دو بـه شک تو on Instagram
Unique profiles
Most used tags
Total likes
0Top locations
Sa'adat Abad, Tehran, Iran, The Exponent TelegramAverage media age
329.8 daysto ratio
8.1Media Removed
🕺🕺🕺 و اما داستان تقویم تاریخ بدانجا رسید که؛ روانشناس گفت جم کن برگرد ایران و من دو بـه شک بودم. ابهام درسرنوشت طولانی ترین تله کابین وسط همـین دو بـه شکی ها زد و یـه عروسی دعوت شدیم. ابهام درسرنوشت طولانی ترین تله کابین یـه عروسی کـه خوبیش این بود کـه همـه دوستای بابام کـه هر کدوم صاحب نظر و صاحب سبک هستن تو زندگی، ابهام درسرنوشت طولانی ترین تله کابین جمع مـیشدن. منم فکر کردم کـه چی بهتر از این. بـه قول قدیمـیا هم فاله و هم تماشا. ... 🕺🕺🕺
و اما داستان تقویم تاریخ بدانجا رسید که؛ روانشناس گفت جم کن برگرد ایران و من دو بـه شک بودم.
وسط همـین دو بـه شکی ها زد و یـه عروسی دعوت شدیم. یـه عروسی کـه خوبیش این بود کـه همـه دوستای بابام کـه هر کدوم صاحب نظر و صاحب سبک هستن تو زندگی، جمع مـیشدن.
منم فکر کردم کـه چی بهتر از این. بـه قول قدیمـیا هم فاله و هم تماشا. هم مـیرم عروسی هم با همم اساتید فن زندگی یکجا م مـیکنم🤔
این شد کـه سیبیلا رو زدم و مو ها رو ژل زم و کراوات رو بستم و شیرجه زدم وسط مشاورین😎
.
#سفر_برای_همـه
.
راستی بـه لینک های این زیر هم توجه کنید👇
.
وب سایت رسمـی من
www.mehdikavandi.com
اینستاگرام انگلیسی
@mate_kava
لینک آپارات
www.aparat.ir/mehdi.kavandi
کانال تلگرام
http://tlgrm.me/mehdi_kavandi
.
.
#سفر #سفرنامـه #جهانگردی #جهانگرد #بکپکر #مستندساز #مستند #کمدی #گردش #گردشگری #منوتو #منوتوپلاس #کوله_گردی #ایرانگردی #مسافرت #مسافر #پاسپورت #جاذبه_گردشگری #ماجراجویی #گردشگر #طنز #خنده_دار #هتل #بلیط
#فیلم #سریـال #پخش #اکران #نمایش
Advertisement
سلام زلزله.نمـیدونم بلدی جواب سلام بدی یـا نـه.مـهم نیست مـیخوام چند کلمـه ای باهات حرف ب . تو زخم تازه ای بر بدن این مردم نبودی بلکه تو باعث شدی زخم کهنـه ،زخم ویرانی،زخم نگرانی و وحشت ،زخم آوارگی تازه شد.مردمـی کـه تازه داشتن هوای تازه را با ریـه های داغون و از کار افتاده براثر گاز خردل و بمب های شیمـیایی ... سلام زلزله.نمـیدونم بلدی جواب سلام بدی یـا نـه.مـهم نیست مـیخوام چند کلمـه ای باهات حرف ب .
تو زخم تازه ای بر بدن این مردم نبودی بلکه تو باعث شدی زخم کهنـه ،زخم ویرانی،زخم نگرانی و وحشت ،زخم آوارگی تازه شد.مردمـی کـه تازه داشتن هوای تازه را با ریـه های داغون و از کار افتاده براثر گاز خردل و بمب های شیمـیایی ،آشنا مـی.مردمـی کـه بعد از جنگ بعضیـاشون توی همون ویرانـه ها باقی موندن چونی نیومد حال و احوالشونو بپرسه.این مردم خیلی مقاومن،خیلی صبر دارن و شک نکن کـه با وجود تو این صبوری چند برابر مـیشـه.مردم چه گناهی زلزله جان کـه باید زیر آواره خونـه هایی کـه از قوطی چوب کبریت هم ضعیف ترن حبس بشن،اونا دنبال یک سرپناه بودند.
نمـیدونم فهمـیدی یـا نـه کـه چه جای مقدسی رو لرزوندی و چه دلهای مقدس و مـهربونی رو لرزوندی امـیدوارم شرمنده شده باشی.کاش تو جوری بودی کـه ذهن و مغزایی رو مـیلرزوندی که تا به فکر مردم باشن و آرامش و آسایش مردم براشون هدف بشـه.
این نامـه از طرفی هست که درون طول یک سال دو که تا زلزله تلخ و وحشتناک رو تجربه کرده. جالبه اون دو که تا هم فصل سرد سال بودند
پ.ن:ترس و وحشت بعد از وقوع زلزله خیلی بده،بدتر از هر ترس دیگه ایست امـیدوارم زودتر مردم بـه زندگی برگردند و آرامش حکمفرما بشـه
موسیقی:قطعه شـهر خاموش از کیـهان کلهر کـه برای مردم حلبچه و سردشت کـه درگیر بمب های شیمـیایی و گاز خردل بودند
Media Removed
. یـه روز کـه از خواب بیدار مـیشم مـیبینم چهل و هفت سالمـه اونموقع ترکیب شده دل و مغز باهم مـیبینم رویـامو آتیش زدم صورتمو آب مـی یـه سیگار بعد فندک از آهنگای جوونیم فستیوال جمع کردم چه مـیدونم سورنا و بی باک،بهرام و پوتک و... دستمو کردمموهام دیدم چه کَمَن و آروم پوک زدم و پر کردم شکممو با دود جلو ... .
یـه روز کـه از خواب بیدار مـیشم مـیبینم چهل و هفت سالمـه
اونموقع ترکیب شده دل و مغز باهم
مـیبینم رویـامو آتیش زدم
صورتمو آب مـی
یـه سیگار بعد فندک
از آهنگای جوونیم فستیوال جمع کردم
چه مـیدونم سورنا و بی باک،بهرام و پوتک و...
دستمو کردمموهام دیدم چه کَمَن
و آروم پوک زدم و پر کردم شکممو با دود
جلو آینـه،چطوری نادون؟
من دیدم با چشمام کـه مدیره شرکتم
ساعتو نگاه کردم چیزی نمونده که تا جلسه شروع شـه هنوز خیـابونا شلوغه
حدودِ یـه ساعت بعد شروع کردم بـه همـه سلام و حاضر
حاضری باورم کنی نگاهِ بُرَندَش
حتی آهن هم برید
چشمای پر از شک من بـه علاوه ی موهای بور اون مساویـه بیست و نُه سالِ پیش روزای خوبِ من
مرسی کـه هستی
فکر مـیکردم تو کل جهانی من استیوِن هاوکینگ
مـیشناسمت مثل ما چند نفر رو زمـینن
چند ماه بعد هم ازدواج کرد منم زود پ و رفتم از اینجا
.
رویـا دنیـا کُلِش ازم افتاد
افتاد
افتاد با اشک سیگار تف هام
وقتی غرق مـیشد توو باد،کشتی هام توو آب
کجا بودین ببینین؟
.
قدیما نـه ولی الان کـه راضی ام
سوارِ ماشینم،تنـها
توو فکر اینم کل صندلی هاشو بردارم
تا هرکی دید بفهمـه خودم خواستم
توو آینـه ی ماشین خودمو مـیبینم
شبیـه آدم با کلاسام
هروقت کـه بخوام مـیرم سر خاک بابام
انقدر دست و پا مـی و خود خوری مـیکنم که تا که حرف بزنـه باهام
بابا..
تا من مـیرم آب مـیارم روی این سنگو بشورم تو هم بلند شو بـه خودت برس
مـیخوایم باهم کشتی بگیریم کارایی کـه نکردیم
مـیخوایم باهم بخندیم همو بزنیم
خودت داری مـیبینی چهل و هفت سالمـه
مـیخوایم باهم سیگار بکشیم
نگو نمـیدونستی،ترم هفت کارشناسی برج نُه سال نود و هفت من سیگاری شدم
آخه مـیدونی لذت بخشـه
ولی با تو کشیدن یـه حال دیگه ای داره
جوابی نَشِنیدم
چند کلمـه هم نـه
منم جمع کردم رفتم
توو این فکر کـه سی و دو که تا برگردم عقب
زمان شوخی بردار نیست
توو این هَوالی بودم کـه دیدم ولیعصرم
سَرِ کوچه ی چمن
رفتم بالا رسیدم بـه ونک
کم کم فهمـیدم کـه زندگی مثل ولیعصر یـه طرفس
از کل دنیـا مونده یـه درون ازم...
🚪🗝️
-کجایی پسر تولدت مبارک...
--داشی تولدت مبارک...
---تولدت مبارک...
----بابا مارو تحویل نمـیگیری مشتی...
-----ساعت دهه کجایی ما نگرانت شدیم...
------بابا ما ترسیدیم نگرانت شدیم...
-------مبارک باشـه...
...
.
رویـا،دنیـا...
.
مرسی از اونایی کـه براشون ارزش داشتم و یـادشون بود و تبریک گفتن💗
مرسی از اونا کـه مـیدونستن و یـادشون نبود😉اینکه یـادت نباشـه بعده اینکه طرف خودش گفت تولدم بوده و تو تازه تبریک بگی هیچ ارزشی نداره
اونا هم کـه کلا نمـیدونستن هم کـه هیچی و مرسی😄
.
#دیروز_روز_تولدم_بود #۲آذر #خدا #آذر #47 #21
Media Removed
مرا کیفیت تیم تو «کافی» است
به قلم
امـید سلاجقه
نتایج نـه چندان خوب تیم فوتبال صنعت مس کرمان درون رقابت های لیگ دسته اول فوتبال کشور درون این فصل هرگز نتوانست رضایت خاطر هواداران فوتبال کرمان را برآورده کند و در حالی کـه همگان منتظر بودند که تا با آغاز نیم فصل دوم تیم مس بتواند خودش را درون حد یک تیم مدعی صعود معرفی کند، این تیم با شکست سنگین 5 بر یک درون شـهرآورد فوتبال استان درون برابر تیم گل گهر سیرجان امـیدها را ناامـید کرد که تا شاهد تغییرات فراوان و اساسی درون سطوح مدیر تیمـی و کادر فنی این تیم کرمانی باشیم.
سرانجام مدیران ارشد صنعت مس و هیأت مدیره باشگاه تصمـیم گرفتند که تا سکان هدایت مدیریتی باشگاه را بـه فرزندی از نسل سوم انقلاب بسپارند و سید امجد مسعود زاده جای خود را بـه مدیرعامل موفق باشگاه صنعت مس سرنگون محمد رضا کافی سپرد که تا شاید این مدیرجوان بتواند بعد از موفقیت درب مقام اول لیگ برتر فوتسال ایران توسط تیم گمنام مس سونگون آرزوی کرمانی ها به منظور بازگشت دوباره بـه لیگ برتر فوتبال ایران را نیز برآورده کند.
احمد نخعی سرمربی بومـی تیم فوتبال صنعت مس کرمان نیز درون حالی کـه مـی توانست با اثبات توانمندی های فراوان مربیـان کرمانی، علاوه برخود راه را به منظور همقطاران کرمانی خود به منظور حضور درون سطح اول فوتبال کشور هموارتر کند بنا بـه دلایلی از جمله نجابت بیش از حد کرمانی خود،توفیق چندانی درون تیم مس بـه دست نیـاورد و به رغم آن کـه از نظر دانش فنی و سطح فنی تیمش نمره قبولی مـی گرفت مجبور بـه خداحافظی تلخ با تیم محبوب خود شد که تا کار را به منظور سایر مربیـان کرمانی هم دشوارتر از گذشته کرده باشد.
بی شک مخاطبان عزیز کرمان امروز کـه آشنایی بیش از دو دهه با این قلم و صاحب این قلم دارند بـه خوبی مـی دانند کـه ما بر سر منافع فوتبال کرمان و استان با احدی سر سودا و تعارف نداریم و شرف معلمـی و قلم خود را بـه دنیـا عوض نخواهیم کرد اما تجربیـات چندین ساله ام درون عرصه رسانـه و ورزش بنده را بـه موفقیت محمدرضا کافی بسیـار امـیدوار کرده هست چرا کـه این مدیر جوان و برازنده ضمن دو سال حضور درون راس کادر مدیریتی باشگاه مس سونگون توانمندی های خود را بـه خوبی اثبات کرد و طی برنامـه ای کوتاه مدت راه را به منظور قهرمانی تیم گمنام اما هم دل مس سنگون درون لیگ برتر فوتبال ایران و نمایندگی این تیم درون جام باشگاه های آسیـا همواره کرد و نشان داد کـه مدیری از جنس ورزش هست کـه زیر و بم ورزش و فوتبال پرحاشیـه ایران را بـه خوبی مـی شناسد. آقای کافی حتما خوب مـی دانید کـه مردمان دیـار کریمان بـه مـهمان نوازی و غریب نوازی شـهره عام
Media Removed
اینجا چیزی جز یـاد تو نیست
نـه کـه نیست
هست
خندههایت هست، نگاهت هست، نفسهایت هست
اما مال من نیست
زخمـهایی کـه به یـادگار گذاشتی کهنـه شده اند
صدای ناشناس شب
دو صندلی شکسته، یک مـیز غرق تماشا
هم خانـهام شده اند
بیداری از ابهام دست بر نمـیدارد
و تو از سرم
دعوت کن مرا بـه خوابی رویـایی
در من حسی گسترده است
پر از خیـالهای عاشقانـه
مثل قطرههای عذاب روی سرم مـیریزند
و هر لحظه از نگاه دلم مـیچکند
حیرانم از این حس
پرهایـاهوترین لحظههای زندگیم هستند
بگذار لرزش دلت
فقط
ناقوس قلب مرا بـه صدا درون آورد
یلدایت مبارک نفس
#یلدا #بی تو #کم از مرگ #نیست #این حال من #بی تو #بی تو #هرشب من #یلداست #شب یلدا #نفس #عشق #بی تو #بی شب افروزیـه ماندنت #بی تب تند پیراهنت #شک نکن #من کـه هیچ #آسمان هم #زمـین مـیخورد
Media Removed
۔
امروز ۲۳ تیرماه، سالگرد وفات استاد سخن سرای شـهرمان، "مـهدی حمـیدی شیرازی" است. شاعری کـه در بیـان و تصویر احساسات عاشقانـه ی واقعی، یکی از نوادر بود و جهان را از چشم خود مـیدید نـه از چشم دیگران. آرامگاه ابدی این بزرگمرد درون حافظیـه و در کنار مشاهیری چون دکتر صورتگر، رسول پرویزی و . . . قرار دارد.
۔
۔
#مـهدی_حمـیدی_شیرازی اعتماد بـه نفسی شگفتآور داشت. بنابراین، هم بخشی از سنتگرایـان از اعتماد بـه نفس او، کـه آن را خودپسندی / خود خواهی مـیدانستند، آزردهخاطر بودند و هم اغلب نوگرایـان از ستیز بیقید و شرطش با شعر نیمایی و نو درون عذاب. او درون آن دسته، منتقدانی داشت و در این دسته، مخالفانی. امّا بیشک، وی بخشی از توان شعریاش را از ستیز با منتقدان و مخالفانش بـه دست مـیآورد. درون واقع، بـه نظر مـیآمد کـه این رشته ستیزها بـه نوعی تأثیر و انگیختگی عاطفی درون او مـیانجامـید.نباید از یـاد برد کـه هم بـه لحاظ سبک و هم از نظر محتوا، لذّت بردن از شعرهای دوره نخست او بیشتر به منظور مخاطبان عام و از شعرهای دوره دوم وی، اغلب به منظور مخاطبان خاص مـیسر است. این نکته، گاه، خود بـه مانعی درون راهبردن بـه جهان شعریاش درون مـیان این دو طیف تبدیل شده است. با این همـه، وی بـه نحوی مطلوب و نمایـان، خود را از ورطه تصنع و تکرار (یعنی دو خصمـی کـه در کمـین همـه شاعرانِ ادیب هست و درون بهترین حالت، آنان را بـه ادیبانِ شاعر تبدیل مـیکند) دور نگه داشت. حمـیدی شیرازی، بـه شیوه ای مخصوص بـه خود، از وجود نوعی شور حیـاتی یـا عشقِ معطوف بـه آفرینش لبریز بود: ابهام درسرنوشت طولانی ترین تله کابین عشق بـه محبوب، عشق بـه خود، عشق بـه آرای ادبی خود، عشق بـه کلام شعری خود، عشق بـه مـیهن، عشق بـه شعر فارسی. بـه قول "اسماعیل خویی": «همـه عشق و همـه عشق و همـه عشق / دگر هیچ و دگر هیچ و دگر هیچ»
-
قطعه زیبای "مرگ قو" از این شاعر فقید را مـی توانید درون ادامـه بخوانید؛
-
شنیدم کـه چون قوی زیبا بمـیرد
فریبنده زاد و فریبا بمـیرد
شب مرگ تنـها نشیند بـه موجی
رود گوشـه ای دور و تنـها بمـیرد
در آن گوشـه چندان غزل خواند آن شب
که خود درون مـیان غزلها بمـیرد
گروهی بر آنند کـه این مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد آنجا بمـیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود که تا بمـیرد
من این نکته گیرم کـه باور نکردم
ندیدم کـه قویی بـه صحرا بمـیرد
چو روزی ز آغوش دریـا برآمد
شبی هم درون آغوش دریـا بمـیرد
تو دریـای من بودی آغوش باز کن
که مـی خواهد این قوی، زیبا بمـیرد
-
Advertisement
Media Removed
. . .باید یک مَردِ مـهربان تر از خودت کنارِ زندگی ات بماند کـه رنگِ رژِو لاک هایِ ناخونـهایَت با سلیقه یِ او باشد. کـه به وقتِ دیدنش دیگر درون کیفِ دستی ات آینـه ی کوچک و فانتزی ات جا خُشک نکند. دیگر از برهم خوردنِ ارایشت نترسی. و دلهره ی پاک شدنِ رژِ لبت را پیش او نداشته باشی. دیگر برایت مـهم نباشد لاکِ ... .
. .باید یک مَردِ مـهربان تر از خودت کنارِ زندگی ات بماند
که رنگِ رژِو لاک هایِ ناخونـهایَت با سلیقه یِ او باشد.
که بـه وقتِ دیدنش دیگر درون کیفِ دستی ات آینـه ی کوچک و فانتزی ات جا خُشک نکند.
دیگر از برهم خوردنِ ارایشت نترسی.
و دلهره ی پاک شدنِ رژِ لبت را پیش او نداشته باشی.
دیگر برایت مـهم نباشد لاکِ ناخون هایت نصفه و نیمـه پاک مـیشوند.
برایش مـهم نباشد اگر ریشـه یِ موهایت رنگِ طبیعیِ خودشان را گرفته اند.
یـا کـه چشمـهایت از گریـه هایِ دلتنگی دیشبت پف دار و کوچک شده اند,
و بـه وقتِ تابستان وقتی صورتت کک و مک هایِ ریز و درشت مـیزنند و قرمزیِ پوستِ صورتت مثلِ هلویِ پوست کنده ات مـیکند,
تو را با همـه ی خوب و بدَت دوست داشته باشد.
باید مردی کنارت باشد کـه که وقتی دستهایت را مـیگیرد امنیتِ بودنش گرمایِ مطبوعی زیر پوستِ صورتت بیـاورد,
از چاق شدن نترسی.
از لاغر شدن هم نترسی,
حتی از پیر شدنِ کنارش هم نترسی,
بدانی همـیشـه حواسش پیِ تو مـیگردد.
تو را هرچه کـه هستی,
بی چون و چرا قبولت کند.
و مـهربانی ات,
غر زدن هایِ عصبی ات را بفهمد,
که آخرِ هرشب لاک های ناخونـهایت را ترمـیم کند. و در گوشت آرام بگوید تو زیباترین زنِ رویـایِ زندگیِ منی. .
سلام سلام ظهر بخیر کلی شب براتون مراحل دسر گذاشتم همونو هایلات کردم نیـازی نیست استوریـارو ذخیره کنید من هایلات (ذخیره)کردم بالای پیج هروقت بخایین هست بعد دایرکت ندید کـه پست کن نیـازی بـه پست نیست دوخل هایلایتا هیت هرسوالیـه زیرپست بپرسید دونـه دونـه دایرکت نمـیشـه جواب داد
رفتنی بیرون دسرهارو جمع کردم بـه همسرم گفتم ماشینو نمـیبرم خودت بیـا کـه تودستم بگیرم دسرو خلاصه اومدجای دوتاشو عوض کرد😏😠که تو بد گذاشتی مقصد کـه رسیدم دیدم شارلوت دیگه شاربوت نیست گریـه ام دراومد باچندتا گل ختمـی بیرط پوشندیمش یـه تیکه برداشتم خونـه عبندازم حداقل ببینید سس داخلشو الان رفتم بیـارم دیدم باز شوشو نزاشتش یخچال کل موس آب شده 😠😳😩شما بگیدازخجالت کارای امروزش چطور دربیـام خیلی خیلی عصبیم 😑 حیف شد شارلوتم مراحل استوری هست هشتک مـی فقط شارلوت رسپی نداره کـه بعدا کامنتا مـیزارم
یعنی متن بالا با عصبانیتم هیچ همخونی نداره☹☻بر کاسه فیلو ورقه های فیلورو ده درون ده برش بزنید مابینشون کره یـا روغن بزنید درون داخل قالب مافین یـا کیک یزدی کـه چرب کردید دو یـا چهارلا درون ۱۸۰ درجه یک رب بپزید ترد کرسپی مناسب به منظور مزه و پیش غذا دسر استوری شایدبزارم
#شارلوت_شکلاتی #موس_شکلاتی_شبنم #کرم_کارامل_شبنم #دسر_پارفه_شبنم #کاسه_فیلو_شبنم #کاسه_فیلو_با_پودینگ_وانیلی #پودینگ_شبنم #شارلوت_شبنم #پودینگ_وانیلی_شبنم #پارافه #موس_شکلاتی
Media Removed
یـه سری به منظور یـه بنده خدایی ویدیو ساختیم طرف نظامـی بود بعد گفت برا تسویـه فرصت نمـیکنم بیـام دفترتون اگه مـیشـه تشریف بیـار کلانتریـه محل کارم
ما هم گفتیم باشـه
رفتیم کلانتری
دم درون اتاقش یـه پیرمرد چهارشونـه و هیکلی وایساده بود از دور مـیدیدمش
تیکه زده بود بـه دیوار مشت های بزرگش رو گره کرده بود , با خودش حرف مـیزد , خیلی عصبانی بود و منو زیر چشمـی نگاه مـیکرد که تا رسیدم دم درون اتاق طرف , درون زدمـی جواب نداد برگشتم کـه زنگی ب بـه یـارو
پیرمرده کـه خون چشماش رو گرفته بود با یـه خشم وحشتناک و صدای کلفتش گفت تو مـهدی هستی اره خودشی؟؟؟؟؟ با ترس و لرز گفتم نـه اقا!!مـهدی چه ایی هست؟! نشستم رو صندلی راهرو دم درون زنگ زدم بـه طرف گفت بمون دارم مـیام
پیرمرده هی راه مـیرفت بالاسرم ,سرش رو گه گاهی مـیزد تو دیوار و به مـهدی فحش مـیداد
منم کـه جفت کرده بودم فقط دعا دعا مـیکردم زود این یـارو بیـاد
طرف اومد سلام کردیم رفتیم داخل
دو دقیقه از حرفمون نگذشته بود کـه یـهو پیرمرده پرید تو اتاق گفت من خو مـیدونم این مـهدیـه حتما اینو بکشششششم !!!!!!! من خودم هم دیگه داشتم شک مـیکردم نکنـه اسمم مـهدیـه؟! این دوستمون از اون ور مـیز پرید جلوش رو گرفت اقا این مـهدی نیست بخدا برو بیرون که تا صدات کنم
مونده بودم این مـهدیِ دجال چه بلایی سر پیرمرده اورده بود کـه مـیخواست بکشش . دوستون گفت یـه دقیقه برو بیرون من مشکل اینو حل کنم بعد راحت بـه حساب کتابمون برسیم
گفتم باشـه
پیرمرده رفت داخل من اومدم بیرون
ولی صداشون مـیومد
پیرمرد : جناب سروان من خو مـیدونم خودشـه بزار همـین جا خفه ش کنم دیـه ش رو نقدی مـیدم!!! من کـه اب دهنم از ترس نمـیرفت پایین
سروان : مگه مسخره بازیـه یکی رو بکشی مرد حسابی, اصلا این اقا اون نیست
بعد سروان منو صدا کرد
اقای مصطفی نویدکیـا
با ترس و لرز رفتم داخل , بله ؟
سروان ; هیچی مـیخواستم نشون بدم اسم شما مـهدی نیست!
من : چه بدبختی گرفتمون امروز ؟؟! اقا ما مـیریم بعدا مـیایم برا حساب کتاب
پیرمرده : دیدی گفتم خودشـه؟ چرا مـیخواد بره ها؟؟! مگه برا پولش نیومده بود؟؟ خلاصه اصلا یـه وضعیتی بود که تا اومدیم بیرون
در کل اصلا بـه هیچ دلیلی برا حساب کتاب بـه کلانتری نرید یـا اگه مـیرید سعی کنید اسمتون مـهدی نباشـه یـا اگه اسمتون مـهدی بودی صداتون کرد جواب ندید
اصلا یکی از دلایلی کـه من الان زندم اینکه کـه اسمم مـهدی نیست,
مـهدی نباشید . .
پ ن : عها مربوط بـه یـه موزیک ویدیویـه بختیـاریـه
. .
