نویسنده ذاکر عاشورائی حاج شـهرام مـیرزائی الموتی درون سه شنبه شانزدهم آذر ۱۳۹۵ |
در وصف مادر
چه رسمـی داره،دوروز دنیـا // مـی ره عزیزت ،،مـیشی توتنـها // خزان گل را ،،بدیده بینی// گل هست ومادر،،مـیون گلها
ای مـهربانم،آرام جانم // کجایی مادر ،،کجایی مادر
به زیر پایت،،بهشته مادر // خدا بنامت،،نوشته مادر // گذار قدم را،،بروی چشمم // دل تو با رحم،،سرشته مادر
ای مـهربانم..آرام جانم // مادر کجایی،،مادر کجایی
سخته خدایـا ،،داغ جدایی // گوشـه نشینم ،،از بینوایی// گویم بناله،آه از جدایی //مادر خوبم برگو کجایی
ای مـهربانم،،آرام جانم // کجایی مادر،کجایی مادر
گل بهارم ،،برگردبخونـه // غمت زقلبم،،کشد زبونـه // چوطفل این دل،،برای مادر // زند شراره،،گیرد بهونـه
ای مـهربانم.آرام جانم // مادر کجایی،،مادر کجایی،،،
در من،،غم حجله بسته // از داغ مرگت،،پشتم شکسته // خدا مـیدونـه ،،پس از تومادر//همـیشـه باشم،،محزون وخسته
ای مـهربانم ،،آرام جانم // مادرکجایی،،مادرکجایی
چه سخته یـاران،،داغ جدایی//عجب تو دنیـا،،چه بی وفایی//چه بازی داره، تفحص شهدا مداحی این دل تنگم غصه ها دارد قدیمی این چرخ گردون//مـیون هرجمع،،مـیشـه جدایی
ای مـهربانم،،آرام جانم //مادر کجایی،،مادر کجایی
شاعر قاسم جناتیـان
امام رضا علیـه السلام فرمودند:یَا ابْنَ شَبِیبٍ اِنْ کُنْتَ اکِیـاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ، ای پسر شبیب هر وقت خواستی گریـه كنی، اشك بریزی، به منظور حسین گریـه كن، امروز من و شما هم به منظور امام حسین گریـه كنیم، ان شاء الله تمام شـهدا ،اموات خصوصا ً..... تفحص شهدا مداحی این دل تنگم غصه ها دارد قدیمی فیض ببرنند، امروز همـه اومدند بـه شما تسلیت گفتند، سر سلامتی گفتند، گل به منظور شما آوردند، همراه شما اشك ریختند ،اما حضرت زینب سلام الله علیـها مـی فرمایند: تفحص شهدا مداحی این دل تنگم غصه ها دارد قدیمی دیدم حال امام سجاد متغیر شده، سئوال كردم، چی شده عزیز دلم،چرا بدنت داره مـی لرزه،صدا زد ،اینـها ظاهراً مارو مسلمون نمـی دونند،چرا؟آخه بدنای خودشونو دارن دفن مـی كنن،انگار بدن بابام رو زمـینـه داغ كربلاست.همـه بگید: یـا حسین... تفحص شهدا مداحی این دل تنگم غصه ها دارد قدیمی اما یـا امام سجاد كاش بـه همـین بسنده كرده بودند،اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِكَ اسب هاشون رو نعل تازه زدند بر بدن ابی عبدالله، بازم ناله بزن بگو یـا حسین... آی داغ دیده ها بدن بابای شما یـا مادر شمارو غسل دادند، كفن كردند، با احترام دفن كردند اما بمـیرم آن زمانی كه امام سجاد به منظور تدفین بابا اومد صدا زد كفن بیـارید، گفتند:آقا جان تمام شده فرمودند: كمـی بوریـا.... یـا حسین *
مگر بـه کربلا کفن ،به غیر بوریـا نبود // مگر حسین تشنـه،عزیز مصطفی نبود // مگری کـه کشته شد،تنش مـی کنند // مگر کـه پاره پیرهن،به پیکرش روا نبود // سرش بـه نوک نیزه ها،تنش بـه خاک کربلا // کفن به منظور او بـه جز،شکسته نیزه ها نبود
*بابا رسم ِ توی ما مسلمونـها طرف راست صورت مـیت رو روی خاك مـی گذاریم، اما امام سجاد چه كند؟ مـی خواست صورت بـه صورت باباش بذاره،ای حسین.......... بنی اسد نگاه كنـه ببینـه امام سجاد از قبر بالا نمـیاد،نگاه كردند دیدن این لبهاش رو روی رگ های بریده گذاشته،حسین...... زیر بغل هاش رو گرفتن،خودش با دست خودش خاك رو بدن باباش ریخت،آب رو خاك ریخت،خاك قبر رو گل كرد،دیدن نشسته داره گریـه مـی كنـه،با انگشت سبابه چی داره مـی نویسه،دیدن نوشت: هذا قبر الحسین بن علی ،بگم و ناله بزنی، الذی قتلوه عطشانا،حسین... شما ها داغ دیدید اما باباتون رو.... زخم دار ندیدید،باباتون رو.... مجروح ندیدید،خدارو شكر یـه زخم بـه صورت و بدن باباتون.... ندیدید،اما قربون اون ِ سه ساله ای برم كه سر ِ بریده ی بابا رو بغل كرد،ای حسین....*
مدح امام حسين ع
دلم ز روز ازل گشته مبتلای حسین // سلام من بـه حسین و به کربلای حسین
دلم ز روز ازل گشته مبتلای حسین // سلام من بـه حسین و کربلای حسین
وجود عاشق و معشوق وقف یکدگرند 2 // حسین به منظور خدا و خدا به منظور حسین 2
ثواب سعی وصفا کی رسد بـه یک لحظه // قدم زدن وسط مروه و صفای حسین
رضای حضرت حق درون رضایت زهراست // رضای حضرت زهرا دررضای حسین2
اگر معلم توحید من شود زینب 2 // بـه چشم خویش تماشا کنم خدای حسین
دوباره زد بـه سرم عاشقم نوای جنون // کـه پرده ای کشم امشب ز ماجرای حسین
خلیل ، آمده که تا ذبح اعظمش بیند // چه محشریست مگر باز درون منای حسین
مسیح ....مسیح ذره ای از خاک قتلگاه چشید // تمام عمر شفا داد ، با شفای حسین
دوید ختم رسل سر که تا گودال // مـیان هلهله ها گم شده صدای حسین ....
