صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم

صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم Images about #دلشكسته tag on instagram - picslook.com | عشق من و تو - sevbeny.blogfa.com | داغ داغ فقط بیـا حاشوببر | زنگ تفریح...حتما که تا پایین رو ببینید | ترانـه‌های عامـیانـه [آرشيو] - P30World Forums - انجمن های ... |

صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم

Images about #دلشكسته tag on instagram - picslook.com

#دلشكسته  #تنـهايي  #غمگينم  #شعر  خنده هاي تلخ من ديگر چه تكراري شده آري اين دنيا برايم از خوشي خالي شده شعر هايم قهوه ي تلخيست خالي از شكر خسته ام يارب مرا امشب بـه نزد خود ببر خسته ام يارب دگر تاب و توانم نيست نيست آنكه گويد زندگي نيكو شود بعد كيست كيست خسته ام يارب ببين جا مانده ام گر پذيرايم شوي آماده ام 🌹مـهردل🌹

. صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم . صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم : صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم ، صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم




[صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم]

نویسنده و منبع |



صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم

عشق من و تو - sevbeny.blogfa.com

سلامي بـه اندازه ي تمامي منظومـه ي شمسي

يه مدتي بود کـه آپ نميکردم آخه سفري بـه شـهر شيراز داشتم

 رفته بودم اونجا با کوروش کبير و خشايارشا شاه و چند که تا شاه ديگه جلسه داشتيم درمورد توهين هاليوود به ايران باستان

 در اين جلسه تصويب شد کـه ايران يک فيلم بسازد کـه در آن حکومت هاي ايراني را بـه تصوير بکشد

 و به قول معروف روي هاليوود رو کم کنـه

خب شوخي بـه کنار درون اين مدت کـه من نبودم شما دوستاي گلم وبم رو تنـها نذاشتين حالا من بايد از شما يه تشکر درست و حسابي م

از همتون ممنونم يا بـه عبارتي مرسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسي

اين آپم درون مورد عشق نيست بلکه آف هايي هست کـه شما دوستاي گلم برام ميفرستادين و منم نبودم که تا ازتون تشکر کنم

يه مرسي هم بـه وب Loo3 کـه برام پشت سر هم عميفرسته منم چند که تا از عکساشو براتون ميزارم که تا شما هم ببينيد و براي خودتان هم Save کنيد

در زندگي بارون نباش کـه فکر کنند با منت خودتو بـه شيشـه مي کوبي ابر باش که تا منتظرت باشن کـه بباري 

=========================================================== 

 دوستت دارم قد يه بشكه بنزين، صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم خاطرخواتم قد يه پمپ بنزين، روز تولد تو بهترينم، هديه بهت ميدم يه كارت بنزين!

 ===========================================================

اگر ديدي جواني بر درختي تکيه کرده بدان بنزين ندارد سکته کرده

چند که تا جمله ناب : صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم 1-مرام فقط مرام چون نگفت من گفت ما 2- صفا فقط صفاي مورچه كه هر وقت گريه كرد هيچكس اشكش نديد 3- رفيق فقط كلاغ نـه بخاطر سياهيش بـه خاطر يه رنگيش 4- معرفت فقط معرفت كرم نـه بـه خاطر كرم بودنش بـه خاطر خاكي بودنش 5- يه رنگي فقط يه رنگي ديوار كه هرچي مردو نا مرده بهش تكيه ميدن جاخالي نميده
===============================================


كاش دوستي ها مثل رابطه دست و چشم بود. صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم وقتي دستت زخم مي شـه چشمت گريه ميكنـه و وقتي چشمت گريه مي كنـه دستت اشكشو پاك مي كنـه

=======================================

دريا باش كه اگر كسي سنگي بـه سوي تو پرتاب كرد سنگ غرق شود نـه آنكه تو متلاطم شوي

موفقيت مثل يک زيبا هرلحظه ممکن هست ما را ترک کند ولي شکست مثل يک مادر مي خواهد درسهاي مـهم زندگي را بـه ما بياموزد

================================================

عاشقي را شرط اول ناله وفرياد نيست تاي از جان شيرين نگذرد فرهاد نيست عاشقي مقدورهر عياش نيست غم کشيدن صنعت نقاش نيست

=================================================

مي دوني چرا وقتي ميخواي بري تو رويا چشمـهات رو ميبندي؟؟؟؟ وقتي ميخواي گريه کني چشمـهات رو ميبندي؟؟؟ وقتي ميخواي خدارو صدا کني چشمـهات رو ميبندي؟؟؟ وقتي ميخوايي رو ببوسي چشمـهات رو ميبندي؟؟؟؟ چون قشنگ ترين لحظات اين دنيا قابل ديدن نيستن

لحظات را گذرانديم که تا به خوشبختي برسيم اما دريغ كه خوشبختي همان لحظات بود

================================================

وقتي برگ هاي پاييز رو زير پاهات له ميكني يادت باشـه روزي بهت نفس هديه ميكردن

================================================

خدايا من درون كلبه حقيرانـه خود چيزي دارم كه تو درون عرش كبريايي نداري من چون تويي دارم كه تو چون خود نداري

اگر درون صحنـه زندگي بـه ناگاه يكي از سيم هاي سازت پاره شد آهنگ زندگي را آنچنان ادامـه بده كه هيچ كس نداند بر تو چه گذشته است

================================================

مي گن دل آدمـها بـه اندازه مشتشونـه بعد چطوري يك دريا خوبي يك دنيا مـهربوني يك آسمون عشق و يك كهكشون محبت تو دل تو جا ميگيره؟؟؟

================================================

مثل شقايق زندگي كن كوتاه اما زيبا
مثل پرستوكوچ كن فصلي اما هدفمند
مثل پروانـه بمير دردناك اما عاشق

.هر يك از ما فرشتگاني هستيم كه يك بال دارد فقط زماني قادر بـه پروازيم كه بـه يكديگر برسيم.(دوكرستو)

================================================

فاصله تابش خود را بر ديگران تنظيم کن خداوند خورشيد را درون جايي نـهاد کـه گرم کند ولي نسوزاند .

================================================

هر كسي هم نفسم شد دست آخر قفسم شد. صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم من ساده بـه خيالم كه همـه كار و كسم شد. اون كه عاشقانـه خنديد خنده هاي من دزديد زير چشمـه مـهربوني خواب يك توطئه ميديد

بهترين مترجميست کـه سکوت را ترجمـه کند

=================================================

اگه دزد بودي اولين چيزي کـه از من مي دزدي چي بود؟؟ براي همـه بفرست جوابهاي جالبي مي گيري ..... ولي اول جواب منو بده باشـه؟

=================================================

در تصاوير حكاكي شده بر سنگهاي تخت جمشيد هيچكس عصباني نيست هيچكس سوار بر اسب نيست هيچكس را درون حال تعظيم نميبينيد هيچكس سر افكنده و شكست خورده نيست هيچ قومي بر قوم ديگر برتر نيست و هيچ تصوير خشني درون آن وجود ندارد . از افتخارهاي ايرانيان اين هست كه هيچگاه داري درون ايران مرسوم نبوده هست در بين صدها پيكره تراشيده شده بر سنگهاي تخت جمشيد حتي يك تصوير و عريان وجود ندارد

پروانـه بـه شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت / بيچاره از اين عشق فقط سوختن آموخت / فرق من و پروانـه درون اين هست : پروانـه پرش سوخت ولي من جيگرم سوخت.

================================================

ويليام شکسپير : چيزي کـه زن دارد و مرد را تسخير مي کند ، مـهرباني اوست ، نـه سيماي زيبايش

================================================

کعبه گفتم تو از خاکي منم خاک، چرا بايد بـه دور تو بگردم ؟؟؟ ندا آمد تو با پا آمدي بايد بگردي ، برو با دل بيا که تا من بگردم

سه چيز درون زندگي هيچگاه باز نمي گردند: زمان، کلمات و موقعيت ها. سه چيز درون زندگي هيچگاه نبايد از دست بروند: آرامش، اميد و صداقت. سه چيز درون زندگي هيچگاه قطعي نيستند: رؤيا ها ، موفقيت و شانس . سه چيز درون زندگي از با ارزش ترين ها هستند: عشق، اعتماد بـه نفس و دوستان

================================================

جرج آلن : اگر كسي را دوست داري، بـه او بگو. زيرا قلبها معمولاً با كلماتي كه ناگفته مي‌مانند، مي‌شكنند

================================================

ناپلئون ميگه حرفي رو بزن كه بتوني بنويسي... چيزي رو بنويس كه بتوني پاشو امضاء كني... چيزي رو امضاء كن كه بتوني پاش بايستي


وقتي عبچه گي هامو ديدي گفتي چه بزرگ شدي اما وقتي گفتم دوستت دارم آن قدر کوچکم کرديي کـه احساس کردم کـه متولد نشدم

=================================================

گرچه بي تو زندگي آهنگ زيبايي ندارد
          ميروم جون عشق من درون قلب تو جايي ندارد

=================================================
ميدوني دوست يعني چي؟

د        داشتن

و        اونيکه

س     ستايش ش

ت      تمومي نداره

مثل تو

 

برای این کـه نمـیشـه همـه عکسا رو گذاشت براتون آدرسشو گذاشتم حوصله کردی عهای باهالی هستن ببین

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/loves%2520pic%2520%25284%2529.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/loves%2520pic%2520%25286%2529.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/loves%2520pic%2520%25287%2529.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/loveyou.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/normal_2Ordibehesht.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/poet13.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/poet13.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/zz.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/%D8%AB%D9%82%D9%81.bmp

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/%D8%B1%D8%B2%D8%A8%7E1.BMP

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/%D8%B2%D8%B1.bmp


http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/hsnm6s.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/hunger.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/hx98gj.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/i1y0s7.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/i1y155.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/i1y16t.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/i25b1l.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/i4h54y.jpg


http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/10ifejl.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/145841_UFHN273XWPOIP47TBZXNQ58O74DK6M_mains_dans_la_main_H190358_L.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/858007.JPG

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/858008.JPG

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/858010.JPG

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/858011.JPG

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/858013.JPG

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/858016.JPG

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/H103-GlassHeartPaperWt4_01.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/I%20Love%20You.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/Love%20Me%20Dew.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/Velvet%20and%20Lace.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/Zendagi2.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/Zendegi1.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/asheghaneh%2520%252810%2529.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/asheghaneh%2520%25285%2529.jpg

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/asheghaneh%2520%25288%2529.gif

http://artsmetal.persiangig.com/Ali%20Photo/eshgh-pelak.jpg

حالا کی حال داره این همـه عکسو بشینـه نگاه کنـه

حالا اگه خوشتون نیومدم بـه بزرگیـه خودتون ببخشید

نظر یـادتون نره گلهای بهار هستی




[صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم]

نویسنده و منبع |



صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم

داغ داغ فقط بیـا حاشوببر

 . صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم توصيه اول و آخر : صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم مطالعه اين صفحه يک کمي صحنـه داره و براي کودکان زير 62 سال و بانوان توصيه نميشود

يارو مـهم مـیشـه زیرش خط مـیکشن ، صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم تازه تو امتحان هم مـیاد

---------------------------------------------------------------

ملا یـه نفر رو تو خیـابون دید و پرسید: شما علی پسر ممدآقا پاسبان نیستی کـه توی کرج سر کوچه چراغی مأمور بود؟ پسر گفت: چرا!؟ ملا گفت: ببخشید! بعد حتما گرفتم

---------------------------------------------------------------

به یکی مـیگن یـه موجود نام ببر ، مـیگه يخ ... صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم ، مـیگن آخه یخ کـه موجود محسوب نمـیشـه ، مـیگه چرا من خودم صد بار دیدم نوشتند یخ موجود است

---------------------------------------------------------------

نکته زمخت و نـه چندان ظريف : هیچ وقت بـه رسانـه ها کاملا اعتماد نکنید ، مـیدونید چرا ؟ چون اگر تبلیغات را ملاک قرار بدهیم، مردم ایران کچل‌های چاقی هستند کـه ناتوانی دارند و مـی‌خواهند یک هفته‌ای ویزای کانادا بگیرند و اگر تلویزیون داخلی را ببینید خلاصه خبرهای صدا و سیما این هست : باور کنید اوضاع درون همـه جای دنیـا از ایران بدتر است

---------------------------------------------------------------

شوتيه عينكش را دور دستش مـی چرخونـه بعد مـیزنـه چشمش، سرش گیج مـیره مـیخوره زمـین هوا ميره ، نمـیدونی که تا کجا ميره

---------------------------------------------------------------

پسره تو خواستگاری از یـه ه مـی پرسه اسم شما چیـه؟ ه مـی گه اسم من توی تمام باغچه ها هست. پسره مـی گه: آهان فهمـیدم ، اسمتون شلنگه

---------------------------------------------------------------

از یـه کچل مـی پرسن اسم شامپوت چیـه؟ مـی گه من شامپو لازم ندارم از شیشـه پاک کن استفاده مـی کنم!

---------------------------------------------------------------

حکمتی به منظور فهيمان : يارو داشته دنبال جاي پارك مي گشته اما پيدا نمي كرد! درون همون حال گشتن بـه خدا ميگه: خدايا اگه يه جاي پارك برام پيدا كنيا من نماز مي خونم، روزه مي گيرم كه يه دفعه يه جاي پارك مي بينـه و به خدا مي گه! خدا جون نمي خوادخودم پيدا كردم

---------------------------------------------------------------

رئيس: خجالت نمي‌كشي تو اداره داري جدول حل مي‌كني؟ كارمند: چكار كنيم قربان، اين سروصداي ماشينـها كه نمي‌ذاره آدم بخوابه!

---------------------------------------------------------------

اين جريان واقعی هست : يکی از دوستان دکتر تعريف ميکرد به منظور يه بنده خدائی شياف تجويز کردم ، يارو رفت و يکهفته بعد اومد گفت آقای دکتر حالم خوب نشد بدتر هم شدم گفتم چرا ، گفت نميدونم که تا اين کپسول ها کـه دادين را ميخورم دلم آشوب ميشـه

---------------------------------------------------------------

غضنفر مي‌ميره مي‌ره اون دنيا، ازش مي‌پرسن چي شد مُردي؟ ميگه داشتم شير مي‌خوردم ! ميگن: شيرش فاسد بود؟ ميگه نـه بابا،ه يهو نشست

---------------------------------------------------------------

نصیحت یـه شوهر بـه زنش: هر وقت یـه سوسک تو دستشویی دیدی با دمپایی فورا نکوب رو سرش…

بی توجه از بغلش رد شو… این کار از صدتا فحش براش بدتره

---------------------------------------------------------------

طرف یـه تیکه آشغال مي پره  تو چشمش . مـی ره جلوی آينـه  تو چشش فوت ميكنـه. خانمش بهش ميگه ديوونـه تو فوت نكن بذار اون فوت كنـه!

---------------------------------------------------------------

به مشنگه مـیگن اگه یـه بهت پا بده چی کار مـی کنی؟ مـیگه خوب مـیدمش بـه یـه جانباز!

---------------------------------------------------------------

یـه روزی از طرف دامپروری مـیرنداریـه یـه بابایی. مـیگن شمابهاتون چی مـیدی مـیخورن. مـیگه پوست هندونـه، طالبی و ... دویست هزار تومن جریمش مـیكنن. چند ماه دیگه دوباره مـیان مـی پرسن چی مـیدی مـیخورن یـارو مـی ترسه مـیگه: چلوكباب، چلومرغ، و ... اینبار دویست و پنجاه هزار تومن جریمش مـیكنن. مـیرن چند وقت دیگه مـیان مـیگن چی مـیدی مـیخورن؟ مـیگه والا نمـیدونم پولشو مـیدم خودشون مـیرن مـیخرن مـی خورن!

---------------------------------------------------------------

يه پيرمرد چاخانـه داشته خاطره تعریف مـیکرده، مـیگه: ما سال چهل و نـه با دو نفر دعوامون شد، ‌البته سال چهل و نـه کـه مثل الان نبود دو نفر خیلی بود

---------------------------------------------------------------

به يکی مـیگن با ارّه برقی 100 که تا درخت قطع کن ، 96 که تا قطع مـیکنـه خسته مـیشـه. بهش مـیگن پاشو روشنش کن 4 که تا دیگه بیشتر نمونده ، مـیگه مگه روشنم مـیشـه

---------------------------------------------------------------

يارو داشت واسه دوستش تعریف مـیکرد: آره، چند وقت پیش داشتم توی جنگل مـی رفتم، کـه یک دفعه یک شیر وحشی بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم منو گرفت و خورد
دوستش مـیگه: آخه چطوری مـیشـه؟ تو کـه الان زنده ای و داری زندگی مـی کنی!!
يارو مـیگه: ای بابا، کدوم زندگی؟ تو هم بـه این مـیگی زندگی

---------------------------------------------------------------

به يکي ميگن اگه تو دریـا کوسه بهت حمله کنـه چکار مـی کنی؟ مـی گه مـی رم بالای درخت .مـی گن : تو دریـا کـه درخت نیست يارو مـی گه: مجبورم مـی فهمـی ؟ مجبورررررم

---------------------------------------------------------------

يکی از اين جوون های مغز قاطی پارچه مـی بره خیـاطی مـی گه آقا اینو واسم کت شلوار فردا نیـام بگی سو شکست چرخم خراب شد حال نداشتم اصلا بده نمـی خوام بدوزی

---------------------------------------------------------------

از يکي ميپرسن فرق کچل با هواپیما مـی دونی چیـه؟ مـیگه بابا ما سرمون ميشـه کچل کـه اصلا فرق نداره هواپیما هم نکته انحرافی است

---------------------------------------------------------------

مشتری: این کت چنده؟
فروشنده: ۱۰۰ هزار تومان
مشتری: وای! اون یکی چنده؟
فروشنده: وای وای!!

---------------------------------------------------------------

يارو سکه مـیندازه صندوق صدقات ٬ سوارش مـیشـه

---------------------------------------------------------------

دو که تا تنبل دراز كشيده بودند يكيشون داشته خميازه ميكشيده اون يكي ميگه داداش که تا دهنت بازه لطفا اين اصغر ما رو هم صدا كن

---------------------------------------------------------------

عروس ميره گل بچينـه ، شـهرداری ميگیرتش

---------------------------------------------------------------

طرف خودشو مـیمالیده بـه سپر ماشین ! مـیگن چی کار مـیکنی بابا, مـیگه دارم اوقاتمو سپری مـیکنم

---------------------------------------------------------------

یکی زنگ ميزنـه 118 ميگه شماره غضنفر رو داريد يارو ميگه نـه ، ميگه بعد من ميگم تو يادداشت كن داشته باشی

---------------------------------------------------------------

به یـارو مـیگن ۱۲ امام رو مـیشناسی؟ مـیگه آره. مـیگن خوب نام ببر؟ مـیگه اونجوری کـه نـه. اگه ببینمشون مـیشناسم

---------------------------------------------------------------

اگه دیدی یـه سوسک پشت و رو افتاده و داره دست و پا مـی زنـه، فکر نکن با دمپائی زدنش... داره بـه قیـافه تو مـی خنده

---------------------------------------------------------------

غضنفر مـیره به منظور عضو شدن تو بسیج مسئول ثبت نام ازش مـی پرسه معنی قدس سره الشریف یعنی چی؟ غضنفر یـه خورده فکر مـی کنـه مـیگه همون دمش گرم خودمونـه دیگه

---------------------------------------------------------------

يارو ميره خواستگاري، از ه خوشش نمياد، بـه باباي عروس ميگه : ما ميريم يه دور ميزنيم ، بر مي‌گرديم ، راستی که تا ساعت چند بازيد ؟

---------------------------------------------------------------

يه بنده خدا پتروس فداكار رو با دهقان فداكار قاطي مي‌كنـه، ميره انگشت مي‌كنـه تو حلق راننده قطار

---------------------------------------------------------------

یـارو با ه دوست مـی شـه مـی گه ببخشید اسم شما چیـه؟ ه مـی گه من اسمم شراره هست ولی بچه ها صدام مـی کنن . طرف مـی گه : منم اصغرم بچه ها صدام مـی کنن عرق سگی

---------------------------------------------------------------

يه دفعه دو که تا هزار پا همديگر رو بغل ميکنن ميشن زيپ

---------------------------------------------------------------

يه نفر ميره جوراب فروشي ميگه آقا جوراب ميخوام فروشنده ميگه:مردونـه ؟يارو دست ميده ميگه: مردونـه

---------------------------------------------------------------

يه يارو زنگ ميزنـه پيتزا فروشي ميگه يه پيتزا مي خواستم. فروشنده ميگه . بـه نام ... ؟ يارو ميگه . آخ آخ . ببخشيد .به نام خدا , يه پيتزا مي خواستم

---------------------------------------------------------------

از طرف مي پرسند چرا پرنده ها زمستان از شمال بـه جنوب پرواز مي کنن ؟ ميگه : آخه من امتحان كردم..... پياده خيلي راهه

---------------------------------------------------------------

پسره رو ختنـه مـی کنن مـی گن حتما دامن بپوشی. مـی گه نامردا مگه چقدشو بریدین؟

---------------------------------------------------------------

ه ميره تعليم رانندگي ... ازش ميپرسند چطور بود ؟ ميگه : بد نبود ! اما معلمش خيلي مذهبي بود. ميگن : واسه چي؟ ميگه : والا من هر كاري ميكردم هر جايي ميپيچيدم ميگفت : يا اباالفضل ...يا حضرت عباس...يا امام حسين

---------------------------------------------------------------

 تست فيزيك كنكور : سرعت نور چه قدر است؟  1- بد نيست  2- خوب است  3- الحمدالله   4- تو خوبي؟

---------------------------------------------------------------

يه نفر يه سگ فلج داشته، هر وقت دزد ميومده، سگه رو مي گذاشته توي فرغون و دنبال دزده مي‌دويده

---------------------------------------------------------------

اخيرا کشف د کـه حرف مورد علاقه ي هاي ايراني درون زبان فارسي ( پ ) و ( خ ) مي باشد، مثلا : دوست دارند کـه ( پول ) ( خرج ) کنند. ( پسر ) ( خر ) کنند. ( پدر ) ( خام ) کنند. ( پرايد ) ( خرد ) کنند.  ( پاسپورت ) بگيرند برن ( خارج) . ( پر رو ) و ( خوشگل ) باشند و ... ادامـه دارد

---------------------------------------------------------------

تست هوش :  بـه 750 گرم مـیگن چی؟؟؟ ........... ميگن نیم کیلو و نیم

---------------------------------------------------------------

بر اساس جديدترين تحقيقات ، تنـها 20% از مردها عقل دارند! ... مابقي همگي زن دارند

---------------------------------------------------------------

يه نکته جدی : ترجيح مي دم روي موتورسيكلتم باشم و به خدا فكر كنم که تا اينكه تو كليسا باشم و به موتورسيكلتم فكر كنم - مارلون براندو

---------------------------------------------------------------

شرمنده ، بی ادبيه ولی ..... از فردا طرح قهوه ای ايرانسل درون سراسر کشور : فقط با پرداخت صد هزار تومان هر گوهی ميخواهيد بخوريد

---------------------------------------------------------------

آيا ميدانستيد کـه بزبزه قندي اولين بز ديابتي تاريخ هست !

---------------------------------------------------------------

يارو لنگ بوده با کشتي ميره سفر...وقتي برميگرده رفيقش ميگه خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه نـه بابا همش استرس داشتم هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب

---------------------------------------------------------------

به يه نفر گفتن چه وقتي خيلي ضايع شدي گفت : يه روز خالم بهم زنگ زد گفت: بيا خونـه خاليه!! منم خوشحال شدم رفتم. درون رو کـه باز کردم ديدمي نيست! خالم گفت: من ميرم تو اتاق تو هم 5 دقيقه ديگه بيا تو!! منم 5 دقيقه بعد رفتم تو ديدم همـه ميگن تولد تولد تولدت مبارک. بعد بـه طرف ميگن خب چه ربطي داشت! ميگه: اخه رفته بودم تو

---------------------------------------------------------------

توصيه انـه : اگه يه موقع مورد حمله يک پسر قرار گرفتی شلوار اونو بکش پايين دامن خودتو بده بالا ! فکر بد نکن! آخه اينجوری تو ميتونی بدوی ولی اون نميتونـه

---------------------------------------------------------------

به ملانصرالدين ميگن جوان ها ميخورن قمار ميکنن ترياک ميکشن بازي ميکنن ... حکم چيه ؟ ميگه : گيشنيز

---------------------------------------------------------------

سرهنگه داشته امتحان رانندگي مي‌گرفته. از يارو مي‌پرسه: اگه يه نفر وسط خيابون بود، بوق ميزني يا چراغ؟ طرف ميگه: برف پاك كن جناب سرهنگ! سرهنگه كف مي‌كنـه مي‌پرسه: يعني چي؟ يارو ميگه: يعني يا برو اين طرف يا برو اون طرف

---------------------------------------------------------------

يه روز يه پسره رو ميبرن کلانتري ، ميگه چرا منو آوردين اينجا ؟؟ ميگن واسه عرق خوري .. ميگه بعد چرا نميارين بخوريم؟

---------------------------------------------------------------

پسر خوب چگونـه پسري هست ؟ پسري كه اولا دوست نداشته باشـه - دوما دوست نداشته باشـه - سوما دوست نداشته باشـه - چهارما دوست نداشته باشـه..... چون دوست بناي اوليه منحرف شدن اين گل پاك و معصوم است

---------------------------------------------------------------

پشت کنکوريه نذر مـیکنـه اگه دانشگاه قبول بشـه ،،،ننـه اش رو با پای بفرسته کربلا

---------------------------------------------------------------

ميدوني بـه يه خوشگل كه لباس خواب پوشيده چي ميگن؟.............. ميگن : شب بخير

---------------------------------------------------------------

روزگاريست همـه عرض بدن ميخواهند / همـه از دوست فقط چشم و دهن ميخواهند / ديو هستند ولي مثل پري مي‌پوشند / گرگ‌هايي كه لباس پدري مي‌پوشند / آنچه ديدند بـه مقياس نظر مي‌سنجند / عشق‌ را همـه با دور كمر مي‌سنجند / خب طبيعي ست كه يك روزه بـه پايان برسد / عشق‌هايي كه سر پيچ خيابان برسد

---------------------------------------------------------------

ه تو جلسه خواستگاری يه باد صدا دار ازش درون ميره ، داماد از بس ميخنده مي افته مـی مـیره رو سنگ قبرش مـی نویسند نسيمـی آمد و گلی بر باد رفت

---------------------------------------------------------------

پسره تو كليسا نشسته بوده، يهو مي‌بينـه يه خيلي خوشگل  مياد تو. ميدوه ميره پشتِ يه مجسمـه قايم ميشـه. ه مياد ميشينـه جلوي محراب و ميگه: اي خدا! تو بـه من همـه چي دادي ، پول دادي ، قيافه دادي ، خانواده خوب دادي... فقط ازت يه چيز ديگه ميخوام... اونم يه شوهر خوبه ...يا حضرت مسيح‌! خودت كمكم كن! پسره مجسمـه مياد بيرون ميگه: عيسي هل نده!‌ هل نده زشته ، خودم ميرم!

---------------------------------------------------------------

طرف عروسي ميكنـه، هفته بعد دست خانوم رو ميگيره ميبره دكتر ، ميگه: اقاي دكتر ما بچه دار نميشيم!! دكتره ميپرسه: چند وقته ازدواج كردين؟ طرف ميگه: يك هفته است!! دكتره شاكي ميشـه، ميگه: داداش من، اين زنـه ، مايكرووِيو كه نيست

---------------------------------------------------------------

يادمان باشد اگر شاخه گلي را چيديم ، وقت پرپر شدنش سوز و نوايي نکنيم ، پر پروانـه شکستن هنر انسان نيست ، گر شکستيم ز غفلت،من و مايي نکنيم ، يادمان باشد سر سجاده عشق ، جز براي دل محبوب دعايي نکنيم ، يادمان باشد اگر خاطرمان تنـها شد ، طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنيم

---------------------------------------------------------------

شکمو داشته نوار روضه گوش مـیداده مـیزنـه آخر نوار ببینـه شام ميدن یـا نـه

---------------------------------------------------------------

غضنفر ميره رستوران، گارسون ميخواد بزارتش سر كار ميگه: غذاي امروز «كوجی پورو تياپوفو ساخارينو گلاسه» با «ليمو» است! غضنفر ميگه : «كوجی پورو تياپوفو ساخارينو گلاسه» با چي

---------------------------------------------------------------

پسره ، محلشون را نشون ميکنـه ، رفيقاش ميان با سنگ ميزنن

---------------------------------------------------------------

تُو قلبمـی ، تُو خونمـی ، تُو تموم وجودمـی ........ رفتم دکتر ، ميگن انگل داری

---------------------------------------------------------------

به ه مي گن اگه دنيا رو بهت بدن چي كار مي كني مي گه من فعلا مي خوام درسمو ادامـه بدم

---------------------------------------------------------------

دو که تا دانمارکی با هم همسایـه بودن ... هر سی ثانیـه برق یکیشون مـی رفت ... تحقیق مـی کنن مـی بینن از چراغ راهنمایی برق ميدزدیدن

---------------------------------------------------------------

به عضنفر مـیگن از قفل فرمونت راضی هستی مـیگه آره فقط سر پیچ اذیت مـی کنـه!

---------------------------------------------------------------

ديگه از چشم افتادي . مي فهمي؟ ..............صاف افتادي تو قلبم

---------------------------------------------------------------

شيرفرهاد ميره تو صف نونوايي، شاطر نونوائی ميگه: نون که تا اينجا بيشتر نمي‌رسه، بقيه برن. شیرفرهاد ميگه: ببخشيد اگه ميشـه جمع‌تر وايسين نون بـه ما هم برسه

---------------------------------------------------------------

يه مرده ، زنشو تو یـه فیلم بد مـی بینـه آخر فیلم مـیگه خدا شکر کـه فیلم بود

---------------------------------------------------------------

يارو ميره حرم داد مـی‌ زنـه : آقايون شلوغ نكنيد! حاجت ها قاطی‌ مـی‌شـه! من پارسال اومدم ، حامله شدم

---------------------------------------------------------------

غضنفر مـیره بالای پل عابر پیـاده داد مـی زنـه حالا من خر،من نفهم، آخه شما این رودخانـه مـی بینید کـه اومدین روش پل زدین

---------------------------------------------------------------

هميشـه برايي بخند کـه ميدوني بـه خاطر تو شاد ميشـه... واسهي گريه کن کـه ميدوني وقتي غصه ‏داري و اشک ميريزي برات اشک ميريزه... برايي غمگين باش کـه در غمت شريکه... عاشقهي ‏باش کـه دوستت داشته باشـه

---------------------------------------------------------------

پيروزي افتخار آميز دانشمندان ايراني درون عرصه انرژي هسته اي و دستيابي آن عزيزان بـه اورانيوم غني شده رو ولش کن "خودت چه طوري؟

---------------------------------------------------------------

يه برره ای بـه رفيقش مي گه من يه تمساح پيدا كردم چيكارش كنم؟ ميگه ببرش باغ وحش. فردا رفقيش مي گه برديش؟ يارو مي گه : آره ، تازه امشب هم مي خوام ببرمش سينما

---------------------------------------------------------------

يك نر دنبال يك ماده مي افته ماده هي فرار مي كرده دست آخر بـه يك كوچه مي رسه كه بن بست بوده برمي گرده و با حالت درماندگي مي گويد آخه چي از جون من مي خوايي نر مي گه مااااااااااااااااااااااچ

---------------------------------------------------------------

گوش بده ببين چي ميگم . اگه يکي بهت پي ام داد گفت من حسن هستم و سراغ منو از تو گرفت بگو نمي شناسمش. اين يارو شماعي زاده فکر مي کنـه گيتارش دست منـه

---------------------------------------------------------------

يه پسره  به ه ميگه بوس ميدي؟  ميگه نـه ! پسره ميگه بـه جهنم بخاطر خودت گفتم من خودم زن دارم

---------------------------------------------------------------

يه برره ای  مـیمـیره ، شب اول قبر ۶۲ که تا فرشته مـیان سراغش. ۲تاشون سوال مـی   .... ۶۰ تاشون حالیش مـی

---------------------------------------------------------------

سپاس و ستايش دانشگاه آزاد را ، کـه ترکش موجب بي مدرکي هست و بـه کلاس اندرش مزيد درون به دري ، هر ترمي کـه آغاز مي شود موجب پرداخت زر است  و چون بـه پايان رسد مايه ضرر ، بعد در هر سال دو ترم موجود و بر هر ترمي شـهريه اي واجب ..... از جيب و جان کـه بر آيد ...... کز عهده خرجش بـه در آيد

---------------------------------------------------------------

يه دفعه يه پسره داشته راه ميرفته ميخوره زمين هواااااااااا ميره نميدونی که تا کجاااااااا ميره

---------------------------------------------------------------

يارو  زنگ مـیزنـه ۱۱۰ مـیگه آقا پدال گاز و پدال ترمز و پدال کلاچ و فرمون و دنده رو دزدیدن! پلیس مـیگه ، برو صندلی جلو بشین

---------------------------------------------------------------

يه بچه خوشگله ريش بزی ميذاره ، گرگه مياد ميخورتش

---------------------------------------------------------------

یـه روز سه که تا خانوم مرغه بـه هم مـیرسن اولی مـیگه چه روزگاری شده ، دیشب تو کیف م یـه عجوجه خروس پیدا کردم ..... دومـی ميگه این کـه چیزی نیست یـه روز دیدم م تو خیـابون داره با یـه خروسه ميگه و ميخنده .... سومـی ميگه اینـها کـه چیزی نیست من دیشب تو کیف م یـه تخم مرغ پیدا کردم

---------------------------------------------------------------

يارو ماشينش تو برف گير ميکنـه زنجير نداشته ،  سينـه ميزنـه

---------------------------------------------------------------

گرگه ميره درون خونـه شنگول و منگول درون ميزنـه ، شون ميگه بيا تو بچه ها نيستن

---------------------------------------------------------------

زن خوب به منظور ازدواج بايد سه که تا خصلت داشته باشـه : 1 - نجيب باشـه يعنی با جيب آدم کاری نداشته باشـه ........... 2 - خانـه دار باشـه يعنی از خودش خونـه داشته باشـه

4 - مثل ماه بمونـه يعنی شبها بياد و صبح بره خونـه باباش ............... 5 - البته درون حد متعالی اين کـه باباش وضعش توپ باشـه و 3 که تا سکته هم کرده باشـه

---------------------------------------------------------------

به آسمون نگاه ميکنم تو رو ميبينم ... بـه دريا نگاه ميکنم تو رو ميبينم  ... بـه دشت های سبز نگاه ميکنم تو رو ميبينم و حتی وقتی بـه قلبم نگاه ميکنم تو رو ميبينم ... بابا بيا برو اونطرف بگذار يه چيز بهتر ببينيم

---------------------------------------------------------------

اين هم يه شعر واسه بعضی های امروزی :

آخر يه روز تيک ميگيری  ،  لباسهای شيک ميگيری  ،  بابات را ميکنی کچل  ،  که تا بينی رو کنی عمل ،  با همراهت زنگ ميزنی  ،  عينک رنگ رنگ ميزنی  ،  اين دل و اون دل ميزنی  ،  هي بـه موهات ژل ميزنی  ،  جنس لباسات تريکو  ،  موزيک فقط از انريکو  ،  جوراب های فسقلکی  ،  روسری های الکی  ،  با اشوه های شُتری  ،  ميشينی پشت موتوری  ،  تو خيالت خيلي تکی  ،  فکر ميکنی با نمکی  ،  خوشی با اين تيپ خفن  ، حالا قشنگی مثلا ؟

-----------------------------------------------------------------

از يه نفر ميپرسن اولينی کـه رفت مکه حاجی شد کی بود ميگه حاج زنبور عسل

-------------------------------------------------------------------

آقا ماشا ا... ميره تو بانک وام بگيره ، ضامن نداشته منفجر ميشـه

-------------------------------------------------------------------

آقا ماشاا... را ميبرن بهشت ، زير پای مادران له ميشـه ( آخه بهشت زير پای مادران هست )

--------------------------------------------------------------------

يه دفعه بامشاد داشته با پيچ گوشتی بـه ناف شکمش ور ميرفته يکهو  پيچ شکمش باز ميشـه ش مي افته

----------------------------------------------------------------------

به آقای پشندی ميگن سه که تا اسم بگوالله داشته باشـه .. ميگه شکرالله ، حمدلله ، سيندرلاه

 ----------------------------------------------------------------------

يه دفعه يه آفتاب پرست ميره رو جعبه مداد رنگی " هنگ " ميکنـه

----------------------------------------------------------------------

!!!! يه دفعه پليس  ( بامشاد )  را ميگيره بهش ميگه کارت ماشين ، گواهينامـه ، بيمـه ..... بامشاد ميگه بايد با اينـها جمله بسازم

----------------------------------------------------------------------

يك روز تو ي جهنم شلوغ بوده و همـه مي زدند و مي يدند
يكي مي پرسه چي شده ..... مي گويند : آخ جون پروند ه ها گم شده ، پروند ه ها گم شده

----------------------------------------------------------------------

دکتر نظام وظيفه پسر لاغری را معاينـه کرد و در برگه نوشت : معاف، بـه دليل ضعف جسماني
پسره با خوشحالي گفت : آخ جون  فوری ميرم زن ميگيرم
دکتره نوشت : و همچنين ضعف عقلاني 
 

-----------------------------------------------------------

يه روز چند که تا رفيق ميخواستن برن گردش ، اولی ميگه ماشينش با من ، دومـی ميگه نـهارش هم با من ، سومـی هم ميگه تخمـه و چای هم با من ، چهارمـی ميگه بعد حالا کـه همتون يه چيز ميارين منم داداشم را ميارم

-----------------------------------------------------------------------

يه روز ميبينن عزرائيل ماکسيما خريده  ، ميگن عزرائيل وضعت خوب شده ، ميگه حقوق اضافه کاری هاي زلزله بم را جمع کردم

-----------------------------------------------------------------------

مادر : پسرم ، من دارم مي رم خريد يه وقت بـه كبريت دست نزني ها
پسر : نـه جون  من خودم فندك دارم 
 

-----------------------------------------------------------------------

از خشايار پرسيدند : بهتره يا
خشاياره ميگه : بهتره
مي پرسند چرا
ميگه : وقتي ميخواد بره آنطرف جاده اول سمت راست نگاه ميکنـه بعد سمت چپ رو ، بعد ميره ، ولي عين سرشو ميندازه پايين رد ميشـه 
 

-----------------------------------------------------------------------

بهروز خالي بند يه زن حامله رادر اتوبوس ميبينـه و به او ميگه : خانم اين چيه
خانومـه ميگه : معلومـه بچه ام هست ديگه
بهروزه ميگه : دوستش داري
خانومـه : آره خوب، خيلي
ميگه : بعد چرا قورتش دادي

-----------------------------------------------------------

يه بچه ايي تازه بدنيا اومده بوده ، شير شو نمي خورده ، هر زن ديگه اي هم آوردن ، فايده نداشته بچه شير اونا رو هم نمي خورده که تا اينکه يه زن سياه ميارن بچه شيرشو مي خوره بابائه مي گه : آهان ، پدر سوخته ، تو شيرکاکائو مي خواستي ما نمي دونستيم
 

-----------------------------------------------------------------------

خشايار قله اورست رو فتح ميکنـه ، خبرنگارها جمع ميشن و ازش مي پرسند : آقا رمز موفقيت شما چي بود
خشاياره ميگه : والله آقا من اين چيزها حاليم نيست ، اگه بازم بهم بار بخوره ميارم اين بالا

-----------------------------------------------------------------------

آقا غلام تو اتوبوس كنار يه خانم چاقي نشسته بود يه نيگاه بـه خانومـه کرد و گفت : راستي خانم اسم شما چيه
خانمـه گفت : غنچه
آقا غلام گفت : شما وا بشين ديگه چي چي ميشيد

----------------------------------------------------------------------
يک روز غضنفر خواب ميبينـه بزرگترين نون بربري دنيا را خورده صبح کـه بلند ميشـه ميبينـه لاحافش نيست

------------------------------------------------------------------------

فالگير: فردا شوهرتون ميميره!
زن: اينو كه خودم ميدونم. بهم بگو گير پليس ميفتم يا نـه!

------------------------------------------------------------------------

 فرق يك مرد با يك گربه چيه؟
- يكيشون يه موجود دله هست كه بي چشم و روئه و براش مـهم نيست كه كي بهش غذا ميده, اون يكي يه حيوان ملوس خانگيه.

------------------------------------------------------------------------

يه نفر داشته با زنش دعوا ميکرده کـه :   تو کـه از من خوشت نميومد بعد چرا سر سفره عقد با صداي بلند داد زدي بـــــــــــله ،،، زنـه ميگه : من بـه تو نگفتم بله ،، يکي از من پرسيد با اين مرتيکه عوضي ميخواهي ازدواج کني من داد زدم بـــــــــــله 

به خشايار ميگن با شمشير جمله بساز ، ميگه فولاد فدات شم  شير بخور

خشايار و بهروز خالي بند  را ميبرن جهنم ، اما وسط راه ميگن بـه شما يه آوانس ميديم ،، ميگن چيه ،ميگن اينجا 2 نوع جهنم داريم يکي جهنم ايراني ها يکي جهنم خارجي ها ، ميپرسن فرقش چيه ، ميگن تو جهنم خارجي ها هفته اي يک بار قيـر داغ ميريزن تو دهنتون اما تو جهنم ايراني ها هر روز ،،،، خلاصه خشايار ميگه من ميرم تو جهنم خارجيا و بهروز هم مياد تو جهنم ايرانيا ..... يه چند ماهه بعد خشايار ميبينـه خيلي ناجوره اينجا ميگه بيچاره بهروز خالي بند کـه هر روز قير ميخوره ، خلاص ميره ميبينـه بهروز با رفيقاش نشستن دارن حال ميکنن و چاخان  خبري هم از قير داغ نيست ،خشاياره  ميگه جريان چيه ، مگن بابا اينجا آخه جهنم ايراني هاست يک روز قيرش نيست ، يک روز قيرش هست قيفش نيست ، يه روز  دو تاش هست يارو نمي ياد سر کار

آقا غلام زنگ ميزنـه 110 ميگه آقا  صدي ده  طرف ميگه بله بفرمائيد غلامـه ميگه بي انصاف تو بازار صدي پنج نزول ميدن

خشايار بـه رفيقش ميگه: ميخوام شاه رو بگيرم! رفيقش ميگه: چرت نگو مومن! مگه كشكيه؟!  خشايار ميگه: بابا من كه راضيم، ننـه ام هم كه راضيه، فقط مونده شاه و ش!

مـهران مديري 2 که تا دزد ميگيره زنگ ميزنـه بـه 220 

طرف خيلي شاكي ميره ثبت‌احوال، ميگه: آقا اين اسم من خيلي ضایعه ، بايد حتماٌ عوضش كنم. كارمنده ازش ميپرسه، مگه اسمتون چيه؟ طرف ميگه: خشايارِ گهُ‌چهره ! كارمنده ميگه: آره خوب حق داريد، بايد حتماً عوضش كنيد. حالا چه اسمي ميخوايد بگذاريد؟  خشايار ميگه: خشايار ان‌چهره!

  بهروز خالي بند پرتقال خوني ميخوره، ايدز ميگيره

5-  از خشايار ميپرسن: ميدوني USA مخفف چيه؟ ميگه: يوم‌الله سيزده آبان !         نــــــــــــــه غلام

6- بهروز خالي بند رفته بوده تماشاي مسابقه دو و ميداني، وسط مسابقه از بغليش ميپرسه: ببخشيد، اينا واسه چي دارن ميدون؟! يارو ميگه: براي اينكه بـه نفر اول جايزه ميدن. بهروز خالي بند يوخده فكر ميكنـه، ميپرسه: بعد بقيشون واسه چي دارن ميدون؟!

9- بهروز خالي بند تصادف ميكنـه، ملت علاف ميريزن دورش و شروع ميكنن نظر كارشناسي دادن. بالاخره بعد يك مدت افسر راهنمايي مياد، منتها اونقدر ملت هركدوم واسه خودشون چرت و پرت ميگفتن كه صداي افسره بـه جايي نميرسيده. بهروز خالي بند شاكي ميشـه، داد ميزنـه: ساكت.. ساكت...  ديگه اينجا كسي جز جناب سروان حق گه خوردن نداره ها!

11- بهروز خالي بند زنگ ميزنـه فلسطين، ميبينـه اشغاله!

12 - آقا غلام دست ميذاره بـه برق فيوز مي پره ، فيوز رو ميزنن غلامـه مي پره

13- بهروز خالي بند سوار آ ميشـه، ميبينـه نوشته‌: ظرفيت 12 نفر. باخودش ميگه: عجب بدبختيه‌ها! حالا 11 نفر ديگه از كجا بيارم؟!