#dezful #دزفول #tehran # #مـهدی_نباشید #
Advertisement
Media Removed
برای ازدواج قدم پیش گذاشتن خیلی لازم هست، و برای این مـهم، چون کار خیری هست باید بـه خدا پناه برد، چون شیطان با کارهایی کـه خیر باشد موافق نیست، زود بـه سراغمان مـی آید و ما را بـه انحراف و اشتباه مـی کشاند. نماز یکی از بهترین کارهایی هست که مایـه تقرب پرهیزگاران بـه محضر باری تعالی مـی باشد، همانطور کـه حضرت علی(علیـه السلام ) فرمودند: « الصلاة قربان كل تقی؛ نماز خواندن،وسیله نزدیكی بـه خدا هست برای هر شخصی پرهیزگار»[1] و همچنین مایـه آرامش دل مومنان، با توکل و یـاد خدا صورت مـیگیرد « أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» [رعد/28 ] آگاه باشيد، تنـها با ياد خدا دلها آرامش مىيابد!» کـه بالاترین ذکر نماز هست؛ به منظور همـین هری مـی خواهد بای ازدواج کند بعد از تحقیق جهت انجام وظیفه؛ دو رکعت نماز بخواند سپس صدبار استخیرک یـا الله بگوید و جلو برود، اینجاست کـه با هری ازدواج کنی او بهترینی هست که خدا برایت انتخاب نموده است.
در انتخاب همسر حتما دقت کرد، اما مـهمتر از انتخاب، بـه خدا توکل است، که تا در صورت انتخاب نادرست خدا نگذارد کارها درست شود، خدا کـه به ما از خود ما آگاهتر و مـهربانتر هست« وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ »[ق /16 ] ما انسان را آفريديم و وسوسههاى نفس او را مىدانيم، و ما بـه او از رگ قلبش نزديکتريم!»
البته همـینطور هم هست،اگر خانـه ای بروی کـه رشدت از بین مـیرود حتما خداوند نمـی گذارد! استخاره هم نمـیخواهد. روایـات و کلام بزرگان پیرامون این کـه انتخاب همسر مـهم هست داریم؛ اما آن مقداری کـه الان مـی گویند نیست! متاسفانـه پیرامون انتخاب شخص بیشتر از کمک خدا ترویج شده است، یعنی خیلیها بـه انتخابشان شک دارند، وقتی زندگی توام با شک باشد دعوا رخ مـی دهد، دعوا کـه شد، بـه راحتی طلاق گرفته مـیشود، واقعا آمار طلاق تو کشور اسلامـی مان نگران کننده و خجالت آور هست. حتما بدانیم کـه انتخاب همسر آنقدرها هم مـهم نیست، یعنی با هری کـه ازدواج کردی همان بهترینی بوده کـه خداوند برایت انتخاب کرده است. و اگری بگوید زندگی ما بخاطر مشکلاتی سخت شده هست بداند ، قرآن مـیفرمایند : ما زندگی انسان را خلق کردیم به منظور امتحان ... «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَليهِ فَجَعَلْناهُ سَميعاً بَصيراً»[انسان / 2] ما انسان را از نطفه مختلطى آفريديم، و او را مىآزماييم؛ (بدين جهت) او را شنوا و بينا قرار داديم!».
#خانواده #محبت #زندگی #رابطه #دوستی #همسر_خوب #همسر #ازدواج
Media Removed
با سلام بـه همـه دوستان تمامـی انسانـها روزانـه با هم ارتباط گفتاری برقرار مـیکنند و بین انسانـها حرف رد و بدل مـیشود کـه با نگاهی منطقی متوجه خواهیم شد کـه تمامـی گفتار ما دو دسته اند 1عمومـی 2خصوصی بسیـاری از افراد متاسفانـه جایگاه حرف های خصوصی را هنوز درک ن و بسیـاری از حرف های زناشویی اعم از ... با سلام بـه همـه دوستان💐💐💐💐
🌻🌻تمامـی انسانـها روزانـه با هم ارتباط گفتاری برقرار مـیکنند و بین انسانـها حرف رد و بدل مـیشود کـه با نگاهی منطقی متوجه خواهیم شد کـه تمامـی گفتار ما دو دسته اند 🌻1عمومـی 🌻2خصوصی 🌻🌻بسیـاری از افراد متاسفانـه جایگاه حرف های خصوصی را هنوز درک ن و بسیـاری از حرف های زناشویی اعم از دعوا و .... را بیش فامـیل درجه 2 و دوستان عنوان مـیکنند کـه همـین مباحث خصوصی سوژه سخن چینی بین افراد مـیشود 🌻🌻بزرگان دین :"راز تو که تا وقتی نزد تو هست در امان و هنگام بازگو دگر راز نیست ".
🌻🌻بسیـاری از خانواده ها با گفتن مسایل خصوصی و زود قضاوت درمورد همسران خود و تعهدات وقول بـه دوستان متاسفانـه زندگی خود را دچار نابهنجاری مـیکنند کـه آسیب های جبران ناپذیری را متحمل مـیشود .
🌻🌻درشـهری از شـهرها دو ،دوست بـه اسم مریم و حمـیرا زندگی مـید کـه همـیشـه رازهای حمـیرا نزد مریم بود و مـیگفت همسرم شبها درون شبکه های اجتماعی ... .
مریم خانم هم با راهنمایی های اشتباه و انداختن شک و تردید درون دل حمـیرا کم کم زندگی آنـها را بی رنگ و سرد کرد کـه متاسفانـه بعداز گذشت چند صباحی از هم جدا شدند 💐💐نتیجه: رازهای خصوصیتونو بجز مشاور بهی نگین ⭕💐🌻با آرزوی موفقیت به منظور همـه دوستان گل 🌷🍀🌷🌷💐💐🌻 👍👍"لطفاایی کـه لایک یـا فالو نشدن بگن ممنون"
Media Removed
متن طولانيه اما ارزش خوندن داره 🏻 . . هرچقدر هم کـه شما مرز بندی کنید، هرچقدر هم کـه هر روز خط های قرمز زندگیتون رو پررنگ وپررنگ تر کنید، این واقعیّته کـه آدمـهایی کـه بخوان از اون مرزها عبور کنن، عبور مـی کنن! حالا یکی رو مـیکنـه بـه پشت سرش و رد مـیشـه کـه بگه مثلاً ندیدم مرزهات رو! بعد کـه بهش گوشزد مـیکنی ... متن طولانيه اما ارزش خوندن داره 🙏🏻🌹
.
.
هرچقدر هم کـه شما مرز بندی کنید، هرچقدر هم کـه هر روز خط های قرمز زندگیتون رو پررنگ وپررنگ تر کنید، این واقعیّته کـه آدمـهایی کـه بخوان از اون مرزها عبور کنن، عبور مـی کنن!
حالا یکی رو مـیکنـه بـه پشت سرش و رد مـیشـه کـه بگه مثلاً ندیدم مرزهات رو!
بعد کـه بهش گوشزد مـیکنی "داداش! اینجا مرز و حریم زندگی منـه ها!" مـیگه " اِاِاِ ..مگه رد شدم ازش؟!"
دفعه ی بعدی یکم سرش رو بالاتر مـیگیره و مـیاد و وقتى مـیگی "من کـه بهت گفتم این مرز زندگیم بود!" مـیگه "خب من کـه به مرز زندگیت کاری ندارم اومدم خودتُ ببینم!!"
بعد یـه تابلو مـیزنی جلو درون که "آقایـان! خانوم ها! این زندگی حریمدارد " طرف با چهره ی مبدّل مـیاد! با نقاب "دوست" مـیاد! با دو سه کیسه بـه اصطلاح خودش "رفاقت" مـیاد ولی کیسه ی رفاقت هاش همـیشـه یـه بوی مرموز و گندآبى داره..
اونقدر مـیاد و مـیره که تا تو مـیگی خب! این کـه هست! توی دایره ی آدمـهای زندگیمم هست! شاید من درست توجیـهش نکردم کـه اولاً هرکسی بـه حریم من راه نداره، ثانیـاً اون ها کـه هستن ثابت شده ان، بی چشمداشت و بی دریغن! مـیشینیبه هر شیوه ای بـه هر زبونی کـه بلدی و بلده حالیش مـیکنی کـه ببین! اگه بیرونت نمى کنم چون بـه نظر مـیاد داری سعی مـی کنی محبت کنی اما انگار متوجه نیستی محبتت آزاردهنده ست، حرمت شکنیـه! نمـی خوام حاجی! نمـیخوام بـه زور خودت رو بچپونی توی زندگی من و تظاهرکنی کـه من چپیده شدم توی زندگیت! قدمت بر سر چشم ولی بی حرمتی بی حرمتیـه!
باز مـیبینی کـه مـیشینـه منّت مـیذاره کـه من مثلاً اومدم دیدنت رفاقت آوردم برات تو چی آوردی؟!! تو چه کردی؟! مـیبینی یـا حضرت حق بدهکارم شدی! منّت هم سرته! اونجاست کـه دیگه یـا واقعاً حتما کیسه ی رفاقتش رو باز کنی که تا بفهمـه چه بوی گندی مـیاد ازش یـا درون رو باز کنی بگی بفرما!
اینجور آدم ها خطرناکن، نـه فقط بـه خاطر چهارچوب شکنی ها و بی اعتنایی بـه مرزهای شما، چون دائماً با رفتارهای نسنجیده شون باعث مـیشن شما بـه خودتون شک کنید و از خودتون بپرسید کـه " کِی و کجای رفتار من اشتباه بوده کـه چنین موجود حقیری فکر کرده اجازه داره مرزهای من رو بشکنـه؟؟.."
اونجاست کـه مـی فهمـین اشتباهتون همون روز اول بود کـه فکر کردید طرف "ناآگاهه" وسعی کردید آگاهش کنید! فکرکردید طرف واقعاً مـیخواد رفاقت کنـه و بلد نیست!
ياد بگيريم احترام گذاشتن بـه موجودات ذاتاً طلبکاری کـه تعریفی از مرز، حریم، چهارچوب و ... ندارن بیشتر از رفاقت ، خیـانت بـه اونـهاست و بالاتر بردن اعتماد بـه نفس کاذبشون. حذفشون كنيد.
هيچكس اونقدر ناآگاه نيست كه يك اشتباه رو صد مرتبه تكرار كنـه.
هيچكس.
Media Removed
«۱» دمر٬ درازکش درون حال شنیدن گپوگفت بادها: باد همـیشـه موافق: فضا رو چطور مـیبینی؟ باد همـیشـه مخالف: کدوم فضا؟ «نقد»؟ موافق: منظورم «طبیعت» بود. ولی باز تو بردیش سمت بحث دلخواهت. بگو٬ مـیشنوم. مخالف: ای٬ خوبه. همـهچیز خوبه. فقط انگار بـه زویـاگینتسف خیلی کملطفی مـیشـه. موافق: نگو ... «۱»
دمر٬ درازکش درون حال شنیدن گپوگفت بادها:
باد همـیشـه موافق: فضا رو چطور مـیبینی؟
باد همـیشـه مخالف: کدوم فضا؟ «نقد»؟
موافق: منظورم «طبیعت» بود. ولی باز تو بردیش سمت بحث دلخواهت. بگو٬ مـیشنوم.
مخالف: ای٬ خوبه. همـهچیز خوبه. فقط انگار بـه زویـاگینتسف خیلی کملطفی مـیشـه.
موافق: نگو مـیخوای بگی کـه فیلمشو دوست داشتی؟!
مخالف: کدوم؟ نـه جانم٬ گفتم که٬ «بیعشق» زباله است. اما راستش من حتی بـه بعضی از این واکنشهای منفی هم مشکوکم.
موافق: تو هم کـه همـیشـه مشکوکی. قدر عافیت رو بدون پسر. یـادت نیست اون قدیمها؟ یـادت نیست واسه هوا این فیلها٬ چندتا فیل هوا مـی!
مخالفی: جوری مـیگی اون قدیمها٬ انگار سالها ازش گذشته. بابا این فیلم اگه دو سال پیش ساخته مـیشد٬ خیلی از همـینها تو «سینماوادبیـات» واسهش نیمویژهنامـه برپا مـی. با تکیـه بر آرای... خودت مـیدونی که!
موافق: خب٬ عزیزم٬ منم همـین رو مـیگم. شک و تردید نمـیخواد دیگه. بهش مـیگن «دگرگونی»!
مخالف: دلت خوشـهها. کدوم دگرگونی؟ وقتی با فیلم «آندری»٬ فیلم «جردن» رو بکوبی -این تنـها یک مثال بود- بعید مـیدونم بدونی داری چیکار مـیکنی! بـه دو سال دیگه فکر کن.
موافق: خب بعضیها هم هستن کـه هِر را از برِ تشخیص نمـیدن. اما قلیلن. مطمئنم رفیق. این یک بار را با من موافق باش.
مخالف: والله اینها بیشتر «برِ را از هِر تشخیص نمـیدن.»
موافق: از ابراهیم گلستان بود٬ نـه؟ همـینها رو مـیخونی کـه همـیشـه مخالفی! بگذر بابا٬ فضا رو داشتهباش...
مخالف: کدوم فضا رو؟! دلتخوشـهها!
#زویـاگینتسف #دگرگونی #آندری_و_جردن #بِر_و_هرِ #نیمویژهنامـه
Advertisement
Media Removed
. . دوست داری یکی بـه اسم دوست اجتماعی بیـاد و زیر پستی کـه برات خیلی عزیزه قلب و بوس بزاره...؟ بعد تو هم اینکارو با عزیزی نکن فاصله ات رو بـه عنوان دوست اجتماعی حفظ کن باعث بحث و جدل و شک و شبه نشو... مـیشـه محبت و احترامت رو بـه اون آدم خیلی رسمـی تر و محترمانـه تر بیـان کنی اگر هدفت فقط عرض ادب باشـه... اگر ... .
. دوست داری یکی بـه اسم دوست اجتماعی بیـاد و
زیر پستی کـه برات خیلی عزیزه قلب و بوس بزاره...؟
پس تو هم اینکارو با عزیزی نکن
فاصله ات رو بـه عنوان دوست اجتماعی حفظ کن
باعث بحث و جدل و شک و شبه نشو...
مـیشـه محبت و احترامت رو بـه اون آدم خیلی رسمـی تر و محترمانـه تر بیـان کنی
اگر هدفت فقط عرض ادب باشـه...
اگر هم هدفت چیز دیگه هست
مطمئن باش
این داستان واسه خودت تکرار مـیشـه
اونوقت مـی فهمـی
با رفتارت چه حس بدی بـه یـه آدم دیگه دادی...
تو هم کـه اون دوست اجتماعی عزیز مـیاد
زیر پستت دلبری مـی کنـه
اگه حد و حدودت رو توو روابطت تعیین کنی
و حساب شده عمل کنی
اون دوست اجتماعی عزیز خودش رو جمع و جور مـی کنـه...
تو بـه من بگو عقب مونده
اما من ترجیح مـیدم
عقب مونده بمونم
تا اینکه دنباله روی یـه ولنگاریـه مدرن باشم
وارد حریم خصوصی دو نفر بشم
و توو رابطه شون مشکل ایجاد کنم
.
#پریسا_زابلی_پور
.
Media Removed
حلوای کفگیری:ساده وخوشمزه موادلازم:آرد سفید دولیوان.آرد نخودچی یک لیوان.پودرهل دو ق.س.پودر قند(نثار) دو لیوان .کره صد وپنجاه گرم.روغن جامد نصف لیوان.مغز گردو وبادام خرد شده مقداری طرز تهیـه:برای درست این حلوا حتما صبر وحوصله بـه خرج داد ابتدا آرد سفید رو درون ظرف وروی حرارت قرار داده ... حلوای کفگیری:ساده وخوشمزه
موادلازم:آرد سفید دولیوان.آرد نخودچی یک لیوان.پودرهل دو ق.س.پودر قند(نثار) دو لیوان .کره صد وپنجاه گرم.روغن جامد نصف لیوان.مغز گردو وبادام خرد شده مقداری
طرز تهیـه:برای درست این حلوا حتما صبر وحوصله بـه خرج داد ابتدا آرد سفید رو درون ظرف وروی حرارت قرار داده با حرارت کم خوب تفت مـی دیم چیزی حدود یک ربع که تا بوی خامـی آرد گرفته بشـه اگر خوب تفت ندین حلوا کیفیت لازم رو پیدا نمـی کنـه وبه سقف دهان مـی چسبه .بعد از این مرحله آرد نخودچی رو هم اضافه کرده ودوباره خوب این دو رو باهم بدون روغن تفت مـی دیم .سپس روغن وکره رو اضافه کرده وتفت مـی دیم ولی درون حدی کـه رنگ آرد تغییر نکنـه سپس ظرف رو از روی حرارت برداشته کمـی کـه خنک شد،پودر قند،وپودر هل ومغز ها رو اضافه مـی کنیم ودر این مرحله هم حتما حسابی حلوا رو با پشت کفگیر ورز بدیم که تا حلوا خوب جا بیفته وکش دار بشـه. اگه با حوصله عمل کنید بدون شک یکی از خوشمزه ترین حلواها رو درست مـی کنید چون واقعاا ساده وخوشمزه اس
نکات:لطفا از پودر قند آماده درون لوازم قنادی استفاده کنید چون نباید زبری داشته باشـه اگه خودتون قند رو آسیـاب مـی کنید حتما از الک رد کنید .
برای سرو حلوا اجازه بدین یکی دو ساعت از پخت حلوا بگڌره چون خیلی خوشمزه تر مـیشـه.
این حلوا مربوط بـه تبریز هست وچون با کفگیر حلوا رو تو بشقاب سرو مـی کنن با این اسم معروفه ولی شما مـی تونید تو قالب استفاده کنید .
Media Removed
#شماره_دو
اگه هزار بار هم بری که تا ته اتاق و برگردی؛ اگه کل پول نـهارشامت رو تو یـه مبادله معده و مغز تاخت بزنی، تبدیل بـه سیگارش کنی و دود کنی که تا هوای تهران یکم سنگینتر بشـه؛ باز هم هیچ اتفاقی نمـیوفته. باز حتما بری سراغ یک آیدی فیکو بری ببینی تو صفحش چه اتفاقی افتاده. بدترین اتفاق دنیـا درست لحظهای مـیفته کـه مـیبینی تو عداره مـیخنده. اگه تو هم مثل من سادیسم داشته باشی بـه هزار که تا داستان فکر مـیکنی. نکنـه ... . چی رو داری بالا پایین مـیکنی؟ فکر مـیکنی هنوز دوسش داری؟ اگه تو هم مثل من سادیسم داشته باشی همچین فکری مـیکنی اما واقعیت این نیست. تو دیگه دوسش نداری. واقعیت اینـه کـه تو خیلی تنـها شدی. پنج پاکت سیگارت تو آلودگی هوای تهران گمـه، اما باز مـیکشی. همتون که تا حالا قبرستون رفتید. اگه تو هم مثل من سادیسم داشته باشی بدون شک بالای یک قبر نشستی و زار زار به منظور خودت گریـه کردی و احتمالا همون لحظه یک پیرمردی بهت نزدیک شده که تا از حال بدت سواستفاده کنـه، قران بخونـه و اگه تونست دوزار کاسب بشـه. همـه همـینن رفیق؛ همـه کاسبن؛ فکرش رو ، من صبح که تا شب تو خبرگزاری و روزنامـه چرت و پرت مـینویسم که تا سر ماه اجاره خونم عقب نیفته. اگه این کار کلاهبرداری نیست، بعد چیـه؟ بعضی شبا دلم براش تنگ مـیشـه. یک گوشـهای مـیشینم و زار زار گریـه مـیکنم. اگه تو هم مثل من سادیسم داشته باشی نمـیدونی به منظور کی داری گریـه مـیکنی. همـه ما یک گمشده داریم کـه باید خودش راهش رو پیدا کنـه. م کـه بچه بود هر بار کـه زمـین مـیخورد دنیـا روی سرم خراب مـیشد. که تا مـیرفتم بلندش کنم، بابام مـیگفت جلو نرو؛ بذار یـاد بگیره خودش بلند شـه؛ بزار راهش رو پیدا کنـه. از اولین باری کـه تو دانشگاه عاشق شدم خیلی گذشته؛ صدتا آدم اومدن و رفتن اما هیچ کدوم راهشون رو پیدا ن. خیلی زمـین خوردیم. صبر کردم که تا بلند شن و راهشون رو پیدا کنن اما هر کدوم کـه بلند شدن بـه سمت بیراهه رفتن. مادرم همـیشـه به منظور بدبختیهامون بهونـه داشت. مـیگفت شاید قسمت بوده؛ شاید قسمت نبوده. اگه شما هم مثل من سادیسم دارید و هنوز فکر مـیکنید دوسش دارید و اون هم دوستتون داره، سخت درون اشتباهید. مطمئن باشید کـه عاشقش نیستید. مطمئن باشید کـه خیلی تنـها شدید؛ مطمئن باشید کـه قسمت نبوده.
#شـهاب_دارابیـان #سادیسم #سخت_در_اشتباه #عشق #یـادداشت_های_شبانـه #روزنامـهنگار #خیـانت #عشق #دروغ #زندگی
#دلنوشته
عاز همکار و رفیق عزیز:
@mahnazrahimloo
Advertisement
Media Removed
#بارونزدگی #مجموعه_داستان نمـیدونم زمستون شده بود یـا هنوز داشتیم جوجههامون رو مـیشمردیم اما خوب یـادمـه زل زده بودی تو چشمام و مـیگفتی واقعا دوستم داری؟ فکر کنم زمستون بود. دستام یخ زده بود، خیلی آروم هرچی انرژی داشتم رو تو دستام جمع کردم و برای اولین بار دستات رو گرفتم و بهت گفتم کـه چشمای آدمها ... #بارونزدگی #مجموعه_داستان
نمـیدونم زمستون شده بود یـا هنوز
داشتیم جوجههامون رو مـیشمردیم اما خوب یـادمـه زل زده بودی تو چشمام و مـیگفتی واقعا دوستم داری؟ فکر کنم زمستون بود. دستام یخ زده بود، خیلی آروم هرچی انرژی داشتم رو تو دستام جمع کردم و برای اولین بار دستات رو گرفتم و بهت گفتم کـه چشمای آدمها دروغ نمـیگن. تو دوست داشتن رو تو چشمای من نمـیبینی؟ دستات مـیلرزید، همون لحظه بود کـه گول خوردم. فکر مـیکردم تو هم دوستم داری و فکر مـیکردم حتما خودم رو به منظور یک سفر دو نفره آمده کنم. از این سفرها کـه ابتداش مشخص شده اما هیچآخرش رو نمـیدونـه. من همـیشـه از سفر با هواپیما متنفر بودم. آدم خیلی زود از این ور دنیـا مـیرسه اون ور دنیـا و تنـها صحنـه جذاب سفر اون لبخند مسخره مـهمانداره کـه سفر خوبی رو برات آرزو مـیکنـه. جمله مزخرفی کـه سرتاپاش اغراقه و خیلی زود مـیفهمـی کـه دروغ داره تحویلت مـیده و واقعا براش مـهم نیست کـه سفر خوبی داشته باشی یـا نـه. یـادته؟ آروم بهم گفتی، هرکی تو چشمای تو نگاه کنـه سریع گول مـیخوره. مـیگفتی فقط دوست دارم نگات کنم و خودم رو فریب بدم و بگم دوستم داری. نمـیدونم چرا امروز یـاد اون روز افتادم؛ شاید بـه این خاطر کـه شک داشتی؛ تو دلت غوغا بود و همش فکر مـیکردی کـه یک روز وسط همـین آدمهایی کـه نصفشون الان خوابن جات مـیذارم و مـیرم؛ اما موندم و برای داشتنت با همـه حتی با خدا جنگیدم اما یک روز کـه برف مـیاومد و من منتظرت بودم بیـای که تا تکتک دونـههای برف رو تو تمام خیـابونای تهرون بشماریم، رفتی. درست مثل همـه آدمهایی کـه قبل تو اومدن و رفتن. مـیدونم کـه بریدی اما دست خودم نیست از بچگی حسود بودم و نمـیتونستم دوستام رو با بقیـه تقسیم کنم. از بچگی از تنـهایی مـیترسیدم و این ترس هر روز بیشتر و بیشتر شد که تا به تو رسید. ترسیدم، ترسیدیم، ترسیدی به منظور آخرین بار و این دقیقا خود مقصد بود. اختراع هواپیما از اولش هم اشتباه بود؛ ما نباید بـه سفرهای کوتاه عادت مـیکردیم.
#شب #عشق #بی_حوصلگی
Media Removed
؟!! خودکار ... کاغذ ... خط خطی مـی کنم تنمو! جوهر داری؟ آره ... سفیدیت حاضره واسه سیـاه شدن؟ آره ... بنویس همـین حالا مـی نویسم ! تو یـه فاجعه ای ... یـه مریضی ... تو یـه آشغال بدرد نخوری ... یـه نشانـه ای از یـه راه اشتباه! یـه تناقض از زندگی! یـه امکان دائم مجهول! تو خود خود مرضی! امثال تو وجودشون ... ؟!!
خودکار ... کاغذ ...
خط خطی مـی کنم تنمو!
جوهر داری؟
آره ...
سفیدیت حاضره واسه سیـاه شدن؟
آره ...
بنویس
همـین حالا مـی نویسم !
تو یـه فاجعه ای ...
یـه مریضی ...
تو یـه آشغال بدرد نخوری ...
یـه نشانـه ای از یـه راه اشتباه!
یـه تناقض از زندگی!
یـه امکان دائم مجهول!
تو خود خود مرضی!
امثال تو وجودشون واسه اجتماع مضره ...
چند بار شنیدی؟
زیـاد ... عادت کردم.
خون خفگی تو رگام جریـان داره!
جوری از حس تنفر پرم کـه الان ...
شکستن یـه قاب ...
رد شدن از روی لاشـه ی بی مصرف آدما ...
کشتن یـا کشته شدن ...
تف انداختن رو یـه مشت خاطره ی چرک ...
اینجوری بگم ...
قید همـه چی رو زدن برام مثل یـه تفریح شده!
حتی مـی تونم وایسم تو روی خودمو ...
عین روشنی روز خودمو انکار کنم!
یعنی ب بـه عمق این کابوس و خونسرد از هر رگی کـه داره خون و حمل مـی کنـه ... بگذرم!
اینجا یـه جمله هایی باختن کـه بوی زندگی مـی دادن.
آره ... حلق آویزشون کردم ...
از ریشـه ی بی ریشگی ... کندمشون ...
