خاطره های از با on Instagram
Top locations
Bushehr, Gorgan, Iran, Shiraz, Iran
Average media age
180 days
. طرز بافت عروسک باربی با میا وای انقد خاطره دارم از بچه گیـام با این فیلم کـه نگم براتونفقط این صدا و تصویر منو پرت مـیکنـه تو بچه گیـام هر وقت دلم گرفته فوری مـیرم سمت خاطره های بچگیم با استار دوباره همـه چی تازه مـیشـه برام خیلی حالمو خوب مـیکنن . طرز بافت عروسک باربی با میا #گل_یخ . @rezagolzar . . #rezagolzar #mylove .
وای انقد خاطره دارم از بچه گیـام با این فیلم کـه نگم براتون🙈فقط این صدا و تصویر منو پرت مـیکنـه تو بچه گیـام😍💙❤ هر وقت دلم گرفته فوری مـیرم سمت خاطره های بچگیم با استار دوباره همـه چی تازه مـیشـه برام 😄خیلی حالمو خوب مـیکنن 🙊👧
.
#گل_یخ .
@rezagolzar 🎬.
.
#rezagolzar #mylove
. خاطره ای از خلبان جنگنده f14 آقای مازندرانی(خلاصه داستان) چند ساعتی بود کـه از پایگاه اصفهان به منظور گشت هوایی بلند شده بودیم و سوختمان رو بـه اتمام بود کـه رادار زمـینی بـه ما اطلاع داد کـه رادار بهبهان و رادار هوایی خفاش(برای آشنایی با هواپیمای خفاش بـه این هشتک برید #خفاش_ایرانی) وجود سیزده هواپیما ... .
خاطره ای از خلبان جنگنده f14 آقای مازندرانی(خلاصه داستان)
چند ساعتی بود کـه از پایگاه اصفهان به منظور گشت هوایی بلند شده بودیم و سوختمان رو بـه اتمام بود کـه رادار زمـینی بـه ما اطلاع داد کـه رادار بهبهان و رادار هوایی خفاش(برای آشنایی با هواپیمای خفاش بـه این هشتک برید #خفاش_ایرانی) وجود سیزده هواپیما عراقی را کشف کرده اند کـه در حال نزدیک شدن بـه بوشـهر هستند!
دیگر مسئله داشت راستی راستی جدی مـیشد آن هم درون وضعیتی کـه بنزین ما رو بـه اتمام بود
رادار زمـینی هی مـیگفت" لامصب تو كه بنزین نداری بعد چرا انجا وایستادی" چون او مـیدانست كه از زمان بنزینگیری ما مدتی هست گذشته و من هم كه درگیر این هدفهای جدید بودم و نمـیتوانستم جوابی بـه او بدهم، طرز بافت عروسک باربی با میا لذا تنـها یكبار روی رادیو گفتم " لطفا" رادیو را اشغال نكنید"
ارتفاع خودم را بـه 35 پایی بالای آب رساندم و از روبرو بـه سمت آنـها رفتم که تا شاید بتوانم ماموریتشان را لغو کنم. درون همـین موقع چراغهای نشاندهنده Low Fuel Light سمت چپ و راست هر دو روی پانل روشن شده بود .
به جناب صنعتكار (کابین عقب)گوشزد كردم كه فقط بیرون را نگاه كن و مواظب بیرون باش، بهیچوجه روی هیچكدام از هدف ها قفل راداری نکن درست درون لحظه ای كه درون روبروی هواپیماهای عراقی و در فاصله حدود 20 مایل از هم قرار گرفته بودیم جناب صنعتكار با نزدیك شدن اه و آغاز بكار شدید سیستمـهای جنگ الکترونیک، دستپاچه شد و روی اولین هدف قفل نمود كه بلافاصله با فریـاد بلندی درون رادیو قفل راداری را شكستم و گفتم مگر نمـی بینی چند که تا موشك داره بطرفمان مـی آید؟ كنترولر زمـینی رادار هم با شنیدن این مکالمـه سکوت کرد،توی آسمان بیش از بیست فروند موشك كله قرمز مستقیم داشت بطرف ما مـیامد، صدای انواع آژیر ها از سیستمـها بلند شده بود و چراغهای هشدار دهنده یكی بعد از دیگری چشمك مـیزد و چف و فلیری بود كه پشت سر هم از زیر هواپیما شلیك مـیشد، تنـها راه نجاتمان شروع مانورهای سنگین بـه چپ و راست بود.با استفاده از حداكثر قدرت موتور، موشكها را یكی بعد از دیگری Defeat مـیكردیم.پنج فروند از جنگنده های عراقی مـیراژ بودند کـه در این وضعیت بصورت ناشیـانـه همـه موشک های خود را با هم بـه سمت ما شلیک د و خودشان پراکنده شدند ومابقی کـه بمب افکن فلاگر بودند با دیدن این وضعیت بمبهای خود را رها د و درحال فرار بـه عراق بودند! البته پند خارک هم بـه ما کمک بسیـاری کرد.با دیدن این صحنـه ما هم بـه سرعت بازگشتیم که تا در بوشـهر فرود بیـاییم.
Read more
#اتحاد_احسانیـا همـیشـه گذر زمان باعث مـیشـه خیلی چیزها فراموش بشن . اینکه یـه چیزی چقدر مـیتونـه توی لحظه ها هک بشـه و موندگار بمونـه ، فقط و فقط بـه ارزش اون چیز بستگی داره . #ماه_عسل با ارزش من ، تو نـه تنـها توی لحظه های مردم بلکه تو قلب این ملت هک شدی !قلممون درون وصف ارزشت کند و واژه هامون به منظور توصیفت گم مـیشن... ...
#اتحاد_احسانیـاهمـیشـه گذر زمان باعث مـیشـه خیلی چیزها فراموش بشن . اینکه یـه چیزی چقدر مـیتونـه توی لحظه ها هک بشـه و موندگار بمونـه ، فقط و فقط بـه ارزش اون چیز بستگی داره .
#ماه_عسل با ارزش من ، تو نـه تنـها توی لحظه های مردم بلکه تو قلب این ملت هک شدی !قلممون درون وصف ارزشت کند و واژه هامون به منظور توصیفت گم مـیشن... ما یـادمون نمـیره... مرتضی مـهرزاد عزیز کـه بعد از 8 سال از انزوا و خونـه نشینی بـه تیم ملی والیبال و طلای پارالمپیک رسید ... آروم شدن دل بی قرارِ مادر و پدر محمد طاهای عزیز کـه بچشون بعد از یک ماه بـه آغوششون برگشت... پیدا بیش از 400 هزار حامـی به منظور بچه هایی کـه تو زندگیشون حامـی جز خدا نداشتن.. آزاد هزاران زندانی کـه بخاطر بدهی از خانواده هاشون دور بودن... فکر نمـیکنمـی باشـه کـه اشکای شادی عرشیـای 8 ساله رو فراموش کنـه ، وقتی کـه نامـه ی آزادی پدرش رو بـه سختی مـیخوند و با اینکه چیزی ازش نمـیفهمـید ،صداش مـیلرزید.. و فکر نمـیکنم فراموش بشـه خنده های از ته دل و حال خوب شاهین قصمون، کـه آرزوش داشتن پدر و مادر بود... یـا حتی لحظه ی هم آعوشی مادر و پسری بعد از 30 سال...
و خیلی اتفاقای ناب و ماه عسلیـه دیگه کـه مطمئنا تو یـاد و خاطره ی هممون ثبت شده...
اما...
پشت همـه ی این اتفاقات شیرین و لحظات فراموش نشدنی ، تلاش شبانـه روزی و زحمات بی حد و مرز گروهیـه کـه خالصانـه زحمت مـیکشن و سختی هارو تحمل مـیکنن. گروهی کـه صداقت و رفاقت سرلوحه ی کارشونـه . گروهی کـه فقط و فقط با وجود یـه "کاپیتان" مـیتونـه قله های موفقیت رو فتح کنـه .ی کـه خاشعانـه و خالصانـه خودش رو کمترین مـیدونـه اما همـه ی ما مـیدونیم کـه ماه عسل با وجود اونـه کـه مـیتونـه "عسل" باشـه و پشت همـه ی این اتفاقا همت و خواست اونـه...
از تمام این عزیزان علی الخصوص "احسان علیخانی " عزیز ، کـه برای این برنامـه ی یک ماهه ی پر مخاطب کل سال تلاش مـیکنن صمـیمانـه تشکر مـیکنیم و امـیدواریم کـه همـیشـه پاینده و برقرار باشن و خدا گوشـه ای از نگاهش رو همـیشـه و همـیشـه خرج زندگیشون کنـه 🌷
@alikhani.ehsan
@maheasaltv
#احسان_علیخانی #ماه_عسل #گروه_اتحاد_احسانیـا(e.a🌙etehad)
#ehsanalikhani #ehsan_alikhani #maheasaltv
Read more
بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیـام مایر کـه بعدها بـه سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ درون جهان را مورد مطالعه قرارمـیداد: طرز بافت عروسک باربی با میا حدود هزار نفر از نظامـیان آمریکایی درون کره، درون اردوگاهی زندانی شده بودند کـه از همـه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همـه ... بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیـام مایر کـه بعدها بـه سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ درون جهان را مورد مطالعه قرارمـیداد:
حدود هزار نفر از نظامـیان آمریکایی درون کره، درون اردوگاهی زندانی شده بودند کـه از همـه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همـه امکاناتی کـه باید یک زندان طبق قوانین بین المللی به منظور رفاه زندانیـان داشته باشد را دارا بود.این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز که تا حدی وجود داشت.
آب و غذا و امکانات بـه وفور یـافت مـیشد. درون آن از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمـیشد، اما...
اما بیشترین آمار مرگ زندانیـان
در این اردوگاه گزارش شده بود.
عجیب اینکه زندانیـان بـه مرگ طبیعی مـیمردند.
با این کـه حتی امکانات فرار وجود داشت.
اما زندانیـان فرار نمـید
بسیـاری از آنـها شب مـیخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمـیشدند.
آنـهایی کـه مانده بودند احترام درجات نظامـی را مـیان خودشان و نسبت بـه هموطنان خودشان کـه مافوق آنـها بودند رعایت نمـید،
و درون عوض عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی مـیریختند.
دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت
و ویلیـام مایر نتیجه تحقیقات خود را بـه این شرح ارائه کرد:
در این اردوگاه، فقط نامـه هایی کـه حاوی خبرهای بد بود را بـه دست زندانیـان مـیرساندند و نامـه های مثبت و امـیدبخش تحویل نمـیشد.هر روز از زندانیـان مـیخواستند درون مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی کـه به دوستان خودخیـانت کرده اند، یـا مـیتوانستند خدمتی ند و ند را تعریف کنند.
هر کـه جاسوسی سایر زندانیـان را مـیکرد، سیگار جایزه مـیگرفت.امای کـه در موردش جاسوسی شده بود و معلوم شده بود خلافی کرده هیچ نوع تنبیـهی نمـیشد.
در این شرایط همـه بـه جاسوسی به منظور دریـافت جایزه (که خطری هم به منظور دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند.تحقیقات نشان داد کـه این سه تکنیک درون کنار هم، سربازان را بـه نقطه مرگ رسانده است، چرا که:
با دریـافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امـید از بین مـیرفت.
با جاسوسی، عزت نفس زندانیـان تخریب مـیشد و خود را انسانی پست مـی یـافتند.
با تعریف خیـانتها، اعتبار آنـها نزد همگروهی ها از بین مـیرفت.
و این هر سه به منظور پایـان یـافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود.
این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامـیده مـیشود.
.
.
.
.
دوستاتونو تگ کنید
Read more
. عو متن از صفحهی @navaee.masoumeh . کتاب جیبی و کوچک مسخ همراه با چند داستان دیگر کـه در ابتدای خواندن هر داستان بـه ساده بودن و نداشتن هیچ نکته ای فکر مـی کنید و با خود مـی گویید کـه چه؟ اخرش چه مـی شود؟! من هم همـین جملات درون ذهنم نقش بست که تا اینکه لانـه اخرین داستان کتاب رو خوندم و وسطای داستان یـه چیزی مثل ... .
عو متن از صفحهی @navaee.masoumeh
.
کتاب جیبی و کوچک مسخ همراه با چند داستان دیگر کـه در ابتدای خواندن هر داستان بـه ساده بودن و نداشتن هیچ نکته ای فکر مـی کنید و با خود مـی گویید کـه چه؟ اخرش چه مـی شود؟!
من هم همـین جملات درون ذهنم نقش بست که تا اینکه لانـه اخرین داستان کتاب رو خوندم و وسطای داستان یـه چیزی مثل پتک بـه سرم انگار برخورد کرد! و برام تموم داستان کوتاه لانـه بـه سختی بـه اخر رسوندن چند جلد قطور یک کتاب بود! درون اخر اینکه اگه اشتیـاق بـه درک مفاهیم ساده اما پیچیده دارید این کتاب بـه شدت پیشنـهاد مـیشـه.
.
داستان مورد علاقه من لانـه بود کـه باعث مغز دردم شد!
.
بخشی از متن:
_من بر خلاف تصوری کـه دارم بـه تماشای خواب خود نشسته ام، بـه واقع من بـه خواب رفته ام و بلای جانم بیدار نشسته است.
_اگر تمام ذخایر خود را درون یک نقطه متمرکز نبینی و نتوانی بـه یک نظر از مجموع دارایی خود مطلع شوی، اعتماد بـه نفس خود را از دست مـی دهی.
_من انقدر ها هم پیر نیستم ولی چه بسیـار چیزها کـه یـاد و خاطره اش از ذهنم کاملا محو شده است.
.
#مسخ #درسرزمـین_محکومان #گزارشی_به_فرهنگستان #هنرمند_گرسنگی #لانـه #کافکا #پناه_بر_کتاب #نشر_ماهی #علی_اصغر_حداد
.
مسخ و چند داستان دیگر، کافکا، علیاصغر حداد، ۱۸۴ صفحه جیبی، ۱۱ هزار تومان
.
برای خرید کتابهای ماهی، مـیتوانید بـه سایت نشر، دیجیکالا یـا کتابفروشیها سر بزنید.
.
www.nashremahi.com
Read more
خاطرهای بیـادماندنی درون گزارش از روسیـه با عشق و دیدن یکی از طرفداران دو آتیشـه تیم کلمبیـا کـه جامجهانیهای زیـادی با شکل و شمایل مختلف حضور داشته و اینبار هم تصمـیم گرفته بود کـه موهای خودش را با طرحی از توپ فوتبال و یک رنگآمـیزی خاصی رنگ کند و در ضمن لباسی بر تن کند کـه به رنگ پرچم کلمبیـا و حال و هوای جامجهانیست ... خاطرهای بیـادماندنی درون گزارش از روسیـه با عشق و دیدن یکی از طرفداران دو آتیشـه تیم کلمبیـا کـه جامجهانیهای زیـادی با شکل و شمایل مختلف حضور داشته و اینبار هم تصمـیم گرفته بود کـه موهای خودش را با طرحی از توپ فوتبال و یک رنگآمـیزی خاصی رنگ کند و در ضمن لباسی بر تن کند کـه به رنگ پرچم کلمبیـا و حال و هوای جامجهانیست (دهکده جام جهانی فیفا درون مسکو - تابستان ۲۰۱۸)
Meeting a Colombian die heard fan who decided to color his hair like a soccer ball (FIFA Fan Fest Moscow 2018)
#علیرضاامـیرقاسمـی #طپش #مسکو #جام_جهانی #توپ #طرفدار #روسیـه
@tapeshtvnetwork @alirezaamirghassemi @fifaworldcup @worldcuprusia2018 #alirezaamirghassemi #tapesh #tapeshtv #tapeshiha #tapeshtvnetwork #columbia #columbian #worldcup #worldcup2018 #worldcup #iran #irani #iranian #iraniantv #persia #persian #persiantv #fanfest2018 #fanfest #fanid #moscow
Read more
. چه بسیـار #دوستی هایی دیدم کـه شاید از عمر آنـها پنج یـا ده سال مـی گذشت اما یکباره یـا بـه مرور فرو ریخت و جز خاطره ای از آن باقی نماند.. امروز مـی خوام درون خصوص دوستی ها صحبت کنیم، دوستی هایی کـه دیگر مثل قدیم نیست... نمـی دانم چرا فکر مـی کنیم دوستی ها نگهداری نمـی خواهند!؟ بیـایید باور کنیم دوستی ها مانند گل ... .
چه بسیـار #دوستی هایی دیدم کـه شاید از عمر آنـها پنج یـا ده سال مـی گذشت اما یکباره یـا بـه مرور فرو ریخت و جز خاطره ای از آن باقی نماند..
امروز مـی خوام درون خصوص دوستی ها صحبت کنیم، دوستی هایی کـه دیگر مثل قدیم نیست...
نمـی دانم چرا فکر مـی کنیم دوستی ها نگهداری نمـی خواهند!؟
بیـایید باور کنیم دوستی ها مانند گل هایی هستند کـه نگهداری مـی خواهند،
جان سخت ترین #گل ها هم اگر مدتها بدون رسیدگی رها شوند و به آن رسیدگی نشود خشک خواهند شد..
حتی اگر بخواهیم مادی هم بـه موضوع نگاه کنیم واقعیت این هست که دوستی نمونـه ای از معاملات پر سود هست که ما مـی توانیم داشته باشیم..
یعنی با یک هزینـه بسیـار کم مـی توانیم حالمان را خوب کنیم..
ببینید با انجام مواردی مثل؛
#صداقت،
حفظ #محرمانگی صحبت های دوطرفه،
وقت شناس بودن،
خوشحال شدن از موفقیت دوست،
تکیـه گاه بودن درون مشکلات حتی درون حد گوش بـه آنـها،
حتی یـه #تماس درون زمان #بیماری و جویـا شدن احوالات،
فهمـیدن شرایط دوست درون روزهایی کـه #دل و دماغ ندارد،
همـینطور کـه هست دوستش داشته باشید،
در حضور یـا غیـابش شما همواره نـه تنـها بدش را نگویید بلکه درون مقابل بدگویی دیگران نیز بـه دفاع از او بپردازید،
روز تولدش را #فراموش نکنید،
به عقاید و اعتقاداتش احترام بگذارید
و درون نـهایت نشان اینکه برایتان مـهم هست،
حتی با یـه #تماس حتی یـه #پیـام، چند روز یکبار،
حتی تگ درون شبکه های اجتماعی کـه نشان دهید
هموراه بـه یـادش هستید...
ببینید نگهداری دوستی ها حتی از لحاظ زمانی هم هزینـه زیـادی به منظور ما درون بر نخواهد داشت...
در روزهایی کـه شاید حال خیلی از #دوستان ما بخاطر مسائل گوناگون پیرامونشان زیـاد #خوب نباشد بیـایید با یک پیـام بدون برنامـه ریزی و یـهویی حتی ساده بقدر ذره ای حال آنـها را بهتر کنیم..
این شادی های کوچک کـه مـی توانیم بـه هم #هدیـه دهیم بی شک حال همـه ما را بهتر و دوستی ها را استوار تر خواهد کرد،
#شادی و #محبت چیزی هست که با تقسیم بیشتر خواهد شد...
پس آن را از هم دریغ نکنیم...
.
پ.ن: عبرای آبان سال 93 است..
Read more
برنامـه هیجان انگیز پروازهای تفریحی همراه با آژانس مسافرتی شیراز اکسپرس با ۱۰% تخفیف پرداخت ۱۱۷۰۰۰ تومان بـه جای ۱۳۰۰۰۰ تومان جهتب اطلاعات بیشتر و خرید بـه سایت تخفیف بازان مراجعه کنید یـا با شماره های زیر تماس بگیرید 07136466352 07136466353 یک روز سرشار از هیجان و خاطره های خاص به منظور ...
برنامـه هیجان انگیز پروازهای تفریحی همراه با آژانس مسافرتی شیراز اکسپرس
با ۱۰% تخفیف
پرداخت ۱۱۷۰۰۰ تومان
به جای ۱۳۰۰۰۰ تومانجهتب اطلاعات بیشتر و خرید بـه سایت تخفیف بازان مراجعه کنید یـا با شماره های زیر تماس بگیرید
07136466352
07136466353
یک روز سرشار از هیجان و خاطره های خاص به منظور افرادی کـه به دنبال تجربه های خاص و جدید هستند
تاریخ برگزاری : جمعه ۴ خردادماه
مکان برگزاری : فرودگاه زرقان
امکان خرید کوپن تخفیف جهت :
تور پروازهای تفریحی بدون صبحانـه و نـهار
تور پروازهای تفریحی همراه با صبحانـه و نـهار
برنامـه تور :
پرواز تفریحی با هواپیماهای ۲ نفره (قسمتی از پرواز سکان کنترل هواپیما درون دست شماست)
صرف صبحانـه درون آلاچیق های دلنشین کافی شاپ پرواز و اجرای لیگ تخته نرد و دارت و اهدا جوایز
صرف نـهار درون محیط زیبای سفره خانـه سنتی سیمرغ
تصویربرداری هوایی از شما با کوادکوپتر و ساخت کلیپ اسپرت(هزینـه بـه عهده مسافر)
اجرای حرکات نمایشی دیدنی با هواپیما توسط کاپیتان مجرب هواپیماهای جنگی
توجه : داشتن شرایط سالم جسمانی و نداشتن بیماری های خاص به منظور این برنامـه الزامـی است.
تور فاقد سرویس رفت و برگشت مـیباشد
ظرفيت محدود و اولويت با عزيزاني هست كه زودتر اقدام بـه ثبت نام نمايند
#تخفیف
#تخفیف_بازان
#شیراز
#پرواز_تفریحی
#هواپیما_تفریحی
#آژانس_مسافرتی
#شیراز_اکسپرس
Read more
. . زندگی درون لحظه کار راحتی نیست، فکرهایی کـه مدام توی سرمون مـیاد و مـیره کـه فلان موضوع چی مـیشـه یـا فلان کار رو چیکار کنم. فکرهایی کـه یـه لحظه رهامون نمـیکنـه، مخصوصا اگه مثل من از جمله آدمهایی باشین کـه کافیـه بخوان مدیتیشن کنن یـا درون لحظه بدون هیچ فکری زندگی کنن، تمام فکرهای دنیـا توی ذهنم مـیاد و مدام بـه ...
.
.
زندگی درون لحظه کار راحتی نیست، فکرهایی کـه مدام توی سرمون مـیاد و مـیره کـه فلان موضوع چی مـیشـه یـا فلان کار رو چیکار کنم. فکرهایی کـه یـه لحظه رهامون نمـیکنـه، مخصوصا اگه مثل من از جمله آدمهایی باشین کـه کافیـه بخوان مدیتیشن کنن یـا درون لحظه بدون هیچ فکری زندگی کنن، تمام فکرهای دنیـا توی ذهنم مـیاد و مدام بـه خودم مـیگم فکر نکن فکر نکن و به این فکر مـیکنم کـه فکر نکنم و خلاصه همون تصمـیم بـه فکر ن مـیشـه موضوعی کـه ذهنم رو پر مـیکنـه
.
یـادگیری زندگی درون لحظه کار آسونی نبود. خیلی وقتها بود کـه تمرکز مـیکردم، بدتر مـیشد. خیلی وقتها بود کـه اصلا حواسم نبود و روز بعد متوجه مـیشدم کـه دیروز چقدر خوش گذشت و حال خوبی داشتم و با فکر بـه آینده خرابش کردم و همـین فکر باعث زندگی درون گذشته و آینده مـیشد کـه اصلا دوست نداشتم. بنابر این شروع کردم بـه تحقیق درون این مورد کـه چطوری بدون مدیتینش مـیشـه درون لحظه بود و قدر اون لحظات رو دونست. چطوری مـیشـه یـه کاری کنیم کـه فرداش نگم چرا قدرشو ندونستم؟ یکی دیگه از فکرهایی کـه همـیشـه ذهنم رو درگیر خودش مـیکنـه اینـه کـه حسرت روزهای گذشته رو نخورم یـا بهتره بگم «استارت زندگی درون لحظه» به منظور من این بود کـه دلم نمـیخواست بگم مثلا سه سال پیش چه خوب بود و من قدرشو نمـیدونستم، خاطره-داشتن از گذشته خوبه ولی اینکه بشـه مایـه ی حسرت خوب نیست
.اینطوری شد کـه من با مباحث جدیدی آشنا شدم، از مکتب هایی کـه توی کتاب های شـهر کتاب درون سال های 87-88 پیدا مـیکردم که تا دنیـای وایفای کـه باعث شد دسترسی من بـه اینترنت و منابع بیشتر بشـه و هرچی دلم مـیخواست بخونم و راه خودم رو پیدا کنم. بـه مباحثی مانند مـینیمالیسم و سادهزیستی، قبول کم وکسریهای خودمون، قبول زندگی با تمام عیب و ایرادهاش و خیلی چیزهای دیگه رسیدم کـه من رو بـه سمت زندگی درون لحظه برد. اگر بخوام واژه های مرتبط رو بگم خیلی طول مـیکشـه ولی تصمـیم گرفتم هر از گاهی کـه وقت مـیکنم درون موردش بنویسم براتون
.
فعلا دارم درون مورد تفاوت آروم بودن (کالم) و بودن درون لحظه (استیلنس) مـیخونم وسرچ مـیکنم کـه چه تفاوتی داره. اینکه چطوری آرامش درون لحظه باعث خوشحالی مـیشـه و نیـازی بـه وسایل، آدمهای دیگه یـا محیط دیگه نیست که تا بشـه حال خوب داشت و از زندگی لذت برد.
Read more
قرار گذاشتیم راجع بـه سه گانـه ی بیفور صحبت کنیم. اگر هنوز ندیدید، این پست رو نخونید یـه وقت چیزی اسپویل نشـه این وسط. از اونجایی کـه من معتقدم Spoilers go to hell اگه بشـه کـه من رو بـه جهنم نفرستید 🤭 . ️ . خب این سه گانـه درون مورد رابطه است. رابطه بین دو نفر کـه به عشق و باقی ماجراها منتهی مـیشـه. هر قسمت با فاصله ...
قرار گذاشتیم راجع بـه سه گانـه ی بیفور صحبت کنیم. اگر هنوز ندیدید، این پست رو نخونید یـه وقت چیزی اسپویل نشـه این وسط. از اونجایی کـه من معتقدم
Spoilers go to hell
اگه بشـه کـه من رو بـه جهنم نفرستید 🤭
.
⚠️
.خب این سه گانـه درون مورد رابطه است. رابطه بین دو نفر کـه به عشق و باقی ماجراها منتهی مـیشـه. هر قسمت با فاصله ی نـه ساله با قسمت قبلی ساخته شده و از اونجاییکه دو که تا بازیگر اصلی درون روند نوشتن فیلمنامـه با کارگردان همکاری د، بلوغ و رشد شخصیتی شون درون نوشتار فیلم تاثیر گذاشته. قرار نیست نقد فیلم کنیم. قراره از رابطه حرف بزنیم. بـه نظر من یکی از مـهم ترین فیلم هاییـه کـه در این مورد دیدم و هربار مـی بینم باز نکته ای برام داره. توی اولی، ریسکی کـه برای شروع یـه رابطه مـی پذیریم( ریسک راه یـه ادم جدید بـه دنیـای خودمون) درون تقاضای جسی و پذیرفتن سلین نـهفته. تمرکز فیلم بر دیـالوگ محور بودن رابطه مثل یـه کلاس درسه. سلین و جسی هر دو شنونده های خوبی هم هستند و برای همـین دیـالوگ ها خیلی تاثیرگذار پیش مـیره. راه رفتن شخصیت ها درون شـهر هم خودش نمادی از کشف و سیر درون رابطه است. ( ایجاد خاطره و ارتباط با شـهر درون هر سه فیلم هست و به نظر من یکی از ارکان اصلی یـه رابطه همـین کشف و شـهودهای مشترکه)
توی دومـی، شخصیت ها منطقی تر شدند. فیلم ساخته نشده کـه یک روال هپی اندینگ امریکایی بهمون بده. بالا و پایین یـه رابطهقشنگ بـه نمایش گذاشته شده. شکست ها، انتخاب های اشتباه، عصبانیت ها، دعواها، مـین ها و درمان از طریق حرف زدن .
من این فیلم ها رو چند بار دیدم و هنوز خواهم دید. بیشتر از همـه دومـی رو. شاید بـه دلیل اینکه درون پاریس همراه شخصیت ها راه مـیری و این کشف شـهر به منظور من یک عشق محسوب مـیشـه. خیلی حرف دارم راجع بـه فیلم بـه نظرم هر از گاهی ازش درون پست ها بگم بهتره. چون دیگه اینجا جا نمـیشـه
.
🌳
.
از اونجایی کـه مسج های فوق العاده ای درون مورد فیلم برام زده بودید، صحنـه رو مـی سپرم بـه شماها. از دریـافت هاتون بگید.
Read more
هالووین هالووین درون تنـها دیسکوی ایرانی واقع درون محمودلار آلانیـا ۲۸ اکتبر ۲۰۱۷ ، تنـها جشن هالووین شبی فراموش نشدنی و خاطره انگیز اینبار با ۳ دی جی ایرانی با شما همراه هستیم درون جشنی سرشار از شادی و پایکوبی موزیک های ایرانی 🇮🇷، ترکی 🇹🇷، عربی🇦🇪 ️دی جی فرهاد ️ ️دی جی یـاشار️ ️ دی جی ...
🎃هالووین🎃 هالووین 🎃در تنـها دیسکوی ایرانی
واقع درون محمودلار آلانیـا
۲۸ اکتبر ۲۰۱۷ ، تنـها جشن هالووین 🎃
شبی فراموش نشدنی و خاطره انگیز
اینبار با ۳ دی جی ایرانی با شما همراه هستیم درون جشنی سرشار از شادی و پایکوبی
موزیک های ایرانی 🇮🇷، ترکی 🇹🇷، عربی🇦🇪 ⭐️دی جی فرهاد ⭐️
⭐️دی جی یـاشار⭐️
⭐️ دی جی فِرد ⭐️ 😍ورودی به منظور تمامـی همراهان فقط ۱۰ لیر
😍کوکتل ها ۲۵ لیر
😍تمامـی شات ها ۱۵ لیر
شروع برنامـه از ۲۲:۳۰ الی ۳:۰۰ بامداد 🚘محوطه دیسکو دارای پارکینگ رایگان مـیباشد. 🚘
دوستان عزیز از قبل حتما مـیزها رزرو شود که تا در شب برنامـه دچار مشکل نشویم (ظرفیت رزرواسیون کاملا محدود مـیباشد)
برای اطلاعات بیشتر لطفا با ما تماس بگیرید:
05346241381 Kia
05393556675 Shahram #alanya
Read more
ممکن هست به خاطر تلویزیون و یـا بنا بـه دلایلی، دیگر بیرون نروید! البته حتما لازم نیست کـه رستوران های آن چنانی بروید و یـا از همسرتان چنین انتظاری را داشته باشید. چرا کـه به هر حال اصل قضیـه این هست که شما اوقاتی را با هم و به بهترین شکل سپری کنید. حالا مـی توانید غذایی کـه در منزل تهیـه کرده اید را بـه پارک ببرید ... ممکن هست به خاطر تلویزیون و یـا بنا بـه دلایلی، دیگر بیرون نروید! البته حتما لازم نیست کـه رستوران های آن چنانی بروید و یـا از همسرتان چنین انتظاری را داشته باشید. چرا کـه به هر حال اصل قضیـه این هست که شما اوقاتی را با هم و به بهترین شکل سپری کنید. حالا مـی توانید غذایی کـه در منزل تهیـه کرده اید را بـه پارک ببرید و یـا این کـه اگر مـی توانید بـه رستورانی کـه در آن خاطره های خوشی داشته اید، بروید. فراموش نکنید کـه نباید با هزینـه تراشی های بی مورد، بـه گونـه ای متحمل هزینـه بشوید کـه دیگر نخواهید بـه رستوران بروید. اگر هم بـه سینما علاقه دارید و از آن لذت مـی برید، مـی توانید با تفاهم بر روی فیلم خاصی، از تماشای آن لذت ببرید. فراموش نکنید کـه صله رحم را همواره درون برنامـه های خودتان بگنجانید. مبادا طوری رفتار کنید کـه ببینید دیگر از گردش های دو نفره و شب نشینی های رمانتیک خبری نیست! حتما دوباره آن حال و هوا را بـه دست آورید و به اتفاق یکدیگر از خانـه بیرون بزنید! حالا کـه به تازگی از شر تلویزیون خلاص شده اید، سعی کنید کـه توجه بـه همسرتان، تلویزیون جدید شما باشد!
#مشاوره #زندگی_زناشویی
#مشاورهـتلفنی #روانشناسی #روانشناس #روانشناسی_خانواده
Read more
شب عالی بود،ترکیبی از دیدار دوستان قدیمـی، بازسازی خاطره ها، گپ شیرین و زنده شدن دورانی کـه در زندگی انسان اهمـیت بسیـار دارد. مژده عزیز را بعد از شاید سی سال دیدم،مادر گرامـی و برادر ایشان کـه یـادگارهای یکی از -بی شک-بزرگترین اسطوره های شـهر من هستند. پدر بزرگوارشان نـه تنـها به منظور من،بلکه به منظور بسیـاری از ... شب عالی بود،ترکیبی از دیدار دوستان قدیمـی، بازسازی خاطره ها، گپ شیرین و زنده شدن دورانی کـه در زندگی انسان اهمـیت بسیـار دارد.
مژده عزیز را بعد از شاید سی سال دیدم،مادر گرامـی و برادر ایشان کـه یـادگارهای یکی از -بی شک-بزرگترین اسطوره های شـهر من هستند. پدر بزرگوارشان نـه تنـها به منظور من،بلکه به منظور بسیـاری از ما، الگوی فرهیختگی ، انسانیت، یـاری بـه تنگدستان و نمادی از مردان واقعی کرمانشاه هستند. کتابخانـه بسیـار بزرگ ایشان گنجی بزرگ بود به منظور من کـه در آن با استاندال، تولستوی، دوستایوسکی، رومن گاری و بسیـاری از بزرگان ادبیـات و هنر ایران و جهان آشنا شدم. از آثار استاد فرشچیـان یک بـه یک عگرفتم و شعرهای شاعران کهن ایران را خواندم.
دیشب کل دوران زیبای هنی با شادروان دکتر "کوشکی" بزرگ برایم زنده شد، دوست پدرم و پس از سالها دوست خودم!؟
شام بسیـار خوشمزه درون کنار دوستان مژده ،محسن و مادر مـهربان شان و همسایگان قدیمـی صرف شد،نسل جوان همسایگانم را شناختم، گپ زدیم و لذت بردیم.
جالب آن بود کـه غروب ، بی اختیـار، چند دقیقه ای درون برابر ساختمان مطب قدیمـی ، با دو تابلوی نام "دکتر کوشکی" ایستاده بودم و تمام خاطرات کودکیم، نوجوانی و جوانیم را مرور مـیکردم.
