه ابوالقاسم بن روح فرمان دادند که تا امر وکالت را بـه ابوالحسن سَمُری سپارد، وپس از آن، کار وکالت بازماند؛ والله اعلم)(۹۸).
۶۲. ابوجعفر محمّد بن یعقوب بن اسحاق، ثقةالاسلام کلینی - کـه علی التّحقیق بـه سال ۳۲۹ق درگذشته هست - بابی درون تولّد حضرت صاحب علیـه السلام پدید آورده، ودر آن گفته است: (او - علیـه السّلام - درون نیمـه شعبان سال دویست وپنجاه وپنج زاده شد)(۹۹).
۶۳. شیخ بزرگوار محمّد بن ابراهیم نعمانی، مشـهور بـه ابن ابی زینب شاگرد وکاتب کلینی، کتابش الغیبة را بـه غیبت مولایمان مـهدی اختصاص داده کـه مـی توان بـه آن مراجعه کرد.
۶۴. شیخ بزرگوار ابوجعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویـه قمـی، صدوق امّت - متوفّای سال ۳۸۱ق - درون اعتقادات مـی نویسد: (... معتقدیم کـه در روزگار ما حجّت خدا درون زمـین، وخلیفه او بر بندگانش، قائم چشم انتظار محمّد بن حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیـهم السلام است. همو کـه نبی اکرم از سوی خداوند - عزّ وجلّ - نام ونسبش را خبر داد.
همو کـه زمـین را همان گونـه کـه از ظلم وستم موج مـی زند، از عدل وداد مـی آکنَد. همو کـه خداوند دینش را بـه وسیله او آشکار مـی کند، که تا دین خدا بر همگی ادیـان پیروز گردد، اگرچه خوشایند مشرکان نباشد(۱۰۰).
همو کـه خدا بـه دست او مشرق ها ومغرب های زمـین را فتح مـی کند، که تا آن کـه جایی باقی نماند، مگر گل بانگ اذان درون آن بـه گوش رسد، وتمامـی دین، از آنِ خدا گردد(۱۰۱).
این همان مـهدی هست که پیـامبر از او خبر داد. هنگامـی کـه بیـاید، عیسی بن مریم پشت سر او نماز مـی گزارد. بـه جای آوردن نماز بـه امامت او، همانند نمازخواندن پشت سر پیـامبر خدا است؛ زیراکه خلیفه همو است. ما معتقدیم کـه قائم، جز او نمـی تواند باشد، درون غیبت مـی ماند، اگرچه بـه اندازه عمر دنیـا بـه طول انجامد.
قائم، جز او نیست؛ چراکه پیـامبر وائمّه بـه نام ونسَب او دلالت کرده، ونصّ روایت هایشان درباره او است، وبه وی بشارت داده اند - صلوات خدا بر همگی ایشان باد -)(۱۰۲).
۶۵. هم چنین صدوق امّت، کتاب استوارش کمال الدّین وتمام النّعمة را درون احوال مولایمان حضرت قائم نگاشته است.
۶۶. شیخ ابوعبدالله محمّد بن محمّد بن نعمان عُکبری بغدادی مفید - درگذشته بـه سال ۴۱۳ق - بابی را درون کتابش ارشاد بـه ذکر قائم، تاریخ تولّد، براهین امامت، وبخشی از روایـات پیرامون او، غیبت، سیره وی بـه هنگام قیـام وزمان دولتش اختصاص داده است(۱۰۳). شیخ مفید الفصول العشرة را نیز پیرامون غیبت نگاشته کـه لطیف، وشایسته مراجعه است.
۶۷. ابوالحسن محمّد بن حسین بن موسی شریف رضی - درگذشته بـه سال ۴۰۶ق - از شاگردان شیخ المشایخ ما ابن المعلّم، مفید ومعلّم امّت، خطبه هایی از امام علی علیـه السلام درباره فرزندش مـهدی را درون کتاب جاویدانش نـهج البلاغه(۱۰۴) نقل کرده است.
۶۸. برادرش ابوالقاسم علی بن حسین بن موسی علم الهدی شریف مرتضی - درگذشته بـه سال ۴۳۶ق - کتاب المُقنِع فی الغیبة(۱۰۵)، وبحثی از آن را درون کتابش الشّافی(۱۰۶) نگاشت.
وی هم چنین رسالةٌ فی غیبة الحجّة(۱۰۷) را پدید آورده، ودر آن گفته است: (...مخالفان ما درون این اعتقاد، گمان کرده اند کـه اثبات کلامـی مسأله غیبت بر ما دشوار، وبر ایشان آسان است؛ ولی این تنـها موضوعی نیست کـه از روی جهالت بدان معتقد گشته اند، وبا تأمّل، آشکار مـی شود کـه برعکسِ پندار آنان است...)(۱۰۸).
۶۹. شیخ تقی الدّین ابوصلاح حلبی - درگذشته بـه سال ۴۴۷ق - فصلی درباره امامت حجّت بن الحسن را درون کتاب کلامـی اش تقریب المعارف(۱۰۹) قرار داده است.
۷۰. ابوجعفر محمّد بن حسن طوسی - درگذشته بـه سال ۴۶۰ق - شیخ طایفه حقّ مدار، درباره مولایمان صاحب الزّمان کتاب الغیبه را نگاشت. وی درون رساله مسائل کلامـیه درون همـین موضوع مـی نویسد: (محمّد بن حسن مـهدی علیـه السلام زنده وموجود از زمان پدرش حسن عسکری که تا هم اکنون؛ زیراکه امامت، لطفی است، ولطف درون هر هنگامـی بر خداوند متعال واجب است؛ بعد هر وقت وزمان را چاره ای از وجود امام معصوم نباشد)(۱۱۰).
۷۱. شیخ ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی صاحب مجمع البیـان فی تفسیر القرآن - درگذشته بـه سال ۵۴۸ق - درون تاج الموالید بابی را درون ذکر امام دوازدهم قرار داده است(۱۱۱).
۷۲. حافظ شیخ ابومحمّد عبدالله بن احمد بن احمد بن احمد بن عبدالله بن نصر بن خَشّاب بغدادی - درگذشته بـه سال ۵۶۷ق - درون تاریخ موالید الائمّه ووفیـاتهم مـی گوید: (ذکر جانشین صالح علیـه السلام؛ صدقة بن موسی از پدرم روایت کرده هست که امام رضاعلیـه السلام مـی فرمود:
(اَلْخَلَف الصَّالِح مِنْ وُلْدِ أَبی، مُحَمَّد الْحَسَن بْن عَلِی، وهُوَ صاحِب الزَّمان، وهُوَ الْمَهْدی)(۱۱۲)؛
(جانشین شایسته، از فرزندان ابومحمّد حسن بن علی است؛ او صاحب الزّمان است. او مـهدی است...).
۷۳. رضی الدّین ابوالقاسم علی بن موسی بن طاووس - درگذشته بـه سال ۶۶۴ق - درون الطّرائف فی معرفة مذاهب الطّوائف مـی گوید: (... بدان کـه ما وبیشینـه اهل اسلام روایت کرده اند کـه پیـامبرمان محمّد فرموده است:
(لا بُدَّ مِنْ مَهْدِی مِنْ وُلْدِ فاطِمَة ابْنَتِهِ علیـها السلام یظْهر فَیمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً وقِسْطاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وجَوْراً)؛
(گزیری نیست از مـهدی کـه در شمار فرزندان ش فاطمـه علیـها السلام است. ظهور مـی کند، وزمـین را همان گونـه کـه از ظلم وستم آکنده است، سرشار از عدل وداد مـی کند).
بزرگان مذاهب چهارگانـه نیز درون کتاب هایشان این روایت را متذکّر شده، واهل اسلام درون این مسأله اجماع کرده اند)(۱۱۳).
۷۴. علّامـه آیت الله علی الاطلاق شیخ حسن بن یوسف بن علی مطهّر حلّی - درگذشته بـه سال ۷۲۶ق - درون کتابش المستجاد من کتاب الارشاد(۱۱۴) بابی را بـه ذکر قائم - عجّل الله فرجه - اختصاص داده هست که مـی توان بـه آن مراجعه کرد(۱۱۵).
۷۵. علّامـه شیخ حسین بن عبدالصّمد عاملی پدر شیخ بهایی - درگذشته بـه سال ۹۸۴ق - درون کتاب خود وصول الاخیـار الی اصول الاخبار مـی گوید: (امام مـهدی صاحب الزّمان، حجّت بر اهلش ابوالقاسم محمّد بن حسن عسکری - عجّل الله فرجه - درون روز جمعه، شبان گاهان، پانزدهم شعبان سال دویست وپنجاه وپنج درون سامرا متولّد شد. مادرش نرجس است، ونامش را مریم بنت زید علویـه نیز گفته اند. با توجّه بـه اخبار منقول از پیـامبر، ظهور وفرمان روایی او بـه یقین صورت مـی پذیرد)(۱۱۶).
هم چنین درون همـین باره مـی نویسد: (واز مـیان ایشان(۱۱۷) محمّد بن حسن مـهدی، بـه حقّ قیـام کرده، وزمـین را همان گونـه کـه از ظلم وستم لبریز شده، پُر از عدل وداد مـی کند، واین بر اساس گفته های پیـامبرصلی الله علیـه وآله است. همـین مضمون را درون الجمع بین الصّحاح الستّ(۱۱۸) بـه شش طریق نقل کرده اند کـه البتّه الفاظ، درون هریک، متفاوت است. هم چنین درون کتاب مصابیح بـه چهار طریق روایت شده، ودر مجموع،ی درون آن اختلاف نکرده است)(۱۱۹).
۷۶. فرزندش شیخ بهاءالدّین محمّد بن حسین بن عبدالصّمد حارثی عاملی جبعی - درگذشته بـه سال ۱۰۳۱ق - درون توضیح المقاصد مـی نویسد: (پانزدهم (شعبان المعظّم)؛ درون این روز امام ابوالقاسم محمّد المـهدی صاحب الزّمان - کـه صلوات خدا بر او وبر پدران پاکش باد - متولّد شده، واین واقعه بـه سال دویست وپنجاه وپنج هجری درون سرّ من رأی، رخ داده است(۱۲۰).
۷۷. نویسنده علّامـه، محمّد بن مرتضی مشـهور بـه فیض کاشانی - درگذشته بـه سال ۱۰۹۱ق - درون کتاب کلامـی اش علم الیقین بابی را بـه غیبت امام زمانمان، ونشانـه های ظهور او وقیـامت اختصاص داده است(۱۲۱).
۷۸. علّامـه سید هاشم بحرانی صاحب تفسیر برهان - درگذشته بـه سال ۱۱۰۷ق - المحجّة فیما نزل فی القائم الحجّة را نگاشته است.
۷۹. شیخ الاسلام زمان خود، غوّاص بحار علوم آل محمّد، شیخ محمّد باقر علّامـه مجلسی - درگذشته بـه سال ۱۱۱۰ق - مجلّد سیزدهم از کتاب بحارالانوار را بـه احوال امام دوازدهم صاحب الزّمان اختصاص داده است.
۸۰. علّامـه مـیر محمّدصادق خاتون آبادی - درگذشته بـه سال ۱۲۷۲ق -، از شاگردان جدّ ما علّامـه متّقی صاحب هدایـه قدس سره، چهل حدیثش را درباره امام زمان نگاشته کـه نام آن کشف الحق، ومشـهور بـه (اربعین خاتون آبادی) است.
۸۱. شیخ محدّثان، حاج مـیرزا حسین نوری - درگذشته بـه سال ۱۳۲۰ق - کتابش نجم ثاقب را درون ذکر احوال مولایمان قائم پدید آورده است.
۸۲. علّامـه سید محمّدتقی اصفهانی - درگذشته بـه سال ۱۳۴۸ق - کتاب مکیـال المکارم فی فوائد الدّعاء للقائم را نگاشته است.
۸۳. علّامـه شیخ علی اکبر نـهاوندی - درگذشته بـه سال ۱۳۶۹ق - العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزّمان علیـه السّلام را درون دو مجلّد بزرگ نوشته است.
۸۴. علّامـه سیدمحسن امـین - درگذشته بـه سال ۱۳۷۱ق - درون اعیـان الشّیعه مدخل محمّد بن حسن مـهدی صاحب زمان علیـه السلام را وضع کرده، ودر آن بـه بحثی طولانی پرداخته است(۱۲۲).
۸۵. علّامـه سید صدرالدّین صدر - درگذشته درون ۱۹ ربیع الثّانی ۱۳۷۳ق - احادیث امام مـهدی کـه از طریق اهل سنّت وارد شده را درون کتاب استوارش المـهدی گرد آورده است، ومـی توان بـه آن اثر لطیف، مراجعه کرد.
۸۶. علّامـه ومُصلح بزرگ شیخ محمّدحسین آل کاشف الغطاء - درگذشته درون ۱۸ ذی قعده ۱۳۷۳ق - درون کتاب استوار اصل الشّیعة واصولها چنین مـی نگارد: (... امامـیه را اعتقاد بر آن هست که خداوند سبحان، زمـین را از حجّت بر بندگانش - اعمّ از نبی یـا وصی، یـا آشکار ومشـهور، ویـا پنـهان ومستور - خالی نمـی گذارد. پیـامبر بـه صراحت فرموده، وبه فرزندش حسن وصیت کرده، وحسن بـه برادرش حسین، وهمـین طور که تا برسد بـه امام دوازدهم مـهدی منتظر...)(۱۲۳).
۸۷. علّامـه شیخ محمّدرضا مظفّر - درگذشته بـه سال ۱۳۸۳ق - درون کتابش عقائد الامامـیه مـی گوید: (بشارت بـه ظهور مـهدی کـه از فرزندان فاطمـه است، درون آخرالزّمان به منظور گستراندن عدل وداد درون زمـین، بعد از آن کـه پُر از ظلم وستم شده، بـه تواتر از پیـامبرصلی الله علیـه وآله نقل وثابت گردیده، وتمامـی مسلمانان با وجود مشرب های فکری گوناگون، این روایـات را درون مـیان آن چه کـه از آن حضرت روایت کرده اند، بـه ثبت رسانده اند. این، اندیشـه نوبنیـانی از سوی شیعیـان نیست...)(۱۲۴).
۸۸. علّامـه معاصر (آیت الله) شیخ لطف الله صافی گلپایگانی - مدّ ظلّه - احادیث امام مـهدی را بـه روایت دو گروه (شیعه وسنّی) درون کتاب استوارش منتخب الاثر فی الامام الثّانی عشر کـه بارها بـه چاپ رسیده، گردآورده است(۱۲۵).
۸۹. علّامـه شیخ مـهدی فقیـه ایمانی اصفهانی معاصر، دیدگاه های بزرگان اهل سنّت را درون موسوعه خود امام المـهدی عند اهل السنّه جمع آوری کرده هست که مـی توان بـه آن تألیف لطیف، مراجعه نمود(۱۲۶).
۹۰. علّامـه شیخ ابوطالب تجلیل تبریزی معاصر رساله اش با نام من هو المـهدی؟ را نگاشته، ودو بار آن را درون قم بـه چاپ رسانده است. وی درون این کتاب بـه گردآوری روایـات هر دو گروه درباره این موضوع پرداخته است.
۹۱. وعلّامـه سیدمحمود دهسرخی اصفهانی معاصر درون کتابش یأتی علی النّاس زمان من سئل عاش ومن سکت مات احادیث آخرالزّمان را با ترجمـه فارسی وبه ترتیب حروف الفبا فراهم آورده، وآن را به منظور نخستین بار درون سال ۱۴۰۸ق درون قم بـه چاپ رسانده است.
مـهدی نزد اهل سنت وجماعت
بخش بیشینـه این بحث از آیت الله صافی درون منتخب الاثر فی الامام الثّانی عشر وعلّامـه خرسان درون مقدّمـه اش بر البیـان فی اخبار صاحب الزّمان برداشت شده است.
احادیث امام مـهدی را راویـانشان نقل کرده، ونویسندگانشان درون جوامع حدیثی خود بـه ثبت رسانده اند؛انی همانند:
احمد، ابوداوود، ابن ماجه، ترمذی، بخاری، مسلم، نسایی، بیـهقی، ماوردی، طبرانی، سمْعانی، رویـانی، عبْدری، حافظ عبدالعزیز عُکبری درون تفسیرش، ابن قتیبه درون غریب الحدیث، ابن سری، ابن عساکر، دارقُطنی درون مسند سیدة نساء العالمـین فاطمة الزّهراء،ایی درون المبتدا، بغَوی، ابن اثیر، ابن دیبع شیبانی، حاکم درون مستدرک، ابن عبدالبرّ درون استیعاب، حافظ ابن مطیق، فرعانی، نمـیری، مُناوی، ابن شیرویـه دیلمـی، سبط بن جوزی، شارح معتزلی، ابن صبّاغ مالکی، حموی، ابن مغازلی شافعی، موفّق بن احمد خوارزمـی، محبّ الدّین طبری، شَبلنجی، صبّان، شیخ منصورعلی ناصف، ابن ابی شیبة، ابن ابی حاتم، حسن بن سفیـان.
ابن منده، حماد رواجنی، ابوالحسن سحری، حربی، ابوبکر مُقری، خطیب، ابوعمرو دانی، ابن خلّکان، قرطبی، ابن کثیر، نُعیم بن حمّاد، ابن اعثم کوفی، ابوالحسن ابری، ابن حجر عسقلانی.
محی الدّین بن عربی، ابن طلحه شافعی، سَمـهودی، شعرانی، ابن عربی مالکی، ابویعلی، ابن حجر هیثمـی، ابن حیـان، ابوالشّیخ، ثعلبی، ابن ازرق، ابن منظور انصاری، عبدالکری یمانی، صدرالدّین قونوی، زینی دحلان، برزنگی، مرتضی زبیدی، ملّاعلی متّقی، خواجه پارسا، اسماعیل حقّی، آلوسی، قُندوزی، بلخی، گنجی شافعی ودیگران(۱۲۷).
برخی از آنان، رساله ها وکتاب هایی درون این باره پرداخته اند؛انی همچون: حافظ ابونُعیم اصفهانی صاحب کتاب نعت المـهدی ومناقب المـهدی، گنجی شافعی صاحب البیـان فی اخبار صاحب الزّمان، ملّاعلی متّقی صاحب تلخیص البیـان فی اخبار مـهدی آخر الزّمان، عبّاد بن یعقوب رواجنی صاحب کتاب اخبار المـهدی، سیوطی صاحب العَرف الوردی فی اخبار المـهدی وعلامات المـهدی، ابن حجر صاحب القول المختصر فی علامات المـهدی المنتظر.
شیخ جمال الدّین یوسف بن یحیی دمشقی صاحب عقدالدّرر فی اخبار الامام المنتظر، ابن کمال پاشا صاحب تلخیص البیـان فی علامات مـهدی آخر الزّمان، ابن قیم جوزیـه نویسنده المـهدی، ملّاعلی قاری هندی نویسنده المشرب الوردی فی اخبار المـهدی، شیخ مرعی بن یوسف کرمـی مَقدَسی صاحب فوائد الفِکَر فی الامام المنتظر(۱۲۸)، محمّد بن عبدالعزیز بن مانع - از عالمان (نجد) درون قرن چهاردهم - صاحب کتاب تحدیق النّظر فی اخبار الامام المنتظر ودیگران درون دیگر کتاب ها.
ما درون این جا بخشی از گفته های بزرگان آنان را مـی آوریم که تا خوانندگان با دقّت بـه مطالعه واندیشـه درون آن ها بپردازند:
۹۲. ابن ابی الحدید معتزلی درون شرح نـهج البلاغه مـی گوید: (تمامـی فرقه های اسلامـی اتّفاق نظر دارند کـه دنیـا وتکلیف بـه انجام نمـی رسد؛ مگر با او)(۱۲۹).
۹۳. بـه نقل از شیخ عبدالحقّ درون لمعات چنین آمده هست که: (احادیث متواتر درون این کـه مـهدی از اهل بیت وفرزندان فاطمـه بـه شمار مـی رود، هماهنگ است)(۱۳۰).
۹۴. صبّان درون اسعاف الرّاغبین مـی نویسد: (روایـات منقول از پیـامبر، مبنی بر خروج او، واین کـه وی از خاندان پیـامبر است، وزمـین را پُر از عدل وداد مـی کند، بـه تواتر رسیده است)(۱۳۱).
۹۵. شبلنجی درون نورالابصار مـی گوید: (احادیث منقول از پیـامبر، درباره این کـه او درون شمار اهل بیت او است، وزمـین را از عدل وداد مـی آکنَد، بـه تواتر رسیده است)(۱۳۲).
۹۶. ابن حجر درون صواعق مـی گوید: (ابوالحسن ابری گفته است: این کـه او خروج مـی کند، از اهل بیت پیـامبر است، هفت سال پادشاهی مـی کند، زمـین را از عدل مـی آکنَد، با عیسی خارج شده، واو را درون قتل دجّال درون دروازه (لدّ) درون کشور فلسطین یـاری مـی رساند، امامت این امّت را بر عهده دارد، وعیسی پشت سر او نماز مـی گزارد، اخبار بـه علّت فراوانیـانی کـه آن ها را از مصطفی نقل کرده اند، بـه تواتر رسیده، ومُستفیض شده است)(۱۳۳).
۹۷. سیداحمد بن زینی دحلان مفتی شافعیـان درون الفتوحات الاسلامـیه مـی نویسد: (روایـاتی کـه در آن ها ذکری از ظهور مـهدی رفته، فراوان ومتواتر است. درون این مـیان، برخی از آن ها حدیث صحیح، بعضی حدیث حسَن، وبیشترشان حدیث ضعیف است.
امّا بـه خاطر فراوانی این گونـه روایـات، وراویـان بسیـار این احادیث، برخی از آن ها بعضی دیگر را تقویت کرده، که تا جایی کـه قطعی بودنشان ثابت مـی گردد. امّا از این دست مسائل قطعی ومسلّم مـی توان بـه این کـه گزیری از ظهور او نیست، این کـه وی از فرزندان فاطمـه است، این کـه زمـین را پُر از عدل مـی کند، اشاره کرد).
علّامـه سید محمّد بن (عبد ال) رسول برزنگی درون پایـان الاشاعة (فی اشراط السّاعة)(۱۳۴) بدین موضوع تذکّر داده است، ولی محدود ظهور وی، بـه سال معین ومشخّصی، صحیح نیست؛ زیرا رازی هست که جز خدا نداند، ونصّی از جانب شارع مقدّس درون تعیین آن، وارد نشده است)(۱۳۵).
۹۸. سوَیدی درون سبائک الذّهب مـی گوید: (آن چه کـه علما بر آن اتّفاق کرده اند، این هست که مـهدی همان قیـام کننده دوره آخرالزّمان است، وزمـین را از عدل پُر مـی سازد؛ درباره او وظهورش روایـات بسیـاری وارد شده است)(۱۳۶).
۹۹. گنجی شافعی درون البیـان فی اخبار صاحب الزّمان مـی گوید: (روایـات پیـامبر درباره مـهدی علیـه السلام بـه دلیل راویـان بسیـاری کـه آن ها را از مصطفی نقل کرده اند، متواتر ومُستفیض شده است)(۱۳۷).
۱۰۰. ملّاعلی متّقی درون البرهان فی علامات مـهدی آخرالزّمان فتواهای چهار تن از عالمان مذاهب چهارگانـه، درباره حضرت مـهدی علیـه السلام را آورده است(۱۳۸).
این چهار تن عبارت اند از: شیخ ابن حجر شافعی نویسنده القول المختصر فی علامات المـهدی المنتظر، ابوسرور احمد بن ضیـاء حنفی، محمّد بن محمّد مالکی ویحیی بن محمّد حنبلی.
فتواهای آنان شامل چنین موضوعاتی گردیده است: تأیید درستی نظریـه ظهور مـهدی، وارد شدن روایـات صحیح درباره او ودر صفات او، چگونگی خروج او، وآن چه از فتنـه ها کـه پیش از وی - همانند خروج سفیـانی، فرو رفتن زمـین و... - پدیدار مـی شود. ابن حجر تصریح کرده هست به تواتر این روایـات، واین کـه او از اهل بیت است؛ مالک شرق وغرب زمـین گردیده، وآن را پُر از عدل مـی کند؛ واین کـه عیسی پشت سر او نماز مـی گزارد؛ سفیـانی را مـی کُشد، وبا سپاهی کـه به سوی مـهدی گسیل داشته هست در بَیداء - سرزمـینی درون مـیان مکّه ومدینـه - فرو مـی رود(۱۳۹).
۱۰۱. مسعود بن عمر تفتازانی درون مقاصدالطّالبین گفته است: (احادیث صحیحی وارد شده هست که امامـی از فرزندان فاطمـه زهرا - رضی الله عنـها - ظهور مـی کند، وزمـین را همان گونـه کـه پُر از ظلم وستم است، از عدل وداد پُر مـی کند)(۱۴۰).
۱۰۲. شیخ محمّد جزری دمشقی شافعی درون اسمـی المناقب فی تهذیب اسنی المطالب مـی گوید: (... از علی بن ابی طالب رضی الله عنـه هست که مـی فرمود: رسول خدا - صلّی الله علیـه (وآله) وسلّم - فرمود:
(اَلْمَهْدی مِنَّا اَهْلَ الْبَیتِ، یصْلحُه الله فی لَیلَةٍ)؛
(مـهدی درون شمارِ ما اهل بیت است، خداوند، امر (ظهور) وی را درون شبی راست مـی گرداند...).
درستی احادیث امام مـهدی وروایـات مبنی بر آمدن او درون آخرالزّمان، واین کـه وی از اهل بیتِ وخاندان فاطمـه - رضوان الله علیـها - بـه شمار مـی آید، نزد ما بـه اثبات رسیده است. نام او نام پیـامبر - صلّی الله علیـه (وآله) وسلّم -، ونام پدرش، همان نام پدر پیـامبر - صلّی الله علیـه (وآله) وسلّم - باشد. درست وروشن تر آن هست که او از فرزندان حسین بن علی است؛ چراکه نصّ امـیرالمؤمنین علی درون این باره چنین است:... علی علیـه السلام درون حالی کـه به فرزندش حسین مـی نگریست، فرمود:
(إِنَّ ابْنَی هذا سَیدُکُما، سَمَّاهُ النَّبِی - صَلَّی الله عَلَیـهِ (وآلِهِ) وَسَلَّمَ -، وسَیخْرُجُ مِنْ صُلْبِهِ رَجُلٌ یسَمّی بِاسْمِ نَبِیکُمْ، یشْبِهُهُ فِی الْخُلْقِ، ولا یشْبِهُهُ فِی الْخَلْقِ)؛
(این فرزندم آقای شما است. نامش را پیـامبر بر وی نـهاده است. از صُلب او مردی مـی آید کـه هم نام پیـامبرتان است. سیرتش بـه پیـامبر مـی ماند، ولی درون صورت، چُنو نیست).
سپس داستان لبریز شدن زمـین از عدل بـه توسّط او را بازگو فرمود. همـین ها را ابوداوود درون سنن خود روایت نموده، وبر آن، سکوت کرده است)(۱۴۱).
۱۰۳. وعبدالرّحمان بن خلدون درون مقدّمـه مشـهورش مـی نویسد: (آن چه درون گذر زمان درون مـیان عموم مسلمانان شـهرت یـافته آن هست که با گذشت روزگاران بـه ناچار حتما در آخرالزّمان مردی از اهل بیت ظهور کند، دین را نیرو بخشد، عدل وداد را آشکار سازد، ومسلمانان پیروی اش کنند.
وی بر کشورهای اسلامـی چیرگی خواهد یـافت، واو را مـهدی نامند. خروج دجّال وروی دادهای بعد از آن - کـه در شمار نشانـه های مذکور درون روایـات صحیح هست - بعد از وی روی خواهد داد...)(۱۴۲).
در این جا فصل اوّل را درون اقوال بـه پایـان، بـه یـاری حضرت باری بـه فصل دوم مـی پردازیم.
حدیث لوح
این حدیث را کلینی درون کافی(۱۴۳)، شاگردش نعمانی درون الغیبة(۱۴۴)، صدوق درون کمال الدّین وتمام النّعمة(۱۴۵) وعیون اخبار الرّضا علیـه السّلام(۱۴۶)، مفید درون اختصاص(۱۴۷)، شیخ تقی الدّین ابوصلاح حلبی درون تقریب المعارف(۱۴۸) بـه صورت مختصر، شیخ طوسی درون الغیبة(۱۴۹) وامالی(۱۵۰)، امـین الدّین طبرسی درون اعلام الوری(۱۵۱) وابومنصور طبرسی درون احتجاج(۱۵۲) بـه صورت مرسل؛ وشیخ حسن بن ابوالحسن دیلمـی درون ارشاد القلوب(۱۵۳)، علّامـه مجلسی درون مجلّد نـهم بحارالانوار(۱۵۴) وسید امـین درون اعیـان الشّیعه(۱۵۵) بـه نقل از کافی؛ وصافی درون منتخب الاثر فی الامام الثّانی عشر(۱۵۶) آورده اند؛ قدّس الله اسرارهم.
ودر کافی - بـه صورت مسند از ابابصیر بـه نقل از ابی عبدالله علیـه السلام (امام صادق) - هست که: قالَ أَبی لِجابِرِ بْنِ عَبْدِ الله الْأَنْصارِی: (إِنَّ لی إِلَیکَ حاجَةً، فَمَتی یخِفُّ عَلَیکَ أَنْ أَخْلُوَ بِکَ فَأَسْأَلَکَ عَنْها؟)؛
فَقالَ لَهُ جابِرٌ: (أَی الْأَوْقاتِ أَحْبَبْتَهُ).
فَخَلا بِهِ فی بَعْضِ الْأَیـامِ، فَقالَ لَهُ: (یـا جابِرُ! أَخْبِرْنی عَنِ الَّلوْحِ الَّذی رَأَیتَهُ فی یدِ أُمّی فاطِمَةَعلیـها السلام، بِنْتِ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله، وما أَخْبَرَتْکَ بِهِ أُمّی أَنَّهُ فی ذلِکَ الَّلوْحِ مَکْتُوبٌ؟).
فَقالَ جابِرٌ: أَشْهَدُ بِالله أَنّی دَخَلْتُ عَلی أُمِّکَ فاطِمَةَعلیـها السلام، فی حَیـاةِ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله، فَهَنَّیتُها بِوِلادَةِ الْحُسَینِ ورَأَیتُ فی یدَیـها لَوْحاً أَخْضَرَ، ظَنَنْتُ أَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ، ورَأَیتُ فیـهِ کِتاباً أَبْیضَ، شِبْهَ لَوْنِ الشَّمْسِ.
فَقُلْتُ لَها: (بِأَبی وأُمّی، یـا بِنْتَ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله، ما هذَا الَّلوْحِ؟).
فَقالَتْ: (هذا لَوْحٌ أَهْداهُ الله إِلی رَسُولِهِ صلی الله علیـه وآله، فیـهِ اسْمُ أَبی، واسْمُ بَعْلی، واسْمُ ابْنَی، واسْمُ الْأَوْصِیـاءِ مِنْ وُلْدی، وأَعْطانیـهِ أَبی لِیبَشِّرَنی بِذلِکَ).
قالَ جابِرٌ: فَأَعْطَتْنیـهِ أُمُّکَ فاطِمَةُعلیـها السلام فَقَرَأْتُهُ واسْتَنْسَخْتُهُ.
فَقالَ لَهُ أَبی: (فَهَلْ لَکَ - یـا جابِرُ - أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَی؟).
قالَ: (نَعَمْ).
فَمَشی مَعَهُ أَبی إِلی مَنْزِلِ جابِرٍ، فَأَخْرَجَ صَحیفَةً مِنْ رَقٍّ، فَقالَ: (یـا جابِرُ! اُنْظُرْ فی کِتابِکَ لِأَقْرَأَ (أَنَ) عَلَیکَ). فَنَظَرَ جابِرٌ فی نُسْخَتِهِ فَقَرَأَهُ أَبی، فَما خالَفَ حَرْفٌ حَرْفاً، فَقالَ جابِرٌ: فَأَشْهَدُ بِالله أَنّی هکَذا رَأَیتُهُ فِی الَّلوْحِ مَکْتُوباً:
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ.
هذا کِتابٌ مِنَ الله الْعَزیزِ الْحَکیمِ لِمُحَمَّدٍ نَبِیـهِ، ونُورِهِ وسَفیرِهِ، وحِجابِهِ ودَلیلِهِ، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمـینُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعالَمـینَ، عَظِّمْ - یـا مُحَمَّدُ - أَسْمائی، واشْکُرْ نَعْمائی، ولا تَجْحَدْ آلائی؛ إِنّی أَنَا الله لا إِلهَ إِلّا أَنَا قاصِمُ الْجَبَّارینِ، ومُدیلُ الْمَظْلُومـینَ، ودَیـانُ الدّینِ؛
إِنّی أَنَا الله لا إِلهَ إِلّا أَنَا، فَمَنْ رَجا غَیرَ فَضْلی، أَوْ خافَ غَیرَ عَدْلی، عَذّبْتُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُ بِهِ أَحَداً مِنَ الْعالَمـینَ، فَإِیـای فَاعْبُدْ وعَلَی فَتَوکَّلْ.
إِنّی لَمْ أَبْعَثْ نَبِیـاً فَأُکْمِلَتْ أَیـامُهُ وانْقَضَتْ مُدَّتُهُ، إِلّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِیـاً، وإِنّی فَضَّلْتُکَ عَلَی الْأَنْبِیـاءِ، وفَضَّلْتُ وَصِیکَ عَلَی الْأَوْصِیـاءِ، وأَکْرَمْتُکَ بِشِبْلَیکَ وسِبْطَیکَ حَسَنٍ وحُسَینٍ؛ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمـی بَعْدَ انْقِضاءِ مُدَّةِ أَبیـهِ؛ وجَعَلْتُ حُسَیناً خازِنَ وَحْیی، وأَکْرَمْتُهُ بِالشَّهادَةِ وخَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعادَةِ، فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ، وأَرْفَعُ الشُّهَداءِ دَرَجَةً، جَعَلْتُ کَلِمَتِی التَّامَّةَ مَعَهُ، وحُجَّتِی الْبالِغَةَ عِنْدَهُ، بِعِتْرَتِهِ أُثیبُ وأُعاقِبُ:
أَوَّلُهُمْ عَلِی، سَیدُ الْعابِدینَ وزَینُ أَوْلِیـائِی الْماضینَ، وابْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ، مُحَمَّدٌ، الْباقِرُ عِلْمـی، والْمَعْدِنُ لِحِکْمَتی؛
سَیـهْلِکُ الْمُرْتابُونَ فی جَعْفَرٍ، الرَّادُّ عَلَیـهِ کَالرَّادِّ عَلَی، حَقَّ الْقَوْلُ مِنّی لَأُکْرِمَنَّ مَثْوی جَعْفَرٍ، ولَأَسُرَّنَّهُ فی أَشْیـاعِهِ وأَنْصارِهِ وأَوْلِیـائِهِ؛
أُتیحَتْ بَعْدَهُ مُوسی فِتْنَةٌ عَمْیـاءُ حِنْدِسٌ، لِأَنَّ خَیطَ فَرْضی لا ینْقَطِعُ، وحُجَّتی لا تَخْفی، وأَنَّ أَوْلِیـائی یسْقَوْنَ بِالْکَأْسِ الْأَوْفی، مَنْ جَحَدَ واحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتی، ومَنْ غَیرَ آیةً مِنْ کِتابی فَقَدِ افْتَری عَلَی، وَیلٌ لِلْمُفْتَرینَ الْجاحِدینَ؛
عِنْدَ انْقِضاءِ مُدَّةِ مُوسی عَبْدی وحَبیبی وخِیرَتی فی عَلِی، وَلیی وناصِری، ومَنْ أَضَعُ عَلَیـهِ أَعْباءَ النُّبُوَّةِ، وأَمْتَحِنُهُ بِالْاِضْطِلاعِ بِها، یقْتُلُهُ عِفْریتٌ مُسْتَکْبِرٌ، یدْفَنُ فِی الْمَدینَةِ الَّتی بَناهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ إِلی جَنْبِ شَرِّ خَلْقی؛
حَقَّ الْقَوْلُ مِنّی لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ، ابْنِهِ وخَلیفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ، ووارِثِ عِلْمِهِ، فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمـی ومَوْضِعُ سِرّی، وحُجَّتی عَلی خَلْقی، لا یؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلّا جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْواهُ، وشَفَّعْتُهُ فی سَبْعینَ مِنْ أَهْلِ بَیتِهِ - کُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ -؛
وَأَخْتِمُ بِالسَّعادَةِ لِابْنِهِ عَلِی، وَلیی وناصِری، والشَّاهِدِ فی خَلْقی، وأَمـینی عَلی وَحْیی؛ أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِی إِلی سَبیلی، والْخازِنَ لِعِلْمـی، الْحَسَنَ؛
وَأُکَمِّلَ ذلِکَ بِابْنِهِ م ح م د، رَحْمَةً لِلْعالَمـینَ، عَلَیـهِ کَمالُ مُوسی، وبَهاءُ عیسی، وصَبْرُ أَیوبَ، فَیذَلُّ أَوْلِیـائی فی زَمانِهِ، وتُتَهادی رُؤُوسُهُمْ کَما تُتَهادی رُؤُوسُ التُّرْکِ والدَّیلَمِ، فَیقْتَلُونَ ویحْرَقُونَ، ویکُونُونَ خائِفینَ مَرْعُوبینَ وَجِلینَ.
تُصْبَغُ الْأَرْضُ بِدِمائِهِمْ، ویفْشُوا الْوَیلُ والرَّنَّةُ فی نِسائِهِمْ، أُولئِکَ أَوْلِیـائی - حَقّاً -، بِهِمْ أَدْفَعُ کُلَّ فِتْنَةٍ عَمْیـاءَ حِنْدِسٍ، وبِهِمْ أَکْشِفُ الزَّلازِلَ وأَدْفَعُ الْآصارَ والْأَغْلالَ، أُولئِکَ عَلَیـهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ ورَحْمَةٌ، وأُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ.
پدرم بـه جابر بن عبدالله انصاری فرمود: (مرا بـه تو نیـازی است؛ چه زمانی برایت آسان تر هست تا با تو خلوت کنم، ودرباره آن، از تو پرسش کنم؟).
جابر بـه پدرم گفت: (هر زمان کـه بخواهی).
روزی با وی خلوت کرد، وبه او فرمود: (جابر! با من، از آن لوحی کـه در دست مادرم فاطمـه - پیـامبر خدا - دیده ای، واز آن چه کـه او درباره نوشته های آن لوح مـی فرمود، سخن بگو).
جابر گفت: خدا را شاهد مـی گیرم کـه روزی درون زمان حیـات پیـامبر خدا بـه نزد مادرت فاطمـه وارد شدم، وبه او به منظور تولّد حسین تبریک گفتم. درون دستانش لوح سبزرنگی دیدم کـه گمانم از زمرّد بود، ودر آن، نوشته سفیدی همچون رنگ آفتاب دیدم.
به وی گفتم: (پدر ومادرم بـه فدایت ای دخت پیغامبر خدا! این لوح چیست؟).
فرمود: (این لوحی هست که خداوند بـه پیـامبرش اهدا کرده، ودر آن، نام های پدرم، همسرم، دو پسرم، ونام اوصیـایی کـه در شمار فرزندانم هستند، ثبت شده است. پدرم بـه عنوان مژدگانی آن را بـه من داده است).
جابر گفت: (مادرت فاطمـه آن را بـه دستم داد، خواندمش، واز روی آن، استنساخ کردم).
پدرم بـه او فرمود: (جابر! مـی توانی بـه من نشانش دهی؟).
گفت: (آری).
سپس پدرم، همراه جابر بـه منزل او رفت، ووی صحیفه ای از پوست آهو بیرون آورد.
پدرم فرمود: (جابر! درون نگاشته خود نگاه کن که تا برایت بخوانمش).
جابر نگاه درون نسخه خویش داشت کـه پدرم همان را برایش بخواند؛ حتّی حرفی با حرفی اختلاف نداشت. جابر گفت: خدا را گواه مـی گیرم کـه من درون لوح، چنین دیدم کـه نگاشته بود:
به نام خداوند بخشاینده مـهربان
این نامـه ای هست از جانب خداوندِ پیروز ودانا به منظور محمّد، پیـامبر، نور، فرستاده، حجاب ودلیل همو. آن را روح الامـین از نزد پروردگار جهانیـان آورده است.
محمّد! نام هایم را بزرگ شمار، نعمت هایم را شکر گزار ولطف هایم را انکار مدار. منم، من کـه خدایی جز من نیست، شکننده جابرانم، انتقام جوینده ستم کشانم، سزادهنده روز جزایم. منم، من کـه خدایی جز من نیست، هرکه را امـید بـه فضلِ جز من است، هرکه را ترس از عدل جز من است، چنانش کیفر دهم کـه هیچ یک از جهانیـان را چونان نداده باشم. تنـها پرستنده ات من باشم، توکّلت تنـها بر من باشد.
راستی من پیـامبری نفرستادم کـه روزگارش را پایـان دهم، وعمرش بـه سر آید، مگر آن کـه وصیی برایش نـهادم.
راستی تو را بر تمامـی پیغامبران برتری دادم، وصی تو را بر تمامـی اوصیـا برتری نـهادم، وبه دو شیربچّه زاده ات، حسن وحسین، گرامـی ات داشتم.
حسن را - بعد از پدرش - گنجینـه دانشم، وحسین را گنج دار وحی خویش ساختم. با شـهادت، گرامـی اش دارم، وزندگانی اش را با سعادت بـه پایـان رسانم. او برترینی هست که بـه شـهادت رسیده، بلندمرتبه ترینِ شـهیدان است. کلمـه تامّه ام را همراه او کردم، وحجّت بالغه ام را نزد او نـهادم. توسّط خاندان همو هست که پاداش وکیفر دهم:
نخستینِ آنان علی است؛ سرور عابدان، وزیور اولیـای پیشینم.
پسرش - همچون جدّ ستوده اش - محمّد، شکافنده دانشم، وگنجینـه حکمت من است.
هلاک اند آنان کـه درباره جعفر تردید بَرند؛ آن کـه نپذیردش، مرا نپذیرفته است. گفتار بـه حقّ من آن هست که پای گاهش را گرامـی دارم، ووی را درباره پیروان، یـاران ودوستانش شاد کنم.
پس از او موسی است؛ همو کـه به آشوبی سخت وتار گرفتار است. رشته ام نبُرد، حجّتم نـهان نماند، ودوستانم از جام لبالب بنوشند. هر آن کـه یکی از اینان را منکر شود، بـه انکار نعمتم برآمده، وهر آن کـه آیتی از کتابم را تغییر دهد، بر من دروغ بسته است.
ای وای بر افترابندان وانکارکنندگان بعد از درگذشت موسی - بنده، ودوست وبرگزیده ام -، درباره علی دوست ویـاری دهنده من کـه بارهای وظایف نبوّت را بر دوش او نـهم، ووی را بر بـه عهده گرفتن آن ها بیـازمایم. دیوصفتی گردن فراز بکشدش، ودر شـهری کـه به دست عبد صالحی(۱۵۷) بنا گشته است، درون کنار بدترین خلایق(۱۵۸) بـه خاک رود.
گفتار بـه حقّ من آن هست که او را بـه پسرش، خلیفه بعد از او، ووارث دانشش محمّد شاد کنم. او هست گنج دانشم، جای گاه رازم، وحجّت بر بندگانم. بنده ای بر او ایمان نیـاورَد، مگر کـه در بهشت جایش دهم، وشفاعتش را درون هفتاد از خاندانش - کـه همگی سزاوار دوزخ اند - پذیرا شوم.
سرانجام، سعادت را نصیب پسر او علی کـه ولی ویـاری دهنده من، گواه درون خلق من، وامـین من درون وحی من است، مـی گردانم. از او، حسن، آن کـه دعوت کننده بـه راهم، وگنج دار دانشم باشد را برآورم.
(سلسله امامت) را بـه پسر او م ح م د کـه رحمت عالمـیان است، کامل گردانم. او را کمال موسی، نور عیسی وصبر ایوب است. درون زمان او هست که دوستانم خوار شوند. سرهای آنان را دشمنان بـه یکدیگر پیشکش دهند؛ همان گونـه کـه سرهای ترکان ودیلمـیان را بـه هم هدیـه مـی دهند. بکُشندشان وبسوزانندشان، وآنان، هراسان وبیم ناک وترسان باشند.
خونشان زمـین را رنگین کند، وشیون وزاری زنانشان آشکار شود. آنان دوستان حقیقی من اند. با آن ها هست که هر آشوب سخت وتاری را ببَرم، وزمـین لرزه ها، بارهای گران وزنجیرها را کنار . صلوات ورحمت الهی بر آن هدایت شدگان باد، همانان کـه خود، هدایت شدگان هستند(۱۵۹).
عبدالرّحمان بن سالم گفت: ابوبصیر گفت: این روایت - حتّی اگر درون تمام طول عمر خود حدیثی جز این حدیث نشنوی - کفایتت کند؛ بعد آن را از جز اهلش مخفی دار(۱۶۰).
مـی گویم: علّامـه سیداسماعیل هاشمـی اصفهانی(۱۶۱) درون شرح این حدیث رساله ای با نام شـهادة الشّهداء بـه زبان فارسی نگاشته، وبه سال ۱۴۰۶ق درون اصفهان بـه چاپ رسانده است(۱۶۲) کـه مـی توان بـه آن تألیف لطیف، مراجعه کرد(۱۶۳).
بیـان الهی درباره مـهدی موعود
از مُفضّل بن عمر، از (امام) صادق جعفر بن محمّد، از پدرش، از پدرانش علیـهم السلام، بـه نقل از امـیر مؤمنان علیـه السلام هست که فرمود: پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله فرمود: لَمَّا أُسْرِی بی إِلَی السَّماءِ أَوْحی إِلی رَبّی - جَلَّ جَلالُهُ - فَقالَ: یـا مُحَمَّدُ! إِنِّی اطَّلَعْتُ عَلَی الْأَرْضِ اطِّلاعَةً، فَاخْتَرْتُکَ مِنْها، فَجَعَلْتُکَ نَبِیـاً، وشَقَقْتُ لَکَ مِنِ اسْمـی اسْماً، فَأَنَا الْمَحْمُودُ وأَنْتَ مُحَمَّدٌ.
ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثَّانِیةَ، فَاخْتَرْتُ مِنْها عَلِیـاً، وجَعَلْتُهُ وَصِیکَ وخَلیفَتَکَ، وزَوْجَ ابْنَتِکَ وأَبا ذُرِّیتِکَ، وشَقَقْتُ لَهُ اسْماً مِنْ أَسْمائی، فَأَنَا الْعَلِی الْأَعْلی وهُوَ عَلِی؛ وخَلَقْتُ فاطِمَةَ والْحَسَنَ والْحُسَینَ مِنْ نُورِکُما؛ ثُمَّ عَرَضْتُ وِلایتَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ، فَمَنْ قَبِلَها کانَ عِنْدی مِنَ الْمُقَرَّبینَ.
یـا مُحَمَّدُ! لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَنی، حَتّی ینْقَطِعَ ویصیرَ کَالشَّنِّ(۱۶۴) البالی، ثُمَّ أَتانی جاحِداً لِوِلایتِهِمْ، فَما أَسْکَنْتُهُ جَنَّتی، ولا أَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشی.
یـا مُحَمَّدُ! تُحِبُّ أَنْ تَراهُمْ؟
قُلْتُ: (نَعَمْ یـا رَبِّ!).
فَقالَ - عَزَّ وجَلَّ -: (اِرْفَعْ رَأْسَکَ).
فَرَفَعْتُ رَأْسی وإِذا أَنَا بِأَنْوارِ عَلِی وفاطِمَةَ والْحَسَنِ والْحُسَینِ، وعَلِی بْنِ الْحُسَینِ ومُحَمَّدِ بْنِ عَلِی، وجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، ومُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ، وعَلِی بْنِ مُوسی، ومُحَمَّدِ بْنِ عَلِی وعَلِی بْنِ مُحَمَّدٍ، والْحَسَنِ بْنِ عَلِی، وم ح م د بْنِ الْحَسَنِ الْقائِمِ فی وَسَطِهِمْ کَأَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّی.
قُلْتُ: (یـا رَبِّ ومَنْ هؤُلاءِ؟).
قالَ: (هؤُلاءِ الْأَئِمَّةُ، وهذَا الْقائِمُ الَّذی یحَلِّلُ حَلالی، ویحَرِّمُ حَرامـی، وبِهِ أَنْتَقِمُ مِنْ أَعْدائی، وهُوَ راحَةٌ لِأَوْلِیـائی، وهُوَ الَّذی یشْفی قُلُوبَ شیعَتِکَ مِنَ الظَّالِمـینَ والْجاحِدینَ والْکافِرینَ، فَیخْرِجُ اللّاتَ والْعُزّی طَرِیینِ فَیحْرِقُهُما، فَلْفِتْنَةُ النَّاسِ یوْمَئِذٍ بِهِما أَشَدُّ مِنْ فِتْنَةِ الْعِجْلِ والسَّامِرِی)(۱۶۵).
چون مرا درون آسمان بگرداندند، پروردگارم بـه من وحی فرمود: (محمّد! من نگاهی بر زمـین کردم، واز آن مـیان، تو را برگزیدم، ونبی قرار دادم. به منظور تو، نامـی از نام خود بازگرفتم؛ من محمودم، وتو محمّد.
باری دیگر درون زمـین نظاره کردم، وعلی را برگزیدم. او را وصی وخلیفه تو، همسر ت، وپدر خاندانت کردم. به منظور او، نامـی از نام خود بازگرفتم؛ من علی اعلایم، واو علی.
فاطمـه، حسن وحسین را از نور شما دو تن بیـاف، وولایت آنان را بر فرشتگان عرضه ساختم، وآن کـه پذیرفت، مقرّب درگاهم شد. محمّد! اگر بنده ای، آن چنان عبادتم کند کـه ببُرد، وهمچون مَشک پوسیده ای گردد، سپس با انکار ولایتِ اینان، بـه نزدم آید، درون بهشتم جایش ندهم، وبه زیر سایـه عرشم نگنجانمش.
محمّد! خواهی کـه ایشان را ببینی؟).
گفتم: (آری، پروردگارا!).
پس فرمود: (سرت را بلند کن).
سرم را بالا گرفتم، وناگاه، انوارِ علی، فاطمـه، حسن، حسین، علی بن حسین، محمّد بن علی، جعفر بن محمّد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمّد بن علی، علی بن محمّد، حسن بن علی وم ح م د بن حسن قائم را چون ستاره درخشنده ای درون مـیان ایشان دیدم.
گفتم: (پروردگارا! اینان کیستند؟).
فرمود: (اینان ائمّه اند، واین قائم هست که حلالم را حلال، وحرامم را حرام گرداند. توسّط او از دشمنانم انتقام کشم. او مایـه آسایش اولیـای من است. او هست که قلب شیعیـانت را از ستم کاران ومنکران وکافران شفا دهد. لات وعزّی را - تر وتازه - بیرون کشد، وبسوزاند. درون آن زمان، فریفتگی مردم بدان ها دشوارتر از فتنـه وسامری است).
بیـان پیـامبر
از جعفر بن محمّد صادق، از پدرش، بـه نقل از پدرانش علیـهم السلام هست که فرمود: پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله فرمود: جبراییل از پروردگار - جلّ جلاله - روایتم کرد کـه او فرمود: (مَنْ عَلِمَ أَنْ لا إِلهَ إِلّا أَنَا وَحْدی، وأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدی ورَسُولی، وأَنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ خَلیفَتی، وأَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجی، أُدْخِلْهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتی، ونَجَّیتُهُ مِنَ النَّارِ بِعَفْوی، وأَبَحْتُ لَهُ جِواری، وأَوْجَبْتُ لَهُ کَرامَتی، وأَتْمَمْتُ عَلَیـهِ نِعْمَتی، وجَعَلْتُهُ مِنْ خاصَّتی وخالِصَتی. إِنْ نادانی لَبَّیتُهُ، وإِنْ دَعانی أَجَبْتُهُ، وإِنْ سَأَلَنی أَعْطَیتُهُ، وإِنْ سَکَتَ ابْتَدَأْتُهُ، وإِنْ أَساءَ رَحِمْتُهُ، وإِنْ فَرَّ مِنّی دَعَوْتُهُ، وإِنْ رَجَعَ إِلَی قَبِلْتُهُ، وإِنْ قَرَعَ بابی فَتَحْتُهُ.
وَمَنْ لَمْ یشْهَدْ أَنْ لا إِلهَ إِلّا أَنَا وَحْدی، أَوْ شَهِدَ بِذلِکَ ولَمْ یشْهَدْ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدی ورَسُولی، أَوْ شَهِدَ بِذلِکَ ولَمْ یشْهَدْ أَنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ خَلیفَتی، أَوْ شَهِدَ بِذلِکَ ولَمْ یشْهَدْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجی، فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتی، وصَغَّرَ عَظَمَتی، وکَفَرَ بِآیـاتی وکُتُبی. إِنْ قَصَدَنی حَجَبْتُهُ، وإِنْ سَأَلَنی حَرَمْتُهُ، وإِنْ نادانی لَمْ أَسْمَعْ نِدائَهُ، وإِنْ دَعانی لَمْ أَسْتَجِبْ دُعائَهُ، وإِنْ رَجانی خَیبْتُهُ، وذلِکَ جَزاؤُهُ مِنّی، وما أَنَا بِظَلّامٍ لِلْعَبیدِ).
فَقامَ جابِرُ بْنُ عَبْدِ الله الْأَنْصارِی، فَقالَ: (یـا رَسُولَ الله! ومَنِ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ؟).
قالَ: (الْحَسَنُ والْحُسَینُ - سَیدا شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ -؛ ثُمَّ سَیدُ الْعابِدینَ فی زَمانِهِ، عَلِی بْنُ الْحُسَینِ؛ ثُمَّ الْباقِرُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی - وسَتُدْرِکُهُ یـا جابِرُ!، فَإِذا أَدْرَکْتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّی السَّلامَ -.
ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ؛ ثُمَّ الْکاظِمُ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ، ثُمَّ الرِّضا عَلِی بْنُ مُوسی؛ ثُمَّ التَّقِی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی؛ ثُمَّ النَّقِی عَلِی بْنُ مُحَمَّدٍ؛ ثُمَّ الزَّکِی الْحَسَنُ بْنُ عَلِی؛ ثُمَّ ابْنُهُ الْقائِمُ بِالْحَقِّ مَهْدِی أُمَّتی، الَّذی یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً.
هؤُلاءِ - یـا جابِرُ - خُلَفائی وأَوْصِیـائی، وأَوْلادی وعِتْرَتی؛ مَنْ أَطاعَهُمْ فَقَدْ أَطاعَنی، ومَنْ عَصاهُمْ فَقَدْ عَصانی، ومَنْ أَنْکَرَهُمْ، أَوْ أَنْکَرَ واحِداً مِنْهُمْ، فَقَدْ أَنْکَرَنی، بِهِمْ یمْسِکُ الله - عَزَّ وجَلَّ - السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ، إِلّا بِإِذْنِهِ؛ وبِهِمْ یحْفَظُ الله الْأَرْضَ أَنْ تَمـیدَ بِأَهْلِها)(۱۶۶).
هرکه بداند - جز من کـه یکتایم - خدایی نیست؛ محمّد بنده وپیغامبر من است؛ علی بن ابی طالب خلیفه من است؛ وا کـه در شمار فرزندان اویند، حجّت های من اند؛ او را بـه رحمت خویش بـه بهشت برَم؛ بـه عفو خویش از دوزخ باز دارم، همجواری ام را بر او تمام سازم، کرامتم را بر او واجب گردانم؛ نعمتم را بر او تمام سازم، واو را درون گروه خاصان وبرگزیدگانم داخل کنم.
گر صدایم زند، پاسخش گویم؛ گر بخوانَدم، اجابت گردانم؛ خواهشی گر کند، برآورم؛ اگر چیزی بخواهد، بـه او بدهم؛ گر خاموشی گزیند، بر او ابتدای سخن کنم؛ گر بدی کند، ببخشایمش؛ گر بگریزد، بخوانمش؛ اگر بازگردد، بپذیرمش، واگر خانـه ام را درون بکوبد، بگشایمش.
وهرکه گواهی ندهد - جز من کـه یکتایم - خدایی نیست؛ ویـا بدان شـهادت دهد، ولی گواهی ندهد کـه محمّد، بنده وپیغامبر من است؛ یـا بدان شـهادت دهد، ولی گواهی ندهد کـه علی بن ابی طالب خلیفه من است؛ یـا بدان شـهادت دهد، ولی گواهی ندهد کـه ا از فرزندان او حجّت های من اند؛ نعمتم را انکار داشته، عظمتم را اندک انگاشته، وآیـات وکتاب هایم را کافر گشته است.
گر آهنگ من کند، درون حجابش کنم؛ خواهشی گر کند، محرومش دارم؛ اگر صدایم زند، آوایش نشنوم؛ گر بخواندم، اجابت نگردانم؛ واگر امـیدم بندد، نا امـیدش سازم. این هست سزای او از سوی من، منی کـه بر هیچ بنده ای ستم کار نبوده ام(۱۶۷).
پس جابر بن عبدالله انصاری برخاست، وگفت: (ای رسول خدا! کیستند ای کـه در شمار فرزندان علی بن ابی طالب اند؟).
فرمود: (حسن وحسین سرور جوانان اهل بهشت؛ سپس سرور عابدان زمان خویش، علی بن حسین؛ سپس باقر، محمّد بن علی، کـه تو - ای جابر! - او را درک خواهی کرد؛ بعد چون وی را دیدی، سلام مرا بـه او برسان.
سپس صادق، جعفر بن محمّد؛ سپس کاظم، موسی بن جعفر؛ سپس رضا، علی بن موسی؛ سپس تقی، محمّد بن علی؛ سپس نقی، علی بن محمّد؛ سپس زکی، حسن بن علی، سپس فرزندش قائم بـه حقّ، مـهدی امّتم، آن کـه زمـین را پُر از عدل وداد کند، همان گونـه کـه لبریز از ظلم وستم گشته است.
جابر! اینان خلفا، اوصیـا، فرزندان وعترت من اند؛ هر آن کـه فرمانشان برَد، مرا فرمان، وهرسرپیچی شان کند مرا سرپیچی کرده، وهر آن کـه انکارشان کند، یـا منکرِ یکی از آنان گردد، مرا انکار کرده است.
خداوند عزّ وجلّ بدان ها آسمان را نگاه داشته، که تا بر زمـین فرو نیـاید - مگر بـه اذن او -؛ وبدان ها زمـین را نگاه داشته، که تا ساکنانش را نلرزاند).
بیـان امـیرمؤمنان
از علی بن موسی الرّضا، از پدرش موسی بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمّد، از پدرش محمّد بن علی، از پدرش علی بن حسین، از پدرش حسین بن علی، بـه نقل از پدرش امـیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیـهم السلام هست که فرمود: (اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِکَ یـا حُسَینُ، هُوَ الْقائِمُ بِالْحَقِّ، الْمُظْهِرُ لِلدّینِ، والْباسِطُ لِلْعَدْلِ).
قالَ الْحُسَینُ: فَقُلْتُ لَهُ: (یـا أَمـیرَ الْمُؤْمِنینَ! وإِنَّ ذلِکَ لَکائِنٌ؟).
فَقالَ علیـه السلام: (إی والَّذی بَعَثَ مُحَمَّداًصلی الله علیـه وآله بِالنُّبُوَّةِ واصْطَفاهُ عَلی جَمـیعِ الْبَرِیةِ، ولکِنْ بَعْدَ غَیبَةٍ وحَیرَةٍ؛ فَلا یثْبُتُ فیـها عَلی دینِهِ، إِلَّا الْمُخْلِصُونَ الْمُباشِرُونَ لِرُوحِ الْیقینِ؛ الَّذینَ أَخَذَ الله - عَزَّ وجَلَّ - مـیثاقَهُمْ بِوِلایتِنا، وکَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الْإیمانَ، وأَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ)(۱۶۸).
(حسین! نـهمـین نفر از فرزندان تو، همان قائم بر حقّ، آشکار کننده دین، وگستراننده عدالت است).
(امام) حسین فرمودند: بـه او گفتم: (ای امـیر مؤمنان! آیـا این گونـه واقع خواهد شد؟).
فرمود: (آری، سوگند بـه او کـه محمّد صلی الله علیـه وآله را بـه نبوّت برانگیخت، ووی را بر تمامـی خلق برگزید، چنین مـی شود؛ امّا بعد از غیبتی وحیرتی کـه در آن هیچ - جز مُخلصان، وبشارت داده شدگان بـه روح یقین - بر دین خویش، ثابت نمانَد.
همانان کـه خداوند عزّ وجلّ بر ولایت ما از ایشان مـیثاق ستانده، ودر دل هایشان ایمان را نگاشته، وبه روحی از جانب خویش، تأییدشان کرده است)(۱۶۹).
بیـان امام حسن
به نقل از ابو سعید عَقیصا هست که مـی گفت: چون (امام) حسن بن علی علیـهما السلام با معاویة بن ابی سفیـان مصالحه کرد، مردم بـه نزدش آمدند، آن گاه برخی از آنان بـه ملامت حضرت به منظور بیعتش (با معاویـه)پرداختند. حضرت علیـه السلام فرمودند: (وَیحَکُمْ ما تَدْرُونَ ما عَمِلْتُ، والله الَّذی عَمِلْتُ خَیرٌ لِشیعَتی مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیـهِ الشَّمْسُ أَوْ غَرُبَتْ؛
أَلا تَعْلَمُونَ أَنَّنی إِمامُکُمْ مُفْتَرَضُ الطَّاعَةِ عَلَیکُمْ، وأَحَدُ سَیدَی شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، بِنَصٍّ مِنْ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله عَلَی؟).
قالُوا: (بَلی).
قالَ: (أَ ما عَلِمْتُمْ أَنَّ الْخِضْرعلیـه السلام لَمَّا خَرَقَ السَّفینَةَ، وأَقامَ الْجِدارَ، وقَتَلَ الْغُلامَ کانَ ذلِکَ سَخَطاً لِمُوسَی بْنِ عِمْرانِ، إِذْ خَفِی عَلَیـهِ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فی ذلِکَ، وکانَ ذلِکَ عِنْدَ الله - تَعالی ذِکْرُهُ - حِکْمَةً وصَواباً؛ أَ ما عَلِمْتُمْ أَنَّهُ ما مِنَّا أَحَدٌ إِلّا ویقَعُ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ لِطاغِیةِ زَمانِهِ، إِلَّا الْقائِمِ الَّذی یصَلّی رُوحُ الله عیسَی بْنُ مَرْیمَ علیـه السلام خَلْفَهُ، فَإِنَّ الله - عَزَّ وجَلَّ - یخْفی وِلادَتَهُ، ویغَیبُ شَخْصُهُ، لِئَلّا یکُونَ لِأَحَدٍ فی عُنُقِهِ بَیعَةٌ إِذا خَرَجَ، ذلِکَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ أَخِی الْحُسَینِ، ابْنُ سَیدَةِ الْإِماءِ، یطیلُ الله عُمْرَهُ فی غَیبَتِهِ، ثُمَّ یظْهِرُهُ بِقُدْرَتِهِ فی صُورَةِ شابٍّ دُونَ أَرْبَعینَ سَنَةً، ذلِکَ لِیعْلَمَ أَنَّ الله عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ)(۱۷۰).
(وای بر شما، نمـی دانید من چه کردم؟، - بـه خدا سوگند - آن چه کردم، به منظور شیعیـانم بهتر هست از آن چه خورشید بر آن طلوع، یـا غروب کند(۱۷۱).
آیـا نمـی دانید کـه من پیشوای شمایم کـه طاعتم بر شما واجب است، وبنا بـه گفته پیغامبر خدا یکی از دو سرور جوانان اهل بهشتم؟).
گفتند: (آری).
فرمود: (نمـی دانید کـه چون خضرعلیـه السلام کشتی را کرد، بـه بنای دیوار پرداخت، وپسربچّه را کُشت، موسی بن عمران بـه خشم آمد؛ چراکه از حکمت این کارها بی خبر بود، حال آن کـه همگی آن اعمال، حکیمانـه ومقبول درگاه الهی بود؟
نمـی دانید کهی از ما نیست، مگر آن کـه بیعتی از طاغوت زمانـه خویش بر گردن دارد، مگر قائم کـه روح خدا عیسی بن مریم درون پشت سر او نماز مـی گزارد. (این، از آن جهت هست که) خداوند عزّ وجلّ ولادتش را پنـهان دارد، وحضرتش را از دیده ها غایب سازد، که تا به هنگام ظهور، بیعتی بر گردنش نباشد. او نـهمـین تن از نسل برادرم حسین، ومادرش سرور زنان(۱۷۲) است.
خداوند عمرش را درون هنگام غیبت، دراز کند، وسپس بـه قدرت خویش، ودر سیمای جوانی، کم تر از چهل سال، آشکارش کند، که تا بدانند کـه خدا را بر هر کاری توان است.
بیـان امام حسین
(امام) حسین بن علی بن ابی طالب علیـهما السلام فرمودند: (مِنَّا اثْنا عَشَرَ مَهْدِیـاً: أَوَّلُهُمْ أَمـیرُ الْمُؤْمِنینَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ، وآخِرُهُمْ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدی، وهُوَ الْإِمامُ الْقائِمُ بِالْحَقِّ. یحْیی الله بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها، ویظْهِرُ بِهِ دینَ الْحَقِّ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ، ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.
لَهُ غَیبَةٌ یرْتَدُّ فیـها أَقْوامٌ، ویثْبُتُ فیـها عَلَی الدّینِ آخَرُونَ، فَیؤذَوْنَ ویقالُ لَهُمْ: (مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ).
أَمَّا إِنَّ الصَّابِرَ فی غَیبَتِهِ عَلَی الْأَذی والتَّکْذیبِ، بِمَنْزِلَةِ الْمُجاهِدِ بِالسَّیفِ بَینَ یدَی رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله)(۱۷۳).
(از ما هستند دوازده امام هدایت شده: نخستینشان امـیر مؤمنان علی بن ابی طالب، وآخرینشان نـهمـین نفر از فرزندان من است. او امام قائم بـه حقّ است. خداوند زمـین را - بعد از مردنش - بـه توسّط او حیـات بخشد(۱۷۴)، ودین حقّ را بـه دست او بر تمامـی ادیـان، چیرگی دهد؛ هرچند کـه مشرکان را خوش نیـاید(۱۷۵).
او را غیبتی هست که عدّه ای (از مسلمانان) درون آن زمان، مرتدّ شوند، ودسته ای درون دینشان ثابت قدم بمانند.
آنان را مورد آزار قرار داده، وبه آنان مـی گویند: اگر راست مـی گویید؛ بعد این وعده، چه زمانی واقع خواهد شد؟(۱۷۶).
بدانیدی کـه در زمان غیبتِ او، درون برابر آزار وتکذیب آنان استقامت ورزد، هم پایـه مجاهدی هست که درون برابر پیـامبر خدا صلی الله علیـه وآله شمشیر مـی زند).
بیـان امام سجاد
به نقل از ابوخالد کابُلی هست که مـی گفت: دَخَلْتُ عَلی سَیدی عَلِی بْنِ الْحُسَینِ زَینُ الْعابِدینَ علیـهما السلام، فَقُلْتُ لَهُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! أَخْبِرْنی بِالَّذینَ فَرَضَ الله - عَزَّ وجَلَّ - طاعَتَهُمْ ومَوَدَّتَهُمْ، وأَوْجَبَ عَلی عِبادِهِ الْإِقْتِداءَ بِهِمْ بَعْدَ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله).
فَقالَ لی: (یـا کَنْکَرُ!(۱۷۷) إِنَّ أُولِی الْأَمْرِ الَّذینَ جَعَلَهُمُ الله - عَزَّ وجَلَّ - أَئِمَّةً لِلنَّاسِ، وأَوْجَبَ عَلَیـهِمْ طاعَتَهُمْ: أَمـیرُ الْمُؤْمِنینَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ علیـه السلام؛ ثُمَّ الْحَسَنُ؛ ثُمَّ الْحُسَینُ - ابْنا عَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ -؛ ثُمَّ انْتَهَی الْأَمْرُ إِلَینا). ثُمَّ سَکَتَ.
فَقُلْتُ لَهُ: (یـا سَیدی! رُوِی لَنا، عَنْ أَمـیرِ الْمُؤْمِنینَ (عَلِی)علیـه السلام، أَنَّ الْأَرْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ - جَلَّ وعَزَّ - عَلی عِبادِهِ، فَمَنِ الْحُجَّةُ والْإِمامُ بَعْدَکَ؟).
قالَ: (ابْنی مُحَمَّدٌ، واسْمُهُ فِی التَّوْراةِ باقِرٌ، یبْقَرُ الْعِلْمَ بَقْراً. هُوَ الْحُجَّةُ والْإِمامُ بَعْدی؛ ومِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ جَعْفَرٌ، واسْمُهُ عِنْدَ أَهْلِ السَّماءِ: الصَّادِقُ).
فَقُلْتُ لَهُ: (یـا سَیدی! فَکَیفَ صارَ اسْمُهُ الصَّادِقُ، وکُلُّکُمْ صادِقُونَ؟).
قالَ: (حَدَّثَنی أَبی، عَنْ أَبیـهِ علیـهما السلام أَنَّ رَسُولَ الله صلی الله علیـه وآله قالَ: إِذا وُلِدَ ابْنی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ علیـهم السلام، فَسُمُّوهُ الصَّادِقَ، فَإِنَّ لِلْخامِسِ مِنْ وُلْدِهِ وَلَداً اسْمُهُ جَعْفَرٌ، یدَّعِی الْإِمامَةَ، اجْتِراءً عَلَی الله وکِذْباً عَلَیـهِ، فَهُوَ عِنْدَ الله جَعْفَرٌ الْکَذَّابُ، الْمُفْتَری عَلَی الله - عَزَّ وجَلَّ -، والْمُدَّعی لِما لَیسَ لَهُ بِأَهْلٍ، الْمُخالِفُ عَلی أَبیـهِ، والْحاسِدُ لِأَخیـهِ، ذلِکَ الَّذی یرُومُ کَشْفَ سَتْرِ الله عِنْدَ غَیبَةِ وَلِی الله - عَزَّ وجَلَّ -).
ثُمَّ بَکی عَلِی بْنُ الْحُسَینِ علیـهما السلام بُکاءً شَدیداً؛ ثُمَّ قالَ: (کَأَنّی بِجَعْفَرٍ الْکَذَّابِ، وقَدْ حَمَلَ طاغِیةَ زَمانِهِ عَلی تَفْتیشِ أَمْرِ وَلی الله، والْمُغَیبِ فی حِفْظِ الله، والتَّوْکیلِ بِحَرَمِ أَبیـهِ جَهْلاً مِنْهُ بِوِلادَتِهِ، وحِرْصاً مِنْهُ عَلی قَتْلِهِ إِنْ ظَفَرَ بِهِ، (وَ)طَمَعاً فی مـیراثِهِ حَتّی یأْخُذَهُ بِغَیرِ حَقِّهِ.
قالَ أَبُو خالِدٍ: فَقُلْتُ لَهُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! وإِنَّ ذلِکَ لَکائِنٌ؟).
فَقالَ: (إی ورَبّی! إِنَّ ذلِکَ لَمَکْتُوبٌ عِنْدَنا فِی الصَّحیفَةِ الَّتی فیـها ذِکْرُ الْمِحَنِ الَّتی تَجْری عَلَینا بَعْدَ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله).
قالَ أَبُو خالِدٍ: فَقُلْتُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! ثُمَّ یکُونُ ما ذا؟).
قالَ: (ثُمَّ تَمْتَدُّ(۱۷۸) الْغَیبَةُ بِوَلِی الله - عَزَّ وجَلَّ -، الثَّانی عَشَرَ مِنْ أَوْصِیـاءِ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله والْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ.
یـا أَبا خالِدٍ! إِنَّ أَهْلَ زَمانِ غَیبَتِهِ، الْقائِلینَ بِإِمامَتِهِ والْمُنْتَظِرینَ لِظُهُورِهِ، أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ کُلِّ زَمانٍ؛ لِأَنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - أَعْطاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ، والْأَفهامِ، والْمَعْرِفَةِ ما صارَتْ بِهِ الْغَیبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشاهَدَةِ؛ وجَعَلَهُمْ فی ذلِکَ الزَّمانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجاهِدینَ بَینَ یدَی رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله بِالسّیفِ. أُولئِکَ الْمُخْلِصُونَ حَقّاً وشیعَتُنا صِدْقاً، والدُّعاةُ إِلی دینِ الله - عَزَّ وجَلَّ - سِرّاً وجَهْراً).
به حضور سرورم علی بن حسین زین العابدین علیـهما السلام وارد شدم، وگفتم: (ای پسر رسول خدا! آگاهم کن از آنان کـه خداوند عزّ وجلّ فرمان بُرداری ودوستیشان را واجب کرده، وپیروی از آنان را - بعد از پیـامبر خدا - بر بندگانش لازم دانسته است).
به من فرمود: (ای کنکر! اولوالامری کـه خداوند، آنان را پیشوایـان مردم قرار داده، وفرمان بُرداریشان را بر آنان واجب دانسته است، اینان اند: امـیر مؤمنان علی بن ابی طالب، سپس حسن، سپس حسین - فرزندان علی بن ابی طالب -؛ بعد از آن، امر امامت بـه ما رسیده است). آن گاه سکوت فرمود.
به او گفتم: (سرورم! به منظور ما از امـیر مؤمنان روایت کرده اند کـه زمـین از حجّت الهی، خالی نخواهد ماند؛ امام وحجّت بعد از تو کیست؟).
فرمود: (پسرم محمّد، نام او درون تورات، باقر است، دانش را بشکافد، شکافتنی، او هست امام وحجّت بعد از من؛ بعد از محمّد، فرزندش جعفر است، نامش درون نزد آسمانیـان، صادق است).
به او گفتم: (سرورم! همگی شما راست گویید، چگونـه نام او (به خصوص)، صادق است؟).
فرمود: (پدرم، از پدرش علیـهما السلام به منظور من روایت کرد کـه رسول خداصلی الله علیـه وآله مـی فرمود: هنگامـی کـه فرزندم جعفر بن محمّد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیـهم السلام پا بـه جهان نـهاد، نامش را صادق گذارید؛ چراکه پنجمـین نفر از فرزندان او - از روی گستاخی بر خدا، ودروغ بستن بر او - ادّعای امامت کند؛ بعد او نزد خداوند، جعفر کذّاب درون شمار آید. تهمت زننده بر خدای عزّ وجلّ، مدّعی مقامـی کـه اهلیت آن ندارد، مخالف پدرش، وحسد بَرنده بر برادرش است. او هست که راز خدا را درون هنگامـه غیبت ولی خدا عیـان کند).
سپس علی بن حسین علیـهما السلام بـه شدّت گریست، وآن گاه فرمود: (گوییـا جعفر کذّاب را مـی بینم کـه طاغوت زمان را بـه تفتیش امر ولی خدا، وغایب شده درون پرده حفظ الهی، وزیر نظر گرفتن حرَم پدر خویش وادارد. این همـه، از روی جهالت بـه ولادتش، وحرص بر قتل وی - درون صورت پیروزی بر او - وطمع درون ارث او است، که تا آن کـه به ناحقّ آن را درون اختیـار گیرد).
ابوخالد گفت: بـه ایشان گفتم: (ای پسر رسول خدا! آیـا چنین وقایعی رخ خواهد داد؟).
فرمود: (سوگند بـه پروردگارم (که چنین خواهد شد). این، درون صحیفه ذکر رنج هایی کـه پس از پیـامبر خدا بر ما مـی رود، ثبت شده است).
ابوخالد گفت: بـه او گفتم: (ای پسر رسول خدا! بعد از آن، چه روی خواهد داد؟).
فرمود: (پس از آن، غیبت ولی خدا، کـه دوازدهمـین تن از اوصیـای پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله وپیشوایـان بعد از او است، طولانی گردد.
ای ابوخالد! درون زمانـه غیبتش، مردمان معتقد بـه امامتش، وچشم انتظاران آمدنش، برترین مردمان درون طول تاریخ اند؛ زیراکه خداوند تبارک وتعالی آن چنان عقل وفهم ومعرفتی بدیشان داده هست که درون نزدشان غیبت، همچون مشاهده است. درون آن زمان اینان بـه منزله مجاهدانی درشمارند کـه در رکاب پیغامبر خداصلی الله علیـه وآله شمشیر مـی زنند. آنان اند مخلصان حقیقی وشیعیـان ما بـه درستی، ودعوت کنندگان بـه دین خداوند عزّ وجل درون نـهان وعیـان.
و(امام) علی بن حسین علیـهما السلام فرمودند:
(إِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ).
(انتظار فرج، از بزرگ ترین گشایش ها است).
صدوق قدس سره مـی گوید: این حدیث را علی بن احمد بن موسی، محمّد بن احمد شیبانی(۱۷۹) وعلی بن عبدالله ورّاق، از محمّد بن ابو عبدالله کوفی، از سهل بن زیـاد آدمـی از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی رضی الله عنـه، از صفوان، از ابراهیم ابو زیـاد، از ابوحمزه ثمالی، از ابوخالد کابلی، از امام علی بن حسین علیـهما السلام به منظور ما روایت کرده اند.
هم چنین صدوق درون ذیل این حدیث مـی نویسد: درون مطالبی کـه امام زین العابدین علیـه السلام (درباره) جعفر کذّاب فرموده، ودر آگاهی از کارهای آینده او، دلالتی (بر امامت او)وجود دارد.
هم چنین مانند این روایت، از امام ابوالحسن علی بن محمّد عسکری علیـهما السلام(۱۸۰) نقل شده هست که آن حضرت بـه ولادت او خشنود نشد، وفرمود کـه به زودی، خلق بسیـاری را گمراه کند. تمامـی این اخبار، دلالت بر امامت او است؛ زیرا به منظور امامت، برهانی بزرگ تر از این نیست کـه امام، درباره آن چه درون آینده رخ خواهد داد، پیش از این کـه آن مطلب بـه وقوع بپیوندد، آگاهی درستی، ارائه دهد. این، همانند برهان نبوّت عیسی بن مریم علیـه السلام هست آن گاه کـه مردمان را از آن چه مـی خوردند، ودر خانـه هایشان مـی انباشتند، خبر مـی داد. همان گونـه کـه پیـامبرصلی الله علیـه وآله هنگامـی کـه ابوسفیـان تسلیم مـی شد، وبا خود مـی گفت:
(مَنْ فَعَلَ مِثْلَ ما فَعَلْتُ؟، جِئْتُ، فَدَفَعْتُ یدی فی یدِهِ، أَلا کُنْتُ أجْمَعُ عَلَیـهِ الْجُمُوعَ(۱۸۱) مِنَ الْأَحابیشِ وکِنانَةَ، فَکُنْتُ أَلْقاهُ بِهِمْ(۱۸۲) فَلَعَلَی کُنْتُ أَدْفَعُهُ)؛
(چهی مانند من چنین کرد؛ بـه پای خود آمدم، دست درون دست وی گذاردم. من نبودم کـه سپاهی از احابیش وکنانـه، به منظور نبرد با او گرد مـی آوردم، وبا کار مـی کردم، که تا شاید کـه از مـیان بردارمش؟).
پس پیـامبرصلی الله علیـه وآله از خیمـه خود ندا کرد:
(إِذاً کانَ الله یجْزیکَ یـا أَبا سُفْیـانَ!)؛
(ای ابوسفیـان! خدا درون آن هنگام، خوارت مـی کرد).
این، همانند برهان عیسی بن مریم علیـه السلام، دلالت بر نبوّت آن حضرت علیـه السلام دارد. هریک از ا علیـهم السلام کـه چنین اخباری ارائه کند، نشان از آن دارد کـه خداوند تبارک وتعالی، فرمان بُرداری او را واجب ساخته است(۱۸۳).
محمّد بن حسن بن احمد بن ولیدرضی الله عنـه به منظور ما روایت کرد وگفت: سعد بن عبدالله به منظور ما روایت کرد وگفت: جعفر بن محمّد بن حسن بن فرات به منظور ما روایت کرد وگفت: صالح بن محمّد بن عبدالله بن محمّد بن زیـاد روایت کرد به منظور ما بـه نقل از مادرش فاطمـه محمّد بن هیثم - مشـهور بـه ابن سیـابة-(۱۸۴) کـه مـی گفت: من درون آن گاه کـه جعفر پا بـه جهان نـهاد، درون خانـه ابوالحسن علی بن محمّد عسکری علیـهما السلام بودم؛ اهل خانـه، شادی مـی د، ومن بـه نزد ابوالحسن علیـه السلام شدم.
وی را خشنود ندیدم، بـه او گفتم: (سرورم! شما چرا بـه ولادتش شادی نمـی کنید؟).
حضرت علیـه السلام فرمود:
(یـهُونُ عَلَیکَ أَمْرُهُ، فَإِنَّهُ سَیضِلُّ خَلْقاً کَثیراً)(۱۸۵)؛
(کار او را سهل بگیر، بـه زودی هست که مردمان بسیـاری را گمراه کند)(۱۸۶).
بیـان امام باقر
به نقل از محمّد بن مسلم ثقفی طحّان هست که مـی گفت: بر ابوجعفر محمّد بن علی الباقرعلیـهما السلام وارد شدم، ومـی خواستم کـه از او درباره قائم آل محمّد - صلّی الله علیـه وعلیـهم - پرسش کنم.
پس آن حضرت، بدون پرسش، آغاز سخن کرد، وفرمود: (یـا مُحَمَّدَ بْنَ مُسْلِم! إِنَّ فِی الْقائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیـه وآله شَبَهاً مِنْ خَمْسَةِ الرُّسُلِ: یونُسَ بْنِ مَتی، ویوسُفَ بْنَ یعْقُوبَ، ومُوسی، وعیسی، ومُحَمَّدٍ، - صَلَواتُ الله عَلَیـهِمْ -:
فَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ یونُسَ بْنِ مَتی: فَرُجُوعُهُ مِنْ غَیبَتِهِ - وهُوَ شابٌّ بَعْدَ کِبَرِ السِّنِّ -.
وَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ یوسُفَ بْنِ یعْقُوبَ علیـهما السلام: فَالْغَیبَةُ مِنْ خاصَّتِهِ وعامَّتِهِ، واخْتِفاؤُهُ مِنْ إِخْوَتِهِ، وإِشْکالِ أَمْرِهِ عَلی أَبیـهِ یعْقُوبَ علیـهما السلام، مَعَ قُرْبِ الْمَسافَةِ بَینَهُ وبَینَ أَبیـهِ، وأَهْلِهِ وشیعَتِهِ.
وَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ مُوسی علیـه السلام: فَدَوامُ خَوْفِهِ، وطُولُ غَیبَتِهِ، وخِفاءُ وِلادَتِهِ، وتَعَبُ شیعَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ، مِمَّا لَقُوا مِنَ الْأَذی والْهَوانِ، إِلی أَنْ أَذِنَ الله - عَزَّ وجَلَّ - فی ظُهُورِهِ، ونَصْرِهِ، وأَیدَهُ عَلی عَدُوِّهِ.
وَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ عیسی علیـه السلام: فَاخْتِلافُ مَنِ اخْتَلَفَ فیـهِ؛ حَتّی قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ: ما وُلِدَ؛ وقالَتْ طائِفَةٌ: ماتَ؛ وقالَتْ طائِفَةٌ: قُتِلَ وصُلِبَ.
وَأَمَّا شَبَهُهُ مِنْ جَدِّهِ الْمُصْطَفی صلی الله علیـه وآله: فَخُرُوجُهُ بِالسَّیفِ، وقَتْلُهُ أَعْداءَ الله وأَعْداءَ رَسُولِهِ صلی الله علیـه وآله، والْجَبَّارینَ والطَّواغیتَ؛ وأَنَّهُ ینْصَرُ بِالسَّیفِ والرُّعْبِ؛ وأَنَّهُ لا تُرَدُّ لَهُ رایةٌ.
وَإِنَّ مِنْ عَلاماتِ خُرُوجِهِ: خُرُوجُ السُّفْیـانِی مِنَ الشَّامِ، وخُرُوجُ الْیمانِی (مِنَ الْیمَنِ)، وصَیحَةٌ مِنَ السَّماءِ فی شَهْرِ رَمَضانَ، ومُنادٍ ینادی مِنَ السَّماءِ بِاسْمِهِ واسْمِ أَبیـهِ)(۱۸۷).
(ای محمّد بن مسلم! همانا درباره قائم آل محمّدصلی الله علیـه وآله سیره پنج پیـامبر وجود دارد:
از یونس بن متی، یوسف بن یعقوب، موسی، عیسی ومحمّد - صلوات الله علیـهم -:
سنّتی از او کـه همانند حضرت یونس علیـه السلام است: بازآمدنش از غیبت باشد، درون حالی کـه سنّ بسیـار دارد، ولی جوان است.
شباهتش بـه یوسف بن یعقوب علیـه السلام از آن رو هست که از خاص وعام، نـهان است(۱۸۸)؛ از برادرانش پنـهان، وحقیقت امر بر پدرش یعقوب پوشیده است، با آن کـه وی را مسافت فراوانی با پدر وخاندان وشیعیـانش نباشد.
شباهتش بـه موسی علیـه السلام از جهت دوام ترس، بـه درازا کشیدن غیبت، پنـهان ماندن ولادت ورنج شیعیـان او باشد، بـه خاطر آزار وذلّتی کـه پس از وی بینند که تا آن زمان کـه خداوند عزّ وجل، او را اذن دهد، ویـاری اش کند، وبر دشمنان پیروز گرداند.
امّا روشی کـه از عیسی علیـه السلام دارد، اختلافی هست که درباره اش پدید شود، که تا آن کـه دسته ای گویند: پا بـه جهان ننـهاده، وگروهی گویند کـه مرده است، وبرخی گویند کـه کشته شده، وبه صلیب رفته است.
شباهت بـه جدّش مصطفی صلی الله علیـه وآله آن هست که قیـامش با شمشیر باشد؛ دشمنان خدا ورسول خدا صلی الله علیـه وآله، وسرکشان وطاغوتیـان را بـه هلاکت رساند؛ با شمشیر وترس (افکندن درون دل های مشرکان) یـاری شود، وهیچ پرچمـی را (شکست خورده) بر وی باز نگردانند.
از نشانـه های خروجش: خروج سفیـانی از شام، وخروج یمانی از یمن، وبانگی از آسمان درون ماه رمضان، وجارکشی از آسمان کـه نام او وپدرش را آواز دهد).
بیـان امام صادق
به نقل از ابراهیم کرخی هست که مـی گفت: دَخَلْتُ عَلی أَبی عَبْدِ الله جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ علیـهما السلام وإِنّی لَجالِسٌ عِنْدَهُ إِذْ دَخَلَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍعلیـهما السلام - وهُوَ غُلامٌ -، فَقُمْتُ إِلَیـهِ، فَقَبَّلْتُهُ وجَلَسْتُ.
فَقالَ أَبُو عَبْدِ الله علیـه السلام: (یـا إِبْراهیمَ! أَما إِنَّهُ (لَ) صاحِبُکَ مِنْ بَعْدی، أَ ما لَیـهْلِکَنَّ فیـهِ أَقْوامٌ ویسْعَدُ (فیـهِ)آخَرُونَ، فَلَعَنَ الله قاتِلَهُ وضاعَفَ عَلی رُوحِهِ الْعَذابَ.
أَما لَیخْرِجَنَّ الله مِنْ صُلْبِهِ خَیرَ أَهْلِ الْأَرْضِ فی زَمانِهِ، سَمِی جَدِّهِ، ووارِثَ عِلْمِهِ وأَحْکامِهِ وفَضائِلِهِ، (وَ) مَعْدِنَ الْإِمامَةِ، ورَأْسَ الْحِکْمَةِ، یقْتُلُهُ جَبَّارُ بَنی فُلانٍ، بَعْدَ عَجائِبَ طَریفَةٍ حَسَداً لَهُ، ولکِنَّ الله (عَزَّ وجَلَّ) بالِغُ أَمْرِهِ، ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.
یخْرِجُ الله مِنْ صُلْبِهِ تَکْمِلَةَ اثْنی عَشَرَ إِماماً مَهْدِیـاً، اخْتَصَّهَمُ الله بِکَرامَتِهِ، وأَحَلَّهُمْ دارَ قُدْسِهِ، الْمُنْتَظِرُ لِلثَّانی عَشَرَ مِنْهُمْ کَالشَّاهِرِ سَیفَهُ بَینَ یدَی رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله یذُبُّ عَنْهُ).
قالَ: فَدَخَلَ رَجُلٌ مِنْ مَوالی بَنی أُمَیةَ، فَانْقَطَعَ الْکَلامُ فَعُدْتُ إِلی أَبی عَبْدِ الله علیـه السلام إِحْدی عَشْرَةَ مَرَّةً، أُریدُ مِنْهُ أَنْ یسْتَتِمَّ الْکَلامَ، فَما قَدَرْتُ عَلی ذلِکَ، فَلَمَّا کانَ قابَلَ السَّنَةُ الثَّانِیةَ دَخَلْتُ عَلَیـهِ - وهُوَ جالِسٌ -، فَقالَ: (یـا إِبْراهیمُ! هُوَ الْمُفَرِّجُ لِلْکَرْبِ عَنْ شیعَتِهِ بَعْدَ ضَنْکٍ شَدیدٍ، وبَلاءٍ طَویلٍ، وجَزَعٍ وخَوْفٍ، فَطُوبی لِمَنْ أَدْرَکَ ذلِکَ الزّمانَ. حَسْبُکَ یـا إِبْراهیمُ!).
قالَ إِبْراهیمُ: فَما رَجَعْتُ بِشَیءٍ أَسَرَّ مِنْ هذا لِقَلْبی، ولا أَقَرَّ لِعَینی(۱۸۹).
به حضور امام جعفر صادق رسیدم. درون همان هنگامـی کـه نزدش نشسته بودم، ابوالحسن موسی بن جعفرعلیـهما السلام کـه پسربچّه ای بود، وارد شد؛ برخاستم وبوسیدمش، وباز نشستم.
امام صادق علیـه السلام فرمودند: (ابراهیم! این همو هست که بعد از من، پیشوای تو است. درباره او دسته ای بـه هلاکت درافتند، وگروهی سعادتمند شوند. خداوند، قاتلش را لعنت کند، وعذاب روحش را دوچندان فرماید. از صُلب او، بهترین اهل زمـین درون زمانـه خویش، بیرون آید؛ هم نام جدّش، ووارث دانش، احکام وفضیلت هایش باشد، وگنجینـه امامت، ورأس حکمت بـه شمار آید.
پس از شگفتی های نوین، ستم گری از فلان خاندان، از روی حسد بکشدش، ولی خداوند، کار خویش را بـه نـهایت رساند، گرچه مشرکان را بد آید(۱۹۰).
از صُلب او کامل کننده دوازده امام هدایت شده را بیرون آورد؛ آنان را بـه کرامتش مخصوص گرداند، ودر دارالقدس خویش جای دهد. چشم انتظار دوازدهمـین آنان، همچونی هست که درون رکاب پیغامبر خدا شمشیر کشیده، واز حضرتش دفاع مـی کند).
گفت: بعد مردی از یـاران بنی امـیه وارد شد، وسخن، ادامـه نیـافت. من بعد از آن، یـازده بار بـه خدمت امام صادق رسیدم، ومـی خواستم آن سخن را بـه پایـان برَد، امّا فرصتی بـه دست نمـی آمد، که تا آن کـه در سال بعد بـه حضور حضرتش رسیدم؛
او نشسته بود وفرمود: (ابراهیم! او هست که گرفتاری شیعیـان را بعد از تنگنایی سخت وبلایی دراز، وناله ووحشت، برطرف سازد. خوشا بری کـه آن زمان را دریـابد. ای ابراهیم! همـین اندازه، برایت کافی است).
ابراهیم گفت: من که تا کنون بـه چیزی کـه بدین اندازه، قلبم را شاد کند، ودیده ام را روشنی دهد، باز نگشته بودم.
بیـان امام کاظم
به نقل از یونس بن عبدالرّحمان هست که مـی گفت: دَخَلْتُ عَلی مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍعلیـهما السلام، فَقُلْتُ لَهُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! أَنْتَ الْقائِمُ بِالْحَقِّ؟).
فَقالَ: (أَنَا الْقائِمُ بِالْحَقِّ، لکِنِ الْقائِمُ الَّذی یطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ أَعْداءِ الله - عَزّ وجَلَّ -، ویمْلأُها عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً، هُوَ الْخامِسُ مِنْ وُلْدی؛ لَهُ غَیبَةٌ یطُولُ أَمَدُها خَوْفاً عَلی نَفْسِهِ، یرْتَدُّ فیـها أَقْوامٌ ویثْبُتُ فیـها آخَرُونَ).
ثُمَّ قالَ علیـه السلام: (طُوبی لِشیعَتِنا، الْمُتَمَسِّکینَ بِحَبْلِنا فی غَیبَةِ قائِمِنا، الثَّابِتینَ عَلی مُوالاتِنا والْبَرائَةِ مِنْ أَعْدائِنا، أُولئِکَ مِنَّا ونَحْنُ مِنْهُمْ، قَدْ رَضُوا بِنا أَئِمَّةً، ورَضینا بِهِمْ شیعَةً، فَطُوبی لَهُمْ، ثُمَّ طُوبی لَهُمْ، وهُمْ - والله - مَعَنا فی دَرَجاتِنا یوْمَ الْقِیـامَةِ)(۱۹۱).
به حضور امام کاظم علیـه السلام رسیدم وگفتم: (ای پسر رسول خدا! شما قائم بـه حقّید؟).
فرمود: (من قائم بـه حقّ هستم، ولی قائمـی کـه زمـین را از دشمنان خداوند عزّ وجل پاک مـی کند، وزمـین را همان گونـه کـه از ظلم وستم پر شده باشد، لبریز از عدالت مـی سازد، پنجمـین نفر از نسل من خواهد بود. او غیبتی دارد کـه از بیم جان، بـه درازا کشد. درون زمان غیبت هست که دسته ای، ارتداد پیشـه گیرند، وگروهی ثابت قدم بمانند).
سپس فرمود: (خوشا بـه حال آن شیعیـان ما کـه در غیبت قائم ما بـه رشته ما چنگ زنند، درون دوستی ما، ودر بیزاری از دشمنانمان استوار باشند. آنان از ما وما از آنانیم.
اینان از امامت ما خشنودند، وما نیز از شیعه بودنشان شادمانیم. خوشا بر آنان، وخوشا بر آنان، بـه خدا سوگند کـه آنان درون روز قیـامت درون مرتبه ما باشند).
بیـان امام رضا
به نقل از عبدالسّلام بن صالح هروی هست که گفت: دِعبِل بن علی خُزاعی را شنیدم کـه مـی گفت: أَنْشَدْتُ مَوْلای الرِّضا عَلِی بْنَ مُوسی علیـهما السلام قَصیدَتِی الَّتی أَوَّلُها:

