شعر برای اسم معصومه

شعر برای اسم معصومه شعر نو معني اسم معصومـه - shereno.com | شعر نو هایی اسم معصومـه - shereno.com | اشعار زیبا به منظور ولادت حضرت معصومـه | شعر مـیلاد حضرت معصومـه (س) | ده شعر زیبا به منظور حضرت معصومـه (س) |

شعر برای اسم معصومه

شعر نو معني اسم معصومـه - shereno.com

گل و پروانـه

شاعر اسم مـهم نیست

در عمق دره ...

چه عظیم است،

پرواز یک پروانـه...

سکیتی هارا
ترجمـه:اسم مـهم نیست

گل یوگائو

نیمـه باز...

با چین های عمـیق

هیساجو سوگیتا
ترجمـه:اسم مـهم نیست

...

ضد جنگ

شاعر اسم مـهم نیست

انفجار آتش؛

هزاران گل درحال شکفتن

یـا گل سرخی تنـها...

رایـان موری

باید تمـیزش کنم...

خونـهای زیـادی، شعر برای اسم معصومه زنگار بر وجودت ساخته اند

چاقوی زیبای من!

مایکل مور

(ترجمـه شخصی اسم مـهم نیست)

...

برف

شاعر اسم مـهم نیست

نـه آسمانی هست ونـه زمـینی

دانـه های برف اما

هنوزمـی بارد

هاشین

ترجمـه:اسم مـهم نیست ...

امـید

شاعر اسم مـهم نیست

روزنامـه ی صبح

خوب و بد را پیشگویی مـی کند...

از رویش مـی گذرم

دیو مک کراسکی

تو یک غده داری

اما رویش اسم مگذار

قدرتش مـی بخشد

(مایکل مور)

ترجمـه:اسم مـهم نیست
...

پرواز سپید

شاعر اسم مـهم نیست

هوا سوسو مـی زند

پروازی سپید

از حشره ای ناشناس

بوسون یوسا
برگردان:اسم مـهم نیست ...

بادبادک

شاعر اسم مـهم نیست


بادباک شناور است

در گوشـه ای از آسمان

آنجا کـه دیروز شناور بود

بوسون یوسا

برگردان:اسم مـهم نیست ...

شب کوتاه تابستان

شاعر اسم مـهم نیست

شب کوتاه تابستان

قطره ی شبنم

بر پشت کرم پرموی درخت

بوسون یوسا

برگردان:اسم مـهم نیست ...

گل شمشاد

شاعر اسم مـهم نیست


خزه نجوا مـی کند

هر بار که

گلهای شمشاد مـی افتند

بوسون یوسا

برگردان:اسم مـهم نیست ...

بیدار بمان

شاعر اسم مـهم نیست

بیدار بمان!

مـی گوید:او اکنون خوابیده است

شب سرد پائیزی...

بوسون یوسا

برگردان:اسم مـهم نیست ...

مـی ند درون دایره

شاعر اسم مـهم نیست

چهار یـا پنج مرد مـی ند درون یک دایره

بالای سرشان،

ماه درصدد افتادن است

بوسون یوسا

برگردان:اسم مـهم نیست

ا ...

. شعر برای اسم معصومه . شعر برای اسم معصومه : شعر برای اسم معصومه




[شعر برای اسم معصومه]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 09 Jul 2018 15:39:00 +0000



شعر برای اسم معصومه

شعر نو هایی اسم معصومـه - shereno.com

تو مثل بوی نان درون کوچه هایی

شاعر مجتبی زین اوقلی

خواب چشمان تورا شاید زمانی دیده بودم
یـا بـه یـادت جرعه هایم را نوشیده بودم
آن نگاه مـهربانت را نگیری از نگاهم
بی تو من مثل حبابی بی دفاع و بی پناهم
دست گرمت را بـه روی صورتم دست نوازش
ات را تکیـه گاهی کن به منظور درد و خواهش
باز آهنگ صدایت مـی کند آرام جانم
تا بـه خود امـید بخشم مـی توانم ، شعر برای اسم معصومه مـی توانم
مثل یک رنگین کمانی ، هر زمان باران بیـاید
آن شکوه رنگهایت غم ز قلبم مـی زداید
چشم خود بگشای بر این آسمان بی ستاره
تا بـه نور چشم تو ...

ای از نظرت مست شده اسم و مسما

شاعر مولوی

ای از نظرت مست شده اسم و مسما
 
ای یوسف جان گشته ز لب‌های شکرخا
ما را چه از آن قصه کـه آمد و خر رفت
 
هین وقت لطیفست از آن عربده بازآ
ای شاه تو شاهی کن و آراسته کن بزم
 
ای جان ولی نعمت هر وامق و عذرا
هم دایـه جان‌هایی و هم جوی مـی و شیر
 
هم جنت فردوسی و هم سدره خضرا
جز این بنگوییم وگر نیز بگوییم
 
گویید خسیسان کـه محالست و علالا
خواهی کـه بگویم بده آن جام صبوحی
 
تا چرخ بـه آید و صد زهره زهرا
هر جا ترشی ب ...

رفیقی بـه اسم سیگار

شاعر نازنین جمالی

شکایت مـی کنی
ونمـی دانی
دهان من زمستانی را بـه دوش دارد
که سیگارم
دودکش
همـیشـه روشنش بوده
گرچه این روزها
پک های پیر من
چشم هایم را مـی سوزانند
اما نمـی دانم
من نابینا شده ام
یـا سیگارم...

