فرق ماش و قره ماش

فرق ماش و قره ماش طب بوعلي سینا - pherbal.com | دامپروری درون افغانستان - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد | mp3 جديد - 2030 Mp3.: عبّر عن نفسك ببيت من الشعر6MOZ MP3 حصري | الروحانيات فى الإسلام: الجزء الثاني .. الإشارات القلبية ... | أسـماء الـذكـور ومعانيهـا |

فرق ماش و قره ماش

طب بوعلي سینا - pherbal.com


اين نوع مواد بايد درون ابتدا مقداري انرژي از بدن بگيرند که تا بتوانند واكنش خودرا انجام دهند .


--------------طب سينا-----------------

افتاب بدون سقف ودوري از سقف بين انسان و آسمان بيكران كه هم نزديك و هم خيلى دور هست باعث حداكثر ميزان سلامت شود بعد بيمار بـه آسمان آبي و پر ستاره نگاه كند . 

در آسمان نگريستن بـه صور فلكي پرستاره ،اجازه ورود نا پاكي را از ذهن خواهد زدود و انسان را خوابي آرام خواهد بخشيد. 

سن که تا بيست دموي ، فرق ماش و قره ماش که تا سي و پنج صفرايي ، که تا شصت سودايي و بقيه عمر غلبه بر بلغم هست :حكيم ميسري 

هوا بدون تسويه و گرم شدن براى بدن مضر هست و بينى اين كار را مي كند. 

اجسام بسيط درون طبيعت چهارند. فرق ماش و قره ماش آتش   هوا. فرق ماش و قره ماش آب و خاك.    قلب مبدا قواى حيوانيه و دماغ مبدا قوة حسيه  كبد مبدا قوه غذائيه است.

مزاجها درون جا و هر سن و هر ماه فرق دارد. 

فصل بهار بايستى همـه چيز را معتدل انجام داد. تابستان آرامتر بود وپاييز درون آب ولرم آب تنى كرد. زمستان كمتر بيمارى بـه سراغ تندرستان مي رود. 


 

بيمارى ها دو نوعند : فرق ماش و قره ماش ساده و مركب .
 

ساده ناشي از سوء مزاج ، شكستگي ها و يا ساييدگى مفاصل
 

و مركب مثل بيماريهاى ارثي و گير درون مجارى قلب و گرفتگي رگها

در بيماريها اول بايد سوء مزاج را درمان كرد و سپس بـه درمان ديگرى پرداخت. اگر از دو بيمارى يكى مـهمتر باشد. اول بـه مـهمتري بايستى پرداخت مثل خونريزى هاو رفع آنـها درون اول. 


 

خوراكيهاى مجاز:

آب غلات بدون چربى و نمك افزوده ، جوشانده هاى گياهى و پنير خام و طبيعى از بز،
ماست ساده شير وشير برنج ،  ماهيهاى آب شيرين ماهى آزاد،سويا و تخم مرغ و ماهى كبابى و بوقلمون و جوجه پوست كنده شده. بيسكويت شورى كه داراى سبوس باشد. همـه مغزها بجز بادام زمينى. روغن گياهى ذرت و
زيتون و آفتابگردان و روغن ميوه و كنجد و عدس و نخود فرنگي و گوشت بره و سبزيجات خام .

خوركيهاى غير مجاز:

گوشت پيرگاو و ميش ، ميش ، ماهى نمكزده و ماهى كولى ، كنسرو ماهى با روغن. ارد سفيد و برنج سفيد، رب و كمپوتها گوشت اردك و ماكيان مشابه ، شكر و مربا و سبزى تف داده شده ابميوه هاى مانده و كاكا ئو كهنـه.


ابن سينا از قول بقراط مي گويد. هر ماه دو مرتبه بايستى قي كردتا غذايي اگر درون معده مانده و فاسد شده براى بار دوم خارج شود. قى و اسهال مقدمـه هر درون مانى قرار گرفته است.

سكنجبين و هر غذاى ترش براى نو شفايافته خوب نيست چون ممكن هست باعث پوسته اندازى روده شود. 

قدمـهاى اوليه درمان. درون طب قديم : انفيه حجامت تنقيه. 

پرهيز از خوردن گوشت حيوانت درون طب قديم بـه دفعات ذکر گرديده هست :
 

شكمـهايتان را گورستان حيوانات نكنيد. امام على(ع). لا تجعلوا بطونكم مقابر الحيوانات 


اهورا مزدا نفرين ميكند بـه كسي كه چهار پايان را بكشد ( گاتاآيه ٣٢ زرتشت )

رازى: از گوشت خوردن بسيار احتراز كنيد. 

اب و هوا و غذا سه عنصر مورد نياز انسانـهاست كه بايستى بـه سلامتى تهيه گردد. 

در بدنـه گياهان قسمتهاى مفيدى وجود دارند.:  دانـه، ريشـه، ساقه، برگ گل.
 

گل ( بابونـه و بنفشـه ) ًشيره ( افيون وگل زبان ) آب و عصاره ( اقاقيا )  صمغ ( سقز و كتيرا ) رزين

(ترنجبين، سياوشان، شيرخشت، مافور ) غوزه ( فلوس و فلفل قرمز ) غده ( پياز و سير و ترب و تمر هندى ) روغن گياه ( بلسان سنبل رومي ) چوب گياه ( عود هندي و صندل ) و ريزوم گياه مثل زردچوبه.


--------داروها و مواد مفيد درون طبيعت -----

دارويي لطيف هست كه درون بدن ما بـه اجزاء زيرتقسيم و در بدن پخش ميگرددمثل زعفران و دار چين اين دارو درون تمام حالات مفيد است. هر دارويي درون چهار اثر بايستى بر رسي شود. سرد كردن ،گرم كردن، تر و يا خشك نمودن و سپس تجويز گردد. 

دارو ها بعضي اثر جزيي دارند ( اسهال و قي و ادرار آورى ) و بعضى اثر كلي ( معالجه سطان و بواسير و يرقان) 

داروها كنشـهايى متفاوت دارند.
 

رده ١ / گرم كننده نرم كننده لطيف سازنده و باز كننده 

رده ٢/ سرد كننده توانبخش و مخدر و باز دارنده 

رده ٣/ مرطوب كننده و شوينده و رساننده زخم. 

رده ٤/ خشكاننده و بندآورنده و دمل آور 

گياهان موثر بر فشار خون:  سير ،سنبل الطيب ، رازك ، زالزالك ، شنبليله ، تخم كرفس ، برگ درخت زيتون و  ميوه جات ترش مثل پرتقال و دارابى و انار و آلو 

گیـاهان موثر بر اعصاب: سنبل الطيب. زبان و ختمى 
گیـاهان موثر بر قند : كنگر ريواس سيب سير شويد و زنيان 

گیـاهان موثر بر صفرا: افسنتين ، زردچوبه ، زرشك، گل قاصدگ ، آويشن ، كاسنى، شاه تره، زنجبيل، افزاينده صفرا ، گل هميشـه بهار ، تمر هندى و اسفناج .


 

گیـاهان موثر بر اشتها. پوست نارنج . پوست دارچين، زنجبيل ، هل ً فلفل سياه ، خردل ،رازيانـه نيم که تا يك ساعت قبل غذا.


 

 ضد التهابها: بابونـه ،اكليل كوهى. گل نرگس و هميشـه بهار. توت فرنگى ،زبان گنجشك. 

 ضد نفخها: بابونـه، نعناع ،رازيانـه ، زيره سبز و سياه ،زنجبيل ،مريم گلي و باديان رومى.

گیـاهان ادرار آور : انگور خرس، جعفري، برگ توت فرنگي ،خارخاسك، كاكل ذرت، هندوانـه، دم گيلاس ،دم آلبالو ، گزنـه ، خارشتر و ريشـه بابا آدم.

 كاهنده عرق : برگ گردو ، پوست درخت بلوط. 


 عرق آور و ضد تب : بابونـه ،زيرفون ،شاه تره، ريش بز، ترتيزك. 


 

خلط آورها : رازيانـه، برگ نعناع، پونـه، سوسن، آويشن، بارهنگ ، بـه دانـه ، تخم ريحان ، تخم كتان، عناب و سيب .

ضد استفراغ ها:  زيره سياه ، هل ،گل محمدي، سماق،  آب برنج،  لعاب برنج، هويج ،گل هميشـه بهار و سيب.

ضد سم ها : سير ، پياز، گشنيز ، بـه دانـه ، هويج  ، سيب ، بارهنگ، گل انار و هليله زرد.

ضد چربي خون : شويد، زنيان، سيب ، سير و ريواس.

داروها بايستى دور از گرما ، نور ، باد ، رطوبت ، تخم حشرات و در شيشـه هاى رنگي و تيره نگهداري شوند. و هر گياهى درون هر ماهى منسوب بـه رشد بهتر هست جمع آورى گردد. مثلا بلوط درون دي ماه و

بو مادران درون تيرماه


 

 -------  سمي ها    --------

گياهان سمى :    توتون و تنباكو ، بلسان كوهى، خشخاش ، خرزهره، اسطو خودوس ، زنبق، عرعر ، اسفناج ،شاهدانـه و پياز دشتى اگر سياه شود، هسته فاسد زرد آلو و مغز گردوى فاسد و نارگيل خراب شده . 

مسموم كننده ها: عسل بدبو، افيون، بنگ شوكران، گشنيز اگر بـه مقدار زياد خورده شود، اسفرزه زياد و خرزهره همـه اجزاع آن سمى است. قورباغه بيابانى و گوشت ماهى سرد شده و سمندر.

درمان بعد از خوردن ماهى سرد شده قي كردن هست و لاغير. 

گوشت كباب شده سر پوشيده سريعا سمى مي شود بعد سر آنرا نپوشانيد و در هواى باز باشد. 

خوردن سيب زمينى سبز و جوانـه هاى آن بسيار سمى و خطرناك است. 


برگهاى ريواس سم هست ، وبايد دور ريخت مگر بـه تجويز پزشك. 

علف داخل مزرعه گندم ، ساقه و برگ گزنـه كه سرشار هست از اسيد فرميك مگر بـه تجويز طبيب.  


 

 -------دفع سموم.  ----

براى دفع سموم كام كودك را درون روز اول تولد با آب نارگيل تازه بشويندو هر ماه دو بار كمى نارگيل را با گلاب بسايند و به بچه بدهند از جميع سموم مي رهايد. 

آش ابغوره سه روز. گل قند و نان دوغ گل سرخ بهترين داروي مفيد ضد سم است. 

گريپ فروت صبح ناشتا. و گردو كليه سموم را دفع مي كند. بخصوص آستم بدخيم را.


 

        ------  آب ----

بهترين آب چشمـه ساري هست  رو بـه شرق كه همراه با خاك شيرين باشد. آفتاب بر آن بوزد و هواى باد بـه آن بخورد. و پس از آن  آب باران درون حفره سنگي هست كه آفتاب بخورد و باد بر آن بوزد.

شيده كم باد تر است. ولي غليظ تر است.
 


طريقه ضدعفونى كردن آب:  آب را با دو قطره  آبليمو و يا كمى سركه مي توان ضد عفوني كرد. 

هرچه آب لطيف تر باشد مثل باران زودتر متعفن مي شود. آب برف و يخ سنگين و نامطلوب هست مگر از مجارى خاكي عبور كند كه لطيف تر مي گردد. جوشاندن آن هم خوب است.  

آب راكد از هر نوعي براى معده نامساعد ست. آبي كه زالو درون آن رشد كرد بسيار بد است.آ ب معدنى نيز اگر روان شود مفيد است.

روش تسويه آب با قطعه اي از پشم هست كه آب را قطره اي از خود  بچكاند.


آب شور را با سركه و سكنجبين بنوشيد. يا درون آن زالزالك اندازيد ويا باشربت بخوريد. 


آب راكد متعفن را با ريواس و يا سيب و سبزي تناول كنيد. 

پياز پادزهر آبهاى زيان آورست. اگر همراه با آب عفونى ترشي سير همراه با پياز مصرف شود زداينده هر آلودگي درون آب هست .  

آبغوره ضد نقرس و ضد روماتيسم هست و خالي و زياد  نبايستى خورده شود. ميوههاى ترش انار آلو و غيره سرد و خشك هستند.  


 

 -----------طب قديم و جديد. -------

طب قراني بر امساك و بهداشت عمومي تاكيد دارد. بر غذاى پاك تاكيد و پيشگيرى تكيه مي كند.دواى فرد را درون نزد خود او مي داند. 

طب قديم بر دفع كنندگى هست و طب جديد بر رفع كنندگي و شيوه طب قديم اقليمي هست نـه جهانى كه همـه را با يكجور نسخه درمان كند. 

در طب جديد بر ذهن و روح بيمار غفلت دارد و فقط بـه درمان تالمات جسمانى تكيه مي كند. و به همين دليل خود دارو گاهى برمشكلات بيماران مي افزايد مثل افت پلاكتها درون شيمى درمانى ها و مشكلات متعاقب آن. يا اشكالاتي كه بعد از مصرف زياد انتى بيوتيكها اجرا مي شود. 

طب قديم مي تواند بـه كمك طب جديد بشتابد و كمك زيادى بـه بيماران بنمايد.مثلا دانستن اينكه طبيعت اكثر مردم جهان سرد و بخشي گرم و اقليتى معتدل هستند.در درمان كمك شايانى ميكند.  

فصلها و ميوه ها درون هر قسمتي از رسيده شدن طبعي مختلف دارند. و با دانستن اين موضوع مي توان از بيماريها پيشگيري كرد. 

----------موارد طبيعى بدن انسان. ------

عناصر اربعه درون جسم انسان. آب هوا آتش و خاك. دو از اينـها سبك و دو سنكين است. و اينـها هميشـه درون تضاد با هم هستند ولى درون هر جسمي درون طبيعت با هم يافت مي شوند.خاك ، آب و بعد آتش و هوا بـه ترتيب از پايين بـه بالا مرتب شده هستند.  

اخلاط اربعه. صفرا(كيسه صفرا و كبد )    خون ( قلب و رگها)  بلغم (WBC )  و سودا(لمف و ESR). 


ارواح چند جورند : روح انساني، طبيعي ، حيوانى. 


طبع و مزاج هر اندامي مزاجى خاص بـه خود دارد خشك و تر و معتدل .هر دو دهه عمر يك مزاج دارد. مرد گرم و خشك هست به همين دليل مرد از زن زور بيشترى دارد. گوشت و عضله گرم و تر هست ولى چربي سرد و تر است. لاغرها آنكه گوشت ندارد و دنبه دارتر هست سرد و خشك واگر گوشت دارد گرم و خشك است.  

قوه ها ي بدن : حس و حركت. جاذبه . ماسكه. مغيره و ناميه. مولده مصوره. و عه.

بافتها استخوان و پوست و غيره

مزاج چيست ؟ هرگاه دو چيز درون هم اثر كرده و سبب تغيير حالت گوهر هر دو شود آن را استحاله گويند كه باعث شكستن قوت هر دو ماده شده و كيفيت آن ميانـه مي گردد كه بـه آن مزاج مي گويند. 

جدول اركان اربعه و مكانـهاى آن ---- 
 

آتش. گرم و خشك= صفرا = مزه دهان تلخ = رنگ زبان زرد

هوا. گرم و تر= خون = شيرين = قرمز

آب. سرد و تر = بلغم = ترش = سفيد

خاك. سرد و خشك= سودا = شور = سياه 

--------- موارد  طبيعى يا اسبابها ى صحت بدن  -------


اسباب سته. سببي هست كه آنرا عامل اول گويند و چون درون آن تغييري ايجاد شود سبب بيمارى گردد.

١/هوا. ٢/ طعام و نوشيدنى ها. ٣/خواب و بيدارى. ٤/حركت و سكون. ٥/استفراغ و احتقان.

٦ /اعراض نفسانى مثل غم و شادى خشم و خوشنودى.  

انسان تركيبى از جسم هست و صورت. جسم حاوى عناصر اربعه هست و صورت عناصر را بـه هم نگه ميدارد اما هميشـه نمى تواند اين بـه هم پيوستگي را حفظ كند. طب كمك مي كند كه اين بـه هم پيوستگى ايجاد گردد.


 

-----هضمـها --- 

هضم اول. معده. دوم كبد.  سوم روده. چهارم اندام.

 ايجاد بيماري درون زمستان بلغمي و در تابستان صفراوى و در بهارخوني و در پاييز سودايي است. 

غذا لطيف و غليظ و معتدل دارد. 

مشخصات خوراك ١/ هيئت. گرمي و سردي خوراك

٢/ عنصر. زمانى براى هماهنگ شدن با عضونياز دارد. ٣/ گوهر ماده اصلى خوراك هست كه درون حقيقت بـه نيرو تبديل مي گردد. 

افراد ساحلي آرام تر و خونشان اسيدي تر و حالت آنـها كسل تر هست و هوا درون آنجا فشرده تر و پر از هيدروژن است. 

كوهستاني ها اكسيژن كمتر دارند و تند خوتر هستند. استوايي ها سياه و خشن هستند.  


 

نكته مـهم.--------

هماهنگي ايجاد كردن بين غذا و مزاج و فصل ياعث سلامتى درون انسان مي گردد. 

------------- ---ذخيره خوارزمشاهى -----تاليف جرجانى

           

در اين كتاب درون جلد اول تشريح بدن انسان بـه تفصيل ذكر شده هست و از همان ابتدا شناخت منفعت علم طب و سپس تشريح مزاجها و اركان اربعه و غيره درون آن مورد توجه واقع شده است. 

در قسمت دوم شناخت تندرستى و تعريف بيمارى و سپس از شرح بيماريهاو انواع آن ها ، سخن بـه ميان  آمده است. مثلا هرگاه ذات الجنب علتش قرانيطس ليثرغيس (بيمارى لاعلاج مثل سل )  گردد حالت بيمار بدتر مي شود!! و سرسام گرم و يا سرد حادث مي گردد. درون خاتمـه ازعلل تب و سرفه و تغيير رنگ ادرار و ثقل و علت درد و علت اختلالات خواب و تغييرات نبض و غيره سخن رانده شده است.

در فصل نبضها از بيست و هفت نوع نبض كه جالينوس آنـها را كشف نموده هست ، سخن بـه ميان آمده هست مثل نبضرملى يا تند و ضعيف  ، نبض دودى يا نبض موجى و ضعيف ، نبض منشارى يا موجى با كاهش و افزايش نبض و نبض متخلخل يا نبضى كه گاهى تعدادى از آن لمس نمى شود.

نبض درون فصلهاى سال متغيير و در هر فردى مختص بـه خود اوست. 

دل و نبض هر دو با هم درون ارتباطند و هر كدام از آنـها عضوى از بدن هستند. 


 

-----راه تندرستى درون طب قديم. ------------

نگهدارى اسباب سته درون بدن باعث سلامتى فرد مي گردد و آن غذا و / خواب وبيدارى / حركت وسكون / استفراغ و احتقان / شادى و غم / حالهاى گرمابه و اعراض نفسانى / كه آنـها را اسباب متوسطه بـه معناى متعادل كننده نيز مي گويند. و بيماريها درانسان را ناشى از تفرق الاتصال يا تفرقه بين اتصالات اسباب سته ذكر مي كنند.   

سبب وعرض و مرض درون مقابل سلامتى سه جزء ناگوار بيمارى دانسته شده است. درون اين كتاب همچون قانون بوعلى سينا ، بـه صورت آكادميك براى تربيت شاگرد و طبيب همـه مطالب طبقه بندى شده هست به طوريكه ، با خواندن آن بتوان ، براحتى بيمارى را تشخيص و سپس بـه درمان اقدام كرد.  


 




[فرق ماش و قره ماش]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 01 Sep 2018 23:39:00 +0000



فرق ماش و قره ماش

دامپروری درون افغانستان - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد

پرش بـه ناوبری پرش بـه جستجو

[ بازار دام و احشام درون افغانستان.
[ کوچیـها اولین مالداران افغانستان مـی‌باشند.

حدود ۸۰٪ مردم افغانستان بـه زراعت ودامپروری اشتغال دارند. فرق ماش و قره ماش عموماً پرورش دام و طیور درون روستاها توسط زنان انجام مـی‌شود. فرق ماش و قره ماش صاف پشم تار ساختن و بافتن قالی، فرق ماش و قره ماش گلیم، نگهداری، تولید لبنیـات و حفاظت از حیوانات کار زنان است. تولید محصولات دامداری نـه تنـها زندگی روستاییـان را مـی‌چرخاند بلکه نیـازمندی شـهرها را نیز مرتفع مـی‌نماید. اصولا دامداری یک شغل و بخش بزرگ از اقتصاغانستان را تشکیل مـی‌دهد. بدین منظور درون طی بیشتر از ۴۰ سال دولت وسازمانـهای مرتبط کشاورزی درون اصلاح نسل، پرورش حیوانات و تهیـه لبنیـات سالم برنامـه‌های داشته‌اند. درون وزارت کشاورزی افغانستان (وزارت زراعت) معاونتی بـه نام 'مالداری' وجود دارد. تحت اداره و مدیریت این اداره، مراکز دامپزشکی و مدیریتهای واکسن‌سازی فعالیت دارند. این مراکز درون اکثر ولایـات افغانستان فعال‌اند. درون ماه دسامبر سال ۲۰۰۳ سازمان غذا و کشاورزی جهان فائو اولین سر شماری دامداری را درون افغانستان اجرا نمود. این پژوهش درون ۳۷۶۰۰قریـه کـه دارای ۳ مـیلیون نفر جمعیت بود صورت گرفت. هزینـه این پژوهش کـه مبلغ ۳۸۰۰۰۰ دلار بود، توسط دولت ایتالیـا پرداخته شد. درون نتیجه اثبات گردید کـه اصلاح‌سازی حیوانات افغانستان به‌طور طبیعی مدت ۱۰ سال و بیشتر ضرورت دارد. علت کم شدن حیوانات درون افغانستان خشکسالی‌ها و جنگ‌های چندین ساله بوده‌است. درون سال ۲۰۰۳ افغانستان دارای ۳٫۷ مـیلیون گاو، ۸٫۸ مـیلیون ، ۷٫۳ مـیلیون بز، ۱٫۶ مـیلیون مرکب، ۱۸۰۰۰۰ شتر، ۱۴۰۰۰۰ اسب، ۱۲٫۲ مـیلیون مرغ، مرغابی، بوقلمون و کبک زرین داشت.[۱] پراکنش، و اسب درشمال افغانستان، پرندگان درون صفحات مرکزی، گاومـیش درون جلال‌آباد، غژگاو درون ولایت بدخشان نسبت بـه سایر نقاط افغانستان بیشتر مـی‌باشد. کوچی‌ها مالکین ۷۴٫۶٪ ۵۱٫۹٪ بز و ۱٪ افغانستان مـی‌باشند.[۲][۳]

اهمـیت دامپروری درون اقتصاد افغانستان

دامپروری درون اقتصاد افغانستان از اهمـیت خاصی برخودار مـی‌باشد. پوست، روده و پشم اقلام مـهم صادراتی این کشور را تشکیل مـی‌دهند. قبل از جنگ ۶۶ درصد صادرات افغانستان را محصولات کشاورزی و دامـی تشکیل مـی‌داد، از جمله محصولات نباتی ۵۰ درصد و محصولات حیوانی ۱۶٪ و پشم۱۰٪ این صادرات را تشکیل مـی‌داد. عواید محصولات کشاورزی و دامـی قبل از جنگ ۱۱۵ مـیلیـارد افغانی و پس از جنگ ۱۱۸ مـیلیون دلار گردیده‌است بر خلاف واردات ۶۱۶ مـیلیون دلار گردیده‌است. درون این صورت افغانستان ۲٫۳ مـیلیـارد دلار مقروض مـی‌گردد. درون طول تاریخ ساکنان این کشور از حیوانات نـه تنـها بـه منظور گوشت بلکه بـه مقاصد پوست، پشم، لبنیـات، ترابری، کشاورزی، خریدوفروش، ورزش و غیره نیز استفاده کرده‌اند. گوشت دارای آمـینو اسیدهای ضروری بوده کـه در رشد و نمو بدن انسان حایز اهمـیت مـی‌باشد. افغانستان درون سالهای ۱۹۹۰–۱۹۹۵ حدود ۲۲ مـیلیون ، ۳٫۶ مـیلیون و ۸٫۹ مـیلیون بز داشت. درون طی سال‌های خشونت و خشکسالی تولید ، و سایر حیوانات روند نزولی را پیموده‌است. درون صورتی‌که علفزارهای خشک شده دامنـه‌های هندوکش دوباره احیـا گردد مساحت مراتع و چراگاهها دوباره بـه ۳۱ مـیلیون هکتار یعنی ۴۹٪ خواهد رسید[۴] کـه تقریباً نصف وسعت سرزمـینی کشور را تشکیل مـی‌دهد. طبق ارزیـابی متخصصین کشاورزی، افغانستان گنجایش ۳۱۰ مـیلیون دام را بـه شرحی کـه در ادامـه مـی‌آید،دارد: ۱۱۰ مـیلیون، صد مـیلیون ، ۱۰۰مـیلیون سایر حیوانات و پرندگان. بعد از سال ۲۰۰۲ سازمان‌های USAID ; UNDP, WORLD BANK و سازمان کشورهای اسلامـی تلاش ورزیدند که تا در وضع کشاورزی و دامپروری بهبود بـه وجود آورند. دو سازمان مردم‌نـهاد (NGO) درون بخش حیوانات و ۴۰ سازمان مردم‌نـهاد (NGO) درون بخش مرغداری فعالیت‌هایی را انجام دادند کـه ثمر بخش بوده‌است.

خوراک دام و طیور درون افغانستان

غذای حیوانات عبارتند از برگ ساقه و تخم غلات چون گندم جو جواری جودر علوفه جات اعم از برگ و ساقه و تخم مانند ارزن باجره شاحل لبلبو رشقه شبدر ذرت جوار حبوبات [فامـیل لیگوم] لوبیـا نخود ماش شفتل شاخل، کلول پتک، عدس ممپلی و تعداد از سبزه‌ها برگ ساقه و ریشـه گیـاهان طبیعی. کشاورزان قسمت مورد نیـاز گیـاه را به منظور خود نگه داشته باقی را بـه حیوانات خود مـی‌دهند. مثلاً جوار دانـه آن را به منظور خود نگهداشته ساقه و برگ آن را بـه دام مـی‌دهند. علاوه براین حیوانات نیـاز بـه کلسیم، نمک، ویتامـین‌ها و آنزیم‌ها دارند. حیوانات اهلی درون افغانستان مدت ده ماه از چراگاه‌ها طبیعی تغذیـه مـی‌دارند. درون دو ماه کـه سرما شدید مـی‌باشد لازم هست دهقانان خود غذا حیوانات خویش را تهیـه کنند. بهترین غذا به منظور حیوانات نشخوارکننده و شیرده رشقه مـی‌باشد. بدین منظور دهقانان غذای زمستانی حیوانات را از مخلوط رشقه و سایر علوفه جات تهیـه کرده کـه به آن بیده و سایلج گفته مـی‌شود. درون کشورهای پیشرفته روال این هست که شرکت‌های بزرگ و مجرب تولید غذا، سایلج، نمکیـات و ویتامـینـهای حیوانات را بـه عهده داشته ، سالم بودن و در دسترس بودن آن را هم تضمـین مـی‌نمایند. بدین ترتیب کشاورزان و دامداران عواید خوب بدست مـی‌آورند. مثلاً یک افغانی با وضعیت تغذیـه و نگهداری نامناسب دریک سال ۱۷۰۰لیتر شیر مـی‌دهد درون حالیکه یک دانمارکی ۹۰۰۰لیتر شیر مـی‌دهد. دانمارک مبلغ ۵۵مـیلیـارد کرون یـا یک مـیلیـارد دلار درون سال از طریق صادرات شیر و فرآورده‌های لبنی بدست مـی‌آورد.[۵]

علفزار و انواع آن

[ پرورش درون شرق و صفحات مرکزی دامنـه‌های هندوکش از اهمـیت زیـادی برخوردار است

افغانستان دارای ۳۰ مـیلیون هکتار زمـین علفزار مـی‌باشد کـه ۴۷ درصد مساحت سرزمـینی‌اش را تشکیل داده‌است. دامنـه‌های کوه هندوکش چراگاهی طبیعی و دایمـی محسوب مـی‌شود. نحوه استفاده از چراگاههای افغانستان بـه دو روش است: چراگاه دامداران یکجانشین و کوچ‌نشینـها. کوچ‌نشینان درون فصل گرما با حیوانات خویش درون چراگاه دامنـه‌های هندوکش مسکن گزیده و در زمستان بـه پاکستان یـا هند مـی‌روند. علفزارهای افغانستان تحت حفاظت دولت قرار نداشته همـه ساله توسط دامداران محلی مورد استفاده قرار مـی‌گیرد. تناوب زراعتی درین علفزارها وجود نداشته و فاقد کنترل مـی‌باشد. چراکه سواستفاده و افراط درون کشت و کار باعث ازدیـاد فرسایش خاک درون این کشور گردیده‌است.[۶] درون افغانستان چرا از اول بهار شروع شده درون آبان ماه پایـان مـی‌یـابد کـه بعضاً درون ماه‌های شـهریور، مـهر و آبان مشکلات چرا وجود دارد. درون کشورهای پیشرفته چراگاهی درون کنترل قرار گرفته دولت یـا مالداران گستره چراگاه را بـه چند قسمت تقسیم مـی‌نمایند یعنی چراگاه بهاری تابستانی و پاییزی. یعنی همـه چراگاه را درون یک زمان مورد استفاده قرار نمـی دهند. همچنین بذر گیـاهان مورد نظر و کود را بـه آن اضافه مـی‌کنند. نوع گیـاه مورد چرا قرار گرفته و مقدار چرا مستقیماً بر وزن احشام تأثیر دارد. چرای بز درون ارتفاعات و کوه‌ها، چرای و در دامنـه‌های کوهها و شتر درون دشتها مناسب مـی‌باشد. استفاده از بیـابان زارها بـه منظور چراگاه غیر علمـی است.[۷]

گاو

[ هولشتین اولین اصلاح نژادی شده شیری است.

این حیوان درتمام مناطق افغانستان وجود دارد. این حیوان بیشتر درون ولایـات فراه جوزجان ولایت نورستان بدخشان وتخار وجود دارد. انواعهای افغانستان عبارتند از کابلی، قندهاری، غژگاو بدخشانی، کنری، شان خن سری، سیتانی و ازهای خارجی نیو ی هولشتین، فریسین و بران سویس مـی‌باشد.های قندهاری و سیستانی دارای جثه‌ای قوی وکنری لاغر مـی‌باشد. درون افغانستانرا بـه مقاصد گوشت، شیر، کار، و انتقالات استفاده مـی‌نمایند. علاوه برآن دارای محصولات فرعی مـی‌باشد کـه دارای ارزش اقتصادی است. محصولات فرعی عبارتند از پوست، کودحیوانی و استخوان. کیفیت پوست نیز جز قیمت است. پوست ۸–۱۰ درصد قیمت را و پوست ۱۵–۲۰٪ قیمت را درون بر مـی‌گیرد. گوشت دارای طعم لذیذ و دارای آمـینواسیدهای ضروری مـی‌باشد. معمولاًها بـه مقاصد گوشت و شیر پرورش داده مـی‌شوند. از جنس نر آن استفاده‌های مختلفی مـی‌نمایند. درافغانستان تاکنونداری به‌ شکل مکانیزه بـه دلیل عدم امنیت و کمبود برق به‌طور کل رایج نگردیده‌است. افغانستان دارای سه نوع یعنی وطنی، مـیش، و غژگاو مـی‌باشد. درون طی ۳۵ سال وزارت کشاورزی افغانستان با همکاری سازمان‌های کشاورزی جهان تحقیقاتی درون مورد نسل کِشی و اصلاح نژادیـهای خارجی باهای افغانی اجرا نموده‌است ولی درون مورد گوشتی طور مشخص هیچ طرحی درون دست نداشته‌است.[۸] درون شرایط صفحات مرکزی افغانستان پرورشـهای ی و هولشتین نتیجه مثبت داده‌ است. درون طی این سال‌ها درون مورد هزاران راس افغانستانی با اسپرم هولشتین لقاح مصنوعی انجام شده‌ است. درون نقاطی از افغانستان کـه هوای گرم دارند پرورش نتیجه چندان خوبی نداشته‌ هست زیرا درون شرایط محیطی ۴۰–۴۵ درجه حرارت بـه مقدار زیـادی وزن خودرا از دست مـی‌دهند. درون چنین شرایطی درون صورت کـه آب فراوان باشد پرورشمـیش مناسب است. و اگر کمبود آب قابل رفع نباشد لازم هست در مورد بدست آوردن نسل اصلاح شده بومـی پژوهش صورت گیرد. درون کشورهای اسکاندیناوی یک دامدار با دونفر کارگر ۴۵۰–۵۰۰ را پرورش داده و درسال ۲–۵مـیلیون لیتر شیر بدست مـی‌آورند. هر درون سال ۹۰۰۰لیتر شیر مـی‌دهد. هوای سرد، نژاد خوب، غذای مکفی از قبیل علوفه جات تخمـیر شده انواع نمکیـات ضروری وکلسیم دار از جمله دلایل موفقیت دامداری درون اسکاندیناوی مـی‌باشد.[۹]

ساختمان داخلی

معده دارای ۴ قسمت مـی‌باشد. درون داخل معده مـیکروب‌هایی مفید وجود دارد کـه از علف شیر و آمـینو اسید مـی‌سازد. درون جهان بیشتر از ۲۵۰نوع وجود دارد. تاکنون دانشمندان از طریق اصلاح ژنتیکی توانسته‌اند حدود صد نسل اصلاح نژادی شده تولید کنند. درون سال یک تولید مـی‌کند و از ۱۵–۲۵ سال عمر دارد. هر دوره شیردهی ۹ ماه‌است.ها دارای وزنـهای مختلف اند [۱۰۰۰-۱۵۲۰ کلیو گرام]. بیشترهای افغانستان بـه دلیل سوءتغذیـه لاغر مـی‌باشند. یک افغانی درون روز ۲–۵ لیتر شیر و در سال ۱۰۰۰–۱۷۰۰ لیتر شیر تولید مـی‌کند. مناسبترین وقت کشتن زمانی هست که بـه وزن ۷۵۰ کیلوگرم برسد.

[ چاری از جمله نسل خوب ان افغانی هست کـه دارای وزن زیـاد مـی‌باشد.

در افغانستان دو نوع هست دنبه دار و بی دنبه. نوع دنبه دار آن عبارتند از قره قل، غلجای، گدیک، هزارگی، بلوچی و قندهاری مـی‌باشد. نوع غیر دنبه آن عربی ترکی مـی‌باشد. وزن های شمال افغانستان ۵۰–۵۵ کیلو مـی‌رسد. و وزن گدیک پنجشیر و بدخشان بین ۲۸–۳۵ کیلو مـی‌رسد. این حیوان داری چهار معده بوده از گیـاه‌ها پروتئین را درون بدن خود مـی‌سازد. گوشت درون افغانستان قیمت تر از گوشت مـی‌باشد. های افغانستان مدت ۹–۱۰ ماه درون چرا گاه‌ها توسط چوپان‌ها بـه چرش مـی‌شود. ۲–۳ ماه باقی سال را مالداران به منظور ها جیره تهیـه مـی‌دارند. و بز ۹۰۰۰[۱۰] سال قبل درون افغانستان وایران اهلی گردیده و سپس بـه ترکیـه و از آن بعد به آفریقا شده‌است. درون بدخشان افغانستان تاکنون وحشی بـه نام مارکوپولو[۱۱] و در نورستان بزکوهی وحشی وجود دارد. درون افغانستان انواع وجود دارد کـه یکی ازدیگر که تا حدودی تفاوت دارند. نوع مشـهور های افغانی عبارتند از قرغ هزاره گی، ترکی، قره قل، عربی، شینواری، بوری و چاری مـی‌باشد. محصولات درون افغانستان عبارتند از پشم قالی نمد گلیم کمپل البسه جیر، دریـه، روده مـی‌باشد کـه همـه ساله بـه خارج صادر مـی‌گردد. صادرات پوست قره قل یکی از اقلام عمده این کشور را تشکیل مـی‌دهد کـه سالانـه از ۵۰–۱۰۰ مـیلون دلار عواید بدست مـی‌آید.

بز

[ بز یک حیوان شوخ کـه مـی‌تواند روی کوه‌ها بالا شود
[ بز کشمـیره

طبق گزارش سازمان غذائی جهان افغانستان درسال ۲۰۰۳ دارای ۷٫۳مـیلیون بز بود. نگهداری بز درون افغانستان سابقه طولانی دارد ریرا نورستان مادر بز کوهی نورستانی‌اند. درون افغانستان معمولاً بز با یکجا بـه چرا مـی‌شود. محصولات فرعی بزهای افغانستان گوشت شیر پوست کشمـیره مـی‌باشد. تولیدات کشمـیره افغانستان الی ۱۰۰۰ تن درون سال مـی‌باشد. درون جهان که تا فعلاً ۳۰۰نوع بز وجود دارد کـه به مقاصد گوشت شیر پوست پشم وغیره تربیـه مـی‌شوند. درون افغانستان بز را به منظور چندین مقصد تربیـه مـی‌نمایند. مرگ ومـیر بز نسبت بـه دیگر حیوانات زیـاده تر مـی‌باشد.

انواع بز

در جهان ۳۰۰نوع بز وجود دارد درون افغانستان بز وحشی (مارخور) و اهلی وجود دارد. بز اهلی عبارتند از کابلی، اسماری، قندهاری، مار خور کشمـیری و نوع نسل جدید رهنما تاجکی و وطنی مـی‌باشد. از جمله بز اسماری بزرگتر مـی‌باشد. بزها پشم دار را یک کورکه دو کورکه و بدون کشمـیره را لشـه مـی‌گویند. مالداران بزها را غرض اینکه گوشت بهتر تولید نمایند خسی (عقیم) مـی‌سازند. درون بازارها بزها را بـه نام قوچ قوچ نر گوزن عقیم گوزن غیر عقیم و بزغاله یـاد مـی‌نمایند. درون افغانستان عمر یک بز ۱۰–۱۴ سال مـی‌باشد. مالداران بزها را درون سه ماه زمستان بار دار نگاه مـی‌دارند و در بهار چوچه بـه دنیـا ما آورند. سن بار داری بز یک الی یکنیم سالگی است. معمولاً تعداد چوچه دو مـی‌باشد. یک بز درون روزی ۲–۲٫۵ لیتر شیر تولید مـی‌کند. بزها هرنوع علف را مـی‌خورند. داری چهار معده‌اند کـه در معده خود تولید پروتئین را مـی‌نمایند. یعنی از علف هرزه پروتئین حیوانی تولید مـی‌نمایند. ۵۱٫۹٪ مالکین بز کوچی‌هااند.

اشتر

[ شتر دو کوهانـه باختری.
[ شتر یک کوهانـه صحرا

شتر یک حیوان نشخوارکننده سه معدوی و دار مـی‌باشد. شتر درون مقابل تشنگی مقاومت زیـاد دارد بدین منظور بـه نام کشتی صحرا یـاد مـی‌شود. درون افغانستان شتر که تا اکنون مورد استفاده قرار مـی‌گیرند. مالداران شمال افغانستان، غرب و کوچی‌ها شتر تربیـه مـی‌نمایند. ۸۰درصد انتقالات کوچی‌ها توسط شتر صورت مـی‌گیرد. علاوه بر آن شتر بـه مقصد گوشت شیر پوست و پشم تربیـه مـی‌گردد. هکذا شتر بـه مقاصد سپورت، تفریح، قاچاق، نیز استفاده دارد. معمولاً شترهای افغانستان دو کوهانـه‌است ولی بـه تعداد زیـادی یک کوهانـه نیز وجود دارد.

ساختمان بدن

از اینکه زمستان افغانستان سرد و پر برف مـی‌باشد مردم درون انتقالات از دو کوهانـه استفاده مـی‌نمایند. شترهای دو کوهانـه برف مـی‌خورند. شتر قدرت این را دارد کـه فاصله ۴۰–۵۰ کیلومتر را درون یک ساعت سپری نماید. درون افغانستان از شتر و قاطر بـه منظور انتقالات اسلحه چوب درون دره‌های پر خم پیچ نیز استفاده مـی‌نماید. شتر دارای دندانـهای تیز و لب‌های سخت است. یک حیوان انتقام جو ونر آن بـه صاحب ظالم اطاعت نمـی‌کند. دارای ۳ معده بوده قدرت این را دارد کـه در ۱۵ دقیقه ۲۰۰ لیتر آبرا بنوشد. شتر درون موقع گرسنگی و تشنگی از بدن خود استفاده مـی‌نماید. شترهای یک کوهانـه قوی تر از دو کوهانـه بوده مـی‌تواند وزن بـه اندازه ۱۷۰–۲۵۰ کیلو گرام را درون ۴–۵ ساعت انتقال دهد. عمر طبیعی یک شتر نارمل ۴۰–۵۰ سال مـی‌باشد. شتر دارای گردن دراز بوده درون موقع باربری توازن بدن را توسط گردن نگاه مـی‌دارد. وهم نسبت دراز بودن گردن از بته‌های سخت و خارهای روی زمـین استفاده مـی‌نماید.

تاریخچه

مردم شمال افغانستان بیش از ۴۵۰۰ سال قبل شتر را اهلی نموده بودند. قبلاً درون این مناطق شترهای وحشی وجود داشت. بدین منظور شترهای دوکوهانـه را بـه نام اشتر باختری یـاد مـی‌نمایند. درون کاروانـهای راه ابریشم از شتر نیز استفاده مـی‌نمودند.

اسب

تربیـه اسپ درون افغانستان عمومـیت داشته مردم از اسپ بـه مقصد ترانسپورت و ورزش استفاده مـی‌نمایند. بجز مردم قزاق دیگر ملیتها از گوشت اسپ استفاده نمـی‌نمایند. مردم صرف از موی دم اسپ به منظور دام شاندن استفاده مـی‌نمایند. اسپ‌های افغانستان درون جسامت فرق دارند. نوع اسپهای خوب افغانستان را بـه نام مزاری قطغنی ترکمنی هراتی و یـابو (اسپ ماده) مـی‌نامند. غذای خوب به منظور اسپ جو است.

بز کشی

مسابقات بز کشی درون شمال افغانستان

بزکشی یکی از بازی‌های ملی افغانستان است. این بازی درون ردیف بازی‌های ملی و بین‌المللی افغانستان شمرده مـی‌شود. مردم ازبک ترکمن و تاجیک صفحات شمال افغانستان بـه اسپ علاقه داشته و چاپ اندازان ماهر دارند. بازی کنان بزکشی را بـه نام چاپ انداز مـی‌گویند. بازی بز کشی بعد از سال ۱۳۴۵ درون سطح جهان منحیث بازی افغانی شمرده شد. کشورهای ازبکستان تاجکستان ترکمنستان قزاقستان و قرقیزستان کـه روابط تاریخی فرهنگی و نژادی با مردم شمال افغانستان دارد بعد از دریـافت استقلالیت این بازی را نیز جز سپورت ملی خود اعلان نموده‌است. بزکشی بـه صفت بازی فرهنگی کشورهای آسیـا مـیانـه شناخته شده‌است. امکان آن مـیردو کـه در آینده مـیلیون‌ها تماشاچی به منظور این بازی مردانـه اشتراک خواهند ورزید.

سگ

سگ تازی افغانی درون زیبائی خود خیلی مشـهوراند.

سگ یک حیوان وفا دار بـه صاحب خود مـی‌باشد. سگهای اصیل افغانی سگهای مزاری پاپی بنجر تازی مـی‌باشد. سگها درون افغانستان بـه مقصد پاسبانی رمـه و منازل، تفریح و ورزش نگهداری مـی‌شود. تقریباً درون تمامـی دهات و قریـه جات گرک بوده و همـیشـه رمـه‌های حیوانات را درون زمستان مورد حمله قرار مـی‌دهند. سگهای رمـه افغانستان خیلی قوی بوده درون مقابل گله بزرگ از گرگها مـی‌جنگند. سگهای خانگی افغانستان آدم خور تربیـه شده اشخاص مظنون را مورد حمله قرار مـی‌دهد. سگهای جنگی الی ۱۰۰۰۰۰ دلار قیمت مـی‌داشته باشد. سگ تازی افغانستان درون تمام جهان مشـهور بوده دارای قد بلند پشم زیـاد گوشـهای خیلی دراز مـی‌باشد بـه نام افغان هوند یـاد مـی‌شود

ساختمان داخلی

دندانـهای سگ خیلی قوی بوده قدرت شکستن استخوان‌ها را دارند. سگها ذکی هوشیـار دارای بوی تیز بوده از فاصله‌های دور دشمن را از بو مـی‌شناسد. یک حیوان گوشت‌خوار بوده نوع وحشی و اهلی آن وجود دارد. درون افغانستان سگ‌های رمـه الی ۱۲ سال زندگی مـی‌نمایند. سگ ماده مـی‌تواند الی ۱۶ چوچه دهد. سگهای مزاری دارای وزن ۱۶۰کیلو گرام و طول قد آن یک متر مـی‌باشد.

سایر حیوانات

علاوه بر حیوانات یـاد شده مردم حیوانات چون مرکب قاطر و خرگوش را نگهداری مـی‌نمایند. که تا اکنون پروژه‌های اقتصادی تولید پوست سمور سنجاب روباه وجود ندارد صرف از طریق شکار بدست مـی‌آورند. هکذا درین اواخر سازمان ملل و اداره همکاری کشور آمریکا مردم را تشویق مـی‌نمایند که تا پروژه‌های پرورش ماهی را بـه دست گیرند. طور طبیعی درون دریـاهای افغانستان بـه مقدار کافی ماهی‌های خورد و بزرگ وجود دارد. یک تعداد پروژه‌های تربیـه ماهی نیمـه فعال از سابق باقی مانده‌است این پروژه‌ها عبارتند از پروژه پرورش ماهی بند سروبی، نغلو، آمودریـا، کجکی، کوکچه، داله وغیره مـی‌باشد.

مرغداری

پس از سال ۲۰۰۴ مردم بـه فرهنگ مرغداری آشنا شدند

افغانستان دارای ۱۲ مـیلیون پرنده بوده از جمله ۶ مـیلون آن مرغ خانگی مـی‌باشد. انواع مرغهای افغانستان عبارتند از کلنگی، مرغ سفید، سابوری، پپوگک، کوسه وغیره مـی‌باشد. مرغ نر را بـه نام خراس و ماده را بـه نام ماکیـان یـاد مـی‌نمایند. تخم مرغ درون تمام افغانستان حدود بیست نام دارد نامـهای مشـهور آن تخم، هگی، خاگینـه و سفال مـی‌باشد. درون طول سالهای قبل از ۲۰۰۲ مردم و دولت بـه نسبت ضعف اقتصاد، عدم امنیت، وعدم سهولت غرض دریـافت وسایل مدرن مرغداری نتوانسته‌اند کـه فرهنگ مرغداری را گسترش دهند. با وجود اینکه وزارت زراعت درون مورد خدمات ارزنده انجام داده‌است؛ ولی عوامل نگذاشت این برنامـه وسعت نماید. درون زمان حکومت دکتر نجیب اله گوشت مرغ از کشور چکسلواکی و هندوستان بقدر کافی وارد مـی‌گردید اما نـه مرغ زنده. بعد از سال ۲۰۰۲ کـه راه‌ها وشرایط اقتصادی مساعد گردیده‌است مردم تمام افغانستان آغاز بکار مرغداری نموده‌اند. فعلاً ۸۰٪ تجهزات مرغداری از ایران و۲۰٪ از اطریش وارد مـی‌گردد؛ ولی که تا اکنون تولیدات نتوانسته‌است کفایت این جامعه را نماید. ۸۰٪گوشت مرغ از کشورهای ایران پاکستان برازیل وترکیـه وارد گردیده صرف ۲۰ درصد تولیدات وطنی مـی‌باشد. دانـه مرغ وچوچه‌ها از ایران و پاکستان وارد مـی‌گردد؛ کـه خلاف موازین بوده باعث انتقال مرض از یک کشور بـه کشور مـی‌گردد.[۱۲]

پروژه‌های بزرگ مرغداری

پروژه مرغداری هلمند{HPP}:این پروژه بـه همکاری اداره کمکهای آمریکا (USAID) بنا شده‌است. پروژه مرغداری هلمند دارای ظرفیت تولید ۹۰۰۰۰۰مرغ دریک ماه را دارد. که تا اکنون بیشتر از یک مـیلیون مرغ را تولید نموده‌است. هکذا قدرت تولید ۷۵۰ تن خوراک مرغ را درون یک ماه دارد.[۱۳]

پروژه کاریـابی زنان منازل

هدف از این پروژه مشغول ساختن زنان منازل وسهم‌گیری آن‌ها را درون ارتقا سطح اقتصاد فامـیلها مـی‌باشد. این پروژه توسط وزارت زراعت افغانستان، اداره همکاری‌های آمریکا، سازمان غذائی جهان بـه پیش مـی‌شود. این پروژه درون اکثر ولایـات تطبیق گردیده به منظور هر زن ۱۵ مرغ رایگان توزیع مـی‌شود.

شرکت سپن غر

این شرکت دارای ۱۲۰۰ اعضا بوده ساحه فعالیت و پرورش آن لغمان جلال‌آباد و کنر مـی‌باشد. ۸۵ فارم درون لغمان و۱۲۰ فارم درون کنر هار دارد. ضرورت این شرکت درماه۱۰۰۰۰۰جوچه‌است کـه ۳۰ هزار درون جلال‌آباد تولیده گردیده مابقی از پاکستان وارد مـی‌گردد.

مرغابی

تربیـه مرغابی ومرغ زنان خانـه را مصروف مـی‌سازد

افغانستان دارای ۳۳ رود خانـه و دریـاچه‌ها مـی‌باشد. با ساختن حوض‌ها درون کنار دریـاها مـی‌توان مرغابی و ماهی را تربیـه نمود. از اینکه تربیـه مرغابی درون کشورهای همسایـه رشد نـه نموده‌است بناً درون افغانستان هم رشد نموده‌است.

بوقلمون

اگرچه پرورش بوقلمون (پیل مرغ) از قدیم درون خانـه‌های اهالی افغانستان معمول هست لکن تاکنون بـه شکل مکانیزه و پرورشگاه بزرگ انجام نشده‌است.

سایر مرغان

پرورش پرندگان چون قاز، مرغابی، قطان، قره قش، و کبک زری، درون افغانستان خیلی ندرت مـی‌باشد. این نوع پرندگان را علاوه بر گوشت درون پارکهای تفریحی بـه منظور سرگرمـی اطفال پرورش داده مـی‌شود. کبایر مرغان بشکل وحشی وجود دارد. باشـه، شاهین و عقاب بشکل وحشی وجود دارد. این سه پرنده قیمتی‌ترین پرندگان درون افغانستان است.

پرندگان خوش خوان

در افغانستان که تا اکنون ۵۵۰ نوع پرنده دیده شده‌است. ۲ نوع آن نادر ۱۷ نوع آن جهانی مابقی درون افغانستان و کشورهای همسایـه وجود دارند. از جمله ۳۰۰ نوع پرنده خوش خوان ۱۲۰ آن شناخت گردیده‌است؛ کـه اکثریت این پرندگان را نمـی‌توان درون منازل نگاه داشت. پرندگان کـه در خانـه نگهداری مـی‌شوند عبارتند از کنری قمری مـینا سایره گل سر کبوتر کبک بودنـه طوطی مـی‌باشد. بـه جز از کنری تمام این پرندگان را شکار نموده و بعداً تربیـه مـی‌نمایند. درون کشورهای پیشرفته فروش و پرورش حیوانات و پرندگان یکی از پر درآمدترین بخش اقتصادی مـی‌باشد. ازدیـاد و پرورش این پرندگان درون فارمـها بـه تعداد پرندگان وحشی صدمـه نزده بلکه پرندگان طبیعت را اضافه مـی‌سازد. (لست پرندگان افغانی ویکی پدیـا انگلیسی)

کبوتر

بازار پرندگان کابل

حدود ۳۰۰۰ سال قبل علاوه بر کبوتران وحشی کبوتران خانگی و رنگی درون افغانستان وجود داشته‌است. زیرا که تا اکنون کبوترهای وحشی وجود دارد. هکذا درون ظروف و اشیـا کـه از زیر خاک دریـافت گردیده تصاویر، حک و ونقش از کبوتر دیده شده‌است. بعضی از کبوتران رنگه از شیراز وارد گردیده‌است. تعداد هم توسط مغول‌ها وارد گردیده‌است. تربیـه کبوتر سفید و رنگی درون شمال افغانستان یـا باختر صورت گرفته سپس بـه جنوب وارد گردیده‌است. درون افغانستان درون هر شـهر بازار بزرگ از فروش پرندگان بخصوص کبوتر وجود دارد. مردم افغانستان بـه منظور تفریح کبوتر را نگهداری مـی‌نمایند. درون افغانستان کبوتر نظر بـه رنگ خود قیمت دارد. کبوتران بـه رنگ‌های سرخ شیرازی، زرد شیرازی، سیـاه شیرازی، سوز شیرازی، سرخ پتین، سبز پتین، سیـاه پتین، زرد پتین آتشی کـه صاف باشد جنس خوب گفته مـی‌شود. کبوتر کـه دارای رنگهای اضافی، غار بینی آن کلان چشم سرخ، پای خراب داشته باشد جنس خوب نبوده قیمت آن ارزان مـی‌باشد. قیمتی‌ترین و کمـیاب‌ترین کبوتر دوچپ هست که هر بال آن یک رنگ داشته باشد. مثلاً یک بال سیـاه ودیگر آن سرخ یـا رنگ دیگر باشد. کبوتران کم قیمت بور، سیـاه مـینا، یک خال و صحرایی مـی‌باشد. نوع دیگر کبوتران را بـه نام ملاقی مـی‌گویند کـه در هوا ملاق مـی‌زند. کبوتر نامـه‌رسان خیلی ندرتاً یـافت مـی‌شود. این کبوتر قدرت این را دارد که تا فاصله ۱۸۰۰ کیلومتر را طی نماید.

پانویس

  • Food and Agriculture Organization of the United Nations
  • پروژه تحقیقاتی اداره کمک‌های آمریکا درون بازارهای افغانستان درون مورد تعداد مصارف نوعیت و ملیت‌های فروشنده
  • . 
  • در افغانستان صفحات ۱۷–۲۱
  • sheets/FS_Live_Afgh_Feed_Crop_options.pdf| غذای حیوانات اهلی درون افغانستان درون وبگاه دانشگاه کالیفرنیـا آمریکا
  • مرکز حمایت محیط زیست دانشگاه کشاورزی افغانستان
  • حمایت از چراگاه‌های افغانستان
  • سمنگان لقاح مصنوعی مـی‌گردد پژواک
  • اطلاعات عمومـی درون موردهای افغانستانی. درون وبگاه دانشگاه کالیفرنیـا نوشته مارک بیل
  • شدن بز و درون افغانستان
  • مارکوپولو را به منظور اولین بار سیـاه انگلیسی بـه جهان معرفی نمود.
  • ۸۰ درصد تجهیزات مرغداری از کشور ایران وارد مـی‌گردد اخبار ای. تی پی
  • انتقال پروژه مرغداری بـه سکتورهای خصوصی درون وبگاه اداره کمکهای آمریکا
  • جستارهای وابسته

  • کشاورزی درون افغانستان
  • اقتصاد افغانستان
  • بز کبوتر گاو مرغ سگ مرغابی شتر اسپ
  • تولید کشمـیره درون افغانستان
  • عشایر
  • منابع

    • ۱. سرشماری تعداد حیوانات درون افغانستان نوشته نوشته ایروین نورتاف از اداره سازمان غذائی جهان

    [۱]

    • ۲. گزارش و نتایج [مارکیت دامداری درون افغانستان] نوشته درون وبگاه پروژه‌های صلح درون افغانستان

    [۲]

    • علفزارها و نباتات چراگاههای افغانستان نوشته دکتور اولیف تایمن درون وبگاه سازمان غذائی جهان

    [۳]

    • عوامل کـه باعث بزمرگی مـی‌شود نوشته عبدالقدیر قدسی دپارتمان پوهنزی وترنری کابل دانشگاه کابل
    • کار اعمار یک بخش مرغداری با حمایت مالی مؤسسه " یو.اس.آی. دی " یـا دفتر خدمات انکشافی آمریکا درلیسه زراعت ولایت بغلان، اخیراً آغازشده هست در وبگاه بین‌المللی دوچ ویله [۴]
    • اولین کوپراتیف مالداری و مرغداری زنانـه درون بامـیان نوشته وبگاه شبکه اطلاع‌رسانی افغانستان

    [۵]

    • سازماندهی زنان منازل و بیکار افغانستان غرض تربیـه مرغ بـه منظور تقویت اقتصادی درون وبگاه سازمان غذائی جهان نوشته دکتور تهماس آر فاتوری

    [۶]

    • معلومات مکفی درون مورد ساختمان داخلی هر حیوان ویکی پدیـا انگلیسی
    برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=دامپروری_در_افغانستان&oldid=22578349»




    [فرق ماش و قره ماش]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 01 Sep 2018 15:11:00 +0000



    فرق ماش و قره ماش

    mp3 جديد - 2030 Mp3.: عبّر عن نفسك ببيت من الشعر6MOZ MP3 حصري

    عبّر عن نفسك ببيت من الشعر

    مجالس شـهران العريضة المجالس الأدبية مجلـس الشعر النبطي

    موقع يقدم خدمة كلمات الاغاني باللغه العربية, و يحتوي على جميع المطربين العرب.

    السلام عليكم ورحمة الله وبركاته

    MP3 شمس تحبوني - اغاني شمس

    خطرت على بالي فكره وهي عباره عن " استراحة "
    للتعبير عن انفسنا ببيت من الشعر .. فرق ماش و قره ماش من تأليفك أولأي شاعر آخر ترى انـه

    مناسب لك وتتمنى لو كان من تأليفك لمطابقته لشخصك

    أو يعبّر عما بداخلك .

    ما يوم يتعذر ولاتتعب الروح لم زعلت الصبح تزعل عشيه

    ياماحلا المجلاس برض خليه =في روضة فيها الخزامى مزاهير....

    وهبت علاك النوت تالي عشيه=وشربت فنجال الدلال المباهير ...

    فنجال ما صبوه من زمزميه =ولصلحنـه راعيات المناكير...


    مصلحا في دلة شاذليه =من وارد الرسلان خنف الدناقير ...

    ون سقت شوفك للرياض الفضيه =شفت الخزامى والنفل والنواوير...

    ولارض مثل الزل خضرى طريه =لا شفتها تزيل عك التفاكير...

    لو راس مالك ما يجي خمس ميه=.كنـه بجيبك خمس ميت ملاااااين....



    نشري رضا اللي يزعل بناقة وبقعود*** و قليل العقل عندنا كفوه حسيلة

    يا كم فيـك يا الدنيا من اشبـاه القـرود *** و يا كم في هالدنيا روحن جميلة

    ياكم شخص غاب وهو بالبال موجود*** ويا كم منادي لكن ماحد يجي له

    كل مايـقوله الشخص علـيـه مجـرود *** وفي الآخرة ترى بيلـقى بديـله

    ان كان خير ترى خير عليه يـعــود *** وان كان شـرِ ترى بيلقى مثيله

    ألف شكر أستاذنا الغالي على الموضوع الخفيف

    متميز كعادتك

    بس ليتك اول من بدأ

    ولا الحيد ما تطيح الا على رأس الأقرع

    (=== اش جاب لجاب

    على فكره!
    قلبي ما ينكر العشره..
    يفني للغلا عمره..
    يبكي فراق الوليف..
    ويبتسم على ذكره..
    وعلى فكره!
    قلبك ما عرف قدره..
    مسكين هو له عذره..
    غلاي أنا فوق الوصف..
    وبروحك بتكتشف بكره..

    ملكة الليل
    20 / 02 / 2008, 22 : فرق ماش و قره ماش 05 PM
    ياماحلا المجلاس برض خليه =في روضة فيها الخزامى مزاهير....

    وهبت علاك النوت تالي عشيه=وشربت فنجال الدلال المباهير ...

    فنجال ما صبوه من زمزميه =ولصلحنـه راعيات المناكير...

    مصلحا في دلة شاذليه =من وارد الرسلان خنف الدناقير ...

    ون سقت شوفك للرياض الفضيه =شفت الخزامى والنفل والنواوير...

    ولارض مثل الزل خضرى طريه =لا شفتها تزيل عك التفاكير...

    لو راس مالك ما يجي خمس ميه=.كنـه بجيبك خمس ميت ملاااااين....
    عبدالله بن عبدالرحمن
    20 / 02 / 2008, 12 : 06 PM
    يا منى روحي ويا علة فؤادي . فرق ماش و قره ماش يا علاجه=
    لا تصدق من لقى كلمـه من العالم هرجها
    لان هذا جاهل وكلْمتْه يحكمـها مزاجه=
    حتى عذبات السوالف لو نطقها لك سمجها
    فلا يغرك يا نبيه العقل لو يضحك حجاجه=
    به قلوب لو تحج البيت ما تنفع حججها
    سعيد الخذامي
    20 / 02 / 2008, 36 : 06 PM
    ليلة يجينـا السيل يـازيد وافيت =موضى الجبين وسـيد تلعات الاعـنـاق

    شميت ريـح امجــــدلاته ومزيت =ضـــواحك مـــاقبلي احـــد لـهـــا ذاق

    جلست أنـا وياه في ربعـة البيت =سـقـوى انتسـاقا بيننـا خمــر الاريـاق

    وسقاني الخمــر المصفى وثنيت=خـمــر وانا اسقيــه حـليـب وتــريـــاق

    يــوم ارجهن اصويحبي وارجهنيت=والكل منا عقــب خمـــر الهــوى فـاق

    فهقت راسـه بالجدايل وحبيت =ورد علي خــده كمــا صفــح الاوراق

    رفعت راسي للكواكب وراعيت =ويــلا ان نـــور الصـبح بــاد بالافلاق

    بغيت أقـوم وشـد ردني وشديت=جـيده وحبيـته ثمـان على سـاق

    وحلف علي ان قمت من ذا وشديت =الا انت معطيني عهـود وميثــاق

    انك اتعود لي الى منك اقفيت =ولا لغيري من هـوى البيض تشتاق

    واقسمت له بايات عمـا وبالبيت=والمدعي واللي بنى سبع الاطباق

    اني فـلا غيرك من البيض هاويت =ولا لغيرك من هوى البيــض مشتاق

    انا الذي من حـر فرقاك فريت =أنـوح كالبهلول في وسط الاســواق

    ياما طلبت الله وياما تمنيت =وياما دعيـته عنـد حـزاة الاشــواق

    وياما دعيـته في المساجد وصليت =وياما شـحذت الله قســام الارزاق

    يبني لخلي من اجنان العلا بيت =ومن التمر يقطف ثمــر كـلما لاق

    عسى الي راق البكـا واستمريت =بمنقشـات الريش زينات الاطــواق

    واستأنست روحي لروحه ودشيت=ســوقه ووافق مرتي حين مـا واق

    قلت المواصل قال ماغيره اشفيت=قلت الســلام ورد مثــله ولا عــاق

    قالت رجينا الله يجيبك الى جيت =عذب النبا الغالي مراشيــف الارياق

    هو انت طالبني تبي شي وعييت=يامن هـواه المـهتوى خاطري شاق

    تبغى الدبش قلت الدبش عندنا هيت=والله مالي غـيـر لامــاك علاق

    ترى الشفات الى لفاك النبا ايت=ساعت يقيف السوق عن كـل مراق

    لو مـا عليك احد من الناس دزيت =فانت ايت لازم قبل غيبــات الاشفـاق

    قلت ارجي ان الله يديمك وحبيت=عذب النبا الغالي مراشيف الاريـاق

    ونبكي من الفرقا جميع وياليت =من لام فرقا سـيد حم الشفـا لاق

    يالموت مـا أخذت أربعمـيه وخليت =خلي فـلا ظني بمثــله حـد سـاق

    يالموت عقب اقويت لي ويش خليت=ماعقب عثمانـه من البيض ابـاشتاق

    يا زيد انا قد لي زمانين ما ريت =خل سـوى خلي الي جيت له مـاق

    ان كـان روح الحي تسعى مع الميت=فـأنا الذي مع ريح ريحان الاشواق

    يامـا سعت روحي مع الريح لقويت=بــازكـا ســلام عم بالطـيـب الافــاق
    عبدالله بن عبدالرحمن
    20 / 02 / 2008, 02 : 07 PM
    ابعتذر . . . لو طال وقت الفراقي=
    والشاهد الله . . . دنيتي بهذلتني

    ولا انت حبك في حشا الروح باقي=
    ولو شفت غيرك من حياتك خذتني

    فلا يصيبك . . . يا حبيبي ضياقي=
    لانك خطفت الروح وفازت بمتني

    بالمختصر لوهي خذت وش تلاقي=
    اذا لقت جسمي . . . و لا حصلتني
    سعيد الخذامي
    20 / 02 / 2008, 14 : 07 PM
    ابعتذر . . . لو طال وقت الفراقي=
    والشاهد الله . . . دنيتي بهذلتني
    ولا انت حبك في حشا الروح باقي=
    ولو شفت غيرك من حياتك خذتني
    فلا يصيبك . . . يا حبيبي ضياقي=
    لانك خطفت الروح وفازت بمتني
    بالمختصر لوهي خذت وش تلاقي=
    اذا لقت جسمي . . . و لا حصلتني

    أبو عبدالرحمن رائع بروعة حضورك

    فألف شكر لك

    وأتمنى أن لاتبخل علينا

    وبيض الله وجهك
    ملكة الليل
    20 / 02 / 2008, 21 : 07 PM
    ياغزال نطحني ويتدنجر =كامل الزين منسوع الجديله


    دايخ الراس راعي الشيت الأصفر =ما يضفضف على الواطي شليله


    قلت يا راعي المجدول الاشقر =خلني عنك ردن الثوب اشيله


    ليت تاصل هلك يا الظبي الأعفر =ثوبك الزين بقيام طويله


    لا تجره على القاع يتدمر =ويتقطع و لا تلقى مثيله


    قال يا ذا الذي ما تندبر =وشيخصك تشور بها الفضيله


    لا تقرب تذوق الموت الأحمر =يا ولد خل كل في سبيله


    خلني با تكسر واتهصر =والتزكرت لمثلي يستوي له


    تحسب اني ما اعرفك يابن عسكر =من بنات الهوى حالك نحيله
    سهام الليل
    20 / 02 / 2008, 54 : 08 PM
    هجرت الديار...لا بغضا لـ ليلى ــ

    ...تالله بل حبا لـ ليلى وشوقا إليها
    سعيد الخذامي
    21 / 02 / 2008, 10 : 02 AM
    ارحم جليس الشمس ياجالس الفـــــــــــي=يرجي لقاك .. ولا حصل منك لقيــــــــــــــــــاء



    ان صرت ماسوى في حياتك ولا شــــــــــي=انت الحياة .. وغيرها شي واشيـــــــــــــــــاء



    يا أقفيت ياقف نبض قلبي وانا حـــــــــــي= ومع رجعتك .. ترجع حياته ويحيـــــــــــــــاء



    ارفق بحال اللي كواه الجفا كــــــــــــــــي=واسق العرق اللي لها وقت ضميــــــــــــــاء



    العين دمعه دم .. ماعاد بـه مــــــــــــــي=وان طال هجرك .. صارت العين عميـــــــــاء



    واعرف ترى مبداي .. في دنيتـــــــي ذي=الفاء .. والاول واو .. والثالث اليــــــــــــاء
    محمد الحنيفي
    21 / 02 / 2008, 22 : 02 AM
    ذا الزمـن وش عـاد باقـي بالأعمـاق . !
    أنطـق .. فديتـك .. لا تخليـه مسـتـور . !
    أتعبتني / و أرهقتنـي / و الصـدر ضـاق . !
    و خليتني مـا بيـن ضايـق .. و مقهـور . !
    ملكة الليل
    21 / 02 / 2008, 25 : 02 AM
    كتبت حروفى .. بس !!.. يكفينى سكوت=بشعل قصيدى حب واقدح زنادة

    ببدى لك اللى بخاطرى قبل لا يفوت=وقتى وقلبى ما بلغ بك مرادة


    ليلى مضى كفً على الخد منحوت=وفكرى معك يا ماخذ الصد عادة


    كان العمر رحلة وكان الوفاء صوت=وكنت الحبيب اللى ذبحنى عنادة


    تدرى !! ولو صدرى من الضيق مكبوت=لا مرنى طيفك شعرت بسعادة


    احتاج شوفك حاجة الناس للقوت=او حاجة الظميان للماء وبرادة


    احن لك.. واشتاق.. واجيك منعوت=عاشق يقودة فى دروبه فؤادة


    خذنى قصيدة للوفاء قبل لا يموت =خذنى على عنق المحبة قلادة


    والله بعض المحبة بها بخوت=قم لا عدمتك حظ يكفى بلادة
    عبدالله بن عبدالرحمن
    21 / 02 / 2008, 05 : 03 AM
    أبو عبدالرحمن رائع بروعة حضورك
    فألف شكر لك
    وأتمنى أن لاتبخل علينا
    وبيض الله وجهك
    الله يبقيك يابو هادي


    والاروع تفاعلك ووجودك
    عبدالله بن عبدالرحمن
    21 / 02 / 2008, 09 : 03 AM
    ياللي عليك الحسن ارخى سدوله =
    الين صرتي للاوادم دميره

    يا ام العيون الناعسات الخجوله=
    الا العيون الواسعات المثيره

    مبطي وقلبي معلنٍ لك ميوله=
    مبطي وقلبك نافحٍ لي عبيره

    مبطي وقلبي مآ كذب فيك قوله=
    بأنك اطهر قلب وانقى سريره
    بنت الرياض
    21 / 02 / 2008, 38 : 09 AM
    ما تغيَّر شي .. لكن .. صار فاضـي هالمكـان
    يعني إنتَ شفت قلبي! طحت مِنْ عينـي وعينـه

    كان لك قلبي مدينـه ولاحظ إني قلت : { كـان }
    يعني إنتَ الحين واحد { خارج حدود المدينـه }

    ليه مستغرب كلامي وليـه أعطيـك الأمـان ..!
    وليه تَكْذِب في كلامك العـذر وينـك ووينـه ..!

    ما ألومك كـان قلبـك ثـارت أمواجـه وخـان
    الخطا منَّي لأني صـرت فـي بحـرك سفينـه

    والسؤال اللَّي كتمته ومـا نِطَـق فيـه اللسـان
    كيف إيدك إطعنتنـي وآنـا أحْسِبْهَـا أمينـه ..!

    جرحي ما يرضيه قلبك لـو يجـي كلِّـه حنـان
    لو تبوس الجـرح فينـي ولـو تقبلهـا إيدينـه

    يُوم أحبك قلت كلمـه : { يكرَم المرء أو يُهـان }
    وإنتَ قلبي ما كرمته ومـا قـدرت إنِّـك تهينـه

    { عزِّتي } .. ما هي جديده آنا شامخٍ من زمـان
    إغسل إيدك من رجوعي وروح يا إبـن اللذينـه

    طاب خاطر قلبي منِّك وهـذي الفرقـى رهـان
    وحتَّى لو قلبـي يحبـك ربِّـي بفراقـك يعينـه

    تدري لما قلت أحبك قلت ومـا عنـدي ضمـان
    وإختياري كان خاطىء .. تجربه بالحيل شينـه

    كنت تخطي وكنت أسامح مرَّه مرتيـن وثمـان
    أدمح الزلـه عشانـك وأكتـم أنفـاس الغبينـه

    كنت أحبك وكنت أعـزك والغـلا فينـي جبـان
    اخاف تزعل لو ألومك ضعت مـا بينـك وبينـه

    في عيون الناس عادي بس فـي عينـي جنـان
    وكان قلبي من يشوفك تفضحـه نظـرة حنينـه

    ماني أوَّل من يحب ومنتَ آخر شخـص خـان
    المحبه في زمانـك بحرهـا مـن غيـر مينـه

    الفشـل .. كـان النتيجـه وأعتـقـد آن الأوان
    ببني مستقبل حياتـي وأنسـى قصتنـا الحزينـه

    وخطوتي الأولى غيابـك وراح أطبقهـا عشـان
    يبكي قلبك لا فقدنـي والنـدم .. يملـي سنينـه

    جاي تسأل عن مكانك ..! هو بقى فيني مكان ..!
    الله يرحمـها المشاعر اللـي كانـت لـك رهينـه

    قلت لك قلبي { مدينـه } فيها لك حشمـه وشـان
    لكن إنتَ الحين أغرب شخص في هذي المدينـه
    ملكة الليل
    21 / 02 / 2008, 53 : 10 AM
    --------------------------------------------------------------------------------




    لا تحسب اني يوم غبت ناسيـك=لاواللذي فـي الجـوف خـلاك
    مامريـوم الا وجـاب طاريـك=واتخيلك وأقـول ويـن بلقـاك
    واحضنك واشم عطرك واحاكيك=واهمس للك احبك موت و اهواك
    وازعللك بعض الأحيان وارضيك=اصلا وش حياتي لـولا رضـاك
    وازعل منك واقلب عاليك واطيك=واتغلا عليك وارجع اتبع خطـاك
    ابختصر واقول أنا منـك وفيـك=وأناعشانك ولك ومابي سـواك
    فلا تحسب اني يوم غبت ناسيك=لا واللذي خلق حسنك مانسـاك
    كـــوديباك
    21 / 02 / 2008, 35 : 11 AM
    للشاعر عبدالواحد بن سعود الزهراني
    ------------------------------------------------------------

    ياوزير المعارف يا معالي مدير الجامعة = قلتوا من سار في دربه وصل مير سرنا ماوصلنا

    واشتبون أكثر من الثانوية بتقدير امتياز = لا تظنون في يوم وليله حصلت على الشـهادة

    اثنى عشرة سنـه رغبة ورهبة وحيرة وانتظار = مبغى ابدل دواخين المعامل بدخان المعسل

    ولا بدل دروس العلم باوراق بشكات البلوت =اعطوني في الجامعة واقبلوا منى الوثيقة

    ولا قولو لي انقعها على الريق واشرب مايها=
    بنت الرياض
    21 / 02 / 2008, 37 : 12 PM
    وش تسوي لو عشقت انسان ماهو من نصيبك
    لا لك بهالوضع يد .. و لا له بهالوضع سبه !!


    وشـهو ذنبك لو غدى من بين خلق الله حبيبـك
    تعرف إن قربه محال .. و قلبك مصمم يحبه ؟

    و انته متأكد و عارف يب يجي يوم و يسيبـك
    يعني متوقع بأي لحظه يغيـب و تغتـرب بـه!!


    كل دربٍ يرحل بطيفه .. على وجهـك يجيبـك
    كل حرفٍ يُكتب لغيره .. تحسه منكتب بـه !!


    كن كل عيون خلـق الله عيـون ٍ لـه تذيبـك
    تنثر احساسك جمر ملح وْعلى جرحك تصبـه

    و اللي كاسر ظهر قلبك و بشقا الدنيا مصيبـك
    عارفٍ بانّك تحب .. و ما يعَرْف انّـك تحبـه


    ساكن ٍ بأصغر تفاصيلك و قلبه مـا دري بـك
    ماكن ٍ بأقصى معاليق الكيان اللـي لعـب بـه


    وش تسوي لو مرضت بعشق من وصله طبيبك
    و انتْ عارف لو ذبحك العشق ما داواك طبه !!
    ملكة الليل
    21 / 02 / 2008, 44 : 12 PM
    قولو لبو متعب ترى الشعب مقهور=ومثله يعرف البير ويعرف غطاهـا
    كيف اشكي العله على كـل دكتـور=والطب عندك وانت تعـرف دواهـا
    ماخافوا الله خالـق النـار والنـور=حتى الأرامـل شاركوهـا بعشاهـا
    يا قلبي اللي فيـه نيـران وحـرور=ضاقت علي دنياي وسكـر فضاهـا
    السوق بلون الدم باسبـاب مغـرور=يضغط على سابـك وكسـر يداهـا
    بالعشر اواخر نرجي الذنب مغفـور=قامـوا علينـا قومـة ٍ مـا وراهـا
    واعمار صارت دمـها اليـوم منثـور=وخاب الرجا باعمار واللي رجاهـا
    ياما بنينا فوقهـا ابـراج وقصـور=وراحت سدى والسوق دحدر معاهـا
    كم شاب قال ابغى اتزوج من الحور=وافلس وبيره جـف ماشـاف ماهـا
    وكم راعي اسره اصبح الصبح مفقور=العيد بكـره واسرتـه مـا كساهـا
    وقمت اتفكر وادرس الراي والشـور=قلت ازبن لصقر العروبـه 0ذراهـا
    بكلمـه تجي من عنده اليوم مسـرور=والسوق يرجع عشب يروي ظماهـا
    يادرعنا لا صار بالكـون عاصـور=كم صرخة ٍ للناس تسمـع صداهـا
    يالحر يابن الحـر والحـر مخبـور=قاد الحرار الشامخـه فـي سماهـا
    ما يلحقك يا سيـدي شـك وقصـور=لكـن رسالـه ياصلـك محتـواهـا
    حيثك ابونا والرجـا فيـك موفـور=عدل شمـل كـل البـلاد وغشاهـا
    جوني يعزوني على السوق ماجـور=قلت البقـا بالشيـخ يطفـي لظاهـا
    ويرد لون السوق عشبي ويخضـور=مثل علـم دار السعـو د وصفاهـا
    خيرك عميم وشاكر الناس مشكـور=ومزن الحيـا عـم البـلاد وسقاهـا
    انت الرجا بعد الولي تدفـع الجـور=واسلم عساك تدوم وتحمـي حماهـا
    بنت الرياض
    21 / 02 / 2008, 47 : 12 PM
    عسى البارق اللي شق عرض السحاب ولاح
    سـرى فالكويـت .. ومنتحـي للسعوديـه

    تزبّر سحابه والرعد فـي عروضـه صـاح
    وتباشـر أقدومـه قبـل تفـرح توالـيّـه

    يخيّل ويرعد والمطـر مـن سحابـه طـاح
    ويركـد علـى الروضـه ويرخـي ثناديّـه

    مداهيـل عـذبٍ كـل ماقلـت حـبـه راح
    بداء مـن جديـد وعـذّب القلـب طاريّـه

    هبلنـي بزيـن أحكـاه وأسلوبـه المـزّاح
    وأنـا نفسـي لزيـن السوالـف شفاويّـه

    احبه واوده واعشقه .. والغـلا يـا أبـداح
    يربّ الضلـوع .. وينحنـي مـع محانيّـه

    على شف وصله .. سقت رجلي وأنا مرتاح
    لوّ إن بينـي وبينـه قـرى البعـد مبنيّـه

    ماني بأحسب أحساب المراويح والمسـراح
    قـوي عـزم والطرقـه غـرام الشقاويّـه

    ليا ضاق صدري والعمس توّ عينـي نـاح
    مـا قاصيـت نفسـي فالأمـور الحياتيّـه

    ركبت الرصاصي وأنجلـى كـلّ هـم وزاح
    حديـث الموديـل وسكبتـه غيـر عاديّـه

    ماوقّف على كمّ سيم ؟ والاّ علـى الصيّـاح
    كبيـر الجنـوب اللـيّ تعـارض علابيّـه

    ايجنّـح تقـول امسـرولٍ يلطـم الملـواح
    هوى من بعيد .. وعلّـق اللـوح بشويّـه

    تنكّس أمبيره تحسبـه مـن مكانـه سـاح
    وطوى الخط الأيسر مقدمـه .. طـيّ زوليّـه

    شعيته وغنى طرب ( سواح أنـا سـواح )
    وغنيت له ( ياراكب الليّ مافـي زيّـه ) ..

