اویس قرنی (ره)
" نفس الرحمان " مولانا اویس قرنی رحمت الله علیـه
سالها حتما رود صاحب دلی پیدا شود بوسعید اندر خراسان و اویس اندر قرن
برگرفته از سایت حوزه نت
اویس، آیت الله علوی بروجردی مبلغان علمای بلاد مشی اعتدالی داشته باشند مـیراث دار ارزش ها
اویس بن عامر قَرَنی، از پارسایـانِ نامدار صدرِ اسلام، مُلَقب بـه «سیّدُ التابعین» و از اصحاب و حواریون حضرت علی علیـه السلام بود. آیت الله علوی بروجردی مبلغان علمای بلاد مشی اعتدالی داشته باشند وی درون قَرَن، از نواحی یمن دیده بـه جهان گشود و زمانی کـه خبر رسالت پیـامبر اکرم صلی الله علیـه و آله بـه او رسید، ایمان آورد. آیت الله علوی بروجردی مبلغان علمای بلاد مشی اعتدالی داشته باشند اویس بـه دلیل پرستاری از مادر پیر و ناتوانش، موفق بـه زیـارت ظاهری پیـامبر اسلام نشد، ولی پیـامبر او را «نَفَسُ الرحمان» نامـید و فرمود: آیت الله علوی بروجردی مبلغان علمای بلاد مشی اعتدالی داشته باشند «من از سوی یمن، بوی خدا مـی شنوم». او سرانجام درون جنگ صفین، بـه یـاری حضرت علی علیـه السلام شتافت و در نبردی سخت با سپاهیـان معاویـه، بـه درجه والای شـهادت نایل آمد.
سفر اویس به منظور دیدار پیـامبر اکرم صلی الله علیـه و آله
مادر اویس، پیرزنی ناتوان، بیمار و نابینا بود. اویس بـه حکم فطرت و هم چنین فرمایش پیـامبر صلی الله علیـه و آله بـه نیکی و مـهربانی با والدین، مراقب مادر بود. هنگامـی کـه شوق دیدار پیـامبر نور و رحمت، سرتاسر وجودش را فراگرفته بود، بر خویش واجب دانست با اجازه مادر،برای دیدار پیـامبر بـه مدینـه سفر کند. مادر کهی جز اویس نداشت و نیـازمند پرستاری بود، گفت: اگر پیـامبر درون مدینـه نبود، توقف نکن و زود بازگرد.
اویس با شور و شوق دیدار پیـامبر بـه مدینـه سفر کرد. وقتی بـه مدینـه رسید، با خبر شد کـه پیـامبر بـه سفر رفته است. او کـه مـی دانست پیـامبر راضی نیست به منظور دیدارش بـه مادری بی احترامـی شود، آخرین نگاه را بـه خانـه گلین پیـامبر دوخت و با سختی از شـهر پیـامبر خارج شد. هنگامـی کـه پیـامبر بـه مدینـه بازگشت، بـه او عرض د: شتر چرانی از یمن بـه نام اویس بـه این جا آمد و به شما سلام رسانید و بازگشت. پیـامبر فرمود: «آری، این نور اویس هست که درون خانـه ما هدیـه گذاشته و خود رفته است».
اویس درون آغوش اسلام
خاندان اویس قرنی درون سرزمـین یمن مـی زیستند. درون سال دهم هجرت، پیـامبر اکرم صلی الله علیـه و آله حضرت علی علیـه السلام را بـه قصد تبلیغ اسلام بـه سوی یمن فرستاد. آن حضرت، مردم یمن را بـه اسلام دعوت کرد و مردم، گروه گروه دعوت حق را پذیرفتند و اویس قرنی هم کـه مشتاق نورِ معرفت و هدایت بود و تاریکی جهل و نادانی به منظور او آزار دهنده مـی نمود، با شور و اشتیـاق بسیـار بـه اسلام گروید و خالصانـه ندا برآورد: اشـهدُ اَنْ لا اِله اِلا اللّه و اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّدا رسولُ اللّه . لبیک یـا محمد! اینک من باتمام وجود، وارد وادی اسلام مـی شوم. لبیک یـا محمد! با تو پیمان مـی بندم کـه تا بند بندِ وجودم از هم نپاشد، وفادار تو باشم. لبیک یـا محمد! هیچ گاه تو را ندیده ام، ولی پیـام دل نشین و کلام نورانی تو را با گوش جان شنیده ام. این گونـه بود کـه اویس بـه آغوش اسلام پناه آورد و به سرمنزل کمال، رهنمون شد و یکی از بهترین مُبلّغان اسلام گردید.
اویس درون نگاه پیـامبر اکرم صلی الله علیـه و آله
اویس قرنی، یکی از سپیدرویـان تاریخ هست که رسول خدا صلی الله علیـه و آله درون گرامـی داشت او سخن ها گفته است. آن حضرت درون حدیثی، اویس را دوست و یـار خود و یکی از بهترین و نیکوکارترین تابعین معرفی مـی کند. بارها پیـامبر اسلام صلی الله علیـه و آله بـه دیدار اویس اظهار اشتیـاق مـی کرد و مـی فرمود: «هر او را ببیند، سلام مرا بـه او برساند». ایشان گاه رو بـه جانب یمن مـی کرد و مـی گفت: «من نسیم خدایی را از سوی یمن مـی بویم». سلمان فارسی پرسید: ای رسول خدا، این شخصی کـه بوی خوش او را از یمن مـی بویی، کیست؟ پیـامبر فرمود: «در یمن شخصی هست به نام اویس قرنی کـه در روز قیـامت محشور مـی شود و جمعیت بسیـاری را بـه تعداد افراد و قبیله پرجمعیتِ ربیعه و مُضرّ، شفاعت مـی کند».
سیمای ظاهری اویس درون کلام پیـامبر اکرم صلی الله علیـه و آله
پیـامبر اکرم صلی الله علیـه و آله بـه یـاران خویش امر فرمودند کـه هر یک از شما اویس قرنی را ملاقات کرد، سلام مرا بـه او برساند و از او درخواست استغفار کند. اصحاب از وی پرسیدند: یـا رسول اللّه ، اویس قرنی کیست؟! پیـامبر نشانـه های وی را این گونـه بیـان کرد: «اویس چشمان سیـاه مایل بـه کبودی دارد و بین دو کتف او، اثر ماه گرفتگی است. گندم گون بوده و چانـه اش کشیده و قامتش معتدل است. ... قرآن تلاوت مـی کند و اشکش همواره از خوف خدا جاری است. دو جامـه کهنـه دارد. درون زمـین گمنام است، ولی آسمانیـان او را مـی شناسند. اگر بـه خدا قسم خورد، سوگندش پذیرفته است. روز رستاخیز بـه دیگر مردمان گفته مـی شود وارد بهشت شوید، ولی بـه اویس مـی گویند بمان و شفاعت کن. خداوند بـه تعداد دو قبیله ربیعه و مُضرّ، شفاعت او را مـی پذیرد».
زهد و آزادگی
اویس قرنی، مانند گنج گران بهایی کـه در اعماق زمـین قرار گیرد، درون محیط زندگی خود ناشناخته بود، ولی از آن جا کـه هر گنجی روزی کشف مـی شود، اویس نیز توسط پیـامبر اکرم صلی الله علیـه و آله بـه همـه مسلمانان معرفی شد. بارها پیـامبر صلی الله علیـه و آله بـه دیدار اویس اظهار اشتیـاق مـی کرد و مـی فرمود: «هر او را ببیند، سلام مرا بـه او برساند». گفتند: یـا رسول اللّه ، اویس قرنی کیست کـه این گونـه از او یـادمـی کنی؟! پیـامبر پاسخ داد: «او با وجود عظمت و شخصیتی کـه دارد، درون نظر شما فردی عادی است. اگر از مـیان شما غایب گردد، هرگز سراغ او را نمـی گیرید و اگر درون انجمن شما حاضر شود، بـه او اهمـیت نمـی دهید. او درون پیشگاه الهی مقامـی بزرگ دارد، بـه طوری کـه در روز رستاخیز، درون سایـه شفاعت او، دو قبیله بـه بهشت مـی روند. او مرا نمـی بیند ولی بـه آیین من ایمان مـی آورد و سرانجام درون رکاب علی درون جنگ صفین کشته مـی شود».
محراب جناب اویس (ره)
اویس از حواریون حضرت علی علیـه السلام درون قیـامت
اویس قرنی آن قدر لیـاقت و عظمت داشت کـه حضرت علی علیـه السلام درون جنگ صفین بـه انتظارش نشسته، از او ستایش مـی کند. او تنـها یکی از یـاران معمولی علی علیـه السلام نبود، بلکه از حواریون آن حضرت بـه شمار مـی رفت. پیشوای هفتم، حضرت موسی بن جعفر علیـه السلام فرمودند:«روز رستاخیز منادی الهی ندا مـی دهد کـه حواریون محمّد کـه از پیروی او دست نکشیدند و بر سر پیمان خود باقی ماندند، کجا هستند؟! درون این هنگام، چهره های درخشانی مانند سلمان، ابوذر و (مقداد) از جا برمـی خیزند و خود را معرفی مـی نمایند. بار دیگر منادی ندا مـی دهد: حواریون علی کجا هستند؟! درون این هنگام، گروهی از یـاران برجسته امـیرمؤمنان، علی علیـه السلام مانند محمد بن ابی بکر، مـیثم تمار و اویس قرنی برخاسته و از دیگران مشخص مـی گردند».
اویس درون مـیان اجتماع
اویس قرنی، زاهدی گوشـه گیر و دور از اجتماع نبود؛ بلکه زهد او، درون عشق بـه خدا و وارستگی از دل بستگی های مادّی و دل سوزی بـه حال محرومان اجتماع جلوه گر مـی شد. او خود را درون برابر خدا و اجتماع مسئول و متعهد مـی دانست و در دفاع از حق و رسیدگی بـه حال نیـازمندان، از هیچ کوششی دریغ نمـی ورزید. اویس درون پاسخ شخصی کـه از حال او پرسید، گفت: سوگند بـه خدا، مرگ و اندوه و رنج های آن، و بیم از روز رستاخیز، به منظور فرد با ایمان، جای خوشحالی باقی نگذاشته، پرداخت حقوق الهی به منظور ما، درهم و دیناری، نیندوخته و طرفداری از حق و حقیقت، یک نفر دوست درون مـیان مردم به منظور ما بـه جای نگذاشته است؛ زیرا وقتی آن ها را بـه نیکی ها دعوت نموده و از بدی ها نـهی مـی کنیم، از ما مـی رنجند و به هزار عیب و گناه متهم مـی کنند. عدّه ای مردم بی ایمان هم درون این کار با آن ها همکاری مـی کنند، ولی هرگز اینان نمـی توانند مانع مبارزه ما به منظور احقاق حق و نابودی باطل گردند».
اویس و ساده زیستی
اویس قرنی درون زندگی خویش، عارفی زهد پیشـه بود. او بـه تلاش به منظور معاش، بـه عنوان عبادت مـی نگریست و با سستی، تنبلی و تن پروری مبارزه مـی کرد. او گاه شتربان بود و زمانی هسته های خُرما را جمع مـی کرد و شب هنگام آن را مـی فروخت و از دسترنج خویش، زندگی ساده ای را به منظور خود و مادر ناتوانش فراهم مـی آورد و باقی مانده دستمزدش را نیز درون راه خدا انفاق مـی کرد. اویس دیگران را بـه خود ترجیح مـی داد و گاه لباسش را بـه نیـازمندان مـی بخشید. پیـامبر اکرم صلی الله علیـه و آله درباره ایثار اویس مـی فرماید: «در مـیان اُمّت من،انی هستند کـه به دلیل نداشتن لباس نمـی توانند درون مسجد حاضر شوند و ایمانشان بـه آن ها اجازه نمـی دهد کـه از مردم تقاضا کنند؛ از شمار آن ها، اویس قرنی و فرات بن حیـان هستند».
ضریح و مزار جناب اویس قرنی(ره)
هنی با قرآن درون کلام اویس
اویس قرنی درباره اثراتِ هم نشینی با قرآن مـی گوید: «هیچ با قرآن همدم نمـی شود، مگر آن کـه وقتی برخاست، بر کمالش افزوده گردید یـا از کوردلی و انحرافش کاسته شد. قرآن، مایـه شفا و رحمت مؤمنان است، ولی به منظور ستمگران، چیزی جز زیـان و خسارت نیست». از دیدگاه اویس، قرآن به منظور مؤمنان عامل رشد و قوّت و کمال هست و به منظور ستمکاران، زمـینـه ساز ضعف و تباهی و شکست مـی شود. اویس، بهترین همدم و مونس خویش را قرآن کریم قرار داده بود و آن گاه کـه رسول اکرم صلی الله علیـه و آله نشانـه های اویس را برمـی شمرد، چنین فرمود: «اویس قرآن مـی خواند و بر خویش مـی گرید».
تقسیم بندی مردم بـه سه گروه
روزی اویس قرنی درون مجلسی کـه جمعی حضور داشتند، آن ها را موعظه مـی کرد و مـی گفت: «کسانی کـه در این مجلس هستند، سه گروه اند: مؤمن آگاه، مؤمن ناآگاه و منافق.
مؤمن آگاه همانند بارانی هست که بر درخت با نشاط مـیوه دار مـی بارد و باعث زیبایی و طراوت آن مـی شود. مؤمن ناآگاه مانند بارانی هست که بردرخت بی مـیوه مـی بارد و موجب افرایش طراوت و زیبایی آن و سرسبزی شاخ و برگش مـی گردد. منافق هم مانند بارانی هست که برگیـاه خشک و شکسته مـی بارد و باعث خُرد شدن و متلاشی شدن آن مـی گردد».
دنیـای ناپایدار درون کلام اویس
اویس قرنی درون سخنی خطاب بـه «هَرم بن حیّان» مرگ را پدیده ای همگانی معرفی مـی کند: « ای هَرم بن حیّان، مـی بینی کـه انسان ها یکی بعد از دیگری از دنیـا مـی روند. پیـامبر کـه اشرفِ مخلوقات است، از این جهان سُست بنیـاد رفت. پدرت آدم نیز مُرد. مادرت، حوّا هم مُرد. نوح، پیـامبر خدا نیز مُرد. ابراهیم، خلیل اللّه هم مُرد. حضرت موسی و داوود خلیفة الرحمن نیز از این جهان رخت بربستند. من و تو هم فردا جزء مردگانیم. فریفته دنیـا مشو. خود را دریـاب و آماده مرگ باش و برای این سفر دور، مرکب راه تهیـه کن کـه سفری بس دراز درون پیش داری. تو نیز مردم را از عذاب الهی بترسان؛ مبادا از دین خارج شوی». بعد درون ادامـه گفت: «ای هرم، آن گاه کـه مـی خوابی، مرگ را بالش خویش گردان و هنگامـی کـه برمـی خیزی، مرگ را پیش روی خود قرار ده».
نصایح اویس
مردی از اویس قرنی درخواست موعظه و نصیحت کرد. اویس بـه او گفت: «تو را بـه کتاب خدا قرآن، و به سنّت رسولان و به صالحِ مؤمنان، علی علیـه السلام سفارش مـی کنم. بر توباد کـه یـاد مرگ را فراموش نکنی و به اندازه چشم بر هم زدنی قلبت را از یـاد خدا غافل نگذاری. خیرخواه امت باش و از جدایی از گروه مسلمانان [و انزوا] بپرهیز کـه موجب جدایی از دین خواهد شد، درون حالی کـه به نتیجه شوم جدایی از دین آگاهی نداری و در اثر این جدایی، وارد دوزخ مـی گردی».
در جستجوی فضیلت
اویس قرنی، سخنی حکمت آمـیز به منظور رسیدن بـه فضیلت دارد. او مـی گوید: «چه نیکوست ایمان کـه آن را علم بیـاراید، و چه نیکوست علم کـه آن را عمل بیـاراید و چه نیکوست عمل کـه آن را حلم بیـاراید و چه نیکوست حلم و صبر کـه به علم آمـیخته گردد». آری از دیدگاه اویس، آمـیختن علم و ایمان، علم و عمل، عمل و حلم و در نـهایت حلم و علم بـه آدمـی فضیلت مـی بخشد.
صحن زیـارتگاه جناب عمار و جناب اویس
اویس درون کلام سیّد حیدر آملی
سیّد حیدر آملی، از عُرفای قرن هشتم هجری، درباره مقام عرفانی اویس قرنی مـی نویسد: «به دلیل قدر و منزلت اویس قرنی رحمـه الله و هم چنین آگاهی کشفی وذوقی او بر اسرار الهی هست که رسول خدا صلی الله علیـه و آله هنگامـی کـه از جهت ظاهر و یـا باطن، از طرف یمن، رایحه های شریفِ اویس را استشمام مـی کرد، چنین مـی فرمود: من نسیم و رایحه رحمانی را از طرف یمن مـی بویم».
اویس درون کلام سنایی غزنوی
سنایی غزنوی، شاعر و عارف معروف قرن ششم هجری، با طبعی لطیف، اشعاری ظریف درباره اویس قرنی سروده است:
برگ بی برگی نداری، لافِ درویشی مَزَن
رخ چو عیّاران نداری، جان چون نامردان مَکَن
یـا برو هم چون زنان، رنگی و بویی پیش گیر
یـا چو مردان اندر آی و گوی درون مـیدان فکن
سال ها حتما که که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب
لعل گردد درون بدخشان یـا عقیق اندر یمن
قرن ها حتما که که تا ِ آدم، نطفه ای
بایزید اندر خراسان یـا اویس اندر یمن
اویس درون کلام مولوی
مولانا جلال الدین محمدبلخی، عارف و شاعر مشـهور قرن هفتم، بـه این کلام نورانی پیـامبر اکرم صلی الله علیـه و آله کـه «من نفس الهی را از طرف یمن استشمام مـی کنم» اشارتی دارد:
که محمد گفته بر دست صبا
از یمن مـی آیدم بوی خدا
بوی رامـین مـی رسد از جان ویس
بوی یزدان مـی رسد هم از اویس
از اویس و از قَرَن بوی عَجَب
مرنبی را مست کرد و پرطَرَب
چون اویس از خویش فانی گشته بود
آن زمـینی آسمانی گشته بود
آنی کز خود بـه کُلّی درگذشت
این منی و مایی خود درون نوشت
اویس قرنی و چاووش علوی
روزی اویس قرنی درون کنار آب فُرات وضو مـی گرفت، آواز طبلی بـه گوش وی رسید. پرسید: این چه صدایی است؟ گفتند: سپاه علی مرتضی بـه جنگ معاویـه مـی رود، چاووش هست که مردم را بـه صحنـه نبرد دعوت مـی کند و صدا، صدای طبل سپاه علی است. اویس گفت: هیچ عبادتی نزد من برتر از یـاری و پیروی حضرت علی علیـه السلام نیست. آن گاه به منظور یـاری و همراهی مولایش بـه سوی سپاه امـیرالمؤمنین حرکت کرد، بـه امـید ملاقات مولا علی علیـه السلام درون قلّه جهاد و شـهادت، و برای چشیدن طعم لبخند علوی.
امام علی درون انتظار اویس
سپاه حضرت علی علیـه السلام به منظور جنگ با معاویـه، از کوفه بـه سوی شام حرکت کرد. امـیرمؤمنان علی علیـه السلام درون راه رفتن بـه صفین، بـه منطقه ای بـه نام ذی قار رسید و در آن جا توقف کرد و فرمود: امروز از سوی کوفه، هزار نفر بدون کم و زیـاد بـه سوی من مـی آیند و تا پای جان با من بیعت مـی کنند. عبداللّه بن عباس، پسرعموی آن حضرت، مـی گوید: من شروع بـه شمارشانی کـه برای بیعت مـی آمدند، کردم. تعداد بـه 999 نفر رسید و دیگری نبود، گفتم: اِنّا للّه و اِنّا الیـه راجعون، چه باعث شد کـه حضرت چنین گوید؟! ناگاه مردی پشمـینـه پوش و سلاح بـه دوش دیدم کـه از سمت کوفه مـی آید. او بـه حضور امـیرمؤمنان رفت و عرض کرد: دستت را دراز کن که تا با تو بیعت کنم. علی فرمود: با من بر چه چیزی بیعت مـی کنی؟! گفت: بیعت بر شنیدن سخنانت و پیروی از دستوراتت و جنگیدن درون رکابت که تا مرگم فرا رسد، یـا این کـه خداوند پیروزی نصیبت گرداند. علی فرمود: نامت چیست؟ او گفت: اویس قرنی. علی فرمود: «اللّه اکبر! رسول خدا بـه من خبر داد کـه مردی از امتش را ملاقات مـی کنم کـه به او اویس قرنی گفته مـی شود. او از حزب خدا و رسول خداست. مرگش شـهادت هست و درون آخرت، بـه تعداد دو قبیله ربیعه و مُضرّ شفاعت مـی کند».
پیوستن یکی از سپاهیـان شام بـه سپاه عراق بـه خاطر اویس
پیوستن اویس قرنی بـه سپاه امـیرمؤمنان علی علیـه السلام درون جنگ صفین، باعث شادمانی علی علیـه السلام و یـارانش شد. ورود اویس بـه جبهه حق بر ضدّ باطل، حتّی درون لشکریـان معاویـه نیز تأثیر گذاشت، که تا آنجا کـه در نخستین روز نبرد، یکی از جنگجویـان سپاه معاویـه از سپاهیـان امام علی علیـه السلام پرسید: آیـا اویس قرنی درون لشکر شماست؟! جواب داده شد: آری، از او چه مـی خواهی؟! گفت از رسول خدا شنیدم کـه فرمود: اویس قرنی از بهترین تابعین، یعنی مسلمانان بعد از اصحاب پیـامبر است. این را گفت و بی درنگ وارد سپاه حضرت علی علیـه السلام شد.
شـهادت اویس درون جنگ صفین
در جنگ صفین، اویس قرنی، این پیرمرد شیردل، قهرمان مـیدان عرفان و جهاد، پیش تاز مبارزه شد و به استقبال مرگ درون راه خدا رفت. او سال ها درون جهاد اکبر پیروز و سربلند بود و حال بـه مـیدانِ جهاد اصغر آمده است. اویس درون نیـایش بـه درگاه الهی، چنین دعا مـی کرد: «خدایـا، شـهادتی ارزانی ام کن کـه برایم بهشت را بـه ارمغان آورد». وی درون رکاب حضرت علی علیـه السلام جرعه جرعه شربت شـهادت نوشید و عارفانـه و خالصانـه بـه معراج عشق رفت. حضرت علی علیـه السلام بر جنازه اویس نماز خواند و او را دفن کرد و روی تربتش نشست و به یـاد اویس گریست».
مرقد و مزار اویس
مرقد اویس قرنی، درون سمت چپ قبر عمار یـاسر، درون شـهرِ رقّه سوریـه قرار دارد. مزار شریف او،دارای گنبد و بارگاه و حرم کوچک و صحن هست و درون روی سنگی کـه نصف روی قبر را گرفته و در ناحیـه سر روی قبر قرار دارد، بـه خط کوفی نام اویس نوشته شده است.انی کـه از شـهر رقّه بـه شام مـی روند و کنار مرقد مطهّر اویس مـی ایستند، بـه یـاد زندگی بی آلایش او و زهد راستینش، و به یـاد خاطره جانبازی او درون رکاب مولایش علی علیـه السلام مـی افتند و بی اختیـار سرشک از دیده مـی ریزند. سلام و درود بر توای اویس قرنی، ای شـهید جانباز خدا، ای مجاهد مخلص، و ای بنده پاک حریم کبریـایی.
عبدعاصی : بعضیـها مزار جناب اویس را درون کرمانشاه مـی دانند اما احتمال زیـاد درون همان سوریـه است بدلیل آنکه اکثریت صحابه و بزرگان مثل جناب عمار-بلال-عبدالله بن جعفر و ... درون سوریـه مدفون هستند . اما درون سیر الی الله و مفاهیم و مبانی آن نام جناب اویس قرنی بسیـار دیده مـی شود . سیر محبی و محبوبی و نوع جذبات محمدیـه و مرتضویـه درون این شخصیت بسیـار حائز اهمـیت مـی باشد . از اويس قرنى پرسیدند: چگونـه هست حالات شما؟ گفت: «چگونـه مىشود حال آن كسى كه صبح مىكند نمىداند كه آيا بـه شام خواهد رسيد يا نـه! و چون وارد شب مىشود نمىفهمد كه آيا بـه صبح وارد خواهد شد يا نـه!»اویس اکثر ایـام عمر خویش را بـه عبادت پروردگار گذارنید و نکته قابل تامل درباره عبادت های وی این هست که اکثر اوقات درون تفکر و عبرت گیری مشغول بود، چنان چه از مادر وی پرسیدند: فرزند تو اين حالت بزرگ را از كجا آموخت، كه پيغمبر (ص) با اينكه او را نديده، چنان ستايشى از وى نموده، كه هيچ يك از اصحاب را آنچنان مدحى نكرده؟گفت: «از هنگام بلوغ گوشـهنشين شد و همواره درون تفكّر و گرفتن عبرت بود.»ارزش تفکر درون احادیث اهل بیت بسیـار والا هست و درباره آن روایـات بسیـاری ذکر شده از جمله آن کـه امام صادق (ع) فرمودند: «بهترين عبادت همواره انديشيدن درون باره خدا و قدرت اوست.» رسول اكرم (ص) نیز فرمودند: «تفكر يك ساعت بهتر از عبادت يك ساله است.» امام علی (ع) از پیـامبر اسلام چند ادعیـه خاص بـه اویس قرنی آموختند کـه برای آن فواید بسیـاری از جانب پیـامبر ذکر شده هست از جمله آن کـه فرمودند: «قسم بـه كسى كه مرا بـه راستى بـه پيغمبرى فرستاده هست هركس اين دعا را بخواند، خداى تعالى همـه حاجتهاى او را بر مىآورد و اگر اين دعا را چهل شب جمعه بخواند خداى تعالى مىآمرزد از براى او هر گناهى را كه ميان او و ميان خداى تعالى باشد ... » ادعیـه های آموخته شده بـه اویس قرنی درون کتاب مـهج الدعوات ترجمـه طبسی بـه طور کامل نقل شده هست .
این صاحبدلان گنج مخفی را یـافتند و بردند و حالا خودشان کنوز مخفی شده اند . خودم و رفقای وبلاگ را توصیـه مـی کنم کـه : بازی بس هست .
نوشته شده توسط عبد عاصی درون یکشنبه هشتم مرداد ۱۳۹۱ ساعت 15:35 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
آیت الله قاضی - آیت الله سعادت پرور
حکایـاتی از عارف کامل حجة الحق آیت الله حاج سید علی قاضی ( رضوان الله علیـه ) درون بیـان عارف سالک آیت الله شیخ علی سعادت پرور ( رحمت الله علیـه )
آقا سید علی درون ابتدای جوانی بنا بر امر پدر بزرگوارشان با امام قلی قراباغی و سپس با پدر بزرگوارشان حاج مـیرزا حسین قاضی مصاحبت اخلاقی داشته اند . بعد از هجرت بـه نجف اشرف درون درس مرحوم آیت الله شیخ حسن مامقانی حاضر شده , اما بعد از مدتی دست و دامن از دنیـا شسته و به کلی از اسباب عادی منقطع و با تمام ارکان , مشغول تصفیـه ی باطن گردید .
یکی از شاگردان ایشان مـی گفت کـه استاد این بیت را زیـاد مـی خواندند :
عن قریب هست که از ما اثری باقی نیست جام بشکسته و مـی ریخته و ساقی نیست
نیز یکی از شاگردان ایشان گفته هست : وقتی از تهران بـه قصد زیـارت عتبات و ملاقات استاد بـه نجف رفتم , درون ابتدای ورودم , استاد را ملاقات کردم . وی بالبداهه این رباعی را خواندند :
ای دل تو مگو کـه بعد هفتاد و دو سال قربانی دوست گشتن امری هست محال
آن کلمـه کـه اولش حلال هست و حرام یک چله بگوی که تا محال آید حـــــــــال
یکی از دوستانی کـه ایشان را ملاقات کرده بود مـی گفت : با آنکه چهار همسر و فرزندانی زیـاد و نزدیک بـه 36 نان خور داشت , مثلی بود کهی را ندارد !
کلیددار کاظمـین مـی گفت : وقتی درون ذهنم درباره مبدا , شک ایجاد شد . نمـیتوانستم مشکل خویش را بهی بگویم . مدتها گذشت ولی مشکلم حل نشد . بنابراین بـه نجف اشرف آمدم و به امـیرمومنان علیـه السلام متوسل شدم و گفتم : اگر چه همـه ی شما یک نورید , ولی این مشکلم را بـه تو مـی گویم , اگر حل شد چه بهتر , وگرنـه ایمانم از دست مـی رود . شب بـه مسجدی رفتم و نماز خواندم . بعد از نماز , نزد آقای شریعتمداری رشتی – کـه در مجلس ختمـی شرکت کرده بود – نشستم و جریـان خود را بـه وی گفتم . ایشان مرا بـه آقا سید علی قاضی راهنمایی کرد . نزد آقای قاضی آمدم . عده ای نزد ایشان بودند کـه نمـی توانستم سخنم را بگویم . چون نشستم مرحوم قاضی نگاهی بـه جمعیت کرد . همـه برخاستند و رفتند . سپس من مشکل خود را بـه ایشان گفتم . فرمود : فردا صبح زود بیـا وی را با خودنیـاور . آن شب مـهمان کلیددار نجف بودم . صبح زود , تنـها نزد ایشان رفتم . مرحوم قاضی گفتن ذکر " الله " را بـه من دستور داد . گویـا فرمود : این ذکر را بگو ( چیزی نیست ) رفع مـی شود . من مشغول بـه گفتن ذکر شدم . بعد از آن , شک من رفع شد و اثری از آن نماند بطوریکه خودم را مذمت مـی کردم . بعد از مدتی به منظور تشکربه خدمتشان رسیدم . که تا مرا دید فرمود : الحمدلله رفع شد . سپس فرمود : گفتن آن ذکر را ادامـه بده .
همچنین گویند : چون بـه حرم مشرف مـی شد , عبای خود را بـه سر مـی کشید . وی مـی فرمود : جمعیت و کثرات درون قلب اثر مـی گذارند . لذا هر چه بـه آنـها کمتر نظر افتد , بهتر هست .
یکی دیگر از شاگردان ایشان نقل مـی فرمود : از استاد ( درون اوایل شاگردی ام ) تقاضای درس فقهی نمودم . قبول فرمود . بنا شد کتاب صلاة را شروع کنند . روز اول کـه خدمتشان رسیدم کتاب وسائل الشیعه را باز کرد و اخباری کـه در اوقات نماز هست خواند و شروع بـه گریـه نمود . ( گویـا فرمود : که تا چند روز حاضر شدم و استاد را بدین منوال دیدم ) پیش خود گفتم : این کـه درس نمـی شود و دیگر نرفتم !
نیز گویند : شبی درون مسجد کوفه مـی فرمود : دیشب ( از اول شب که تا صبح ) تسبیح درودیوار مسجد نگذاشت بخوابم .
استاد [ علامـه طباطبایی(ره)] مـی فرمود : وقتی نزد ایشان صحبت از کرامت مـی شد مـی فرمود : عالم همـه کرامت هست , کرامت ما درون مقابل کرامت های الهی چه ارزشی دارد ؟!
نیز استاد از حاج مـیرزا علی اصغر آقای خویی نقل مـی کرد کـه ایشان مـی گفت : چون پسر مرحوم قاضی بـه سبب برق گرفتگی کشته شد , من رفتم که تا به ایشان تسلیت گویم . برگشتم , درون حالیکه او بـه من تسلیت گفته بود ! گویـا اتفاقی نیفتاده هست !
روزی استاد فرمود : روز گذشته , هنگام نماز صبح , آیت الله قاضی (ره) را دیدم . وقت رفتن بـه من فرمود : هربه جایی رسیده از یــــــَـــد یـا ایدی رسیده ( تردید از استاد ماست ) . شاید منظور ایشان , آیـه شریفه ی " و اذکر عبادنا ابراهیم و اسحاق و یعقوب اولی الایدی و الابصار ( ص / 45 ) باشد .
استاد مـی فرمود : مرحوم قاضی , بیداری شبهای ماه مبارک رمضان را ثلث آخر شب مـی دانستند . لذا اول شب را بعد از افطار و نماز مـی خوابیدند که تا 3 ساعت از شب و پس از آن , دوستان خدمتشان جمع مـی شدند و ایشان سخنانی مـی فرمود کـه بیشتر روایـات و یـا جلد 13 بحارالانوار خدمتشان خوانده مـی شد و استاد هر جا مناسب مـی دید سخنانی مـی فرمود . درباره ی قضا و قدر بسیـار سخن مـی فرمود . گاهی هم ابتدا سخن مـی گفت و این گونـه شب های ماه مبارک رمضان مـی گذشت که تا شب نوزدهم ماه مبارک . استاد از آن شب که تا آخر ماه , نـه درون مسجد و نـه درون خانـه دیده نمـی شد .
همچنین مـی فرمود [ مرحوم علامـه ] : ایشان درون زیـارت سیدالشـهدا و اصحاب و انصارش , آن گوشـه ای کـه محل پای حضرت علیـه السلام و سر علی اکبر هست – از طرف پشت سر حضرت – آنجا کـه زائران به منظور زیـارت قبور شـهدا وارد مـی شوند را اهمـیت مـی داد و مـی فرمود : آنجا محل غمار رحمت هست ( لبریز از رحمت حضرت حق سبحانـه ) .
همچنین استاد مـی فرمود : بـه ایشان عرض کردم : سالک بـه هر مرحله کـه برسد نمـی تواند خالی از طمع باشد . کلامـی را فرمود کـه بسیـاری از مشکلات را درون سلوک حل مـی کند و با آن مـی توان راه چند ساله را سیر کرد . فرمود : خدا بشر را طماع خلق نموده , البته طماع بـه خود .
نیز مـی فرمود : استاد , به منظور سالکی کـه حالاتش مقام شده و فنای کلی یـافته و در نتیجه هجر و وصل و نور و ظلمت به منظور وی معنی ندارد – زیرا آنجا جز نور متصل نیست و حدوث و قدم معنی ندارد – مثالی زده و مـی فرمود : عمر بشر مرکب از خواب و بیداری هست . خواب ها غفلت ها و امور عدمـیه ای هست که بر بیداری ها عارض شده . بناربراین درون واقع چون خوابها و غفلتها ساقط شود , بیداری ها یک واحد دیده مـی شوند .
نیز استاد مـی فرمود : استاد , درون مقام این کـه تهی دستی بـه نفع بشر هست مـی فرمود : انسان وقتی بـه خزینـه مـی رود و لنگ خود را هم باز مـی کند و کنار مـی گذارد , به منظور او بهترین وقت هست که از هرچه دارد , جدا مـی شود , شما نمـی فهمـید , ولی من آن را مـی فهمم !
یکی از شاگردان ایشان نقل مـی کرد کـه : استاد مـی فرمود : ما درون تبریز درویشی داشتیم . سالها بود درون معابر , ذکرش این بود : " وی جویم وی جویم وی جویم " بعد از مدتی دیدیم ذکرش عوض شده و مـی گوید : " خود جویم خود جویم خود جویم " معلوم شد وی را جسته , مـی گردد خود را بیـابد . و در سن 50 سالگی کم کم درون ی بـه رویش باز شد .
مرحوم علامـه طباطبایی مـی فرمود : مرحوم استاد مـی فرمود : خداوند با کلام خود مـی خواهد بـه بندگان طریق مکالمـه را بیـاموزد . دعاها نیز این چنین هست که معصومـین علیـهم السلام مـی خواهند راه مکالمـه با خداوند را بـه ما بیـاموزند .
نیز استاد مـی فرمود : آقای قاضی مـی فرمود : از آقا سید احمد کربلایی پرسیدم : آیـا عالم ذر کـه حضرت حق مـی فرماید : " و اشـهدهم علی انفسهم " درون دنیـا مشـهود واقع هست ؟ فرمود : اسلام مـی خواهد این معنی همـیشـه مشـهود انسان باشد و به این کمال برسد .
بروح آیت الله قاضی و همـه تلامذه ی ایشان و بزرگان طریقه ی عرفان شیعی الفاتحه مع الصلوات
عبدعاصی : دیروز توفیق عتبه بوسی بی بی کریمـه حضرت فاطمـه ی معصومـه سلام الله علیـها بدست آمد . امثال زیـارت حقیر کـه جز بوسیدن درون و دیوار و تماشا نیست کجا و زیـارت اولیـای خدا ! اما از سر " عادتکم الاحسان و سجیتکم الکرم " راهمان دادند . بار دادند و عرض نیـاز کردیم . بعد از قرائت فاتحه بـه روح ملکوتی مجاورین بی بی از اولیـای الهی و نورستان شیخان , توفیق زیـارت یکی از اولیـای خدا دست داد و ترحمـی فرمودند . زیـارت مرحوم علامـه مصطفوی(ره) و آیت عظمای حق مرحوم انصاری همدانی(ره) و زیـارت دوباره ی بی بی روحی فداها نـهایت سعی ما بود . وقتی مقابل ضریح بی بی کریمـه ایستاده بودم بـه این فکر مـی کردم کـه : شبهای گرم کاظمـین و حرم امام رضا علیـهم السلام چه زود مـی آیند و مـی روند ...
وقت حقیر به منظور جواب بـه نظرات و ایمـیلها بسیـار کم شده لذا اگر تاخیر مـیفته عذرخواهی مـی کنم . اگر فرصت شد متن شرح حال مرحوم حداد (ره) رو به منظور سالگرد ارتحال ایشون ( 12 ماه مبارک ) ترجمـه خواهم کرد . بعون الله الملک الحق المبین/یـاعلی مددی
نوشته شده توسط عبد عاصی درون چهارشنبه بیست و یکم تیر ۱۳۹۱ ساعت 20:34 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
سيد هاشم حداد (ره)
مطالبي كمتر شنيده شده از عارف كبير حاج سيد هاشم موسوي حداد (ره) برگرفته از كتاب عارف في الرحاب القدسيه
<<� يا حي يا قيوم >>
قال آیة الله السید عبدالکریم الکشمـیری(ره) : فی احدی السنین و کانت زیـارة مخصوصة لسید الشـهدا (علیـه السلام) و قد اجتمع فی منزل السید الحداد (ره) فی لیلة ذلک الیوم ما یقارب من سبعین نفراً من اهل المعنی , فاخذ الحاضرون یتکلمون فی مواضیع مختلفة و السید الحداد (ره) مطرق براسه الی الارض و قبل الفجر تکلم السید الحداد بعبارة واحدة فی التوحید اسقط کل ما تکلم بـه الرجال فی تلک الیلة !
وقال الحاج جعفر محیی حفظه الله : اول زیـارة زرت بها مسجد السهلة بخدمة السید الحداد مع جمع من الرفقاء و جلسنا امام مقام الامام الصادق (علیـه السلام) فالتفت الی المرحوم السید الحداد سائلاً : ما تنظر ؟ قلت : شخصاً . قال : مایعمل ؟ فاجبته : قائماً یصلی . فقال : هل تنظر الی ظله ؟ قلت : نعم . فقال : کلنا کهذا الظل و الاصل غیرنا فاذا تحرک تحرکنا .
قال اعلی الله مقامـه الشریف : کان احد العرفاء یتمشی بین القبور فشاهد قبراً علیـه مکتوب " خسر الدنیـا و الآخرة " . فاخذ یقبل القبر و یقول : بابی انت و امـی فقد نلت کل شیء . و کان قصد ذلک العارف ان المـیت بخسرانـه و ترکه للدنیـا و الآخرة کان همـه و عشقه و محبوبه هو الله وحده لا سواه فهنیئاً له .
وقال قدس الله سره الشریف فی العارف : " العارف یتوب فی کل نفس تائب الی الله من جمـیع افعاله الصادرة منـه توبة شرعیة و توبة حقیقیة . التوبة الشرعیة من المخالفات – المعاصی – و التوبة الحقیقیة هی التبری من الحول و القوة الا بالله . بحول الله و قوته . فلم یزل العارف فی الحیـاة الدنیـا التی هی دار التکلیف تائباً فی جمـیع الاحوال .
بیـانـه فی الولایة : " الولایة , عامة و خاصة : و الولایة الخاصة : هی الفناء فی الله ذاتاً و صفة و فعلاً . الولایة : بقاء العبد بالحق فی حال الفناء و هی فی اللغة بمعنی القربة و فی العرف : التخلق بالاخلاق الالهیة و البقاء بعد الفناء و الصحو بعد المحو .
وقال : الولایة : هی قیـام العبد بالحق عند الفناء عن نفسه و عند ذلک یتولی الحق ایـاه حتی یبلغه مقام القرب و التمکین .
و قال : الولی هو الفانی فی الله القائم بـه الظاهر باسمائه و صفاته .
سئل : ما الفرق بین النبی و الولی ؟ فاجاب : النبی : هو الذی له الحکم فی الاحکام الشرعیة الظاهریة و الولی : هو الذی له التمکن فی الامور الباطنیة .
قال قدس سره : کمال العبودیة هو الفناء و الفناء هو الانعدام و الوجود بـه .
قال قدس الله نفسه الزکیة – نقلاً عن استاذه المرحوم القاضی(ره) - : الانسان یجب ان یکون هکذا مع نفسه مستعداً للقتال معها اذا ارادت غیر ما یریده المعشوق .
قال لاحد رفقاءه و هو السماحة الشیخ محمد صالح الکمـیلی : " علیک بذکر : ( لاهوالاهو ) ثلاثة آلاف مرة فی کل یوم و ان تمکنت ان تذکر هذا الذکر بقلبک لا بلسانک فهو افضل . " و اعطی ورداً للمرحوم الحاج حبیب السماوی(ره) و هو ( یـاهو یـا من لاهو الا هو ) ثلالث آلاف مرة فی کل یوم .
یقول احد رفقاء السید الحداد (ره) : اعطی السید الحداد قدس سره لرفقاءه ذکراً و امرهم ان یجلسوا معاً فی مکان واحد . فقاموا یذکرون بالذکر الخفی مع مراعاة السکوت . یقول احدهم : بینما نحن مشغولون بالذکر و اذا بنور عظیم یجول فوق روسنا , فصار کادائرة النوریة و اذا بنا کلنا نصعق من تلک الهالة النوریة , فقال السید : قوموا ما لکم لا تتحملون ؟ و هو یتبسم .
قال السید الکشمـیری(ره) : کان السید الحداد اذا مشی فی ظلمة یذکر حرفاً من الاسم الاعظم فیضوی له الظلام من جبهته .
قیل لاستاذه و مربیـه العارف العظیم السید علی القاضی التبریزی(اعلی الله مقامـه الشریف) و کان مع جمع من رفقاءه : ان الذی یلیک و یکون الوحید فی العرفان بعدک هو السید حسن المسقطی . فاجابه (قدس سره) :الامر کما تزعم . بل یوجد واحد اخفیته و جعلته خلفی . قیل له : و من هو ؟ اجاب : هو السید هاشم الحداد .
کان تلمـیذه العلامة الطهرانی نورالله مرقده یقسم و یقول : اقسم بالله ان ایدینا لم تصل الی مقام السید هاشم الحداد روحی فداه . و قال مرة : ان السید کان معنا غریباً و ذهب عنا غریباً .
کتب سماحة الشیخ محمد صالح الکمـیلی (دام عزه) بخط یده هذه النورانیة : ان مولای السید الحداد عرفنی نفسه بنفسه و عرفته استاذاً بالنورانیة الالهیة و بالتصرف الروحی فانجذبت الیـه بجذبات معنویة و ربانیة و قد تکرر ذلک مراراً و فی تصرفه کنت المس التوحید المطلق فاری الاشیـاء و العالم فانیـاً فی الله .
بیـان السید الحداد عن التوحید و العارف بالله : قال : التوحید هو الحق و منور القلوب و محرک الظواهر و علام الغیوب . نظر العارفون فتاهوا و لم یعمر قلوبهم الا هو فهم بـه والهون . قلوبهم تسرح فی رضاه فی الحضرة العلیة و اسرارهم لمن سواه فارغة خلیة . جالت اسرارهم فی الملکوت فلاحظوا عظمته و تجلی قلوبهم فانطقهم حکمته . فهو للعارف ضیـاء و نور و قد اشغله بـه عن الجنة و القصور . آنسة بـه فهو جلیسة و افناه عنـه فامتزج بالمعنی و ذهبت الرسوم و فنیت العلوم ما عرجوا علی اهل و لا اولاد و لم یشرکوا بعبادة ربهم احدا .
التوحید نور . الذی منـه مادة کل نور و ماعداه فاغشیة و ستور . مادة کل ناقص و زائد . اودع بعض العارفین من الاسرار ما مـیزه بها عن الاغیـار . فصفات العارف ابداً تسمو و ترقی . ینتظر ما یرد بـه اوامره , لایشغله عنـه ابداً شاغل , هو معه کالمـیت بین یدی الغسال یقلبه فی ای الجهات کیف شاء , و یکشف عن قلبه کل غشاء فینظر بعین التحقیق فیرد الیـه الخلق من کل طریق . فالعارف من آفات الغیر محفوظ و کل ما سوی الحق عنـه مرفوض . فمن کانت هذه رتبته فقد علت همته . بنوره اشرق کل نور و تنزه عن ملاحظة ما سواه . و لم یقنع من مولاه الا بمولاه . فاسرار العارفین عن الخلق محجوبة و عند من عرفهم ظاهره . و الناس نیـام اذا ماتوا انتبهوا .
سئل منـه : الفناءبی او اعطائی ؟ قال : کسبی بالعبادات و الجد و الجهد و الثبات و الدوام الی ان یتحقق العطاء من الله سبحانـه و تعالی . و قال : " الفناء یحصل بنفی الخواطر . " قال : کیف یکون مشکلاً و الله قادر علی قلب الحجر ماءً و جاعل النار برداً و سلاماً فتوکل علیـه و لیکن نظرک الیـه . فالانسان اذا اراد ان یصلی رکعتین یجب علیـه ان ینفی الخواطر و ان تکون صلاته مع التوجه و حضور القلب .
قال قدس الله نفسه الزکیة : الاهتمام بالنفس یصفی النفس و یجعلها تطلع علی المغیبات – عطاءه کرامة و استدراج – بمعنی : ان تاخذ منـها الرذائل بالتدریج .
قال آیة الله سماحة الشیخ محمد ناصری دولت آبادی دام عزه : ذات یوم کنت اتمشی مع السید الحداد فی مسجد السهلة و کانت الخواطر تمر علی . فقال لی : علیک بنفی الخواطر و لا تدع النفس تغلب علیک .
عبدعاصي: تصميم گرفتم که تا مـهمترين و بهترين مطالب وبلاگ رو بصورت يك فابل زيپ شده تهيه و براي دوستاني كه تمايل دارند اين مطالب را داشته باشند ايميل كنم . انشاالله بعد از تكميل بايگاني مدنظر اطلاع رساني خواهم كرد . ياعلي مددي
نوشته شده توسط عبد عاصی درون چهارشنبه هفتم تیر ۱۳۹۱ ساعت 6:47 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
آيت الله سيد عباس كاشاني(ره)
يادي از ایوب العلماء مرحوم آيت الله سيد عباس كاشاني (ره)
حضرت علامـه آيت الله سيد عباس حسيني كاشاني(ره) مي فرمود : از خداوند متعال خواسته ام کـه به هرگونـه گرفتاری گرفتارم سازد، مطرود همـه شوم و در بیـابان ها خوراک حیوانات شوم ولی موقع رفتن از این عالم حضرت مولی علی )علیـه السلام ) از من راضی باشند. رضایت ایشان را بر هر بلا طلب کرده ام. این را نگیرد، هرچه را بخواهد بگیرد . بهمـین دلیل بود کـه آیت الله مرعشی (ره) لقب ایوب العلماء را بـه ایشان داده بودند .
ايشلن درون 17 ربيع الأول سال 1350 هجری قمری (1309 شمسی) درون کربلا متولد شده اند . والد ايشان «آيت الله سيد علی اکبر حسينی کاشانی» سالها امام جماعت كربلاي معلي بود. مرحوم آيت الله خاتون آبادي(ره) مدفون درون تخت فولاد اصفهان جد مادري و شـهيد دكتر بهشتي(ره) پسر و آيت الله سيد ابوالقاسم كاشاني(ره) پسرعموي ايشان بودند . درون نجف و كربلا و سامرا تحصيل كردند و در همان بدايت كار علامـه شده بودند . 31 سال امام جماعت كربلا بودند که تا زماني كه صدام ملعون ايشان را بـه ايران تبعيد كردند . حدود 20 ساله بودند كه بوسيله والد معظمشان خدمت آيت الهي حاج سيد علي قاضي(ره) رسيدند و سه سال محضر اين نابغه عرفان را درك كردند . شاگردان قاضي (ره) درون آن دوره اكثراً 40-50 ساله يا حتي از خود مرحوم قاضي(ره) بزرگتر بودند . آيت الله سيد عباس كاشاني (ره) چون درون همان ابتداي جواني درجه اجتهاد داشتند بهمين علت مرحوم قاضي(ره) ايشان را پذيرفتند . آيت الله كاشاني(ره) درون خصوص جلسات مرحوم قاضي(ره) كبير مي فرمودند : ما درون نجف طلبه های 17- 16 ساله داشتیم کـه فاضل و مجتهد بودند. وقتی آدم نگاهشان مـی کرد مجموعه کمالات و فضائل بودند و اگر از یک شبهه کلامـی، شبهه اصولی یـا فقهی از آنـها سوال مـی شد بـه صورت تشریحی و مفصل و مسلط بیـان مـی د؛ بعد اگر از یکی از آن ها مـی پرسیدید کـه این کمالاتتان را از چهی دارید،مـی گفت: من فعلاً دو درس بیشتر نمـی روم، فقه آقا سید ابوالحسن اصفهانی و اخلاق آقا سید علی قاضی. کلاس های اخلاق ایشان بـه گونـه ای بود کـه وقتیی از محضرشان استفاده مـی کرد و با او روبرو مـی شدید، فکر مـی کردید کهی هست که 50 سال درون علم اخلاق کار کرده.
و من آنچه فهمـیدم از فضیلت علمـی و کمالات کـه در آقای قاضی بود، دیدیم کـه نابغه روزگار بود. هر یک ساعت پای درس ایشان مـی نشست یک دنیـا معارف پیدا مـی کرد.
کلاس ها همـه درون منزلشان تشکیل مـی شد. یک منزل محقر خرابه ای داشتند، وقتی وارد مـی شدیم فکر مـی کردیم منزل نوکر آقاست نـه خود آقا! اصلاً قالی درون آن خانـه دیده نمـی شد.یک گلیمـی پهن بود خیلی هم خوش نقش بود، ولی با نایلون بافته شده بود و آن را هم عموی ایشان فرستاده بود و گفته بود اگر شما بـه حق الناس معتقد هستید، من این را وقف بیرونی شما کردم و برای شما نفرستادم. چون اخلاق آقای قاضی درون این مسائل خیلی عجیب بود. درون کلاس صبح شان شاید دویست نفر پای درس ایشان مـی نشستند. وقتی ایشان صحبت مـی د همـه گریـه مـی د. اگر بگویم تمام دویست نفر گریـه مـی د، مبالغه نکرده ام. حرف هایشان هم همان حرف های اخلاقی بود. و عرض کنم خدمتتان، این حرف های من و بزرگتر از من، هر چه نسبت بـه این شخصیت مقدس بگویند باز صفر است. معنویت ایشان را با این حرف ها نمـی توانم بیـان کنم. آقای بهجت هر وقت یـاد آقای قاضی مـی افتند گریـه مـی کنند و مـی فرمایند: چه کنم کـه قلمـی آنقدر قدرتمند نیست کـه بتواند هر چه درون قاضی بوده را بنویسد. آقای قاضی کرامات و مقامات بالایی داشتند و این جریـان را بسیـاری از آقایـان نقل مـی کنند، کـه یک شب آمدیم صحن دیدیم آقای قاضی ایستادند و از سرشان نوری هست که مثل آفتاب تمام صحن را روشن کرده و مشغول نماز جماعت هستند. ما خوشحال شدیم کـه ایشان بالاخره قبول د کـه نماز جماعت اقامـه کنند. بعد از نماز خدمتشان رفتیم و گفتیم آقا الحمدلله. آقا خندیدند و هیچی نگفتند. و بعد کـه با رفقا آمدیم منزل آقای قاضی، دیدیم ایشان درون همان منزلشان بودند و مشغول اقامـه نماز! آيت الله قاضي(ره) درس خارج مـی گفتند. مصباح الفقیـه کـه یک دوره فقه هست که تألیف حاج مـیرزا آقای همدانی بود. بیـان عجیبی داشتند، الهامات غیبی هم زیـاد داشتند و خدا شاهد هست که اگری وارد مـی شد و کارهای آقای قاضی را کـه من یک مقدارش را دیدم مـی دید، آنوقت مـی فهمـید کـه ایشان با آدم های دیگر خیلی فرق دارند.به گفته آيت الله كاشاني(ره) ، مرحوم قاضي(ره) اجازه ضبط جلسات را نمي دادند و اين بر اساس امر كتمان و حفاظت از معارف حقه بوده هست . آيت الله كميلي خراساني (سلمـه الله ) از اكابر تلامذه استاد بزرگ عرفان حضرت آقاي حداد (ره) مي فرمودند :ايشان از شاگردان مرحوم ايت الله سيد علي قاضي (ره) بودند . چند مرتبه اين اواخر بـه عيادتش رفته بودم . يكبار از او سئوال كردم : شما مرحوم سيد هاشم حداد (ره) را ديده بوديد ؟ فرمود : يك سيدي بود كه درون جلسات درس ما كنار آقاي قاضي(ره) مي نشست . ما فكر مي كرديم خادم آقاست . چون گاهاً دستورات ايشان را اجابت مي كرد . بعداً فهميديم سيد هاشم حداد كه مي گويند اين سيد هست .
علامـه كاشاني(ره) درون خصوص آيت الحق سيدهاشم حداد(ره) كه از اكابر تلامذه مرحوم قاضي(ره) بودند مي فرمود : بله ایشان یک دکانی داشت و نعل اسب درست مـی کرد. عاشق آقای قاضی بود. مـی آمد و برای آقا خدمت افتخاری مـی کرد. و آقای قاضی بـه او مـی گفت: من راضی نیستم این کارها را مـی کنی. ایشان سید بسیـار بزرگواری بودند، فقیر هم نبودند چون کربلا بود و یک حداد درون این کار. گاهی وقت ها یک چیزهایی مـی خرید و مـی برد درون خانـه آقای قاضی.خادم ایشان آنـها را قبول نمـی کرد و ایشان مـیگفتند کـه ما همـه برادر هستیم. خادم آقا هستیم. این ها را ببر طوریکه آقا خبردار نشود. ولی آقای قاضی بدون اینکه بـه ایشان بگویند خبردار مـی شد و سید هاشم را مـی طلبید. آقای قاضی بـه سید هاشم مـی فرمودند: من بـه تو و به همـه شمایی کـه مـی آیید این جا مـی گویم کـه من هم یکی هستم مثل شما. از کجا معلوم کـه شما چند نفر درون کار من مبالغه نمـی کنید و روز قیـامت آن جاسم جاروکش کوچه ها رد شود و من هنوز تو آفتاب قیـامت ایستاده باشم؟! قاضی را حتما دید. با این حرف ها قاضی، قاضی نمـی شود.
ايشان درباره تواضع مرحوم قاضي(ره) مي فرمودند : یک بار عده ای از ایران آمدند خدمت آقا و گفتند ما از شما مطالبی مـی شنویم و تقلید مـی کنیم. ایشان گریـه د، دستشان را بلند د و گفتند: خدایـا تو مـیدانی کـه من آنی نیستم کـه این ها مـی گویند. با آن عظمت هایی کـه از ایشان گفته مـی شد و بعد فرمودند: بروید از آسید ابوالحسن اصفهانی تقلید کنید.
یک جریـان دیگری را هم برایتان بگویم کـه شاید این را، اولین بار هست که برایی مـی گویم. یکبار درس شان کـه تمام شد، فردی بنام آشیخ ابراهیم را صدا د و به ایشان فرمودند من با شما کاری دارم. ما چند نفر هم آن جا نشسته بودیم. بعد دیدیم آقا بـه ایشان فرمودند: شنیدم پریشب درون منزل حاجی صادق؛ از مشاهیر و پولدارهای نجف بود، بر منبر اسم من را آوردی؟!
مـی فرمودند: اگر بـه حرام و حلال معتقد هستید من راضی نیستم نـه بالای منبر، نـه پایین منبر یک کلمـه از من اسم بیـاورید. مـی فرمودند: اگر بفهمم هر کدام از این آقایـان کـه درس من مـی آیند درون حق من مبالغه مـی کنند، حرام است، من راضی نیستم. یعنی ما هر چه درون کتاب ها مـی خوانیم یـا از بعضی بزرگان مشاهده مـی کنیم باز درون برابر آنچه از این بزرگ دیدیم ضعیف و ناچیز است. ایشان وقتی صحبت مـی د، احساس مـی کردیم نصف حرف هایشان را نمـی زنند کـه مبادا حمل بر غلو و اغراق شود.
آقای قاضی بـه بعضی از ارادتمندانشان مـی گفتند: بینی و بین الله، راضی نیستم درباره من مجلس درست کنید.انی کـه به ایشان ارادت داشتند، درباره شان چیزهایی را نقل مـی د کـه شاید ثلث حقایق و داشته های ایشان نبود ولی باز نـهی مـی د، اجازه نمـی دادند.
مـی فرمودند اگر بـه جایی رسیدند، کمالی یـا معرفتیب کردید، سعی نکنید کـه این را بـه دیگران بفهمانید. بگذارید هری خودش از طریق احساسش، بفهمد کـه شما چکاره اید.
آيت الله حاج سيد عباس كاشاني(ره) درباره استاد خود آيت الله قاضي(ره) مي فرمود :
یکی از علمای آن زمان بود کـه در فقه و اصول، دویست و پنجاه که تا سیصد نفر پای درسش مـی نشستند. خانم این آقا مریض شدند و روز بـه روز حالشان بدتر مـی شد، که تا این کـه یک روز صبح حالش از هر روز بدتر شد و از هوش رفت و دیدند کـه امروز و فردا هست که خانم از دنیـا برود و آن اقا سراسیمـه مـی آید پیش آقای قاضی. من این جریـان را خودم بودم. که تا نشست، آقا فرمودند: خانم چطور است؟ گریـه کرد و گفت آقا دارد از دستم مـی رود. اگر امروز ایشان بمـیرند فردا هم من مـی مـیرم. این ها سی و هفت سال با هم بودند و بچه هم نداشتند و خیلی انیس هم بودند. آقای قاضی یکی از مختصاتش این بود کـه در صورتی نگاه نمـی د. و همـینطور کـه سرشان پایین بود تند تند دعا مـی خواندند و چشمشان هم بسته بود. من این ها را بـه چشم خودم دیدم. بعد دستشان را بلند د و چشمشان را پاک د و سپس گفتند: شما بفرمائید منزل، خداوند ایشان را بـه شما برگرداند. او هم بـه آقای قاضی خیلی اعتقاد داشت و مـی دانست هر چه بگوید حق است.
مـی رود بـه خانـه شان و بعد مـی بیند خانمش کـه او را صبح بـه سمت قبله کرده بودند و هیچ حرفی نمـی زد، حالا خوب و سر حال است. و خانم بـه آقا مـی گوید: از شما ممنونم کـه پیش آقای قاضی رفتید: آن آقا احوال مرا پرسید شما گفتید آقا دعا کن و ایشان هم دعا د. من همان موقع از دنیـا رفته بودم چند دقیقه ای بود کـه قالب تهی کرده بودم. من را بردند که تا آسمان چهارم رسیدم و آن جا صدایی شنیدم کـه فلانی با احترام، درخواست تمدید حیـات ایشان را کرده اند و همان موقع مرا برگرداندند. حضرت علامـه(ره) درون خصوص ابهت مرحوم قاضي(ره) مي فرمود :
من لیـاقت آنکه بتوانم قاضی را معرفی کنم ندارم. ایشانی بود کـه نمونـه اش را ما ندیدیم. و من بطور اجمال فقط مـی توانم بگویم کـه او یک مرد استثنایی بود. قاضی خدایی محض بود.
آيت الله سيد عباس کاشاني حائري درون مورد حضرت ابوالفضل عليه السلام و سرداب و قبر مطهر مي فرمود :«روزي درون بيت آيت الله حکيم بودم کـه کليد دار آستان مقدس حضرت ابوالفضل عليه السلام تلفن کرد و گفت: «سرداب مقدس حضرت ابوالفضل عليه السلام را آب گرفته و بيم آن مي رود کـه ويران گردد و به حرم مطهر و گنبد و مناره ها نيز آسيب کلي وارد شود ، شما کاري يد.» آيت الله حکيم فرمودند: «من جمعه خواهم آمد و هر آنچه درون توان دارم انجام خواهم داد.» آن گاه گروهي از علماي نجف از جمله اينجانب بـه همراه ايشان بـه کربلا و به حرم مطهر حضرت ابوالفضل عليه السلام رفتيم. آن مرجع بزرگ براي بازديد بـه طرف سرداب مقدس رفت و ما نيز از پي او آمديم؛ اما همين کـه چند پله پايين رفتند ديدم نشست و با صداي بسيار بلند کـه تا آن روز نديده بودم شروع بـه گريه کرد. همـه شگفت زده و هراسان شديم کـه چه شده است؟ من گردن کشيدم و ديدم شگفتا منظره عجيبي هست که مرا هم گريان ساخت. منظره اين بود کـه ديدم قبر شريف ابوالفضل عليه السلام درون ميان آب بسان جايي کـه از هر سو بـه وسيله ديوار بتوني بسيار محکم حفاظت شود درون وسط آب قرار دارد؛ اما آب آن را نمي گيرد درست همانند قبر سالارش حسين عليه السلام کـه متوکل بر آن آب بست اما آب بـه سوي قبر پيش روي نکرد و آنجا را حاير حسيني ناميدند. سلام خدا بر او و سالارش حسين عليه السلام.» . آيت الله كاشاني(ره) درون خصوص مرحوم شيخ عباي قمي(ره) مي فرمودند : روزی شيخ عباس قمـی را ديدم با لباس مندرس و عمامـهای کـه به جرأت مـیگويم 2 متر نبود. با عصايی از چوب خرما کـه حتی تراشيده هم نشده بود. لباسهایی ژنده اما تميز داشت. صورتش چنان نورانی بود کـه حد نداشت.
او را درون یک کتابفروشی دیدم و اتفاقاً درون حضور خودش هر چه کتاب مفاتيح بود را فروختند. خريدار با حرارت از نویسنده کتاب تعريف مـیکرد درون حالی کـه ايشان را روبروی خود مـیديد و نمـیشناخت. اين صحنـه اثرات عجيبی درون من گذاشت.
از آثار مـهم آیت الله کاشانی(ره) مـی توان بـه المخازن ( ادعیـه واوراد و اذکار و علوم غریبه) و مصابیح الجنان ( ادعیـه و اذکار و آداب) اشاره د . ایشان درون حرم بی بی کریمـه فاطمـه معصومـه(س) مدفون شدند . به منظور اطلاع بیشتر مـی توانید بـه سایت ایشان و کتاب " درون محضر ایوب العلماء " مراجعه کنید .
بروح پر فتوح آیت الله سید عباس کاشانی(ره) و همـه بزرگان اهل معرفت الفاتحه مع الصلوات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون یکشنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۱ ساعت 18:20 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
عبدالزهرا کعبی حضرت حجت (س) قصیده ابن عرندس
تشرف شیخ عبدالزهرا کعبی(ره) خدمت حضرت حجت (س) بواسطه قرائت قصیده جناب ابن عرندس (ره) درون صحن مولی الن ابی عبدالله الحسین (ع)
صالح ابن عرندس حلى (ره) از فقها وعلما و محدثین و شعراى مشـهور شیعه درون قرن نـهم هجرى بود كه قصاید وى درون مدح ومنقبت وسوگ ائمـه طاهرین (ع) بـه ویژه امام حسین (ع) معروف هست :
1 ـ ثمّ السلامُ من السلامِ على الّذی نُصبت له فی خمّ رایـاتُ الولا
2 ـ تالی کتابِ اللهِ أکرمِ من تلا وأجلِّ من للمصطفى الهادی تلا
3 ـ وصعودُ غاربِ أحمد فضلٌ له دونَ القرابةِ والصحابةِ أفضلا
4 ـ هذا الّذی حاز العلومَ بأسرِها ما کان منـها مجملاً ومفصّلا
5 ـ هذا الّذی بصَلاتِه وصِلاتِه للدینِ والدنیـا أتمّ وأکملا
6 ـ هذا الّذی بحسامِه وقناتِه فی خیبر صعبُ الفتوحِ تسهّلا
[ 1 ـ سپس سلام از سلام (از نامـهاى خداوند است) برى کـه در روز غدیر خم پرچم ولایت بـه دست او سپرده شد. 2 ـ قارى کتاب خدا و بهترین قارى آن و بزرگترین جانشین پیـامبر برگزیده و هدایت گر. 3 ـ رفتن بر بالاى دوش احمد غیر از خویشاوندى و همراهى، براى او فضیلت بزرگ دیگرى است. 4 ـ اوى هست که جامع همـه علوم هست چه مجمل و چه مفصّل آن. 5 ـ او بـه خاطر نماز و خدمتش بـه دین و دنیـا کامل ترین و برترین انسان است. 6 ـ او با نیزه و شمشیر برّانش درون خیبر سخت ترین فتح را آسان ساخت] .
مرحوم حاج شيخ عبدالزهراء كعبي (ره) را عرب زبانـها بيشتر مي شناسند . وقتي كه روز عاشورا روي تل زينبيه مي نشست و از حفظ مقتل مي خواند ، آتش محبت سيدالشـهدا (ع) و مصائبشان درون چشمـها و صداهاي مردم نمايانگر مي شد . اين عالم خودساخته جلوه اي از تجلي حب اباعبدالله الحسين (ع) درون عالم ناسوت بود . خوشا بـه حال كساني كه پاي منبرش اشك ريخته اند . شیخ عبدالزهراء کعبی (ره) روز ولادت بی بی دو عالم حضرت زهرای مرضیـه (س) بدنیـا آمد بهمـین دلیل نامش را " عبدالزهراء " گذاشتند و در روز شـهادت بی بی هم از دنیـا رفت . چه سنخیتی داشت با سیده ی خودش .
بعضی ها معتقدند کـه مرحوم عبدالزهراء (ره) را با قهوه ی مسموم بـه شـهادت رسانده اند کـه قریب بـه واقعیت هست . او را بعد از تشییعی همانند تشییع مراجع که تا وادی الصفای کربلا همانجایی کـه عارف کامل آیت الحق و العرفان سید هاشم حداد (ره) مدفون هست آوردند و به خاک سپردند . هنوز نوای گیرای او کـه خوشبختانـه ضبط هم شده دلهای عشاق را با صفای اشک , جلا مـی دهد . ظهر عاشورا درون هیئت عزاداران طویریج کـه هروله کنان وارد کربلای معلی مـی شدند شرکت مـی کرد و خودش را فدا و فانی درون عزای سیدالشـهدا (ع) مـی کرد . شبهای 21 ماه مبارک رمضان بـه مسجد کوفه مـی رفت و مقتل امـیرالمومنین (ع) را درون مقتل مولا (ع) مـی خواند . او کتابی بـه نام " قتیل العبرات " دارد کـه به نوعی مقتل سیدالشـهدا (ع) محسوب مـی شود . بـه تازگی قرار هست که مزار او مرمت شود .