ز خیمـه گاه رسد ی تک و تنـها // مگر شنید مـیان حرم صدای حسین ..
امـیری حسین و نعم الامـیر
چو گیسوی خود پیچ و تابم بده 3 // بـه طرز ملاحت جوابم بده 2
به آیینـه ی بی زبان رحم کن 2 // بـه طرز ملاحت جوابم بده 2
چو گیسوی خود پیچ و تابم بده // زجام جمالت م بده 2
به آیینـه بی زبان رحم کن 2 // بـه طرز ملاحت جوابم بده 2
چو کار دل و غمزه بالا گرفت // بـه دریـا ی خون کشتی ام پا گرفت
(چو دیدم درون بسته ی کربلا // دلم بهر فرزند زهرا گرفت)2
امـیری حسین و نعم الامـیر 4
مصلی حق را نمازی حسین 2//مـهی دل ربا دل نوازی حسین 2
به درگاه عشق عزیز خدا// جهانی بـه عرض نیـازی حسین 2
شفا سخت بیمار این درون شده // طبیبی حسین چاره سازی حسین
(اگر تو نبودی نمازی نبود // صلاتی ، تو اصل نمازی حسین) 2
به ملک ولایت امام شـهید// امـیری حسین و نعم الامـیر 2
نـه من قابلم که تا که نامش برم // نـه قابل کـه نام غلامش برم
کجا قابلن مـی گساران او // کـه بهره زسهبای جامش برن
اگر جویمش سجده ای دائمـی // بـه خاللاله فامش برم
چنان درون قیـامت قیـامت کنم // دهد رخصتم که تا که نامش برم
کشم درون قیـامت ز دل این سفیر // امـیری حسین و نعم الامـیر 4
نبر نام آن شاه را بی وضو 2 // نکن طی این راه را بی وضو
طهارت بجو از نم اشکه خود // مخوان نام این ماه را بی وضو
سریع الاحسین شـهادت بود // مرو این گذر راه را بی وضو 2
چو ساده بیـان اسم اعظم کنی // مبر نام الله را بی وضو
مبر نام آن شاه را وضو // مکن طی این راه را بی وضو
ز اشک محبت وضویی بگیر // امـیری حسین و نعم الامـیر 4
رخش طعنـه بر شمس تابان زند // جمالش ره دین و ایمان زند
(کمالات بی حد و حصرش مگو // کنایـه بـه آیـات قرآن زند )2
زسر عالمـی را برد عقل و هوش // قدم گر بـه وادی عرفان زند
(ببین زیر شمشیر ها دست و پا // بر این قلب خون بار عطشان زند)2
سلام ای بـه وادی محنت اسیر // امـیری حسین و نعم الامـیر
بزرگی تو را باشد و ما خفی // امـیری حسین و نعم الامـیر
(کشم درون قیـامت زدل این سفیر // امـیری حسین و نعم الامـیر)2
امـیری حسین ُ و نعم الامـیری
دوباره دل من گرفته بهونـه // من و سوی روضه ات بازم مـی كشونـه
چشام غرق اشك و دلم غرق خون ِ // امـیری حسین ُ و نعم الامـیری
زیر بیرق ِ تو همـین كه مـی شینم // خودم رو دخیل ِ ضریحت مـی بینم
سلامـی مـیگم با دل ِ آتشینم // امـیری حسین ُ و نعم الامـیری
سلام ای امـیر و شـهنشاه ِعالم // سلامم بـه تو بانی ِ غصه و غم
مشامم شده پر زعطر محرم // روزای غم و غصه هامون تو راه ِ
شب بی قراری ِ مجنون تو راه ِ // بمـیرم كه زینب پریشون ِ راه ِ
امـیری حسین ُ و نعم الامـیری // دل ت درون تب و تاب ِآقا
رباب هی مـیخونـه گلم خواب ِ آقا // غمـین تر زقلبم دل ِ آب ِ آقا
امـیری حسین ُ و نعم الامـیری // اومد یـاد ِ زینب سخن های مادر
یـه حرف هایی از تشنگی ِ برادر // حسین و عدو ،تیغ و رگ های حنجر
خدایـا قسم بر دل ِ خون ِ زینب // به موی سپید و پریشون ِ زینب
باشم که تا ابد دیده گریون ِ زینب // امـیری حسین ُ و نعم الامـیری
بلبلان گمشده
گم شد دو بلبل از حسین یـا رب کجا پیدا کنم
جویم من امشب هر دو را رو درون دل صحرا کنم
تو از مـهر و وفا با من درون این صحرا بیـا
در دامن دشت و دمن شاید بیـابم هر دو را
بنما تفحص اندر این هامون مرا یـاری نما
شب را مـیان خارها بنشینم و احیـا کنم
گم شد دو بلبل از حسین یـا رب کجا پیدا کنم
جویم من امشب هردو را رو درون دل صحرا کنم
هجر برادر یک طرف قرارم از بدن
داغ جوانان عاقبت جان را کشد بیرون زتن
همدم بـه غربت گشته ام آواره و دور از وطن
با کی نشینم ای خدا من درد دل انشا کنم
گم شد دو بلبل از حسین یـا رب کجا پیدا کنم
جویم من امشب هردو را رو درون دل صحرا کنم
دل شد پر از خون یـا حسین را بیـابان مشکل است
صحرا خطرناک هست و دل کندن ز طفلان مشکل است
جستن درون این دشت و دمن بهر عزیزان مشکل است
یـا رب تو آگاهی کـه من دیده بـه هر سو واکنم
گم شد دو بلبل از حسین یـا رب کجا پیدا کنم
جویم من امشب هردو را رو درون دل صحرا کنم
آتش زدند بر خیمة سلطان مظلومان حسین
از خیمـه بیرون آمدند دو نور چشمان حسین
خاصه فراری گشته اند اطفال گریـان حسین
تا کی درون این دشت بلا من شورش و غوغا کنم
گم شد دو بلبل از حسین یـا رب کجا پیدا کنم
جویم من امشب هردو را رو درون دل صحرا کنم
گم شد دو بلبل از حسین یـا رب کجا پیدا کنم
جویم من امشب هردو را رو درون دل صحرا کنم
شاید بـه زیر خارها جان داده باشند کودکان
رو درون کجا آرم دیگر از جور دشمن الامان