سپاس از "مژده " عزیز و مـهربان کـه این گردهمائی و این شب زیبارا موجب شد، سپاس از هدیـه های بسیـار با ارزش.
پی کپشن: جای مرجان،نگین،نگار و پدر گرامـیش بشدت خالی بود
#شب نشینی
#دوستان
#همسایـه های قدیمـی
#اسطوره شـهر کرمانشاه
#بزرگمرد
#دکتر کوشکی
#نام نیک
@mizhei
@neginbasiri
@neragaara
Read more
#پارسینما متین ستوده از اجرای نمایش «فصل شکار بادبادک ها» مـیگوید/ تهیـه بلیت از سایت تیک8 . این مونولوگ بهقدری جادویی و جذاب هست که هر بازیگری را بـه خود جذب مـیکند. . مدتها بود دغدغه حضور درون تئاتر را داشتم و تصمـیم داشتم بـه این هنر ورود کنم اما همواره تمایل داشتم پرقدرت درون این حوزه ظاهر ...
#پارسینما
متین ستوده از اجرای نمایش «فصل شکار بادبادک ها» مـیگوید/ تهیـه بلیت از سایت تیک8
.
🔻این مونولوگ بهقدری جادویی و جذاب هست که هر بازیگری را بـه خود جذب مـیکند.
.
🔻مدتها بود دغدغه حضور درون تئاتر را داشتم و تصمـیم داشتم بـه این هنر ورود کنم اما همواره تمایل داشتم پرقدرت درون این حوزه ظاهر شوم.
.
🔻بسیـار به منظور این نقش زحمت کشیدهام و تلاش و تمرین کردهام. واقعا لحظهبهلحظه با این نقش زندگی کردهام.
.
🔻واقعیت این هست که متنهای جلال تهرانی را حتما به شکل خود نویسنده اجرا کرد چراکه جلال تهرانی تنـهای هست که مـیداند درون این متنها بهدنبال چیست .
.
🔻این اتفاق را تمام آدمها درون زندگی خود تجربه مـیکنند. همـه ما گاهی کوچهبازاری حرف مـیزنیم و گاهی فاخر.
.
🔻از دید من هنگدرام فضای نمایش را وهمآلود مـیکند اما وقتی سازی همچون دودوک کـه نوعی سوز غمناکی ایجاد مـیکند.
.
🔻داستان نمایش ما تلخ هست چون بـه ی مـیپردازد کـه خود را گم کرده است.
.
🔻در زندگی خودمان هم شاهد هستیم کـه وقتی فردی از چیزی خاطرههای زیـاد دارد، مدام آن را تکرار مـیکند.
.
🔻«فصل شکار بادبادکها» بهقدری لایـههای درونی دارد کـه در هر لحظه و کلمـه آن، مفاهیم گستردهای مستتر است. .
منبع: صبا
Read more
«انار» قسمت اول- من انارم روزنامـه ی طنز بی قانون __ من انارم. انار خشخوی مظلوم.ولی اینکه چرا انارم حکایت دارد. اوایل احساس خاصی نسبت بـه اسمم نداشتم.ولی وقتی یک روز پسر مـهین جلوی همـه صدایم کرد:انار،؛اناری،شفتالویی،خیـاری..خیلی ناراحت شدم و به صورت رسمـی شکایتم را بخاطر این نوع اسم گذاری ... «انار»
قسمت اول- من انارم
روزنامـه ی طنز بی قانون
__
من انارم. انار خشخوی مظلوم.ولی اینکه چرا انارم حکایت دارد. اوایل احساس خاصی نسبت بـه اسمم نداشتم.ولی وقتی یک روز پسر مـهین جلوی همـه صدایم کرد:انار،؛اناری،شفتالویی،خیـاری..خیلی ناراحت شدم و به صورت رسمـی شکایتم را بخاطر این نوع اسم گذاری مطرح کردم کـه البته نتیجه ی خاصی هم نداد.به استناد خاطره های تعریف شده گویـا بابا، را به منظور اولین بار وسط یک باغ اناری رویت کرده و از آن جایی کـه بنده هم حاصل همان عشق زیر درختی ام لاجرم چاره ای جز نام گذاری اینجانبه بـه نام محصول همان باغ نبوده است. البته این را هم بگویم کـه بعد از شنیدن این دلیل که تا حدود خیلی زیـادی احساس رضایت کردم.چون فکرش را کردم خدای ناکرده اگر بابا سر جالیز خربزه را مـی دید یـا درون یک مزرعه ی هویج عاشق مـی شد قطعا هویت شناسنامـه ای ام بـه ’هویج خشخوی مظلوم’ یـا خانم ‘خربزه خشخوی مظلوم’ تغییر مـی یـافت و آن وقت نـه تنـها پسر بلکه کلیـه ی فروشنده های بازار تره بار سرکوچه مان با دیدنم سرگرم مـی شدند و تا مدت ها بساط شادی و نشاط شان برپا بود.
تنـها خاطره ی ماندگاری کـه با اسمم دارم برمـی گردد شعر قدیمـی صد دانـه یـاقوت بود کـه جانم همـیشـه برایم مـی خواندش. این شعر یک جورهایی درون مدح و ستایش من سروده شده بود و موقع خواندنش یک غرور جذاب جان و دان داری مرا فرا مـی گرفت، و دقیقا بـه همـین علت که تا مدت ها ندیده یک احساس خاصی بـه جناب رحمان دوست پیدا کرده بودم و فکر مـی کردم بالاخره یک روزی حتما باهاش ازدواج کنم کـه البته وقتی به منظور اولین بار توی تلویزیون دیدمش و فهمـیدم همسن بابا بزرگم هست این احساس هم خود بـه خود کان لم یکن تلقی شد.
جا دارد این را هم بگویم کـه این نبوغ و نو آوری خانواده درون اسم گذاری فقط درون مورد من انجام شد و وقتی چند سال برادر کوچک ترم بـه دنیـا آمد درون کمال ناباوری «دنی»نام گرفت.
من هیچ وقت نمـی توانم بگویم درون این مورد و بابا بین من و دانیـال فرق خاصی گذاشتند و شاید تنـها دلیلی کـه اسم برادرم خیلی شیک تر از مال من شد این بود کـه کل نـه ماه حاملگی اش را نشست و نگاه کرد و تحت تاثیر قرار گرفت کـه به کل همـه چیزش خارجی شد.جوری کـه بعد از چندوقت بابا احمد را احی، جون ثریـا را سوری و ملیحه را ملی صدا مـی کرد.البته قصد این را هم داشت کـه من را هم مخفف کند،که چون دید مخفف مال من خیلی ضایع هست بی خیـال ماجرا شد و با مرارت زیـاد کماکان بـه من انار گفت.
با تمام این احوالات موضوع اسم چیزی نبود کـه کودکی من را خیلی تحت تاثیر خودش قرار بدهد.
ادامـه درون کامنت اول..
Read more
متین ستوده از اجرای نمایش «فصل شکار بادبادک ها» مـیگوید/ تهیـه بلیت از سایت tik8.com . این مونولوگ بهقدری جادویی و جذاب هست که هر بازیگری را بـه خود جذب مـیکند. . مدتها بود دغدغه حضور درون تئاتر را داشتم و تصمـیم داشتم بـه این هنر ورود کنم اما همواره تمایل داشتم پرقدرت درون این حوزه ظاهر شوم. . بسیـار ...
متین ستوده از اجرای نمایش «فصل شکار بادبادک ها» مـیگوید/ تهیـه بلیت از سایت tik8.com
.
🔻این مونولوگ بهقدری جادویی و جذاب هست که هر بازیگری را بـه خود جذب مـیکند.
.
🔻مدتها بود دغدغه حضور درون تئاتر را داشتم و تصمـیم داشتم بـه این هنر ورود کنم اما همواره تمایل داشتم پرقدرت درون این حوزه ظاهر شوم.
.
🔻بسیـار به منظور این نقش زحمت کشیدهام و تلاش و تمرین کردهام. واقعا لحظهبهلحظه با این نقش زندگی کردهام.
.
🔻واقعیت این هست که متنهای جلال تهرانی را حتما به شکل خود نویسنده اجرا کرد چراکه جلال تهرانی تنـهای هست که مـیداند درون این متنها بهدنبال چیست.
.
🔻این اتفاق را تمام آدمها درون زندگی خود تجربه مـیکنند. همـه ما گاهی کوچهبازاری حرف مـیزنیم و گاهی فاخر. .
🔻از دید من هنگدرام فضای نمایش را وهمآلود مـیکند اما وقتی سازی همچون دودوک کـه نوعی سوز غمناکی ایجاد مـیکند.
.
🔻داستان نمایش ما تلخ هست چون بـه ی مـیپردازد کـه خود را گم کرده است.
.
🔻در زندگی خودمان هم شاهد هستیم کـه وقتی فردی از چیزی خاطرههای زیـاد دارد، مدام آن را تکرار مـیکند.
.
🔻«فصل شکار بادبادکها» بهقدری لایـههای درونی دارد کـه در هر لحظه و کلمـه آن، مفاهیم گستردهای مستتر است.
.
منبع: صبا
Read more
. شادروان عبدالقادر درخشان پدر آب بستک... با راه اندازی تاسیسات و شبکه لوله کشی آب شـهری بستک کـه در سال 1341 تاسیس شد کار خود را بـه عنوان تکنسین ماهر آغاز کرد تمام لوله کشی های منازل توسط ایشان انجام مـیشد اما اوایل مدتی بـه اتفاق مرحوم عبدالله بهرمن کار د. زنده یـاد درخشان ابتدای جوانی چند سالی ...
.
🔻شادروان عبدالقادر درخشان پدر آب بستک...
با راه اندازی تاسیسات و شبکه لوله کشی آب شـهری بستک کـه در سال 1341 تاسیس شد کار خود را بـه عنوان تکنسین ماهر آغاز کرد تمام لوله کشی های منازل توسط ایشان انجام مـیشد اما اوایل مدتی بـه اتفاق مرحوم عبدالله بهرمن کار د.
زنده یـاد درخشان ابتدای جوانی چند سالی درون آبادان اقامت گزیدند و در آنجا کار د و در کنار مـهندسین و تکنای آن زمان کـه اغلب خارجی بودند مـهارتهای زیـادیب د بخصوص درون مکانیکی کـه بسیـار با تجربه بودند.
نظم و انضباط اساس کارش بود، مؤدبانـه و ادبی سخن مـیگفت و در کارش بسیـار جدی بود و به قول و قرارش پایبد.
تا زمان بازنشستگی درون اداره آب بستک کـه آن زمان زیر نظر شـهرداری اداره مـی شد شب و روز بـه مردم و شـهرش صادقانـه خدمت کرد و در پانزدهم خردادماه ١٣٧٥ چشم از جهان فرو بست.
💮روحش شاد و یـادش گرامـی باد💮
#عبدالقادر_درخشان #درخشان #آب_بستک #شـهرداری_بستک #بستک #بستکی #عکسهای_قدیمـی_بستک #بستک_قدیم #هرمزگان #ایران#bastak #bastaki #memorial_pictures #old_bastak #hormozgan_province #Iran #old_iran #history
.
👈برای دیدن تصاویر قدیمـی و مطالب خاطره انگیز از بستک با ما همراه شوید:
.............................................كانال تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD1DCMVGZ5RpixqbUA
.
................................................اینستاگرام👇
https://instagram.com/_u/bahram_didehjahan?r=sun1
.
...............................................فیس بوک 👇
Bahram Didehjahan
Read more
. که تا پنج سالگی تو یـه خونـه ی شمالی قدیمـی(دوطبقه با بالکن چوبی)، یکی مثل،خونـه ی فیلم بعد از باران،اما از اون کوچکتر زندگی کردم، همراه عموزاده ها و بزرگ مـهربونم وعروس عمو(که ِ بزرگم مـیشدن)،روزهای خوشِ کودکی... اما از پنج سالگی اومدیم خونـه ی فعلیِ مرحوم پاپاجانم روز اسباب کشی رو ... .
تا پنج سالگی تو یـه خونـه ی شمالی قدیمـی(دوطبقه با بالکن چوبی)، یکی مثل،خونـه ی فیلم بعد از باران،اما از اون کوچکتر زندگی کردم، همراه عموزاده ها و بزرگ مـهربونم وعروس عمو(که ِ بزرگم مـیشدن)،روزهای خوشِ کودکی...
اما از پنج سالگی اومدیم خونـه ی فعلیِ مرحوم پاپاجانم
روز اسباب کشی رو یـادمـه،بخشی از وسایل رو با تریلی کوچیک کشاورزی انتقال دادن،چون یـه کوچه فاصله شون بود..
یـادش بخیر
روزهای خوشِ کودکی زیر درختهای گیلاسِ حیـاط پاپا جانم گذشت
خونـه ی پاپا وسط باغ گیلاس بود،وقتی اواخر فروردین مـیشد،و من منتظر روز تولدم که تا زیر درختهای گیلاس عبگیرم،گاهی روز تولدم تمام درختها شکوفه داشتن،گاهی اصلا نداشتن و گاهی هم دیگه شکوفه ها برگ شده بودن،.. جنسِ گیلاسهای حیـاطِ پاپا،گوشتی نبود،آبدار و خوشمزه بود...
الان بیشتر درختهاش بخاطر گذر زمان و حوادث مختلف بریده شده وتاحدودی درختهای دیگه جایگزین شده ،فقط دوسه که تا درخت گیلاس هست تو حیـاط..
این درخت هم ک کنارش عگرفتیم،درخت خاطره های من و نویدِ،از اولِ عقدمون ک تو همـین حیـاط بود،اینجا عداریم که تا همـین عیدِ نودو هفت
زمان عقد،ازدواج،بارداری،نیلای سه ماهه ووو،.
هر سری کـه شمالیم یـه عباید بگیریم کنارش،بیشتر هم نوید اینجا رو برام مقدس کرده،...
نیلاهم تو سن های مختلف زیر این درخت عداره،،چند تاییش تو پیج هست...
عدوم،برا عیدِ نودوشش هست..
نگاه کنید،چقد چهره ی نیلا اینجا خانوم تر شده،چه نگاه با معنی داره،تو چشمم انگار یـه ِ جوونِ کـه داره نگام مـیکنـه،با سن کمش،تو چشمم بزرگ دیده مـیشـه..(مـیگفت من کوئینم)
دیروز غروب یکی از دوستان،یـه فیلم رو از زمانی تازه از پیشمون رفته بود رو لایک کرد..
تو همـه ی عکسهای انتخاب شده ی اون فیلم خندیده بود، با نگاه ش یـهو بدطور دلم تنگ شد و یـه لحظه باورنکردم چی بر سرم اومده،،،
غروب هم بود،شانس بزرگی ک آوردم مـهمون کوچولوی عزیزی داشت مـیومد پیشم(محیـای نازم)،،
یکم بـه خودم اومدم و زووود مسیر فکرمو تغییر دادمو اومدم تو زمان حال و جامو تغییر دادم و کمـی دعا کردم،
گاهی خیلی سخته پذیرفتنِ اینکه روزهای خوشِ مادری م تموم شده..
دوس دارم تمام ایده های جدیدِخلاقانـه مو باهاش کار کنم و اون ذوق کنـه،،
ایده مـیاد تو ذهنم،مـیگم حالا با کی انجام بدیم و خیییلی دلم مـیگیره از نداشتنش
.
.
پ.ن:خونـه ی بعد از باران خونـه ی ی مرحومم بود ک اون زمان پسر و عروس ونوه هاش اونجا ساکن بودن،روحشون شاد
#دلنوشته #دلنوشته_هام_نادیـا #دلنوشته_هام_نادیـا_نیلا #دهکده_ی_دوستی #دهکده_ی_دوستان_نیلا #بیـادت_مـینویسم_آروم_بگیرم_عزیزه_
۹۷.۲.۹
Read more
خوب بلاخره سال جدید هم اومد️ اميدوارم سال 97 واستون سالی باشـه: پر از شادی پر از هيجان پر از خنده های بلند پر از گريه های از سر شوق پر از آخ جون گفتن و هورا کشیدن پر از بودن با كسايی كه دلتون ميخواد پر از خوراكی های خوشمزه پر از دوست داشتن و دوست داشته شدن پر از عكس های يهويی پر از لباس های ...
خوب بلاخره سال جدید هم اومد😌☺️🍃🌸
اميدوارم سال 97 واستون سالی باشـه:پر از شادی
پر از هيجان
پر از خنده های بلند
پر از گريه های از سر شوق
پر از آخ جون گفتن و هورا کشیدن
پر از بودن با كسايی كه دلتون ميخواد
پر از خوراكی های خوشمزه
پر از دوست داشتن و دوست داشته شدن
پر از عكس های يهويی
پر از لباس های رنگی رنگی
پر از گرفتن دست كسی كه دوسش دارین
پر از دوست دارم هايی كه انتظارشو ندارین
پر از تلفن هاي غير منتظره
پر از سفر های دسته جمعی
پر از عيدی
پر از هوای خوب
پر از تجربه های جديد
پر از آهنگهايی كه باهاش خاطره دارین
و پر از عشق و لحظات قشنگ 🎊اميدوارم سال 97 پر باشـه از همـه چيزهايی كه دوست دارین 😊🙏 .
اینم ویدیو من واسه سال جدید 😌🌸امـیدوارم دوستش داشته باشین🙈 با صدا گوش کنید
.
#سال #نو #مبارک🌸☘️🍃♥️
Read more
تا حالا شده بـه خاطر حرفای دیگران، استعدادهات رو ندیده بگیری و دست از تلاش برداری؟ 😕 به منظور سفارش هرکتابی کـه مـیخواین دایرکت پیـام بدین... . #درباره_کتاب این شرح حال یکی از مـهمترین و بهترین کارگردانهای زندهی سینماست بـه روایت خودش؛ شرح حالی اعترافگونـه کـه نظیرش را بعید هست بتوان مـیان هنرمندان ... تا حالا شده بـه خاطر حرفای دیگران، استعدادهات رو ندیده بگیری و دست از تلاش برداری؟ 😕
برای سفارش هرکتابی کـه مـیخواین دایرکت پیـام بدین...
.
#درباره_کتاب
این شرح حال یکی از مـهمترین و بهترین کارگردانهای زندهی سینماست بـه روایت خودش؛ شرح حالی اعترافگونـه کـه نظیرش را بعید هست بتوان مـیان هنرمندان یـافت. مردی کـه زندگی خود را از ابتدا که تا سالهای مـیانی زندگیاش بـه گونـهای شرح مـیدهد کـه همـه چیز واضح و آشکار باشد و حس نمـیکند کـه با گفتن چیزی، نکتهی، حرفی یـا خاطرهای، ممکن هست تصویرش درون ذهن آنـها کـه تماشاگر فیلمهایش هستند دستخوش تغییر شود. همـه چیز را مـیگوید که تا خودش را آنگونـه کـه هست بـه تماشا بگذارد؛ نـه آنگونـه کـه تماشاگرانش او را بـه واسطهی سینما شناختهاند.
نکتهی اساسی رومن بـه روایت پولانسکی، شاید، روحیـهی آزادمنش راوی اش باشد کـه همـه چیز را آن جور کـه اتفاق افتاده توضیح مـی دهد. این تصویری هست که خود پولانسکی دوست دارد بـه نمایش بگذارد؛ داستان مردی کـه از ابتدای تولد بد آورده، سختی دیده و روزهای خوش زندگیاش آنقدر کم بوده کـه به یـاد آوردنشان بـه خاطرهای گنگ و دوردست مـیماند. اما ابایی هم از گفتن این خاطرهها ندارد. با شناخت این گذشته هست که مـیشود دربارهاش قضاوت کرد...
.
#معرفی_کتاب
#رومن_به_روایت_پولانسکی
#رومن_پولانسکی
#آزاده_اخلاقی
#نشر_چشمـه
قیمت: ۵۰۰۰۰ تومان
.
از طریق دایرکت، هر کتابی رو کـه مـیخواین سفارش بدین، هزینـهی ارسال هرچند جلد کتاب فقط ۴۰۰۰ تومانـه
.
Read more
Proud and appreciative to have three of the most successful young Iranian artists on the stage of Hollywood Bowl. - Max Amini The comedian, who has the ability to make us visualize our most stereotypical behaviors. It was a joy having you on stage and I could hear the laughters all the way ... Proud and appreciative to have three of the most successful young Iranian artists on the stage of Hollywood Bowl.
-
Max Amini
The comedian, who has the ability to make us visualize our most stereotypical behaviors.
It was a joy having you on stage and I could hear the laughters all the way back to the dressing room.
-
Kamyar
Who’s performance was nothing but magical, a memorable medley with the type of musical creativity that I’ve never heard or witnessed from any other Iranian singer/musician, ever.
-
Nazanin Boniadi
The adorable and talented actress who completed the night with her beautiful speech about contemporary Iran, and the social status of Iranian women.
And despite the fact that she grew up outside Iran, I’m amazed on how well she delivered it all in Farsi.
-
دوست داشتم از سه هنرمند موفق نسل جوان ایران، کـه در شب کنسرت هالیوود باول منو همراهی تشکر و قدردانی کنم.
-
مامـینی
کمدینی کـه کلیشـه ای ترین رفتار های مارو با زبان طنز خودش بـه نمایش مـیکشـه.
صدای خنده های حاضرین که تا اتاق های پشت صحنـه بـه گوش مـیرسید.
-
کامـیار
پشت پیـانو نشست و با اجرای یک مدلی از ترانـه های خاطره انگیز منو یک بار دیگه غافلگیر کرد.
هنرمندی کـه خلاقییت و توانایش درون اجرا بی نظیره.
-
نازنین بنیـادی
بازیگر نازنینی کـه با گفتارش درون باره ی ایران و موقعیت زنان این شب خاطره انگیز رو کامل کرد.
و یک درود ویژه بـه او، کـه خارج از ایران بزرگ شده اما بـه احترام
حاضرین تمام متن رو بـه زبان فارسی خوند.
-
@maxcomedian @kamyarmusic @nazaninboniadi #googooshhollywood #googoosh #hollywoodbowl #googooshconcert2018 #norzmanagement #maxamini #nazaninboniadi #kamyar
Read more
. عو متن از صفحه خانم بهاره @baharehd6573 «ریشارد کاپوشچینسکی تجربه وقوع انقلاب های متعددی را درون سراسر جهان داشته هست و این کتاب روایتی از انقلاب ایران درون سال ۵۷ است. نویسنده اگرچه درک درستی از مقوله دین و معنویت کـه یکی از پایـه های انقلاب اسلامـی بود، ندارد؛ اما با روایت رمان گونـه از تحولات تاریخ ...
.
عو متن از صفحه خانم بهاره @baharehd6573 «ریشارد کاپوشچینسکی تجربه وقوع انقلاب های متعددی را درون سراسر جهان داشته هست و این کتاب روایتی از انقلاب ایران درون سال ۵۷ است. نویسنده اگرچه درک درستی از مقوله دین و معنویت کـه یکی از پایـه های انقلاب اسلامـی بود، ندارد؛ اما با روایت رمان گونـه از تحولات تاریخ معاصر و ارائه داده های تاریخی درون قالب و صورتی جالب توجه و روایتگری خاطره وار از وقایع بزرگ و اثرگذار از اولین روزهای حکومت پهلوی که تا اولین روزهای وقوع انقلاب بر جذابیت این اثر افزوده است.
۲. بـه دلیل اشتراک داده های تاریخی کتاب با بسیـاری از کتب تاریخی دیگر، نقش چندانی درون ارتقا فهم و دانش تاریخی ندارد،با این حال درون برخی جزئیـات اطلاعات جدیدی ارائه مـی دهد.» شاهنشاه / ریشارد کاپوشچینسکی، ترجمـه بهرنگ رجبی، ویرایش مـهدی نوری و علیرضا اسماعیلپور / ۱۵۰ صفحه، ۱۲ هزار تومان / چاپ دوم، پاییز ۱۳۹۶خرید همـه کتابهای ماهی از کتابفروشیها و یـا با بیست درصد تخفیف از وبسایت نشر ماهی
Read more
مـی خواستم خاطره ای از دهه فجر و دوران معلمـی خودم بنویسم اما قبلش این خاطره دکتر حسابی سخت مرا مشغول خودش کرد #پروفسورحسابی: ۲۲ سال درس دادم؛ - هیچگاه لیست حضور و غیـاب نداشتم. (چون کلاس حتما اینقدر جذاب باشد کـه بدون حضور و غیـاب شاگردت بـه کلاس بیـاید) - هیچگاه سعی نکردم کلاسم را غمگین و افسرده نگه ... مـی خواستم خاطره ای از دهه فجر و دوران معلمـی خودم بنویسم اما قبلش این خاطره دکتر حسابی سخت مرا مشغول خودش کرد #پروفسورحسابی:
۲۲ سال درس دادم؛
- هیچگاه لیست حضور و غیـاب نداشتم.
(چون کلاس حتما اینقدر جذاب باشد کـه بدون حضور و غیـاب شاگردت بـه کلاس بیـاید)
- هیچگاه سعی نکردم کلاسم را غمگین و افسرده نگه دارم!
(چون کلاس، خانـه دوم دانش آموز هست)
-هر دانش آموزی دیر آمد، سر کلاس راهش دادم!
(چون مـیدانستم اگر ۱۰ دقیقه هم بـه کلاس بیـاید؛ یعنی احساس مسئولیت نسبت بـه کارش)
- هیچگاه بیشتر از دو بار حرفم را تکرار نکردم.
(چون اینقدر جذاب درس مـیدادم کـه هیچنگفت بار سوم تکرار کن)
- هیچگاه ۹۰ دقیقه درس ندادم!
(چون مـیدانستم کشش دانش آموز متوسط و کم هوش و باهوش با هم فرق دارد)
- هیچگاه تکلیف پولی برایی مشخص نکردم!
(چون مـیدانستم ممکن هست بچه ای مستضعف باشد یـا یتیم..) ۷- هیچگاه دانش آموزی درب دفتر نفرستادم.
(چون مـیدانستم درب دفتر ایستادن یعنی شکستن غرور)
- هیچگاه تنبیـه تکی نکردم و گروهی تنبیـه کردم!
(چون مـیدانستم تنبیـه گروهی جنبه سرگرمـی هست ولی تنبیـه تکی غرور را مـیشکند) - همـیشـه هر دانش آموزی را آوردم پای تخته، بلد بود.
(چون مـیدانستم کـه کجا گیر مـیکند نمـیپرسیدم!) #پ_ن: اما #خاطره_معلمـی_من : شاید تنـها افتخارم درون زندگی این باشد کـه دوسال تجربه معلم بازی درون مدرسه ابتدایی درون روستایی بـه نام بهار درون شـهرستان شـهریـار را داشتم ... معلمـی کار هرکسی نیست !! من فقط ادایش را در
مـی آوردم ... درون این مدرسه کـه دانش آموزان ابتدایی بصورت مختلط درس مـی خوانندبه شدت ارتباط خوبی بین اولیـا و معلمـین وجود داشت . روزی پنج کیلومتر پیـاده راه مـی رفتم که تا از جاده اصلی بـه روستا برسم .. اولین گروه تئاتر را درون مدرسه بـه مناسبت دهه فجر تشکیل دادم .. و خودم از همان نمایش با یک دوربین اجاره ای کـه فکر کنم نامش (M9000) بود فیلم گرفتم . نمایش مان درون ۲۱بهمن بـه اجرا درون آمد از اهالی روستا و اداره آموزش و پرورش مـیهمان داشتیم . نام دانش آموزانم را تقریبا یـادم هست ولی فامـیلی ها را نـه ! خانم ها و آقایـان : سونیـا، لیلا ، مجید ، محمد ... ای کاش بعد از ۲۶سال مـیدانستم کجایند و چه مـی کنند؟! اکثرا دوست داشتند معلم ، پزشک یـا خلبان بشوند ...معدل بچه ها درون سال های قبل از خاطره من حداکثر شانزده بود .سالی کـه من توفیق داشتم درون خدمتشان باشم همگی با معدل بیست قبول شدند ... همـیشـه باهم دوست بودیم و بازی مـهمتر از درس بود ... و وقتی کـه درس مـیدادم ... مـهمترین موضوع درس بود ...
#امـیرحسین_خرمشاهی
#دهه_فجر
#معلم
#روستای_بهار(بها)
#شـهرستان_شـهریـار
Read more
#اتحاد_احسانیـا همـیشـه گذر زمان باعث مـیشـه خیلی چیزها فراموش بشن . اینکه یـه چیزی چقدر مـیتونـه توی لحظه ها هک بشـه و موندگار بمونـه ، فقط و فقط بـه ارزش اون چیز بستگی داره . #ماه_عسل با ارزش من ، تو نـه تنـها توی لحظه های مردم بلکه تو قلب این ملت هک شدی !قلممون درون وصف ارزشت کند و واژه هامون به منظور توصیفت گم مـیشن... ...
#اتحاد_احسانیـاهمـیشـه گذر زمان باعث مـیشـه خیلی چیزها فراموش بشن . اینکه یـه چیزی چقدر مـیتونـه توی لحظه ها هک بشـه و موندگار بمونـه ، فقط و فقط بـه ارزش اون چیز بستگی داره .
#ماه_عسل با ارزش من ، تو نـه تنـها توی لحظه های مردم بلکه تو قلب این ملت هک شدی !قلممون درون وصف ارزشت کند و واژه هامون به منظور توصیفت گم مـیشن... ما یـادمون نمـیره... مرتضی مـهرزاد عزیز کـه بعد از 8 سال از انزوا و خونـه نشینی بـه تیم ملی والیبال و طلای پارالمپیک رسید ... آروم شدن دل بی قرارِ مادر و پدر محمد طاهای عزیز کـه بچشون بعد از یک ماه بـه آغوششون برگشت... پیدا بیش از 400 هزار حامـی به منظور بچه هایی کـه تو زندگیشون حامـی جز خدا نداشتن.. آزاد هزاران زندانی کـه بخاطر بدهی از خانواده هاشون دور بودن... فکر نمـیکنمـی باشـه کـه اشکای شادی عرشیـای 8 ساله رو فراموش کنـه ، وقتی کـه نامـه ی آزادی پدرش رو بـه سختی مـیخوند و با اینکه چیزی ازش نمـیفهمـید ،صداش مـیلرزید.. و فکر نمـیکنم فراموش بشـه خنده های از ته دل و حال خوب شاهین قصمون، کـه آرزوش داشتن پدر و مادر بود... یـا حتی لحظه ی هم آعوشی مادر و پسری بعد از 30 سال...
و خیلی اتفاقای ناب و ماه عسلیـه دیگه کـه مطمئنا تو یـاد و خاطره ی هممون ثبت شده...
اما...
پشت همـه ی این اتفاقات شیرین و لحظات فراموش نشدنی ، تلاش شبانـه روزی و زحمات بی حد و مرز گروهیـه کـه خالصانـه زحمت مـیکشن و سختی هارو تحمل مـیکنن. گروهی کـه صداقت و رفاقت سرلوحه ی کارشونـه . گروهی کـه فقط و فقط با وجود یـه "کاپیتان" مـیتونـه قله های موفقیت رو فتح کنـه .ی کـه خاشعانـه و خالصانـه خودش رو کمترین مـیدونـه اما همـه ی ما مـیدونیم کـه ماه عسل با وجود اونـه کـه مـیتونـه "عسل" باشـه و پشت همـه ی این اتفاقا همت و خواست اونـه...
از تمام این عزیزان علی الخصوص "احسان علیخانی " عزیز ، کـه برای این برنامـه ی یک ماهه ی پر مخاطب کل سال تلاش مـیکنن صمـیمانـه تشکر مـیکنیم و امـیدواریم کـه همـیشـه پاینده و برقرار باشن و خدا گوشـه ای از نگاهش رو همـیشـه و همـیشـه خرج زندگیشون کنـه
@alikhani.ehsan
@maheasaltv
#احسان_علیخانی #ماه_عسل
#ehsanalikhani #ehsan_alikhani #maheasaltv
Read more
. گلولهی تک تیرانداز محمد رو نشونـه گرفت حبیب گلوش خشک شد چشماش خیس اشک شد رگ گردنش متورم شد انگار مطمئنـه کـه عزیزترین رفیقش شـهید شده اما صدای «یـا زهرا»یی کـه از حنجره خشک محمد بـه گوشش مـیرسه آرومش مـیکنـه! . همـه توانشو جمع مـیکنـه تو پاهاش و مـیدوه بـه سمت محمـد و با هر زحمتی کـه هست محمـد رو عقب مـیکشونـه ... .
گلولهی تک تیرانداز محمد رو نشونـه گرفت
حبیب گلوش خشک شد
چشماش خیس اشک شد
رگ گردنش متورم شد
انگار مطمئنـه کـه عزیزترین رفیقش شـهید شده
اما صدای «یـا زهرا»یی کـه از حنجره خشک محمد بـه گوشش مـیرسه آرومش مـیکنـه!
.
همـه توانشو جمع مـیکنـه تو پاهاش و مـیدوه بـه سمت محمـد
و با هر زحمتی کـه هست محمـد رو عقب مـیکشونـه ..
بارون گلوله هست ! اما خدا خوب هواشونو داره
هواشونو داره که تا از این لحظه های آخر با خیـال راحت خاطره بسازن.
.
حبیب باهاش حرف مـیزنـه .. شوخی مـیکنـه .. سر بـه سرش مـیذاره .. از خاطره هاشون مـیگه .. از این عشق مشترک ..
و تو همـین اندک زمان، تمام زندگیِ برادرانـه خودش و محمد رو بـه تصویر مـیکشـه.
.
تویوتا جلو مـیاد و محمد و حبیبب سوار مـیشن
محمد و حبیب سوار مـیشن ،
اما حبیب اصلا فکرش رو هم نمـی کنـه
که چند دقیقه دیگه بـه همون تویوتایی
که خودش و محمد و دوازده نفر دیگهنشستن،
یـه موشک کورنِت لعنتی اصابت کنـه
تا همـه رو شـهادت برسونـه . . .
همـه رو بـه شـهادت برسونـه بجز #نیمـی از حبیـب
بجز سمت راست جسم حبیـب .. محمد رفت و اما حبیـب ..
.
.
سوی چشم راستش رفته و انگشت سبابهش قطع شده و گوشت تنش ریخته ..
مـیگن مادرش بـه سختی شناختش
چند روز طول کشید که تا «حبیـب»شو بشناسه
.
.
حالا حبیب دهه شصتیِ رعنای مادر ،
چند سالیِ کـه با یـه دنیـا خاطره و بغض و اشک و درد داره سر مـیکنـه
دنیـایی کـه یـه گوشـه از #بهشته
جانبازی درد داره .. حسرت داره .. ولی یـه بهشتِ زمـینیِ
بهشتی کـه برای هر نفست اجر مـینویسن . . .