خود شیخ عبدالزهراء کعبی (ره) مي فرمود : كنار حرم سيدالشـهدا (ع) كتابفروشي بود . يكروز كه بين كتابها مي گشتم كتابي را كه مدتها دنبالش بودم را پيدا كردم . پرسيدم : قيمت كتاب چند هست ؟ كتابفروش گفت : اين كتاب را بـه شما مي دهم بـه شرط اينكه اين قصيده را برايم بخواني . حاج شيخ مي گفت : نگاه كردم ديدم قصيده ي رائيه ابن عرندس (ره) شاعر بلندآوازه ي اهل بيت (ع) هست . ( رائيه قصيده اي هست كه حرف آخر قافيه ها حرف " راء " باشد ) رفتيم داخل حرم اربابمان حسين (ع) و وسط صحن روبروي ايوان طلا نشستيم و من بـه سبك منبرهايم شروع بـه خواندن اين قصيده كردم . چند سطر بيشتر نخوانده بودم كه ديدم سيد جليل القدري درون لباس اهل علم با عظمت و ابهت خاصي آمد و كنار ما نشست . ما از ضجه ها و گريه هاي جانسوز ايشان اشك مي ريختيم . اواخر قصيده بودم كه ناگهان ناپديد شد . درون حين خواندن قصيده وقتي بـه بيت :
ايقتل ظمآناً حسين بكربلا و في كل عضو من انامله بحر ؟
چگونـه هست كه حسين (ع) باتشنـه درون زمين كربلا كشته مي شود با وجود آنكه درون هر سر انگشت او درياهايي از آب روان مي توان يافت ؟
رسيدم گريه ي آن عزيز خدا شدت گرفت و در حالي كه متوجه قبر اباعبدالله (ع) بود اين بيت را تكرار مي فرمود . بعداً فهميدم كه وجود نازنين حجت خدا امام عصر (ع) دردانـه ي بي بي حضرت صديقه ي طاهره (س) را زيارت كرده ايم . معروف هست در هر مجلسي قصيده ي ابن عرندس (ره) خوانده شود حضرت ولي عصر (ع) درون آن مجلس تشريف مي آورند و مويد اين حرف ، علامـه ي سالك ، اميني بزرگ (ره) هست كه درون جلد هفتم كتاب شريف الغدير اين مطلب را ذكر فرموده هست . متن كامل اين قصيده درون " ادامـه مطلب " آمده هست . ترجمـه ي بعضي از ابيات اين قصيده را بخوانيم و همراه با ولي خدا (عج) اشك بريزيم :
فيا ساكني ارض الطفوف عليكم سلام محب ما له عنكم صبر
اي آناني كه درون سرزمين فرات آرميده ايد ، دوستي بر شما درود مي فرستد كه شكيبايي و صبري برايش نمانده هست .
فلا تتهموني بالسلو فانما مواعيد سلواني و حقكم الحشر
مپنداريد داغ دلم آرامش يافته كه بـه خودتان سوگند ، سوز جگرم جز درون روز رستاخيز كاهش نمي يابد .
له القبة البيضاء بالطف لم تزل تطوف بها طوعاً ملائكة غر
گنبدي سپيد درون كربلا دارد كه فرشتگان مشتاقانـه گرداگرد آن چرخ مي خورند و دائماً طواف مي كنند .
فوالهف نفسي للحسين و ما جني عليه غداة الطف في حربه الشمر
جانم بر حسين(ع) دريغ مي خورد ! كه درون آن روز ، درون جنگ كربلا ، شمر چه جنايت و ظلمـهايي درباره ي او روا داشت .
لراياتهم نصب و اسيافهم جزم و للنقع رفع و الرماح لها جر
پرچمـها را افراشته و تيغها را كشيده اند ، گردوخاك بر مي خيزد و نيزه ها بلند و كشيده مي شود .
فحاطوا به في عشر شـهر محرم و بيض المواضي في الاكف لها شمر
در دهه ي اول ماه محرم گرد او را گرفتند و شمشيرهاي آبديده را درون دستهاي خويش بـه حركت درون آوردند .
و مدوا اليه ذبلا سمـهرية لطول حياة السبط في مدها جزر
( صحابه ي سيدالشـهدا (ع) ) نيزه هايي سخت و محكم را برافراشتند که تا زندگي زاده ي پيامبر (ص) را طولاني تر سازند و اينجا بود كه جزر و مد يكي شد .
فغادره في مارق الحرب مارق بسهم لنحر السبط من وقعه نحر
در همين پيكار يكي از آن كافران تيري بـه سوي او ( امام (ع) ) افكند كه بر گردن زاده ي پيامبر (ص) نشست .
فمال عن الطرف الجواد اخو الندي ال جواد قتيلاً حوله يصهل المـهر
آن كشته ي بزرگوار از اسب نيكويش جدا شد و اسب زبان بسته درون پيرامون او بـه شيهه كشيدن پرداخت .
سنان سنان خارق منـه في الحشا و صارم شمر في الوريد له شمر
سنان سنان پيكر او را .... و شمشير شمر از رگ .... ( يا صاحب الزمان ......... )
تجر عليه العاصفات ذيولها و من نسج ايدي الصافنات له طمر
بادهاي بسيار تند دامن خود را بر او افكندند و اسب هايي كه بر بدن او راندند با تار پود دست و پايشان پيراهني كهنـه بر او دوختند .
فيالك مقتولاً بكته السماء دما فمعبر وجه الارض بالدم محمر
هان اي كشته اي كه آسمان بر او خون گريست ! و چهره ي خاك آلوده زمين با خونش سرخ فام گرديد .
و لهفي لزين العابدين و قد سري اسيراً عليلا لا يفك له اسر
بر زين العابدين (ع) دريغ مي خورم كه او را گرفتار كردند و همچنان درون بند نگاهش داشتند .
و آل رسول الله تسبي نساؤهم و من حولهن الستر يهتك و الخدر
بانوان خاندان پيامبر (ص) دستگير شدند و پرده و پوشش را .... ( ياصاحب الزمان)
فويل يزيد من عذاب جهنم اذا اقبلت في الحشر فاطمة الطهر
واي بر يزيد از كيفر دوزخ ! و از آن هنگام كه فاطمـه ي طاهره (س) روي بـه سوي صحراي محشر نـهد .
و يشدو له الشادي فيطربه الغنا و يسكب في الكاس النضار له خمر
چگونـه آوازه خوانان با خوانندگي و مطربي او را شادمان مي كردند و در پيمانـه هاي سيمين و زرين برايش مي ريختند .
ايقرع جهلاً ثغر سبط محمد و صاحب ذاك الثغر يحمي بـه الثغر
(ياصاحب الزمان ) آيا دندان زاده ي پيامبر (ص) را از سر ناداني مي كوبند ؟ مگر اين دندان كسي نيست كه خود پشتيبان مرز و آيين اسلام هست ؟
فليس لاخذ الثار الا خليفة يكون لكسر الدين من عدله جبر
براي خونخواهي او جانشيني بايد که تا شكست هايي را كه بـه دين ما روي نموده با عدل و دادگري جبران كند .
عوامله في الدار عين شوارع و حاجبه عيسي و ناظره الخضر
سر نيزه اش از زره ها مي گذرد . دربان او عيسي هست و نگاهبانش خضر . ( اللهم عجل فرجه )
تظلله حقاً عمامة جده اذا ما ملوك الصيد ظللها الجبر
به راستي كه عمامـه ي جدش بر سرش هست چنانكه پادشاهان شكارگر درون سايه ي بخت بلند و سرنوشت نيكو مي آسايند .
هم النور نور الله جل جلاله هم التين والزيتون و الشفع والوتر
آنان ( اهل بيت (ع) ) نور و فروغ خداوندي – جل جلاه – هستند . آنانند حقيقت و تفسير تين و زيتون و آيه ي شفع و وتر .
سري سرهم في الكائنات و فضلهم و كل نبي فيه من سرهم سر
برتري و راز آنان درون ميان مخلوقات جهان بـه گردش افتاد و همـه را فرا گرفت و در هر پيامبري ، سري از رازهايشان جاي گرفت .
و ابكيكم مادمت حيا فان امت ستبكيكم بعدي المراثي و الشعر
( از زبان ابن عرندس ) که تا آنگاه كه خود زنده ام بر شما گريه خواهم كرد و پس از مرگم نيز سروده ها و سوگ نامـه هايم بر شما خواهند گريست .
سيبلي الجديدان الجديد و حبكم جديد بقلبي ليس يخلقه الدهر
هر تازه اي كه بماند كهنـه مي شود ولي مـهر شما درون دل من نويي هست كه روزگار هرگز كهنـه اش نمي تواند بكند .
ادامـه مطلب
نوشته شده توسط عبد عاصی درون شنبه شانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 20:7 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
شـهید دستغیب
عارف فانی عالم مجاهد آیت الله شـهید حاج سید عبدالحسین دستغیب شیرازی(ره)
حضرت آیت الله شـهید سید عبدالحسین دستغيب شيرازي (ره) روز عاشورا بدنيا آمد که تا عاقبت و آخرتي عاشورايي داشته باشد . بهمين دليل نامش را عبدالحسين گذاشتند . اعقاب شريفش با ۳۲ واسطه بـه جناب زيد بن علي بن حسين بن علي بن ابيطالب ( عليهم صلوات الله و سلام ملائكة و المصلين )ميرسيد . درون جواني كه درون نجف اشرف تحصيل مي كرد بـه مشيت و هدايت خاصه ي حق خدمت ولي خدا عارف كامل فيلسوف كبير علامـه بي بديل حضرت آيت الله سيد علي قاضي(ره) مشرف شد و بعد از خلع لباس دنيوي ايشان جهت ادامـه طريقه ي معرفت نفس خدمت عارف رباني آيت الحق آيت الله انصاري همداني(ره) رسيد و بهره ها برد . بعضي از آثار ارزشمند ايشان بـه اين شرح هست : صلاة الخاشعین، گناهان کبیره، قلب سلیم، داستان های شگفت، ۸۲ پرسش، توحید، عدل، نبوت، معاد، امامت، مـهدی موعود،معراج، حقایقی از قرآن، قیـامت و قرآن، آدابی از قرآن، قلب قرآن، معارفی از قرآن، گنجینـه ای از قرآن، سرای دیگر، بهشت جاودان، رازگویی قرآن، استعاذه، اخلاق اسلامـی، سیدالشـهدا (ع)، فاطمـه زهرا (س)، زینب کبری (س)، نفس مطمئنـه، ایمان و خطبه های جمعه کـه در قطع های گوناگون منتشر شده است. عارف شيرازي (ره) درون روز جمعه ۲۰ آذر ۱۳۶۰ مطابق با ۱۴ صفر ۱۴۰۲ هنگام عزیمت به منظور اقامـه نماز جمعه بـه همراه نوه خود شـهید سید محمد تقی دستغیب و هشت نفر از یـاران و همراهان باوفا با انفجار بمب بـه فیض شـهادت رسیدند.مرحوم حاج آقا محمدرضا گل آرایش (ره) كه از مراودين ايشان و آيت الله نجابت شيرازي(ره) بودند و ابوالشـهيدين هم بودند مي فرمود : اینجانب بـه اتفاق شـهید آیت الله دستغیب (ره) و آیت الله نجابت(ره) درون حدود سال۱۳۳۵ هجری شمسی درون همدان خدمت آیت الله انصاری(ره) رفتیم. درون یکی از روزها کـه خدمت آن عارف ربانی نشسته بودیم، شـهید دستغیب (ره) از آیت الله انصاری(ره) درخواست نمود کـه او را درون رسیدن بـه مقام فنا یـاری کند و در این موضوع هم اصرار فراوان داشت. بعد آیت الله دستغیب (ره) به منظور کاری از اتاق بیرون رفتند، آیت الله انصاری (ره) رو بـه ما کرد و فرمود:این سید به منظور رسیدن بـه مقام فنا خیلی اصرار مـی کند، ولی نمـی داند کـه مقام فنای او، باعث شـهادت و کشته شدنش بـه وسیله دشمنان اسلام مـی شود.در جلسه ای دیگر صریحاً بـه خود آیت الله دستغیب (ره) چنین مـی گوید:شما بـه مقام فنا مـی رسی ولی بعد از این کـه به دست دشمنان اسلام بـه شـهادت برسی.خبر شـهادت آیت الله دستغیب (ره) از جمله اخباری بود کـه قبل از انقلاب اسلامـی ایران بین همـه شاگردانش پخش بود. حاج آقا اسلامـیه نقل مـی د کـه من این خبر را از حاج مؤمن شنیدم و وقتی جریـان را بـه آیت الله نجابت(ره) گفتم، ایشان فرمودند: من خودم بودم کـه آیت الله انصاری(ره) صریحاً خبر از بـه شـهادت رسیدن آیت الله دستغیب (ره) را دادند. آخرین خاطره حضرت آیت الله سید مـهدی دستغیب اخوی شـهید مـی گوید:همان روزی کـه این بزرگوار بـه شـهادت رسیدند یعنی بیستم آذر، یک ساعت قبل از شـهادت درون خدمتشان بودم، دونفر از افراد سپاه هم آنجا بودند کـه از جبهه برگشته بودند، مقداری بر ایشان صحبت د و آن دونفر کـه رفتند بـه من فرمودند: نگاه کن، ما سالهاست داریم خون دل مـی خوریم به منظور رسیدن بـه لقاء رب العالمـین، اما این جوان ها بـه یک قدم، درون اثر همت والا و از خودگذشتگی کـه دارند، مـی روند و مـی رسند و ما همـین طور مانده ایم که تا عاقبت بـه کجا منتهی بشود کـه البته طولی نکشید و شاید یک ساعت هم فاصله نشد کـه خود این بزرگوار هم بـه لقاء رب العالمـین رسید .
نفر دوم از راست : مرحوم گل آرايش (ره)و نفر اول از سمت چپ : آيت الله نجابت شيرازي(ره)
آیت الله نجابت (ره) درباره ایشان نقل مـی کنند:من با شـهید دستغیب از سن ۱۵ سالگی نـهایت رفاقت را داشتم. روز بـه روز سبب بری (بی اعتنایی بـه اسباب) درون او قویتر مـی شد. یعنی غنی رفته بود درون دلش، مـی فهمـید آقایش عزیزترین آقا است. درون تمام شیراز ایشان خلوصشان بـه آقای خمـینی از تمام علمای شیراز بیشتر بود. ایمان بـه خمـینی، نـه این کـه نون و آبش داغ شود. خلوصش بـه امام خمـینی تمام اصل علم را تابع قرار داده بود. این کـه نوشته «من أطاع الخمـینی فقد أطاع الله». ایشان غنی طبع و غنی نفس و غنی دل.چند مرتبه فرمود دیگر از پول خوشش نمـی آید. تنـها چیزی کـه دلم را خوش مـی کند حرف خدا و خدمت بـه مؤمنان است. درون اثر اهمـیت ایمان بـه خدا و ایمان بـه مؤمنان.شـهید آیت الله دستغیب از عنفوان جوانی تبعیت از نیکان شـهر را سرلوحه زندگی خودشان قرار داده بودند، یعنی دائماً ملزم بودند دستورات مرجع دینی خود را فراموش نکنند. آن روزها حاج سید علیرضا بزرگ این شـهر بود درون تقوی و علم، لذا مصاحبت ایشان را دائماً وظیفه خودشان مـی دانست. آنچه از اهل علم متقی درون شیراز بود، ایشان درون خدمتشان حاضر مـی شدند و به راستی درون تقوی بـه مرتبه ای رسیدند کـه در سن بیست و دو سالگی کتاب «صلاة الخاشعین» را نوشتند. درون اثر این تبعیت و قوی شدن روح تقوی، دو چیز درون ایشان فوق العاده شد: یکی یقین بـه خداوند تبارک و تعالی کـه دائماً حاضر و بیناست. درون این مسأله ایشان بسیـار امتیـاز داشتند بر معاصران خودشان، یعنی به منظور یقین هر قدر درجه قائل بشویم، خدا ایشان را موفق بـه آن درجه کرده بود. این یقین رو بـه تزاید بود، لذا درون هر مجلسی کـه بنده با ایشان تلاقی داشتم، صحبت خدا و معرفت ائمـه طاهرین بود. شاید بنده بتوانم ادعا کنم مجلسی با ایشان نداشتم الا آن کـه درباره یقین و خدا و معارف اهل بیت (علیـهم السلام) درون آن سخن بـه مـیان آید، ولو درون یک روز دومرتبه با ایشان تلاقی داشتیم، درون هر دو مرتبه آیـه و کلمـه و روایتی درباره یقین پیش مـی آوردند به منظور سخن گفتن و برای شدت تذکر. درون یقین بـه خداوند درون عصر خودشان و در استان فارس منحصر بودند و آثار این یقین بود کـه مردم با جان و دل ایشان را دوست مـی داشتند . آنچه كه ایشان درون آن ممتاز بود و بیشتر درون آن استوار شده بودند واهلیت پیدا کرده بودند، توکل ایشان بر خداوند جلیل و متعال بود. یعنی روز بـه روز ایشان این معنی را کامل تر مـی فهمـیدند کـه اسباب، با لذات مؤثر نیستند. وسایط محترمند لکن بالذات مؤثر نیستند. چند سال اخیر از عمر ایشان، این معنی بسیـار به منظور ایشان واضح شده بود. معنی «لا حول و لا قوة الا بالله» و معنی این کـه همـه کار دست خداست، به منظور ایشان واضح شده بود، لهذا ایشان کارهای خودش را چه دنیوی وچه اخروی بـه خداوند واگذار کرده بود. بهترین وکیل ها را خدا مـی دانست و عملاً این کار را اخیراً کرده بودند. یعنی بناشان بر این بود کـه تمام وضع حیـات مادی و معنویشان را درون اختیـار خداوند بگذارند. لهذا درون اثر این توکل و اتکالشان بـه خدا، فرمایشات ایشان تحقیقاً درون هر قلب پاکی جایگزین بود، بلکه بعضی از قلوب ناپاک را هم پاک مـی کرد.همـه مـی فهمـید ایشان از صمـیم قلب حرف مـی زند، اهل این مطالب است، اهل الله شده، لهذا روز بـه روز محبت اهالی فارس و بخصوص مردم شیراز نسبت بـه ایشان رو بـه ازدیـاد بود ... ایشان از سن ۱۶ سالگی اغلب اوقات نان جو و روغن زیتون مـی خوردند. نان جو خوراک انبیـا و اولیـا است. از زیتون هم کـه در قرآن تعریف آمده. همـیشـه ایشان نان تنک جو درون منزلشان داشتند و ایشان که تا آنجا کـه من اطلاع دارم که تا سه یـا چهار سال قبل از شـهادت این عادت را داشتند کـه مزاجشان خیلی خراب شده بود و نـهی کرده بودند ایشان را از نان جو خوردن. به منظور جوان این کـه نان جو و روغن زیتون بخورد و هفته ای یک بار هم بیشتر گوشت نخورد، خیلی زحمت دارد. دائماً ایشان مواظب نفس خود بود کـه با مؤمنان سرکشی نکند، که تا چه رسد بـه علما، که تا چه رسد بـه مراجع تقلید. عرض کردم از همان اول با «حاج سید علیرضا» و بعد با مرحوم «مـیرزا علی اکبر ارسنجانی» و بعد درون نجف اشرف با آقا شیخ «محمد کاظم شیرازی» و بعد با «حاج مـیرزا علی آقا قاضی» رضوان الله علیـه کـه هم اول عالم نجف اشرف بودند و هم اول خداشناس. این ها کـه مـی گویم مربوط بـه پنجاه سال قبل است. ایشان با محترمـین از مسلمـین، یعنی با اول علمای مسلمـین رفاقت داشتند و تبعیت مـی د. بنده درون حدود چهل سال پیش کـه مـی خواستم مشرف بشوم نجف اشرف، آقای دستغیب فرمودند: این دو دینار را بگیر و به حاج مـیرزا علی آقا قاضی بده. دیدم رفاقت ایشان با اول مجتهد و اول خداشناس نجف از ده سال قبل بوده است.از جهت این کـه ایشان یقین پیدا کرده بودند کـه اساس مذهب تبعیت از اولی الامر است، لهذا بعد از فرمان آقای خمـینی (ره) کـه باید مردم بسیج شوند، ایشان ارتش و سپاهی و بسیجی را جند حضرت ولی عصر (عج) مـی دانست، نایب حضرت ولی عصر(عج) را هم امام خمـینی (ره) مـی دانست. لذا آن معامله ای کـه حضرت خاتم الانبیـاء (صلی الله علیـه و آله) با اهل بدر د ایشان با تمام بسیج و ارتشی و سپاهی داشت. یعنی بنده مطمئن هستم کـه ایشان فاصله ای بین اینان و اصحاب بدر نمـی دانست، اضافه ای کـه دارند این کـه چشم آن آقایـان درون چشم حضرت خاتم الانبیـاء مـی افتاد و غم ها از دلشان مـی رفتند و این بزرگواران سالی یک دفعه هم نمـی توانند امام را ببینند. مـی گفت: این ها برترند، چرا کـه با آن کـه پهلوی حضرت نیستند فدوی اسلام و معصومند.آنچه من درون ذهن دارم از سن سیزده سالگی، سر آقای دستغیب درون بحار و وسائل الشیعه و کافی و وافی و من لایحضر بود، درون منزل ایشان یک اتاق بسیـار بزرگ بود پر از کتاب. خانـه کـه مـی آمدند دائماً مطالعه مـی د و حافظه بسیـار خوبی هم داشتند.در علوم صرف و نحو و منطق و... بسیـار ممتاز بودند، قهراً مطالعه و فهمـیدن روایـات بر ایشان خیلی آسان بود، بنده بعید نمـی دانم اگر ایشان بیست هزار حدیث از حفظ داشتند.
حضرت علامـه طهرانی(ره) مـی فرمود : آیت الله دستغیب (ره) از سابق الایـام با حضرت آقای حداد (ره) سابقه آشنایی داشت و به محضر ایشان مشرف مـی شد و آقای حداد (ره) هم گاهاْ به منظور دیدن ایشان بـه محل اقامتشان درون زمان تشرف بـه عتبات مـی رفتند . شـهید دستغیب کتاب های زیـادی داشتند کـه بعضی محصول و بازساخته سخنرانی های ایشان هست و برخی دست نوشته آن شـهید. از جمله آثار ماندگار شـهید دستغیب کـه دست نوشته ایشان بوده کتاب گناهان کبیره است. درون این کتاب ابتدا بـه توضیح گناهان کبیره پرداخته شده و پس از آن گناهانی کـه احتمالاً کبیره بـه شمار مـی آیند توضیح داده شده کـه با هم نگاهی گذرا بـه آثار و عواقب بعضی از گناهان مـی اندازیم. درون ابتدا لازم هست بدانیم گناه کبیره چیست؟در جواب آن حتما بگوییم: هر گناهی کـه در قرآن و حدیث بـه کبیره آن تصریح شده باشد؛ هر معصیتی کـه در قرآن یـا سنت معتبر صریحاً به منظور ارتکاب آن وعده آتش رسیده باشد؛ گناهی کـه در قرآن و سنت معتبر از گناه کبیره مسلم بزرگتر شمرده شود (مثلاً فتنـه از قتل بزرگتر است)؛ گناهی کـه دینداران آن را بزرگ مـی دانند. از آنجا کـه دانستن گناهان کبیره بر هر مسلمانی واجب هست تا از آنـها پرهیز کند، گناهانی کـه کبیره بودنش مسلم هست و درون این کتاب مشروحاً بیـان شده هست فهرست وار ذکر مـی گردد. فهرست گناهان کبیره۱- شرک و ریـا ۲- یأس از رحمت خداوند ۳- بدگمانی بـه خدا ۴- نترسیدن از قهر خداوند ۵- آدم کشی ۶- عقوق والدین ۷- قطع رحم ۸- خوردن مال یتیم ۹- رباخواری ۱۰- زنا ۱۱- لواط ۱۲- قذف ۱۳- خواری ۱۴-قمار ۱۵- سرگرمـی بـه لهویـات و... ۱۶- غناء ۱۷- دروغ ۱۸- سوگند دروغ ۱۹- شـهادت دروغ ۲۰- گواهی ن۲۱- پیمان شکنی ۲۲- خیـانت درون امانت ۲۳- دزدی ۲۴- کم فروشی ۲۵- حرام خواری ۲۶- حبس حقوق ۲۷- فرار از جهاد ۲۸- تعرب بعد از هجرت ۲۹- کمک بـه ستمگران ۳۰- کمک ن بـه ستمدیدگان ۳۱- سحر و جادو ۳۲- اسراف ۳۳- تکبر ورزیدن ۳۴- جنگ با مسلمانان ۳۵- خوردن مردار و گوشت خوک ۳۶- ترک عمدی نماز ۳۷- نزکات ۳۸- سبک شمردن حج ۳۹- ترک یکی از واجبات ۴۰- اصرار بر گناه و کوچک شمردن گناه ۴۱- ستم بـه ورثه درون وصیت ۴۲- غیبت ۴۳- نمامـی ۴۴- استهزاء مؤمن ۴۵- سب و طعن مؤمن ۴۶- خوار مؤمن ۴۷- رسوا مؤمن ۴۸- هجو مؤمن با شعر و نثر ۴۹-اذیت مؤمن ۵۰- همسایـه آزاری ۵۱- مکر و نیرنگ ۵۲- دورویی ۵۳- احتکار ۵۴- حسد ۵۵- دشمنی با مؤمن ۵۶- مساحقه ۵۷- قیـادت و دیـاثت ۵۸- استمناء ۵۹- بدعت ۶۰- حکم ناحق ۶۱- جنگ درون ماه حرام ۶۲- بازداشتن از راه خدا ۶۳- کفران نعمت ۶۴- فتنـه انگیزی ۶۵- فروختن اسلحه بـه کفار ۶۶- بهتان و سوءظن ۶۷- هتک قرآن ۶۸- هتک کعبه ۶۹- هتک مساجد ۷۰- هتک مشاهد مشرفه و تربت امام حسین (ع) گناهانی کـه احتمالاً کبیره استدانستن سایر محرمات کـه ممکن هست مورد ابتلاء مؤمن واقع شود، ضروری و واجب هست که آنـها را درون رساله های توضیح المسائل بیـان کرده اند. شـهید دستغیب درون این مورد هم ۲۲ عنوان را بیـان کرده اند. محل كارش پناهگاه مستضعفين بود . فرزند ايشان درون اين خصوص چنين مىگويد: «ايشان معتقد بود كه ما بايد از همـه مردم سطح زندگىمان پايينتر باشد که تا مردم بـه روحانيت شيعه بدبين نشوند.» يكى از طلاب حوزه علميه شيراز مىگويد: «من درون حوزه شيراز درس مىخواندم و انديشـه ازدواج درون سر داشتم؛ اما از نظر اقتصادى دچار مشكل بودم و آية اللّه دستغيبرحمـه الله نيز مرا خوب نمىشناخت که تا از ايشان استمداد كنم. با خود انديشيدم كه نامـهاى بىنام و نشان خدمت آقا نوشته، درد دل خود را با ايشان درون ميان بگذارم. اين كار را كردم؛ ولى دلهرهاى داشتم. چند روز بعد آقا بـه مدرسه آمدند و از طلاب احوالپرسى و دلجويى كردند. هنگام رفتن رو بـه من كردند و گفتند: «آقاى... حاجتت برآورده است. بعداً بـه منزل بياييد!» دهانم از تعجّب باز ماند. اگر چه درون دل غرق سرور شده بودم؛ ولى نمىدانستم كه او چطور فهميده و از كجا خبر داشته كه نامـه را من نوشتم.
بعداً بـه منزل آقا رفتم و ايشان مقدارى پول مرحمت فرمودند. با آن پول ازدواج كردم و ديدم مقدار پولى كه آقا دادهاند، درست بـه اندازه مخارج ازدواج است؛ نـه كم تر و نـه زيادتر.» مى فرمود: «شـهادت افتخار است. مگر شما حسودىتان مىشود كه من بـه اين مقام برسم و افتخارى نصيبم شود!»
ايشان معمولاً شبها درون ساعت معينى از خواب برمىخاستند؛ ولى شب جمعه بعد از ساعتى استراحت، ناگهان از خواب بيدار مىشوند، سرشان را درون دستانشان مىگيرند و مرتب «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ» مىگويند. همسرش مىگويد: آقا! آب مىخواهيد؟ ناراحتى داريد؟ جوابى نمىشنود. اصرار مىكند و آقا مىگويد: «ديگر جز بـه اشاره سخن نمىگويم!»
مشـهدى حيدر خادم مىگويد: «صبحها كه مىرفتم، ايشان هميشـه پشت ميز نشسته بود؛ ولى آن روز جمعه درون اتاق قدم مىزد و «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ» مىگفت.»
همـه اين حالات حكايت از اين داشت كه گويا بار سنگين معرفتى درون جانش ريختهاند و او درون تحمّل آن از زلال ياد حق استمداد مىكند. و همسرش مىگويد: آنگاه كه خواست براى نماز جمعه خارج شود، دو اشاره كرد كه من بعدها فهميدم يعنى چه. و آن دو اشاره، يكى بـه خود و ديگرى بـه سوى آسمان بود؛ يعنى كه روز پرواز من بـه آسمان فرا رسيده است.
آقا روز جمعه بيستم آذرماه بـه طرف نماز جمعه حركت كرد. ناگهان درون بين راه خانمى از درون خانـهاى بـه طرف آقا آمد. چون معمولاً افراد درون راه بـه آقا نامـه مىدادند و آقا سخت پروا داشت كه پاسداران مانع شوند. آن خانم خيلى سريع خود را بـه آقا رساند و در ساعت 25/11 دقيقه بود كه درون يك لحظه زمين و زمان و كوچه بعد كوچههاى اطراف خانـه آقا مملوّ از آتش شد. انفجارى مـهيب رخ داد و پس از لحظهاى آقا غرق درون خون شد و آيت نيك كردار حق، دستغيب، صدپاره بـه سوى دوست عروج كرد.
وقتی آقای دستغیب خدمت آقای انصاری(ره) مـی رسد یکی از رفقا کـه دارای مکاشفه بوده بـه آقای دستغیب نگاه مـی کند و مـی گوید: او را رد کن،اما آقای انصاری نگاه عمـیقی بـه او مـی کند و مـی فرمایند:بمان! و در همان سفر اول دو ماه خدمت آقای انصاری مـی ماند. بعد از دو ماه آن آقایی کـه صاحب مکاشفه بود ایشون را مـی بیند و به آقای انصاری مـی گوید:با ایشون چکار کردید، این همان آدم قبلی نیست! آقای انصاری بـه ایشان خیلی اعتماد داشتند، درون نماز بـه او اقتدا کرده و گاهی بـه ایشان مـی گفتند درون جلسات صحبت کند. آقای انصاری درون مورد ایشان مـی فرمود: آقای دستغیب خیلی عجیب شده و منظورشان آن صفای باطنی بود کـه ایشان پیدا کرده بود و خلوت خیلی عجیبی هم داشتند. آقای دستغیب ظاهراً با حضرت ولی عصر(عج) ارتباطاتی داشتند. آیت الله سید مـهدی دستغیب مـیگوید:« حاج مؤمن ( کـه در کتاب داستهانـهای شگفت طی ماجراهایی از ایشان بـه نام حاج عباس علی نام شد ) نقل مـی کند: کـه مسجدی هست پشت شاه چراغ کـه خادم آن با حضرت ولی عصر«عج» ارتباط هایی داشت و حاج مؤمن درون خدمت آن شخص بوده و به برکت او چیزهای نصیبش شده بود. وقتی آن خادم سر اذان از دنیـا مـی رود، حاج مؤمن با حضرت ارتباطی پیدا مـی کند کـه به او مـی فرمایند: برو درون خدمت عبدالحسین دستغیب، نگاه بـه الآنش نکن کـه جوانـه، آینده خوبی داره. و بعد ایشان که تا آخر عمر سفراً و حضراً خدمت آقای دستغیب مـی ماند. » مرحوم آيت الله شـهيد دستغيب رضوان الله تعالى عليه فرمودند: مى گويند: يك روز مرحوم آخوند کاشی ميآيد وسط مدرسه صدر كنار حوض وضو بگيرد، مى بيند يك خرسى دارد طرفش مى آيد، دوان دوان خودش را بـه حجره اش مى رساند و در حجره رامى بندد و غش مى كند. چند روز از اين ماجرا مى گذرد، يكى رحمت خدا مى رود و ختمى برايش مى گيرند، علمابه مَراسِمَش مى روند، اتفاقا مرحوم آخوند هم بـه آن مجلس مى رود، يكى ازحاجى هاى بازار ميآيد خدمت آخوند و ميگويد:باشـه حاج آقا حالا مراكه مى بينيد فرار مى كنيد. مرحوم آخوند،آن وقت متوجه مى شوند كه آن خرس اين حاجى بازارى بوده .
جناب استاد کاکایی مـی گفتند : شـهید نامـی و شـهید ضیغمـی دو پاسداری بودند کـه به تناوب، پاسدار آیت الله شـهید دستغیب مـیشدند. آرزوی خیلی از بچههای سپاه این بود کـه پاسدار ایشان باشند. این دو با هم و در یک شب، درون عملیـات فتح المـین شـهید شدند. درون همـین عملیـات فتح المبین،در یک شب روحانی کـه نمـیدانم چه شبی بود- چرا کـه شبهای جبهه همـه یـا شب قدر بودند و یـا شب عاشورا- شـهید نامـی حال خوشی پیدا کرده بود. به منظور بنده تعریف مـیکرد که: «ماه محرم بود، شب تاسوعا. من پاسدار شـهید آیت الله دستغیب بودم. عزاداری ابا الفضل(ع) بود. درون مسجد جامع کنار شـهید دستغیب ایستاده بودم. مرحوم حاج علی اصغر سیف، پیرِ عزاداران حسین(ع)، بلندگو را درون دست گرفت. مطالبی را درون سجایـای ابا الفضل(ع) گفت. سپس با صدای بلند فریـاد زد: “علمدار!”. جمعیت هم کـه با این ریتم زنی آشنا بودند پاسخ دادند: “ابالفضل!”. من چشمم بـه شـهید دستغیب بود. ایشان آرام و ساکت بودند. فقط اشک مـیریختند و آهسته بـه مـیزدند. آقای سیف فریـاد کشید: «سپهدار!». باز هم جواب شنید: “ابالفضل!”. به منظور بار سوم: “وفادار!”، “اباالفضل!”. حالت شـهید دستغیب همانطور ثابت و آرام بود که تا این کـه آقای سیف ندا داد: “غیرتدار!”. اینجا بود کـه نگاه کردم دیدم شـهید دستغیب منقلب، نـه، بلکه منفجر شد، منتظر جواب جمعیت نماند، محکم بـه زد و صدای لرزانش بلند شد که: “غیرتدار! اباالفضل!”».
نوشته شده توسط عبد عاصی درون شنبه دوم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 10:11 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
آیت الله سید عبدالکریم کشمـیری (ره)
ناگفته هایی از عارف خلوت نشین آیت الله سید عبدالکریم کشمـیری (ره)
با کمال خرسندی و ابتهاج سایت سالک جلیل المقام آیت الله سید عبدالکریم کشمـیری (ره) تحت اشراف تلمـیذ باوفا و متخلق ایشان جناب استاد سید علی اکبر صداقت ( حفظه الله ) افتتاح شد .
erfanekeshmiri.ir
1.زیـارت استاد بـه مشـهد مقدس
نامـهای را مرحوم عارف بالله سید هاشم حداد به منظور آیـه الله سید محمدحسین طهرانی مـینویسد و چنین مـینگارد:
«ثمّ یتوجّه الیکم السّید الجلیل العلامـه السید عبدالکریم حفظه الله، الامل ان تتوجهوا الیـه فأنّه اهل لذلک.» (مطلع انوار 2/144)
«به سوی شما (ایران) مـیآید سید جلیل علامـه سید عبدالکریم کـه خداوند ایشان را حفظ کند امـید هست به او توجه کنید کـه او اهلیت به منظور توجه بـه او دارد.»
نامـه دیگری کـه به خط آقای حدّاد نیست به منظور آقا سید محمد حسین تهرانی نوشته شده کـه متن آن بـه این صورت است:
«چون حضرت آقای جلیل القدر و سیّد رأس الفخر آقای آسید عبدالکریم کشمـیری بـه م آقای حدّاد عازم و متوجّه ارض اقدس (رضوی) مـیباشند و چون ایشان با حضرت آقای حدّاد مأنوس بودهاند ... بـه دستور ایشان (حدّاد) نامـه نوشته شد.» (مطلع انوار 2/141)
2. 24000 حیّ قیّوم
یکی از تلامذه نقل د: جلسه اول کـه در قبرستان نو خدمت استاد رسیدم عرض کردم چه ذکری بگویم؟ فرمودند: یـاحیّ یـاقیّوم، پرسیدم: چند که تا بگویم؟ فرمودند: نصف من بگو 12000، بعد معلوم شد کـه ایشان 24000 یـاحیّ یـاقیّوم مـیگویند.
3. رعایت ادب
آقای کشمـیری فرمودند: درون صحن امـیرالمؤمنین (ع) درون رواق حیـاط نشسته بودم، یک پاکت سیگار جلوی من بود. عربی گفت: یکی از سیگارها را بردارم، با دست اشاره کردم بردار، بعد از اینکه برداشت پو ل قابل توجهی جای سیگار گذاشت و رفت.
استاد فرمودند: فهمـیدم کـه او مـیخواسته پولها را بـه من بدهد ولی با رعایت ادب دادند، سیگار گرفت و مبلغ زیـادی آنجا گذاشت.
4. مقدمات دیدن امام زمان (ع)
یکی از علمای اخلاق ایران به منظور استاد نقل د: درون مشـهد درون قسمت بالا سر حضرت مشغول زیـارت جامعه بودم شخصی آمد و حرفهای خیلی خوبی مـیزد و سنخیت داشت سبس رفت آمدم درون رواق سیدی دیدم کـه عمامـه عجیب و قیـافه خاصی داشت و به من نگاه مـیکرد (احتمالاً مکاشفه بوده)
به ذهنم آمد کـه این حضرت بقیـه الله نیست نگاه کردم و دیدم خبری نیست .استاد فرمود: رویت امام زمان یک مقدماتی مـیخواهد و همـینطوری امکانپذیر نیست .اولی حضرت خضر (یـا یکی از اولیـاء بوده است).
5. پنیر کوپنی آوردند
اوایل انقلاب بعضی خوراکیها مانند پنیر، روغن، قند، برنج و مانند اینـها کوپنی شده بود و استاد هیچ اطلاعی از این نوع مسائل نداشتند و اصلاً اهل خرید نبودند که تا آگاهی از کوپن داشته باشند.
یک نفر از اهل دانش روزی منزل استاد آمد بـه عنوان زیـارت و اینکه از استاد استفاده ببرد.
ایشان ساکت بود و آن اهل دانش گفت: پنیر کوپنی فلان دکان آوردند و برنج کوپنی درون فلان خیـابان و دکان بقالّی آوردند. استاد کـه هیچ از مسائل کوپنی اطلاعی نداشتند درون سکوت بودند مقداری کـه آن شخص نشست رو بـه استاد کرد و گفت: آقا استفاده کردیم و بعد از منزل خارج شد.
6. فرزندان استاد
1- سید محمود 2- اشرف السادات 3- بهجت السادات 4- اقدس السادات 5- زهراء السادات 6- سید علی
7- سید حسن
7. نتیجه نارضایتی
شبی با یک نفر از تلامذه درون تهران، منزل یکی از ارادتمندان استاد بودیم. مـیزبان از زیـارت خانـه خدا برگشته بود و مـهمانی چند هم داشت اما استاد حالِ شلوغی را نداشت و فرمود: جای خلوتی برویم مـیزبان درون حیـاط منزل فرشی انداخت و پذیرایی مختصری شد. قبل از شام خوردن بود کـه صحبت یکی از اهل دانش کـه نسبت نزدیک با استاد داشت شد. فرمودند: ایشان مرا خیلی اذیت د و از آن شخص ناراضی بودند.
13 سال بعد از فوت استادبه نقل صحیح از اقوام آن اهل دانش ،شنیدم با داشتن داماد و عروس و نوه، همسر دیگری گرفت و زوجهاش قریب 6- 5 سال از او جدا زندگی مـیکند و یکی از دامادهای این شخص هم ش را طلاق داد. این هست نتیجه نارضایتی اولیـا از افراد.
8. این بزرگ مـیشود
یکی از صبیـههای استاد فرمود: من 8 ساله بودم دیدم نوری درون صورتم آمد بـه علی ملا گفتم: ملّا خدا را دیدم. گفت: یعنی چه؟ گفتم: قسم مـیخورم کـه خدا را دیدم. نوری درون صورتم آمد. علی ملا مرا پیش پدرم برد. پدرم گفت: این حرفی کـه مـیزند درست مـیگوید. این بزرگ مـیشود هرچه مـیبیند و مـیگوید و خواب ببیند درست مـیشود. استاد فرمود: بله، ولی مرا از گفتن و گرفتن استخاره نـهی کرد. و الان ایشان بعد از وفات استاد بـه استخاره گرفتن شـهرت دارد و محل مراجعه دیگران شده هست و یکی از استخارههای ایشان سهتا سهتا مـیگیرد کـه فرمود: استاد درون قرآنی درون عراق برایم نوشته بود.
9. از ازدواج ناراضی بود
از یکی از محارم استاد درباره ازدواج ایشان کـه بعدها بـه طلاق انجامـید سؤال شد آیـا استاد از اول راضی بودند؟ فرمود: پانزده ساله بودم کـه عمویم بچه نداشت و به پدرم فشار آوردند کـه من بچه ندارم و همسرم زادهای دارد با این ازدواج کند و پدرم قبول نمـیکرد و مادرم هم که تا آخر قبول نکرد. عمویم بسیـار اصرار کرد کـه من از تو یکچیز خواستم رد مـیکنی. پدرم دلش سوخت کـه بچه ندارد مجبور شد و به رویدربایستی قرار گرفت و بعداز سالها کـه بچهها بزرگ شدند از شوهرم جدا شدم چون مرد مناسبی به منظور زندگی نبود.
10.مـیل بـه چایی
صبیـه استاد فرمود: پدرم چای و قهوه و سیگار مصرف مـید لذا کمخوراک بودند. یک وقتی از نجف بـه کربلا منزل ما آمدند و برایشان چایی آوردم دومـی را آوردم فرمودند: دیگر بس هست چون سیوسه که تا استکان (کوچک) چایی (تا این زمان) خوردم.
گفتم: خاک بر سرم چطور این همـه چایی خوردید؟!
11.دزد چوبش را خورد
وقتی رفتم منزل استاد، فرمودند: دزدی تسبیح و ساعت و انگشتر و وسایل موروثی و هدیـهای از بزرگان و اساتید کـه نزد ما بود را دزدید.
استاد دزد را مـیشناخت اما ابراز نمـیکرد. استاد بـه بنده گفتند :دزد یکی از اقوام کـه جوانی زنداری کـه دستش دراز و از عراق آمده و ساکن قم شده بود است. البته وی چوبش را خورد و از کار دزدیاش پشیمان شد.
12.خاک کربلا
استاد مـیفرمود: هرنیم وجب خاک و زمـینی درون کربلا داشته باشد یک قصر بزرگی درون بهشت دارد.
13.شیطانی درون خانـه
هنگامـی کـه استاد درون نجف بودند مـیفرمودند: زمانی مـیآید کـه هر خانـهای یک شیطان درون آن است. صبیـه استاد مـیگوید: ما باورمان نمـیشد، یعنی چه. الان مـیبینیم کـه مانند و ... همان شیطانـها هستند.
14.مسجد کوفه
استاد درون نجف مـیفرمود: روزی مـیآید کـه مسجد کوفه را مـیزنند و خراب مـیشود یک دیوار مسجد کوفه خراب مـیشود. چند سال قبل این اتفاق افتاد و دیوار افتاد.
15.امـیرالمؤمنین (ع) اذیت مـیشود
استاد مـیفرمود: امـیرالمؤمنین (ع) اذیت مـیشود یک اذیت بزرگ بـه امـیرالمؤمنین (ع) مـیرسانند، کفر مـیشود. صبیـه استاد فرمودند: بمبی کـه قبلاً گذاشته بودند (نزدیک حرم و عدهای کشته شدند).
16.پیوستگی وادیالسلام و کربلا
استاد مـیفرمود: وادیالسلام با وادی کربلا بـه همدیگر مـیرسد. سالهای قبل یک وادی درست د به منظور کشته شدگان جنگ ایران و عراق کـه این وادیالسلام کربلا با یک خیـابان دو طرفه بـه وادیالسلام نجف وصل شده است.
17.خیـابانی درون وسط وادیالسلام نجف
وقتی استاد ایران آمدند بعد از چند سال بـه او خبر دادند کـه حکومت بعثی وسط وادیالسلام نجف خیـابان انداخته و قبور زیـادی آثارشان از بین رفته هست استاد فرمود: قبر آقای قاضی کجا قرار گرفته؟ گفتند: بسیـار فاصله دارد و از اینکه قبرآقای قاضی خیـابان نشده بودشکر د.
18.خانـههای کوفه و نجف
استاد درون نجف مـیفرمودند: روزی مـیآید کـه کوفه و نجف خانـههایشان بـه هم وصل مـیشود؛ امروزه همـینطور شده است.
19.جنگ
استاد مـیفرمود: روزی مـیآید کـه جنگ مـیشود و خیلی خون ریخته مـیشود؛ این گفته درون جنگ ایران و عراق بوقوع پیوست.
20.تعبیر خواب
وقتی استاد مـیخواستند از نجف بـه ایران بیـایند بزرگان از حکومت صدامـی آمدند نزد ایشان و گفتند: شما چرا مـیروید؟ی شما را اذیت کرده است؟
فرمود: من اینجا حالم خوب هست اما پسرم بـه ایران رفت مـیخواهم بروم.
یکی از آنـها گفت: خوابی دیدم. فرمود: چه خوابی؟ گفت: درون آسمان دیدم کـه یک شمشیری مال حضرت علی (ع) هست دو شاخه ذوالفقار دارد.
فرمود: جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان ذهوقاً مـیدانی یعنی چه؟ این بلای صدام است. شمشیر علی مـیزند، حال چه وقت مـیشود نمـیدانم، امّا مـیزند.
اطرافیـان استاد گفتند: الان ایشان را دستگیر مـیکنند.
21.اسم من زهرا است
خداوند بعد از فرزند بزرگ استاد آقاسید محمود، چهار بـه استاد عنایت د. چون خبر ولادت چهارم را بـه استاد دادند فرمود: خدا را شکر اما درون دلش اذیت شده بود کـه باز هم هست یعنی خطور کرده بود.
استاد درون خواب دیدند حضرت ایستاده هست و مشغول وضو است و ایشان هم وضو مـیگیرد. بعد سلام کرد، حضرت زهرا جواب ندادند. علت را پرسید، حضرت فرمود: من بـه شما دادم اسم من زهرا (و اسم او زهراست) چطور اذیت شدی؟
صبح کـه شد استاد رفت حرم امـیرالمؤمنین (ع) و بعد از آن رفت یک آینـه کوچک و پارچهای خرید آورد منزل و دیگر این را دوست داشت و دعوایش نمـیکرد.
22.این آقا چه کاره است؟
سه نفر خدمت استاد بودند کـه شخصی منزل استاد آمد و سلام کرد و ایشان فقط جواب سلام را داد اما هیچ توجه و نگاهی بـه او نمـیکرد و حرفی با او نزد. وقتی رفت مرحوم شیخ هادی مروی پرسید: آقا من توقع نداشتم شما با این آقا هیچ حرفی نزنید؟
استاد فرمود: من بـه شما چیزی نمـیگویم، شما بروید بپرسید این آدم کیست؟ من نمـیتوانم بگویم. نمـیتوانم بـه چشمش نگاه کنم نمـیتوانم با او حرف ب. شما بروید بپرسید این آقا چکاره است؟ بعد از آن، تحقیق د دیدند این شخص خیلی وضعش خراب است.
23.مداومت بر ذکر
یکی از صبیّههای استاد فرمودند: پدرم همـیشـه ذکر مـیگفت، درخیـابان آیتالکرسی مـیخواند بـه گونـه ای کـه از سر خیـابان همسایـهها مـیفهمـیدند. من مـیگفتم خدایـا چقدر پدرم ذکر مـیگوید، ما گیج مـیشدیم، دائم درون منزل ذکر مـیگفت.
24.آینده پسرم
و باز ایشان فرمودند: پدرم مرا دوست مـیداشت بـه مادرم مـیگفت بگذارید خودش و بچههایش بیـایند و شلوغ هم کنند عیبی ندارد با بچههایش مراعات کن.
یک روز پدرم بـه پسر کوچکم سیدحسین نگاه کرد من داشتم شیر درست مـیکردم، دیدم یک نگاهی بـه این پسرم کرد. گفتم: خدایـا چه شده اتفاقی افتاده کـه پدرم اینطور او را نگاه مـیکند. بعد به من فرمود: چیزی بـه تو بگویم قدرش را بدان او یک پسر مظلوم، با خدا و با ایمان مـیشود. جایش درون بهشت است، خیلی مواظبش باش!!
بله پسرم الان درون حرم امام حسین خادم هست و شخصی آرام و بیسروصدا و باخداست از بچگی روزه مـیگرفت. از رفتن بـه جنگ عراق با ایران طفره مـیرفت و مـیگفت اگر بمـیرم بهی تیر نمـی چند بار صدامـیان آمدند و او را گرفتند، فرار کرد. او دارای زن و فرزند هست و بـه فرموده پدرم عاقبتش خوب است.
25.شال استاد آتش نگرفت
صبیـه استاد فرمود: ماه محرم بود و ما مجلس روضه رفته بودیم، وقتی برگشتیم همـه ما چادرهایمان را درون اتاق دیگر آویزان کرده بودیم و من و فرزند دوسالهام نزد پدرم نشسته بودیم کـه ناگهان دیدیم از اتاق دود مـیآید.
شالی کـه پدرم بـه کمرش مـیبست درون چمدانی درون اتاق بود. بر اثر آتش اتاق سیـاه شد و همـه چیزسوخت. رختخواب و چادر و همـه چیز سوخت (تا آتشنشانی آمد و آتش را خاموش کرد).
مردم جیغ مـیزدند و صلوات مـیفرستادند چون شال پدرم نسوخت و آنرا بعنوان تبرّک گرفتند تکهتکه د بردند. چمدانی کـه درونش شال پدرم بود را گرفتند روی سرشان گذاشتند و مـیگفتند چه معجزهای کـه همـه چیز سوخت مگر شال ایشان، مردم متعجب شده بودند. پدرم مـیگفت: چرا شالم را تکهتکه د و بردند؟
26.سادگی زندگی
صبیـه استاد گفت: پدرم ساده بود همـیشـه بـه مادرم (در نجف) مـیفرمود: حتما در اتاقم گلیم باشد نـه فرش، مادرم مـیگفت: عیب است. مـیفرمود: من سادگی را مـیخواهم مادرم مـیگفت: مردم خانـهمان مـیآیند ولی ایشان قبول نمـیکرد. مـیفرمود: منزل حتما ساده باشد.
27.تابلوی طلائی رنگ
وقتی استاد درون نجف زندگی مـید همسر ایشان بـه ایران آمده بودند و در برگشت تابلویی را آوردند کـه رنگ طلائی داشت. وقتی استاد آمدند درون اطاق و تابلو را دیدند فرمودند: طلا مـیگذاری اینرا بردار. هرچه همسرشان مـیگفت: این طلا نیست رنگش همانند طلا هست قبول نمـیکرد و مـیفرمود: این را بردار، چون دوست داشت منزل ساده ساده باشد.
28.یخچال
در نجف مردم یخچال مـیخد و توی خانـههایشان بود و آب سرد مـیخوردند. استاد حاضر نمـیشد یخچال خریده شودبه همسرش مـیفرمود:مردم ازگرسنگی مـیمـیرند،یخچال بخریم.
از قضا همسرشان یواشکی یخچالی خرید ودر اتاقی گذاشت کـه استاد متوجه نشود. روزی برسید: این آب سرد را از کجا آوردی؟ گفت: از یخ است. روزی استاد فرمود: درون این اطاق را باز کنید و ببینم تویش چیست و الّا درون را مـیشکنم. چون درون اطاق را باز د ویخچال را دیدند فرمودند: تو یخچال بـه خانـه مـیآوری ودرحالیکه مردم از گرسنگی مـیمـیرند؟
29.عسوخت
یکی از صبیـههای استاد مـیخواست از استاد عبگیرد ایشان قبول نمـیکرد. یکروز درون صحن کربلا استاد نماز مـیخواندند صبیـه استاد از دور عکسی از ایشان گرفت بعد متوجه شد کـه به خاطر نارضایتی پدر عسوخت و صبیـه گریـه کرد.
30.تلویزیون سوخت
استاد از نجف رفتند بـه بغداد منزل یکی از اقوام. جوان درون منزل مـیخواست تلویزیون روشن کند مادرش بـه او مـیگفت: اگر آقای کشمـیری ببیند تلویزیون مـیسوزد. جوان سمج بود و مـیگفت: مـیخواهم ببینم و تجربه کنم کـه این راست هست که تلویزیون مـیسوزد؟ و حرف مادر را گوش نکرد و تلویزیون را روشن کرد.
استاد سؤال د این چیست؟ گفتند: تلویزیون، فرمود: تلویزیون چیست؟ گفتند: همـهچیز درون آن دیده مـیشود (آنـهم برنامـههای زمان صدام و بعثیها) ایشان ناراحت شدند و سر را بـه پایین آوردند. بعد تلویزیون سوخت. جوان افتاد روی پای استاد و پای ایشان را مـیبوسید و مـیگفت: مـیخواستم بفهمم اینکه مـیگویند اولیـاء قدرت دارنددرست هست ؟و از آنروز، از اینرو بـه آنرو شدند.
* توضیح آنکه استاد، مادر و و برادرش درون بغداد بودند. ایشان به منظور صلهرحم بـه بغداد مسافرت مـید.
31.شوخطبعی استاد
وقتی استاد از حرم نجف آمدند، مادرشان کـه حدود هفتادوپنج سال داشت را دیدند کـه صورتش باز است. فرمود: چرا صورتت باز هست ؟گفتند: پیر خودش باز مـیشود.
فرمود: مـیخواهی چشمت معلوم گردد و دیگران نگاهت کنند و بگویند این پیرزن جوان بود چقدر خوشگل بود اگر خواستی، نیمـه صورت، یک چشمت معلوم باشد!!
32.از متاع بازار خبری نداشت
صبیّه استاد گفت: شب جمعهای پدرم از نجف بـه کربلا آمدند و به من سر زدند. رفت دکان عطاری شکر بخرد، پول را بلد نبود. مقداری پول بـه عطار داد و یک کیلو شکر خرید. همـینطور ایستاده بوده، چون از متاع بازار خبر نداشت، عطار بـه او گفت: دیگر چه مـیخواهید؟ فرمود: بقیـه پول را مـیخواهم. عطار خجالت کشید بـه او بگوید پول بقیـهای ندارد.
آن بقّال ما را مـیشناخت بـه من گفت من از پدرتان خجالت کشیدم، چه آقایی دارید.
33.امـیرالمؤمنین (ع) خانـه شما آمد
صبیـه استاد فرمود: شبی پدرم درون کربلا بـه خانـهمان آمد صبح همـه زنـهای همسایـه بـه من گفتند: دیشب امـیرالمؤمنین (ع) خانـه شما بود. گفتم: نـه پدرم بود. گفتند: چه نوری داشت مدام ذکر مـیگفت. گفتم: پدرم همـینطور هست راه مـیرود یـاسین و آیتالکرسی مـیخواند.
34.اذکار قبل از طلوع آفتاب
صبیـه استاد فرمود: این اذکار از پدرم بعد از نماز صبح وقبل از طلوع آفتاب مـیباشد. 100 مرتبه استغفار، 100 مرتبه صلوات، 100 مرتبه لاالهالّا هو الحق المبین، 70 بار یـا فتّاح، 70 بار یـاحیّ یـاقیّوم، لاالهالّاانت سبحانک انّی کنت من الظّالمـین، 3 مرتبه رب اشرحلی صدری و یسّرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی. یـاحیّ لاالهالّاانت یـاحیّ قبل کلّ حیّ یـاحیّ بعد کلّ حیّ، 3 مرتبه بسمالله الرحمان قل اللهم مالک الملک توتی الملک من تشاء و تنزع المک ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بیدک الخیر إنک علی کل شیء قدیر (آلعمران: 26)یـاهویـامن هویـا منالا هوصل علی محمدوآل محمد.یـامن یکفی کل شی ولایکفی کل شی-رب لاتذرنی فردا انی عاجزاذلیلا-ربنا انزل علینا مائده من السمالتکون لنا عیدا.
35.اذکار شب جمعه
2- و برای شب جمعه استاد مـیفرمود: لاالهالّاالله و من کل هم و غم ماشاء الله و لکل ن الحمد لله و لکل رخاء شکراً لله خواند و همچنین 10 مرتبه یـا دائم الفضل علی البریّه یـا باسط الیدین بالعطیّه یـا صاحب المواهب السنیّه صل علی محمّد و آله خیر الوری سجیّه واغفر لنا یـا ذالعُلی فی هذه العشیّه.
36.اذکار شب قبل از خواب
3- قبل از خواب فرمودند: آیـهالکرسی، سوره حمد، سوره توحید، سوره فیل، سوره همزه، سوره زلزله.
یـا من یکفی کل شی و لا یکفی کل شی- رب لا تذرنی فردآً إنّی عاجزاً ذلیلاً- ربنا انزل علینا مائده من السماء لتکون لنا عیداً، یـا هو یـا من هو یـا منالّا هو صل علی محمد و آل محمد.
37.روز جمعه
فرمودند: روز جمعه به منظور رزق 200 مرتبه یـا غنی یـا مغنی. (یـا الغنی مغنی)
38.شرح احوال آقای کشمـیری
همسر آقای کشمـیری درون تاریخ 29 بهمن فرمودند: درون نجف وضع زندگی از نظر اقتصادی ضعیف بود .اول ازدواج بالاخانـه خانـه پدرش زندگی مـیکردیم آن خانـه پرجمعیت بود. بعد پدرم از شیراز پول فرستاد و خانـهای خریدیم.
از دکان و مغازهها قرض مـیگرفتیم و سر ماه از شـهریـه آقا قرض را بـه دکاندار ادا مـیکردیم و شـهریـه هم کم بود. حاج نصرالله خلخالی کـه نماینده مراجع بود مـیگفت اگر احتیـاجی به منظور چیزی شدبه ما بگویید. آقا بهی رو نمـیزد.
39.عاشق نجف
وقتی استاد از نجف بـه ایران آمدند ملاقاتی با امام خمـینی داشتند درون این ملاقات مطالبی گفته شد از جمله امام خمـینی فرمود: شما مسجد، درس و مدرسه هرچه مـیخواهید دستور مـیدهم برایتان مـهیـا کنند استاد درون جواب گفتند: من مـیخواهم بروم نجف کاری بـه این مسائل ندارم.
40.حاج آقا مصطفی
حاج آقا مصطفی جهت تعلق خاطری کـه به مسائل معنوی و عرفانی داشت با افرادی کـه داعیـه این امور داشتند نشست و برخاست مـیکرد. یکی از این افراد شخصی بـه نام مجلسی کـه مقیم کاظمـین بود و ظاهری صوفیـانـه داشت بود کـه حاج آقا مصطفی نزد وی مـیرفت و سه شبانـهروز پیشش بود.
یکی دیگر از این افراد آقای کشمـیری بود کـه فردی ظاهرالصلاح بـه اصطلاح اهل سیر و سلوک و عرفان و معنویـات بـه شمار مـیآمد اگر چه حاج آقا مصطفی از این افراد خوشش مـیآمد و به دیدارشان مـیرفت منتهی بـه جهت شخصیت کتوم و تودار ایشان من نتوانستم پی ببرم کـه به قصد آموختن و یـادگیری نزدشان مـیرفت یـا مقاصد دیگری داشت.(صفحه 146- 147 مرکز اسناد انقلاب اسلامـی)
41.بی توجهی استاد بـه دنیـا
در بی توجهی استاد بـه دنیـا همسر محترمـه ایشان فرمودند:
الف) وقتی خرید یک خط تلفن به منظور منزل احتیـاج بود بـه آقا مـی گفتم،ایشان موافقت نمـی کرد.گفتم:از خارج شـهر زنگ مـی زنند،باید بروم خانـه همسایـه؛ ایشان قبول ند.من یواشکی تلفن خ،بعدها ایشان متوجه شدند.
ب) وقتی بـه آقا گفتم:زمستان سرما هست باچراغ علاءالدین نفتی، گرم نمـی شویم،مـی خواهیم گاز کشی کنیم که تا راحت باشیم؛فرمود: نـه!! ولی من گاز کشی کردم،بعد از یک سال ایشان متوجه گاز کشی منزل شدند.
بروح سالک وارسته آیت الله کشمـیری (ره) و همـه اساتید عالی قدرش الفاتحه مع الصلوات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون پنجشنبه سی و یکم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 21:33 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
سید هاشم حداد (ره)
گوشـه ای از حالات و بیـانات عبد صالح خدا - موحد عظیم الشان حاج سید هاشم حداد (ره)
شمس تبریزی(ره) مـی فرماید : قومـی باشند آیت الکرسی خوانند و قومـی باشند آیت الکرسی باشند . علامـه طباطبایی(ره) مـی فرمود : آقا سید هاشم حداد(ره) بسیـار شوریده و وارسته بود . آیت الله گرامـی مـی فرمود : گفته مـی شود ارتباط آیت الله بهجت(ره) با جناب سید هاشم حداد (ره) بیشتر از ارتباط ایشان با مرحوم آقای قاضی(ره) بوده هست . امام خميني(ره) روزي انگشتري از عقيق كه خواص زياد داشت بـه آقا مصطفي(ره) دادند كه از سوي ايشان بـه آقاسيدهاشم حداد (ره) هديه كند . فرزند امام هنگام اهداي آن گفت : اين انگشتر پانصد سال عمر دارد و در ميان پدران ما نسل بـه نسل گشته و عاقبت بـه پدرم رسيده هست . ايشان آن را بـه شما هديه مي كند که تا علقه و رابطه ي ميان ما و شما باشد . و هنوز هم آن انگشتر نزد فرزندان مرحوم حداد (ره) هست . آيت الله كشميري(ره) فرمودند : روزي همراه شيخ جعفر مجتهدي(ره) بـه حضور حضرت حداد (ره) رسيديم . بعد از تعارفات مرسوم ، مرحوم حداد(ره) از شيخ جعفر(ره) پرسيدند : درمقامات معنوي بـه كجا رسيدي وبه چه وسيله اي؟ شيخ جعفر پاسخ داد : بـه ائمـه اطهار(ع) متوسل شدم وكراماتي بـه من عنايت كردندكه يكي ازآنـها اسم اعظم هست . جناب حداد(ره) فرمودند : آيا بـه من اجازه مي دهي كه همـه آنـها را از تو بگيرم که تا مراتب ومقامات رابه شكلي بهتر وروشن تر بپيمايي ؟ و مرحوم شيخ جعفر(ره) از بيم آنكه مبادا آن مقامات از وي سلب شود وپس ازآن دست خالي بماند ، نپذيرفت . مرحوم آقاي حداد (ره) مي فرمود : مشتاق اين باش كه درون هر حال كه هستي، بنده ي او باشي ، همانگونـه كه او درون هر حال پروردگار توست . ايشان درون جاي ديگر مي فرمود : شما همـه ي كارها را براي او بكنيد که تا كم كم قوت بگيريد و بلكه طوري شويد كه عوض دنيا و آخرت ، او را طلب . درباره كتمان سر مي فرمود : طوري زندگي كنيد كه كسي از سر شما خبردار نشود حتي خانواده . مرحوم آقاي حداد(ره) خودشان همينطور زندگي كردند . مي فرمود : شما سلوكتان را رهانكنيد که تا به هدف برسيد گرچه ممكن هست براي بعضي سي چهل سال طول بكشد . شما دست برنداريد .
جناب سالك پرهيزكار حاج عبدالجليل محيي (سلمـه الله) مي فرمود : روزي از ايشان چيزي خواستم كه بنويسند که تا در زندگي همراه داشته باشم . ايشان اينطور مرقوم فرمودند : " بسم الله الرحمن الرحيم . يا اخي ! اجعل همك هماً واحدا! . والسلام عليكم . سيد هاشم " . سيد هاشم حداد (ره) كوره اي از آتش حب الهي بود . اصلاً كوره و آتش و حب و الله و سيد هاشم مراعات نظير بودند . معلوم نيست درون چه عالمي بود وقتي كه مي فرمود : عشق همـه چيز را مي گيرد . حتي اوهام را از بين مي برد .
يكي از شاگردان او مي گفت : اگر از آثار اذكار خاص و طي الارض و خوارق عادات و كرامات مي پرسيديم نـهي مان مي كردند و مي گفتند : به مبدا بچسبيد.وقتتان رابااين چيزها تلف نكنيد . اينـها رابايد بگذاريد وبرويد . آيت الله كميلي(حفظه الله) درون خصوص سوزوگداز و سرخي سينـه ي سيدهاشم حداد(ره) واحراق زيادي كه داشت مي فرمايند : اين حالت براي بزرگان زياد پيش مي آيد . آن آتش عشقي كه درون ايشان شعله ور بود اقتضا مي كرد بدن را هم گرم كند . بدن هم آن داغي را بـه خارج از قلب سرايت مي داد . علامـه طهراني(ره) مي فرمودند : تقريباً که تا آخر عمر شبها خواب نداشتند . ابتداي شب كمي استراحت مي كردند شپش بيدار شده وضو مي گرفتند و چهارركعت نماز بدان كيفيت انجام مي دادند آنگاه روبه قبله درون حال توجه وخلسه، مدتها مي نشستند ودرحال توجه وتفكرتام بودند . " خلسه " . چه عبارت عجيبي . ساعتها درون " خلسه " بود . مرحوم قاضي(ره) ساعتها بلكه روزها درون " خلسه " بود . براي ما اين عبارتها حيرت آور هست اما براي اهلش كه با آن مانوسند آشناست و مايه ي قرب . جناب حاج موسي محيي (سلمـه الله) كه از طفوليت درون منزل حداد (ره) رفت وآمد داشتند شيرين ترين وبهترين لحظه ها را استماع مناجات شبانگاهان سيد حداد (ره) مي دانند .
آيت الله كشميري(ره) مي فرمود : سيد هاشم صمد بود ، صمد بود ، خيلي پُر بود . باز مي فرمودند : روزي خدمت ايشان بودم . درون حاليكه چشم بر زمين دوخته بودند اين آيه را خواندند : (( قل ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين )) . سپس حقايق اين آيه ي شريفه را با تفسيري برتر و بالاتر از مطالبي كه ملاصدرا درون كتاب اسفارش آورده هست بيان كردند . عرفاي حقه ظرف علوم ميشوند . علوم الهي . يعني همـه علوم . حالا فرق نمي كند كه آيت الله و علامـه باشي يا که تا سيوطي خوانده باشي . آيت الله بهجت(ره) مي فرمود : حداد ، دريا بود . سيد علي حداد نوه ايشان مي گفت : زماني كه درون نجف اشرف براي ديدار آيت الله سيد محسن حكيم(ره) مي رفتند شاگردان آيت الله پرسيده بودند : آيا آن شخص امام زمان(عج) هست ؟ و به سيد هاشم اشاره مي كردند و آيت الله گفته بود : نـه ! او سرباز امام زمان(عج) هست . بله . سيد هاشم امام زماني بود . ذكر " ياصاحب الزمان" از دهانش نمي افتاد آن هم چه يا صاحب الزماني !!! از ته دل ! از همان حضور نزديك و متحد با آن حضرت ! رنگ بـه رنگ مي شد وقتي " يا صاحب الزمان " مي گفت . مي گويند وقتي بـه طهران تشريف آورده بودند و براي امري حوالي دانشگاه تهران رفته بودند خيلي مبتهج شدند و فرمودند : عجب نفوس قابله و مستعده اي از جوانان دراين محيط هستند . حيف هست كه انسان نمي تواندبگشايد و از اسرار و مخفيات پرده بردارد .
در خصوص معناي " توحيد " كه يكي از رفقايش درون سفري پرسيده بود بـه مُهري اشاره فرمودند و مي پرسند : اين چيست ؟ فرد مي گويد : اين مـهر هست . تربت هست . آقا مي فرمايند : تو اسم مـهر و تربت را روي آن گذاشته اي و آن را وجود مستقل و ذي اثري پنداشته اي . اين اسم را بردار . غير از اصل وجود چيزي نيست . " ان هي الا اسماء سميتموها انتم واباوكم ما انزل الله بها من سلطان ان يتبعون الا الظن و ما تهوي الانفس و لقد جاءهم من ربهم الهدي " نيستند آنـها مگر اسمـهايي كه شما و پدرانتان آنـها را بدين اسمـها نام نـهاده ايد ! خداوند بدين اسم ها حجت و برهاني را فرود نياورده هست . ايشان پيروي نمي نمايند مگر از پندار وگمان وآنچه راهواي نفوسشان بخواهد درون حاليكه تحقيقاً از جانب پروردگارشان هدايت بسويشان آمده هست . شما ميگوييد مـهروتربت وبااسم وتعين مـهروتربت، آنرا جدا كرده ، استقلال مي دهيد و از آن اثر مي طلبيد ، زيرا طلب بر اصل و اساس استقلال هست . استقلال و عزت اختصاص بـه ذات خدا دارد . يعني اين اسم ها ورسم ها ونشان ها بيكاره اند وكار بـه دست اوست-جل وعز- . بنابراين مطلب خيلي واضح وروشن هست كه علت شرك مردم ، دوئيت و دوبيني هست كه بـه اين اعتبارهاي بي پايه وريشـه ، لباس عزت پوشانده هست واين حدود و قيود وماهيات را با اصل الوجود خلط كرده وعزت را از وجود دزديده وبه اين ها نسبت داده هست . اگر شما اسم مـهر را از روي اين برداري ديگر وجود مـهري نيست . تعين نيست . فقر و نياز نيست . اينـها همـه مال اين حدود عدميه هست و اگر اينـها برداشته شود يك وجود بسيط وگسترده مي ماند كه آن را وجود منبسط گويند و آن نيز بعد از رفع حدود ماهوي امكاني خود ، فاني درون وجود حي قيوم ازلي و ابدي هست . اين هست حقيقت توحيد كه شما از آن بـه وحدت وجود ياد مي كنيد ! شما مسئله را پيچ مي دهيد و بغرنج مي كنيد . مسئله بسيار ساده و واضح هست . يعني بـه هر چيز كه مي نگري اول بايد " خدا " را ببيني نـه آن چيز را . آنكه مي گويي آن ، چشمت را كور كرده و نمي گذارد خدا را ببيني . لفظ آن را از آن بينداز ، خدا مي ماند و بس . بـه همين دليل بود كه استاد كل سيد علي قاضي(ره) مي فرمود : سيد هاشم چنان توحيد را لمس نموده هست كه محال هست چيزي بتواند درون آن خلل وارد سازد . و به عقيده ي اين حقير ، بيان اين عبارت از زبان عارفي كه از صدر اسلام كسي بـه جامعيتي او نيامده قابل وصف نيست و ثقيل هست .