    سرى وأنتلـه راعيـه مستعجـلٍ وأجتـاح
    اطوال الخطوط اللـي لهـا روحـه وجيّـه

    وفهقت الشماغ وقلـت للخاطـر المنسـاح
    تـرى الصـوت فينـي حاجـةٍ لا اراديـه

    صحيح الرياض ومدنـهـا دونـهـا مشـواح
    لكـن كنّهـا امـن العاصمـه للصباحيـه

    احـبّ الريـاض وحبّهـا خزنـة الأربـاح
    وسهمـهـا يغـذي البورصـات الخليجـيّـه

    اجيها وعطر الشوق فـي ضامـري فـوّاح
    ولا أرتـاح ليـن أقابـل الشعلـه الحيّـه

    أتوق لحكيها وأعشـق أشعورهـا الذبّـاح
    وأسابـق سـروري قبـل يبـدي دواعيّـه

    تباشير نور الصبح فـي وجههـا الوضّـاح
    تقول ان صبـاح الخيـر تقـرى بأشافيّـه

    غلاهـا مقيـم وحبّهـا يتعـب الـسـرّاح
    ومراتيعهـا قـلـبٍ دعـاويـه مكنـيّـه

    لعبـيّ مثـل مايلعـب البـزر فالمسبـاح
    رثـع فالخـرز والسلـك قطّـع عراويـه

    عليه الضلوع اتحـن والقلـب سـدّه بـاح
    ولازالـت اعـروق الهـواوي هـواويـه
    ملكة الليل
    21 / 02 / 2008, 06 : 01 PM
    يابري حالييييييييييي يابنت الرياض
    هذي لتس مجرد تفاعل
    أمس ضقت ورحت أقلب ذكرياتي وانتهيت
    عندصورة طفل صوته مثل صوتي لاانجرحت

    وش مثل لاوالله الاهذا أنا يوم ابتديت
    أنطق حروف تلعثم في لساني لاانمدحت

    هذا أنايوم الحياة بنظرتي عشرين بيت
    ومسجدين ومدرسه من طين كم فيها اصطبحت

    هذا أنا وأصبحت أتمتم هذا أنا حتى بغيت
    أختنق بس القدر عيا على موتي وطحت

    وصاح صوت الطفل فيني انت من وين ارتميت
    قلت أنا المستقبل اللي فيه كم همت وطمحت

    أمس كنت أبيك تكبر بس والله لودريت
    اني اللي عشت لجله مت عندك واسترحت

    لودريت ان الزمان يجر رجلي ماعديت
    ولودريت ان البحر بلامواني ماسبحت

    كان دربك لي طويل وكل ماشفتك هويت
    قلت لك كبوة جوادوماكبيت الا وجمحت

    ليه تسمعني وتمشي؟؟..آآآآآه ليتك مامشيت
    وآه ليتك من كثرعثرات الأيام انتصحت

    ضاعت أحلامي وظل الحزن فيني واهتديت
    للطريق اللي يوديني على دمعي ورحت

    يالحزن ليتك مثل دمعي وتنزل لارقيت
    بس أعرفك لو مسحت الدمع تبقى ماانمسحت

    كان حلمي في وجود انسان يبكي لابكيت
    وصارحلمي في وجودانسان يفرح لافرحت

    كنت أشوف الناس مثلي كل ماجعت وضميت
    مادريت ان الأوادم ناس فوق وناس تحت

    آآآآه يااول ذكرياتي خذني بحضنك نسيت
    لسألك عن وجه أبوي اللي معه ياماسرحت

    وخذني بحضنك أبغفى ياااه مبطي ماغفيت
    وان لمحت دموع عيني سونفسك مالمحت

    خذني بحضنك وبعثر في جروحي وان قضيت
    هزلي كتفي وقل لي(عيب تبكي لو سمحت)

    اضحك وعلم زماني من أنامن وين جيت
    طق باب الحزن واصرخ في لامني فتحت

    وضمني يمك وكمل ضحكتك لامن بكيت
    ودي أذكركيف كانت ضحكتي لامن فرحت
    بنت الرياض
    21 / 02 / 2008, 12 : 01 PM
    تـعـال اغنيـلـك الـمـوال iiوغيـابـك
    للشوق ( بحـه ) تميـز نبـرة اشعـاري



    زهبـت عـذري وردي لاابتـدى iiعتابـك
    كم لي افكـر شقـول ان قلـت iiشالطـاري



    بقـول مشتـاق للطعنـه مـن اهـدابـك
    ومشتاق اكثـر لقولـة باخـذ بثـاري ii!!



    وبقـول مليـت مـدري ملـنـي iiبـابـك
    من غبت دونـه وقـف عمـري ومشـواري



    مغير اسولف لـه اللـي صـار iiباسبابـك
    وارمي عليـه الشقـا والهـم iiواعـذاري



    من غير لا ادري اجي وان قال وش جابك ii؟
    قمت اتساقط علي من ( غيمـة iiافكـاري)



    لين اتبلـل (( ولـه )) واطيـر iiاسرابـك
    وتـروى عصافيـر فرقانـا مـن انـهـاري



    وارد ميـت عـطـش واقـلـب iiكتـابـك
    واقرى حكايـة سـراب ٍ عـذب iiازهـاري



    شفني ذبلـت وطفيـت وجيـت iiابحيابـك
    عمـري دفعتـه ثمـن دربـي iiومسيـاري



    امـا تخلينـي احـيـا فـيـك iiوابقـابـك
    ولا تـاكـد وفـاتـي آخــر iiاخـبـاري



    ابك انت مـره طرالـي احـرق iiاعصابـك
    طاوعت فكري عليك وجيـت لـك سـاري



    فكرت ابيعـك وابعثـر بالمـدى iiاطيابـك
    عقلي نواها وقلبي قـال انـا ( شـاري ii)



    ورديت احسك بصدري واحسـب iiاحسابـك
    انـي زرعتـك لقـا وابقطـف iiاثـمـاري



    والـيـوم دام المـسـا تــوه iiتغنـابـك
    اقـررب مدامـك لحـن تشتاقـه iiاوتـاري



    ابعـزفـك للقصـيـد الـلـي iiتسمـابـك
    وشب لـك داخـل بحـور الشعـر iiنـاري



    واسمعـك مـا كتبتـه ليـن ( iiينتـابـك
    غرور ) واسمـع كـلام ٍ عـده iiاجبـاري



    لاصـرت انـا والقلـم والدفتـر iiاحبابـك
    يحـق لـك لـو تقـول ان الشعـر iiداري



    ما قلتها قصـدي انـي اكسـب iiاعجابـك
    لكنـي بهـذي ادري ويــش iiمـقـداري



    الصعب جـذاب وانـت الصعـب iiيزهابـك
    وانا على الكايـده يـا عاشقـي iiضـاري



    وان جات للجـد لـه لـذه تـرى غيابـك
    شف ( بحة الشوق ) كيف تميز اشعاري ؟؟
    ملكة الليل
    21 / 02 / 2008, 26 : 01 PM
    أخذيني إليا عجبتك بس رديني وأن ماعجبتك خلاص أخذيني مابيني

    مادامني شفت فيك الطهر والعفة باعيف نفسي إليا منك كرهتينــــــي

    أخذيني لو أعتبر من ضمن أشيائك وأنا بحبــــك ولا لازم تحبيـــــــــني

    لا بي علاقة ولابي نظرة وبسمة احساسي أني بقربك بس يكفينــي

    ولو أني انضفت لشيائك غصب عنك طلي علــــــي ياغناتي لا تخلينــي

    تراي لاجـــــــا المصامد ماني بهين تقول كل العرب لعبة بيديـــــــــني

    شخصيتي من غرابتها وطيبــــــتها كن الزمن في تحدي بينـه وبينـــي

    أخذيني الشاعر اللي ماصدق حظه لا قلت ياحظ وينك؟ قال : ياوينــي

    أخذيني المبدع المتفلسف.. التحفه مؤمن وتضحك على العالم شياطيني

    شـهرة شكسبير وأفلاطون ونيوتن لاقلتلي بيت شعر تطيح من عينـــي

    أخذيني العنصري اللي صدق متعنصر من دون ربعي لو أقطع شرايينــــي

    أخذيني اللي ليا منـه طلب يعطـــــــا وتكفين لامـن طلبتك لاترديـــــــنـــي

    تكفين ياغايتي يابهجة الدنيا أبحــــــــــــرق قلوب ناس ماتدانيني

    أخذيني بكل شوق وقولي أحبه وإن شككوا فيك ولافيني .. ضميني

    قولي سعد والله أنـه غالي جدا وياجعل فدوة شبابي وأخر سنيني

    وأنا بصدق كلامك واعتنز بالله وباقول للنـاس مايعنــــيك يعنينـــي

    وأنا علي نذر ماأرخص جيتك وأنتي نذر على رقبتك أنك .. ماتخليـــــني
    بنت الرياض
    21 / 02 / 2008, 27 : 06 PM
    أنـــا أهــنــيــــــك مـــن قــلبــــــي قـــدرت إنــك تبكيني
    وحــــق الله يالغـــــــالــــي أنــــا مـــن القــلـب هــنيتــك

    كـــذا روحـي تعــــلـلها ولا لـــــــي مــن يــــواسـيــنــي
    وأنــــا اللي بكل معـــــنى الحـــب والإحـــساس حبـيـتك

    حـبــيــبي قـــول مـــا بـقــلــبك إذا زعــلان صـــافـــيني
    تـــدري كــم أنــا أحـبـــك وتـــــــدري كم صــــافـيــتـك

    أنـــا مقـــدر عــلى زعــلــك ولا إنـــك تجـــافــــيــــنــي
    عســـاني ما تهنى لــــو أنـــــــــا في يـــــوم جــــافيتــك

    أريدك مـــا تصــــــــــدقـــهم كـــل اللي حكـــــو فيــــني
    عـــذول وفــيهـم الغيـــــــرة عشــان بعمري أنـا فــديتك

    حــبـك ســـاكن بقــلبــــي ويجــــــري في شــــرايينــــي
    عـشـقــتـك يــوم ما شفتــك وخليل الروح سمـيـــــــتـــك

    تـــدلل بس على روحي ولـــو تطلب نظــــر عــــــــيني
    وحــق الـــواحد المعبــود معــــــــاه القلب أنـــا عطيتـك

    ولــك عــهد الــوفا مني أقــضي عــنــــــــدك سنــيــــني
    مطيع بكل مـــا تأمـــر ولـــو حـــارس علـــى بـــــــيتك

    منــى نفــسي أنـــا شــــوفك ولـــو خـلسة بيكـــــــفينـــي
    ملكــت الكـــون ســـاعــتهـا وتـاج الــراس خلــــــيتـــك

    حـبيبي لا تـــعــذبــني تــــــراه البـــعـــد يــظــنــيــنـــي
    ورجيــتك لا تحـسـسنــي أنــــا غلـطــان غــلـــــــيــتــك

    نـــار العــشـــــق يــــا عمـــري تـــرى بالله تـكـــويــني
    تشعل في وسط صــدري بــــــــــأول يـــــوم أنا ريتـــك

    حبــيــبــي عــودلــي رجـــواك قــبــل مــوتي يــوا فيني
    قــبــل لا تـنـطفـــي شمــعــة زمــان كـان مضــويـتــــك

    مــلــيــك الــروح لا تــنــسى إذا مــا تــقــدر تجـــــــيني
    تـذكـــر يـــا بعــد عـمــــري كــم أنـــــــــا تمــنــيــتـــك

    وإذا جـــــالك خــبـــر مـــوتي أنا مــا أريــــــد تبكيـنــي
    أنـــا مـــا أريــد أتـعـــذب عــشــان بيــــوم بكـيــــــتـــك

    تـــرى لـــي بــس طــلب واحـــد أنـــت اللـي تـــواريني
    تـلـبـسـني الكفــن بــأيــدك قــــبـــري تـلحـّـده بغـيــتـــك

    ولـــــو تسمــح بــدل إســـمــي شــهــيـــد الحب سمينــي
    وعــلـى قـبـــري زرع وردة دخـيــل الله تـــرجـــــيــتك

    كــفـاية عـــروقــهــا جــنـبــي وســــط قـبـري تسلـِّينــي
    وكـــل مـا تـشـم زهــرتـــها أنــــا بالعــرق شميـــتـــــك

    ودوس القــبر بـــأقــدامــك ولـــوما تطـــالعــك عينــــي
    تـــرد الـــروح فـي جســمي وأنــا بالطيـــف نــــاديتـــك

    وتـــذكر قســـوتك عــندي وظــلمك يـــوم نــــا ســينــي
    ولـــمـــا تلــعب بــقــلـبي شـــرى لــعــبــــة مـســليتـــك

    وســـجــل فــي كتـــاب الــدهــر كل اللــــي جرى فينـي
    عــســاه الـدهــر يـنـصـفـــني وأنــت بعــــد يــاريـتــــك
    سهام الليل
    21 / 02 / 2008, 49 : 06 PM
    شي طبيــعي نـختــلف ونتــفـارق
    .......اللي غريــب انـا بيــــوم اجتــمعنا
    .تطيح شمس وغصن الايـام وارق
    ......وتموت كلمة شوق وتعـيش معنى
    ماتسعف الغرقان صيحات غارق
    ...عاجز .. وعاجز كيف بس اجتمعنا؟!

    سعد آل سعود
    بنت الرياض
    21 / 02 / 2008, 14 : 07 PM
    انا زعلان منك حيل وشايـل لـك بقلبـي عتـاب
    واتمنـى تحملنـي مثـل مـا اتحمـل عتـابـك


    ترى بعض الصراحة جرح وثقل ونرفزه واعصاب
    ابي تسمع كلامي زين وتمسـك زيـن اعصابـك


    تعاهدنـا انـا وانتـه علـى إنـا نكـون احبـاب
    واحبابـك هـم احبابـي واحبابـي هـم احبابـك


    وش الي غيـرك فجـأه تكلـم واذكـر الأسبـاب
    انا بسمع كلامـك زيـن وبسمـع زيـن اسبابـك


    رغم كل الخطاء منك فوجهك مـا قفلـت البـاب
    ويوم اخطيت في حقـك قفلـت فوجهـي ابوابـك


    رخصت الغالي لعيونك حنيت لخاطـرك ارقـاب
    رضيـت احنيهـا ارقابـي ولا تحنيهـا ارقابـك


    كفايه تمتحني هـم وخـل مـن ذم فينـي وعـاب
    ترى من عاب في غيرك ولو طال الزمـن عابـك


    ولا تفكر في يوم انساك او يشغلني عنـك غيـاب
    انـا اتنفسـك اهـواك وفيـك امـوت واحيابـك


    انا ما شوف احد غيـرك جميـل بفتنتـه جـذاب
    انا إعجابي فيك اعمى يفـوق اعجـاب اعجابـك


    انا مـهما قسـى قلبـي بكلمـه منـك احسـه ذاب
    انا من زود عشقي لك عشقت العطر فـي ثيابـك


    انا ياليت مغرم فيـك انـا كلـي فغرامـك شـاب
    احسك جـزء مـن روحـي ولا اتحمـل غيابـك


    ولا قد طاب لي جرحك ولو جرحي لذاتك طـاب
    عجزت اقدر اشوف الدمع بـل اطـراف اهدابـك


    ولكـن كـل شـي إلا جـزاة الصـد بالترحـاب
    إذا صديـت ترحابـي تـرى باصـد ترحـابـك


    ولاني مرتضي ذلي ولـو كـان الهـواء غـلاب
    إذا ماكان ترضا بي حشاء لا يمكـن ارضـا بـك


    ولاني قادر اتحمـل عشانـك غرسـت الأنيـاب
    انا كلي غـدى مجـروح مـن غرسـات انيابـك


    تجافيني ولا همك ولا تحسـب لـي أي حسـاب
    وانا من زود عشقي لك اصونك واحسب حسابـك


    ألآ يا قسوة الصدمـه تجينـي منـك الأصـواب
    وانا الي كنت اقول الجرح إذا ما صابني صابـك


    أمانـه قـول وش بقيّـت للعـذال والأغــراب
    اذا هذا معي طبعـك اجـل وش حـال اغرابـك


    تمرد كان يحلـى لـك تعيـب فطيبتـي وتغتـاب
    ولكنـي تـراي اكبـر مـن انـي يـوم اغتابـك


    حقيقه اكتشفـت انـك سخيـف بطبعـك الكـذاب
    واني كنـت لـك لعبـة سخيفـه تشبـه العابـك


    انا عيبي غبي طيـب وضنـي فيـك والله خـاب
    ولا قـد كنـت اتوقـع تجافـي يـوم اصحابـك


    انا جيتك بطيب الطيب وفيك الطيب ابد مـا جـاب
    ابي تعذرني ها القسـوة لأن الطيـب مـا جابـك
    ملكة الليل
    22 / 02 / 2008, 40 : 02 AM
    طفـــح كيل الحزن وانا وســط بحر الوجــع غرقان
    رياح الصمــــت تعصف بي وتصــرخ كل أطــرافي
    .
    وحيــــد وداخلي تسكــــن ، فرق ماش و قره ماش أماني مالها عنــــوان
    صحيــــت اليوم لكني ، أحــــس الكـــون ذا غافي
    .
    أنا الهــــارب ويطردني ســــراب البعــــد والنسيان
    لبست الـدرب أو يعني عــــرفت أن الزمــــن حافي
    .
    تخاويني كثيــر أدروب ، تسافــر بي كثير أوطان
    محطــــات الألم تعــــرف تقاسيمــي و أوصــــافي
    .
    نبت غصن الآسى ذابل ، جنيــت من الغصـن حرمان
    سترت الجــــرح لكني عجــــزت آغطــي أكتافي
    .
    قضى عمري وأنا أبحث عن الأنسان في الأنسان !
    أدور عن بقايا شخص يفضح ســــري الخــافي ؟
    .
    أدور فرحتــي (أبــــره) وســط قشة ألم وأحزان
    وأدور في (صقيــــع) الكون بقايا حضنــي الي
    .
    أدور عن حيــاتي بين ، ضيــــق العمــــر والأكفان
    أدور بيــــن أكــــوام الخيــــــانـه أي شــي وافي
    .
    أدور عمــر مايعــــرف ، بعمره سيــــــرة الاحـزان
    أدور ليل أسكــن بـه ، ويسكــن داخــــل أللحــافي
    .
    خســــرت الحلــــم لكني وقفـت بعــــزت الربحــان
    مثل ذيك النخـيل اللي تصــــارع سطــــوت السافي
    .
    سألت اللــيل من فينا قضــــى ليل العنا سهــــران
    طلبني الليل في حســــره دخيلك كافـــــــــــي !
    بنت الرياض
    22 / 02 / 2008, 10 : 09 AM
    وجهمت آسوق الخطا في الدرب وأهـذري
    ( تكفون ياللـي خـذوا خلِّـي تردونـه )

    أبطى .. و خلّى سـؤال ٍ يلهـث بفكـري
    مدري يصون الغلا .. مدري هو يخونـه؟

    ويوم إني أسجّ بيـن أدري .. ومـا أدري
    عقب البطا .. جاء يقول: الـدار وشلونـه

    قلت أنت : دارك هنا .. وأشِّر على صدري
    قال أنت : دارك هنا .. وأشَّر على عيونـه
    ملكة الليل
    22 / 02 / 2008, 07 : 12 PM
    لو جحد ذاك البحر .. شوق السفينـه

    أو محت ذيك السماء .. لون الصباح

    أو نسى ذاك الولد .. حلم المدينــــــــه

    أو تخلى الغيم .. عن صوت الرياح

    ما نسيتك !! ياوله قلبي وحنينـــــــه

    وما جفيتك .. لو غدى كلي جراح

    لو كنت أنا بخدعك .. قلبي تعرفينـه

    كيف أخونك .. وأمدلك قلبي سلاح

    جيتي وأنا اللي ضاعت أحلامـه وسنينـه

    بين غيمٍ رحل .. وبين نجمٍ طـــــــاح

    حيل تايه بين جمر الألم , ونار الغبينـه

    همي ألقى بين البشر .. للفرج مفتاح

    فيني المشاعر من بعد حبك , رهينــــه

    ومرّ الألم فيني .. توشــــــحني وشـــاح

    قلبي اللي تخبره ؟؟ ترى قطّع يدينــــــه

    يقول ياكيف أبحضن ؟؟ حبيبي اللي راح

    والجسد حيل ناحل ... عسى الله يعينـه

    وللشوق غيمٍ ... تعبت ورفــــض ينزاح

    والذكريات اللي مضت عقبك سجينــه

    وهذا حالي .. صار له دهرين ما إرتاح

    وجيتي بعد هـــــذا .. يــمّ قلبــي تبينـه
    بنت الرياض
    22 / 02 / 2008, 16 : 12 PM
    من آخر الجرح جيتك هاك تذكـارك
    آخر قصيده كتبهـا الجـرح لعيونـك

    غرورك اللي رقى بك فـوق مقـدارك
    أنا أطلب الله يجي لك يوم..ويخونـك

    أنا أول اللي حيّاك وهـام بأشعـارك
    وأنا آخر اللي يموت لأجـل يحيّونـك

    مليت أنا أرضى بجفاك وبارد أعذارك
    مليت أمـد النظـر وتهينـه غبونـك

    مصير وقتك يبـور وتذبـل أزهـارك
    ومصير كل الجروح الحمر ينسونـك

    واليوم يا الجرح والله لآخـذ بثـارك
    وأسقيك من دم قلـبٍ خيّـب ظنونـك

    خلّه ترى اللي حصل من لعنة أقدارك
    وأرحل مع اللي يحبك وصل..ويصونك

    وما جيت أبنشد عن الهجران وأخبارك
    جيتك ابسألك بعد الجرح وشلونـك ؟
    ملكة الليل
    22 / 02 / 2008, 29 : 12 PM
    علمتني دنيتي ما احسب لغير الله حساب .
    وعلمتني ما اخضع ولا اتبع هوااااااي..
    علمتني ان الوفا رمز بصدور الاحباب
    وان الجفا قاسي ومايتبعه غير من يبغى شقاي
    علمتني ان الغياب اقسى انواع العذاب
    .وان اللقا يكسر قسوته ويزيد برضاي
    علمتنى ان الوفا بوقتنا يعني سراب
    شي يصعب وجوده في حياتك وفي مداي
    خلاص مافيه حب صادق كله زيف وكذاب
    كله وهم عشته بليالي وزاد فيني بلاي
    آآه من طبع الليالي من عذاب في عذاب
    وكل هالدنيا ماتسوى لجل تزيد من عناي
    برمي همومي وابنسى كل ايام العذاب.
    .واضحك ومن جروحي بكابر وارمي هالدنيا وراي
    وانت بعد ياصاحبي ابعد عن دروب الاحباب
    ترا دروبه متعبه واسمع نصيحه من شفاي
    والنصيحه في زمن ايوب قالو يقابلها حساب.
    بس انا بعطيك مجاني دام انك غلاي
    من يحبك لاتبيعه ولو يطلب عيونك تجاب.
    ومن يبيعك بيع حبه ولاتبت لوجوده راي
    طرد السراب لمن يظن انـه ماء مافيها غراب
    الغريب طرد السراب لمن عرف انـه سراب
    لاتقول اني ابالغ وان هالدنيا مطااااااب.
    وانك انت الي قسيت ولاتضيق لي فضاي
    انا تعلمت الكثير هذا وانا توي شباب
    الله اعلم لاكبرت وش بيبقى معااي
    وكل بيت قد كتبته له في عيوني جواب
    يعني افهمني ياصاحبي ولاتعكر لي صفاي))
    بنت الرياض
    22 / 02 / 2008, 39 : 12 PM
    كـل ماقلـت القصيـدة اكملـت **التقيها يالغـلا تنقـص حـروف
    القصيـده دون اسمـك ماحلـت **مـهمله منسيـة فـوق الرفـوف
    وان كتبت اسمك عيوني ماسلـت** كل يوم احن لك وارجع اشـوف
    والمعاني لو يغيب اسمـك خلـت **من جمال الشعر واقفت للكسوف
    ابشري كـل التواصيـف اقبلـت **لك حنت راس التواضع يالهنوف
    والصور من زود حسنك اهملـت **كل شئ وجت تسلـم بالكفـوف
    لك تنادي ياهـلا باللـي زعلـت**واصبحت ت على دق الدفوف
    ياقمـر لا طـل نـوره انجلـت**كل ظلمـه والحزن واقسى الظروف
    ويامـهـاة لـو بلحظـه ازعلـت**صار كل الكون لرضاها عطـوف
    ملكة الليل
    22 / 02 / 2008, 38 : 01 PM
    بدري عليكـ توه الجرح مـا طـاب
    زيد همومي واجرحـ واتركينـي
    سيف ركزته وسط قلبـي ولا هـاب
    كملي جميلك اطعنـ اليـوم عينـي
    مآبي عيوني تشتكي جور الأهـداب
    ولأبي احـد غيـري يـداوي أنينـي
    ماقد طلبتك... بس أنا اليوم طـلاب
    وأبي على كثـر الرمـل تكرهينـي
    لأني كرهتك صدق ولانيـب لعّـاب
    صعبه علـى مثلـي خيانـة حنينـي
    ياما...... جرحتنـ بلا اية اسباب...
    وهـالمرّه عـاد أقـول لا تحترينـي
    لاتحتري قلب شكا الضيـم منصـاب
    تعب يذوق من القهـر مـا يجينـي
    جرح الكرامة ماهوب جرح كـذاب
    عند الكرامـة أبيـع حتـى ضنينـي
    عودت أنا نفسي على جلد وعطـاب
    لآمن قصرت يمنـاي بقطـع يدينـي
    نفسي عزيزة ولهو العشـق غـلاب
    ماهنت أنـا نفسـي وتشـهـد يمينـي
    الحين روح واقفلـ بعـدك البـاب
    ابكي على نفسـك وبعديـن ابّكينـي
    بنت الرياض
    22 / 02 / 2008, 43 : 01 PM
    تعال وغير اطباعي وعلى الزلات حاسبني
    وخليني ابتسم كلي واغرق بين امواجك
    بدونك دنيتي صعبه طلبتك للوصل خذني
    أنا مـهما ضوى صبحي ابي ليل بـه سراجك
    غيابك اتعب عيوني .. غيابك حيل علمني
    بأن الدنيا لو ضاقت .. فرجها ساعة افراجك
    دخيلك ارحم بحالي .. كفايه البعد عذبني
    حبيبي لا تخليني .. تراني بجد محتاجك.

    ( خذني بحضنك)

    لوكنت تدري وش يسوي بي غيابك
    والله ماغبت ياأغلى الناس عن عيني
    لو ان ماصابني من هالغلا صابك
    أقسم بربي ثواني ماتخليني
    لوتدري بلهفة عيوني على بابك
    كان تعرف وش بلاي؟ ووش معنيني
    تصدق اني إذا أبي أسولف أبدابك
    وكل السوالف لدرب إسمك توديني
    تصدق اني أموتك موت وأحيابك
    تخيل أحياك وأحيابك وتنـهيني
    أغار من عطرك ومن لهفة ثيابك
    ويغار قلبي من مصافحك ليديني
    عاد لاصرت تدري وش يسوي بي غيابك
    أنا دخيلك رجيتك لاتخليني

    ( خذني بحضنك)

    خذني بحضنك أبغفي يااااه مبطي ماغفيت
    وإن لمحت دموع عيني سونفسك مالمحت
    خذني بحضنك وفتش في جروحي وإن قضيت
    هزلي كتفي وقلي: عيب تبكي لوسمحت
    ضمني يمك وضحكني أليامني بكيت
    تكفى ودي أذكر كيف كانت ضحكتي لامني فرحت

    ( خذني بحضنك)

    قد سمعتي في خيال العشق والا ماسمعتي.؟
    اعشقيني اتحول لك بحــــر واضم دره
    اعشقيني عشق مامر البشر والكون مثله
    يشفي قلب الحزين ويمنع انواع المضره
    اعشقيني لين أعطي الكون ياعمري مشاعر
    لين اشوف الحب درب وكل من يعشق يمره
    القمر والشمس والفرقا وأنا والحب وانتي
    ما تشابهنا ولـــــكن بيننا مثقال ذره..

    ( خذني بحضنك)
    لو الشـهاده بالمحبه فعتبرني لك شـهيدي
    بموت لعيونك غلا وأصيح يادنيا أشـهدي
    لك مني أني لعشقك منا الي يوم الوعيدي
    عشق كما نور البدر والناس منـه تهتدي
    جعلك ذخر لأهل الغرام وجعلك بقلبي رصيدي
    لا جيت أعبر بالغلا حطيت قلبي في يدي
    ياسيدي هذا الهوى طبعه على العاشق يسيد
    وانت تلاعب في خفوقي بالدلع ياسيدي


    ( خذني بحضنك)

    ابحكي لك عن القصه اليتيمـه وكم انا عانيت
    ولا أظن الزمن يحكي لك أجمل من معاناتي
    بداية قصتي بسمة كانت أول الضحكات
    ولجل الورد ذاك الورد ماتت كل ضحكاتي
    جلس حالي مثل ماهو حزن ودموع مانقصت
    الين الله كتب والقى الأمل قدام نظراتي
    ضحكت وصاحت الدنيا الحزينـه قامت وضحكت
    ولكن للأسف ما مداني الا وذرفت عيني
    ونـهاية قصتي غمضت عيني برمشي ونامت
    وقالت لي على قصه جديدة لا تصحيني
    اخاف اليا صحيت ابكي وهي ياكثر مابكت
    بكت من جرحها لين ارتوت ارضي بدمعاتي
    ملكة الليل
    22 / 02 / 2008, 56 : 01 PM
    تعـطـينـي الـود ولا تـاخـذه منـي
    يـبلّغـك قـلبـي المـقـفــي تـحــياته
    اليـوم يا صاحبـي ردّ الخبـر عـنـي
    ما يرخـص الغـالي إلا كـثـر غلـطاتـه
    جارت عليّ الليالي وأخلفت ظنـي
    والـحـب ما عـوّض الرجّــال ما فــاتـه
    أدعي شفوفٍ تجيب أرضاك ماجـنـي
    شاحت عـلى الغالي اللي شفت زلاتـه
    حمـامة الـحـب فـوق النايفـه غنـي
    فـي وادٍ تـطـــرب الأسمــــاع جــرّاتـه
    قـصايدي يوم مات الحـب ينـعنـي
    في مقبل الـوقـت يالغـالي ســلامـاتـه
    ياللي برمح الغلا تسطي وتـطعنـي
    وأنا معــك خـافـقي محبوس غايــاتـه
    تبي الحقيقه عظيم الشوق ماأوهنـي
    اليـوم سـاوت حـسان الحـب سيّــاتـه
    أببتعد عند قدر اليوم ماأمكني
    ماهوب عيبٍ يعاف القلب مشـهاته
    بغيت عنك العزا مرة وردني
    مشاعرٍ نصرها يلفح براياته
    العـام والا يـجــنّ اليــوم يـنـهـنـي
    عن حبك اللي جروحي من نـهايــاتـه
    لك ذكــرياتٍ جـمـيلـة يـوم مرنّـي
    ما وسّعـت خاطــرٍ تسعى لمرضــاتـه
    واليـوم لولا المـودة ما ضحك سنـي
    ما شـنّ قـلبـي عـلى فرقـاك غـاراتــه
    نـوازع الـطـيــف ما جـنّي وزارنّـي
    فـي وحـدتي تـهدي الخافق مسرّاتــه
    هـذا وأنا خـافـقي للحـب ما حـنّـي
    قـلبٍ بعـد بـه مكـان يحب هيـهـاتـه
    فارس المجد
    22 / 02 / 2008, 09 : 02 PM
    الحب جربته ليا ل(ن) قصيره = ذوقني الموت الحمر والعزاير

    طوعني امشي با لدروب العسيره = واخفي وخفي خا فيات السراير

    اشكرك اخوي سعيد على الفكره للتعبير
    بنت الرياض
    22 / 02 / 2008, 10 : 02 PM
    يامدلعه لا تدعين الضيق و انتي في سعه
    الضيق للي ما اتستسع له صدر محبوبه لضاق
    القلب نفسه عندي مـتـبـهـذل و عندك يا مـدلـعـه
    الفرق في صدق المشاعر و الاحاسيس الرقاق
    الله ياكم لي وانا منك الوفاق استـطـلعــه
    والحين لانتي ولا قلبك ولا حتى الوفاق
    اخر حكاية حب و اول جرح كنت اتوقعه
    اللي برواق تحبني تقدر تفارقني برواق
    احساسك اصلا مايناسبني و انا ما انفعه
    ما دام لي مبدأ ولك نيه تبيعين الرفاق
    الناس قالت من يبيعك و اشترى غيرك بعه
    لا تلحق اللي منك ما يستاهل اسباب اللحاق
    اخترت اموت و لا يقولون الناس علي امعه
    واخترت افراقك و الصدز ياكره كرهي للفراق
    اصبحت مثل اللي يدور بالاتجهات الاربعه
    راحت لجهات الاربع ومازالت في نفس النطاق
    المشكله وده يفضفض مير كلٍ يصفعه
    من حيث ما وجه بوجهه للاسف يلقى طراق
    الحزن يجتاحه و شكل في حياته زوبعه
    واحساس باهمال الجميع يضاهي احساس المعاق
    الظاهر ان الناس في قلب المواجع مبدعه
    والظاهر اني صرت ممن لا يطيق و لا يطاق
    الحب من ذا اللي يقول الحب دنيا ممتعه
    في ذمتي ما يقولها لو كان مما ذقت ذاق
    ان شاف نفس اللي اشوفه و ماسمعته يسمعه
    يختار له نار الفراق و لا يجي جنة عناق
    العاشق اللي مامعه غير انتفاضة مدمعه
    الله يكون بعون قلبه و احتراقه احتراق
    ان جيت تلقى حالته حاله وشبه مضيعه
    احيان يتنفس و لكن اغلب الحال اختناق
    انـهد حيله و انجرح و احتاس في هالمعمعه
    محتار مايدري على ويش الزعل و الانشقاق
    انصب تفكيره على ماذا وراء الاقنعـــــــه
    مسكين كان اخر ضحيه للخيانـه و النفاق
    الحين يا ضده تكون الناس الا معه
    مايعترف االابالوسطيه و الثقه و الاتفاق
    ارثي لحاله عندما يكتب على الرمل اصبعه
    هذي نـهاية مايسمونـه محبه و اشتيــــــــاق
    مجنون ليلى يتبع هواه وحـنـــا نـتـبـعــــه
    يعني انا و الاف غيري نندرج ضمن السياق
    الصدز لو هم الرجل في كلمتين تقلعـــــه
    ماتمنعه احيان كلمة يبغض الله الطلاق
    السالفه اكبر من انـه يمتنع او تمنعــــــه
    ما دامت الدعوه مصير انسان مربوط بوثاق
    ان حب حب الله يعينــــــه والحشى متولعـــه
    ومن وين ماقلبه يسوقه من ورى خشمـه يساق
    الود ودك لا وصل للوضع هذا تقنعـــــــه
    مـهما استمر الحب يبقى اخر الحب افتراق
    اكبر غلط لو انسان بسيط مثلي يحب له مدلعه ؟؟؟
    والاخت ماتقدر توسع خاطره لو في يوم ضاق
    ملكة الليل
    22 / 02 / 2008, 44 : 02 PM
    جت بأول الشارع و(جفنى) بين سجْده واعتـدال=
    ومرت وذابت بى قبل.. تسجد من الجفـن شعـره
    تجر..ثوب.. الغطرسه.. والعنجهيه........ والدلال=ت
    مشى تقل تمشى علـى.. شـىٍّ تخـاف تكسّـره
    ساق يعزم ساق /وخصر/ ان مالت السيقان مـال=ي
    نثر (عناقيد الغنج)...... والشوف... يتليه بشَرَه
    حتى ( الرصيف) استانس لخطواتهـا فوقه..وطـال=
    كل ما وطت حجر... (غمز).. للى وراه.. يبشره
    شربت زمزم حسنـها.. حتى سكرت مـن الجمـال=
    مثل الذى ما شاف خير..او شاف.بس استكثـره
    وظليت( لا نايم) واقول:.. اسرفت يا حلم بخيـال=
    ولا واعى اشـهد غيرها.. ما خلّفت (حوا) ..مـرَه
    تكلّفت ..،..عبث،... تبى تستّر...(بغربال)..شال=
    ولا كلف الله.. نفس ذاك الشال... فوق المقـدره
    وجهٍ.. تنفس بـه صباحٍ..... من صباحات الشمال=
    اصفى من الطيبه بياض....ان ما تنرفـز... احمـره
    تفاحتين..ليا ضحكن،... قل مات سوق البرتقـال=
    وليا بكن،..... توردت مكانـهن.......... الف ثمره
    وتوتٍ.. طغى...واستفحل..وعاث بشفايفها زلال=
    تستطعم.... ليا بلّته ( بالريق)...... نكهة سكـره
    و(ثغرٍ)... يحج الشوف غصب لقبته من غير بـال=
    الله يرحم.. من لمس ركنـه..... ومن حب حجـره
    و(جفن) ان تثاوب زلزل العقل ونفش عهن الهبـال=
    تقوم... بالروح القيامـه... قبل ما....... تستغفـره
    وهذا لحال ، ..و (قدّها) المنحوت من جوهر لحال=
    سبحان من قال..( لعجينة طينـها).... كن iجوهره
    والثوب ..ما كنّه مصدّق.. انـه تلبسه..أم الدلع والدلال=
    حتى.. حضنـها حضنةٍ....يا( علّ ربى)..... يقهـره
    جت بأول الشارع.. ولا ادرى.. عقبها من لا يزال=
    ما يلقط انفاسه....ولا عقله.....ولا... غض بصره
    هذا وانا.. ما شفتها الا...بين.. سجده.. واعتدال=
    من جفن.. يقسم غيرها..ما شافت عيونـه.. مَـرَه
    فهد بن زحيفه
    23 / 02 / 2008, 30 : 12 AM
    هذه القصيده إهداء لصاحب هذا الموضوع أبو هادي وهي موجهه لمن حاول الأساءه له 000 وياجبل مايهزك ريح 000 ومايتكلم في الرجال إلا رديهم0000 وترى النطيحه والمنخقه ماتضحي وأنا أخوك والمرضى النفسيين في عصرنا هذا كثر00 فلا تلتفت لاأشباه الرجال 0000 وياجبل مايهزك ريح 000 وأنت معروف قبل وجود أصحاب المصالح وأضعاف العقول وأتمنى أن تذكر نصيحتي لك من هؤلاء000


    يحي العزيز بعزته شامخ الراس=والا الذليل يموت في وسط ذله

    من عاش شاف في دنيته كل الاجناس=من كل جنس وكل مذهب ومله

    ومن عاند الدنيا توريه الاتعاس =يلقى القهر ويموت في وسط ذله

    راعي الوفاء ممشاة مع خيرة الناس=وراعي الردى راعي الردى صاحب له

    وما للرداء في مجلس العز مجلاس=اصلا ولاحتى يجيه او يصل له

    وبعض الرجال اغلى من كنوز الالماس=سيف اذا جت اللوازم تسله

    له فزعت تظهر اذا صرت محتاس=ودرب الوفاء ماكل رجل يدله

    وبعض العرب من تحت الاقدام ينداس =وبعض العرب من فوق راسك محله

    وبعض العرب صداقته لك نوماس =وبعض العرب صداقته لك مذله

    لابأس ياقلب تبي المجد لاباس =مادام فعل الطيب فينا جبله

    البيت يبقى دوم مبني على ساس =وان كان ماله ساس مادام ظله

    الادمي عمره محدد بالانفاس =رحال في دنياه والقبر حله
    سهام الليل
    23 / 02 / 2008, 38 : 01 AM
    يا حبكم تكبرووووو ن المشاكل

    يا بن زحيفة كن مدخل خير

    وكبروها تكبر في النفوس


    وصغروها تصغر

    وانت اكبر من كذا

    ربع وجماعة

    انمانفثة شيطان
    عبدالله بن عبدالرحمن
    23 / 02 / 2008, 37 : 03 AM
    لجلك ابيع الكون يا زهرة الكون=
    وما همني من قال فيها قبايل

    دام القدر مكتوب والعمر مرهون=
    ابلتقي وياك باية وسايل

    نضرب فجوج الارض وابليس ملعون=
    ما تهمنا دنيا ولا حظ مايل

    خلي هروج العالم اللي يقولون=
    راعي الهوى شخص كذوب متحايل

    لان الهوى ماهو من اللي يعرفون=
    شي علومـه بالسنين الاوايل

    شي يخلي صاحي الحب مجنون=
    وتضيع في عيونـه جميع البدايل

    يمشي المشتاق على الجمر بالهون=
    كنـه دلع يمشيه ولا متمايل

    مبطي وانا احبس دمعتي لا يشوفون=
    ربع على شوفة دموعي تخايل

    مبطي وانا احبس دمعتي لا يقولون=
    ما اصبر على مر الزمن والهوايل

    وانا عزيز النفس ما اتقبل الهون=
    شوف الزمن في حالتي كيف قايل

    كم لي وانا اعطي والعطا طايح دون=
    واشيل حملك فوق حملي جمايل

    ارخصتني والناس لجلك يهونون=
    واغليت من حبه على الغير مايل

    يمكن اعيش الحب مبلي ومغبون=
    بس الحذر يا صاح والعمر زايل

    فاليا غدى قلبك من الحب مطعون=
    ارجع دقايق ... ثم فل الرسايل

    مضمونـها لا تظلم اللي يحبون=
    خص الا من باع لجلك قبايل
    بنت الرياض
    23 / 02 / 2008, 05 : 10 AM
    لا تغرك ضحكتي والا اسلوبي ...

    اعرف اعزاز النفوس من الرديه ...


    كم وفولي ناس وكم ناس اغدروبي ...

    وكم كسبت بطيب نيه ,, سوء نيه ...
    عاشق الطيب
    23 / 02 / 2008, 21 : 11 AM
    [QUOTE
    [QUOTE=فهد بن زحيفه;128650]هذه القصيده إهداء لصاحب هذا الموضوع أبو هادي وهي موجهه لمن حاول الأساءه له 000 وياجبل مايهزك ريح 000 ومايتكلم في الرجال إلا رديهم0000 وترى النطيحه والمنخقه ماتضحي وأنا أخوك والمرضى النفسيين في عصرنا هذا كثر00 فلا تلتفت لاأشباه الرجال 0000 وياجبل مايهزك ريح 000 وأنت معروف قبل وجود أصحاب المصالح وأضعاف العقول وأتمنى أن تذكر نصيحتي لك من هؤلاء000
    فعلاً .. ما يتكلم في الرجال إلا رديهم .. وفالك المليون .. يا شاعر الفزعه .. !![/COLOR][/SIZE][/FONT][/B]

    العقل ن ؟ لكن أحياناً .. نقمة وإنتكاس = يشوفك ..ان العقول اللحين؟.. ما قل وندر
    أنا أفكر كيف أزيل المنحدر من الأساس = والأغبياء .. لاهين في لذة صعود المنحدر




    وانا اقول ..
    الأسم يرمز لعرب يعدون من اطيب ربعنا ..
    نفتخر بأفعالهم ..
    ولكن المداخلة وقصيدتها جانبت الصواب ..
    وأساءت لصاحبها فقط ..
    لأن الحكم مبني على شخص مجهول لا يعرفه ..
    ولا يعرف تماما من هما الشخصين المعنيين..
    وا اسفها .. كيف يحط الشخص من قدره ..
    بنت الرياض
    23 / 02 / 2008, 23 : 11 AM
    حروف اسمك أغنيها

    ودي أفهم معانيها

    سر سحرها غامض

    أسرار عني تخبيها

    حروف اسمك مثل لوحة

    رسمـها فنان سهر فيها

    في كل لحظة أحب اني

    حروف اسمك أناديها

    أكتبها أشعار وقصايد

    ألحنـها وأغنيها

    أدفنـها وسط قلبي

    أحفظها بصون وأداريها
    القناص
    23 / 02 / 2008, 43 : 11 AM
    فكن رجلا رجله في الثرى= وهامة همته في الثريا
    بنت الرياض
    23 / 02 / 2008, 48 : 11 AM
    ياصاحبي لاعاد تقصاني .، ترى اللي كان كـان
    لاتجرح اشعوري .، وانا من جور الأيام أمحدي
    بذلت مجهودي .، وبار الحظ في جهدي وخـان
    ولا كل من يجهد يصيب .، ولا على المجهد فدي
    هانت .، وأنا ماني بلوم النفـس لافـات الأوان
    أمّا وصلت لمقصدي .، لابدّ ما آصل مقصدي .!
    القناص
    23 / 02 / 2008, 54 : 11 AM
    ومن شيم الؤمن عدم الاكتراث بالنقد الجائر الظالم فلم يسلم من السب
    والشتم حتى رب العالمين الذي هو الكامل الجليل الجميل تقدست أسماؤه




    فعلام تحرق أدمعا قد وضئت=وظل يقلق قلبك الارهاب
    وكل بها ربا جليلا كلما=نام الخلي تفتحت ابواب
    بنت الرياض
    23 / 02 / 2008, 56 : 11 AM
    هب الهوى غرب واجتاح الضلوع وشعـرت
    إن الليالـي الجميـلـة هــب نسناسـهـا
    مدري كبـر حلمنـا .. والابعينـي كبـرت؟
    والاهـي اوهـام ودي يصـدق إحساسهـا؟
    تنسانـي أيـام وتجينـي مـتـى مـاذكـرت
    اليا متى وانـت روحـي حابـس أنفاسهـا؟
    كنت أجمل احلام عمري .. بس ليه أنكسرت؟؟
    يازيـن الاحـلام لـو ماينكسـر باسـهـا!
    بيديك مديت لي كـاس المحبـه.. وصـرت:
    أنـا اول اللـي يـذوق المـر مـن كاسهـا
    من يومـها وانت قدام عينـي ولـو ماظهـرت
    دايـم وعينـي تشوفـك بـيـن جلاسـهـا
    قدرت ولا علـى نفسـي معـك ماقـدرت
    لازاد عنـهـا غيـابـك زاد وسواسـهـا
    لوشفت حال الورق والشعرعقبـك عـذرت
    اللـي حـرق صفحـة الماضـي وكراسهـا
    ماكنت اصدق يجي يـوم ابتسـم لانظـرت
    أطـلال ركـب الليالـي مــر ماداسـهـا
    والاأنت لوقلت لي نـادم وجيـت اعتـذرت
    كان اجمل ابيـات شعـري ينحنـي راسهـا
    مافيـه داعـي توصينـي تـراي اعتـبـرت
    فرقـاك ذكـرى وشعـري علـق اجراسهـا
    يكفيني البـارح إنـي فـي عيونـك سهـرت
    وقفـت بيـن العيـون السـود وانعاسـهـا
    إن رحت ماأنت اول اللي راح..وان حضـرت
    قلـت الليـال الجميلـه هـب نسناسـهـا
    ملكة الليل
    23 / 02 / 2008, 28 : 12 PM
    قولهـا واخلـص لا تـراعـي لــي شـعـور..
    ادري انــك عــن غـرامـي مـــا دريـــت..
    صــار لــك سـاعـه تـلــف بـهــا وتـــدور..
    ما فهمت ..الا عسى.. وودك .. وياليت..
    قـل ((مـا أحبـك)) وانتهـت كـل الامـور..
    خذيـت كـل اللـي تبـي منـي وقضيـت؟
    مــا علـيـك أنــا عـلـى الـفـراق صـبــور..
    وبعت في سوق الهوى هـم وشريـت..
    لا تــكـــدر خــاطـــرك ... رح مـــعـــذور..
    غلطـتـي واتحـمـل انــا الـلـي بـديــت..
    وانــت لــو قـصـرت مــا مـنــك قـصــور..
    الخـطـا مـنــي ولـــوي مـــا اخـطـيـت..
    مــر فــي سـيـرت هـوانـا لــو مـــرور؟..
    واذكـر انــك قــد شكـيـت وقــد بكـيـت..
    واكـتـب فــي دفـتـرك عـنـي سـطـور.؟
    اكـتـب انــي عـقـب زولــك مــا قـويـت..
    وان خـذاك ملحـك الــى حــد الـغـرور!..
    جـانـي امـلـح مـنـك لـكـن مــا بـغـيـت..
    هـــــي مـقــاديــر وخـذتــنــا لـلــدبــور..
    مـا سعيـت لهـا انـت وانـا مــا سعـيـت..
    وان بغيت الشـور عنـدي صـدق شـور؟..
    جـــرب دروب الـهــوى ورد ان غـديــت..
    وانـا ببـقـى فــي مكـانـي وضــوح نــور..
    واحتـريـك انابـــاالـمـكـان اللي فيه انتـهـيـت؟!..
    بنت الرياض
    23 / 02 / 2008, 33 : 12 PM
    مايكدر خاطرك غير لحظات الـوداع
    خص لامنك تولعت لك فـي سايحـه

    عندها شـهرين اجازه قضتها في متـاع
    تاسم اكبود العرب بالجمـال ورايحـه

    الحشا ملهوف مع عاتقـآ طولـه ذراع
    والنسيم أن هـب منـهـا ورودآ فايحـه

    اسمـها في الاختراعات قمة الاختـراع
    واسمـها في وصف الاشعار طرقآ نايحه

    بيدها الهامور ينقاد ويطيـح الشجـاع
    والهواوي راعي العشق يطنب صايحه

    ياقراده من غدت له همومـآ والتيـاع
    وحظ منـهي تعشقـه والميانـه طايحـه

    لجلها عندي كـلام العـواذل مايطـاع
    شايحآ بـه مثل ماهي بغيـري شايحـه

    دامـها اللي هبلت بي بلحظات الـوداع
    الخفوق الها سياحه وهي بـه سايحـه
    ملكة الليل
    23 / 02 / 2008, 03 : 01 PM
    عندكــــــــ خبر وشـــــــ غايتيـــ هالدقيقهـــــــــ

    وديــــــــ اضمكــــــ وانفجر فيكــــــــــِ واصيحـــــــــ

    فيـــــــــ خاطريـــــ من عباير الوقتـــــــــ ضيقهــــــ

    وقلبيــــــــ معطوبــــــــ و اطلالهـــــــــ تطيحـــــــــــ

    لا يغر عينكــــــــ بسمتيـــــــ مو حقيقييهــــــــــ

    بسمـهــــــــ وراها الفــــــ ومغزا وتتصريحــــــــ

    وديـــــ أفجر عبرة بيــــــــــــ عميقهـــــــــــــ

    فترة غيابكـــــــــــــــ أشبعتنيـــــــــــــ تجاريحــــــــــــــ

    أكابر وبقصــــــــ ضلوعيــــــــــــ حريقـــــــــــــ

    نار لهبها لوحـــــــــ الجوفـــــــــــ تلويحـــــــــــ

    تعاليــــــــــــ وشوفيـــــــــــ شبــــــــــ منـها الصدر حريقهـــــــــ

    كلـــــــ العنا والهمـــــــ لاشفتكـــــــــ يزيحـــــــــــــ

    علمينيـــــــــــ الحلمـــــــــــ كيفــــــــــ الطريقهــــــــــــــ

    واشلونـــــــــــ أضمكــــــــــ وانفجر فيكــــــــــ وأصيحـــــــــ
    بنت الرياض
    23 / 02 / 2008, 06 : 01 PM
    تعبت انا أنثر هم قلبي علـى النـاس ,,,,
    وتعبـت ادور للحقيقـة ....../ حقيـقـة !

    يلعن ابوه .. شعور .... لابوه إحسـاس ..
    ,,,,لاجيت أسوي من جراحي / حديقـة !!

    شف لي طريقة لاغدى دربنـا.. يـاس ..
    ,,,,تعبت انا ترديد ..( شف لي طريقة ) !!

    ماعاد ياسع للحزن أي ....... كـرّاس .!
    ,,,,وماعاد قلبي يحتمـل ... أي ضيقـة !

    شفني رشفت مـن الغرابيـل كـم كـاس !
    ,,,,والصبر مابلّت أمانيه .... / .. ريقه !!

    أكبر مصيبة طيحـة إنسـان .. حسّـاس !
    ,,,,تسوى بعيني .. موت كـل الخليقـة !!

    أكذب على نفسـى إذا قلـت " لابـاس " !
    ,,,,و" الباس " أصلا ً من زهوري رحيقة !

    ياما تعبت أشحذ من عيونـي .. انعـاس !
    ,,,,مامر ( ........ ) .. عيني .. دقيقة !

    صعبه تشوف بعينك الحلـم / ينـداس ..!
    ,,,,كنّك اتطفي .. من دموعك / حريقـة !

    الموت ماهو لاانحنـي .. للتعـب/ راس !
    ,,,,الموت نفسك ... لانحنت / للخليقـة !

    كل الدروب أشوفها / يـاس فـي يـاس !
    ,,,,سايق عليك الله ( شف لي طريقـة ) !
    سعيد الخذامي
    23 / 02 / 2008, 15 : 01 PM
    !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
    لأني لم أجاملك .. وأكيل لك بالمديح .. زعلت "وسحبت صلاحياتي الإدارية" ..
    ام ان هذا مؤشر ودليل على الأسلوب والعقلية الإدارية اللتي يدار بها المنتدى .. وسياسة "ان لم تكن معي فأنت ضدي" ..
    ويالها من سياسه !!!!
    [QUOTE=فهد بن زحيفه;128650]هذه القصيده إهداء لصاحب هذا الموضوع أبو هادي وهي موجهه لمن حاول الأساءه له 000 وياجبل مايهزك ريح 000 ومايتكلم في الرجال إلا رديهم0000 وترى النطيحه والمنخقه ماتضحي وأنا أخوك والمرضى النفسيين في عصرنا هذا كثر00 فلا تلتفت لاأشباه الرجال 0000 وياجبل مايهزك ريح 000 وأنت معروف قبل وجود أصحاب المصالح وأضعاف العقول وأتمنى أن تذكر نصيحتي لك من هؤلاء000
    فعلاً .. ما يتكلم في الرجال إلا رديهم .. وفالك المليون .. يا شاعر الفزعه .. !!

    العقل ن ؟ لكن أحياناً .. نقمة وإنتكاس = يشوفك ..ان العقول اللحين؟.. ما قل وندر
    أنا أفكر كيف أزيل المنحدر من الأساس = والأغبياء .. لاهين في لذة صعود المنحدر

    أخي عاشق الطيب أنا هنا لاأع عن أبن زحيفه ولكنني أرد في كلامك أعلاه

    بالنسبه للمنتدى فهو قائم برجاله الأوفياء

    ولعلمك فأنا لست بهذه العقليه التى تتوقعها أن أسحب صلاحياتك

    وإدارة المنتدى بصدد تشكيل جديد وربما لديهم وجهة نظر أخرى

    ويكفيني أننى من قام بتكريمك أمام الجميع 00

    ولكن هذا جزاء من يفعل الخير 00

    ولكن أبشرك أنني مازلت أحسن الضن بك مـهما فعلت ومـهما نثرت

    ولعلمك فأنا لست بعاجز عن الرد عليك 000

    ولكننى أتعشم فيك الخير بأن تراجع حساباتك 000

    وأسأل الله بمنـه وفضله أن يوفقك لما يحب ويرضى
    ملكة الليل
    23 / 02 / 2008, 18 : 01 PM
    رمتني أقدار رب الكون على ساحل ألم وأحزان..
    رمتني واتعبتني حيل عن الغالي وعن ظلاله..


    وهمي لوتشيله أرض هزت فوقها البنيان..
    وحزني لويشيله كون هدت باقي جباله..


    كفاني ياحزن تكفى تراني في النـهايه إنسان..
    لا أقوى ولا أتحمل حزين وحالتي حاله..


    حالي يكسر الخاطر وهمي كسرالجدران..
    وقلبي بالحزن متروس ودمعي أصغرعياله..


    أبتصبر ولا أقدر وقلبي مسكنـه نيران..
    لوعة حب في قلبي هزت فيه زلزاله..


    مجرى الدمع على وجهي يرسم لوعة الحرمان..
    ويستغرب عيون الناس لين الدمع ماجاله..


    أنا والحزن والدمعه على مر السنين أخوان..
    وفرحي مايحس فيني ولا أخطر على باله..


    أنا ماظنتي أفرح وقلبي مفارق الخلان..
    مدام الحزن متشتت صعب أمطاري ينـهاله..


    وحظي آآآه ياحظي ماقدر لأن ماقد بان..
    دايم عابس بوجهي ويقهرني على باله..


    وهمي آآآه ياهمي يحاربني وهوالكسبان..
    ويجمع[شلة الأحزان]وبها قلبي لحاله..


    سؤال..؟أكرره دايم متى ينادوني الفرحان،
    متى نلقى أحبتنا ونشرب وقتها بياله..


    متى الحظ يضحك لي؟ ونسمع أجمل الألحان..
    متى نفرح؟ متى نضحك؟ متى نفارق هالحاله
    سعيد الخذامي
    23 / 02 / 2008, 19 : 01 PM
    هذه القصيده إهداء لصاحب هذا الموضوع أبو هادي وهي موجهه لمن حاول الأساءه له 000 وياجبل مايهزك ريح 000 ومايتكلم في الرجال إلا رديهم0000 وترى النطيحه والمنخقه ماتضحي وأنا أخوك والمرضى النفسيين في عصرنا هذا كثر00 فلا تلتفت لاأشباه الرجال 0000 وياجبل مايهزك ريح 000 وأنت معروف قبل وجود أصحاب المصالح وأضعاف العقول وأتمنى أن تذكر نصيحتي لك من هؤلاء000

    يحي العزيز بعزته شامخ الراس=والا الذليل يموت في وسط ذله
    من عاش شاف في دنيته كل الاجناس=من كل جنس وكل مذهب ومله
    ومن عاند الدنيا توريه الاتعاس =يلقى القهر ويموت في وسط ذله
    راعي الوفاء ممشاة مع خيرة الناس=وراعي الردى راعي الردى صاحب له
    وما للرداء في مجلس العز مجلاس=اصلا ولاحتى يجيه او يصل له
    وبعض الرجال اغلى من كنوز الالماس=سيف اذا جت اللوازم تسله
    له فزعت تظهر اذا صرت محتاس=ودرب الوفاء ماكل رجل يدله
    وبعض العرب من تحت الاقدام ينداس =وبعض العرب من فوق راسك محله
    وبعض العرب صداقته لك نوماس =وبعض العرب صداقته لك مذله
    لابأس ياقلب تبي المجد لاباس =مادام فعل الطيب فينا جبله
    البيت يبقى دوم مبني على ساس =وان كان ماله ساس مادام ظله
    الادمي عمره محدد بالانفاس =رحال في دنياه والقبر حله

    أخي الغالي فهد بن زحيفه

    أولا: أتمنى أن تعذرني على تأخرى في الرد على هذه الأبيات الرائعه وأشكرك من كل قلبي00

    وماتغلى إلا اللي يغليك

    ورسالتك وصلت وأتمنى أن أكون عند حسن ضنك بي

    وأتمنى أن لاتزعل من كلامي

    أتمنى من الجميع عدم التدخل بيني وبين أخي عاشق الطيب

    لأن الأمور لم تصل لهذا الحد

    وإنما إختلاف في وجهات النظر

    وأئ رد أو تدخل في نقاشي مع أخي أبو طلال سوف يتم حذفه نـهائياً

    مع إحترامي للجميع بدون إستثناء

    والله ولي التوفيق
    بنت الرياض
    23 / 02 / 2008, 23 : 01 PM
    نقض الجروح اللي تشافت ظليمـه ... لا عاد بـه وصلٍ ولا عاد هجران
    همس النديم اللي يعاتب نديمـه ... صوت المطر كنـه تعاتيب خلان
    عشقٍ جمع مابين قاع وغيمـه ... سيٌل على صدر الثرى دمع الأمزان
    ملكة الليل
    23 / 02 / 2008, 34 : 01 PM
    أذنــي عــن هــروج المقـاريـد صـمـا=مـــا صغيـتـهـا لمـروجـيـن النمـيـمـه
    احفظ لسانـي واحفـظ النفـس عمـا=يهيـنـهـا وأصـبــح بـمـوقـف هـزيـمـه
    وعـن الوطـا مرقـاي فـي راس زمــا=عزيـز نفـس ولــي كـرامـه وشيـمـه
    أقــراء الكـتـاب وحـافـظٍ جــزء عـمــا=مؤمن بمن يحيي الغصون الهشيمـه
    ولا أفـكـار غـيـري لا حـشـا ماتـهـمـا=عـنــدي قـنـاعـه مـاتـبـنـا العـقـيـمـه
    ولا أفـعـال غـيـري يـامــلآ ماتـسـمـا=الا لــيــا جــالــي عـلـيـهـا وسـيـمــه
    ولا أجـامـل المـخـطـي لإِمـــا وأَمـــا=لــي مصلـحـه ولا لنـظـره سقيـمـه
    وفـي واجبـي حريـص مانـي معمـا=ابــذل جـهــودي والـنـوايـا سلـيـمـه
    ميـر الزمـن ماهـو معـي بخـو شـمـا=ليا قلت يصفي يقفي السيـل ديمـه
    مـــــره يـهــادنــي ومـــــر يـتـحــمــا=عـلــي واصـمـد لـه وكـلــي عـزيـمـه
    أكــابــده بـالـصـبـر والــعـــزم لــمـــا=ياتي فـرج محيـي العظـام الرميمـه
    سعيد الخذامي
    23 / 02 / 2008, 38 : 01 PM
    علّموهـا لاتغلـى والله انــي ماشقـيـت=وعلّموها بظرف ساعه يمكن اجزم واتخـلا
    الغلا لمصافـح الخـلاّن يامرنـي وجيـت=والخليل بلا شعور ان شاف خلّه قـام هـلا
    والمحبه سهرت عيني وهـذا اللـي جنيـت=صرت اعذر الناس كل ماقالو : الرجّال ولا
    ليتني من فوق مرقـاب الهـواوي مارقيـت=( والسهر خليته لركعـات ليـلٍ ماتخـلا )
    المحبه نار ماتـاوي وانـا منـهـا انكويـت=والضلوع العوج من وهاجها قامـت تصـلا
    مير حبك ناره بعيني تهـون اليـا طريـت=ياتـرابٍ دنسـوه الغـرب والعالـم تحـلا
    آآآآه يابغـداد راحـت كلبوهـا كمبلـيـت=لقمةٍ بافـواه مـن طـب بمراعيهـا وفـلا
    الحريم ورملوهن وانـت ياالشايـب بكيـت=قرة عيونك ماهو برضاك عن ناظـرك ولا
    والشوارع دمـها وصل الركب والحي ميـت=كن رجلينـه كسيـره كـن ذرعانـه تـدلا
    وان قدرت تعد ياالعـداد كـم جثـه لقيـت=في قفى الفنجال صبولي من الكيـف المغـلا
    وش جنايتكم يااهـل بغـداد والله مادريـت=هل قتلتم ؟ هل سلبتم ؟ هل نـهبتم ؟ حاشا كلا
    ترفعون الصوت وتنـادون وتقولـون ليـت=العرب تفزع لنا والـروس ماتنـزل تعـلا
    مير ماحيٍ بيسمع في دعـاك اليـا دعيـت=دام مااحدٍ عاش هم وصار عن داره مجلا
    بنت الرياض
    23 / 02 / 2008, 40 : 01 PM
    ناض من بين الهـدب للعيـن بـارق
    منور(ن) ورموشك السود اظلمت بـه !!!

    شفت خدك فى ظـلام الليـل شـارق
    من يشوفه يحسب الشمس أشرقـت بـه

    غرس شوقي في رياض الحـب وارق
    والأمل أحيا غصونـه وأزهـرت بـه

    الله اللـي خالقـك بالـزيـن فــارق
    يا شموع (ن) عمري أظلم وأنورت به
    ملكة الليل
    23 / 02 / 2008, 58 : 01 PM
    أنــــــــا كلــــــــي بعـــــــد كلــــــــي *** يـــــــا بــــــــدر بليلــــــــــي متجلـــــــي
    يــــا صـــــوت اتـــــــــــردد ابغابـــه *** وبــــــــين اســــــــــباع وذيابـــــــــــــــه
    علـــــي صــــــوت الصــــدى لبيــت *** هرعــــــــت انجــــــــاه والجابــــــــــــــه
    يـــــــا بلـــــسم جرحـــــك ابروحــي *** وبـــــــــاقي وبــــــــاقي اجروحــــــــــــي
    دوا ودواك يــــــــــــا عمـــــــــــري *** بـــــــصوت ابمــــــــسمعي اينــــوحـــــــي
    يـــــا كلمـــه حـــــــارة ابفكـــــــري *** يـــــــا بــــــسمـه فــــي ســـــــنا فجــــــــري
    أشـــــوفك فرحــــــي وامــــــــــالي *** تفائـــــــــــل يــــــــــــومي وبـــــــــــــشري
    يــــاحـــــب مــــــــــــاله نـهــــــــايه *** ولـــــو مـــــــــــا خذتــــــه اكفايـــــــــــــــه
    مــــا مــــل الحـــــب مــــن حبــــك *** ولا بوجـــــــــــــــدك امعايـــــــــــــــــــــــه
    سعيد الخذامي
    23 / 02 / 2008, 03 : 02 PM
    يا همّ / رح نام لاتسهر علشاني=عيونك اقراء تعبها في محاجرها
    ارتح وانا جروح روحي وضعها ثاني=ضلوع صدري عليها .. الله يقدرها !
    ماهو غريب ان سهرت الليل وحداني=كل الليالي بلا خلان ساهرها
    رح خلني عايش ِ في غربة اوطاني=اجمع بقاياي قبل الصبح وانثرها !
    مابين صبري على ياسي وحرماني=ومابين الايام ماضيها وحاضرها
    انسى اني اللي يشيل الجرح ويعاني=وارجع لـ.. ذيك الليالي واتذكرها
    كم جابني درب والا .. كمّ وداني=على طعون المواليف وخناجرها
    شاعر ويكتبني احساسي ووجداني=وقصايدي في حبيبة قلب شاعرها
    كتبتها شعر .. من يقراه / يقراني=حفظتها .. دمعة ٍ ماني بـناثرها
    غنيتها .. واصبحت معزوفة الحاني=رسمتها وابهرت من هو يناظرها
    تعيش في داخلي وتحرك اشجاني=لو في الحقيقه ظروف الوقت تقهرها
    لو تطلب عيوني الثنتين بـ.. العاني !=في ذمتي ذمـه اني ما اتكاثرها
    كم ليله الشوق سريته وسراني=كنـه يقدي خطاء رجلي على آثرها
    العام .. خلتني انسى الناس من داني=ملت حياتي من اولها ليا اخرها
    وقبل تمرّ التباشير .. وتعداني=عن ساحل الوصل مبحرة ٍ بواخرها !
    يا كثر ما احتاجها لكن ما امداني=راحت .. ودنياي ماني بـ.. متصورها
    حتى التفاكير .. تامرني وتنـهاني=واسدل على مسرحيتها .. ستايرها
    ان طال صبري على سجني وسجاني=ايامي المقبله .. وشلون ابصبرها
    صحيح جاني من الايام ماكفاني=لكن فدوه .. وعزالله عاذرها
    اللي من الشوق ترواني وتضماني=كلش ولا اللي يبي يجرح مشاعرها !
    عاشق المجد
    23 / 02 / 2008, 13 : 02 PM
    طلبوا الذي نالوا فما حُرمــــوا = رُفعتْ فما حُطتْ لهـــم رُتبُ

    وهَبوا ومـا تمّتْ لــهم خُلــــــقُ =سلموا فما أودى بهـــم عطَبُ

    جلبوا الذي نرضى فما كَسَدوا= حُمدتْ لهم شيمُ فــمـــا كَسَبوا
    ملكة الليل
    23 / 02 / 2008, 20 : 02 PM
    ياللي طريت الحب والشــوق والليل
    .......................... ذكــــرتني بالحــــب واللـــي يحــبون
    ذكّرتني الحرمان والجدي واسهيل
    ........................... يوم السّهر والناس غــيري ينامـــون
    ذكرتني اللوعــــة وشـوق المعاليل
    ................ ......... وحــــب الوصـل للي بحــبي ينـــادون
    ياصاحبي درب الهوى بـه عراقيل
    ........................... واهل الهــوى من طبعهــم مايهـابون
    وبحرالهوى ماغاصه الاّ الحلاحيل
    ........................... اللي لهم قــــدره عــلى مايلا قـــــون
    ودرب الهوى لاتحسبه دلة الهـــيل
    .......................... اللي مشـــى في الحب سمـوه مجـنون
    تمسي وتصبح والخلايق مشــاغيل
    .......................... محـدٍ درى عنّـــك ولاجـوا يســــالون
    وتبقى وحـــــيد وتبتـليك البهــاذيل
    .......................... العقـل يشــكي منك والقـلب والنـــــون
    والعـين تــــذرف دمعهـا كالهمـاليل
    .......................... تبكي ســوات اللي على الام يبكــــون
    ياصاحبي هوّن على النفس بالحـيل
    .......................... لاتركــب العـــالي ترفـــّـق وبالهـــون
    الحـــــب وردة غُــلّفـت بالمنـاديل
    .......................... تشـمـها والغــــــير00لا00 لايشــمون
    ومادامـها خضـرا حـــياتك قـناديل
    .......................... ولا اذبلـــت يذبـــل هواكـم وتـفـــنـون
    والحـــب يبغـالة عــــــناية وتدلـيل
    ........................... ترى العـذارى بالمــدايح يطـيحــون
    واصدق مع المحبوب بالقال والقيل
    .......................... ترى النشــــاما بالحقـايق يوفُّــــــوُن
    واحـذر طبوع الذيب للي مغافــيل
    .......................... الغَــــدْر شـــين ولايدانيـه مامــــــون
    هذي نصيحــــة قلتهــا بالتحــاليل
    .......................... للي عن الحـــرمان ماظــن يـــدرون
    بنت الرياض
    23 / 02 / 2008, 25 : 02 PM
    درب الجفا يا منوتي لا تجيبـه
    يكفي جريح القلب فايض بلاويه

    ماينفـع الهجـران الا بحينـه
    ولا يطيب المجروح الا بمداويه

    خلي الشقي يرتاح باقي سنينـه
    لا تتركين الياس في الحب ينـهيه
    ليالي
    23 / 02 / 2008, 25 : 02 PM
    بسم الله الرحمن الرحيم
    سمعت صوتا هاتفا في السحر =نادى من الغيب رفات البشر
    هبوا املأوا كأس المنى قبل أن=تملأكأس العمر كف القدر
    لا تشغل البال بماضي الزمان=ولا بآت العيش قبل الاوان
    واغنم من الحاضر لذته =فليس في طبع الليلي الامان
    غد بظهر الغيب واليوم لي =وكم يخيب الظن في المقبل
    ولست بالغافل حتى ارى =جمال دنياي ولاأجتلي
    القلب قد اضناه عشق الجمال= والصدر قد ضاق بما لا يقال
    يارب هل يرضيك هـــذا الظما = والما ء ينساب أمامي زلال
    اولى بهذا القلب ان يخفقا =وفي ضرام الحب أن يحرقا
    ما أضيع اليوم الذي مربي =من غير أن أهوى وان اعشقا
    افق خفيف الظل هذا السحر =نادى دع النوم وناغ الوتر
    فما اطل النوم عمرا ولا =قصر في الاعمارطول السهر
    فكم توالى الليل بعد النـهار =وطال باىنجم هذا المدار
    فامش الهوينـه أن هذا الثرى =من أعين ساحرة الاحورار
    أطفىء لظى القلب بشـهد الرضاب =فأنما الايام مثل السحاب
    وعيشنا طيف خيال فنل =حظك منـه قبل فوات الشباب
    يامن يحار الفهم في قدرتك =وتطلب النفس حمى طاعتك
    أسكرني الأثم ولكنني =صحوت بالامال في رحمتك
    ان لم اكن اخلصت في طاعتك =فانني اطمع في رحمتك
    وانما يشفع لي انني قد =عشت لا اشرك في وحدتك
    ياعالم الاسرارعلم اليقين =ياكاشف الضر عن البائسين
    ياقابل الاعذارعدنـــا الى=ظلـــك فاقبل توبة التائبين
    *******************************
    غريّبان السريعي
    23 / 02 / 2008, 26 : 02 PM
    حطيتني بين المناقيد والشمت= من سبتك كل العباد اهرجوبي
    اقرب قريب(ن)لي يقول انت وين انت= وان قلت انا مشغول قالوا كذوبي
    العنق عنق اللي من الصيد فزت= ذارت ونارت واقتفتها الهبوبي
    بنت الرياض
    23 / 02 / 2008, 31 : 02 PM
    قال أحبك...وقلت أنا حبك iiطبعته


    من زمان بخافقـي محـدن iiيجيـه


    قال بدري..وقلت هذا اللي جمعتـه


    من كلام..وقال أنا كنـت iiأحتريـه


    حبه اللي داخل عروقـي iiزرعتـه


    يشربه قلبي.....وروحي iiترتويـه
    ملكة الليل
    23 / 02 / 2008, 38 : 02 PM
    عدلتها بسبب بيت عكس قصدي
    وعساه يتوضح الحين قصدي
    ألف ألف ألف مبروك يابنت الرياض


    الشاهد ربي أنك تستحقين هذا التكريم
    <<<<<<<<<<<

    هذا الرياض الي ربيعه بسروره

    ----يوم المحل بربوع كل الحمادي

    العاصمـه كل ن يتفديها بعمره

    ----ماهي ديارامطوردين الجرادي
    بنت الرياض
    23 / 02 / 2008, 50 : 02 PM
    تسلمين اختي الغاليه

    تفضـــل ترى بالقلب دارك ومنزالك ... على ماتبي نفسي تجي وانت راعيها

    ترفق بقلب صرت تلعب بـه لحــــالك ... يقول القصايد وانـــت بعـــده تغنيــها

    احبك واحب اسمك ورقمك وجوالك ... واحب الديار الي رجولك مشت فيـــها
    ملكة الليل
    23 / 02 / 2008, 03 : 03 PM
    عيطموسٍ مالها ندٍ يماري=هي سعد روحٍ سعدها من سعدها

    ماحلى لاهب نسناس الذواري=وسلمت لها عطرها الفاخر بيدها
    بنت الرياض
    23 / 02 / 2008, 07 : 03 PM
    ياطير ياللي حايم في سما نجد ...بلغ سلامي للغضي في محله

    بلغ تحيات المحبة بلا حــــــــد ... للصاحب الي شد قلبي وتلـــه
    ملكة الليل
    23 / 02 / 2008, 20 : 03 PM
    هلا والله .. هلا والله .. لك الله جابكِ
    تعالي لا يهمونك ترى بي خاطر شاريكِ
    تعال .. وما عليك ادخل يحرسك ربي العالي
    من اي باب تدلل على هذا المولع فيكِ
    من اي باب اصوت لك تفضل يا بعد حالي
    ترى كل الجروح اللي هنا في داخلي تغليكِ
    تخيل من كثر ما هي معاك اشوفها قبالي
    وانا مالي احد غيرك ولا لي مقصد ابكيكِ
    انا ودي كذا الليله لو انحر اخر امالي
    تصوري قد ما تقدري تصوري قد ما يرضيكِ
    على الفطره انا جيتك حزين داله سالي
    بنت الرياض
    23 / 02 / 2008, 24 : 03 PM
    لي صِدفة احلى من الفين ميعاد ...... ولي موعدٍ احلى من الفين صدفه

    وبالناس لى انصاف واقران واضداد...... وكلٍ يفسرني على قدر .... عرفه
    بـــنـــــ*شـهران*ــــــت
    23 / 02 / 2008, 24 : 04 PM
    يامبرقع بلثمة هل السيوف الشواطير = هوَن.. ضاقت أنسامك من طيب راعيها
    صفوف قوم مالهم بالعوجه ولا التخيير= مسحت الفسالة بلثمة صبيهم تدنسها
    ماغرك هيبة صفوفهم يا قليل التدابير= عيب عليك تناوش راياتهم وتنكسها
    ماهقوتي بك تلفح الوجيه المغابير = وتنفخ حطب نارك بالكير و تزود لهبها
    مالهم بهرجة المسافيه وكسور التعابير= نعيق غراب ماهو بيقض هني مراقدها
    ومالي بسطور القيف سند ولاتفاسير =حمية شرف الأنساب ساقت أبياتي تدللها
    عبدالله بن عبدالرحمن
    23 / 02 / 2008, 00 : 07 PM
    سعيد

    اثرك ما انت ببعيد مني



    ذابحك العشق


    وانت شايب


    والله يخارجنا من ما احنا فيه


    والله ان الهوى يذبح الرجال ويهد حيله

    اخواتي الفاضلات بنت الرياض وملكة الليل


    تراكم ذبحتونا بابيات الحزن سووا زي عاشق المجد ورفهوا علينا شوي


    انا وسعيد بنقضي والسبب ذالقصيد اللي يقلب المواجع


    بس وينـهم يابو هادي يجون يقرون


    اسعد الله ان عندهم انترنت لاسوي عشانـهم منتدى

    والمشاركه بخليها لحاله


    بس حبيت اشارك بوهادي في الموضوع والطف الجو شوي
    عبدالله بن عبدالرحمن
    23 / 02 / 2008, 04 : 07 PM
    ابيات لي لم تكتمل
    عسى تعجبكم

    مابين هم وحزن مع حرقة الشوق=
    والغربه وطول السفر مع عذابي
    كنت انتظرك تجين واكحلبك الموق=
    واشيل حزنك مع بقايا ثيابي
    جلست امني النفس واناناظري فوق=
    ارقب ثواني الوقت تعلن ذهابي
    ماودي ابعد عنك والقلب محروق=
    لاني بهالمره بطول غيابي
    عاشق المجد
    23 / 02 / 2008, 59 : 08 PM
    لعيون ابوهادي وابو عبدالحمن والظاهر غريبان ماهو بعيد منكم


    بلاه ياهل البيت لا تشلعونـه = خلوا عيوني من حبيبي تروى

    ثم لا تهوزونـه تبي تضربونـه = جعل اليدين اللي تطقه تكوى

    جسمـه حريرٍ لو تبي تلمسونـه = مثل النفل لو تلمسه لمس ذوى

    غروٍ نياشين الغلا في عيونـه = يضحك ويشر لي على القلب جوى

    يقول هذا لك ولا يقربونـه = وأبو الذي يزعل بعشرين ضوى

    وأنا مليك رضاه ماجوز دونـه = قلبي معه بيديه من حيث موى

    حيث اني افهم ماخفى من ضنونـه = وأدري بقلبه من قديمٍ وتوى

    وأخشى عليه من العرب ينظرونـه = أنا أشـهد ان اللي مسويه سوى

    نبنوب موزٍ مايلاتٍ غصونـه = عرقه من الجم الزلالي تقوى

    والخد براقٍ تكاشف مزونـه = مثل المشاعل من مقاديم نوى

    عنق الغزال مخلعاتٍ متونـه = والثوب من قفوه عليه يتطوى

    في خاطري ما فالبشر مثل لونـه = مما خلق ربي من آدم وحوى

    الله على من شد مجمع قرونـه = وأكنى عليه وفي رقبته تلوى
    غريّبان السريعي
    23 / 02 / 2008, 58 : 10 PM
    مقوى مفارق حبيبي زين الاوصاف = لو بطرف البيت كنـه في شروره
    ومن بوه وامـه عليه آغار وآخاف= وعليه نفسي من عيوني غيوره
    فوالله مادام زين الطلع وقاف= مايسكن القلب شخص(ن) غير نوره
    يابوا عبير انت فاهمني وعراف= لاهيب قشرى ولاهيب امعثوره

    غريًبان
    عبدالله بن عبدالرحمن
    23 / 02 / 2008, 00 : 11 PM
    يا ما على نفسي عطيتك ضمانات=
    اني لاصون الحب مـهما جرى لي

    لو تاقف بوجهي جميع الوزارات=
    ولا يصير الهم كبر الجبالي

    لاني في بعدك كنت اشوف المنيات=
    ويصيبني من جور صدك هبالي

    واراجع مع نفسي علوم وحكايات=
    عين على الماضي وعين علا التالي

    يا موت خذني لاصبح الحب غايات=
    قبل اشوف الرخص بعيون غالي

    الموت ارحم من حياة الاهانات=
    لا شفت واحد يبتسم له بدالي

    قد قالوا ان بقعا لها سبع صقعات=
    منـها تبين لك صدوق الرجالي

    اللي لهم في حزة الضيق وقفات=
    عز الصديق اليا فقدت الريالي


    طبعا كل مشاركاتي بقلمي


    اتمنى تعجبكم



    وانا ادري انـها عاجبتكم
    عبدالله بن عبدالرحمن
    23 / 02 / 2008, 05 : 11 PM
    عاشق المجد


    انت وغريبان


    انا في وجه الله منكم ومن مناوشاتكم


    الناس يحسبون الحب طاقني نصفين


    ما دروا ان الشعراء في كل وادي يهيمون وانـهم يقولون ما لا يفعلون


    ولا احد يفسر كلامي غلط لان هذا كلام رب العباد


    والله يهون مصايب الامـه الاسلاميه وانا اولهم
    سعد ضرمان
    23 / 02 / 2008, 17 : 11 PM
    زمانك بستانٌ وعهدك أخضرٌ***وذكراك عصفور من القلب ينقر

    وكنت فكانت في الحقول سنابل***وكانت عصافير وكان صنوبر

    لمست أمانينا فصارت جداولاً***وأمطرتنا حباً ولازلت تمطر

    تعاودني ذكراك كل عشيةٍ***ويؤرق فكري حين فيك أفكر

    وتأبى جراحي أن تضم شفاهها***كأن جروح الحب لا تتخثر

    أحبك لا تفسير عندي لصبوتي***أفسر ماذا والهوى لايفسر

    تناءيت يا بدرالتمام فليلنا***طويل وأضواء القناديل تسهر

    الدكتور الشيخ : عائض القرني

    س/ من المقصود في شعر الشيخ عائض القرني ؟
    عبدالله بن عبدالرحمن
    23 / 02 / 2008, 52 : 11 PM
    الله اعلم انـها من قصائده في اطهر الخلق يا سعد
    ملكة الليل
    23 / 02 / 2008, 55 : 11 PM
    الله اعلـم بالقلـوب المـهمـهيّـه
    .......... لا سرت في غيّها مسرى الضباعي

    لا تعلّت مـن ثنيّـه فـي ثنيّـه
    .......... ثم جاتك في حـدورٍ و ارتفاعـي

    ترتدي لك كل يـومٍ ثـوب نيّـه
    .......... واتّلـوّن مثـل تلويـن الافاعـي

    مـرةٍ تَبـدي عليـك بمرحميّـه
    .......... وتنتخي بك لاجل تحقيق المساعي

    واتّمسكن بين هذي وبيـن ذيّـه
    .......... حيلة المحتال في لبـس القناعـي

    ومـرةٍ غاراتـهـا بالمكرهـيّـه
    .......... من حر جوعها تجيك بندفاعـي


    سقمـها اللي مـهتوي النرجسيّـه
    ..........في سبيله كل أمرآ مطاعـي

    والبلا ياكثرهـم وسـط البريّـه
    .......... ينخرون المجتمع حتى النخاعـي

    لو يفكّر كل خـويٍ فـي خويّـه
    .......... ظنتي ينعى الا خوّه فيـه ناعـي

    ما لقى في لهيـب القيـظ فيّـه
    .......... من سبايب بروقه الي تشوقك بالتماعـي

    بِعْدهم سلوى النفوس الاجوديّـه
    ......... وقربهم ينسيك ليل الوداعـي
    لا تسوق الرِّجْل وسط المـهميـه
    ......... ابتعد تسلم من فنـون الصداعـي

    ان قدرت تجنّـب الـدار ودويّـه
    .......... لو تعبر البحر من دون الشراعي

    بس لا تصبـح بياديهـم ضحيّـه
    .......... العرب ظاميـن للهرج وجياعـي
    سعد ضرمان
    23 / 02 / 2008, 57 : 11 PM
    الله اعلم انـها من قصائده في اطهر الخلق يا سعد

    ما فيك حيلة يا أبا عبد الرحمن ..