14- بـه اکبر عبدي ميگن دوست داری خشايار بميره ارثش بـه تو برسه ، اکبره ميگه نـه ، دوست دارم بکشندش که تا ديه هم بگيرم

15- از آقای خياباني ميپرسن: بـه نظر شما اگه آمريكا افغانستان و عربستان رو بگيره، بـه كره و چين هم حمله كنـه تكليف ايران چي ميشـه؟ خيابانی ميگه: چي ميشـه نداره كه، ايران ميره جام جهاني!  

17 - خشايار مستوفي داشته ميمرده ، ملت ريخته بودند دورش ببينند دم آخري چي ميگه ، خشايار ميگه بـه ارواح باباتون من همـه نماز روزه هام را گرفتم فقط 60 سال واسم طهارت بگيرين !

18- از ناتاشا ميپرسن: چند که تا بچه داري؟ 4 که تا از انگشتاشو نشون ميده، ميگه: 3 تا! ملت كف ميكنن، ميگن: بابا اينا كه 4تاست؟ ناتاشا انگشت كوچيكشو نشون ميده، ميگه: اين بچة همسايمونـه، ولي هميشـه خونة ماست!

19-  بهروز داروخونـه داشته، يك روز  جلو درون مغازه بزرگ مينويسه: سوسك كش جديد رسيد! خلاصه بعد يك مدت يك بابايي مياد تو ميگه: ببخشيد، جريان اين سوسك‌كش جديد چيه؟ اين خونة ما رو سوسك سر گرفته. ننـه بهروز ميگه: اين دارو خيلي جديده و بازدهيش هم تضمينيه. شما اين دارو رو ميريزيد تو يك قطره چكون، بعد كشيك ميكشيد که تا سوسكها رو بگيريد. هر سوسك رو كه گرفتيد، درون روز سه نوبت (صبح و ظهر و شب) تو هر چشمش دو قطره ازين دارو ميچكونيد، بعد از يك مدت سوسكها كور ميشن و خودشون از گشنگي ميميرن! يارو كف ميكنـه، ميگه: خوب آخه اگه سوسكها رو بگيريم كه همونجا درجا مي‌كشيمشون!  طرف ما  ميره تو فكر، بعد يك مدت ميگه: آره خوب، ازون راهم مِشـه!

21- ميخواستن بهروز خالي بند رو شكنجه روحي بدن، ميفرستنش تو يك اتاق گــرد، ميگن برو يك گوشـه بشين!

26- يه بابائي  تو يك شب برف و بوراني داشته از سر  زمين برميگشته خونـه، يهو ميبينـه يكجا كوه ريزش كرده، يك قطار هم داره ازون دور مياد! خلاصه جنگي لباساشو درمياره و آتيش ميزنـه، ميره اون جلو واميسته. رانندة قطاره هم كه آتيشو ميبينـه ميزنـه رو ترمز و قطار وا ميسته. همچين كه قطار واستاد، يارو يك نارنجك درمياره، ميندازه زير قطار، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار ميشن! خلاصه يارو  رو ميگيرن ميبيرن  بازجويي، اونجا بازجوه بهش ميتوپه كه: مرتيكة خر! نـه بـه اون لباس آتيش زدنت، نـه بـه اون نارنجك انداختنت! آخه تو چه مرگت بود؟! طرف ميزنـه زير گريه، ميگه: جناب سروان بـه خدا من از بچگي اين دهقان فداكار و حسين فهميده رو قاطي ميكردم!

28- طرف كليدش رو تو ماشين جا ميگذاره، که تا بره كليد ساز بياره زن و بچش دو ساعت تو ماشين گير ميكنن!

29- بعد از عمري داريوش مياد ايران، اجرا زنده ميگذاره تو استاديوم آزادي. خلاصه ديگه ملت داشتن خودشون رو خفه ميكردن، داريوش هم مياد خيلي حال بده، از ملت ميپرسه: چي ميخواين براتون بخونم؟ يك مشنگه ازون پشت داد ميزنـه: اِبـــي بـخـــون.. اِبـــي بـخـون!

30- از ننـه بهروز ميپرسن چندتا بچه داري؟ انگشت كوچيكشو نشون ميده، ميگه: هفت تا! ملت كف ميكنن، ميگن: بابا اين كه فقط يكيه! ميگه: آخه دادم mp3شون كردن!

31- مشنگه ميره مسابقه بيست سوالي،  رفقاش ‌ صحنـه بهش ميرسونن كه: جواب برج ايفله،  فقط تو  زود نگو كه ضايع شـه. خلاصه مسابقه شروع ميشـه، مشنگه ميپرسه: تو جيب جا ميگيره؟ ميگن: نـه. مشنگه ميگه:...ها!  بعد حتماٌ برج ايفله!

32- غلام ميره مسابقه بيست سوالي،  رفقاش ‌ صحنـه بهش ميرسونن كه: جواب خياره،  فقط تو  زود نگو كه ضايع شـه. خلاصه مسابقه شروع ميشـه، غلامـه ميپرسه: تو جيب جا ميگيره؟ ميگن: نـه. غلام ميگه: بابا اين عجب خيار گنده‌ايه!

33- يه جوونـه ميخواسته تو يك ادارة دولتي استخدام شـه، ميبرنش گزينش. اونجا يارو ازش ميپرسه: شما وقتي ميخواين وارد مستراح شيد، با پاي راست وارد ميشيد يا با پاي چپ؟!  طرف هول ميشـه، ميگه:  شما منو استخدام كنيد، من با سر وارد ميشم!

35- ماشين بهروز رو تو روز روشن، جلو چشماش ميدزدن، رفيقاش ميدون دنبال ماشينـه و داد ميزنن: آاااي دزد! بگـــيـــرينش!  يهو خشايار  داد ميزنـه: هيچ خودتونو ناراحت نكنيد.. هيچ غلطي نميتونـه بكنـه! رفيقاش واميستن، ميپرسن: چرا؟ خشي  ميگه:  من شمارشو برداشتم!

36- فولاد مي افته تو چاه، فاميلاش سند ميگذارن درش ميارن!

39- يه بابائي سوار هواپيما ميشـه، ميشينـه كنار دست يك پيرمرده. خلاصه سر صحبت باز ميشـه و اين دوتا نسبتاٌ با هم رفيق ميشن. وسطاي راه، يك مـهمون دار مياد از پيرمرده ميپرسه، پدر شما شكلات ميل داريد؟ پيرمرده ميگه: نـه خيلي ممنون، من بواسير دارم. مـهمون داره از طرف ميپرسه: شما چي؟ يارو مياد تريپ رفاقت بگذاره، ميگه: نـه مرسي. اين رفيقمون بواسير داره، باهم باز ميکنيم ميخوريم!

40- شيخ پشم الدين کشکولي يه كارت تلفن ميخره، عجالتاً اول ميده پرسش كنن!

41- يه پيرمرده و يه پيرزنـه و يه پسره و يه ه تو يه كوپه قطار با هم بودن،‌ قطار ميره تو تونل و همـه جا تاريك ميشـه،‌ يهو يه صداي ماچ و بعد هم يه صداي كشيده مياد! قطار از تونل مياد بيرون همـه نشسته بودن سر جاشون. پيرزنـه با خودش ميگه: عجب متين و باحياييه! با اينكه جوونـه و دلش ميخواد ولي بـه كسي راه نميده، که تا يارو بوسيدش ، گذاشت زير گوشش! ه با خودش ميگه: عجب پيرزنـه نجيبيه! با اينكه سنش بالاست و كسي تحويلش نميگيره، بازم  نميذاره كسي ازش سوء استفاده كنـه. پيرمرده هم با خودش ميگه:‌ بابا عجب بدبختيه‌ها! يكي ديگه حالش رو ميكنـه ما كشيده رو مي‌خوريم! پسره هم با خودش ميگه: چه حالي ميده آدم كف دستش رو ببوسه محكم بزنـه تو گوش بغلي!

42- بـه يارو ميگن که تا حالا موز خوردي؟ ميگه: آره ولك، همون كه هستش يك وجبه؟!

47- سه که تا پسره با هم كل گذاشته بودن، اولي ميگه: باباي من مـهم‌ترين آدم مملكته. دوتاي ديگه ميپرسن: مگه بابات چيكارس؟ ميگه: باباي من رئيس‌جمـهوره. هر قانوني كه بخواد گذاشته بشـه رو بايد اول باباي من امضا كنـه. دومي ميگه: برو بابا حال نداري. باباي من عمري پوز باباي تورو ميزنـه! اوليه ميگه: مگه بابات چيكارس؟ پسره ميگه : باباي من نماينده مجلسه.. که تا باباي من راي نده، عمري قانوناي باباي تو تصويب نميشن. سومي برميگرده ميگه: باباهاي شما جلوي باباي من پشم هم نيستن! اون دو که تا ميپرسن: مگه بابات چيكارس؟ پسره ميگه: باباي من پاسبونـه... جلوي خيابون واميسته، پونصدتومن ميگيره، ميشاشـه بـه قانون باباهاي هردوتون!

48- پسره ميره خواستگاري، اسم ه پروانـه بوده ولي پسره قاط زده بوده، يك بند بهش ميگفته آهو خانوم! خلاصه وقتي ه مياد چايي تعارف كنـه، پسره ميگه: دست شما درد نكنـه آهو خانوم! ه شاكي ميشـه، ميگه: بابا اسم من پروانـه‌ست نـه آهو.پسره ميگه: اي بابا فرقي نداره... حيوون حيوونـه ديگه!

49-  يه بچه مومني سنگ مينداخته تو صندوق صدقات، ازش ميپرسن: بابا اين چه كاريه ميكني؟! ميگه: ميخوام بـه انتفاضه كمك كنم!

51- ميخواستن الهي قمشـه‌اي رو ترور كنند، تو سشوارش بمب ميگذارن!

52- تو تبريز حكومت نظامي بوده، يارو سروانـه بـه سربازش ميگه كه تو اينجا كشيك بده، از هفت شب بـه بعد هركسي رو خيابون ديدي درون جا بزنش. حرفش كه تموم ميشـه، که تا مياد بره سوار ماشينش شـه، ميبينـه صداي گلوله اومد. برميگرده ميبينـه سربازه زده يك بدبختي رو كشته! داد ميزنـه: احمق! الان كه تازه ساعت پنج بعد از ظهره! سربازه ميگه: ايلده قربان اين يک آدرسي پرسيد كه عمراٌ که تا ساعت نـه شب هم پيداش نميكرد!

54- بـه ملانصرالدين ميگن: ميدوني امام حسين كجا دفن شده؟ ميگه: نـه. ميگن: كربلا. ميگه: اي خوشا بـه سعادتش!

56- سه که تا رفيق رفته بودن ايستگاه راه‌آهن، که تا ميرسن تو يهو قطار حركت ميكنـه، اينـها هم ميگذارن دنبال قطار حالا ندو كي بدو! خلاصه بعد از هزار بدبختي، يكيشون ميرسه بـه قطار و ميپره بالا و دستشو دراز ميكنـه دومي رو هم سوار ميكنـه، ولي سومي بندة خدا هرچي ميدوه نميرسه. خلاصه خسته و كوفته برميگرده تو ايستگاه، يك بابايي بهش ميگه: آقاجان چرا اينقدر خودتونو خسته كرديد؟ قطار بعدي نيم ساعت ديگه حركت ميكنـه، واميستاديد با اون ميرفتيد. پسره نفس زنان ميگه: منم نميدونم! والله من فقط قرار بود برم، اون دوتا رفيقام اومده بودن بدرقم!

57- یـه نفر ميره زير ماشين، رفقاش با دمپايي و سنگ ميزنن درش ميارن!

60- دو نفر رفته بودن شكار، اولی از دور يك شير ميبينـه، نشونـه ميگيره ميزنـه... تيرش خطا ميره و ميخوره بـه دم شيره. شيره هم شاكي ميشـه، ميدوه طرفشون كه سرويسش كنـه. اولی جنگي ميره بالاي درخت، ميبينـه رفیقش همينجور اون پايين واستاده، بهش ميگه: بابا بيا بالا، الان مياد دهنتو سرويس ميكنـه. یـارو يك نگاهي بهش ميكنـه، ميگه: برو گمشو ! مگه من زدم؟!

62- يه پشت کنکوري ادعاي پيغمبري ميكرده،رفيقاش بهش ميگن: بابا همينجوري كه نميشـه! بايد بري چهل روز بشيني تو غار، که تا از خدا برات وحي بياد. خلاصه جوونک ميره، دو روز بعد با دست و پاي شكسته و خوني مالي برميگرده!  رفيقاش ميپرسن: چي شده؟! يارو ميگه: ما رفتيم تو غار، يهو جبرئيل با قطار اومد!

63- يك بابايي داشته از سر كار برميگشته خونـه، يهو ميبينـه يك جمع عظيمي دارن تشييع جنازه ميكنند، منتها يجور عجيب غريبي: اول صف يك سري ملت دارن دو که تا تابوت رو ميبرن، بعد يك يارو مرده با سگش راه ميره، بعد ازون هم يك صف 500 متري ملت دارن دنبالشون ميرن. يارو كف ميكنـه، ميره پيش جناب سگ دار، ميگه: تسليت عرض ميكنم قربان، خيلي شرمندم... ميشـه بگيد جريان چيه؟ يارو ميگه: والله تابوت جلوييه خان، پشتيش هم مادر خانومم... هردوشون رو ديشب اين سگم پاره پاره كرده! مرده ناراحت ميشـه، همينجور شروع ميكنـه پشت سر يارو راه رفتن، بعد از يك مدت برميگرده ميگه: ببخشيد من خيلي براتون متاسفم، ميدونم الانم وقت پرسيدن اينجور سوالا نيست، ولي ممكنـه من يك شب سگ شما رو قرض بگيرم؟! مرده يك نگاهي بهش ميكنـه، اشاره ميکنـه بـه 500 متر جمعيتي پشت سر، ميگه: برو ته صف!

64-  يه  مشنگي يهو  بي هـوا  مياد تو اتاق ، خفه ميشـه!    

65- بامشاد دنبال دزد ميكنـه، از دزده جلو ميزنـه!

66-  آقا خشايار آتيش ميگيره ميميره فولاد  در مغازش ميزنـه بـه علت پدر سوختگي مغازه تعطيل است

68- بهروز ميره مسابقة قرائت قرآن، شلوار ورزشي ميپوشـه!

69-  خشايار فولاد رو ميگذاره دانشكده افسري، رفيقاش بهش ميگن: بابا  اينكه درسش خوب بود، ميگذاشتي دكتري، مـهندسي چيزي ميشد، خشي ميگه: آخه ميخوام وقتي درسش تموم شد باهم كلانتري باز كنيم!

70- ياسمن گل بانو  صبح از درون خونـه مياد بيرون، ميبينـه سر كوچه يك پوست موز افتاده، با خودش ميگه: اي داد بيداد، باز امروز قراره يك زميني بخوريم!

72- يارو سرش ميخوره بـه ميلة وسط اتوبوس، جا بـه جا ولو ميشـه كف اتوبوس. بعد از چند لحظه، چشماشو باز ميكنـه ميبينـه ملتي كه واستادن بالا سرش ميله رو گرفتن، ميگه: ولش كنين ببينم چي ميگه!

74- مشنگه ميره پيتزا فروشي، ميگه: ببخشيد پيتزا بزرگ چنده؟ يارو ميگه: 3000 تومن. مشنگه يكم بالا پايين ميكنـه، ميگه: پيتزا متوسط چنده؟ يارو ميگه: 1500 تومن. باز مشنگه يوخده با پولاي جيبش ور ميره، ميگه: پيتزا كوچيك چنده؟ يارو ميگه: 700 تومن. مشنگه دست ميكنـه تو جيبش يك صد تومني درمياره، ميگه: قربون دستت داداش، يك جعبه اضافه بـه ما بده!

75- دو نفر ميرن تهران يك فولكس قورباغه اي ميخرن، برميگردن طرف خونـه . نزديكاي شـهرشون يهو فولكسه خاموش ميشـه، هركار ميكنن ديگه روشن نميشـه. يكيشون برميگرده بـه اون يكي ميگه: برو نگاه كن ببين ماشين چه مرگش زده. طرف ميره درِ كاپوتو باز ميكنـه، يك نگاه ميكنـه با تعجب ميگه: اوه كريم ! بيا كه ماشين موتور ا! نداره!  خلاصه اولي پياده ميشـه مياد يك نگاه ميندازه، ميگه: برو از صندوق عقب ابزار بيار، خودم درستش ميكنم! خلاصه يارو ميره درِ صندوق عقب رو وا ميكنـه، يهو داد ميزنـه: اوه كريم ! بيا كه از تهران که تا اينجا دنده عقب اومديم!

76- يه عاشقي  از طبقه صدم يه ساختمون مي‌پره پايين، بـه طبقه پنجاهم كه ميرسه ميگه: خب الحمدالله که تا اينجاش كه بخير گذشت!

77- زن مشنگه دو قلو ميزاد،‌ مشنگه ميره صورت حساب بيمارستان رو حساب كنـه،‌ بـه يارو ميگه:‌ حاج آقا ارزون حساب كن هردوشو ببرم!

78- يه نديد بديد ميره واسه تلفن همراه ثبت نام ميكنـه، بهش ميگن: که تا سه ماه ديگه بهت تحويل ميديم. آقا با کلاسه هم رو كمربندش يه پرچم ميزنـه : بـه زودي دراين مكان يك عدد موبايل افتتاح خواهد شد!

79 - سياه پوسته ميچوسه ، زنش که تا يک هفته دوده پاک ميکرده

80- بعد از سالها جعبه سياه تانكي كه حسين فهميده رفته بود زيرش رو پيدا ميكنن،آخرين جملات حسين ضبط شده بود كه ميگفته: "...حاجي جون مادرت هل نده،...ده حاجي هل نده! نامرد،  اين همـه نارجك چرا بهم بستي، يك وقت بلا ملا سرم مياد.... حــــــــاجـــــي!

81- طرف با دو که تا خيار درون دست ميره توي يك بقالي، ميگه:حاج آقا خيارشور داري؟ بقاله ميگه: بله. طرف ميگه: بعد ولك بي زحمت اين دوتا رو هم بشور!

82- يه خونـه خرابي پكر و ناراحت نشسته بوده تو يك عرق فروشي و همين جور يك ساعت تمام داشته گيلاس عرقشو نگاه مي‌كرده. يارو جاهله با خودش ميگه بگذار يكم بخنديم، ميره جلوي طرف ، گيلاس عرقشو برميداره، يه نفس ميره بالا. يارو  اول يك نگاه غمناك بـه جاهله ميكنـه، بعد يهو ميزنـه زير گريه! جاهله ناراحت ميشـه:‌ميگه: بابا بيخيال،‌ شوخي كردم ! جون حاجي..اصلاً‌  الان يدونـه مَشتي‌شو برات ميگيرم، مـهمون من! يارو درون حين هق هق ميگه: نـه داداش، تقصير تو نيست. اصلاً‌ امروز بدترين روز زندگي منـه! اولش صبح خواب موندم دير رسيدم سركار،‌ رئيسم هم بيرونم كرد! ‌بعد اومدم برگردم خونـه، ‌ديدم ماشينم رو دزد! رفتم كلانتري، ‌گفتن كاريش نمي‌تونن بكنن...بعد تاكسي گرفتم رفتم خونـه يهو ديدم كيف پولم رو گم كردم، ‌يارو راننده تاكسيه هرچي از دهنش درومد بارم كرد .. بعد رفتم تو خونـه، ديدم خانم با سه که تا از همسايه‌ها تو رختخوابن! آخر تصميم گرفتم خودمو بكشم، ‌كه يهو تو اومدي ليوان سمم رو که تا ته خوردي!

83- باباي فولاد ميميره، مجلس ختمش رفيقاش همـه ميان بهش تسليت ميگن. فولاد خيلي احساساتي ميشـه، ميگه: بـه خدا خيلي زحمت كشيدين تشريف آوردين، ‌شرمنده كردين... ايشالله ختم پدرتون جبران مي‌كنم!

84- زنِ آپانديسش رو عمل كرده بوده، بعد از عمل شوهرش مياد ملاقاتش. منتها زنـه هنوز خوب بهوش نيومده بوده و داشته زيرهزيون مي‌گفته: احمق...بي‌شعور...عوضي! يك دكتري داشته از اتاق رد ميشده، ميگه: خوب بـه سلامتي مثل اينكه خانمتون بـه هوش اومده و داره باهاتون حرف ميزنـه!

85-  ( ياسمن گل بانو ) خودشو ميزنـه بـه كوچة علي چپ، گم ميشـه!

86- تو يكي از دهات ملت براي بار اول كيوي ميبينن، ميرن از ملاي ده ميپرسن اين چيه؟ ملاهه يكم ميره تو نخ كيويه، بعد ميگه: تخم مرغيش، كه تخم مرغه! ولي من نمي‌فهمم چرا موكتش كردن؟!

87- از پرسپوليسي ميپرسن بنفش چه رنگيه؟ ميگه: قرمز ديدي ؟!  آبيش !

91- يه مسئولي  داشته راديو پيام گوش ميداده،‌ گزارشگره ميگفته: راه بهارستان بـه امام حسين بسته‌است، راه انقلاب هم بـه امام حسين بسته‌است... ‌طرف ميگه:‌ باشـه بابا بستس كه بستس، ديگه چرا هي بـه امام حسين قسم ميخوري؟!

92- يه دانشمنده مثل من يه تيكه يخ گرفته بوده بالا، ‌داشته خيلي متفكرانـه بهش نگاه مي‌كرده. رفيقش ازش ميپرسه: چيرو نگاه ميكني؟ طرف ميگه:  ازش آب ميچيكه ولي معلوم نيست كجاش ه!

93- بـه يکي ميگن يك معما بگو، ميگه اون چيه كه زمستونا خونـه رو گرم ميكنـه تابستونا بالاي درخته ؟! يارو هرچي فكر ميكنـه جوابشو پيدا نميكنـه، ميگه: نميدونم، حالا بگو چيه؟ همون يکي  ميگه بخاري!  يارو كف مي‌كنـه، ميگه: باباجان بخاري زمستونا خونـه رو گرم ميكنـه ولي تابستونا چه جوري بالاي درخته ؟  باز هم همون يکي ميگه: بخاريِه خودمـه دوست دارم   بگذارمش بالاي درخت!   اکـــــي

95- یـارو توي اتوبوس بین شـهری نشسته بوده، ميره بـه راننده ميگه: آقاي راننده واسه كي داري رانندگي مي‌كني؟! اينا کـه همـه خوابن!

97- پسره زنگ ميزنـه خونـه دوست ش، باباي ه گوشي رو ور ميداره. پسره ميگه: ببخشيد غزال خونست؟!‌ باباهه هم شاكي ميشـه فحش خوار مادر رو ميكشـه بـه پسره ! چند روز بعد ه پسره رو تو خيابون ميبينـه،‌ ميگه: ‌بابا چرا ضايع بازي  درون مياري؟!  وقتي بابام ور ميداره، ‌يه چيزِ بي‌ربط سر هم كن بگو. پسره هم ميگه ‌باشـه . دفعه بعد كه زنگ ميزنـه، باز باباهه گوشي رو ور ميداره.‌ پسره هول ميشـه، ميگه: ببخشيد اونجا ميدون انقلابه ؟! يارو ميگه: آره چي كار داشتي؟!  ميگه: ببخشيد، غزال خانم هستن؟!

98- يك سال، يك ماه از محرم گذشته بوده ولي هنوز تو شـهر صداي سينـه‌زني ميومده. مردم ميرن پي ماجرا، ميبينن دسته دیوانـه ها تو كوچه بن بست گير كرده 

 سيگاريه ميره لباس فروشي،‌ ميگه:‌ ببخشيد شلوار نخي داريد؟ يارو ميگه:‌بعله.  طرف ميگه: بي‌زحمت دونخ بدين




[صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم]

نویسنده و منبع |



صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم

زنگ تفریح...حتما که تا پایین رو ببینید

بازی با واژه

 

 

۸۴.هر چیزی جدیدش خوبه ، صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم ولی رفیق قدیمـیش ! تو هر چیزی رنگارنگی خوبه ولی تو رفاقت یـه رنگی ! هر خیـابونی یـه طرفه اش خوبه ولی رفاقت ما دو طرفه !

۸۳.سعی کن دست دادنت ... صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم مانند یک قرارداد امضا شده معتبر باشد

۸۲.صبر دردناک هست و فراموش  دردناک تر...ولی دردناک تر از همـه این هست که ندانی حتما صبر کنی یـا فراموش...

۸۱.دست هایی کـه کمک مـی کنند مقدس تر ازهایی هستند کـه دعا مـی کنند...کوروش کبیر

۸۰.چهی ميگويد، کـه گرانی اينجاست؟ ، دوره ی ارزانيست، چه شرافت ارزان، تن عريان ارزان، و دروغ از همـه چيز ارزانتر، آبرو قيمت يک تکه ی نان، و چه تخفيف بزرگی خوردست، قيمت هر انسان

۷۹.مثل باران باش و هرگز مپرس كه پياله ی خالی از ان كيست

۷۸.وقتی عشقت تنـهات گذاشت,نگران خودت نباش کـه بعد از او چه کار کنی, شرمنده دلت باش کـه بهت اطمـینان کرد

۷۷.هميشـه دليل شادی كسی باش نـه قسمتی از شادی او، و هميشـه قسمتی از غم كسی باش نـه دليل غم او

۷۶.آخر ساعت درس يك دانشجوی دوره دكترای نروژی ، سوالی مطرح كرد: صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم استاد،شما كه از جهان سوم مـی آييد،جهان سوم كجاست ؟؟ فقط چند دقيقه بـه آخر كلاس مانده بود.من درون جواب مطلبی را فی البداهه گفتم كه روز بـه روز بيشتر بـه آن اعتقاد پيدا مـی كنم. صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم بـه آن دانشجو گفتم: جهان سوم جايی هست كه هر كس بخواهد مملكتش را آباد كند،خانـه اش خراب مـی شود و هر كس كه بخواهد خانـه اش آباد باشد بايد درون تخريب مملكتش بكوشد. پروفسور محمد حسابی

۷۵.برای آنکه بـه طریق خود ایمان داشته باشیم ، لازم نیست ثابت کنيم کـه طریق دیگران نادرست هست .ی کـه چنین مـی پندارد ، بـه گامـهای خود نیز ایمان ندارد . (پائولو کوئلیو)

۷۴.كورش بزرگ فرمود: فرمان دادم بدنم را بدون تابوت و موميايی بـه خاك سپارند که تا اجزای بدنم خاك ايران را تشكيل دهد

۷۳.در زندگی افرادی هستند كه مثل قطار شـهر بازی مـی مونن. از بودن با اونا لذت مـی بری ولی باهاشون بـه جايی نمـی رسی

۷۲.افتادن درون گل وننگ نيست. ننگ درون اين هست كه آنجا بمانی


۷۱.حقيقت انسان بـه آنچه اظهار مـی کند نيست، بلکه حقيقت او نـهفته درآن چيزی هست که از اظهار آن عاجز هست بنابراين اگر خواستی او را بشناسی نـه بـه گفته هايش, بلکه بـه نا گفته هايش گوش كن

۷۰.گاهی وقت ها از نردبان بالا مـی رويم که تا دست های خدا را بگيريم، غافل از اينکه خدا پايين ايستاده و نردبان را محکم گرفته هست که ما نيفتيم

۶۹.شخصی را بـه جهنم مـی بردند . درون راه بر مـی گشت و به عقب خيره مي شد . ناگهان خدا فرمود : او را بـه بهشت ببريد . فرشتگان پرسيدند چرا ؟ پروردگار فرمود : او چند بار بـه عقب نگاه کرد ... او اميد بـه بخشش داشت

۶۸. این شمایید کـه به مردم مـی آموزید کـه چگونـه با شما رفتار کنند

 ۶۷چقدر سخت هست منتظری باشی کـه هیچ وقت فکر آمدن نیست!

۶۶.شكسپير ميگه: خيانت تنـها اين نيست كه شب را با ديگری بگذرانی ... خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد ! خيانت تنـها اين نيست كه دستت را درون خفا درون دست ديگري بگذاری ... خيانت ميتواند جاری كردن اشك بر ديدگان معصومـی باشد

۶۵.در رﻓﺎﻗﺖ ﺑﺎوﻓﺎ ﺑﻮدن ﺷﺮط ﻣﺮدانگی ﺳﺖ ورﻧﻪ ﺑﺎﻳﻚ اﺳﺘﺨﻮان ﺻﺪ ﺳﮓ رﻓﯿﻘﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ

۶۴.نگو چند سال داری . بگو اون چند سالی کـه گذشته را ديگه نداری

۶۳.زرتشت چه جمله زيبايی ميگه : ديگران رو ببخش نـه بخاطر اينكه آنـها سزاور بخشش تو هستند بلكه فقط بخاطر اينكه تو سزاوار آرامشی

۶۲.هر چقدر باشی جوان دنياشكارت مـی كند، هر چقدر باشی عزيز ايام خارت مـی كند، بی جهت حكم مران بر دل دلدار كسی، عاقبت چرخ فلك اشك بارت مـی كند.

۶۱.زنده بودن را به بيدارى بگذرانيم كه سالها به اجبار خواهيم خفت!!(شريعتى)

۶۰.بشر بـه خوشبختی خیلی زود عادت مـی کند و چون خیلی زود عادت مـی کند خیلی زود هم فراموش مـی کند کـه خوشبخت است

۵۹.من نمـیگویم هرگز نباید درون نگاه اول عاشق شد اما اعتقاد دارم حتما بار دوم هم نگاه کرد (ویکتور هوگو)

۵۸.در راه رسیدن بـه اوج با مردم مـهربان باش چراکه هنگام سقوط با همان مردم روبه رو خواهی شد

۵۷.یک کاغذ سفید را هرچقدر سفید و تمـیز باشدی قاب نمـی گیرد به منظور ماندگاری حتما حرفی به منظور گفتن داشت

۵۶.برای گل بـه دیگران منتظر مراسم تدفین آنـها نباش

۵۵.لاک پشت ها هم عاشق مـیشن ولی تحمل درد عشق براشون راحته

چون حداقل عشقشون آروم آروم ترکشون مـی کنـه

۵۴.دوستی یک حادثه هست ولی جدایی یک قانون

پس بیـایید حادثه جو باشیم و قانون شکن

 ۵۳.بزرگترين افسوس آدمـی اين هست كه حس ميكندميخواهد،اما نميتواند و به ياد مي آورد زمانی را كه مـی توانست اما نخواست

 ۵۲.در طوفان زندگی با خدا بودن بهتر از ناخدا بودن است

 ۵۱.لحظه ها را گذراندیم که تا به خوشبختی برسیم غافل از آنکه این لحظه ها همان خوشبختی بودند

(دكتر شريعتی )

 ۵۰.دوست داشتن از عشق بالاتر هست ومن هيچ گاه خود  راتا حد بالاترين قله عشق پست نخواهم ساخت،

(دكتر شريعتی )

۴۹.اين شعر توسط يک بچه آفريقايی نوشته شده و استدلال شگفت انگيزی داره : وقتی بـه دنيا ميام، سياهم، وقتی بزرگ ميشم، سياهم، وقتی ميرم زير آفتاب، سياهم، وقتی مي ترسم، سياهم، وقتی مريض ميشم، سياهم، وقتی مي ميرم، هنوزم سياهم... و تو، آدم سفيد، وقتی بـه دنيا ميای، صورتی ای، وقتی بزرگ ميشی، سفيدی، وقتی ميری زير آفتاب، قرمزی، وقتی سردت ميشـه، آبی اي، وقتی مي ترسی، زردی، وقتی مريض ميشی، سبزی، و وقتی مي ميری، خاکستری ای... و تو بـه من ميگی رنگين پوست؟؟؟؟

۴۸.خدايا! بـه من رفيقی بده کـه با من گریـه کند. دوستی کـه با من بخندد را خودم پيدا خواهم کرد !

 ۴۷.خطر خوشبختی در این هست که آدمـی درون هنگام خوشبختی هر سرنوشتی را مـی پذیرد و هرکسی را نیز . فردریش نیچه

 ۴۶.دربيكرانـه زندگي دو چيز افسونم ميكند 1-آبي آسمان را كه ميبينم و ميدانم كه نيست.2-خدارا كه نميبينم و ميدانم كه هست

 ۴۵.تنـها يک سقوط هست که جاذبه زمين مسئول آن نيست فرو افتادن درون عشق

۴۴.دوست خوب داشتن بهتر از تنـهایی و تنـهایی بهتر از با هر بودن است

۴۳.نبردهای زندگی هميشـه بـه نفع قويترينـها پايان نمـی پذيرد، دير يا زود برد بای هست که بردن را باور دارد

۴۲.اگه کلید قلبی رو نداری بازش نکن..اگه خداحافظی درون راهه سلام نکن..اگه دستی رو گرفتی رهاش نکن..دفتری کـه بسته شده دیگه بازش نکن..قلبی کـه شکسته دیگه نازش نکن..حرفی کـه زده شده دیگه تکرارش نکن..

۴۱.شاگردی از استادش پرسيد: عشق چست؟
استاد درون جواب گفت:به گندم زار برو و پر خوشـه ترين شاخه را بياوراما درون هنگام عبور از گندم زار، بـه ياد داشته باش كه نمي توانی بـه عقب برگردی که تا خوشـه ای بچينی شاگرد بـه گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی برگشت.استاد پرسيد:چه آوردی؟ و شاگرد با حسرت جواب داد:هيچ! هر چه جلو ميرفتم، خوشـه های پر پشت تر ميديدم و به اميد پيدا كردن پرپشت ترين، که تا انتهای گندم زار رفتم .
استاد گفت: عشق يعنی همين
شاگرد پرسيد: بعد ازدواج چيست؟
استاد بـه سخن آمد كه:به جنگل برو و بلندترين درخت را بياور اما بـه ياد داشته باش كه باز هم نمـی توانی بـه عقب برگردی شاگرد رفت و پس از مدت كوتاهيی با درختی برگشت. استاد پرسيد كه شاگرد را چه شد و او درون جواب گفت:به جنگل رفتم و اولين درخت بلندی را كه ديدم، انتخاب كردم. ترسيدم كه اگر جلو بروم، باز هم دست خالی برگردم .
استاد باز گفت:ازدواج هم يعنی همين

۴۰.وقتی چیزی را با عمل مـی توان ثابت کرد ، نیـازی بـه پر حرفی نیست.

۳۹.زندگي مثل بازی حكمـه

مـهم نيست كه دست خوب داری مـهم اينـه كه يار خوب داشته باشی

اينطوری شايد بتونی بازی باخته رو ببری.

۳۸.معرفت درون گرانیست بـه هر ندهنش

۳۷.گر كسی مـی گويد كه به منظور تو مـی ميرد دروغ ميگويد ..

حقيقت را كسی ميگويد كه به منظور تو زندگی مـی كند!!

۳۶.روزی دروغ بـه حقيقت گفت : مــــيل داری با هم بـه دريـــا برويم و شنـــا کنيم ، حقيقــت ساده لــوح پذيرفت و گول خورد . آن دو با هم بـه کنار ساحل رفتند ، وقتی بـه ساحل رسيدند حقيقت لباسهايش را درون آورد . دروغ حيلــــه گـــر لباسهای او را پوشيد و رفت . از آن روز هميشـه حقيقت عــــريان و زشت هست ، اما دروغ درون لبــــــاس حقيقت با ظاهری آراسته نمايان مـی شود

 ۳۵.گناه تنـها فرصتی هست كه خوب هست آن را ازدست بدهی

 ۳۴.زندگی آب روانیست روان مـیگذرد آنچه اقبال منو توست همان مـیگذرد

 ۳۳.عشق خام مـیگه: چون بـه تو نیـاز دارم دوستت دارم ، عشق پخته مـی گه : چون دوستت دارم بهت نیـاز دارم.

۳۲.دستت رو بذار روی قلبت ..این ساعت عمرت کـه داره تیک تیک مـیکنـه....جالبه همونی کـه بهت زندگی مـیده برات شمارش معرو شروع کرده

۳۱.عشق تنـها مرضی هست که بيمار از آن لذّت مـی برد!

 ۳۰.يادمان باشد عشق متعلق بـه لحظه هاست و نفرين به منظور همـه ی عمر!

 ۲۹.در زندگی بارون نباش کـه فکر کنند با منت خودتو بـه شيشـه مي کوبی ابر باش که تا منتظرت باشن کـه بباری

 ۲۸. نشستن ،سنگ بودن هست و رفتن رود بودن، بنگر کـه سنگ بودن بـه کجا مـی رسد جز خاک شدن؟ و رود بودن بـه کجا جز دريا شدن؟

 ۲۷.دکتر علی شریعتی :

برای شنا بـه سمت مخالف رودخانـه قدرت و جرات لازم هست . وگرنـه هر ماهی مرده ای هم مـی تواند از طرف موافق جريان آب حرکت کند

 

۲۶.مادام لوشانته :

از این کـه یک مرد نیستم خوشحالم چون مجبور نیستم با یک زن ازدواج کنم .

 ۲۵.مردم خود را با همـه چيز خسته ميکنند مگر با تفکر وانديشـه.

 ۲۴.از خدا خواستن شجاعت هست بدهد نعمت هست ندهد حکمت. از بنده خواستن حماقت هست بدهد منت هست ندهد ذلت.

 ۲۳.دنيا از آنانی هست که به منظور تصاحب آن با خوش خلقی و ثبات قدم گام برميدارند - چارلز ديکنز

 

۲۲.همـیشـه درون بازی گرگم بـه هوا از گرگ شدن فرار مـی کردیم

ولی اکنون نا خواسته درون تمام بازی ها گرگیم بی آنکه از خودمان بترسیم.

 

۲۱.در دیـاری کـه در آن نیستی یـاری...کاش یـا رب کـه نیفتد بهی کاری

۲۰.اگر بوی گلی را دوست نداري شاخه هايش را نشكن

۱۹.مـی دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟ چون لبخند رو بـه هری مـی تونی هدیـه کنی اما اشک رو فقط برایی مـی ریزی کـه نمـی خوای از دستش بدی

۱۸.دوری عشقای کوچیکو از بین مـی بره ولی بـه عشقای بزرگ عظمت مـیدهمثل باد کـه یـه کبریت رو خاموش مـی کنـه ولی شعله های آتیشو بزرگتر مـیکنـه ...

۱۷.منتظر باش اما معطل نشو.تحمل کن اما توقف نکن.قاطع باش اما لجباز نباش.صریح باش اما گستاخ نباش.بگو اره اما نگو حتما.بگو نـه اما نگو ابدا.

۱۶.هركز اميد را ازكسی سلب نكن شايد اين تنـها جيزی باشدكه او دارد .

۱۵.مداد رنگیـها مشغول بودند...به جز مداد سفيد...هيچي بـه او کار نمـی داد...همـه مـی گفتند:تو بـه هيچ دردی نمي خوری...يک شب کـه مداد رنگی ها...توی سياهی کاغذ گم شده بودند...مداد سفيد که تا صبح کار کرد...ماه کشيد...مـهتاب کشيد...و آنقدر ستاره کشيد کـه کوچک وکوچک و کوچک تر شد...صبح توی جعبه ی مداد رنگی...جای خالی او...با هيچ رنگی پر نشد

 ۱۴.اگر اولش بـه فكر آخرش نباشی آخرش بـه فكر اولش مي افتی .

۱۳.دنیـا آنقدر وسیع هست که به منظور همـه مخلوقات جایی هست

پس بـه جای آنکه جایی را بگیرید تلاش کنید جای واقعی خود را پیدا کنید .

۱۲.به چشمـی اعتماد کن کـه به جای صورت بـه سیرت بنگرد

به دلی دل بسپار کـه جای خالی به منظور تو داشته باشد

و دستی را بپذیر کـه باز شدن را بهتر از مشت شدن آموخته باشد .

۱۱.جان فدا به منظور دوست چندان مشکل نيست،پيدا دوستی کـه ارزش جان فدا را داشته باشد مشکل است

۱۰.هر روز وقتی خوشحالی آروم بخند کـه غم بيدار نشـه
و وقتی ناراحتی آروم گريه کن کـه خوشحالی نا امـید نشـه

 ۹.صبح درون آفريقا وقتي خورشيد طلوع مي کند يک غزال شروع بـه دويدن ميکند و مي داند سرعتش بايد از يک شير بيشتر باشد که تا کشته نشود هر روز صبح درون آفريقا وقتي خورشيد طلوع مي کند يک شير شروع بـه دويدن مي کند و مي داند کـه بايد سريع تر از آن غزال بدود که تا از گرسنگي نمي رد مـهم نيست غزال هستي يا شير با طلوع خورشيد دويدن را آغاز کن.

۸.خداوند بـه هر پرنده اي دانـه اي ميدهد ، اما آن را درون داخل لانـه اش نمي اندازد

۷.دنیـا دو روز هست . یک روز با تو یک روز علیـه تو . روزی کـه با توست مغرور مباش روزی کـه علیـه توست صبور باش هر دو پایـان پذیر است.

۶.مي دوني فلسفه اختراع سرسره براي بچه ها چيه؟ مي خوان از بچگي بـه آدم ياد بدن كه صعود چقدر سخت و سقوط چه آسونـه

۵.گر نميتواني بالا بري بعد سيب باش که تا با افتادنت انديشـه اي بالا رود

۴.قبل از اینکه اخم کنی، کاملا مطمئن شو کـه هیچ سوژه ای به منظور لبخند زدن وجود ندارد

۳.زمانی کـه نا امـید شدی بـه یـاد آور کـه تاریکترین ساعت شب نزدیکترین لحظه بـه طلوع خورشیده....

۲.به دکتر شریعتی گفتند :" استاد! سیگار طول زندگی آدمو کوتاه مـیکنـه" درون جواب گفت :" من بـه عرض زندگی فکر مـیکنم "

۱.همـه دوست دارن برن بهشت..ولی هیشکی نمـیخواد بمـیره

 

 

۱۰۸.طرف مـی ره امتحان گواهی نامـه بده چند بار رد ميشـه بعد تو راه پليس جلوش رو مـی گيره مـی گه گواهی نامـه طرف  مـی گه دادين كه مـی خواين؟

۱۰۷.يک نصيحت کـه يکی از دوستان داغ ديده برام فرستاده: هرگز بـه نشانـه های آبی و قرمز شيرهای آب سرويسهای بهداشتی اطمينان نکن

۱۰۶.به ترکه مي گن کجای تهران مي شينی ؟ مـی گه هرجا خسته شدم

۱۰۵.تو این مملکت کـه اینقدر با اعتیـاد مبارزه مـیشـه تو چرا نارفیقی کردی و منو معتاد خودت کردی ؟!

۱۰۴.آمریکاییـه داشته تو رودخونـه غرق مـیشده،‌ هی داد مـیزده: help me, hellllp! یکی از اونجا رد مـیشده مـیگه:‌ احمق جون اگه جای کلاس زبان کلاس شنا رفته بودی الان غرق نمـیشدی.

۱۰۳.دوتا پسر حوصلشون سر رفته بود. یکیشون مـیگه: بیـا شیر یـا خط بیندازیم. اگر شیر شد مـیریم دوچرخه سواری، اگر خط شد مـیریم فوتبال و اگر سکه روی لبه‌اش ایستاد مـیریم درس مـی‌خونیم!

۱۰۲.مرد: بازهم کـه پارچه خریدی؟ زن: مـی‏خوام برات دستمال بدوزم. مرد: این کـه چهار متر پارچه است؟ زن با بقیـه‏اش هم به منظور خودم یـه پیرهن مـی‏دوزم.

۱۰۱.ترکه یـه نفر رو تو خیـابون مـیبینـه و مـیپرسه: شما علی پسر ممدآقا پاسبان نیستی کـه توی ابهر سر کوچه چراغی مأمور بود؟ پسر مـیگه: چرا!؟ ترکه مـیگه: ببخشید! بعد گرفتم.

۱۰۰.زینگ…

 

عزیزم! اگه یـه آیفون نصب کنی دیگه مجبور نمـی شی به منظور یـه زنگ اینقدر بیـای پایین!

۹۹.اگه یـه روز چشمات پر از اشک شد و نیـاز بـه شونـه یی داشتی، اصلا رو من حساب نکن، چون شونـه مثل مسواک یـه وسیله شخصیـه!