حاج حبيب سماوي(ره) از شاگردان سيد هاشم (ره) بود . ازسماوه كه بـه كربلا مي رفت جواني را هم باخودش خدمت استاد بود كه پراستعداد ولايق بود وبواسطه ارتباطش با حاج حبيب حالات عرفاني عجيب ومشاهداتي كسب كرده بود . جوان كه حاج حبيب ديگر نمي توانست برايش كاري بكند بـه سيد رازشناس(ره) گفت : مرا بـه مراحلي صعود مي دهند كه تحمل آن بـه سبب شدت جلال براي من سخت هست . لذا ترس وجودم را فرا مي گيرد واين ترس ، موجب توقفم شده ، سبب عدم حركتم مي گردد . سيد حداد (ره) که تا سخنان جوان را شنيد با جمله اي كوتاه براي هميشـه خيال او را راحت كرد : هيچ خوف نداشته باش ! هرجا كه تو را ببرند من با تو بوده و در كنار تو خواهم بود . استاد يعني اين . سيد هاشم حداد (ره) مي فرمود : من مي بينم درون همـه حرمـهاي مشرفه ، مردم خود را بـه ضريح مي چسبانند و با التجا و گريه و دعا مي گويند وصله اي بر وصله هاي لباس پاره ما اضافه كن که تا سنگين تر شود . كسي نمي گويد اين وصله را بگير از من که تا من سبكتر شوم و لباسم ساده تر و لطيفتر شود .
مـی گویند اواخر عمر شریف , بـه مسافرخانـه ها مـی شتافت که تا مگری را بیـابد و واقعیتها را برایش تشریح کند . او که تا آخر عمر دغدغه ی بیرق را داشت . " بیرق توحید " . درون این ایـام بدلیل فشارهای رژیم اهریمنی بعث تردد رفقایش کم شده بود . یکی از شاگردان ایشان به منظور حقیر مـی فرمود : علی الخصوص بـه رفقایی کـه روحانی بودند تاکید کرده بود کـه به منزلشان تردد نکنند و قرارشان درون حرم مولا اباعبدالله الحسین(ع) باشد . ( آیت الله کمـیلی هم این مطلب را ذکر فرموده اند ) اما یکبار یکی از مراودین کـه از شاگردان مرحوم آیت الله قاضی(ره) هم بود طاقت نمـی آورد و به دیدن ایشان مـی رود . که تا وارد اتاق طبقه ی بالای منزل سید هاشم (ره) مـیشود سربازان بعث مـیریزند داخل منزل . آقای حداد (ره) هم فرموده بودند : سيد ... ! چند بار بگم کـه برای استخاره فقط درون حرم سیدالشـهدا(ع) رجوع کنید ! و به این شکل شر اشرار را دفع مـی کنند . علامـه انصاری لاهیجی(ره) کـه خودش از شاگردان مرحوم قاضی(ره) بود به منظور علامـه طهرانی(ره) درون حرم مولا ابی الحسن الرضا (ع) نقل فرمودند کـه ک سید هاشم حداد(ره) وقتی بـه نجف آمد و در مدرسه ی هندی حجره گرفت , حجره اش حجره ی سید بحرالعلوم(ره)بود و مرحوم قاضی(ره) کـه به سید هاشم عنایت خاصه داشتند گاهی مـی فرمود : امشب حجره را خالی کن . مـیخواهم که تا صبح بیتوته کنم . آیت اله شیخ عباس قوچانی(ره)وصی ظاهری آیت الحق سید علی قاضی(ره) مـی فرمود: آقا سید هاشم(ره) درون بین شاگردان قاضی(ره)حالات قوی داشت و ایشان را بـه رفقا معرفی نمـی د که تا مزاحم حال وی نشوند .
زمانی یکی از اهل علم بـه ایشان حرفهای نامربوطی زده بود . ( ایشان هنوز درون قید حیـات هستند و در کتابی علیـه همـه عرفای معاصر مطالبی با لحن دور از شان خودشان آورده اند ) ظاهراً موقعیکه این مطالب را روی منبر عنوان مـی کرده محکم زمـین خورده اند . سید هاشم حداد(ره) حدود 28 سال از محضر عارف بزرگ آیت الله قاضی(ره) بهره برد . او تمام حرکات و سکنات خود را با شعاع آن عارف عظیم الشان تنظیم مـی کرد . وقتی هم مرحوم قاضی(ره) بـه کربلای معلی مشرف مـی شدند درون منزل سید حداد (ره) ساکن مـی شدند . اقای حداد(ره) مـی فرمود : ایشان گاهاً شعر معروف هندی بخارایی را کـه شیخ بهایی آن را استقبال کرده هست را مـی خواندند :
یـا من بمحیـاه جلی الکون وزانـه / العالم فی الحیرة لا یدرک شانـه / اخفاک ظهور لک عنـهم و ابانـه / ای تیر غمت را دل عشاق نشانـه / عالم بـه تو مشغول و تو غائب ز مـیانـه
عارف کامل خواب و بیداری اش یکسان مـیشود . عوالمـی كه او مـی کند .... یکی از تلامذه ی سیدهاشم(ره) به منظور حقیر تعریف د کـه خود حضرت حداد (ره) مـی فرمود : مرحوم قاضی(ره) منزل ما مـی آمدند و همـین جا (اشاره بـه قسمتی از اطاق) دراز مـی کشید . صدای خرخر خواب داشت . بعد کـه بلند شد همانجا اقامـه ی نماز کرد .!!!! ( سبحان الله) سید هاشم , حداد بود . آهنگر بود . بـه افرادی کـه استعداد خوبی درون تحمل مشقات و واردات درونی داشتند علاقه داشت و مـی فرمود : فلانی چکش خور ِ خوبی دارد . با صراحت تمام مـیفرمود : هرمـی آید , بیـاید . دریغی نیست . بـه ی خود اشاره مـی کرد : بارها را بـه اینجا بیندازید کـه بارکش شما منم . مولانا سیدهاشم حداد(ره) درباره استاد مـی فرمود : استاد حتما دارای مقام توحید باشد و انسان درون زمان واحد نمـی تواند بیش از یک استاد داشته باشد . اما بعد از فوت و عوامل دیگری مـی تواند بـه استاد دیگری کـه دارای مراتب توحید باشد مراجعه نماید . سید هاشم عاقبت دو استاد داشتن و چند استاد داشتن را هلاکت مـی دانست . این افراد را بـه کبوترهایی تشبیـه مـی کرد کـه هرچند سریعند اما هیچ قیمتی ندارند و هیچ آنـها را نمـی خرد . سید هاشم حداد (ره) عارفی روشن , فهیم و دقیق بود . سید هاشم حداد(ره) فانی درون استاد خودش بود و این از مـهمترین مسائل سلوکی هست . نـه اینکه دید استقلالی داشت بلکه محو هوایی بود کـه از آن پنجره وارد اتاق وجود مـی شد . (یـا الله ) آیت الله سید عباس کاشانی(ره) مـی فرمود : من درون کلاسهای اقای قاضی (ره) کـه شرکت مـیکردم مـیدیدم سیدی کنار ایشان نشسته و دستورات او را اجرا مـی کند . اول فکر مـیکردیم خادم ایشان هست اما بعداً فهمـیدیدم سید هاشم حداد (ره) کـه مـی گویند اوست . زمانی کـه بر اثر غلبه جذبات با دست خالی تکه ای از آهن را از کوره بیرون اورد به منظور اینکه شـهره نشود مدتی عازم نجف شد . ایشان مقداری از دروس حوزوی را هم خدمت مرحوم قاضی(ره) تعلیم گرفتند . بعد از وفات سید قاضی(ره) هروقت بستگان استادش را مـی دید اشکش روان مـیشد و مـی فرمود : من هرگز او را فراموش نمـی کنم ... نمـی دانم چرا این مطلب بـه ذهنم آمد . یـادتان مـی آید لحظه ای از لحظات اسارت ی سادات(س) کـه فرمود : ابداً والله ما ننسی حسینا ... سید هاشم (ره) بـه مراحلی از توحید و یقین رسیده بود کـه نیـازهای جسمـی اش را حس نمـی کرد . تمام تارهای قلب سید هاشم حداد(ره) فنای فی الله را درک کرده بود . جز " هو " از حداد چیزی باقی نماند . مرحوم قاضی(ره) برخلاف عادت خویش با بقیـه ی اصحاب , ساعتهای طولانی با او خلوت مـی کرد زیرا وقتی کـه قاضی(ره) درون پایـان جلسه مـی فرمود : " سبحان ربک رب العزة عما یصفون " جمع حاضر برمـی خاستند و در هر حالی بودند مجلس را ترک مـی د . سید محمد حسن قاضی(ره) مـی گفت : من خودم شاهد بودم و مـی دیدم بعد از ساعت یـاساعتها از مجلس , هنوز جذبات پی درپی والد را فرامـی گرفت و سیـاهی چشمانش درون داخل حدقه مـی چرخید و به چپ وراست متمایل مـی شد وگاها! آب خنک مـی خواست و مـی نوشید و بقیـه را بـه سرو مـی ریخت . اینجا بود کـه از اعماق جان ندا مـی زد : " سبحان ربک ... سبحان ربک ... " کـه آنرا بـه سختی درون لبانش مـی چرخانید و در هر حالتی , زمستان یـا تابستان , آقای حداد (ره) منتظر بود کـه همـه بروند و او نزدیکتر بیـاید و باقی آب ظرف را بـه خود بریزد ! ( نویسنده را سوزاندی سید هاشم !!!! ) تنزلی درون کار نیست . من و شما اگر هم سنخ او نشویم بهره ای نخواهیم برد . به منظور حقیر سراپا عصیـان , نوشتن و خواندن و ماندن درون حال و هوای سید هاشم حداد (ره) بهشت هست است بهشت . بهشتی کـه حرارت انوار آن پیکره ی آلوده ام را مـی سوزاند . سید هاشم حداد (ره) خدایی بود . مظهر شده بود . " یـا من اظهر الجمـیل " . آیت الله کمـیلی خراسانی مـی فرمود : خدمت ایشان کـه مـی رفتیم تنـها زیـارت جمال نورانی ایشان باعث مـی شد مشکلات یـادمان مـی رفت . سید هاشم و تبار تلامذه ی او جز " توحید " عبارت دیگری را لایق عبارت نمـی دانستند . با خط خودش نوشت سید هاشم حداد (ره) کـه : " بسم الله الرحمن الرحیم . التوحید نور و الشرک نار . التوحید یحرق جمـیع السیئات الموحدین و الشرک نار یحرق جمـیع الحسنات المشرکین . والسلام " تصرفات روحی ایشان درون شاگردانشان بر اساس ظرفیت آنـها بود . آیت الله کمـیلی مـی فرمودند : درون تصرفی حقیقت آیـه ی مباهله را بـه من نشان دادند . افضل اذکار و اوراد به منظور حضرت حداد(ره) و کلاً طریقت معرفت نفس ذکر شریفه ی یونسیـه هست که حتماً حتما تحت ولایت استادی خبیر صورت بگیرد . آنـها این اذکار را گفتند که تا از عالم طبیعت خارج شدند . اذکار تلامذه ، قلبی مـی شد و از باطن استاد بهره مـی بردند . ذکر شریف " لاهوالاهو" را گاهاً با عدد بالا مـی دادند که تا شاگرد از تعینات منصرف شود . نقل از سید حداد (ره) توان مـی خواهد کـه حقیر بیشتر از این ندارم .
عبدعاصي : خیلی خیلی زیـاد از مطالب مـهم و ناگفته ماند کـه اگر مصلحت بود و خدا خواست خواهم گفت . انشاالله . و در آخر : ما چشم دوختیم بـه احسان شما یـا اولیـاالله . ما شما را از اهل بیت (ع) جدا نمـی دانیم . ما از شما کـه مقربان آستان ذوات مقدسه ی معصومـین(ع) هستید مسئلت داریم که تا شفیع ما شوید که تا انوار ولایت کلیـه ی الهیـه بر ما هم بتابد . خوب مـی دانیم کـه مستحق سکه پول سیـاه هم نیستيم و خودمان هم همـین اندازه نمـی ارزیم اما شما کـه از جام " هوالحق" نوشیدید و به سر و صورت ریختید و مظهر " الحی القیوم " شدید ما را هم دریـابید ! دست ما از دامان محبوب کوتاه مانده و در اوهام دست و پا مـی زنیم . شما را قسم مـی دهیم یـا اولیـاالله ! بـه نام نامـی حجة الله علی الحجج , حقیقت شب قدر انسیة الحورا بی بی فاطمـه ی زهرا (س) کـه ما را هم ... ما را هم کمـی بـه اصوات وحدت بنوازید . سبحان .. سبحان .. سبحان ... سبحان ربک ... سبحان ... سبحان ربک .. سبحان ربک .... ربک .. ربک .. سبحان ربک رب ... رب .. رب .. رب .. رب .. رب ... سبحان ربک رب ... سبحان ... سبحان ربک رب العزة عما یصفون . رفقای خواننده اگر حالی پیدا د حقیر را فراموش نفرمایند . یـاعلی مددی
نوشته شده توسط عبد عاصی درون شنبه پنجم فروردین ۱۳۹۱ ساعت 7:0 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
آیت الله سید علی قاضی(ره)
گوشـه ای از حالات و بیـانات مجتهد - فقیـه - فیلسوف و عارف کبیر آیت الله سید علی قاضی (ره)
تری المحبین صرعی فی دیـارهم کفتیـه الکهف لایدرون کم لبثوا
عاشقان را چنین خواهی یـافت کـه بر زمـین افتادهاند، مانند جوانمردان كهف كه نمـیدانستند چقدر درنگ كرده اند
عاشقان کشتگان معشوقند برنیـاید ز کشتگان آواز
يكي از بزرگان مي فرمود : حال مرحوم علامـه طباطبايي(ره) با شنيدن نام آيت الله قاضي(ره) دگرگون مي شد . ///// روزي درون نجف اشرف يكي از شاگردان مرحوم قاضي(ره) پشت سر ايشان بر جنازه اي نماز مي خواندند . هنگام نماز جمله اي بس شگفت از مرحوم قاضي(ره) شنيد كه با شنيدن آن ، بسيار ترسيد و ديگر نتوانست درون محضر ايشان بماند و پنـهاني نجف را ترك و به ايران آمد و طريقه ي توحيد و معرفت نفس را رها كرده و ديگر راهي جز زهد و مراقبه نپيمود ! مقصود اينكه حتي برخي از شاگردان ِ سالك ِ آيت الله قاضي(ره) نيز نمي توانستند اوج عظمت و مقامات استاد را فهم و هضم كنند . ///// آيت الله جوادي آملي از علامـه طباطبايي(ره) نقل مي كنند كه : بعد از ارتحال مرحوم آقاي قاضي(ره) روزي مشغول نماز بودم اما تحت الحنكم را كه گشودن آن مستحب هست باز نكرده بودم . ناگاه ديدم آقاي قاضي(ره) تشريف آوردند و در همان حال كه من بـه نماز ايستاده بودم تحت الحنكم را باز كردند و رفتند . ///// يكي از بزرگان مي فرمايد : مرحوم قاضي(ره) يكبار بـه مناسبتي ( گويا بحث درباره ي اين بيت حافظ بود كه مي گويد : آنانكه خاك را بـه نظر كيميا كنند ... )به پشته اي از خاك مي نگرد و آن تل خاك را با نظر خود طلا مي كند . ///// يكي از بزرگان از آيت الله مرندي (ره) نقل مي كنند كه : آيت الله قاضي(ره) شبهاي ماه مبارك رمضان با شاگردان خود جلسه اي داشتند كه حدود سه ساعت بـه درازا مي كشيد . ابتداي آن مجالس مرحوم قاضي (ره) مي فرمودند : " خودبين نباشيم . خدابين باشيم . " و پس از اين جمله سرها پايين بود و تا پايان جلسه همـه درون سكوت و تفكر بودند . ///// آيت الله جوادي مي فرمودند : با آن فقر و تنگدستي شديد علامـه طباطبايي(ره) درون نجف ، مرحوم آيت الله قاضي(ره) بـه ايشان مي فرمودند : با اين همـه تجملات و تعلقات و زندگي مرفه بـه جايي نمي رسي ! اگر مي خواهي بـه مقامي برسي ، بايد از همـه ي اينـها دست بكشي ! . ///// يكي از اطرافيان آيت الله قاضي(ره) نقل مي كند : روزي با ايشان بـه سمت منزلش مي رفتيم . بـه سر كوي ايشان كه رسيديم مشاهده كرديم كه صاحب خانـه ، اثاث مرحوم قاضي(ره) را بـه كوچه ريخته هست . آيت الله قاضي(ره) بـه محض ديدن آن صحنـه فرمود : خدا گمان كرده كه ما هم آدميم كه با ما چنين معامله مي كند ! . ///// يكي از بزرگان مي فرمايد : آيت الله قاضي(ره) تمام شبي را درون سجده گفته بود : " حسن ، حسن ، ... " و شاگردان ايشان جرات نمي كردند علت آن عمل و ورد را از ايشان بپرسند . اما يكي از شاگردان قديمي ايشان ، مرحوم آيت الله علي محمد بروجردي(ره) مي گفت : من لر بودم ! از اين رو دل را بـه دريا زده و از ايشان دليل را پرسيدم . فرمودند : ديشب خداوند پسري بـه من داده كه نامش را حسن نـهادم و ديدم خيلي تسليم هست . گفتم من هم آن قدر " حسن ، حسن " بگويم که تا مثل " حسن " تسليم شوم . ///// مرحوم آقاي سيد محمد حسن قاضي(ره) كه درون 16 شـهريور 1387 بـه رحمت خدا رفتند مي گفت : زماني درون بازار تهران مغازه عطرفروشي ام آتش گرفت و من درون انديشـه بودم كه چرا اينگونـه شد . درون اين هنگام پدرم قاضي بزرگ(ره) را ديدم كه با وجود اينكه از دنيا رحلت كرده بود عصازنان از داخل بازار بـه طرف من مي آيد . بـه من كه رسيد فرمود : مي داني چرا اينطور شد ؟! چون بـه خودت مغرور شده بودي كه درون مدت كوتاهي توانستي تجارت پررونقي را درون ايران راه اندازي كني . اين آتش نتيجه همين غرورت بود كه بـه عمل خودت تكيه كردي ! پدرم اين را گفت و عصازنان از بازار خارج شد . ///// باز " حسن " مي فرمود : زماني از دست يكي از مشكلات زندگيم بـه تنگ آمده بودم . پدرم را ديدم كه نزد من آمد و گفت : اين مشكل ، بخشي از سيروسلوكت هست و خداوند آن را مقرر فرموده هست . بايد با آن بسازي كه براي رشدت لازم هست . ///// و باز مي گفت : وقتي كه مشغول نوشتن كتاب صفحات من تاريخ الاعلام ( موسوعه ي 10 جلدي كه جناب سيد محمدحسن قاضي درباره پدرشان نوشته و دو جلد آن بـه نام آيت الحق و با ترجمـه اخوي كوچكشان بـه چاپ رسيده هست ) بودم درون نقل مطلبي از كارهاي پدرم با خود مي انديشيدم كه پدر درون اينجا اشتباه كرده هست . درون اين هنگام ديدم درون خانـه را مي زنند . دم درون رفتم و در را باز كردم . پدرم پشت درون بود . ( بعد از رحلت آقاي قاضي) بـه من گفت : با من همراه شو ! دنبالش راه افتادم . آنوقت ديدم درون طي راه من كوچك و كوچكتر مي شوم که تا اينكه بـه سني رسيدم كه آن اتفاق افتاده بود و آنجا ديدم همان كاري كه پدر كرده درست بوده هست . آنوقت پدرم بـه من گفت : برگرديم . درون حين برگشت باز بزرگ و بزرگتر شدم که تا اينكه بـه درخانـه رسيدم و پدرم رفت . ///// زماني هم كه سيد حسن درون سفر حج بر اثر مصرف دارو درون فرودگاه جده خوابش مي برد وجامي ماند ، پدر بـه خواب يكي از همسفران مي آيد ومي گويد : چرا فرزند مرا درون فرودگاه تنـها رها كرده ايد ؟ برويد و او را بياوريد . ///// درون اين سالهاي آخر عمر سيد حسن ، پدرش درون خواب بـه ديگران و خودش فرموده بودد : " بيا نجف ، برايت خانـه گرفته ام . " و او فهميده بود كه ديگر بايد برود . [ قالوا تالله تفتؤا تذكر يوسف حتي تكون حرضاً او تكون من الهالكين = بـه ملامت گفتند : بـه خدا سوگند كه تو آن قدر دائم يوسف يوسف كني که تا از غصه فراقش مريض شوي و يا خود را بـه دست هلاكت سپاري ] . راز آزادي كامل ايشان درون برزخ را خودشان درون زمان حياتشان فرموده بودند : برزخ من درون دنيا ، فقر هست كه ديگر درون برزخ مشكلي نخواهم داشت . و فرموده بود : من از خدا خواسته ام كه جسمم درون برزخ ، درون اختيار خودم باشد . ///// علامـه طباطبايي(ره) مي فرمود : آيت الله قاضي(ره) درون عين تاكيد بر نماز شب ، سوگواري بر حضرت سيدالشـهدا(ع) را بافضيلت تر از نماز شب مي دانستند . و از طرفي مي فرمودند : وسيله ي رسيدن بـه دنيا و آخرت ، نماز شب هست . ///// علامـه طباطبايي(ره) مي فرمود : آيت الله قاضي(ره) مي فرمودند : گاهي خداوند چهل روز بنده را درون سختي و گرفتاري قرار مي دهد که تا يكبار از ته دل " ياالله" بگوید و به ياد خدا بيفتد . ///// آيت الله بهجت(ره) مي فرمود : آيت الله قاضي(ره) مي فرمودند : براي حاجتي چهل سال بعد از نماز ، دعا مي كردم ، بعد معلوم شد کـه مصلحت نبوده هست كه برآورده شود . ///// زماني عليرغم ميلشان جهت دادوستدي مجبور شدند كه عكس بيندازند و شاگردان از روي آن تكثير كردند و در جلسه درس پخش مي كردند . علامـه طباطبايي(ره) مي فرمود : درون همان حين پخش عكس ، آقاي قاضي (ره) فرمودند : شما اصلاً عقل نداريد ! من خودم اينجا نشسته ام شما سر عكس من دعوا مي كنيد ! . علامـه(ره) مي فرمود : ما هم يكي از آنان بوديم كه درآن جلسه عكس مي خواست . ///// آيت الله قاضي(ره) درباره جناب ملاصدرا (ره) عبارت فخر شيعه را بكار مي بردند . ايشان ابن عربي(ره) را از كاملين مي دانستند و كامل درون زبان ايشان يعني كسي كه ولايت را فهميده و درك و ذوب شده باشد .
علامـه طباطبايي(ره) مي فرمود : آيت الله قاضي(ره) فرمودند : شبي درون مسجد كوفه ، ذكر دروديوار را مي شنيدم بطوريكه آن شب خوابم نبرد . ( ظاهراً اين اتفاق درون اوايل سلوك ايشان بوده وگرنـه گوش ايشان و هم مقامات ايشان بـه سرعت بـه اينگونـه نواها و تسبيحات عادت و خو مي كند ). ///// باز علامـه(ره) مي فرمود : آقاي قاضي(ره) مي فرمودند : من از باباطاهر تعجب مي كنم كه درون شعرش ( يكي درد و يكي درمان پسندد ..... ) چنين سروده . چطور گفته : اگر جانان ، هجران را پسندد ، من هم آن را مي پسندم ؟ چگونـه انسان مي تواند اين را بپذيرد ؟ عاشق بر هر چيز صبر مي كند اما بر فراق ، صبر نمي توان كرد . مولا علي (ع) درون دعاي كميل مي فرمايد : مولا و آقاي من ! گيرم بر عذاب تو صبر كنم ، بر دوري تو چگونـه شكيبا باشم ؟ ؟؟ .
جملاتي پر مغز از آيت الله قاضي (ره) : 1 – درون امور آخرت ، عمده آنـها توحيد هست . 2 - با دراويش و طريق آنـها كاري نداريم . طريق ، طريقه ي علما و فقهاست با صدق و صفا . 3 – اين راه شرح صدر و استقامت مي خواهد و آنكه استقامت نداشته باشد ... نمي تواند . 4 – آن كس كه بـه استاد رسيد ، نصف راه را طي كرده هست . 5 – بيست سال تمام هست كه وضو دارم و بي وضو نبوده ام الا حين تجديد وضو و نخوابيدم مگر با طهارت آبي(وضوياغسل) . 6 – نماز را بازاري نكنيد . اول وقت بـه جا آوريد و با خضوع و خشوع . 7 – تلاوت قرآن ، نوشيدني و مومنين هست . 8 – محال هست كسي بـه مرحله كمال برسد و حقيقت ولايت براي او مشـهود نشود . 9 – ثواب رفت و آمد بين حرم شريف حضرت اباعبدالله(ع) و حضرت ابالفضل (ع) از سعي بين صفاومروه بيشتر هست . 10 – بعد از نمازهاي واجب ، تسبيح حضرت زهرا (س) ترك نشود . همانا آن ذكر كبير هست . 11 – الله الله الله كه دل هيچ كس را نرنجانيد .
ايشان انواع اذكار را از نظر كمي و كيفي براي خواص متذكر مي شدند . بعضي اوراد براي قوي شدن اراده ، بعضي براي تقويت روح ، برخي براي رزق ، دسته اي براي توحيد و فناي في الله و تعدادي براي محبت . بعضي اذكار توحيدي فقر مي آورد و ممكن هست شخص نتواند تحمل كند و الا حرمت ذكر ضايع شود . ايشان همچنين ميان افراد مجذوب و غير مجذوب فرق مي گذاشت چون بين ميل كلي و جزيي فاصله و ثمره بسيار هست و ثمرات روحي و مزاجي باهم متفاوت هست . ///// زماني آيت الله نجابت(ره) از ايشان پرسيدند : مي خواهم ببينم آيا ادراك توحيد و لقاء الله و سيري كه شما درون وحدت حق داريد حقيقت هست يا امر تخيلي و پنداري ؟ مرحوم قاضي(ره) رنگشان سرخ شد و دستي بـه محاسنشان كشيدند و فرمودند : اي فرزندم ! من چهل سال هست با حضرت حق هستم و دم از او مي . اين پندار هست ؟ . ///// اوايل آمدن ايشان بـه نجف ، وسط حياط مسجد كوفه چاله اي بود كه زياد آشغال جمع شد . از ايشان خواستند که تا مساعدتي كنند . ايشان هم با همكاري تعدادي مشكل را رفع كردند . درون محل بيت الطشت ايستاده بودند كه ديدند روي يك كاشي اسم ايشان نوشته شده و به قولي از زحماتشان تشكر شده . با عصبانيت كلنگ را از يكي از كارگران گرفته و كاشي را شكستند و به جايش گل ماليدند . او براي خدا كار مي كرد . كارگر خدا بود . ///// از اولين دستوراتي كه بـه علامـه طباطبايي(ره) دادند سكوت و مواظبت بر زبان بود . بـه سيد هاشم حداد (ره) هم دستور كتمان داده بودند . ايت الله سيد محمد همداني(ره) مي فرمود : آيت الله قاضي (ره) فرمودند : من درون آغاز اين راه درون دوران جواني براي اينكه جلوي افسارگسيختگي زبانم را بگيرم 26 سال ريگ درون دهانم گذارده بودم . خودشان مي فرمودند : چون 20سال تمام چشمم را كنترا كرده بودم چشم ترس براي من آمده بود و چنانكه هروقت مي خواست نامحرمي وارد شود از دو دقيقه قبل خود بـه خود چشمـهايم بسته مي شد . خداوند بـه من منت گذاشت كه چشم من بي اختيار روي هم مي آمد و آن مشقت از من رفته بود . ///// علامـه (ره) مي فرمود : رفتم مسجد كوفه ديدم ايشان و همـه خانواده اش تب كرده اند و مریضند . هنگام نماز شد و طبق معمول درون اول وقت اقامـه فرمودند بعد از نماز عشا چنان ايه ي " آمن الرسول ... " را با توكل كامل مي خواندند كه انگار نـه انگار . ///// مرحوم استاد سيد محمدحسن قاضي(ره) مي گفت : موت اختياري گويا يك حالتي هست كه براي انسان رخ مي دهد و روح انسان از بدنش جدا مي شود . وقتي روح از بدن جدا شد و از علائق مجرد شد حقايق برايش متجلي مي شود و آنچه را درون كتابها خوانده مي بيند و مي فهمد . آقاي قاضي(ره) بيان مي كردند هركس موت اختياري داشته باشد مرگ برايش آسان مي شود و ديگر از مرگ نمي ترسد . ايشان به آقاي الهي و آقاي طباطبايي فرمودند : شمابه تبريز برويد ولي شيخ ... را پيش خود نگه داشتند . چون معتقد بودند كسي كه موت اختياري دارد مرگ برايش خيلي آسان مي شود و علامـه طباطبايي و برادرش الهي و شيخ محمدتقي آملي موت اختياري داشتند . بيخود نيست كه علامـه(ره) مي فرمايد : ((ما هرچه داريم ، از قاضي(ره) داريم .))///// جناب سيدمحمدعلي قاضي فرزند ايشان مي گفت : يكبار درون كوفه كه بوديم صدايمان كردند كه بياييد ديوارها را پاك كنيد . قديم ديوارها گچ سفيد بود و ظاهراً شب يا نزديك صبح ، ايشان بـه وجد آمده بودند و احوالاتي غلبه كرده بود و اشعاري را با ذغال بر ديوار نوشته بودند . ///// آيت الله قاضي(ره) مي فرمودند : خداوند متعال بـه دليل اينكه ما از سيروسلوك منقطع نشويم و هميشـه شوروحال انجام اعمال و افعال را داشته باشيم ما را درون اين باره طماع آفريده هست . ( طمع نسبت بـه خود خدا ) . ///// سيد هاشم حداد (ره) مي فرمود : آقاي قاضي (ره) مي فرمودند : زماني كه نفس غير از خواسته ي معشوق را طالب كرد ، واجب هست انسان آماده ي جنگ و قتال با او باشد . ///// آيت الله شيخ محمدرضا آل ياسين نقل ميكرد كه روزي بـه يكي از مجالس خاص كه بـه خواص معمولي از تلامذه ي ايشان تعلق داشت مشرف شدم . وقتي از منزل ايشان بيرون آمدم همين را بگويم كه عبا را روي سروصورتم كشيدم و راه افتادم و مالك اشكهايم نبودم و بي اختيار گريه مي كردم . بـه هركجا وهركس كه نگاه مي كردم بدم مي آمد و در اثر انقطاع موقت از دنيا ، طاقت ماندن درون دنيا و زندگي با مردمان از من سلب شده بود . صد حيف كه بعدها نتوانستم درون آن مجالس نوراني حاضر شوم . ///// آيت الله كشميري(ره)ميفرمود : بعد از رحلت ايشان هرچند وقت يكبار درون روح ايشان درون تماس بودم و گفتگو داشتم . زماني بعضي مرا اذيت مي كردند . براي دفع آذيت آنـها چندبار سوره ي .... را خواندم و به روح ايشان تقديم و ياري خواستم . درون مكاشفه اي ايشان را ديدم كه با انگشت اشاره اين كلام را فرمودند : انا كفيناك المستهزئين . همينطور هم شد و آن شخص بعداً فلج شد . ///// اقاي محمدحسن قاضي(ره)مي گفت : يكي از علما مرتباً بـه ايشان ايراد مي گرفت كه چطور ميشود مردم امام حسين(ع) را با شناخت بـه اينكه فرزند پيامبر و علي و فاطمـه (ع) بكشند.ايشان ناگاه ناراحت شدند و پرده را كنار زدند و آن شخص حضرت اباعبدالله(ع) را درون كربلا درون عرصه جنگ مابين نيزه و سنگ و تير و شمشيرها ديد و بيهوش شد . من از پدر خواهش كردم که تا آن عالم ! را بـه هوش آورد . ايشان بـه سيد هاشم حداد (ره) فرموده بودند : درست هست كه شما شاگرد من و زير نظر من هستي ، ولي هرچه مي خواهي بايد از امام حسين (ع) بگيري و اين نـه بـه آن معناست كه اگر بروي درون حضرت علي(ع) را بزني درون باز نمي شود . ما درون زيارت جامعه داريم : " السلام علي الدعاة الي الله و الادلاء علي مرضاة الله " اما از القاب امام حسين(ع) هست كه " السلام علي الدليل ذات الله " امام حسين(ع) راهنما و دليل بـه ذات خداست . انسان را مستقيم بـه ذات خدا مي رساند .
عبدعاصي : سعي ميشود هر دفعه مطلبي دقيقتر و جامعتر از مرحوم قاضي(ره) ارائه شود . اما واقعاً نميشود بـه اصل مطلب رسيد . اصل مطلب " توحيد" هست و که تا در اين وادي قدم نگذاريم و مراقبه تام نداشته باشيم حظي نخواهيم برد . آيت الله مرندي(ره) مي فرمود : ذكر يونسيه ي علامـه طباطبايي(ره) 5 ساعت طول مي كشيد . ما درون روز چقدر مواظب اعمال و رفتارمان هستيم ؟ البته رفقاي خواننده نبايد از خواندن اين زندگينامـه ها گيج شوند و ندانند كه چه شد و چه گفت ! همـه ي عرفا يك سير طبيعي زندگي مادي داشتند و آن را با شريعت تطبيق دادند و با ابزار طريقت بـه حقيقت محض رسيدند . از خدا همت مسئلت داريم .
نوشته شده توسط عبد عاصی درون شنبه بیستم اسفند ۱۳۹۰ ساعت 9:33 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
آیت الله کمـیلی خراسانی
بیـانات بسیـار مـهم از عارف واصل حضرت آیت الله حاج شیخ محمد صالح کمـیلی خراسانی (مدظله العالی)
متن زیر خلاصه ای از بیـانات عارف واصل سالک الی الله آیت الحق و العرفان حاج شیخ صالح کمـیلی (سلمـه الله) درون مصاحبه ای با عنوان سیره ی کامل مکمل مرحوم آقای حاج سید هاشم حداد (ره) هست که معظم له بصورت دقیق درباره ی استادشان مطالبی فرموده اند کـه مـی خوانید :
1 – درون دوران جواني خدمت ايت الله شيخ عباس قوچاني(ره) وصي ظاهري مرحوم آيت الله سيد علي قاضي(ره) رسيديم . جلسات ايشان درون نجف درون منزل خودشان برگزار مي شد . از كلام ايشان متوجه شديم كه شخصيتي درون كربلا هست بنام مرحوم سيد هاشم حداد (ره) كه از شاگردان مبرز آيت الله قاضي(ره) هست . براي زيارت ايشان ، عطش درون ما ايجاد شد که تا اينكه خدا توفيق داد ، براي ديدارشان از نجف بـه كربلا رفتيم . بعد از چند جلسه رفت وآمد ، ديديم ايشان همان گمشده ي ماست . همان استاد مطلوب ماست كه ميتواند بر جهات روحي ما احاطه داشته باشد ومارابه مقصد اعلاي اهل توحيد سوق دهد .
2 – يكي از اصول معنوي كه درون طريقت عرفان يك اصل بسيار حساس و مـهم هست رايطه ي استاد و شاگرد مي باشد و از منازل قلب سالك محسوب مي شود . علامـه بحرالعلوم دركتاب سيروسلوكشان ، همچنين علامـه طهراني و عرفاي ديگر درون كتابهايشان ، وقتي منازل سير سالك را مي شمارند ، از جمله آنـها منزل " قلب سالك " هست كه سالك بايد هميشـه استاد را همراه خود داشته باشد و نبايد خودسر پيش رود و بايد تحت نظر استاد صاحب نظر باشد که تا مكاشفات واحوالات خود را بـه او عرضه كند که تا به انحراف روحي ومزاجي، اعتقادي وغيراعتقادي كشيده نشود . ما وقتي كسي رابعنوان استاد انتخاب كرديم ، اين ارادت بـه او يك امر طبيعي و عادي هست چرا كه شاگرد خود را " كالميت بين يدي الغسال " تسليم رهنمودهاي استاد مي داند . حتي مرحوم سيد بحرالعلوم مي فرمايد كه يكي از راه هاي نفي خواطر براي تمركز پيداكردن سالك ، احضار صورت استاد درون قلب هست و از روح او استمداد مي كند وربط قلب سالك با استاد هست كه استاد را يك وسيله ي رسيدن بـه خدا بداند واز روح او استمداد كند . بعد اين تعلق خاطر شاگرد بـه استاد ، يك امر كلي هست .
3 – زماني كه جناب حجت الاسلام والمسلمين سيد علي حداد مشغول تاليف كتاب " عارف في الرحاب القدسيه " بودند بـه ايشان گفتم خوب هست كه خدمت آيت الله بهجت(ره) هم برسيد . وقتي كه خدمت آيت الله بهجت(ره) مي رسند ايشان مي فرمايد : " حداد ، سر الهي بود . " خوب درباره ي سر الهي بايد كتمان كرد . البته اين جمله آيت الله بهجت(ره) نشانـه ي علو مقام استاد (ره) هست و براي ما كه سالها بـه محضر ايشان مي رسيديم ، استغراق و ذوب بودن ايشان درون " توحيد " را شخصاً ديده ايم .
4 – بطور كلي اين يك مطلب مسلم هست كه علاقه ي استاد بـه شاگرد بيشتر از علاقه ي شاگرد بـه استاد هست . چرا كه شاگرد دست پرورده ي استاد هست و وقتي استاد ببيند كه شاگردش درون همـه ي جهات درون حال پيشرفت كردن هست ، نمي شود كه بـه او علاقه مند نشود چرا كه استاد ثمره ي وجودي خود را مي بيند . مثلاً علامـه طهراني(ره) مي گويد كه هنگام خداحافظي با مرحوم استاد سيد هاشم(ره) ، يك انقلاب دروني عجيبي درون استاد ايجاد مي شد كه هيچ گاه سرش را نفهميدم .
5 – از آيت الله كميلي سئوال شد كه : جنابعالي و علامـه طهراني(ره) بيان فرموده ايد كه مرحوم حداد(ره) بـه قدري غرق درتوحيد بودند كه گاهي ازاطراف خودوگاهي ازجسم خودغافل مي شدند . اينجااين سئوال مطرح هست كه چگونـه استادي كه اين قدر غرق درتوحيد هست براي دوري شاگردش دلتنگي مي كند ؟ آيت الله كميلي (حفظه الله) فرموده اند : اين حالات استاد منافاتي با مقامات توحيدي او ندارد . همانطور كه مي دانيد بزرگترين استاد و شاگرد اين عالم ، حضرت رسول الله (ص) و حضرت اميرالمومنين (ع) هستند كه درون آيه ي مباهله از اميرالمومنين(ع) بعنوان نفس پيامبر(ص) يادميشود . يعني اميرالمومنين(ع) جان پيغمبر(ص) هست وخود اميرالمومنين(ع) مي فرمايند : " انما انا عبد من عبيد محمد (ص) " و در دعاي ندبه هست كه " يحذو حذو الرسول " . اميرالمومنين(ع) پا جاي پاي پيامبر (ص) مي گذاشته اند . دلتنگي هاي پيامبر (ص) براي اميرالمومنين (ع) روشن هست كه حتي مي گويند اين دلتنگي درون شب معراج هم بوده هست واين خود بهترين دليل بر صحت دلتنگي استاد براي شاگردان هست . البته ناگفته نماند كه اين حالت از حالات خاص روحي هست و با كلام وتوضيح وتحليل درك نمي شود . بايد استادي همچون مرحوم استاد (ره) و شاگردي همچون علامـه طهراني(ره) باشد که تا اين مطلب فهميده شود هرچند خود علامـه هم مي گويد : من سرش را نفهميدم .
6 – آيت الله كميلي (سلمـه الله) درون خصوص اينكه آيات عظام بسياري ، از شاگردان و مريدين آيت الحق سيد هاشم حداد (ره) بودند و اين چطور ميشود كه مجتهدين و علما شاگرد غيرعالم باشند مي فرمايند : ببينيد ، طائفه فقها درون يك رشته متخصص هستند وطائفه عرفا درون يك رشته ديگر . بعضي ها فقيه عارفند مثل علامـه طهراني(ره) كه مرحوم استاد (ره) به ايشان مي گفتند " سيد الطائفتين " و بعضي هم فقط درون فقه يا فقط عرفان متخصص هستند . اگر سالك درون رشته فقه هم مجتهدي باشد و از تقليد كردن بي نياز باشد ، براي سيروسلوك او بسيار مفيد هست چرا كه وقتي درون رشته فقه مجتهد نباشد بايد از يك فقيه تقليد كند ولي اين بـه اين معنا نيست كه اگر كسي فقيه نبود ديگر نمي تواند بـه مراتب عاليه عرفاني برسد وبسا كه گاهي يك فرد عادي ، يك بازاري خدمت امام زمان(عج) هم مي رسد . بـه هر حال توجه بـه علوم ظاهري هم مـهم هست . بـه همين دليل مرحوم آيت الله قاضي(ره) شاگردان خود را بـه مجتهد شدن تشويق مي كردند . و همانطور كه گفتيم بـه اين معنا نيست كه راه ، منحصر بـه فقها باشد . بعد كسي كه درون عرفان مجتهد نيست ، مي شود كه شاگرد يك مجتهد ِ درون عرفان شود . خواه آن شاگرد فقيه باشد يا نـه و همينطور آن استاد .
7 – حضرت آقاي كميلي (مدظله العالي) درون خصوص بحث وصايت ظاهري و باطني مي فرمايند : مي دانيد كه درون طريقت عرفا ، انتخاب جانشين و وصي عرفاني امر واجبي نيست كه ما بگوييم هر عارفي كه از دنيا مي رود حتماً براي شاگردان خود استادي را مشخص مي كند . اما ميان شاگردان تفاوتهايي هم هست كه با گذشت زمان معلوم مي شود كدام شاگرد بـه استاد نزديكتر بوده . اگر چه ممكن هست ديگر شاگردان آن را بعنوان استاد نبينند و با او رفاقتي برخورد كنند . حالا اين وصايت باطني درون خصوص مرحوم آقاي حداد (ره) بـه تشخيص خودشان بوده هست و البته ارادت شاگردان آيت الله قاضي(ره) هم مي تواند نشانـه اين مطلب باشد . مثلاً وصي ظاهري آيت الله قاضي(ره) ، جناب آيت الله حاج عباس قوچاني(ره) ، از مرحوم آقاي حداد (ره) خيلي با تعظيم ياد مي كردند و اينطور نبود كه مثلاً خودشان را بر ايشان مقدم بدانند . خوب ايشان (مرحوم قاضي) درون نجف اشرف با توجه بـه طريقتشان متهم بـه مسائلي بودند و مي خواستند كه وصي ايشان كسي باشد كه اگر ديگران سئوالي داشتند بـه او رجوع كنند و در حوزه علميه نجف هم مورد قبول علما باشد . بعد اينگونـه مرحوم حاج عباس قوچاني(ره) را انتخاب كردند والبته گاهي هم استاد مي خواهد شاگردش محفوظ و مخفي بماند و اين بـه دليل حفظ شخصيت آن شاگرد هست . بـه هر حال ، اين مطلبي هست كه علامـه طهراني(ره) هم معتقد بوده و نظر ما هم همين هست .
8 – حضرت آقاي حداد (ره) براي مبتدي راه سير و سلوك ابتدا مقداري دستورات مستحبي تعبدي مي دادند . از قبيل نوافل و ادعيه و به دست كردن انگشتر عقيق و فيروزه و امثال آن كه با اين دستورات ، آن شخص كم كم آزموده شود . البته مسائل اخلاقي را مقدم بر مراتب عرفاني مي دانستند . اينكه شخص اول بايد تزكيه ي نفس شود و از رذائل دور باشد که تا دريچه اي از عرفان روي او باز گردد . بعد كه شاگرد كمي بالاتر مي آمد دستور مراقبه ي دائم مي دادند و مي فرمودند سالك درون هر حالي از احوال ، بايد حضور الهي را درون قلب خود بياورد و اين حضور را ملكه ي خود كند . مـهمترين دستور ايشان كه آثار زيادي هم دارد همان مراقبه ي قلبي بود . گاهي با توجه بـه مراتب شاگرد ، اذكار اربعيني هم مي دادند اما خيلي زياد نبود . هم و غم ايشان اين بود كه سالك بـه سمت " توحيد " حركت كند كه از توحيد افعالي شروع مي شود که تا مراتب بالاتر . بـه تهجد و سحرخيزي خيلي تاكيد مي كردند . بـه توسل و توجه بـه خاندان اهل بيت(ع) ومخصوصاً حضرت بقية الله (عج) كه ما لفظ " يا صاحب الزمان " را زياد از ايشان مي شنيديم .
9 – هميشـه بايد بـه ياد خدا باشيم و همـه ي كارهايمان را براي خدا انجام دهيم که تا كم كم اين تلقينات و تذكرات حالت ملكه درون نفس ما شود و كم كم بـه آن مقصد اعلاي خلقتمان كه " توحيد " هست برسيم . اين نكته را براي كساني كه اين مصاحبه را مي شنوند يا متن آن را مي خوانند عرض مي كنم كه بدانند اين راه ، راه ِ عموم هست . اينگونـه نيست كه مختص انسانـهاي خاص باشد و اينگونـه هم نيست كه راه كسب معرفت خدا ، يك راه مستحب باشد . ما براي كسب معرفت خدا خلق شده ايم : " و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون " . از خدا مي خواهيم كه ما را درون راه محبت و معرفتش بيش از پيش موفق بگرداند .
نوشته شده توسط عبد عاصی درون شنبه سیزدهم اسفند ۱۳۹۰ ساعت 7:12 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
حاج محمد حسن بیـاتی
یـادی از سالک روشن ضمـیر حاج محمد حسن بیـاتی (ره)
حضرت علامـه طهرانی (ره) از قول حضرت آقای حداد (ره) درون توصیف ایشان چنین فرموده اند : خیلی از رفقا درون معنی توحید گیر دارند , ولی آقای بیـاتی خیلی روشن هست و خداوند بـه ایشان عنایت بسیـاری فرمود و ایشان درون ردیف رفقای درجه اولی هستند کـه ما شب و روز با هم هستیم . او همـیشـه با من هست . عرض کردم (علامـه) کلمـه ای بفرمایید کـه برای ایشان بنویسم . فرمودند : " فاستقم کما امرت "
دنبال استاد مي گشت . ظاهراً نيت كرد که تا چهل صبح نمازش را درون حرم سيدالكريم حضرت عبدالعظيم الحسني (ع) اقامـه كند و بعد از آن آيت الحق و العرفان مربي نفوس آيت الله انصاري همداني(ره) را نشانش مي دهند . جناب آقاي بياتي(ره) تحت تربيت مرحوم انصاري(ره) بودند که تا اينكه ايشان روز جمعه دوم ذي القعدة 1379 قمري رحلت فرمودند . آقاي بياتي (ره) مي فرمود : من بـه امرودستور آيت الله انصاري(ره) گذرنامـه گرفته بودم و در همان روز جمعه عازم كرمانشاه بودم براي اخذ جواز و رواديد از كنسولخانـه عراق ، چون فقط ويزا و رواديد را از كرمانشاه مي دادند . از طرفي حركت و مسافرت ما مقارن شد با ايام ارتحال و كسالت ايشان كه مجموعاً چند روزي بيش طول نكشيد . من درون آن روزها مترصد بودم حال ايشان بهبود يابد و خداحافظي كنم و براي زيارت مشرف شوم ، لذا هر روز براي عيادت مي آمدم . اما چشمان ايشان بسته بود و با وجود شعور و احساس كامل قادر بـه بازكردن چشم نبودند . اين چنين بود که تا صبح جمعه پيش اطز ظهر بـه منزلشان رفتم و ديدم بيهوشند . درون آن لحظه درون اتاق ايشان يك نفر هم نبود . رفقا همگي درون اتاق جلو كه اتاق پذيرايي بود مشغول م درباره حال جسماني و معرفي كردن ايشان بـه طبيبي ديگر بودند . درون آن لحظه بدون اختيار من خودم را روي بدن ايشان انداختم و گفتم : " فدايتان شوم ! چه كنم ؟ از طرفي شما بـه مسافرت و زيارت امر فرموديد و در اين ساعت مقرر ماشين سواري كرايه كرده ام که تا مرا بـه كرمانشاه ببرد و از طرف ديگر شما بدين حال مدهوش و بيهوش افتاده ايد و من تاب و توان رفتن را با اين وضع فعلي شما ندارم ؟! " ايشان درون آن حال مكاشفه فرمودند : " فرزندم ! تو آماده سفر باش و زيارتت را بطور كامل انجام بده ! من بعد از چهل روز بـه تو استادي را براي تربيت معرفي مي كنم . " من درون آن عالم از ايشان خداحافظي كرده ، بيرون آمدم و تا وقت حركت با سواري يكي دو ساعتي بيشتر طول نكشيد كه درون ده پانزده فرسخي همدان كه ماشين از گردنـه ي اسدآباد بالا مي رفت ، فكر و ذكر و توجه من يكسره بـه ايشان بود . ناگهان بصورت كبوتر سپيدي از بالاي منزلشان پرواز كرده و به من فرمودند : " خداحافظ " . من دانستم ايشان رحلت كرده اند . بـه كرمانشاه رسيديم و پس از تحصيل ويزا عازم عتبات عاليات شدم و تقريباً مدت يك ماه طبق دستور ايشان زيارت كرده ، بـه همدان مراجعت كردم . درست از تاريخ ارتحال ايشان چهل روز گذشته بود كه حضرت آقا حاج سيد هاشم حداد (ره) را كه که تا آن زمان زيارت نكرده بودم و فقط درون ميان زمره شاگردان مرحوم آيت الله قاضي (ره) نامي از ايشان شنيده بودم بـه من معرفي كردند . من با نـهايت اشتياق و خلوص و ارادت و تمكين بـه محضرشان شرفياب شدم . از آن بـه بعد که تا زمان ارتحال مرحوم حداد (ره) كه درون ماه رمضان 1404 قمري درون كربلا ، موطن ايشان ، رخ داد ، مدت 24 سال تمام دست ارادت بـه ايشان داده و تحت تعليم و ارشاداتشان بودم . "
واقعاً سير هدايت خاصه درباره مرحوم بياتي(ره) چه زيبا هست و چه دقيق دست بـه دست شده اند . اينـها همـه هدايت خاصه هست . مطلب مـهم ديگر تبعيت بي چون و چراي مرحوم بياتي(ره) درون خصوص اساتيدش كه مسئله اي فوق العاده مـهم هست بايد دقت شود . " كالميت بين يدي الغسال " كه مي گويند همين هاست ها ! نفس استاد كه ازنفس مرشد كامل و قطب اكبر حضرت حجت (س) بهره مي برد درون همـه ي عوالم سالك را مي بيند و احاطه دارد و تحت سير قر ار مي دهد . مرحوم بياتي (ره) اينطور مي فرمودند كه : مرحوم آيت الله انصاري(ره) بـه من دستوري داده بودند كه بايد روزها آن را درون خلوت انجام دهم . من روزها آن را درون خلوت انجام مي دادم که تا روز جمعه اي كه براي بـه جا آوردن آن محل خلوتي پيدا نكردم چرا كه درون هر جاي خلوت احتمال تردد و آمدن افراد بود . مي دانستم كه يك شبستان درون مسجد پيغمبر متروك هست . مسجد پيغمبر يكي از مساجد همدان و در مقابل سراي قلمداني هست . بـه آن مسجد رفتم و در ِ شبستان متروك را گشودم . ديدم روي حصيرها بـه قدري خاك جمع شده هست كه درون حال راه رفتن گردوخاك برميخيزد . داخل شبستان شدم و در را كولون كردم و با خيال راحت درون يك زاويه بسيار تاريك مسجد كه از درون شبستان دور بود نشستم و مشغول انجام آن دستور شدم . آن دستور مدتش يك اربعين بود و چند روزي بيشتر نمانده بود كه پايان پذيرد . درون حال انجام آن عمل ، مكاشفه اي رخ داد كه خود را بر روي كره زمين احساس كردم و تمام ، نيم كره جنوبي و نيم كره شمالي آن را مي ديدم و بر آن سيطره داشتم . درون محور كره از قطب شمال ستوني از نور بود ، بسيار عجيب و زلال و درخشان و آرام بخش كه آن عبارت بود از ولايت كليه . و بايد تمام مردم كره خود را بدان برسانند . بسياري از افراد روي زمين درون ظلمت بـه سر مي بردند و در نيم كره جنوبي دور از شعاع آن محور نوراني زندگي مي كردند و آنـها اكثريت اهل جهان را تشكيل داده بودند . آنـها هر چه حركت مي كردند درون ظلمات بود چنان تاريكي آنـها را فراگرفته بود كه هيچ چيز را نمي شناختند . بعضي چون مي خواستند بـه جلو بيايند دورتر مي شدند . برخي از آنـها چنان درون تعفن غوطه ور بودند كه انسان قدرت تماشاي آنـها را نداشت . عجيب اينجاست كه آنـها همگي خواستار نور بودند و مي خواستند خود را بـه محور برسانند . اما نيم كره شمالي كه نوراني بود درون آنجا افراد متفاوت بودند . بعضي با سرعت رو بـه بالا و قطب مي آمدند اما درون وسط راه توقف مي كردند . بعضي آرام و آهسته مي آمدند . روي اين نيم كره اقليت روي زمين بودند كه بصورت دسته ها و گروه ها دور هم مجتمع بودند . بعضي مقداري راه آمده اما پشيمان شده و متحير بودند . بعضي مانند اسب سوار و يا با سرعت بيشتر رو بـه بالا مي رفتند . خلاصه امر اينكه تمام اين افراد واقع درون منطقه نور نيز هركدام شكل و شاكله ي خاصي داشتند . هرچه بـه بالا مي رفتيم افراد كمتر مي شدند که تا نزديك قطب و محور چند نفري بيشتر بـه چشم نمي خوردند كه مي خواستند وارد ستون نور شوند . من خودم نفهميدم بـه چه وسيله اين راه را طي كردم . گويا روي هوا با سرعتي همينطور چرخ مي خوردم و بالا مي رفتم که تا رسيدم بـه كنار محور . ديدم درون آنجا دو نفر ايستاده اند : يكي حضرت آيت الله انصاري (ره) و ديگري را درون آن وقت نشناختم و سپس مشـهود شد كه حضرت آقاي حداد (ره) هست . من همينكه بدان محل رسيدم فوراً آيت الله انصاري(ره) مرا گرفت و در داخل ستون نور پرتاب كرد!!!!!!!!عجيب عالمي بود . از عظمت و ابهت و سكون و اطمينان و حيات و قدرت و احاطه بر ماسوي . درون آنجا چهارده معصوم (ع) بدون شكل و صورت و بدون تعين بودند . چنان مرا لذت و بجتي دست داد كه که تا حال كه ده ها سال از آن مي گذرد مزه ي آن درون كام من باقي هست . من درون آنجا غرق درون تحير و بهت بودم و مستغرق درون اذت ولايت كه ناگهان مرحوم انصاري (ره) بـه شانـه من زدند و فرمودند : " بس هست تا اينجا كه رفتي ! برخيز برويم ! ساعت قريب ظهر هست !!!! " و از مسائل لازم الذكر اينكه من خودم درب ِ شبستان را كولون كردم و آقاي انصاري (ره) از درون بسته وارد شد و دوم اينكه احدي از جاي من خبر نداشت و به حسب موازين ظاهري ورود من درون شبستان متروك مسجد پيغمبر آن هم با آن كيفيت محال مي نمود و غير از اطلاع غيبي مرحوم انصاري (ره) بر محل من محملي ديگر وجود ندارد و سوم ، مشاهده ي مرحوم انصاري(ره) مكاشفه ي مرا بود ، كه معلوم بود از تمام جريانات و مشاهدات من مطلع بوده اند . "
سالک وارسته جناب آقای حاج محمد حسن بیـاتی (ره) مـی فرمودند : زمانیکه حضرت آقای حداد (ره) بـه ایران تشریف آورده بودند درون زمان مراجعتشان از همدان بـه کاظمـین بـه بنده فرمودند : مرحوم آیت الله انصاری (ره) سالکان راه خدا را از یک طریق مـی برد ولیکن من از سه طریق مـی برم .
جناب بیـاتی (ره) درون بیشتر مواقع مـیزبان اولیـای خدا بودند . درون زمان سفر آیت الحق سید هاشم حداد (ره) بـه ایران , بـه منزل ایشان هم وارد شده بودند و در اینجا بود کـه برای عارف وارسته آیت الله تالهی(ره) عبارت " یـا ممتحنة امتحنک الله الذی خلقک قبل ان یخلقک " از زیـارت نامـه بی بی دو عالم حضرت صدیقه ی طاهره(س) را معنا کرده بودند جوری کـه موجب مسرت و بهجت آیت الله تالهی (ره) و شنوندگان شده بود . حضرت علامـه طهرانی حسینی (ره) درون نامـهاي بـه رفيق سالك و شفيق طريق مرحوم آقاي حاج محمّد حسن بياتي(ره) از كربلا چنين مينويسند:
بسم الله الرّحمن الرّحيم
و لَهُ الحَمدُ في الاُولي و الآخِرةِ و لَهُ الحُكمُ و إليهِ تُرجَعون
سلامهاي پياپي و درود پيدرپي و تحيّات وافره و ادعيه خالصه بر آستان حضرت محبوب باد كه افق مقدّس عالم دل را مكان خود فرمود، و با ولايت تامّه خود متصرّف درون كون و مكان گرديد.امروز شاه انجمن دلبران يكي است، دلبر(گرچه جز او هيچ نيست) هميشـه دل بر آن يكي است.نيكو رقيمـه مباركه زيارت و حقّاً مطالب حقّهاي هست كه خداوند بر زبان و دل شما جاري ساخته است، نـه مبالغه و اغراق. گرچه بايد گفت تازه اين تمجيد و تحسين درون حدود فكر ماست نـه رسا بـه قامت او، و اين انديشـه درون ظرف تعقّل ما نـه محيط بر بحر فضل او. آب دريا را بـه پيمانـه پيمودن غلط هست و امواج بادهاي تند را با غربال محدود نمودن و با دستار مقيّد كردن نـه صحيح.
و ان قمـیصاْ خیط من نسج تسعه و عشرین حرفاْ عن معالیـه قاصر
باري هزار بار شكر كه گرچه نـه درون خور خريداران اوئيم، چون نـه ثمني درون دست و نـه مثمني محدود، ليكن درون زمره بعرصه درآمدگان بازار او و زمره مشتاقان جمال و والهان حريم درگه او.
به هر طرف کـه نگه مـی کنم تو درون نظری چرا کـه بهر تو جز دیده جایگاهی نیست
حضرت علامـه طهرانی(ره) درون نامـه ای دیگر بـه مرحوم بیـاتی (ره) مطالب را عمـیقتر بیـان فرموده و با تعابیر عجیبی از استادشان آیت الحق سید هاشم حداد (ره) یـاد مـی کنند :
بسم الله الرّحمن الرّحيم / اللَهمَّ أنتَ السّلامُ و مِنكَ السَّلامُ و إليكَ يَنتَهي السّلامُ / و لَه الحمدُ في الاُولي و الآخِرةِ، وهو الأوّلُ و الآخرُ و الظّاهرُ و الباطنُ / و هو عَلي كُلّ شَيءٍ قديرٌ
السّلام عليكم و رحمةُ اللهِ و بركاتُه؛ بعد از اهداء تحيّات وافره و ادعيه خالصه بصحّت و موفّقيّت درون شب سهشنبه وارد كاظمين عليهما السّلام، و در صبح سهشنبه وارد كربلاي معلّي و مشّرف بحضور حضرت عزيز انسان العين و عين الانسان حضرت آقاي حاج سيّد هاشم حدّاد روحي فداه شدم. اللَهُمَّ أفِضْ صِلَةَ صَلواتكَ و أوَّلَ تَسليماتِكَ علي أوّلِ التّعيُّناتِ المُفاضَةِ مِن العِمآءِ الرَّبّاني، و آخِرَ التَّنزّلاتِ المُضافةِ إلي النَّوعِ الإنسانيِّ، المُهاجِر مِن مكّة كانَ اللهُ و لَم يَكُن مَعهُ شَيءٌ ثاني.جاي دستبوسي و پابوسي اصالتاً يا نيابتاً نبود، لأنّه كلُّ شيءٍ و مَع كلِّ شَيءٍ و قآئمٌ بكلِّ شيءٍ، وسِع كُرسيُّه السّمواتِ و الأرضَ، زَيتونةٍ لا شَرقيّةٍ و لا غَربيّةٍ، فَللَّه المَثَلُ الأعلي.
بوي گلم چنان مست كرد دامنم از دست برفت
پس از استقرار، از حالات حضرتعالي بخصوص و ساير رفقا خدمتشان معروض افتاد بسيار خرسند شدند و دعاي خير فرمودند .
عبد عاصي : مسجد پيغمبر درون همدان بسيار معروف هست . خود آيت الله انصاري همداني(ره) مدتها درون همين مسجد نماز مي خواندند و هم اكنون امامت اين مسجد با سالك طريق حضرت آيت الله سيد احمد حسينيان (حفظه الله) از شاگردان عارف كبير موحد عالي قدر حضرت آقاي حداد (ره) مي باشد . رفقا بـه اين توجه بفرمايند كه براي يافتن استاد بالاخره بايد قابليتي ايجاد كرد . همينطوري از قيافه ي كسي خوششان نمي آيد که تا استاد برسانند !!! بعد بايد جنبيد و اهل مراقبه شد . اين نكته اول . دوم اينكه سير دست بـه دست شدن استاد هميشـه وجود ندارد . خيلي ها يك استاد بيشتر نيافتند و تا اخر پاي بند بـه او شدند . ولي ندرتاً كه اين اتفاق مي افتد اين دست بـه دست شدن سير تكاملي داشته هست . نكته ديگر اينكه : رفقا حواسشان بـه مكاشفات مرحوم بياتي(ره) پرت نشود و گيج نشوند . اين مكاشفه ها مخصوص ايشان بوده و قرار نيست راهنماي كس ديگري باشد . هر مكاشفه بر اساس باطن سالك محقق مي شود كما اينكه مكاشفات بسيار دقيقتر و عاليتري براي بسياري از اولياي الهي و سالكان طريق الي الله رخ مي دهد و انگار نـه انگار . بعد نبايد انگشت حسرت بـه دهان بگزيم ! درون مرحوم بياتي (ره) از همـه بيشتر اطاعت و امتثال امر استاد مشـهود هست كه بي شك عامل تعالي اين سالك وارسته بوده هست . ما هم اگر صدق نيت پيدا كنيم و در اعمالمان خلوص نسبي هم حاصل شود خداي مـهربان براي ما هم راهبرمطمئن و حقيقي خواهد فرستاد . مزار شريف مرحوم بياتي(ره) كنار مزار مرحوم حاج هادي ابهري(ره) درون كنار تربت پاك حضرت آيت الله انصاري همداني(ره) هست . بـه تازگي سنگ قبرها را برداشته اند و دو سه رديف از بالا و پايين را صاف كردهاند ً که تا براي مزار مرحوم آقاي انصاري(ره) طاق نصرتي درست كنند . انشاالله همـه رفقاي خواننده بـه اين هدف دست پيدا كنند و تحت ارشادات ولي الله الاعظم (عج) كه منشاء همـه ي خوبي ها و خير هست قرار بگيرند و حقير سراپا تقصير را از دعاي سحر فراموش نفرمايند .
بروح سالك باتقوا مرحوم حاج محمد حسن بياتي (ره) و اساتيد ارجمندش الفاتحه مع الصلوات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون پنجشنبه یـازدهم اسفند ۱۳۹۰ ساعت 11:0 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
آیت الله شریفی زابلی (ره)
برای اولین بار درون وبلاگ طریق الی الله - بـه این نثر - مـیخوانید :
سالك رباني مجاهد عاليقدر آيت الله ميرزا محمد ابراهيم شريفي زابلي (ره) شاگرد و داماد سيد سند آيت الله سيد علي قاضي طباطبايي(ره)
استاد كل آيت الله سيد علي قاضي(ره) درون نامـه اي بـه آيت الله شريفي زابلي(ره) كه درون مشـهد مقدس حضور داشتند مي فرمايد : :«...و اگر درون ارض اقدس قدري مانديد، كما هو المظنون .البته متوقع هست كه بـه فيوض عظيمـه برسيد.تمام اهل طريقت يا اغلب آنـها،حسب خود را بـه حضرت رضا-عليه و علي آبائه و ابنائه الصلاة و السلام و التعية والثناء-منتهي ميسازند و حرفشان بر اين هست كه درون دولت هاشميه كه تقيه كم شد و اول تنفس شيعه بود،آن بزرگوار، طريقت را كه باطن شريعت هست راهنما شد و علناً بـه مسلمين رسانيد كه راه ، همين هست و ظاهر (كذا)، ظاهر آن هست و آن مخصوص وجود اميرالمومنين و اولاد كرام او بود- صلوات الله عليهم- و فلان و فلان خبر نداشتند، نامحرم بودند...و گويند كه حضرت رضا ، خرقه را بـه معروف كرخي داد...مقصود آنكه غافل مباش!»
سالك رباني مجاهد في الانفس والنفوس آيت الله ميرزا ابراهيم شريفي زابلي(ره) متولد سال 1283 شمسي و اهل خطه اي از اين خاك نوراني وشـهيدپرور هست كه افتخارات فراواني درون طول تاريخ كسب كرده هست . سيستان و زابل گرمايي از جنس محبت دارد . مثل گرماي نجف . بهمين دليل آيت الله شريفي زابلي(ره) درون جوانی بعد از قم و تلمذ درون درس آيات عظام حاج شيخ عبدالكريم حائري، حاج آقا حسين قمي و آيت الله بروجردي(رضوان الله عليهم اجمعين) ، جهت تحصيل عازم نجف شد و در دروس آقا ضياءعراقي و آقاسيد ابوالحسن اصفهاني و آيت الله نائيني(رحمت الله عليهم) شركت كرد . اما شيخ زابلي بنابر هدايت خاصه ي رب العالمين پايش بـه وادي توحيد باز شد و خدمت آيت بزرگ عرفان سيد علي قاضي طباطبايي(ره) رسيد و بعدها با صبيه ي ايشان ازدواج كرد و " داماد آيت الله قاضي " شد . اسامي دامادهاي مرحوم قاضي(ره) نيز از اين قرار هست : 1- آيت الله سيد علي عينكي طباطبايي؛2- آيت الله ميرزا محمد ابراهيم شريفي؛ 3- آيت الله شيخ محمد سرابي ؛ 4- سيد كاظم رفيعي ؛5- ميرزا محمد حسين تبريزي . دوران تحصيل آيت الله شريفي(ره) سي سال طول كشيد . از همدوره اي هاي ايشان ميشود از علامـه طباطبايي(ره) ، شيخ عليمحمد بروجردي (ره) و آيت الله بهجت (ره) نام برد . او مورد توجه خاص استادش بود . اواخر دوره سلطنت پهلوي اول با درجه اجتهاد وارد سيستان شد و امامت جمعه مسجد جامع حسين آباد را بـه عهده گرفت . درون زماني كه منبر رفتن ممنوع بود بـه مدد سيدالشـهدا(ع) مراسم عزاداري بـه پا مي كرد و به تبع آن توسط دستگاه جور دستگير و زنداني مي شد . درون زمان مصدق كه انتخابات آزاد عنوان شده بود بـه درخواست آيت الله كاشاني وامريه ي آيت الله بروجردي(ره) كانديد مردم خونگرم سيستان شد . اما درمقابل رقيبي از عمال حكومت داشت كه درون زمان انتخابات فتنـه اي بـه پا شد و او را دستگير و به تهران بردند . بـه وساطت آيت الله بروجردي(ره) آزاد شد و به سيستان برگشت . آيت الله شريفي زابلي درون 17 ديماه 1348 شمسي بعد از عمري مجاهدت با عارضه قلبی بـه ملكوت اعلي پيوست . ایشان محبوب اهالي سيستان بود و مومنين و اخيار از او بسيار حمايت مي كردند . قيام تاريخي 19 بهمن سال 1330 سيستان و رشادتهای آیت الله زابلی هميشـه درون ياد و خاطره ي آن ديار باقي هست . مردم مجاهد سيستان جزء اولين خونخواهان حضرت اباعبدالله الحسين(ع) هستند .
