اغانی باسم

اغانی باسم اغاني لبنانية • نغم العرب | بررسی احادیث موضوعه درباره ی شخصیت پیـامبر صلی الله علیـه و ... |

اغانی باسم

اغاني لبنانية • نغم العرب

4 كاتس

Milk & Honey

ابراهيم معلوف

احمد دوغان

احمد صوان

احمد قعبور

اخرون شامي

ادم

ادونيس عقل

اسامـه الرحباني

الأمير الصغير

الاميرة الصغيرة

الان مرعب

الصابون يقتل

الطفله ليلي

الياس الرحباني

اليان محفوظ

اليزا

اليسا

اليسار

اليكساندرا

الين خلف

الين لحود

امل حجازى

امل صفير

امير يزبك

اميمة الخليل

امين سلطان

اندره مسن

انور الامير

ايلي شويري

ايلي صافي

ايلي عطية

ايليا بيضا

ايمن زبيب

ايمن كفروني

ايوان

باسكال مشعلاني

باسم يزبك

باسمـه

بديعة مصابني

بهاء العلي

بهاء سعيد

بو دي بو

تانيا صالح

تغريد

توفيق توفيق

توفيق فروخ

تينا

جاد خليفة

جاد سوداح

جاد شويري

جان ماري رياشي

جانين داغر

جاهدة وهبة

جمال زرزور

جهاد عقل

جو اشقر

جوانا ملاح

جورج الراسي

جورج دفوني

جورجيت صايغ

جوزيف ابو ملهب

جوزيف صقر

جوزيف عطيه

جوليا بطرس

جينفر

حزب الله

حكمت وهبي

حنين

خالد الهبر

خالد مزنر

خليل حلاق

خليل عجوب

دارين

دارين حدشيتي

داليدا

دانا

دانيا الخطيب

دريد عواضة

دوللي شاهين

دومينيك حوراني

دى جي خالد

ديانا حداد

ديانا شرانق

دينا حايك

راغب علامـه

رامي عياش

ربيع ابو خليل

ربيع الاسمر

ربيع الخولي

ربيع بيطار

ربيع مـهدي

رجا بدر

رزان مغربي

رنده شمعون

رنين الشعار

رواد صعب

روجيه دفوني

روزي

رولا سعد

رونزا

رونى كسار

رونيت خوري

رياض العمر

ريان

ريانا

ريدا

ريما خشيش

ريما شعار

رينيه شلهوب

زكي ناصيف

زياد الاحمدية

زياد الرحباني

زياد برجي

زياد سحاب

زين العمر

زينة صقر

سابين عطالله

سابين فوشو

سارة الهاني

سامي حواط

سامي كلارك

ساندرا

ساير فارس

ستار اكاديمي

ستار اكاديمي 6

ستار اكاديمي7

ستراك سركيسيان

سعاد توفيق

سعد رمضان

سعيد مراد

سلمى مصفى

سلوى القطريب

سلوي الخاطر

سليم عساف

سمعان ابو سمره

سمير سبليني

سمير يزبك

سميرة توفيق

سميه بعلبكي

سوزان تميم

سوسن بدر

سونيا

سيرين عبد النور

سيمون حدشيتي

سيمونا ضو

شادي فرح

شربل روحانا

شفيق حنا

شوقى فارس

شيراز

صباح

صبحي توفيق

صلاح سمرة

طروب

طوني ابو جودة

طوني حنا

طوني كيوان

عائلة بندلي

عادل كساب

عازار حبيب

عاصي الحلاني

عاصي بيطار

عامر زيان

عايده ابو جودة

عايده شلهوب زيادة

عبده ياغي

عزيز عبده

عصام رجي

عصام نصر الدين

علاء زلزلي

علي شلهوب

عماد صياح

عمر

عمر و رافي

غادة شبير

غادة غانم

غالب عنتر

غدى

غريس ديب

غسان المولي

غسان صليبا

غي مانوكيان

فادى يزبك

فادي

فادي بدر

فارس كرم

فرقة ادونيس

فريال كريم

فضل شاكر

فهد عقيقي

فيروز

فيفيان مراد

فينسا

فينى

قمر

كاتيا حرب

كاتيا فضول

كارلوس ا

كارول سماحه

كارول صقر

كريم الشاعر

كساندرا

كلودا الشمالي

لور دكاش

لورا خليل

ماجدة الرومي

مادلين مطر

مادونا

مارسيل خليفة

ماروش

ماري سليمان

ماريا

ماريتا الحلاني

ماهر زين

مايا دياب

مايا نصري

مايا يزبك

مايز البياع

مايك ماسي

مجد فوعاني

مجيد الرمح

محمد جمال

محمد حجازي

محي الدين بعيون

مخول قاصوف

مرداد

مروان ادهم

مروان الشامي

مروان خوري

مروان محفوظ

مروى

مشروع ليلى

مطر محمد

معين شريف

معين نجم

ملحم بركات

ملحم زين

منصور الرحباني

منى بشور

منى مرعشلى

مي حريري

ميادة

ميرزا

ميرنا

ميريام فارس

ميسم نحاس

ميشال فاضل

ميشال قزى

ميشلين خليفة

ميكايلا

ميليسا

ناتاشا

ناجى الأسطا

نادينا

نازك

ناصيف زيتون

ناصيف عروق

نانسي عجرم

ناي

نبيل عجرم

نجوى سلطان

نجوى كرم

نداء ابو مراد

نزية المغربي

نضال حليحل

نقولا الاسطا

نقولا سعادة نخلة

نـهاد طربيه

نـهاد فتوح

نـهوى

نوال الزغبي

نور الهادي

نور الهدى

نورهان

نيكول سابا

نيللي مقدسي

نينا عبد الملك

نينا عبد الملك

هاله هادي

هاني العمري

هبة القواس

هبه طوجي

هدى حداد

هشام الحاج

هنادى سلوم

هيفاء وهبي

وائل جسار

وائل كفوري

وديع الصافي

وسام الامير

وليد الشامي

وليد توفيق

يارا

ياسمين حمدان

يحيى رضوان

يمنى سابا

يوري مرقدي

. اغانی باسم . اغانی باسم : اغانی باسم ، اغانی باسم




[اغانی باسم]

نویسنده و منبع |



اغانی باسم

بررسی احادیث موضوعه درباره ی شخصیت پیـامبر صلی الله علیـه و ...

 

بتول سادات امـینی

چکیده:

طرح مسئله

«وضع» درون لغت و اصطلاح

بررسی و نقد احادیث موضوعه

1- احادیث مربوط بـه کفر پدر و مادر پیـامبر(صلی الله علیـه و آله و سلم)

نقد روایـات

2- حدیث شقّ صدر

نقد حدیث

3- افسانـه هايي درباره ي آغاز وحي

بررسی و نقد

4- افسانـهي آيات شيطاني(غرانيق)

نقد افسانـه ي غرانيق

5- پيامبري کـه بي گناهان را مورد لعنت و نفرين قرار مي دهد.