شکایت مـیکنی ونمـی دانی
تمام دکه های شـهر
مرا مـی شناسند
وتورا کـه حالا
جا نماز آب نکشیده ام را
آب مـی کشی
با دست هایی
که این کاره اند.....!!!
نمـیدانم
حق باتوست یـا من
که سر دوراهی ها
راه راست را نمـی روم
چون شاید تمام راه های راست
با من چپ افتاده اند
وعجیب ن� ...

با اسم علی زمـین بـه لرزش افتاد

شاعر سید محمد متولی

با اسم علی زمـین بـه لرزش افتاد

چشم دل شیعیـان بـه بارش افتاد

از یمن ورود او بـه دنیـای کنون

هر فتنـه ی مشرکان بـه چالش افتاد

پدر عزیزم،

*روزت مبارک*

روز پدر بر پدران عزیز و مرد هایی که

در آینده پدر مـی شوند ، مبارک باد. شعر برای اسم معصومه ...

اسم تو

شاعر معصومـه تاری وردی

هر لحظه عاشقم !
نـه اینکه لحظه بـه لحظه عاشقم!!!
باز نگویی کـه ام!!!
مـینویسم اسم تو را و تو خط مـیزنی و دوباره مـینویسمت...
عشق بازی مـیکنم با حرف وجودت...
با لحظه سجودت...
بهانـه نگیر اسم توست گر چه همنام تو بسیـار است!
نرو
نرو نگو کـه ف........!!!!! ...

دومـین اصلاح سوگند نامـه

شاعر سید عباس مجابی

دومـین اصلاحیـه ی
سوگند نامـه

پس از حمد و ستایش بر خداوند تبارک و تعالی
پیشاپیش فرا رسیدن عید سعید فطر را بـه عموم خوانندگان و
شاعران عزیز تبریک عرض نموده، قبولی طاعات و عبادات
شما را از درگاه ایزد منان خواهانم.
باید باستحضار برسانم کـه عزیزان زیـادی چون جنابان امـیری،
فـتحی، الـبـرز، شـریفیـان، رزاقی راد و ... شعر برای اسم معصومه ایـرادات جـدی و
نظرات خوبی ارائه نموده اند و از ابتدا هم هر آنچه داشته اند
در کف اخلاص نـهاده اند، لکن حق� ...

سومـین اصلاحیـه ی سوگندنامـه

شاعر سید عباس مجابی

سومـین اصلاحیـه ی
سوگند نامـه

پس از حمد و ستایش بر خداوند تبارک و تعالی
از محبت شما و زحمات شما سپاسگزارم. این اشعار آخرین اشعاری هست که تنظیم گردیده، بسیـاری از عزیزان پیرامون نواقص و کاستی ها زحمت کشیده اند که:
1 – به منظور هر یک از شعرای محترم یک فایل اختصاصی، مفتوح گردیده است.
2 – اشعار هر نفر بصورت انفرادی درون همان فایل اختصاصی قرار داده شده است.
3 – کلیـه ی نظرات خود شاعر و عزیزان دیگر، درون همان فایل شعر شاعر جمع آوری شده است.
4 – اساساً مثنوی ...

عاشورا...

شاعر معصومـه رمضانی علی اکبری

محرم تو را بـه یـاد چه مـی اندازد؟؟؟!!!
عاشورا؟
تشنگی؟!!
دست هایی کـه برای بیعت دراز شد،امادست خیـانت بود!!!
بر شانـه های مردم شـهر هنوز آوازه حماسه مردی است
که نـه از عطش گریست
نـه از زخم
نـه از خون
وقتیـهای سرخ او مـی خشکد
گریـه کار کمـی هست برای توصیف عطش
وقتیـهای سرخ او مـی خشکد
قلب ما تیر مـی کشد.......
سکوتش فریـادیست جاری درون گوش زمان
آری او مرد بود
آزاده زیست
تا بدانیم زندگی بـه هر قیمتی زیبا نیست.....
معصومـه رمضانی علی اکبری (باران) ...

شـهدای گمنام

شاعر معصومـه رمضانی علی اکبری

(نثر)
تقدیم بـه شـهدای هشت سال دفاع مقدس

ای شـهدای گمنام

ای غلطیده شدگان درون سرب های سرد و سنگین

ایـانی کـه درجنگ حیـات با شرف را مبادله کردید

و از شما پلاکی با سال ها سابقه حضور درون مـیدان جنگ و چفیـه ایی آغشته بـه خون بر جای مانده

ایـانی کـه شب های شما غریب ترین شب ها ی شام غریبان بوده است

به کدامـین گناه کشته شدید؟؟

بر مزار کدامتان بگرییم؟

من نمـیدانم شیمـیایی چیست

و زخم ترکش چقدر دردناک است

ولی مـیدانم اگر امروز درون آسایش زندگی مـی کن� ...

پایـان سوگندنامـه

شاعر سید عباس مجابی

آخرین بخش از
سوگند نامـه

پس از حمد و ستایش بر خداوند تبارک و تعالی
ضمن تقدیر و تشکر از همـه ی عزیزان و سایت شعر نو و همـه یـانیکه ما را یـاری داده اند و یـاری خواهند داد.
مستدعیست از این بـه بعد هیچگونـه اضافه و تغییراتی درون فایل سوگندنامـه بـه وجود نخواهد آمد، هر چند شما عزیزان و همـه ی شاعران محترم، مـی توانند فقط درون اصلاح ابیـات، نظر دهند، لکن تصمـیم نهایی، درون همایش بزرگی کـه تاریخ تشکیل این جلسه متعاقباً اعلام خواهد گردید، اتخاذ خواهد شد و هرگونـه � ...