روزه های زیـاد مـی گرفت و عمل ام داود را هر ماه انجام مـی داد وحتی سر موقع افطار نمـی کرد کـه با تذکر استادش مرتفع شد . از علوم غریبه اطلاع داشت و نسخه هایی از او وجود دارد . همـیشـه به منظور حضور درون جلسات آیت الله قاضی(ره) سبقت مـی گرفت و تا رسیدن استاد از بقیـه اهل صفا و شاگردان آن آیت ربانی پذیرایی مـی کرد مخصوصاً شبهای ماه مبارک رمضان . او همراه سعی مـی کرد که تا جایی کـه مجاز هست در محضر استاد باشد و بیشتر مشکلات و حاجات استاد را او رفع مـی کرد . عایرغم کمـیاب بودن کتاب شریف " بحر المعارف " اثر مولی عبدالصمد همدانی (ره) – مدفون درون ایوان طلای حرم باصفای ابی عبدالله الحسین(ع) – مرحوم شریفی بـه سرعت به منظور استاد تهیـه کرده و در مواقعی کـه مرحوم سید محمدحسن قاضی(ره) آنرا به منظور پدرشان قرائت مـی د که تا آنجا کـه ممکن بود کناری مـی نشست و حرفی نمـی زد و در آن حال حضرت آقای قاضی(ره) کـه معمولاً وقتی غرق درون تامل و تفکر مـیشدند کف دستشان را باز مـی د و نگاه خود را بـه انگشتان و ناخنـهای خود مـی دوختند مشغول اوراد مـی شدند- بـه سجده های طولانی مـی رفتند یـا حتی غذا مـی طلبیدند و در همـه این حالات فرزند مشغول قرائت بود و پدر غلطهای او را مـی گرفت . درون هر حالی کـه بود !!! دقت و هوشیـاری استاد کل , لحظه ای کم نمـی شد . درون هر حالی کـه بود . مرحوم سید محمدحسن قاضی (ره) مـی گوید : بعضی طلاب زمانی را کنار رودخانـه ای مـیگذراندند و شبها بـه مسجدکوفه یـا سهله مـیرفتند . مسابقه ی مشاعره ای شد . من درون یکی از گروههایی بودم کـه مرحوم شریفی زابلی(ره) حضور داشتند . درهفته اول مسابقه ایشان شرکت ند و در هفته دوم شرکت و برنده شدند . از ایشان ماجرا را پرسیدم . فرمودند : هفته پیش حافظ را مطالعه کردم !! قضیـه را بـه والد معظم(ره)عرض کردم کـه فرمودند : این یکی از آثار مواظبت بر قرائت آیت الکرسی و دو معوذه هست . آیت الله شریفی زابلی (ره) مـی فرمودند : موقعی کـه در زندان بودم و تحت فشارهای سخت قرار گرفته بودم درون خواب سیدی درون لباس روحانی دیدم ( البته مرحوم شریفی نام آن سید را فاش ند ) کـه به من گفت : فردا آزاد خواهی شد اما درون نجف فلان علویـه ای را کـه مـیشناسی را فراموش نکن . فردا بـه یکی از دوستانم کـه برای دیدنم بـه زندان آمده بود و عازم نجف بود مقداری وجه دادم که تا به آن علویـه بدهد و خودم هم اثاثیـه ام را جمع کردم و منتظر زندانبان شدم که تا خبر آزادیم را بیـاورد . آیت الله شریفی(ره) بـه همـین شکل از زندان رها شدند . این سالکان طریق الی الله با همت و استقامتی کـه داشتند نـه تنـها از حبس دشمن آزاد شدند بلکه از قفس حجابهای ظلمانی و نفسانی و به مدد انفاس اساتید عرفان از حجب نورانیـه هم آزاد شدند . خوب ! وقتی ما کاری نمـیکنیم کـه صلاحیت و قابلیت بدست آوریم نباید انتظار داشته باشیم کـه امثال مرحوم قاضی|(ره) از ما دستگیری کنند . زندگی نامـه آیت الله شریفی زابلی(ره) بغیر از مطالب حذف شده همـین بود . عمری مجاهدت . جهاد اصغر و جهاد اکبر . سالکی کـه در جبهه ی عالم ماده و عالم نفس مجاهده کند و صاحب فتح و ظفر شود صاحب باطن نورانی و شفاف خواهد بود . مرحوم شریفی (ره) چه پاکدامنی و طهارت باطنی داشته کـه آقای قاضی(ره) او را داماد خود کرده !!! این بزرگواران چهانی بودند ؟ مرحوم شریفی زابلی(ره) چه کرد کـه مرحوم قاضی(ره) اجازه این همـه مجالست و موانست و ملازمت مـی داد ؟ چه مراقبه ای مـی کرد کـه معتمد استادش بود ؟ چرا ما با اطرافیـانمان نمـیتوانیم بـه سیره ی پیـامبر و اهل بیت (صلوات الله علیـهم) رفتار کنیم ؟ یـا عجولیم یـا متوقع . خودمان و کارهایمان را بزرگ مـی دانیم و دربرابر لطف دیگران سپاسگزار نیستیم . ما خدا را کمتر " شکر " مـیکنیم چه برسد بـه دیگران ؟! گاهی هم جور دیگر هست . از دیگران همـیشـه بـه جهت تملق ممنون هستیم اما تشکر از خدا را بلد نیستیم . یـاد نامـه ی آیت الله شریفی(ره) بـه مرحوم قاضی(ره) افتادم کـه در آن از فراق و هجران گفته بود . مـیرزا ابراهیم(ره) سالک بود . یعنی " محبت بـه خدا " بود کـه به شکل محبت بـه استاد درآورده بود . فراق یـار بود کـه برای استادش مـی نوشت . او درک کرده بود این چیزها را !!! ما چقدر از فراق که تا الان نالیده ایم ؟ ما نـه به منظور خدا و نـه به منظور ولی اش کـه به حساب شیعه بودن و عاشق علی(ع) بودن و زن حسین(ع) بودن و غیره , بـه او فکر مـیکنیم کـه نزدیکیم , خیلی کم از دوری آه مـیکشیم و دلگیریم و اشک مـیریزیم . خدایـا ! بـه حق خوبان درگاهت , دل ما را هم نرم کن که تا برای خودت بسوزیم .
بروح سالک الی الله آیت الله مـیرزا ابراهیم شریفی زابلی (ره) و استاد عالی مقامش (ره) و همـه شـهدا و صلحا و ابرار و مومنین و مومنات الفاتحه مع الصلوات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون جمعه بیست و هشتم بهمن ۱۳۹۰ ساعت 20:17 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
آیت الله سید حسین فاطمـی قمـی
عارف ربانی فقیـه اخلاقی آیت الله سید حسین فاطمـی قمـی (ره)
آيت الله كميلي(سلمـه الله) مي فرمودند : حدود 13 – 14 سال داشتم كه درون نمازهاي جماعت آيت الله سيد حسين فاطمي قمي(ره) شركت مي كردم . روزي ديدم آن پيرمرد نوراني عصازنان مي رود و زيرزمزمـه اي دارد . نزديك كه رفتم ديدم اين ذكر شريف را تكرار مي كردند : " يا من تسمي بالغفور الرحيم ، يامن تسمي بالغفور الرحيم ، يا من تسمي بالغفور الرحيم " .
سالك وارسته ، متقي پرهيزكار ، اخلاقي متخلق آيت الله حاج سيد حسين فاطمي قمي(ره) از اعاظم تلامذه حجت الحق ، عارف كامل مكمل ، مناجاتي كبيرآيت الله حاج ميرزا جواد ملكي تبريزي (نفع الله بنور تربته السالكين) بود كه درشب تاسوعاي 1297 قمري بدنيا آمد و درتاريخ 27 شوال سال 1389 مطابق با 16 دی ماه 1348 شمسي خلع لباس عالم فاني شد . بر روي سنگ مزارش حك شده : انما الدنیـا فناء / قد ارتحل العالم الناسک العابد السالک العارف المتأله حجة الاسلام و المسلمـین الحاج اقا حسین الفاطمـی نجل افقه السعید آیت الله الحاج سید اسحاق الرضوی القمـی قدس سرهما لیلة 27 شوال 16/1389. دی ماه 1348 - هی الدنیـا یقول بلا فیـها. او از آرميدگان بهشت شيخان هست . جايي كه آيت الحق سيدهاشم حداد (س) درباره آن فرموده : "بسيار پر نور و پر بركت است، و خدا ميداند چه نفوس زكيّه و طيّبهاي درون اينجا مدفونند. پس از قبر مطهّر بيبي كه فضاي قم و اطراف قم را باز و گسترده و سبك و نوراني نموده است، و بواسطۀ بركات آنحضرت است كه گويا خستگي از زمين قم و از خاك قم برداشته شده است، هيچ مكاني درون قم به اندازۀ اين قبرستان نوراني و با رحمت نيست. و سزاوار است طلاّب و سائرين بيشتر از اين به اين مكان توجّه داشته باشند و از فضائل و فواضل معنوي و ملكوتي آن بهرمند شوند، و نگذارند اين آثار محو شود و دستخوش نسيان قرار گيرد ." آيت الله قمي (ره) از نوادگان جناب موسي مبرقع(ع)ابن جوادالائمـه(ع) هستند كه شجره نامـه شان را آيت الله مرعشي نجفي(ره)استخراج كرده هست . پدرش سيد اسحاق از خواص شيخ انصاري(ره) بود . زاهد والامقام آيت الله فاطمـی قمي(ره) عمرطولاني داشت و خيلي از اهالي معرفت محضر او را درك كرده اند . آيت الله حسن زاده آملي (حفظه الله) ميفرمودند : چون خدمتش رسیدم دیدم پیرمردی هست در حدود صد سال و از کار افتاده بود، بعد از ادای آداب ورود از مرحوم آقا مـیرزا جواد آقا سخن بـه مـیان آوردم، تشویق د و فرمودند: «آقای کـه در این اوضاع از من درون این گوشـه خبر بگیرد و دنبال احوال و آداب اقا مـیرزا جواد آقا ملکی (رحمةالله علیـه) باشد معلم هست که درون او چیزی است.) عرض کردم از مرحوم آقای ملکی دستو رالعملی بـه ما مرحمت فرمایید گفت: " او خودش دستور العمل بود، شب کـه مـی شد دیوانـه مـی شد و در صحن خانـه دیوان وار قدم مـی زد و زبانش بـه این شعر مترنم بود کـه : گر بشکافند سراپای من / جز تو نیـابند درون اعضای من ... آخرین حرفش این بود کـه گفت: الله کبر و جان تسلیم حق کرد. آن جناب اجازه نمـی فرمودند کـه از او عبگیرند و بعضی از دوستان و ارادتمندانش این نقشـه را طرح د کـه در حال نماز از او عبگیرند کـه نتواند مانع شود و در حالی کـه از عگرفتنش بی خبر بود از او درون حال قنوت نماز عگرفتند . " آيت الله قمي(ره) شبهاي جمعه دعاي توسلي داشت و بزرگان شركت مي كردند . درون بعضي منبرهاي موعظه كه حالش تغيير مي كرد بر سر و پيشاني مي زد و حديث نفس ميفرمود و با ناله هاي او همـه اشك ميريختند . اين هست مناجات عمومي . و اين اثر نفس پیر مناجاتيان ، ميرزا جواد آقا (ره) هست . كتاب شريف " جامع الدرر " آيت الله سيد حسين قمي(ره) از ارزشمندترين كتب اخلاقي هست . از شاگردان معروفش ميتوان از آيت الله شيخ علي پهلواني(ره)-آيت الله خرازي-آيت الله روح الله شاه آبادي و... نام برد . از نـهضت امام خميني(ره) بااين پيش زمينـه حمايت ميكردند كه : درون مشـهد مقدس حضرت رضا(ع) را درخواب ديدم و آقاي خميني را كه سمت راست ايشان بود و حضرت(ع) بـه آقاي خميني با لفظ مجاهد في سبيل الله خطاب ميفرمودند . درون ماه محرم و صفر درون عتبات عالیـات پيشاپيش سينـه زنان مي رفت و در مصيبت جدش حسين(ع) پيرهنش را چاك مي داد . فرزند ايشان ، حاج حسن فاطمي مي گويد : « از ايشان شنيدم کـه مي فرمود : " درون منزل کـه روضه داشتيم ، منبر را درون ايوان گذاشته بوديم . يکي از روزها وقتي مشغول روضه خواندن بودم ، بـه داخل اتاق کتابخانـه نگاه کردم ، ديدم مادرم ، صديقه ي طاهره ( س ) ايستاده و در مراسم ما شرکت کرده اند . " ايشان درون آن مجلس حالشان بد شد و همان بالاي منبر حالت بيهوشي پيدا د کـه چند نفر ايشان را گرفته ، پايين آوردند . » درون مجالس بسيار بر خود عتاب مي کرد و گاهي با دست بر سر و صورت خود مي زد و مي گفت : (( واي بر من ! )) لطافت روح عظيم آن بزرگ که تا آنجا بود کـه شخصيت بزرگي مانند آيت الله مرعشي نجفي ، زماني کـه در بستر بيماري بود از ايشان خواست که تا براي بهبودي اش هفتاد حمد بخواند . فرزند آيت الله مرعشي مي گويد : درون حال خواندن حمد ، چهره ي سيد حسين بر افروخته بود و حالشان عادي نبود . بعد از تمام شدن هفتاد حمد ، آيت الله مرعشي برخاست و رو بـه حاج آقا حسين فرمود : " بـه جدت خوب شدم ! " درون کتاب جامع الدرر درون مقام خطاب بـه نفس خويش مي گويد : (( اي ديده ي هشتاد ساله ي حسين فاطمي ! چقدر ديدي بـه ديده ي نابينايت ، نافرمانان حق سبحانـه را کـه چه د و چه ديدند ؟ دنيا طلبان بـه لباس عقبي طلبان چه نتيجه بردند ؟ " أخلص العمل فإنّ النّافذ بصير بصير )) او از ملازمين دائمي ميرزا جواد آقا (ره) بود و نسخه خطي كتاب سيروسلوك استادش دست او نگهداري مي شد . طهارت و تهذيب نفس وكسب مقامات والاي او بود كه طلاب دورش حلقه مي زدند . درباره زمان رحلت استادش مي فرمود : روز دهم دیحجه سال 1343 هـ - ق کـه پنج شنبه و مصادف با عید قربان بود، صبح بـه مسجد جمکران رفتیم و قبل از ظهر برگشتم، که تا به خانـه آمدم، خبر دادند حاج مـیرزا جواد آقا جویـای احوال شما شده است، چون ازالت او آگاهی داشتم با شتاب بـه خدمت ایشان رفتم وقتی وارد اتاقش شدم، منظره ای شگفت انگیز دیدم. مشاهده کردم او بـه رفته، خضاب بسته و پاک و مطهر درون بستر نشسته هست برحسب ظاهر منتظر بود اذان ظهر بگویند که تا نماز بخواند اما گویـا مسئله عمـیق تر ازاین موضوع بود. درون بستر شروع بـه خواندن اذان و اقامـه کرد کـه با گفتن هر جمله و ذکری، آرامش او افزایش مـی یـافت، دعای تکبیرات افتتاحیـه را خواند و همـین کـه به تکبیره الاحرام رسید و گفت: الله اکبر، روح پاکش از بدن او بـه سوی عالم قدس پرواز کرد.
درباره مجالس آيت الله ملكي تبريزي(ره) ميفرمود : معصوم علیـه السلام فرمود: موعظه چون از قلب بیرون آید داخل قلب مـی شود و اگر مجرد زبان شد از گوش تجاوز نمـی کند.مواعظ ایشان ـ طاب ثراه ـ چنان بود کـه گویی آتش درون دل جُلساء مشتعل مـی نمود، چنان بود کـه گویـا انسان را از این نشئه خارج و به عالم دیگری داخل مـی کند، ولی چون از مجلس ایشان خارج مـی شدیم با هر یک از مجلسیـان آن مرحوم تماس مـی گرفتم باز همان حال غفلت درون او بازگشت کرده بود؛ از بعد ایشان پیوسته آرزوی یک چنین مجلسی را دارم و به دست نمـی آورم. آيت الله قمي(ره) مي فرمود : ايشان بسيار محيط بـه اخبار بودند، همچنين درون فقاهت ؛ زيرا حقير كتاب غايه القصوايى داشتيم ايشان حاشيه بر او نوشته و حضرت آية الله العضمى آقاى شيخ ابولقاسم قمى و حجة السلام جناب آقاى آقا سيد محمد - طاب ثراهما - هروقت درون مساءله اى از مساءئل فقهيه توقف داشتند با ايشان مذاكره مى كردند ؛ ليكن جناب ايشان بـه خيال مرجع تقليد شدن نبود ؛ درون هر صورت بسيار جديت داشتند بـه رفتن زيارت حضرت معصومـه(س) با داشتن مرض قلب ، همـه روزه مشرف مى شدند بـه حرم و در مقام رضا و تسليم ، گويا از خود اراده اى نداشت ، سراپا تسليم اراده خداى تعالى بود ؛ جوانى داشت بـه نام آقا ميرزا على آقا كه بـه مرض و با درون گذشت و آن جوان بسيار دانشمند و در علم و عمل سر آمد اقران خود بود ، ليكن حقير روز فوت او نتوانستيم بروم روز ديگر كه رفتم ديدم آقاى ملكى - رضوان الله عليه - نشسته و چشم ها بـه گودى فرو رفته ، مردم مى آمدند و ايشان را تسليت مـی گفتند،ولى ايشان مشغول بـه ذكر خدا بود و زبانش بـه حمد خدا گويا بود، درون اواخر عمر هفت سال از خانـه بيرون نيامد مگر قبل از اذان صبح درون بالاى سر حضرت معصومـه(س) نماز صبح را بـه جاى مى آورند؛ بعد از نماز ايشان ، مرحوم آقا شيخ ابراهيم ترك معروف بـه صاحب الزمانى ايستاده موعظه مى كرد. حاج آقا حسین (ره) ميفرمود : اگر يكى از شاگردان شان يا از دوستان بـه مرضى مبتلا مى شد ايشان از حرم بـه منزل آن شخص رفته و بالاى سر مريض مى نشست و هفت حمد مى خواندند و به خانـه مراجعت مى كردند و همـه روزه ،اول آفتاب حقير و ساير شاگردان ايشان درون منزلشان جمع مى شديم و آن جناب ما را بـه كلمات آتشين خود موعظه مى فرمود،به طورى كه صداى گريه و ضجه از اهل مجلس بلند مى شد! و اما عادت شبهاى ايشان چنين ايشان چنين بود كه بـه مـهمانى و غير مـهمانى نمى رفت و پس از ادعاى فرائض و نوافل استراحت مى فرمود و دل شب درون مناجات با قاضى الحاجات حالاتى داشتند كه وصفش بـه قلم راست نيايد؛ از جمله حالات شب ايشان مانند ديوانـه و عشق لقاى حق ، بـه طورى كه مى توان آن بزرگوار پيروى از مولاى خود امير المومنين(ع) مى نمود درون درك كردن طلوع فجر؛ چنانكه درون كتاب كبريت احمر بـه روايت بيت الاحزان ،موقعى كه حضرت على عليه السلام را از مسجد بـه خانـه مى بردند،صبح دميده بود فرمود: روى مرا بـه مشرق كنيد،فرمود ( والصبح اذا تنفس ) ( سوره تكوير، آيه 18)،اى صبح ! تو شاهد و گواهى و از تو شـهادت خواهم خواست كه از بدايت امر كه با رسول خدا عليه السلام نماز خواندم مرا که تا امروز، خفته نيافتى و هميشـه تفحص از تو مى كردم ! . درباره خودش ميفرمود : حقير درون شبى از شب هاى ماه رمضان براى كارى بيرون از شـهر رفته بودم ، ديدم عده اى از جوان ها و چند نفر هم از اهل علم براى تفريح و گردش بيرون رفته بودند،اين منظره بر من ناگوار آمد. روزش بعد از نماز ظهر و عصر و خاتمـه فرمايشات ايشان بـه عادت همـه روز درون ايوان مدرسه فيضيه ، حقير ذكر مصيبت مى كردم ، آن روز قبل از ذكر مصيبت قضيه شب گذشته را عنوان كردم بـه اين نحو كه چرا بايد ماهى كه فرمودند دعيتم الى ضيافة الله ) كه روزش بهترين روزها و شبش بهترين شبها ؛ نفس ها درون آن ثواب تسبيح دارد ؛ خواب درون آن ،عبادت هست ؛ چرا بايد اهل علم بـه تفريح بروند؟ و به سايرين از جلالت اين ماه تذكر ندهند؟ آن روز گذشت . صبح روز ديگر درون مسجد بالاسر بعد از نماز خواستم سوالى از ايشان بكنم که تا چشم شريفش بـه من افتاد، مرا درون معرض عتاب درآورده فرمود: ديدى روز قبل چه كردى درون حضور اشخاص مختلفه از عوام و غيره ؟!چرا بايد بـه اين نحو اسم اهل علم و علما را ببرى ؟ مگر تفريح غير مشروع هست و يا بايد علما منبر بروند و به اهل علم مطالبى را بگويند؟ ممكن هست به نحو ديگرى بـه آنـها بگويند. سرم بـه زير افتاد عرض كردم : خطا رفتم اكنون بفرماييد چه بايدم كرد؟ فرمود برو منبر و بگو من خطا كردم !ولى براى من مشكل بود اظهار كنم خطاى خود را و ليكن درون ذهنم بود که تا يك روز آقا شيخ ابراهيم ترك زير بغل مرا گرفت و گفت : تو بايد امروز منبر بروى بـه جاى من و به سختى مرا بلند كرد،رفتم منبر،فرمايش آن مرحوم بـه يادم آمد گفتم : درون آن روز كه گفتن چرا بايد اهل علم درون ماه رمضان بـه تفريح بروند من خطا كردم ! چيزى از اهل علم نديدم ؛ ذكر مصيبت كرده فرود آمدم .آيت الله سيدحسين فاطمي قمي(ره) مقدمـه اي شيوا هم بر كتاب استادشان " المراقبات " نوشته اند كه حال و هواي آفاقي آن بوي " معرفت نفس " ي را مي دهد كه درون گل وجودي عارف كامل آخوند ملاحسينقلي همداني(ره) نـهفته بود . آيت الله شيخ احمد مجتهدي تهراني (ره) و جناب شيخ حسين انصاريان هم مجالس اين مجتهد اخلاقي را درك كرده اند . اما شاید مـهمترین سالکی کـه در جلسات ایشان شرکت مـیکرده و احیـاناً بهره هم مـی بردند عارف واصل دلسوخته ی حب الهی آیت الله محمدجواد انصاری همدانی(نورالله مرقده) بوده اند . آیت الله حاج سید حسین فاطمـی قمـی(ره) بـه واقع تعت شعاعهای نورانی استادش قرارگرفته بود . این بیت را درون منبرهایش زیـاد مـی خواند : صمت وجوع وسهروعزلت وذکر بـه دوام / نات جهان را کند این پنج تمام . عاشق مسجد جمکران بود و شبها کـه مـی رفت که تا صبح عبادت مـی کرد . تقوا و تواضع ایشان بسیـار زیـاد بود . وقتی مـیخواستند شناسنامـه بدهند و اسمشان را پرسیده بودند فرموده بود : من هیچ بن هیچم . و مـی فرمود : " ای هیچ ز بهر هیچ بر هیچ مپیچ " . وقتی از خانـه بیرون مـی آمد نگین انگشترش را بـه کف دست برمـی گرداند و این دعا را مـی خواند : " آمن بالله وحده لا شریک له آمنت بسر آل محمد وعلانیتهم وظاهرهم وباطنـهم ..." او از کمرنگ شدن باورها و اعتقادات مردم و شیوم انحرافات و گناه درون آشکارا و خیـابانـها نگران و حساس بود . کتاب " جامع الدرر " او واقعاًگنجینـه اخلاقی است . او درون دامن پدری رشد کرد کـه او هم صفای باطن داشت . پدرش درون عالم رویـا دیده بود کـه بی بی فاطمـه زهرا (س) حجاب برداشته بودند و او را با دست مرحمت فرموده بودند . پدرش ازخدا خواسته بود که تا به نحوی سیـادتش را برایش اثبات کند کـه کرد . حاج آقا حسین (ره)سجده یونسیـه را دوست داشت . درون مکاشفه ای درون همـین ذکر خودش را درون بیـابانی سرگردان دیده بود . هاتفی ندا داده : بگو " یـااباصالح المـهدی" . مـی فرمود : بـه اولیـای خدا عنایـاتی مـیشود کـه به عوام نمـیشود . یکی از بزرگان درون ماه رمضان هنگام خواندن زیـارت امـین الله درون حرم مولا امـیرالمومنین(ع) که تا به فراز " و مواعد المستطعمـین معده " مـیرسد طعامـی حاضر مـیشود و مـیخورد . طعامـی با طعم حقیقت و معنویت کـه روزه را باطل نمـی کند.(ظاهراً پدر خودشان بوده ) . درون حق استادش مـیرزا جواد آقا مـی فرمود : " حشره الله مع سمـیه جوادالائمـه(ع) " . بـه طلبه ها مـیفرمود : یکوقت باخودتان نگویید من از این خوار و قمارباز بهترم . اگر اهل زهد و تقوایید و تا آخر همـینطور ماندید و شیطان سرمایـه تان را غارت نکرد آنوقت درست هست والا از کجا معلوم ورق برنگردد و شما هم یکجوری بشوید . " آیت الله بهاءالدینی(ره) از ایشان و بیت وخاندانشان خیلی تعریف مـید و جریـان جالبی هم تعریف مـی د . جلسات اخلاق این مرد پارسا بـه قدری گیرا و مفید بود کـه حتی آیت الله محمدرضا گلپایگانی(ره)هم شرکت مـید . نمازهای جماعت او هم بسیـار معروف بود و مشـهود بود کـه او درون عالم دیگری سیر مـی کند . دو فرزند پسر داشتند وسه فرزند کـه یکی را از یک ازدواج موقت داشتند . و در آخر : آیت الله بهجت(ره) درون حالات رحلت ایشان مـی فرمودند : " حاج آقا حسین فاطمـی(ره) دررابطه با حال وفاتش مـی فرمود : از خدا دو حاجت دارم : اول اینکه با حال مناسبی ازاین دنیـا بروم. دوم اینکه این حال مناسب بامن که تا آخر محفوظ باشد . " . و اینطور هم شد . درون حال وفاتش مـی فرمود : نمازم را کـه خوانده ام . شامم را هم خورده ام . رسول خدا (ص) هم کـه فرمود : «من کان آخر کلامـه لااله الاالله دخل الجنـه» " سپس چنددفعه تهلیل مـی گفته وباز تکرار کرده و مـی گفتند : با این حال خوب منتظر چه هستیم ؟ ( گویـا منظورشان ملائکه قبض روح بوده ) وبااین حال ازدنیـا بـه سرای باقی سفر د . رضوان الله علیـه
عبدعاصی: عبارت " یـامن تسمـی بالغفورالرحیم" درون زیـارت حضرت رضا(ع) آمده وحقیر دیده ام کـه حضرت آیت الله کمـیلی بـه این فرازهای زیـارت مولا امام رضا(ع) عنایت ویژه دارند وباحال خاصی قرائت مـیفرمایند . مطلب دیگراینکه رفقای خواننده بـه این فکرنکنند کـه خوب ! این بزرگان خانواده ونسل آنچنانی داشتند و مقیم عتبات بودند و درس حوزه خوانده اند و از بچگی کرامات داشتند و ... ! درست هست که تربیت وشیر ونان پاک وحلال بسیـار موثر هست اما خدای متعال کـه ذوالمجد و رئوف الرحیم هست به نیت وباطن فرد نگاه مـی کند . یعنی هر قدر دور واطراف ما خراب باشد اما اگر ما بـه صدق نیت همتی کنیم ومراقبه داشته باشیم حضرت حق هم درهای معرفت ومحبتش را باز خواهد کرد و ما شاهد مقصود را درون آغوش خواهیم گرفت . نشست وبرخاست با اولیـای حقه واهل توحید بسیـار مفید هست تا اینکه اولاْ بفهمـیم دنبال چه هستیم و درثانی از برکات و نفس آنـها استفاده کنیم . انشاالله خدای منان بـه حق انبیـا و اولیـایش ما را هم راه دهد .
بروح ملکوتی پارسای باتقوا اخلاقی عامل آیت الله سید حسین فاطمـی(ره) و استاد بزرگوارش و همـه تلامذه مرحوم مـیرزا جواد آقا (ره) الفاتحه مع الصلوات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون پنجشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۰ ساعت 17:59 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
شمس مغربی (ره)
شاعر اهل شـهود سالک وحدت الوجود جناب شمس الدین محمد مغربی(ره)
جناب ابوعبدالله شمس الدین محمدبن عزالدین بن عادل یوسف البزازینی تبریزی مشـهور بـه مغربی , ملقب بـه محمدشیرین یـا ملامحمد شیرین کـه قدوة العارفین و زبدة الواصلینش یـاد کرده اند . بـه علوم ظاهری و باطنی آگاهی داشت و در سلک وحدة الوجودیـه بود . اصالتاً تبریزی بود و مـی گویند کـه مرقدش هم درون سرخاب تبریز هست . اوایل حیـات شمس مصادف با اواخر حکومت ایلخانیـان بوده هست . (756 هجری) وفات او بـه این شکل بوده کـه وقتی امـیرگورکانی قصد غارت تبریز را داشته , مردم خدمت جناب شمس مـی آیند و استمداد مـی کنند . او مـهلتی مـی طلبد و بعد از مدتی مـی فرماید : حضرت باری تعالی دستور قربانی داده و آن قربانی منم . فردای آنروز جناب شمس از دارفانی رحلت مـی کنند و در حظیره سرخاب تبریز مرفون مـی شوند . ظاهراً این واقعه درون 60 سالگی حضرت شمس بوده هست . رفقای خواننده این شمس را با استاد حضرت مولانا اشتباه نگیرند . مولف روضات الجنان شرح تغییر حال شمس مغربی را اینچنین ذکر کرده هست که : زمانی کـه شمس درون لباس طلاب علوم دینی بود روزی درون مسیر این بیت از اشعار مولانا جلال الدین عبدالحمـید عتیقی را مـی شنود کـه مـی گوید :
چنین معشوقه ای درون شـهر وآنگه دیدنش ممکن هر آنک از پای بنشیند بـه غایت بی بصر باشد
کمند بی بند " جذبة من جذبات الحق " بر گردن جانش افتاده , حال بر او متغیر شده , درد طلب دامنگیرش گشته , سر درون عالم نـهاده و به خدمت بسیـاری از اکابر رسیده و نسبت ورابطه ای درست داشته . جامـی مـی گوید کـه جناب شمس درون یکی از سفرهایش بـه مغرب از دست یکی از شاگردان حضرت شیخ اکبر (ره) خرقه پوشیده کـه آن ولی خدا احتمالاً جناب صدرالدین قونوی(ره) بوده هست . او درون تبریز محل رجوع مردم بود و خلائق بـه او اعتقاد داشتند . سلسله مشایخ او از یک طرف بـه جناب نجم الدین کبری و از یک طرف بـه جناب محیی الدین عربی مـی رسد . البته از یک طریقه هم بـه جناب سهروردی منتسب شده هست . جناب شس مغربی خیل عظیمـی از اولیـای الهی را درک کرده هست . او شاگردان فراوانی هم تربیت کرده کـه از بعضی بیـانات آنـها بوی شطحیـات بـه مشام مـی رسد . جناب شیخ محمد لاهیجی درون شرح گلشن راز بنام مفاتیح الاعجاز به منظور توجیـه مطالبش بانام و بی نام بـه اشعار شمس مغربی استناد کرده هست . اشعار حضرت شمس دلنواز عارفان و سالکان وادی طریقت هست . رساله های زیـادی هم بـه رشته تحریر درآورده هست . خودش درون توضیح رساله ی جام جهان نمای خود نوشته : این رساله مشتمل هست بر دو قوس و خطی کـه بین القوسین برزخ هست و این رساله جامع کلیـات علم توحید و مراتب وجود هست . این کتاب از لحاظ علم عرفان بسیـار مـهم و شارحان فراوانی داشته هست . او این کتاب را درون شرح حکمت ابن عربی نگاشته هست .
بیرون دوید یـار ز خلوتگه وجود * خود را بـه شکل جمله جهان خود بـه خود نمود
با آنکه شد غنی همـه عالم ز گنج او * یک جو ازو نکاست نـه درون وی جوی فزود
از شعرای مورد علاقه شمس مغربی بـه فخرالدین عراقی و سنایی و عطار مـیتوان اشاره کرد . درون اشعار جناب شمس مـیتوان بـه رموز حرف و نقطه اشاره کـه از تعلیمات ابن عربی هست اشاره کرد . حضرت علامـه سید محمدحسین حسینی طهرانی(ره) درون کتاب شریف " روح مجرد " آورده اند کـه عارف کامل , ولی خدا حضرت آقای حاج سید هام حداد (نورالله مرقده) از اشعار شمس مغربی زیـاد مـی خواندند و با سوز و شور خاص قرائت مـی فرمودند . از غزلیـات جناب شمس کـه به الحان لاهوتی حضرت حداد (ره) مترنم شده ست مـیتوان بـه مطلع های زیر اشاره کرد :
1 – ورای مطلب هر طالب هست مطلب ما برون زمشرب هر شارب هست مشرب ما
به کام دل به ی هیچ جرعه ای نرسید از آن کـه پیوسته مـی کشدما
2 – چو تافت بر دل من پرتو جمال حبیب بدید دیده ی جـان , حسن بر کمال حبیب
چــه التـفــات بـه لذات کائــنات کند کسـی کـه یـافـت دمـی لذت وصال حبیب
3 – دلی نداشتم آنـهم کـه بود یـار ببرد کدام دل کـه نـه آن یـار غمگسار ببرد
به نیم غمزه روان چو من هزار ربود بـه یک کرشمـه دل همچو من هزار ببرد
4 – بیـا کـه کرده ام از نقش غیر , آینـه پاک که که تا تو چهره ی خود را بدو کنی ادراک
اگر نظر نکنی سوی من درون آینـه کن تو خود بـه مثل منی کی نظر کنی حاشاک
5 – دیده ای وا کنم از تو بـه رویت نگرم زآنکه شایسته ی دیدار تو نبود نظرم
چون تو را هر نفسی جلوه بـه حسنی دگر است هر نفس زآن نگران درون تو بـه چشمـی دگرم
6 – منم ز یـار نگارین خود جدا مانده بـه دست هجر گرفتار و بی نوا مانده
نخست گوهر باقیمت و بها بودی به خاک تیره فرو رفته بی بها مانده
اینکه عرفای بزرگ ما مثل مرحوم قاضی و مرحوم حداد (رحمت الله علیـهما ) از اشعار همچون ابن فارض , حافظ , مولانا و شمس مغربی استفاده مـی د و حالات درونی شان را با زمزمـه های عاشقانـه بروز مـی دادند بـه این معناست کـه اشعار این بزرگان مـی تواند محرکی به منظور به جوشش درآوردن حقیقت وجودی انسان باشد . بـه لفظی دیگر آن وجه دیگر و آن صورت متمایز اولی کـه رستاخیز خلقت آدمـی هست را غبارروبی مـی کند . بعد خوب هست که ما هم شیوه ی بزرگان راه را دنبال کنیم .
به روح همـه ی اهالی اقلیم ایمان و معرفت علی الخصوص ادیب العرفا جناب شمس مغربی فاتحه ای هدیـه کنیم
عبد عاصی : ( مطلبی بسیـار مـهم ) هنوز خیلی ها درباره مذهب جناب محیی الدین ابن عربی(ره) مشکوکند و فکر مـیکنند سنی مذهب بوده . علامـه طهرانی(ره) درون مخطوطاتشان درون جنگ دهم اینگونـه آورده (نقل بـه مضمون ) : استادم آیت الله انصاری همدانی(ره) مـی فرمود : اکثر بزرگان اهل معرفت کـه اتهام سنی مذهبی بر آنـها بود شیعه بوده اند اما مجبور بـه تقیـه شده اند مثل جناب ابن عربی . ما وقتی درون کلاسهای مرحوم جلوه(ره)شرکت مـیکردیم عادتش این بود کـه در درس محیی الدین را لعن مـیکرد و آنرا عبادت مـی دانست . اما یکروز دیدیم کـه فرمود : محیی الدین شیعه هست و تمجید فرمودند . پرسیدیم چطور شد ؟ فرمودند : دیشب درون عالم رویـا قصر و باغ بزرگی دیدم . پرسیدم کـه این جلال و این رتبه به منظور کیست ؟ گفتند از آن شیخ اکبر محیی الدین . سمتی دیگر از قصر رفتم و سرم را پایین انداختم . از جناب شیخ اکبر شرمنده بودم کـه خودشان آمدند و من علت سرافکندگیم را عرض کردم . اشاره ای د بـه سمتی و دریچه ای باز شد و انواع و اقسام حیوانات وحشی را دیدم . ابن عربی فرمود : جناب جلوه ! تو اگر درون بین این حیوانات وحشی بودی چکار مـیکردی ؟ گفتم : خودم را نجات مـیدادم . جناب محیی الدین فرمود ک من هم با تقیـه خون خودم را نجات دادم .
نوشته شده توسط عبد عاصی درون چهارشنبه نوزدهم بهمن ۱۳۹۰ ساعت 13:54 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
آیت الله سید علی قاضی(ره)
چهاردهم ربيع الاول شصت و ششمين سالگرد رحلت ملكوتي مولاي و بن مولاي آيت الحق و العرفان كامل مكمل حجت الحق علامـه حاج سيد علي قاضي طباطبايي (رضوان الله عليه)
حضرت آقاي سيدهاشم حداد(ره) مي فرمودند : از صدر اسلام تاكنون عارفي بـه جامعيت مرحوم قاضي(ره) نيامده هست . جناب شمس الدين قائمي از شاگردان آيت الله بهجت(ره) مي فرمود : درون جواني خدمت يكي از شاگردان مرحوم قاضي(ره) مي رسيدم كه كرامات زيادي داشت . او مي فرمود كه مرحوم قاضي(ره) مي فرمودند : بزرگان اين طريقه (آخوندملاحسينقلي وآقاسيداحمدكربلايي-رحمت الله عليهما) تااينجارسيدند و به زانويشان اشاره مي كردند . آن شاگردمرحوم قاضي(ره)مي فرمود : مرحوم آقا با اين حرف مي خواستند بفهمانند كه كه ايشان از آنـها كاملترند .
سر رشته ي دولت اي برادر به كف آر وين عمر گرانمايه بـه خسران مسپار
يعني همـه جا با همـه كس درون همـه جا مي دار نـهفته چشم دل جانب يار
اين دو بيت را مرحوم سيد سند ، باهرالنور ، نادره ي دهر ، نابغه ي سيروسلوك الي الله ، جبل العرفان ، حجت الحق ، سيدالعرفاء والمشايخ ، انسان العين و العين الانسان ، كامل مكمل ، صتحب ولايت كليه ي الهيه ، نائب الحجة(عج) ، ولي خدا ، افضل من عبادالله الصالحين ، مولاي وبن مولاي حضرت علامـه حاج سيد علي قاضي طباطبائي تبريزي ( نورالله مرقده) درون پاسخ شخصي كه تقاضاي سفارش كرده بود فرمودند . آيت الله نجابت شيرازي(ره) مي فرمود : وقتي كه اولين بار خدمت ايشان مشرف شدم فرمودند كه برو هر حقي كه گردنت هست را ادا كن و بعد بيا . گفتم من طلبه اي را با اذن والدينش تنبيه كردم ولي نميدانم الان كجاست که تا حلاليت بطلبم . فرمودند : بايد بروي و پيدايش كني كه که تا ادا نكني باب روحانيت ، باب قرب ، باب معرفت بازشدني نيست . آيت الله كشميري(ره)ميفرمودند : ايشان سجده هاي طولاني داشت ومعمولاً قبل ازخواب "مسبحات" راتلاوت مي فرمود . (سوره هاي حديد-حشر-صف-جمعه-تغابن واعلي) . ايشان بـه همـه قرائت اين ذكر را توصيه مي فرمودند : " استغفرالله الذي لااله الاهومن جميع طلمي و جوري و اسرافي علي نفسي و اتوب اليه " بـه فرزندشان فرموده بودند : اول روخواني قرآن / مي فرمودند قرآن را خوب وصحيح بخوان / دوم مطالعه دوره تاريخ اسلام / بعد مي فرمودند برو نمازشب بخوان . مرحوم قاضي(ره) درنامـه اي بـه شيخ علي محمدبروجردي(ره)فرموده بودند : " دستورالعمل قرآن كريم هست . آن قرة العيون مخلصين را هميشـه جلوي چشم داشته باشيد و با آن هادي طريق مقيم و صراط مستقيم سير نماييد و از جمله سيرهاي شريف آن ، قرائت هست به حسن صورت و آداب ديگر خصوصا! درون بطون ليالي( درون دل شب) " . " اما نماز شب : بعد هيچ چاره و گريزي براي مومنين از آن نيست و تعجب مي كنم تز كسي كه مي خواهد بـه كمال دست يابد درحاليكه براي نمازشب قيام نمي كند و ما نشنيديم كه احدي بتواند بـه آن مقامات دست يابد مگر بوسيله نماز شب . " سيد هاشم حداد (ره) وصي باطني آيت الله قاضي(ره) مي فرمودند : بـه ما دستور داده بودند كه درون ميان شب چون براي نمازشب برميخيزيد چيز مختصري تناول كنيد مثل چاي داغ يا دوغ يا يك خوشـه انگور يا چيز مختصرديگري كه بدن شما راازكسالت بيرون بياورد ونشاط براي عبادت داشته باشيد . آري ، مرحوم قاضي(ره) چهل سال دربها بـه رويش بسته بود . اما درون همـه اين سالها از ميزان حب ، آتش ، وله و شوقش چيزي كم نميشد كه هرروز اضافه تر ميشد . علامـه طهراني(ره)ميفرمودند : بـه شاگردان خود دستور مي دادند كه اين دعا را درون قنوت نمازهايشان بخوانند : " اللهم ارزقني حبك و حب من تحبه و حب من يحبك و العمل الذي يبلغني الي حبك واجعل حبك احب الاشياء اليك " نماز اول وقت را عامل صعود و تعالي مي دانست . حديث عنوان بصري را براي گذشتن از نفس اماره و خواهشـهاي مادي و طبعي و شـهوي و غضبي بـه مريدانش دستور داده بود . بر حفظ اسرار الهي و كتمان توصيه مي فرمود . دعاي احتجاب را براي هنگام خواب دستور مي دادند . براي تقويت حافظه آيت الكرسي و معوذتين را سفارش مي فرمودند . درون هنگام اضطراب و ناراحتي روحي مي فرمود كه اينـها را بخوانيد : لااله وحده لاشريك له له الحمد و له الملك وهو علي كل شي ء قدير. اعوذ بالله من همزات الشياطين واعوذبك ربي من ان يحضرون ان الله هوالسميع العليم " مي فرمودند : هميشـه درون يك مسجد نماز نخوانيد .به مساجدديگرهم برويد . هرجاديديد حال بهتري داشتيد آنجا نماز بخوانيد وگرنـه تغيير دهيد . توقف بي مورد هست . بايد دائماً دنبال حال بود و منتقل شد . از كرامات او گفتن بي فايده هست . براي قاضي كبير(ره) كرامت گويي كفران نعمت هست . او آهنربايي بود كه نخبه ها را از جاي جاي عالم دور خودش جذب مي كرد . هركس درون دايره مغناطيس او وارد شد و دل داد ديگر نتوانست از او جدا شود . حقير يقين دارم كه هيچكدام از شاگردان سيد علي قاضي(ره) آنچه را بايد درباره او مي گفتند نگفتند . نخواستند كه بگويند . هنوز بعد از 66 سال كلامي بر حقيقت عرفان قاضي(ره) برزباني رانده نشده هست . خيال كرديد سر الهي نمي تواند الي الابد مخفي بماند . اكثر شاگردان او درون سنين كم خدمت او رسيدند . سيدهاشم حداد(ره) 17 ساله بود كه جمله : " بالاخره رسيدي ! " را از زبان استادش شنيد . و ما ...ما درحسرت يك نگاه ، يك نوازش و حتي اخم شبه قاضي(ره) هستيم . البته اگر ماهم تهذيب نفس مي كرديم و حلال و حرام نميكرديم وجاي تلويزيون و كامپيوتر و گيم و كتابهاي بي فايده و پيك نيك سرمان را بر زانوي پاكدامني مي گذاشتيم نصيب ما هم مي شد . امثال ما گدايان بي خاصيتي هستيم كه نـه سماجت داريم که تا به زور بگيريم و نـه حالت ترحم برانگيز که تا اينكه دلشان بـه حالمان بسوزد . بعد به چه دلخوشيم ؟! ايهاالناس !!! مُرديم از دست خودمان ! ويران شود اين شـهر كه ميخانـه ندارد .......
شب قبل از عروجش كسي خواب ديده بود كه تابوتي مي برند و بر رويش نوشته : " توفي ولي الله " كاش مجاز بـه معني كردنش بودم . او ولي خدا بود كه درون رحلتش ستاره ها برايش دق مرگ شدند و تناثر نجوم رخ داد . مرحوم كشميري(ره) مي فرمود : درون عالم رويا ديدم كه از قبرشان که تا آسمان نوري كشيده شده هست . سيد عبدالحسين قاضي نوه آقا مي گفت : يك شبي بـه پدرم كه آن زمان 20سال داشت فرمودند : امشب نخواب و بيدارباش . پدرم متوجه نميشود . شب او را صدا مي زنند و رو بـه قبله دراز مي كشند و مي فرمايند : من درون حال مرگ هستم . كسي را بيدار نكن و قرآن بخوان . پدرم بدون عكس العملي که تا صبح قرآن مي خواند كه فرمودند : دارم راحت ميشوم و اين راحتي از پاهايم شروع شده و بطرف بالا مي آيد . فقط قلبم درد مي كند . فرمودند : رويم را بپوشان و از دنيا رفتند . پدرم که تا آخر برايشان قرآن مي خواندند . اذان صبح كه مي شود تازه پدرم بـه خودش مي آيد و متوجه قضيه شده و بقيه را خبر مي كنند . او براي تمام آن ساعات آخر درون فرزندش تصرف كرده بود . درون زمان غسلش لبخند مي زد . او مدتها بيمار بود . بيماري استسقاء داشت . يعني عطش داشت . هميشـه يخ درون كنار خودش قرار مي داد . تشنـه بود و از درون گرمي گرفت . او اين تشنگي را که تا سراي وادي السلامي اش همراه داشت . وادي السلام اسرارآميزش . وادي السلام وادي الصفايش . وادي السلام ملكات روحاني اش . وادي السلامتشنگي هايش . عطش ديدن يار داشت . مثل جدش حسين(ع) . اين تشنگي از زيارتهاي ظهرهاي داغ نجف بوجود آمده بود . نجف ...شـهر علي(ع) ... خدايا ! خاك ما را هم نجف قرار بده .
طريقه ي او " مراقبت مداوم " و " معرفت نفس " بود مثل مرحوم آخوند ملاحسينقلي همداني و مرحوم آيت الله سيد احمد كربلايي (رحمت الله عليهما) . طريقه ي آخوند بر ترك بود اما مرحوم سيد احمد بـه شكل وظاهر و لباس و زندگي توجه داشت و شيك پوش بود . آقاي قاضي(ره) هم بـه سيد احمد(ره) نزديكترند و مقام رجاي آنـها بر خوفشان غلبه داشت . بـه اصطلاح بيشتر " خراباتي " بودند که تا " مناجاتي" . بـه پوشيدن لباس سفيد تاكيدداشتند . وقتي عمامـه سيادتش را برمي داشت مي بوسيد و كنار مي گذاشت . مر فرمود : اين تاج رسول الله (ص) است . بـه خاطر همين نوع سيروسلوكشان بود كه بـه اشعار ابن فارض و مولانا و فتوحات مكيه ي شيخ اكبر (ره) علاقه ي زايد الوصف داشتند . سيد علي قاضي(ره) بعر از وفات همسر اولش چندبار ازدواج كرد . 10پسر و 15 داشت . همسرانش بسيار باهم خوب بودند . منزلهايشان جدا بود . با آنكه اكثراً كم سواد بودند اما روابط حسنـه داشتند آن هم با آن فقر و سختي زندگي . خودشان مي فرمودند : امتحان و ابتلاي من درون اين دنيا با فقر است . اين سخن رسول الله (ص) را چندبار شنيده ايد كه فرموده اند : " الفقر فخري " . شاگردانش هم همين سيره را فراگرفته بودند . فتح باب مرحوم قاضي(ره) بواسطه كعبه ي اوليا قمربني هاشم (ع) بود . خودش مجالس روضه مي گرفت و كفش ها را جفت مي كرد . مي فرمود : مي خواهم حضرت اباعبدالله الحسين(ع) ببيند كه خدمتش را مي كنم . مسجد سهله و كوفه ميعادگاه هاي هميشگي اش بودند . بـه غسل جمعه خيلي اهميت مي داد . كم خواب و خوراك بود . وقتي درون مسجد كربلايش نماز مي خواند سيدهاشم حداد برايش اذان مي گفت . سيد هاشم حداد---حداد و ما ادرئك ماالحداد... او حداد را تربيت كرد و او بود كه مي شناختش . سيدهاشم مثل سني ها درون توحيد متعصب است . اين را آيت الله قاضي(ره) مي فرمود . بي دليل نبود كه آيت الله بهجت (ره) مي فرمودند : سيد هاشم حداد (ره) سر الله هست . مرحوم قاضي(ره) سفرهايي هم داشتند . اينـها بغير از طي الارضهايي هست كه داشته و انكار مي كرده . از مشـهدالرضا(ع) و شـهرري و تهران گرفته که تا زيارت مزارمولانا درون قونيه . خودشان مي فرمودند : از خدا خواسته ام که تا دستم درون عالم برزخ هم باز باشد . اين بعد از زماني هست كه ملكه تجرد حاصل شده هست .خلسه هاي طولاني وچندساعت وروزه اش ازعجايب است.شاگردان مراقب بودندتاكسي مزاحمش نشودو بـه اودست نزنند(بسيارمـهم)صبح ها كه دعا ميخواندوگريه ميكرد،بدون اينكه برگرددوبچه هارادرپشت سرش ببيند امرونـهي ميكرددوتذكرميداد.سيدمحمدحسن قاضي ميگفت:شبي ديدم صداي گريه آقابلنداست.رفتم وديدم دارنداين جمله راتكرارميكنند"اللهم ارني الطلعه الرشيده" . ميفرمود: من ميدانم جمله اي كه حضرت حجت(ع)به اصحابش ميگويدوآنـها درزمين پخش ميشوند چيست.اين همان جمله ايست كه امام صادق(ع)فرموده اند: من ميدانم ...سيدعلي قاضي عالم بود. برعلوم اسلامي تسلط داشت.اما ميفرمود:هيچ علمي علم الاسماء نميشود. همان علمي كه "المميت " ش مار را برزمين خشكاند.درهمـه ساعات برشاگردانش احاطه داشت.حتي وقتي كه محمدتقي آملي دستورتشرف گرفت وترسيد، حتي وقتي سيدحسن مسقطي جلاي وطن كرد ودرغربت ازدنيا رفت ، حتي وقتي علامـه طباطبائي بـه تبريزبرگشت. آن زمانيكه سيد حسن الهي برايش نامـه مي نوشت و او جواب مي داد ، زمانيكه آيت الله بهجت بعد از امر پدر ترك جلسات او كرد و به ايران بازگشت ، درون سالهاييكه شيخ عباس قوچاني غريب ماند و وعده استاد محقق شد . شيخ علي قسام / آيت الله كشميري / شيخ علي محمد بروجردي / علامـه مظفر / سيد احمد كربلايي كشميري كه بـه قول خود مرحوم قاضي(ره) سوخته شاگردانم همين سيد احمد كشميري هست . / شـهيد دستغيب / علامـه مصطفوي كه درون حرم مولاي متقيان (ع) بسوي قاضي(ره) كشيده شد / دامادش ميرزا ابراهيم شريفي زابلي / مرحوم نجابت شيرازي / علامـه لاهيجي / سيد احمد فهري / سيدعباس كاشاني / سيد محمد حسين همداني / شيخ موسي دبستاني و خيلي از علما و مراجع بنام . او بر همـه كس و همـه چيز احاطه داشت . او ولي الله بود . سيد علي قاضي كامل مكمل بود . جالب اينكه جايي فرموده : من همـه چيزي را حتي بـه شاگردانم هم نداده ام . همين هست كه هركدام درون مسير ويژه اي قدم برداشتند . گوشـه هايي از مقامات آيت الله قاضي(ره) را فقط بايد درون كلام اوليا و علما ديد : قاضي كوهي بود از عظمت و مقام توحيد ( امام خميني) ايشان جانش را بر سر خداپرستي گذاشت . اصلاً جانش را براي توحيد داد . او داخل حساب نيست و فوق حساب هست (سيدجمال الدين گلپايگاني) آقا شيخ مرتضي طالقاني بـه من سفارش كرد كه بـه آقاي قاضي متوسل شوم و از ايشان استفاده ببرم (آيت الله كشميري) انسان كاملي كه موفق بـه خدمتش شدم و از انفاس قدسيه او بهره ها بردم جناب حاج سيد علي آقاي قاضي طباطبايي تبريزي(ره) بود . (آيت الله آملي) قاضي را بايد ديد با حرف نمي شود توصيف كرد (سيدعباس كاشاني) آقاي قاضي توحيد مجسم بودند . فاني درون توحيد بودند (ميرزا علي اكبر مرندي) افرادي كه با او معاشرت داشتند او را اعجوبه زمان كه داراي كشف و كرامات فراوان بوده توصيف مي كنند (شيخ جعفرسبحاني) حكاياتي از ايشان نقل مي كردند كه انسان بـه عظمت عالم انساني پي مي برد (علامـه حسن زاده) خواستم . خواستم تعاريف آيت الله كميلي را هم بياورم كه راستش گفتم شايد نتوانم درست بيان مفهوم كنم لذا ننوشتم . آيت الله قاضي(ره) بـه مراقبه صغري و كبري و محاسبه و معاقبه نفس بـه آنچه شايسته و لازم هست دستور مي دادند . بر قرائت زيارت جامعه كبيره درون روزهاي جمعه و دعاي فرج درون نماز وتر بلكه درون هر روز و در همـه ي ادعيه توصيه مي كردند . بر قرائت كلام الله ، زيارت مومنين و قبور گذشتگان ، تسبيحات بي بي فاطمـه ي زهرا (س) بسيار تاكيد مي كردند . با همـه ي اين مقامات امامت جماعت را بـه اصرار شاگردانش هم نمي پذيرفت ( معمولاً آيت الله مرندي يا علامـه طباطبايي يا آيت الله بهجت درون نبودشان امام مي شدند ) از مقامات اجتماعي دوري مي كرد . بـه شاگردانش شاگرد نمي گفت و پشت سر آنـها راه مي رفت . عليرغم اتهام صوفي گري و حتي ارادت سلسله هاي صوفيه بـه ايشان ، تصوف امثال فرقه هاي درويش را قبول نداشت و طرد مي كرد و ايراد مي گرفت . مي دانيد وقتي بچه ها بـه او آيت الله مي گفتند چه مي فرمود ؟ " نـه ، نـه، من آيت الله نيستم . من هيچي نيستم " . ش مي گفت : خودش را هيچي نمي دانست . آري چنين كسي از خودش هم پنـهان مي شود و خدا را مي بيند و بس . ابن فارض درون اين حال چه زيبا فرموده :
اخفيت حبكم ، فاخفاني اسي حتي لعمري كدت عني اختفي
درباره داشتن استاد مي فرمود : " اهم از آنچه درون اين راه لازم هست استاد خبير و بصير و از هوا بيرون آمده و به معرفت الهيه رسيده و انسان كامل هست و استادي كه علاوه بر سير الي الله ، سه سفر ديگر را طي نموده و گردش و تماشاي او درون عالم خلق ، بالحق باشد . " او سير من الحق الي الخلق داشت و مرشد اهل معنا بود . با اين حال مي فرمود : من لنگه ي كفش انسانـهاي كامل نمي شوم . امام زمانش را مي گفت . بنده درون اين مطلب سعي كردم از خصوصيات ظاهري و حيات مادي مرحوم قوضي(ره) بگويم . چون ابتداي راه از همين جاست . بدون حضور درون همين عالم اسباب كه نميشود حركت كرد . ما اگر دوروبرمان را اصلاح كميم مي رسيم . آيت الله حسن زاده آملي مي فرمود : با كمي كشيك نفس ببينيد انسان بـه چه جاهايي مي رسد . آنوقت مقامات ائمـه هدي(ع) را ملاحظه كنيد كه درون چه قربي هستند . هنوز اولياي الهي از روح آيت الحق قاضي(ره) استمداد مي كنند و بهره مي برند . شاگردان شاگردان ايشان بواسطه ي روح ملكوتي ايشان از مقام ولي اللهي امام عصر(عج) مستفيض مي شوند . نگوييد امام زمان(عج) كه هست ، بعد كمك از قاضي شرك هست . نـه . مگر مجراي استفاده مرحوم قاضي(ره) غير از خليفه ي خدا (عج) هست ؟ نگوييد : خوب چرا واسطه ؟ از خود حضرت مستقيماً استفاده مي كنيم ! اولاً كه خوب بفرماييد استفاده كنيد ! ثانياً بنده مي گويم چرا از اهل بيت ، مگر خود خدا نيست ! خوب برويد از خود خدا استفاده كنيد چرا واسطه ؟! چرا امام حسين(ع) ، چرا امام رضا(ع) چرا امام زمان(عج) ؟!! با اين حساب قرآن كريم هم حجابي هست براي رابطه باخدا ! مي بينيد ! شبهه مثل خوره وارد مي شود و داشته و نداشته را مي سوزاند . توكل بايد كرد و توسل . چونكه راهي جز اين نداريم . انشاالله درون مطلب بعدي وارد سيره ي عرفاني و توحيدي آيت الله قاضي(ره) خواهيم شد . مي شود با قرائت قرآن ، نماز ، زيارت نيابتي و صدقه و هديه بـه روح ايشان استمداد كرد . و اما حرف آخر اين مجلس : از شاگردان سيد هاشم حداد (ره) بـه حقير فرمودند : آب بريز بر روي مزار مرحوم قاضي(ره) و براي استشفاء ببر . فتامل فيه .
بروح عبد صالح خدا آيت الله سيد علي قاضي(ره) و همـه ي اولياي الهي از طريقه ي آخوند ملاحسينقلي همداني(ره) الفاتحه مع السورة و الصلوات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون شنبه پانزدهم بهمن ۱۳۹۰ ساعت 12:45 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
علامـه طهراني(ره)
حضرت سيد الطائفتين علامـه ي سالك عارف توحيدي آيت الله سيد محمد حسين حسيني طهراني(ره)
۹ صفر المظفر سالگرد رحلت حضرت علامـه طهرانی(ره) بر همـه طالبان معرفت تسلیت باد .
گفتم بـه چشم از عقب گل رخان مرو نشنید و رفت عاقبت از گریـه کور شد
این بیت را حضرت حداد (س) زیـاد تکرار مـی د . مـی گویید کدام حداد ؟ " حداد و ما ادرئک ما الحداد " همان کـه مظهر " لاهو الاهو " بود . آیـا از بکار بردن این جملات واهمـه دارید ؟! بـه فرموده آیت الحق شیخ صالح کمـیلی(حفظه الله) کـه خودش از تربیت یـافتگان مکتب سید هاشم(س) هست همـینکه یک مجتهد یک مرجع یک فقیـه مثل علامـه طهرانی(ره) خدمت حضرت سید هاشم(س) زانوی تلمذ زده یعنی اینکه این طریقه حق هست . و حق با حق هست . قصد ندارم زندگینامـه علامـه طهرانی(ره) را عنوان کنم چون مـیتوانید جاهای دیگر بخوانید . فقط بـه بهانـه سالگرد رحلت این عارف سالک مـی خواهم گوشـه هایی تلنگرهایی ب . فتامل فیـه . عارف کاملی بـه نام سید هاشم حداد (ره) کـه بعضی رهروان طریق توحید او را وصی باطنی جبل العرفان آیت الله سید علی قاضی(ره) مـی دانند شاگردی تربیت کرد بنام سید محمدحسین حسینی طهرانی(ره) . بنده خیلی از مطیع بودن علامـه نسبت بـه استادش شنیده ام . همـه زندگی علامـه طهرانی(ره) با نظرهای سید هاشم(ره) مـی چرخید . سید هاشم (ره) از جمله اساتید سیروسلوکی بود کـه به شدت بـه این یک شاگردش علاقه وافر داشت . همـه این جملات یک دریـا معنا دارد کـه بماند ... علامـه طهرانی(ره) بعد از رحلت حضرت آقای حداد (ره) بیرق توحیدی کـه تنـها فکر و ذکر سید جلیل القدر بود را بلند نگه داشت . منش علامـه(ره) نسبت بـه آقای حداد (ره) ظاهراْ سختگیرانـه تر بوده هست . آثار بسیـار مفیدی کـه از ایشان مانده الان از مراجع کتب هستند . اما آنچه کـه علامـه را بـه هدفش رساند فنای درون استادش بود . فکر نکنید این با فنای فی الله فرق دارد . خیر . نفس ولی خدا کـه مظهر جمال و جلال رب العالمـین شده همان طریق الی الله هست . ولی خدا سالک را درون همـه مراحل هدایت مـی کند و با استفاده از فنونی !!! کـه دارد درون همـه منازل راهبری مـی کند . اتحاد نفس سالک با استاد کامل درون طریقه توحیدی کـه مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی(ره) درون راس آن هست تنـها مسیر وصول بـه رفیق اعلی هست . درون این طریقه اگر تصرفات و توجهات باطنی ولی خدا نباشد سلطان معرفت و محبت جلوه نخواهد کرد و سالک درون مرتبه فنای خیـالی هنوز مـی بیند کـه اعیـان ثابته به منظور خودشان رنگ و لعابی دارند !!! علامـه طهرانی(ره) اگر درون معرض تشعشعات وحدانی سید هاشم حداد (ره) قرار نمـی گرفت علامـه طهرانی نمـی شد . اذکار و اورادی کـه شاگردان سید هاشم(ره) از او مـی گرفتند دستاویزی به منظور طی طریق یـاب مقامات نبود . آنچه از ناحیـه سید حداد (ره) ساطع و به قلب تلامذه ورود مـی کرد اعم از اذکار و اوراد و مشاهدات و تلقینات باطنیـه همـه نور توحید داشت . بـه همـین دلیل اکثر شاگردان حداد (ره) کـه تا آخر حیـاتش جانب وفا نگه داشتند چهره ی ظاهری و باطنی شان شبیـه حضرت حداد (ره) هست و این از اسرار ولایت کلیـه الهیـه هست . علامـه طهرانی(ره) با خیلی از بداخلاقی ها جنگید . با وجود او بزرگان مکتب تفکیک حاضر بـه انتشار مناظرات فیمابین نبودند . او بسیـاری از خرافات را علامتگذاری و مشخص کرد . او مـی فهمـید و همـین فهم دقیق مطالب سلوکی و عرفانی هست که هادی قلب او بود . شاید بتوان دقیق تر گفت . هیچنمـی پرسد کـه این همـه علم او از کجا آمد ؟ آیـا فقط کتاب مـی خواند ؟ آیـا فکر مـی کرد و به نتیجه مـی رسید ؟ خیر . این دریـافتها و شـهود عرفانی همان حکمت هست . سالک وقتی با مراقبه درونش را صیقل مـی دهد و ظرف معارف را آماده مـی کند وجودش بـه غلیـان مـی آید و مـی جوشد . چیزیـهایی را درک مـی کند کـه تا حالا درکی از آنـها نداشته . حقایقی برایش مشخص مـی شود کـه شاید با صدسال مطالعه و تفحص بـه آنـها نمـی رسید . این فواره توحید هست که علامـه طهرانی بـه پیروی از مکتب و منطق و عرفان سید هاشم حداد (ره) بـه تماشای پیچ و تابش نشسته بود .
علامـه طهرانی(ره) هن عرفای بزرگی بود . علامـه طباطبایی , آیت الله انصاری همدانی , آیت الله قوچانی , سید جمال گلپایگانی و خیل کثیری از سالکان . بعد از رحلت آقای انصاری(ره) و تشکیک درون حقانیت سید هاشم(ره) جنگی تمام عیـار داشت . سالک آن نیست کـه همـیشـه مشغول ذکر و فکر باشد و مراقب اعضا و جوارحش باشد . سالک مرد هست . نـه اینکه مولایمان علی (ع) شاه مردان و آقای عارفان بود ؟! ولی خدا ناموس سیر و سلوک هست و اصل وحدت الوجود ناموس خداست و هرچه منتسب بـه خداست , الهی هست . این بـه معنی آن نیست کـه سالک خودش را درگیر مشاجرات و منازعات زبانی کند . سالک فهیم هست و مع . درون این راه شـهدای زیـادی داده طریق عرفان . فردی کـه در حریم سیروسلوک وارد مـی شود و برای خودش جانپناه درست مـی کند سالک نیست . هیچ عارفی را نمـی شناسم کـه در زمان خودش بـه او نتاخته باشند . علامـه طهرانی مردانـه ایستاد و همـین آثار او بزرگترین سند هست . علامـه حسینی طهرانی(ره) بـه نص صریح وصیت منسوب بـه حضرت حداد(ره) وصی رسمـی اوست . این بـه آن معنا نیست کـه دیگر هیچنیست کـه در راه معرفت قدم نگذاشته با قابلیت دستگیری ندارد . مگر علامـه طباطبایی وصی آیت الله قاضی(ره) بود ؟ مگر حتی دستخطی از مرحوم قاضی(ره) به منظور سید هاشم(ره) جهت خلافت بود ؟ و به این ترتیب آیـا همـه شاگردان قاضی بزرگ(ره) و سید هاشم حداد (ره) بی بهره از معارف بوده اند ؟ این استدلالات درست مثل حرفهای مکتب تفکیکی هاست کـه مـی گویند : مشاهدات و علوم و دریـافتها و باورهایی کـه مستقیماً بـه معصوم(ع) نمـی رسد باطلند .ی نیست بـه آنـها بفهماند آیـا مگر همـه علوم ما را ائمـه هدی(س) به منظور ما نوشته اند و به جا گذاشته اند ؟ مگر ائمـه (س) آدمش را داشتند که تا معارف توحیدی عمـیق را برایش بگویند ؟ جابر جعفی تحمل نکرد و احادیث توحیدی امام صادق(ع) را بعد از رحلت ایشان درون بیـابان چاه مـی کند و به چاه مـی گفت که تا تخلیـه روانی شود . مگر عمر شریف رسول خدا(ص) چقدر بود کـه ریز فلسفه و عرفان درون قالب وحی ارسال مـی شد ؟ بعد این آقایـان هنوز علت نزول وحی را درک نکرده اند ! بـه این شکل دستاوردهای نانوتکنولوژی و مـیولوژیکی همـه نجس هستند چون صریحاً اسمشان درون "وحی" نیـامده !!!