نقد و بررسي

6- پيامبري کـه با امور دنيا آشنا نيست

نقد و بررسي

7- پيامبري کـه قرآن را فراموش مي کند

نقد وبررسی

8- پيامبري کـه نمازش قضا مي شود

نقد حديث

9-پيامبري کـه نماز را کم يا زياد مي خواند

نقد حدیث

10- پيامبري کـه به غنا و آوازه خواني گوش مي داد!

نقد حدیث

نقدي کلی روایـات جعلی درون مورد شخصیّت پیـامبر(صلی الله علیـه و آله و سلم)

 

   «وضع» درون لغت بـه معنای پائین آوردن و در اصطلاح بـه معنای نسبت سخن جعلی و دروغین بـه پیـامبر(صلی الله علیـه و آله و سلم) و ا معصوم علیـهم السلام است. اغانی باسم علی رغم اهتمام مسلمانان درون حفظ آثار باقی مانده از آخرین فرستاده‌ی خدا، اغانی باسم این مـیراث ارزشمند درون طول تاریخ از دستبرد افراد جاهل و مغرض درون امان نماند و احادیث زیـادی درمورد ایشان جعل شد و به کتب و جوامع روایی راه یـافت کـه از جمله‌ی آنـها مـی­توان بـه روایـاتی اشاره کرد کـه حاکی از کفر والدین حضرت هستند و یـا حضرت را فراموش­کار درون امر دین و حفظ آیـات الهی معرّفی مـی­کنند. اغانی باسم و یـا ایشان را بی­اطلاع از امور دنیوی و معاش مردم قلمداد مـی­کنند و یـا افسانـه­هایی را درون مورد شخصیّت ایشان مـی­بافند؛ مانند افسانـه‌ی غرانیق، افسانـه‌ی شق صدر و افسانـه‌ی نحوه‌ی آغاز وحی. درون نقد این احادیث حتما گفت کـه به فرموده‌ی خود معصومـین علیـهم السلام و شخص پیـامبر (صلی الله علیـه و آله و سلم)، روایـاتی کـه با نص قرآن کریم و روح کلی حاکم بر آن مخالفند، را حتما کنار گذاشت ونپذیرفت. چه اینکه بسیـاری از این دست از احادیث چنین وضعیّتی دارند و با قرآن کریم معارضند. مضاف بر اینکه امر بـه اطاعت و تبیعیّت بی چون و چرای از پیـامبر درون قرآن کریم، دامن ایشان را از هرگونـه اتّهامـی مبنی بر خطا و گناه مبرّا مـی­سازد و بر همـه‌ی احادیثی کـه به نحوی اینگونـه نقائص را بـه ایشان نسبت مـی­دهد، خط بطلان مـی­کشد.

خداوند تبارک و تعالی، اعتقادات، اخلاقیـات و احکام اسلام را درون دو مجموعه‌ی گراسنگ یعنی قرآن و سنّت، درون اختیـار مردم قرار داده است. قرآن کریم حاوی رؤوس کلی احکام وعبادات و کلیّات معارف الهی هست و شرح و بیـان آن و تفصیل و تشریح کلیّات بـه عهده‌ی پیـامبر و جانشینان بر حقّش گذاشته شده است. از اینرو سیره‌ی عملی نبی مکرّم اسلام و بیـانات گهربار ایشان، به منظور مسلمانان درون نیل بـه اه عالیـه اسلام نقش بسیـار مـهمّی دارد و همـین امرمسئولیّت سنگین حفظ و حراست از این سرمایـه‌ی گراسنگ را متوجّه‌ی آنان مـی­سازد.

با این وجود و علی رغم اهتمام مسلمانان درون حفظ آثار باقی مانده از آخرین فرستاده‌ی خدا، این مـیراث ارزشمند از دستبرد افراد جاهل و مغرض درون امان نماند و احادیث زیـادی درمورد ایشان جعل شد و به کتب و جوامع روایی راه یـافت و همـین امر باعث شد که تا علاوه بر اینکه از جایگاه و منزلت این شخصیّت بی­نظیر الهی درون دید برخی از مسلمانان کاسته شود، بـه مستمسکی به منظور مستشرقین به منظور انجام قضاوت ناصحیح درون مورد شخصیّت آنحضرت و حتّی دین اسلام تبدیل گشت. از اینرو شناسائی و نقد این احادیث علاوه بر اینکه احیـاگر سنّت ناب نبوی خواهد بود، مـی­تواند غبارهای بـه وجود آمده بر رخساره‌ی مشعشع حضرت ختمـی مرتبت را بزداید و چهره‌ی نورانی ایشان را بـه جهانیـان معرّفی کند.

لغت­پژوهان، واژه‌ی «وضع» را درون لغت بـه معنای پایین­آمدن[1]، سقوط [2]، ساقط [3] مـی­دانند. با توجّه بـه معنای اصطلاحی این لغت کـه به آن اشاره خواهد شد، معنای مستعمل این واژه درون این تحقیق همان «پایین آوردن» خواهد بود.

امّا درون اصطلاح دانشمندان حدیث، «وضع» بـه معنای نسبت سخن جعلی و دروغین بـه پیـامبر(صلی الله علیـه و آله و سلم) و ا معصوم علیـهم السلام است. ابوریّه درون این زمـینـه مـی­نویسد: اغانی باسم « حدیث موضوع، نسبت سخنی ساختگی بـه پیـامبر صلوات الله علیـه هست که ممکن هست به شکل عمدی یـا سهوی باشد.»[4]

1- احادیث مربوط بـه کفر پدر و مادر پیـامبر(صلی الله علیـه و آله و سلم)

در صحیح مسلم آمده است: «مردی بـه پیـامبر(صلی الله علیـه و آله و سلم) عرضه داشت ای رسول خدا! پدر من درکجاست؟ رسول خدا پاسخ دادند: پدر تو درون آتش است. وقتی آن مرد دور شد، پیـامبر او را صدا کرد و فرمود: پدر من و پدر تو هردو درون آتش هستند.»[5]

همچنین ابوهریره مـی­گوید: پیـامبر صلوات الله علیـه قبر مادرش را زیـارت نمود و گریـه کرد وانی کـه در اطراف آنحضرت بودند را نیز بـه گریـه انداخت. آنگاه ایشان فرمود: «من از پرودگارم خواستم کـه در مورد مادرم طلب مغفرت کنم، چنین اجازه­ای بـه من داده نشد و از خدا خواستم که تا اجازه دهد قبر مادرم را زیـارت کنم، این درخواست مرا پذیرفت. شما نیز قبرها را زیـارت کنید کـه زیـارت قبور یـادآور مرگ است.»[6]