از هجر این دو بلبلان خون مـی چکد از دیدگان
فریـاد از دل برکشم شکوه من از اعدا کنم
گم شد دو بلبل از حسین یـا رب کجا پیدا کنم
جویم من امشب هردو را رو درون دل صحرا کنم
یـا رب بـه طفلان حسین بخشا گناه مرد و زن
از بانی و مستخدم و هم نوحه خوان هم زن
روزی شود کرببلا ما را بـه شاه ممتحن
گفتا بـه مشمولی تو را
درون حشر من احیـا مـی کنم
(مشمولی)
حسین سالار زینب
جهان پر شور و ماتم
دل مـهدی حزین شد
نوائی پیچیده بر دلها
که یـارم اربعین شد
دوباره شور و غوغا
به دشت کربلا شد
دوباره عشق
پر از شور و نوا شد
دوباره کاروانی
به دشت خون رسیده
به شام هجر زینب
دوباره زد سپیده
ولی افسوس و ناله
که دل آوا ندارد
به همره جمع عشاق
دگر سقا ندارد
رسیده کاروانی
که آب آور ندارد
علی اصغر ندارد
علی اکبر ندارد
ببین از ره حبیبا
رسیده خسته یـارم
دل زینب پر از غم
نشسته بر مزارت
من از هجر رخ تو
ببین قامت خمـیدم
ببین جسم کبود و
ببین موی سپیدم
چه گویم ای برادر
تو را از آنچه دیدم
زسیلی ها کـه خوردم
چه غمـهائی کشیدم
سرت درون تشت خون و
یزید و بزم باده
چود دیدم خیضران را
به لبهایت نـهاده
ز کف شد طاقت من
شکستم ای برادر
به روی پای پر زخم
نشستم ای برادر
بگویم از غم دل
ز سنگ جاری از آن
ز نفرین و ز طعنـه
ز لبخند و ز دشمن
رسیده کاروانی
به دشت آه و ناله
ولی همره ندارد
یکی طفل سه ساله
صدا زد بر من و گفت
رقیـه درون دل شب
حلالم کن کـه رفتم
ز پیشت زینب
چو دیدم وای از این دل
چو چشمم را گشودم
یکی رأس تو بود و
یکی یـاس کبودم
سرت بر روی دستش
رقیـه چشم بسته
فراموش تو بود این
به دستان شکسته
مدح امام حسين ع
دل هر کـه حسینی است // ز خود بی خبر است
کشته عشق حسین // از همـه زنده تر است
این حسین کیست کـه عالم همـه دیوانـه اوست// این چه شمعی هست که جانـها همـه پروانـه اوست
بسکه آن جلوه توحید مرا درون نظر هست // هر کجا مـی نگرم نور رخش جلوه گر است
هر کجا مـی گذرم جلوه مستانـه اوست // بر خدا جوی تمسک بـه ولایش دارم
هر گرفتار غمـی سر بـه هوایش دارد //هر دلی مـیل سوی کرب وبلایش دارد
هر سری آرزوی بوسه بـه پایش دارد
ماه مـی گوید حسی
ماه مـی گوید حسین // با آه مـی گوید حسین
آیـه آیـه حضرت الله مـی گوید حسین
یـار مـی گوید حسین دلدار مـی گوید حسین
فاطمـه بر مرتضی غم خوار مـی گوید حسین
داد مـی گوید حسین // فریـاد مـی گوید حسین
در مـیان سجده اش سجاد مـی گوید حسین
رود مـی گوید حسین // معبود مـی گوید حسین
ی درون شعله و در دود مـی گوید حسین
داد مـی گوید حسین // بیداد مـی گوید حسین
خسته درون خون قاسم داماد مـی گوید حسین
یـاس مـی گوید حسین // احساس مـی گوید حسین
در کنار علقمـه عباس مـی گوید حسین
مشک مـی گوید حسین // با اشک مـی گوید حسین
نـهر علقم با دو چشم اشک مـی گوید حسین
تیر مـی گوید حسین // شمشیر مـی گوید حسین
بین خیمـه اصغر بی شیر مـی گوید حسین
کربلا یعنی تـَوَ لا داشتن
کربلا یعنی تـَوَ لا داشتن // مـهر حیدر عشق زهرا داشتن
کربلا یعنی تبرّای شدید // از پلیدیهای دوران و یزید
کربلا یعنی اطاعت از امام // گه بـه حکم او نشستن گه قیـام
کربلا یعنی کـه یـار رهبری // از حسین عصر خود فرمانبری
کربلا یعنی تحول درون وجود // جامـه زهد و حیـا را تار وُ پود
کربلا یعنی بـه حق واصل شدن // یـار حق ، دشمن ِ باطل شدن
کربلا یعنی بیـا جانانـه شو // گِرد ِ شمع عشق ِحق ، پروانـه شو
کربلا یعنی کتاب عشق حق // از الف که تا یـای او سرمشق حق
کربلا یعنی کـه انسی با نماز // روی بر درگاه ربّ بی نیـاز
کربلا یعنی کـه خون ، آب وضو // با خدا ، بی واسطه درون گفت وُ گو
کربلا یعنی همـیشـه مکتبی// تو حسینی ، تو زینبی
کربلا یعنی سراپا جان شدن // در منای عاشقی قربان شدن
کربلا یعنی سر و جان باختن // پل بـه معراج شرافت ساختن
کربلا یعنی کـه عاشورای خون // موسم انا الیـه الراجعون
کربلا یعنی گل ِ احمر شدن // روی دست باغبان پرپر شدن
کربلا یعنی هم آغوش عجل // تلخی مرگش نکوتر از عسل
ربلا یعنی بهار ِ تشنگی // شعله ور دل از شرار تشنگی
کربلا یعنی چو گل افروختن // پیش آب از تشنـه کامـی سوختن
کربلا یعنی کـه در دریـای ِ آب // تشنـه اما ، آب را جواب
کربلا یعنی فغان و زمزمـه // خنجر و هنجر نگاه فاطمـه
کربلا یعنی کـه تیـغ وُ جسم یـار // یک هزار و نـهصد و پنجاه بار
کربلا یعنی قلم یعنی کتاب // پیکر قرآن وُ زخم ِ بی حساب
کربلا یعنی عطش یعنی شرار // خیمـه و طفلان درون حال ِ فرار
کربلا یعنی سراپا عشق و شور // گه بـه نیزه ، گاه درون کنج تنور
کربلا یعنی کـه نیلی روی ماه // صورت طفلان و سیلی آه! آه!
