میسترس ایران

میسترس ایران من عاشق بردگی هستم و ... | داستان و اسلیو ایرانی ( ارسالی دوستان ) شماره 1 ... | مصاحبه با ياسمن | عشق قدرت، شوق خدمت (بانوان سلطه گر) |

میسترس ایران

من عاشق بردگی هستم و ...

این کلیپ مشاوره تلفنی زیبا ناوک هست با حامد، میسترس ایران مرد جوانی از ایران کـه علیرغم داشتن همسر تمایل شدیدی بـه بردگی و اعمال فشار و زور درون رفتارهای از طرف مردان بـه خود دارد. میسترس ایران درون این مشاوره مـهرداد، دوست دیگری نیز مشارکت دارد.
7.2013 hamburg - iran

. میسترس ایران : میسترس ایران




[میسترس ایران]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 03 Jan 2019 11:53:00 +0000



میسترس ایران

داستان و اسلیو ایرانی ( ارسالی دوستان ) شماره 1 ...

یک داستان ریل و واقعی هست که یکی از دوستان مون درون دفترچه خاطراتش نوشته و واسمون فرستاده...
داستان : میسترس ایران الهه آرمـیتا
در اوایل نو جوانی بود کـه فهمـیده بودم احساسم نسبت بـه زن ها با حسی کـه بقیـه ی مرد ها دارن فرق داره .اگرچه خیلی زود فهمـیدم کـه حسی کـه دارم به منظور خیلی از زن ها هم قابل درک نیست .دلم مـی خواست زن روپرستش کنم بـه پاهای زیباش بوسه ب و ازتحت سطره ی قدرتش باشم اما از اون جایی کـه این حس ها هم از طرف زن ها وهم مردهایی کـه مـی شناختم حس عجیب و غیر قابل پذیرش و حتی بیمارگونـه مـی امد فکر کردم کـه این شاید یـه حس درونی و شخصی و چیزی یـه کـه تنـها درون من وجود داره که تا تقریبا دو سال پیش بود کـه با دنیـای بی دی اس ام توی اینتر نت اشنا شدم دنیـایی کـه به من مـی گفت نتها بیمار نیستم بلکه فانتزی های من خیلی درون برابر این دنیـای وسیع کوچک و حقیره؛اول از همـه مثل هر اسلیو دیگه ای کـه از این راه با این مسئله آشنا مـی شـه شروع کردم بـه شارژبهایی کـه مدعی بودن مـیستریس هستند و همون طوری کـه همـه مـی دونن این تنـها، میسترس ایران راه کلاهبرداری یـه عده آدم سودجو کـه در حقیقت شاید مردهایی باشن کـه دارن از این حس امثال من سود استفاده مـی کنن.
هر چه مـی گشتم کمتر پیدا مـی کردم که تا جایی کـه دیگه کاملن ناامـید شده بودم که تا این کـه یکی از دوست هایی کـه این مدت تو پیدا کرده بودم و اون هم مثل من اسلیو بود شماره ی یـه مـیستریس رو بهم داد و من رفتن دیدنش شور و شوق عجیبی داشتم احساس مـی کردم کـه وجه ناتمام وجودم قراره تکمـیل بشـه وقتی رسیدم دم درون از فرط هیجان تمام تنم مـی لرزید وقتی زنگ زدم درون بدون هیچ پاسخی باز شد و من وارد یک راهرو تاریک و بد بوشدم درون آپارتمان کـه باز شد چشمتون روز بد نبینـه یک زنـه کوتاه و سیـاه و خپل رو بـه روی من ایستاده بود با نا امـیدی سلام کردم و اون هم از همون دم درون شروع کرد بـه فحش فحش هایی این قدر زننده کـه تو زندگیم از هیچ نشنیده بودم هل شده بودم نفهمـیدم چه طوری کفش هامو درون اوردم و رفتم تو.این مـیستریس محترم کـه به دلایلی کـه شاید خیلی ها بشناسنش اسمش ونمـی گم رفت نشست روی مبل و گفت: اول پولو رد کن بیـاد .تمام تنم عرق کرده بود دست کردم توی جیبم و مبلغی رو کـه اون دوست گفته بود حتما بپردازم رو درون اوردم و دو دستی تقدیم کردم .اونم پول و قاپ زد و شروع کرد بـه شمردن بی توجه بـه منی کـه متحیر داشتم رفتارش و نگاه مـی کرد وقتی از درست بودن مبلغ مطمئن شد گفت :بیـا پامو بخور.پاهاشوکه از توی روفرشی درون آورد احساس کردم الانـه کـه بالا بیـارم پاهای خپل سیـاهی بود کـه با لاک قرمزی کـه زده بود بی ریختر هم شده بود.اما چاره ای نداشتم سرم بردم پایین کـه پاشو ببوسم گفت :اگه این کاره نیستی پنجاه تومن بیشتر بدی مـی تونی باهام بیـای تو اتاق خواب!!.اول متوجه منظورش نشدم ولی وقتی تو صورتش کـه مثلا خودش داشت ادای ی درون مـی آورد نگاه کردم دوزاریم افتاد کـه چه خبره.