مَدارِسُ آیـاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلاوَةٍ * * * وَمَنْزِلُ وَحْی مُقْفَرُ الْعَرَصاتِ

فَلَمَّا انْتَهَیتُ إِلی قَوْلی:

خُرُوجُ إِمامٍ لا مَحالَةِ خارِجٌ * * * یمَیزُ فینا کُلَّ حَقٍّ وباطِلٍ
یقُومُ عَلَی اسْمِ الله والْبَرَکاتِ * * * وَیجْزی عَلَی النّعْماءِ والنَّقِماتِ

بَکَی الرِّضاعلیـه السلام بُکاءً شَدیداً؛ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَی، فَقالَ لی: (یـا خُزاعِی! نَطَقَ رُوحُ الْقُدُسِ عَلی لِسانِکَ بِهذَینِ الْبَیتَینِ، فَهَلْ تَدْری مَنْ هذَا الْإِمامُ ومَتی یقُومُ؟).
فَقُلْت: (لا، یـا مَوْلای، إِلّا أَنّی سَمِعْتُ بِخُرُوجِ إِمامٍ مِنْکُمْ، یطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنَ الْفَسادِ، ویمْلأها عَدْلاً (کَما مُلِئَتْ جَوْر)).
فَقالَ: (یـا دِعْبِلُ! الْإِمامُ بَعْدی مُحَمَّدٌ ابْنی، وبَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِی، وبَعْدَ عَلِی ابْنُهُ الْحَسَنُ، وبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ الْقائِمُ، الْمُنْتَظَرُ فی غَیبَتِهِ، الْمُطاعُ فی ظُهُورِهِ، لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیـا، إِلّا یوْمٌ واحِدٌ، لَطَوَّلَ الله - عَزَّ وجَلَّ - ذلِکَ الْیوْمَ، حَتّی یخْرُجَ فَیمْلَأَ الْأَرْضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً.
وَأَمَّا مَتی، فَإِخْبارُ عَنِ الْوَقْتِ؛ فَقَدْ حَدَّثَنی أَبی، عَنْ أَبیـهِ، عَنْ آبائِهِ علیـهم السلام أَنَّ النَّبِی صلی الله علیـه وآله قیلَ لَهُ: یـا رَسُولَ الله! مَتی یخْرُجُ الْقائِمُ مِنْ ذُرِّیتِکَ؟،
فَقالَ علیـه السلام: مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ الَّتی: (لا یجَلّیـها لِوَقْتِها إِلّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ والأَرْضِ لا یأْتیکُمْ إِلّا بَغْتَةً)(۱۹۲).
قصیده ای را (که سروده بودم) به منظور مولایم علی بن موسی الرّضا خواندم؛ مطلع قصیده چنین بود:

مدرسه های آیـات، از تلاوت کننده خالی هست * * * وعرصه های خانـه های وحی باز مانده است

تا آن جا کـه بدین دو بیت رسیدم:

بی تردید امام قائم ظهور کند * * * او به منظور ما هر حقّ وباطلی را جدا سازد
وقیـامش استوار بر نام خدا، وخیر وبرکت باشد * * * وپاداش نیکان، وکیفر بدان را مـی دهد

در این هنگام، امام رضاعلیـه السلام بـه شدّت گریست، سپس سرش را بـه سوی من بلند کرد، وفرمود: (خُزاعی! این دو بیت را روح القدس بر زبانت جاری ساخته است؛ مـی دانی کـه این امام، کیست، وچه هنگام قیـام مـی کند؟).
گفتم: (نـه ای مولایم؛ فقط شنیده ام کـه امامـی از شما ظهور کند، وزمـین را از فساد پاک گرداند، وهمان گونـه کـه پر از ظلم گشته است، آن را لبریز از عدل کند).
امام فرمود: (دِعبِل! امام بعد از من، پسرم محمّد است. بعد از محمّد، پسرش علی. بعد از علی، پسرش حسن. بعد از حسن، پسرش حجّت وقائمـی هست که درون غیبتش، او را انتظار کشند، وهنگام ظهور، فرمانش بَرند. اگر از عمر دنیـا مگر یک روز، چیزی باقی نمانَد، خداوند عزّ وجل آن یک روز را آن چنان طولانی سازد، که تا وی ظهور کند، وجهان را همان گونـه کـه لبریز از ظلم وستم گشته است، پُر از عدل وداد کند.
امّا این کـه آمدن او درون چه هنگام است، همان تعیین وقت معین است؛ پدرم از پدرانش علیـهم السلام نقل مـی فرمود کـه به پیـامبرصلی الله علیـه وآله گفته شد: (ای پیـامبر خدا! قائم خاندان تو چه هنگامـی خروج مـی کند؟)؛
فرمود: (مثَل آن، مثَل قیـامت هست که هیچ - جز خدا - وقتش را آشکار نکند، وبر آسمان ها وزمـین بس سنگین است، وبر شما نیـاید، مگر ناگهانی).
صدوق امّت قدس سره بعد از نقل این حدیث مـی نویسد: ودعبل بن علی خزاعی رضی الله عنـه را روایت دیگری هست که دوست دارم آن را بـه دنبال روایت حاضر کـه متن آن گذشت، بیـاورم:
احمد بن علی بن ابراهیم بن هاشم رضی الله عنـه، از پدرش، بـه نقل از جدّش ابراهیم بن هاشم، به منظور ما روایت کرده هست که عبدالسّلام بن صالح هروی گفت: دَخَلَ دِعْبِلُ بْن عَلِی الْخُزاعیرضی الله عنـه عَلی أَبِی الْحَسَنِ عَلِی بْنِ مُوسَی الرِّضاعلیـهما السلام، بِمَرْوٍ، فَقالَ لَهُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! إِنّی قَدْ قلْتُ فیکُمْ قَصیدَةً، وآلَیتُ عَلی نَفْسی أَنْ لا أُنْشِدَها أَحَداً قَبْلَکَ).
فَقالَ - عَلَیـهِ السَّلامُ -: (هاتِها)؛
فَأَنْشَدَها:

مدارِسُ آیـاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلاوَةٍ * * * وَمُنْزِلُ وَحْی مُقْفَرُ الْعَرَصاتِ؛

فَلَمَّا بَلَغَ إِلی قَوْلِهِ:

أَری فَیئَهُمْ فی غَیرِهِمْ مُتَقَسِّماً * * * وَأَیدِیـهُمْ مِنْ فَیئِهِمْ صَفِراتِ.
بَکی أَبُو الْحَسَنِ الرِّضاعلیـه السلام وقالَ: (صَدَقْتَ یـا خُزاعِی!).

فَلَمَّا بَلَغَ إِلی قَوْلِهِ:

إِذا وُتِرُوا مَدُّوا إِلی واتِریـهِمْ * * * أَکُفّاً عَنِ الْأَوْتارِ مُنْقَبِضاتِ

جَعَلَ أَبُو الْحَسَنِ علیـه السلام یقَلِّبُ کَفَّیـهِ - وهُوَ یقُولُ -: (أَجَلْ، والله مُنْقَبِضاتِ)؛
فَلَمَّا بَلَغَ قَوْلَهُ:

لَقَدْ خِفْتُ فِی الدُّنْیـا وأَیـامِ سَعْیـها * * * وَإِنّی لَأَرْجُو الْأَمْنَ بَعْدَ وَفاتی

قالَ لَهُ الرِّضا علیـه السلام: (آمَنَکَ الله یوْمَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ).
فَلَمَّا انْتَهی إِلی قَوْلِهِ:

وَقَبْرٌ بِبَغْدادَ لِنَفْسٍ زَکِیةٍ * * * تَضَمَّنَهُ الرَّحْمانُ فِی الْغُرَفاتِ

قالَ لَهُ الرِّضا علیـه السلام: (أفَلَا أُلْحِقَ لَکَ بِهذَا الْمَوْضِعِ بَیتَینِ، بِهِما تَمامُ قَصیدَتِکَ؟).
فَقالَ: (بَلی یـا ابْنَ رَسُولِ الله).
فَقالَ - عَلَیـهِ السَّلامُ -:

وَقَبْرٌ بِطُوسٍ یـالَها مِنْ مُصیبَةٍ * * * إِلَی الْحَشْرِ حَتّی یبْعَثَ الله قائِماً
تُوَقِّدُ فِی الْأَحْشاءِ بِالْحَرَقاتِ * * * یفَرِّجُ عَنَّا الْهَمَّ والْکُرُباتِ

فَقالَ دِعْبِلُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! هذَا الْقَبْرُ الَّذی بِطُوسٍ، قَبْرُ مَنْ هُوَ؟).
فَقالَ الرِّضا علیـه السلام: (قَبْری، ولا تَنْقَضِی الْأَیـامُ والَّلَیـالی، حَتّی تَصیرَ طُوسٌ مُخْتَلَفَ شیعَتی وزُوَّاری فی غُرْبَتی، أَلا فَمَنْ زارَنی، فی غُرْبَتی بِطُوسٍ، کانَ مَعی فی دَرَجَتی یوْمَ الْقِیـامَةِ مَغْفُوراً لَهُ).
ثُمَّ نَهَضَ الرِّضا علیـه السلام بَعْدَ فَراغِ دِعْبِلٍ مِنْ إِنْشادِهِ الْقَصیدَةَ وأَمَرَهُ أَنْ لا یبْرَحَ مِنْ مَوْضِعِهِ، فَدَخَلَ الدَّارَ، فَلَمَّا کانَ بَعْدَ ساعَةٍ خَرَجَ الْخادِمُ إِلَیـهِ بِمِائَةِ دینارٍ رَضَوِیةٍ، فَقالَ لَهُ: (یقُولُ لَکَ مَوْلای: إِجْعَلْها فی نَفَقَتِکَ).
فَقالَ دِعْبِلُ: (والله ما لِهذا جِئْتُ، ولا قُلْتُ هذِهِ الْقَصیدَةَ طَمَعاً فی شَی ءٍ یصِلُ إِلَی)، ورَدَّ الصُّرَّةَ، وسَأَلَ ثَوْباً مِنْ ثِیـابِ الرِّضاعلیـه السلام لِیتَبَرَّکَ بِهِ ویتَشَرَّفَ، فَأَنْفَذَ إِلَیـهِ الرِّضاعلیـه السلام جُبَّةَ خَزٍّ مَعَ الصُّرَّةِ وقالَ لِلْخادِمِ: (قُلْ لَهُ: یقُولُ لَکَ (مَوْلای): خُذْ هذِهِ الصُّرَّةَ، فَإِنَّکَ سَتَحْتاجُ إِلَیـها ولا تُراجِعْنی فیـها)؛
فَأَخَذَ دِعْبِلٌ الصُّرَّةَ والْجُبَّةَ، وانْصَرَفَ، وسارَ مِنْ مَرْوٍ فی قافِلَةٍ. فَلَمَّا بَلَغَ مِیـانْ قَوْهانَ وَقَعَ عَلَیـهِمُ الُّلصُوصُ، وأَخَذُوا الْقافِلَةَ بِأَسْرِها وکَتِفُوا أَهْلَها، وکانَ دِعْبِلٌ فی مَنْ کُتِفَ، ومَلَکَ الُّلصُوصُ الْقافِلَةَ، وجَعَلُوا یقِسِّمُونَها بَینَهُمْ، فَقالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ - مُتَمَثِّلاً بِقَوْلِ دِعْبِلٍ مِنْ قَصیدَتِهِ -:

أَری فَیئُهُمْ فی غَیرِهِمْ مُتَقَسِّماً * * * وَأَیدِیـهُمْ مِنْ فَیئِهِمْ صَفِراتِ

فَسِمَعَهُ دِعْبِلٌ، فَقالَ لَهُ: (لِمَنْ هذَا الْبَیتُ؟).
فَقالَ لَهُ: (لِرَجُلٍ مِنْ خُزاعَةٍ یقالَ لَهُ: دِعْبِلُ بْنُ عَلِی).
فَقالَ لَهُ دِعْبِلٌ: (فَأَنَا دِعْبِلُ بْنُ عَلِی قائِلُ هذِهِ الْقَصیدَةِ الَّتی مِنْها هذَا الْبَیتُ).
فَوَثَبَ الرَّجُلُ إِلی رَئیسِهِمْ - وکانَ یصَلّی عَلی رَأْسِ تَلٍّ، وکانَ مِنَ الشّیعَةِ -، فَأَخْبَرَهُ، فَجاءَ بِنَفْسِهِ، حَتّی وَقَفَ عَلی دِعْبِلٍ، قالَ لَهُ: (أَنْتَ دِعْبِلٌ؟).
فَقالَ: (نَعَمْ).
فَقالَ لَهُ: (أَنْشِدِ الْقَصیدَةَ).
فَأَنْشَدَها، فَحَلَّ کِتافَهُ، وکِتافَ جَمـیعِ أَهْلِ الْقافِلَةِ، ورَدَّ إِلَیـهِمْ جَمـیعَ ما أُخِذَ مِنْهُمْ لِکَرامَةِ دِعْبِلٍ؛ وسارَ دِعْبِلٌ حَتّی وَصَلَ إِلی قُمٍّ، فَسَأَلَه أَهْلُ قُمٍّ أَنْ ینْشِدَهُمُ الْقَصیدَةَ، فَأَمَرَهُمْ أَنْ یجْتَمِعُوا فی مَسْجِدِ الْجامِعِ. فَلَمَّا اجْتَمَعُوا صَعِدَ دِعْبِلٌ الْمِنْبَرَ فَأَنْشَدَهُمُ الْقَصیدَةَ، فَوَصَلَهُ النَّاسُ مِنَ الْمالِ والْخِلَعِ بِشَی ءٍ کَثیرٍ، واتَّصَلَ بِهِمْ خَبَرُ الْجُبَّةِ، فَسَأَلُوهُ أَنْ یبیعَها مِنْهُمْ بِأَلْفِ دینارٍ، فَامْتَنَعَ مِنْ ذلِکَ، فَقالُوا لَهُ: فَبِعْنا شَیئاً مِنْها بِأَلْفِ دینارٍ، فَأَبی عَلَیـهِمْ، وسارَ عَنْ قُمٍّ.
فَلَمَّا خَرَجَ مِنْ رُسْتاقِ الْبَلَدِ، لَحِقَ بِهِ قَوْمٌ مِنْ أَحْداثِ الْعَرَبِ، فَأَخَذُوا الْجُبَّةَ مِنْهُ، فَرَجَعَ دِعْبِلٌ إِلی قُمٍّ فَسَأَلَهُمْ رَدَّ الْجُبَّةِ عَلَیـهِ، فَامْتَنَعَ الْأَحْداثُ مِنْ ذلِکَ، وعَصَوا الْمَشایخَ فی أَمْرِها، وقالُوا لِدِعْبِلٍ: (لا سَبیلَ لَکَ إِلَی الْجُبَّةِ، فَخُذْ ثَمَنَها أَلْفَ دینارٍ)؛ فَأَبی عَلَیـهِمْ.
فَلَمَّا یئِسَ مِنْ رَدِّ الْجُبّةِ عَلَیـهِ، سَأَلَهُمْ أَنْ یدْفَعُوا إِلَیـهِ شَیئاً مِنْها، فَأَجابُوهُ إِلی ذلِکَ، فَأَعْطَوْهُ بَعْضَها، ودَفَعُوا إِلَیـهِ ثَمَنَ باقیـها أَلْفَ دینارٍ.
وَانْصَرَفَ دِعْبِلٌ إِلی وَطَنِهِ، فَوَجَدَ الُّلصُوصَ قَدْ أَخَذُوا جَمـیعَ ما کانَ لَهُ فی مَنْزِلِهِ، فَباعَ الْمِائَةَ دینارٍ الَّتی کانَ الرِّضاعلیـه السلام وَصَلَهُ بِها مِنَ الشّیعَةِ، کُلَّ دینارٍ بِمِائَةِ دِرْهَمٍ، فَحَصَلَ فی یدِهِ عَشَرَةَ آلافِ دِرْهَمٍ، فَتَذَکَّرَ قَوْلَ الرِّضاعلیـه السلام: (إِنَّکَ سَتَحْتاجُ إِلَیـها). وکانَتْ لَهُ جارِیةٌ لَها مِنْ قَلْبِهِ مَحَلٌّ، فَرَمَدَتْ رَمَداً عَظیماً، فَأَدْخَلَ أَهْلَ الطِّبِّ عَلَیـها، فَنَظَرُوا إِلَیـها فقالُوا: (أَمَّا الْعَینُ الْیمْنی، فَلَیسَ لَنا فیـها حیلَةٌ وقَدْ ذَهَبَتْ؛ وأَمَّا الْیسْری، فَنَحْنُ نُعالِجُها ونَجْتَهِدُ، ونَرْجُو أَنْ تَسْلَمَ).
فَاغْتَمَّ دِعْبِلٌ لِذلِکَ غَمّاً شَدیداً، وجَزَعَ عَلَیـها جَزَعاً عَظیماً؛ ثُمَّ إِنَّهُ ذَکَرَ ما مَعَهُ مِنْ فَضْلَةِ الْجُبَّةِ فَمَسَحَها عَلی عَینَی الْجارِیةِ، وعَصَبَها بِعِصابَةٍ مِنْها مِنْ أَوَّلِ الَّلیلِ، فَأَصْبَحَتْ وعَیناها أَصَحُّ مِمَّا کانَتا، (وکَأَنَّهُ لَیسَ لَها أَثَرُ مَرَضٍ قَطٍّ) بِبَرَکَةِ (مَوْلانا) أَبِی الْحَسَنِ الرِّضا علیـه السلام(۱۹۳).
دِعبِل بن علی خُزاعی درون شـهر مرو بـه حضور امام رضاعلیـه السلام رسید وگفت: (ای پسر رسول خدا! قصیده ای درباره شما گفته، وبا خویش سوگند خورده ام کـه پیش از تو، برایی نخوانمش).
حضرت فرمودند: (بیـاورش).
پس چنین خواند:

مدرسه های آیـات از تلاوت کننده خالی هست * * * وعرصه های خانـه های وحی باز مانده است.

وقتی کـه بدین جا رسید:

مـی بینم فیء آنان درون مـیان دیگران تقسیم مـی گردد * * * ودست آنان از فی ء خودشان تهی است.

امام رضا علیـه السلام گریست، وفرمود: (خزاعی! راست گفتی)، وهنگامـی کـه به این بیت رسید:

چون خونی کـه از آنان ریخته شده را طلب کنند * * * دستانشان بسته وبی تیر وکمان است.

امام رضا علیـه السلام دست خود را زیر ورو کرد، وفرمود: (آری، بـه خدا کـه بسته است).
وچون بدین جا رسید که:

من درون دنیـا وروزگارِ کوششم، ترسان بودم * * * امـید دارم کـه پس از مرگ درون امان باشم.

امام رضا علیـه السلام بـه او فرمود: (خدای درون روز ترس بزرگ، ایمنت دارد).
پس هنگامـی کـه به این سروده اش رسید کـه مـی گوید:

مزاری درون بغداد از آنِ نفس زکیـه ای هست که آن را * * * خدای بخشاینده غرفه ای بهشتی شمرده است.

امام رضاعلیـه السلام بدو فرمود: (مـی خواهی کـه در این جا دو بیت بر قصیده ات بیفزایم، که تا به کمال رسد؟).
گفت: (آری، ای پسر رسول خدا!).
پس امام علیـه السلام فرمود:

گوری هست در توس، وای چه مصیبتی دارد * * * کـه درون دل آدمـی را آتش مـی زند
تا روز قیـامت وتا آن گاه کـه خدا قائم را برانگیزد * * * آن کـه هر اندوهی را از دل ما بزداید