    رزقني الله وإياك محبته .. ومن قرأ
    عبدالله بن عبدالرحمن
    24 / 02 / 2008, 19 : 12 AM
    يا مشتكي العله على كل عابر=
    شفني اعالج علة القلب بسكات

    شفني ثمان سنين على الهم صابر=
    لا قال لي عطني ولا قلت له هات

    لذا تجمل بالصبر وانت خابر=
    ما فيه اخير من الصبر فالشديدات

    واصدق كلام قيل فوق المنابر=
    شكوى المحب .. لغير ربه اهانات

    واليا حصل منك الخطا لا تكابر=
    اجبر خواطر من تحبه بكلمات

    اليوم فوق الارض وبكره مقابر=
    بعده نشور وبعث فتح الحسابات
    عبدالله بن عبدالرحمن
    24 / 02 / 2008, 21 : 12 AM
    سعد اللهم امين



    والله يجزاك عني وعن من قرأ كل خير
    بـــنـــــ*شـهران*ــــــت
    24 / 02 / 2008, 30 : 12 AM
    تضيق بي الدنيا من معابيس الوجيه = وهذاك لامنـه تبسم .. شفت للدنيا طرف
    يفغر لي الله.. والله يديمـه ويرحم والديه =علمني ان البعد نكسة حال والصدة قرف
    عبدالرحمن بن بديع
    24 / 02 / 2008, 40 : 12 AM
    ياسلام
    ياسلام
    ياسلام
    انا سعيد بكل حرف قريته هنا فعلآ مبديعن جميعكم اعضاء وعضوات

    مجالس شـهران 00موقع يضم كوكبه جميله وذات احساس مرهف وذات ذائقه
    عاشق المجد
    24 / 02 / 2008, 42 : 12 AM
    مقوى مفارق حبيبي زين الاوصاف=لو بطرف البيت كنـه فـي شـروره

    بصراحة ياغريبان اعجبني البيت هذا
    صح لسانك
    ملكة الليل
    24 / 02 / 2008, 46 : 12 AM
    يا بوحمود النايفات الطويلات .
    مدهال من مثلي ومثلك معنى


    مدهال راعين القلوب الشقيات
    اللي مع الذكرى القديمـه تحنّا


    ناسٍ لهم غربي مداخيل سجّات
    فيها اقطفوا من كل ميناس فنّا


    والى اذكروها هلّت العين عبرات
    والقلب من بين المعالي قونّا


    هيهات ترجع ياابيض الوجه هيهات
    دونـه لواميع السراب تثنّى


    طرفي لذكراها قضى الليل مابات
    يسهر يناجي طيفهاويتمنى


    سهر يناجي طيف هاك الخيالات
    اللي اذبحنّا بالهوىواسحرنّا


    ايامنا فيهن تقافنْ عجلات
    مثل الخيول مكاظمات الأعنّا


    غرب المعظّم ..يم هاك القرارات
    والأريل الكشاف ..للغرب عنّا


    مع رفقةٍ ن كاسبين الجمالات
    عرفٍ وبخصٍ ..ثم هيلٍ وبِنّا


    واليوم تاخذني من الهم زوغات
    وتاتيني الأفكار ..منّاومنّا


    جالس واقلّب من عنا الوقت صفحات
    مع كل صفحه اشتكي واتعنّى


    شفت الليالي كيف صارن عجيبات
    واوّل يدورنْ بس ...مايزملنّا


    اوّل نحسب انّه سحايبْ خفيفات
    نرجي مطرهنْ وانْ هفنْ ماازعلنّا


    واليوم خطّنْ في سمانا علامات
    والظاهر المقصود فيهنْ حنّا


    من لاقرا غرّ المعاني والآيات
    تقول في دنياه صعب ايتهنّى


    وقفت اطالعهنْ ..دقايق وساعات
    لما تبيّنْ غيبهنْ وانجلنّا


    واثر الحقايق واضحاتٍ جليّات
    ادنى نظر ينبيك عن غيبهنّا


    سفينة الدنيا تجوز المحيطات
    وحنّا بوسطه نحسبنّه وطنّا


    لو شنّت الدنيا على الشيخ غارات
    ماغرته ..لو فوقه الصوت غنّا


    حيثه عرف موّالها بالبدايات
    واليو ساكن خافقه مطمئنّا


    لو كان لعقول التجارب اعارات
    ولاّ الفتى ينظر بعين المسنّا


    اظن ماناطى على الجمر مرّات
    ولا نعطي التقدير للي غبنّا


    والطِّفّي اللي يعتبرنا محطات
    نصدف عنـه لو قال فيناوثنّى


    وراع الوفا نجزيه ودّه مودّات
    ونعوّضه ..يوم الوجيه اخدعنّا


    وان كان في قلبه ملامـه وشرهات
    ناتيه بالأعذار لو هو تجنّا


    مادام له بالقلب سابق معزّات
    نسأل عنـه ونجيه لو غاب عنّا


    شنـهي حلاة العمر دون الرفاقات
    خطرٍ على اللي يعتزلهم يجنّا


    خصٍ رفيقٍ عاش وياي فترات
    ووقف معي يوم النوايب عصنّا


    هذاك قلبي له حدايق وجنّات
    مـهما يسوّي بالحشا مستكنّا


    هذي سوالف سقتها بالعبارات
    لولاك ماغنيت موالهنّا


    واسلم عدد برقٍ سرى فيه ومضات
    لاشافها المولع سواتك تهنّا
    عاشق المجد
    24 / 02 / 2008, 03 : 01 AM
    الله من هاجس ٍ قامـت بروقـه تلـوح =فـي ليلـة ٍ ضيّقـت بالـي تفاكيرهـا

    أسهر عيوني وجدّد مرمسـات الجـروح =من كثر ما استقبـل الافكـار واديرهـا

    والهم قامت دلاله في ضميـري تفـوح =ليـن اجبرتنـي وعنّتـنـي بتبهيـرهـا

    والعبره اللي تجي بين الضلـوع وتـروح =من كثر ما اكنى وجعهـا بـان تاثيرهـا

    مابين صدر ٍ يفـوح وخافـقٍ مايبـوح =حاولت اعرف الحقايق مـن مصاديرهـا

    غير البلا مابقى في الوقت قلب ٍ نصـوح=اليوم شر العرب غطّـى علـى خيرهـا

    ما افرق ضعيف الروابع من طويل الشبوح= الا ليـا دقّـت الدنـيـا مزاميـرهـا

    الحزّه اللي تبيّن كـل شـي بوضـوح= ويبين فيهـا كبيـر النـاس وصغيرهـا

    مدري متى الوقت يضحك لي بوجه سموح =وانسى شقا رسمة الضيقـه وتصويرهـا

    وافرح بليل السعد لاشفت برقه يلـوح =وأرتاح من ضيقـة البـال وتفاكيرهـا

    سعدبن مناحي
    عبدالله بن عبدالرحمن
    24 / 02 / 2008, 17 : 01 AM
    بن بديع


    ما عليك زود



    قاموا يجاكرونا بالقصايد الزينـه من يمين وشمال


    لكن عسى الله يخارجنا



    ملكة الليل طايحة على شنطة شاعر انتي وذالقصايد


    ولا تهون بنت الرياض



    اما بعض الناس ياخذون بيت ويخلون عشره



    عاشق المجد



    ذائقه شعريه عجيبه


    احترامي للجميع
    ملكة الليل
    24 / 02 / 2008, 42 : 01 AM
    بن بديع
    ما عليك زود
    قاموا يجاكرونا بالقصايد الزينـه من يمين وشمال
    لكن عسى الله يخارجنا
    ملكة الليل طايحة على شنطة شاعر انتي وذالقصايد
    ولا تهون بنت الرياض
    اما بعض الناس ياخذون بيت ويخلون عشره
    عاشق المجد
    ذائقه شعريه عجيبه
    احترامي للجميع


    ربي شاهد مـهوب نقص ن فيكم

    رايتكم بيضه ياخواني ابن بديع وعبدلله بن عبدرحمان وعاشق المجد

    وبعدين وين الروح الرياضيه ترى الدعوه تمريرات وقفشات

    والشيطان ملعون
    ملكة الليل
    24 / 02 / 2008, 59 : 01 AM
    يا غيمنا بأمـر الولي أهطل أمطار
    على الفياض الممحلات العطاشى
    اخاف في لحظـــه بلا سابق إنذار
    من دون ما تمطـــر علينا تلاشى
    أرسل علينا ظافـي الوبـل مدرار
    خـل الوادي بسيلها يتماشى
    بالمنتدى نبي نتباشـر بالاخبــــار
    ويعـم بلدان الخليـــج إنتعاشى
    سعيد الخذامي
    24 / 02 / 2008, 10 : 02 AM
    أحبابي أعضاء مجالس شـهران

    أحببت أن أغير الروتين

    لأننا كلنا ذبحنا الغزل وتنثرنا من كثر مانطرح قصائد الغزل

    وسوف أطرح بين يديكم هذه القصيده التى تعتبر من أروع ماقرأت في انصح والأرشاد



    يالله يارب الضعوف المساكيــن=اللي لك المخلوق يحسن صلاتـه
    تستر على غوشن صغارن مكفين =أكبرهم العارف دليله عصاتــه
    لا يا عيالي كلبوكم حبيبيــــن =عندي وعند الناس كلن وذاتــه
    عندي غلاكم يدفن الزين والشيـن =وعند العرب كلن تشاف اخملاتـه
    يا عبيد أنا خابرك ورعن لهالحيـن =داوي بغبات الجهل وظلماتـــه
    لاشك علمي لك محبه وتفطيــن =تسمع الوالد وثبت وصاتــــه
    وصاة مخلوقن يعرف القوانــين =مافاة عمره بالجهل والهياتـــه
    يا عبيد انا أوصيك مني بثنتــين =ثنتين هن سؤ البشر وحسناتـــه
    أوصيك لاتبحث سدود المغيبــين =ولاتجهر اللي غارقن بغفلاتـــه
    ترى النميمـه تمحق الرزق والديـن =والمنزل العالي تهدم اطبقاتـــه
    لاتحسبن أهل الظليمـه بخيتـــين =كلن يوافق ما عمل في وفاتـــه
    وانذرك عن حق الضعيف المسيكين =اللي على حقه يهل اعبراتــــه
    ترى الضعيف الليا غدى الليل ليلين =يدعي وعند الله توافق ادعاتـــه
    الظلم فان الظلم يفنى السلاطيــن =ياويل راعي الظلم من مقبلاتــه
    وانذرك عن ربعة رخو من هياسين =اللي سوالفهم بوده وهاتــــــه
    ويا عبيد الأقشر لوصفا لك نـهاريـن =نـهار ثالث جاك يرفع عصاتـــه
    والله عندي ربعة الناس الأقصيــن =ولا صديقا يبلشك في حياتـــــه
    ترى الرجال ابهم فهود وحياويــن =جاك الكلام اللي صحيحا ثباتـــه
    ان كان ما تدري ترى الناس درايـن =الرجل مدحه بالمجالس طراتــــه
    رجلن تعلق بـه رجالــــن مسمين =عز الرفيق ولابته والحماتـــــه
    ورجلن تشوفه جسم وعيون ويديــن =ولولا الشعر ما تفرقه من خواتـــه
    كم واحد بالبيت يضرب بسيفيـــن =وأن جاء حزم كلاب قبع عبادتـــه
    والحلم عن الغيض ينجي الشياطــين =يكفيك شر إبليس هو و دحراتـــه

    الشاعر/ مرشد البذالي
    عبدالله بن عبدالرحمن
    24 / 02 / 2008, 11 : 02 AM
    ملكة الليل


    بالعكس يسعدنا مشاركتكم وتسعدنا اذواقكم في اختيار الجيد من الشعر


    بس فيه نصيحه مني لك

    افصلي بين شطري البيت بعلامة = واضبطي القصيده على وضع منحدر او عمودي حسب الرغبه


    ليكون التنسيق اجمل


    والله يقويك ويوفقك يالغاليه


    مودتي
    محمد ال عساف
    24 / 02 / 2008, 38 : 02 AM
    اهو بيت واحد .. بس يسوى عندي قصيده كامله ..
    ول ياكبر الخطا لا صار ما باليد حيله *** والجروح من القرايب والخطا مني فيني

    وسلامتكم
    ملكة الليل
    24 / 02 / 2008, 58 : 02 AM
    دن القلـم يـا سعيـد دن الدواتـي=
    بكتب من الامثـال بدعـن واقفيـه
    ياسعيد تسبقنـي تخـون اعبراتـي=
    ممـا جـرى زادي تركتـه مجافيـه
    ويش العمل يا سعيد ويش السواتـي=
    احرق ضميري الجاش من حر ما فيه
    وقتي اشوفـه سـاد فيـه الشناتـي=
    وقدم على جـزل المعانـي هوافيـه
    ساد الربايـض والغمـر والهفاتـي=
    وقتن تنـهش مـن ذيابـه ضواريـه
    لاعدت يا وقـت الشنـا والرداتـي=
    لا عدت ياوقتن يسود الـردي فيـه
    ياقافي اللـي صايغـن بـه شكاتـي=
    وامثل حروفـه نظايـم علـى ايـه
    باشكي على اللي له شكاي ودعاتـي=
    الواحد اللـي مـا يخيـب مشاكيـه
    الواحد اللـي لـه مماتـي وحياتـي=
    اللي لـه المفـروض دايـم نصليـه
    وعقب الفرايض له نوافـل صلاتـي=
    ونستغفره عقـب النوافـل وندعيـه
    له منسكي والهـدي لـه والزكاتـي=
    خالص لوجـه الله فرضـن ونديـه
    نشكي عليـه همومنـا المعضلاتـي=
    وما غيره احدن لاثقل الغـم يجليـه
    يا سعيد لا تتبـع طريـق الدناتـي=
    ودرب العلا بيـن ولا هـو متاويـه
    خلك مـع اللـي يطلبـون النجاتـي=
    طاعوا الـه الكـون ربـه وباريـه
    وجنب رفيق المصلحـة والطراتـي=
    دربك الى قضى المصالـح يجافيـه
    وجنب حسـودن حاقـدن بنغراتـي=
    اللي يغمـه شوفـت الخيـر تاتيـه
    قدره دنيـن واطيـن فـي البراتـي=
    وحسده ولو طال المدى حتم ينـهيـه
    هذي مثايـل شفتهـا فـي حياتـي=
    وهـدون لمنـهولـه مـودة ونغليـه
    وياالله يا محيي البذر فـي النواتـي=
    تلطف بنا يـوم الحسايـب نحاتيـه
    كـــوديباك
    24 / 02 / 2008, 03 : 03 AM
    علمّوا بنت الحسن عن خـطاب ابن الحسين= يوم ما لـــه في ثرى نجـــد لو مـاطى قـــطاه

    حنـــدس الليل المثنى عـلى عين الحــــزين= ولا بقى لـــه كود نبـــراس طــيفٍ في دجـاه

    إن طـــوى زاج الليالي تحـــت نور الجبين= ليت من هو ما تعـــذر على صـــفحة ســماه

    والله إن الوقـــت قص الشـــنب قبـل اليمين= شـــرع جــــدٍ بــــايحً في بنــــاخيّة شــــــباه

    ســاعة الشــيطان عمّر ورى الضلع المتين= ما بقى لهـــل الغــــلاوين عــــظمً في حـشاه

    والله إني مـــن رســـالة حـــمام الأخشــبين= مثل "طرفه" شال من "عمْرو" في عبّه فناه

    عيطموسً ســـــاحليّة حـــدوها الرافــــدين= واستبــــاحت بالحـــشا بنت كهـــلً راب ماه

    تنقض المرجود في ســـور زين العـابدين= تنقـــش الحنـّا بقــصر ابن مروان وحـــــماه

    تكحـــل الأعيان قـــدّام أمــير المـــؤمنين= كــــنّ في ديوان هـــارون ترتــــاد العـــــباه

    عيطـــلً ملهوفة العــــود وال ســمين= والثنـــــــايا لولو العــــاج والنرجــــس شفاه

    نفحــــة النسناس منــها كـــريح الياسمين= والهــــدب ينفض مســـابيح بــــابل من حياه

    نجــــمة بين الغسق فوق روس الساهدين= حـــظ من هـــو بارك الله بالنجــــمة فـــضاه

    قـــصةٍ يحكى بها في رياض الصــالحين= هـــل إذا عـــادوا ببلقيس يحــــكم في سباه ؟

    ليتهــــم ما قـــاربوا لي رواة الأولــــــين= وهــي عـلينـــا قـــــصةٍ ما تغــــيّرها الرواه

    قــــصةٍ ما دوّنت في كــــتاب الراحــلين= لو علــــيها قــــول مـــن طيّـــب اللهُ ثــــراه

    وليتـــها ما زوّدنت ذنب فـــوق الوالدين= ولا تبيّــــن وجهها شـــــرق ! قدّام الصلاه

    عيطـموسً دونـــها (يوسفٍ بن تاشفين)= ليـن ذوّب ملـح بحـري على صالي غضـاه

    بيننـــا سكــــان نجـــدٍ وبـــوش الوافدين= وداب ســـلمً فوق راس الفتى يلحس جــماه

    من يلـّده بالسحى ســــــلم خطلان اليدين= ما نمـــت له بين ربعه على المنبر صـــفاه

    آه ! يا ليثٍ سكن في حشا القـــلب بعرين= ما ذخــــر لي غير دينً يعجّــــزني قــضاه

    وآه وإن كان الزمن حط فـوق الدين دين= وكان عجّـــــزني مع الدين راع الدين ؟ آه

    شفت في عين العشـر من حياة الأربعين= والســــنين الخرمسية كــــلن قــدمـه عصاه

    ما يلـــوعه غير همً وســط قـــــلبه دفين= راح دم أخــــــوه ما بيـــن عــــمّه وانسباه

    واعـــذابي يوم من تحـــت رجـليني كمين= والصــــروح مشيّـــــده ويلي وويلي علاه

    الخطاء مدري خطاء العانية ولا السنين= أو جوادي كبـــوته عنـــد مردوع الشـــفاه

    راج طيرً داخلي فـوق صرحً من لجين= ما سكن بـه غير ترفٍ شكــت منـه اقصراه

    من عيونً عـــقبها تنثر الماء عين عين= بس يسعـــد لي صباحه ويسعـــد لي مساه

    لوّ ما لي بالدجى غيـــر ذكــر المنتحين= وطيفه اللي لا غفـــت عيني أقعـدني معاه

    لكن الهـــاوي شـهيد الهوى بغزوة حنين= كان ما جبت الشـهــــادة فـ وش لي بالحياه

    يا حمـام الأخشبين وهذا طرس السجين= ودّه لمـــن هو عسى يلتـــفت لي لا قــراه

    الرســـــالة هينمـــانة ويفهـــمـها الفطين= من قبـــل سلك الخـــدم والمــلك بعد الفتاه

    من نوى بنت الحسـن طال ليل ابن الحسين= ولا بقى له كود نبراس طـيفٍ في دجاه


    الشاعر الرائع ... لفى الهفتا
    مناير
    24 / 02 / 2008, 34 : 03 AM
    كوديباك MGHFJSDHS

    تملك ذائقة رائعة جدا في الشعر يسلم ذوقك :biggrin:



    يا من تظن الدنيا ملك يمينك=هون عليك واعتبر بزمان
    كانت تدين الدنيا لملك قبلك=انظر مثواه الثرى والطين
    ولم يبقى إلا الذكر بالأعمال=اعتبر بالخلق أيه المتعالي
    اعتبر كي يطيب ثراك=ويقول الناس كان وكان
    كـــوديباك
    24 / 02 / 2008, 49 : 03 AM
    يا فريد الحسن ما بالحسن غـــيرك (فـريد)= بس معـــكم شــربة الماء مثــل علة نحـر

    النـــوايا مجهـــمـه !! والمـــنايا بالــــوريد= حكمة الرجّــــال في ساعة الشـــدة ظـــفر

    يوم لي ضـــاقت مداهـــيل ربعي بالشــديد=عـــدّني (عــابر سبـــيلً) ليـا صلى قــصر

    ملـــني صبري متى يقــــرب الفجر البعـيد= يا بحـر مدري سراب أو أنا شوفي شجر

    من رضى في عــايل العــانية يصبح عميد= مثل من دوّر على غـــزوة اربوعه عــذر

    القضـــية بين (عـبدٍ) (وهـارون الرشــيد)=والسفــر موجـوب لو (والي الدولة) نـهر

    ما هي بقــصة (دراما) لعـــبها (خورشيد)= وش تقول بشلتً (صلو المغرب عصر)؟

    يا غـــناتي ما تحـــملت لو صـدري جلـــيد =يوم شــــالوني على (ذات ألواح ودُسُـر)

    ليه مرحـــل يوم سيـــفي ثلم سنـه جــــريد= والزمـن ذا خفرةٍ تفهــــق الوجــــه بدبر

    القـهر يمكــــن ليا ســـادت الدنيا (عـــبيد) = بس عــاد إذلال الأحــرار ما مثله قــــهر

    عزي لمن حــــط لهله مثل ســـــيف الوليد= عقـــب ما كانوا ليا ضــــاقت الدنيا ظـهر

    هـــزت العــاقل نعـــم هرجةٍ جـــت من بليد= من يلومـه لو يغـــني عليه (اسمر عبر)

    إيه ما لي من شـــيوخ الصبر رايً ســــديد= خلها تبكي (تماضر) على خوها (صخر)

    كيف بستعجب عقــــب لان جلـــهام الحديد= والثمـــان اللي معي كانت البـارح عشر

    (الخطر وســط الكتاب أو بسـاعين البريد) = الوكـــاد ليـــا وصـــلنا حـــدا ذولي خطر

    صرت أدوّر للستر من طـــرف بشت العقيد=عقب ما السلـــطان مبــطي يدوّر بي ستر

    واعـــذابي عــقب ما قـــومي الذخر الجويد= صرت أدوّر عـند قاص العرب عنـهم ذخر

    لو جهـــنم نار الأغراب بضلــــوعي تقـــــيد= تهـــضم ولا جــــنة (أقــــرابي) بلــيا قدر

    يالفـــريد أدري ليا غــــبت عنـهــــم يوم عيد= وعيد من لا يدهلـــه موطـــنـه يوم السـفر

    إيه أريــــدك بس ربي يســــوّي ما يـــــــريد= والهـــدف من دونـه الموت والوجه الودر

    حافــــظٍ ماء وجـــه قــــومً يبــــدّون الجحيد= وأطـــيب المعـــروف منـهم ليا اُمّن غـــدر

    شرهة القلب المعنى عـلى شــرهة (فــــريد) =كيـــف بالله يرتجي لي عــن الطرقة صبر

    ماش صـــــبر وداعي الموت لي مدلوع جيد= والقضاء في سيف حمزه وفي حنكة عمر

    عـــزتي لي من وأنا ورع أهيــــم بكـــل بـيد= هايمــــت بي نـــار قـــومً بجــوفي ما تذر

    عشت بغــــرب وقتٍ وما ربيت إلا وحــــــيد= السفــــر والعــــالم الله على مثلي قـــــدر

    ما لرجلي بالبســــيطة ليا من ضقــــت قــيد= والوطــــن فيه المنايا مجـــاهيم وعـــــفر

    بس مثلي عــــزه اللي رفع قـــــــدر الشـهيد= ناصر المخـــتار وأصحابه بغــــزوة بــدر

    ساق لي عـــابر سبيــــلً مع الطـرقة ضهيد= عابرً من (حضر موتٍ) يبي ينزل (هجر)

    قــــلت يا عابر من أنته وأجب عابر بعــــيد= قال وأنت وقـــلت من لا ذكــــر مثله بشر

    قــــلت: من لا غاب عز الله إن إسمـه تـــليد = وإن حضــر يكفي ولو كل خلق الله حضر

    آيةٍ للبــــاس والحلــــم في قـــــلب الشـــديد= وآية السلــــوان قــــدام عين المحــتضر

    ما يطــيّب خاطره لا إنعـــمس غـــير النشيد = يوم تجذب(عندل الجان) من صوته شقر

    لي مثل راي (إبن صيفي) وفعل (إبن الوليد)= للخوي هـــداجً وللعــــدو مــــوتٍ حمـــر

    قال تاخذ قـــــلت إي بالله ولكــني زهـــــــــيد=قال تعـــطي قلت أفا وأبــك أنا وافي شبر

    قال وش لك بالشعــــر كبن كلــــثوم ولبــــيد= قلت وأكفي (بعض) شعّار جيلي في شطر

    وأسمي الطـــوفان جارف من بحـور القصيد= وأمتثــــــل قــــومً كـما عامرً مثــّـل مضر

    لو عطانيْ الحـظ ما اعطى (بن الصمّة دريد)= كان كلن كد شرب نزف (طوفان الشـعر)

    قال عـــابر قلت من شـــين ما شفـــته شريد = لي عن (أهل الخيـزرانة) مثــل دربٍ قطر

    لعنبوا (الجمـهور) وأهــــل السيادة سيد سيد= قال لي ما من مفـــر قــــلت كــــلا لا وزر

    دام رجلي تضــــرب القاع يا عـــــــابر بحيد= قال طع شوري ما بعْـــد العسر غير اليسر

    قلت دوم أقـــول بتهـــون لكن !! لا جــــــديد= هي كـــذيا .. قال لي (لا ضرار ولا ضرر)

    قـــــــلت عـــيا لا يجـــي بينـهم يــوم عــــتيد= باخذ الرحــلة بحر !! لو ما نـْا راعي بحر

    قال بالعزله فـــقر قــــلت وش عنـــها يفـــيد= ما بعـــد هذي فقر صـــدق لا قــــــالوا فقر

    كيف أشيّــــد بيت في قـــــوم عيّــــلهم تسيد= والنســـيم اللي بغــيته من أطـــيبهم خصَر

    قلت أنا مثــــلي يعــــيش العمر هـــايم سعيد= .قال توفي ؟ قـــلت خذها على ارقبــتي نذر

    مثل ما خلــــيت عنـــد العرب حســـــنً فريد = يوم معــــهم شربة المـــاء مثــل علة نحر

    من طوفانيات .. لفى الهفتا
    عبدالله بن عبدالرحمن
    24 / 02 / 2008, 14 : 04 AM
    بعيدا عن مبهمات البيوت

    عندما بكون الشعر رساله ولسان لشاعره ودواء لسامعه وحكمـه لطالبه


    فقط ستجده عند القله وستجد سعد بن علوش متنبي هذا العصر سيدا لهم

    فهو يكتب بصدق وللصدق يكتب


    فادامـه الله للشعر الحقيقي ابا جابر

    قصيده تتكلم عن البشر وعلاقة الرجل بالمرأه وتثقيف وتعليم وتوضيح وتبيان


    صديقي الرجل

    صديقي الرجل والدنيا لها دوره=
    تجمّع الناس .. وفالغالب تفرقها
    والناس باخبار سو الناس مسعوره=
    وفالطيب بكما ذكر واذانـها صقها
    وحنا فضاءاتنا ضحله ومحصوره=
    نبي نطلع من السطحيه اعمقها
    افضالنا ودنا انـها دوم مذكوره=
    وعيوبنا ما نحب احد يتطرقها
    كأننا رعاع منـهيه ومأموره=
    نحفظ شعارات لكن ما نطبقها
    جهّال في عالم الانسان وشعوره=
    نستحقر اللي شناباته يحلقها
    نقلد اباءنا بالصوت والصوره=
    وحتى خرافاتهم لازم نصدقها
    نحب نحزن لو الاوضاع مسروره=
    نعمل من الحزن غبه لجل نغرقها
    يا مجتمعاتنا هشـه ومغموره=
    يا ان لنا اعماق ما نعرف حقايقها
    صديقي الرجل لا فوره ولا ثوره=
    الاحلام ما كلنا نقدر نحققها
    فالعاصفه اذكر البستان وزهوره=
    وان ما عطاك الزمن .بسماتك ؟ اسرقها
    وان نشدوا كيف حالك قول مستوره=
    لو ان الاوضاع يوميا ... تشققها
    النفس اذا ماهي بشرهه ومغروره=
    يطقها الشح وتروح انت تلحقها
    صديقي الرجل واطراف النسا عوره=
    فما بالك بجرحها ولا مزارقها
    اختارها خيرة المبلي لدكتوره=
    واتعب على عروق اهلها اللي تلاحقها
    وركز على دينـها والعقل وحضوره=
    وشفها وحاول تعرف اللي ترافقها
    الزين غسل اليدين ولذته فوره=
    عليك باخلاقها اللي ما تخلقها
    وان سهل الله وزان العلم بحضوره=
    الغاربه في التعامل لا تشرقها
    كن مبتسم مقتنع بالله ومقدوره=
    وشوف احلى ما فيها من اشياء واعشقها
    اشفق لها شفقة الشاعر لجمـهوره=
    تحفظ حروفها من قبل تنطقها
    وان ضايقك شي .. خل عنادك وجوره=
    اهمس فاذنـها عتب وانته معانقها
    العمر قصير والايام معموره=
    ما تستحق انك تضيق .. وتضايقها
    وان شفت ما يظهر الرجال عن طوره=
    لا تكسر فنفسها ولا تعلقها
    سامحها واقطع طريق الشر وشروره=
    او ردها لبيت شايبها وطلقها
    ما يضمحل الرجل فعيون غندوره=
    الا لعدد خطاياها وخانقها
    وما يستزيد الرجل بعيون غندوره=
    الا لطوف خطاياها وصادقها


    متنبي هذا العصر


    سعد بن علوش
    مناير
    24 / 02 / 2008, 18 : 04 AM
    إني لمن قــــومٍ شــــرفهم نبــاريس = .رجالً (أعزلهم) عن (ألفين) فارس
    أكــــارمٍ من آل عـــــــزً وتقــــديس= هــــزابرً أسْـــدٍ شــــدادٍ أشــــارس
    من اودعوا من ليل أمي غطـاليس = بعد الغـــياب اللي جنونـه هجارس
    بنت الرياض
    24 / 02 / 2008, 10 : 09 AM
    نومك طرب وانا بنومي هواجيس *** مـا ساهرك بالليل كثر الهومي

    أسهر اليا نامت عيون الهداريس *** بالليل اساهر ساريات النجومي
    القناص
    24 / 02 / 2008, 08 : 02 PM
    ورصعت فيه الدر حتى تركته=يضيء بلا شمس ويسري بلاقمر
    فعيناه سحر والجبين مـهند=ولله درون الرمش والجيد والجور
    بنت الرياض
    24 / 02 / 2008, 26 : 02 PM
    الطـيب فاألي مايـعرف الـمواجـيب..

    طـيب الـردى طـيب الـند م والـخسـاره..

    والـطيب فاألي مايـثمـن لـك الـطيب..

    طـيب الـضـياع اللي تـغيرمسـاره..

    جـف الحـبر يـاللي كـتبت الـمكاتـيب..

    خل الحـكي عـنك وخـل الإثـاره..

    وخـل التـنوع والـعذر في الأسـاليـب..

    يـظـهرمن اعذار الغـباالغـبـاره..

    لاصـار مـاتـفرق مـن الـصح والـعيـب..

    فـيك الوبـاء اللي سـريـع انـتـشاره..

    وبـه تـربية شـارع من الـشـارع تـجـيب..

    تـلقى الـمغـثه مـنـهاوالمـراره..

    لـوانـهااللـي شـالـتك بـالـترحيب..

    تـرحيـب غـلف في إطـارالـقـذاره..

    ممـشي على الـضـيعات من دون طـاره..

    لـو ولعـت في اللـيل زرق الـمشـاهـيب..

    تـاكلك ضواٍ ولـعت مـن شـراره..

    مـنت بـكفو كـفوك تـذوق الـمشاعـيـب..

    والـقـدر والحـشـمـه لنـوره وسـاره..

    وتـرى الـخطا وارد ولاكل مـصـيب..

    في الإتـجاه وفي الـفعـل والـعـباره..

    الله يـوصـلنـاطـويل الـمراقيـب..

    والإتـجي من فـوق راس الـمنـاره..
    القناص
    24 / 02 / 2008, 14 : 03 PM
    وطاعنت عنـه الخيل حتى تبددت= وحتى علاني حالك للون اسود
    طعان امرئ اسى أخاه بنفسه=ويعلم أن المرء غير مخلد
    وخففت وجدي أنني لم أقل له=كذبت ولم أبخل بما ملكت يدي
    بنت الرياض
    24 / 02 / 2008, 20 : 03 PM
    مــاغير يــرعااني بعينـه وانا ارعااه\\\\\ والكل منا مايبين سدوده

    ليـته إلي كزيت له خـط يــقــراه\\\\\\\أيضا ويعطيني حرايض ردوده

    لاشـك مندونـه نواطير وعــداه\\\\\\\اللي من اقصي الخلق والا جنوده
    ملكة الليل
    24 / 02 / 2008, 03 : 04 PM
    إي بالله والخطا اللي جابهم عين الصـواب
    مبطي وأنا أشوف فعلهم يكشف زادهم وأستره =
    مايملـي عيـون الحسـود بهالـزمـن غـيـر الـتـراب
    (ومـن لايتـوب مـن الخطـا تـحـرم علـيـه المـعـذرة)=
    الـلـي مــن أولـهـا خــراب أكـيــد تالـيـهـا خـــراب
    والـبـنــدق الــلــي مـاتـثــور بـهـدفـهـا تــذعـــره=
    ودك ليـا مـن جاتـك الغلطـة مـن النـاس الـقـراب
    الصـاحـب الـلـي ماكسـبـت محبـتـه ماتـخـسـره =
    مشكلتي إني ماعرفت أحسب لصغارالعقول حسـاب
    وقلطت عـلـى مجلس قصـيـد وحنـجـرة =
    صـوتٍ يـصـول منـبـره وخـطـاب مامثـلـه خـطـاب
    والطيبـة اللـي زعزعـت صـوت الخطيـب ومنـبـره =
    مـافـي دمــعٍ صـوبـوه أحبـابـي بوجـهـي وخــاب
    ولا زرق حـزنـي عـلـى غـالــي ولا فـــج أنـحــره =
    كل الزهاب اللي معي ذكرى من أصحاب الزهاب
    واللي بقا لي من عذاب أشرس طريقي وأخطره =
    لأني تجنبت الغـرق, عديـت مـن فـوق السحـاب
    (لأن أكثـر أصحابـي ورق وماشفـت للطـيـب ثـمـره) =
    والله ماحطـيـت بـيــن الـحـقـد والـخــوة حـجــاب
    حتى غدو ربعي يحدونـي علـى الضيـق أشكـره =
    البـارحـة ثــارت عـلـي أرقــاب و آوتـنـي أرقـــاب
    الـبــارحــة ويـاثــقــل دم الــبـــارح ويـامـحــقــره =
    أثـر المصـايـب ماتجـيـك إلا مــن الـنـاس الـقـراب
    وبهالزمـن حتـى الخـوي اللـي تثـق فيـه إحــذره =
    هٌـب يـاوجـه الحـسـد وشـلـون جمعـهـم وغــاب
    كيـف السنـيـن الـلـي عطتـنـي بعثرتـهـم بعـثـره =
    لابــارك الله فــي رفـيـقٍ تـزعـلـه كـلـمـة عـتــاب
    ولاجـمــع الله الـرجــال الـلــي تـفـرقـهـم مــــره =
    الصاحب اللي مايجـي مـن صحبتـه غيـر العـذاب
    نـذرٍ عـلـي إن ماهجـرنـي ولا أنــا الـلـي بهـجـره =
    مـن يفتـح لفرقـاي بـاب أفـك لــه عشـريـن بــاب
    وإذا خــويــي مـايـقــدر خــوتــي مـــــا أقٌـــــدره =
    عــودت نفـسـي كــل مـاشـددت لليـمـه ركـــاب
    ماصـدد وجهـي عــن طـمـوح إلا لياجـبـت خـبـره =
    إن روٌحــو فـأنـا بــريء مـنـهـم لـيــوم الـحـسـاب
    (وإن جـرٌحـو قـولـو لـهـم ماحـركـو فـــيٌ شـعــره) =
    شفهـم لهـم حـول السنـة ولا خـذو منـي جـواب
    أحـــســـن دوا لـــلـــي يـسـتــفــزك تــحــقـــره =
    ماكنـت أحاتيـهـم صغـيـر, عــاد أحاتيـهـم شـبـاب
    (الصاحب اللي مأذخـره لليـوم الأسـود مـا أذخـره) =
    شفني جمٌعت أوراقهـم بكتـاب وأغلقـت الكتـاب
    يـاوقـت لــم الـلـي تـلـمـه وأنـثــر الـلــي تـنـثـره =
    اللـي يخـاف مـن الظمـا يترك لنا طـرد السـراب
    واللـي ماهـو بقـد الظـلام و وحشـتـه لايسـهـره =
    عقـب إكتئـاب البارحـة ماعـاد أنـا حـمـل إكتـئـاب
    الطيـب جرجرنـي وأنــا مـانـي بنـاقـص جـرجـره =
    أنـا تجرعـت الظـمـا لـيـن إحـتـرق وجـهـي وذاب
    أنــا كـسـرت بخـاطـري قـبـل الصـداقـة تكـسـره =
    نـا أكثـر إنسـان تعلـم مـن كثـر مـا أخطـا وصـاب
    أنــا آخــر لـسـان يتـكـلـم فـــي زمـــان الـثـرثـرة =
    أنـا القصيـد اللـي فـزع مـن دفتـره ملـيـون نــاب
    وأنـا الوحـيـد الـلـي جـمـع ملـيـون نــاب بدفـتـره =
    جفنـي وجرٌحـه السهـر وحيلـي هدتـه الصـعـاب
    دمعي هدر, ضحكي ندر, عمـري وضيعـت أكثـره =
    شيٌـبـت بعـقـول الـعـرب, هيـبـت روسٍ ماتـهـاب
    جمـهـرة نــاسٍ عمـرهـم مايـعـرفـون الجـمـهـرة =
    مـاصـرت ذيـــب إلا لأن الـلــي تـحـدونـي ذيـــاب
    مـاكـنـت أغـيــب إلا لأن الـعـفـو عـنــد الـمـقـدرة =
    تــرا حـلاتـك لاحمـلـت لصاحـبـك كـلـمـة عـتــاب
    إن مانـطـقـت بـهــا بـوجـهـه, مـاتـذمـه بـظـهــره =
    بهالـزمـن مايمـلـي عـيـون الحـسـود إلا الـتــراب
    (ولا الحظيـظ الطلـقـة الـلـي مــا تصيـبـه تـذعـره) =
    ودك اليامـن جاتـك الغلطـة مـن الـنـاس الـقـراب
    الصـاحـب الـلـي ماكسـبـت محبـتـه ماتـخـسـره
    فهد بن زحيفه
    25 / 02 / 2008, 34 : 12 AM
    الايانديبي فوق دوج عليه شراع**ماقال انفخ التشريق جافي مواصيره
    لياهبت العلياوقام العجاج وراع**يهيضك مع السكه تثاوع معاصيـره
    صنايع يهود لا يبدل ولا ينبـاع**يقربك من دار ويقلعك من ديــــره
    بعد طلعوه مشيك مايباالمرجاع**سمع من وراه الدوج رميه مواطيـره
    ليادق سلفه قام حسه يرج القاع**ماجاه المعاون يشتغل في مساميره
    عطاه الثنين وزادله بالابنص وزاع**رزيمـه رعد مزن تهلع دناقيــره
    خرط له بثالث عقب نشع بعزم وزاع**شتله برابع مايضيع تغاييـــره
    ليا شال عزمـه ريحه وامن مارتـاع**مسك مع يمين الخط ويلد لمبيره
    نصا جو سمره مايبطنج مـع الارواع**منصيه شيخ ماتوقف جزازيــــره
    علي سلم جده مايشاورضعيف النـاع**تدلك فعوله كاثرات دواويـــره
    محمد ال عساف
    25 / 02 / 2008, 26 : 02 AM
    أهنيك على ذائقيتك أستاذي الغالي العزيز .. أبو فيصل
    ونيال الشاعر لفى الهفتا .. مادمت من المتذوقين لشعره..وهذا مالاحظته من خلال متابعتي لأطروحاتك السابقه..
    /
    /
    وأتمنى أن تخفون شوي في الأبيات .. يعني إن صكتها الحمى بيتين ..ثلاثه ... موب قصيده كامله الله يحزاكم خير...ASERFDGTYU >> مـجـرد رأي
    /
    /
    وهذى بيتي أهديها لأبو فيصل وأتمنى أن تنال رضاه ورقي ذائقيته ـ
    .
    غمض / .. عيونك وقلي وش تشوف ]
    هـو>>أنت مثلي لا غمضت عيني [أشوفك] :tongue:
    عبدالرحمن بن بديع
    25 / 02 / 2008, 34 : 02 AM
    نومك طرب وانا بنومي هواجيس *** مـا ساهرك بالليل كثر الهومي
    أسهر اليا نامت عيون الهداريس *** بالليل اساهر ساريات النجومي




    اشـهد ان هالقصيده من عيون الشعر 00وهالابيات تدل على ذائقتك الرفيعه:smile:

    شكراً بنت الرياض
    مناير
    25 / 02 / 2008, 36 : 02 AM
    يستاهل والدي كوديباك كل خير



    هز كتف الليل يتساقط عتب = هز جذع الشوق يتساقط حنان
    يا ضميري الحي ، مايكفي تعب ! = يا ضميري الحي ، ما يكفي جنان !
    بدوية
    25 / 02 / 2008, 42 : 02 AM
    من أحب الابيــــــــــــــــــــــــــات الى نفسي

    خصوصا وقت الضيقــــــــــــــــــــــــــــــــــــــة


    هاض الضمير وهيضه شوفت البر=واشتقت انا للبر من زين لونـه
    فيه الجمال وشوفت العشب الاخضر=متخالطن من كل شكل ونمونـه
    طراته احلى من لبن صافي الدر= عند الرجال وكلهم يرغبونـه
    يازين شوفه عقب مزهر ونور=من عقب ما هلت سحايب مزونـه
    وشوف الزبيدي لاتنبه وزبر= وشوف العرب في منبته يلقطونـه
    وشوف الدلال مصففات(ن) تبهر=في مجلس(ن)كل النشامايجونـه
    تشتاق لاجيته وخاطرك ينسر=ويرتاح قلب(ن)كاثرات(ن)شطونـه
    ويعجبك طرد الصيدباالحر الاشقر=حرآ ويكشف برقعه عن عيونـه
    ليا قنصبه صاحبه ماتعثر=يختار في طرح العشاء من فنونـه
    وشوف النياق بوادين توه ازهر=حيرانـهاوبعيرهايهجرونـه
    صفرومجاهيم وعفر(ن)مغتر=وبيت الشعرفي نقرة ينصبونـه
    وشوف العذارى لابسات المشجر=من لبسهن قلب العنا يشلعونـه
    راع الهواء لاشافهن يشرب المر=زود(ن)علي همـه تزايدجنونـه
    هذى طرات الروح ياعاشق البر=وانامن اللى همـهم يعشقونـه
    يقوله اللى عند وصفه مقصر=يرجى السموحه مانقص تعذرونـه
    وصلات ربي عدماهل وامطر=وعدادحرف بالقلم تكتبونـه
    محمد ال عساف
    25 / 02 / 2008, 50 : 02 AM
    صبرا جميلا ما اقرب الفرجا**من راقب الله في الامور نجا

    من صدق الله لم ينله اذى *** ومن رجاه يكون حيث رجا
    كـــوديباك
    25 / 02 / 2008, 03 : 03 AM
    تبدين مثل المستحيل


    آخر عباراتي وداع ..وآخر مشاويري رحيل =جيتك وبي لفحة ضما واقفيت كبدي ناشفه
    اصعب كلام أصعب خبر صرخه عقب صمت طويل =مثل الهدوء اللي سبق لحظة هبوب العاصفه
    وأنتي بمتناول يدي ... تبدين مثل المستحيل =في عشرتك صوت العقل يقتل طموح العاطفه
    الحب ماهو كل شي إليا وقف حظٍ بخيل =قلوبنا مثل العسل بس الظروف مخالفه
    لاللندم ..لاللعتب .. أوشي من هذا القبيل =وانتي ماجا منك خطا حتى تقولي اسفه
    من غير ليه .. استسلمي ..واستلهمي صبرٍجميل= ولاتسأليني وش جرى مالك بطول السالفه
    قولي لهم ياعزوتي ماعابنا موت النخيل =اللي يوافيها الأجل وتموت لكن واقفه
    آخر عباراتي وداع آخر مشاويري رحيل =جيتك وكبدي ناشفه واقفيت كبدي ناشفه مساعد الرشيد
    مناير
    25 / 02 / 2008, 20 : 03 AM
    قسم بالله يابويه لجل عينك شربـت الغـي = جرعت الهم والحرمان وبحر الويل يسقيني
    تحملت السنين اللي طوتني في عذابي طـي = وصار الجمر بكفوفي وتحت أقدام رجلينـي
    يابويه ماعلى عمري حسافه ولابقابي شـي = ولكـن بطلبـك يابـوي تكفـا لاتخلـينـي
    محمد ال عساف
    25 / 02 / 2008, 25 : 03 AM
    أبيات قويه توني مرسلها لواحد بالجوال :tongue:
    من راح من كيفه وكيفه موديه *** خله على كيفه وكيفه يجيبه
    الي يصد وهاقيٍ إني بناديه *** اقطع لساني لو لساني يحكي به

    وسلامتكم
    بنت الرياض
    25 / 02 / 2008, 40 : 07 AM
    أما لطمنا العيل والا ألطم العيــــــل ×÷× مادام شب النار مندوب الاطفا
    من ذاق حر القايله يعشق الليـــــل ×÷× ومن شب ضوه ليلة البرد يدفـا
    امسيت في جيلٍ ولاهوب ذا الجيل ×÷× واصبحت والا ديرتي شبه منفـا
    واللي حما بيته بطيـرن ابابيـــــل ×÷× ماجيت ادور كل من صد واقفا
    ولاجيت ابشحذ يانما دلّه وهيـــل ×÷×جيتك وجرح الظلم غاديه يشفا
    جيتك بكلمـه كنـها صعقة الــويـل ×÷× ان قلت تكفا لاتهـاون بتكفـــا
    تكفا تراها كلمةٍ تقطم الحيــــــل ×÷× لابالله الا تنسف الحيـل نسفــا
    تكفا ترا تكفا لها هدرة السيــــل ×÷× في صدر حرٍ ينتف الطيب نتفـا
    تكفا ترا تكفا لها تسّرج الخيـــل ×÷× ان كان لك في مجمع الخيل عسفا
    تكفا تراني من قرومٍ مشاكيـــل ×÷× حماية الساقه بسيـفٍ وشلفــــا
    تكفا وتكفا ماتسـاق لمـهابيـــــل ×÷× تكفا تخلّي القرم لاشٍ وهطفــا
    تكفا ترى تكفا تهزّ الرجاجيـل ×÷× لولا صروف الوقت ماقلت تكفا
    ملكة الليل
    25 / 02 / 2008, 52 : 08 AM
    صباح الخير جميعآ

    بنت الرياض لي عوده معك

    تحياتي يالغاليه
    بنت الرياض
    25 / 02 / 2008, 05 : 09 AM
    قـبـل اتصـالـك تجي ( موبايلي ) حـالـه *** يهتـز لـو مـيـزة الـهـزاز ملغـيـه

    يتنـهد مـن الفـرحه ويـسـوق مـوالـه *** وتظهـر علـى شاشتـه ألعـاب نـاريـه

    وإن جـات للجـد أنـا متفهـم أحـوالـه *** نبـرات صوتـك تـرى ماهـي طبيعـيـه
    بنت الرياض
    25 / 02 / 2008, 06 : 09 AM
    صباح النور غاليتي
    بنت الرياض
    25 / 02 / 2008, 09 : 09 AM
    اشـهد ان هالقصيده من عيون الشعر 00وهالابيات تدل على ذائقتك الرفيعه:smile:
    شكراً بنت الرياض
    استاذي ومعلمي الغالي
    شـهاده افتخ فيها ولي الشرف استاذي الغالي
    وبيض الله وجهك
    ونت شاعر غني عن التعريف
    وانا من محبينك ومتابعينك بالتلفزون وبالتصويت
    سعيد الخذامي
    25 / 02 / 2008, 11 : 09 AM
    أشكركم جميعا على هذه المشاركات الرائعه
    تنـــــــــــويــــــــه
    اعزائي هذا الموضوع هو عباره عن روائع القصائد التي مرت عبر الزمن ولكن ظلت حتى الآن تتردد على مسامعنا بين الحين و الآخر لقوتها .
    والمقصود هو ان اي عضو يجد قصيده من الروائع ان يضعها هنا حتى تتسنى للجميع الاستفاده من قرائتها.
    ولكم مني جزيل الشكر.
    هذه القصيده هي للشاعر الكبير (بندر بن سرور ) رحمـه الله و اسكنـه فسيح جناته
    و تعد من اجمل القصائد لما فيها من الحكم .

    يالله يا جال الأمور المـهمة =تجلى وهج قلب برى حال راعيه
    البر دجته و البحر رحت يمّه=أدرج سبب حظ على الله مساعيه
    يوم إن ولد اللاش رزقه على امـه=رزقي على اللي ميّت القشع يحييه
    ماني وانا بندر ببياع دمـه=يقطعك يا بيّاع دمّه و مـهفيه
    اللي يبيّع لابسات الأزمـه =ثور يبي بيض العماهيج تغنيه
    يزعل ليا جت ليلة الدول يمّه=يرضى بسوق المال بأخيه و أبيه
    خطو البخيل اللي يكبّر م =يقرا الكتاب و واجب الله مخليه
    أما هرج له في رفيقه بنمّه =والا عطا و أمـه تضيّع هقاويه
    يا مل قلب كل ما مات همّه=دارت دواليب الدهر لين تحييه
    فرّاق شمل الناس عيّا يلمـه=وقتن يشيب الراس من شاية فيه
    أحدن ينام و حط راسه بكمـه=و أحد تخم النوم عينـه و تخطيه
    و أحدن يحاول بالردى بنت =و أحدن يحاول ستر عذرا عوانيه
    تخالف الأنظار شرقن و يمّه=كلٍ هدف رايه من الناس مرضيه
    أنشدك ياللي كل شي تتمـه =تقرا الكتاب وكل فرض تصليّه
    ويش القليب اللي عميق مجمّه=ما سرّ غرسه ماه عطشىسوانيه
    سم السبب يا عارفن عنـه سمـه =سم السبب يا عارفه قبل اسميه
    بنت الرياض
    25 / 02 / 2008, 21 : 09 AM
    هم بقلبي عذب القلـب واشقـاه
    خلاه يرقع مثل رقـع الدفوفـي

    لوينشكى همي عالليـل اجـلاه
    اصبح نـهار والخلايق وقوفـي

    لو ينشكى هـم بقلبـي كتمنـاه
    على القمر بين وسط الخسوفـي

    لو ينشكى همي للكفر وسط دنياه
    صلى وصام وحول مكة يطوفي
    خالد الجفن
    25 / 02 / 2008, 38 : 09 AM
    هذه الابيات لشاعر سعد بن جدلان

    لا شـان حظـك والليـالـي تحـدتـك=أصبر عليها والصبر زين لو طال
    لا تنحنـي للوقـت وتـروح هيبتـك=تصفق بك الايام من جال في جال
    وان كان همك بالزمن بس لقمتك=الـفـول بريالـيـن والخـبـز بـريـال
    بنت الرياض
    25 / 02 / 2008, 43 : 09 AM
    ابو جديلن لا تخالط مع الشال *** يبيع قلبي بالغلا ويشتريبه

    عليه عينن فوقها رسمة اهلال*** الله يعين اللي بنظره تصيبه
    بدوية
    25 / 02 / 2008, 07 : 10 AM
    لــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــفى الهفتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــى

    البرنسيسة جمانـه


    ديلحـــان ٍ في هجـــوسي قمـــت أجاوب ديلحانـه
    ......ديلحــــانـه وســـط راسي حبةٍ جـــت في رحـاها

    ســـايق " الطــوفان " سفنـه والمعــاني خيزرانـه
    ...... مـهرقـــانـه من بحـــور ٍ يتعـــب السبّــــاح مــاها

    تشعـــم المــعنى جمـــانـه في بـــراءة موبــــذانـه
    " ...... البرنسيسة جمـــانـه " شمّـــرت لي عن يــداها

    كل تــاجر وســـط ســـوقه ســـاق فيــها قيروانـه
    ....... قيــروانـه يــوم كـل ٍ عقــّب "الحـــرّة" ضـــناها

    اشتكـــت كهـــل ٍ بمشـــلح من يعــاصر عنفوانـه
    ......البطــــانـه لحيـــةٍ نبتـــت على ويــش ٍ غـــــذاها

    سامر ٍ جمرة زمانـه فـــوق الأشعـــل شمعـــدانـه
    ....... شمعـــدانـه من بعـــد ما نيزك الجوزاء ضــواها

    من عظــم غلـيون غيــره جمـــرةٍ كبــوة زمـانـه
    .......من زمــانـه كنـــيةٍ مـــا وقــّرت كهــــل ٍ نبـــاها

    ســـوّد الله وجه كهــــل ٍ ما ملى عيـــنـه مكــــانـه
    ....... والمكـــانـه دون كـار ٍ ويش لـــه بـــالله قـــــناها

    كــل ســـريق ٍ حــاجبٍ حقــه بجـوسق هرمزانـه
    ....... وش ضمـانـه ؟ من مقـــدسة الأسـامي في ولاها

    لوّ هـــو بين العـــرب أســــم ٍ عــريج ٍ ديــدبانـه
    .......اللعــــانـه أهلـــها ســّنت على صــدره شـــــباها

    صولجانـه لو قرع برض " البرنسيسة جمــانـه "
    .......كــالإدانـه لـبّســـوه أهــــل اللعــــانـه ثـــوب داها

    فوق صـــدره طيــلسانـه في يمـــينـه صـــولجانـه
    .......رمز شـــانـه في زمـــانـه آيـــة الســلعة حـــواها

    نيــــدلان أحـــلام راســي ما يفـــــسّر نيــــدلانـه
    .......نيــــدلانـه ! ليـل حنــدس طــار من عيني كراها

    نيــــدلان الليل علـــمـه عند أصحــاب الــــذهانـه
    ......من لســانـه ! ( حاجةٍ في نفــس يعقوبٍ قضاها )

    سيــــسبانـه يــا اللــــيال الخــرمسيّة سيـــــسبانـه
    .......سـيــسبانـه يا نجـــــوم ٍ مستـــذيرتــها سمـــــاها

    إنكسر جيش المعــاني وســـط ذيــك الجبّـــخانـه
    ....... جبّخـــانـه ! والمعـــاني طيّـب المـــولى ثـــراها

    زوبعة رهج الريــاح أطغـــت عليها الإســـتكانـه
    ....... إستكـــــانـه ما تحـــرّك سنــــديانـه من هـــــواها

    كـل سـفير ٍ قام يطــغى فــوق حــضرة مرزبانـه
    .......والحصــانـه شفـــرةٍ كل ٍ كشــف عنــها غطــاها

    والطــلاسم عوّدت وســـط السطــور الترجمـانـه
    ....... هينمـــانـه يا سطــور ٍ يــروي "الأبكــم" خـفاها

    والمـهنــّـــد منثــــلم سنـّــه بغــــصن الســـنديانـه
    .......طرقــعانـه في عصور العـــولمة نجبر شـــظاها

    ضــاع شيخ ٍ بالهـواجس في طـــوارف طيلسانـه
    .......والمعــاني طهـــرمانـه ! جــات داها فــي رداها

    وابتدى صـــوت المـهـارس ليــل دانـه ليـــل دانـه
    ....... وانتهى من ديلحـــانـه شيــــخ هاجـــوسي وراها
    والمشــاعر رمز شـــاعر في حمــاسة عنفــوانـه
    ....... "والبرنسيسة جمـانـه " صوت والساحة صداها.
    بنت الرياض
    25 / 02 / 2008, 12 : 10 AM
    عزتي للي بهالدنيا من الضحك محروم
    يرسم البسمـه على ثغره وهي مستصنعه
    ماشكى للناس همـه والصدر كله همـوم
    يدري إنـه لاشكى أو ماشكى همـه معـه
    ولايبين للغاليه إنـه من الضيقـه يهـوم
    يدري الخاطر ويسكت خايفٍ لايفجعـه
    يالله إني ماشكيت إلا لوجهك يارحـوم
    ضاق صدري والجفن كنيت حتى مدمعه
    سعيد الخذامي
    25 / 02 / 2008, 48 : 02 PM
    أبدويه تشرفت بوجودك في متصفحي حيااااااااااااك:confused:


    ((( قصيـــــــدة مختـــــــــارة فيــها عظــة وعبــرة ))))




    يا مجالس النمام بالصوت أناديـك=اتقِِ عزيزاً صور الكـون وانشـاك
    فالعـروه الوثقـى تمسـك بياديـك=ارفع مقامك واطرد الكلب لا جـاك
    راعِ الظلايـم لا يزلـزل رواسيـك=بموشرن فعروض الاجـواد فتـاك
    سيف التقاء سلة وصرم عزاويـك=واكبح سلا تيح البشر لا تطامـاك
    ان كان قلبك ميت مـن يصحبـك=يطوي سبب حبل الرجاء من ترجاك
    من حزلك فالناس عنـدك يذكيـك=منـه انتبـه ياناقلـن داك بـرداك
    لا تحسبن من يطعن الغير يعفيـك=عندك يشق اجيوبهم كيف يرفـاك
    انصت عسى ربي على الحق يهديك=واسمع كـلا مـن نتعـض ويـاك
    ترى البقاء والموت بيدين باريـك=لا مع صديـق ولا عـدو تقفـاك
    اعلـم تـرى لـو للثريـا تعليـك=مرجعك ظلمات اللحد فيـه مثـواك
    اخذ الحذر قبـل المنايـا توافيـك=في لحظة ما عاد تنفـع وصايـاك
    ارجع وبادر في تلافـي معاصيـك=واستغفر الله ما سلف من خطايـاك
    خذ حجتن يوم المخاصـم تباريـك=في محشرن كلن من الهول ينساك
    ما ينفعك ربعن ولاهل ولا ذوايـك=الا الوضع اللي رصدتـه بيمنـاك
    خلك على الخط المعبـد مساعيـك=وقلبك سليـم وصافياتـن نوايـاك
    اد الشروط اللي بها الله موصيـك=ووصل قريبك لو يحسدك ويجفـاك
    واذكر رحيلك يوم الأقـدار تاتيـك=يوم العيـون ادموعهـا حرفرقـاك
    في خرقتن لفـوك نـادى مصليـك=ودوك دار الحـق والبيـت ينعـاك
    ومروك في قبرن ظلامـه مغطيـك=وصيحت يوم الحي قفـى وخـلاك
    لا من ونيس ولا رفيقـن يواسيـك=ياربنا من وحشت القبـر رحمـاك
    يالعبد ما دام انا النفس مذري فيك=قدام روحـك تنـزع مـن رفايـاك
    واسئل جوادن من ذنوبك يعافيـك=ربن لياخر بتلـه ساحـد اشفـاك
    ناج الله الـي تضرعـت يوصيـك=ربك ليا وليتلـه وجهـك انجـاك
    فهد بن زحيفه
    25 / 02 / 2008, 58 : 02 PM
    المنتدى يجمـع رجـالٍ مناعيـر=اهل العلوم الكاملـة والحكيمـه
    على الفخر والطيب ناسٍ مغاوير=اهل العقـول النايفـة والفهيمـه
    سلم عليهم عد وَبْـل المعاصيـر=اللـي ثقافتهـم ثقافـه عظيمـه
    اللي كتب واللي قرا الف تقديـر=وتحيـةٍ للمنتـدى مستديـمـه
    لشبابها وشبّانـها ( والغَناديـر )=اهدي سلامي عد ما هـل ديمـه
    والشكر موصول لزين التفاكيـر=واخص مَنْ هو اسسه من صميمـه
    ملكة الليل
    25 / 02 / 2008, 22 : 03 PM
    قم شغل الجيب تكفى يـا بعـد حالـي ‍=نبي لنا ديـرة (ن) بالسيـل مذكـوره
    النفس ملت مـن الجـدران وظلالـي ‍=نبي السعة عن محيط الدار وقصـوره
    بالبيت كني سجين وجالـس لحالـي ‍=حتى النظر لو نمـده حاجبـه سـوره
    نبي الوناسة معك يـا طيـب الفالـي ‍=نأخـذ لنـا بالفيافـي والفضـاء دوره
    في ديرة(ن) مابها جـوال وإرسالـي ‍=مرتـاح بالـك بـلا صجـه وفاتـوره
    نبي لنا فيضـة (ن) وشعيبهـا سالـي ‍=تنطحك ريحة نفلهـا بأجمـل عطـوره
    نقضي بها ليلة (ن) مع خـوة عيالـي ‍=الكل منـهم حكيم وصايـب (ن) شـوره
    النار شبت وصفـت حولهـا دلالـي ‍=وفراشنا حولهـا والنفـس مسـروره
    أخفنـا للنشامـا صــب فنجـالـي ‍=فنجـال بنـن يـرد الفكـر لشعـوره
    ثم السوالف تجي ما فيهـن هزالـي= ‍ليل القصص والقصايـد ولعـو نـوره
    هذي حلاة الوناسة بالخـلاء الخالـي ‍=الروض الأخضر وريح العشب وزهوره
    مع آطيب التحااياا
    بدوية
    25 / 02 / 2008, 02 : 04 PM
    تسلم يمين صاحب الفكرة

    والجود جودك يابو هادي


    لاعدمنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــاااااااااك
    سعيد الخذامي
    25 / 02 / 2008, 03 : 06 PM
    تسلم يمين صاحب الفكرة
    والجود جودك يابو هادي
    لاعدمنــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــــــاااااااااك

    ولاعدمت هالتواجد يابنت الأجواد

    وأتمنى أن تشاركينا لأنني أتوقع أنك مبدعه في هذا المجال

    وياهلا بك وياهلا بجميع من شاركنا
    سعيد الخذامي
    25 / 02 / 2008, 05 : 06 PM
    اهواك يا املا احيا بروضــــــتـــــه =واراقب الطير في اغصانـه صدحــــا
    والماء من عسل يجري بجدولـــــه =و الورد عند ضفاف النـهرمنطرحـــا
    يهفو الفراش على الازهار يلثمـها =وينتشي طربا عن عطرها فرحـــــــا
    كأنما هو في النـــــوم وايقضــــــه =عطر الزهور فعاف النوم ثم صحـــا
    صحا على الروض مزهوا بطلعته =فهام بالروض والازهار اذا لمحـــــا
    وخطا فوق شفاه الورد قبــــــلتـــه =فما اشتكى الورد بل شوقا له سمحا
    وليت قبلته دامت وما ذهبــــــــــت =لكنـه الدهر ما خط الهوى مـــــســحا
    فلـــم تـــدم قبـــلة للــورد تســــعده =كأنــمـــا خــط فـــوق الريــح ثم محـا
    فـــعاد من الالـــم يــبـــكي مرارته =مـــن الزمـــان الذي قـلبا له جرحــــا
    لكنـه رغــم ريــــح الدهـــر يدفعــه =شــوق الى الورد من قــلب له فتحـــا
    حـــبـــي اليك كحب الطير دوحــــته =بـــها يـــطير ويشـــدو عـــمره مرحـــا
    حــبــي اليك هــو الدنيا بأجــمعــها =لولا هـــواك لكان العــمر مثل رحــــى
    فتطحن القلب او تمـــحو سعـــادته =ورف قلـــبي مثل الطـــير اذا ذبحــــــا
    لكـــن حــبك يمـــحــــو كل متعبـــة =ويــمـــنح القـــلـــب في ايامـه فرحــــا
    هواك غير دنيا كنت احسبـــــــــها =عذابـــها خـــالد كــدهــر مـــا برحــــا
    حتى اتيت فجاء السعد يصحبـــني =واصبح الليل من حـــبي اليك ضحـــى
    وانت فاتــــنــتي ما غير رؤيتـــها =جلت ظلاما من الـــعمر الذي وضحـــا
    وكان قبل رؤيتها غيما واتربـــــه =فزال عنـه غـــبار الدهر واتضـــحـــــا
    وفارق الحزن قلبي بعد رؤيتـــها =وقــــــابل الفرح المنشـــود منفتحـــا
    لولا هـــواك لما زالــت مرارتــه =هــذا الـــفؤاد وما ذاق المنى قدحــــا
    هواك اوجد في الدنيا سعــادتهــا =وســـــاق لي بهجة الايام والفرحـــــا
    عبدالله بن عبدالرحمن
    25 / 02 / 2008, 10 : 07 PM
    الشعـر وهبـة رب ماهـو تـدرّاس=
    وانـا بفضـل الله أقولـه وأعـولـه
    أجذب جماهيره مثل جذب الألمـاس=
    واقعّـد بـزوره ووقّـف كهـولـه
    أفصّحـه وآنبّطـه وأنثـره كــاس=
    وآسكّـره وآفـض بـكـرة بتـولـه
    واليا اعلنو شعّار ساحتـه الافـلاس=
    صكّيتله فـي بنـك مخّـي عمولـه
    ملكة الليل
    25 / 02 / 2008, 28 : 07 PM
    يا هلا والله عدد نبتن زهيـر
    ........................مرحبا بك يا خو المطاليق مرحبـا
    كنك الايترنتي والزهر العطير
    ...........................وكنك النسناس من فوح الصبا
    مرجعك للطيب يالوجه السفير
    ..........................ينـهض الخيل المضمر لو كبـا
    عل علمن صار فيه ياخوك خير
    ...........................يوم تعلن رجعتك احسن نبـا
    احسن الظنات وخلنا بجنبك نسيـر
    .........................نبي نحرق شيطان الشعر ثم نلهبـا
    عبدالله بن عبدالرحمن
    25 / 02 / 2008, 54 : 07 PM
    \/

    /

    /

    /

    /



    يكفي الابيات اللي بتوقيعي
    ملكة الليل
    26 / 02 / 2008, 31 : 12 AM
    يا لنشمي لو تصول ولو تجول=
    كل يوم من حياتك تشطبه

    العمر في كل دقيقه له نزول=
    والمنية بالثواني محسّبه

    اتـّبع هدي الصحابه والرسول=
    واستعن بالله وابليس اغلبه

    اسلك دروب النشاما لو تطول=
    ومن يدسّم بالمراجل شاربه

    العقول الله مقسّم هالعقول=
    تعرف الرجال يوم تخاطبه

    بالشدايد تكتشف راعي الاصول=
    بالشـهامـه والعلوم الطيبة

    النداوي الحر ما يهوى السهول=
    الاشم امْن النوايف يطربه

    يفخر الصقار بالطير الصّمول=
    ويفخر الرجال باللي يصْحبه

    الفحل تلقاه ما بين الفحول=
    الحمية والطبايع تجذبه

    والاصيل تميزه بين الخيول=
    والكديش انصحك لالا تقربه

    المعادن معرفتها بالصقول=
    مثل الذهب طيّب مذهبه

    والنحاس انـْحاس ما لك فيه حول=
    كالردي اللي طبوعه تعذربه

    والصبخ ما زان في كل الفصول=
    لو يزين ايام قاعه خاربه

    لو سقاه الغيم مع عذب السيول=
    كاللئيم اللي يخون معزبه

    ما تطـهـّر من تطبّع بالنذول=
    حتى بالديتول لو يشرّبه

    ما يسرك بالرجاجيل العجول =
    والحمق منبوذ حتى صاحبه

    والزعول الله يعينك عالزعول=
    كل حرف ٍ من لسانك يغضبه

    والمزاجي كل ساعه له ميول=
    لو يزين الجو عندك خرّبه

    لا تحيّرك المسائل والحلول=
    اسأل الله في صلاتك واطلبه

    العنب من لا استطاع الـْه الوصول=
    لازم انـه بالعيوب يعيبه
    عاشق المجد
    26 / 02 / 2008, 26 : 01 AM
    يمكن تحس اني مع البعـد ناسيـك=لكن تأكـد .. مـا نسيتـك ثوانـي


    لا مر طيفك قمت اهوجس واحاكيك=واشكي لى طيفك كثر ماهو شكاني


    واتذكر اشيائـك .. واردد اغانيـك=وابكي اذا حسيت حظـي رمانـي


    واحمّل النسمات طيـف ٍ يناجيـك=واطلق مع ذكرااااك صهوة عنانـي


    واحسّ تتسأل عن احـوال مغليـك=واجاوبك ..تذكر مكاني! مكانـي!!


    وتقول: لي وشفيك؟ واقول: وشفيك !=وشلون ما تبغى بعدهـا اعااانـي!


    وتقول: لي طيفي تركتـه يداريـك=واقـول: طيفـك للمـهالـك حدانـي


    وتقول: لي تبكي! وانا اللي موصيك=واقول: لك تبغى ازف ّ التهانـي!!


    صرت اتجرع مرّ من دون حاليـك=واكتب على الفرقا قصيـد واغانـي


    لا جيت ابكتب مدح لازم اطريـك!=ولا جيت ابكتب حب مالحب هانـي


    صرت اكتب الفرقا بفحوة معانيـك=واطلع مع فرقاي بأصدق معانـي!


    واسامر النجمة وانا اقـول : لبيـك=اسمع وحيـك.. ولا اكـذب اذانـي


    وانته بعيد ٍ مـا وصلنـا اراضيـك=الا انك اقرب من صفوف المحانـي


    ولاجابو اسمك جيت كني معاديـك!=عشان مسمع قول خلّـي نسانـي !


    والا انت وافي والوفا مـا يخليـك=والطيب بصلك ما خفـاك وخفانـي


    لذا .. تصبّر والصبر فـي معاليـك=يهون .. يوم ٍ قلت : تكفى عشاني!