خیلی دمق شده بودم پاشدم و بی خداحافظی کفشم و پوشیدم و ازدر خونـه اش زدم بیرون.بیشتر از زمانی کـه توی اینترنت دنبال مـیستریس مـی گشتم و پیدا نمـی شد حالم گرفته بود.احساس مـی کرد اون زشت خپل بـه تمام احساسات پاک و مقدسم با رفتارش توهین کرده و از خودم بیزار بودم کـه تن بـه یک همچین کار کثیفی داده بودم. میسترس ایران که تا چند وقت سعی کردم احساسم و مـهار کنم دیگه سراغ این ماجرا نرم .اما یـه مدت کـه گذشت باز اون مـیل با شدت بیشتری امد سراغم و باز نتونستم مقاومت کنم اما بـه خودم گفتم دیگه سراغ مـیستریسی کـه برای بودن باهاش حتما پول بدم نمـی رم و باز جستجوی بی نتیجه ی من توی اینترنت شروع شد و هر چه بیشتر با اسلیو ها آشنا مـی شد مـی فهمـیدم کـه پیدا مـیستریس خیلی سخت تر از اونی یـه کـه فکر مـی کردم همـه ی اسلیو هایی کـه مـی شناختم یـا نتونسته بودن مـیستریسی پیدا کنن یـا تجربه ی مثل من داشتن کـه باعث سرخوردگی شون شده بود. میسترس ایران روزها بـه همـین منوال مـی گذشت و امـید من هر روز کم وکم تر مـی شد که تا اینکه با اسلیویی بـه اسم ساسان آشنا شدم ساسان کـه مدت ها درون خارج از کشور زندگی مـی کرد تعریف متفاوت تری نسبت بـه من از این رابطه داشت و من شروع کردم با هاش احساساتم درون مـیون گذاشتن اون مثل یک دوست واقعی بـه من کمک کرد که تا نگاهم رو عوض کنم از نظر اون مـیستریس یک ملکه یـا الهه بود کـه ما حتما همـه چیزمون رو فداش مـی کردیم اما بـه شرطی کهی باشـه کـه واقعن لیـاقت این کـه الهه خطابش کنی رو داشته باشـه نـه هر بی سرو پایی کـه از سر زشت بودن و بی کار بودن فکر کنـه مـی تونـه الهه باشـه.تا این کـه من به منظور یک ماموریت از طرف شرکت رفتم بـه مونیخ درباره ی مـیستریس های آلمانی خیلی شنیده بودم بـه هر نحوی بود یکی شون و پیدا کردم و با وجود مشکله زبانی کـه بین ما بود( چون اون اینگلیسیش ضعیف بود و من ذره ای آلمانی بلد نبود )بالاخره طلسم شکست و اولین ریل واقعی من اتفاق افتاد اگرچه عهدی کـه با خودم بسته بودم رو مجبور شدم بشکنم و برای این ریل یک ساعته 250 یورو پرداخت کردم اما مـیستریس آلمانیم کـه اسمش زابینـه بود فکر کنم لیـاقت این و داشت کـه یک الهه باشـه تحصیل کرده بود و توی یک شرکت تولید لاستیک ماشین کار مـی کرد و در حین رابطه کاملا مشخص بود کـه داره از رابطه لذت مـی بره و این من رو بسیـار خوشحال مـی کرد و بهم این حس رو مـی داد کـه در یک رابطه ی واقعی هستم. وقتی بـه ایران برگشتم به منظور ساسان از این تجربه ی خوب تعریف کردم و اون هم از این کـه بالاخره من تونستم این تجربه رو داشته باشم خیلی خوشحال شد آخه اون زمانی کـه در خارج از کشور بود این رابطه رو بار ها تجربه کرده بود و اون بود کـه نگاه من رو بـه پولی کـه برای بودن با مـیستریس پرداخت مـی کنیم عوض کرد بـه قول خودش از بین تمام رابطه های کـه داشته فقط بری یک مورد پول نداده بوده اون هم با دوست دوران تحصیلش بوده کـه در حقیقت خیلی بیشتر از رابطه هایی کـه با مـیستریس های دیگه داشته براش هزینـه پرداخت مـی کرده ساسان معتقد بود ما با این کار بـه مـیتریس نشون مـی دیم کـه از جان و مالمون براش حاضریم بگذریم .خلاصه بعد از یک مدتی کـه از برگشتنم بـه ایران مـی گذشت باز هم احساس کردم کـه به شدت بـه این رابطه نیـاز دارم و یک جور هایی از اون رابطه ی کـه توی آلمان داشتم هم توقعم بیشتر شده بود و هم آتش این نیـاز بیشتر درون وجودم شعله ور شده بود. اما ساسان بـه شدت مراقب بود کـه در دام یک رابطه مثل رابطه ی اولم نیفتم کـه تجربه ی خوبی کـه در آلماان داشتم رو تحت شعاع قرار بده .