بهشتی زمـینی کـه در ازای لبخند سادات بـه حبیب بخشیدن .
.
.
| اینبار کنار تبریک روز جانباز بـه مردهای بی ادعایی کـه حالا جوانترینشون شاید حول و حوش چهل و خورده ای سال داشته باشـه ، بـه حبیبِ سی سالهای تبریک مـیگیم کـه نشون داد تو همـین زمونـه هم مـیشـه عاشق شد ... حتی از نوع #جانبازش ! |
.
روزت مبارک جانباز مع حرم ، حبیب عبداللهی
.
#روز_جانباز
#مـیلاد_حضرت_اباالفضل_ع
#بازنشر
Read more
تعطیلات عید تموم شده بود و ت اینا تازه رفته بودن. خسته از وقت زیـادی کـه واسشون گذاشته بودی سرسنگین بودم و بیحوصله. شب اول غرهامو زدم و گفتم سرم درد مـیکنـه و مـیخوام بخوابم. همـین کار هم کردم. صبح هم زنگ نزدم و مسیج صبحبخیر نفرستادم. ظهر بود کـه زنگ درون رو زدی. لوس بودم و پ بغلت. گفتی واست جایزه ...
تعطیلات عید تموم شده بود و ت اینا تازه رفته بودن. خسته از وقت زیـادی کـه واسشون گذاشته بودی سرسنگین بودم و بیحوصله. شب اول غرهامو زدم و گفتم سرم درد مـیکنـه و مـیخوام بخوابم. همـین کار هم کردم. صبح هم زنگ نزدم و مسیج صبحبخیر نفرستادم. ظهر بود کـه زنگ درون رو زدی. لوس بودم و پ بغلت. گفتی واست جایزه خ. یـه کارتن سفید کوچیک. اولش فکر کردم ماگه. باز کـه کردم گلدون رو دیدم. گفتی “گلدونش رو ول کن. گنجیشکش رو ببین چقدر شبیـه خودته.”
تمام اون بهارگل بود.
...
یکی از ظهرهای داغ تیر بود. دو ساعتی بود کـه توی جمعه بازار مـیچرخیدیم. صدای فروشندههایی کـه ترکی داد مـیزدن و گاهی کلمـهی فارسی مـیگفتن به منظور مشتریهای ایرانی با صدای اذان ترکیب شده بود. نشسته بودم و بین قاشق های قدیمـی یک بساط مـیگشتم کـه دیدم نیستی. سر چرخوندم و ایستادم. دو قدم اومدم جلو کـه دیدمت. بین همـهی شلوغیها و صورتهای آدمـها دیدمت کـه بیست متر جلوتر ایستاده بودی. آفتاب توی صورتت بود و لبخند داشتی. حتی رد خیسی عرق روی گردنت هم از اون فاصله دیدم. قدم تند کردم و وقتی رسیدم بهت کـه کیسهی خرید دستت بود و داشتی باقی پول رو توی کیف پول چرم و سیـاه و قدیمـیت مـیذاشتی.
قبل از اینکه بخوام غر ب و بگم کجا غیب شدی، گفتی “بیب واسه روتختی جدیدت کوسن خ.” و انقدر خوشحال این حرف رو زدی کـه دست انداختم دور گردنت و گفتم “یـهو غیب نشو.”
...
وسطهای پاییز بود، چند روز قبل از تولدت کـه رفتیم فری کثیف. خوشم نمـیومد از شلوغی اونجا و گفتی شام رو مـیگیریم و مـیریم یجای دیگه مـیخوریم. تنـها پیـاده شدی کـه سفارش بدی و وقتی برگشتی درون سمت من رو باز کردی و گفتی “بیـا که تا غذا حاضر مـیشـه بریم این خنزرفروشیـه ببینیم چی داره.” داشتم بـه جاسوئیچیها نگاه مـیکردم کـه چشمت خوشبوکننده لوندر رو گرفت. خواستیش با یـه بسته دهتایی کپسول اضافه. گفتی استخودوس خوبه به منظور خواب آروم داشتن.
...
اولین برف زمستون همزمان شد با رفتن دوست قدیمـی. رفتیم بازار دنبال هدیـه ایرونی و ارزون و جای کمبگیر کـه ببره با خودش فرنگ. از راسته فرش فروشـها اومده بودیم و بیرون و مـیخواستیم چایی بخوریم کـه گرم بشیم. ایستادیم کنج دیواری کـه ساعت فروشی بود. ویترین رو نگاه مـیکردی و از خاطرهی عقربههای شبرنگ ساعت قدیمـی مادربزرگت واسم مـیگفتی. گفتم بخریم اینو؟ گفتی بـه یـه شرط. بالای تخت بزاریش کـه شبها موبایل نبری توی تخت و با صدای زنگش بیدار بشی.
...
چندتا بهار و تابستون و پائیز و زمستون گذشته؟ همـه چیز سرجای خودشـه. سر جای خودتی؟
هستی. جسمات نیست.
#شـهرزادوقصه
#shazistory
Read more
سلام خب من دیگه الان زیـاد مـی گذارم چون موبایلم را گرفتم. قسمت 54: داستان از نگاه هیلی: "" اون این جا چی کار مـی کنـه "هیلی نـه" وقتی برگشتم دیدم شارلوت دستم رو گرفته کـه ناگهان لیـام غیب شد "اون برگشت!" شارلوت با صدای لرزونش گفت اما من با دستی کـه پشت سرم حس کردم برگشتم اون مادرمـه خودشـه اون همون ... سلام😘😘
خب من دیگه الان زیـاد مـی گذارم چون موبایلم را گرفتم.😊😊😊
قسمت 54:
داستان از نگاه هیلی:
"" اون این جا چی کار مـی کنـه "هیلی نـه" وقتی برگشتم دیدم شارلوت دستم رو گرفته کـه ناگهان لیـام غیب شد "اون برگشت!" شارلوت با صدای لرزونش گفت اما من با دستی کـه پشت سرم حس کردم برگشتم اون مادرمـه خودشـه اون همون رزالی مارشال با موهای بلوند و چشمای آبیـه "م تو نـه این امکان نداره" ولی اون این جا چی کار مـی کنـه مگه اون تو آمریکا پیش بلا نمـی موند نـه اون نمرده این واقعیت نداره " تو ...تو..." اون سرش رو انداخت پایین من مـی دونستم اون ضعیفه اما فکرشم نمـی کردم بـه این زودی از دستش بدم البته من هنوز تو این جا گیر افتادم من الان مردم شاید این بهتر باشـه اما... قطره های اشک رو رو صورتم حس کردم شارلوت ، اون هم نتونست برگرده بـه خاطر من. "م من خودم بـه برادر گفتم کـه بهت نگه"(بچه ها مـی دونم این فلج بود و نمـی تونست حرف بزنـه ولی از اون مونیتور های استیون هاوکینگز داشته😊) بعد جو هم مـی دونست "حالا ما چه طور برگردیم" شارلوت با عصبانیت گفت حق داره "من نمـی دونم حتما منتظر بمونیم که تا یکی درون برزخ بـه روی دنیـا رو برامون باز کنـه" برگشتم بـه طرف مادرم اما اون نبود من مطمئنم شارلوت دلیلی به منظور زندگی داره ولی من کـه مادرم مرده و پدرم گرگ هست نمـی دونم دلیلی هست یـا نـه؟
داستان از نگاه پاول:
هیلی رو تو بقل کردم و بردمش طبقه بالا باربارا گفت کـه فعلا پیششـه و من رفتم طبقه پایین و دیدم کـه هری و امـیلی داشتن مـی رفتن خونـه. و هری رو بـه من گفت"پاول لطفن مراقب باربی باش من مجبورم برم ولی اون الان توی بحران قرار گرفته. و من امـیلی رو هم مـی رسونم خونـه. فعلا" سرم رو بـه نشونـه تایید تکون دادم و اون ها هم رفتن. رفتم سمت شیشـه کـه روی مـیز بار بود و توی اون لیوان بلوری اون مایـه تیره رو ریختم و در عرض یک ثانیـه همش رو یک جا خوردم من بهش گفتم کـه این کار رو انجام نده اما اون کار خودش رو کرد من هنوز نمـی تونم باور کنم کـه اون دیگه نیست احساس کردم چشمام داره مـیسوزه من نمـی تونم بدون اون یک لحظه رو هم زندگی کنم اگه لازم باشـه اون طلسم رو انجام مـی دم که تا اون برگرده فقط مـی خوام اون برگرده برام هیچدیگه ای مـهم نیست لیوان بعدی رو هم خوردم همون خاطره های کمـی کـه ازش داشتم باعث مـی شد قلبم آتیش بگیره. وقتی کـه بهش دست مـی زدم و اون زود تمام بدنش مور مور مـی شد وقتی مـی بوسیدمش زود چشماش رو مـی بست.وقتی کـه از حرس خوردن من بـه خاطر لج بازی هاش لبخند مـی زد وقتی ... همـه اینا بـه خاطر اون لیـام... ⏬ادامـه کامنت اول ⏬
Read more
. اینجا کلاردشت ، مکارود 🚡️ . . ساده نیست اما مـی توانی حساب کنی کـه تا امروز چند ساعت زندگی کرده ای. روزهایی کـه هیچکدام شبیـه هم نیستند. یک روز صدای باران مـی آید و یک روز باد زوزه مـی کشید،یک شب آرام هست و حتی از برگی هم نمـی آید صدا و شب بعد،فانوس های رنگی وجرقه های آتش تمام آسمان را نقاشی مـی کنند. همـه ...
.
اینجا کلاردشت ، مکارود 🚡❤️
.
.
ساده نیست اما مـی توانی حساب کنی کـه تا امروز چند ساعت زندگی کرده ای.
روزهایی کـه هیچکدام شبیـه هم نیستند.
یک روز صدای باران مـی آید و یک روز باد زوزه مـی کشید،یک شب آرام هست و حتی از برگی هم نمـی آید صدا و شب بعد،فانوس های رنگی وجرقه های آتش تمام آسمان را نقاشی مـی کنند.
همـه ساعت ها هم شبیـه هم نیستند، آفتابی هست یک لحظه و ساعتی بعد ابر هست و مـه و بغض.
بغض سبکت مـی کند که تا خاطره آفتاب از پا نیندازدت.
اصلا چرا حتما شبیـه هم باشند؟هر لحظه هزار اتفاق مـی افتد و بال زدن یک پروانـه مـی تواند باعث طوفان شود.
اما عجیب هست که این ماییم کـه تغییرنکرده ایم و قصد تغییر هم نداریم. درون تاریکی اتاق های بیـهوده مان، نـه ساعتی داریم و نـه تقویم و نـه پنجره ای کـه به ما بفهماند همـه چیز درون گذر است.پنجره ها را _اگر ببینیمشان_ مـی بندیم که تا بوی بهاری کـه دارد از کوچه رد مـی شود بـه یـادمان نیـاورد کـه همـه چیز یک روز تمام مـی شود و ای دریغ از ما اگر کامـی نگیریم از بهار.
ذهنمان پر شده از بوی ناخوش نفتالین و نم و خانـه بی هوا،پرده های اتاق را نمـی کشیم کـه مبادا چشممان توی چشم پرنده های درون حال کوچ بیفتد، با گربه کوچکی کـه تازه بچه دار شده،قسمتی از غذایمان را تقسیم نمـی کنیم کـه مبادا صدای ریز و تیز بچه هایش یـادمان بیندازد بهار هم گذشت.
همان حرف ها،همان نگاه ها،همان بهانـه گیری ها، همان ها،همان قصه های بی مزه، همان قرص های قبل از خواب، همان خواب های نیمـه کاره، همان چشم های منتظر،همان ساعت های بی عقربه، همان تلفن های بی زنگ، همان حیـاط های بی گلدان، بی درخت، بی پرنده.. گلایـه مـی کنیم کـه روزهامان شبیـه هم شده اند، کـه هیچ اتفاقی نمـی افتد کـه قدیم ها روزهایمان زیباتر بوده و حالا نیست، و نمـی دانیم روزها و ساعت ها و دقیقه ها شبیـه هم نیستند، این تویی کـه تکراری شده ای. امروز روز قشنگی است، صدای باد مـی آید و پرنده ها دوباره عاشق پ شده اند و گربه های رنگ رنگی بچه های کوچکشان را توی انباری خانـه مادر بزرگ قایم مـی کنند و حتی کلاغ ها هم عاشقانـه قار قار مـی کنند.
دل بده ... نفس بکش ... عاشق شو ... پلک کـه به هم بزنی بهار سال بعد از راه رسیده.
#نیلوفر_لاری_پور
.
.
Location : Iran, Mazandaran, kelardasht .
Video by : @sajjadsaffari . .
.
#شمال #مازندران #ایران #رامسر #شـهسوار #متل_قو #دریـا #ساحل #کاسپین #تله_کابین
#north #iran #caspian #everydayiran #natgeo #instagram #traveling #shomal #mazandaran #motelghoo #seaside #ramsar
Read more
دیگه چیزی نمونده️ کـه یـه دور دیگه هم دور خورشید بزنیم🌞 یـه سری پیـاده شدن و یـه سری سوار نمـیدونم به منظور هر کدوم از ما چند دور دیگه مونده🤔 اما امـیدوارم این دور بـه همـه خوش بگذره!😎 اميدوارم سال 97 واستون سالی باشـه پر از شادی پر از هيجان🤗 پر از خنده های بلند پر از گريه های از سر شوق😇 پر از آخ جون گفتن ... دیگه چیزی نمونده✋️
که یـه دور دیگه هم دور خورشید بزنیم🌞
یـه سری پیـاده شدن😞
و یـه سری سوار👶
نمـیدونم به منظور هر کدوم از ما چند دور دیگه مونده🤔
اما امـیدوارم این دور بـه همـه خوش بگذره!😎 اميدوارم سال 97 واستون سالی باشـه👌
پر از شادی😊
پر از هيجان🤗
پر از خنده های بلند😂
پر از گريه های از سر شوق😇
پر از آخ جون گفتن و هورا کشیدن😍
پر از بودن با كسايی كه دلتون ميخواد👪
پر از خوراكی های خوشمزه🍟🍔☕️
پر از دوست داشتن و دوست داشته شدن💑
پر از عكس های يهويی📷🎥
پر از لباس های رنگی رنگی🎽👗👚
پر از گرفتن دست كسی كه دوسش داري👫
پر از دوست دارم هايی كه انتظارشو نداری😉
پر از تلفن هاي غير منتظره☎️📱
پر از سفر های دسته جمعی🚗
پر از مـهربون تر شدن😊
پر از عيدی💝🎁💴
پر از هوای خوب☀️🌀
پر از امروز چه خوشگل شدی☺️
پر از تجربه های جديد🤓
پر از آهنگهايی كه باهاش خاطره داري🎼🎶🎵
پر از دوستای قديمـی👬
پر از عشق💖💖
و پر از لحظه های قشنگ و يواشكی😍 ✅ اميدوارم سال 97 پر باشـه از همـه چيزهايی كه دوست داری😊🙏 ❣️🌸سال نو مبارک
Read more
یک روز از خواب بیدار مـیشوی، مـیبینی حس و حالی تازه داری. دلت مـیخواهد بعضی از آدمها و خاطرههایشان را فراموش کنی و فقط بـه همـین امروز فکر کنی. تلفنت را خاموش کنی، شیک ترین لباست را بپوشی، جلوی آیینـه بایستی چند دقیقه بـه خودت نگاه کنی و با حالی خوب از خانـه بیرون بروی. کافهای دنج را به منظور یک صبح ... یک روز از خواب بیدار مـیشوی، مـیبینی حس و حالی تازه داری.
دلت مـیخواهد بعضی از آدمها و خاطرههایشان را فراموش کنی و فقط بـه همـین امروز فکر کنی.
تلفنت را خاموش کنی، شیک ترین لباست را بپوشی، جلوی آیینـه بایستی چند دقیقه بـه خودت نگاه کنی و با حالی خوب از خانـه بیرون بروی.
کافهای دنج را به منظور یک صبح عاشقانـهی دلپذیر انتخاب کنی و خودت را بـه یک فنجان نوشیدنی دلخواه مـیهمان کنی.
امروز قرار هست اتفاق عاشقانـهی بزرگی برایت بیفتد.
یک شروع ابدی...
پس خودت را بـه یک عشق ماندگار دعوت مـیکنی.
از همـین امروز با خودت آشتی مـیکنی.
تصمـیم مـیگیری این چند روز مانده که تا بهار را بـه جای هیـاهوی تکراری هر سال، روحت را بتکانی.
ته ماندهی کینـهها و حسرتها را دور بریزی و آمادهی شکوفهشوی.
چرا کـه تو به منظور شکوفه از هر گیـاهی بارورتر هستی.
بهار کـه مـیرسد، درختان برفهای سر شاخهها را بـه یـاد ندارند، اما بـه عشقبازی با شکوفهها مشغولند.
از همـین امروز از درختان یـاد بگیر، عاشقانی کـه به خواست طبیعت تن مـیدهند.
آدمهای بیخودی و فکرهای منفیِ زندگیت را دور بریز و خودت را بـه یک فنجان نوشیدنی بهارنارنج دعوت کن.
چرا کـه قرار هست از امروز عاشق خودت باشی.
#شیما_سبحانی
Read more
بعضی آدمـها با چنان عجله و شتابی بـه سمت داشتن زندگی خوب حرکت مـیکنن کـه از کنارش رد مـیشن٬ زندگی پر از فرصتهاست ٬ فرصتها رو از دست نده. فرارسیدن فصل بهار فصل محبت و یکرنگی رو بـه همـه عزیزان تبریک مـیگم سال بدون حادثه ای رو به منظور همـه خونواده ها آرزو مـیکنم امـیدوارم کـه سال ۹۷همگی پر از بـه دست آوردن فرصتها و خاطره ... بعضی آدمـها با چنان عجله و شتابی بـه سمت داشتن زندگی خوب حرکت مـیکنن کـه از کنارش رد مـیشن٬ زندگی پر از فرصتهاست ٬ فرصتها رو از دست نده.
فرارسیدن فصل بهار فصل محبت و یکرنگی رو بـه همـه عزیزان تبریک مـیگم
سال بدون حادثه ای رو به منظور همـه خونواده ها آرزو مـیکنم
امـیدوارم کـه سال ۹۷همگی پر از بـه دست آوردن فرصتها و خاطره های خوب باشـه...
#zanawaladbeygi
Read more
امروز #پستچی یک بسته برام آورد. منتظر نامـه و بسته ای نبودم . وقتی باز کردم یک #تابلوی دست ساز و پرانرژی با شعار #سروش_امرداد بود. با یک پاکت نامـه ! ی مـهربان و خوش قلب از آن سوی ایران ، بـه مناسبت روز #مشاور و #معلم برام هدیـه فرستاده بود. یک سالی هست کـه با هم ، #همسفر شدیم . اینکه درون سراسر این سرزمـین ...
امروز #پستچی یک بسته برام آورد.
منتظر نامـه و بسته ای نبودم .
وقتی باز کردم یک #تابلوی دست ساز و پرانرژی با شعار #سروش_امرداد بود. با یک پاکت نامـه !
ی مـهربان و خوش قلب از آن سوی ایران ، بـه مناسبت روز #مشاور و #معلم برام هدیـه فرستاده بود.
یک سالی هست کـه با هم ، #همسفر شدیم .
اینکه درون سراسر این سرزمـین و گوشـه گوشـه دنیـا ، همسفرانی دارم کـه با قلب های مـهربانشون با من زندگی مـیکنند ، روحم رو جلا مـیده .
در این دنیـای پر آشوب ما آدمـها بـه مـهربانی هم ، مـیتونیم دوام بیـاریم.
زندگی کوتاه ما ، هشداریست به منظور عشق ورزیدن و تلاش به منظور بهبود روزهایی کـه خیلی زود خاطره مـیشوند.
خواندن خط بـه خط این نامـه پر از مـهر ، وجودم رو لبریز از شوق و نشاط کرد .
انگار هر بار کـه نشانـه ای از تاثیر ارزشمند بر زندگی دیگران مـیرسه ، بار مسئولیتی سنگین بر شونـه هام مـینشینـه.
ما درون این جهان پهناور بی ثمر دور هم جمع نشدیم .
ما وجود یـافتیم کـه حضور پیدا کنیم.
حضور ، ژرفایی از تاثیر پذیری و تاثیر گذاریست.
ما حلقه های بـه هم متصلی هستیم کـه حال هر یک از ما بر دور ترین حلقه تاثیر گذارست.
برای همـین نمـیشـه بی تفاوت از کنار هم عبور کنیم .
اینجاست کـه زمزمـه ما معنا پیدا مـیکنـه :
ما یک خانواده ایم ،
خانواده #سروش_امرداد ،
ما ، جهان را جای زیباتری به منظور زندگی مـیسازیم.
ممنونم از این # مـهربان و خوش قلب و ممنونم از همـه شمائی کـه #حضور دارید.#امـیرفریدون_نصرتی ✍🏻 *
*
*
⏩ ورق بزنید
Read more
دیگه چیزی نمونده️ کـه یـه دور دیگه هم دور خورشید بزنیم🌞 یـه سری پیـاده شدن و یـه سری سوار نمـیدونم به منظور هر کدوم از ما چند دور دیگه مونده🤔 اما امـیدوارم این دور بـه همـه خوش بگذره!😎 اميدوارم سال 97 واستون سالی باشـه پر از شادی پر از هيجان🤗 پر از خنده های بلند پر از گريه های از سر شوق😇 پر از آخ جون گفتن ... دیگه چیزی نمونده✋️
که یـه دور دیگه هم دور خورشید بزنیم🌞
یـه سری پیـاده شدن😞
و یـه سری سوار👶
نمـیدونم به منظور هر کدوم از ما چند دور دیگه مونده🤔
اما امـیدوارم این دور بـه همـه خوش بگذره!😎 اميدوارم سال 97 واستون سالی باشـه👌
پر از شادی😊
پر از هيجان🤗
پر از خنده های بلند😂
پر از گريه های از سر شوق😇
پر از آخ جون گفتن و هورا کشیدن😍
پر از بودن با كسايی كه دلتون ميخواد👪
پر از خوراكی های خوشمزه🍟🍔☕️
پر از دوست داشتن و دوست داشته شدن💑
پر از عكس های يهويی📷🎥
پر از لباس های رنگی رنگی🎽👗👚
پر از گرفتن دست كسی كه دوسش داري👫
پر از دوست دارم هايی كه انتظارشو نداری😉
پر از تلفن هاي غير منتظره☎️📱
پر از سفر های دسته جمعی🚗
پر از مـهربون تر شدن😊
پر از عيدی💝🎁💴
پر از هوای خوب☀️🌀
پر از امروز چه خوشگل شدی☺️
پر از تجربه های جديد🤓
پر از آهنگهايی كه باهاش خاطره داري🎼🎶🎵
پر از دوستای قديمـی👬
پر از عشق💖💖
و پر از لحظه های قشنگ و يواشكی😍 ✅ اميدوارم سال 97 پر باشـه از همـه چيزهايی كه دوست داری😊🙏 ❣️🌸 سال نو مبارک🌸
🆔 @asghar_oghla
Read more
دیگه چیزی نمونده .. کـه یـه دور دیگه هم دور خورشید بزنیم🌞 یـه سری پیـاده شده و یـه سری سوار نمـیدونم چند دور دیگه مونده،🤔 اما امـیدوارم این دور بـه همـه خوش بگذره!!😎 اميدوارم سال ۹۷ سالی باشـه واستون پر از شادی پر از هيجان،🤗 پر از خنده های بلند، پر از گريه های از سر شوق، پر از آخ جون گفتن و هورا کشیدن پر ... دیگه چیزی نمونده ..
که یـه دور دیگه هم دور خورشید بزنیم🌞
یـه سری پیـاده شده😒 و یـه سری سوار😌
نمـیدونم چند دور دیگه مونده،🤔
اما امـیدوارم این دور بـه همـه خوش بگذره!!😎 اميدوارم سال ۹۷ سالی باشـه
واستون پر از شادی😊
پر از هيجان،🤗
پر از خنده های بلند،😆
پر از گريه های از سر شوق،😂
پر از آخ جون گفتن و هورا کشیدن😍
پر از بودن با كسايی كه دلتون ميخواد👪
پر از خوراكي های خوشمزه🌮🥗☕
پر از دوست داشتن و دوست داشته شدن💑
پر از عكس های يهويی📷🎥
پر از لباس های رنگی رنگی🎓👔👚
پر از گرفتن دست كسی كه دوسش داري👫
پر از دوست دارم هايی كه انتظارشو نداری😍
پر از تلفن هاي غير منتظره☎📱
پر از سفر های دسته جمعی🚘
پر از مـهربون تر شدن😊
پر از عيدی💝🎁💴
پر از هوای خوب☀🌤
پر از امروز چه خوشگل شدی☺
پر از تجربه های جديد🙂
پر از آهنگهايی كه باهاش خاطره داري🎼🎶🎵
پر از دوستای قديمـی👬
پر از عشق♥️♥️
و پر از لحظه های قشنگ و يواشكی...🙃
اميدوارم سال ۹۷ برایت،
پر باشد از همـه چيزهايی كه دوست داری😇
Read more
روز زن مبارك️ با يه روز تاخير🏻 اما اين مطلب رو خوندم و حيفم اومد با شما شر نكنم راستي سلام حالتون چطوره؟ ميدونيد كه من شما رو ميشناسم خيلي ها تون و و همتون رو قلبا دوست دارم و چيزهايي رو كه مي آموزم رو باهاتون تقسيم ميكنم تقديم بـه شما ياران مـهربانم🏻️ #هوروسکوپ_فارسی_راشل هشتم مارس ... روز زن مبارك❤️ با يه روز تاخير🙈🙏🏻
اما اين مطلب رو خوندم و حيفم اومد
با شما شر نكنم
راستي سلام
حالتون چطوره؟
ميدونيد كه من شما رو ميشناسم
خيلي ها تون و
و همتون رو قلبا دوست دارم
و چيزهايي رو كه مي آموزم رو باهاتون تقسيم ميكنم
تقديم بـه شما ياران مـهربانم👼🏻❤️ #هوروسکوپ_فارسی_راشل
هشتم مارس سال1908 مـیلادی، کارگران زن کارخانـۀ نساجی کتان درون شـهر نیویورک بـه دلیل حقوق پایین و تبعیض تی دست بـه اعتصاب زدند، صاحب این کارخانـه بـه همراه نگهبانان بخاطر جلوگیری از همبستگی کارگران بخش های دیگر با اعتصاب گران و عدم سرایت آن بـه بخش های دیگر ، این زنان را درون محل کارشان محبوس ساخت و بعدا بـه دلایل گویـا نامعلوم کارخانـه آتش گرفت و فقط تعداد کمـی از زنان توانستند از این حادثه نجات یـابند و مابقی 129 تن از زنان کارگر زنده درون این آتش سوختند. بـه همـین دلیل روز هشتم مارس بنام روز مبارزه زنان علیـه بی عدالتی و فشار علیـه زنان درون خاطره ها باقی ماند. اما مطمئنا این آخرین ظلم بـه بشریت نبود و نخواهد بود. مگر اینکه همـه ما چه مرد و چه زن دست بـه دست هم به منظور ایجاد دنیـایی روشن و نجات بشر زمـینی و زمـین مان تلاش کنیم. امروز روز جهانی زن هست اما این انرژی زنانـه هست که تضعیف شده و بالانس دنیـای زیبای ما بـه هم خورده که تا با نفرت پراکنی و زورگویی و تحکم و نابرابری ها و تفرقه افکنی ها تاریکی فراگیرتر شود و این تاریکی از طریق افراد درون روح و جسم ما نفوذ مـی کند که تا یکی شدن و وحدت را تخریب کند. و از طریق تفرقه افکنی درون شکل تبعیض نژادی و ملیتی و عقیدتی و رنگی و تی درون مـیان ما کار مـی کند. این تاریخچه را از 8 مارچ نوشتم کـه همگی بدانیم چه دردی پشت این تاریخ نـهفته بوده و مثل چالش ALS سطل یخ به منظور خیلی ها بـه بازی تبدیل نشود. این چالش سال 2014 به منظور بیداری و جلب توجه دنیـا بـه بیماری ALS بود اما بـه یک ترند اینترنتی تبدیل شد و خیلی ها حتی نمـی دانستند به منظور چه این چالش را انجام مـیدهند و فقط به منظور برخی وسیله بازی و خنده شد. بعد بیـاییم ارزش ها را بشناسیم و برای رسیدن بـه عدالت چه مرد و چه زن از خودمان شروع کنیم. با مـهر رفتار کنیم و خودمان را مسئول دنیـای خود بدانیم و اجازه ندهیم زورگویی بر علیـه هیچ انسان یـا موجودی ، قدرت تاریکی را گسترش دهد و نور محبت را کم رنگ کند. #هوروسکوپ_فارسی_راشل چون تاریکی از گفتار و رفتار تک تک ما خودش را انتشار مـی دهد. این قلدری ها نسبت بـه همـه و بخصوص خانم ها درون فضای مجازی هم درون حال وقوع هست و ترور شخصیتی یک انسان بخاطر چاقی، لاغری، نوع لباس، نوع خنده، ...
(كامل درون تلگرام https://t.me/sagharazizi)
Read more
. وقتی 17 سالم بود به منظور ادامـه تحصیل وارد بندرانزلی شـهری از خط ی شمالی کشور شدم. یـادش بخیر چه روزای خوب و بدی داشتم و چه دوستایی خوبی بدست اوردم کـه بعد گذشت این همـه سال هنوز دوسشون دارم و باهاشون درون ارتباطم و افتخارای منن. (اسم اینجا بلوار هست درون کنار ساحل و نزدیک بـه موج انزلی و روبروی اسکله بندرگاه) یکی ... .
وقتی 17 سالم بود به منظور ادامـه تحصیل وارد بندرانزلی شـهری از خط ی شمالی کشور شدم😍. یـادش بخیر چه روزای خوب و بدی داشتم و چه دوستایی خوبی بدست اوردم کـه بعد گذشت این همـه سال هنوز دوسشون دارم و باهاشون درون ارتباطم و افتخارای منن.
(اسم اینجا بلوار هست درون کنار ساحل و نزدیک بـه موج انزلی و روبروی اسکله بندرگاه)
یکی از بهترین دوران زندگیم بود... گذشت و گذشت تااینکه بعد ازگذشت 12 سال از آخرین روز خداحافظی باز امروز برگشتم بـه این شـهر، چقدر تغییر کرده، دلم گرفت، یـاده دوستام، جاهایی کـه زندگی مـی کردم، دانشگاه و تمام خاطرات اون دوران افتادم و سکوت کردم و با خاطرات گذشته نگاه بـه خیـابونای الان مـی کردم. احساس غربت نداشتم، رفتم سمت خونـه هایی کـه زندگی مـی کردم و سراغ صاحب خونـه ترم اول کـه بعد از گذشت 14 سال منو شناخت و با استقبال گرمش روبرو شدم، چه لذتبخش بود.
حرکت بـه سمت اسکله و بندرگاه جایی کـه پر از خاطره های روزهای خوب بود. بـه خیـابونای مرکز شـهر رسیدم خیـابونارو پیـاده قدم زدم چقدر تغییر کرده بودن و جاهایی کـه هنوز تغییر نکرده و برام آشنا بودن، لبخند مـیزدمو مـی گذشتم که تا اینکه رسیدم بـه مغازه ای کـه با بچه ها همـیشـه به منظور خوردن کله پاچه بـه اونجا مـیرفتیم. چقدر تغییر کرده بود و پیرمردی کـه با دیدنش خوشحال شدم چون غریبه ای آشنا بود.
بیـاد اون روزا با همسفرم و همخونـه اون دورانم مـهدی آقامحمدی ی پرس سفارش دادیم.جاتون سبز😊
در ادامـه قدم زدن تو خیـابونایی کـه 14 ساله پیش قدم مـیزدم بـه مغازه ی تخمـه فروشی قدیمـی رسیدم، چه بوی آشنایی، هنوز همون تخمـه ها، تو دلم غوقا شد آخه آروم آروم داشت هوا تاریک مـیشدو انتهای موندن.
خدایـا شکرت بابت این فرصتی کـه بهم دادی...😊🙏
#IRAN🇮🇷
#Gilan
#Bandar_anzali
#bolvar_bandar_anzali
#khatere
#Sport
#Handsome_boy
#boy👱
#ایران🇮🇷
#گیلان
#بندرانزلی
#بلواربندرانزلی
#دریـاچه_خزر
#دریـای_خزر
#دریـا🌊
#خاطرات
#خاطره
#دانشگاه
#دانشجو
#دوست
#چشم_آبی
#چشم_رنگی😍
#Hamed🇮🇷
@hamed_hp24
Read more
. _ عشق خوبه، حتی اگه زخم بزنـه بهت ...حتی اگه گیجت کنـه، خسته ت کنـه، حتی اگه هیچ وقت اون جوری کـه تو مـی خوای نباشـه، بازم بودنش بهتر از نبودنشـه باور کن کـه نبودن عشق یعنی یـه زندگی خالی و بی اتفاق یـه زندگی بایگانی شده! ... وقتی عاشق مـی شی نترس ...چون هیچ جا امن تر از بودن توی بغل گرم و مـهربون عشق نیست ...یـه روزی ...
.
_
عشق خوبه، حتی اگه زخم بزنـه بهت ...حتی اگه گیجت کنـه، خسته ت کنـه، حتی اگه هیچ وقت اون جوری کـه تو مـی خوای نباشـه، بازم بودنش بهتر از نبودنشـه باور کن کـه نبودن عشق یعنی یـه زندگی خالی و بی اتفاق یـه زندگی بایگانی شده! ... وقتی عاشق مـی شی نترس ...چون هیچ جا امن تر از بودن توی بغل گرم و مـهربون عشق نیست ...یـه روزی مـی رسه کـه زندگی فقط تو خاطراتت جریـان داره توی خاطرات گذشته ... اون روز این خاطره های عاشقانـه خوب بـه کارت مـیاد ...عاشق شو و با تمام زخم هات عاشقانـه ب و بخند و شور بـه پا کن ... ⌛️هفته پایـانی⏳
🎭 نمایش🎭
"زخم های وحشتناک زمـین بازی"
نمایش #زخمهای_وحشتناک_زمـین_بازی
نویسنده: راجیو جوزف
مترجم و کارگردان :علی منصوری
بازیگران:آیـه کیـان پور، محمد صدیق مـهر
تهیـه کننده: نسیم سندیـانیخانـه نمایش مـهرگان(سالن شماره۱)
تیر و مرداد۹۷
ساعت:۲۰:۳۰
مدت:۷۰ دقیقه
سرمایـه گذار:مـهدی قاسمـی وند
طراح صحنـه: احمد کچهچیـان طراح لباس: افسانـه صرفهجو
مدیر فرهنگی و مشاور رسانـه: مریم نراقی
گریم:فاطمـه گرافر
دستیـار کارگردان: حسین شیرازی
نوازنده گیتار: شاهرخ کفاش زاده
طراح پوستر و بروشور و تیزر: احسان نقابت
مشاور موسیقی: آرین مظفری
صحنـه: محمدرضا الوندی پور
اطلاعات بیشتر و خرید بلیت:
https://tiw.al/SCG
@zamin_bazi
Read more
خواب زمستانی نام اثر:خواب زمستانی نویسنده: گلی ترقی سال انتشار: 1351 گوش مـی دهم. صدای درون مـی آید، [...] کی یـاد من کرده؟ مـهم نیست. اصلا مـهم نیست. حتا اگر غریبه ای باشد کـه اشتباهی آمده، راهش مـی دهم و امشب نگهش مـی دارم... این جمله تکان دهنده از این کتاب تنـها پیـام آور یک موضوع است؛ این کتاب حرف ... 📚خواب زمستانی📚
نام اثر:خواب زمستانی
نویسنده: گلی ترقی
سال انتشار: 1351 📚
گوش مـی دهم. صدای درون مـی آید، [...] کی یـاد من کرده؟ مـهم نیست. اصلا مـهم نیست. حتا اگر غریبه ای باشد کـه اشتباهی آمده، راهش مـی دهم و امشب نگهش مـی دارم...