مـیبینم ... کـه خون رو تمام درون و دیوار اتاقم نقاشی کرده!
حالا این اتاق سرد شده ... یـا شایدم یخ زده!
یـه نفر درست وسط همـین اتاق داره مـیشماره ...
یک ... دو ... سه ... چهار ... یک بیلیون و صد و هفت ...
یـه فلش بک بزن بـه 2 سال شفق زده ی گذشته ...
فکر مـی کنی خوشی؟
اصلأ بیـا جا تو با من عوض کن!
کاری مـی کنم از خوشی و سرمستی زیـاد ... عق بزنی روی تک تک لحظه و ثانیـه های عمرت!
از کی بریدی؟
از من ...
تو فکر مـی کنی کـه خیلی از من پری؟
مطمئن باش و شک نکن کـه تو جات ته ته لیست ..
هی تو ... دیگه واسه حرف زدن دیره!
پاشو یـه ت بـه خودت بده و خودتو بتکون!
ببین ... الان وقت ... وقت ترس ...
شروع تحکیم این اصل از ابتدا ...
فال از من ... سرشت از تو ...
ای اشغال ... تهش مرگه و مردن!
مگه چند بار مـی مـیریم؟
تو بگو ده بار ...یـا شایدم صد بار ...
من مـی گم بازم کمـه واسه یکی مثل من!
حالا بزن کنار باهات حرف دارم.
توی گند و خودت غرق شدی ... الاغ!
من گفتم ناجی و نجات؟
سرمو بکش بیرون از آب!
نابرده درد ... ترس مـیسر نشده ...
Media Removed
انجی توماس
مترجمان: مـیلاد بابانژاد-الهه مرادی
نشرنون
چاپ دوم
بدون شک یکی از مـهمترین کتابهایی کـه سال 2017 درون آمریکا بـه چاپ رسید کتاب «نفرتی کـه تو مـیکاری» اثر انجی توماس بود کـه به تازگی توسط نشر نون و با ترجمـه مشترک مـیلاد بابانژاد و الهه مرادی پایش بـه بازار کتاب ایران هم باز شده هست و درون مدتی کمتر از یک ماه بـه چاپ دوم رسیده است. این کتاب نـه تنـها بـه یکی از پرمخاطبترین و محبوبترین کتابهای سال گذشته درون آمازون و لیست پرفروشهای نیویورک تایمز تبدیل شد بلکه منتقدان با عباراتی همچون «خیره کننده»، «مـیخکوب کننده» و «داستانی مـهم و ضروری به منظور دنیـای امروز» از آن یـاد د. حتی کار که تا جایی پیش رفت کـه شنون اوزینی از نشریـه گلوب نوشت: «عناوین و دستهبندیهای این کتاب را فراموش کنید. این کتابی هست که امسال همـه ما حتما آن را بخوانیم.». همـین اقبال عمومـی و رسانـهای باعث شد کتاب نفرتی کـه تو مـیکاری بـه عنوان اولین کار توماس دهها جایزه ریز و درشت بگیرد. بهترین کتاب سال بـه انتخاب سایت معتبر گودریدز، نامزد نـهایی جایزه ملی آمریکا، برنده جایزه کایرکاس، برنده هورن بوک اواردز نشریـه معتبر بوستون گلوب بخشی از جوایز بلندبالای این کتاب بودند و در همـین یکی دو ماه گذشته جایزه ویلیـام سی. موریس(بهترین کتاب جوان آمریکا)، مایکل ال. پرینتز (جایزه ویژه کتابخانـه آمریکا)، ادگار آلن پو(بهترین کتاب اول) هم بـه این لیست اضافه شده است.
سر و صدا و اقبال به منظور این کتاب آنقدر زیـاد بود کـه هالیوودیها خیلی سریع تصمـیم گرفتند فیلمـی پرهزینـه به منظور آن بسازند و کتابی کـه خیلی اتفاقی درون سال 2017 و با کمک توییتر به منظور خودش انتشارات پیدا کرد حالا قرار هست در عرض کمتر از یکسال تبدیل بـه فیلمـی پرهزینـه شود و روی پردههای سینما برود.
ویژگی این کتاب این هست که به منظور تمام مردم جهان و ما ایرانیـان فوق العاده ملموس هست و وقتی کتاب را بخوانید از قرابت فرهنگی کـه در جامعه و خانوادههایی کـه در کتاب بـه تصویر کشیده شده شگفتزده خواهید شد.
#نفرتی_که_تو_مـی_کاری #انجی_توماس #ترجمـه #مـیلاد_بابانژاد #الهه_مرادی #نشرنون #نشر_نون
Advertisement
. . زندگی، بی تو پُر از غم شدنش حتمـی بود با تو امّا غمِ من کم شدنش حتمـی بود . همـه جا، از همـه زخمِ زبان مـی خوردم این وسط اسمِ تو مرهم شدنش حتمـی بود . رگِ خوابِ تو اگر دست دلم مـی افتاد قصّه ی عشق، فراهم شدنش حتمـی بود . پا بـه پای من اگر آمده بودی درون شـهر این خبر سوژه ی عالم شدنش حتمـی بود . بین ما موش دواندند! ... .
.
زندگی، بی تو پُر از غم شدنش حتمـی بود
با تو امّا غمِ من کم شدنش حتمـی بود
.
همـه جا، از همـه زخمِ زبان مـی خوردم
این وسط اسمِ تو مرهم شدنش حتمـی بود
.
رگِ خوابِ تو اگر دست دلم مـی افتاد
قصّه ی عشق، فراهم شدنش حتمـی بود
.
پا بـه پای من اگر آمده بودی درون شـهر
این خبر سوژه ی عالم شدنش حتمـی بود
.
بین ما موش دواندند! خودت مـی دانی
چون کـه این رابطه محکم شدنش حتمـی بود
.
سیب و قلیـان دو سیب و من و تو، درون این حال
شخصِ ابلیس هم آدم شدنش حتمـی بود!
.
شک ندارم کـه اگر پای تو درون بین نبود
«جنّت آباد» جهنّم شدنش حتمـی بود
.
.
« امـید صباغ نو »
.
.
پ ن : این آواز بداهه با همراهی پیـانو حسام ناصری عزیزم چند سال پیش بـه منظور ثبت یک یـادگاری مشترک ضبط شد و برای دومـین مرتبه ست کـه به اشتراک مـیذارم ، شاید حال و هوای غزلِ امـید عزیز و رفیق ، حالِ این روزایِ خیلی از ماهاست ...
.
.
#زندگی_بی_تو_پر_از_غم_شدنش_حتمـی_بود
#پا_به_پای_من_اگر_آمده_بودی_در_شـهر
#بین_ما_موش_دواندند_خودت_مـیدانی
#رگ_خواب_تو_اگر_دستِ_دلم_مـی_افتاد
#بی_تفاوت_نباشیم
#زمستان_است
.
.
Media Removed
بعضی وقت ها آدم ها خواسته یـا ناخواسته کاری مـی کنند کـه باعث مـیشـه یـه بحران بزرگ تو زندگی بقیـه پیش بیـاد. شما تو ماشین خودتون نشستید و دارید مسیرتون رو طی مـی کنید کـه یکهو یـه ماشین دیگه بـه سمت شما منحرف مـیشـه و شما رو از مسیرتون منحرف مـی کنـه و... تاثیرپذیری و تاثیرگذاری تو زندگی یـه اتفاق همـیشگیـه کـه خوب و بدش ... بعضی وقت ها آدم ها خواسته یـا ناخواسته کاری مـی کنند کـه باعث مـیشـه یـه بحران بزرگ تو زندگی بقیـه پیش بیـاد. شما تو ماشین خودتون نشستید و دارید مسیرتون رو طی مـی کنید کـه یکهو یـه ماشین دیگه بـه سمت شما منحرف مـیشـه و شما رو از مسیرتون منحرف مـی کنـه و...
تاثیرپذیری و تاثیرگذاری تو زندگی یـه اتفاق همـیشگیـه کـه خوب و بدش حالمونو خوب و بد مـی کنـه. گفتم بحران چون منظورم تاثیر بد گذاشتنـه. یـه اتفاقی مـی افته و یـه جریـانی پیش مـیاد و مـی افتی توی دست انداز و فرمون از دستت درون مـی ره و تا بیـای جمعش کنی اختیـار از دستت فرار مـیکنـه!
مرز بین دوست داشتن و نفرت مثل یـه مو باریکه، مرز بین اعتماد و شک! و بی اعتمادی... کلی اتفاق افتاده دور و برم کـه داره من رو تغییر مـیده و هر روز اختیـار از دستم فرار مـی کنـه و من دوان دوان سعی مـی کنم بـه دست بیـارمش اما هنوز تو این مسابقه دو یـه چند دوری عقبم، اینم بزار بـه حساب گذشته م.
اما از این ها کـه بگذریم، امروز یـه بحران رو تجربه کردم، چیز مـهمـی نبود اما لحظه لحظه مثل یـه سیل فراگیر اوضاع داغون تر شد. بـه چشم دیدم کـه چطور مـیشـه یـه جر و بحث ساده تبدیل بـه یـه جنگ پدرکشتگی بشـه و یـا همونجا خیلی آروم تموم بشـه و فقط بـه این بسته ست کـه این وسط چی رد و بدل مـیشـه.
کم برام پیش اومده کـه آدما ازم متنفر بشن و نتونم کاری هم انجام بدم. شاید هم اصلا پیش نیومده باشـه. اما امروز درگیرش شدم. وقتی صحبت بر سر حق باشـه و وقتی حقت رو نمـیدن یـا حق ت رو کم مـی کنن و تو مـی رسی بـه مرز جنون و مـی خوای قید همشو بزنی...مـی خوای آروم شی، مـی خوای تموم شـه و تیشـه رو برداشتی کـه از ریشـه بزنی، جنون... از اون دیوونـه بازی های خودم کـه صد بار که تا دم خونـه ش رفتم و فقط زنگو نزدم!
خوشم اومد، دمت گرم! یـاد آژانس شیشـه ای مـی افتم اما حیف آخرش حتما یـه جایی دور بزنیم چون عباس دیگه بینمون نیست. چرا... دوست ندارم دینی گردن آدما داشته باشم، حتما یـه گلی بچینم و بدم بهشون، یـا حتی از شلغم یـه گلی بلبلی چیزی بسازم، گویـا شدنیـه... #شاید #موقت
Media Removed
بچه ها امروز تولد یکی از دوستامـه... اسمشم بهار مـی باشد... خوشگل خانوم تولدت مبارک... گرچه الآن تازه بـه دنیـا اومدی حال ندارــے ... بهار تو مدت طولانی فکر مـیکردی کـه من ازت خوشم نمـیاد... نمـیدونستی من اخلاقم اینطوریـه... امـیدوارم از این اشتباه درون اومده باشی... چون نمـیدونی چقدر خاطرت برام ... بچه ها امروز تولد یکی از دوستامـه...
اسمشم بهار مـی باشد...
خوشگل خانوم تولدت مبارک...
گرچه الآن تازه بـه دنیـا اومدی حال ندارــے ...😂
بهار تو مدت طولانی فکر مـیکردی کـه من ازت خوشم نمـیاد...
نمـیدونستی من اخلاقم اینطوریـه...
امـیدوارم از این اشتباه درون اومده باشی...
چون نمـیدونی چقدر خاطرت برام عزیزه...
راستش خودتم مـیدونی ابراز محبتم اصلا خوب نیست...
ولی اون فکر مسخره رو از ذهنت بنداز بیرون...
چون خیلــے بیشتر از این حرفا دوست دارم💙
واست بــــهــــترین چیزای دنیـا رو مـیخوام...
یـه نصیحت دوستانـه...
اگه خودت قدر خودتو بیشتر بدونی اطرافیـانتم همـینطور مـیشن...
تو زندگیت همـیشـه کاری رو کـه دلــــ💖ــــت مـیگه...
تو قلبت پاکه...هیچوقت بهت دروغ نمـیگه...
تو احساساتی هستی...گرچه سعی مـیکنی جلوی همـه نشونش ندی...ولی این احساسو همـه جا خرجش نکن...پایی خرجش کن کـه ارزششو داشته باشـه...
مـیدونی وقتی بهت فکر مـیکنم چی یـادم مـیاد؟
تو چشمای خاصی داری...نـه زیبایی منظورم نیست...
احساس مـیکنم تو چشمای دو سه سال پیش خود منو داری...
احساس مـیکنم تو افکارت و یـه سری از اعتقاداتت شک کردی کـه درستن یـا نـه...داری مـیگردی دنبال راه درست...
گفتم کـه به قلبت اعتماد کن اگه حدسم راجبشون درسته...چون من تجربشو دارم😇😆
امروز فرشته ای بـه این جهان آمد
آفریدوت یونان بـه زمان آمد
تمام فصل ها بـه کنار یک دم
امروز بهار درون تابستان آمد...
Media Removed
الان رو نگاه نکنین کـه فقطدیوار اپلیکشن و اینترنت نیست. اون زمانا تکنولوژی حرمت داشت، اینجور نبود کـه هر کی دیر اومده باشـه، بخواد زود بره. دهنش رو نبنده و اسم خودش رو بذاره رسانـه و شروع کنـه بـه پیـام تبلیغی دادن.
سلطان اطلاعرسانی عالم یـه تلویزیون سیـاه سفید بود با دو که تا شبکه کـه حکم پیرخردمند و ژندهپوش فیلما رو داشت و وظیفه هدایت خانواده و زن و مرد و کودک و بالغ و هر چی کـه بود رو تنـهایی بـه دوش مـیکشید. از اونجایی کـه اون موقع هنوز بزرگ کوچیکی از بین نرفته بود هر چی کـه مـیگفت رو قبول مـیکردیم. بالاخره بزرگوار کم بـه گردنمون حق نداشت، هی حتما برامون زحمت مـیکشید، جور رسواییـای خانواده سوباسا و بقیـه سریـالای خارجی رو بـه دوش مـیکشید. تازه یـه جوری رفع و رجوعش مـیکرد کـه خیلیم از چارچوب تصاویر و داستان بیرون نزنـه؛ اونم چی؟ با ب طول و عرض تصاویر، چون لاکچری بازیـای آباژور نبود اون موقع.
البته این ارتباط دو طرفه بود و ما هم قدرشناس بودیم. اگه خانم مجری مـیگفت برید عقبتر بشینین، مـیرفتیم عقب که تا جایی کـه مـیرسیدیم بـه دیوار، اگه مـیگفت باز برید عقبتر دیوارو مـیکندیم و مـیرفتیم ولی مـیدونستیم حق با اونـه و آدم رو حرف خانم مجری و تلویزیون حرف نمـیزنـه.
یعنی بـه خودمون شک مـیکردیم ولی بـه تلویزیون نـه. حتی اگه عموی سوباسا رو بـه دوربین مـیکرد و مـیگفت باور کنین من عموی سوباسا نیستم ما مـیگفتیم نـه تو غلط کردی، تو عموی لعنتی سوباسایی.
اینجوری بود کـه الگوی زندگیمون رو تلویزیون و برنامـههاش بود کـه تعیین مـیکرد. مثلا زمانی کـه روشنش مـیکردیم وتصاویر گل با آهنگ پخش مـیشد ما مـی فهمـیدیم الان اون زمانیـه کـه باید شاد باشیم، و کلی شاد مـیشدیم.
خلاصه کـه خیلی حواسش بهمون بود بزرگوار.
Media Removed
«نفرتی کـه تو مـیکاری»
انجی توماس
مترجمان: مـیلاد بابانژاد-الهه مرادی
نشرنون
چاپ دوم
بدون شک یکی از مـهمترین کتابهایی کـه سال 2017 درون آمریکا بـه چاپ رسید کتاب «نفرتی کـه تو مـیکاری» اثر انجی توماس بود کـه به تازگی توسط نشر نون و با ترجمـه مشترک مـیلاد بابانژاد و الهه مرادی پایش بـه بازار کتاب ایران هم باز شده هست و درون مدتی کمتر از یک ماه بـه چاپ دوم رسیده است. این کتاب نـه تنـها بـه یکی از پرمخاطبترین و محبوبترین کتابهای سال گذشته درون آمازون و لیست پرفروشهای نیویورک تایمز تبدیل شد بلکه منتقدان با عباراتی همچون «خیره کننده»، «مـیخکوب کننده» و «داستانی مـهم و ضروری به منظور دنیـای امروز» از آن یـاد د. حتی کار که تا جایی پیش رفت کـه شنون اوزینی از نشریـه گلوب نوشت: «عناوین و دستهبندیهای این کتاب را فراموش کنید. این کتابی هست که امسال همـه ما حتما آن را بخوانیم.». همـین اقبال عمومـی و رسانـهای باعث شد کتاب نفرتی کـه تو مـیکاری بـه عنوان اولین کار توماس دهها جایزه ریز و درشت بگیرد. بهترین کتاب سال بـه انتخاب سایت معتبر گودریدز، نامزد نـهایی جایزه ملی آمریکا، برنده جایزه کایرکاس، برنده هورن بوک اواردز نشریـه معتبر بوستون گلوب بخشی از جوایز بلندبالای این کتاب بودند و در همـین یکی دو ماه گذشته جایزه ویلیـام سی. موریس(بهترین کتاب جوان آمریکا)، مایکل ال. پرینتز (جایزه ویژه کتابخانـه آمریکا)، ادگار آلن پو(بهترین کتاب اول) هم بـه این لیست اضافه شده است.
سر و صدا و اقبال به منظور این کتاب آنقدر زیـاد بود کـه هالیوودیها خیلی سریع تصمـیم گرفتند فیلمـی پرهزینـه به منظور آن بسازند و کتابی کـه خیلی اتفاقی درون سال 2017 و با کمک توییتر به منظور خودش انتشارات پیدا کرد حالا قرار هست در عرض کمتر از یکسال تبدیل بـه فیلمـی پرهزینـه شود و روی پردههای سینما برود.
ویژگی این کتاب این هست که به منظور تمام مردم جهان و ما ایرانیـان فوق العاده ملموس هست و وقتی کتاب را بخوانید از قرابت فرهنگی کـه در جامعه و خانوادههایی کـه در کتاب بـه تصویر کشیده شده شگفتزده خواهید شد.
#نفرتی_که_تو_مـی_کاری #نفرتی_که_تو_مـیکاری #انجی_توماس
Media Removed
. . . زندگی درون مشت خود چیزی به منظور من نداشت مرگ من کاش اندکی بعد از شب مـیلاد بود . . #یگانـه_مـیرزایی . . . . پی نوشت : . . 1- بین حکومت متولدین تمام ماههای سال فقط حکومت ما فروردینیـا خوبه کـه تا بـه حکومت مـیرسیم دو هفته اولش رو تعطیل مـیکنیم 😎 . . 2- اونجا كه ابی ميگه "وقتی تو گريه ... .
.
.
زندگی درون مشت خود چیزی به منظور من نداشت
مرگ من کاش اندکی بعد از شب مـیلاد بود
.
.
#یگانـه_مـیرزایی .
.
🔹🔸🎉🎀🎈🎂🎈🎀🎉🔸🔹
.
.
پی نوشت :
.
.
1- بین حکومت متولدین تمام ماههای سال فقط حکومت ما فروردینیـا خوبه کـه تا بـه حکومت مـیرسیم دو هفته اولش رو تعطیل مـیکنیم 😎
.
.
2- اونجا كه ابی ميگه "وقتی تو گريه ميكنی شک ميكنم بـه بودنم "
بايد مُرد واسه اين همـه مردونگی 😊
.
.
3- همـه زندگى من تو یک بیت از شعر شفیعى کدکنى خلاصه مـیشـه ، اونجا کـه مـیگه:
همـه آرزویم اما چه کنم کـه بسته پایم :)
.
.
4- اگه بـه یک نفر متعهد باشی دیگه بـه خودت اجازه نمـیدی کـه دنبال کمال درون اشخاص دیگه باشی ! ❤
.
.
#تولدمان_مبارک .
.
🔹🔸🎉🎀🎈🎂🎈🎀🎉🔸🔹
Media Removed
به منظور گذراندن افسردگی بعد از حذف از جامجهانی قصد سفر کرده. فردا قرار هست برود صفا سیتی، آن هم بدون من. منی کـه تازه 6 ماهم تمام شده، از زبان افتادهام، پوشکم را دیر بـه دیر عوض مـیکنند و شیر خشکم جیرهبندی شده است. بعد از بازی با پرتغال چنان گریـه و زاری درون خانـه راه انداخت که تا بابا راضی شد چند روزی را بدون و با من سر کند. حالا هم بچه بـه بغل روبهروی زنش نشسته و چمدان جمع ش را دید مـیزند.
.
رو کرد بـه بابا و گفت: «اگه مـیرفتی سر کار الان یکی-دو دلار بیشتر پول داشتم واسه سفر» بابا جواب داد: «اولا کـه هیچکی نرفته مغازهاش، دوما دیگه شیراز کـه دلار نمـیخواد!» کـه انگار تازه دوزاریاش افتاده و دارد سوتی مـیدهد، گفت: «اوم، آره، نـه، منظورم این بود کـه الان دیگه با توجه بـه دلار حتما بفهمـیم مـیتونیم پوشک بخریم یـا نـه!» بابا بعد کلهاش را خاراند و گفت: «آهان، راست مـیگی...» ولی مـیدانستم کـه ذهنش درگیر هزینـه زیـاد سفر و حجم پولی هست که دارد مـیبرد. شک کرده بود نکند شیراز جایش را بـه استانبول داده باشد ولی همـه شواهد شیراز را نشان مـیداد. درون همـین فکرها بود کـه زنگ درون آپارتمان را زدند. بیتوجه بـه صدا چمدان را بیشتر پر مـیکرد. پیراهن و دامن و کفش و... را ست مـیکرد و مـیچپاند توی چمدان. بابا همانطور من بـه بغل درون را باز کرد. همسایـه طبقه بالاییمان بود. زوج جوانی کـه به نظر خیلی شیطان بلا مـیآمدند و سر و صدایشان زیـاد بود. آنقدر کـه با خودم فکر مـیکردم چرا از سایت سفارش نمـیدهند یک بچه مثل من با ذکاوت برایشان بیـاورد کـه با هم دوست جونی شویم. اگر مـیشد بـه بابا مـیگفتم که تا آدرس همان سایتی کـه مـیگپید من را از آنجا خریده را بهشان بدهد شاید اینطوری بتوانیم یک خواب راحت داشته باشیم. خلاصه خانم همسایـه طبقه بالایی با سر و شکلی متفاوت از همـیشـه با یک ظرف بزرگ کیک قرمز جلو درون بود. بابا کیک را گرفت و گفت: «بهبه؛ بعد شما هم دار شدید. مبارکه. ایشالا مث ما قند و نبات باشـه براتون». خانم همسایـه کـه داشت لپهای من را از دو طرف ورز مـیداد و ادا درون مـیآورد با همان لحن نرم و نازک گفت: «نخیر، کیک جشن طلاقمـه. خواستم بـه رسم صبر و تحملتون به منظور این چند وقت تشکر کرده باشم». بابا با چشمهای گشاد گفت: «مـهریـه چی شد؟» همسایـه خانم گفت: «گرفتم که تا دونـه آخر. بـه علاوه خونـه». بعد یک ماچ محکم چسباند روی لپم و رفت. همچین کـه بابا درون را بست و برگشت با چشم درون چشم شد. گفت: «مـهریـهاش بـه تو چه؟» بابا گفت: «باید مـیدیدیش.
.
بقیـه درون کامنت اول 👇👇👇
Media Removed
#یـادداشت_هایی_که_هیچ_وقت_منتشر_نشدند #شماره_چهاردهم امروز سهشنبهاس. نمـیدونم دقیقا اسمش چیـه اما وقتی بهت فکر مـیکنم، حسم مـیگمـه تکتک سلولهای بدنم قطب مثبت آهنربا شدن و دوست دارن توعه منفیباف رو بچسبن و از کنارت تکون نخورن. هیچی نمـیدونم اما مطمئنم کـه تو رو از سهشنبه هفته پیش بیشتر ... #یـادداشت_هایی_که_هیچ_وقت_منتشر_نشدند
#شماره_چهاردهم
امروز سهشنبهاس. نمـیدونم دقیقا اسمش چیـه اما وقتی بهت فکر مـیکنم، حسم مـیگمـه تکتک سلولهای بدنم قطب مثبت آهنربا شدن و دوست دارن توعه منفیباف رو بچسبن و از کنارت تکون نخورن. هیچی نمـیدونم اما مطمئنم کـه تو رو از سهشنبه هفته پیش بیشتر دوست دارم و تقریبا شک ندارم کـه سهشنبه هفته دیگه اوضاع با امروز متفاوته؛ مـیگم متفاوته چون نمـیدونم این دوستداشتن هرمـی که تا کی مـیخواد این تصاعد لعنتی رو له کنـه و جلو بره و انقدر جلو بره کـه فکر کنم دنیـای بدون تو مثل جامجهانی بدون ایتالیـا مـیمونـه. این یعنی فقط همـین کـه از نتایج باخبر باشی کفایت مـیکنـه و نباید زیـادی درون بندش بری و وقتت رو صرف دیدنش کنی. این روزها بحث پیشبینی داغ داغه و منی کـه با تو توی دقیقه نود و هفت برنده شدم خوب مـیدونم کـه فوتبال نود و چند دقیقه هست و هیچ وقت نباید از معجزه خدا ناامـید شد. تو روانشناسی مـیگن مردا چشمـی و زنها شنوایین. یعنی مردها فقط عاشق دید زدنن و زنها فقط دوست دارن کـه بشنون ولمس کنن اون چیزی رو کـه شنیدن. سر همـینـه کـه به هیچ زنی هیز نمـیگن. اصلا بهخاطر همـین، تلفن دستشون مـیگیرن و اونقدر حرف مـیزنن که تا حس شنیده شدنشون بـه ارگاسم کامل برسه و قانع بشن کـه هیچ موضوعی به منظور صحبت وجود نداره اما این ته ماجرا نیست. اونا مکالمـه رو معمولا با جمله حالا مـیبینمت تموم مـیکنن چون شنیدهها رو حتما حس کنن. من مرد بیاحساسی نبودم اما حس مـیکردم کـه یک جای این زبان فارسی مـیلنگه. هر وقت حرفها رو مـیچسبوندم بهم که تا کلمـه بسازم و با قطار این کلمات حسم رو بـه تو انتقال بدم، ریل یکدفعه جدا مـیشد یـا شایدم کوه کلمات مـیریخت وسط ریل و اینجای داستان نـه خبری از دهقان فداکار بود و نـه پترس کـه انگشت کنـه تو دیوار سکوتم که تا پایین نریزه و گند نزنـه بـه احساسی کـه داشتم اما نتوستم بهت بگم. من همون دلقک خندونی بودم کـه همـه بـه خندههام با حسرت نگاه مـی و دوست داشتن جای من باشن اما نمـیدونستن کـه من بدجوری تو رو کم دارم و حالیم نیست کـه چه بلایی سر تنـهاییم اومده کـه اینطور بهت نگاه مـی کنم و لال مـیشم و آخرش فقط یک قلب برات مـیفرستم. تو دست روی فتح مردی گذاشتی کـه بزرگترین افتخارش فتح زنهایی بود کـه هر بار ترکش ؛ بهش وابستهتر شدن. این یعنی بازی دو سر باخت کـه رفتنش مثل موندن و موندنش مثل رفتن مـیمونـه. ساعت 12 شبه و دقیق نمـیدونم کـه الان چند سهشنبس کـه ما معتاد هم شدیم.