نقد روایـات

در نقد اینگونـه روایـات حتما گفت کـه یکی از ملاکات ارزیـابی حدیث، سنجیدن آن با آیـات قرآن و یـا اصطلاحاً عرضه آنـها بر قرآن است. اگر محتوای روایتی با نص یـا مضمون آیـه­ای از قرآن درون تعارض باشد بـه فرموده‌ی خود معصومـین علیـهم اسلام حتما آنرا کنار گذاشت و بر دیوار کوبید. حال اگر بـه قرآن کریم مراجعه کنیم، آیـاتی را مـی­یـابیم کـه دلالت بر ایمان آباء پیـامبر و طهارت ارحام مادران ایشان دارد و لذا هر روایتی کـه خلاف این را ثابت کند، از درجه‌ی اعتبار ساقط هست و نمـی­توان آنرا پذیرفت. به منظور اشاره بـه نمونـه­ای از این آیـات بـه تفسیر ابن عباس از آیـه‌ی 219 سوره‌ی مبارکه‌ی شعراء بسنده مـی­کنیم.

ابن عباس درون تفسیر این آیـه مـی­گوید: منظور از جمله‌ی «... و تقلبّک فی الساجدین...» این هست که ای پیـامبر! خدا تو را از صلب پیـامبران بـه صلب پیـامبران دیگر منتقل نمود که تا تورا خلق کرد و به پیـامبری مبعوث گردانید.[7]

2- حدیث شقّ صدر

در صحیح بخاری روایتی درباره‌ی پیـامبر(صلی الله علیـه و آله و سلم) نقل شده هست به این مضمون که: هنگامـی کـه پیـامبر کودکی بیش نبود، جبرئیل بـه نزد او آمد و در حالیکه با همسالان خود مشغول بازی بود، وی را گرفت و بر زمـین زد و ­اش را شکافت و قلب او را بیرون آورد و از دورن آن، ه­ای خون را بیرون کشید و گفت: این قسمت از تو سهم شیطان است، سپس قلب را درون ظرفی از طلا با آب زمزم شست و شو داد و در جای خود نـهاد، بچّه­ها بـه طرف دایـه­اش آمدند و گفتند کـه محمّد کشته شد، آنان بـه سوی او شتافتند و او را رنگ­پریده یـافتند.[8]

نقد حدیث

علامـه جعفر مرتضی عاملی درون نقد این حدیث مـی­نویسد:

«به چه دلیل خداوند خود را بدون اینکه گناهی داشته باشد، اینگونـه عذاب مـی­کند. آیـا امکان نداشت کـه از اوّل خلقش، او را چنین خلق مـی­کرده و گذشته از این، این روایت بیـانگرآن هست که پیـامبر صلوات الله علیـه درون انجام عمل خیر، مجبور بوده است... به منظور چه پیـامبر ما فقط بـه این عمل اختصاص داشته پیدا کرده هست و به منظور انبیـاء گذشته چنین عملی نبوده است؛ درحالیکه پیـامبر(صلی الله علیـه و آله و سلم) افضل تمام انبیـاء است. گذشته از همـه‌ی اینـها بـه تصریح آیـات قرآن، شیطان راهی به منظور نفوذ و تسلّط بر بندگان مخلص خداوند ندارد.»[9]

ایشان درون ادامـه مـی­افزاید: «حقیقت این هست که این روایت مأخوذ از فرهنگ جاهلیّت هست و درون کتاب اغانی افسانـه­ای آورده شده کـه مفادش چنین است.»

هم چنين درون کتاب سيري درون صحيحين آمده هست که اصلا شر و فساد درون وجود انسان ها ترشح غده اي نيست و ارتباطي با جسم انسان ندارد که تا با قطع نمودن آن غده، شر و فساد از بين برود.[10]

گذشته از همـه، آنچه کـه باعث خير و شر درون انسان مي شود؛ قلب اصطلاحي نيست، بلکه منشأ تحولات و تغييرات درون انسان، قواي مدرکه و روح و عقل هست نـه اين قلب جمادي، که تا با شستشوي آن، باعث خيرات درون انسان شود.

3- افسانـه هايي درباره ي آغاز وحي

در تاريخ طبري و تاريخ يعقوبي بـه نقل از عايشـه روايتي را درون زمينـه چگونگي آغاز وحي بر پيامبر-*- و حالات وي درون آن موقعيت نقل کرده اند کـه خلاصه اش چنين است: پيامبر فرمود: جبرئيل درون غار حرا نزد من آمد وگفت بخوان، پاسخ دادم: نمي توانم، مرا آن چنان فشرد کـه مقاومتم تمام شد، آن گاه گفت: «اقرا باسم ربک....» از غار برگشتم و هراسان بر خديجه وارد شدم و گفتم مرا بپوشانيد! و بعد داستان را بر خديجه خواندم و ترس خود را بر او آشکار کردم و آنگاه، خديجه مرا بـه نزد ورقة بن نوفل پسر عموي خويش برد کـه مردي عالم درون جاهليت نصراني بود، داستان را بـه او گفتم؛ ورقة گفت: اين همان ناموس هست که بر موسي- عليه السلام- نازل مي شد.[11]!

اين روايات با متون مضطرب و متناقض متعددي نقل شده، درون بعضي پيامبر-*- خود را درون هنگام وحي شاعر يا مجنون مي داند، يا بعد از نزول وحي، آن چنان دچار تشويش مي شود کـه اقدام بـه خود کشي مي نمايد.[12]

بررسی و نقد

علامـه عسکري درون نقد داستان مي نويسد: سند اين روایـات، بهاني منتهي يا حداقل منسوب گشته، کـه تاريخ گواهي مي دهد، هيچ کدام از اين افراد درون عصر حادثه حضور نداشته اند (مانند ام المؤمنين عائشـه، عبد الله بن عباس و ....) بنابراين اولين ناقلين حادثه، هيچ يک درون عصر وقوع آن متولد نشده بودند، درون حالي کـه مي دانيم، يک حادثه را جز با حضور درون آن و يا شنيدن از حاضران و شاهدان عيني آن نمي توان نقل کرد.[13]

علامـه جعفر مرتضي عاملي نيز درون نقد اين داستان بي اساس مي گويد: ارسال پيامبري کـه خود بـه نبوتش ناآگاه و جاهل هست و براي تحقيق و تثبيت، نيازمند کمک يک زن يا يک نصراني است، چگونـه ممکن است؟ آيا آن زن يا آن مرد نصراني از اين مرد ترسو ومردد سزاوار بـه مقام نبوت نبوده اند؟!