کربلا یعنی کـه حق درون سلسله // پاسخ اشک یتیمان هلهله
کربلا یعنی شب و اخت الامام // در نماز ، اما نماز ِ بی قیـام
کربلا یعنی کـه در بازارها // کعبه اما کعبهء آزارها
کربلا یعنی کـه آیـات ِ حکیم // یک زن و هفتاد وُ دو داغ عظیم
زن مگو زهرای ثانی بود او // در حسین ِ خویش فانی بود او
یک شب بی نافله زینب نداشت // غیر ذکر یـا حسین برنداشت
کربلایت را آرزو داریم
ما کـه از عشقت گفتگو داریم کربلایت را آرزو داریم
ای حسین جانم، ای حسین جان(2)
ما کـه مـی سوزیم درون هوای تو بسته جان ما با ولای تو
اشک غم ریزیم درون عزای تو عقده از داغت درون گلو داریم
ای حسین جانم، ای حسین جان(2)
ای حریم تو قبلۀ دلها نام شیرینت نُقل محفلها
بسته هست از اشک دیده محملها کوی عشقت را جستجو داریم
ای حسین جانم، ای حسین جان(2)
هر جوان ما مبتلای توست کودک ما هم آشنای توست
هر شـهید ما جانفدای تو ز آبرویت ما آبروی داریم
ای حسین جانم، ای حسین جان(2)
ای بخون غوطه ور
ای بخون غوطه ور، تو حسین من پسر فاطمـه، نور عین منی (2)
یـا حسین یـا حسین، یـا حسین یـا حسین
کی بریده سرت، یـا اخا از بدن (2) مانده بر روی خاک، پیکرت بی کفن (2)
یـا حسین یـا حسین، یـا حسین یـا حسین
من فدای تو و جسم عریـان تو (2) چه کند زار گریـان تو (2)
یـا حسین یـا حسین، یـا حسین یـا حسین
اشک خونین من از، دیده جاری کنم (2)
بر تو ای تشنـه لب، سوگواری کنم (2)
یـا حسین یـا حسین، یـا حسین یـا حسین
بدنت کربلا سر پاکت کجاست(2) بر سر نیزه یـا درون تنور از جفاست(2)
یـا حسین یـا حسین، یـا حسین یـا حسین
دل خراب من
دل خراب من // اسیر و مجنونـه // به عشق ثارالله // همـیشـه مـیخونـه // تویی تو مـهتابم // تویی درون نابم // منم گدای تو // تویی تو اربابم // حسين حسين جانم // حریم پاک تو // بهشت تو دنیـاست // برات دیدارش // تو دستای زهراست // مـیام ب پابوست // با ذکر یـا حیدر // طواف عشق تو // ز کعبه بالاتر // تو مالک جانی // امـیر دلهایی // گدایی ات بهتر // ز منصب شاهی // نوشته ات بر دل // ملائکه کاتب // بهشت شده به // ر محب تو واجب *// حسین وای حسین وای // نوای ثارالله // نوای هرشد // با ذکر تو این دل // عزیز زینب شد // خدایی عشقی و رسول تو زینب // با روضه های تو // شدم بـه تاب و تب // ز کودکی قلبم اسیر دلداره // فقیر احسان آقام علمداره // ضریح آب آور قشنگ و بی همتاست // جهان چه نورانی ز تربت سقا
جان فدایت یـا حسین یـا ضیـاء عالمـین
ای وجودت باعث ایجاد عالم یـا حسین جان عالم یـاحسین ذبح اعظم یـاحسین
عالم و آدم بسوزد درون عزایت یـاحسین جان فدایت یـاحسین یـا ضیـاءعالمـین
جان فدایت یـا حسین جان فدایت یـا حسین
ای وجودت آفرینش را سبب بحر وجود وی ز جود امجدت شد ماسوالله درون شـهود
ای ز بود تو ملائک کرده آدم را سجود بهر تعظیمت فلک گردیده قد خم یـا حسین
جان فدایت یـا حسین یـا ضیـاء عالمـین
ای غریب و بی و بی یـاور و دور از وطن ای بـه غربت مبتلا گشته دچار هر محن
ای بـه کوفه وارد و مـهمان بـه اعدای فتن بی و دور از وطن ای شاه خوبان یـا حسین
جان فدایت یـا حسین یـا ضیـاء عالمـین
مـیهمان را ندیده تشنـهاندر جهان العطش گوید مکرّر از عطش اندر فغان
آب و نان بر مـیهمان بستند وداد از مـیزبان بودیت ذکرعطش برلب دمادم یـاحسین
جان فدایت یـا حسین یـا ضیـاء عالمـین
درچه مذهب درچه ملت درچه آئین شدروا مـیهمان و تشنـهآن هم سلیل مصطفی
تا کـه ناحق ریختندی خونت ای خون خدا ذات حق شد درون عوض خود خونبهایت یـاحسین
جان فدایت یـا حسین یـا ضیـاء عالمـین
اندر آن هنگامـه بودی غرق دریـای لقا کامد از ره شمر دون بودش بکف تیغ جفا
بی حیـایی کـه بریده او سرت را از قفا پیش چشم غم مبتلایت یـا حسین
جان فدایت یـا حسین یـا ضیـاء عالمـین
تا سر مـهر افسرت شد بر سر نی جلوه گر دستگیر قوم دون شد عترت خیرالبشر
پس قضا بربست بهر زینبت بار سفر سوی شام بلا از نینوایت یـا حسین
جان فدایت یـا حسین یـا ضیـاء عالمـین
روز عاشورا درون آن هنگامـه پر شور وشر صف کشیده انبیـا یکسر ترا نظاره گر