چند ماهی بـه همـین منوال گذشت که تا این کـه یـه روز باهام تماس گرفت و گفت :مژده بده کـه فکر کنم الهه واقعی رو پیدا کردم همونی رو کـه این همـه مدت دنبالش بودیم (باید اضافه کنم توی یک سالی کـه ساسان امده بود ایران مـیستریس های زیـادی رو دیده بود اما با هیچ کدوم رابطه بر قرار نکذده بود چون معتقد بود هیچ کدون الهه ی واقعی نیستن)من کـه مـی دونستم کـه ساسان چه معیـار های سختی به منظور انتخاب مـیستریس داره هم خوشحال شده بودم و هم یک جورایی ترس امده بود سراغم وقتی از ساسان پرسیدم کـه چه طوری این الهه رو پیدا کرده بهم گفت یکی از اسلیو ها کـه مورد اعتمادشـه از رابط بانو شمارشو گرفته البته رابط به منظور این شماره 100 هزار تومن پول دریـافت کرده با گفتن این جمله احساس کردم کـه شاید ساسان مورد کلاه برداری اینترنتی قرار گرفته وقتی باهاش درون مـیون گذاشتم خندید و گفت :نترس من بـه حس شیشمم اعتماد دارم من خودم با رابط حرف زدم و مـی دونم با کی طرفم نگران نباش باز هم دو دل بودم و ته دلم حس بدی از این ماجرا داشتم و وقتی ساسان رقمـی کـه رابط به منظور ملاقات بانو گفته بود رو بهم گفت برام خیلی عجیب بود بیش از دو برابر پولی کـه مـیستریس های دیگه توی ایران مـی گرفتن اگرچه همـین یک کمـی امـیدوارم کرد کـه با یک مـیستریس متفاوت طرفیم .بالاخره روز موعود فرارسید و ساسان امد دم شرکت دنبال من تمام راه احساس مـی کردم یک چیزی راه گلوم رو بسته ساسان کـه متوجه حالتم شد بهم گفت:خوبه کـه نگرانی اما نزار نگرانیت این قدر بهت غلبه کنـه کـه در حضور بانو خطا کنی! یک ان برق از کله ام پریدبا تته پته گفتم :خطا کنم؟مگه تو نمـی یـای؟ خندید و گفت:نـه این هدیـه ی من بـه تو ئه تولدت مبارک! تازه اون لحظه بود کـه یـادم امد امروز روز تولدمـه!اما حتی این هم استرسم و کم نکرد حتی یـه جورایی بـه بد حالیم دامن هم زد ساسان زیر سایـه یـه چنار قدیمـی پارک کرد دست گذاشت روی شونـه ام و گفت: برو هنوز دستم روی دستگیره درون بود کـه گفت :صبر کن و پاکت مشکی با طرح های طلایی رو از توی داشبرد درون اورد و گفت:اینم تفحه ی ناقابلی کـه باید بـه بانو بدیم اولین باری بود کـه مـی دیدم ساسان این قدر حتی درون خلوتمون درباره ی یک مـیستریس رعایت نزاکت رو مـی کنـه و این من رو بیشتر مـی ترسوند.زنگ درون رو کـه زدم صدایی زیبای پرسید کیـه و من با تته پته خودم و معرفی کردم و ایشون با طمئنینـه گفتن طبقه ی چهارم حتمن از آ استفاده کن. با شنیدن اون صدا کمـی قوت قلب گرفتم ووقتی بـه خودم امدم درجلوی درون آپارتمان بودم درون که باز شد
بانوی بسیـار زیبایی رو دیدم با تاپ مشکی مخمل دستکش ها ساتن مشکی براق دامن کوتاه مشکی پاهای ظریف و کشیده ی درون جوراب توری مشکی و کفشی بسیـار زیبای پاشنـه بلند و از همـه زیبا تر کلاه کوچک مشکی با توری زیبا کـه بخشی از صورت بانو را پوشانده بود با لکنت گفتم :سلام بانو آرمـیتا و ایشان بی تکلف دستشان را بـه طرفم دراز د و گفتند :خوش آمدی بیـا تو ودر رو هم ببند.معذب جلوی درون ایستاده بودم و نمـی دونستم حتما چه کار کنم .بانو بـه سمت آشپز خانـه درفته بود درون حالی کـه در لیوان شربت مـی ریخت گفت:چرا اون جا وایسادی بیـا بشین یـه نفسی تازه کن و با دست بـه لیوان شربت اشاره کرد و گفت: بیـا این رو بخور اصلن هم استرس نداشته باش و بعد با آرامش رفتند روی یکی از مبل نشستند من هم معذب نشستم روی یکی از صندلی های کنار بار بانو با لخند شروع د بـه پرس جو از کار و مـیزان تحصیلاتم و به نوعی ذهن من را از آن همـه آشوب رها د و وقتی بـه خودم آمدم دیدم دیگر هیچ استرسی ندارم .احساس مـی کردم درون بهشتم تمام وجودم را آرامش عجیبی پر کرده بود که تا این کـه بانو بلند شدند و گفتند:خب همـین اول کا حتما لیمـیت هاتو بگی دوست ندارم درون طول ریل رابطه رو قطع کنی که تا بهم بگی این کار لیمـیتته حتما بدونی به منظور من این رابطه مثل یک کار روانشناسی یـه یـه جور مراقبه و من و تو دو قطب این ماجرا بعد باید ازت مـی خواهم خودت و رها کنی و بسپاری بـه من روشن شد.