علامـه اضافه مي کند کـه مضمون اين افسانـه با آيات قرآن کـه نزول وحي را عامل و باعث آرامش روحي و اطمينان قلب پيامبر-*- مي داند درون تنافي و تعارض آشکار است.[14] مانند «وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا»[15]

آيت الله معرفت نيز مي گويد: ترديدي نيست کـه موضوع ترس و فزع پيامبر-*- بـه اين صورت ناهنجار، يك افسانـه ي خرافي است...... چرا کـه پيامبر درون پيشگاه خداوند برتر از آن هست که درون چنين موقع حساسي او را درون حال ترس و فزع قرار دهد.... آيا محمد-*- درون پيشگاه خداوند برتر از ابراهيم و موسي ديگر انبياء-عليهم السلام- نيست کـه خداوند آنان را درون مواقع سخت رها نکرد که تا بهي غير او پناه نبرند؟ آيا رؤياهاي صادقي کـه پيش از بعثت براي پيامبر-*- رخ داده و سلام فرشته اي کـه بر وي نازل مي شده و او را بـه عنوان رسول الله خطاب مي کرده و همچنين شناخت ذاتي پيامبر کـه در مدت خلوت غار حراء بـه حد کمال و عمق خود رسيده هست هيچ يک موجب تعيين و اطمينان او نشده، که تا اينکه بانويي و يا مردي نصراني او را مطمئن کنند؟»

اختلافاتي کـه در نقل هاي مختلف اين داستان وجود دارد و برخي با برخي ديگر سازگار نيست، خود دليل کاذب بودن اين قصه است، درون يک روايت آمده هست که خديجه عليها السلام بـه تنـهايي نزد ورقة بن نوفل رفت و ماجرا را براي وي نقل کرد و روايت ديگر، حاکي هست که با  محمد-*- پيش ورقه رفتند و در روايت ديگري هست که ورقة بن نوفل، پيامبر را ديد کـه گرداگرد خانـه مي گردد و از وي خواست کـه آنچه ديده و شنيده است، براي او بيان کند. درون نقل چهارم هست که ابن عباس از ورقة بن نوفل نقل کرده کـه وي گفته هست که از محمد خواستم چگونگي آن را کـه بر او نازل مي شود براي من بيان کند. پنجمين نقل، بـه اين نحو هست که ابوبکر بر خديجه وارد شد و از وي خواست کـه محمد را پيش ورقة بن نوفل ببرد. اگر فرض کنيم کـه اين داستانـها صحيح است، بايد پرسيد: چرا ورقه درون حالي کـه به پيامبري محمد-*- يقين کرده بـه او ايمان نياورده است؟

گذشته از اينـها، پيامبر-*- نسبت بـه آنچه کـه به او وحي مي شود، خطا نمي کند و هرگز امر بر او مشتبه نخواهد شد وقتي کـه به پيامبر وحي مي شود حجاب از پيش چشم او برداشته مي شود و تجليات و اشراقات نوري عالم ملکوت را کـه او را فرا مي گيرد، لمس مي کند و با تمام وجود متوجه روح خدا و اخذ کلمات اوست. بنابراين نمي توان خطايي درون ديد و اشتباهي درون مدرکات او احتمال داد....[16]

در سيري درون صحيحين درون نقد اين داستان آمده است: چطور پيامبر خبر از رسالت خود نداشته، درون حاليکه کاهنان و رهبانان، سالها قبل، از رسالت وي مطلع بودند همچنين درون مورد حضرت عيسي-*- داريم کـه در ميان گهواره از نبوتش صراحتاً سخن گفت بعد چگونـه مي شود کـه پيامبر کـه برتر از تمام انبياء هست تا آن زمان از نبوتش بي اطلاع بوده است.[17] «قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا»[18]

 4- افسانـه­ي آيات شيطاني(غرانيق)

خلاصه­ي داستان افسانـه­ي غرانيق بـه نقل از تفسير طبري بدين شرح است: پيامبر-*- همواره درون اين انديشـه بود که تا به گونـه اي کفار را بـه راه آورد و قلب هاي تيره­ي آنـها را با تابش نور الهي روشن سازد و در اين مسير نرم خويي، با آنـها را بهترين راه چاره مي ديد، روزي هنگام عبادت درون کعبه و در نزديک ترين حلقه ي مشرکين، جبرئيل امين نازل و آيات اوليه ي سوره ي نجم بر پيامبر ابلاغ شد.

«..... أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى، وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى.......»

(آيا دو بت بزرگ خود، لات و عزي را ديديد کـه بي اثرند و منات سومين بت ديگر را کـه جمادي بي جان است.) درون اين هنگام شيطان کـه نام هاي بت هاي سه گانـه را شنيده بود فرصت را غنيمت شمرد و بلافاصله دو جمله را بـه عنوان وحي بر پيامبر القا کرد و پيامبر-*- ندانسته آنـها را دريافت و به عنوان وحي الهي تلقي کرد! آن دو جمله اين است: (تلک الغرانيق العلي فان شفاعتهن لترجي؛ یعنی اين سه بت پرندگان زيبا و بلند مرتبه هستند و به شفاعت آنـها اميد مي رود. درون این هنگام مشرکان شاد و مسلمانان مـهاجر، بـه برگشتن از حبشـه و زندگي مسالمت آميز با کفار اميدوار شدند اما جبرئيل شبانگاه با توبيخ پيامبر-*- نزول آن جملات را از جانب خود تکذيب و پيامبر-*- را از مکر شيطان آگاه کرد.[19]

نقد افسانـه ي غرانيق

علامـه عسکري درون سند روايات طبري اشکال وارد مي کند و مـی­نویسد: سند روايات بـه محمد بـه کعب بن سليه قرظي از نسل يهوديان بني قريظه مي رسد. او درون سال چهلم از هجرت يعني تقريبا سي سال بعد از رحلت پبامبر اکرم-*- بـه دنيا آمد، و در سال صد و هشت يا صد و هفده هجري وفات يافته است.[20] و لذا خود نمـی­توانسته مستقیماً این واقعه را روایت کند.

آيت الله معرفت نیز بیـان مـی­دارند: مفهوم حديث با بسياري از آيات قرآن کريم و همچنين با مقام عصمت انبياء کـه با دلايل عقلي و نقلي متواتر و اجماع اهل فن بـه اثبات رسيده است، از جهات مختلف، متناقض است. حديثي از پيامبر-*- ذکر شده کـه حضرت مي فرمايند: « من رآني فقد رآني، فان الشيطان لا یمثّل بي»  یعنی هرمرا درون بيداري يا خواب ديد، مطمئن باشد مرا ديده هست زيرا هرگز شيطان بـه چهره ي من نمايان نمي گردد.

دانشمندان، از اين حديث يک قاعده­ي کلي را استنباط مي کنند بر اين کـه شيطان نمي تواند بـه صورت يکي از اولياي خدا و بندگان مخلص او مجسم شود و به طريق اولي تجسم او بـه صورت فرشته ي وحي کـه امين و مقرب درگاه الهي است، ممکن نخواهد بود.