قتلگه را دید موسی طور سینای دیگر یوسف از یک جلوه شد محو لقایت یـا حسین
جان فدایت یـا حسین یـا ضیـاء عالمـین
یـا حسین نام گرامـیّت بهر دردی دواست خاک کویت توتیـای دیده اهل ولاست
تربتت دارو مکان تربتت دارالشفاست کعبه حاجات عالم کربلایت یـا حسین
جان فدایت یـا حسین یـا ضیـاء عالمـین
خودتوآن شاهی کـه امت رانمودی سرخ رو نخل دین را آبیـاری کردی از خون گلو
خون پیشانی تو را گردیده خود آب وضو چشم عالم خونچکان شداز برایت یـا حسین
جان فدایت یـا حسین یـا ضیـاء عالمـین
بارالها حرمت خون جوانان حسین هم بـه حق آه جانسوز یتیمان حسین
بگذراز جرم و گناه دوستداران حسین «آذرم» من نوحه گر عزایت یـا حسین
جان فدایت یـا حسین يا ضياء عالمين
خلعت شـهادت
ای زینب پریشان ، بنگر روم بـه مـیدان دانم دگر نیـایم ، جان تو و یتیمان
بهر خدا تو بهرم کفن بیـاور که تا خلعت شـهادت پوشم بـه چشم گریـان
ای زینب پریشان ، بنگر روم بـه مـیدان
دانم دگر نیـایم ، جان تو و یتیمان
صدپاره جسم اکبردرخاک وخون شناور افتاده با تن پاک مانند ماه تابان
ای زینب پریشان ، بنگر روم بـه مـیدان دانم دگر نیـایم ، جان تو و یتیمان
شد موسم شـهادت ، من مـی روم بـه مـیدان جان تو و سکینـه با کودکان نالان
ای زینب پریشان ، بنگر روم بـه مـیدان
دانم دگر نیـایم ، جان تو و یتیمان
باید شوی پرستار بر عابرین دلخون بر کودکان افکار با جمله یتیمان
ای زینب پریشان ، من مـی روم بـه مـیدان دانم دگر نیـایم ، جان تو ویتیمان
ای حمـیده ، بشنو ز من وصیت سازند چون شـهیدم مو را مکن پریشان
ای زینب پریشان ، بنگر روم بـه مـیدان
دانم دگر نیـایم ، جان تو و یتیمان
ای زینب دل افکار ، ای لشکر جفا کار سرم بـه نی نمایند ، درون پیش چشم طفلان
ای زینب پریشان ، بنگر روم بـه مـیدان دانم دگر نیـایم ، جان تو و یتیمان
در ماتم شـهیدان خلق جهان عزادار سید ز دل بر آرد فریـاد و آه و افغان
ای زینب پریشان ، بنگر روم بـه مـیدان
دانم دگر نیـایم ، جان تو و یتیمان
(سید محمود حسینی نژاد )
شام غريبان
آسمان امشب از چه گریـان هست چونکه امشب شام غریبان است
آسمان امشب از چه گریـان هست چونکه امشب شام غریبان است
پر ز نور امشب خانة خولی هست درون تنور امشب رأس مـهمان است
بر حسین امشب آسمان گرید هم زمـین امشب هم زمان گرید
جبرئیل اندر لامکان گرید چونکه امشب شام غریبان است
آسمان امشب از چه گرید
چونکه امشب شام غریبان است
کربلا امشب بیت الاحزان هست بی کفن نعش نوجوان است
زینب از این غم زار و گریـان هست چونکه امشب شام غریبان است
آسمان امشب از چه گرید // چونکه امشب شام غریبان است
جسم شـه امشب درون بیـابان هست زیر تیغ و نی چاک و عریـان است
پایمال از سم ستوران هست چونکه امشب شام غریبان است
آسمان امشب از چه گرید// چونکه امشب شام غریبان است
اهل بیت امشب زار و گریـانند بر سر اجساد شـهیدانند
کودکان از غم زار و نالانند چونکه امشب شام غریبان است
آسمان امشب از چه گرید// چونکه امشب شام غریبان است
فاطمـه امشب کربلا آید با همـه حوران نینوا آید
دل پریشان با صد نوا آید چونکه امشب شام غریبان است
آسمان امشب از چه گرید// چونکه امشب شام غریبان است
با نوا گوید ای حسین من ای حسین نور دو. عین من
تا ببینند حزن حزین من چونکه امشب شام غریبان است
آسمان امشب از چه گرید// چونکه امشب شام غریبان است
یـا علی بازاز سوی طفلانت سوی طفلان زار و عطشانت
بین دمـی حال ای یتیمانت چونکه امشب شام غریبان است
آسمان امشب از چه گرید
چونکه امشب شام غریبان است
یـا رسول الله کربلا بنگر یکدمـی سوی نینوا بنگر
خود نـه تنـها با انبیـا بنگر چونکه امشب شام غریبان است
آسمان امشب از چه گرید// چونکه امشب شام غریبان است
بین حسینت را اندر این هامون با تنی صد چاک خفته اندر خون
زینب از داغش گشته چون مجنون چونکه امشب شام غریبان است
آسمان امشب از چه گرید// چونکه امشب شام غریبان است
یـارسول الله این حسین تست این همان نور دو عین تست
حالیـا وقت شور و شین تست چونکه امشب شام غریبان است
آسمان امشب از چه گرید// چونکه امشب شام غریبان است