۹۸.زندگی مانندبازی شطرنجه . . . . . . .البته تو كه بچه ای برو همون منچتو بازی کن

۹۷.راننده کاميونی وارد رستوران شد.دقايقی بعد از اين کـه او شروع به غذا خوردن کرد سه جوان موتورسيکلت سوار هم بـه رستوران آمدند و يک راست بـه سراغ ميز راننده کاميون رفتند و بعد از چند دقيقه پچ پچ ، اولی سيگارش را درون استکان چای راننده خاموش کرد. راننده بـه او چيزی نگفت. دومـی شيشـه نوشابه را روی سر راننده خالی کرد و باز هم راننده سکوت کرد و بعد هم وقتی راننده بلند شد تا صورتحساب رستوران را پرداخت کند نفر سوم بـه پشت او پا زد و راننده محکم بـه زمين خورد ولی باز هم ساکت ماند. دقايقی بعد از خروج راننده از رستوران يکی از جوانـها بـه صاحب رستوران گفت : چه آدم بی خاصيتی بود، نـه غذا خوردن بلد بود و نـه حرف زدن و نـه دعوا! رستورانچی جواب داد: از همـه بدتر رانندگی بلد نبود چون وقتی داشت مـی رفت دنده عقب 3 موتور را خرد کرد و رفت.

۹۶.هی !!

این کارو نکن!

از روی ریل پاشو!

صبور باش انقدر دل تنگی نکن دوباره منو مـی بینی

۹۵.ترکه داری مـیزنـه مامور بهداشت مـیاد مـیگه بهات چی مـیدی ؟ مـیگه : آتاشغال

مامور کلی جریمش مـیکنـه

ساله بعد مـیاد مـیگه بهات چی مـیدی ؟ مـیگه : جوجه کباب  ,پیتزا . باز یـارو جریمش مـیکنـه

سال بعد مـیاد مـیگه بهات چی مـیدی ؟ مـیگه : والا هر روز صبح بهشون 1000 تومن مـیدم هر چی دوست دارن بخرن بخورن !

۹۴.بر سر راهت دام عشق پهن کردم ولی تو رد شدی و گفتی

.

.

.

.

.

مـیگ مـیگ !!

۹۳.تو بـه من بگو زشت! من بـه تو مـی گم قشنگ! بذار جفتمون بـه هم دروغ گفته باشيم!!...

۹۲.مردهای مجرد کمتر از مردهای متاهل عمر مـی کنند. اما مردهای متاهل بسيار بيشتر از مردهای مجرد آرزوی مرگ مـی کنند

۹۱.یـه روز یـه پسره داشته گریـه مـی کرده باباش بهش مـیگه چته؟ مـیگه عاشق شدم

باباش مـی گه حالا عاشق کی شدی ؟ مـیگه : هر کی شما صلاح بدونین

۹۰.به ترکه مـیگن اگه بخوای انگلیسی بهی بگی بیـا اینجا چی مـی؟ مـیگه :

Come Here

اگه بخوای بگی برو اونجا چی مـیگی ؟ مـیگه مـیرم اونجا مـیگم :

Come Here

۸۹.از ترکه مـی پرسن سخترین کار چیـه ؟

مـیگه نمک تو نمکدون ریختن چون هاش خیلی ریزه

۸۸.یواش یواش برو پایین

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

نـه دیگه تند اومدی نمـی گم

 

۸۷.ای كه از درد دلم باخبری...قرص دل درد مرا كی ميخری؟

 

۸۶.ترکه مـیره دکتر مـیگه هر شب خواب مـیبینم با خرها فوتبال بازی مـیکنم

دکتر مـیگه یک سری دارو مـینویسم بخور خوب مـیشی

ترکه مـیگه : مـیشـه از فردا بخورم امشب فیناله !

۸۵.ترکه مـیره زیر دریـا کوسه ها بهش مـیگن ترکی ؟

مـیگه از کجا فهمـیدین ؟

مـیگن اون کپسول پشتت ماله آتش نشانیـه!

۸۴.طورا اذ سميم غلب

و با طمام وجود

دوصط دارم.

مگر بی صواطا دل

ندارن؟

۸۳.مشترک گرامـی این اس ام اس را تنـها افراده خوشتیپ و خشگل مـیتوانند بخوانند :

" §€¥j€£¤ "

 

چیـه ؟ نکنـه توقع داری بتونی بخونیش

۸۲.گلم

نازم

عسلم

جیگرم

شیرینم

ملوسم

خوشکلم

بانمکم

.

.

تازه باحال هم هستم !

۸۱.ميدونی اگه قورباغه با جوجه ازدواج كنـه بچشون چی ميشـه؟

.

.

.

.

.

.

اونا بچه دار نميشن براشون دعا كنيد

 

۸۰.بچه ترکه  از باباش مـی پرسه : بابا ماه نزدیکتره یـا اصفهان ؟

ترکه مـیزنـه بعد گردنش مـیگه : آخه تو از این جا اصفهان مـیبینی ؟!

 

۷۹.قبل از ازدواج

 

مرد: آره، ديگه نميتونم بيش از اين منتظر بمونم.
زن: ميخواهى من از پيشت برم؟
مرد: نـه! فكرش را هم نكن.
زن: منو دوست داري؟
مرد: البته!
زن: آيا که تا حالا بـه من خيانت كردي؟
مرد: نـه! چرا چنين سوالى ميكني؟
زن: منو مسافرت ميبري؟
مرد: مرتب!
زن: آيا منو ميزني؟
مرد: بـه هيچ‎ ‎وجه! من از اين آدما نيستم!
زن: ميتونم بهت اعتماد كنم؟

 

بعد از ازدواج
همين متن را اين دفعه از پائين بـه بالا

۷۸.نویسنده ی ترک:

شب بود و خورشید بـه روشنی مـی درخشید.پیرمردی جوان یکه و تنـها همراه با خانواده اش درون سکوت گوشخراش قدم زنان نشسته بود

۷۷.تیکه ی جدید پسرها بـه ها: این روزها همـه از من شماره مـی خواهند شما چطور

 

۷۶.شروع ماه شوال و عید فطر را بـه شما تبریك عرض مـیكنیم...دیدی چه زود تموم شد؟ . . . . . . . . . ستاد روحیـه بخشی بـه روزه داران عزیز

 

۷۵.خيلي نامردی
.
.
.
.
.
. درون جامعه زياد شده.

۷۴.تركه رو ميبرن کلانتري. تركه ميگه: واسه چي منو آورديد اينجا؟ بهش ميگن: براي عرق خوري ! تركه ميگه: دمتون گرم بعد بريز بخوريم

۷۳.سلام عزيزم... مي دوني چه بلايي سرم اومده؟ پليس منو بـه جرم "زشت ترين" شـهروند ايراني گرفته... جون هر كي كه دوست داري بيا و خودتو بهشون نشون که تا بفهمن كه دارن اشتباه مي كنن

 ۷۲.سوال کنکور ادبیـات درون اردبیل:
؟جمله زير چند غلط املا يي دارد
شوراي عمنيط براي جلوگيري اذ جنگ طشكيل شدح عسط
الف)ثه
ب)چحار
ج)حفت
د)ياضدح

 ۷۱.ترکه ميگن از اينکه همسرت را عزيزم خطاب ميکني چه احساسي داري ؟؟ ميگه احساس گناه !!!!!!!!! ميگن چرا ؟ ميگه آخه اسمش يادم نيست

۷۰.طرز تهيه زن

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

حيف مواد نيست كه حروم بشن !

۶۹.سلام سلامتی مياره
سلامتی شادی مياره
شادی نشاط مياره
نشاط زندگی مياره
زندگی عشق مياره
عشق زن مياره
زن بچه مياره
بچه درد سر مياره
دردسر بدبختی مياره
پس سلام بی سلام

۶۸.|--------|--

|           .

|            .o

|            \|/

|            JL

|

 ببین از بس اس ام اس ندادی خودمو دار زدم!

۶۷.دوتا ترک داشتن قاشق قاشق ماست توی دريا مي ريختن كه مثلا دوغ بخورن يهو يه لره رد ميشـه ميگه خاك بر سرتون همين كارها رو ميكنيد كه بهتون ميگن خر.اخه اين همـه دوغ رو كی ميخوره

 

۶۶.نانوا هم جوش شیرین مـی زند..

.........

............

.........

.....

....

..... بی چاره فرهاد!!!!!!!!!

۶۵.خیلی وقته مـی خوام یـه چیزی بهت بگم ولی که تا حالا روم نشده

گفتنش برام خیلی سخته . . .

د...

دو...

دوس...

دو سه لیتر بنزین داری بـه من بدی

 

 

۶۴.صداقت خواستم داشتی ,مـهربانی خواستم داشتی ,عشق خواستم داشتی

قور قوری جون گل کاشتی هر چی کـه خواستم داشتی

 

 

۶۳.اگه دیدیی محکم بهت لگد زد ناراحت نشو چون خیلی توپی

 

 ۶۲.دانشمندان بـه تازگی کشف کـه خواب شب مـهمترین خواب درون طول شبانـه روز است

و هرگونـه پ از خواب اثرات بسیـار بدی را بر مغز انسان مـی گذارد

پس منم مزاحمت نمـی شم راحت بگیری بخوابی !

۶۱.این یک نوشته بـه زبان زاپنی هست :

خ   ا   ز   چ   ز   م     ا     م

د   ی   ا   ه   ج   ی   س   ی

ا   ن   پ       ر    ک    ا      ن

ی      ن      ی   ش   م     و

ا       ی             ن    ا     ی

         ه                 س    س

         ا                           ن

۶۰.مـیدونی من دوست دارم

من عاشقتم

مـیمـیرم برات

مـیبوسمت

.

.

.

چند که تا مـیم داره ؟!

۵۹.ترکه ميره ماه عسل وقتي بر ميگرده زنش ميگه : چرا منو نبردي ؟! ترکه ميگه : خواب بودي دلم نيومد بيدارت کنم

۵۸.تركه يه جسد رو ميبره پزشك قانوني جواز دفن بگيره ميگن چي شد مرد ميگه سم خورده ميگن چرا صورتش زخميه ميگه آخه نمي خورد.

۵۷.ترکه خواب مـی بینـه داره پلی استیشن بازی مـی کنـه زنشو مـی کشـه مـیره مرحله ی بعد - از خواب مـی پره مـی بینـه زنش نشسته جلوش مـی گه اه سیو (save) نكردم.

 ۵۶.خداوند بـه هر پرنده اي دانـه اي ميدهد ، اما آن را درون داخل لانـه اش نمي اندازد

۵۵.دوست تركه بهش ميگه:اگه توجه كني ميبيني كه نگاهم باهات حرف ميزنـه.

تركه ميگه:اينقدر پلك نزن،صدات قطع و وصل ميشـه !!!

۵۴.زن از شوهرش مـیپرسه : عزیزم تو زن خوشگل دوست داری یـا زن با شعور؟

مرده مـیگه : هیچ کدوم عزیزم من تورو دوست دارم...!!!

۵۳.گردو خاک تنـهایی دلم را با جاذبه نگاهت زدودی...خانـه قلبم را از غم پاک کردی...

حالا کـه انقدر زحمت کشیدی بیـا این دستمالو بگیر مـیزم پاک کن...!!!

۵۲.ترکه اونقدر واسه دوست ش نامـه مـیفرسته کـه بالاخره دوست ش با نامـه رسون ازدواج مـیکنـه...!!!

۵۱.دلم مـیخواد برم رو بلند ترین قله و داد ب کـه تا ابد بیشتر از ستارهای آسمون دوستت دارم ولی حیف کـه حسش نیست.

۵۰.دنیـا دو روز هست . یک روز با تو یک روز علیـه تو . روزی کـه با توست مغرور مباش روزی کـه علیـه توست صبور باش هر دو پایـان پذیر است.

۴۹.زندگی را از تو نام اند !

ز : زاویـه نگاه تو

ن : نوای کلام تو

د : درگاه ابروی تو

گ : گیسوی پریشان تو

ی : یـارو سر کاری

۴۸.نمـی دانم که تا کدامـین طلوع خواهم ماند و در کدامـین طلوع خواهم رفت ام دوست دارم که تا آخرین لحظه بودنم تو را............................................... سر کار بزارم.

۱۲۵ + ۸- 7 +۶ + 12 - ۹۳ - 6 + 4 . . . . . . . . . . . . . . . ۶۷+ . . . . . . . . . . . . . . . . . . . 2۵2+ . . . . . . . . . . . . . . . . . . . هر جور حساب مي‌كنم، تو آدم بشو نيستي

۴۶.پرفسور خارجي از پرفسور ايراني سوال ميكنـه كه چرا شما ايرانيها بعد از هر اسم يه اسمـه ديگه مياريد.(اسم و شبه)مثلا .ميگيد اشغال پاشغال ...چيز ميز ...
خرت وپرت...پرفسور ايراني درون جواب ميگه ما كه نميگيم..
...اين........دهاتي مـهاتي ها ميگن!!!!!

۴۵.طرف سوار تاکسي ميشـه بـه مقصد کـه ميرسه ميگه قربان چقدر شد ؟ راننده تاکسي ميگه 25تومن . يارو ميگه بفرماييد اين 20 تومن - به اندازه 5 تومن دنده عقب بريد.

۴۴.دليل راه نافغانـها درون فوتبال: "هر جا خط كشي ميبينن شروع ميكنن بـه كندن 

۴۳.ميدوني بدترين زده حال براي ايراني ها روزه جمعه چيه ؟ اينکه بـه دليل پاره اي از مشکلات يانگوم پخش نشـه

۴۲.تهرانيه داشت واسه ابادانيه خالي مي بست مي گه من يه سگ دارم وقتي مياد خونـه درون مي زنـه .... ابادانيه مي گه : ولك مگه سگت كليد نداره ؟؟؟؟

۴۱.اگر اسكلت از بالاي ديوار بپره پايين چه مي شـه ؟ هيچ وقت اين كار را نمي كنـه چون جيگر نداره

۴۰.لبخند رو هیچ وقت ترک نکن حتی وقتی کـه ناراحتی چون افسردگی خیلی خطرناکه حسن ! ممکنـه کـه داغون بشی حسن! نیشتتو ببند حسن!!!!!

۳۹.موبايلم حالش بده، نورش كم شده، شارژ نداره، كليدش كار نمي‌كنـه، رنگش پريده، مي دوني چرا؟... آخه «اينباكسش» بدجوري هواتو كرده!

۳۸.دوستت دارم قد يه بشكه بنزين،

خاطرخواتم قد يه پمپ بنزين،

روز تولد تو بهترينم،

هديه بهت ميدم

يه كارت بنزين

۳۷.حالا فهمـیدی کـه چرا البرادعی با اینکه دکتره تو آژانس کار مـیکنـه؟
به خاطر اینکه سهمـیه بنزین آژانس ها 450لیتر درون ماهه!

۳۶.عاقد خطاب بـه عروس:آيا وکيلم شما را با مـهريه هزار ليتر بنزين و چهار عدد کارت سوخت بـه عقد دائم آقا محمود درون بياورم؟ . . . عروس رفته ماشينش رو گازسوز کنـه

۳۵.معلم : ميخواين چيکاره بشبن ؟ علي : ميحوام خلبان بشم... مريم : ميخوام دکتر بشم... سارا : ميخوام يه مادر خوب بشم...!!! حامد : ميخوام بـه سارا کمک کنم

۳۴.جدید ترین جمله عاشقانـه : بنزین نگاهت رو به منظور قلبم سهمـیه بندی نکن

۳۳.آنکـــــــه دائم هوس سوختن مـــــا مـی کرد...... کـــــــاش بنزين مرا نيـــــز مـهيــــــــــا مـی کرد! پمپ بنزين و صف و کارت و منِ پيت بـه دست..... کــــــاش مـی آمد و از دور تماشا مـی کرد

۳۲.طرف بعد از عمري ميره مو مـی‌کاره، اسمش حج واجب درمـیاد.

۳۱.يک خبر: سريعترين دوربين جهان ساخته شد

 

 


شرکت سوني سريعترين دوربين دنيا را ساخت ... بـه گزارش خبر گزاري فانيوز

 اين دوربين مي تواند از خانومـها درون لحظه اي كه دهانشان بسته هست عكس بگيرد!!


۳۰.پر بيننده ترين سايت درون امسال:
مشترک گرامي دسترسي بـه اين سايت امکان پذير نمي باشد!

۲۹.به خاطر 1 ليتر بنزين* من ترانـه 1000 ليتر بنزين دارم* رستگاري قبل از ساعت 12 امشب*رايحه خوش بنزين* ب مثل بنزين*علي بنزيني*بنزيني ها*بازي بنزين* مرد بنزيني* پسر بنزين فروش*دو کارت با يک بنزين*بنزين فصل*مي خواهم بنزين ب!* ديشب بنزين زدم آيدا*سفر بـه پمپ بنزين*بازگشت بنزين* از ميدون که تا پمپ بنزين*دزدان بنزين*سالهاي سهميه بندي ( ! ! )

۲۸.اگه كسی بهت گفت دوستت دارم مـیمـیرم برات فدات شم تمام زندگیمـی زود باور نكن اگه مـیخوایی امتحانش كنی بهش بگو كارت سوختت رو مـیدی بـه من؟؟؟

۲۷.آبمـیوه صداتم ، چرخ کرده نگاتم ، قربون اون چشاتم ، کشته خندهاتم ، من مرده حیـاتم ، که تا عمر دارم فداتم ، بعد از مرگم خاک پاتم ، که تا هستی خاطرخاتم

۲۶.اگر دیدی جوانی بر درختی تکیـه کرده بدان بنزین نداره سکته کرده

۲۵.آدم بـه شش دلیل شانس آورده! چون حوا نمـی تونسته بهش بگه:

1.من ادمت کردم
2.برو از شوهر مردم یـاد بگیر
3.دیشب کجا بودی
4.پولاتو دادی ت
5.م اینا
6.چرا بـه اون زنیکه نگاه کردی؟

۲۴.عزّت الله انتظامي، بزرگ مرد سينماي ايران، شب گذشته بر اثر صانحه تصادف رانندگي درون نزديکي منزل ايشان، سراسیمـه از خواب پريد!

۲۳.زندگي دو چيز بـه من آموخت . . .

که هرچي فکر مي کنم يادم نمياد چي بود!

۲۲.مي دوني فلسفه اختراع سرسره براي بچه ها چيه؟ مي خوان از بچگي بـه ادم ياد بدن كه صعود چقدر سخت و سقوط چه اسونـه

۲۱.گر نميتواني بالا بري بعد سيب باش که تا با افتادنت انديشـه اي بالا رود

۲۰.دوست داشتم جيگرتو بخورم اما حيف بايد که تا عيد قربان سال ديگه صبر کنم

۱۹.سلام،ميدوني رفيق؟ اگه حماقت وجود نداشت دانايي هم معني نداشت. اگه زشتي نبود زيبايي هم بي معني بود. ميبيني؟ دنيا بـه تو هم نياز داره

۱۸.خوشحالم کـه خوابي عزيزم چون اگه بيدار بودي و مي دونستي از دلتنگي تو خوابم نمي بره حتما خوابت نمي برد

۱۷.یـه دانشمند ترک چراغ قوه ای اختراع کرده کـه با نور خورشید کار مـیکنـه

۱۶.بوش گفته بطور حتم 3 نقطه از قم هدف حمله موشکي ما قرار خواهد گرفت............لره ميگه: چرت ميگه چون قم 2 که تا نقطه بيشتر نداره....ترکه ميگه جفتتون حرف الکی ميزنيد چون "گم" اصلا نقطه نداره

۱۵.آيا مي دانيد ميزان پاسخ مثبت ان بـه بوق زانتيا 60 درصد بيشتر از انواع پژو مي باشد؟ روابط عمومي شركت سايپا

۱۴.به ۴ دلیل برات اس ام اس مـی...۱-خیلی باحالی..۲-دوست دارم...۳-نوکرتم...۴-ارزش زنگ زدن نداری

۱۳.سلام..فردا جایی قول نده بیرونم نرو...اخه با بچه ها قرار گذاشتیم بریم خونـه رضا صادقی مشکی شو از تنش درون بیـاریم

۱۲.امن یجیب مستر اذا شفا و یکشف سو....اگر بـه قدرت این دعا به منظور شفای بیماران ایمان دارید آن را به منظور بیمار روانی بعدی بفرستید

۱۱.وقتی بـه اسمون نگاه مـی کنم بـه بزرگی خدا پی مـی برم..وقتی بـه به دریـا فکر مـی کنم بـه هنر خدا پی مـی برم...و زما نی کـه به چهره ی تو نگاه مـی کنم بـه شوخ طبعی خدا پی مـی برم

۱۰.رسم نوشتن را ..... رسم خواندن را ......رسم ياد گرفتن را .......در زندگي مديون تو هستم، تمام زندگيم و نور چشمام تويي تنـها راه نجاتم از تاريکي چشمانم تويي....دوستت دارم عينک من

۹.امروز روز جهانیـه بلایـای طبیعیـه....روزت مبارک بلا

۸.قبل از اینکه اخم کنی، کاملا مطمئن شو کـه هیچ سوژه ای به منظور لبخند زدن وجود ندارد

۷.وقتي احساس كردي بـه آخر خط رسيدي . . . . . . . . . .  . . . . . . . . . . .  . . . . از اتوبوس پياده شو!

۶.(< @ @>

.....o00……………00o…..
.
.
.
.
.
این عرو وقتی داشتی همسایـه رو دید مـیزدی ازت گرفتن....واقعا که....از تو بعید بود

۵.قلب من، دل من، خون تو رگهاي من، نفس من، جيگر من، خلاصه... همـه وجودم درد مي‌كنـه، بايد برم دكتر ببينم چرا اينطوري شدم

۴.زمانی کـه نا امـید شدی بـه یـاد اور کـه تاریکترین ساعت شب نزدیکترین لحظه بـه طلوع خورشیده....

۳.سوال روان شناسي:با جواب بـه اين سوال ميتوانيد بفهميد افسرده هستيد يا نـه!سوال:افسرده هستيد يا نـه؟ 

۲. به دکتر شریعتی گفتند :" استاد! سیگار طول زندگی آدمو کوتاه مـیکنـه" درون جواب گفت :" من بـه عرض زندگی فکر مـیکنم "

۱.همـه دوست دارن برن بهشت..ولی هیچنمـیخواد بمـیره

                                                  ID :   zangetafrih_4u                                                                          

 

۱۱۸.مـی گن دوست داشتن نـه دل مـی خواد نـه دلیل

منم از ته دل دوست دارم

بی هیچ دلیل

2+۲=4

 

3+3=6

 

4+4=8

 

ای خدا...چند+چند مـیشـه اون اندازه ای کـه خواننده ی این اس ام اس رو دوست دارم؟

۱۱۶.برو جلوی آینـه

 

کیو مـیبینی؟؟؟

 

.

 

.

 

خودتو؟؟؟

 

.

 

.

 

نـه! اینی کـه مـیبینی همـه ی دنیـای منـه!

۱۱۵.تقصیر دلم چیست اگر روی تو زیباست حاجت بـه بیـان نیست کـه از روی تو پیداست من تشنـه یک لحظه تماشای تو هستم افسوس کـه یک لحظه تماشای تو رویـاست

۱۱۴.مـهم نيست اس ام اسو ميخونی يا
مـهم نيست کـه جواب ميدی يا نـه،
مـهمم نيست کـه برات مـهمم يا نـه،
مـهم نيست دوستم داری يا نـه،
مـهم اينـه کـه تو مـهمـی!!

113.بزرگترین آرزوم اینـه کوچکترین آرزوت باشم

Bozorgtarin arezoom ineke kochiktarin arezoot basham

112.قاب عكستو زدم جای ساعت ديواری از اون موقع بـه بعد تو شدی تمومـه لحظه هام . . .

Ghabe axeto zadam jaye saat divari,az oon moghe to shodi tamoome lahzeham

111.يادته بهت گفتم كه خشت ديوار دلتم، تو هم منو شكستی
ولی اشكالی نداره، حالا خاك زير پاتم

Yadete behet goftam ke kheshte divare deletam, to ham mano shekasti..?vali eshkali nadare ..hala khake zire patam

۱۱۰.نميگم دوستت دارم
نميگم عاشقتم
ميگم ديونتم كه اگه يه روز ناراحتت كردم بگی بيخيال ديونست . . .

Nemigam doostet daram..nemigam asheghetam..migam divoonatam ke age ye rooz narahatet kardam begi divoonast

۱۰۹.اگر كسی برات اس ام اس خالی فرستاد ناراحت نشو بدون انقدر دوست داره كه نمـی دونـه چی بگه

Age kasi vasat sms khali ferestad narahat nasho bedoon oonghadr doodset dare ke nemidoone

chi bege

۱۰۸.دوثت دارم، دوصت دارم، دوسط دارم، دوثط دارم، دوصط دارم، دوست دارم. خلاصه همـه جوره دوست دارم...!

۱۰۷.معلم گفت{الف}گفتم او.معلم گفت{ب}گفتم با او.معلم گفت{پ}گفتم پيش او.معلم گفت{ج}خواستم بگويم جدايی گفت نگو

106.امروز بهترین ساعتم رو زدم شکستم

چون داشت لحظه های بی تو بودن رو بـه رخم مـی کشید

Emrooz behtarin saatamo shekoondam..chon dasht lahzehaye bi to boodan ro be rokham mikeshid

105.اگه نصف دنیـا رو بهم بدن قبول نمـی کنم ! چون ممکنـه تو درون اون نصفه دیگش باشی .

Age nesfe 2nya ro behem bedan ghabool nemikonam!chon momkene to dar oon nesfe digash bashi

۱۰۴.هر وقت احساس كردی تو اين دنيا جا نداری، بدون تو قلب من يه دنيا جا داری

Har vaght ehsas kardi too in 2nya ja nadari,bedoon too ghalbe man ye 2nya ja dari

 ۱۰۳.اگه از تو ننوشتم..فکر نکن سرم شلوغه..توی زندگی یـه وقتا..تنـهایی رمز عبوره..اگه از چشات گذشتم..فکر نکن عاشق نبودم..مطمئن باش توی دنیـا..دل بـه تو سپرده بودم

Age az to naneveshtam..fekr nakon saram sholooghe..tooye zendegi ye vaghta..tanhai ramze oboore..age az cheshat gozashtam..fekr nakon ashegh naboodam..motmaen bash tooye 2nya..del be to 3porde boodam

۱۰۲.هنوز درون پی جراح زبردستی مـی گردم که سرنوشت مرا با تو پیوند بزند

Hanooz dar peye jarrahe zebar dasti migardam ke sarneveshte mara ba u peyvand bezanad

101.هر بار قسم خوردم کـه نامت را بر زبان نياورم ...ولی افسوس کـه قسم هم نام تو بود .

Har bar ghasam khordam ke namat ra bar zaban nayavaram...vali afsoos ke ghasam ham name to bood

۱۰۰.آرزوی من همـینـه ، کـه فقط با تو بمونم حالا من تو رو ندارم ،عشق تو بسته بـه جونم اون نگاه عاشقونت ، هرگز از یـادم نمـیره توی ذهن خسته  من ، خاطراتت نمـی مـیره

Arezooye man hamine ke faghat ba to bemoonam hala man toro nadaram..eshghe to baste be joonam oon negahe asheghoonat hargez az yadam nemire tooye zehne khasteye man khateratet nemimire

99.يك فرشته رو زمين يه ماه تو آسمون عزيزم خسته نميشي دوشيفته كار ميكني

Ye freshte roo zamin ye mah too asemoon..azizam khaste nemishi do shifte kar mikoni

۹۸.روی یک طاقچه سنگی مـیون دو قاب رنگی بودن من وتو با هم داره تصویر قشنگی عتو تو قاب خاتم درون حصار خالی از غم حتی درون مرگ تن من نمـی گیره رنگ ماتم

۹۷.آن دم كه با تو باشم يكسال هست روزی

وان دم كه بی تو باشم يك لحظه هست سالی

۹۶.اگه من و تو دوتا برگ باشيم، هنگام خزان من زودتر از تو ميشكنم که تا زماني كه مي‌افتي درون آغوشم بگيرمت

 Age man va u 2ta barg bashim,hangame khazan man zoodtar az u mishkanam ta zamani ke miofti dar aghoosham begiramet

95.من براي سالها مي نويسم سالها بعد کـه چشمان تو عاشق مي شوند افسوس کـه قصه مادربزرگ درست بود هميشـه يکي بود و يکي نبود.

Man baraye salha minevisam salha bad ke cheshmane to ashegh mishavand afsoos ke ghesseye madar bozorg dorost bood hamishe yeki bood yeki nabood

94.امروز چندتا نفس کشیدی 10تا ... 100تا ... 1000تا ... بـه اندازه همـه نفس هايي کـه تا امروز کشيدی واسم عزيزی

Emrooz chandta nafas keshidi..10 ta...100ta...1000ta...be andazeye tamame nafashai ke ta emrooz keshidi vasam azizi

۹۳.جاده عشق که تا اطلاع ثانوي ليز و لغزنده مي باشد از عاشقاني كه قصد سفر درون اين جاده را دارند خود را بـه زنجير محبت و صميميت مجهز كنند. ‹‹ پليس راه عاشقان ››

۹۲.راه عزيزتر شدن :

.

.

.

.

.
تو کـه " عزيزترينی" دنبال چی مـی گردی ؟!

Rahe aziztar shodan..

.

.

.

.

.

To ke aziztarini donbale chi migardi?

۹۱.گر همسفر عشق شدی مرد خطر باش

هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش

Gar hamsafare eshgh shodi marde khatar bash

Ham montazere hadeseh ham fekre khatar bash

90.مـی دونی فرق دیـازپام با چشات چیـه ?
.
.
.
.
دیـازپام آرومم مـیکنـه ولی چشات داغونم مـیکنـه

89.ه از پسره پرسيد من خوشگلم؟ گفت نـه .گفت دوستم داري؟گفت نوچ؟ گفت اگه بميرم برام گريه ميکني؟ گفت اصلا؟ه چشماش پر از اشک شد. هيچي نگفت:پسره بغلش کرد گفت:تو خوشگل نيستي زيبا ترين هستي.تورودوست ندارم چون عاشقتم. اگه تو بميري برات گريه نميکنم چون من هم ميمرم

If

A is 1

B is 2

C is 3

.....................

Z is 26 then

L+O+V+E=54

And

F+R+I+E+N+D+S+H+I+P=108.

(Interesting ...

Friendship is twice stronger than Love...)

۸۷.گفته بودی کـه چرا محو تماشای منی ؟ آنچنان مات کـه یکدم مژه بر هم نزنی . مژه بر هم ن که تا ز دستم نرود ناز چشم تو بـه قدر مژه بر هم زدنی...

Gofte boodi ke chera mahve tamashaye mani?anchenan mat ke yekdam mozhe bar ham nazani.mozhe bar ham nazanam ta ze dastam naravad ..naze cheshme to be ghadre mozhe bar ham zadani

86.اگه چشمم تو رو خواست قول مـیدم چشممو ببندم، اگه زبونم تو رو خواست قول مـیدم گازش بگیرم ، اما اگه دلم تو رو خواست چه کار کنم.؟

Age cheshmam toro khast ghol midam cheshmamo bebandam,age zaboonam toro khast ghol midam gazesh begiram,amma age delam toro khast che kar konam?

۸۵.ما درون ره دوست نقص پیمان نکنیم..گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم.. دنیـا اگر از زیبا رویـان لبریز شود ..ما پشت بـه دوستان قدیمـی نکنیم.

Ma dar rahe doost naghse peyman nakonim..gar jan talabad darigh az jan nakonim..2nya agar az ziba rooyan labriz shavad..ma posht be doostane ghadimi nakonim

84.اگر مثل اشك تو چشام باشی، به منظور موندنت که تا آخر عمر گریـه نمـی کنم

Agar mesle ashk too chesham bashi baraye moondanat ta akhare omr gerye nemikonam

83.رابطه دوستي خوب مثل رابطه دست وچشم مي مونـه وقتي دستت زخمي ميشـه چشمت گريه مي كنـه ووقتي چشمت گريه ميكنـه.....دستت گريه رو پاك ميكنـه

Rabeteye doostie khoob mesle rabeteye dasto cheshm mimoone.vaghti dastet zakhmi mishe cheshmet gerye mikone va vaghti cheshmet gerye mikone dastet geryaro pak mikone

82.وقتي خاطره هاي آدم زياد ميشـه ديوار اتاقشون پر عميشـه اما هميشـه دلت واسه اوني تنگ ميشـه کـه نميتوني عکسشو بـه ديوار بزني

Vaghti khaterehaye adam ziyad mishe divare otagh pore ax mishe amma hamishe delet vase ooni tang mishe ke nemitooni axesho be divar bezani

81.يکي بود يکي نبود ..زير اين سقف کبود ..يه غريب آشنا ..دل و جونمو ربود.. اينجوري نگام نکن ..گل ياس مـهربون ..اون غريبه خودتي..هميشـه با من بمون

Yeki bood yeki nabood..zire in saghfe kabood..ye gharibe ashena..delo joonamo robood..injoori negam nakon..gole yase mehraboon..oon gharibe khodeti..hamishe ba man bemoon..

۸۰.اگر روزي تهديدت كردند، بدان درون برابرت ناتوانند! اگر روزي خيانت ديدي، بدان قيمتت بالاست! اگر روزي تركت كردند، بدان با تو بودن لياقت مي خواهد

Agar roozi tahdidat kardand,bedan dar barabarat natavanand..agar roozi khiyanat dd,bedan gheymatat balast..agar roozi tarkat kardand,bedan ba u boodan liyaghat mikhahad

۷۹.مي خواهم گلي را برايت بفرستم اما مي ترسم از اينکه پژمرده شود بعد "س" را از "گل سرخ" و "ل" را از گل " لاله" ، "ا" را از گل "اطلسي" و "م" را از گل " مريم" بر ميدارم و سلام را تقديمت مي کنم

۷۸.چقدر خوبه ادمـی رو دوست داشته باشـه..نـه بـه خاطر اینکه نیـازش رو برطرف کنـه..نـه بـه خاطر اینکه تنـهاست و از روی اجبار..بلکه بـه خاطر اینکه اون شخص ارزش دوست داشتن رو داشته باشـه

Cheghadr khoobe adam kasiro doost dashte bashe..na bekhatere inke niyazesh ro bartaraf kone..na bekhatere inke tanhast o az rooye ejbar..balke be khatere inke oon shakhs arzeshe doost dashtan ro dashte bashe

۷۷.هر چه قدر منو دوست داری من یـه دونـه بیشتر دوست دارم...این طوری اگه منو دوست هم نداشته باشی باز من یـه دونـه دوست دارم

Harche ghadr mano doost dashte bashi man ye doone bishtar dooset daram..intori age mano doost ham nadashte bashi baz man ye doone dooset daram

۷۶.کریستال

حشیش

تریـاک

شیشـه

سیگار

کراک

همـه ی اینارو مـیشـه ترک کرد ولی تو رو نمـیشـه

Kristal

Hashish

Teryak

Sigar

Crak

Hameye inaro mishe tark kadr vali toro nemishe

۷۵.كاش مي شدقلب وسعت مي گرفت شمع با پروانـه الفت مي گرفت كاش مي شد درپس احساس ما خنده ها ازاشك سبقت مي گرفت كاش مي شد از الفباي وجود عين وشين وقاف نشأت مي گرفت

۷۴.ميدوني آدما بين« الف» که تا «ي» قرار دارند.بعضي ها مثل «ب» برات مي ميرند، مثل « د» دوستت دارند، مثل« ع»عاشقت ميشوند،مثل «م» منتظر مي مونند که تا يک روز مثل «ي» يارت بشن

۷۳.اگه اين روزا حس كردي توي قلبت بجاي صداي "تاپ تاپ "صداي اره و تيشـه مياد نترس! مريض نشدي "من دارم توي دلت واسه خودم يك كلبه مي سازم

Age in rooza tooye ghalbet bejaye sedaye "top top" sedaye arre o tishe miyad natars..mariz nashodi...man daram to delet vase khodam ye kolbe misazam

۷۲.ديشب چك عشق تو را بـه بانك محبت بردم، باز هم حسابت خالي بود. اين بار چك را اجرا گذاشتم که تا حكم قلبت را بگيرم!

Dishab cheke eshghe to ra be banke mohabbat bordam , baz ham hesabat khali bood..in bar chek ra be ejra gozashtam ta hokme ghalbat ra begiram

۷۱. ای عشق مدد کن کـه به سامان برسیم...چون مزرعه تشنـه بـه باران برسیم.. یـا من برسم بـه یـار یـا یـار بـه من..یـا هر دو بمـیریم و به پایـان برسیم

Ey eshgh madad kon ke be saman beresim...chon mazraeye teshne be baran beresim...ya man beresam be yar ya yar be man..ya hardo bemirim ya be payan beresim

۷۰.ای کاش تو چایی بودی من قند!!اون وقت خودمو فدات مـی کردم که تا تلخی روزگار رو احساس نکنی.

Ey kash to chai boodi man ghand..oon vaght man khodamo fadat mikardam ta talkhiye roozegaro ehsas nakoni

۶۹.  یک بوسه ز لبهای تو درون خواب گرفتم.. گویی کـه گل از چشمـه مـهتاب گرفتم.. هرگز نتوانی کـه ز من دور بمانی چون درون دل خود عتو را قاب گرفتم.

Yek boose ze labhaye to dar khab gereftam..gooi ke gol ze cheshme mahtab gereftam..hargez natavani ke ze man door bemani .. chon dar dele khod axe to ra ghab gereftam

۶۸. مـینویسم: د ی د ا ر

تو اگر بی من و دل تنگ منی یک بـه یک فاصله ها را بردار..

Minevisam : D I D A R

To agae bi mano deltange mani yek be yek fasela hara bardar..

.No body want u!No body makes u happy!No body loves u!No body want good things 4 u!No body cares about u!No body don"t cry!My name is No body

۶۶.  . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . الهي قربون چشات برم کـه دنبال اس.ام.اس ميگردي

...........................................................................................................................................

...................................................

elahi ghorboone cheshat beram ke donbale sms migardi

۶۵.برای مردن سقوط از هیچ ارتفاعی لازم نیست کافیست از چشمان تو بیفتم

 Baraye mordan soghoot az hich ertefai lazem nist..kafist az cheshmane to bioftam

۶۴.سلام ببخشيد از اداره هواشناسی مزاحم مـیشم اينجای دلش هواتونو کرده چه کار بايد کنـه؟

Salam..bebakhshid az edare havashenasi mozahemetoon misham..inja kasi delesh havatoono

?karde.chekar bayad bokone

۶۳.ای کـه دور از منی و یـاد منی،با خبر باش کـه دنیـای منی...شادیت شادی من،غصه ات غصه من...قلب من خانـه تو خانـه ات قبله من

Ey ke door az mani o yade mani,bakhabar bash ke 2nyaye mani..shadiyat shadiye man,ghosseat ghosseye man..ghalbe man khaneye to khaneat ghebleye man

۶۲.گفتي: " دور مرا خط بکش؟" کشيدم...حالا تو درون محاصره ي منی

Gofti:dore mara khat bekesh..keshidam ,hala to dar ekhtiyare mani

۶۱.الهي بميرم سياه پوشت کنم نـه آنکه بمانم و فراموشت کنم

Elahi bemiram siyah pooshat konam na anke bemanam o faramooshat konam

۶۰.ارزو دارم کـه قشنگترين گل سرخ دنيا را بچينم و بر برگهای آن قطره ايی از خون خود را بچکانم و انرا بـه محبوبم هديه کنم که تا زمانی کـه گل را ميبويد نفسش خون مرا گرم کند

Arezoo daram ke ghashangtarin gole sorkhe 2nya ra bechinam va bar barghaye an ghatrei az khoone khod bechekanam va anra be u hedye konam ta zamani ke gol ra mibooi nafasat khoone mara garm konad

۵۹.پرسيدم : عشق چيست ؟ گفت : آتشي هست . گفتم : مگر آن را ديده اي ؟ گفت : نـه درون آن سوخته ام

Porsidam eshgh chist? goft: atashi ast.goftam: magar an ra didei? goft: na.. dar an sookhteam

۵۸.نگاهي آشنا بـه ياس کردم ..تو را درون برگ گل احساس کردم ...خلاصه درون کلاس ناز چشمت دو واحد عاشقي را پاس کردم

Negahi ashena be yas kardam,tora dar barge gol ehsas kardam,kholase dar kelase naze cheshmat ,2 vahed asheghi ra pas kardam

۵۷.دستت رو تو موهات .. یـه تارش رو بگیر دستت .. همونو بـه یک دنیـا نمـی دم

Dastet ro bokon to moohat..ye taresho begir to dastet..hamoono be ye 2nya nemidam

۵۶.قلبمو هدیـه مـی دم بهت . مواظبش باش . نـه بـه خاطر اینکه قلبمـه بـه خاطر اینکه تو توشی

Ghalbamo hedye midam behet,movazebesh bash..na bekhatere inke ghalbe mane..be khatere inke to tooshi

۵۵.جاده ي خوشبختي درون دست تعميره ! دور بزن برگرد اين اسمش تقديره

Jaddeye khoshbakhti dar daste tamireh..dor bezan bargard,in esmesh taghdireh

۵۴.ميگن لبخند ربطي بـه مرگ نداره ولي تو بخند که تا من برات بميرم

Migan labkhand rabti be marg nadare vali to bekhand ta man barat bemiram

۵۳.ميدوني فرق لبخند تو با لبخند من چيه ؟ تو وقتي شادي ميخندي،من وقتي تو شادي ميخندم

Midooni farghe labkhande to ba labkhande man chie?to vaghti shadi mikhandi ..vali man vaghti mibinam to shadi mikhandam

۵۲.بابام گفت : عشق کشکه ! منم جواب دادم : زندگي هم آشـه ؛ بدون کشک بي مزه ميشـه

Babam goft eshgh kashek!manam goftam zendegi ham ashe:ashe bedoone kashk bimazze mishe

۵۱.عشقي کـه تو را نثار ره کردم درون سينـه ي ديگري نخواهي يافت ... زان بوسه کـه بر لبانت افشاندم سوزنده تر آذري نخواهي يافت

Eshghi ke to ra nesare rah kardam dar sineye digari nakhahi yaft..zan boose ke bar labanat afshandam soozandetar azari nakhahi yaft

۵۰.خدا بـه انسان 2 گوش و 2 چشم و 2 دست و 2 پا داد.اما ميدوني چرا 1 قلب داد؟ چون ميخواست تو دنبال دوميش باشي

Khoda be ensan 2goosh,2cheshm,2dast,2pa dad.vali midooni chera 1 ghalb dad? chon mikhast to donbale un yekish bashi

۴۹.هر موقع کـه دل تنگ مـیشم مـیام پشت درون قلبت هی درون مـی ...پس هر موقع کـه قلبت مـی زنـه بدون من بیـادتم

Har moghe ke deltang misham miyam poshte dare ghalbet hey dar mizanam..pas har moghe ke ghalbet mizane bedoon man be yadetam

۴۸.به حساب بانکي شما مليونـها بوسه عشق واريز کردم شما مي توانيد بطور شبانـه روزي از طريق مـهر کارت برداشت نمائيد

Be hesab bankie shoma milunha booseye eshgh variz kardam.shoma mitavanid az tarighe mehr card bardasht nemaid

۴۷.عشق افسانـه نيست آنكه عشق آفريد ديوانـه نيست / عشق آن نيست كه درون كنارش باشي عشق آن هست كه بـه يادش باشي

Eshgh afsaneh nist anke eshgh afarid divaneh nist/eshgh an nist ke dar kenarash bashi eshgh anast ke be yadash bashi

۴۶." هیچ لیـاقت اشکهای تو را ندارد وی کـه چنین ارزشی داشته باشد باعث اشک ریختن تو نمـیشود "

Hich kas liyaghate ashkhaye toro nadare..va kasi ke chonin arzeshi dashte bashe baese ashk rikhtane to nemishe

۴۵.فرياد من از داغ توست ...... بيهوده خاموشم مکن ...... حالا کـه يادت ميکنم ...... ديگر فراموشم مکن ...... همرنگ دريا کن مرا ...... يکبار معنا کن مرا

Faryade man az daghe tost...bihoode khamoosham nakon...hala ke yadat mikonam...digar faramoosham nakon..hamrange darya kon mara...yekbar mana kon mara

۴۴.ميدوني بني‌آدم اعضاي يكديگرند يعني چي؟ يعني مثلا تو جيگر مني

Midooni bani adam azaye yekdigarand yani chi? yani masalan to jigare mani

۴۳.به جرم اينكه خيلي ساده بودم بـه زندان دلت افتاده بودم اگرچه حكم چشمانت ابدبود براي مرگ هم اماده بودم

Be jorme inke kheyli sade boodam ,be zendene delat oftade boodam,agar che hokme cheshmanat abad bood,baraye marg ham amade boodam

۴۲.مي دونی چرا همـه ستاره ها دور تو جمع مـی شن؟چون دنيا فقط يه ماه داره اونم تویی

Midooni chera hamaye 3tareha dore to jam mishan?chon 2nya faghat ye mah dare unam toi 

۴۱.ببخشيد از معاملات عشقي مزاحمتون ميشم مـی خواستم ببینم شما قلبتون مستاجر نمي خواد؟

Bebakhshid az moamelate eshghi mozahemetoon misham..mikhastam bedoonam ghalbetoon mostajer nemikhad?