عرفان و سیروسلوک اموری باطنی هستند . یعنی برمـی گردند بـه عالم روح . قلب صنوبری حقیقتی بسیـار ناشناخته از قلب حقیقی هست . وقتی مـی گوییم امری معنوی هست یعنی حتماً نباید دیده شود که تا با برهان و استدلال ثابتش کنی . کجا را مـی خواهی بگردی که تا خدا را پیدا کنی ؟ اصلاً که تا حالا دنبال خدا گشتی؟ کجاها را گشتی ؟ همـین تلنگر کـه جایی خالی از خدا نیست حرکتش درون قلب هست . آیـا مـی خواهی قلبت را بشکافی که تا ببینی ؟ همـه شاگردان واقعی مرحوم قاضی(ره) و همـه شاگردان واقعی سید هاشم حداد (ره) بـه اندازه وسع و ظرفیتی کـه داشتند از وجود استاد بهره بردند کـه غیر از این , نقص ولی خداست کـه مرحوم قاضی و حداد (ره) مبرا از این استنتاجات من و تو هستند . ما همواره اسیر اوهام و خیـالات و تخیلات خودساخته و پرداخته هستیم . و حالا کـه علامـه طهرانی(ره) نیست و علی الظاهر به منظور خودشان خلیفه ای مشخص ند حتما چکار کنیم ؟ متاسفانـه نزاعی کـه در بیت ایشان وجود دارد لطمـه هایی زده . آیـا اینـها بر اساس قاعده حفاظت از حیثیت ولی خدا مـی جنگند یـا به منظور اثبات خودشان ؟ چاپ آثار علامـه کار بسیـار ارزنده هست اما هر از منظر خودش این کار را مـی کند . با ادعای عدم وصایت دارند استادی مـی کنند . بنده با وجود اطلاع از بعضی حالات حضرت علامـه(ره) مطلبی ذکر نمـی کنم کـه ناخواسته هیزمـی روشن نکرده باشم اما یقین دارم هنوز هستند صاجب نفسانی از طریق معرفت نفس کـه در بین ما حاضرند و بواسطه سید قاضی و سید حداد (ره) دستگیری مـی فرمایند . این مطلب را بارها عرض کرده ام کـه اگر فرد مستعد نباشد و برایش هدایت خاصه الهی مقدر نشده باشد و دستش بـه ولی کامل مکمل برسد بی بهره خواهد ماند کما اینکه آن عالم ربانی مـی فرمود : من خانـه بـه خانـه آخوند ملاحسینقلی همدانی(ره) بودم ولی درون کلاسهایش شرکت نمـی کردم و حالا پشیمانم . استادی هست که افسار نفس تو را درون دست مـی گیرد و از پستی و بلندیـهای سرزمـین نفس عبور مـی دهد . حتی ممکن هست تو چیزی نفهمـی ولی او بواسطه رسالتی کـه دارد کار خودش را مـی کند . این مطلب را یکی از شاگردان علامـه به منظور بنده مـی گفت کـه : وقتی حضرت علامـه حسن زاده(سلمـه الله) بـه محضر علامـه طهرانی رسیدند علامـه طهرانی (ره) فرموده باشند : ما درون عرض و مال و جان و ناموس هم تصرف مـی کنیم . این یعنی حجت خدا نماینده ولی الله الاعظم و خلیفه قطب کامل(عج) روی زمـین هست و بر همـه امور عالم باذن الله و باذن الحجه احاطه دارد . عالم از وجود اولیـای الهی خالی نخواهد ماند . جناب شیخ اکبر محیی الدین(ره) درون فتوحات آورده اند کـه در هر عصری 6 یـا 7 قطب درون زمـین وجود دارد . علامـه طهرانی(ره) نیست خدای علامـه کـه هست . وصی مشخص نکرده سید الاوصیـا کـه هست . هر صدق نیت داشته باشد و کمـی هم مراقبه کند که تا رذایل از دلش پاک شوند خدای ارحم الرحمـین از او دستگیری خواهد کرد . مگر نـه اینکه همـه موجودات را آفریده که تا سالک باشند ؟ حتی جمادات . حتی گیـاهان و حیوانات . کتاب توحید علمـی و یقینی کـه مکاتبات مرحوم سید احمد کربلایی و مرحوم اصفهانی(ره) هست را حتما دقیق خواند که تا فهمـید هرخدا را بـه احدیت و واحدیتش خواند خدا درون اعلی مرتبه او را فاتح مـیدان مـی کند . ما درون خیـابانـها و کوچه ها دنبال سید هاشم حداد (ره) مـی گردیم درون حالیکه سید هاشم (ره) منتظر ما مانده که تا ما حقیقتاْ قدمـی بـه سمتش برداریم . حالا همـین سید هاشم های دست نیـافتنی را درون ذهنمان بتی کردیم بزرگتر از خدا . علامـه طهرانی(ره) وقتی بـه اشاره حق و وساطت آیت الله قوچانی(ره) بـه مغازه آهنگری حضرت آقای حداد(ره) رفت مـی دانید چه گفت ؟ " آمده ام یک نعل هم بـه پای من بزنی " وقتی به منظور آخرین بار بعد از عارضه علامـه را بـه بیمارستان مـی بردند خودش درون همان حال با یک تبسم معنی دار مـی فرمود : بـه عزت و شرف لااله الا الله / بلند بگو لااله الاالله "
ادر ذکر من اهوی و لو بملام فان احادیث الحبیب مدامـی
لیشـهد سمعی من احب و ان نای بطیف ملام لا بطیف منام
بروحی من اتلفت روحی بحبها فحان ی قبل یوم ی
ابن فارض
نوشته شده توسط عبد عاصی درون دوشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۰ ساعت 12:47 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
سید محمد باقر شفتی(ره)
صاحب کرامات زاهد روحانی جناب " حجت الاسلام " سید محمد باقر شفتی (ره)
در ایـام تحصیل درون نجف اشرف، آیت اللّه سیدمحمد باقر شفتی، بعد از تحمل گرسنگی طولانی، مقداری پول از رفیقش قرض کرد و با این پول، فقط توانست یک جگر بند تهیـه کند. درون راه برگشت بـه منزل، متوجه سگی شد کـه همراه بچه هایش درون گوشـه ای از خرابه افتاده و زوزه مـی کشند. سید بـه این حیوان ترحّم کرده و همـه جگربند را جلویش گذاشت و سگ با ولع تمام آن را خورد و بعد سر بـه آسمان بلند کرد، گویـا کـه برای سیّد دعا مـی کند. مدتی نگذشت کـه از زادگاه سید، یعنی شَفتی آمد و گفت: فلان حاجی مرده و ثلث مال خود را به منظور شما باقی گذاشته است. سیّد خودش مـی فرمود که: «حساب کردم و دیدم همان روز کـه غذای خود را جلو سگ گرسنـه گذاشتم، این وصیت درون مورد من شده است». یکی از علما مـی گفت : روزی از اطراف کوچه سید مـی گذشتم کـه جلو درون خانـه ایشان، جمعیت زیـادی از فقرا جمع شده بودند. جمعیت آن قدر زیـاد بود کـه کوچه از دو طرف کاملاً مسدود شده بود. سید بـه تک تک آنـها مقادیر زیـادی پول بخشید وی با دست خالی نرفت. مرحوم شفتی، دو باب مغازه داشت، یکی نانوایی و دیگری قصابی، و با این دو مغازه، نان و گوشت دو هزار خانواده فقیر را تأمـین مـی کرد.
آیت الله سید محمد باقر شفتی(ره) اولینی بود کـه مشـهور بـه حجت الاسلام شد . درون سال ۱۱۷۵ قمری درون رشت بدنیـا آمد . او از اولاد باب الحوائج موسی بن جعفر(س) هست . درون نجف از محضر وحیدبهبهانی وسیدعلی طباطبایی استفاده کرد و بالاخره بـه مکتب عارف کامل سید اجل نادره دهر حضرت سید بحرالعلوم(ره) وارد و زانوی ادب زد . موقع نماز، بدنش بـه شدت مـی لرزید. از نیمـه شب که تا صبح، مشغول عبادت و مناجات با خداوند متعال بود. موقع مناجات، حالات خاصی داشت و بی اختیـار با صدای بلند گریـه مـی کرد. درون اواخر عمر، پزشکان گریـه زیـاد را برایشان خطرناک دانستند و سید را از این کار منع د، ولی باز هم بی اختیـار اشک از چشمانش جاری مـی شد».روح بسیـار لطیف سیّد، توان شنیدن مصیبت های اهل بیت علیـهم السلام را نداشت و باشنیدن روضه و مصیبت، حالت عجیبی بـه او دست مـی داد و از خود بی خود مـی شد. که تا زمانی کـه سید درون مسجد حضور داشت، روضه خوانان بالای منبر نمـی رفتند.سیدمحمدباقر شفتی، با تمام توان، بـه حل مشکلات مردم مـی پرداخت. ایشان گاه بعد از اقامـه نماز صبح درون مسجد، که تا نماز ظهر بـه مشکلات مردم رسیدگی مـی کرد و بعد از نماز ظهر درون همان مکان ناهارمـی خورد و دوباره که تا غروب، بـه حل و فصل امور مردم مـی پرداخت.
سید محمد باقر شفتی، درون محله بیدآباد اصفهان، مسجد با عظمتی بنا کرد کـه از نادرترین مساجد ایران بـه شمار مـی آید. روزی فتحعلی شاه، بنای نیمـه کاره این مسجد بزرگ را دید و گفت: شما قدرت تکمـیل این بنای عظیم را ندارید، مرا هم درون تکمـیل مسجد شریک گردانید. سید قبول نکرده و فرمود: دست من درون خزانـه خداوند عالم است. سید که تا آخر عمر شریفش درون این مسجد نماز مـی خواند و به خاطر محبوبیتی کـه در بین مردم داشت، هزاران نفر درون نماز او شرکت مـی د.فتحعلی شاه، از مـیرزای قمـی خواست که تا عالمـی وارسته را به منظور اقامـه نماز جماعت درون مسجد شاه تهران معرفی کند. مـیرزای قمـی درون جواب نوشت: آقا سید محمد باقر شفتی درون اصفهان ساکن است، از او بهتر سراغ ندارم. حاکم اصفهان شخصا خواسته فتحعلی شاه را بـه سید رساند، ولی با مخالفت سید مواجه شد. او درون برابر درخواست شاه گفته بود: «من وظیفه خود را چنین تشخیص مـی دهم کـه در خدمت مردم این منطقه باشم و با اختیـار خودم بـه تهران نخواهم رفت».حاکمان جور کـه نمـی توانستند محبوبیت، نفوذ و قدرت سید شفتی را تحمل کنند و ایشان را مانعی بر سر راه اه شوم خود مـی دیدند، با وعده های بزرگ بـه چهار نفر از شرورترین افراد، از آن ها خواستند هر طور شده سید را بـه قتل برسانند. آن ها درون دل شب وارد منزل سید شدند. دراین حال، سید با خداوند خلوت کرده و به مناجات مشغول بود. یکی از آن ها خواست سید را با تیر بزند، ولی دستش لرزید و به زمـین افتاد و حالت غش بـه او دست داد. نفرات بعدی همـین کار را تکرار د، ولی همگی اُفتادند و سرانجام از کار خود پشیمان شده و به دست سید، توبه د و منزل ایشان را اشک ریزان ترک د.سرانجام درون 85 سالگی، بعد از سال ها تلاش خستگی ناپذیر، درون روز پنجشنبه دوم ربیع الاول 1260ق، مرغ روحش بـه آشیـان قدس پرکشید و پیکر پاکش، درون مسجد سید اصفهان کـه به دست خودش بنا شده بود، بـه خاک سپرده شد .
مرحوم حاج ملّا على اكبر نـهاوندى درون كتابِ : « العبقريّ الحسان » آورده : رساله عمليّه سيّد العلماء الأعاظم حجّت الإسلام حاج سيّد محمّد باقر شفتى رشتى کـه به خطّ سيّد وخوش خطّ بود و وصيّتهاى چندى بر پشت آن كتاب براى مطالعه كننده نوشته بود، از جمله اينكه نوشته بود :
التزام تمام و اقبال بـه جميع قلب درون تمام اوقات بـه حضرت ولىّ عصر - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف - داشته باشيد كه آن جناب پدر شفيق جميع خلق است، و بپرهيزيد از اينكه از توجّه بـه آن حضرت غفلت كنيد و اقبال بـه غير داشته باشيد !
و من از آن حضرت مىخواستم مشاهده جزيره خضرا، و بحر أبيض، و بلادى كه درون آنجا اولاد آن حضرت حكومت دارند و خلق كثيرى كه درون نـهايت جلالتند، و خدا را قسم دادم بـه حقّ وليّش - عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف - كه صحّت اين امر بر من مكشوف گردد . که تا آنكه درون شب عيد غديرى، كه شب جمعه بود، درون ثلث اخير از شب درون كنار باغچه كه درون خانـه ما درون اصفهان درون محلّه كبيرهاى كه آن را « بيد آباد » مىگويند، راه مىرفتم، ناگاه سيّد مجلّلى را ديدم كه بـه سيماى علما بود و خبر داد مرا بـه جميع ما في الضمير من، و به صحّت أمصار و بلادى كه درون جزيره خضرا است، و گفت : آيا مىخواهى بـه چشم خود ببينى که تا عبرتى براى تو و ساير أولى الأبصار باشد ؟! گفتم : بلى آقاى من، منّت عظيمى بر من مىگذارى . گفت : بيا و دو چشمت را برهم گذار و هفت مرتبه صلوات بر جدّت محمّد و آل او بفرست .
آنچه مرا امر فرمود، كردم ؛ بعد فرمود : دو چشمت را باز كن و نظر كن چه مىبينى از آيات الهيّه . بلدهاى را ديدم كه خانـههاى آن از هم دور بود از چشمها، و طرف راست و چپ آن سبز و خرّم بود از درختها و گلها، كأنّها جنّات تجرى من تحتها الأنـهار . بعد گفت : نظر كن بـه آخر آن درختها . گفتم : بلى . گفت : برو آنجا مسجدى وامامى را مىبينى كه نماز فجر را بـه جا مىآورد، درون عقب او جماعتى و صفوفى هست كه نـهايت ندارد، و با آن امام نماز كن كه او از طبقه هفتم از اولاد حضرت صاحب الزمان هست و اسم او عبد الرّحمان است، و بعد از نماز مرا آنجا مىبينى .
پس رفتم و ديدم زمين زير پاى من طى مىشود که تا رسيدم بـه آن مسجد، همان نحوى كه گفته بود، و آن امام درون محراب ايستاده بود مثل بَدْرِ لامع، و نور صورت او که تا عنان آسمان متصاعد بود، او مرا ديد و من او را ديدم . فرمود : مرحباً بك، بـه درستى كه خدا منّت گذارد بر تو .
پس سؤال كردم از او مسائلى كه مشكل بود از احكام، و جواب داد آنـها را، و اكرام و انعام كرد مرا، و اخبار نمود مرا بـه بعض ما في الضمير من، آن گاه نماز فجر را بـه جا آورد و به او اقتدا كردم ومشغول بـه تعقيباتى كه داشتم شدم که تا آنكه نزديك بـه طلوع آفتاب شد، بعد در خاطرم گذشت كه درون هم چه وقتى با مردم نماز مىخواندم، و آنـها بر عادت هر روز خود منتظر منند، و امروز گذشت و به آنـها نمىرسم . بعد شنيدم كه آن سيّد اوّلى نزد من هست و دست مرا گرفت و گفت : برويم بـه بركت امام زمان خود، بعد ناگاه خود را درون مسجد خود ديدم و با جماعت نماز خواندم و آن سيّد را ديگر نديدم . . .
مرحوم تنكابنى مىگويد : سيّد حجّت الإسلام درون قنوت تمام نمازها اين دعا را مىخواند : « اللهمّ اهدنا في من هديت، و عافنا في من عافيت، و تولّنا في من تولّيت، و قنا شرّ ما قضيت، و بارك لنا في من أعطيت ».
مرحوم علّامـه شيخ محمود عراقى، درون كتاب : « دار السلام » مىنويسد : از جمله كرامات سيّد جليل بزرگوار حاج سيّد محمّد باقر رشتى اصفهانى، صاحب كتاب : « مطالع الانوار » است، و آن اين هست كه : نقل كرد شخصى از رجال دولت ناصريّه و اعيان ممالك ايرانيّه، از نصر اللَّه خان كشيكچى باشى، كه او گفت : درون زمانى كه سلطان مغفور محمّد شاه، بـه دار السلطنـه اصفهان تشريف برد، وزير اعظم او جناب حاج ميرزا آقاسى را، نظر بـه فسادى كه بد خواهانِ امناى شرع، فيما بين او و سيّد بزرگوار و مرجع خلق درون آن اعصار حجّت الاسلام حاج سيّد محمّد باقر رشتى - صاحب كتاب مطالع - كرده بودند، همّت خود را بر آن گماشته بود كه نسبت بـه آن بزرگوار ما في القلب خود را اظهار كند، لهذا مرا با جمعى ديگر مأمور كرد كه درون شب بعد از آن كه راه عبور از كوچهها بسته شود، ما درون اطراف خانـه جناب سيّد گردش نماييم، و راه دستبرد را از خانـه معلوم كنيم، چنانكه كار بـه خصومت و دست برد و تاخت و تاز انجامد و يا آنكه شبيخون را مصلحت اقتضا نمايد، درون آن بينا و دانا باشيم .
و ما نظر بـه : « المأمور معذور » روز كه نظر بـه ديوار و اساس آن خانـه مىانداختيم، مىديديم متعارف، و چون شب داخل مىگرديد آن بنا را بر خلاف متعارف مىديديم . گويا ديوارِ گلِ آن مبدّل بـه آهن مىگرديد، و بناى پست آن بـه كهكشان از غايتِ ارتفاع مىرسيد، و آن بـه آن درون تزايد بود که تا آن كه صبح طلوع و راه عبور گشوده مىشود، بعد به حال اوّل بر مىگرديد .
روز را كه تفحّص ممكن نبود، و شب را كه مانع نداشتيم، راه و رخنـه درون آن نمىيافتيم، بلكه آن را مانند بنيان مرصوص، و يا قطعهاى از حديد مىديديم و مىانگاشتيم، چون شب آن حالت را مشاهده كرديم، آن را كرامتى بزرگ دانسته، از آن اراده نادم و از وزير عذر خواستيم . . . . . در سال 1250 ه يعنى سالى كه فتحعلى شاه بـه اصفهان آمده و در آن وفات يافت، درون ديدارى كه از سيّد حجّت الاسلام نمود، اظهار داشت كه : شما بحمد اللَّه ثروتمند هستيد، و شاه داراى عيال و فرزند زياد هست و درآمد او جهت مخارجش كفايت نمىكند، لازم هست كه بـه او كمك مالى كنيد . و او بـه اين بهانـه مىخواست مقدارى از اموال و دارائى سيّد را از تصرّف او خارج گرداند .سيّد حجّت الاسلام هم درون جواب فرمود : رعايت حال افراد مملكت بر پادشاه واجب هست و من نيز يكى از افراد اين مملكت مىباشم، ضمنا فقرا و نيازمندان و برخى از خاندانهاى شريف و اصيل كه راهى جهت كسب معاش ندارند را بايد سرپرستى كنم، و همچنين بايد شـهريّه طلّاب علوم دينيّه درون اصفهان و ديگر شـهرها را بپردازم، و نمىتوانم بـه شاه كمك نمايم . فتحعلى شاه درون خواهش خود اصرار كرد و براى آن مبلغى معيّن، و جهت پرداخت مـهلتى مقرّر داشت، که تا سيّد حجّت الاسلام آن مبلغ را بپردازد .در روز مقرّر مأمورينى براى گرفتن پول بـه در خانـه سيّد گسيل داشت، و آن وقتى بود كه سيّد مشغول وضو گرفتن بود که تا براى نماز بـه مسجد برود، يكى از مأمورين پول را تقاضا كرد، سيّد هم درون همان حال دست بـه دعا برداشته و فرمود : خدايا فتحعلى را با من چكار است، دفع شرّ او بفرما .مأمورين مدّتى درون منزل سيّد توقّف نمودند که تا سيّد از مسجد بازگشت، و دوباره تقاضاى خود را بازگو كردند . سيّد درون جواب آنـها فرمود : فرستادم، برويد بـه اردو و ببينيد چه خبر هست . مأمورين هم بلا فاصله بـه اردو بازگشتند، چون بـه نزديك اردو رسيدند، شنيدند كه مىگويند : شاه مرد (1). و در اين زمان بود كه يقين حاصل كردند كه تير نفرين سيّد بـه هدف اصابت كرده است
عبد عاصی : زندگینامـه کوتاه بود . البته مطلب فراوان هست اما خواستم مسئله مـهمتری عرض کنم . سید شفتی از شاگردان جناب سید بحرالعلوم(ره) بود اما آگاه بـه زمان خودش بود . شاگردان بسیـار بزرگی تربیت کرد . علامـه چهارسوقی/شیخ جعفرکرباسی/ملااحمدتربتی/شیخ انصاری/ملاعبدالله زنوزی/مـیرزامحمدنائینی/آیت الله تنکابنی و خیلی مشاهیر . هم کرسی حوزوی داشت و هم جایگاه معتبری درون بین حکومت . این مسئله اشراف بـه زمان و مکان و محیط پیرامون نادیده گرفته نشده . البته درباره شکل و سیره سلوکی سید حجت الاسلام حرفی نزدیم . آنچه بدست مـی آید زهد شدید علمای سابق مراتبی از معارف را به منظور آنـها بـه ارمغان مـی آورده هست . خود " زهد " یکی از منازلی هست که سالک طی مـی کند والا همـه راه نیست . حتی این مسئله اهمـیت بـه محیط زندگی و اجتماع درون قالب زندگی اجتماعی سالک هست نـه حیـات باطنی . درون حیـات سلوکی اصلاْ سالک خودش محاط مـی شود . بیکرانگی حاصل مـی شود اما درون قامت زندگی عامـیانـه حتی سید کبیر سید علی قاضی(ره) عزلت دائم و کامل نداشتند . بـه قول شیخ اکبر (ره) هم خلوت حجاب هست و هم جلوت . یـا علی مددی
بروح همـه زهاد و عباد و دلباختگان حریم راز و نیـاز و مناجات علی الخصوص جناب سید شفتی(ره) الفاتحه مع الصلوات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون دوشنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۹۰ ساعت 22:50 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
صدرالدین قونوی
عارف فقیـه خلف صالح شیخ اکبر جناب صدرالدین قونوی(ره)
ابو المعالی صدر الدین محمد اسحق قونوی فقیـه ، محدث، مفسر، فیلسوف و عارف نامـی جهان اسلام ملقب بـه “شیخ کبیر” ازمعروف ترین شاگردان، مریدان، شارحان و پسرخوانده شیخ اکبر محی الدین ابن عربی درون سال 606 هجری قمری (1209 مـیلادی) درون آناتولی (ترکیـه امروزی) بـه دنیـا آمد. درون مکتب این عارف بزرگوار ، مشایخی چون فخر الدین عراقی ،قطب الدین شیرازی، موید الدین جندی، شمس الدین ایکی، عفیف الدین تلسمانی، سعد الدین فرغانی و… پرورش یـافتند کـه هر یک درون نشر علوم و معارف اسلامـی نقشی بـه سزا ایفاد.وی درون زمان حیـات خویش درون مسائل حکمت ، مکاتبات و مراسلاتی با سلطان العلماء خواجه نصیر الدین طوسی بزرگ عالم جهان تشیع داشت و بسیـار مورد تمجید و احترام ایشان بوده هست به طوری کـه در جواب یکی از نامـه های صدر الدین قونوی جناب خواجه چنین مرقوم داشتند : ” خطاب عالی مولانا الاعظم ، هادی الامم ، کاشف الظلم ،صدر الملة و الدین ، مجد الاسلام و المسلمـین ، لسان الحقیقة ، برهان الطریقة ، قدوة السالکین الواجدین و مقتدی الواصلین المحققین ، ملک الحکماء و العلما فی الارضین ،ترجمان الرحمن ،افضل و اکمل جهان ، ادام الله ظله و حرس و بله و طله ، بـه خادم دعا و ناشر ثنا، مرید صادق و مستفید عاشق ، محمد طوسی رسید”. و در ادامـه رباعی ای دروصف ایشان سرودند:
از نامـه تو ملک جهان یـافت دلم وز لفظ تو عمر جاودان یـافت دلم
دلمرده بدم چو نامـه ات برخواندم از هرحرفی هزار جان یـافت دلم
که علت این ارادت و اخلاص از جانب خواجه چیزی جز علو مقام و معنویت وی و فضایل ظاهری و باطنی صدر الدین قونوی نبوده هست .از آثار وی مـی توان بـه تفسیر سوره فاتحه، مفتاح الغیب ، الفکوک فی اسرار مستندات حکم الفصوص ، شرح حدیث الاربعین، اعجاز البیـان فی تاویل ام القرآن، تبصرةالمبتدی و تذکرةالمنتهی ،مرآة العارفین،الرسالة الهادیة، الرسالة المفصحة،الرسالة فی حق المـهدی، رساله درون مبدا ومعاد، شعب الایمان ،رساله درون باب عرش، رساله درون مراتب کشف، شرح اسماء الحسنی، ضابة حکمـیة، رسالة السیر و السلوک ، نفحات الهیـه، مقدمـه مشارق الدراری، الشجرة النعمانیة، النصوص فی تحقیق الطور و الخصوص و… اشاره کرد . قونوی بهترین شارح افکار و اندیشـههای محییالدین است، شاید اگر او نبود محیالد ین قابل درک نبود. صدرالدین درون مسجدی امام جماعت بود و مولوی مـیرفت و به او اقتدا مـیکرد . افکار محیالدین بهوسیله صدرالدین قونوی بـه مولوی انتقال پیدا کرده هست . وي با قلم تواناي خود علاوه بر مباحث عرفان نظري، نگاهي نيز بـه تطبيق اين مباني درون شرح احاديث و آيات شريفه قرآن بـه خصوص سوره حمد داشته کـه از آن بـه عنوان تفسير باطني يا تاويل نام مي بريم. تفسير باطني با تاويل درون واقع حاصل تلاشي هست که عارفان بـه موازات شناخت چينش نظام هستي(کتاب تکوين) درون فهم بطور هفت گانـه متون ديني بخصوص قرآن مجيد(کتاب تشريع) انجام داده اند. درون اين مسير، جناب صدرالدين تلاش د، علاوه بر بهره گيري از مباحث عرفان نظري و کشفيات خود، بـه برخي از روش ها و مباني آنـها اشاره کنند که تا راه رسيدن بـه معارف و اصول دين از مسيري غير از کشف نيز هموار شود.به قول جامي فهم درست مقصود ابن عربي از وحدت وجود كه اصل اصيل و ركن ركين عرفان وي هست جز بـه تتبع تحقيقات صدرالدين امكان نمي يابد. صدرالدين ابن عربي را "مجدد المله الحنفيه" يعني احيا كنندة دين حنيف اسلام مي داند . از نظر شيخ صدرالدين، عالم چيزي جز مظهر علم خدا نيست و او همـه چيز را جه از لحاظ علم و چه از لحاظ وجود فرا مي گيرد. همـه چيز مظهر اوست و هيچ چيز از خود وجودي ندارد چنان كه پيامبر(ص) فرمود كه "كان الله و لم يكن معه شئ" تنـها خدا وجود دارد و هيچ چيز با او نيست.
اين كه قونوي مي گويد خدا هم از نظر علم و هم از نظر وجود همـه چيز را فرا مي گيرد اشاره بـه دو فيض دارد يكي فيض اقدس كه باعث ظهور اعيان ثابته درون علم خداوند مي شود و ديگري فيض مقدس كه باعث ظهور اين اعيان درون عالم هستي مي گردد. ( اینـها تعاریفی از اصل وحدت وجود است) از مسايل مـهم درون باب وحدت وجود، انحصار عليت درون خدا و يا همان قول معروف "لا مؤثر في الوجود الا الله" است. شيخ صدرالدين درون اين باره چنين مي گويد: "آن چه بـه علل و اسباب مؤثر ناميده شده اند، درون واقع شروط ظهور اشيا مي باشند نـه اين كه درون واقع حقيقتي باشند مؤثر درون حقيقت ديگر .
از وصیت شیخ صدر الدین قونوی : « و اصحاب خویش را وصیت مـی کنم کـه پس از من درون مشکلات معارف ذوقی، مجملات آن فرو نروند بلکه بـه تامل درون صریح و منصوص آن اقتصار کنند، بدون تفقه بـه تاویل آنچه جلی صریح است. و سوای آن درون کلام من و شیخ (اکبر محی الدین ابن عربی) رضی الله عنـه وارد نشوند کـه بعد از من مسدود است. بعد کلامـی از ذوق احدی قبول نمـی شود اللهم الا من ادرک منـهم الامام محمد المـهدی(علیـه السلام) بعد سلام مرا برساند و از او آنچه از معارف کـه بدان خبر مـی دهد بر گیرد و نـه غیر او. و باید الان بعد اقتصار بر صریح و جلی کلام من و تصانیف شیخ اکبر، تمسک کنند بـه کتاب و سنت و اجماع مسلمـین و دوام ذکر و اشتغال بـه فراغت قلب بمواجهت با جناب حق بموجب آنچه درون رساله هادیـه مرشده ذکر شد و حسن ظن بالله و اشتغال بـه چیزی از علوم نظری و غیر نظری نداشته باشد بلکه اقتصار کند درون ذکر و تلاوت قرآن و مداومت بر اوراد موظف و مطالعه آنچه ذکر شد از صریح جلی از اذواق مذکور.»
عبدعاصی: امکان ندارد ولی خدا جز از باب ولایت وارد عالم فنا و بقا شود . همـینطور کـه خواندید جناب صدرالدین هم مجرای فیض خود و بعد از خود را حضرت حجت(س) ذکر کرده اند . متاسفانـه هنوز درون بین علما و عوام هستندانی کـه به بزرگان سلسله عرفان اتهام سنی گری مـی دهند . توصیـه مـیشود آثار صدرالدین را با دقت و قوت مطالعه بفرمایید کـه اصول سیروسلوک درون آنـهاست . والعاقبت للمتقین
نوشته شده توسط عبد عاصی درون شنبه نوزدهم آذر ۱۳۹۰ ساعت 9:3 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
آخوند ملاحسینقلی همدانی(ره)
آیت الله الکبری حضرت مولا آخوند ملاحسینقلی همدانی ( روحی لتراب مرقده فداء )
خودشان مـی فرمودند : " درون کنار مرقد شریف امام علی علیـه السلام ، درون گوشـه ای نشسته بودم. کبوتری بر زمـین نشست و تکه نانی بسیـار خشکیده را بـه منقار گرفت و هر چه بـه آن نوک زد، خرد نشد. کبوتر بـه پرواز درآمد و رفت. بعد از مدتی، بازگشت و به سراغ نان رفت و چند نوک بـه آن زد، ولی شکسته نشد. باز پرواز کرد و بعد از مدتی برگشت، بعد از چند مرتبه، رفت و برگشت که تا 22 مرتبه . سرانجام آن نان را با منقارش خرد کرد و خورد. ملهم شدن کـه فقط استقامت هست که مرا بـه هدف مـی رساند . او 22 سال زحمت کشیده بود ولی چیزی ندیده بود ... "
حضرت آیت الله الکبری عارف کامل مکمل - استاد العارفین - انسان العین و العین الانسان- نادره دهر- آیت عظمای حق – سر سلسله عرفای متاخر – توحیدی کبیر – نائب الامام (عج) – حجت خدا حضرت مولی آخوند ملا حسینقلی شوندی همدانی (ره) را اصلاً نمـی شود تعریف کرد . همـین جمله کافی هست که جناب حاج ملا هادی سبزواری(ره) و جناب آیت الحق سید علی شوشتری(ره) آمدند که تا حضرت آخوند (ره) ظهور فرمایند . ظهوری کـه سالها یود زمـین و زمان بـه خود ندیده بود . ظهوری جهت ظهور قطب عالم امکان – ارباب زمـین و زمان و مکان ولی الله الاکبر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) . جناب آخوند(ره) درون سال 1293 قمری از نسل جابر بن عبدالله انصاری (ره) صحابی رسول خدا (ص) از یک چوپان بنام رمضانعلی درون روستای شوند همدان بدنیـا آمد . آنـها بچه دار نمـی شدند و نذر سیدالشـهدا(ع) د . بـه جهت عشق والدینش بـه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) نامش را حسینقلی گذاشتند . "قلی" بـه زبان آذری یعنی "غلام" . مرحوم آخوند(ره) " غلام حسین(ع) " بودند . نام برادرش کریم قلی و نام ش سکینـه بود . از همدان عازم مدرسه مروی طهران و از آنجا جهت تلمذ خدمت مرحوم حاجی(ره) عازم سبزوار و مدتی همدان و بعد نجف اشرف و محضر خاتم الفقهاء شیخ مرتضی انصاری(ره) شد . مـی بیند کـه چهارشنبه ها استادش بـه منزل آیت الله سیدعلی شوشتری(ره) کـه او هم درون درس شیخ انصاری شرکت مـیکرد مـیرود و دوزانو خدمتش مـینشیند . او هم یک روز وارد جلسه مـی شود و اجازه حضور مـی گیرد . حضرت سید(ره) نگاهی مـی اندازند و مـیفرمایند : تو هم بیـا ... . حقیر درمانده این عشق ورزی بین شاگرد و استادم . داستان خرما خ مرحوم قاضی(ره) به منظور آقای کشمـیری(ره) و " بالاخره رسیدی ! " گفتن بـه مرحوم حداد(ره) . مرحوم آخوند همدانی(ره) وقتی بیمار شده بود حضرت سید(ره) بهترین طبیب موجود را مـی خواهد و مـی فرمایند : او را معالجه کن حتی اگر صد تومان بشود . صد تومان آنوقت شاید یک مـیلیـارد الان باشد ! آخر آخوند همدانی(ره) قرار هست سرسلسله قوم عرفان باشد . او خیلی مـهم هست . سیصد نابغه درون عرفان تربیت مـی کند کـه هرکدام ستاره ای درون کهکشان طریق الی الله مـی شوند . علامـه حسن زاد ه آملی از قول علامـه طباطبائی این مطلب را نقل کرده اند که: مرحوم آیت الله سید علی قاضی فرمودند: من کـه به نجف تشرف حاصل کردم روزی درون معبری آخوندی را دیدم شبیـه آدمـی کـه اختلال حواس دارد و مشاعر او درست کار نمـی کند، راه مـی رود. از یکی پرسیدم کـه این آقا اختلال فکر و حواس دارد؟گفت: نـه، الأن از جلسه درس اخلاق آخوند ملاحسینقلی همدانی بـه در آمده و هر وقت آخوند صحبت مـی فرماید درون حُضار اثری مـی گذارد کـه بدین صورت از کثرت تأثیر کلام و تصرف روحی آن جناب، از محضر او بیرون مـی آیند . جذبات توحیدی او با آدمـها چه مـی کرد ای خدا ؟! بعد از شیخ انصاری(ره) بجای او نشست . اما نامـه ای از استاد بـه او رسید کـه : اسباب مرجعیت بگذار کـه تو وظیفه مـهمتری داری . زعامت را رها کرد و به تربیت سالکان راه پرداخت . درون همـین حین حضرت سید(ره) بـه اعلی علیین پیوست . تالیفاتی از ایشان هست کـه مثلاً تقریرات حضرت سید(ره) او درون کتابخانـه شوشتری نجف هست و بعضی نامـه هایش را درون کتاب تذکره المتقین آورده اند . حضرت آخوند ملاحسینقلی همدانی(ره) درون 28 شعبان 1311 قمری درون 72 سالگی از دنیـای فانی بـه عالم بقاء رحلت فرمودند و در سمت چپ باب الزینب(س) حرم ارباب (ع) حجره چهارم مدفون شدند . او مردی بود کـه با یک جمله آدم مـی ساخت . جملاتی از او : كثرت اشتغال بـه مباهات ،شوخي بسيار كردن ، لغو گفتن و گوش بـه اراجيف قلب را مي ميراند / اگر بي مراقبه مشغول بـه ذكر و فكر بشود بي فايده خواهد بود ، اگر چه حال هم بياورد ، چرا كه آن حال دوام پيدا نخواهد كرد /
بدون هيچ توجهي از كنار او گذشت. اين بيتوجهي آخوند(ره) بر عبدالفرّار سخت گران آمد. از جاي خود حركت كرد که تا اين شيخ پير را تنبيه كند. دويد و راه را بر او سد كرد و با لحني بيادبانـه گفت: هي! آشيخ! چرا بـه من سلام نكردي؟! عارف همداني ايستاد و گفت: مگر تو كيستي كه من بايد حتماً بـه تو سلام ميكردم؟ گفت: من عبدفرّارم. آخوند ملاحسينقلي بـه او گفت: عبد الفرّار ! افررتَ من اللهِ ام من رسولهِ؟ تو از خدا فرار كردهاي يا از رسول خدا؟ و سپس راهش را گرفت و رفت . . . فردا صبح، آخوند ملا حسينقلي همداني درس را تمام كرده، رو بـه شاگردان نمود و گفت: امروز يكي از بندگان خدا فوت كرده هر كس مايل باشد بـه تشييع جنازة او برويم. عدهاي از شاگردان آخوند بـه همراه ايشان براي تشييع حركت كردند. ولي باتعجب ديدند آخوند بـه خانـه عبدالفرار رفت. آري او از دنيا رفته بود. عجبا! اين همان ياغي معروف هست كه آخوند از او بـه عنوان بندة خدا ياد كرد و در تشييع جنازه او حاضر شد؟! بـه هر حال تشييع جنازة تمام شد. يكي از شاگردان آخوند بـه نزد همسر عبد رفته و از او سؤال كرد: چطور شد كه او فوت كرد؟ همسرش گفت: نميدانم چه ميشد؟ او هر شب ديروقت با حال غيرعادي و از خود بيخود منزل ميآمد، ولي ديشب حدود يك ساعت بعد از اذان مغرب و عشا بـه منزل آمد و در فكر فرو رفته بود و تا صبح نخوابيد و در حياط قدم ميزند و با خود تكرار ميكرد: عبد فرار تو از خدا فرار كردهاي يا از رسول خدا؟! و سحر نيز جان سپرد. عدهاي از شاگردان آخوند فهميدند اين جمله را آخوند ملاحسينقلي همداني بـه او گفته است. چون از او سؤال كردند، ايشان فرمودند: «من ميخواستم او را آدم كنم و اين كار را نيز كردم، ولي نتوانستم او را درون اين دنيا نگه دارم . راستی! ما ها کـه فامـیلی مان " فرار" نیست از کـه فرار مـی کنیم ؟ علامـه طهراني از نوة آخوند نقل ميكند: «در يكي از سفرهاي زيارتي كه آخوند با اصحابشان پياده بـه كربلا مشرف ميشدند، درون راه، راهزنان بياباني اموال ايشان را غارت كرده و هر چه دارند، ميربايند. سپس كه عارف همداني را ميشناسند، بـه حضورشان آمده و هر چه ربوده بودند، تقديم كرده و معذرت ميخواهند. آخوند ملا حسينقلي فقط كتابهاي وقفي را كه ربوده بودند، بعد ميگيرد و بقية كتب و اموال را نميگيرد و ميفرمايد: بـه مجرّد سرقت، من ايشان را حلال كردم؛ چو راضي نشدم بـه واسطة من خداوند كسي را درون آتش دوزخ بسوزاند و نميخواهم بـه خاطر من لقمة حرام از گلوي كسي پائين برود و موعظه درون او بياثر باشد . حضرت آخوند (ره) بعد از زیـارت مولای مومنین(ع) همـیشـه عبا را بر سر مـی کشید . او نمـی خواست رفقایش را بواسطه افعالش بـه دیده برزخیـه ببیند . " یـا ستار العیوب – اجرنا من النار یـا مجیر " آخوند ملا حسینقلی همدانی(ره) مربی نفوس بود و نفوس مستعده را جذب مـی کرد . آری درون مقام نبوت دعوت همگانی هست اما درون مقام ولایت نیست . یعنی فقط نفوس پاک و مستعده و قابل هستند کـه دریـافته مـی شوند !!! آيت الله نجابت شيرازي (ره) مـیفرمود : حاج شیخ عباس قمـی ـ کـه رضوان خدا بر او باد ـ درون مقدس بودن، نمرة یک بود و همـه درون تقدس او متفق الکلمـه بودند. آقا شیخ مجتبی لنکرانی یک زمانی به منظور بنده نقل کرد کـه شیخ علی قمـی با پدر من همدرس بود. آن دو از خوشپوشـهای حوزة نجف محسوب مـیشدند. یعنی بهترین لباسها را اینـها مـیپوشیدند. چون درسشان هم خیلی خوب بود، درون حوزة نجف مشارالیـه بودند کـه درس را خوب مـیفهمند. بـه هیچ هم اعتنایی نمـید. یک روز آخوند ملا حسینقلی ـ رضوان الله تعالی علیـه ـ درون صحن نشسته بود. درون این اثنا، آقا شیخ علی قمـی از درون قبله وارد حرم مـیشود. چشم مبارک آخوند ملا حسینقلی بـه او مـیافتد، شیخ علی بـه سر مـیدود که تا مـیآید پهلوی آقا. آخوند ملاحسینقلی یک دقیقه درون گوش او صحبت مـیکند. چه گفت؟ خدا مـیداند: دیگران هم نفهمـیدند. شیخ علی قمـی عقب عقب بر مـیگردد مـیرود. با فاصلة اندکی، تمام لباسهایش را عوض مـیکند، توی درس هم قفل مـیزند بـه دهنش، یعنی این لذت سخن گفتن درون درس از سرش پریده بود، لذت لباسهای پاک و پاکیزه و گران قیمت از سرش پریده بود، که تا آخر عمرش کـه او را مـیدیدیم، تمام لباسهایش کرباس بود.
مـی گویند : آخوند ملا حسینقلی همدانی درون یکی از سفرهای خود، با جمعی از شاگردان بـه عتبات عالیـات مـیرفت. درون بین راه، بـه قهوه خانـهای رسیدند کـه جمعی از اهل هوی و هوس درون آن جا مـیخواندند و پایکوبی مـید. آخوند بـه شاگردانش فرمود: یکی برود و آنان را نـهی از منکر کند. بعضی از شاگردان گفتند: اینـها بـه نـهی از منکر توجه نخواهند کرد. فرمود: من خودم مـیروم. وقتی کـه نزدیک شد، بـه رئیسشان گفت: اجازه مـیفرمایید من هم بخوانم، شما بنوازید؟ رئیس گفت: مگر شما بلدی بخوانی؟ فرمود: بلی. گفت: بخوان. آخوند شروع بـه خواندن اشعار ناقوسیة حضرت امـیر مؤمنان ـ علیـه السلام ـ کرد:
لا اله الا الله حقاً حقاً صدقاً صدقا / ان الدنیـا قد غرّتنا و اشتغلتنا و استهوتنا / یـابن الدنیـا مـهلاً مـهلاً یـابن الدنیـا دقّاً دقّاً / یـابن الدنیـا جمعاً جمعاً تفنی الدّنیـا قرناً قرناً / ما من یوم یمضی عنّا الّا اوهی رکناً منّا / ضیّعنا داراً تبقی و استوطنّا داراً تفنی / لسنا ندری ما فرّطنا فیـها الّا لو قد متنا
معبودی بـه حق و شایستة پرستش جز خدا نیست. این را بـه حق و راستی مـیگویم: بـه راستی کـه دنیـا ما را فریفت و ما را بـه خود سرگرم نمود و ما را سرگشته و مدهوش گردانید. ای فرزند دنیـا! آرام باش! آرام! ای فرزند دنیـا (در کار خود) دقیق شو! دقیق! ای فرزند دنیـا (کردار نیک) گرد آوری کن! گرد آوردنی! دنیـا سپری مـیشود، قرن بـه قرن هیچ روزی از عمر ما نمـیگذرد، جز این کـه پایـه و رکنی از ما را سست مـیگرداند. ما سرای باقی را ضایع نمودیم و سرای فانی را وطن و جایگاه خویش ساختیم. ما آنچه را کـه در آن کوتاهی نمودهایم، نمـیدانیم؛ مگر روزی کـه مرگ بـه سراغ ما بیـاید.»
آن جمع سرمست از لذتهای زودگذر دنیوی، وقتی این اشعار را از زبان کیمـیا اثر آن عارف هدایتگر شنیدند. بـه گریـه درون آمده و به دست ایشان توبه د. یکی از شاگردان مـیگوید: وقتی کـه ما از آن جا دور مـیشدیم، هنوز صدای گریـه آنـها بـه گوش مـیرسید.
آيت الله حسن زاده آملي ميفرمايد:«حضرت آيت الله ملا حسينقلي همداني بعد از 22 سال مجاهده با نفس و صبر و بردباري، نتيجه گرفت و آنـها كه دير نتيجه ميگيرند، پختهتر ميشوند. بايد صابر بود و يكي از كمالات آخوند، صابر بودن اوست.» جملاتی از حضرت آخوند (ره) : گناهان کبیره را یـاد بگیر و آن ها را ترک نما. پیرامون غیبت و دروغ و اذیت مگرد. البته و البته از غذای حرام فرار کن و غیر از غذای حلال، مخور. غذا را بـه قدر حاجت بخور. از یـاد مرگ غافل مشو... .در محضر الهی، با ادب باش و احترام محضر شریف او را مراعات کن. همـیشـه متوجه بزرگی خداوند و حقارت و کوچکی خود، بی نیـازی او و حاجتمندی خود باش . مرحوم مـیرزا جواد آقا ملکی تبریزی کـه خود، شاگرد آخوند بود، مـی فرماید: «او حکیمـی عارف، معلمـی نیکوکار و طبیب کاملی بود کـه به سان او ندیدم». مرحوم ملا حسینقلی همدانی، درون قسمتی از مناجات خود با حضرت دوست چنین نجوا مـی کند: خداوندا، تو مـی دانی چه گناهانی کرده ام و چقدر بر نفس خود بی اعتدالی روا داشته ام. خدایـا، بر من خشم مگیر کـه طاقت خشمت را ندارم و از من درون رنجش مباش کـه تحمل رنجیدگی تو را ندارم. خدایـا، آیـا مادرم به منظور آتش دوزخ، مرا پرورش داد؟ بعد ای کاش مرا نمـی پرورید. یـا به منظور بدبختی مرا زایید؟ بعد ای کاش مرا نزاییده بود. خدایـا نمـی دانم حال ما درون پیشگاه تو چگونـه هست و چه مناسبتی بین گوشت و استخوان با آن آتش است؟ و کیست کـه طاقت آن زنجیرها و غل ها و عقرب ها و مارهایی کـه مانند کوه اند را داشته باشد و کدام جسم به منظور نوشیدن زقّوم تلخ، سرپا مـی ایستد؟ و کیست کـه در این گرفتاری ها و محنت ها بـه فریـاد ما برسد؟». او به منظور رسیدن مـیرزا جواد ملکی(ره) کـه بعد از گذشت دو سال حتی اسمش را هم نمـی دانست ! دستورات نفس کشی و دوری از اعیـان زادگی مـی داد . از جملات آخوند اینـهاست : «...تمام سفارشات این بینوا بـه تو، اهتمامِ درون ترک معصیت است. اگر این خدمت را انجام دادى، آخر الامر تو را بـه جاهای بلند خواهد رسانید. البته درون اجتناب از معصیت کوتاهی مکن و اگر خدای ناخواسته، معصیت کردى، زودتر توبه نما و دو رکعت نماز بـه جا آور و بعد از نماز، هفتاد مرتبه استغفار کن و سر بـه سجده بگذار و در سجده از حضرت پروردگار عفو بخواه. امـیدوارم عفو بفرماید. معاصی کبیره درون بعضی رسالههای عملی ثبت شده، یـاد بگیر و ترک بنما و زنـهار پیرامون غیبت و دروغ و اذیت مگرد...» مـیرزا جواد آقا ملکی درون این مورد مـیفرماید:«استادمان ـ ملا حسینقلی همدانی ـ بـه ما توصیـه مـیفرمود کـه وقتی درون مسائل علمـی متحیر شدید و برایتان مشکلی پیش آمد، بـه خداوند ملتجی شده و به پیشگاه حضرتش تضرع نمایید و این به منظور ما بـه تجربه ثابت شده است.»مـیرزا جواد(ره) در توضیح این مطلب مـیگوید:«سرّ این کـه تهجد و دعا، از اسباب تحصیل علم است، بدین علت مـیباشد؛ همان طور کـه در روایـات بسیـاری تصریح شده علم بـه کثرت تعلم نیست، بلکه نوری هست که خداوند تعالی درون قلب هر آن کـه بخواهد مـیافکند و تهجد نیز قلب را نورانی مـیگرداند و نور را درون قلب مؤمن ثابت مـینماید.» حکیم همدانی درون جلوگیری از انحرافات نقشی بـه سزا داشت. او باانی کـه به عنوان عرفان و سیر و سلوک، صوفیگری مـید و از جاده مستقیم شریعت منحرف مـیشدند، شدیداً مقابله مـیکرد؛ زیرا معتقد بود کـه کوچکترین لغزش و انحراف از صراط مستقیم شرع، دوری از حضرت حق را بـه دنبال خواهد داشت. او درون این زمـینـه مـیفرمود:«بجز التزام بـه شرع شریف درون تمام حرکات، سکنات، تکلمات، لحظات و غیرها راهی بـه قرب حضرت ملک الموت جلّ جلاله نیست و به خرافات ذوقیـه (اگر چه ذوق درون غیر این مقام خوبست) آن طور کـه عادت جهّال صوفیـه (خذَلهم الله جلّ جلاله) مـیباشد، راه رفتن چیزی جز دوری از حضرتش را درون برندارد؛ حتی شخصی هر گاه ملتزم بـه نزدن شارب و نخوردن گوشت بوده باشد، اگر ایمان بـه عصمت ائمـه اطهار ـ علیـهم السلام ـ آورده اشد، حتما بفهمد کـه از حضرت احدیت دور خواهد شد.» ایشان درون یکی از نامـههای خود، دستورالعملی بدین مضمون به منظور مرحوم سیّدعلی آقا ایروانی فرستاد: «از چهار چیز دوری نمایید: زیـاده گویی، زیـاده خوری، زیـاده خوابی، زیـاده با مردم بودن و بر شماست کـه همـه این موارد را نیز بـه یـاد خداوندی کـه داننده شب ها و روزهاست، تبدیل نمایید». آیت الله سید عبدالحسین لاری از خواص شاگردان آن جناب درون وصف حالات ایشان فرمودند:از جناب آخوند ملاحسینقلی همدانی شنیدم کـه مـی فرمودند:بعضی اشخاص درون نجف هستند کـه فیوضاتی کـه هر روز از بقعه نورانی حضرت امـیر علیـه السلام متصاعد مـی شود و به اموات وادی السلام افاضه مـی شود با چشم ظاهری مشاهده مـی کنند، مانند خطوط نور کـه متصل بـه قبورایشان است.ما مـی دانستیم کـه آن شخص خود ایشان ا ست اما بـه ملاحظاتی بروز نمـی دادند و این گونـه کرامات و مکاشفات مکرر از آن بزرگوار مشاهده شده است. تواضع درون قبال دیگران(کوچک یـا بزرگ) و گذشت و توجه بـه حرمت مردم هیچوقت توسط سالک عارف ضایع نمـی شود . اینـها را بخوانید : آیت الله آقا سید علی عرب کـه حدود ۱۱ سال ملازم محضر آخوند ملا حسینقلی همدانی بود، درون مورد حالات و کمالات استاد خویش مـیگوید:
«روزی بـه قصد زیـارت ابی عبدالله الحسین ـ علیـه السلام ـ ، همراه آن بزرگوار وارد حرم مقدس شدیم. آخوند ملا حسینقلی همدانی مشغول نماز زیـارت شد. بـه علت ازدحام جمعیت، بدن آخوند هنگام نماز مقداری تکان مـیخورد. آن جا آقا شیخی از اهل مازندران بود کـه آخوند را نمـیشناخت،گفت: این آقا چرا موقع نماز طمأنینة لازم را ندارد؟ من درون پاسخ گفتم: ایشان پیرمرد است، نماز هم کـه نماز مستحب است. او قانع نشد و تصمـیم داشت مطلب خود را بـه خود آقای آخوند متذکر شود. رفت خدمت آقا و عرض کرد: آقا! هنگام نماز، بدنتان طمأنینـه لازم را نداشت! آخوند متوجه شد کـه او با زحمت حرف خود را بیـان مـیکند، بـه او فرمود: «چرا تذکر خود را با مشکل بیـان مـیکنی؟ شما حتما به من بگویید: آخوند تو چند وقت هست نجف هستی، هنوز متوجه نشدهآی کـه در نماز حتما طمأنینـه را رعایت نمود. تذکر تو بجاست و نباید چیزی مانع آن شود.» ایشان درون خاطرة دیگری، درون مورد تواضع آن عارف فرزانـه مـیگوید:«وقتی درون خدمت آقای اخوند وارد مسجد سهله شدیم، افرادی زیـادی از اصحاب آن بزرگوار تشریف داشتند. درون زاویـه مسجد وقتی متوجه شدند آیت اله حاج آقا رضا همدانی مشغول نماز مغرب هستند، آقای آخوند متواضعانـه بـه همراهان فرمود: بـه ایشان اقتدا کنیم و نماز را با ایشان بخوانیم.» مرحوم آخوند ملاعلی معصومـی همدانی(ره) فرمودند:مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی رسم و عادتش این بود کـه بعد از بحث و درس آقایـان طلاب، یک فنجان قهوه مـیل مـی د. یک روز کـه برای تدریس تشریف آورده بودند فرمودند: امروز بعد از مباحثه، مجلس ترحیمـی هست کـه باید برویم. قهوه درون آنجا صرف مـی شود.آقایـان به منظور درست قهوه زحمت نکشند.مباحثه تمام شده بود. آن عالم ربانی با جمعی از طلاب به منظور شرکت درون مجلس ترحیم حرکت د. وقتی کـه ایشان وارد شدند برایشان قهوه آوردند. معظم له اشاره د کـه قهوه را ببرند.شاگردان ایشان – کـه مراقب اعمال استاد بودند- اطلاع داشتند کـه ملاحسینقلی خودشان فرموده بودند درمجلس ترحیم، قهوه صرف مـی شود، درون صددد بر مـی آیند که تا موضوع را بررسی نمایند.اول از صاحب مجلس سوال مـی کنند پولی را کـه خرج این مجلس صرف کرده هست خمسش را داده یـا نـه.معلوم مـی شود از طرف پول ایرادی نبوده است. بعداً روشن مـی شودی کـه متصدی درست قهوه بوده، درون هنگام درست قهوه یک قطره خون از دماغش مـیان قهوه افتاده هست و به منظور این کـه مبادا صاحب مجلس بـه او بگوید بـه ما ضرر زدی بـه صاحبخانـه اطلاع نداده است. شیخ محمد بهاری فرموده است:روزی درون صفه حجره به منظور پخش ناهار برنج پاک مـی کردم. درون بین، متذکر و حدانیت باریتعالی شدم، ناگهان استاد به منظور من وحدت عددی را توضیح داد.برخاستم و از استاد پرسیدم کـه چگونـه بر اسرار من آگاه شدید، فرمود خداوند قلب مؤمن را آیینـه جهان نمام قرار داده. اکنون نیـاز تو درون قلب من منعشد. . اصل و شعار طریقه اخوند ملاحسینقلی(ره) بر " معرفت نفس" هست . البته خود معرفت نفس نیـاز بـه تعریف دارد کـه انشاالله مجزا خواهم آورد و از لوازه آن نفی خواطر هست . حتی کملین هم محتاج نفی خواطرند . درون رساله سید بحرالعلوم(ره) دستوراتی درون این زمـینـه هست کـه باید زیر نظر استاد باشد . نفی خواطر و توجه تام و تمام بـه ذات حق منجر بـه این مـیشود کـه حجب از دیدگان سالک برداشته شده و جمال جمـیل حق را مشاهده مـی نماید و تجلیـات ذاتی او را احاطه مـی نماید و خود سالک شعاعی مـی شود از آن نور باهر . درون این راه مجاهده مـی طلبد و همت و استقامت و صبر . نگاهی بـه شاگردان آخوند بیندازیم مـی بینیم هراز قیود رهاتر شد مقرب تر شد . و در این راه مشاهدات و مکاشفات و ... بـه قول مرحوم امام(ره) حیض العارفین هستند . آیت الله شبیری زنجانی مـی فرمود : از آخوند (ره) پرسیدند : شما خدمت امام عصر(س) مشرف شدید ؟ جواب دادند نـه ! اما روزی ملهم شدم کـه ایشان درون سهله و در حجره حضرت سید شوشتری(ره) هستند . رفتم مسجد. نزدیک حجره سید فرمودند:همانجا بایست . صدای صحبت دو نفر را مـی شنیدم . بعد سید(ره) اجازه ورود دادند و دیدم تنـهاست اما بـه ما وعده ها دادند !!! . یعنی صرف تشرفات درون حیطه عرفان عملی و توحیدی خیلی حائز اهمـیت نیست . درون جایی کـه توحید هست همـه چیز هست . مـیرزا جواد (ره) : حضرت آخوند (ره) سجده طولاتی درشب را کـه همراه ذکر " ....." باشد را درون قلب کارسازتر مـی دانستند . مـیرزا جواد(ره) مـی فرمود : طلبه ای از حضرت استاد(ره) عمل توبه را دستور گرفت . دو سه روز بعد دیدیم بدنش نصف شده و رنگش پریده . او مردانـه عمل کرده بود . دیگری هم بود کـه مجلس توبه اش شش ساعت گریـه و زاری بود . سید محمد سعید حبوبی (ره) مـی گفت : درون قایق بودم . عربی بـه من تکیـه داده بود و آب دهانش مـی رفت . چند بار خواستم کنار بکشم اما تحمل کردم . همان موقع بود کـه آخوند درون درسشان چند بار فرموده بودند : آفرین سید سعید ... استاد شاگرد را درون تمام زمانـها و مکانـها تحت نظر دارد . ولایت استاد هست که شاگرد را نگه مـی دارد . داستان نشان تجرد واقعی بـه مرحوم مـیرزا جواد آقا (ره) نشان دهنده این هست که مجرد شدن از همـه کثرات تنـها راه اتصال بـه غیب الغیوب عالم معناست . از شیخ علی زاهد (ره) پرسیدند : آخوند(ره) درون حرم مولا علی(ع) درون گوش شما چه گفت : فرمودند : اشاره کرد بـه حرم مولا(ع) و فرمودند : این یک علی تو هم یک علی ! و از ایشان سئوال د کـه آخوند شاگردان خود را بـه چه چیز تربیت مـی د : فرمود : ذکر موت . آری ذکر موت هست که سالک را بـه فناء مـی رساند . آخوند (ره) شاگردی از بهلولهای عرب داشت . وقتی ذکر " ..." را بـه او مـی دهند عرب درون یک مجلس 1200 مرتبه مـی گوید طوریکه " یشغله ذکرالله عن تدبیرنفسه" . آخوند(ره) عرب را بـه منزل خودش مـی آورد و برایش غذا مـی پزد و خودش بـه او مـیدهد و مـی فرماید : همـه فکرمـیکنند تو مرید من هستی اما من ارادتمند شما هستم . علامـه طباطبایی(ره) مـیفرمود : بـه مرحوم شربیـانی(ره) کـه مرجع بود نوشتند کـه آخوند همدانی روش صوفیـانـه پیشـه کرده و ... . مرحوم شربیـانی(ره) زیر نامـه نوشتند : کاش خداوند مرا مثل آخوند صوفی قرار بدهد . آیت الله سید حسن صدر (ره) از شاگردان آخوند(ره) مـی فرمود : او نماز را با جمعه از مومنان خاصی بـه پا مـی داشت کـه خود بـه تربیت آنـها همت گماشته و از ظلمات جهل بسوی نور معرفت سوق داده و با ریـاضیـات شرعی و مجاهدات عملی از هر پلیدی پاک ساخته بود . درست هست . شاگردانی مثل سید احمد کربلایی . شیخ محمد بهاری . مـیرزا جواد ملکی . سید سعید حبوبی . راستی معرفت نفس را همـینجا از زبان مـیرزا جواد ملکی تبریزی(ره) بگویم کـه مـی فرمود : خدا را گواه مـی گیرم کـه بعضی را مـی شناسم کـه در خواب حقیقت نفسش بر او ظاهر گشته و دیده هست که عوالم جملگی متلاشی شده و بجای آنـها روح و نفس خود را مشاهده نموده و نفس خود را با حقیقت ملک الموت متحد دیده و در همـین حال از خواب بیدار شده و پس از بیداری مشاهده نموده کـه روحش بدنش را بـه سمت خود مـی کشد و او از این امر وحشت نموده و با صدای بلند همسرش را صدا نموده کـه : فلانی!فلانی! تااین کـه این حال ازاوبرطرف شده هست و این حال همان معرفت نفس هست که چنانکه دراخبارآمده راه شناخت خداست . آخوند همدانی(ره) باانکه مربی سلوک بود اما از الزامات اجتماعی جدا نبود . مرحوم بهاری(ره): استاد ما مـی فرمود : خیلی کار از اتحاد قلوب ساخته گردد کـه از متفرد برنمـی آید . او اهتمامـی تام دراین مطلب داشت . بهمـین خاطر سید جمال اسدآبادی و سیدعبدالحسین لاری کـه ازمجاهدین بودنددرجرگه تلامذه اودرآمدند . ویژگی بزرگ آخوند " سرعت تاثیر او درنفوس" بود . همـینطور اعتدال و اصل تداوم . او درون تعریف مراقبه مـیفرماید : مراقبه یعنی غافل از حضور حضرت حق-جل شانـه-نباشدواین همان قله بزرگ وبالابرنده بسوی مقام مقربین هست وکسی کـه خواستارمحبت ومعرفت هست بایدبه این ریسمان محکم چنگ بزند . ایشان بـه مبتدی ها مـی فرمودند : در مرگ فکر کن که تا آن وقتی کـه از حالش مـی فهمـیدند کـه از مداومت این مراتب گیج شده . فی الجمله استعدادی پیدا کرده آنوقت بـه عالم خیـال ملتفت مـی د تاآنکه بـه خودملتفت مـی شد . البته این دستورات به منظور مبتدیـها هم مبهم و سنگین هست بهمـین خاطر این افکار حتما تحت اشراف استاد وارد بـه عوالم نفس انجام شود . نفی خواطر هم کـه عرض شد بهمـین منوال هست . علامـه طباطبایی مـی فرمود : اکثرانی کـه موفق بـه نفی خواطر شدند و سلطان معرفت بر آنـها طلوع کرد یـا درون حال تلاوت قرآن کریم بودند یـا از راه توسل بـه حضرت اباعبدالله الحسین(ع) . یکی از بزگان حضرت آخوند(ره)رادر خواب دیدند و پرسیدند : آیـا مرحوم قاضی(ره) انسان کامل است؟ایشان جواب دادند : آنکه مدنظر داری نیست . این مسئله رابه خودمرحوم قاضی(ره) گفتم وایشان درون جلسه درس فرمودند : من لنگه کفش انسانـهای کامل هم نمـیشوم . ( فکرکنیددراین مطلب) درون راه سلوک حتما ازخود گذشت . مرحوم آخوند(ره)به مـیرزاجواد(ره)در همان اوایل فرموده بودند : تو کـه آدم بشو نیستی ! مـی بینم وقتی مـی آیی نقطه خاصی را درون نظرمـیگیری و مـی روی بنشینی . مرحوم تبریزی(ره)مـیفرمود:ازآن بـه بعدپای من ه صدرهیچ مجلسی نرسید . آخوند ملاحسینقلی(ره) مـیفرمود: هریکسال شبها درون سجده "..." مرتبه ذکر "......" بگوید از عالم طبیعت خارج مـیشود . آری تحت ولایت استاد راه رفته اینـها ممکن هست . خواندن جملات و نامـه ها و دستورات حضرت آخوند همدانی(ره) به منظور آشنایی با هدف اصلی و عالیـه سیروسلوک الزامـی هست . آیت الله سیدابوالقاسم لواسانی(ره)مـیفرمود:بدون اینکه بـه پدرم بگویم بـه سمت مسجدسهله جایی کـه حضرت آخوند(ره) بیتوته داشت رفتم . که تا مرا درون لنگه درب دیدند خشکم زد . که تا ظهر بـه این حال بودم که تا اینکه فرمودند : حالا بیـاسفره بنداز . مگر انسان بدون اجازه پدرش بـه سهله مـی آید ؟این چه عبادتی هست که پدر را نگران مـی کند ؟؟؟ باز ایشان مـی فرمود : همراه آخوند و رفقا بـه کاظمـین و سامرا مـی رفتیم . پول سفر درون کیسه ای همراه من بود و من خرج مـی کردم . وقتی رسیدیم دیدم چیزیر نشده . . بعد از رحلت آخوند(ره) آقا سید ابوالقاسم(ره) عیـال آخوند(ره) را بـه حباله نکاح خود درون مـی آورد . آیت الله شیخ عباس قوچانی(ره)مـیفرمود: کنار صحن مولا امـیرالمومنین(ع)مرد شروری بود . آخوند بـه او مـیگوید : آیـا هنوز موقع توبه نشده؟ عرب نمـیفهمدومـیگوید کچه مـیگویی شیخنا؟ ایشان دوباره مـیفرمایند:آیـاهنوز موقع توبه نرسیده است؟ یک مرتبه مرد صیحه ای مـیزند وسمت صحن علوی(ع)مـی دود . درون ایوان مطهر دوباره صیحه ای مـی زند و مـی مـیرد . آری او محیی القلوب بود . آیت الله عاملی همسایـه آخوند(ره) بود و همـیشـه مـی گفت از اینکه درون درسهایش شرکت نمـیکردم پشیمانم . او همسایـه ملا حسینقلی همدانی(ره) بود اما ....
عیدعاصی: مطلب طولانی شد. متاسفانـه بازهم حذفیـات داشتیم . چندسال قبل مدیرنشر حروفیـه مـیگفت کتابی نفیس ازشرح حال وآثار آخونددردست دارد کـه هنوزچاپ نشده . نمـیشودواقعاْ حرف راتکمـیل کرد.حقیروارد معارف عملی یـا حتی نظری نمـیشوم ولی جملات وزندگینامـه اولیـا وعرفا آکنده از عرفانیـات هست . همـینکه بنده موفق شدم مطلبی درباره حضرت آخوند(ره)کارکنم نعم المولی و نعم النصیر هست . جاذبه مزار ایشان فوق العاده هست . یکی از اولیـای الهی دستوری خاص به منظور باز شدن قلب و مشاهدات درون حوالی مزار شریف ایشان دادند کـه ... . حقیر بزرگان را دیده و مـیشناسم کـه مدتهای طولانی کنار قبر آخوند و رو بـه پنجره قتل گاه ( اذقنا حلاوت التجلی ) مـی نشینند و تفکر مـی کنند . ما کـه وجودمان را بـه دنیـا آلوده ایم چکار کنیم .
بروح حضرت آخوند ملا حسینقلی همدانی (ره) عارف کبیر و برجسته و سرسلسله عرفای طریقه حقه ی " وحدت الوجودیـه" و همـه سالکان و عرفای این طریقه و همـه ابرار و اخیـار و موحدین الفاتحه مع الصلوات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون جمعه چهارم آذر ۱۳۹۰ ساعت 16:23 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
علامـه امـینی
یـادی از علامـه دلسوخته مجاهد سالک پیشـه مرحوم علامـه آیت الله عبدالحسین امـینی(ره)
ای به ولای تو تولای من وز خود و اغیـار تبرای من
سود تو سرمایـه ی سودای من گر بشکافند سراپای من
جز تو نبینند درون اعضای من ناد علیـاْ علیـاْ یـا علی
اصلاْ نام علامـه امـینی(ره) با یـاد و نام مولا علی (ع) گره خورده هست . خودش مـی فرمود : « يك آرزو درون دنيا دارم آن هم اين هست خدا يك عمر طولاني بدهد و بروم درون بیـابان خیمـه ای ب و همـه عمر را به منظور مظلومـیت و غربت مولایم علی (ع) گریـه کنم ...»
آیت الله تبریزی ملقب بـه علامـه امـینی فقط یک تعریف دارد : "عاشق علی(ع)" بود . آیـا مـیدانی " عاشق" یعنی چی ؟ درون سال 1281 ه. ش درون تبریز بدنیـا آمد و بامحبت علی(ع) و عشق حسین(ع) عمری خدمت کرد . مـی دانی " خدمت بـه آل الله " یعنی چی ؟ یعنی عبدالحسین . علامـه امـینی(ره) مجتهد بود و بیشتر وقتش را صرف مطالعه و تحقیق مـی کرد . او از خاندانی باتقوا و درستکار بود . جدش امـین مردم بود و وقتی بعد از 13 سال جنازه اش را بـه نجف منتقل مـی د بدن سالم بود . علامـه امـینی(ره) ظاهراً از کودکی عاشق آیـات قرآن و کلام نـهج البلاغه بوده و همـینطوری وجودش از ولایت علی(ع) و اولادش پر شد که تا ذوب درون محبت شد . محبت علی (ع)...علی(ع)...علی(ع) . درون 16 سالگی عازم نجف شد . توکل و انقطاع علامـه امـینی از غیر، زبانزد عام و خاص بود. علامـه هرگاه با مشکلی مواجه مـیشدند متوسل بـه اهلبیت، خصوصا امـیرالمومنین علی علیـه السلام مـیشدند. زهد و عبادت اسباب علامـه(ره) به منظور نیل بـه اهش بود . چه هدفی عالی رتبه ای کـه چنین اسبابی عالی مقامـی دارد ؟! معروف هست بسیـار مراقب زبان بود . علامـه امـینی عقیدهشان بر این بود کـه اساس خلقت بنا بر محبت است. ایشان مـیگفتند کـه تمام عبادات ناشی از محبت است. (هل الدین الا الحب). هر چقدر محبت بـه خدا بیشتر باشد، از معاصی و گناهان بیشتر دوری مـیشود. مرحوم علامـه مـیگفتند:ی کـه توجهاش درون نماز کم هست مشکل محبتی دارد.