دارم امشب از غمت مقتل سرایی مـی کنم..

شاعر معصومـه بیرانوند

"مست اگر باشی درون آغوشت خدایی مـی کنم "
عشق را از چشم مستت من گدایی مـی کنم....
پیله ای پنـهانی ام! محبوس درون کنج قفـــــس
مـی رسی پــروانـه ی دل را هوایی مـی کنم...
یک نفـــس آواز مانده انتــــهای بیی
مـی رسم آنجا و آهنــــگ جدایی مـی کنم...
باوفا مـی خواندمت، چشم امـیدم کور شــد!
ناگهان یـاد " نـــــوایی ای نوایی.." مـی کنم
دور باطل مـی گرد حریــــــم خانـه ات
لااقل پیش نــــگاهت دلربایی مـی کنم...
حکم تحریم مرا صـــادر از قلب خود!
یـا نشــ ...

اسم اعظم

شاعر نسترن صمدپور

**شعری دروصف امـیرالمومنین علیـه السلام**

((اسم اعظم))

به دنبال تو مـی گردم،
مـیان کوچه های شـهر،
مـیان باغ ونخلستان،
مـیان آیـه های درد،
تو نبض بغض نشکفته،دل پرپر،
تو هم پای، تمام لحظه های غربت مادر.

تو آغاز طلوع واژه ی اعلی،
تو درون آغوش کعبه،
وا شدی،حیدر.

تو دریـای خروشان،عمق طوفان،رعدبران،صاعقه،آذر.

تو هم پای پیمبر(صلی الله علیـه وآله)،
در حراء،در جنگ ها،معراج،
توصبح بی غروبی،عدل بی تکرار،مـهر یـار،
حق روشن و،آن اولین باور.

تو � ...

به اسم "زن"

شاعر معصومـه نصیری


پر از خیـال واهی
پر از اشکی و آهی
بین بودن و رفتن
موندی تو این دو راهی
...
غرورتو شکستن
به روت درارو بستن
از خودتم بریدی
تا ته خط رسیدی
فرشته ی مـهربون
مریم شیرین زبون
بیی اندازه داشت
یـه روزایی چاره داشت
به اسم زن اسیریم
که عاقبت بمـیریم
مریم مـیناییم
پری دریـاییم
درد و غم اندازه داشت
یـه روزایی چاره داشت
به اسم زن اسیریم
که عاقبت بمـیریم
...............

...

حالا تمام شـهر نامت را بلد هستند...

شاعر معصومـه بیرانوند

هی قصه خواندم،شعر گفتم،گفت و گو کردم...
"من بی تو پنـهان گریـه هایی درون گلو کردم"
نور دو چشمانم ! نگاهی کن بانم...!
هر چند عارف گشتم و نا دیده " هو" کردم...!
روییده احساس من از تصویر چشمانت
آیینـه ها را با دل خود رو بـه رو کردم...
شادم کـه مـی آیی و مـی بینی بـه شوق تو
پس کوچه های عشق را هم رفت و رو...کردم

حالا تمام شـهر نامت را بلد هستند
از عابران نام و نشانت پرس و جو کردم...

زندانی چشم شما، آزاده ی محض است!
جانا اسیری را برایت آرزو کردم...

معصو ...

برگرد بـه خانـه‌ی گمشده‌ات

شاعر معصومـه محمدی سیف

برگرد بـه خانـه‌ی گمشده‌ات

برگرد بـه خانـه‌ی گمشده‌ات
برگرد که تا معجزه را با چشمانت ببینی
بی‌ باکانـه بـه دنبال خانـه‌ ام مـی‌ گردم
باید آگاه باشم، که تا سبز شوم از رؤیـای با تو بودن
آسایش زندگی را درون لابهپوشش الهی با عظمت، مـی‌ جویم
حقیقت را بیدار مـی‌ کنم و با او همگام مـی‌شوم. از مـیان شاخه‌ های تردید عبور مـی‌ کنم
از روی پل‌ های شکسته‌ی غرور و رخوت مـی‌ گذرم
در جستجوی کامـیابی روحم،
از رکود لحظه‌ های پریشان غبارگرفته‌ ام، درون ژرفناک خاک کب� ...

: شعر برای اسم معصومه




[شعر برای اسم معصومه]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 13 Jul 2018 04:14:00 +0000



شعر برای اسم معصومه

اشعار زیبا به منظور ولادت حضرت معصومـه | شعر مـیلاد حضرت معصومـه (س)

اشعار زیبا به منظور ولادت حضرت معصومـه

شعرهای زیبا بـه مناسبت مـیلاد حضرت معصومـه (س) و روز را درون اینجا بخوانید.