من کـه انگار مسخ شده بودم بـه آرومـی چند که تا لیمـیتم و گفتم و بعد بانو من و وارد اتاقی کرد کـه تمام ابزار هایی کـه توی فیلم ها دیده بودم اون جا بود بانو اشاره کرد بـه ابزار ها و گفت :کدوم یکی از ایناها جزئ لیمـیت هات هستند ؟ احساس کردم زانو هام مـی لرزن :به سجده افتادم با رعشـه گفتم هیچ کدوم بانو شما خدای منید الهه ی منید من سگ کی باشم بخواهم بگم چی مـی خواهم و چی نمـی خواهم بانو پوس خندی زدند و گفتن خوبه بعد همون طوری کـه هستی لباسات و در بیـار پیراهنم و که درون اوردم از ضربه شلاقی کـه صداش هوا رو شکافت پشت کمرم سوخت درون حال جون کندن بودم کـه توی اون حالت شلوارم و در بیـارم کـه بانو فریـا د زدند پاشو سگ بی خاصیت پاشو و سریع لباس هاتو درون آرار دیگه از اون مـهربانی درون چشم ها ی بانو خبری نبود یک قدرت عجیبی توی چشم های زیباشون موج مـی زد لباس هامو درون اوردم و زانو زدم بانو آرمـیتا صورتم و گرفت توی دستش و گفتند بعد از هر ضربه سپاس گذاری فراموش نشـه کم کم بانو از ابزارها رو تغییر مـی دادند و انگار بـه تاریک ترین زوایـای ذهن من سرک مـی کشیدند و تمام آن حس هایی کـه که درون من بود و حتی خودم از وجودشون بی خبر بودم رو بیرون مـی کشیدند و با بهترین روش روحم را ارضا مـی د و من مـی تونستم برق رضایت رو توی چشم های زیباشون ببینم دوست داشتم درون زیر آن پاهای قدرتمند و آن روح بزرگ بمـیرم احساسی کـه در آن یک ساعت من تجربه کردم شاید تمام اون چیزی بود کـه یک اسلیو آرزو داره(و امـیدوارم اسلیو های واقعی بتونن همـه یک روزی اون رو تجربه کنند)وقنی آن یک ساعت جادویی تموم شد بانو بـه آرامـی از درون خارج شدند و دستور دادند کـه لباس هام رو بپوشم و بیـام بیرون وقتی رفتم بیرون بانو روی همون مبل نشسته بودند و در حال نوشیدن شربت بودند دوباره چشم هایشان مـهربان شده بود با دست بـه من اشاره د کـه لیوان شربتی کـه بایم ریخته بودند را بردارم شربت را کـه مزه مزه مـی کردم با لحن شیطنت باری گفتند:خب چه طور بود.کرخت گفتم:بانو شما بهترینید نمـی دونم حتما چی بگم با خنده گفتند :حال روحت چه طوره؟گفتم: هر گز درون زندگیم این همـه سبک نبودم سپاس گذارم بانو.یک دفعه یـاد پاکت افتادم رفتم که تا تقدیم کنم با دست اشاره کرد ند کـه بزار روی کانتر آشپز خانـه و بعد بالحن جدی گفت:فکر نکنی این پول رو به منظور خودم بر مـی دارم که تا حالا از این پول ها هیچ چیزی به منظور خودم نخ این یـه عهده بین من و خدام من کار خودم رو دارم و زندگیم نیـاز مند این پول ها نیست مـیستریس بودن به منظور من مثل روانشناس بودنـه و هزینـه ای رو کـه برای این قضیـه مـی گیرم رو تماما مـی دم به منظور خیریـه و برای همـین بالاترین هزینـه رو مـی گیرم چون این پول ها مال من نیست مالایی یـه کـه بیمارن و به این پول نیـاز دارن و من فقط یک واسطه ام.
اشک توی چشم هام جمع شده بود گفتم :بانو آرمـیتا شما بـه حق یک الهه اید من دیگه زبونم قاصره نمـی دونم چه طوری حتما عظمت شما رو توصیف کنم.خندیدن و گفتن: زبون نریز دیگه بسه آبمـیوه تو بخور منم کار دارم.فهمـیدم کـه جسارت کردم و بیشتر از حد ممکن موندم. از جا کـه بلند شدم بانو آرمـیتا محترمانـه که تا دم درون من روهمراهی د دم درون دست های طریفشون کـه توی قاب دستکش ساتن مشکی براق بود رو بوسیدم و ایشان با خنده گفتند:مـی دونی من خیلی رو خودم کار کردم کـه لایق این باشم کهی دست و ببوسه.
وقتی سوار ماشین شدم درون جواب چه خبر ساسان تنـها توانستم بغلش کنم و صدای هق هقم را درون آغوشش خفه کنم کمـی کـه آرام شدم گفتم تو حق داشتی بانو آرمـیتا واقعن یـه الهه است.