    سعد مسهوج العلاطي
    بدوية
    26 / 02 / 2008, 36 : 01 AM
    شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــائية:ا لفراعنة

    يوم كل لابن عصب راسه وشاش
    ............شش ياراسي لارحم رحم ابو مجناك شش

    يوم جينا للمزاين وغاض الماء وطاش
    ............بانو اهل البل وبانوا هل التيس الخبش

    يوم جاكر وذودنا ذود الاجناب استغاش
    ............ذودنا يفرق بفرق البصير من العمش

    طق للذيدان باصبع وهيض الجاش جاش
    ............اشّ ياذود ماهو مثل ذود ربعنا أشّ

    اربع الذيدان سيقت على ريع مشاش
    ............كن خّدّه زبرقان الحريراليا انبرش

    بين صفرا واشعلا كنـها طش الغراش
    ............بين ملحا وبين وضحا تقل وجه امغبش

    ولّ قلب دقته كنـها طلقة كلاش
    ............يوم صيّح"عامري""لعمري" والديم رش

    كن تنظام الجماهير واغترها تباش
    ............طقم لولو في ثغر حلوة المبسم بهش

    زبدة الاربع ثلاث رقشناهن رقاش
    ............يافهد والرابعه جالنا فيها امخمش

    ولو لفونا من هل الوادي الاقصى هتاش
    ............وادي"سبيع"المقدس لفانا من هتش

    كان اخذناالاربعه حاضر بحاضر وكاش
    ............ورثنا هي ورثنا دونـها لطم الخشش

    يا بن علوش البل البل سبيع يا بلاش
    ............هم هل البل دونـها ورّدوا خضر النمش

    يافهد حنا هل البل مدلهة البواش
    ...........دونـها ما ينتفخ راس شيخ الا ويفش

    دونـها كم روس قوم على الرقه تطاش
    ..........دونـها سوق الرصاص الحمر جيناه دش

    دونـها كم اشقر بالشبيلي ما يحاش
    ..........للنحر رمح مدبب وللعلبا مقـــــــــــش

    دونـها حشنا السلاطين بالبيض الحواش
    ..........ولا انفهقنا لين عوّد غضنف هم جحش

    دونـها ملعون ابو من يبيها له معاش
    ........غصب ولا بالرضا تفدي دغيش ودغش

    دونـها حزنا شبابه وخنذف واهل جاش
    ........وابن رشيد الضيغمي بوج عينـه ما رمش

    دونـها شـهب المعارك دفشناها دفاش
    .........مثل يوم عريق وطويق ودوارة نعش

    وغير وقعة حنو وقعة غراميل الفراش
    .........وهية في جو ساقان بارقها رهش

    يا فهد يا ما حلا تدريجهن يوم للسيل ادّحاش
    .........في مدحي عثعث حطه الوسمي منش

    في رغد قاع زماليق جيانـه تجاش
    .........اشـهرين وادهم الغيث فوقه يمتحش

    يلعب الزملوق في خايعه لعب الفراش
    .........وام سالم تطلب وابو سالم يبرهش

    غادي كنـه زواليف سجاد تهاش
    ........من عقب ماهو مثل خدّة الوجه الخرش

    كن صوّاك الغضا فيه بوّابة قراش
    .........كن زهر ورده طرابيش ترك تدهش

    كن زبيديه ليا صلعت روسه وكاش
    ........روس حجاج عقب حلقوا سود القشش

    اول الاربع جهامة مجاهيم تناش
    .......كنـهن سهاب نوّ على القمرا غطش

    لا نثعن كنـهن سبيب ادهم غاد طشاش
    ........وان تتالن كنـهن من طوابير الحبش

    من زبار الخاطبيه ليا حزم الرقاش
    ........في عروق سبيع نزو المجاهيم اتهقش

    مثل ممشى الحافيه خايفه وطي الخشاش
    ........لا امـهلن وان عجّلن يلعبن الطرقعش

    قطف ما في اوبارهن لأمّ ريحانـه عراش
    ........والمذيّل مثل ريش النعام المنفــــــرش

    كنـهن روس تحاذف غترها في هواش
    ..........لا نحوهن عن هواهن وضاميهن جهش

    كن بين عيونـهن ضوح نار في قشاش
    ...........وكن وبرهن يمرخونـه بماء عين الوحش

    كن فحلهن بينـهن يوم جاء يدقش دقاش
    ..........وهن من حوله صفوف تجش القاع جش

    حاكم يهتف له الشعب كله عاش عاش
    .........كبّروا راسه ولا عاد يحتشـه محــــــــــــــــش

    ول يا ملحا تحت ظل السبيعي ماتناش
    .........كنـها لاشفتها يافهد ترعى المشـــــــــــش

    بنت شيخ لبسوها اسود الخامـه قماش
    ........في حداد وعمرها ما تعدى اربع طعــــــش وثاني الاربع شرارة مغاتير بشاش
    .........كن و برشّ من الفضه يــــــــــرش

    كن مرافضهن صياني سلاطين غباش
    .........كن قريش اثفانـهن سنديان منقـــــــــــرش

    وصف قبّة مسجد سقّفت بالبيلكاش
    .........وصف مردودم سنام على العطّف وقش

    كن حس ارغيهن قرشة طفل بقاش
    .........او تضحّك خفرة غازلت راعي بكــــــــــش

    كن بلهان الفحل بينـهن يوم استهاش
    ........ثم هدر واضحن خشيع خضيع ماتهـــــــــش

    ضابط افراد لقى وقفة الطابور ماش
    ........فار دمّه ثم عطى الامر "ثابت يا حـــــــــوش"

    ول يا وضحا كنـها قطنة تربط بشاش
    .........فوق اصيبع جاهل طش دمّه ثم نـــــــــــش

    كنـها تحت الذرى من عقب طق الرشاش
    .........جادل دوبه خذاله يابن علـــــــــــــــوش دش

    كنـها لا فرّعت مع ظهر حزم تكاش
    ..........خفرة ضاقت وذبت عبايتها طــــــــــــــــــفش

    لا اختفى بدر الظلام اكشحت مثل الفلاش
    ..........وان تبدى زادت النور نور وارتهــــــــــــش

    وثالث الاربع من الصفر حلوات الرهاش
    .........كن سمار ازوالهنّه قصور في جـــــــــــــــرش

    تقل ساعة يفترشن ابيض الارض افتراش
    .........روس اصابع حرّة بأخضر الحنا تمـــــــــــــــش

    كن حسك ظهورهنـه ذواليق العشاش
    .........بينـها القمري بنى له مية عش وعـــــــــــــــش

    كن علابيهن ورزّات الاذاني هواش
    ..........قبّعة جندي خفر صوّتوا له وانخــــــــــــــرش

    وصف قاعة برلمان تلاقوا للنقاش
    .........وصف دمث اردوفهن لا تبدن عقب طـــــــــش

    كن لعوب اذيالهن لاغدى يرعش رعاش
    .........قرن مملوح بليلة زفاف اخته رعــــــــــــش

    كنـهن نسوة شريف تلاقن بالمقاش
    ...........يوم غارن من بعضهن تلاقطن الشـــــوش

    ورابع الاربع من الشعل حلوات المـهاش
    ..........في الدحى كنـهن شيوخ مذهبة الجمــــــــــش

    كن وصف الشعل فوق ابيض الخد الحراش
    ...........عقد سلسال على صدر ابورمش عكــــــــش

    كن غواربهن محاريب رهبان نواش
    ..........جرة الميسم عليهن تقل مزامير عبّاد الدبش

    كنـهن ضوح الشفق يوم بارقهن تواش
    .........او كسر ياقوت حدري مصابيح تـــــــــــــــوش

    كنـهن برشوم وجّ المذهّب في القراش
    .........تغري الضد المناجر والى هّد ابتلــــــــــــــش

    يا فهد هذي وصوف البل جاشت بجاش
    ........شاعر له فوق عرش الشعاره مدّقـــــــــــــــش

    يافهد جاني على سبكة المعنى خراش
    ........كن بين اضلع خشاي الف جنّي غـــــــــــــــوش

    افرق النقطه عن الفاصله بثنين داش
    ........لا ابو حش الردي لا ابو واليه حــــــــــــــــــش

    لا ابو عين عن الشوف لاحقها عماش
    ........لا ابوها اذن عن السمع لا حقها طــــــــــــرش

    ذا وتالي القول مثل اوّله واللاش لاش
    ........شش ياراشي لا رحم رحم ابو مجناك شـــــش
    ............................................
    بنت الرياض
    26 / 02 / 2008, 44 : 08 AM
    هذا حال الزمان / و كلنا قـد كفـاه
    من زمانـه / هموم(ن) / يا كبر نارها

    نشتكي / ليت ينفع / أينـا مشتكـاه
    خل عنك التشكي / وارضى باقدارها

    كل ليل (ن) مصيره / ينتهي بـه دجاه
    ابتسم يالمعنى .. و دمعتـك دارهـا
    ملكة الليل
    26 / 02 / 2008, 01 : 02 PM
    يا طير ما عينت لي طير حلايا عيونك تاخذ من عيونـه حلايـا =عينـه مثل شـهبٍ تلالا من النورلا حدّق بعينـه يريـد الفريسـه
    بنت الرياض
    26 / 02 / 2008, 12 : 02 PM
    عند المنازل فز قلبي مـن الخـوف=مقدر أقاوم نظرته بأبيـض الشـال
    أدعج غنج ماله شبية بالوصـوف=كله حلا والملح فـي طـرف قتـال
    ماحطت المكياج تخظع له سيـوف=من فنـها يالله أشكـي لـك الحـال
    بين القبايل شاع زينـه بهـا نـوف=تاج العذارى بخدها حبـت الخـال
    كم مره بالعيـن أزهمـه ويشـوف=بس يتبسـم ليـن علقـت الامـال
    لمن ترجيتة خلق عـدت ظـروف=ياما على الهاتف شكالـي الاحـوال
    ياعندليب الفن أحرق لـي الجـوف=كله على شانـه تحملـت الاهـوال
    ماغير أقلب صورته وأحرق الشوف=كلن بدنياه أهتنـى صافـي البـال
    وأنا تعيس أنسـج الـدم بحـروف=هذا شعاع الشـوق والحـب قتـال
    سعيد الخذامي
    26 / 02 / 2008, 29 : 02 PM
    قالت قصيدك ليل سود معانيه=رويانة بالدمع وامدادها دم

    الى متى ياشاعر الهم تخفيه=والى متى تحني ضلوعك على هم

    قالت البكا صعب عليه وانا ابيه=لا واهني اللي بكى وماتندم

    لي عبرة يلعب بها الحزن والتيه=ولي صرخة واتعبت ابلقا لها فم

    اليا لمحتي دم جوفي اف خليه=عى الورق لا صار روحك تألم

    قلت الشعر يوم انا لي رغبة فيه=وحزين انا الى متى الله يعلم


    الامير بدر بن عبد المحسن
    بنت الرياض
    26 / 02 / 2008, 31 : 02 PM
    أطلب لي الرحمـه بحالي تجمل...؟
    والبس ثياب الحد شيع وفاتي....؟
    هذي النـهايه وكل شي تبدل.....؟
    طبع الزم ماله امان وثباتي......
    اقرى الوصيه بعد ماموت ورحل
    يالي تحفر القبر نفذ وصاتي..
    اعطه قصيدي والصور وحمر الفل..
    مابيه ينساني ولو في مماتي..
    مليت دنياء البوس والحزن و...
    كل البشر سمعت قصت حياتي..
    عزي لمنـهو مثل حالي تبهذل..
    مالي جدى غيرارجع لذكرياتي..
    طوفان حبك بحمر الدم مبتل..
    دبلت زفاف الامس راحت فواتي..
    الى الابد مانلتقي ون تعلل..
    وداعك الله يومك انكرت ذاتي..
    هذي النـهايه كل شي تبدل
    طبع الزمن ماله امن وثباتي
    ملكة الليل
    26 / 02 / 2008, 49 : 02 PM
    أحبّـك ماهـي بَـسْ كَلْمَـهْ أنـا دايــمْ أرَدْدْهــا
    أحـبّــك كـلـمـةٍ لاقِلْـتَـهـا أقــصِــدْ مَعـانـيـهـا


    صَحيـحْ إنْ الحُـروفْ شْــوَيْ إذا وِدّك تِعـدْدْهـا
    ولـكـنّ المَعَـانـي مَاهَقِـيـتْ إنّـــك بْتحْصـيـهـا


    وُفَـا واِخْـلاصْ وظْـروفٍ تِعَانِدْنـي وأعانـدْهـا
    مشاعِـرْ صادِقَـهْ والـوِدْ ساكِـنْ فـي مَحانيهـا


    غَــرامْ وشــوقْ والـغِـيـرَهْ تِـبَـدْدْنـي وابـدْدْهــا
    هِيـامْ وعِشـقْ ولْحـونْ الـغَـلا للْـوَصْـلْ أغَنّيـهـا


    حَنانْ يِشَتِتْ ألأوْهَـامْ عَـنَ السّرْجُـوفْ يِبْعِدْهـا
    وِدَادْ وزوْبَعَـةْ هَاجِـسْ عَلَـى ذِكْـرَاكْْ طَارِيـهـا


    وِئَــامْ ونِـيّـةٍ بيْـضـا عَـــنَ الـهَـفْـوّات مِبْـعِـدْهـا
    وصَراحَـهْ مِـنْ جَرَائَتْهـا بِدَىالتجْريـحْ يَطْويـهـا


    ولَــهْ مَجْـنـونْ لِعْيـونـكْ حَـتّـى لَــوْ أشَاهِـدْهـا
    وخَيـالٍ يَسْكِنِـهْ طيفِـكْ وحِـلْـمٍ صـورِتِـكْ فيـهـا


    وَلَـعْ يِجْتَاحْنِـي وهْمُـومْ فِينـي مَـاتْ قَايِـدْهـا
    وِنَــزْوَهْ مِــنْ عَـتَــبْ لَـيّــنْ طَـراوَتْـهـا تِحَلّـيـهـا


    شِجونْ وتَضْحِيَةْ عُظْمَى وسوالِفْ ليلْ جَاحِدْهـا
    واحَاسِيـسٍ مِثِـلْ وَبْـلْ المطَـرْ لـلْـروحْ تِحْييـهـا


    ولَهْفَـةْ عاشِـقٍ لَجْـلِـكْ عِــدودْ الـمـوتْ يـارَدْهـا
    وأمَلْ لَجْلِهْ قِصَرْتْ دروبْ قِـدْ طالـتْ خَطاويهـا


    حَنيـنْ وكِبْريـاءْ وغَطْرَسْـتْ عِــذّالْ أجَاهِـدْهـا
    وأمـانـي تَكْـسِـرْ الهـامَـهْ ولـكِـنْ ماتِوَطّـيـهـا


    عَوَاطفْ عِطْرَها عَـمْ الحَشـا والشّـوق سايِدْهـا
    وعَبْـرَهْ وَسّمَـتْ خّدّيـنْ وصَـارَتْ مِـنْ مُوَاريـهـا


    طَلاسِمْ مِنْ شُكوكْ وظَنْ ونَشْوَةْ خُـوفْ أقَيّدْهـا
    وثِـقَـهْ عَمْـيـا يِكَحْلـهـا الـعَـفـافْ ولا يَبَكْـيـهـا


    قِضَت كِلْ الحُروف بْشَرْحْ أحبّك قُومْ واجْرِدْها
    وَانَـا كَلمَـةْ أحبّـك مـا بَعَـدْ وَضّـحْـتْ خَافيـهـا


    عَرَفْتْ الْحينْ وِشْ مَعْنَـى أحبّـك يـومْ أرَدْدْهـا
    عَرَفْـتْ إنّـي أرَدْدْهـا وَانَـا قَـصْـدِي مَعانيـهـا
    سعيد الخذامي
    26 / 02 / 2008, 07 : 03 PM
    يااللـي تبينـي تحـت ظـلـك مخـبـا=وماهوب انا اللي تحت ظلك تخبيه
    انــا الــذي فــي بـيـت عــزاً تـربــا=في منـزلاً كـل العـرب تفتخـر فيـه
    ابـــوي للـطـيـب صـدوقــاً مـحـبــا=حـلال صعبـات العقـد مـن يـلاديـه
    وابـوي فـي وقـت الزمـان المـهـبـا=راع الكـرم يــوم المسايـيـر تلفـيـه
    عـســاه فالـجـنـه مـنـعـم بـطـيـبـا=وانا على دربه وبامشي مماشيـه
    سعيد الخذامي
    26 / 02 / 2008, 19 : 03 PM
    يـا مــل قـلـب(ن) فــز ، وارتــج واهـتـز=وامــســت معـالـيـقـه تــلـــوح وتــوامـــا
    قــطــع معـالـيـقـه ، وشــــب الـحـريـقــه=وحطـم ضلـوعـي لـيـن راحــت حطـامـا
    وهميت اشق الثوب ، وامشـي بـلا ثـوب=واقـــــول انـــــا لا تـلـحـقـونـي مــلامـــا
    انــا بلـيـت بـهـم ، فــي لـيــل(ن) اظـلــم=لــيـــل(ن) ظــلامـــه زاده الله ظــلامـــا
    لـيـل(ن )سحـابـه مــر ، واسقـانـي الـمـر=واحـــرم عـيـونـي مـــن لـذيــذ الـمـنـامـا
    واقبـل علـي الصبـح ، يـا مبعـد الصـبـح=وانــا عـيـونـي تـنـثـر الـمــا عـلــى مـــا
    قلـت استحـي يـا عـيـن ، لا عــاد تبكـيـن=والـدمــع مـــا فــــاد الـصـغــار الـيـتـامـا
    كـثــر الـبـكــا ذلــــه ، وهـكـمــه وخــلــه=خلـي معـك صبـر وعزيـمـة واعتصـامـا
    قالـت بلعـت الصبـر ، واتبعـتـه الصٍـبـر=والـحـقـتـهــا يـــامـــا ويـــامـــا ويـــامـــا
    والـيـوم صـبـري بــاح ، والـهـم فـضـاح=حـتــى بـــدى لـلـنـاس رســــم وعــلامــا
    قلـت السبـايـب ، قـالـت اهــل العجـايـب=الـلــي رمـــوا قـلـبـك بـعـكـف الـسـهـامـا
    حــت انـهـم صـابـوك ، واقـفـوا وخـلـوك=تـزفــر تـقــول انـــك كـسـيـر الـعـظـامـا
    قـلــت مـنـهـم ، واخــــذ الــحــق مـنـهــم=إن كــان بـيـن الـنــاس شـــرع ونـظـامـا
    قـالــت تـريــح ، فـالـخـلا مـــن يـصـيـح=وان رحـــت مـالــك حـجــة واختـصـامـا
    مـــن دونـهــم ديـــرة ، وسـكــة عـسـيـرة=خطـر(ن) علـى روح(ن) وطتهـا العدامـا
    ولـيـنـي اذكـرهــم ، وخــابــر عـسـرهــم=واذكـــر نـهــار اتـلــوا عـلــي الـرحـامــا
    نــهــار واتــونــي ، وجــنــت جـنــونــي=ورفـعــت صـوتــي والـخـلايــق قـيـامــا
    وقمـت اقتـرب وادنـي ، وكـل(ن) نقدنـي=ويــا لايـمـي جـعـلـك بضـيـمـي تـضـامـا
    ورفـعـت كـفــي ، بـيــن سـتــر وتـخـفـي=اشـــــارة(ن) مــنـــي بـــــرد الـســلامــا
    واخـــذوا دقـيـقـة ، يـرتـجـون الحـقـيـقـة=وردوا عـلــي بـضـحـكـة(ن) وابـتـسـامـا
    واستـدرقـوا عـنـي ، عـلـى قــرب مـنــي=واريــتـــهـــم يــتــبــادلــون الــكـــلامـــا
    واخذت لي مشـوار ، ورد(ن ) ومصـدار=ولـــــي عـلـيـهــم لــفـــة(ن) وابـتــرامــا
    حـتـى تنـاحـوا ، واكـثـر الـنـاس راحــوا=ولا بــقـــي لـلــنــاس مـعــهــم مــحــامــا
    فـلـت النـهـار امـتـد ، لا اخــذ(ن) ولا رد=عـانـوا عـيــون الـنــاس قـامــت تـرامــا
    اخشـى مـن البـلاس مـن جـانـب الـنـاس=واخـشـى عليـكـم مـــن عـيــال الـحـرامـا
    قالن بـلا وبـلاش ، حـي(ن) نعـش عـاش=سـبـحـان مـــن يـحـيـي رمـيــم العـظـامـا
    اثـرك صحيـح وحـي ، مـا بـك ولا شــي=والـحـن نحـسـب انـــه دخـلــك السـقـامـا
    قـلــت الا بـــي خـلــه ، وتسـعـيـن عـلــه=ولا وراهــــا زود يــــا اهــــل الـغـرامــا
    امــا ارحـمــوا حـالــي ، وداروا خـيـالـي=والا فـصـلــوا بــــي صـــــلاة الـقـيـامــا
    قالـن عسـاك المـوت ، لاترفـع الـصـوت=كـنــك تـطــوف عـنــد بــــاب الـسـلامــا
    رح عن عيون الناس ، يا نحس الانحاس=قـــــدام لا تــغـــدي حــيــاتــك عـــدامـــا
    قـلــت اوعـدونــي ، قــبــل ماتـبـعـدونـي=واجــي عـلـى الميـعـاد لـــو بـعــد عـامــا
    قـالــن تــبــي مـيـعــاد ، مــابــه تــــرداد=نــهــار ثــالــث بــعــد عــيــد الـصـيـامـا
    واقفـيـت عنـهـم ، نـاقـل الـخـوف مـنـهـم=وامـشـي وانـــا عـيـنـي علـيـهـا عـسـامـا
    واخذت لـي كـم يـوم ، مـاذا قـت مطعـوم=يجـزيـنـي الـمــا عـــن لــذيــذ الـطـعـامـا
    واقبـل عليـنـا العـيـد ، يـامـا حــلا العـيـد=عـيـد(ن) عـلـى ميـعـاد راعــي الوشـامـا
    والغايـة انــي جـيـت ، واقبـلـت واقفـيـت=واخــــذت ســاعــة عــنــد ذاك الـمـقـامـا
    اعـايــن الـطـاقـة ، عـلــى غـيــر طـاقــة=صــابــر عــلامـــا واتــرقـــب عــلامـــا
    بـرد وحــرارة ، لـيـن اريــت الاشــارة ،=مــن روس اصـابـع مـثـل روس القـلامـا
    واخـت نفسـي ، بـيـن عشر(ن)وخمـسـي=مـصــدق مـكــذب حــــلال(ن) حــرامــا
    حتى فتحت الباب ، عـن صفـر الاكعـاب=ثـنـتـيـن مـصـطـفـات مــثــل الـحـمـامــا
    قــلــت الــســلام ، وجــاوبــن بالـتـبـسـام=رد الـتـحـيــة ضـحــكــة(ن) وابـتـسـامــا
    قالن بـلا وبـلاش ، حـي(ن) نعـش عـاش=سـبـحـان مـــن يـحـيـي رمـيــم العـظـامـا
    اثـرك صحيـح وحــي ، مـابـك ولا شــي=والـحـن نحـسـب انـــه دخـلــك السـقـامـا
    قـلــت الـبــا مـنـكـم ، والاسـبــاب مـنـكـم=وانــتـــم دواي وداي طـــــول الــدوامـــا
    قـالــن لـنــا عـايــة ، وقـصــد وهــوايــة=وابـلــغ بـعـدهـا كـــل قــصــد ومــرامــا
    حـنــا ، نـبـيـك تـوصــف الـزيــن فـيـنــا=وتقـطـع عليـنـا حـجــة (ن) واختـصـامـا
    قلـت الوصـوف تهـون، مـن غيـر تقلـون=اهــون مــن اوصــاف الـكـرم والكـرامـا
    فيـكـن طـويـلـة عـــود وعيـونـهـا ســـود=هــيــفــا سـنـافــيــة حـسـيــنــة مــقــامــا
    الهـا بطـن هـاوي ، عـلـى غـصـن راوي=ونـهـودهـا تـشـكـي الـحـضـا والـزحـامــا
    وفيـكـن حسيـنـة خـــد ، مـبـرومـة الـقــد=اهـــداب عـيـنـه مـثــل ريـــش الـنـعـامـا
    مــــن دونــهــا هـيـبــة بـعـيــدة قـريـبــة=ولـيـا بـغــت صـــادت قـلــوب النـشـامـا
    والـكـل منـكـن ،يقـصـر الـهـرج عـنـكـن=غـاشـي علـيـكـن هـيـبـة(ن ) واحـتـرامـا
    قالن وصفت وشفت ، واعدلت وانصفـت=ولا نــلــزمـــك الــخــطـــا بــالــتــزامــا
    اكـمـلـت واجـبـنـا ، عـلــى مــــا طـلـبـنـا=واقـنـعــت خـطـرنــا بـسـتــر وســلامـــا
    امــا انـــت مطـلـوبـك ، وشـــي يـنـوبـك=مــا يغتـشـي شـمـسـك وشـمـسـه غـمـامـا
    اطـلـب ولا تـكـرب ، ولــك فالسـمـا رب=وحـــنـــا لـتـنـفـيــذ الأوامــــــر قــيــامــا
    قلـت الطلـب نوعيـن ، مـا هـن بصعبيـن=ولا عـلـيـكــن مـــــن بـعــدهــا مـــلامـــا
    الــنـــوع الاول ، بـعــدكــم لا يـــطـــوّل=والـبـعـد والـهـجــران ذنــــب وحــرامــا
    والـنـوع الآخــر ، بـيــن هـــذا والآخـــر=ضيـعـت قـلــب(ن) حـــل فـيــه الهـيـامـا
    مـا لـه صبـر عنكـم ، ولـو غــاب عنـكـم=حــطـــم حـيــاتــي بـالــوفــا والـتـمــامــا
    والـود يــا اهــل الــود ، مــا عــاد يـنـرد=ولا عـنـه يــا اهـــل الـغــرام اعتـصـامـا
    وانا بليـت وجيـت ، وابديـت مـا اخفيـت=وانشـبـت راســي فــي وثـيـق الخـطـامـا
    قـالـن هــلا واهـلـيـن ، مـنـزالـك الـعـيـن=والــلــي ســواتــك عـنــدنــا مـايـضـامــا
    والـلــي تـحـبــه ، لــــك عـلـيـنـا نـحـبــه=والـلــي يــكــدر خــاطــرك مــــا يـنـامــا
    قـلـت النـهـايـة ، حـــب مـــا لـــه نـهـايـة=هـيــا نــبــي نـلـبــس عـلـيــه الـوسـامــا
    وحـكـم المـقـدر ، لــو يـجـي مــا يـصـدر=ولا يــغــيــر فـــيـــه كـــثـــر الــكــلامــا
    قـالـن صفيـنـا ، واصــدر مـــرك علـيـنـا=ولــــك عـلـيـنـا سـلـطــة(ن) واحـتـكـامـا
    قـلـت الضـمـا جـانـي ، ويـبــس لـسـانـي=خـلــون اشـــرب مـــن تـحـيـت اللـثـامـا
    وتـغـامــزن فــيــه ، وضـحـكــن عـلـيــه=وقـالـن نـبـي نعطـيـك ضــد الضـمـا مــا
    قـلـت انقـذونـي ، قـبـل تـطـفـح جـنـونـي=ان كنتـم اهــل العـطـف واهــل الرحـامـا
    قالن بـلا وبـلاش ، حـي(ن) نعـش عـاش=سـبـحـان مـــن يـحـيـي رمـيــم العـظـامـا
    اثـرك صحيـح وحــي ، مـابـك ولا شــي=والـحـن نحـسـب انـــه دخـلــك السـقـامـا
    قلت انتهى المشوار ، واللي جـرى صـار=وخـتـامـهـا مـنــكــم بـحــســن الـخـتـامــا
    ويـا مـل قلـب(ن) فــز ، وارتــج واهـتـز=وامــســت معـالـيـقـه تــلـــوح وتــوامـــا

    الشاعر/ حسن بن محمد الحبشي ال محمدي الحارثي رحمـه الله
    ملكة الليل
    26 / 02 / 2008, 57 : 03 PM
    تذكرت الزمان اللي مضا لي يوم جن الليل =تذكرته وأنا عيوني من دموع العنا غرقا

    تهل دموعي الحره على هاك الزمن وتسيل =على خدودٍ محرقها على أيامـها حرقا

    زمانٍ فات يا طيبه احب اهله واحبه حيل=وله في خافقي ذكرى بدم عروقنا تسقا

    الا يا ليلي سامرني ترا ما عاد فيني حيل =ولا لي خل يسعدني ولا لي صاحب يلقا

    الا يا ليلي ابعدهم وأن جبت طاريهم لك الويل=تفرقنا وما كنا نحس بطاري الفرقا

    الا يا ليلي اقفى جيل واقبل في سنيني جيل=ومن حبيتهم اول على عهد الوفا باقا

    الا يا ليلي شفت البارح ماقطع مني الحيل = هدتني حمايم الرسايل في الخفا براقا
    بدوية
    26 / 02 / 2008, 24 : 04 PM
    هلا بمن تعجـز القيفـان لحراجـه=ومن حقه إنـه على القيفـان يتأمّـر

    وصل سلامك ولا يحتـاج ديباجـه=عمّرت صرح الغلا ياعلّـك تعمّـر

    نظمت عذرا تهبّـل فـي تغنّاجـه=لو حاول احدن يجاري حسنـها قصّر

    يامير الاشعار يامن يحسـده تاجـه=اعذر محاكيك بالقيفـان لـو كـرّر

    لو يمرض الجود نادوا فيك لعلاجـه=تعطى البشاره لمن في جيتك بشّـر

    لو يظلم الكون نورك يجلب افراجـه=ماعاشرك في حياتك حـي ويكـدّر

    يشـهد لك ا لليل لامن ضوت ابراجه=ويشـهد لك الحبر والاقـلام والدفتّـر

    والطيب يشـهد لك انك صرت هداجه=نعم المراجل ونعم الاصل والمخبـر

    قحطان كنـه محيـطٍ تلطـم امواجـه=طوفان عارم ليامن الهـوى زمجـر

    ولامن هدا الموج يهدي غالي انتاجه=الدر واللـول والمرجـان والعنبـر

    ما رامـهم طامع إلا يرجـع ادراجـه=الليث ماينقرب خـصٍ ليـا كشّـر

    نبراس عزٍ يسـرك فـي توهّاجـه=من خلقت الكون حتى ساعة المحشر

    يامن نظمت البيوت وقمت بخراجـه=عسى حياتك سهود ولايجيك الشّـر

    منت الذي يحسب بيوته على حاجه=حنّا هلك والجبل في مثلكـم يفخـر

    ولا غابت الشمس محدن دور سراجه=نور القحاطين ساطع في جبل شمّـر
    كـــوديباك
    26 / 02 / 2008, 10 : 05 PM
    ياهاجس ٍ من ثلاث شـهور مذيني = تزعل علي النساء لو اعلن حلولة
    ابي حصانة من النسوان تحميني = وابا اتوكل على الله ثم ابا اقولة
    ماللعنوسة حلولن كود حليني = الحل الاول يعود لحاكم الدولة
    لابد تصرف على هذا ملاييني = لجل يتزوج شباب اليوم بسهولة
    وثاني حلول العنوسة يالمياميني = في ايديننا شي نقدر دايم نطولة
    اخذوا على الاولة وحده وثنتيني = وهذي ترى في كتاب الله مقيولة
    لكن لا بد نعدل بالموازيني = لازم موازيننا بالحيل معدولة
    ويالي غرامك جرى داخل شراييني = ادريبك اليوم من ماقلت مذهولة
    وان كان عقب القصيدة ذي كرهتيني = المسئلة يابعد هالناس محلولة
    ترى كلامي هذا ماهوب يعنيني = شاعر ولا افعل كلامن دايم اقولة
    ابيلي وحده ووحده بس تكفيني = اربع حريمن صراحه غير معقولة


    نايف بن عرويل


    اشوف القصيده منسابة جدا ..
    وهي توافق بعض الرغبات .. خاصه وإن فيها نوعا من الشـهامـه ..
    عزالله انـها طيبه بالحيل ..
    بدوية
    26 / 02 / 2008, 19 : 05 PM
    إذا كـشف الـزمان لك ا لقناعا = ومـدّ إليك صرف الدهر باعا
    فـلا تـخس الـمنية والتقيها = وـع مـا استطعت لها دفاعا
    ولا تـختر فـراشاً من حرير = ولا تَـبكِ الـمنازل والـبقاعا
    وحـولك نِـسوة يـندِبن حزناً = ويـهـتِكنَ الـبراقعَ والـلفاعا
    يـقول لك الطبيب دواك عندي = إذا مـا جـسَّ كـفكَ والذراعا
    ولـو عرف الطبيب دواء داءٍ = يـرُدُّ الـموت ما قاسى النزاعا
    وفـي يـوم المصانع قد تركنا = لـنـا بـفعالنا خـبراً مـتُاعا
    أقـمنا بـالذوابل سوق حرب = وصـيّرنا النفوس لها مصاعا
    حـصاني كـان دلاّلَ الـمنايا = فخاض غمارها ، وشرى وباعا
    وسـيفي كان في الهيجا طبيباً = يُداوي رأس من يشكوالصداعا

    ولـو أرسلت رمحي مع جبان = لـكان بـهيبتي يـلقىالسَّباعا
    ملأتُ الأرض خوفاً من حسامي = وخـصمي لم يجد فيها اتساعا
    إذا الأبـطال فرَّت خوف بأسي = تـرى الأقـطار باعاً أوذراعا
    كـــوديباك
    26 / 02 / 2008, 21 : 06 PM
    ألقَلْبُ أعلَمُ يا عَذُولُ بدائِهِ = وَأحَقُّ مِنْكَ بجَفْنِهِ وبِمَائِهِ
    فَوَمَنْ أُحِبُّ لأعْصِيَنّكَ في الهوَى = قَسَماً بِهِ وَبحُسْنِهِ وَبَهَائِهِ
    أأُحِبّهُ وَأُحِبّ فيهِ مَلامَةً؟ = إنّ المَلامَةَ فيهِ من أعْدائِهِ
    عَجِبَ الوُشاةُ من اللُّحاةِ وَقوْلِهِمْ = دَعْ ما نَراكَ ضَعُفْتَ عن إخفائِهِ
    ما الخِلُّ إلاّ مَنْ أوَدُّ بِقَلْبِهِ =وَأرَى بطَرْفٍ لا يَرَى بسَوَائِهِ
    إنّ المُعِينَ عَلى الصّبَابَةِ بالأسَى= أوْلى برَحْمَةِ رَبّهَا وَإخائِهِ
    مَهْلاً فإنّ العَذْلَ مِنْ أسْقَامِهِ =وَتَرَفُّقاً فالسّمْعُ مِنْ أعْضائِهِ
    وَهَبِ المَلامَةَ في اللّذاذَةِ كالكَرَى =مَطْرُودَةً بسُهادِهِ وَبُكَائِهِ
    لا تَعْذُلِ المُشْتَاقَ في أشْواقِهِ =حتى يَكونَ حَشاكَ في أحْشائِهِ
    إنّ القَتيلَ مُضَرَّجاً بدُمُوعِهِ = مِثْلُ القَتيلِ مُضَرَّجاً بدِمائِهِ
    وَالعِشْقُ كالمَعشُوقِ يَعذُبُ قُرْبُهُ= للمُبْتَلَى وَيَنَالُ مِنْ حَوْبَائِهِ
    لَوْ قُلْتَ للدّنِفِ الحَزينِ فَدَيْتُهُ =مِمّا بِهِ لأغَرْتَهُ بِفِدائِه
    وُقِيَ الأميرُ هَوَى العُيُونِ فإنّهُ =مَا لا يَزُولُ ببَأسِهِ وسَخَائِهِ
    يَسْتَأسِرُ البَطَلَ الكَمِيَّ بنَظْرَةٍ = وَيَحُولُ بَينَ فُؤادِهِ وَعَزائِهِ
    إنّي دَعَوْتُكَ للنّوائِبِ دَعْوَةً = لم يُدْعَ سامِعُهَا إلى أكْفَائِهِ
    فأتَيْتَ مِنْ فَوْقِ الزّمانِ وَتَحْتِهِ= مُتَصَلْصِلاً وَأمَامِهِ وَوَرائِهِ
    مَنْ للسّيُوفِ بأنْ يكونَ سَمِيَّهَا= في أصْلِهِ وَفِرِنْدِهِ وَوَفَائِهِ
    طُبِعَ الحَديدُ فكانَ مِنْ أجْنَاسِهِ =وَعَليٌّ المَطْبُوعُ مِنْ آبَائه
    ملكة الليل
    26 / 02 / 2008, 31 : 06 PM
    شفت موتي قبل ما اشوف النور
    000000000000 وحضنت كفني قبل ما احضن خلاني

    كني ولدت في وسط قبري المحفور
    000000000000 ودفان القبر بـ مجرفة الدفن جاني

    وشفت قبري بدمع الخلان مغمور
    000000000000 وحسبت الناس كل الناس حسبت دفاني

    وكل مولود تلفه كفوله كلها عطور
    000000000000 وانا من مولدي كفنوني بكفاني

    حظي مابين نار وجحيم محصور
    000000000000 والياس قبل ما احلم حلمي طواني

    شفت الشقى قبل انفطم يا مستور
    000000000000 كني اعظام الآسى والاسى كساني

    وحَبٌتْ رَكٌبي وعمري ما كمٌل شـهور
    000000000000 وفي كل حبوه يكبر همي فعياني

    احس ان روس ركٌبي روس ور
    000000000000 وكن الارض كل الارض فوهة بركاني

    وجد وجدي من وجود الفرج مـهجور
    000000000000 وجدي وجد اللي من خلقته عمياني

    او وجد زوجن انشل بـ عمر الزهور
    000000000000 وهجرته زوجته بعد علة الابداني

    ما واسته ولا حتى جاملته يا مستور
    000000000000 وبخلت عليه حتى بدمع الاعياني

    هجرته بعد ما ناظرِِته نظرة سرور
    000000000000 وكنـها تنتظر هالفرصه من زماني

    والزوج بين جرحه وقهره محصور
    000000000000 يوم صاح جرحه وين خلك يا فلاني؟

    هذا هم الزوج وهمـه عند همي يبور
    000000000000 ولو يدري بهمي كن همـه ما كاني

    وترا كل هالاحزان اللي بين السطور
    000000000000 قطره من اصغر بحر من بحور احزاني

    وقبل اتَرٌجل عن ظهر همي يا مستور
    000000000000 واغمد سيوفي وارز رمح حرماني

    بحدر غصة سؤال ٍ غصيتها من عصور
    000000000000 ( لو سألو الناس عن منبع الاحزاني ؟)

    أو انشدو عن اللي بالحزن مشـهور ؟
    000000000000 اللي تبلا الهم والهم منـه يعاني

    (أشر علي) بيد اصبع فرحها مبتور
    000000000000 و قول ما شفت اشقى من ذاك الفلاني

    هذاك اللي انغرفت من دمعه بحور
    000000000000 وابَحرت في دمعه سفن الحرماني
    بنت الرياض
    26 / 02 / 2008, 00 : 08 PM
    بنيتــــــــلك فـــــي وســــــط الحنـــــايا منـــــزل ومــــــركــــاب


    ............... امشـــــــي وتجــــــول فيـــــه ولا احــــــــــد يهمـــــــك


    احبـــــك يـــاعـــــزوتــــــي ولــــو بهـــــا قطـــع الارقــــــــاب


    ............... ولاهمنـــــي ابــــــوك ولا اخــــــوك ولا ولــــد عمــــــك


    انكـــــان فــــي حبــــــك لحقنــــي لـــــــــــوم وعتـــــــــــاب


    ............... رضيــــــت بالعــــتب واللــــــــوم ولا لا يهمـــــــــــــك


    حبيبـــــــي وروحــــــــي انـــــت اغــــــلى الاحبــــــــــــاب


    ............... يـــاعطــــــر ايـــــامي خــــــل همـــي على همــــــــــك


    باهمســـــلك احبـــــك يــــاعـــذب الا لبــــــــــــــــــــاب


    ............... ومنــــــــسـاك لـــــــو يخـــــلــطــوا دمـــي بـد مــــــــك
    بدوية
    26 / 02 / 2008, 30 : 08 PM
    تنوخذي في بحر فكري واسبحي
    وباعطيك جوهرتي.. وقولي:بقتها!!


    تفلسفي يا فيلسوفه، واشرحي:
    كيف انتي بقتيها.. وكيف اشتقتها


    سبحان من نزّل على محمد وحي
    وسبحان من مدّ الدروب وسقتها


    نفسٍ ليا من سقتها ماتنتحي
    حتى لو اني ف البحور اغرقتها


    بس اذكري يوم ارتجافات اللّحي
    اصخيتي بيدّيك.. وانا اعتقتها


    اخاف لا تقولين: ذا مايستحي
    واخاف أطفيها وانا ما احرقتها


    مغمى على قلبي.. ولكنـه صحي
    وغربتي العبره.. واناشرّقتها


    يا كثر بوحة واحدٍ بك منبحي
    وابشرك للحين مافرقتها


    الزلة اللي خسّرتني مربحي
    عزالله انـها منك جت في وقتها


    خلتني ادري ان حبك اسطر تنمحي
    كذبه كذبتيها وانا صدّقتها






    سعد بن علوش
    بنت الرياض
    26 / 02 / 2008, 42 : 08 PM
    انـــــا واللـــــيل والقــــمـــــرا وحــظـــــي العـــــاثــــــر


    .......................... ووقتــــــــآ عصيـــــــب وكلمـــــه تخنـــــق العــــبره


    مـــــــــاني مـــن اللـــــي يجــــــي ويـــــرووح عابـــــــر


    ......................... ولاانـــــي مــــن اللـــــي يحـــــط بالقلــــوب حســــره



    انكـــــان حــــظـــي رمـــاني بدربـــــك الغـــــــابـــــــر


    .......................... بتـــــــم رافــــعآ راســــــي وخاطري بينجبر كـــــسره
    ملكة الليل
    26 / 02 / 2008, 10 : 09 PM
    يامـل لقلـبٍ مالقـى لـه مـداوي=يضيق بالحالين .. بسـط وغرابيـل
    من طلعتي وامـره عليّـه عمـاوي=و ما لي عنـه .. لو بيّح السدّ .. تبديل
    مرٍٍٍٍٍٍّ اقـول اللـي يصيبـه سمـاوي=وبعض الطبايـع بالبنـادم مجاهيـل
    ومـرٍّ اقـول مسبّقـات الـبـلاوي=اللـي لهـن بيـن الحنايـا مخاييـل
    والظاهر انـه بس فاضي .. وغـاوي=مايعجبه صبـح الخلايـق ولا الليـل
    ياقلـب لا ياخـذك سلـم الجـلاوي=اللي اليا حـطّ الرحَـل بـادر الشيـل
    من شانـهـا عدّيـت راس الشفـاوي=وجرّيت عذبات القصايـد .. مواويـل
    يازين ياللي لي من النـاس هـاوي=انـا قنصتـك فـي شغايـا فراطيـل
    هـذي وناسـة كـل قلـب شقـاوي=وهـذي تعاليـل القلـوب المعاليـل
    واللي يبـي يرفـع علينـا دعـاوي=باللوم ويفطّـن هـل القـال والقيـل
    قلّـه يكّفينـا المسـيـل النـحـاوي=اللي كفى البيت المعظّـم مـن الفيـل
    بنت الرياض
    26 / 02 / 2008, 13 : 09 PM
    يابنت انا في مبسمك حيـل مفتـون
    وفي ضحكتك سـر الهـوا يابنيـه

    ورموش عينـك لاتلاقـن بالهـون
    ياضيعتـي مابيـن رمـش وخويـه

    والشعر لامنـه كسـا ذيـك المتـون
    مايشبهـك ياكـود بنـت العبـيـه

    لامن مشيتي غصب عنـهـم يفـزون
    وشلون لو شافـوا جمالـك شويـه

    في ذمتي لاتصير نكبـات وطعـون
    هذا صويب العشـق وهـذا ضحيـه

    ويامن تقول الزين في الشام مضمون
    الزيـن كلـه وسـط نجـد العذيـه

    ويابنت مـهما صار ومـهمـا يقولـون
    الزين في عيونـك يحسـم القضيـه

    يسعد صباح الكحل ورموش العيـون
    ويسعد مسـاء خدينـك النرجسيـه

    ماشفتنا زيـك رومنسـي ومزيـون
    يابـاقـة ورود الـغـرام النـديـه

    لاشفتكـم دقـات قلبـي يـزيـدون
    ياكيـف لويـدك تـلامـس يـديـه

    ليت المشاعـر ياغرامـي يمونـون
    واحكيلك اسـرار(ن) بقلبـي خفيـه

    يامعشر العشـاق تكفـون تكفـون
    نبغـي حلول(ن)للقلـوب الشقـيـه

    والله يزينـهـا علـى اللـي يحبـون
    وكل(ن)يعيش احـلام عمـره هنيـه

    كتبتنـا ماصـار للنـاس يـقـرون
    قصة عشق بيـن بـدوي وبدويـه
    /
    \
    /
    \
    الشاعر:: فيصل بن جزاء الدوسري
    ملكة الليل
    26 / 02 / 2008, 34 : 09 PM
    يجذبني الشـوق فـي دربـك ويدفعنـي
    والروح تمشي علـى دربـك ومعـذوره

    وينثرنـي الشـوق بغيابـك ويجمعـنـي
    والنفس في غيبتـك بالحيييـل مكسـوره

    لوعني البعـد (ياغـلا النـاس) لوعنـي
    (وينك..؟!)../ احسه هنا بالقلب محفـوره

    عذلـت قلبـي وعـيـا لا يطاوعـنـي
    كن المشاااعر تجاهك حيييل : مسحوووره

    اخفيت حبك ..حسبت الصمـت ينفعنـي
    وخليت انا احلى القصايد فيـك مشـهـوره

    انا اشتريتك غلا,, اشفيـك باتسمعني ..؟!
    ياااهوووووه ,,شوف القصايد فيك مغروره

    يعنـي تغـلا علـي ودك تروعـنـي..؟
    ماشي تغلى ,, فدااااك الشعـر وبحـوره

    لكن ترى جرح صـدك حيـل يوجعنـي
    وان كان يرضيك../ فيه جروح مطموره

    ايه اطعني ../ واستلذي جرحي وطعنـي
    فدوة عيونك ,, واقول النفـس مجبـوره

    ياشوق خذنـي علـى دربـك وشجعنـي
    مـادام روحـي بحبـك دوووم معمـوره

    ومـادام دربـك لـه الاشـواق تدفعنـي
    فالروح تمشـي علـى دربـك ومعـذوره
    بنت الرياض
    26 / 02 / 2008, 41 : 09 PM
    كثر ما اشتقت لك .. والا كثر ماكنت افكر فيك
    كثر ماطالت دروبي معاك .. وتعبت اقدامي
    على ويش احرجك .. وانت الغلا منّك وبين ايديك
    لاوالله .. جفّت اوراق الكلام ورفعت اقلامي
    على راحتك شوف اللي تبيه .. وشوف وش يرضيك !
    لو انك تقطع امال الوصال .. وتقتل احلامي
    لكن تكفى وتكفى طالبك .. ياجعلني ما أبكيك
    لاتترك فرصه ل( غيرك ) يداوي جرحي الدامي
    لاتترك ل( السهر ) مآطا قدم في ليل من يغليك
    وانا عزالله احتاج ل( دفاك ) ف( بارد ايامي )
    وانا لاهبت هبوب الغرام وجتني ب( طاريك )
    افل الها شراع ٍ ماطويته .. وارفع اعلامي
    اجل وشلون لا استحليت مرّك في رجاء حاليك !
    ب( عذري ) .. لانسيت الكون كله وانت قدامي
    تبي تبقى مراسي عهدي الاول على شاطيك
    ماهزّتها العواصف والبحور وموجها الطامي
    احبك .. وان وقف فيني طريقك / ماني بناسيك
    يابهجة خاطري واحساس روحي واكذب أوهامي
    هذا يكفيك .. والا ياعديل الروح مايكفيك !
    عزاي انك ماتجهل منزلتك .. وقدرك السامي
    بدوية
    26 / 02 / 2008, 42 : 09 PM
    إبداااااااااااااااااااااااااااااع كل مشاركة أحلى من أختــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــها
    سعيد الخذامي
    26 / 02 / 2008, 57 : 09 PM
    أشكركم جميعا على هذه المشاركات الرائعه التى تدل على ذائقتكم الرائعه

    وأتمنى الأستمرار وسوف يكون هنالك تقييم لاأفضل القصائد المنقوله

    من قول الشاعر محمد أبن لعبون بالغزل يخاطب بن

    ماطرق فوق الورق يا بن =زور كف فوق فوق كف مايليق

    كلما هب الهوى له واصــــطفق=حمله بفراقهم ما لا يــــــــــطيق

    حته المضنون بـه حت الـــورق=من شفا روح عليهم في مضيق

    تنتحي رايات حربه وانخفــــق=مع نظير العين مع طق وطيق

    لدعته غمس الليالي مــــــــطرق=للعدو وان مر في ثوب الصديق

    لو رموها بالحـرق قبل الغـــرق=ماسلت يابن عن ذا الطريق

    فيه مصروف الغواني لو مرق=رايــح يطــاف بالبــيت العـتيق

    طاير عــــاقه مقادـــير التــفق=بالهوى واليوم يانــعم الرفيــق

    اسأل الاطلال عن سود الحدق=حيث علمك بالطلل علم وثيــق

    ماعليك ان خــلت براق بــرق=من ثنايا دار اهل وادي العقيق

    قانيــات العـــاســهن مثل الدنق=زرقــه واجيـــاد تلعات عــتيق

    محصـــنات مـاعــلقهن الدبـــق=ماكشف غراتهن كود الاـــبريق

    لفـتة الغــــزلان وابطون الــسلق=والمعارف من خوافي ريش هيق

    شايـــلات مثل شيشــات العــرق=ناعمــات والخمــر خــمر عــتيق

    خيلهــن تشـــربك ياحـــلو الــمرق=جيشـهـــن ياكلك بالــخبز الرقيــق

    كنـهن باطـن علــى اطبـــاق الزلق=ان علاه الــطل او نــوض الطريق

    ميســــرات بالتمـــــاني والـــجوق=كنـهـــن للـــي يرجـــواهن شفيـــق

    دوحه الهــــريام وظــلال الغــوق=من قعــد في ظلهـــن مافك ريـــق

    راكيـات في طــبق عالــي طـــبق=من زعانـــيف الهــوى قلب خفيق

    رحـــت الومـــه في هواهن وانطلق=مدمع له ســال مـــن بـــحر عميــق
    غريّبان السريعي
    27 / 02 / 2008, 08 : 12 AM
    لا تأمن الدنيـا ولا تامـن المـره=أحـذر تـرى بـوّارة وغــدّاره
    وإن بارت الدنيـا فهـذي مقـدّره=أصبر وفي صبر الفتـى مقـداره
    مير المصيبه وأعظم الذنب وأخطره=غدر المره وأعطى الثقـه خـوّاره
    والموت لاصارت مكيـده مدبّـره=بيـن العوالـم ماتبيـن الـشـاره
    لاشك تبقـى عبـرة لـك معبّـره=في سدّ مـارب يـوم هـدّه فـاره
    سعيد الخذامي
    27 / 02 / 2008, 43 : 12 AM
    لا تأمن الدنيـا ولا تامـن المـره=أحـذر تـرى بـوّارة وغــدّاره
    وإن بارت الدنيـا فهـذي مقـدّره=أصبر وفي صبر الفتـى مقـداره
    مير المصيبه وأعظم الذنب وأخطره=غدر المره وأعطى الثقـه خـوّاره
    والموت لاصارت مكيـده مدبّـره=بيـن العوالـم ماتبيـن الـشـاره
    لاشك تبقـى عبـرة لـك معبّـره=في سدّ مـارب يـوم هـدّه فـاره


    رائع يابو محمد

    مدرسة في كل شئ

    سلمت يداك

    وعزالله أنك جبتها

    سجل إعجابي بكل ماتطرح وإعجابي الشخصي فيك
    بدوية
    27 / 02 / 2008, 49 : 12 AM
    في زمان كنـه البرد شبيت القصيد=
    قلت ابدفا و الليالي تموت ببردها
    في طريق كنـه الموت و الحالي وحيد=د
    قلت ابحيا و المنايا تبوح بسدها
    أتقارب هقوة العمر لو كانت بعيد=
    و اتغني بالمقابيل و اخطب ودها
    لا قديم الجرح يقوى و لا جرح الجديد=
    يخلف الناس العزيزه عن اللي ودها
    و الله اني ماتنازل لي رايٍ عنيد=
    لين أداعب غرة الشمس و الثم خدها
    و انزفي يا وردة الشعر من دم الوريد=
    لا تجفي في عروقٍ تراجف يدها
    يا قصيدي كان الأشعار سادات و عبيد=
    و الله انك من بحور عريبٍ جدها
    ما تقاود مـهرة الحرف للقلب البليد =
    خذ رسنـها و خلك قدها
    في طريق كنـه الخوف سليت القصيد =
    قلت ابحيا و الليالي تموت ببردها
    خالد الجفن
    27 / 02 / 2008, 09 : 01 AM
    حلو نباه وقلبه اسود من الصاج ...
    الأمير محمد بن أحمد بن محمدالسديري


    الله مـن هـم بروحـي سهجهـا=بخافي ضميري في كنين الحشا لاج
    احـر مـن نـارٍ توقـد وهجهـا=منـها خطر روحي على سلك ديباج
    وعينٍ عسى المولى يعجل فرجهـا=يفوح ناظرها كمـا عيـن هـدّاج
    استرسلت للدمـع مـن مارهجهـا=غيظ يكظ عبارها مثـل الأمـواج
    كم واحدٍ لـه غايـة مـا هرجهـا=يكنّها لـو هـو للادنيـن محتـاج
    يخاف من عوجاً طـوال عوجهـا=هرجت قفا يركض بها كل هـراج
    يقضب عليك المخطيه من حججها=حلوٍ نباه وقلبه اسود من الصـاج
    الله خلـق دنيـاً وسـاعٍ فججهـا=وعن ما يريب القلب لك كم منـهاج
    والرجل إن شطت لياليـك سجهـا=عسى تواليهـا تبشّـر بالافـراج
    ملكة الليل
    27 / 02 / 2008, 12 : 03 AM
    أَصعَب ســؤآل اللي جوآبـه لـ الأسف مثلــَـه ســؤآل
    ........................مآ هو تفلسف .. إلآ موقف صــآر و اسمع ثآني بيـــت

    البــآرحــه يومَــه سَــأل وشْ ذكَّـــرَك ذيــك الليـــــآل
    .......................كـآن الجـوآب بـ كل بسآطه , من متى أصـلآ نسيـــت !

    أدري بـ إن جَمـع الصعوبـَـه و البسآطه شـي محــآل
    ........................لكنـهــآ صــآرت كــذآ ! واللــي أَهَــم إنـّـي دَريـــــــت

    إن الحيــآه فـ بُـعد أحبــآبـــك إذآ جَــف الوصَـــــــــآل
    .........................تعيشَهَــآ لـو تِقتِنــع إنـّـك خـلآص .. أَصبَحــت مِيْـــت !

    يــآ صَــآحبي لــو كــل شي يمر بـ الخآطـــر يقـــــآل
    .........................مـآ كــآنت العَبــرَه اتـّوَلَّجنـِــي لِيَــآ منـّـك طَريــــــت

    شِفنـي قدرت أحبس دموعي بس دمع القـآف سآل
    ........................و يَـآ كبـرَهَــآ سـآكت , ولكن دآخل أورآقي بكيـــــت

    .عُمـر الحَكي مآ كآن دآفي لآ إبتدآ بـ قولـة تعـــــــآل
    ..........................لـَـجل اتجـآهل رَجفَـــة حــروفـي لِيَـــآ منّي حكيت

    الحـَـآل في بُـعدك قسَم بـ اللـــه مآ اسمّيــه حــآل

    أَنــوي على الضحكَـه و أحس كلي خطآ لنّي نويت !
    ..............................إتصَــوَر إنـّـك من رَحَلت أشوفــك لـ جسمـي ظلآل

    لآ شِفتـَه أمشي بَـ أبتعد و أثره معي مـهمآ مشيت !
    .............................مـآ دآم يعنــي في بَحَـرك لـ فـَرحتـِي مليـون جـآل

    وشْ فيــه موجك مآ رِكَـد ؟ قرّبت أموت و مآ رسيت !
    ..........................يرضيك مآ عــآدت معي تـَـفرق إذآ جــآ لِك مَجَـــآل

    لَـنـّي إقتَنَعت إنـّك نـهآيـَه و إنـّي بَـ أبطي مآبديـــت !
    ............................ليتك تشوف حالي إذآ جآبوك بـ أطرآف الجِـدآل

    أو لا....... قـآلوآ إسمك كنـّي مَيـّت ثـُم حَييــت !
    ..................................تـَعَبت أعيــش الدّور و اَفتــَـح لـ المعــآذير الخيـــآل

    و أتخيَــل إني جيت في بــآلك و بـ إنـّـك استحيـت
    ..................................و تــرِد لـي كلّك وَلـَـــه .. و تقول كِـن البُــعد طــآل

    و من الفـَرَح مآ أعــآتبك .. و أقول يآخي مـآ بغيـت !
    ..............................حتى و أنـآ أتخَيَّــل حَشَمـتـك .. لَـنْ قَـلبي لآ يـزآل

    يكرر إسمــك دآخل أعمـآقي بـ نـَبضـَه لآ سَـهِيت
    ..................................قلّي شَسَوّي فيــك و إنت بـ دآخلـي أصدَق مِثـَآل

    لـ الحُب و إحسآس القصيـد , إن عآنق الليل و سريت
    .................................ربّــي يصَبّــرني عَلَى الفـَرقـَـآ .. مَدَآم الحَــظ مـآل

    و إنت بـ يجي لك يوم و تَـعرف ليه في بُعدك شكيت
    ...............................و إذآ بَـلآك اللــه و عَذِّبــك إشتيـآقـك , بَـس تـَعَآل

    إقرَآ القصـآيد في غيـآبك كـــل أبوهـآ بيت بيت
    ................................بـ تَـدري إن أَصعَب سـؤآل اللي يجي رَدَّه ســـؤآل

    لآ قلت لـي وشْ ذَكَّرك ! ثـُم قلت لك متـى نسيت !
    بنت ال ثابت
    27 / 02 / 2008, 13 : 03 AM
    الحسناء و الدفتر

    ( لنزار قباني )


    قالت: أ تسمح أن تزين دفتري

    بعبارةٍ أو بيت شعرٍ واحد..

    بيت ٍ أخبئه بليل ضفائري

    و أريحه كالطفل فوق و سائدي

    قل ما تشاء فإن شعرك شاعري

    أغلى و أروع من جميع قلائدي

    ذات المفكرة الصغيرة.. أعذري

    ما عاد ماردك القديم بمارد

    من أين؟ أحلى القارئات أتيتني

    أنا لست أكثر من سراج خامد..

    أشعاري الأولى .. أنا أحرقتها

    ورميت كل مزاهري وموائدي

    أنت الربيع .. بدفئه و شموسه

    ماذا سأصنع بالربيع العائد؟

    لا تبحثي عني خلال كتابتي

    شتان ما بيني وبين قصائدي

    أنا أهدم الدنيا ببيتٍ شاردٍ

    و أعمر الدنيا ببيتٍ شارد

    بيدي صنعت جمال كل جميلةٍ

    و أثرت نخوة كل نـهدٍ ناهد

    أشعلت في حطب النجوم حرائقاً

    وأنا أمامك كالجدار البارد

    كتبي التي أحببتها و قرأتها

    ليست سوى ورقٍ.. وحبرٍ جامد

    لا تُخدعي ببروقها ورعودها

    فالنار ميتةٌ بجوف مواقدي

    سيفي أنا خشبٌ ..فلا تتعجبي

    إن لم يضمك , يا جميلة , ساعدي

    إني أحارب بالحروف و بالرؤى

    ومن الدخان صنعت كل مشاهدي

    شيدت للحب الأنيق معابداً

    وسقطت مقتولاً.. أمام معابدي

    قزحية العينين .. تلك حقيقتي

    هل بعد هذا تقرأين قصائدي؟
    محمد ال عساف
    27 / 02 / 2008, 22 : 03 AM
    دواك عندي ولا اظلم دايم ٍٍ بادي
    والله لا وريك شي ٍ ما بعد شفته
    ماهو في صالحك يوم تجرب عنادي
    الله من ريق ما ينشف ونشفته
    عاشق المجد
    27 / 02 / 2008, 25 : 03 AM
    الفرزدق
    هذه الأبيات قيلت في الحسن بن الحسين بن علي
    بن ابي طالب رضي الله عنـه وأرضاه

    وهي قصيدة طويله ولكن اكتفيت بهذه الابيات


    هذا الذي تعرف البطحاء وطاته=والبيت يعرفه والحل والحرم
    هذا ابن خير الناس كلهم=هذا النقي الطاهر العلم
    هذا ابن فاطمة,ان كنت جاهلة=يجده انبياء الله قد ختموا
    وليس قولك من هذا بضائره =العرب تعرف من انكرت والعجم
    اذا راته قريش قال قائلها=الى مكارم هذا ينتهي الكرم
    يغضي حياء ويغضي من مـهبته=فلا يكلم الا حين يبتسم
    عبدالله بن عبدالرحمن
    27 / 02 / 2008, 30 : 03 AM
    من قديمي



    تعال ابشكي حالتي يا محمد=
    عطني انتباهك لو بتسمح دقيقه
    فاضت همومي وموق عيني مرمد=
    والقلب يشكي من حسوس وضيقه
    وي عروقي من نحيبي تجمد=
    وضلوع قلبي في طعوني غريقه
    ادري بقلبه ما تركني متعمد=
    ولا نوى بالصد يذبح رفيقه
    واليوم اداوي في جروحي واضمد=
    واحاول القى لجل اعيده طريقه
    سعادتي في حبل وصله ليا انمد=
    تصبح يباس الارض عقبه وريقه
    ولا اروى عروقي من حنانـه وخمد=
    ناره .. يعود لكل ضلع بريقه
    بسجد لربي واشكره واتحمد=
    اللي جعل حلم الليالي حقيقه
    وان كان عيا فعلمـه يا محمد=
    درس الاخوه من صديق لصديقه
    عاشق المجد
    27 / 02 / 2008, 00 : 04 AM
    http://www.khayma.com/abuadeeb/hs71.gif

    لأبي العتاهية


    الدَّهْرُ ذو دُولٍ والموتُ ذو عِلَلٍ=ولم تزل عِبَرٌ فِيهنَّ مُعْتَبرٌ
    يبكي ويضحكُ ذو نفسٍ مُصَرَّفَةٍ=والمُبتلى فهوَ المـهجور جانبهُ
    والخَلْقُ مِنْ خَلْقِ ربي قد يُدَبِّرُهُ=طُوبى لعبدٍ لِمولاهُ إنابتهُ
    يا بائع الدين بالدنيا وباطِلها=حتى متى أنت في لهوٍ وفي لعبِ
    ما كلُ ما يتمنى المرءُ iiيدرِكهُ=إن المنى لَغُرورٌ ضِلةً وَهَوىً
    تَغْتَرُّ لِلجهل بالدنيا وَزُخرفها=كأنَّ حَيًّا وقد طالتْ سلامتُهُ
    والناسُ في رَقْدَةٍ عما يُرادُ iiبهم=أنصفْ هُدِيتَ إذا ما كنتَ iiمُنتصفاً
    يارُبَّ يوْمٍ أتت بُشراهُ مُقْبِلةً=لا تحقرنَّ من المعروف iiأصغرهُ
    وكُلُّ أمرٍ لهُ لابُدَّ iiعاقِبةٌ=تلهو وللموت مُمسانا ومُصبحنا
    كم من فتىً قد دنت للموت رِحلتُهُ=ما أقرب الموتَ في الدنيا وأفظَعَهُ
    كم نافسَ المرءُ في شيءٍ وكايدَ فِيـ=بينا الشفيقُ على إلْفٍ يُسّرُّ بهِ
    يبكي عليه قليلاً ثم يخرجهُ=وكلُ ذِي أجلٍ يوماً سيبلغهُ
    بنت الرياض
    27 / 02 / 2008, 46 : 09 AM
    ظلم الحبيب على الحبيب حرام
    يا من يسهـّر أعيني وينــــــــام
    ماذا جنت عيناي غير تشــوق
    فعبير ثغرك مشرق بســـــــام
    يا ويح قلبي إذ تنام حبيبتــــــي
    ويغيب عن عيني رؤى ومنام
    يا من حياتي في عبير قميصها
    والزهر في شفتيك والأحـــــلام
    رقي فإني في الغرام متيــــــم
    وميتم أودت بـــــــــــه الآلام
    مالي حياتي دون عطرك نشوة
    من غير حبك موجتي أوهام
    يا زهرة في شاطئي مزروعة
    ورواؤها التهويم والإنعـــــام
    نوم الهنا يا حلوتي لحبيبتي
    وأنا حياتي لوعة وغرام
    يا عذبة الشفتين إنا عاشق
    ألعشق في عهد الجميل حرام ؟؟
    شوقي إليك وناره لا تنتهي
    حتى توحـّـد مـهجة وعظام
    يا سر أسرار الوجود جميعها
    من قبل ما عبدت بـه أصنام
    أنت الجداول والغصون وزهرها
    والكون من غير الغصون قتام
    حبي لروحك كالعبير مع الندى
    أتلذ دون عبيرك الأيام ؟
    يا موجة من عطرها لا أرتوي
    شفتاي عطشي هل يطول صيام ؟
    شفتاي مولاتي تحن لهمسة
    فيها الربيع يموج والأنسام
    فلم الصدود ففيك شرياني له
    نبض يميت سناءه الإحجام
    يا حلوة الشفتين إني عاشق
    ورموش عينك نصلة وسهام
    هيا اقبلي إني بحبك غارق
    ولتسعدي قلبي ببوح هيام
    ملكة الليل
    27 / 02 / 2008, 05 : 10 AM
    انامدري وش اللي بي دهاني = حملني الكلف دهري رماني

    سقيم الحظ يخلفني مرامي = من اسبابه غدت عشري ثماني

    ابطلب خالقي دون البرايا = الى ضاقت وضيقني مكاني

    قوي قادرن من فوق خلقه = وكل العسر الا من راد هاني

    تعلى في سماواته تبارك = ويغفر زلتي خالق كياني

    خذيت من الزمن تسعن تمضن = وعشر سنين من زماني

    خذا قسمـه زماني ما تونى = ومقسوم القدر بين عياني

    طواني طي طرسن في كتابه = ودولابه تسيره الثواني

    وجربت الدهر زينـه وشينـه = واشوف ان الزمن اغلبه شاني

    وقلبت الفكر باقصى ضميري = وخذت من العبر جزل المعاني

    جواهر ما يبيها من جهلها = ويسعد من تقبلها وصاني

    فما استنفع بعلمـه كل دارس = الين انـه يجربه امتحاني

    الين انـه يخيل بطرف عينـه = جنا علمـه يصور له بياني

    وجان اموال يبغي يكتنزها = اذا ما حسن ترى ذا المال فاني

    اذا الامداح ما جد وكسبها = جواد بالكرم يبني مباني
    بنت الرياض
    27 / 02 / 2008, 08 : 10 AM
    يسعد الله صـباحه وأســعد الله مســاه
    صاحب(ن) لا ذكرته هل دمعي علــيه
    كل ما بان خــيط الصبح قلبي دعـــاه
    وان دنى الـــليل كني واعده واحـتريه
    والله اني على شــانـه عشقت الحــياه
    والله اني عليه اشـفق من امـه وابـيه
    أذكر اني عطيته حاجت(ن) من غلاه
    اثــر قــلبي عطــيته يــاه وانا ارتجيه
    له مكــان بنفـــسي عالي مســــتواه
    وبين رمــشي وعيني له مكان نزيـه
    يــسحر القــلب بعيونـه وربي عـــطاه
    فــتنة تســحر العـــقال قــبل السفــيه
    كن مغيب الشفق يسرق ملامح شفاه
    والــــجدايل سواد اللــــيل مــنـه وفــيه
    يالطيف الحشــا عندي عليكم وصـــاه
    من نـــهار لقيتك فــيه هـــل تذكـــريــه؟
    اعتبرني غــريق وانت حــبل النــجـاه
    واعتبرني غـــريق وانت تمسك يديـــه
    اعتبرني كــفيف العين وانت العصـاه
    اعتبرني صـــغير في رضــــا والديــــه
    اعتبرني صــديق واخذلــوه اصدقــاه
    اعتبرني قـــريب مـــا نـــسى من ذويه
    القــصايد لغيرك مــايـجيــها طــــراه
    وانتي لاجلك يغني الطير قومي اسأليه!
    غريّبان السريعي
    27 / 02 / 2008, 52 : 01 PM
    السلام عليكم ورحمة الله
    أسعدتم صباح مساء
    لذائقتكم المبجلة
    نويـت افجـر قنبلـة ذريــة=بين المحيط الأطلسي والهـادي
    مادامـها بيـن العـرب حزبيـة=أعلن ولائي للوطـن وجهـادي
    حب الوطن والنصـرة القوميـة=سيطر على عقليتـي وفـوادي
    وأنا زعيـم الثـورة الشعبيـة=والشعب شعبي والبـلاد بـلادي
    مير البلا فـي البنيـة التحتيـة=تموت لاجل المنتخب والنـادي
    كـن المواقـف ماتبـا جديـة=كل الجموع محدريـن الـوادي
    قلت آتغانـم حدهـا فـي يديـة=واصيح في بعض العرب وانادي
    نبا الحبـارى ياهـل المحميـة=قدام طيـري ينفلـت وزنـادي
    الطيب لـولا السيـرة الذاتيـة=ماقلتوا مفرج قصيـر مـهـادي
    ميعادنـا لاطـال ظـل الفيـة=السبت الأول من هلال جمـادي
    والله يبيض وجـه ابـو جنبيـة=ساعة نصيته ماوقف متحـادي
    والبنز الابيض غرنـي بوديـه=ومكيفـه ومسجلـه والــرادي
    من لايميز بيـن ذيـك وذيـة=مع احترامي قلت ميـده غـادي
    أشتلت حمل النـاس كنـه ليـه=حتى قصم ظهر البعير شـدادي
    ماعاد بـه رحمـة ولا ماويـة=إن طحت والا قمت كله عـادي
    نبذة بسيطة عن سنـة هجريـة=سبعة ورى ألالفيـن بالميـلادي
    هذي بيـوت الشاعـر المنقيـة=ماقلتها حتـى لحقـت مـرادي
    منقوله
    بدوية
    27 / 02 / 2008, 48 : 11 PM
    يا كليب شب النار يا كليب شبه=
    عليك شبه والحطب لك يجابي
    الوالمـه يا كليب عجل بصبه =
    والرزق عند اللي ينشي السحابي
    حنا علينا جيب ماها وحبه =
    وعليك تقليط الدلال العذابي
    ادغث لها يا كليب من جزل خبه =
    وشبه الى منـه هبا كل هابي
    باغي إلى شبيتها ثم قبه =
    تجذب سراة من بعيد غيابي
    بنسرية يا كليب صلف مـهبه=
    متلطمين وسوقهم بالعقابي
    صبه لقرم صرفته ما حسبّه =
    يوم البخيل مدنـهر الوجه هابي
    وعده عن اللي ما يداري المسبه=
    اللي يدور بالقصي الغيابي
    لا جاضع المتروع خطو الجلبه =
    يا حلو تالي الليل خبط الركابي
    اقحص لهم وابدي سلام المحبه =
    لا شح بالهين كبير العلابي **
    محمد ال عساف
    28 / 02 / 2008, 35 : 01 AM
    ابـيـات أهـديـهـا لـكـل قـلـب ذاق مـرارة الـجـرح
    /
    /
    وش بـقــى فـيـنـي تـعـود تـجـرحــه
    ماكـفـاك الـجـرح الأول وانـتـهــيـت
    لـيـت لـك فـي جـرح ثـانـي مـصـلحه
    كـان والـلـه مازعـلـت ولا شـكـيــت
    لـيـه فـيـنـي كـل شـخـص تـفـرحــــه
    جـرحـوا قـلـبـي العـواذل وانـكـويـت
    /
    /
    مـاكـفـاك الـجـرح الأول ..؟؟
    لـيـه فـيـنـي كـل شـخـص .. تــفــرحــــــه !!
    محمد ال عساف
    28 / 02 / 2008, 35 : 02 AM
    حيلي بدا ينقص وهمـي يـزودي
    ضاقت بكثر الهم حـدب الحنايـا
    الحيل قل وصاب عزمي بـرودي
    والنار تشعل في جوانـب حشايـا
    بنت المطاليق
    28 / 02 / 2008, 44 : 05 AM
    ماكل غلطة عذرها دوم مقبول***ولا كل جرح يطيب من عذر عادي

    .........................................
    عبدالله بن عبدالرحمن
    28 / 02 / 2008, 20 : 07 AM
    ياللي تحدّك سود الايام للدين =
    لا تبيّت النيّه تجي لك تساهيل

    يقضيها ربّك لو تعدّت ملايين =
    ويجلي همومك كنـها سبّق الخيل

    واليا توفر شي لا تقول بعدين =
    سدّد لجل توفي حقوق الرجاجيل

    ترفع مقامك عند الاقصين وادنين=
    وترد جمايل من تجمّل بتجميل

    مشاركه من قديمي
    بنت الرياض
    28 / 02 / 2008, 24 : 09 AM
    للشاعر / سالم بن جخير العـرجـانـي..




    يقول القاف //

    يالله انك تستر الحال وتعز الفقير .
    يامعين الصابر الي على الشده صبر .

    يامغيث المستغيث ويامجير المستجير .
    من عذابك مالنا لا مكان ولا مفر .

    جعل تسقى قبور الاجداد بالوبل الغزير .
    وتصبح القيعان من حولها عشب وزهر .

    يوم كان الناس للناس والدنيا بخير .
    والبدو منـهاجهم غير منـهاج الحضر .

    ويوم كانت شبت النار في الثلث الأخير .
    والدلال الصفر والنجر وبيوت الشعر .

    ياوجودي وجد شيخن قضى عمره كسير .
    لابى جرحه وكسره جبر ولا جبر .

    كان قايد جيش والموت لامن جا يثير .
    يتحزم للثنادي وضربه بالصدر .

    لين جاته ضربة الغدر من كف الحقير .
    سود الله وجه راعي الخيانـه والغدر .

    وين ابلقا لي رفيقن على الشده نصير .
    لا نخيته صار زبده مثل زبد البحر .

    لاتعزوى سل سيفه وطوح بالجفير .
    وقال وين ؟ وقلت لعيون براق النحر .

    راكب الي كن جنحانـها جنحان طير .
    كنـها حرن تعلى عن القاع وشـهر .

    اسبق من الصوت وامضى من السيف الشطير .
    واسبق من السمع وابعد من حدود النظر .

    واثقل من طويق واخف من حب الشعير .
    والطف من الورد واقسى شوي من الصخر .

    شوفها غير .. وركوبها على الكشنات غير .
    ولا بغيت الجد كنك تمشى في قصر .

    ليت عباس ال فرناس شاهدها عصير .
    كان ماخاطر بنفسه وحاول وانتحر .

    كله هيبه وعزه وتطمح للأمير .
    ماتجي عند الخرافي ولا عند الصقر .

    لا استدارت كن ذا الكون كله يستدير .
    ولا استقامت تسحر عيون وقلوب البشر .

    ولا اعلن الكابتن وقال استعدوا للمطير .
    شلعت في رمشة العين وبلمح البصر .

    من ديار العز والطيب والخير الكثير .
    انطلقنا من الكويت وهبطنا في قطر .

    جيت من واقع محبه ومن قلب وضمير .
    لجل عين الي غلاها تمكن واستقر .

    في شراييني وقلبي وفكري والنظير .
    كل ماطولت عنـها يجي دمي فقر .

    واتفقنا في المحبه وتقرير المصير .
    واختلفنا في المبادي و وجهات النظر .

    ماهقيت ان المحبه تبي دهنات سير .
    لين قالت " ويش ابي فيك ياوجه الفقر ؟ "

    كان تبغيني على طول يا سالم جخير .
    لا تعزوى بالعذارى وحسكات الوبر .

    خيل الحرشى بصوتن يشيب بالغرير .
    ارس ياقلب المعنى و اوقف ياشعر .

    واهني الي من الحب قلبه مستخير .
    ما اشتعل قلبه من الحب لين اصبح جمر .

    والمحبه تشعل القلب نبضات وسعير .
    كلها حزن ومعاناه واشواق وسهر .

    المحبه كنـها الحزن في وجه الأسير .
    لاقضى صبره ودمعه على خده حدر .

    والمحبه كنـها العلم في وجه النذير .
    لا ارتفع صوته ودقت مزامير الخطر .

    المحبه حمل والحمل في ظهر البعير .
    والبعير شعيل اما رغى ولا هدر .

    المجرب في المحبه يسمونـه خبير .
    يستشيرونـه ويعطي مواعيظ وعبر .