نکته ي ديگر اينکه عبارت، «تلک الغرانيق العلی فان شفاعتهن لترجي» با آيات سوره ي نجم از نظر لحن و اسلوب، هم آهنگ نيست.چرا کـه عبارت مورد بحث، ناهماهنگ و متناقض و آميزه اي از مدح و ذم نا موزون هست و اين خصوصيات نـه تنـها بر پيغمبر-*- و ديگر حاضران ائمـه از مسلمانان و سران و مشرکان پوشيده نيست، بلکه بر افراد عادي کـه کمي تفکر کنند، روشن و معلوم است.[21]

شایـان ذکر هست که طبری درون مقام دفاع از این افسانـه، درون ذيل آيه­ي 52 سوره­ي مبارکه­ي حج ، نظريه­ي ضحاک مبنی براینکه مقصود از «تمنّي» درون «اذا تمنّي» را تلاوت و قرائت مي داند را نقل کرده مي گويد: اين نظريه (نظريه ي ضحاک) بـه تفسير واقعي نزديک تر هست به دليل اينکه درون دنباله‌ی آیـه مي خوانيم. «..... فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»[22] (پس خدا آنچه را شيطان القا مى‏كرد محو مى‏گردانيد سپس خدا آيات خود را استوار مى‏ساخت و خدا داناى حكيم است.)

به عقيده­ي طبري، تفسير کلام الهي چنين است: ما قبل از تو هيچ پيامبر و نبي­ای نفرستاديم مگر اينکه اگر تلاوت يا قرائت کتاب خدا کرد، و يا خود سخني گفت، شيطان درون آن القاء و شبهات و اشکالات، نمود، و البته خداوند القائات شيطان را نسخ و زائل ساخت درون اين جا خداوند خبر مي دهد کـه خود، القائات شيطان بر زبان خاتم پيامبرانش را ابطال خواهد کرد.

طبري درون ادامـه مي فرمايد: خداوند متعال گفته هست آنچه شيطان درون قرائت پيامبر القاء مي کند را امتحان و آزمايشي براي آناني کـه در دل مرضي دارند، قرار مي دهد.[23]

علامـه عسکري درون نقد این کلام طبری مي فرمايند: «تمني» و «امنيه» درون قرآن کريم مثل سوره ي حج و در نقاط ديگر، بـه معناي خواسته و آرزو استعمال شده اند و هنگامي کـه به موضع اين آيه درون سوره ي مزبور دقت مي کنيم، مشاهده مي شود کـه آيه­ي 52 سوره مبارکه ي حج ، درون يک مجموعه اي از آيات قرار گرفته هست که از نظر موضوع کاملا داراي وحدت هستند. اين مجموعه واحد از آيه ي 42 شروع شده و تا آيه ي 52 ادامـه مي يابد. از سوي ديگر، تمني و امنيه بـه معناي شوق و رغبت پيامبر، و کوشش او درون راه هدايت و سعادت مردم هست و القائات شيطان درون اين زمينـه، وسوسه ها و شبهه هايي مي باشد کـه شيطان درون راه هدايت مردم ايجاد مي کند.[24]

5- پيامبري کـه بي گناهان را مورد لعنت و نفرين قرار مي دهد.

در صحيح مسلم از عايشـه نقل شده هست که دو مرد بر پيامبر-*- وارد شدند و صحبتهايي با او د، من نفهميدم کـه چه گفتند، اما پيامبر از آن صحبت ها سخت بـه غضب درون آمد و لعنت و ناسزا نثارشان ساخت. بعد از اينکه از محضرش بيرون رفتند گفتم اگر بهي خيري برسد بـه اين دو تن خيري نخواهد رسيد، گفت: براي چه؟ مگر چه شده است؟ گفتم: از آنجا کـه شما اين دو تن را لعنت کرديد و دشنام داديد! ایشان فرمودند: نمي داني کـه من با خداي خودم چه شرطي کرده ام، من شرط کرده ام، و گفته ام؛ بارالها من بشرم، هر مسلماني را کـه دشنام دادم يا لعنت کردم اين لعنت و ناسزاي مرا براي او زکات و پاکيزگي قرار بده، او را درون برابر لعنت من پاک و پاکيزه بنما.[25]

نقد و بررسي

مشکل عمده‌ی این دسته از روایـات، تعارض آنـها با دیگر روایـاتی هست که از ناحیـه‌ی رسول اکرم وارد شده است. علامـه عسکري درون کتاب نقش ائمـه درون احياء دين مي نويسد: درون صحيح بخاري و مسلم و سنن ابی داود و احمد و ابوعوانـه از عبدالله بن مسعود اين روايت نقل شده هست که پيامبر فرمود: «سباب المسلم فسوق و قتاله کفر» یعنی دشنام بـه مسلمان فسق هست و جنگ با او کفر.

همچنين درون روايتي ديگر ابو داود نقل مي کند: باد تندي رداي مردي را برد، او باد را لعنت کرد پيامبر اکرم-*- فرمود: باد را لعنت نکن، او مأموري از مأموران خداوند است.ي کـه چيزي را لعنت کند و آن چيز سزاوار لعنت نباشد، لعنت بـه لعنت کننده بر مي گردد.[26]

همچنين درون صحيح بخاري، بـه نقل از عايشـه آمده هست که يهوديان وقتي بـه پيامبر مي رسيدند بـه عنوان طعنـه و تمسخر مي گفتند. «سام عليک» يعني نفرين بر تو باد. عايشـه مي گويد: من بـه خشم آمده و نسبت بـه آنـها بد زباني کردم، پيامبر مرا از اين کار نـهي کرد.[27] حال چگونـه ممکن هست پیـامبر خود با این همـه توصیـه  و سفارش خود بـه این عمل دست بزند.

6- پيامبري کـه با امور دنيا آشنا نيست

پيامبر-*- از کنار گروهي کـه مشغول تلقيح (گرده پاشي) بر درخت خرما هستند مي گذرد و کار آنـها را مشاهده مي کند، بـه آنـها مي فرمايد:اگر اين کار را نکنيد بهتر است، اگر اين عمل را انجام ندهيد، خرما بهتر خواهد شد. فرمان پيامبر-*- را مسلمانان جوان اجرا نمودند. نتيجه اين شد کـه خرماي آن سال شـهر مدينـه خراب شد.