📚
این جمله تکان دهنده از این کتاب تنـها پیـام آور یک موضوع است؛ این کتاب حرف های بسیـاری به منظور زدن دارد. گلی ترقی نویسنده مشـهور و معروف درون خانواده ادب پروری متولد شد کـه سرشار از زندگی و روزهای هیجانانگیز بود. ترقی از همان آغازمـی خواسته نویسنده شود. نویسنده ای فرهیخته و سرشار از آگاهی. او تحصیلات دانشگاهی خود را درون رشته فلسفه درون آمریکا گذرانده و زمانی نیز درون سازمان برنامـه بـه کار مشغول بوده و دروت استادی دانشگاه به تدریس درون دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران درون رشته (شناخت اساطیر و نمادهای آغازین) پرداخته است. ترقی از سال 1979 درون کشور فرانسه برنده جایزه بهترین قصه سال شده و در آنجا نیز منتشر شده است. ترجمـه فرانسوی رمان (خواب زمستانی) نیز توسط انتشارات Maurice Nadeau منتشر و ترجمـه انگلیسی توسط انتشارات مزدا درون آمریکا و... گلی ترقی غیر از داستان نویسی مقالات متعددی درون زمـینـه شناخت اساطیر و نمادهای کهن نگاشته هست و پشتوانـه مطالعاتی غنی و قابل توجهی دارد. داستانهای او درون نگاه اول بسیـار ساده بـه نظر مـی رسند اما درون بازخوانی، عمقی از ظرافت و پختگی را با خود بـه همراه دارند. او درون داستان هایش سراغ موضوعها و مضمون هایی مـیرود کـه آنـها را نـه فقط مـیشناسد بل با آنـهازندگی کرده است. داستان هایی بـه شدت درونی و عمـیق کـه آکنده از لحظه ها و خاطره های خوب گذشته هست ...خواب زمستانی ؛ رمان کوتاه و جمع و جوری ست. سرگذشت چند مرد هست که از بچگی با هم بودند و بزرگ شدند .. بعد از بزرگ شدن ، کمکم هر کدام بـه نحوی تنـها شدند .. با اینکه هنوز همدیگر را داشتند اما یک بغض همـیشگی ، درون گلویشان نـهفتهست کـه تا آخر عمر رهایشان نمـی کند ... @ketab_iran #ketab_iran #books #bookish #bookstagrammer #booklover #whattoread
#کتاب_ایران #معرفی_کتاب #کتاب_خوب_بخوانیم #ترویج_فرهنگ_مطالعه #مطالعه #کتابخوانی #تالیف #رمان #ادبیـات #ادبیـات_داستانی #كتاب #کتاب_کمـیاب #کتاب_نایـاب #رمان #داستان_ایرانی
#خواب_زمستانی #گلی_ترقی
#غزاله_علیزاده #هوشنگ_گلشیری #رضا_براهنی #منصور_کوشان #سیمـین_دانشور #جلال_آل_احمد
Read more
. ناصر چشمآذر متولد دی ماه ۱۳۲۹ درون اردبیل و یکی از آهنگسازان شناخته شده موسیقی فیلم و موسیقی پاپ درون ایران بود. آثار مشـهور بسیـاری از این هنرمند توسط خوانندگان معروف پاپ ایرانی درون سالهای دهه ۵۰ خوانده و اجرا شد. چشمآذر بعد از انقلاب بـه آهنگسازی موسیقی بیکلام و موسیقی فیلم ادامـه داد. آلبومهای ... .
ناصر چشمآذر متولد دی ماه ۱۳۲۹ درون اردبیل و یکی از آهنگسازان شناخته شده موسیقی فیلم و موسیقی پاپ درون ایران بود. آثار مشـهور بسیـاری از این هنرمند توسط خوانندگان معروف پاپ ایرانی درون سالهای دهه ۵۰ خوانده و اجرا شد. چشمآذر بعد از انقلاب بـه آهنگسازی موسیقی بیکلام و موسیقی فیلم ادامـه داد. آلبومهای بسیـاری از جمله مجموعه باران شادی، طلوع عشق، باران عشق، شبهای تهران و های شاد از این هنرمند بـه صورت رسمـی پخش شده است. بسیـاری از ایرانیـان خاطرات زیـادی با موسیقی چشمآذر دارند و آهنگهای مجموعه باران شادی از جمله قطعات نوستالژیک به منظور چندین نسل از ایرانیـان بـه حساب مـیآید. این هنرمند مردمـی درون بامداد جمعه چهاردهم اردیبهشت سال ۹۷ بر اثر سکته قلبی درون تهران درگذشت و یـاد خاطره خود را با موسیقیهایش درون مـیان مردم بـه جا گذاشت.
beeptunes.com/artist/3404017
#ناصر_چشم_آذر #آرتیستولوژی #آهنگساز #موسیقی_پاپ #بیپ_تونز #beeptunes #artistology
Read more
...تسلیت ناصر خان چشم آذر آسمانی شد.با رفتن این آدم ها انگاری بخشی از وجود ما خاموش مـی شود. انگاری کلی خاطره را باد با خود مـیبرد. با مرحوم ناصر چشم آذر خاطرات بسیـاری داریم. از فیلم های هامون و ان غریب که تا آثار تکرار نشدنی باران عشق، هجرت و خدای آسمون ها خدایش بیـامرزد پ.ن این روزها انسان ...
...تسلیتناصر خان چشم آذر آسمانی شد.با رفتن این آدم ها انگاری بخشی از وجود ما خاموش مـی شود. انگاری کلی خاطره را باد با خود مـیبرد. با مرحوم ناصر چشم آذر خاطرات بسیـاری داریم. از فیلم های هامون و ان غریب که تا آثار تکرار نشدنی باران عشق، هجرت و خدای آسمون ها
خدایش بیـامرزد
پ.ن این روزها انسان های احساسی طاقت دیدن این همـه سیـاهی را ندارند. گر هنرمند باشند کـه دیگر هیچ، آنـهایی کـه در سن هشتاد سالگی با پوست های سفید و لپ های گل انداخته سال ها درون برنامـه های تلویزیونی مثلا درس کتاب آسمانی مـی دانند که تا برای مردمان این سرزمـین تعیین تکلیف کرده و به دنبال آن هستند کـه در دانشگاه ها مرد و زن را تفکیک کنند، فقط خودشان مـی توانند درون این سیـاهی کـه ایجاد د نفس کشیده و عمری بـه اندازه نوح داشته باشند. امثال ناصر چشم آذر آسمانی مـی شوند اما آقایـان حتی دچار یـه سرماخوردگی ساده هم نمـی شوند که تا سایـه سیـاهشان از روی سر مردمان این سرزمـین برداشته شود
Read more
وای خدا چقدر این عواسم جالب بودو خاطراتو واسم زنده کرد تازه معروف هم شدم عكسم رفته رو تقويم😎هه!🤦🏻♀️ دوران #کنکور نمـیدونم بگم شیرین بود یـا تلخ🤷🏼♀️ فقط مـیدونم با تمام سختی هاش شیرین بود و جدا خوش مـیگذشت کلاس پیچوندنا جوگیر شدنامون تو اردو مطالعاتی و خر زدنا😐 سوال قلم چی خامون ... وای خدا چقدر این عواسم جالب بودو خاطراتو واسم زنده کرد😍
تازه معروف هم شدم عكسم رفته رو تقويم😎هه!😂🤦🏻♀️
دوران #کنکور
نمـیدونم بگم شیرین بود یـا تلخ🤷🏼♀️
فقط مـیدونم با تمام سختی هاش شیرین بود
و جدا خوش مـیگذشت😍
کلاس پیچوندنا😂
جوگیر شدنامون تو اردو مطالعاتی و خر زدنا😐
سوال قلم چی خامون و وقتی بچه ها حرص مـیخوردن😂😂😂🤦🏻♀️
#اره دوستان بعضی ازون ازمونا کـه همتون گند مـیزدین ما سوال داشتیم😂🤦🏻♀️
امتحان نـهایی و...
گریـه ی عهدیـه تو ا
کتاب خونـه رفتنا و ۱۰ بـه بالا ساعت درس خوندنام😐
کافی شاپ شـهربانو
۳۰کیلو اینا چاق شدنم(۲۰کیلوشو کم کردم)😐
غیبت ا و کل کلامون😠
قر دادنا تو نماز خونـه💃🏼
پوست ارزو
لوس کوچولو بودن سارا
من چرا چاق نمـیشمای نازی
شیر قهوه های یـاسی
پرستار اینده ی چشم قشنگمون
ریـاضیو با بدبختی پاس امون
جریمـه های اقای صالحی
علاقه ی شدید من بـه اقای سلیمانی و درسش
تو زمستون و برف اومدنای آقای سیدمنیر
و کلی خاطره های دیگه
بهترین سال تحصیلی بود و خیلی زیـاد زود گذشت خیلییییی..هرکی مـیگفت بهترین سال همـین پیش عه مـیگفتم چرت نگو این لعنتی اصلا خوب نیس فقط حتما تموم شـه ولی الان مـیفهمم
واقعا اشتباه مـیکردم☹️
از ته دلم..دلم براتون تنگ شده حتی به منظور عن خانوم😂🤦🏻♀️
مرسی کـه بودین و بهترین سال تحصیلیو باهم ساختیم♥️
@nazanin__mti @svqvh @ahdiye_etesami @yac.mh @arezoo_fr @__s_shadi
اي دي خيليارو نداشتم تگ كنم
.
+كنكوري هاي امسال واقعا قدر تك تك لحظه هاتونو بدونين
Read more
. از برگزاری اولین #روز_جهانی_زن بیش از ١٠٠سال مـیگذرد... #تاریخ_زنان درون ٨ مارس سال ۱۸۵۷ مـیلادی ، زنان کارگر نساج یک کارخانـه بزرگ پوشاک درون شیکاگو، به منظور اعتراض بـه شرایط سخت و نابرابر کاریشان با مردان و وضعیت بد اقتصادیشان ، دست بـه اعتصاب زدند. پلیس با حملهی وحشیـانـه بـه صفوف معترضین بسیـاری ... .
📍از برگزاری اولین #روز_جهانی_زن بیش از ١٠٠سال مـیگذرد...
#تاریخ_زنان 🔻در ٨ مارس سال ۱۸۵۷ مـیلادی ، زنان کارگر نساج یک کارخانـه بزرگ پوشاک درون شیکاگو، به منظور اعتراض بـه شرایط سخت و نابرابر کاریشان با مردان و وضعیت بد اقتصادیشان ، دست بـه اعتصاب زدند. پلیس با حملهی وحشیـانـه بـه صفوف معترضین بسیـاری را زخمـی کرد و گویـا این تظاهرات چندین کشته نیز برجای گذاشت. 🔻خاطره این اعتصاب به منظور کارگران نساجی باقی ماند . درون ۸ مارس ۱۹۰۸، درون واقع بعد از گذشت بیش از ۵۰ سال ، کارگران زن کارخانـه نساجی کتان درون شـهر نیویورک با خاطره اعتصاب درون این روز ، بـه دلیل تبعیض ، محرومـیت و فشار زیـاد کار، دست بـه اعتصاب زدند . صاحب کارخانـه بـه همراه نگهبانان به منظور جلوگیری از همبستگی کارگران دیگر بخشها با اعتصاب و گسترش اعتراض ، این زنان را درون محل کار خود درون کارخانـه محبوس کرد . بـه دلایل ناشناخته ای آتش درون کارخانـه درون گرفت و فقط تعداد کمـی از کارگران زن محبوس توانستند خود را نجات دهند . ۱۲۹ کارگر زن درون آتش سوختند . 🔻در نـهایت بعد از اعتراضات زنـها درون طول سالها و دههها و برجا گذاشتن خاطرههای دردناک ولی باشکوه از این روز، ۲۷ آگوست ۱۹۱۰ ، ۸ مارس بـه عنوان «روز جهانی زن» شناخته شد . درون ۸ مارس ۱۹۱۱ اولین روز جهانی زن درون کشورهای سوئد، دانمارک، آلمان، اطریش، سوییس و آمریکا برگزار شد. مـیلیون ها زن درون برگزاری این روز شرکت د .
#8march
#womenday
برگرفته از کانال دیدبان زنان 👆👆👆
به نظرم توی این روز بـه جای تبریک حتما به خودمون چه زن و چه مرد، یـادآوری کنیم کـه کجا بودیم بـه کجا رسیدیم و چه راهی به منظور برابری حقوقمون درون پیش رو داریم.
Read more
دنبال سکه مـی گردم مـی خواهم بـه گذشته ها زنگ ب بـه روزهای خوب بـه دل های بزرگ بـه پدر پیرم بـه جوانی مادرم بـه کودکی کـه کوچه ها را خاطره کرد مـی خواهم زنگ ب بـه دوچرخه ی خسته ام بـه مسیر مدرسه ام کـه خنده های مرا فراموش کرده بـه نیمکت های پر از یـادگاری مـهر بـه سفره ی وصله خورده ی خالی از نان بـه زمستانی ... دنبال سکه مـی گردم
مـی خواهم بـه گذشته ها زنگ ب
به روزهای خوب
به دل های بزرگ
به پدر پیرم
به جوانی مادرم
به کودکی کـه کوچه ها را خاطره کرد
مـی خواهم زنگ ب
به دوچرخه ی خسته ام
به مسیر مدرسه ام
که خنده های مرا فراموش کرده
به نیمکت های پر از یـادگاری مـهر
به سفره ی وصله خورده ی خالی از نان
به زمستانی کـه با زمـین قهر نبود
به چراغ نفتی رنگ و رو رفته ای
که همـه ی ما را
با عشق دور هم جمع مـی کرد
مـی دانم آن خاطره ها از آن محل
کوچ کرده اند
مـی دانم هیچ سکه ای
در هیچ گوشی تلفنی
دیگر مرا بـه آن روزها وصل نخواهد کرد...
Read more
️️️ . اروين د. يالوم كه هميشـه زندگي ديگران را واكاوي كرده است، درون من شدن، خاطراتي كه سالها منتظرش بوديم، نگاه درمانگرانـهاش را بـه خودش معطوف كرده هست و روابطي كه خودش را شكل دادهاند و آثار خلاقهاي را كه معروفاش كردهاند، ميكاود. يالوم از كارهاي انقلابياش درون رواندرماني گروهي ميگويد، ... ☔️☔️☔️
.
اروين د. يالوم كه هميشـه زندگي ديگران را واكاوي كرده است، درون من شدن، خاطراتي كه سالها منتظرش بوديم، نگاه درمانگرانـهاش را بـه خودش معطوف كرده هست و روابطي كه خودش را شكل دادهاند و آثار خلاقهاي را كه معروفاش كردهاند، ميكاود. يالوم از كارهاي انقلابياش درون رواندرماني گروهي ميگويد، از اينكه چطور توانست بهترين مجري رواندرماني اگزيستانسيال شود كه شيوهاي هست اخذ شده از حكمت متفكران بزرگ تاريخ. او الهامهايش را براي نوشتن كتابهاي مـهمي از جمله دژخيم عشق و وقتي نيچه گريست، آشكار ميكند، كتابهايي كه روانشناسي و فلسفه را درون هم ميآميزند که تا به نگاه جالب جديدي بـه وضعيت انساني برسد. من شدن با درون هم بافتن داستانهاي خاطرهانگيزترين بيماران با قصهها شخصي عشق و افسوس، خوانندگان را بـه تكنيكدرماني يالوم، روند نوشتناش و زندگي خانوادگياش نزديك ميكند.
.
.
.
#من_شدن #اروین_یـالوم #حسین_کاظمـی_یزدی #تازه_های_کتاب #کتابفروشی #کتاب_خوب_بخوانیم #ادبیـات #رمان #روانکاوی #فلسفه #جامعه_شناسی #هنر
Read more
هانای کامکار با هنر بیبدیل موسیقیـاییاش همـیشـه مورداحترام من بوده اما اغراق نیست اگر بگویم شب گذشته بعد از دیدن مستند “چاووش” احترامم برایش صدچندان شد. دیدن این فیلم تجربهای تکرار نشدنی از ناگفتههای تاریخ ایران بـه زبان موسیقی و به روایت اساطیر موسیقی ایرانی بود. فرصت دیدن این فیلم، درون سینماهای ... هانای کامکار با هنر بیبدیل موسیقیـاییاش همـیشـه مورداحترام من بوده اما اغراق نیست اگر بگویم شب گذشته بعد از دیدن مستند “چاووش” احترامم برایش صدچندان شد.
دیدن این فیلم تجربهای تکرار نشدنی از ناگفتههای تاریخ ایران بـه زبان موسیقی و به روایت اساطیر موسیقی ایرانی بود.
فرصت دیدن این فیلم، درون سینماهای هنر و تجربه را مغتنم بشمارید بـه خصوص جوانترها...شاید دهه هفتادیها کـه خاطرهای از جنگ و انقلاب ندارند.
دست مریزاد بـه هانای عزیز و به آرش رئیسیـان و همچنین مـیلاد بهشتی، یـاسمن ظهور طلب، سامان رحمت آبادی و سایر عکاسانی کـه خاطره خوش ما را ماندگار د. 🙏🏻🌷
Read more
توی ده شلمرود فلفلی مرغش تک بود یـه ده بود و یـه فلفلی یـه مرغ زرد کاکلی یـه روز کـه خیلی خسته بود کنج اتاق نشسته بود یـه دزد رند ناقلا شیطون و بدجنس و بلا اومد و یک کیسه آورد کاکلی رو دزدید و برد تنگ غروب کـه فلفلی رفت بـه سراغ کاکلی نـه آب بود و نـه دونـه بود نـه کاکلی تو لونـه بود داد زد و گفت مرغ کاکلی توپول ... توی ده شلمرود
فلفلی مرغش تک بود
یـه ده بود و یـه فلفلی
یـه مرغ زرد کاکلی
یـه روز کـه خیلی خسته بود
کنج اتاق نشسته بود
یـه دزد رند ناقلا
شیطون و بدجنس و بلا
اومد و یک کیسه آورد
کاکلی رو دزدید و برد
تنگ غروب کـه فلفلی
رفت بـه سراغ کاکلی
نـه آب بود و نـه دونـه بود
نـه کاکلی تو لونـه بود
داد زد و گفت
مرغ کاکلی
توپول موپولی
دست و پا گلی
نوک حنایی ، کجایی ؟
پن: قلبم فشرده شد درد گرفت از عشق انقد کـه خاطره داشتم با این کتابا و نقاشیهاش و شعر های اینمدلی، پر از قشنگی و محبت عه اینکه فلفلی شـهر بـه شـهر ایران بزرگ رو مـیگرده که تا مرغ تپلمپلیشو کـه خیلی دوسش داره پیدا کنـه و دراین بین دونـه دونـه شـهرارو بـه بچه های کوچیک معرفی مـیکنـه و از زیبایی های لاهیجان و رشت و اهواز و تنکابن و انزلی و دزفول و کرمان و قم مـیگه از سوقات و مردم مـهربونش خوراکی های خوشمزش ، با یـه سبک تصویر سازی رنگوارنگ شاد و فرم های کاراکترا بینظیر و ایرانیطور با لباسای محلی و روستایی و طرز کشیدن و ارزش خطی تصویر منو دوباره عاشق کرد👶🏻🐔❤️
بیـاین قول بدین شمایی کـه بچه های کوچولو دارین این قصه هارو بچه هاتون بخرین و بخونین بگیم بـه بچههامون ایران بزرگ چقدر بزرگه چقد شـهر داریم و هر شـهرمون سوقاتش چیـه فرهنگش چیـه و کاری کنیم همگی کـه این قصه های قشنگ وطنی بمونن توی فرهنگمون و افسانـه نشن و فراموش نشن.💙
#حسنی #فلفلی #قصه #کودکان #ایران #تصویرسازی #قدیمـی #شلمرود
Read more
اسفند کـه به روزهای آخرش رسید باورم شد کـه تنـها چیزی کـه یک لحظه هم درنگ ندارد، و بی خیـال از غم و شادی من و تو مـیگذرد.... زمان است. روزهای پایـانی اسفند همـیشـه تلنگریست به منظور من کـه نمـیدانم چرا هر سال هزار تصمـیم مـیگیرم کـه آدم دیگری شوم و نمـیدانم این آدم دیگر حتما چه کند کـه بتواند درون اسفند سال بعد، سرش را بالا ...
اسفند کـه به روزهای آخرش رسید باورم شد کـه تنـها چیزی کـه یک لحظه هم درنگ ندارد، و بی خیـال از غم و شادی من و تو مـیگذرد.... زمان است. روزهای پایـانی اسفند همـیشـه تلنگریست به منظور من کـه نمـیدانم چرا هر سال هزار تصمـیم مـیگیرم کـه آدم دیگری شوم و نمـیدانم این آدم دیگر حتما چه کند کـه بتواند درون اسفند سال بعد، سرش را بالا بگیرد و از این عبور شتابزده زمان، پریشان نباشد.
این روزها عجیب غرق مـیشوم درون دنیـای خاطراتم و انگار تصویر این همـه عید و خانـه تکانی و لحظه سال تحویل، مـیآید و مـینشیند روبروی تمام خستگیهایم.من نـه دلی را شکستم و نـه لحظه ای از دلم غافل شدم؛ ولی روزهای آخر اسفند!
دل بـه دریـا بزن و با خودت رو راست باش؛ و به قلب هایی کـه شاید، شاید ... امان از این شایدها کـه نمـیدانم چرا درست درون اواخر اسفند هر سال، دلم را مـیلرزاند و مجبورم مـیکند آرزو کنم سال دیگر... اسفند دیگر... شایدی نباشد و دلم آرام تر باشد از همـه اسفندهایی کـه رفته و هیچ گاه باز نمـی گردد.
در روزهای آخر اسفند، خاطره ها خواستنی تر مـی شوند... نـه اینکه دلت را نلرزاند، نـه اینکه بغضت را نشکنند؛ فقط چیزی از جنس حسرتی شیرین با خود دارند کـه تحملشان را ساده تر مـی کند.
چیزی غریب کـه در هوا منتشر شده؛ درون آسمان مردد، درون همـهمـه حراجیهای حاشیـه خیـابان، درون نسیمـی کـه سرزده مـیوزد و مـیچرخد لابلای خاطراتی کـه دوست نداری فراموششان کنی.
فقط کافی هست عود روشن کنی و چشمهایت را ببندی و نفس عمـیق بکشی.
جناب سال یک هزار وسیصد ونود و هفت لطفا سرشار باش از خاطره های دوست داشتنی. همـین به منظور ما کافیست.. #نیلوفر_لاری_پور
Read more
#مربی ها توی اردو نمـیخوابند، نمـی نشینند، یک دل سیر غذای سرِ صبر نمـیخورند. همـیشـه بچه هایی هستند کـه دل درد دارند یـا از بالای تخت مـی افتند. تب مـیکنند یـا دست و پایشان پیچ مـیخورد. همـیشـه بچه هایی هستند کـه غذای اردو را نمـی خورند، با دوستانشان دعوا مـی کنند یـا یکی از وسایل مـهمشان گم مـیشود. مربی ها حتما همـیشـه ...
#مربی ها توی اردو نمـیخوابند، نمـی نشینند، یک دل سیر غذای سرِ صبر نمـیخورند. همـیشـه بچه هایی هستند کـه دل درد دارند یـا از بالای تخت مـی افتند. تب مـیکنند یـا دست و پایشان پیچ مـیخورد. همـیشـه بچه هایی هستند کـه غذای اردو را نمـی خورند، با دوستانشان دعوا مـی کنند یـا یکی از وسایل مـهمشان گم مـیشود.
مربی ها حتما همـیشـه چسب زخم و شماره درمانگاه و پاکت دارو توی دستشان باشد و جواب های آماده بـه حرف های جور وا جور بچه ها توی مشتشان...
پس مربی ها چرا اردو مـی برند؟
چون اردو، تسهیل گر عجیبی است. حرف ها و کارها و عادت های مدرسه درون سفر رنگ دیگری مـی گیرد. آدم ها نقش های متداول مدرسه را زمـین مـیگذارند و #خودشان مـی شوند. وقتی یک معلم عربی، که تا حد دی جِی تغییر کاربری مـیدهد، اوضاع مدیر و مشاور و سایرین را هم مـی شود حدس زد.
#اردو مثل یک معجزه است. حرف هایی را کـه اصلا نمـی شد درون مدرسه گفت، بـه جریـان مـی اندازد. شناخت مـیدهد. صمـیمـیت مـی آفریند و البته روی آدم ها را باز مـیکند!! 😁پ.ن. های این اردو:
اول. همـه شامورتی بازی های عالم یک طرف، دهه هشتادی ها را با هرچیز مرتبط بـه فضای مجازی عمـیقا مـیشود سر کیف آورد!
دوم. بچه ها بـه طرز خاصی #لبنانی ها را دوست دارند و وقتی یک معلم عربی همراهشان باشد خیلی از مصاحبت معلمشان با آنـها ذوق زده مـی شوند. فریـادهای "خانم محمدی! یـه عرب پیدا کردم!" شان یکی از بهترین خاطره های این سفر شد.
سوم و چهارم و پنجم. #دانشآموزان_ما_بینظیرند
Read more
: پارکوریها! به منظور شرکت درون مسابقه پارکور درون ماسوله از ۳ که تا ۸ مرداد فرصت دارید کـه ویدئوی حرکات جذابتون رو برامون بفرستید. ۱۵ نفر از فیلم های ارسالی انتخاب مـی شن و با ما بـه ماسوله مـیان و یـه روز خاطرهانگیز رو با آیسیمانکی مـیسازن. بـه ۳ پارکورکار منتخب جوایز ۱، ۲ و ۳ مـیلیون تومانی تعلق مـیگیره ۱۲ ...
:
پارکوریها!
برای شرکت درون مسابقه پارکور درون ماسوله از ۳ که تا ۸ مرداد فرصت دارید کـه ویدئوی حرکات جذابتون رو برامون بفرستید.
۱۵ نفر از فیلم های ارسالی انتخاب مـی شن و با ما بـه ماسوله مـیان و یـه روز خاطرهانگیز رو با آیسیمانکی مـیسازن.
به ۳ پارکورکار منتخب جوایز ۱، ۲ و ۳ مـیلیون تومانی تعلق مـیگیره ☺
۱۲ مرداد، جمع حرفه ای های پارکور درون ماسوله است.
توجه: درفیلم های ارسالی تصویر شرکت کننده قابل شناسایی باشد و حرکات بـه صورت کامل و بدون ادیت اجرا شود.ارسال ویدئو به:
Www.icymonkeyevent.com
#آیسی_مانکی #پارکور #ایونت #ماسوله #مسابقه #جایزه #برنده
#icymonkeydrink #parkour #event #winner
Read more
همـین کـه پیش هم باشیم ، همـین کـه فرصتی باشـه/ همـین کـه گاهی چشمامون تو چشم آسمون واشـه درون این روزهای پر از غم و اندوه نبود افشین عزیز بعد از یکسال از سفر بی بازگشتش ، درون سال روز خاموشی "آقای ترانـه ایران " بر سر قرار آخرین خداحافظی زمـینی با افشین یداللهی درون قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران گرد هم مـی آییم که تا یـادش ...
همـین کـه پیش هم باشیم ، همـین کـه فرصتی باشـه/ همـین کـه گاهی چشمامون تو چشم آسمون واشـهدر این روزهای پر از غم و اندوه نبود افشین عزیز بعد از یکسال از سفر بی بازگشتش ، درون سال روز خاموشی "آقای ترانـه ایران " بر سر قرار آخرین خداحافظی زمـینی با افشین یداللهی درون قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران گرد هم مـی آییم که تا یـادش را با صدا و کلامش زنده نگهداریم و خاطره بازی کنیم با افشین عزیز و گرامـی بداریم خاطره سازی سال های با او بودن را .
بزرگداشت و گرامـیداشت سالگرد سفر بی پایـان "د کتر افشین یداللهی " درون روز جمعه بیست وپنچ اسفند
هزار و سیصد و نود و شش از ساعت سه که تا پنج عصر از سوی خانواده ( دکتر افشین یداللهی ) برگزار مـی شود ، بدینوسیله از همـه دوستان ، آشنایـان ، بستگان ، همکاران و دوستداران دکتر افشین یداللهی دعوت مـی شود که تا با همراهی یکدیگر و در کنار " افشین " سالی پر از بهروزی، سلامتی ، موفقیت و شادی را آغاز کنیم . "هر چی آرزوی خوبه، مال تو
هرچی کـه خاطره داری، مال من
اون روزای عاشقونـه، مال تو
این شبای بیقراری، مال من
افشین یداللهی"
@afshinyadollahi
@arashyadollahipix
#افشین_یداللهی
پ.ن:برگرفته از صفحه #آرش_یداللهی
Read more
عمرموکشتم پای این خاطره های سردم... با توام دنیـا با توام بی رحم بذار چند سال عقببرگردم... تولدم... ممنون از عزیزانیکه بهمتبریکگفتن... عمرموکشتم پای این خاطره های سردم...
با توام دنیـا با توام بی رحم بذار چند سال عقببرگردم...
تولدم...
ممنون از عزیزانیکه بهمتبریکگفتن...
خانـه فروغ فرخزاد هنوز ثبت ملی نشده و قرار هست چند روز دیگر تخریب شود و به جایش آپارتمان ساخته شود دیوارهای خانـه اگرچه ۴۱ سال پیش بازسازی شده اما حیـاط هنوز همان حوض بکری را دارد کـه بارها و بارها با ماهیهای قرمزش پا بـه شعرهای فروغ گذاشته بود. باغچههای حیـاط خانـه فرخزاد، دیگر رونق سابق را ندارند. ...
خانـه فروغ فرخزاد هنوز ثبت ملی نشده و قرار هست چند روز دیگر تخریب شود و به جایش آپارتمان ساخته شوددیوارهای خانـه اگرچه ۴۱ سال پیش بازسازی شده اما حیـاط هنوز همان حوض بکری را دارد کـه بارها و بارها با ماهیهای قرمزش پا بـه شعرهای فروغ گذاشته بود.
باغچههای حیـاط خانـه فرخزاد، دیگر رونق سابق را ندارند. از همـه آن درختهای انگور و پرتقال و ... یک درخت خرمالو مانده کـه ثابت کند فروغ راست مـیگفت؛ی نمـیخواهد باور کند کـه باغچه دارد مـیمـیرد/و ذهن باغچه دارد آرام آرام از خاطرات سبز تهی مـیشود.
فروغ درون همـین خانـه بـه سال ۱۳۱۳ بـه دنیـا آمد. درون همـین خانـه بزرگ شد. درون همـین خانـه اولین شعرهایش را گفت و در غربت همـین خانـه لباس عروسی بـه تن کرد. سالهای ابتدای جداییش از پرویز شاپور بـه همـین خانـه بازگشته بود و چند صباحی هم کنار کامـیار و خانوادهاش درون انتهای کوی خادم آزاد زندگی کرد. حتی بنا بر روایت توران خانم، مادر فروغ، او درون آخرین روز زندگی خود، ۲۴ بهمن سال ۴۵ هم، بـه این خانـه سر زده بود. « کوچهای هست کـه قلب من آن را /از محلههای کودکیام دزیده است...» حالا با پتکها و کلنگهایشان درون یک قدمـی حیـاط خانـه فرخزاد ایستاده و خبر از تخریب آن درون همـین یکی دو روز آینده مـیدهند. پیرمرد تفرشی کـه سالها پیش این خانـه را از پدر فروغ خریده و حافظ تاریخ و خاطرههای آن بود، حالا فوت کرده هست و ورثه مـیخواهند هرچه سریعتر خانـه را تخریب کنند. رسانـهها درون خواب و شـهرداری منطقه ۱۱ ناحیـه ۴ هم پروانـه ساخت آن را صادر کرده و کار روی کاغذ تمام است.
دکتر شفیعیکدکنی چند سال پیش درون مقالهای نوشته بود: «از حوزهی کار خودم، دانشگاه تهران، مثال مـی. اگر از دانشگاه تهران بپرسند کـه ما مـیخواهیم نوع سؤالات امتحانی #ملکالشعراء بهار یـا بدیعالزمان فروزانفر یـا خانم فاطمـه سیّاح را بدانیم، آیـا دانشگاه تهران یک نمونـه ـ فقط یک نمونـه ـ از پرسشهای امتحانی این استادان بزرگ و بیمانند را، کـه فصول درخشانی از تاریخ ادبیـات و فرهنگ عصر ما را شکل دادهاند، مـیتواند درون اختیـار ما قرار دهد؟ نـه تنـها درون این زمـینـه پاسخ دانشگاه تهران منفی است، کـه حتی پرونده استخدامـی ملکالشعراء بهار را هم ندارد. "بهار نوعی" اگر درون فرانسه مـیزیست، به منظور صورتحساب قهوهای کـه در فلان "کافه" پاریس خورده بود، آرشیو داشتند و ما حتی پرونده استخدامـی او را نداریم؛ که تا چه رسد بـه نوع صورت سؤالهای امتحانی او.»
#فرخزاد #فروغ_فرخزاد #فرخزاد_ازقدیما
.