#شـهاب_دارابیـان #یـادداشت #دلنوشته #سه_شنبه #معتاد #داستان #ایتالیـا #جام_جهانی
Media Removed
.
.
ز.خ :
یک صدای جانم گفتن از تو مـیتواند دنیـا را بـه هم ریزد
فواره ها را خاموش کند
مردم را ساکن کند
زمان را قفل کند
و دودستی من را رو بـه چشمانت برگرداند
یک صدای گرم تو،
و دو چشم های نگرانت
و ابروان منتظری کـه با هر کلمـه ی من شک زده مـیشود
مـیتواند
فوراره ها را روشن کند
مردم ر بـه حرکت درون اورد
زمان را جلو برد
و من را دودستی درون بغل تو بیـاندازد
۳:۳۲
ی روزی از تیر احتمالا!😉
Media Removed
_______
6) شازده کوچولو را نمـی دانم چرا خداوند ننوشته است، و اصولا درون این مورد خیلی مطمئن نیستم، نمـی دانم چرا با وجود اینکه خیلی باآثار قلمـی خداوند ارتباط ندارم، فکر مـی کنم هر اثر مـهمـی را حتما ایشان نوشته باشد. شازده کوچولو یک پنجره هست برای نفس کشیدن، درون سن ده سالگی، بیست سالگی، سی سالگی، پنجاه سالگی، و بعد از آن را خبر ندارم..... 7) اگر حافظ بزرگترین شاعر ایرانی نبود و من شک داشتم کـه آنچه حافظ سروده وحی شده است، حتما فکر مـی کردم مولوی بزرگترین شاعر فارسی زبان است. نمـی دانم چطور مـی شود اینقدر شعر بـه جان نزدیک باشد و اینقدر معرفت بـه زیبایی بـه شعر درآید، مولوی و شمس چنانند کـه انگار مـی توان فقط با همان ها ساختمان باشکوه زبان فارسی را چنان بناکرد کـه به هیچ چیز دیگری نیـاز نباشد. 8) فیلم " مرگ درون ونیز" ویسکونتی را وقتی دیدم از اینکه سینما و چشم وجود دارد و از اینکه گفته مـی شود سینما امتداد چشم است، احساس خوشنودی کردم. البته هنوز مطمئن نیستم سینما امتداد چشم است. ولی مطمئنم ویسکونتی، درک بوگارد، گوستاو ماهلر و حتی سیلوانا مانگانو و چه بسا آن پسرک زیباروی موجودات بسیـار مـهمـی هستند. بـه نظرم مرگ درون ونیز یک دلیل مـهم به منظور اثبات ضرورت چشم به منظور آدمـی است. 9) " فلوت سحرآمـیز" ولفگانگ آمادئوس موتزارت، و روایت هشت دقیقه ای اینگمار برگمن در ابتدای فیلمـی بـه همـین نام از موسیقی و اپرای موتزارت. 10) " رساله دلگشا" ی عبید زاکانی را مـی توانی هر ماه یک بار بخوانی و بخندی، مـی توانی هفته ای یک بار بخوانی و بخندی، مـی توانی هر روز یک بار نگاهش کنی و انگار کنی کـه پنجره ای بـه رویت باز شده که تا ایران قرن هشتم را بـه تماشا بنشینی. 11) این خصوصیت موسیقی هست که تو ممکن هست دو هزار بار یک صدای چهار دقیقه ای را درون طول زندگی ات بشنوی و همچنان بشنوی و همـیشـه با شنیدنش احساس کنی فقط همـین را باید مـی شنیدی. فکر کنم پنج هزار بار " الهه ناز" بنان را شنیدم و احتمالا 2347 بار دیگر هم خواهم شنید. 12) " صد سال تنـهایی" مارکز از آن کارهایی هست که هر ده سال مـی خوانم و هر بار کـه آن را مـی خوانم انگار یک آدم دیگر یک کتاب دیگر را مـی خواند. 13) هر وقت فراموش کردی کـه فارسی چه زبان باشکوهی است، حتما " تاریخ بیـهقی" را بخوان و بدان ایدک الله فی الدارین کـه خواندن تاریخ بیـهقی ربطی بـه خواندن تاریخ ندارد، لذتی است کـه از خواندن ادبیـات بر جان آدم مـی نشیند.
Media Removed
با تشکر از ماموران زحمت کش، خدوم، وظیفه شناس و همـیشـه درون صحنـه ی نیروی انتظامـی😐 ما را چه نیـاز بـه ضد انقلاب؟ ما را چه نیـاز بـه دشمن خارجی؟ وقتی توانایی دفع حداکثری و جذب حداقلی را بـه صورت کاملا بومـی داریم!! . آقایـان و خانم های محترم، برادران و ان این مملکت #قانون دارد آقای ضابط عزیز قوانین ... با تشکر از ماموران زحمت کش، خدوم، وظیفه شناس و همـیشـه درون صحنـه ی نیروی انتظامـی😐
ما را چه نیـاز بـه ضد انقلاب؟
ما را چه نیـاز بـه دشمن خارجی؟
وقتی توانایی دفع حداکثری و جذب حداقلی را بـه صورت کاملا بومـی داریم!!
.
آقایـان و خانم های محترم، برادران و ان
این مملکت #قانون دارد
آقای ضابط عزیز
قوانین این کشور مورد تاکید و تایید فرمانده ی معظم شماست
به این دو ماده از قانون احترام بـه آزادی های مشروع و حفظ حقوق شـهروندی مصوب پانزدهم اردیبهشت هزار و سیصد و هشتاد و سه کـه بر اساس ماده ۷ قانون آیین دادرسی کیفری ملزم بـه رعایت آن هستید توجه کنید و به آن عمل کنید:
۱- کشف و تعقیب جرایم و اجرای تحقیقات و صدور قرارهای تأمـین و بازداشتموقت
مـیباید مبتنی بر رعایت قوانین و با #حکم و دستور #قضایی #مشخص و #شفاف صورتگیرد و از
اعمال هرگونـه #سلایق_شخصی و #سوء_استفاده_از_قدرت و یـا #اعمال_هرگونـه_خشونت و یـا
بازداشتهای اضافی و بدون ضرورت اجتناب شود.
۲ - محکومـیتها حتما برطبق ترتیبات قانونی و منحصر بـه مباشر، شریک و معاونجرم
باشد و تا جرم درون #دادگاه_صالح اثبات نشود و رأی مستدل و مستند بـه مواد قانونی و
یـامنابع فقهی معتبر (درصورت نبودن قانون) قطعی نگردیده #اصل_بر_برائت_متهم بوده
وهرحق دارد درون #پناه_قانون از امنیت لازم برخوردار باشد.
۴- با دادخواهان و اشخاص درون مظان اتهام و مرتکبان جرایم و مطلعان از وقایع وکلاً
در اجرای وظایف محوله و برخورد با مردم، لازم هست #اخلاق_و_موازین_اسلامـی
کاملاً مراعات گردد.
.
اخیرا چند فیلم از این دست منتشر شده کـه مردم با ضابطین نیروی انتظامـی وارد بحث مـی شوند! و ما با ضابطانی مواجهیم کـه حتی بلد نیستند بگوید جرم زنی کـه کشف حجاب کرده بر اساس قانون مجازات اسلامـی، جرم کشف حجاب است!! و در نـهایت لگدی فحشی کتکی نثار سوال کننده مـی نمایند!
.
در این فیلم ابتدا خانم بـه اصطلاح بدحجاب بـه مامور ناجا توهین مـی کند، اما مامور ناجا خودسرانـه و بی شک بـه خاطر ارضای نفس خود اقدام بـه اجرای مجازات مـیکند!!
عزیز من شما فقط ضابط هستید، ضا بط!!😏
.
پ ن:
وقتی نـه مردم و نـه ضابطین قانون نمـیدونن همـین مـیشـه آخرش
پ ن ۲:
باید خون گریست...
پ ن ۳:
قصه ی کشیدن خلخال از پای زن #یـهودی و اندوه و خشم امـیرالمومنین علی(علیـه السلام)...
پ ن ۴:
فرض بر اینکه بعضی ها عمدا بـه دنبال برپا چنین جنجالی باشند، تو چرا بازی مـیخوری!؟😒
پ ن ۵:
خبر رسیده وزیر کشور دستور پیگیری و... داده! جهت اطلاع مشکل ریشـه ای تر از رفتار یک ضابط هست!
.
#ضد_انقلاب_پروری
Media Removed
للحق پست نوشت:چند روزی هست که سریـالی بـه نام #دلدادگان از شبکه #سه_سیما درون حال پخش است. سریـالی کـه موضوع اصلی آن، بهت بسیـاری از بینندگان تلویزیونی بـه خصوص #خانواده ها را نسبت بـه پخش چنین سریـالی آن هم از #رسانـه_ملی، برانگیخته است.
.
موضوع اصلی این سریـال، عشق یـا بهتر هست گفته شود، #عشقبازی مبتذل ی جوان بـه پسری جوان است. این سریـال با قبح شکنی عجیبی بـه #دلبری از پسر پرداخته و تقریبا درون بیش از نیمـی از سریـال، بینندگان بـه جای تماشای سریـالی خانوادگی، شاهد عشوه و صحبت های تحریک آمـیز نسبت بـه پسری جوان و زیبا آن هم درون محیط کار هستند و در این مـیان، دیـالوگ های رد و بدل شده، مانند "قرص آرامش من" و "بودن با تو بـه من حس مثبت مـیده" از سوی آنقدر بی پرده هست که بیننده را نسبت بـه شنیده های خود دچار شک مـیسازد.
.
در این سریـال بـه راحتی ارتباط با نامحرم، تحت عنوان راهکار درمانی به منظور کمک بـه ی #بیمار، از سوی روانشناس سریـال مورد تایید قرار مـیگیرد و به اجبار بـه بیننده قبولانده مـیشود کـه فکر بدی نکند و همـه این ناز و عشوه و حرکات تحریک آمـیز به منظور درمان ی بیمار هست و لاغیر! و البته درمان درون مرحله صحبتدرمانی خواهد بود و نـه بیشتر.
از آن سوی دیگر، #چادری این پسر نیز درون محیط دانشگاه با پسری آشناست و قرار بر ازدواج آنـهاست.(همان دوست پسر و دوست )تا جایی کـه پسر را به منظور چند روز غیبتش چنان مورد بازخواست قرار مـی دهد کـه گویی بـه او تعهدی دارد.در این مـیان نیز، تمامـی همکلاسی های و پسر از رابطه این دو مطلع مـیباشند و پسر وقیحانـه درون حضور استاد و همکلاسی ها به منظور شعر عاشقانـه مـی خواند آنـهم با نگاه هایی معنادار.
به راستی چه چیز باعث شده هست که عده ای رسانـه ملی را با شبکه ای مبتذل اشتباه گرفته و این چنین بـه #عفت عمومـی جامعه بتازند؟سریـالی کـه بیننده درون هر صحنـه از سکانس رابطه و پسر، ملتهب مـیشود و والدین نیز بخاطر کودکانشان، مجبور بـه تعویض کانال هستند!! عادی سازی رابطه و پسر بـه بهانـه درمان، طنازی، خلوت گزینی و عشقبازی دونامحرم با یکدیگر، بر زبان آوردن سخنان و حرکات تحریک آمـیز #زلیخاوار از سوی ، بی حرمتی بـه شأن #چادر و ان عفیف #ایران_زمـین تنـها گوشـه ای از #ابتذال سریـالی هست که با هزینـه #بیت المال و در رسانـه ملی، درون حال پخش است.
.
نشر محتوای شبکه های فارس وان و جم تی وی آنـهم از رسانـه ملی ,خیـانتی بس بزرگ هست که همچون موریـانـه ریشـه های اعتقادی را نرم مـی جود و مـی پوساند.
.
کاملا بی ربط:کاش دنیـا جور بهتری بد بود.
.
#صدا_و_سیما
#نفوذ
Media Removed
اين دو سه روز دارم بـه كودكى هايم فكر مى كنم ؛ بـه روزهاى #عروسك بازى و سادگى
اين روزها اما پر از التهاب ه و پر از خستگى
هر روز اتفاقى دلسرد كننده مى افتد كه نااميد مى شوم و باز روزى جديد آغاز مى شود ، و امروز بدون شک روز شادی است
در ميان پيغام هاى زياد و خوشحال كننده ى #تولد ام بـه پيام هاى جالبى بر خوردم
بايد سپاسگزار باشم از آنانى كه با قلبشان اين زادوز را تبريك گفتند و خوشحالند كه منى كه امروز بيست و هشت سالگى را پشت سر گذاشتم درون دنيايى نفس مى كشم كه آنان #نفس مى كشند اما پيام هايى هم دريافت شد از دوستانى كه ديگر دوست نيستند يا آدم هايى كه ديگر #آدم نيستند ؛ از آنانى كه بودنت برايشان همچون همين «هومپلپوپل *» زمانی مایـه ی دلخوشی بود و امروز حتی نمـی دانم کجای انبار خاک مـی خورد ؛ اصلا شاید پدرم کـه این عرا ثبت کرده او را بـه #کودکی دیگر سپرده که تا مایـه ی دلخوشی اش باشد
اما اين « هومپلپوپل »سرنوشت عجیبی داشت ؛ خاطرم هست یک بار از سر شیطنت خودش را بـه رودخانـه انداخت و اگر مشقت های پدرم نبود الآن شاید آب او را بـه دوردست ها بود ؛ یـا بـه یـاد مـی آورم آنقدر یک جا نمـی نشست برخلاف کودکی هایم کـه یکی از چشمانش را از دست داد اما من کم برایش مادری نکردم ؛ با همان کودکی ام مـی فهمـیدم او بیشتر از بقیـه نیـاز بـه محبت دارد ؛ بیشتر دلش مـی خواهد بغلش کنم برایش مادری کنم ؛ نوازشش کنم که تا احساس نکند روزگار یکی از #چشم هایش را از او گرفته اما حالا او کجاست و من کجایم ، نشسته ام زیر باران خردادی باد موهایم را نوازش مـی کند درون انتظار شیرین به منظور تو اما او گوشـه ای از انبار احتمالا خاک مـی خورد یـا کودکی بـه او دلخوش هست ؛ اما چرا این ها را گفتم ؛ مـیان این همـه تبریک خوشنود کننده آدم هایی هم بودند کـه انگار همچون همـین «هومپلپوپل » با آدم های دیگر رفتار مـی کنند ؛شايد كسى برایشان مادری نمـی کند ، مـی گذراند با درد #تنـهایی تنـها بمانند اما گاهی بـه بهانـه ی تبریک زادروز سعی دارند زخمـی بزنند غافل از آن کـه یـاد گرفته ام مجرم ها بـه صحنـه ی جرم باز مـی گردند
من امروز زير همين باران پاييزى #خرداد ؛ همين خرداد ِ پر از حادثه،مطمئنم اين آدم ها بايد درون همان انبارى خاك بخورند و شايد بـه دست آب سپرده شوند
.
پانوشت اول : « هومپلپوپل» بـه زبان آلمانی معنی عروسکِ چلاق را مـی دهدچرا كه اين عروسك كوچولوى من هم پايش را از دست داده بود هم بعد ها چشمش را
پانوشت دوم : درست هست كه بخشش آدم ها را بزرگ تر مى كند اما ترجيح مى دهم بعضى ها را نبخشم جاى آنان همان انتهاى انبارى است
فوتو باى پاپا @mahmudhaddadi
Media Removed
@mona_kh61
.
.
.
.
.
#حلوا_سه_اردمجلسی_مونا( دستور داخل هشتگ)
خوب دو سه که تا نکته رو مـیخواستم بگم
اول اینکه بنظر من خوشمزه ترین حلوا همـین حلوای سه آرد هست نـه اینکه بقیـه خوشمزه نباشن از لحاظ درجه بندی گفتم 😋
و اینکه بـه ذائقه من شک نکنید ، من یک نمونـه ی نادر درون شکمویی هستم و خیلی سخت پسند درون انتخاب طا
گاهی تعجب مـیکنم کـه مردم چجوری مـیتونن غذاهای بی کیفیت رو بخورن😶
مخصوصا از وقتی هر چیزی رو خودم درست مـیکنم فوق العاده بـه طعم و مزه غذاها و شیرینی ها حساس شدم
قشنگ متوجه مـیشم چجور موادیبکار شده
.
.
خوب یـه نکته مـیخواستم بگم درون مورد آرد سفید
بنظر من بهترین نوع آرد اردهای بسته بندی هستن
و تو اونایی کـه امتحان کردم مارک تک ماکارون و رشد عالی هستند ( لطفا آرد فله نخرید)
.
.
در مورد زعفرون و نحوه دم ش
البته این نظر تجربی و شخصی منـه و ممکنـه شما نظرات دیگه ای داشته باشید کـه من فضولی نمـیکنم 😉
زعفرون رو توی هاون سنگی اسیـاب کنید اینکه یک قند هم باهاش اسیـاب کنید یـا نـه خیلی فرقی نداره
بعد چند تیکه یخبندازید و بعد از اینکه یخ ها باز شدن کمـی ش بهش اضافه کنید یـه جورایی بهش شوک مـیده .
و اینکه درون ریختن زعفران تو حلوا با سخاوت باشید😅
رنگ حلوا بستگی بـه مـیزان تفت اردتون داره
این حلوا کـه مـیبینید اردش رو بیشتر تفت دادم و تیره تر شده فقط حتما حرارت کم باشـه کـه آرد نسوزه و حلواتون بد طعم نشـه.
#حلوا_سه_آرد_مجلسی_آشپزی_شما
#حلوا_آشپزی_شما
#دسر_رمضان_آشپزی_شما
.
.
لینک کانال تلگرام👇👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEDStHv6b1WSuJs0ow
.
👇👇👇👇
@bread.page
@ashpazi_shoma
•
Tag photo: #ashpazi_shoma
•
#insiran #persianfood #persiandessert #persian_foods #persianshot #persianstyle #persiancuisine #persiagram #instapic #insta_persia #insiranian
دو سه شب پیش یکی از بچه ها تو دل کویر خواب دیده بود کـه آقای جوکار آزاد شده!
مـیگفت خیلی لاغر شده بود ولی ناراحت نبود اصلا. با اینحال بـه زمـین و زمان شک داشت. بـه همـه بدبین شده بود.
اما خودش و خانومش آزاد شده بودن...
کاش خودشو خانومش و بقیـه بچه ها آزاد شن.
مـیگن تو کویر آدم بـه خدا نزدیکتره. راست مـیگن خدا؟! ----------------------
#anyhopefornature
#امـید_برای_طبیعت
#هومن_جوکار
#سپیده_کاشانی
#طاهر_قدیریـان
#امـیرحسین_خالقی
#سام_رجبی
#علیرضا_فرهادزاده
#نیلوفر_بیـانی
و سایر بی گناهانی کـه ترجیح دادند نامشان نشود.
کمک مـیخواهیم از:
آقای حسن روحانی
@hrouhani
خانم معصومـه ابتکار
@m.ebtekar
آقای علی مطهری
@alimotahari_ir
آقای مسعود پزشکیـان
@drpezeshkian.ir
آقای محمدرضا عارف
@aref_ir
آقای الیـاس حضرتی
@elyas_hazrati
آقای محمود صادقی
@drm_sadeghi
آقای مصطفی کواکبیـان
@kavakebian_ir
خانم طیبه سیـاووشی
@tayebeh.siavashi
Media Removed
با تو امّا غمِ من کم شدنش حتمـی بود
همـه جا، از همـه زخمِ زبان مـی خوردم
این وسط اسمِ تو مرهم شدنش حتمـی بود
رگِ خوابِ تو اگر دست دلم مـی افتاد
قصّه ی عشق، فراهم شدنش حتمـی بود
پا بـه پای من اگر آمده بودی درون شـهر
این خبر سوژه ی عالم شدنش حتمـی بود
بین ما موش دواندند! خودت مـی دانی
چون کـه این رابطه محکم شدنش حتمـی بود
سیب و قلیـان دو سیب و من و تو... درون این حال
شخصِ ابلیس هم آدم شدنش حتمـی بود!
شک ندارم کـه اگر پای تو درون بین نبود «جنّت آباد» جهنّم شدنش حتمـی بود... |
لالایلای گۆڵی ژاڵە وشک نابێ لە بێ ئاوی
ئەگەر کانی چیـای شەنگال پەژارە تەڕ بکا چاوی
لالایلای گوڵی فرمێسک مەلێ سووتان دونیـایە
هەتا بگرم لە ئامێزم بێشک نابێ سینگی دایە
لالایلای گۆڵی هێرۆ درەنگە هەستە پێ بێدروو
کە دایەت ماندوو ئەو ڕێگا لە بەر ناچێ دەسی بگرە
لالایلای گوڵی هیوا دەزانم بۆ چی ئەڕوانی
سەرم سەرسامـی شنگالەو دلم خونباری کۆبانی
زمانم لاڵ بۆ بێدەنگی گوڵی ساوا نەکە وا دایە جێبیلی تەنیـا لەم ڕۆژە ناکاوە
لالایگۆڵی تەنیـا ئەوەند فرمێسکی لێ ڕژرا
دوو چاوانم کە نایبینی ئەو خاکەی تۆی تێیـا نێژرا
لالایلای بەجێت دێڵم بە ئامانەت گوڵی مندا
نێشان بی بۆ گڵکۆکەی تۆ لە ژێر سەر که تا چیـای شەنگال
کاکۆ زەند
لا لا لا لا گل ژالە خشک نمـیشە از بی آبی
اگه چشمـه کوهستان شنگال غصه چشماشو خیس کنـه
لالالالا گل اشک نگو دنیـا سوختن است
تا بـه آغوشت بگیرم بدون شک نمـی شـه مادر
لالالالا گل هیرو دیر هست روی پاهایت بایست برو
که مادر خسته راه جلو نمـی ره دستشو بگیر
لالالالای گل امـید مـیدونم بە چی نگاە مـی کنی
سرگرشتە شنگالم دل خون کوبانی
زبانم لال به منظور سکوت گل نوزاد نکنە کە مادرو جا بگذاری تنـها تو این روز ناکام
لالالالا گل تنـها اینقدر اشک ازش ریخته شد
دو که تا چشمام کـه نمـی بینـه اون خاکی کـه تودفن شدی
لالالالا جا مـی گذارمت بـه امانت گل من
نشانـه ای باشد به منظور قبر تو زیر سرت کوهستان شنگال
کاکۆ زەند
لطفا دوستانتون رو تگ کنید #kurdi #kordi #kurdistan #kurdestan #kurd #kordistan #kurdish #keyboard #کورد #کوردستان #کیبورد #سوران #کلهر #کرمانج #هەورامـی #گوران #کرماشان #لک #ایلام #سنندج #سنە #کرمانشاە #ارومـیە #ورمـی #ئیلام #مـهاباد #مەهاباد #شنگال #شەنگال
Media Removed
؛ مـهربانی را بکار بالای هر زمـینی و زیر هر آسمانی! و اگر جای دانـه هایی را کـه کاشتی فراموش کردی، روزی باران جایشان را بـه تو نشان خواهد داد. تو نمـی دانی کِی و کجا آنرا خواهی یـافت! اما بی شک ،کار نیک هر جا کـه کاشته شود؛ روزی بـه بار مـی نشیند... _____________ #حلوا_هویج #halva مواد لازم: #هویج ... ؛
مـهربانی را بکار
بالای هر زمـینی
و زیر هر آسمانی!
و اگر جای دانـه هایی را کـه کاشتی فراموش کردی،
روزی باران جایشان را بـه تو نشان خواهد داد.
تو نمـی دانی کِی و کجا آنرا خواهی یـافت!
اما بی شک ،کار نیک هر جا کـه کاشته شود؛
روزی بـه بار مـی نشیند...
_____________
#حلوا_هویج
#halva
مواد لازم:
#هویج نیم کیلو-آرد ۱ پیمانـه-شکر ۱ پیمانـه سر پر-روغن نصف پیمانـه-پودر هل ۱ ق.چ-محلول زعفران دو ق.غ-گلاب نصف پیمانـه
طرز تهیـه:
هویج ها رو بپزید و در غذاساز یـا مخلوط کن مـیکنید(رنده نکنید .چون توی حلوا مشخص مـیشـه)
شکر و گلاب و زعفران و پودر هل رو روی حرارت بذارید که تا شکر آب بشـه.هویج رو هم بهش اضافه کنید.
آرد رو با روغن کمـی سرخ کنید.نیـازی نیست کـه تغییر رنگ بده .فقط بوی خامـی آرد از بین بره کافیـه!
مخلوط شربت و هویج رو بـه آرد اضافه کنید و هم بزنید که تا حلوا جمع بشـه.
من به منظور همـه حلواها درون این مرحله گهواره حلوا،یـه کره ۵۰ گرمـی مـیندازم توی قابلمـه و بعد حلوا رو گهواره مـیکنم که تا کره با حرارت حلوا ذوب بشـه و به خوردش بره.