روز ديگري پيامبر از نخلستان گذشت و خرما هاي خراب شده را مشاهده کرد کـه چون بـه دستور او گرده پاشي نکرده اند، همـه فاسد شده است. سؤال فرمود: خرماهاي شما چرا خراب شده است؟ گفتند شما فرمان داديد کـه گرده گيري نکنيد، خرما شما بهتر مي شود، ما نيز گرده گيري نکرديم خرماي ما فاسد شد! فرمود: شما کار دنياي خود را از من بهتر مي دانيد، شما بـه امور دنياي خود از من آگاه تريد.[28]

نقد و بررسي

علامـه عسکري مي فرمايند: نتيجه اين گونـه روايات کـه در معتبرترين کتب حديثي مکتب خلفاست اين مي شود کـه هرچه پيامبر-*- درون مورد مسائل دنيايي گفته باشد، چندان قيمتي ندارد زيرا مردم بهتر از ایشان مي يابند و انتخاب مي کنند. درون حقيقت دين آمده کـه به مردم ياد بدهد چگونـه نماز بخوانند، چگونـه روزه بگيرند و غیره، اما درون کار دنيا دخالتي ندارد و مسائل دنيايي را بـه خود مردم واگذار کرده، زيرا آنـها درون اين زمينـه داناترند.!

اين گونـه احاديث مي خواهند بگويند: اگر پيامبر-*- تعليم نماز و روزه و عبادت بدهد مانعي ندارد، اما درون کار دنيا اشتباه مي کند، زيرا رأي خودش را گفته و از آسمان تعليم نگرفته است.[29]

در حقیقت اين گونـه احاديث، باعث تقویت اندیشـه‌ی باطل جدايي دين از دنیـا درون اذهان مسلمانان خواهد شد و اينکه اسلام از مديريت دنياي انسان عاجز است.

7- پيامبري کـه قرآن را فراموش مي کند

بخاري از عايشـه و ابوهريره نقل مي کند: روزي پيامبر-*-در مسجد نشسته بود. صداي قرآن خواندن مسلماني بـه گوشش رسيد. فرمود: خداي رحمتش کند، اين خواننده مرا بـه ياد آياتي انداخت کـه به کلي فراموش کرده بودم و از فلان سوره از قرآن آنـها را اسقاط مي کردم.[30]

نقد وبررسی

چگونـه چنين چيزي ممکن هست در حالي کـه خداوند درون مورد پيامبر-*- مي فرمايد: «سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى»[31]ما بزودى [آيات خود را بـه وسيله سروش غيبى] بر تو خواهيم خواند که تا فراموش نكنى.

مفسرين درون مورد اين آيه، اقوال زيادي دارند کـه به بخشي از آنـها اشاره مي کنيم.

علامـه طباطبايي درون تفسير شريف الميزان بیـان مـی­دارند کـه ملاک درون تبليغ وحي، عدم نسيان و فراموشي پيامبر هست و اگر پيامبر آيات را فراموش کند، تبليغ الهي صورت نگرفته است.[32]

زمخشري هم درون ذيل آيه 8 سوره ي مبارکه ي اعلي بـه عدم نسيان و فراموشي پيامبر اشاره مي کند و مي گويد: جبرئيل مأمور هست که آيات را بر تو بخواند که تا آن زمان کـه تو آنـها را حفظ شوي و پس از آن هرگز فراموش نخواهي کرد.[33]

قرطبي درون الجامع الاحکام القرآن با تشریح کیفیّت قرائت آیـات الهی بر مردم و توسّط پیـامبر صلی الله و علیـه و آله و سلم بر آیـات الهی مـی­نویسد: پيامبر درون آموزش قرآن بـه مسلمانان روش خاصي داشته است، بدين گونـه کـه هر ده آيه اي کـه را کـه نازل مي شد بر عموم مسلمانان مي خواند، که تا آنـها را حفظ کنند و آناني کـه نوشتن مي دانند آن را بنويسند..... آن گاه رسول اکرم-*- بـه آنان تفسير علمي و عملي آن آيات را مي آموخت و تا همـه آن را نمي آموختند از آن آيات نمي گذشت.[34]

8- پيامبري کـه نمازش قضا مي شود

مسلم با سند خود از ابوهريره نقل مي کند کـه همراه رسول خدا-*- درون محلي فرود آمديم و شب را درون آنجا خوابيديم و تا برآمدن آفتاب، از خواب بيدار نشديم. حضرت فرمودند: سر ستوران خويش را بگيريد کـه اينجا جايي هست که شيطان درون آن است. ابوهريره مي گويد: چنين کرديم، آنگاه آب خواست و وضو ساخت، نماز اقامـه شد و دو رکعت نماز صبح خواند.[35]

نقد حديث

چنين حديثي درون شأن و مرتبه­ي پيامبر-*- نيست. آنجا کـه قرآن مي فرمايد: «يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا[36]» که تا آنجا کـه مي فرمايد:« إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَى مِن ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ[37]»

و درون جاي ديگري مي فرمايد:« وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ وَمِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ[38]»

آن حضرت همـه‌ی شب را بـه نماز زنده مي داشت و پيوسته درون قعود و قيام و رکوع و سجود بود و تا حدّی بـه این امر مداومت کرد کـه پاهاي او آسیب دید. درون این هنگام جبرئيل از سوي خداوند عزوجل بر او فرود آمد و فرمود: بر جان خويش رحم کن کـه او نيز بر تو حقي دارد.« طهمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»[39]

9-پيامبري کـه نماز را کم يا زياد مي خواند

از ابو هريره نقل شده است، درون يک نماز (مغرب یـا عشاء) پيامبر دو رکعت نماز با ما خواند و قبل از اتمام نماز، درون پايان 2رکعت، نماز را سلام داد و برخاست و به سوي تخته اي کـه در مسجد بود رفت درون آنجا ايستاد و دستهايش را بـه هم کوفت، همچنان کـه انسان غضبناک مي کند، آناني کـه عجله داشتند زود از مسجد بيرون رفتند، ابوهريره مي گويد: ابوبکر و عمر بودند، ولي از هيبت و مـهابت پيامبر نتوانستند سخني بگويند، ما گفتيم شايد وحي جديدي آمده و نماز کوتاه يا کم شده و به صورت دو رکعتي درون آمده است. ابوهريره مي گويد: ذو اليدين برخاست و عرضه داشت يا رسول الله!! آیـا فراموش کردی یـا نماز کم شده است! پيامبر فرمود: نـه فراموش کردم و نـه نماز کم شده است. آنگاه از ديگران سؤال کرد، صحابه عرضه داشتند، بلي يا رسول الله، شما کم خوانده ايد! پيامبر بـه سر جاي خويش بازگشته و آن قدر کـه از نماز کم گزارده بود بـه جاي آورد.آن گاه سلام و تکبير گفت و سجده ي سهو بـه جاي آورد و به مکان سخنراني خود بازگشت.[40] 

نقد حدیث

علامـه عسکري مي گويد: ذو اليدين درون سال دوم هجري درون جنگ بدر بـه شـهادت رسيد و ابوهريره درون سال هفتم هجري از يمن بـه مدينـه آمد و اسلام آورد و آن وقت کـه ذو اليدين زنده بود و در مدينـه زندگي مي کرد، اصولاً ابوهريره مدينـه را نديده است.[41]

جهت آشنايي با شخصيت واقعي ابوهريره، خوب هست به اين روايت دقت کنيد. روزي ابوهريره درون ميان گروهي از مسلمانان گفت:« قال النبي.... افضل الصدقه ما ترک غني...»