به نظر شما ریشـه این بیتوجهی بـه فرهنگ و مفاخر ایرانی چیست؟
Read more
تجربه تكرار بى خستگى يك "نگاهِ زُل زده بـه واقعيتى مجازى" و تكثير خاطرات از دست رفته درون ميان حلقه هاىِ كاغذى و مقوايى قديمى يك دوربين سوغاتى، و شوخى نبود زُل زدن و گم شدن همزمان و بى صدايمان درون "وهم" ارغوانى رنگ چين هاىِ دامن سيندرلا و گنبد سبز حرم رسول الله درون هزارتوى "ويومستر" كه بوى جانماز و تربت مكه ... تجربه تكرار بى خستگى يك "نگاهِ زُل زده بـه واقعيتى مجازى" و تكثير خاطرات از دست رفته درون ميان حلقه هاىِ كاغذى و مقوايى قديمى يك دوربين سوغاتى، و شوخى نبود زُل زدن و گم شدن همزمان و بى صدايمان درون "وهم" ارغوانى رنگ چين هاىِ دامن سيندرلا و گنبد سبز حرم رسول الله درون هزارتوى "ويومستر" كه بوى جانماز و تربت مكه مادربزرگ را هنوز با خود داشت: تصويرى از دستگاه و حلقه فيلم دوربين قديمى و نوستالژيك "ويومستر" و نمايى از داخل چشمى دستگاه و نمايش يك خيابان قديمى، اين دوربين ها كه درون ايران بـه نام "دوربين مكه اي" معروف بودند، روزگارى يكى از آرزوهاىِ دست نيافتنى يك نسل بودند، انتظار براىِ سفر حج يا ينگه دنيا رفتن اقوام و خويشان و التماس براىِ سوغات. دوربین "اسلاید دستی" با نام تجاري "ويومستر" یـا دوربین جهان نما، نوع خاصی از دوربینهای برجسته نما و حلقه هاىِ كاغذى آن ها است، این حلقه فیلمها شامل دیسکهای مقوایی نازکی بودند کـه هفت جفت عرنگی سه بعدی و چاپ شده بر روی فیلم را درون بر مـیگرفتند. درون خاطرات و يادگارهاي دوران كودكى نسل هاىِ گذشته، همواره خاطره مبهمى از اين دوربين وجود دارد، پدر يا مادر را مي بينيم كه شيوه كار با دوربين مكه اى و جا حلقه هاي مقوايى فيلم را بـه ما ياد مي دهند، و ما كه شيفته تصاوير گيج كننده اين "شـهر فرنگ جيبى" مى شويم، تصاويرى از مكان هاىِ مذهبى، گنبدهاى طلايى، كعبه و مناره هاى مساجد، تصاوير عجيبى از شاهزاده هاي پريان، سيندرلاها، غول ها و شخصيت هاى كارتونى، و ما كه اين روزها بـه دنبال بهانـه و روزنـه اى بـه سمت ديدار چندثانيه اي با "اسلايدهاىِ رنگ و رو رفته اما قابل لمس" از صحنـه ها و يادگارهاىِ روزهاى كودكى هستيم، قومِ بـه حج رفته اى كه يكباره درون مكعب و شش گوشـه هاىِ عاشقانـه هندسه تاريخ گم شد. اينجا "كافه نوستال" است، صداىِ راستينِ خاطرات و يادگارهاىِ ملتِ ايران.
Read more
روزی کـه داشتی تند تند خاطره های خنده دار و گریـه دارمونو مـیچپوندی توو اون چمدونی کـه از قضا زوار درون رفته بود و زیپشم خراب خواستم بهت بگم : خاطره هارو از خونـه جمع مـیکنی مـیبَری ، باشـه ، قبول ؛ مگه مـیتونی مغز منم از توو سرم دربیـاری با خودت ببری؟! خواستم بگم امّا همـین کـه زُل زدم توو چشمات هوش از سرم پرید ؛ یـادم ... روزی کـه داشتی تند تند خاطره های خنده دار و گریـه دارمونو مـیچپوندی توو اون چمدونی کـه از قضا زوار درون رفته بود و زیپشم خراب
خواستم بهت بگم : خاطره هارو از خونـه جمع مـیکنی مـیبَری ، باشـه ، قبول ؛ مگه مـیتونی مغز منم از توو سرم دربیـاری با خودت ببری؟!
خواستم بگم امّا همـین کـه زُل زدم توو چشمات هوش از سرم پرید ؛ یـادم رفت بگم ... مثه خیلی وقتای دیگه ...
حواس نمـیذاره واسه آدم آخه اون چشمات ...
اونجا کـه دسته ی چمدونِ داغونِ زوار درون رفته ی خاطراتتو محکم گرفتی توو دستت و راه افتادی
که بری
که دور شی ازم
که جا بذاری منو
من دیدم زیپ چمدون باز بود
دیدم خاطراتمون پشتِ هم از توو چمدون مـیفتن رو زمـین و تو حواست نیست کـه داری جاشون مـیذاری و من حالا حتما جورِ اونا رو هم بکشم
خواستم بگم : دیوونـه حواست کجاست؟!
بیـا خاطراتی کـه جمع کرده بودی بردار ببر با خودت ، من از بعد همـین مخِ خودم بربیـام بسه ...
خواستم بگم امّا همـین کـه زُل زدم بـه قد و بالات و برانداز کردم کشیدیِ اندامتو از زاویـه ی پشتِ سرت
همـه تن چشم شدم و حرفم یـادم رفت ...
به جای تمامِ چیزایی کـه توو مغزم واست ردیف کرده بودم زیر لبی گفتم : فَتَبارَک الله اَحسَن الخالِقین ...
اون لحظه کـه دستت نشست رو دستگیره ی درون و درون با یـه صدای جیر جیرِ ناله مانندِ ناراحت باز شد
خواستم بگم : دو که تا چیکه روغن بزن بـه این لولا های بدبخت کـه انقدر سر و صدا بـه پا نکنن ...
خواستم بگم امّا دیدم جدی جدی فاصله داره زیـاد مـیشـه
زیر لبی گفتم : دیگه صدای درون و دیوارم از دستِ این دیوونـه بازیـای ما دراومده ...
کجا رو داری بری آخه؟!
چقدر مـیخوای دور بشی از من؟!
من کـه هرجا بری بیخِ ریشتم ...
درِ خونـه عربده کشید
خودشو کوبید بـه چارچوب
محکم ...
انقدر کـه دلِ شیشـه های پنجره لرزید ...
رفتی دیگه
درم کوبیدی پشتِ سرت
از این عادتا نداشتی کـه ...
رفتی و من نشستم کف خونـه بغل کردم خاطره های جا مونده ازت رو ...
چیدمشون سرِ جاهاشون
حرمت داره خاطره ...
حرمت داره عشق ...
حرمت داره حس ...
حرمت داره ...
حرمت نبودی تو!
بی حواس بودی یـه کم ...
فقط اینکه حواست پیِ کی بود رو نمـیدونم ...
خلاصه کـه خواستم بگم : رفتی ولی هستی ...
تو ، توو عمـیق ترین نقطه ی قلبِ منی ...
مـیگیری چی مـیگم؟!
Read more
ضعف جسمانی جمشید مشایخی از اساتید تئاتر و سینمای ایران به منظور بار چندم ، منجر بـه بستری شدن او درون بیمارستان شد. مشایخی از نظر جسمانی ضعیف هست و طبعا به منظور ملاقات با او حتما به ساعت نگاهی انداخت و کمـی رعایت کرد که تا محمدرضا گلزار درون یک ویدئوی پندآموز اخلاقی از همکارانش خواهش نکند نصف شب بـه ملاقات استاد نروند! منـهای ... ضعف جسمانی جمشید مشایخی از اساتید تئاتر و سینمای ایران به منظور بار چندم ، منجر بـه بستری شدن او درون بیمارستان شد.
مشایخی از نظر جسمانی ضعیف هست و طبعا به منظور ملاقات با او حتما به ساعت نگاهی انداخت و کمـی رعایت کرد که تا محمدرضا گلزار درون یک ویدئوی پندآموز اخلاقی از همکارانش خواهش نکند نصف شب بـه ملاقات استاد نروند!
منـهای ساعت ملاقات اما عهای آزاردهنده ای هست که کنار تخت بیمارستان با جمشید مشایخی گرفته مـی شود.
مشایخی بر خلاف هر بار کـه در بیمارستان بستری مـی شد ، توان حرف زدن ندارد و از حال او پيداست کـه باید درون استراحت مطلق باشد اما دیگران درون اين شرايط خاص با او عمـی گیرند.
انگار فقط اسم عباس جدیدی درون سلفی های آنچنانی بد رفته بود. او یک بار درون بیمارستان و به دلیل عیـادگاری با مرحوم منصور پورحیدری سوتی داد و یک عمر هم مجبور شد تقاص این داستان را بعد بدهد؛
هنرمندان بي گمان از سر لطف و دوستي ، وقت و بي وقت بـه ملاقات جمشيد مشايخي مي روند اما تصاويري كه از مشايخي درون ذهن داريم بسيار خاطره انگيزتر از عكس هايي هست كه درون اين حال و روز درون بيمارستان از او ثبت مي شود
Read more
. این پست واسه دو روز پیش حتما باشـه اما خب بدلیل مشغله ها فراوان(تنبلی) بـه امروز موکول شد. اره همـینطوری کـه مـیبینین رفته بودیم کنسرت بابک جهانبخش با جمعی از دوستان و کلی خوش گذشت و خاطره های قشنگ موند واسم و هیچ وقت فراموش نمـیکنم اون شبو. اول از همـه از ی عزیزم، گلم، تک دونـه، عشق، #بهترین تشکر مـیکنم ... .
این پست واسه دو روز پیش حتما باشـه اما خب بدلیل مشغله ها فراوان(تنبلی) بـه امروز موکول شد.
اره همـینطوری کـه مـیبینین رفته بودیم کنسرت بابک جهانبخش با جمعی از دوستان و کلی خوش گذشت و خاطره های قشنگ موند واسم و هیچ وقت فراموش نمـیکنم اون شبو.
اول از همـه از ی عزیزم، گلم، تک دونـه، عشق، #بهترین تشکر مـیکنم😘😍❤ بابت این هدیـه و دعوتش کـه باعث شد این شب و این خاطره های قشنگ بمونـه و سه روز تماما بهش زحمت دادم فقطم من نـه منو امـیرمحمد باهم 😂 (زحمتارو نصف کنیم).
و از نسترن عزیزم خیلی خیلی ممنونم کـه با اومدنش و کنار ما بودن این خاطره روقشنگ تر کرد و به قول خودش بالاخره با تلاش های فراوان و در عین ناباوری شد کـه بشـه.
خلاصه جایـایی کـه نبودن و خودشون مـیدونن و نمـیدونن خیلی خالی بود ایشالا فرصت های بعدی بشـه کـه باهم باشیم.
و آخرم از #بابک_جهانبخش مـهربون و خوش قلبم و گروه بینظیرشون ممنونم کـه با هنرنمایی فوق العاده شون این شبو واسه ما بـه شدت تمام قشنگ و فشنگ تر . .
@rhmani.ana
@n_nastaran17
@amirmohammadr_98
@babakjahanbakhshoriginal
@behnamhakim
@babakriahipour
@masoudhomayouni
@hamed.dehghanii
@erfanpashaofficial
@nimahamidii
@bardiayadegari
@arfavakehi
@monicammll
@danial.jourabchi
@arsalan.aliz
@alirezachehrehghani
@annaretaati
@erfan.sharifzade.violin
@nafisemahmoudi
@vida.mollahasani
@reza_fadavinia
@exirnovin
@exirconcert
@mohamadrezakhanzadeh
.
#بابک_جهانبخش #کنسرت #امـیرحسین_رحمانی #تهران #مـیلاد_نمایشگاه #خاطره #خاطره_سازی .
#babakjahanbakhsh #babak_jahanbakhsh #babakjahanbakhshoriginal #bjb #amirhosseinrahmani #consert #tehran #miladhall
Read more
#withgalaxy #home #tehran . حس غیر قابل وصفیـه کلید رو تو قفل دری کـه ماهها پیش بستیش و رفتی چرخوندن، بـه یـه سری گلدون و مبلمان و کاسه بشقابهای آشنا با لبخند نگاه ، با حولههای تمـیز مچاله نشده تو کوله دوش گرفتن و تو تشک و بالشهایی کـه خوابت بهشون عادت داره تو سکوت خونـه خوابیدن! حس عجیبی بود برگشت ...
#withgalaxy #home #tehran .حس غیر قابل وصفیـه کلید رو تو قفل دری کـه ماهها پیش بستیش و رفتی چرخوندن، بـه یـه سری گلدون و مبلمان و کاسه بشقابهای آشنا با لبخند نگاه ، با حولههای تمـیز مچاله نشده تو کوله دوش گرفتن و تو تشک و بالشهایی کـه خوابت بهشون عادت داره تو سکوت خونـه خوابیدن!
حس عجیبی بود برگشت بـه ایران بعد این سفر طولانی. از اول قرار بود سفرم فقط شش ماه باشـه. آمریکای جنوبی و یک دور کامل از برزیل که تا برزیل. اما همـین سفر یـادم داده کـه با وجود برنامـهریزی ، هیچی تو زندگی اونجور کـه برنامـه ریختی جلو نمـیره. اما بجاش سفر از #برزیل و با اون اتفاق تو ریو شروع شد، بـه #کلمبیـا و دزدی و خاطره عجیبش کشید، از #اکوادور و #آمازون گذشت، بـه #پرو و ماچو پیچوی زیبا رسید، از دریـاچه بزرگ نمک #بولیوی گذشت و تا انتهای دنیـا درون #شیلی رسید. ویک دفه با سرد شدن هوا و تموم شدن بودجه ام کـه تو همون شیلی مجبورم کرد دوربینم رو بفروشم، برنامـه مسیرش رو عوض کرد و من رفتم بـه #کوبا و #مکزیک دوست داشتنی و بعد #کانادا به منظور کاری. یک ماه از تورنتو و مونترال گذشت که تا با پرواز برسه #سوئد و بدون برنامـه قبلی و به واسطه گرفتن یـه پروژه کاریـه دیگه، مسیر سفر دریـایی بره سمت #روسیـه و... نزدیک نـه ماه سفر! طولانی ترین تجربه همراه داشتن یـه کوله بـه جای خونـه... و حالا برگشتم بـه این نقطه امن، این نورهای غروب تهران، و دوستایی کـه یـادم انداختن چرا خونـه، خونـه است!
-
پ.ن. #سفر تموم شد اما تازه حالا مـیمونـه دوره خاطرات و عکسها و فیلم ها کـه بشینیم و باهم مرورشون کنیم. کتاب رو بنویسیم، بـه پوست و مو قیـافه بیچاره بعد این هم سفر برسیم، کار و روزمره رو جلو ببریم و برنامـه سفرهای بعدی رو بچینیم که تا دوباره #باهمسفرکنیم :)
Read more
. کویر و نمکزار ، اشتهارد ( #البرز) به منظور تهرانیها کـه در حاشیـه جنوبی البرز زندگی مـیکنند شاید معروفترین مقاصد سفرهای یکروزه، مناطق ییلاقی و کوهستانی باشد کـه عمدتا مناسب سفرهای تابستانیاند. درون حالی کـه در نیمـه دوم سال هم مـیتوان بـه مناطقی درون نزدیکی تهران رفت کـه اقلیمـی نسبتا متفاوت با تهران دارند. ... .
کویر و نمکزار ، اشتهارد ( #البرز)
برای تهرانیها کـه در حاشیـه جنوبی البرز زندگی مـیکنند شاید معروفترین مقاصد سفرهای یکروزه، مناطق ییلاقی و کوهستانی باشد کـه عمدتا مناسب سفرهای تابستانیاند. درون حالی کـه در نیمـه دوم سال هم مـیتوان بـه مناطقی درون نزدیکی تهران رفت کـه اقلیمـی نسبتا متفاوت با تهران دارند. شـهرستان اشتهارد درون استان البرز گرچه جزء مناطق گرمسیر کشور محسوب نمـیشود ، اما وجود کویر اشتهارد درون آن منطقه، این امکان را به منظور اهالی شـهرهای نزدیکش (مانند تهران ، کرج و قزوین) فراهم آورده کـه بتوانند درون سفری یکروزه، بـه کویرگردی بپردازند. درون این کویر یک رودخانـه نمکی هم جریـان دارد کـه باعث تشکیل دریـاچه نمک درون دشتهای اطرافش شده و پای پرندگان مختلفی را هم بـه منطقه باز کرده است. بافتهای خوشرنگ نمکی درون تپههای این کویر هم بـه جذابیت بصری دریـاچه افزوده است. درون یکی از جمعههای آفتابی زمستان مـیتوانید صبح زود از خانـه خارج شوید و قدم درون این دشت بکر و زیبا بگذارید و عصر همان روز با کولهباری از عو خاطرههای نمکی بـه خانـه برگردید.
@seeiranir
Read more
#اتحاد_احسانیـا همـیشـه گذر زمان باعث مـیشـه خیلی چیزها فراموش بشن . اینکه یـه چیزی چقدر مـیتونـه توی لحظه ها هک بشـه و موندگار بمونـه ، فقط و فقط بـه ارزش اون چیز بستگی داره . #ماه_عسل با ارزش من ، تو نـه تنـها توی لحظه های مردم بلکه تو قلب این ملت هک شدی !قلممون درون وصف ارزشت کند و واژه هامون به منظور توصیفت گم مـیشن... ...
#اتحاد_احسانیـاهمـیشـه گذر زمان باعث مـیشـه خیلی چیزها فراموش بشن . اینکه یـه چیزی چقدر مـیتونـه توی لحظه ها هک بشـه و موندگار بمونـه ، فقط و فقط بـه ارزش اون چیز بستگی داره .
#ماه_عسل با ارزش من ، تو نـه تنـها توی لحظه های مردم بلکه تو قلب این ملت هک شدی !قلممون درون وصف ارزشت کند و واژه هامون به منظور توصیفت گم مـیشن... ما یـادمون نمـیره... مرتضی مـهرزاد عزیز کـه بعد از 8 سال از انزوا و خونـه نشینی بـه تیم ملی والیبال و طلای پارالمپیک رسید ... آروم شدن دل بی قرارِ مادر و پدر محمد طاهای عزیز کـه بچشون بعد از یک ماه بـه آغوششون برگشت... پیدا بیش از 400 هزار حامـی به منظور بچه هایی کـه تو زندگیشون حامـی جز خدا نداشتن.. آزاد هزاران زندانی کـه بخاطر بدهی از خانواده هاشون دور بودن... فکر نمـیکنمـی باشـه کـه اشکای شادی عرشیـای 8 ساله رو فراموش کنـه ، وقتی کـه نامـه ی آزادی پدرش رو بـه سختی مـیخوند و با اینکه چیزی ازش نمـیفهمـید ،صداش مـیلرزید.. و فکر نمـیکنم فراموش بشـه خنده های از ته دل و حال خوب شاهین قصمون، کـه آرزوش داشتن پدر و مادر بود... یـا حتی لحظه ی هم آعوشی مادر و پسری بعد از 30 سال...
و خیلی اتفاقای ناب و ماه عسلیـه دیگه کـه مطمئنا تو یـاد و خاطره ی هممون ثبت شده...
اما...
پشت همـه ی این اتفاقات شیرین و لحظات فراموش نشدنی ، تلاش شبانـه روزی و زحمات بی حد و مرز گروهیـه کـه خالصانـه زحمت مـیکشن و سختی هارو تحمل مـیکنن. گروهی کـه صداقت و رفاقت سرلوحه ی کارشونـه . گروهی کـه فقط و فقط با وجود یـه "کاپیتان" مـیتونـه قله های موفقیت رو فتح کنـه .ی کـه خاشعانـه و خالصانـه خودش رو کمترین مـیدونـه اما همـه ی ما مـیدونیم کـه ماه عسل با وجود اونـه کـه مـیتونـه "عسل" باشـه و پشت همـه ی این اتفاقا همت و خواست اونـه...
از تمام این عزیزان علی الخصوص "احسان علیخانی " عزیز ، کـه برای این برنامـه ی یک ماهه ی پر مخاطب کل سال تلاش مـیکنن صمـیمانـه تشکر مـیکنیم و امـیدواریم کـه همـیشـه پاینده و برقرار باشن و خدا گوشـه ای از نگاهش رو همـیشـه و همـیشـه خرج زندگیشون کنـه 🌷
@alikhani.ehsan
@maheasaltv
#احسان_علیخانی #ماه_عسل
#ehsanalikhani #ehsan_alikhani #maheasaltv
Read more
↴ وقتی صداوسیما چک فریدون آسرایی را با یک امضا کمتر داد و پاس نشد! ✍سیّد مـهدی فاطمـی : با کریمان کارها دشوار است..! بـه نقل از سایت خبری «انتخاب» : مـهدی فاطمـی درون متنی کـه با عنوانِ «وقتی واژهها رنگ مـیبازند ، با کریمان کارها دشوار است» درون صفحهی اینستاگرام فریدون آسرایی منتشر شده ، نوشت: آنچه ... ↴
🔻وقتی صداوسیما چک فریدون آسرایی را با یک امضا کمتر داد و پاس نشد!
✍سیّد مـهدی فاطمـی : با کریمان کارها دشوار است..!
به نقل از سایت خبری «انتخاب» :
مـهدی فاطمـی درون متنی کـه با عنوانِ «وقتی واژهها رنگ مـیبازند ، با کریمان کارها دشوار است» درون صفحهی اینستاگرام فریدون آسرایی منتشر شده ، نوشت:
آنچه سبب گردید برخی خاطرههای تلخ و شیرین گذشته را ورق ب حقی بود کـه برای چندمـین بار از یک دوست خوب و قدیمـی تضییع مـیشود. نگاه تبعیض آمـیز و آزار دهنده بین افرادی کـه طبیعتاً نباید تفاوتی با هم داشته باشند ، سکوت را ناروا مـیکند، کریمانی کـه کریم نیستند و خادمانی کـه خدمت نمـیکنند!
گویـا درون این چند دهه معانی را نعل وارونـه زدهاند. این روزها هر کجا کـه نامـی از خدمت مـیآید یقین کنید کـه خیـانتی درون راه است! این صرفا یک ادعای بیاساس نیست کـه گواه بسیـار دارم کـه بر صداقت گفتار دلالت دارد.
سالها پیش سریـالی بـه نام «سه دونگ سه دونگ» درون گروه اجتماعی شبکه پنج بـه مدیریت آقای ناصر کریمان تهیـه شد. تیتراژ پایـانی را خوانندهای بسیـار محترم اجرا کرده بود اما مورد پسند حضرات مسئول قرار نگرفت، لاجرم کار را بـه فریدون آسرایی سپردند و او درون کوتاهترین زمانِ ممکن خوانده و آن شد کـه هنوز هم درون ذهن مخاطبان رسانـهی ملی باقیست. اما وقت تسویـه حساب کـه شد همـه جا زدند و سر آخر بعد از گذشت بیش از یک سال مبلغی توهین آمـیز و کمتر از ده درصد توافقِ صورت گرفته پرداخت شد!
چندی بعد و در جریـان برنامـههای ویژه نوروز تلویزیون درون سال 1391 بـه واسطهی بنده از فریدون عزیز دعوت بـه عمل آوردند که تا در برنامـهی سال تحویل شبکه پنج حضور یـافته و به اجرای برنامـه بپردازد. یـادم هست کـه شب را از ترس اینکه مبادا خواب بمانیم که تا صبح بیدار بودیم. سحرگاه و در حالی کـه زمستان آخرین زور سرمایش را مـیزد بـه بوستان نوروز رسیدیم. با معطلی بسیـار نوبت بـه اجرای فریدون رسید و همچون همـیشـه بـه بهترین شکل کارش را بـه پایـان برد. خانم تهیـه کننده طبق توافق چکی را تحویل ما داد و بنا شد بعد از تعطیلات به منظور نقد ش بـه بانک مراجعه کنیم. چک را کـه به بانک ارائه کردیم بـه رغم داشتن موجودی پاس نشد چرا کـه یک امضا کم داشت! دوستان عامدانـه چک را ناقص تحویل داده بودند و وقتی اعتراض کردیم گفتند حاضرند نیمـی از مبلغ چک را بپردازند! آنجا هم رد پای مدیر محترم گروه اجتماعی شبکه پنج یعنی آقای ناصر کریمان درون مـیان بود چرا کـه بارها به منظور حل موضوع از ایشان تقاضای رسیدگی کردیم اما گویی شخص ایشان بیشتر از تهیـه کننده اصرار بـه قلع و قمع رقم توافقی داشتند!
(ادامـه درون کامنت👇)
Read more
. شبی نوستالژیک درون کنسرت نوستالژی با اجرای ترانـه های قدیمـی خودمون کـه با تمرین دوباره کارهای قدیمـی بدجوری حال و هوای اون قدیما رو تجربه مـیکنیم .. اون قدیما کـه هرکدوممون مشغله و مسئولیت کمتری داشتیم و وقتمون و فکرمون بیشتر بود به منظور بیشتر بودن درون کنار هم . تو هر جلسه ای از تمرین با اجرای هر کدوم ازین ... .
شبی نوستالژیک درون کنسرت نوستالژی
با اجرای ترانـه های قدیمـی
خودمون کـه با تمرین دوباره کارهای قدیمـی بدجوری حال و هوای اون قدیما رو تجربه مـیکنیم .. اون قدیما کـه هرکدوممون مشغله و مسئولیت کمتری داشتیم و وقتمون و فکرمون بیشتر بود به منظور بیشتر بودن درون کنار هم .
تو هر جلسه ای از تمرین با اجرای هر کدوم ازین قدیمـی ها هری خاطره ای رو بـه خاطر مـیاره و همـه باهم مرورش مـیکنیم و چه احساس لذت بخشی هست .
جای رفقایی هم کـه هرکدوم بـه دلایل مختلف تو این سالها ازمون جدا شدن بسیـار خالی هست ،بهروز و مازیـار قطعا درون نوستالوژی های ما حضور دارند .
با کوله باری از تمام خاطره های این چند سالی کـه کنارتون بودیم سی مرداد روی صحنـه خواهیم آمد و تمام این احساس رو با شما بـه اشتراک خواهیم گذاشت.
Read more
. یـازدهم تیرماه 1397 دیدار با شخصیتی والا، گمنام و بی ادعا، کـه متاسفانـه امروز حتی درون مـیان هم صنفی های خودش نيز فراموش شده هست "استاد عبدالله خوش آهنگ" (فخرا) از معماران برجسته شـهرستان بستک متولد 1333 خورشیدی از روستای زنگارد. استاد از آشنایی وب تجربه درون کنار یکی از معماران بزرگ ایران مرحوم ... .
🔻یـازدهم تیرماه 1397 دیدار با شخصیتی والا، گمنام و بی ادعا، کـه متاسفانـه امروز حتی درون مـیان هم صنفی های خودش نيز فراموش شده هست "استاد عبدالله خوش آهنگ" (فخرا) از معماران برجسته شـهرستان بستک متولد 1333 خورشیدی از روستای زنگارد.
استاد از آشنایی وب تجربه درون کنار یکی از معماران بزرگ ایران مرحوم استاد محمد معمار بستکی سخن گفتند، درون سال 1355 خورشیدی هنگامـی کـه استاد محمد معمار به منظور تجدید بنای مسجد جامعه قدیم زنگارد بـه آنجا رفته بود. استاد فخرا درون مدت زمانی کوتاه با استعداد ذاتی و درونی کم نظیری کـه داشت توانستند بـه سرعت از استاد محمد معمارب مـهارت کنند. و خود را درون ردیف معماران برجسته و بزرگ قرار دهند.
او درون چند دهه اخیر توانست دهها مسجد و مناره و آب انبار زیبا درون جای جای استان و حتی استانـهای همجوار از خود بـه یـادگار بگذارد.
استاد فخرا درون نجاری نیز مـهارت داشته پنجره های چوبی و درب ورودی منزلشان از یـادگارهای نجاری خودشان هستند.
ناگفته نماند کـه خانواده فخرایی از صنعتگران و هنرمندان با ذوق زنگارد بودند، پدر ایشان حاجی ملا حسن فخرایی از بناهای چیره دست و در عین حال امام جمعه و امام جماعت مسجد نیز بوده است. درون یک مرحله تجدید بنای مسجد جامع زنگارد توسط ایشان صورت گرفته است.
متاسفانـه مـهمان ناخوانده سرطان استاد عبدالله خوش آهنگ (فخرا) را از سن پنجاه سالگی که تا به امروز درگیر خود کرده هست و مجال کار و فعالیت را از او گرفته هست اما با پشت سر گذاشتن مراحل سخت درمان همچنان با روحیـه ای بالا با بیماری مبارزه مـی کند، از خداوند سلامتی و شفای عاجل به منظور این استاد بزرگوار آرزو داریم.
تشکر از بزرگواری ایشان بابت مـهمان نوازی گرمشان کـه با وجودالت صمـیمانـه و با خوشرویی ما را بـه حضور پذیرفتند.
پ.ن: لطفاً عکسها ورق بزنید عسوم مناره مسجد علی ابن ابی طالب زنگارد یکی از کارهای استاد فخرا هست که سال 1369 ساخته شده
#استادفخرایی #استادعبدالله_خوش_آهنگ #فخرا #معماری_بستکی #زنگار #زنگارد #شـهرستان_بستک #گوده #بستک #بستکی #مسجد #برکه #مناره
.
👈برای دیدن تصاویر قدیمـی و مطالب خاطره انگیز از بستک با ما همراه شوید:
.............................................كانال تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD1DCMVGZ5RpixqbUA
.
................................................اینستاگرام👇
https://instagram.com/_u/bahram_didehjahan?r=sun1
.
...............................................فیس بوک 👇
Bahram Didehjahan
Read more
شعر برگزیده درون بخش سپید بلند چهارشنبه ۹۷/۵/۱۰ صورتش را شست ماهی کـه غلتیده بود بـه پهلو درون حوض کـه اشک هایش نشود باران بر پلکهای پنجره نبارد نبارد کـه بوی خاک نکند دیوانـه ام نکند دیوانـه ام باران و انار کوچکی اش سرخ مـی شد بر درختی کـه تنـها یک شاخه اش شکوفه داده بود و آن سو تر باد باد کـه خاطره ...
شعر برگزیده درون بخش سپید بلند چهارشنبه ۹۷/۵/۱۰ 🌹🌹
صورتش را شست
ماهی کـه غلتیده بود بـه پهلو
درون حوض
که اشک هایش
نشود باران بر پلکهای پنجره
نبارد
نبارد کـه بوی خاک نکند دیوانـه ام
نکند دیوانـه ام باران
و انار کوچکی اش سرخ مـی شد
بر درختی
که تنـها یک شاخه اش شکوفه داده بود
و آن سو تر باد
باد
که خاطره داشت با موهایت
باد کـه ترانـه هایم را پیچیده بود درون شالت
باد
باد حوصله اش سر مـی رفت
در رامـی کوبید
به چارچوب زهوار درون رفته
مـی پیچید
گرد دستهایت
که حلقه بود
نـه بـه انگشتانت
به بازوان مننـه
این رد پای تو نیست
به ام نمـی کوبد
این صدای تو نیست
در گوشم نمـی پیچد
این خانـه تو را کم ندارد
کم ندارد تورا کـه هر لحظه
بیدار مـی شوی
از خواب
از قاب
و عطرت
مثل پیچ های امـین الدوله
ازگیسوی دیوار فرو نمـی ریزد
تو را کم ندارداین خانـه
که هنوز بهار
سر کوچکی مـیزند بـه باغچه
ماهی صورتش را مـی شوید
وبه پهلوی دیگرش مـی خوابد
آب از آب تکان نمـی خورد
اما باد
باد کـه هزار خاطره دارد از تو
قاب را مـی شکند
روی خرده شیشـه ها تصویر تکه تکه تکه
روی خرده شیشـه هاخون
وانگار درون حیـات
رد پای زخمـیت
چال مـی اندازد رو گونـه های م
این صدای تو نیست
تو را کم ندارد این خانـه
کودکیت دورحوض
چرخ مـیزند هنوز
انار روی درخت بزرگ تر مـی شود
روی خرده شیشـه ها
یک تکه از لبخند توست
که فرو مـی رود درون قلبم
این صدای تو نیست درون گوشم
وباد
باد رحم ندارد
که تو را مـی وزد مدام
تا انار خودش را تاب نیـاورد
مثل من
که دیروز خودم راپرت کردم درون آغوش دار
روی خرده شیشـه ها کودکیت مـی گرید
آسمان مان ابریست
ابریست، کـه خورشید را گرفته درون آغوش
خنده ات را چال مـی شوم درون گونـه اش
چال مـیشوم
گود
عمـیق
گیرا
چال مـی شوم کـه انار
لکه ی خون را بزرگتر مـی کند
بر آینـه
فرومـی رود لبخندت
در قلبم
و هنوز مشکوکم
به قتل های پی درون پی
که درون این خانـه
تاب مـی خورند بر دیوار
#ارغوان_جهانگیری
@kanoon_adabi_bahman
Read more
. تقریبا ۴۰ درصد افراد دارای خاطرات تخیلی هستند! . درون این مطالعه بزرگ مقیـاس، ۶۶۴۱ نفر اولین خاطره خود و سنی را کـه در آن خاطره مورد نظرشان را رمزگذاری د، توصیف نمودند. آنان آزمونهای رتبهبندی و قضاوت حافظه مختلفی را هم انجام دادند. دیدگاه رایج این هست که افراد خاطرات کمـی از دوره پیش کلامـی ... .
تقریبا ۴۰ درصد افراد دارای خاطرات تخیلی هستند!
.
🔹در این مطالعه بزرگ مقیـاس، ۶۶۴۱ نفر اولین خاطره خود و سنی را کـه در آن خاطره مورد نظرشان را رمزگذاری د، توصیف نمودند. آنان آزمونهای رتبهبندی و قضاوت حافظه مختلفی را هم انجام دادند. دیدگاه رایج این هست که افراد خاطرات کمـی از دوره پیش کلامـی بـه یـاد دارند یـا اصلا هیچ خاطرهای از این دوره ندارند. اما اختر و همکارانش دریـافتند کـه ۲۴۸۷ خاطره اول (تقریبا ۴۰ درصد کل جمعیت نمونـه) قسمتی از خاطرات دو سالگی را مـی توانند بـه یـاد آورند. تحقیقات فعلی نشان مـی دهد کـه نخستین خاطرات افراد بـه سنین ۳ که تا ۳٫۵ سالگی بازمـی گردد. با این وجود، بر اساس تحقیقات جدید، ۳۸٫۶ درصد از مجموع ۶۶۴۱ افرادی کـه در نظرسنجی شرکت د، مدعی شدند کـه مـی توانند خاطراتی را از دو سالگی و حتی قبل از آن بـه یـاد آورند.
.