هست محزون درون نوا امشب نوحه گر بهر شـهدا امشب
لطمـه بر صورت درون عزا امشب چونکه امشب شام غریبان است
آسمان امشب از چه گرید
چونکه امشب شام غریبان است
(محزونی)
نوحة زنی راهب ای راهب
من زادة پیغمبرم راهب ای راهب من نور چشم حیدرم راهب ای راهب
رائهب بدان من مقصد والضحی باشم من افتخار آیة هل اتی باشم
من مستتار حضرت کبریـا باشم ذات خدا را مظهرم راهب ای راهب
من زادة پیغمبرم راهب ای راهب
من نور چشم حیدرم راهب ای راهب
بر فرق من تاج شرف از انمّا آمد تورات درون توصیف من از خدا آمد
انجیل درون تمجید من بر شما آمد من عرش حق را لنگر راهب ای راهب
من زادة پیغمبرم راهب ای راهب
من نور چشم حیدرم راهب ای راهب
ایزد بـه قرآنم ثنا گفت الرّحمن درون شأن ما آمد بدان عَلَمَ القرآن
بحرین یخرج منـها الؤالؤ المرجان من ما سوا را مفخرم راهب ای راهب
من زادة پیغمبرم راهب ای راهب
من نور چشم حیدرم راهب ای راهب
وجه الهم عین الهم آیت الهم روح الهم نور الهم صفوة اللّهم
بابم یدالله هست و قدرت اللّهم هم خود ولی دارم راهب ای راهب
من زادة پیغمبرم راهب ای راهب
من نور چشم حیدرم راهب ای راهب
گهواره جنبانی مرا کرده جبرئیل قنداقه ام درون آسمان مـیکائیل
خواهی کـه بشناسی مرا رو بخوان انجیل بر ما سوی من سرورم راهب ای راهب
من زادة پیغمبرم راهب ای راهب
من نور چشم حیدرم راهب ای راهب
جدم بود دختم رسل احمد مختار عیسی و موسی کرده اند مدح او بسیـار
ساقی کوثر باب من حیدر کرار زهرای اطهر مادرم راهب ای راهب
من زادة پیغمبرم راهب ای راهب
من نور چشم حیدرم راهب ای راهب
من زادة پیغمبرم راهب ای راهب من نور چشم حیدرم راهب ای راهب
از جبهه ام رخشنده بین نور ربانی که تا خوب بشناسی مرا مرد نصرانی
نامم حسین و رحمت حی سبحانی من بر خلایق سرورم راهب ای راهب
من زادة پیغمبرم راهب ای راهب
من نور چشم حیدرم راهب ای راهب
با من پیـاپی کوفیـان عهدها بستند اندر زمـین کربلا عهدها بشکستند
اول بـه روی ما ز کین آب را بستند د غمگین خاطرم راهب ای راهب
من زادة پیغمبرم راهب ای راهب
من نور چشم حیدرم راهب ای راهب
لب تشنـه ببریده اند سر از قفای من آتش زدند از کینـه بر خیمـه های من
ببستند محکم بازوی طفلان من شد زار زینب م راهب ای راهب
من زادة پیغمبرم راهب ای راهب
من نور چشم حیدرم راهب ای راهب
راهب بدان این سر بسی ظلمـها دیده درون راه شام از کوفیـان طعنـه ها بشنیده
برزاریش با کی همـی اشک باریده باشد بدان او ذاکرم راهب ای راهب
من زادة پیغمبرم راهب ای راهب
من نور چشم حیدرم راهب ای راهب (باکی)
عازم شام بلا
وای حسین وای حسینم کجاست وای حسین وای حسینم کجاست 2
مـی رود از کرببلا ت مانده بـه صحرای بلا پیکرت
زینب غم دیده بـه صد ابتلا گشت چو درون دام بلا مبتلا
عزم سفر کرده بـه شام بلا وای حسین وای حسینم کجاست 2
جان اخا حالت زارم نگر دام غمت گشته دچارم نگر
سوی سفر از این دیـارم نگر وای حسین وای حسینم کجاست 2
جان اخا این تو و این کربلا این من و این ره سوی شام بلا
این تو و این پیکر درون خون شنا این تو و این کشتگان
این من و این بیـان وای حسین وای حسینم کجاست 2
این تو این وادی و این ساربان این من و این خولی و شمر و سنان
این تو و آن بجدل شوم اینزمان این تو این سرزمـین ، این من و این مشرکین
این من و این عابدین وای حسین وای حسینم کجاست 2
مـی رود شاه ببین ت همسفرم با سر مـهر افسرت
چون نگرم قاتل بد اخترت نموده رأست بـه نی، روان من او را ز پی
ناله کنان همچو نی وای حسین وای حسینم کجاست 2
مـی روم و مانده درون این جا دلم دل نکشاند بـه سوی محملم
هجر تو زد شعله بـه آب و گلم بی تو چسان رهسپار – شوم مَنِ دل فکار
به دیده اشکبار وای حسین وای حسینم کجاست 2
مـی روم ای کشته صد پاره تن باد خداحافظت ای بی کفن
مـی شوم الحال جدا از تو من کشتة تیغ جفا – سپارمت بر خدا
ای شـه بی اقربا
وای حسین وای حسینم کجاست 2
(آذر)
نوحه شام غریبان
ای شیعیـان امشب شام غریبان هست جسم حسین عریـان اندر بیـابان است
شام غریبان هست زینب پریشان هست
در کربلا امشب نور دل حیدر با نوجوانانش افتاده اند بی سر