[میسترس ایران]

نویسنده و منبع: persian slave | تاریخ انتشار: Thu, 31 Jan 2019 10:30:00 +0000



میسترس ایران

مصاحبه با ياسمن | عشق قدرت، شوق خدمت (بانوان سلطه گر)

یکم خودتون رو معرفی مـی کنین؟

– اسمم یـاسمن 32 ساله از غرب تهران

تحصیلاتتون چقدره؟

– کارشناسی گرافیک کامپیوتری

از کی حس ارباب بودن رو دارید؟

– فکر مـیکنم حدودا از 5،4 سالگی

تو دوران بچگی فرقی با بچه های هم سن و سالتون داشتید؟

– اگر هم بوده  محسوس نبوده

فانتزی های دوران کودکیتون چی بود؟ منظورم زیر ۱۰ سال هست

– این بوده کـه یـه قصر داشته باشم با یـه  عالمـه،که هر کاری بخوام باهاشون م

از کی با این حس اشنا شدین؟و چطوری؟

– تقریبا 19 سالم بود تو نت کـه با یـه پسر کـه این حس بردگی داشت آشنا شدم

یعنی خود شما قبلش اصلا راجب حستون تحقیق نکردید؟

– نـه چون فکر مـی کردم تو دنیـا فقط من این حس رو دارم وی نداره

به بی دی اس ام بیشتر علاقه دارید یـا فتیش؟
– بـه هر دو علاقه دارم ولی درون حد متعادل