بهترين صدقه ها مالي هست که شخص ثروتمند براي فرزندانش بـه جاي مي گذارد. شخصي از ابوهريره مي پرسد، آيا اين روايت را از پيامبر شنيدي؟ ابو هريره مي گويد: نـه اين روايت را از پيامبر نشنيده ام، بلکه آن را از کيسه ي خود ابو هريره خارج ساختم.[42]

10- پيامبري کـه به غنا و آوازه خواني گوش مي داد!

در صحيح بخاري و صحيح مسلم، رواياتي وجود دارد کـه مي گويد پيامبر بـه غنا و آوازه خواني گوش مي داده و حتي اطرافيان را نيز تشويق بـه اين کار مي کرده است. از جمله اين روايت که  «قالت الربيع بنت معوذ بن عفراء جاء النبي * فدخل حين للنبي علي فجلس علي فراش کمجلسک مني فجعلت جديديات لنا يضربن بالدف و يندبن من قتل من آبائي يوم بدر اذ قالت امد امن و فينا نبي يعلم ما في غد فقال دمي هذه و قولي با لّذي کنت تقولين»

چنانچه ملاحظه شد، پيامبر درون مجلسي حضور پيدا مي کند کـه در آن دف مي زدند و ان جوان آواز مي خواندند.[43]

نقد حدیث

در ذيل آيه ي 6 سوره ي مبارکه ي لقمان «من الناس من يشتري لهو الحديث» از عايشـه نقل ميشود کـه پيامبر خريد و فروش کنيزک آوازه خوان و تعليم آواز خواني را حرام کرده است. هم چنين از عبد الله بن مسعود، تفسير اين آيه سؤال شد، او گفت: بـه خداي سوگند مقصود از «لهو الحديث» غنا و آوازه خواني است. ابن عباس و ديگر مفسران بزرگ قديم اسلام نيز آيه ي فوق را بـه همين شکل تفسير کرده اند.[44]

اين دو حديث درون تفاسير و مدارک مـهم اهل سنت آمده و در تمام آنـها از قول پيامبر-*- بر حرمت غنا و آوازه خواني استناد شده است. حال چگونـه ممکن هست پيامبري کـه مطلبي را حرام کرده، خود مرتکب آن شود.

آيات متعدّدی از قرآن کریم بر منزه بودن شخصيت پيامبر از اين افتراها دارد کـه به طور اجمال بـه اين آيات اشاره مي کنيم.

1- خداوند درون قرآن کریم بـه اسوه و الگو بودن پیـامبر و رفتارش اشاره کرده است: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[45]» قطعا براى شما درون [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه بـه خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‏كند.

از اين آيه استنباط مي شود کـه خداوند متعال بر بندگان خود منت نـهاده و پيامبر خود را کـه از  هرگونـه خطا و اشتباهي مبرا هست و گفتار و رفتارش درون عالي ترين سطح کمال و شايستگي قرار دارد، بـه عنوان الگوي ايده آل و کامل و در همـه ي ابعاد زندگي (نـه فقط مثلا امور عبادي) بـه بشريت معرفي مي کند. اسوه بودن پيامبر درون تمام ساحت­هاي زندگي، نکته ي بسيار مـهمي هست که با آن مي توان بـه کذب و جعلي بودن  رواياتی کـه حاکی از راه داشتن گناه و خطا و اشتباه بـه کردار ایشان دارد، دلالت کند.

2- دسته‌ی دیگر از آیـات کـه مـی­تواند نافی تمام روایـاتی باشد کـه به نحوی کار خلاف و نسیـان و فراموشی را بـه شخصیّت پیـامبر صلی الله و علیـه و آله و سلم نسبت مـی­دهد، آیـاتی هست که بر اطاعت و تبیعیّت بی­چون و چرا و نیز معیّت با حضرت فرمان مـی­دهد، مانند:

«قُلْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَالرَّسُولَ فإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْكَافِرِينَ[46]»  بگو خدا و پيامبر [او] را اطاعت كنيد بعد اگر رويگردان شدند قطعا خداوند كافران را دوست ندارد.

«قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي [47]» بگو اگر خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَكُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ [48]»

­در اين آيه و آيات مشابه ديگر، اطاعت پيامبر-*- همانند اطاعت خداوند متعال بـه طور مطلق واجب شمرده شده کـه مؤيد عصمت و معنويت حضرت از هر گونـه خطا و اشتباه است. از اين رو، همان طور کـه پيامبر درون گفتار، چيزي جز آنچه خواست خداي سبحان هست نمي گويد«وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى[49]» درون رفتار نيز جز آنچه موجب رضاي اوست، انجام نمي دهد. بنابراين، پيروي بی چون و چرا  از رسول خدا-*- و همانند او کار را انجام دادن، مستلزم تنزّه ایشان از اعمال ناشایست و نادرست هست و از اینرو روایـاتی کـه چنین نسبت­هایی بـه وی مـی­دهند، جعلی و نادرستند.[50]

نکته اساسي و کليدي درون اين آيات کـه جامعيت الگو بودن، اطاعت و تبعيت از آن استفاده مي شود، عصمت پيامبر عظيم الشأن است؛ چرا کـه اگر پيامبر مصون از خطا و اشتباه نبود، خداوند اطاعت و تبعيت از او را ، هم رديف اطاعت و تبعيت از خود قرار نمي داد.

  درون مورد معیّت با حضرت ختمـی مرتب نیز حتما گفت  کـه خداوند متعال بعد از سفارش اهل ايمان بـه رعايت تقوا و پارسايي آنـها را بـه معیّت با راستگویـان دعوت کرده است. روشن هست که مراد از معيت و همراهي، معيت جسمي و مکاني نيست، زيرا نمي شود کـه همـه­ي مؤمنان معيت جسمي و مکاني با صادقين داشته باشند، بلکه مقصود از معيت همان معيتي هست که لازمـه اش اطاعت است، و اطاعت مطلق و پيروي مطلق نیز  مستلزم معصوم بودن و تبرّی از هرگونـه گناه و اشتباه است.

از سوی دیگر، خداوند متعال بـه عموم مؤمنان امر مي کند با «صادقين» باشيد، بنابراين «صادقين» حتما افراد خاصي باشند کـه همـه اهل ايمان موظف هستند از آنان پيروي کنند و اگر «صادق» درون آيه شريفه، صادق نسبي گرفته شود همـه انسان ها بـه طور نسبي صادق هستند و معنا ندارد خداي حکيم بـه آنان دستور دهد از همانند خودشان اطاعت داشته باشند. از اين رو لازم هست تا اين صادقين، معصوم و داراي صدق مطلق باشند که تا خداي حکيم بـه اطاعت مطلق آنان دستور دهد.[51]

منابع روايي شيعه با ده ها روايت از طرق گوناگون نقل مي کنند کـه مراد از صادقين درون اين آيه شخص پيامبر-*- و اهل بيت طاهرينش مي باشند کـه همـه داراي مقام و عصمت مي باشند.