    وان ذكرت العلم الأول وبقى العلم الأخير .
    حالفن مامشيى ورى النفس والقلب الخضر .
    بدوية
    28 / 02 / 2008, 31 : 12 PM
    ليا دك بي هاجوس شبيت ضوي

    ...........................وحمست بن فوق جمر غضاوي

    بـريــة ماحــافــهـــا كــل بــــــوي

    ..........................دلالها يبــــــري لــهــا نجر ماوي

    والـى لـفونـي قـاطعـة كل دوي

    ..........................صفيت ماها ماطبخت الثنــاوي

    حنــا الذي للـشـاذلـيه نــسـوي

    .........................اليا لوبدوا امنومين الــضحــاوي

    وان هب نسناس الهبوب الشتوي

    ....................... غربية تشوي وجيه الشــواوي

    كثرت فيها الهــيل يشـهد عدوي

    ...................... الالف عندي والريال متــســاوي

    والمرجــله كل بفـعلـه يــنـــوي

    ..................... لاكـنـــها تكلف قــريب الـــهقــاوي

    تبغي عريب مالوجـهـه يـــلــوي

    .................... قـرم عـلـى عــرضـه وسمته يلاوي

    حلـحيل للسيـف المـهند يروي

    ........................... من لابة تعرف نـهــار الـعزاوي
    بنت الرياض
    28 / 02 / 2008, 55 : 12 PM
    وضح القصايد.! لامتى وانتن رقاد..؟
    شاب السكوت .. وخّوة الصمت صلفه
    لعـلّ مايقـدح علـى كفّـي زنـاد
    لاسقيتكـن بعـد الضمـا ذلّ وطفـه
    لاوالله الا توّ مابانت ( سعـاد ) . !!
    وتو الهوى مـاوّرد (زهيـر) حتفـه
    قالت من انت..؟ وقلت يابنت الاجواد
    انا القويّ اللـي قتـل فيـك ضعفـه
    وانا السهير اللـي تعـداك .. نشّـاد
    يطرد نـهار ويلهـث الصبـح خلفـه
    نجمـه يغيب وضيعتـه فيـك تـزداد
    ولااشعل سراجه يصرخ الليل.! طفّه
    سجين هم ولابـس.. ثيـاب جـلاد
    نصفه ذبيح .. وذابح الموت نصفـه
    تلميذ مـهمل يشرح الدرس ل استاد ..
    بليد . ! واذكى مـن تلاميـذ صفـه
    وانا الموقع جرحي ادناه .. من غـاد
    الشاعر اللي طّـوع الشعـر حرفـه
    اصعب حروفي لاركب راسه عنـاد
    يلّـذ لـي لاعسعـس الليـل عسفـه
    اعزف لموتـه اغنية..عيـد ميـلاد
    واسمع صدى صوت النغم قبل عزفه
    بالصدر طفل يسحب خطـاه بركـاد
    وبالعجز ريح يرعب الكون عصفـه
    لي صدفة احلى مـن الفيـن ميعـاد
    ولي موعد احلى من الفيـن صدفـه
    وبالناس لي انصاف واقران واضداد
    وكـل يفسرنـي علـى قـد عرفـه
    وبي جرح ماله غير نزفه له ضمـاد
    وشلون اطيب..؟؟ ولابعد كّف نزفـه
    واللي بعث هود ل(ارم ذات الاعماد)
    انا بزمن يشبه زمـن عـاد وصفـه
    أصدق من الدمعه على خّد.. بغـداد
    واكذب من اللي شافها وغض طرفـه
    غربه. وهم. حيره. ألم. هم. واجهاد
    طالت وضاقـت نسـأل الله لطفـه..
    ويابنت انا.. طارق مثل طارق زياد
    لولا الذي قضبّنـي الجمـر كفّـه.!!
    والله يلولا. خاطر عيـون الاوغـاد
    ل اقطف لك اللـي ماتمنيـت قطفـه
    غريّبان السريعي
    28 / 02 / 2008, 03 : 01 PM
    [ياشوق خذني وأحتضني عن الليـأس
    ابي دفاء حضنك عن اللياس ياشوق
    ياشوق انا مع يأس الاحساس محتاس
    عندك خبر باادنى خبر يحرق الموق
    ياشـوق تكفـى لاتسمـع للانجـاس
    أحذر يجي في سكة الوصل مطفـوق
    مد الغلا ياشوق ياعـذب الاجنـاس
    وأظف الحنان اللي عن الناس مفروق
    ضم الحزين اللي عليه الزمـن داس
    ضمة حنان وعطف ياشوق برفـوق
    خل الجدايل مع حنانك لـه البـاس
    مايقنع المشتـاق موعـد ومنطـوق
    بين الزمن والياس ياكثـر الاتعـاس
    في غيبتك عانيـت يااعـز مخلـوق
    امشي على كيف الهواجيس بالـراس
    يلعبي الهاجوس مـع كـل طـاروق
    مـره يوردنـي مواريـد الافـلاس
    ومره يقول العهـد بيديـك موثـوق
    ومره على ماقيل ياظبـي الاطعـاس
    كم راح قبلي من ضحيتك معشـوق
    ومره اهد النفـس واقـول وسـواس
    يمكن طغى حبك وانا صرت مافـوق
    هاذي خوافي مـهجتي لك عن النـاس
    صورتها في منتهى الفـن والـذوق


    منقول
    بنت الرياض
    28 / 02 / 2008, 09 : 01 PM
    عامر بن نوطان المري (رحمـه الله)


    أنـا ماهقيـت يسـوي الوقـت ماسـواه

    وخان الزمان وعـادة الوقـت خوانـي

    وياحي مـن هـذي ديـاره وذا مربـاه

    ذواري هبوب النود مـن فوقهـا بانـي

    أنا يـوم شفـت البيـت متهـدم مبنـاه

    تذكرت زول كان فـي البيـت سكانـي

    انادي عليه وساقي العيـن جـاري مـاه

    وأنا عارف إني لـو تحريـت ماجانـي

    ظلمني الزمان اللي جبرني على فرقـاه

    صواديـف بقعـا شـرهـا ماتعـدانـي

    صدوف الزمان وطول صبر لحقت أقصاه

    حدتني علـى مبـدا الطويلـة مسيانـي

    انا قد بغيت اوقف الرجـل عـن مبـداه

    ولكـن شفـت المـوت مازيـد خلانـي

    الا جيت عد قـد نـزل مـاه وألاجـاه

    تسابق دموعي واظهرت خافي احزانـي

    أنا كيف بدله واطمع ان خاطري ينسـاه

    وأنـا كـل مامريـت مدهالـه ابكانـي

    إلا جات بـه الاخبـار وإلاحـد طـراه

    ماعاد اتسمع صوت مـن زيـد حكانـي

    أعيـش بخيالـه واتنـادم مـع ذكـراه

    ويدوي بي الهاجوس فـي عالـم ثانـي

    يغيـم سمـاي إلا تواجهـت أنـا ويـاه

    وحتى الحكي ماعاد ينطـق بـه لسانـي

    قضى العمر كله عادني في رجا لا مـاه

    وطال الرجـاء واليـاس قـام يتحدانـي

    هو اللي تتوق النفس لمشاهـدة وحكـاه

    ولاجـا بقلبـي عنـه سجـه ونسيانـي
    بدوية
    28 / 02 / 2008, 20 : 05 PM
    ليته يناديني وانـا بـس اناديـه = واجاوبه ياحسين ولو كان مـره
    عليه قلبـي يابسـات عراويـه = اقفا ابقلبي من ضلوعـي يجـره
    تالي ليال قاعده فـي حراويـه = ليننـهـا زادت علـى المضـره
    قمت اتوجد وجد من مات غاليه = قبره اقبالـه كـل يـوم يمـره
    أو وجد من خاوه والليل ممسيـه= ينخا ولا حد من هل الهجن مره
    خلي طريح والضواري اتحاضيه= بالمقطعه وامقابله ضلـع حـره
    على الذي ماشفت حي ايحاليـه = شيخ على القوم المعاديـن شـره
    سعيد الخذامي
    29 / 02 / 2008, 24 : 01 AM
    الجـــــمـــهره
    للشاعر حامد زيد

    اي بالله اخطوا والخطا الي جابهم عين الصواب =مبطي وانا اشوف الطمع يكشف رداهم واستره
    مايملي عيون الحسود بهالزمن غير التراب =ومن لايتوب من الخطا تحرم عليه المعذره
    الي من أولها خراب اكيد تاليها خراب =والبندق الي ماتثـّــور في هدفها تذعره
    ودك اليا من جاتك الغلطه من الناس القراب =الصاحب الي ماكسبت بمحبته ماتخسره
    مشكلتي اني ماعرفت احسب لصدتهم حساب =قلطتهم صدري على ذكري قصيد وحنجره
    صوت يصول بمنظره وخطاب مابعده خطاب =والطيبه الي زعزعت صوت الخطيب ومنظره
    مافيه دمع صوبوه أحبابي بوجهي وخاب =ولازرق حزني على غالي ولا فج نحره
    كل الذهاب الي معي ذكرى من أصحاب الذهاب =والي بقالي من عذاب أشرف طريقي وأخطره
    لأني تجنبت الغرق عديت من فوق السحاب =لأن أكثر أصحابي ورق ماشفت للطيب ثمره
    والله ماحطيت بين الحقد والخـّــوه حجاب =حتى غدوا ربعي يحدّوني على الضيق أشكره
    البارحه ثارت على أرقاب وآوتني أرقاب =البارحه ياثقل دم البارح ويا محقره
    أهبدا وجه الحسد وشلون جمعهم وغاب =كيف السنين الى عطتني بعثرتهم بعثره
    أثر المصايب ماتجيك الا من الناس القراب =وبهالزمن حتى الخوي الي تثق فيه احذره
    لابارك الله في رفيق تزعله كلمة عتاب =ولا جمع رجال الي تفرقهم مَرَه
    عودت نفسي كل ماشددت لليمّه ركاب =ماصد وجهي عن طريق الا ليا جبت خبره
    الصاحب الي مايجي من صحبته غير العذاب =نذر على ان ماهجرني والا انا الي بهجره
    من يفتح لفرقاي باب أفك له عشرين باب =وإذا خويي مايقدّر خوتي ماقدره
    ان روّحوا فأنا بري منـهم ليوم الحساب =وان جرحوا قولولهم ماحركوا فيّ شعره
    شفهم لهم حول السنـه ولا خذوا مني جواب =أحسن دوا للي يحاول يستفزك تحقره
    أنا جمعت أوراقهم بكتاب وأغلقت الكتاب =ياوقت لم الي تلمّـه وانثر الي تنثره
    ماكنت احاتيهم صغير عاد أحاتيهم شباب =أما ذخرني صاحبي لليوم الأسود ما أذخره
    عقب اكتئاب البارحه ماعاد انا حمل اكتئاب =الطيب جرجرني وأنا ماني بناقص جرجره
    الي يخاف من الظما يترك لنا طرد السراب =والي مب قد الظلام ووحشته لايسهره
    أنا تجرعت الظما لين احترق وجهي وذاب =أنا كسرت بخاطري قبل الصداقه تكسره
    أنا خسرت الي غيابه غير عن كل الغياب =أنا غفرت لعالم ماتستحق المغفره
    أنا أكثر انسان تعلم من كثر ما أخطى وصاب =أنا آخر انسان يتكلم في زمان الثرثره
    أنا القصيد الي نزع من دفتره مليون ناب =وأنا الوحيد الي جمع مليون ناب بدفتره
    جفني وجرحّـه السهر حيلي وهدتـّه الصعاب =دمعي هدر ضحكي ندر عمري وضيعت أكثره
    شيـّـبت عقول العرب هيّـبت روس ماتهاب =جمـهرت ناس ماعمرهم مايعرفون الجَمـهَره
    ماصرت ذيب الا لأن الي حواليني ذياب =ماكنت اغيب الا لأن العفو عند المقدره
    وترى حلاتك لاحملت لصاحبك كلمة عتاب =أما نطقت بها بوجهه ماتذمـه بظهره
    في هالزمن مايملي عيون الحسود الا التراب =ولا الحظيظ الطلقه الي ماتصيبه تذعره
    ودك اليا من جاتك الغلطه من الناس القراب =الصاحب الي ماكسبت بمحبته ما تخسره




    أثر المصايب ماتجيك الا من الناس القراب =وبهالزمن حتى الخوي الي تثق فيه احذره
    لابارك الله في رفيق تزعله كلمة عتاب =ولا جمع رجال الي تفرقهم مَرَه

    عزالله أنـه صدق

    قصيده من أجمل ماقرأت وتستحق أن تقرأ أكثر من ألف مره
    محمد ال عساف
    29 / 02 / 2008, 26 : 01 AM
    هذا مو تشاؤم هذا واقع

    /
    تــعــلــمــنــا الـوفـا مـن بـيـن نــاسٍ مـا يـعـرفـونـه
    وروحــنـا نــشـيــل هـمــوم نــــاسٍ مــا دروا عـنـا

    -=-
    بدوية
    29 / 02 / 2008, 33 : 01 AM
    ودي أدق الـرقـم وأقــول كـيـف أنت ؟
    .................................ودي أسـولــف عـن مشـاعـــر جــديــده
    ودي أقول بعالي الصوت من هو أنت ؟
    ................................أنــت غـــلا الـمـشـتــاق وأنــت وريـــده
    ودي أسـولــف للـبـشـر كـيـف كـونــــت
    .......................................فيـني من الحــب معــاني فـريده
    .................................................. ..................
    بنت الرياض
    29 / 02 / 2008, 12 : 09 AM
    تعودت مبدا الرجـم صبـحٍ وعصريـه *** وعيني من الدمعه خـذت حقهـا وافـي

    الا جيت بخفي الحـزن بانـت مواريـه *** ودمعة عيوني بينـت حزنـي الخافـي

    اجامل مـع الخـلان جـوزا معذريـه *** وكل الجـروح اكنـهـا بيـن الاجنافـي

    وكنـي مريـــضٍ مايبـيـن مشاكــيـه *** يجامل مـع الـزوار ويقـول متعافـي

    مريضٍ مرض قلـبٍ وعينـي شقاويـه *** ومبطي وانا مـن لـذة النـوم متجافـي

    وقلبـي حنـــونٍ للـديـــار الجنوبـيـه *** وطول البطا ماغيرت حبهـا الصافـي

    ومبداي فـي عـرقٍ تعنكـب ذواريـه *** هو احب من قصرٍ بني قرب الاسيافـي

    هل الجوب ذكروا ربعوا في ضواحيـه *** وقالوا غواميس النخـل عشبهـا زافـي

    وحلـوا هـل الذيـدان عنـد الرماديـه *** وخذوا في جناب الغرس مشتى ومصيافي
    بدوية
    29 / 02 / 2008, 37 : 11 AM
    البارحه سهران في هم وانكـاد
    ................وهموم قلبي كل بـاب طرقتـه
    قامت توارد بـه جماعات وافراد
    ...............ومع كل فج في طلبها وسقتـه
    يالوف قلبي لوف صلفات الانواد
    ............عشبه نشف عرقه وحتت ورقته
    بنت الرياض
    29 / 02 / 2008, 21 : 12 PM
    نودٍ من الغربي وروس المبـادي = يسوى جديد القصر لو زان مبداه
    بارضٍ جديده والمنازل جـدادي= ماكان في قلبك من الهـم تنسـاه
    لازان نبت العشب في كـل وادي = مثل الزوالي اللي تنشّـر مشـراه
    شرفت حاديني من الهـم حـادي = في راس رجمٍ هيض العين مبـداه
    اهل خافـي عبرتـي بانفـرادي = من جور همٍ عيت النفـس تقـواه
    واقول ياقلب الخطا مـن تنـادي= وقتٍ بحال الناس هـذي سوايـاه
    اشوف وقـتٍ ماعليـه اعتمـادي = رفع الهزيل وعالي الناس وطـاه
    مثل الكسيرة في نـهار الطـرادي = هذا الزمان اللـي عطانـا مقفـاه
    افراحنا اللي في ليالـي العيـادي= اقفت مع وقـتٍ تقافـت مطايـاه
    قفا زمـان مخضبيـن الهنـادي = وجا وقت جيلٍ مذهبه ماعرفنـاه
    الا نصحت اللي عن الدرب غادي = تبلش الين تسامحه فـي خطايـاه
    ان كل زرعٍ مقتفيـه الحصـادي = ينشف ولو هو يجري الماء بمسقاه
    وروح الفتـى لابدهـا للنفـادي = نفسك اجلهـا لاقـرب ماتعـداهبنت الرياض الله يعطيك العافيه قصيده جميله جدا اعجبتني
    جدا كان لها وقع خاص في نفسي / تسلم يمينك يالغاليه
    بدوية
    29 / 02 / 2008, 33 : 12 PM
    سأ لتك بالذي زانك تحبي فينى حتى الظلم ..؟=
    تحبي عيوبي وغدري ..؟ تحبي المر في كاسي ..؟
    عبد الرحمن بن مساعد
    ,,,,,,,,,,,
    قال : انا كنى غريب ضيع دروب المدينـه =
    قلت انا كنى مدينـه تنتظر رجعة غريب
    فهد المساعد
    ,,,,,,,,,
    نعم انا ..حركت الغيرة بقلبك=حركت البرود ..اللي غطى غمامك
    ريمية
    ,,,,,,,,,,,
    تعالي نسكت احسن من كلام تاليته جروح=
    هلا بالصمت دام الصمت مايجرح مشاعرنا
    رشيد الدهام
    ,,,,,,,,,,,
    وانت ياحلم السنيـنُ ويابعـد كـل التمنّـي=
    دام قلبي في يمينك سـوّْ مايرضيـك
    محمد القثامى
    ,,,,,,,,,,,
    الـكاتب النزف استدان اشواكي =
    دام الــريـاح اسـتـأذنـت مـنـيّـه
    يـالـمفرده والله طـويل عـراكي=
    فـرّعـت لأجـل اتـنفس الـحريّه ..!!
    لبدر صفوق
    ,,,,,,,,,,,
    كنت أفكـــر فيك كيـف =
    ........ اسكبــك وانســـاب فيك
    آه يالـــــدرب الكفيــف =
    ........مــآت حلــمي في يديك

    بدر غازي
    ,,,,,,,,,,,
    بعد الخلاااف وبعد ضيقه بثر ضيقه =
    رسايل الشوق تمسح جرح الاعماقي
    غنى لك القلـب واهتـزت معاليقـه =
    حزن وفرح واختلط حبري بالاوراقي
    يا خذ بي الصوووت تغريبه وتشريقه =
    وأن قلت احبك ترى مخلفت ميثاقـي
    سعد العصيمي
    ,,,,,,,,,,,
    وإن خاب ظني وآخر المشوار جاء مثل أوله =
    بغمض عيـــوني و أبا احـلم و اقــهر الحـظ الردي
    بأحلامنا حتى آخـــــر المــــريخ نقدر نوصله =
    الله لو نطلــــع بســـاط الـريــح و يــــــدك فــي يدي
    ناصر القحطاني
    ,,,,,,,,,,,
    مساء الورد والجوري وزهر الفل ووصالك =
    مساء الشوق للضمـه.. مسا يعلن لك أشواقي
    طرالي هاجس الذكرى بظلمة ليلي الحالك =
    وجيتك ناسي(ن) همي مشيت ولا أتعبت ساقي
    خذتني نشوة أشواقي على شاط البحر جالك =
    وفليت العلوم اللي خفت لك داخل أعماقي
    بنت الرياض
    29 / 02 / 2008, 38 : 12 PM
    أي والله كيفـه يــا مطالـيـق
    ما هي بكيفيه لاعبيـن السبـاره
    كيفة إدلال بالوصايـف غرانيـق
    بيض تقلط صوب ضـو المنـاره
    ومحامسة يحرق بها البن تحريق
    وتحمس وتفهق عاد فيها صفاره
    فنجالها ياتي طـري ليـا ذيـق
    من الخوى يبري من الراس داره
    لا صب بلفنجال ما بـه سواريـق
    مونة نظيف زايـد فـي بهـاره
    ويصب للفرسان خيالـه الضيـق
    نطاحه الفرسان في كـل غـاره
    ويصب للي فرق المـال تفريـق
    ما هو يحسب ربحها والخسـارة
    ويصب للي يحتمـون المشافيـق
    لا جا نـهار فيـه يشبـك غبـاره
    ويا لله أنا طالبك حـظ وتوفيـق
    والحظ ما هو للفتـى باختيـاره
    طالبك قبا من طوال السماحيـق
    اصيله مـن طامـرات الجـواره
    ملحية الزرعان مبريـه السيـق
    مترفـع منـهـا اللحـم بالفقـاره
    تبري لذود ما تلـوه الملاحيـق
    ولا ردها الشاوي تباري جفـاره
    ونرعى بها من قافرات الزماليق
    لا عود الحنـاس يبغـى ديـاره
    في ضف مرذين الحفيف المرازيق
    كم من حفيف قد مشوا في دماره
    يمسي ويصبح ما ركد له معاليق
    مثل اجرب حس المداوي بالنياره
    يتلون أخو لجعه زبزن المشافيق
    ويفداه شيخ حط روحـه تجـاره
    حزام بن مانع ليا نشـف الريـق
    لا جا نـهار المعركـة ذاك كـاره
    لا جا نـهار فيه صفق وتصفيـق
    لا من شوبا الحرب شبت أشعاره
    والنجـي الله معتـى بالمخاليـق
    يكسر ويجبر من نوى له اجبـاره
    وختمانـها بنطبق الهـرج تطبيـق
    وما قل دل وزبدة الهـرج شـاره
    كـــوديباك
    29 / 02 / 2008, 45 : 12 PM
    كل على همّه سرا .. وانا على همي سريـت ) = ناديت صوتي ماوصـل ولارجـع يمّـي صـداه
    ناديت ماحيّ درا .. وانـت بصـدودك مادريـت = قلبك رحل من دنيتـي ولاعرفـت اللـي خـذاه
    ناداك قلبـي واحتـرا .. ولاسمعـت ولالفيـت = ماكن شوقي يوصلـك نبضـه ولاقلبـك طـراه
    العين فارقها الكرا .. تسهر وانـا علّـي وليـت = أعيـش ليلـك واسهـره مـن مبتـداه لمنتهـاه
    ان نامت عيونك تـرا .. عيـون قلبـي ماتبيـت = تشتـاق لطيوفـك غـلا ياغايـتـه يامرتـجـاه
    الخافق لحبّك شرا .. حتى ولو رحـت وجفيـت = يعشق هواك وينتظـر نبضـة خفوقـك ياهـواه
    الحال في قربك برا .. وبعدك حبيبـي ماشفيـت= درب القطاعة والجفا يتعب خفـوق اللـي مشـاه
    واللي جرالي لو جرا .. لأقسى خفوق صار ميت = البعد يقتـل فرحتـي والوصـل يهديهـا الحيـاه
    فرق الثريا والثـرا .. ياصاحبـي لـو مادريـت = مابين من يعطي بشوق ومابين من يقصـر عطـاه
    ولو طرالي ماطرا .. أو عاتبونـي مـا انتهيـت = لابد في شرع الغـرام نشقـا ولانوصـل مـداه
    كل على همّه سرا .. وانا علـى حلمـي غفيـت = حتى ولو صوتك وصل ماظن يرجع لـك صـداه

    أمل بنت عبدالعزيز
    بنت الرياض
    29 / 02 / 2008, 01 : 01 PM
    مونس الفرقا غنا والورقا علـى المرقـى يفوعـه
    صاد خمس وخمس من صيد امس باعه ثـم باعـه
    في عشر حشر ونشر ماهن بشر شوعه يشوعـه
    في صفر سود(ن) عفر دق وحفـر واودع وداعـه
    راهب(ن) مبدى سجوده سابق(ن) مبـدى ركوعـه
    ماخذ(ن) مبتـدى ممشـى بنـي عمشـى لكاعـه
    في فجر سبته سرق سبتـه ثلوثـه فـي ربوعـه
    حرت(ن) رزوا علمـها فـي تميـم وفـي خزاعـه
    حربت(ن) زرجا وضبعت(ن) وادي(ن) عرجا قطوعه
    بنصره فـي خنصـره ماينصـره مـده وصاعـه
    من تسع فيه(ن) وسع شفنا نزلوله فـي طلوعـه
    في ربع سابع سبع مـا تاكـل سباعـه ضباعـه
    ياملوك الجـان حنّـوا راحتـه ساعـة خضوعـه
    ماخبرنا واحـد(ن) تـزوج اختـه فـي الرضاعـه
    الف صبحا من بنات الفرس ساقـوا فـي رجوعـه
    والف شقحا من بنات الروم ساقـوا فـي وداعـه
    جاك من لا جاك ريح العبـد الادريسـي يضوعـه
    في تهامـه حنّكوه اربـع ملـوك(ن) مـن قضاعـه
    صارع الدنيا وهي دنيـا وصـارت تحـت كوعـه
    والقطا عجل الخطا فوق الوطـا ساعـه وساعـه
    وش نبدل وش نعـدل فـي قهوتـه فـي قدوعـه
    لـو نسـوي مانسـوي وش نسـوي ياجمـاعـه
    يامعلم فـي المبلـم صـار طبعـك مـن طبوعـه
    لا تسلـم لا تكلـم صـار طبعـك مـن طبـاعـه
    كل شرع(ن) له شريعه كل اصل(ن) لـه فروعـه
    والاصول الشركسيـه مـا تبوضـع لـك بضاعـه
    مايرد من القـدر كثـر الحـذر ساعـة وقوعـه
    بالقنـا طـق القنـا ليـن الثنـا يحلـى سماعـه
    ما ينوز من العجـوز الا ولـد عنـز(ن) دنوعـه
    والهنـادي للأعـادي مـا نقلنـاهـن شفـاعـه
    مـن تزنـد للمـهنـد كـل بـن كلـب يصـوعـه
    لألف جربا والف حربـا حامـي البـارود صاعـه
    ذا ودم واسلـم واسلـم واخـر الفسقـان طوعـه
    مـن تبرجـم مـا تدرجـم يامترجـم فـالاذاعـه
    بدوية
    29 / 02 / 2008, 20 : 04 PM
    لا إلـه الا انـت يـا رحمـن ياواحـد احـد=
    واهـبٍ نـور الهدايـه عـن دروبٍ مظلـمـه


    باسـطٍ سبـعٍ وسبـعٍ فوقهـا بلـيـا عـمـد =
    فارضٍ خمـسٍ عليهـا العبـد نفسـه مسلمـه


    اشـهد ان وحدك إلهـي ربنـا الفـرد الصمـد =
    واشـهـد محمـد رسولـك والكـذوب مسيلمـه


    واستجيـر برحمتـك يالله مـن ضيـق اللحـد =
    والتجيبك من عـذاب القبـر واهـل المشئمـه


    واستعيذك يا الاه الكـون مـن حاسـد حسـد =
    ومن نفث في عقدته من بعـد ذيـك الطلسمـه


    ثـم اببدابـك الهـي راجـيٍ منـك الـرشـد=
    الشعر يغـوي وانـا غاويـه لاجيـت انظمـه


    دام بي فيـض المعانـي كثـر طفـاح الزبـد =
    الخطا وارد وانـا عبـدك ولا اقـدر اعصمـه


    اجتهـد وادري بـإن ماكـل مـن يجهـد ورد =
    للمصاب اللي يبيـه مـن بعـد شـدة محزمـه


    يعني لو صح المثال ان كـل مـن جـدا وجـد =
    كان ماخسر الفتـى وخطتـه كانـت محكمـه


    وكان ماشفنا مـن اللـي فزعتـه تسـوا بلـد=
    نكـس ارقبتـه والا يـادوب يجتـر انسـمـه


    وقتنـا فيـه التضـاد اشكـال واكثرهـم نكـد =
    الجلم فيه اذكيـا!!ولا الذكـي فيـه جلمـه؟؟


    فوضويه عارمـه لامـا حصوهـا فـي عـدد =
    والحقايـق خايبـه والزيـف يرتـف علـمـه


    مثل مـا شفنـا البخيـل اليـوم للعليـا صعـد =
    بكره انشوف الكريـم ان مـر ذكـره نشتمـه


    البخـل ماهـو ببخـل المـال لاشـح المـدد=
    البخـل باللـي تكاثـر ضحكـةٍ مـن مبسمـه


    والجبان اسوء صـوره الـذل والاسـواء بعـد=
    قذف عـرض المحصنـه يالله لاتبـري دمـه


    والادب ماهو رزانـة القـاف للـي بـه نشـد =
    كـم وكـم شاعـر يخالـف مايدونـه اقلمـه


    ماسلمت..ولاسلـم غيـري ولـو انـه جحـد =
    اغلب الشعـار تخطـي والخطـا فينـا سمـه


    كن عيني عن طريـق الحـق حاديهـا الرمـد =
    ولـو بفكـر بالاجابـه .. الاجابـه مبهـمـه


    وان تجاهلـت الحقايـق داخلـي شـيٍ وقـد =
    ما قوى صدري يطيقه ونفسـي عيـت تهظمـه


    ان مشت رجلي تبعها..وان قعدت يمـي قعـد =
    مدري هو..!!باقي الضمير الحي وأزريت اكتمـه


    رحمتك يامن ملكت الكـون والهمنـي الرشـد =
    دام يغويني الشعـر واغويـه لاجيـت انظمـه


    ودام بي فيض المعانـي كثـر طفـاح الزبـد =
    الخطا وارد وانـا عبـدك ولا اقـدر اعصمـه






    فيصل العدواني
    محمد ال عساف
    01 / 03 / 2008, 30 : 12 AM
    لـيتك بعيني ثلاث أشخاص او كنـك
    واحـد بجنـبي وواحد روحـي يملاهـا
    والثالـث بجفن عينـي لافقـد حـسك
    أو غمض الجفـن جانـي فيـك يتباهـا
    ملكة الليل
    01 / 03 / 2008, 54 : 12 AM
    بحثت عنك في كل مكان

    في احلامي

    في اوراق الزمن الماضي في المستقبل

    بحثت عنك لاهديك عيني

    وروحي وكل شرايني

    بحثت عنك في الضلمات

    خلف النجمات

    فلم اجد غير طيفك الجذاب

    يظهر لي كسراب

    فالحقه كمجنون

    بل عاشق مفتون

    بتلك العيون

    وسرهما المدفون.... بين الجفون

    بحثت عنك....ولم اجدك...

    فصبرت نفسي ...

    وواسيت روحي...

    وناجيت عقلي...

    الاسبيل لوصلك؟

    فانت الروح وانا الجسد

    وانت الماء وانا الزهر

    وانت الهواء وانا البشر

    ماذا؟

    ماذا اقول عنك؟

    يانجمة في سمائي ...تضىء دربي

    ياطير يحلق في ازقة افكاري..

    ماذا اقول عنك ؟

    واين اجدك في كهف مسكون

    ام في واحة لشاعر مجنون

    فماذا اكون ان لم اجد تلك العيون؟
    محمد ال عساف
    01 / 03 / 2008, 02 : 01 AM
    أبسألك ياليل هو باقي احباب ؟
    والا الوفا ماله بهالوقت قيمـه ؟

    اللي بقالي دمعةٍ تحرق اهداب
    وأحلام خلقت في حياتي يتيمـه :confused: ..!!
    مناير
    01 / 03 / 2008, 21 : 01 AM
    الكـــلمـه اللي تضــايقنا نعـــــــــديها = وان جاتنا مـــن سفيه العقـــل طنشنا
    مــا دام نقــدر نمــشيها نمشـــــــــيها = من خوف ما نبلش مع الجاهل ويبلشنا
    محمد ال عساف
    01 / 03 / 2008, 28 : 01 AM
    في بيت يقول :


    رح يافقيد الروح مالك في وسط عيني سمـــاح
    ..................... والله يسامح عبرة ٍ طاحت وغطتها يدي

    ( شاعرها مجهول عندي )

    _______________________

    وفي بيت يقول :

    لو نشف خد السحاب وذابت اعيوني حنين
    ................... ولو يصيح القلب عوّد لاتجي بالله روح

    ___________________________

    وفي قصيده للمبدع رشيد الدهـــام تقول :

    رح فمــان الله والذمـه من الذمـه بريــــّــه
    ....................... لاتخـــاف من المفارق رح عليك الله وامــــانـه

    رح بعيد ابعد من الدمعــــه على العين الخليــّــه
    ..................... رح بعيد ابعد من الشرهه على ضحك الميـــانـه

    وابعد من الحلم للي خاب ظنـه في خويــــــــــّــه
    ...................... وابعد من اليــــاس للي طاب حظه في مكــــانـه

    لو تروح ابعد من احدود السمــــا والجاذبيــــــــه
    ...................... والله ان تبقى قريب اقرب من القلب لــــ حنــــانـه

    تختفي فيني شتات اجروح مثل الروح حيـــــــه
    ...................... تختفي في كل عرق ولا فقدتك قلت : عــــــانـه

    يابعد عذر الفراق اللي قبل فرقا الخطيــــــــــه
    ...................... ويابعد ذنب الزمان اللي قبل عذر الخيـــــانـــــه

    ليله اوداعك على كثر الحروف الابجديـــــــــه
    ...................... مالقى من ودّعــــك حرفين ينطقها الـــســـــانـه

    قلت لي قلبك لاينسى قلت : ليت القلب فيــــه
    ..................... دوّره واليــــا لقيته وصّه ورده مكـــــــــــــــــانـه

    وص نفسك والا انا مانيب في حاجة وصيــــــــه
    .................... واعتبر فرقاك امـــانـه ،،، والله الله بالأمــــــانـه
    ملكة الليل
    01 / 03 / 2008, 33 : 01 AM
    www.alhnuf.com


    وشلون تنسى حبيباً وهو مـــغــلــيــك
    .. وشلون حـبـيـبـي تـبـغـيـنـــي انـــســــاك


    لا والف لا لايمكن حبيبي اخــلــيــــك
    .. وشـــلـــون انــســى وانت بعيوني مـلاك


    تدري وش معنى النسيان وانا هاويــك
    .. يعني تـفـارقــنـي حـــبــيـــبي بـــحـــلاك


    بس انت فــكــر زيــــن بالي يــبــيــك ..
    انت حبي الاول ولازلت انا اهــــــــواك


    آة حبيبي تبغي البعد قلي شــفـــيــــــك ..
    بس لو ابعدت اضحي لاجل لــقــيـــــاك


    يـمـكـن بـلـقـيـاك اقــدر انا احاكــيـــك ..
    ترى مــشـتـاق اجـلـس واسولف ويــــاك


    وودي اسولف بسوالف تــســلــيـــــــك ..
    وودي ارجع الماضي الي عشتة مـعاك


    تـذكر يوم نــجـلـــس وانا احــــــزيـــك ..
    ترى ودي ارسم فرحة جديدة بـعـيـنــاك


    انا حــبـيـبـــك الاول الي يـــوفـــيــــك ..
    وماظن حبيبي غيري بالحب وفـــــــاك


    قدمت لك الورود واي شي اهـــديـــــك ..
    الـــحـــب لك والــعــمـــركلة فـــــــــداك

    كذاب حبيبي من قال اني مــبــــغــــــاك
    وشلون أهــجــرك وانـــا شـــــاريـــــك
    كـــوديباك
    01 / 03 / 2008, 35 : 01 AM
    العقل حكمـه والمواثيـق عـدّه = اختر لنفسك بالمزايـا الحميـده
    لا الوقت يرحم كم يورِّيك صدّه = ازرع وتجني لليالـي الشديـده
    أحدٍ تبيه احـداك واحـدٍ تـردّه = واحدٍ إذا تبغيه لـك مـدْ أيـده
    والنـاس ألـوانٍ تراهـا وعـدّه = فيها اختلاف وشاكـلاتٍ عديـده
    الله يا اللي من دعـا مـا تـردّه =البسني من خير المزايـا فريـده
    ملكة الليل
    01 / 03 / 2008, 42 : 01 AM
    كـنـا حبـايـب لـكــن الـيــوم عـــدوان=وشلـون أحـبـك وأنــت ودك ممـاتـي
    كنـت أحسبـك مينـا وأثاريـك طوفـان=تـبـغـي تـغـرقـنـي وتـنـهــي حـيـاتــي
    مثل (أم عامر) مانفع فيك الاحسـان=هــذا جــزاه الـلـي يـسـوي سـواتــي
    اذا خسـرتـك صــدق مـانـي بنـدمـان=هـذا هــو المكـسـب وهــذي غنـاتـي
    والله لونـي فـي بحـر شـبـه غـرقـان=والقـاك بيـن المـوج مـركـب نجـاتـي
    ماجيت لمّك لو علـى بيـض الاكفـان=لعـز نفسـي بشـرب كــاس الممـاتـي
    نفسي كريمـه لي مشاعر لي اشجان=اذا جـرحـت انـســان اقـعــد احـاتــي
    وأذكـرك مانـي غـريـبٍ لــي أوطــان=وقـصـور مبـنـيـة جـمـيـع الجـهـاتـي
    لي قصر بالدوحه والكويـت وعمـان=ودبــي والبحـريـن تـاصـل حـصـاتـي
    والمملكـه تمشـي مـع كــل شـريـان=بــس اتـوضـأ زرتـهـا فــي صـلاتــي
    رح دور لغيري علـى ظـل واغصـان=تـرى صفـاتـك مــا تنـاسـب صفـاتـي
    دام الصدور وساع فارق بالاحسـان=أركـب ذلـولـك وابتـعـد عــن حيـاتـي
    كـــوديباك
    01 / 03 / 2008, 50 : 01 AM
    يا حسافه جيتني باقسى الـردود = بعد ما كنت الوفيه فـي هـواك
    زاد جرحي منك يا هاوي الصدود = ما عرفت إلا الجفا فيمن غـلاك
    كنت أعزك فوق أثري بك جحود= ناكرٍ من زاد في حبـه وشـراك
    واحسافه ما عطيت من الوعـود = كاذبٍ خدّاع .مـن ظنّـك مـلاك
    لا لزمت الصمت. للكلمـه حـدود = للأسف ثورة غضب في مبتـداك
    اللسان حصان لا صنتـه يحـود = ولا عصيته خان مع هـذا وذاك
    الكريم إن زدت إكرامـه يجـود = واللئيم إن زدت إكرامـه عصـاك
    الذهب الاصلي نعم ماله ضـدود = ولا صبغته أبيضٍ يرجـع لـذاك
    للأصـل مبـدأ ولا بينـه قيـود = ولا عرفت الجود فيمن له عطاك
    صرت أعمى بالحقيقه والوجـود = للأسف يا من تسبب فـي عمـاك
    أخمـد النيـران زايدهـا وقـود = طفّها قبل اللهب ياصـل حشـاك

    الشاعر .. ينابيع سبيع
    مناير
    01 / 03 / 2008, 01 : 02 AM
    اشوف انا الدنيا تعـــــكر صــــفاها = دنيا غريبـــــه ماحسبنا لها حساب
    دارت علي من كل صوب(ن) رحاها = واصبحت مغلوب(ن) وانا كنت غلاب
    حسبي على الايام مابــــعد مداها = بغيت اسابق ركبها والامل خـــــاب
    عجزت امــــيز طيـــبها من رداهــــا = توي عرفت ان الزمن ماله اصـــحاب
    النفس ماتـــقوى على اللي بلاهــا = وقلبي من افعال الزمن ياعلي شاب
    الـــناس ترقـــد ليلهـــا ويهـــناهــــا = وانا عيوني دمــــعها دوم ســـــكاب
    مدري من الدنيا وش اللي دهاهـــا = لجيت بفتح بابها تقـــــفل ابــــواب
    ياعارفين الوقت وشـــــهو دواهــــــا؟ = ينشدكم اللي من عنا الوقت منصاب
    ويالله يالمعبود تجعل عناها = لي رحمة(ن) يوم المخاليق طلاب
    كـــوديباك
    01 / 03 / 2008, 13 : 02 AM
    هالحين لي يوميـن .. لا أكـل و لا أنـام = من قلب مـا ينبـض .. و تفكيـر مشلـول
    أرسم علـى الأحـلام .. و تعـوٌد أوهـام =و أحاول أجلي هـم .. و يصيـر مدبـول
    أطبـق .. أركـان الشريعـه و الأســلام = و أقول: ..(مايكتـب لـي الـرب مقبـول)
    والا أنـت لا مريـت فـي روس الأقـلام = أشق لك صدري مـن العـرض و الطـول
    و أستقبـلـك مـثـل البشـايـر لــلألام = و أرسمك قدامي مـن الـورد .. وأقـول:
    يكفيك .. بصمة قلب .. عن بصمـة أبهـام = للحين مـا حسيـت بالشـوق.. معقـول!!؟
    يا اكبر غلا .. و أجمل طموحات و احـلام = يا أصدق وعد ..و اصعب نـهايات و حلـول
    زهمتنـي .. و الشـوق و الحـب قـداااام = أسأل خفوقك .. ليـه جيتـه علـى طـول؟
    جيته لان الحـظ .. لا طـاح .. مـا قـام = و أنت امنية من قام حظه .. علـى أصـول
    يعني أنا لـو أسبـق الريـح .. مـا انـلام = و اللوم .. مـا ينفـع معـه حلـم مقتـول
    يا سيدي .. و ضلوع صـدري لـك خيـام = و الروح و التفكير و الصبر .. لحـوووول
    أبك أنت قاسمني يجـي .. خمسـة اقسـام = حتى السنـه صارت بعد .. خمسـة فصـول
    اقـول لامنـي لقيـتـك .. كــذا عــام = مرت علـى قلبـي وهـو شبـه مفصـول
    و اليوم أنا لك .. و المشاعـر .. و الايـام = هذا أعترافي .. و انت قل لـي وش تقـول؟
    أسمك و رقمك .. غير الاسمـا و الارقـام = و أحساسك الاعذب معي صار .. مشغـول
    الارض .. تقطعهـا مسـافـات الأقــدام = لو فوق الأرض جبال .. و تلال .. و حمول
    و لو يمسـح الدمعـات .. منديـل الأيتـام = مسحت قلبـي .. بأقـرب أنسـان مجمـول
    و لكن الصدفـه! .. مـن اعـوام لأعـوام = يامـا تضـم قلـوب .. و تفـرٌق عقـول
    فأن شفت بـاب القلـب .. مقفـول بأحكـام = تـراك فيـه .. و فعـلاً البـاب مقـفـول
    أبعشقك .. و اهواك .. حتـى لـو انضـاام = خطاااي .. و أستاااهل .. و انا عنـه مسؤول




    عبدالله ذويبان
    ملكة الليل
    01 / 03 / 2008, 17 : 02 AM
    أقبل ربـي يحرسـك يالغاوي ياشيخ الذيابه=
    عـلّ لاجيت محلـي ينقفـل ستيـن بــاب
    باب صدك00باب هجرك00باب حرمان واسيـة=
    ووقت غدى عليهم غربـال وعـذاب
    آه... من همٍ طرقهم فـي الليالـي السرمديـة=
    نجم عمرهم منك قفى00 صاروا يرقبونـه لين غاب!!
    وطاحوا من حزنـهم في عنا00مابقى لهم من بقيـة=
    مرخصٍين حالهم ومالـهم 00ياعساهـن للذهـاب
    من همومـهم صاروا شعار 00تبكي حروفهم أهنيه=
    والأمل يلعب بعمـرهم يطـرد أوهـام وسـراب
    والأغاني00 والمعاني00 والحـروف الأبجديـة=
    عجزت توصـف شعـورٍ داخـل الخفـاق ذاب
    صادقٍ جيتك تراني00مخلصٍ مـن حسـن نيـة=
    ترى عبـراتهم تتالى00ينتـظـرون منك رد الـجـواب
    فإن حصلت لهم وربي00 ما يبون غيرك عطيـة=
    كل زين ماهـو زينـك ماحسبوله لـه حسـاب
    راضين منك يا (.......)00 كل الغرابيـل ولأذيـة=
    جاوب قلبٍ يحبك00 خاف من يـوم الحسـاب
    واسعده واوعده00وعالجه جـروحٍ نديـة=
    وارحم شخصٍ تحطم000منك من كثر العتـاب
    بنت الرياض
    01 / 03 / 2008, 21 : 09 AM
    قبل الغرام وقبل مااصير .. مغليك
    أعاهدك مااقول : غير ..( آمر وسمْ )


    حتى لو إنك قلت : برحل .. وأخليك
    بقول لك : تامر على ماتبي .. تمْ


    رايح أكون إنسان .. يفهم مباديك
    أشاركك بالضحك .. والحزن .. والهمْ



    مـهتم بكْ .. وأغلي بعد من .. يخاويك
    ومن لايهمك ماني ب فيه .. مـهتمْ



    بفتح لك .. بصدري وقلبي .. شبابيك
    وأنقش غرامك وأرسمـه .. داخل الدمْ



    وإنْ جاك نوم .. رموش عيني .. تغطيك
    غمض عيونك وسط عيني وثم .. نمْ



    وان قلت لي وش كبر حبي بخافيك ؟؟
    أقول أحبك .. بس .. مدري أنا كمْ !!

    أبيك تسرقني .. لروعة مراسيك
    وأموت بك موتة غريق ٍ .. وسط يمْ



    أبيك تدرك يوم انا جيت أماشيك
    قصدي تكون أقرب من .. الخال والعمْ



    قصدي تبعثرني .. اليا مر طاريك
    وأحنْ لك .. وأجيك .. ملهوف ل اللمْ



    قصدي أعشقك .. وأتمناك .. وأرجيك
    وأشفق على شوفك.. وضحكك .. مع الضمْ



    أبيك تفهم ..!! يمكن أقبل تماديك
    وأسامحك لااخطيت .. وأقول : ماهمْ




    لكن ..!! لو إنك قلت : برحل وأخليك!!
    بقول لك أبشر .. على ماتبي .. تمْ
    سعيد الخذامي
    01 / 03 / 2008, 36 : 02 PM
    لا تنثرين الدمـع قولـي لـي إشفيـك=تخالطت عبرات صوتـك و انـا اسمـع

    تقطع خطوط الجـو و الصـوت مغريـك=و دمعك غدى نيران بالجوف و ابشـع

    و وقف شعر رآسـي و دكـآ دواكيـك=واضرب اخماس اسداس بالشك واجمـع

    و يبسن عروق القلب وصارن مـهاليـك=ما غير اغص بخافـي الريـق و ابلـع

    و شلون ما بـه شـي يرحـم اهاليـك=تدرين بغيـر الصـدق لا يمكـن اقنـع

    انا عهـدت الضحـك يعشـق اشافيـك=و عيون ما خلقت علـى شـان تدمـع

    سلامـة اللـي كـل ابوهـم عزاويـك=وإليا انتخـو بالحيـز نيـران و اشنـع

    وإليا ضبح صوتـك بدانـي عزاويـك=حيـزا حيـزا ساعـة الصبـن ترجــــع

    تطبخ حـرارآ مـا سبقـوه المماليـــك=و ترسي جبالآ ما نـوت يـوم تخضـع

    و تارد فهوووود آ ما تهاب اليـك=و تهوي نجـوم لا رمـت جـال تـفــنـع

    من أقصى الجزيره إعصار توحي أذانيك=مــــن هيبتـه يرتـــج حـفـــره و يــــركـع

    و من أقصى الحسا بركان تونس أياديك=مـــن هيبتـه صُميــــدع القـــلـب يربـع

    لا و الله إلا أجيك وشلـون مـا أجـيــك=شفني عليه أقرب من الموت و أسـرع

    اللي أزعلك يمكن.. نسى أنـي أخيـك=و إلا تـخيـــل لا تغربـت مـا أرجــع

    لا تنثريـن الــدمـع حـيـا ً محاكـــيـك=والله..تخاضع أشناب من شـان مدمـع
    بـــنـــــ*شـهران*ــــــت
    01 / 03 / 2008, 54 : 03 PM
    غـفـى جـرح الضمير بخـافقي من هول ما مرهـ=ورفـض ثقـلـه يخـف وصـار يـتـلـذذ بـأحـزانـي

    وشـفـت الـوجـد يستنفـر وشـفـت الشـوق له زفـره=وشـفـت الحـظ يتنـكس بعمـر(ن) من ع ـنـا فانـي

    ولمحـت بإنكـسـاراتي كهل(ن) ماينفعه صـبـرهـ=ودرب(ن) بـه شمـوخ المـوت لواقـع ظلم صحّاني

    وسمعـت بصمـت آهـاتي أنيـن الوقـت له نبرهـ=وأضيـق بهـا أبكتـبـها وحبـر الـ ع ـمـر يعصـاني


    وأنـا من ويـن ألآقيهـا وأنا لي بالألـم فتـرهـ=أقـايـسـهـا بـأيـامي وأشـوف الـعمـر عدّآنـي

    دخـيـلكـ يارماح الصـبـر على جرحـي أبي سترهـ=دخـيـلكـ ماأبـي يـشمـت قـريب وقـآصي ودانـي

    أحس الـخـوف لـه ربكـه وأحس الذنـب لـه حسرهـ
    وأحسّ بـشـي يجـهلـني بواقــ ع ظـلم أشـقـانـي
    سعيد الخذامي
    01 / 03 / 2008, 01 : 04 PM
    اعتذار للحبيبة
    كيف تغيـرت تلـك السجايـا
    و من هذا الـذي عنـي ثناكـا
    فلا و الله مـا حاولـت غـدرا
    فكل الناس يغـدر مـا خلاكـا
    فيا من غاب عني و هو روحي
    و كيف اطيق من روحي انفكاكا
    و ما فارقتينـي طوعـا ولكـن
    دهاك من المنيـة مـا دهاكـا
    يعز علي حيـن اديـر عينـي
    افتش فـي مكانـك لا اراكـا
    ختمت على ودادك في ضميري
    و ليس يزال مختومـا هناكـا
    فوا أسفي لجسمك كيف يبلـى
    و يذهب بعـد بهجتـه سناكـا
    فيا قبـر الحبيـب وددت انـي
    حملت ولو على عينـي ثراكـا
    و لازال السلام عليـك منـي
    يزف على النسيم الـى ذراكـا
    ملكة الليل
    01 / 03 / 2008, 07 : 04 PM
    لانـي بشاعر و لا افهم بالقصيد =
    هاجت مشاعر من مسج مصدومة
    ان بغيت الشور وراي(ن) سديد =
    اهجر مشاعر بالقلب امكتومة
    وش يفيد الصمت وناره وقيد =
    ودها تحتضن أشواق مسقومة
    ماشكيت الحظ دامني وحيد =
    وماندبت الزمن لا ولاني ألومـه
    علمتني الدنيا منـها استفيد =
    وعلمتني حياتي دروس مفهومة
    عطيتك من حنايا عشقي جديد=
    وحتى الحب لأجلك انا اسومـه
    أي صحيح إن التمني مايفيد =
    وأنا أتمنى بسمة بشفاك مرسومة
    لو تنال بذي الدنيا كل ماتريد =
    ايه كان زادت للرضيع حلومـه
    اتركوني أحلم وأقول لا ما أحيد=
    ما أحيد فرقاه ولافرقى علومـه
    لا تعتقد بجيك بكرة واقول عيد =
    هذا خميس من كل اسبوع اصومـه
    اسمع وخل حبك ياحبيبي عنيد =
    إن كرهتك يقول الأماكن محرومة
    دخيلك لا لا تزيد ولا تعيد =
    كل أفكاري غدت هالحين مسمومة
    الألم يقولي هل من مزيد =
    كأني انا ظالم وعينك مظلومة
    وش تبي الألم دامـه بعيد=
    يلا ابتعد دام الثقة معدومة
    وبالنـهاية ترى أنا مالي بالقصيد =
    لكن شعوري له والله فز قومـه
    ملكة الليل
    01 / 03 / 2008, 08 : 06 PM
    إفتح شبابيك الهوى جيتك اليوم
    بإحساس من زود الوله وده يطير

    جيتك مثل طفلٍ له أيام محروم
    عن حضن أمـه أبعدته المقادير

    و جيتك مثل عودٍ له أيام مـهموم
    وده يلاقي بأخر الوقت تقديــر

    و جيتك حضن عاشق و هايم و مغروم
    وده يضمك لين تصبح على خير


    لأني عرفت إن الهوى شي مقسوم
    من قسمة الخالق على خلقه يصير


    وانت عرفت إني لك أطيح وأقوم
    وأتعب على شانك وأقدرك و أغير


    لي في هواك أحلام وأمال وعلوم
    وأحزاب وأصحاب وقصيد وجماهير

    وهموم وأفكار و هواجيس و حلوم
    ودروب وأخطار وعذاب ومشاوير

    وحب وغلا وإخلاص ومعاند ولوم
    وإحساس وإلهام وشعور و تفاكير

    وصحبة سهر ومقاطعة لذة النوم
    وأشواق جياشة وعشق و تعابير

    في ذمتك ما بان لك شي مكتوم
    من بعد ما صورت الأوضاع تصوير

    لا تحسب إنك شي عابر ومعدوم
    وتاريخ حبك فاق كل الأساطير


    كني لقيتك ........ وكني قريتك
    في كل شي أتخيلك وأسمعك دوم

    وأتأملك في الوقت الأول والأخير
    من ماضي الأيام لا يومك اليوم

    وغلاك عندي ما حصل فيه تغيير
    وأنا لك الله ما أقبل البيع و السوم

    ولا أرضى علي ولا عليك المخاسير
    لأني الوحيد اللي على بحرك يعوم

    ؛
    ؛
    ؛
    ؛
    لحظه حبيبي قبل يسبقني النوم
    بضم صدرك لين تصبح على خير...
    بدوية
    01 / 03 / 2008, 30 : 06 PM
    من عاش بين الناس شاف العجايب =
    يشوف ساعات الهناء و السعاده
    و الفرق ما بين الغصون الرطايب =
    و الغيد ما بين المرح و الركاده
    فيهم غصون ٍ حرّكتها الهبايب =
    و فيهم بنات الحور منوة عباده
    و منـهم تسبب للقلوب النـهايب =
    و تحرم على عين المولع رقاده
    و قمت افتكر اذا اصبحت شايب =
    وش حالة اللي ما حصل لي مراده
    الموت افضل من حياة الغلايب =
    من قبل تهزأ فيه ام القلاده
    و اغنم ربيع العمر قبل الذهايب =
    من قبل يعلن عن حياتك نفاذه






    علي القحطاني
    بدوية
    01 / 03 / 2008, 17 : 07 PM
    سمرت بصحبة حروف القوافي =

    احملها تناهيت خوافي

    اشكل بالحروف الوان صوره =

    احركها من المعنى بصافي

    اشيل الحرف من معنى لمعنى =

    واجاري ما زهر واظهر بخافي

    والى منى عطيت الحرف ونـه =

    بها حرفي على النجمات طافي

    يقوم كل نجم من منامـه =

    أنا ما نيب اسامر نجم غافي

    يجيني كل نجم منـه معنى =

    ولا قد قلت للنجمات كافي

    تصور لي دموع وابتسامـه =

    من عيون تقصوت ما تشاف

    ألا يا نجم يا عالي تبصر =

    شف بعين المحبه عين وافي

    وخبرني عن علومـه وحاله =

    عسى قلبه مع الأشواق ي

    ولو ممشاي في جمر يفيده =

    مشيت بجمرها كنـه عوافي

    ولكن وش يفيده لو ذبحني =

    ومن يوصف جماله عقب قافي
    سعيد الخذامي
    01 / 03 / 2008, 24 : 07 PM
    أتيت هنا لاأشكر الجميع على هذا الجهد الرائع

    وهذه المشاركات القيمـه

    ولكي لايفسر الموضوع على أنـه إهداءات لشخص ما

    هذا الموضوع مطروح أمام الجميع لإختيار أفضل القصائد التي يرى أنـها تستحق أن تكون في

    هذا الموضوع

    وأتمنى أن نرى المزيد من القصائد التي ستبقى خالده في ذاكرتنا


    دُمُوعٌ فِي الخُدُودِ لَهَا مَسِيـلُ=وَعَيـنٌ نَوْمُهَـا أَبَـداً قَلِيـلُ
    وَصَـبٌّ لا يَقِـرُّ لَـهُ قَـرَارٌ=وَلا يَسْلُو وَلَوْ طَـالَ الرَّحِيـلُ
    فَكَـمْ أَبْكِـي بِإبْعَـادٍ وَبَيْـنٍ=وَتَشْجِينِي المَنَازِلُ وَالطُّلُـولُ
    وَكَمْ أَبْكِي عَلَى إلْفٍ شَجَانِـي=وَمَا يُغَنِّي البُكَاءُ وَلا العَوِيـلُ
    تَلاقَيْنَا فَمَـا أَطْفَـى التَّلاقِـي=لَهِيبـاً لا وَلا بَـرَدَ الغَلِيـلُ
    طَلَبْتُ مِنَ الزَّمَانِ صَفَاءَ عَيْشٍ=وَحَسْبُكَ قَدْرُ مَا يُعْطِي البَخِيلُ
    كـــوديباك
    01 / 03 / 2008, 02 : 11 PM
    عجبتُ منك و منـّـي = يا مُنـْيـَةَ المُتـَمَنّـِي
    أدنيتـَني منك حتـّـى = ظننتُ أنـّك أنـّــي
    وغبتُ في الوجد حتـّى = أفنيتنـَي بك عنـّــي
    يا نعمتي في حياتــي = و راحتي بعد دفنـــي
    ما لي بغيرك أُنــسٌ= من حيث خوفي وأمنـي
    يا من رياض معانيـهْ =قد حّويْـت كل فنـّـي
    وإن تمنيْت شيْــــاً= فأنت كل التمنـّـــي
    مــشــعــل
    02 / 03 / 2008, 33 : 02 AM
    اخواني أعضاء وعضوات منتديات مجالس شـهران العريضة

    السلام عليــــــــكم ورحمة الله وبركاته

    نزولا عند رغبة الكثير من الأعضاء

    ولما يتميز بـه موضوع " عبر عن نفسك ببيت من الشعر "

    تم تثبيت هذا الموضوع ولو انـها متأخرة

    والشكر الجزيل لأخي سعيد على هذا الموضوع الرائع

    ولجميع المشاركين والمشاركات


    مع تمنياتي لكم بأوقات سعيدة في استراحة المنتدى


    تقبلوا تحياتي




    مشـــعل
    بنت المطاليق
    02 / 03 / 2008, 06 : 08 AM
    للصمت في بعض المواضيع حكمة....وماللحكي في بعض الأحيان داعي


    من أروع الأبيات...من وجهة نظري...
    وياليت كل من قرأه طبقه....
    كااان الأحوال بخيير....
    سعيد الخذامي
    02 / 03 / 2008, 13 : 08 AM
    للصمت في بعض المواضيع حكمة....وماللحكي في بعض الأحيان داعي

    من أروع الأبيات...من وجهة نظري...
    وياليت كل من قرأه طبقه....
    كااان الأحوال بخيير....

    أختي الفاضله بنت المطاليق

    كما أنا سعيد بهذه المشاركه في هذا الموضوع

    وأتمنى أن لاتكون الأخيره

    ودمتى في رعاية الله وحفظه
    بنت الرياض
    02 / 03 / 2008, 40 : 08 AM
    الليلـه .. الليلـه .. سوالـيـف و عـلـوم
    هـذا (كحيـلان) .. و هذيـك ( الكحيلـه )
    إثنى عشر كوكـب مـع الشمـس معـزوم
    فـي ليلـة : السامـر علـى ليـل جيـلـه
    إهـداء : لـه مـن عالـم النـور منظـوم
    من ( لول " دُرّ " و " ورد " عقـد و كليلـه
    للشوق سيف و قـوس و رمـاح و سهـوم
    ولشـهـرزاد.. الفـيـن ورده .. وليـلـه.
    أهيـف .. مذوقنـي مـن الــود علـقـوم
    قتـال يمشـي فــي جـنـازة قتيـلـه.!!
    بالحـق عنـده راعـي الحـق مـهـضـوم
    ينفـض عـن غبـار المضـارب شليـلـه
    كـل ماجزمـت ان الهـوى ليـل وحلـوم
    أرجع .. واقول حلـوووم ليلـي بديلـه ..!
    راع الهـوى يابـو هـوى عايـف الحـوم
    ( الطيـر وكـري .. والحبـاري قليـلـه )
    ماحوله إلا .. هو .. واااهـاااات .. وهمـوم
    و (وجيه ناس ).. بدون ناس ..! تهذي لـه
    ملّونـي .. و كلّـوا .. و لا ملّـوا ..اللّـوم
    بـالـي خيـالـي.. و الليـالـي محيـلـه
    لكنك ..البـارح تعديـت .... و ( النـوم ..
    بيـن السهيـر و بيـن عينـه و ليـلـه..
    سافربـي الـزورق علـى الغيـم مرسـوم
    تحـت السمـا و الارض مرسـى دليلـه )
    أسبـق مـن البـارح علـى شوفـة اليـوم
    ينقـص مـن اطـراف النـهـار لعميـلـه
    علمي بي.. اغرق بيـن الافكـار و اعـوم
    .أغيب عن وعيـي وا روح..واجـي لـه.!
    اقـوم و اقعـد و اخـذ.! شـوي و اقــوم
    و اقـول : يـا ليلـي وياطـول ويلـه..!!
    شاعـر مـهـو بالنـاس بالنـاس مـعـدوم
    وشاعر بهم النـاس ... (النـاس : حيلـه )
    المنتصر كذبـه علـى الصـدق : مـهـزوم
    والمنـهـزم للـحـق : نـاصـر فضيـلـه
    واللـي علـى سـبـع السـمـوات قـيـوم
    الواحـد .. اللـي مــا بخلـقـه مثيـلـه
    لـو للقوافـي ينفـتـح ســوق لا ســوم
    بيتٍ شفـى فيـه ( السديـري )* غليلـه :
    ( لعـل قصـرٍ مالـه ظــلال مـهـدوم )
    يلعـي سـراب البيـن رمـضـا مقيـلـه
    رجّـال ِرجِـرجِّـه و رجّــال مـرجـوم
    ورجّــال مرجلـتـه تـرجِّـل قبـيـلـه
    ومن طـقّ .. بظـلال .. المقفيـن ملـزوم
    من نفـس جنـس الفعـل يجنـي حصيلـه
    ياعـنـك مايستـاهـل الـمـدح مـذمـوم
    يستاهـلـه شــرواك شــوق الجزيـلـه
    ياصاحـب الفـرق المنـزّه عـن الـسـوم
    يامغـلـي العرقـيـن صـفـو الثمـيـلـه
    يـا نـوم عيـن اللـي تزبنـك مضـيـوم
    يـابـن الـذي جاهـه يهـقـوي دخيـلـه
    اللي : - جـزا ماكـان بالضـرف مختـوم
    ياما .. ملـى عينـي.. وعينـي تخيلـه..!
    ما هو ردا مبـدا ! .. ردا حـظ ..مكعـوم
    عفـواً ,,, : ( منيلهـا بستـيـن نيـلـه )
    عنّيت لـك مـن ضمّـر الشعـر ..كلثـوم
    .أوضـح مـن "النيـه" بـ" نِيّـه " حليـلـه
    عليـك جـاه اللـي تعـزه مــن الـقـوم
    مـع جـاه عيـن اللـي يشوفـك خليـلـه
    اليـا نصتـك بجيدهـا الضـرف محكـوم
    فـكّ العـنـان ... و ردّهــا بالكحيـلـه
    بدوية
    02 / 03 / 2008, 16 : 01 PM
    ياطير ياللي بالجناحين.. عزه=
    ترقى على روس الشواهيق طايب
    تسرح ترزق بين ..حزه وحزه=
    وابسط كثير الرزق عندك جلايب
    ياطير وانت اللي من الريش بزّه=
    وانت اعذب اللي سبح الله تايب
    وش حال ياطير الغلا والمعزه ؟=
    لي صار في قلبك جروح ومصايب
    لي صاحبن ياطير "همـه" يحزه=
    يشكي من جروحه كثير الغلايب
    يشكي علي ياطير وقتن يهزه=
    حده يهج من "اللواهيج" هايب
    ياطير وانت اللي "الترانيم" فزّه=
    لغناك صوتن فز له كل غايب!
    باوصيك انا ياطير ياللي.. تنزه=
    لي صرت تنشد لللمحاصيل "ذايب"
    قلهّ : يرز الهم ..ولاّ.. يكّزه=
    والله كريم وماعلى القاع طايب
    بنت الرياض
    02 / 03 / 2008, 18 : 01 PM
    وجهمت آسوق الخطا في الدرب وأهـذري
    ( تكفون ياللـي خـذوا خلِّـي تردونـه )
    أبطى .. و خلّى سـؤال ٍ يلهـث بفكـري
    مدري يصون الغلا .. مدري هو يخونـه؟
    ويوم إني أسجّ بيـن أدري .. ومـا أدري
    عقب البطا .. جاء يقول: الـدار وشلونـه
    قلت أنت : دارك هنا .. وأشِّر على صدري
    قال أنت : دارك هنا .. وأشَّر على عيونـه
    سعيد الخذامي
    03 / 03 / 2008, 15 : 12 AM
    إني أحبك عندما تبكينا
    وأحب وجهك غائما وحزينا
    الحزن يصهرنا معا ويذيبنا
    من حيث لا أدري ولا تدرينا
    تلك الدموع الهاميات أحبها
    وأحب خلف سقوطها تشرينا
    بعض النساء وجوههن جميلة
    وتصير أجمل .. عندما يبكينا
    كـــوديباك
    03 / 03 / 2008, 55 : 01 AM
    صبـاح الخيـر ياحـبٍ توغـل داخـل أعماقـي =صبـاح الخيـر ياحلـمٍ علـى الواقـع تمنيـتـه
    صباح الورد ياروحـي ..صبـاحٍ للوفـاء باقـي =صباح من الوله نادى .. وأنـا بالشـوق لبيتـه
    صباح العود والعنبر .. صبـاحٍ عطـر أوراقـي =صبـاحٍ مايليـق ألا .. لمنـهـو صـدق حبيـتـه
    حبيبي يابعد عمري .. لك حروفي مـع أشواقـي =صباح البوح ترجمـهـا علـى السانـي وخطيتـه
    صباحٍ مرتـوي منـك علـى عهـدك وميثاقـي =وقلبٍ ينبض بأسمـك .. ماعذبتـه .. وجافيتـه
    ونـهر من الغلا يجري .. مِسيلـه وسـط خفاقـي =وحبك مالكٍ روحي ..مثل ماأعطانـي .. أعطيتـه
    صباحٍ لأجلك أغليته .. لو إنْ شمع المساء ضاقي =وغذيته مـن أشواقـي .. ولملمتـه .. ودفيتـه
    صباحك غير ياقلبـي .. ولا لغيـرك أبـد لاقـي =صباح إحساسي الصادق .. على أوتاري ..وغنيته
    صباح الخير لك وحدك .. ياساكن داخل أعماقـي =ياحلـمٍ دوم ينعشنـي علـى الـواقـع تمنيـتـه


    الشاعرة : عيطموس الشعر
    ملكة الليل
    03 / 03 / 2008, 21 : 02 AM
    يتهمني بالغباء

    وكأنني انثى حمقاء

    يعتبرني كقاع البئر

    ملوثه بالطحالب

    مصبوغةً بالدماء

    لا يا سيد الشعراء

    لستُ من يقيدني

    ولن يأسرني الشقاء

    أنا جبال صخر بنيت

    على أكتافي بسخاء

    أنا جبلت الطين

    بنيت بـه قصور الأُمراء

    أنا يا سيدي امرأة

    علّقت الالم على صدرها

    دون أن تسأل معين

    أو تطلب الإذن من الأطباء

    أنا من جابت

    الوديان دون دواء

    اهتزّ البدن وهزّ معه الجبال

    أنا من سقوط دمعها

    رددت البحور صداه

    أنا أعتزّ بأنوثتي وبحلم امرأةً

    أنا يا رجل لم أبحث عن الرجولة

    فلست بماره على أرصفة الرخصاء

    تتنفس من مرور أقدام العشاق

    أنا من قالت يوما

    لذاك لها سيّد الرجال

    ذاك الحبيب يتهمني بالأستخفاء

    أنا من قالت وداعاََ لمن ظنـها من السفهاء

    تأكد لن ارّخص نفسي لرجل

    فأنا أكرر لك يا سيّد الشعراء

    بأنني أمرأه مختلفه

    ولست ككل النساء
    بنت ال ثابت
    03 / 03 / 2008, 28 : 02 AM
    لا تسألني عن الندى فلن يكون ارق من صوتك

    ولا تسألني عن وطني فقد اقمته بين يديك

    ولا تسألني عن اسمي فقد نسيته عندما احببتك
    ملكة الليل
    03 / 03 / 2008, 43 : 02 AM
    أبتعد وأرجع واواصل بالمسيرة وأجتهد=
    ,,, ودايما قلبي يزيده ربي ايــــــمان ووكاد
    لا يخوفني منافس لا ولا يقــــدر يهد=
    ,,, قوتي فوق التحدي وعقلي يسواله بلاد
    أنعرف لا من حضرت وكلمتي تغرس عمد=
    ,,, وقلبي ترويه المشاعر بالتقرب والوداد
    لو يعاملني المغفل بالعــــــداوة والعمد=
    ,,, اقدر اتجاهل سلــــومـه دام اخرها نفاد
    طبعي يفهمـه الكبير وحتى يفطنـه الولد=
    ,,, ولا يحركني سوى الظلم المحطم للعباد
    انقهر من قول من يكذب ومب قد الوعد=
    ,,, وأنبهر من شعر شاعر يرفع القاف بعماد
    وأستهم بهم خلي لوهو يسكن عن بعد=
    ,,, وأشعر بحزنـه مدامـه ساكنن وسط الفؤاد
    أحب اللي له صولة والجاهل منـه يرتعد=
    ,,, وأفخر بمن قال قوله وزاد بـه طبع العناد
    وقاعدة عمري ترى من جد لابد مايجد=
    ,,, ومن طمح للزين كود أنـه يبادر بإجتهاد
    بي فضول وبي تحيز وبعض الأحيان بعِند=
    ,,, والمواقف لي توضح من له إحساسي يُقاد
    لو يلازمني الحزن عندي يفوق بي الجلد=
    ,,, وأقدر أسترجع مزاجي والســعادة تُستعاد
    عرقي الياسي تحكم بي وشـــــيٌد بي وتد=
    ,,, ولا بغيت الشئ جاني خاضعٍ لي بإعتماد
    غيرتي ,,طبعي ,,حنيني شئ واضح منفرد=
    ,,, لا يشوشني نمام ,,, ولا يتعبٌـــــــني بعاد
    مناير
    03 / 03 / 2008, 50 : 02 AM
    العمر رحله والليالي ركايـب = خطواتنا قدام ولا يمكن تعـود
    نأخذ من الدنيا دروس وتجارب = والله يجملنا مع كـل مـردود
    كـــوديباك
    03 / 03 / 2008, 00 : 03 AM
    ينثرني إحسـاس الغـلا ويجمعنـي شتـات القصيـد =ويضمني سطـر الـورق بيـن الحـروف المُبهمـه
    لحظـات فكـري لاتعلـت .. فارقـت دنيـا العبـيـد = واستوطنت .. عالم خيالـي .. تستلـذ .. وترسمـه
    ترسم ملامـح عاشـقٍ .. مالـه شبيـه ..ألا وحيـد =في دنيا ..عذبها الغـدر ..رغـم القلـوب المُسلمـه
    عمري .. وقلبي .. ثم حياتي .. ما أبي غيرك ..وأريد = كل المشاعـر تطلبـك .. والحـب مـا أقـدر أكتمـه
    جيتك غلا .. جيتك وفا .. جيتـك علـى حـبٍ أكيـد =جيتـك أسيـره للعـهـود .. ومالـكـه للأوسـمـه
    أحتاجلك ..دوم بحياتي ..شوقـي لـك ..دايـم يزيـد =لو غبت عني .. ياحبيبـي ..كـل حياتـي .. مُعتمـه
    اسمك حبيبي ..ياحبيبي .. عن غرامك .. مـا أحيـد = لو زادت .. سنين الغرام .. زادت عليهـا .. أسهُمـه
    وأنا على إحساس الغلا .. يجمعنـي شتـات القصيـد =ويضمني سطـر الـورق بيـن الحـروف المُبهمـه
    ،،
    ،،
    ،،
    الــــعــــيـــــطـــــمـــــوس
    بنت ال ثابت
    03 / 03 / 2008, 11 : 03 AM
    قيامات مصر الاربع





    1-الملوك


    كما مضت ..اتت بخيلها الملوك
    سيوفهم بريقها يضىء كاليقين
    وفى نصالها ضراعة الشكوك؟؟
    على صحائف النخيل علقوا حبالهم
    سلالة تكاثرت بغير ضجةٍ ولم تَضع زمانـها
    فلم يكن يروعها مصارع ٌومنخضع
    فان ما تقطعت جذوره استفاق يرتفع
    وبعد ستةٍ واربعين شاهداً
    كما مضوا اذلة نعالهم تدب خلف اعظمى
    اتى الملوك فى ضجيج خيلهم
    لتستحم فى دمى..؟




    2- ثمود

    البدر الساطع اهملنى واحلّ مقامى نرمين وبوذا
    واستغنى عن امى وابى وارتد الى شعب يهوذا
    وزحام الاعين وبرودة اعضائى
    ورخام المترو المتآكل فى امعائى
    والشلل الاعمى فى لجج الضوضاء
    وضياعى وسقوطى فى يم التعساء
    ان الظلمة تلو الاخرى
    تعظم فى الوقت المنكوب
    حتى تصبح خنزيرا وحشيا
    فى الوطن المثقوب
    فى الحمى والعتمـه
    والبدر الساطع فى ماء ثمود
    النار عليها بنيامين ويوسف مفقود؟؟؟


    3- العمد

    نساء تكدسن كالقطن فى بيت امى عرايا زبد
    خليق لهن المدينة فى ليلها المنفتح
    خليق لهن السرايات والعربات الشبح
    نساء سيقهرن ما لا يخفن بكحل العيون
    وعند يقين الهلاك سيرصفن بالحلمات الوتد
    نساء لديهن ما نبتغيه ولسنا عمد؟؟؟


    4- المطايا

    خصاءٌ توزع فى كل شىء
    تراه تراخى على الاعظم اللينة
    وتسمع ما يستفز الدماء ويحيى العنة
    شباب لديه مشدات صدر
    وقمصان نوم وابار عطر
    شبابٌ هنالك رخوٌ حريرٌ يداه
    اذا ما تقصف ظفر تنخ قواه
    اذا ما احتككنا فلسنا سواء
    تعاليت لا امتطيه
    ولو امكن النزغُ منى
    تلوكُ المواليد ارحامـها
    فتركب فوق المياه مياه؟؟
    ملكة الليل
    03 / 03 / 2008, 19 : 03 AM
    صديت اخاف اتشوف في عيني ادموع = وسكـت غصـبٍ عبرتـي اخنقتنـي
    حاولت اخـفي دمعتي وابتسم طــوع = بس الجوارح كـل ابوهـا عصتنـي
    والرجـل عـيـت لاتقـدم ولابــوع = حاولـت احركهـا ولاطـاوعتـنـي
    حتى بمـد الـيـد ماساعـد الكــوع = مديتهـا ثـم انثنـت واحرجتـنـي
    والجسم كن بجلـده الشـوك مـزروع = اشـواك سـدرٍ يالغضـي مزعتنـي
    قمت ارتجف لاهـو ببـردٍ ولا جـوع = تشربكـت مشاعـري واربكـتـنـي
    لاتصيد ترى القلب باقي للقرم متبوع = شفني كيف سوت غيبته 00 دهورتني
    بنت ال ثابت
    03 / 03 / 2008, 00 : 04 AM
    ابفتح كل صفحاتـي وابحكيلـك مـن الوجـدان
    وانا اترجاك تسمعنـي وتعـرف كـل مافينـي
    انا ليلٍ طـواه الهـم وفجـره للأسـف مابـان
    ظلامـه زايد عتمـه .. ولابـه نـور يضوينـي
    انا بحر عميق القاع وموجـه يشبـه الطوفـان
    ولابه زورق يرسـي علـى سطحـه يسلينـي
    انا عمري ولحظاته .. الم مع هم مـع احـزان
    كتمت الجرح في صدري وناره حيـل تكوينـي
    عطيتك كـل ماأملـك ومايغلـى لعينـك هـان
    ابيك تكون .. لي وحدي .. حبيب وما تخلينـي
    بنيت بداخلي < قصـر > ابيـك تكمـل البنيـان
    لقيتك هادم < قصري > وساسـه بـدل بطينـي
    يهل الدمع من عيني أذا شفتـك علـي زعـلان
    وادور كل مايرضـي ... ضميـرك يامعنينـي
    تحملت الطعون وقلتلـك باكـر تصيـر انسـان
    وبدل ماتشفـي طعونـي .. بسكينـك تعادينـي
    نـهاية حبنـا بانـت . . بـروح لعالـم النسيـان
    حلفت انساك ياخلي .. وانا ما ابيـك تطرينـي
    اناعندي كرامـه وانت صعب انـك تهيـن انسـان
    يصون العهد في حبك .. خساره طحت من عيني
    انا ما اخون ياخاين وحبـي ماعـرف نقصـان
    بتمم كلمتـي وانـهـي غرامـك مـن شراينـي...
    ملكة الليل
    03 / 03 / 2008, 19 : 04 AM
    تضيـــق الدنيا بعيوني وتكبــر في عيون الي حواليني=
    وكلن يماري صاحبه ويقول وش اللي صار

    لا والذي صاغه ماجا منـهم علم يشيني =
    شريف الغايه جعل ربي يحرمـه وجه عن النار

    وثوبآ طاهرآ حماه ربي من صروف الزماني=
    الخطا جا من ناس هم من اهل الدار

    شتـــتوا فكيـــري وانا للخطى ما داني =
    وزجيت ومجيت ولا فكرت بالخطار
    بنت ال ثابت
    03 / 03 / 2008, 46 : 04 AM
    مـــــــن صغري وانـــا اسمع يقولــون الزمــان يـــدور
    يعني اذا بـــيوم يضـــحك لــــــي بيجي باكر ويبكيني

    وكلن شايــــل هــــمـه احــــد ضايق واحـــد مقهووور
    وانــــا بــس اواســــيهم ومابـــه مـــــــــن يواسيني

    وانــــــــا ماودي اتكـــلم وابـــوح واكشف المســـتور
    ولكـــن يــــالغلا صـــدك عـــلى هـــالبـــــوح يجبرني

    انــــا للــــحزن قـــــــصه ولــــه في داخلي دســـتور
    اجـــامـــل وابــتسم لنـــاس ودمعي ســـاكن بعيني

    وانـــا الي حــــيل يتعبني لاضقــت دمعي المـــغرور
    تخــــيل مايبي يســـــكب يخـــــــــاف انـــه يريحــني

    اموووت بـضيقتي فـــيني واعـــانـــي من زمان الجور
    وتخنق عــــبرتي صـــدري وتجـــرح دمعــتي عيــني

    انـــا مـاودي ازيـــدك هـــم انـــا ودي تعيش ســـرور
    ولـكنـــي ابـــي تـــعــرف تـــرا حـــزنــي يبعــثــرني

    انــــــا قلبي من عنا وقتي حزين وخاطري مكــــسور
    وانــــا الــي زايــد بهمي صمـــتي الـــــــي متعبني

    وتـــــرا مـها يضيق الـــكون تــرا عقب الظــلام النــور
    يــعني مـــثل مـــاضــاقــت بـتـفـرج بـاقــي سنيني

    انـــا لـوقلت لــي ضايق اشيل همك انـــا على الفور
    انـــا ما ابـــي احــد يحزن واذا بــه شـــي يربــــطني

    وانــــا الـــــي بيني وبينك شـــعر ومحـــبه وشــعور
    طــاهـــر يــجمع محبتنا مــثل مـحـبه اخــــــويـــــني

    وانــا شعري تــرا مـابــه غــموض وعــنجهه وغـــرور
    وانــا شعري صــدر بااحساس طـفل سـاكــن فــيني

    انــا ودي ابــيــن لــك وابـــوح بــكل مــــــافيني يدور
    ولــكــن مــا ابــي اصــبـح ثــقـــيل ومـــا تــــدانيني

    وانا موتي ولا اصبح على احد(ن)ثقيل ومايبيلي دور
    وانـــا ودي اذا جــــاء موتي امـــوت وعــزتي فيــني

    وكانــك يـــا الغــلا تبغى يــكون القصـــيد بيننا منثور
    اجل اقرب وانــا اكتب لــك قصيدن يوصــف سنيــني

    وانــا اقــول عــلى كــل الــي مضــى مشـكوووووور
    وكانــي اخطــيت فــي حــقك ابــيك الحـين تعفينـي

    وانــا بطلب بــــآخر بيت من الي يعلم ماخفى بصدور
    انــه يسعد قلبــــك دووووم ويسـعـد بـاقــي سنيني
    بدوية
    03 / 03 / 2008, 25 : 08 AM
    ,,

    ضاقت الدنيا وضاق الكووون وفجوووج الفيااافـي
    .....................والضلووووع اللـي تـرد القلـب عيّـت لا تلمّـه
    ,,

    تو ماهاضت شجووون البـاااارح وبيحـت خافـي
    ..................من صدووود ٍ يجرح العرق الخفـي ويبيـح دمّـه
    ,,

    يلتحفني العشـق بجنـوووون المحبيـن التحااافـي
    ..................يحتضنـي همسـه الدااافـي ونبـراااتـه وهـمّـه
    ,,

    الزمن وجروووح قلب وحزن وهموووم التجاااافـي
    ..............والطعووون اللي من يدين الليـاااال أكبـر مطمّـه
    ,,

    يابقـايـا الذكـريـاااات وياتباشـيـر الجفـااافـي
    ...............ياجروووح ٍ مبطيـااات ٍ فـي الضمااايـر مدلهمّـه
    ,,

    يادرووب الصد والتلووويـع والحرمـااان كاااافـي
    ...................مابقـى للفـرح بأعماااقـي حيـاااااة ولا مـهـمّـه
    ,,

    يازمـان الغـدر واوجـااااع الليالـي وأرتجااافـي
    ................ياشتااات الفرح ياميـلاد حـزن ومـووووت هِمّـه
    ,,

    كن باااكر لا زهمته تاااه فـي دروووب المنااافـي
    ..................ليت حظي مثل جرحي مـرّ قـااااااع ومـرّ قمّـه
    ,,

    كني اللي بيـن عدواااانـه تصااافقنـي الرهااافـي
    ....................بيـن حـدّ وبيـن حقـد وبيـن هجـراان ٍ وسمّـه
    ,,

    لو تبسم لي زمانـي تحـت بسماااتـه خوااافـي !
    ............وإن فتح لي صدر حزني رحت دون شعووور يمّـه
    ,,

    ضاااعت سنين المحبه تااااهت حروووف القوااافي !
    ...............ملح عيني مروي ٍ ثوووب النوى باطـراااف كمّـه
    ,,

    ليه خانتني ضروووفي يوم كااان الوقت صااافي !؟
    ......................ليـه حطمنـي زمااانـي!؟ ليـه ماللحـظ ذمّـه!؟
    ,,

    ليه تجرحني الليالي رغـم عشقـي والتفااافـي !؟
    ..............ليه تسرق من جنوون الحلـم لحظـااااتٍ تزمّـه!؟
    ,,

    لي متى والقلـب خفقاااتـه تناااهيـد التجاااافـي!؟
    ..........لي متى وطعووون حظي في خفوووقي تستجمـه!؟
    ,,

    كيف باستجمع شتااات ٍ تاااه بصدووور الفياااافي !؟
    ........وكيف أضم الجرح فيني مع شتاااتي كيف أضمـه !؟
    ,,
    بنت الرياض
    03 / 03 / 2008, 32 : 09 AM
    من اول الطير و فروخ الشياهين
    تكره سجون الظلام ان برقعوها

    ومن شافك مبرقعك يا ناعس العين
    عادت وحوش ٍ على اللي برقعوها

    البدو شدو بعينك من نـهارين
    ورقروق ٍ فـكحلك عينك خايلوها

    البدو سقم المعادي و المحبين
    عيونك الليلتين اللي سروها

    بيوتهم سود و النوق المزايين
    فـعيونك الليل سود ٍ كل ابوها

    يا ليت لي بينـهم بيت ٍ وجدين
    واسمي الناس لو ماني بـابوها
    ليالي
    03 / 03 / 2008, 40 : 08 PM
    ضناني الشوق وازدات شجوني وكثر الدمع قدحرق جفوني


    من الي حبهم قلبي نسوني ولا حتى بكلمـه يذكروني

    ضناني الشوق يبوي ضناني الشوق
    بدوية
    03 / 03 / 2008, 50 : 10 PM
    غرام أحباب
    حامد زيد


    على ذاك الطريق اللي يسمونـه غرام iiأحباب=
    وطت رجلي على دربه ولاأدري وش نوى iiفيني



    تبعته لآخر دروبه .. ألين أن القمر قد iiغاب=
    تعب قلبي ، ولا تعبت مسافاتٍ توديني



    لقيت الليلة الجردا : هدب ظل وسما iiواعشاب=
    بعد ذاك الظلام اللي يتوهني iiعناويني



    صدفتك معجبه فيني وياليت..الغرام : iiاعجاب=
    وتراك انتي الهنوف اللي هقيتك iiتستحقيني



    عطيتك عشق من قلبي..وسلمت لغلاك iiرقاب=
    وغيرك يحترق قلبه ولا يقدر iiيحاكيني


    أنا قبلك صدفت عيون لكن ويش جاب iiلجاب؟=
    ترى كل العيون اللي لقتني ما iiتكفيني



    رماني حظي العاثر عليك وجيت لك iiطلاب=
    ولا أنتي اللي عشقتيني ولا انتي اللي iiعتقتيني



    تعالي واعتقي ذاك الخفوق المولع المرتاب=
    مـهب لاجلي ، عشان الله يجازيك ويجازيني



    تعدي في سما عشقي ولو عشقي خراب أصحاب=
    وصوني بالهوى نفسك قبل لا انتي iiتصونيني



    وشيليني على متنك : خفوقٍ باريٍ iiمنصاب=
    ومن فوق الغرام العذب .. شيليني وحطيني



    ولا منك هقيتيني شجاع وما يطيق iiيهاب=
    أنا لك بالهوى والله مثل ما انتي iiهقيتيني



    أنا ما أمشي ورا غيرك ولو أنـه يطق iiالباب=
    وترى عيبٍ عليّ أطعن..ولو كثرت iiسكاكيني



    زهودٍ ما يطيق الدم لا داين ولا طلاب=
    شجاع وعارفٍ نفسي وأظن أنك iiتعرفيني



    غيورٍ ماعرفت أضحك مع الغدر ببّرود iiأعصاب=
    أبيع عيوني الثنتين قبل أنك iiتخونيني



    إذا شد الغرام .. اترك خفوقي : بين ناب iiوناب=
    لفرقى تكسر ضلوعي .. ولا عشقٍ يوطّيني



    أنا رجلٍ ولي غيره .. وإذا شفت الهوى iiكذاب=
    تثور بقلبي الفزعه ولا تهدى iiشياطيني



    سؤالك لو يزعزع بي كياني ما قبلت iiعتاب=
    اجي لك وأسالك نفس السؤال اللي سألتيني



    عن العشق القديم أبواب .. تقفيها كثير iiأبواب=
    بعد ذاك الحبيب اللي خدعني وانخدع iiفيني



    أبي عشق تحسب له كل نظرات العيون iiحساب=
    وابي قلبٍ علي قلبي ، وابى دينٍ على ديني



    وابي نظرة عطا توفي ولا تخلف بدون iiأسباب=
    وابي منك قبل لا نتي تصديني .. توديني



    وابي دربٍ على العذال صعبٍ ومتعبٍ وغلاب=
    وابي نفس الطريق الصعب يبعدهم ويدنيني



    ترى لو للقلوب عيون ولدموع العيون iiأهداب=
    حشى ما تنزل الدمعه لغيرك لو iiتركتيني



    أنا أول من عرف قدرك وأنا توي صغير iiوشاب=
    وابي منك ما دام أنك عرفتيني iiتحبيني



    ما دام أني لقيتك في طريق أسمـه غرام iiأحباب=
    دخيل الله ، وبعد الله دخيلك .. لا iiتخليني



    ما دام أن كل من يحيا على وجه التراب iiتراب=
    عسى تنساني الدنيا مادام أنتي iiذكرتيني
    ليالي
    03 / 03 / 2008, 50 : 11 PM
    ولو أنا إذامتنا تركنا لكان الموت راحة كل حي
    ولــــــكنـــــاإذا متنـــابعثنا ونســأل بعدهــــــاعن كــل شي
    ************************************************** ***
    ولما قسا قلبي وضاقت مذاهبي جعلت الرجامني لعفوك سلما
    تعاظمني ذنبي فلما قرنتـــــــــه بعفوك ربي كان عفوك أعظما
    فما زلــــت ذا عفو عن الذنب لم تزل تجود وتعفو منة وتكرما
    فلولاك لم ينجو من ابليس عابد وكيف وقد أغوى صفيك آدما
    ريم الفلا
    04 / 03 / 2008, 56 : 12 AM
    ::


    وحــيــده عـشــت أنــادي الـفـــرح لـجــروحـــي ولاجــالــي...
    رحـلــت بـكــل صــوب ومــالــقــيـــت الــلــي يـــداويــنــــي.