دعبل عرض کرد: (ای پسر رسول خدا! این قبری کـه در توس است، مزار کیست؟).
امام رضا علیـه السلام فرمود: (خاکجای من است؛ شبان وروزان نگذرند، که تا آن کـه توس محلّ رفت وآمد شیعیـان وزائرانم درون این غربت گردد؛ بدان کـه هردر این غربتِ توس، زیـارتم کند، درون قیـامت، هم پایـه من است، وآمرزیده گردد).
امام رضا علیـه السلام بعد از فراغت دعبل از خواندن قصیده برخاست، وبه او فرمود کـه از جایش برنخیزد، وخود بـه درون خانـه رفت.
چون مدّتی گذشت، خادمِ حضرت، صددینار، سکّه رضوی آورد، وبدو داد وگفت: (مولایم بـه تو مـی فرماید کـه این وجه را درون نفقه خویش گذار).
دعبل گفت: (به خدا کـه نـه به منظور این وجه آمدم، ونـه این قصیده ام را سرودم که تا طمع درون دریـافت چیزی بسته باشم).
پس آن پول را بازگرداند، وجامـه ای از جامـه های امام رضاعلیـه السلام را به منظور تبرّک وتیمّن، درخواست کرد.
حضرت رضا همان کیسه دینار را با یک جُبّه خَز به منظور او فرستاد، وبه خادم فرمود کـه به او بگوید: (مولایم مـی گوید: این پول را بگیر کـه بدان نیـازمند شوی، ودیگرباره بـه خاطر آن، بر من مراجعه مکن).
دعبل کیسه زر وجُبّه را گرفت وبازگشت، وبا کاروانی از مرو، بیرون شد. چون بـه مـیان قوهان(۱۹۴) رسید، با راه زنان روبه رو شدند. دزدان، کاروانیـان را اسیر کرده، وکتف هایشان را ببستند، ودعبل نیز مـیان اسیران بود. دارایی کاروان، بـه دست دزدان افتاد، وبه تقسیم آن ها پرداختند؛ درون این مـیان،ی بدین شعر دعبل تمثّل جُست که:
مـی بینم فیء آنان درون مـیان دیگران تقسیم مـی گردد
ودست آنان از فیء خودشان تُهی است.
دعبل آن را شنید وگفت: (این شعر، از آنِ کیست؟).
گفت: (از مردی خُزاعی هست که او را دعبل بن علی گویند).
دِعبل گفت: (من همان دعبل بن علی هستم؛ گوینده قصیده ای کـه این بیت، یکی از ابیـات آن است).
آن مرد با جَستی بـه نزد رییسشان - کـه در بالای تپّه نماز مـی گزارد، واز شیعیـان بود - رفت، وخبر را بـه او داد.
رییس، خود آمد، بالای سر دعبل ایستاد وگفت: (تو دعبلی؟).
گفت: (آری).
گفت: (قصیده را بخوان).
دعبل قصیده را خواند، واو دست های دعبل، وتمامـی کاروانیـان را گشود، و- بـه احترام دعبل - هرچه از ایشان گرفته بود را بازگرداند.
دعبل راه مـی پیمود، که تا آن کـه به شـهر قم وارد شد. اهالی قم از او خواستند که تا قصیده اش را به منظور آنان بخواند. دعبل نیز گفت که تا در مسجد جامع، گرد هم آیند، وهنگامـی کـه گرد آمدند، دعبل از منبر بالا رفت، وقصیده را بر ایشان خواند.
مردم، پول وخلعت بسیـار بدو دادند، واز داستان جُبّه، آگاه شدند. از او خواهش د کـه آن را بـه هزار دینار بـه ایشان بفروشد، ولی دعبل نپذیرفت.
آنان گفتند: بعد بخشی از آن را بـه هزار دینار بفروش. او نپذیرفت، واز قم بیرون شد؛ بعد هنگامـی کـه از آبادی شـهر، خارج مـی شد، دسته ای از جوانانِ عرب، احاطه اش د، وجُبّه را از وی ربودند. دعبل بـه قم بازگشت، وخواست که تا جُبّه را بـه وی باز دهند.
جوانان، خودداری د، وسخن مشایخ وپیران را درون این باره وقعی ننـهادند، ودعبل را گفتند کـه دستت بدان جُبّه نمـی رسد؛ بعد هزار دینار بهای آن را بگیر.
دعبل نپذیرفت، امّا چون از بازگرداندن آن ناامـید شد، از ایشان خواست که تا تکّه ای از آن را بـه او دهند. پذیرفتند، وپاره ای از آن را بـه دعبل دادند، وهزار دینار، به منظور باقی آن، پرداختند.
دعبل بـه سوی وطن بازگشت، ودریـافت کـه دزدان، تمامـی دارایی منزلش را بـه یغما اند. بعد صددینار حضرت رضاعلیـه السلام را، هر دینار بـه صددرهم فروخت، واز این راه، ده هزار درهم بـه دستش آمد، وگفتار امام رضاعلیـه السلام درون خاطرش نقش بست کـه فرموده بود: (به زودی بدین وجه، نیـازمند شوی).
دعبل را کنیزی بود کـه بسیـار درون دلش جای داشت. کنیز، چشم درد سختی گرفت، پزشکان بـه بالینش آمدند وگفتند: چشم راستش درمان نپذیرد کـه از مـیان رفته است، امّا چشم چپ را علاج مـی توانیم، درباره اش تلاش خواهیم کرد، وگمان داریم کـه سلامت یـابد.
دعبل را اندوه سختی فراگرفت، وبی تابی بسیـار درباره او کرد. سپس یـادآور فضیلت تکّه جبّه ای شد کـه با خود داشت. آن را آورد، وبه دو چشم کنیز کشید، وشب، پشت چشمان او بست. چون صبح دمـید، چشمان کنیز - بهتر از روز نخست - سلامت یـافته بود، گویی کـه هرگز نشان از بیماری، نداشته است، واین، از برکت مولایمان امام رضا بود.
بیـان امام جواد
به نقل از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی هست که مـی گفت: بـه (امام جواد)محمّد بن علی بن موسی علیـهم السلام گفتم: (إِنّی لَأَرْجُو أَنْ تکُونَ الْقائِمَ مِنْ أَهْلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ الَّذی یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً).
فَقالَ علیـه السلام: (یـا أَبا الْقاسِمِ! ما مِنَّا إِلّا وهُوَ قائِمٌ بِأَمْرِ الله - عَزَّ وجَلَّ -، وهادٍ إِلی دینِ الله، ولکِنَّ الْقائِمَ الَّذی یطَهِّرُ الله - عَزَّ وجَلَّ - بِهِ الْأَرْضَ مِنْ أَهْلِ الْکُفْرِ والْجُحُودِ، ویمْلَأُها عَدْلاً وقِسْطاً.
هُوَ الَّذی تَخْفی عَلَی النَّاسِ وِلادَتُهُ، ویغیبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ، ویحْرِمُ عَلَیـهِمْ تَسْمِیتُهُ، وهُوَ سَمِی رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله وکَنِیـهُ، وهُوَ الَّذی تُطْوی لَهُ الْأَرْضُ، ویذِلُّ لَهُ کُلُّ صَعْبٍ، (وَ) یجْتَمِعُ إِلَیـهِ مِنْ أَصْحابِهِ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ: ثَلاثُمِائَةٍ وثَلاثَةُ عَشَرَ رَجُلاً، مِنْ أَقاصِی الْأَرْضِ، وذلِکَ قَوْلُ الله - عَزَّ وجَلَّ -:
(أَینَما تَکُونُوا یأْتِ بِکُمُ الله جَمـیعاً إِنَّ الله عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ)(۱۹۵)؛
فَإِذَا اجْتَمَعَتْ لَهُ هذِه الْعِدَّةُ مِنْ أَهْلِ الْإِخْلاصِ، أَظْهَرَ الله أَمْرَهُ، فَإِذا کَمُلَ لَهُ الْعَقْدُ، وهُوَ عَشَرَةُ آلافِ رَجُلٍ خَرَجَ بِإِذْنِ الله - عَزَّ وجَلَّ -، فَلا یزالُ یقْتُلُ أَعْداءَ الله، حَتّی یرْضَی الله - عَزَّ وجَلَّ -).
قالَ عَبْدُ الْعَظیمِ: فَقُلْتُ لَهُ: (یـا سَیدی! وکَیفَ یعْلَمُ أَنَّ الله - عَزَّ وجَلَّ - قَدْ رَضِی؟).
قالَ: (یلْقی فی قَلْبِهِ الرَّحْمَةَ، فَإِذا دَخَلَ الْمَدینَةَ أَخْرَجَ اللاَّتَ والْعُزّی، فَأَحْرَقَهُما)(۱۹۶).
(من امـید دارم کـه شما همان قائم خاندان محمّد باشید؛ همو کـه زمـین را پُر از عدل وداد کند، همان گونـه کـه آکنده از ظلم وستم گشته است).
فرمود: (ابوالقاسم! هیچ یک از ما نیست، مگر آن کـه برای برپاداشتن امر خداوند عزّ وجل قیـام کرده، ومردم را بـه دین خدا هدایت مـی کند. امّا من آن قائم نیستم کـه خداوند عزّ وجل بـه دست او عرصه زمـین را از کافران ومنکران پاک گرداند، وصفیر عدل او از کران که تا کران گیتی طنین مـی افکند. او آنی هست که مـیلادش بر مردم، پنـهان مانَد، واز چشم ایشان نیز چهره درون حجاب کشد. نام او را بردن، جایز نباشد، ولی بدان کـه هم نام پیغامبر خدا است، وکنیـه ای همچون او دارد.
او آن هست که زمـین درون زیر پایش درنوردیده شود، وهر دشواری برایش آسان گردد. شمار یـارانش بـه تعداد اهل بدر، سی صد وسیزده تن هست که بـه گاهِ ظهور از اقصی نقاط جهان گرد آیند، واین، تحقّق گفتار خداوند عزّ وجلّ هست که مـی فرماید: هرکجا کـه باشید خداوند همگی شما را گرد آورد کـه خدا را بر هر کاری توان است.
چون این عدّه از اهل اخلاص به منظور او حضور یـابند، خداوند امرش را آشکار کند. امّا قیـامش آن زمان آغاز گردد کـه از ده هزار رزم آور، سان بیند. سپس بـه اذن خداوند عزّ وجلّ قیـام کند، وپیوسته، دشمنان خدا را درون خون فروغلتاند، که تا آن کـه خداوند، خشنود گردد).
عبدالعظیم گوید: گفتم: (سرورم! چگونـه درون مـی یـابد کـه خداوند عزّ وجلّ خشنود گردیده است؟).
فرمود: (خداوند درون قلبش رحمت افکند؛ وچون وارد مدینـه گردد، لات وعزّی را بیرون کشد، وهر دو را بسوزاند).
بیـان امام هادی
به نقل از صُقر بن ابی دُلَف هست که گفت: شنیدم کـه (امام هادی) علی بن محمّد بن علی (بن موسی) الرّضاعلیـهم السلام مـی فرمود: (إِنَّ الْإِمامَ بَعْدی الْحَسَنُ ابْنی، وبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْقائِمُ الَّذی یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً)(۱۹۷).
(پیشوای بعد از من فرزندم حسن است، وپس از حسن، فرزندش قائم است، همو کـه زمـین را بعد از لبریز شدن از ظلم وستم، پُر از عدل وداد کند).
بیـان امام عسکری
به نقل از احمد بن اسحاق بن سعد اشعری هست که مـی گفت: بـه حضور (امام عسکری)ابومحمّد حسن بن علی علیـهما السلام رسیدم، مـی خواستم از وی درباره جانشین او بپرسم کـه آن حضرت، بدون پرسش آغاز بـه سخن کرد، وبه من فرمود: (یـا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ! إِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - لَمْ یخْلِ الْأَرْضَ، مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ علیـه السلام، ولا یخْلیـها، إِلی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ، مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلی خَلْقِهِ، بِهِ یدْفَعُ الْبَلاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ، وبِهِ ینَزِّلُ الْغَیثَ، وبِهِ یخْرِجُ بَرَکاتِ الْأَرْضِ).
قالَ: فَقُلْتُ لَهُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! فَمَنِ الْإِمامُ والْخَلیفَةُ بَعْدَکَ؟).
فَنَهَضَ علیـه السلام مُسْرِعاً، فَدَخَلَ الْبَیتَ، ثُمَّ خَرَجَ - وعَلی عاتِقِهِ غُلامٌ، کَأَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَیلَةَ الْبَدْرِ، مِنْ أَبْناءِ الثَّلاثِ سِنینَ -؛
فَقالَ: (یـا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ! لَوْلا کَرامَتُکَ عَلَی الله - عَزَّ وجَلَّ - وعَلی حُجَجِهِ، ما عَرَضْتُ عَلَیکَ ابْنی هذا، إِنَّهُ سَمِی رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله وکَنِیـهُ، الَّذی یمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً.
یـا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ! مَثَلُهُ فی هذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ الْخِضْرِ علیـه السلام، ومَثَلُهُ مَثَلُ ذِی الْقَرْنَینِ، والله لَیغیبَنَّ غَیبَةً لا ینْجُو فیـها مِنَ الْهَلَکَةِ، إِلّا مَنْ ثَبَّتَهُ الله - عَزَّ وجَلَّ - عَلَی الْقَوْلِ بِإِمامَتِهِ، ووَفَّقَهُ (فیـه) لِلدُّعاءِ بِتَعْجیلِ فَرَجِهِ).
فَقالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحاقَ: فَقُلْتُ لَهُ: (یـا مَوْلای! فَهَلْ مِنْ عَلامَةٍ یطْمَئِنُّ إِلَیـها قَلْبی؟).
فَنَطَقَ الْغُلامُ علیـه السلام بِلِسانٍ عَرَبی فَصیحٍ، فَقالَ: (أَنَا بَقِیةُ الله فی أَرْضِهِ، والْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدائِهِ، فَلا تَطْلُبْ أَثَراً بَعْدَ عَینٍ یـا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ!).
فَقالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحاقَ: فَخَرَجْتُ مَسْرُوراً فَرِحاً، فَلَمَّا کانَ مِنَ الْغَدِ، عُدْتُ إِلَیـهِ، فَقُلْتُ لَهُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! لَقَدْ عَظُمَ سُرُوری بِما مَنَنْتَ (بِهِ)عَلَی، فَمَا السُّنَّةُ الْجارِیةُ فیـهِ مِنَ الْخِضْرِ وذِی الْقَرْنَینِ؟).
فَقالَ: (طُولُ الْغَیبَةِ یـا أَحْمَدُ!).
قُلْتُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! وإِنَّ غَیبَتِهِ لَتَطُولُ؟).
قالَ: (إی ورَبّی، حَتّی یرْجِعَ عَنْ هذَا الْأَمْرِ أَکْثَرُ الْقائِلینَ بِهِ، ولا یبْقی، إِلّا مَنْ أَخَذَ الله - عَزَّ وجَلَّ - عَهْدَهُ لِوِلایتِنا، وکَتَبَ فی قَلْبِهِ الْإِیمانَ، وأَیدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ؛
یـا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ! هذا أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ الله، وسِرٌّ مِنْ سِرِّ الله، وغَیبٌ مِنْ غَیبِ الله، فَخُذْ ما آتَیتُکَ، واکْتُمْهُ، وکُنْ مِنَ الشَّاکِرینَ تَکُنْ مَعَنا غَداً فی عِلّیینَ)(۱۹۸).
احمد بن اسحاق! همانا خداوند تبارک وتعالی از آن هنگام کـه آدم علیـه السلام را آفرید، که تا روز قیـامت زمـین را از حجّت الهی بر بندگانش خالی نگذارده، ونخواهد نگذاشت، حجّتی کـه بدو بلا را از زمـینیـان دور سازد، باران نازل کند، وبرکت های زمـین را بیرون آورَد).
(احمد بن اسحاق) گفت: بـه او عرض کردم: (ای پسر رسول خدا! امام وخلیفه بعد از تو کیست؟).
حضرت شتابان برخاست، وبه درون خانـه رفت. سپس بیرون آمد، بر روی شانـه اش کودکی بود کـه سه ساله مـی نمود، ورویش همچون روی ماهِ تمام بود.
پس فرمود: (احمد بن اسحاق! اگر نزد خداوند عزّ وجلّ، وحجّت های الهی، گرامـی نبودی، این پسرم را بر تو عرضه نمـی داشتم. او هم نام وهم کنیـه پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله هست که زمـین را همان گونـه کـه لبریز از ظلم وستم گشته است، پُر از عدل وداد کند.
احمد بن اسحاق! مثَلِ او درون این امّت، همچون مثَل حضرت خضر وذوالقرنین است. بـه خدا غیبتی دارد کـه در آن از هلاکت نجات نیـابد؛ جز آنی کـه خدا او را بر قول بـه امامت ثابت دارد، وموفّق سازد کـه برای تعجیل درون فرج او دعا کند).
پس احمد بن اسحاق گفت: بـه آن حضرت عرضه داشتم: (مولایم! آیـا نشانـه ای هست کـه دلم را بدان مطمئن سازم؟).
پس پسربچّه علیـه السلام با لهجه فصیح عربی فرمود: (منم ذخیره خدا درون زمـین خدا، وانتقام گیرنده از دشمنان او، ای احمد بن اسحاق! بعد از این کـه چنین دیدی، دیگر بـه دنبال نشانـه ای مباش).
احمد بن اسحاق گفت: بعد شاد وخرّم بیرون آمدم، وچون فردا رسید، بـه سوی حضرت بازگشتم، وبه او گفتم: (ای پسر رسول خدا! شادی من از آن چه بر من منّت نـهادی، بسیـار است، بفرمایید آن سنّتی کـه از حضرت خضر وذوالقرنین دارد، چیست؟).
فرمود: (ای احمد! طول غیبت است).
گفتم: (ای پسر رسول خدا! غیبت او بـه درازا مـی کشد؟).
فرمود: (سوگند بـه پروردگارم آری، که تا آن جا کـه بیشینـه معتقدان بـه امر امامت، از او روی برگردانند، وکسی با او نمانَد؛ مگری کـه خداوند، پیمان ولایت ما را از او گرفته، ودر قلبش ایمان را نگاشته، وبه روحی از جانب خویش تأییدش کرده باشد(۱۹۹).
ای احمد بن اسحاق! این امری از امور خداوند، ورازی از رازهای او، وغیبی از غیب های او است؛ بعد آن چه کـه بر تو افاده کردم را بگیر وپنـهان دار، واز سپاس گزاران باش، که تا فرد(ی قیـامت) درون علّیین باشی).
بیـان امام زمان درباره خویشتن
به نقل از شیخ صدوق احمد بن اسحاق بن سعد اشعری - رحمـهُ الله - هست که دسته ای از اصحاب ما بـه او گفتند کـه جعفر بن علی بـه او نامـه ای نگاشته، وبه معرّفی خویش درون آن پرداخته، واطّلاع داده کـه قیم بعد از برادرش است، وهر آن چه از دانش حلال وحرام بدان نیـاز دارد، ودیگر دانش ها همگی نزد او است.
احمد بن اسحاق گفت: هنگامـی کـه نامـه را خواندم، نامـه ای به منظور صاحب الزّمان علیـه السلام نگاشتم، ودر آن، متن نامـه جعفر را نیز گنجاندم. بعد برای من، پاسخِ نامـه چنین خارج شد:
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیم.
أَتانی کِتابُکَ - أَبْقاکَ الله -؛ والْکِتابُ الَّذی أَنْفَذْتَهُ دَرْجَهُ، وأَحاطَتْ مَعْرِفَتی بِجَمـیعِ ما تَضَمَّنَهُ عَلَی اخْتِلافِ أَلْفاظِهِ، وتَکَرُّرِ الْخطَأِ فیـهِ، ولَوْ تَدَبَّرْتَهُ، لَوَقَفْتَ عَلی بَعْضِ ما وَقَفْتُ عَلَیـهِ مِنْهُ.
وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمـینَ حَمْداً لا شَریکَ لَهُ عَلی إِحْسانِهِ إِلَینا، وفَضْلِهِ عَلَینا؛ أَبَی الله - عَزَّ وجَلَّ - لِلْحَقِّ إِلّا إِتْماماً، ولِلْباطِلِ إِلّا زُهُوقاً، وهُوَ شاهِدٌ عَلَی بِما أَذْکُرُهُ، وَلِی عَلَیکُمْ بِما أَقُولُهُ، إِذَا اجْتَمَعْنا لِیوْمٍ لا رَیبَ فیـهِ، ویسْأَلُنا عَمَّا نَحْنُ فیـهِ مُخْتَلِفُونَ، إِنَّهُ لَمْ یجْعَلْ لِصاحِبِ الْکِتابِ عَلَی الْمَکْتُوبِ إِلَیـهِ ولا عَلَیکَ، ولا عَلی أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ جَمـیعاً إِمامَةً مُفْتَرِضَةً، ولا طاعَةً ولا ذِمَّةً، وسَأُبَینُ لَکُمْ جُمْلَةً تَکْتَفُونَ بِها - إِنْ شاءَ الله تَعالی -.
یـا هذا! یرْحَمُکَ الله، إِنَّ الله تَعالی لَمْ یخْلُقِ الْخَلْقَ عَبَثاً، ولا أَهْمَلَهُمْ سُدی؛ بَلْ خَلَقَهُمْ بِقُدْرَتِهِ، وجَعَلَ لَهُمْ أَسْماعاً وأَبْصاراً وقُلُوباً وأَلْباباً، ثُمَّ بَعَثَ إِلَیـهِمُ النَّبیینَ علیـهم السلام مُبَشِّرینَ ومُنْذِرینَ، یأْمُرُونَهُمْ بِطاعَتِهِ، وینْهَوْنَهُمْ عَنْ مَعْصِیتِهِ، ویعَرِّفُونَهُمْ ما جَهِلُوهُ مِنْ أَمْرِ خالِقِهِمْ ودینِهِمْ، وأَنْزَلَ عَلَیـهِمْ کِتاباً، وبَعَثَ إِلَیـهِمْ مَلائِکَةً یأْتینَ بَینَهُمْ وبَینَ مَنْ بَعَثَهُمْ إِلَیـهِم بِالْفَضْلِ الَّذی جَعَلَهُ لَهُمْ عَلَیـهِمْ، وما آتاهُمْ مِنَ الدّلائِلِ الظَّاهِرَةِ، والْبَراهینِ الْباهِرَةِ، والْآیـاتِ الْغالِبَةِ.
فَمِنْهُمْ مَنْ جَعَلَ النَّارَ عَلَیـهِ بَرْداً وسَلاماً، واتَّخَذَهُ خَلیلاً؛ ومِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَهُ تَکْلیماً، وجَعَلَ عَصاهُ ثُعْباناً مُبیناً؛ ومِنْهُمْ مَنْ أَحْیی الْمَوْتی بِإِذْنِ الله، وأَبْرَأَ الْأَکْمَةَ والْأَبْرَصَ بِإِذْنِ الله؛ ومِنْهُمْ مَنْ عَلَّمَهُ مَنْطِقَ الطَّیرِ، وأُوتِی مِنْ کُلِّ شَیءٍ.
ثُمَّ بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیـه وآله رَحْمَةً لِلْعالَمـینَ، وتَمَّمَ بِهِ نِعْمَتَهُ، وخَتَمَ بِهِ أَنْبِیـائَهُ، وأَرْسَلَهُ إِلَی النَّاسِ کافَّةً، وأَظْهَرَ مِنْ صِدْقِهِ ما أَظْهَرَ، وبَینَ مِنْ آیـاتِهِ وعَلاماتِهِ ما بَینَ.
ثُمَّ قَبَضَهُ صلی الله علیـه وآله حَمـیداً فَقیداً سَعیداً، وجَعَلَ الْأَمْرَ بَعْدَهُ إِلی أَخیـهِ وابْنِ عَمِّهِ، ووَصِیـهِ ووارِثِهِ عَلِی بْنِ أَبی طالِبٍ علیـه السلام، ثُمَّ إِلَی الْأَوصِیـاءِ مِنْ وُلْدِهِ واحِداً واحِداً، أَحْیی بِهِمْ دینَهُ، وأَتَمَّ بِهِمْ نُورَهُ، وجَعَلَ بَینَهُمْ، وبَینَ إِخْوانِهِمْ، وبَنی عَمِّهِمْ، والْأَدْنَینِ فَالْأَدْنَینِ مِنْ ذَوی أَرْحامِهِمْ فُرْقاناً بَیناً، یعْرَفُ بِهِ الْحُجَّةُ مِنَ الْمَحْجُوجِ، والْإِمامُ مِنَ الْمَأْمُومِ، بِأَنْ عَصَمَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ، وبَرَّأَهُمْ مِنَ الْعُیوب، وطَهَّرَهُمْ مِنْ الدَّنَسِ، ونَزَّهَهُمْ مِنَ الّلبْس، وجَعَلَهُمْ خُزَّانَ عِلْمِهِ، ومُسْتَوْدَعَ حِکْمَتِهِ، ومَوْضِعَ سِرِّهِ، وأَیدَهُمْ بِالدَّلائِلِ.
وَلَوْلا ذلِکَ لَکانَ النَّاسُ عَلی سَواءٍ، ولَادَّعی أَمْرَ الله - عَزَّ وجَلَّ - کُلُّ أَحَدٍ، ولَمَّا عُرِفَ الْحَقُّ مِنَ الْباطِلِ، ولا الْعالِمُ مِنَ الْجاهِلِ، وقَدِ ادَّعی هذَا الْمُبْطِلُ المُفْتَری عَلَی الله الْکَذِبَ بِمَا ادَّعاهُ، فَلا أَدْری بِأَیةِ حالَةٍ هِی لَهُ رَجاءَ أَنْ یتِمَّ دَعْواهُ:
أَ بِفِقْهٍ فی دینِ الله؟، فَوَ الله ما یعْرِفُ حَلالاً مِنْ حَرامٍ، ولا یفَرِّقُ بَینَ خَطَأٍ وصَوابٍ؛
أَمْ بِعِلْمٍ؟، فَما یعْلَمُ حَقّاً مِنْ باطِلٍ، ولا مُحْکَماً مِنْ مُتَشابِهٍ، ولا یعْرِفُ حَدَّ الصَّلاةِ ووَقْتَها؛
أَمْ بِوَرَعٍ؟، فَالله شَهیدٌ عَلی تَرْکِهِ الصَّلاةَ الْفَرْضَ أَرْبَعینَ یوْماً، یزْعَمُ ذلِکَ لِطَلَبِ الشَّعْوَذَةِ، ولَعَلَّ خَبَرَهُ قَدْ تَأَدّی إِلَیکُمْ، وهاتیکَ ظُرُوفُ مُسْکِرِهِ مَنْصُوبَةً، وآثارُ عِصْیـانِهِ لِلَّهِ - عَزَّ وجَلَّ - مَشْهُورَةً قائِمَةً؛
أَمْ بِآیةٍ؟، فَلْیأْتِ بِها؛
أَمْ بِحُجَّةٍ؟، فَلْیقِمْها؛
أَمْ بِدَلالَةٍ؟، فَلْیذْکُرْها.
قالَ الله - عَزَّ وجَلَّ - فی کِتابِهِ:
(بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ - حم - تَنْزیلُ الْکِتابِ مِنَ الله الْعَزیزِ الْحَکیمِ - ما خَلَقْنَا السَّماواتِ والْأرْضَ وما بَینَهُما إِلّا بِالْحَقِّ وأَجَلٍ مُسَمّی والَّذینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ - قُلْ أرَأیتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ الله أَرُونی ماذا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فی السَّماواتِ ائْتُونی بِکِتابٍ مِنْ قَبْلِ هذا أَوْ أَثارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ - ومَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یدْعُو مِنْ دُونِ الله مَنْ لا یسْتَجیبُ لَهُ إِلی یوْمِ الْقِیـامَةِ وهُمْ عَنْ دَعائِهِمْ غافِلُونَ - وإِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً وکانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرینَ)(۲۰۰).
فَالْتَمِسْ - تَوَلَّی الله تَوْفیقَکَ - مِنْ هذَا الظَّالِمِ ما ذَکَرْتُ لَکَ، وامْتَحِنْهُ وسَلْهُ عَنْ آیةٍ مِنْ کِتابِ الله یفَسِّرُها، أَوْ صَلاةٍ فَریضَةٍ یبَینْ حُدُودَها وما یجِبُ فیـها؛ لِتَعْلَمَ حالَهُ ومِقْدارَهُ، ویظْهَرَ لَکَ عَوارُهُ ونُقْصانُهُ، والله حَسیبُهُ. حَفِظَ الله الْحَقَّ عَلی أَهْلِهِ، وأَقَرَّهُ فی مُسْتَقَرِّهِ، وقَدْ أَبَی الله - عَزَّ وجَلَّ - أَنْ تَکُونَ الْإِمامَةُ فی أَخَوَینِ بَعْدَ الْحَسَنِ والْحُسَینِ علیـهما السلام، وإِذا أَذِنَ الله لَنا فِی الْقَوْلِ ظَهَرَ الحَقُّ، واضْمَحَلَّ الْباطِلُ، وانْحَسَرَ عَنْکُمْ.
وَإِلَی الله أَرْغَبُ فِی الْکَفایةِ، وجِمـیلِ الصُّنْعِ والْوِلایةِ، وحَسْبُنَا الله ونِعْمَ الْوَکیلُ، وصَلَّی الله عَلی مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ(۲۰۱).
به نام خداوند بخشاینده مـهربان
نامـه تو - کـه خداوند پایدارت دارد! - ونامـه ای کـه در آن درج کرده بودی، بـه دستم رسید، ومن با همـه آن چه از اختلاف کلمات وتکرار اشتباهات کـه در آن رفته بود از محتوایش آگاه گشتم، تو نیز اگر درون آن اندیشیده بودی، بـه برخی از آن چه کـه من دانسته ام، پی مـی بردی، وسپاس، پروردگار جهانیـان را، سپاسی کـه در آن، شریکی به منظور او - از فضل واحسانش بر ما - نباشد.
خداوند پرهیز دارد از حقیقتی، مگر با بـه پایـان رساندش، واز باطلی، مگر با از مـیان برداشتنش، واو درون آن روزی کـه جمعمان آورَد وتردیدی درون آن نیست، بدان چه مـی آورم، بر من، وبرای من بر شما شاهد است، واز چیزی کـه ما را درون آن اختلاف هست بپرسد.
وی به منظور صاحب این نامـه، بر آن کـه نامـه خطاب بـه او بـه نگارش درآمده، ونـه بر تو، ونـه بر هیچ یک از مردمان، امامت واجبی، ونـه طاعتی، ونـه حقّی قرار نداده است، من برایتان مطالبی مـی آورم کـه - ان شاء الله تعالی - کفایتتان خواهد کرد.
ای مرد! خدا رحمتت کند، همانا خداوند متعال مردمان را بیـهوده نیـافرید، وبه حال خویش رهایشان نساخت؛ بلکه بـه قدرت خویش آفریدشان، وبرای ایشان، گوش وچشم وقلب وعقل قرار داد؛ سپس پیـامبران علیـهم السلام بشارت دهنده وترساننده را بـه سویشان برانگیخت، بـه طاعتش امر فرمود، واز گناهش بازشان داشت، وآنان را از آن چه کـه در امر خداوند ودینشان بی خبر بودند، آگاه کرد، وکتابی را بر ایشان فرستاد، وفرشتگانی را بـه سویشان روانـه ساخت، با فضلی کـه برای آنان، مـیان ایشان، ومـیان آنان کـه ایشان را بـه سویشان فرستاده بود، وبا آن چه از دلایل آشکار وبرهان های درخشان ونشانـه های پیروزی کـه عطایشان کرد، تفاوت گذاشت.
پس بری از ایشان، آتش را سرد وسلامت کرد، ووی را بـه دوستی گرفت؛ بای از آن ها سخن گفت، وعصایش را اژدهای آشکاری ساخت؛ شخصی از مـیان آنان، مردگان را با اجازه الهی زندگی مـی داد، ونابینایی وپیسی وبرَص را شفا مـی بخشید؛ از آن گروه،ی بود کـه دانشِ سخن با پرندگان را بـه وی آموخت، واز هرچیزی بدو عطا فرمود؛
سپس محمّدصلی الله علیـه وآله را رحمتی به منظور جهانیـان برانگیخت، ونعمتش را بدو تمام کرد، وپیـامبرانش را بـه او پایـان داد، او را بـه سوی تمامـی مردمان فرستاد؛ واز راستی دعوتش، نمایـان کرد، آن چه را کـه نمایـاند؛ واز نشانـه هایش آشکار کرد، آن چه را کـه آشکار نمود؛
سپس روح اوصلی الله علیـه وآله را ستوده وخوش بخت، ستاند. سپس امر (پیشوایی)را بعد از او بـه برادرش، پسرعمویش، وصیش ووارثش علی بن ابی طالب علیـه السلام، وپس از او بـه اوصیـای از فرزندان او، یکی بعد از دیگری، وا گذاشت. دینش را بدان ها حیـات بخشید، وبا آنان، نورش را تمام گرداند، ومـیان آنان وبرادرانشان، وپسرعموهایشان، ویک بـه یک خاندان آنان، تفاوت آشکاری نـهاد کـه بدان، حجّت را از محجوج، وامام را از مأموم باز شناختند. آنان را از گناهان معصوم، از عیب ها بری، از ناپاکی ها پاک، واز اشتباه، منزّه داشته بود، وایشان را گنجینـه های دانشش، وامانت گاه حکمتش، وجای گاه اسرارش قرار داده، وبا دلایلی، یـاری رسانده بود، واگر این گونـه نبود، مردمان یکسان بودند، وهردعوی امر خداوند عزّ وجلّ را مـی کرد، وحقّ از باطل، وعالِم از جاهل، باز شناخته نمـی شد.
واین باطل گر تهمت زننده بر خدا، دروغ گفت بدان چه دعوی کرد، ونمـی دانم بـه کدامـین صورت، امـید خاتمـه دعوی اش را دارد.
آیـا شناختی درون دین خدا دارد؟؛ بعد به خدا سوگند کـه حلال را از حرام نمـی شناسد، ومـیان درست وخطا تفاوتی ننـهد.
یـا به منظور دانشی؟؛ درون حالی کـه حقّ را از باطل نشناسد، ونـه مُحکمـی را از مُتشابه، وحدود نماز ووقت آن را نداند.
یـا به منظور تقوایی؟؛ خداوند شاهد ترک نماز واجبش درون چهل روز بوده هست که مـی خواسته با این کار، افسون گری کند، شاید کـه خبرش بـه شما رسیده، وظرف مادّه های مست کننده را برپا کرده، وآثار نافرمانی خداوند عزّ وجلّ را مشـهور نموده، وبرافراشته است.
یـا نشانـه ای دارد؟؛ کـه باید آن را بیـاورد.
یـا بـه حجّتی؟؛ کـه باید ارائه دهد.
یـا دلیلی مـی داند؟؛ کـه باید بگوید. خداوند عزّ وجلّ درون کتابش مـی فرماید:
به نام خداوند بخشاینده مـهربان
حامـیم. نازل شدن این کتاب از جانب پروردگار پیروز وحکیم است. ما آسمان ها وزمـین، وآن چه مـیان آن دو هست را جز بـه درستی، ودر مدّتی معین نیـافریده ایم، وکافران از آن چه کـه بیمشان دهند، روی گردانند. بگو: از آن هایی کـه جز الله، بـه خدایی دیگر مـی خوانند خبر دهید؛ بـه من بنمایـانید کـه از این زمـین چه آفریده اند؟، یـا درون آفرینش آسمان ها شرکت جُسته اند؟ اگر راست مـی گویید، برایم کتابی کـه پیش از قرآن آمده باشد، یـا اگر دانشی از پیشینیـان بر جای مانده است، بیـاورید. کیست گمراه تر از آن کـه به جز الله، چیزی را بـه خدایی مـی خوانَد کـه تا روز قیـامت بـه او پاسخ ندهد کـه بتان از دعای بت پرستان بی خبران اند، وچون درون قیـامت، مردم را گردآورند، بتان با پرستندگان خویش، دشمن باشند، وعبادتشان را انکار کنند.
درخواست دارم از تو - کـه خداوند توفیقت را سرپرستی کند - که تا از این ظالم، آن چه را کـه برایت آوردم، بخواهی، ووی را بیـازمایی، وبپرسی اش از آیـه ای از کتاب خدا کـه تفسیرش کند، یـا نماز واجبی کـه حدودش، وآن چه درون آن واجب هست را تعیین کند، که تا حال ومقدارش را بدانی، وعیب ونُقصانش برایت آشکار گردد، وخدا کفایتش مـی کند.
حقّ را بر اهلش نگاه بان است، ودر مکان خویش قرار داده، وپرهیز دارد کـه امامت بعد از حسن وحسین علیـهما السلام درون دو برادر قرار گیرد، وهنگامـی کـه خداوند ما را اجازه سخن فرماید، حقّ، آشکار گردد، وباطل، نابود شود، واز شما دست کشد.
واز سوی خداوند، کفایت ونیکویی درون کردار وسرپرستی را درخواست دارم؛ وخداوند ما را کافی است، وچه خوب وکیلی است(۲۰۲)، ودرود خداوند بر محمّد وخاندان او باد).
وی از فرزندان امـیرمؤمنان است
به نقل از ابن عبّاس هست که گفت: پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله فرمود: (إِنَّ عَلیـاً إِمام أُمَّتی، وخَلیفَتی عَلَیـها بَعْدی؛ ومِنْ وُلْدِهِ الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذی إِذا ظَهَرَ یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً وقِسْطاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً؛ والَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ بَشیراً ونَذیراً، إِنَّ الثَّابِتینَ عَلَی الْقَوْلِ بِإِمامَتِهِ، فی زَمانِ غَیبَتِهِ، لَأَعَزُّ مِنَ الْکِبْریتِ الْأَحْمَرِ).
فَقامَ إِلَیـهِ جابِرُ بْنُ عَبْد الله الْأَنْصاری، فَقالَ: (یـا رَسُولَ الله! لِوَلَدِکَ الْقائِمِ غَیبَةٌ؟).
قالَ: (إی ورَبّی، لَیمَحِّصَنَّ الَّذینَ آمَنُوا، ویمْحَقُ الْکافِرینَ؛
یـا جابِرُ! إِنَّ هذَا الْأَمْرَ مِنْ أَمْرِ الله، وسِرٌّ مِنْ سِرِّ الله مَطْوِی مِنْ عِبادِ الله، فَإِیـاکَ والشَّکَّ فیـهِ، فَإِنَّ الشَّکَّ فی أَمْرِ الله - عَزَّ وجَلَّ - کُفْرٌ)(۲۰۳).
(همانا علی پیشوای امّتم، وپس از من، خلیفه ام بر آن ها است. از فرزندان او هست قائم چشم انتظاری کـه خداوند بـه دست او زمـین را از عدل وداد بیـاکنَد، همان گونـه کـه لبریز از جور وستم گشته است. سوگند بـه او کـه مرا بـه درستی، بـه بشارت وترساندن برانگیخت: ثابت قدمان بر امامت او درون زمان غیبتش، از کبریت احمر، نایـاب ترند).
در این هنگام جابر بن عبدالله انصاری برخاست وگفت: (ای پیغامبر خدا! آیـا فرزندت قائم، غیبت خواهد گزید؟).
فرمود: (آری، سوگند بـه پروردگارم کـه چنین شود، که تا خداوند، ایمانیـان را بیـازماید، وکافران را نابود سازد؛
جابر! این امری از امور خداوندی، ورازی از رازهای او هست که بر بندگان، پوشیده مانده؛ بعد مبادا کـه در آن، شکّ بری کـه شکّ درون کار خداوند، همان کُفر است).
وی از فرزندان سرور زنان جهان است
به نقل از سعید بن مُسَیب هست که مـی گفت: امّ سلمـه را شنیدم کـه مـی گفت: از پیـامبر اکرم صلی الله علیـه وآله شنیدم که: سخن از حضرت مـهدی بـه مـیان آورد، وفرمود: (نَعَمْ هُوَ حَقّ، وهُوَ مِنْ بَنی فاطِمَة)؛
(آری، او حقیقی است، او از پسران فاطمـه است).
واز همو بـه نقل از امّ سلمـه - رضی الله عنـها - هست که پیـامبر اکرم صلی الله علیـه وآله یـادی از حضرت مـهدی کرد وفرمود:
(هُوَ مِنْ وُلْدِ فاطِمَةٍ)(۲۰۴)؛
(او از فرزندان فاطمـه است).
وی از فرزندان سبطین است
امام زمان - علیـه السلام - از آن جهت فرزند هر دو امامِ حسن وحسین - علیـهما السّلام - بـه شمار مـی رود کـه مادر امام باقر ابو جعفر محمّد بن علی بن حسین - علیـهم السّلام -، فاطمـه سبط اکبر، امام حسن مجتبی - علیـه السلام - است. بعد (امام) باقر وا بعد از او که تا حضرت مـهدی - علیـهم السّلام - از نسل امام حسن وامام حسین - علیـهما السّلام - هستند.
علَم الهدی مرتضی بن احمد محمّد بن جعفر بن زید بن جعفر بن محمّد بن احمد بن محمّد بن حسین بن اسحاق بن امام جعفر صادق، از ابوالفرج یحیی بن محمود ثقفی، از ابوعلی حسن بن احمد حدّاد، از ابونُعیم احمد بن عبدالله اصفهانی از حافظ ابو القاسم سلیمان بن احمد طبرانی؛
وحافظ ابوحجّاج یوسف بن خلیل، از محمّد بن ابوزید کرّانی، از فاطمـه بنت عبدالله جوزدانیـه، از ابوبکر بن ربده، از حافظ ابوالقاسم طبرانی، از محمّد بن زریق بن جامع بصری، از هیثم بن حبیب، از سفیـان بن عُیینـه، از علی هلالی بـه نقل از پدرش روایت کرده هست که گفت: دَخَلْتُ عَلی رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله، فی شَکاتِهِ الَّتی قُبِضَ فیـها، فَإِذا فاطِمَةٌعلیـها السلام عِنْدَ رَأْسِهِ، قالَ: فَبَکَتْ حَتَّی ارْتَفَعَ صَوْتُها، فَرَفَعَ رَسُولُ الله صلی الله علیـه وآله طَرْفَهُ إِلَیـها،
قالَ: (حَبیبَتی فاطِمَةُ! مَا الَّذی یبْکیکِ؟).
فَقالَتْ: (أَخْشَی الضَّیعَةَ مِنْ بَعْدِکَ).
فَقالَ: (یـا حَبیبَتی! أَ ما عَلِمْتِ أَنَّ الله - تَعالَی - اطَّلَعَ إِلَی الْأَرْضِ اطِّلاعَةً، فَاخْتارَ مِنْها أَباکَ، فَبَعَثَهُ بِرِسالَتِهِ؛ ثُمَّ اطَّلَعَ اطِّلاعَةً، فَاخْتارَ بَعْلَکَ، وأَوْحی إِلَی أَنْ أُنْکِحَکِ إِیـاهُ.
یـا فاطِمَةُ! ونَحْنُ أَهْلُ بَیتٍ قَدْ أَعْطانَا الله سَبْعَ خِصالٍ لَمْ یعْطِ أَحَداً قَبْلَنا، ولا یعْطی أَحَداً بَعْدَنا: أَنَا خاتَمُ النَّبیینَ، وأَکْرَمُ النَّبیینَ عَلَی الله، وأَحَبُّ الْمَخْلُوقینَ إِلَی الله، وأَنَا أَبُوکِ؛ ووَصیی خَیرُ الْأَوْصِیـاءِ، وأَحَبُّهُمْ إِلَی الله، وهُوَ بَعْلُکِ؛ ومِنَّا مَنْ لَهُ جَناحانِ أَخْضَرانِ، یطیرُ فِی الْجَنَّةِ مَعَ الْمَلائِکَةِ حَیثُ یشاءُ، وهُوَ ابْنُ عَمِّ أَبیکِ، وأَخُو بَعْلِکِ؛ ومِنَّا سِبْطا هذِه الْأُمَّة، وهُمَا ابْناکِ: الْحَسَنُ والْحُسَینُ، وهُما سَیدا شَبابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، وأَبُوهُما - والَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ - خَیرٌ مِنْهُما.
یـا فاطِمَةُ! - والَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ - إِنَّ مِنْهُما مَهْدِی هذِهِ الْأُمَّةِ، إِذا صارَتِ الدُّنْیـا هَرْجاً ومَرْجاً، وتَظاهَرَتِ الْفِتَنُ، وتَقَطَّعَتِ السُّبُلُ، وأَغارَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ، فَلا کَبیرٌ یرْحَمُ صَغیراً، ولا صَغیرٌ یوَقِّرُ کَبیراً، یبْعَثُ الله عِنْدَ ذلِکَ مِنْهُما مَنْ یفْتَحُ حُصُونَ الضَّلالَةِ وقُلُوباً غُلْفاً، یقُومُ بِالدّینِ فی آخِرِ الزَّمانِ کَما قُمْتُ بِهِ فی أَوَّلِ الزَّمانِ، ویمْلَأُ الدُّنْیـا عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً.
یـا فاطِمَةُ! لا تَحْزَنی ولا تَبْکی، فَإِنَّ الله - تَعالی - أَرْحَمُ بِکِ، وأَرْأَفُ عَلَیکِ مِنّی، وذلِکَ لِمَکانِکِ مِنّی، ومَوْقِعِکِ مِنْ قَلْبی، وزَوَّجَکِ الله زَوْجَکِ، وهُوَ أَشْرَفُ أَهْلِ بَیتِکِ حَسَباً، وأَکْرَمُهُمْ مَنْصَباً، وأَرْحَمُهُمْ بِالرَّعِیةِ، وأَعْدَلُهُمْ بِالسَّوِیةِ، وأَبْصَرُهُمْ بِالْقَضِیةِ، وقَدْ سَأَلْتُ رَبّی أَنْ تَکُونی أَوَّلَ مَنْ یلْحَقُنی مِنْ أَهْلِ بَیتی).
قالَ عَلِی علیـه السلام: (فَلَمَّا قَضَی النَّبِی صلی الله علیـه وآله لَمْ تَبْقَ فاطِمَةَعلیـها السلام بَعْدَهُ إِلّا خَمْسَةََ وسَبْعینَ یوْماً، حَتَّی أَلْحَقَهَا الله بِهِ - صَلَّی الله عَلَیـهِما وسَلَّمَ -).
در هنگامـی کـه پیـامبر اکرم صلی الله علیـه وآله بیمار بود، وبر اثر آن، دنیـا را وداع فرمود، بـه حضور حضرتش رسیدم، دیدم کـه ش فاطمـه بر بالین او نشسته، واشک مـی ریزد، گریست وگریست که تا آوای گریـه اش بلند شد؛
رسول خدا سر بـه سوی او برداشت، وفرمود: (فاطمـه دوست داشتنی ام، چیست کـه مـی گریـاندت؟).
فاطمـه علیـها السلام فرمود: (از ضایع شدن بعد از شما درون هراسم).
پیـامبر خدا فرمود: (حبیبه ام! آیـا ندانستی کـه خداوند بر زمـین نِگریست ودانست، واز مـیان تمامـی زمـینیـان، پدرت را برگزید، وبه رسالت برانگیخت.
آن گاه توجّهی دیگر کرد، واز همگی جهانیـان، شوهرت را انتخاب فرمود، وبه من وحی کرد، که تا تو را - تنـها - بـه عقد او درآورم.
فاطمـه! ما از اهل بیتیم، همانان کـه خداوند، هفت(۲۰۵) خصلتی را بدانان عطا فرموده کـه پیش از ما بـه هیچ نداده، وپس از ما نیز نخواهد داد؛ یکی آن کـه مرا خاتم پیـامبران ساخته، ومن نزد خداوند، گرامـی ترین پیـامبران، ودوست ترین جمـیع آفریدگانم، واو پدر تو است.
دیگر آن کـه وصی من، بهترین ودوست داشتنی ترین اوصیـا نزد خداوند است، واو همسر تو است.
واز ما است، او کـه دو بال سبز دارد، ودر بهشت، همراه با فرشتگان بـه هر سو کـه خواهد، پر مـی کشد، واو پسرعموی پدرت، وبرادرِ شوهرت است(۲۰۶).
واز ما هست دو سبط این امّت، وسرور جوانان اهل بهشت، وآن دو، پسران تو حسن وحسین اند، وسوگند بـه او کـه مرا بـه درستی بر پیـامبری برانگیخت، پدر آن دو از آنان برتر است.
سوگند بـه خدایی کـه مرا بـه درستی برانگیخت، مـهدی این امّت، از آن دو بـه وجود خواهد آمد.
آن گاه کـه در دنیـا هرج ومرج شود، وفتنـه ها آشکار گردد، وراه ها بسته شود، وبرخی از مردم بر دسته ای دیگر چپاول برند، وسال مندان، رحم بر خردسالان نبرند، وکم سالان، احترام پیران را نکنند؛ خداوند،ی را از فرزندان آن دو برانگیزاند کـه دژهای گمراهی را بگشاید، وقفل از دل های پُرغفلت بردارد. دین خدا را درون آخرالزّمان آن چنان برپا دارد کـه من درون ابتدا برپاداشتم، وجهان را از عدل بیـاکند، چنان چه پُر از ستم شده باشد.
فاطمـه! محزون وگریـان مباش کـه خداوند - از من - بـه تو مـهربان تر است. این، از جهت منزلت تو درون نزد من، وجای گاه تو درون قلب من است، وخدا تو را بـه همسریی درآورد کـه شریف ترین خویشاوندانت از حسَب، منصبش از همگان گرامـی تر، بـه مردمان مـهربان تر، عادل ترین بـه تقسیم ، وبیناترینِ بـه احکام بود.
وبه این ها هست که از خدا درخواسته ام، که تا تو نخستینی از اهل بیت باشی کـه به من خواهند پیوست).
علی علیـه السلام فرمود: (فاطمـه علیـها السلام بعد از وفات پیغامبر خداصلی الله علیـه وآله جز هفتاد وپنج روز درون دنیـا باقی نماند که تا این کـه خداوند، وی را بدو ملحق فرمود؛ درود خدا بر آن دو باد).
گنجی مـی نویسد: صاحب حلیة الاولیـاء درون کتاب خویش کـه نام آن ذکر نعت المـهدی است، این چنین آورده، وطبرانی - پیر اهل فنّ خود - درون معجم الکبیر خویش آن را استخراج کرده است(۲۰۷).
این حدیث درون کشف الغمّه بـه نقل از حافظ ابونُعیم درون احادیث الاربعین، ودر فصل سوم از باب نـهم المـهدی بـه نقل از عقدالدّرر، بـه نقل از کتاب صفة المـهدی نگاشته ابونُعیم، بـه نقل از علی بن هلال از پدرش، که تا آن جایی کـه مـی فرماید: (کَما مُلِئَتْ جَوْراً) درج شده است.
هم چنین درون ینابیع المودّة(۲۰۸) بخش هایی از این حدیث را بـه نقل از جواهر العقدین، بـه نقل از فرائد السّمطین آورده، وگفته هست که آن چه درون جواهر العقدین آمده، درون صواعق یـاد شده است.
در غایةالمرام نیز بـه نقل از الاربعین بـه نقل از علی بن بلال از پدرش روایت شده، ودر فصل دوم البرهان فی علامات مـهدی آخرالزّمان از: (والَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ إِنَّ مِنْهُما) تا: (کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وجَوْراً)، بـه نقل از طبرانی درون (معجم) الکبیر وابونُعیم، از علی هلالی آمده است(۲۰۹).
وی نـهمـین فرزند امام حسین است
به نقل از زید بن ثابت هست که گفت: شنیدم کـه پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله مـی فرمود: (عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ قائِدُ الْبَرَرَةِ، وقاتِلُ الْفَجَرَةِ، مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ، مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ، الشَّاکُّ فی عَلِی علیـه السلام هُوَ الشَّاکُّ فِی الْإِسْلامِ؛ وخَیرُ مَنْ أُخَلِّفُ بَعْدی، وخَیرُ أَصْحابی عَلِی، لَحْمُهُ لَحْمـی، ودَمُهُ دَمـی، وأَبُو سِبْطَی، ومِنْ صُلْبِ الْحُسَینِ یخْرُجُ الْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ، ومِنْهُمْ مَهْدِی هذِهِ الْأُمَّةِ)(۲۱۰).
(علی بن ابی طالب پیشوای نیکان، وقاتل بدکاران است، پیروز هست آن کـه او یـاری اش کند، وخوار هست آن کـه او را خوارش کند؛ شکّ برنده درباره علی علیـه السلام همان شکّ کننده درون اسلام است؛
او هست برترین جانشین من، وبهترین یـارانم، گوشت او گوشت من، وخون او همان خون من، وپدرِ فرزندزادگانم است. از صُلب حسین، ا نُه گانـه خارج شوند ومـهدی این امّت، درون شمار آنان است).
انکار مـهدی، انکار ا پیشین است
ودر صحیحه عبدالله بن مِسکان بـه نقل از (امام صادق) ابی عبدالله علیـه السلام آمده هست که فرمود: (مَنْ أَنْکَرَ واحِداً مِنَ الْأَحْیـاءِ، فَقَدْ أَنْکَرَ الْأَمْواتَ)(۲۱۱).
(هر آن کـه منکر یکی از ا زنده شود، درگذشتگان آنان را نیز منکر گشته است).
ترس ستمکاران از مـهدی موعود
ابومحمّد بن شاذان - علیـه الرّحمـه - گفت: ابوعبدالله بن حسین بن سعد کاتب رضی الله عنـه به منظور ما روایت کرد کـه ابومحمّد (امام عسکری) علیـه السلام مـی فرمود: (قَدْ وَضَعَ بَنُو أُمَیةَ وبَنُو الْعَبَّاسِ سُیوفَهُمْ عَلَینا لِعِلَّتَینِ:
أَحَدُهُما: أَنَّهُمْ کانُوا یعْلَمُونَ لَیسَ لَهُمْ فِی الْخِلافَةِ حَقٌّ، فَیخافُونَ مِنْ ادِّعائِنا إِیـاها وتَسْتَقَرُّ فی مَرْکَزِها.
ثانیـهما: أَنَّهُمْ قَدْ وَقَفُوا مِنَ الْأَخْبارِ الْمُتَواتِرَةِ عَلی أَنَّ زَوالَ مُلْکِ الْجَبابِرَةِ والظَّلَمَةِ عَلی یدِ الْقائِمِ مِنَّا، وکانُوا لا یشُکُّونَ أَنَّهُمْ مِنَ الْجَبابِرَةِ والظَّلَمَةِ، فَسَعَوْا فی قَتْلِ أَهْلِ بَیتِ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله، وإِبادَةِ نَسْلِهِ طَمَعاً مِنْهُمْ فِی الْوَصْلِ إِلی مَنْعِ تَوَلُّدِ الْقائِمِ علیـه السلام، أَوْ قَتْلِهِ. فَأَبَی الله أَنْ یکْشِفَ أَمْرَهُ لِواحِدٍ مِنْهُمْ إِلّا یتِمَّ نُورَهُ، ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)(۲۱۲).
(بنی امـیه وبنی عبّاس بـه دو جهت درون مـیان ما شمشیر نـهادند:
اوّل این که: مـی دانستند حقّی درون خلافت ندارند، وهراس داشتند کـه ما دعوی خلافت کنیم، وحقّ، درون مرکز واقعی خود قرار گیرد.
دوم آن که: از خبرهای متواتر بـه دست آورده بودند کـه زوال سلطنت ظالمان وستم کاران، بـه دست قائم ما است، وشکّ نداشتند کـه خود، درون شمار ظالمان وستم کاران اند. از همـین رو درون کشتن اهل بیت پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله، وبرانداختن نسلشان کوشیدند، که تا مگر از تولّد قائم علیـه السلام پیش گیری کرده باشند، ویـا او را بکشند. امّا خدا نخواست کـه امرش بر هیچ یک از آنان ظاهر شود، جز آن کـه نور وی تمام گردد، اگرچه کافران را ناگوار آید)(۲۱۳).
مـهدی موعود دو غیبت دارد
به نقل از ابی عبدالله حسین بن علی(۲۱۴) علیـهما السلام هست که مـی فرمود: (لِصاحِبِ هذَا الْأَمْرِ، یعْنِی الْمَهْدی علیـه السلام، غیبَتانِ؛ إِحْدیـهُما تَطُولُ، حَتّی یقُولَ بَعْضُهُمْ: ماتَ، وبَعْضُهُمْ: ذَهَبَ، ولا یطَّلِعُ عَلی مَوْضِعِهِ أَحَدٌ مِنْ وَلِی ولا غَیرِهِ، إِلَّا الْمَوْلَی الَّذی یلی أَمْرَهُ)(۲۱۵).
(صاحب این امر - یعنی: مـهدی علیـه السلام - را دو غیبت است؛ یکی از آن ها بـه درازا کشد، که تا آن جا کـه دسته ای گویند: مرده است، وپاره ای گویند که: (آمده، و) رفته است، وبه جز خادمـی کـه کارهای او را بر عهده دارد، هیچ از دوستان ودیگر مردمان، از جای گاه او آگاه نشوند).
مـهدی موعود را غیبتی دراز است
از سُدیر صَیرَفی نقل شده هست که گفت: من ومُفضّل بن عمر، وابوبصیر، وابان بن تَغلِب بـه حضور سرورمان امام ابوعبدالله صادق علیـه السلام رسیدیم؛ دیدیم جامـه ای خیبری وطوق دار از جنس مو با آستین کوتاه وبدون یقه بر تن دارد، وبر خاک نشسته، وهمچون فرزندمرده ای جگرسوخته مـی گرید.
غم واندوه درون چهره اش نمایـان، ودگرگونی درون سیمایش هویدا، واشک درون دیدگان مبارکش حلقه زده، ومـی گوید: (سَیدی! غَیبَتُکَ نَفَتْ رُقادی، وضَیقَتْ عَلَی مِهادی، وابْتَزَّتْ مِنّی راحَةَ فُؤادی؛
سَیدی! غَیبَتُکَ أَوْصَلَتْ مُصابی بِفَجایعِ الْأَبَدِ، وفَقْدُ الْواحِدِ بَعْدَ الْواحِدِ، یفْنِی الْجَمْعَ والْعَدَدَ، فَما أُحِسُّ بِدَمْعَةٍ ترقی مِنْ عَینی وأَنینٍ یفْتِرُ(۲۱۶) مِنْ صَدْری عَنْ دَوارِجِ الرَّزایـا وسَوالِفِ الْبَلایـا إِلّا مثّل بِعَینی عَنْ غَوابِرِ أَعْظَمِها وأَفْظَعِها، وبَواقی أَشَدِّها وأَنْکَرِها(۲۱۷)، ونَوائِبُ مَخْلُوطَةٍ بِغَضَبِکَ، ونَوازِلُ مَعْجُونَةٍ بِسَخَطِکَ).
قالَ سُدَیرٌ: فَاسْتَطارَتْ عُقُولُنا وَلَهاً، وتَصَدَّعَتْ قُلُوبُنا جَزَعاً مِنْ ذلِکَ الْخَطْبِ الْهائِلِ، والْحادِثِ الغائِلِ(۲۱۸)، وظَنَنَّا أَنَّهُ سَمَتْ لِمَکْرُوهَةٍ قارِعَةٍ(۲۱۹)، أَوْ حَلَّتْ بِهِ مِنَ الدَّهْرِ بائِقَةٌ؛
فَقُلْنا: (لا أَبکَی الله یـا ابْنَ - خَیرِ الْوَری! - عَینَیکَ؛ مِنْ أَیةِ حادِثَةٍ تَسْتَنْزِفُ دَمْعَتَکَ(۲۲۰) وتَسْتَمْطِرُ عَبْرَتکَ؟ وأَیةُ حالَةٍ حَتَمَتْ عَلَیکَ هذَا الْمَأْتَمَ؟).
قالَ: فَزَفَرَ(۲۲۱) الصَّادِقُ علیـه السلام زَفْرَةٍ انْتَفَخَ مِنْها جَوْفُهُ، واشْتَدَّ عَنْها خَوْفُهُ، وقالَ: (وَیلَکُمْ!(۲۲۲) نَظَرْتُ فی کِتابِ الْجَفْرِ صَبیحَةَ هذَا الْیوْمِ، وهُوَ الْکِتابُ الْمُشْتَمِلُ عَلی عِلْمِ الْمَنایـا والْبَلایـا والرَّزایـا، وعِلْمِ ما کانَ وما یکُونُ إِلی یوْمِ الْقِیـامَةِ الَّذی خَصَّ الله بِهِ مُحَمَّداً والْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ علیـهم السلام، وتَأَمَّلْتُ مِنْهُ مُوْلِدَ قائِمِنا وغَیبَتَهُ، وإِبْطائَهُ، وطُولَ عُمْرِهِ، وبَلْوَی الْمُؤْمِنینَ فی ذلِکَ الزَّمانِ، وتَوُلَّدَ الشُّکُوکِ فی قُلُوبِهِمْ مِنْ طُولِ غَیبَتِهِ، وارْتِدادَ أَکْثَرِهِمْ عَنْ دینـهِمْ، وخَلْعَهُمْ رَبْقَةَ الْاِسْلامِ مِنْ أَعْناقِهِمُ الَّتی قالَ الله - تَقَدَّسَ ذِکْرُهُ -: (وکُلَّ إِنْسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ)(۲۲۳)؛ - یعْنِی الْوِلایةَ - فَأَخَذْتَنِی الرَّقَةُ، واسْتَوْلَتْ عَلَی الْأَحْزانُ).
فَقُلْنا: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! کَرِّمْنا وفَضِّلْنا(۲۲۴) بِإِشْراکِکَ إِیـانا فی بَعْضِ ما أَنْتَ تَعْلَمُهُ مِنْ عِلْمِ ذلِکَ).
قالَ: (إِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - أَدارَ لِلْقائِمِ مِنَّا ثَلاثَةً أَدارَها فی ثَلاثَةٍ مِنَ الرُّسُلِ علیـهم السلام: قَدَّرَ مَوْلِدَهُ تَقْدیرَ مَوْلِدِ مُوسی علیـه السلام؛ وقَدَّرَ غَیبَتَهُ تَقْدیرَ غَیبَةِ عیسی علیـه السلام؛ وقَدَّرَ إِبْطائَهُ تَقْدیرَ إِبْطاءِ نُوحٍ علیـه السلام؛ وجَعَلَ لَهُ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ عُمْرَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ، أَعْنِی الْخِضْرَ علیـه السلام، دَلیلاً عَلی عُمْرِهِ).
فَقُلْنا لَهُ: (اکْشِفْ لَنا - یـا ابْنَ رَسُولِ الله - عَنْ وُجُوهِ هذِهِ الْمَعانی).
قالَ علیـه السلام: (أَمَّا مَوْلِدُ مُوسی علیـه السلام؛ فَإِنَّ فِرْعَوْنَ لَمَّا وَقَفَ عَلی أَنَّ زَوالَ مُلْکِهِ عَلی یدِهِ، أَمَرَ بِإِحْضارِ الْکَهَنَةِ، فَدَلُّوهُ عَلی نَسَبِهِ، وأَنَّهُ یکُونُ مِنْ بَنی إِسْرائیلَ، ولَمْ یزَلْ یأْمُرُ أَصْحابَهُ بِشَقِّ بُطُونِ الْحَوامِلِ مِنْ نِساءِ بَنی إِسْرائیلَ، حَتّی قَتَلَ فی طَلَبِهِ نَیفاً وعِشْرینَ أَلْفَ مَوْلُودٍ، وتَعَذَّرَ عَلَیـهِ الْوُصُولُ إِلی قَتْلِ مُوسی علیـه السلام بِحِفْظِ الله - تَبارَکَ وتَعالی - إِیـاهُ.
وکَذلِکَ بَنُو أُمَیةَ وبَنُو الْعَبَّاسِ لَمَّا وَقَفُوا عَلی أَنَّ زَوالَ مُلْکِهِمْ ومُلْکِ الْأُمَراءِ(۲۲۵) والْجَبابِرَةِ مِنْهُمْ عَلی یدِ الْقائِمِ مِنَّا، ناصَبُونَا الْعَداوَةَ، ووَضَعُوا سُیوفَهُمْ فی قَتْلِ آلِ الرَّسُولِ صلی الله علیـه وآله(۲۲۶) وإِبادَةِ نَسْلِهِ طَمَعاً مِنْهُمْ فِی الْوُصُولِ إِلی قَتْلِ الْقائِمِ؛ ویأْبَی الله - عَزَّ وجَلَّ - أَنْ یکْشِفَ أَمْرَهُ لِواحِدٍ مِنَ الظَّلَمَةِ إِلّا أَنْ یتِمَّ نُورَهُ ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.
وَأَمَّا غَیبَةُ عیسی علیـه السلام: فَإِنَّ الْیـهُودَ والنَّصارَی اتَّفَقَتْ عَلی أَنَّهُ قُتِلَ، فَکَذَّبَهُمُ الله - جَلَّ ذِکْرُهُ - بِقَوْلِهِ: (وما قَتَلُوهُ وما صَلَبُوهُ ولکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ)(۲۲۷)؛
کَذلِکَ غَیبَةُ الْقائِمِ، فَإِنَّ الْأُمَّةَ سَتُنْکِرُها لِطُولِها، فَمِنْ قائِلٍ یـهْذی بِأَنَّهُ لَمْ یلِدْ، وقائِلٍ یقُولُ: إِنَّهُ یعْتَدی إِلی ثَلاثَةَ عَشَر وصاعِداً، وقائِلٍ یعْصِی الله - عَزَّ وجَلَّ - بِقَوْلِهِ: إِنَّ رُوحَ الْقائِمِ ینْطِقُ فی هَیکَلِ غَیرِهِ.
وَأَمَّا إِبْطاءُ نُوحٍ علیـه السلام: فَإِنَّهُ لَمَّا اسْتَنْزَلَتِ الْعُقُوبَةَ عَلی قَوْمِهِ مِنَ السَّماءِ، بَعَثَ الله - عَزَّ وجَلَّ - الرُّوحَ الْأَمـینَ علیـه السلام بِسَبْعِ نَوَیـاتٍ، فَقالَ: یـا نَبِی الله! إِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - یقُولُ لَکَ: إِنَّ هؤُلاءِ خَلائِقی وعِبادی، ولَسْتُ أُبیدُهُمْ بِصاعِقَةٍ مِنْ صَواعِقی إِلّا بَعْدَ تَأْکیدِ الدّعْوَةِ، وإِلْزامِ الْحُجَّةِ، فعاوِدْ اجْتِهادَکَ فِی الدَّعْوَةِ لِقَوْمِکَ، فَإِنّی مُثیبُکَ عَلَیـهِ، وأَغْرِسْ هذِهِ النَّوی، فَإِنَّ لَکَ فی نَباتِها، وبُلُوغِها، وإِدْراکِها، إِذا أَثْمَرَتِ الْفَرَجَ والْخَلاصَ، فَبَشِّرْ بِذلِکَ مَنْ تَبِعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ.
فَلَمَّا نَبَتَتِ الْأَشْجارُ، وتَأَزَّرَتْ، وتَسَوَّقَتْ، وتَغَصَّنَتْ، وأَثْمَرَتْ، وزَهَا التَّمْرُ عَلَیـها(۲۲۸) بَعْدَ زَمانٍ طَویلٍ اسْتَنْجَزَ مِنَ الله - سُبْحانَهُ وتَعالَی - الْعِدَةَ؛ فَأَمَرَهُ الله - تَبارَکَ وتَعالی - أَنْ یغْرِسَ مِنْ نَوی تِلْکَ الْأَشْجارِ، ویعاوِدَ الصَّبْرَ والْإِجْتِهادَ.
وَیؤَکِّدَ الْحُجَّةَ عَلی قَوْمِهِ، فَأَخْبَرَ بِذلِکَ الطَّوائِفَ الَّتی آمَنَتْ بِهِ، فَارْتَدَّ مِنْهُمْ ثَلاثُ مِائَةِ رَجُلٍ، وقالُوا: لَوْ کانَ ما یدَّعیـهِ نُوحٌ حَقّاً لَمَّا وَقَعَ فی وَعْدِ رَبِّهِ خُلْفٌ.
ثُمَّ إِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - لَمْ یزَلْ یأْمُرُهُ عِنْدَ کُلُّ مَرَّةٍ بِأَنْ یغْرِسَها مَرَّةٍ بَعْدَ أُخْری، إِلی أَنْ غَرَسَها سَبْعَ مَرَّاتٍ، فَما زالَتْ تِلْکَ الطَّوائِفُ مِنَ الْمُؤْمِنینَ، تَرْتَدُّ مِنْهُ طائِفَةٌ بَعْدَ طائِفَةٍ، إِلی أَنْ عادَ إِلی نَیفٍ وسَبْعینَ رَجُلاً.
فَأَوْحَی الله - تَبارَکَ وتَعالی - عِنْدَ ذلِکَ إِلَیـهِ، وقالَ: یـا نُوحُ! الاْنَ أَسْفَرَ الصُّبْحُ عَنِ الَّلیلِ لِعَینِکَ حینَ صَرَّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، وصَفَی (الْأَمْرُ والْإیمان) مِنَ الْکَدِرِ بِارْتِداد کُلِّ مَنْ کانَتْ طینَتُهُ خَبیثَةً.
فَلَوْ أَنّی أَهْلَکْتُ الْکُفَّارَ، وأَبْقَیتُ مَنْ قَدِ ارْتَدَّ مِنَ الطَّوائِفِ الَّتی کانَتْ آمَنَتْ بِکَ، لَمَّا کُنْتُ صَدَقْتُ وَعْدِی السَّابِقَ لِلْمُؤْمِنینَ الَّذینَ أَخْلصُوا التَّوْحیدَ مِنْ قَوْمِکَ، واعْتَصَمُوا بِحَبْلِ نُبُوَّتِکَ بِأَنْ أَسْتَخْلِفَهُمْ فِی الْأَرْضِ، وأُمَکِّنَ لَهُمْ دینَهمْ، وأُبَدِّلَ خَوْفَهُمْ بِالْأَمْنِ، لِکَی تَخْلُصَ الْعِبادَةُ لی بِذَهابِ الشَّکّ(۲۲۹) مِنْ قُلُوبِهِمْ.
وَکَیفَ یکُونُ الْاسْتِخْلافُ، والتَّمْکینِ، وبَدَلُ الْخَوْفِ بِالْأَمْنِ مِنّی لَهُمْ، مَعَ ما کُنْتُ أَعْلَمُ مِنْ ضَعْفِ یقینِ الَّذینَ ارْتَدُّوا، وخُبْثِ طِینِهِمْ، وسُوءِ سَرائِرِهِمُ الَّتی کانَتْ نَتائِجَ النِّفاقِ، وسُنُوحِ الضَّلالَةِ(۲۳۰) فَلَوْ أَنَّهُمْ تَسَنَّمُوا مِنِّی الْمُلْکَ(۲۳۱) الَّذی أُوتِی الْمُؤْمِنینَ وَقْتَ الْاسْتِخْلافِ إِذا أَهْلَکْتُ أَعْدائَهُمْ لَنَشِقُوا(۲۳۲) رَوائِحَ صِفاتِهِ، ولَاسْتَحْکَمَتْ سَرائِرُ نِفاقِهِمْ(۲۳۳) تَأَبَّدَتْ(۲۳۴) حِبالُ ضَلالَةِ قُلُوبِهِمْ، ولَکاشَفُوا إِخْوانَهُمْ بِالْعداوَةِ، وحارَبُوهُمْ عَلی طَلَبِ الرِّئاسَةِ، والتَّفَرُّدِ بِالْأَمْرِ والنَّهْی، وکَیفَ یکُونُ التَّمْکینُ فِی الدّینِ، وانْتِشارُ الْأَمْرِ فِی الْمُؤْمِنینَ، مَعَ إِثارَةِ الْفِتَنِ، وإیقاعِ الْحُرُوبِ کُلّاً، فَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْینِنا ووَحْینا)(۲۳۵).
قالَ الصَّادِق علیـه السلام: (وکَذلِکَ الْقائِمُ، فَإِنَّهُ تَمْتَدُّ أَیـامُ غَیبَتِهِ، لِیصَرِّحَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، ویصْفُو الْإیمانَ مِنَ الْکَدِرِ بِارْتِدادِ کُلِّ مَنْ کانَتْ طینَتُهُ خَبیثَةً مِنَ الشّیعَةِ الَّذینَ یخْشی عَلَیـهِمُ النِّفاقُ إِذا أَحَسُّوا بِالْاسْتِخْلافِ، والتَّمْکینِ، والْأَمْنِ الْمُنْتَشِرِ(۲۳۶) فی عَهْدِ الْقائِمِ علیـه السلام).
قالَ الْمُفضَّلُ: فَقُلْتُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! فَإِنَّ (هذِهِ) النَّواصِبَ تَزْعُمُ أَنَّ هذِهِ الْآیةَ(۲۳۷) نَزَلَتْ فی أَبی بَکْرٍ وعُمَرَ، وعُثْمانَ، وعَلِی علیـه السلام؟).
فَقالَ: (لا یـهْدِی الله قُلُوبَ النَّاصِبَةِ. مَتی کانَ الدّینُ الَّذِی ارْتَضاهُ الله ورَسُولُهُ مُتَمَکِّناً بِانْتِشارِ الْأَمْنِ(۲۳۸) فِی الْأُمَّةِ، وذَهابِ الْخَوْفِ مِنْ قُلُوبِها، وارْتِفاعِ الشَّکِّ مِنْ صُدُورِها فی عَهْدِ واحِدٍ مِنْ هؤُلاءِ، وفی عَهْدِ عَلِی علیـه السلام مَعَ ارْتِدادِ الْمُسْلِمـینَ والْفِتَنِ الَّتی تَثُورُ فی أَیـامِهِمْ، والْحُرُوبِ الَّتی کانَتْ تَنْشَبُ بَینَ الْکُفَّارِ وبَینَهُمْ؟). ثُمَّ تَلَا الصَّادِقُ علیـه السلام: (حَتّی إِذَا اسْتَیأَسَ الرُّسُلُ وظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جائَهُمْ نَصْرُنا)(۲۳۹).
وَأَمَّا الْعَبْدُ الصَّالِحُ، أَعْنِی الْخِضْرَ علیـه السلام، فَإِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - ما طَوَّلَ عُمْرَهُ لِنُّبُوَّةٍ قَدَّرَها لَهُ، ولا لِکِتابٍ ینْزِلُهُ عَلَیـهِ، ولا لِشَریعَةٍ ینْسَخُ بِها شَریعَةَ مَنْ کانَ قَبْلَهُ مِنَ الْأَنْبِیـاءِ، ولا لِإِمامَةٍ یلْزِمُ عِبادَهُ الْاقْتِداءَ بِها، ولا لِطاعَةٍ یفْرِضُها لَهُ.
بَلی، إِنَّ الله - تَبارَکَ وتَعالی - لَمَّا کانَ فی سابِقِ عِلْمِهِ أَنْ یقَدِّرَ مِنْ عُمْرِ الْقائِمِ علیـه السلام فی أَیـامِ غَیبَتِهِ ما یقَدِّرُ، وعِلْمَ ما یکُونُ مِنْ إِنْکارِ عِبادِهِ بِمِقْدارِ ذلِکَ الْعُمْرِ فِی الطُّولِ، طَوَّلَ عُمْرَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ فی غَیرِ سَبَبٍ یوجِبُ ذلِکَ، إِلّا لِعِلَّةِ الْاسْتِدْلالِ بِهِ عَلی عُمْرِ الْقائِمِ علیـه السلام، ولِیقْطَعَ بِذلِکَ حُجَّةَ الْمُعانِدینَ، لِئَلّا یکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی الله حُجَّةٌ(۲۴۰).
(سرور من! غیبت تو، خواب را از من ربوده، بستر (زمـین) را بر من تنگ کرده، وآرامش قلبم را از مـیان است.
سرورم! غیبت تو گرفتاری ومصیبت مرا بـه مصائب ابدی، پیوند زده کـه از دست یکی بعد از دیگری، موجب نابودی جمع وشمار (دوستان) مـی گردد.
احساس نمـی کنم اشک های چشمم خشک شود، وناله ام کـه از گرفتاری های پیشین، واندوه گذشته برخاسته است، فرو نشیند. احساس نکنم جز همانی کـه در برابر دیده ام مجسّم است، واز تمامـی گرفتاری ها بزرگ تر، جان گدازتر، سخت تر وناآشناتر است، حوادثش با غضب تو درآمـیخته، وفرو رسیده هایش با خشم تو همراه است).
سدیر گفت: با مشاهده این حالت هول ناک وحادثه ناگوار، عقل از سرمان پرید، وقلبمان پاره شد، گمان بردیم کـه آن حالت، نشان ناخوشی وبلای خطرناکی است، ویـا آفتی از روزگار بـه او رسیده است.
عرض کردیم: (ای فرزند بهترین خلق خدا! خداوند، دیدگان شما را هرگز اشکبار نگرداند، بـه خاطر کدام حادثه این گونـه گریـانید، وچه پیش آمدی شما را بدین ماتم نشانده است).
سدیر مـی گوید: آن گاه امام صادق علیـه السلام آهی دردناک از کشید کـه درونش برآمد، وبر پریشانی اش افزوده گشت، وفرمود: (از شما شگفتم! صبح امروز درون کتاب جَفر(۲۴۱) مـی نگریستم - وآن، کتابی هست مشتمل بر آگاهی بـه مرگ ها، بلاها ومصیبت ها، ودانش گذشته وآن چه که تا روز قیـامت خواهد بود، همان کتابی کـه خداوند آن را بـه محمّد وا بعد از اوعلیـهم السلام اختصاص داده هست -، درون این کتاب، ولادت قائم ما اهل بیت، غیبت او وطولانی شدن آن، طول عمر وی، گرفتاری مؤمنان درون آن زمان، وپیدایشِ تردید درون دل هایشان از طولانی شدن غیبت قائم، وبازگشتن بیشتر آنان از دین، وباز رشته اسلام از گردن ها کـه خداوند - تقدّس ذکره - مـی فرماید: هر انسانی را طائری هست که بر گردنش افکندیم، - ومنظور از آن، ولایت ائمّه هست - را مطالعه مـی کردم کـه دلم سوخت، واندوه، مرا فراگرفت).
عرض کردیم: (ای پسر رسول خدا! ما را بـه دانستن شمّه ای از آن چه کـه مـی دانی، شرف بخش وگرامـی دار).
فرمود: (خداوند تبارک وتعالی درون مورد قائم ما سه امر را کـه درباره سه تن از پیـامبران علیـهم السلام بـه اجرا درآورده، عملی سازد؛ ولادت او را هم چنان ولادت موسی علیـه السلام (پنـهان) قرار داده، وغیبت او را چون غیبت عیسی علیـه السلام، ودیرکرد وی را چون دیرکِرد نوح علیـه السلام مقدّر فرموده است. بعد از آن، عمر بنده شایسته خود، یعنی خضر علیـه السلام را دلیل بر عمر او قرار داده است).
عرض کردیم: (ای پسر رسول خداصلی الله علیـه وآله! حقایق این مطالب را برایمان شرح دهید).
فرمود: (امّا ولادت موسی علیـه السلام؛ وقتی فرعون دانست کـه نابودی فرمان روایی او بـه دست او خواهد بود، پیش گویـان را احضار کرد، وآن ها فرعون را بر نسَب ونژاد حضرت، واین کـه او از بنی اسراییل است، راهنمایی د.
فرعون بـه مأموران خویش فرمان داد، پیوسته شکمِ زنان باردار بنی اسراییل را بشکافند، که تا آن کـه در تعقیب او، بیست وچند هزار نوزاد را بدین سان بـه قتل آوردند. ولی از آن جا کـه خداوند تبارک وتعالی، اراده حفظ او را داشت، بر کشتن موسی علیـه السلام توان نیـافتند.
هم چنین بنی امـیه وبنی عبّاس آن گاه کـه دریـافتند زوال حکومت، ونابودی فرمان روایـان وستم گرانشان بـه دست حضرت قائم علیـه السلام است، بـه دشمنی با ما برخاستند، بـه روی اهل بیت پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله شمشیر کشیدند، وبه امـید کشتن قائم علیـه السلام کمر بـه نابودی ذریـه پیـامبر بستند. ولی خداوند، اجازه نداد کـه امر وی بر ظالمـی آشکار شود، که تا آن کـه نور خود را کامل گرداند، هر چند مشرکان را ناگوار آید(۲۴۲).
امّا ماجرای غیبت عیسی علیـه السلام؛ یـهود ونصارا جملگی بر آن اند کـه وی کشته شده، امّا خداوند - جلّ ذکره - آنان را درون قرآن تکذیب کرده است، آن جا کـه مـی فرماید: آن ها نـه او را کشتند، ونـه، بر دار زدند؛ بلکه درون این امر، بـه اشتباه افتادند.
غیبت قائم علیـه السلام نیز بدین گونـه است؛ زیرا امّت اسلام بـه سبب طولانی شدن غیبت، آن را انکار مـی کند. گوینده ای هذیـان سراید کـه وی بـه دنیـا نیـامده، ودیگری پا از دایره دین بیرون نـهد، وبه سیزده امام وبیشتر قائل شود، ودیگری با گفتارش نافرمانی خداوند عزّ وجل را کند کـه روح حضرت قائم درون جسد دیگری، بـه سخن درآمده است.
واینک داستان تأخیر وعده حضرت نوح علیـه السلام؛ هنگامـی کـه آن حضرت به منظور قوم خود، درخواست عذاب آسمانی کرد، خداوند جبریل امـین علیـه السلام را با هفت هسته خرما نزد وی فرستاد. بعد گفت: ای پیـامبر خدا! خداوند تبارک وتعالی مـی فرماید: اینان آفریدگان وبندگان من هستند، ومن آن ها را بـه وسیله صاعقه ای از صاعقه های آسمانی از مـیان نبرم؛ مگر بعد از ابلاغ دعوت، واتمام حجّت؛ بنابراین دوباره به منظور دعوت امّت خود بازگرد کـه من بـه خاطر آن، بـه تو پاداش دهم.
این هسته های خرما را بکار کـه پس از روییدن ورشد وبارور شدن آن ها، تو نیز بـه گشایش ونجات، دست خواهی یـافت، وپیروان مؤمن خود را بدین امر بشارت ده.
وقتی درختان روییدند، وانبوه وستبر گشته، شاخ وبرگ برآورده، بـه مـیوه نشسته، وو بعد از زمانی طولانی، خرمای آن ها رسید، نوح علیـه السلام از خداوند سبحان درخواست کرد که تا به وعده خویش وفا کند.
امّا خداوند تبارک وتعالی، بار دیگر او را مأمور کرد که تا از هسته های همان نخل ها بکارد، صبر وتلاش پیشـه سازد، ودلیل وحجّت را بر قوم خود تمام گرداند.
نوح این فرمان را با پیروانش بازگو کرد؛ درنتیجه، سی صد نفر از آنان مرتدّ شدند وگفتند: اگر ادّعای نوح درست مـی بود، درون وعده پرودرگارش تخلّف، راه نداشت.
بدین ترتیب خداوند تبارک وتعالی، که تا هفت بار پی درون پی او را مأمور کاشتن، وبارور ساختن نخل ها کرد، وهربار، گروهی از پیروان او از دین بازمـی گشتند، که تا آن کـه طرفداران او بـه هفتاد وچند تن رسیدند.
در این هنگام، خداوند تبارک وتعالی بـه وی وحی فرستاد که: ای نوح! اینک صبح روشن از شب، پرده برگرفت، وحقیقت محض، روی کرد، وبا کنار شدن بدسرشتان، زلال ایمان از کدورت کفر، بازشناخته شد. اگر من - تنـها - بـه هلاکت کافران پرداخته، وپیروان تو را کـه به تدریج از دین بازگشتند، زنده گذارده بودم، بـه وعده خویش درباره ایمان آورندگانِ پُراخلاصِ درون یگانـه پرستی کـه چنگ درون رشته نبوّتت زده اند، وفا نکرده بودم.
وعده ام آن بود کـه در زمـین بـه خلافت رسانم، دینشان را تمکین بخشم، و(وحشتشان) را بـه ایمنی بدل سازم؛ به منظور آن کـه به واسطه زوال شرک، عبادت من، بـه اخلاص، انجام پذیرد.
من با وجودی کـه مـی دانستم گروهی از پیروانت، ضعف درون یقین دارند، درون آزمایش الهی بـه ارتداد روی آورند، وبدی سرشتشان آشکار گردد، چگونـه ممکن بود مؤمنان، جانشینان زمـین شوند، تمکّن یـابند، وامنیت، جانشین بیم وهراسشان گردد؟
آن (مرتدان) کـه نتایج نفاق وسران گمراهی بودند، اگر بوی سلطنتی کـه به هنگام استخلاف وهلاکت دشمنان، بر مؤمنان ارزانی داشتم، بـه مشامشان مـی رسید، بـه مغزشان سرایت مـی کرد، وبه پیروی از نفاقی کـه با خود داشتند، درون اندیشـه آن مـی شدند، آن گاه نفاق نـهادشان استوار گشته، ورشته های ملالت درون دل هایشان سخت مـی شد، با برادران خود بـه دشمنی بر مـی خاستند، به منظور طلب ریـاست با آنان درون جنگ مـی شدند، ودر مقام آن بر مـی آمدند کـه زمام امر ونـهی را خود بـه چنگ گیرند.
پس چگونـه ممکن مـی شد اقتدار درون دین، وانتشار فرماندهی درون مؤمنان درون حالی کـه فتنـه ها بر مـی خاست، وجنگ درون مـی گرفت؟. نـه، هرگز، اکنون بـه دستور، وبا نظارت ما کشتی را بساز).
امام صادق علیـه السلام فرمودند: (وضع حضرت قائم چنین هست که روزگارِ غیبتش بـه درازا کشد، که تا با بیرون شدن همـه آن شیعیـان از دین کـه بدسرشت باشند، درون آن هنگام کـه خلافت وتمکین وامنیت درون زمان قائم علیـه السلام هویدا شود، بیم نفاق بر او رود، حقیقت محض، رخ نماید؛ وصفای ایمان، از تیرگی نفاق جدا گردد).
مُفضّل گوید: گفتم: (ای پسر رسول خدا! این ناصبان، گمان برند کـه این آیـه(۲۴۳) درباره ابوبکر وعمر وعثمان وعلی علیـه السلام نازل گشته است).
فرمود: (نـه، خداوند، هدایت گر دل های ناصبان نباشد، درون چه زمانی بوده هست که دین خداوند بر پسند پیـامبر خدا پابرجا گشته، وفرمان الهی درون مـیان امّت، منتشر شده، ووحشت از دل ها رخت بربسته، وشکّ درون ها وجود نداشته است؟؛ درون عهد هریک از آنان، ودر عهد علی علیـه السلام نیز مسلمانان از دین بازگشتند، وفتنـه ها بـه پاخاست، وجنگ هایی مـیان آنان وکفّار بـه وقوع پیوست).
سپس امام صادق علیـه السلام تلاوت فرمودند:
(چون پیغامبران ناامـید گشتند، وگمان بردند کـه دروغشان پنداشته اند، یـاری ما بدان ها رسید).
وامّا بنده شایسته خداوند، کـه مقصودم از او خضر علیـه السلام است؛ بعد خداوند تبارک وتعالی به منظور نبوّتش، یـا به منظور کتابی کـه به وی فرستاده بود، یـا بـه خاطر شریعتی کـه به او داده، وشرایع پیش از خود را نسخ کرده باشد، یـا از جهت مقام امامتی کـه لازم باشد، بندگان خدا از او پیروی کنند، ویـا به منظور لزوم اطاعتش بـه وی طول عمر نبخشیده است؛
بلکه چون درون علم خداوند تبارک وتعالی، گذشته بود کـه عمر قائم علیـه السلام درون دوران غیبتش بـه درازا خواهد کشید، که تا به جایی کـه بندگانش باور نکنند، وانکار ورزند، خداوند، عمر بنده شایسته را طولانی گرداند کـه هیچ سببی نداشت، جز آن کـه از درازای عمر او، طولانی بودن عمر حضرت قائم استدلال شود، وبدین وسیله، حجّت مخالفان، قطع گردد، وبرای مردم بر خداوند، حجّتی نباشد)(۲۴۴).
سبب غیبت مـهدی موعود
به نقل از عبدالله بن فضل هاشمـی هست که گفت: از (امام) صادق جعفر بن محمّدعلیـهما السلام شنیدم کـه مـی فرمود: (إِنَّ لِصاحِبِ هذَا الْأَمْرِ غَیبَةً لا بُدَّ مِنْها، یرْتابُ فیـها کُلُّ مُبْطِلٍ).
فَقُلْتُ: (ولِمَ جُعلْتَ فِداکَ؟).
قالَ: (لِأَمْرٍ لَمْ یؤْذَنْ لَنا فی کَشْفِهِ لَکُمْ).
قُلْتُ: (فَما وَجْهُ الْحِکْمَةِ فی غَیبَتِهِ؟).
قالَ: (وَجْهُ الْحِکْمَةِ فی غیبَتِهِ، وَجْهُ الْحِکْمَةِ فی غَیباتِ مَنْ تَقَدَّمَهُ مِنْ حُجَجِ الله - تَعالی ذِکْرُهُ -، إِنَّ وَجْهَ الْحِکْمَةِ فی ذلِکَ، لا ینْکَشِفُ إِلّا بَعْدَ ظُهُورِهِ، کَما لَمْ ینْکَشِفْ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فیما أَتاهُ الْخِضْرُ علیـه السلام مِنْ خَرْقِ السَّفینَةِ، وقَتْلِ الْغُلامِ، وإِقامَةِ الْجِدارِ لِمُوسی علیـه السلام، إِلی وَقْتِ افْتِراقِهِما.
یـا ابْنَ الْفَضْلِ! إِنَّ هذَا الْأَمْرِ أَمْرٌ مِنْ (أَمْرِ) الله تَعالی، وسِرٌّ مِنْ سِرِّ الله، وغَیبٌ مِنْ غَیبِ الله، ومَتی عِلْمُنا أَنَّهُ - عَزَّ وجَلَّ - حَکیمٌ، صَدَّقْنا بِأَنَّ أَفْعالَهُ - کُلَّها - حِکْمَةٌ، وإِنْ کانَ وَجْهُها غَیرَ مُنکَشِفٍ)(۲۴۵).
(صاحب این امر را غیبتی هست که درون آن، اهل باطل بـه تردید افتند).
گفتم: (فدایت شوم! به منظور چه؟).
فرمود: (به سببی کـه اجازه نداریم آن را به منظور شما فاش سازیم).
گفتم: (پس درون غیبت او چه فایده ای است؟).
فرمود: (حکمت غیبت او، همان حکمت غیبت حجّت های الهی پیش از او است؛ حکمت آن، تنـها بعد از ظهور وی، آشکار گردد؛ همان گونـه کـه فایده آن چه حضرت خضر علیـه السلام از کشتی، وکشتن پسربچّه وبنا دیوار انجام داد، به منظور حضرت موسی علیـه السلام نمایـان نگشت؛ مگر بـه هنگام جداییشان.
ای پسر فضل! این امر از (امور) خداوند تعالی، رازی از رازهای او، وغیبی از غیب های او است، هنگامـی کـه دانستیم خداوند، حکیم است، تصدیق مـی کنیم کـه همـه کارهای او از روی حکمت است، هرچند کـه راز حکیمانـه بودن آن ها بر ما معلوم نباشد).
مـی نویسم: درون برخی روایـات، سبب غیبت را:
(لا یکُون فی عُنُقِهِ بَیعَة إِذا خرجَ)(۲۴۶)؛
(نبودن بیعت (هیچ ستم کاری) بر گردن او بـه هنگام قیـام)،
ودر پاره ای از آن ها:
(یخافُ عَلی نَفْسِهِ)(۲۴۷)؛
(ترس از جان خویش)،
ودر بعضی احادیث:
(یخافُ عَلی نَفْسِهِ الذّبْح)(۲۴۸)؛
(بیم از کشته شدن)،
شمرده شده است.
گفتار شریف مرتضی درباره سبب غیبت
شریف مرتضی مـی گوید: (سبب درون غیبت او، ترسی هست که ستم گران به منظور وی ایجاد کرده اند، ودست او را از تصرّف درون آن چه تصرّف درون آن ها را (خداوند) به منظور او قرار داده است، باز مـی دارند؛ زیرا امام، هنگامـی مـی تواند بـه مردمان، خیر کلّی برساند کـه مُتمکّن باشد، واز او فرمان ببرند، که تا مُخلّ مـیان او وهدف هایش به منظور در اختیـار گرفتن سپاهیـان، ونبرد با سرکشان، وبرپاداشتن حدود، وحفاظت از مرزها، وعدالتِ با مظلوم نگردد؛ وهمگی این ها، جز با تمکّن، تمام نمـی گردد، وهنگامـی کـه از این جهت، مـیان او، وخواسته هایش حائلی ایجاد گردد، فرض قیـام بـه امر امامت، از او ساقط مـی شود.
وهنگامـی کـه ترس از جان خویش داشته باشد، غیبتش واجب آمده، واحتراز از زیـان - با توجّه بـه عقل ووحی - لازم مـی گردد، پیـامبرصلی الله علیـه وآله نیز درون شِعب، وبار دیگر درون غار پنـهان شد کـه دلیلی جز ترس واحتراز از زیـان نداشت...)(۲۴۹).
ومحقّق کراجکی پاسخ این اشکال را درون کنزالفوائد داده هست که مـی توان بدان مراجعه کرد(۲۵۰).
گفتار شیخ طوسی درباره سبب غیبت
وشیخ طوسی مـی نویسد: (غیبت قائم علیـه السلام از جانب خداوند متعال نیست؛ چراکه او عادل وحکیم است، وکار قبیحی از او سر نمـی زند، ومُخلّ واجب نمـی گردد؛ واز جانب حضرت نیز نیست؛ زیراکه وی معصوم است، ومُخلّ واجب نمـی شود؛ بلکه بـه سبب فراوانی دشمنان، وشمار اندکِ یـاران است)(۲۵۱).
همو درون تلخیص الشّافی مـی نویسد: (پس اگر گفته شود: سببی کـه مانع از ظهور وی شده، ومُقتضی غیبت او چیست...؟ مـی گوییم: واجب هست که سبب آن، ترس از جان خویش باشد؛ چراکه رنج های کم تر از خطر جانی را تحمّل خواهد کرد، وچیزی نیست کـه وی ظهور را بـه خاطر آن ها ترک کند...)(۲۵۲).
ودر پایـان کتابش هم مـی گوید: (... ودر ابتدای همـین کتاب، بیـان کردیم کـه سبب غیبت او، هراسی هست که ستم گران به منظور او پدید آورده اند، وپیش گیری ایشان، از تصرّف او درون چیزهایی کـه تدبیر وتصرّف درون آن، به منظور وی قرار داده شده است؛ بعد هنگامـی کـه بین او، ومقصودش حائلی ایجاد کنند، وظیفه قیـام از او ساقط شده، غیبتش واجب آمده، وپنـهان گشتنش لازم مـی گردد، پیـامبرصلی الله علیـه وآله نیز یک بار درون شِعب، وبار دیگر درون غار پنـهان شد، ودلیلی جز هراس از زیـان هایی کـه به او روی کرده بود، نداشت)(۲۵۳).