در خاک و خون غلطان عباس نام آور عریـان بـه دشت کین جسم شـهیدان است
شام غریبان هست زینب پریشان هست
اطفال شـه امشب درون دشت ویلانند آن بیـان امشب چون مرغ بی بالند
بی خانمان امشب از جور کین نالند بر نیزه ها امشب رأس شـهیدان است
شام غریبان هست زینب پریشان هست
امشب عزیز فاطمـه بی بال و پر گشته از جور کین اطفال شـه بین بی پدر گشته
اندر حریم شاه دین پرشور وشر گشته درون خیمـه گه سجاد دین چون بید لرزان هست
شام غریبان هست زینب پریشان هست
امشب مـیان قتلگه آن بـه جدل کافر سازد جدا دست حسین از بهر انگشتر
سازد جدا دست حسین از ضربت خنجر زین بار غم ارض وسما گریـان و نالان است
شام غریبان هست زینب پریشان هست
لرزد زمـین و آسمان زین ماجرا یکسر ای خالق داور ، ای خالق داور
از غم پریشان مـی شود اندر جنان حیدر آن شافع محشر، آن شافع محشر
شام غریبان هست زینب پریشان هست
امشب کشیک خیمـه ها با زینب هست یـارب از جور کین فرزند زهرا درون غم هست یـا رب
سجاد دین از جور غم جان برلب هست یـا رب آه و فغان کودکان بر بام کیوان است
شام غریبان هست زینب پریشان هست
امشب بـه جنت مصطفی زار و پریشان است
از جرم روحی درون گذر بنگر ثنا خوانست
شام غریبان است
زینب پریشان است
سر خیل شـهیدان
خون شد دل زینب غم حاصل زینب
ای غرقه بـه خون غرقة خون شد دل زینب بستن بـه شتر جان اخا محمل زینب
خون شد دل زینب
غم حاصل زینب
بر خیز زجا ای سرِ خیل شـهیدان از تشنـه لبی بین بـه فلک نالة طفلان
آواره و دلخون همـه سرگشته و حیران کز نالة آنـها شده خونین دل زینب
خون شد دل زینب
غم حاصل زینب
ای کاش نمـی بودم و بینم کـه به صحرا افتاده تن بی سرت ای خسرو بطحا
در لجة خون غوطه ور ، از کینة اعدا گویـا ز ازل گشته محن حایل زینب
خون شد دل زینب
غم حاصل زینب
برخیز و نظر کن ، دمـی ای جان برادر عازم بـه سفرگشته ام ، ای شاه ملک فر
همراه سپه و ز ستم فرقة کافر بر ناقة عریـان ، بنگر محمل زینب
خون شد دل زینب
غم حاصل زینب
از بعد تو ای خسرو خوبان ، چه کنم من با این همـه اطفال پریشان چه کنم من
با سوز دل عابد نالان چه کنم من از ماتم آنـها شده غم حاصل زینب
خون شد دل زینب
غم حاصل زینب
از بعد تو زین طایفه بنگر کـه چها شد زاندازه برون بین کـه به ماظلم و جفاشد
از بییت آه و فغانم بـه سما شد ویرانـه حسین جان بنگر منزل زینب
خون شد دل زینب
غم حاصل زینب
از کوی تو با دیدة خونبار برفتم با این دل آزرده من زار برفتم
در شام بلا همره کفار برفتم ای وای کـه شد بیت حزن محفل زینب
خون شد دل زینب
غم حاصل زینب
افکار اگر از تو بپرسند محبّان بر گو بـه صد ناله و با دیده گریـان
زینب بـه اسیری برودکوفة ویرا ن
خاموش شده زنان ، بلبل زینب
(افکار)
در جستجوی قافله سالار
ای زمـین کربلا درّ یمن گم کرده ام یک بدن گم کرده ام بی کفن گم کرده ام
شـهریـاری چون حسین درون این چمن گم کرده ام یک بدن گم کرده ام بی کفن گم کرده ام
ای زمـین کربلا درون وادیت گلزار دین گو چه شد سالار دین
من بـه سر گلشنت مشک ختن گم کرده ام یک بدن گم کرده ام بی کفن گم کرده ام
ای زمـین کربلا درون وادیت غلطان بـه خاک غرقه درون خون چاک و چاک
زیر تیر و نیزه جسمـی بی کفن گم کرده ام یک بدن گم کرده ام بی کفن گم کرده ام
ای زمـین کربلا کو اکبر ناشاد من ای زمـین کربلا کو شاخة شمشاد من
جسمشان چون گل درون این طرف چمن گم کرده ام یک بدن گم کرده ام بی کفن گم کرده ام
ای زمـین کربلا مـیر علمدارم چه شد یـار و غمخوارم چه شد
سرو قدی همچو شاخ نسترن گم کرده ام یک بدن گم کرده ام بی کفن گم کرده ام
ای زمـین کربلا من داشتم مـه پیکری شیر خواره اصغری
من درون این جا بلبل شیرین سخن گم کرده ام یک بدن گم کرده ام بی کفن گم کرده ام
ای زمـین کربلا با عترت خیرالانام مـی روم من سوی شام
قافله سالار خود را بی کفن گم کرده ام یک بدن گم کرده ام بی کفن گم کرده ام
ای زمـین کربلا خاضع بـه هر بزم عزا مـی شود نوحه سرا
من شـهتشنـه درون بیت الخزن گم کرده ام
یک بدن گم کرده ام بی کفن گم کرده ام
(خاضع) اسب با وفا
ای ذوالجناح با وفا کو حسین من
ای تو سن فرّخ لقا کو حسین من