    وتـــراهـــا مــاغـدت تــفــرق مــعـــي لــو طــــال تــرحـالــي...
    أنــا أصـــلا ســكــنــت الـجـــرح وضـاعــت بــه عـنـــاويــنــي.

    عــشــقــت الـحــزن مـو بـرضــاي وعــيــّا الــوقــت يـصــفــالـي...
    ويــوم إنـه رجــف دمــعـــي ذبــحــتــه فــي وســـط عــيــــنـــي.




    ::
    كـــوديباك
    04 / 03 / 2008, 02 : 04 AM
    أصل الخيانـه ماأعتبرهـا خطايـا =وماتندمح زلاتها لوهـي صغـار
    أعظم طعون الغدر وسط الحنايـا = تشعل لهايب جمرها بالحشا نـار
    كافيك عن باقي العلـوم الخفايـا = نامت على صفحاتها كثر الاعـذار
    ومن الصبر عابت وجيه المرايـا =حتى دموع الحزن للخـد تذكـار
    وما للمعزه فـي خفوقـي بقايـا =عفنا صراحة قلب خايـن وغـدار
    يكفي انتهينا ثـم تركتـك ورايـا = ضاقت بي الارض التي لك بها دار
    ذقت المراره والجـروح الهدايـا =أواه يانفسٍ عليها الزمـن جـار
    وهاذي الخيانـه ماأعتبرها خطايـا = ولاتندمح زلاتها لو هـي صغـار
    .
    .
    الــعــيــطـــمـــوس
    محمد ال عساف
    04 / 03 / 2008, 33 : 04 AM
    (نفسي عزيزه ومن تعزز علي .. عزيت نفسي عنـه والقلب اعزيه
    كـــوديباك
    04 / 03 / 2008, 48 : 04 AM
    كل القصايد منك واههـا فيـك
    كل القصايد منك .. أفراح واشجان
    ما حسها الا لشخصـك وطاريـك
    انته لها في صادق الحس عنـوان
    حلل مغازيها تلفـت .. حواليـك
    ناظر .. تأمل .. كل حرف يناديك
    باسمك ويبكي منك وجد وحرمـان
    سعيد الخذامي
    04 / 03 / 2008, 35 : 07 AM
    يوم هاض الشعر فيني وانتشى فكـري طـروب=قمت ابهر من قصيدي للغضي عـذب الـدلال
    وارتكيت وقمت اطالع في المدى حـزة غـروب=وسج فكري وين مدري صعب اجاوب هالسؤال؟
    لان شعري يوم ياتي راغـب ٍ ماهـو مغصـوب=وكل مالقيفان ضاقـت جتنـي تريـد الكمـال
    كل ما دقيت باب ٍ ينفتـح لـي الـف صـوب=وكل ما الافكار هلت صغتهـا بـاروع مقـال
    الوكاد اني عزمت الامـر ومشيـت الـدروب=والله اعلـم بالنوايـا وش وراهـا مـن خمـال
    يم ديـرة عيطمـوسٍ كلهـا طيـش ولعـوب=عيطبـولٍ غانـيـه طيشـهـا خـالـط دلال
    فرقها عن جيلها فرق الشمـال عـن الجنـوب=ولو نويت الوصف فيها ماتسـع فينـي مجـال
    جت مخجلة الغواني وابتـدى كسـب الذنـوب=العيـون اللـي تراهـا ميّتـه تبغـى وصـال
    كن ربـي خصهـا بالحسـن عـلام الغيـوب=اية فـي الارض تمشـي دالـة ٍ امـن الـدوال
    كل ما شعت بروق الوسم من ذيـك العـذوب=والله انـي يـا جماعـه يعتـري عقلـي هبـال
    قامـهـا الممشـوق فتنـه والمحيـا امـهـيـوب=والخصـر مـن زود لينـه لليميـن وللشمـال
    ويل كـل المترفـات الغنـج شقـنّ الجيـوب=ذاك من كيد النساء يومـن ّ ذاقـوه الرجـال
    دعج العيون الناعسـه العبقـره فيهـا تـذوب=فرعا نوّار محشمـه مـا تقـرب دروب الضـلال
    ويل حاالـي لامشـت ثمـن تعنقهـا الهبـوب=مـن ثمـار ٍ دانيـه طلعهـا فيـه اعـتـدال
    يا صفاوة وجهها كنـه مـن الـدر مسَكـوب=ويانعومـة خدهـا خوفـي يجرّحـه الهـمـال
    بنت السحاب ووبلها وبـل زلال ٍ ومشـروب=من غيّها كـن المـزن تتبـع خطاهـا باتصـال
    دون خصر المترفـه مبـروم غـضٍ ومنّصـوب=ولعي عليها لا مشت يتلاعبـن ذيـك الثقـال
    هي جوهره والجوهـره ماشابهـا ايـة عيـوب=الا اذا انـها لازعلـت ماترحـم عيـال الحـلال
    يوم ٍ تقوِّس حاجبيها السود وتزيـد الشحـوب=ثـمٍ تحـوط خصرهـا باليـد وتلـف الجـلال
    كنّها تحدى بالنظر من عيـن تنـذر بالحـروب=كل شي يجوز بعرفها تمشي علـى هـاك المثـال
    في الحُبِ والحَربِ معاً كُلُّ شَـيءٍ قـد ينـوب=فتحت انا كل الحصون وقلت حـي الاحتـلال
    يوم هاض الشعر فيني وانتشى فكـري طـروب=قمت ابهر من قصيدي للغضي عـذب الـدلال
    وارتكيت وقمت اطالع في المدى حـزة غـروب=وسج فكري وين مدري من يجاوب هالسـؤال؟؟
    بنت الرياض
    04 / 03 / 2008, 13 : 09 AM
    الموت حظ القلم والمجد للدفتر
    حبر القلم غلطتي وايامي اوراقي

    الخوف يجتاحني وجه الطرق أسمر
    راح اكثر العمر ياخوفي على الباقي

    ياجرح رافقتني للناس لا تظهر
    وان عشت في نظرتي مامت بأعماقي

    ياصوت لا تلتحف صمتي ولا تصبر
    قل ماتبي واترك الهقوه على الهاقي

    والخطوه اللي عن آخر سكتي تقصر
    ماهيب من طبع رجليني ولاساقي

    مانيب من عاش لا يربح ولا يخسر
    ولا هو ضروري تكون أفعالي أخلاقي

    ثراي ما ينشد الغيمـه متى تمطر
    مادامـها في سماي تحن لأغراقي

    رح وين ما تشتهي رح قد ما تقدر
    انا اول الناس في قلبك وانا الباقي

    يكفيني انك تعذبني وانا اتفجر
    قصايد ٍ تنتظرها كل عشاقي

    انا قصيدي يجي مختارني مـهجر
    وأنبت عشانـه نخل وسنيني الساقي







    لـ / المبدع / نايـــف صـقـر
    بنت المطاليق
    04 / 03 / 2008, 32 : 12 PM
    بعض البشر مقدر ومحشـــــوم *****وبعض البشر صعب عليك احترامـه
    الا ستر عيبه عن الناس بهدوم*****ويش يستره لا صار عيبه كلامـه




    ياليت تشاركنا في موضوعين.....روابطهم تجدها.....بتوقيعي.....
    الرابط(1)....والرابط(2)......




    [فرق ماش و قره ماش]

    نویسنده و منبع: Angel tum | تاریخ انتشار: Fri, 31 Aug 2018 18:39:00 +0000



    فرق ماش و قره ماش

    الروحانيات فى الإسلام: الجزء الثاني .. الإشارات القلبية ...

    بسم الله الرحمن الرحيم
    ..:: الجزء الثاني ::..
    الإشارات القلبية والعرفانية الذوقية في المعاني الفقهية الرمضانية .. فرق ماش و قره ماش فقه العارفين
    ( ليلة القدر - الاعتكاف - العيد - ستة شوال )

    السلام عليكم ورحمة الله وبركاته .. فرق ماش و قره ماش في هذا الموضوع إن شاء الله تعالى .. أحاول أن أجمع لكم مل تبقى من الإشارات الخاصة التي تدور حول شـهر رمضان .. وما يرتبط بـه من معاني وإشارات .. وما لم أجد فيه كلام للعارفين من خلال المصادر المتاحة عندي .. فأسجل لكم ما كان يجول بخاطري حول هذا المعني .. ، فرق ماش و قره ماش .. وليس فيها ما يتعارض مع الشرع .. الكتاب والسنة .. وأيضا هو أمر غير ملزم لأحد للأخذ بـه ..
    وشكرا لكل من حاول أن يشارك بما يجول بخاطره وبقلبه .. حتى وإن لم يصيب في بعض ما قال .. ولكن يحسب له شرف المشاركة والمحاولة .. وكلما أردت أو أحسست بالمشاركة بأي خاطر فلا تترد .. فعله يكون صوابا فننتفع بـه .. أو يكون فيه خطأ فتصحح ما بـه من خطأ ..
    وأرجو كل من يشارك في التعليقات أن يذكر اسما له في ختام التعليق .. وعفوا قد لا أجيب أي سؤال أو أي شخص لا يذكر له اسما في اي تعليق .. 
    نبدأ بسم الله
    *******************************
    ( أولا ) : فرق ماش و قره ماش ليلة القدر

    ..:: ليلة القدر .. ليلة الوصال ::..
    ** ( قلت : صاحب المقال : ) أحب أن انبه على شيء مـهم .. أن ليلة القدر عند العارفين لها وقتها المحدد في رمضان في العشر الأواخر وهم مجمعون على ذلك .. ولكنـهم يصفون كل وقت في حياة الإنسان يحدث له إتصال مع الله وحضور بالقلب .. فهم يصفون هذا الإتصال والحضور  القلبي بليلة القدر .. فانتبه لهذا الكلام جيدا حتى يستقيم لك فهم كلامـهم .**
    **********************

    ..:: بداية : ما الحكمة من نزول القرآن ليلا .. وليلة القدر ليست نـهارا ؟ ::..
    * يقول الشيخ إسماعيل حقي النازلي : ( فان قلت : ما الحكمة في إنزال القرآن ليلا ؟ قلت لأن اكثر الكرامات ونزول النفحات والإسراء الى السموات يكون بالليل .. والليل من الجنة لأنـها محل الاستراحة ، والنـهار من النار لأن فيه المعاش والتعب .. والنـهار حظ اللباس والفراق .. والليل حظ الفراش والوصال .. وعبادة الليل أفضل من عبادة النـهار لأن قلب الإنسان فيه أجمع .. والمقصود هو حضور القلب .
    قال بعض العارفين : اعمل التوحيد في النـهار والاسم في الليل حتى تكون جامعا بين الطريقتين الجُلوتية بالجيم والخُلوتية ويكون التوحيد والاسم جناحين لك )
    روح البيان ج10 ص480
    ** ( قلت صاحب المقال : ) المقصود من قوله " اعمل بالتوحيد اعمل التوحيد فى النـهار والاسم فى الليل " .. أت التوحيد المراد بـه السعي مع التوكل والتفويض والرضا الكامل بالله أثناء سعيك واجتهادك .. فلا تشرك في عملك بالله بأن تفعل المعاصي .. بل كن موحدا له في كل أوقاتك بأن تكون ذاكرا له سبحانـه .
    حتى إذا نزل عليك الليل وأجلسك على بساط قربه .. فناجيه بالإسم المفرد وتلذذ بقولك ( الله الله الله الله الله الله الله ) .. ولا يشغلك عنـه شاغل .
    فتكون قد جمعت بين المحافظة على جلاء قلبك بدوام طاعتك لله نـهارا .. وعلى أنسك بربك بخلوتك معه بالليل .
    والله أعلم
    **********************

    ..:: ثانيا : الليل ملاذ العارفين وحب العاشقين وفتح المقربين ::..
    ** يقول الشيخ اسماعيل حقي : ( ليلة القدر في الحقيقة ليلة افتتاح الوصلة ولا بد في الوصلة من الكلام والخطاب ..
    والحكمة في نزوله ليلا ان الليل زمان المناجاة ومـهبط النفحات ومشـهد التنزلات ومظهر التجليات ومورد الكرامات ومحل الاسرار الى حضرة الكبرياء ..، وفى الليل فراغ القلوب بذكر حضرة المحبوب فهو أطيب من النـهار عند المقربين والأبرار ..)
    روح البيان ج8 ص401
    ( قلت صاحب المقال : ) .. وكأن الشيخ اسماعيل حقي .. يريد أن يصف أن سبب نزول القرآن ليلا على سيدنا مولانا محمد صلى الله عليه وسلم .. بسبب الحضور القلبي الكامل لسيدنا النبي .. في حضرة مولاة .. مما يستوجب الأمر حصول خطاب ومناجاة تامة .. فكان نزول القرآن .. وكان هذا النزول هو ليلة القدر بالنسبة لسيدنا مولانا محمد .. وكان نزول القرآن بركة لما فيه من البركات والمنافع للناس إلى يوم القيامة ..
    والله اعلم
    **********************

    ..:: ما الحكمة في تسميتها بليلة القدر ؟ ::..
    * ويقول الشيخ إسماعيل حقي النازلي :  (عن أبى بكر الوراق رحمـه الله سميت ليلة القدر .. لأنـه نزل فيها كتاب ذو قدر .. على لسان مَلَك ذي قدر .. لأُمة لها قدر .. ولعله تعالى إنما ذكر لفظ القدر في هذه السورة ثلاث مرات لهذا السبب )
    روح البيان ج10 ص 482
    ** يقول الشيخ القشيري : ( ليلة قدّر فيها الرحمة لأوليائه ، في ليلة يجد فيها العابدون قدر نفوسهم ، ويشـهد فيها العارفون قدر معبودهم .. وشتان بين وجود قدر ... وشـهود قدر ! فلهؤلاء وجود قدر ولكن قدر أنفسهم ، ولهؤلاء شـهود قدر ولكن قدر معبودهم )
    تفسير القشيري ج3 ص350
    ** ( قلت صاحب المقال : ) المقصود من قوله " يجد فيها العابدون قدر نفوسهم" .. أي ثمرة أعمالهم واجتهادهم مع الله .. ، " ويشـهد فيها العارفون قدر معبودهم" لأنشغال العارفين بالأنس بربهم ولا يهتمون بثمرة أعمالهم .. لأنـهم عبيد في حضرة مولاهم .. فكيف يتطلعون إلى ما لا يملكون .. فكفى لهم شرفا أن يكونوا ملازمين لحضرة مولاهم .. وكفى .
    فلمن عمل للثواب .. فسيجد له قدر عمله من هذا الثواب .. ومن عمل لمجالسة مولاه ولزوم حضرته .. فله الحسنى وزيادة .
    والله أعلم
    **********************

    ..:: حقيقة ليلة القدر عند العارفين ::..
     * يقول الإمام أبي حامد الغزالي : ( وليلة القدر عبارة عن الليلة التي ينكشف فيها شيء من الملكوت وهو المراد بقوله تعالى ( إنا أنزلناه في ليلة القدر ).. وَمَنْ جَعَلَ بَيْنَ قَلْبِهِ وَبَيْنَ صَدْرِهِ مِخْلَاةً من الطعام فهو عنـه محجوب ..
    ومن أخلى معدته فلا يكفيه ذلك لرفع الحجاب ما لم يخل همته عن غير الله عز وجل وذلك هو الأمر كله ومبدأ جميع ذلك تقليل الطعام .)
    احياء علوم الدين ج1 ص235     
    ** ( قلت صاحب المقال :) المقصود من قوله ( مِخْلَاةً من الطعام فهو عنـه محجوب ..) .. أي من جعل همـه دائما في امتلاء بطنـه فهو عن الله محجوب .. والمخلاة هي كيس أو شنطة أو حقيبة لحفظ الأشياء ..
    وحتى من أخلى معدته فليس هذا كافيا لرفع الحجاب .. ما لم يخلي قلبه من غير الله .. أي لا يتعلق قلبه بحطام الدنيا )
    * ويقول الشيخ إسماعيل حقي النازلي :  ( ليلة القدر فان حقيقتها عبارة عن انكشاف الملكوت لقلب العارف فاذا تنور الباطن بنور الملكوت انعكس منـه الى الظاهر )
    روح البيان ج10 ص 486
    * ويقول الشيخ ابن عجيبة : ( والليلة المباركة عند القوم ، هي ليلة الوصال والاتصال ، حين يُمْتَحى وجودُهم ، ويتحقق فناؤهم ، وكل وقت يجدون فيه قلوبهم ، ويفقدون وجودهم فهو مبارك ، وهو ليلة القدر عندهم ، فإذا دام إتصالهم ، كانت أوقاتهم كلها ليلة القدر )
    البحر المديد ج5 ص 280
    **********************

    ..:: ليلة القدر .. هي كل يوم عند العارفين ::..
    * ويقول الشيخ ابن عجيبة : ( معاملة الأبدان مؤقتة بالأماكن والأزمان ، ومعاملة القلوب أو الأرواح غير مؤقتة بزمان مخصوص ، ولا مكان مخصوص ، فحجَ القلوب ، الأزمنةُ كلها له ميقات ، والأماكن كلها عرفات ، حج القلوب هو العكوف في حضرة علاّم الغيوب ، وهي مُسَرْمَدَةٌ على الدوام على مَرِّ الليالي والأيام ، فكل وقت عندهم ليلة القدر ، وكل مكان عندهم عرفةُ المشرَّفةُ القدر )
    البحر المديد ج1 ص228
    * ويقول الشيخ ابن عجيبة : ( أهل القلوب من العارفين ، الأوقاتُ كلها عندهم ليلة القدر ، والأماكن عندهم كلها عرفات ، والأيام كلها جمعات ، لأنّ المقصود من تعظيم الزمان والمكان هو باعتبار ما يقع فيه من التقريب والكشف والعيان ، والأوقات والأماكن عند العارفين كلها سواء في هذا المعنى ..
    كما قال شاعرهم:
    ( لولا شـهودُ جمالكم في ذاتي   ...  ما كنتُ أَرْضَى ساعة بِحَياتي
     ما ليلةُ القدرُ المعظَّم شأنُها     ...  إلاَّ إذا عمرَتْ بكُم أوقَاتِي
    إنَّ المحبَّ إذا تمكَّنَ في الهَوَى  ...  والحب لم يَحْتَجْ إلى ميقاتِ )
    وقال آخر:
    ( وكل الليالي ليلةُ القدر إن بدا ... كما كلُّ أيام اللقا يومُ جمعةِ )
    البحر المديد ج7 ص332
    ** ( قلت صاحب المقال : ) معنى البيت الأول ( جمالكم في ذاتي ) : أي عظيم لطائف رحمات الله وعوائد لطفه في كل أحواله .. وكأنـه يشير إلى مثل قوله تعالى { لَوْلَا أَن تَدَارَكَهُ نِعْمَةٌ مِّن رَّبِّهِ لَنُبِذَ بِالْعَرَاء وَهُوَ مَذْمُومٌ } القلم49  ..
    *********************

    ..:: ما الحكمة من كون ليلة القدر ليلة مباركة ؟ ::..
    * ويقول الشيخ إسماعيل حقي النازلي :  ( ووصف الليلة بالبركة لما أن نزول القرآن مستتبع للمنافع الدينية والدنيوية بأجمعها أو لما فيها من تنزل الملائكة والرحمة وإجابة الدعوة ونحوها )
    روح البيان ج8 ص401
    ** يقول الإمام القشيري : (وسمّاها: « لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ » لأنـها ليلة افتتاح الوصلة . وأشدّ الليالي بركة .. ليلة يكون العبد فيها حاضرا بقلبه ، مشاهدا لربّه ، يتنعّم فيها بأنوار الوصلة ، ويجد فيها نسيم القربة . )
    تفسير القشيري ج3 ص379
    **********************

    ..:: ما حكمة أن تكون ليلة القدر في العشر الأواخر من رمضان ؟ ::..
    * ويقول الشيخ إسماعيل حقي النازلي : ( وإنما جعلت في العشر الأخير الذي هو مظنة ضعف الصائم وفتوره في العبادة ليتجدد جده في العبادة رجاء إدراكها وجعلت في الوتر لأن الله وتر يحب الوتر ويتجلى في الوتر على ما هو مقتضى الذات الأحدية )
    روح البيان ج10 ص481
    *************************
    ( ثانيا ) : الإعتكاف
    ..:: الأعتكاف محراب القلوب ::..
    معنى الإعتكاف شرعا : لزوم المسجد والمكث فيه بنية التقرب إلى الله تبارك وتعالى .
    حكمـه : وهو سنة مؤكدة في العشر الأواخر من رمضان  .. ومستحب في غيرها ولا يجب إلا بالنذر .. فمن نذر أن يعتكف يوما أو أكثر وجب عليه الوفاء بـه .. لقولة صلى الله عليه وسلم :( من نذر أن يطيع الله فليطعه )
    وأن عمر بن رضي الله عنـه قال : يا رسول إني نذرت أن أعتكف ليلة في المسجد الحرام .. فقال : ( أوف بنذرك ) ..
    فضله : والإعتكاف عبادة جليلة يترتب عليها صفاء الروح ونقاء القلب لما فيه من الإنقطاع عن شواغل الدنيا ، والإشتغال بتحصيل ثواب الآخرة .. لهذا كان يفعله النبي صلى الله عليه وسلم في العشر الأواخر من رمضان في كل عام .
    مدة الإعتكاف : قال المالكية : أقله يوم وليلة .. لأنـهم جعلوا الصوم شرطا في صحته
    وقال غيرهم : أقله لحظه .. فلو دخل المسلم المسجد وجلس ينتظر الصلاة ونوى الإعتكاف تقربا إلى الله عز وجل صح إعتكافه .. لأنـهم لم يشترطوا الصوم إلا في الإعتكاف المنذور ، وبعضهم لم يشترط الصوم في الإعتكاف مطلقا .
    أما أكثر مدة الإعتكاف فالأصح أنـه لا حد لأكثره . فللمسلم أن يعتكف الدهر كله ولا يقطع إعتكافه إلا في الأيام النى نـهى عن الصوم فيها عند من جعل الصوم شرطا في الإعتكاف .
    وكره بعض الفقهاء له أن يعتكف أكثر من عشرة أيام .. وكره بعضهم أن يعتكف أكثر من شـهر .
    الفقه الواضح ج1 ص 566-568 باختصار
    ** ( قلت : صاحب المقال : ) الإعتكاف الشرعي قد يكون له ضوابط تحكمـه وتفسده .. مثل الجماع والأكل والشرب نـهارا والحيض والنفاس .. وغير ذلك .. ولكن الإعتكاف القلبي ليس فيه ما يفسده إلا ما كان من معصية الله ..
    ولذلك فالإعتكاف : ينقسم إلى اعتكاف ظاهري ، واعتكاف باطني ..
    فالإعتكاف الظاهري : هو اعتكاف الجسد ملتزما بالضوابط الشرعية .. من مستحبات ومفسدات .. ولا يجوز للنساء أصحاب الأعذار الشرعية كالحيض والنفاس ..
    أما الإعتكاف الباطني "القلبي" : فهو اعتكاف القلب في حضرة مولاه .. لا يخرج عن معيته .. لأنـه يأنس بالله في قلبه ..
    وهذا الإعتكاف لا يفسده عذر شرعي .. ولذلك هو للنساء وسيلة لاستكمال ما قد يفقدوه من اعتكاف ظاهري .. ولا يحتاج إلى مسجد .. لأن القلب في الحقيقة هو المسجد لأنـه محل الإعتكاف .. لدوام إتصاله بالله .
    فالقلب عموما محل نظر الله .. فالله ينظر إلى القلوب ومدى رغبة القلب في الإتصال بـه سبحانـه .
    ولكن ما يفسد الإعتكاف الباطني .. هو تسول خواطر السوء في باطنك واعتقاد السوء بالآخرين .. وتفشي الغل في قلبك .. وإظهار الكراهية في صدرك .. فهذا يبطل اعتكافك .. ويخرجك من حضرة مولاك ..
    ومن يجمع بين الظاهر والباطن .. فقد جمع بين الفضل كله .. فمن لم يستطع .. فليعتكف ظاهرا وباطنا .. وينوي الإعتكاف في كل صلاة يذهبها للمسجد طوال فترة تواجده في المسجد .. ويرتقي يوميا في المدة .. عسى أن يكرمـه الله بيوما كاملا بالإعتكاف .. والله ذو فضل عظيم .. وليس بالضرورة أن يكون في رمضان .. ففضل الله يدركك في أي وقت ..
    فالقرآن كان يتنزل على النبي في رمضان وفي غير رمضان .. فافتح قلبك وافهم جيدا ما قلته لك .
    فالشرط هو وقت طهارة القلب .. فمتى تطهر القلب .. حدث الإتصال ..
    جعلكم الله جميعا من أهل الإتصال بالله ..
    والله أعلم
    ..:: أوهام معتكف ::..
    يظن البعض إذا ذهب للمسجد واغلق عليه باب المسجد وانقطع عن مقابلة أصحابه .. وقام بالليل يصلي .. فأنـه يكون قد اعتكف !!
    فما الفرق بينـه وبين المسجون الذي يصلى في محبسه ؟!!
    حقيقة لا أدري ما هي أحوال المعتكفين الآن في المساجد .. ولكن في أوقات مضت .. كان هذا هو حالهم :
    1- متعفنين
    2- يكثرون الكلام واللغط والحكي داخل المسجد ترفيها لأنفسهم وتمريرا للوقت ..
    3- يقيمون الليل أكثرهم وهم متكاسلون ونائمون
    4- رائحة المسجد من تواجدهم فيه .. لا تختلف عن رائحة الملابس العفنة
    أما عن أمراض القلوب فحدث ولا حرج .. فأقل مرض فيهم .. هو إعتقادهم أنـهم على خير !! إلا من رحم ربي .
    فإذا كان أحد يعتقد أن هذا هو كان اعتكاف صلى الله عليه وسلم .. فهو كذاب ..
    فما كان يحدث ما هو إلا تشابه بحال المساجين الذين ابتعدوا عن أهلهم وأصحابهم .. فهل هؤلاء المساجين في حالة اعتكاف ..!!
    أحببت أن أقول لكم ذلك .. حتى لا يفتن أحدا بكم عن حسن ظن .. بأحوال المعتكفين في المساجد .. فيذهب للاعتكاف .. فيكره دينـه ويخسر ما تبقى من شـهر رمضان ..
    وتذكر أن الإعتكاف هو لزوم القلب في محراب الرب .. مع عدم الإختلاط بأحد للمؤانسة .. لأنك من المفترض في حالة أنس بالله .
    ملحوظة : لا أحكي لكم عن تجربة في مسجد واحد .. لأن الفهم والتفكير واحد .. لأن القائمين على ذلك جماعات دينية معروفة .. وهم يعلمون تلامذتهم أن الإعتكاف هو اعتكاف أجساد وليس اعتكاف قلوب .. !!
    وصدقني لا تتصور كم ستخسر إذا اجتمعت بهذه النفوس !!
    وطوبى لمن وجد معتكفا ظاهرا وباطنا .. كما يحب ربنا ويرضى .. وطوبى لمن وجد صحبة في الحق يعتكف معها .. وصحبة الحق تلتزم بسكون القلب في حضرة الحق طوال اعتكافها ..

    ****************************
    ( ثالثا ) : العيد


    ..:: الإشارة في العيد ::..
    ** العيد : ( يعنون بـه ما يعود على القلب من التجليات بإعادة الأعمال .. وقد يعنى بـه وقت التجلي كيفما كان )
    لطائف الإشارات ج2 ص170
    ** قال الشيخ عبد القادر الجيلاني :
    ( 1- إنما سمي العيد عيدا .. لأنـه يعيد الله إلى عباده الفرح والسرور في يوم عيدهم .
    2- وقيل : إنما سمي عيدا لأن فيه عوائد الإحسان من الله وفوائد الإمتنان منـه للعبد .
    3- وقيل : لأنـهم عادوا إلى مثل ما كانوا عليه من الطهارة .
    4- وقيل : معناه عادوا من طاعة الله إلى طاعة الرسول صلى الله عليه وسلم ، ومن الفريضة إلى السنة ، ومن صوم رمضان إلى صوم ستة أيام من شوال .
    5- وقيل : إنما سمي عيدا لأنـه يقال للمؤمنين فيه : عودوا إلى منازلكم مغفورا لكم .
    6- ** وقيل : لأنـه يعود العبد فيه إلى التضرع والبكاء ويعود الرب عز وجل فيه إلى الهبة والعطاء .
    7- ** وقيل : إنما سمي العيد عيدا لأن فيه ذكر الوعد والوعيد ، ويوم الجزاء والمزيد ، ويوم عتق الإماء والعبيد ، وإقبال الحق إلى القريب من خلقه والبعيد ، ووجود الإنابة والأوبة من العبد الضعيف إلى الغفور الودود . )
    الغنية لطالبي الحق .. الجيلاني ج2 ص830-831 .. مع بعض التصرف في تقديم وتأخير بعض الجمل ووضع علامات ترقيم للأقوال ..
    ** ( قلت صاحب المقال : ) الشيخ رحمـه الله تكلم عن معاني العيد سواء الحسية أو المعنوية القلبية في الدنيا والآخرة .. وإليك بيان ذلك :
    فالعيد الحسي أو الشرعي : فجميع الأقوال ( من 1 إلى 5 ) التي ذكرها الشيخ رحمـه الله تشير إلى مباهج العيد الحسي وفضيلة ما بعد شـهر رمضان أي ما يترتب عليه .. وكأنـه هذا هو العيد ..
    ** أما عن آخر قولين للشيخ الجيلاني المظللين باللون الأخضر (6-7) .. فهو يقصد بهما العيد القلبي في مجال الدنيا والآخرة ..
    العيد القلبي المعنوي في الدنيا : فيقصد بهم الشيخ من يفتح الله عليهم بجلوسهم بحضرته .. وعودتهم إلى رحابه .. وهم في غفرانـه .. فهذا هو يوم عيد القلوب التي كانت في بعد عن الله .. وأصبحت قريبة في معية الله .. فهذا هو يوم عيدهم وولادتهم الثانية ..
    أما عن العيد القلبي المعنوي في الآخرة : حينما قال ( ذكر فيه الوعد والوعيد ويوم الجزاء والمزيد ) .. فهذا عيد المؤمنين في الآخرة .. يوم يصدق الله فيهم الوعد والمزيد .. ويصدق على الكافرين بالجزاء والوعيد ..
    والله أعلم .
    ** وقال الشيخ إسماعيل حقي النازلي : ( ولنا ثلاثة أعياد .. عيد الإفطار وهو عيد الطبيعة . والثاني عيد الموت حين القبض بالإيمان الكامل وهو عيد كبير . والثالث عيد التجلي في الآخرة وهو أكبر الأعياد )
    تفسير روح البيان ج1 ص295
    ** ( قلت صاحب المقال : ) .. المقصود من قوله (عيد الطبيعة) .. هو يوم أن يعود الإنسان لطبيعته الروحانية .. ويتحرر من الملذات النفسية والطباع البشرية التي تحجبه عن مولاه ..
    (عيد الموت) : يوم أن يصون القلب والروح عن الأغيار .. فذلك الإيمان الكامل .
    (عيد التجلي) : يوم أن يمن الله على عبادة برؤية وجهه الكريم .. وبالغفران المبين .
    والله أعلم
    *****************************
    ..:: عيد المؤمن وعيد الكافر ::..
    يقول الشيخ عبد القادر الجيلاني رحمـه الله : ( يشترك المؤمن والكافر في العيد .. فكل له عيد . فالمؤمن عيده لرضا الرحمن ، والكافر عيده لرضا الشيطان .. المؤمن يذهب إلى عيده وعلى رأسه تاج الهداية وعلى عينيه علامة فكرة العبرة ، وعلى أذنية استماع الحق ، وعلى لسانـه الشـهادة بالتوحيد ، وفي قلبه المعرفة واليقين ، وعلى عنقة رداء الإسلام ، وفي وسطه منطقة العبودية ، ومعدنـه المحاريب والمساجد ومعبوده رب العباد والبرية ثم التضرع منـه والسؤال ويقابله الرب بالإجابة والنوال ثم يحله دار الكرامة والجنان .
    والكافر يذهب إلى عيده وعلى رأسه تاج الخسران والضلال وعلى أذنيه ختم الغفلة والحجاب وعلى عينيه علامة السهو والشـهوات وعلى لسانـه ختم الشقاوة والإبعاد ، وعلى قلبة ظلمة النكرة والجحود ، وعلى وسطه زنار (حزامٌ يَشُدُّه النَّصرانيُّ على وسطهالفرقة والشقاق ، وموضعه البيعة والكنائس أو بيت النار ، ومعبوده الوثن والأصنام ومصيره أخرا إلى جهنم والنيران .
    الغنية لطالبي الحق ج2 ص 839
    ..:: العيد هو تبديل أوصاف العبد طلبا لرضا الله ::..
    يقول الشيخ عبد القادر الجيلاني رحمـه الله :( ليس العيد بلبس الناعمات وأكل الطيبات ومعانقة المستحسنات والتمتع باللذات والشـهوات
    لكن العيد بظهوره علامات القبول للطاعات وتكفير الذنوب والخطيئات ، وتبديل السيئات بالحسنات ، والإشارة بارتفاع الدرجات ، والخلع والطرف والهبات والكرامات ، وانشراح الصدر بنور الإيمان وسكون القلب بقوة اليقين وما ظهر عليه من العلامات ، وانفجار بحور العلوم من القلوب على الألسنة وأنواع الحكم والفصاحة والبلاغة .
    كما قيل : أن رجلا دخل على علي رضي الله عنـه وكرم الله وجهه في يوم عيد وهو يأكل الخبز الخشكار (الخُبْز الأَسمر غَير النقّي ) قال له : اليوم يوم العيد وأنت تأكل خبز الخشكار ؟ فقال : اليوم عيد لمن قبل صومـه وشكر سعيه وغفر ذنبه .. اليوم لنا عيد وغدا لنا عيد وكل يوم لا نعصي الله فيه فهو لنا عيد .
    الغنية لطالبي الحق للجيلاني ح2 ص839-742
    ..:: الإشارة بين عيد الشريعة ومظاهر الآخرة ::..
    يقول الشيخ عبد القادر الجيلاني رحمـه الله :( فينبغي للعاقل أن يترك النظر إلى الظاهر ولا يتقيد بـه ، بل يكون نظره في يوم العيد نظر التفكر والإعتبار .. فيشبه العيد بيوم القيامة ..
    ** فليذكر نفخ الصور يوم القيامة عند سماع صوت بوق السلطان ليلة العيد
    ** وإذا بات الناس ليلة العيد ورقدوا منتظرين عيدهم متأهبين له .. فيذكر الرقود بين النفختين
    ** وإذا رأى الناس صبيحة يوم العيد وقد خرجوا من قصورهم وبيوتهم مختلفي الأحوال متفاوتي اللباس والألوان كل له زي وحلية .. واحد منـهم مسرور وواحد مغموم ، وواحد راكب وآخر ماشي ، وواحد غني وآخر فقير .. وواحد في فرحة وآخر في ترحة (غم وحزن) ..
    ** فليذكر تفاوت أهل القيامة ، وأهل الطاعة مسرور وأهل المعصية مغموم ، والمتقي راكب والمجرم المشرك متعثر مكبوب على وجهه مسحوب أو ماش . كما قال عز من قائل ( يوم نحشر المتقين إلى الرحمن وفدا ) أي ركبانا على النجائب .. ( ونسوق المجرمين إلى جهنم وردا ) أي عطاشا .
    والزاهد العارف والبدل كل واحد في راحة وغنى عند مليكهم ومحبوبهم تحت ظل العرش عليهم الحلي والحلل ، وأنوار الطاعات والمعارف على وجوههم ظاهرة وهي نضرة مشرقة ، وبين أيديهم موائد عليها أنواع الأطعمة والأشربة والفواكه حتى يقضي حساب الخلائق ثم يصيرون إلى الجنة إلى منازلهم التي أعد الله تعالى لهم .. وفيها ما تشتهيه الأنفس وتلذ الأعين مما لا عين رات ولا أذن سمعت ولا خطر على قلب بشر .. كما قال تعالى ( فلا تعلم نفس ما أخفي لهم من قرة أعين جزاء بما كانوا يعملون )
    ** وأما الراغب في الدنيا فهو في نياحة وبكاء وعناء ومصدود عما فيه القوم من النعيم بدنياه ، وتناول الحرام والشبهات ، وتخليطه في طاعة ربه ، وهو يرى مكانـه في الجنة فلا يصل إليه حتى يخرج مما عليه من الحقوق .
    ** والكافر ينادي بالويل والثبور لما قد عاين وانكشف له من أنواع العذاب والنكال والهوان والهلاك والخلود في النيران
    ** وإذا رأى الأعلام قد نشرت والألوية قد ضربت فليذكر أهل الإسلام أصحاب الأعلام حين ينادي منادي الرحمن بالتوجه إلى زيارة رب الأنام إلى دار السلام بأمر السلام .
    ** وإذ رأى الصفوف قد استكملت والخلائق قد اجتمعت .. فليذكر وقوف الخلائق بين يدي الجبار وصفوف الفجار والأبرار يوم النشر الذي فيه تظهر الأسرار
    ** وإذا رأى الناس قد انصرفوا من الصلاة فكل يرجع إلى ما قد قسم له من دار أو مسجد أو خان .. فليذكر منصرف الخلاق بين يدي الملك المنان الديان إلى الجنة أو إلى النار.. كما قال ذو العظمة والإمتنان : ( ويوم تقوم الساعة يومئذ يتفرقون ) ( فريق في الجنة وفريق في السعير )
    الغنية لطالبي الحق للجيلاني ح2 ص839-742
    **( قلت: صاحب المقال :)
    ** أنـه ورد في النسخة الأصل أن ( وإذا رأى الناس قد انصرفوا من الجبانة ) .. فاعتقد أنـه خطأ من الناسخ .. وأن الصح هو "الصلاة" وليس "الجبانة" .. حتى يستوى مفهوم الكلام .. فإن الكلام كان عن الصلاة وليس الجبانة التي هي المقبرة .. وخاصة أن الشيخ عبد القادر لم يذكر شيئا عن زيارة الأموات ..!!
    إلا إن كان يقصد الشيخ عبد القادر بكلمة " الجبانة " هو بمعنى الإختلاط على سبيل المجاز .. ويكون المعنى : أي بعد أن ينصرف الناس من اختلاطهم في الصلاة . ولكن هذا أمر بعيد جدا جدا ..

    **************************
    ( رابعا ) : ستة من شوال
    ..:: ستة من شوال ::..
    قال رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : «مَنْ صَامَ رَمَضَانَ ثُمَّ أَتْبَعَهُ سِتًّا مِنْ شَوَّالٍ، كَانَ كَصِيَامِ الدَّهْرِ»
    قال النبي صلى الله عليه وسلم : ((صيام شـهر رمضان بعشرة أشـهر، وستة أيام بعدهن بشـهرين، فذلك تمام سنة))
    قَالَ الْعُلَمَاءُ وَإِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ كَصِيَامِ الدَّهْرِ لِأَنَّ الْحَسَنَةَ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا فَرَمَضَانُ بِعَشَرَةِ أَشْهُرٍ وَالسِّتَّةُ بِشَهْرَيْنِ ..
    شرح النووي على مسلم ج8 ص56
    ( قلت : صاحب المقال ) :  لما كان شـهر رمضان .. شـهر صيام للقلوب والجوارح عما نـهى الله .. وعمل بطاعة الله .. فقد أكرمنا الله بالإفطار مؤانسة منـه لنا ومكافأة منـه لنا .. بعظيم لطفه وكريم فضله .. مستشرقين منـه بقبول الأعمال الصالحات ..
    فلما رأينا من عوائد الأفطار كريم فضله وعظيم رحمته .. لأن الإفطار رحمة من رب العالمين وفيه دلالة على قبول العمل الصالح وإلا ما جعلنا نفطر ..
    فكان حقا علينا أن نصوم ستا بعد ذلك تقربنا وعرفانا بفضل الله علينا لما أكرمنا بـه من صيام أو قراءة قرآن أو عمل الطاعات عموما .. فكأننا نحاول أن نحسن في أعمالنا كما أحسن الله إلينا بشـهر رمضان وبالإفطار رحمة منـه بنا .. فكان صيام الستة من شوال حتى يكتمل صيام العام كاملا لله ..
    وبطريقة الإشارة : فإن القلوب حينما صامت حق صيام .. فقد أكرمـهم مولاهم بإفطار القلوب على مشاهدة أنوار الملكوت .. فلما كاشفت القلوب ذلك .. واستأنست .. فكان عليها أن تعود إلى حضرة مولاها لشكره على هذه النعمة .. حتى تكمل صيام الدهر .. فكان صيام الستة أيام من شوال . عرفانا من هذه القلوب بما أنعم الله بها عليها .
    والله اعلم .
    ..:: والحكمة في كونـه شـهر شوال دون غيره .. ؟ ::..
    1- لحكمة ظاهرة : صلى الله عليه وسلم قال : لفظ ( اتبعه ستا من شوال ) .. فلفظ المتابعة هنا يشير إلى التشجيع النبوي للإنسان على الإستمرار على الصيام ونوال الثواب كاملا .. لكون الإنسان قريبا من عادة الصيام فيكون ذلك مشجعا له في ذلك .
    وهذ خلاف إن قال له في أي وقت من الشـهور .. فإن النفس ستقول غدا أو غدا أو الشـهر القادم .. حتى تزهد في الصيام من أساسه .. وتبتعد .
    2- لحكمة باطنية أو قلبي : لأن الله لا يريدك أن تنقطع عنـه بدوام الإتصال بأهل الدنيا .. فأرجعك إلى حضرته ومعيته سريعا .. حتى لا تنبسط مع الخلق كما ينبسطون في الأعياد .. فتخسر ما كنت كسبته من صيامك في رمضان .. وتعود النفس إلى ما كانت عليه من قبل ..
    ولو تأملت لوجدت أن الصيام يمثل حالة قبض عن الدنيا وأهلها .. والإفطار حال بسط مع الدنيا وأهلها .. ولذلك كأن الحق يريدك أن تكون مقبوضا عن الخلق والأغيار .. وتكون مبسوطا معهم بقدر الحاجة والإضطرار .
    والله أعلم

    ***********************************
    ..:: ختاما ::..
    الحمد لله رب العالمين الذي أكرمني .. على إكمال هذا المشوار الصويل الخاص بالصيام .. وأسأله أن يكون خالصا لوجهه الكريم .. وسببا في محبة صلى الله عليه وسلم .. 
    وأسأل الله أن يعينني على ختام موضوع الصيام .. بموضوع أرجو أن يعينني عليه .. فأحسبه سيكون ختامـه مسك إن شاء الله تعالى .. 
    ولا أدري هل ستمدني يد العون الإلهية .. في هذا الموضوع أم لا .. ولكن فوضت الأمر له سبحانـه .. أن يرزقني ما فيه الخير للعباد .. وما فيه رضاه وحبه وحب نبيه .. آمين
    تحياتي لكم

    برجاء من يقوم بالتعليق فليترك له اسما حتى نخاطبه بـه .. إن ترك سؤالا يريدنا أن نجيبه عليه .. فما عدا ذلك .. فقد لا نجيب عليه .. فهذا أدنى حقوقنا على صاحب التعليق ..
    والله أعلم 
    اللهم صل على سيدنا محمد وعلى آله وسلم

    هذه المقالة مصدرها - مدونة الروحانيات فى الاسلام - ولا يحق لأحد نقل أى موضوع من مواضيعة إلا بإذن من صاحب المدونة - ا/ خالد ابوعوف .. ومن ينقل موضوع من المدونة فعليه بالاشارة الى مصدر الموضوع وكاتبه الحقيقي .




    [فرق ماش و قره ماش]