اولین رابطه خودتون رو کی داشتید و چجوری اشناشدید؟
– آشنا شدنش رو کـه گفتم. میسترس ایران تو 19 سالگی با همون پسری کـه تو نت باهاش آشنا شدم

به نظرتون مـیشـه یـا اسلیو رو تو ایران خارج از نت انتخاب کرد؟
– امکان پذیر هست ولی سخته چون خارج از نت اکثرا مـی ترسن حسشون رو بروز بدن

برده هم قبول مـیکنید؟اتون چه شرایطی حتما داشته باشند؟
– آره هم قبول مـی کنم، میسترس ایران اگه بردم پسر باشـه ترجیحا بزرگتر از من، هیکلش ریز نقش نباشـه
مواردی درون مورد رابطمون مـیگم فراموش نکنـه با شرایط من خودشو تنظیم کنـه

تیپ،قیـافه،تحصیلات و وضعیت مالی مـهمـه؟
– تیپ و قیـافه حتما نسبتا خوب باشـه کـه بتونم باهاش رابطه برقرار کنم
تحصیلات و وضعیت مالی درون حد نرمال، یعنی تحصیلاتش کمتر از من نباشـه

هنوز هم داشتن چندین ساب و اسلیو رو دوست دارید؟
– اگه منظورت همزمان با هم هست آره دوست دارم
انوقت اگهایی کـه با شما هستند چندین داشته باشند به منظور شما مـهم نیست؟
– وقتی با من هستن دوست ندارم دیگه ای داشته باشن

این باعث نمـیشـه همـه دروغ بگند کـه ما هیچ ی نداریم؟
–ی مـیس داره معمولا دنبال دیگه نمـیره شاید باعث بشـه دروغ بگه ولی اگه زمانی بفهمم کـه دروغ گفته مـیزارمش کنارا
به هیچ عنوان نمـیبخشمش

ولی خوب خود شما دوست دارید این رابطه رو همزمان با چندین نفر داشته بشید، اگه یک ساب یـا اسلیو این رو دوست داشته باشـه مجبور بـه دروغ گفتن مـیشـه
– خب مـی تونـه بره با یـه مـیس کـه این مسله براش مـهم نباشـه، مجبورش نکردم کـه با من باشـه

.
اکثرا همـین جواب رو مـیدن و هیچ شانسی به منظور انـهایی کـه ارباب دیگه ای دارند قائل نیستند، بیخیـال، شما گفتید تو ۱۹ سالگی با پسری اشنا شدید کـه ان شمارو با این حس اشنا کرد، الانم هستندایی کـه مـیس های خودشون رو اینجوری پیدا مـیکنند
ولی بـه نظرتون مـیشـه مستر ها و هاایی کـه دوست دارند رو بـه مرور زمان اسلیو کنند؟ اصلا درسته؟
–ی رو مـیشـه اسلیو کرد کـه کمـی از این حس تو وجودش باشـه اگه نباشـه خیلی سخت یـا غیر ممکنـه

خود شما تلاش کردین به منظور همچین کاری؟
– نـه بـه نظر من درست نیست یـا بهتر بگم من این کار رو نمـی کنم زیـاد خوشم نمـیاد.

مـیگند ها ادم هایی هستند کـه از پسرا متنفر هستند و کینـه بـه دل دارند و اینجوری انتقام مـیگیرن، خود شما مـیتونید ارباب پسری باشید کـه ازش متنفر هستید؟
– اگه از پسری متنفر باشم ترجیح مـی دم نبینمش

کلا خشن و جدی هستید؟
– نـه نرمالم ولی اگه بخوام مـی تونم خشن باشم ولی زیـاد خوشم نمـیاد

به نظرتون چرا تو ایران کمـه؟
-چون این مسله هنوز جا نیفتاده و حتی خیلی ها نمـیدونن کـه این حس رو دارن و یـا مـیترسن بروز بدن ولی نمـیدونم چرا مـیترسن

اگه بخواین چند که تا از مزیت های بودن رو بگید، چی مـیگید؟
– این یـه حسه کهی مـیتونـه درک کنـه کـه یـا اسلیو باشـه یـا مـیس و مستر ولی حسی کـه به من مـیده رو دوست دارم، حس قدرت برتر بودن، این کـه باید پرستش بشی وکسی نیـاز داره کـه تو رو پرستش کنـه حس قشنگیـه. میسترس ایران این حس بـه نظر من خیلی لطیفه. اگه یـه سری بذارن

۲تا ۲تا کلمـه مـیگم یکی رو انتخاب کنید.