۴۰.ميدونی طبق آخرين آمار كم جمعيت ترين جای دنيا كجاست؟ . . . . نميدونی؟ . . . . . . . قلبه منـه دیگه چون تنـها تو داخلش ساکنی

Midooni tebghe akharin amar kamjamiyattarin jaye 2nya kojast?....nemidooni?....ghalbe mane dige chon faghat to dakhelesh sakeni

۳۹.مواظب باش تو چهارشنبه سوری از رو اتیش نپری...اخه مـیگن جیگر رو اتیش کباب مـیشـه

Movazeb bash 4shanbe soori az ro atish napari..akhe jigar ro atish kabab mishe

۳۸.اس ام اس ها گاهی پیـامـی ندارن

فقط ارسال مـی شن کـه باور کنی اونی کـه فکرشو نمـی کنی

الان بـه یـادته

Smsha gahi payami nadarand..

faghat ersal mishan ke bavar koni unike fekresho nemikoni alan be yadeteh

۳۷.رود  زا تمسوبیم

زور نزن نمـی تونی بخونی !

از چپ بخون !!

۳۶.همون اندازه کـه ستاره هست

اگه ماه بود

بازم این آسمون بی تو سیـاه بود

 

Hamoon andaze ke 3tareh hast agar mah bood..bazam in asemoon bo to siyah bood

۳۵.قلبی داری بـه وسعت 7 دریـا
و بی نـهایتی آسمان ها
باید منطقی باشم
حق داری اگه دلت برام تنگ نمـی شـه ...

Ghalbi dari be vosate 7 darya

va binahayatie asemanha

bayad manteghi basham agar delet baram tang nemishe

۳۴.اگه یـه شب بـه آسمون نگاه کردی هیچ ستاره ای نداشت من حاضرم که تا صبح برات چشمک ب که تا تنـها ستاره ی شبهات باشم

Agar ye shab be asemoon negah kardi hich 3tarehi nadasht man hazeram ta sobh barat cheshmak bezanam ta tanha 3tareye shabhat basham

۳۳.هر كی اومد پيش من يه ذره جاتو نگرفت

هيچ ادايی جای اون ناز و اداتو نگرفت

پيش هر نقاشی رفتم تو رو نقاشی كنـه

روی هر بومـی زديم رنگ چشاتو نگرفت 

۳۲.مـی خوام روی تمام سنگ های دنیـا بنویسم دلم واست تنگ شده و آرزو مـیکنم یکی از اون سنگ ها بـه سرت بخوره که تا بفهمـی دل تنگی چه دردی داره!

Mikhad rooye tamame sanghaye 2nya benevisam delam vasat tang shode va arezoo mikonam yeki az oon sangha be saret bokhore ta befahmi deltangi che dardi dareh!

۳۱.قيمت ميوه درون ميادين تره بار بـه شدت افزايش يافت. قدر خودتو بدون هلو

Gheymate mive dar mayadine tareh bar be sheddat afzayesh yaft.ghadre khodeto bedoon holoo

۳۰.گفته بودم كه اگر بوسه دهي توبه كنم كه دگر باره از اين
                        گونـه خطاها نكنم بوسه دادي وچو برخواست
                        لبم ازتو توبه كردم كه دگر توبه بي جا نكنم

Gofte boodam ke agar boose dahi tobe konam ke degar bare az in goone khataha nakonam

boose dadio cho bar khast labat az labe man tobe kardam ke degar tobeye bija nakonam

 

۲۹.€>---->-----

€>---->-----

€>---->-----

مـیدونی اینا چیـه؟

اینا گلن کـه مثل تو خوشگلن....اما یـه فرقی با تو دارن

اونا خیلی زیـادند ولی تو یـه دونـه ای

€>---->----

€>---->----

€>---->----

Midooni ina chian?

ina golan ke mesle to khoshgelan amma ye farghi ba to daran..oona kheyli ziyadan vali to ye doonei

۲۸.سیبیو کـه باهم گاز زدیم انداختم تو دریـا....ماهیـا عاشق شدن

Sibio ke baham gaz zadim andakhtam to darya..mahiya ashegh shodan

۲۷.به <@>من تو ><(((

.

.

.

نفهمـیدی؟

.

.

مـیگم بـه چشم من تو ماهی

‌Be <@> man to ><))):> ...Midooni yani chi??
.
.
.
.
nafahmidi? baba migam be cheshme man to mahi

۲۶.روی دریچه ی قلبم نوشتم ورود عشق ممنوع!!!

عشق وارد شد و با نیشخند گفت:من بی سوادم...

Rooye daricheye ghalbam neveshtam voroode eshgh mamnoo!!

eshgh vared shod oba nishkhand goft man bi savadam

۲۵.سلام .....سایـه ی من عاشق سایتون شده .... مـیشـه همسایـه بشیم؟؟!!!

Salam...bebakhshid sayeye man asheghe sayatoon shode..mishe hamsaye beshim??

۲۴.آخر يه روز پرينت قلبم رو مي گيرم که تا باورت بشـه كه با هر نفسم صد بار مي گم دوستت دارم

Akhar ye rooz printe ghalbamo migiram ta bavaret beshe ke ba har nafasam sad bar migam dooset daram

۲۳.رفاقت بـه معنی حضور درون کنار فردی دیگر نیست بلکه بـه معنی حضور درون درون اوست

Refaghat be maniye hozoor dar kenare digari nist balke be maniye hozoor dar daroone oost

۲۲.واسه دیدن نور بـه خورشید نگاه کن..واسه دیدن زیبایی بـه طبیعت نگاه کن...واسه دیدن عشق بـه ماه نگاه کن...اگه هم خواستی سه تاشو با هم ببینی بـه آینـه نگاه کن

Vase didane noor be khorshid negah kon..vase didane zibai be tabiat negah kon..vase didane eshgh be mah negah kon..age ham khasti 3tasho baham bebini be aine negah kon

۲۱.این روزا عادت همـه رفتن و دل شکستن..درد تمومـه عاشقا پایی نشستن..این روزا جرمـه عاشقا شـهر دل و فروختنـه..چرا فقط نشستن و به پای چشمـی سوختنـه؟؟

In rooza adate hame raftano del shekastane..darde tamoome ashegha paye kasi neashastane..in rooza jorme ashegha shahre delo forookhtane..chera faghat neshastano be paye cheshmi sookhtane

۲۰.مـیدونی فرق تو با جاده چیـه؟ جاده رو حتما بری که تا به اخرش برسی ولی تو خودت آخرشی 

Midooni farghe to ba jaddeh chie? jaddaro bayad beri ta be akharesh beresi vali to khodet akhareshi

۱۹.سعي کن هيچوقت عشق رو گدايي نکني چون هيچوقت بـه گدا چيز با ارزشي نميدن

Say kon hichvaght eshgh ro gedai nakoni chon hichvaght be geda chize ba arzeshi nemidan

۱۸.راضیم بـه خوشبختیت حالاباهرکی باشـه… گرچه دل من تنـها شده ولی یـادتو باهاشـه

Raziyam be khoshbakhtiyat hala ba harki bashe..harche dele man tanha shode vali yade to bahashe

۱۷.ميدوني زيباترين خط منحني دنيا چيه ؟
.

لبخندي کـه بي اراده رو لباي يک عاشق نقش مي بنده که تا در نـهايت سکوت
فرياد بزنـه :دوستت دارم

Midooni zibatarin khatte monhaniye 2nya chie? labkhandist ke bi erade ro labaye ye ashegh naghsh mibande ta dar nahayat sokoot faryad bezaneh:doostat daram 

۱۶.خنده ات رو بـه همـه بده، ولي لبخندت را بـه يه نفر، عشقت را بـه همـه بده،ولي وجودت را بـه يه نفر، بذار همـه عاشقت باشن، ولي خودت عاشق يه نفر باش

Khandeat ro be hame bedeh vali labkhandat ro be ye nafar,eshghat ra be hame bedeh vali vojoodat ra be ye nafar,bezar  hame asheghat bashan vali khodat asheghe yenafar bash

۱۵.اگر بدانم کـه خواب تو را بیشتر خواهم دید به منظور همـیشـه دیدن تو هرگز بیدار نمـی شوم

اگر بدانم کـه مرد گان تو را بیشتر خواهند دید به منظور همـیشـه دیدن تو قید زنده بودن را مـی

Agar bedanam ke khabe tora bishtar khaham did baraye hamishe didane to hargez bidar nemishavam

agar bedanam ke mordegan to ra bishtar khahand did baraye hamishe didane to gheyde zende boodan ra mizanam

۱۴.دل تو از سنگ هم کـه باشـه  به منظور من مشکلی نیست... چون من هنوزم بت پرستم

Dele to az sang ham ke bashe baraye man moshkeli nist...chon man hanoozam bot parastam

۱۳.در صفحه شطرنج زندگی همـه ی مـهره های من مات مـهربانی تو شدند و من قلبم را بـه تو باختم

Dar safheye shatranje zendegi hameye mohrehaye man mat mehrbaniye to shodand va man ghalbam ra be to bakhtam

۱۲. در همـه عالم گشتم و عاشق نشدم
تو چه بودي كه تو را ديدم و ديوانـه شدم

Dar hameye alam gashtamo ashegh nashodam

to ke boodi ke tora didamo divaneh shodam

۱۱.هرگاه دلت هوایم را کرد، بـه آسمان بنگر و ستارگان را ببین کـه همچون دل من درون هوایت مـی تپند

Hargah delat havayam ra kard, be aseman bengar va 3taregan ra bebin ke hamchon dele man dar havayat mitapand

۱۰.فاصله تابش خود را بر ديگران تنظيم کن خداوند خورشيد را درون جايی نـهاد کـه گرم کند ولی نسوزاند .

Faseleye tabeshe khod ra bar digaran tanzim kon ..khoda khorshid ra dar jai nahad ke garm konad vali nasoozanad

۹.ببین دیگه بـه این شماره نـه زنگ بزن نـه اس ام اس بده

شوخی هم ندارم

مـیخوام این خط رو بفروشم که تا دلت رو بخرم

Bebin dige be in shomareh na zang bezan na sms bedeh

shokhi ham nadaram

mikham khattamo befroosham ta delet ro bekharam

۸. تنـهایی خیلی سخته وقتی چشمام بـه راهه وقتی کـه شب سیـاهه وقتی بدون ماهه

تنـهایی خیلی تلخه وقتی کـه بی تو هستم  تنـها مـی مونـه دستم با این دل شکستم

دل تنگیـهامو بردار پیش خودت نگهدار وقتی کـه تنـها شدی منو بـه یـادت بیـار

Tanhai kheyli sakhteh vaghti chesham be rahe,vaghti ke shab siyahe,vaghti bedoone mahe

tanhai kheyli talkheh vaghti ke bi to hastam,tanha mimoone dastam,ba in dele shekastam

del tangihamo bardar pishe khodet negah dar vaghti ke tanha shodi mano be yadet biyar

۷.اشكي كه بي‌صداست پشتي كه بي‌پناست دستي كه بسته هست پايي كه خسته هست دل را كه عاشق هست حرفي كه صادق هست شعري كه بي‌بهاست شرمي كه آشناست دارايي من هست ارزاني شماست

Ashki ke bisedat poshti ke bipanast dasti ke baste ast pai ke khaste ast del ra ke ashegh ast harfi ke sadegh ast sheri ke bibahast sharmi ke ashenast daraiye man ast arzaniye shomast

۶.سلام. ببخشید مزاحم شدم. یـه کاری باهات دارم واسم انجام مـی دی؟ امشب اینجا هوا ابریـه... ماه تو آسمون نیست. مـی شـه خواهش کنم امشب تو بجای اون تو آسمون باشی؟ آخه از تو ماه تر پیدا نکردم

Salam bebakhshid mozahem shodam.ye kari bahat daram vasam anjam midi? emshab inja hava abriye..mah to asemoon nist.mishe khahesh konam emshab to bejaye oon to asemoon bashi? akhe az to mahtar peyda nakardam

۵.خیلی بیکاری ! ببینم تو درس نداری؟کار و زندگی نداری که24 ساعت توی قلب منی؟

Kheyli bikari!bebinam to dars nadari?kar o zendegi nadari ke 24 saate to ghalbe mani?

۴.اگه كسي دوستت داشت لازم نيست بهت بگه دوست دارم . اون با گفتن جمله ي مواظب خودت باش ثابت مي كنـه كه دوستت داره ... . مواظب خودت باش

Age kasi doostat dasht lazem nist behet bege dooset daram .oom ba goftane movazebe khodat bash sabet mikone ke doostat dare....movazebe khodet bash 

۳.چهار که تا چیز رو خیلی دوست دارم:

توی آسمون خدارو

                          توی زمـین خودمو

                                                   توی خودم قلبمو

                                                                               توی قلبم تورو

4ta chiz ro kheyli doost daram:to asemoon khodaro

to zamin khodamo

to khodam ghalbamo

to ghalbam toro

۲.محبت مثل سکه مـی مونـه کـه اگه تو قلکه قلبهی بیفته نمـیشـه بیرون اوردش اگه هم بخوای درش بیـاری حتما اونو بش

Mohabbat mesle sekke mimoone ke age to ghollake ghalbe kesi biofteh nemishe biroonesh avord,age ham bekhay daresh biyari bayad oono beshkooni

۱.برو پایین

.

.

.

.

.

پایین تر

.

.

.

.

به جان خودم سر کاری نیست

.

.

.

.

حالا برو بالا

ولی اینو بدون بالا بری پایین بیـای دوست دارم

Boro pain

.

.

.

.

paintar

.

.

.

hala boro bala

vali ino bedoon bala beri pain biyay dooset daram

 




[صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم]

نویسنده و منبع |



صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم

ترانـه‌های عامـیانـه [آرشيو] - P30World Forums - انجمن های ...

مشاهده نسخه کامل : صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم ترانـه‌های عامـیانـه


Asalbanoo

07-02-2007, 15:56

ترانـه يکى از جذاب‌ترين و محبوب‌ترين جلوه‌هاى فرهنگ ملّى ما است، صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم کـه از اعماق زندگى تاريخى توده‌هاى مردم برخاسته است.
ترانـه‌هاى عاميانـه، بخشى از ادبيات عامّه‌ هست و شامل کليه آثار موزونى هست که بـه شکل تصنيف، مَتَل، افسانـه، چيستان (نغز)، آوازهاى کار، سرودهاى مذهبي، برشمردنى‌ها، لالائى‌ها، ترانـه‌هاى بازى و عروسى و ترانـه‌هائى کـه براى کودکان خوانده مى‌شود، درون ميان مردم معمول و متداول است. صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم زبان اين ترانـه‌ها، زبان محاوره است. صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم (واژه‌نامـه هنر شاعري، ص ۵۹)
ترانـه‌هاى عاميانـه از محتوا و صورت بسيار غنى و پرتحراختار شعرى فوق‌العاده متنوع و جذاب بهره‌مند هستند و به‌رغم پرهيز علماى ادب رسمى از آن، همواره سود‌اند. بدون آشنائى با اشارات و مبناهاى داستان‌ها، افسانـه‌ها و اطلاعات فولکلوريک، درک مفاهيم بسيارى از نشانـه‌ها و مثال‌ها و کنايه‌هاى ادبى دشوار خواهد بود. حماسه‌هاى ملي، قصص پيامبران و بسيارى منظومـه‌هاى ادبى‌ ما، درون حقيقت بازسازى و بازآفرينى افسانـه‌هاى عامّه درون قالب ادب رسمى هستند. اين رابطه، بدون ترديد رابطه‌اى متقابل است.
مضمون، سبک مشترک بعضى از ترانـه‌هاى عاميانـه ملت‌هاى مختلف، با زبان‌هاى متفاوت، نشان‌دهندهٔ اين واقعيت هست که قدمت اين نوع ترانـه‌ها گاه بـه دورانى مى‌رسد کـه قبايلى از بشر اوليه، به‌صورت دسته‌جمعى با يکديگر زندگى مى‌کرده‌اند و هنوز بـه گروه‌هاى مختلف تقسيم نشده و از يکديگر جدا نشده بودند. (واژه‌نامـه هنر شاعري، ص ۵۹)
ترانـه‌هاى عاميانـه از نظر شکل بسيار ساده، و معمولاً کوتاه هستند. ترانـه‌هاى عاميانـه فارسى عموماً داراى لهجه‌هاى محلى بوده و مجموع چند مصراع با طول متفاوت هستند.
در گذشته، علماى ادب، اساساً گويش‌هاى محلى را بـه زبان فاسد، مى‌ناميدند و زبان عامّه را قابل آن نمى‌شمردند کـه از آن سخن بگويند.
بدين‌ترتيب، ترانـه‌هاى ملي، درون اعماق وجود و ذوق مردم عادى کوچه و بازار توليديافته و زندگى کرده و حفظ شده است.
در ايران، فکر استفاده از شکل و وزن ترانـه‌هاى عاميانـه، درون دوران مشروطيت (۱۳۲۴ ـ ۱۳۲۷) درون بين شاعران به‌وجود آمد. على‌اکبر دهخدا و سيداشرف گيلانى معروف بـه نسيم شمال، از جمله نخستينانى هستند کـه شکل و وزن ترانـه‌هاى عاميانـه را با مايه‌هائى از طنز و هجو براى مضمون‌هاى سياسى و اجتماعى و اقتصادى به‌کار بردند. درون درون متأخر، احمد شاملو زبان و وزن ترانـه‌هاى عاميانـه را درون چند شعر خود تجربه کرده هست با ”پريا“ و ”اى ننـه‌دريا“، نمونـه‌هاى برجسته‌اى از تجربه‌هاى او درون اين زمينـه است. (واژه‌نامـه هنر شاعري، ص ۵۹)
ترانـه‌هاى عاميانـه فارسى، که تا دوران اخير ثبت و ضبط نشده بود. از اولينانى کـه به‌ اين‌کار همت گماشت، ”صادق هدايت“ (۱۲۸۱ ـ ۱۳۳۰) نويسندهٔ معاصر است. (واژه‌نامـه هنر شاعرى ص ۶۰)
در مردم‌شناسى، ترانـه‌ها از دو نگاه بررسى مى‌شود، فرهنگ مادى و فرهنگ معنوي، پوشاک، خوراک، مسکن، کار، نامزدى و مسائل زناشوئي، چيزهائى هست که از اثردهى عناصر مادى اجتماعى درون ترانـه‌ها حکايت مى‌کند.
در فرهنگ معنوى، مذهب، بى‌وفائى دنيا، پاکيزگى دل، اشتياق بـه وحدت، يکى شدن با يار، هجران، غربت، قدرنشناسي، قدر هم‌ داني، اتکاء بـه نفس و عزت‌نفس، مناعت‌طبع، حسرت، تقدير و شکوه‌هاى احساسى جابه‌جا تکرار شده است. (کلّه فرياد)
لفظ درون ترانـه پيچيده و غامض نيست. آنچه هست از محيط‌زيست و معيشت اثر پذيرفته است. اوزان ساده درون ترانـه‌ها، سادگى و اصالت فکر ترانـه‌‌سرا را گاه زيباتر مى‌سازد.

Asalbanoo

07-02-2007, 16:43

ادب رسمى همواره برخورد غيردوستانـه‌اى با هنر عامـه داشته هست و بـه همين دليل هست که جلوه‌هاى هنر عامـه درون کتاب‌هاى ادبى و تذکره‌هاى شعر، کمتر بـه چشم مى‌خورد.
در يکى دو قرن اخير، توجه خاصى بـه گردآورى و حفظ و تجزيه و تحليل ادبيات و فرهنگ عامّه شده هست و ارزش‌ها و قابليت‌هاى هنرى و تأثيرگذار آن، الهام‌بخش شاعران، موسيقيدانان، تصويرپردازان و همـهٔ هنرمندان قرار گرفته است.
کارل بوخر (K. Buecher) دربارهٔ چگونگى تکوين ترانـه درون مراحل ابتدائى خود مى‌گويد:
...... درون مراحل ابتدائى حيات انساني، کار به‌صورت گروهى بود. افراد هر گروه، براى غلبه بر مشکلات توانفرسائى پيش از تاريخ، مشترکاً، بـه طرزى هماهنگ کار مى‌د. و چون هر کارى مثلاً غلتاندن سنگ، يا کندن خاک، يا فرو انداختن درخت، يا پارو زدن، مرکب از حرکات مکرر و منظم است؛ مردم ابتدائى درون همين کار جمعي، رفتارى موزون داشتند؛ با يکديگر بعد و پيش مى‌رفتند، دست‌ها را بالا و پائين مى‌بردند، ابزارها را به‌کار مى‌انداختند و دم مى‌زدند.... . و موافق حرکات موزون خود، ”شـهيق“ و ”زنير“ مى‌کشيدند و از حنجره اصواتى کـه با اصوات ناشى از برخورد ابزارهاى کار، بر موارد مورد عمل ملازم بودند، بـه سبب وزن کار، بهره‌اى از هماهنگى داشتند. بديهى هست که انسان‌هاى اوليه درون ضمن کار، بـه مقتضاء احوال خود، کلماتى هم بر زبان مى‌راندند. از اين کلمات کـه در نظر آنـها عوامل جادوئى به‌شمار مى‌رفتند، و ضمناً به‌وسيلهٔ ”فرياد کار“ و ”صداى ابزار“ قطع مى‌گرديدند، ترانـه‌هاى ابتدائى به‌وجود آمد.
صادق هدايت، ترانـه‌ها، مثل‌ها و افسانـه‌ها را نمايندهٔ روح ملّت مى‌شناسد و آنـها را نشأت گرفته از مردم گمنام بى‌سواد مى‌داند.
پروفسور ”دونا ويلبر“ مى‌گويد:
... هم شکل ظاهر و هم موضوع شعر کنونى ايران، دنباله‌ آن بـه قرون پيش از اسلام کشيده مى‌شود و از آن دوران قديم ارث مى‌برد. چون از قطعات ساده‌اى کـه به زبان و خط پهلوى براى ما بـه يادگار مانده و از آن زمان دور بـه ما رسيده، نجومى آشکار مى‌شود کـه در دورهٔ ساسانيان (۶۳۶ ـ ۲۲۶ پ م) شعرهاى آنان داراى تقسيمات مشخص و هجاهاى معين بوده هست و حتى براى موضوعات و موارد مختلف، آهنگ‌ها و شکل‌هاى متنوعى به‌کار مى‌شده. از قرار معلوم يکى از اقسام مختلف شعر، آهنگ و وزن مخصوص بـه نام ”ترانـه“ بود کـه هم‌اکنون درون روستاهاى ايران معمول و عبارت از موضوع‌هاى ساده است.
بررسى‌هاى دانشمندانى چون، اميل بِنونِيست“ و ”هنينگ“ نشان داده هست که نـه تنـها متن‌هاى پهلوى نظير ”درخت آسوريک“ و ”يادگار زريران“ شعر است، بلکه وجود شعر و انواع آن درون فارسى امکان‌پذير است. (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
استاد ملک‌الشعراى بهار مى‌گويد: ”وزن فهلويات، کـه آثارى نظير رباعيات باباطاهر، ”خسرو و شيرين“ نظامى و ”ويس و رامين“ فخرالدين‌اسعد گرگانى درون آن بحر سروده شده بـه يکى از اوزان شعرى دوازده هجائى عهد ساسانيان است.
چنانکه مى‌دانيم، ترانـه‌هاى ايرانى قبل از اسلام، از آثار اوستائي، پهلوى و مانوى استخراج شده است.
به‌طور کلى، منابع بازمانده از عهد ساساني، سهم بيشترى از بازتاب فرهنگ عامـهٔ ايران دارند. کتاب‌هاى نظير: ارداويرافنامـه، شايست و ناشايست، دينکرت، اندرز آذرباد ماراپسند اندرز دانايان بـه مزديسنان، زند و هومن يسن و ... منابع سرشار فولکلوريک مردم ايران قبل از اسلام هستند.

Asalbanoo

07-02-2007, 16:47

دوبیتی یـا فهلویـات
رباعی
قالب‌های دیگر
-------------
در مناطق مختلف ايران، دوبيتى نام‌هائى چون: بيت، باياتي، دوبيت، دوبيتو، چهاربيتو، ترانـه، ترانگ، فهلويات، کلّه‌فرياد، چهارپاره، سى‌تک، چهاردانـه، چهارگاني، چهارخانـه و چهارتاج دارد. (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
تفکيک رباعى و دوبيتى از عنوان کلى ترانـه، با سرگذشت تاريخى آن مغايرت دارد، اساتيد متقدم و برخى پژوهشگران معاصر، اين دو را يکى دانسته و نام ترانـه بر آن نـهاده‌اند. اما آنچه مسلم هست اينکه از نظر وزن اين دو از هم جدا هستند.
گفته مى‌شود کـه اگر قالب شعر بـه وزن مفاعيلن مفاعيلن مفاعيل (فعولن) باشد، آن را دوبيتى گويند.
علماى ادب از فهلويات دورى مى‌کرده‌اند، زيرا زبان آن را کـه زبان عامـه است، از حسن زبان فاسد مى‌دانسته‌اند و پرداختن بـه آن را دونِ شأن خود مى‌پنداشته‌اند. اما دوبيتى درون ميان طبقات مختلف مردم نفوذ بسيارى داشته است. شمس تيس رازى کـه خود منادى انزجار استيد ادب رسمى از دوبيتى است، بـه کرّات از نفوذ آن درون ميان طبقات و لايه‌هاى اجتماع سخن مى‌گويد. (ترانـه، ترانـه‌سرائى درون ايران).
صوفيان نيز درون اين ميان، شيفتهٔ دوبيتى بوده‌اند و در مجالس سماع خود، دوبيتى را با موسيقى مى‌خوانده‌اند. مولانا جلال‌الدين رومى درون غزل‌ها و رباعيات خود از ترانـه و دوبيتى نام است. شمار معتنابهى از رباعيات درون ديوان کبير شمس نشان مى‌دهد کـه مولانا نيز، بـه اين جنس رغبت بسيار داشته است. اين نوع شعر درون مجالس ابوسعيد ابوالخير و ابوالحسن فرقانى نيز خوانده مى‌شده است. (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
بنا بر نظريات استاد بهار و چند تن از پژوهشگران معاصر، ”اصل درون دوبيتى آن هست که شاعر مطلبى را عنوان کند و آن را درون دو بيت ختم‌ساز درون مجموع نيروى احساسات و هيجان‌ها و در درون خود را درون آخر بيان سازد... .“
يکى از اختصاصات اين اشعار آن هست که مشتمل بر لغات کهنـهٔ فارسى و اصطلاحات زيبا و تعبيرات ملى است. خصوصيت ديگر آن هست که با معانى طبيعى گفته شده و نشانـه‌اى از معانى اشعار سرى و يا تعبيرات زبان عربى و آلوده بـه کنايات و تشبيهات درون آنـها يافت مى‌شود از ديگر علايم قدرت و اصالت دوبيتى‌ها آن هست که غالباً مصراع سوم، تکرار مطالب مصراع دوم بوده و ذهن را براى گرفتن نتيجه درون مصراع چهارم آماده مى‌سازد؛ مانند اين دوبيتي:
عجب رسمى هست رسم آدميزاد کـه دورافتاده را نى مى‌کنـه ياد
که دورافتاده حکم مرده داره کـه خاک مردگان را مى‌بره باد

Asalbanoo

07-02-2007, 17:01

هر جا سخن از ترانـه‌هاى ملى درون ميان است، باباطاهر همدانى حضورى برجسته دارد. حقيقت اين هست که آبشخور سوز و سازها و رمز و رازهاى ترانـه‌هاى ملّى ما، بعد از اسلام، از دوبيتى‌هاى هميشـه جاودان منسوب بـه باباطاهر است. (ترانـه‌هاى ملى ايران)
از ميان ترانـه‌هاى منسوب بـه باباطاهر، م. اورنگ درون اثر خويش با مطالعه مقايسهٔ صدها نسخه‌ حاوى دوبيتى‌ها، سرانجام ۱۲۸ ترانـه را بـه نام او برگزيده است. دوبيتى‌هاى باباطاهر از ميان اين ۱۲۸ ترانـه انتخاب شده است.
برگزيدهٔ دوبيتى‌هاى باباطاهر
يا کم دُردى هنى درون يه بنديار يا کم خورديد کهان پيدا بنديار
من اژ آن رو بـه دامان ته زد دست د، گر دونت پر و پائى بنديار
(آنجا کـه من گوهر ديدم هنوز دريا نبود اى يار، آنجا کـه من آفتاب خداوندى را ديدم هنوز جهان پيدا نبود اى يار، از آن روزى کـه به دامان تو دست زدم، درون گردونت، پر و پائى و نشانى نبود، اى يار.)
پنج روزى هنى خرّم کهان بى زمين خندانِ بَرمان آسمان بى
پنج روئى هنى‌ها زيد و سامان نـه چينان نام و نـه ژ آنان نشان بى
(پنج روزى اکنون جهان خرم است، زمين بـه آسمان بالاى سرمان خندان است، پنج روز ديگر درون اين نشستنگاه و سامان، نـه از اينان نام و نـه از آنان نشان است.)
من از سوته‌دلانم، چون ننالم من از بى‌حاصلانم، چون ننالم
به گل بلبل نشسته زار ناله مو کـه دور از وُلانم چون ننالم
غمم غم بى و غمخوار دلم غم غمم هم مونس و هم يار و همدم
غمم نـهله کـه مو تنـها نشينم مريزا، بارک‌الله، مرحبا غم
به عالم همچو من ديوانـه‌اى نـه ز خويش و آشنا بيگانـه‌اى نـه
همـه ماران و موران لانـه دارند من ديوانـه را ويرانـه‌اى نـه
دو زلفونت کنم تار ربابم چه مى‌خواهى ازين حال خرابم
تو کـه با ما سر يارى ندارى چرا هر نيمـه ‌شو آئى بـه خوابم
دو چشمانت پياله پر ز مى بى دو ابرويت خراج ملک رى‌ بى
همى وعده کز امروز و فردا نمى‌دانم کـه فرداى تو کى بى
به صحرا بنگرم، صحرا ته وينم بـه دريا بنگرم، دريا ته وينم
به هر جا بنگرم، کوه و در و دشت نشانى از تو رعنا ته وينم
خوش آن ساعت کـه رخسار ته وينم کمند بهترين سار ته وينم
نوينـه خرمى هرگز دل من مگر آن دم کـه ديدار ته وينم
فلک درون قصه آزارم چرائى گلم گر نيستى خارم چرائى
ته کـه بارى ز دوشم بر ندارى بـه روى بار، سربارم چرائى
دلى دارم کـه بهبودش نمى‌ بو نصيحت مى‌کرم، سودش نمى بو
به بادش مى‌دهم، تش ميبرد باد بـه آتش مى‌نـهم، دودش نمى بو
هر آن باغى کز نخلش سر بـه در بى مدامش باغبان خونين جگر بى
بيايد کندنش از بيخ و از بن اگر بارش همـه، لعل و گهر بى
به گلشن بى تو گل، هرگز مرو يار و گر رو ياکسش هرگز مبو ياد
به شادى بى تو هر لوگشايه پوش از خون دل هرگز مشو ياد
فلک زار و نزارم کردى آخر جدا از گلغذارم کردى آخر
ميان تختهٔ نردم نشاندى شش و پنجى به‌کارم کردى آخر
دلم ديوانـه و ديوانـهٔ دنگ زَ دَستم شيشـهٔ ناموس بر سنگ
به مو و اجن چرا بى‌نام و ننگى دل ديوانـه را چش نام و چش ننگ
نواى ناله، غم اندر ته زونو عيار زرّ خالص، بوته زونو
بيا پروانـه که تا با هم بسوزيم کـه قدر سوته‌دل، دل‌سوته زرنو
مرا درون سر نـه سودائى، نـه سودى نـه درون دل فکر بهبودى، نـه بودى
نخواهم زنده‌رود و باغِ کاران کـه هر چشمم هزاران، زنده‌رودى
چو آن نخلم کـه بارش خورده باشند چون آن ويران کـه گنجش وُرده باشند
به آن پير کهن مانم درون اين دير کـه رودان عزيزش، مرده باشند
او کـه بى‌خان و بى‌ مانم، منم من او کـه برگشته سامانم، منم من
او کـه شامان بـه انده مى‌کره روج او کـه روجان، چو شامانم، منم من
خدايا، داد از اين دل، داد ازين دل نگرديديم، يکدم، شاد ازين دل
چو فردا، دادخواهان داد خواهند برآرم مو دو صد فرياد ازين دل
غبارى از سر کوى تو خواهم بـه مـهر و مـه کـه مو، روى تو خواهم
اگر باغم برى برچيدن گل گلى همرنگ و هم‌بوى تو خواهم
دل نازک بسان شيشـه‌ام بى اگر آهى کشم، انديشـه‌ام بى
سرشکم گر بود خونين، عجيب نى مو آن دارم کـه در خون ريشـه‌ام بى
من آن آوارهٔ بى‌خان و مانم من آن محنت نصيب سخت‌جانم
من آن سرگشته خارم درون بيابان کـه هر بادى ورد پيشش دوانم
اگر دستم رسد بر چرخ گردون بدو واجم کـه اين چونست و آن چون
يکى را مى‌دهى، صدگونـه نعمت يکى را قرص جو، آلوده بر خون
کشم آهى کـه گردون باخبر شى دل ديوانـه‌ام، ديوانـه ترشى
ترس از تيرآه سوته‌ديلان کـه آه سوته‌ديلان، کار گرشى

Asalbanoo

07-02-2007, 22:59

- احمدخان دشتى:
دل شوريده‌ام افتاد درون بند بنالم زين دل‌شوريده، که تا چند؟
من و يعقوب عمرى گريه کرديم من از فرزند مردم، او ز فرزند
- باکى دشتى:
يقين يارا دلى از سنگ دارى و يا از صحبت ما ننگ دارى
طريق و رسم دلدارى نـه اينست کـه بر عاشق جهان را تنگ دارى
- پور نادم:
فلک بنموده ما را بس دل‌آزار غريب و خوار و مـهجور از غم يار
غريق موج غم شد، پور نادم ز هجر يار، که تا محشر گرفتار
- ترجمان:
دو يار همنشينم: نکبت و غم ز من منفک نمى‌گردند يکدم
همانا تاکنون هفتاد سال هست که هم عهدند و هم سوگند، با هم
- علينقى دشتى:
ز باد صبح چون خاطر کنم خوش؟ کـه هر دم از غمى سوزم درون آتش
فراق دوستان فرسوده چون خاک چو سود از ى و جامى دلکش؟
- شيداى دشتى:
نگارا، رحمى آخر، رفتم از دست قدم از بار هجران تو، بشکست
قسم خوردى کـه هرگز نشکنى عهد چرا بعد عهد و پيمان تو بشکست؟
- صافى:
چنان زد تير مژگان بر دل من کـه خون جارى شد از آب و گل و من
ز روى آتشينش تابشى کرد کـه شد بر باد کلّ حاصل من
- مفتون:
خوشا فصل بهار و سيد گلزار خوشا وصل نگار و نالهٔ زار
خوشا مفتون و ايام جوانىجوى وجام ويار
- مـهياى برودخونى:
شب ديجو رو من مـهجور و ره دور رقيبان درون کمين و يار مستور
ز مـهيا مى‌توان رفتن، نـه قاصد چه بايد کرد؟ المـهجور معذور
- نادم دشتى:
نـه هر مرغى بود، مرغ شباويز نـه هر اسبى بود همتاى شبديز
نـه هر معشوقه دلدار هست نادم نـه هر عاشق بود همتاى پرويز
- باقر لارى:
به قرص ماه ماند صورت يار چهل زنگى بـه دور مـه گرفتار
دو چشم يار باقر چون سهيل هست که هر ساله زند آتش بـه بلغار

Asalbanoo

07-02-2007, 23:06

يکى از شاعرانى کـه تعدادى از دوبيتى‌هاى او بـه نام باباطاهر شناخته شده، پور فريدون است. وى شاعرى شيرازى هست که احتمالاً درون اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم مى‌زيسته است.
دوبيتى‌هاى پورفريدون
عزيزا، رخنـه درون سندان کند عشق
مرس درون گردن شيران کند عشق
گدا و پادشا و مير و درويش
همـه با خاک و خون، يکسان کند عشق
دلا که تا من و سر دارم دم ته
ندارم عالمى، جز عالم ته
جهان بشِى و دل بِشِى و جان شى
نشى نَشى ز دل، شوق غم ته
ز ديلم گر صبورى کم نبودى
به چشمم، چشمـهٔ زمزم نبودى
ندارم غمخورى، کز غم فکارم
گرم غمخواره بودی، غم نبودی
دلا جز شوق تو بازم، نبازم
به‌جز وا توى سازم، نسازم
تو بى‌ناز و نياز هر دو کَونم
به‌جز وصلت ز حق خوازم، نخوازم
درآ از گرد گردون وارهانم
دمى از خاک و از خون وارهانم
چه‌ام؟ پيچيده‌اى پورفريدون
ازين پورفريدون، وارهانم
هر آن کو، لعل يارش، هالو آمِه
دمادم بر تنش جانى نوآمِه
به‌سر شد ظلمت پورفريدون
که درون بالين خورش نيمـه‌شو آمِه
اگر چون موم، صد صورت پذيرم
به هر صورت بدل نقش تو گيرم
تو که تا بخت منى، هرگز نخوابم
تو که تا عمر منى، هرگز نميرم
بگو پورفريدون، يارت آمد
درختِ سبزِ گوهر بارت آمد
بده انگشترت را مژدگانى
رفيق غمخور و غمخوارت آمد
برادر با رفيق بد مکن خو
به حاجت پيش نامردان، مکن رو
حقيقت گو يدى، پورفريدون
گل بعد ماندهٔ را مکن بو (۱)
عزيزا، مردى از نامرد، نائى
فغان و ناله از بى‌درد، نائى
حقيقت بشنو از پورفريدون
که شعله از تنور سرد نائى
بوره، کز ديده جيحونى بسازيم
بوره، ليلى و مجنونى بسازيم
(فريدون) عزيز از دست مو رفت
بوره از نو، فريدونى بسازيم
صفاهونم، صفاهونم چه جائى
که هر يارى گرفتم، بى‌وفائى
شوم يکسر برونم که تا به شيراز
که درون هر منزلم صد آشنائى
عاشق اون بى کـه دائم درون بلائى
ايوب‌آسا بـه کرمون مبتلا بى
حسن‌آسا بنوشـه کاسه زهر
حسين‌آسا شـهيد کربلائى (۲)

Asalbanoo

07-02-2007, 23:16

قدما رباعى و دوبيتى را تحت نام ”ترانـه“ يکى دانسته‌اند. گفته مى‌شود کـه وزن رباعى بر وزن ”لاحول و لا قوّة الّا باللّه“ است. برخى رودکى را خالق رباعى مى‌دانند؛ اما دکتر ناقل خانلرى معتقد هست که اين نوع شعر از مدت‌ها پيش درون ايران رايج بوده و اختراع نشده؛ بلکه از تودهٔ مردم فارسى زبان اقتباس گرديده است.
رباعى هم پسند خاطر شاعران بزرگ و هم مقبول ذوق هنرآفرين موسيقيدانان و هم محبوب شاعران گمنام ادب عامـه بوده است.
در برخى از مراسم برخاسته از باور عامّه، رباعى خوانده مى‌شود. مراسم رباعى‌خوانى درون برخى مناطق ايران، نشان از نفوذ اين جنس شعر از ترانـه‌هاى عامـه درون ميان تودهٔ مردم است.
نمونـه‌هاى رباعى
- گنابادى:
صد سال سيه‌پوشم، صد سال سفيد صد سال اگر نشينم از بهر اسير
صد سال دگر خدمت شايسته کنم يا برف سياه گردد، يا نيل سفيد
- فردوس ـ طبس:
يا رب چه مشو کـه داغ فرزند نمى‌بود دسمال سيه ور سر ما درون نمى‌بود
يا رب چه مشو کـه ما درو مى‌مردند اين داغ گرو ور دل مادر نمى‌بود
- کرمانى:
خواهم کـه در اين کوچه گذارى م بر تيه مبارکت نگاهى م
در گوشـه لبت عجب گياهى شده سبز آهو بشوم چوم و چرائى م
- سيستانى:
در شار شما بادم تر مفروشـه کنجکنـه شما بوسه و زر مفروشـه
خاک ور سر بى‌چيزى و نامرادى من همسايه من وجاى دگر مفروشـه
- تربت جام:
لبت امروز ميگون مى‌نمايد دو چشمت مست و مجنون مى‌نمايد
مگر مى‌خورده‌اى پنـهان ز عاشق کـه احوالت دگرگون مى‌نمايد

Asalbanoo

07-02-2007, 23:20

افزون بر قالب رباعى و دوبيتى، اشکال ديگرى از اوزان ترانـه‌هاى عاميانـه درون دست هست که على‌رغم شباهت بـه قالب‌هاى مشـهور و معمول شعر رسمى، درون مجموع ماهيت و ويژگى خاص خود را هم دارا مى‌باشند.
- برخى مثنوى گونـه‌ هستند:
مانند:
نمى‌دونم، خدا کرد، يا قضا کرد تو را آورد و با من آشنا کرد
بميره آنکه غربت را بنا کرد تموم عاشقان را مبتلا کرد
سه مطلب دارُم اى زيبا نگارُم اول، درون پيش پايت جان سپارُم
دوم، قبرُم کنى بر روى سينـه سوم، غُسلُم دهى با آب ديده (۱)
(۱) . گزيده‌هائى از ترانـه‌هاى روستائى فارس
- برخى ترانـه‌ها مستزادگونـه‌ هستند:
مستزادگونـه‌ها ترانـه‌هائى هستند کـه به‌صورت مناظره‌اى بيشتر ديده مى‌شوند:
آب اومد، آب اومد کدوم آب؟
همون آب کـه تش خاموش کرد کدوم تش؟...
- برخى نيز به‌صورت تک بيت هستند:
ويژگى تک‌بيت‌ها درون اين هست که درون قالب دو نيم‌مصرع پيام گوينده بـه تمامى بيان مى‌شود.
- رامـهرمزى:
شو دِرازُ مَه بُلند مونَه نيگيره جا رى وِرى مو قد بوريک جاش بسّه تينا
شب دراز و ماه بلند و من بى‌قرارم باريک‌اندام من آنجا تنـها نشسته است
- غزل‌گونـه‌ها نيز تعدادى از ترانـه‌ها را شامل مى‌شوند:
تو کـه ماه بلند درون هوائى
منم ستاره مى‌شم دورت مى‌گردم
تو کـه ستاره مى‌شى دورم رو مى‌گردى
منم ابرى مى‌شم، رو تو مى‌گيرم...
- برخى نيز قصيده‌گونـه‌ هستند کـه ساختار قصيده دارند:
- نمونـهٔ ترانـهٔ قصيده‌گونـه:
قسم بر احمد و محمود و حيدر قسم بر خالق بى‌چون و اکبر
دلم از مرغ تو هى گفتگو کرد بخوانم ”بيت سر که تا پاى دلبر“
سرت نازم بـه اون دسمال مشکى ازون بالا زده سر سنبل تر
چه گويم وصف گيسوهاى دلبر بـه مخ ماند کـه از نو مى‌دهد بر
چه گويم وصف نرمى گوش دلبر تو گوئى هست لعل و دُرّ و گوهر
چه گويم وصف مژگون‌هاى دلبر زده بر عاشقون پيکان صد سر
چه گويم وصف چشمون خمارش گرفته شام تيره، روز درون بر
چه گويم وصف پيشانى دلبر بماند، ماه کز مشرق زند سر
دماغ دِل، خط سيمى کشيده بـه دورش کاف و لام الله اکبر
چه گويم وصف تنگى دهانش بـه تنگى بسته مونده همچو شکّر
چه گويم وصف لب‌هاى قشنگش چو قيطون متّصل افکنده آن سر
چه گويم وصف دندان‌هاى دلبر چو مروارى فتاده برزر (۲)
(۲) . بـه نقل از: يکهزار و چهارصد ترانـهٔ محلى فارس
خود خال لبم بازى نمى‌شـه دل ناراضيم راضى نمى‌شـه
سر کوى بلن، هيکل مشما درو وا کن، هلاکم کرده گرما
در ما وا نمى‌شـه، بى‌وفائى اگر يار منى، شو درون کجائى؟
ول بلند ريز دندون من از عشق تو افتادم بـه زندون
اگر مالم برن، گيسم بيُرّن نمى‌ذارم تو را، ديگه بـه زندون (۳)
(۳) . بـه نقل از: يازده مقاله درون زمينـهٔ فرهنگ عامـه، ص ۱۴۰
- مناظره نيز از قالب‌هاى ترانـه به‌شمار مى‌رود:
- ترانـهٔ مناظرهٔ دشت و کوه (آذرى):
آران دييه‌ر: باغچا منيم، بار منيم: دشت مى‌گويد: باغ و ميوه مال من است
گئجه گوندوز قوللوق ائده‌ر باغوانيم: شب و روز باغبان بـه من خدمت مى‌کند سوسن، سونبول گولشنلر منده‌دى:سوسن‌ها و سنبل‌ها و گل‌ها مال من است
يايلاق دييه‌ر: منم چشمـه‌لر باشى:ييلاق مى‌گويد: من منبع چشمـه‌ها هستم
آخار هئچ قوروماز ديده‌مين ياشى:اشک ديده‌ام هميشـه جارى هست و خشک نمى‌شود
پله‌ه لرياتاغى، اووچى سير داشى:خوابگاه پلنگان و پناهگاه شکارچيان هستم.
کوکوسو آلاقارلى داغلار منده‌د‌ى:قلعه‌هاى پربرف مال من است
(۴) . بـه نقل از: ادبيات شفاهى مردم آذربايجان، صص ۲۵ ـ ۲۶
- ترانـه‌هاى داستانى و متل با تنوع اوزان، داراى جاذبه‌ خاصى است:
ـ ترانـهٔ داستانى ”بلبل سرگشته“:
منم، منم بلبل سرگشته
از کوه و کمر برگشته
مادر نابه‌کار مرا کشته
پدر نامرد مرا خورده
دلسوز
استخوان‌هاى مرا با هفتا گلاب شسه
زير درخت گل چال کرده
منم شدم يه بلبل
پر... پر...
- درون سرآغاز قصه‌ها، گاه ترانـه‌اى خوانده مى‌شود کـه براى جلب کودک بـه شنيدن و قصه است؛:
يکى بود، يکى نبود
سر گنبد کبود...
- و پايان قصه‌ها با ترانـه‌هائى مانند:
بالا رفتيم ماس بود
پائين اومديم ماس بود
قصهٔ ما راس بود
بالا رفتيم دوغ بود
پائين اومديم دروغ بود
قصهٔ ما دروغ بود (۵)
(۵) . ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران

*hamedkhatar*

07-02-2007, 23:21

ممنون جالب بودند

Asalbanoo

11-02-2007, 10:27

ترانـه‌های بازی
کودکانـه
ترانـه‌های سوگ
ترانـه‌های شادی
ترانـه‌های کار
ترانـه‌های اجتماعی ـ انتقادی
عاشقانـه‌ها

Asalbanoo

11-02-2007, 10:48

نمونـه‌ٔ بازی‌های لفظی (کرمان)
نمونـهٔ ترانـه‌های بازی
نمونـه‌های معمّا و چیستان
در بخش عمده‌اى از بازى‌هاى سنتى و عاميانـه، کلام آهنگين و شعر، نقش اصلى دارد. درون اين ترانـه‌ها، مضمون بسيار متنوع و زمينـه‌هاى آن وسيع مى‌باشد.
در ترکيب آرايش افراد درون طرفين بازى، درون بازى‌هاى گروهى، ترانـه نقش رابط را ايفاء مى‌کند. برخى بازى‌ها نيز جنبهٔ نمايش دارند کـه بيشتر درون بين زنان و در ميهمانى‌هاى خانوادگى اجراء مى‌شود.
برخى ترانـه‌هاى بازى، مربوط بـه بازى‌هاى لفظى هست که بر تکرار يک حرف يا قرينـه‌سازى و تکرار يک واژه يا اسم درون ساختار کلمـه يا جمله قرار دارد، کـه با تکرار بى‌وقفه، گوينده دچار اشتباه مى‌شود و جمله يا کلمـه شکل خنده‌دارى پيدا مى‌کند.
از ديگر ترانـه‌هاى بازى، ترانـه‌هاى برشمردنى است. درون اين ترانـه‌ها، کمّيت‌ها موضوع و مضمون قرار مى‌گيرند؛ مانند:
يک و دو و سه
زنگ مدرسه
چار و پنج و شش
ناظم بيا پيش
هفت و هشت و نـه
يک قدم جلو.
در فارس، برشمردنى‌ها را ”واگو بازى“ مى‌نامند.
چيستان‌ها و معماها، زمينـه‌ٔ ديگرى براى ترانـه‌هاى بازى به‌شمار مى‌روند. اين زمينـه از ديرباز درون شعر فارسى وجود داشته و يکى از فنون آن محسوب مى‌شده هست و طبيعى هست که از هنر عامـه اخذ شده است. درون اين صنعت، شاعران بزرگى چون امير معزّى، منوچهرى، خاقانى و ديگران طبع‌آزمائى کرده‌اند. (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
نمونـه‌ٔ بازى‌هاى لفظى (کرمان)
امشب شب سه‌شنبه‌ى
فردا شبم سه‌شنبه‌ى
پس‌صبا شبم سه‌شنبه‌ى
ئى سه سه شب
او سه سه شب
سه‌شنبه‌ى.
اوستا: زن اومد
شاگردها: کدوم زن
اوستا: همون زن کـه خر سوار شد
شاگردها: کدوم خر؟
اوستا: همون خر کـه آبو خورده
شاگردها: کدوم آب؟
(کتاب کوچه. ج ۱، صص ۱۵ ـ ۱۶ )
- ترانـه ”اشتر بـه چراست درون بلندى“:
اشتر بـه چراست درون بلندى.
کله‌ش بـه مثال کله‌قندى.
گوشش بـه مثال باد بزند و کله‌قندى.
ابروش بـه مثال تير کمند و باد بزند و کله‌قندى.
چشماش بـه مثال دور بينند و تير کمند و باد بزند و کله‌قندى.
دماغش بـه مثال دود کشند و دور بينند و تير کمند و باد بزند و کله‌قندى.
دهنش بـه مثال غاز غلند و دود کشند و دور بينند و تير کمند و باد بزند و کله‌قندى.
دندونش بـه مثال خاکنند و غاز غلند و دود کشند و دور بينند و تير کمند و باد بزند و کله‌قندى.
سينـه‌ش بـه مثال ه‌سنگ و خاکنند و غاز غلند و دود کشند و دور بينند و تير کمند و باد بزند و کله‌قندى.
شکمش بـه مثال طبل جنگ و ه‌سنگ و خاکنند و غاز غلند و دود کشند و دور بينند و تير کمند و باد بزند و کله‌قندى.
پاهاش بـه مثال چارپايند و طبل جنگ و ه‌سنگ و خاکنند و غاز غلند و دود کشند و دور بينند و تير کمند و باد بزند و کله‌قندى.
(نوشته‌هاى پراکنده)
- ”واگوبازى“ درون فارس:
در گرمسيرات فارس روايت ”اشتر بـه چراست درون بلندى“ (با اندک تفاوت‌هائى نسبت بـه متن ضبط‌شدهٔ صادق هدايت) و نيز ترانـه‌اى با همين ساختار درون مورد ”مار“ و اعضاء بدن و رفتارهاى او بـه نام ”اين مار چو گر بـه هوفه ‌‌داره“ و همچنين ترانـهٔ زيبائى دربارهٔ ”مخ = درخت خرما“ جزء واگوها آمده‌اند.
اين مخ بلند سر بـه آسمون بى
آسمون بى
بارش (ثمر) شکرى ز زعفرون بى
زعفرون بى‌آسمون بى
قند و عسلى چکون [چکون] (چکان) بى
چکون بى، زعفرون بى، آسمون بى
حب نباتن (نبات است) کـه از جِنون بى،
جنون (جنان، بهشت) بى، چکون بى، زعفرون بى، آسمون بى
جنسش کبکابن، (نوعى خرماى درشت) مَزَش شاهون بى
شاهون بى، جِنون بى، چکون بى، زعفرون بى، آسمون بى
دارش (قد، تنـه) الى (به فتح اول ور دوم: آشکار، هويدا ) اگر رمون بى
رمون بى، شاهون بى، جِنون بى، چکون بى، زعفرون بى، آسمون بى.
(بازى‌هاى محلى فارس)
- ”اشتر، اشترم“:
اوستا: اشتر اشترم
شاگردها:اشترم
ــ اشتر کجاس؟
ــ مازندران
ــ چى چى مى‌خوره؟
ــ بلک خزون
ــ چى چى مى‌بره؟
ــ قند و شکر
ــ چى چى مى‌رينـه؟
ــ پشگل تر
ــ راه گذرش؟
ــ از ين طرف
ــ از ون طرف
ــ از ين طرف
ــ از ون طرف
(ترانـه‌هاى ملى ايران )
- ”مرد غريبم زى‌پمبه“:
اوستا:
از امامزاداس، قنديل
از قصاباس، دمبه
از سربازاس، سمبه
سمبه و دمبه و قنديل و منديل
شاگردها:
مرد غريبم، زى‌پمبه
از راه رسيدم، زى‌پمبه
اوستا:
از فرّاشاس، جارو
از علاّفاس، پارو
از حمومياس، نوره
از آهنگراس، کوره.
کوره و نوره و پارو و جارو و سمبه و دمبه و قنديل و منديل
شاگردها:
مرد غريبم، زى‌پمبه
از راه رسيدم، زى‌پمبه
اوستا:
از بقّالاّس، شيره
از عطاراس، زيره
از نجارّاس، رنده
از خوشکلاس، خنده
خنده و رنده و زيره و شيره و کوره و نوره و پارو و جارو و سمبه و دمبه و قنديل و منديل
شاگردها:
مرد غريبم، زى‌پمبه
از را رسيدم، زى‌پمبه
اوستا:
از اس، نازى
از بچه‌هاس، بازى
از شغالاس، زوزه
از کوزه‌گراس، کوزه
کوزه و زوزه و بازى و نازى و خنده و رنده و زيره و شيره و کوره و نوره و پارو و جارو و سمبه و دمبه و قنديل و منديل
شاگردها:
مرد غريبم، زى‌پمبه
از راه رسيدم، زى‌پمبه
(ترانـه‌هاى ملى ايران )
- ”گرگ و گلّه“ (شيراز):
گرگ: گرگم و گله مى‌برم
گلّه: چوپون دارم نمى‌ذارم
گرگ: بُوام گفته دنبه بيار
گلّه: دنبه ندارم چه کنم
گرگ: من مى‌برم خوب خوشبو
گله: من نمى‌دم پشکلشو
گرگ: کارد من تيزتره
گلّه: دنبهٔ من چرب‌تره
گرگ: هپون هپونت مى‌کنم
چوپان: با سنگ تپونت مى‌کنم
(بازى‌هاى محلى فارس )

Asalbanoo

11-02-2007, 16:51

نمونـهٔ ترانـه‌هاى بازى
- از ترانـه‌هاى فراخوان بازى (فسا):
شب‌هنگام بچه‌ها دور هم جمع مى‌شوند و مى‌خوانند:
هو بچه گل هو، هو
بيا بـه در هو، هو
بازى کنيم هو، هو
آرد جو نيريزى، غلبان بيار بويزيم
غلبال خونـه رئيسه
رئيس کاسه‌ليسه
خودش تهش مى‌ليسه
(بازى‌هاى محلى فارس)
- از ترانـه‌هاى يارگيرى (تهران):
پالام
پولوم
پليش
- ”آى تو بـه باغ رفته بودى“ (نمايشى) :
خواننده:
آى تو بـه باغ رفته بودى؟
همسرايان:
بله بله بله رفته بودم
يار منو ديده بودى؟
بله بله بله ديده بودم
اونو پسنديده بودى؟
بله بله پسنديده بودم
کجاى يارم درد مى‌کرد؟
سر يارت درد مى‌کرد
آخ سر يار سرور مى‌خواد
سايهٔ بالا سر مى‌خواد
بگيريم و پرتابش کنم
تو رختخواب خوابش کنم
خواننده:
آى تو بـه باغ رفته بودى؟
همسرايان:
بله بله بله رفته بودم
يار منو ديده بودى؟
بله بله بله ديده بودم
اونو پسنديده بودى
بله بله پسنديده بودم
کجاى ‌يارم درد مى‌کرد؟
ابروى يارت درد مى‌کرد
آخ: ابروى يار وسمـه مى‌خواد
سر يار سرور مى‌خواد
سايهٔ بالا ى سر مى‌خواد
بگيرم و پرتابش کنم
تو رختخواب خوابش کنم
کجاى يارم درد مى‌کرد؟
چشم يارت درد مى‌کرد
آخ: چشم يار سرمـه مى‌خواد
ابروى يار وسمـه مى‌خواد
سر يار سرور مى‌خواد
لب يارت درد مى‌کرد
آخيار سرخاب مى‌خواد
چشم يار . . .
ابروى يار . . .
سر يار . . .
(کتاب کوچه)
نمونـه‌هاى معمّا و چيستان
- چيستان انار:
صندوق ملک‌معصوم
آورده بـه نخلستون
لابه‌لاش طلاکارى
دونـه‌هاش چو مروارى
(نوشته‌هاى پراکنده)
- چيستان موى سر:
بافتم و بافتم
پشتِ کوه انداختم
(نوشته‌هاى پراکنده)
- چيستان لاک‌پشت:
سنگه سنگه، نـه کـه سنگه
تخته‌سنگه، نـه کـه سنگه
چارپايه، نـه کهه
تخم ريزه، نـه کـه مرغه
کوچه گرده، نـه کـه مَرده
(نوشته‌هاى پراکنده)
- چيستان زعفران :
زرد هست نـه زردآلو
سرخ هست نـه شفتالو
در گوشـهٔ باغان است
در پيش بزرگان است
(عقايد و رسوم مردم خراسان)
- چيستان نامـه :
نـه دست داره، نـه پا
خبر مى‌بره همـه جا
(ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
- چيستان قليان :
ماه بى‌مـهتاب هرگز ديده‌اى؟
آتش اندر آب هرگز ديده‌اى؟
اين بلندى‌ها کـه دارد چين چين
پسته درون عتاب هرگز ديده‌اى؟
(ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
- چيستان شمشير و غلاف :
دالون دراز و تنگ و باريک
آقا خوابيده دراز و باريک
(ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
- چيستان پلو :
اين چيست کـه در باديه مسکن دارد
سيصد سر و دويست گردن دارد
آبش بدهى بـه کوزهٔ مرواريد
نانش بدهى طبق طبق زنگارى
دسمال سرش باد هوا مى‌پيچه
بوى خوش آن توى محل مى‌پيچه
(فرهنگ مردم سروستان ـ ش ۳۰ ـ ۳۹)
(ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
- چيستان خيار چنبر:
يخ منم، يخچال منم
درخت پيچ بى‌حال منم
آنجا کـه يخ تراشيدن
نمک بـه من نپاشيدن
(ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
- چيستان ابر:
چيست آن لعبتى کـه جانش نيست
خنده‌ها مى‌کند دهانش نيست
گريه‌ها مى‌کند، ندارد چشم
سيرها مى‌کند، دو پايش نيست
(جارهاى خيابانى و آواى طوفان، چيستا، ش ۸۸)
- چيستان آسياب:
اين چيست کـه استخوان ندارد
در پوست نفس و جان ندارد
چون گُشنـه شود ملول گردد
چون سير شود فغان ندارد
(جارهاى خيابانى و آواى طوفان، چيستا، ش ۸۸)
- چيستان خشخاش:
چيست آن گنبد مدورگون
که بـه لولوى تر بود مشحون
تن او گه بـه نيزه درون بازار
سر او گه بدار درون هامون
هم دلش چاک‌چاک چون ليلى
هم سرش تيغ تيغ چون مجنون
ترانـه‌هاى ملى ايران
- چيستان خيار :
قبا سبزى ازين کوچه گذر کرد
جمال مـهوشش، ما را خبر کرد
به دل گفتم عرق‌چينش بدوزم
لبش خنديد و عالم را خبر کرد

Asalbanoo

11-02-2007, 20:19

لالائی‌ها
ترانـه‌های نوازش کودک
ترانـه‌های بازی کودک
بخش چشم‌گيرى از ادبيات فولکلوريک و به‌طور عمده ترانـه‌هاى عاميانـه، بـه کودکان اختصاص دارد. صادق هدايت درون اين باره مى‌گويد:
”ترانـه‌هاى کودکانـه، بـه اندازه‌اى با روحيه و زندگى بچّه متناسب هست که هميشـه نو و تازه مانده و چيز ديگرى نتوانسته هست جانشين آنـها بشود. (اوسانـه، نوشته‌هاى پراکنده، ص ۲۹۷)“
ترانـه‌هاى کودکان درون ادب عامّه، طيف رنگارنگى از مضامين شاد و لطيف و پرحرکت و جذاب را شامل مى‌شود، کـه در تقسيم‌بندى کلّى آنـها، لالائى‌ها، بازى‌ها، قصه‌ها و ترانـه‌هاى نوازش، محورهاى اصلى هستند. اين مجموعه بـه خواب يا سرگرم کودک محدود نمى‌شود؛ بلکه درون پرورش ذوق و عواطف، درک مفاهيم و تحريک، تشخيه استعداد و خلاّقيت او سهم اصلى را بر عهده دارد. (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)

Asalbanoo

15-02-2007, 03:25

ديرپاترين بخش ترانـه‌هاى کودکان درون فرهنگ عامّه، لالائى است. از اين نغمـهٔ خواب کودک درون فرهنگ‌هاى گوناگون با عناوينى چون: لالائي، لاى لاي، لالا، لالاي، لولو، لالبي، نى‌نا، نا نا، بو بو، دو دو، و... ياد شده است.
لالائى‌ها از جنبهٔ موسيقائى نيز داراى اهميت هستند. زمزمـه‌‌گر لالائى بايد آن را با آهنگ بخواند. همگامى آهنگ با کلام هست که کودک را غرق لذت و رؤيا مى‌کند و اين آوا و آهنگ هست که درون او اثر مى‌گذارد.
محتوا و مضمون لالائى‌هاى ايرانى بيشتر بـه اين مضامين اختصاص دارد؛ ميان آرمان‌ها و آرزوهاى مادر براى فرزند، ستايش کودک و تشبيه او بـه موجودات زيبا، دعا براى کودک، بيان دردها و رنج‌هاى مادران، ترساندن بچه از موجودات پنـهانى و ... .
شعراى معاصر بـه قالب لالائى توجه داشته‌است و مضامين سياسى ـ اجتماعى را درون اين قالب سروده‌است. از شعراى دوران مشروطيت اشرف گيلانى و از شعراى معاصر، احمد شاملو را درون اين زمينـه مى‌توان نام برد.
نمونـه‌هاى لالائى
لا لا لا لا، گل پونـه
گدا اومد دَرِ خونـه
نونش داديم، خوشش اومد
خودش رفت و سگش اومد
خچش کرديم، بدش اومد
لا لا لا لا، گل خشخاش
بابات رفته خدا همراش
لا لا لا لا، گل فندق
ننـه‌ات اومد سر صندوق
لا لا لا لا گل گردو
بابات رفته توى اردو
لا لا لا لا گل پسّه
بابات رفته کمر بَسّه
لا لا لا لا، گل سوسن
بابات اومد، چشمم روشن
لا لا لا لا، گل زيره
چرا خوابت نمى‌گيره
که مادر قربونت مى‌ره
(نوشته‌هاى پراکنده)
الا لا لا، ملوس ململ
که گهوارت چوب صندل
لحافت چيستِ هندستون
که بالشتت پَرِ سيستون
الا اى يار تابستون
نظر کن سوى هندستون
بگو بابا عزيز من
براى رودم کتون بستن
(فرهنگ مردم کرمان)
لا لا لا لا کـه لالات مى‌کنم من
نگا بر قد و بالات مى‌کنم من
لا لا لا لا کـه لالات بى‌بلا بود
نگهدار شب و روزت خدا بود
بر و لولوى صحرائى
تو از بچه چه مى‌خواهي؟
که اين بچه پدر داره
دو قرآن زير سر داره
دو شمشير بر کمر داره
لا لا لا لا گل نسرى [نسرين]
کوچم کردى، دروبسى
منم رفتم بـه خاکْ‌بازى
دو که تا هندو مرا ديدن
مرا بردن بـه هندسون
به صد نازى بزرگم کرد
به صد عشقى عروسم کرد
پسر دارم ملک جمشيد
دارم ملک خورشيد
ملک جمشيد بـه شکاره
ملک خورشيد بـه گهواره
به گهوارش سه مروارى
کمربندى طلاکارى
بيا دايه، برو دايه
بيار اين طشت و آفتابه
بشور اين روى مـه‌پاره
که مـه‌پاره خدا داده
(نوشته‌هاى پراکنده، صص. ۳۶۲ ـ ۳۶۴)
لا لا لا لا گل قالى
بابات رفته، جايش خالى
لا لا لا لا گل گندم
تو را گهواره مى‌بندم
لا لا لا گل فندق
نـه‌نـه‌ت رفته سر صندُق
لا لا لا لا گل خوينـه (xuina: کُپهْ گندم خرد شده و آماده براى باد دادن).
گدا آمد درون خونـه
لا لا لا لا گل زيره
بابات رفته زن بگيره
نـه‌نـه‌ت از غصه مى‌ميره
لا لا لا لا مى مـه‌پاره
پلنگ سر کوه چه مى‌ناله
(جلال آل‌احمد، اورازان، صص. ۸۲ ـ ۸۳)
- بوشـهرى:
مو لالات مى‌کُنم شب‌هاى زمسون
که رودُم کوچکين، ميوهٔ گلسون
مو لالات مى‌کُنم رودُم برارُم
به اميد دل پروردگارم
مو لالات مى‌کُنم که تا تو بمونى
سر کوه بلند نى مى‌، نى
برى درون مکتب و قرآن بخونى
شتر گم کردم و پى مى‌، پى
مو لالات مى‌کُنم که تا زنده باشى
شتر گم کردم و با بار کاشى
کنيز حضرت معصومـه باشى
گلى گم کردم و شايد تو باشى
(به نقل از: شروه‌سرائى درون جنوب ايران، صص. ۳۱ ـ ۳۲)
- آذرى:
لايلاسى درين بالا: کودک نازم کـه لاى لايت سنگين است
يوخوسو شيرين بالا: خوابت شيرين است
تانريدان عهديم بودور...: با خدا عهد کرده‌ام که...
تويونو گوْروم بالا: عروسى تو را ببينم.
(ادبيات شفاهى مردم آذربايجان، صص ۷۸ ـ ۷۹)
- درگزی:
لاى لاى ديم ياتارسن: لالائى گفتم کـه تو بخوابى
قزيل گوله ياتارسن: ميان گل‌هاى طلائى فرو روى
قزيل گوله ايچنده: درون ميان گل‌ها
شيرين يوخى تاپارسن: بـه خواب شيرين بروى
لاى لاى دييم ياتونجه: لالائى مى‌گويم که تا به خواب روى
گوزلرم آى باتونچه: ادامـه مى‌دهم که تا ماه فرو رود
سانـه‌رم اُولدوز لرى:و ستاره‌ها را مى‌شمارم
سن حاصله يتونچه: که تا تو بزرگ شوى و به ثمر برسي
لاى لاى بالام ياتوبدور: لالائى بچه‌ام خوابيده
گل ياستقه باتوبدور: مانند گل توى بالش فرو رفته
الله اونى ساخلاسون: خداوند او را حفظ کند
قيزيم بويوک اولرسن: لالائى م روزى بزرگ خواهى شد
ببر گون اره گيدرسن: بـه خانـهٔ شوهر خواهى رفت
الله خوشبخت ايله‌سين: خدا تو را خوشبخت کند
ببر گون ننـه ايله‌سين: کـه روزى مادر خواهى شد
(به نقل از: سيد على ميرنيا، ايلات و طوايف درون گز، ج ۲، صص. ۱۷۵ ـ ۱۷۶)
- شيرازى:
لا لا لا لا گل آبشن
کا کا رفته، چشوم روشن
لا لا لا لا گل خشخاش
کاکا رفته، خدا همراش
لا لا لا لا گل زيره
بچه‌م آروم نمى‌گيره
لا لا لا لا گل پسته
بابات رفته کمر بسته
لا لا لا لا گل خشخاش
بابات رفته خدا همراش
لا لا لا لا گل نعنا
بابات رفته شدم تنـها

Asalbanoo

15-02-2007, 03:26

مضمون اين ترانـه‌ها، مانند ترانـه‌هاى لالائى متنوع است. درون ترانـه‌هاى نوازش نيز گاه آهنگ و موسيقى بر کلام غلبه دارد و گوينده يا خوانندهٔ آن، چنان مجذوب وزن و موسيقى هست که بـه معنا توجهى ندارد.
ترانـه‌هاى نوازش کودک، عرصهٔ انتقال و ايثار محبت، مـهرباني، شادى قلب و روح نوازش‌دهنده بـه کودک هستند. ناگفته نماند، اين ترانـه‌ها گاه بيانگر برخى عقده‌ها و کمبودها نيز به‌شمار مى‌روند.
نمونـه ترانـه‌هاى نوازش
- ترانـه‌هاى نوازش کودک:
دسى دسى باباش مياد
صداى کفش پاش مياد
دسى دسى ننـه‌ش مياد
با هر دو که تا ‌ش مياد
دسى دسى عموش مياد
با جيب پر ليموش مياد
دس دسى دس دس و دس
گر بـه منديلشو مى‌بست
خونـه قاضى ورميجِس
قاضى خنده‌ش ميگرف
باد زير دنده‌ش ميگرف
اسبتو کجا مى‌بندى
پسرک نازقندى
زير درخت نرگس
داغتو نبينم هرگز
قربونت ميرم يه وقتى
اون وقت کـه روى نختى
قربونت برم چه مى‌شـه؟
انار طاقچه مى‌شـه
مى‌افته پاره مى‌شـه
آبش پياله مى‌شـه
خوراک مى‌شـه
من قربون و من قربون
مرغ جوجه‌دار قربون
اشتر با قطار قربون
ديگ حلقه‌دار قربون
تايه با باباش قربون
شوهراش قربون
خانم خانوما ميزام
خانوم ا ميزام
چرا نزام يه ى
سوار بشم بر استرى
جلو بيفته نوکرى:
پس بروين، پيش بيائين
مادر خانوم اومده
چرا بزام يه پسرى
تا بشينم پشت درى
هى بکشم جور خرى
سوار بشم کره‌خرى
جلو بيفته مـهترى
از درون که تو بيام بگن:
مزوّرى، حيله‌گرى، جادوگرى
چه ى چه چيزى
دس مى‌کنـه تو ديزى
گوشتاشو درون مياره
نخوداشو جا مى‌ذاره
(نوشته‌هاى پراکنده)
- اگر بچه باشد:
بهونش نميدم
به همـه‌ونش نميدم
به راه دورش نميدم
به مرد کورش نميدم
به ميدم کـه باشـه
خوشدل و خوش‌نفس باشـه
پالون خرش اطلس باشـه
- اگر بچه پسر باشد:
شاه مياد با لشکرش
شاهزاده‌ها پشت سرش
نميدم بـه ش
شاه ميگه:
”گَرَنِ گُرون“
رو شترا [روى شترها]
به م نميدم
جهاز ميدم
باز نميدم، باز نميدم
(منوچهر لمعه، کتاب هفته، ش ۱۲)
هولان، هولانـه پسرم شاه گورانـه پسرم
ترخون و مرزه پسرم عالمى مى‌ارزه پسرم
عروسان چينى پسرم داغشـه نوينى پسرم
الهى بشم قربانت مخمل م تومانت
قطار بنازم رو شانت برى جنگ لرستانت
کوه و کمر گشته پسر ماشالا پسر باريکلا پسر
آهوى نر کُشته پسر ماشالا پسر، باريکلا پسر
(على‌اشرف درويشيان، افسانـه‌ها، نمايشنامـه‌ها و بازى‌هاى کردى)
چيتان چيتان بالاشـه
دو سوسک نقره پاشـه
يک گزونيم قباشـه
مخمل زرى کلاشـه
آى مردمان بدانين
آميز حسن آقاشـه

Asalbanoo

15-02-2007, 03:30

هدف از ترانـه‌هاى بازى، ايجاد هيجان و تحرک هر چه بيشتر درون کودک است. درون دسته‌اى از اين ترانـه‌ها، هوش و استعداد کودک براى درک برخى مسائل ساده به‌کار گرفته مى‌شود. ترانـه‌هاى برشمردنى و ترانـه‌هائى از نوع اوستابدوش، زن اوستاندوش، از اين دسته هستند، کـه در آنـها اعداد و تسلسل و رابطهٔ بسيار سادهٔ آنـها، نام‌هاى حيوانات و آواز، حرکت آنـها، مضمون ترانـه را تشکيل مى‌دهند. درون گونـه‌اى از اين ترانـه‌ها نيز، کودکان درون خواندن ترانـه‌ها شرکت مى‌کنند و ترانـه به‌صورت مناظره يا پرسش و پاسخ بين کودکان و خوانندهٔ ترانـه اجراء مى‌شود. مرغ همسايه، گرگم و گلّه مى‌برم و بخشى از اتل متل از اين دسته هستند. (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
از ديگر ويژگى‌هاى جالب درون ترانـه‌هاى کودکان، تعميم رابطهٔ ديرين انسان با حيوان است. صادق هدايت اشاره مى‌کند که:
”در ترانـه‌هاى کودکان، بيشتر جانوران دست‌اندرکار هستند: حرف مى‌زنند، کار آدم‌ها را مى‌کنند، بازى درمى‌آورند ولى همـهٔ آنـها با قيافه و حرکات خنده‌دار هستند.... . اين ترانـه‌ها طورى ساخته شده کـه بچه با روح جانوران مأنوس مى‌شود و همـهٔ آنـها را دوست دارد.“ (نوشته‌هاى پراکنده)
نمونـهٔ ترانـه‌هاى بازى کودک
- درون تهران، دست‌هاى بچه را مى‌گيرند و به جلو و عقب مى‌برند و مى‌گويند:
مشکى، دوغى . هراتى
يه من کر و نباتى
ببريم بازار بفروشيم
پيرهن نو بپوشيم
(نوشته‌هاى پراکنده)
- اشتر اشترم:
لب اشترم
اشتر کجاس؟
مازندرون
چى چى مى‌خوره؟
بلگ خزون
چى چى مى‌بره؟
قند و شکر
راه گذرش از ين طرف ازون طرف...
(نوشته‌هاى پراکنده)
- بچه‌ها پاهاى يکديگر را مى‌گيرند و اوسا مى‌گويد:
يه دبه و دو دبه
سه دبه و سه دبه
سه سبد سيب رنگين
سه انار ترش و شيرين
آهو بـه چرا
برده بچه را
اى مادر گلندون
آمدى قر بدى افتادى تو قندون
هلالى زمزمـه کشک و بادمجون
به قربون سرت يه خورده بجنبون
(نوشته‌هاى پراکنده)
- بچه‌ها مشت خود را گره کرده روى هم مى‌گذارند و اوسا مى‌گويد:
جمجمک بلگ خزون
مادرم سيمين خاتون
گيس داره قد کمون
از کمون بلندتره
از شبق مشکى‌تره
گيس او شونـه مى‌خواد
شونـهٔ فيروزه مى‌خواد
حمومِ هر روزه مى‌خواد
(نوشته‌هاى پراکنده)
اين کوچول کوچوله
اين ننـه موچوله
اين عبا بلنده
اين قبا بلنده
اين کفشدوز کنده [کن و سولقان]
اين گف بريم بـه صحرا
اين گف چى بياريم
اين گف گَوَن بياريم
اين گف گرگه اونجاست
اين کله گنده گفتا
هستم شمارا همرا
از کى ديگر مى‌ترسين؟
(نوشته‌هاى پراکنده)
- ترانـهٔ ”اتل متل“:
اين ترانـهٔ بسيار قديمى و مشـهور، کـه هنوز رونق و اشتهار خود را حفظ کرده، داراى روايات فراوانى درون شـهرهاى ايران است. چگونگى بازى، بنا بر توضيحى کـه احمد شاملو داده، چنين است:
”بچه‌ها دايره‌وار مى‌نشينند و پاهاى خود را بـه طرف مرکز دايره دراز مى‌کنند. اوستا، همچنان‌که ترانـهٔ بازى را مى‌خواند، با هر ضرب آن بـه يکى از پاها دست مى‌زند. يک ضرب براى يک پا، يعنى دو ضرب براى هر بازيکن. پائى کـه با آخرين ضرب ترانـه لمس شود، سوخته هست و از دور بازى خارج مى‌شود؛ بدين معنى کـه بازيکن آن پا را زير خود جمع مى‌کند و هرگاه هر دو پاى او سوخت موقتاً از دور بازى کنار مى‌نشيند و بازى با تکرار ترانـه روى پاهاى باقى‌مانده، تکرار مى‌شود، که تا جائى‌که تنـها يک پا باقى بماند. آنگاه اوستا تصميم خواهد گرفت کـه صاحب آخرين پا، براى تفريح و سرگرم شدن ديگران چه کارى انجام بدهد. ممکن هست اين شخص با دستيارى اوستا (که درون اين‌صورت وزير خواهد شد) بـه بازى ”شاه وزيري“ بپردازد، و براى هريک از بازيکنان وظيفه‌اى معين کند و وزير، هر را بـه اجراء وظيفه‌اى کـه براى او تعيين شده هست وا دارد.“
(کتاب کوچه، ج ۱، ص ۱۰۷۲)
- روايت تهرانى:
اتل، متل، توتوله atal matal، tutuleh
گاب حسن چه جوره gabe hasan če jūreh
نـه شير داره نـه پستون na šir dareh na pestun
گابشو بُردن هِندسِتون o bordan hendestun ـ eš ـ gab
يک زن کردى بستون [yek zan] e kordi bestun
اسمشو بزار عَمْ قِزى qezi ـam [esmešo bezar]
دور کُلاش قرمزى š qermezi ـ dowre kola
ـ بگُمى کجاس؟ ـ تو باغچه bagomi ...
ـ چى چى مى‌چينـه؟ ـ آلوچه
آلوچهٔ سِهِ گردوُ ye se gerdo ـ aluče
خبر بُردن بـه اُردو xabar bordan be ordu
اُردو قلندر شدِه ordu qalandar šode
کفش بگم تر شدِه e bagom tar šode ـ kafš
بگم بگم حيا کن bagom bagom haya kon
از سولاخ درون نِگا کن e dar nega kon ـaz sulax
ها جستم و واجستم hajestam o vajestam
تو حوض نقره جستم e noqre jestam ـ tu howz
نقره نمکدونم شد am šod ـ noqre namakdun
بگمى بـه قربونم شد bagomi be qorbunam šod
هاچين و واچين hačin o vačin
يه پاتو ورچين ye pato varčin

Asalbanoo

17-02-2007, 07:16

سوگواری‌های ملی و مذهبی
تعزیـه
در ادبيات عاميانـهٔ ايران، آثار مربوط بـه مراسم سوگ و عزادارى با آداب و تشريفات زياد و به اشکال متنوع درون مناطق مختلف ايران و در ميان اقوام ايرانى باقى است.
اين دسته از ترانـه‌هاى عاميانـه يا شامل عزادارى‌هائى براى درگذشت بستگان و نزديکان هست و يا مربوط بـه مراسم عزادارى ملى و مذهبى براى چهره‌هاى اساطيري، تاريخى و ديني.
مضمون ترانـه‌هاى گروه اول، شامل زندگى و خصوصيات اخلاقى و خدمات و سلوک اجتماعى درون گذشته و حسرت از مرگ او و نيز بيان ديدگاه‌هاى فلسفى و اخلاقى دربارهٔ هستى است. (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
ترانـه‌هاى سوگ درون ميان ايلات و عشاير و در شـهرها و روستاهاى ايران عناوين متعددى دارند؛ مانند ”موتک“ کـه ملودى‌هاى موسيقى بلوچستان است؛ ”آغي“ کـه ترانـهٔ عزا درون آذربايجان است؛ برار وي، چهرى‌يونـه، مويه و... کـه در مناطق ديگر به‌کار مى‌روند. درون جنوب عزادارى با موسيقى و گاه توأم است.
سوگوارى‌هاى ملى و مذهبي، پيشينـه‌اى بـه درازاى تاريخ دارند.
سوگوارى‌هاى ملى و مذهبى
وقايعى، کـه منابع الهام‌جوشان و خونين صدها ترانـه، مرثيه، آهنگ، نجوا و نمايش هستند، و در عين حال فصول جذابى از هنر مردمى را بـه خود اختصاص داده‌اند، کـه تنـها يک بخش آن، يعنى تعزيه ”موضوعات مختلفى چون مذهب، تاريخ، ادبيات، مردم‌شناسى، روانشناسى، جامعه‌شناسى، موسيقى و هنرهاى زيبا و درام و تئاتر را دربرمى‌گيرد“. (پيتر جي. چلکووسکى، تعزيه. هنر بومى پيشرو ايران، انتشارات علمى و فرهنگى، ص ۳۶۵.) آغوش گشادهٔ اين جنبه از هنر ايرانى، براى بسيارى از هنرهاى اصيل اما آسيب‌پذير، همچون ادبيات، موسيقى و نمايش، پناهگاه امنى بوده است.(ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
چنانکه مى‌دانيم، تعزيه و مراسم سينـه‌زنى با موسيقى همراه است.
عبدالله مستوفى، مى‌نويسد:
”ادامـهٔ تعزيه تعدادى سنت هم درون موسيقى به‌جا آورد. هر مؤلف خوان [در برابر مخالف خوان] درون تعزيه آوازها و مايه‌هاى موسيقى مخصوص خود را بايد حفظ مى‌کرد. امام خوان‌ها آوازهاى خود را بيشتر درون مايه‌هاى متين، مثل پنجگاه، رهاوى و نوا مى‌خواندند. حضرت عباس چهارگاه مى‌خواند، حر، عراق مى‌خواند، شبيه عبدالله‌بن‌حسن... گوشـه‌اى از راک مى‌خواند کـه به همين جهت آن گوشـه بـه ”راک عبدالله“ معروف هست زينب گبرى مى‌خواند، اگر ضمن تعزيه اذانى بايد بگويند. حکماً بـه آواز کردى بود. درون سؤال و جواب، رعايت تناسب آوازها با يکديگر شده، مثلاً اگر بين امام و عباس سؤال و جوابى [بود] و امام شور مى‌خواند، عباس هم بايد جواب خود را درون زمينـهٔ شور بدهد.“ (عبدالله مستوفى، شرح زندگانى من)
نـه تنـها موسيقى، کـه ادبيات نيز با تعزيه پيوستگى دارد. استاد ملک‌الشعراى بهار، وقتى از ”نمايش درون ايران“ سخن مى‌گويد، مى‌نويسد:
”نمايش درون ايران ـ بـه طرز اپرا (نمايش منظوم) از قرن سيزدهم هجرى (ظاهراً) بـه بعد متداول بوده است؛ ليکن اين نمايش تنـها درون مورد مصايب و حوادث مذهبى (تراژدي) بوده و تئاتر بـه معنى جامع‌تر و وسيع‌تر آن از راه قفقاز وارد ايران شده است. (موسيقى و تئاتر، بهار و ادب فارسى)
محتوا و مضمون تعزيه عمدةً بر حوادث جانسوز کربلا و شـهادت امام حسين (ع) و يارانش و برخى موضوعات و وقايع و داستان‌هاى اساطيرى و تاريخى، همچون مجلس‌هابيل و قابيل (فرزندان آدم ابوالبشر)، مجلس افکندن حضرت ابراهيم عليه‌السلام بـه آتش، مجلس ذبح اسماعيل، مجلس حضرت ايوب، مجلس درويش بيابانى و حضرت موسى، مجلس سليمان و بلقيس، مجلس حضرت جرجيس، مجلس حضرت زکريا، تعزيهٔ حضرت حمزهٔ سيدالشـهداء، تعزيهٔ مبعوث شدن پيغمبر (ص) و... ده‌ها موضوع ديگر مذهبى قرار دارد.
روح‌الله خالقى آغاز اين پديده را درون تعزيهٔ از دورهٔ ناصرالدين‌شاه مى‌داند و در کتاب سرگذشت موسيقى بـه نقل از عبدالله مستوفى، مى‌نويسد: درون استبداد، ناصرالدين‌شاه شبيه‌خوانى را وسيلهٔ اظهار تجمّل و نمايش شکوه سلطنت خود کرد و آن را بـه مقام صنعت رسانيد و شاهزاده‌ها و رجال هم بـه شاه تاسى مى‌د و آنـها هم تعزيه‌خوانى راه مى‌انداختند... همين‌که اعيانيت درون تعزيه وارد شد، نسخه‌هاى تعزيه هم اصلاح شد و پاره‌اى چيزها کـه هيچ مربوط بـه عزادارى نبود، مانند تعزيهٔ درةالصدف و تعزيهٔ اميرتيمور و تعزيهٔ حضرت يوسف و عروسى قريش نيز درون آن وارد گرديد. شايد اين مسئله زمينـهٔ قبلى هم داشته است؛ زيرا کـه در برخى نقاط نشانـه‌هائى مى‌توان يافت کـه به مدد آن مى‌توان قديم‌تر بودن اين مقوله را از زمان ناصرالدين‌شاه احتمال داد.
از ديگر نمونـه‌هائى کـه لفظ عام تعزيه دارند، اما محتوا و مضمون آنـها بر جشن و سرور قرار دارد يکى ”مجلس عروسى حضرت سليمان نبى و بلقيس، نازبانوى شـهر سبا“، ديگرى ”مجلس تعزيهٔ مبعوث شدن پيغمبر (ص). يا ”عروسى رفتن حضرت فاطمـه (س)“ يا ”مجلس تزويج فاطمـهٔ زهرا (س) با مولا على (ع)“ کـه به مجلس ”نزول زهره“ نيز معروف هست و بسيارى ديگر. بـه اين نوع تعزيه‌ها، على‌الاطلاق ”مجلس“ گفته مى‌شود.
جابر عناصرى اين نوع مجالس را ”مجالس فرعي“ مى‌نامد و در باب آنـها مى‌نويسد:
”در کنار تعزيه‌هاى اصلى کـه مصايب اولياء و انبياء را به‌نحو حزن‌انگيز و جدّى بازگو مى‌کنند، افزون بر شبيه‌هاى متکى بـه سوگنامـه‌ها و سوگچامـه‌ها، مجالس فرعى و تفنّنى چشم‌گيرى نيز ديده مى‌شود کـه به قدرت قلم شاعران صحنـه‌آراى اين مجالس‌، داستانى به‌گونـهٔ ”اسطوره‌اى ـ مذهبي“ يا ”آئينى ـ سنتي“ مطرح شده و به‌نحو دلپذيرى، بـه شيوه ”گريز زدن“ يعنى ”تعليق“ مضمون اصلى و به موضوع ديگر پرداختن، اين مجالس را بـه صحنـه‌هاى عزاى حضرت امام حسين (ع) و ياران وفادار او مرتبط مى‌سازند. “(تعزيه نمايش مصيبت)
ـ نمونـهٔ موطک (موتق):
من و تى زانان حکم حکم رحمانين
من خود [تيک] مى‌دانم [که امر] امر خداى رحمان است
تاسکين بچّانى روگ گرانين
[اما چه کنم که] فقدان فرزند دلبند ترينـه [بسيار] سنگين است
قائمين ديوّال پرشتگ ويرانين
[لذا مى‌بينى] ديوار مستحکم [قلعهٔ وجودم] فرو ريخته و ويران شده است
نشتگ تئى راج گث حيرانين
[ايل و] طايفهٔ تو [درمانده و] پريشان‌حال [در سوگت] نشسته است
مکهين مات ستکگ بريانين
مادر مقدس [تو درون غمت] سوخته و کباب شده است
من شپى پاسان نشتگ حيرانين
[و] هر پاسى از شب را [نگران و] سرگردان نشسته است
گهار پمابرْاتيگان پريشانين
[و] براى برادر خود آشفته [و شوريده] به‌سر مى‌برد
رستگين گوْنگانى کپگ گرانين
[زيرا] بـه زمين افتادن [و فقدان] درخت خرماى نورسته [خيلي] ناگوار است
هر کوْره گندان زارء گريانين
[از اين‌رو] بـه هر سو نظر مى‌افکنم، گريه و زارى است
(موسيقى بلوچستان ص. ۸۸)
- نمونـهٔ ”آغي“‌ها:
آغا جدا خزه‌ل آغلار: برگ‌هاى [زرد] درختان گريه مى‌کنند
ديبينده گؤزه‌ل آغلار: زير آنـها براى يک زيبارو گريه مى‌کند
بئله اوغول ئوله‌ن آنا: مادرى کـه چنين پسرى از او مرده
سرگردان گزه‌ر آغلار: سرگردان مى‌گردد و گريه مى‌کند
جان قارداش، جانيم قارداش: جان برادر، جانم برادر
آغلايير جانيم قارداش: جانم مى‌گريد، برادر
باش قويوم ديزين اوسته: سرم را روى زانويت مى‌گذارم
قوى چيخسين جانيم قارداش: که تا جانم درآيد، برادر.
آناسى يانار آغلار: مادرش مى‌سوزد و مى‌گريد
حريفى قانار آغلار: همنشينش مى‌فهمد و مى‌گريد
آنا دئيير گوْيه رچين: مادر مى‌گويد کـه کبوتر
تابوتا قونار آغلار: روى تابوت تو مى‌نشيند و مى‌گريد
باغچه‌دا، تاغيم آغلار: درون باغچه، بوته‌ام مى‌گريد
باسما يار پاغيم آغلار: برگ پر نقش و نگارم مى‌گريد
ساغام ئوزوم آغلارام؛ که تا زنده‌ام خودم مى‌گريم
ئولسه‌م تورپاغيم آغلار: وقتى کـه مردم، خاکم مى‌گريد
(ادبيات شفاهى مردم آذربايجان، صص ۱۹ ـ ۲۰)
- ترانـه‌اى درون نوحه و سينـه‌زنى بوشـهر:
اى يار اى يار با ما بدو
اى نازنين يار همين حالا بدو
اى يار اى يار، با ما بدو
بالاى بلندو، همين حالا بدو
چشمان غزالت گرفتارت شدم
جاى تو خالى، همين حالا بدو
اى يار اى يار، با ما بدو
اى نازنين يار همين حالا بدو