    نویسنده و منبع: Angel tum | تاریخ انتشار: Thu, 30 Aug 2018 16:39:00 +0000



    فرق ماش و قره ماش

    أسـماء الـذكـور ومعانيهـا

    الرقم الأسم المعنى 1 آسر قوي شديد في الخلق والخلق من يأسر غيره بقوه أو بأخلاقه أبو بجماله الشريف الكريم 2 آمر صاحب الأمر الأمير الشديد 3 آية الله صنع الله 4 أبان بمعنى الفعل أي اتضح فهو مبين واضح 5 أبدع الماهر في عمله وصنعته من بديع 6 أبسم صاحب الفم الباسم مبتسم من باسم 7 أبشر من البشائر جميل طلق المحيا 8 أبلج أبيض حسن الوجه يفيض وجهه نضارة وسرورا 9 أبى الكثير الإباء من لا يرضى العمل الشائن تصغير أب 10 أبي عائف متكره لا يرضى الدنيئة ويأبى الضيم مصغر أب والد صغير من كان أبيا مترفعا عن النقائص ولا يرضى المذلة 11 أبيض معناه زاه مشرق 12 أبين ذو بيان وفصاحة وأفعل تفضيل أبين من فلان وأفصح 13 أثير على وزن فعيل بمعنى المفعول جوهر السيف ووشيه والأثرة أي المكرمة المتوارثة الطبقة العليا من الهواء الصافي المتغلغل في أعماق السماوات 14 أثيل أصيل في الشرف والمجد 15 أجاويد جمع جواد وهو السخي الكريم 16 أجزل أكرم أوسع عطاء 17 أجمل الأحسن الأجمل 18 أجهر الجميل الهيئة من لا تبصر عيناه في الشمس 19 أجود اسم تفضيل من جواد كثير السخاء والكرم 20 أحب معناه أكثر حبا ومحبة 21 أحسب الأكثر حسبا الأكثر عدا وإحصاء 22 أحسن الأحسن الأفضل الذي يتقن عمله الحسن الصنع 23 أحمد معناه الأكثر حمدا ومدحا 24 أحمس يقال حمس الشيء إذا اشتد وحمست الحرب إذا اشتدت 25 أحنف المستقيم الذي لا عوج فيه المائل القدم الأعوج القدم 26 أحوص الحوص ضيق العين حتى كأنـها مخيطة 27 أخنس المتخفي المتواري المتأخر 28 أخير الأفضل من غيره الأكرم 29 أخيل طائر يتشاءم بـه المختال طائر أخضر على جناحيه لمعة مميزة عن لونـه 30 أدعج واسع العين شديد سوادها شديد بياضها 31 أدغم الأسود الأنف الذي يتكلم من قبل أنفه 32 أدهم أسود فرس أسود والقديم الجديد من الآثار معناه المائل إلى السواد من شدة الاخضرار والأدهم القيد والآثار العبد 33 أديب مـهذب ظريف آخذ بمحاسن الأخلاق وحاذق بالأدب وفنونـه وهو أيضا من راض نفسه على المحاسن 34 أرب غاية وحاجة ومـهارة وبصيرة 35 أربد عابس يغلب عليه لون الرماد 36 أرحب اسم تفضيل بمعنى السعة الواسع العقل الطويل البال الكثير العطاء 37 أرحم من الرحمة كثير الرحمة والشفقة 38 أرشد بالغ سن الرشد والتمييز 39 أرغد متسع العيش طيبه الخصب الأكثر سعة وهناء الطيب 40 أرقم معناه الشجاع تشبها بالأرقم وهو الثعبان المنقوش الظهر 41 أركان جمع ركن أي عز ومنعة والجانب الأقوى من الشيء 42 أريب عاقل بصير الحاذق البصير الذكي اللماح 43 أزهد الأكثر زهدا والأعبد الذي يزهد الدنيا وينصرف إلى العمل للآخرة 44 أزهر معناه كل ذي لون أبيض صاف مشرق الجميل الواضح 45 أسامة معناه من أسماء الأسد الرجل المستقيم 46 أسد معناه ملك الغابة الغني عن التعريف سبع شجاع صاحب القوة 47 أسعد صار ذا سعد واسم تفضيل من سعدَ معناه الأكثر سعادة صاحب اليمن الموفق 48 أسلم متدين بالإسلام ومنقاد معناه أطاع 49 أسمح الأكثر سماحة وتواضعا 50 أسمر معناه ذو السمرة في ملامحه 51 أسهم بمعنى مُسْهَم ومُسْهِم المساهم في العمل والمعاون 52 أسيد تصغير أسد 53 أشجع أفعل تفضيل من الشجاعة أي الجرأة والإقدام 54 أشرف والأشرف أفعل تفضيل من شرف أي عال في دين أو دنيا وصار ذا شرف الأشرف عظيم الأذنين 55 أشرق المشرق الواضح من الشروق 56 أشعب يقال أشعب الشيء أصلحه فهو أكثر صلاحا 57 أشعث الأشعث الوتد والمسواك أما الشعث فهو ما تفرق من الأمور المتغبر المتلبد الشعر 58 أشعر يقال هو أشعر الرقبة أي شديد شبه بالأسد وإن لم يكن هناك شعر 59 أشـهب والأشـهب ما كان لونـه أبيض يخالطه سواد وكنية الأسد والأمر الصعب ويوم أشـهب ذو ريح باردة وصقيع وجيش أشـهب قوي شديد 60 أشـهم من الشـهامة والمروءة الطيب الفؤاد الصبور القوي التحمل 61 أصلان صاحب الأصل أسفل كل شيء 62 أصمع هو حديد النفس وكل شيء حددت طرفه فهو أصمع 63 أصهب ما خالط بياضه سمرة وكنية الأسد والجمل البازل أي الذي بزل نابه أي انشق الذي يكون لونـه أصهب وهي الحمرة أو الشقرة في لون شعر الرأس 64 أصيل وقت بين العصر والمغرب في الأصالة عراقة النسب وجودة الرأي وابتكار الأسلوب ومن كان أصيلا التقى فيه كرم النسب مع شرف الحسب 65 أظهر الظاهر الغالب دائما 66 أغلب اسم تفضيل من غلب أي قاهر معتز ممتنع معناه الغلبة هي النصر والظفر والفوز على الأعداء الأكثر الغليظ الرقبة 67 أفخر الذي يتميز بمناقبه ومحاسنـه التي يفخر بها 68 أفضل صاحب المكانة الفاضلة والحسب والنسب 69 أفقه العالم بأمور الدين والفقه والشريعة 70 أفلح فائز ظافر بما طلب وناجح في سعيه مصيب في عمله ومشقوق الشفة السفلى 71 أكثم من شبع وعظم بطنـه طريق واسعة 72 أكرم ذو كرم واسم تفضيل من كرُمَ 73 أكمل صاحب الكمال في الحسب والجاه والمال وكافة الوجوه 74 ألفي النديم المؤنس المفرح 75 ألمعي ذكي واسع الفهم والذكاء 76 ألوف كثير الألفة صديق ألوف أي حميم 77 أليف صديق مؤانس محب من يألف ويؤلف 78 أمان طمأنينة وعهد وحماية 79 أمجاد جمع مجد ومجيد عز ورفعة المروءة الكرم الشرف 80 أمجد اسم تفضيل من مَجُدَ أي غالب في المجد والفخر ومن كان من أصل شريف من زاد على غيره في طلب العلا ونيل المجد 81 أمد معناه فترة زمن مدى 82 أمية قبيلة من قريش وتصغير أمة أي مملوكة والنسبة إليها أُموي 83 أمير الإمارة أمر ونـهي وسلطة ومشاورة وحكم من يتولى الإمارة أو ولد في بيت الإمارة ابن ملك 84 أمين معناه موضع أمانة وثقة وطمأنينة حافظ الأمانة مؤتمن 85 أنجح الظافر الأكثر نجاحا 86 أنس ملاطفة وألفة وضد الوحشة معناه الجماعة من الناس والأنيس وسكان الدار الذي يأنس بـه الآخرون من الأنس والطمأنينة 87 أنصاري نسبة إلى الأنصار وهم أهل المدينة 88 أنمار جمع نَمِر ونَمِرة وخطوط على قوائم الثور الوحشي 89 أنور أفعل تفضيل من نير ظاهر مضيء معناه حسن مشرق اللون أوضح أبين 90 أنوس كثير الأنس مؤانس 91 أنوف ذو أنفة عزيز النفس يكره الذل وقبائح الأمور 92 أنيس مأنوس بـه ومؤانس تصغير أنس الجليس السمير المؤنس 93 أنيف تصغير أنف 94 أهدب طويل أهداب العين 95 أهيف معناه رقيق الخصر ضامر البطن 96 أوس العطاء العطية العوض الذئب 97 أوصاف جمع وصف وصفة أي نعت للموصوف كالعلم والجمال وأمارة يعرف بها الموصوف 98 أوفى معناه الأكثر وفاء الكثير التام 99 أويس معناه تصغير أوس أي الذئب الصغير والعطية الصغيرة 100 أيسر أسهل وأهون الأيسر خلاف الأيمن 101 أيفع مناهز سن البلوغ ومجد يافع عال شامخ معناه ارتفع فهو يافع 102 أيمن خلاف أيسر ومبارك 103 أيهم شامخ عال معناه الايهمان هما السيل والبعير الهائج والأيهم العنيد والجريء والجبل العالي 104 إباء امتناع وكبر ونخوة ترفع عما يشين وكراهية لكل ما فيه إهانة وإذلال 105 إتحاف مصدر أتحف أي أعطى تحفة أو أهداها وهي الشيء الفاخر الثمين 106 إجلال تعظيم وتنزيه احترام تقدير 107 إدراك عقل ووصول إلى الهدف بلوغ الشيء والوصول إليه وإحاطته بكماله ومبادرة الأمر قبل فواته وإدراك الثمر نضجه وإدراك الفتى والفتاة بلوغهما 108 إسبر ممتحن الماء أو البئر أو الجرح ليعرف غورها ومقدارها ومجرب الأمور ومختبرها 109 إسعاف قضاء الحاجة والدنو منـها والمساعدة والعون والإعانة على الأمر 110 إسلام الإسلام إظهار الخضوع والقبول لما أتى بـه النبي ويسمى الدين الذي أتى بـه النبي إسلاما أيضا 111 إمام ورئيس وطريق واضح القدوة الحسنة الزعيم القائد 112 إهاب الإهاب الجلد الذي يغلف جسم الحيوان قبل أن يدبغ والغلاف الذي يحيط بالنبات والجذور وبعض الحيوان كالأص 113 إياد عضد وستر وكنف وحضن معناه جبل حصين ومعقل وقوة وثبات 114 إياس الإياس مصدر أيس يئس وانقطع رجاؤه العطية العوض الذئب 115 إيثار اختيار وتفضيل وتكريم معناه نقيض أثرة أي أنانية 116 إيماء معناه أومأ أشار والإيماء الإشارة 117 إيناس ألفه معناه ملاطفة إزالة وحشة مؤانسة يقين أبصار 118 إيهاب إعداد الشيء لإعطائه إلى الموهوب الفائق الكرم 119 الأبيرد سمت العرب أبرد وبريدا 120 الأخضر شاب أخضر غصن كثير الخير 121 الأرقم الأرقم أخبث الحيات أو ذكرها ما فيه سواد وبياض 122 الأزرق ما لونـه الزرقة 123 الأزهر كل لون أبيض صاف مشرق مضيء فهو أزهر 124 الأسد ملك الغابة ورمز القوة وله في العربية أسماء كثيرة 125 الأسعد هو الأكثر سعادة والسعادة توفيق من الله 126 الأسمر ذو السمرة 127 الأسود الأسود نقيض الأبيض 128 الأشعث الأشعث المتغبر المتلبد شعره المتسخ 129 الأقرع الأقرع الذي سقط شعر رأسه من مرض 130 البختري مشتق من التبختر وهو مشية فيها خيلاء 131 البراء البراء البرئ الخالي من العيب أول ليلة من الشـهر أو أول يوم منـه أو آخر يوم أو ليلة منـه 132 البقير بقر بطن أمـه فأخرج منـها فسمي بقيرا 133 الجعد الجعد البخيل اللئيم وجعد الشعر غير المسترسل المتلوي 134 الحارث الحارث الجامع الكاسب كنية الأسد 135 الحباب الحُبَاب الأسنان المنضدة الوداد 136 الحجاج كثير الحج وكل شيء قصدته فقد حججته 137 الحسن الحسن الجمال ضد القبح من حسنت زينته 138 الحسين الحسين الجبل العالي تصغير حسن 139 الخصيب المكان الخصيب كثير الكلأ والعشب وفي الخصب هناء وبركة 140 الخط الطريق المستطيل 141 الراوي راوي الحديث أو الشعر حامله وناقله 142 الزامل الزامل الذي يسرع في مشيته ومن يحمل العلم وأدواته إلى غيره وربما لا ينتفع به 143 الزبرقان الزِّبرقان البدر ليلة تمامـه الجمع زباريق 144 الزبير الزُّبير الشديد من الرجال القوي الداهية الرجل العنيد والزبر الكتابة الحجارة الرأي والعقل 145 السكيت الكثير السكوت ومن الناس من يحمل لقب الساكت 146 الشحاث السائل الملح 147 الشمقمق الطويل الجسم 148 الصعب الصَّعْب العسر الممتنع يقال عقبة صعبة أي شاقة وصعب الأمر اشتد وعسر 149 الصلت الماضي في الأمور والسيف صلت مجرد والصلتان الشديد القوي 150 الصلح إنـها الخصومة وإحلال الوئام محل الخصام 151 الصلصال الصلصال الطين اليابس الطين الحر خلط بالرمل فصار يتصلصل يصوت إذا جف وإذا طبخ بالنار فهو الفخار 152 الصمة الرجل الشجاع وربما جعلوه من أسماء الأسد وأصله المضاء والتصميم 153 الضحاك الضَّحَّاك الكثير الضحك والضحك انبساط في بعض عضلات الوجه مصحوب بزفير متقطع وصوت مسموع بسبب سرور أو تعجب فإن كان بلا صوت فتبسم وإن كان بصوت يسمع من بعيد فقهقهة وإلا فضحك 154 الطرماح الطويل 155 الطفيل الطفيل الماء المكدر يبقى في الحوض الناعم الطفل الصغير الشمس عند غروبها 156 العاصي الخارج من الطاعة والمخالف للأمر عاصي وعصي 157 العاضد الناصر والمعين 158 العاكف المقيم في المكان الملازم والعاكف على الشيء المقبل عليه الملازم له الذي لا ينصرف عنـه 159 العباس عباس الكثير العبوس الأسد الذي تهرب منـه الأسود 160 العلاء العلاء المرتفع السامي الرفعة والشرف 161 العميد السيد 162 الفتي الشاب القوي 163 الفضل الفضل الزيادة ضد النقص ما بقي من الشيء 164 الفندي الفند الحجر العظيم الناتئ في الجبل ويشبه بـه الضخم الثقيل 165 القائف القائف من يعرف الآثار ويتتبعها ومن يعرف النسب بفراسته ونظره إلى أعضاء المولود 166 القاسم قاسم المعطي الموهب الذي يقسم بالعدل 167 القذافي القذاف مبالغة في القذف يرمي بـه الأعداء 168 القطامي اسم من أسماء الصقر وأصل القطم العض أو قطع الشيء بالأسنان 169 القعقاع من قعقعة السلاح وكل شيء سمعت له صوتا متتابعا فهو قعقعة القعقاع الذي إذا مشى سمع لمفاصل رجليه صوت 170 المثنى المثنى اثنين اثنين أكثر من واحد 171 المجذر المجَذَّر المقطع المستأصل الغليظ الضخم 172 المسور مِسْوَر المتكأ من أدم من السوار 173 المغيرة الخيل تغير على القوم المغيرة تصغير مغير المقاتل الكثير الغارات على أعدائه 174 المقداد المقداد الجميل حسن القوام 175 المقدام المقدام الجريء في الحرب الكثير الإقدام على العدو المستقيم في عمل الخير 176 المـهاجر المـهاجر المغترب تارك بلده من هاجر مع رسول الله 177 المـهلب مُفَعّل من الهلب وهو الشعر 178 النسير النُّسَيْر تصغير نسر 179 النضر والنضر الذهب والنضار الخالص من كل شيء 180 النعمان النعمان الدم 181 النمر النَّمِر الغضب نسبة إلى حيوان النمر 182 الهامي ما يلقى في القلب من معان وأفكار أملي 183 الهمايون السلطان أو الإمبراطور فارسية 184 الهيثم الهيثم الصقر أو فرخ العقاب الكثيب السهل 185 الوليد الوليد المولود الصبي حين يولد الصبي 186 امتياز فرز عن الغير وتفضيل على سواه وإنعام خاص يعطيه الحاكم رجلا أو جماعة على عمل من الأعمال معناه تفوق تقدم نبوغ 187 باحث المجتهد الباحث عن الحقائق 188 بادي ظاهر جلي من فعل بدا واوي والخارج إلى البادية أو نازلها 189 بارع متفوق علما أو فضيلة أو جمالا صحاب المـهارة والبراعة 190 باري ناحت السهم وباري العود والقلم ومن أمثالهم أعط القوس باريها أي فوض أمرك إلى من يحسنـه 191 باسل شديد شجاع وأسد والعابس عند الحرب مقدام 192 باسم ضاحك قليلا من غير صوت من انفرجت شفتاه عن ثناياه ضاحكا بدون صوت كثير الابتسام 193 باشر البشوش الجميل 194 باقر متبقر في العلم والمال أي متوسع فيهما وأسد صاحب العلم وكاشفه 195 باقل رجل من بني قيس يضرب بـه المثل في العي 196 باهر ساطع الإضاءة وبارع غالب المتألق الذي يثير الأبهار المتفوق 197 باهي من كان حسنا جميلا الظريف الأنيق 198 بجاد البِجَادُ الكساء المخطط 199 بجيل الذي يعظمـه الناس ويجلونـه 200 بحتري القصير 201 بحر الماء الكثير 202 بحري واسع المعروف ملاح نسبة إلى البحر 203 بحير من قولهم تبحر الرجل في العلم أو المال إذا اتسع فيه 204 بدر القمر الممتلئ معناه القمر ليلة اكتماله القمر في تمامـه 205 بدران مثنى بدر والمسرع المبادر إلى السير تحية وريحان يزين بـه مجلس ال وريح تحمل المطر 206 بدري نسبة إلى بدر سقوط المطر قبل حلول الشتاء 207 بدوي المقيم في البادية 208 بدير تصغير بدر 209 بديل بدل وعوض وخلف وكريم شريف جمعها أبدال 210 برئ من البراءة الذي برأ من الإثم 211 براء والبراء أي خالص خال خلاف المذنب والمتهم معناه بريء أول وآخر ليالي الشـهر 212 براق معناه لامع متلأليء كثير البرق 213 براك نوع من السمك 214 برعم زهرة الشجرة ونورة النبت قبل أن يتفتح 215 بركات جمع بركة وهي نماء وزيادة حسية كانت أو معنوية وسعادة وثبوت الخير الإلهي في الشيء ودوامـه صاحب اليمن والخير السعادة 216 بركة معناه خير زيادة نماء سعادة المباركة 217 برهان الدليل القاطع الحجة الدامغة 218 برهوم الذي يديم النظر مع سكون الطرف 219 بسام كثير الابتسام الفرح المسرور 220 بسر بُسْر التمر قبل أن يرطب وذلك إذا لون ولم ينضج الغض الطري من كل شيء رجل بُسر إذا كان شابا 221 بسطام معناه حد السيف اسم فارسي 222 بسطامي نسبة إلى بسطام 223 بسمان المبتسم الدائم الابتسام 224 بسيم الضاحك المبتسم دائما 225 بشار بشوش الوجه والمحيا كثير البشر والسرور وحامل البشرى إلى الناس 226 بشارة فرح وخبر صادق وما يُعطاه المبشِّر أو البشير جمع بشائر الخبر المفرح الحسن والجمال 227 بشامة شجرة طيبة الريح والطعم يستاك بها 228 بشر بشاشة الوجه وطلاقته بشر من البشارة الجمال والحسن والبشاشة جمال الهيئة معناه لطف 229 بشور تصغير بشارة للتحبب 230 بشوش من يلقى الناس ضاحكا مسرورا باسم الوجه باشة كثيرة الابتسام 231 بشير بشير المخبر بأمر خير ومبلغ البشرى الحسن معناه مبشر ناقل البشارة عكس نذير 232 بصير العليم المبصر 233 بطل شجاع مقدام 234 بعيث الرسول 235 بكار متقدم مسرع وآت الصلاة لأول وقتها وآب بكرة معناه كثير التبكير والاستعجال المبادر الذي يخرج مبكرا 236 بكر معناه الفتي من الإبل المولود الأول السابق المتقدم 237 بكري نسبة إلى بكر 238 بكير معجل الإدراك من كل شيء وأول مطر الربيع المبكر من كل شيء 239 بلاغ الاسم من الإبلاغ والتبليغ أي الإيصال والوصول إلى المطلوب 240 بلال ماء وكل ما يبل بـه الحلق من ماء ولبن أو لبن أو نحوهما الندوة الظافر المنتصر 241 بلبل طائر يضرب بـه المثل في حسن الصوت 242 بليغ يوحي بحسن البيان وقوة التأثير وجمال التعبير فصيح حسن الكلام يحسن التبليغ 243 بنا الذي يقوم بالبناء 244 بنداري نسبة إلى بندر 245 بندر الكثير المال 246 بهاء ظرف معناه جمال وحسن ورونق تألق الذي يفتن العين 247 بهرام ضرب من الرياحين وكوكب المريخ 248 بهران فائق أقرانـه 249 بهي شديد الحسن والظرف اسم يوحي بالبهاء والجمال وروعة المنظر والبريق والحسن 250 بهيج ذو حسن ونضارة والفرح والسرور والمفاكهة والمسارة وحسن اللقاء بهيج في نفسه مبتهج ويدخل البهجة على غيره فهو متفائل 251 بهير ساع إلى الأمر بكل قواه ومفاخر بالغلبة والفضل ومضيء 252 بيبرس اسم مملوكي شركسي 253 بيضون تصغير قديم لأبيض تحببا وتدليلا 254 بيطار البيطار هو الذي يصنع النعال للدواب 255 تابع التالي الذي يتبع غيره الخادم 256 تابعي من لقي أحد الصحابة ومات على الإسلام 257 تاج إكليل يوضع على رأس الملك عادة معناه إكليل يوضع على الرأس فيه زينة وجمال وفخر واعتزاز 258 تاجي نسبة إلى تاج 259 تاري جريان الماء وتموجه كموج البحر 260 تالد القديم ما يورث عن الآباء من مال ومتاع 261 تامر كثير التمر وكثير الرزق والخير بائع التمر 262 تحسين معناه تجويد إتقان جعل الشيء أحسن وأفضل نزوع إلى الحسن والكمال تجميل وتهذيب 263 ترجمان الذي تكون صنعته نقل الكلام من لغة إلى أخرى 264 تركي نسبة إلى تركيا أو الأتراك 265 تغلب اسم يوحي بالغلبة والقوة والنصر والحياة الكريمة 266 تقي معناه الملتزم بأوامر الله والمجتنب نواهيه ورع يخشى الله 267 تليد مال طريف أي حديث مكتسب المجد القديم القديم ما يورث من الآباء من مال وتراث 268 تمام ما يتم بـه الشيء أو حده الذي ينتهي إليه وتمام القمر ليلة بدره التام الخلق معناه مكمل شديد معناه اكتمال اتهاء 269 تميم كامل الخلق وشديد التام الخلق الشديد من الصلابة والشدة والتميمة التعويذة تعلق على الإنسان 270 تمين ذو الثمن الغالي من كلمة ثمين 271 تهامي نسبة إلى تهامة 272 تواب الذي يبادر إلى التوبة ويقلع عن الذنب 273 توبة معناه رجوع إلى الخير واعتراف بالخطيئة ورجوع عنـها الندم الطاعة 274 توحيد اعتقاد وحدانية الله وحده جعله واحدا 275 توفيق وضد الإختلاف معناه نجاح وظفر وسداد وإصلاح بين الناس التوفيق إصلاح بين القوم وإلهام الخير وسد طريق الشر فلاح 276 توكل التوكل على الله تسليم الأمر إليه مع اتخاذ الأسباب وثوقا بما عنده ويأسا مما في أيدي الناس 277 تياح فعال من قولهم تاح يتيح إذا تمايل في مشيه 278 تيجاني صانع التيجان 279 تيحان الطويل صاحب المكارم 280 تيسير توفيق معناه تسهيل إعداد تهيئة الغني والسعة ملاينة 281 تيم مصدر تام وتيم أي أحب العبادة والتذلل وتيم الله أي عبد الله وأصله من قولهم تيمـه الحب معناه التيم هو العشق حتى الوله والاستعباد 282 تيهان التائه الولهان 283 ثائر هائج وواثب وقائم بالثورة وقاتل القاتل مناضل مطالب بثأره 284 ثابت مستقر دائم ومتحقق متأكد ثابت الصحيح الشجاع المقدام العاقل راسخ مستقيم مقيم على الأمر لا يتغير 285 ثاقب فيه إضاءة واشتهار وسطوع وفيه نفاذ الرأي وإصابة الفكر وفيها اتقاد وانطلاق مصيب راجح العقل 286 ثروان الغني كثير المال 287 ثري كثير المال 288 ثعلب الثعلب معروف يضرب بـه المثل في الاحتيال والمكر والروغان 289 ثقيف معناه على وزن فعيل ثقف الشيء ثقفا حذقه وأحكمـه والثقافة التقويم والتهذيب الحاذق 290 ثمال الملجأ والغياث ويضاف فيقال ثِمِال اليتامى 291 ثمين المرتفع الثمن العظيم الفائدة 292 ثنيان منعطف متمايل في مشيه 293 ثواب الثواب الجزاء والعطاء والله عنده حسن الثواب الأجر 294 ثوبان ثوبان التائب الطائع العامي معناه مثنى ثوب والثوب الإنابة وثاب إليه رشده أي عاد إلى عقله 295 جابر مصلح العظم من كسر ومعوض الإنسان ما ذهب منـه وجبر الفقير أحسن إليه جابر المحسن الكافي المصلح المنقذ إما من قولهم جبرت العظم وإما من قولهم أجبرت الرجل على كذا أي قهرته المنفق 296 جاد جيد وكريم ومطر غزير 297 جاد الله عطاء الله 298 جار الله مجاور الله وفي حمايته 299 جارم الجارم الكاسب الذي يحاسب أهله الذي يجز النخل 300 جاسر جريء وشجاع مقدام من كان فيه جسارة وشجاعة أدبية أو جسمية 301 جاسم عظيم عاقل عظيم الجسم 302 جامع مقرب يجمع ولا يفرق ويبذر بذور الحب والألفة أنى وجد الموحّد مسجد 303 جانب الجانب الذي لا ينقاد 304 جاهد سهران جاد المجاهد المقاتل صاحب الجه 305 جاير الذي يرفع صوته بالدعاء 306 جبر ربط العظم المكسور وإزالة انكسار الخاطر معناه الجبر نقيض الكسر ومنـه إصلاح وعطف وتعويض وتصغيره جبير من يساعد الفقراء والمحتاجين الشجاع 307 جبري نسبة إلى جبر 308 جبريل وجبرائيل رسول الله اسم ملك الوحي الروح الأمين جبريل عليه السلام 309 جبل معناه في الجبل ارتفاع وشموخ وأمان للخائف والجبل ما علا من سطح الارض ويقال فلان جبل أي ثابت لا يتزعزع والجبل سيد القوم والعالم الشامخ 310 جبور للمبالغة جابر العظم وجابر الفق 311 جبير تصغير جبر جُبير المجبور المعان المكره تصغير جابر وهو نقيض الكسر 312 جحا رجل تضاف إليه حكايات مضحكة 313 جحل السيد من الرجال العنب الحرباء يعسوب الن 314 جدعان فعلان من الجدع 315 جدير الخليق بالأمر الجدار الذي يبني حول المكان المت 316 جذلان مسرور فرحان 317 جراح معناه الكثير الجرح للأعداء في المعارك والكثير الكسب للمال في السلام فعال واشتقاقه من شيئين إما من الجرح بالحديد أو جارح من الكسب يقال فلان جارحة أهله أي كاسب 318 جردق الغليظ من الخبز 319 جرموز الحوض الصغير تستقي فيه الإبل 320 جروان ابن الأسد 321 جرول أرض ذات حجارة يصعب فيها المشي 322 جريء مقدام شجاع وأسد 323 جرير معناه الحبل المفتول من الأدم يخطم بـه البعير والجرير الجيش الجرار العرمرم 324 جزر الجزر بقلة عسقولية 325 جزوة المكافأة التي يحصل عليها المرء نظير القيام بعمل ما 326 جساس الجساس الأسد لأنـه يؤثر في الفريسة ببراثنـه الحاد النظر الذي يجمع الأخبار 327 جسور شجاع مقدام 328 جعبة الكنانة التي يوضع بها الأسهم 329 جعد المتراكم بعضه على بعض الخفيف 330 جعفر ناقة غزيرة اللبن ونـهر جعفر النـهر الصغير الجدول معناه الجعفر هو النـهر المتسع 331 جعيفر النـهر تصغير جعفر 332 جعيل تصغير جعل وهو حيوان كالخنفساء يكثر في المواضع الندية 333 جفنة القصعة الصغيرة من الطعام وأصل الكرم وقضبانـه والخمرة والبئر الصغيرة نوع من أنواع العنب انية الطعام 334 جفير جعبة من الجلود لا خشب فيها أو جعبة من الخشب لا جلود فيها 335 جلا واضح وموضح وكاشف الأمر الظاهر الجلي 336 جلال تقدم في السن وعظمة وكبر في الحجم وإجلال معناه العظمة والجليل العظيم والحكيم الهيبة القوة الإرادة 337 جلوان الجلي الواضح الكاشف للحقيقة 338 جليل العظيم القدر المحترم المنظر الرائع 339 جماع الكثير الجمع 340 جمال معناه الحسن والبهاء يقال جمل جمالا حسن خلقه حسن الشكل والخلق 341 جمعة الجمعة المجموعة والألفة من أيام الأسبوع وخير أيام المسلمين 342 جمـهور جل الناس ومعظم كل شيء 343 جموح الذي يجمح بـه هواه فلا يرتدع بسهولة 344 جميل جميل حسن الخُلق والخَلْق معناه الجميل هو الحسن والبهي وهي تصغير جمال والجمال الشحم المذاب المتجمع في مكان الإذابة 345 جناب جَناب الطائع المنقاد الفناء الموضع الناحية 346 جناح الجناح ما يطير بـه الطائر ونحوه والعضد والإبط والجانب المائل الذئب 347 جناد المعين النصير 348 جندب جُنْدُب ضرب من الجراد يصر ويقفز ويطير الجمع جنادب الداهية 349 جندل الإرادة القوة الحجارة الصخر العظيم 350 جندي مفرد الجند أو العسكر المقاتل والمع 351 جنيد تصغير جندي 352 جهاد الجهاد في اللغة الجد والتعب في الأمر وتحمل الجهد في القول والعمل وفي الشريعة القتال محاماة عن دين الحق نضال كفاح كد محاربة الأعداء 353 جهجاه الذي يصيح بالأسد ليزجره ويمنعه 354 جهم من الجهامة غلظ الوجه وعبوسه 355 جهنام القعر البعيد 356 جهور عالي الصوت مرتفعه فعول من الجهارة وهي عظم الخلق والرواء 357 جهيد الذي أصابه التعب والإجهاد 358 جهير جميل وخليق بالمعروف وذو منظر وكلام رافع الصوت المعلن 359 جواد سخي وسريع الجري معناه الجواد الحصان الأصيل الكريم 360 جود كرم 361 جودة جاد بـه الرحمن جيد أصيل يحمل صفة الجودة ممتازة 362 جون معناه الجون الأبيض والأسود والحمار الوحشي 363 جوهر أصل أي أصل المركبات وكل حجر يستخرج منـه شيء ينتفع بـه وجريء مقدم والذات والحقيقة والماهية معناه الجوهر طبيعة الأشياء وأصلها والنفيس منـها واسم لحجر كريم معروف 364 جوهري صانع الجواهر بائع الجواهر 365 جويد تصغير جيد العاقل 366 جوين تصغير جون 367 جياش متحرك مضطرب وبذلك لقبوا الفرس الذي إذا حركته بعقبك جاش وجامع للجيوش 368 جيد حسن صالح 369 جيفر معناه الجفر البئر الواسعة وجفر الفحل أي ترك الضراب أي العراك مع الفحول الأخرى فيعل من الشيء المجفر 370 حابس رضي العيش كريم معناه مانع ممسك حوض الماء آسر وساجن المؤخر 371 حاتم قاض بالأمر محكم له معناه القاضي الأسود الغراب 372 حاج من يقصد الأماكن المقدسة للتبرك والتنسك 373 حاجب حاجب البواب العظم الذي فوق العين بلحمـه وشعره أو الشعر النابت عليه 374 حاذق الماهر العظيم الحيلة 375 حارث معناه الحارث هو الأسد وحارث الأرض وكاسب المال من يحرث الأرض ويصلحها أو من يحرث لدنياه ويكسب لها جامع كاسب 376 حارثة نسبة إلى حارس 377 حارس حافظ للمكان الذي يرتبط بحفظ السلطان وحراسته الذي يعمل في الحراسة 378 حازم ضابط محكم للأمر أخذ فيه بالثقة معناه الحازم الذي لا يسمع للأمور بالانفلات والحزم الضبط والإتقان الحكيم الذي يحكم الأمر العاقل 379 حاسب الذي يقوم بالعد والإحصاء والحساب 380 حاسم الذي يقطع الجدل الدؤوب على عمله 381 حاشد مجتمع لأمر ومواظب عليه معناه الحاشد الذي يجمع الناس والأشياء والمستعد المتأهب والعنقود الممتلئ الذي يجتهد في العمل والسعي والضيافة 382 حاطب معناه الحاطب هو جامع الحطب حطب في حبله أي نصره 383 حافظ مانع من الضياع والتلف ومصون من الابتذال وكاتم للسر حافظ للأمر معناه الحافظ هو الحارس والموكل بالأمور المستوعب من أسماء الله الحسنى 384 حاكم قاض ومنفذ الحكم ووال يدير شؤون البلاد من نصب للحكم بين الناس 385 حالم يحلق في سماء الخيال ويعيش على الأماني ويحلم بمستقبل باهر ويتخلق بالحلم 386 حام حام بن نوح 387 حامد معناه الشاكر والمداح والمعترف بالجميل المعروف يحمد ربه ويشكره يعطر لسانـه بكلمات الثناء والاعتراف بالفضل لأصحابه يرتاح إلى حياته ويرضى عنـها 388 حباب محبوب ومودود وصانع الحباب أي أقراط الحب وبائعها وصانع الجرار والخوابي طل أي ندى أو مطر خفيف معناه الحباب الحية والمحبوب وغاية وغاية الجهد 389 حبان معناه الكبير البطن والممتلئ غيظا وغضبا الكثير اللحم الحي العائش 390 حبشي نسبة إلى الحبشة 391 حبيب محبوب ومودود الحبيب المحبوب الذي له مكان في القلوب 392 حبيش طائر 393 حجاج معناه كثير الحج وصاحب الحجة القوية المفحم لمخاصمـه 394 حجازي نسبة إلى الحجاز 395 حجر فأما حَجّار فهو الذي يعمل الحجر أو من يحجر على الشيء ويحوزه حجر المادة الصلبة التي تتخذ من الجبال الجمع في القلة أحجار 396 حجي نسبة إلى الحج 397 حداد صانع الحديد بائع الحديد 398 حداق من حدق العيون أو من حدق السمك وهو صيده أو من الحديقة من النخل والشجر 399 حديج الهودج 400 حديد معدن الحديد الصلب 401 حذيفة معناه الحذفة طائر يشبه الأوزة والحذيفة القصير 402 حذيم السيف القاطع الحاذق 403 حر معناه الحر عكس العبد والمعنى الوحيد للحرية عكس العبودية 404 حرب الحرب ضد السلم وقد يكون أصله الحرب وهو الهلاك النزاع القتال 405 حرثان الكسب 406 حرقوص حرقوص دويبة كالبرغوث مرقطة بحمرة وصفرة تلصق بالناس 407 حريث مجرى الوتر في القوس تصغير حارث الذي يعمل في الأرض 408 حريز حصين منيع المحفوظ 409 حزام معناه حزام من حزم ضبط الأمور أو من الحزم وهو الغليظ من الأرض وحزام نطاق إما من الحزام المعروف وهو يضم ولا يفرق ويقال رجل حازم إذا كان ضابطا متقنا النـهج الوسط 410 حزم معناه الحزم هو الضبط والربط والإتقان والحزم ضد البلادة ويشير معناه إلى قوة الشخصية الحزم والحزن واحد وهو الغليظ من الأرض والرجل الحازم بين الحزم 411 حزيم المستعد الذي حزم أمره 412 حزين المـهموم المكسور الخاطر 413 حسام السيف القاطع حد السيف الذي يضرب به 414 حسان جاعل الشيء حسنا ومزينا معناه الرائع الحسن الجميل صاحب الحسن 415 حسن والحسن جميل الخلق والخلق جمال معناه الحسن الجميل والبهي 416 حسني معناه لطف دماثه معاملة حسنة الحسن الجمال في القول والفعل صاحب الحسن والجمال 417 حسنين من الأسماء المثناة مثنى حسن 418 حسون طائر صغير ظريف ذو صوت حسن 419 حسيب معناه ذو الحسب الرفيع المحاسب صاحب الحسب والنسب 420 حسين معناه تصغير حسن وهو الجميل والبهي والرائق الجبل العالي 421 حشمان من الحشمة والحياء والخجل 422 حشيش ما يبس من الكلأ فأمكن أن يحش وأن يجمع 423 حصن معناه القلعة المنيعة الموضع المنيع 424 حصني المنيع نسبة إلى حصن 425 حصيف جيد الرأي محكم العقل 426 حصين محمي معناه بفتح الحاء هو المنيع والقوي وبضمـها تصغير حصن أي القلعة الصغيرة 427 حضير متحضر من الحضر صاحب حجة 428 حطاب بائع الحطب جامع حطب 429 حطان من قولهم حططت الشيء أحطه حطا أنزله وألقاه 430 حفص الحفص الزبيل من الأدم ينقل بـه التراب من البئر وحفصته إذا جمعته بيدي والحفص البيت الصغير والحفص الشبل وأبو حفص كنية الأسد 431 حفني الحفنة والحُفنة ملء الكف أو ملء الكفين من شيء 432 حفيظ الحارس الذي يحفظ الأشياء 433 حقي رحل الحق والقانون ضد الباطل صاحب الحق 434 حكم والحكم قاض حاكم وفاصل في الأمر ومنفذ الحكم يرد المبطل إلى الصواب كما تفعل حكمة الدابة أو من يتولى القضاء ويحكمـه الناس فيما يكون بينـهم لما يتسم بـه من نزاهة وبعد نظر صاحب الحكم والأمر 435 حكيم معناه الذي يتحلى بالحكمة في القول والفعل ويضع الأمور في نصابها حكيم العالم صاحب الحكمة المتقن للأمور الفيلسوف 436 حلاج الذي يندف القطن ويخلصه من بذوره 437 حلزة يقال رجل حلز إذا كان بخيلا 438 حلمي من المصادر التي أضاف الأتراك إليها الياء 439 حلواني صانع الحلوى بائع الحلوى 440 حليم صفوح صبور متأن مع القدرة والقوة وضد الطيش والسفه والجهل معناه الذي لا يستثار بسهولة مبالغة في الحلم واسع الصدر حكيم متسامح متأني 441 حماد معناه كثير الحمد والشكر والامتنان وهي صيغة مبالغة ضد الذم 442 حمادة من الحمد المحمود الكثير الحمد 443 حمد محمود شكر ومدح وثناء من مشتقات المدح والشكر 444 حمدان كثير الحمد والحمد هو الثناء والشكر ومن معانيه المبالغة في الشكر والحمد دائم الحمد مثنى حمد 445 حمدون صيغة تصغير قديمة لحمّاد وحَمِيد وحامد وحُميِّد ونحوها كثير الحمد 446 حمدي نسبة إلى الحمد وهو الثناء بالجميل 447 حمزة أسد وبقله في طا حمز أي لذع للسان وحَمُزَ الشيء أي اشتد وصلب وقلب حميز أي ذكي وفطن شبل الأسد الحموضة حمزة الحرافة كطعم الخردل 448 حمود جمع حَمْد كثير الحمد لله واسم 449 حمودة تصغير حمد كثير الحمد نسبة إلى حمود 450 حميد محمود تصغير حمد بالترخيم والتحبب حامد كثير الحمد الثناء بالجميل الرضا الحق 451 حميدو من حميد صاحب الشكر والثناء 452 حنبل الحنبل القصير الضخم البطن 453 حنظلة حنظلة نبتة عشبية برية حولية معترشة من فصيلة القرعيات ثمرته في حجم البرتقالة ولونـها فيهاشديد المرارة وكان لا يزال يستعمل في الطب ويزرع في الحدائق الطبية 454 حنفي نسبة إلى حنيف 455 حنون رحيم شفوق زهر الحناء ونور الشجر أي زهره الأبيض منـه الكثير العطف والحنان 456 حنيف متمسك بالإسلام ومن كان على دين إبراهيم ومستقيم معناه هو المخلص في إسلامـه والمتبع للملة السمحاء ملة إبراهيم عليه السلام مائل من الشر إلى الخير 457 حنين شوق وتوقان النفس والتألم من الشوق وشدة البكاء والطرب أو صوت الطرب عن حزن أو فرح عناه الحنين هو والتولة معناه تصغير حن وهم طائفة من الجن طرب 458 حواري هو اسم معناه الصاحب والناصر والذي أخلص واختير ونقي من كل عيب ومبيض الثياب وهو مما يشبه النسب 459 حواس كثير الحوس وهو الجرأة والشجاعة يقال حاس الرجل فهو حواس شجع وثبت 460 حويطب حويطب تصغير حاطب وحطاب قاطع الخشب المتكلم بالغث والسمين دون تمييز 461 حياتي رجل الحياة أو هو منسوب إلى الحياة أو هو امتداد لحياة من سموه رجل الحياة 462 حيان حي أو بمعنى يحيا وجاعل للشيء حينا معناه مثنى حيّ عكس ميت 463 حيدر معناه الحيدر والحيدرة من أسماء الأسد القصير 464 حيدرة الأسد 465 حييي ذو حياء 466 خابر الخبير من الخبرة 467 خاتم جاء في نـهاية الخلفة فكان مسك اام 468 خارج خارج ظاهر الشيء نقيض الداخل والباطن 469 خارجة يقال خرجت خوارج فلان إذا ظهرت نجابته وخرج في العلم والصناعة نبغ فيهما خارِجة من يفوق أقرانـه وأبناء الذي يسود وليس له أصل 470 خازم منضد اللآلئ وناظمـها الناظم المثقوب 471 خازن مدخر المال وخازنـه في الخزانة وكاتم السر وخازن الأمير أو الحاكم حافظ ماله وإنفاقه حافظ السر المدخر 472 خاشع عندما يكون الخشوع والخضوع لله فصاحبه موضع تقدير ومـهابة أما الخشوع لغير الله فهو مذلة الراكع المتضرع 473 خاطر هاجس وما يقلق القلب والنفس مجازا التبختر ما يخطر بالذهن القلب النفس 474 خافق النحيل الخصر 475 خالد دائم باق ومقيم ثابت في مكان الخلود طول العمر 476 خالص معناه التام والمنتهي والمكتمل اسم يوحي بالصفاء والنقاء والنجاة من ورطة ونحوها الذي زال عنـه ما يشوبه ويعكر صفوه 477 خباب معناه الخباب هو الماكر الخداع سريع الركض خَبَّاب الخبب ضرب من العدو أو هو أن ينقل الفرس أيامنـه وأياسره جميعا في العدو وهو أيضا بحر من بحور الشعر يسمى المتدارك 478 خبيب تصغير خب والخب الماكر نسبة إلى خباب 479 خبير عالم بالأمر عارف بالخير ذو خبرة ومعرفة بالأمور الفقيه المحنك 480 خثيم تصغير أخثم وهو العريض الأنف ومنـه اشتقاق خيثمة 481 خداش مصدر كالمخادشة وهو شبيه بالعداوة والمخاشنة 482 خديج مخدج ناقص الخلق 483 خراش الخراش المعاداة والاختراش جمعك الشيء أما خراشة فما سقط من الشيء عند الحت الذي يسعى لاكتساب رزق عياله 484 خزاعة الخُزاعة القطعة تقطع من الشيء 485 خزاعي القطعة من الشيء الذي يتخلف عن صحابه 486 خزام شدة الشبه من الشيء المعارض 487 خزيمة تصغير خُزامَى وخَزام وهو نبت زهره من أطيب الأزهار نفحة الخزم شجر له لحاء يفتل منـه حبال كالتيل والكتان حلقة من الشعر توضع في أنف البعير ليشد بها الزمام 488 خشبة واحدة الخشب وفي المثل لسان من رطب ويد من الخشب 489 خصيب رحب الجناب كثير الخير كثير النبات 490 خضر معناه أي صار أخضر أهو الغصن والزرع ومنـه خضير تصغيره وأخضر الزرع الغض الأخضر المكان المزدهر الخضرة 491 خضور نسبة إلى خضر 492 خضير أرض العشب الأخضر البقلة الخضراء 493 خطاب المتصرف في الخطبة والكثير الخطاب 494 خطار أسد وطعّان بالرمح ورمح وهو صيغة فعّال للمبالغة ارتفاع الشأن وعلو المنزلة 495 خطيب المتكلم حسن الخطبة 496 خطير الرفيع القدر النبيل صاحب المكانة 497 خطيم مخطوم الأنف 498 خفاجة نسبة إلى حي من بني عامر الأعوج 499 خفيف الظريف الذكي 500 خلاد مقيم بالمكان ومخلد معناه الكثير الإقامة في مكان واحد والكثير الاطمئنان إلى الناس الكبير السن ولم يدركه الشيب 501 خلدون تصغير خلد وخلود وخلاد نسبة إلى خالد 502 خلف بدل وعوض والولد مطلقا والولد الصالح الذرية معناه الخلف هي الذرية من الأبناء والبنات والخلف اللاحق بغيره يخلف غيره 503 خلوصي يقال خلص خلوصا صفا وزال عنـه ما يشوبه وخلص من ورطته نجا وسلم الذي زال عنـه ما يريب 504 خليف تصغير خلف 505 خليفة معناه المستخلف والسلطان الأكبر وهو أمير المؤمنين ورأس الدولة والحاكم الشرعي للمسلمين وهو عصمة المسلمين من الفساد ومن عقاب الله 506 خليل معناه هو الصديق والحبيب والعشيق والولي والناصح والنحيف والرمح والسيف والفقير الرفيق 507 خميس من أيام الأسبوع الجيش المؤلف من خمسة أقسام 508 خورشيد مصب الماء في النـهر 509 خوري الكاهن عند النصارى 510 خولي سمت العرب خولان وخوليًّا وهو القائم بأمر الناس 511 خويلد معناه تصغير خالد المقيم 512 خيال الخيال الطيف صاحب الخيل مروض الخيل 513 خير ضد الشر والمال مطلقا والخيل والكثير الخير ويعني الأفضل والرزق الوفير 514 خير الله عطاء الله صفي الله 515 خيرات جمع خير وخيرة أي كثير الخير والفاضل من كل شيء نعم 516 خيري نسبة إلى الخير فاعل الخير 517 دءوب من الدأب ومواصلة العمل والحرص عليه 518 دؤوب الجاد الكثير العمل والكسب 519 دائب الجاد المداوم على عمله بجد 520 دائم خالد باقي 521 دارج الصاعد تدريجيا المتقدم 522 دارع لابس الدرع 523 دارم معناه هو شجر يشبه العضى تستعمله النساء سواكا رجل أدرم ليس لعظامـه حجم 524 داري عالم عارف 525 داغر مقتحم هاجم الداغر الحقير الذليل والخبيث المفسد 526 دامث الذي يتميز بدماثة الخلق 527 داني قريب من العين والقلب آلف مألوف ناعم 528 دانيال اسم أعجمي 529 داهش يثير الدهشة والحيرة 530 داوود نسبة إلى النبي داوود عليه السلام 531 دباح الكثير الذبح الكريم 532 دثار ما كان فوق الثياب الغطاء الذي يقي البرد الثوب 533 دحام الذي يرفع بقوة 534 دحداح الدحداح القصير الغليظ الغليظ البطن 535 دحية معناه الدحية رئيس الجند من دحوت الشيء إذا رميته من يدك الهيئة ودحى الشيء يدحاه دحيأ بسطه ومـهده فهو مدحي وهي مدحية والأدحي مبيض النعامة في الرمل 536 دخل الله سر الله داخل كل شيء 537 دخيل معناه الدخيل المنتسب إلى قوم وداخل فيهم وليس منـهم ضيف وهو أيضا ما يداخل المرء من ضمير وباطن 538 در اللؤلؤ العظيم دُري نسبة إلى دُر 539 دراج الكثير الطواف فعال من قولهم درج الصبي أو الطائر إذا مشى مشيا متقاربا 540 درار الكثير الدر الدواب سريعة العدو 541 دراز يقال درز درزا تمكن من درز الدنيا وهو نعيمـها ولذاتها 542 دراس من جعلك تدرس 543 دراك المدرك الواعي 544 دراي منزلي العارف العالم 545 درباس الدرباس الأسد والكلب العقور 546 دربان السائر في الدروب 547 درع قميص يرتديه المحارب لوقايته من الطعنات 548 درغام الأسد القوي الصلب من كل شيء 549 درهم معناه وحدة وزن ووحدة نقد 550 درويش الزاهد في الدنيا المتعبد معناه راهب فقير الدرويش الجوال والجمع دراويش الناسك 551 دريان واعي ملم بالأخبار 552 دريد تصغير أدرد وهو الذي تحاتت أسنانـه من ليس بـه أسنان 553 دريك الطريد 554 دعبل الدعبل البعير عظيم الخلق 555 دعيج شديد سواد العين مع سعتها وشدة بياضها رجل أدعج أسود ومصغره دعيج 556 دغفل من قولهم عيش دغفل 557 دغيمان الأسود 558 دفاع الموج حماية وقاية 559 دفاق الكثير التصبب الناقة التي تتدفق في سيرها وتسرع فيه 560 دلامة الطويل شديد السواد الأملس 561 دلف معناه الدلف الشجاع مشتق من الدليف وهو المشي السريع في تقارب خطو 562 دليل مرشد الشيء المستخدم لإثبات أمر ما 563 دهب التبر المعدن النفيس 564 دهمان معناه مشتق من دهم أي غشي ودهمـه أي فاجأه وهاجمـه السواد نسبة إلى أدهم 565 دهير الشديد 566 دهيم أسود نسبة إلى أدهم 567 دواد أبو دُوَاد مشتق من الدود 568 دوس شدة وطء الشيء بالقدم وصقل السيف ونحوه يضرب للرجل الشجاع يدوس من ينازله مصدر دست الطعام أدوسه دوسا والاسم الدياس والدواس وصف للمبالغة لكل ماهر في صنعته 569 دياب أصله ذئاب جمع ذئب فخففت همزته جمع ديب 570 ديبان نسبة إلى ديب 571 ديسق الأبيض اللامع البراق 572 ديسم ولد الدب 573 دينار قطعة من الذهب أو الفضة تساوي كمية معينة من المال معناه وحدة النقد المعروفة 574 ذؤيب معناه تصغير ذئب الكاسر الشرس 575 ذائد مع عن حماه ومن لم يذد عن حوضه بسلاحه يهدم المع المكافح 576 ذاخر المحتفظ بالأشياء لوقت الحاجة إليها 577 ذاكر فطن لا ينسى من يذكر الله أو من يستعيد ما فاته من الأمور ويستحضرها ولا ينساها فهو ذاكر وهو قوي الذاكرة 578 ذبيان بالضم والكسر ذابل وعطشان فُعلان أو فِعّلان من ذبي الشيء إذا لان واسترخى 579 ذخر ما يذخر من النفائس لوقت الحاجة 580 ذخران السمين الناصح 581 ذر النسل النمل الصغير الغبار الدقيق جدا 582 ذكوان ذكي معناه سريع الفطنة والفهم والذكاء إما من الذكاء وهو تمام السن أو ذكاء النار 583 ذكي سريع الفطنة والفهم متوقد الذهن النابه العقل 584 ذليق الماهر الحاذق 585 ذمام العهد الميثاق أوائل الأمور 586 ذمر الشجاع الشديد 587 ذهل من قولهم ذهلت نفسي عن كذا وكذا أي سلت فأنا ذاهل 588 ذهني الفطن الفهيم نسبة إلى الذهن 589 ذو الفقار الفقار ما تنضد من عظام الصلب وهي آخر خرزات الظهر سيف الإمام علي بن أبي طالب رضي الله عنـه 590 ذياب ذئاب معناه جمع ذئب ذيب 591 ذيبان مثنى ذئب 592 رءوف شديد الرأفة والعطف والرحمة 593 رؤوف كثير الرأفة رحيم العطوف الحنون 594 رئاب جمع رائب انظر رائب أعلاه جمع رؤبة القطعة من الخشب أو نحوها يرأب بها الإناء أي يصلح بها من قولهم رأبت الشيء رأبا إذا أصلحته 595 رئبال أسد 596 رئيف كثير الرأفة والرحمة والعطف والرأفة أسمى ما يتحلى بـه الإنسان 597 رائب مصلح الصدع أي الشق والسيد وجامع الشيء وشاده برفق ومنـها المرأب مكان إصلاح السيارات والدراجات وصاف لا شبهة فيه ولا كدر 598 رائد رسول يرسله القوم لينظر لهم مكانا ينزلون فيه وجاء ذاهب في طلب شيء ورائد الضحى وقت ارتفاع الشمس وانبساط الضوء ورتبة عسكرية حديثة يتقدم قومـه ويقودهم الذي يمـهد السبيل أمام الآخرين الدليل 599 رائض مروض ومطوع ومذلل ومعلم وجاعل الحيوان مطيعا أي راضه مع المبالغة وراضه طوعه ومنـها الرياضة 600 رائع معجب الناس بشجاعته أو بحسنـه وكلامـه الجميل الذكي البديع 601 رائف من الرأفة والرحمة الرحيم الطيب القلب الحنون 602 رائق صاف وجميل جدا الذي يخلو من الشوائب والأكدار 603 رابح الربح ضد الخسارة ناجح كاسب 604 رابي الصاعد المتنامي 605 راتب معناه دائم ومستمر ثابت دائم 606 راتع مقيم في خصب ورغد ومتعة 607 راتق المصلح من رتق 608 راجح رازن فاضل زائد غالب من غيره معناه رزين رجح عقله ورأيه واكتمل صاحب العقل الواعي كاسب 609 راجز من ينشد الرجز أو يصنعه 610 راجي آمل في الشيء وضد يائس يحيا على الرجاء والأمل فهو يرتقب شيئا ممكنا محبوبا 611 راحب المتسع الصدر الواسع 612 راحم الرحيم العطوف 613 رادع زاجر ناه عن الشر 614 رازي الوقور الحليم العفيف 615 راسخ ثابت في موضعه متمكن المجرب البار المعطي الراسي 616 راسل الطويل 617 راسم مخطط ومصور بالريشة وماء جار الراسم من حسن مشيه والآمر والكاتب من يخط على الورق والراسم أيضا الماء الجاري المدبر الآمر 618 راسي ثابت راسخ 619 راشد معناه مـهتدي بالغ عاقل مستقيم 620 راضي في الرضا اختيار وقبول واكتفاء قانع ودود 621 راعي ولي أمر قوم ومسرح الماشية في الكلأ لتأكله راعي الإبل يرعاها ويجنبها الزلل حافظ حامي مسؤول راعي الغنم 622 راغب مريد ومحب حريص الراغب في الشيء حريص عليه طامع فيه والراغب عنـه تعني الزهد فيه والتعفف عنـه طموح 623 راغد ذو العيش الرغد الكثير الواسع الذي لا يتعب فيه متسع خصب 624 رافد معط ومعين بقول أو عطاء 625 رافع مصعد وجاعل الشيء عاليا معناه معلى ورفع رفاعة ارتفع قدره وشرفه وصار جهير الصوت بارق ساطع عالي 626 رافل الذي يعيش في سعة ونعيم 627 رافه منعم لين العيش طيبه 628 رافي المصلح 629 راقم كاتب الأرقام 630 راكان من الركن أي العز والمنعة أو من كان ركنا من أركان الحرب أي من قواده أو من الركين أي الثابت 631 رامح ذو الرمح والضارب بالرمح 632 رامز مشير مومئ من رمز أشار وأومأ 633 رامي مفرد رماة ملق من رمى ألقى وقذف واسم كوكب وجنس نبات من القراصيات يلقي بالأوهام والأباطيل خلف ظهره ويرمي أعداءه ويصدهم الذي يروم الشيء أي يطلبه 634 راني الناظر المتطلع 635 راهب متعبد زاهد ولا رهبانية في الإسلام 636 راهف اللطيف المرهف الخفيف 637 راهي الساكن الدائم 638 راوي وراوية ساقي القوم وحامل الحديث وناقله الذي يروي الحديث والشعر 639 رايج الذي تروج بضاعته 640 رباح ربح وكسب ومصدر كالربح الخمر الريح 641 رباط ما يربط به 642 ربحي نسبة إلى الربح والكسب 643 ربعي ولد الرجل في شبابه الربعة المتوسطة القامة 644 ربيع أحد فصول السنة الأربعة عشب طري خصب نسبة إلى فصل الربيع 645 ربيعة روضة وبيضة الحديد يلبسها الفارس في الحرب وحجر تمتحن بإشالته القوى معناه حجر رفع الأثقال وهو تصغير ربعة أي معتدل القامة نسبة إلى ربيع 646 رتيب دائم ثابت على وتيرة واحدة 647 رجاء أمل ضد اليأس وموضع التفاؤل معناه مطلب أمنية 648 رجائي من المصادر التي ألحقت بها ياء النسب فهو محط الأمل والرجاء لمن يناديه 649 رجب الشـهر السابع من السنة القمرية العربية يقع بين جمادى الآخرة وشعبان معناه الكف عن القتال حياء رمي 650 رجوان كثير الأمل 651 رحال جوال كثير السفر والترحال 652 رحمي الرحمة الخير والنعمة والرحم القرابة وهو منسوب إلى واحد منـها 653 رحيل الذهاب المغادرة 654 رخاء سعة العيش ورغده الريح الناعمة 655 رخيم صوت رقيق لين 656 رزق عطاء وكل ما تنتفع بـه أو ما يصل إليك بلا كد منحة هبة ما يسوقه الله إلينا فنحيا بـه وكل ما ينتفع بـه فهو رزق 657 رزوق مرزوق صاحب حظ وإقبال 658 رزيح الهزيل 659 رزين وقور متزن رشيد عاقل ساكن سديد الرأي 660 رسلان اسم أعجمي أصله أرسلان أي الأسد 661 رسمي بقية الأثر 662 رسول حامل رسالة معناه مبعوث مندوب مرسل 663 رسيم الذي يمشي بقوة وثبات 664 رشأ ولد الظبية أو الذي تحرك ومشى وتلفظ مخففة رشا 665 رشاد هداية واستقامة معناه العقل والنـهي والسداد يقال رشد رشدا ورشادا اهتدى 666 رشد بمعنى رشاد هداية واستقامة هدى ضد الضلال كمال العقل وحسن التصرف 667 رشدان من الألفاظ المثناة ويوحي بالهداية والتوفيق كثير الرشد والهداية 668 رشدي معناه نسبة إلى الرشد والهدى يشع حكمة وتوفيقا وصلاحية 669 رشيد ذو رشد ومستقيم على طريق الحق معناه عاقل مرشد موفق سديد من بلغ سن الرشد الحسن التقدير 670 رشيق حسن القد لطيف والرشيق من الكلام الظريف المنسجم فيه خفة ولطف وجمال قوام حسن القامة رشيقها خفيف سريع الحركة 671 رصين المحكم الثابت الوقور في الرصانة ثبات واستحكام وكمال ورزانة واحتفاء متزن عاقل 672 رضا معناه قناعة وتسليم واطمئنان سعادة استقرار من القناعة والقبول 673 رضوان خازن الجنة من الرضا 674 رضي محب كثير الإرضاء بكرم أخلاقه معناه مثل راضي القانع المطمئن 675 رعد صوت اصطدام السحب السحاب 676 رغاب العظيم المتسع الإرادة الحب 677 رغدان صاحب العيش الرغد الهنيء 678 رغيد ذو عيش طيب واسع 679 رفاعة بالحركات الثلاث علو وارتفاع معناه شدة الصوت وارتفاعه علو المركز وارتفاعه 680 رفاعي الرفيع المترفع 681 رفاه لين العيش وطيبه ونعيمـه معناه تنعم سعة العيش انبساط من الرفاهية 682 رفقي من المصادر التي ألحقت بها الياء وما كان الرفق في شيء إلا زانـه الرحيم الصاحب 683 رفيع يقال رفع في حسبه ونسبه فهو رفيع عالي الشأن سامي 684 رفيق مرافق ومعامل بلطف وصاحب ولطيف واسم عالم بحاث من رجال النـهضة في سورية رفيق بك العظم اشترك في كثير من الأعمال والجمعيات الإصلاحية والسياسية والعلمية وصنف أشـهر مشاهير الإسلام في الحرب والسياسة والجامعة الإسلامية وأوروبا والبيان في أسباب التمدن والعمران والبيان في كيفية انتشار الأديان لين الجانب صاحب مرافق على الطريق نافع متحلي بالرفق الصاحب 685 رقيب حارس أو حافظ أو ملاحظ أو مسؤول عما ينشر 686 رقيم تصغير رقم أو تصغير أرقم وهو ضرب من الحيات الكتاب الدواة اللوح الذي يكتب عليه 687 ركان كثير الرزانة والوقار 688 ركانة فعالة من قولهم ركنت إلى الشيء أركن ركونا فأنا راكن وركن كل شيء جانبه والجمع أركان 689 ركن العزة والمنعة والقوة الذي يستند إليه 690 ركين ثابت متين وجبل عالي الأركان 691 رماح صانع الرمح ومتخذ الرمح وضارب بالرمح واسم شاعر من مخضرمي الدولتين الأموية والعباسية رماح بن ميّادة الغطفانيّ المضريّ فعال من الرمح صانع الرماح 692 رمزي الرمز الإيحاء والإشارة وفيه دليل على الأشياء العلامة نسبة إلى الرمز وهو الإشارة 693 رمضان الشـهر التاسع من الشـهور القمرية وهو شـهر الصوم معناه الشـهر المعروف شدة الحر والرمضاء والرمل الحارق الشـهر المبارك والرمضاء شدة الحر نسبة إلى شـهر رمضان الكريم 694 رميح تصغير رمح 695 رنيم غناء وتطريب بتحريك الصوت الحسن الغناء المطرب الغناء الترنيم 696 رهيد الأنيق الناعم الجميل 697 رهيف دقيق لطيف رقيق الرقيق الجميل صاحب القد الجميل 698 رواء ماء الوجه وحسن المنظر ماء عذب وكثير مرو بهاء وجمال معناه ذات المنظر الحسن حسن المنظر في بهاء وجمال أما رواء فهو الماء العذب المروي 699 رواحة السرور الحادث من اليقين 700 رواد جمع رائد وهو رسول يرسله القوم لينظر لهم مكانا ينزلون فيه وجاء ذاهب في طلب شيء 701 رواس من روائس الوادي وهي أعاليه وقالوا رجل رؤاسي 702 روح راحة ورحمة ونسيم الريح والفرح والسرور واسم أمير فلسطين وسيد اليمانية في الشام وقائدها وخطيبها روح بن زِنْباع وروح بن حاتم الأزدي ولاه هارون الرشيد على فلسطين ثم على القيروان وكان موصوفا بالعلم والشجاعة معناه الراحة والرحمة كما ورد في الآية فروح وريحان وجنة نعيم الروح الراحة والرحمة والنسيم أما رواحة فهي الراحة النسيم ما بـه روح 703 روحي معناه نسبة إلى روْح ومشتق منـه 704 رويم تصغير روم 705 رياح جمع ريح وكأن أصله رواح لأن أصل الريح الواو 706 رياض جمع روضة وهي الأرض المخضرة بأنواع النبات واسم زعيم وطني كان له أثر كبير في بناء لبنان السياسي والقومي الحديث رياض الصلح ولد في صيدا عام ودرس الحقوق في الآستانة وكان من أعضاء المنتدى الأدبي معناه جمع روض وهو الحديقة والجنة الصغيرة ليس روضة واحدة فيها سعادة العين والحواس ولكنـه رياض الجنان الأرض دائمة الخضرة 707 ريان مرتو من الماء وأخضر ناعم من الأغصان ممتلئ فيه نضارة وحيوية وشبع الذي سقاه الماء ورواه 708 ريحان نبات طيب الرائحة أو كل نبات كذلك والولد والمعيشة والرزق حرف الزاي كل نبت طيب الرائحة نبات عطري طيب الرائحة 709 زائد قد تخفف الهمزة فيقال زايد وفي الزيادة ما يوجب شكر المنعم واعتراف بالكثرة 710 زاخر اسم فاعل وغالب في الفخر عال في الشرف كريم ممتلئ يفيض علما وفضلا وكرما ويفتخر بما لديه من شرف عال الشريف العالي الكريم 711 زافر الأسد الكريم الجواد السيد 712 زاكي نام منعم خصب صالح واسم شاعر رقيق ملقب بأسير الهوى معروف بالمـهذب زاكي القطيفيّ أصله من القطيف بالمملكة العربية السعودية معناه طيب نامي لذيذ طاهر فيه نماء وصلاح النامي الطيب اللذيذ 713 زاهد متعبد ومعرض عن الشيء احتقارا له وآخذ من الشيء قدر ما يكفيه أي قدر الضرورة من الحلال وراغب عن الدنيا حبا بالآخرة معناه من الزهد وهو التعفف وقلة المبالاة والبعد عن الترف راغب عن الدنيا ومنصرف لشؤون الآخرة 714 زاهر مشرق مضيء ذو بياض وحسن واسم محدث ثقة في عصره زاهر بن طاهر من نيسابور عاصمة خراسان معناه مضيء لامع مشرق حسن اللون حسن اللون والشيء الزاهر المضيء وقد سمت العرب زاهراً وزُهَيْراً وأزهر الصافي المشرق المضيء الوجه 715 زاهي زاهر تام مشرق من الوجوه والنبات وغيره فيه شباب متألق وحيوية وحسن منظر فلا عجب أن يزهو ويختال ويفتخر معجبا بنفسه جميل مشرق وضاء المعجب بنفسه المعجب 716 زايد من الزيادة ما يزاد ويزيد وغالب في الزيادة واسم حاكم أبو ظبي زايد بن سلطان آل نـهيان ولد في أبو ظبي وحكم المنطقة الشرقية من البلاد فنـهض بمدينة العين وضواحيها وعمل على حفر الأفلاج الأنـهار الصغيرة للري وأصبح حاكم البلاد عام معناه عكس ناقص ويعني الكثرة والزيادة النمو والكثرة الفياض 717 زبرقان البدر في تمام كماله 718 زبيد تصغير زبد الأمر إذا انكشف ووضح 719 زبير من الزبر وهي طي البئر بالحجارة ويقال للرجل العاقل ذو زبر كأن العقل قد شدده وقواه الشديد من الرجال الداهية العنيد القوي 720 زخر المرتفع الممتلئ 721 زخري نسبة إلى زخر 722 زر زر ما تمسك بـه العروة في الثوب يقال ألزم من زر لعروة 723 زرارة من الزر وهو العض زُرَارة زر تعدى على خصمـه العاقل بعد الحمق اللامع المتوقد 724 زرزور طائر أكبر من العصفور 725 زرياب الذهب الأصفر الخالص 726 زريق المياه الصافية 727 زعزع القوي العاتي الذي يزعزع كل شيء 728 زعفراني من الزعفران وهو نبات عطري 729 زعيم السيد والقائد الكفيل 730 زغلول الخفيف من الرجال والسريع والطفل فرخ ال الخفيف الجسم والروح نوع من البلح 731 زفر الزفر الشجاع والسيد الكبير والبحر والرجل الجواد 732 زفزاف الزفزاف الريح الشديدة الهبوط في دوام 733 زكوان الطيب الصالح النقي 734 زكور تصغير زكريا 735 زكي نام طيب منعم معناه طاهر صالح زائد في الخير التقي العطش 736 زمعة زمعة ثابت العزم الماضي في الأمر الجاد 737 زمل زمل الأعرج زمل عدا معتمدا على أحد شقيه رافعا جنبه الآخر 738 زهاد الزاهد المعرض عن اللذائذ والشـهوات ابتغاء الكمال 739 زهدي نسبة إلى الزهد 740 زهر ورد النبات ونوره معناه الزهر نوار النبات 741 زهر الدين ضياء الدين وإشراقه 742 زهران مشرق مضيء صاف معناه مثنى زهر 743 زهري الواضح المشرق 744 زهير تصغير أزهر وهو المشرق اللون الصافي الوجه والقمر والأسد الأبيض اللون صاحب الحسن والإشراق الصفاء نور النبات والشجر 745 زوبعة العاصفة الداهية الرياح القوية العاتية 746 زوق حسن الخلق 747 زيات عاصر الزيت بائع الزيت 748 زياد نماء وازدياد معناه من الزيادة والكثرة النمو العطاء 749 زيادة نماء ومزيد من الشيء وازدياد ضد النقصان النمو العطاء 750 زيان محسن مزخرف حسنة الوجه الجميل المتزين الحسن الزينة 751 زيد زيادة ونماء زيد النمو الكثرة المال الكثير الزيادة 752 زيدان نماء وزيادة مثنى زيد وزياد 753 زيدون تصغير زياد أو زيد أو زائد جمع زيد وزيادة 754 زيدي نسبة إلى زيد 755 زين حسن مزخرف وضد العيب معناه بهي معناه حسن جمال لطف ملاحة كل ما يزين فهو زين 756 زين الدين جمال الدين 757 زين العابدين أحسن العابدين خير العابدين حرف السين 758 سائب والسّائب مرتو من ال معناه المعطي والمانح والسائب الجاري والسياب البلح والسيب العطاء من قولهم ساب يسيب إذا جاد وأنال والماء السائب الجاري على وجه الأرض 759 سائح يجوب البلاد للمعرفة والاستجمام والتأمل والعبادة الطائف في البلاد للتنزه 760 سائد ذو سيادة وسلطة يسود قومـه بما لديه من مقومات السيادة والسلطان الدائب الرئيس 761 سائر الباقي الذاهب 762 سائس الذي يعني بالدواب 763 سابغ المكمل الواسع 764 سابق متقدم على غيره من سبق قومـه في الخير فقد علاهم 765 سابي ضح يسبي العيون والقلوب بجماله وأفعاله وحدي 766 ساتر متسامح يستر العيوب ويعفو عن الأخطاء والذنوب ولا يف 767 ساجد خاضع منحن لله السجود قمة الخشوع والخضوع لله وفي عالم الأسماء السجاد كثير السجود لباريه جل وعلا 768 ساجع المستقيم المستوي 769 ساجي هادئ السجو السكون 770 ساحق ساحق لأعدائه طويل مفرط في الطول المـهلك المدمر 771 سادح الدائم الاخضرار المخضب 772 سادن خادم الكعبة المشرفة 773 سارح السيد الشريف الذي يمشي ليلا 774 ساري سائر عامة الليل واسم الأسد لأنـه يسري ليلا المرافق في الليل 775 ساطع منتشر يقال للنور والبرق ورائحة المسك معناه متلألئ لامع شديد الإضاءة مبهر المشرق المضيء 776 ساعف مساعد معاون 777 ساعي قاصد ماش مـهتم قاض حاجة لمحتاج وال على أمر الذي يسعى للخير وإلى الصدقات وجابيها العامل الجيد 778 ساقي الكريم الذي يسقي غيره 779 سالك نافذ داخل 780 سالم بريء من العيوب والآفات معناه تام كامل غير ناقص من الأسماء المتفائلة التي تحمل مشاعر الأبوين أملا في أن تسلم من الآفات وتبرأ من العاهات وكذلك سلامة وسَليم وسَلْمان وسَلاّم وسُليمان الباقي المعافى سالم الباقي المعافى الذي لا يفنى 781 سامح في السماحة لين وسهولة وفيها استواء وتجرد من العقد الكريم الجواد المسامح 782 سامد مرفوع الرأس 783 سامر متحدث ليلا في مجلس المتسامرين المسلي البارع في الحديث والمسامرة 784 سامق في السموق علو وارتفاع واستطالة ورفعة 785 سامل الساعي بالصلاح الرث البالي 786 سامي معناه شريف عالي مرتفع سامق في السمو علو وارتفاع عن الدنايا ومن سمت همته إلى معالي الأمور طلب العز والشرف وسما في حسبه ونسبه رفيع الشأن راقي 787 سانح السانح من الطير الذي يمر من مياسرك إلى ميامنك وكان العرب يتيمنون به 788 ساهد ساهر يقظ حذر مفكر من قل نومـه وأرقت جفونـه 789 ساهر يسهر الليل في طلب العلا والمجد الأرق الذي لم ينم ليلا 790 سبأ من لوحت الشمس لونـه وغيرته 791 سباع معناه هو كل ذي ناب من الحيوانات المفترسة والسباعي هو مروض السباع ليس سبعا واحدا ولكنـه سباع ويمكن أن يكون مصدر سابعه مسابعة وسباعا 792 سباعي ما كان ذا سبعة أركان وعظيم الجسد طويله والجمل العظيم الطويل وتام البدن 793 سباق الذي يسبق غيره القيد الرباط 794 سبع الأسد كل ما أكل اللحم سواء كان طيرا أم حيوانا 795 سبيع تصغير سبع 796 سجعان وسَجيع أصلها ساجع ناطق بكلام مقفى له فواصل وقاصد في الكلام أو السير ونحوهما فلا يميل عن القصد والوجه المعتدل الحسن الخلقة 797 سجيع الناعم اللين السهل 798 سجيل الطين اليابس المتحطب 799 سحاب غيم ممطر ويعني الكريم المعطاء معناه غيوم خفيفة ناعمة بلا مطر الرجل الذي يجرف كل ما مر به 800 سحبان ماش متبخترا وسلال السيف وجار شيئا أو شخصا على وجه الأرض وسيل يجرف كل ما مر بـه من السحب وهو الجر للشيء الذي يسحب ثوبه مختالا متبخترا 801 سحتوت السُّحْتُوت السويق القليل الدسم والثوب الخلق والمفازة اللينة التربة 802 سحمان شديد السواد 803 سحنون وسُحنون طائر طافر يثب في ارتفاع ويكون في المغرب 804 سحيم تصغير أسحم تصغير سحمان من أسماء الكلاب سحيم سحيم الأسود 805 سخاء الجود الكرم المعطاءة بلا حدود 806 سخي كريم جواد 807 سداد الصواب والرشاد والاستقامة صواب الرأي 808 سديد معناه رشيد مستقيم ذو صواب من كان سديد القول والفعل كان موفقا الفصيح الكلام 809 سديل الستر الظلمات 810 سديم ضباب رقيق وبقعة في الكرة السماوية تضم العديد من الكواكب وكثير الذكر 811 سراء نوع من الشجر الذي ينبت في الجبال 812 سراج معناه مصباح قنديل ضوء سراح المصباح الزاهر الشمس الفتيلة الموقودة 813 سراج الدين مصباح الدين نور الدين 814 سراقة سُرَاقَة البضاعة المسروقة والسرق شقق الحرير أو أجوده 815 سرج ضرب من الشجر 816 سرحال وسرحان الذئب والأسد من السارح أي الحيوان الذي يرعى بنفسه 817 سرحان معناه ذئب من أسماء الأسد شارد لاهي كثير الذهاب والقدوم 818 سرمد الأبدي الدائم 819 سرور معناه فرح غبطة سعادة السرور ارتياح في القلب عند حصول نفع أو توقعه أو اندفاع ضرر الانشراح البهجة 820 سري وصاحب مروءة وجيد من كل شيء معناه سيد شريف كريم نسبة إلى السر ضد العلن 821 سريج المصباح المضيء الذي يسرج ليلا السيوف 822 سريع خفيف الحركة العجول العداء 823 سطام ساد الثغر وصمام الأمان حد السيف 824 سطيح الذي لا يقدر على القيام والقعود المعقد 825 سعادة يمن وبركة معناه هناء سرور حبور البهجة والانشراح والارتياح 826 سعد يمن وبركة وضد الشقاء والنحس يمن 827 سعد الله المسعود الموفق 828 سعدون تصغير سعد أو سعيد أو سعاد وهذه الصيغة قديمة للتدليل والتحبب جمع سعد ضد شقاء 829 سعود جمع سعد 830 سعيد ذو السعد واليُمن معناه مسرور مسعود فرح منبسط مبتهج كثير الفرح كثير السعد 831 سعيدان تصغير سعد ومثناه 832 سفر بياض النـهار الفجر الرحيل 833 سفيان لعلها من السَّفْن أي هبوب الريح على وجه الأرض أو من السفانة حرفة السفان صانع السفن والسفيان الطويل الممشوق اشتقاقه من السافي وهو ما سفته الريح من تراب وغيره وكأن سفيان فعلان من ذلك المسرع الرياح 834 سفير الرسول المصلح بين القوم ورق الشجر الذي سقط 835 سفيع المطارد 836 سفينة سفينة المركب البحري 837 سقا الذي يقوم بالسقاية 838 سكران الفاقد الإدراك المضطرب العقل بفعل الخمر 839 سلام من أسلمك من الآفات ووقاك منـها وسالم من الآفات ومنقاد ت معناه صلح تحية معناه كثير التسليم على الناس سَلاَم مخففة اللام وفاق ووئام وأمان واطمئنان أما سلاّم فهو إما كثير السلام على من يلقاه أو مبعث سلام ينشر السلام أنى وجد التحية عند المسلمين سداد القول البراءة نوع من الشجر السلامة 840 سلامة نجاة عكس ندامة الأمان الخالية من كل عيب وآفة 841 سلطان قوة وقدرة فعلان من السليط من قولهم سلط الله عليه كذا كأنـه أمكنـه منـه الوالي ذو القدرة الحجة 842 سلم السّلْم والسَّلَم واحد الأمان الاطمئنان 843 سلمان سليم من العيوب والآفات معناه مثنى سلْم كثير السلامة 844 سلمة معناه شجر يستعمل في دباغة الجلود سلمة البريء من العيوب العافية والبراءة 845 سلوم السلام الخلو من العيوب 846 سليط من السلاطة من قولهم سليط اللسان وهو مدح للرجل عيب للمرأة الفصيح اللسان الطويل اللسان 847 سليك تصغير سلك وهو طائر والأنثى سلكه 848 سليل من قولهم سليل الرجل ولده وكذا سلالته 849 سليم معافى السالم من الآفات والعيوب الكامل المريض الذي برأ من مرضه الخالص من الشرك والذنوب اللديغ الجريح الذي أشرف على الهلاك كأنـهم يتفاءلون له بالسلامة 850 سما علا وارتفع شأنـه 851 سماح وسماحة بذل ما لا يجب تفضلا وإعطاء الشيء موافقة على الطلب وسماحة جود وكرم وتساهل وملاينة وة السماح ة يمارسها المشايخ في بعض العبادات معناه عفو صفح غفران 852 سماحة الجود الكرم والسهولة البشاشة 853 سماحي من السماح 854 سماك والسماك هي السماء والسماك يعني العلو والارتفاع سِماك نجم معروف نير والسماك الأعزل المرتبة العالية 855 سمان فعلان من السم بائع السمن 856 سمح معناه كريم سهل 857 سمرة معناه مأخوذ من السمر نبات له شوك 858 سمعان مثنى سميع المستمع 859 سموءل السموءل الظل وذباب الخل 860 سميح سهل الجانب في الإعطاء وطيب النفس بـه وكريم جواد 861 سمير صاحب السّمر المتحدث ليلا وفي السهر ومجلس السمار نديم جليس المؤنس بالليل بحسن حديثه 862 سنان نصل الرمح والمِسَنّ الحجر الذي يسن به 863 سنبل الجزء من النبات الذي ينبت فيه الحب 864 سند دعم وثقة واعتماد وعضد المعين ما ارتفع من الأرض 865 سندري السهام النصل القوس 866 سنمار القمر الذي لا ينام في الليل 867 سني رفيع القدر شريف 868 سهل يسير هين وسهل الخلق لينـه وأرض ممتدة مستقيمة السطح سهل نقيض الجبل الأرض المنبسطة لا تبلغ الهضبة اللين وقلة الخشونة الواضح البسيط الجلي 869 سهلان مثنى سهل 870 سهم معناه حظ نصيب نبلة 871 سهيل نجم قيل عند طلوعه تنضج الفواكه وينقضي القيظ معناه تصغير سهل تصغير سهل ضد الحزن 872 سهيم تصغير سهم 873 سواد معناه سيد كبير القوم سواد نقيض البياض اللون المظلم الناتج عن فقدان أشعة النور أو امتصاصها كليا الشخص 874 سوار معناه وثاب نشيط حلية من الذهب تلبس في المعصم أو الزند 875 سوار الذهب حلية الذهب 876 سوسن وسوسان نبات من فصيلة السوسنيات أعجمي معرب كثير التنوع أزهاره كبيرة ولامعة اللون وأزهار جميلة 877 سويبط سويبط المسترسل شعره المطر الغزير الكريم 878 سويد مصغر أسود تصغير الترخيم معناه تصغير مرخم لأسود من السيادة أسود اللون كالفحم 879 سيار معناه كثير السير والمشي والتنقل 880 سيد والسيّد ذو سيادة وشرف ورئيس ومن المسلمين من كان من سلالة النبي معناه زعيم الذئب الجريء الكريم الفاضل الشريف الرئيس 881 سيف سلاح ذو حد يعلق من الكتف إلى الجنب الآخر ويضرب بـه باليد والسوف الهلال من قولهم ساف الشيء يسيف سيفا إذا هلك والرجل مسيف إذا ذهب ماله وسفيان الطويل الممشوق سلاح ذو نصل طويل 882 سيف الإسلام مؤيد الإسلام وسلاحه 883 سيف الحق ناصر الحق ومؤيده 884 سيف الدين ناصر الدين وسلاحه 885 سيف الله ناصر الله و 886 سيف النصر سلاح النصر حرف الشين 887 سيمان نـهر من أنـهار الجنة الماء الذي يجري على الأرض 888 شادن ولد الظبية 889 شادي مترنم ومنشد الشعر وسائق الإبل يحدو لها أي يسوقها بالغناء يمتع الجميع بنبرات حديثة وعلى جانب من العلم والأدب فالشادي المغني وطالب العلم والأدب الصوت الجميل 890 شارد سارح بغير هدى 891 شارق الشارق الشمس 892 شاري الشاري المشتري والبائع ومن يبيع نفسه في طاعة الله 893 شاش نسيج رقيق من القطن يضمد الجراح ويستعمل لفافه للعمامة 894 شاطر الخبيث الفاجر والفهم المتصرف والسابق المسرع إلى الله محنك داهية ماكر 895 شاعر قائل الشعر ومن يشعر بالآخرين أما الشعراني والشعراوي فهو من كان كثير الشعر طويله صاحب الإحساس المرهف 896 شافع معين ووسيط وساع لفلان في مطلب شفيع صاحب الشفاعة 897 شافعي نسبة إلى المذهب الشافعي 898 شافي مبرئ من المرض الدواء الناجع معافي 899 شاكر حامد مُثْنِ على صنيع أو معروف أو نعمة معناه حامد معترف بالنعم والآلاء مقر بالفضل كثير الحمد والشكر لله 900 شامخ عال وشريف معتز بنفسه في الشموخ ارتفاع وتكبر ونسب شامخ عريق رفيع الأبي 901 شامل عميم كامل يشمل الناس بعطفه وبره وأياديه البيضاء ملم بكل شيء حاوي جميع الأمور 902 شاهب الذي يخالط السواد بياض شعره 903 شاهد من يؤدي الشـهادة والدليل وجمعه شـهد والنسبة إليه شـهدي الدليل الواضح 904 شاهر وشـهر العقد وثقه رافع السلاح الذي يشـهر سلاحه 905 شاهق عظيم الارتفاع كالجبل ومن كان كذلك بعد مناله وصعب تخطيه البعيد العالي 906 شاهي حديد البصر إي قويه المحب شديد الرغبة 907 شاهين طائر من جنس الصقر أصلها شاه بالفارسية إشارة إلى كون الشاهين من ملوك الطير معناه من جوارح الطير أشبه بالصقر والشاهين عمود الميزان 908 شاور المستشير طالب الرأي السليم والحكم الأصوب 909 شباب حسن الوجه الوسيم 910 شبث دويبة كثيرة القوائم تسمى دخال الآذان 911 شبل ولد الأسد إذا أدرك الصيد معناه ولد الأسد عندما يكون صغيرا 912 شبلي نسبة إلى الشبل 913 شبيب فتى نام معناه فتي مشوق ذكي بسيط فيه حيوية الشباب واتقادهم الشـهم 914 شتير تصغير أشتر والشتر انشقاق جفن العين 915 شتيوي مطر الشتاء الغزير 916 شجاع جريء مقدام نوع من الأفاعي الرابط الجأش شجاع الشديد القلب عند البأس 917 شجيع تصغير شجاع 918 شحادة الذي يستعطى 919 شداد قوي مبالغ في الضرب متصلب في أموره محكم الشيء معناه كثير الشد عداء مـهاجم الشجاع الصلب المتين من بطون العرب 920 شدهان المندهش المتحير المشغول الذهن 921 شديد قوي والصعب وشديد القوي عظيم القدرة الواثق الشجاع 922 شراع شراع السفينة العالي الشامخ 923 شرحبيل اسم نجراني أو سرياني وكل اسم فيه إيل فهو منسوب إلى الله تعالى اسم أعجمي 924 شرشر الشرشر شواء يتقاطر دسمـه 925 شرع الطريق 926 شرف معناه العلو والمجد والعزة والرفعة الموضع العالي يشرف على من حوله والشرف ما ينبغي صيانته من العرض عالي الأصل والنسب ما ارتفع وعلا من الأرض ليشرف على ما حوله من الحسب المجد 927 شريب المولع بالشرب 928 شريح لغة تصغير شارح والشرح كشف الغامض والملتبس وتفسيره وتبيانـه معناه تصغير شرح أي سرور والشرح الإيضاح المنشرح الصدر لقبول الخير شريح الشرح قطع اللحم عن العضو قطعا الكشف الحفظ 929 شريد الطريد الذي لا مأوى له 930 شريف والشريف صاحب الشرف العزيز النفس العالي في الدين والدنيا وهو عند المسلمين من السلالة النبوية معناه كريم الأصل والمحتد ذو المنزلة العالية والرفيعة تصغير أشرف يقال للرجل العظيم الأذنين أشرف 931 شريك معناه تصغير شرك وهو القفص والمصيدة والشريك هو المشارك 932 شعاث فعال من الشعث وهو ما تفرق من الأمور 933 شعبان الشـهر الثامن من الشـهور القمرية سمي بـه لتشعب الناس وتفرقهم في طلب الماء أو للإغارة والغزو مثنى شعب 934 شعبة القطعة من الخشب أو الخزف يصلح بها الإناء غصن الشجرة 935 شعراني الكثير الشعر الطويلة 936 شعراوي الشعراء الروضة الكثيرة الشجر والفروة والنسبة إلى كل منـهما شعراوي 937 شعشاع الشعشاع المتفرع والنسبة إليه شعشاعي والمستملح الخفيف الروح 938 شعلان شاعل ملتهب ورجل شعل أي خفيف متوقد والحصان ذو البياض في الناصية من إشعال النار الموضع الدائم الاشتعال 939 شعلة اللهب الذكاء النار الموقدة النار المتأججة 940 شعير نبات عشبي وهو دون البر في الغذاء ويقال كالشعير يؤكل ويذم 941 شغوف رؤوف رحيم 942 شفيع وسيط مقبول الشفاعة صاحب شفاعة 943 شفيق حنون عطوف شفوق معناه رحيم رؤوف الخائف الحذر من شيء أو على شيء 944 شقير ضرب من الحرابي أو الجنادب أشقر 945 شقيق النصف الآخر من الشيء والشبيه الأخ من الأب والأم والنظير والمثيل 946 شكامة الشكم العطاء والشكيمة الشدة والقوة ومِشْكَمَ اسم رجل وتسمى الحديدة المعترضة في فم الفرس شكيمة 947 شكر ثناء جميل ومعروف يقابل النعمة 948 شكر الله عرفان الإحسان لله 949 شكران من الشكر والحمد الإحسان 950 شكري معناه نسبة إلى الشكر أي الحمد والثناء انظر شاكر كثير الشكر والحمد 951 شكل عندما يختلط لونان فذلك الاختلاط شكل من الشكلة وهي اختلاط حمرة ببياض 952 شكور كثير الشكر والتضرع 953 شكيب معطاء مجز من الشكب أي العطاء والجزاء والمكافأة و معناه سخي معطاء كريم العطاء والجزاء 954 شلاش اسم بدوي 955 شلال اسم يوحي بالتدفق والاندفاع سقوط الماء من أعلى إلى أسفل بقوة 956 شلبي شلب بلدة جنوب البرتغال أيام الأندلس سكنـها جماعة من أهل اليمن واشتهرت باللغة الفصحى والنسبة إليها شلبي 957 شماخ والشّمّاخ وشَموخ كثير العلو والشرف والاعتزاز معناه كثير الشموخ الارتفاع العلو السمو العالي المتكبر المتعاظم 958 شماس شديد الشموس من قولهم شمس الفرس وأشمس اليوم اشتد حره من يقوم بالخدمة في الكنيسة شِمَاس الإباء 959 شمخ الشموخ الارتفاع وشمخ أنفه تكبر وتعاظم 960 شمردل الفتى الحسن الخلق القوي السريع 961 شمروخ العنقود عليه العنب 962 شمس الدين نور الدين 963 شميل المشتمل بالشملة المجتمع 964 شنان الوعاء المصنوع من الجلد 965 شنب الشنب جمال الثغر وصفاء الأسنان 966 شـهاب شعلة من نار ساطعة أو كل شيء متولد من النار وما يرى كأنـه كوكب انقض معناه نجم مضيء اللبن الممزوج بالماء بياض اختلط بسواد شعلة 967 شـهال الشـهل في العين أن يشوب إنسان العين حمرة 968 شـهد عسل ما لم يعصر من شمعه 969 شـهدان من يشـهد بالحق 970 شـهدي نسبة إلى شـهد العسل 971 شـهم جلد قوي ذكي الفؤاد متوقد من الشـهامة وهي الحرص على مباشرة أمور عظيمة تستتبع الذكر الجميل الصبور قوي التحمل 972 شـهوان الشديد الرغبة في شيء الشـهي كثير الشـهوة 973 شـهيب تصغير أشـهب قوي شجاع وكنية الأسد وذو اللون الأبيض غلب عليه السواد 974 شـهيد مشـهود له وصادق في شـهادته ولا يغيب عن علمـه شيء من يشـهد على عصره أو من ينال الشـهادة في سبيل الله من قتل في سبيل الله أو الوطن أو دفاعا عن العقيدة والدين 975 شـهير مشـهور بين الناس بعلمـه وفضله ومكانته ونباهة ذكره المشـهور صاحب الشـهرة الواسعة 976 شوقي في الشوق حنين وحب ونزوع النفس إلى شيء وتعلقها بـه رجل الأشواق نسبة إلى الشوق 977 شيبان معناه أبيض الشعر يوم فيه برد وغيم اسم لشـهر كانون أول كثير الشيب الأبيض اسم قبيلة 978 شيبة معناه ابيضاض الشعر نبات في أقفية ورقه بياض 979 شيبوب أصلها شؤبوب أول ما يظهر من الحسن والدفعة من المطر وحد كل شيء حرف الصاد معناه زخة المطر الشدة في الأمور أول ما يظهر من الجمل الرفعة الفتى من الثيران والغنم 980 شيت نسبة إلى النبي شيت عليه السلام 981 شيحان القوي الحازم العنيد الغيور حرف الصاد 982 شيخ ذو المكانة من علم أو فضل أو رياسة 983 صائب آت بالصواب وضد الخاطئ صائب القول فلا يقول إلا صوابا وصائب النظرة فلا يخطئ الرأي ويرجى أن يصيب الهدف ويحقق الرجاء صاحب الفكر السليم والرأي الصويب قاصد 984 صائد يحسن الرماية والاصطياد والقنص ويصيد الناس بالمعروف ويتألفهم ويجذبهم نحوه وصياد كثير الصيد 985 صائغ بائع الحلي وصانعها 986 صائل واثب قاهر مقاتل 987 صائم كثير الصيام الذي يؤدي عبادة الصوم 988 صائن الذي يصون شرفه وأرضه وكل ما يصان 989 صابح اسم فاعل من صبح أي ذو جمال وأتى القوم صباحا ودخل في الصباح 990 صابر ممسك عن الشيء وحابس نفسه عليه ومتجلد وتارك الشكوى وقانع متعفف متحمل للمصائب دون جزع والصبر نصف الإيمان ومفتاح الفرج متجلد جريء صبور 991 صاحب معاشر ومرافق ملازم مالك صديق لا يفارق 992 صادح رافع صوته بالغناء المغرد المغني صاحب الصوت الجميل 993 صادر راجع عن الماء منصرف عنـه 994 صادع القاضي بين القوم 995 صادق قائل الحق والحقيقة وصالح فاضل يفصح عما يخبر بـه ومخلص في وعده ووعيده وحديثه وصداقته الصادق من يخبر بالواقع والصادق في حكمـه المخلص فيه بلا هوى وصِدِّيق كثير التصديق المخلص 996 صارم القاطع البتار السيف القاطع الرجل الماضي في كل أمر 997 صاعد الصاعد المرتقي نحو العلا الناجح الواعد 998 صافي الصافي الخالص من الكدر ومن كان كذلك فهو محب محبوب نقي خالص الود والإخاء طاهر 999 صامت الصامت الساكت والصمت حكمة وتفكر وتدبر اللبن الخاثر الذهب والفضة 1000 صامد مجالد ثابت باق على ما نذر نفسه له والباقي من الشيء المكتنز فيه الصلب 1001 صاوي اليابس الضامر أو النازل أرضا يابسة غليظة مرتفعة أو الذي يضع الصوى والمنارات على الطريق 1002 صباح جميل وشعلة القنديل أول النـهار الآتي صباحا والساقي صبوحا أي ما أكل وشرب صباحا والمحيي بالسلام صباحا وجه سحنة الصبح الضوء والصبحة غبرة فيها حمرة وربما وصف بـه الأسد ضد المساء 1003 صباغ الذي يصبغ الثياب 1004 صبح الفجر أو أول النـهار والأمر الجلي الواضح والصبح الضوء الصباح 1005 صبحي معناه نسبة إلى صبح المشرق نسبة إلى الصباح 1006 صبري صبور متجلد 1007 صبوح اسم التدليل من صباح مشرق الوجه 1008 صبيح حسن الوجه وضيئه معناه تصغير صبح الجميل المشرق الوجه 1009 صحابي منتسب إلى صحابة رسول الله 1010 صحار المجاهر علنا صُحَار من صحر صحرا وصحرة أغبر لونـه في حمرة خفيفة فهو أصحر والواسع المتسع 1011 صخر ليس كل الحجارة تسمى صخرا وإنما الصخرة هي الصفاة العظيمة التي لا يمكن حملها ولا إزالتها من مكانـها الحجر الصلب العظيم 1012 صداح مغرد جميل الصوت 1013 صدام الصدم الصك والدفع والصدمة النازلة تفجأ الإنسان فتزعجه يقال الصبر عند الصدمة الأولى وصدام كثير الصدم والمباغتة والمفاجأة كثير الصدام والنزاع 1014 صدقة عطية يراد بها المثوبة لا المكرمة وما تصدقت بـه على الفقراء 1015 صدقي صادق 1016 صدوح صاحب الصوت الحسن المطرب 1017 صدوق دائم الصدق كثير الصدق لا يكذب أبدا 1018 صدي تصغير صدى وهو ترداد الصوت صُدَي اشتد عطشـه الصدى العطش الشديد والصدى طائر خرافي زعموا أنـه يخرج من رأس المقتول الذي لم يؤخذ بثأره ولا يزال يصيح أسقوني اسقوني حتى يؤخذ بثأره ويسمى أيضا الهامة الجمع أصداء 1019 صديان اشتد عليه العطش 1020 صديق خل حبيب وفي كثير الصدق ودائم التصديق ومن يصدق قوله بالعمل صاحب صدق الصاحب الوفي المخلص 1021 صرد صُرَد طائر ضخم الرأس والمنقار أبيض البطن أخضر الظهر له برثن يصطاد صغار الطير صرد عطاءه قلله أو أعطاه قليلا قليلا 1022 صرمة صرمة صرم الحبل قطعه صرم السيف كان حادا قاطعا فهو صارم صرمت الأذن قطعت من