دخت موسى و اخت الرضا خيرمقدم
خيرمقدم، شعر برای اسم معصومه خيرمقدم، خيرمقدم، خيرمقدم

حضرت معصومـه بدنیـا خيرمقدم
پیک شادى رسد از سما بر زمـین

تا دهد مژده بر جمله مسلمـین
مرغ جان را بود نغمـه اى دلنشین

کرده این ایت حق نما خيرمقدم
خيرمقدم، خيرمقدم، خيرمقدم، خيرمقدم

حضرت معصومـه بدنیـا خيرمقدم
گوهرى کز شرف جلوه کوثر است

فروغ دیده موسى ابن جعفر است
دخت فرخنده زهراى اطهر است

روشنى بخش بیت الولا خيرمقدم
خيرمقدم، خيرمقدم، خيرمقدم، خيرمقدم

حضرت معصومـه بدنیـا خيرمقدم
آنکه قبرش بـه قم سنگر عصمت است

بهر ایرانیـان باعث رحمت است
ما همـه ی ریزه خوار، او ولى نعمت است

مظهر عصمت کبریـا خيرمقدم
خيرمقدم، خيرمقدم، خيرمقدم، خيرمقدم

حضرت معصومـه بدنیـا خيرمقدم

اشعار ولادت حضرت فاطمـه معصومـه «س»

آمده دنیـا ؛ جلوه ي جانان آیـه ي کوثر ؛ پادشاه
آمده کریمـه ي آل طاها بانوی علیمـه ي آل طاها
ای توحید و قدر و کوثر ؛ بضعه ي موسی بن جعفر
در سرم هوای یـا معصومـه درون دلم نوای تو یـا معصومـه
چشم آرزوی سائل باشد بر بخشش و عطای تو یـا معصومـه
ای عزیز فاطمـه یـا معصومـه

مرقدت بانو ؛ جنت الاعلا خاک پاک تو ؛ تربت زهرا
مـهر تو صفا بـه مـیدهد درگهت بوی مدینـه مـیدهد
بابا بـه تو ؛ ای بی همتا ؛ گفته فِداها ابوها
جلوه هاي‌ فاطمـی درون روی تو قبله ي دل ملائک کوی تو
هر کـه آرزوی سلطانی دارد رو کند پی ِ گدایی سوی تو
ای عزیز فاطمـه یـا معصومـه

اهل ایران و یـار دلداریم صد هزاران شکر کـه تو را داریم
با خدا نما تمام دلها را کن سفارش بـه امام رضا ما را
دل بر هجران ؛ شد مبتلا ؛ ما را ببر کرببلا
با محبت تو و برادرت ما فروغ دیده ي عالمـینیم
گر عنایتی نمایی ؛ عرفه زائر کرببلای حسینیم
ای عزیز فاطمـه یـا معصومـه
حاج امـیر عباسی

شعر مـیلاد حضرت معصومـه «س»

مرغ دلم راهی قم مـی‌شود
در حرم امن تو گم مـیشود

سادات درود علیک
روح عبادات درود علیک

كوثر نوری بـه كویر قمـی
آب حیـات دل این مردمـی

سادات بگو كیستی؟
فاطمـه یـا زینب ثانیستی؟

از سفر كرب و بلا آمدی؟
یـا كه بـه دنبال رضا آمدی؟

من چه كنم شعله داغ تو را
درد و غم شاهچراغ تو را

کاش شبی مست حضورم كنی
با خبر از وقت ظهورم كنی

مرحوم محمدرضا آقاسی

شعر بـه مناسبت ولادت حضرت معصومـه سلام الله علیـها

اشعار مدح حضرت فاطمـه معصومـه «س»

آيتي از خداست معصومـه

لطف بي انتهاست، معصومـه

جلوه‌ای از جمال قرآني

چهره‌ای حق نماست، معصومـه

عطر باغ محمدي دارد

زاده مصطفي است، معصومـه

پرتوي از تلألوء زهرا «س»

گوهري پر بهاست، معصومـه

ماه عفت نقاب آلرا

مرتضاست، معصومـه

اختري درون مدار شمس شموس

يعني اخت الرضاست، معصومـه

زائران، يك درون بهشت اينجاست

تربتش با صفاست، معصومـه

در توسل بـه عترت و قرآن

باب حاجات ماست، معصومـه

از مدينـه، بـه قصد خطه طوس

رهروي خسته پاست، معصومـه

تا زيارت كند برادر خويش

فكر و ذكرش دعاست، معصومـه

روز و شب، عاشقي بيابانگرد

ي با وفاست، معصومـه

يا مگر اوست، زينب دگري

كز برادر جداست، معصومـه

تا بداني كه نيمـه ره جان داد

بنگر اكنون كجاست، معصومـه

از مـیهن دور و از برادر دور

حسرتش غم فزاست، معصومـه

داغ زهرا و داغ اجدادش

وارث كربلاست، معصـــومـه

ازشب مـیلاد تو آن گونـه حاصل مـی‌شود
ماه ،روز اول ذی القعده کامل مـیشود

بارها سر درون مـیارد از شب مـیلاد تو
تا کـه جبرائیل ازخورشید غافل مـیشود

گوئیـا شان نزولش مـیشود ایران ما
هرچه بر “موسی بن جعفر”سوره نازل مـیشود

پای او “شاه چراغ “و دست ها “عبدالعظیم”
چشم ایران چون کـه مشـهدگشت-قم ؛دل مـی‌شود

خاک مشـهد نسخه ي ایرانی کرب وبلاست
حضرت معصومـه زینب را معادل مـی‌شود

هرچه قابل تر دراین مجموعه ناقابل تر است
هرچه ناقابل دراین مجموعه قابل مـی‌شود

هرکسی از خویش داخل گشت خارج مـی‌شود
هرکسی از خویش خارج گشت داخل مـی‌شود

هرکسی درشـهر عاقل گشت عاشق هم نشد
هرکسی درصحن عاشق گشت عاقل مـی‌شود

رتبه ها بر عدنیـا مـی‌دهد این جا جواب
شاه باترفیع درون صحن تو سائل مـی‌شود

درحریمت شعر گفتن کار خود را مـی‌کند
“شاطر عباس قمـی” هم گاه “دعبل “مـی‌شود

اشک وقتی واقعی شد درون حرم هم سرگرفت
پس بجای مُهر پیشانی من گل مـی‌شود

هرکسی طرز ارادت رابه تو توضیح داد
صاحب یک جلد توضیح المسائل مـیشود

گوشـه ای از لطف پنـهان تو کـه معلوم نیست
گوشـه ای از لطف معلوم تو”فاضل”مـی‌شود

تاچهل شـهرمجاور وسعت اکرام توست
پس من همسایـه ات رانیز شامل مـی‌شود

مشکلات سختم راحت شد ولی کاری
دل ب از تو دارد باز مشکل مـیشود

. شعر برای اسم معصومه . شعر برای اسم معصومه : شعر برای اسم معصومه




[شعر برای اسم معصومه]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 16 Jul 2018 09:40:00 +0000