Asalbanoo

17-02-2007, 07:17

تعزيه
از قالب تعزيه براى بيان مسائل سياسى و اجتماعى نيز استفاده شده است.
- گزيده‌اى از تعزيهٔ ”ديوان بلخ“ نوشتهٔ محمدعلى افراشته ـ خسرو پيله‌ور:
جارچى:
ايهاالناس بدانيد همـه
بعد ازين گرگ رود توى رمـه
گرگ با ميش خورد يکجا آب
کشور بلخ شود مثل گلاب
قاضى‌اى آمده درون شـهر شما
مؤمن و خوش‌صفت و مرد خدا
قاضى گويد:
الا اى خلايق، الا اى خلايق
منم قاضى بلخ، دانا و لايق...
بدانيد و آگاه باشيد و بينا
نبينم خطا و گنـه از شماها
که عبد خدا، همچنين عبد شاهم
ترازوى عدل هست در دادگاهم
دزد مى‌آيد و مى‌گويد:
... دوش رفتم خانـه‌اى سرقت کنم
طاق و ديوارش فروشد بر سرم
پاى من بشکست و دارم داد ازو
شکوه و افغان ازو، فرياد ازو
ايهاالقاضى بـه فريادم برس...
صاحب آن خانـه را احضار کن
در سر ميدان، سرش بردار کن...
قاضى دستور مى‌دهد:
ايا گروه بگيريد مرد مردانـه
بياوريد برم زود صاحب خانـه
مأمور احضار مى‌گويد:
به چشم آنچه تو گوئى مطيع فرمانم
قبول خدمت تو منّتى هست بر جانم
قاضى، دزد را بـه صاحب نشان مى‌دهد و مى‌گويد:
... پاش شکسته هست ز ديوار تو
مانده ز کار خودش از کار تو
تا نکند بعدى اين گناه
چشم تو بايد بـه در آيد ز جا
صاحبخانـه تقصير را بـه گردن مـهندس مى‌اندازد:
اگر او نقشـهٔ خوبى مى‌داد
دزد بيچاره چرا مى‌افتاد؟
مـهندس احضار مى‌شود و مى‌گويد:
نقشـهٔ بنده دست معمار است
حاجى معمارباشى گنـه‌کار است
معمار، بنّا را مسبب اين فاجعه مى‌داند
... بود بنّاى اين بنا خودسر
چار ذرع کرده درون ازاء دو ذر...
بنّا مى‌گويد:
... چهل سال هست من استادکارم
به ارواح بابات تقصير ندارم
همـه تقصيرها از خشتمال است
خطاکارى از اينجانب محال است
خشتمال مى‌گويد:
... گر کـه نجّار همى بود استاد
قالب خشت نمى‌کرد گشاد
خشت‌ها کوچک و کوته‌ ديوار
مى‌شد اى قاضى عالى مقدار
قاضى خطاب بـه نجار مى‌گويد:
... ساختى قالب ناجور چرا
م کور دو که تا چشم تو را ...
نجار مى‌گويد:
چشمان من هست اعتبارم
با چشم هزار کار دارم
احکام تو روى عدل و داد است
يک چشم شکارچى زياد است
حق هست که از طريق ياري
چشمى ز شکارچى درآرى
قاضى از شکارچى مى‌پرسد، درون وقت شکار کدام چشم بيشتر بـه کارت مى‌آيد و او مى‌گويد چشم چپ بسته مى‌شود. قاضي، راضى و شاد از حکم بر حقى کـه صادر مى‌کند، مى‌گويد:
ميرغضب باشى بيا با احتياط
مثل گل آهسته درون عين نشاط
خيلى خيلى نرم با نوک مقار
چشمى از صياد آهسته درآر
روى چارپايه مى‌رود و به آهنگ شير خدا خطاب بـه قاضى مى‌خواند:
تو اى قاضى بلخ فرخنده فال
که صياد را داده‌اى گوشمال
فريدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
تو با اين همـه عدل و اين نيکوئى
که دارى، گمانم فريدون توئى
غلط گفته‌ام با چنين داورى
فريدون کيه؟ خيلى بالاترى...
چه عصرى همايون و فرخنده عصر
نشد پُر، درون عصر تو زندان قصر
نرفته سر بى‌گناهان بـه دار
نشد تيرباران هزاران هزار
نشد خانـه‌ها از تو ماتمسرا
نشد عهد تو ننگ تاريخ‌ها...
بگوئيم مدح تو اى دادگر
گذاريم عتو بالاى سر
قاضى گويد:
ايا گروه زمال حلال بيت‌المال
بياوريد يکى خلعت و دو دانـه مدال
بپوش حضرت آقاى دزد، راضى باش
ازين بـه بعد ثناخوان براى قاضى باش

Asalbanoo

17-02-2007, 07:19

جشن‌های همگانی و ملّی
جشن‌های خصوصی و خانوادگی
نمونـه ترانـه‌های شادی
ترانـه‌هاى شادى و سرور، شامل جشن‌هاى همگانى و ملّى و جشن‌هاى خصوصى و خانوادگى است. جشن‌هاى همگانى مثل نوروز، جشن سده، جشن تيرگان و جشن‌هاى خصوصى مانند جشن ازدواج، جشن تولد، ختنـه‌سوران و... .
جشن‌هاى ايرانى اغلب خصلت‌هائى چون عبادت، بزرگداشت، دعا و نذر و يادواره بـه مناسبت زادروز، انتخاب و تقارن روزها و حوادث تاريخى و ... دارند. (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران) غير از جشن‌هائى کـه پس از ورود اسلام درون ايران رايج شد، جشن‌هاى ايرانى، ريشـه درون کهن‌ترين سنت‌هاى ايرانى دارند. افزون بر جشن‌هاى بزرگى مانند جشن نوروز، سده، مـهرگان، جشن‌هاى کوچک‌ترى نيز درون ميان ايرانيان معمول بوده است.
برخى از اين جشن‌ها، خود از جشن‌ها و مراسم فرعى کوچک‌تر تشکيل مى‌شوند؛ مانند جشن نوروز کـه شامل مراسم و آدابى چون چهارشنبه‌سورى، مراسم هفت‌سين، سيزده‌به‌در و ... است. حمايت شاهان و حکام و در کل دستگاه حکومت از طرفى و علاقهٔ شديد مردم بـه برپائى و پاسداشت اين جشن‌ها، از طرف ديگر موجب تداوم اين جشن‌ها بوده است. درون اين جشن‌ها ترانـه‌هائى خوانده مى‌شده است.

Asalbanoo

17-02-2007, 07:20

جشن های نوروزی
جشن سده
جشن تیرگان [تیرماسیزه]
جشن هاى نوروزى
جشن نوروز با جشن‌ها و مراسم فرعى بسيارى همراه بوده هست که درون طول تاريخ برخى از آنـها متروک و برخى دچار تغيير و تبديل و قبول آداب و رسومى تازه شده‌اند.
در روزهاى پايانى سال، آتش‌افروزان (حاجى‌فيروزها) نخستين پيک‌هاى جشن‌هاى نوروزى بودند. صادق هدايت، آتش‌افروزان را چنين معرفى مى‌کند:
”دو يا سه نفر کـه رخت رنگ بـه رنگ مى‌پوشند و به کلاه دراز و لباس خود زنگوله آويزان مى‌کنند و به روى خود صورتک مى‌زنند. يکى از آنـها دو تخته را به‌هم مى‌زند و اشعارى مى‌خواند: “
آتش‌افروز آمده
سالى يک روز آمده
آتش افروز صغيرم
سالى يک روز فقيرم
روده و پوده آمده
هر چى نبوده آمده. (نيرنگستان)
به‌نظر مى‌رسد کـه حاجى‌فيروز درون چند دههٔ اخير، جاى آتش‌افروز را گرفته باشد. درون متون مربوط بـه فولکلور فارسى حاجى‌فيروز اين‌طور معرفى شده:
”با پيراهن و شلوار قرمز رنگ و کفش يا گيوهٔ نوک‌تيز منگوله‌دار و کلاه دراز منگوله‌دار درون شـهرها بـه راه مى‌افتد و صورت خود را سياه مى‌کند و يک دايره زنگى به‌دست مى‌گيرد و با آن هيکل خنده‌آور درون کوچه و بازار بـه راه مى‌افتد. هر چه زنگوله و اشياء مضحک گير بياورد. بـه خود مى‌آويزد و با دايره زنگى خود مى‌زند و شعرهاى شادى‌آور مى‌خواند و مژدهٔ رسيدن نوروز را مى‌دهد. “
ترانـه‌هائى کـه حاجى‌فيروز مى‌خواند، درون هر منطقه عنوان، شکل و محتواى خاص آن منطقه را دارد، و نام حاجى‌فيروز نيز فرق مى‌کند.
چهارشنبه‌سورى درون ايران باستان، درون بزرگداشت آتش، کـه در تقدس، هم‌شأن و به مثابه فرزند اهورامزدا بوده برگزار مى‌شده است.
پيش از شروع جشن‌هاى نوروزى مردم بـه آتشکده‌ها مى‌رفتند و آتش مى‌افروختند و چون درون ايران، هفته نبود، اين مراسم را درون سيصد و شصتمين روز سال، يعنى آغاز جشن گاهنبار همسپتمدم (hamaspatamdam)، روز بيست و ششم اسفند، برگزار مى‌د.
در دوره‌هاى بعد، حتى بعد از تقسيمات زمانى و تعيين ماه و هفته، چهارشنبه‌سورى درون آخرين چهارشنبه‌ سال تثبيت شد. ”پس از اسلام چهارشنبه‌سورى محتواى اسلامى يافت و در چهارشنبهٔ آخر ماه صفر برگزار مى‌شد.“ (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
در بعضى از نقاط، جشن‌هاى نوروزى با اجراء نمايش‌هاى خنده‌آور و شادى‌بخش همراه است. ترانـه‌هائى کـه در اين نمايش‌ها خوانده مى‌شود، غالباً شکل مناظره دارد و بين دو نفر اجراء مى‌شود؛ گاهى نيز تماشاگران به‌طور دسته‌جمعى درون خواندن شرکت مى‌کنند. از نمونـه‌هاى اين‌گونـه نمايش‌ها مى‌توان از نمايش ”غول و کاس خانم و ناز خانم و کوسه“ کـه در ”جوپشت“ رشت، از چهارشنبه‌سورى که تا بيست‌و‌پنجم فروردين‌ماه برپا مى‌شود و نيز نمايشى مشابه آنکه درون اشکور اجراء مى‌گردد ـ و در آن چندين نفر درون نقش‌هاى ”عروس“، ”پيره بو بو“، يا ”پير بابوه“، ”غول“ و ”داماد“ بـه بازى مى‌پردازند ـ نام برد.
در آذربايجان، مى‌توان از نمايش نوروزى ”کوسا“ يا ”کوسه و کوسه‌گلين“ و همچنن ”تکم‌گردانى“ نام برد.
”تکم“ گردانى نيز از نمايش‌هاى نوروزى مردم آذربايجان هست که درون آن آواز و نمايش عروسکى ترکيب يافته است. اين نمايش، بـه همراه ديگر مراسم نوروزى همچون نوروزى‌خوانى، از چند روز بـه عيد مانده آغاز مى‌شود.
”نوروزخوانى“ از ديگر مراسم هست که درون برخى از نقاط ايران هنوز معمول است. محتواى ترانـه‌هاى ”نوروز‌خواني” با اندک تفاوتى درون مناطق مختلف ميهن ما، مژدهٔ بهار را درون خويش دارد. ”ميرنوروزى“، از نمايش‌هاى بسيار کهن و ديرينـه‌اى هست که که تا چندين دهه پيش برگزار مى‌شده و هم‌اکنون درون کردستان و مناطق وابسته بـه آن برپا مى‌شود. (جابر عناصرى)
در مجموعهٔ جشن‌هاى نوروزى، سيزده‌به‌در آخرين جشن است.
مردم، قرن‌ها هست که روز سيزده فروردين از منازل خود خارج مى‌شوند و در دشت و صحرا بـه جشن و پايکوبى مى‌پردازند که تا از نحوست سيزده، به‌زعم خود، درون امان باشند.
جشن‌هاى مربوط بـه روز سيزدهم فروردين، با نمايش‌ها و کاروان‌هاى شادى همراه است. افزون بر ترانـه‌هاى مستقل مربوط بـه سيزده‌به‌در، درون نمايش‌هاى مخصوص نوروز مانند ”کوساگلين“ يا ”کوسا، گوسا“ درون آذربايجان، ”عروس گولى“ درون گيل و ديلم، ”غول و کاس خانم و ناز خانم و کوسه“ درون جوپشت رشت، ”پيره بو بو“ يا ”پير بابو“ درون اشکور بالا، ” گرگا“ درون سمنان و ”رابچرى“ درون گيل و ديلم، کـه نمونـه‌هائى چند از بسيارى از نمايش‌ها هستند، برخى درون رابطهٔ مستقيم با روز سيزده‌به‌در قلمداد مى‌شوند. مضامين اين نمايش‌ها منظوم، و با و آواز و ساز همراه است. (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
جشن سده
در باب خاستگاه اسطوره‌اى جشن سده آمده است:
”چنين گويند مغان، که: اندرين روز، سد مردم تمام شده بود از نسل ميشى و ميشانـه و ايشان دو مردم نخستين بُوَند، چنانکه مسلمانان گويند آدم و حوا مغان را آن دو تن بودند و باز بعضى گفتند: ميان اين روز و ميان نوروز صد شبان روز بود يعنى پنجاه روز و پنجاه شب. بدين‌سبب سده نام دش... اما سيب آتش افروختن اندروى آن هست که: آندر آن شب ارماييل کـه وزير بيوراسب بود، مردى نيکونيّت بود. و چون ضحاک هر روز دو مرد را از بهر ماران خويش کشتن فرمود، اين ارماييل از آن دو مرد يکى بکشتى و يکى را رها کردى و گفتى، که تا از جهانيان پنـهان شدى به‌جائى کـه خبر ايشان نيافتى. چون افريدون بر ضحاک ظفر يافت، اين مردمان آزادکردهٔ ارماييل، سد مردم شده بودند و همـه اندر کوه دماوند پنـهان بودند، و ارماييل پيش افريدون آمده بدو تقرّب کرد و اين باوى بگفت. افريدون او را استوار نداشت. بعد ثقهٔ خويش را، فريدون، بدان کوه فرستاد که تا بنگرد و حقيقت پديد کند و او را خبر دهد و ارماييل بفرمود که تا آن مردمان متنکّر هرى آتش جداگانـه بيفروختند. بعد صد آتش بيفروختند، چنانکه همـه را افريدون بديد و بدانچه ارماييل شفقت کرده بود، درون حق آنـها، او را افريدون بستود و ولايت دماوند بـه ارماييل داد، که تا بدين غايت هنوز فرزندان او دارند... نيز گفته‌اند کـه اندرين روز تعداد فرزندان کيومرث بـه صد رسيد... “
در روستاهاى ايران، هنوز آئين سده برگزار مى‌شود و جشن آن با برداشت محصولات کشاورزى رابطه دارد. از اين روز که تا زمان گردآورى غلّه (گندم و خاصه جو) صد روز باقى مى‌ماند. درون برخى از روستاها و شـهرهاى جنوب خراسان، همزمان با آتش‌افروزى درون شب ده بهمن و هنگام برگزارى جشن سده، اشعار و ترانـه‌هائى مى‌خوانند کـه در برگردان‌ها، بـه سده اشاره شده است. (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
جشن تيرگان [تيرماسيزه]
جشن تيرگان، بزرگداشت خاطره‌اى ملّى و حماسهٔ اسطوره‌اى آرش کمانگير است. بقاياى اين جشن، هنوز درون مازندران بـه نام ”تيرموسيزه“ (Tirmow Sizze) برگزار مى‌شود. درون معرفى تيرگان آمده است:
” و تيرگان سيزدهم ماه تير موافق ماه است. و اين آن روز بود کـه آرش تير انداخت اندر آن وقت کـه ميان منوچهر و افراسياب صلح افتد و منوچهر را گفت: هر جا کـه تير تو برسد از آن تو باشد. بعد آرش تير بينداخت از کوه‌رويان و آن تير اندر کوهى افتاد ميان فرغانـه و طخارستان. و آن تير روز ديگر بدين کوه رسيد و مغان ديگر روز جشن کنند و گويند ديگر روز اينجا رسيد. “(ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
روايت ديگرى از ”آئين تيرماسين زه“ را، محمود پاينده لنگرودى آورده کـه بسيار زيباست:
”در گاه‌شناسى ديلمى تيرما tirma، تيرماه ديلمى، مقارن با آبان‌ماه خورشيدى است. کوه‌نشينان درون ستايش از آب، آئين دل‌انگيزى دارند. شب سيزدهم تيرماه ديلمى، فرزند اول يک خانوادهٔ ديگر ـ يا پسر يک آبادى کـه با هم آشناى ديرينـه هستند ـ با هم حرف نمى‌زنند بـه پاى چشمـه مى‌روند و يک ”قابدون qabdon= ظرف مسى استوانـه‌اى و دسته‌دار“ آب برمى‌دارند روزى طاقچهٔ خانـه‌اى کـه بايد درون آن جمع شوند و مراسم تيرماسين زه را برگزار کنند، مى‌گذارند. (به روايت ديگر، هنگام برگشتن، بچهٔ بزرگ‌تر، بچهٔ کوچک‌تر را کول‌ اگيره (kul، a، agira) = بـه دوش مى‌کشد و به خانـه مى‌آورد). غروب روز سيزدهم ـ شب چهاردهم، همـهانى‌که درون جشن شرکت مى‌کنند درون خانـه‌اى کـه ”آب قابدون“ درون آنجا هست جمع مى‌شوند و نيّت مى‌کنند و چيزى از قبيل: انگشتر، دکمـه، گردنبند و... درون آن ظرف آب مى‌اندازند.. درون اين مراسم رباعى خئون rabai xŏn (= رباعى‌خوان = طبرى خئون tabrixan= طبرى‌خوان) حاضر مى‌شود و کودک خردسالى کـه نمى‌داند اشياءِ داخلِ ظرف آب از آنِ چهى است. درون ظرف آب دست مى‌کند و يکى از آنـها را بيرون مى‌آورد و به حاضرين نشان مى‌دهد. صاحبش آن را مى‌شناسد. درون اين هنگام رباعى‌خوان مشغول خواندن شعرهاى خاص تيرماسين زه مى‌شود. صاحب آن انگشتر يا گوشواره يا... از بافت کلام رباعى مى‌فهمد کـه مراد او برآورده مى‌شود يا نـه؟... (آئين‌ها باورداشت‌هاى گيل و ديلم)

Babak

18-02-2007, 00:11

يک تاپيک فوق العاده
عسل بانو جان ممنون از زحمتی کـه ميکشی

Asalbanoo

18-02-2007, 12:21

ممنون از شما و همـه دوستانی کـه توجه مـی کنند....

L O V A B

18-02-2007, 17:54

ممنون از شما و همـه دوستانی کـه توجه مـی کنند....
ممنون خیلی جالب بود .منبعت سایت آفتاب

Asalbanoo

19-02-2007, 18:10

جشن‌هاى خصوصى و خانوادگى از جشن‌ها و مراسم کوچک‌تر تشکيل مى‌شوند: جشن تولد نوزاد، جشن ختنـه‌سوران و شبه‌جشن‌هائى نظير عقيقه و مواردى‌که به‌علت نذر و نياز، سورها و ميهمانى‌هاى کوچکى داده مى‌شود. شمارى از اين‌گونـه جشن‌ها هستند. درون اين جشن‌ها، ترانـه‌هاى شادى‌بخش موسيقى و آواز نقش محورى دارند.
در اين مقام مى‌توان مثلاً از چند گونـه موسيقى محلى بوشـهر نام برد کـه به نام‌هاى ”سُبالو“ ”يزله“ و ”شَکى يا خيام‌خوانى“ معروف هستند.
خيام‌خوانى يا شکى (šaki) شامل رباعيات خيام هست که با آهنگى خاص خوانده مى‌شود و رو بـه نشاط و طرب دارد و غالباً تکيه بر نوعى دريغاگوئى و دم غنيمت‌دانى است. اين آهنگ، بيشتر درون مجالس عروسى اجراء مى‌شود و خاص اين‌گونـه محافل با دست کم محافل شاد است. درون خيام‌خوانى، بيشتر از ترانـه‌هاى خيام و گاه از رباعيات فولکلوريک کـه ظاهراً شبيه بـه رباعيات خيام است. استفاده مى‌شود.
در مراسم حنابندان و ختنـه‌سوران نيز از خيام‌خوانى استفاده مى‌شود و داراى اشعارى از اين قبيل است:
امشب چه شبى شب حنابندان است
عاشق هميشـه تو کوچه سرگردان است
نارنج و ترنج بر سرم سايه زده
عشقم بـه سر همسايه زده (۱)
(۱) . شروه‌سرائى درون جنوب ايران
ترانـه‌هاى فولکلوريک عروسى، درون ميان ترانـه‌هاى مربوط بـه جشن‌ها، از هيجان، تحرک، نوع و زيبائى‌هاى خاص برخوردار هستند.
البته ويژگى‌هاى منطقه‌اى و بومى، خود رنگ و بوى خاصى بـه اين نوع ترانـه‌ها بخشيده است.

Asalbanoo

19-02-2007, 18:15

ترانـهٔ حاجی فیروز درون تهران
نوروزی‌خوانی
نمایش نوروزی، کوساگلین
ترانـه‌های جشن سده
ترانـهٔ جشن نوزاد
ترانـه‌های عروسی
ترانـه‌های چهارشنبه‌سوری
نغمـه‌های نوروزی و اعتقادات مذهبی
ترانـهٔ سیزده بـه در
ترانـهٔ شب چله
ترانـهٔ ”سمنوپزان“
ترانـهٔ حاجى فيروز درون تهران
ارباب خودم سلام عليکم
ارباب خودم سر تو بالا کن
ارباب خودم منو نيگا کن
ارباب خودم لطفى بـه ما کن
ارباب خودم بزبز قندى
ارباب خودم چرا نمى‌خندى؟
ببشکنـه بشکن
من نمى‌شکنم بشکن
اينجا بشکنم يار گله داره
اونجا بشکنم يار گله داره
اين سياه بيچاره
چقدر حوصله داره
حاجى‌فيروزه
سالى يه روزه
همـه مى‌دونن
منم مى‌دونم
تو هم مى‌دونى
عيد نوروزه
سالى يه روزه
حاجى فيروزه
(هوشنگ پورکريم، هنر و مردم، ش ۶۶)
ترانـه‌هاى چهارشنبه‌سورى
- تهران:
سرخى تو از من زردى من از تو
- بندرعباس:
زردى مـه بـه تو سرخى تو بـه مـه
- خراسان:
زردى ما از تو سرخى تو از ما
- روستاهاى خراسان:
آلا به‌در، بلا به‌در دزد و هيز و بلا به‌در
- خور:
الا بـه دُر ala bedor
بلا بـه دُر bela bedor
دزد و هيز dozd o hiz
از ده بـه در az deh be dor
- انارک:
غيلا بى درون qila bi dar
غيلا بى درون qila bi dar
مردمى بد mardomi bad
از ما بى درون az ma bidar
بلا بى درون bala bi dar
قضا بى درون qeza bi dar
از خانمان ما بى درون az xaneman ma bi dar
- کرمانشاه:
زردى مـه اراى تو سرخى تو اراى مـه
- تبريز:
آتيل باتيل چرشنبه atil batil čaršamba
بختيم آ چيل چرشنبه baxtim ačil čaršamba
عاطل باطل چهارشنبه
بختم بازشو چهارشنبه
- گيلان:
گول گول چارشنبه gul gul čaršamba
به حق پنجشنبه be haqqe penšamba
نکبت بى‌شـه nekbat biša
شوکت بى‌ئى šowkat baye
زردى بى‌شـه zardi biša
سرخى بى‌ئى sorxi baye
- اشکوربالا:
کل کل چارشنبه:
فردا بهاره ‌شنبه:
هر رنج و رنجى بکله:
مى سکه رنجى بکله:
گل گل چارشنبه سورى
فردا بهاره‌ شنبه
گرفتارى‌ها و رنج‌ها بريزد
رنج من کـه مثل رنج سگ هست بريزد
نوروزى‌خوانى
- نوروزى‌خوانى درون دماوند:
سردسته:
قدم قدم آيم بيرون
آيم خدمت آقايون
و سرآهنگ:
چه از پير و چه از جوون
واگو بر گردان:
نوروز سلطان آمده
گل درون گلستان آمده
سردسته:
اى مشتى عموى با ايمون
شدى سوار ماديون
به بـه ازين يه جفت ”کوتر“
تو نبينى داغ
به‌به از اين يه جفت خروس
تو نبينى داغ عروس
واگو:
نوروز سلطان آمده
گل درون گلستان آمده
سردسته:
بالاخونـه رو فرش کنين
سَمْور برنج [برنجى] رو تش کنين
توتک حلوا ارو رَج کنين
تا ما بيائيم مبارک باد
واگو:
نوروز سلطان آمده
گل درون گلستان آمده
(نقل از: جابر عناصرى، ”نوروزخوانى“، مجلهٔ آهنگ ش ۲ و ۳)
- نوروزى‌خوانى درون سنگسر سمنان:
سردسته:
صد سلام و صد عليک
و سرآهنگ:
مشتى چون سلام عليک
صد سلام و صد خوشـه
مشتى جون احوال خوشـه؟
نوروز و نوسال آمد
عيد بزرگان آمد
نوروز سلطان آمد
گل درون گلستان آمد
واگو و برگردان:
لاله‌زار مبارک بو [باشد]
نوبهار مبارک بو
سردسته:
مشدى جون مـهربون
و سرآهنگ:
نشستى تالارميون
اين منم نوروزى خون
دست بـه بر تو کيسه ميون
در بيار صد که تا قرون
واگو:
لاله‌زار مبارک بو
نوبهار مبارک بو
سردسته:
در بيار صد که تا قرون
يکيشو بده نوروز خون
صد بار خونـه‌ات آبادون
واگو:
لاله‌زار مبارک بو
نوبهار مبارک بو
سردسته:
توى سينى، برنج بريز
و سرآهنگ (خطاب بـه کدبانو):
يه تخم‌مرغ هم روش بذار
تخم‌مرغ يکى کمـه
دل کدبانو بى‌غمـه
تخم‌مرغ هم گرونـه
قيمت زعفرونـه
کدبانو هنر داره
سالى يک پسر داره
واگو:
لاله‌زار مبارک بو
نوبهار مبارک بو
(جابر عناصرى، نوروزخوانى)
- نوروزى‌خوانى و عيدى گرفتن درون اصفهان:
نوروز شد، نوروز شد
عيش و نشاط امروز شد
کار جهان پيروز شد
بابا بده نوروزيم
تا برخورى از روزيم
يا اسب رهوارى بده
يا قوج پروارى بده
يا زر بـه دينارم بده
گندم بـه خروارم بده
بابا بده نوروزيم
تا برخورى از روزيم
(جابر عناصرى، نوروزخوانى)
نغمـه‌هاى نوروزى و اعتقادات مذهبى
در قلمرو باورهاى مردم، مولا على عليه‌السّلام درون روز مبارک نوروز تولد يافته و جهان را بـه قدوم خويش مزيّن ساخته است. همچنين مردم مى‌گويند کـه اميرالمؤمنين (ع) درون خجسته روز نوروز بـه خلافت رسيده است:
همايون روز نو روز هست امروز و به فيروزى
بر اورنگ خلافت کرد شاه لافتى مأويٰ
(هاتف اصفهانى)
گاهى بـه مناسبت تلاقى سوگوارهٔ محرم با جشنوارهٔ نوروزى، نوروزى‌خوان‌ها مضامين ترانـه‌هاى نوروزى را به‌شرح وقايع مذهبى و توصيف مصايب سالار شـهيدان ـ حضرت اباعبدالله‌الحسين (ع) ـ مختصّ مى‌نمايند و به شيوهٔ مرثيه‌سرائى، اشعارى مى‌خوانند و ضمناً از صاحبخانـه‌ها عيدى مى‌طلبند:
نوروز آمد، عالم شد روشن
صد لعن خدا بر شمر ذى‌الجوشن
در کرب و بلا آتش کرد روشن
بهاره، نوبهاره، نوبهار است
زمين از خون شـهيدان لاله‌زار است
خانـه آمدم از بهر اميد
آقا تو نکن مرا نااميد
به حق حسين (ع) از ماه شـهيد
بهاره نوبهاره، نوبهار است
زمين از خون شـهيدان لاله‌زار است
(جابر عناصرى، نوروزخوانى)

Asalbanoo

20-02-2007, 07:49

نمايش نوروزى، کوساگلين
نخست کوسه، با لباس مخصوص، ماسک زده، کلاه بوقى بر سر با لباده‌اى بلند کـه شرنده پرنده از زير آن آويزان است، وارد صحنـه مى‌شود. بعد دستيار کوسه با خواندن اشعار زير، کوسه را بـه صحنـه دعوت مى‌کند:
آ کُوسا کُوسا گلسه‌نـه: آى کوسا، کوسا، بيائى
گليب سالام وئر سه نـه: بـه ما سلام نمائى
بشقابى دولدور سانا: بشقاب را پر ند
کُوسانى يولا سالسانا: کوسا را راه بيندازند
کوسا درون ميان خنده‌هاى شادمانـهٔ مردم، درون حالى‌که لباس‌هاى خود را نشان مى‌دهد و دست بر شکم دارد وارد مى‌شود و مى‌خواند:
آنچه خورده‌ام آش بلغور هست که نصفش آب است
لباسم هفت لا خورده، کـه بهترينش اين است
دَوَران مى‌زند و تقاضاى کمک مى‌کند، اماى بـه او کمک نمى‌کند. گروه جوانان مى‌خوانند:
کوسا بير اويون ائله‌ر: کوسا يک بازى درمى‌آورد
قوردونان قويون ائيله‌ر: بازى گرگ و درمى‌آورد
پيغارشابران دويوسون: برنج را جمع مى‌کند
ماحمودون تويون ائيله‌ر: عروسى محمود را راه مى‌اندازد
کوسا مجدداً بازى درمى‌آورد، تماشاکنندگان دسته‌جمعى مى‌خوانند:
آى اويروغو، ايروغو: آى کوسا، کوسا
اريتمـه ميش قويرغو: دنبه آب نکرده
ساقفالى ايت قوير وغو: ريشش مانند دنب سگ
بيغلارى بروشان کوسا: سبيل‌هايش کم‌پشت ”کوسا“
مردم کوسا را دست مى‌اندازند و مى‌خندند و او بازى درمى‌آورد. پهلوان پنبه هم بـه او کمک مى‌کند. کوسا مى‌خواهد بـه مردم بفهماند کـه گرسنـه و بى‌پول است. اماى بـه او کمک نمى‌کند؛ و کوسا زار و گريان وانمود مى‌کند کـه مى‌خواهد از اين ديار برود. ”پهلوان پنبه“ بـه کوسا مى‌گويد کـه براى نجات از اين وضع ناهنجار بـه بز مراجعه کند. يک نفر چوپان درون لباس ”بز“ وارد صحنـه مى‌شود. کوسا دردش را بـه بز مى‌گويد. بز کـه چوبى درون دست دارد از مردم پول جمع مى‌کند کوسا بيشترين پول را خود برمى‌دارد و اندکى بـه پهلوان پنبه مى‌دهد و براى بز چيزى باقى نمى‌گذارد. بز بچه‌هايش گرسنـه هستند بـه سر و روى مى‌زند و گريه مى‌کند و باز از مردم پول جمع مى‌کند و باز کوسا آن را مى‌قاپد و بز و بچه‌هايش را از صحنـه مى‌‌راند و خود بـه خواب مى‌رود. بز وارد صحنـه مى‌شود و کوسا را مى‌زند و مى‌کشد. پهلوان پنبه کـه از ماجراى مرگ کوسا خبر ندارد. بـه حرکات مضحک بز و کوسا مى‌پردازد. سرانجام معلوم مى‌شود کـه کوسا مرده است. پهلوان پنبه مى‌خواند:
آرشين اوزون، بئز قيسا: افسوس کـه کرباس کوتاه هست و زرع بلند
کفن سبز ئولدو کوسا: و کوسا بى‌کفن مرده است
بز با بچه‌هاى خود بـه صحنـه برمى‌گردد و مردم شادى مى‌کنند.
(ادبيات شفاهى مردم آذربايجان ـ با تلخيص)
ترانـهٔ سيزده بـه در
- ان خراسانى به‌هنگام سبزه گره زدن رو بـه قبله مى‌نشينند و مى‌گويند:
سيزده بـه در چارده بـه تو
سال ديگه خنـهٔ شو
هاکوت کوتو هاکوت کوتو
هاکوت کوتو
(عقايد و رسوم مردم خراسان)
- درون کرمان:
سيزده بـه در
چارده بـه تو
دردا بلام
وز تو کُتو
ور جون مردقت قُتو
يا تندرستون
جوغن دارم
دسته مى‌خوام
يا تندرستون
مرد کمر بسته مى‌خوام
يا تندرستون
سال ديگر
بچه ور بغل
خونـه‌شو ور
يا تندرستون (۱)
(فرهنگ اصطلاحات کرمان)
(۱) . تندرستان، نام محلى هست بين دو کوه درون خارج شـهر، انتهاء محلّه زرسيف کـه معمولاً ايام بهار براى تفريح بـه آنجا مى‌روند.
ترانـه‌هاى جشن سده (به روايت دکتر ابراهيم شکورزاده )
مفصل‌ترين ترانـه‌ها دربارهٔ جشن سده را، درون خراسان، با تشريفات بسيار مفصل مى‌خوانند:
آى سده، سده، سده
صد بـه غله، پنجه بـه نوروز
آى سده، سده، سده
صد بـه غله، پنجه بـه نوروز
زِنونِ بى شو، چله بـه در شو
زنونِ شودار، بـه غم گرفتار
صد بـه غله، پنجه بـه نوروز
ان دِخَنَه، دِفکرِ جئمـه، نوروز بى‌يَمَهْ
صد بـه غله، پنجه بـه نوروز
ان دِخَنَه، برشو مِنَلَهْ
آى صد بـه غله، پنجه بـه نوروز
سده درون پشت دالُ، بميرن غله‌داُر
صد بـه غله، پنجه بـه نوروز
سده سدهٔ ما، مى‌شوِد گلّه ما
āy sada, sada, sada
sad be qalla penja be novruz
āy sada, sada, sada
sad be qalla penja be novruz
zenone bi- šu, čella bedar šu
zenone šu-dār, be qam gereftār
sad be qalla, penja be novruz
.doxtaron dexana de fedre ja'ma novruz bi-ama
sad be qalla penja be novruz
doxtaron dexana bar šu menala
ترجمـه:
آى سده، سده، سده
صد روز بـه غله مانده، پنجاه روز بـه نوروز
آى سده، سده، سده
صد روز بـه غله مانده، پنجاه روز بـه نوروز
زنان بى‌شوهر، چله بـه در رفت (سرماى زمستان بـه پايان رسيد)
زنان شوهردار بـه غم گرفتار (زيرا استراحت پايان يافت و کار مزرعه شروع شد)
صد روز بـه غله مانده، پجاه روز بـه نوروز
ان درون خانـه، درون فکر جامـه عيد هستند، نوروز آمد
صد روز بـه غله مانده، پنجاه روز بـه نوروز
ان درون خانـه براى شوهر مى‌نالند
آى صد روز بـه غله مانده پنجاه روز بـه نوروز
سده درون پشت دالان (کمين کرده)، غله‌دار (محتکر) از غصه بميرد
صد روز بـه غله مانده، پنجاه روز بـه نوروز
سده سده ما باشد، ميش‌هاى (بسيار) درون گله ما باشد.
(نقل از آداب و رسوم مردم خراسان، صص ۱۱۷ - ۱۱۹)
ترانـهٔ شب چله
در گيل و ديلم، شب اول دى‌ماه، افراد خانواده، خويش و همسايه، گرد هم جمع مى‌شوند و آئين‌ شب چلّه را برگزار مى‌کنند:
امشو، شب چله emšow šab، a čalla
خانم جير پله xānam jir، a palla
چاقو بزنيم هندونـه کلّه čāqu bazanim hendone kalla
امشب، شب چله است
خانم زير پله است
چاقو بـه کلّه (محل اتصال بـه بوته) هندوانـه بزنيم
(آئين‌ها و باورداشت‌هاى گيل و ديلم)
ترانـهٔ جشن نوزاد
اين ترانـه را خراسانى‌ها درون ششمين شب تولد نوزاد، طى شب‌نشينى جالبى مى‌خوانند:
بچه، بچه، ماهه بچه خدا نگهدار بچه
هر کـه خوره نون بچه دعا کنـه جون بچه
بگير بچه‌رَ، بگير بچه‌رَ
پس از خواندن اين شعر، نوزاد را بـه دست ديگرى مى‌دهد و آن شخص دو بيت زير را مى‌خواند:
بچه دِرُم يگانـه کوک ميون خانـه
ککر ککر مخوانـه چشمش بـه تو ممانـه
بگير بچه‌رَ، بگير بچه‌رَ
نفر سوم (که بچه بـه او داده شده) مى‌خواند:
بچه دِرُم يگانـه کوک ميون خانـه
ککر ککر مخوانـه لُپش بـه تو ممانـه
بگير بچه‌رَ، بگير بچه‌رَ
نفر چهارم و نفرات بعدى بـه ترتيب همين شعر را مى‌خوانند، جز آنکه درون مصرع چهارم هر کدام نام يکى از اعضاء بدن بچه را مى‌برند. (عقايد و رسوم مردم خراسان)
ترانـهٔ ”سمنوپزان“
اهالى کوهمره‌نودان، جروق و سرخى فارس، درون ضمن به‌هم زدن ديگ سمنو اين اشعار را مى‌خوانند:
هاى سمنى، هاى سمنى ، يار منى
امشب تو مـهمان منى
سمنى کـه داره بوئى
صلبات براش بگوئى
صل على محمد
صلبات بر محمد
(گوشـه‌هائى از فرهنگ و آداب و رسوم مردم کوهمره‌نودان، جروق و سرخى‌فارس، ص ۱۹.)