گفتار کاشف الغطاء درباره سبب غیبت
علّامـه بزرگ، شیخ محمّدحسین آل کاشف الغطا درون کتاب استوارش اصل الشیعه واصولها مـی نویسد: (... وما بـه ندانستن حکمت، وعدم وصول بـه مصلحت، معترفیم، ولی نفس این پرسش را برخی از عوام شیعه از ما پرسیده اند؛ بعد تعدادی از وجوه آن را به منظور بیـان علّت مـی آوریم، هرچند نـه با قطعیت ویقین؛ چراکه مقام آن، دقیق تر وپیچیده تر است، وچه بسا امری باشد کـه ها را بگنجد، ولی سطور نوشتار را یـارای آن نباشد، وآگاهی از آن برخیزد، امّا صفتی به منظور (بیـان)آن نباشد، وگفتار مناسب این جا، آن هست که وقتی درون مباحث امامت، دلایلی ارائه کرده ایم مبنی بر وجوب وجود امام درون هر زمان، واین کـه زمـین از حجّت، خالی نخواهد ماند، ووجود او لطف، وتصرّف او نیز، لطفی دیگر است؛ بعد پرسش از فایده (غیبت) ساقط است، ودلایل بسیـاری درون این باره درون جای خویش بیـان گشته، واکنون اشاره ای کفایت مـی کند، ان شاء الله)(۲۵۴).
سخن او - رفع مقامـه - بـه پایـان آمد.
وعلّامـه ملّاعلی علیـاری تبریزی - درگذشته بـه سال ۱۳۲۷ق - شش وجه را به منظور غیبت حضرت حجّت علیـه السلام برشمرده کـه اگر بخواهید، مـی توانید بدان مراجعه کنید(۲۵۵).
بهره گیری از او درون زمان غیبت
از سلیمان اَعمَش فرزند مـهران، از (امام) صادق، از پدرش، از جدّش (امام سجّاد) علی بن حسین - رضی الله عنـهم - نقل هست که فرمود: (نَحْنُ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمـینَ، وحُجَجُ الله عَلَی الْعالَمـینَ، وساداتُ الْمُؤْمِنینَ، وقادَةُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلینَ، ومَوالِی الْمُسْلِمـینَ، ونَحْنُ أَمانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لِأَهْلِ السَّماءِ، وبِنا یمْسِکُ السَّماءُ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلّا بِإِذْنِهِ، وبِنا ینْزَلُ الْغَیثُ وتُنْشَرُ الرَّحْمَةُ، وتُخْرَجُ بَرَکاتُ الْأَرْضِ، ولَوْلا ما عَلَی الْأَرْضِ مِنَّا لَساخَتْ بِأَهْلِها).
ثُمَّ قالَ: (ولَمْ تَخْلُ مُنْذُ خَلْقِ الله آدَمَ علیـه السلام مِنْ حُجَّةِ الله فیـها؛ إِمَّا ظاهِرٌ مَشْهُورٌ، أَوْ غائِبٌ مَسْتُورٌ، ولا تَخْلُو الْأَرْضُ إِلی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ، ولَوْلا ذلِکَ لَمْ یعْبَدِ الله).
قالَ سُلَیمانُ: فَقُلْتُ لِجَعْفَرٍ الصَّادِقِ رضی الله عنـه: (کَیفَ ینْتَفِعُ النَّاسُ بِالْحُجَّةِ الْغائِبِ الْمَسْتُورِ؟).
قالَ: (کَما ینْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إِذا سَتَرَها سَحابٌ)(۲۵۶).
(ما پیشوای مسلمانان، حجّت خدا بر جهانیـان، سرور ایمانیـان، مانع فریب زنجیرکنندگان، وسرپرستان مسلمانانیم. ما مایـه امان ساکنان زمـینیم، همان گونـه کـه ستارگان، امان آسمانیـان اند، وخداوند، بـه ما، آسمان را نگاه داشته، که تا بر زمـین فرو نیـاید - مگر بـه اذن او -؛ وخداوند بـه وسیله ما هست که باران نازل شده، ورحمت منتشر گشته، وبرکت های زمـین بیرون مـی آید، واگری از مـیان ما بر زمـین نبود، زمـین، زمـینیـان را درون خود فرو مـی بُرد).
سپس فرمود: (از هنگام آفریده شدن آدم علیـه السلام، زمـین از حجّت الهی - خواه آشکار ومشـهور، ویـا پنـهان ومستور - خالی نبوده، وتا روز قیـامت نیز خالی نخواهد بود، واگر این گونـه نبود، خداوند، پرستش نمـی شد).
سلیمان گفت: بعد به جعفر صادق رضی الله عنـه گفتم: (مردمان از وجود حجّتی کـه غایب ودر پرده است، چگونـه بهره گیرند؟).
فرمود: (به همان صورت کـه از خورشید - درون آن هنگام کـه ابری آن را پوشانده هست -، بهره گیرند).
گفتار شریف مرتضی درباره بهره گیری
وشریف مرتضی درون رساله غیبة الحجّة مـی نویسد: (پس اگر گفته شود: مـیان وجود او کـه غایب است، وکسی بـه او دسترسی ندارد، وهیچی از او بهره مند نمـی گردد، با عدم او چه تفاوتی وجود دارد؟ واگر تفاوتی نباشد؛ همان گونـه کـه جایز است، پنـهان باشد که تا بداند کـه مردم از او تمکین خواهند کرد، وآن گاه ظهور کند؛ جایز هست که خدا وی را که تا آن گاه کـه مـی داند مردم از او تمکین خواهند کرد، درون پرده بدارد؟. بدو گفته مـی شود:
اوّل آن کـه ما مـی توانیم بگوییم کـه بسیـاری از دوستان وقائلان بـه امامت او، بر وی دسترسی داشته، واز وی بهره مـی گیرند؛ وکسانی از ایشان کـه بر وی دسترسی ندارند، وشیعیـان ومعتقدان بـه امامتش کـه وی را ملاقات نمـی کنند، درون حال غیبت، باز هم از او بهره مند مـی گردند، بهره ای کـه مـی گوییم درون تکلیف از آن چاره ای نیست؛ چراکه با آگاهی آنان از این کـه او درون مـیانشان وجود دارد، وحتمـی کـه بر واجب، ولازم بودن فرمان او دارند؛ گزیری برایشان نمـی ماند از این کـه از وی بیم داشته باشند، ودر ارتکاب زشتی ها بهراسند، واز تأدیب وبازخواست وی درون ترس باشند.
پس کارهای ناپسندشان کاسته گردد، وبر اعمال نیکشان افزوده شود، واین، جهتِ عقلی نیـاز بـه امام است؛ بعد او اگر به منظور دشمنانش بـه خاطر هراس از ایشان، ومسدود راه بهره مندی از او بـه دست خودشان؛ بعد برای ما، این سخنِ بهره گیری دوستانش از او بـه دو طریقِ مذکور، روشن مـی گردد.
بنابر آن چه مـی گوییم، تفاوت مـیان وجود امام کـه از جهت ترس از دشمنانش، غایب بوده، ودر این حالت، انتظار کشد که تا از او تمکین کنند، وسپس ظهور کند، وبه آن چه خداوند بدو واگذارده، قیـام کند، ومـیان عدم او، تفاوتی روشن وآشکار وجود دارد؛ چه اگر وی معدوم باشد، آن چه از بندگان کـه از مصالح ایشان فوت شود، وهدایت شدگی هایی کـه از کف مـی دهند، ومحروم شدن از لطف او، منسوب بـه خداوند سبحان مـی گردد، وحجّتی درون زمـین بر بندگان، وسرزنشی بر آنان نیست، ولی هنگامـی کـه موجود، وتنـها بـه خاطر ترس از آنان پرده نشین باشد، آن چه کـه از مصالح (دنیوی) از یشان فوت گردد، ومنفعت هایی کـه از دست دهند، منسوب بـه خودشان بوده، وآنان مورد سرزنش وبازخواست هستند)(۲۵۷).
گفتار علامـه مجلسی درباره بهره گیری
وعلّامـه مجلسی - رحمة الله علیـه - درون وجه تشبیـه آن حضرت علیـه السلام بـه خورشیدی کـه در پسِ ابر است، وجوهی را آورده، ومـی گوید: (تشبیـه آن حضرت بـه آفتابی کـه در زیر ابر پوشیده شده، اشاره بـه نکات چندی است؛
اوّل این هست که نور وجودی ودانش وهدایت، بـه دست آن حضرت علیـه السلام بـه مردمان مـی رسد؛ چراکه درون روایـاتِ مُستفیض، ثابت شده هست که ایشان، به منظور ایجاد آفریدگان، علّت غاییـه هستند؛ یعنی اگر وی نمـی بود، نور وجود، بـه هیچ نمـی رسید، واز برکت وشفاعت ایشان، آشکار شدن علوم ومعارف به منظور خلایق، وزائل گشتن بلاها از ایشان، بـه برکت آنان وطلب شفاعت وتوسّل بـه ایشان است.
واگر وجودشان نبود، مخلوقات، بـه سبب کردارهای ناپسندشان، مستحقّ عذاب های گوناگونی مـی شدند، چنان کـه خداوند متعال مـی فرماید:
(وما کانَ الله لِیعِذِّبَهُمْ وأَنْتَ فیـهِمْ)(۲۵۸)؛
وخداوند، مادامـی کـه تو درون مـیان آنان باشی، ایشان را عذاب نکند.
ما بارها کـه از شمار بیرون است، تجربه کرده ایم کـه در وقت گره خوردن کارها، ومشکل شدن امورات، ودور شدن از درگاه الهی، وبسته شدن درهای فیض (خداوندی)، هنگامـی کـه ایشان را شفیع کرده، وبه پرتو آنان توسّل جسته ایم، بـه اندازه ارتباط معنویی کـه در آن حال، برایمان حاصل گشته است، آن دشواری ها بر ما آسان گردیده، واین معانی، به منظور آن کـه خداوند جهان، دیده دلش را بـه نور ایمان روشنایی بخشیده، محسوس است، وشرح آن درون کتاب (امامت) گذشته است.
دوم آن که: درون هنگام پنـهان شدن آفتاب درون پسِ ابرها، مردمان با وجودی کـه از آن، بهره مـی جویند، ولی لحظه بـه لحظه انتظارش را مـی بَرند، که تا ابرها بـه کناری رود، ورُخ نمایـاند، که تا بیشتر، از آن، بهره گیرند. هم چنین هست روزگار غیبت آن حضرت علیـه السلام کـه مُخلصان شیعه، درون هر وقت وزمان، چشم بـه راه ظهور وخروج او هستند، واز ظهورش ناامـید نگردند.
سوم آن که: انکارکننده وجود او، با وجود فراوانی آثار ظهور وی، همانندی هست که وجود خورشید را هنگامـی کـه در پسِ ابرها از دیدگان، پوشیده مانده، انکار مـی کند.
چهارم آن که: گاه مـی شود کـه پنـهان شدن خورشید بـه زیر ابرها صلاحش به منظور بندگان، بیشتر از آشکار شدن باشد؛ هم چنین هست غیبت او درون این زمان کـه از ظهور وی سودمندتر بوده، واز همـین رو از ایشان غایب گردیده است.
پنجم آن هست که:ی مـی خواهد بـه خورشید بنگرد، ولی درون حالی کـه خورشید، آشکار است، ممکن نمـی شود، وچه بسا کـه کوری وی را درون پی باشد، از آن جهت کـه نیروی باصره اش از درون برگرفتن آن، ناتوان است. هم چنین هست آفتاب ذات مقدّس او کـه چه بسا ظهورش، دیده ها را زیـان رساند، وسبب کوری ایشان، از ادراک حقّ گردد، ولی درون حال غیبتش، توانایی ایمان بـه او را دارند، همچون آن زمان کـه به خورشید کـه در پسِ ابرها فرو رفته است، مـی نگرند، وزیـان نمـی بینند.
ششم آن هست که: خورشید، گاهی از زیر ابرها بیرون آمده، وکسی بدان مـی نگرد، ودیگری نگاه نمـی کند؛ هم چنین ممکن هست که حضرتش درون زمان غیبت، به منظور برخی ظاهر شود، وبرای دیگران نشود.
هفتم آن کـه ا با توجّه بـه آن کـه نفعشان فراگیر است؛ همچون آفتاب اند،ی از ایشان بی بهره نمـی ماند، وتنـهای کـه چشمانش کور باشد، سود نمـی بَرد؛ همان گونـه کـه گفتار خداوند متعال:
(مَنْ کانَ فی هذِهِ أعْمـی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أعْمـی وأضَلُّ سَبیلاً)(۲۵۹)؛
آن کـه در این جهان، کور باشد؛ بعد در جهان آخرت نیز، کور وگمراه تر خواهد بود.
در احادیث، بدین معنا تفسیر شده است.
هشتم آن هست که آفتاب افتادن درون خانـه ها بـه اندازه روزن ها وپنجره های آن ها، وارتفاع موانعاست؛ هم چنین بهره مندی موجودات بـه انوار هدایت آنان، بـه اندازه بلندای موانع حواس، ونیروهای ادراکشان هست که بـه منزله روزن های دل هایشان بـه شمار مـی آید، وآن موانع، عبارت اند از: شـهوات نفسانی، وعلایق جسمانی.
پسی، آن اندازه درون رفع حجاب های کثیف مـی کوشد کـه همچون شخصی مـی شود کـه در زیر آسمان ایستاده، وشعاع آفتاب، از همـه طرف بر او مـی تابد.
پس از بیـان این چند صورت کـه به وسیله آن ها تو را بر این بهشت روحانی، هشت درون گشودم، خداوند متعال از فضل خویش، هشت درون دیگر را بر من گشود کـه عبارات، به منظور آن ها تنگ باشد؛ امـید دارم کـه خداوند درباره معرفت اهل بیت بر روی من وتو هزار درون بگشاید کـه از هر درون از آن ها هزار درِ دیگر، گشوده گردد)(۲۶۰).
چنگ زدن بـه دین درون زمان غیبت
به نقل از یمان تمّار هست که گفت: نزد ابو عبد الله (امام صادق) علیـه السلام نشسته بودیم کـه به ما فرمود: (إِنَّ لِصاحِبِ هذَا الْأَمْرِ غَیبَةٌ، الْمُتَمَسِّکُ فیـها بِدینِهِ کَالْخارِطِ لِلْقَتادِ -).
ثُمَّ قالَ: - هکَذا بِیدِهِ - (فَأَیکُمْ یمْسِکُ شَوْکَ الْقَتادِ بِیدِهِ؟).
ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِیـاً؛ ثُمَّ قالَ: (إِنَّ لِصاحِبِ هذَا الْأَمْرِ غَیبةٌ، فَلْیتَّقِ الله عَبْدٌ وَلْیتَمَسَّکَ بِدینِهِ)(۲۶۱).
(صاحب این امر را غیبتی است؛ درون آن روزگار، آن کـه به دینش چنگ مـی زند، همچونی هست که خار مُغیلان را با دست خویش خُرد کند).
سپس - درون حالی کـه با دستش نشان مـی داد -، فرمود: (پس کدامـین شما تیغ مُغیلان را با دست، مـی گیرد؟).
آن گاه اندکی خاموش ماند، وسپس فرمود: (صاحب این امر، غیبتی دارد؛ بعد باید بنده، از خداوند بترسد، وبه دین خویش چنگ زند).
عبادت درون زمان غیبت
به نقل از عمّار ساباطی هست که گفت: بـه ابوعبدالله (امام صادق) علیـه السلام گفتم: (أَیما أَفْضَلُ: الْعِبادَةُ فِی السِّرِّ مَعَ الْإِمامِ مِنْکُمْ الْمسْتَتِرِ فی دَوْلَةِ الْباطِلِ؛ أَوِ الْعِبادَةُ فی ظُهُورِ الْحَقِّ ودَوْلَتِهِ، مَعَ الْإِمامِ مِنْکُمُ الظَّاهِرِ؟).
فَقالَ: (یـا عَمَّارُ! الصَّدَقَةُ فِی السِّرِّ - والله - أَفْضَلُ مِنَ الصّدَقَةِ فِی الْعَلانِیةِ، وکَذلِکَ - والله - عِبادَتُکُمْ فِی السِّرِّ مَعَ إِمامِکُمُ الْمُسْتَتِرِ فی دَوْلَةِ الْباطِلِ، وتَخَوُّفُکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ فی دَوْلَةِ الْباطِلِ، وحالِ الْهُدْنَةِ أَفْضَلُ مِمَّنْ یعْبُدُ الله - عَزَّ وجَلَّ ذِکْرُهُ - فی ظُهُورِ الْحَقِّ مَعَ إِمامِ الْحَقِّ الظَّاهِرِ فی دَوْلَةِ الْحَقِّ، ولَیسَتِ الْعِبادَةُ مَعَ الْخَوْفِ فی دَوْلَةِ الْباطِلِ مِثْلَ الْعِبادَةِ والْأَمْنِ فی دَوْلَةِ الْحَقِّ.
وَاعْلَمُوا أَنَّ مَنْ صَلّی مِنْکُمُ الْیوْمَ صَلاةَ فَریضَةٍ فی جَماعَةٍ، مُسْتَتِراً بِها مِنْ عَدُوِّهِ فی وَقْتِها فَأَتَمَّها، کَتَبَ الله لَهُ خَمْسینَ صَلاةَ فَریضَةٍ فی جَماعَةٍ؛
وَمَنْ صَلّی مِنْکُمْ صَلاةَ فَریضَةٍ وَحْدَهُ مُسْتَتِراً بِها مِنْ عَدُوِّهِ فی وَقْتِها فَأتَمَّها، کَتَبَ الله - عَزَّ وجَلَّ - بِها لَهُ خَمْساً وعِشْرینَ صَلاةَ فَریضَةٍ وَحْدانِیةً؛
وَمَنْ صَلّی مِنْکُمْ صَلاةَ نافِلَةٍ لِوَقْتِها فَأَتَمَّها، کَتَبَ الله لَهُ بِها عَشْرَ صَلَواتٍ نَوافِلَ؛ ومَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ حَسَنَةً، کَتَبَ الله - عَزَّ وجَلَّ - لَهُ بِها عِشْرینَ حَسَنَةً، ویضاعِفُ الله - عَزَّ وجَلَّ - حَسَناتِ الْمُؤْمِنِ مِنکُمْ إِذا أَحْسَنَ أَعْمالَهُ، ودانَ بِالتِّقِیةِ عَلی دینِهِ وإِمامِهِ ونَفْسِهِ، وأَمْسَکَ مِنْ لِسانِهِ أَضْعافاً مُضاعَفَةً إِنَّ الله - عَزَّ وجَلَّ - کَریمٌ).
قُلْتُ: (جُعِلْتُ فِداکَ! قَدْ والله رَغَّبْتَنی فِی الْعَمَلِ، وحَثَثْتَنی عَلَیـهِ، ولکِنْ أُحِبُّ أَنْ أَعْلَمَ کَیفَ صِرْنا نَحْنُ الْیوْمَ أَفْضَلُ اَعْمالاً مِنْ أَصْحابِ الْإِمامِ الظَّاهِرِ مِنْکُمْ فی دَوْلَةِ الْحَقِّ، ونَحْنُ عَلی دینٍ واحِدٍ؟).
فَقالَ: (إِنَّکُمْ سَبَقْتُمُوهُمْ إِلَی الدُّخُولِ فی دینِ الله - عَزَّ وجَلَّ - وإِلَی الصَّلاةِ، والصَّوْمِ، والْحَجِّ، وإِلی کُلِّ خَیرٍ وفِقْهٍ، وإِلی عِبادَةِ الله - عَزَّ ذِکْرُهُ - سِرّاً مِنْ عَدُوِّکُمْ مَعَ إِمامِکُمُ الْمُسْتَتِرِ، مُطیعینَ لَهُ، صابِرینَ مَعَهُ، مُنْتَظِرینَ لِدَوْلَةِ الْحَقِّ، خائِفینَ عَلی إِمامِکُمْ وأَنْفُسِکُمْ مِنَ الْمُلُوکِ الظَّلَمَةِ، تَنْظُرُونَ إِلی حَقِّ إِمامِکُمْ، وحُقُوقِکُمْ فی أَیدِی الظَّلَمَةِ، قَدْ مَنَعُوکُمْ ذلِکَ، واضْطَرُّوکمْ إِلی حَرْثِ الدُّنْیـا وطَلَبِ الْمَعاشِ مَعَ الصَّبْرِ عَلی دینِکُمْ، وعِبادَتِکُمْ، وطاعَةِ إِمامِکُمْ، والْخَوْفِ مَنْ عَدُوِّکُمْ، فَبِذلِکَ ضاعَفَ الله - عَزَّ وجَلَّ - لَکُمُ الْأَعْمالَ، فَهَنیئاً لَکُمْ).
قُلْتُ: (جُعِلْتُ فِداکَ! فَما تَری إِذاً أَنْ نَکُونَ مِنْ أَصْحابِ الْقائِمِ، ویظْهَرَ الْحَقُّ، ونَحْنُ الْیوْمَ فی إِمامَتِکَ، وطاعَتِکَ، أَفْضَلُ أَعْمالاً مِنْ أَصْحابِ دَوْلَةِ الْحَقِّ والْعَدْلِ؟).
فَقالَ: (سُبْحانَ الله! أَ ما تُحِبُّونَ أَنْ یظْهِرَ الله - تَبارَکَ وتَعالی - الْحَقَّ والْعَدْلَ فِی الْبِلادِ، ویجْمَعَ الله الْکَلِمَةَ، ویؤَلِّفَ الله بَینَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ، ولا یعْصُونَ الله - عَزَّ وجَلَّ - فی أَرْضِهِ، وتُقامَ حُدُودُهُ فی خَلْقِهِ، ویرُدَّ الله الْحَقَّ إِلی أَهْلِهِ، فَیظْهَرُ حَتّی لا یسْتَخْفی بِشَیءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ؛ أَما - والله - یـا عَمَّارُ! لا یمُوتُ مِنْکُمْ مَیتٌ عَلَی الْحالِ الَّتی أَنْتُمْ عَلَیـها، إِلّا کانَ أَفْضَلَ عِنْدَ الله مِنْ کَثیرٍ مِنْ شُهَداءِ بَدْرٍ وأُحُدٍ، فَأَبْشِرُوا)(۲۶۲).
(کدام یک برتر است: عبادت پنـهان با امامـی از شما (اهل بیت)، کـه پنـهام باشد درون زمان دولت باطل؛ ویـا عبادت با امامـی از شما کـه آشکار باشد، درون زمان ظهور حقّ ودولت آن؟).
پس فرمود: (ای عمّار! بـه خدا سوگند کـه صدقه پنـهانی، برتر از صدقه آشکار است؛ هم چنین هست عبادت شما کـه به خدا سوگند، نـهان بودن آن، با امام پنـهان، درون حال دولت باطل، وبیم شما از دشمن خویش درون زمان چیرگی باطل، ودر حال مصالحه، بهتر هست ازی کـه خداوند عزّ وجلّ را درون ظهور حقّ، با امام راستین آشکار، درون دولت بر حقّ عبادت مـی کند. عبادت با ترس درون زمان دولت باطل، همانند پرستش درون زمان آسایش، ودر روزگار دولت حقّ نباشد.
وبدانید هر یک از شما کـه یک نماز واجب را بـه جماعت، بـه جای آورَد، وآن نماز را پنـهان از دشمن خویش، ودر وقت خود، وکامل، ادا کند، خداوند، ثواب پنجاه نماز واجب کـه به جماعت خوانده شده هست را به منظور وی درون شمار آورد. هر کدام از شما کـه یک نماز واجب را نـهان از دشمن خویش بخواند، وآن را کامل بـه جای آورد، خداوند عزّ وجل، ثواب بیست وپنج نماز واجب کـه به فُرادا ادا شده هست را برایش ثبت فرماید، وهرکدام از شما کـه نماز نافله ای را درون وقت خود ادا کند، وکامل بـه جای آورَد، خداوند، پاداش ده نماز نافله را بـه او عطا فرماید، وهر کدام از شما کـه حسنـه ای انجام دهد، خداوند عزّ وجلّ بـه وی پاداش بیست حسنـه بدهد؛ واو باز هم نیکی های مؤمنانی را کـه کارهای خویش را خوب تر نمایند، وبر طبق تقیـه، وحفظ خود، دین وامامش عمل کنند، وزبانشان را نگاه دارند، دو چندان کند کـه خداوند عزّ وجل - بـه راستی - کریم است).
گفتم: (فدایت شوم! بـه خدا سوگند کـه به عمل تشویقم کردی، ومرا بر آن داشتی، ولی دوست دارم بدانم، چگونـه هست که کردارمان درون زمان حال، برتر از کردارِ یـاران امامـی از شما کـه آشکار باشد، بـه هنگام دولت بر حقّ است، با آن کـه ما بر یک دین هستیم؟).
فرمود: (برای آن کـه شما بدان ها پیشی گرفتید درون وارد شدن بـه دین خداوند عزّ وجل، وبه ادای نماز، روزه، حجّ، وهر کار خوبی پرداختید، وخدایتان - عزّ ذکره - را نـهان از دشمن خویش پرستش کردید، درون حالی کـه امامتان غایب است، وشما مُطیع اویید، وبا وی شکیبایی کنید، ودر انتظار دولت حقّ بـه سر بَرید، درون حالی کـه از فرمان روایـان ستم کار، بر امام خود، وخویشتن درون هراسید.
شما با چشمان خویش مـی نگرید کـه حقّ امامتان، وحقّ خودتان درون دست ستم گران هست که آن را از شما بازداشته اند، شما را ناچار بـه دنبال فواید مادّی، ووادار بـه تلاش به منظور معاش کرده اند.
علاوه بر این، صبر بر دین داری وعبادت، واطاعت از امامتان، با بیم از دشمن، وبدین سبب هست خداوند عزّ وجل، اعمالتان را چندین برابر کرده؛ گوارایتان باد.
گفتم: (فدایت گردم! چرا مـی فرمایید کـه ما حتما از یـاران حضرت قائم باشیم، ودولت حقّ، بـه رهبری او آشکار شود؛ با وجودی کـه امروز درون سرپرستی شماییم، ودر فرمان شما، وکردارمان از یـاران دولت حقّ وعدالت، برتر است؟).
فرمود: (سبحان الله! شما نمـی خواهید کـه خداوند، حقّ وعدالت را درون تمامـی بلاد، آشکار کند، سخنِ همگی مردمان را یکی کند، دل های گونـه گون را با هم درآمـیزد ومـهربان سازد؛ مردم، نافرمانی خدا نکنند، درون زمـین او؛ حدود وقوانینش بر همگان، جاری گردد؛ وخداوند، حقّ را بـه اهلش باز گرداند، وحق آن چنان آشکار شود کـه هیچ حقّی از بیم خلق، درون زیر پرده، پوشیده وپنـهان نمانَد؟؛
ای عمّار! بـه خدا سوگند کـه هیچ یک از شما درون این وضع کنونی کـه در آن بـه سر مـی بَرید، نمـیرد؛ جز آن کـه به نزد خداوند، از بسیـاری از شـهیدان بدر واُحد، برتر است، مژده باد شما را).
ثواب منتظران مـهدی
از ابوبصیر ومحمّد بن مسلم از ابوعبدالله (امام صادق) از پدرانش بـه نقل از امـیر مؤمنان علیـهم السلام هست که: (اَلْمُنْتَظِرُ لِأَمْرِنا کَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فی سَبیلِ الله)(۲۶۳).
(چشم انتظار امر ما همچون آن هست که درون جهاد درون راه خداوند، درون خون خویش غلتیده باشد).
آنان کـه به دیدارش رسیده اند
کلینی - رحمة الله علیـه - درون کافی(۲۶۴) بابی را بـه نام آنان کـه حضرت علیـه السلام را دیده اند؛
شیخ صدوق - رحمة الله علیـه - درون کمال الدّین وتمام النّعمة(۲۶۵) بابی را بـه ذکرانی کـه حضرت قائم علیـه السلام را مشاهده کرده، ووی را دیده، وبا وی سخن گفته اند؛
شیخ طوسی - رحمة الله علیـه - درون الغیبة(۲۶۶) فصلی را بـه روایت های آنان کـه حضرت علیـه السلام را دیده اند؛
علّامـه مجلسی - رحمة الله علیـه - درون بحارالانوار(۲۶۷) نیز بابی را بـه ذکرانی کـه آن حضرت - صلوات الله علیـه - را دیده اند، وهم چنین بخشی نادر را بـه افرادی کـه در زمان غیبت کبری ونزدیک بـه زمان ما، بـه حضور حضرت علیـه السلام رسیده اند؛
علّامـه نوری - رحمة الله علیـه - درون نجم ثاقب(۲۶۸)، شیخ علی اکبر نـهاوندی درون العبقری الحسان(۲۶۹) وعلّامـه صافی درون منتخب الاثر(۲۷۰) بابی را بدانان کـه وی را درون زمان غیبت کبری دیده اند، اختصاص داده اند.
شماری ازانی کـه در این باره قلم زده اند
برخی از اصحاب ما رساله های جداگانـه ای را درون این باره پدید آورده اند: علّامـه سیدهاشم بن سلیمان نوبلی بحرانی - درگذشته بـه سال ۱۱۰۷ق - تبصرة الولی فی من رأی المـهدی(۲۷۱) را نگاشت(۲۷۲)؛
مـیرزا محمّدتقی بن کاظم بن عزیزالله بن مولی محمّدتقی مجلسی - مشـهور بـه الماسی، ودرگذشته بـه سال ۱۱۵۹ق - بهجة الاولیـاء فی من فاز بلقاء الحجّة علیـه السلام(۲۷۳) را بـه فارسی پدید آورد کـه از انجام، افتادگی دارد؛
سیدجمال الدّین محمّد بن حسین یزدی حائری طباطبایی - درگذشته درون حدود سال ۱۳۱۳ق - بدایع الکلام فی من فاز بلقاء الامام علیـه السلام(۲۷۴) را پرداخت؛
علّامـه نوری - درگذشته بـه سال ۱۳۲۰ق - رساله جنّة المأوی فی ذکر من فاز بلقاء الحجّة علیـه السلام را نگاشت؛
شاگرد او شیخ محمّدباقر بیرجندی - درگذشته بـه سال ۱۳۵۲ق - کتاب بغیة الطّالب فی من رأی الامام الغائب(۲۷۵) را تألیف کرد، وشیخ علی اکبر نـهاوندی - درگذشته بـه سال ۱۳۶۹ق - الیـاقوت الاحمر فی من رأی الحجّة المنتظر را نگاشت.
در کافی درون اوّلین روایتی کـه در باب مورد ذکر، آورده است، مـی گوید: بـه نقل از عبدالله بن جعفر حِمْیری هست که مـی گفت: (اجْتَمَعْتُ أَنَا والشَّیخُ أَبُو عَمْرٍو - رَحِمَهُ الله - عِنْدَ أَحْمَدَ بْنَ إِسْحاقَ، فَغَمَزَنی أَحْمَدُ بْنِ إِسْحاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ؛ فَقُلْتُ لَهُ: (یـا أَبا عَمْرٍو! إِنّی أُریدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ شَیءٍ، وما أَنَا بِشاکٍّ فیما أُریدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهُ، فَإِنَّ اعْتِقادی ودینی أَنَّ الْأَرْضَ لا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ، إِلّا إِذا کانَ قَبْلَ یوْمِ الْقِیـامَةِ بِأَرْبَعینَ یوْماً؛
فَإِذا کانَ ذلِکَ، رُفِعَتِ الْحُجَّةُ، وأُغْلِقَ بابُ التَّوْبَةِ، فَلَمْ یکُ (ینْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیراً)(۲۷۶)،
فَأُولئِکَ أَشْرارٌ مِنْ خَلْقِ الله - عَزَّ وجَلَّ - وهُمُ الَّذینَ تَقُومُ عَلَیـهِمُ الْقِیـامَةُ، ولکِنّی أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدادَ یقیناً، وإِنَّ إِبْراهیمَ علیـه السلام سَأَلَ رَبَّهُ - عَزَّ وجَلَّ - أَنْ یرِیـهُ کَیفَ یحْیی الْمَوْتی؟ (قالَ أَوَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی ولکِنَّ لِیطْمَئِنَّ قَلْبی)(۲۷۷)؛
وَقَدْ أَخْبَرَنی أَبُو عَلِی أَحْمَدُ بْنُ إِسْحاقَ، عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیـه السلام قالَ: سَأَلْتُهُ وقُلْتُ: مَنْ أُعامِلُ أَوْ عَمَّنْ آخذُ، وقَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ؟، فَقالَ لَهُ: الْعَمْری ثِقَتی فَما أَدّی إِلَیکَ عَنّی فَعنّی یؤَدّی، وما قالَ لَکَ عَنّی فَعنّی یقُولُ، فَاسْمَعْ لَهُ وأَطِعْ، فَإِنَّهُ الثِّقَةُ الْمَأْمُونُ.
وَأَخْبَرَنی أَبُو عَلِی أَنَّهُ سَأَلَ أَبا مُحَمَّدٍ علیـه السلام عَنْ مِثْلِ ذلِکَ، فَقالَ لَهُ: الْعَمْرِی وابْنُهُ ثِقَتانِ، فَما أَدَّیـا إِلَیکَ عَنّی فَعَنّی یؤَدِّیـانِ وما قالا لَکَ فَعَنّی یقُولانِ، فَاسْمَعْ لَهُما وأَطِعْهُما، فَإِنَّهُمَا الثِّقَتانِ الْمَأْمُونانِ؛ فَهذا قَوْلُ إِمامَینِ قَدْ مَضَیـا فیکَ).
قالَ: فَخَرَّ أَبُو عَمْرٍو ساجِداً، وبَکی؛
ثُمَّ قالَ: (سَلْ حاجَتَکَ).
فَقُلْتُ لَهُ: (أَنْتَ رَأَیتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبی مُحَمَّدٍ علیـه السلام؟).
فَقالَ: (إی والله، ورَقَبَتُهُ مِثْلُ ذا) - وأَوْمَأَ بِیدِهِ -.
فَقُلْتُ لَهُ: (فَبَقِیتْ واحِدَةٌ).
فَقالَ لی: (هاتِ).
قُلْتُ: (فَالْاِسْمُ؟).
قالَ: (مُحَرَّمٌ عَلَیکُمْ أَنْ تَسْأَلُوا عَنْ ذلِکَ، ولا أَقُولُ هذا مِنْ عِنْدی، فَلَیسَ لی أَن أُحَلِّلَ ولا أُحَرِّمَ، ولکِنْ عَنْهُ علیـه السلام، فَإِنَّ الْأَمْرَ عِنْدَ السُّلْطانِ، أَنَّ أَبا مُحَمَّدٍ مَضی، ولَمْ یخَلِّفْ وَلَداً، وقَسَّمَ مـیراثَهُ، وأَخَذَهُ مَنْ لا حَقَّ لَهُ فیـهِ - وهُوَ ذا -، عِیـالُهُ یجُولُونَ، لَیسَ أَحَدٌ یجْسُرُ أَنْ یتَعَرَّفَ إِلَیـهِمْ، أَوْ ینیلَهُمْ شَیئاً؛ وإِذا وَقَعَ الْاسْمُ وَقَعَ الطَّلَبُ، فَاتَّقُوا الله، وأَمْسِکُوا عَنْ ذلِکَ).
من وشیخ ابوعمرو-(۲۷۸) رحمـهُ الله - نزد احمد بن اسحاق بودیم؛ بعد احمد بن اسحاق بـه من اشاره کرد کـه از او درباره جانشین، پرسش کنم؛ بعد به او گفتم: (ابا عمرو! من مـی خواهم کـه از تو چیزی بپرسم، ولی درون این مطلبی کـه از تو مـی پرسم، شکّ نبرده ام؛ بعد اعتقاد ودین من آن هست که زمـین از حجّت، خالی نمـی ماند، مگر آن کـه چهل روز پیش از روز قیـامت باشد؛ بعد در این هنگام، حجّت برداشته مـی شود، وباب توبه بسته مـی گردد؛ پسی را ایمانش فایده نبخشد، اگر پیش از آن، ایمان نیـاورده، ویـا درون ایمانش، خیریب نکرده باشد؛ بعد آنان، اشرار خلق خداوند عزّ وجلّ اند، وآنان اند کـه قیـامت به منظور ایشان بـه پا مـی گردد، ولی من دوست دارم که تا بر یقینم افزوده گردد، وابراهیم علیـه السلام از پروردگارش پرسید کـه مردگان را چگونـه زنده مـی کند؟،
فرمود: آیـا ایمان نیـاورده ای؟،
گفت: چرا، ولی به منظور آن کـه قلبم آرام گیرد؛
وابوعلی احمد بن اسحاق روایت کرد مرا، بـه نقل از ابوالحسن (امام هادی) علیـه السلام کـه گفت: از او پرسیدم وگفتم: به منظور چهی کار کنم، و(مبانی دینم) را از کـه بگیرم، وبه سخن چهی روی کنم؟
پس بـه او گفتند: عَمری مورد اطمـینان من است، هرچه بـه تو رساند، از جانب من است، وهرچه بر تو گوید، از سوی من است؛ بعد به سخنش گوش فراده، وفرمان بُردار او باش کـه ثقه وامانت دار است.
وروایت کرد مرا ابوعلی کـه او از ابومحمّد (امام حسن عسکری) علیـه السلام سخنی همانند آن پرسید؛ بعد او را گفتند: عَمری وپسرش، مورد اطمـینان اند، هرچه بـه تو رسانند، از جانب من است، وهرچه بر تو گویند، از سوی من است؛ بعد به سخنانشان گوش فراده، وفرمان بُردار آن دو باش کـه ثقه وامانت دارند. بعد این، گفتار دو امام درگذشته، درباره تو بود).
گفت: ابوعمرو سجده کرد وگریست؛
سپس گفت: (نیـازمندی ات را بپرس).
پس بـه او گفتم: (آیـا تو جانشین بعد از ابومحمّد (امام حسن عسکری) علیـه السلام را دیده ای؟).
پس گفت: (به خدا سوگند کـه آری، وگردنش این گونـه بود) - وبا دستش نشان داد -.
او را گفتم: (یک پرسش دیگر مانده است).
پس بـه من گفت: (بیـاور).
گفتم: (نامش چیست؟).
گفت: (بر شما حرام هست که از آن بپرسید. این را من از جانب خویش نمـی گویم، من از سوی خویش، حلال وحرام نکنم؛ بلکه از جانب او علیـه السلام مـی گویم؛ درون باور سلطان، چنین هست که ابا محمّد درگذشت، وفرزندی از خویش بـه یـادگار نگذاشت، مـیراث او را تقسیم کرده، وآن کـه حقّی درون آن نداشته، آن را گرفته، وحال، خاندانش آواره اند؛ی جرأت ندارد کـه خویشتن را بـه آنان بازشناساند، یـا چیزی بـه ایشان برساند؛ اگر نام امام، فاش شود، بـه دنبال او مـی آیند؛ بعد از خدا بترسید، واز این خواسته، باز ایستید).
کلینی - رحمـهُ الله - مـی گوید: (وشیخی از اصحاب ما - کـه نامش را از یـاد ام - روایتم کرد کـه ابوعمرو از احمد بن اسحاق نیز چنین پرسشی کرد، واو پاسخی همانند آن گفت)(۲۷۹).
علّامـه مجلسی قدس سره درون مرآة العقول درون ذیل این روایت مـی نویسد: (نخستین روایت، صحیح است، وسند آن کـه (در پایـان حدیث)آمده، مُرسل است).
شمایل مـهدی موعود
به نقل از جابر جُعفی هست که گفت: از ابوجعفر (امام محمّد باقر) علیـه السلام شنیدم کـه مـی فرمود: سَأَلَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ أَمـیرَ الْمُؤْمِنینَ علیـه السلام فَقالَ: (أَخْبِرْنی عَنِ الْمَهْدِی مَا اسْمُهُ؟).
فَقالَ: (أَمَّا اسْمُهُ؛ فَإِنَّ حَبیبی علیـه السلام عَهِدَ إِلَی أَنْ لا أُحدِّثَ بِهِ حَتّی یبْعَثَهُ الله).
فَقالَ: (أَخْبِرْنی عَنْ صِفَتِهِ).
قالَ: (هُوَ شابٌّ مَرْبُوعٌ(۲۸۰)، حَسَنُ الْوَجْهِ، حَسَنُ الشَّعْرِ، یسیلُ شَعْرُهُ عَلی مِنْکَبَیـهِ، ویعْلُو نُورُ وَجْهِهِ سَوادَ شَعْرِ لِحْیتِهِ ورَأْسِهِ، بِأَبِی ابْنَ خِیرَةِ الْإِماءِ)(۲۸۱).
عمر بن خطّاب از امـیر مؤمنان علیـه السلام پرسید وگفت: (از مـهدی آگاهم کن کـه نامش چیست؟).
پس فرمود: (امّا نام او؛ بعد محبوبم(۲۸۲) بـه من سفارش کرد که تا به نام او - که تا زمانی کـه خداوند او را برانگیزد - اشارت نبَرم).
گفت: (پس، از صفتش برایم بگو).
گفت: (او جوانی هست با قامتی مـیانـه، وسیما ومویی زیبا، مویش بر دو کتف او آویخته، نور رویش، بر سیـاهی موی سر وصورتش چیره است، وپدرم فدای فرزند برترینِ زنان باد).
طول عمر مـهدی موعود
به نقل از سعید بن جُبیر هست که گفت: از سرور عابدان علی بن حسین علیـهما السلام شنیدم کـه مـی فرمود: (فِی الْقائِمِ سُنَّةٌ مِنْ نُوحٍ، وهُوَ طُولُ الْعُمْرِ)(۲۸۳)؛
(درباره قائم، سنّتی از نوح جریـان دارد، وآن، طول عمر است).
مـی نویسم: شیعیـان درون کتاب هایشان بـه ذکر مُعمّران ودرازْعُمران پرداخته اند که تا از این راه، عدم دوربودن واستبعاد عمر حضرت - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - را نمایـانده باشند؛ از این شمار، صدوق امّت هست در کتابش کمال الدّین وتمام النّعمة(۲۸۴)؛
واز ایشان هست معلّم امّت، شیخ مفید درون الفصول العشرة فی الغیبة(۲۸۵)؛ واز ایشان هست شریف مرتضی علَم الهُدی درون کتابش امالی(۲۸۶)؛ واز ایشان هست علّامـه مجلسی درون بحارالانوار...(۲۸۷)؛
وشیخ محّمد بن علی کراجکی - درگذشته بـه سال ۴۴۹ق واز بزرگان شاگردان شریف مرتضی - کتابش البرهان علی صحّة طول عمر الامام صاحب الزّمان را پرداخته، وآن را درون کنز(۲۸۸) ش درج کرده است.
گفتار شیخ طوسی درباره طول عمر حضرت
وشیخ طوسی درون الغیبة(۲۸۹) فصلی را بـه بیـان عمر حضرتش علیـه السلام اختصاص داده؛ بعد بدان مراجعه کنید.
ودر مسائل کلامـیه مـی نویسد: (استبعادی درون طول حیـات قائم علیـه السلام نیست؛ چراکه دیگران درون امّت های پیشین، سه هزار سال عمر کرده اند؛انی همچون: شُعیب پیـامبر ولُقمان علیـهما السلام، وبه همـین خاطر امری ممکن بـه شمار آید، وخداوند بر این کار، توانا است)(۲۹۰).
گفتار کمال الدین مـیثم بحرانی درباره طول عمر حضرت
وفیلسوف ماهر کمال الدّین مـیثم بن علی بن مـیثم بحرانی - درگذشته بـه سال ۶۶۹ق - مـی گوید: (وامّا طول عمر حضرت؛ بعد نـهایت کاری کـه دشمن مـی تواند انجام دهد، دور دانستن آن است، کـه به چند صورت ردّ مـی شود:
اوّل آن که: هربه اخبار وسیره معمّران بنگرد، خواهد دانست کـه به اندازه عمر او، وبیش از آن، امری عادی است؛ درباره آن لقمان کـه پرورش دهنده کربود، نقل شده هست که هفت هزار سال بزیست؛ وروایت شده هست که عمرو بن ح دوسی چهارصد سال عمر کرد، وبه جز این دو، دیگر معمّران نیز بـه همـین صورت اند.
دوم گفتار خداوند متعال درباره نوح علیـه السلام است:
(فَلَبِثَ فیـهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلّا خَمْسینَ عاماً)(۲۹۱)؛
پس نـه صد وپنجاه سال درون مـیان آنان درنگ کرد.
سوم مـیان ما ودشمن درباره زنده بودن خضر والیـاس علیـهما السلام از پیـامبران، وسامری ودجّال از گمراهان، اتّفاق نظر وجود دارد، وهنگامـی کـه این، درباره دو طرف مقابل، جایز باشد؛ بعد چگونـه درون همانند آن، درون گروه مـیانـه - کـه مقصودم طبقه اولیـا هستند -، روا نباشد)(۲۹۲).
گفتار کاشف الغطاء درباره طول عمر حضرت
علّامـه بزرگ محمّدحسین آل کاشف الغطا مـی گوید: (... آنان کـه باقی ماندن وی درون طول این زمانی کـه از هزار سال تجاوز مـی کند را دور مـی شمارند، گویـا از داستان عمر نوح غفلت کرده، ویـا تغافل مـی کنند کـه به بیـان قرآن، نـه صد وپنجاه سال درون قوم خویش زندگی کرد، وکم ترین چیزی کـه برای عمر او گفته اند، هزار وشش صد سال، وبیش از این نیز که تا سه هزار سال گفته اند.
عالمان حدیث اهل سنّت - بـه جز نوح -انی را یـاد کرده اند کـه عمرشان بیش از این بوده است، درون تهذیب الاسماء مـی گوید: درون زندگانی خضر وپیـامبری او اختلاف کرده اند؛ بعد بیشینـه دانشمندان گفته اند کـه او زنده، ودر مـیان ما موجود است، واین، موردِ اتّفاق صوفیـه واهل صلاح ومعرفت است، وحکایت های آنان درون دیدار او، وملاقات با وی واستفاده از او، وپرسش وپاسخ از او، ووجود او درون مکان های شریف وکشورهای نیکو، بیش از آن هست که درون شمار آید، ومشـهورتر از آن هست که ذکر شود؛ شیخ ابوعمرو بن صلاح درون فتواهایش مـی گوید: او بـه عقیده تمامـی دانشمندان وصالحان، زنده است، وعوام نیز بـه همـین عقیده اند، وتنـها عدّه ای از محدّثان، وی را انکار کرده اند.
وبه ذهنم مـی رسد کـه او درون جایی دیگر، وزمخشری درون ربیع الابرار مـی گوید: مسلمانان درون زنده بودن چهار نفر از پیـامبران، اتّفاق نظر دارند؛ دو نفر از آنان: ادریس وعیسی درون آسمان؛ ودو نفر از آنان: الیـاس وخضر درون زمـین هستند، وتولّد خضر درون زمان ابراهیم - پدر پیـامبران - بود.
ومعمّرانی کـه از عمر طبیعی تجاوز کرده، وتا صدها سال زندگی کرده اند، فراوان اند، وسید مرتضی درون امالی خویش، پاره ای از آنان را آورده، وبه جز او، صدوق درون اکمال الدّین بیش از آن چه شریف (مرتضی) ذکر کرده را آورده است، ودر همـین زمان ها نیز تعدادی را مـی بینیم کـه عمرشان بـه صد وبیست یـا نزدیک بـه آن ویـا بیش از آن رسیده است.
حقیقت آن هست که هرکه بر نگاه داری یک روز زندگی، توان دارد، بر نگاه بانی هزاران سال نیز توانا است، وچیزی باقی نمـی مانَد؛ جز این کـه عملی خارق عادت است، ولی آیـا درون قانون طبیعت، خوارق عادت وشذوذ، درباره انبیـا واولیـا چیزی شگفت ونادر است؟
مراجعه کنید بـه مجلّدات مُقتطف(۲۹۳) پیشین کـه مقالات فراوان، ودلایل عقلانی وروشنی از بزرگان فیلسوفان غربی را درون آن مـی توان یـافت کـه امکان زندگی دائمـی درون جهان را اثبات کرده، ویکی از دانشمندان بزرگ اروپا گفته هست که: اگر شمشیر ابن ملجم درون کار نبود، علی بن ابی طالب از آنان بود کـه همـیشـه درون دنیـا زنده مـی مانْد؛ زیراکه تمامـی صفات کمال واعتدال را درون خویشتن گردآورده بود، ودر این جا نزد ما تحقیق این بحث، گسترده است، ومجال بیـان آن نیست)(۲۹۴).
گفتار محمد رضا مظفر درباره طول عمر حضرت
علّامـه شیخ محمّدرضا مظفّر - رحمة الله علیـه - درون این باره مـی گوید: (وطول زندگانی، بیشتر از عمر طبیعی، یـا آن چه تصوّر مـی شود کـه عمر طبیعی است، درون پزشکی، مردود وغیر ممکن نیست؛ بـه جز آن کـه پزشکی، بـه آن چه کـه دیرزیستی انسان را بیش از معمول، ممکن مـی سازد، دست نیـافته است.
ولی اکنون کـه طبّ از آن عاجز مانده است، خداوند متعال، بر هرچیزی توان دارد، وتا کنون، طولانی شدن عمر نوح، وباقی ماندن عیسی علیـهما السلام انجام پذیرفته، همان گونـه کـه قرآن کریم از آن خبر داده است:.... واگری درون آن چه کـه قرآن، از آن، آگاه کرده است، شکّ برَد؛ بعد باید فاتحه اسلام را خواند.
واز شگفتی ها هست که مسلمانی از امکان این مسأله پرسش کند، درون حالی کـه ادّعای ایمان بـه کتاب عزیز را دارد)(۲۹۵).
گفتار گنجی شافعی درباره طول عمر حضرت
واز اهل سنّت، حافظ ابوعبدالله محمّد بن یوسف گنجی شافعی - کشته شده درون سال ۶۵۸ق - درون کتابش البیـان فی اخبار صاحب الزّمان مـی گوید: (ومنعی درون بقای او بـه دلیل بقای عیسی والیـاس وخضر از اولیـای خداوند متعال، وبقای دجّال وابلیس، این دو ملعون از دشمنان الهی نیست، وباقی ماندن آنان بـه توسّط قرآن وحدیث بـه اثبات رسیده، وبر آن اتّفاق کرده اند، سپس جایز بودن بقای مـهدی را بـه انکار برخاسته اند. درون این جا بقای همـه آنان را روشن مـی کنم؛ تا، بعد از آن، هیچ عاقلی بـه انکار جایز بودن بقای مـهدی علیـه السلام گوش نسپارد...)(۲۹۶).
نشانـه های ظهور مـهدی
به نقل از محمّد بن حُمران هست که گفت: جعفر بن محمّد صادق علیـهما السلام فرمودند: (إِنَّ الْقائِمَ مِنَّا مَنْصُورٌ بِالرُّعْبِ، مُؤَیدٌ بِالنَّصْرِ، تُطْوی لَهُ الْأَرْضُ، وتَظْهَرُ لَهُ الْکُنُوزُ کُلُّها، ویظْهِرُ الله - تَعالی - بِهِ دینَهُ عَلَی الدّینِ کُلِّهِ، ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ، ویبْلُغُ سُلْطانُهُ الْمَشْرِقَ والْمَغْرِبَ، فَلا یبْقی فِی الْأَرْضِ خَرابٌ إِلّا عُمّرَ، وینْزِلُ رُوحُ الله عیسَی بْنُ مَرْیمَ علیـه السلام فَیصَلّی خَلْفَهُ).
قالَ ابْنُ حُمْران: قیل لَهُ: (یـا ابْنَ رَسُولِ الله! مَتی یخْرِجُ قائِمُکُمْ؟).
قالَ: (إِذا تَشَبَّهَ الرِّجالُ بِالنِّساءِ، والنِّساءُ بِالرِّجالِ، واکْتَفَی الرِّجالُ بِالرِّجالِ، والنِّساءُ بِالنِّساءِ، ورَکِبَ ذاتُ الْفُرُوجِ السُّرُوجَ، وقُبِلَتِ الشَّهادَةُ الزُّورِ، ورُدَّتْ شَهادَةُ الْعُدُولِ، واسْتَخَفَّ النَّاسُ بِالدِّماءِ وارْتِکابِ الزِّنا وأَکْلِ الرِّبا والرُّشا، واِسْتیلاءَ الْأَشْرارَ عَلَی الْابْرارِ، وخُرُوجُ السُّفْیـانِی مِنَ الشَّامِ، والْیمانِی مِنَ الْیمَنِ، وخَسْفٌ بِالْبَیداءَ، وقَتْلُ غُلامٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍصلی الله علیـه وآله بَینَ الرُّکْنِ والْمَقامِ، اسْمُهُ مُحَمَّدُ ابْنُ مُحَمَّدٍ ولَقَبُهُ النَّفْسُ الزَّکِی، وجائَتْ صَیحَةٌ مِنَ السَّماءِ بِأَنَّ الْحَقَّ مَعَ عَلِی وشیعَتِهِ.
فَعِنْدَ ذلِکَ خُرُوجُ قائِمِنا، فَإِذا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَی الْکَعْبَةِ، واجْتَمَعَ ثَلاثُمِائَةٍ وثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً، وأَوَّلُ ما ینْطِقُ بِهِ هذِهِ الْآیةُ: (بَقِیةُ الله خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ)(۲۹۷).
ثُمَّ یقُول: أَنَا بَقِیةُ الله وحُجَّتُهُ وخَلیفَتُهُ عَلَیکُمْ، فَلا یسَلِّمُ عَلَیـهِ مُسْلِمٌ، إِلّا قالَ: (اَلسَّلامُ عَلَیکَ یـا بَقیةَ الله فی أَرْضِهِ)، فَإِذَا اجْتَمَعَ لَهُ الْعَقْدَ - وهُوَ عَشَرَةُ آلافِ رَجُلٍ - خَرَجَ مِنْ مَکَّةِ، فَلا یبْقی فِی الْأَرْضِ مَعْبُودٌ دُونَ الله - عَزَّ وجَلَّ - مِنْ صَنَمٍ ووَثَنٍ وغَیرِهِ، إِلّا فیـهِ نارٌ فَاحْتَرَقَ ذلِکَ بَعْدَ غَیبَةٍ طَویلَةٍ)(۲۹۸).
(همانا قائم ما علیـه السلام با هراس افکندن (در دل های مشرکان) پیروز، وبا یـاری (خداوند) تأیید گردد، زمـین درون زیر پایش درون نوردیده شود، وهمگی گنج ها بر او نمایـانده گردد. گستره سلطنتش شرق وغرب را فراگیرد، وخداوند عزّ وجلّ دینش را بـه دست او بر تمامـی ادیـان چیرگی بخشد، هرچند کـه مشرکان را ناگوارآید(۲۹۹).
پس درون زمـین، هیچ خرابه ای باقی نماند، جز آن کـه آبادش کند، وروح خدا عیسی بن مریم علیـه السلام فرود آمده، وپشت سر او نماز مـی گزارد).
ابن حمران گفت: بـه حضرت عرض د: (ای پسر رسول خدا! درون چه زمانی قائم شما خارج مـی شود؟).
فرمود: (هنگامـی کـه مردان بـه زنان، وزنان بـه مردان همانند شوند، مردان بـه مردان، وزنان بـه زنان کفایت کنند، زنان، زین سواری کنند، شـهادت دروغ، مقبول وشـهادت عادلان، مردود شود، مردمان، خون ریزی، زنا ورباخواری ورشوه گیری را ناچیز شمارند، وغلبه بدکاران بر نیکویـان، وخروج سفیـانی از شام ویمانی از یمن، وفرو شدن زمـین درون بیداء، وکشته شدن جوانی از آل محمّدصلی الله علیـه وآله درون مـیان رکن ومقام، نامش محمّد بن محمّد ولقبش نفس زکیـه باشد، وآمدن آوایی آسمانی بـه این که: حقّ با علی، وپیروانش است.
پس هنگامـی کـه ظهور کند، پشتش را بـه کعبه مـی دهد، وسی صد وسیزده نفر (برای او) گرد مـی آیند، ونخستین کلامـی کـه مـی گوید، این آیـه هست که: ذخیره خداوند برایتان بهتر است، اگر کـه مؤمن باشید.
سپس مـی گوید: منم ذخیره خدا درون زمـین او، وخلیفه وحجّت او بر شما. بعد هیچ مسلمانی بر او سلام نکند؛ مگر آن کـه بگوید: درود بر تو، ای ذخیره خدا درون زمـین خدا!؛ بعد هنگامـی کـه این گروه (عقد) - کـه ده هزار مردند - به منظور او گرد آیند، از مکّه خروج مـی کند؛ بعد در زمـین، هیچ معبودی را - اعمّ از بت ودیگر چیزها - جز خداوند عزّ وجلّ باقی نگذارد؛ مگر آن کـه به آتشش اندازد، وبسوزاند، واین، بعد از غیبتی دراز است).
دجال کیست؟
به نقل از نزّال بن سبره هست که گفت: خَطَبَنا أَمـیرُ الْمُؤْمِنینَ عَلِی بْنُ أَبی طالِبٍ علیـه السلام، فَحَمِدَ الله - عَزَّ وجَلَّ -، وأَثْنی عَلَیـهِ، وصَلّی عَلی مُحَمَّدٍ وآلِهِ، ثُمَّ قالَ: (سَلُونی - أَیـهَا النَّاسِ - قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونی) - ثَلاثاً -؛
فَقامَ إِلَیـهِ صَعْصَعَةُ بْنُ صَوْحانَ فَقالَ: (یـا أَمـیرَ الْمُؤْمِنینَ! مَتی یخْرُجُ الدَّجَّالُ؟).
فَقالَ لَهُ عَلِی علیـه السلام: (اقْعُدْ، فَقَدْ سَمِعَ الله کَلامَکَ، وعَلِمَ ما أَرَدْتَ؛ والله مَا الْمَسْؤُولُ عَنْهُ بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ، ولکِنْ لِذلِکَ عَلاماتٌ وهَیئاتٌ، یتْبَعُ بَعْضُها بَعْضاً کَحَذْوِ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ، وإِنْ شِئْتَ أَنْبَأْتُکَ بِها).
قالَ: (نَعَمْ یـا أَمـیرَ الْمُؤْمِنینَ!).
فَقالَ علیـه السلام: (احْفَظْ، فَإِنَّ عَلامَةَ ذلِکَ: إِذا أَماتَ النَّاسُ الصَّلاةَ، وأَضاعُوا الْأَمانَةَ، واسْتَحَلُّوا الْکِذْبَ، وأَکَلُوا الرِّبا، وأَخَذُوا الرُّشا، وشَیدُوا الْبُنْیـانَ، وباعُوا الدّینَ بِالدُّنْیـا، واسْتَعْمَلُوا السُّفَهاءَ، وشاوَرُوا النِّساءَ، وقَطَعُوا الْأَرْحامَ، واتَّبَعُوا الْأَهْواءَ، واسْتَخَفُّوا بِالدِّماءِ.
وَکانَ الْحِلْمُ ضَعْفاً، والظُّلْمُ فَخْراً، وکانَتِ الْأُمَراءُ فَجَرَةً، والْوُزَراءُ ظَلَمَةً، والعُرفاءُ خَوَنَةً(۳۰۰)، والقُرَّاءُ فَسَقَةً، وظَهَرَتْ شَهادَتُ الزُّورِ(۳۰۱)، واسْتَعْلَنَ الفُجُورُ، وقَوْلُ الْبُهْتانِ، والْإِثْمُ والطُّغْیـانُ، وحُلِّیتِ الْمَصاحِفُ، وزُخْرِفَتِ الْمَساجِدُ، وطُوِّلَتِ المَناراتُ، وأُکْرِمَتِ الْأَشْرارُ، وازْدَحَمَتِ الصُّفُوفُ، واخْتُلِفَتِ الْقُلُوبُ، ونُقِضَتِ الْعُهُودُ، واقْتَرَبَ الْمَوْعُودُ، وشارَکَ النِّساءُ أَزْواجَهُنَّ فِی التِّجارَةِ - حِرْصاً عَلَی الدُّنْیـا -، وعَلَتْ أَصْواتُ الْفُسَّاقِ، واسْتُمِعَ مِنْهُمْ، وکانَ زَعیمُ الْقَوْمِ أَرْذَلَهُمْ، واتُّقِی الْفاجِرُ مَخافَةَ شَرِّهِ، وصُدِّقَ الْکاذِبُ، وائْتُمِنَ الْخائِنُ، واتُّخِذَتِ الْقِیـانُ والْمَعازِفُ(۳۰۲).
وَلَعَنَ آخِرُ هذِهِ الْأُمَّةِ أَوَّلَها، ورَکِبَ ذَواتُ الْفُرُوجِ السُّرُوجَ، وتَشَبَّهَ النِّساءُ بِالرِّجالِ، والرِّجالُ بِالنِّساءِ، وشَهِدَ الشَّاهِدُ مِنْ غَیرِ أَنْ یسْتَشْهَدَ، وشَهِدَ الْآخَرُ قَضاءً لِذِمامٍ بِغَیرِ حَقٍّ عَرَفَهُ، وتَفَقَّهَ لِغَیرِ الدّینِ، وآثَرُوا عَمَلَ الدُّنْیـا عَلَی الْآخِرَةِ، ولَبِسُوا جُلُودَ الضَّأْنِ عَلی قُلُوبِ الذِّئابِ، وقُلُوبُهُمْ أَنْتَنُ مِنَ الْجِیفِ وأَمَرٌّ مِنَ الصَّبْرِ؛
فَعِنْدَ ذلِکَ أَلْوَحا أَلْوَحا(۳۰۳)، ثُمَّ الْعَجَلُ الْعَجَلُ، خَیرُ الْمَساکِنِ یوْمَئِذٍ بَیتُ الْمُقَدَّسِ، ولَیأْتِینَّ عَلَی النَّاسِ زَمانٌ یتَمَنّی أَحَدُهُمْ(۳۰۴) أَنَّهُ مِنْ سُکَّانِهِ).
فَقامَ إِلَیـهِ الْأَصْبَغُ بْنُ نُباتَةَ، فَقالَ: (یـا أَمـیرَ الْمُؤْمِنینَ! مَنِ الدَّجَّالُ؟).
فَقالَ: (أَلا إِنَّ الدَّجَّالَ صائِدُ بْنُ الصَّیدِ(۳۰۵)، فَالشَّقِی مَنْ صَدَّقَهُ، والسَّعیدُ مَنْ کَذَّبَهُ؛ یخْرُجُ مِنْ بَلَدَةٍ یقالُ لَها: إِصْفَهانُ، مِنْ قَریةٍ تُعْرَفُ بِالْیـهُودِیةِ، عَینُهُ الُیمْنی مَمْسُوحَةٌ، والْعَینُ الْأُخْری فی جَبْهَتِهِ تُضیءُ کَأَنَّها کَوْکَبُ الصُّبْحِ، فیـها عَلَقَةٌ کَأَنَّها مَمْزُوجَةٌ بِالدَّمِ، بَینَ عَینَیـهِ مَکْتُوبٌ: کافِرٌ، یقْرَؤُهُ کُلُّ کاتِبٍ وأُمِّی.
یخُوضُ الْبِحارَ، وتَسیرُ مَعَهُ الشَّمْسُ، بَینَ یدَیـهِ جَبَلٌ مِنْ دُخانٍ، وخَلْفَهُ جَبَلٌ أَبْیضُ یرَی النَّاسُ أَنَّهُ طَعامٌ، یخْرُجُ حینَ یخْرُجُ فی قَحْطٍ شَدیدٍ، تَحْتَهُ حِمارٌ أَقْمَرُ، خُطْوَةُ حِمارِهِ مـیلٌ، تُطْوی لَهُ الْأَرْضُ مَنْهَلاً مَنْهَلاً، لا یمُرُّ بِماءٍ إِلّا غارَ إِلی یوْمِ الْقِیـامَةِ؛
ینادی بِأَعْلی صَوْتِهِ، یسْمَعُ ما بَینَ الْخافِقَینِ مِنَ الْجِنِّ والْإِنْسِ والشَّیـاطینَ یقُولُ: إِلَی أَوْلِیـائی! أَنَا الَّذی خَلَقَ فَسَوّی، وقَدَّرَ فَهَدی، أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی.
وُکَذَبَ عَدُوُّ الله، إِنَّهُ أَعْوَرُ یطْعَمُ الطَّعامَ، ویمْشی فِی الْأَسْواقِ، وإِنَّ رَبَّکُمْ - عَزَّ وجَلَّ - لَیسَ بأَعْوَرَ، ولا یطْعَمُ، ولا یمْشی، ولا یزُولُ. تَعالَی الله عَنْ ذلِکَ عُلُوّاً کَبیراً.
أَلا وإِنَّ أَکْثَرَ أَتْباعِهِ - یوْمَئِذٍ - أَوْلادُ الزِّنا، وأَصْحابُ الطَّیـالِسَةِ الْخُضْرِ، یقْتُلُهُ الله - عَزَّ وجَلَّ - بِالشَّامِ، عَلی عَقَبَةٍ تُعْرَفُ بِعَقَبَةِ أَفیقٍ، لِثَلاثِ ساعاتٍ مَضَتْ مِنْ یوْمِ الْجُمُعَةِ، عَلی یدِ مَنْ یصلِّی الْمَسیحُ عیسَی بْنُ مَرْیمَ علیـهما السلام خَلْفَهُ. أَلا إِنَّ بَعْدَ ذلِکَ الطَّامَّةَ الْکُبْری).
قُلْنا: (وما ذلِکَ یـا أَمـیرَ الْمُؤْمِنینَ؟).
قالَ: (خُرُوجُ دابّةٍ (مِنَ) الْأَرْضِ مِنْ عِنْدِ الصَّفا، مَعَها خاتَمُ سُلَیمانَ بْنِ داوُدَ، وعَصی مُوسیعلیـهم السلام، یضَعُ الْخاتَمَ عَلی وَجْهِ کُلِّ مُؤْمِنٍ، فَینْطَبِعُ فیـهِ: هذا مُؤْمِنٌ حَقّاً؛ ویضَعُهُ عَلی وَجْهِ کُلِّ کافِرٍ، فَینْکَتِبُ: هذا کافِرٌ حَقّاً، حَتّی أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَینادی: الْوَیلُ لَکَ یـا کافِرٌ!، وإِنَّ الْکافِرَ ینادی: طُوبی لَکَ یـا مُؤْمِنٌ!، وَدِدْتُ أَنِّی الْیوْمَ کُنْتُ مِثْلَکَ، فَأفُوزُ فَوْزاً عَظیماً.
ثُمَّ تَرْفَعُ الدَّابَّةُ رَأْسَها فَیراها مَنْ بَینَ الْخافِقَینِ بِإِذْنِ الله - جَلَّ جَلالُهُ -، وذلِکَ بَعْدَ طُلُوعِ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِها، فَعِنْدَ ذلِکَ تُرْفَعُ التَّوْبَةُ، فَلا تَوْبَةٌ تُقْبَلُ، ولا عَمَلٌ یرْفَعُ، و:
(لا ینْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیراً)(۳۰۶).
ثُمَّ قالَ علیـه السلام: (لا تَسْأَلُونی عَمَّا یکُونُ بَعْدَ هذا، فَإِنَّهُ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلی حَبیبی رَسُولُ الله صلی الله علیـه وآله أَنْ لا أُخْبِرَ بِهِ، غَیرَ عِتْرَتی).
قالَ النَّزَّالُ بْنُ سَبْرَةَ: فَقُلْتُ لِصَعْصَعَةَ بْنِ صَوْحانَ: (یـا صَعْصَعَةُ! ما عَنی أَمـیرُ الْمُؤْمِنینَ علیـه السلام بِهذا؟).
فَقالَ صَعْصَعَةُ: (یـا ابْنَ سَبْرَةَ! إِنَّ الَّذی یصَلّی خَلْفَهُ عیسَی بْنُ مَرْیمَ علیـه السلام، هُوَ الثَّانی عَشَرَ مِنَ الْعِتْرَةِ، التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی علیـهما السلام، وهُوَ الشَّمْسُ الطَّالِعَةُ مِنْ مَغْرِبِها، یظْهَرُ عِنْدَ الرُّکْنِ والْمَقامِ، فَیطَهِّرُ الْأَرْضَ، ویضَعُ مـیزانَ الْعَدْلِ، فَلا یظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً.
فَأَخْبَرَنا أَمـیرُ الْمُؤْمِنینَ علیـه السلام أَنَّ حَبیبَهُ رَسُولَ الله صلی الله علیـه وآله عَهِدَ إِلَیـهِ أَنْ لا یخْبِرَ بِما یکُونُ بَعْدَ ذلِکَ غَیرَ عِتْرَتِهِ الْأَئِمَّةِ - صَلَواتُ الله عَلَیـهِمْ أَجْمَعینَ -)(۳۰۷).
علی بن ابی طالب علیـه السلام به منظور ما خطبه خواند، وخداوند عزّ وجل را سپاس گفت وبر او ثنا خواند، وبر محمّد وخاندانش درود گفت.
سپس فرمود: (از من بپرسید پیش از آن کـه از دستم دهید)، وسه بار تکرار کرد.
پس صَعصَعة بن صَوحان برخاست وگفت: (ای امـیر مؤمنان! خارج شدن دجّال درون چه هنگام است؟).
علی علیـه السلام بـه او فرمود: (بنشین! خدا سخنت را شنید، ومقصودت را دانست، بـه خدا سوگند کـه (در این موضوع) سؤال شده، از پرسنده آن، آگاهی اش بیش نیست، ولی به منظور آن، نشانـه ها ومقدّماتی هست که چون دو لنگه کفش درون پی یکدیگر مـی رسند، اگر خواهی آگاهت کنم).
گفت: (آری ای امـیر مؤمنان!).
فرمود: (به یـاد سپار کـه نشانـه اش این است: آن گاه کـه نماز را بمـیرانند؛ امانت را خیـانت کنند؛ دروغ را حلال شمارند؛ ربا خورند ورشوه گیرند؛ ساختمان ها را محکم ونیکو سازند؛ ودین را بـه دنیـا فروشند؛ سفیـهان را بـه کار گمارند؛ با زنان م کنند؛ قطع رحم نمایند؛ پیرو هوس گردند؛ خون ریزی را آسان دانند.
بردباری، ناتوانی باشد؛ وستم، مایـه افتخار؛ فرامان روایـان، زناکار؛ ووزیران، ستم کار باشند؛ وکارگزاران، خیـانت کار؛ وقرآن خوانان، فاسق.
گواهی دروغ پدید گردد؛ وزنا آشکارا شود؛ تهمت وگناه وسرکشی رواج یـابد؛ قرآن ها را بیـارایند ومسجدها را زیور کنند؛ مناره ها را بلند سازند؛ بَدان را گرامـی دارند؛ صفوف، فشرده، ودل ها با یکدیگر مخالف شود؛ عهدها را بشکنند؛ وموعود، نزدیک گردد.
زنان - از روی حرصِ درون دنیـا - با همسرانشان درون بازرگانی شرکت کنند؛ ندای فاسقان برخیزد، وبه سخن آنان گوش فرادهند.
سرپرست هر قومـی، پست ترین آنان شود؛ از اشرار به منظور ایمنی از شرارتشان بهراسند؛ دروغ گو را تصدیق کنند؛ وخیـانت کار را امانت دار بـه شمار آورند؛ کنیزانِ خواننده تهیـه بینند ونگاه دارند؛ وساز وآواز فراهم آورند؛
آخرینان امّت، نخستین های امّت را لعنت کنند؛ زن ها زین سواری کنند؛ زنان همانند مردان، ومردان همچون زنان شوند؛ شاهدی بی آن کـه گواه خواسته باشند، گواهی دهد؛ وشاهدی دیگر بدون آگاهی، وبرای جانبداری، گواهی دهد.
فقه را به منظور دنیـا آموزند؛ وکار دنیـا را بر آخرت مقدّم دارند؛ وپوست مـیش را بر دل های گرگ (صفت) بپوشانند؛ دل هایشان بدبوتر از مردار باشد، وتلخ تر از صبر؛
در این هنگام بشتابید، بشتابید، وعجله کنید وعجله کنید، درون آن روز برترین جای، بیت المقدّس باشد، وزمانی بر مردم آید کـه هریک آرزو کنند کـه ای کاش ساکن آن دیـار بودند).
پس اصبغ بن نُباته برخاست وگفت: (ای امـیر مؤمنان! دجّال کیست؟).
پس فرمود: (بدان کـه دجّال، صائد بن صید است؛ بعد بدبخت،ی کـه تصدیقش کند، وخوش بخت آن کـه او را تکذیب کند.از شـهری برآید کـه آن را اصفهان گویند، واز روستایی کـه آن را بـه یـهودیـه مـی شناسند.
چشم راستش نابینا، وچشم دیگرش درون پیشانی است، وآن چنان مـی درخشد کـه گویی ستاره صبح است، درون آن، لکّه ای هست که گویی با خون درون هم آمـیخته، مـیان دو چشمش نوشته است: کافر، کـه هر درس خوانده وبی سوادی آن را مـی خواند.
در دریـاها فرو شود، وآفتاب، با او مـی گردد، درون برابرش کوهی از دود، ودر پشت سرش کوه سفیدی هست که مردم گمان برند، طعام است.
در زمان قحطی شدیدی خروج کند، بر الاغ سپیدی سوار است، وهر گام الاغ او، یک مـیل است، وزمـین، آب گاه بـه آب گاه، درون زیر پایش درنوردیده گردد.
بر آبی نگذرد، جز آن کـه تا روز قیـامت فرو رود (وخشک شود)، وبه آوازی کـه همـه جنّیـان وآدمـیان وشیـاطین از مشرق که تا مغرب بشنوند، فریـاد کند: دوستان من! نزد من آیید، منم آفریننده شما بـه بهترین صورت، منم کـه تقدیر کردم وهدایتتان با من است، منم پروردگار والایتان(۳۰۸).
دشمن خدا دروغ مـی گوید، او یک چشمـی هست که غذا مـی خورد، ودر بازارها مـی گردد؛ بـه راستی، پروردگار شما، نـه یک چشم است، نـه راه مـی رود، ونـه، زوال دارد، واز این اوصاف، برتر است، برتری بزرگی.
بدانید کـه در آن روز، بیشینـه پیروانش زنازادگان، وصاحب پوستین های سبزند. خداوند عزّ وجلّ آن گاه کـه سه ساعت از روز جمعه گذشته باشد، درون شام، بر سر گردنـه ای کـه به آن گردنـه افیق گویند، بـه دستی کـه عیسی مسیح بن مریم علیـهما السلام پشت سرش نماز گزارد، او را بکشد؛ بدانید کـه پس از آن، واقعه ای عظیم باشد).
گفتیم: (ای امـیر مؤمنان! آن دیگر چیست؟).
فرمود: (بیرون شدن جنبنده ای از زمـین هست از (کوه) صفا، وانگشتر سلیمان بن داوود را (در انگشت)، وعصای موسی علیـهم السلام را (در مشت)داشته باشد، انگشتر را بـه روی هر مؤمنی کـه گذارد، بر سیمایش نقش گیرد که: بـه حقیقت، این، مؤمن است.
وبر چهره هر کافری کـه نـهد، بر چهره اش نگاشته گردد: بـه حقیقت این، کافر است. که تا به جایی کـه مؤمن فریـاد کشد: وای بر تو ای کافر! وکافر فریـاد برآورد: خوشا بر تو ای مؤمن! من دوست داشتم امروز چون تو باشم، وبه سعادت بزرگ مـی رسیدم.
سپس جنبنده، سر بلند کند، واو را - بـه اذن خداوند عزّ وجل - از مشرق که تا مغرب ببینند، واین، بعد از آن هست که آفتاب از مغرب خود برآید، ودر این هنگام، توبه برداشته شود؛ نـه توبه ای پذیرفته گردد، ونـه عملی بالا رود، وکسی کـه پیش از آن، ایمان نداشته، ویـا با ایمان،ب خیری نکرده باشد، ایمانش سود نبخشد).
سپس فرمود: (از این بعد نگویید کـه پس از آن، چه خواهد شد؛ زیرا محبوبم پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله با من پیمان بسته هست که از آن - جز با خاندانم - سخن نگویم).
نزّال بن سبره گفت: بـه صعصعة بن صوحان گفتم: (ای صعصعه! مقصود امـیر مؤمنان علیـه السلام از این جمله چه بود؟).
پس صعصعه گفت: (ای پسر سبرة! آن کـه عیسی بن مریم علیـه السلام پشت سر او نماز مـی گزارَد، همان دوازدهمـین تن از عترت، نـهمـین نفر از فرزندان حسین بن علی علیـهما السلام، خورشید تابنده ای هست که از مغرب خود بـه در آید، ونزد رکن ومقام، حاضر گردد. بعد زمـین را پاک گرداند، وترازوی عدل را قرار دهد؛ بعد هیچ بری ستم، روا ندارد.
روایتمان کرد امـیر مؤمنان علیـه السلام کـه دوستش پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله از او پیمان ستانده هست تا از آن چه کـه پس از این رخ خواهد کرد، جز با خاندان پیشوایـانش - صلوات الله علیـهم اجمعین - سخن نگوید).
مقدمات ظهور مـهدی
پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله فرمودند: (یخْرُجُ ناسٌ مِنْ المَشْرِقِ، فَیوَطِّؤُونَ لِلْمَهْدِی سُلْطانَهُ)(۳۰۹).
(مردمانی از مشرق خارج شوند؛ بعد سلطنت را به منظور مـهدی فراهم مـی آورند)، وعلّامـه گنجی شافعی - کشته شده بـه سال ۶۵۸ق - بعد از نقل روایت مـی نویسد: (این حدیثِ حسَن وصحیحی هست که ثقات وبزرگان بـه نقل آن پرداخته اند)(۳۱۰).
شـهر قم پیش از ظهور
به نقل از امام صادق علیـه السلام هست که سخن از کوفه بـه مـیان آورد، وفرمود: (سَتَخْلُو الْکُوفَةَ(۳۱۱) مِنَ الْمُؤْمِنینَ ویأْزِرُ عَنْهَا الْعِلْمُ کَما تَأْزِرُ الْحَیةُ فی حُجْرِها، ثُمَّ یظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلَدَةٍ یقالُ لَها: قُمْ، وتَصیرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ والْفَضْلِ، حَتّی لا یبْقی فِی الْأَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِی الدّینِ حَتَّی الْمُخَدَّراتِ فِی الْحِجالِ، وذلِکَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قائِمِنا؛
فَیجْعَلُ الله قُمْ وأَهْلَهُ قائِمـینَ مَقامَ الْحُجَّةِ، ولَوْلا ذلِکَ لَساخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِها، ولَمْ یبْقَ فِی الْأَرْضِ حُجَّةٌ، فَیفیضُ الْعِلْمُ مِنْهُ إِلی سائِرِ الْبِلادِ فِی الْمَشْرِقِ والْمَغْرِبِ، فَیتِمُّ حُجَّةُ الله عَلَی الْخَلْقِ، حَتّی لا یبْقی أَحَدٌ عَلَی الْأَرْض لَمْ یبْلغ إِلَیـهِ الدّین والْعِلْم، ثُمَّ یظهر الْقائِم ویسیر(۳۱۲) سَبَباً لِنقمَةِ الله وسَخَطِهِ عَلَی الْعِباد؛ لِأَنَّ الله لا ینتقم مِنَ الْعِبادِ، إِلّا بَعْد إِنْکارهِمْ حُجَّة)(۳۱۳).
(به زودی شـهر کوفه از مؤمنان خالی مـی گردد، وبه گونـه ای کـه مار درون جای گاه خود فرو مـی رود، دانش نیز این چنین از کوفه رخت بر مـی بندد، واز شـهری بـه نام قم آشکار مـی شود، آن سامان، معدن فضل ودانش مـی گردد، بـه نحوی کـه در زمـین،ی درون استضعاف فکری بـه سر نمـی برد - حتّی نوعروسان درون حجله گاه خویش -.
واین قضایـا نزدیک ظهور قائم ما بـه وقوع مـی پیوندد، خداوند، قم واهلش را (برای رساندن پیـام اسلام)، قائم مقام حضرت حجّت مـی گرداند، اگر چنین نشود، زمـین، اهل خود را فرو مـی بُرد، ودر زمـین، حجّتی باقی نمـی ماند. دانش از این شـهر بـه شرق وغرب جهان منتشر مـی گردد، بدین سان بر مردم، اتمام حجّت مـی شود، وهیچی باقی نمـی ماند کـه دین ودانش بـه وی نرسیده باشد.
آن گاه قائم ظهور مـی کند، وظهور وی، باعث خشم وغضب خداوند بر بندگان مـی شود؛ زیرا خداوند از بندگانش انتقام نمـی گیرد، مگر بعد از آن کـه آنان، وجود حجّت را انکار نمایند).
او زمـین را از عدل وداد مـی آکند
به نقل از عبدالله بن عمر هست که گفت: حسین بن علی علیـهما السلام را شنیدم کـه مـی فرمود: (لَوْ لَمْ یبْقَ مِنَ الدُّنْیـا إِلّا یوْمٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ الله - عَزَّ وجَلَّ - ذلِکَ الْیوْمَ، حَتّی یخْرُجَ رَجُلٌ مِنْ وُلْدی، فَیمْلَأُها عَدْلاً وقِسْطاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً؛ وکَذلِکَ سَمِعْتُ رَسُولَ الله صلی الله علیـه وآله یقُولُ)(۳۱۴).
(اگر از عمر دنیـا چیزی باقی نمانده باشد، مگر تنـها یک روز، خداوند عزّ وجلّ آن روز را طولانی کند، که تا آن کـه مردی از فرزندانم خروج کند؛ بعد زمـین را مالامال از عدل وداد کند، بـه همان گونـه ای کـه از بیداد وستم لبریز شده است؛ این را از پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله شنیدم کـه چنین مـی فرمود).
او عیسی بن مریم را امامت کند
به نقل از پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله هست که آگاه فرمود ا را بـه خروج مـهدی، پایـان بخش پیشوایـان کـه زمـین را پُر از عدل وداد کند، همان گونـه کـه لبریز از ظلم وستم گشته است، واین کـه عیسی علیـه السلام درون هنگامـی کـه خروج وظهور فرماید، بر وی نازل شده، وپشت سر او نماز مـی گزارد(۳۱۵).
صاحب عیون المعجزات مـی نویسد: (واین، روایتی هست که بـه خاطرشـهرت آن، شیعیـان وعالمان وغیر عالمان، واهل سنّت، وخاصّ وعام، وپیران وکم سالان بر آن، اتّفاق کرده اند)(۳۱۶).
ودر حاشیـه الفتح المبین مـی نویسد: (ودر روایتی آمده هست که:
(ینْزِلُ بَعْدَ شُرُوع الْمَهْدی فِی الصَّلاةِ، فَیرْجِعُ الْمَهْدی الْقَهْقَری، لِیتَقَدَّمَ عیسی علیـه السلام، فَیضِعُ عیسی یدَهُ بَینَ کِتْفَیـهِ، ویقُولُ لَهُ: تَقَدَّمْ)؛
(او بعد از آن کـه مـهدی آغاز بـه نماز کرد، نازل مـی شود؛ بعد مـهدی، عقب عقب مـی آید، که تا عیسی علیـه السلام پیش رود؛ بعد عیسی دستش را مـیان دو کتف او مـی نـهد، وبه او مـی فرماید کـه پیش ایستد).
وپیش از نقل این روایت مـی گوید: (ونازل گشتن او، نزدیک نماز صبح است؛ بعد در پشت سر مـهدی، نماز مـی گزارد)... الی آخر(۳۱۷).
رجعت مؤمنان
به نقل از مُفضّل بن عمر هست که گفت: سخن از حضرت قائم علیـه السلام وکسانی از اصحاب ما کـه در انتظار او فوت د بـه مـیان آمد؛ بعد ابوعبدالله (امام صادق) علیـه السلام بـه ما فرمودند: (إِذا قامَ أُتِی الْمُؤْمِنُ فی قَبْرِهِ، فَیقالُ لَهُ: یـا هذا! إِنَّهُ قَدْ ظَهَرَ صاحِبُکَ، فَإِنْ تَشاءَ أَنْ تَلْحَقَ بِهِ فَالْحَقْ، وإِنْ تَشاءَ أَنْ تُقیمَ فی کَرامَةِ رَبِّکَ فَأَقِمْ)(۳۱۸).
(هنگامـی کـه قیـام فرمود، بر قبر مؤمن مـی رود، وبه او مـی فرماید: ای مرد! همانا کـه صاحب تو ظهور کرده است؛ بعد اگر خواهی، بدو بپیوند، واگر خواهی، درون کرامت پروردگارت باقی باش).
بیعت با مـهدی موعود
مُفضَّل بن عمر جُعفی روایت کرده هست که از ابی عبدالله جعفر بن محمّد (امام صادق) علیـه السلام شنیدم کـه مـی فرمود: إِذا أَذِنَ الله - تَعالی - لِلْقائِمِ فِی الْخُرُوجِ، صَعِدَ الْمِنْبَرَ، فَدَعَا النَّاسَ إِلی نَفْسِهِ، وناشَدَهُمْ بِالله، ودَعاهُمْ إِلی حَقِّهِ، وأَنْ یسیرَ فیـهِمْ بِسُنَّةِ رَسُولِ الله صلی الله علیـه وآله، ویعْمَلَ فیـهِمْ بِعَمَلِهِ؛ فَیبْعَثُ الله - جَلَّ جَلالُهُ - جِبْرَئیلَ حَتّی یأْتِیـهُ؛
فَینْزِلُ عَلَی الْحَطیمِ یقُولُ: (إِلی أَی شَیءٍ تَدْعُو؟)؛
فَیخْبِرُهُ الْقائِمُ - عَجَّلَ الله تَعالی فَرَجَهُ الشَّریف -.
فَیقُول جِبْرَئیلُ: (أَنَا أَوَّلُ مَنْ یبایعُکَ(۳۱۹)، ابْسُطْ یدَکَ)؛
فَیمْسَحُ عَلی یدِهِ؛
وَقَدْ وافاهُ ثَلاثُ مِائَةٍ وبَضْعَةَ عَشَرَ رَجُلاً، فیبایعُونَهُ، ویقیمُ بِمَکَّةَ، حَتّی یتِمَّ أَصْحابُهُ عَشَرَةَ أَلْفَ نَفْسٍ؛ ثُمَّ یسیرُ مِنْها إِلَی الْمَدینَةِ)(۳۲۰).
هنگامـی کـه خداوند متعال، قائم را بـه خروج، اذن مـی دهد، وی از منبر بالا رفته، ومردمان را بـه سوی خود فرا مـی خوانَد، وبه خدا سوگند مـی دهد، وآنان را بـه حقّ خویش مـی خواند، واز این کـه با سیرت پیـامبر خداصلی الله علیـه وآله درون مـیانشان رفتار کند، وبا عملِ او با آنان عمل کند، سخن مـی گوید؛ بعد خداوند - جلّ جلاله - جبریل را مـی فرستد که تا به نزد او رود.
او درون سرزمـین حطیم بر حضرت نازل مـی گردد، ومـی گوید: ((مردمان ر) بـه چه مـی خوانی؟)؛
پس قائم - عجّل الله تعالی فرجه الشّریف - بـه او خبر مـی دهد.
جبریل مـی گوید: (من نخستینی باشم کـه با تو بیعت کند، دستت را دراز کن)؛ بعد بر دستش دست مـی کشد.
در این هنگام، سی صد وچند نفری کـه نزد او حاضر شده اند، با وی بیعت مـی کنند، واو درون مکّه، اقامت مـی فرماید، که تا وقتی کـه یـارانش بـه ده هزار نفر برسد؛ بعد از آن هست که بـه سوی مدینـه مـی رود.
مـهدی موعود درون نـهج البلاغه
برای آگاهی از تمامـی مطالبی کـه پیرامون امام زمان درون نـهج البلاغه وارد شده هست مـی توان به: فقیـه ایمانی، مـهدی، مـهدی منتظر درون نـهج البلاغه نگریست؛ این کتاب را باسم هاشمـی بـه زبان عربی ترجمـه کرده، ومنتشر ساخته است؛ بیروت: دارالکتب الاسلامـی، ۱۴۱۲ق (مترجم).
(یعْطِفُ الْهَوی عَلَی الْهُدی، إِذا عَطَفُوا الْهُدی عَلَی الْهَوی، ویعْطِفُ الرَّأْی عَلَی الْقُرْآنِ، إِذا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَی الرَّأْی).
وَمِنْها: (حَتّی تَقُومَ الْحَرْبُ بِکُمْ عَلی ساقٍ بادِیـاً نَواجِذُها مَمْلُوئَةً أخْلافُها، حُلْواً رَضاعُها، عَلْقَماً عاقِبَتُها.
أَلا وفی غَدٍ وسَیأْتی غَدٌ بِما لا تَعْرِفُونَ: یأْخُذُ الْوالی مِنْ غَیرِها عُمَّالَها عَلی مُساویءِ أَعْمالِها، وتُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ أَقالیذَ کَبِدِها، وتُلْقی إِلَیـهِ سِلْماً مَقالیدَها، فَیریکُمْ کَیفَ عَدْلُ السّیرَةِ، ویحْیی مَیتَ الْکِتابِ والسُنَّةِ)(۳۲۱).
(هوای (نفس) را بـه سوی هدایت برَد، درون آن گاه کـه هدایت را بـه سوی هوای (نفس)برده اند، ورأی را بـه کتاب خدا باز مـی گرداند، زمانی کـه قرآن را بـه سوی رأی باشند).
واز این (خطبه) است:
(تا آن کـه جنگ، بر شما روی آورد، بـه گونـه ای کـه دندان هایش را بنمایـاند، هایش پُر شیر هست ونوشیدنش دل پذیر، ولی عاقبتی تلخ را درون پی است.
بدانید کـه فردا هست که رُخ دهد، وفردایی با آن چه کـه نمـی دانیدش بـه زودی بیـاید؛ حکم روایی از غیر از خاندان فرمان روایـان بیـاید، وکارگزاران آنان را بـه خاطر بدی کردارشان، بازخواست کند، زمـین، پاره های جگرش را به منظور او بیرون ریزد، وکلیدهایش را - از روی دوستی - بدو دهد، آن گاه شیوه دادگستری را بر شما بنماید، وآن چه از کتاب وسنّت را کـه مُرده است، حیـات بخشد).
ودر حاشیـه نسخه ای از نـهج البلاغه کـه در سال ۴۹۹ هجری قمری توسّط حسین بن حسن بن حسین مؤدّب - از بزرگان نزدیک بـه زمانـه شریف رضی، گردآورنده نـهج البلاغه - کتابت شده است، این چنین نگاشته اند:
(اَلْوالی هُوَ الْمَهْدی علیـه السلام)(۳۲۲)؛
(والی، همان حضرت مـهدی علیـه السلام است).
وابن ابی الحدید درون شرح نـهج البلاغه مـی نویسد: (این، اشارت هست بر امامـی کـه خداوند وی را درون آخرالزّمان مـی آفریند، وهمو هست که درون اخبار وآثار، بدو وعده داده اند...)(۳۲۳).
نیـایش
صحیفه سجّادیـه، دعای روز عرفه، ص۴۷.
(اللهمَّ إِنَّکَ أَیدْتَ دینَکَ فی کُلِّ أَوانٍ بِإِمامٍ أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبادِکَ، ومَناراً فی بِلادِکَ بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِکَ، وجَعَلْتَهُ الذَّریعَةَ إِلی رِضْوانِکَ، وافْتَرَضْتَ طاعَتَهُ، وحَذَّرْتَ مَعْصِیتَهُ، وأَمَرْتَ بِامْتِثالِ أَوامِرِهِ، والْإِنْتِهاءِ عِنْدَ نَهْیـهِ، وأَلّا یتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ، ولا یتَأَخَّرَ عَنْهُ مُتَأَخِّرٌ، فَهُوَ عِصْمَةُ اللّائِذینَ، وکَهْفُ الْمُؤْمِنینَ، وعُرْوَةُ الْمُتَمَسِّکینَ، وبَهاءُ الْعالَمـینَ.
اللهمَّ فَأَوْزِعْ لِوَلِیکَ، شُکْرَ ما أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَیـهِ، وأَوْزِعْنا مِثْلَهُ فیـهِ، وآتِهِ مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصیراً، وافْتَحْ لَهُ فَتْحاً یسیراً، وأَعِنْهُ بِرُکْنِکَ الْأَعَزِّ، واشْدُدْ أَزْرَهُ، وقَوِّ عَضُدَهُ، وراعِهِ بِعَینِکَ، واحْمِهِ بِحِفْظِکَ، وانْصُرْهُ بِمَلائِکَتِکَ، وامْدُدْهُ بِجُنْدِکَ الْأَغْلَبِ.
وَأَقِمْ بِهِ کِتابَکَ وحُدُودَکَ، وشَرائِعَکَ وسُنَنَ رَسُولِکَ - صَلَواتُکَ اللهمَّ عَلَیـهِ وآلِهِ -، وأَحْی بِهِ ما أَماتَهُ الظَّالِمُونَ مِنْ مَعالِمِ دینِکَ، واجْلُ بِهِ صَداءَ الْجَوْرِ عَنْ طَریقَتِکَ، واَبِنْ بِهِ الضَّرَّاءَ مِنْ سَبیلِکَ، وأَزِلْ بِهِ النَّاکِبینَ عَنْ صِراطِکَ، وامْحَقْ بِهِ بُغاةَ قَصْدِکَ عِوَجاً.
وَألِنُ جانِبَهُ لِأَوْلِیـائِکَ، وابْسُطْ یدَهُ عَلی أَعْدائِکَ، وهَبْ لَنا رَأْفَتَهُ، ورَحْمَتَهُ، وتَعَطُّفَهُ، وتَحَنُّنَهُ؛ واجْعَلْنا لَهُ سامِعینَ مُطیعینَ، وفی رِضاهُ ساعینَ، وإِلی نُصْرَتِهِ والْمَُعَةِ عَنْهُ مُکْنِفینَ، وإِلَیکَ وإِلی رَسُولِکَ - صَلَواتکَ اللهمَّ عَلَیـهِ وآلِهِ - بِذلِکَ مُتَقَرِّبینَ).
خدایـا! تو درون هر زمانی، دینت را بـه دست رهبری برپاداشتی، او را نشانـه ای به منظور بندگانت افراشتی، وچون مشعلی فروزان درون شـهرهایت داشتی؛ بعد از آن کـه رشته او را بـه رشته خویش پیوند زدی، وی را سبب دست یـابی بـه رضای خویش گرداندی، طاعتش بر همگان واجب فرمودی، از نافرمانی اش بیم دادی، بـه اطاعت از اوامرش، بازایستادن از نواهی اش، پیشی نجستن بر او، وواپس نماندن از او، فرمان دادی؛
پس او پناه گاه پناه جویـان، ملجأ ایمانیـان، دستاویز چنگ زنندگان وجمال جهانیـان است.
خداوندا! ولی خویش را بـه سپاس از آن چه بر او انعام کردی، وما را بـه شکر نعمت (وجود رهبر بر حقّ) الهام کن، واز نزد خویش، قدرتی یـاری دهنده را بر او ارزانی دار، (دریچه های) کامـیابی را - بـه آسانی - بر او بگشا، او را بـه نیرومندترین تکیـه گاه خویش مدد رسان، پشت گرمش ساز، بازویش را توان ده، بـه دیده لطفت مراقبت نما، بـه حفظ خویش حمایت فرما، با فرشتگانت یـاری اش رسان، وبه نیرومندترین سپاهت مدد بخشان.
کتاب وحدود وشرایعت، وسنّت های پیغامبرت را - کـه صلوات بر او وخاندانش باد - بـه دست او برپا دار، وبه وسیله او، آن چه از نشانـه های آیینت را کـه اهل تجاوز مـیرانده اند، حیـات بخش، از برکت وجودش زنگار ستم از طریقت خود بزدا، ناهمواری راه خویش برطرف فرما، بـه دست او آنانی کـه انحراف از راهت گزیده اند را از راه بردار، وآنان کـه آهنگ ایجاد ناراستی کنند را از عرصه حیـات، ریشـه کن فرما.
دل او را درون حقّ دوستانش نرم، ودستش را بر دشمنانش گشوده ساز؛ رأفت، رحمت، عطوفت ومـهربانی اش بر ما ارزانی دار، وما را شنونده (فرمانش)، اطاعت کننده حضرتش، وپوینده راه خشنودی اش قرار ده، ودر یـاری ودفاع از او مددکارمان باش، این گونـه هست که بـه تو وپیغامبرت - کـه درودِ تو بر او وخاندانش باد - تقرّب جوییم.