#حلوا ی #لطیف و #خوشمزه ای هست
#دسر_زهره
#حلوا #افطار #افطار_ساده #بزن #بفرما #بپسند
#دسر
#دسر_تایم
#dessert
#desserttime
#ashpazi_shoma #homemade #instadessert #gloobyfood #vscocook #instafood #storyofmytable #show_me_your_food #feedfeed #food52grams #top_food_of_instagram #dessertlover #carrot #iftar
#خواب_گل_سرخ #۹۱ #چیستایثربی
#مرجان_فرساد
سنگفرش خیـابان ، رختخواب زفافم بود، یکی یکی سنگها را مـیشمردم و به دستهای گرمش فکر مـیکردم کـه دیگر نبود که تا یـادم دهد کوچه های سنگفرش قدیمـی را چگونـه سرعت بگیرم...باد مـیشدم.درخودم گرد مـیشدم ، غبارشـهر مـیشدم، روی برگها مـینشستم،اصلا خود سنگفرش مـیشدم، مـیرفتم..
یکنفر نزدیکم بود.کمـین کرده بود.
دیگر بـه همـه شک داشتم!
چرا جسد را خوابانده بودند؟
دیوار کـه ریخت، من مدتی، از حال رفتم ،آدمـهای جدیدی کـه آمده بودند کـه بودند؟چرا روی موهای مرده، پارچه انداخته بودند؟پلیس به منظور شناسایی، معمولا جسد را آماده مـیکند ، نـه اینکه او را بخواباند!
چرا مریم را کـه مظنون بود،دوباره بـه محل جرم آوردند؟ پلیس،چنین کاری نمـیکند!
چرا مریم بـه پلیس گفت:مـیخواد فرار کنـه!مگر همکار پلیس بود؟حس خوبی از پلیسهای جدید، جز آن دو مامور اولیـه،منتقل نمـیشد.باید مـیگریختم، اما یکی دنبالم بود.مطمئن بودم. همان موتور بود! ناگهان مقابلم ظاهر شد.زمـین خوردم.بار صد و دوم!...بلند شو مانا، داره مـیاد!
حتما از آدمای اوناست.بالای سرم رسید!نورتند چراغ قوه!صدای آشنایی گفت:بلند شو مانا! نگاه کردم فرید بود،بی اختیـار بغضم ترکید.پس محسن واقعا رفته بود؟فرید گفت:گریـه بعدا !
.گفتم :مادرمو مـیخوام.حالم بده.من الان مادرمو مـیخوام!فرید گفت:بشین پشت موتور...به من اعتماد کن ! خواب نمـیبینی،من زنده ام!
پشت موتور نشستم.خسته شده بودم، فرید نیـامد.چشمانم ازخستگی،روی هم رفت،بانجوا، درون حال خواب گفتم :چه خوبه تو زنده ای، کاش اونم بود.صدایش انگار از دوردست مـیآمد:
_گفتم تنـهات نمـیذارم!چشمانم راسریع گشودم.قوم مغول بود کـه دشنـه مـیزدبه قلبم!
گفت: الان هیچی نپرس عشق من!بعدا...سر فرصت! الان من فقط پیک موتوری ام.صد تااتفاق افتاده!همـه چیزو برات مـیگم خانم گلم!ترسیدی نـه؟ببخش منو!
نگاه کردم.موهای بلندش،چنگیز خان را دار زده بود.لال شده بودم.محسن!
گونـه ام را بوسیدوگفت:عاشقتم شاگرداول خودم!اسکیتت عالی بود.
خدا! یکی بزن تو گوشم!واقعامحسنـه؟
گفت:نبینم شاگرد اولم گریـه کنـه!جیغ زدم از شادی.دهانم را با بوسه ای بست،گفت: نکنیـا!قبل از ی،یـه خرده حساب شخصی داریم!من وتو،بایـه قهرمان!مـیخواست عشق منو بکشـه؟آره؟الان رو تخت بیمارستانـه،داریم مـیایم حامد قهرمان!
فریداز دور،دستی تکان داد.محسن کلاه ایمنی را سرش گذاشت،یکی هم بـه من دادوگفت:صورتتو بپوشون...الان پیک بیمارستانیم!باشـه؟!فرید،داد زد:سردارگفت، الان امنـه،برید!فقط مراقب باشید!دستم را دور کمرش انداختم، انگار دورجهان!چنگیز من تمام اشرار جهان را درو مـیکرد،خدایـاعاشقتم...
Media Removed
مطلقا ممنوع ورود افراد متفرقه بـه این قلب ممنوع یکی از تجربه های مـهمـی کـه در زندگی سی و سه ساله امب کرده ام شناخت آدمـها بوده،و درک این مطلب کـه قلب هر انسانی فقط حتما جایگاه افراد خاصی باشد،محدود،خاص و منحصر بـه فرد.اشخاصی کـه به متعالی شدن روح،افکار و مسیر زندگیت کمک کنند.چراغ و روشن گر جاده ... 🚫 مطلقا ممنوع🚫
ورود افراد متفرقه بـه این قلب ممنوع
یکی از تجربه های مـهمـی کـه در زندگی سی و سه ساله امب کرده ام شناخت آدمـها بوده،و درک این مطلب کـه قلب هر انسانی فقط حتما جایگاه افراد خاصی باشد،محدود،خاص و منحصر بـه فرد.اشخاصی کـه به متعالی شدن روح،افکار و مسیر زندگیت کمک کنند.چراغ و روشن گر جاده های تاریک،و تابلو های راهنما درون مسیر های پر پیج و خم و خطرناک زندگیت باشند،بخصوص درون مواقع حساس و دو راهی های سخت...قلب من اینک جایگاه افرادی خاص،و محدود و منحصر بـه فرد است.افرادی از جنس پاکی،صداقت،شرافت،معرفت و یکرنگی،نجابت و حیـا،افرادی از جنس ناب آدمـیت...افرادی کـه واژه دوست و رفیق و برادر و عضو خانواده برایشان کم واژه ایست...قلب من جایگاه آدمـهایی از جنس ناب عشق و مـهربانی هست...عزیزانی مثل دوستان و رفیقان عزیز الانم...قلب را حتما مـهروموم کرد هفت قفله کرد و هری را درونش راه نداد چرا کـه اگر آدمـی را با ناخالصی های همچون حسد،نفاق دو رنگی،دروغ یـا هر گونـه آلودگی یـا فساد دیگر اخلاقی واردش کردی بی شک همچون مرضی مسری بـه تو هم سرایت خواهد کرد چرا کـه هری کـه در قلب انسان وارد شد خواه ناخواه با او یکی خواهد شد و بر اثر خواهد گذاشت.حال چه شر باشد چه خیر.چه نیکو چه پلیدی...اری من سر درون قلبم زدم ورود ممنوع بـه جز آنانی کـه مـهرشان ابدی،عشقشان پایدار و با قلبم عجین شده است....قلب و روح من تقدیم و متعلق بـه مـهربانان و پاکان و همراهان همـیشگی زندگیم هست...به خوب تر از خوبانم
با تشکر از رفیق جان همـیشگیم.از برادرم عزیز تر.از جانم بـه من نزدیک تر.مـهربانم.همسایـه دلم.هنرمند و مایـه افتخارم مرتضی جانمم❤که زحمت این عرو کشید و این لحظه ناب و زیبا را به منظور من ثبت و ظبط کرد و خاطره ابدی را برایم رقم زد
پ.ن اینم از پسر جدیدم اسمشم گذاشتم ((شب))چون هم رنگ شبه منم کـه عاشق شبم
.
بی شک گدای خانـه ات آقا شود، حسین
هر قطره زود پیش تو دریـا شود، حسین!
فیض گدایی تو بـه هر نمـیرسد
باید کـه زیر نامـه اش امضا شود: "حسین"
هر شنید کار گنـهکار با شماست
خواهد کـه رو سیـاه دو دنیـا شود، حسین
وقتی کـه درب خانـه ی لطف تو درون دل است
ما مـیزنیم کـه در وا شود، حسین!
در روضه ها بـه قرب خداوند مـیرسیم
شبهای هیئتت شب احیـا شود، حسین
آقا جوان زنت حاجتش شده:
در کاروان کرب و بلا جا شود، حسین
از کودکیم که تا دم مرگم بـه روی لب
تنـها حسین بوده و تنـها شود : حسین
ای کاش وقت مردن من! وقت احتضار
ذکر مدام بر لبم آنجا شود: "حسین..." .
.
.
.
ِ
ِ
.
. #فاطمـیه
#استاد_مـیرزا_محمدی
Read more
Media Removed
باید گریخت ... یک روز صبح زود؛با چشم های خسته ... یک روز شاملو بـه دست ... یک روز گیج گیج،با بند های باز ... یک روز مست مست ... بی هیچ انتظار ... بی حرف پیش و پس ... برخیز .. پنجره ها را ببند ... گور تمام معجزه ها ... بی خیـال وحی .. مثل همـیشـه یک دو سه که تا قطره ای بخند ... سیگار را بنوش... یـا چای را بکش ... باید گریخت ...
یک روز صبح زود؛با چشم های خسته ...
یک روز شاملو بـه دست ...
یک روز گیج گیج،با بند های باز ...
یک روز مست مست ...
بی هیچ انتظار ...
بی حرف پیش و پس ...
برخیز ..
پنجره ها را ببند ...
گور تمام معجزه ها ... بی خیـال وحی ..
مثل همـیشـه یک دو سه که تا قطره ای بخند ...
سیگار را بنوش... یـا چای را بکش ...
شک را کنار بزن ...
روبروی آینـه بایست ،
از خود بپرس:
کیست منتظر؟چیست انتظار ؟
در انتظار دیدن شوق کدام چشم،باید نرفت؟
باید نرفت؟باید نرفت؟
گردن نگیر پاسخ سرد سکوت را ...
شب بیشتر مقصر است.
دیگر نپرس،
بی شک؛
اینجای به منظور تو پاسخ نمـی شود
.
شک را کنار بزن ،با آستین خیس ...
روبروی چارچوب درون ...
با هیچ،هیچ خداحافظی نکن ...
چیزی نگو ...فرصت کم ست ...
گردن بگیر حلقه ی دست طناب را ...
با هیچ،
هیچ خداحافظی نکن ...
گردن بگیر آدم احمق ...
عذاب را ...
سیبی بخواه ؛
فریب بخور ...اشتباه کن ...
باید گریخت ...
باید هبوط کرد ...
دوباره گناه کن ... سجاد شـهیدی
Media Removed
#قبول مـیکنم (زمانی کـه غزاله بـه وکیل زنگ زد و گفت کـه ازدواج صنم و اهیل ی ازدواج فورمالیتس نـه واقعی و وکیل به منظور مطمئن شدن این قضیـه سر زده مـیره خونـه ی اهیل که تا از موضوع مطمئن شـه و اهیل به منظور اون نقش عاشقا رو بازی مـیکنـه لطفا توجه کنید خیلی مـهمـه) #اهیل:ببینم اقای وکیل برگه ها رو آوردین؟ وکیل:نـه..نـه..خب ... 😍 #قبول مـیکنم😍
(زمانی کـه غزاله بـه وکیل زنگ زد و گفت کـه ازدواج صنم و اهیل ی ازدواج فورمالیتس نـه واقعی و وکیل به منظور مطمئن شدن این قضیـه سر زده مـیره خونـه ی اهیل که تا از موضوع مطمئن شـه و اهیل به منظور اون نقش عاشقا رو بازی مـیکنـه لطفا توجه کنید خیلی مـهمـه👈🚫)
#اهیل:ببینم اقای وکیل برگه ها رو آوردین؟
وکیل:نـه..نـه..خب من...
#اهیل:نـه؟! به منظور کاره دیگه ای اومدین؟
#تنویر:اره به منظور ی کاره ضروری! جناب وکیل حتما با ما فوری صحبت مـی..
ایشون فکر مـیکنن ازدواج تو و صنم دروغه و همش تظاهره...
#صنم برمـیگرده و به اهیل ی نگاهی مـیکنـه👀..
#تنویر:اقای وکیل شک دارن!
#اهیل:چی؟؟؟
وکیل:راستش خب..
#اهیل:باورم نمـیشـه جناب وکیل!
#اهیل از جاش بلند مـیشـه..
#اهیل:جناب وکیل حرفه مردمو باور کردید؟؟مـیدونم کـه خیلیـا راجبه این ازدواج ما داستان مـیسازن ول مردم همـیشـه درباره ی دامایی مثله ما شایعه مـیسازن!
غزاله😐
#اهیل:اگه راستشو بخواین...
#اهیل اروم مـیره سمته صنم🚶و صندلی.دو دستشو مـیزاره دو طرفه شونده ی صنم🙌..
(من عاشقه این تیکم😍)
#اهیل:ازدواج من با صنم..قشنگ ترین اتقاقیـه کـه تو زندگیم افتاده!🙈
#جنون❤
#تنویر😼😺
#غزاله و شوهرش😐
#پیمان😳
#اهیل:قبول دارم اقای وکیل..قبول دارم کـه صنم اینجا فقط ی اشپز ساده بود..
ولی من از قبل صنمو مـیشناختم!
#صنم هم از جاش بلند مـیشـه و مـیره پشته اهیل..
#اهیل:قبلا صنم ی رستوران بزرگ داشت..من باره اول اونجا دیدمش..
#صنم یـاد اتیش گرفته رستورانش توسط اهیل مـیوفته🔥..
#اهیل:و همونجا بود کـه احساس کردم کـه این همون ه..با بقیـه فرق داره..
مثله بقیـه نیست..با گذر زمان..من صنمو بیشتر شناختم..و فهمـیدم چ ه خوب و درست کاریـه..و درواقع خیلی هم زیباست..
#جنون❤
#اهیل:معصوم و مستقل..ارزوهای ساده داره..رویـاهای ساده🙉(ای جونم😍)
#اهیل:و چی درسته و چی غلط..اون همـه رو مـیدونـه..و زیباترین خصلتش اینکه اون عاشقه همست👄..
#جنون❤
#اهیل:ی قلبه طلایی داره💛...من اصلا نمـیخواستم بهش نزدیک بشم..ولی عاشقش شدم..دیوونـه بار دوسش دارم😘..
#جنون❤
#پیمان💔
#اهیل:من خیلی جاها شنیدم کـه عشق این شکلیـه و عشق اون شکلیـه..عشق شکست نمـیخوره..همـه ی اینارو شنیدم..
ولی باورش نکردم ولی حالا باور مـیکنم
مردم درست مـیگن..هیچ نمـیتونـه عشقو شکست بده..
#جنون❤
#اهیل دستشو مـیبره پشته صنم و اونو بغل مـیکنـه👐..
#اهیل:خب اقای وکیل شما برگه هارو اماده کنید چون منو همسرم..ییعنی همسفره عزیزم مـیخوایم بریم سفر..
سفره ماهه عسل..
#جنون❤
#پیمان😳😞💔
#اهیل:دیگه سوالی ندارین اقای وکیل؟
وکیل:نـه نـه مشکلی نیست من اشتباه کردم ببخشید..😰
#نظر #کامنت😇
Media Removed
پولي كه ابن زياد لعنة الله عليه بـه شيعياني كه نامـه نوشتن بـه امام حسين عليه السلام، بـه پول امروز ميشـه:
نفری 13 ميليارد تومن!!!!
.
امام رو بـه 13 ميليارد فروختن....
.
.
پایش امضا زدند خیلی زود
نامـه را که تا زدند خیلی زود
نامـه را که تا نکرده درون واقع
کوفیـان جا زدند خیلی زود
آستین های قتل مـهمان را
ظهر بالا زدند خیلی زود
دیر نارو بـه فکرشان آمد
دیر...اما زدند خیلی زود
اول عازم شدند خیلی زود
بعد نادم شدند خیلی زود
باغ داران کوفه هم آن شب
سکّه لازم شدند خیلی زود
مثل قاضی شریح مثل شمر
همـه عالم شدند خیلی زود
همـه ی دارها خریدار ِ
سرمسلم شدند خیلی زود
پس پریشان شدند خیلی زود
بس پشیمان شدند خیلی زود
پیش هفتاد و دو نفر کافر
ها...مسلمان شدند خیلی زود
نامـه داران کوفه ظهر دهم
نیزه داران شدند خیلی زود
قاریـان وای باعث قتل ِ
خود قرآن شدند خیلی زود
اسب خون یـال رفت خیلی دیر
با پر و بال رفت خیلی دیر
شمر آماده گشت خیلی زود
توی گودال رفت خیلی دیر
با حساب دو ساعت و اندی
زینب از حال رفت خیلی دیر
درخودش گیر کرد خیلی دیر
شمر تغییر کرد خیلی دیر
حلق اصغر بدون شک از آب
تیر را سیر کرد خیلی دیر
باحساب رقیـه داغ حسین
عمُه را پیر کرد خیلی دیر
وَعمو زود رفت خیلی زود
وَعمو دیر کرد خیلی دیر
آفتاب سر حسین تو را
نیزه تفسیر کرد خیلی دیر...
.
متن شعر از وبلاگ کفشدار کپی شده است.
.
بی شک تمام هستیم را باد انده است
بر بند بندی کـه بلرزاند وجودم را
دستی درونم را بـه دست چرک مـی شوید
تا پهن تر گیرد لباسی تارو پودم را
با اضطراب مضحکی از عشق خوابیدن
در خاطراتی کـه پر از قرص مسکن بود
دستی شبیـه دلهره درون من سرایت کرد
دستی کـه چاقو بود مـی لرزید مزمن بود
پنـهان شوی که تا بغض را آسوده تر باشی
عشق از درون حرف هایت مـی زند بیرون
با پشت دستی گونـه ات را گرم خواهی کرد
بالا بیـاور حرف هایت را نترس از خون !
من پا بـه پا کردم ولی دنیـا مصمم بود
بیـهوش یدم کـه قرمز را بخشکانی
در من وزیدی که تا رگم آتشفشان باشد
حسی دو قطبی- چند وجهی، خلسه ای آنی
دارد هوا از استخوانم کام مـی گیرد
تا پوکی مغزی پر از اکسیژنت باشد
باید به منظور زنده ماندن قطره ای تردید
در استخوانت، پلک هایت، درون ژنت باشد
مـی خواستم ساکت شوم خون از لبم پاشید
با دست های بسته تخم کفترم دادند
مـی خواستم پنـهان شوم درون مـیز تحریرم
بیرون کشیدم شعر، درون هستی پرم دادند
من اتفاق مضحکی از عشق و اجبارم
تلفیق دست رودخانـه، پای عابرها
حتی کلاغ و موش ها هم مـی توانستند
ناجی من باشند بی شک جای عابرها
حرف از سرم … دودی کـه اگزوز را بسوزاند
با گیجی امروزی ام درون حال تخمـیرم
دستی حواسم را بـه تو … اِ یـادت افتادم !
در باد مـی مـیرم
دوباره شکل مـی گیرم… .
.
دوستانی کـه این شعر را قبلا خوانده و شنیده اند بر من ببخشایند کـه به خاطر از دست رفتن پیج قبلی مجبورم دوباره شعرها را پست کنم!
.
.
#پریـاتفنگساز
#پریـا_تفنگساز .
.
#شعر #چهارپاره از #کتاب #بالشم_صدا_خفه_کن_بود
Read more
Media Removed
خوب استقلال فردا با نفت تهران بازی داره بازی ای کـه هر نتیجه ای رخ بده جای بحث داره چون ک استقلال تقریبا نـه بازی غایب داره ک نـه بازیکنش جزء بازیکنان ترکیب اصلی هستند بنابراین این بازی بازیکنانی مثل سهرابیـان (دفاع وسط،اگر ب روزبه استراحت بده) ، بویـان، قربانی، جابرانصاری ، فرشید باقری(به عنوان تنـها هافبک دفاعی، البته از نور افکن هم مـیتونـه به منظور کمک بهش استفاده کنـه) ک با این حساب زکی پور دفاع چپ خواهد شد درون کل اگر باز هم این بازیکنان روز متوسطشون هم باشـه ک همـیشـه هم همـینـه البته بـه غیر از باقری ک عالیـه از استقلال توقع مـیره بازیو ببره اما دست استقلال انصافا خالیـه زمـین تختی هم چیزی نگیم بهتره یـه اظهار نظر تپل هم کی روش کرده ک بازیکنان داخلی بـه فاصله هفتاد و خرده ای مونده بـه جام جهانی حتما در اردوی چهل روزه آماده سازی تیم ملی شرکت کنند این درون حالیـه ک استقلال اردیبهشت ماه فینال حذفیو درون پیش داره و به احتمال زیـاد با برد برابر الریـان صعودش بـه دور بعد آسیـا قطعی بشـه بازیـهای لیگ قهرمانانو هم درون پیش داره انتظار کی روش یـه انتظار بهانـه ایـه و جواب من اینـه ک شما از لژیونرات استفاده کنی از سه بازی مراکش اسپانیـا و پرتغال مطمئن باش هیچ امتیـازی نمـیگیره با تو گروه بـه مراتب آسون تر هم آرزوی گرفتن دو امتیـاز تو گروه بودیم چه برسه بـه این گروه ک خودم شک ندارم هیچ امتیـازی نمـیگیریم و اولویت همـه ما مخصوصا بنده اول استقلال بعد ایرانـه
عشق هست استقلالو استقلالی
آبی ترین پسر تهران
#استقلال #esteghlal
Media Removed
. از زمان عرضهی جیتیای ۵، این بازی هرگز از لیست ده بازی پرفروش هفته خارج نشده است؛ طوری کـه با دیدن فروش بالای بازی از خود مـیپرسیم مگر امکان داردی درون خانـهی خود یک نسخه از جیتیای ۵ را نداشته باشد؟ با این حال، فروش بدون وقفه و بالای جیتیای ۵ آن را بـه موفقترین محصول تاریخ صنعت سرگرمـی تبدیل ... .
از زمان عرضهی جیتیای ۵، این بازی هرگز از لیست ده بازی پرفروش هفته خارج نشده است؛ طوری کـه با دیدن فروش بالای بازی از خود مـیپرسیم مگر امکان داردی درون خانـهی خود یک نسخه از جیتیای ۵ را نداشته باشد؟ با این حال، فروش بدون وقفه و بالای جیتیای ۵ آن را بـه موفقترین محصول تاریخ صنعت سرگرمـی تبدیل کرده است.
جیتیای ۵ یـا همان Grand Theft Auto V درون سپتامبر سال ۲۰۱۳ عرضه شده است. بر اساس اطلاعاتی کـه یک موسسهی تحقیقات منتشر کرده، این بازی توانسته از آن زمان که تا به امروز فروشی ۶ مـیلیـارد دلاری داشته باشد؛ رقمـی کـه از هر فیلم، کتاب، موسیقی یـا بازی دیگری بیشتر است؛ آن هم با اختلاف بسیـاری زیـادی.
حدود ۹۰ مـیلیون نسخه جیتیای ۵ بـه فروش رفته هست و جیتیای ۵ سومـین بازی پرفروش تاریخ محسوب مـیشود. بازی اول تتریس (شاید آن را بـه اسم خانـهسازی بشناسید) هست که با درون نظر گرفتن همـهی نسخههای موبایل و کنسول و پلتفرمهای عجیب و غریب آن از سی سال پیش، فروشی ۱۷۰ مـیلیون نسخهای داشته است. بازی دوم هم ماینکرفت هست که ۱۴۰ مـیلیون نسخه فروش داشته است.با این حال، جیتیای ۵ بسیـار گرانتر از این دو بازی است.
دو محصول سرگرمـی پرفروش تاریخ، قسمت اول فیلم جنگ ستارگان و فیلم بر باد رفته هستند کـه با درون نظر گرفتن تورم، بـه نرخ امروز، بیش از ۳ مـیلیـارد دلار فروش داشتهاند. با این حال، حتی اگر درآمد فروش نسخههای خانگی و استریم و دیجیتال و اینترنتی این فیلمها را هم جمع کنیم، باز هم بـه رقم فروش جیتیای ۵ نمـیرسد.
بدون شک شرکت تیک تو، مالک استودیوی بازیسازی راکاستار گیمز، درون کنار این رقم بسیـار بزرگ، فروش بسیـار خوبی هم از آیتمهای داخل بازی دارد.به همـین راحتی مـیتوانید دلیل ساخته نشدن جیتیای ۶ را متوجه شوید.
.
🔴 خبرهای جدید را از طریق کانال تلگرام نیز دنبال کنید
🔴 لینک کانال درون بیو
.
➖➖➖➖➖➖➖
🆔 @geektap
#geektap #دیگه_چه_خبر #اخبار_تکنولوژی
#جی_تی_ای5 #بازی #گیم #سود #سودآور #پرسود #جی_تی_ای #راک_استار #کنسول_بازی #پی_اس4 #ایکس_باکس
#gtav #gta5 #game #videogame #profitable #grandtheftauto #rockstar #rockstarcompany #gameingconsole #ps4 #xbox
Media Removed
هیچوقت بـه درستی نمـی توانی بفهمـی پشت خنده هایی چقدر بغض جمع شده پشت بیخیـال گفتنش چقدر حرف نگفته پشت بی تفاوتی هایش چقدر دلتنگی... پشت آرایش غلیظ یک زن چقدر عشق، دلشوره، اشک، شک پشت سکوت سنگین یک مرد چقدر غرور، ترس، درد... تو هیچوقت نمـی توانی بفهمـی پشت دستهای گره خورده یک زن و مرد چقدر فاصله خوابیده پشت ... هیچوقت بـه درستی نمـی توانی بفهمـی پشت خنده هایی چقدر بغض جمع شده
پشت بیخیـال گفتنش چقدر حرف نگفته
پشت بی تفاوتی هایش چقدر دلتنگی...
پشت آرایش غلیظ یک زن چقدر عشق، دلشوره، اشک، شک
پشت سکوت سنگین یک مرد چقدر غرور، ترس، درد...
تو هیچوقت نمـی توانی بفهمـی پشت دستهای گره خورده یک زن و مرد چقدر فاصله خوابیده
پشت تعهد شناسنامـه ای شان چقدر هوس...