Asalbanoo

20-02-2007, 09:48

ترانـه‌هاى عروسى
- ترانـهٔ دعاى هنگام عقد:
در خراسان هنگام خواندن صيغهٔ عقد دو زن سفيدبخت، بالاى سر عروس قند مى‌سابند و مى‌خوانند:
يا عزيز خدا عزيزش کن
يا عزيز خدا عزيزش کن
زن ديگرى ضمن تظاهر بـه کوک زدن پارچه‌اى مى‌خواند:
بستم بستم؛ بـه حق سليمان نبى
بستم بستم؛ بـه حق نوح نبى
بستم بستم؛ بـه حق يونس نبى
بستم زبان داماد و قوم و خويش داماد را
(عقايد و رسوم مردم خراسان)
- ترانـه‌هاى آرايش عروس:
در خراسان، موقع آرايش سر عروس اين شعر را مى‌خوانند:
سر نگه‌دار عروسک
سَِروَر نگه دار عروسک
خانـهٔ شُويت مِى بُرَن
شوور نگه دار عروسک
(عقايد و رسوم مردم خراسان)
- ترانـه‌هاى جشن شب عروسى (در خراسان):
امشب چه شبى است، شب مراد هست امشب
اين خانـه پر از شمع و چراغ هست امشب
اى شمع تو مسوز کـه شب دراز هست امشب
اى صبح تو مَدَم کـه وقت ناز هست امشب
بادا بادا بادا، ايشالا مبارک بادا
عروسى شاهانـه، ايشالا مبارکش باد
جشن بزرگانـه، ايشالا مبارکش باد
گل بـه گلستانـه، ايشالا مبارکش باد
آن يار من هست که مى‌رود سر بالا
دسمال بـه دست و مى‌زند گرما را
محمل بزنيد، سايه کنيد صحرا را
آفتاب نزنـه، شاخ گل رعنا را
بادا بادا بادا، ايشالا مبارک بادا
امشب اميد کـه در خواب رود چشم نديم
خواب از روضه رضوان نکنند اهل نعيم
جاى آن هست که خاموش نشيند مطرب
شب آن نيست کـه باشند حريفان تسليم
مبارک و مبارک، ايشالا مبارکش باد
لعبت مستانـه، ايشالا مبارکش باد
سر و خرامانـه، ايشالا مبارکش باد
اى يار مبارک بادا، ايشالا مبارک بادا
(عقايد و رسوم مردم خراسان)
در خانواده‌هائى کـه اعتقادات مذهبى تند و قوى دارند، درون شب عروسى به‌جاى ساز و آواز و دهل و سرنا [اشعارى کـه به مناسبت عروسى حضرت فاطمـه عليهاسلام سروده شده) آتو ئى (ātuyi = زن روضه‌خوان، مکتبدار، ملاباجى) با صداى خوش مى‌خواند:
بادا مبارک، بر جمله يکسر
از بهر عيش خاتون محشر
جبريل آمد، نزد پيمبر
نُه ساله چون شد، زهراى اطهر
گفتا بـه لقمان، آن حىّ داور
بنديد و عقد زهرا بـه حيدر
ياران بگوئيد، با ديده‌بوسى
بادا مبارک عيش عروسى
کردم قباله، کوه نمک را
دادم بـه تو من، شاه‌زنان را
مـهريهٔ او، آب‌هاى عالم
قربانى او، جان‌هاى عالم
آن دم بـه فرمان حىّ طاها (=طه)
بنديد و عقد، خورشيد و ماها
ياران بگوئيد، با ديده‌بوسى
بادا مبارک، عيش و عروسى
مشعل ز نور پاک پيمبر
اندر جلو بود زهراى اطهر
بنشسته زهرا بر هودج نور
اندر کنارش، چندين صف حور
حوران و غلمان، با ديده‌بوسى
صف درون صف ايستاده،بهر عروس
ياران بگوئيد، با ديده‌بوسى
بادا مبارک، عيش و عروسى
داخل بـه حجله، شير خدا شد
در آسمان‌ها، عشرت بـه پا شد
چون ماه و خورشيد، با هم قرين گشت
خوشحال و خرم، عرش برين گشت
جبريل مى‌خواند سورهٔ تبارک
جمله خلايق گو يَنْ مبارک
ياران بگوئيد با ديده‌بوسى
بادا مبارک عيش و عروسى
عيش ولى داور است، ياران مبارک باد
ساقى حوض کوثر است، ياران مبارک باد
تيغش بـه فرق کافر است، ياران مبارک باد
باب سرير و سرور است، ياران مبارک باد
شوهر زهراى اطهر است، ياران مبارک باد
ابن عم پيغمبر است، ياران مبارک باد
از همـه او بهتر است، ياران مبارک باد
- ترانـه‌هاى حنابندان عروس:
در سمنان، درون مراسم حنابندان عروس قبل از عقد [اين مراسم حنابندان قبل از عقد مختصرتر و محدودتر از حنابندان روز عروسى است] اين ترانـه را مى‌خوانند:
حنا حنا حنايه حنا چه خوش نمايه
دست عروس ببنديد شو مادرش ميايه
(آداب و رسوم مردم سمنان، پناهى سمناني، از يادداشت‌هاى پرويز عندليب‌زاده ـ واعظ)
واسونک‌هاى زير درون هنگام بله‌بُران، خواستگارى و مقدمات عروسى خوانده مى‌شود:
من و تو ِ ملا، من و تو تُنگِ طلا
جاى ما بالابن دازين، شاه ميات پيش شما
شير بها را کم بُکُن اى کدخدا بهر خدا
ما دو که تا مادرملا، ما دو که تا تُنگِ طلا
جاى ما بالا بينداز، شأن ما پيش از شما
ننـه عروس ننـه عروس کو سراندازِ سَرتِ
اى طمع‌هائى کـه دارى کو جاهاز ت
شب يک و منزل هزار و چشم دوماد انتظار
يک عروسى سيت ميارُم درون همين فصل بهار
عمامـهٔ سبز وکيل سايه انداخته بُِر وُ
صد جوون سروِسونى فردا ميان گفتگو
يک چراغى سيت بسازُم صد و سيصد لوله‌دار
جلوت وا دارم عروسِ گله‌گى از من مدار
در مجلس عقد مى‌خوانند و روى سر عروس و داماد نقل و نبات و سکه مى‌ريزند:
صد تومن دادم دعا و صد تومن بند دعا
صد تومن دادم بـه ليلى که تا بيات عقد شما
هنگام حنابندان عروس و داماد خوانده مى‌شود:
بَرقُ برق زلفونت دوماد ميايه منزلت
من حنابندم سرِت، داغت نبينـه مادرت
آى حنابند آى حنابند حناى مغبول ببند
داغ فرزندت نبينى با گل‌ريحون ببند
آى حنابند، آى حنابند طشت ببر بالاى بون
حِناى دوماد بيند اَندر ميون قوماشون
جونِ من و جونِ تو و جونِ من قربونِ تو
جون تو دسمال بدوزم سى حنابندون تو
سورى‌ها و افراد خانوادهٔ داماد وارد خانـهٔ عروس شده مى‌خواهند او را ببرند:
اومديم و ببريم گل سفيد پمبه را
مونس شب‌هاى تاريک شبچراغ حجله را
يک بخارى تش کنين سيصد غالى فرش کنين
مردم ميبرين خوب نگهداريش کنين
سر بالا کن ماه نو، نيمسر بالا کن ماه نو
امشبت کـه ميبرن خنده بـه ما کن ماه نو
گل آورديم، گل آورديم مادرش گريون شده
از صداى ناله‌اش مرغ هوا بريون شده
گل وخى چادر بـه سر کن گل هواى رفتنـه
والله بالله من نميام خونـه بابام بهتره
خونـه بابام همـه‌ش من نون و پسَه مى‌خورم
خونـه شوهر همـه‌ش من نون و غصه مى‌خورم
داماد منتظر عروس است:
شب شد و عروس نيومند چشم دوماد انتظار
خير ببينى ننـه‌عروس، زود گل از خونـه‌ت درآر
شب شد و عروس نيومد جل چراغون پاکِ سوخت
غم مخور اى شازده دوماد شب بود مانند روز
عروس را بـه خانـهٔ داماد مى‌برند:
چارقد گردت بنازم فوروفور باد مى‌بره
رنگ گلناريت بنازم دل دوماد مى‌بره
سوريا نرين بـه کوچه، کوچه پرشُليه
لاله‌ها بالا بيگيرين،عروس گليه
عروس وارد خانـهٔ داماد مى‌شود درون حالى‌که اسپند دود کرده‌اند و آينـهٔ بزرگى را جلويش گرفته‌اند:
ماشين اومد تو خيابون خانم عروس شد سوار
ننـه عروس گريه مى‌کرد مثل بارون باهار
اومديم و اومديم و نگوئين دير اومديم
گل بـه دس دسمال بـه جيب و شاد و خرم اومديم
شازده دوماد شازده دوماد تو چرا افسرده‌اى
ى کـه تو مى‌خواستى ما بَرات آورده‌ايم
عروس و داماد درون حجله‌اند:
کى بـه حجله کى بـه حجله، شازده دوماد با زنش
کى بگرده دور حجله، کوچکترش
يل خودم، يل دوزخودم، انگشتر فيروز خودم
اذن بده چائى بيارم دلسوز خودم
صبح صادق بارشيم که تا غنچهٔ گل وا کنيم
ما کـه صدق صاف داريم با على سودا کنيم
کاسه چينى تو طاقچه جار بلبل مى‌زنـه
شازده دوماد توى حجله بوسه بر گل مى‌زنـه
مى‌خواهند عروس و داماد را درون حجله تنـها بگذارند:
عروس شاهانـه، ايشالاّ مبارکش کن (دسته‌جمعى)
جشن بزرگانـه، ايشالا مبارکش کن (دسته‌جمعى)
پاش تو رکاب دولته مبارک ايشالا (دسته‌جمعى)
همـه بيگين مبارک، مبارک ايشالا (دسته‌جمعى)
شالا عروس خوشش بو، ايشالا (دسته‌جمعى)
شالا دوماد خوشش بو، ايشا (دسته‌جمعى)
ننـه دوماد خوشش بو، ايشالا (دسته‌جمعى)
بُواى دوماد خوشش بو، ايشالا (دسته‌جمعى)
شازده دوماد خوشش بو، ايشالا (دسته‌جمعى)
جيبش پرپول آبو، ايشالا (دسته‌جمعى)
ايشالا عروس خوشش بو، ايشالا (دسته‌جمعى)
شکم اول پُس، آب، ايشالا (دسته‌جمعى)
شِکَم دوم دُخ آبو، ايشالا (دسته‌جمعى)
واسونک‌هاى زير را ممکن هست در تمام مراسم بخوانند:
من نمى‌رفتم بـه غربت تو فرستادى مرا
گر بميرم شـهر غربت آه تو گيرد مرا
يى حياط و او حياط و مـهجومـه نقل و نبات
چى چى پيشکش دوماد کن، جون مادرزن فدات
خانم عروس گيس بلند و توى گيست جو ز وقند
پيش روى شازده دوماد کم بگو شيرين بخند
يا نمى‌شم، يا نمى‌شم که تا سرم غوغا شود
سکّه بر سر مى‌ که تا همسرم پيدا شود
نون شيرى پخته‌ايم و برگ گل آوخته‌ايم
سوريا گو يين مبارک آش پر گوشت پخته‌ايم
چارسوار از تنگ دراومد، چارتفنگ بر دوششون
چار فتيلهٔ ابر شومى خان مى‌شـه مـهمونشون
آفتابه گردن سه‌راهى از مرصّع جومشـه
دوماد خاصه خودمون مشت جعفر نومشـه
هل و ميخک روتشـه، دوماد نمى‌دونم چه شـه؟
غورى بنداز رو سماور که تا چائى دم بکشـه
چارقد گرد حريرى بر سر حور و پرى
هر کـه از دولت مى‌تازه ما از خداى بالا سرى
- هفت ـ يَزْلِه (ترانـهٔ شادى درون بوشـهر):
هِلِه‌يُوْس، هله‌يوسا helleyowos helle yowsa
جهاز اومد نفع دزا: کشتى آمد بـه نفع دزدان
هله‌يوس، هله‌يوسا
بيس جهاز، صد بغل: نخستين الوار چوبى کـه هنگام ساختن کشتى به‌کار مى‌اندازند، صد بغل است.
هله‌يوس، هله‌يوسا
بشير سيا، بالاى دکل
هله‌يوس، هله‌يوسا
بشيرا کى گفته زن کنى؟: بشير، چهى گفته زن بگيرى؟
هله‌يوس، هله‌يوسا
خودت اسير غم کنى
هله‌يوس، هله‌يوسا
مو عاشق سمنبرم: من عاشق سمنبر هستم
هله‌يوس، هله‌يوسا
پاى پتى رى مَنْوَرم (نوعى کشتى اقيانوس‌پيما).
(شروه‌سرائى درون جنوب ايران، ص ۵۶ ـ ۵۷)
- ترانـهٔ عروسى چوپى محلى (لا حولالله):
لا حول لا لله، قوّت الا بالله
مى‌خوام بخوابم، خوابم نمياد
هر چى مى‌شينم، يارم نمياد
لا حول لا لله، قوت الا بالله
ما کـه عروس آورديم، الحمدلله
دو که تا بوديم کـه داغ هم نبينيم
گل خرمن زنيم سايه‌ش نشينيم
گل خرمن زنيم، سايه نداره
که درد عاشقان چاره نداره
يا حول لا لله...
ما کـه عروس آورديم، الحمدلله
(موسيقى بوشـهر، ص.۸۲)
- ترانـهٔ عروسى ترکمنى:
آرپَه چورک بى دِرمَه: بـه عروس نان جو نخوران
آلا چه کوينک گى دِرمَه: و لباس کرباس مپوشان
آقزلا را که تا پدرِمَه: و رفتارى مکن کـه به زبان‌ها بيفتى
طوى نسق لا رى يترِمَه: عروسى را بر هم مزن، عروس با نعمت فراوان
ساق اَلى سارى ياغدا: زندگى کند و دست راستش هميشـه توى روغن زرد
سُل آلى سوق اوندا: و دست چپش درآرد سفيد قرار داشته باشد

Asalbanoo

24-02-2007, 20:38

ترانـه‌هائى کـه هنگام کار خوانده مى‌شوند، دامنـه وسيعى دارند. نمونـه‌هاى فراوانى از آنـها را درون ميان کارگران و کشاورزان ديده‌ايم. اين آواها، فضاى کار را از يکنواختى درآورد، و خستگى ناشى از کار را تسکين مى‌دهد. (ترانـه‌هاى ملى ايران)
در برخى از اين ترانـه‌ها، انس و الفت آدمى با حيوان بـه تصوير درآمده است، به‌طور کلى، ستايش کار درون فرهنگ روستائى، جاى والائى دارد.
ترانـه‌هاى عاميانـه درون شـهرها، با نوعى بازاريابى و تبليغ براى فروش کالا، همراه بوده است. درون اين باره بـه کلمات آهنگين و موزون فروشندگان کـه با صداى بلند و گاهى همراه با نوعى آوازه بـه فراخوان مشترى مى‌پردازند، مى‌توان اشاره نمود. (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
پرداختن بـه رابطهٔ انسان، حيوان و گياه درون ترانـه‌هاى کار، پيشينـه‌اى طولانى دارد و در متون ادبى و هنرى به‌صورت برجسته‌اى نمايانده شده است.
... درون انديشـهٔ اوستائى، همـهٔ آفريدگان اهورائى، از ماه و خورشيد و ستارگان که تا گياهان و مرغان و چارپايان و زمين و آب، يا انسان درون نظام برادرانـه و مقدسى جاى گرفته‌اند. نيکى، وجودى عينى و ذهنى هست که پاره‌هاى آن از يکديگر جدائى‌ناپذير هستند، درهم راه مى‌يابند و در يکديگر حلول مى‌کنند؛ مثلاً ناهيد، نـه تنـها فرشتهٔ نگهبان آب هست با گردونـه‌اى از باد و باران و ژاله، بلکه خودروى هست در بزرگى بـه اندازهٔ آب‌هائى کـه روى اين زمين جارى است. (يشت‌ها، ج ۱، ”آبان‌يشت“ بند سوم)
همين وحدت و همسازى انسان و جهان جانوران: وارغن درمان‌بخش و سيمرغ مددکار اوستا، مفاهيم پيروزى و عدالت و تجسّد اين ايزدان ـ وارغن و سِئنَ ـ درون هم آميخته و به شاهنامـه راه يافته است. (مقدمـه‌اى بر رستم و اسفنديار)
در ادبيات فولکوريک ايران، رابطهٔ شگفت انسان و حيوان و گياه، اشکال متنوعى دارد. برحسب اين آثار، حيوان درون کنار انسان و با انسان زندگى مى‌کند و به‌عنوان مکمل، درون ادامـهٔ زندگى خود و انسان، نقش‌هائى بر عهده مى‌گيرد.
رابطهٔ انسان و حيوان درون تفکرات اسلامى نيز تلطيف شده است. حيوانات، همان خضوع و حرمتى را کـه پيروان درون قبال اولياءِالله معمول مى‌دارند، به‌کار مى‌برند. آهو، تحت ضمانت حضرت رضا (ع) از جنگ شکارچى آزاد مى‌شود که تا به بچه‌هاى خود شير بدهد و ”ضامن آهو“ لقب ديگرى براى آن امام بزرگوار مى‌شود. شير درنده، مطيع و فرمانبردار مولاى متقيان هست و هم اين حيوان درون بادکردهاى واقعهٔ صحراى کربلا و آن روزهاى خون و آتش، درون مراسم تعزيه و دسته، حضورى نمادين دارد. اسب حيوانى هست که بـه منزلهٔ نماد وفا و اطاعت درون خدمت رسول و آل رسول است؛ ذوالجناح پيامبر، دُلدُل اميرالمؤمنين، عقاب حضرت على اکبر و... رخش رستم، شبديز خسرو پرويز و... صدها ديگر نام‌هائى جاودانى هستند کـه بيانگر رابطهٔ خوب و ايثارگرانـه بين انسان و حيوان شناخته شده‌اند. اين تنـها اسب و و و الاغ نيستند کـه به سبب سودرسانى مادى و بازده اقتصادى درون رابطهٔ تنگاتنگ با انسان قرار دارند، پرندگانى همچون بلبل، کبوتر، طوطى و قنارى نيز با انسان رابطه‌اى معنوى و روحانى دارند و انسان درون زندگى خود براى آنـها سهمى قايل شده است. (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
رابطهٔ انسان و حيوان درون بعضى موارد، خصمانـه است. حيواناتى همچون عقرب و مار، حيواناتى زيانمند هستند و زندگى انسان را تهديد مى‌کنند. اگر مقابله و مبارزهٔ روياروى مقدور نباشد، انديشـهٔ چاره‌گر بـه دعا و جادو متوسّل مى‌شود.
در يکى از ترانـه‌هاى گيلکى، وقتى عاشق، درون هيجان‌هاى تب‌آلود خود بـه معشوقه نفرين مى‌کند، مى‌گويد:
الهى ٔ شيرخوارت بميرد
که آن ابروان پيوسته‌ات مرا شيدا کرد
در عاشقانـه‌ها، حيوانات سنگ صور عشاق هستند و در خاموشى نجيب خود بـه شور و شوق و نياز وو بى‌تابى‌هاى آنـها گوش فرا مى‌دهند.
انسان، حتى درون تقسيم لذت‌هاى خود با حيوان شريک مى‌شود. فراوان شنيده‌ايم کـه براى افزايش شيردهى، از نواى موسيقى استفاده مى‌کنند. درون فرهنگ ملى ايران، اين پديده سابقهٔ طولانى دارد. از نى مشـهور چوپانان و آواز شتريانان کـه بگذريم، درون ميان عشاير ايران، نيز آهنگ‌هائى هست کـه در رابطه با حيوانات خوانده و اجراء مى‌شود. درون ايل قشقائى آهنگ‌هائى وجود دارد کـه آنـها را هنگام کار مى‌خوانند. برخى از اين آهنگ‌ها، آنـهائى هست که درون رابطه با کارهاى مخصوص حيوانات است. آهنگ‌هائى کـه هنگام راندن گلّه اجراء مى‌شود و آهنگ‌هائى کـه زنان براى دوشيدن شير ان وان زمزمـه مى‌کنند، از آن جمله است. (بيت ترانـهٔ محلى فارس)

Asalbanoo

24-02-2007, 20:42

اين بخش از ترانـه‌ها کـه بازتاب وقايع سياسى و اجتماعى دوران‌هاى مختلف تاريخى است، اعتبار و ارزش ويژه‌اى دارد.
مشمول اين ترانـه‌ها، تنـها بـه وقايع خاص تاريخى و اجتماعى و حفظ ارزش‌هاى قومى نيست، بلکه درون تعبيرى عام و وسيع، بيانگر مبارزهٔ درنگ‌ناپذير عوام و خواص است.
...قصهٔ امير ارسلان و حسين کرد و نظاير اينـها مى‌رساند کـه مردم، آرزومند رفع ظلم و بيدادگرى‌ها هستند و به غلبهٔ نـهائى خويش نيز اميدوار هستند. (جامعه‌شناسى هنر، ص ۹۵)
”... شايد کشف تم‌هاى اجتماعى متضمن انتقاد نسبت بـه قشرهائى کـه مورد محبت عامـه نبوده‌اند، درون ترانـه‌هاى عاميانـه درون وهله اول، غيرمترقب به‌نظر برسد ولى اولاً اين واقعيتى هست که چنين تم‌هائى درون ترانـه‌ها منعاست، ثانياً هيچ‌ چيز از اين طبيعى‌تر نيست. ترانـه‌هائى کـه بيانگر احساس مردم ساده است، ناچار بايد پرخاش و رنج و محروميت آنـها را نيز بيان کنند. (ترانـه‌هاى ملى ايران)
از جملهٔ اينـها، مى‌توان بـه ترانـه‌هائى کـه از لابه‌لاى تاريخ به‌دست آمده و عمدتاً به‌عنوان آثار نخستين شعرى، موضوع بحث و تحقيق پژوهشگران ادبيات فارسى قرار گرفته است؛ اشاره نمود؛ از آن جمله هستند، ترانـهٔ ابوالينبغي” يا ”سرود سمرقند“، سرود اهل بخارا، ترانـهٔ مردم بلخ، ترانـهٔ يزيد بن مفرغ، حرارهٔ احمد عطاش و نمونـه‌هاى جديدتر آن مانند شعر مردم اصفهان هنگام محاصرهٔ محمود افغان، ترانـهٔ زنان اسير لزگى، ترانـهٔ لطفعلى‌خان زند و ... . (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
اجتماعيات درون ترانـه‌هاى ملى جنبه‌هاى گوناگونى از زندگى مردم را دربرمى‌گيرد و اساساً از روابط اجتماعى آنـها ناشى مى‌شود: مسائل خانوادگى و درگيرى‌هاى ناشى از آن، عادت‌ها و ارزش‌هاى روزمره، برخوردهاى شخصى و اختلافات درون عقده‌هاى ناشى از آن، فقر و عوارض آن، منکرات و منـهيات، مسائل اقتصادى نظير گرانى و... موضوع و مضمون اين نوع ترانـه‌ها است.
طنز درون ترانـه‌ها، به‌صورت يکى از ويژگى‌هاى ممتاز، چنان ممزوج گاه جدا آن از مباحث جدّى‌ ترانـه‌ها دشوار است.
هدف‌هاى جدى را دنبال مى‌کند و قلمروهاى آن، درون مسائل سياسى ـ اجتماعى، بسيار گسترده است.
عزيزاله کاسب، پژوهشگر معاصر، بـه درستى مى‌گويد:
... چه بسيار بوده هست که مردم ايران درون سراسر تاريخ کهنسال اين مرز و بوم، چون با شکست و نابسامانى روبه‌رو شده‌اند، براى ارضاى حسن انتقام خويش، زبان بـه هجو گسترده‌اند... درون هر هنگامـه و انقلاب، ملت با سرودن اشعار هجوآميز، دشمن را فرو کوفته است. (چشم‌انداز تاريخى هجو)
مردم درون لطيفه‌ها، اشعار و ترانـه‌هاى طنز، حکام ستمگر، قاضيان رشوت‌ستان، ملانماهاى رياکار و عمال فاسد حکومتى را هدف قرار مى‌دهند و به مدد طنز آنـها را رسوا مى‌سازند.
برخى از مضمون‌هاى طنز، درون ترانـه‌هاى عاميانـه، شامل اخلاقيات اجتماعى است. اين مقوله جنبه‌هاى مختلف زندگى، از قبيل عادات بد، ضعف‌هاى شخصى، عيوب خانوادگى، طفيلى‌گرى، تنبلى، رياکارى و بسيارى نارسائى‌ها را مورد حمله قرار مى‌دهد.
در پاره‌اى از ترانـه‌هائى کـه چاشنى طنز دارد، فرد يا مسئلهٔ خاصى موردنظر نيست بلکه هدف خنداندن و تفريح است. اين دسته از ترانـه‌ها، با چنين خاستگاه‌هائى، گهگاه بـه مسائل اجتماعى هم تعميم داده مى‌شوند.
يکى از صور مثل، شعر هست و يکى از انواع شعر مثلى، شعر عاميانـه ـ هم ترانـه‌هاى روستائى و هم ترانـه‌هاى عاميانـهٔ شـهرى ـ است. شايد درست‌تر باشد اگر گفته شود کـه آبشخور ضرب‌المثل ادبيات عوام هست و اين ترانـه‌هاى عاميانـه هستند کـه در اثر تکرار و تداوم حالت و تشخيص ضرب‌المثل را به‌دست مى‌آورند.
بسيارى از اشعار و ترانـه‌هاى عاميانـه، صورت ضرب‌المثل دارند؛ و نيز مى‌توان تصور کرد کـه برخى از جمله‌هاى مثلى، شعرگونـه‌ هستند.
- بازم صداى نى مياد:
با لاى بام اندران
قشون آمد مازندران
بازم صداى نى مياد
آواز پى درون پى مياد
جنگى کرديم نيمـه‌تمام
لطفى ميره شـهر کرمان
بازم صداى نى مياد
آواز پى درون پى مياد
حاجى ترا گفتم پدر
تو ما را کردى درون به در
خسرو دادى دست قجر
بازم صداى نى مياد
آواز پى درون پى مياد
لطفعلى خان بوالهوس
زن و ببردن طبس
مانند مرغى درون قفس
طبس کجا؟ تهران کجا؟
بازم صداى نى مياد
آواز پى درون پى مياد
لطفعلى خان مرد رشيد
هر شنيد آهى کشيد
مادر جامـه دريد
لطفعلى خان بختش خوابيد
بازم صداى نى مياد
آواز پى درون پى مياد
بالاى بان دلگشا
مرده هست ندارد پادشا
صبر از من و داد از خدا
بازم صداى نى مياد
آواز پى درون پى مياد
لطفعلى خان مى‌رفت ميدان
مادر مى‌گفت شوم قربان
دلش پر غم چشمش گريان
بختت خوابيد لطفعلى خان
بازم صداى نى مياد
آواز پى درون پى مياد
لطفعلى خانم هى مى‌کرد
گلاب نبات با مى مى‌خَورد
بختش خوابيد لطفعلى خان
بازم صداى نى مياد
آواز پى درون پى مياد
اسب نيله نوزين است
دل لطفعلى پر از خون است
بازم صداى نى مياد
آواز پى درون پى مياد
وکيل از قبر درآرد سر
بيند گردش چرخ اخضر
بازم صداى نى مياد
آواز پى درون پى مياد
لطفعلى خان مضطر
آخر شد بـه کام قجر
بازم صداى نى مياد
آواز پى درون پى مياد
لطفعلى خانم کى مياد
آرام جانم کى مياد
روح و روانم کى مياد
بازم صداى نى مياد
آواز پى درون پى مياد
غَرّان مياد شيهه زنان
چون پايغُر از آسمان
مانند شاهين پرزنان
چون باد و چون آب روان
نعلش طلا، زينش طلا
بازم صداى نى مياد
آواز پى درون پى مياد
غَرّان شود چون آسمان
لطفعلى خانم روى آن
قد سرو و ابروها کمان
شمشير دستش خون‌فشان
چون وارد ميدان شود
سرها فتد روى زمين
بازم صداى نى مياد
آواز پى درون پى مياد
- از ترانـه‌هائى کـه دربارهٔ نايب حسين کاشى و فرزندش سروده شده:
آقاى سردار، مرد زرنگه
ده تير کاشون، کار فرنگه
از تهرون ميگن: جوندار [ژاندارم] مياد
ايشالا [انشاءِالله] دروغه...
(ترانـه‌هاى عاميانـه)
ماشالاّ خان بـه قربون تفنگت
به قربون قطار پرفشنگت
به کرشاهى نشون دادى بـه دولت
نداره بختيارى تاب جنگت
به کاشانى جماعت عرصه تنگه
به ما نايب حسين دايم بـه جنگه
در اين ايرون حريف اوى نيست
مگر نايب حسين شير و پلنگه؟
(روزنامـهٔ نسيم شمال، ۱۷ رمضان ۱۳۲۹ هـ.ق.)

Asalbanoo

24-02-2007, 21:01

- تصنيف ميرزا کوچک‌‌خان:
چقدر جنگل خوسى، ملّت واسى، خسته نو بستى
تره گوماى ميرزا کوچک خاناى
مى جان جاناناى
تره گوماى سردار گيلاناى
خودار دنـه، از ترس دوشمن، از ترس دوشمن، نتانم خوفتن
تره گوماى ميرزا کوچک خاناى
مى ديل آويزاناى
تره گوماى سردار گيلاناى
چره زودتر انائى، توندترا نائى، تنـها بنائى ملت گيلاناى
تره گوماى، ميرزا کوچک خاناى
مى جان جاناناى
تره گوماى سردار گيلاناى
بيادى اى روح روان، تى ريش قوربان، بـه هم نوانان، تى کاس چوماناى
تره گوماى ميرزا کوچک خاناى
مى جان جاناناى
تره گوماى سردار گيلاناى
اما رشت جغلان، ايسيم تى فرمون، يى شيم تى قوربان، مى جان جاناناى
تره گوماى ميرزا کوچک خاناى
مى جان جاناناى
تره گوماى سردار گيلاناى
ديرا بوسته، پاووشـه دکون، اسب زين بکون جنگل مياناى
تره گوماى ميرزا کوچک خاناى
مى جان جاناناى
تره گوماى سردار گيلاناى
ترجمـه:
چقدر درون جنگل مى‌خوابى، بـه خاطر ملّت، و خسته نمى‌شوى
با تو هستم، ميرزا کوچک خان
جان جانان منى
با تو هستم سردار گيلانى
خدا مى‌داند از ترس دشمن، از ترس دشمن، نمى‌توانم بخوابم
با تو هستم ميرزا کوچک‌خان
دلم آشفته است
با تو هستم سردار گيلانى
چرا زودتر نمى‌آئى، تندتر نمى‌آئى، تنـها گذاشته‌اى، ملّت گيلان را
با تو هستم، ميرزا کوچک‌خان
جان جانان منى
با تو هستم سردار گيلانى
بيا اى روح روانم، قربان ريشت بروم، چشمان آبى‌رنگ را بر هم مگذار
با تو هستم ميرزا کوچک خان
جان جانان منى
با تو هستم سردار گيلانى
ما بچه‌هاى رشت بـه فرمان تو هستيم، جان خود را فداى تو مى‌کنيم
جان جانان منى
با تو هستم ميرزا کوچک‌خان
با تو هستم سردار گيلانى
دير شده، کفش‌هايت را بپوش، اسبت را زين کن، درون ميان جنگل
با تو هستم ميرزا کوچک خان
جان جانان منى
با تو هستم سردار گيلانى. (هر تصنيف از ميرزا کوچک‌خان را گويا ميرزا سروده هست . مجلهٔ فيلم، ش ۷۶، سال هفتم، ص ۱۹، ۱۳۶۸)
(نقل از: مجموعهٔ سرود کوهستان، سازمان کوهنوردى دانشکدهٔ ادبيات دانشگاه تهران دى‌ماه ۱۳۵۹، صص. ۳۲۴ـ ۳۲۵)
- ترانـهٔ کلنل محمدتقى خان پسيان:
بيرسنون تک هله دو غمز ننـه اوغلان، کلنل
و ير ميوب سن کيمى ميهن يولنـه جان، کلنل
ايستدون خدمت ايدوب ميهنـه دينين ويره‌سن
وطنى هم، وطن اهلينى سن آزاد ايده‌سن
اجنبى نوکرينون اللرينى قطع ايده‌سن
سنى خائن ايله‌دى قصدينـه قربان، کلنل
سن خراسانده تمام ياغى لرى قلع ايلدون
هر نـه خان و بيگ و طاغى واريدى خلع ايلدون
والى نون اللرينى مسندينّن قطع ايلدون
تا اولا هموطنون دردلرى درمان، کلنل ...
ترجمـه:
اى کلنل، مثل تو پسرى هنوز مادر نزائيده
و مثل تو هنوزى جان خود را چنان درون راه وطن فدا ننموده
تو خواستى با خدمت صادقانـه دين خود را بـه ميهن ادا کنى
و وطن و اهل وطن را از قيد اسارت اجنبى آزاد سازى
و دست نوکران بيگانگان را قطع کنى
ولى ترا خائنين قربانى مقاصد خود نمودند
تو درون خراسان تمام ياغى‌ها را قلع و قمع نمودى
و هر چه خان و بيگ و طاغى بود خلع سلاح و مطيع کردى
و دست استاندارد مقتدر را از مسند فرمانروائى قطع نمودى
تا درد هموطنانت درمان شود...
(نقل از: ايلات و طوايف درون گز)
- دربارهٔ کلنل محمد تقى خان پسيان:
کلنل درون اواخر سال ۱۲۹۸ شمسى از سوى قوام‌السلطنـه والى خراسان، بـه فرماندهى کل ژاندارمرى خراسان منصوب و به مشـهد اعزام شد. وى درون مدتى کوتاه ژاندارمرى را بـه واحدى نيرومند و کارساز نظامى بدل ساخت. بعد از کودتاى ۱۲۹۹، حکومت کودتا درون بازى‌هاى سياسى خود بـه قوام مظنون شد و دستور توقف و اعزام او را بـه تهران، بـه کلنل صادر کرد. بازى‌هاى پشت‌پرده، کـه کلنل از آن بى‌خبر بود، بـه تصور او اقداماتى انقلابى و در جهت پاک‌سازى دستگاه‌هاى دولتى بود و او آنـها را منطبق با آرمان‌هاى ملى خود يافت و قوام را تحت‌الحفظ بـه تهران فرستاد. بازى با سقوط رئيس‌الوزراء، سيد ضياءِالدين، خاتمـه يافت و قوام از زندان بـه کاخ رئيس‌الوزرائى رفت و به دنبال ماجراهائى چند، کلنل بـه قيام عليه دولت مرکزى ايستاد. مشـهد را بـه تصرف درآورد. دولت قوام تمام نيروهاى چريکى خوانين مرتجع و سردمداران محلى را بـه جنگ عليه کلنل تجهيز کرد. بسيارى ازانى کـه با وى هم‌پيمان بودند و او را بـه ايستادگى درون برابر دولت تشويق مى‌د، بـه او خيانت د... کلنل درون اطراف تپهٔ داوداى قوچان، بـه محاصرهٔ اکراد درآمد. گلوله‌اى بـه وى اصابت کرد و از پاى درآمد. خوانين سر او را کـه هنوز زنده بود، بريدند و به قوام گزارش فتح خود را دارند. اين واقعه روز ۱۱ ميزان سال ۱۳۰۰ شمسى اتفاق افتاد. (ايلات و طوايف درون گز)
- ترانـه‌هاى ظل‌السلطان:
مسعود ميرزا، پسر ناصرالدين‌شاه و برادر بزرگ مظفرالدين شاه کـه به ظل‌السلطان معروف است، به‌علت خوى تند و درندگى‌هاى او مورد نفرت مردم ايران، به‌خصوص اصفهانى‌ها بود. وى کـه قدرت فوق‌العاده‌اى درون شـهرستان‌هاى جنوب ايران به‌هم زده بود، مورد سوءِظن ناصرالدين‌شاه واقع شد و در سال ۱۳۰۶ هـ.ق. از همـهٔ مناصب خود، جز حکومت اصفهان معزول شد (در بعضى منابع آمده کـه خود درون سال ۱۳۰۵ هـ.ق. مستعفى شد). وى مردى قسى‌القلب و سختکُش بود. دربارهٔ او حکايات بسيار درون منابع عهد قاجار آمده است. (تاريخ اجتماعى ايران درون عهد قاجار)
چنبن بود کـه غزل او (يا استعفاء او) موجب خرسندى مردم شد. دربارهٔ وى ترانـه‌هاى هجو‌آميز فراوانى ساخته‌اند کـه برخى از آنـها چنين‌اند:
گارى اميرزاده کو؟
جام پر از باده کو؟
آن بچه‌هاى ساده کو
شازده جان خوب کردى رفتى
قاج زين بگير نيفتى
کو اصفهان پاتخت من؟
کو توپچى و کو تخت من؟
کو حکم‌هاى سخت من؟
اى خدا ببين اين بخت من
شاه بابا گناه من چه بود
اين روز سياه من چه بود؟
صد اعظم بهر خدا
عرضم نما بـه شاه بابا
ارک مرا پيشکش نما
شاه بابا گناه من چه بود؟
اين روز سياه من چه بود؟
شاه بابا گناهت را مى‌گه
اين روز سياهت را مى‌گه:
جلال‌الدوله بچه بود
شيراز کـه بهش سپرده بود
والله چيزى نخورده بود
شاه بابا گناه من چه بود؟
اين روز سياه من چه بود؟
صدر اعظم درون هوسه
شيراز ازم گرفته بسه
مرغ دلم درون قفسه
شاه بابا گناه من چه بود؟
اين روز سياه من چه بود؟
شـهزاده ظل‌السطانم
چشم و چراغ ايرانم
شاه بابا گناه من چه بود
(تاريخ اجتماعى ايران درون عهد قاجاريه)
سيا باشـه، سوخته باشـه
نمدى بـه کول داشته باشـه
يه خورده پول داشته باشـه
(نقل از: باستانى پاريزى، از سير که تا پياز، ص ۵۵)

Asalbanoo

24-02-2007, 21:08

- منکرات اجتماعى:
باده‌گسارى‌ها، سبکسرى‌ها، بى‌غيرتى‌ها، انحراف‌ها و منکرات اجتماعى از اين دست، هدف نقد اجتماعى‌ درون ترانـه‌ها است:
سيراب و شيردون و نگارى
بافورى غيرت ندارى
آى عرق‌خورها
عرق شده گرون
بطرى سه قرون
ما نمى‌خوريم
خانوم شـه
نخورى بـه تخته
آقاى تميز
نخورى بـه ميز
بدرى کوتوله
نخورى بـه لوله
معمولاً درون زمستان کـه هوا سرد است، روزهائى کـه آفتاب باشد، کنار ديوار آفتاب مى‌گيرند، اگرى مانع نور خورشيد شود، اين جملات را مى‌خوانند و طرف بـه سرعت خود را کنار مى‌کشد:
سايه‌گير وک پانگيرک sāya girok pā nagirak
اشوشمبد خاکش کنن a šaw šambed xākeš konen
اگى خرک بارش کنن agi xarak bāreš konen
[کسى که] سايه کند، پا نگيرد
در شب شنبه خاکش کنند
با مدفوع خر بارش کنند
(گوشـه‌هائى از فرهنگ و آداب و رسوم مردم کوهمره‌نودان،...، ص. ۴۸)
اين ترانـه را براىانى کـه تنبل و بيکاره هستند، به‌صورت مثل هم به‌کار مى‌برند:
خر زرده کامير زالى xare zardey kāmirzāali
هاره ايزنـه‌تر بى‌خولى hāra izane torbey xoli
کالى مى‌ناله ابى حولى kāli mināle a bi hovli
خر زرده کامير از على
عر عر مى‌زنـه [چون] توبره‌اش خالى است
کاکاعلى هم مى‌ناله از بى‌حالى
(گوشـه‌هائى از فرهنگ و آداب و رسوم مردم کوهمره‌نودان،...، ص. ۴۹)
در مضمون برخى از ترانـه‌ها، هيچ ربط منطقى وجود ندارد و صرفاً براى تفريح و خنداندن ديگران خوانده مى‌شود. مردم، خود بـه اين ترانـه‌ها، عنوان ”پرت و پلا“ مى‌دهند:
خروس آتقى رفته بـه هيزم
که از بوى دلاويز تو مستم
کلنگ از آسمان افتاد و نشکست
وگرنـه من همان خاکم کـه هستم
وگرنـه من کجا و سر کـه ترشى
وگرنـه من کجا و بى‌وفائى
من از بهر حسين درون اضطرابم
تو از عباس مى‌گوئى جوابم
در سمرقند گربه دُم دارد
در بخارا الاغ سُم دارد
- ترانـهٔ خوشامدگوئى:
[در گيل و ديلم] اگر آشنائى، بعد از مدتى بـه خانـهٔ آشناى ديگرى بـه مـهمانى برود، ميزبان مى‌گويد:
عجب عجبون بَگودى:خيلى عجب کردى
ياد فقيرئون بگودى:ياد فقيران کردى
نگوده کارئون بگودى:کارهاى نکرده (نى) کردى
لعنت شيطون بگودى:لعنت بر شيطان کردى
و بعد ميزبان ادامـه مى‌دهد:
تى پا گله‌وا، ماشـه درِ گِنتَن: بـه ساق پاى تو ماشـه (انبر) بايد انداخت
(آئين‌ها و باورداشت‌هاى گيل و ديلم)
- ترانـه‌هاى طنز کـه در مجالس عروسى و سرور و شادى مى‌خوانند (رامـهرمزى):
بويراحمدى doxtare bourahmadi
اومدى تش ببرى omedi taš bebari
تو مو نا قزى قزى tomona qezi qezi
دوم سوز و قرمزى dome soez o qermezi
کاکام ايگه زن ايخوم kākām ige zan ixom
زن زنونـه ايخوم xane zanone ixom
احمد خونـه ايخوم doxtare ahmad xone ixom
ستاره سلطونـه ايخوم setāre soltone ixom
بويراحمدى
آمدى آتش ببرى
تنبان قزى قزى
دامن سبز و قرمزى
برادرم مى‌گويد زن مى‌خواهم
زن زنانـه مى‌خواهم
احمدخان را مى‌خواهم
ستاره سلطان را مى‌خواهم
عروس و داماد
قورىطلائى
نـه قند داره نـه چائى
عروس باين کوتائى
داماد بـه اين سيائى
هر دو بـه هم ميائى
اقوام عروس مى‌گويند:
پسر شما يه
روز کـه مى‌شـه بـه بازيه
شب کـه مى‌شـه بـه قاضيه
شما روشا مى‌بره
سير و تماشا مى‌برده
ريسمون بـه حلقش مى‌کنـه
(ترانـه‌هاى ملى ايران)
- هجو بى‌بى:
امشو شوِ عيده emšow šowe eyda
عموم بزغله زيده amum bozqala zeyda
بابام قاشق تر اشـه bābām qāšoqq terāša
ننم سر ديگ آشـه manam sare dige āša
بى‌بيم مخوره مشاشـه bibim moxora mešaša
امشب شب عيد است
عمويم بزغاله زائيده
بابام قاشق تراش است
ننـه‌ام سر ديگ آش است
بى‌بى‌ام مى‌خورد مى‌شاشد
- هجو (مشـهدى):
ديشو مرشدم مـهمون خَلَه dišov mo šodom mehmune xala
دِلُم از گوشنگى آمد بـه نَلَه delom az gušnegi amed beynala
الهى بشکنـه گَردن خَلَه elahi biškine gerdane xala
فقد نون درون سفره داش ماس درون پَيَله faqad nun dar sofra dāš mās dar piala
ديشب من شدم مـهمان
دلم از گرسنگى آمد بـه ناله
الهى بشکند گردن
فقط نان درون سفره داشت و ماست درون پياله
- ترانـهٔ گيلکى دربارهٔ مـهمان مزاحم:
اى گربهٔ فيروزه
مـهمون يه روز دو روزه
اى گربهٔ خوش خط و خال
مـهمون ايسه که تا بهار
(آئين‌نامـه و باورداشت‌هاى گيل و ديلم)
- طنز درون ترانـه‌هاى روستائى:
حسيناکم تعريف يارت کـه من بسيار ديدم اين نگارت
کنيزى از کنيزان ول من نمى‌دونم کجا گشته دچارت
به قربون سرت، هر چند کـه پيرى مبادا درون سرم يارى بگيرى
اگر خواهى سرم يارى بگيرى سرشو تو کنى، شو گير بميرى
الا کـه بابايت فقيره بـه زير چادرت نيم من فطيره
به هر کـه مى‌رسى يک لقمـه مى‌دى بـه ما کـه مى‌رسى مى‌گى خميره
ول من لنگه مى‌گرده، بگرده بـه دور خيمـه مى‌گرده، بگرده
که من انگار او کردم و رفتم بـه دورش هر کـه مى‌گرده، بگرده
- از نمونـه‌هاى ترانـه‌هاى مثلى (عاميانـه‌هاى شـهرى):
آب از بر سر زنى، سر نَشکند
خاک را بر سر زنى، سر نشکند
آب را، با خاک اگر قاطى کنى
مالش دهى که تا گل شود
قالب زنى، خشتى شود
کوره نـهى، اجر شود
بر سر زنى، سر بشکند
آبم هست و گابم هست ، نوبت آسيابم است
(کنايه از گرفتارى‌هاى گوناگون کـه گاه درون يک زمان و با هم براى شخص پيش مى‌آيد. مترادف: سه‌پلشک آيد و زن زايد و مـهمان عزيزت ز درون آيد)
آش کشک خالته ، بخورى پاته، نخورى پاته
فلفل نبين چه ريزه ، بببين چه تيزه
آدم خوش معامله ، شريک مال مردمـه
آسودهى کـه خر ندارد ، از کاه و جوش خبر ندارد
اين دو که تا نان پرپرى ، من بخورم يا اکبرى
بازى اشکنک دارد ، سر شکستنک دارد
تا پول دارى رفيقتم ، نوکر بند کيفتم
چوب معلم گل هست ، هر کـه نخورد خل است
حلواى تن تنانى ، که تا نخورى ندانى
مى‌خواهى ماماش را ببين ، کرباس مى‌خواهى پهناش را ببين
دستت چو نمى‌رسد بـه بى‌بى ، درياب کنيز مطبخى را
زنى کـه جهاز نداره ، اين همـه ناز نداره
اشتر درون خواب بيند پنبه‌دانـه ، گهى لپ لپ خورد گه دانـه دانـه
قربان برم خدا را ، يک بام و دو هوا را ، اين سر بام گرما را ، آن سر بام سرما را
روزهٔ بى‌نماز ، عروس بى‌جهاز ، قورمـه بى‌پياز
(فرهنگ عوام)
- ضرب‌المثل‌هاى کنائى کرمان:
خرى کـه از پل نميره ، نزنيش کـه در کُل نميره (اشاره بـه عدم توافق و تناسب)
روزى کـه روزت بود ، صد من خِل و پوزت بود
روزى کـه خوب بودى چه بودى کـه حالا باشى
مادرشو کـه به بون اومد ، صد قُبّه فرود اومد ، از هيبت شو ، عالم بـه فُغون اومد ، جون دلم پدرشو ، اگر بذاره مادرشو (توصيفى از شوهر، مادرشوهر و پدرشوهر از نظر عروس )
نـه خود خورم نـه دهم ، گنده کنم بـه سگ دهم (اشاره بـه آدم لئيم)
(فرهنگ اصطلاحات کرمان)

Asalbanoo

27-02-2007, 12:00

ويژگى‌ عاشقانـه‌ها، درون ترانـه‌هاى عاميانـه، سادگى، صداقت و زلالى آنـها است. به‌ويژه درون نوع روستائى اين ترانـه‌ها، احساسات لطيف، تصاوير خيال‌انگيز از جاذبه و محبت انسانى بـه جلو درمى‌آيد. عاشقانـه‌ها درون فرهنگ عامـهٔ مناطق جغرافيائى، گستردگى و تنوع خاصى دارد. نگاهى بـه شعر ”عاشقي“ و انواع آن درون ادبيات آذرى، ”شروه“ درون جنوب و ”شربه“ درون فارس، ترانـه‌هائى کـه در پهن‌دشت خراسان با عناوين حقيقى، فراقى، عاشقانـه، کلّه‌فرياد، هوّرائى يا هرائى شـهرت دارند، شعر عشقى و انواع آن درون بلوچستان و... چشم‌اندازهائى از اين تنوع و رنگارنگى را بازتاب مى‌دهد.