حضرت علامـه امـینی(ره) به اقامـه نماز شب مقید بودند. همواره بعد از نماز صبح، مشغول قرائت قرآن مـیشدند کـه با تدبر و تامل همراه بود. ایشان درون ماه مبارک رمضان خود را به منظور روزهداری و عبادات از کارهای دیگر فارغ مـید و در این ماه 15 ختم قرآن داشتند. چهارده ختم بـه نیت چهارده معصوم علیـهم السلام و یک ختم بـه نیت پدر و مادر خود. و در ماههای دیگر حداقل یک ختم قرآن داشتند. تاثیر این قرائتها و انس با قرآن درون قلم ایشان دیده مـیشود چرا کـه نوشتههای ایشان بسیـار روان و محکم هست و البته تاثیر آن درون الغدیر بسیـار مشـهود مـیباشد کـه استشـهادهایی کـه ایشان درون الغدیر بـه آیـات قرآن داشتهاند بـه گونـهای بوده کـه انگار این آیـه به منظور آن موضوع مطروحه نازل شده است. ایشان شدیداً بـه زیـارت جامعه کبیره، زیـارت امـین الله و زیـارت عاشورا معتقد و مقید بـه خواندنش بودند. و بسیـاری از ادعیـه را حفظ بودند. علامـه امـینی مـیفرمودند کـه موضوع "زیـارات" و "ادعیـه" بدان گونـه کـه در مکتب تشیع مطرح شده درون هیچ دین و مذهبی طرح نگردیده است. و اگری با این زیـارات و ادعیـه مانوس بشود و متوجه باشد کـه چه مـیخواند و فلسفه و حکمتش را بداند، این فرد، شیعه بیسوادی نمـیشود. ایشان مـیگفتندی کـه زیـارت جامعه کبیره را بخواند و بداند کـه چه مـیگوید این فرد، شیعه بیسواد نیست. چرا کـه مـیفهمد دین یعنی چه.
ایشان هر شب بـه زیـارت حرم امـیرالمومنین علی علیـه السلام مشرف مـیشدند و آنقدر آداب را درون زیـارت رعایت مـید کـه مردم مـیایستادند و به ایشان مـینگریستند کـه آداب را بیـاموزند. ایشان با کمال خضوع و خشوع و با حزن، بالای سر امام مـینشستند و با برخی الفاظِ زیـارات با امام سخن مـیگفتند و آنقدر اشک مـیریختند کـه بر روی محاسنشان جاری مـیشد و آنقدر غرق زیـارت مـیشدند کـه اکثراً از یک ساعت هم مـیگذشت.علامـه امـینی وقتی درون حرم این الفاظ را مـیخواند که: اشـهد انّک تسمع کلامـی و ترد سلامـی، یقین داشت کـه مقابل حضرت نشسته و با ایشان صحبت مـیکند و جوابش را نیز از حضرت مـیگیرد. و این رتبهی خیلی بالایی درون ولایت است. ایشان اکثراً وقتی بـه زیـارت حرم حضرت سیدالشـهدا علیـه السلام مشرف مـیشدند با پای پیـاده مـیرفتند. و مسئله قابل توجه اینست کـه ایشان از راه اصلی نمـیرفتند بلکه مسیر را از مـیان روستاها انتخاب مـید و شب را بـه صورت ناشناس درون منزل آنـها مـیماندند و در آنجا بـه سخنرانی درون باب معارف دین و اهلبیت علیـهم السلام مـیپرداختند و بدین وسیله طعم شیرین معارف الهی را بـه کامشان مـینشاندند. بعد از نگارش " الغدیر" نسخه ای به منظور یکی از علمای مصر کـه شاعرهم بودارسال کرد . او هم درجواب شعری درمدح علامـه گفته بود.علامـه جواب مـیدهدکاش قصیده ای غدیریـه مـی گفتیدتادرصف شعرای علی(ع)باشید.شاعرجواب نمـیدهد.بعدازمدتی غدیریـه وجواب شاعربدستش مـیرسدکه م درحال مرگ هست وحال شعرنبودامااشک ریزان این قصیده راگفتم.علامـه(ره)شعررابه حرم مولا(ع)مـیبرندومـیخوانند.شفامـیگیرد . او " الغدير " را با قرآن كريم طوري آميخت كه قرآن محوري درون شراشر وجوديه اين كتاب شريف موج ميرد . عبدالفتاح عبدالمقصود مصري نويسنده مشـهور مي گفت : او بـه حق از قرآن هدايت مي طلبد . علامـه اميني(ره) كتابي دارد بـه اسم " سيرتنا و سنتنا " كه جواب اهل سنت درون اشكال بـه عزاداري حضرت سيدالشـهدا(ع) نوشته شده هست .
در ظهر روز جمعه 12 تیر ماه 1349ه. ش دفتر عمرش بـه پایـان رسید .هنگام احتضار لبهای علامـه را با آب مخلوط بـه تربت مقدس كربلا مرطوب ساختند و فرزندشان ـ حاج شیخ رضا امـینی ـ دعاهای عدیله، مناجات متوسلین و مناجات المعتصمـین را مـیخواند و علامـه هم با حزن و اندوه و در حالی كه اشك از چشمانشان سرازیر بود، دعاها را تكرار مـیكردند. آخرین سخنانی كه درون لحظههای آخر زندگی بر لبان آن مرد بزرگ جاری شد، این بود: "اللهم هذه سکرات الموت قد حلّت فاقبل الیّ بوجهک الکریم، و اعنّی علی نفسی بما تعین بـه الصالحین علی انفسهم ... "؛ «خداوندا! این سكرات مرگ هست كه بـه سویم مـیآید. بعد به سوی من نظری كن و مرا با آن چه صالحان را كمك مـیكنی، كمك نما.» بامداد روز شنبه 13 تیر ماه، پیكر علامـه از خیـابان شاهپور (وحدت اسلامـی امروز)تا سه راه بوذر جمـهری و از آن جا که تا مسجد ارك تشییع شد.پس از انتقال پیکر مطهر علامـه امـینی بـه عراق، درون شـهرهای بغداد، كاظمـین، كربلا و نجف نیز پیكر علامـه با شكوه فراوانی تشییع شد و پس از طواف پیكر بر گرد آستان مقدس علوی، بـه وصیت خودشان، درون حجرهای از كتابخانـه امـیرالمؤمنین علی علیـهالسلام ـ كه خود بنیـانگذار آن بود ـ بـه خاك سپرده شد. بـه تعبیر استاد جلال الدین همایی: «علامـه امـینی درون واقع نمرده، بلكه حیـات جاودانی یـافته است.»
در آن نفس كه بميرم درون آرزوي تو باشم بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم
علي الصباح قيامت كه سر ز خاك بر آرم به گفتگوي تو خيزم بـه جستجوي تو باشم
مادرش ميگويد: شيرمن بـه فرزندم، عبدالحسين، با شيربه ديگر فرزندانم فرق داشت. زيرا هر گاه ميخواستم بـه وي شير دهم، گويي نيرويي مرا وا ميداشت كه وضو سازم و، با وضو، سينـه درون دهانش بگذارم! روزها درون حسینیـه و کتابخانـه شوشتریـها حتی بعد از رفتن خادم مـی ماند و غرق درون مطالعه بود . چون امکانت رفاهی کم بود خودش مـیفرمود ک مـیدیدم قالی ای کـه بر روی آن نشستم از عرق بدنم خیس شده و تنم انگار تب دارد . سفرهای زیـاد علامـه (ره) و ارتباط با علمای اهل سنت و ابلاغ پیـام " غدیر" عقایدشیعه را زنده نگه داشت و حقانیت آن را بـه ظهور کشاند . منبرهای پرشور وحرارت ایشان طوری بود کـه به احترامش علما منبرهاونمازهایش راتعطیل وبه اواقتدامـید . او دائم الوضو بود و صبحها هر روز بـه حرم حضرت امير (ع) مشرف ميشد و سپس بـه كتابخانـه ميآمد.هر زمان نيز كه حاجتي دنبال مطلبي درون كتابي ميگشت و پيدا نميكرد يا درون جستجوي كتابي بـه اين سو و آن سو پرسه ميزد و نمييافت، و براي يافتن مقصود خود بـه مولا عليه السلام متوسل ميشدو از رهگذر لطف مولا مقصودش برآورده ميشد يا مطلبي را كشف مينمود، فورا عبا بر دوش ميافكند و به قول خود «براي تشكر از مولا» بـه حرم ميرفت . علامـه اميني(ره) تاليفات زيادي دارد اما شاهكار جاودان كه معجزه مولاست " الغدير" بود درون 11 جلد كه سالها زحمتش را كشيد . مي گفت : رساله من، توضيح المسائل من، و برنامـه من همين كتاب الغدير است! بر اثر مطالعه زياد بـه سرطان ستون فقرات مبتلا شده بود . فهميدي عاشق علي(ع) يعني چي ؟ علامـه نسبت بـه حضرات معصومين عليه السلام بسيار ادب داشت. وقتي وارد حرم مطهر حضرت امير عليه السلام مي شد از پايين بـه بالاي سر نمي رفت. روبروي حضرت مي ايستاد و گريه شديدي مي نمود. خود ايشان بـه من فرمودند: « از آن وقتي کـه در نجف هستم از سمت بالاي سر حرم نرفته ام.» از پايين وارده شده و از همان سمت خارج مي شدند.
علامـه اميني تعريف كرده هست كه: «مدتها فكر مي كردم كه خداوند چگونـه «شمر»(ملعون) را عذاب مي كند؟ و جزاي آن تشنـه لبي و جگر سوختگي حضرت سيدالشـهدا(ع) را چگونـه بـه او مي دهد؟ که تا اين كه شبي درون عالم رويا ديدم كه اميرالمؤمنين(ع) درون مكاني خوش آب و هوا، روي صندلي نشسته و من هم خدمت آن جناب ايستاده ام، درون كنار ايشان دو كوزه بود، فرمود: اين كوزه ها را بردار و برو از آنجا آب بياور و اشاره بـه محلي فرمود كه بسيار باصفا و با طراوت بود، استخري پرآب و درختاني بسيار شاداب درون اطراف آن بود كه صفا و شادابي محيط و گياهان قابل بيان و وصف نيست. كوزه ها را برداشته و رو بـه آن محل نـهادم آنـها را پرآب نموده حركت كردم که تا به خدمت اميرالمومنين(ع) باز گردم. ناگهان ديدم هوا رو بـه گرمي نـهاده و هر لحظه گرمي هوا و سوزندگي صحرا بيشتر مي شد، ديدم از دور كسي بـه طرف من مي آيد و هرچه او بـه من نزديكتر مي شد هوا گرمتر مي شد گويي همـه اين حرارت از آتش اوست، درون خواب بـه من الهام شد كه او شمر، قاتل حضرت سيدالشـهدا(ع) است، وقتي بـه من رسيد ديدم هوا بـه قدري گرم و سوزان شده هست كه ديگر قابل تحمل نيست، آن ملعون هم از شدت تشنگي بـه هلاكت نزديك شده بود، رو بـه من نمود كه از من آب بگيرد، من مانع شدم و گفتم: اگر هلاك هم شوم نمي گذارم از اين آب قطره اي بنوشد.حمله شديدي بـه من كرد و من ممانعت مي نمودم، ديدم اكنون كوزه ها را از دست من مي گيرد لذا آنـها را بـه هم كوبيدم، كوزه ها شكسته و آب آنـها بـه زمين ريخت چنان آب كوزه ها بخار شد كه گويي قطره آبي درون آنـها نبوده است، او كه از من نااميد شد رو بـه استخر نـهاد، من بي اندازه ناراحت و مضطرب شدم كه مبادا آن ملعون از آب استخر بياشامد و سيراب گردد، بـه مجرد رسيدن او بـه استخر، آب استخر خشك شد چنان كه گويي سالها هست يك قطره آب درون آن نبوده است. درختان هم خشك شده بودند او از استخر مأيوس شد و از همان راه كه آمده بود بازگشت، هرچه دورتر مي شد، هوا رو بـه صافي و شادابي و درختان و آب استخر بـه طراوت اول بازگشتند، بـه حضور اميرالمؤمنين(ع) شرفياب شدم، فرمودند:خداوند متعال اين چنين آن ملعون را جزا و عقاب مي دهد، اگر يك قطره آب آن استخر را مي نوشيد از هر زهري تلخ تر و هر عذابي براي او دردناك تر بود. بعد از اين فرمايش از خواب بيدار شدم»
علامـه امـینی: مختار، از پیشگامان دینداری و هدایت و اخلاص بوده است. و همانا نـهضت مقدس او تنـها به منظور برپایی عدالت بـه وسیله ریشـهکن ملحدان و ظلم امویها بود. و به درستی که، ساحت مختار از مذهب کیسانی بـه دور بود. و نسبتها و تهمتهای ناجوانمردانـهای کـه نسبت بـه او دادهاند، حقیقت ندارد و بیجهت نیست کـه ائمـه هدی و سروران ما مانند امام سجاد(علیـهالسلام) و امام باقر(علیـهالسلام)، بـه گونـهای بسیـار زیبا، او را مورد ستایش قرار دادهاند و همـیشـه خدمات او درون نزد اهل بیت(علیـهم السلام) مورد تقدیر و تشکر بوده است. این بزرگان، همـه بر نزاهت و قداست و پاکی و علو مقام و جلالت قدر مختار بن ابیعبید ثقفی اتفاق نظر دادند و همـه یک صدا مـیگویند: مختار از سابقین اخبار است.
حاج آقا رضا اميني فرزندش مي گفت : كريم النفس بود . درچهل سال اقامت درون نجف خانـه از خودش نداشت . مرحوم آيت الله نجومي مي گفت : درون عمرم نديدم كسي مثل علامـه اميني نماز بخواند . نماز را با خشوع و قطرات سرازير اشك مي خواند . درون مجالس روضه يا حرم مولا (ع) وقتي صداي گريه بلند بود همـه مي دانستند كه علامـه(ره) انجا حضور دارد . سفرهاي زيادي بـه هند و سوريه داشت و با خيلي از علماي سني ديدار داشته . شيخ الازهر از ايشان بابت " الغدير" بسيار تشكر كرده هست . كتابخانـه ايشان درون نجف بسيار مشـهور و غني هست .آيت الله سيدعباس كاشاني(ره) مي فرمود : كتابي را مي خواست كه يكي از علماي نجف درون كتابخانـه اش داشت ولي بـه ايشان امانت نمي داد. دلشكسته بـه حرم مولا علي(ع)رفت و استمداد كرد . صدايي شنيد : " مشكل كتاب تو را پسرم حسين(ع) حل ميكند . " عازم كربلا شد . جواني آمد و به خانـه دعوتش كرد . بعد از نـهار جوان كتابهايي آورد و ابراز بي نيازي كرد . اولين كتاب را كه علامـه برداشت ديد كتاب مورد نظرش هست . از جانب حضرت مولا(ع) درون خصوص كتابهايي كه ايشان نياز داشته مددهاي فراواني شده هست .
در بعد پرده نـهان بودي و قومي بـه ضلالت حرمت ذات تو نشناخته گفتند : خدايي
پس چه گويد گر از آن طلعت زيبا كه تو داري پرده برداري و آنگونـه كه هستي بنمايي
شعرا مدائحي زيادي درباره او مي گفتند . اما علامـه(ره) غضب مي كرد و مي فرمود : كاش درباره امام زمان(عج) يا غديريه اي مي گفتي . شيخ جوادكربلايي(ره) ميفرمود : علامـه(ره)درخواب 8 سياه وحشي ديد كه سمتش مي آمدند . درهمان وقت مولا علي (ع) را ميبيند كه ميفرمايند : نترس و جلو برو . علامـه مي رود و شاخ يكي را مي گيرد و پرتاب ميكند . بعد از بيدارشدن صداي دق الباب مي ايد . 8 نفر سياه چهره از رووساي دولت عراق آمده بودند و مي خواستند چاپ الغدير بـه تعويق بيفتد . او بـه مولا(ع) توسلي باطني ميكند و در بحث آنـها راقانع بـه چاپ كتاب مي كند . شيخ جواد(ره) از زبان علامـه(ره)ميفرمود : رفيق تاجري داشتم كه او هم دوستي سني مذهب داشت . گاهاً باهم لعن خلفا ميكرديم.شبي آن سني من و دوستم رادعوت كرد.بين راه سيدي هم آمدوهمراه شد . بـه منزل كه كنارشط بودرسيديم درطبقه دوم ديديم كه افرادديگري هم هستند و دروسط منقلي اززغال افروخته آماده وتعدادي سيخ آهني گداخته . وحشت كرديم . فردسني گفت : امشت جزاي حرفهايت راميدهم.سيد ناگهان پريد و گلوي اوراگرفت وازپنجره بـه شط پرتاب كرد . از خانـه فراركرديم .لب شط فردي آماده منتظرما بود .گفت درخواب امام موسي بن جعفر(ع) راديدم كه دستور داد كنارشط بيايم و منتظرشماباشم ...وقتي علامـه(ره) بـه اصفهان ميروند يكي از وعاظ كه بي خبر از حضور ايشان بود گفت : ديشب خواب ديدم همـهمـه افراد زياد هست . پرسيدم چه خبر هست اينجا ؟ گفتند كه : اميرالمومنين(ع) تشريف آورده اند . علامـه(ره) مظهر مولا (ع) شده بود .
خودش ميفرمود : شب قدر بود . درون حرم مولا پيرمرد روستايي امد و كودك فلجش را كنار ضريح گذاشت و با همان لهجه گفت : پسرم . من ميروم كمي فرني بخورم و من که تا برگردم امام تو را شفا داده هست ! بچه كنار ضريح ماند . من متعجب نگاه ميكردم كه پيرمرد چه يقيني درون شفاي طفلش دارد كه دست از غيب هويدا شد و توجهي از ناحيه قدس علوي بـه طفل شد . كودك بلندشد و پدرش راصدازد . پيرمرد آمد واز امام تشكري كرد و رفت !!! علامـه جعفري(ره)ميفرمود:يكي از اقوام خواب علامـه اميني(ره)راديده بود كه فرموده بود: اين نامـه را به آقاي جعفري بده . ما درون برزخ دستمان بسته هست بگو درباره اميرالمومنين(ع) كار كنيد . بعداز آن خواب من ترجمـه و شرح نـهج البلاغه را دست گرفتم . يكي از مراجع حاضر ميفرمود : زماني علامـه اميني(ره)ازيكي ازعلمابخاطرعملكرداودرباره يك مسئله ولائي انتقادتندي كرد ومن هم ازاو دلگيرشدم حتي درون تشييع علامـه شركت نكردم . درون عالم رويا ديدم درآن وحشت و گرما وتشنگي علامـه اميني(ره)جاي اميرالمومنين علي(ع)ايستاده و از حوض كوثر بـه مردم ميدهد . از كارخودم پشيمانم وتاالان برايش هرروز استغفار ودعاميكنم . نقل هست كه علامـه درنجف اشرف ي از اهل سنت را با ذكر " ياعلي" و توسل باطني شفاداده هست . او بـه احترام سادات تمام قد مي ايستاد اما دريك مجلس سيدي آمدوبلندنشد. همـه تعجب كردند.سيد آمد و پرسيد : حضرت آقا ! چه فرقي بين امام حسين(ع)ويزيد بوده و ايا يزيد اميرالمومنين نبود؟ علامـه فرمود : بهمين خاطر (باطن اين فرد و عدم تعلقش بـه مقام ولايت) كه دستي ازغيب شانـه هايم رافشاردادتابه احترام او بلندنشوم! ... فردي مي گفت : گردن كسي شمائلي از طلا از تصوير مولا(ع)ديدم . هم دلم مي خواست هم حرمت طلابراي مرد را ميدانستم . خدمت علامـه(ره)بودم كه فردي كيسه اي آورد و ايشان بـه من هديه كردند . بعداً كه بازكردم ديدم شمائل مولا(ع) هست از سنگ مرمر . علامـه(ره) بر ضميرم آگاه شده بود . شيخ آغابزرگ تهراني(ره) بعدازآگاهي از مطالب الغدير و ابهت آن ميفرمود : از خدا طلب كردم كه بقيه عمر مرا بـه علامـه اميني(ره)بدهدتا " الغدير" را تمام كند .
عبد عاصي : بارها درون كلام آيت الله بهجت(ره) نام و ياد علامـه اميني(ره) راشنيده ايم . خدايش بيامرزد . درون سایت یـاسین مدیـا نعدای از سخنرانیـهای ایشان وجود دارد . راستش هروقت درباره تلاشي كه درون راستاي احياي ولايت اميرالمومنين علي(ع) كرده هست فكر ميكنم شرمنده ميشوم . ما وبلاگ " علي ولي الله " را زديم و فكر ميكنيم فتح الفتوح كرديم . بنده بارها مزار ايشان را درون نجف اشرف درون آن كتابخانـه نوراني زيارت كرده ام . خاك پاي علامـه اميني(ره) سرمـه چشمان من . خاك پايش شافع روز قيامت من . و هر وقت با خودم فكر ميكنم و ياد غربت مولا علي(ع) مي افتم دلم مي خواهد زمين باز كند و من فرو روم . بر زميني زندگي ميكنم كه حق ولي الله الاعظم را غصب كردند . همـه عمر را بر غربت مولا (ع) اشك ريختن بايد آرزوي ما هم باشد . غربت علي(ع) نفسم را بند مي آورد . علي ..علي ... علي ....چقدر نامت زيبا و دلنشين هست .. علي ... رافع غمـهاست نام و ذكر علي ... علي ... عبادت هست نام علي ...علي ....علي ...فداي مظلوميتت يا علي ...يا مولا ...كاش ما را درون ايوان طلاي تو درون كنار تو دفن كنند يا علي ... علي جانم ...
الحمدلله الذي جعلنا من المتمسكين بولايت اميرالمومنين و الائمة المعصومين عليهم السلام
بروح علامـه سالک حاج شیخ عبدالحسین امـینی(ره) و همـه شیعیـان و محبین مرتضی علی(ع) از خلقت آدم که تا قیـامت کبری الفاتحه مع الصلوات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون دوشنبه بیست و سوم آبان ۱۳۹۰ ساعت 9:59 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
حاج هادی ابهری(ره)
صاحب المکاشفات العرفانیـه و الانوار الملکوتیـه و الرای الثاقب سالک دلسوخته فدایی آستان قدس حسینی(ع) مرحوم حاج هادی ابهری ضیغنمـی(ره)
مرحوم حاج هادی ابهری ضیغنمـی(ره) از بکائین بود . حاج اسماعیل دولابی(ره) مـیفرمود : حاج هادی ابهری(ره) درون حرم مولا امـیر المومنین (ع) نشسته بود و چپق مـی کشید ، طلبه ای از جلوی ایشان رد مـی شود و مـی گوید : این پیر مرد خجالت نمـی کشد درون حرم حضرت چپق مـی کشد. پیرمرد وقتی این جمله را مـی شنود بـه طلبه مـی گوید: بالام جان گل بورا (بیـا اینجا) یک پک بزن. طلبه مـی گوید: من بـه تو اعتراض مـی کنم کـه چرا این جا چپق مـی کشی حالا مـی گویی من هم یک پک ب!!! بالاخره بـه اصرار طلبه چپق را بـه لبش مـی گذارد ، یک مرتبه مـی بیند فرشتگان فوج فوج درون حال صعود و نزول هستند.حاج هادی مـی گوید: چپق را بـه من بده، مـی گیرد و دوباره بـه طلبه مـی دهد و مـی گوید: دوباره پک بزن و طلبه دوباره همان صحنـه را مـی بیند. مرحوم ابهری (ره) مـی گوید: من اینجا دارم کیف مـی کنم و چپق مـی کشم ، و گر نـه مـی دانم درون اینجا نباید چپق کشید. طلبه مـی گوید نوش جانت! من فکر کردم مثل مردم عادی این جا نشسته ای و چپق مـی کشی.
علامـه طهرانی(ره) مـی فرمود : دوستی داشتیم صاحب ضمـیر و روشن دل و متقی و دلسوخته و به حق کـه از عاشفان حسین علیـه السلام بود بـه نام حاج هادی صنمـی ابهری. او هشتاد و سه سال عمر کردمدت رفاقت من با او نزدیک بـه هیجده سال طول کشید . او نقل مـیکرد: درون سفری کـه به عتبات عالیـات مشرف شدم و چند روزی درون نجف اشرف بودم،ی را نیـافتم کـه با او بنشینم و درد دل کنم که تا برای دل سوخته ام تسکینی حاصل آید. روزی بـه حرم مطهر مشرف شده، زیـارت کردم و مدتی درون آن جا نشستم.خبری نشد و از این رو، بـه حضرت امـیرالمؤمنین علیـه السلام عرض کردم: «مولا جان! ما مـیهمان شماییم، چند روز هست در نجف مـی گردم،ی را نیـافتم. حاشا بـه کرم شما!» از حرم بیرون آمده، بی اختیـار راه بازار حوریش را پیش گرفتم و به مدرسه مرحوم سید محمد کاظم یزدی درون آمدم. درون صحن مدرسه، روی سکویی مقابل حجره ای نشستم. ظهر شد، دیدم از رو بـه روی ام، از طبقه فوقانی، شیخی خارج شد. بسیـار زیبا و با طراوت و زنده دل و از همانجا بـه بام مدرسه رفت و اذان گفت و بازگشت و همـین کـه خواست بـه حجره رود، چشمم بـه صورتش افتاد. دیدم درون اثر اذان، چیزی مانند دو حلقه نور بر گونـه هایش مـی درخشد. بـه حجره رفت و در را بست. من شروع کردم بـه گریـه و عرض کردم: «یـا امـیرالمؤمنین! بعد از چند روز یک مرد را یـافتم، ولی او نیز بـه من اعتنایی نکرد.» بیدرنگ شیخ درون حجره را باز کرد و رو بـه من نمود و اشاره کرد بیـا بالا. از جا برخاستم و به طبقه فوقانی رفته، بـه حجره اش وارد شدم. هر دو یکدیگر را درون آغوش گرفتیم و مدتی گریستیم. سپس، هر دو بـه حال سکوت نشستیم و مدتی یکدیگر را تماشا کردیم. آن گاه از هم جدا شدیم. این شیخ روشن ضمـیر، مرحوم شیخ مرتضی طالقانی – اعلی الله مقام الشریف – بوده است. حاج اسماعیل دولابی (ره) مـیفرمود : یک بار، کـه همراه حاج هادی ابهری بـه کربلا مشرّف شده بودیم، حزن شدیدی مرا احاطه کرد، بـه نحوی کـه حتّی حال گریـه هم نبود. لذا با همـین گرفتگی روحی درون خانـه ماندم و حاج هادی از من پذیرایی مـی کرد؛ گاهی هم تنـها بـه حرم مشرف مـی شد. یک روز، بـه طوری کـه من هم شنیدم، با خودش گفت: بد نیست برویم بیرون کمـی قدم بزنیم. من هم همراه او راه افتادم و با هم از خیـابان جلوی حرم حضرت ابوالفضل (ع)به طرف خارج شـهر رفتیم. درون کنار جاده زراعتکاری بود. بی اختیـار کنار بوته های باقلا نشستیم. معروف هست که بوته ی باقلا غم آور است؛ که تا من بـه این نکته توجه کردم، غم روی غمم آمد و بغضم ترکید و چند قطره اشک از چشم جاری شد و دلم کمـی باز شد. بلند شدیم و مقدار دیگری قدم زدیم. این بار کنار گلهای بنفشـه نشستم ـ کـه بهجت آور هست ـ حالم کاملاً عوض شد و آن حالت گرفتگی روحی، کاملاً از بین رفت. حاج هادی هم چپقی چاق کرد و کشید. بعد راه افتادیم بـه سمت داخل شـهر.وقتی داخل شـهر شدیم، دیدم همـه ی مردم مشغول خانـه تکانی و تمـیز منزلهایشان هستند؛ گویـا خود را به منظور پذیرایی از مـهمانی آماده مـی د. ابتدا فکر کردم مقصود از این مـهمان حاج هادی است. که تا این خطور از ذهنم گذشت، حاج هادی متوجه شد و صلوات فرستاد و دور زد و از من فاصله گرفت؛ یعنی آن مـهمان من نیستم. درون این حالی بـه من گفت: اما هیچ مثل این آقا از این مـهمان، پذیرایی نکرده است. این را کـه شنیدم سرم را برگرداندم، کـه یک باره نگاهم بـه گودی قتلگاه افتاد و بدنـهای قطعه قطعه شده و سرهای مطهر را دیدم. با دیدن این صحنـه، حالم منقلب شد و نزدیک بود از حال بروم و به زمـین بیفتم، کـه حاج هادی متوجه شد و کمکم کرد بـه دیوار تکیـه کنم، که تا به حال بیـایم. مـیرزا (ره) مـیفرمود : ایشان آنقدر عاشق و واله امام حسین (ع) بود کـه گاهی مـی دیدند، درون مجالس بـه طرف شخص ناشناس مـی رود و با او روبوسی مـی کند. بـه او مـی گفتند: آقای حاج هادی! مگر او را مـی شناسی! ای چه کاری هست انجام مـی دهی؟ مـی گفت: این آقا بوی کربلا مـی دهد ، بویش بـه من رسید ، فهمـیدم از کربلا برگشته است. عده ای از اولیـا از جمله مـیرزا ابوالقاسم عطار و حاج عزیز الله کریمـی و آقا سید عباس فرهمندپور برای آوردن مرحوم ملا آقاجان بـه سمت زنجان حرکت مـی کنند که تا ایشان را به منظور سخنرانی درون روضه ی آیت الله کاشانی بـه تهران بیـاورند.در مسیر وقتی بـه نزدیکی ابهر مـی رسند، ماشینشان خراب مـی شود. مرحوم حاح هادی ابهری بـه آقازاده اش مـی گوید: برو و چند نفر از خوشگل ها را کـه در راه مانده اند، با خود بـه این جا بیـاور. آقا سید عباس مـی گفت:« ما دیدیم یک اسب سوار نزدیک ما شد و به ما گفت: پدرم گفته هست شما بـه منزل ما بیـایید. دم غروب بود. ماشین را رها کردیم و پیـاده که تا ابهر رفتیم. حاج هادی هم بـه استقبال ما آمده بود و ما را خیلی تحویل گرفت. چند روزی آن جا ماندیم و پذیرایی خوبی از ما شد. بعد از آن ماشین را تعمـیر کرده و همراه حاج هادی بـه زنجان رفتیم. درون زنجان نیز چند روز ماندیم و پس از آن، ملا آقا جان رابا خود برداشته و به تهران آوردیم.
علامـه طهرانی(ره) درمخطوطاتشان آورده : درون آن وقت آية الله ميلاني درون مشـهد شخصيّت بسيار ممتازي بودند و با ما هم خيلي سابقه داشتند ، خيلي مفصّل . و منـهم غالباً درون بعضي از امور براي ايشان كاغذ مينوشتم ، و هيچ كاغذي نميشد إلاّ اينكه عمل ميكردند ، حتّي خودشان ميفرمودند : بعضي از كاغذهاي تو را من كنار ميگذارم پيش خودم و چند بار مطالعه ميكنم . و يك مرتبه به همين حاج هادي ابهري ما گفته بودند :ايشان درون اين كاغذهايش خيلي به آيات قرآن استشـهاد ميكنند ايشان مگر قرآن را حفظند ؟ حاج هادي گفته بودند : والله من نميدانم ايشان قرآن راحفظ است يا نـه ؛ ولي ميدانم كه سورۀ جمعه را درون نماز روزهاي جمعه درون مسجد از حفظ ميخوانند!!!
مرحوم حاج هادى درون سال 1390 قمری درون تهران وفات نموده و جنازهاش را حمل بقم و در جوار جناب على بن جعفر علیـهماالسلام بخاك سپردند.
مرحوم آقای کشمـیری (ره) مـی فرمودند: از آقا هادی ابهری ذکری را خواستم کـه مرا بـه مقصد برساند، ایشان ذکر " یـاحی یـاقیوم" را توصیـه کرده بودند. آقای کشمـیری پرسیده بودند ذکری مـی خواهم کـه ذکر اولیـاست، باز هم این ذکر را توصیـه د. - مرحوم ابهری،ی بود کـه چشم بصیرتش باز شده بود عمده شـهودش را از گریـه بر حضرت سید الشـهداء علیـه السلام گرفته بود. چند چیز انسان را بـه بصیرت مـی رساند و یکی از آنـها گریـه است.- مرحوم آقای کشمـیری نقل مـی د کـه هر سؤالی از آقای ابهری مـی کردم، ایشان همان جواب را مـی داد و سفارش بـه ذکر «حیّ قیّوم» مـی کرد. حاج اسماعیل دولابی(ره) مـیفرمود :حاج هادی ابهری کـه در محبت اهل بیت خصوصا امام حسین(ع) مجنون بود گاهی اوقات درون مجلس روضه امام حسین(ع) چنان عاشقانـه روضه مـی خواند کـه همـه را منقلب مـی کرد.وقتی کـه همـه خوب بـه گریـه مـی افتادند و او مست مـی شد بـه خودش مـی گفت چرا گریـه مـی کنی؟ گریـه کار زنـهاست بعد دستمال ابریشمـی یزدیش را از جیب درون مـی آورد و در حالیکه همـه بـه شدت گریـه مـی د بلند مـی شد و خودش مـی ید. جناب سید محسن طهرانی مـی گوید :روزی مرحوم پدرم(علامـه تهرانی ره) ازمنزل بقصدمجلس روضه حرکت دمرحوم حاج مشـهدی هادی خانصنمـی(ابهری)نیز همراه مابودچون وارد مجلس روضه شدیم منبری واعظ شـهیر ومعروف کربلامرحوم شیخ مـهدی مازندرانی بود.وی اتفاقادرآن روزروضه قتلگاه را خواندوبسیـارخوب ومـهیج هم خواند ومعلوم هست که روضه قتلگاه ازهمـه روضه ها دلخراشتر وسوزناکتراست امابسیـارجای تعجب بود کـه ابدای گریـه نکردوبرخلاف انتظارهمـه مجلس سرد وبدون شوربود.چون ازمجلس بیرون آمدیم دیدیم حاج مشـهدی هادی مـیگوید: په !!بی حیـا شرم نمـی کند باجنابت داخل مجلس امام حسین علیـه السلام شده است. معلوم شد یکی ازحضارمجلس باحال جنابت آمده هست وحال او مانع نزول رحمت شده است. مرحوم حاج آقا معين شيرازي(ره) قبر كنار مزار آيت الله انصاري همداني(ره) را خريده بود . يك شب درون يكي از مجالس روضه تهران حاج هادي ابهري(ره) بعد از يك گريه شديد بـه آقاي معين رو مي كند و با خنده ميگويد : قبري كه خريده اي جاي تو نيست مرا آنجا دفن مي كنند و تو را درون ... دفن مي كنند . پنج سال بعد از اين جريان كه آقاي ابهري فوت مي كند بين دوستان تصميم گرفته مي شود كه ايشان درون همان قبر و كنار آيت الله انصاري همداني (ره) دفن شوند .
مي گويند زماني بـه حاج هادي (ره) عرض شد كه اذان گفتند . برويم مـهياي نماز شويم . ايشان فرمودند : هنوز وقتش نشده كه ؟ و بعد از مدتي فرمودند ك حالا شد برخيزيد براي نماز . سئوال كردند چطور آنوقت فرموديد نشده . فرمودند : آخر تازه الان ملائك فرود آمدند ... آقاي اسلاميه داماد و شاگرد آيت الله انصاري(ره) مي فرمودند : آقاي انصاري(ره) غير از اينكه مي فرمودند تشخيص مكاشفه صحيح و واقعي مشكل است مي گفتند : اينـها توقف درون راه و مشغوليت بـه جزئيات و عدم حركت بسوي مقصد عالي هست و فرد را بـه اشتباه مي اندازد ولي درون بين دوستان مي گفتند حاج هادي ابهري(ره) كمتر درون مكاشفات اشتباه مي كند چون ايشان با نور اهل بيت(ع) حركت مي كند . روزي كه من بـه كربلا مي رفتم با اينكه پول داشتم ايشان صد تومان آوردند و به من دادند و گفتند : اين حواله امام حسين(ع) است . و اتفاقاً من آنجا پولم تمام شد و به همان صد تومان احتياج پيدا كردم . اين از مكاشفات حاج هادي ابهري بود . حضرت آيت الله كميلي از شاگردان مرحوم آيت الحق سيدهاشم حداد(ره) ميفرمايند : مرحوم حاج هادي ابهري(ره) خيلي سوز و گداز داشت . درون جلسات خيلي گريه مي كرد . مرحوم حاج اسماعيل دولابي(ره) هم اشعاري درون جلسات مي خواندند . گاهاً اشعار وزن و قافيه هم نداشت اما طوري سوز داشت كه همـه اشك ميريختيم . مي گويند حاج هادي درون جلسات گاهاً كه همـه درون سكوت بودند ناگهان شروع بـه گريه كردن مي كردند و بلندبلند با همان حال مي گفتند : آي بي بي . آي بي بي زينب .... و ياد اسارت و مصائب بي بي دو عالم و امام زمان(عج) مي كردند و با حال ايشان همـه اشك مي ريختند . واقعاً چه خبر بوده . درون جلسات آنـها چه روحي حاكم بوده . چه مي ديدند آنـها و مي شنيدند . آنقدر آينـه قلب صاف بوده كه مصائب ناموس خدا را مي ديدند . راستي اگر هم مي گفت : اي جان زينب حق داشت .
حاج اقا معین شیرازی(ره)
او سواد عادی نداشت و حتی اسم خود را نمـیتوانست امضا کند . مـهری ساخته بود و جایش مـهر مـی زد . چشم برزخیش باز بود و تاحدودی باطن افراد را تشخیص مـی داد و از ضمائر هم مـی گفت . مـی گویند یک نفر خدمت ایشان مـی آید و حرفی مـی زند . ایشان ناراحت مـی شوند و مـی فرمایند : مـی خواهی بگویم فلان روز کـه مـی رفتی درون فلان جا داشتی بـه چه فکر مـی کردی ؟ ظاهراً آن شخص حرف ناصوابی زده بود . مرحوم حاج هادی (ره) به منظور رفتن بـه منزلی آدرسی نمـی پرسید . مـی گفت : از منزل کـه بیرون مـی آیم ملهم مـیشوم که تا اینکه بـه مقصد برسم . گاهی مـی فرمود : کبوتری درون مقابل خود مـی بینم و هرجا او رفت بدنبالش مـی روم که تا به منزل مطلوب برسم . او گریـه های طولانی مدتی داشت . گریـه های طولانی شب و روز او بر مصائب اهل بیت(ع) را حدود 12 سال ذکر کرده اند . ایشان با آیت الله مـیلانی(ره) مرجع عالیقدر شیعه هم رفاقت داشت . مـی گویند زمانی بـه شام رفته بود . از همراهان پرسیده بود : دروازه ساعات کجاست ؟ بـه او نشان داده بودند . همانجا چپقش را روشن کرده بود و با حال مشاهده شرح اسارت بی بی زینب(س) و ورود از دروازه ساعات را و مشخصات امام سجاد(ع) و مخدرات و اسرا را گفته بود . آقای معین شیرازی(ره) منبری بود . بـه ایشان عرض کرده بود کـه چکار کنم/ حاجی فرموده بود : هرجا دعوتت د اگر دیدی قلبت رضایت مـیدهد برو و به شخص و مجلسش نگاه نکن . دیگر آنکه پاکت پولهایی را کـه مـیگیری درون یک جیب بریز . که تا متوجه نشوی فلانی چقدر داد .
و اما مطالبی مـهم ( لطفاً با دقت خوانده شود و حتماً بر روی آنـها فکر شود ) : ظاهراً مرحوم حاج هادی ابهری(ره) همـه عرفان را درون گریـه بر سیدالشـهدا(ع) و مصائب آل الله مـی دید و به غیر آن طعنـه مـیزد . یعنی حساب اهل توحید را از مرام و مکتب اهل بیت(ع) جدا مـی دید . حدس حقیر این هست که این قضیـه بعد از رحلت مرحوم آیت الله انصاری همدانی(ره) باشد . بهمـین خاطر با آنکه حاج هادی(ره) نسبت بـه مرحوم حضرت آقای حداد(ره) با دید احترام نگاه مـیکرد ولی گاهاً با کنایـات و اشارات حرفهایی هم مـیزد !! این پیرمرد نورانی و مخلص از یک طرف بدلیل صفا و بی آلایشی کـه داشت و از طرفی خناسان آن دوره نسبت بـه مرحوم حداد(ره) بدبین شده بود . حضرت علامـه(ره) نسبت بـه ایشان چون علقه و محبت فراوان داشتند و بیم آن مـیرفت کـه در دام مخالفین طریقه توحیدی مرحوم قاضی(ره) و حداد(ره) بیفتند خیلی با ایشان حرف و بحث داشتند . جوری شده بود کـه حاج هادی(ره) باعشق در کربلا بـه زیـارت مرحوم حداد(ره) نمـیرفت . کورباطنانی کـه بعد از رحلت حضرت انصاری(ره) و از توحیدی بودن حضرت حداد(ره) جلساتی به منظور خود برپاکرده بودند حاج هادی(ره) را مدتی سمت خود کشیدند که تا مشرب حضرت حداد(ره) را مشوش کنند . آن پیر صافی هم وقتی مـیدید جلسات مرحوم حداد(ره) بالکل بـه روضه و مرثیـه نمـی گذرد بیشتر تحریک مـی شد . اما زهی خیـال باطل . آن کوردلها نفهمـیدندی کـه عمری بر عزای حسین(ع) موهایش را سفید کرده باشد صاحب دارد و تنـها و بی پشت و پناه نیست . مرحوم علامـه طهرانی(ره) کـه به حج رفته بودند از آنجا نامـه هایی به منظور رفقا مـیفرستادند کـه یکی هم به منظور حاج هادی(ره) ارسال شد . " ای حاجی ! من درون اینجا با شما اتمام حجت مـیکنم کـه در قیـامت همانی کـه عمرت را به منظور او سپری کردی و به محبتش زنده بودی و شب و روز اشک ریختی اولینی هست که گریبانت را خواهد گرفت و در قبال آنچه از حقایق برایت روشن شده و تو سرباز زدی درون پیشگاه خدا با تو بـه مخاصمـه برخیزد . حال بنگر چه جوابی داری " . وقتی متن نامـه را به منظور حاج هادی(ره) خواندند بسیـار منقلب شده بود و فرمود : دیدم کـه سیدمحمدحسین همان راه جدش پیـامبر را مـی رود . بعدها وقتی حضرت حداد(ره) از حج تمتع برگشته بودند قبل از منزل بـه زیـارت اباعبدالله الحسین(ع) و قمربنی هاشم(ع) رفتند . متوجه مـی شوید به منظور چه ؟ به منظور اینکه بـه فردی کـه دروازه های معرفت و اشراق بـه رویش باز شده ثابت کند کـه من هم ولاییم . ولایت و توحید یکی هست . مـی گویند درون همان روز حاج هادی (ره) جلوتر از همـه مـی رفته و اشعار ترکی درباره مرحوم حداد(ره) مـی خواند . حدادی کـه عمری خاک حرم موسی بن جعفر(ع) را بـه چشم مـیکشید و هرروز زائر ارباب بی کفن حسین(ع) و کعبه اولیـا ابالفضل العباس(ع) مـی شد .ی کـه ذکر دائمش " یـا صاحب الزمان(عج) " بود . حدادی کـه نذری ایـام محرمش معروف بود و لباس خدمـه دربار حسینی(ع) را مـی پوشید . مـی بینید ! هیچاز اغوای شیـاطین انس و جن محفوظ نیست و هرهم لایق عنایت حسینی(ع) درون این راه پرپیچ و خم نمـیشود . نگویید اهل بیت(ع) کریمند و با کریمان کارها دشوار نیست . تو حاج هادی(ره) بشو کمکت ند آنوقت بگو ...مرحوم حاج هادی ابهری(ره) چند ماهی از آخر عمر را درون منزل مرحوم علامـه طهرانی(ره) بودند و ایشان به منظور حاجی طبیب مـی آوردند . علامـه مـی فرمود : درون اواخر عمر خدای متعال لطفی کرد و پرده از جلوی چشمان حاجی کنار رفت و مشاهده کرد آنچه درباره حضرت حداد(ره) مـی گفتند دروغ و کذب محض بود و از روی حسد زبانـه مـی کشیده و مـی گفت : این سید محمد حسین بر من حق حیـات دارد . او بود کـه باعث شد من با محبت و ولایت عارف کامل سیدهاشم حداد(ره) از دنیـا بروم . به يكي از رفقاگفته بود كه: من ميميرم، و اين سيد محمد حسين هم ميداند كه من ميميرم، اما اين فعاليتهاو پرستاریـها را ميكند كه من يك كلمـه لا اله الا الله بيشتر بگويم.
بعد از رحلتش حضرت علامـه(ره) چه تعریفهایی کـه از برزخ او نمـی د . راستی ! علامـه طهرانی(ره) با حاج هادی ابهری(ره) اخوت خوانده بودند . بهمـین دلیل علامـه نسبت بـه ایشان حساسیت ویژه داشتند . رفاقت و محبت را مـی بینید ؟!
عبدعاصي :شيفتگان حضرت سيدالشـهدا(ع) انگار از جنس ديگرند . لطافت روحي كه از گريه بر مصائب و محبت حضرت ارباب(ع) براي فرد سالك بوجود مي آيد بسيار ماندگارتر و موثر تر هست از بقيه اسباب . باب مكاشفه بر خيلي از بكائين حضرت ابي عبدالله(ع) بواسطه اشك فراوان باز مي شود . بعضي از بزگان بوده اند كه از بس اشك ريخته بودند بر گونـه هاشان مسير اشكي بوجود آمده بود . اين يعني اينكه طريقه معرفت برروي همـه باز هست . مرحوم سيد عبدالكريم كفاش(ره) كه سمت استادي تقريبا همـه اخيار تهران راداشت بواسطه دستور اشك صبح و شب بر امام حسين(ع) كه يكسال ادامـه داده بود خدمت حضرت وليعصر(عج) رسيد . مرحوم حاج هادي(ره) كه بي شك از اولياي واصل هست از عوام الناس بود و جز يك الماس ناب درون سينـه اش كه عيار خلوص آن مافوق تصور بود چيزي ديگر نداشت . البته اصل قضيه هم همين هست . عبارت " صاحب المکاشفات العرفانیـه و الانوار الملکوتیـه و الرای الثاقب " را حضرت علامـه طهرانی(ره) بـه ایشان داده اند . از ايشان يك درقیدحیـات بـه يادگار مانده و از ايشان هم پسري هست . مرحوم ابهري(ره) را كنار استادش مرحوم عارف رباني انصاري همداني(روحي لتراب مرقده فدا) دفن كردند و مرحوم معين شيرازي (ره) كه بعد از آن قضيه امام جماعت شـهرري را بعهده گرفتند روبروي ضريح حضرت عبدالعظيم حسني(ع) بـه سمت ضريح امامزاده حمزه(ع) پايين يك ديوار مدفون شدند . مطالب بیشتر ازاین بود . هم بدلیل طولانی شدن و هم بعضی مسائل مجبور بـه حذف شده بهمـین خاطر مطلب آماده شد . حالا كه كم كم بوي دهه فجر محرم و طلوع خورشيد عزاي سيدالشـهدا(ع) نزديك شده و احرام پوشان مشكي آماده اقامـه نوكري درون بهار نوكري مي شوند از حي سرمد مسئلت داريم که تا دروازه هاي آسمان چشمانمان را بـه باران حسيني(ره) منور بفرمايد . كثيراً كثيرا .
بروح شيداي حسين (ع) حضرت آقاي حاج هادي ابهري (ره) و همـه گريه كنـهاي حقيقي آستان ملائك پاسبان مولي الكونين ابي عبدالله الحسين ( عليه افضل الصلوات الثقلين) الفاتحه مع الصلوات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون چهارشنبه یـازدهم آبان ۱۳۹۰ ساعت 10:42 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
آیت الله سیدمرتضی کشمـیری
عارف ربانی مرتاض اخلاقی سالک الی الله حضرت آیت الله حاج سید مرتضی رضوی کشمـیری (ره)
حضرت آقای قاضی(ره) : «در مسجد سهله او را زير نظر گرفتم. بعد از فراغت از نمازواجب و تناول اندكي غذا، بـه طرف مقام حضرت مـهدي عجلاللهفرجه رهسپار شد. آن شب، شبي سرد و زمستاني بود و بادهاي تندي ميوزيد. او را از نزديك مشاهده كردم كه بـه سوي قبله نشسته و نگاه خود را بـه طرف نقطه مشخصي دوخته بود. اشكهايش بر روي محاسنش قطره قطره ميچكيد، چندين بار از مقابل او رد شدم؛ حالت نشستن و عبادات او که تا نزديك سپيده دم تغييري نكرد. آنگاه براي نماز شفع و وتر و سپس نماز واجب از جاي خود برخاست».
عارف ربانی سالک مجاهد آیت الله سید مرتضی رضوی کشمـیری(ره) درون هشتم ربیع الاول (و روایتی ربیع الثانی)سال 1268 هجری قمری درون کشمـیر هندوستان بـه دنیـا آمد. پدر گرامـیش سید مـهدی شاه از علما، مدرسان و مبلغان کشمـیر بـه شمار مـیرفت. آلکشمـیر از خاندانهای معروف کشمـیر، قم و کربلا هستند کـه عالمان و فقیـهان معروفی از این خاندان برخاستند . سید مرتضی کشمـیری از نوادگان امام رضا ـ علیـه السلام ـ بوده کـه نسبش با چند واسطه درخشان بـه آن حضرت مـی رسد،از این رو بـه «رضوی» مشـهور است.نسبت دیگر او، «قمـی» هست چه این کـه اجدادش از مدینـه بـه قم مـهاجرت نمودند و در آن شـهر ماندگار شدند. جد بزرگش سید محمد اعرج فرزند احمد ابی المکارم فرزند ابو جعفر موسی مبرقع، اولین فرزند از این خاندان بود کـه در سال 254 هـ . ق بـه قم آمد. او درون شب چهارشنبه 21 ماه ربیع الاول 296 هـ . ق درون قم وفات یـافت و در خانـه ای کـه برایش خریده بودند، بـه خاک سپرده شد. محل دفن او هم اکنون بـه نام مقبره موسای مبرقع درون محل چهل اختران قم معروف است. سید مرتضی درون ۱۶ سالگی عازم عتبات شد و ساکن نجف شد . حدود 24سالگي، بـه حضور عالم سترگ حوزه مرحوم ميرزاي بزرگ شيرازي رسيد و از دانش او بهره گرفت. در اوان تحصيل، هرگاه پاسى از شب مىگذشت و پدر بـه او دستور مىداد كه بـه بستر خواب برود، از خدمت پدر مرخص مـیشد و به حجره خود مىرفت. چراغ را روشن مىكرد و تا زمانى كه خواب بر او غلبه كند، مشغول مطالعه بود.
پدر بزرگوارش سيد مـهدي - سيد محمد كشميري دايي ايشان؛ آيتالله ميرزا حسن شيرازي (ميرزاي بزرگ)؛ آيتالله والعرفان مرحوم ملا حسينقلي همداني؛ ميرزا حسين خليلي تهراني.اینـها مـهمترین اساتید آیت الله کشمـیری(ره) بودند . برنامة مطالعاتي و علمي ايشان بسيار پربار بود. او درون كنار انجام واجبات و تعداد معيني از مستحبات، باقي وقت را بـه كسب علم ميگذارند. گاهي هنگام شام غذايي را براي او ميگذاشتند، اما او چنان مشغول مطالعه و غرق درون فكر بود كه ناگهان متوجه ميشد صبح دميده است. دربارة ايشان گفتهاند كه «كان... شديد الولع بمطالعه الكتب؛ بـه مطالعه كتاب بسيار حريص بود». درون محفل استاد العارفين سرکار آخوند همداني(ره) حضور مييافت و براي كسب دانش فقه و اصول از شيخ انصاري بهره ميبرد . مرحوم كشميري از سال 1284ق كه براي تحصيل وارد حوزة نجف شد که تا زمان رحلت مرحوم ملا حسينقلي درون سال 1311 كه حدود 27 سال ميشود، استفادههاي وافر علمي و معنوي از محضر و محفل نوراني ايشان برد و در كسب مقامات عرفان عملي جديت و همت والايي گماشت؛ چنان كه درون عرفان و سلوك الي الله و زهد از كمّلين زمان خود گرديد. او درون احياي حيات روحاني حوزه تلاش بسيار كرد. آيتالله سيد علي قاضي ده سال دلباخته و ملازم مجلس ايشان ميشود و آن بـه خاطر حضور ذهن سيد مرتضي درون احاديث و روايات وارد از ائمـه اطهارعليهمالسلام بود. گويي هرچه را ميخواند يا ميشنيد، هرگز فراموش نميكرد. مرحوم قاضي ميفرمايند: «ايشان توجه و انقطاع بـه سوي خداوند، بـه زيارت عتبات عاليات و مساجد معظمـه رفتن و نيز بردباري و قانع بودن بـه اندك از مال دنيا را از ايشان آموختهاند و اين درون حالي بود كه راههاي زياده طلبي و گشايش درون امور زندگي و به دست آوردن منزلت و مقام مناسب، هميشـه براي او باز بود... . او مردي آرام و موقر بود كه با صداي آرام و در نـهايت متانت سخن ميگفت. هرگز از ذكر خدا باز نميايستاد و دائم درون حال ستايش از او و قرائت قرآن و درود فرستادن بر پيامبر و خاندان پاكش بود». او درون تمام مدتى كه درون هند بود با اطرافيان، با زبان هندى سخن مىگفت، ولى درون عراق، بـه شدت از اين زبان اجتناب مىكرد. خلاصه با پشتكارى عالى بـه كسب علم و معنويت همت گماشت. درون عراق با آيتالله سيد محمد على حسينى شاه عبدالعظيمى (قدس سره) ازدواج كرد. آيتالله شاه عبدالعظيمى از عالمان مجتهد و اهل زهد و عبادت بود كه درون صحن حيدرى حرم اميرالمؤمنين (عليه السلام) اقامـه نماز جماعت مىكرد. از آثار او مـیتوان بـه موعظة السالكين و منتخب الخلاصه اشاره کرد.
جمعی از خیل شاگردان او عبارتند از :از جمله آنـها مرحوم سيد علي قاضی طباطبايي، سيد جمال گلپايگاني، شيخ حسن علي نخودكي، شيخ علي قمي، آيتالله سيد محمود مرعشي پدر آيتالله سيد شـهابالدين مرعشي رحمـهالله، شيخ مرتضي طالقاني - سیدمظهرحسین هندی(استادآقای حافظیـان)-حاج آقاحسین قمـی-شیخ علی گنبدی همدانی-علی محمدنجف آبادی(ازشاگردان آخوندملاحسینقلی)-شیخ آقابزرگ تهرانی-شیخ علی اکبرنـهاوندی-آیت الله غروی اصفهانی-موسس حوزه قم-و ... تأليفات او درون علوم مختلف است؛ از جمله فقه، رجال، هندسه، رياضي، ادبيات، فلسفه و... .
سيّد مرتضى درون پنج سال آخر عمر پر بركتش دو بيمارى داشت. البته معلوم نيست كه علّت وفات او همين دو بيمارى باشد. بـه هر حال درون نجف اشرف بيمار شد. بـه كربلا سفر كرد و ايّامى را بـه معالجه پرداخت که تا اينكه بيمارى شدّت يافت. او را بـه بغداد منتقل كردند، که تا درمان را زير نظر پزشكان آنجا پيگيرى كند. درمانها سودى نبخشيد و هنگامى كه سيّد وفاتش را نزديك ديد، از همراهان خواست كه او را با سرعت بـه كاظمين ببرند. که تا هنگام وفات، از سخن گفتن باز نايستاد و هيچ اثرى از احتضار و نزديكى مرگ درون او مشاهده نشد. شـهادتين را گفت و ا (عليهم السلام) را يكى بعد از ديگرى نام برد.يك ساعت از شب گذشته درون شب دوشنبه ۱۴ شوال ۱۳۲۳به عالم ديگر رفت. بسيار دوست داشت درون جوار اميرالمؤمنين (عليه السلام) دفن شود. زمانى درون حرم مطهّر، اين خواسته را با حضرتش مطرح كرده بود، ولى امام (عليه السلام) بـه او فهماند كه جايگاه مقدّر او جوار امام حسين «عليه السلام» است. درون نـهايت، سيّد اصرار بيشتر را بىفايده ديد و پس از انجام اعمال، از حرم خارج شد. خروج او با ورود زينالموحّدين، سيد احمد كربلايى طهرانى «قدس سره» مصادف شد. سيّد مرتضى قضيه را بـه سيّد احمد گفت و از او خواست که تا او هم از اميرالمؤمنين (عليه السلام) حاجتش را درخواست كند.
برخى از كسانى كه پيش از وفات نزد او بودند، از او درباره محل دفنش پرسيدند. فرمود: «اينجا محضر دو امام همام و در خدمتشان بودن است» و سپس اين مسئله را بـه خانوادهاش واگذار كرد. مقصود از «دو امام همام» چيست؟ ظاهراً منظور سيّد، امام موسى كاظم و امام جواد «عليهما السلام» بوده است. او درون باطن بـه جانب آن دو امام همام توجه داشته و نخواسته آخرين لحظات را درون مسئله محل ّ دفن خود كه از پيش واقعيّت آن را مىدانسته است، تلف كند، كه «أشدّ الغصص فوت الفرص» (شديدترين غصهها بـه هنگام از دست رفتن فرصتها است. )به هرحال، خانواده او نجف اشرف را برگزيدند. پيكر پاكش را بـه كربلا بردند که تا از آنجا بـه نجف منتقل كنند، ولى از سوى دولت عثمانى اجازه صادر نشد.به اين ترتيب، جسم مادى و جسد ناسوتى او را درون حجره هندىها نزديك باب زينبيّه حرم امام حسين (عليه السلام) و در كنار دايىاش آقا سيّد ابوالحسن رضوى كشميرى (قدس سره) بـه خاك سپردند. البته این را هم مـی گویند کـه پزشكى درون بغداد ايشان را مسموم كرد و وقتى سيّد مطلب را فهميد و دانست كه كار از كار گذشته است، دستور داد كه او را بـه كاظمين ببرند . حضرت سید مرتضی کشمـیری(ره) درون زمان رحلت ۵۳ یـا۵۵ سال بیشتر نداشتند .
سيّد مرتضى كشميرى حلقههاى تدريس داشته است. از چگونگى اين دروس آگاهى چندانى نداريم، ولى با توجّه بـه آنچه درباره شاگردان او گفته شده، مجلس درس اصول فقه و حديث و رجال داشته و شاگردانى نيز از درس خارج فقه (فقه استدلالى) او استفاده مىكردند. دو درس داشته؛ يكى براى عموم طلّاب و ديگرى براى خواص. همچنين سيّد مرتضى درون روزهاى تعطيل براى بعضى، علوم خفيّه را تدريس مىکرد. سیره عملی او توجه و ارادت بـه ثقلين، حسن خلق، احترام بـه سادات، تردد بـه زيارتگاهها و مكانهاي مقدس، توجه درون نماز، سجدههاي طولاني، زهد و قناعت، سكوت و عزلت، كمخوراكي، اذكار، ادعيه و عبادات خاص.
از حضرت سید (ره) پرسيدند: «آيا كسى را مىشناسيد كه خدمت امام زمان(عليه السلام) رسيده باشد؟»فرمود: آرى، كسى را مىشناسم كه از بلادِ كفر آمده و خدمت چهارده معصوم است.منظور او خودش بوده كه از هندوستان آمده و دائماً خدمت چهارده معصوم(عليهم السلام) بوده است.يكى از دوستداران سيّد گفت: سيّد درون رواق حيدرى مشغول ذكر بود. نزدش رفتم و ناگهان ديدم لباسهايش و سجادهاى كه بر آن [نشسته] بود و ديوار، همگى درون ذكر، متابعت او را مىكنند [ذكرِ او را تكرار مىكنند]. از اين حالت دچار وحشت شدم. سيّد دستش را بر من گذاشت و من بـه حالت اوّل و عادى بازگشتم و ذكر را فقط از او مىشنيدم.شيخ حسين همدر مىگويد: يك سال وقتى كه حُجّاج براى زيارت بيتالله الحرام مىرفتند، خيلى بـه زيارت پيامبر خدا (ص*) مشتاق شدم و قصد كردم كه همراه حُجّاج، پياده بروم که تا به كسى زحمت ندهم. هيچ كس غير از خداوند عالَم از اين نيّت حقير مطلّع نشد. خدمت جناب سيّد - أعلى الله مقامـه - مشرّف شدم كه ايشان براى اين كار استخاره كند که تا هيچ ترديدى برايم باقى نمانَد و عزمم را جزم کنم و راهى شوم. درون حرم مطهّر حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) خدمت ايشان رسيدم و عرض کردم: «استخارهاى با قرآن بفرماييد.» استخاره كردند و اين آيه آمد: « يا أيّها الذين امنوا لاتدخلوا بيوت النبّى إلّا أن يؤذن لكم .» تبسّمى كرد و فرمود: «بهتر هست در خدمت حضرت أبوالأئمّة [اميرالمؤمنينعليه السلام] باشيد. هنوز مأمور نيستيد كه پياده بـه حج و با اين حالِ ندارى و زحمت و تعب بـه زيارت پيغمبر خدا [صلى اللَّه عليه و آله ] برويد. إنشاءالله بعداً با استطاعت بـه حج و زيارت مشرف مىشويد؛« فانّ مع العسر يسراً، إن مع العسر يُسراً.»من خيلى متعجّب شدم كه ايشان چگونـه اين مطلب را فهميدند؟ واگر فرض كنيم از دلالت آيه [اى كه درون جواب استخاره آمد] بـه اين پاسخ رسيدند، اينكه من پياده مىخواهم بروم را از كجا فهميدند؟ مرحوم قاضى(ره) نقل فرمود:« روزى درون محضر آقاى حاج سيّد مرتضى كشميرى (رحمة الله عليه) براى زيارت مرقد مطهّر حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السلام) از نجف اشرف بـه كربلاى معلّى رفتيم و در ابتدا درون حجرهاى كه درون مدرسه بازار بينالحرمين بود وارد شديم. اين حجره منتهى اليه پلههايى بود كه بايد طى شود. مرحوم حاج سيّد مرتضى از جلو و من از عقب سر ايشان حركت كردم. چون پلهها بـه پايان رسيد و نظر بر درون حجره نموديم، ديديم كه قفل شده است. مرحوم كشميرى نظرى بـه من نموده و گفتند: مىگويند هر كس نام مادر حضرت موسى را بر قفل بسته بخواند باز مىشود. مادر من از مادر حضرت موسى كمتر نيست و دست بـه قفل بردند و گفتند: يا فاطمة! و قفل باز را درون مقابل ما گذاردند و ما وارد حجره شديم.»
ایشان از وجود نازنین امام زمان(ع) یک دعایی را شنیده و نقل مـیکند کـه حضرت بـه من فرمودند؛ هر وقت بـه بنبست رسیدی این دعا را بخوان : «یـا مَن إذا تضایقتِ الأمورُ فَتحَ لها باباً لم تَذهَب الیـه الأوهامُ صَلِّ على محمد و آل محمد و افتح لأموریَ المتضایقةِ باباً لم یَذهَب الیـه وَهمٌ یـا ارحم الراحمـین».« ای خدایی کـه وقتی حلقههای بلا بـه هم گره مـیخورد و انسان را درون فشار قرار مـیدهد ؛ درون این زمان دری را بـه روی بندگان باز مـیکند کـه فکر و وهم بشر هم بـه آن جا نمـی رسید. خدایـا صلوات خود را بر محمد و آل محمد نازل فرما و مرا کـه در بن بست گیر کرده ام، تو خودت راهی برایم باز کن کـه به عقل من نمـی رسد»
آیت الله بهجت(ره) فرمودند:آقا سید مرتضی کشمـیری موقعی کـه از حرم امـیرالمومنین علیـه السلام برمـی گشت عبایش را بر سر مـی کشید. شخصی کـه سالها همراهش بود (آقا شیخ حسین هندل) پرسید: چرا؟گفت: کاری نداشته باش.اصرار کرد و گفت: مـی گویند وقتی از حرم بر مـی گردید عده ای را بـه صورت حیوانات مـی بینید. و با اصرار از ایشان پرسید کـه مرا بـه چه صورتی مـی بینید؟فرمود: بـه صورت حمار . از آقای بهجت پرسیده شد: آقا سید مرتضی کشمـیری (صاحب کرامات) شاگرد چهی بودند؟ فرمود: شاگرد بندگی خدا و اطاعت او. حضرت آقای حداد(ره) مـی فرمود : دیدم مرحوم قاضی(ره)دستمالی از جیبشان درآوردند و به چشم د و بوسیدند و در جیب گذاشتند و فرمودند : این را آیت الله سید مرتضی کشمـیری(ره)یـادگاری داده هست . من آن را از خودم جدا نمـی کنم .آیت الله قاضی(ره) مـی فرمود : خیلی کم خوراک بود . یکبار مرا دعوت کرد . دیدم غذا کم هست . مراعات کردم و کم خوردم وبعداْ بـه منزل آمدم غذا خوردم . آقای بهجت(ره) مـیفرمود:۲ساعت ازشب گذشته افطارمـیکرد کـه یک بشقاب کـه دروسطش یک لقمـه پلو بود افطارش بود . ریـاضت کبدش راازبین بود.خوراک نداشت . آیت الله سیدعبدالکریم کشمـیری(ره)مـیفرمود:سیدمرتضی(ره)شخص عجیبی بود.همـیشـه نمازهزارقل هوالله رادردورکعت مـیخواند.روزی هزارمرتبه سوره قدرتلاوت مـیکرد.آقای قاضی(ره)مـیفرمودند: آقای سید مرتضی(ره)گاهی درحرم دریک نمازدورکعتی قرآن راختم مـیکرد . مـی گویندسجده های بسیـار طولانی داشت . که تا شش ساعت هم نقل شده هست . آیت الله بروجردی مـیفرمود: نماز را بسیـار با طمانینـه مـیخواند . یکباری بـه طولانی شدن نمازجماعت اعتراض کرد کـه آیـا نباید مراعات افراد ضعیف را کرد کـه سید مرتضی(ره) فرمود : من ضعیفترین هستم . آیت الله بهجت(ره) : سید مدت زیـادی بعد از نماز صبح درون حرم بـه دعا مشغول بود . علتش را مـی گفت : شایدی مساله یـا استخاره بخواهد . حافظه بسیـار قوی درون روایـات داشت . آیت الله شبیری زنجانی : محدث نوری صاحب مستدرک الوسائل بـه قول ایشان اکتفا مـی کرد . آیت الله بهجت (ره) مـیفرمود : آقای کشمـیری(ره) از بیت المال مصرف نمـیکرد وبه بچه هایش هم وصیتش راکرده بود . ایشان جانماز درست مـیکرد و مـیفروخت . شیخ حسین همدرعاملی مـی گوید : خدمت سید رفتم دیدم جوانی جلوی ایشان نشسته و حضرت سید کمال احترام را دارد . آن جوان فرمود : ما اهل بیت هفت ذراع عمامـه مـیبندیم (چون عمامـه سید خیلی بزرگ بود) . وقتی جوان رفت از حضرت ایشان پرسیدم کـه جوان چهی بود . فرمود : ساکت شو و دیگر سئوال نکن . شیخ علی زاهد قمـی(ره) وصیتش را انجام داد و قبل از ورود سید بـه بیمارستان انگتری او را گرفتند . سید فرموده بود : مـیترسم انگشتر موجب زحمت شوینده من شود . آیت الله سید عبدالکریم کشمـیری(ره) مـیفرمود : پدر سید مرتضی درون کودکی او را بـه به استاد عارفی سپرد کـه به مقامات عالیـه رسید کـه عصمت عرضی داشت . حاج آقا حسین قمـی(ره) هروقت نام سید مـیشد تعظیم مـی کرد و جانماز سید را برایش پهن مـی کرد . مرحوم نخودکی اصفهانی(ره) بـه جناب سید محمد آقازاده سید مرتضی درون مشـهد فرموده بود : پدرت آنقدر بزرگ بود کـه اگر مثلا ادعای امامت مـیکرد بدون بینـه ازاواطاعت مـیکردم . آقای بهجت(ره) مـیفرمود : حاج سید مرتضی کشمـیری(ره) درون تعبد مثل سیدبن طاوس درزمان خودش بود . مرحوم نخودکی اصفهانی(ره) : وقتی به منظور اولین زیـارت سید بـه مدرسه بخارائیـها رفتم روز جمعه بود.کسی درصحن مدرسه نبود .ناگهان ازداخل یک حجره دربستهی مرابه اسم صدا زد : بیـا منم کشمـیری ... آیت الله بهجت (ره) : اظهار اخبار غیبی درون نظر آقا سید مرتضی(ره) بسیـارعادی بود . درخانـه چیزی گم مـی شد جایش رامـی گفت . او تظاهر بـه غیبگویی مـی کرد .ی پشت سر سید(ره) راه مـیرفت . بـه ذهنش خطورکرد مگرکسی غیراز امام معصوم هم غیب مـی داند ؟دراین هنگام سید برگشت و فرمود : بله-مومنان هم علم غیب دارند . سید عبدالکریم(ره) : وقتی سید بـه مرحوم شیخ حسنعلی دستور ترک حیوانی مدهد . شیخ درون مدرسه مـی آید ودیگ پراز مرغ وپلو را مـیبیند ومـیل فراوان پیدامـیکند.همان زمان سید وارد مـیشود مـی فرماید : مـی خواهی بخوری؟بو کن . غذاچه بویی مـیدهد؟ وتصرف مـیکند و شیخ بوی گندیده ای حس مـیکندومنصرف مـیشود . سید عبدالکریم کشمـیری(ره) مـیفرمود : حضرت سید(ره) بادونفر به منظور زیـارت کربلا مـیرفتند . دربین راه درحین نماز شیری واردمـیشودوکنارایشان مـینشیند.آن دونفرسخت مـیترسند.حضرت سید(ره) گوش شیر را مـی گیرد ومـیفرماید : دیگر نبینم زوار ابی عبدالله الحسین(ع)رابترسانی .پس ازآن دیگرشیردیده نشد. آیت الله سیدرضی شیرازی مـی فرمود : درهندوستان درسیـادت سیدمرتضی(ره)شک مـیکنند .ایشان بـه مشـهدمـیرودوبه حضرت رضا(ع)متوسل مـیشود . و مـیخواهد حضرت شجره نامـه اش راتاییدفرمایند.صبح کـه بلندمـیشودوشجره نامـه رااززیربالش بیرون مـی آورد مـهر حضرت رضا(ع) رادرآن مـیبیند و من (سیدرضی) آن را دیده ام . آیت الله کشمـیری(ره)مـیفرمود:شخصی دیدعمامـه سیـاه سید کمـی سفیدشده .اجازه گرفت وآنرا شست.لک لکی آمدوعمامـه راباخودبرد.آن فردناراحت شدوخواست عمامـه ای بخردکه سید فرمود:لک لکها عمامـه را به منظور شفابرده اند وبرمـی گردانند . بعدازمدتی امانتی بعد آورده شد. وقتی ایشان مریض شده بودطبیبی آوردند کـه نـه عربی نـه فارسی ونـه اردو نمـیدانست. خواستندمترجم بیـاورندکه دکتر نگذاشت.بااشاره گفت :بیماری را سید بانفسش بـه من القا کرد .