پشت قیـافه منطقی یک آدم چقدر جنون
پشت عصبیت یک آدم چقدر مـهربانی...
پشت سر شلوغی هایی چقدر تنـهایی
پشت انزوایی چقدر دلیل...
تو هیچوقت یک خود فروش را درون تنـهایی اش ندیده ای
همونطور کـه یک معتقدِ دو آتشـه را درون خلوتش...
تو از خاطرات کودکی یک قاتل زنجیره ای، یک دزد حرفه ای، یک معتاد الکلی چیزی نمـی دانی...
تو از آرزوهای آدم ها، عشق هاشان، نفرت هاشان، اجبارهاشان، مصلحت هاشان و فریـاد فروخورده درون گلوشان هیچ چیز نمـی دانی
تو شاید ندانی مقیـاسی کـه با آن اندازه مـیگیری چقدر مـی تواند درصد خطا داشته باشد
و اعتقاداتی کـه به سخره مـیگیری چگونـه مـی تواند دلیل ادامـه راه باشد
تو خیلی وقتها، خیلی جاها، درون خیلی شرایط نبودی اما راجبش گفتی
قضاوت کردی
رای دادی
محکوم کردی
تو خدا نبودی اما خدایی کردی...
#زیبا #عشق #آرایش #عاشق #شعر #هنرمندان #ایران #بازیگر #ظروف # #تولد #تهران #سینما #ایرانی #هنر #زن #زنانـه # #انـه #پسر #پسرانـه #خانم #عروس #رستوران #جهیزیـه #خنده # #آشپزی #سفر
Media Removed
هیچوقت بـه درستی نمـی توانی بفهمـی پشت خنده هایی چقدر بغض جمع شده
پشت بیخیـال گفتنش چقدر حرف نگفته
پشت بی تفاوتی هایش چقدر دلتنگی...
پشت آرایش غلیظ یک زن چقدر عشق، دلشوره، اشک، شک
پشت سکوت سنگین یک مرد چقدر غرور، ترس، درد...
تو هیچوقت نمـی توانی بفهمـی پشت دستهای گره خورده یک زن و مرد چقدر فاصله خوابیده
پشت تعهد شناسنامـه ای شان چقدر هوس...
پشت قیـافه منطقی یک آدم چقدر جنون
پشت عصبیت یک آدم چقدر مـهربانی...
پشت سر شلوغی هایی چقدر تنـهایی
پشت انزوایی چقدر دلیل...
تو هیچوقت یک خود فروش را درون تنـهایی اش ندیده ای
همونطور کـه یک معتقدِ دو آتشـه را درون خلوتش...
تو از خاطرات کودکی یک قاتل زنجیره ای، یک دزد حرفه ای، یک معتاد الکلی چیزی نمـی دانی...
تو از آرزوهای آدم ها، عشق هاشان، نفرت هاشان، اجبارهاشان، مصلحت هاشان و فریـاد فروخورده درون گلوشان هیچ چیز نمـی دانی
تو شاید ندانی مقیـاسی کـه با آن اندازه مـیگیری چقدر مـی تواند درصد خطا داشته باشد
و اعتقاداتی کـه به سخره مـیگیری چگونـه مـی تواند دلیل ادامـه راه باشد
تو خیلی وقتها، خیلی جاها، درون خیلی شرایط نبودی اما راجبش گفتی
قضاوت کردی
رای دادی
محکوم کردی
تو خدا نبودی اما خدایی کردی... #پریسا_زابلی_پور
.
.
ممنونم #باناشر
#بار_هستی
Media Removed
. من فکر مـیکنم محمد رضا زنوزی،بنیـان گذار مدرن ترین باشگاه داری فوتبال درون ایران شده الان. . . یعنی دقیقا چیزی کـه ما سالها خواهانش بودیم. بازیکن باکیفیت،قرارداد بلند مدت،بازیکن مستقل از هر تیم کـه با مـیل باطنی بـه تیم ما پیوسته. حضور حاج صفی نشون از این مـیده کـه دیگه خبری از بی مـیل بودن و با اجبار ... .
من فکر مـیکنم محمد رضا زنوزی،بنیـان گذار مدرن ترین باشگاه داری فوتبال درون ایران شده الان.
.
.
یعنی دقیقا چیزی کـه ما سالها خواهانش بودیم.
بازیکن باکیفیت،قرارداد بلند مدت،بازیکن مستقل از هر تیم کـه با مـیل باطنی بـه تیم ما پیوسته.
حضور حاج صفی نشون از این مـیده کـه دیگه خبری از بی مـیل بودن و با اجبار به منظور خدمت سربازی بازی وجود نداره.
.
.
شک نکنید بازیکن های سرباز تیم هم از همـین الان خدا خدا مـیکنن بعد از خدمت سربازی همـینجا بمونن.
خیلی از بازیکنایی کـه اوایل فصل پیشنـهاد تیراختور رو رد یـا اصلا پیشنـهادی بهشون نشده بود،الان آرزو مـیکنن کـه ایکاش با تیراختور قرارداد داشتن.
نمونـه ی این مورد هم علی کریمـی!
با گذر زمان تازه مـیفهمـیم قرارداد سه ساله یعنی چی!
چون ما بغیر از دو سه نفر،همـیشـه هرساله دنبال تمدید و این چیزا بودیم،یـا مثلا از یـه سال قبل مـیدونستیم کـه فلانی مـیره از تیممون!
نمونـه اش؛خلیل زاده،رفیعی،رحمانی،شریفی،اخباری،و...
ولی الان همچین خبری نیست،یعنی دقیقشم بگم براتون،الان کاملا برعشده این موضوع
در واقع ما الان مـیدونیم اشکان یـا مسعود یـا احسان سه سال تو تیم ما هستن.
.
.
قدر بدونیم،این روز هارو با پر ورزشگاه قدر بدونیم.تا خرخره پر کنیم ورزشگاه رو.تا جایی کـه جا برا سرپا وایسادنم نباشـه ،تا جاییی نخواد بعد بازی بیرون بره چون هر جا بره ترافیکه،تا جایی ۵،۶ساعت بعد بازی بـه خونـه برسیم،تا جایی کـه بازی با فپاسی یکی از خاطرات ۱۲۰هزار نفری باشـه،نـه تنـها خاطره !
.
.
امسال سال دیوونـه هاست،نـه کارشناسای دراز کشیده ی پشت تلویزیون😉
Media Removed
تبریک و تشکر از زحمات سرمربی و بازیکنان استقلال گفتم بذارم تب و تاب یـه ذره کم بشـه و دوستان پرسپولیسی هم یـه ذره حالشون بهتر بشـه بعد پست بذارم یـه مطلب جالب درون مورد دربی تهران از زبان کارلوس کیروش پیدا کردم مربوط بـه خبرگزاری تسنیم بخونید جالبه #استقلال #esteghlal #آبیته سرمربی پیشین تیم ملی ... تبریک و تشکر از زحمات سرمربی و بازیکنان استقلال 💙💙
گفتم بذارم تب و تاب یـه ذره کم بشـه
و دوستان پرسپولیسی هم یـه ذره حالشون بهتر بشـه بعد پست بذارم 😃
یـه مطلب جالب درون مورد دربی تهران از زبان کارلوس کیروش پیدا کردم مربوط بـه خبرگزاری تسنیم بخونید جالبه
#استقلال #esteghlal #آبیته سرمربی پیشین تیم ملی پرتغال کـه از سال 2011 هدایت ایران را بر عهده دارد، بازیهای زیـادی را بین دو تیم استقلال و پرسپولیس کـه به دربی تهران شـهرت دارد، دیده است.
خاطرات سانتیـاگو برنابئو هنوز به منظور کارلوس تازگی دارد و دستیـار پیشین سرالفرگوسن هرگز تقابل با بارسلونا را فراموش نخواهد کرد
سرمربی تیم ملی ایران درون گفتوگو با مجله «فور فور تو» گفت: شور و شوقی کـه در نتیجه تقابل بارسلونا و رئالمادرید بـه وجود مـیآید، واقعاً خاص هست و درون جهان فوتبال مشابه آن وجود ندارد.
با این حال از نظر کارلوس کیروش بزرگترین رقابت باشگاهی ایران (دربی تهران) از جنبه شور و شوق خیلی با الکلاسیکو فاصله ندارد.
کیروش کـه سابقه مربیگری درون کشورهای ژاپن و امارات را هم درون کارنامـه مربیگریاش دارد، تأکید کرد: بدون شک دربی تهران بزرگترین بازی باشگاهی آسیـاست. من پیش از این هرگز چنین رقابتی را درون هیچ کجای قاره آسیـا ندیده بودم. دربی تهران یک بازی خاص است.
هنگامـی کـه استقلال و پرسپولیس با یکدیگر تقابل مـیکنند، 100 هزار تماشاگر به منظور تماشای این بازی درون ورزشگاه آزادی حضور پیدا مـیکنند. درون همسایگی کشور ایران و البته درون سطح جهانی، مـیلیونها ایرانی پای تماشای رقابت دو غول فوتبال باشگاهی ایران کـه یکی بـه رنگ قرمز و دیگری بـه رنگ آبی است، مـینشینند.
در بزرگترین رقابت فوتبال باشگاهی آسیـا، شور و شوق، وفاداری و البته خونریزی وجود دارد، بـه طور سنتی پرسپولیس بـه نوعی شاید نماینده قشر کارگری جامعه تهران هست و استقلال نماینده مردم طبقه متوسط تهران بـه شمار مـیرود.
کیروش گفت: از جنبه دیگر دربی تهران مـیتواند هیجانانگیزتر شود، آن هم زمانی کـه دو تیم از یک شـهر هستند شما نمـیتوانید درون فردای دربی تهران فرار کنید و باید با حقایق روبهرو شوید. شما حتما فردای روز بازی سوار بر اتوبوس شوید، حتما به محل کارتان یـا مدرسه بروید و اگر هوادار پرسپولیس باشید حتما با هواداران استقلال روبهرو شوید و اگر هم هوادار استقلال هستید بـه ناچار حتما با هواداران پرسپولیس مواجه شوید و این اجتناب ناپذیر است.این موضوع قبل از بازی دو تیم درون تهران، هفتهها، روزها و ساعتها پیش از شروع این بازی صدق مـیکند.سرمربی تیم ملی گفت: باورنی است. شما مـیتوانید تنش را درشـهر حس کنید
Media Removed
. . . من اگر جای یک استراتژیست آمریکایی بودم به منظور جلوگیری از این پیشرفت چه کار مـیکردم؟؟؟ . _یک صهیونیست مرموز بـه اسم ابوبکر البغدادی رو تربیت مـیکردم و ازش حمایت مالی و تسلیحاتی مـیکردم و بهش یـاد مـیدادم چطور جوری جنایت کنـه کـه تاثیر گذارتر و خوفناک تر باشـه!!! هالیوود و تکنیک های فیلم برداری رو ... .
.
.
من اگر جای یک استراتژیست آمریکایی بودم به منظور جلوگیری از این پیشرفت چه کار مـیکردم؟؟؟
.
_یک صهیونیست مرموز بـه اسم ابوبکر البغدادی رو تربیت مـیکردم و ازش حمایت مالی و تسلیحاتی مـیکردم و بهش یـاد مـیدادم چطور جوری جنایت کنـه کـه تاثیر گذارتر و خوفناک تر باشـه!!!
هالیوود و تکنیک های فیلم برداری رو یـادش مـیدادم که تا تصاویر با کیفیتی از جنایـاتش بگیره و به اسم اسلام بـه خورد عوام الناس بده!!!
.
_همـه ظرفیت هامو بـه کار مـیگرفتم کـه اولا منابع و ثروت های مسلمانان و کشورهاشونو غارت کنم و یـا حداقل کاری کنم کـه باقیمانده ثروت هاشونو هم خرج اه من کنن...
اینجوری عوام الناس اون کشورها کـه دینشون و اطلاعات تاریخی ضعیف تری دارن همـه تقصیر ها رو از مسلمان بودنشون بدونن و حسرت زندگی هایی رو بخورن کـه باز هم هالیوود از غرب ارایـه مـیده...
.
_از اخلافات بین دو شاخه این دین استفاده مـیکردم!
پول مـیدادم که تا عده ای از هر دو شاخه علیـه همدیگه اون هم با زمـین و امکانات من (لندن) علیـه همدیگه تولید نفرت کنند و نـهایتا با ته مونده پولشون از من سلاح بخرن و همدیگه رو بکوبن!
.
_با همـه این سناریو ها باز هم هدف اصلی من جوانان این مذهب بودن...
.
اونان کـه توانایی تربیت نسل بعدی رو دارن و اونان کـه بزرگترین سد نفوذ من بـه سرزمـین هاشونن..
.
راه حل مقابله با جوانان مسلمان؛
تحریک شـهوات و سرگرم اونـها بـه و موسیقی و جنس مخالف
اگر حکومتی هم با این تحریک های مخالفت کرد بـه اسم نبود آزادی جووناشو علیـهش تحریک مـیکنم!
.
برای جووناش تاریخ دروغین و اسطوره هایی غیر از اسطوره های دینی مشترکشون تولید مـیکردم!
.
برای ایران خاینینی چون رژیم قبلی و تاریخ قبل اسلام رو مـی پروروندم و برای جوانان عرب از پیروزی های آنچنانیشون بر عجمان مـیگفتم!!!!
اینجوری احساسات ملی گرایـانـه و ناسیونالیستیشون باورهای دینی مشترکشون علیـه من رو بـه حاشیـه مـیبرد..
.
براشون صدها کانال و هزاران سایت راه مـینداختم و دروغ های بزرگ رو اونقدر تو گوششون مـیخوندم که تا یـا شک کنند و یـا کلا منحرف شن و اگه تو کشورشون دلسوزانی ریش سفید علیـه این دروغ گویی ها قد علم کرد بـه دهها روش براش مشکل درست مـیکردم.
.
قانون جدید؛
.
هر توهین بـه ما ودین ما=پاسخ بـه یکی از شبهات و رسوا جعلیـات باورهایتان
ذکر نام فحاش درون پست بعدی
.
.
#حصر
#حقوق_بشر
#کذاب_هدایت
#صادق_هدایت
#کذاب_ضلالت
#کوروش #کوروش_کبیر #کوروش_بزرگ #هخامنش #هخا #هخاان #پدر_ایران #ایران #ایرانی #ایرانیـان #تاریخ #تاریخی #تاریخ_ایران #تمدن #تمدن_ایران #باستان #باستانی #ایران_باستان #آریـایی #پهلوی
Media Removed
. "انجیل های من" داستان پیـامبری و رستاخیز عیسی است، و شروع دین مسیحیت. داستان درون دو فصل تنظیم شده؛ فصل اول با نام "شب باغ زیتون" کـه به پیـامبری ی عیسی مـی پردازد و فصل دوم بـه نام "انجیل بـه روایت پیلاطس" کـه درباره ی رستاخیز این پیـامبر است. شک و ایمان، مسئولیت و لاقیدی، اساس مفهوم این رمان است. چه درون فصل ... .
"انجیل های من" داستان پیـامبری و رستاخیز عیسی است، و شروع دین مسیحیت. داستان درون دو فصل تنظیم شده؛ فصل اول با نام "شب باغ زیتون" کـه به پیـامبری ی عیسی مـی پردازد و فصل دوم بـه نام "انجیل بـه روایت پیلاطس" کـه درباره ی رستاخیز این پیـامبر است.
شک و ایمان، مسئولیت و لاقیدی، اساس مفهوم این رمان است. چه درون فصل اول کـه عیسی نمـی تواند بپذیرد کـه ناجی و برگزیده ی خداست و به پیـامبری ی خود شک مـی کند. و چه فصل دوم کـه پیلاطس، سردار رومـی بـه رستاخیز او شک مـی کند و زنده شدن دوباره ی او را باور نمـی کند. و به آخر هم نـه عیسی کاملا با اعتقاد و نـه پیلاطس بـه تمامـی معتقد است. هر دو شک هایی دارند. عیسی، مسیح بودن خود را باور ندارد و بهانی کـه به او مـی گویند تو مسیح هستی، جواب مـی دهد کـه من این را نگفتم، تو بودی کـه این را گفتی. و در نامـه های پیلاطس بـه برادرش نیز غوطه خوردن او را بین شک و ایمان مـی بینیم.
اما چه بـه پیـامبری و رستاخیز عیسی ایمان داشته باشیم و چه نداشته باشیم یک چیز مسلم هست آن این کـه هم عیسی و هم پیلاطس انسان های لاقیدی نیستند و هر دو بـه دنبال حقیقت مـی گردند. و اشمـیت بـه چه زیبایی این نکته را درون داستان بیـان مـی کند. هنگامـی کـه پیلاطس از شک داشتن مـی نالد و از این کـه دیگر رومـی ای کـه مـی داند، نیست غمگین است، کلودیـا همسرش بـه او مـی گوید: " – پیلاطس، شک و اعتقاد داشتن، هردو یکی است. فقط بی قید بودن کفر است."
در مقابل شک عیسی و پیلاطس اما افراد با اعتقادی نیز حضور دارند. یـهودا و کلودیـا. یـهودا حتی ذره ای هم بـه بازگشت دوباره ی عیسی شک نمـی کند و به خود او هم مـی گوید کـه اطمـینان داشته باشد کـه پس از سه روز از مردنش، زنده خواهد شد. و کلودیـا همسر پیلاطس هم درون مقابل شک این سردار رومـی نمادی از ایمان کامل است.
رمان "انجیل های من" گر چه داستانی با درونمایـه ی مذهبی ست، اما خواندن آن برایـانی کـه اعتقادات مذهبی ندارند هم جذاب است. دیدن شک عیسی و ایمان یـهودا (کسی کـه محل اختفای عیسی را بـه رومـیان لو مـی دهد). خواندن تئوری های منطقی ی پیلاطس درون رد رستاخیز عیسی، کـه به درستی پرداخت شده اند.
به خودمون بخندیم کـه دم انتخابات کـه مـیشـه هرچیزی رو باور مـیکنیم!
یـادتونـه نماد انتخاباتی ما چی بود؟
گوش پاک کن!
شعارمون هم این بود کـه مدیران گوشهاشون رو پاک کنن صدای مردم ره بشنون، مردم هم گوشهاشون رو پاک کنن دروغهای مسئولین ره بشنون!
الان همـه مـیشینید مـیگید اگه رئیسی رئیسجمـهور مـیشد فلان و بهمان! بابا، من کـه نمـیگم بـه اونا رای بدید! ولی وقتی دروغ بـه این روشنی مـیشنوید جیغ نزنید! کف نزنید! هورا نکشید کـه طرف دندوناتون ره بشماره!
حالا هم دندونامون ره شمرده، مـیگه اقتصاد از این بهتر نمـیشـه! باز یـه گروه مـیان دفاع مـیکنن! ببین!
درست مث بچههای خوب مـیرفتید اسم من ره مـینوشتید مـینداختید تو صندوق! حداقل تو این گرونیها و بدبختیها شریک نبودید!
ما اوضاعمون از وقتی خراب شد کـه مردم بـه جای مطالبهگر تبدیل بـه هوادار شدن! سطح خواستهها پایین اومد!
مردی با عبای شکلاتی شد کاپشن، کاپشن هم شد کلید! ما طرفدار نمادیم! نمـیدونم یـه ماه گذشته از طلا و ماشین نخ یـا نـه، ولی من کـه به خوبی دارم ارزونی رو حس مـیکنم!
مردم! رعیت ساده دل من، بعنوان رییسجمـهور واقعی از شما تقاضا مـیکنم دنبال هرکی کـه صداش بلندتره نرید!
ترانـه مربوطه
تو مـیگی کـه اقتصاد مملکت مثل پلنگه
من مـیگم بگو عزیزم! تو دروغاتم قشنگه
پن یک
اولین دابسمش من بود، چطوره؟
پن دو
فقه شیعه مـیگه اگه یـه کاری کنید کـه باعث یـه اتفاقی بشـه تو اون اتفاق سهیم هستید
پن سه
برای مجلسی کـه تو این اوضاع از وزرای اقتصادی حتی سوال نمـیپرسه حیف توپ
پن چهار
وقتی آتشافروز و آتشنشان یـه نفر هستن من شک مـیکنم
پن پنج
هواداران روحانی و احمدینژاد و علی کریمـی و بقیـه بـه جز صادق مـیتونن حمله رو شروع کنن
#دو_یو #مرتضی_درخشان #رییس_جمـهور #انتخابات #دلار #اقتصاد #روحانی #جهانگیری #بازار #اعتصاب #تو_حاضری_برای_عشقمون_چیکار_کنی #من_حاضرم_ده_تا_دروغ_بعدی_ت_ره_هم_باور_کنم #همـه_چی_آرومـه #من_چقد_خوشحالم #مجلس #لیـاخف #گروهک #اغتشاشات #شلوغی #غمگینم #چنان_پیرزنی_که_آخرین_سربازی_که_از_جنگ_مـی_آید_پسرش_است_که_نـه_پول_داره_نـه_کار_زن_هم_مـیخواد #فقه_شیعه #ومن_الله_التوفیق
Read more
Media Removed
بر خاکِ جدی ایستادم
و خاک، بهسانِ یقینی
استوار بود.
به ستاره شک کردم
و ستاره درون اشکِ شکِ من درخشید.
و آنگاه بـه خورشید شک کردم کـه ستارگان را
همچون کنیزکانِ سپیدرویی
در حرمخانـهی پُرجلالش نـهان مـیکرد.
ـ□
دیوارها زندان را محدود مـیکند،
دیوارها زندان را محدودتر نمـیکند.
مـیانِ دو زندان
درگاهِ خانـهی تو آستانـهی آزادیست،
لیکن درون آستانـه
تو را
به قبولِ یکی از این دو
از خود اختیـاری نیست.
■ سروده بـه سال ۱۳۳۶ | دفتر باغ آینـه | بامداد از نگاه شما | زندان قصر | عکاس: زهره رحمانی | وبسایت و صفحه رسمـی احمد شاملو
www.shamlou.org ■ telegram.me/ShamlouHouse
#احمد_شاملو #شاملو #شعر #شعر_نو #شعر_سپید #شعر_معاصر #زهره_رحمانی #ع#عکاسی_اجتماعی #عکاسی_خیـابانی #سایت_رسمـی_حامد_شاملو #صفحه_رسمـی_احمد_شاملو
#ahmad_shamlou #shamlou #ahmad_shamloo #shamloo #poet #poetry #poem #Zohreh_Rahmani #photography #social_photography #street_photography #iran #tehran #the_official_website_of_ahmad_shamlou #the_official_page_of_ahmad_shamlou
Media Removed
حالا کـه در این برهه ای از زمان درون این منجلاب اسیر شده ایم حالا کـه نـه راه بعد داریم و نـه راه پیش! حالا کـه از دوست و دشمن منتظر هستند با شکست ما با دم های کریح شان گردو بشکنند و حالا کـه به اینجا رسیده ایم و سختی های زیـاد را با هم پشت سر گذاشته ایم ، نباید اجازه دهیم این تاریکی بر ما چیره شود، ما هر دو با یک قلب و مومن ... حالا کـه در این برهه ای از زمان درون این منجلاب اسیر شده ایم حالا کـه نـه راه بعد داریم و نـه راه پیش! حالا کـه از دوست و دشمن منتظر هستند با شکست ما با دم های کریح شان گردو بشکنند و حالا کـه به اینجا رسیده ایم و سختی های زیـاد را با هم پشت سر گذاشته ایم ، نباید اجازه دهیم این تاریکی بر ما چیره شود، ما هر دو با یک قلب و مومن بـه یک دین بوده ایم. ما آن دو ماهی کوچک درون دریـا بودیم کـه با علم بر وجود کوسه ها خواستیم باز خود را بالا بکشیم و برای لحظهای از آسیب ها موجودات ترسناک اعماق دریـا درون امان باشیم و مـیدانی و مـیدانم کـه چقدر ماهی بودن دشوار است! فرارمان از برکه را بـه یـاد داری؟ از رودخانـه ی بزرگ با جریـان شدید را چطور؟ بـه یـاد داری از زور فشار اشک هایمان درون این رود، خانـهی ما را ساخت؟ بـه یـادت هست کـه چطور موجودات حقیر این رودخانـه خواستند که تا این راه را بر ما سد کنند کـه با هم عبور نکنیم؟ اما مگری مـیتواند جلودار جریـان آب شود؟ی مگر توان مقابله با «ماهی سیـاه کوچولوی» صمد بهرنگی را داشت؟ بـه یـاد داشته باش ما هنوز بـه اقیـانوس نرسیده ایم. به منظور اقیـانوسی شدن حتما مانع از حجوم افکار منفی شویم نباید اجازه دهیم شک بر ایمانمان بـه هم سایـه افکند. کف اقیـانوس سیـاه هست سیـاه تر از فاصله بینمان و ما درون این راه جز هم دیگری را نداریم، نجات دهنده ما هستیم، من و تو. گاهی حتما شاخ و برگ هایی را کـه زخم بر ما زدند را فراموش کنیم زیرا هدف اقیـانوس هست زیرا هدف «آرام» شدن است/
امـیر آلفرد ۱۴ مرداد ۹۷
Media Removed
. دم کنکور همـه فامـیل استرس داشتن. م سه سال پشت سرهم جمعهای فامـیلی رو مـیپیچوند بـه بهانـه کنکور. م همـه جمعهها من رو مـیفرستاد، مانور کنکور. این مانور کنکور مثل مانور زلزله مدارس همـیشـه کشته مـیداد و شک نکنین من جزو تاپ تن لیست تلفاتش بودم. هیچوقت نفهمـیدم فایده اون کنکورهای آزمایشی ... .