أصلها والصرامة الشجاعة والمضاء في الأمور والصرم القطع والصارم السيف القاطع 1023 صريح الواضح البين الجلي 1024 صعب وأبيّ أسد في الصعوبة شدة وعسر والصعب بعيد المنال يعرف له موقفه بين الرجال فلا يتهاون ولا يفرط الصنديد القوي ضد سهل المتين 1025 صعصعة صَعْصَعَة الحركة والاضطراب التحريك التفرقة الجلبة والصعصعة نبات يشرب ملينا للمعدة 1026 صعود الارتقاء الارتفاع والعلو 1027 صفاء ونظافة معناه نقاء خلو من الغش روقان صافية خالية من الكدر 1028 صفوان صاف وصخر أملس من الصفا وهي الحجارة والصخرة الصلبة واحدته صفوانة 1029 صفوت خيار الشيء ما صفا من الشيء وخلص 1030 صفوح كريم عفو 1031 صفي صديق خليل مختار خالص من كل شيء 1032 صفي الدين الخالص من كل الأكدار 1033 صقر كل طائر يصيد من البزاة والشواهين من جوارح الطير 1034 صلاح استقامة الحال وسلوك طريق الهدى وضد الفساد الاستقامة الخلو من العيب والفساد الكمال الخير 1035 صلال المطرة المتفرقة الحية الداهية 1036 صلتان الصلب الشديد 1037 صلح سلم من يسعى لإنـهاء الخصومة 1038 صلوح كثير الصلاح ضد الفساد 1039 صنديد سيد شجاع وجواد شريف 1040 صهيب تصغير أصهب والصهبة من ألوان الإبل بياض يعلوه شبيه بالصفرة الشعر وقد خالط لونـه الحمرة 1041 صواب الصواب السداد الحق الرشاد 1042 صوابي مـهدي نسبة إلى صواب 1043 صوفي الذي ينتسب إلى الصوفية الزاهدين المتعبدين 1044 صولة ا السطوة الوثبة القدرة 1045 صويلح تصغير صالح 1046 صياح مبالغة في الصائح عالي الصوت 1047 صياد الذي يعمل بالصيد حرف الضاد 1048 صيام عبادة الصوم 1049 صيدح وصادح وصيداح وصداح وصدوح رافع الصوت بالغناء والفرس الشديد الصوت والأصدح الأسد حرف الضاد 1050 صيفي معناه نسبة إلى صيف الفصل المعروف الإقامة والصيفي نبات الصيف 1051 ضابئ ضابيء المختبئ والمستتر ليترصد اقتناص الفريسة وضبأ اختبأ واستتر 1052 ضاحي ظاهر وباد للعيان كالضحى بارز للشمس 1053 ضارع صغير السن 1054 ضاري معناه متوحش مولع بأكل اللحم مدرب على الصيد 1055 ضاغط رقيب أمين على الشيء 1056 ضامر دقيق الخصر والبطن والفرس والضامر هو السباق نحيف جميل القد 1057 ضامن الكفيل أو الملتزم أو الغارم 1058 ضاهر الوادي أعلى الجبل 1059 ضاوي دقيق أو ضعيف المنير المشرق الآتي ليلا 1060 ضبع جنس من السباع وبسكون الباء سرعة السير وحش كاسر 1061 ضبعان مثنى ضبع 1062 ضحاك كثير الضحك المضحك 1063 ضرار معناه المتسبب بالضرر مصدر ضاررته مضارة وضرار الصبور على كل شيء الأذى نسبة إلى الضر والضر ضد النفع وسوء الحال والفقر والضرر العلة تقعد عن الجهاد نحوه لقوله تعالى غير أولي الضرر 1064 ضرغام الأسد الضاري الشديد الأسد الشجاع 1065 ضرغم وضَرغام أسد 1066 ضليع الضليع القوي والشديد الأضلاع والعظيم الصدر 1067 ضماد معناه الضماد كالضمادة يربط بها الجرح 1068 ضمام الذي يضم بـه الشيء 1069 ضمرة معناه من الضمور النحافة الضامر قليل اللحم والضمار كالإضمار الأسرار من الضمور أو من قولهم بعير ضمر إذا كان صلبا شديدا 1070 ضمضم الأسد الغضبان والشجاع والجسم المجتمع الخلق 1071 ضوء نور ويلفظونـها ضو بالقصر 1072 ضياء وإشراق النور والهواء نور ضوء حرف الطاء 1073 ضياف كثير الضيوف والنزلاء يستبقيهم ويلجئهم 1074 ضيغم الأسد الواسع الشدق الأسد الذي يعض حرف الطاء 1075 ضيف من ينزل عند غيره فيكون مستحقا للتكريم والإعزاز 1076 طائع وخلاف عاص والطاعة موافقة وانقياد السهل اللين 1077 طائف دائر حول الشيء ومكثر المشي حوله وجائل سائر في البلاد وشرعا هو الدائر حول البيت الحرام 1078 طائل وفضل وفائدة الكثير الغزير والعلو قادر واسع غني 1079 طارف مال حديث مستحدث يقابله تالد والقريب الآباء من الجد الأعلى ومستطرف الخواطر ومستحدثاتها 1080 طارق نجم يقال له كوكب الصبح أي الثريا أو كل نجم وكل آت ليلا ومنـه النجوم لطلوعها ليلا معناه آت ليلا من سور القرآن الكريم الذي يطرق الحديد ويشكله النجم الثاقب الحادث 1081 طاعم حسن الحال في المطعم 1082 طالب محاول أخذ الشيء وراغب فيه معناه مريد تلميذ قاصد باحث 1083 طالع الهلال 1084 طامح مرتفع من كل شيء وذاهب في الطلب بعيدا وناظرا إليه شديدا الذي يتطلع إلى الأشياء الصعبة العنيد 1085 طامي عالي الهمة وطما الماء ارتفع وملأ النـهر والنبت طال والبحر امتلأ فهو طام 1086 طاهر منزه عن الأدناس نقي وكاف عن الإثم ومعصوم من المخالفات بريء نزيه شريف بريء من العيوب والطاهر النظيف ضد النجس 1087 طاوس وهو طائر هندي كثير الألوان مزهو بنفسه ومعجب بريشـه والجميل من الرجال والفضة والأرض المخضر 1088 طحان بائع الطحين صانع الطحين 1089 طراد رمح قصير ومطاردة الأقران أي حمل بعضهم على بعض ويقال لهم فرسان الطراد مستقيم الذي يطرد الشر والخصوم 1090 طرزي الذي يطرز الثياب 1091 طروق النجم 1092 طريح المتنعم بشدة المطروح جانبا 1093 طريف غريب نادر وحديث المال والشرف معناه طيب ملحة كل ما هو مستحسن ومستحدث ويقابله التليد الجمع طُرُفٌ 1094 طعمة الرزق المأكل المكسب من الطعامة وحلاوة المذاق 1095 طعيمة تصغير طعمة وهي كل ما يطعم وقد يراد بـه كثير الإطعام 1096 طفيل الطفل الصغير الناعم الماء المكدر يبقى في الحوض الشمس عن غروبها 1097 طلائع أول ما يطلع من الجيش يسمى طليعة والجمع طلائع 1098 طلاس طلاس طلس الشيء طمسه ومحاه وطلسه مبالغة في طلسة 1099 طلال موضع مرتفع مشرف مطل من عليائه على من هم دونـه الحسن المعجب الندى البارز المطر الخفيف 1100 طلبة سفرة بعيدة كل ما يطلبه الإنسان ويتمناه 1101 طلحة مفرد الطلح شجر عظام من شجر العضاه الشائك ترعاه الإبل معناه موزة 1102 طلعة كثير الطلوع أو التطلع 1103 طلق معناه معتدل لا حر ولا قر المتحرر من قيده 1104 طلوق كريم اليد المحسن 1105 طليب طليب تصغير طالب القاصد الباحث 1106 طليبة تصغير طلبة 1107 طليحة الناعمة الحسناء المعجبة الروضة طليحة تصغير طلحة وطلحة شجرة شائكة ضخمة والطلح الموز حرف الظاء 1108 طليع متقدم بالجيش ومقبل على الناس أو على الشيء وعالم بالأمر ومرتق الجبل 1109 طليق الحر 1110 طموح مفكر كثيرا في الأمور العظيمة ليحققها بنفسه الذي يعمل على تحقيق الأشياء العظيمة 1111 طه ليس لها تفسير لغوي ولكنـها في الحبشية تعني يا رجل 1112 طهور النظيفة الطاهرة 1113 طواف على وزن فعال للمبالغة ومعناه الكثير الطواف الدائر حول الشيء والمكثر المشي حوله الذي يطوف حول الكعبة المشرفة 1114 طيب وخلاف الخبيث والحلال كل ما هو طيب وطاهر حرف الظاء 1115 ظافر غالب فائز منتصر ناجح من الظفر بمعنى الفوز وهو من الأسماء التي توحي بالتفاؤل ناضج 1116 ظالم من ظلم جار وجاوز الحد ووضع الشيء في غير موضعه والظلم الجور ومنع الحق 1117 ظاهر بارز بين باد بائن في الظهور على العدو غلبة وانتصار وفي الظهور وضوح وعلو المعاون والمساعد 1118 ظبيان مثنى ظبي وهو الغزال للذكر والأنثى الفتى اليافع حرف العين 1119 ظريف كيس حسن الهيئة وذكي بارع فيه حذق ولباقة وكياسة والظرف في اللسان بلاغته ومن كان ظريفا كان محببا إلى القلوب خفيف الدم حسن الهيئة 1120 ظفار الظافر المتبختر الانتصار 1121 ظفر معناه فوز ونجاح وانتصار فلاح 1122 ظفير تصغير ظافر 1123 ظلال ليس ظلا واحد يستظل بـه الناس ولكنـه ظلال وفي الظل ينعم الناس بالطمأنينة وسكينة النفس الفيء 1124 ظلام ضد النور 1125 ظليل الدائم الظل الظل الوارف 1126 ظليم ذكر النعامة السريع الجري 1127 ظهور البروز الوضوح البزوغ 1128 ظهير مساعد وقوي الظهر معناه تصغير ظهر عكس بطن ومعين يعتمد عليه ويطمأن إليه 1129 عائد معناه راجع وصلة معروف منفعة زائر المريض 1130 عائذ معناه طالب الحماية معتصم من عاذ يعوذ عوذا فهو عائذ أي لجأ إلى الشيء وأطاف به 1131 عائش ذو حياة وحالة حسنة 1132 عائق الحسن الهندام الأنيق 1133 عابد خاضع طائع معناه خادم متعبد فاعل من العبادة وهي الطاعة والانقياد والخضوع والذل لله وفي ذلك كله عزة المتعبد المقيم على العبادة 1134 عابدين جمع عابد وهو جمع قديم 1135 عابر المار 1136 عابس معناه مكفهر شجاع 1137 عاتك الكريم الخالص من الأشياء والألوان 1138 عاجب المعجب 1139 عاد صار إلى الشيء أو المكان ورجع أو ارتد إليه بعد أن أعرض عنـه المفاخر 1140 عادل معناه منصف محق مستقيم العادل خلاف الجائر يحكم بالحق 1141 عارف معناه عالم فاهم مدرك العارف من يدبر أمر القوم ويقوم بسياستهم وكذلك عريف ملم بكل الأمور 1142 عارم شديد قوي 1143 عازب معناه عكس متزوج غائب العشب البعيد المرعي 1144 عازم الصابر الجاد صاحب العزم والتصميم 1145 عاشر معناه بعد التاسع مخالط مصاحب والمكلف بأخذ العشر وحماية الطرق 1146 عاشور العاشر من شـهر محرم يوم استشـهاد الحسين حفيد النبي 1147 عاص معناه نقيض مطيع 1148 عاصم مانع من المكروه وحافظ واق معناه ملجأ حام المصون 1149 عاصي خارج من الطاعة مخالف 1150 عاطر متطيب محب للعطر 1151 عاطف مُشفق حنون رقيق يعطف على غيره 1152 عافي المعافى السالم الرزق الرائد 1153 عاقب معناه الذي يخلف السيد وهو ثانية في الرتبة وفي الخير اللاحق التابع 1154 عاقل ومتدبر للأمور معناه ذووفهم لبيب فهيم حكيم مدرك النبيه صاحب العلم والفهم 1155 عاكف مقبل على الشيء مواظب وملازم ومقيم في المكان متحبس فيه مداوم المقيم على العبادة 1156 عالم متقن الأمر ومدركه ومحيط بـه معناه عكس جاهل ذو علم ومعرفة عارف متيقن الخبير 1157 عالي المترفع الصعب المنال 1158 عامر آهل مسكون وعائش عمرا طويلا ومكان عامر أي معمور وعمر المال عمارة صار عامرا أي كثيرا وافرا معناه جرو الضبع المقيم الأهل الباني 1159 عاهد حافظ العهد والوعد وراعي الحق وموفيه 1160 عايد الزائر الراجع المـهنئ بالعيد 1161 عايش الحي الأنيق الجميل 1162 عاين الفاحص بالعين 1163 عباد مذلل الشيء معناه كثير العبادة مستعبد أي كثير الاستعباد المتقرب إلى الله الناسك العبادة 1164 عبادة كثير العبادة الطاعة الخضوع لله الشعائر الدينية 1165 عباس والعبّاس للمبالغة كثير العبوس والأسد الذي تهرب منـه الأسود والعُبوس ضد البشر والبطل يكون عباسا إذا اشتد الوغي وتلك فضيلة محمودة 1166 عبد والعبد الإنسان حرا كان أو رقيقا وهو في الأصل صفة قالوا رجل عبد لكنـه استعمل استعمال الأسماء معناه عكس حر خادم مملوك إنسان نبات ذو رائحة طيبة 1167 عبدان مثنى عبد 1168 عبده العبد ضد الحر ذ عبد الله 1169 عبدون تصغير قديم لعبد وعبّود وعابد ونحوها تحببا وتدليلا 1170 عبرة معناه عظة اعتبار تجربة ذات قيمة تعليمية معناه دمعة العظمة 1171 عبود كثير العبادة والطاعة ضد الحر المملوك 1172 عبيد تصغير عبد 1173 عبيدة عبيدة تصغير عبد والعبد الإنسان حرا كان أو رقيقا لأنـه مربوب لله عز وجل البقاء 1174 عتاب معناه كثير العتب وكثير القبول للعتب معناه لوم رقيق مؤاخذة لين المخالطة 1175 عتاد العدة الجسم 1176 عتاهية من العته شبه البله في الإنسان 1177 عتبان معناه مثنى عتب لوم عاتب وعتبان البعير مشيه على ثلاث قوائم 1178 عتبة منعطف الوادي معناه العتبي الرضا إما من الغلظ من قولهم عتب الأرض يقال يعاتب من ترجى عنده العتبى أي يرجى عنده الرجوع عن الذنب والإساءة 1179 عتيبة تصغير عتبة 1180 عتيق معناه قديم جميل طليق العتيق الكريم المعتوق من النار 1181 عتيك من قولهم عتك عليه إذا حمل السيف أو غيره وعتك على يمين فاجرة إذا أقدم عليها الحر الشديد الكريم 1182 عثمان فرخ الحبارى وفرخ الثعبان والحية أو فرخها فعلان من العثم والعثم أن ينكسر العظم ثم يجبر فلا يستوي 1183 عجاب المندهش المعجب 1184 عجاج الغبار الذي تثيره الريح مثير الغبار ومكثر في فنون الركوب والقتال والصياح من كل ذي صوت الدخان 1185 عجرم الشديد المسرع القوي المتين 1186 عجمي من كان من العجم وهم من ليسوا عربا 1187 عجيب ما يعجب بـه المدهوش 1188 عجير عُجَير الغليظ السمين ضخم البطن 1189 عجيل مأخوذ من الصلابة أما عجلان فهو فعلان من العجل وهو الإسراع 1190 عداء معناه شديد وسريع وقوي العدو أي الركض 1191 عداس معناه المحب لأكل العدس المكثر من طبخ العدس 1192 عدس معناه الطعام المعروف من العدس وهو شدة الوطء 1193 عدل الإنصاف الحق 1194 عدلان نسبة إلى العدل 1195 عدلي معناه نسبة إلى العدل نقيض الجور والظلم حقي منصف 1196 عدن الثابت المقيم 1197 عدنان مستوطن مقيم بالمكان دائم البقاء 1198 عدوي القوم يهرعون إلى القتال 1199 عدى أول المحاربين الذين يحملون على الأعداء 1200 عدي اسم قبيلة وجماعة القوم يعدون للقتال أو أول من يحمل من الرجالة تصغير عدي 1201 عديل تصغير عِدْل أو عَدْل 1202 عرابة معناه العرابة المخلاة التي يغطي بها ضرع الشاة عندما يثقل الفصيح 1203 عرادة ضرب من الشجر والتعريد العدو من فزع ونحوه 1204 عرار صوت الظليم والعرار بهار البر 1205 عراف كثير المعرفة المنجم الطيب 1206 عربي والعربي من كانت العربية لغته الأم أو يقطن البلاد العربية المنتسب إلى العرب من له نسب صحيح في العرب 1207 عرفات جمع عرفة جبل قريب من مكة من مناسك الحج ينفر إليه الحجاج يلبون ويحمدون ويقفون بين يدي الله وهو قبل عيد الأضحى بيوم والجمع تقدير له 1208 عرفان إحسان ومعروف وعطية ومدح وثناء وعلم بالشيء أو معترف بـه دال عليه 1209 عرفة اسم الجبل الآنف الذكر 1210 عرفطة عرفطة العرفط شجرة قصيرة ليست لها أغصان ذات شوك كثير تعلو مترا عن الأرض 1211 عرمان من قولهم عرمت العظم أعرمـه إذا اعترقت ما عليه من لحم فالعظم معروم وأنت عرام وعرمان 1212 عرنان السهل الواسع من الأرض 1213 عروة من أسماء الأسد وعروة القميص أي زره وكل ما يؤخذ من حلقة ومال نفيس كالفرس الكريم وما يستمسك بـه ويستوثق يقال العروة الوثقى ما يعول عليه اشتقاقه من عروة الشجر وهو الذي يبقى على الجدب فتستغيث بـه الماشية وكل ما اعتصمت بـه فهو عروة والأرض دائمة الشجر عروة الموثوق الشجر الملتف ما لا يسقط ورقه في الشتاء 1214 عريان الذي ليس عليه ثياب الفرس المقلص الطويل القوائم 1215 عريب تصغير عرب النشيط 1216 عريج تصغير الأعرج وعرج يعرج عروجا إذا صعد في المعارج 1217 عريف عالم بالشيء 1218 عريق العريق من ألقاب ذوي الأصالة والكرم والعراقة ويسمى به 1219 عرين مأوى الأسد والضبع والذئب والحية والفريسة وغلب الاسم على مأوى الأسد شجر ملتف وربما سكن فيه الأسد 1220 عز معناه رفعة مطر شديد العز ضد الذل وهو من الألقاب نصر القوة والغلبة والشدة 1221 عز الدين قوة الدين وشدته وغلبته 1222 عزاز الأرض الصلبة السريعة السيل 1223 عزام فعال للمبالغة من الإرادة والعزم وعقد الضمير على فعل شيء من دون تردد ومن أسماء الأسد جاد القوي 1224 عزمي معناه نسبة إلى العزم القوة الشدة البأس الموفي بالعهد 1225 عزيز شريف قوي وقليل نادر ومكرم العزيز ومن كان موضع الحب والإكرام الغالب المنيع 1226 عساس من العس والتعسيس وهو العسس في الليل والطلب فيه 1227 عساف راعي الضيعة والقائم عليها كثير الظلم والجور السائر بغير هداية 1228 عسكري معناه نسبة إلى عسكر أي جيش 1229 عسل نسبة إلى شـهد النحل 1230 عشري الصديق المقرب الأنيس 1231 عشماوي رجل المعضلات الجلاد 1232 عشور الأنيس المخالط كثير المعاشرة 1233 عشير قريب وصديق وقبيلة 1234 عصام شريف بنفسه لا بآبائه معناه حبل يحمل بـه الدلو عهد ميثاق رباط كل شيء العروة 1235 عصفور طائر صغير متعدد الأنواع 1236 عصيم الشريف الأبي 1237 عصيمة معناه تصغير عصمة 1238 عضب العضب السيف القاطع 1239 عضد المعين 1240 عطا وعطا نولك السمح وما يعطى ورزق الغلبة التناول 1241 عطا الله الكرم من الله تعالى 1242 عطا عطاء معناه المنحة والهبة والهدية 1243 عطاء العطاء ما يعطي الهبة 1244 عطار بائع العطر الكثير التعطر 1245 عطارد نجم من السيارات التسعة 1246 عطايا جمع عطية ما يعطى هدايا منح هبات 1247 عطفان كثير العطف 1248 عطوان كثير البذل والعطاء كريم جواد 1249 عطوف كثير العطف شفوق حسن الخلق محسن 1250 عطوي نسبة إلى العطية 1251 عطية رزق وهبة من الله وما يعطى معناه مثل عطاء والحسنة 1252 عظيم صاحب عظمة ومنعة 1253 عفان الممتنع عن كل ما هو رديء وقبيح الممتنع من المحارم 1254 عفيف الممتنع عما لا يحل ولا يجمل وتارك الشـهوات معناه ذو عفة وإباء مترفع عن الدنايا الذي يعف عن المحارم وعن أذى الناس 1255 عقال من عقال البعير وكل شيء حبسته فقد عقلته ولذلك سمي العقل لأنـه يمنع عن الجهل 1256 عقبة أثر الجمال وهيئته والبدل والنوبة من المناوبة معناه آخر كل شيء بدل أثر الحسن وبقاياه عقبة الأمر مرجعه ما يعقب بـه بعد الطعام من حلوى الليل والنـهار لأنـهما يتعاقبان عُقْبة الخاتمة 1257 عقل ضد الحمق والجهل ونور روحاني بـه تدرك النفس ما لا تدركه بالحواس معناه ربط تمييز فكر إدراك حكم على واقع الحكمة 1258 عقيل والكريم من كل شيء معناه معقول عاقل مدرك مميز معناه تصغير عقل سيد القوم 1259 عكاش ذكر العنكبوت 1260 عكاشة معناه عكش جمع شد الوثاق عسر الأمر العكاش والعكاشة بيت العنكبوت العنكبوت 1261 عكرمة الة أو طائر يشبهها فيما زعموا سواد الليل 1262 عكيف ظل مقيم في المكان متحبس فيه ومقبل على الشيء مواظب ملازم ومنـه الاعتكاف في المسجد بحبس النفس عن التصرفات المعتادة 1263 علاء والعلاء علو ورفعة وشرف معناه السمو والارتفاع والمجد السرور 1264 علال شارب شربة ثانية أو شارب بعد الشرب تباعا أو ساق ثانية أو تباعا ال الضراب 1265 علام عالم جدا ونسابة 1266 علامة عالم جدا ونسابة والهاء للمبالغة الشارة 1267 علبة قدح ضخم من جلود الإبل 1268 علقم علقمة لي معناه الشديد المرار كالحن 1269 علقمة من العلقم وهو نبت مر يشبه الصبر علقم المر والعلقمة شجر الحنظل 1270 علوان معناه مثنى علو العالي والمرتفع الجبل العالي كثير الرفعة 1271 علوش الذئب 1272 علوم من علام 1273 علوي معناه نسبة إلى علو أي ارتفاع عظيم شريف 1274 علي القوي معناه كثير الارتفاع والسمو والشرف من الصلابة والشدة 1275 عليان وعليان جسيم طويل معناه الضخم طويل الجسم تصغير علاء الارتفاع 1276 عليم معناه تصغير علم الكثير العلم والمعرفة 1277 عماد سند وسيد ورتبة عسكرية رفيعة قائد الجيش وبناء شاهق وطويل العماد رفيعه أي شريف ركن رئيس وكل ما يعتمد عليه الأبنية الرفيعة ما يسند به 1278 عماد الدين سند الدين المع عن الدين 1279 عمار عائش زمنا طويلا وجاعل المكان عامرا وكثير التعمير والبناء معناه حليم وقور البناء الورع كثير الصلاة المستور الموقي 1280 عمارة وأصغر من القبيلة أو الحي العظيم والطائفة أو الأسطول من السفن الحربية تكون معا ما يعتمر بـه أي يلبس على الرأس كالعمامة معناه ترخيم عمار أجرة العمار ما يعمر بـه المكان التحية البناء 1281 عمدة العمدة ما يعتمد عليه ورئيس العسكر ورئيس القرية أو المدينة 1282 عمر اسم علم ممنوع من الصرف ومعدول عن عامر في حال التسمية جمع عمرة ومن كان يقيم بمكة قبل إيجاب الحج فهو معتمر وتلك الإقامة عمرة الحياة الذي يعيش طويلا 1283 عمران اسم للبنيان ولما يعمر بـه المكان ويحسن حاله بواسطة الفلاحة وكثرة الأهالي ونجاح الأعمال والتمدن معناه عكس خراب معناه انظر عُمران 1284 عمرو تلفظ عَمْر اسم علم تلحق بـه الواو في حالتي الرفع والجر تفرقة بينـه وبين عمر وتحذف الواو في النصب معناه من العمر أي الحياة الدين المنديل تغطي بـه الحرة رأسها 1285 عميد سيد وسند ورتبة أكاديمية عميد كلية ورتبة عسكرية حديثة الذي يعتمد عليه في الأمور 1286 عمير تصغير عمر 1287 عميس من قولهم تعامس عن الشيء إذا تغافل عنـه 1288 عميم الجمع الكثير من الناس 1289 عنان السحاب أو التي تمسك الماء وعنان السماء ما بدا لك منـها إذا نظرتها وما علا منـها وارتفع مرتفع علو المقود ما ظهر أمامك 1290 عنبر زعفران وطيب وهو مادة صلبة لا طعم لها ولا ريح إلا إذا سحقت أو أحرقت حينئذ ينبعث منـها رائحة ذكية 1291 عنبري نسبة إلى عنبر 1292 عنبسة من أسماء الأسد وهو من العبوس والنون زائدة 1293 عنتر وعَنْتَرهُ بالرمح طعنـه الذباب الأزرق المقدام القوي الشجاع في الحرب 1294 عنترة معناه مفرد العنتر الشجاع العنتر الذباب الأزرق واحدته عنترة السلوك في الشدائد 1295 عندليب طائر حسن الصوت يقال له الهزار 1296 عنفوان عة عنفوان الشباب أوله ونشاطه وحدته وأول بهج 1297 عهد وفاء وذمة وضمان وأمان ووصية ويمين الميثاق 1298 عهدي نسبة إلى عهد 1299 عواد الضارب على العود الذي يعود المريض 1300 عوام معناه كثير العوم أي السباحة الفرس السابح في سيره 1301 عودة رجوع وارتداد بعد الإعراض 1302 عوش بدل وخلف 1303 عوض معناه بدل خلف الدهر 1304 عوف الأسد لأنـه يعوف ليلا أي يطوف والكاد لعياله والذئب وحسن الرعية والضيف والجد والحظ والديك ونبات طيب الرائحة الديك الحظ الطائر الطائر البال 1305 عون ظهير معناه المساعدة والنجدة والخدمة والخادم الظهير المساند 1306 عوني شئ معناه نسبة إلى عون مساع 1307 عويد تصغير عائد الجافي العزيز النفس 1308 عويس جاد في الكسب لعياله يطوف بالليل ويكدح ليقيتهم والذئب لأنـه يعوس في الليل في طلب شيء يأكله 1309 عويف معناه تصغير عوف 1310 عويم معناه تصغير عوم 1311 عويمر عويمر تصغير عامر البناء الساكن الآهل 1312 عياد مـهنئ بقدوم العيد وشاهد إياه صاحب العيد والاحتفال الملجأ 1313 عياش صيغة مبالغة من عائش أي عائش في رفاهية وطويل العمر معناه بائع الخبز وصانعه كثير العيش 1314 عياض البدل والخلف معناه كثير العوض أو التعويض كثير العطاء والبذل 1315 عيد موسم وكل يوم فيه جمع أو تذكار لذي فضل أو حادثة مـهمة البهجة الفرح الاحتفال 1316 عيينة تصغير عين 1317 غادي المبكر 1318 غازي محارب مقاتل وطالب قاصد مـهاجم فاتح فارس الغازي من يغزو أعدائه دفاعا عن حماه وكل من يسهم في مثل هذا الغزو فهو غاز الذي يغزو في سبيل الله 1319 غاسق الليل إذا أوغل واشتدت ظلمته 1320 غاضرة غاضرة سعة وطيب العيش الناعم الخصب والغضراء الأرض الطيبة التربة 1321 غافر المصلح 1322 غالب معناه منتصر قاهر ظافر من له الغلبة والنصر والفوز في حياته فهو غالب والناس بين مغلوب وغالب وتدور التسميات كلها حول هذا المعنى فهناك غلاّب وغُلَيْب آخذ الشيء بالقوة 1323 غالي معناه ثمين رفيع القدر الناس والأشياء منـهم الرخيص ومنـهم الغالي والمعاني النبيلة والقيم السامية هي التي تغلى من شأن الإنسان وتجعله موضع التقدير والتعظيم من أهله وذويه والغالي يصان ولا يفرط فيه عزيز 1324 غامد جاعل السيف في الغمد ومستر الشيء ومغطيه وغمد فلانا ستر ما كان منـه وغطى عيوبه معناه سفينة مشحونة ومن يدعو إلى المحبة والسلام والكف عن الكراهية والخصام فهو غامد 1325 غامر مبالغ في الإحسان إلى الناس 1326 غانم فائز بالشيء ونائله بلا بدل ولا مشقة معناه رابح مكتسب للغنيمة من عاد من سعيه محقق الآمال ظافرا بثمرة عمله سالما فهو غانم وغنام كثير الغنائم أو راعي الغنم حصل على الغنيمة 1327 غاني الغاني صاحب المال الكثير ويقولون رجل غان أي مستغن الغني 1328 غبشان من الغبشة وهي ظلمة آخر الليل 1329 غراب يضرب المثل بالغراب في السواد والبكور والحذر وأغربة العرب سودانـهم وقد كان العرب يسمون أبناءهم لأعدائهم كي يخيفوهم ويرهبوهم ومن أجل هذا كانوا يختارون مثل غراب نسبة إلى طائر الغراب الأسود اللون 1330 غراس الولد غرس أبيه والكل يغرس وينتظر الثمرة الذي يغرس الشجر والزرع 1331 غرفة غرفة العلية ما غرف من الماء وغيره باليد 1332 غريب معناه أجنبي من الغرب مغترب غريب الدار غريب في أحواله فيه خفاء وغموض وغراب كثير الاغتراب البعيد عن وطنـه وأهله 1333 غريد الطائر يرفع صوته في غنائه ويطرب بـه المغرد المغني الذي يغرد دائما 1334 غرير الأبيض الحسن الخلق المغرور 1335 غريم الدائن 1336 غزال ولد الظبية الشادن حتى يتحرك ويمشي ويستغني عن أمـه 1337 غزوان كثير الغزو والقتال 1338 غزية غَزِيّة القبيلة 1339 غزير كثير لا ينضب وفير 1340 غسان ناضر الشباب الخصلة من الشعر منتسب إلى الغساسنة غسّان حدة الشباب الجميل جدا وغسّان اسم قبيلة 1341 غصن الغصن ما تشعب من الشجرة وفيه رقة وجمال ونماء واتصال ومصغره غصين 1342 غصون جمع غصن وهو ما تفرع من ساق الشجرة فروع الأشجار الدقيقة الناعمة 1343 غضبان دائم الغضب 1344 غضنفر الأسد غليظ الجثة 1345 غضير الناعم من كل شيء والخصب والسعة والخير 1346 غطاس الذي يغطس تحت الماء للصيد وغيره 1347 غطفان واسع العيش وطويل الأشفار معناه طويل الرموش مسرور قليل شعر الحاجب 1348 غفار معناه اثر الكي على الوجه صاحب الشامة على الخد 1349 غلاب كثيرة الغلبة والاعتزاز والنصر والقهر الدائم الربح والكسب 1350 غلام معناه فتى قارب سن البلوغ 1351 غلوان أول الشباب 1352 غنام صاحب الغنم وراعيها الرابح الكثير الفوز صاحب الغنيمة 1353 غندور من الغندرة وهي المشية بتبختر ودلال 1354 غنم وغنم وغنيمة فوز بلا مشقة ونول الشي بلا بدل 1355 غنوم كثير الغُنْم 1356 غنى يسار وكثرة المال ووفرته 1357 غني معناه كثير المال مستغن عن غيره ثري قانع 1358 غنيم تصغير غَنْم وغُنْم المكسب الفوز بالأشياء في الحرب الفائز بالأشياء من غير تعب 1359 غوار كثير الإغارة مثل مغوار فهو بطل شجاع مقدام المغير 1360 غوث معناه نجدة معونة تأييد المساعدة المناصرة المعاونة 1361 غويبة لست أدري أهو غابة مصغرة أم هو كثير التغيب والسفر أم يذكر الغائبين عنـه 1362 غياث معناه نجدة معونة نصر تأييد المغيث والمساعد 1363 غياض جمع غيضة وهي مجتمع الشجر في مفيض ماء أي مدخله في الأرض ومجتمعه 1364 غيث سحاب يغيث من استغاث والغيث المطر والكلأ الكلأ والعشب 1365 غيلان معناه مثنى غيل وهو أن ترضع الأم وهي حامل الخديعة الغلظ السمين العظيم والغول الكحول والهلكة والداهية وهو أيضا نوع من الشياطين كانت العرب تزعم أنـها تظهر للناس في الفلاة فتتلون لهم في صور شتى وتضللهم وتهلكهم أو حيوان لا وجود له الجمع غيلان 1366 فؤاد قلب عقل لب 1367 فائد معناه ذو فائدة مفيد 1368 فائز معناه ناجح ظافر متفوق رابح كاسب 1369 فائق مفضل بالشرف ومرجح على الآخرين وخيار من كل شيء متفوق الجيد الخالص من نوعه الغالب الذي يعلو قومـه 1370 فاتح حاكم بين الناس يقضي بينـهم وغالب في دار الحرب ومالكها قهرا الفتح تهيئة سبل الخير وبارك الله فيمن كان مفتاحا للخير مغلاقا للشر القاهر المتغلب المنتصر 1371 فاتك جريء شجاع بطاش في الفتك قوة واندفاع وفي الفتك شجاعة ومجاهرة وغدر وفتك فتكا ركب ما تدعو إليه نفسه غير مبال مدمر 1372 فاخر ممدوح الخصال مباه بالمناقب والمكارم وجيد من كل شيء الفاخر النفيس من كل شيء والفاخر يجمع بين الجودة والرفعة المباهي 1373 فادي من يفدي غيره بنفسه أو بماله ويخلصه وينقذه مما هو فيه المنقذ 1374 فارح فرح مسرور مبتهج راض بما هو فيه وفرحان كثير الفرح المسرور 1375 فارس معناه راكب الفرس من أسماء الأسد حاذق محارب شجاع الفارس الماهر في ركوب الخيل الشجاع المقدام 1376 فارض متسع من كل شيء موجب ضخم 1377 فارع عالي الشرف وهيئ حسن ومستقل الفارع الطويل ويقال فرع قومـه أي علاهم وجاهة وشرفا فهو فارع طويل الشعر 1378 فاروق من يفرق بين الحق والباطل ما فرق بين شيئين السيف 1379 فاضل معناه كريم الخلق متصف بالفضيلة زائد صاحب الفضل والكرم ضد النقص 1380 فاطر ضد صائم الباديء المنشيء 1381 فاطم المنقطع عن الرضاع القاطع 1382 فاطن الحاذق الذكي الماهر 1383 فاكر الذي يفكر كثيرا 1384 فاكه معناه مرح خفيف الظل طيب النفس مزاح الفكه 1385 فالح ظافر بما طلب فائز بـه ومصيب في عمله معناه حارث ناجح صالح رابح منتصر 1386 فانوس مصباح 1387 فاني المجتهد في عمله 1388 فاهم يحسن التصور ولديه قدرة جيدة واستعداد للاستنباط ومن كان فاهما لما يدور حوله فإنـه يعيش حياته بعيدا عن المشكلات واعي عارف خبير 1389 فايد المتبختر 1390 فتاح مبالغة الفاتح والقاضي بين الناس لأنـه يفتح مواضع الحق معناه كثير الفتح حاكم 1391 فتح وماء جار معناه عكس إغلاق نصر ظفر الفاتح الغازي الميسور 1392 فتح الله خير الله نصر الله 1393 فتحي نسبة إلى فتح 1394 فتوح تصغير فتّاح 1395 فتى من الفتوة والشباب 1396 فتيان معناه مشتق من فتيا وهي السؤال عن أحكام الدين 1397 فحام بائع الفحم 1398 فخار افتخار ترفع مباهاة معناه مباهاة مجد عز 1399 فخر معناه مباهاة افتخار ترفع فضل عظمة 1400 فخري نسبة إلى الفخر والمباهاة 1401 فخور متعاظم متكبر 1402 فدائي مجاهد في سبيل الله مضحي بنفسه 1403 فدفد فدفد الأرض المستوية الواسعة لا شيء فيها 1404 فدوان من الفداء 1405 فدوكس الغليظ الجافي 1406 فراج من الفرج وهو انكشاف الهم والغم الذي يفرج عن الناس 1407 فراس اسم الأسد لأنـه يصطاد فريسته بدق عنقها معناه من الفروسية وهي ركوب الخيل والشجاعة ومن الفراسة أي الحدس الصائب 1408 فرج معناه زوال الغم والهم والكرب والضيق والعسر الانشراح 1409 فرج الله لطف الله 1410 فرح وانشراح الصدر غبطة ابتهاج الفرحة والسرور 1411 فرحات الفرحة المسرات 1412 فرحان مسرور صاحب فرحة 1413 فرزدق الرغيف قطع العجين قطع الجبن فتات الخبز 1414 فرعون لقب ملوك مصر القدامى كل جبار عات 1415 فرقان القرآن وكل ما فرق بـه بين الحق والباطل والنصر والبرهان والصبح 1416 فرقد نجم قريب من القطب الشمالي يهتدى بـه لأنـه ثابت الموقع تقريبا 1417 فرناس الأسد والشديد والشجاع وزعيم فلاحي العجم ورئيس الإقليم الدهقان دقيق العنق 1418 فرند سيف وما يلمح في صفحته من أثر تموج الضوء 1419 فرهود وولد الوعل أو الشاة أو الأسد الحسن الممتلئ 1420 فروة لبس من جوخ ونحوه يبطن بجلود بعض الحيوانات كالأرانب والثعالب والنمور والغني والثروة وخمار المرأة أو قناعها وجعبة يحمل السائل فيها صدقته أرض لا نبات فيها تاج غنى وثروة فروة الجلدة ذات الشعر 1421 فريد واحد فريد لا نظير له ومنفرد وجمعه فرائد وهي قطع من الذهب تلقط من معدنـه وخرز يفصل بـه بين الجواهر في النظم معناه متميز وحيد نادر اللؤلؤ 1422 فريدون معناه جمع فريدون 1423 فريز منحى معزول مميز من غيره 1424 فزاع الذعر من الشيء كثير الإغاثة والاستغاثة 1425 فصيح يحسن البيان ويميز جيد الكلام من رديئه صاحب فصاحة وبيان 1426 فضالة معناه زيادة إحسان فضل فضالة البقية من الشيء 1427 فضل والفضل بقية معناه ضد رذل كرم خلق حسن الزيادة ضد النقص ما فضل من الشيء إحسان 1428 فضل الله كرم الله ومنته 1429 فضول كثير الفضل 1430 فضيل والفَضيل والفُضَيْل ذو الفضل والفضيلة والخير والإحسان معناه تصغير فضل فاضل واسع الثراء كثير الكرم 1431 فطيم المفطوم حديثا 1432 فطين ذكي مدرك الأمر حاذق فيه ماهر ذو فطنة وذكاء 1433 فقيه عالم بالفقه وأمور الدين ذكي 1434 فكري منسوب إلى الفكر وهو إعمال الخاطر في المعلوم للوصول إلى معرفة مجهول من الفكر وهو إعمال الفكر والعقل في أمر لحله أو إدراكه 1435 فكيه طيب النفسي مزاح نديم محب للفكاهة 1436 فلاح نجاة وفوز وبقاء في الخير فوز صلاح نجاح 1437 فلكي مشتغل بعلم الفلك العالم بالفلك 1438 فندي نسبة إلى فند وهو الجبل العظيم القطعة العظيمة من الجبل 1439 فهد حيوان من السباع شديد الغضب ذو وثبات بعيدة كثير النوم متولد من الأسد والنمر يقال فهد لفلان فهدا أسدي إليه جميلا وهو غائب 1440 فهر معناه كثير الكلام كثير اللحم كثير المال الفهر الحجر الأملس يملأ الكف وهو مؤنث ولذلك عندما صغروه قالوا فهيرة 1441 فهم معناه إدراك تمييز ربط 1442 فهمان صاحب علم ومعرفة ملم بكل الأمور 1443 فهمي نسبة إلى فهم وفهمان 1444 فهيم كثير الفهم صاحب معرفة وإدراك صاحب فهم وحسن تصور 1445 فواز خارج من أرض إلى أرض كثير الفوز والظفر الربح الناجح القلب 1446 فوال بائع الفول 1447 فوزان معناه مثنى فوز بمعنى الظفر والانتصار النجاح 1448 فوزي معناه نسبة إلى فوز نصري دائم النصر والفوز 1449 فياح الفياض بالعطاء الواسع الكثير كثير العطاء الذي تفوح رائحته الطيبة 1450 فياض معناه كثير الفيض من كل شيء سخي النـهر الفياض كثير الماء والرجل الفياض كثير العطاء الكريم الوهاب الجواد العطاء 1451 فيصل الفيصل الحاكم أو القاضي السيف الذي يفصل بين الناس وبين الحق والباطل 1452 فيض امتلاء معناه كثير من كل شيء وفرة سيلان امتلاء الغزير 1453 فيلق الأمر العجيب والكتيبة العظيمة من الجيش الرجل العظيم 1454 قائد من يقوم على رأس مجموعة من الجند الذي يتبعه الآخرون 1455 قابس من يقبس علما يفيده أو نورا يهديه فهو قابس ومن يقبس النار ويأخذها ويستفيد بها فهو قابس المتعلم المستفيد 1456 قابل قانع راضي 1457 قابوس الجميل الوجه الحسن اللون 1458 قابيل أخو هابيل 1459 قادر معناه متمكن مـهيمن من أسماء الله الحسنى قاهر صاحب القوة والقدرة 1460 قادم آت 1461 قارون القطا وال واد بالطائف وضرب من الأدوية 1462 قاسط عادل من القسط أي العدل ومفرق الشيء ومقسمـه بالسوية منصف 1463 قاسم والقاسم مقسم الشيء وفارزه أجزاء معناه موزع مجزئ حارس العدالة يرجع إليه في القسمة ويتولاها ويقوم بها خير قيام 1464 قاصد طالب الشيء أو الشخص بعينـه ومتوجه إليه ومعتمده القاصد في حكمـه عادل وفي الأمور متوسط بين الإفراط والتفريط وفي النفقة لا يسرق ولا يقتر فالقاصد معتدل وهناك قاصد كريم مستقيم متوجه إلى الله المعتدل الذي يقصد في مشيه وفي طريقه 1465 قاضي الذي يقضي بين الناس ويفصل بينـهم 1466 قانت الطائع الخاضع لله المقر بالعبودية خاشع مصلي 1467 قانع راضي مساير 1468 قاهر الشامخ العالي الغالب 1469 قبيصة من قبصته قبصة 1470 قتادة قتادة نبات صلب له شوك كالإبر يستخرج منـه أجود الصمغ 1471 قتيبة معناه تصغير قتبة وهي الأمعاء أو سرعة الغضب تصغير قتب البط 1472 قثم القُثَم المعطاء والمجتمع الخلق ويسمى المذهب لجماله المانح ا 1473 قحافة كل شيء قحفته من إناء أو غيره فأخذته بأجمعه حرف الثريد 1474 قحطان الضارب شديدا وجارف الشيء ولقاح النخل قلة الخير 1475 قدامة بمعنى قديم فعالة من الإقدام على الشيء المتقدم أول الصف 1476 قدد قِدَد القدة الفرقة من الناس تختلف آراء أفرادها 1477 قدري معناه نسبة إلى قدر وهو المقدار والقيمة والشأن ذو شأن وقوة وغنى الحكم والقضاء 1478 قدوة برفع القاف وفتحها وكسرها مثال وطريقة وسيرة ونـهج وأسرة وأسوة حسنة الذي يقتدي بـه نموذج جيد 1479 قدور مترو في تسوية أموره قادر على الشيء ومقدره نسبة إلى القدر 1480 قرة ما تقر بـه العين وترضى ويدخل عليها السرور ومنـه قرة العين 1481 قرظة القرظ ضرب من الشجر يدبغ بـه وتصغير قرظة قريظة 1482 قريب النسيب الداني 1483 قرير فرح مسرور مرتاح الخاطر 1484 قريش الشديد البعيد قبيلة الرسول 1485 قريطم تصغير قرطم وهو حب العصفر 1486 قرين تصغير قَرْن أو قِرْن الزوج الصاحب 1487 قزاز بائع القز وهو الحرير ناسج القز 1488 قس عاقل حاذق 1489 قسام الجمال الحسن الذي يقسم 1490 قسورة الأسد 1491 قسيط الميزان العادل 1492 قسيم جميل نصيب الإنسان من الشيء 1493 قصام المدمر الذي يحطم كل ما أمامـه 1494 قصي القصا والقاصي والقصي النسب البعيد والناحية والبعد وتصغيرها قُصَيّ بالغ الغاية أو الشيء الذي يفكر بعمق 1495 قطبة النصل الدقيق من نصال السهم وقطبة الرحي التي تدور فيها والمحور القائم المثبت 1496 قطرب القطرب اللص الفاره في اللصوصية ونبات شائك بـه حب يلصق بمن يقترب منـه 1497 قعقاع صوت السلاح 1498 قلا الذي يقلي في الزيت 1499 قليب البئر 1500 قنبر القُبَّر طائر 1501 قنديل مصباح في وسطه فتيل 1502 قنفذ من فعل ممات وهو فنعل 1503 قنوت كثير الطاعة لربه ومصل كثيرا 1504 قواس الرامي بالقوس صانع القوس 1505 قويدر تصغير قادر 1506 قيس الشدة التقدير التبختر السباق 1507 قيصر لقب ملوك الروس والرومان 1508 كاتب عالم ومن عمله الكتابة المحترف للكتابة الأديب 1509 كاثر الغالب بالكثرة 1510 كادح يسعى ويكد ويدأب 1511 كارم من يعطي ويجود من ذات نفسه في يسر وسهولة الجواد الكريم الذي لا ينفذ عطاؤه 1512 كاسب الرابح المجتهد العامل 1513 كاسر العقاب وغيره من الطيور الكواسر مفرق 1514 كاشف الواضح المكتشف 1515 كاظم من كظم غيظه أي غضبه وحبسه وأمسك على نفسه على صفح أو غضب معناه ساكت العاقل الصبور المتأني 1516 كافي مستغن عن غيره وقانع بالشيء مكتف به 1517 كامل تام الأجزاء والصفات مستكمل الشيء ومستتمـه جامع للصفات والمناقب الحميدة 1518 كامي كاتم الأسرار الذي يستر نفسه بالدروع 1519 كاهل هو المعتمد في الملمات ورجل كاهل إذا استحكم سنـه وقد سمت العرب كاهلا وكُهَيْلاً وكهلان 1520 كايد خادع ماكر 1521 كبير معناه عكس صغير ذو القدر والقيمة 1522 كثيب الرمال الكثيرة 1523 كثير معناه تصغير كثير عظيم ضد قليل 1524 كحيل مكحول ومكحل شديد سواد العين 1525 كرام الجواد أفضل الناس 1526 كرامة الشرف عزة النفس الأمر الخارق للعادة الإباء الشمم العزة 1527 كرز الصقر 1528 كرم معناه جود سخاء صفح عفو عزة نفس كرم النفس وترفعها عن الدنايا العطاء خيرة 1529 كروان طائر طويل الرجلين أغبر نحو الة وله صوت حسن 1530 كريم وعزيز النفس معناه جواد سخي مسامح معطاء يجمع الفضائل كلها 1531 كساب كثير الكسب مالا أو علما أو طلب معيشة لأهله كثير السعي في طلب الرزق صاحب الدخل الكثير 1532 كسار الكاسر 1533 كعب رمح عالي الشرف والمجد كعب العظم الناتئ في جنب القدم عند ملتقى الساق والقدم 1534 كفؤ المساوي الأهل صاحب الكفاءة 1535 كلاب مصدر كالبتة مكالبة وكلابا 1536 كلثم وكُلثوم كثير لحم الخدين والوجه والحرير على رأس العلم والفيل حسنة قسمات الوجه معناه جميلة الطلعة بهية المنظر 1537 كليب كُليب الحريض 1538 كليل المتعب الضعيف 1539 كليم من يكالمك 1540 كمال اسم مصدر وهو تمام الشيء وأجزائه ومحاسنـه وجعله جملة كامل الأخلاق والعمل صاحب المناقب الحسنة 1541 كميت معناه جمع كمت وهو ما اختلط فيه السواد بالحمرة من أسماء الخمر من الألوان 1542 كميل كامل شديد الكمال 1543 كناز أوان كنز التمر والمال المخبوء كناز الناقة الصلبة اللحم 1544 كنان وقاء الشيء وستره الغطاء 1545 كنانة معناه جعبة السهام كنانة الرجل خاصة أهله ورجاله وكنانة يحمي أرضه وعرضه الغطاء 1546 كنز المال المدفون تحت الأرض 1547 كنعان معناه مضموم منقبض متحفز للهجوم كنع في الشيء طمع وفي التسمية خضوع ومذلة الكريم الذي يطمع الناس في جوده وكرمـه 1548 كهلان كالكهل من جاوز الثلاثين إلى الخمسين وهي سن التعقل والرزانة والقوة ويقال طار له طائر كهل إذا كان له جد وحظ في الدنيا 1549 لؤلؤ الدر والدر غال وفيه بريق وبياض وصفاء جمع لآلئ وهي من الأحجار الكريمة التي تستخرج من الماء 1550 لؤي معناه تصغير لأي أي الجهد والشدة إما تصغير لواء أو تصغير لوى الرمل أو تصغير لأى وهو الثور الوحشي القوي المتين الشديد 1551 لاحق تابع متوالي 1552 لاشين اسم أعجمي 1553 لامح المعجب بنفسه الناظر 1554 لامز الجبل الأكمة 1555 لامع مشرق براق وذكي متوقد وذو صيت وشـهرة متألق وضاء منير 1556 لايق صاحب الأدب جميل المنظر حسن المعاشرة 1557 لباب المختار الخالص من كل شيء جوهر 1558 لبان بائع اللبن 1559 لبيب ولازم للأمر لا يفتر عنـه معناه عاقل بصير لطيف ذكي نبيه ذكي لماح 1560 لبيد معناه من أنواع الطير مقيم ثاوي في المكان من قولهم لبد بالمكان الزعيم الذي يحيط بـه الناس الذي لا يبارح مكانـه لبيد الكيس الكبير 1561 لجين الفضة 1562 لحام بائع اللحم الذي يلحم المعادن 1563 لطف رفق وتوفيق من الله معناه رقة دماثة 1564 لطفي منسوب إلى اللطف والرقة فلا يعرف الخشونة الكرم 1565 لطيف من كان بـه لطف ورفق ورأفة فهو لطيف رقيق 1566 لقمان مسكت الخصم والطريق الواضح 1567 لماح مشير إلى الشيء ببصره ومختلس النظر إليه مصوب البصر نحوه الشديد اللمح وامتداد البصر إلى الشيء في ذكاء وفطنة حسن الملاحظة والرؤية 1568 لمعي براق وهاج مضيء 1569 لميع مشرق مضيء ساطع 1570 لهفان عطشان 1571 لهيف المظلوم الذي يستغيث 1572 لهيم تصغير لهم من الالتهام وهو البلع وسمي الجيش العظيم لهاما لأنـه يلتهم كل ما يقدر عليه 1573 لواء الراية العلم فرقة كبيرة من الجيش 1574 ليث والليث الأسد واللسن البليغ والليث الشدة والقوة الشجاع 1575 ليثي نسبة إلى ليث 1576 مأثور الخالد ما ورث عن السلف 1577 مألوف أنيس محبوب معاشر صديق المعروف الملتئم 1578 مأمور الخادم الذي يؤمر من رجال الإدارة 1579 مأمون والمأمون أمين يوثق بـه ويركن إليه يأتمنـه الناس على أموالهم وأعراضهم 1580 مأنوس مؤانس ومأنوس به 1581 مؤذن الذي ينادي إلى الصلاة 1582 مؤمل الرجاء الأمل 1583 مؤمن معناه واثق مطمئن مصدق جازم ضد كافر 1584 مؤنس معناه أنيس رفيق مسامر أليف لطيف مسل محدث لبق 1585 مؤيد مقوى ومثبت الذي يؤيده الناس 1586 ماتع ظريف وجيد من كل شيء وعائش هنيئا 1587 ماجد ذو مجد ورفعة وخلق سمح معناه كريم الخصال حسن الخلق 1588 مادح الذي يمدح الغير بصفاتهم الحسنة 1589 مادن المتمدن ابن المدينة 1590 مارد طغا وجاوز حد أمثاله الشديد العاتي المرتفع 1591 مازن ومتظرف متفضل بأكثر مما عنده معناه مضيء الوجه مادح طالب حاجة إما من بيض النمل وهو يسمى مازنا وإما من المزن وإما من قولهم فلان يتمزن على قومـه أي يتسخى عليهم السحاب الممطر 1592 ماضر الطيب نسبة إلى مضر 1593 ماضي السيف القاطع نافذ الزمان المنصرم 1594 مبادر سباق بادي 1595 مبارك والمبارك ما فيه بركة أي نماء وزيادة حسية بشيء أو معنوية وكثير النفع وثبوت الخير الإلهي في الشيء معناه ذو بركة ومنعة وخير 1596 مباشر صاحب البشارة بادئ العمل 1597 مبتغي مقصود مطلوب مرجو 1598 مبتهج مسرور فرحان 1599 مبجل مكرم معظم مع جمال ونبل عالي المقام 1600 مبرور مبارك 1601 مبروك مبارك من البركة أي النماء والزيادة حسية كانت أو معنوية وثبوت الخير الإلهي في الشيء 1602 مبسام كثير التبسم 1603 مبشر مفرح أو مخبر بفرح ناقل البشارة البشير 1604 مبين واضح متضح الفصيح المنطق صاحب الحجة والبينة 1605 متروك مـهمل 1606 متعب معناه مضن غير مريح يتعب أعداءه فيحارون فيه ويتعب جسمـه في سبيل تحقيق أمانيه منـهك مجهد 1607 متمم بالغ الكمال مُتَمِّم مكمل 1608 متولي الذي يضطلع بالأعمال الكبيرة وكيل 1609 متين قوي صلب شديد التحمل 1610 مثابر متابع موالي 1611 مثبت الثابت عند الشدة القوي 1612 مثقال وزن صغير يوزن بـه الذهب والفضة والعطور 1613 مثنى معناه من ثنى أي أرسل ثانيا اثنين اثنين أكثر من واحد 1614 مجاب مقبول الطلب والحاجة ومتلقي الجواب عن سؤاله مطاع مقضي الحاجة ملبي 1615 مجاشع من الجشع وهو أسوأ الحرص مُجَاشِع ضيق الماء وعطشـه 1616 مجاعة من المجع والمجيع التمر واللبن مُجَّاعَة عام الجدب الجوع 1617 مجالد ذو شدة وقوة وصبر على الأمور مجاهد متحمل الجهد في مقابلة العدو وباذل طاقته للوصول إلى هدف سام ومقاتل دفاعا عن دين الحق محارب 1618 مجاهد معناه متحمل جهد في قتال العدو باذل طاقة للوصول إلى غايته مناضل مقاتل محارب 1619 مجتبى مختار منتخب مصطفى 1620 مجحم مضرم النار ومؤججها وشاخص العين وخاطم أنف البعير بما يمنعه من العض 1621 مجد عز ورفعة وأرض مرتفعة ونبل وكرم عظمة جلال مروءة سخاء شرف كرم 1622 مجدل الحصن العالي القصر المنيف 1623 مجدي نسبة إلى مجد 1624 مجزأة مجزأة الكافي المقنع الهبة 1625 مجفية مجفية الغليظ المتباعد 1626 مجمع مُجَمِّع الملتقى المكان الواسع والبناء الكبير 1627 مجواد كثير الإتيان بالجيد 1628 مجيب ملبي الطلب 1629 مجيد معناه صاحب مجد وعزة متقن للعمل آت بالجيد في كل شيء بارع 1630 مجير منقذ ومغيث ومعين ناصر مانع 1631 محارب مجاهد مقاتل مناضل 1632 محب ودود ومؤانس وميال الطبع إلى الشيء الملذ 1633 محبوب معناه مرغوب مطلوب مودود مرجو الحبيب المحب 1634 محجم منيع شديد التأجج 1635 محجن معناه عصا يعطف رأسها وكل ما عطف محجون واحتجن الشيء ضمـه إليه مِحْجَن كل عود معطوف الرأس معوج الجمع محاجن 1636 محجوب مستور ومغطى وممنوع 1637 محرز معناه حائز نفيس حصين مدخر واضع حرز محفوظ نادر غالي 1638 محرم ممنوع من الشيء ومحمي بذمة وأول الشـهور العربية سمي بـه لتحريم القتال فيه مـهاب مبجل 1639 محروس محفوظ وعائش زمانا طويلا 1640 محسن صاحب إحسان أي العامل حسنا ومعطي الحسنة وضد المسيء والمحسن مزين الشيء وجاعله حسنا عطاء صاحب الإحسان كريم 1641 محصن مِفْعَل من قولهم حصنت الشيء إذا حفظته 1642 محفوظ معناه مصون مرعي محروس ومحمي 1643 محلم من قولهم تحلمت يرابيع أرض فلان إذا سمنت 1644 محمود ومرضي عنـه معناه ممدوح السيرة حميدها مشكور الحمد ضد الذم 1645 محي الدين الذي يحيي الدين بأعماله الصالحة 1646 محيسن تصغير محسن 1647 مخبر الخبير بالأمر ناقل الخبر 1648 مختار والمختار مخصص معناه منتقى مصطفى مقدم الذي تم انتخابه ليتقلد منصبا ما المميز 1649 مخرمة مَفْعَلة 1650 مخزوم منظم ومنضد متعارض 1651 مخلد مكان الخلد والخلود والثبات دائم باق مقيم ومن أبطأ شيبه ومن لا يهرم 1652 مخلص خالص صاف ومميز من غيره وصافي المودة والحب منقذ منج الأمين الوفي 1653 مخلف الذي يخلف نسلا بعده 1654 مخلوف متبوع 1655 مداح الذي يقوم بالمديح 1656 مدثر المتغطي بالدثار وهو الغطاء 1657 مدرار كثير الخير وفير النعمة 1658 مدرك بالغ الشيء وواصل إليه وبالغ ناضج العاقل الواعي 1659 مدلاج مدلاج السائر ليلا أو أول الليل 1660 مدلج السائر في أول الليل القنفذ 1661 مديح الإطراء الثناء 1662 مديد طويل العمر طويل القامة 1663 مدين اسم قرية النبي شعيب عليه السلام 1664 مرابط ملازم تخوم العدو 1665 مراد معناه هدف وغاية مطلب أمنية مقصد 1666 مرة معناه نبات صحراوي شديد المرار 1667 مرتجى مرتقب وموضع رجاء وأمل 1668 مرتجي المطلوب المأمول 1669 مرتضى معناه من رضي الناس عنـه مطلوب مبتغى 1670 مرتضي الذي يرضى عنـه الناس 1671 مرثد مُفْعِل من قولهم رثدت الشيء إذا نضدت بعضه على بعض فأنت راثد والمَرْثَد الكريم والأسد مَرْثَد المقيم 1672 مرجان من الأحجار الكريمة حمراء اللون 1673 مرحب سعة ودعوة إلى المكان الرحب وقائل مرحبا أي المرحب 1674 مرداس معناه المرداس الشيء الصلب العريض يدك بـه رأس الحجر يلقى في البئر لمعرفة الماء 1675 مرزوق ذو رزق وعظيم الحظ محظوظ 1676 مرسال النبأ الرسالة الناقة السهلة المسير الخبر المفرح 1677 مرسل باعث رسولا وموجه مطلق 1678 مرسي راسخ وثابت راس الجبل الثابت الراسخ 1679 مرشد واعظ الموجه الدليل الدال الهادي 1680 مرضي الهني القانع 1681 مرعي معناه محمي محروس مصان 1682 مرفاع عالي ضد الخفض 1683 مرفه منعم لين العيش رغيده 1684 مرقال مِفعال من قولهم أرقل البعير فهو مرقل وهو مشي فوق الخبب شبيه بالجمز 1685 مرهب مفزع مخيف 1686 مرهج كثير المطر ومثير الغبار في ضرب من السير ومـهيج القوم بعضهم على بعض 1687 مرهف دقيق لطيف وسيف مرهف مدقق الحد حساس رقيق ضامر 1688 مروان حجر أبيض رقيق براق يشعل النار أو حجر صلب له حد كحد السكين ويعرف بالصوان شجر طيب الريح 1689 مريد صاحب الإرادة المحب المطيع 1690 مزاحم معناه مغالب مكاثر منافس مضايق المع في الزحام الثور المكسور القرنين 1691 مزهر منور للنبات ذي الزهر ومضيء متلألئ وذو بياض حسن إحدى الآلات الموسيقية العربية الذي يزهر النار ويوقدها لإطعام الضيوف 1692 مزيد زيادة ونماء الطامع في الزيادة 1693 مسارع الذي يسرع في السير 1694 مساعد معاون مؤيد ظهير معين منجد 1695 مسافر معناه راحل مـهاجر مفارق مُفاعل من السفر والسفر وهم القوم المسافرون الثور الوحشي 1696 مسافع مقاتل محارب 1697 مساور معناه السورة الوثبة أثر المجد وعلامته 1698 مسايد طالب السلامة السمح 1699 مستجاب مقبول الدعاء مقضي الحاجة 1700 مستعين المتوكل على الله 1701 مستقيم الكامل السائر على طريق الاستقامة والهدى 1702 مستنير مضيء 1703 مستهام هائم من شدة الحب 1704 مستور عفيف مغطي 1705 مستورد مستفعل من الورود ويسمى الشجاع واردا في بعض اللغات 1706 مسجح حسن العفو 1707 مسدد معناه مصيب موفق 1708 مسرور ذو فرح مسرور ممدود سعيد جزل 1709 مسروق مفعول من قولهم سرق الشيء إذا ضعف 1710 مسطح واشتقاقه من شيئين إما من عمود الخباء والجمع مساطح مِسْطَح آلة السطح الموضع الذي يبسط فيه التمر ويجفف المحور يبسط بـه الخبز 1711 مسعد سعيد ومسعود صاحب السعادة ضد شقي 1712 مسعر المِسْعَر الخشبة التي يحرك بها النار 1713 مسعود ميمون ومن أسعده الله معناه مسرور مبسوط فرحان صاحب السعادة الدائمة الكثير السعد نقيض الشقي 1714 مسفر مضيء مشرق 1715 مسكي النحيل الشجاع المتمسك في الأرض 1716 مسكين بائس فقير 1717 مسلم معناه داخل في دين الإسلام مستسلم وطائع مؤمن 1718 مسلمة معناه استسلام طاعة انقياد مَسْلَمة المسالم المصالح 1719 مسهر من جعلك تسهر وطائر قيل إنـه لا ينام الليل يبقى مصوتا بصوت حسن حتى إن من يسمعه يسهر عليه 1720 مسور سمت العرب سَوّاراً ومُسَاوراً ومِسْوَراً وسورة والسورة الوثبة وأثر المجد وعلامته 1721 مشاري منبسط في العدو وظاهر الغنى والمشر خروج المشرة في الشجرة والمشرة ورقة النخل واكتساء الشجر خضرة وخروج النبات من الأرض نشيط بائع 1722 مشاور مستشار كثير التشاور 1723 مشتاق مـهتاج ومحمول على الشوق 1724 مشرف صاحب الشرف العالي المرتفع 1725 مشعل ما يشعل من الحطب ليستضاء بـه إناء من أدم ينتبذ فيه القنديل 1726 مشفق الكثير الشفقة والعطف والرحمة 1727 مشكور كثير الحمد والشكر 1728 مشـهور معروف ذائع الصيت 1729 مشير معرف ومبين وجه الصواب والمصلحة وجميل ورتبة عسكرية ووزارية رفيعة صاحب الشورى 1730 مصان عفيف 1731 مصباح وسنان عريض وفتيلة مشتعلة سراج منير قنديل القدح الكبير 1732 مصداق صادق الحديث كثير الصدق 1733 مصدق من يصدقك في حديثك صادق يصدقه الجميع 1734 مصطفى معناه مختار منتخب منتقى المصطفى المفضل 1735 مصعب الفحل من كل حيوان ومن الجمال ما لا يركب ولا يمس مسود عسر جاد 1736 مصقلة مفعلة من الصقل 1737 مصلح فاضل موفق يلزم الصلاح ويزيل الفساد والشقاق بعد وقوعهما الذي يصلح الشيء فاعل الخير 1738 مصون محفوظ 1739 مصيب آت بالصواب في قوله وعمله دائم الصواب سديد الرأي 1740 مضر أبيض مضر اللبن حمض وابيض وعيش مضير أي ناعم م طيب حامض 1741 مضياف كثير الضيوف الذين ينزلون عليه 1742 مطاع الذي يطيعه الناس شريف سيد 1743 مطاوع موافق مطيع سهل 1744 مطر ماء السحاب الغيث وهو المطر النازل من السحاب فرج 1745 مطرف الآتي بالطرفة أي الحديث الجديد والمقاتل حول العسكر لأنـه يحمل على طرف منـهم وراد الخيل والإبل على أطرافها 1746 مطعم مقدم الطعام ومطعم الغصن موصل بـه غصنا من غير شجرة ومطعم فلانا أرضا أعاره إياها للزراعة وأطعم النخل أثمر وأدرك ثمره مضياف متغير الطعم 1747 مطلق معناه غير مقيد حر 1748 مطلوب مقصود من الناس 1749 مطهر معناه تقي نقي بعيد عن الرجس مختون 1750 مطيع منقاد وموافق وأطاع الشجر أدرك ثمره وأطاعه المرتع وطاع له أي اتسع وأمكنـه رعيه معناه طائع مستسلم 1751 مظعون من سار وارتحل 1752 مظفر ناجح فائز كاسب منتصر 1753 مظلوم المـهدر حقه الذي تعرض للظلم 1754 مظهر وضوح ومكان الظهور والصعود معناه صاحب ظهر أي دعم أو ركوبة مبرز القوي الظهر الواضح الجلي 1755 معاذ معناه معتصم ملتجيء مستجير ملجأ الذي يعتصم بـه الأخرون 1756 معاصر الذي يعيش أحداث عصره ويعاصرها 1757 معافى عكس مريض صحيح البدن 1758 معالي الكسب الخير والبر الشرف والعزة والرفعة 1759 معاوية معناه جرو الكلب والثعلب الكلبة الطالبة للكلب كثيرة العواء 1760 معبد معناه مكان العبادة ومكان تجمع العباد 1761 معتب معناه طلب الإعذار عذر صفح مُعَتِّب مليم صاحب العتاب واللوم 1762 معتبر مبجل محترم بين أقرانـه 1763 معتز عزيز مفتخر صاحب العزة والقوة 1764 معتصم ممتنع من المعصية معناه ملتجئ لائذ مستعيذ 1765 معتمد معناه راكن إلى مستعين ب 1766 معتمر معناه مؤد للعمرة لابس فوق رأسه 1767 معتوق المفدي الخارج من الرق الحر 1768 معد معناه جنب الإنسان أو غيره بطن المعد وهو اللحم في مرجع كتف الفرس مـهيأ 1769 معدان معناه مثنى معد 1770 معدل معناه بارع متقن محنك 1771 معذل مفرط الجود والكرم 1772 معروف ظاهر بارز إحسان خير رزق مشـهور الفضل الجميل والخير غير المجهول 1773 معز معناه مانح العزة وصاحب اليد في الخير 1774 معزز مكرم ومعظم ومقوى محصن مفخم 1775 معشر إما من قولهم للجماعة يا معشر الناس وإما من قولهم كريم المعشر والعشرة والمعاشرة 1776 معصوم ممتنع من الخطأ والمعصية الذي لا يخطئ المحفوظ المحمي 1777 معضاد سيف القصاب يقطع بـه العظام وسيف يقطع بـه الشجر وحلي يلبس في المعصم والمعين بعضده أي بذراعه 1778 معطي كثير العطاء كريم واهب 1779 معقل معناه مربط محصن حصن قلعة الموضع الذي تعقل فيه الوعول 1780 معلم من يقوم بتعليم الناس 1781 معلى والمعلى الصاعد المرتفع والشريف في المكارم قاهر عالي 1782 معمر منزل كثير الماء والكلأ والناس طويل العمر أو من شأنـه أن يعمر ولا يخرب بناء مسن 1783 معن هين يسير وماء ظاهر معناه الطويل والقصير كثير الماء وقليله الإقرار بالحق 1784 معنى الخطيب المفوه 1785 معوان حسن المعونة كثيرها للناس 1786 معيد حاذق مجرب للأمور عالم بها ولقب مساعد أستاذ جامعي 1787 معيض المعطي بدل خسارته 1788 معيط تصغير أمعط طويل العنق 1789 معيقيب مُعَيْقِيب تصغير العقيب وهو كل شيء يأتي بعد شيء يتلوه 1790 معين معناه مساعد ظهير مؤازر مناصر 1791 مغازي الذي يغزو الأعداء ويقاتلهم 1792 مغاوري مـهاجم كثير الغارات 1793 مغوار مقاتل كثير الغارات 1794 مغيث معناه مثل معين 1795 مغيرة معناه كثير الإغارة تصغير مغير 1796 مفتاح مسهل الأمور 1797 مفتي الفقيه الذي يقوم بالفتوى صاحب العلم والرأي 1798 مفدى الذي يفتديه غيره 1799 مفدي الذي يفدي نفسه 1800 مفرج مُفَعّل من فرجت الشيء أفرجه فرجا إذا وسعته 1801 مفرح بهيج سار 1802 مفضل والمفضل كثير الفضل ومحكوم له بالفضل وذو مزية على غيره معناه مقدم مرغوب مرجو 1803 مفضي واسع واصل مفتقر 1804 مفلح معناه فائز ناجح ظافر رابح صالح 1805 مفيد مكسب أو مكتسب مالا أو علما أو نفعا معناه ذو فائدة ومنفعة وصلاح خير عكس ضار 1806 مقاتل معناه محارب مجتهد مجالد 1807 مقاعس مفاعل من القعس وهو أن ينخزل عن أصحابه أو يقعد عنـهم 1808 مقبل آت ولازم الشيء آخذ فيه معناه عكس مدبر مقدم قادم 1809 مقبول معقول محبوب 1810 مقتدر معناه الذي يمكنـه القيام بما يريد من الأعمال الذي لديه القدرة على إنـهاء كل ما يكلف بـه من أعمال 1811 مقتدي متبع موالي 1812 مقتفي معناه المتبع المـهتدي 1813 مقداد معناه حسن القوام شديد القطع الحديدة التي يقطع بها جميل 1814 مقدام معناه شجاع جرئ باسل 1815 مقدم أول الشيء 1816 مقصود من يقصده الناس دائما ويتوجهون إليه 1817 مقلد المقلد موضع القلادة وموضع نجاد السيف على المنكبين والسابق من الخيل 1818 مقنع صاحب الحجة المقنعة الراضي 1819 مقوقس معناه اسم قبطي ليس له مرادف ولا معنى في العربية 1820 مكارم نسبة إلى الجود والكرم ومكارم الأخلاق محاسن 1821 مكافح مجاهد مناضل 1822 مكاوي نسبة إلى مكة المكرمة 1823 مكتفي معناه الذي يستغني عن غيره 1824 مكحول معناه ذو عينين شديدتي السواد في عينـه كحل طبيعي 1825 مكين قوي متمكن 1826 ملاذ مأوى الحصن الملجأ الأمين 1827 ملاك مخلوق سماوي نوراني طاهرة نورانية 1828 ملحان مِلْحان من الملاحة الحسن والجمال 1829 ملحم مطعم اللحم ومن كثر عنده اللحم كريم الكثير اللحم في جسمـه 1830 ملهم ذكي نبيه صاحب الإلهام 1831 مليح ظريف بهيج حسن المنظر ذو ملاحة حسن الوجه جميل أبيض 1832 ممتاز متفوق ومفضل على سواه شديد الجودة 1833 ممدوح مثنى عليه ومقرظ الذي يمتدحه الناس 1834 مناح كثير المنح والعطاء 1835 مناد منادى صاحب النداء 1836 مناضل حام ومع ومبار في رمي السهام 1837 مناع قليل العطاء ضنين ممسك 1838 مناف مشرف مرتفع وجبل عالي المرتقى معناه جبل شاهق صعب الارتقاء صنم 1839 منان كريم كثير المن والإحسان 1840 منبه موقظ معلم بالأمر ومنوه بفلان أو على الشيء وإليه أوقفه عليه وأعلمـه به 1841 منتصر فائز غالب رابح 1842 منجد معين ومساعد 1843 منجى مكان النجاة وملجأ وما ارتفع من الأرض 1844 منح عطيات وعطايا وجمع منحة أي عطية 1845 منذر والمنذر رسول ومحذر من العواقب قبل وقوعها معناه عكس مبشر نذير مـهدد متوعد المخوف المفزع 1846 منسي غير معروف مغمور 1847 منشد صاحب الصوت الجميل المغني 1848 منشود مقصود مطلوب مبتغي 1849 منصف عادل ومسو بين الخصمين الذي يعطي بالحق 1850 منصور والمنصور منتصر معناه ظافر فائز منجد معين مساعد 1851 منظور سيد القوم والذي يرجى خيره مشـهور ينظر الناس إليه كثيرا 1852 منظوم جميل مرتب حسن 1853 منعم محسن كثير الخير كثير النعم 1854 منقذ معناه مخلص مجير منجد 1855 منكدر إما من قولهم انكدر النجم إذا انقض يهوي أو من قولهم انكدر الماء وتكدر إذا اختلط صفوة بالكدر 1856 منـهب مُفعِل من النـهب 1857 منـهل مكان للشرب مورد 1858 منيب مقيم وكيلا عنـه ومطر غزير وربيع حسن 1859 منير مضيء مشرق حسن اللون لامع مشع مصدر النور 1860 منيع قوي عزيز لا يقدر عليه حصين ثابت 1861 منيف مرتفع عال ومشرف طويل حسن شاهق 1862 مـهاب الذي يرهبه الناس ويخافونـه ذو جلال وهيبة 1863 مـهاجر معناه مسافر مغادر هارب المغترب تارك بلده 1864 مـهتدي ذو رشاد وهداية 1865 مـهدي معناه مـهتدي مبصر دليل مسترشد 1866 مـهذب هنئ مرتب 1867 مـهلهل يقال ثوب هلهال إذا كان رقيقا 1868 مـهنا أصلها مـهنأ هنيء فرح ميسر الأمر رغد من الهنا 1869 مـهند السيف 1870 مـهيب صائح زاجر الذي يهابه الناس ذو هيبة وجلال 1871 مـهير غالي نوع من أغلى أنواع القماش 1872 مـهيمن مسيطر 1873 موئل ملجأ المستقر الأمين مصب السيل 1874 مواهب عطايا من الله جمع موهبة عطية بلا عوض هبات وعطايا السحابة 1875 موجود حاضر 1876 مودود محبوب و 1877 مودي محسن منعم 1878 موسر غني صاحب مال وفير 1879 موفق والموفق من التوفيق أي جعل الأسباب موافقة للمطلوب أو تسهيل طريق الخير وسد طريق الشر والخذلان معناه مسدد مصيب مـهتدي رشيد سعيد رابح يحالفه التوفيق 1880 موفور موجود بوفرة 1881 موقن مدرك واعي 1882 مولود اسم مفعول يقال للصغير لقرب عهده من الولادة 1883 موهوب معناه ذو موهبة معطي بلا عوض ممنوح الملهم الفنان 1884 مياد العطاء 1885 مياس تبختر الأسد 1886 ميزر الثوب السلاح المنيع 1887 ميس مصدر تبختر وتمايل ونوع من الزبيب وضرب من الكروم ينـهض على ساق وشجر عظيم تتخذ منـه السروج 1888 ميسر موفق ومسهل الأمور معناه مـهيأ جاهز مستعد 1889 ميسرة الغني والثراء ضد الميمنة من اليسر 1890 ميسور الغني السهولة 1891 ميمون ذو يمن وبركة 1892 نائب وكيل مساعد 1893 نائل حائز على الشيء ومعطى وبالغ ما يريد ويتمنى النائل ما ينال ويدرك المعروف العطاء 1894 نابغ النابغ والنابغة المبرز في علمـه أو فنـه والعظيم الشأن ذكي فطن نبيه 1895 نابغة ظهر عظيم الشأن مجيد النابهة الذكية المتفوقة العالمة 1896 نابل النابل الحاذق بالشيء وحامل النبل 1897 نابه فطن مشـهور من كان نابها فهو شريف صاحب ذكر حسن والنابه من كان غير خامل يقال نبه الرجل نباهة ارتفع ذكره فهو نبيه أما منبه فهو يثير الانتباه ويحقق التنبيه نابغ 1898 ناتل من الأسماء العربية القديمة 1899 ناثر كاتب النثر وموزع خيره من يجيد الكتابة ويملك أسرار الكلمة 1900 ناجح فائز ظافر بحاجته وعمله فالح 1901 ناجد واضح بين 1902 ناجي خالص من الموت أو الشر ومسرع سابق معناه مخلص يرجي أن تصاحبه النجاة في حياته والنجاة خلاص من الأذى 1903 نادر قليل الوجود في علم أو فضل النادر الفريد في علمـه وخلقه وشأنـه وبيانـه ورجولته والرجال قليل 1904 نادي نادى الرجل أهله وعشيرته من الندى وهو تكاثف بخار الماء على الزرع في الصباح 1905 ناسب ملائم موافق 1906 ناشئ الناشئ الغلام جاوز حد الصغر وشب 1907 ناشد طالب الشيء راغب فيه ينشد الكمال ويعمل على تحقيق الآمال عارف 1908 ناشط خفيف سريع ومقبل على العمل وغيره نشيط كثير الحركة 1909 ناصح واعظ مخلص المودة في النصح إرشاد إلى ما فيه صلاح عادل منصف صادق النصح 1910 ناصر والناصر المعين على دفع ضد أو رد عدو معناه مؤيد مساعد ظهير مساعد الذي يقوم بنصرة الآخرين 1911 ناصع الناصع الأبيض الصافي وفي النصاعة صفاء ووضوح وفي النصاعة بيان وظهور والناصع الخالص الصافي 1912 ناصف يقول نصف القوم خدمـهم وخادم القوم سيدهم منصف عادل 1913 ناصيف ونصيف كل ما غطى الرأس من خمار أو عمامة ونصف الشيء ومنصف منصف معطي الحق خادم 1914 ناضج اكتمل فكره وعقله مكتمل الخبرة جاهز للأكل 1915 ناضر ذو نضارة ويبالغ بـه في كل لون شاعر مؤلف جامع 1916 ناظر مبصر المراقب العين 1917 ناظم مؤلف الشيء ومنظمـه وناظم الشعر واللؤلؤ مؤلفه وجامعه في سلك الناظم منسق يترك لمسات جمالية فيما يقوم بـه فهو يؤلف بين الأشياء ويضم بعضها إلى بعض كما ينظم اللؤلؤ المنثور في سلك فيصبح عقدا منظوما شاعر 1918 ناعم لين مستو مستقيم 1919 ناغي المغازل المتكلم بما يسره ويعجبه 1920 نافح يعطي وينفح كريم 1921 نافذ ماضي مطاع 1922 نافع معناه مفيد خير من كان ذا نفع نقيض ضار 1923 نامق يقال نمق الكتاب نمقا كتبه فأحسن كاتب 1924 نامي زائد الناس المكتمل جسما وعقلا وخلقا 1925 ناهز كبير القدم 1926 ناهض ومقاوم ومحرك للنـهوض وفرخ الطائر الذي تهيأ جناحاه للطيران معناه قائم راق عال مرتفع الأسد القائم بالأمر النا 1927 ناهل ريّان مرتو من الماء 1928 ناهي زاجر مانع ينـهاك عن تطلب غيره الذي يزجر عن الشر ويمنع العيب 1929 نايف مشرف معناه مرتفع متفوق العالي الطويل 1930 نايل نائل معناه حائز على مكتسب معطي معروف عطية 1931 نباته معناه مؤنث نبات النبتة الصغيرة 1932 نبراس مصباح وجريء جسور وأسد مضيء على الطريق للحيارى والتائهين 1933 نبهان فطن ذو نباهه ومشـهور معناه ذكي كثير النباهة 1934 نبوغ عبقرية وتفوق ظهور 1935 نبوي منتسب إلى النبي 1936 نبيل ذكي فاضل شريف نجيب 1937 نبيه ذكي فطن وشريف عالي الشأن 1938 نجا خلاص أصلها نجاء الغصن العصب 1939 نجاتي نسبة إلى النجاة ظفر فوز خلاص 1940 نجاح وتيسير معناه فوز تفوق ظفر انتصار كسب فلاح 1941 نجاد ما ارتفع من الأرض وعلا 1942 نجدة معناه غوث عون مساعدة نصر شجاعة 1943 نجدي النجد ما ارتفع من الأرض وصلب ومن ينتمي إلى نجد بالجزيرة العربية فهو نجدي البأس الموضح 1944 نجم وما نجم أي طلع من النبات على غير ساق والأصل كوكب ثريا أحد مشاهير المجتمع 1945 نجيب ومحمود في القول والفعل معناه فاضل كريم نبيه حسيب 1946 نجيح الصائب في الرأي والذي تنجح أموره والسريع المجد والصابر قريب 1947 نحاس صانع النحاس 1948 نحام من الأسماء العربية القديمة 1949 نحرير عاقل فطن حاذق 1950 نخلة شجرة التمر 1951 نداء دعاء صوت 1952 ندائي دعوتي 1953 ندرة النادر القليل الوجود القطعة من الذهب أو الفضة توجد في المعدن 1954 نديد الند والمثل والنظير 1955 نديم رفيق ومصاحب ومجالس على ال سمير أنيس 1956 نذير ومنبه إلى ما يتهدد منذر رسول صوت القوس 1957 نزار معناه قليل نادر قلة الخير 1958 نزال شجاع كثير النزول إلى الوغى 1959 نزيه عفيف بعيد عن العيب والسوء 1960 نساج الذي ينسج الثياب أو ينسج الشعر 1961 نسيب ذو نسب وقرابة النسيب المناسب والنسيب المعروف حسبه وأصوله الرقيق المناسب 1962 نسيم الروح النسيم الريح اللينة الهادئة ويضرب بـه المثل في الرقة الهواء العليل الريح الطيبة 1963 نشاط خفة وسرعة وطيب النفس للعمل وغيره 1964 نشمي الشجاع شجر تصنع منـه القسي 1965 نشوان سكران 1966 نشيط يقول العرب نشط للأمر وإليه نشاطا خف له وجد فيه فهو ناشط ونشيط 1967 نصار للمبالغة كثير الانتصار والعون لغيره والقوة عليه 1968 نصحي صادق مخلص كثير النصح 1969 نصر إعانة وتنجية ظفر كسب النجاح الفوز التفوق 1970 نصري فوزي تفوقي ونجاحي 1971 نصوح ناصح واعظ 1972 نصيب الحظ المقسوم 1973 نصيح الخالص من العسل 1974 نصير تصغير نصر معين مؤيد مناصر 1975 نضال حماية ودفاع ومباراة في رمي السهام عراك كفاح قتال جهاد 1976 نضر والنضر نعومة معناه ذهب أنيق طازج جميل الوجه حسن الرونق 1977 نضلة نَضْلة السبقة والغلبة في رمي السهام 1978 نضير ذو نضارة أي حسن ولطف ونعومة وجمال 1979 نظام ملاك الأمر وقوامـه ونـهج وسيرة الترتيب الخيط ينظم فيه اللؤلؤ 1980 نظير مثيل ومساو ومنظور شبيه ند 1981 نظيف نقي من الوسخ والدنس وبهي حسن 1982 نظيم منظوم المنظوم من الشعر وغيره 1983 نعمان معناه طيب عيش رفاهية تنعم دم 1984 نعمة الله مسرة الله 1985 نعوم تصغير ناعم لين الملمس طيب العيش 1986 نعيم دعة ومال تصغير أنعم أو تصغير نعم وأصله من النعمة رغد العيش ولينـه خلاف البؤس والنعيم كل ما يلتذ بـه ويتنعم من مطعم ومفرش ومركب وغير ذلك 1987 نعيمان معناه تصغير نعمان نعيمان تصغير نعيم 1988 نفيس ثمين ومال كثير وشيء يتنافس فيه ويرغب جيد من نوعه 1989 نفيع نافع مفيد نفيع صاحب الخير نقيض الضار 1990 نفيل الغنيمة الهبة 1991 نقي النقي الخالص الطاهر المصفى النظيف من الشوائب 1992 نقيب كبير القوم وعريفهم وسيدهم 1993 نمر والنمر ويلفظونـها خطأ بكسر النون نوع من السباع فيه شبه من الأسد إلا أنـه أصغر منـه وأجرأ وأخبث من التنمر وهو التوعد والتهدد وأصله من شراسة الخلق النامي الزاكي العذب 1994 نمير معناه تصغير نمر ماء الري الماء الطيب 1995 نميق المنقوش 1996 نـهاد مسرع في قتال العدو معناه مترفعة قوية عالية المكان العالي المرتفع الزهاء الناهدة الثديين 1997 نـهار معناه عكس ليل يوم ضوء معناه الفترة من طلوع الشمس إلى مغيبها 1998 نـهدان الحوض الملآن 1999 نـهزان مثنى ناهز كبير القوم 2000 نـهشل نـهشل الرجل إذا أسن واضطرب 2001 نـهلان الشارب العطشان 2002 نوار معناه المرأة البعيدة عن الريبة معناه الكثير النور والإضاءة الزهر 2003 نواس فعَّال من قولهم ناس الشيء ينوس إذا تحرك 2004 نواف المرتفع العالي الطويل المتفوق 2005 نور الدين ضياء الدين 2006 نوري ضيائي 2007 نوف معناه ارتفاع زيادة علو سنام النوف السنام العالي والنوف الصوت 2008 نوفل والعطية معناه كثير العطاء بحر جميل السيد الذي يدفع الظلم عن قومـه 2009 نويب تصغير نائب 2010 نيار مضيء المشع المنير 2011 نيازي اسم تركي 2012 نيروز الربيع بالفارسية والتركية والكردية 2013 هائل عظيم 2014 هائم الذي يجوب البلاد هائما على وجهه بلا هدف 2015 هاجد المصلي في الليل 2016 هادي والهادي المرشد والمبين والمتقدم والأسد واعظ دليل وقد سمت العرب العنق الهادي لتقدمـه الجسد 2017 هاشم كاسر الشيء اليابس والمكرم معناه الحبل الرخو الحلاب الحاذق الكريم العظيم الماهر 2018 هانئ معناه مسرور سعيد فرحان مرتاح هانئ اللذيذ المساغ 2019 هاني بهمز وبدونـه مسرور وميسر من غير مشقة ولا عناء الفرح الخادم 2020 هايب المعظم المبجل 2021 هبار وهو مأخوذ إما من قولهم هبرت اللحم أهبره هبرا إذا قطعته قطعا كبارا هبّار السيف البتار الغزل الكثير الشعر 2022 هبنقة قصير الخلق متقارب الأعضاء وكان هبنقة أحمق أهل الأرض 2023 هتاف الصوت العالي النداء 2024 هتان كثير الدمع 2025 ه اله الصغير من ولد الثعالب والجمع هجارس وننسب إليه فنقول الهي الماكر اللئيم 2026 هراس ضرب من الشجر له شوك وبنو هراسة من العرب 2027 هرثمة خطم الأسد 2028 هرم هَرِم بلغ أقصى الكبر الضعف 2029 هرماس الأسد 2030 هرمز الكبير من ملوك العجم 2031 هزار طائر حسن الصوت 2032 هزاع هو من يعدو عدوا سريعا الأسد الضاري 2033 هزبر الأسد الكاسر والضخم الصلب 2034 هشام معناه جود كرم 2035 هشيم المتكسر 2036 هصور الأسد 2037 هفان مقتفي الأثر 2038 هلال غرة القمر وأول المطر معناه البدر أول مراحله السنان ذو الشعبتين يصاد بـه الماء القليل أسفل القدمين الجميل الدمعة من المطر 2039 همام من إذا هم بشيء أقدم عليه وقام بـه معناه من أسماء الأسد ذو همة الهمام السيد الشجاع السخي والملك الكريم 2040 همدان فعلان من قولهم همدت النار إذا سكن اشتعالها 2041 همذان كثير الكلام 2042 هميان الهميان المعروف ليس بعربي محض 2043 هنئ السائغ الطيب 2044 هناد صاحب السيف المـهند المصنوع من حديد الهند أو صانعه معناه التي تعشق للطفها فَعّال من قولهم هندت الرجل تهنيدا إذا انعمته نسبة إلى هند الذي لا يسب أحدا 2045 هنام فعال من الهينمة وهي الكلام الخفي نوع من التمر 2046 هني وهنيء بتشديد أو بهمز سائغ وما أتاك بلا مشقة 2047 هنيد تصغير هند اسم المائة من الإبل 2048 هوازن جمع هوزن وهو ضرب من الطير وقد سمت العرب هوزناً 2049 هواس شجاع مجرب 2050 هواش سريع النـهضة في الحرب 2051 هوذة هوذة القطاة الأنثى وقيل ضرب من الطير 2052 هويدي نسبة إلى الهوادة 2053 هيبة الموقر المعظم الذي يهابه الناس احترام 2054 هيثم معناه فرخ النسر والعقاب والصقر الكثيب السهل 2055 هيذام يقال سيف هذام إذا صار صارما 2056 هيصم الأسد 2057 هيف ريح حارة تيبس النبات 2058 هيكل الشكل الفخم الفرس الطويل البناء المرتفع 2059 هيمان عطشان أشد العطش ومحب شديد الوجد 2060 هيوب يجله الناس ويهاب المعاصي 2061 وأسيد كزُبَيْر تصغير أسد وأَسِيد كأمير وارجع إلى الأسدي في الأنساب 2062 وئام وفاق وتفاهم واتفاق المباهاة الموافقة 2063 وائل العائد المبادر إلى النجاة وائل العائد الراجع اللاجئ 2064 واثب ناهض منقض 2065 واثق معناه مطمئن مصدق ثابت محكم 2066 واجد مدرك المكان أو الشيء أو الشخص ظافر بـه ومحب وذو السعة الفرح 2067 وادع معناه هادئ مطمئن المستقر الساكن 2068 وارث معناه حائز للمال بالوفاة صاحب الميراث 2069 وارد الجرئ السباق 2070 وارع المصلح الحاجز 2071 وارف نبات وارف أي نضر مـهتز وظل وارف طويل ممتد متسع كثير الظل شديد الخضرة 2072 واسع الكبير الشاسع 2073 واسل واجب 2074 واسم حسن الوجه جميل المحيا 2075 واصف ناعت الشيء وواصفه الموصوف بالجمال والكمال أو الواصف لهما 2076 واصل بالغ المكان ومحسن إلى الأقربين وجامع الشيء بالشيء معناه مدرك لمبتغاه حائر لمراده تابع متوالي 2077 واضح جلي متضح وحسن الوجه ظاهر بين مستقيم لا يعرف الالتواء والمكر 2078 واعد متوعد متهدد مبشر 2079 وافد قادم آت رسول 2080 وافر مكتمل خيره كثير ونفعه عميم كثير 2081 وافي تام كامل ومحافظ على الوعد يفي بـه مخلص 2082 واقد واقد مشعل النار الذي يقدم الوقود الظريف السريع 2083 واكد ساع جاهد ساعد 2084 والبة الفرخ من الزرع يخرج في أصل الكبير 2085 والبهي الشديد الحسن والظرف 2086 والف الأليف 2087 والناصف القاسم المال نصفين 2088 واله المحب العاشق الولهان 2089 والوائل الراجع إلى الله واللاجئ الخالص والمبادر بطلب الموئل والنجاة 2090 والي تابع ناصر 2091 واهب معط بلا عوض 2092 وبر وَبَر ما يعو أجساد الإبل والأرانب كالصوف للغنم والشعر للمعز وأهل الوبر أهل البادية لأنـهم يتخذون بيوتهم من نسيج الوبر والوبر من الثديات في حجم الأرنب لونـه بين الغبرة والسواد 2093 وثاب معناه كثير الوثوب والقفز والهجوم سريع 2094 وثيق أمين موثوق ما يحكم بـه الأمر 2095 وثيل ضعيف 2096 وجدي حبي والوجد الغنى ظفري العثور على ضالة 2097 وجيد ما استوى من الأرض 2098 وجيز مختصر خفيف الكلام 2099 وجيه ذو شأن وجاه سيد شريف سيد القوم وسيم 2100 وحشي وحشي كل ما لا يستأنس من الناس والجانب الأيمن من كل شيء وفي الطب الجانب الخارجي من كل عضو 2101 وحيد منفرد بنفسه ليس له أخوة ولا أخوات وقد يكون وحيد عصره في فن ما نادر 2102 ودود كثير الود والإخلاص والحب 2103 وديد كثير الود والحب 2104 وديع ساكن مستقر مطمئن والاسم الدعة هادئ 2105 ورد معناه شجاع من أسماء الأسد زهر 2106 وردان وردان نسبة إلى شجر الورد العطر والورد الأسد الشجاع الجريء 2107 ورقة من ورق الشجر أو من ورق المال 2108 وسام مدالية تعطى لمن امتاز بفعاله وحسن خدمته وتعلق على الصدر معناه نيشان علامة شعار قلادة يجزى بها من أتى عملا جليلا 2109 وسيط رفيع المقام الذي يصلح بين طرفين 2110 وسيل راغب إلى الله 2111 وسيم ذو وسامة أي حسن الوجه فيه أثر الحسن والجمال والأصل جميل المحيا صبوح 2112 وصاف عارف بالوصف مجيد الكلام 2113 وصفي نسبة إلى الوصف 2114 وصيف الخادم العبد الشاب 2115 وضاح معناه حسن الوجه أبيض اللون مشرق كثير الوضوح نقي الحسب حسن اللون بسام أبيض وفيه ظهور وبيان جلاء 2116 وضيء نظيف حسن يشع النور من وجهه فيه حسن وجمال ونظافة 2117 وفاء معناه إخلاص تمام ضد إخلاف أمينة محافظة على العهد مخلصة طول العمر 2118 وفائي أمين محافظ على العهد مخلص 2119 وفي يفي بالعهد والوعد والنذر وما أجمل الوفاء 2120 وفيق موفق ورفيق 2121 وقاص فعّال من الوقص كسار الذي يكسر العيدان ليلقيها في النار المشتعلة 2122 وكيع سقاء وكيع أي محكم الصنعة واستوكعت معدة الرجل إذا اشتدت والوكع اعوجاج في رسغ اليد أو الرجل 2123 وكيل نائب من يوكل إليه الأمر 2124 ولي الطاهر من أولياء الله 2125 ولي الدين المسؤول عن الدين 2126 وليد والوليد المولود والصبي والعبد 2127 وليف البرق المتتابع اللمعان 2128 وميض لمعان خفيف 2129 وهاب معطاء كريم كثير الهبة لأمواله المعطاء 2130 وهب عطاء بلا عوض الهبة الفداء 2131 وهبة العطية بلا مقابل 2132 وهوب مبالغة في واهب وهو المعطي بلا عوض 2133 وهيب موهوب معناه تصغير وهب الكثير الهبات 2134 ياسر لين وخلاف يامن أي آت عن يساره معناه سهل عكس صعب جزار الياسر الذي يلي قسمة الجزر في الميسر والضارب أو اللاعب بالقداح في الميسر الغني الذي يستعمل يده اليمنى والثروة والسعة والرخاء 2135 ياسين يا إنسان بالحبشية 2136 يافع اليافع من شارف البلوغ والشرف اليافع الرفيع السامي وفي التسمية شموخ ورفعة 2137 ياقوت أحجار كريمة صلبة صافية شفافة مختلفة الألوان تتولد من الماء العذب 2138 يامن ذو اليمن والبركة 2139 يامين يامين ذو اليمن الذي يميل إلى المحافظة والاعتدال في رأيه 2140 يانع اليانع الثمر الناضج الذي أدرك وطاب وحان قطافه الأخضر الطيب 2141 يثربي منسوب إلى يثرب وهي المدينة قبل أن يهاجر إليها الرسول 2142 يخلد الدائم الباقي 2143 يربوع من قولهم ربع بالمكان إذا أقام به 2144 يزيد يزداد خيرا وبركة ونماء وكثرة النمو وعدم النقصان المنافس في الزيادة 2145 يسار ويَسّار سهولة وغنى وكثير التيسير ونقيض اليمين والثروة والسعة والرخاء وخلاف اليمين وهو الجهة اليسرى يقال قعد يسارا 2146 يسرى السائر في الليل من اليسر والسهولة 2147 يعرب من تكلم بالعربية ولم يلحن 2148 يعلى يرتفع ويصعد الشامخيَعْلى الرفعة والشرف الارتفاع والسمو الشريف الرفيع القدر 2149 يعمر يعيش طويلا 2150 يعيش مثل يحيى من الأسماء المتفائلة طويل العمر 2151 يغوث من الغوث وفي الغوث إنقاذ ونجدة 2152 يقظان اليقظة صحوة وانتباه واليقظة فطنة وحسن إدراك الضاحي الواعي 2153 يقين العلم الذي لا شك فيه 2154 يمان الرجل صاحب اليمين 2155 يماني منسوب إلى اليمن السعيد 2156 يمن خير وبركة وتفاؤل 2157 يموت معناه عكس يحيى . فرق ماش و قره ماش . فرق ماش و قره ماش : فرق ماش و قره ماش ، فرق ماش و قره ماش




    [فرق ماش و قره ماش]

    نویسنده و منبع: Angel tum | تاریخ انتشار: Mon, 03 Sep 2018 11:55:00 +0000



    تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
    هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
    در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
    i.video.ir@gmail.com