Asalbanoo

27-02-2007, 12:03

دیشب کـه بارون اومد
ساربونی، ساربونی (یزدی)
ترانـهٔ جهرمـی
شربه‌های فارس
تو کـه ماه بلند درون هوائی
روایت ممسنی
بایـاتی‌های آذری
ديشب کـه بارون اومد
ديشب کـه بارون اومد يارمبون اومد
رفتم لبش ببوسم نازک بود و خون اومد
خونش چکيد تو باغچه يه دسه گل دراومد
رفتم گلش بچينم پر پر شد و هوا رفت
رفتم پر پر بگيرم کفتر شد و هوا رفت
رفتم کفتر بگيرم آهو شد و صحرا رفت
رفتم آهو بگيرم ماهى شد و دريا رفت
(نوشته‌هاى پراکنده)
تو کـه ماه بلند درون هوائى
تو کـه ماه بلند درون هوائى
منم ستاره مى‌شم دورت را مى‌گيرم
تو کـه ستاره مى‌شى دورم را مى‌گيرى
منم ابرى مى‌شم روتو مى‌گيرم
تو کـه ابرى مى‌شى رومو مى‌گيرى
منم بارون مى‌شم تُن تُن مى‌بارم
تو کـه بارون مى‌شى تن تن مى‌بارى
منم سبزه مى‌شم سر درميارم
تو کـه سبزه مى‌شى سر درميارى
منم بزى مى‌شم سر تو مى‌خورم
تو کـه بزى مى‌شى سرمو مى‌خورى
منم قصاب مى‌شم سر تو مى‌برّم
تو کـه قصاب مى‌شى سرمو مى‌برّى
منم پشم مى‌شم ميرم تو شيشـه
تو کـه پشم مى‌شى مى‌رى تو شيشـه
منم پنبه مى‌شم درون تو مى‌گيرم
تو کـه پنبه مى‌شى درون مو مى‌گيرى
منم دشک مى‌شم تو اتاق مى‌افتم
تو کـه دشک مى‌شى تو اتاق مى‌افتى
منم عروس مى‌شم رويت مى‌شينم
تو کـه عروس مى‌شى رويم مى‌شينى
منم دوماد مى‌شم، پهلوت مى‌شينم
تو کـه دوماد مى‌شى پهلوم مى‌نشينى
منم ينگه مى‌شم، درهارو مى‌بندم
(نوشته‌هاى پراکنده)
ساربونى، ساربونى (يزدى)
در کوچه دراومد ساربونى، ساربونى (ساربان)
اشتر بـه قطار و خود جوونى (جوان)،ساربونى
گفتم: ساربون چى چيت بـه باره؟
گفت: اى ک مشگم بـه باره
گفتم: ساربون مشگتا (مشگ تو) بـه ما ده
گفت: اى ک مشگم بـه کيسه
گفتم: ساربون کيستا (کيسهٔ تو) بـه ما ده
گفت: اى ک کيسم بـه باره
گفتم: ساربون بار که تا به ما ده
گفت: اى ک، بارم بـه اشتر
گفتم: ساربون اشترت بـه ما ده
گفت: اى ک اشتر قطاره
گفتم: ساربون قطار بـه ما ده
گفت: اى ک قطار بـه شاهه
گفتم: ساربون شاهت بـه ما ده
گفت: اى ک شاهم بـه تخته
گفتم: ساربون تختت بـه ما ده
گفت: اى ک تخت را نميدم
گفتم: تو کـه تخت بـه ما نميدى
منم آتيش مى‌شم تخت را سوزونم
گفت: تو کـه آتيش مى‌شى تخت را سوزونى
منم بارون مى‌شم رو تو مى‌بارم
گفتم: تو کـه بارون مى‌شى رو ما مى‌بارى
منم گرگ مى‌شم سر تو مى‌چينم
گفت: تو کـه گرگ مى‌شى سر ما مى‌چينى
منم قصاب مى‌شم ملتو (گردن) مى‌برم
گفتم: تو کـه قصاب مى‌شى ملما مى‌برم
منم قصاب مى‌شم ملتو مى‌برم
گفتم: تو کـه قصاب مى‌شى ملما مى‌برم
منم شيشـه مى‌شم خونتا مى‌گيرم
گفت: تو کـه شيشـه مى‌شى خون ما مى‌گيرى
منو گلاب‌پاش مى‌شم تاقچه مى‌شينم.
گفتم: تو کـه گلاب‌پاش مى‌شى تاقچه مى‌شينى
منم نمد مى‌شم اونجا مى‌افتم
گفت: تو کـه نمد مى‌شى اونجا مى‌افتى
منم دشک مى‌شم روى تو مى‌افتم
گفتم: تو کـه دشک مى‌شى روى ما مى‌افتى
منم عروس مى‌شم بالات مى‌شينم
گفت: تو کـه عروس مى‌شى بالام مى‌شينى
منم دوماد مى‌شم پهلوت مى‌شينم
گفتم: تو کـه دوماد مى‌شى پهلوم مى‌شينى
منم بوست نمى‌دم [از] غصه مى‌ميرى
گفت: تو کـه بوسم نميدى از غصه مى‌ميرم
منم سيلى بوس را ستونم
(راوى: کريم على‌زاده فر، کتاب هفته، ش ۳۱)

Asalbanoo

27-02-2007, 12:09

روايت ممسنى
و نون مى‌پزى، نونى بـه من ده
ميون نون پختنت بوسى بـه من ده، دوى بلال
دويه دويه جونم، دوى بلال
بُرده‌اى ايمونم، دوى بلال
خود گل و نومت گل و گل تو دماغت، دوى بلال
من بشم بلبل بگردم دور باغت، دوى بلال
دويه دويه جونم، دوى بلال
برده‌اى ايمونم، دوى بلال
و دسم گرفت بردم تو دالون، دوى بلال
گفتمش: بوسى بده. گفت: برو نادون، دوى بلال
دويه دويه جونم، دوى بلال
برده‌اى ايمونم، دوى بلال
(يادداشت‌هاى پراکنده)
ترانـهٔ جهرمى
شب کـه مى‌شـه من و يار
روز کـه مى‌شـه من و يار
رو مى‌کنيم بـه ديوار
زار و زار و زار گرئيم
بى‌اختيار گرئيم
از فراق يار جونى
چون ابر باهار گريئيم
(نوشته‌هاى پراکنده)
دلم مى‌سوزه و سوز تو داره نوشتم نامـه، نيس که تا بياره
به ابرش مى‌دهم، ترسم بباره بـه بادش مى‌دهم، ترسو نياره
به بلبل مى‌دهم، شيرين زبونـه بـه قمرى مى‌دهم، بارش گرونـه
به ماهى مى‌دهم، ميره بـه دريا بـه آهو مى‌دهم، ميره بـه صحرا
خوت دور و رهت دور، منزلت دور اگر ترکت کنم، چشمم شود کور
(کتاب هفته، ش ۱۳)
باياتى‌هاى آذرى
عزيزم! باغدا دارا: عزيز من درون باغ شانـه بزن
آچ زلفون باغدا دارا: زلف‌هايت را باز کن و در باغ شانـه کن
بولبولى گولدن اوترى: بلبل را بـه خاطر گل
چکوبله باغدا را: درون باغ بـه دار زده‌اند
هراى لارهاى هراى لار: اى داد و اى فرياد
هر اولدوز لار هر آى لار: تمام ماه‌ها و تمام ستاره‌ها
چمن ده بير گول بيتيب: درون چمن تنـها يک گل رسته
سوسوز و ندان هراى لار: کـه از تشنگى هوار مى‌کشد
گه گئداخ داش بولاغا: بيا برويم سرچشمـهٔ سنگى
سوئى سرخوش بولاغا: چشمـه‌اى کـه آبش گواراست
ببرين سن دى، ببرين من: يکى تو بگو، يکى من
تو کاخ قان ـ ياش بولاغا: اشک خونين بريزيم بر چشمـه
(مجلهٔ آرش، ش ۱۸)
من عاشيق: نئيليم سنـه: من عاشقم بـه تو، چکار کنم
دوشو بدور مئيليم سنـه: ميلم بـه تو افتاده است
من دؤنسه‌م، اوزوم دونمـه‌ز: من اگر رخ بتابم، دلم رخ نمى‌تابد
سن دؤنسه‌ن نئيليم سنـه: اگر تو رخ بتابى، چکارت کنم؟
شربه‌هاى فارس
اُبَ مِزْگِشْتِ بِگن (۲ بار): ايل امروز کوچ کرد
کِرپْ دَنِ گشْتِ بِگِن: از پل هم گذشت
آغْ زُ سَلامَله يارُم (۲ بار): يار سلام کننده‌ام
سَلام سِزِ گشتِ بِگِن: امروز بدون سلام گذشت
اُتايه ياتَن اُغلان (۲ بار): اى پسر کـه بى‌خبر خفته‌اى
ايالى آپاردِلار: عروس را بردند
آغاج اَتم نار گلده (۲ بار): چوب انداختم انار آمد
کى نِگ بيج دِم دار گَلْدِه: پيراهن ب و تنگ آمد
کِلْ گَ دوش تو قاقپيه: سايه دَم درون افتاد
دِدِم بَلگِ يار گَلْدِه: گفتم شايد يارم آمد
فاره قُينَ قيرمِه: ميش سياه را بريان نکن
اددَن اِدَ ديرمِه: بى‌سبب مـهمانى نکن
مِن سِنَن يارى اِل مَم: مرا کـه به تو شوهر نمى‌دهند
کيل باشيَّ مُيرْمـه: بـه عبث مالت را بـه خاطر من ضايع مکن
اُتايَده گُل بى‌شسّه: درون آن سوى بتهٔ گل نشسته‌اى
بوى ـ بُغدَه ـ خيشـه: قَدَت بـه مانند خوشـه گندم است
اَگل ايزينّن ايم: يله شو که تا ترا ببوسم
گُتُرُم ايل توشـه: و توشـهٔ يکسالهٔ نانم را بردارم
آى گُرنى جَِ گديْر: ماه را ببين کـه چه سان مى‌رود
اِرگَنبِ گجِ گدير: انس گرفته هست و شب مى‌رود
اَکِلَ اکلَن پِر لَر: زمين کـه کشت شد
کُرزهَ چ کِ لَنِ پر لَر: زمين کـه کرتش را بستى
اى لان ايزو نَن اِپم: خم شو که تا رويت را ببوسم
چَترى تکُلن پِر لَر: جائى کـه چتر زلف بر رخساره‌ات ريخته
هر کـه يار و اِردن اِلهّى: هر يارى را از يارى جدا کند
دوش سِن اِولَر کُونجِن: خانـه و زمينگير مى‌شود
(يکهزار و چهارصد ترانـهٔ محلى، صص. ۲۴۶ ـ ۲۵۲)

Asalbanoo

27-02-2007, 12:11

قطعه‌ای از یـادگار زریران
دو قطعه از منظومـهٔ درخت آسوریک
قطعه‌اى از يادگار زريران
به کى بغان
آتش فرماى
به شـهر (کشور) و بغديسپان
خبر ده کـه جز روحانيان
که آتش بهرام
پرستش و نگهبانى کنند
از ده که تا هشتاد سال
هيچ مردى بمپايد
چنان کنيد کـه در يک ماه
به درگاه گشتاسب آئيد
اگر نيائيد
و بـه آن درگاه حاضر نشويد
آنگاه شما را بـه دار
بر فرمايم کرد
(به نقل از: گنج سخن، ج ۱، صص ۲۶ ـ ۲۷)
دو قطعه از منظومـهٔ درخت آسوريک
... آن درخت بلند، با بز نبرد کرد [هم نبرديد]
که: من از تو برترم، بـه بسيارگونـه چيز
و مرا بـه ”خونيرس (۱) زمين“، درختى هم تن نيست
چه، شاه از من خورد، چون نو بار آورم
تخته کشتيبانم، فرسپ (۲) بادبانم
جاروب از من کنند، کـه روبند ميهن و مان
جواز (۳) از من کنند، کـه کو بند جو و برنج
دَم [دمينـه] از من کنند، براى آذران [آذران و سناد]
موزه‌ام برزيگران [را]، کفشم ‌پايان [را]
رسن از من کنند، کـه پاى تو را بندند
چوب از من کنند، کـه گردن تو را مالند
ميخ از من کنند، کـه سر تو را آويزند
هيمـه‌ام آذران (را)، کـه زه تو را بريزند
تابستان سايه‌ام، بر سر شـهرياران
شيرم (براى) برزگران، انگبين (براى) آزادمردان
تَبنگَو (۴) از من کنند، دارودان را [دارودان و سناد]
شـهر بـه شـهر برند، پزشک بـه پزشک
آشيانم، مرغکان (را)، سايه‌ام، رهگذران (را)
هسته بيفکنم، بـه تو بوم رويد
اگر مردم بهلند، (و) کِم نيازارند
بَشنُم زرگون است، که تا به روز جاويد...
...بز پاسخ کرد، سر، فراز جنبانيد
که: تو با من، پيکار مى‌کنى [رانى]، تو با من نبرد مى‌کنى
چون اين از کرده‌هاى من شنيده شود
بود تنگ اوى (که با)، سخن هرزه‌ات، پيکار کند
درازى، ديو بلند، بَشْنَت (۵) [کاکُلت]، ماند بـه گيس ديو
که بـه سر [آغاز دوران] جمشيد، درون آن فرخ هنگام
دروغْ ديوان [ديوان دروغ]، بنده بودند مردمان [را]
و هم درختِ خشک دار بُن [تنـه]، سرش زر گون [سبز] شد
تو از اين کرده‌ها، سرت هست زرگون
به بار بردن [بردبارى] سزد، دانا از دژ آگاه
تا بـه کى برم بار [بردبارى کنم]، از تو، بلندِ بيِ سود
اگرت پاسخى کنم [دهم] ننگى گرانم بود
گويندم بـه افسان، مردمان پارسى
که کاه هستى و بَد خِرَدى [بى‌خردى] (واز) درختان بى‌سودى
تا تو بار آورى، براى مردمان [مردمان و سناد]
کُشنَت بر هلند، بـه آئينان
خود گمانم اين است، کـه روسپى‌‌زاده‌اى
بشنو اى ديو بلند، که تا من بيکارم [پيکار کنم]
داد از بغ (۶) ورجاوند (را)، هُرمُزد با ميِ [روشن] مـهربان (را)
وين ويژهٔ مزديستان (را)، کـه هُرمُزد مـهربان آموخت
جز از من [به‌وسيله من]، کـه بزم، نتواند ستود
چه، شير از من کنند، اندر پرستش يزدان...
(ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
(۱) . طبق سنت ايرانى، زمين بـه هفت بهر تقسيم شده است. شش بهر درون اطراف و هفتم کـه به تنـهائى بـه بزرگيِ شش بهر ديگر است، درون ميان جاى دارد و نام آن ”خونيرس“ است.
(۲) . شاه تيرى کـه در پوشش سقف به‌کار مى‌رود و سريرهاى ديگر را بر آن مى‌نـهند. درون متن‌هاى آسوريک بـه معناى دکل کشتى آمده است.
(۳) . زدن، کوفتن، راندن، جوکوب
(۴) . فرهنگ‌نويسان، آن را صندوق، زنبيل و کيسهٔ عطاران و مانند اينـها معنى کرده‌اند.
(۵) . بَشَنْت، بشن: سر، بالا.
(۶) . خدا، شاه (عنوان شاهنشاهان ساسانى)

Asalbanoo

27-02-2007, 12:19

ترانـهٔ یـافتن اشیـاء گمشده (سمنان)
از ترانـه‌های طلب آفتاب
از ترانـه‌های اسپند دودکن
ترانـهٔ خال درون بدن
ترانـهٔ شادی به منظور آمدن باران
ترانـه دعا

يکى از ويژگى‌هاى ترانـه‌هاى بومى ايران، بازتاب رنگ و بو و حال و هواى مختصات جغرافيائى و اقليمى، درون بافت مصنوعى ترانـه‌ها است. درون عين حال ترانـه سفر مى‌کند و در محل جديد رنگ و خاصيت تازه‌اى بـه خود مى‌گيرد. وجود پديده‌هاى مشترک و متشابهات فراوان درون برخى از کليات پديدهٔ سفر ترانـه را به‌خوبى درون حوزه‌هاى جغرافيائى نشان مى‌دهد.
از ديگر ويژگى‌هاى ترانـه‌هاى عامّه، تنوع و وسعت موضوع است.
پناهى سمنانى، ويژگى‌هاى فرهنگى را درون مضمون ترانـه‌هاى عاميانـه بـه دو عنوان کلى و تقسيم مى‌کند؛ آنچه را درون مجموعهٔ تلاش‌هاى عامّه مردمى کـه ترانـه درون آنـها زاده مى‌شود، مى‌گنجد و با پديده‌هاى مادى سر و کار دارد، ”فرهنگ مادي“ و جلوه‌ها و مضامينى را کـه معتقدات و باورهاى مردم درون ارتباط است، ”فرهنگ معنوي“ مى‌نامد. وجه مثبت با فرهنگ مادى است؛ زيرا عوام، بقاى خود و استمرار زندگى را درون حيات عملى خود مى‌جويند و چون حيات عملى آنـها با کار توليدى و غلبه بر موانع طبيعت معنامى يا بد، بنابراين عناصر تشکيل‌دهندهٔ فرهنگ مادى درون ترانـه‌ها را طبيعت پيرامون و روايت کشش و کوششى کـه صرف غلبه يا هماهنگى و همسازى با آن مى‌شود فراهم مى‌کند. بـه برکت فرهنگ مادى هست که اساس فولکلور بر واقع‌گرائى است. سادگى، خوش‌بينى، اميدوارى، استغناء روح و اتکاء نفس ويژگى‌هاى برخاسته از اين واقع‌گرائى است. (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
مظاهر معنويت نيز چيرگى خاصى بر مضمون فرهنگ معنوى ترانـه‌ها دارد. ”جادو“، ”اسطوره“، ”راز“ و هزاران باور همچون، شايست‌ها و نشايست‌ها، فال، استخاره، طلب، شفاخواهى براى بيمار، توسل بـه اولياء و بزرگان و... درون حقيقت مبارزهٔ عوام هست براى برداشتن موانعى کـه بر سر راه آن قرار دارند. (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
جدال‌ها، درگيرى‌هاى سياسى و اجتماعى و... وجوه ديگرى از اشکال فرهنگ معنوى هست که درون ترانـه‌ها يافت مى‌شود.
يکى از پژوهشگران معاصر، مضمون درون ترانـه‌هاى عاميانـه را بـه شش دسته تقسيم مى‌کند؛ ترانـه‌هاى بارى، ترانـه‌هاى مخصوص لالائى و نوازش، ترانـه‌هاى مربوط بـه قصه‌ها، ترانـه‌هاى انتقادى، ترانـه‌هاى و ترانـه‌هائى کـه به شکل تصنيف خوانده مى‌شوند، ترانـه‌هاى غنائي؛ بـه اين مجموعه مى‌توان ترانـه‌هاى طلب، شادى، عزا، ترانـه‌هاى مربوط بـه چيستان‌ها و ترانـه‌هاى سياسى را افزود.
ترانـه‌هاى عاميانـه درون مسير حرکت تاريخ، پديده‌ها و حوادث مختلف را دريافت مى‌کنند و منعمى‌سازند و بدين‌ترتيب ردپائى از دوره‌هاى مشخص تاريخى بر جاى مى‌گذارند کـه ارزش خاصى دارد. (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
ترانـهٔ يافتن اشياء گمشده (سمنان)
شيطون کله‌ پا
موره پيدا که
نسيم من آرد ته مدن
ته جنينـه حلوا که.
(اى شيطان پاکوتاه
براى من پيدا کن
نيم من آرد بـه تو مى‌دم
براى زنت حلوا کن)
(ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
ترانـهٔ خال درون بدن
هر کـه دارد خال پا
آن نشان کربلا
هر کـه دارد خال گَرده
آن نشانش عمّه گرگه
هر کـه دارد خال دَس
آن نشانش مشـهدس
هر کـه دارد خال رو
آن نشانش آبرو
هر کـه دارد خال سينـه
آن نشانش وصله‌پينـه
هر کـه دارد خال گردن
آن نشانش دزدى
(يا: آن نشانش سر بريدن)
(کتاب هفته، ش ۶) ، (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
از ترانـه‌هاى طلب آفتاب
خورشيد خانم آفتاب کن
يه من برنج تو آب کن
ما بچه‌هاى گرگيم
از سرمائى بمرديم
ابرو ببر بـه کوه سيا
آفتابو بيار بـه شـهر ما
به حق نور مصطفى
به حق گنبد طلا
(ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)
ترانـهٔ شادى براى آمدن باران
بارون مياد جر جر
پشت خونـهٔ هاجر
هاجر عروسى داره
دمب خروسى داره
از ترانـه‌هاى اسپند دودکن
اسفند و اسفندونـه
اسفند سى و سه دونـه
از خويش و قوم و بيگونـه
هر کـه از دروازه بيرون برود
هر کـه از دروازه تو بيايد
کور شود چشم حسود و بخيل
شنبه زا، يکشنبه زا، دو..... جمعه زا
کى کاشت
پيغمبر
کى چيد؟
فاطمـه.
براى کى دود د؟
براى امام حسن و امام حسين
به حق شاه‌مردان
درد و بلا بگردان
(نيرنگستان)
ترانـه دعا
شکر مى‌کنم خدا را
محمد مصطفى را
على شير خدا را
فاطمـهٔ زهرا را
خديجهٔ کبرىٰ را
اى ذوالجلال عالم
فکرى بـه حالم
مرغ شکسته‌بالم
تاب قفس ندارم
جهنم توبه دارم
بهشت اجاره دارم
قل هوالله رجا
اسم بزرگت همـه جا
يا فرجا، يا فرجا
(عقايد و رسوم مردم خراسان)

Asalbanoo

28-02-2007, 07:39

شعر و موسيقى، درون بيشتر موارد، با هم و در کنار هم قرار داشته‌اند. اين پيوند درون ترانـه‌هاى عاميانـه هم نقش فعّالى دارد؛ زيرا تقريباً تمامى اين نوع ترانـه‌ها، اگر نـه درون برخى موارد با ساز و آلات موسيقى مشخص، لااقل با زمزمـه و در پرده‌اى يا رديفى از آهنگ‌هاى موسيقى به‌کار رفته و در برخى از آنـها، ”مقام“ مـهمى را عهده‌دار است. (يادداشت‌هاى پراکنده)
اين پيوستگى، پديده‌اى ديرپا درون شعر و موسيقى ايران است. دوبيتى‌ها يا فهلويات، همواره با آواز يا به‌اصطلاح قدما ”ملحون“ خوانده مى‌شده است. (ترانـه و ترانـه‌سرائى درون ايران)

Asalbanoo

28-02-2007, 07:53

پريشون کرده‌اى زلف سيه را چرا بر نيمـه‌شب بگرفته مـه را
شتاب غم‌زده يار پريشان فلک درون آسمان گم کرده ره را
سه روزه رفته‌اى، سى روز، حالا زمستون رفته‌اى، نوروزه حالا
خودت گفتى سر هفته ميايم شماره کن ببين چند روزه حالا
نگارى درون سفر دارم خدايا دو چشم پُشت درون دارُم خدايا
دو چشمم شد سفيد و دل نيومد نـه کاغذ، نـه خبر دارُم خدايا
ستاره آسمون مى‌شمارم امشب بـه بالينم ميا، بيمارم امشب
به بالينم ميا کـه کشته ميشى تمام دشمنان بيدارن امشب
زنُم چهچهه بگردُم دور باغت زنُم زانو، نشينم درون اطاقت
زانو بـه زانوى بزرگان ببوسم حلقهٔ دور دماغت
به قربون قد و بالاى بيدت بـه قربون کمربند سفيدت
اگر دانُم کـه حرفت، حرف باشد نشينم که تا قيامت درون اميدت
بيا پيشُم نشين، پيشت نشينم بيا پيشُم نشين، سيرت ببينُم
بيا پيشُم نشين، نارنج خوشبو از اون بوى خوشت آروم گيرُم
بيا جانا کـه بى‌تو جو ندارُم بـه مثل بره‌اى درون مو ندارُم
به مثل پير گرگى درون بيابو شکارى کرده‌يوم دندو ندارُم
ازو ترسُم بـه دل دردى بمونـه بـه عاشق چهرهٔ زردى بمونـه
ازو ترسُم بميرُم درون غريبى گلُم درون دست نامردى بمونـه
اگر ترکِت کنُم ديوانـه گردُم شوُم مجنون بـه هر ويرانـه گردُم
به دست گِرُم مو کشکول گدائى نماز شوُم دمِ صد خانـه گردُم
خدايا عاشقى از حد گذشته ز ملک ”قاين“ و ”سرحد“ گذشته
درى چندى کـه ماهم را نديدم خدا دونـه کـه بر مو بد گذشته
بزن نى را کـه غم داره دل مو بزن نى را کـه دوره منزل مو
بزن نى را مقوم نى مگرد و کنار رود ”بازار“ منزل مو
عزيزان لذت دنيا بـه ماله اول درون عشق و دويوم درون جماله
جوانى کـه نداره مال دنيا اگر جمشيد باشـه بى‌کماله
ز پشت بوم نظاره مى‌کنم مو بـه قرآن استحاره مى‌کنم مو
اگر فال بدى آيد ز قرآن گريبان پاره پاره مى‌کنم مو
رسول‌الله مدد مى‌خواهم از تو مددکار ابد مى‌خواهم از تو
به فرداى قيامت، روز محشر کليهٔ درون لحد مى‌خواهم از تو
گل سرخم چرا از مو رميدى مگر حرف بدى از مو شنيدى
مو کـه حرف بدى با تو نگفتم چرا مـهر و محبت را بريدى
دلُم مى‌خواس بهار و نرخرى شوُم بـه تابستو بقهٔ نرى ‌شوُم
سر ميز و [پائيز] بگردُم قوچ جنگى زمستو لوک مست بد سرى شوُم
کدُو [کدام] کوه و کمر بوى تو داره کدو مقامات روى تو داره
همو ماهى کـه از کوه ميزنـه سر نشان با تاق ابروى تو داره
الا فداى رنگ و بويت فداى غبغب زير گلويت
برو، راز دلت با مادرت گو کـه فرداشُو ميايُم گفتگويت
نمى‌دونم کـه دل ديوونـهٔ کيست؟ کجا مى‌گردد و در خونـهٔ کيست؟
نمى‌دونم دل سرگشتهٔ من اسير نرگس مستونـهٔ کيست؟
مسلمانان دلم ياد وطن کرد ندونم درون وطن کى ياد من کرد
نمى‌دونم پدر بود يا برادر خوشش باشد هر آنيار من کرد
بهار اومد کـه گل‌ها چيدنى شد لبون ان، بوسيدنى شد
لبون ان هل هست و ميخک بـه سوغات بزرگان، بردنى شد
بلند بالاى ريحانى، لبت قند براى بوسه‌هات قيمت کُنم چند
براى بوسه‌هات قيمت ندارُم رى و روم و بخارا و سمرقند
سر کوى بلند، صد داد و بيداد صدا برهم ، شيرين و فرهاد
صدا بر هم ، هو هو بگريُم ز دست عاشقى، صد داد و بيداد
به گفتم: شـهربانو گفت: جونُم بگفتم: بوسه، گفتا: اين لبونُم
بگفتم: جان عاشق درون کجايه؟ بخنديد ازو گفتآ: زبونُم
خوشا امشب کـه مـهمون شمايُم کبوتروار بر بون شمايُم
ترش‌، روئى مکن بر روى مـهمون خداداند کـه فرداشُو کجايم
بلندبالا بـه بالات آمدم من براى خال لب‌هات آمدم من
شنيدم خال لبهات مى‌فروشى خريدارم بـه سودات آمدم من

Asalbanoo

01-03-2007, 08:43

گلى از دست من بستان و بو کن ميان هر دو زلفونت فرو کن
به هر جائى کـه رفتى من نباشم همانجا با خود گل، گفتگو کن
بزن نى را کـه غم داره دل من بزن نى را کـه دوره منزل من
بزن نى را مقام نى بگردون کـه تا بيرون کنى درد از دل من
عجب ابرو، عجب گيسو، عجب مو عجب گردن، عجب سينـه، عجب رو
عجب صاحب جماله، دلبر من مثال دستهٔ گل مى‌دهد بو
خداوندا دلم کو، دلبرم کو؟ مرا افسانـه کرده افسونگرم کو؟
به دامن گاه ريز و اشک از چشم دريغا، دانـه‌هاى گوهرم کو؟
تو را مى‌خوام وگرنـه يار بسيار گلى مى‌خوام وگرنـه خار بسيار
گلى مى‌خوام کـه در سايه‌ش نشينم و گرنـه سايهٔ ديوار بسيار
دلدار مرا گفت: چرا غمگينى؟ درون قيد کدام دلبر شيرينى؟
برجستم و آئينـه بـه دستش دارم گفتم کـه در آئينـه کـه را مى‌بينى؟
ستاره درون هوا مى‌بينُم امشب زمين درون زير پا مى‌بينُم امشب
خدايا، مرگ ده که تا جون سپارم کـه يار از خود جدا مى‌بينُم امشب
در اين صحرا مرا گرما گرفته غم عالم مرا تنـها گرفته
غم عالم همـه مى‌گن دو روزه غم من دم بـه دم بالا گرفته
شو تاريک و مـهتابُم نيومد نشستُم که تا سحر خدا بُم نيومد
نشستُم که تا دم صبح قيومت قيومت آمد و يارُم نيومد
از اينجه که تا به بيرجند خيلى رايه همـه‌اش کوه و کمر، سنگ سيايه
که سنگش بر کنم، ريگش بچينم کـه شايد دلبر زارم برايه
به قربون دو زلفون سياشم چتو دل مى‌کنم از تو جدا شم
مکن ناز، طاقت نازت ندارُم کـه کشکولى خرم، مثل گدا شم
نگارا خدمتِت را کم نکردُم زدى چوبى مو شونـه خم نکردُم
زدى چوبى تو از بهر جدائى جدائى را تو کردى مو نکردُم
خداوندا بـه حق شاه بى‌چون بـه حق آن شـهيد غرقه درون خون
خداوندا بـه حق ذات پاکت رسانى دست ليلى را بـه مجنون
نويسُم نامـه‌اى از بى‌وفائى بـه بندُم بر پر مرغ هوائى
ببر نامـه بـه دست دلبرم ده بگو صد داد و بى‌داد از جدائى
ستاره سر زد و بيدار بودم بـه پاى رخنـهٔ ديوار بودم
به پاى رخنـهٔ ديوار باغى هنوز درون انتظار يار بودُم
شو شنبه، نشون از يارم اومد دوشنبه، قاصد دلدارم اومد
سه‌شنبه چشم بـه راه و دل بـه اميد کـه چارشنبه گُل بى‌خارم اومد
دو پنج روزه کـه بوى گل نيومد صداى چه چه بلبل نيومد
برين از باغبان گل بپرسين چرا بلبل بـه سيل گل نيومد
الا مرغ سفيد تاج ورسر خبر از مو ببر امشو بـه دلبر
بگو هر جدامون کرده از هم خدا مى‌ده سزايش، روز محشر
سرت گردم کـه سرسر مى‌کنى يار مثال بره، غرغر، مى‌کنى يار
مثال بره‌ٔ تازه رَگائى دمادم ياد مادر مى‌کنى يار
خودم سبز و دلم سبز و دِلم سبز فتاديم هر سه تامون، سبز درون سبز
فلک پيراهنى بر من بريده گريبانش سپيد و دامنش سبز
عرقچين سرت دادى بـه نقّاش نمى‌دانُم تو ترکى يا قزلباش
اگر ترکى بـه ترکستان خود رو قزلباشى، بيا مـهمان ما باش
به قربانت شوم اى نقره‌اى‌فام طمع دارُم بيائى بربام
طمع دارُم کـه شش بوسه بگيرُم دو که تا صبح و دو که تا ظهر و دو که تا شام
تو کـه رفتى خدا يار تو باشد فلک درون عرش غمخوار تو باشد
فلک درون عرش، محمد درون مدينـه رسول‌الله نگهدار تو باشد
گل مخمل مزن تو پا بـه دريا مخور غصه براى مال دنيا
مخور غصه کـه مردم مال دارند چراغ نسوزه که تا به فردا
اگر مستانـه مستُم از شمايوم اگر بى‌پا و دستُم از شمايوم
اگر گبرم، اگر هستُم مسلمون اگر مو بت‌پرستُم از شمايوم
دو چشم بر راه دارم، کى مى‌يائى دلى پر آه دارُم، کى مى‌آئى
خودت گُفتى سرما خواهم آمد نظر بر ما، دارُم، کى مى‌آئى
چرا از پنجره سر مى‌کشى يار قلم بالاى مى‌کشى يار
تموم جوونار دادى بـه کشتن هنوزم سرمدى ‌تر مى‌کشى يار
هميشـه ياد رويت مى‌کنم گُل گلاب هستى و بويت مى‌کنم گل
اگر صد يار جانى داشته باشم فداى تار مويت مى‌کنم گل
بيا باد و ببر دسمال دستم بـه پيش دلبر شيداى مستم
بگو دلبر، سلامت مى‌رسونـه کـه من از کودکى دل بـه تو بستم
دلم که تا تو نيائى من نخندم نـه سرمـه چش کنم، نـه سر بـه بندم
قسم خوردم سر شاه ولايت به‌جاى اسب شاهى، خر نـه بندم
به پشت خونـهٔ دلبر رسيدم من از درد دلم آهى کشيدم
همون خاکى کـه از کفشش تکيده به‌جاى سرمـه درون چشمم کشيدم
اگر تو گوهرى، من کهربايُم اگر تو نقره‌اى، من هم طلايم
اگر تو کودکى رويت نمى‌شـه بـه من وعده بده، پيشت بيايُم
بزن نى زن، رفيق باوفايُم کـه مـهمون عزيز آيه برايُم
بخوان اى نازنين يار عزيزُم بنال اى چنگ، امشو از برايُم

Asalbanoo

01-03-2007, 09:08

گلى از دست من بستان و بو کن ميان هر دو زلفونت فرو کن
به هر جائى کـه رفتى من نباشم همانجا با خود گل، گفتگو کن
بزن نى را کـه غم داره دل من بزن نى را کـه دوره منزل من
بزن نى را مقام نى بگردون کـه تا بيرون کنى درد از دل من
عجب ابرو، عجب گيسو، عجب مو عجب گردن، عجب سينـه، عجب رو
عجب صاحب جماله، دلبر من مثال دستهٔ گل مى‌دهد بو
خداوندا دلم کو، دلبرم کو؟ مرا افسانـه کرده افسونگرم کو؟
به دامن گاه ريز و اشک از چشم دريغا، دانـه‌هاى گوهرم کو؟
تو را مى‌خوام وگرنـه يار بسيار گلى مى‌خوام وگرنـه خار بسيار
گلى مى‌خوام کـه در سايه‌ش نشينم و گرنـه سايهٔ ديوار بسيار
دلدار مرا گفت: چرا غمگينى؟ درون قيد کدام دلبر شيرينى؟
برجستم و آئينـه بـه دستش دارم گفتم کـه در آئينـه کـه را مى‌بينى؟
ستاره درون هوا مى‌بينُم امشب زمين درون زير پا مى‌بينُم امشب
خدايا، مرگ ده که تا جون سپارم کـه يار از خود جدا مى‌بينُم امشب
در اين صحرا مرا گرما گرفته غم عالم مرا تنـها گرفته
غم عالم همـه مى‌گن دو روزه غم من دم بـه دم بالا گرفته
شو تاريک و مـهتابُم نيومد نشستُم که تا سحر خدا بُم نيومد
نشستُم که تا دم صبح قيومت قيومت آمد و يارُم نيومد
از اينجه که تا به بيرجند خيلى رايه همـه‌اش کوه و کمر، سنگ سيايه
که سنگش بر کنم، ريگش بچينم کـه شايد دلبر زارم برايه
به قربون دو زلفون سياشم چتو دل مى‌کنم از تو جدا شم
مکن ناز، طاقت نازت ندارُم کـه کشکولى خرم، مثل گدا شم
نگارا خدمتِت را کم نکردُم زدى چوبى مو شونـه خم نکردُم
زدى چوبى تو از بهر جدائى جدائى را تو کردى مو نکردُم
خداوندا بـه حق شاه بى‌چون بـه حق آن شـهيد غرقه درون خون
خداوندا بـه حق ذات پاکت رسانى دست ليلى را بـه مجنون
نويسُم نامـه‌اى از بى‌وفائى بـه بندُم بر پر مرغ هوائى
ببر نامـه بـه دست دلبرم ده بگو صد داد و بى‌داد از جدائى
ستاره سر زد و بيدار بودم بـه پاى رخنـهٔ ديوار بودم
به پاى رخنـهٔ ديوار باغى هنوز درون انتظار يار بودُم
شو شنبه، نشون از يارم اومد دوشنبه، قاصد دلدارم اومد
سه‌شنبه چشم بـه راه و دل بـه اميد کـه چارشنبه گُل بى‌خارم اومد
دو پنج روزه کـه بوى گل نيومد صداى چه چه بلبل نيومد
برين از باغبان گل بپرسين چرا بلبل بـه سيل گل نيومد
الا مرغ سفيد تاج ورسر خبر از مو ببر امشو بـه دلبر
بگو هر جدامون کرده از هم خدا مى‌ده سزايش، روز محشر
سرت گردم کـه سرسر مى‌کنى يار مثال بره، غرغر، مى‌کنى يار
مثال بره‌ٔ تازه رَگائى دمادم ياد مادر مى‌کنى يار
خودم سبز و دلم سبز و دِلم سبز فتاديم هر سه تامون، سبز درون سبز
فلک پيراهنى بر من بريده گريبانش سپيد و دامنش سبز
عرقچين سرت دادى بـه نقّاش نمى‌دانُم تو ترکى يا قزلباش
اگر ترکى بـه ترکستان خود رو قزلباشى، بيا مـهمان ما باش
به قربانت شوم اى نقره‌اى‌فام طمع دارُم بيائى بربام
طمع دارُم کـه شش بوسه بگيرُم دو که تا صبح و دو که تا ظهر و دو که تا شام
تو کـه رفتى خدا يار تو باشد فلک درون عرش غمخوار تو باشد
فلک درون عرش، محمد درون مدينـه رسول‌الله نگهدار تو باشد
گل مخمل مزن تو پا بـه دريا مخور غصه براى مال دنيا
مخور غصه کـه مردم مال دارند چراغ نسوزه که تا به فردا
اگر مستانـه مستُم از شمايوم اگر بى‌پا و دستُم از شمايوم
اگر گبرم، اگر هستُم مسلمون اگر مو بت‌پرستُم از شمايوم
دو چشم بر راه دارم، کى مى‌يائى دلى پر آه دارُم، کى مى‌آئى
خودت گُفتى سرما خواهم آمد نظر بر ما، دارُم، کى مى‌آئى
چرا از پنجره سر مى‌کشى يار قلم بالاى مى‌کشى يار
تموم جوونار دادى بـه کشتن هنوزم سرمدى ‌تر مى‌کشى يار
هميشـه ياد رويت مى‌کنم گُل گلاب هستى و بويت مى‌کنم گل
اگر صد يار جانى داشته باشم فداى تار مويت مى‌کنم گل
بيا باد و ببر دسمال دستم بـه پيش دلبر شيداى مستم
بگو دلبر، سلامت مى‌رسونـه کـه من از کودکى دل بـه تو بستم
دلم که تا تو نيائى من نخندم نـه سرمـه چش کنم، نـه سر بـه بندم
قسم خوردم سر شاه ولايت به‌جاى اسب شاهى، خر نـه بندم
به پشت خونـهٔ دلبر رسيدم من از درد دلم آهى کشيدم
همون خاکى کـه از کفشش تکيده به‌جاى سرمـه درون چشمم کشيدم
اگر تو گوهرى، من کهربايُم اگر تو نقره‌اى، من هم طلايم
اگر تو کودکى رويت نمى‌شـه بـه من وعده بده، پيشت بيايُم
بزن نى زن، رفيق باوفايُم کـه مـهمون عزيز آيه برايُم
بخوان اى نازنين يار عزيزُم بنال اى چنگ، امشو از برايُم

Asalbanoo

01-03-2007, 20:53

الا تو ماه ونى انار ميخوش مازندرانى
زِره بر گردنت گوشاره بر گوش همون ماه ميون آسمونى
الهى يا الهى يا الهى سر راهت بياد مار سياهى
اول بر من زنـه، دل وَر تو بستم دوم ور تو زنـه کـه بى‌وفائى
چه خوش باشد کـه بعد از انتظارى بـه اميدى رسه اميّدوارى
از اون بهتر، وزون خوشتر نباشـه دمى کـه مى‌رسه، يارى بـه يارى
دلم مى‌خواد کـه دلسوزم تو باشى چراغ و شمع و پى سوزم تو باشى
دلم مى‌خواد کـه در شب‌هاى مـهتاب همون ماه دلفروزم تو باشى
به قرآنى کـه خطش ناشماره بـه مولائى کـه تيغش ذوالفقاره
سر از سوداى عشقت برندارم کـه تا دين محمد پايداره
دو پنج روزه کـه يارُم نيست پيدا مگر آهو شده رفته بـه صحرا
بگستُم کوه و صحرا، او نديدُم يقين ماهى شده رفته بـه دريا
الف بودم ز عشقت دال گشتم شکر بودُم، چو زهرمار گشتم
گلى بودم، ميان تازه‌گل‌ها ز عشقت بى‌پر و بى‌بال گشتم
دو زلفون سيا را چين بـه چين کن مرا درون خرمن گل خوشـه‌چين کن
اگر مـهر على دارى بـه سينـه خودت انگشتر و ما را نگين کن
عزيزم که تا به کى دارى جدائى؟ کنى که تا کى بـه عاشق بى‌وفائى؟
اگر من لايق عشقت نبودم، نمى‌کردى از اول آشنائى ؟!
ستاره ور هوا طوق زمينـه برادر غم مخور دنيا همينـه
برادر غم مخور درون سال دنيا کـه دولت سايهٔ صبح پسينـه
سرم درد مى‌کنـه الله بَتَر شد گريبانَم ز آب ديده‌ تر شد
نـهالى مو نشاندُم درون سر راه ثمر داد و نصيب رهگذر شد
چه سازم کـه صداى موجَرى نيست بـه اين جسم ضعيف مو نفس نيست
چه سازم وا رفيق نامناسب رفيق روز آخر هيچ‌نيست
قد و بالات بـه سرو ناز ماند دو چشمونت بـه چشم باز مانـه
لب و دندان شيرينى تو دارى بشر بت‌خانـهٔ شيراز مانـه
بچر گله، کـه چوپون درون غذابه ببار بارون کـه باريدن ثوابه
الا اى مرغ دوغ، دوغ، دوغ کن امشب کـه حال دلبرم امشو، خرابه
گل سرخ و سفيدُم، بارک‌الله بنفشـه بلگِ بيدُم، بارک‌الله
ميون ا، دل بر تو بستم نکردى نااميدُم بارک‌الله
همو خانـه کـه خست خام داره کـه يارم ليلى‌خانم، نام داره
سراغت مى‌دهم گر مى‌شناسى شباهت، با گل بادام داره
لب بون اومدى رخ تازه کردى قدت را با قدم اندازه کردى
تو کـه پوشيده‌اى رخت عروسى مکش سرمـه کـه زخمم تازه کردى
اگر يار موره ديدى به‌جائى بگو دلبر فرستادت دعائى
اگر يارم از احوالم بپرسه بگو باريک شده، مانند کاهى
چه بد کردُم، سفر کردُم، خدايا سر از هامون بـه در کردُم خدايا
خودم اينجا، دل اوجا، دلبر اونجا عجب خاکى بـه سر کردُم خدايا
نگار نازنين، من اهل دردُم سرم را گر برند، از تو نگردُم
سرم را گر بُرند با خنجر تيز بـه خون جولان کنم، گرد تو گردُم
همـه يار دارَن و بى‌يار مائيم لباس کهنـه درون بازار مائيم
همـه دارن لباس کدخدائى نمدپوش قلندروار مائيم
از اون روزى کـه ما را آفريدى بـه غير از معصيت از ما نديدى
خداوندا، بـه خاطر خدائيت ز ما بگذر، شتر ديدى نديدى
دلُم مى‌خواد بيايُم خونـه تو ببينُم لونـه و کاشونـهٔ تو
بيايَم خونـه و خونـه نباشى بکردُم دور خلوت خونـهٔ تو
برو مرغ سفيد خونـهٔ من حلالت باشد آب و دونـهٔ من
به هر جا مى‌روى منزل بگيرى ياد از دل ديوونـهٔ من
به قربون شب ديشب بگردُم کـه يارم آمد و خدمت نکردُم
که يارم اومد و دلتنگ برگشت بـه قربان دل‌ تنگش بگردُم
بيا بنشين و اول از وطن گو دوم از بلبل شيرين‌سخن گو
سخن‌هائى کـه دلبر با تو مى‌گفت بيا بنشين و يک يک را بـه من گو
منابع گزيدهٔ ترانـه‌ها: ترانـه‌هائى از خراسان ـ کلّه فرياد، محسن ميهن‌دوست؛ گزيده‌هائى از ترانـه‌هاى روستائى فارسى، م.ع. فرزنـه پناهى سمنانى، ترانـه‌هاى ملى ايران.

azh

13-03-2007, 15:17

ترانـه عامـیانـه از طرف های خراسان هم بزار...

vBulletin , Copyright ©2000-2018, Jelsoft Enterprises Ltd.




[صداي اهنگ گلم را ميبرن چاره ندارم]

نویسنده و منبع |



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com