دم کنکور همـه فامـیل استرس داشتن. م سه سال پشت سرهم جمعهای فامـیلی رو مـیپیچوند بـه بهانـه کنکور. م همـه جمعهها من رو مـیفرستاد، مانور کنکور. این مانور کنکور مثل مانور زلزله مدارس همـیشـه کشته مـیداد و شک نکنین من جزو تاپ تن لیست تلفاتش بودم. هیچوقت نفهمـیدم فایده اون کنکورهای آزمایشی چیـه وقتی کـه کارنامـههاش بـه عناوین مختلف گم مـیشدن. بهونـهها از کارنامـه نشروع مـیشد و به مرور زمان بـه کارنامـه رو تو راه دزدیدن و قاطی مدارکم موند پیش پشتیبان رسید و آخرش هم گفتم از کارنامـهها دارن مستند مـیسازن درون نـهایت هم بـه گفتم بریز دور این قضاوتها رو، خود من رو ببین با همـه استعدادهام. اگر توییتر اون زمان بود حتما فیواستار مـیشدم ولی م درون جواب یـه لیست از کل خرجهای کلاس کنکور برام رو کرد و گفت: اگه این پولها رو تو پتروشیمـی سرمایـهگذاری مـیکردم، مـیلیـاردر مـیشدم. بزرگوار اواخر عمرش و اواسط عمرش این کار رو کرد درست اون وقتی کـه قیمت هر بشکه نفت اندازه یـه آدامس بود. به منظور همـین من با اختلاف هنوز هم درون صدر سرمایـهگذاریهاش هستم و کارشناسان اقتصادی هم من رو باعث ورشکستگی اون بزرگوار مـیدونن. اونقدری کـه منتظر موند من ثمر بدم، من پای عشق اولم ننشستم. بعد از کنکور حکومت نظامـی تو خونـهمون تموم شد و پروژه آشتی با فک و فامـیل کلید خورد. درون نـهایت هم من وارد دانشگاه شدم ولی هر کاری مـیکردم نمـیتونستم ازش خارج بشم که تا اینکه بزرگوار یـه برگه سهام همون پتروشیمـی رو گرو گذاشتن و من درون یک مراسم نمادین از دانشگاه خارج شدم و مدرکم رو توی صندوقی کـه کلیدش رو قورت دادم، نگه داشتم و تا دو سال بعد هم پشت سرم رو كه نگاه مـیکردم، جیغ مـیزدم.
Media Removed
_ بســـــــــم الله الرحمن الـــــــــــرحیم _ شکــــــــــست منتظران صـــــــــالح (ع) _ از امام صادق (ع) نقل هست که فرمود: (صالح پیـامبر مدتی از انظار قومش دور بود و آن هنگام کـه غیبت کرد جوانی رعنا و زیبا با ریشی پرپشت وچهار شانـه بود ، و آن هنگام کـه دوباره بـه سوی مردم خود بازگشت او را ... _
💠 بســـــــــم الله الرحمن الـــــــــــرحیم 💠
_
شکــــــــــست منتظران
صـــــــــالح (ع)
_
📌 از امام صادق (ع) نقل هست که فرمود:
(صالح پیـامبر مدتی از انظار قومش دور بود و آن هنگام کـه غیبت کرد جوانی رعنا و زیبا با ریشی پرپشت وچهار شانـه بود ، و آن هنگام کـه دوباره بـه سوی مردم خود بازگشت او را بـه قیـافه نشناختند ومردم آن زمان برسه طبقه تقسیم شدند. یک گروه منکر کـه اصلا ً از حرف خود باز نمـی گشتند ، و گروه دوّم کـه شک داشتند و گروه سوّم کـه یقین داشتند او باز مـی گردد ، و هنگامـی کـه بازگشت درون ابتدا بـه سراغ طبقه دوّم و اهل شک رفت ولی آنـها او را نپذیرفتند و بعد بـه سراغ گروه اوّل رفت ؛ آنـها نیز او را مسخره د و گفتند کـه صالح فرد دیگری هست پس از آن بـه سراغ گروه سوّم رفت. بـه او گفتند کـه ما بـه تو ایمان مـی آوریم و مـی دانیم کـه خداوند بر همـه چیز تواناست ولی ما نیز دلایلی داریم کـه بوسیله آن دلایل کـه آسمانی بوده مـی توانیم منجی را بشناسیم ، صالح گفت: کـه من آورنده آن ناقه ام ، گفتند : راست مى گوئى ، آیـا مـی توانی نشانـه های آن را بـه ما بدهی ؟ گفت: کـه این ناقه یک روز از آب مـی خورد و روز بعد شمائید کـه مـی توانید از آن آب بنوشید گفتند : ما بـه تو ایمان مـی آوریم ، و در اینجاست کـه قرآن مـی فرمود :
_
📖 (أن صالحاً مرسل من ربه ) (فقال : أهل اليقين) (إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا (وهم الشكاك والجحّاد ) إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كَافِرُونَ) (الأعراف:75- 76)
_
(مؤمنان جواب دادند بلى ما بر اين عالم و مطمئنيم ما بى هيج شك و آئينى كه از طرف خدا بر او فرستاده شده ايمان داريم * متكبران بى ايمان گفتند ما هم بى هيچى شك بـه آنچه شما ايمان داريد كافريم )
_
📚(کمال دین ج 1ص 168 )
Media Removed
آیینـه دار حضرت پروردگار کیست؟
جبریل را معلّم و آموزگار کیست؟
حِصن حَصین و ناجی و مُنجی ز نار کیست؟
آن ذرّه ای کـه از نظرت آفتاب شُد
در بین خُم نشسته و آخر شُد
هر چشید از مِی ات عالیجناب شُد
باده ز فیض دست تو خوردن ثواب شُد
ذکرت مرا بـه جنون درون بیـاورد
فطرس بـه یمن کودک تو پر بیـاورد
خالق اگر دوباره پیمبر بیـاورد
کی شرزه ای شبیـه بـه حیدر بیـاورد؟
در بین سفره نان حلالم تویی علی
درسرنوشت و طالع و فالم تویی علی
دارم یقین کـه اوج کمالم تویی علی
بی شک همای رحمت عالم تویی علی
یک رشته از عَبای تو سُکان آسمان
خالتو نقطه پرگار این جهان
خاک ره تو سُرمـه چشمان عاشقان
جاروی صَحن فاطمـه ات با فرشتگان
عاز محمد زائرنیـا : @zaerniam
Media Removed
.
.
تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم
شاید آخر سر ِ پاییز توافق کردیم
هری شعله شد و داغ بـه جانم زد و رفت
من تو را دو... دهنـه روی دهانم زد و رفت
همـه شـهر مـهیـاست مبادا کـه تو را
آتش معرکه بالاست مبادا کـه تو را
این جماعت همـه گرگند مبادا کـه تو را
پی یک شام بزرگند مبادا کـه تو را
دانـه و دام زیـاد هست مبادا کـه تو را
مرد بد نام زیـاد هست مبادا کـه تو را
پشت دیوار نشسته اند مبادا کـه تو را
نا نجیبان همـه هستند مبادا کـه تو را
تا مبادا کـه تورا باز مبادا کـه تو را
پرده بر پنجره انداز مبادا کـه تو را
دل بـه دریـا زده ای پهنـه سراب هست نـه
برف و کولاک زده راه خراب هست نرو
بی تو من با بدن خیـابان چه کنم
با غم انگیزترین حالت تهران چه کنم
بی تو ی پاییز مرا مـی شکند
این شب وسوسه انگیز مرا مـی شکند
بی تو بی کار وم وسعت پشتم خالیست
گل تو باشی من مفلوک دو مشتم خالیست
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست
و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست
پسری خیر ندیدهَ م کـه دگر شک دارم
بعد از این هم بـه دعاهای پدر شک دارم
مـی پرم ،دلهره کافیست خدایـا تو ببخش
دست خودم نیست، خدایـا تو ببخش
.
.
.
#دیباچه #بهار #علیرضا_آذر
Media Removed
. #ازدواج_آسمانی . اینکه #عقدها_در_آسمان_بسته_شده فقط به منظور پسر عموها و عموها نیست . شما حتما خیلی شنیده باشین کـه آدم حتما در انتخاب همسر دقت کنـه .... شما زیـاد گوشتونو بـه این حرفا ندین!... این از #عجایب_روزگار ماست ... ببینید رفقا ... ما توی روایـات داریم کـه انتخاب همسر مـهمـه اما ... .
#ازدواج_آسمانی
.
اینکه #عقدها_در_آسمان_بسته_شده فقط به منظور پسر عموها و عموها نیست
.
شما حتما خیلی شنیده باشین کـه آدم حتما در انتخاب همسر دقت کنـه ....
شما زیـاد گوشتونو بـه این حرفا ندین!...
این از #عجایب_روزگار ماست ...
ببینید رفقا ...
ما توی روایـات داریم کـه انتخاب همسر مـهمـه اما اون قدری کـه تو #صداوسیما مـیگن نیست !
...وقتی زیـاد این حرف رو تو صداوسیما بزنن
مردم کم کم بـه انتخابشون #شک مـیکنن.. !
شک کـه راحت دعوا مـیکنن ...
راحت کـه دعوا شد ...راحت طلاق گرفته مـیشـه ...
#خجالت_آوره آمار طلاق تو کشور ما ...
بابا انتخاب همسر اونقدرها مـهم نیست ...
با هری کـه #ازدواج کردی اون #بهترینی بوده کـه #خدا_برات_انتخاب_کرده ..!
آقا..اینجا تو قرآن مـی فرمایند :
ما زندگی انسان رو خلق کردیم برا چی ..؟
زندگیتو خلق کردیم برا #امتحان ...
خب خدا بدونـه تو داری مـی ری تو خونـه ای کـه #رشدت از بین مـیره خب نمـیزاره ..!
#انتخاب_همسر یـه امریـه کـه عجیب و غریب مقدر شده ...
#استخاره هم نمـیخواد ..
هرکی مـیخواد بای ازدواج کنـه دو رکعت #نماز بخونـه
بعدش صدبار بگه استخیرک یـا الله ...
یـه #یـاعلی بگه بره جلو ...
جور شد ؛ راحت بزار جور شـه ...
#سخت_گیری_نکن ...
#هوای_نفست_دخالت_نکنـه سخت نگیری ...
گاهی تو این انتخاب همسرها اینقده گناه مـیشـه...
اینقده دلها شکسته مـیشـه...
اینقدر شک و تردید بـه خدا مـیشـه ....
... انتخاب همسر یـه امریـه کـه عجیب و غریب مقدر شده ...
هری نمـی تونـه با هرکسی ازدواج کنـه ...
خدا بدونـه تو داری مـی ری تو خونـه ای کـه رشدت از بین مـی ره خب نمـی زاره ....
در مسئله #خانواده ، قضیـه رو از انتخاب همسر شروع نکنین...
#مـهمـه ولی زیـادی بـه انتخاب درست اهمـیت ندین ...
اون وقت همـه بـه انتخاباشون شک مـیکنن ..!
( #مـهم_رفتار_تو_با_خانوادته ..! )
پیـامبر اکرم (صلی الله علیـه وآله) مـی فرمایند:
هرکسی مـیخواد خدا رو طیب و پاکیزه #ملاقات کنـه با همسرش بره پیش خدا
هرکی مـیخواد باصفا ، پاکیزه بره پیش خدا
#با_همسرش_بره
.
#ازدواج_آسمانی #حضرت_علی و #حضرت_زهرا #انقلابی
#استاد_پناهیـان #پناهیـان #پناهیـانی
Media Removed
. دعوت نکن مرا بـه خیـالاتت حتی اگر بهشتِ برین باشد بگذار درون سکوت بمـیرم که تا قدری عطش نصیب من باشد . وقتی به منظور قتل زمان داری درون چهرا ات دو تیر و کمان داری حتما مـیان ما دو نفر ، آری... گاهیی بـه فکر کمـین باشد . «هر روز درون خیـال من اینجایی شک مـیکنم بـه این کـه تو مـی آیی بگذار درون کشاکش تنـهایی شک آخرین ... .
دعوت نکن مرا بـه خیـالاتت
حتی اگر بهشتِ برین باشد
بگذار درون سکوت بمـیرم تا
قدری عطش نصیب من باشد
.
وقتی به منظور قتل زمان داری
در چهرا ات دو تیر و کمان داری 😉
باید مـیان ما دو نفر ، آری...
گاهیی بـه فکر کمـین باشد
.
«هر روز درون خیـال من اینجایی
شک مـیکنم بـه این کـه تو مـی آیی
بگذار درون کشاکش تنـهایی
شک آخرین تلاش یقین باشد»
.
ترسیده ام از این همـه ترسیدن
از هر طرفِ نرفته ، تو را دیدن
دیگر بس هست فصل نبا
باران چگونـه خانـه نشین باشد؟
.
در من کـه #عشق قاتل تشویش است
عقل ابلهانـه عاقبت اندیش است!
حرفی بزن کـه فاجعه درون پیش است
چیزی بگو... سکوت؟؟ همـین؟؟ باشد.
.
پ.ن:
.
خراب تو شدم که تا خراب من باشی
ب از همـه که تا انتخاب من باشی
چقدر چله نشستم من باشی
چقدر تشنـه ام و از دلگیرم
.
پ.ن۲:
نگاه مـیکنی ام توی قاب، مـیخندم
نگاه مـیکنمت توی قاب ِ دلگیرم :)
.
Media Removed
شد «نفرتی کـه تو مـیکاری»
انجی توماس
مترجمان: مـیلاد بابانژاد-الهه مرادی
نشرنون
چاپ دوم
بدون شک یکی از مـهمترین کتابهایی کـه سال 2017 درون #آمریکا بـه چاپ رسید #کتاب «نفرتی کـه تو مـیکاری» اثر انجی توماس بود کـه به تازگی توسط #نشر_نون و با ترجمـه مشترک مـیلاد بابانژاد و الهه مرادی پایش بـه بازار کتاب ایران هم باز شده هست و درون مدتی کمتر از یک ماه بـه چاپ دوم رسیده است. این کتاب نـه تنـها بـه یکی از پرمخاطبترین و محبوبترین کتابهای سال گذشته درون آمازون و لیست پرفروشهای #نیویورک_تایمز تبدیل شد بلکه منتقدان با عباراتی همچون «خیره کننده»، «مـیخکوب کننده» و «داستانی مـهم و ضروری به منظور دنیـای امروز» از آن یـاد د. حتی کار که تا جایی پیش رفت کـه شنون اوزینی از نشریـه #گلوب نوشت: «عناوین و دستهبندیهای این کتاب را فراموش کنید. این کتابی هست که امسال همـه ما حتما آن را بخوانیم.». همـین اقبال عمومـی و رسانـهای باعث شد کتاب نفرتی کـه تو مـیکاری بـه عنوان اولین کار توماس دهها جایزه ریز و درشت بگیرد. بهترین کتاب سال بـه انتخاب سایت معتبر #گودریدز، نامزد نـهایی #جایزه ملی آمریکا، برنده جایزه کایرکاس، برنده هورن بوک اواردز نشریـه معتبر بوستون گلوب بخشی از جوایز بلندبالای این کتاب بودند و در همـین یکی دو ماه گذشته جایزه ویلیـام سی. موریس(بهترین کتاب جوان آمریکا)، مایکل ال. پرینتز (جایزه ویژه کتابخانـه آمریکا)، #ادگار_آلن_پو(بهترین کتاب اول) هم بـه این لیست اضافه شده است.
سر و صدا و اقبال به منظور این کتاب آنقدر زیـاد بود کـه #هالیوودی ها خیلی سریع تصمـیم گرفتند فیلمـی پرهزینـه به منظور آن بسازند و کتابی کـه خیلی اتفاقی درون سال 2017 و با کمک توییتر به منظور خودش انتشارات پیدا کرد حالا قرار هست در عرض کمتر از یکسال تبدیل بـه فیلمـی پرهزینـه شود و روی پردههای سینما برود.
داستان این کتاب حول زندگی ی بـه نام استار مـیگذرد کـه در محلهای فقیر و سیـاهپوست نشین زندگی مـیکند. پدر و مادرش او و برادرهایش را بـه مدرسهای سطح بالا درون منطقهای اعیـانی از شـهر فرستادهاند کـه دانشآموزانش را سفیدپوستها تشکیل مـیدهند. اما این کار هم نمـیتواند او را از گزند اختلافات طبقاتی و تبعیضها مصون بدارد. دیوار شیشـهای مـیان دو دنیـای زندگی استار زمانی مـیشکند کـه ناخواسته درگیر تیراندازی #پلیس مـیشود و او ... #نفرتی_که_تو_مـی_کاری #نفرتی_که_تو_مـی_کاری #انجی_توماس مترجم #مـیلاد_بابانژاد_الهه_مرادی #نشرنون #نشر_نون
#نفرتی_که_تو_مـی_کاری #رمان
Media Removed
هادی جان تبریک مـیگم این پیروزی دلچسب کـه همـه علاقمندان واقعی بدنسازی و جامعه ورزشی خوشحال کردی. و بیشتر از همـه این موفقعیت من خوشحالم کـه مسیر اصلی تو پیدا کردی و بدون شک تاریخ ساز خواهی بود. امـیدوارم تمام دوستانی کـه الان تو ایران اسم آ اف بی بی پرو یدک مـی کشن از تو این درس گرفته باشن کـه ما نیـاز داریم علاوه ... هادی جان تبریک مـیگم این پیروزی دلچسب کـه همـه علاقمندان واقعی بدنسازی و جامعه ورزشی خوشحال کردی. و بیشتر از همـه این موفقعیت من خوشحالم کـه مسیر اصلی تو پیدا کردی و بدون شک تاریخ ساز خواهی بود. امـیدوارم تمام دوستانی کـه الان تو ایران اسم آ اف بی بی پرو یدک مـی کشن از تو این درس گرفته باشن کـه ما نیـاز داریم علاوه بر ژنتیک از علم روز دنیـا استفاده کنیم. و این اتفاق با مربیـان داخل درون رده فوق حرفه ای ها اتفاق نخواهد افتاد فقط بخاطر محدودیت ارتباط برقرار با خارج از ایران و آبدیت نشدن. و برگزارنشدن سمـینار تغذیـه و تمرین با مربیـان بزرگ دنیـا درون ایران ما نمـیتوانیم مربیـان داخل ب روز کنیم.
هیج با دوتا کتاب یـا دو که تا مقاله تو اینترنت نمـی تواند بـه روز باشد مگر اینکه اون محیط با مربیـان بزرگ دنیـا تجربه کرده باشد.
Media Removed
بپرسید دیگه! حالا همـه نپرسیدن نصف هم بپرسن کافیـه! مـیدونم سرتون شلوغه، بـه یک چهارم هم مـیگم! یک هشتم! نـه؟! اصن من کـه مـیدونم شما ته دلتون مـیخواد و روتون نمـیشـه بعد مـیگم!
راستش تلگرام و اینجور چیزا به منظور من و شما مـهم نیست، ولی به منظور بعضیـا مـهمـه! واسه همـین دکمـه ینگ رو مثل دکمـه شلیک بمب اتم همـیشـه چندجا نصب مـیکنن کـه در مواقع اضطراری بزنن
یکی از جاها منزل وزیر ارتباطه کـه به محض حمله سایبری سریعا پاسخ ی بده! اما از قضا چون جا کم بوده دکمـه رو بغل کلید برق دششویی گذاشتن!
خب پیش مـیاد دیگه! وزیر جوان کـه شب سختی رو پشت سر گذاشته کورمال کورمال دس مـیکشـه کـه چراغ و بزنـه اشتباهی دکمـه و مـیزنـه و مـیره تو کارش و مـیکنـه!
اما پیـامرسان داخلی!
زدم رو ایتا، گفت شما؟! خودم و معرفی کردم و گفت پیـامک تایید مـیزنیم. دو ساعت وایسادم پیـام نیومده دوباره زدم مـیگه مگه کوری نمـیبینی سرم از صبح شلوغه؟ عذرخواهی کردم. گفتم چه کنم؟ گفت مگه تو درخشان نیستی؟ گفتم خب، گفت صب بخیر عشقمها رو با اس ام اس بگو، "عزیزم الان چی تنته ببینم"ها رو هم با ایمـیل حل کن دیگه
رفتم سروش! پیـام داد الان سرم شلوغه، صبح بخیر عزیزم و عشقم سلام هات رو گفتم، مـیمونـه چارتا خبر کـه بزن شبکه خبر الکی وقت مردم و نگیر!
گفتم جسارته ولی الان بـه کیـا پیـام دادی؟ گفت از روی دفترچه تلفن بـه "تنـها عشقم یک" که تا "تنـها عشقم دوازده" و "سیدمحمود رضوی تهیـه کننده" پیـام دادم! پرسیدم اون چرا؟! گفت جلوی مردم مـیگم اسم کیو رضوی ذخیره کردیـا! گفتم بـه تنـها عشقم شش نباید پیـام مـیدادی! قهرم باهاش! گفت دیشب تو پیـامـهاش بـه دوستش گفت کـه مـیدونـه اشتباه کرده! منم دیدم تنبیـه شده گفتم این بچه بازی رو تموم کنید.
ترانـه مربوطه
یـه وقتایی اینقدر سرعت کمـه
که شک مـی کنم بـه تو و متو
یـه روزایی فک مـی کنم آخرش
سروش مـیفرسته برام عکستو
پن یک
تلگرام از صب را نمـیره! هل بدین
پن دو
اعیـاد شعبانیـه مبارک باد
پن سه
فردا یـه پست خیریـه داریم خیلییییییییییی مـهمـه! پولاتون و جمع کنید
#دو_یو #مرتضی_درخشان #رییس_جمـهور #تلگرام #سروش #ایتا #اول_صب #تو_حاضری_برای_عشقمون_چیکار_کنی #من_حاضرم_یـه_پیـام_رسان_بخرم_که_فقط_خودمون_دوتا_باشیم #با_عطا #با_بقیـه #با_برادرا #برادرا #ای_وای_برادرا #بالا #غمگینم #چنان_پیرزنی_که_آخرین_سربازی_که_از_جنگ_مـی_آید_پسرش_است_که_باید_کم_کم_خبر_تلگرام_را_به_او_بگوید_ولی_حواسش_نیس_یـهو_مـیگوید #بیچاره_پسره #کلی_کانال_به_درد_بخورش_پرید #آماده_سفر_باشید #ومن_الله_التوفیق
Media Removed
.
.
.
.
«شخصی مـهمانی را درون زیرخانـه خوابانید، نیمشب صدای خنده او را درون بالاخانـه شنید.
پرسید کـه در آنجا چه مـیکنی؟
گفت: درون خواب غلتیدهام.
گفت: مردم از بالا بـه پایین غلتند، تو از پایین بـه بالا غلتی؟
گفت: من هم بـه هممـین مـیخندم.»
.
.
یـادداشت نویسنده:
.
.
.
عبید اگرنـه نخستین، اما مـهمترین طنزپردازی هست که هزل را از حوزه شعر جدا کرد و به عرصه نثر آورد. درون ادب سنتی ایران، هزلپردازی یکی از هنرهای شاعری شمرده مـیشد. اگرچه شوخیها را مردم بـه زبان عامـیانـه مـیساختهاند و بسیـاری از کتب معتبر تاریخی-ادبی چون «محاضرات» و «اغانی» آن شوخیها را با کمـی دستکاری ادبی ضبط کردهاند اما بـه هر حال درون شعر فارسی بود کـه هجو و هزل مجال گسترش یـافت و به خاطر موزون و مقفی بودنش راحت سر زبانها مـیافتاد و شـهر بـه شـهر و حافظه بـه حافظه سفر مـیکرد... .
.
.
داستان:
.
.
روزی پنـهانی راه افتادم کـه به زادگاهم بروم، قریـه زاکان را نشناختم، اما نمـیشد درون دو چیز شک کرد؛ درون نامش و فقر پایدارش.
خاطرهای از کودکی هنوز درون من زنده بود آن آسیـاب و آن بیشـه سراشیب، انبوه ژندهپوشان درون راه و چشمـه ماهیـان سیـاه. دیدم و گشتم. قریـه جابجا شده بود. آنجا کـه خانـهها بود اکنون گورستان بود و آغل و انبار. این را از تپه شرقی کـه بر آن گهگاه بادبادک هوا مـیکردیم مـیشد دریـافت. هنوز امامزاده بر شانـه تپه مستقر بود اگرچه ایوان و گنبدش شکل و رنگ دیگری یـافته بود. بـه سوی خانـهها نرفتم. سه چهار کودک لاغر پریدهرنگ از دور بـه سویم آمدند، قاتی نمـیشدند اما سایـه بـه سایـهام مـی آمدند. سنگی درون مشتشان نبود لکن آن شیطنت کـه غریبهها را نشان مـیگیرد درون چشمهاشان برق مـیزد ...
.
.
.
.
.
#داستان_ایرانی
#عبیدبازمـی_گردد
#جوادمجابی
#تجدیدچاپ
#چاپ_ششم
۳۹۲ صفحه
۳۵۰۰۰ تومان
جلد شومـیز
#نشرنگاه #negahpub
#موسسه_انتشارات_نگاه .
.
.
Media Removed
.
نمـی بخشمت نـه نمـی بخشمت چه جوری حتما دردوُ حاشا کنم
چه جوری تو چشمای معصوم تو دیگه ای روُ تماشا کنم
خیـابون یـادم مـیندازه دردموُ تموم شبام وقف بیداریـه
خیـال مـی کنم خاطراتم فقط یـه فیلم تراژیک تکراریـه
رو پیشونی شب قدم مـی خیـابون منوُ زیر پل مـی بره
بدون تو حسرت کنار تو شک، نفهمـیدم آخر کدوم بهتره
مقصر منم من کـه خوبم هنوز دارم پا بـه پای تو جون مـی کنم
تو خوبی مثه اولین برف سال مقصر منم من مقصر منم
تو رودخونـه ی یخ قدم مـی زنی نمـی ترسی از جاده ای کـه سُره
شبیـه دو که تا مرغ دریـایی ام خیـابون منوُ مثل سگ مـی خوره
.
.
.
#ترانـه ی نمـی بخشمت
#پریـاتفنگساز
#پریـا_تفنگساز
1386
از #کتاب #ماشین_نمره_چند
با صدای #هومن_غفوری
از آلبوم #ناگهان_رفته
.
.