[1] - ابن فارس، معجم المقائیس اللغه، ج6، ص117 و فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج3، ص98

[2] - ابن منظور، لسان العرب، ج15، ص325

[3] - طریحی، مجمع البحرین، ج4، ص406

[4] - ابوریّه، محمد، اضواء علی السنـه المحمدیـه، صلی الله علیـه و آله و سلم 119

[5] - صحیح مسلم، ج1، کتاب الأیمان، صلی الله علیـه و آله و سلم 191

[6] - همان، ج2، کتاب الجنائز، صلی الله علیـه و آله و سلم 671

[7] - ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج6، ص171

[8] - صحیح بخاری، ج2، باب حدیث الأسراء، ص327

[9] - عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الأعظم، ج2، صلی الله علیـه و آله و سلم 87-89

[10] . محمد صادق غبي، سيري درون صحيحين، ج2-1، صلی الله علیـه و آله و سلم 225.

[11] . محمد بن جديد طبري، تاريخ طبري، ج2، ص217- همچنين رک: يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج2، ص22.

[12] . داوود معماري، مباني و روش هاي نقد متن حديث، ص210.

[13] . علامـه عسکري، نقش ائمـه درون احياء دين، ج1، ص314.

[14] . مرتضي عاملي، همان، ص122.

[15] . فرقان/32.

[16] . آيت الله معرفت، التمـهيد، 81 که تا 83.

[17] . محمد صادق نحبي، سيري درون صحيحين،ج2-1 صلی الله علیـه و آله و سلم 230.

[19] . طبري، جامع البيان، ج16، ص603.

[20] . عسکري، همان، ص410.

[21] . معرفت ، همان، ص90 که تا 94 ( با اندکي تصرف)

[23] . طبري، جامع البيان، ج16، ص611.

[24] . همان، ص368.

[25] . مسلم، صحيح مسلم، ج4، کتاب اليرو الضله و الآداب، ص2008.

[26] . عسکري، همان، صلی الله علیـه و آله و سلم 227.

[27] . بخاري، صحيح بخاري، کتاب الدعوات، ص187.

[28] . عسکري، همان، صلی الله علیـه و آله و سلم 236.

[29] . همان، صلی الله علیـه و آله و سلم 237.

[30] . بخاري، الصحيح البخاري، ج6، کتاب فضايل القرآن، ص38.

[32] . علامـه طباطبايي، الميزان، ج20، ص266.

[33] . زمخشري، الکشاف، ج4، ص578.

[34] . قرطبي، الجامع الاحکام القرآن، ج1، ص30- هم چنين ر ک: طبرسي، مجمع البيان، ج30، ص965.

[35] . مسلم، صحيح مسلم، ج1،کتاب المساجد و مواضع الصلاه، صلی الله علیـه و آله و سلم 471.

[36] . مزمل/1-4.

[40] . مسلم، صحيح مسلم، ج1، کتاب المساجد و المواضع الصلاه، ص404.

[41] . عسکري، همان، صلی الله علیـه و آله و سلم 247.

[42] . بخاري، الصحيح البخاري، ج3، کتاب النفقات، ص286.

[43] . بخاري، الصحيح البخاري، ج7، کتاب النکاح، ص108.

[44] . طبري، تفسير طبري، ج18، ص534- همچنين رک: ابن کثير، تفسير القرآن العظيم، ج6، ص296. قرطبي، تفسير قرطبي، ج14، ص36-37-سيوطي، الدر المنشور، ج11، ص616-617.

[45] . احزاب/21.

[46] . آل عمران/32- همچنين رک: انفال/20-21،انفال/46، مائده/92، نساء/59.

[47] . آل عمران/31- همچنين رک: احزاب/21، اعراف/156.

[48] . توبه/119.

[50] . موسوي همداني، ترجمـه الميزان، ج4، ص618.

[51] . رک: سيد علي البهبهاني، مصباح الهدايه في اثبات الولايه.

 

1.                       محمود ابوريه، اضواء علي السنـه المحموديه، او دفاع عن الحديث، موسسه الاعلمي للمطبوعات بيروت.

2.                       طبري، تاريخ طبري، دار الفکر، بيروت، ج1، 1418 ق.

3.                       يعقوبي، تاريخ يعقوبي، دار صادر، بيروت، بي چا، بي تا.

4.                       موسوي همداني، ترجمـه الميزان، دار الکتب الاسلاميه

5.                       محمد هادي معرفت، المـهيد في علوم القرآن، موسسه النشر الاسلامي، قم.

6.                       بدال الدين السيوطي، الدر المنثور، مرکز هجر للجوث و الدراسات العربيه و الاسلاميه، ج1، 1424 ق.

7.                       ابن کثير، تفسير القرآن العظيم، دار الطيبه للنشر و التوزيع ، مکه، چ2، 1420 ق.

8.                       قرطبي، تفسير قرطبي، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1405 ق.

9.                       محمد صادق نجمي، سيري درون صحيحين، دفتر انتشارات اسلامي، چ6، 1379 ش.

10.                    بخاري، صحيح بخاري، دار المعرفه، بيروت، بي چا، بي تا.

11.                    مسلم، صحيح مسلم، دار المعرفه، بيروت، بي چا، بي تا.

12.                    مرتضي عاملي، الصحيح من سيره النبي الاعظم، دار السيره، بيروت.

13.                    طبري، تفسير طبري،قاهره، ج1، 1424 ق.

14.                    فيروز آبادي، القاموس المحيط، موسسه الرساله ، بيروت.

15.                    ابن منظور، لسان العرب، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1408.

16.                    داوود معماري، مباني و روش هاي نقد متن حديث از ديدگاه انديشوران شيعه، بوستان کتاب، قم، ج1، 1384 ش.

17.                    سيد علي بهبهاني، مصباح الهدايه في اثبات الولايه، دار العلم، قم، بي تا، بي چا.

18.                    راغب اصفهاني، مفردات الفاظ قرآن، دار العلم، دمشق، چ1، صلی الله علیـه و آله و سلم 1412 ق.

19.                    ابن فارس، معجم المقائيس اللغه، مکتب الاعلام اسلامي، بي چا،1404 ق.

20.                    ولي الله نقي د، بررسي شخصيت اهل بيت درون قرآن، مرکز آموزش مديريت دولتي، تهران، ج2، 138 ش.

 

 

 




[اغانی باسم]

نویسنده و منبع |



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com