شعر برای اسم معصومه

ده شعر زیبا به منظور حضرت معصومـه (س)

شعر حضرت معصومـه (س) درون مـیان اشعار آیینی شاعران شیعه ایرانی جایگاهی ویژه دارد کـه سبب آن حضور مرقد مطهر این بانو درون ایران و شـهر مقدس قم است. شعر برای اسم معصومه درون مطلب حاضر زیباترین شعرهایی را کـه در سال های اخیر به منظور حضرت معصومـه سروده شده اند بخوانید.

ستاره | سرویس سرگرمـی - شاعران شیعی با روی سوی امام هشتم شیعیـان، شعر برای اسم معصومه بهترین اشعار خود را بـه حضرت معصومـه (س) تقدیم مـی‌کنند. شعر برای اسم معصومه شعرهایی کـه برای حضرت فاطمـه معصومـه (س) و در عرض ارادت بـه محضر ایشان سروده شده‌اند، با دو مضمون امام رضا (ع) و همچنین امام زمان (عج) و مسجد جمکران درون ارتباط هستند.  قرار داشتن حرم مطهر حضرت معصومـه درون شـهر مقدس قم بـه اشعاری کـه در رثای این بانو سروده مـی‌شوند، شور و حال خاصی بخشیده است. ده شعر از زیباترین اشعار با مضمون حضرت معصومـه (س) درون این مطلب گردآوری شده‌اند. بهترین اشعار به منظور حضرت معصومـه
1

حرم امن تو کافی هست هراسان شده را
مثل شـه راه بده آهوی گریـان شده را

دل سپردیم بـه آن معجزه چشمانت
تا کـه آباد کنی خانـه ویران شده را

مـهر تو باعث خاموشی آتشدان است
خارج از دست خلیل است، گلستان شده را

گندم ری بـه تنور کرمت پخته شود
از تو داریم بعد این مزرعه نان شده را

هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است
از طلا حرف نزن، نقره ایوان شده را

به درون خانـه تو بسته و وابسته شدیم
چه نیـازی هست به جنت سگ دربان شده را

گر قرار هست جبین‌ش بـه قدومت نرسد
کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را

در محله خبر لطف تو بهتر پیچید
پخش د اگر قصه مـهمان شده را

شدنی نیست کرم داشته باشی، اما
دستگیری نکنی دست بـه دامان شده را

پنجره ساخته‌ای دور ضریح کرمت
تا ببندند بـه آن زلف پریشان شده را

ما فقط ظاهری از اوج تو را مـی‌بینیم
گذری نیست بـه معراج تو حیران شده را

جلوه‌ای کردی و زهرای پر از جذبه تو
تا قم آورد دل شاه خراسان شده را

علی اکبر لطیفیـان

❆❆❆❆❆❆❆

2

«موسی» کـه دید حال و هوایت، دادت بـه دست‌های «رضا»یت
اشکی نشست گوشـه چشمش، که تا «فاطمـه» زدند صدایت

از جنس آسمانی و نوری، از چشم باز پنجره دوری
بین برادران غیوری، خورشید هم ندیده ردایت

رنج سفر به منظور تو آسان، شب از قبیله تو هراسان
شد قبله دل تو خراسان، ای عطر دوست قبله نمایت

من تشنـه‌ای رسیده بـه دریـا، با آرزوی دیدن «زهرا»
دربان! بگو ملیکه قم را: شعر برای اسم معصومه از راه آمده‌ست گدایت

کنج ضریح سر بگذارد، بال و پری اگر چه ندارد
دل را بـه دست تو بسپارد، که تا پر دهی بـه سمت خدایت

لبخند شـهر تو نمکین است، قم قلب مـهربان زمـین است
ما هر چه داشتیم همـین است: جان‌های ما، «کریمـه»! فدایت

ای یگانـه مادر! ای جویباری از دل کوثر!
مثل «علی» نیـامده دیگر، کو همسری بـه شأن سرایت؟

مـی‌بارد از ضریح تو رحمت، از آسمان اسم تو عصمت
از «اشفعی لنا»ی تو «جنت»، وا شد به‌ روی ما، بـه دعایت

این شاعرت دلش شده آهو، آهو اسیر شـهر و هیـاهو
اذن زیـارتی بده بانو! این شعر را نخوانده برایت

قاسم صرافان


❆❆❆❆❆❆❆

3

همسایـه سایـه‌ات بـه سرم مستدام باد
لطفت همـیشـه زخم مرا التیـام داد

وقتی انیس لحظه تنـهایی‌ام توئی
تنـها دلیل اینکه من اینجایی‌ام توئی

هر شب دلم قدم بـه قدم مـی‌کشد مرا
بی‌اختیـار سمت حرم مـی‌کشد مرا

با شور شـهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل مـی‌کند آدم کنار تو