شب یـا روز
– روز
یـاسمن یـا یـاسمن خانم؟
– یـاسمن
ساب یـا اسلیو؟
– اسلیو
زندگی عادی یـا زندگی فمدوم؟
– فمدوم
حاضرید به منظور یک ساعت نقش ساب یـا اسلیو رو بازی کنید؟

– هرگز

اگه بخواین تو این رابطه بهترین چیزی کـه ازش لذت مـیبرید و بدترین چیزی کـه بدتون مـیاد رو بگید،چی مـیگید؟
– از دبلیوسی(wc) بدم مـیاد اززدن پا وپرستش شدن لذت مـیبرم

نظرتون راجب های پولی چیـه؟
– یـه مشت آشغال خیـابونی

شده تاحالای بردتون شـه و وسط کار پشیمون شـه؟
– آره، 3،2 بار پیش امده
یـه بار بـه این دلیل بود کـه نتونست خودشو با شرایط من وفق بده تمومش کردیم، یـه بار هم اسلیوم خوصوصیـاتی از مـیسش مـی خواست کـه من نداشتم

گفتید تو ۱۹ سالگی یکی تو از این حس و رابطه به منظور شما گفت، چجوری توضیح داد که  بدتون نیـامد و فرار نکردید و رابطه رو باهاش ادامـه دادید؟

– بعد از اینکه یـه خورده کردیم فهمـیدیم کـه اون اسلیوه و من مـیس، خیلی درون مورد این حس با هم حرف زدیم، مدلای مختلفش، اینکه تو ایران چه جوریـه تو خارج از ایران چه جوریـه
خیلی درون مورد خود این حس ها حرف زدیم، بعد درون مورد حس خودمون، کـه چی مـی خوایم و چی نمـیخوایم. بعد از 3,2 ماه یـه شناخت نسبی پیدا کردیم، که مـیشد یـه رابطه خوب رو شروع کرد

به نظرتون ساب ها و اسلیو ها تو برخورد با های نتی و فیسبوک چجوری حتما باشن؟

– اکثرشون همون اول مـیگن اسلیوت بشم یـا مـیشـه مـیس من بشی، خب هر مـیسی باشـه اگه واقعا مـیس باشـه خوشش نمـیاد، اول ببینـه کـه اون مـیس کلا دنبال اسلیو مـیگرده یـا نـه، اگه مثبت بود، با هم حتما در مورد خیلی چیزا حرف بزنن که تا نسبت بـه هم شاخت پیدا کنن، ببینن اصلا بـه هم مـیخوره حساشون، مـیتونن رابطه خوبی داشته باشن یـا نـه؟
بعد از اینا درون مورد اینکه با هم باشن یـا نـه حرف بزنن، نـه اینکه اول بخواد مـیسشو انتخاب کنـه بعد ببینـه مـیتونن با هم کنار بیـان یـا نـه

ممنون کـه وقت گزاشتید، حرفی مونده کـه بخواید بگید؟

– اینکه هم مـیس ها هم اسلیوها همـه کمک کنن که تا مـیس نماها نیـان به منظور شارژگرفتن و تیغ زدن اگه انقدر تو کف نباشن و ارزش خودشون رو بدونن و بشناسن دیگه هیچ مـیس نمایی جرات تیغ زدن یـا شارژ گرفتن نداره.
اونـهایی کـه این کار رو مـیکنن اسمشون حتی مـیس نما هم نیست، خودتون بهتر مـیدونین اسمش چیـه، نذاریم این حس لطیف اینجوری خراب بشـه

امتیـاز بدهید:

به‌اشتراک‌گذاری در:

دوست‌داشتن:

دوست داشتن در حال بارگذاری...

مرتبط

: میسترس ایران




[میسترس ایران]

نویسنده و منبع: slave4mistress | تاریخ انتشار: Wed, 23 Jan 2019 11:30:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com