گوای براق برق سیر سبط احمد را ای رفرف سدره مکان کو محمّد را
اندر کجا انداختی شاه امجد را طی کرده ره را که تا کجا کو حسین من
ای ذوالجناح با وفا کو حسین من
ای تو سن فرّخ لقا کو حسین من
بردی تو اندر لامکان سوی معراجش بنـهاده برسر کبریـا از وفا تاجش
یـا بر خدنگ کوفیـان کردی آماجش احوال او بر گو بـه ما کو حسین من
ای ذوالجناح با وفا کو حسین من
ای تو سن فرّخ لقا کو حسین من
ای پیک فرخ پی بگو کو سلیمانم کاندر ره او مانده هست چشم گریـانم
بنـهاده بی از چه رو درون بیـاباننم ای هدهد شـهر صبا کو حسین من
ای ذوالجناح با وفا کو حسین من
ای تو سن فرّخ لقا کو حسین من
رفت از پی آب حیـات خضر راه من مـیر سکندر پاسبان پادشاه من
رفت از زمـین بر آسمان دود آه من درون این زمـین پر بلا کو حسین من
ای ذوالجناح با وفا کو حسین من
ای تو سن فرّخ لقا کو حسین من
جان داده درون راه خدا کو خلیل الله قربانی راه خدا کو ذبیح الله
ثارالهم را ای سوی قربانگاه از چه نیـامد از منا کو حسین من
ای ذوالجناح با وفا کو حسین من
ای تو سن فرّخ لقا کو حسین من
کو باعث ایجاد خلق عالم و آدم کو موسی عمران کجا هست عیسی مریم
هابیل مقتولم چه شد ثانی آدم کو نوح طوفان بلا کو حسین من
ای ذوالجناح با وفا کو حسین من
ای تو سن فرّخ لقا کو حسین من
بردی حسینم ای فرس درون صف هیجا ای اسب بی صاحب چرا آمدی تنـها
دارد سکینـه درون حرم شور واویلا گوید رقیـه وا ابا کو حسین من
ای ذوالجناح با وفا کو حسین من
ای تو سن فرّخ لقا کو حسین من
سعیدی
نوحه روز عاشورا
امروز عاشورا هست یـا عید قربان است
کرب وبلا یکسر از خون گلستان است
ملک و ملک گریـان ارض و سما لرزان آدم بـه بی تابی عالم درون افغان است
امروز عاشورا هست یـا عید قربان هست کرب و بلا یکسر از خون گلستان است
از بهر فرمان عبیدالله بد آئین
بستندچشم از احترام عترت یـاسین
با خویشتن یکدم نگفت از کوفی بی دین آخر حسین بر ما امروز مـهمان است
امروز عاشورا هست یـا عید قربان هست کرب و بلا یکسر از خون گلستان است
د چون بیی ز قتل نوجوانانش
شمر لعین آمد به منظور غارت جانش
یک تن نگفت ای شمر ترکن کام عطشانش این تشنة مظلوم آخر مسلمان است
امروز عاشورا هست یـا عید قربان هست کرب و بلا یکسر از خون گلستان است
چون دیداحوال حسین بی معنیش را
زینب طلب کرد از نجف باب غمـینش را
گفت ای پدر بین شمر وظلم و کینش را با تو سن بیداد سر گرم جولان است
امروز عاشورا هست یـا عید قربان هست کرب و بلا یکسر از خون گلستان است
بابا بیـا هنگامـه محشر تماشا کن
از خیمـه گاه شاه بی سر سیر یغما کن
یکدم نظر بر زینت آغوش زهرا کن بی سر حسین تو درون خاک غلّطانست
امروز عاشورا هست یـا عید قربان هست کرب و بلا یکسر از خون گلستان است
بنگر ز سیلی گشته نیلی روی طفلانت برگیر از آل زنا داد یتیمانت
کن دست بر تیغ دو دم دستم بـه دامانت صامت از این ماتم پیوسته گریـان است
امروز عاشورا هست یـا عید قربان است
کرب و بلا یکسر از خون گلستان است
نوحة جانسوز حضرت زهرا علیـهاالسّلام
ای تشنـهعطشان مظلوم حسینم وای //ای گشته بـه خون غلطان مظلوم حسینم وای
مظلوم حسینم وای مظلوم حسینم وای
کو پیرهنت مادر چون شد کفنت مادر جسم تو بود عریـان مظلوم حسینم وای
مظلوم حسینم وای مظلوم حسینم وای
باانکهلعلت سرچشمة رضوان هست کام تو بود عطشان مظلوم حسینم وای
مظلوم حسینم وای مظلوم حسینم وای
جسمت بـه زمـین مانده رأست بـه تنور کین درون کوفه بود مـهمان مظلوم حسینم وای
مظلوم حسینم وای مظلوم حسینم وای
هان ای بدن صد چاک، برخیز ز روی خاک خورشید بود سوزان مظلوم حسینم وای
مظلوم حسینم وای مظلوم حسینم وای
مظلوم حسینم وای مظلوم حسینم وای
خرگاه تو بی صاحب اطفال تو درون صحرا باشند همـه گریـان مظلوم حسینم وای
مظلوم حسینم وای مظلوم حسینم وای
هر تازه گلی پنـهان درون دامن هر خاری کن پرسشی از طفلان مظلوم حسینم وای
مظلوم حسینم وای مظلوم حسینم وای
از قرب جوار تو دومر هاشمـی دلخون آمد بهاو جان مظلوم حسینم وای
مظلوم حسینم وای مظلوم حسینم وای
مظلوم حسینم وای
مظلوم حسینم وای (هاشمـی)