حالی نگفتنی بـه دلم دست مـی‌دهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو

با زمزم نگاه دمادم هزار شمع
روشن کننند‌هاجر و مریم کنار تو

تا آسمان خویش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو

در این حریم، زدن چیز دیگری‌ست
خونین‌تر هست ماه محرم کنار تو

مادر کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار کـه همشـهری‌ات شدیم

ما با تو درون پناه تو آرام مـی‌شویم
وقتی کـه با ملائکه همگام مـی‌شویم

بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات
مردان شـهر نوکر و زن‌ها کنیزهات

زیباترین خاطره‌هامان نگفتنی‌ست
تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی‌ست

باران مـیان مرمر آیینـه دیدنی‌ست
این صحنـه درون برابر آیینـه دیدنی‌ست

مرغ خیـال سمت حریمت پریده است
یعنی بـه اوج عشق همـین‌جا رسیده است

خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قم‌ایم
جاروکشان خورشید هشتم‌ایم

اعجاز این ضریح کـه همواره بی‌حد است
چیزی شبیـه پنجره فولاد مشـهد است

من روی حرف‌های خود اصرار مـی‌کنم
در مثنوی و در غزل اقرار مـی‌کنم

ما درون کنار موسی نشسته‌ایم
عمری‌ست محو او بـه تماشا نشسته‌ایم

اینجا کویر داغ و نمک‌زار شور نیست
ما روبروی پهنـه دریـا نشسته‌ایم

قم سال‌هاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشسته‌ایم

بوی مدینـه مـی‌وزد از شـهر ما، بیـا
ما درون جوار حضرت زهرا نشسته‌ایم

از ما بـه جز بدی کـه ندیدی ببخشمان
از دست ما چه‌ها کـه کشیدی ببخشمان

من هم دلیل حسرت افلاک مـی‌شوم
روزی کـه زیر پای شما خاک مـی‌شوم

❆❆❆

4

با همـین چشم‌های خود دیدم، زیر باران بی‌امان بانو
درحرم قطره قطره مـی‌افتاد آسمان روی آسمان بانو

صورتم قطره قطره حس کرده‌ست چادرت خیس مـی‌شود اما 
به خدا گریـه‌های من گاهی دست من نیست مـهربان بانو

گم شده خاطرات کودکی‌ام گریـه گریـه درون ازدحام حرم
باز هم آمدم کـه گم بشوم من همان کودکم همان، بانو

باز هم مثل کودکی هر سو مـی‌دوم درون رواق تو درون تو 
دفترم دشت و واژه‌ها آهو... گفتم آهو و ناگهان بانو...

شاعری درون قطار قم ـ مشـهد چای مـی‌خورد و زیرمـی‌گفت:
شک ندارم کـه زندگی یعنی، طعم سوهان و زعفران بانو

شعر از دست واژه‌ها خسته هست بغض راه گلوم را بسته است 
بغض یعنی کـه حرف‌هایم را از نگاهم خودت بخوان بانو

این غزل گریـه‌ها کـه مـی‌بینی آن شعر است، شعر آیینی 
زنده‌ام با همـین جهان‌بینی، ای جهان من ای جهان‌بانو

کوچه درون کوچه قم دیـار من هست شـهر ایل من و تبار من است 
زادگاه من و مزار من است، مرگ یک روز بی گمان بانو...

سیدحمـیدرضا برقعی


5

خاتون شـهر آینـه‌هایی بزرگوار
زهرای شـهر یثرب مایی بزرگوار

چشم ملک ندیده دمـی سایـه تو را
ناموس بارگاه خدایی بزرگوار

این قوم را بـه راه حقیقت کشانده‌ای
موسای بی عبا و عصایی بزرگوار

بر شانـه‌های باد، جهاز تو حمل شد
فرمانروای ملک صبایی بزرگوار

گم کرده‌ایم کعبه حاجات و آمدیم
نزد شما کـه قبله‌نمایی بزرگوار

من گریـه مـی‌کنم کـه نگاهی کنی مرا
آری همـیشـه عقده‌گشایی بزرگوار

باران رحمت ازلی سهم‌مان شده
بی شک دلیل فیض شمایی بزرگوار

بانوی مـهربان کدامـین قبیله‌ای؟
امشب بگو کـه اهل کجایی بزرگوار

خلقت شبیـه پیر کریم عشیره است
الحق ز نسل شیر خدایی بزرگوار

فهمـیدم از شلوغی صحن و سرای‌تان
هر لحظه مأمن فقرایی بزرگوار

فرقی نمـی‌کند چقدر نذر مـی‌کنند
باب المراد شاه و گدایی بزرگوار

اینجا مریض‌ها همگی خضر مـی‌شوند
سرچشمـه حیـات و بقایی بزرگوار

از لحن گریـه زوار واضح است
در قم، بقیع اهل بکایی بزرگوار

یـادت نمـی‌رود چه قراری گذاشتیم؟
محشر دم بهشت بیـایی بزرگوار

وحید قاسمـی

❆❆❆❆❆❆❆

6

عاصی و محتاج ترحم شدم
راهی بیت‌الکرم قم شدم

رد شدم از وحشت دشت کویر
رد شدم از تشنگی گرمسیر

کیست کـه این‌گونـه جلا مـی‌دهد
بوی غریبی رضا مـی‌دهد

پاره‌ای از بارگه شاه طوس
فاطمـه ای شمس‌الشّموس

‌ مظلومـه‌ «صاحب زمان»
روشنی نیمـه‌شب جمکران

از سفر سخت کویر آمدم
شاعر و رنجور و فقیر آمدم

اذن زیـارت بده بانو! بـه من
رو بـه تو کردم، بنما رو بـه من

اذن نمازم بده، بانوی آب
روضه معصومـیت آفتاب!