🔸دکتر «شازیـا اختر» نویسنده و محقق درون دانشکده روانشناسی درون دانشگاه برادفورد بیـان کرد: «به باور ما، هر آنچه فرد وقتی خاطرات غیرمحتمل دوران ابتدایی زندگی را بـه خاطر مـی آورد درون ذهنش دارد، یک نمایش ذهنی حافظه اپیزودی یـا قسمتی هست که از بخشهای بخاطر سپرده شده تجارب ابتدایی و دانشهایی درون خصوص کودکی یـا نوزادی فرد تشکیل مـی یـابد. افزون بر این، شاید جزئیـات بیشتری را هم مـی توان افزود؛ مثلا ایستادن فردی درون کنار تخت خواب درون حالی کـه لباس مخصوص خواب بر تن دارد. چنین نمایشهای ذهنی حافظه اپیزودی زمانی بـه طور جمعی توسط فرد تجربه مـی شوند کـه بر ذهن وارد شده و فرد آنـها را صرفا خاطراتی توصیف مـی کند کـه به ابتدای کودکی اشاره دارند.»...
.
شما خاطرات بچهگیتون یـادتون هست؟
.
ادامـه و بیشتر:
bigbangpage.com/?p=77732
.
ترجمـه: منصور نقی لو/ سایت بیگ بنگ
.
🆔 @big.bangpage
Read more
امشب خیلی بـه سالی کـه گذشت فکر کردم؛ بـه طرز عجیبی شب غمگینیـه، خب سال نودو شش با یـه تصمـیم سخت شروع شد، با کار سخت ادامـه پیدا کرد، زندگیم داشت نظم خودشو مـیگرفت: کار، درس، ورزش، کتاب، سفر(گهگاهی) همـه چی خوب بود، برنامـه ریزی های آینده داشتن بوی تحقق رو بـه خودشون مـیگرفتن کـه اون حادثه برام پیش اومد؛ یـه تصادف ... امشب خیلی بـه سالی کـه گذشت فکر کردم؛ بـه طرز عجیبی شب غمگینیـه، خب سال نودو شش با یـه تصمـیم سخت شروع شد، با کار سخت ادامـه پیدا کرد، زندگیم داشت نظم خودشو مـیگرفت:
کار، درس، ورزش، کتاب، سفر(گهگاهی)
همـه چی خوب بود، برنامـه ریزی های آینده داشتن بوی تحقق رو بـه خودشون مـیگرفتن کـه اون حادثه برام پیش اومد؛ یـه تصادف کـه زندگیمو ۱۸۰ درجه چرخوند.
خب ۶ ماه از این سال رو درون نقاهت گذرونم. خیلی هم بد نگذشتا، یـه عالمـه تجربه های جدیدو زندگی متفاوتو فکرای جدیدو آدمای دوست داشتنی جدید...
همـه اینـها باعث قابل تحمل بودن این مدت برام شد.
جدای از این اتفاق ها آدم ها هم باعث ماندن یـادگاری های بد از نودو شش شدن. دل هایی کـه شکستیمو شکستند... تصمـیم هایی کـه با سختی گرفته شد، اما گرفتمو از همون اولای نودو شش با تلخی شروع شد...
در کل ۱۸ ساعت مونده بـه تحویل سالو دیدم یک سال پر از اتفاق رو پشت سر گذاشتم. دیدم اون پسر پارسال با امسال خیلی فرق مـیکنـه، دیدم سخت بود اما متفاوت بود.
مرسی از همـهایی کـه این یک سال رو مخصوصا این شش ماه رو کنارم بودن بیشتر از قبل، قوت قلب بودنو انرژی به منظور ادامـه دادن.
مرسی از همـه دوستانی کـه یـه عالمـه خاطره های خوب تو امسال برامون ساختن.
سفرهایی کـه کردیمو آدمای جدیدی کـه شناختیم همـه از خوبیـای نودو شش بود.
مرسیِ مخصوص از #کول_گایز 🕵 کـه عبرای آخرین سفر نودو ششمون کنار هم مـیشـه.
سال #نودوهفت خوبی داشته باشین 🙂❤
#دلنوشت_نودوشش
۲۹ اسفند ۹۶
ساعت ۳ بامداد
#AmBa
Read more
#Repost @humerz.food (@get_repost) ・・・ . سپاسگزاریم از استاد علا پیشرو، اعتبارِ علم آشپزی و صنعت خوراک ایران کـه از روزهای نخستین شکل گیری هامرز، همواره با نگاه ریز بین و تجربه گرانبهایشان یـاریگر و همراه ما بودند. و به خود مـیبالیم کـه دوستانی اینچنین ارزشمند را درون کنار خود داریم. استاد پیشرو ...
#Repost @humerz.food (@get_repost)
・・・
.
سپاسگزاریم از استاد علا پیشرو، اعتبارِ علم آشپزی و صنعت خوراک ایران کـه از روزهای نخستین شکل گیری هامرز، همواره با نگاه ریز بین و تجربه گرانبهایشان یـاریگر و همراه ما بودند. و به خود مـیبالیم کـه دوستانی اینچنین ارزشمند را درون کنار خود داریم.
استاد پیشرو متن زیر را بنا بـه محبت همـیشگی بـه اهالی هامرز، ارسال د کـه با شما همراهان بـه اشتراک مـیگذاریم.شیراز هست و بوی بهار نارنج و شمـیم عشق و پاکی شعر و مردم مـهربان و زیبائی های بسیـار دیگر...و مـیهمانان،جهانگرد یـا هم مـیهن،مـیهمانانی کـه چند صباحی دل بـه هوای عشق اندود شیراز مـیدهند و با کوله باری سرشار از خاطره های شیرین بـه خانـه باز مـیگردند.
مـیمانان شیراز از پدیده های دیگری نیز بهره مـیبرند، یکی از آنـها خوراکی ها و نوشیدنیـهای این شـهر مـهربان است. کافه ها و رستورانـها ، درون سالهای اخیر بیشتر تلاش کرده اند کـه به کیفیت بالاتری دست یـابند، شاید زیرا مـیهمانان از دیـارهای گوناگون و آشنا با کیفیت های بهتر انتظار بیشتری دارند؟ "هامرز" یک "باید" هست برای دیدن! "هامرز" رستورانیست کـه نـه تنـها با دکور،چیدمان و ظاهر خوشایند و دگرگونـه اش تو را جذب مـیکند بلکه اندیشـه و کانسپت ماورای آن هست که جالب است. هامرزیـان متفکرند، بخوبی مـیشناسمشان و مـیدانم کـه برای ارائه کیفیتی دگرگونـه مـیهمان را فدای پول ند، بآرامـی(شیرازی گونـه) افکارشان را روی مـیز و کاغذ آوردند،زمان صرف د،م د،آموزش دیدند و حتی به منظور برخی نکات تخصصی بـه دیـار غیر رفتند کـه نکته ها را فرا بگیرند و سپس گشایش را رقم زدند. "هامرز" چالش هنر هست و تخصص.بازی اندیشـه هست و اجرا، آگاهی و توانائی با هم عجین شده اند کـه من، تو و هر مـیهمانی حس زیبای خرسندی را درون شـهر عشق تجربه کند. من "هامرز" را دوست دارم.
سپاس از یکایک هامرزیـان سخت کوش. بویژه کامبیز جان سوداگر کـه دوستی ست باارزش و جناب صالحی عزیز.با آرزوی ادامـه موفقیت و سرافرازی
@alapishro
@alapishrow
@humerz.food💟
@brentin__restaurant💜
#shiraz #humerz #humerzfood #restaurant #foodie #instafood #yummy #instagood #foodstagram #shirazfood #delish #bistro #burger #fries #restaurantfood #delicious
#شیراز #رستوران #هامرزفود
Read more
... دیگه چیزی نمونده️ کـه یـه دور دیگه هم دور خورشید بزنیم🌞 یـه سری پیـاده شدن و یـه سری سوار نمـیدونم به منظور هر کدوم از ما چند دور دیگه مونده🤔 اما امـیدوارم این دور بـه همـه خوش بگذره!😎 اميدوارم سال 97 واستون سالی باشـه پر از شادی پر از هيجان🤗 پر از خنده های بلند پر از گريه های از سر شوق😇 پر از ... ↖⬇...
دیگه چیزی نمونده✋️
که یـه دور دیگه هم دور خورشید بزنیم🌞
یـه سری پیـاده شدن😞
و یـه سری سوار👶
نمـیدونم به منظور هر کدوم از ما چند دور دیگه مونده🤔
اما امـیدوارم این دور بـه همـه خوش بگذره!😎 اميدوارم سال 97 واستون سالی باشـه👌
پر از شادی😊
پر از هيجان🤗
پر از خنده های بلند😂
پر از گريه های از سر شوق😇
پر از آخ جون گفتن و هورا کشیدن😍
پر از بودن با كسايی كه دلتون ميخواد👪
پر از خوراكی های خوشمزه🍟🍔☕️
پر از دوست داشتن و دوست داشته شدن💑
پر از عكس های يهويی📷🎥
پر از لباس های رنگی رنگی🎽👗👚
پر از گرفتن دست كسی كه دوسش داري👫
پر از دوست دارم هايی كه انتظارشو نداری😉
پر از تلفن هاي غير منتظره☎️📱
پر از سفر های دسته جمعی🚗
پر از مـهربون تر شدن😊
پر از عيدی💝🎁💴
پر از هوای خوب☀️🌀
پر از امروز چه خوشگل شدی☺️
پر از تجربه های جديد🤓
پر از آهنگهايی كه باهاش خاطره داري🎼🎶🎵
پر از دوستای قديمـی👬
پر از عشق💖💖
و پر از لحظه های قشنگ و يواشكی😍
✅ اميدوارم سال 97 پر باشـه از همـه چيزهايی كه دوست داری😊🙏
❣️🌸پیشاپیش سال نو مبارک🌸❣️
,
سالِ 96 ِ دوست داشتنے هم 2 ساعت دیگه بـه پایـان مـیرسه😻
ایشالا کـه سال 97 به منظور قهرمان هامون هم یـه سالِ فوق العاده باشـه😎💚
Read more
به خَرابــات رسيديد نٓزَنيد حَرفـ چَرٓند⠀ كه خَرابــات نِشيــنان همـه اهل آدبند⠀ ⠀ استاد پيروي شيرازي، شاعر خراباتي⠀ (دست خط اصلی)⠀ ____⠀ ⠀ نوشته زاده اش:⠀ ⠀ پیروی جد مادری من است⠀ ⠀ شاعری از نسل دیگر است.او مال همان کوچه های قلوه کاری و بازارچه های معطر و آب پاشی شده و سایـه سار ... به خَرابــات رسيديد نٓزَنيد حَرفـ چَرٓند⠀
كه خَرابــات نِشيــنان همـه اهل آدبند⠀
⠀
استاد پيروي شيرازي، شاعر خراباتي⠀
(دست خط اصلی)⠀
____⠀
⠀
نوشته زاده اش:⠀
⠀
پیروی جد مادری من است⠀
⠀
شاعری از نسل دیگر است.او مال همان کوچه های قلوه کاری و بازارچه های معطر و آب پاشی شده و سایـه سار نجیب طاق های ضربی و گذرها و پورت های مردپرور و داش آکل خیز است.⠀
⠀
او داش است.دائی است.مشدی است.کربلائی است.نایب است.لوطی است.بنده مولاست.زنده بیدار است. و سر هست و سرور هست و آبروست.⠀
⠀
او از آن نسل هست که خراباتیـانش درون گذر مستانـه از کوچه های غیرت وقتی کـه سیـاهی زنی از راه مـی رسید قمـه درون دیوار مـی کوفتند و پشت مـیگرداندند و پیشانی بر قبضه تیغ٬ آنقدر نفس مـی آلود را درون مـی شکستند که تا "عورت"بگذرد.⠀
⠀
از آنـها کـه پس ازب و کار٬پینـه دست و فراخی را بـه راه زورخانـه مـی کشیدندتا عرق گناه ناکرده را با طنین ضرب مرشد از گل و گرده و تن بیرون ریزند٬از آنـها کـه در گذر از کوچه های محرم چشم بر پشت پوزار و گوش بـه نیـاز درماندگان داشتند و سر و و یـال و کوپالشان جز درون برابر پیرمردان و پنجره های خاک گرفته امامزاده ها خم نمـی شد.⠀
⠀
او از آنـهاست٬از آنـها کـه آسان عاشق مـی شدند و دشوار رهایی مـی یـافتند و بسا کـه روز رفتن٬معشوق و راز های عشق را کـه همچنان از نفس فرشتگان طاهرتر بود٬سر بـه مـهر با خود بـه خاک مـیبردند و تنـها چیزی از آنـها کـه در خاطره زمان مـی ماند٬عشق بود و مردی بود و حماسه ای کـه مرد شناسان را درون لحظه های رهایش با اندوهی نجیب و دلپذیر مـی نواخت.⠀
⠀
پیروی (حاج حسینعلی رکن منظر) بـه سال ۱۲۹۲ ه. ش درون شیراز زاده شد و خرداد ماه ۱۳۷۸ ه.ش بـه سوی دوست پروازی شد.
Read more
(لطفا که تا اخر بخونین️) سلام سلام سلام عزیزای دل من خوبید ؟سر حالید؟ امشب مـیخوام دیگه با زبون خودم اون انرژی مثبته رو بدم کـه همـیشـه مـیگیداااا و در مقابلش یـه عالمـه انرژی مثبت ازتون بگیرم.... همـین الان فک کن توی همـین تاریکیـه شب جلوی دریـا نشستی و سرتا پاش گوش صدای تفسیر نشدنیش رو داری گوش مـیدی.. با ...
(لطفا که تا اخر بخونین❤️)
سلام سلام سلام عزیزای دل من
خوبید ؟سر حالید؟امشب مـیخوام دیگه با زبون خودم اون انرژی مثبته رو بدم کـه همـیشـه مـیگیداااا و در مقابلش یـه عالمـه انرژی مثبت ازتون بگیرم....
همـین الان
فک کن
توی همـین تاریکیـه شب
جلوی دریـا نشستی و سرتا پاش گوش
صدای تفسیر نشدنیش رو داری گوش مـیدی..
با همون عطر خاص کـه هیچ عطری جاشو نمـیگیره...
جلوی اتیش نشستی و دلت گرمـه....
یـه ارامش عجیبیم هست
شن و شال و کلاه و بوی خوش چوب و شمال...
تو این آرامش
سعی کن بـه بهترین اتفاقا فکر کنی....
به خواسته هات
به محال ترین خواسته هات
جوری فکر کن کـه محال بودنشون
بی معنی بشـه... و فراموش نکن توی این زندگی غیر ممکن غیر ممکنـه.... بـه روزای قشنگ زندگیت فکر کن
به آدمای قشنگ زندگیت فکر کن
به خاطره های قشنگ زندگیت فکر کن
نـه این کـه بشینی حسرت روزای رفته رو بخوریـااا نـه...
شکر کن
به خاطره همون روزای خوب
ادمای خوب
کارای خوب
لحظه های خوب خاطره های خوب... مـیتونستن نباشن ولی تو تجربشون کردی... سعی کن فرداتو قشنگ کنی... بـه همون قشنگیـه اتفاقای خوب دیروزت و بچگی هات
یـه نفس عمـیق بکش
هنوز
بوی آتیش و دریـا و صداااااااش هست
زندگی خیلی کوتاهه
و اونقدر بی رحم کـه تا چشم رو هم مـیزاری....همـه چی مـیشـه خاطره.... و اونقدر زیباااا کـه از لحظه بـه لحظه اش مـیتونی لذت ببری
به شرط اینکه بخواییم....
این حرفارو قبل از اینکه بـه شما بگم دارم بـه خودم مـیگمااااا
اونقدر مـیگم که تا هرچی فکر منفیـه پاک بشـه...
تا هرچی نـه نمـیتونم نمـیشـه
روش کم بشـه از ذهنم بدو بدو بره بیرون
از شما هم مـیخوام این کارو ید
به اهتون فکر کنید
برای رسیدن بهش تلاش کنید
از زندگی لذت ببرید
بخندید بخندید بخندید...
یـه برنامـه ریزی درست ید به منظور کارهاتون
از کوچکترین اتفاق شیرین زندگیتون راحت نگذرید و بزرگش کنید و تمام و کمال ازش لذت ببرید. کاری کـه متاسفانـه هیچ کدوممون درست حسابی بلد نیستیم... ودر مقابلش سختیـهای زندگیتون رو کوچیک کنید .کوچیک ببینیدش. نترسید حلش کنید...
خلاصه کـه مـیشـه
اون چیزی کـه مـیخوای مـیشـه...
مثل منی کـه یـه زمانی دوست داشتم سخنران بشم ولی افتادم تو خط درس مشق زیست پزشکیو این حرفاااا
دوست داشتم
سخرانیـامو دوست داشته باشن دوست داشتم حرفامو بفهمن
دوست داشتم دوستهای زیـاد داشته باشم
و امروز خدارو شکر این اتفاق افتاده واسم ...
و شما هارو دارم کـه اینقده بـه من لطف دارید و ماهید...
مرسی از بودنتون
محببتاتون
پیش بـه سوی روزای خوبه آینده❤️
Read more
. #آناتومـی_افسردگی ، دومـین رمان و چهارمـین کتابی هست که #محمد_طلوعی درون حوزه ادبیـات داستانی چاپ مـی کند. او پیش تر، مجموعه داستان «من ژانت نیستم»، رمان «قربانی باد موافق» و مجموعه داستان «تربیت های پدر» را بـه چاپ رسانده است. این رمان ۳ داستان موازی و مستقل از هم را شامل مـی شود کـه به نوعی با یکدیگر درون ...
.
#آناتومـی_افسردگی ، دومـین رمان و چهارمـین کتابی هست که #محمد_طلوعی درون حوزه ادبیـات داستانی چاپ مـی کند. او پیش تر، مجموعه داستان «من ژانت نیستم»، رمان «قربانی باد موافق» و مجموعه داستان «تربیت های پدر» را بـه چاپ رسانده است. این رمان ۳ داستان موازی و مستقل از هم را شامل مـی شود کـه به نوعی با یکدیگر درون ارتباط اند.
پری آتشبرآب، اسفندیـار خاموشی و مـهران جولایی ۳ شخصیت اصلی این رمان هستند کـه قرار هست داستان های موازی شان با هم تلاقی کند. پری، ی هست که با انسان های دیگر رابطه ای ندارد. اسفندیـار پیرمردی هست که تازه بـه ایران برگشته و مـهران هم جوان ثروتمندی هست که راه خوشبختی را بلد نیست.
قطار سرگردان، درهای دریـافت و آخرین پل، فصل های اصلی این رمان اند کـه هرکدام بـه بخش های مختلف تقسیم مـی شوند.
پیش از شروع رمان، ابتدای کتاب این جمله از نویسنده، درج شده است: خاطره هامان وقتی مـی مـیریم کجا مـی روند؟
در قسمتی از این رمان مـی خوانیم:
مـهران گونی را کـه تویش اسلحه بود بالا گرفت، گفت: «این رو چه کار کنم؟»
اسفندیـار نفهمـید توی گونی چیست. هرچه فکر کرد یـادش نیـامد. گفت: «چه بدونم پسرجون. یـه چیزیـه دست تو، خودت ببین بـه چه کاریت مـی آد.» روزی را یـادش آمد کـه با کارلا و علی بـه پارک گرونالوند رفته بودند. این خاطره را انگار از ته یک جعبه از انباری درآورده بود. خاطره را اگر بای مرور نکنی همـین مـی شود، خاطره را اگری نباشد هرچند وقت یک بار یـاد بیـاورد، همـین مـی شود. علی را گرفته بود توی بغلش و به پوست ساق هاش دست مـی کشید. دکترها تشخیص داده بودند خونریزی علی، پورپورای هنوخ شوئن لاین است. گفتند وقتی شانزده ساله شود خود بـه خود بیماری خوب مـی شود اما او و کارلا نگران بودند. پاهای علی خونریزی زیر جلدی داشت، روی ران ها و ساق ها و ، انگار بچه را کتک زده باشند و بعد به منظور اینکه از دلش درون بیـاورند آورده باشندش شـهربازی. مردم این طوری خیـال مـی د و بعد از اینکه نظرشان بـه پاهای علی جلب مـی شد به منظور اسفندیـار و کارلا سر تکان مـی دادند و مـی رفتند.پ. ن : به منظور خواندن اطلاعات بیشتر مـی توانید بـه لینک زیر مراجعه بفرمایید :
https://www.mehrnews.com/news/3991641/آنالیز-آناتومـی-افسردگی-تأثیرگذاری-از-عهده-ادبیـات-ساقط-شده-است
عنوان : آناتومـی افسردگی
نویسنده : محمد طلوعی
@mohammad.tolouei
ناشر : افق
@ofoqpublication
#کتابخوار
#کتابخوار_ادبیـات_ایران
Read more
پلان آخر/عیـادگاری و امضاء اینم یکی دیگه از خاطره های خوبم با یک هنرمند مردم دار شکر پلان آخر/عیـادگاری و امضاء
اینم یکی دیگه از خاطره های خوبم با یک هنرمند مردم دار
شکر
خاطره های خوب با یـه دوست خوب . . . . با تشکر از بازیکن شماره ۲ @farhadnilzan خاطره های خوب
با یـه دوست خوب
.
.
.
.
با تشکر از بازیکن شماره ۲ 😉😂😂
@farhadnilzan
چرا پیشم نمـیمونی چرا تنـهام گذاشت و رفت چرا عزیز من تویی چرااا چرا بگم خدااا خدا خدا خدا خدا خدا چرا پیشم نمـیمونی چرا دلم شکست و رفت چراا بی شک یکی از بهترین خواننده های ایرانی درون سبک خودش بود تمام خاطره های زندگیم با ترانـه های اون بود نمـیتونم باور کنم کـه این خبر واقعیـه... آخه چرااا... #حامدحاکان ...
چرا پیشم نمـیمونی چرا تنـهام گذاشت و رفت
چرا عزیز من تویی چرااا
چرا بگم خدااا خدا خدا خدا خدا خدا
چرا پیشم نمـیمونی
چرا دلم شکست و رفت
چراابی شک یکی از بهترین خواننده های ایرانی درون سبک خودش بود
تمام خاطره های زندگیم با ترانـه های اون بود
نمـیتونم باور کنم کـه این خبر واقعیـه...
آخه چرااا...
#حامدحاکان #حامدهاکان
#ایران_باز_داغدار_شد #تسلیت
Read more
به نام آن خالقی کـه آغاز و انجام کارها بـه پروانـه ی سلطان ارادت و مشیت اوست. باعرض سلام و ادب و احترام نزدیک بـه شش سال، بصورت شبانـه روزی و بدون وقفه مفتخر بـه همکاری با باشگاه پیکان تهران بعنوان عضو کوچکی از این خانواده ورزشی بوده ام کـه در طول این سال ها و روزها هرچه درون توان داشته ام درون طبقه اخلاص گذاشته ...
به نام آن خالقی کـه آغاز و انجام کارها بـه پروانـه ی سلطان ارادت و مشیت اوست.باعرض سلام و ادب و احترام نزدیک بـه شش سال، بصورت شبانـه روزی و بدون وقفه مفتخر بـه همکاری با باشگاه پیکان تهران بعنوان عضو کوچکی از این خانواده ورزشی بوده ام کـه در طول این سال ها و روزها هرچه درون توان داشته ام درون طبقه اخلاص گذاشته و امـیدوارم مورد قبول واقع شده باشد.
بنابراین و بر حسب وظیفه جا دارد ابتدا از مدیر فهیم و باشخصیت باشگاه جناب مـهندس شیعی و اقاي طهماسبي همچنین از سایر مسئولان جان بر کف و از خودگذشته باشگاه، کـه در تمام این مدت سعی درون حل مشکلات باشگاه و حاکم فضایی آرام داشته اند تشکر و قدردانی کنم.
همچنین از کادر فنی بادانش و شایسته تیم پیکان و اعتماد انـها و کلیـه عزیزانی کـه در پیشرفت فوتبالی بنده زحمات زیـادی را متقبل شده اند و در این مدت بنده را تحمل نمودند تشکر و سپاسگزاری مـیکنم و دست تک تک این عزیزان را مـیبوسم.
و تشکر و سپاس بیکران از تک تک بازیکنان غیرتمند و باشرف باشگاه پیکان کـه با یکدلی،اتحاد و از خودگذشتگی و تحمل سختی ها و مشکلات توانستند با صعه صدر و شکیبایی ، بر تمامـی موانع فائق آیند و امـید را درون دل تمامـی کارکنان زحمتکش مجموعه بزرگ ایرانخودرو زنده نگه دارند.
و اما دوستداران باشگاه پیکان تهران و دوستان و حامـیان عزیزم، از اینکه درون کنف الطاف خاصه ی الهی این چند سال را دروت حامـی و هوادار باشگاه، بـه انجام وظیفه ای ثمربخش و موثر پرداخته اید ، بسی شایسته هست به پاس حمایت های مستمر شما ؛ نـهایت سپاس و قدردانی را خدمت شما هواداران و خانواده محترمتان کـه در این تلاش و به ثمر رسیدن آن یـار و همراه شما بوده اند ابراز دارم.
هیچگاه خاطره ی تلاش ها و حمایت های بی وقفه شما از یـاد نخواهد شد و امـیدوارم درون آینده نیز از حضور پرشور و استمرار و حمایت شما درون عرصه ورزش بهره مند و برخوردار باشم و اینک کـه دور زمان و گردش ایـام سلسله وصل را بـه نطاق فراق مـی کشد ، رسن تسلی بخش خاطر ما مسرور خاطراتی هست که درون کنار هم زیسته ایم و در اندوه و شادی آن همراه و همگام بوده ایم.
خاطره های شیرین شما همواره درون صفحه ی ذهنمان جاوید خواهد ماند.در آسمان آبی خاطره ها نامتان و یـادتان با اکسیر عشق برقرار و ماندگار باد و دریـای نیلگون زندگیتان از شکوه مودت و محبت ، رخشان و درخشان باد.
امـیدوارم تمامـی عزیزان ، تمامـی قصورات و کاستی های بنده حقیر درون امور محوله را بـه بزرگی خودتان بخشیده و حلال نمایید.
برای باشگاه بزرگ پیکان درون فصل اینده بهترین ها را ارزومندم و امـیدوارم همـیشـه سرافراز، سعادتمند باشيد
Read more
فاصله شايد دلتنگی بياره، اما دل آدما رو بـه هم نزديكتر مـیكنـه! من انقدری كه بـه تو فكر مـیكنم، بـه آدمای اطرافم نگاه نمـیكنم! انقدری كه از تو به منظور خودم خاطرههای خيالی مـیسازم، خاطرات ديگه رو بـه ياد نميارم! گاهی وقتا آدما، من رو با دست نشون مـیدن و فكر مـیكنن ديوونـه شدم! اونا نمـیفهمن من دارم با ... فاصله شايد دلتنگی بياره، اما دل آدما رو بـه هم نزديكتر مـیكنـه!
من انقدری كه بـه تو فكر مـیكنم، بـه آدمای اطرافم نگاه نمـیكنم!
انقدری كه از تو به منظور خودم خاطرههای خيالی مـیسازم، خاطرات ديگه رو بـه ياد نميارم!
گاهی وقتا آدما، من رو با دست نشون مـیدن و فكر مـیكنن ديوونـه شدم!
اونا نمـیفهمن من دارم با تو بلندبلند درد و دل مـیكنم...
من فكر مـیكنم، وقتی كسی راه مـیره و با خودش حرف مـیزنـه، داره واسه اونی كه فراموشش نكرده، خاطره تعريف مـیكنـه... دقیقا واسه اونی كه يه بار اومده و هیچوقت تكرار نشده...
واقعيت اينـه كه سختتر از ترك كردن يه نفر، فراموش كردنشـه...
Read more
من از عمودها مـیگذرم؛یکییکی. ۱۰۰..۲۰۰..۳۰۰ گاهی مـیایستم.انگاری دستی از فراز آمده باشد و شانـههایم را محکم گرفته باشد که تا مرا نگاه دارد تا..برگردم. برمـیگردم؛بهپشت سرم نگاه مـیکنم.به شمارهعمودهایی نگاه مـیکنم کـه کمتر یـادمان مـیمانند: ۹..۱۸..۲۳..۷۴..۱۳۶ بیشمارند؛شمارههای ... من از عمودها مـیگذرم؛یکییکی.
۱۰۰..۲۰۰..۳۰۰
گاهی مـیایستم.انگاری دستی از فراز آمده باشد و شانـههایم را محکم گرفته باشد که تا مرا نگاه دارد تا..برگردم.
برمـیگردم؛بهپشت سرم نگاه مـیکنم.به شمارهعمودهایی نگاه مـیکنم کـه کمتر یـادمان مـیمانند:
۹..۱۸..۲۳..۷۴..۱۳۶
بیشمارند؛شمارههای گمنامـی کـه اگر نباشند،هیچ یکی بـه صد نمـیرسد و هیچ چهاردهی بـه ۳۱۳.
انگاری صدایم مـیزنند؛شمارههای گمنام که:
-مـهلاً مـهلاً عزادار پسر زهرا!
از من مـیخواهند چشم بچرخانم،ببینمشان،به خاطر بسپارمشان،یـادشان کنم..یـادشان کنم..یـادشان کنم..یـادشان.
عمودهایی درون تبعید ابدی جاده نجف-کربلا.در حسرت یک سلام تمامقد،روبه گنبد عباس آبآور.در حسرت ۱۴۵۲ بودن.
همـه عمودهایی کهی پایشان قرار نمـیگذارد.هیچ گمشدهای زیرش نمـیایستد.کسی زیرش نفس تازه نمـیکند.عمودهای تنـها،عمودهای گمنام،عمودهای بیکتاب و خاطره.
پاهایم از کنار عمودها مـیگذرند ولی من،ذهنم،جایی پشت یک خاکریز کوتاه،یک خط،یک نقطه رهایی جا مانده.چه فرقی مـیکند کِی و کجا.تو فکر کن که تا زانو توی برف،سرمای زمستان کوههای کردستان یـا با لباس غواصی که تا کمر توی آب خروشان اروند یـا کلافه از هجوم پشـههای هور،توی شرجی تابستان سارایـهوویِ تحت محاصره یـا توی گرمای زینبیـه دمشق.
من،چسبیدهام بـه زمـین با سلاحی کـه خشابش درون کف دستم عرق کرده و کنارم،بیشمار جوان هست کـه نمـیشناسمشان.عمودهای خیمـههای خانـههای کوچک شـهرهاشان.کشاورز،بنا،نانوا،قصاب،بقال،کفترباز محل،کارمند،رفتگر شـهرداری،نفتفروش.همـهٔ همـهٔ مردم عادی.همـهٔ مردان خدا.
به صورتهایشان مـینگرم و اسمهاشان را مرور مـیکنم:حسین،علی،عبدالله،فرهاد،محمود،مـیکاییل،دوستعلی.
منتظر فرمان حملهاند.
مرگ از آنها اما گریزان است.
دیشب با همـهشان وداع کردهام؛بعد زیـارت عاشورا،بعد «کربلا!کربلا! ما داریم مـیاییم» خواندنمان.مصممند بـه فتح معبرهای زمـینی و بیخبرند از آغوش گشوده راههای آسمان.
عملیـات و این را وقتی مـیفهمـیم کـه اولینمان بلند مـیشود؛رگبار نـه،طوفان نـه،سیلاب گلوله بر سرمان آوار مـیشود.
من درون دل شب،فقط صدای آخ گفتنشان را مـیشنوم؛یکی یکی مـیافتند.یکی بـه داخل اروند مـیافتد و مـیرود که تا خلیج؛سی سال هست منتظریم برگردد.
حس مـیکنمـی درون دوردست،باافتادن هر کدام،عمود خیمـهاش را مـیخواباند.من صدایشان مـی،اماصدایم بهشان نمـیرسد.زمان،مـیانمان حائل است.لعنت بـه تاریخ.لعنت بـه زمان.
من از عمودها رد مـیشوم اما،عمودها مرا رها نمـیکنند.
دلم برایشان تنگ مـیشود.برای عمودهای گمنام بیشتر.
کاش من هم روزی عمودی گمنام باشم.
کاش!
Read more
سلام بـه نوناپی های هنرمند ، بهتون قول داده بودم کـه این قلمو ها رو بهتون معرفی کنم ، این قلمو ها درون پست های اخیر با موضوع آبرنگ زیـاد دیدینش و خیلیـا سوال داشتن این چه قلموییـه !؟ تو دایرکت کـه یـه سریـا تهدیدم کـه اگه زودتر معرفی نکنم مـیرن بـه اینستاگرام مـیگن کـه من خالی بندم 🤪 به این قلمو ها مـیگن قلموهای ... سلام بـه نوناپی های هنرمند ، بهتون قول داده بودم کـه این قلمو ها رو بهتون معرفی کنم ، این قلمو ها درون پست های اخیر با موضوع آبرنگ زیـاد دیدینش و خیلیـا سوال داشتن این چه قلموییـه !؟ تو دایرکت کـه یـه سریـا تهدیدم کـه اگه زودتر معرفی نکنم مـیرن بـه اینستاگرام مـیگن کـه من خالی بندم 🤪😄
به این قلمو ها مـیگن قلموهای مثلثی ، البته بهشون قلموهای هرمـی هم مـیگن، اما بیشتر بـه مثلثی معروفن و این بـه خاطره اینـه کـه شکل سر این قلموها بـه علت وجود یک برش اریب ، یک فضای مثلثی شکل ایجاد شده .
این قلمو ها هم به منظور آبرنگ و هم به منظور اکرلیک استفاده مـیشن و چون از موی سنجاب درست مـیشن آب و رنگ زیـادی رو درون خودشون ذخیره مـیکنن و باعث مـیشـه کـه در یک نوبت ذخیره رنگ یـا آب ، که تا مدت زیـادی بشـه قلم رو روی کاغذ کشید و نقاشی رو ادامـه داد.
از این قلمو درون #کالیگرافی ( نقاشی خط ) هم استفاده مـیشـه این قلمو درون سایزهای ۴ ، ۸ ، ۱۰ و ۱۲ موجود هستند
طبق تحقیقات بنده این قلمو درون ایران موجود نیست و من نتونستم منبع موثقی به منظور خرید این قلمو ها پیدا کنم اما بشکل دستی مـیشـه فرم قلمو های گرد رو بـه شکل این قلمو ها درون آورد ، فقط کافیـه قلموی گردتون از موی طبیعی باشـه ( اصلا از قلموهای با موی مصنوعی استفاده نکنید ) ، بعدش شماره قلموی گردتون حتما از بین شماره هایی باشـه کـه بالا گفتم ، بعد قلموی گردتونو خووب خیس کنید و در یک فرم مرتب نگهش دارید ، بعد با استفاده از عهمـین پست یـا دیدن عهای بیشتر از قلموی مثلثی درون اینترنت و توجه بـه شماره قلمو ، با قیچی تیییز یک فرم اریب نـه کاملا صاف ( کمـی خمـیده) درون سر قلموی گرد ایجاد کنید .
بعد از اینکار دوباره قلمورو خیس کنید و به همراه رنگ روی کاغذ تست کنید ، قطعا تجربیـات اولتون از این کار موفق نیست و بعد از چندین آزمون و خطا بـه نتایج خیلی بهتری مـی رسید .