 

 

 

 

 

 

 

پاورقی:

-----------------

(۱) تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ذیل (اربعون حدیثاً): ج۱، ص۴۳۴ - ۴۰۹؛ ذیل (رسالة فی اربعین حدیث): ج۱۱، ص۵۳ - ۵۰؛ ذیل (چهل حدیث): ج۵، ص۳۱۵ - ۳۱۴؛ ذیل (شرح اربعین حدیثاً): ج۱۳، ص۷۰ - ۶۹.
(۲) سمـیعی، کیوان، زندگانی سردار کابلی، ص۱۳۵.
(۳) عطیـه، محی الدّین ودیگران، دلیل مؤلّفات حدیث الشّریف، ج۲، ص۶۵۹ و...؛ حاجی خلیفه، عبدالله قسطنطنی رومـی، کشف الظّنون، ج۱، ص۶۱ - ۵۲ ۵؛ ج۲، ص۱۵۶۹ و....
(۴) مجلسی، محمّدباقر، مرآةالعقول، ج۱، ص۳۴.
(۵) مازندرانی، محمّدصالح، شرح کافی، ج۲، ص۲۲۸؛ مجلسی بـه (مُستفیض) بودن (الاربعین، ص۱۰؛ تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج۱، ص۴۰۹)؛ شیخ بهایی بـه دو وجه مشـهور ومتواتر (اربعین، ص۴۱) وفیض کاشانی بـه هر سه وجه قائل شده هست (تهرانی، همان، ج۱، ص۴۲۴).
(۶) ماحوزی بحرانی، سلیمان بن عبدالله، اربعون حدیثاً، ص۲۶؛ مـیرغفّاری آذرشـهری، علی، اربعین حسینیـه، ج۱، ص۶؛ مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج۲، ص۱۵۶ - ۱۵۳؛ صدوق، محمّد بن علی بن حسین، ثواب الاعمال، ص۳۰۰،۱۳۴؛ همو، خصال، ص۴۲؛ همو، عیون اخبار الرّضا، ج۲، ص۳۶؛ بحرانی، عبدالله، عوالم العلوم، ج۳، ص۴۶۹ - ۴۶۵؛ فیض کاشانی، محمّدمحسن بن مرتضی، وافی، ج۱، ص۱۳۶؛ قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة، ج۲، ص۲۷۱.
(۷) ابن عدیم، عمر بن احمد، بغیة الطّلب، ج۳، ص۱۳۵۸؛ ابن عبدالبرّ، یوسف، جامع بیـان العلم وفضله، ج۱، ص۵۳ - ۵۱؛ اصفهانی، ابونُعیم، ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۲۰۱ و۲۰۶؛ حاجی خلیفه، عبدالله قسطنطنی رومـی، کشف الظّنون، ج۲، ص۱۰۳۶؛ متّقی هندی، علی بن حسام الدّین، کنزالعمّال، ج۱۰، ص۲۲۵ و....
(۸) نووی، شرف الدّین، اربعین النّوویة، ص۴؛ خواجویی، محمّداسماعیل، اربعون حدیثاً، ص۶؛ هم چنین: مناوی، محمّد عبدالرّؤوف، فیض القدیر، ج۱، ص۵۶؛ ج۶، ص۱۵۸،۱۵۵،۵۴؛ حلبی، برهان الدّین، کشف الحثیث، ص۲۰۰،۱۸۶،۱۶۷ - ۱۶۶؛ حاجی خلیفه، عبدالله قسطنطنی رومـی، کشف الظّنون، ج۱، ص۵۲.
(۹) آگاهی جامعی از این عدد را بنگرید در: علی زاد، محبوب، اربعین درون روایـات اسلامـی؛ تقوی، رضا، اربعین درون فرهنگ اسلامـی؛ آشتیـانی، محسن، اسرار عدد چهل؛ بحرالعلوم، رساله سیر وسلوک، ص۳۷ - ۳۰؛ نمازی شاهرودی، علی، مستدرک سفینة البحار، ج۴، ص۶۵ - ۶۳؛ هم چنین گویـا همـه روایـاتی کـه در این باره وارد آمده در: ترشیزی، حبیب الله، اربعونیـات گردآوری شده هست (تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج۱، ص۴۳۶).
(۱۰) شـهید اوّل، شمس الدّین محمّد مکّی، اربعون حدیثاً، ص۱۷؛ نیز با توجّه بـه حدیث (من ترک بعد موته...).
(۱۱) امـین، نصرت، اربعین هاشمـیه، ص۸؛ مناوی، محمّد عبدالرّؤوف، فیض القدیر، ج۶، ص۱۵۵؛ غفّار، عبدالله الرّسول عبدالحسن، الکلینی والکافی، ص۱۷ - ۱۵.
(۱۲) بکری، حسن، کتاب الاربعین حدیثاً، ص۲۴؛ مزی، ابوحجّاج یوسف بن زکی، تهذیب الکمال، ج۹، ص۶۲؛ ابن سعد ابوعبدالله محمّد، الطّبقات الکبری، ج۷، ص۳۷۰؛ ابن جوزی، عبدالرّحمان بن علی، العلل المتناهیـه، ج۱، ص۱۲۸؛ هم چنین بنگرید به: کتانی، عبدالحی، فهرس الفهارس والاثبات.
(۱۳) چاپ شده است: بیروت: (بی ن)، ۱۹۸۹م.
(۱۴) جامـی، نورالدّین عبدالرّحمان، اربعین، ص۹.
(۱۵) به منظور نمونـه: اربعین علی بن فضل درون فضائل دعا ودعاکننده؛ اربعین عبدالرّحمان سلّمـی درون اخلاق صوفیـه وکردار صوفیـانـه.
در دایرةالمعارف تشیع ذیل (اربعون حدیثاً) (ج۲، ص۵۳ - ۵۲) وذیل (اربعین) (ج۲، ص۵۴ - ۵۳)؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامـی ذیل (اربعین) (ج۷، ص۴۳۱ - ۴۳۰) نیز مـی توان بـه مواردی دست یـافت.
(۱۶) حسینی دمشقی، ابوالمحاسن محمّد بن علی، ذیل تذکرة الحفّاظ، ص۴.
(۱۷) ذهبی، شمس الدّین محمّد بن احمد، سیر اعلام النّبلاء، ج۲۳، ص۳۲۸.
(۱۸) خوانساری اصفهانی، محمّدباقر، روضات الجنّات، ج۲، ص۶۶؛ رودانی، محمّد بن سلیمان، صلة الخلف لموصول السّلف، ص۷۶.
(۱۹) نسخه خطّی دارالکتب ظاهریـه دمشق، شماره ۱۰۴۰.
(۲۰) نسخه خطّی کتابخانـه آیت الله مرعشی (فهرست، ج۳، ص۲۴ - ۲۳)؛ نیز بنگرید: بغدادی، اسماعیل پاشا، ایضاح المکنون، ج۲، ص۲۶۵؛ ذیل بروکلمان، ج۱، ص۷۰۸؛ فصل نامـه تراثنا، ش۱، ص۲۱؛ منتجب الدّین، علی بن بابویـه رازی، الفهرست، ص۱۵۷؛ تبریزی، علی، مرآت الکتب، ج۱، ص۲۴ - ۲۳.
(۲۱) فهرست وگزارشی اجمالی برخی از آن ها را بنگرید در: فصل نامـه علوم حدیث، ش۱۸، ص۱۷۲ - ۱۵۷ ودوماه نامـه آیینـه پژوهش، ش۶۶، ص۱۹۱ - ۱۸۵.
(۲۲) شوشتری، اربعون حدیثاً، ص۷؛ تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج۱، ص۴۱۰؛ قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة و....
(۲۳) نام آن را (رسالةٌ فی...)، (اربعون حدیثاً فی المـهدی) و(اربعون حدیثاً فی شأن المـهدی) نیز ثبت کرده اند کـه - ظاهراً - تسامحی بیش نیست.
(۲۴) ج۲، ص۸۴ - ۴۴.
(۲۵) مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج۵۱، ص۸۵ - ۷۸.
(۲۶) ج۲، ص۸۵ - ۵۷؛ با اضافات بر مصادر ابونُعیم.
(۲۷) ص۷۰۱ - ۶۹۹.
(۲۸) ص۷۲۵ - ۷۱۷.
(۲۹) ج۳، ص۲۷۵ - ۲۶۷؛ درون بسیـاری مواضع دیگر نیز از آن یـاد کرده است.
(۳۰) چاپ اوّل (سنگی)، ج۲، ص۷۱۸؛ هم چنین بنگرید: چاپ دوم، ج۷، ص۲۱ - ۸.
(۳۱) ابن طاووس، علی بن موسی، طرائف، ص۱۸۱.
(۳۲) ص۲۰۷.
(۳۳) ج۳، ص۱۸۱ - ۱۸۰.
(۳۴) ابن طاووس، علی بن موسی، طرائف، ص۲۲۰،۱۸۳ - ۱۷۹ و۲۶۱؛ هم چنین: همو، صراط، ج۲، ص۲۲۰.
(۳۵) در: خوانساری اصفهانی، محمّدباقر، روضات الجنّات هر دو نگارش، یکی دانسته شده اند (ج۱، ص۲۷۳ - ۲۷۲).
(۳۶) المعجم فی اصحاب القاضی ابی علی الصّدفی، ص۲۹۵.
(۳۷) متن منقول درون نامـه دانشوران ناصری بر اساس همـین نسخه است.
(۳۸) بنگرید به: نصیری امـینی، فخرالدّین، گنجینـه خطوط.
(۳۹) ص۱۶۹ (مندرج در: مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج۱۰۴).
(۴۰) ص۱۶۶،۱۳۶،۴۴.
(۴۱) ج۲، ص۳۲۶ - ۳۲۵.
(۴۲) ص۴۳۹.
(۴۳) بنگرید: فصل نامـه تراثنا، ش۱، ص۱۹.
(۴۴) گزارش هایی از کفایة المـهتدی را بنگرید در: تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج۱، ص۳۸۹؛ ج۹، ص۱۲۲۱ - ۱۲۲۰؛ ج۱۰، ص۶۲؛ ج۱۱، ص۳۳۹،۹۶؛ ج۱۲، ص۶؛ ج۱۶، ص۱۵۶،۸۲،۷۸؛ ج۱۸، ص۱۰۲ - ۱۰۱؛ ج۲۴، ص۱۸۲؛ ج۲۶، ص۲۳۶ ونقل هایی از آن را در: نوری، حسین، جنّةالمأوی؛ همو، نجم ثاقب؛ بغدادی، احمد بن درویش، رسالةٌ فی الغیبه وحاشیـه کشف الحقّ خاتون آبادی.
(۴۵) درون این تصحیح نیز متن کامل کفایة المـهتدی بـه چاپ نخواهد رسید!.
(۴۶) بررسی نسبتاً دقیقی از کفایة المـهتدی، اندیشـه های مـیرلوحی واوضاع زمانـه او را بنگرید در:
The shadow of God and The Hidden Imam: Religion, Political Order and Societal Change in Shi’it Iran form The begining to ۱۸۹۰: Said Amir, Arjomand, Chicago, ۱۹۸۴, p ۱۸۲....
(۴۷) شیرازی، ابن یوسف، فهرست مجلس، ج۳، ص۶۲ - ۶۰.
(۴۸) فصل نامـه مـیراث شـهاب، ش۳۲، ص۲۲.
(۴۹) دانش پژوه، محمّدتقی وعلی نقی منزوی. فهرست نسخه های خطّی کتابخانـه مرکزی دانشگاه تهران، ج۵، ص۱۴۹۷.
(۵۰) فهرست الهیـات، ج۲، ص۲۵۷ - ۲۵۶.
(۵۱) قیرخ: چهل.
(۵۲) متن عربی روایـات درون صفحات زوج، وترجمـه ترکی درون صفحات فرد.
(۵۳) ناگفته نماند کـه دست کم، ۱۴۲ آیـه از قرآن حکیم بـه حضرت مـهدی (عجل الله فرجه) تعبیر شده است.
(۵۴) مـهدی پور، علی اکبر، کتاب نامـه امام مـهدی، ج۱، ص۲۸۶.
(۵۵) همان، همان جا.
(۵۶) ش۲۲، ص۲۲۱.
(۵۷) ش۳، ص۸۱.
(۵۸) ص۱۱۸.
(۵۹) ج۱، ص۷۴، ش۱۲۶.
(۶۰) ص۱۵.
(۶۱) ج۱، ص۲۱۲ - ۲۱۱.
(۶۲) ج۱۰، ص۲۲۵.
(۶۳) مجموعاً درون ۹۵ مورد.
(۶۴) کَلامکُمْ نُور، واَمْرکُم رُشْد.
(۶۵) چاپ اوّل پاییز ۱۳۸۲ش؛ چاپ دوم تابستان ۱۳۸۳ش.
(۶۶) مجموعاً ۵۹ مورد؛ چیزی درون حدود یک سوم ارجاعات مؤلّف، ویک چهارم کلّ تعلیقات دو فصل موجود.
(۶۷) مجموعاً ۱۴ مورد.
(۶۸) نجاشی، ابوالعبّاس احمد بن علی، رجال، ص۳۰۶.
(۶۹) همان، ص۲۵۳.
(۷۰) درون الفهرست چاپ اسپرینگر: (قمـی) ضبط شده هست (مترجم).
(۷۱) طوسی، محمّد بن حسن، الفهرست، ص۱۴۶.
(۷۲) نجاشی، همان، ص۲۵۴.
(۷۳) همان، ص۲۵۴.
(۷۴) همان، ص۳۶.
(۷۵) طوسی، همان، ص۱۱۹.
(۷۶) ذهبی، شمس الدّین محمّد بن احمد، مـیزان الاعتدال، ج۲، ص۱۶.
(۷۷) تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج۱، ص۳۵۲.
(۷۸) ابن ندیم، محمّد بن اسحاق، الفهرست، ص۱۶۸.
(۷۹) حموی رومـی، یـاقوت بن عبدالله، معجم الادباء، ج۱۸، ص۸۱.
(۸۰) البیـان فی اخبار صاحب الزّمان، مقدّمـه، ص۷۰.
(۸۱) ترجمـه همـین کتاب اکنون درون دست شما هست (مترجم).
(۸۲) آن ها را درون رساله طریق الوصول الی اخبار آل الرّسول یـاد کرده ام.
(۸۳) یعنی: امام عسکری - علیـه السّلام -.
(۸۴) نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ص۹۶.
(۸۵) همان، ص۱۰۸.
(۸۶) مقصود، همچون روز اوّل شدن، وروی آوردن مردمان آخرالزّمان بـه اوّل الزّمان ودین ناب محمّدی بـه دور از پیرایـه های خلایق هست (مترجم).
(۸۷) اشعری قمـی، سعد بن عبدالله، المقالات والفرق، ص۱۰۲.
(۸۸) همان، ص۱۰۳.
(۸۹) با عنوان (موالید الائمّه) نیز آن را شناسانیده اند (مترجم).
(۹۰) یعنی: امام عسکری - علیـه السّلام - (مترجم).
(۹۱) کاتب بغدادی، ابوبکر محمّد بن احمد، تاریخ الائمّه، ص۱۵.
(۹۲) همان، ص۲۲.
(۹۳) یعنی: امام عسکری - علیـه السّلام - (مترجم).
(۹۴) کاتب بغدادی، همان، ص۲۶.
(۹۵) همان، ص۲۹.
(۹۶) همان، ص۳۰.
(۹۷) همان، ص۳۲.
(۹۸) همان، ص۳۴.
(۹۹) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۵۱۴.
(۱۰۰) اشاره هست به: (... ودین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه ولو کره المشرکون)، سوره توبه (۹)، آیـه ۳۳ وسوره صفّ (۶۱)، آیـه ۹ (مترجم).
(۱۰۱) اشاره هست به آیـه پیشین (مترجم).
(۱۰۲) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، اعتقادات، ص۹۸.
(۱۰۳) مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، ارشاد، ص۳۱۶ که تا پایـان کتاب.
(۱۰۴) درباره آن بنگرید بـه حدیث چهلم از کتاب حاضر.
(۱۰۵) در: تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج۲۲، ص۱۲۲ ذکری از آن رفته است.
(۱۰۶) در: همان، ج۱۳، ص۸ ذکری از آن رفته است.
(۱۰۷) درون همان، ج۱۶، ص۸۲ یـادی از آن بـه مـیان آمده، ودر: شریف مرتضی، علی بن حسین، رسائل، ج۲، ص۲۹۸ - ۲۹۱ بـه چاپ رسیده است.
(۱۰۸) شریف مرتضی، علی بن حسین، رسائل، ج۲، ص۲۹۳.
(۱۰۹) حلبی، تقی الدّین ابوصلاح، تقریب المعارف، ص۲۱۵ - ۱۷۱.
(۱۱۰) طوسی، محمّد بن حسن، الرّسائل العشر، ص۹۸.
(۱۱۱) طبرسی، فضل بن حسن، تاج الموالید، ص۶۰ که تا پایـان کتاب.
(۱۱۲) بغدادی، عبدالله بن احمد، تاریخ موالید الائمّه ووفیـاتهم، ص۲۰۲ - ۲۰۰.
(۱۱۳) ابن طاووس، علی بن موسی، طرائف، ص۱۷۵.
(۱۱۴) این کتاب ارزشمند - کـه متأسّفانـه که تا کنون قدرش بـه کلّی ناشناخته مانده - توسّط این حقیر، ترجمـه وتصحیح شده، وبا کیفیتی متفاوت از چاپ های پیشین، آماده انتشار هست (مترجم).
(۱۱۵) حلّی، حسن بن یوسف، المستجاد، ص۲۳۱ که تا پایـان کتاب.
(۱۱۶) عاملی، حسین بن عبدالصّمد، وصول الاخیـار الی اصول الاخبار، ص۴۴.
(۱۱۷) آنانی کـه مسائل دینی وروایـاتمان را از ایشان نقل کردیم.
(۱۱۸) نگاشته ابوالحسین رزین بن معاویة بن عمّار عبدری سرقسطی اندلسی هست (مترجم).
(۱۱۹) عاملی، همان، ص۶۱.
(۱۲۰) شیخ بهایی محمّد بن حسین، توضیح المقاصد، ص۵۷۹.
(۱۲۱) فیض کاشانی، محمّدمحسن بن مرتضی، علم الیقین، ج۲، ص۸۲۰ - ۷۷۱.
(۱۲۲) امـین عاملی، محسن، اعیـان الشّیعه، ج۲، ص۸۴ - ۴۴.
(۱۲۳) آل کاشف الغطاء، محمّدحسین، اصل الشّیعة واصولها، ص۱۳۶.
(۱۲۴) مظفّر، محمّدرضا، عقائد الامامـیه، ص۷۷.
(۱۲۵) چاپ جدید وآخرین ویرایش این کتاب با اضافات فراوان وسودمند درون سه جلد منتشر شده هست (مترجم).
(۱۲۶) مجموعاً شصت وهفت متن تاریخی، حدیثی وکلامـی اختصاصی ویـا ضمنی پیرامون حضرت مـهدی درون این کتاب درج شده هست (مترجم).
(۱۲۷) به منظور دست یـابی بـه نمونـه های بیشتر بنگرید به: تجلیل تبریزی، ابوطالب، من هو المـهدی، ص۶۸ - ۶۲.
(۱۲۸) ظاهراً نام صحیح آن: فرائد فوائد الفکر فی الامام المـهدی المنتظر هست (زرکلی، خیرالدّین، اعلام، ج۷، ص۲۰۳؛ فصل نامـه تراثنا، ش۱۷، ص۱۰۹ - ۱۰۸)؛ کتاب مرآة الفکر فی المـهدی المنتظر نیز از همو هست (مترجم).
(۱۲۹) ابن ابی الحدید، ابوحامد بن هبةالله معتزلی، شرح نـهج البلاغه، ج۲، ص۵۳۵.
(۱۳۰) حاشیـه صحیح ترمذی، ج۲، ص۴۶.
(۱۳۱) صبان، محمّد بن علی، اسعاف الرّاغبین، باب دوم، ص۱۴۰.
(۱۳۲) شبلنجی، مؤمن بن حسن، نورالابصار، ص۱۵۵.
(۱۳۳) ابن حجر، شـهاب الدّین احمد، الصّواعق المحرقه، ص۹۹.
(۱۳۴) برزنگی، محمّد بن عبدالرّسول، الاشاعة فی اشراط السّاعة، ص۸۸ (مترجم).
(۱۳۵) دحلان، احمد بن زینی، الفتوحات الاسلامـیة،ج۲، ص۲۱۱.
(۱۳۶) سوَیدی بغدادی، محمّدامـین، سبائک الذّهب، ج۴، ص۷۸.
(۱۳۷) گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیـان فی اخبار صاحب الزّمان، ص۱۲۴.
(۱۳۸) نام آن، چنین است: (فتاوی علماء العرب من اهل المکّة المشرّفة فی شأن المـهدی الموعود فی آخرالزّمان) (مترجم).
(۱۳۹) بنگرید: متّقی هندی، علی بن حسام الدّین، البرهان فی علامات مـهدی آخرالزّمان، باب سیزدهم (به صورت جداگانـه نیز بـه سال ۱۳۹۹ قمری درون قم بـه چاپ رسیده هست (مترجم)).
(۱۴۰) تفتازانی، مسعود بن عمر، مقاصدالطّالبین، حاشیـه شرح المقاصد، ج۲، ص۳۰۷.
(۱۴۱) جزری دمشقی شافعی، شمس الدّین محمّد، اسمـی المناقب فی تهذیب اسنی المطالب، ص۱۶۸ - ۱۶۳.
(۱۴۲) ابن خلدون مغربی، عبدالرّحمان، مقدّمة ابن خلدون، ص۲۶۰.
(۱۴۳) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۵۲۷.
(۱۴۴) نعمانی، ابن ابی زینب، الغیبة، ص۲۹.
(۱۴۵) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۰۸.
(۱۴۶) همو، عیون اخبار الرّضا علیـه السّلام، ج۱، ص۴۱.
(۱۴۷) مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، اختصاص، ص۲۱۰.
(۱۴۸) حلبی، تقی الدّین ابوصلاح، تقریب المعارف، ص۱۷۸.
(۱۴۹) طوسی، محمّد بن حسن، الغیبة، ص۹۳.
(۱۵۰) همو، امالی، ص۲۹۱، ش۵۶۶.
(۱۵۱) طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ص۲۲۵.
(۱۵۲) طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج۱، ص۶۷.
(۱۵۳) دیلمـی، حسن بن ابوالحسن، ارشاد القلوب، ج۲، ص۲۹۰.
(۱۵۴) مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج۹، ص۱۲۰ بـه بعد از چاپ کمپانی.
(۱۵۵) امـین عاملی، محسن، اعیـان الشّیعه، ج۲، ص۵۵.
(۱۵۶) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۱۳۳.
(۱۵۷) ظاهراً مقصود از (عبد صالح)، ذوالقرنین باشد (مترجم).
(۱۵۸) مقصود، هارون الرّشید هست (مترجم).
(۱۵۹) (أولئک علیـهم صلوات من ربّهم ورحمة...)، سوره بقره (۲)، آیـه ۱۵۷ (مترجم).
(۱۶۰) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۵۲۸ - ۵۲۷.
(۱۶۱) مذکور در: مـهدوی، مصلح الدّین، تاریخ علمـی واجتماعی اصفهان درون دو قرن اخیر، ج۲، ص۲۸۷.
(۱۶۲) دیگران نیز رسالاتی درباره حدیث لوح بـه نگارش درآورده اند؛ از جمله: صفاخواه، محمّدحسین وعبدالحسین طالعی، بررسی تحلیلی واسنادی حدیث لوح، تهران: مـیقات، چاپ اوّل ۱۳۷۸ش؛ امامت کاشانی، عزیزالله، حدیث لوح، چاپ دوم ۱۴۱۳ق، قم: چاپخانـه علمـیه؛ لباف، علی، حدیث لوح ائمّه هدی درون لوح فاطمـه زهرا، تهران: جلی، ۱۳۷۵ش (مترجم).
(۱۶۳) آیت الله هاشمـی - عضو مجلس خبرگان رهبری - درون سال ۱۳۳۰ق درون طالخونچه پا بـه جهان نـهاد، ودر شام گاه پنج شنبه ۱۸/ ۶/ ۱۳۷۸ خورشیدی درون مشـهد مقدّس بـه دیدار حقّ شتافت، ودر مقبره علّامـه مجلسی درون جنب مسجد جامع عتیق اصفهان، روی درون نقاب خاک کشید (مترجم).
(۱۶۴) (شن) بـه معنای (ضعف) است.
(۱۶۵) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۲۵۳ - ۲۵۲.
(۱۶۶) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، همان، ص۲۵۹ - ۲۵۸.
(۱۶۷) اشاره هست به: (... وما أنا بظلّام للعبید)، سوره ق (۵۰)، آیـه ۲۹ (مترجم).
(۱۶۸) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۰۴.
(۱۶۹) اشاره به: (کتب فی قلوبهم الایمان وایدهم بروح منـه)، سوره مجادله (۵۸)، آیـه ۲۲ (مترجم).
(۱۷۰) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، همان، ص۳۱۶.
(۱۷۱) کنایـه از همگی اشیـای موجود درون جهان هست (مترجم).
(۱۷۲) مقصود، حضرت فاطمـه - علیـها السلام - هستند (مترجم).
(۱۷۳) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۱۷.
(۱۷۴) اشاره هست به: (... یحیی الارض بعد موتها)، سوره روم (۳۰)، آیـه ۱۹ (مترجم).
(۱۷۵) اشاره هست به: (... ودین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه ولو کره المشرکون)، سوره توبه (۹)، آیـه ۳۳ وسوره صفّ (۶۱)، آیـه ۹ (مترجم).
(۱۷۶) اشاره هست به: (... متی هذا الوعد ان کنتم صادقین)، سوره نحل (۱۶)، آیـه ۷۱؛ سوره سبأ (۳۴)، آیـه ۲۹؛ سوره یس (۳۶)، آیـه ۴۸؛ سوره مُلک (۶۷)، آیـه ۲۵ (مترجم).
(۱۷۷) (کنکر) لقب ابوخالد کابلی است.
(۱۷۸) درون برخی نسخه ها: (تشتدّ) آمده است.
(۱۷۹) کذا، ظاهراً (سنانی) است.
(۱۸۰) مقصود، امام هادی - علیـه السّلام - هستند (مترجم).
(۱۸۱) درون برخی نسخه ها: (الزّنج) آمده است.
(۱۸۲) درون برخی نسخه ها: (ألا کنت أجمع علیـه الاحابیش برکابه فکنت ألقاء بهم) آمده است. ومقصود از (احابیش) قریش است؛ زیرا آنان بـه خدا سوگند خوردند کـه بر دیگران چیره شوند که تا هنگامـی کـه شب ها ادامـه دارد، وروزها پدید مـی شوند، وحبشی باقی باشد؛ (حبشی) بـه ضمّ حاء، سکون باء وتشدید یـاء زیرین، کوهی هست که درون شش مایلی مکّه، ودر پایین ترین نقطه آن قرار دارد؛ بعد نام احابیش قریش را بـه خاطر نام این کوه، بر آنان نـهاده بودند. ابن اسحاق مـی گوید: احابیش همان بنی هون بن خزیمـه، وبنی حارث بن عبد مناة از کنانـه، وبنی المصطلق از خُزاعه هستند، بعد آنان، به منظور گردآمدنشان، احابیش نامـیده شدند؛ بعد (تحبیش) درون کلام، بـه معنای (تجمـیع) استعمال شد.
(۱۸۳) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۲۱ - ۳۱۹.
(۱۸۴) درون بعضی نسخه ها: (ابن سبانة) ودر برخی: (ابن النسّابة) آمده است.
(۱۸۵) صدوق، همان، ص۳۲۱ - ۳۱۹.
(۱۸۶) شیخ صدوق این روایت را به منظور تأیید سخنش آورده است.
(۱۸۷) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۲۸ - ۳۲۷.
(۱۸۸) مقصود آن هست که او را مـی بینند، ولی نمـی شناسند (مترجم).
(۱۸۹) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۳۵ - ۳۳۴.
(۱۹۰) اشاره هست به: (... ولو کره المشرکون)، سوره توبه (۹)، آیـه ۳۳ وسوره صفّ (۶۱)، آیـه ۹ (مترجم).
(۱۹۱) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۶۱.
(۱۹۲) سوره اعراف (۷)، آیـه ۱۸۷.
(۱۹۳) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۷۶ - ۳۶۱.
(۱۹۴) قوهان معرّب کوهان ومـیان کوهان، روستایی هست در نزدیکی نیشابور وبه صورت دقیق تر درون مـیان ابیورد ونسا کـه امروزه بـه کلات ودرگز شناخته مـی شود، واز همان سال ها بـه جهت گذر دائمـی کاروان ها از آن ناحیـه، کوهستانی بودن منطقه، وواقع شدن آن درون ادامـه رشته کوه های هزارمسجد، ودارا بودن کمـین گاه های فراوان ومُشرف بر گذرگاه اصلی، مکانی به منظور اختفای عیـاران، ومـهاجران کُرد وشیعی مذهب بوده هست (مترجم).
(۱۹۵) سوره بقره (۲)، آیـه ۱۴۸.
(۱۹۶) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۷۸ - ۳۷۷.
(۱۹۷) همان، ص۳۸۳.
(۱۹۸) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۸۵ - ۳۸۴.
(۱۹۹) اشاره هست به: (کتب فی قلوبهم الایمان وایدهم بروح منـه)، سوره مجادله (۵۸)، آیـه ۲۲ (مترجم).
(۲۰۰) سوره احقاف (۴۶)، آیـات ۶ - ۱.
(۲۰۱) طوسی، محمّد بن حسن، الغیبة، ص۱۷۶ - ۱۷۴.
(۲۰۲) اشاره هست به: (وحسبنا الله ونعم الوکیل)، سوره آل عمران (۳)، آیـه ۱۷۳ (مترجم).
(۲۰۳) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۱۸۸، بـه نقل از: قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة، ص۴۹۴.
(۲۰۴) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۱۹۱، بـه نقل از: حاکم نیشابوری، محمّد بن عبدالله، المستدرک علی الصّحیحین، ج۴، ص۵۵۷؛ این حدیث را صاحب البیـان فی اخبار صاحب الزّمان از: سنن ابن ماجه وسنن ابوداوود نقل کرده، وگفته است: این روایت، حسن وصحیح هست (گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیـان فی اخبار صاحب الزّمان، ص۹۳ - ۹۲).
(۲۰۵) درون متن بـه چهار ویژگی اشاره شده هست (مترجم).
(۲۰۶) مقصود، جعفر طیـار هست (مترجم).
(۲۰۷) درون این جا سخن شریف مرتضی بـه پایـان مـی رسد (مترجم).
(۲۰۸) قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة، ص۴۳۶.
(۲۰۹) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۱۹۶ - ۱۹۵.
(۲۱۰) صافی، همان، ص۲۰۳، بـه نقل از: خزّاز قمـی، علی بن محمّد، کفایة الاثر.
(۲۱۱) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۴۱۰.
(۲۱۲) حرّ عاملی، محمّد بن حسن، اثبات الهداة، ج۷، ص۱۳۹، شماره ۶۸۵.
(۲۱۳) اشاره هست به: (... ولو کره المشرکون)، سوره توبه (۹)، آیـه ۳۳ وسوره صفّ (۶۱)، آیـه ۹ (مترجم).
(۲۱۴) این حدیث در: گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیـان فی اخبار صاحب الزّمان بـه امام حسین نسبت داده شده، درون حالی کـه در دیگر مجموعه های روایی، بـه نقل از امام صادق، ودر سند موجود درون منابع کهن تر، تنـها (ابی عبدالله) آمده است. بـه طور کلّی این اشتباه وخلط مـیان احادیث امام حسین وامام صادق درون بسیـاری از متون اهل سنّت بـه چشم مـی آید! از طرفی درون تمامـی مجموعه های روایی شیعه، مقصود از ذکر (ابی عبدالله) حضرت صادق هستند، مگر آن کـه به نام امام حسین تصریح گردد (مترجم).
(۲۱۵) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۲۵۳، بـه نقل از: متّقی هندی، علی بن حسام الدّین، البرهان فی علامات مـهدی آخر الزّمان.
(۲۱۶) یفتر بـه معنای خروج با فترت وضعف است.
(۲۱۷) الغوابر جمع غابر بـه معنای (باقی مانده) ونقیض ماضی وگذشته است. (غوابر) و(بواقی) درون قبال (دوارج) و(سوالف) بـه منزله مستثنی منـه است. درون برخی از نسخه ها وبحارالانوار بـه (العَوائر) و(النّراقی) تصحیف شده، وعلّامـه مجلسی - رحمـهُ الله - درون توجیـه آن، تکلّف کرده، وحاصل معنی را این که: (بلایـای پیشین ساکن نمـی گردد، مگر آن کـه در عوض آن ها امور سخت تری از آینده برسد) بـه دست داده است.
(۲۱۸) (الغائل) بـه معنای کُشنده، و(الغوائل) بـه معنای (الدّواهی) است.
(۲۱۹) (سمت لهم) بـه معنای فراهم آمدن مقدّمـه سخن واظهارنظر است.
(۲۲۰) (استنزف الدّمع) بـه معنای (استنزله) ویـا خارج تمامـی اشک است.
(۲۲۱) (زفر الرّجل) بـه معنای خارج نفَس، تنـها با کشش بازدم و(الزّفرة) بـه معنای تنفّس ودم وبازدم عمـیق وبا کشش است.
(۲۲۲) (ویل) بـه معنای شگفتی وارد شده است؛ابن اثیر جزری، مجدالدّین، النّهایة.
(۲۲۳) سوره اسراء (۱۷)، آیـه ۱۳.
(۲۲۴) درون برخی نسخه ها: (وشرّفنا).
(۲۲۵) درون برخی نسخه ها: (زوال ملکهم الأمراء...) آمده است.
(۲۲۶) درون برخی نسخه ها: (فی قتل أهل بیت رسول الله - صلّی الله علیـه وآله -) آمده است.
(۲۲۷) سوره نساء (۴)، آیـه ۱۵۷.
(۲۲۸) (الازر) بـه معنای احاطه ، تقویت وضدّ (ضعف)؛ و(مؤازرة) نیرو بخشیدن بخشی از زراعت، بـه قسمتی دیگر است؛ و(سوّق الشّجر تسویقاً) یعنی دارای ساقه شدن (فیروزآبادی، قاموس)، یعنی قوی شد، وساقه هایش نیرو گرفت، وشاخه هایش فراوان شد، و(زهو التّمرة) بـه معنای سرخ وزرد (ورنگین) شدن آن است.
(۲۲۹) درون برخی نسخه ها: (الشّرک) آمده است.
(۲۳۰) بـه معنای آشکار شدن آن، ودر بعضی نسخه ها: (شیوخ الضّلالة)، ودر برخی نسخه ها: (شبوح الضّلالة) آمده است، وشاید کـه (شیوع الضّلالة) صحیح باشد.
(۲۳۱) بـه معنای سوارشدن آنان بر مُلک، ودر بعضی نسخه ها: (تنسموا) از تنسُّم ووزیدن نسیم یـا احساس وبوییدن آن؛ ودر برخی نسخه ها: (تنسموا مِن الملک) آمده است.
(۲۳۲) نشقه - بر وزن فرحه - بـه معنای بوی آن.
(۲۳۳) درون بعضی نسخه ها: (مرائر نفاقهم) ودر برخی نسخه ها: (مِن أثر نفاقهم).
(۲۳۴) درون برخی نسخه ها: (تأید) آمده است.
(۲۳۵) اقتباس از سوره هود (۱۱)، آیـه ۴۰. درون آیـه شریفه (واصنع) آمده است.
(۲۳۶) برگرفته از سوره نور (۲۴)، آیـه ۵۵: (وعد الله الّذین آمنوا منکم وعمل الصّالحات لیستخلفنّهم فی الارض کما استخلف الّذین من قبلهم ولیمکّننّ لهم دینـهم الّذی ارتضی لهم ولیبدّلنـهم من بعد خوفهم امناً یعبدوننی لا یشرکون بی شیئاً ومن کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون)، (مترجم).
(۲۳۷) اشاره هست به: (وعد الله الّذین آمنوا منکم وعمل الصّالحات لیستخلفنّهم...)، سوره نور (۲۴)، آیـه ۵۵ کـه امام صادق - علیـه السلام - درون سخن خویش بـه طور ضمنی بدان اشاره فرموده، واین پرسش را درون ذهن پرتلاطم مُفضّل بن عمر برانگیخته اند، متن کامل آیـه درون پاورقی پیشین گذشت (مترجم)).
(۲۳۸) درون برخی نسخه ها: (الأمر) آمده است.
(۲۳۹) سوره یوسف (۱۲)، آیـه ۱۱۰.
(۲۴۰) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۵۸ - ۳۵۲.
(۲۴۱) به منظور آگاهی از ویژگی های آن بنگرید به: ابن خلدون مغربی، عبدالرّحمان، مقدّمة ابن خلدون، ص۳۲۶ و۳۳۴ و۳۳۸؛ حاجی خلیفه، عبدالله قسطنطنی رومـی، کشف الظّنون، ج۱، ص۵۷۷ و۵۹۱؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمّه، ج۳، ص۱۲۸ - ۱۲۳؛ شریف جرجانی، علی بن محمّد، شرح مواقف، ج۲، ص۱۹۰ (مترجم).
(۲۴۲) اشاره هست به: (... ولو کره المشرکون)، سوره توبه (۹)، آیـه ۳۳ وسوره صفّ (۶۱)، آیـه ۹ (مترجم).
(۲۴۳) سوره نور (۲۴)، آیـه ۵۵: (خداوند بهانی از شما کـه ایمان آورده، وکارهای شایسته کرده اند، وعده داده کـه در روی زمـین، جانشین دیگرانشان کند - هم چنان کـه مردمانی کـه پیش از آن ها بودند را جانشین دیگران فرمود - ودینشان را کـه خود بر ایشان پسندیده است، استوار، ووحشتشان را بـه ایمنی بدل سازد؛ مرا پرستیده، وهیچ چیزی را با من شریک نمـی کنند، وآنانی کـه از این پس، ناسپاسی کنند، فاسقان اند) (مترجم).
(۲۴۴) اشاره هست به: (لئلّا یکون للنّاس علی الله حجّة)، سوره نساء (۴)، آیـه ۱۶۵ (مترجم).
(۲۴۵) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۴۸۱، ش۱۱.
(۲۴۶) همان، ص۴۷۹، ش۱.
(۲۴۷) همان، ص۴۸۱، ش۷.
(۲۴۸) همان، ص۴۸۱، ش۱۰.
(۲۴۹) شریف مرتضی، علی بن حسین، رسائل، ج۲، ص۲۹۵.
(۲۵۰) کراجکی، محمّد بن علی، کنزالفوائد، ج۱، ص۳۶۸ - ۳۷۴؛ ج۲، ص۲۱۶.
(۲۵۱) طوسی، محمّد بن حسن، الرّسائل العشر، ص۹۸.
(۲۵۲) همو، تلخیص الشّافی، ج۱، ص۸۰.
(۲۵۳) همان، ج۴، ص۲۱۵.
(۲۵۴) آل کاشف الغطاء، محمّدحسین، اصل الشّیعه واصولها، ص۱۴۰.
(۲۵۵) علیـاری تبریزی، علی، بهجة الآمال فی شرح زبدة المقال، ج۷، ص۶۲۶.
(۲۵۶) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۲۷۱، بـه نقل از: قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة، ص۴۷۷.
(۲۵۷) شریف مرتضی، علی بن حسین، رسائل، ج۲، ص۲۹۷.
(۲۵۸) سوره انفال (۸)، آیـه ۳۳ (مترجم).
(۲۵۹) سوره اسراء (۱۷)، آیـه ۷۲ (مترجم).
(۲۶۰) مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج۵۲، ص۹۴ - ۹۲.
(۲۶۱) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۳۳۶ - ۳۳۵.
(۲۶۲) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۳۳۵ - ۳۳۳.
(۲۶۳) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۶۴۵، ش۶.
(۲۶۴) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۳۳۳.
(۲۶۵) صدوق، همان، ص۶۴۵، ش۶.
(۲۶۶) طوسی، محمّد بن حسن، الغیبة، ص۱۵۲.
(۲۶۷) مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج۱۳، ص۱۰۴ و۱۴۳ از چاپ امـین الضّرب وج۵۲، ص۷۷ - ۱ از چاپ حروفی ایران.
(۲۶۸) نوری، حسین، نجم ثاقب، ص۱۵۲.
(۲۶۹) نـهاوندی، علی اکبر، العبقری الحسان، ج۲، ص۵۷.
(۲۷۰) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۴۱۲.
(۲۷۱) در: تهرانی، آقابزرگ، ذریعه، ج۳، ص۳۲۶ یـاد شده است.
(۲۷۲) بـه فارسی ترجمـه شده است: بحرانی، هاشم، روزنـه ای بـه خورشید، حکایـات باریـافتگان بـه حضور حضرت مـهدی علیـه السلام، ترجمـه سیدحسن افتخارزاده، (تهران): شرکت نشر وتبلیغ نیک معارف، (چاپ اوّل) ۱۳۶۸؛ چاپ دوم ۱۹۱،۱۳۷۶ص، وزیری (مترجم).
(۲۷۳) در: تهرانی، همان، ج۳، ص۱۶۰.
(۲۷۴) در: همان، ج۳، ص۶۵.
(۲۷۵) در: همان، ج۳، ص۱۳۳.
(۲۷۶) سوره انعام (۶)، آیـه ۱۵۸ (مترجم).
(۲۷۷) سوره بقره (۲)، آیـه ۲۶۰ (مترجم).
(۲۷۸) مقصود، عثمان بن سعید عمری، نخستین نایب خاصّ امام زمان هست (مترجم).
(۲۷۹) کلینی، محمّد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۳۲۹ (مترجم).
(۲۸۰) مربوع بـه معنای قامت متوسّط است.
(۲۸۱) مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، ارشاد، ج۲، ص۳۳۲.
(۲۸۲) مقصود: پیـامبر اکرم هستند (مترجم).
(۲۸۳) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۲۲، ش۴ و۵.
(۲۸۴) همان، ص۵۷۵ - ۵۳۶.
(۲۸۵) مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، الفصول العشرة فی الغیبة، ص۲۷ - ۲۲.
(۲۸۶) شریف مرتضی، علی بن حسین، امالی، ج۱، ص۱۹۵ - ۱۶۵.
(۲۸۷) مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، ج۱۳، ص۷۷ - ۵۹ از چاپ امـین الضّرب وج۵۱، ص۲۹۳ - ۲۲۵ از چاپ حروفی ایران.
(۲۸۸) کراجکی، محمّد بن علی، کنزالفوائد، ج۲، ص۱۱۴.
(۲۸۹) طوسی، محمّد بن حسن، الغیبة، ص۲۵۸.
(۲۹۰) همو، الرّسائل العشر، ص۹۹.
(۲۹۱) سوره عنکبوت (۲۹)، آیـه ۱۴.
(۲۹۲) بحرانی، مـیثم بن علی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۹۱.
(۲۹۳) مقتطف نام مجلّه منتشره از سوی مؤسّسه انتشاراتی (مقتطف) است. این مؤسّسه را شاهین مکاریوس درون ۱۸۷۶م درون بیروت تأسیس ودکتریعقوب صروف (۱۹۲۷ - ۱۸۵۲) درون ۱۸۸۸م آن را بـه مصر منتقل، وتا ۱۹۲۷م هفتاد شماره از آن را منتشر کرد؛ جرجی زیدان - پیش از تأسیس مجلّه الهلال - وسلامـه موسی از نویسندگان پُرکار مقتطف بوده اند (مترجم).
(۲۹۴) آل کاشف الغطاء، محمّدحسین، اصل الشّیعه واصولها، ص۱۳۸.
(۲۹۵) مظفّر، محمّدرضا، عقائد الامامـیة، ص۷۹.
(۲۹۶) گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیـان فی اخبار صاحب الزّمان، ص۱۴۸.
(۲۹۷) سوره هود (۱۱)، آیـه ۸۶.
(۲۹۸) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۳۱.
(۲۹۹) اشاره هست به: (... لیظهره علی الدّین کلّه ولو کره المشرکون)، سوره توبه (۹)، آیـه ۳۳ وسوره صفّ (۶۱)، آیـه ۹ (مترجم).
(۳۰۰) مقصود از (عرفاء) درون این جا جمع (عریف) بـه معنای عالم بـه چیزی است، وکسی کـه یـارانش را مـی شناسد، وقیمِ امر قوم، ونقیب است.
(۳۰۱) درون برخی نسخه ها: (شـهادات الزّور) آمده است.
(۳۰۲) جمع (قنیة) بـه معنای کنیزان خواننده.
(۳۰۳) (الوحا الوحا) یعنی بشتابید بشتابید، عجله کنید عجله کنید.
(۳۰۴) درون برخی نسخه ها: (یود احدهم) آمده است.
(۳۰۵) درون برخی نسخه ها: (سائد بن الصید) ودر سنن ترمذی (ابن صیـاد) آمده است.
(۳۰۶) سوره انعام (۶)، آیـه ۱۵۸ (مترجم).
(۳۰۷) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۵۲۸ - ۵۲۵.
(۳۰۸) اشاره هست به آیـه شریفه: (أنا الّذی خلق فسوّی وقدّر فهدی - أنا ربّکم الأعلی)، سوره اعلی (۸۷)، آیـات ۳ - ۲ (مترجم).
(۳۰۹) گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیـان فی اخبار صاحب الزّمان، ص۹۹؛ صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۳۰۴ بـه نقل از: ابن ماجه، ابوعبدالله محمّد بن یزید، صحیح، ج۲، ص۲۷۰؛ هم چنین: متّقی هندی، علی بن حسام الدّین، کنزالعمّال، ش۳۸۶۵۷ وهیثمـی، نورالدّین علی بن ابی بکر، مجمع الزّوائد، ج۷، ص۳۱۸.
(۳۱۰) گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیـان فی اخبار صاحب الزّمان، ص۱۰۰.
(۳۱۱) درون چاپ عربی: (کوفه) ثبت شده هست (مترجم).
(۳۱۲) یصیر، ظ.
(۳۱۳) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۴۴۳، بـه نقل از: مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، بـه نقل از: تاریخ قم.
(۳۱۴) صدوق، محمّد بن علی بن حسین، کمال الدّین وتمام النّعمة، ص۳۱۸؛ مضمون آن را احمد درون مسند، ج۱، ص۹۹ بیـان داشته است؛ بـه نقل از: حسینی جلالی، محمّدجواد، احادیث المـهدی من (مسند احمد بن حنبل)، ص۶۲؛ مصادر این روایت درون کتاب های اهل سنّت را بنگرید در: تجلیل تبریزی، ابوطالب، من هو المـهدی، ص۸۳ - ۷۰.
(۳۱۵) صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ص۳۱۷؛ هم چنین مراجعه نمایید به: حسینی فیروزآبادی، مرتضی، فضائل الخمسة، ج۳، ص۴۰۲ - ۴۰۱؛ گنجی شافعی، محمّد بن یوسف، البیـان فی اخبار صاحب الزّمان، ج۱، ص۱۱۳ - ۱۰۸؛ تجلیل تبریزی، ابوطالب، من هو المـهدی، ص۱۰۰.
(۳۱۶) صافی، لطف الله، همان، ص۳۱۷.
(۳۱۷) همان، ص۳۱۷.
(۳۱۸) طوسی، محمّد بن حسن، الغیبة، ص۲۷۶.
(۳۱۹) درون چاپ عربی: (یبایعیک) ثبت شده هست (مترجم).
(۳۲۰) مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، ارشاد، ص۳۳۲.
(۳۲۱) نـهج البلاغه، خطبه ۱۳۸.
(۳۲۲) نـهج البلاغه، ص۱۱۴، تصویر نسخه خطّی قرن پنجم هجری قمری کـه در کتابخانـه آیت الله العظمـی مرعشی نگهداری مـی شود.
(۳۲۳) ابن ابی الحدید، ابوحامد بن هبةالله معتزلی، شرح نـهج البلاغه، ج۲، ص۶۰۹، از چاپ بیروت وج۹، ص۴۰ از چاپ مصر.




[متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند]

نویسنده و منبع |



متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند

سخن - sukhan.blogfa.com

                                حافظ غزل پردازشورانگیزعشق وزندگی

                                        ۶

                                                 تا زمـیخانـه ومـی نام و نشان خواهد بود

                                                  سرما خاک ره ء پیر مغان خواهد بود

                                                 بر سر تربت ما چون گذری همت خواه

                                                   کـه زیـارتگه رندان جهان خواهد بود

    ابعاد هنری شعر حافظ :

  لف تولستوی، متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند نویسنده ی نامدار روسی ویکی از مشاهیر برجسته  ادبیـات جهانی، صاحب دهها ا ثر داستانی و از جمله شـهکارهای چون " جنگ و صلح " و " ا نا کارنینا " درون کتاب " هنر چیست ؟ " خود به یکی از تجربه های شخصی خویش، درون باب هنر اشاره مـی کند. متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند تولستوی مـی گوید کـه بنا بـه اصرار یکی از دوستا نم، به منظور شنیدن موسیقی "واگنر "در یکی از تئا تر ها رفتم، اما لحظات بعد از شنیدن بخش نخست سمفونی واگنر، چنان خسته و دلزده شدم کـه هر آن منتظر تفریح تالار بودم ودر اولین فرصت تنفس، بـه سرعت آنجا را ترک گفتم و با سری پر ازهیـا هو یک راست راهی دهکده ام شدم، اما قبل از رسیدن بـه منزل، زنان دهکده ی ما، در پای تپه ای آهنگ محلی ای را بـه صورت دسته جمعی زمزمـه مـید و داس های شان را بـه عنوان ضرب آهنگ چنان منظم وهنرمندا نـه بر سنگها مـیکو بیدند کـه برای من دهها مرتبه لذت بخش تر و زیباتر از سمفونی واگنر بود واین آهنگ فولکلوریک چنان درون من اثر گذار بود کـه بی اختیـار اشک از چشما نم جاری گردید. متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند این را من هنر و گرداننده گان آنرا هنر مند مـی دانم، با وجود کـه آنـها تعلیم موسیقی نکرده بودند اما چنان هنرمندانـه آهنگ و ضرب را با هم آمـیخته بودند کـه به شدت شنونده را تحت تاثیر قرار مـیداد. اینکه تولستوی موسیقی واگنر را نپسندیده هست کاری نداریم. زیرا " ریچارد واگنر " یکی از برجسته ترین موزیسن های آلمانی هست که که تا حدودی زیـادی " او پراهای آلمانی " مدیون او مـی باشد وبرخی ها واگنر را پیشوای " موسیقی تجدد " خوانده اند. اما تولستوی درون بیـان این حکا یت مـی خواهد بگوید کـه هنر تنـها محصور بـه بخش خاصی از جامعه تعلق ندارد که درون تالار های اشرافی بـه نمایش گذاشته شود. هنر وهنر مند را مـیتوان بـه وفرت درمـیان مردم عادی درون یـافت و اثر گذاری آن را بـه عیـان مشاهده نمود. چنانچه تولستوی درون باب هنر مـی گوید :

     " ... هنر، لذت و سرگرمـی نیست ، هنر، یک عضو حیـات انسانیت هست که شعور معقول انسانـها را بـه حوزه ی احساس منتقل مـی نماید. "

   ها تمن مـی گوید :  " هنر چیزیست کـه باطن را درون ظاهر نمایـان مـی سازد ."

     با این گفته ها برگردیم بـه شعر حافظ و در آخرین بخش این یـادداشتها، نگاهی داشته باشیم به جنبه های هنری شعر خواجه ی شیراز.

     یکی از ویژه گیـهای کـه شعر حافظ را، بـه شعر زمانـه ها مبدل ساخته است، بعد هنری آن مـی باشد. زیرا هنر، ا نبساط روحی ایجاد مـی کند موجب رشد وترقی صفات انسانی درون جامعه مـیشود. حافظ درون شعر هایش رمز پردازی مـیکند وحضور غنی سمبولیزم شعر اورا رازناک ساخته است. حافظ یـا خودش سمبول ها را آفریده ویـا بـه سنت سرایش شعر فارسی - دری، روح حافظانـه بخشیده است. همـین نماد ها، سمبول ها ورمزها سببب مـی شود کـه هربا خواندن شعر حافظ به دریـافت شخصی خود نایل شود ویـا بـه اصطلاح دیگر، چهره ی خودرا درون آیینـه ای شعر او تماشا نماید. تصویر های دقیقی کـه حافظ از آرمانـها،ایدیـالها وحقیقت یـابی های انسان درون شعر هایش ترسیم مـی کند چنان چنگی بـه قلب ها مـی زندکه گویـا حافظ از سوی مـیلیون ها انسان سخن مـی گوید و یـا نماینده ی آنـهای اند کـه مـی خواهنددر پهنـه ای حیـات بـه آزادی ، آزاده، رهایی وعشق برسند. بدان دلیل هست که هیچ کتا بی بـه اندازه  کتاب حافظ ، آرمان مشترک انسانی را تبلور نبخشیده و هیچ اثری ـ شاید درون تمام دنیـا - بـه اندازه ی دیوان حافظ بـه قلبها نزدیک نبوده است. فقط کافی هست که گفته شود نزدیک بـه هفت قرن هست که درون اوج بحران ها ودرد های اجتماعی و شخصی، بـه حافظ متو سل مـی شو ند و نیت رهایی از این غمـها را نخست درون شعر او جستجو مـیکنند و نکته ای جالبتر ازهمـه اینکه درون اوج این بحران های بـه اصطلاح مـهار ناشدنی، حافظ این رند خراباتی ،عیـار و هنرمند دریچه  شعر ی را بـه روی " فال گیرنده " باز مـیکند کـه اورا یکسره از بستر تب آلود اندوه بـه وادی پراز فرحت و نشاط هدایت مـیکند. عمق اندیشـه ،رندی و عیـاری ، ستایش آزاده، رهایی از تعلقات مادی، عصیـان درون برابر بیدادی ، ستیزه با خود محوری ، نفرت از ریـا و سالوس ، تقابل با تظاهر و عوام فریبی ، ستایش عشق ومحبت انسانی و سرانجام ژرفای هنری  اشعار خواجه ای لسان الغیب را از امتیـاز ویژه ای سرشار ساخته هست و غزل هایش همپای حیـات آدمـی درون این سیـاره ء خاکی ما خواهند زیست .

                                               بمـی سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

                                                کـه سالک بی خبر نبود زراه رسم منزلها

                                               شب تاریک و بیم موج گردابی چنین ها یل

                                                کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها

                                             همـه کارم زخودکامـی بـه بدنامـی کشید آخر

                                           نـهان کی ما ند آن رازی کزو ساز ند محفلها

   رعایت دقیق وظریف تناسبات هنری، درون فضای کلی ابیـات حاکم است. بافت ها یکدست و درخشان ، شکل اجرای کلمات و تر کیبات متناسب، جملات درون مناظره وتداخل همدیگر قرار داده شده و کارکرد هر جز از شعر  در جز دیگر شعر منعمـی گردد، کـه در نتیجه  درک دریـافت روا بط بین اجزای شعر، لذت فهم شعر را چند برابر مـی کند :

                                                   سرم خوشست و ببانگ بلند مـیگو یم

                                                    که من نسیم حیـات از پیـاله مـیجویم

                                              شدم فسانـه  بـه سر گشتگی و ابروی دوست

                                                 کشید درون خم چوگان خویش چون گویم

                                                  زشوق نر گس مست بلند بالایی

                                                     چو لاله با قدح افتاده برجویم

  زبان شعر حافظ درون مقایسه با دیگر امکانات بیـانی، از غنای استعاری بلندی بر خوردار است. لحن حافظ  لحن خاص هست .این لحن گاهی عاشقانـه ، گاهی حماسی ، گاهی شور آفرین ، گاهی شعور آفرین ، گاهی رندانـه ، گاهی طنز آمـیز و گاهی ملامتگرانـه، گاهی شادی آفرین، گاهی حسرتبار و اندوهگین مـی شود. حافظ درون واقع تمام مظاهر متضاد که آدمـی درون اندیشـه و عملکرد خویش با آن مواجه است، بـه شیوه  هنرمندانـه تصویر مـی نماید. حافظ این پرداخت های متضاد را چنان ماهرانـه دروت شعر  قالب زده هست که حتی خوانش حسرتبارترین لحن حافظ ،ملول انگیز نمـی باشد. ماندگاری شعر حافظ در تبلور هنر مندانـه ای همـین تضاد ها است . حافظ مـی داند کـه جامعه ء انسانی درون بستر تضادها زاده مـی شود ، پرورش مـی یـابد، بزرگ مـی گردد ودر همـین بستر مـیمـیرد. بیداد درون برابر داد ، تنگ نظری و تعصب درون برابر بلند نظری، اسارت درون برابر آزادی، تعلق درون برابر بی تعلقی، بدی درون برابر نیکی، هجران درون برابر عشق، خشونت درون برابر همزیستی، عهد شکنی درون برابر وفا داری، خصومت درون برابر دوستی ، فریبکاری درون برابر راستی و... پیوسته درون جوامع انسانی در حال نبرد هستند و حافظ توانسته هست که با زبان شعر هنری خویش همـه ی این تضاد هاراترسیم نماید و سر انجام پیروزی انسان را بر پلشتی های روزگار وعده بدهد:

                                            نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد

                                              عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

                                            ارغوان جام عقیقی بسمن خواهد داد

                                           چشم نر گس بـه شقایق نگران خواهد شد

                                             این تطاول کـه کشید از غم هجران بلبل

                                            تا سرا پرده گا نعره زنان خواهد شد

                                                                      ***

  ویـا :

                                        سحر ، کرشمـه ء صبحم بشار تی خوش داد 

                                         کـه همـیشـه گرفتار غم نخواهد ماند

                                            من ارچه درون نظر یـار خاکسار شدم

                                            رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

                                           چو پرده دار بـه شمشیر مـی زند همـه را

                                             کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

                                             زمـهربانی جانان طمع مبر ، حافظ

                                          که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند

    زبان رندانـه و هنرمندانـه ی حافظ متکی بـه طنز است. او توانسته کـه طنز ظریف را درون شعرهایش گسترش بدهد و به آن شور تازه وشعور ویژه ببخشد. حافظ از زبان طنز درون ابعاد شخصی واجتماعی استفاده مـیکند. شاه، محتسب ، زاهد ریـاکار وحتی خودرا درون آماج طعن طنز آلود شعرهایش قرار مـی دهد:

                                                بگفتمش بلبم بوسه ای حوالت کن

                                               به خنده گفت کیت با من این معامله بود

  ویـا :

                                              فقیـه مدرسه دی مست بود و فتو ی داد

                                               کـه مـی حرام ولی بـه ز مال اوقافست

 ویـا :

                                                زاهد خام کـه انکار مـی و جام کند

                                               پخته گردد چو نظر بر مـی جام اندازد

                                              باده با محتسب شـهر ننوشی زنـهار

                                               بخورد باده ات و سنگ بجام ا ندازد

    " ایـهام " در شعر بـه معنی درون شک، وهم و گمان انداختن هست . ایـهام عمدتاً درون معنای قریب و بعید بکار مـی رود، کـه در نگاه  نخست معنای قریب آن درون ذهن متبادر مـی شود، اما اگر دقت گردد، منظور شاعر درون کاربرد ایـهام متکی به معنا ی بعید ایـهام است. ایـهام جزء لاینفک شعر ناب مـی باشد. حافظ از ایـهام خوب ترین استفاده را نموده است. او خواسته کـه با بکار گیری از این " ایـهام " ها از شر فتنـه ی زمان خویش درون امان باشد، وهم ناگفته هارا باید بگوید. چون درون سنن عرفانی هویدا راز مکروه است. چنانچه از این پیش در مقاله ء " منصور حلاج فرازین شـهید تاریخ " مثالی را ازیک عجوزه ء سبو بردوش ، آورده بودیم کـه در روز سنگسار ساختن منصور حلاج از آنجا مـیگذشت و گفت :

         -  بز نید این حلاجک رعنا را !  اورا چه به هویدا ساختن اسرار .

  لذا عارف اندیشمند ومتفکر، ملزم بـه آموختن رمز هست و راز آموزی عارفانـه زبان خاص خود را دارد، بـه ویژه عارفی کـه به زبان شعر سخن مـی گوید، ناگزیر هست که درون این رمز پردازی، از استعاره ها، نماد ها وسمبولها به گونـه ی استفاده نماید کـه هم تناسب ظریفانـه ای شعرش بر هم نخورد، هم سخن عارفانـه اش را بگوید وهم معنا ی قریب وبعید از آن مستفاد شود. طبیعی هست که  حافظ بـه عنوان بزرگترین شاعر هنر مند زبان پارسی - دری، با توجه بـه  تعلقات ژرف عرفانی او ، توانسته کـه از " ایـهام "  بـه عالیترین شکل درون شعر خود سود ببرد:

                                               دی مـیشد و گفتم صنما عهد بجای آر

                                           گفتا غلطی خواجه درین عهد و و فا نیست

   درون این ایـهام، گویـا خواجه بعد از دیدن صنمش، از او خواسته هست که " پیمان " اش را بجا آورد. اما در معنا ی قریب آن، پاسخ صنم خواجه آن بوده کـه : متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند توغلط کرده ای کدام پیمان مـیان ما نبوده کـه من بدان وفا کنم. اما درون معنای بعید آن " عهد " ، اشاره ای بـه " زمانـه " است. کـه در آن صورت پاسخ بعد اجتماعی مـی گیرد و نشان مـی دهد کـه اساساً درون این دوران  هیچگونـه " وفای نسبت بـه " تعهد " وجود ندارد.

                                               دل دادمش بـه مژده وخجلت همـی برم

                                            زین نقد قلب خویش کـه کردم نثار دو ست

 در ا ین ترکیب ، ایـهام ، هم بـه معنای " نقد دل " آمده و هم بـه معنای " سکه ء قلابی یـا کذایی ". درون معنای قریب آن ، دل را مژده بخش شمرده و خجلت بردن از آن هست که " نقد دل " را ناچیز دانسته کـه نثار دوست کرده است. اما درون معنای بعید آن  " سکه ء کذایی " را نثار دوست خویش کرده ،وسخت از این پیشکش ناراحت و خجالت زده است. حافظ بـه عنوان یک عارف بلند اندیش با این ایـهام مـی خواهد پیـام بدهد که رسیدن بـه حضرت دوست، دل بی ریـا را مـی خواهد. هر آنکه از روی طمع  وبه خاطر دستیـابی به آمال های مادی و معنوی، سر بر آستان دوست بگذارد، درون واقع بجای نقد دل، سکه ی کذایی را بـه دوستش داده است. این خودش فاصله ی بسیـار دور وطی ناشدنی با عشق دارد. زیرا درون عشق حتما کاملاً سوخت، خاکستر شد و از نو حتما برخاست. این وقتی مـیسر مـی شود که در عشق و دوستی از طمع پر هیز نمود. از آن رو حافظ درون شعرهای خود با هنرمندی تمام ، به زاهدان ریـاکار، واعظان بی عمل، صوفیـان غش دار و نیـایش گران طمع دار تاخته است.

                                              عمر تان باد و مراد ای ساقیـان بزم جم

                                            گر چه جام ما نشد پر مـی بـه دوران شما

    درون اینجا، ایـهام ، درون کلمـه ء " دوران " بـه معنای " زمانـه و دوره " و " دور گردانی ساغر " آمده است. درون معنای قریب آن ، حافظ اشاره ی بـه ساقی دارد کـه در دورگردانی ساغر ، جامش پر نشده است. اما درون معنای بعید آن اشاره به روزگار خویش دارد کـه هرگز زندهبه مرادش نـه چرخیده و پیو سته آماج کینـه وعداوت بوده هست و...

   خلاصه ، ایـهام پردازی، کاربرد استعاره ها، سمبولها و در عین زمان حفظ موسیقی کلام درون غزلها ، رعایت تناسب و وزن مصرعها، هر کدام درون جایگاه  خویش شعر حافظ را چنان از انسجام بی نظیری بر خوردارساخته هست که خواننده بـه خوبی مـی تواند پیـام های والای او را دریـابد و از ان حظ ببرد. حقا که این اثر گذاری شعر حافظ را بر روح و اندیشـه ی خو ا ننده اش، به جز ء از هنر مندی حافظ ، دیگر نامـی نمـیتوان داد. زیرا هنر هنرمند هست که روان بیننده وخواننده را با افسون هنری خویش تسخیر مـی نماید و حافظ با شعر هنری خویش نزدیک بـه هفت قرن هست که در قلمرو دلها حکومت مـی کند وجادوی سخن او همـه ی مشتاقان اش را افسو ن کرده است. 

                                                                                   پایـان  




[متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sun, 06 Jan 2019 02:17:00 +0000



متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند

تاریخ فلسفه اسلامـی 1 - profs.hsu.ac.ir

��ࡱ�>�� 9��������()*+,-./012345678��������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������������n��6�C�r‡<��‚12Y>�‰PNG IHDRH5��‡sRGB���gAMA���a cHRMz&�„���u0�`:˜pœ�Q< pHYs�&�?�yIDATx^�;�8�F™!a����3Fp‡� ˜䞏�‚j�G�e���Zg����Q�’��’��qA� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @��XS�@�Œ�[�S) @� @�O����w ������Œ�T)� |„��~�󧏴•fB��H�?Œ��u���Ÿ�{" l�<����‡ @��8�?��1�—�"� @��Fš�”p��Ÿ�ѻ{���_뱺���E���o`�~��i5 @XB�œIE���\WҤ,@�2/�H��?�™��•�GQ{\h�s+A�w���Š'�o"I @�� X�ˆ�H‘���e+2e…�}�T�—?šrN���š��M �NY�ˆ�� "��1,��غ�z����‰w“�*�'��Ư��O��'O� � |”��:Sgo��h{5�u�:�YU���' ƒ�;x�pjŸ4r����� �;„I•™��z���;\�Ϋ�z�˜����vj��Iem�—o��–��.��z @%�g�#Q#˜�t�f�g…</��59�bG�۫�0Iw�0eB����ΰ��Š9��wW.Š-���pMMޏ��9�<��"�w��%xj��„��޸o���'���“��9!@˜$���“�z9W‡�ŒD��ƒI��hS›�6ۯ'�/͞����ˏ!>�$O]��0�D‚ɮ�F/�H„� Q=j�˜]��'�.1�dveM��w�H'�[B_-R��T���o��/}��˜��“�Gi @�x���–c�۰�Œ��VTŠ_�—Š�i�@Dl��)�s{�^�D)�IŸ2z�����0yOϰ�A)�/p"‘�36]™7���DS�<���v~<��&�[‘��Z~��o�����$O@�n!�‹��5{l[��E‚h�&Ԧ�~=��ʾ� ��2����[n**… �ݸzE‰G�'iK��–���e~�wvۡ��pU��v��'‹[�l�FŠ–��†�›œ��?y�E=� �‡@)zt—��@$�f�•FdgNH�-��r�–œ��G� n9‡��(��@���읽S����k�*�~��v���#����2��v��Wjœ�N��e��"™w}D�+��%�@� �”@��z9%�t/hFœ�œš~��Q�K=����ƒ�sWDpŠ���"’>l a. متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند �_ �&��5A�8;#Z�����w�‰nG`K�[“�+��–�›�u��u�O�E�z!@%Pڳr�C䝞z9k�’q��/�›���Ÿf—œ��{��8�ZDү�L�<‘�M�����35A��“x…��ľš���|}����Š��lG`i�'o��Ue�sf�”rY�… @ K w�’��w�s���X�'[�)�!w����Š�_ �ð�ˆ�i9�ˆ�_��x{��\�n��j‡T�y��’[��sk…™6��#����ŸM}�7Œ�te�U��?9s‡�� �n%�c�G�ŒŒœ�����+�+�;2XDZD���Mz@��mlv�G�W‹”Z�f�T�&Li�+>R������x�W�o�9�b����c���j���&�Y[�}VG�kĎ��)��Q�����‡7�_�=W�#��•4)� �"�›)�|\���+h�}�”7����+�w��˜™�+�H�‰(��Y.���ҏ:�ˆ����<����›���s�h}�|�˜NW��Nz[Ĥ �6‘a��|������hŸ�O�’# @]j4E�J��D�ˆ`—�?r"��/T�a���6˜]&@�–Q���9�^��-��‘im‹Y-b�6 �-"i׭Lb@�a�]32�8��tҬW�ҳ�&H�=�l���z��•ŠW��D��.|ƒ@jm��˜�/��œ�S�K�o��K�Ty>j6™š�•E�6š���G#C•�����Q����O�"I9� T ”�X’3�#.šƒ�sx����7��N�@j�v�WN M���1�V�QM �mc��8�=�H|���k�h��FE(�S����š�˥C��@�BK”��%ٷa���‰�3Okg�@k¶��‹��Et"�Qœ��j�”�۸l‰�o��~����œ��QK��œ����@���eI‘Y��lsšZc��~��4›���m��Ğ�”�Nw�–~�F>˜JNcO{‡+�l/1�C_"`���l�G�!�F=��U�Q�‘g���"I��4Y�}���+".��U‹I��•++��lM���M�G����š�ر�Ys��˜J'��˜‹��-��&�����#�����)� �A5‡"Š��VDH���eK�Œ’�����1‘.�W9�\6™cŸ:��!XQ��t9;[���V��3��G[���‡ p5{F�D���{|�–���+Œ��BML���K���ˆ'�š92y�j“��htf�,/���\�qU��“�^���›�]�ۤ2�7��,��������Z�;��j�”@�@–�pfX3�Z�F{��9�iTlK�•�W�‹U�”j9�*;��ݰ|;>lz#gf�y��uhGGh“x{F�ŠJ����!7[ޮ�+‡_)R"W�L?����gv”2� ���ET깩e�š�����›’��‹�—^R^�0�r�^�™J“��M–�'2�������,�J�T��™•R�KKۣ��B��=M(��sjœ�6�o���‡�o”4�ڴr����)G�7j� @x1���Ÿ�>‹(��”���C=Znki�h��œ��#���=�lm��(#œ����@���g��J}muK�]}ix�\�•Ÿ”�S>�kE;q;Ӷ���hľ�Œ�8�f��g��׮‘��yT_��ٺ�z#m�Ÿ\I�� @$Pۯ�…��m���=��G̝8�a‡3=�)�۳'Y‰�ν�pfW�6eAo%0�Š˜��wX��Ct�6g�P�^†i=w�g���,“ޱ���_}E�‰8zu�P @�…ji�y�‹>&F�‡*���8�ˆ ���>�m�j�(�\>qQ+��ŒSv�\>�b‡3�r4P �drK�[�ѯ�^˜�'“�Œ�G",wDB�}�ӎ\Z#g�I���*k��™�'?��/\u�������k}��‘��j'���” @� ���–�–�%7��Rש�–Cl��D^}x�>Z•7m���‡•�–`:{�k�m)��Э ����Uj-�l„ i ���Re=—��Blk ��^;VA�9���U�5{O��H���gR•g‡"�`™kŸ�e�����*;�cA��q�O�A�:!@$�ZJ�VTFš�'�BNp�I�(�Z��"[kj}��g�œK-�h/I�C��U$���Ÿ�{/��Z� ��’��V���av�’-�u�6 +�OY{ �O��K�� �J`&�0����R�4S���S›�G<���œ8�•k{{��_=� p*�*zw�Mt�c�^–+"=�:�Ÿ�kO)���V��ˆ^e'��'�?�Ÿ15@� �+���l�!ݱ_Zn™;���v�e�3qͰO���M�B��n�⢷�’%�O�`�ѻ��l]%�M;„L?™�����?›����ƒu� �W( h���U�‡š㣥i\y%�‘eg%!�%���…whGgi’�v]~�2����F�u�{�™�ʴ}R��„���B�e�“Œ@�.#P[‚]3���`�v��~�@E�x��›L�- " ��hE�šSM��#l��Cxm��w �Ѻ^�H�Ȼ���:�ѿ‡�Y;V’?8��Ik�ì|�4&g�tB�+��,�7��Ÿ|s��6@��a���˜�r�k˷�"�ˆƒðf�1�3-�.�!3�Ĩ&b����W�~�o{����:�g������Š�����U� ��o“=���՞4�Smk�:Š�Pn�r�Nƒ?����u� ��”–aG�k�5‘t�1?܀A���K(�B�?> ��b��#W):x�‡L�~>�[„����'��k�0V�7r�\ʫ�W��=Q;Js“��QQ+���|o�mڎ�„{d2y–��'�?y~a! @�U�„����Ҧ\4AI•0�ugG-�į�#��/|t���1����„��›?†�š›�—�y–���Fk���‡l�>]� �ͭ–��uvq�\@� ��-���P�„�\��M��‡F�–��k-�YV��^Z�����–� @�+���‘�X����J[/�eYZ�m��UNqy��z�C��-|�[$)]n�‘M��b‘�ŠT�E��6–�Ꭳ�� @�P�ˆ��>�‡6�Qf�C��2�Ai�Q�2540�@‘�D$M@�^7HFWw�D��%��Z��’r{~����šˆ�19�O��~&qw�6eB� „ ”"'X�F8�P�)�0�T ��—�M Šw�›(�^L`Dثm+t�{W"�|E{–�a��E‹� �J�Blt[�=š@� p �\#K�N�>;r{Œ��į�5�† \G@���^���:K��3/�z�6L�uc›š @�J����”���ln��ƒ��@��Q�>ջ�a)1T–J���LGu!�@� @`Œ@.Š��Ώ‘�/Wn9ѣ��5C� @� <ˆ@.Šq�A���œ�M���k!@� @�n$��w��CnDu\չö�G�n� @� @� �“ �”��DV�n�u>��)���Ξ�J,„ @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @��1~Œ%@� @ O��� @���G�8��R. متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند @� �‚�?WB� @ %�ӏ�׏?r6~��� ‚ @� p�?����‡�…9� D��ƒ���WGC"��3X�P����%�–� @x7 �������(�C��*�w�Z@�" �QF.�K��ѲF��‹��o��H���Jr����ζS7 @u�A;�j{/����cr�-*�vIŒ�‚ @��L�Hss�Ʈe+*�GŠj�7gw�=�†��`��”Q‚� 0D�‹�z����i‡����e|-RT��M��!Q\x�G''V��O20�‚(e@��M`E…#W��޾^3 ���–~{œ�›&v�‘j›�_�g2�~�(�@˜"�‰5�—��wD��"E%��̦��‘|XM���̽7kS�H:K”�� �g˜ ��o��Œ[Mf�Ÿ�H#7�� ���J‹�6���e6)’�f—~S���i��;<�� �m�3#��RaEt–���’�O��!@�70��N�?���q@P5 @�3A�e��7�v•l��šW Œ�n��KW����7—O�{V%�z‘�!@�x+–D˜#Q[�u\J�N8��������̾��2<'�"’���@8ƒ�l…�x\�:%pa�ާ)��cK�‹�G�e�X!����%�-�wM�_q1�~e� �*�™�L+�fRg��j�Pz—�v�Š�z+›/�K��|���j��š;�F�� Œ˜ ��ܐ\H��9��/Ÿ�������*�q��›3��–P�z��R{˜p_��”@CrNBoA6#9+�š-��*�e!w B�|V�_�W�l�œ� ��’'›��KŒl9�w�ua @��VQ��X�ˆ�=��‹‘�-�V�-R��`۞����Rm���4L��#= ,%�szOr”A��dV �8�z�qY ��V��!��Œ�^�K��]D��F$��J@��� � �X�)�� }���;�'�׾}�^���H�گr��̏�©8]���'�%W��‚ ��!�r��V �&��^��|-ztU_E�”tg��@V޽̾���.�;�'�� ��U��� ��b��–vUV”��[��jA4mG�ŸD$]��”@E>�lt… 4����9Q� ›}uZ›�gŒ�f��P�T���cV�’+��"’�&/ @�™N��%”j��h�…��|�@š[j�aL%^Q‘�™��† ��$�–“�c{�� �V�/h�w�–*—N�<��g���`� �ީ�ƣ��˜%}�œ_�Q��ƒ <‹� Š�Z�#0K~—߫T���=N�L����`��]Q�_rmʀ �m�0SɪrZ6�A�mP–�^‚�j_��okOo�Ÿ–����Ojv��—G�CK$i/]�C��K`&ˆ��`.B)�"H��W�v�=t�aR��$�W��‚ �0�U¦��<\�@�ܾ;z)G—'�0��,ok��/�Pae����•Nx�C‹Hz�:@��MF�fƒv7�G_� N‰�,��E‘�fW*�ŸD$�����ŠKcW ›�72Ogs�—qk�‹���{@�6<���S���WŸ_vn�qj‹‚�_Gs3�i{�j�ˆC‹HzU�P @�>��l0��k)z�—�>ҩ+�R?��Iv�O��d�›g�˜�|@��J{Ӭ6W•S�[c/S9~yI�yIO“?Qpk�•g�„���f�ˆƒ'8�‘v�L��8��ح��r��HšQ‡6�a�Ÿ4� �#�%��/�$m�� �˜ fXE��Gyk[y��*����~��+����‘���I@��™ˆ��r�*aS�� 9Zr0”�›r���r����mˆ:9�sŠQ��H_�g��œ,��V�pO�W�U�]9���–�Š(����8�WŒ � �H'_�.<��G�~#�3�0Ÿھ J���*}�d/�^�G|”ƒ�e�t�>��–_2��ƒ �)zQ�Rn3�^�d��ɽ˜����倴^�r�”�V��H/NkN��9��‰�U��“��3pS�wv���}EZ��M�_�Ck�`�����8���@~@��Z�k��t?�^߻”~6˜A��N�b��\�;f�gSj‹‚7,ݩ�l�A'w��[i�'�>( ��+ ̾,R�)��Xg�����=w�|�a+�a�R‡�ϐ���6›�;�ʴ߯��–��‰�{E�����ʹo �'�%k\�GJ��ܲ��c4�–���}v̯;”@�� �‡?����H�� ŠR�`†H�ƒ��-&���B�MU)š�‚t—���W�e)?’��/F~ǧŒ�& ��hu`j˜|�f�o�D�Œ����E�J��F�‹�$"�v�%����ˆS��‰U�몾�ٻ�=���*�&�Ÿ�P��&!r�I#k)���W�;ʁ <�����+›�š�5_�]���D�"˜Ae�V�•�A��e�5���[��Ÿt‹‚S�A���;g�I�ŧ��ר���H(”33{��œ�YŠҲ�–��¨1s�RqHIN�*94~&��"n٩߽#IIsU_�l�ўH›�Nc"t��wŠˆ��L��H�W};g&/j�:�8���‚|� �}̏�}?��š�5{ƒ(V3ȧ��3r{�[�@‰�_>_:�)]ٳ���K���|i�%Œ�“ˆ���@���Ey�2Mo��L�j��h:k]�1���”���:¢7�4R�U}•�eG{"m�+��\„�i"i*�G';�/s8OH{>Z�#�@�"���3zƒ(V3X�Q�•>�ˆ��R���ʵ' ��wŒr[™nT ŧ\�”@���b_)��–a�’‘O��_��3+�/}��U�“;�):$��h�Z�+�d���`��‰�9!��d��6z�gO�� ƒ�6�:�8����@�C������šG‚(fƒ̿‹�JŸ�fJ—����W�>�^���L�#b������'‰��—���ƒ �)XyMm�w�Z�ˆ„)�—m^�T�it��u‹�‘�:#tš-�ao��P���Jv�l��1Q|խWr�W}̴��={i���D�;jy{�ֳa—�”@�@›@��|s����•���h…��‘`†T”l�����65����&��O "i�غwo���O"���wJ‚ �z�œ‚����›9T��xR�†��;�—�Š�9�3�Oy�˜�<{�4›~„Io��:L ��=š�—�o�dO�io[��D�%Kz@��J������8��Y��DQjm$˜��\�O�‚0� �5‘�„�Zx�”��eU�B�� ˜��GM �k�—���2��W�Œgۣ�š%qOˆ��a�‚����R��Ψ…V;qdGFy @����z��~�7@��BE���5����?fF��C:S�h�H;�)G�’��� ��ƒ�1�RեH�SE��‹w$�,��}�ۦ��("vdI���f„� ��–�\UN��Z;qdGFy @��ϐ��?}��o�J•–8�–\D!�"m�6i�ͬZ�1�!N�� 2Z� ���+ӵ�‰O�’6eA�;~e�[{����Ke���Ԟ^G�2�\K`]�5�—���m-9�8�W��A���šۻ^‘���<[5���m� &‰��� �iz�Bi����„���V?�~—����˜p�ƒ:uB��V����H~�� ���̱��3�D�‘�Œ�=r-���” @�Š�?\I���-��›z�I� �g�VCx{ɬœ��˜�™�G���7�U����’S��7��X��+?YU�wˆ�Ÿ4�^F�–�+�2�Œ�eͧ9`��b�T@�K�%�J���MV•����Rp�����. �|hf“�'��'������†'�6B�"l�#��Z�YA� �)���^;3�9ځ;��%��—��}•�xG_�z5&�-�‘�Š<��n��ձwj�W�� @_!��GYR�•�>��L�Ÿ�X@�•,’O/‰V�‡�H����k�t�'� ˆ6›�y(�v�v��`lVlà(];���%‚tv��ϯ>_5Y��:J„ @8����Ax0�’˜'�4Q�Cu��Z$_od�S��ĺܩ–+�i��]B�Hwˆf*s…���1y��ˆ���vA� �g����Œ–c% \B �d9���W„�š�(�ke4�•}•�k…ЫA�ŠȪk�l‰�Vno$�%7•@� @���9ˆŒ� 0G@�’��2*„��}i�V���I�8��kڳW�•��%���e��AuZ�l�]��^���,�Ÿ{�� @� |–��zDR R�OlB'�[�v�j_N`�w��_�ޡ5F�� @� @`���0E���’���H�Q�(b��~'f�5�D�����W��YqTB��}��g�‡ @� @� �5g�V�j3�� @� @x��Z��PE�*�Ү���E(i @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @�'��7�@� @� @#�?����Ÿ?���DZ"�@� @� @�™����%���† @� @� �I GQ�@� �‘�6–}g�omםL�� @`Œ��~d�K0�?��"��rA� �O��E�–����zc_�&@� �f�G�O�‘C˜�H��HW^=b��z)� t��컣 �œ�Y{۲����{‘� @�r�)_�G„�5`‘�P�Ÿi{’(�‹����[H@����q����?��:�R�™w����E�+����‚u@� Œ� �š���‘•b.��[`���d•kW�OY� @ L u\L�L˜;!Suծ�’�`��’E��Œ�.h�IM���o�k> ��H@�@„@M���QŸGA�˵�l�%��W�]Y?eA� �0�œ�[}�'d�„X9|OX�i—x�`����X^i ��’ ‘+iR @+H�iw���k�U@� p�œ@�C˜L�C��Gj�|V�b��j—�v�O™eAKv+zyW�…H�t)� �]+H�iY���qD�!@Ÿ'��/’ˆ��1JŪ\Ÿ-�iE˜��i�v��‹��w=‰�)��\K"��ƒZm�=0�U�C� �UlbY6qA� ���Yc‰F‘��G@�hK ��%<=jb�.[F�/�)�K��^�Z�[�Ƨ•e}�i�ݏ/��•W*�Iz%}�‚ @�F�|$�…bœ@� �i6k�+zTp��XŠ�L#��uYk—��jA�ڢ�K� �;�’�1�E�"’~u”�n@��Y��˲���l�\@�>F@'�K�ٹ��GT–�)�Z{k�R;MC ]I�\–�G)���Rn�fLP @�+�{j�^��os�‹•lz��]�\@�@�f�wŒ]��#��%�\�vq8O���[s��';�z���ˆ$��wJ� |�@n�%�3$��_1�Ui�sE��2����q!��t����@�& ����;m5A�;;#Zs�$��F��e‚]o�“����6���?�P��_�„�W %’��•†C�–���H��‚�|�R�VG��մQ��������=�#�.�QPz8���DxH’B�N `�Ϯ}?�ҝšs����u�f9���,l�����2���k‘š�oW�1b�•=B]� ����r��?ƒ����o�O��cZ����vF‚�}j��R���W™E#mƒ]E2@�v0'h��aN�QKO�����Ңš�v�u(�•�N��G �œ�+�n��VW�uA��E�H��j��D�N�ˆD�T˜Œ�0‘I^�ˆ�7�e�ڢo��WEʹ"��5��D�a� ›�� � s†"�(Hsn��”�;R��5��^k��h˧ˆ�5�~�†�\‘�D�1��‚ ��@�?��B�e�™�P�Cѩ^˜���o>md–‰…��2�Qu�e��\Zu��`��}… ”@��BWy~�NI„L7˜—�u�e�y‡,Rw�]�p��>BrM9���‘r�‡•_‚���X)=�_�+�T� �…��1=�1?�/�–j"f��{h*OdE™�f��`��vyŸ:��M>-Š�%��~��g�B� p&���˜䝯�RŸT ���K�–�-��zj�����3F�G�W E$�[rA��N@“��-?���—Է"MS����š�š;����F‘��>�� �@�W�3�8��/Ÿ��靭�h�^�}–z��Z�����毧�����1í��R��ĥd3�@�@��V��^‘=�}™��Z„��G�"(�!�3bs*��,��š�‡�›�(�~�,�ز* ‡4�"I9� ���8Œl�—�,6�?����5��;G�‚o� ~�Q�Œ�:^�v!��z��߭��ˆN�֍ �D’^?>�� p��Qœ�5]�5�w����G@/��L�5�6?�yĹڽ��;o�(M����4ub$(K��3�=�֮+„�ˆ��8��ˆ����8��t]U��G����|@����›ŒN�*Ÿ�O��Pt��‡��Q_�Š|�Y�E”�Q����/�Q��(m)vŠ��@x���$�P�R-E�v��4��<������[��Œ�|y'���ýծ�\[m6�w<�����2����cdaԾˆ����@x�‘��‘–��Cv—‘~�Ԣ2#m& @/ �#A{MJ‰ިA9>5A��+R۳Hy$:JlŠp޹*u•�t�@����6f_�Œo�]�io$A*�š�2brtŒ�p{FOt]i�Š� �•=BY� ����{}�V�!�ʐO^�fѷ…�F�;=�w�� �n��3›<})�'W�Ÿ~�{k�‹E*m��m+Ei�@�E�E��b�Q��^q�֮Y��wOԴ��X�g�h� �8ƒ‹‹.7�Q�8zUOQ @�>�V_��iu�”@���-)‰.�–�O��1VN™��–Q�Gu�"I�8UŠŒ��‰+E‰�Q�-]�(-ƵvYD"ls�%›z"ZSf���U?3c�gL�H��‡�Œ-��ϧG�!O^@��s��|‘–پ�‘��� @�H���}�h�lŸJ F(��^q�f�_>_Š�LO�Œ��”.�v,��–���ި�Z�L��]*o�‘]="™lOu�,}�™1�Ҏ޲�@�R4���{Y�~��@z@��"����?&�^��œEk @x �Ȟ™�Ǝœ�n_*ŒJl“H�2�H ~�(�š�—�—„��iDœ���}�i�@��kvP��G�s[�ˆ�Mm�Ѷ�H—��z…ƒiš+���—2!@#`�=I�]y�|�O߻u�˜��‚ @›Œ …���GK�5Q4Ҵ��Z�^�-͐+��‹Eji�C���K�"•��…(_w���Z�L��]�om22*˜)}N��Q�c4Z��t����#6� �Ѿ�…<�� œI ]�#�Q~Km’~��0#�=��I� @�@"��1A�•G• �˜��X�P�^/��„)+���f�{D�Z�L�iK*��j—�Sgz‡@*[�8�5�k��L{�y���� {F�A>@���7��U�o� �}S2 @�ˆ��ry™VH�xI8�,��Y�c3ֹ�kx"ѡ–f4�r�{��}�p,�<"�x��OCsN�"Rs"���P^IM���R�;:Fw�-�sj‰��2�c�&–F�� ›(� ���/�™X-��j�?��9�T�&!U~„V]1����� �����W��{�CԦ�$�+;o6Š4�U�8E�H��V��?]ޏ���-�w��–_K��m5q�Uk'��=@� @� <–�–��ŠHOJ_�˜� �Wv�_†��4g��’p™–/1U��%Rm�o9�Ujš^sZ�~~Œ�–�‚ko�w�/�q�ޠN@� @�E�G>�pŒ��h��s)�h›) @� @�8;y\��U{%~9��$��KR��7RA� @� �aZ��—R#�|x0�t�h�c�@ʽ�FJ@� @�>L �;��R�'X`‘dš�����˜@Š8���l@� @��%� O�‹�^�1����j�_�d�•@�=��ާ�� @� „ �N9�2�4"4)š;�^"Vˆ��•u��,��7�"m� @� @`+v���%����i���4�O�%šrA`��1��Nʁ @� @x E�E�•�%��)�%��)�(5+‡S�8p.4y���T@� @� p"���*T*����(P‰SŠ��E}J�T$i)�)*aV‚k�P��a�5v��kZ@-� @� @G��#:s��“���K(‘�Gw�cŒ�5FC!@�.!��_—`�@��$h*Š4���H��_:š�rˆ����Y��(�!@� Z�-�Š�•nŒ @��� ���Š�����(H��Y�q„43��f�@�: متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند HT|�•�&��m�~@� @� @`3‰�Zi��+�ZL�\� @� @�Š��̶�z�j�t�1m�@� @� @�H@"�E^�a�N/’�a�†. @� @� $ ���@V��L ��4��d&�j�{.@� @� @�#�iB��(����7 �ŠU{~�h?I!@� @� �‡H�Eu ‘?�H‘�����P�?�����“� @� @x��E5�ˆQ��fρKZZ��� ��'���R.@� @� @�e�}�������,�-�E�rH��>́ @� @��H�����K�"�J –p�m� @� @� �—‰�‚@j�i��,@� @� �–@���Q~�E�**�+�>’�ڣ(R.@� @� @�AzNŸŸi–�C;��AQ�D–Š��“��&���ƒ‘�b�*�]��@� @� �W�I���%�>�D�HݲQ�•�}P•_���ˆ���1{�e@�Š�S��HT”�—N�Ÿ,6�sY��C�"�G@� @� I@"X��8�‹B�‡ER‰˜^œ+�G�5{Z‡DE�™@š�A*›�(š��-z�M­��EmŒ����nO[I@��liǧ!���`�>��0� M�%�2�„5__T m ŒVN�~��:T)š�Rۮ@~��v•F[œt™0œ�•�N�)l� 0I���9Y�!�Œ�vJ ‚ @�U� „-‘��iTd��•Mxm�?šNvJ���F�&�w��H@7�2ۯ�†�C�C��@� P!p�Ri�g��O�=i–� �ƒ�‘��DS � ‘t�$=�O§��1���o>�D�“�–���` �ͦ�R���t™�r:���=„}� @�y$t]%�IT}v���2�IY��‘L;y��k‘t��k���F–طF�Cx=�K›F��>}��š�1�$�=��n@� �� ��q��ŠCw�@�›����‘܁M3�jޞZݵt~I}�K�›���+琦+iS �M�KS/[�œAU–�ƒ)™���6/�„„b_@ 2n%��6šŠc›��ې�F�5:Š') @› ��G‹&•O�e��w� S����J"�l�X';K���6*� �Š�”�f“|��DkS�‚��2ұ�G�W’�,@�/�t™‚⩸™;M�$��~3W-;Y�„"‚�„�ž��š�•�5n��U0‰—�GDo�’Šo.Dm�A���� 0A�–�—&�w�™k�ӎ:�X�D7n�*����•š�Œ�`@��3���r�‰H�™��…™‹�:yO��<[N�$��4n����F���(!%�Ÿ=�O�jc‘�‰�‡�� �_(p�JA�s��T�I"���‘�W���.�# @�›@-R�������‹*+'�Z�؞i� �ƒrN�–�—�m��—�†o� g�+K���Ӵ��N@�Œ ��z�{–�=Eke��;}�]esO�FӾ}Œ�>@�@�)*���o��_Š�KE��6t�ME�<’hz�U���ȩ™���I��G_‰�L?���'�Ol… ��w”D�œ3*��R{T_)T�.[�R X‘�[:�t•�W”��O�… �‡@$R�„��T–����x8�]ƒ�/K���q�OšD �v�–6��B�y�c‘���Gm� @� �qŠ�Y�—���$�����&KB�]ѣ���-�A�7FsQ_ K�_h�}��š!@� @���y/zHH�‚�*Gk�@��i�[[ �[�6}�œܾ��~�–›!’���i @��mG�s��!@`/fD�*EtZŸb�M@�{���ָ���Œ�{Y�o��ڏ‘�H�� ” ��qš[�…��‚ �����‰ө��84t;��ƭ�W�^��ҧ'���/Z�~G$]7�( � �~��™@•�*�,Š’��o9 @mu�RRb�DҎ�{XREcš˜�h��a]�še�O3�=Wm�"���“V�“Z��|O��‘�V@�~9���{S�š��ƒ5�8™�e$A���l6O‚•��—Ÿ9,‰T~�…^��m��^��/�wŠ�i�+g˜���=��6n�$�G-�p�"oEz帺�}���@ŠHzu�P @"P;\�s“��&�B� ����R�$•��K�hE�—e)m*��Y��޹U�.�1‘�wO�‘&i†ڏ��ˆ�ڸ��Š@:�3��Q��}��’�%��ˆ���ƒ @�-EŒ�Š�%�� ��ҏ�����˜‘ˆ@�|�&`x›z���‚n��ƭŸw�f��1�+f�ƭ��a)�ˆk߫�׎2Gl�HIG(“� �Yˆ���@—�x•.ƒˆH�ˆ@-�/]>ʫ��Œ� viG�X™ Œ�—�>��13j�"”sK�5�z�Vk��t�‡���ϱ�3���JAc5�3��œiGRD��)� @��& a�gi|�1z��T[ڞ.ƒO?�K��|5�‹�' �+8��“Œ�o���*Ϗ›‘rKyR�_�–DN�To�U�>:���iwŒ“���߿�H�h=~L��;��HI��M:@� @x$}���šk�‚j�IM,�(�T\- 5Š�Š�=���‘`3�Šs� �'wG���œ�5�����ڿ6Z��P?Ƽ���_�„Bk�Z}Qw��5N��3|v‰�h��3�G���ˆ�Qʤƒ @� �G�&���"j���Xa"”�=0� ���œ{#�R���b������o��ˆN/:�ˆ~��hiپ��+���� ���q2:���~re•�ˆ��C��HI[„�� @�G�‹B��]q�HKD* BfKm�Goo)Š��QyŠ@:ʹw�˴�L�9…�� tf�—�‰› �D�fK� [�+����˜#���gǎ2ӱ��y�kg�~j����k�!@� @�H�[�‡q���\l�’ˆdߩ�#�J`��UŠš�娮�Qν�������;"�Vq��dI�™H��„f…�ڸ�HX���u�8�V��caEy*#��XR}W_�c=M�8zu�Q @� \B 2f��3��$Zy�Ku+:O��‰y5Q�/Ÿ/ ��’�K *�,a�G��T�z&™��SwF�O#Ku(�E�Fl�ƭ h���}{O'#c~�W��ώ�Œ���6�fD�Q�fҞgѨ}�ƒ @� �F ��b�8J�_�Z�X/���–„�SR��—�‰gQ�JŸ[~J$m�i:‰���ک�_�$:"�!f�†�qk}<��O���w̏�‘U�Vly�m‘š�{E���‹Œ{ŸqtUP @� K`��‰�-���%P>š�$�*‚2R�����„•�8����OHK}�"�O�U��S�Z¨g��V�AM�qk���~”'�“�1�}��Խ2�eC���™��W��F•�.[W��� @� @M^�‰M��Y‰�’p���“A��e�K�:�*qN�L…��~…^˜N—k�U ��X[9l�t�h�E�t��–�c� �$:�W��hY�R�#����L��h���J{��Œ]�… @� A�G�yƒ���I{E+ H~Ÿ��Ht��™‰���)%�VŸK��]�h�\(�š•�DR�V��$��cm–ƒ��9Ь4n�x�#F=aœ��˜Ÿ�“•��O��0��Q?��9�*?��l‰�=�q�&�B� @��"�›"{†�>�w�^‚g�.�‚�‹G��Um•�:�Uy%�FGŠ�ZվV9�C�z�v�O��ҵ�?���ۮQ�,Ÿ�+7[� �Gwѧ\@��>wm߳�E�-���Š#�@�@��įœˆ��)lE>�KiJ�R�S_��s��#{�8��XŠ��fE~�D����qk�0�lij��=v�8ɵ�I�]���bQ�g���@� ����srp�lk�޾Y>�‡ ��$|•D 8�Z�W�^B���U�=�/97�)AN�–�%����D�����jc•ʿBǫ�™�'r�j?�V��“\�j�–V��>SZ�~�c,�lZ�{�'��J�”@�†�Ÿh���v��}o�/�@�|��+th#��Y�soT� c:�F�›#�nG˜��1��F”R��Š)� p��F_���h˜P D �I��x‰Œ���tO�l��œڮ�–��1��=�>�[��˜o�멿�R�ѧ�&vC���H�=,��e�›� ��޾'�6B�‰^~�6�{���œM��%SŠV�x“x�?r�޸�—��?y̿�?Ԧ��y�֞�]� �4Š���|�}�-�I�ˆ�[����…�� ��{�ƥ�“<™�E‚�BŠ���M�{™�)�“��›����“ˆ�o�e�@O � ˆ�oۻ��=myO9‡�VŸ�-�bo��Nk��6B�@'�T�8���Œ�“?��E�.•W���&˜�‰�E��c���J<�����a* @�RQ>�"F�Vvx�)�r~Y�|��7ׁ���ƒ#!@ F wb�^�=/�XM�N��&��p�4���&svˆ }�}�–1���mKV|��• �‚ \E�& �?��=—m‡��W勺”V�ŒŠ��2Ok� F”@H_X&~��~m�‰��e�*�gn��^io�o����r�]� �+ �m���|��7�����1C]� � �h�hԧ^,��6&|�l��N�:�t��–�ώi('‘�,_�g��@� �Fˆ�^E �q" �O���9%`i)F*‘C�S*p����U�_�,14��–�("McLc�$�۲z•�q��%ey�™w����™�‚U� œN�wy�h{|�� ˆ�~��� 3�;�m��O>@��š�c9=\���r�|�sId�Œ�Zš�ƒŸb�E��>�W0�@��E��l�_۷œ ˆ�‘K�G�Ÿ�3Ӿ��6�&ͯo+�ݦ��š2�A��KM3–~C�R�Ÿ–sp��2�� #"����2�$W/�/��^V�‡ @���^��ڡE>:���^�V�•�‡�[��Z�T:c�};�v%�޾�M]%���Lz@� h–HA?{�e�z�Ÿ<;��� ��YNŸ_"�+�ڲ|����xQq_���@�N@�_W��'AѮQy���xR@O��!'2��oG�d�‰"�|tc�…s‰�‘��`> œI@Kz��1��q+gKi”�4#|f� � @qW‰Œ&z��FD�̢��׮YqM�=A��<�Ҿhۢ=���h�����Xn�U����W�J=� @� @/%0��‰��P���5�f��P*�‹��Q�=]>ھHۢ�}P�i‡?��~�2 @� @�Š�\Ƭe�^��s(FVl™�Y�Z �#�j%™E%�!j+��Yi��h�"m‹i���U��Q�Zh��h=�ƒ @� @�@U •�x�%���v��Hd��V���i[��^�UO��է�Œ�/Ҷ���(�™ˆڞ�iYb%E:@� @� �ml9��;�gg�H/"Z��?�)R†�i ���: ]"�?�^�‰j�Ѧ��™������•e��_J�!M+(R @� @���[š„R��.�0=th��_3{‘N�š�8��$�IL—���}{�>��a�‰%�ya5�g�}��L��}��Œt�y��%l��ƒ� @� @�>J�–�{aj�� u�<}w�W”�‡�l�VI‹�\Y檲d›?LJ�"šy•�”@� @� �pvx�b�9�����Ca�}�‡�����Q @� @�n#�Pt•ˆ�—���S‘ˆ3�ˆ=iδo�`@ ]M”� @� @�^G@K›�i���ˆXX�“BS}+…L �&�J�]�–��܀m���e5�,“� @� @� <‚�‡4=FB� @� @�%`ѣŠ��‚ @� @�N�o?��K��œ�˜��mvB�[™���i @� @��t˜”��}K��"^;�f�XqA� p-��z��y}†�� @��ˆ���(���kw�L•��÷� @���”7@_P%�"E@� L��|��Ÿ�"F�‰�J��kg�‰�ǎ��O!�@� �E�Œfx��C�~{N_a) @x;;y�DR-*����i[TV���'3zp�b: �M@—^Š�—�.{�‹Y3��–n�\�mKJ‚ @˜#�ˆ�7D‹�(�M>�}S�{�����7-�7!Y�}���s#‰�� �9~)ŝ����n�‹��!o�`�/�or� @� p��G‹��M>x�_��\Z�ww���‚: @Y�<�ڿ����6DR‰�,ǿ��~[g��4��W���‚�–I]UO„�“=�H@��$�•yK���#lE��G� @�ع>7›xWTfz�dm?R���_�v����Z��—��Ÿ2����^‘�󺪞h�fD�(-�A� @�'�{ ����h�\Dšf?#�‡wkѼ��ƒK��� �™��A�^���X�U�D›�;˜!š—t� @� �D 9x�x�7#�������"!4wH“E�š�r����C��o��‹�;��mzCy�i}��T;����ݏ;"I{�‘� @� p#�4rP��]K��Šb�B[)�0c�•xW��Z���$˜r]G �����zzȥQ�;��ci!@� @h�E�\g�j‰�8,EJ8����NG��߻n�Z����Hw�@��t‹ƒ]Q�W��C/wx"iA�B� @�.&�ŠL—�2廊U��/Ÿ�‰i^�x���֡:w˜�[o���r��_N�ٲC(���(�œ@��MQz�ƒ @� �@@‚��‘ƒwE������5�‹1�O�a8�Z��…–L�\�~�%ؽ���@�<���P3W󺪞��%�‘4J�t� @� �›\9xW�j �Yjbš���m�`ոPdq���7����Ҧ‡eI$ܱ5�U�D��RD�A�@� @�>@����‰۩)—41�†�~��B ���T~; �ծ�����–@ŠH�"��� ��� �1�=� �aWF�F0��G�–H�f�T�˜&2)š�tXU„�H�e�=W��H{H�I›�RcGMW�Ӳ="�"’�(�; @o"� �7���>�-� �����K"���R"‡D�7\j‡M��+gX��ƒšj�f'��ŠZœi�—�ѝ���U���.*�"’~���� �o�-�����e� @8”�?��=™ ��„��y‘�<��{‚�؝n��;�\�7�/�‘�Y—'�����%WճJ E$��,� @ˆ8q9{n9מ�|[E�Št� �šݳ�B���–h�~�|�&��|o��‰]_:�ڹ��c���+f����'��’M>BY�“]�U�”��‰ ��� @��,‰��…N�R�(g���>�iL��B Q��›ER}V,�~W$�•��FkK�Ϫ–Ĭ��›[�/��Q��~C ]�s���H�^��֫�)�4"�I��ä… @ G@��̿>m {�m™��o;}DF @�›@*���bY��’�—��sB�l”H�{Ȑ�j/g_�Rk�����~�D•^�R�/‰œ�_�����›���)sG�cE,Ÿ2i��wgd�U�”�Ȩ@ŠH�㮣L@��wx��ĥ��G�wœ��Ÿ��[�;�ƒ–B���Rd�K�s/�t�t�PN˜�yɪ+����7�rZ�ƒŏƒ^��4�lƒv‹��›��#����t�fX”�œ�ճ�j�“"�w‰�i7]UOnx��ˆ�‹n8Š� <œ�����u„�›� \���‡}���P @�I@�֤�iDiT읹LE1"Ӎ����– ѳ—MDX��fFY4��˜���PD�HW8Y^- �fK� [�鮱<���v�šH:S�Uy����:��g‡@ŠH�sdP6 @�|~u”�q�������{��h:��r~��J�hݤƒ t�-�V!�R�H$\�^’��iu�"d+�5'˜FAx����7 �5�y����IEo9E/�N]��V���rt\���6��=3���*:�zr,Z6‘�9�if”‘� �,i�h�7����ˆX„kN �p�;�„�` <ˆ�ˆ`RZn�™K�a™�T�H@��—^��4�0"0�4=�z‡�5�#�R›4<��c�&Klg�t�D�w���m�f����xI�r•�=[��=š׏…�2"�'gKd|���|EX�� �s ��|��ΐ�BzC›$���w�J†�}�‰C�ʭ]�R. �„�^,�"“šn��k/c‰.�“n���&a��c_B]*�X��|�hm*V�„‡�%&~�|)ŸŸ�|ƒ@�—��„›�[#�t,աt�8�Fl��œ'ڦ]c9Z)��}9[�L~��”��{U=9;fҞ�e‹�C� p>��—����7—o�}�(�šm�o,�H��X@�Q�RŒDy��Š~�G^����%�JŸ[z�!k{’–�,��—�–’� �b!‘�™���R��˜�ƒ†F#�j�f�0[=7�Uc��&K��w���7›���l9��W�3�M���V��; @�}�Ÿ�F‹�h�wJ�[�jšf[)ˆ�|�Ÿ��6Q N�–j�,ǰ&E@ŠD�™p��W�œ��HS��^�#b‘��,9Šr�����aʼ‘x‡0�3�SI��m���~3�t$���]5–G:�i‚��+œ��Y!�FŸ‘#�ƒ<�� œO`$Z�i�4�g���=‹…� p+E�E�œ‘��‡ �™Šˆ�hVus���R�@K����ŦCH{�7�uPLT~u$��g�hT�7[�3�WW��‰.��m�5™"_{V���K>@�$`‘˜�ˆ��b“������Kœ��;8��•�}$›$�FGŠ�ר=��‡F��N�l‰�Q+���ˆ��{���v�\�v]QO��(�ӝ��~&? @�����NH™Z0‰��� [‡(�n}kz���Ÿ��“\„m‹u�VL�c3=T��}�,Fm �E�������•��–��O3_QM�]�R�J9#{����v;Y‡fW2Q� ��š@™`�~Y”h�[�t��qxA�„�|��cŒ�!<–� A;”F/��K/�ިG[F��k/ר��t%�ʳc�97#�ͽ�F��SiٳQ�iy�lwo�W��վQg�—Ŭ�'p̾��Iy�x"�Ύ �C��'pU�‰s��QŸо#K��o��ް:r�Q���•���a4Х‡!i!@ H�f�‚�‡’� –��'�K�–[�,5M�LI�Sz�Q‘��(4 F*'=5�%^��—�pz4“:r��⨸\}��9[�”�‡ծ��ƒ�D�Qgx�=m�Uc�z�v�x"�FG � @�&p�b��QŸP�-�%G_��|i�ԣ{�šŸ�����b����~��F� G�D�]P�t�.��•s�•j�˜c9;�V��nʝ'�#��K�„%�qt†*y!@�" �Š-…DžŒ�}�|X$dJ[�*WA(v����Z�9�hTt�jd����W�I=� �+��f‘ �ul‰tϩ����*l]‹)i��ѩ3���„rr)��z!@����/���޾z/”_�"��W;���0Q�W„54��t�”%���J‚ p �8�!˜!�����lm��R�šœ9�%,~��U&�?‡�œ�™“DŸ���Xš�“ˆ���;,… �"`�{���e��^�TT�Ht�•™ ��N�HQ}SȷmWm�‰�WnO�����C‹�� `��Z��,��[���ѽck���zO˜|;ﷴ/�S�w�-Nj‡��GO�l� \G�#2�@‚�m‰�#p�‹Š~}��^�@)S��s�”_Aw�†�5MŸ�+~�,Q�C�H�/�y!�L�YH��b&t#��Š�(�^�š���O����ASRqt��aS~4��ƒˆ�4� �ƒ�-{�3�Hg��R���*#7PT���^�~���� �M@HO��L�ȥ—�mƝ�bFˆ���l�wv`“�‡���D�[�–��h�i�{[~�t/#���OX@�M ]��Kh�E]�-˜v�;Z~I ]�=��o)�@@�X�…�v��KKp%�h�K‚Z*��K�w,yڭ&�\���q4�v�e…+b8w����.hV„8�DD@��g�G‹��si43[��%�t�p��( @}v�V���{�zŸ��M�Š�b=�E‚�4��8ol��“ r����I�'�‘�"@� �. D��’?�B�L‰•V�ֵK�- �Q��]#„�@��6�E�ѥ���‚K�hAE�I�”HVrlY��Q_yG†��g��W�m��-•��~/Et�_G��[�‚ @o 1U—�5����ط˜��Eˆ�!@`ˆ�–™YJ;m‘Y�!��™j[�����l��—e�=Z; ���+Ds_�MT@�>I@�h�•“&�m�'&�?9,h4 ���?E�•S‰��͢_���A;�ˆ0��Gj�=Y�>՞R\� @XI@�Š�Ÿ��‹RT�w���^�,@��C@3�3{�ز|"Ÿ9��+G�Gk<��a�OŸ٧X @�N& ‘�‚-|�…o�"E�—*�„U.@� ����x%Š���C)��f|™���@� �WH�E�Ul5�}GM8U�u—�U�W@�� @� @��� X��ME‹J��Š����ʶ�S�…� @� @��+�„�=F�zM���K‘�v(S�Q �\� @� @�A@�^�Œ�q/‘���W��G��H@� @� @�›rѢ-ZŠ��+�߹ @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� |��^��Ÿ^�š@� @� \@�Ÿ�qUj�ﯪŒz @� @� �g��������=������wD��&M� @� @����@*‘T�—���.��m1��0� @� @� ���Ÿ_ע|ƒm)11�Sk�"5O�F�rb;� � @� @��Ц?_�r���t)J����m�B�������MF&Qj��J3uŸrA� @� �!~™�P�$�3K�!��ǡm̵�T[E�:���‚���6�L[R�L˜-Wla�6#’n�tŠ„ �"�+�o�‡@J�q�˜� l ��a�•�+S�4q'�çۀI‘���ˆDK��vb���—�E�Ÿ†K��Œ&v�‘��”�Š�Š�Œ�…�NQ� P% ŒW`�]Mœ� @��’ˆk+•“zIBhn&֢GMxy‚ �v\!F�ܷ�mS„�bœ1��U<��J��X�\*;�‘��U��rv ’�22�����|�‹j�I>��z�ޢS���~w�ƒ��Kš�� �Y�.��!~�|M�˩ⱏt��Y3bj‘�^(<��@�œ�J(,9�5‘4���š^�m)%V�}‡�” @�%Pz�”Z��Q�A‡�%s���_NZ�3C�wܩ�“�^T��@•��o3l��l�‡ �‡���_qܢ�xAhǩ�+†��t=U�]��+�hEŠŠ��•#v����‘^�O�N�‰�W~Œ��@$]��”œ@@x'�=��‘��mkS�mb��‰�‘�?)�Ÿ�~’�%[{Ɲ�8m��ˆ�e�B.�a���O�“�v�M™� ps�"�z��f�„œ��ġ�����̐xz�h����k�����2{^8•0z�X�Zꏳ��Y~‡�@��ƒS~O�u���wO�K'.G�"_?�t{�'��[��=•���ƞ��e~B^�����#�Zy�����ƒ�!|’� *'‹��;�;��S�i� �ʳˆ�/��*v�r�)r�‰[�‡*���…�Ѵ�Z)W�1��$P��eg���s‘����jK���}(1*wHS:�(�‚��_:w�k��w�—>䫦>��?�Zi��–��I&�w�L@7�‹1"\|Q �/�R=E 5G��%�7k��}œ�…’�–�_uS��ˆ@ŠH�^A‡hm�r—�O<��p��/T•��Nz�%Š���[���7Qo���Œ�ȸ“]����?s>ޮ��ҺIW�pʁ p/œ�f��D;�~e”�ͯšq.RǢ����z!�N;��,i�ʏ��2�;#m�)"�Yck �>�m�R‹=�VOz���.,E'�e�z���o�|7�}�ˆ��in���k‘q������/��n�(R��›,g"�wŸ�x/�^&&~I �{ɩ=m�5�(�l�œ �‡��ƒ�y�5›A�#�"’Fˆ’8•�D�S�iE����5\���/a��c�;j���qz’]��T��wLFǝ�ऱ��V�_�=Uu��gŒ���‡�•�;u�œtŸa �� ���2X/ߨE��רS{g„\�پ�"3�8�sƒ�I�ˆ�Z��E‘�‘�q�Y65�—œ�r$��)š�9�6��y��&�x‘g�822{–oG�{Z95�5ѐ�;�{�y��(E†��uo�\�42Nk�$"�Q�@˜ ��J�EbY��K�9�@�gkk/�“f^KC�ŸRq,�&�+�QŸ����;>RG22���—s��D’�� �„�Hन��•���j�X��kǻ����ۭ����Bw����“�q���{i�Oۢ)���O"’FF4i ,"`e͢�J%Z��T��/�hS�2�ˆ�‰������C/ G��•}�9�–�ˆ;�(�,�–�D���t��?�›����i���[��F�̮{�ecˡ%"�E��!|‹�*Q���%‚�(t%i`�J0��e�OH�/z�ddܩ�;�^iŒ�Q�'mD�ID�/==h+ p�’���{A0'��!R�������r�K��[���G�Š™W�1+,Y��I—��#chEš�8l���‰������Vz/��Y��U_��ˆC‹H:J—|��)��3qA'�O�r��.�q�Hջ|�N–��~Š@���ȸSyw��R{�3�ŸE���3š6�O"’�& � �œc�U�ƒ"KBh�@�d{��ޥ��‹�„��i���3�1�lѻ�aRLf�m ‚�D�!g�?�=�Mn‰���U�*��$~�1�E�h��t�v�#[�-"i„&i � ”&{���d›�;��� ��'‰r��]�Q[w���ܻ|”mŠŒ;�{��+�=]�xŠ���O�b��E™�n'�[��#��L�zҨ0 K�{—��"��9C^”.9�~�u‡c�—�Š�‰�‘��ˆŠ��Pb�5�r}“ •-‡F�Šƾ›_��ʏ�޼‘�'������‘{'�ƒ4�v(�‰���۾\�–"zS‘�Q[�'‚s�X1�;��;ڣ:#�.'��1�rŒ�{�”�X�_�i���x5[�-G�UI�iEF ™0•–e�gd�u��cd�C�ѳtL��eLk3�‘�W��dZG„w+��\��,��—�H‚�>h�5u��(7~�q*UhK8]��j�“�iĥg�מt™}o��c�”wE/P�"��g:�E~���sl�����}k��|ϫ�&W��V–Ÿ„��9�o'��U���i‡�F�]�q'ާ��t��„g�ˆ?‰y�]M��� �‰��™}��T�Sp&��’Šˆuzy˜s— ˆ�K�EŸ�)��…“[Fm�Jƒ�/9*�˜�p�ˆb�jƴG U�ت�i•(��2yl�w)}���qUb�r�Œ–u�‡���G�œ�7��Z��a�v�B{�oM�y}��wa���i��E�–V„��um‰~��>��^Ÿ���_›8�0��ZI-��Š�;�u��K'�O˜8�'�%W�”|��œ�ھE^�™…UZfٳ�Twm���n�D۫��e/�R��Y�S ›�jŸ���’c �=NhZ–„��CI�Y�„l�“�[Š����ׯ�Kcs����Z% G��h�����oW1j�L>�z�…�8=ˣQ?z—�g…��K����7�Ÿ�]�]a�h9Ÿ(}��–�:_*����컷dktj�i<��\›˜�]9����n_�Œ_����� ��˜’?a�#�{�]��’m�gWtܩ�“Ǟ?ƒ �—���›~�ŸT�'�;��f�7[v$�ˆC}�D�' �J@�^+2�t��Ψ&/Ī�"�•}nﰴN�n‹�_w��Z-�#Jl�8�1��x��*�‹T;��3�k��L�ӷD�›��??Ľes�D��-qˆ>���Ne�<��v†�3�”v�Ÿ�y�-{‰“�@B�–��–�›�’s6�����œ�C�m�U[�<"���T”l9=�IH9�R/��œZ��˦���QFi�#"z�Y��tˆR�d‡�wLuhŒG�nH�L�”�q™��I���U���›W��-�F#’W��—������� ���Tz?�������m•3�3ݢ�„ȤѶ(Ÿ1��.��� m�1��L#JW‹ƒ‘q(†��!�uO�•��4!(�'yŸod���ݎ��œ/�Ÿ��–˜�<��"�Ne�<��z"aG�do�^2—�—:�!8��@/|/"Ih’S�—��&L(T$�9 �U{���pZ=��%j—ҥ��ZZ†��‘�4��4�\Ĺˆ8^�ƒ���|‘�Dˬ9‹����S�Ac��ѵ�J�6F��l��rp�]�t����Wo�=�vo٫���*��;y�8�8��G�}•@�œ� J�gn�ջC����QS��‹<��V��6*}n+��֎^ߠfKd*�g�1�2�6”&��P|B_�mK�ˆd������y����s}VŠ\��Q�|n��Km�DƝ�;}�Y�œp_D���4�™�''� d��-'#�™�)/5g�y���jv��h�}D��$��}�}#}��b�ŸG��.2G}��‘�Q�8�#t��<��œˆ�ŠC��'Yk��Š �m~ͮ�W��’���z"(�Ci+�O��•�Tdʾ�{����]I�‘��c�5�~���K�5N�~�߫#/��b��)�Y_�wll�Ϥ\?��ܲvF�]‘q��v��ٱl�X����9‘�Ÿ�Gl& �WˆŠ’�—�J��w�Կ�Y��8f_2W�/ ,s�V��G�LW�_�‘�—�H>���‰����‘��y"<��"�Ne�{�{3�#2�"�ͤ‰�“�4+�Y3�“��+D�š��“�‡z p�,[v��Š��e��="V�^��}‰Z��„.�&gz�e�p�r�O��‘4��)�miF�E/ƒ‘:|շj�•l�‡�`��}5�8��„��2��‰�4q'w�”�-�{�•�Fm���HX�>ת�T�‰‰=eF�m;„��qX�“�w��>(E?��T�H�}k�q�c„�g����m<��D���›�)�2�w?�’–c�*~�sK�G�]‘q—�F蹧�Hk;���GŸai:��^Ҥ‡ P!�—�Ÿi5�D�ˆ�Q{I��9“4�_%ZšS^‹H“Mz���#�F�w�T‡�-a"[��sT(-uю�qX�Bms�?�f�D�OJ�0�L�%��í��#u�<���3��Š„�rٵ��;���o^�*�Œ���lk�W ���&2zҨ�œ���ì0i�m�C��RWD�zv<��T~��w*k��[1��^���k_����zm%= @�5��K O�Y�5�iȧ”Zœ�O {#?:c†D��„Ÿ�™��oZ���•�ɿ�l�-c��‹n5R~+Ot�–H�Œ3/�����•�a‘�-6��#K�K[r�̶���lu�|f‹D�‰���J1�����R٭�::�|Y;�[�tOH�3g{Ÿ�� ��œ•^a3��—�‘ˆ:O'�HqZŸޫ��$‘�=�) 0#{�D†�|��‘h�vD„”��%��>?Md��˜-��� ���k ��uT�?��C%�–f��Q_�8��l.��bX–}�e“��Q��+Yl�-‰Ÿ^$5��\�������]��•ϭ�}w��•c��RKk�d�8��'‚t�8��|� ����B�E,�OBinv\�œ����?�xl‡`� �-N룻�J����+��]���襼*Vo�3j��3�b�m-v ���•�Yb`�V�•����t9�J���Q�ǎR”iK��Ĵ~�c����}��G&�z�i���?�E’�!@�V~E��’c�—�>‚� �i��[�E; �$�˻ҭb��g�›���e4�F›����e�I�3›|e��Wb��+—8[T���Š��H�衪��Q�=*n��,ExF�{z��ٱ���޾V�-z�Mi'��(]�A�*4Ku�j/���$:O$`�N�{›�@@�a����4�8�‡CF�]9)Z���”���rZB���qEǡ-��6��g�i�m*�wK�'�y5�H��UK��%”���Ÿ��q��~w„�iZ�����mOo_���B� J�j'~�U�@�:Œ�h�U�G�ҿ�‘��_�=�jG“H �K hL�^Šœ� ���K�C���Wt™>�GN`�B]!:�!G+X•ʰ~�QGi���6‰z�(5 h‘�aO#�Զէt�~�Y–�,��de��1?k��N�F�Ȧ��–n:ҿ���{�m���ϯ�:s�k���\A˜2 @�”�����k�[΍~�,z�”�4RT��œ�’�0™$8†N�1]�!%��9oF��po–‰v�$�D…œ;8Ztݮ�W�•��•qh��!h�=Hw��…�J)~�=†]� ��Z���V‰‚> @��`h•o~�h�Q�lMP���D���k�ܝѝ��G��l���+��s��_~){o�O'�HGŸޫ�@Ÿ&�Š�G�>RN�b�t�x@!����I�z��‘d+C�>–(�w��—ٺC��)`~i��U�1hQijK����������>� <���\"E�m@�q� �7O��.g��ݷ�t�сd����-?]ٲ��/��œ@�J��W•�;VNN��›�'Lfœ��ɶ��5��“{�!@ 9p���� P#�ŠR'DœIˆK(\�‹Y��������;–J���/�_�G�$�…‡^†O‡#�G���g&'��1�G���]�����٩�4g—���GrC� @x=��)�jNˆ�J(\���B+;���|�"���t��?�� @� �"W|TTTT‘hš‹<��-W߱쿶|<��.—��%��_��eo��(a4���qx�0r�OM����m�>@� @� p‰#�Cu�0&1��Qf3�a*2�…›pŠ�U�\��C�›EҎŠ�Œù[��UI�W?���…�9�† @� @H4‘�� `Tˆ2��–����H�^{�2�ŒH@� @� �[ (RR±�+k{�*bOi”v���[!P9 @� @� @�@���8�j!5 @� @� � h�.@� @� @Ÿ#��œup�� �‚ @� @� �):P����u,������ @� @�.���v5"Š:�‚ @� @���GE*�y ošE�^���qEG���ŸŸZ‰��(#P�eI,z4�o�Eœ����"@� @� ���‹�F/ •�T��+…��Ÿ��q�R ƒoM@�œJm”��t��G6@����g��.�H�=�߰� |•@*X�Š�~�L•�����ŠV�EI*���2q0��S� iS>?gŒ[Ÿ���� �œ����ߞ�gX@��L 'V�,�WcZV.�QBhi�|��’�‹ƒ>ŠTm� �&�Z��—�7m‡ ��&�zѽm��ƒ�$d:��D"@� �ƒ”���e�rr‘�*�T��{.ŸGf~��?�S�@Z�‡”co-1”B @; ��)šE--O�ie����™‘� @�Ÿ�B�+�K��+��%�/KѠ�(R=[K���6qPgY�J���H�o��# @�B~���2r’��%�7œ—{�‰�!@��� ���{†ƒt�z�p��42�ƹ�;�2j�‹F�,Ÿ��~����Z��r�n@�8��’“9E,ǿ�D�MN�7’�Ÿ~�‚�r�X)�M�m–?WG�›|�ُ����@��8�\�h��\>��#SŸ6��•–W�‘|iԩ„�t/��w���Jqpe�nid���5_�‹̭ˆ��QHN@��M�l�9%��fs��d��j�p>–�V�ype�”#`��j�Q�^D„4'>�m��Z�—Jϐˆ}}�’� �+�‘�šT�E^�XM–["o�"�C‚r��T>šڤ%�e��q�i�9_FKϭ�+�•ѻ�1�zk�0��ƒ�™+�H� �� �3��ȷ�Ÿ�x…�cK�–:œo�'i5��y2r:j���SM„T:s���Y��H��ilL"’�’#= @�^�HQ�[�”(-{�F���5‘�‹�����\�‹;�wK���^�i��ʶR @�^�‘š›���Š^�6�zD&����˜4�7�K�–:/��•�����”��CJl�q�”4‚C���TD����|�ˆ�;S& @`�V��|�'��/�wQ�†?L��d�o�"�Ds�[k��*;�œt��_�›���v ���a�ƒ ��D6OEŸ��ѝPZ᝶���›���e@���Ү��+���R�šš�m���›ֵ��W�uA��J@�H��fƒ_Ÿ��Mz�o��A!�s�@zeŸŒ|F�Bh1�w@��1�l`)��/�•s�š�=�qACNpƒ��'Y����'�� oL_2g��sQ%a�E��v9�9{I�8�i �•��M��ŠTŒp��…�„�����‘z-�E��Q��W�”l��O��Z�|s�L�� - �˜�Ÿ)�Ez��Q‰W8�a��ˆ�������›7•<��~�Y-b���=��“/f…��’]�m���� ��V�”�~'��ŒҪ5��6›l���]�#�^D�{�]�hu@��D7�b�.gd�!�,��4�V��R™�rŒ���C�̡�1P��P��ɻ��� �ˆ�3�O^@��Mœ� –�5�˜��4�t(”M�Z�f�濤��� �^�+��[$\��™,)�L��kbš�›�mm‡�‰�=��o�T†�Z�W��ҍ�WlM‘+���š@��I��‡t� �yš8]uXd����V�D��l{�œ�k“ƻ� ’-�͏��|š�'�G™–���‹�������6S @ K�„�š��…��h„a�߬�H��[��t��}‘–9��jC��-�‘�‡&i!@s�3�Š”�������M�Kl� ���‚^[T��n��'MP�+—�okP�J�� �”@�š�j���J���+�Љ���M.@h�- \W;M�~}‰؞<����gK"]*�œ�†H�Ҩ��{����•���:‘�~3��e�g���Šq���$�1*��d�|S @�<��x‡e>�bv{٨��2���wM4R~� �1�&zˆ�˜���|�o)��[�1v�<��‡ 0A�‹‘—�DUCYO��/)EO�� �g��L��d"��e;j†;�>:�kj�f�…�x�t—FR��q���^�b�Fš�#�"’Fˆ’� 0F�&h�r���W�����W�(7�J����wCo�W��K�#>Xk?�H�Œ�cv�ʨH���/†�K`�Š�,'��gk�oCo���M™K��[;w��/Q��z��Z�ym>Š �ʫ"Ra�4u*Y�9O��F–LLf@��K ��v�0��…�h�R:Ej��U���™���v��m’[���j�y�ۤ”.���a@Z@���‚t6�Wp�i����(�š`�_�+"�v�”m��%�gu�8rTK�Mo$`��H##�š4����™d[(\!�G)E�sD�(Q�A��ŒN����V��—�jr�/97A��=“���g��$�“���„�v�\”i���•�wE ]u‡P �‹�����f���O/+�‚���o�‹0Z.����b�y��غ2���—™�峲��QQ_J��bWO}�~K—�”�:펱"–=���6�”��wed�i‡Œ �,��M�… � x�*A1���‚���ޯ]� ”�9=Ÿ�y�pj[�_qs�wU���V�D#ƒs‡{–���j�{0]}i;i @�f�e�jI��&E�+�#Š3]�Rj�HWE­��[–9i>�„D�V�^�–��…{Ͽ�qj��JǴվ��6�W;�j�‰{ —8��v”eš�“DgRD�U�‚r @�UuW���C}Ήw3�j2��s�zV~ٷ…�D|b}����$�G�0��Z>����f�œ��… ���x��*����yv6�fŸ�Š�/�X��6#�œ&����}_����W8aip�n��W�� o+�^G,‹&��̲����k��ltϪ‹h�w‹��gRD�U=A9� �u��A�g�“�Ÿ��+�jœW�*�V`™?���“��n��4 �'D�qNW���t5��B��o‡-��ˆ��/�<�� ��„��91���=�‡ P%0*:�…–��Cɾ�“ ���‹}��/�’��gU�Atf�™�” …r†f–J��-���L���J� k�,Gog����‡-+~���Š�Œ’���hY‘�•fv�)j+� @o'�;�����gm�L�FZ5�^F�A�W9a2'���vw™�~3�f�=g�y!@`���Tg�S‘˿�ff_K�/cա—PK8-m�A��XŠ�‘{b��+���{�^�W��›E���:�~•�=Q��P��7slWŒ™�}0s���U†��=���{�O�J�x��GG�“� �'��v˜yoG���G›�>��9�Ÿ�l}־j�8���QV'�+�›‰�#�J@�‘� z3/��{��ˆ���›u��,s�Mo;�0= ��”Œ�ܲ–\Jg†�›�~3�w™�o�l��r[>˜s>�1—/u�g&V�U*k�i�V����3nU�gœ�1��^ʁ |�@�Zi�}=’�—���l’?�˜ =�JU��\iZ�³�ŒfŒ��•��W�Š���C�B��$%f�{š���Kf���R;��q$Z�/.‰MoH5��4zgI��XqXl†z4°�o&��81VF�VT��6idi��Z:�o#c~… =eŒ8��G'YZ���4ˆ�#��@�# �O~�|�ˆP8�^O�E�”}�w��‡�G>��k•�#Š�f1‘?�j+� �‹U��=kbUŒ”S�0��eK:@�@@/�YQ�f�R���{#�|9+�“��{�� F>š���e-�L7t��"WD��5‡��٦�f�g۳���o&��.��0́�ŠXJŸ{;ҧ �b�کœ™dY}�Œ8��q��V�ƒ @�,�{�����%��‹��c��-�sA�E�Ş—ج˜g��e�~?Nƒx‡}�[��f‚k���Ŧš���G �cg�No•��D��j�fcT�\� �šU�‚z��H�&/<�����<����“q���G]� �� ���‰�Q��lX@� `�r�"���A�2š�“‹���>���NtŸT�ˆ”����D%ֺ|W���?Ig�No���Z{�K����1Jc[bh.2Yc)w�)��[Iy�^1��—G$������3��i�^��Z]���Ҟ�8by @x��e�'�=Ϣ‹�� �:~�Ş��™��=zƾ���N_<���}tJ ZVŸŠ��_��3zˆ����� @� l!`���R���5O`�\•�Bx�o%%�PİE�1���Y���9��%%A� @���9-�OQFQl\k��Z6/�3—�4��’{��QŸ@sIg�ɞ�Q* @� @8œ����J`IS 2Š-�o�’޵�>��$�ŠH“�>) j��^�����}��4�%����(P�“��T<��q�~E]�”@� @��' Ԣ�j��K4�‰@�$܁F—„��I�t�? ˜N–A��r���\c…{p:� @� @�@J@BiT����㧴Œ�%˜•�O‰0��_�JW��Hs�‹���:x‹� @� @`‰4Z�+�/���%�r��™"%j–�6ˆ��,?���5��–(E��~��F��(E�A� @� <���–PK“`]�‡RQ�J��ˆ؏�v@� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� �“���,Z@� @� @�M�Ÿ�$�� @� @� �>�Ѥ����k-‚ @� @� P'��_R‰�Š$����Q@� @� ,!����}II{ ‘mG�?��u�@� @� @ K���#3%>�z���š�j��O����Šˆ��u���ۏ�׿]qi�rA� @� l ��e���Ÿ���‘��œp‘;S{K��a•Vm�‚@���FM$�� %Q>"��RW�ˆ���@� @��4�7"�˜��?gŒJ…���†�h’��-YVš@�1���—�ƒH�“2eCXH`�‹a��@� ��ˆ�ƒ$6�~�‘�"•�9{-z�&‰a\�j�%��"M� �(�—Ÿ@$�Iš�!,"�$q:�@� ,$ �)�C�� Šz^ -���m�j��…�FQ› ���c��›;-K�[D��ƒ‚�!��™7�8IgH’� @k �"����4Q�S�‚oi%›-Ÿ6�I�\�����^����Ml ’2�!J u��"a†����,@� �� \q˜K�Qi��•�o�„�—��–8{qi�R���=r“>�Ǣ�k����yX)�‘t�˜�T@S��ˆœ|��Yۻœݩ;4��ǡ�1� � �_,����E��OW�oZ��—��„"��"q�K�/�������¤��VI���4;�VI տ#’�”@`�@��‹“sr��-ƒM�f��.gwG{�,���a�XɹYq��Š2��u�6�Ÿ�'2A‘Hqe�N�l“��;���aV��,�A��'���q�W�]~��J�‰�^�鷭|�Է��˧��;}�š@ŠHz�x�"@����ap��oAe���[Z;N��™�m"t?��Ÿ:6��\=��;M�3�OiG��Y�8���@��tuk���@�4�Š�+]�W�Ez?„�‡�{�]Ÿ�WZ‚d]�xŠˆ=Lʏ�%' ��l�=��!�:p�!˜Š.T��*N��q�+�™p�Ə�™A�'QVͰk™š��Q”[2��U�”ؤ��†�… ��0?ct�u��hj�…G�+Ÿ��NHs[‘]1I{WŸ<��^�+#b�O�1��Š�„H���‡����xD/ s�Y��‚�`�r%���B�#p�����‰Œ[„��H—-�͞Q�#2r��}�"Mէ�k�-NkO�’��˜Ÿ|�0VV޲���(‰ϩ�[�ʍ\�)�L�Ÿ{o�l�‰“�i�˜�ˆ ��\:wla �1��Ÿ:�y�-H\�=u��x1^Ѯ��8a|��’���C3]Bu����m�B,lE›�~�‡H�Юh�i�‹=� P&�It����� +��dN�g϶4™}Š߮�p�>�'���6�Q�vPSH!���{�G E$=}”a � >0��ƒ��—�.����-��x��=e|D�j}Lx��—�/���F^�– �&aV��l=��[�=��"’�%/ �����>�z��t�6}/I�#�rU/���7†o��Q���ze9��5�”_“�d�O�>J�N/�)"�•wuA�𳳹‰=��"�U�‰`�” œ2>r�D�>&J-‰,���8�q�}�„W�c‚��‰��yPBɡ�m��m† �š�-�m��S��I��CqW���ޭ��}= ^�8�[�Œ�6U}��M�7�†Vp�^k~)}D E$��g��@����� †&]=s��ü�s�‹sW;����h��I�#���f�sl�‘Q�oIW:M~�}9��–C�1�E��G�����"’��>�!œG �!�/�}�E—;�V CI��w��H9�D�_�eɣ�b�›Ш}cœ��S�����Y�‰�T@Œˆw‘��|�H��•U{���a̤�a�B�@�̹—�9ŒoH���–6� /T��{����‡n9�~‰�F�0��S�˜��]y���˜]~��;VϢ�)����S;��–C{�GЮ��\@_$��@�E~�H�rI���;-�߶lлX�-m+�B$U�Zb��W�k-:�)~�‰“+�a�LW�xŸ^o�m��yZ”r:�1�rU�–?��sUOP ��B� †&��ELLŞL�Kj‘x��ܻ„�)�#u�Sq�v8#�;ԣ‘�=7Id��’���%M�rX�;�d†0y!œA �”�Ye�„Us�ˆ��V&�)���q�G@“O�B,����h����-����ѹv�Bx��H�•�s���V�o.8B�.�W�ک�s��{��s"�d+M���x�b ����œ��,� ��%•�_�׹~���Q��e7�<��Œ���t����2}�H�9�_���uv���}|t������ ~‚p6z���c��“[�1�~��^{ڶ83����’���y�–N���%�:��P)�6]16�o'�M}���juۢ�d-���^�<@ ��H“š�t�S�۹���3�6œ”��̏D�=m|��™R‡��>2�(�N���Šz[�`�C‹�ڢ����#PЬ=��"U��~%‹-��6�Fz!(�w1��4��•}��to��‹y�w����7;����lDp‰I:#�,^`�~}$Zw�;����>c��=�d.��ؼƒ?uBx<��š@j‚�[һ_œ'9Sr�GX<���#�[E“{���G��Š˜�:/Z�e�Bd���Lx�zB���–��@?I_�)��†–���›�›/M�E��o����Q���f��#�,Ÿ+�G„����'}���ꪶQ ���/�tv�����|$�p�x��–š“����=���L$��)CO�'GZ���! �SD��d�O�����t2:��–/�‹��H����11�$$Gm�t>@�‰�[ U�+�?FFj6�E�;*��-�Œ� g�~{���~\E�nw�y�9��(��s��N�� `jC�1�/�ˆ�:��3Y�6>�c�y4Q��oŸ]�>*!꨷�����kِ��C�KŒ���E@�y�z—�{‘J�“^�G��_2]~��s*j~�0�{��‰����}�k�N��I[�w�ooɧH�գ,�'�h��H…š��F0{����Ѻ�ィ��3•u‚�V��o�m׮t#���vW)��q$R;���΢z���†G„L�B�͎�,g�“��u�^اŒ�6�Q��~��q���‰Œ��:f��-;�?m�œU�FZ�ƒc��(��9�=��Œ/��)Ÿ�O��wkKdL�J���{{h���6=E�I�š�g��•b��*v-�=LrK�{�[;�`•��ʲ�h�ߢ�d‚h��+�n{��=)x��Ÿ�u���#- ����3+�˜�—+'}�^ �^t�����]J_:���v=�>s�rю�a��J�5�:,b!�ˆ���‹��Ǎw�V�’�_U�h9�mšw”<�� œI��j�v�[m�N��P™�R���o`"UzXb�GJߩJ7��|�'J"p�$�SXš�`��=�}�r����CK�…`�>�E„����湾�ˆe�%�ע�ӱ��i�P�jK��'����O�;��4�!dX�, w��NY�xšm�eG�‹��œ�e&�– ��—��—U��b”�&��f�W�i?�t^�~�1�6xg0�ا1=�`tœ�Ա#�Ÿ`XU�œr�D�>3V�‘~��8�ˆ��{�� œC ]�>�~X‘�˜‹�\Q��2J�mu����•eή�zJŸ���i���'��_-��ڠ��v�� 8�f�@�•��+�&���š�{���…f‚LD�ŒD‡��G‘2wt����„—y����t9�����X–f�w f&˜K,��3�W��c2Z���yZ���™��ݲ�ǡ�9�+��[I@��Eյ����p’K�G��S�–��WG-Z”�j��–�HM�G˜#��j��_��ƒ���^�z�p•�B��7Mi'��,e�Cp��]�r�—rN0��A‰#—l�y�*��L<‰,���c)���'�k�}#y����tk���o+�sv|�Mj��R��>ƥW|ŒrJg�{��œt�8��oG:E[�|”l��+�i3m�8����™��@�‰"MW���Z������I������W��Ud��ž{z����G�-vr�•�o(�"Ÿo��ƪ�=-�>yo���v����zI@�“�,��j�‰F��…�d���6�"�9‘2�s‘K�7�C M�O_�+g<���ŒDC�ܼ3ŸŠ���‹��x�B�J.�>e�A™Y>~�8��;����޳}֬joˡE]Ešr <‹@$�O�3�� ���7����’P5z)��IK�۱��„�Q��|���•���T��Š…Ƶ��U�W�Ÿ��O*‡�;bG��ˆ��4I@�A@/�U�3š�‘‹�4�bt���G;T�Ӻl�>RFk“�Rp��LĴ�JGPu�8��[e˜}�™�L3��zW/����E��Hޫ�y�^�•f�@j›���e���������]�”@XO��g‹X0�i���W��‘6‘f���?rC0�gIo��ZT˜ �‘ˆ&DE��� ��hO/����˜h™� $�h�4���`•��™�h�”���H—�Dx���ŠU�QN�@�Ÿ�_d�@�@�fWEZ�f=M��R1�����4š�G�l9>��#]mu��[-I<�� �siJ[Œ���>KD�<�۞��8�>R�G��kœ���l�鮥�#m�HqvG(“� p{ϯ 4‘�j�+…L�کw����� ��$�"���&={rFM(‰Š^�ˆ>��(Hl�Q‡V�D*/�™}J��T^�L„›m‹�7[F�b�v��yqV,������:�W��`Pݥ�z�‡„D�97.rN„��\zDr�+[VW�Ħu�����wL�J/~+�–�q���b��=ikŒŒ�@>@�����w�2W•™�•�vJ}]��J�‡(�־�4�V�HC�@†��sjQ—A�GT�*mi�X�ή�"›���I}��}�(�+�G›’0��—�9'r�t�U㺧�J�[oo�izշ��,•{ǤE�}�8��#‰�� �� x�u�`"�M���w��*�y;�O�S�W�g� + H�^�+M� ������4%>&���-+rj��R:‹�›q�j/��™�Š� “-6=ŸV��Ÿ��rl�����굷��4��[�,�—�Kx�mo„'�TI@8ƒ�?”S>a��u��i„�|‡��™J$r>�Ÿ�—ŸšFŠ�|��m���g[�1����>�z@�!�~•f‚Z�Ů�h”�^�Q�K�’�‰�Œˆ��T�^gh��h Š�u™;[Nš�$����t™vK�,‰‡�_�7J�ڻ��?���rœ��[�^�iz�ύƒU�_�.ᵷ�-�8��DI@8‡@IP”/™�o�7jbX~k�›fv����‹��r)*8����\��_�—?�C"`/�U^{����“s�d›�Tͬ�—�œ�[Nh��>M�jbFiHœ�ϡ0�_���P�Y��r��%�T��C���šHiNh�M�(*�UV���+u�8��–�—��[~n�–‘�/;կw_5����w�‘�!@_&���R��5���?�}�Q�%aWe���‘�_��F`��9��ugT�ú`����og�{��� ��w$�Y;�]$K��D�‘6’��!��{�ƒZ!@� ȯ]—� �}�-X�@R�T��ˆ��^�HQ��w��Y�Ÿ� @��}oF���K����2c)�I�;i+�[k‘�Mc �ީ�e�O �HGŸ�s�@�#0��’�–k�/�2�l�‘��\�P"E��—�� �;��I���cš�g„WD�š�5�’’Cf��+�c�c2��Q† @�l�&�”��J ��m[�–0��#'���tk���-ƒ D���Œ9�0|S’�����W ;~��*sNŠ…�4��d�O�@�~�B��U—���x† @`���s�.�*š���e��l鲞ȬqĨU{��QK7�o.�™�� †7��m� @� �#Œ�#�� b—��sX�����F��V‰FœŠy�-�› h�?�Y��C� @��A��d�"��to;�;���3Z�[+K{���–�†�+�ݱG��R�K���A Gq”q@� @��c�˿%�]�#6�6�������D�-�A4z�m��� @� @_!��Y�T�%��N“LS-WWthI�”`��`���W�Q+�T'vrA� @� @‡��e�w���zs��[›M{"PG��Q+��‡_�p" @� @� 0I@BiT�\ub}�d�G�–��„[ ��hQ��P% @� @� �%P:4K�P�Št�� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @ J�O?���Ÿ�G3�� @� @��(�?�f�”�?��ׯ$”^qI”�‚ @� @��4���U��ۏ��4]�š2˜��"���e�s�%���Q��n�$�j�~�:A�J��B�F@� @�$���8h�D��Wƒˆ��I���š*haf‰����)�P�)j�—ڹ[pnqoD�%~‡ @� @��™�$ˆ(���2��n1���'����gT���fo�N���X��–“���S��z�„“�[ @� @� �i����Ȳ� Ww‹�$��—+��MŠ6�v��M&���|�Pi{�Zn�Ÿw �W�g�‚ @� @�C$h•R��Ÿ<��}(?„�Ҧ�~�� �=��V��MQ�ұzRmO_D��&/4q�•>I���ƒ @r{?� @�@�@-Š��‘�’{/��]��k)j�8��A�`�*�2'n���M6�qvWD�U�Ÿ��b��v�&PI��@��ez��+T��8�����R? |—@�N%B>����ƒˆj�pd?�^��.�‰›=7�����Œ��ƻҦ��F#�W�[Š0G$]Mš� @&�#���p›‰����z�ˆ�0S�['���'‰�8�##Œ<���K d��M߻�w��#���•�–�k™�S�`�cwM�Œ��k›O�Šj�i˩iKW.��m��y���.@����ľ+�J����:#]•s�崍0“C�jw��V�‘v��#68���R. �wP�D�Ұe���r�ܻef���HŠ�]�� �=��1*X��EKܴ��ZDq�m>R�‡AO�NI+6g9�W��&��k�2Z�� �`�i��|\�$/�>!22� �~��‡^‹w�)|Jd��2�~‡ �oP�šIS��o���ɹ;|6u�?�d�u92�œ��f��‰�–��o����>›�~�Wme�HI�< i @�9G�ʥB�I�O�d�g''_��œȨ��#C[K”rW��'\ޡ}����!<����ͽ�3"�=‰��!W T��Œ@�‹qT�\Q�Œ@�H���ۼ�–��׮��")"�Š�M� �(E�^�™�3v•“������k�"�"J[B�O�����'0uhIW�>ʁ �]�=O�]���–y�����’��m�X�Bak���k�&��'�*ۣ娏s�޳{���F묥‹ �O�W0�@��E�^•˜�z��P��ʹ�$��֬��‰$8��F˜�ZD�’� O�&S�ſw�H,]R�!Vs0���w��x�����'Š��œ�$��+›���zRD��w<��A�^L�=z…ƒ��)L�“�›�h6K���AW-‡ٷ��@��h[��‡Q���$)9�W��›I@k �zW��rFR•a‡'�2$hir�„K�B�^�C��ã\v�‰Q{|�ˆm�z�x���:8!�Gc����Ÿ��� �)"i��I@�@Q��q�VaL��U��('�h�ak‰�����Ǎ�&W�N��šC‹H:C–���C@�‚�Dl���O�‰WMl�.�)Mt�w˜޷WnC���ιwjK�j����11Ҟ4O�6�A���x;y‹)[B��&H��}oŒ�ˆ�+�ʀ �˜@i?K9w\���;lˆ�Y�f3���J�gi�†’s��)��VJ�rhIg�’����…���‘�h’�&������šOt�;7����p›��…�‘rv�‰’M!3j›_*)7�Ic�Ga�����<šP�M��w����-’ ���&= @�+EAF�w�]�˞\����z‡VfJqrGN@-٠>=�Š8�ˆ���vA˜'�WL�‰��U�\�aR1�gbP�=•F’^�o�g��W�_�~�k�=�C~E+�����+K�{L�l� ���‹��}�Q� œ�������e?��iš>ڦ�=�ƒ @�J����*OH�V}h�H�g+�Z‰|�”�+�7��Q‡v†e��@��=R�r‡�a{„���ӵ�R�”OQp�r"š�]�H��-���PW+��j%Iʤ8#��Œ‰���_e‚fk?٨m~‹�™��˹��V�3�ŒW4�t��Q’H�Q��ƒ |Œ��’���x�D7"��'���Ǎ>\Z�����Š�h�‘�“�ŸnG�բdZ���ǡE$��” @�>+��Z�›�$��E�š�l�5�{�b$�k$`E…�H�}XK��Œ@*›z�Dd�"�ִﭾˆ˜��OZGʬ��j�;��i/��j�‡�”?��gI@x9�tV|D˜܁��9�~Ϧ’�4�І���uŸ���:�8�;�0�„ p/Edڻ{v‚1�’tO�ˆ��{\I�6™]z��,��~•-��6”„I��\�m„W�˜P�{"•�_�O���^�i]‘��4��Վ��ˆ-�fT���-�3��–J��C›�� �(��qg����”�I���gz����G�?ҨYkkodE����qbG�‘��ŒF�E(˜Xg"ˆ�,���Q‘/b[oš�{>}Ÿ*�E1��^L��s�YSb�3&��‘K�I—�[}‘>iٶ�Q[g#Q#�ʥ™{��:Z$�ˆ?iyz�M��@� �p��w4f"�X�–��@:Uq…�[cPۿ�|DO�,�%†'}�“Q‡g6zg‘��3�ZŠ�E������;� �‘�a���E#���Y9�o��/�ӳfW�˜���T����h�–m+R+�.�4�-5��K��q ���M�AC�m���4�“�;†t� �H�N�Kz��œ�Hk�`�q��f+�'����~h��3ߞ�cY;���h�Q‡V�pj{G!�!œK`u�Y����wei‹?G�œ�HH�{U֪�fq’�j�qe�*�n=XG�$�v)���)���x��=c�„��o��I�@ڲ-�K~��k�5Sv$o�u•���5�����#�dt�D‘� ��979�reӽ8›[H���R'��-#�>`�� YPŠ���G‹����œ�p��#��ƒs;B�<���$0�͵$��xAǿ+K�Ͻ(e�ciB��`‚h�“��J=šn/��Ҟ�;��.¥b�-˞=�<2&R1����m*|GR1h�f���~ϲ�/��Z�g~Ÿ��”���#���ˆ�8B™<�� ����45E—Fi�‘������)}Odƒ}�.��9�~�Ry#i�$�F�n6�HŸ�yprg{����— œ�n˜�$Œ��"OWa��g�=’�,RR�[�g�œ�=�gE�™���Px�›�’F���*S>Q�����‘™�tmL�~�A�f����•� i�n”wk����=��ɨpت+j�H�Y_m������x…=Q�I@���eZQQrESҺ�ˆʨ-J'�WWt�}��k����&�Ԧ�\�����EX��^�#�ͦ�qhKiqtg{����W H������vtG��kKIU��r"T3�;WpԶPšiS.o�o�u� w”W�fKz�E–���7zy��2s—��{�•>�N|�I~‡ @��q�O�‘’ y�����h}�D>R���sl)�4psŒG7�/9‰=v��s+?��"�^�#�|…�D���&i8�Œ���—���R�d: 9jk�+?�„�[�P�+���~��NZ����ji.z�i�̽r���?�h��J@�~�˜:��)�~y{z� k]�Gaξ�>djƒEǦ�W�)���)?��"�FH’�@Mԥ‘m‘f�ɢ��’E��AiZ��•��Syb*;O�F�H�I�–��1��(R� ��U�YdE�l��•7w��—�q�ߧ)•_�W�Qm�“��{���mK-}��ˆ�+iS @��j��M�}Ÿ�_g�A‘}�Tfky�~/9„� ��^9‰�@J�–���后��zw_�Œ—–C‹8�C“��b�YU�JPj=��wjTU���G��‰†U��$�(Ÿ�i���Ÿ*����� [�C�J“�*k׸‘/– �O�–f5���=c�4nK�W›�O��=‘�#�&Zn�|�w�-–�geW���4�v"��R% @�N��̿�†�����ߩ�Kî%����—��h�?pt�tI@ O@��\d[�—�=�m��*a0��6�b�D'.@�{˜P�^Ÿ�b@��6'ˆj>Š�74=�~DT;=�o����v�S0 �q�Œ�]�j“•W�)��n���@�œ��„z@’B� �_'���–.Ӳ�•�E��Zi�ޫ'�e���a†��J:@e6�˨���œZnKg/Y�C���>�,Q�C�>L�Q���]�…�Aͧ�ٸ�V��"��-M��W�d��ݷD�?{ڿ�f�‡ �d ��†��:wjw�.M‚�����#�‡Œ�>�32. @˜"P��s�����,'��ˆa��Y‘Tq�vœ�š��…a�;‚���…�gEš�7�� �”@��ޥ�Š<���G{X�2y��#- `F �@��j�U1�SNsF� “J�…E����]ZN�’��Ge렩\{��*;z�q��œŠ�:��%��|Z�a �t��]1i�‰<��w��NI/��r‘���|.@=�\�g�!FZ@�Šj!]!���%C•�&”J•X‹�Œ–r��‘&.�e�H��Ǣ�T�} ��Է#�^�“‡�&���œp;��38�Fl� �&—���’�šFŠ��'Fͮ�o��Œ��•�k!' @Ÿ �O�OE+���E���)e��d�Iõ~<��$���>e”b' �4�(�w���A�)+7�3�"E��‰{e?��� @˜ pW�a�‰�_:RK�{—���œ��#�N���9;G�’�@��61Zՠ�N�����–ի�t�‘����HQ•���+V�t�"1 @� �=�h��”�h–^:q)�SF� ‡m�J��h=�B#�,k[�D+�$”Hѱ�" @� p1�’��#��$��Ht1�GTW:„j—�=e�^x��‘��› �ŒŠ�J—fX�&���O�›™�6@� @�j˳K�K��YW:”�>�J�'�w„‰��S�r�^"G�>|Œ�–�—&�"�-�/-��Nš@� ����,}•DP[��}�Z—�5��@�H�"X�����‰�5o��\�“��,�#4‘�����{��u�4J�39:k�!@� \J�IR‹@��S}<œ@m™}�i�e�œZ�8–��}����ZI.@� @� l&PŠ��oLQ‹��F�›�T�5J���†/�@� @� |ˆ��]�T["�u0�T�aj�IN�];�J[#�/� @� @� �N���“��l��’��RrA� @� @J'��,��–,J�ƪ� @� @� �A�(R-��:‹��$���ѳ�k @� @�H EŠ�v^G�„l�G��',‚ @� @x ���–�sNG��b��s�K @� @�N��˷���6��|�E�?�3.@� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� �&�‡�P> @� @� �S ��Tð� @� @��N�Q�~��•P6 @� @� � ��W�T"�"I��,�?���c“D{����ɴ� @� Œ��xVr� �w'�J$�?58���#p'�+��q(������8� �A� @� �™��=��'�E�ˆ@*�Š���gs���Š�Ͷ|�c1r���XE@�p#�Y?��ѱ�ӯ�I1U��͸8����M�8@� �ҡg�VB� ��4B�$v�"iI•�Š�㺞���r�‘MŸoFˆ“˜hBbk‰���}?g�o�/�4ZG4���›h=�ƒ ��Ѫ†rZ�*’”@��%��}t�um��j‹��˜ �U�K�‘�1+��"p'���7__TŒO��—���'���+�{�–”��"��?�7�v“��k�%�;�“�:_3\h @$���c_Q_\y‘�}���œ/n�r����w��~��Ҹ�ɏ–�Ÿ�*bd���_��œH{gD�‰Ծ����zI#�H@��lIƒ�š�� �i�Ÿf4� ��œ�_-�(�{t?Gϲ��߽��O{?���n�w�o-�?'�D—���ET���qd�i� ��{U���f�m�c�•oU”o�~‡ � �e��i��‰R��z��Z�) �ZZb_+�~�‰u}tA M�4‚3�{t?G!XŠ�U}^�‰�‹��›Ҭ���n�W�o�B��’�ic�w[���h�?j�‰�|�31'>I�'m�–�9q=�F�)�0–�?�t�h�I���N•m��oWδ‹� �8�‘�†4�@�V4X����i�Š�����/ǭ +�‡>Q�‰�›�ҭ�f����F…�tOPϪt�Xi��Š‘t��v�_5�{�)}ƒ�g�P$- �9���…��i��PZ9��Nš���$P�<}��š�U���O�\=����ƥ�Ǩ8= TxŸp�Ÿ\��@�d�V�+"FV�I��yF��-����R�ǵH���-��}Sc��ƒog�b��=έ�����f…~q���=������?R�Ҷ—��xj��–㫽W��� �ˆ�������g ��F„�—�}���R��)�9r��R��I�"s�i��f�{Z��~�d�F�M���p�P��-”\G`6,b�EŒ}E�“_�H/��]��kL�Y_{��z‘>z{š+ƹ1�›���mV�7N��&�+r����‘�[&v�„���WL�G���|�“�A�4ƒ��N1��_<���5C��i7g�Y�]‚��ͻ��’ӳ\GF��)�PŸ|��’�šc�—;p �rЬŠ(^ieA�h�zg�–}GZ�[�‰��–4^\)��4A��WŒ������ʐ��1-���S��KM�_��3i��+~��D’� M���L�νP8���T�iŠ�����'��z9��qj9�k[�.��dk�(Ÿst��Ÿ5���‡�=B @�t���j�“��A���G‚�˜���`��+ƹ�•N&_����›�q�j�›g�w�Gj_.š�%J�����z[����3[���!���—�N!��:N+fh�˜��Mw�����8 T��ct�i��sQ";�’({�>Q‡vg�Ÿz�`7 �v��3"�Ώ<���)-�=}��<…�v��’@ڻ�g�u��|��f~\-�D��r���$?Q��ZD�~�bY}�Ÿ, ��™�w,�!����-N�|�P��‰��‹U�)���O•���š, �s��K�h]5R›��y���” �s �\�“kuiҬ'��*š�|��Վ�<‘���_K�� o�N�%‘�j�'�o=�_�T—�>ˆ���‡t�]��•~��QO������…^K�D�]3�œ��s�Ҧ�P‹���“@e�i��–>�So�v�z�D�+��Z-�k�~"�B@�I�me{��Et�(�”l-��M�rz�D��9����=V��“�yI ��><��~��o@K+m›��ow���Ea�z—8jϭ–O™�?�w”“xJv����E�:m���u���и�z6}a�,�“@���oi��.�R��Ic;�Lj�R:#�,��‘�/FA`9=wj~�� �EJ��9P�e›��z�ϴ�fk����*�7O4��j�5?™��Oo����O羭���}^Š.\y������3?.W†�[����1�) vˆ�k��\�ˆ?YJƒŸ��G(x;�~���%0OlF:V/HsLˆ)‡<��'p�I���”��G�˜#�zˆ����\��]�l�–�C��y�š/�Ac�7\�r:QWzF���—\�s}����š�]��UVo�hziV;� �=f�‚�8έM��w�==}f>Q��*•i��›L�9cw�pɥ�߻Ѩ��:K��$"��\@�L(�)|�N9wF�=v`b� �8 T�vh���(�•�œŠb�E0�( sWֻ¡E$�!����K��@J��t�Ȭ`“›�Š�’��4Z���›޿ƒ��+���Di$[�•u9[$��rhٲ��s�87;�{?�I={�™���LŸ9� 7#��������L���F���ٹ�›:j�@��>��L:@G�3{��N��N���Y��˜���}‹HYuhN �B���~��>P���r�T���c�*G�ס]�‘eF:@��7]S�ok�+�g̬`“;�Qe�^�e��eWo�hzmZ�}_�%�ػ2}?E֩����l��?�6��œ��Ԏ����3��GL[$���D����g���ߺ'�Խ�d.=>�� ? �+‡����›��Z�N�p.‰=L�N[:‰���†6����{�r�I�����Ga�z���o}8�zg��‹��‡6J—tx���OE‘Q#›T†�e+�O/�E"Q{����<���‘�U�j†;�Ci�_���Sǹq��?�h��œ�߬ *�œ’O�„…�‘�6>���M|�Š�;�c�޲�:�'�'}�S�1�/�‡!p�iŒ9z��1�o�A�c*|�ˆ����{Ÿ#��c����ҳ“�6��F��ַ�*�(��“Oc,uƒ=Dwu�WO�4��sM—�dn�Y̫„R9M'8j�_�������}�b��$P1�Q!W�—Ѿ�B�l$�E�D���l�^Y#mš�F���=VL��)Ew��G�Ǽ=+>���!����*�7O$�Ÿ4/�[�„���>�?�;qv|�:�m]�?�]���reD� � 5A�/��2J� �#�^�#m�@�Ձ/#�X�Qr�_f�$/ �'Ÿ�X¿[ Mg KvD�mz�0����~��ˆ4�k��Š�›e��Ԟ�D��!X+#Na��$Ps‚��8�a��'_š��^*�?�f?[v�:�–ǶE˜�!�~�λ��œoh�^�V'��I)‰ ��‰L�Œ��noz•�›'’�‹��wK�US�}+�”–�ۿ�F��:΍��k"����ǀ ���ˆ��„>=f/�s便�?F�h��›�Ƕ2:Fz� - �q�Ÿ�X�=Dk�z!��4^��T��‘—\D�8�t�‘��-���WE������!m�_‚��‹”�F(”^�J�Y�œ��’�ˆ-�iV3Zu�����O�Œ�‹w�{&'LT]9�smqh�<8���ƒ|8‡@��VϿ�娳�� ��N�yZ�w��,�e��j��Z�{ӫ��<���^� �VN�پ��Vw:�J[0��{�8��‚ɿ�߼��Ÿ�� ��G�~�\������›og�^�qgoP6>L`�-���R��‡œ�9�œ��CVN[���“O��?*v�ŠH��U��v,�HE�BlI��•�:�+����WY�y��&&L$�����?3V��h�#鼽#�•'�/\���r�Q›rb��\����nʀ�(��h��}•�X�<'�y���{�=n‘���H���i‰—5Ÿ.��‘:�ն>V�vK��(�™‰f��-ӧ?uœ���;�—|Œ‘�M���]–"P?����›Oy��M���k��y0*��˜����”��;�׎Q2�,Ÿ�‡���G œ~c���Ϊ�����SM��^) ��H�˜��{�C%Ac…0e���LNVI8\�A’�g�ƒ�&�e��M���k ���‘��n#�D\���GO�߬����A7RF�cw�™3#Œ*/N�l���Q���†™�)‘^�p��/����w��WmuҪw���X[;w�/�<��~ai"���C{����}�D�c{�–]�v�7�H�; 0E�F=K7�*L2�,y��I٬�3/�š��„�:W�…��3µ�l�b�—���Tœ����—�1#>�>-�&�_��d���B��I�*�Š�fǶ�_:4$Z�Œ �™G�Iuhs��#m# �O�5�7��ˆ�M�>���OJWj��-2�ʍ�H9�4'Œ���—��ŒŠ��Ld�–��dr�~�}&�Ʈ~�k�f[���‘�% 0E�F#�Š�<" ˜p™ �^��”��…7U�zr�Smy�w�N=�sE�eˆŸŸ���P�W,���2˜�~�•��m��›YbbN���R5v�G�a˜��—�*FV�w˜Gœ� ��„�G�t�A�o�_�49���Ÿ�‡qt������Y‘2��h�K��:3™ު﫿—F�xŒDڭ�-�nU=��sk��k“���›�—��‡-��‡=}�ƒnr~��:���—H›U��{D��j�s�ۡU/�C� ��Oc�uW��4Q4ҵ�ˆ�R�'œ�i�4#bv�n :-��oҾ�~_�*�m�i����D�UŒŒ��I�*���@kcTc}T�L�?�XˆDʬަ"mkˡE���L<ƒ�?03��y�yE��Q���&R��”F��;o�–��ƒܸ[Y��&z��„��'��K�|��&�F“�~"X~��œ���™�—�™�w��e�m—%;� {͎Q�t�~�;‘6���"e�NSk'��j�” ���zˆ_=�}��…��{”�zq�^��”� �u�}6}��j��˜��3[Z�S�ci”‹��uZ��wι—7�wj��+Y=+NUY���{n>�Œ@���ҏ��;œ�'~�t[[���)�*���”�I��1��‚ œ|�>�eŸ�WiN -��*G�Q."�†�?�K�]ƒ�P�vҩ‡+R� ^X�H“��šWœ���:E�>-�Fi�����Œ�����™”����{X��s�+>��p*{l�ž��Gy���3���9�$�]���'ֵV}i+2f���Y��’�����Ÿ~�`�–O3�>��n�s��wS�|@ K�w���x��-�T��KN�L��+�~�Ҷ™v�Œ���̳‚�j�=lҴ3}R�;�h�I�����/z�rU}�B���’�;‘4��(Oœ����&`ϴ�š&]�|���o�ϿK��� |�ج{� ���‰G'�����p�$��6Q> �`� ͣ�oNW�^�y�Œ�č�%��V���P�:"W���Š‘= Wr�•5�';R��ُ�™“@M ���z�c–���6’�k�����������…���3 ˜˜VŠŒ����sM���I�~����˜8����,H'nw2�k�K�~Œ�{}�P+Š�5��„�‡‘��~����OcŒ|h�™�4 dӎ�t���œ‰:‹��’K��V@N�@��2�0�'���Œt?˜�srf���o�1>c��rf> j�K�����W:�-�8�;�L�„v�J�/=�F–G�BH]ӻ��� �r��g–’~_\�p& ��A��I��t)˜"pש���/A�� HPq��G��—��t�ٮ—�Œ˜�c—����—K[;-�q;�†\�^F�O•���[o�r]q����{et��l{��5�8��iS �›�Ÿ��M�[‘���/�’8��Ԟ›�UBQ!u7‹'—Ÿ›\T�r�ȝH�6��Q'��"~#���$†�F�š��9�W �O�'pZ_�,?�k/���ŒOh#6�( �8�s\� �G �.+Y˜ œ�r��ҫGH����5��a�ȱ>�+‚��oŒ1��*�odt@�@–�E/�.“5‡�Ÿ�};O�|�i�#Œ8 ��w�˜�9�'wŒ%� �s���)E�N_fi•�W��šR�!��’_Xœr�܏�翷e�—.–�(Z �%Ÿ�����^�F@��� ˜0�‹��%g�6ײܨs�[�S��>�� ���2Š��J4�S�˜���sq��J+ �_�2)�V�mNZ‘����“•"��{DH�J��۶/*˜Š��‰œ���c)�GŠ����f~‰��AJ�u‰%��W��ϰˆ�{Yb’/�&�V œ-!5�‚秬E3�|_�!=��'�n�x���sL5�a��K @�8�$�E{Š��†�(�ޥ�š�-͠���8��a� œ3���eLw‹L;��y�&`�–����”�������j�ˆ ���z/˜��Z��O9r׸�\@��2œ��� 2�o�n(�l��b_Œ �}��i�šdH��;����h�B‰'��E=�'���7ȷUP�DP����}�B}�@��'��’m��8’�>N�a�mݰsɪ�^!�>‰��8gOK=�@†�Œ�4^����h/RC� @���œ ��›“.q��M�}t�İ�^�O���_I}���U�•YŸ�f�Աƒ�� @� @`9����rZ`.2W‘Ÿ��%�S�‡J�ڲz•“������O���U�•�f��� �!@� @��>œ���mEِ>’����-›/q� œo8-u7��^�@� @� 4��Œˆ��4Š�]�Z‡�>�� ���ft�˜�@� @� �—��™��5*”ڲ��r���y�[NK���-�ˆv@� @� J@K�����—,-�—��S�QZE@rA� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� @� ���A�\� @� @�>I@����Ÿ?����Ÿ4� @� @�%��M�W��4h9 @� @� �)�8�ˆR.@� @� @�%�–�%h�?��"��rA� @� @x$�#j‚����!L^$�^�+��ve�”@� @� |�@*@j‰���k���P�Ÿi{’���"v���ci!@� @� �—� �Š��JӺ$\J �•��w‰��bmg$‡ @� @��J�&@jҨ��‡_…�,)�W�]l�A� @� @o%�R��HO‰����vu�”@��ƒ �pLŒ�`L0 @�rV��w)�„2� @8†�–�pA�`L0 @�v�r|E‘��&.@� p;m�.�D��\��� @`';���;+�l@� %�7[WԠ�Ÿ��Qz�L�˜xg��*@� p �?�0��!�e��w‘�\@�� h��œ��ZSa��l��Ÿ M`L���}�鷨�|���@8š@*��œ�TX;�A�o>RTΡ"Es�gn��7� ���bm&_› M�Yۻ�B��hEŠ�i�-9z�˜�qX-ڽ!�ZN~��п�"�$l�N?*V�{•�”@���z�„œ��Z>�-7!ү|��‘�6���o>md�/›�n�5qԯ��^.��V��@[����2 @� �=v�z�إ�^9&^p�-�X‡�D"EK�eL”–��œ���~��\��]�˜��Lf@���_�4S�����0����Ѣ�T�–_–��O�{�Ty�;m�߸�#Yb�‚"e@�$��$:�“�A�f&��ѳO�*�~ypM��v�(���r4“?2��4&�r/���Ÿ͹_Q��2J��IW“�A��x��'�z*K@��ub[� ����%v�‘/1NB��;�G ��w�”�Tdz ~šQ �1‘F �Š��=���k�DRn@�� ”˜ŒP‘H��—o$�"71�K�H#›ՎZD�Š•G��� �C �����C›2m–‡���Ş�� �_���])�mc��‘�����t��h��G"i”(� @�#0��>B!�‡�™N�œ_�_[�i3i @��D�;�OAk,z��9����’(�.�‰��au�/��jf��7�‰4:`f('��œ|}„(b�Š�e‹�‘�Š�@��yfW�”Z��‡\�V�t���i�r`d���z‹ @`Š@�/��#'#��P”�4F�?!�Ÿ1--�M�q� &_����‰„��2�7�‰T�œ}���-��ˆR�����—‘��ˆ���� �‹�����Q���@8š�>�ӏ�]�ŠGƒHŒK™���|R���~�|M4�,N�.��Y�줱 q4'��D�7� �‰�cYY���&’x�e‡�h�Ouد™g�Mm��š7\>š��a�}�Œ‰����>�ˆ c|—8*f#)"���Fy� �� �ݿ�2q�->�ٽ‡u� �”@*��e&aD��}`�T(����b{�\���ˆͭjq&�-ut���ȷ}�@šŠ’ޞbtO���œ���؎�Iv6�IDAT��v�[�6���[4:��1����eyQwU^�_}oŒ�8+��xV��M@��#����-Vz\�zj‚ ��H�#L#�$ˆz!�%��TTj�D�]X���KVp��#ƒ.{m”�œ hfgd;_I����J�dZ�Ѱ5�=�vwd������ŒZ�”‹�w-b��1�oF��q @�~~’7�”��o�*�~jX@�'0�Œ u#���k ����5�m�n�UT����j�39Ǵuli�‰�—%��QV#��1’?—Ǣ�Og>pˆ]5*(� ���[� 5atw��3(b% ˜m��(+�DK�†[Qz�ˆLܲմ�q�–™2J�‰�����i��Z�_v\Š��%�ʶR�jz�P�8��{��Ÿx^�W�bK���W?���bb‚f�|–�ls�����_���11��‘��"’�•ƞ•�Ÿa�zk�G��4ˆ�3��@� @� ��fK‚Œ5�GE�^B��r‘r+‹œK;��}&26}7: zD�4�2]F-� �����b`I��cbe�d�,_�(W���hz�—F���j•��rQ�9>�%�%�w�‰™>���˜[5�aB�„�S��q�”��@� @8Š��}�$>�–��œ�cA™˜�{�„��e"+#��vy���’�%AԷ�‹\5�‹m5����ŠH��•��v���Yj���g�O�mJ$�*J�Oˆ���>�V�Se���A^�

، متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند




[متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sun, 06 Jan 2019 02:17:00 +0000



متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند

عرصه‌ی دین جولانگاه افکار روشنفکری | پایگاه اطلاع رسانی اصلاح

روشنفکر کیست و دارای چه ویژگی‌هایی است؟ آیـا امکان جمع نمودن مـیان دین و روشنفکری وجود دارد؟ آیـا عرصه‌ی دین فقط جولانگاه افکار روشنفکری هست یـا سایر افراد جامعه درون هر سطح علمـی مـی‌توانند درون عرصه‌ی آن وارد شده و به اظهار نظر بپردازند؟ روشنفکرنمایـان چهانی هستند؟ آیـا ابتذال به‌کارگیری واژه‌ی روشنفکرنما درون حدی هست که خاطر جمعی از افراد را آشفته نماید؟ واکنش جوامع دینی درون برابر افکار روشنفکری چگونـه است؟ سعی مـی‌شود بـه این سؤالات و سؤالات بی‌شمار دیگری درون این زمـینـه درون حد توان پاسخ داده شود.

مقاله‌ای از اینجانب تحت عنوان «گذری بر تاریخی بودن احکام و قوانین قرآنی» درون سایت اصلاح منتشر شد کـه گویـا از نظر تعدادی از خوانندگان بـه دلیل کلی بودن و آشفته بودن و دارای ابهام مورد نقد واقع گردید؛ بـه همـین دلیل تصمـیم گرفتم درون این زمـینـه مطالب بیشتری را ارائه نمائیم البته قبل از آن لازم هست نکاتی را خدمت خوانندگان محترم ارائه نمایم:

در مورد بـه کار بردن واژه‌ی روشنفکرنما درون نوشته‌های اینجانب کـه خاطر جمعی از خوانندگان را آشفته نموده و باعث رنجیده شدن ایشان از مطالب اینجانب و حتی شخص بنده گردید؛ بیـان مـی‌دارم کـه راضی نگه داشتن کلیـه خوانندگان با افکار و اندیشـه‌های مختلف آن هم توسط چندین مقاله بـه هیچ‌وجه امکان پذیر نیست ولی از آن‌جائی کـه هدف از نوشتن هر مطلب علمـی ارتباط برقرار نمودن با مخاطبان مختلف و تبادل افکار و احترام گذاشتن بـه احساسات و عواطف ایشان و در واقع جذب حداکثری هست توضیحات زیر را لازم دانستم.

در عرصه‌ی دین اکثریت افرادی کـه تئوری‌سازی مـی‌نمایند و در صددند با تولید اندیشـه روشنگری نموده یـا قصد زدودن خرافات و نوآوری‌های انحرافی را از ساحت دین دارند، متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند از این‌که ایشان را با القاب مختلف بیـارایند و یـا مـهر تقدس بـه پیشانی‌شان زده شود راضی نبوده و خود را روشنفکر نمـی‌نامند تاانی بخواهند با سلب این عناوین، باعث آشفتگی و رنجش ایشان گردند چون با تأسی از قرآن کریم کـه حتی از پیـامبران به‌خصوص پیـامبر(ص)بزرگ اسلام هم قداست‌زدایی مـی‌نماید؛ از این کـه ردیف مردم قرار گیرند و همانند آنـها باشند خرسندند. متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند قرآن کریم مـی‌فرماید:

قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ (ابراهیم/11)

«پیغمبرانشان بدیشان گفتند: متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند (همان گونـه كه گفتید) ما جز انسان‌هایی همچون شما نیستیم، و لیكن خداوند بر هركس از بندگانش كه بخواهد منّت مي‌نـهد(و او را با لطف خود مي‌نوازد و پیغمبرش مي‌سازد.)»

زآن بود جنس بشر پیغمبران :: که تا به ت رهند از ناودان

پس بشر فرمود خود را مثلکم :: که تا به جنس آیید و کم گردید گم (د.ب2669-2670)

پیـامبر(ص) هم از این‌که درون مدح و ستایش ایشان مبالغه و زیـاده‌روی شود اصحاب را برحذر داشته و مـی‌فرمایند:

«در مدح وستایش من از حد تجاوز نکنید، همان‌طور کـه نصارا درون مدح عیسی بن مریم(ع) از حد گذشتند و گفتند: عیسی پسر خداست؛ زیرا من فقط بنده و فرستاده‌ی پروردگار مـی‌باشم.» بخاری

کسانی هم کـه خارج از چهارچوب دین و با افکار امانیستی بدون کمترین شناخت از اصول و مبانی دینی بر ساحت دین مـی‌تازند و برای دینداران نسخه مـی‌پیچند؛ هرچند آزادند خود را با هر عنوانی زینت دهند ولی چون بدون پشتوانـه علمـی، خود را یکتاز مـیدان دینداری تصور مـی‌کنند نـه تنـها ایشان را روشنفکر دینی نمـی‌دانیم بلکه بر این باوریم کـه آنـها با اظهارات ناصواب خویش به‌خصوص درون عرصه دین، فضا را غبارآلود نموده و پاکی و زلالی دین را زایل مـی‌گردانند. متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند درون واقع منظور من از روشنفکرنما همـین افراد است.

در سایت ویکیپدیـا درون مورد روشنفکر و تاریخچه‌ی پیدایش آن چنین آمده است:

روشنفکری درون انگلیسی Intellectualism درون فرانسه Intellectuelité و در زبان لاتین Intelligere بـه معنی تفکیک دو چیز از همدیگر است؛ بـه همـین دلیل بـه عنوان روح انتقادگرا و ممـیز شناخته مـی‌شود.

 جریـان روشنفکری درون قرون وسطی پا گرفت. دانشگاه‌های آن دوره محل تحصیل قشری بود کـه به طور نسبی از قشر حاکم فئودال مستقل بودند. روشنفکری بـه معنی مدرن آن نخستین بار درون جریـان محاکمـه آلفرد دریفوس مشاهده شد. این شخص یک افسر ارتشی بوده کـه به جرم خیـانت، بـه جزایر شیطان تبعید شده بود ولی بعد از شش سال مدارکی دال بر بی گناهی وی یـافت گردید. درون جریـان محاکمـه مجدد این افسر یـهودی، امـیل زولا و ۳۰۰ تن از هنرمندان و نویسندگان آن دوره نامـه‌ای با عنوان من متهم مـی‌کنم بـه رئیس جمـهور مـی‌نویسند کـه آن نامـه بـه نام اعلامـیه روشنفکران مشـهور شد. این اقدامات منجر بـه عقب‌نشینی دادگاه نظامـی گردید و نخستین پیروزی روشنفکری به‌شمار آمد.

جریـانات روشنفکری نخستین بار درون زمان بـه وقوع پیوستن انقلاب فرانسه تلاش نمودند که تا اندیشـه‌های خود را درون جامعه اشاعه دهند. این قشر کـه برآمده از جریـان آزادی‌های سیـاسی آن دوره بودند تلاش نمودند انسان‌مداری، افکار لائیک و لیبرالیسم را درون جامعه رواج دهند. روشنفکران قرن ۱۸ مانند سخنگویـان بورژوازی عمل مـی‌د و سعی درون توجیـه روابط حاکم بر جامعه آن روز داشتند. درون قرن نوزدهم گروه جدید از روشنفکران سوسیـالیست قوت گرفتند و برعروشنفکران نسل پیش بر علیـه بورژوازی تبلیغ مـی‌د. 

روشنفکر و روشنفکری را از دو دیدگاه مـی توان نگریست:

 1) دیدگاه جامعه شناختی 

 2) دیدگاه ایدئولوژیک. 

از دیدگاه جامعه‌شناختی، روشنفکران درون همـه‌ی دوره‌های تاریخی و جوامع بشری وجود داشته‌اند و در تحولات اجتماعی جوامع کاری اساسی انجام داده‌اند. لذا پیـامبران نخستین «روشنفکران» درون تاریخ اجتماعی انسان هستند. درون جامعه‌ی ما اکثر نویسندگان، تقریباً همـه، مفهومـی «ایدئولوژیک» از «روشنفکر» مراد مـی‌کنند و بنابراین تعریف این مفهوم بسته بـه این یـا آن «ایدئولوژی» متفاوت و دارای بار ارزشی یـا ضدارزشی متفاوت است. مسلم هست که کلمـه‌ی «روشنفکر» درون زبان ما از راه ترجمـه پدید آمده و متداول شده است.ی بـه درستی نمـی‌داند کـه این کلمـه را نخستین بار چهی یـاانی و معادل چه کلمـه‌ی ساده یـا مرکبی درون زبان‌های اروپایی بـه کار بردند، اما از آن‌چه درون زبانـهای اروپایی متداول هست و امروز هم ما معمولاً «روشنفکر» را درون ترجمـه‌ی آن مـی‌آوریم، این کلمـه حتما در ترجمـه‌ی کلمـه‌ی فرانسوی intellectuel یـا کلمـه‌ی انگلیسی intellectual آمده باشد. کلمـه‌ی «انتلکتوئل» درون فرانسه، یـا معادل انگلیسی آن، هم اسم هست و هم صفت و از intellectus لاتینی بـه معنای «عقل» گرفته شده است. این کلمـه درون حالت صفت بـه معنای «عقلی» و «فکری» و «عقلانی» بـه کار مـی‌رود و در حالت اسم اشاره هست به «کسی کـه از قوای عقلی و فکری خود زیـاد استفاده مـی‌کند». اما جزء «روشن» درون «روشنفکر» فارسی، اگر این کلمـه ترجمـه هست و با توجه بـه اینکه ما معمولاً درون ترجمـه نخست راه ترجمـه‌ی تحت‌اللفظی را درون پیش مـی‌گیریم، از کجا بـه «فکر» افزوده شده است؟ جلال آل احمد و دکتر علی شریعتی بـه مشکلات این معادل به منظور «انتلکتوئل» واقف بود‌ه‌اند و هریک کوشیده‌اند آن را بـه طریقی معنا کنند و در عین حال این کلمـه را هم بـه همـین صورتی کـه هست نگه داشته‌اند. دکتر علی شریعتی، کـه تعریفی خاص خودش از «روشنفکر» به‌دست داده است، مـی‌گوید: ما درون فارسی دو که تا کلمـه و دو که تا استفاده از کلمـه «روشنفکر» داریم، یکی «روشنفکر»ی کـه ترجمـه‌ی «انتلکتوئل» هست و دیگر «روشنفکر»ی کـه اصالتاً کلمـه‌ای فارسی هست و اگر بخواهیم، مثلاً، بـه زبان فرانسه ترجمـه‌اش کنیم، مـی‌شود: clairvoyant. اما این اصطلاح فرانسوی، کـه اکنون درون انگلیسی هم بـه همان صورت فرانسوی‌اش رایج است، بـه معنای «روشن‌بین» و «بصیر» هست و امروز اصطلاح متداولی برایـانی هست که به‌طور خارق‌العاده‌ای قدرت «پیش‌بینی» و «پیش‌گویی» دارند و مـی‌توانند حوادث آینده را ببینند. 

ما اگر مـی‌خواستیم این کلمـه را چیزی نزدیک بـه اصل ترجمـه کنیم حتما آن‌را بـه «عاقل» یـا «اندیشـه‌گر» یـا «اندیشـه‌ور»، البته با درون نظر گرفتن تفاوت‌های باریک معنایی مـیان «خردمند» یـا «حکیم» (wise یـا sage) و «متفکر» (thinker)، ترجمـه مـی‌کردیم. اما چرا این کلمـه درون آغاز آشنایی ما با فرهنگ جدید غربی بـه «منورالفکر» و سپس بـه «روشنفکر» ترجمـه شد؟ آیـا این کلمـه را نخست از طریق ترجمـه‌های عربی اقتباس کردیم و سپس بـه فارسی درآوردیم؟ اگر بـه ترجمـه‌های عربی این کلمـه رجوع کنیم چیزی معادل «منورالفکر» یـا «روشنفکر» درون آنـها نمـی‌یـابیم. درون عربی این کلمـه بـه صورت صفت بـه «عقلی» و «عقلانی» و به صورت اسم بـه «مفکر» و «مثقف» («بافرهنگ») ترجمـه شده است. بعد این کلمـه‌ی «منورالفکر» یـا «روشنفکر» شاید از روی کلمـه‌ی مرکبی ترجمـه شده باشد. بـه گمان من این کلمـه‌ی مرکب یـا تعبیر از روی enlightened intellectual درون انگلیسی و معادل آن درون فرانسه intellectuel eclaire ساخته شده هست که معادل آن درون عربی «مستنیر» است. اگر توجه کنید مـی‌بینید کـه ما درون ترجمـه‌ی the intellectual آن را بـه «(روشن)+ فکر» و در ترجمـه‌ی the enlightened آن را بـه «روشن + (اندیش)» ترجمـه مـی‌کنیم. بـه هر تقدیر، اگر ما باز هم بر استفاده از همـین کلمـه اصرار بورزیم، آنچه درون این کلمـه بیش از هرچیز مـهم هست همان استفاده از قوای فکری و عقلی است. بعد باید ببینیم استفاده از قوای فکری و عقلی بـه وسیله‌ی چهانی و چگونـه انجام مـی‌گیرد و چرا امروز کلمـه‌ی «روشنفکر» یـا «اندیشـه‌گر» مفهومـی بـه مراتب عامتر و فراگیرتر از متفکر و دانشمند و اندیشمند و دانشور و فیلسوف و خردمند و حکیم و آخوند است. «روشنفکران»، برخلاف این گروه‌هایی کـه نام بردیم، فقطانی نیستند کـه دانشی را تولید مـی‌کنند. «روشنفکر»، علاوه بر تولید‌کننده‌ی هر متن معناداری کـه قابل تأویل و تفسیر باشد،ی هست که چنین متونی را نیز مطالعه مـی‌کند. بنابراین خوانندگان کتاب‌ها و تماشاگران فیلم‌ها و نقاشي‌ها و شنوندگان موسیقي‌ها همان اندازه مـی‌توانند «روشنفکر» یـا «اندیشـه‌گر» باشند کـه پدیدآورندگان این آثار. «روشنفکر» یـا «اندیشـه‌گر» بـه معنای تاریخی مفهومـی مختص طبقه‌ی متوسط جدید اروپایی هست که بـه برابری و تقسیم «عقل» درون مـیان مردمان (سخن مشـهور دکارت) و حق هربرای سنجش عقلانی بودن زندگانی و رفتارش و تعیین سعادتش و آزادی وجدانش دلالت دارد. از همـین روست کـه این کلمـه از اواخر قرن شانزدهم بـه بعد هست که وارد زبان‌های اروپایی مـی‌شود. اما، از دیدگاه جامعه‌شناسی، «روشنفکر» هر فردی هست که «اندیشیدن» مـهمترین بخش از کارهای زندگی روزانـه اوست و البته گاهی حتی شغل و حرفه‌ی اوست. (منبع: روزنامـه ایران)

آشوری ضمن اشاره بـه اینکه روشنفکری چندان مفهوم ساده و روشنی نیست و سایـه تاریخ بر روی آن افتاده است، روشنفکری را از مفاهیم دنیـای مدرن مـی‌داند. از نظر ایشان روشنفکر کلمـه ساده‌ای است؛ روشن بـه اضافه فکر. صفتی هست برایـانی کـه فکرشان روشن هست یـا اشاره‌ای هست به یک گروه اجتماعی. حالا اینکه این عده این روشنی فکر را از کجا آورده‌اند و اینکه روشنی فکر عده‌ای، تاریکی فکر دیگران را تداعی مـی‌کند، موضوع بحث است.