«شیعه» بـه نام تو مباهات کرد
«نور» درون این خانـه مناجات کرد

بس کـه در این خانـه خدا منجلی است
هری آمد بـه لبش «یـا علی» است

بقعه‌ای از کوی بنی‌هاشم است
مدرسه عالمـه و عالم است

دل تپش از بزم محبت گرفت
در ملکوتش سر خلوت گرفت

لحظه‌ای آرام بـه کنجی نشست
حضرت معصومـه! دل من شکست

اشک! خدا را، تو بـه من بد نکن
حضرت معصومـه! مرا رد نکن

اشک! بـه راه سخنم سد شدی
خوب من این باره چرا بد شدی؟

اشک! خدا را، تو بگو: این منم
شمع همـین خانـه‌ام و روشنم

من نگرانم کـه مرا رد کنند
خواستنی‌هام بـه من بد کنند

مظلومـه «صاحب زمان»
روشنی نیمـه‌شب جمکران

نام تو یـادآور زینب شده
موجب آوارگی شب شده

هم‌سخن خلوت تنـهای من!
خورشید و مسیحای من!

مریم قدیسه آل علی!
سیده نسل زلال علی!

کوثری از سلسله حیدری
پاره‌ای از عصمت پیغمبری

شیفتگانت بـه طواف آمدند
در «حرم ستر عفاف» آمدند

جرعه‌ای از آب حیـاتم بده
حضرت معصومـه نجاتم بده

با دل آغشته بـه داغ آمدم
از طرف شاهچراغ آمدم

قادر طراوت پور

❆❆❆❆❆❆❆

7

ای کـه از نسل اهل بالایی
ای کـه در اوج حجب پیدایی

زینب حضرت رضایی تو
همـه افتخار بابایی

دخت موسایی و ولی مریم
چون رقیـه شبیـه زهرایی

باب مشکل‌گشای امروزی
شافع مـهربان فردایی

مثل اجداد و نسلتان بانو
آبرویی به منظور دنیـایی

سرشکسته بـه محضرت آید
هر کـه دارد مدال آقایی

بی‌نگاهت نمـی‌شوم آدم
بار کج کی رسیده بر جایی

کاسه‌ام را همـیشـه پرکردی
قبل آن کـه کنم تمنایی

من بدون قم و خراسانت
مـی‌رسیدم بـه مرز رسوایی

گله از هجر کربلا دارم
با دل من تو راه مـی‌آیی؟

 محمدحسین رحیمـیان


8

مـی‌خواستم کـه جانب مـیخانـه رو کنم
دست نیـاز حلقه جام و سبو کنم

در ساحل نیـاز نشینم امـیدوار
دل را بـه شطّ باده دَمادم فرو کنم

وقتى کـه هست شوق تیمم ز خاک یـار
دیگر چرا ز چشمـه زمزم وضو کنم

با من حدیث طعنـه نا مردمان مگو
من آبروى مى طلب آبرو کنم

تیغ زبان بـه کار نمـی‌‏آیدم دگر
باشد بـه چشم خون شده‏‌ام گفتگو کنم

از دست رفته دل بـه تمناى دلبرم
ساقى کمى تحمل من کن کـه مضطرم

دست خمار جز بـه سوى خم نمـی‌‏رود
کشتى ز بحر جز بـه تلاطم نمـی‌رود

گر گُل اسیر پنجه باد خزان شود
از بلبل انتظار ترنم نمىی‌رود

یک خوشـه عشق آل على گر ثمر دهد
آدم سراغ دانـه گندم نمـی‌رود

حاتم بخیل نیست، اگر درهمى نداشت
لب‌هاش جز بـه مـهر و تبسم نمـی‌رود

تا گفت آشیـانـه ما آن دیـار هست
آواره مى‌‏شود دل و از قم نمـی‌‏رود

چشمم فرات و باز دلم مات مـی‏‌شود
محو جلال سادات مـی‌شود

تا باده از سبوى امامت گرفته‌‏ایم
پیش خدا جواز اقامت گرفته‌‏ایم

از حُسن خلقتیم بـه حیرت، گمان مبر
انگشت بر دهان ز ندامت گرفته‌‏ایم

دل را چو داده‏‌ایم بـه دست طبیب عشق
منزل بـه کوچه باغ سلامت گرفته‏‌ایم

با وعده بهشت برابر نمى‏‌کنیم
هر درهمى از او بـه کرامت گرفته‏‌ایم

خورشید را مُسخر خود کرده‏‌ایم ما
تا ذره‏اى ز رحمت عامت گرفته‌‏ایم

تا سوخته چو لاله ز داغت دعاى ماست
خاک حریم شاه چراغت دواى ماست

یک صبح مى‏‌شود کـه برایم دعا کنى؟
یـا نیمـه شب بـه شوق نمازم صدا کنى

مرغ دل از قفس تن بـه درکشى
در آسمان صحن و سرایت رها کنى

ما را بـه پادشاهى عالم درون آورى
یعنى کـه در حریم بلندت گدا کنى

امروز کاین‌چنین بـه کرامت زبانزدى
تا رستخیز بهر شفاعت چه‌ها کنى؟

تو زائر مدینـه‏‌اى و طوس مى‏‌روى
ما را ببر کـه زائر قبر رضا کنى

باشد نصیب ما بنمایى هزار حج
یعنى طواف درون حرم ثامن الحجج

اینجا کـه آمدى سخن از تازیـانـه نیست
حرفى ز بى وفایى و ظلم زمانـه نیست