قلموهای مثلثی قابلیت ایجاد شکل ها و فرم های متنوعی رو دارند کـه در نوناپ براتون فیلم های کاربردی بیشتری خواهم گذاشت.
حالا دوستانی کـه اطلاعات بیشتری دارند زیر این پست با نوناپی ها بـه اشتراک بزارن و اگهی اطلاعی از نحوه خرید این قلمو ها درون ایران داره باز زیر این پست کامنت کنـه .
راستی یکی از برندهای معروف این قلمو ها هم آدرس پیجشو این زیر مـیزارم :
▫️▫️▫️▫️▫️▫️
@rosemarybrushes ▫️▫️▫️▫️▫️▫️
خوب باشید
@mohsenkazem
Read more
سلام روز خوبی داشته باشین . . . . پروین گفت: علی بچه با استعداد و واقعاً جادوگر بود. او درون مربیگری هم بـه نظر من مـیتواند جادوگر باشد چون این پتانسیل را بـه خاطر فکر خوب و خلاقش مـیبیند. مـی توانست درون بارسلونا هم بازی کند این پیشکسوت پرسپولیس افزود: ای کاش هیچ وقت بدبدرقه نباشیم نمـیدانم آروزی ...
سلام
روز خوبی داشته باشین 🙏 .
. . . پروین گفت: علی بچه با استعداد و واقعاً جادوگر بود. او درون مربیگری هم بـه نظر من مـیتواند جادوگر باشد چون این پتانسیل را بـه خاطر فکر خوب و خلاقش مـیبیند.مـی توانست درون بارسلونا هم بازی کند
این پیشکسوت پرسپولیس افزود: ای کاش هیچ وقت بدبدرقه نباشیم نمـیدانم آروزی کریمـی درون این فوتبال چه بود اما بـه تمام سطوح بالا رسید و شاید اگر مـیخواست درون بارسلونا هم بازی مـیکرد اما ای کاش ما هیچوقت بد بدرقه نباشیم. من نمـیدانم پشت ماجرا چیست ولی خوب بود کـه علی با پیراهن پرسپولیس و یـا تیم ملی از فوتبال خداحافظی مـیکرد. اما همـه چیز تمام شد رفت و باید علی را بـه حال خودش نگذاریم و از او استفاده کنیم.
عرب ها را گیج مـی کرد لذت بخش بود
پروین درون پایـان درون پاسخ بـه این سؤال کـه خاطره شیرینت از علی کریمـی چیست، گفت: دریبلهای کریمـی و اسیر بازیکنان مخصوصاً عربها کـه چند که تا را با خود مـیپیچاند و آنـها را گیج مـیکرد خیلی لذتبخش بود بـه همـین دلیل چند سالی بود کـه عربها چهارنفری هم حریف کریمـی نبودند و واقعاً قبول داشتند کـه او یک جادوگر است. درست هست دوران فوتبال کریمـی امروز با خداحافظیاش تمام شد اما امثال کریمـی همـیشـه درون خاطرات مردم مـیمانند و این موضوع استقلال و پرسپولیسی ندارد. خبر تلخی برایم بود اما باز هم مـیگویم علی جان تو بهترین تصمـیم را گرفتی علیرغم اینکه باز هم مـیتوانستی با همـین شرایط به منظور هر تیمـی مؤثر و تأثیرگذار باشی.
.
علی کریمـی ؛ #جواهر_تاریخ_فوتبال_ایران
.
.
#perspolis #fcperspolis #alikarimi #ali_karimi #aliiiiiiiikarimi8 #teammelli #football #پرسپولیس #پرسپولیسی #علی_کریمـی #جادوگر #کاپیتان #محبوب #اسطوره #فوتبال #تیم_ملی #علی_پروین #aliparvin
Read more
بازیگران سینما درون هفتمـین ویژه برنامـه" فوتبال بـه وقت اصفهان"/ شادمانی هواداران کرواسی/ مشارکت سپاهان درون یک آمپول ناقابل!/ ستاره باران درون فرهنگسرای اسوه! هفتمـین ویژه برنامـه " فوتبال بـه وقت اصفهان" بـه همت معاونت فرهنگی شـهرداری منطقه دو اصفهان برگزار شد. این ویژه برنامـه ها با محوریت پخش دیدارهای ...
بازیگران سینما درون هفتمـین ویژه برنامـه" فوتبال بـه وقت اصفهان"/ شادمانی هواداران کرواسی/ مشارکت سپاهان درون یک آمپول ناقابل!/ ستاره باران درون فرهنگسرای اسوه!هفتمـین ویژه برنامـه " فوتبال بـه وقت اصفهان" بـه همت معاونت فرهنگی شـهرداری منطقه دو اصفهان برگزار شد.
این ویژه برنامـه ها با محوریت پخش دیدارهای مـهم و جذاب فوتبال داخلی و بین المللی همچون رقابت های جام جهانی، لیگ برتر ایران، جام ملت های اروپا و آسیـا، لیگ قهرمانان اروپا و آسیـا، دیدارهای مـهم و حساس لیگ های معتبر اروپا بـه همراه آیتم های جذاب دیگر، مـیزگردهای ورزشی و تحلیل و بررسی بازی ها با حضور ستارگان و بزرگان فوتبال برپا شده است.
هفتمـین ویژه برنامـه این سلسله از همایش ها با محوریت پخش دیدار تیم های ملی انگلیس و کرواسی درون مرحله نیمـه نـهایی جام جهانی همراه بود.
اما این برنامـه مـهمانانی از جنس هنر سینما را درون جمع خود داشت. داریوش باباییـان( کارگردان و تهیـه کننده سینما)- پارسیـا شکوری و ژیـار محمد زاده( دو هنرمند نوجوان و محبوب سینما)- منصور فرنیـا( بازیگر سینما و سریـال های تلویزیونی از مـهمانان هنرمند این برنامـه بودند. این هنرمندان به منظور بازی درون فیلم سینمایی" یک آمپول ناقابل" به منظور جشنواره فیلم کودوجوان درون اصفهان بـه سر مـی برند.
کریم قنبری( پیشکسوت باشگاه سپاهان)، قاسم زاغی نژاد( مربی تیم فوتبال بزرگسالان سپاهان) و سعید پورقاسمـی( کاپیتان تیم هندبال سپاهان و ستاره تیم ملی هندبال) هم از مـهمانان ورزشی این ویژه برنامـه بودند.
اما حاشیـه های این ویژه برنامـه:
-داریوش باباییـان تهیـه کننده و کارگردانی سینمای ایران درون صحبت هایی از مربیـان سپاهان خواست کـه این تیم را دوباره بـه روزهای اوج خود بازگردانند. وی همچنین از باشگاه سپاهان بخاطر مشارکت درون ساخت فیلم" یک آمپول ناقابل" به منظور جشنواره فیلم کودوجوان تقدیر کرد.داریوش باباییـان از شـهرداری منطقه دو اصفهان هم بخاطر برگزاری سلسله برنامـه های فوتبال بـه وقت اصفهان کـه بستر مناسبی به منظور دورهمـی و اوقات فراغت جوانان هست قدردانی نمود.
پارسیـا شکوری و ژیـار محمدزاده دو بازیگر نوجوان سینما نیز درون صحبت هایی از حضور درون اصفهان ابراز خوشحالی د و گفتند این شـهر مردم خیلی خوب و مـهمان نوازی دارد.
کریم قنبری درون بین دو نیمـه بـه تحلیل نیمـه اول دیدار انگلیس- کرواسی پرداخت. قاسم زاغی نژاد خاطره جالبی از یکی از دوره های مربیگری خود گفت کـه خنده حضار را درون پی داشت و سعید پورقاسمـی بازیکن تیم ملی هندبال هم گفت کـه برایش بسیـار جالب بوده کـه به عنوان یک هندبالیست درون یک ویژه برنامـه فوتبالی حضور یـافته است
ادامـه درون کامنت
Read more
. ای دعای درخت زردآلو وقتی شاخهاش شکسته بود ... ای عطر خوش زعفران درون بازارچههای قدیمـی مسقف ای غم همـه ی آدمها کـه مسافر مشـهد مـی شوند ، و حاجات بزرگ را درون کوپه های کوچک قطار جا مـیدهند ... ای خاطرههای معطر کـه موهبت سادگی و رنج ما هستید ... اینـها همـه اشکال دیگر علاقه هست ! درخت زردآلو وقتی ...
.
ای دعای درخت زردآلو وقتی شاخهاش
شکسته بود ...
ای عطر خوش زعفران
در بازارچههای قدیمـی مسقف
ای غم همـه ی آدمها
که مسافر مشـهد مـی شوند ،
و حاجات بزرگ را درون کوپه های کوچک قطار
جا مـیدهند ...
ای خاطرههای معطر
که موهبت سادگی و رنج ما هستید ...
اینـها همـه اشکال دیگر علاقه هست !
درخت زردآلو
وقتی خیـالِ تو پر از شکوفه شود
آیـا منهم رستگار مـی شوم ؟
من گریستن و بخشیدن را از یـاد نبردم
از یـادت نبردم
که خردههای خاطره
مثل رگههای طلا
در مـیان سنگها با ارزش هست ..
از یـاد بردن کار سادهای نیست !
هیچ شالیکاری
عطر برنج را
فراموش نمـیکند ... من تماشا را از یـاد نبردم
و رنگ صدایت را
با ابرهای دیگر اشتباه نگرفتم
بهخودم گفتم :
باران
تعلیم مدام گریستن هست .... سیدرسول پیره#یـازده_ماهگی
Read more
قسمت چهارم __ باباشیرعلی عرا کـه دستم داد، بغض کرد. قیـافه اش جوری بود کـه انگار خاطره های عشقی بدی یـادش آمده. نگاهی بـه عکردم و با عصبانیت گفتم: این دیگه کیـه بابایی؟ تو رو بـه روح جون یـه ترمز کن!بخدا من الان دو ساله دارم دنبال یـه یـادگار ونشونی از فرامرز پسر مـهین خانم مـی گردم،تنـها چیزی کـه دارم ... قسمت چهارم
__
باباشیرعلی عرا کـه دستم داد، بغض کرد. قیـافه اش جوری بود کـه انگار خاطره های عشقی بدی یـادش آمده.
نگاهی بـه عکردم و با عصبانیت گفتم: این دیگه کیـه بابایی؟ تو رو بـه روح جون یـه ترمز کن!بخدا من الان دو ساله دارم دنبال یـه یـادگار ونشونی از فرامرز پسر مـهین خانم مـی گردم،تنـها چیزی کـه دارم پوست آدامس خروسیشـه کـه شش ماه پیش پرت کرد تو کوچه و رفت.سه بار اتوش کردم، قابش کردم تو اتاقم گذاشتم. هی بـه عخروس رو کاغذ آدامس نگاه مـی کنم، هی یـاد و خاطره ی اون بزرگوار برام تداعی مـیشـه. اون وقت شما یـه دوجین دوست ات رو گذاشتی جلوی من کـه چی؟!
این ها را کـه گفتم بابا جون چشم هایش را ریز کرد و زل زد بـه من. تازه فهمـیدم چه شکری خورده ام. اعتراف ناجوری کرده بودم کـه ممکن بود دماغم و دودمانم را با هم و با یک حرکت لگد درجای باباشیرعلی بـه باد دهم.
اما بابا شیرعلی یک تکان هم نخورد. ولی بـه جایش دوباره چشم هایش را ریز کرد و بعدش گفت:
فرامرز پسر مـهین، نوه ی شوکت؟ آره بابا، اونو مـیگی؟
و بعد زد زیر گریـه. حسابی ترسیده بودم. انتظار داشتم بابا هر کاری د جز اینکه بنشیند و برای عشق پوست آدامسی من اینجوری اشک بریزد.
بخاطر همـین دستم را روی شانـه اش گذاشتم و گفتم: بابایی، خودتو ناراحت نکن! خیلی هم مـهم نیست. حالا این پسره علیرضا هم دو بار بهم چشمک زده، بـه اونم امـید هست. شایدم قسمت منم فرامرز نباشـه...
هنوز داشتم حرف مـی زدم کـه بابا شیرعلی با پشت آرنج محکم یکی زد توی فکم و من مطمئن شدم هنوز یک بخش هایی از سنسور ناموسی های بابا خوب کار مـی کند.
بعد هم عرا گرفت سمتم و دوباره گفت: فرامرز نوه ی شوکته. صاحب همـین عکس. بانوی بی مثال من! عشق نافرجامم. شوکت ناتمامم.
راستش حالا دیگر من غیرتی شده بودم. آقا جون جوری از عشق شوکت جون و فخری جون حرف مـی زد کـه انگاری زبانم لال جون شیرین را توی پلاستیک خیـار سالادی پیدا کرده بود.
ولی ناگهان فکر بسیـار جذابی بـه سرم زد. پیش خودم گفتم حالا کـه ی بنده خدا دستش از دنیـا کوتاه شده و من هم امـید چندانی بـه آن علیرضای فین فینو ندارم. بعد بهتر هست بروم و ته و توی وضعیت تاهل فعلی ننـه شوکت را درون بیـاورم که تا انشالله اگر قسمت شد هم باباشیرعلی از این تنـهایی و ارتباطات غیراخلاقی با تصاویر نوامـیس محل دست بردارد و هم من بـه یک عسه درون چهار شیک از فرامرز رویـاهام توی قاب توی اتاقم بگذارم.
قرار شد باباجون اول برایم علت حضور این همـه ننـه ی همسایـه را درون چمدون جون را بگوید و بعدش من برایش احتمالات رسیدن بـه عشق شوکت الملوک را بررسی کنم.
و این ماجرا ادامـه دارد..
Read more
. هيچكس را درون زندگی مقصر نمـی دانم... از خوبان "خاطره" و از بدان "تجربه" مـیگیرم...! بدترین ها "عبرت" مـیشوند...! و بهترین ها "دوست" حرف اشتباهیست كه ميگويند... با هر كس بايد مثل خودش رفتار كرد. اگر چنين بود از منيت و شخصیت هر كس چيزى باقى نميماند. هركس هر چه بـه سرت آورد فقط خودت باش. اگر ...
.
هيچكس را درون زندگی مقصر نمـی دانم...
از خوبان "خاطره"
و از بدان "تجربه"
مـیگیرم...! بدترین ها "عبرت" مـیشوند...!
و بهترین ها "دوست"حرف اشتباهیست كه ميگويند...
با هر كس بايد مثل خودش رفتار كرد.
اگر چنين بود
از منيت و شخصیت هر كس چيزى باقى نميماند.
هركس هر چه بـه سرت آورد فقط خودت باش.
اگر جواب هر جفايى بدى بود.
داستان زندگی ما خالى از آدم های خوب بود.
اگر نميتوانى آدم خوبه زندگي كسى باشى.
اگر براى ياد تنـها همان خوبی هايى كه خودت بلدى ناتوانت كردند
اگر همان اندك مـهربانيت را از بر نشدند
اگر خوبى كردى و بدى ديدى
كنار بكش!!!
اما بد نشو...
زيرا اين تنـها كاريست كه از دستت بر ميايد.
مـهم نيست با تو چه كردند.
تو قهرمان زندگی خودت بمان
تو آدم خوبه زندگی خودت باش
با وجدانت آسوده بخواب.
سرت را پيش خدايت بالا بگير.
و بخاطر همـه چیز شاکر باش.. رضا حسینزاده
.
#بدنسازی #بدنسازي_فیگور_تناسب_بادی_کلاسیک_جلوبازو_پشت_بازو_پرورش_اندام_تناسب_اندام #بدن #بدنسازی_بانوان #بدنسازی_بانوان_فیتنس_ایرانیـان #بدنسازی_اقایـان #بدنسازی_بانوان #بدنسازیbodybuilding #بدنسازی_زنان #بادی_بیلدینگ #بادی_کلاسیک #باشگاه #ورزش #ورزشکار #فیتنس #پرورش_اندام_بادی_کلاسیک_جلو_بازو_پشت_بازو_تناسب_فیزیک_بادی_بیلدینگ_ایران_ #پرورش_اندام #لاغری #چاقی #fitness #body #bodybuildingcom #girl #workout #physique #sport #gym #برنامـه_غذایی #برنامـه_تمرینی_غذایی
Read more
: «مقررات! اگه ما توی جنگ چهارده - هجده از مقررات سرپیچی نکرده بودیم، الان همۀ لشکرمون زیر خاک بود و از روی شکم هامون هم سبزه درون اومده بود. بعضی وقتها جون حیوونا از مقررات بالاتره، درست مثل جون آدمـها. شما پسرها واسۀ حیوونا هیچ ارزشی قائل نیستین. ببخشین اما حتما بگم شماها از اوان شاهزادۀ آلمانی هم ...
:
«مقررات! اگه ما توی جنگ چهارده - هجده از مقررات سرپیچی نکرده بودیم، الان همۀ لشکرمون زیر خاک بود و از روی شکم هامون هم سبزه درون اومده بود. بعضی وقتها جون حیوونا از مقررات بالاتره، درست مثل جون آدمـها. شما پسرها واسۀ حیوونا هیچ ارزشی قائل نیستین. ببخشین اما حتما بگم شماها از اوان شاهزادۀ آلمانی هم بدترین کـه از اول که تا آخر جنگ بهترین جو رو مـی داد بـه اسب های خودش درون حالی کـه ملتش نون خشک و چغندر مـی خوردن و خاکه کاه. تازه فقط همـین نبود. درون حالی کـه سربازهاش بـه خاطر اینکه بنزین و لاستیک ماشین نداشتن دست و پا شون رو از دست مـی و مـیمردن، شاهزاده همـهٔ ماشین هاش رو با شوفرهاش فرستاده بود کـه سراسر اروپا رو بگردن و یک مـیمون ماده پیدا کنن که تا با مـیمون نری کـه انور پاشا، اون مرد ترک بـه شاهزاده هدیـه داده بود عروسی کنـه. بعد هم مـیمونـها درست درون بحبوحهٔ جنگ با هم عروسی کرده بودن. با موزیک و همـهٔ تشریفات. شاهزاده ها و سفرای همـه کشورها هم درون ضیـافت شرکت کرده بودن#اندوه_بلژیک (رمان هلندی)
#هوگو_کلاوس
مترجم: #سامگیس_زندی
نشر آموت/ چاپ دوم/ ۷۴۴ صفحه/ ۴۷۰۰۰ تومان (گالینگور – وزیری)
لویی، پسر یـازده ساله، شخصیت اصلی رمان، خاطراتش را از یک سال پیش از شروع جنگ جهانی دوم که تا دو سال بعد از پایـان جنگ روایت مـیکند. این خاطره نگاری از روزگاری آغاز مـی شود کـه او درون مدرسهی شبانـه روزی یک صومعه با سرپرستی راهبه ها زندگی و تحصیل مـی کند. با بالا گرفتن آتش جنگ، لویی بـه خانـه بر مـیگردد و داستانش را با روایت خاطرات تک تک افراد خانوادهی پدری و مادریاش و ماجراهای همکاری تنگاتنگشان با نازیها ادامـه مـی دهد...
اندوه بلژیک مشـهورترین و برجستهترین اثر هوگو كلاوس درون سال ۱۹۸۳ منتشر شد. این رمان بلافاصله بعد از انتشار درون ردیف پرفروش ترین رمانهای آلمان، هلند و بلژیک قرار گرفت ؛ و بار دیگر درون سال ۲۰۰۸ بعد از مرگ هوگو کلاوس بـه جمع کتابهای پرفروش اروپا پیوست. منتقدین ادبی اروپا، رمان اندوه بلژیک را یکی از شاهکارهای ادبی- تاریخی قلمداد کردهاند کـه بیتردید درون کنار آثار کلاسیک ادبیـات داستانی جهان ماندگار خواهد شد. از هوگو کلاوس بارها با جوایز معتبر ادبی بلژیک، فرانسه و هلند تقدیر شده است.
روزنامـه ديتيد (هلند) درباره اين رمان نوشت: اندوه بلژيك يك رمان مـهيج هست با قلمي خيرهكننده و طناز.
روزنامـه لوموند (فرانسه) نوشت: اندوه بلژيك، همـه ويژگيهاي يك رمان كلاسيك را داراست.
روزنامـه فيگارو (فرانسه): اندوه بلژيك، يك رمان بیمانند كه بايد آن را خواند.
T.me/aamout
Read more
: «مقررات! اگه ما توی جنگ چهارده - هجده از مقررات سرپیچی نکرده بودیم، الان همۀ لشکرمون زیر خاک بود و از روی شکم هامون هم سبزه درون اومده بود. بعضی وقتها جون حیوونا از مقررات بالاتره، درست مثل جون آدمـها. شما پسرها واسۀ حیوونا هیچ ارزشی قائل نیستین. ببخشین اما حتما بگم شماها از اوان شاهزادۀ آلمانی هم ...
:
«مقررات! اگه ما توی جنگ چهارده - هجده از مقررات سرپیچی نکرده بودیم، الان همۀ لشکرمون زیر خاک بود و از روی شکم هامون هم سبزه درون اومده بود. بعضی وقتها جون حیوونا از مقررات بالاتره، درست مثل جون آدمـها. شما پسرها واسۀ حیوونا هیچ ارزشی قائل نیستین. ببخشین اما حتما بگم شماها از اوان شاهزادۀ آلمانی هم بدترین کـه از اول که تا آخر جنگ بهترین جو رو مـی داد بـه اسب های خودش درون حالی کـه ملتش نون خشک و چغندر مـی خوردن و خاکه کاه. تازه فقط همـین نبود. درون حالی کـه سربازهاش بـه خاطر اینکه بنزین و لاستیک ماشین نداشتن دست و پا شون رو از دست مـی و مـیمردن، شاهزاده همـهٔ ماشین هاش رو با شوفرهاش فرستاده بود کـه سراسر اروپا رو بگردن و یک مـیمون ماده پیدا کنن که تا با مـیمون نری کـه انور پاشا، اون مرد ترک بـه شاهزاده هدیـه داده بود عروسی کنـه. بعد هم مـیمونـها درست درون بحبوحهٔ جنگ با هم عروسی کرده بودن. با موزیک و همـهٔ تشریفات. شاهزاده ها و سفرای همـه کشورها هم درون ضیـافت شرکت کرده بودن#اندوه_بلژیک (رمان هلندی)
#هوگو_کلاوس
مترجم: #سامگیس_زندی
نشر آموت/ چاپ دوم/ ۷۴۴ صفحه/ ۴۷۰۰۰ تومان (گالینگور – وزیری)
لویی، پسر یـازده ساله، شخصیت اصلی رمان، خاطراتش را از یک سال پیش از شروع جنگ جهانی دوم که تا دو سال بعد از پایـان جنگ روایت مـیکند. این خاطره نگاری از روزگاری آغاز مـی شود کـه او درون مدرسهی شبانـه روزی یک صومعه با سرپرستی راهبه ها زندگی و تحصیل مـی کند. با بالا گرفتن آتش جنگ، لویی بـه خانـه بر مـیگردد و داستانش را با روایت خاطرات تک تک افراد خانوادهی پدری و مادریاش و ماجراهای همکاری تنگاتنگشان با نازیها ادامـه مـی دهد...
اندوه بلژیک مشـهورترین و برجستهترین اثر هوگو كلاوس درون سال ۱۹۸۳ منتشر شد. این رمان بلافاصله بعد از انتشار درون ردیف پرفروش ترین رمانهای آلمان، هلند و بلژیک قرار گرفت ؛ و بار دیگر درون سال ۲۰۰۸ بعد از مرگ هوگو کلاوس بـه جمع کتابهای پرفروش اروپا پیوست. منتقدین ادبی اروپا، رمان اندوه بلژیک را یکی از شاهکارهای ادبی- تاریخی قلمداد کردهاند کـه بیتردید درون کنار آثار کلاسیک ادبیـات داستانی جهان ماندگار خواهد شد. از هوگو کلاوس بارها با جوایز معتبر ادبی بلژیک، فرانسه و هلند تقدیر شده است.
روزنامـه ديتيد (هلند) درباره اين رمان نوشت: اندوه بلژيك يك رمان مـهيج هست با قلمي خيرهكننده و طناز.
روزنامـه لوموند (فرانسه) نوشت: اندوه بلژيك، همـه ويژگيهاي يك رمان كلاسيك را داراست.
روزنامـه فيگارو (فرانسه): اندوه بلژيك، يك رمان بیمانند كه بايد آن را خواند.
T.me/aamout
Read more
پنج شنبه 23 آذر جشن امضاء کتاب کنار تو فقط آروم مـیشم همراه با رفقای جان کاری از بابک جهانبخش بود بـه اسم از چشم من کـه به تازگی منتشر شده بود و من توی شمال این کارو بیشتر از ۲۰ بار گوش کردم و خاطره های خوبی دارم باهاش و همـیشـه بـه خودم مـی گفتم کی این ترانـه رو نوشته عجب فکری داشته کـه مـیگه یـه بار از چشم من جادوی ...
پنج شنبه 23 آذر جشن امضاء کتاب کنار تو فقط آروم مـیشم
همراه با رفقای جان 😍کاری از بابک جهانبخش بود بـه اسم از چشم من کـه به تازگی منتشر شده بود و من توی شمال این کارو بیشتر از ۲۰ بار گوش کردم و خاطره های خوبی دارم باهاش و همـیشـه بـه خودم مـی گفتم کی این ترانـه رو نوشته عجب فکری داشته کـه مـیگه یـه بار از چشم من جادوی چشمات و نگاه کن
بشین جای من و چشمای زیبات و نگاه کن چند وقت بعد اون ترانـه سرا رفیق و دوست من بود کاملا صمـیمـی و بی ادعا
خوشحالم کـه امروز کتابش منتشر شده و مـی تونیم از خواندن ترانـه های زیباش لذت ببریم.
اسم این کتاب کنار تو فقط آروم مـیشم نام داره کـه یکی از ترانـه های بی نظیر حمـید جان هست کـه باصدای مورد علاقه من آقای عارف شنیدید.
یکی از کارهای مشترک من و حمـید جان صمدی توی این کتاب هستش کـه علی مـهراد(داداشم 😊) اونو اجرا کرده و مـهران خلیلی عزیزم تنظیم کننده کار هستش
خلاصه کتاب و بخرید و حال کنید.
Read more
_مطمئنی مـیخوای ترکش کنی؟ بـه روزایِ بعد تو فکر کردی؟ کـه چه بلایی سرش مـیاد؟ +آره، یمدت شباشو با گریـه مـیگذرونـه و خاطرات رو مرور مـیکنـه بعد یـادش مـیره، که تا وابسته تر نشدیم جدایی بهتره. _چهار سال پیش همـین حرفارو بهش زدم، گفتم که تا وابسته تر نشدیم بهتره جداشیم، رابطه مون ته نداره. بهم گفت نرو، بری مـیمـیریم. ... _مطمئنی مـیخوای ترکش کنی؟
به روزایِ بعد تو فکر کردی؟
که چه بلایی سرش مـیاد؟ +آره، یمدت شباشو با گریـه مـیگذرونـه و خاطرات رو مرور مـیکنـه بعد یـادش مـیره، که تا وابسته تر نشدیم جدایی بهتره.
_چهار سال پیش همـین حرفارو بهش زدم، گفتم که تا وابسته تر نشدیم بهتره جداشیم، رابطه مون ته نداره. بهم گفت نرو، بری مـیمـیریم. گفتم اینا کـه شعاره، یـه مدت بیتابی مـیکنی خوب مـیشی دوباره.
دیگه ندیدمش که تا چند ماه پیش تو آزمایشگاه.
جاخوردیم از دیدن هم، لا بهموهای رنگ شده اش چندتا تار سفید بود و کنار چشماش چروک. پیر شده بود.
بهش گفتم: پیر شدی!
گفت: درعوض تو تکون نخوردی🙂، غمِ دلتنگی نداشتی حتما. 😉
گفتم: تو داشتی؟ 🤔
گفت: که تا دلت بخواد، چهارساله دارم با شام و ناهار قورتش مـیدم.😏
به روی خودم نیـاوردم منو مـیگه،دست چپش حلقه داشت: ازدواج کردی؟👨👨👧👧💍
گفت: آره.
گفتم: مرد خوبیـه؟ راضی ای ازش؟
گفت: آره مرد خوبیـه، موهاش مثل تو فر نیست اما حالتش قشنگه، مثل تو با چشماش نمـیخنده ولی مـهربونـه، مثل تو بلد نیست شعر بخونـه ولی آدم موفقیـه تو کارش. ولی... اسمش شبیـه توِ. اصلا همـینش اول از همـه چشممو گرفت.
گریـه ام گرفته بود: دوسش داری
گفت: نـه بـه اندازه تو.💔
همونموقع پرستار صداش زد و برگه آزمایششو داد✉️. آزمایشِ بارداری کـه مثبت بود➕.
با برگه اومد جلوم وایساد گفت: باباشو کـه هیچوقت نتونستم با عشق بخوام، دعا کن حداقل بچه مو عاشقانـه بزرگ کنم. دعا کن تموم شـه دلتنگیـام برات.💔
رفت و دیگه ندیدمش. مـیدونی مـیخوام بگم بعضی دوست داشتنا واقعی ان و دوست داشتن هایِ واقعی با هیچ رفتنی تموم نمـیشن.
مـیخوام بگم بعضی رفتنا خوشبختی رو مـیگیره از آدم.
بعضی رفتنا فکر مـیکنیم رفتنـه وگرنـه خاطره ها همـیشـه مـیمونن و جون مـیگیرن.
حالا بازم مـیپرسم فکر کردی بـه روزایِ بعد رفتنت؟💔
Read more
دوستای خوبتو دعوت کن فنجانی چایِ تلخ ترجیح مـی دهم درون خانـه ی کوچک دلم بمانم و گل ها را آب دهم ، چای دم کنم ، مـیز را بچینم و خاطره بازی کنم با نبودنت … شاید روزی تو را مـهمان فنجانی چای تلخ و خاطرات بی تو بودن هایم کردم - پارمـیس وَردی پناه شاعر و نویسنده - 🔆 با ورود بـه وب سایت دکترزندگی ... 🍉🍉دوستای خوبتو دعوت کن🍉🍉
💥فنجانی چایِ تلخ💥
ترجیح مـی دهم
در خانـه ی کوچک دلم بمانم
و گل ها را آب دهم ،
چای دم کنم ،
مـیز را بچینم
و خاطره بازی کنم با نبودنت …
شاید روزی تو را
مـهمان فنجانی چای تلخ
و خاطرات بی تو بودن هایم کردم
-
🔶 پارمـیس وَردی پناه
🔹شاعر و نویسنده
-
🔆 با ورود بـه وب سایت دکترزندگی از طریق لینک بالای ِ صفحه ی اینستاگرام ما، مطالب، داستان ها و نوشته های بیشتری رو مطالعه کنید.
-
💠 لطفا درون زمان انتقال مطالب درون صفحات دیگر نام نویسنده و منبع را نیز ذکر نمایید. انسانیت هزینـه ی زیـادی ندارد. سپاس از مـهرتان.
-
🔳 از وبسایت دکتر زندگی
DoctorZendegi.com
-
🔲 بخش: زنان و مردان
-
#دکترزندگی
#چای #خاطرات #عاشق #عاشقانـه #زندگی #کارآفرینی #اعتمادبه_نفس #نتورک #بهار #موفقیت #تربیت #ازدواج #شادی #عشق #دوستی #خدا
Read more
پارت٢:🏾 شنیدن این خبر قبل از بازی ونزوئلا چه تاثیری روی کار تیم گذاشت؟ درون اردو وقتی خبر زلزله را شنیدیم واقعا همـه تیم ناراحت شدند چرا کـه طبیعی هست هموطنانمان دچار این حادثه تلخ شدند اما سعیمان را کردیم کـه تمام تمرکزمان را روي فوتبال بگذاریم و بتوانیم بازی خوبی انجام بدهیم. حتما این روزها اخبار ... پارت٢:👇🏾
شنیدن این خبر قبل از بازی ونزوئلا چه تاثیری روی کار تیم گذاشت؟
در اردو وقتی خبر زلزله را شنیدیم واقعا همـه تیم ناراحت شدند چرا کـه طبیعی هست هموطنانمان دچار این حادثه تلخ شدند اما سعیمان را کردیم کـه تمام تمرکزمان را روي فوتبال بگذاریم و بتوانیم بازی خوبی انجام بدهیم.
حتما این روزها اخبار مربوط بـه بیرانوند و پرسپولیس را شنیدهای.آیـا از جانب باشگاه پرسپولیس پیشنـهادی به منظور جانشینی بیرانوند بـه دستت نرسیده است؟
اصلا دلم نمـیخواهد درون این مورد صحبت کنم. علیرضا بیرانوند همتیمـی من درون تیم ملی هست و دوست ندارم راجع بـه او اظهارنظر کنم. اما درباره خودم حتما بگویم من با ماریتیمو قرارداد دارم و این باشگاه قیمت من را یک مـیلیون دلار گذاشته است. حتی اگر خودم هم بخواهم نمـیتوانم با تیم دیگری حرف ب و از این تیم جدا شوم. این را گفتم کـه یک بار خدای نکرده نگویند کـه امـیرمـی خواهد بـه پرسپولیس برگردد.
پرسپولیس برایت چه مفهومـی دارد. تیمـی کـه از کودکی درون آن حضور داشتی را هنوز دوست داری؟
من از زمانی کـه فهمـیدم فوتبال چیست درون پرسپولیس بودم. یـادم مـیآید کـه با محمد پروین و یکی، دو که تا دیگر از بچههای بازیکنان پشت دروازه بازی مـیکردیم. این اولین تصاویری هست که از پرسپولیس بـه یـاد دارم. پرسپولیس درون شروع بازی من خیلی تاثیرگذار بود همـین کـه توانستم با تیم نونـهالان پرسپولیس باشم و به ردههای بزرگتر برسم روزهای خیلی خوبی را به منظور من ساخت. من پرسپولیس را واقعا دوست دارم چرا کـه همانطور کـه گفتم از وقتی یـادم مـیآید با این تیم بودم و همـیشـه هم از حضورم درون این تیم بـه خوبی یـاد مـیکنم.
در تمام مدتی کـه در پرسپولیس بودی بـه کدام بازیکنان بیشتر علاقمند بودی؟
من افتخار این را داشتم کـه با آقا مـهدی مـهدویکیـا و علی آقا کریمـی همبازی باشم.واقعا از حضور درون کنار این بازیکنان بزرگ لذت مـیبردم. آقا کریم باقری هم درون آن زمان مربی بود اما با بچه ها تمرین مـیکرد و این اتفاق فوقالعادهای به منظور من بود. این سه بازیکن بزرگ به منظور من شخصیتهای ویژهای بوده و هستند. البته همتیمـیهای دیگری هم بودند کـه بازی کنار آنـها برایم لذتبخش و پر از تجارب مفید بود.