آشوری دربارهانی کـه به آن‌ها روشنفکر اطلاق مـی‌شود بیـان مـی‌دارد:انی کـه تحصیل‌کرده‌اند و اهل ادبیـات، علوم انسانی و فلسفه هستند، بیشتر از مقوله روشنفکر بـه حساب مـی‌آیند تاانی کـه مثلاً درون رشته پزشکی یـا مـهندسی تحصیل مـی‌کنند. ایشان درباره ریشـه‌های این کلمـه بیـان مـی‌دارد: این کلمـه بعد از شـهریور ۲۰ درون زبان فارسی پیدا شده و گویـا اولین بار احسان طبری آن را به‌کار است. درون اندیشـه پرولتاریـا بهانی گفته مـی‌شود کـه نـهضت را رهبری مـی‌کنند. از طریق فعالیت‌های چپ‌ها این مفهوم درون ایران جا افتاد. اما پیش‌تر هم این مفهوم بـه عنوان منورالفکر بـه کار مـی‌شد. کلمـه منورالفکر از نیمـه‌های قرن نوزدهم از طریق ترکیـه عثمانی وارد زبان فارسی شد و بهانی اطلاق مـی‌شد کـه بادهای انقلاب‌های مدرن اروپا به‌خصوص انقلاب فرانسه بـه آن‌ها خورده بود. این کلمـه برمـی‌گردد بـه مفاهیم اینتلکتوئال درون انگلیسی و انتلکتوئل درون فرانسه کـه بهانی اطلاق مـی‌شود کـه با عقل درون ارتباط‌اند،انی کـه از قرون وسطی خارج شده‌اند کـه به آن اومانیسم یـا انسان‌باوری مـی‌گویند کـه همراه هست با علم‌باوری و مجموعه جهان‌نگری‌هایی کـه مدرن شناخته مـی‌شوند. درون نتیجه با قشر اجتماعی‌ای سر و کار داریم کـه در تاریخ پیش از آن وجود نداشته‌اند.(منبع: Beayan.net)

سقراط و افلاطون روشنفكر را وجدان خرده گیر جوامع مـی‌دانستند. آلبرکامو از آن بـه عنوان انسان معترض سخن مـی گفت. الوین گولدنز روشنفکران را جمعیتی گفتاری مـی‌داند کـه یک فرهنگ گفتمان انتقادی را درون جامعه رواج مـی‌دهند. مانـهایم روشنفکران را قشر شناوری مـی‌داند کـه به طبقه‌ی خاصی تعلق ندارد، ایشان کـه بزرگترین وظیفه‌ی روشنفکران را آزاداندیشی و دفاع از روح آزادی مـی‌داند براین باور هست که آنـها درون موقعیتی نیستند کـه حزب تشکیل دهند. خوزه ارتگا ای گاست فیلسوف اسپانیـایی روشنفکر را فردی معرفی مـی‌کند کـه از زندگی‌ای درونی برخوردار هست و هر لحظه مـی‌داند کـه چه فکر مـی‌کند و برای چه فکر مـی‌کند. عده‌ای هم،انی را که: آزادی، برابرى و برادرى را شعار مـی‌دهند، روشنفکر خطاب کرده‌اند. درون این مـیان تعریفی کـه کانت از روشنفکر ارایـه داده‌است، طرفداران زیـادی را به‌خود جلب کرده است: روشنفکری؛ یعنی مستقل اندیشیدن، از قیمومـیت فكری درآمدن و به بلوغ فكری بشری رسیدن. مرتضی مطهری، روشنفکر را چنین تعریف کرده است: روشنفكری؛ یعنی بـه موضع و مسئولیت طبقاتی خود آگاه بودن، با فرهنگ و شخصیت ملی خویش آشنا بودن و به روابط خود با همـه‌ی انسان‌های دیگر آگاهی داشتن و سعی كردن درون آگاهی جامعه و به حركت درآوردن مردم به منظور رهایی و آزادی مي‌باشد. برداشت ادوارد سعید از روشنفکر این بود: روشنفکری هست که درون برابر قدرت از حقیقت دفاع مـی‌کند. از نظر دکتر علی شریعتی، شاخصه‌ی ذاتی روشنفکر، اجتماعی بودن، درون کنار و در مـیان مردم بودن و در برابر سرنوشت یک ملت اسیر یـا یک طبقه محکوم، خود را متعهد احساس مـی‌باشد و به همـین لحاظ مـی‌گفت: خدایـا مگذار كه اندیشـه¬های لطیف و بلندم مرا از دیدن خط كبود تازیـانـه¬ای كه بر پشتی رسم شده است، غافل سازد. مصطفی ملكیـان، رسالت یک روشنفکر را تحریر حقیقت و تقلیل مرارت مـی‌داند و...

 تعریف‌ها هر چه باشند، یک مسئله بـه وضوح درون آن روشن گردیده هست که روشنفکر نمـی‌تواند بی‌مسئولیت و فاقد تعهداخلاقی باشد؛ زیرا رسالت و تعهد جزء ذات روشنفكری است. درون یک جمع‌بندی کلی، خصوصیـات جامعی کـه از روشنفکر و روشنگر درون این تعاریف ارائه داده شده عبارت‌اند از: خودآگاه، خردگرا، پرسشگر، نقاد، آزاداندیش، عدالتخواه، کثرت‌گرا، آینده‌نگر، مسئول، متعهد و... مـی‌باشند .(روشنفکر و روشنفکرنماها، عباس دلجو، نمای نزدیک)

دکتر سروش ضمن اذعان بـه این‌که روشنفکران عمدتاً درون دوران‌های بی‌تعادلی، گذر و گسست (مثلاً بین سنت و مدرنیته) جهت پر شکاف و پل زدن مـیان آن دو دوران متولد مـی‌شوند ویژگی‌های زیر را به منظور آنان درون نظر مـی‌گیرد: رازدانی، دلیری، ابداع تئوریک و چند منبعی بودن. ایشان همچنین بر این باور هست که روشنفکری درجاتی دارد کـه در رأس آن مبدعان تئوریک و رازدانان عمـیق، ژرف‌نگر، تیزبین و دلیر اما درون دامنـه‌ی آن تحصیل‌کردگان و درس‌خواندگان قرار دارند. ایشان همچنین معتقدند کـه در جوامع توتالیتر روشنفکر مولد بـه روشنفکر ناقد تبدیل مـی‌شود. 

چنان کـه بیـان شد درون مورد این کـه روشنفکر کیست و به چهانی اطلاق مـی‌شود و چه ویژگی‌های را مـی‌توان به منظور یک روشنفکر درون نظر گرفت؟ درون بین متفکرین هم اختلاف نظر اساسی وجود دارد. عده‌ای چون گرامشی و چامسکی دیدی منفی و انتقادی نسبت بـه مفهوم روشنفکری دارند، سارتر با نگاه مثبت، پوپر با توصیـه‌های ارشادی و امـیدوارانـه و هایوزیک با نظری خنثی‌تر بـه توصیف روشنفکری مـی‌پردازند.

چنان‌چه بنابر تداعی واژه‌ی (intellectual) گرامشی معتقد هست که تمام مردم بـه نوعی روشنفکرند؛ چون قوه تعقل و تفکر دارند اما از لحاظ اجتماعی نمـی‌توانند همـه روشنفکر باشند چون کارکرد اجتماعی روشنفکری را ندارند. ایشان گروهی از روشنفکران را توجیـه‌گران و هدایت‌گران طبقات اجتماعی بنیـادین به‌خصوصی مـی‌داند. از دید گرامشی روشنفکران مسئولیت بسیـار روشنی بر دوش دارند کـه شجاعت فهم و تعهد بـه آن را ندارند؛ به‌خصوص گرامشی از دست روشنفکران انگلیسی و آمریکایی مـی‌نالد کـه حقایق را نادیده گرفته و اکاذیب را افشاء نمـی‌نمایند. (فجایع انسانی ناشی از سیـاست‌های غربی) بنابراین گرامشی؛ چون روشنفکران را از نقد وضع موجود و عصیـانگری بر نظام مستقر طبقه خودش عاجز مـی‌بیند دیدی انتقادی و منفی نسبت بـه روشنفکران دارد.

چامسکی نقش و مسئولیت اجتماعی را بـه مثابه‌ی اسکلت اصلی روشنفکری گرفته و بر این باور هست که روشنفکر نبایستی درون برابر بی‌عدالتی و حق کشی سکوت کند. از نظر ایشان مسأله تعهد بـه حقیقت و افشای دروغ کـه بخشی از وضع موجودند، مـهم مـی‌باشد.

سارتر ضمن اشاره بـه روشنفکر بالقوه و بالفعل موضعی چند وجهی اتخاذ مـی‌نماید. ایشان هم بـه سویـه‌ی تاریخی نظر دارد و هم بـه مسؤولیت‌های روشنفکر درون فراروی از تخصص و هم بـه محدودیت‌های انسانی او درون انجام کار؛ بنابراین از نظر او هربه مـیزان توانایی کـه در نقد وضع موجود نشان مـی‌دهد از مفهوم و کار روشنفکری سهم دارد و جهت تبدیل شدن بـه روشنفکر بالفعل لازم نیست حتماً بـه تمام وابستگی‌های جسمـی و ذهنی‌اش بـه طبقه و... آگاهی یـابد.

 هایک ضمن پرداختن بـه رابطه‌ی بین روشنفکر و نظام اقتصادی، بر این باور هست که روشنفکران با پذیرش ایدئولوژی‌ها و ارزش‌های رایج خودشان بر اجتماع تأثیر مـی‌گذارند.

هایک مـی‌‌گوید: این روزها روشنفکران درون هر حال رنگی از سوسیـالیسم و پیـامـی از گفتمان چپ را بـه همراه خود داشته و به گفتمانی عدالت محور و ضد سرمایـه‌داری تعلق دارند. البته هایک روشنفکران را بـه دلیل گم گشتگی‌شان درون پی مدینـه فاضله گمراه مـی‌داند.

اما از نظر پوپر روشنفکران تحصیل کردگانی هستند کـه به‌واسطه‌ی تحصیل خود درون قبال افراد بی‌سواد یـا کمتر تحصیل کرده مسؤولیت‌هایی دارند. پوپر گمراهی روشنفکران را تن بـه مدهای فکری، غفلت از بصیرت سقراطی و بالاخره بلندپروازی و آرمان‌گرایی پرخطری مـی‌داند کـه از آنان پیـامبرانی خطاکار ساخته است. از نظر پوپر نمـی‌توان همزمان بـه نادانی خود واقف بود و با خیـال راحت راه مدینـه فاضله‌ی ناموجود را بـه دیگران توصیـه کرد.

رابرت نوزیک روشنفکر را محدود بهانی مـی‌داند کـه با کلمات سروکار دارند و ایده‌ها را بـه شکل واژه درمـی‌آورند و به ادبیـات جاری جهت مـی‌دهد. منظور اوانی از قبیل شاعران فیلسوفان، داستان نویسان و سخنوران و ... هست که آنـها را با عنوان واژه‌گران(Word swith) معین مـی‌کند. 

مـی‌توان تعدادی از ویژگی‌های روشنفکری را به‌صورت زیر خلاصه نمود:

1- دوری از جزمـیت فکری بـه نحوی کـه به آسانی مستلزم رعایت یـا حساسیت کافی نسبت بـه حقوق تمام آدمـیان باشد.

2- مشارکت درون تولیدگری فرهنگی و داشتن تولیدات فرهنگی

3- تلاش درون جهت نزدیکی بـه وضع مطلوب و انتقاد مداوم از وضع موجود

4- همگامـی با چیزهایی کـه تلاش ذهنی انسان امروز درون رویـارویی با جهان به‌دست آورده هست همچنین توجه و مطابقت با دستاوردهای علمـی و فرهنگی تمدن بشری، آشنایی و آمـیختگی مسائل مندرج درون مدرنیته. (مدرسه، شماره ششم، روشنفکران مدارس و سبک زندگی اقبال کوشا).

اما درون مورد این‌که آیـا مـی‌توان روشنفکری را با دینداری جمع کرد و یـا این‌که پیوند آنـها امکان پذیر نیست، دیدگاه‌‌های مختلفی وجود دارد؛ چنان‌چه جلال آل احمد بر این باور بود کـه مـیان دینداری و روشنفکری تضادی مطلق وجود داشته و جمع‌شان ناممکن است؛ زیرا ایشان روشنفکری را با جسارت، تمرد و جرأت، عصیـان، عزم بر شو درون برابر نظم موجود مـی‌شناسد و آن را با تعبد و پایبندی بـه یک سری اصول و مبانی کـه در فکر دینی وجود دارد مغایرت مـی‌داند.

دکتر سروش ضمن قایل بـه جمع شدن بین روشنفکری و دینداری و نام بردن ازانی چون سیدجمال الدین اسدآبادی، آیت الله طالقانی، دکتر شریعتی، آیت الله مطهری، مـهندس بازرگان، اقبال لاهوری، محمد عبده و... بـه عنوان روشنفکر، اوصافی را به منظور روشنفکران دینی برمـی‌گزینند. 

1- عشق بـه فکر و هنر: ریشـه‌یـابی تئوریک مشکلات، هنر اصلی روشنفکران است.

2- هجرت‌فکری: فراتر رفتن از حوزه‌های تخصصی و محدود کننده‌ و سرکشیدن بـه وادی‌های دیگر و نـهراسیدن از رویـارویی با افق‌های جدید و مـهاجرت درون طول.

3- درد دین داشتن: تعلق خاطر و التزام بـه دین داشتن و آن را به منظور عصر حاضر کارساز دانستن.

4- درد توانایی و خلوص داشتن: تفاوت داشتن فهم دینی هر دوره با دوره دیگر و تکامل مستمر درون عرصه‌ی معرفت دینی و جستجو روشنایی دین درون مـیان سایر روشنایی‌ها.

ایشان بیـان مـی‌دارند کـه روشنفکر دینی بـه هیچ‌وجه یک اصطلاح تناقض‌آمـیز و به معنای دیندار بی‌دین نیست. روشنفکر دینی؛ یعنی رازدانی یـا خبر از دنیـای غیردینی؛ یعنی دیندار عصر؛ یعنی آشنا با انواع روشنفکری‌های غیردینی و عالم بـه دین خود و عازم بر بازسازی معرفت دینی و فهم آن درون جغرافیـای معرفتی نوشونده بشر و همت گمارنده بر ابداع و هدایت و روشنگری و مبارزه‌ی فرهنگی و فکری و دارنده‌ی اعتقاد تحصیلی بـه کارسازی دین درون عصر حاضر و صاحب دغدغه جمع خلوص و توانایی و تعبد و تحقق و زمـین و آسمان. مـهاجر محقق دردمند و فکور و دلیر از تقلید رسته‌ای هست که بـه آفات و بیماری‌های جامعه‌ی دینی حساس هست و درون پی بیـان و علاج دلیرانـه و طبیبانـه آنـهاست.

 خلاصه شکی درون این نیست کـه روشنفکری مفهومـی هست مربوط بـه عصر روشنگری. به‌همـین دلیل عده‌ایی از علما بـه جای سخن گفتن از روشنفکران دینی از الفاظی مانند احیـاگران، نواندیشان و یـا مصلحان دینی استفاده مـی‌کنند.

دکتر سروش با تقسیم دین بـه دو بخش ماهیت دین؛ یعنی نفس احکام و معارف دینی کـه از ناحیـه‌ی پیـامبر بـه دست ما رسیده (متن ونص دین) و وجود خارجی دین کـه در جامعه جاری است، نمادهایی کـه به دین تعلق دارد و روابطی کـه مـیان مردم بـه دلیل دیندار بودن‌شان برقرار هست و..... براین باور هست که ماهیت دین احیـابردار نیست؛ هرچند از نظر ایشان درون بخش ماهیت دین بایستی معرفت دینی را درون نظر گرفت کـه قابل احیـاست.(نوگرایی دینی، ص96و67)

 محمد مجتهد شبستری هم با تقسیم بندی ادیـان بزرگ بـه سه سطح اعمال و شعائر، ایده‌ها و عقاید و در نـهایت تجربه‌های دینی براین باور هست که احیـای دین را بایستی پیش از هر چیز درون احیـای تجربه‌ها جستجو کرد. براین اساس ایشان نـهضت‌های یک‌صدوپنجاه سال اخیر درون جهان اسلام را بیش از هر چیز حرکت‌های سیـاسی مـی داند نـه احیـای ایمان اسلامـی و همچنین سیدجمال الدین و محمد عبده را بـه عنوان مصلحین سیـاسی ـ اجتماعی مـی شناسد نـه احیـاگر دینی. البته ایشان لوتر را بـه عنوان احیـاگر دین قبول دارد.(همان، ص162-167)

البته هرچند مفهوم روشنفکر کاملاً غربیست و مربوط بـه تحولات عصر روشنگری درون اروپا، ولی به‌کار بردن آن به منظور افرادی درون عرصه دین؛ مانند بسیـاری دیگر از مفاهیم دوران مدرن با هویتی اسلامـی بـه آن و در نظر گرفتن قیود وشرایطی بلا اشکال است.

مـهم‌ترین قید به منظور روشنفکران دینی پایبندی آنـها بـه یک سری اصول و مبانی هست که درون سایـه‌ی اتکای بـه آنـها بـه نوآوری پرداخته، خرافات را از ساحت دین زدوده و از طریق علاج‌های طبیبانـه با مشکلات جامعه اسلامـی برخورد مـی‌نمایند. معنای فقه پویـا و اجتهاد درون پرتو نصوص هم همـین است. پر شکاف بین جهان سنت و مدرن هم جز درون سایـه‌ی اتکا بـه این اصول و مبانی پذیرفتنی نیست.

دکتر قرضای بیـان مـی‌دارند:

«روا نیست کـه قرآن علی‌رغم مخالفت آن به منظور توجیـه یک مسلک یـا نگرش اعتقادی، فکری، فقهی و سلوکی خاص وسیله قرار گیرد؛ این وارونـه حقایق، جهل و تزویر و در درجه‌ی دوم قرار قرآن هست که بـه حق حتما در منزلت اول قرار گیرد و پیش انداختن چیزهایی هست که حتما در منزلت‌های بعدی قرار داده شوند و در واقع حاکم و اصل را محکوم و فرع، و متبوع را کجروی تابع گردانیدن است. این بزرگترین عامل گمراهی و زمـینـه‌ی کجروی و سرچشمـه‌ی انحراف از صراط مستقیم هست که ذهن و قلبی آکنده از افکار و قضایـا و تصورات و تصدیقات از آموزه‌های محیط و درس‌های استادانش باشد کـه از دوران کودکی و نوجوانی بـه آن آموزه‌ها خوگرفته و عادت کرده و در مـیانسالی بـه آن باورها اطمـینان خاطر پیدا کرده هست و درون چنین حال و وقتی بخواهد قرآن را تفسیر کند. درون واقع قرائت و تفسیر آن درون راستای توجیـه و تأیید تکلف‌آمـیز افکار خودش خواهد بود. هرچه را کـه با باورها و آموزه‌هایش سازگار باشد بزرگ و آشکار مـی‌نماید و هر چیزی کـه به وضوح و روشنی با معتقدات و عادات او درون تضاد قرار داشته باشد درون جهت مخالفت و تأویل با آن از هیچ تلاشی دریغ نخواهد کرد. فیلسوفان یک چنین قرائت و برداشتی از قرآن دارند؛ چنان‌که درون مکتب فلسفه‌ی مشائی اسلامـی بـه وضوح مشـهود است. ایشان بـه جای محمد(ص)ارسطو را معلم اول خود گرفته‌اند و به‌جای کعبه، آتن را قبله‌گاه خویش گردانیده و به جای حکمت قرآن، فلسفه‌ی یونانی را قانون و برنامـه‌ی خود قرار داده‌اند.» (قرآن منشور زندگی دکتر یوسف قرضاوی ص425 و 426.)

ایشان همچنین مـی‌فرمایند:

«یکی دیگر از لغزشگاه‌های سهمگین کـه برخی از معاصرین درون ارتباط با آن دچار انحراف گردیده‌اند کنار نـهادن همـه‌ی آن مطالبی هست که از سلف امت اسلامـی نقل گردیده واعراض عمدی از گنجینـه‌ی سرشار و ماندگار ایشان است. چنینانی بسیـار طبیعی هست که گاه‌به‌گاه درون این چاه و آن چاه بیفتند و هرگاه کـه از چاهی بیرون مـی‌آیند درون چاهی عمـیق‌تر سقوط کنند. آنان حالت طفولیت عقلی و علمـی را برخود تحمـیل نموده‌اند. به‌همـین دلیل یکی از مـهم‌ترین ضوابط به منظور معرفت صحیح اسلام و فهم نصوص قرآن و سنت پیـامبر(ص)تمسک بـه مطالبی هست که امت اسلامـی درون مورد آن اجماع و اتفاق نظر دارند و عقاید، تشریفات و افکارشان بر مبنای آن استقرار پیدا کرده و اصول و ارزش ایشان بر مبنای آنـها استوار گردیده و آداب و رسوم و انواع سلوک و روابط شان از آنـها متفرع شده است.» (قرآن منشور زندگی، ص 571.)

دکتر قرضاوی ضمن تقسیم احکام شریعت بـه دو بخش احکام ثابت و ابدی و احکام انعطاف‌پذیر و تجدیدپذیر بخش ثوابت را درون موارد زیر مـی‌دانند:

ـ عقاید پنجگانـه‌ی بنیـادین؛ مانند ایمان بـه خداوند، فرشتگان، کتاب‌های آسمانی، پیـامبران خدا و روز آخرت

ـ ارکان پنجگانـه‌ی عملی؛ مانند شـهادتین، برپاداشتن نماز، پرداخت زکات، روزه‌ی رمضان و حج

ـ محرمات یقینی؛ مانند جادوگری، آدم‌کشی، زنا، خوردن مال یتیم،تهمت ناروا، دزدی، غیبت، سخن‌چینی و جاسوسی

قوانین طبیعی دین اسلام؛ مانند ازدواج، طلاق، ارث، حدود و کیفر و قصاص(نشریـه‌ی اصلاح شماره‌ی 3، د. قرضاوی، مترجم، جلیل بهرامـی‌نیـا، ص29) 

خداوند مـی‌فرمایند: وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا (نساء/115)

‏«كسی كه با پیغمبر دشمنانگی كند، بعد از آن كه (راه) هدایت (از راه ضلالت به منظور او) روشن شده است، و (راهی) جز راه مؤمنان درون پیش گیرد، او را بـه همان جهتی كه (به دوزخ منتهی مي‌شود و) دوستش داشته هست رهنمود مي‌گردانیم (و با همان كافرانی همدم مي‌نمائیم كه ایشان را بـه دوستی گرفته است) و به دوزخش داخل مي‌گردانیم و با آن مي‌سوزانیم، و دوزخ چه بد جایگاهی است!» ‏

پیـامبر(ص) مـی‌فرمایند: هم‌چنان گروهی از امت من برحق‌اند و مخالفت دیگران بر آنان بـه ایشان آسیبی نمـی‌رساند. آن‌ها این‌گونـه هستند که تا این‌که امر الهی و روز رستاخیز فرا رسد.(بخاری،3641ـ مسلم،1537ـ مسند احمد،16932)

بی شک خداوند درون هر صد سال،ی را به منظور این امت برمـی‌گزیند کـه دین الهی را از نو تجدید نماید.(ابوداود،4291ـ طبرانی،6/324ـ حاکم درون المستدرک ـ کتاب الفتن و الملاحم،4/567)

 بنابراین مجذوب و مرعوب اندیشـه‌های نوگشتن و هر آن‌چه مربوط بـه عصر روشنگری و افکار امانیستی هست را بـه دلیل متهم نشدن بـه جزم‌اندیشی و مطلق‌نگری قبول ، اگر روشنفکری هم باشد؛ روشنفکری دینی به‌حساب نمـی‌آید.

وقتی افرادی با مطرح نمودن پلورالیسم بـه این معنا کـه از اسلام سلب حقانیت نموده و آن‌را حتی بـه ادیـان غیرتوحیدی و بشری تسری داده و پیروان آن ادیـان را مأجور مـی‌دانند (البته بـه شرط ابلاغ صحیح دین اسلام و اقناع)، با باور بـه عصری‌نگری احکام و قوانین، بر بسیـاری از نصوص خط بطان کشیده و آنـها را تنـها درون عصر نزول عادلانـه و عاقلانـه مـی‌دانند کـه جوابگوی بشر درون عصر حاضر نیستند و با طرح معرفت دینی و جایگزین آن بـه جای دین، نصوص و آیـات محکمات قرآن را نادیده گرفته و کلام پروردگار را درون حد تجربه نبامبر(ص)کشف عارفان و شعر سرایی شاعران پایین آورده و لفظ و معنای قرآن را از جانب پیـامبر(ص)مـی‌دانند، وقتی عده‌ای بر این باورند کـه دین بایستی از عرصه اجتماع و سیـاست جای خویش را با درون افراد عوض نموده و با پناه بردن بـه نوعی معنویت غیردینی درصدد یـافتن پناهگاهی به منظور انسان سکولار امروز هستند، و کلیـه‌ی عرصه‌های زندگی اعم از سیـاسی، اقتصادی، فرهنگی و.... را از نصوص دینی خالی نموده و آن را جولانگاه عقل جمعی یـا فردی مـی‌دانند و صراحتاً بیـان مـی‌دارند کـه در این عرصه‌ها نیـازی بـه قال الله و قال رسول نیست و تکالیف را از دوش انسان امروزی برداشته و با محق خواندنش و پناه بردن بـه لیبرالیسم او را آزاد رها کرده، دیگر از دین چیزی باقی نمـی‌ماند که تا در سایـه‌ی آن اذهان روشن‌ گردد وانی با ورود بـه عرصه‌ی دینداری، روشنفکر گردند. روشنفکر بایستی درون سایـه‌ی اتکا بـه محکمات و اصول تغییرناپذیر و با تزریق فهمـی نوین، درون توده‌ها نفوذ و آنـها را آماده‌ی مواجه‌ی با سنت‌های دست و پاگیری نماید کـه روان افراد را بـه اسارت‌اند. ایشان بایستی با ارائه برداشت‌ها و تفاسیر نو از متون دینی درون راستای خرافه‌زدایی و مقابله با تفاسیر مقطعی و برداشت نادرست گام برداشته و به‌جای ارائه مفاهیمـی پوپولیستی و عوام‌فریب حتی گاهی مخالفت عوام را نیز بـه جان خریده که تا بتوانند فهم آنان را نسبت بـه دین تصحیح نمایند. مفاهیم جهان مدرن را اصل گرفتن و در نـهایت خضوع درون برابر فیلسوفان عصر روشنگری بـه همان اندیشـه‌ها لعاب دینی و در عرصه‌ی عمومـی عرضه و در سایـه‌ی مفاهیمـی چون پلورالیسم، سکولاریسم، فمـینیسم، داروینیسم، هرمنوتیک و ... قیـافه روشنفکری بـه خود گرفتن و به اعتقادات دینی مردم تاختن بـه هیچ‌وجه و از سوی هیچ مسلمانی روشنفکری به‌حساب نمـی‌آید؛ بلکه ارائه چنین مفاهیمـی ماتریـالیست نوینی هست که بـه دلیل عدم استقبال از سوی جوامع درون شکلی پوشیده و پنـهان و با رنگ و لعابی مدرن عرضه مـی‌گردد. ماتریـالیستی کـه هسته مرکزی دین ودعوتی تمامـی ادیـان و پیـامبران کـه همان توحید هست را آماج حملات خویش قرار داده است.

ایشان با مطرح نمودن داروینیسم و خلقت تصادفی هستی، اعتقاد بـه وجود خداوند را خرافات و واپس‌گرایی قلمداد نموده و الحاد را از دل آن بیرون مـی‌آورند و بدین ترتیب درون توحید ربوبیت ـ کـه حتی رسالت پیـامبران هم به‌دلیل بدیـهی بودن‌ اثبات آن نبود ـ شک و تردید ایجاد مـی‌کنند، با طرح سکولاریسم حق تشریع را درون جوامع از خداوند سلب و توحید الوهیت را مخدوش مـی‌نمایند، با به‌راه انداختن ‌های فمنیستی و اشاعه‌ی آن درون کشورهای اسلامـی و مفاهیمـی مانند پلورالیسم(طبق تعریفی کـه مد نظر ماست)، هرمنوتیک و ..... و به چالش کشیدن عدالت، حکمت و سایر صفات پروردگار بـه توحید اسماء صفات تاخته و آن را هم آماج حملات خویش قرار مـی‌دهند و با ساختن مکاتبی چون دئیسم و حذف رسالت پیـامبران و اتکا و اعتماد صرف بـه عقل بشری درون اداره‌ی جوامع، شعار بی‌نیـازی جوامع از نبوت را نیز سر مـی‌دهند. 

در تعجم چرا درون عصری کـه بیشتر افرادی کـه داعیـه‌ی روشنفکری دارند درصددند با مطرح نمودن معرفت دینی حتی از کلام پروردگار قداست‌زدایی نمایند عده‌ای از مقلدان آنـها با ترسیم خطوط قرمز درون اطراف افکار استادان خویش، ورود بـه عرصه‌ی افکارشان و نقد آن‌را جرمـی نابخشودنی قلمداد مـی‌کنند. آنـها از به‌کار بردن واژه‌ی روشنفکرنما بر مـی‌آشوبند ولی روزانـه هزاران اتهام را از جمله بنیـادگرا، جزم‌اندیش، تروریست، مطلق‌نگر، دارای جمود فکری و... را به منظور دینداران تجویز نموده و آن‌را روا مـی‌دانند و یـا درون مقابل این القاب سکوت اختیـار کرده‌اند. 

هرچند به منظور تمامـی افرادی کـه در عرصه‌ی فکر و اندیشـه دست بـه قلم‌اند و به‌گونـه‌ای درون جهت عمران این کره خاکی گام برمـی‌دارند احترام قایلیم ولی آموخته‌ایم کـه همواره حکیمانـه و به شیوه‌ای احسن هر فکری را درون عصر ختم نبوت مورد نقد و مناقشـه قرار دهیم که تا این‌که به‌جای گام برداشتن درون تاریکی‌ها، چراغ هدایت را راهنمای خویش نمائیم.  

فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (غافر/83)         

‏ «هنگامـی كه پیغمبرانشان آیـه‌های روشن و دلائل آشكاری به منظور ایشان مي‌آوردند، بـه دانش و معلوماتی كه خودشان (درباره‌ی مظاهر دنیـا) داشتند خوشحال و شادان مي‌شدند و(بدان اكتفاء مي‌نمودند و علوم و معارف وحی آسمانی را بـه بازیچه و تمسخر مي‌گرفتند، و سرانجام) عذابی كه توسّط انبیـاء از آن بیم داده مي‌شدند و ایشان مسخره‌اش مي‌دانستند، آنان را درون بر مي‌گرفت.» ‏ ‏

أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ ‏(محمد/14)   

‏ «آیـا كسانی كه از دلائل روشن و براهین قطعی پروردگارشان برخوردارند، همسان كسانیند كه اعمال زشتشان درون نظرشان آراسته و پیراسته شده هست و از هواها و هوسهای خود پیروی مي‌كنند؟»

هُوَ الَّذِی يُنَزِّلُ عَلَى عَبْدِهِ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَإِنَّ اللَّهَ بِكُمْ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ (حدید/9)

‏ خدا هست كه آیـه‌های واضح و روشن را بر بنده‌ی خود نازل مي‌گرداند که تا شما را از تاریكیـها(جهالت و ضلالت برهاند ، و) بـه نور(ایمان و هدایت) برساند؛ چرا كه خدا نسبت بـه شما بسیـار بامحبّت و دارای مـهر فراوان است. ‏ ‏

 ورود درون عرصه‌ی فکر و اندیشـه و هر عرصه‌ای کـه ارتباط مستقیم با سرنوشت انسان‌ها داشته باشد، حق ایشان است؛ حقی را کـه خداوند بـه بندگانش عطا نموده، افراد نمـی‌توانند از او سلب کنند؛ زیرا درون این عصر پرآشوب و سردرگم به‌خصوص درون عرصه اندیشـه با وجود افکار ضد و نقیض، راه نجات آدمـیان درون این تبادل اندیشـه و نقد علمـی آن است. مؤمنین واقعی همواره خویشتن را طالب و خواهان و تسلیم حق دانسته، سردرگمـی، روزمرگی، مقلد بودن و همراه جمع بودن درون هر شرایطی را نافی حق تعیین سرنوشت و اهمـیت بـه حیـات خویش درون این کره خاکی مـی‌دانند، البته خوشبختانـه درون این راه تنـها نبوده و سرمایـه‌های بزرگ و عظیمـی درون اختیـار راهروان قرار دارد کـه مـی‌توانند آن را توشـه و مشعل راه خویش نمایند.

تلاش و کوشش درون این مسیر، الطاف پروردگار را شامل آدمـی مـی‌نماید؛ چنانچه خداوند مـی‌فرماید: 

وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ‏ (عنکبوت/69)

‏ «كسانی كه به منظور (رضایت) ما بـه تلاش ایستند و در راه (پیروزی دین) ما جهاد كنند، آنان را درون راههای منتهی بـه خود رهنمود (و مشمول حمایت و هدایت خویش) مي‌گردانیم، و قطعاً خدا با نیكوكاران هست (و كسانی كه خدا درون صف ایشان باشد پیروز و بهروزند). »‏

يَا أَيُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا وَيُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (انفال/29)

«ای مؤمنان! اگر از خدا (بترسید و از مخالفت فرمان او) بپرهیزید، خدا بینش ویژه‌ای بـه شما مي‌دهد كه درون پرتو آن حق را از باطل مي‌شناسید.»

نور فرقان خرق کردی بهرما

ذره ذره حق و باطل را جدا  (د2،ب852)

و پیـامبر(ص) درون حدیث صحیح مـی‌فرماید: 

چنانچه خداوند بخواهدی را مورد لطف و عنایت خود قرار دهد علم و دانش بـه او مـی‌بخشد. 

توشـه بعدی یکی از ویژگی‌های قرآن هست که کتابی مبین مـی‌باشد و فهم و درک و برداشت از آن بسیـار ساده مـی‌باشد. (قمر/17 و 22 و 32 و 40، دخان/ 58، انعام/157، بقره/185، یوسف/111)

وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ(قمر17)

‏ «ما قرآن را به منظور یـادویـادگرفتن وپندوپندگرفتن آسان ساخته‌ایم، آیـا پند پذیرنده و عبرت گیرنده‌ای هست‌؟»

فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (دخان/58)

‏ «ما قرآن را بـه زبان تو(كه عربی هست نازل و)آسان كرده‌ایم که تا آنان (آن رابفهمند و بیـاموزند و) پند گیرند.» 

همچنین درون آیـات بی‌شماری خداوند قرآن را تبیـان، هدایت، رحمـه، بینـه و فرقان نامـیده است.(نسا/174، بقره/185، نحل/89 و 64)

دکتر قرضاوی درون این زمـینـه بیـان مـی‌دارند:

«قرآن همچون کتاب‌های فیلسوفان نیست کـه با عبارات و کلمات گنگ و پیچیده ادا شده باشد. برعآن‌چه برخی از فیلسوفان گفته‌اند: اگر فلسفه بـه سادگی بیـان شود و قابل فهم گردد، دیگر شایسته نیست کـه فلسفه نامـیده شود. همچنین قرآن مانند ادبیـات رمزی نیست کـه در پنـهان نگه داشتن دلالت‌ها و فهمانیدن مطالب از طریق رمز و راز و اشارات دور از ذهن و پوشانیدن معنای مورد نظر با پوشش‌های مختلف راه افراط را درون پیش گیرد و فهم آن‌را به منظور انسان‌های معمولی مشکل سازد. قرآن کتاب هدایت است. آمده که تا با سخنان دل‌انگیز خداوند، انسان و عقل و قلب و حس و وجدان او را مورد خطاب قرار دهد و اندیشـه‌اش را نورانی نماید، قلب او را بـه خروش آورد و فطرت او را بارور سازد.» (قرآن منشور زندگی، ص72)

بیـان مفاهیم گنک و پیچیده و به‌کار بردن کلمات ثقیل و غیر قابل فهم بیشتر بـه درد محافل علمـی و دانشگاهی مـی‌خورد؛ درون حالی‌که بازیگران اصلی صحنـه‌های اجتماعی توده‌ها و عوام هستند. توده‌هایی کـه در طول تاریخ همـه نوع نقش‌آفرینی کرده‌اند، توده‌هایی کـه حتی تئوری و نظریـه‌ی عالمان بایستی از طریق ایشان نـهادینـه گردد. توده‌هایی کـه در اکثر مواقع بدون این‌که خود بخواهند بـه عنوان مصرف‌کننده‌ی تئوری‌ها درون جهان فساد مـی‌آفرینند و هزینـه‌های هنگفتی را درون زمـینـه‌های مختلف سیـاسی، اجتماعی، اقتصادی و... بر جوامع تحمـیل نموده‌اند. درون مـیان این همـه فسادی کـه در عصر حاضر توسط انسان‌ها بـه دلیل رویگردانی از شریعت انجام پذیرفته، نقش مفاهیم پیچیده و تئوری‌های علمـی به منظور جلوگیری از آنـها کجاست؟ آیـا تجربه‌ی نوینی کـه از ادیـان به‌خصوص مسیحیت صورت گرفته توانسته از کشتار مـیلیون‌ها انسان بی‌گناه درون افغانستان، عراق، سوریـه وسایر کشورها جلوگیری کند؟ آیـا توانسته شکاف عظیمـی را کـه بین فقیر و غنی ـ کـه در سایـه‌ی نظام سرمایـه‌داری، لذت‌گرایی و سود محوری صرف بدون گذشت و ایثار ـ ایجاد شده، پر کند؟ آیـا توانسته جلوی بحران‌های ناشی از آلودگی و بی توجهی بـه محیط زیست را بگیرد؟ آیـا توانسته جلوی فسادی را کـه تنـها درون سایـه‌ی ارضای نامناسب غریزه‌ی برجوامع تحمـیل شده، بگیرد؟

ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِی النَّاسِ لِيُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (روم/41)

  ‏ (همـیشـه چنین بوده هست كه) تباهی و خرابی درون دریـا و خشكی بـه خاطر كارهائی پدیدار گشته هست كه مردمان انجام مي‌داده‌اند . بدین وسیله خدا سزای برخی از كارهائی را كه انسانـها انجام مي‌دهند بدیشان مي‌چشاند که تا این كه آنان (بیدار شوند و از دست یـازیدن بـه معاصی) برگردند.

کجایند آن تجربه‌ها و مدعیـانش که تا شاید با پیچیدن نسخه‌ای به منظور بشریت درون حال فنا، محمّدوار او را نجات داده و به سرمنزل سعادت رهنمون نمایند. آنـها کـه با تئوری‌پردازی و نظریـه‌سازی بـه تضعیف تجربه‌ی نبامبر(ص)(قرآن وسنت طبق دیدگاه خودشان) درون مـیان بشریت همت مـی‌گمارند، آیـا بدیل وجایگزینی به منظور آن پیشنـهاد داده‌اند؟ آیـا به منظور این دیدگاه خویش دلایلی مستدل از درون دین ارائه نموده‌اند که تا با آنـها درون مسیرشان گام برداریم؟ یـا تنـها رسالت‌شان تخریب هست و به منظور بازسازی اعتقادی جوامع فاقد برنامـه‌اند؟

آیـات محکم قرآن کریم و احادیث صحیح نبوی درون مرحله بعدی و به‌عنوان سرمایـه‌ای گرانبها مـی‌تواند الهام‌بخش افکار و اندیشـه‌ها درون مقابله با هرگونـه نوآوری و نواندیشی انحرافی (در عرصه عقیده و ثوابت) درون عرضه‌ی دینداری باشند.

هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ (آل عمران/7)

«او هست كه كتاب (قرآن) را بر تو نازل كرده است. بخشی از آن، آیـه‌های « مُحْكَمَات‌ » است(و معانی مشخّص و اه روشنی دارند و) آنـها اصل و اساس این كتاب هستند.»

سپس آیـات متشابه و فهم صحیح آخرین پیـام آسمانی را مـی‌توان درون پرتو سنت نبوی، دیدگاه اصحاب و علمای بزرگ متأخر و متقدم و مفسران بزرگ امت اسلامـی فهم نمود و با مراجعه بـه اهل ذکر بر رشد و شکوفایی و بالندگی فکر و اندیشـه‌ی خویش افزود. همچنین مـی‌توان درون مواجهه‌ی با شبهات و بدعت‌گذاری‌های نامـیمون احیـاگران دینی را بـه کمک طلبید و اندیشـه و افکارشان را پشتوانـه‌ی علمـی خویش قرار داد.

وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ (آل عمران/7)

«و بخشی از آن آیـه‌های « مُتَشَابِهَات‌ » است، (و معانی دقیقی دارند و احتمالات مختلفی درون آنـها مي‌رود). و امّا كسانی كه درون دل‌هایشان كژی است(و گریز از حق، زوایـای وجودشان را فرا گرفته است) به منظور فتنـه‌انگیزی و تأویل (نادرست) بـه دنبال متشابهات مي‌افتند؛ درون حالی كه تأویل(درست) آنـها را جز خدا و كسانی نمي‌دانند كه راسخان(و ثابت‌قدمان) درون دانش هستند.»

بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (نحل/44)

«و قرآن را بر تو نازل كرده‌ایم که تا این كه چیزی را به منظور مردم روشن سازی كه به منظور آنان فرستاده شده هست (كه احكام و تعلیمات اسلامـی است) و تا این كه آنان (قرآن را مطالعه كنند و درباره‌ی مطالب آن) بیندیشند.»

 فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (نحل/٤٣)

پس (برای روشنگری) از آگاهان (از كتابهای آسمانی همچون تورات و انجیل) بپرسید، اگر (این را) نمي‌دانید.

شخص دیندار با وجود چنین توشـه‌ی عظیمـی و با مطالعاتی کـه در زمـینـه‌ی مفاهیم مربوط بـه عصر روشنگری انجام مـی‌دهد بـه همراه احساس مسئولیتی کـه خداوند از طریق امر بـه معروف و نـهی از منکر بر دوش تمامـی بندگانش درون جهت روشنگری و آگاهی‌دهی گذاشته هست شجاعت ورود درون عرصه‌های مختلف را پیدا مـی‌کند.

وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِیعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَكِیمٌ (توبه/71)

«مردان و زنان مؤمن، برخی دوستان و یـاوران برخی دیگرند. همدیگر را بـه كار نیك مي‌خوانند و از كار بد باز مي‌دارند.»

همـین مسؤلیت مـهم و خطیر باعث شده مسلمانان افتخار بهترین و برترین امت را با خود داشته باشند.

كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ (آل عمرآن/110)

«شما (ای پیروان محمّد) بهترین امّتی هستید كه بـه سود انسان‌ها آفریده شده‌اید(مادام كه) امر بـه معروف و نـهی از منكر مي‌نمائید و به خدا ایمان دارید.»

مؤمنین درون این راه سستی و‌ ناراحتی را بـه خود راه نداده و از قوت علمـی و غرور کاذب مخالفان فکری خویش هراسی ندارد؛ زیرا خداوند مـی‌فرماید:

وَلا تَهِنُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الأعْلَوْنَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (آل عمران/139)

‏«و (از جهاد درون راه خدا بـه سبب آنچه بر سرتان مي‌آید) سست و زبون نشوید و غمگین و افسرده نگردید، و شما (با تأییدات خداوندی و قوّه ایمان راستین و نیروی حقی كه از آن دفاع مي‌كنید) برتر (از دیگران) هستید (و پیروزی و بهروزی از آن شما است) اگر كه بـه راستی مؤمن باشید(و بر ایمان دوام داشته باشید).» ‏

و جهاد علمـی را علیـه تمامـی افرادی کـه این ذخیره عظیم الهی را از روی عناد و جهل آماج حملات خویش قرار مـی‌دهند، آغاز مـی‌کنند.

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ(توبه/73)

‏« ای پیغمبر! با كافران و منافقان جهاد و پیكار كن(تا ایشان را از كفر و نفاق برگردانی) و بر آنان سخت بگیر وجایگاهشان دوزخ هست و چه بد سرنوشت و چه زشت جایگاهی است! ‏البته این جهاد علمـی بایستی درون نـهایت ادب و احترام و به شیوه‌ای حکمـیانـه، به‌دور از اهانت و هتک حرمت صورت بپذیرد.»

البته چنین جهاد علمـی‌ای بایستی کاملاً حکیمانـه و دلسوزانـه باشد.

ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِيَ أَحْسَنُ(نحل/125)

«(ای پیغمبر !) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیكو و زیبا بـه راه پروردگارت فراخوان ، و با ایشان بـه شیوه‌ی هرچه نیكوتر و بهتر گفتگو كن‌.»

وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (سبا/24)

«بگو: خدا قطعاً یـا ما(مؤمنان)و یـا شما (مشركان) بر هدایت یـا ضلالت آشكاری هستیم.(چرا كه عقیده‌ی ما و شما با هم تضادّ روشنی دارد. بعد حتماً گروهی از ما و شما اهل هدایت و دسته‌ای گرفتار ضلالت است).»

وَلا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلا بِالَّتِی هِيَ أَحْسَنُ (عنکبوت/46)

«با اهل كتاب(یعنی با یـهودیـان و مسیحیـان)جز بـه روشی كه نیكوتر(و نرمتر و آرامتر و به قبول نزدیكتر) باشد، بحث و گفتگو مكن.»

مؤمنین از نقد هم هراس ندارند؛ زیرا طالب حق بوده و نقد علمـی را باعث تصحیح اشتباهات درون راستای رشد و بالندگی افکار و اندیشـه خویش مـی‌دانند.

بنابر آنچه بیـان شد مـی‌پذیرم و پذیرش آن از بدیـهیـات هست که ورود درون عرصه‌ی سایر علوم و ارائه‌ی دیدگاه و نظر و تئوری‌پردازی درون آن عرصه‌ها و تجویز آن به منظور راه‌روان آن وادی، نیـازمند تخصص و اشراف کامل بـه آن علوم هست (همان تخصصی کـه بسیـاری از افرادی کـه در عرصه‌ی دینداری اظهارنظر مـی‌کنند فاقد آن هستند) ولی دفع شبهات و دفاع از مبانی دینی تنـها نیـازمند آگاهی از شبهات و اشراف بر مبانی روشن و محکمـی هست که درون سایـه‌ی آن شبهات رفع مـی‌گردد. ورود درون این عرصه‌ها وظیفه‌ی هر مسلمانی با هر سطح علمـی هست و نیـازی بـه مدرک و طی مدارج علمـی پیچیده ندارد؛ چرا کـه اگر درون این عرصه خواهان مدرک باشیم بایستی بسیـاری از افرادی را کـه بدون شناخت از اصول و مبانی دینی درون عرصه‌ی دینداری مـی‌تازند و برای دینداران نسخه مـی‌پیچند بـه جرم بیسوادی بـه دار آویخت. درون این عرصه‌ها بایستی درون حد توان و براساس مـیزان توانایی و استعداد خویش وارد شد و مـهم آن هست که حرکت کرد و حتی درون جا حرکت را بر سکون ترجیح داد و به شیوه‌ای حکیمانـه و به دور از جنجال و در نـهایت احترام به منظور افکار و اندیشـه‌های مختلف محیط جامعه را به منظور تبادل فکر و اندیشـه مـهیـا نمود.

وَلا تَسُبُّوا الَّذِینَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (انعام /108)

‏«(ای مؤمنان!) بـه معبودها و بتهائی كه مشركان بجز خدا مي‌پرستند دشنام ندهید که تا آنان (مبادا خشمگین شوند و) تجاوزكارانـه و جاهلانـه خدای را دشنام دهند . همان گونـه (كه معبودها و بتها را درون نظر اینان آراسته‌ایم) به منظور هر ملّتی و گروهی كردارشان را آراسته‌ایم. (هركسی كار خود را زیبا مي‌بیند . بزهكار بر اثر تكرار گناه قبح آن درون نظرش زدوده مي‌شود و بر اثر وسوسه‌ی شیطانی و نفسانی زشت زیبا جلوه‌گر مي‌گردد . بـه هر حال) عاقبت بازگشتشان بـه سوی خدایشان هست و خدا آنان را از آنچه كرده‌اند آگاه مي‌سازد(و پاداش و پاره نیكان و بدان را خواهد داد).»‏

واکنش‌ها درون برابر مفاهیم نو متفاوت خواهد بود:

1ـ عده‌ایی از افراد کـه جبر محیطی و ژنتیکی آنان را وارث عقائد آبا و اجدادشان نموده است، و در سایـه‌ی آن بـه آرامشی کاذب و دروغین رسیده‌اند، متعصبانـه و در نـهایت جمود فکری ورود هرنوع فکر جدید را بـه ساحت دین، طرد و علیـه آن موضع‌گیری مـی‌نمایند. این افراد کـه معمولاً واکنشی کاملاً مقلدانـه و احساسی درون برابر هر نوع نوآوری اتخاذ مـی‌نمایند به‌جای حمایت از نوآوری و اصلاح درون ساحت دین، افکار بیگانـه را با زدن برچسب‌های بدعت وکفر طرد نموده و تنـها راه کارا نمودن دین درون عصر جدید را بازگشت بـه منـهج اسلاف گذشته درون تمام ابعاد دینی مـی‌دانند. این دسته از افراد درون واقع مقلدان متعصبی هستند کـه در مـیان هر نوع آیینی(بشری و غیربشری)، تازه و نو بودن را دستاویز مقابله و مخالفت خویش قرار مـی‌دهند؛ همان منـهجی کـه امت‌های گذشته درون مقابل نوآوری‌های پیـامبران‌شان اتخاذ نمودند کـه با وجود اشراف و آگاهی بر ضعف علمـی و عقلی آیین خویش، متعصبانـه و مقلدانـه برآن پای مـی‌فشردند.

بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِمْ مُهْتَدُونَ‏(زخرف/22)

‏ بلكه ایشان مي‌گویند: ما پدران و نیـاكان خود را بر آئینی یـافته‌ایم و ما نیز بر پی آنان مي‌رویم(و راه بت‌پرستی را درون پیش مي‌گیریم).

در پیش گرفتن چنین منـهجی درون برخی مواقع منجر بـه واکنش‌های احساسی و حتی خشونت‌آمـیز گشته و مـی‌تواند آثار زیـانباری را بر جوامع تحمـیل نماید. شاید به‌توان بخشی از بنیـادگرایی دینی را ثمره‌ی مواجهه‌ی با نظریـاتی دانست کـه مبانی و اصول عقایدی افراد را بـه چالش مـی‌کشند. افرادی کـه ضعف علمـی و قوت استدلالی خویش را از طریق اعمال قدرت فیزیکی جبران مـی نمایند.

وَقَالَ الَّذِینَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِینَ (ابراهیم/13)

‏ كافران (و سردستگان زندقه و ضلال ، هنگامـی كه از راه دلیل با انبیـاء برنیـامدند ، بـه زور متوسّل شدند و) بـه پیغمبران خود گفتند : یـا بـه آئین ما باز مي‌گردید یـا این كه شما را از سرزمـین خود بیرون مي‌كنیم . بعد پروردگارشان بـه آنان (كه حاملان رسالات آسمانی و راهنمایـان بشری بودند) پیـام فرستاد كه حتماً ستمكاران (كفرپیشـه‌ی چون ایشان) را (به خاطر ظلم و ستمـی كه روا مي‌دارند) نابود مي‌كنیم.

چنین افرادی معمولاً مخالفان فکری خویش را با القابی؛ مانند جاهل، گمراه و کافر خطاب کرده و دیگران هم بـه ایشان القابی؛ چون بنیـادگرا، متحجر و متعصب مـی‌دهند. درون بین چنین افرادی هرچند مـی‌توان از احیـاگری دینی تحت عنوان مقابله با خرافات و بدعت سخن گفت ولی نوسازی و اصلاحات به‌خصوص درون سایـه‌ی دستاوردهای عصر مدرن از نظر آنـها حکم کفر و گمراهی را خواهد داشت. جوامع با داشتن چنین افرادی، مستعد رکود علمـی، واکنش‌های احساسی و حاکمـیت‌های استبدادی مـی‌باشند.

البته گروهی دیگر از دینداران جبری و ژنتیکی وجود دارند کـه چنان درون غفلت ناشی از ارضای غرایز به‌سر مـی‌برند، و چنان از مبانی و مفاهیم دینی خویش غافل و بی خبرند کـه بودن و نبود این مفاهیم جدید برایشان اهمـیتی نداشته و شبهات ناشی از نظریـات و دیدگاه‌های امانیستی هم حس ایمانی‌شان را تحریک نمـی‌کند. این افراد کـه اغلب بسیـاری از اعمال و شعائر دینی را به‌جای مـی‌آورند، بـه محض ورود درون هر محفلی، رنگ ولعاب آن محافل را بـه خود گرفته و بسته بـه مقتضیـات زمانی و مکانی درون برخورد با افکار و اندیشـه‌ها چهره عوض مـی‌کنند.

2ـ درون تقابل با دسته‌ی اوّل، گروهی چنان شیفته و دلباخته‌ی مفاهیم عصر جدید شده‌اند کـه همـه‌ی دستاوردهای صادره از جهان غرب را اصل گرفته و حتی ملاک عاقلانـه و عادلانـه بودن آموزه‌های دینی را هم این دستاوردها مـی‌دانند. از نظر آنـها اعلامـیه‌ی جهانی حقوق بشر و کنوانسیون‌های الحاقی آن بر آیـات پرودگار ارجحیت دارد. ایشان کـه اغلب بـه دین شخصی کـه فاقد کارکرد اجتماعی هست باور دارند ادیـان را فاقد برنامـه و قانونی درون زمـینـه‌های سیـاسی، اقتصادی، فرهنگی و .... دانسته و ضمن گنجاندن احکام وقوانین الهی درون ظرف تاریخ آنـها را مختص بـه آن دوران مـی دانند کـه در عصر حاضر فاقد کارکرد خویش است. این افراد هر لحظه منتظر دریـافت مفهوم یـا نظریـه‌ایی جدید هستند که تا در سایـه‌ی ارائه و به‌کار گیری آن قیـافیـه روشنفکرانـه بـه خود گرفته و محافل و مجالس خویش را بدان بیـارایند. چنین افرادی یـا درون سایـه‌ی اتکا بـه علم پوزیتویستی غیر محسوسات(آن‌چه بـه کمک حس بینایی قابل مشاهده و یـا درون سایـه‌ی ابزار قابل اندازه گیری و آزمایش نباشد) را خرافات مـی‌پندارند یـا درون سایـه‌ی مفاهیمـی؛ مانند هرمنوتیک کاملاً نسبی گرا بوده و حقیقت را دست نیـافتنی مـی دانند. به منظور این گروه احیـاگری، نوگرایی و اصلاح طلبی دینی کاملاً بی معنی هست و بیشتر دنبال تجدد و نوآوری هستند و حتی درون نوع افراطی این تفکر چون دین را افیون توده‌ها تصور مـی‌کند درصدد مقابله و مبارزه‌ی با هر نوع نماد دینی هستند.

وَإِذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ (نور/48)

‏ هنگامـی كه ایشان بـه سوی خدا و پیغمبرش فرا خوانده مي‌شوند که تا (پیغمبر، برابر چیزی كه خدا نازل فرموده است) درون مـیانشان داوری كند، بعضی از آنان (نفاقشان ظاهر مي‌شود و از قضاوت او) رویگردان مي‌گردند. (زیرا كه مي‌دانند حق بـه جانب ایشان نیست و پیغمبر هم دادگرانـه عمل مي‌فرماید، و حق را بـه صاحب حق مي‌دهد).

فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَحَاقَ بِهِمْ مَا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ (غافر/83)

‏ هنگامـی كه پیغمبران‌شان آیـه‌های روشن و دلائل آشكاری به منظور ایشان مي‌آوردند، بـه دانش و معلوماتی كه خودشان(درباره‌ی مظاهر دنیـا) داشتند خوشحال و شادان مي‌شدند و(بدان اكتفاء مي‌نمودند و علوم و معارف وحی آسمانی را بـه بازیچه و تمسخر مي‌گرفتند، و سرانجام)عذابی كه توسّط انبیـاء از آن بیم داده مي‌شدند و ایشان مسخره‌اش مي‌دانستند، آنان را درون بر مي‌گرفت.

3ـ گروه سوم کـه ایمان محققانـه از بارزترین ویژگی‌های آنان است؛ همانند زنبور عسل کـه پس از شیره‌های گوناگون، عسل گوارایی مـی‌سازد، بـه سخنان مختلف گوش داده و آن‌چه را کـه در راستای عبودیت پروردگار و خدمت بـه بشریت هست انتخاب و سرمشق والگوی خویش قرار مـی‌دهند. (پیـامبر(ص)در یکی از فرموده‌هایشان انسان مؤمن را بـه زنبور عسل تشبیـه نموده است.)

فَبَشِّرْ عِبَادِی/ الَّذِینَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الألْبَابِ (زمر/17-18)

مژده بده بـه بندگانم، ‏ آن كسانی كه بـه همـه‌ی سخنان گوش فرا مي‌دهند و از نیكوترین و زیباترین آنـها پیروی مي‌كنند. آنان كسانیند كه خدا هدایتشان بخشیده هست ، و ایشان واقعاً خردمندند. 

چنین افرادی کـه به سرنوشت خویش حساس بوده، و انتقال صرف عقاید از آبا و اجداد راضی‌شان نمـی‌کند و خواهان آرامشی بر مبنای استنباطات عقلی و علمـی هستند، همواره درون تکاپو و کاوش علمـی هستند که تا پایـه‌های ایمانی خویش را بر مبنای آن بنا نـهند؛ زیرا مـی‌دانند کـه در مقابل سمع و بصر خویش مسئول هستند.

وَلا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولا (اسراء/36)

‏ از چیزی دنباله‌روی مكن كه از آن ناآگاهی . بي‌گمان (انسان درون برابر كارهائی كه) چشم و گوش و دل همـه (و سایر اعضاء دیگر انجام مي‌دهند) مورد پرس و جوی از آن قرار مي‌گیرد.

حق همـی گوید چه آوردی مرا :: اندرین مـهلت کـه دادم من تو را

عمر خود را درون چه پایـان‌ای :: قوت و قوّت درون چه فانی کرده‌ای

گوهر دیده کجا فرسوده‌ای؟ :: پنج حس را درون کجا پالوده‌ایی؟

چشم و گوش و هوش و گوهرهای عرش :: خرج کردی تو چه خردی از فرش؟ (د3، ب2149-2152)

ایشان قوت استدلال را مبنای پذیرش افکار و اندیشـه‌های نو گذاشته و بر همـین اساس عالمان و جاهلان را یکسان نمـی‌نگرند.

قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ (بقره/111)

بگو: اگر راست مي‌گوئید دلیل خویش را بیـاورید.

 قُلْ هَلْ يَسْتَوِی الَّذِینَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الألْبَابِ (زمر/9)

بگو : آیـا كسانی كه (وظیفه‌ی خود را درون قبال خدا) مي‌دانند ، با كسانی كه (چنین چیزی را) نمي‌دانند ، برابر و یكسانند؟! (هرگز). تنـها خردمندان (فرق اینان را با آنان تشخیص مي‌دهند ، و از آن) پند و اندرز مي‌گیرند.

بایستی جهد و کوشش چنین افرادی را ارج نـهاد؛ زیرا تلاش‌شان را بـه سرنوشت‌شان گره زده‌اند. تلاش‌ها به منظور نوشتن یک مقاله‌ی علمـی،ب مدرک دانشگاهی یـا به‌دست آوردن تخصص درون رشته‌ایی خاص نیست بلکه کوشش‌ها به منظور تصحیح جهابینی‌ای هست که بـه حیـات دنیوی سامان بخشیده و حیـات بی‌نـهایت ساله‌ی بعد از مرگ را هدفمند مـی نماید. تلاش به منظور مقابله با نفس و غرایزی هست که آدمـی را به‌سوی خوش‌ها و لذایذ زود گذر دعوت مـی‌نمایند و تن بـه معامله‌ای هست که خداوند درون کتاب‌های آسمانی بدان وعده داده هست و پذیرش و انجام شعائری هست که انجام آنـها مشقاتی را بر انسان تحمـیل مـی‌کند.

إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ (توبه/111)

 بیگمان خداوند (كالای) جان و مال مؤمنان را بـه (بهای) بهشت خریداری مي‌كند.

مشتریّ من خدای هست او مرا :: مـی‌کشد بالا کـه الله اشتری (د2،ب2438)

مشتری ماست الله اشتری :: از غم هر مشتری همـین برتر آ

مشتری جو کـه جویـان توست :: عالم آغاز و پایـان توست

هین مکش هر مشتری را تو بـه دست :: عشق‌بازی با دو معشوقه بد هست (د5،ب1463-1465)

چگونـه مـی‌توان به منظور چنین افرادی تعیین حوزه نمود و برایشان از کرسی دانشگاهی و تخصص علمـی دم زد. اعتراف بـه تخصص درون حوزه‌ی علوم مختلف از بدیـهیـات بوده و انکار آن ناشی از جهل نسبت بـه علوم درون عصر حاضر هست ولی سؤال این‌جاست کـه اگر افرادی با هر سطح علمـی و با داشتن هرنوع تخصصی ـ چه درون علوم تجربی و چه درون علوم انسانی‌ـ درون سایـه‌ی نظریـات خویش بـه حریم دین وارد شده و بر آموزه‌های آن بتازند، آیـا دیندارانی را کـه در سایـه‌ی این آموزه‌ها بـه آرامش رسیده‌اند و چنین نظریـاتی باعث آشفتگی آرامش‌شان شده هست را محق مـی‌دانیم که تا در سایـه‌ی اتکا بـه دلایل علمـی و عقلی دوباره آرامش خویش را بازسازی نمایند.

به‌طور حتم مکلف نمودن چنین افرادی بـه سکوت درون مقابل شبهاتی کـه بر پیکره‌ی مبانی دینی‌شان وارد مـی‌شود بـه این دلیل کـه فاقد مدرک علمـی بوده و یـا اشراف کامل بر علومـی ندارند کـه شبهات از ناحیـه‌ی آن علوم صادر مـی‌گردد؛ افرادی کـه خوشبختانـه با روند بیداری اسلامـی کـه در کشورهای مختلف به‌خصوص جهان غرب شروع شده، مدام برتعدادشان افزوده مـی‌گردد، ناشی از غرور علمـی و جهالتی هست که از آن منشأ مـی‌گیرد.

برای چنین افرادی اگر احیـاگری زنده نمودن دینی باشد کـه فقط ظاهر و اسمـی از آن باقی مانده ولی محتوای وجودش مرده و به فراموشی سپرده شده و زیر بار سنگین خرافات و تحریف از توان حرکت بازمانده است.

يَا أَيُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِیكُمْ (انفال/24)

«ای مؤمنان! فرمان خدا را بپذیرید، و دستور پیغمبر او را قبول كنید هنگامـی كه شما را بـه چیزی دعوت كند كه بـه شما زندگی (مادی و معنوی و دنیوی و اخروی) بخشد.»

واگر منظور از اصلاح، فربه نمودن و کارا نمودن دین و سازگار نمودنش با مقتضیـات و نیـازهای عصر حاضر بدون تغییر مبادی و مبانی و استنباط و استخراج احکام به منظور مسائلی باشد کـه غبار تاریخ بر آن نشسته یـا حکمـی بر آنـها وجود ندارد.(اجتهاد)

 و اگر منظور از نوسازی و نوگرایی قابل فهم نمودن آموزه‌های دینی با توجه بـه مفاهیم عقلی و علمـی عصر جدید بدون افتادن درون ورطه‌‌ی خودباختگی و بدون نظر بـه تجدید بنا نمودن اصول و مبادی دینی و آن‌ها را درون قالب مفاهیم زبانی و علمـی نو ریختن بوده و همراه با اصل گرفتن نصوص قطعی الدلاله باشد نـه تنـها با آن مخالف نیستد بلکه ورود نواندیشان، مصلحان و احیـاگران را بـه عرصه‌ی دین ارج نـهاده و روشنگری‌شان را روشنفکرانـه مـی دانند.

از نظر این قشر، مـیدان اصلاحگری، احیـاگری و نوسازی بسیـار وسیع بوده و بیشتر احکام و گزاره‌های دینی را با رعایت نمودن شرایطی کـه امت اسلامـی به منظور آن درون نظر گرفته‌اند، درون برمـی‌گیرد. دکتر یوسف قرضاوی درون این زمـینـه مـی‌فرمایند:

«هر مسأله‌ی شرعی کـه در آن دلیل قطعی الدلاله و قطعی الثبوتی نباشد و یـا حکم آن درون اصل فاقد نص و دلیل باشد، خواه از مسائل اصول اعتقادی یـا مسائل فروع عملی و یـا قواعد اصول فقه باشد، دارای زمـینـه‌ی اجتهاد است.»(اجتهاد درون شریعت، ص102)

در بین امت اسلامـی محدودیتی جهت اجتهاد وجود ندارد و همـه افراد جامعه اعم از زن و مرد، پیر و جوان و عرب و غیرعرب مـی‌توانند با داشتن شرایط زیر بـه استنباط احکام و قوانین جدید پرداخته و در راستای رفع نیـازهای آحاد جامعه با توجه بـه شرایط زمانی و مکانی همت گمارند:

1ـ آشنایی با قرآن کریم

الف‌ـ آشنایی با اسباب نزول آیـات

ب‌ـ آشنایی با آیـات ناسخ و منسوخ

ج‌ـ آگاهی با آیـات متعلق بـه احکام فقهی و دانستن جایگاه و مواضع آیـات نـه حفظ آنـها (تخفیف غزالی)

2ـ آشنایی با سنت پیـامبر (ص)

الف‌ـ معرفت و آگاهی نسبت بـه علم درایة الحدیث

ب‌ـ آگاهی از ناسخ و منسوخ احادث

ج‌ـ آگاهی بـه اسباب ورود حدیث

3ـ آشنایی از زبان و ادبیـات عرب

4ـ آشنایی با علم اصول فقه

5ـ آگاهی از اه و مقاصد شریعت

6ـ آگاهی از وضیعت زندگی مردم (جامعه‌شناسی)

7ـ عدالت و تقوا

8ـ آشنایی با موارد اجماع (اجتهاد درون شریعت اسلام)

وجود چنین شرایطی هم جهت احترام گذاشتن بـه دو اصل اساسی تخصص و تعهد درون مسایلی هست که ارتباط مستقیم با سرنوشت انسان‌ها درون حیـات دنیوی و اخروی ایشان دارد و افرادی کـه دارای چنین شرایطی باشند تحت هر عنوانی چه روشنفکری، نوگرایی، اصلاح، احیـاگری و یـا اجتهاد(عنوانی درون دینی) تلاش‌شان قابل تقدیر و حتی طبق فرموده پیـامبرص درون صورت خطا و اشتباه هم مأجور خواهند بود. والسلام

منابع و مأخذ:

1ـ قرآن کریم (تفسیر نور دکتر خرمدل)

2ـ قرآن منشور زندگی، قرضاوی یوسف، نشر احسان 

3ـ اجتهاد درون شریعت اسلام، قرضاوی یوسف، ترجمـه‌ی د. احمد نعمتی، نشر احسان، چاپ اول 1379

4ـ عوامل تغییر فتوا درون عصر کنونی، قرضاوی یوسف، ترجمـه‌ی فاروق نعمتی، نشر احسان، چاپ اول 1388

5ـ نوگرایی دینی، حسن یوسفی اشکوری، چاپ غزال، 1377

6ـ مدرنیته، دموکراسی و روشنفکران، رامـین جهانبگلو، نشر مرکز، چاپ اول 1374

7ـ مجله‌ی مدرسه، شماره‌ی ششم

8ـ مولانا و ترجمـه‌ی آیـات قرآن، کاظم محمدی وایقانی، انتشارات نجم کبری، 1386

9- اینترنت

10ـ نشریـه‌ی داخلی اصلاح، شماره‌ی سوم




[متن ونص عربی درباره یکی از افریده های خداوند]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 05 Jan 2019 08:16:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com