در دست‌‏هاى مردم شـهر تو سنگ نیست
یعنى سلام مردم تو وحشیـانـه نیست

سیلى نزدى بـه رخ داغدار تو
اینجا خبر ز خون دل و درد شانـه نیست

با شاخ گل تو را بـه سوى خانـه مى‌‏برند
کنج خرابه بهر تو آشیـانـه نیست

آرى حریم تو حرم اهل بیت شد
حتى فراز آنکه ز قبرش نشانـه نیست

تا نیت زیـارت معصومـه مى‏‌کنم
یـاد از مزار مادر مظلومـه مى‌‏کنم

جواد زمانی

❆❆❆❆❆❆❆

9

چشم دلم بـه سمت حرم باز مـی‌شود
با یک سلام صبح من آغاز مـی‌شود

پر مـی‌کشد دلم بـه هوای طواف تو
وقتی کـه لحظه لحظه پرواز مـی‌شود 

قفل دلم شکسته کنار درون حرم
از مرقدت دری بـه جنان باز مـی‌شود

فهمـیده‌ام ز حکمت ایوان آینـه
اینجا دل شکسته سبب‌ساز مـی‌شود

کو چشم روشنی کـه ببیند درون این حرم
هر روز چند مرتبه اعجاز مـی‌شود

اعجاز توست اینکه دلم یـاکریم توست
قلب تپنده حرم قم، حریم توست

اینجا بهشت موسی بن جعفر است
از نفحه شـهود و تجلی معطر است

برپا شده هست مکتب قرآن و اهل بیت
دارالعلوم مریم آل پیمبر(ص) است

اینجا کلید علم و فقاهت ارادت است
خاک درون حریم تو علامـه پرور است

چشم امـید عالم و عاشق بـه سوی توست
اینجا چقدر چشمـه جوشان کوثر است

تنـها پناهگاه دلم صحن آینـه است
وقتی دلم از آه زمانـه مکدر است

هر شب کنار مرقد تو یک مدینـه دل
دنبال قبر مخفی زهرای اطهر(س) است

صحن تو غرق بوی گل یـاس مـی‌شود
اینجا حضور فاطمـه(س) احساس مـی‌شود

با آنکه هست هر دو جهان مال فاطمـه
اینجا دمـیده کوکب اقبال فاطمـه

بی‌اختیـار پای ضریحت رسیده است
هر زائری کـه آمده دنبال فاطمـه

دارد تمام مرقد تو بوی آسمان
اینجاست سایـه سار پر و بال فاطمـه

فرمود آشیـانـه امن الهی است
صحن و سرای تو، حرم آل فاطمـه

خورشید آل فاطمـه(س) از راه مـی‌رسد
هر سال ما اگر کـه شود سال فاطمـه

ای امام زمان! کاش درون حرم
یک صبح جمعه لایق دیدار مـی‌شدم

خاتون ملک ارض و سما إشفعی لنا
محبوبه حبیب خدا إشفعی لنا

آرامش و قرار دل ثامن الحجج
ای زینب امام رضا(ع) إشفعی لنا

عصمت دخیل بسته بـه پرهای چادرت
ای آفتاب حُجب و حیـا إشفعی لنا

در هر سحر بـه سوی ضریح اجابتت
مـی‌آورم دو دست دعا إشفعی لنا

روی سیـاه و بار گناهان ما کجا
لطف و کرامت تو کجا إشفعی لنا

مـهر و ولایتت شده حبل المتین ما
در صبحگاه روز جزا إشفعی لنا

یوم الحساب تو همـه امـید شیعه‌ای
تنـها نـه شیعه اهل جهان را شفیعه‌ای

با حبّ توی کـه دلش را محک زده
طعنـه بـه پارسایی حور و ملک زده

سرشار از زلالی نور یقین شود
در مرقد منور تو قلب شک‌ زده

از چشمـه‌های فیض تو سیراب مـی‌شود
هر دلش ز قحطی ایمان ترک زده

تنـها نـه چشم آدمـیان بر عطای توست
بر گنبد تو دست توسل فلک زده

شب‌های جمعه طوف حرم مـی‌کنم ولی
گویـای بـه زخم دل من نمک زده

دارد ضریح اطهر تو بوی کربلا
قلبم به منظور دیدن شش گوشـه لک زده

امشب گره گشاست دم یـا رضا رضا
در دست توست تذکره کربلای ما

یوسف رحیمـی

❆❆❆❆❆❆❆

10

مرغ دلم راهی قم مـی‌شود
در حرم امن تو گم مـی‌شود

سادات، سلامٌ علیک
روح عبادات، سلامٌ علیک

کوثر نوری، بـه کویر قمـی
آب حیـات دل این مردمـی

سادات، بگو کیستی؟
فاطمـه یـا زینب ثانیستی

از سفر کرب و بلا آمدی
یـا کـه به دیدار رضا آمدی

من چه کنم شعله داغ تو را
درد و غم شاه چراغ تو را

کاش شبی مست حضورم کنی
با خبر از وقت ظهورم کنی

کاش جاروکشی صحن نصیبم مـی‌شد
دل من خادم مولای غریبم مـی‌شد

محمدرضا آقاسی




[شعر برای اسم معصومه]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 05 Jul 2018 05:35:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com