آیت الله سید مرتضی کشمـیری(ره)۵ پسر وسه داشتند . از جمله فرزندان وي سيد محمد رضوي كشميري(تصویر پایین) است. كه او نيز از زمره عرفا و علما رباني و معروف بـه كرامت است. از سيد محمد كشميري دستورالعمل معروفي براي برآوردن حاجات نقل شده است. وي براي توسل به امام عصرعليهالسلام، ذكر شريف «أغِثْني يا صاحبَ الزّمان أدرِكني يا صاحبَ الزّمان» را سفارش ميكردند و آن را اسم اعظم ميدانستند . آیت الله ناصری از شاگردان ایشان هم بوده اند . ایشان مدفون درصحن علوی(ع) مـی باشند .
عبدعاصی: درباره شاگردی آیت الله قاضی(ره)خدمت مرحوم کشمـیری(ره)حرفهایی هست . اما اجمالا آنطور کـه از بیـانات خود مرحوم قاضی(ره)برمـی آید پیش ایشان شاگردی کرده اند اما نـه بصورت خاص . البته این مسائل و مسائل شبیـه بـه این موضوع خیلی مـهم نیستند . آنـهایی کـه مزار آیت الله آخوند ملاحسینقلی(ره) را کـه روبروی پنجره بیرونی قتل گاه سیدالشـهدا(س) زیـارت کرده اند مـیدانند کجا را مـی گویم - مزار ایشان درون همان حجره مـیباشد . حضرت کشمـیری(ره)از مربیـان بسیـار بزرگ درون علوم خفیـه بودند و ریـاضتهای فراوانی را متحمل شده بودند . از ایشان ختوماتی هست کـه حقیر نیـازی بـه ذکر آنـها ندیدم . کلاْ استفاده از ختومات و اذکار نیـاز بـه مجوز استاد خبیر و از عالم نفس بیرون آمده دارد . کرامات بسیـارزیـاددیگری ازایشان هست کـه به همـین بسنده مـی شود .
بروح ولی خدا حضرت آیت الله سید مرتضی کشمـیری(ره) همـه اساتید و شاگردانش الفاتحه مع الصلات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون شنبه هفتم آبان ۱۳۹۰ ساعت 1:34 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
آیت الله قوچانی
عارف واصل آیت الحق و العرفان حضرت آیت الله شیخ عباس مجتهد هاتف قوچانی(ره)
حضرت شیخ عارف وصی الکملین آیت الحق و العرفان حاج شیخ عباس مجتهد هاتف قوچانی(ره) از شاگردان سید العرفاء المتاخرین آیت الله حاج سید علی قاضی طباطبایی(ره) بود کـه مقام خلافت بعد از ایشان را هم داشت واقعاْ مظلوم بود و هست . ظاهراً سی دوره اسفار را بدستور استادش تدریس کرد . آیت الله قوچانی(ره) برعحضرت حداد (ره) کـه کمتر سخن مـی گفت و دائم درون سکوت بود و زمان طولانی بـه فکر و تامل مشغول بود اگر رغبتی درون مخاطب مـی دید با تمام وجود متوجه بـه او مـی شد . بـه همـین علت اکثر آثاری کـه از مرحوم قاضی(ره) وجود دارد مستند بـه ایشان هست . مـی گویند هروقت بر مرحوم قاضی(ره) وارد مـی شد استاد بـه احترام او بلند مـی شد و در اواخر عمر کـه برایش سخت بود بواسطه خود شیخ عباس برمـی خاست و این به منظور شیخ سنگین بود اما چون دستور استاد بود واجب الاطاعه قلمداد مـی کرد . خودش مـی فرمود : نشد فصلی یـا دفتری از مثنوی را بخوانم کـه قبلش مرحوم قاضی(ره) ابیـاتی را از حفظ نخواند و هنوز صدایش درون وجود من نشاط و خرسندی و حالت حماسی بوجود مـی آورد . درون سالهای آخر عمر مرحوم قاضی(ره) کـه اوقات غم انگیزی بود تنـها شیخ عباس قوچانی(ره) بود کـه یـارویـاور استاد خود شد . ناقل قضیـه فتح باب مرحوم قاضی(ره) بـه وسیله مولا قمربنی هاشم(ع) و عبارت " حضرت ابوالفضل العباس(ع) کعبه اولیـاست " مرحوم قوچانی(ره) هست و این مطلب حاکی از آن هست که ایشان نزد استاد بسیـار بسیـار مقرب بوده کـه استاد از حالات خودش به منظور او نقل کرده هست . این وعده مرحوم آیت الحق سید علی قاضی(ره) بـه وصی خود آیت الله شیخ عباس هاتف قوچانی(ره) هست که مـی فرماید : درون ایـام آخر عمر زمانی کـه اهل و عیـال و اولاد , تو را ترک د و تو تک و تنـها درون نجف ماندی ... آری این زمان درون ایـام آخر عمر بـه هدف مـی رسید و در مـی یـابی ! ! !
مرحوم قوچانی مـی فرمود : یک موقعی فکر کردم دیدم نجف حصار بیرونی ندارد و یـاد حمله وهابی ها بـه نجف و کربلا افتادم . با خودم مشغول بودم کـه چکار کنیم و اسلحه جمع کنیم و برج و بارو بسازیم و ... کـه رسیدم محضر قاضی بزرگ(ره) . که تا مرا دیدند بـه حال شوخی فرمودند : مثل اینکه درون حال جنگ هستی یـا به منظور جنگ آماده مـی شوی ! چرا ؟ چه شده ؟ شیخ مـی گوید مثل اینکه از خواب بیدار شدم . ایشان مـی فرمودند : سالهای اولی کـه خدمت مرحوم قاضی(ره) مـی رسیدم شاید هم پنج شش سال بعد یک زمان متوجه شدم درون محضر استاد هستم ... و او درون طول شبانـه روز مراقب حرکات من هست و بر من مستولی شده و در تمام احوال مرا همراهی مـی کند . حتی درون شدیدترین لحظات بیماریش . این مطلب هم گفتنی هست که بـه نقل از خود جناب شیخ (ره) : سالهای اول کـه خدمت ایشان مـی رسیدم سپری مـی شد ند و من هیچ چیزی نمـیفهمـیدم . فقط درون مجلس مـی آمدم و مـیرفتم و برای جلسه بعد خودم را آماده مـی کردم . البته بـه همراه مواظبت و مراقبه و کوشش به منظور استفاده بیشتر بدون اینکه درون عزم من خللی وارد شود و ضعفی درون اخلاصم رخنـه کند . آیت الله عارف مـی فرمود : زمانی مرحوم قاضی(ره) فرمودند کـه مزار پدرشان سید حسین قاضی(ره) درون وادی السلام هست . بنده تاسف خوردم کـه چرا که تا حالا این مطلب را نفرموده بودند کـه استفاده ببریم . استاد فرموده باشند : چند روزی کـه بیشتر از ده یـا بیست روز نیست شما را کنار قبر او مـی برم . مدتی شد و اینجانب بدلیل آمدن مـهمان از شـهرما چند روز تاخیر کردم و خدمتشان نرسیدم . مشغول صرف غذا بودیم کـه احساس حزن شدیدی کردم . آمدم بیرون که تا نفسی بکشم شنیدم کـه از ماذنـه خبر رحلت مرحوم قاضی(ره) را اعلام مـی کنند بلندبلند گریـه مـی کردم . بعد از مراسم غسل و تدفین و زیـارت مولا علی (ع) هنگام برگشتن کنار قبر استاد سنگی را دیدم کـه رویش نوشته بود : سید حسین قاضی(ره) . خودش مـی فرماید : یکی از اطفالم بـه سرخک مبتلا شده بود . مرحوم قاضی(ره)فرمودند : چشمان او را با انگشتری پنج تن (ع) مـهر کن . من مدتی اهمال کردم . یکبار با عصبانیت فرمودند چرا مـهر نکردی؟ بعد از آنکه طفل شفا گرفت نشانـه یک دانـه سرخک درون چشمش باقی ماند . شیخ عارف مـی فرمود : مرحوم قاضی(ره) همـیشـه لباس سفید رنگ مـی پوشید و همـین دستور را بـه شاگردانش مـی داد و از پوشیدن لباس سیـاه نـهی مـی کرد . من یکبار قبای قهوه ای پوشیده بودم . ایشان فرمودند : چرا سیـاه پوشیدی؟گفتم : این سیـاه نیست . با تندی فرمودند : سیـاه نیست؟ چون درون شرع مقدس لباس تیره بـه مثابه سیـاه رنگ هست . مـی گویند : حضرت علامـه طباطبایی(ره) بـه یکی از اهل علم کـه عازم عتبات بود مـی فرمایند : بعد از زیـارت قبر امـیرالمومنین(ع) بـه خدمت آقای حاج شیخ عباس قوچانی برو و به نیـابت من دست ایشان را ببوس . آیت الله کمـیلی(حفظه الله) از صبوری ایشان درون پاسخ بـه مسائل و احیـاناْ پرخاشگریـهای اهل علم خاطراتی بیـان مـی فرمایند . داستان معروف تشرف امام خمـینی(ره) خدمت عارف کامل علامـه سید علی قاضی(ره) هم از بیـانات مرحوم آیت الله قوچانی (ره) هست . مـی گویند شیخ عباس (ره) وقتی از ایران بـه نجف درون مدرسه سید محمدکاظم یزدی رفته بود طلبه جوانی را دید کـه خاص بود . روزی کـه داشت کنار حوض مدرسه وضو مـی گرفت بـه طلبه گفت : شما اگر جایی مـی روید و استادی دارید ما راهم ببرید . چهره طلبه خاص باز شد و او را خدمت استاد خود آیت الله سید علی قاضی(ره)برد . آن طلبه جوان مرحوم آیت الله بهجت(ره) بودند . شیخ عباس(ره) ۲۴ یـا ۲۵ سال داشت کـه خدمت استاد کامل رسید . آیت الله قوچانی(ره) مـی فرمود : وقتی خدمت حضرت قاضی(ره)رسیدم فهمـیدم کـه طبیب حاذقی هست و همانی هست که دنبالش بودم .
مرحوم قاضی(ره) درون روز دو جلسه تدریس داشت کـه آیت الله قوچانی(ره)در همـه جلسات شرکت مـی کرد و در جلسه خاص به منظور استاد فتوحات یـا مثنوی مـی خواند . ظاهراً مرحوم قاضی(ره)حاشیـه هایی بر فتوحات مکیـه زده اند و مرحوم شیخ هم نوشته اند ولی اثری از آنـها نیست . مرحوم قوچانی(ره)مـی فرمود: اثر جلسه آیت الله قاضی(ره)بقدری زیـاد بود کـه وقتی بیرون مـی آمدیم که تا جلسه فردا حال جذبه ادامـه داشت . ( رزقناالله انشاالله) مـی گویند آیت الله قوچانی(ره)قبل از تشرف خدمت استاد ریـاضات زیـادی را تحمل کرده اند . ظاهراًسه سال تمام غیر از عیدین را روزه بودند و همـه مستحباتی کـه مرحوم شیخ عباس قمـی(ره)ذکر کرده اند را به منظور ترک معصیت انجام مـی داده کـه بر اثر آنـها بـه زخم معده مبتلا مـی شود جوری کـه ماه رمضان هم نتوانست روزه بگیرد . و مدتی به منظور رفع عارضه بـه زورخانـه هم مـی رفتند به منظور کفاره آن اشتباهات . ایشان درون آن دوره بعلت ذوق و طبع باطنی کـه داشتند مجذوب مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی(ره)مـی شوند . مـی فرمود : مرحوم شیخ حسنعلی(ره) غالباً درون حال خلسه و ریـاضت بود . ایشان بعد از تشرف خدمت مرحوم قاضی(ره) و اسکان درون نجف دوسال را درون بدترین شرایط خوراک و مضیقه مالی بـه سر مـی برند . مـی فرمود : درون این دو سال یکبار هم بـه ذهنم خطور نکرد کـه این چه زندگی سختی هست که ما داریم ؟! و این بزرگواری روح مرحوم قاضی(ره) بود کـه ما را گرفته بود . مرحوم قاضی(ره) درون وصیتنامـه شان اینطور مرقوم فرموده اند : " و اما وصی اینجانب درون امر طریقت آقای شیخ عباس مجتهد هاتف قوچانی هست . " مرحوم قوچانی(ره) مـی فرمود بعد از دیدن این دستخط بـه آقا عرض کردم : با دست خالی ؟ کـه آقا جوابی ندادند . ظاهراً مرحوم آقای معین شیرازی و صدرالدین حائری شیرازی این مطلب را کـه آیت الله قوچانی(ره) فرمودند : نمـیدانم چرا آقای قاضی مرا وصی قرار داد را بـه آیت الله انصاری همدانی(ره) مـی گویند و ایشان مـی فرمایند : بـه خاطر اینکه ادعا نداشت . آیت الله هاتف قوچانی(ره) کـه سالها از محضر آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی(ره) بهره بود . سالها بـه تنـهایی بیرق فلسفه را نجف بـه دوش کشید و در سالهای بعد از مرحوم قاضی(ره) بـه شدت آزار و اذیت دید . او فسفه و حکمت متعالیـه را زنده نگه داشت . طوری منظومـه حاجی سبزواری(ره) را تدریس مـی کرد کـه انگار همـه را از حفظ هست . او عرفان و قرآن و برهان را با هم تجمـیع و به اهل ذوق ارائه مـی کرد . آیت الله نجابت شیرازی(ره) مـی فرمود : زمانی شیخ عباس قوچانی(ره)تشریف آوردند شیراز . دوتایی با هم قدم مـیزدیم کـه فرمود : اگر همـه علمای علم صورت بگویند همـه آن چیزی را کـه بدست آورده ایم بـه تو مـی دهیم و آنچه بدست آورده ای را بـه ما بده قبول نخواهم کرد . من این علم (باطنی) کـه نور هست را رها نمـی کنم . علمـی کـه در برزخ و قیـامت هم نافع هست . درون خدمت اهل بیت (ع) هم نافع هست .
همـینطور ایشان از مصاحبین مرجع بزرگ آیت الله خوئی(ره) بود . آیت الله ناصری دولت آبادی(سلمـه الله) کـه از شاگردان مرحوم قوچانی(ره) هستند مـی فرمودند : خیلی کتوم بود . مـی گفت اعمالتان را لله انجام دهید . خیلی افتاده و متواضع بود . او کتاب جواهر الکلام را کـه هیچکدام از علما از آن مستغنی نیستند را درون آن زمان تصحیح کرد . یکی از شاگردانش مـی گفت : درون خانـه با مادرم کمـی بدرفتاری کردم و زدم بیرون از خانـه و خدمت ایشان رسیدم . موقع رفتن فرمودند شما بمان و احادیثی درون خصوص احترام و رعایت حق مادر برایم گفتند انگار کـه کلاً با من بوده هست . آیت الله شیخ عباس قوچانی(ره) مراحل سیروسلوک را به منظور مبتدئین ایگونـه مـی فرمودند : تقید بـه آداب شرع – انجام واجبات و مستحبات – توجه بـه نفس و تخلیـه – پرهیز و قطع رابطه با افراد غافل . یکی از شاگردانش مـی گفت : ذکری داده بودند و من تعدادش را برخلاف دستور بیشتر گفتم . بعد از مدتی افراد را بـه شکلهای دیگر مـی دیدم . بـه ایشان گفتم و ایشان توبیخ د کـه چرا دستور را بی اذن عوض کردم . خود مرحوم قوچانی(ره) کـه 14 سال ملازم عارف کامل سید علی قاضی(ره) بود مـی فرمود : با تمام دقت بـه صحبتهای او توجه مـی کردم کـه مبادا از حرفها و استشـهادات و تذکرات و کنایـات و مباحث توحیدیش چیزی را بگوید و من نفهمم . بـه آقازاده مرحوم قاضی(ره) کـه در جلسات پدر شرکت نمـی کرد فرموده بود : زمانی برسد کـه بفهممـی چه چیزی را از دست دادی و دیگر بـه کف نمـیگیری و دست حسرت بر هم خواهی زد کـه دیگر دیر شده . استاد سید محمدحسن قاضی(ره) مـی گفت : حالا زمان تحقق حرف شیخ عباس (ره) هست . خودشان مـی فرمودند : زمانی مرحوم قاضی(ره) علت بطلان نظریـات شیخ احمد احسائی کـه خدا را مفهومـی پوچ و بدون اثر و خارج از اسماء و صفات مـیداند و این عین شرک است را برایم تبیین فرمودند . مرحوم قوچانی(ره) مـی فرمود : درون یک اربعین یـا بیشتر مرحوم قاضی(ره) دستوراتی از ذکر و ورد و فکر داده بودند کـه از جمله آثارش این بود کـه هروقت درون کوچه وبازار کـه مـیرفتم چشمم بـه زن نامحرمـی مـی افتاد بدون اختیـار پلکهایم بـه روی هم مـی آمد و این مشـهود بود کـه بدون اراده و اختیـار من هست . مـی گویند بعد از رحلت مرحوم قاضی(ره) شخصی کـه دارای علوم غریبه بوده شیفته ایشان مـی شود و به جلسات شیخ عباس(ره) مـی آید و یک شب عرض مـی کند : من مدتهاست دنبالی مـی گردم که تا این علوم را بـه او واگذار کنم و حالا مـی خواهم بـه شما بدهم . آیت الله قوچانی(ره) مـی فرمایند : من هیچکدام را نمـی خواهم . هیچکدام از اینـها را نمـی خواهم . این بـه آن معنی هست که عالم مرحوم قاضی(ره) وشاگردانش مافوق این چیزهاست . آقازاده مرحوم قوچانی(ره) مـی گفت : از اینکهی دستش را ببوسد استنکاف مـی کرد . یک روز یکی از شاگردانش آمد . آقا بـه احترامش بلند شد و آن شاگرد روی پاهای آقا افتاد . ایشان بـه شدت غضب د و ناراحت شدند و فرمودند : دیگر از این غلطها نکنی ها ! . مـی فرمود : ما هیچی نداریم . یعنی از خودش چیزی ندارد و هرچه دارد از اوست . از خداست . اگر مـی خواست مطلبی درباره آینده بگوید مثلاْ مـی گفت درون خواب دیدم . راستی اینـها چهانی بودند . شاگردان قاضی(ره) هم مافوق تصور هستند . معلوم هست از استادی کـه فرش اتاقش حصیر خرمایی هست این چنین نابغه هایی بیرون مـی آید . همـه شاگردان قاضی(ره) مجتهد بودند و علت آن این بوذد که وقتی سالک بـه راه مـی افتد ممکن هست عوالم برزخی برایش منکشف بشود یـا مثلاْ باطن افراد را تشخیص بدهد یـا مسائل دیگر . اگر مجتهد نباشد و بخواهد تقلید کند دچار مشکلات مـی شود . آیت الله قوچانی(ره)مـی فرمودند:مرحوم قاضی(ره)به رساله سیروسلوک سیدبحرالعلوم(ره)عنایت بسیـارداشت ولی کراراً مـی فرموده کـه من اجازه بـه جاآوردن اوراد واذکاری کـه دراین رسالهآمده رابهی نمـی دهم . در سالهای آخر عمر کـه به وعده مرحوم قاضی(ره) خانواده اش را از عراق اخراج د و یکی از پسرهایش هم زندانی شد درون شدت بیماری تنـها مانده بود و پرستاری هم نداشت . چشمانش هم خوب نمـی دید . پیشنـهاد دادند کـه برای عمل چشم بـه ایرا برود کـه فرمود : بـه هیچ وجه حاضر نیستم جوار مولا (ع) را ترک کنم . جناب شیخ نظار بحرینی از شاگردان ایشان با حالی دگرگون مـی گفت : روز آخر درون بیمارستان بود و من بالای سرش بودم . بـه شدت حالشان خراب بود . ناگهان از روی تخت بلند شدند و به سمتی اشاره د و فرمودند : السلام علیک یـا امـیرالمومنین(ع) .... و بعد رحلت فرمودند . درسالهای آخر عمر آشکارا منصرف از غیر خدا بود . درون محضرش حرف از غیر خدا نمـی شد زد . رضوان الله علیـه .
دستخط علامـه طهرانی(ره)درباره مرحوم قوچانی(ره)
عبدعاصی: دستوراتی از آیت الله قوچانی(ره) وجود دارد کـه بعلت طولانی شدن مطلب ازنگارش اجتناب مـی شود . ایشان بـه سال شمسی متولد1293 بودند و دو سه سال بعد از انقلاب رحلت فرمودند . بعضی از آقازاده های مرحوم قاضی(ره)خدمت ایشان تحصیل مـی د . علامـه طهرانی(ره) سالها بعنوان شاگرد سلوکی از محضر ایشان استفاده کرده اند و به اجازه ایشان به منظور اولین مرتبه خدمت خدمت حضرت حداد(ره) رسیده اند . بنده خیلی از گفتارها و فرمایشات ایشان را نیـاورده ام . چه درباره مرحوم قاضی(ره) و چه درباره مرحوم حداد(ره)-مرحوم آقای بهجت(ره) و خیلی از حضرات آقایـان دیگر . متاسفانـه مزار ایشان درون وادی السلام کـه نزدیک مزار شـهید صدر هست در این اواخر کمـی تخریب شده . اولیـای الهی حتی نمـی خواهند از کوچکترین اثر مادی شان هم خبری بماند . وقتی خدمت یکی از تلامذه مرحوم انصاری همدانی (ره) کـه در قید حیـات هستند رسیدم . ایشان فرمودند : بنده خودم بـه عینـه وصیتنامـه مرحوم قاضی(ره) را دیده ام کـه جناب شیخ عباس قوچانی(ره) را بـه جهت اینکه درون علوم ظاهر و باطن خبره بودند بعنوان وصی انتخاب کرده و نام اند . وارد بحث وصایت نمـیشوم کـه بسیـار پرحاشیـه و دور از دسترس و حدود ماست . بـه هر حال مرحوم قاضی(ره) فرموده بودند کـه برای من سلسله درست نکنید و یک نفر را که بالای منبر از ایشان اسم بودند را توبیخ د . و اما شاه کلید : مـی گویند مرحوم قوچانی(ره) وقتی پای منبری کـه با " السلام علیک یـااباعبدالله " شروع مـی شد که تا آخر آن اشک مـی ریخت و فتح باب برایش از طریق سیدالشـهدا(س) بوده . از همـین گوشـه تنگ و تاریک دنیـا سلامـی کنیم خدمت ارباب بی کفن : " صلی الله علیک یـا ابا عبدالله الحسین - بابی انت و امـی و نفسی و اهلی و مالی و اسرتی یـا سیدی المظلوم - یـا سیدی الغریب - یـا سیدی العطشان ..... "
ازاینکه مطلب طولانی شد عذرخواهی مـی کنم . اما شاید این خطوط کاملترین شرح حالی باشد کـه تابحال از مرحوم آیت الحق شیخ عباس قوچانی(ره)مطالعه فرموده اید . زندگی نامـه پرفراز ونشیب ایشان حاوی مطالب تامل براگیز مـهمـی هست که حتما درک کرد . آنـها هم مشکلات و معضلات ما را داشتند اما توکل د و رسیدند . چیزی کـه ما درون بدست آوردن کمش هم مانده ایم . دو داستان زیر را برایـانی کـه دلشان از ناکامـی ها گرفته آورده ام که تا نور امـید درون دلشان پیدا شود بـه برکت محمد و آل محمد انشاالله :
مـهر و محبت و توجه آقای قاضی بـه شاگردان خود فقط منحصر بـه زمان حیـاتشان نبود. بلکه اولیـاء بعد از رحلت شان سیطره و احاطه کامل تری پیدا مـی کنند، چرا کـه از این زندان تنگ، جسمشان نیز رها شده است. علامـه طباطبایی مـی فرمودند:« بعد از ارتحال مرحوم قاضی، روزی مشغول نماز بودم اما تحت الحنکم را ( کـه گشودن آن مستحب هست ) باز نکرده بودم، ناگاه دیدم آقای قاضی تشریف آوردند و در همان حال کـه من بـه نماز ایستاده بودم تحت الحنکم را باز د و رفتند! »
از آیت الله نجابت نیز نقل شده است: « درون ایـام نوروز با چند تن از دوستان بـه زیـارت مرقد آیت الله قاضی مـی رفتیم. یکی از ما خطاب بـه روح آن جناب عرض کرد: نوروز هست و ما از شما عیدی مـی خواهیم. ناگهان درون همان بیداری مشاهده کردیم کـه جسم آیت الله قاضی با عمامـه و عبا و ابریقی از گلاب بیرون آمد و بر کف دست ما از آن گلاب ریخت و فرمود: « من از خدا خواسته ام جسمم درون برزخ درون اختیـار خودم باشد. »از استاد فاطمـی نیـا نقل شده کـه فرموده اند: « هنوز هم مرحوم قاضی بـه خانـه شاگرد شاگردان خود مـی آید و به آنان دستورات سلوکی مـی دهد. »
بروح عارف واصل مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس مجتهد هاتف قوچانی(ره) وصی رسمـی آیت کبرای الهی آیت الله قاضی(ره) و روح پرفتوح استادش و همـه تلامذه مرحوم قاضی(ره) الفاتحه مع الصلوات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون شنبه شانزدهم مـهر ۱۳۹۰ ساعت 11:16 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
سيد بن طاوس (رضوان الله عليه)
سالروز رحلت سلطان العارفين جناب سيد بن طاوس (ره)
مولانا و سيدنا حضرت سيد رضى الدين ، على بن موسى بن جعفر بن طاووس (عطرالله مرقده و نورالله وجوهنا بنور تربته ) ، از نوادگان امام حسن مجتبى و امام سجاد عليهماالسلام درون روز 15 محرم سال 589 هجرى درون شـهر حله بـه دنيا آمد.جد هفتم ايشان ، محمد بن اسحاق ، كه بـه خاطر زيبايى و ملاحتش بـه طاووس مشـهور شده بود از سادات بزرگوار مدينـه محسوب مى شد. پدر او، موسى بن جعفر نيز، از روات بزرگ حديث هست كه روايات خود را درون اوراقى نوشته بود و بعد از او فرزندش آنـها را جمع آورى نموده و با نام ((فرقة الناظر و بهجة الخاطر مما رواه والدي موسى بن جعفر)) آن را منتشر نمود.مادر او نيز ورام بن ابى فراس ، از بزرگان علماى اماميه بود. مادر پدرش نيز نوه شيخ طوسى مى باشد و به همين خاطر سيد گاهى مى گويد:((جدي ورام بن أبي فراس)) و گاهى مى گويد: ((جدي الشيخ الطوسي)) .
حضرت سيد درون كودكي بسيار باهوش بود : ((وقتى من وارد كلاس شدم آنچه را ديگران درون طول چند سال آموخته بودند، درون يك سال آموختم و از آنان پيشى گرفتم .)) او مدت دو سال و نيم بـه تحصيل فقه پرداخت و پس از آن خود را از استاد بى نياز ديد و بقيه كتب فقهى عصر خويش را بـه تنـهايى مطالعه نمود. علاوه بر اينكه فقيهى نام آور بود اديبى گرانقدر و شاعرى توانا شمرده مى شد، گرچه شـهرت اصلى او درون زهد و تقوى و عرفان اوست و اكثر تأليفات او درون موضوع ادعيه و زيارات مى باشد. سيد كتابخانـه بزرگ و بى نظيرى داشت كه از جدش بـه ارث بود و او بـه گفته خودش تمام آن كتابها را مطالعه كرده يا درس گرفته بود.او ابتدا بـه كاظمين رفت . بعد از مدتى ازدواج نمود و ساكن بغداد شد. مدت 15 سال درون شـهر بغداد بـه تربيت شاگردان و تدريس علوم مختلف پرداخت . ورود سيد بـه بغداد سال 625 هجرى بوده هست . سيد كه تحت فشار دولت عباسى براى پذيرش پستهاى حكومتى قرار گرفته بود از بغداد بـه حله ، زادگاه خويش ، مراجعت كرد. حضور عارف مجذوبى چون سيد درون حله ، براى علاقه مندان كمال فرصتى الهى بود. دانشوران و توده مردم هر يك بـه ديدارش شتافته ، بـه فراخور ظرفيت خويش از درياى بى پايان معنويتش بهره مند مى شدند. روزى درون بستانى بر خاك نشسته بود كه يكى از آشنايان بـه ديدارش آمده ، گفت : حالت چگونـه هست ؟سيد پاسخ داد: چگونـه باشد حال كسى كه مردارى بر سر و مردارى بر دوش افكنده ، مردگان فراوان اجزاء پيكرش را احاطه كرده انده ، پيرامونش مردگانى فرو افتاده اند و برخى از اعضاى بدنش پيش از مرگش مرده اند.مرد با شگفتى پرسيد: من درون اينجا مرده اى نمى بينم ، چگونـه چنين سخنى بر زبان مى رانى ؟رضى الدين گفت : آيا نمى دانى عمامـه ام از كتان هست . زمانى گياهى شاداب و از زندگى برخوردار بود ولى اينك مرده هست . لباسم از پنبه بافته شده ، پنبه اى كه زمانى زنده و خرم مى نمود ولى امروز درون شمار مردگان جاى دارد. كفشـهايم از پوست حيوانى هست كه روزى زنده بود اما اكنون مرده هست . پيرامونم پوشيده از گياهانى هست كه فصلى پيشتر سبز و خرم ، از زندگى بهره مى بردند ولى اينك خشك شده ، بـه بى جانان پيوسته اند.سپيدى موهاى سر و رو و چهره ام را مى بينى ؟ اين موها روزگارى مشكى و جوان مى نمودند اما امروز جوانى و سياهى كه نشانـه زندگى شاداب بود از ميان رفته هست و هر يك از اعضاى پيكرم اگر درون راه فرمانبرى از خداوند بـه كار نرود، چون مردگان خواهد شد.مرد با اين پند سيد شگفت زده ، از خواب غفلت بيدار شد.
رضى الدين مدت سه سال نيز درون جوار امام هشتم علي بن موسي الرضا عليه السلام بـه سر برد. سپس بـه نجف و كربلا هجرت كرده و در هر كدام حدود 3 سال مقيم شد. درون اين زمان علاوه بر تربيت شاگردان و تدريس علوم مختلف ، همّت اصلى خويش را بر سير و سلوك و كسب معنويات قرار داد.
در زمان اقامت درون كربلا كتاب شريف ((كشف المحجة)) را بـه عنوان وصيتى براى فرزندانش كه درون آن زمان كودك بودند نوشت .آخرين سفر ابن طاووس درون سال 652 هجرى بـه بغداد بود. وى درون بغداد منصب نقابت را پذيرفت و تا پايان عمر خويش درون همانجا سكنى گزيد. زمانيكه مغولها بـه بغداد حمله كرده و آن را اشغال نمودند، سيد نيز درون بغداد بود.از معروفترين شاگردانش ميتوان بـه علامـه حلي(ره)اشاره كرد . ابن طاووس حدود 50 تأليف دارد كه بسيارى از آنـها درون موضوعات ادعيه و زيارات هست .سيد كتابخانـه اى غنى داشته كه حدود 1500 كتاب درون آن وجود داشته و در تأليف كتابهاى خويش از آنـها استفاده مى هست . بسيارى از كتب مرجع سيد درون طول زمان از بين رفته و تنـها منبع اطلاع ما از آنـها، نوشته هاى امثال سيد ابن طاووس هست و اين نكته ارزش تأليفات سيد را دوچندان مى كند.
از جمله تأليفات سيد هست :
1 - ده جلد كتاب ((المـهمات و التتمات)) كه هر يك با عنوان مستقل چاپ شده هست از جمله : فلاح السائل ، زهرة الربيع ، جمال الاسبوع ، إ قبال الاعمال و... 2 - كشف المحجة لثمرة المـهجة ، كتابى اخلاقى هست و شامل وصيتهاى سيد بـه فرزندانش مى باشد و مراحل مختلف زندگى خويش را هم درون آن ذكر كرده هست . 3 - مصباح الزائر و جناح المسافر 4 - الملهوف على قتلى الطفوف( همان لهوف )
5 - مـهج الدعوات و منـهج العنايات ۶ - الملاحم والفتن فی ظهور الغائب المنتظر و ....
سيد على بن طاووس درون روز دوشنبه ۵ ذي القعده سال 664 هجرى درون سن 75 سالگى و در شـهر بغداد وفات نمود. بدن شريفش را بـه نجف اشرف منتقل نموده و در حرم امير المؤمنين عليه السلام بـه خاك سپردند. مي گويند قبلا کفن خود را تهيه کرده و در حج بيت الله لباس احرام خود نموده بود و آن را درون کعبه معظمـه و روضات مطهره حضرت رسالت(ص) و ائمـه بقيع(ع) و عراق متبرک و هر روز بـه آن مي نگريست و آن را وسيله شفاعت آن بزرگواران قرار داده بود و فرموده: کـه چون مستحب هست انسان درون وقت حيات خويش بر کفن خود نظر افکند من نيز کفن خود را بيرون مي آورم و بر آن نظر مي افکنم. و باز فرموده که: درون اخبار ديدم کـه جناب محمد بن عثمان بن سعيد بن عمري(رض) و پدرش از سفراي مولاي ما صاحب الزمان(عج) بودند قبر خود را درون ايام حيات خود محيا کرده بودند من نيز محل قبر خود را معين کردم و گفتمي آن را براي من حفر کند و قبر خود را درون جوار جدم و مولايم علي(ع) قرار دادم درون حالي کـه ميهمان و پناهنده و وارد بر آن حضرت هستم بـه اين اميد کـه مانند ديگران مورد لطف و عنايتش قرار بگيرم و آن قبر را درون پايين پاي والدين خود قرار دادم که تا اينکه خداوند مرا بـه خفض جناح از براي ايشان امر فرموده و مرا بـه نيکي و احسان بـه ايشان توصيه کرده هست پس خواستم مادامي کـه قبرم سرم درون زير پاي ايشان باشد.
خودش مي فرمايد : وقتي کودک بودم جدم ورام بـه من گفت: فرزندم هرگاه درون اموري کـه به مصلحت توست وارد شوي بـه مرتبه پايين آن اکتفا نکن بلکه کوشش کن از متخصصان آن رشته پايين تر نباشي.
من دو سال و نيم بيشتر بـه علم فقه نپرداختم و آنچه ديگران درون چند سال فرا مي گرفتند طي يک سال مي اموختم. نخست«المجل و العقود» را حفظ کردم و سپس به«نـهاية» شيخ طوسي روي آوردم و هنگامي کـه جزء اول آن کتاب را خواندم درون فقه بـه اندازه اي بي نياز شدم کـه استادم«ابن نمادره» درون پشت جزء اول آن اجازهاي بـه خط خويش برايم نگاشت و مرا بـه اموري ستود کـه خود را شايسته آن نميدانم.
سيد نعمت الله جزائري نوشته هست که سيد رضي الدين علي سيد بن طاووس فرموده که: خليفه خواست مرا قاضي کند بعد من بـه ايشان گفتم کـه دعوائي واقع ميان عقل و هواي من و از من محاکمـه خواستند چون درون نزد من حاضر شدند عقل من گفت: مي خواهم تو را بـه راه بهشت و لذت هاي آن ببرم و هواي من گفت: کـه آخرت نسيه هست و من مي خواهم کـه تو را بـه لذائذ دنيا برسانم، حکم عادلانـه را از من خواستند، بعد روزي بـه نفع عقل حکم کردم و روزي بـه نفع هواي نفس، آنان پيوسته سر نزاع دارند و من مدت 50 سال هست که منازعه آنان را تمام نکرده ام بعد کي کـه نتوانسته يک قضيه را تمام کند بعد چگونـه مي تواند منازعات ديگران را حل و فصل کندپس شماي را براي قضا اختيارکنيد کـه عقل و نفس او متفق باشد و از مـهمات خود فارغ باشد.
آورده اند که آن جناب بر اسم اعظم واقف گشت و بر آن گنج سعادت نظر يافت و به هنگام دعا و درخواست حوائج خدا را با آن نام بزرگ مي خواند و از برکات آن دعايش مستجاب مي شد.
دو پسر داشت،به ايشان مي گفت که: چندين بار از خدا مسئلت نمودم کـه آن اسم را بـه شما بياموزم ولي از خداوند حکيم اجازه آن کارنيافتم ولي آن اسم درون کتاب هاي من مسطور هست و مانند گوهري تابنده درون خزانـه کتب من پراکنده هست شما را بـه مطالعه ان کتب وصيت مي کنم شايد خود بر آن اسم پي ببريد.
باب فيض ملاقات حضرت ولي عصر(عج) بـه روي وي مفتوح بود، درد دل خود را از داروخانـه آن طبيب نفوس بشري مداوا و نـهال وجود خود را از آن فيوضات رباني مي نمود.
گويند آن مرحوم درون کتاب(مـهج الدعوات) آورده کـه در شب چهارشنبه 23 ذيقعده الحرام از سال 638 ه.ق درون سامرا بودم بـه هنگام سحر درون سرداب مقدس مي شنيدم کـه آن جناب درون حق شيعيان خود بدين صورت دعا مي فرمود:
( الهي بحق من ناجاکَ و بحق مَن دعاکَ في البر و البحر تفضل علي الفقراءِ المومنينَ و المومناتِ بِالغني و الثروت علي مرضَي المومنينَ و المومناتِ بالشفاءِ و الصحة و علي احياءِ المُومنينَ و المومناتِ باللطف و الکرامة و علي المواتِ المُومنينَ و المومناتِ بالمغفرة و الرحمة و علي غرَباءِ المُومنينَ و المومناتِ بالرَّدِّ الي اوطانـهم سالمين ... )
و تمام آن کلمات طيبه درون خاطرم جاي گرفت ولي اينک بـه ياد ندارم کـه آيا دز ذيل فقره «و علي احيا المومنين» فرمودند: (و ابقهم في عزنا و ملکنا و سلطاننا و دولتنا) يا ذيل فقره(و علي اموات المومنين) فرمودند(و ابقهم في عزنا و ملکنا و سلطاننا و دولتنا) . . . . . سيد بن طاووس آنچنان حقوق حضرت(عج) را رعايت کرد که تا اينکه بـه مقام والائي رسيد . چون رعايت حق آن جناب مايه تقرب جستن نزد خدواند هست سبک شمردن آن مايه دوري از خداوند و مبغوض نزد او مي باشد و همچنين تمام حقوق پروردگار براي امام نيز هست چنانکه فرمودند: (هر حقي کـه براي خداي تعالي هست براي ما نيز مي باشد)
هر چه معرفت و محبت نسبت بـه آن حضرت بيشتر شود رعايت حقوق آن حضرت نيز بيشتر مي شود چنانکه سيد بن طاووس عمل کرد و به مقامي رسيد کـه آن حضرت درون ملاقات اسماعيل هرقلي او را فرزند خود مي خوانند و مي فرمايند: بـه فرزندم(رضي) بگو کـه نامـه اي بـه علي بن عوض درون باره تو بنويسد و من بـه او سفارش مي کنم کـه هر چه بخواهي بـه تو بدهد.
يکي از علماي اهل معنا مي فرمود: سيد بن طاووس درون مقامات معنوي و کمالات روحي بـه مرتبه اي ميرسد کـه بعضي از اغمال و ادعيه را خود بدون واسطه از حضرت بقية الله(عج) اخذ مي کرد .
حضرت مولا سيد بن طاووس خطاب بـه فرزندش درون معرفت بـه امام زمان(ع) ميفرمايد :اي فرزندم!محمّد، خداوند آنچه از تو خواسته و مرضي اوست، الهامت فرمايد.بدان که:غيبت مولاي ما حضرت مـهدي(روحي فداه) کـه دوست و دشمن را متحير نموده هست خود دليل بر ثبوت امامت آن حضرت و امامت ابا طاهرين آن حضرت هست زيرا کـه اگر بـه کتابهاي شيعه و غير شيعه مثل کتاب(غيبت ابن بابويه) و (کتاب غيبت نعماني) و کتاب(الشفاء و الجلاء) وکتاب(ابو نعيم حافظ)در اخبار مـهدي(عج)و صفات او حقيقت ثبوت و خروج و ظهور او و کتاب هايي کـه در کتاب(طرائف) بـه آن اشاره نموده ام مراجعه نمايي خواهي ديد کـه تمام با اکثر آنـها پيش از ولادت آن حضرت بـه غيبت آن وجود مقدس خبر داده اند. غيبتي کـه به حدي طولاني شود کـه حتي بعضي از قائلين بـه امامت آن حضرت از عقيده خود برگردند و انکار امامت او نمايند. بعد اگر آن حضرت چنين غيبتي نفرمايد هر ايينـه قدح درون امامت آن حضرت و امامت آباء طاهرين او خواهد بود، بعد همين غيبت دليل بر حقانيت ائمـه اطهار(ع) و صحت امامت و غيبت آن حضرت و حجت عليه مخالفين آن حضرت مي باشد. گذشته از اينکه غيبت آن حضرت ازاني کـه مشرف بـه شرف ملاقان آن حضرت نشوند از طرف خود آنان هست که متابعت و پيروي آن حضرت و اطاعت حضرت رب العالمين اعراض نموده و سرپيچي کرده اند.
سيد (ره) درون آداب دعا مي فرمايد : هرگاه از خداي تعالي حاجتي خواستي لااقل حال تو مثل آن شخص باشد کـه حاجتي از پادشاهان دنيا طلب مي کند چون هرگاه حاجتي از ايشان بخواهي سعي درون رضا و خشنودي آنان مي نمايي بـه هر چه کـه مکنت شود. بعد در وقت حاجت خواستن از خداوند درون تحصيل رضاي او کوشش کن مبادا اقبلت بـه خداوند کمتر باشد از اقبال بر ملوک و پادشاهان دنياکه اگر حال تو چنين باشد از مستهزئين و هلاکين خواهي بود. بعد بر حذر باش کـه اعتمادت بـه خدا کمتر نباشد و نيز سزاوار هست هر گاه بـه حاجتي روزه يا نماز بـه جا مي آوري و دعا مي کني الاهمّ فالاهمّ حاجات خود را مراعات کني. بدان کـه اهمّ آنـها، حوائج آني هست که تو درون پناه و هدايت و حمايت او بـه سر مي بري و آن امام زمان توست. بعد بايد نماز و روزه و دعاي تو اول بـه جهت قضاء حوائج او (حضرت) باشد و بعد بـه جهت حوائج خودت.
يکي از اعمالي کـه سيد بن طاووس بـه آن بسيار اهميت مي داده صدقه بر حفظ وجود مقدس آن حضرت بوده چون يکي از تکاليف زمان غيبت صدقه هست براي حفظ وجود حضرت بـه آنچه کـه ميسر هست به همين دليل سيد بن طاووس بـه ما وصيت و سفارش مي نمايد: ابتدا کن بـه صدقه براي آن حضرت قبل از اينکه براي خود و عزيزانت صدقه بدهي.
حضرت سيد مي فرمود : سحرگاهي درون شـهر سامرا صداي دعا خواندن حضرت صاحب العصر(عج) را شنيدم و از جمله حضرت براياني کـه او را ياد کرده اند اعم از مردگان و زندگان دعا مي د و مي فرمودند:
و ابقهم(يا اينکه مي فرمودند:) احيهم من عزم ملکنا سلطاننا و دولتنا. يعني: آنـها را(شيعيان) باقي بدار(يا مي فرمودند: ترديد از مرحوم سيد بن طاووس است) زنده بدار درون ملک عظيم ما و سلطنت و دولت ما. (اين تشرف درون شب چهارشنبه 13 ذي القعده سال 386 هـ بوده است)
جناب سيد مي فرمايد : پيوسته دعا مي کردم و از مولايم حضرت مـهدي(عج) تمنا مي نمودم کـه مرا درون زمرهاني قرار دهد کـه به شرف ملاقات و خدمتگزاري ايام غيبتش نائل گشته اند که تا بدين وسيله بـه نوکران و خواص حضرتش تاسي جويم. هيچ را از نيت و ماضي الضمير خودم با خبر نگردانيدم که تا اينکه رشيد ابوالعباس واسطي درون روز پنج شنبه 29 ماه رجب سال 635 بدون مقدمـه گفت: بـه تو مي گويند ما جز محبت نظر ديگري بـه تو نداريم، بعد اگر خود را با صبر و بردباري تسکين دهي، مقصود حاصل ميگردد.
پرسيدم: اين پيام را از جانب چهي مي گويي؟ گفت: از جانب مولايمان حضرت مـهدي(عج) .... مي گويند : از خداي تعالي درخواست و مسالت کرده بود کـه بر او تفضل نمايد بـه ملاقات و مشاهده حضرت بقية الله(عج) که تا اينکه درون خواب بـه او گفتند: درون وقتي کـه به تو خواهيم گفت مشاهده خواهي کرد امام زمان(عج) را. گفت: آن وقت کـه وعده داده بودند درون حرم مطهر حضرت موسي بن جعفر(ع) بود.
جناب سيد مي فرمايد : شخصي کـه حضرت صاحب الزمان(عج) را درون يکشنبه کـه در تعلق بـه اميرالمومنين(ع) دارد، درون بيداري مشاهده ميکند ( احتمال زياد خود ايشان بوده اند )که آن جناب درون اين روز جد بزرگوارش امير المونين(ع) ر ابه اين نحو زيارت مي کرده است:
(السلام علي الشجرة النبوة و الدوحة الهاشمية المضيئة المثمرة بالنبوة المونقة بالامامة و علي ضجيعيک آدم و نوح عليهما السلام السلام عليک و علي اهل بيتک الطبين الطاهرين السلام عليک و علي الملائکة المحدقين بک و الحافين بقبرک يا مولاي، يا امير المونين هذا يوم الاحد و هو يومک و باسمک و انا ضيفک فيه و جارک فاضفني يا مولاي واجرني فانک کريم تحب الضيافة و المامور بالاجارة فافعل ما رغبت اليک فيه و رجوته منک بمنزلتک و آل بيتک عند الله و منزلتة عندکم و بحق ابن عمک رسول الله(ص).)
جناب سيد بن طاوس(ره)مي فرمايند : يک روز درون محضر محمد بن جعفردهان بـه سوي بـه سوي مسحد سهله بيرون رفته بودم کـه محمد بن جعفر گفت: برويم بـه مسجد صعصعة بن صوحان چون آن مسجد مبارکي هست و امير المومنين(ع) درون آن نماز گزارده و ائمـه هدي(ع) قدمـهاي شريف خود را درون آنجا گذاشته اند. سپس ميل کرديم بـه سوي آن مسجد و مشغول نماز درون آن مسجد شديم، درون بين نماز خواندن بوديم کـه مردي را ديديم کـه از شترش پايين آمد و ساقهاي شترش را عقال کرد آنگاه داخل مسجد شد و دو رکت نماز خواند و آن دو رکعت را بسيار طول داد، سپس دستهاي مبارکش را بلند کرد و اين دعا را خواند: اللهم يا ذا المن السابغة... سپس برخواست و سوار شترش شد و خواست برود کـه محمد بن جعفردهان بـه من گفت: آيا برنمي خيزي که تا برويم نزد او و سوال کنيم کـه او کيست؟ برخواستيم و نزد او رفتيم بـه او گفتيم: شما را بـه خداوند قسم مي دهم بـه ما بفرما کي هستي؟ فرمود مرا کي پنداشتيد؟ محمد بن جعفردهان گفت: گمان کردم شما حضرت خضر مي باشيد.سپس رو بـه من کرد . گفت: تو هم چنين گمان کردي؟ گفتم: من هم گمان کردم کـه شما حضرت خضر هستيد؟ فرمود: والله من آني هستم کـه «خضر» محتاج هست به او و ديدن او، برگرديد منم امام زمان شما.
مرحوم سید بن طاووس مـیفرماید: درون یک سحرگاه درون سرداب مطهر (منزل حضرت درون سامرا) از حضرت صاحب الامر ارواحنافداه این مناجات را شنیدم کـه مـی فرمود: «اَللهُم اِنَّ شِیعَتَنا خُلقَت مِن شُعاعِ اَنوارِنا وَ بَقِیَةِ طِینَتِنا وَ قَد فَعَلوا ذُنوباً کَثیرَةً اِتِکالاً عَلی حُبِّنا وَ وِلایَتِنا فَاِن کانَت ذُنوبُهُم بَینَکَ وَ بَینَهُم فَاصفِح عَنـهُم فَقَد رَضینا وَ مَا کانَ مِنـها فِیما بَینَهُم فَاصلِح بَینَهُم وَ قاص بها عَن خُمسِنا وَ اَدخِلهُم الجَنَّةَ وَ زَحزِحهُم عَن النارِ وَ لا تَجمَع بَینَهُم و بَینَ اَعدائِنا فِی سَخَطِک». خدایـا؛ شیعیـان ما را از شعاع نور ما و بقیـه طینت ما خلق کردهای، آنـها گناهان زیـادی با اتکاء بر محبت بـه ما و ولایت ما کردهاند، اگر گناهان آنـها گناهی هست که درون ارتباط با توست از آنـها بگذر کـه ما را راضی کردهای و آنچه از گناهان آنـها کـه در ارتباط با خودشان است، خودت بین آنـها را اصلاح کن و از خمسی کـه حق ماست بـه آنـها بده که تا راضی شوند و آنـها را از آتش جهنم نجات بده و آنان را با دشمنان ما درون خشم و سخط خود جمع نفرما.
مي گويند : جناب سيد(ره) در سال 641 وارد حله شد و اندكى بعد از استقرار، درون سه شنبه هفدهم جمادى الثانى همان سال همراه دوست وارسته اش سيد محمد بن محمد آورى بـه زيارت اميرمومنان على (ع ) شتافت .آنـها نيمروز چهارشنبه بـه نجف گام نـهادند و شب پنچشنبه نوزدهم جمادى الثانى زير باران عنايت علوى قرار گرفتند. محمد آورى سيماى روياى وصول رضى الدين را درون رويا مشاهده كرد و بامداد خطاب بـه همسفرش چنين گفت :((در رويا چنان ديدم كه لقمـه اى درون دست تو (سيد بن طاووس ) هست و مى گويى از لقمـه از دهان مولايم مـهدى هست . آنگاه قدرى از آن را بـه من دادى .))
خود سيد(ره) مي فرمايد :پگاه پنجشنبه چون هميشـه بـه حريم نورانى مولايم على (ع ) وارد شدم درون آن جايگاه رحمت پروردگار، توجه حضرت امير مومنان و انبوه مكاشفات و چنان مرا درون برگفت كه نزديك بود بر زمنى فرو افتم . پاها و ديگر اندامم درون ارتعاشى هولناك از كنترل بيرون شدند و من درون آستانـه مرگ و رهايى از خاك قرار گرفتم . درون اين حالت فرامادى پروردگار بـه احسان خويش حقايق را بر من نماياند. درون آن لحظه ها شدت بى خودى ام بـه اندازه اى بود كه چون محمد بن كنيه جمال از كنارم گذشته ، سلام كرد، توان نگريستن بـه او و ديگران نداشتم و او را نشناختم . بعد از حالش پرسيدم ، او را بـه من شناساندند.
عبدعاصي:بنده بسيارحقيرتر از آن هستم كه بتوانم درباره اولياي الهي حرفي ب علي الخصوص حضرت سيد بن طاوس(ره) . اما مطلبي مـهم : تشرفات خدمت ائمـه هدي(ع) بـه طرق مختلف هست كه گاهاً مكاشفات هستند وحتي اي مكاشفات ميتوانند نفساني هم باشند . يعني فرد سالك آنچه درون ذهن مي پرورانده حالا بـه قوه قهريه تبديل بـه تمثلاتي شده هست . اما درون خصوص امثال حضرت سيد - سيد بحرالعلوم و بعضي عرفاي كامل (رضوان الله عليهم) تشرفات بصورت مشاهدات و جسم عنصري حضرت بوده هست و اين ببسيار محدود و معدود هست . جناب سيد از آن دسته علماي عامل بودند كه بغير از سيل مكاشفات و مشاهدات رحماني از جنبه علمي هم درون حد اعلي بودند و علامـه محسوب مي شدند . كتابهاي سيد بن طاوس(ره) مخصوصاً اقبال و مطالب اخلاقي كه به فرزندش نوشته براي امثال ما بسيار بسيار سودمند هستند . اذكار و اوراد مـهج الدعوات بايد زير نظر استاد خبير باشد . مطلب درباره سيد (ره) و احوال ايشان زياد هست و بنده گلچين مي كنم . تشرفات بـه قدري زياد هست كه گويا ايشان ملازم دائمي حجت خدا (عج) بودند . ميرزا جواد ملكي (ره) با لقب " سيد المراقبين " از ايشان ياد مي كردند .
به روح همـه زائرين امام صاحب الزمان(عج) علي الخصوص كامل مكمل سرسلسله عارفان واصل حضرت سيد بن طاوس (ره) الفاتحه مع الصلوات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون یکشنبه دهم مـهر ۱۳۹۰ ساعت 12:21 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
حاج ابوموسی محیی(ره)
این مطلب را با همـه وجود - با همـه عشق و با حالی دگرگون نوشته ام ....
برای اولین بار درون وبلاگ طریق الی الله مـی بینید :
عارف سالک فانی فی الله مرحوم حاج ابوموسی محیی (ره)
سید هاشم حداد (ره) مـی فرمود : « عشق همـه چیز را مـی گیرد . حتی اوهام را از بین مـی برد . » حاج ابوموسی محیی (ره) که تا همـین دوسال پیش درون قید حیـات بود . سی سال شاگرد سیدی و مولای و بن مولای حضرت آقای سید هاشم حداد ( روحی فداه) بودن این مـی شود کـه در اواخر عمر فقط لباس احرام بـه تن داشت . چشمش ظاهراْ نابینا شده بود . مطمئناْ ذکر قلبی این آدم این ذکر شریف بوده کـه : یـا من یکفی من کل شی ولا یکفی منـه شی اکفنی ما اهمنی من امر الدنیـا و الآخره
از قدیمـی ترین شاگردان حضرت آقای حداد(ره) مرحوم حاج ابوموسی محیی(ره) بودند کـه زیـارت جمالش تو را بـه یـاد استادش مـی انداخت . درون وصف حاج ابوموسی(ره) همـین بس کـه توفیق الهی و هدایت خاصه شامل حالش بود و خدمت مرحوم آیت الله الکبری حاج سید علی قاضی(نفع الله بـه السالکین) رسیده بود . خودش مـی فرمود : درون کربلا مرحوم قاضی(ره) کـه نماز مـی خواند من مکبرش بودم . بعد از نماز مـی رفتم و دستش را مـی بوسیدم . یـا استخاره مـی گرفتم . نگاه محبت آمـیزی مـی کرد و مـی فرمود : موفق باشید ... حاجی مـی فرمود : از کوچه رد مـی شدم . دیدم آقای قاضی(ره) عصازنان مـی آید . صدایی بـه این آوا بلند بود کـه : الحمدالله الذی لم یتخذ صاحبه ولا ولدا ... مرحوم قاضی(ره) بـه من فرمود : مـی دانی این یعنی چی؟؟؟ . حاج ابوموسی(ره) توسط آیـه ای از قرآن مـهر سیدهاشم(ره) درون دلش افتاد . بواسطه جناب عبدالجلیل محیی کـه برادر همسرش بود خدمت جناب سید رسید . او درون کربلا بـه منزل آقا مـی رفت . آقایی کـه خودش کارهای شاگردان را انجام مـی داد . صبحها نان وسرشیر مـی خرید . آقایی کـه تنـها زیـارت مـی رفت . آقایی کـه در ایـام عاشورا صورتش سرخ مـی شد . آقایی کـه کریم بود و این جملات مرحوم ابوموسی (ره) هست . مـی خواست باغی درون شمال عراق بخرد . درون مکاشفه ارباب عارفان حضرت سیدالشـهدا (ع) را مـی بیند و حضرت مـی فرمایند : باغ مـی خواهی چکار؟ منزل نزدیک خانـه سید هاشم را بخر . بـه جناب عبدالجلیل زنگ مـی زند و شرح حال مـی کند . خانـه نزدیک منزل سید را مـی خرند . حاجی مـی فرمود : آقای حداد(ره) قبل از افطار نماز مـی خواند و بعدش یکی از رفقا دعای افتتاح را مـی خواند . آقا کم خوراک بود . ماهی نمـی خورد . مـی فرمودند : سبزی به منظور چشم خوب هست و همـیشـه درون خانـه سبزی داشتند . حاج ابوموسی محیی(ره) بیست سال درون دمشق ساکن بودند و از تولیت و خدام حرم بی بی کائنات سیدتی زینب(ارواح العالمـین لتراب مرقدها فداء) بودند .مرحوم آقای حداد(ره)وقتی بـه شام مشرف مـی شدند مـهمان ایشان بودند . حاجی(ره) مـی فرمود : آقای حداد(ره) مختصر حرف مـی زد . آنکه اهلش بود مـی گرفت . ایشان درون حال فناء بود . طوریکه نمـی شد با او حرف بزنی . هررا قبول نمـی کرد . هرمـیتوانست او را ببیند اما شاگردش نمـی شد . با بدخلقی رد نمـی کرد . دلی را نمـی شکست . حاج ابوموسی محیی (ره) مـی فرماید : چندین دفعه وارد منزل آقای حداد(ره) شدم و دیدم مولا امام حسین(ع) را کـه در حال گفتگو با سید هاشم حداد(ره) هستند . حاجی(ره) مـی فرمود : سید هاشم دعای فرج را زیـاد مـی خواند . آقای حداد (ره) ذکر " یـا صاحب الزمان ادرکنی " را زیـاد مـی گفت . مـی فرمود : کور باشد چشمـی کـه هر روز از خواب بیدار شود و امام زمان(عج) را نبیند " . ما از احوال آقا مـی فهمـیدیم کـه خدمت حضرت حجت(س) مشرف شده اند و الای جرات پرسیدن نداشت . حاجی مـی فرمود : آقای حداد (ره) مـی فرمودند : لولا علی(ع) لما خلق الله فاطمـه(س) و بالعکس . . . . مـی فرمود : حضرت حداد(ره) درون قنوت نماز وتر دعای سحر را مـی خواند . آقای حداد(ره) آیتی از آیـات خدای بزرگ بود . اهل توحید بود . اهل فنا . اهل اخلاق . اهل کرم . اهل معرفت ...آیت الله کمـیلی(حفظه الله) مـی فرمودند : مرحوم ابوموسی(ره) درون پیروی از مرحوم حداد(ره) صادقانـه وخالصانـه خدماتش راانجام داد.اهل ذکر و فکر بود . آقای حداد(ره) هم ایشان را دوست مـی داشتند . حاج ابوموسی (ره) مـی فرمود : سید هاشم حداد(ره) مـی فرمود : درون حرم حضرت زینب(س) مشغول عبادت بودم . حالتی برایم رخ داد کـه دیدم تمام انبیـا و اولیـا دور ضریح مبارک درون حال طواف هستند . . . . فدایت شوم بی بی جان . این حدادها این ابوموسی ها چه مـی دیدند کـه ما کور و کرها از شنیدنش هم عاجزیم ؟! حاجی(ره) باز مـی فرمود : سید حداد(ره) نمازش باتوجه و تانی کامل بود . اگری هنگام نماز صدایش را مـی شنید احساس مـی کرد کـه به سوی پروردگار عروج کرده.گویـا ازاول تاآخرنماز...اتصال کامل وبدون پرده باپروردگارسخن مـی گوید . صدای دلنشین وآرام بخش ایشان قلبها را پرواز مـی داد وعقل وخرد را از خردمندان مـی ربود وهنگامـی کـه حال واقبال وعروج بـه آن عالم ملکوتی دست مـی داد اشک از چشمان اکثر نمازگزاران جاری مـی شد وهیچکدام نمـیتوانستند جلوی گریـه شان را بگیرند . . . . . . واقعاْ من و شما چه درک وتصویری مـی توانیم از آقای حداد(ره) داشته باشیم ؟ آقای خلف زاده درباره آقای حداد(ره) مـی فرمود : کلمات قرآن کـه از ایشان صادر مـی شد درون خود ایشان فرو مـی رفت .. . . حقیقتاْ یکی مثل حاج ابوموسی محیی(ره) کـه از جام الهی حداد(ره) نوشیده حتما این عبارت را شرح دهد . حاجی مـی فرمود : یک مـهربانی عجیبی داشتند کـه من اصلاْ ندیدم . کم دیدم . از پدر مـهربانتر بودند . وقتی یک مشکلی پیش مـی آمد مـی دیدید خودش بیشتر از شما ناراحت بود .. . . راستی ! این مطلب درباره ابوموسی هست یـا آقای حداد ؟؟؟ ( فتامل ) آیت الله کشمـیری(ره) مـی فرمودند : سید هاشم (ره) صمد بود . صمد بود . خیلی پر بود . بزرگتر از آن هست که درون این دنیـا شناخته شود . او درون زمان حیـاتش از دیگران بی نیـاز بود بعد چگونـه بعد از مرگش نیـاز بـه تعریف داشته باشد ؟؟؟؟؟ حالا فکر کنید از یک عارف صمد چه چیزی بعنوان " شاگرد " بعنوان " بازتاب نورانی " ساطع مـی شود؟
عبدعاصی: حقیر تعدادی از شاگردان مرحوم سید هاشم حداد(ره) را دیده ام . همـه شان مثل سید هاشم(ره) شده بودند . همـه شان شکل استادشان شده اند . اصلاْ انگار درون این دنیـا زندگی نمـی کنند . انگار حس مادی ندارند . مثل استادشان . یک " حداد " مـی گویند و مـی روند جایی کـه من نمـی فهمم . نمـی دانم بعد از خواندن این مطلب چه حالی دارید اما حقیر بسیـار منقلبم . کلام را با جملات آخرین حضرت آیت الحق سید هاشم حداد (ره) درون لحظات آخر حیـات مادی بـه پایـان مـی برم . جمله ای کـه ختم همـه کلام هاست . جمله ای کـه همـه این عرفا و سالکینی کـه از آنـها دم زده اند عمرشان را صرف آن کرده اند . جمله ای تام و تمام کـه همـه تکاپوها به منظور درک آن هست . نـه درک ادراکی بلکه درک شـهودی . فرمود : " جبرئیل درون برابر عظمت رسول الله(ص) ثقلی ندارد کـه از او تعبیر بـه قول ثقیل شود . مراد از قول ثقیل اوست - " لاهوالاهو" هست . "
بروح سالک ربانی مرحوم حاج ابوموسی محیی(ره) و توحیدی کبیر جناب سید هاشم حداد (ره) و همـه اهل طریقت از مذهب متعالی شیعه اثنی عشری ( معتقد بـه اصل توحید-ولایت و رجعت کـه همـه یکی هست ) الفاتحه مع الصلوات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون چهارشنبه ششم مـهر ۱۳۹۰ ساعت 0:35 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
آیت اله سید احمد کربلایی
۲۷ شوال المعظم سالگرد رحلت حجت الحق عارف واصل آیت الله سید احمد کربلائی (ره)
علامـه طباطبایی (ره) فرموده اند : :از آقای سید احمد کربلایی کـه از شاگردان معروف استاد اخلاق و عرفان، آقای ملا حسینقلی همدانی بود، نقل شده کـه فرمود: روزی درون جایی استراحت مـی کردم، و در خواب بودم. ناگهان شخصی مرا از خواب بیدار کرد و گفت اگر مـی خواهی نور اسفهبدیـه را بنگری از جای برخیز! هنگامـی کـه چشم گشودم، دیدم درخششی بی حد و اندازه شرق و غرب را فرا گرفته. علامـه طباطبایی مـی فرماید: این درخشش همان مقام تجلی نفس است.
حضرت مولا آیت الله العارف آقا سید احمد کربلائی حائری تهرانی واحد العین (ره) از نوادگان حضرت باب الحوائج موسی بن جعفر (س) درون کربلا بدنیـا آمد و به اقوالی درون ۲۷ شوال ۱۳۳۲ قمری درون آخرین لحظات نماز عصر جمعه درون نجف اشرف بـه دعوت حق لبیک گفت و در مقابل ایوان طلا - پشت سر مبارک مولی الموالی امـیرالمومنین خلیفه الله کلمـه الله علی (ع) معروف به صحن مرتضوی(ع)به خاک سپرده شد . ظاهراْ وقتی از دنیـا رفت ۵۲ سالش بود و علت آن هم مرض سل بوده هست . وقتی عروج مـی کرد سرش بر بالین آیت الله سید ابوالقاسم لواسانی(ره) بود . اصالتاْ تهرانی بود ولی پدرش سید ابراهیم (ره) جهت تحصیل علوم شیعی راهی کربلای معلی شد . او از اعاظم تلامـیذ سلوکی سید العرفا جمال العارفین جبل العرفان حضرت آخوند ملاحسینقلی همدانی(روحی لتراب مرقده فداء) بود . نمازهایش را درون خفا مـی خواند و از اینکه مردم بخواهند بـه او اقتدا کنند اجتناب مـی کرد . او از خوف خدا، بسیـار مـی گریست و اشک مـی ریخت بـه گونـه ای کـه در حال نماز، گریـه، عنان اختیـار را از او مـی ربود؛ بـه ویژه درون هنگامـه نماز های شب. بهمـین علت لقب " بکاء " یعنی خیلی گریـه کننده داشت مثل مادرش فاطمـه(س) مثل جدش حضرت سجاد(ع) . مـی گویند یکی از چشمانش هم بـه جهت گریـه زیـاد از دست داده بود . واحد العین مـی گفتندش . بـه مادرش خیلی خدمت مـی کرد و زودتر از مادر هم رحلت فرمود . او قله تقوا و ورع و اهل ریـاضت و تهذیب کننده نفوس و جان های با استعداد بود . فیلسوف بزرگ سید محمد کاظم عصار تهرانی(ره) مـیفرمود : او یگانـهی هست که توانست دید و بصر خود را بـه بصیرت تبدیل نماید و پرده های ضخیم را با عبادت و غرق شدن درون ادعیـه و اوراد ومقید بودن بـه نوافل از جلوی چشم خود کنار زند ومن درون مـیان بزرگانی کـه محضر آنان را درک کردم، تنـها شخصی کـه از بـه مراحل والایی از کشف و شـهود معنوی واصل شد آقای کربلایی بود و من احدی را همتای او ندیدم . تبحر فوق العاده درون فقه داشت . این را آقای شیخ محمدحسین عروی اصفهانی(ره) مـی فرماید . و اصرار فراوانی جهت مرجعیت از او مـی شد اما بـه شدت پرهیز مـی کرد . از شاگردان سلوکی و غیر سلوکی او مـی توان بـه : سید العرفای المتاخرین مولای وبن مولای آقا سید علی قاضی طباطبائی(ره)-علامـه عصار-سیدمحسن امـین-مـیرزامـهدی اصفهانی-آقاسیدجمال گلپایگانی-شیخ محمدتقی بافقی وحضرت آیت الله سیدابوالقاسم لواسانی(ره) کـه به قول عده ای وصی ایشان بود اشاره کرد .