خاطرهای از آن روزها داری...؟
خب بیشک خاطرات زیـادی دارم اما یـادم هست درون یکی از اردوهای پرسپولیس کـه در کرج برگزار مـیشد با آقا مـهدی مـهدویکیـا هماتاق شدم کـه افتخار و تجربه فوقالعادهای برایم بود. درون آن زمان کـه یک بازیکن جوان بودم هم اتاق شدن با آقا مـهدی اتفاق ویژهای برایم بـه حساب مـیآمد.هر بار کـه به ایران مـیآیم با علاقه زیـاد سعی مـیکنم کـه به دیدن اين سه نفر بروم.
Read more
#معرفی_ کتاب . کافکا درون خاطره ها(از دبستان که تا گورستان) گرداوری : هانس گردکوخ ترجمـه:ناصرغیـاثی فرهنگ نشر نو با همکاری نشر آسیم تاریخ نشر 1397-تهران نوع جلد:گالینگور تعدادصفحات:308. . درون این کتاب از خدمتکار خانـه، کارآموز مغازهٔ پدر، همکلاسیهای دبستان و دبیرستان و دانشگاه ... #معرفی_ کتاب 📚
.
🔴کافکا درون خاطره ها(از دبستان که تا گورستان)
✔گرداوری : هانس گردکوخ
✔ترجمـه:ناصرغیـاثی
✔فرهنگ نشر نو با همکاری نشر آسیم
✔تاریخ نشر 1397-تهران
✔نوع جلد:گالینگور
✔تعدادصفحات:308.
. 🔴در این کتاب از خدمتکار خانـه، کارآموز مغازهٔ پدر، همکلاسیهای دبستان و دبیرستان و دانشگاه و همکاران کافکا گرفته که تا ناشر و دوستان بیشمارش از خاطرات خود از کافکا مـیگویند: از شکل و شمایلش، از شخصیتش، از رابطهاش با ادبیـات و نوشتن و پول و زن و ...
این خاطرات کـه گاه غافلگیرکننده، گاه متناقض و گاه مکمل یکدیگرند درون مجموع خود تصویری جاندار از کافکای انسان و کافکای نویسنده بـه دست مـیدهند.
🔴این کتاب را از طریق سفارش آنلاین و خرید حضوری درون فروشگاه باسمـه شعبه خانـه هنرمندان مـیتوانید تهیـه کنید.
.
#یکشنبه_چهارشنبه_معرفی_کتاب #معرفی_کتاب
#باسمـه #پارك_پرنس #خانـه_هنرمندان #كالا_ايرانى #كالا_ايرانى_بخريم #كالا_ايرانى_هديه_بدهيم #حال_خوب #هنر #هنرمند #فروشگاه_فرهنگى #هنر_دست #آرت_شاپ #فروشگاه_هنرى_فرهنگی #نشر_نو #نشر_آسیم #کافکا_در_خاطره ها #کتاب #معرفی_کتاب #کتاب _بخوانیم #کتاب_خوب_بخوانیم
Read more
بيوگرافى: سیروان خسروی (زادهٔ ۴ مرداد ۱۳۶۱)، خواننده سبک پاپ، تنظیم کننده، آهنگساز ، صدابردار و ناظر ضبط ایرانی است. وی همچنین برادر بزرگتر زانیـار خسروی، از خوانندگان سبک پاپ است. زندگی نامـه سیروان خسروی سیروان خسروی درون سال ۱۳۶۱ درون تهران بـه دنیـا آمد و از سن ۱۱ سالگی بـه مدت چهار سال نزد اوی جونیو ... 🎤بيوگرافى:
سیروان خسروی (زادهٔ ۴ مرداد ۱۳۶۱)، خواننده سبک پاپ، تنظیم کننده، آهنگساز ، صدابردار و ناظر ضبط ایرانی است. وی همچنین برادر بزرگتر زانیـار خسروی، از خوانندگان سبک پاپ است.
زندگی نامـه سیروان خسروی
سیروان خسروی درون سال ۱۳۶۱ درون تهران بـه دنیـا آمد و از سن ۱۱ سالگی بـه مدت چهار سال نزد اوی جونیو بـه آموزش موسیقی و کیبورد پرداخت. او از همان دوران نوجوانی با دیدن کارتون Lion King (شیر شاه) بـه موسیقی التون جان علاقه مند شد.
وی درون ۱۶ سالگی زیر نظر کاوه یغمایی با اصول نوازندگی کیبورد و سبک راک آشنا شد. او مدتی بعد بـه همراه ۴ نفر از دوستان خود یک گروه راک زیر زمـینی را تشکیل داد کـه در آن بـه اجرای قطعات گروههای مطرح راک نظیر Beatles، Pink Floyd، Dire straits و Police و... مـیپرداختند. او بعد از یک سال همکاری درون گروه از آنـها جدا شد. سیروان همراه گروه کاوه یغمایی درون دو کنسرت سالهای ۱۳۷۹ و ۱۳۸۰ بـه عنوان نوازنده کیبورد درون آن حضور داشت کـه این تنـها اجراهای سیروان بـه عنوان نوازنده بر روی صحنـه بودهاست.
مـهمترین عامل درون وارد شدن سیروان بـه عرصه موسیقی حضور و آشنا شدن وی با مراحل ضبط آلبوم (مترسک) کاوه یغمایی بودهاست. آلبوم مترسک محرک اصلی سیروان به منظور شروع آهنگسازی و بیـان ایدهها و افکار موسیقی اش بود. سیروان از از سال ۱۳۷۹ درون آلبومهای بسیـاری از خوانندگان بـه عنوان صدابردار، ناظر ضبط، تنظیم کننده و آهنگساز حضور داشت که تا اینکه بعد از آشنایی با امـید اطهری نژاد درون سال ۱۳۸۰، مراحل تهیـه اولین آلبوم شخصی خود با نام تو خیـال کردی بری را شروع کرد و پس از اخذ مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی درون سال ۱۳۸۴ موفق بـه انتشار آن شد. با اینکه آلبوم تو خیـال کردی بری فروش چشمگیری نداشت اما سیروان از اینکه توانسته بود سبک مورد علاقه اش را کـه تحولی درون آهنگسازی، تنظیم، اجرا، مـیو مسترینگ بود بـه گوش مردم برساند راضی و خوشحال بود. با وجود عقیده اکثریت موزیـا کـه در موسیقی ایران به منظور سبک وی شانسی قائل نبودند، با انگیزه بیشتر توانست بـه جایگاهی برسد کـه در حال حاضر اکثریت او را بـه عنوان بهترین تنظیم کننده ایران و یکی از محبوبترین خوانندگان مـیشناسند کـه کارهایش معمولا با استقبال عمومـی روبرو مـیشود.
از موفقترین همکاری های او با خوانندگان دیگر مـیشود بـه آهنگهای زیر اشاره کرد:
وایسا دنیـا (رضا صادقی)
خاطرهها (معین)
یـالا (مـهدی اسدی)
طفره نرو (زانیـار)
ریسک (زانیـار)
عشق من باش (بهنام صفوی)
نمـیدونم (احسان خواجه امـیری)
...
#instamp3 #sirvankhisravi #instamp333bio #persian #pop
Read more
. "چینگ م چینگ واکنم" . سفر سختن کـه لردم دادو بیداد ز دوریت دل و دردم دادو بیداد خدا بهتر ادنگ کی بر بگردم ا ترسم بر نگردم داد و بیداد چنگ بــــــــــــــکنم چنگ واکنم چاره ی دلبر ناکــــــــــــــــــنم از سر شوم که تا و ســــــــــــــــحر ناچیت یـارم مز تی نـــــــــــظر دل ...
.
🔻"چینگ م چینگ واکنم"
.
سفر سختن کـه لردم دادو بیداد
ز دوریت دل و دردم دادو بیدادخدا بهتر ادنگ کی بر بگردم
ا ترسم بر نگردم داد و بیداد
چنگ بــــــــــــــکنم چنگ واکنم
چاره ی دلبر ناکــــــــــــــــــنم
از سر شوم که تا و ســــــــــــــــحر
ناچیت یـارم مز تی نـــــــــــظر
دل و جونــــــــــــــــــم بُدُ و آو
هر شو اتات يارم مـــــــــــــخاو
گریخ چون ابر اکنـــــــــــــــــم
چاره ی امنگ صبر اکنـــــــــــم
درد دنیـا مدل زیـــــــــــــــــــاد
مچی رفت کم کم مزیـــــــــــاد
سفرم هن دو سال سه سال
رحمـی د خدا محـــــــــــــال
ســــــــــــــــــفرم ان چقد دراز
دل و جونم رفت اگـــــــــــداز
زندگیم و سفر اچــــــــــــــیت
عمرم آخر اسر اچــــــــــــیت
چنگ م چنگ واکنــــــــــم
چاره ی دلبر ناکنـــــــــــــــــم
يكی از چندین سروده های ماندگار شادروان سید مرتضی رضایی بـه گویش بستکی کـه ٢٥ ديماه ١٣٥٢ توسط زنده یـاد یوسف هادی خوانده شده.
عاز دوران جوانی زنده یـاد سید مرتضی رضایی معروف بـه حاجی سید کـه در بحرین گرفته شده است.
حاجی سید بعد از سالها اقامت درون بحرین اواخر دهه پنجاه به منظور همـیشـه درون بستک ماندگار شد با اجاره نمودن مغازه ای درون خیـابان اصلی ملک امـین مصالح روبروی مسجد بن نادار فروشگاه مواد غذایی دایر نمود اخلاق نیک و مشتری مداری وی و شوخ طبعی هایش یکی از دلایل رونقب و کارش بود مغازه اش بیشتر ایستگاه دانش آموزانی بود کـه در راه رفتن بـه مدرسه و یـا درون برگشت با پول تو جیبی خود از حاجی سید خرید مـی د تخم مرغ آبپز حاجی سید از خریدهای مورد علاقه بچه ها بود
حاجی سید درون ٢٨ دیماه ١٣٩٢ کـه شانزده روز از زلزله ویرانگر بستک گذشته بود درون سن ٨۶ سالگی چشم از جهان فرو بست.
💮روحش شاد و یـادش گرامـی باد💮
#بستک #سیدمرتضی_رضایی #حاجی_سید #رضایی #ترانـه_سرا #ترانـه_بستکی #شعر #موسیقی_بستکی #یوسف_هادی #ترانـه_قديمـی #بستکی #عکسهای_قدیمـی_بستک #بستک_قدیم #هرمزگان #ایران #بحرین
#bastak #bastaki #memorial_pictures #old_bastak #hormozgan_province #Iran #old_iran #history
.
👈برای دیدن تصاویر قدیمـی و مطالب خاطره انگیز از بستک با ما همراه شوید:
.............................................كانال تلگرام👇
https://t.me/joinchat/AAAAAD1DCMVGZ5RpixqbUA
.
................................................اینستاگرام👇
https://instagram.com/_u/bahram_didehjahan?r=sun1
.
...............................................فیس بوک 👇
Bahram Didehjahan
Read more
. . . آنونس انیمـیشن خاطره قسمتی از انیمـیشن خاطره انگیز سیندرلا پست سوم به منظور دیدن کامل ورق بزنید منتظر پست های دیگر از انیمـیشن های خاطره انگیز گذشته با همـین کیفیت و در سه قسمت درون روزهای آینده درون پیج cinema r باشید #آنونسانیمـیشنخاطره .
.
.
آنونس انیمـیشن خاطره
قسمتی از انیمـیشن خاطره انگیز سیندرلا پست سوم
برای دیدن کامل ورق بزنید
منتظر پست های دیگر از انیمـیشن های خاطره انگیز گذشته با همـین کیفیت و در سه قسمت درون روزهای آینده درون پیج cinema r باشید
#آنونسانیمـیشنخاطره
* #نگاه_خبری* . . . . #به_استقبال_مـیلادشاعر . . . از قلم شاعر بشنوید : . نامِ کتابها، همـه چیز را مـیگوید ؛ . #لیوناردِشـهیـار ؛ کوهن بـه روایتِ شـهیـار قنبری. بی شک، ترجمـه ی ترانـهها و شعرهایش هست، بـه اضافه ی حرفها ، گفت و گوها و خلاصه، دیدگاهِ من درون بارهی او... کتابِ " #گفتن_برای_زیباشدن ...
* #نگاه_خبری* .
.
.
.#به_استقبال_مـیلادشاعر
.
.
.
✏از قلم شاعر بشنوید :
.
نامِ کتابها، همـه چیز را مـیگوید ؛
. ✏ #لیوناردِشـهیـار ؛ کوهن بـه روایتِ شـهیـار قنبری. بی شک، ترجمـه ی ترانـهها و شعرهایش هست، بـه اضافه ی حرفها ، گفت و گوها و خلاصه، دیدگاهِ من درون بارهی او... کتابِ ✏" #گفتن_برای_زیباشدن " شعرهای من است، کـه هرکدام، مثلِ یک فیلم سینما ییاند. فیلمهای کوتاه...... ✏ #بنویس_ساعت_پاکنویس ، از ما ، نویسنده و شنوندهی بهتری مـیسازد.
متر و اندازه گیرِ جهانی و تاریخی بـه دست مـیدهد... .
#دردست_انتشار ها ؛ ✏ #دریـادرمن ، روایتِ کامل و منتشر نشدهی ترانـههای من است. کتاب اول...کتابِ دوم هم، روزی نزدیک، بـه همّتِ " #موسسه_انتشارات_نگاه منتشر مـیشود. پر از قصه و خاطرههای ناشنیده از همـه ی این سال ها... از دیروز که تا هنوز...✏ #درختِ_بی_زمـین هم، ۳ دفترِ شعر هست در یک کتاب کـه برای نخستین بار درون ایران منتشر مـیشود . .
.
.
.
.
.
.
.
.
#شـهیـارقنبری @shahyarghanbari
.
. .
.
.
.
👈به زودی و پس از انتشار #دریـادرمن ، خبری ویژه ، به منظور طرفداران و علاقمندان شاعردریـایی منتشر مـیشود .... .
.
. .
🙏((لطفن با دقت بخوانید و دوستان علاقمند خود را تگ بفرمایید )) 🙏
.
.
.
.
#موسسه_انتشارات_نگاه
#تابستان۱۳۹۷ #ترانـه_ی_امروزایران .
.
.
Read more
به بد اخلاقی مشـهور بود خصوصا با خانوادهاش. زندگیاش سرد و بی روح بود. هم خودش لذتی از زندگی نمـیبرد هم دیگران را با اخلاق تندش عذاب مـیداد! یـادم نیست ورشکست شده بود یـا بـه چه دلیل دیگهای کـه تصمـیم گرفت کنـه، رفت و مرگ موش خرید. توی راه بـه خودش گفت هیچاز مردن تو ناراحت نمـیشـه حتی بچههای کوچیکت ... به بد اخلاقی مشـهور بود خصوصا با خانوادهاش. زندگیاش سرد و بی روح بود. هم خودش لذتی از زندگی نمـیبرد هم دیگران را با اخلاق تندش عذاب مـیداد!
یـادم نیست ورشکست شده بود یـا بـه چه دلیل دیگهای کـه تصمـیم گرفت کنـه، رفت و مرگ موش خرید. توی راه بـه خودش گفت هیچاز مردن تو ناراحت نمـیشـه حتی بچههای کوچیکت هیچ خاطرهی خوبی از تو ندارند! تصمـیم گرفت حداقل توی آخرین روز زندگیش به منظور خانوادهاش خاطرههای خوب بـه جا بزاره، سر راه شیرینی خرید و اومد توی خونـه و بچههاشو با محبت صدا زد. بچهها اومدن و تا او را دیدن یکیشون با ذوق فریـاد زد بابا شرینی برامون خریده!
تمام اون روز هروقت مـیخواست بداخلاقی کنـه یـادش افتاد کـه این ممکنـه بـه عنوان خاطرهی آخرین روز زندگیش توی ذهن زن و بچهاش بمونـه. روز کـه تمام شد او با یک خانوادهی خیلی شاد واقعا احساس خوشبختی کرد…
سالها گذشت و او هر روز بدون این کـه به فکر کنـه، هروقت خواست با هربداخلاقی کنـه همـین جمله رو بـه خودش یـادآوری کرد:
"شاید این آخرین خاطرهی اون از تو باشـه"
Read more
Perfect | Paul Almasy قول هایی کـه مـیدادند و وعده هایی کـه مـیشنیدند! گویی این صحنـه ها مانند یک مدرک جرم زیبا همـیشـه درون ذهن انـها ثبت خواهد شد ، یک مدرک جرم خالص دوست داشتنی یک صحنـه سینمایی انـها درون گوشـه ای ارام و خلوت بـه دنبال بیـان صادقانـه ترین احساسات مـیگشتند و دست هایشان مـیلرزید و سرمست از این شانس ...
Perfect | © Paul Almasy
قول هایی کـه مـیدادند و وعده هایی کـه مـیشنیدند!
گویی این صحنـه ها مانند یک مدرک جرم زیبا همـیشـه درون ذهن انـها ثبت خواهد شد ، یک مدرک جرم خالص دوست داشتنی
یک صحنـه سینمایی
انـها درون گوشـه ای ارام و خلوت بـه دنبال بیـان صادقانـه ترین احساسات مـیگشتند و دست هایشان مـیلرزید و سرمست از این شانس کـه مـیتوانند حتا چند لحظه بـه چشم های هم صادقانـه نگاه کنند
راه رویی ،کوچه ای ، خیـابانی خلوت ،یک لحظه خاص غافلگیری
و انسانـهایی شرمگین
ان روز ،چون کم بود ،جاودانـه شد
این عها و ان لحظات جای خود را بـه یک سریـال تکراری داده اند ، سریـالی از جنس روزمرگی ،دروغ ،خیـانت ، هوس
خاطراتی از صد کوچه و مکان و تخت خواب های تکراری و مستی های ناخالص و ابراز غرور و سرمستی از تجربه های زیـاد !
در زمانـه ای بـه سر مـیبریم کـه ملتی، 100 بار این روزها را با 50 ادم مختلف تجربه مـیکنند و فکر مـیکنند انسان های ازاد با یک ذهن روشن هستند
مـیگوییم و رد مـیشویم
غر نمـیزنیم ، مـینویسیم
مـیدانیم، نفهمـیدیم
عروس هایی را دیگر مـیبینیم ،که با هر ساعت از 365 روز سال خاطره ای ،درگیر کننده با مردانی هوس باز دارند
فلان سال با ک ،شب یلدای فلان سال با م،سفر بـه یـادماندنی با ح ، 4 شنبه سوری ان سال با پ
و مردهایی از جنس تکرار زن خواهی!
خط بـه خط بدنـهای روزی کشف نشده اشان رادیگر
انسان های بیشمار دیده اند
وای کـه قدر این بدن اسرار امـیز را نمـیدانیم
ما انسان های زرنگی هستیم ،با کوله باری از 50 تجربه، عاشق مـیشویم ! عروسی 500 مـیلیونی مـیگیریم و شـهری را دعوت مـیکنیم کـه ببینیند ما چقدر زرنگیمو کیف مـیکنیم کـه اخر ،عاقبت بـه خیر شدیم
ولی نمـیدانیم کـه روزی همـین خاطرات، زندگی را بـه هم خواهد ریخت ، مگر مـیشود کـه ما فقط نقش بازی کنیم
مطمـین باشید شما زودتر از اینـها تمام شده اید
دیگر چیزی به منظور ارائه بـه همدیگر نداریم
پول مشاور ندهید مشکل از هزارتوی خاطرات ذهن خودتان است
این هم یک دلیل دیگر کـه مردم هنوز درون حسرت همان دوران کلاسیک بـه سر مـیبرند
عپر مغزیست با اینکه قدیمـیست، ولی حرفش هنوز شیواست
ان کلمات فکر نشده کـه فکر مـید دنیـا را فقط خودشان کشف کرده اند و بس
عکاسی لعنتی ،تو همـیشـه مـیدانی کجا بـه ما گوشزد کنی کـه هر چه بـه عمر و قدمت تو اضافه مـیشود، زمانـه نیز بدتر و عجیب تر مـیشود!
ان عهای سیـاه و سفید زیبای تو دیگر بیش از پیش غیر قابل دست رس است
گویی هرچه از تاریخ عکاسی مـیگذرد ،مردم بیشتر بی اهمـیت مـیشوند
یـاد ان سیـاه و سفیدها بخیر
حداقل خاکستری، زیـاد داشت!
شما نیز بنویسید
امـیر شمس
@amirshamsofficial
#paulalmasy
Read more
رییس جمـهور محترم جناب اقای روحانی امـیدوارم این اخبار درست نباشـه ولی اگر صحت داشته باشـه ...... این شیر بچه های حیدر کرار توسط اون ملعون های اسیر شدن کـه توسط کدخدا داره بهشون سلاح و پول و تجهیزات مـیرسه این باغیرتا جونشونو از سره راه نیـاوردن کـه بخوان بـه قول یـه سری افراد نادون بـه خاطر پول ... رییس جمـهور محترم
جناب اقای روحانی
امـیدوارم این اخبار درست نباشـه
ولی اگر صحت داشته باشـه ......
این شیر بچه های حیدر کرار توسط اون ملعون های اسیر شدن کـه توسط کدخدا داره بهشون سلاح و پول و تجهیزات مـیرسه
این باغیرتا جونشونو از سره راه نیـاوردن کـه بخوان بـه قول یـه سری افراد نادون بـه خاطر پول راهی جنگ بشن ، اینا بـه خاطر دفاع از حرم بی بی زینب(س) و به خاطره دفاع از ناموس و وطنشون راهی نبرد شدن چون فهمـیدن الان خط مقدم اسلام اونجاست و اگه اونجا جلو این حرومـیا رو نگیرن حتما تو مرزای خودمون جلشون بایستند.
آقای حقوقدان با شما هستم
حقیقت و ذات آمریکا اینـه کـه مـیبینید
چند بار حتما آقا بهتون بگه کـه اینا قابل اعتماد نیستند
حالا بازم بهشون روی خوش نشون بدین و به جای مقابله با دشمن قسم خورده اسلام
به بچه های حزب الهی تهمت تندروی و بد دل بودن بزنید که تا ببینیم اخرش چی مـیشـه
فقط یـادتون باشـه اینجا مملکت امام زمانـه (عج) و صاحب داره
والسلام
از طرف یکی از مـیلیون ها منتقد شما:علیرضا
Read more
[باز نشر] . زانتی و اینتر ؛ افعیها هم خدا دارند.... . بعد باد همـه چیز را با خود نخواهد بُرد، یـاد زانتی و تمام خاطرههایش، از آن تعصب که تا گریـهها و شادیها، خاطرات هرگز نخواهند سوخت، نخواهند مُرد، هیچ انسانی فراموش نخواهدکرد خدای نراتزوری را، آن مرد خوشتیپ و دستانش را، کـه جامها لمس مـیکرد ... ⚫🔵
[باز نشر]
.
زانتی و اینتر ؛ افعیها هم خدا دارند....
.
پس باد همـه چیز را با خود نخواهد بُرد، یـاد زانتی و تمام خاطرههایش، از آن تعصب که تا گریـهها و شادیها، خاطرات هرگز نخواهند سوخت، نخواهند مُرد، هیچ انسانی فراموش نخواهدکرد خدای نراتزوری را، آن مرد خوشتیپ و دستانش را، کـه جامها لمس مـیکرد و بالای سر مـیبرد، با غرور با زیباییها درون کنار آن خنده و شادیها، و هیچبه فراموشی نمـیسپارد آن اشکهای خداحافظی را، هرگز؛ هرگز زانتی از یـاد نخواهد رفت، چه با گذر یک روز چه گذر سالها، حتی قرنها، خدای اَفعیها افسانـه شد و جاودانـه ، همان گریـه آمدند و رفتنها.
.
زانتی و گذر زمان ؛ گذری کـه خدای بزرگ عاشق او شد....
.
یک جوان آرژانتینی بود؛ با بیست و دو سال سن کـه راهی شـهر مـیلان شد، درون ورزشگاه جوزپه مـه آتزا بـه همگان معرفی شد اما آن روز فقط حدود سه هزار درون مراسم معارفه بودند، تصور بر اینکه او زمانی دلربای آنها باشد بسیـار سخت بود، زمانی کـه پیراهن آبی و راه راه مشکی را بر تن کرد خودش هم فکر بر این نمـیکرد نوزده سال بر لباس خود وفادار بماند، خدایافعیها باشد، رهبر نراتزوری توصیف شود حتی بسیـاری جلو او تعظیم کنند و ایزد خطابش کنند.
حتی چیزی بالا تر از رویـای او.. و آرزوهای دوران کودکیاش کـه بعد از بَنایی د با پدرش بر آن فکر مـیکرد؛ او قول داده بود بهترین باشد اما قولی برمعشوقه شدنش درون جوزپه مـه آتزا نداده بود.
.
اولش ترس داشت ، استرس درون دلش مانند آتشفشان موج مـیزد، بـه مادرش زنگ زد، گفت کـه مـیترسد، دوست دارد بـه خانـه بازگردد اما مادرش آرزوهایش را برایش مرور کرد و زانتی ثانیـهبهثانیـه آرام تر مـیشد، همانطور کـه دقیقه بـه دقیقه درون دل هواداران نراتزوری محبوب مـیشد حتی محبوب تر از دقایق قبل تر.
.
او خودش را اثبات کرد، درون عبور از فصل ها و قطعا گل فوق العاده او درون فینال جام یوفا درون سال 98 مقابل لاتزیو آن هم درون دیدگاه پنجاه هزار طرفدار دو تیم درون پارکدوپرنس کـه با چشمان خود شلیک زیبای او را دیدند و ستایش د آن جوانی کـه در آن لحظه بیست و پنج سالگی خود را سپری مـیکرد.
.
ادامـه دارد...
_
#Inter_Iran
Read more
... داریم کم کم بـه آخر آخرین ترم رسمـی 4 سال پر فراز و نشیب و خاطره انگیز دانشگاهیمون مـیرسیم.چهار سال پر از دوستی های ناب و ماندگار 4 سال گذشت اما... مگه مـیشـه فراموش کرد؟! -استرس های ترم های اول...😟 -شیرینی ها و سمـینار هام تو کلاس استاد انوریـان...😀 -لشکر کشی ها و معجون سازی هامون تو سلف سرویس... -افتادنای ... ...
داریم کم کم بـه آخر آخرین ترم رسمـی 4 سال پر فراز و نشیب و خاطره انگیز دانشگاهیمون مـیرسیم.چهار سال پر از دوستی های ناب و ماندگار💚
4 سال گذشت اما...
مگه مـیشـه فراموش کرد؟!
-استرس های ترم های اول...😟
-شیرینی ها و سمـینار هام تو کلاس استاد انوریـان...😀
-لشکر کشی ها و معجون سازی هامون تو سلف سرویس...🍜
-افتادنای چند بارمون تو درسای اختصاصی...😐
-تقلبای فول آپشنمون تو امتحانات...😶
-انتخاب واحد های حساس تر از امتحان کنکور!!!😝
-دیر اومدنای استاد فتاحی بـه کلاس و گیر های بیجاش بـه بقیـه تو کلاس ها...😒
-حرفا و کارای فوق العاده ی هادی سندسی دوست داشتنی تو کلاسای شبنم...😍
-ژستای دراماتیکانس های معروف مـهدی سندسی با معرفت...😎
-کلاس پیچوندن ها و خوش گذرونی های علی طالب زاده گل و با مرام...💋
-روزای خوش راهیـان نور و گشت و گذار هامون با مجتبی صمدنشان با غیرت❤
-کیف های پر از کتاب و مخلفات و درس خوندنا و غذا های خوشمزه ی مـهدی زینالزاده کـه هر وقت نیـاز داشتیمش از دسترش خارج بود!!😩
-جزوه های خوش سلیقه و درس خوندنای زیـاد و صبحانـه های کلاسی خانم های اپتیکی...📝
-تایم های فوتبالمون با بچه های دانشکده و مصدومـیت های پیـاپی چند نفر درون یک روز!!⚽
-خوش گذرانی ها و سفر بی نظیرمون بـه مشـهد با رضا حمـیدی و علی خزائی و همسفر گلمون مجتبی...😃
-فیلمای آموزشی رایگان مـهدی قاسمـی از آزمایش هاش تو اینستا و مرام و معرفته دوست داشتنیش...😓
-آزمایش انجام دادنامون تو ازمایشگاه های استاد اصغری و آهنگر زاده و... با کلی مسخره بازی هامون تو آزمایشگاه ها...🔬
-کلاسای استاد حبیب تجلی سیفی و دکتر علی رستمـی و استاد رسولی و کلی استاد با سطح علمـی بالا کـه در مجموع چیزی نسیبمون نشد از علمشون ....📚
-سمـینارها و جزوه های پر حجم کلاس شبنم عندلیبی...😴
-جشن تولدهامون تو کلاسا و شیرینی خوری هامون...🍻
-املت خوردنای تو بوفه...🍳
-بدهکار شدنامون بـه دانشگاه...💲
-دوستی های بی منت و زیبای دانشگاه...😉
نـه !😫
واقعا مـیشـه اینا رو فراموش کرد!؟😕
جای همـه چه تو عباشن چه نباشن،اینجاست👈💜
دوستیمون پایداره و ابدی خواهد بود اگر لایقش بدونید این حقیر رو🙋
خوبی دیدین از خوبی خودم بوده😊
بدی دیدین هم حقتون بوده😏
خلاصه حلال کنین تو این شبای عزیز قدر,منم بک مـیدم😀❤✌
پ.ن:به خاطر تعداد زیـاد دوستانی رو تگ نکردم🙏
پ.ن:هنوز حتما منتظر نتایج دروس بمونیم شاید ی بی پدری انداخت مجبور شدیم ی ترم اضافی خوندیم.😒این پستو گذاشتم برا یـادآوری روز های خوش نـه برا خداحافظی!گذاشتم برا طلب حلالیت از اونا کـه دارن مـیرن.🙏
...
📆26 خرداد 1396📆
Read more
One minute #walking #valparaiso #chile #shotonnote8 #والپارایسو اسم این شـهر پر از پستی بلندی و رنگیـه کـه در دو ساعتی سانتیـاگوست و یکی از شـهرهای ساحلی از شش هزار کیلومتر ساحل #شیلی. شـهر دور از دود ِ پابلو نرودا رو بـه غروب اقیـانوس آرام و شـهر رستورانـهای کوچیک، خونـه های رنگی و دیوارهای پر از گرافیتی. ...
One minute #walking #valparaiso #chile #shotonnote8
#والپارایسو اسم این شـهر پر از پستی بلندی و رنگیـه کـه در دو ساعتی سانتیـاگوست و یکی از شـهرهای ساحلی از شش هزار کیلومتر ساحل #شیلی. شـهر دور از دود ِ پابلو نرودا رو بـه غروب اقیـانوس آرام و شـهر رستورانـهای کوچیک، خونـه های رنگی و دیوارهای پر از گرافیتی. شـهر آهای معروف کـه طبقه طبقه بالا مـیرن که تا خیـابون های طلایی از نور خورشید کـه به دریـا مـیرسن از اون بالا دیده شن. -
تا اینجای کار اطلاعاتی بود کـه هر دفترچه اهنمایی د۱رباره والپارایسو مـیتونـه بهتون بده. تازه از این توضیحات کـه رد بشیم و تعداد توریست ها و فروشنده های با لبخند شـهر اذیتمون نکنـه، بـه کوچه بعد کوچه های خلوتی مـیرسیم کـه راه مسافرهایی مثل من بهشون نمـیفته. بـه خونـه های با سقف بلند و پنجره های چوبی، غروب آبی و بنفش با ویویـه سقف خونـه ی همسایـه، صدای سگ بی خانمان و بوی غذا از آشپزخونـهی رستوران قدیمـی و معروف طبقه پایین، کـه پیرمردی سالهاست اونجا با لبخند خسته غذاها رو سرو مـیکنـه.
شـهری کـه روی رنگی و پر توریستش فقط تابستونا بـه راهه و با سرد شدن هوا ازش فقط خیـابونهای سرد و خلوت مـیمونـه و آدمهای منتظر. -
پشت تموم این شـهرهای رنگی و قشنگ پیرمردهایی با کلاه های چرمـی و هزار خاطره، زنان مسن با دندونهای مصنوعی و ذهنی پر از داستا نهای عاشقانـه و نوشته های قدیمـی حاصل سالها عمر دیوارهاست. داستانها و خاطراتی کـه خیلی راحت نمـیشـه بهش دست پیدا کرد و خونـه هایی کـه نمـیشـه بـه راحتی از دیوارهاش گذشت و من تنـها کاری کـه مـیتونم م اینـه کـه با یـه لیوان قهوه، تو تراس یکی از همـین نقاط پر توریست بشینم و از فانتزی و تصوراتم استفاده کنم کـه بتونم تصاویر مغزم رو بنویسم و بکشم. قهوه ام رو از پسری کـه مـیگه دو ساله اومده اینجا کار کنـه مـیگیرم و بعد شعری (که خیلیها مـیگن از نرودا ست!:) مـیخونم:به آرامـی شروع بـه مردن مـیکنی
اگر سفر نکنی ،
اگر کتابی نخوانی ،
اگر بـه اصوات زندگی گوش ندهی ،
اگر از خودت قدردانی نکنی
به آرامـی شروع بـه مردن مـیکنی... -
Music : Valparaíso by Osvaldo Rodriguez
Read more
ایران، بـه خاک خستهی تو سوگند بـه بغض خفتهی دماوند کـه شوق زنده ماندن من بـه شادی تو خورده پیوند دوران آموزشی هم با همـهی خوبیها و خوشیهاش بـه پایـان رسید و خاطرههای زیبایی رو به منظور همـه ساخت.اعم از سرهنگ عزیزمون،سعید فلامک،زرشتت، هی داااک، همتی و تهیـه ، تمااااام ، خودم دکتر چمران و خیلی از سوژههایی ...
ایران، بـه خاک خستهی تو سوگند
به بغض خفتهی دماوند
که شوق زنده ماندن من
به شادی تو خورده پیونددوران آموزشی هم با همـهی خوبیها و خوشیهاش بـه پایـان رسید و خاطرههای زیبایی رو به منظور همـه ساخت.اعم از سرهنگ عزیزمون،سعید فلامک،زرشتت، هی داااک، همتی و تهیـه ، تمااااام ، خودم دکتر چمران و خیلی از سوژههایی کـه هیچوقت فراموش نمـیشـه. امـیدوارم هر کدوم از این ۶۰ نفر هر کجا کـه هستند خوشحال و موفق باشن.
مرآ ۰۱ نزاجا
#سربازی #دوران_اموزشی #خدمت #بهترین_دوران #۰۱ #گروهان_۵۳۲ #شیره🦁💂💂💂💂
Read more
[طرز بافت عروسک باربی با میا]نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 21 Jul 2018 01:41:00 +0000