آیت الله سید احمد کربلائی(ره) مـی فرمود : رسیدن بـه مقام توحید جز از راه اسقاط اعتبارات و اضافات که( التوحید اسقاط الاضافات )است مـیسر نیست وتا انسان از قید و بند الفاظ و مفاهیم و یـا بطور کلی از علوم رسمـی آزاد نشود نمـی تواند حقیقت توحید را درک کند چرا کـه الفاظ کـه بیـانگر علوم رسمـی هستند حکایت از معانی اعتباری مـی کنند و مقام توحید فراتر از آن هست که قابل اعتبار باشد وبه وسیله الفاظ نمـی توان حقیقت را آن طوری کـه هست بیـان کرد مگر کلمـه جامع الهی کـه همان انسان کامل هست و تکلم او تکلم حق است. مرحوم آیتاللّه کربلایی مـیفرماید: درون یکی از مسافرتها، بـه درویش روشنضمـیری برخورد کردم. او بـه من گفت: من مأموریت دارم که تا شما را از دو چیز مطّلع کنم. اول کیمـیاست و دوم اینکه، من فردا مـیمـیرم و شما مرا تجهیز و تدفین نمایید. من بـه او گفتم: من نیـازی بـه کیمـیا ندارم، ولی تجهیز شما را قبول مـیکنم. صبح فردا، درویش فوت کرد و من متکفّل تجهیز و کفن و دفن او شدم. شیخ آقا بزرگ تهرانی مـی نویسد: «سید، بسیـار گریـه مـی کرد. او درون هنگام نماز، بـه ویژه نمازهای نافله، تسلطی بر خود نداشت. من کـه دو سال توفیق همسایگی ایشان را داشتم، چیزهای زیـادی از او دیدم». از آثار حضرت آقای کربلایی(ره) اطلاع دقیقی نیست اما نامـه هایی از او بـه جا مانده کـه در کتاب تذکره المتقین تدوین شده و مکاتباتی کـه بین ایشان ومرحوم غروی اصفهانی(ره) ردوبدل شده و علامـه طهرانی(ره)در کتاب توحیدعلمـی ویقینی آورده اند . این مراسلات را علامـه طباطبائی(ره) درحوزه قم تدریس مـی د و این اهمـیت مطالب مراوده شده را مـی رساند . علامـه طهرانی(ره) بـه نقل از فرزند آیت الله لواسانی(ره) و ایشان بـه نقل از پدرش مـی فرمود کـه : نامـه ای بـه مـیرزا محمد تقی شیرازی(ره) که در جواب پرسشی گفته بود بعد از من بـه سید احمد کربلائی مراجعه کنید از طرف حضرت سید نوشتم بـه این مضمون : آقای مـیرزا محمدتقی! شما کـه اینک درون امور دنیـا حکومت و ریـاست دارید، اگر این کارها را ید وی را بـه من ارجاع دهید، فردای قیـامت در محضر خدا، کـه حکومت با ماست از شما شکایت مـی کنم و از شما راضی نخواهم بود . و در جواب اصرار فروان تجار تهرانی بـه مرجعیت فرموده بود : اگر جهنم رفتن واجب کفایی است، من بـه الکفایـه، موجود هست . اوج تقوا و زهد را ببینید . علامـه طهرانی(ره) مـیفرمود: «اين حقير درون سنواتي كه درون نجف اشرف تحصيل ميكردم و به محضر علّامـه شيخ آقا بزرگ تهراني كه از اساتيد فن روايت و اجازه حقير هستند مشرّف ميشدم، روزي از فضائل مرحوم آقاي سيّداحمد تهراني بيان كردند و سپس فرمودند: بعد از رحلت ايشان، شبي او را درون خواب ديدم و ميدانستم كه فوت كرده، انگشت مسبحه (سبابه) ايشان را محكم گرفتم و گفتم: از آن مقامات و درجاتي كه خدا بـه شما عنايت فرموده است، بايد براي من بيان نماييد. با شدّت هرچه تمامتر انگشت خود را از دست من كشيد و گفت: حلواي طنطناني که تا نخوري نداني». استاد مرحوم سید محمدحسن قاضی فرزند مرحوم قاضی(ره) مـی گفت : «هرگاه نام او (سيّد احمد) نزد پدر ميشد، بـه او حالتي از سکون و سراسيمگي و تأمّل دست ميداد، و سپس بـه حالت طبيعي برگشته و شروع بـه ادامـه سخن با هم نشينانش مينمود.» نقل شده هست که جناب آقا سید احمد کربلایی ، وقتی کلید حجره اش را گم کرده بود، و درب حجره مقفل بود ، مرحوم سید گفت: مگر جده ام فاطمـه زهرا ( علیـها سلام ) از مادر موسی کمتر است، نام او را بـه زبان آورد و گفت: یـا فاطمـه ، و قفل را کشید و باز شد. البته این داستان به منظور بعضی دیگر از بزرگان هم نقل شده هست . حضرت آقا سید علی قاضی(ره) مـی فرمودند : «شبي از شبها را بـه مسجد سهله ميگذرانيدم... بـه نيمـه شب كسي آمد و به مقام ابراهيم(رحمة الله) مقام كرد و از پي فريضه صبح درون مسجد شد که تا طلوع خورشيد، آن گاه برفت و ديدم «انسان العين و عين الانسان...» آقا سيّد احمد بكّاء قدّس الله سرّه القدسيّ از شدّت گريه خاك سجدهگاه، گل كرده هست و صبح برفت و در حجره نشست و چنان ميخنديد كه صداي او بـه بيرون مسجد ميرسيد. «و فيِ ذلِك فَليَتَنَافَسِ المُتَنَافِسُونَ»؛در اين نعمتهاي بهشتي راغبان بايد از پيشي گيرندگان سبقت گيرند.» . آقا سید جمال گلپایگانی(ره) مـی فرمود : شبي بر حسب معمول بـه مسجد سهله آمدم براي عبادت... نماز مغرب و عشا و اعمال مسجد را بـه جاي آوردم و حدود دو ساعت از شب ميگذشت... صداي مناجات و نالهاي بـه گوش من رسيد و غير از من درون اين مسجد تاريك احدي نبود، اين صدا از ضلع شمالي مسجد، رو بـه روي مقام امام زمان(ارواحنافداه) شروع شد و به طوري جذاب و گيرا و توأم با سوز و گداز و همراه با اشعار عربي و فارسي و مناجاتها و دعاهاي عاليه المضامين بود كه حال ما را متوجّه خود نمود. من كه آماده شام خوردن شده بودم... نتوانستم لقمـهاي نان بخورم و يا استراحت كنم، بلكه دعا و ذكر و فكر را نيز فراموش كردم. صاحب صدا ساعتي گريه و مناجات داشت و سپس ساكت ميشد. قدري ميگذشت، دوباره مشغول خواندن و درد دل كردن ميشد، باز آرام ميگرفت و هر بار كه شروع ميكرد بـه خواندن چند قدمي جلوتر ميآمد، قريب اذان صبح درون مقام مطهّر امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه) رسيد. درون اين حال، خطاب بـه حضرت نموده و پس از گريه طولاني و سوز و ناله شديد و دل خراشي اين اشعار را با تخاطب با آن حضرت خواند:
ما بدين در، نـه پي حشمت و جاه آمدهايم از بد حادثه اين جا به پناه آمدهايم
ره رو منزل عشقيم و ز سر حدّ عدم تا به اقليم وجود اين همـه راه آمدهايم
آبرو ميرود اي ابر خطا شوي ببار كه به ديوان عمل نامـه سياه آمدهايم
و ديگر ساكت شد و هيچ نگفت و در تاريكي چندين ركعت نماز گذارد؛ که تا سپيده صبح دميد. آن گاه نماز را بـه جاي آورده، مشغول تعقيبات و فكر و ذكر بود که تا آفتاب دميد، آن وقت از مسجد بيرون شد و من كه تمام شب را بيدار بودم، مات و مبهوت از كار و بار خود وا مانده بودم، بـه دنبال او خارج شده از سرخدمـه آن جا پرسيدم: اين شخص كه بود؟ گفتند: مردي هست به نام سيّد احمد كربلايي. بعضي از شبهاي خلوت كه درون مسجد كسي نيست ميآيد، و حال و وضعش هم همين طور هست كه ديديد !!! . دستوراتی از ایشان بـه این شرح هست که درون یک نامـه آمده : " ان شاءالله تعالی تمام مواظبت، بر دوام توجه و توسل بـه حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه کـه واسطه فیض زمان است، ملحوظ داشته، بعد از نماز، دعای غیبت که: اللهم عرفنی نفسک بوده باشد و سه سوره اخلاص هدیـه بـه آن بزرگوار، و دعای فرج: اللهم عظم البلاء را ترک نکند. و تمام مواظبت بر دوام طهارت مـهما امکن و خواب بر طهارت و وضو و تسبیح حضرت فاطمـه زهرا علیـهاالسلام درون وقت خوابیدن و بعد از هر نماز واجب و قرائت آیت الکرسی و مواظبت بر سجده شکر بعد از بیداری و خواندن آیـات ان فی خلق السموات والارض ...را بعد از بیدار شدن به منظور نماز شب ، با کمال توجه بـه عالم هستی و تفکر درون آن، و نظر بر آسمان و کواکب و آفاق و دعای صحیفه سجادیـه را بعد از نماز شب ترک ننماید. والسلام علیـه و رحمة الله. حرره فی شـهر رمضان المبارک سال 1327، احمد ال حائری. " نواده ایشان کـه الان درون قم هستند مـی گفت : به منظور دیدن یکی از بزرگان بـه یکی از امامزاده های مجرب رفته بود . بطور معمولی فرموده بودند : هوا قدری گرم هست . آن عالم بزرگ گفته بود : نار جهنم اشد حرا !!! ناگهان حضرت سید صیحه ای زدند و از هوش رفته اند . از مناجاتهای آیت الله سید احمد کربلائی(ره) اینطور آمده هست که : " بار خدایـا لبیعدیک اگر جان گیرنده تو باشی آن کـه جان ندهد کیست؟ ما هم با تو مـی خواهیم تو را بشناسیم و {هم} با تو مـی خواهیم تو را ببینیم ،پس بیننده تو غیر تو نخواهد بود و شناسنده تو غیر تو نخواهد بود.
"بِکَ عَرفتُک و انت دَلَلتَنی عَلَیک و دَعوتَنی اِلَیک و لولا اَنتَ لَمْ اَدرَ ما انتَ "«خداوندا بـه تو تو را شناختم و تو راهنمای منی بر خود و تو مرا بـه سوی خود مـی خوانی و اگر تو نبودی نمـی دانستم کـه تو کیستی »
عبد عاصی : منظور از نور اسفهبدیـه مراد نفس مدبره هست و نفوس اسفهبدیـه انوار مدبره اند{یـا همان ملائکه} . رزقناالله انشاالله . جناب سهرودی درون حکمت الاشراق تقسیم بندی از انوار آورده اند کـه بسیـار خواندنی هست . آقای حسن زاده بـه نقل از مرحوم شیخ محمدتقی آملی(ره) مـی فرمودند کـه آقا سید احمد (ره) اصالتاْ اصفهانی بود . بنده مزار ایشان را درون صحن مرتضوی زیـارت کرده ام . البته سنگ مزاری نیست اما بـه تشخیص یکی از اولیـای الهی محدوده آن را مـی دانم . درون باب وصایت آیت الله سید ابوالقاسم لواسانی(ره) کـه علامـه طهرانی(ره) هم درون کتابشان آورده اند حرف خاصی نیست . بحث وصایت دلایل مختص بـه خود و ولی استاد را دارد . خیلی بـه ما مربوط نیست!!! همـین بس کـه در طریقه اساتیدی کـه ذکر شده قرار نیست یکی بعد از دیگری حتماْ وصی همدیگر باشند . مرحوم قاضی(ره) هم مـی فرمودند : به منظور من سلسله درست نکنید . مـهم طریقه و مشی عرفای حقه هست . بسیـار حیفم آمد کـه متن کامل نامـه آیت الله سید احمد کربلائی(ره) را کـه گوشـه هایی درون بالا آمده ارائه نکنم . مـی توانید درون ادامـه مطلب این نامـه عرفانی و دستوراتش را مطالعه بفرمایید . استفاده از بعضی اذکار حتما تحت نظر استاد از نفس گذشته باشد . درون خصوص مکاتبات بین حضرت سید(ره) و جناب شیخ(ره) این مطلب گفتنی هست که : فردی از آخوند خراسانی(ره) درباره دو بیت از منطق الطیر عطار(ره) کـه مـی فرماید :
دائماْ او پادشاه مطلق است درون کمال عز خود مستغرق است
او بـه سر ناید ز خود آنجا کـه اوست کی رسد عقل وجود آنجا کـه اوست ؟
استفتایی مـی کند و بعداْ جواب را به منظور شیخ مـی برد . سپس جواب شیخ را به منظور سید مـی برد و این قضیـه هفت بار ادامـه پیدا مـی کند . جوابها مخالف همدیگر بود . حاج شیخ بر اساس مسئله توحید عند الحکماء کـه مـیگویند : صفات ثبوتیـه حضرت حق با ذات او عینیت دارند پاسخ مـی دادند و حاج سید احمد بر اساس مسئله توحید عندالعرفاء پاسخ مـی فرمودند کـه : ذات اقدس او از هر اسم و رسمـی بالاتر هست و این بیت مـی رساند کـه اشیـا درون مقام منیع راه ندارند و عقل را توان ادراک نیست زیرا قبل از وصول بـه آن مقام مضمحل و فانی خواهد شد .
بروح عارف کامل حجت کبرای الهی حضرت آقای سید احمد کربلائی(ره) و همـه اولیـای حقه از طریقه شیعه جعفری(ع) الفاتحه مع الصلوات
ادامـه مطلب
نوشته شده توسط عبد عاصی درون پنجشنبه سی و یکم شـهریور ۱۳۹۰ ساعت 6:20 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
حاج محمدحسن شركت
برای اولین بار درون وبلاگ طریق الی الله مـی بینید :
اولین سالگرد رحلت عمدة الاخيار و الابرار عبد صالح خدا مرحوم حاج حسن شركت (ره)
آیت الله عبدالقائم شوشتری(سلمـه الله) از ایشان با عناوین " عارف بالله عالم لله فانی فی الله " یـاد مـی د .
سالها درون خدمت آیت الله حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی(ره) بودن و از آن روح لطیف بهره بردن نتیجه ای جز لطیفه ای همچون حاج محمدحسن شرکت (ره) نخواهد داشت . منزلش شاهد تجمعات سالکین و عرفای بسیـاری بوده هست . اجازه نمـی دادی دستش راببوسد . مثل مرحوم انصاری(ره) اجازه تصویربرداری نمـی داد . تاجر بود و خوب وباصفا زندگی مـی کرد . اما از خودش چیزی نمـی دید . این را مراودینش مـی گویند . با مرحوم سید هاشم حداد(ره) -شـهید دستغیب-علامـه طهرانی-آیت الله بهجت-آیت الله نجابت -حاج اسماعیل دولابی-سیدعبدالله فاطمـی-کشمـیری-معین شیرازی و خیلی از عرفا و صلحای دیگر مرتبط یود . اصلاْ انگار این طائفه خودشان همجنس خودشان را پیدا مـی کند و مقصودی جز " الله" ندارند . اهل شاگردپروری نبود و خودش را درون این حد نمـی دید . اما ملجا و پناهانی بود کـه از سر ناسازگاری دنیـای فانی و عدم وصول بـه عوالم ملکوت بـه او رجوع مـی د . هرسال دهه روضه درون منزلش داشت . اصلاْ روضه سیدالشـهدا(ع) روضه این طیف هست . مـی گویند مرحوم قاضی(ره) اجازه نمـیدادی جز خودش کفشـهای گریـه کنـهای ابی عبدالله(ع) را جفت کند و عجیب بـه این کار اصرار داشت . اوائل انقلاب مرحوم آیت الله بهجت(ره) تابستانـها درون مشـهد مقدس در منزل ایشان سمـی فرمودند . علامـه طهرانی(ره) درون کتاب شریف روح مجرد درون باب مسافرت حضرت آقای حداد(ره) بـه ایران آورده اند کـه : " درون مراجعت از مشـهد مقدّس براي زيارت حضرت بيبيفاطمۀ معصومـه بنت إمام موسي بن جعفر سلامُالله عليها عازم به شـهر قم شدند؛ و چون أحبّه و أعزّۀ از دوستان اصفهاني از جمله آقاي حاج محمّد حسن شركت اصفهاني ايشان را دعوت به اصفهان و زيارت مساجد و قبور بزرگان درون تخت فولاد نموده بودند، از قم به صوب اصفهان رهسپار گرديدند. " و مـهمان ایشان بودند . سر انجام در سی و یکم شـهریور ۱۳۸۹ شمسی وعده الهی محقق شد و این ولی خدا بـه انبیـا و اولیـا پیوست . وقتی از دنیـا رفت تشییع جنازه باشکوهی داشت و وصیتش هم عملی شد . او را درون وادی السلام بـه خاک سپردند . وادی السلام علی(ع) ....
خودش مـی فرمود :از حضرت آیت الله بهجت شنیدم کـه یکی از بزرگان (ظاهراً سید بحرالعلوم) آمده بود خدمت مرحوم آقا محمد بیدآبادی(ره) و تقاضای علم کیمـیا نموده بودند.مرحوم بیدآبادی هم ایشان را کنار رودخانـه ای بود و تصرفی کرده بودند ، بـه دنبال آن اشاره ای فرموده بودند، نگاه کن. آن عالم فرموده بودند کـه تمام رودخانـه و اطراف آن طلا شده بود، بعد مرحوم مـیرزا فرموده بودند: گیرم کـه داشتی آخر چه؟ اینـها بـه درد نمـی خورد! برو نفست را کیمـیا کن !!! یـا درون جای دیگر مـی فرمود : آیت الله محمد جواد بیدآبادی(ره) که حدود ۸۰ سال پیش مـی زیست و در ایوان طلای مولا امام حسین(ع) مدفون گردید - 5 سفارش مـهم داشتند و همـیشـه مـی فرمودند کـه افراد ملتزم بـه آن باشند:(1)همـیشـه با طهارت (وضوء) باشید.(2)نماز اول وقت اقامـه شود.(3)بیداری سحر از دست نرود.(4)غسل جمعه فراموش نشود.(5)مـهمتر از همـه: همـیشـه خود را درون حضور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه ببینید(دائم الحضور بودن) .از حضرت آقای شرکت(ره) درون خصوص کرامات آیت الله بیدآبادی(ره) مدفون درون تخت فولاد اصفهان کرامات زیـادی نقل شده که درون کتاب داستانـهای شگفت شـهید دستغیب(ره) هم آمده هست . مرحوم شرکت(ره) مـی فرمود : آقای انصاری همدانی(ره) راجع بـه یکی از شاگردانش کـه در خط کشف و کرامت افتاده بود هشدارهای لازم را ارائه نمودند و فرمودند : " ایشان دیگر ترقی معنوی نخواهد داشت . " جای دیگر مـی فرمود : واقعاْ مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی(ره) صاحب نفس بود . ما ظاهراْ دو بار خدمتشان رسیدیم به منظور حل دو مشکل اساسی کـه هردو بـه فضل حق بواسطه ایشان حل شد . مـی فرمودند : آقای حاج شیخ عباس هاتف قوچانی(ره) که وصی رسمـی مرحوم آقای قاضی(ره) بود مـی فرمود : فهمـیدم کـه هیچ ندارم . و در جایی فرموده بودند : نمـیدانم چرا مرحوم قاضی(ره) مرا وصی خود قرار داده هست ؟ این مطلب را بـه سمع مرحوم انصاری همدانی(ره) رسانده بودند و ایشان فرموده بودند : بـه همـین دلیل - یعنی اینکه : فهمـیده کـه هیچ ندارد . حاج حسن شرکت(ره) مـی فرمودند : مدتها از خدای تعالی خواستم كه مقام آیت الله انصاری را درون عالم رؤیـا بـه من نشان دهد که تا اینكه یك شب درون عالم رؤیـا ایشان را درون آسمانـها !!! دیدم كه درون حالت قنوت درون نماز مـیباشد. جناب شرکت(ره) مـی فرمود : استاد الهی آیت الله انصاری(ره) تمام مقصد خود را درون سیروسلوک رسیدن بـه مقام قرب الهی مـی دانست و از غیر خدا درون هر دو جهان چشم پوشید که تا اینکه بـه بالاترین مقامات ممکن رسید . مکرر درون جلسات مـی فرمود کـه : برنامـه خداپرستی به منظور آدم هست نـه اینکه بخواهند چیزی نشان بدهند و خواب صادق و مکاشفه و طی الارض و کارهای خارق العاده و اخبار از ضمائر را ملاک پیشرفت نمـی دانستند و مـی فرمودند : اگری صاحب طی الارض شد حتی اگر دارای موت اختیـاری هم شد دلیل قرب نیست بلکه مـیزان را درک توحید و در قرب الهی خلاصه کرد .
پیـام تسلیت آیت الله شوشتری بمناسبت ارتحال حضرت آقای شرکت(ره) بـه این شرح بود :
بسمـه تعالی
انا لله و انا الیـه الراجعون
عارف بالله عالم لله فانی فی الله جناب حجه الحق حاج محمد حسن شرکت بـه ملکوت اعلی پیوست .
او بقیـه الماضین و الواصلین بود ، این مصیبت بزرگ را بـه شاگردان و فرزندان ایشان تسلیت عرض مـیکنم ، ایشان کـه از راهروان صادق کوی دوست بـه شمار مـی رفت سالها ملازم بسیـاری از اهل دل بودند و از شاگردان عارف ربانی مرحوم آیت الله مـیرزا جواد انصاری همدانی بشمار مـیرفتند ، فقدان این مرد خدا به منظور همـه ارادتمندان گران تمام شد از خدای منان صبر به منظور همگان مسئلت دارم . درون خاتمـه به منظور سلامتی و طول عمر عرفاء موجود ، دعا مـینمایم . امـیدوارم خدای متعال همـه ما را با چهارده معصوم محشور فرمایند. چهاردهم شوال یک هزار و چهارصد و سی و یک (عبد القائم شوشتری)
عبدعاصی: خدای متعال ایشان را درون اعلی علیین و در کنار موالیـانش سکنی فرماید . بنده منزل ایشان درون مشـهد را دیده ام و مدتی هم اقامت داشتم . از حیث معنوی عالی هست و هنوز هم محل تردد اولیـای الهی هست . مشتاقان و دوستان مرحوم آقای شرکت(ره) درون اصفهان درون حال جمع آوری زندگینامـه و حالات ایشان هستند و انشاالله مورد عنایت ایشان قرار خواهند گرفت .
به روح ملکوتی حضرت آقای حاج محمدحسن شرکت اصفهانی (ره) الفاتحه مع الصلوات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون چهارشنبه سی ام شـهریور ۱۳۹۰ ساعت 9:0 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی
شیخ العارفین ارباب ریـاضت حضرت آخوند ملافتحعلی سلطان آبادی (ره)
نام ایشان را درون بیـانات نورانی آیت الله بهجت(ره) زیـاد شنیده اید . عالم جليل القدر ، عارف زاهد ، پارسا و محدث و صاحب كرامات - مرتاض کامل حضرت آخوند ملا فتحعلي سلطان آبادی (ره) فرزند ملاحسن حدود سال 1240 هجري قمري (حدود سال 1198 هجري شمسي) درون شـهر اراك ديده بـه جهان گشود.ايشان درون اراك تحصيلات مقدماتي را بـه اتمام رساند و در محضر اساتيدي از جمله آيت الله سيد محمد سلطان آبادي (ره) (ازصاحبان تشرف) علوم روز را فرا گرفت.جهت تكميل آموخته هاي خود راهي نجف اشرف شد و تحصیلات را که تا اجتهاد ادامـه داد . همراه استادش مـیرزای شیرازی بـه سامرا رفت وگاهاْ حتی با وجودمـیرزای کبیر بـه اصرار حضرت مـیرزای شیرازی امامت رابعهده مـی گرفت و نمازمـی خواند . بعد از رحلت مـیرزا بـه کربلای معلی رفت وتاآخر عمر همانجا ساکن شد . مرحوم محدث نوری درون کشکول از خلق وکرامات بسیـار و علم و ورع ودائم الذکر بودن و تفاسیر فوق العاده و صبر بسیـار تعریف مـی کند . آیت الله اراکی مـی فرمودند : ایشان درون اواخر عمر بیناییش را از دست داده بود . روزی درباره آیـه ای از قرآن فکر مـیکرد کـه ناگهان فریـاد زد : یک آیـه و شش هزار معنا !!! حضرت آخوند به امام زاده محمد عابد بن موسي بن جعفر (ع) (واقع درون مشـهد ميقان ، كيلومتر 12 جاده فراهان) عقيده مند بود و مكرر مي گفته هست كه هر كس بـه نيابت من آن امام زاده واجب التعظيم را زيارت كند ، من درون كربلا ، امام حسين (ع) را بـه نيابت او زيارت مي كنم.ايشان درون كربلا درس را برگزار مي كرد و بسياري از بزرگان از جمله شيخ محمدرضا بن حسين نائيني (داماد ايشان – وفات 1361 ق) ، آقا بزرگ ساوجي ، حاج ميرزا حسن نوري (محدث نوري) (وفات 1320 ق) ، سيد شرف الدين عاملي (صاحب غرامات) و ميرزا محمدتقي شيرازي (ميرزاي دوم و مرجع شـهير) درون پاي درس او زاوي ادب بر زمين زدند. حضرت آخوند ملافتحعلی سلطان آبادی درون چهارم ربیع الاول ۱۳۱۸ قمری درون کربلارحلت فرمود و در نجف اشرف بـه خاک سپرده شد . درون خاک علی(ع).......
مـی گویند هر وقت مي شنيد يك نفر از محبان اهل بيت از دنيا رفته ، خواه او را مـی شناخت یـا نـه دو رکعت لیله الدفن برایش بجا مـی آورد وی این را نمـیدانست که تا اینکه از نزدیکانی از دنیـا رفت و در خواب او را دیدند و از نجات خود از عذاب بواسطه نماز آخوند صحبت بـه مـیان آورد .
شیخ عبدالکریم حائری موسس حوزه قم مـی فرمود :در کربلای معلی درون مجلسی کـه مـیرزای کوچک و بعضی علما و شیخ فضل الله نوری بوده ناگهان مردی ژولیده از راه رسید کـه به جای عمامـه، دستمال مانندی بر سر پیچیده بود و قبائی کهنـه و عبائی وصله خورده بر سر و دوش داشت و هم پارچهیی بـه جای شال گردن بر گردن آویخته بود. کفشی پوشیده بود کـه از پارگی قیـامتی بود و تخت نداشت.با رسیدن این مرد تازه رسیده، مـیرزا از جای جست و به تازهوارد آن چنانی احترام گذاشت و تواضع کرد. آن مرد نشست و با ارشاره بـه حاج شیخ فضل اللّه، از مـیرزا پرسید:-آقا کیست؟مـیرزافرمود:ایشان آقای حاج شیخ فضل اللّه نوری از علماءاند.تازه وارد، خطاب بـه شیخ فضل اللّه نوری گفت:-حاج شیخ فضل اللّه نوری نامـی را درون تهران بر دار مـیزنند. نکند تو باشی؟آن مرد، آن گاه بـه من اشاره کرد و از مـیرزا پرسید:-این کیست؟مـیرزا فرمود:-ایشان آقا شیخ عبد الکریم یزدی است. مادرش درون اندرون ما بـه کارهای خانـه کمک مـیکند و خودش نیز شروع بـه درس خواندن کرد و اکنون طلبه فاضلی است، آدم خوبی هم است.تازه وارد، از من مسألهیی پرسید. من از فرط سادگی سؤال، جوابی ندادم و اعتنائی نکردم. زیرا با خود گمان مـیکردم کـه این شخص فالگیر و کفبین هست و حالا مـیخواهد با این پرسش، علمـیت مرا هم آزمایش کند. نگاهی بـه او کردم، نگه عاقل اندر سفیـه وفرو بستم. امّا مـیرزا بـه خشم درون من نگریست و خود بلا فاصله درون پاسخ پرسش آن مرد عجیب و غریب فرمود:-علماء چنین مـیگویند...[جواب مسأله را داد] - آن مرد گفت:-نـه! این طور است...[و شروع بـه صحبت کرد] مـیرزا، تقریر او را نوشت و بعد نوشته خود را بـه او نشان داد و پرسید:-این طور فرمودید؟مرد نگریست و گفت: آری.آنگاه آن ناشناخته مرد دوباره متوجه من شد و خطاب بـه من گفت:بیرق ریـاست تشیع را درون قم بر دوش حاج شیخ عبد الکریم یزدی نامـی، مـیگذراند، نکند تو باشی!؟اهل مجلس همـه بـه گونـهیی ابهام آمـیز درون من نگریستند. آن زمان، آن مرد ژولیده از جای برخاست و عازم رفتن شد. مـیرزا، متواضعانـه کفشـهای آن چنانی این مرد ناشناخته را جفت کرد. او را بـه تمام و کمال بدرقه فرموده برگشت. آنگاه با من بسیـار تغیر کرد و از سوء ادب من بسیـار بر آشفته شده بود. آن وقت من پرسیدم:-مگر ایشان کـه بودند؟مـیرزا فرمودند:-آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی.
آیت الله بهجت(ره) : مرحوم شيخ محمد حسين اصفهانى (ره) بـه قافله اى كه مرحوم آخوند ملا فتح على درون آن بوده ( بـه عنوان دعا و يا بـه عنوان تجليل از مقام مرحوم آخوند ) فرموده بود: بـه بركت وجود حاج آخوند ملا فتح على درون ميان شما، درون امان خدا هستيد!مرحوم آخوند ملا فتح على خلاف متعارف بوده و مرحوم شيخ محمد حسين اصفهانى ، صاحب تفسير هم خلاف متعارف بوده هست . باز هم ایشان مـی فرمودند : درون قضيه ى تحريم تنباكو، علماى اصفهان نامـه اى براى مرحوم ميرزا نوشتند كه مضمون آن اين بود كه مردم چندان از فتواى شما استقبال نكردند. حامل نامـه ، آقاى حاج آقا منير نزد آخوند ملا فتح على سلطان آبادى ( رحمـه الله ) مى رسد، ايشان مى فرمايد: نامـه اى با خود دارى كه درون آن چنين و چنان نوشته شده هست و تمام نامـه را از اول که تا آخر براى حامل نامـه و در حالى كه نامـه درون جيب او بود، مى خواند!سپس حاج آقا منير، حامل نامـه از ايشان خواهش مى كند كه عملى بـه او ياد دهند . ايشان مى فرمايد: شما بحر مواج هستيد . که تا اين كه بعد از خواهش التماس مى فرمايند: سه چيز را مواظبت كنيد و خود ايشان هم بـه اين سه امر مواظبت مى كرده هست :
1. خواندن زيارت عاشورا درون هر روز.
2. خواندن نماز وحشت درون هر شب براى مؤمنين و مؤمنات ، درون هر كجاى عالم فوت كرده باشند.
3 . نماز اول ماه را ترك نكنيد.
آیت الله بهجت(ره) : مرحوم شيخ فضل الله نورى مى گويد: خوابى ديدم و براى تعبير آن نزد مرحوم آخوند ملا فتح على سلطان آبادى رفتم . همين كه مقدارى از خواب را براى ايشان نقل كردم ، فرمود: خوب مى دانم ، بعدش هم اين بود و اين بود و تا آخر خواب را براى من نقل نمود و بعد تعبير كرد.آخوند شخصيت عجيبى بوده هست . واى بر ما اگر معنويت و روحانيت را مقدمـه و وسيله ى رسيدن بـه ماديات و فانيات قرار دهيم ! باز فرمودند : درون صف نماز ملا فتح على ( رحمـه الله ) درون مسيب سخن از ماست خوب بـه ميان آمد، شيخ ( رحمـه الله ) متوجه شدند و برگشتند و فرمودند: اين تعقيب نماز بود؟!يعنى اين قدر درون فكر شكم ؟! آقای بهجت فرموده اند : از مرحوم مبرور عماد السلام و سناد العلماء الاصفياء الاعلام آخوند حاجي ملا فتحعلي سلطان آبادي منقول هست که فرمودند: درون زمان ارتحال مرحوم آيت الله سيد بحر العلوم(رض)نوحه جن بجهت فقدان آن جناب از سرداب خانـه او استماع شد چنانکه يکي از اعاظم عاماء معاصرين ما از خود مرحوم حاج مذکور اين حکايت را استماع فرموده. جناب شیخ ابراهیم صاحب الزمانی از شاگردان آخوند مـی گوید :روزی درون سامرا آخوند ملافتحعلی را ملاقات کردم ، نزدیک ظهر بود مرا بـه منزل دعوت کرد . هنگامـیکه بـه طرف منزل مـی رفتیم فرزندایشان بـه ایشان گفت نان درمنزل نداریم . و در سامراء آن زمان نانوایی نبوده و جز ساعاتی ازروز کـه ازاطراف نانـهای پخته به منظور فروش مـی آوردند درساعات دیگر نان پیدا نمـی شد . آخوند بـه فرزند خود مـی گوید :برو بیرون چند قدم این طرف و آن طرف برو بلکه پیدا شود . او همـین کار را مـیکند و با تعدادی نان بـه منزل مـی آیدو مـی گوید برخلاف عادت هرروز این نانـها رای آورده بود و به من داد . مـی گویند : مـیرزا حسین نوری پولی داده بود که تا شب ۵شنبه و جمعه صدنفر به منظور اطعام دعوت شوند (درسامراء) . درحالیکه فرد صدنفر به منظور یک شب دعوت کرده بود . وقتی بـه حاجی نوری خبر دادند فرمودند سریعاْ آخوند ملافتحعلی را خبر کنید . ایشان هم فرمودند : غذا را نکشید که تا بیـایم . وقتی آمد فرمود پارچه آب نخورده ای بیـاورید . پارچه را روی غذا گذاشته سه بار دست مـی کشند و مـی گویند : " ها ! علی بشر کیف بشر * من ابی فقد کفر " یعنی علی(ع) بهترین بشر هست و هرولایتش را قبول نکند کافر هست . غذا را کشیدندو بـه همـه رسید . مـی گویند : دستش درد شدیدی داشت . بـه ضریح مولا علی(ع) کشید و خوب شد . مـی گویند : درون سفر حج دملی درون دست ملا فتحعلی(ره) ایجاد شده بود . گفته بود : خدایـا ! من تاحالا چیزی از تو نخواستم! این دمل ممکن هست برای بعضیـها مزاحمت باشد - خوبش کن . دمل خوب شد و بعد از حج دوباره برگشت . مـی گویند درون سامرا شیخ و سیدی هم حجره ای بودند . شیخ بـه احترام سید مـی گوید من مـیخواهم کارهای تو را هم انجام دهم . بخاطر اینکار درهایی بـه رویش از معارف باز مـی شود . درون مکاشفه ای خدمت حضرت حجت (عج) مـی رسد و سه تن از علما واولیـا را درون محضر ایشان مـی بیند . یکی از آنـها آخوند ملافتحعلی سلطان آبادی(ره) بوده هست . مـی گویند : ( ظاهراْ آیت الله سیدمحسن حکیم هست ) همراه مـیرزای شیرازی دوم،شیخ حسن کربلایی و محدث نوری سيد اسماعيل صدر بود، صبح های جمعه بـه محضر ملا فتحعلی سلطان آبادی مـی رفتیم.مرحوم ملا فتحعلی به منظور ما درون یک روز شرح آیـه ای را گفت ( سوره حجرات آیـه ۷ ) و بحثش متمرکز بر این قسمت بود"و حبّب الیکم الایمان" آن روز بـه حدی این قسمت از آیـه را جالب تفسیر کرد کـه ما با خود گفتیم حد همـین هست سخندانی و زیبایی را.جلسه ی بعد کـه به محضرش رفتیم دوباره همان قسمت از آیـه را برایمان تفسیر کرد و به حدی زیبا تفسیر فرمود کـه ما با خود گفتیم تفسیر واقعی آیـه،تفسیر امروز بود،نـه جلسه ی قبل.جلسه ی بعد کـه رفتیم باز همان فقره را شرح دادند و ما یقین کردیم کـه اصلا منظور خدا از آیـه، همـین شرح ملا فتحعلی هست و لا غیر. و تفسیر های روزهای قبل مراد نبوده.جلسه ی بعد رفتیم و باز برداشت و تفسیر جدیدی د و این قضیـه که تا نزدیک یک ماه طول کشید و ما هر روز فکر مـی کردیم تفسیر واقعی آیـه همـین تفسیر امروزی هست و تفاسیر روزهای قبل مقصود نیست . علامـه طهرانی (ره) درون کتاب مـهرتابان کـه پرسش و پاسخش با علامـه طباطبایی(ره) هست آورده : طهرانی : مرحوم آخوند ملاّ فتحعلي سلطان آبادي با تمام رياضات و مكاشفات و مقاماتي كه از ايشان نقل ميشود، گويا درون مراحل و منازل توحيد ذات حقّ متعال نبودهاند. علاّمـه: مثل اينكه ايشان درون مسائل مجاهدتهاي نفساني بوده، و در رشتۀ توحيد نبودهاند.و چون با مرحوم آخوند ملاّ حسينقلي همدانيّ، هم عصر و هم زمان بوده، و مرحوم آخوند درون رشتۀ توحيد حقّ تبارك و تعالي بينظير بودهاند؛ لذا با هم مناسباتي و مراوداتي نداشتهاند و قدري هم روابط آنـها تيره بود.
آیت الله بهجت از آیت الله طباطبائی نقل د کـه «آیت الله نائینی مـی گفت: بنده درون مراقبه، هیچ را همتای سید بن طاووس و ملا فتح علی سلطان آبادی ندیدم. »سيد بن طاووس ( رحمـه الله ) كه لابد از دست نوشته هاى ايشان بـه دست آورده بود؛ و ديگرى آخوند ملا فتح على ( رحمـه الله ) كه ايشان را درك كرده بودند. باز هم ایشان مـی فرمودند : آخوند ملافتحعلی سلطان آبادی(ره) ازانی بود کـه در طول عمر معصیت نکرده بودند . از حضرت آخوند(ره) مطالب و کرامات زیـادی وجود دارد کـه به ذکر همـینـها اکتفا مـی شود .
بروح ملکوتی پارسای بی نظیر حضرت آخوند ملا فتحعلی سلطان آبادی(ره) و سلسله شاگردانش الفاتحه مع الصلوات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون جمعه بیست و پنجم شـهریور ۱۳۹۰ ساعت 17:0 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
سید عبدالله فاطمـی
سالک وارسته دلسوخته حب الهی حضرت آقای سید عبدالله فاطمـی شیرازی(ره)
جناب آقای حاج احمد آقای انصاری فرزند ارشد مرحوم آیت الله مـیرزا جواد انصاری درون منزل مرحوم حاج آقا معین شیرازی کـه یکشنبه ها مجلس روضه ای درون منزل حاج آقا معین برقرار هست مـیگفتند: مرحوم آقا سید عبدالله فاطمـی مـی فرمودند: یک روز بین قبر حافظ و سعدی قدم مـی زدم و راجع بـه اینکه امام زمان(عج) کجاست فکر مـی کردم کـه ناگهان یک سیدی جلو آمد و فرمود: چه مـی خواهی بگو ببینم؟من بـه او گفتم: تو کـه مـی دانی من حاجتی دارم خودت بگو چه مـی خواهم!فرمودند: سوال شما عربی هست و این هست که « اَینَ الحُجَّة؟»گفتم :بله همـین است، خب شما بفرمایید کجاست؟!فرمودند:« فی خِطة النعیم فی جزیرة الخضراء»آقا سید عبدالله فاطمـی مـی فرمودند: بعدا متوجه شدم کهی درون اطراف من نیست...
عارف ربانی جناب آقای سید عبدالله فاطمـی شیرازی(ره) از معروفترین و جذابترین و مبرزترین شاگردان سلوکی فخر الاولیـا حضرت آقای انصاری همدانی(ره) بود . درون جهرم متولد شد وتحصیلات حوزوی را درون نجف طی کرد و در تاریخ ۲۶/۱/۱۳۵۴ شمسی بـه سرای باقی شتافت و در دارالرحمـه شیراز بـه خاک سپرده شد . آیت الله نجابت شیرازی(ره)مـی فرمود : شروع تحولات آقاسیدعبدالله جذباتی بود کـه در صحرا او را گرفته بود(خودآقای نجابت شاهدبوده)ظاهراْ با برافروخته شدن چهره ونورانی شدن ایشان وغلبه نورش بر نور مـهتاب همراه بوده . خود آقای فاطمـی مـی فرمود : یک نعمتی خدا بـه من داده کـه اصلا ثقل نداردوغیر از همـیشـه هستم ، چیز فهم هستم لکن بدون زحمت، قبلا فشار داشتم درون نفس خودم به منظور اطاعتش اما حالا نـه- فشار ندارم .
مـی گویند : عادت مرحوم آقا سيّد جمال الدین گلپایگانی(ره) این بود كه هر ساله درون شب نیمـه شعبان از نجف بـه زیـارت سيّدالشّهداء علیـه السّلام مشرّف مـیشدند و روز نیمـه شعبان بـه نجف مراجعت مـیكردند.در یكی از سالها بـه واسطه مانعی نتوانستند درون شب نیمـه شعبان بـه كربلا بیـایند، بـه آقا سيّد عبدالله فاطمـی شیرازی قدری پول مـیدهند و مـیفرمایند: از طرف من بـه زیـارت سيّدالشّهداء علیـه السّلام برو و حاجتی را كه از آن حضرت تقاضا دارم، بگیر و برای من بیـاور.آقا سيّد عبدالله بـه سمت كربلا حركت مـیكند و در شب نیمـه شعبان وارد كربلا مـیشود و قبل از تشرّف بـه حرم، بـه حمّامِ نزدیك خیمـهگاه مـیرود که تا با غسل زیـارت مشرّف شود. وقتی وارد خزینـه مـیشود مـیبیند از درون و دیوار ذكر «یـا هو» بـه گوش مـیرسد، حتّی وقتی آب را از خزینـه برمـیدارد آب «یـا هو» مـیگوید و وقتی آب را بـه سر جایش مـیریزد باز صدای «یـا هو» از آن شنیده مـیشود؛ خلاصه درون تمام مدّت اشتغال بـه غسل، تمام اشیـاءِ داخل حمّام با او بـه ذكر «یـا هو» مترنّم بودند.سيّدپس از انجام غسل بـه حرم سيّدالشّهداء علیـه السّلام مشرّف مـیشود و پس از فراغ از زیـارت و نماز، درون گوشـهای مـینشیند و خدمت حضرت، حاجت آقا سيّد جمال را عرضه مـیدارد؛ درون اینوقت مشاهده مـیكند حضرت سيّدالشّهداء علیـه السّلام از داخل ضریح بیرون آمدند و خطاب بـه او فرمودند: «به آقا سيّد جمال بگو حاجتت را برآورده نمودیم».مرحوم آقا سيّد عبدالله فردا بـه سمت نجف حركت مـیكند و همان روز مرحوم آقا سيّد جمال الدّین را ملاقات مـیكند و قبل از اینكه پیغام حضرت ابا عبدالله علیـه السّلام را بـه او برساند، آقا سيّد جمال بـه او مـیگویند: پیغام امام حسین علیـه السّلام بـه ما رسید و از آقا سيّد عبدالله فاطمـی تشكّر مـیكند . مـی گویند : روزی حضرت علامـه طباطبائی(ره) بـه حجره ی آیت الله سید عبدالله فاطمـی شیرازی مـی روند و پس از اندکی نشستن مـی فرمایند:((در این حجره غیبت شده است.چون دیگر طهارت ندارد، صلاح نیست شما(با این روحیـات)در این حجره بمانید!)) آیت الله فاطمـی نیز مـی فرمایند:آری درست مـی فرمایید، پیش پای شما عده ای از طلبه ها اینجا بودند و غیبت شخصی را د. خودش مـی فرمود : چند روز قبل از تولد فرزندم، یکی از اقوام به منظور مراقبت از همسرم بـه منزل ما آمد، یکی از این شب ها وقتی بـه خانـه برگشتم، آن خانم گفت کـه چیزی درون خانـه نیست، از من خواست مقداری مواد غذایی تهیـه کنم. پولی به منظور خرید نداشتم و چون ساعات پایـانی شب بود، اقدامـی به منظور قرض گرفتن نیز ممکن نبود. ناچار بـه قصد تهیـه چیزی از خانـه بیرون آمدم و به سمت حرم حضرت فاطمـه معصومـه (س) حرکت کردم. خیـابان ها خلوت بود و در حرم نیز بسته شده بود. هیچ آشنایی را اطراف حرم ندیدم، از دوربه گنبد نگاه کردم و مشغول دعا شدم. با همـه وجود، بـه حضرات معصومـین (ع) متوسل شدم و به صورت گله مندی مطالبی را بیـان کردم. دست خالی و خجالت زده بـه خانـه برگشتم و بدون اینکهی متوجه بازگشتم شود، بـه رختخواب رفتم، ولی از شدت ناراحتی خوابم نمـی برد. قبل از اذان صبح بـه قصد خواندن نماز شب بیدار شدم؛ ناگهان صدای درون بلند شد و وقتی درون را باز کردم، دستی درون پاکتی داد و گفت: این از طرف امام حسین (ع) هست و آن حضرت پیغام فرستاده اند: «ما از فرزندمان بیش از این ها توقع داریم.»تا من بـه خود آمدم و درب را باز کردم دیگر چیزی را ندیدم. داخل پاکت، مقداری پول بود. وقتی فرزندم بـه دنیـا آمد، تمام هزینـه هایش مساوی با مبلغ داخل آن پاکت بود. مـی فرمود :«شبی بعد از نماز شب، حال عجیبی پیدا کردم و ارتباط خوبی با حضرت حق یـافتم، درون حال مناجات بودم کـه متوجه سر و صدایی شدم؛ تعدادی از شیـاطین جن بودند کـه در اتاق مجاور سر و صدا مـی د که تا مانع راز و نیـاز من شوند. مـی شنیدم کـه هلهله مـی کنند، مـی خندند و مـی گویند: «او هم مـی خواهد آدم شود! ولی ما نمـی گذاریم». سخن شان را کـه شنیدم، لعن شان کردم و بلند گفتم: «به کوری چشم دشمنان و شیـاطین، آدم هم مـی شوم.» راز و نیـازم را قطع نکردم و حال بهتری پیدا کردم.» جناب حجت الاسلام و المسلمـین صفوی قمـی نقل مـی کند: من با ایشان مراوده زیـادی داشتم و از ایشان خرق عادات زیـادی دیدم. یک روز جناب آقای شرکت کـه از عارفین وارسته هست به من پیغام دادند که: سیدی بـه منزل ما آمده، خوب هست به منزل ما بیـایی و او را ملاقات کنی. من هم بـه منزل آقای شرکت رفتم. دیدم سیدی لاغر و سیـاه چهره آنجا نشسته کـه آثار ریـاضت و عبادت از چهره او نمودار است. درون همان برخورد، شیفته اخلاق او شدم. بعد از ساعتی ایشان فرمود: شب به منظور شام این جا بیـا کـه با هم باشیم. من گفتم: شب، سه که تا منبر دارم و طول مـی کشد. ایشان فرمودند: اگر که تا ساعت دوازده شب هم طول بکشد ما منتظر شما هستیم. خلاصه من آن شب منبر سوم را تعطیل کردم که تا زودتر خدمت آنان برسم. آمدم منزل، استی کرده و بعد کـه خواستم بروم، دیدم همسرم برایم سفره غذا انداخته و اصرار دارد کـه شام را چون آماده هست مـیل کنم. من هم برخلاف مـیل باطنی، شام را درون منزل خودم خوردم و بعد بـه طرف منزل آقای شرکت رفتم. حدود ساعت ده و نیم بود کـه آنجا رسیدم. دیدم سفره غذا را دارند جمع مـی کنند. گفتم: مگر شما قرار نبود کـه تا ساعت دوازده منتظر من باشید! سید عبدالله فاطمـی فرمود: من دیدم کـه سفره انداخته ای و مشغول غذایی، من هم بـه آقای شرکت گفتم: غذا را بیـاور. بعد سید فرمود: مگر شامت فلان چیز نبود! مگر بعد از غذا یک پرتقال پوست سبز هم نخوردی! مگر پشت کرسی غذا نمـی خوردی و ...! و تمام خصوصیـات اتاق و غذاخوردن مرا ذکر کرد، بعد مشغول صحبت شدیم. گفتم: جناب آقای فاطمـی! فلان فامـیل من درون بیمارستان بستری است، سرانجامش چطور مـی شود؟ دیدم او شروع کرد گفت: پیرمرد است، دو دندان از دندان های بالایش شکسته هست و تمام خصوصیـاتش را گفت و من که تا آن زمان با اینکه شخص مریض از بستگان نزدیکم بود توجه بـه دندان های شکسته اش نداشتم، فردا کـه به بیمارستان رفتم و نگاه کردم، دیدم دقیقاً دو که تا از دندان هایش شکسته است. بعد آقای فاطمـی فرمود: او را نور سیـادتش تاکنون نگه داشته و الا تاکنون درون جهنم سقوط کرده بود ولی مریضی او خوب مـی شود. آقای صفوی مـی گوید: از او هرچه درباره بستگان سؤال کردم، ایشان از همـه با ذکر خصوصیـات جواب مـی داد. همچنین جناب آقای صفوی نقل مـی کند: یک روز آقای فاطمـی برایم نقل مـی کرد که: جوانی کمونیست نزد من آمد و گفت: پدرم درون حال احتضار است، مردم مـی گویند کـه از شما کارهایی بر مـی آید، اگر پدر من برگشت، من مسلمان مـی شوم. من با آن جوان بـه سمت منزلش رفتیم. وقتی کـه پشت درون رسیدیم، دیدم ملائکه قبض روح داخل خانـه آمده اند، بـه درگاه الهی عرض کردم: خدایـا من دلم مـی خواهد این جوان مسلمان شود، طوری عمر پدر او را طولانی کن. دیدم کـه ملائکه قبض روح رفتند، بعد داخل خانـه شدم، دیدم پدرش را رو بـه قبله کرده بودند، دست او را گرفتم و یک سوره حمد خواندم، یک دفعه بلند شد و شروع کرد بـه بوسیدن من و دور من مـی چرخید. گفت: ملائکه قبض روح آمده بودند، من دیدم این آقا پشت درون دعا کرد و ملائکه رفتند. آن جوان مسلمان شد و در حال حاضر کارمند یکی از بیمارستان های اصفهان مـی باشد.
خودش مـی فرمود:شب های پنج شنبه درون منزل آقای رضوی هندی (ازشاگردان مرحوم قاضی)در کربلا روضه هفتگی بود، یک شب کـه در روضه او نشسته بودم و معمولاً ده الی پانزده نفر شرکت مـی د، هنگامـی کـه روضه خوان مشغول روضه بود، دیدم کـه نور قرمزی وارد خانـه شد، بعد نور قرمز رفت و نور سفیدی آمد، من نور سفید را مـی شناختم و آن نور امـیرالمؤمنین علی (ع) بود مثل این کـه خورشید وارد خانـه شد. من دعا کردم: خدایـا به منظور آقای رضوی وسیله خیر بیـاور. بعد از مجلس یک راجه پولدار هندی نزد من آمد و گفت: من مـی خواهم ماهی چهارده دینار بـه مجلس اباعبدالله (ع) کمک کنم. من گفتم: بعد هفت دینار آن را بـه آقای رضوی بده. بعد آقای رضوی نزد من آمد و گفت: آیـا امشب درون مجلس خبری بود؟ گفتم: چطور! گفت: من نور ضعیفی بـه در و دیوار مـی دیدم.
مـی گویند: شب عاشورا از منزل حضرت آیت الله نجابت (ه)به اتفاق مرحوم فاطمـی عازم منزل بودیم، بـه خیـابان کـه رسیدیم تاکسی را صدا کردیم و سوار شدیم، رادیوی تاکسی روشن بود و موسیقی پخش مـی کرد. جناب سید عبدالله فاطمـی رو بـه راننده د و فرمودند: موسیقی را خاموش کن. ولی راننده با جسارت زیـاد گفت: خاموش نمـی کنم، نمـی خواهید پیـاده شوید. همـین کار را هم کردیم. بـه محض پیـاده شدن، یک ماشین سواری جلوی پای مان توقف کرد و گفت: حاج آقا بفرمایید، هرکجا مـی روید درون خدمتتان هستم. سوار کـه شدیم رو بـه آقای سید عبدالله کرد و گفت: حاج آقا! من شما را که تا در منزل مـی رسانم. جلوی منزل کـه توقف نمود، دست درون جیب خود کرد و یک دسته اسکناس بیرون آورد و به مرحوم آقا سید عبدالله داد و گفت: من چند روزی هست که مـی خواهم این پول را بـه خدمت یک روحانی سید بدهم، آیـا شما قبول مـی فرمایید؟ آقا قبول نمودند و پس از آن رو بـه من کرده و فرمودند: هرکه به منظور رضای خدا کار کند و قدم بردارد، خداوند این گونـه جواب او را مـی دهد. جناب سید محی الدین فاطمـی فرزند مرحوم آقای فاطمـی (رحمـه الله) کـه در حال حاضر درون تهران ساکن هستند نقل مـی کنند: شبی درون عالم رویـا دیدم کـه روز قیـامت بـه پا شده و مرا بـه همراه عده زیـادی از مردم کـه به صورت یک صف طویل بودیم بـه سمت جهنم مـی بردند، زمـین زیر پای ما بـه صورت پله برقی حرکت مـی کرد و ما را بـه طرف دوزخ حرکت مـی داد و مردم دسته دسته درون جهنم سرنگون مـی شدند، بـه طرف چپ نگاه کردم، دیدم یک باغ بسیـار سرسبز و خرم هست که با نرده هایی کـه اطراف آن هست از ما جدا مـی شود و پدرم درون آن باغ زیر درختان قدم مـی زند، هرچه او را صدا زدم و فریـاد کردم ابداً توجهی نمـی کرد و من هم بـه سمت دوزخ نزدیزدیک تر مـی شدم. من یکباره فریـاد زدم: پدر تو را بـه جده ات زهرا (س) مرا دریـاب! و به محض اینکه نام حضرت زهرا (س) را گفتم، زمـین از حرکت ایستاد و من بر لبه پرتگاه جهنم توقف کردم و به درون گودال جهنم سقوط نکردم ولی حرارت آتش صورت مرا سوزاند، دست بـه صورتم گذاشتم، دیدم دستم هم سوخت، درون این هنگام نعره ای کشیدم و متوجه شدم، همسرم مرا بیدار کرد و گفت: چه خبره؟ چرا درون خواب داد و فریـاد مـی کنی؟ گفتم: چراغ ها را روشن کن، لامپ ها کـه روشن شد و همسرم بـه صورت من نگاه کرد با تعجب گفت: چرا صورت شما سوخته؟ من جریـان را برایش نقل کردم. فردا بـه پزشک مراجعه کردم و پزشک پماد سوختگی به منظور من نوشتند. گفتم: آقای دکتر شما بـه عنوان یک پزشک تأیید مـی نمایید کـه صورت و دست من سوخته است؟ و چند بار تکرار کردم. پزشک گفت: مگر خودت شک داری؟ صورت و دست شما سوخته و من هم برایت پماد سوختگی نوشته ام. کـه مدت ها از این پماد استفاده کردم که تا خوب شدم. مـی گویند : مرحوم آقای انصاری(ره) خودش ساعت داشت اما روزی درون مجلس پرسید ساعت چند هست / حضرت آقاسیدعبدالله ساعت را از جیبش درآورد و دودستی خدمت آقا تقدیم کرد . آقای انصاری(ره) لبخندی زدند و فرمودند پیش خودت باشد . آقاسیدعبدالله مـی فرمود : مشکلاتی داشتم کـه بعد ازاین قضیـه رفع شد . خودش مـی فرمود : درکارخانـه آردی مشغول کاربودم . صاحبش گفت:آردها را پا بزن که تا خنک شود . درون اثر گرمای آرد پایم تاول زده بود و دردشدیدی مـی کرد . درون همان حال حضرت حجت(عج)تشریف آوردند ودلجویی فرمودند ودیگرهیچ ناراحتی از کار نداشتم . مـی فرمود : زمـینی دربیرون شیراز خریده بودم وخودم داخل شـهر ساکن بودم . سه شب متوالی دیدم(درکشف) سه جوان هرزه مـی خواهندآهن های ساختمان بیرون شـهررابدزدنداما شیری مـی آید و آنـهامـیترسند و مـی روند . روزچهارم جوانـها آمدند خانـه ما و توبه د . خودش مـی فرمود : یک روز ظهر کـه خدمت آقای انصاری(ره) درمسجد پیغمبرهمدان بودم با خودم فکر مـیکردم دوسال هست پیش ایشان هستیم و چیزی ازش ندیدیم؟! کـه ناگهان آقاقرمودند: " بعد نظرکن" پرده از جلوی چشمم کناررفت ودیدم همـه درختان وروئیدنیـها ساجدحضرت حق هستند ومن لذت بردم.بعدمدتی فرمودند : " حالا بس تان شد؟" بـه حال عادی برگشتم .
بروح پر فتوح سالک ربانی حضرت آقای سید عبدالله فاطمـی شیرازی(ره) الفاتحه مع الصلوات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون چهارشنبه بیست و سوم شـهریور ۱۳۹۰ ساعت 16:28 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
آیت الله مرعشی
۲۱ مـین سالگرد رحلت سالک فرزانـه آیت الله سید شـهاب الدین مرعشی (ره)
از حضرت آقای مرعشی(ره) آنقدر مطلب خاص وجود دارد کـه قابل عرض نیست . تشرف خدمت حضرت حجت(عج) اصلی ترین منقبتی هست که به منظور ایشان مـی شود ذکر کرد . ظاهراْ درون سامرا و مسجد سهله و جمکران مشرف شده اند . کتابخانـه ای عظیم کـه گنجینـه ای پر بهاست یـادگار سالهای عمر پابرکت ایشان هست . آقازاده ایشان مـی گفت : زمان جنگ ما نگران کتابخانـه بودیم . خود آقا مـی فرمودند کـه به این کتابخانـه هیچ صدمـه ای نخواهد خورد . حدود ۶۰ سال اولین زائر بی بی کریمـه فاطمـه معصومـه (س) بود . حتی درون زمستان کـه برف سنگینی مـیآمد، بیلچه و جاروی کوچکی با خود مـیبرد و بیرون درون حرم را جارو مـید و همانجا مشغول عبادت مـیشدند که تا در حرم را باز مـید. دلیلش هم رویـا یـا مکاشفه ای بود کـه پدرش کـه از زهاد بود بعد از یک چله جهت زیـارت مولی امـیرالمومنین(ع) دیده بود . خواستار زیـارت مزار حضرت زهرا (س) شده بودند و آن حضرت بـه زیـارت قم دستور فرمودند . آیت الله مرعشی(ره) با کثیری از اولیـای الهی درون ارتباط بودند . خیلی ها بـه ایشان اعتقاد داشتند . بنده قصد شرح حال نویسی ندارم و تنـها بـه یـادآوری بسنده کرده ام . وصیت کرده بود دستمال اشکم کـه برای سیدالشـهدا(ع) گریـه کرده ام را درون کفنم بگذارید و یکسر عمامـه ام را هم بـه منبر وصل کنید . (یکبار شفایشان را از شکم بـه منبر امام حسین(ع) گرفته اند) فرموده بود مرا درون غسالخانـه عمومـی بشویید . فردی نورانی آمد و کار غسل را انجام داد . آقازاده ایشان مـی گفت : یـادمان رفته بود پولش را بدهیم . دنبالش را گرفتیم . همـه گفتند او را نمـیشناسیم . کارمند غسالخانـه هم نبود . درون فیلم غسل فقط یکبار دست آن فرد دیده شده ! آقای مرعشی(ره) که تا آخر عمر مستطیع نشدند و به حج نرفتند . راوی بسیـاری از کرامات و شرح حال اهل معنا ایشان هستند . سخنرانی ایشان درون درگذشت حضرت علامـه طباطبایی(ره) هنوز گوشنواز هست . ایشان از معدود افراد متاخر بودند کـه علم رجال و نسب شناسی را داشتند . (استخراج شجره نامـه) . فیلمـی یک ساعته از ایشان و صحبتهای ایشان و نماز وجود دارد کـه بسیـاری از حالات ایشان درون آن مشخص هست . رابطه آیت الله مرعشی(ره) با حضرت امام(ره) وشـهیدمصطفی(ره) هم حکایـاتی دارد . مـی گویند زمان کشف حجاب شـهربان قم کـه زنـهای چادری کنار حرم را اذیت مـی کرد وچادر مـی کشید از ایشان همانجا یک سیلی مـی خورد وبعد بـه ایشان اهانت مـی کند . فردایش دیواری خراب مـی شود و بر سر آن کافر از خدا بی خبر مـی ریزد . خود معظم له مـی فرمودند : وقتی مادرم مرا مـیفرستاد که تا پدرم را به منظور خوردن غذا صدا کنم، بعضی وقتها مـیدیدم پدر بـه خاطر خستگی، درون حال مطالعه خوابش است. دلم نمـیآمد ایشان را بیدار کنم، همانطور کـه پایش دراز بود، صورت خودم را بـه کف پای پدرم مـیمالیدم که تا ایشان بیدار مـیشد. آقازاده شان مـی گفت : یک بار قرار بود، «هانریکربن فیلسوف فرانسوی» خدمت ایشان برسد، آقا قبلا درون اتاق به منظور او صندلی آماده کرده بودند، ولی خودشان روی زمـین نشستند؛ هانری کربن بـه خاطر احترام بـه استاد از نشستن روی صندلی خودداری کرد، ولی استاد فرمودند« شما چون بـه صندلی عادت کردهاید و نشستن روی زمـین برایتان مشکل است، دوست دارم پیش من راحت باشید. حتی با این کـه ماه رمضان بود، خواست برایش چایی بیـاورید، امّا هانری کربن گفت کـه ماه رمضان هست و لازم نیست چایی بیـاورید.مرحوم پدرم جواب دادند: پذیرایی از مـهمان به منظور ما لازم است، چون شما مسافر هستید، اشکالی ندارد و به مسیحی بودن او اشاره ند. ایشان هیچوقت لباس خارجی بـه تن ند . آقازاده اش مـی گوید : آن موقع خانگی رایج نبود و اکثر مردم از عمومـی استفاده مـید و دلاکها هم معمولا ریش بلندی داشتند و سرشان را مـیتراشیدند؛ روزی مرحوم آیت الله مرعشی کـه وارد عمومـی مـیشوند و از قضا تعدادی مسافر اصفهانی مشغول شستوشوی خود درون بودند، فکر مـیکنند ایشان دلاک است. یکی با تحکم مـی گوید: دلاک چرا دیر کردی! ما عجله داریم. ایشان بدون این کـه چیزی بگوید، مشغول کیسه کشیدن آنـها مـیشود. یکی از آنـها مـیگوید، اوستا خوب بلد نیستی کیسه بکشی! درون این حین دلاک اصلی وارد مـیشود و آقا را درون این حال مـیبیند، از ایشان معذرت مـیخواهد آن اصفهانی نیز متوجه اشتباه خود مـیشود و از آیت الله مرعشی عذرخواهی مـیکند. آقا مـی فرمایند: زائر حضرت معصومـه هستند، اشکال ندارد. مـی گویند یک شب جوان مستی سر راهش را مـی گیرد و مـی گوید : روضه بخوان . بهانـه مـی آورد کـه اینجا چراغ نیست / منبر نیست؟!؟! جوان مست مـی گوید ک منبرت منم . بیـا رو پشت من بشین!!!خودشان مـی فرمودند:نشستم روی گرده جوان مست، که تا گفتم یـا اباعبدالله، شروع کرد بـه گریـه بـه حدی کـه شانـههایش تکان مـیخورد و مرا هم تکان مـیداد، چنان کـه من از گریـه او متاثر شدم، فکر کردم اگر این طور پیش برود او غش مـیکند، روضه را خلاصه کردم. گفت« شیخ چرا کم روضه خواندی؟ گفتم کـه خوب سردم شده ... وقتی خواستم خداحافظی کنم گفت کـه من حتما تا درون خانـه شما را همراهی کنم که تا یکی مثل من مزاحم شما نشود.دو سه هفته از این قضیـه گذشته بود درون مسجد بالاسر درون محراب نشسته بودم دیدم جوانی آمد و افتاد دست و پای من، بـه حضرت معصومـه(س) قسمم داد کـه او را ببخشم، بعد کـه خودش را معرفی کرد متوجه شدم کـه همان جوان مست بوده است. از آن شب بـه بعد بـه کلی دگرگون شده و توبه کرده بود و به نماز جماعت مـیآمد.مـی گویند جوان که تا آخر عمر درون صف اول نماز جماعت ایشان شرکت مـیکرد و محاسن بلندی داشت و عرقچین و عبا مـیپوشید و اهل تهجد شده بود، وقتی هم کـه فوت کرد تشییع و مراسم ختمش بسیـار شلوغ بود. آقازاده شان مـی گفت : آیت الله بهجت(ره) درون مجالس ترحیم و ختم ابوی شرکت مـیکرد. بعد از شب هفت پدرم، خدمت آیت الله بهجت رسیدیم فرمودند، یکی از اولیـا خدا بـه حضرت ولیعصر(عج) متوسل مـیشوند که تا در مورد آیت الله مرعشی بپرسند(بعدا متوجه شدیم کـه خودشان بودند) چند شب بعد، حضرت ولیعصر(عج) پشت پرده بـه آیت الله بهجت فرموده بودند: ایشان (آیت الله مرعشی ) از ما هستند. باز توضیح خواسته بود دوباره حضرت فرموده بودند: ایشان از ما هستند. آیت الله بهجت بـه ما فرمودند: هنیـاً (گوارا باد) بر شما کـه چنین پدری دارید. آیت الله مرعشی قبول ند که تا برایشان محافظ قرار دهند . راستیی کـه خیلی از پرده ها از جلوی دیدگانش کنار رفته ذکری جز " فالله خیر حافظا و هو ارحم الرحمـین " دارد ؟ خودش مـی فرمود :وقتی درون نجف بودم احساس نوعی بیماری روحی دایمـی مـی کردم؛ از طرفی از خداوند مـی خواستم کـه دوستی دنیـا را از قلب و جان من دور سازد، همچنین امـید داشتم کـه خداوند سفر بیت الله الحرام را نصیبم کند، بـه شرط آن کـه در مکه یـا مدینـه بمـیرم و در یکی از آن دو شـهر دفن شوم و نیز از خداوند؛ توفیق علم و عمل صالح را با همـه گستره اش درخواست مـی کردم....عازم کربلا شدم . درون پایین پای حضرت ...پدرش اشاره بـه بالای ضریح مـی کند(درمکاشفه) :حضرت بالای ضریح هست . حضرت تکه ای نبات دادند و فرمودند : تو مـهمان مایی . ... مـی خواستند شان را عروس کنند و در مضیقه بودند . گلایـه ای د . شب درون خواب بی بی حضرت معصومـه(س) را دیدند کـه فرموده باشند : شـهاب ! ما کی بـه فکر تو نبودیم . داستان شعر " علی ای همای رحمت " مرحوم شـهریـار(ره) هم کـه آقای مرعشی(ره) درون خواب تفضل مولا(ع) را دیده بودند هم بسیـار زیباست . از ایشان کرامات زیـادی هست کـه مـی توان بـه کتاب کرامات مرعشیـه رجوع کرد . درون عزیر ایت الله بهاالدینی(ره) هم دیده مـی شوند .
بروح حضرت آیت الله مرعشی (ره) و اجداد طاهرینش الفاتحه مع الصلوات
نوشته شده توسط عبد عاصی درون یکشنبه سیزدهم شـهریور ۱۳۹۰ ساعت 11:28 موضوع شرح حال اولیـای الهی و اهل معنا | لینک ثابت
[آیت الله علوی بروجردی مبلغان علمای بلاد مشی اعتدالی داشته باشند]نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 21 Aug 2018 11:42:00 +0000