Media Removed
#اخ_قربونش_برم_من بله بله همونجور ک مطلع هستین @henryl89 هنری( عضو گروه سوپر جونیور) داره فارسی حرف مـیزنـهههه یـه پست گذاشته بود زیرش بـه فارسی کلی چیز مـیز نوشته بود کلی صدا کرد! حالا ک دیگ این ویدئو رو هم گذاشته شک ندارم که تا عید فطر حتما #هنری_اوپا #ارشی_اوپا لایک کنیم من واقعا بـه طرفدارای ... #اخ_قربونش_برم_من 😂✋❤
بله بله همونجور ک مطلع هستین @henryl89 هنری( عضو گروه سوپر جونیور) داره فارسی حرف مـیزنـهههه😢
یـه پست گذاشته بود زیرش بـه فارسی کلی چیز مـیز نوشته بود کلی صدا کرد! حالا ک دیگ این ویدئو رو هم گذاشته شک ندارم که تا عید فطر باید
#هنری_اوپا #ارشی_اوپا لایک کنیم😂🙈🙆👌✋
من واقعا بـه طرفدارای هنری تبریک مـیگم! خوش تو دلتووون واقعا! نوش جااانتون! و از طرفی هم انصافا دم ارش گرررم!
اقا من اعتراض دارم ✋
_اعتراض وارده🙉👀🔨😁😂
مسئولین عزیز چرا رسیدگی نمـیکنین ب اوپـــای ما هم فارسی یـاد بدین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟😭😭😭😭
@arashestilaf
ارش جون برا ما استین بالا نمـیزنی ؟؟؟؟! بیـا ب مـین هو هم یـاد بده خوووب😭
1% فک کنین مـین هو اینجوری غافلگیرتون کنـه! کل ایران مـیره رو هوا! بگذریم از اینکه خیییلییی ها پسران برتر از گل رو دیدن و مـین هو رو از اونجا مـیشناسن همـین سریـال ایمان ک از شبکه ی نمایش فک کنم پخش مـیشد کلی ها رو با مـین هو اشنا کرد!
اغااا من موخوام مـین هو فارسی حرف بزنـههه برامون😭😭😭😭😭
ارش قول بده بذاریمون تو اولویت ب درخواستمون رسیدگی کنی😂😂🔨🙈🙆
پ. ن: بهتون قول مـیدم که تا عید فطر پست های پیج تون ب دو دسته تقسیم مـیشن😂
یکیشو ک همون بالا گفتم بازم مـیگم : #هنری_اوپا #ارشی_اوپا
و دومـی: #happy #berthday #oppa #minho 😁😂😂😂😂🔫
پ. ن2: بی صبرانـه منتظر خبرا و غافلگیری های فردا هستم😍😍😍😍❤❤❤👌✋🙆
پ. ن3: خب دیگ اگ با من کاری ندارین من برم پیج هنری از کامنت های ملت غیور همـیشـه درون صحنـه ی کشورمون عقب نمونم😁
شما هم تشریف بیـارین! خوشحال مـیشیم! شربت هم مـیدن تازه! مدیونین اگ قدم رنجه نکنین😁😂😂😂😂
پ. ن4: وااااااااااااااااای داشت یـادم مـیرفتتت این فارسی حرف زدنش بـه کنار! تو کپشن همـین پست گفته زن ایرانی مـیخوام 😂😂😂😂😂😂 وای خدا این بشرت چقدر خووبععع! و در انتها بازم مـیگم اینو تصور کنین برا مـینـهو😁ایران مـیره هوا ب جون شما 😂
@actorleeminho
@dramafever
#actorleeminho #minos #love #leeminho #minho #Korea #best #actor #love #leeminho #minozworld #Persianminoz #Kimtan #gangnamblues1970 #cityhunter #youarebeautiful #lmh #lovemotion #kpop #beautiful #lovely #enjoy #confused # #handsome #persianminoz
#dramafever
Tag your friends 😊😉✌🙈
Media Removed
محمدرضا حسینی بـه گفت: شـهرآورد اصفهان همـیشـه از لحاظ تاکتیکی و فنی کیفیت خوبی داشته هست و این بازی معمولاً هیجانانگیز و جذاب از آب درمـیآید.
به گزارش پایگاه خبری طوفان زرد و به نقل از خبرورزشی، ذوبآهن این هفته درون یک بازی حساس برابر سپاهان قرار خواهد گرفت و محمدرضا حسینی بدون شک یکی از بازیکنان تعیینکننده ذوبیها درون این بازی خواهد بود. * شرایط ذوبآهن بعد از گذشت سه هفته از لیگ برتر چطور است؟
ما شرایط خوبی داریم و مشکل خاصی درون تیم وجود ندارد. حتما روی نقاط ضعف بیشتر کار کنیم و نقاط قوت خودمان را قویتر کنیم. حالا هم خودمان را به منظور بازی با سپاهان آماده مـیکنیم. * فکر مـیکنی خوب امتیـاز گرفتهاید؟
ما مـیتوانستیم بهتر امتیـاز بگیریم و الان ۷ امتیـازی باشیم. درون بازی با استقلال تمرکز نداشتیم و در بازی با سایپا هم واقعاً شرایط زمـین مسابقه بد بود و همـین موضوع باعث شد نتوانیم بازی دلخواه خودمان را انجام دهیم. با این حال گرفتن یک امتیـاز بد نبود. ما درون مجموع بد امتیـاز نگرفتیم و اختلاف ۲ امتیـازی با صدر جدول قابل جبران است. * درون مورد شـهرآورد اصفهان چه صحبتی داری؟
شـهرآورد اصفهان همـیشـه از لحاظ تاکتیکی و فنی کیفیت خوبی داشته هست و این بازی معمولاً هیجانانگیز و جذاب از آب درمـیآید. امسال هر دو تیم بازیکنان خوبی را بـه خدمت گرفتهاند و فکر مـیکنم شـهرآورد اصفهان زیباتر از سالهای گذشته خواهد شد. هر دو تیم هم نیـاز بـه برد دارند و برای ۳ امتیـاز بازی مـیکنند. * شانس برد کدام تیم را بیشتر مـیدانی؟
نمـیتوان پیشبینی خاصی انجام داد، چون واقعاً این بازی حساس و سنگین است. * که تا حالا چند بار درون شـهرآورد اصفهان گل زدی؟
من فقط یک بار درون جامحذفی بـه سپاهان گل زدم و در مجموع ۵ بازی مقابل این تیم انجام دادم. تلاش مـیکنم درون این بازی هم تأثیرگذار باشم و امـیدوارم یـا گل ب یـا پاس گل بدهم. * تقابل با امـیر قلعهنویی را چطور مـیبینی؟
قلعهنویی مربی بسیـار خوبی هست و تیم خوبی هم درون سپاهان تشکیل داده است. بازی برابر تیمهای این مربی سخت هست ولی من خوشحالم دوباره قلعهنویی را مـیبینم. * بـه نظر تو امسال ذوبآهن شانس قهرمانی دارد؟
ما سال گذشته نایبقهرمان شدیم و امسال هم تیم بسیـار خوبی داریم. تلاش مـیکنیم که تا در بین مدعیـان باشیم و هدف ما درون این فصل قهرمانی درون لیگ برتر است. البته مـیدانیم کار سختی درون پیش داریم
Media Removed
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علی آل یـاسین
قال امام جواد، محمد تقی علیـه السلام:
برترین اعمال شیعیـان ما انتظار فرج است.
هر یک از ما ا معصوم قائم بـه امر خداوند
و هدایت کننده بـه سوی خداست، ولی آن قائمـی
که خداوند بـه دست او زمـین را از ظلم و کفر
پاک خواهد ساخت، و آن را پر از قسط و عدل
خواهد کرد،ی هست که ولادتش بر مردم مخفی
مـی ماند و شخص او از ایشان غایب مـی گردد،
و هر گونـه دشواری به منظور حضرت آسان خواهد گشت.
از اصحابش بـه تعداد اهل بدر، سیصدو سیزده مرد
از اطراف زمـین بـه سویش جمع خواهد شد، و این
است (معنی) فرموده خداوند عزوجل:
هر جا کـه باشید خداوند همـه شما را خواهد آورد
محققا خدا بر همـه چیز تواناست.
پس چنانچه این تعداد از اهل زمـین(با اخلاص)
برای ایشان جمع گردیدند خداوند امرش را آشکار
مـی سازد، و چون ده هزار مرد به منظور حضرت کامل
شود بـه اذن خداوند خروج خواهد کرد.
احتجاج، ج ۲/ ص ۲۹۴
____________________
از حضرت امام محمد تقی علیـهالسلام سؤال شد:
چرا حضرت را قائم مـی خوانند؟
حضرت فرمودند: چون بعد از آن قیـام کند کـه از
یـادها رفته هست و بیش تر معتقدان بـه امامتش از
مسیر اعتقادی خود برگشته اند.
شیخ صدوق، رضوان الله علیـه کمال الدین و
تمام الن، ج ۲/ باب ۳۹
اى پسر شیر خدا یـا جواد
نور دو چشمان رضا یـا جواد
هر کـه تو را راهبر خویش جست
شک نبود هست بـه راهى درست
راه تو و جد تو راه خداست
راه سعادت ز طریق شماست
جان بـه فداى تو امام جواد
دادرس و شافع روز معاد
اى نـهمـین حجت حى خبیر
دست محبین ز عنایت بگیر
قسمت ما کن حرمت کاظمـین
حق شـهید ره قرآن حسین
هست بـه دنیـا و به عقبى شقى
هر کـه نپوئید طریق تقى
نور خدا شمع هدایت وى است
شافع فرداى قیـامت وى است
هر کـه بدین نور بپوید طریق
نیست بـه دریـاى بلا یـا غریق
کشتى آنـهاست نجات از خطر
لطف خدائیست براى بشر
وا اسفا دشمن بى دین او
داشت بـه حسد و کین او
جان بـه فداى وى و مظلومـیش
عرش غمـین گشته ز مغمومـیش
از ستم معتصم بى حیـا
کشت ورا همسر وى از جفا
زهر ستم ریخت بـه کام جواد
چاک شدى قلب امام جواد
روز عزایش همـه عالم گریست
ارض و سما همچو محرم گریست
از غم جانسوز عزاى تقى
شال عزا گشت بدوش نقى
مادر او فاطمـه اندر جنان
در غم او گشت بـه سوز و فغان
خون شده زین سوگ دل شیعیـان
تسلیت ما بـه امام زمان
آجرک الله از این واقعه
یوسف زهرا پسر فاطمـه
#یـا_اباصالح_عج_الله_ادرکنی
#شـهادت #امام_جواد_الائمـه_علیـه_السلام بر #شیعیـان و #عاشقان حضرت #تسلیت
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
Media Removed
. #یـا_عباس_علیـه_السلام . تیغ بردار و بگو نامِ علی یعنی چه کُفر یعنی کـه و اسلامِ علی یعنی چه زرهات را بـه رویِ کمـی محکم کُن که تا ببینند کـه احرامِ علی یعنی چه کوهها را بشکن که تا که بفهمد دشمن معنیِ ضربهیِ آرامِ علی یعنی چه تیغ بردار کـه بازویِ علی داری تو وقتِ طوفان شده هوهویِ علی داری تو مانده ... .
#یـا_عباس_علیـه_السلام
.
تیغ بردار و بگو نامِ علی یعنی چه
کُفر یعنی کـه و اسلامِ علی یعنی چه
زرهات را بـه رویِ کمـی محکم کُن
تا ببینند کـه احرامِ علی یعنی چه
کوهها را بشکن که تا که بفهمد دشمن
معنیِ ضربهیِ آرامِ علی یعنی چه
تیغ بردار کـه بازویِ علی داری تو
وقتِ طوفان شده هوهویِ علی داری تو
مانده درون خاطرهیِ رزم ، خطر یعنی تو
همـه گفتند یک کوه ، جگر یعنی تو
از مسلمان شدگانِ درِ خیبر بشنو
مرگ تو صاعقه تو تیغِ دوسَر یعنی تو
خاطرات اُحُد انگار کـه تکرارِ تو بود
ها علی بَشَر کَیفَ بشر یعنی تو
نفَس اُم بنین شاهیلِ زهرایی
تو پسر خواندهی روزِ ازلِ زهرایی
آی ای عشق بخوان جانِ نجف عباس است
آفتابِ لبِ ایوانِ نجف عباس است
به عقیقِ یمنش گرچه تراشید حسین
نقشِ فیروزهی سلطان نجف عباس است
بعدِ او کعبهی پیران حرم هست حبیب
بعدِ تو قبلهی مردانِ نجف عباس است
هرکه شوقِ تو چشد حسرت محشر نکشد
ای خدا هیچی داغِ برادر نکشد
ی گفت بـه زینب کـه بگو برگردد
با مَشک بگو زود عمو برگردد
گفت که تا بوسه بگیری زِ علی مـیآید
بوسه زد جایِ عمو زیر گلو برگردد
گفت درون پیشِ رُباب آمدنش گردنِ من
قول داده کـه برایـاو برگردد
حیف شد حیف کـه او آنچه کـه مـیخواست نشد
تا کـه او خورد زمـین پشتِ حرم راست نشد
ای مفاتیحِ حرم باز عَلَم را بردار
باز بر دوشِ خودت بارِ حرم را بردار
تو تکانی بخوری که تا خودِ کوفه بروند
نگرانم چه کنم یک دو قدم را بردار
تکیـه کردم بـه عَلَم باز نشد برخیزم
خیز از خاک برادر کمرم را بردار
آه درون چشمِ تو خونِ جگرت را دیدم
تو زمـین خوردی و من پشتِ سرت را دیدم
تیغ مـیخواست کـه بازویِ تو را بردارد
نیزه مـیخواست کـه گیسوی تو را بردارد
ای بـه رو خورده زمـین از رویِ تیر و شمشیر
مادرم آمده که تا رویِ تو را بردارد
این سهشعبه فقط ای کاش کـه چشمت مـیبُرد
حرمله زد کـه دو اَبروی تو را بردارد
آتشی بر جگرِ قافله انداختهاند
بینِ اَبروی تو بد فاصله انداختهاند
.
#علمدار
.
Media Removed
للحق پست نوشت:اینروزها با قشری از مردم مواجهیم کـه گویی از جنگ برگشتند.متاسفانـه عده ای بی توجه بـه شرایط کشور و نیـازهای همدیگه جوری درون حال احتکار جنس توی خونـه هاشون هستند کـه انگاری هفت سال قحطی مصر رو درون پیش داریم.
.
ما هشت سال جنگ رو با همدلی و انصاف و رحم نسبت بـه همنوع تونستیم پشت سر بذاریم ,با دیدن دردهای همدیگه و مرهم شدن به منظور اون زخم ها.فعلا نـه کاری بـه مسؤولان دارم و نـه عده ای کـه شکمـهاشون از مال حرام بـه قدری پر شده کـه اگر معصوم علیـه السلام هم انذارشون بده ,گوشی به منظور شنیدن ندارم, روی صحبتم با خودمونـه ما مردم عادی.
.
یـادم مـیاد محرم بود ,پای منبر یک سخنران نشسته بودم, حکایت تکان دهنده ای رو گفت,که خیلی بـه درد اینروزهای ما مـیخوره ,ایشون با یک واسطه از یکی از بازاریـهای تهران نقل کرد کـه :
.
پدر من مقلد آیت الله سید احمد خوانساری بود ,یک مرجع تقلید مجسمـه زهد و تقوا کـه معروف بود بـه سلمان فارسی ایران.
.
پدرم تو کار توزیع لوازم التحریر بود و یک دفعه یک سفر مـیره چین و چند کانتینر مدادهای قرمز و مشکی رو وارد مـیکنـه ,بعد از وارد این بار نمـی دونم چی شد اون جنس مداد تو کشور کمـیاب مـیشـه بـه طوریکه مداد دو ریـالی رو مـیشد که تا هشت ریـال فروخت.پدر ما اینجا بـه شک افتاد کـه نکنـه این معامله حروم باشـه و از اونجاییکه مقید بـه احکامب و کار بود گفت حتما از اقای خوانساری استفتاء کنم.پا شد رفت خدمت ایت الله و شرح ما وقع کرد,آقا فرمودند کـه مـی تونید بـه این قیمت بفروشید اما این کار بی انصافیـه.
.
من و بابام خوشحال شدیم کـه سودی نصیبمون مـیشـه و شرعا هم مشکلی نداره.بابام خداحافظی کرد و وقتی خواست بیـاد بیرون آقا صداش زد و اونم برگشت و نشست .اقای خوانساری گفت:ظاهرا شما معنی بی انصافی رو نفهمـیدید.شما قصه کربلا رو شنیدید؟.
.
بابام گفت کجاش رو ؟اقا گفت :مـی دونید کـه امام حسین رو سربد,اما مـی دونید بی انصافی کجای کار بود ؟اینکه اگر حسین علیـه السلام را کشتید دیگه چرا بر پیکر پاکش اسب تازوندید؟چرا کهنـه پیراهنش رو بردید؟چرا خیـامش رو آتیش زدید؟چرا بـه حرمش بی حرمتی کردید؟
.
بی انصافی یعنی با اسب بر پیکر حسین فاطمـه( ع) تاختن ,حالا بریم ببینیم ما ها کجای زندگیمون بی انصافی کردیم؟اگر کارمندیم ,اگر کاسبیم ,اگر صاحبخونـه ایم ,اگر مستأجریم,اگر شاگردیم و اگر استاد و یـا درون هر لباس و سمتی چه حقیقی و چه حقوقی و مـهمتر اگر اینروزها مشغول احتکاریم, انصاف گمشده اینروزهای ماست.
.
قال علي عليه السلام: مَن يَنصِف مِن نفسه لم يَزدهُ اللّه الاّ عِزّاً
#احتکار
#جنگ_اقتصادی
#انصاف
#بهم_رحم_کنیم
Media Removed
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم...
ما همدیگرو بـه حد مرگ دوست داشتیم.
سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود.
اما چند سال کـه گذشت کمبود بچه رو بـه وضوح حس مـی کردیم.
مـی دونستیم بچه دار نمـی شیم.
ولی نمـی دونستیم کـه مشکل از کدوم یکی از ماست
اولاش نمـی خواستیم بدونیم
با خودمون مـی گفتیم
عشقمون واسه یـه زندگی رویـایی کافیـه
بچه مـی خوایم چی کار؟
در واقع خودمونو گول مـی زدیم
هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم
تا اینکه یـه روز علی نشست رو بـه رومو گفت
اگه مشکل از من باشـه
تو چی کار مـی کنی؟
فکر نکردم که تا شک کنـه کـه دوسش ندارم
خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم بـه خاطر تو رو همـه چی خط سیـاه بکشم
علی کـه انگار خیـالش راحت شده بود یـه نفس راحت کشید و از سر مـیز بلند شد و راه افتاد
گفتم:تو چی؟ گفت:من؟
گفتم:آره… اگه مشکل از من باشـه… تو چی کار مـی کنی؟
برگشت…زل زد بـه چشام…گفت: تو بـه عشق من شک داری؟
فرصت جواب نداد و گفت: من وجود تو رو با هیچی عوض نمـی کنم
با لبخندی کـه رو صورتم نمایـان شد
خیـالش راحت شد کـه من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره
گفتم:پس فردا مـی ریم آزمایشگاه
گفت:موافقم…فردا مـی ریم
و رفتیم… نمـی دونم چرا اما دلم مثل سیر و سرکه مـی جوشید
اگه واقعا عیب از من بود چی؟
سر خودمو با کار گرم کردم که تا دیگه فرصت فکر بـه این حرفارو بـه خودم ندم
طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه
هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم
بهمون گفتن جواب که تا یک هفته دیگه حاضره
یـه هفته واسمون قد صد سال طول کشید
اضطرابو مـی شد خیلی اسون تو چهره هردومون دید
با این حال بـه همدیگه اطمـینان مـی دادیم کـه جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مـهم نیست
بالاخره اون روز رسید
علی مثل همـیشـه رفت سر کار و من خودم حتما جواب ازمایشو مـی گرفتم
دستام مثل بید مـی لرزید
داخل ازمایشگاه شدم
علی کـه اومد خسته بود
اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟
منم زدم زیر گریـه…فهمـید کـه مشکل از منـه
اما نمـی دونم کـه تغییر چهره اش از ناراحتی بود
یـا از خوشحالی
روزا مـی گذشتن و علی روز بـه روز نسبت بـه من سردتر و سردتر مـی شد
تا اینکه یـه روز کـه دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود
بهش گفتم:علی… تو چته؟ چرا این جوری مـی کنی…؟
اونم عقده شو خالی کرد گفت: من بچه دوس دارم مـهناز…مگه گناهم چیـه؟
من نمـی تونم یـه عمر بی بچه تو یـه خونـه سر کنم
دهنم خشک شده بود… چشام پراشک… گفتم اما تو خودت گفتی همـه جوره منو دوس داری
گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی… بعد چی شد؟
گفت:آره گفتم… اما اشتباه کردم… الان مـی بینم نمـی تونم… نمـی کشم
نخواستم بحثو ادامـه بدم… پی یـه جای خلوت مـی گشتم که تا یـه دل سیر گ
Media Removed
ما بی انصافیم و فراموشکار هر موقع هر حرفی درباره ی مشکلات اجتماعی و سیـاسی و حتی دوستانـه و خانوادگی مـیشـه من بیشتر از همـه ضعف انصاف رو درون طرفین مشکل مـی بینم .گاها یک طرف بیشتر.یکی دو روزه کـه همـه یـانیکه من احترام خاصی به منظور نظراتشون قائل هستم متفقا درون مورد حرفهای ابراهیم حاتمـی کیـا توی اختتامـیه ی جشنواره ... ما بی انصافیم و فراموشکار
هر موقع هر حرفی درباره ی مشکلات اجتماعی و سیـاسی و حتی دوستانـه و خانوادگی مـیشـه من بیشتر از همـه ضعف انصاف رو درون طرفین مشکل مـی بینم .گاها یک طرف بیشتر.یکی دو روزه کـه همـه یـانیکه من احترام خاصی به منظور نظراتشون قائل هستم متفقا درون مورد حرفهای ابراهیم حاتمـی کیـا توی اختتامـیه ی جشنواره ی فیلم فجر موضع گیری تند و انتقادی گرفتن(که که تا حدی حق دارن) و از این راه بـه تمامـیت مسیر حرفه ای حاتمـی کیـا توپیدن.(مشکل من از اینجا شروع مـیشـه)حاتمـی کیـا روی استیج مـیلاد خیلی تند بود و بیقرار، پر توقع و پرخاشگر .اما کمـی بـه قبل برگردیم.حاتمـی کیـا جز اولینانی بود کـه به نسل ما فهموند کـه مـیشـه بـه اصول هم شک کرد اصول رو نقد کرد درون موردشون بحث کرد.چیزیکه حالا و کم کم بـه لطف فضای مجازی داره خواست اکثریت جامعه مـیشـه.یک مطالبه ی ملی.اینکه هر چیزی رو مقدس کنیم و دور از دسترس ،ظلم بـه همون چیزه و بعد بـه خودمون. اینکه عقب مـیمونیم.من فراموش نمـی کنم احساس خوبی کـه به از کرخه که تا راین داشتم.فیلمـی کـه زمان خودش توقیف شد و بعد از سالی بـه اکران درون اومد.فراموش نمـی کنم برهن یوسف رو وقتی مفهوم انتظار و امـید مورد نیـاز جامعه ی بی تاب اونروز بود.فراموش نمـی کنم کـه وقتی مرگ بر آمریکا خط قرمز نظام بود ( کـه هنوز هم هست) حاتمـی کیـا فیلم موج مرده رو ساخت حالا با هر کیفیتی، درون مورد شک بـه این شعار .قهرمان تندرو و ضد آمریکایی که خانواده اش توسط یک ناو آمریکایی نجات پیدا مـی کنن .فیلمـی کـه طعم توقیف و اصلاحیـه ارو چشید.فراموش نمـی کنم راشـهای بریده شده ی فیلم بـه رنگ ارغوان رو بـه دست تیغ ممـیزی وقتی حاتمـی کیـا اونـها رو درون جشنواره بـه همراه آورده بودو توقیف طولانی فیلم.مگه آژانس شیشـه ای( حالا حتی کپی از بعد از ظهر سگی) نقطه ی اشتراک تمام علاقمندان و مخالفان حاتمـی کیـا، بسیجی نمونـه ای قابل دفاع را بـه هر دو جناح نشان نداد.فیلم چمران با هر کیفیتی مگه اشاره نداشت بـه این موضوع کـه بابا الان مشکل از داخله .دو طرف درگیر تو جنگ هردو داخلین.مگه الان اصل اعتراض مردم بـه همـین جنگ و دعواهای دو جناح سیـاسی نیست کهخواست مردم گم شده.بادیگارد از مسئولین حکومتی مـیگه کـه دیگه قابل دفاع نیستن.(به وقت شام رو تو جشنواره نتونستم ببینم) بـه شـهادت فیلمـهای حاتمـی کیـا مـیگم کـه این آدم زمانـه ی خودشو مـیشناسه و حرف مـیزنـه.حرفهایی کـه گاهی الکن مـی مونـه اما درسته.اون هروقت احساس خطری کرده کـه نظام رو تهدید مـیکنـه فیلم مـیسازه.باقی درون پست بعد
#ابراهیم حاتمـی کیـا
#اختتامـیه
#اختتامـیه_جشنواره_فیلم_فجر
#رشیدپور
Media Removed
. "انجیل های من" داستان پیـامبری و رستاخیز عیسی است، و شروع دین مسیحیت. داستان درون دو فصل تنظیم شده؛ فصل اول با نام "شب باغ زیتون" کـه به پیـامبری ی عیسی مـی پردازد و فصل دوم بـه نام "انجیل بـه روایت پیلاطس" کـه درباره ی رستاخیز این پیـامبر است. شک و ایمان، مسئولیت و لاقیدی، اساس مفهوم این رمان است. چه درون فصل ... .
"انجیل های من" داستان پیـامبری و رستاخیز عیسی است، و شروع دین مسیحیت. داستان درون دو فصل تنظیم شده؛ فصل اول با نام "شب باغ زیتون" کـه به پیـامبری ی عیسی مـی پردازد و فصل دوم بـه نام "انجیل بـه روایت پیلاطس" کـه درباره ی رستاخیز این پیـامبر است.
شک و ایمان، مسئولیت و لاقیدی، اساس مفهوم این رمان است. چه درون فصل اول کـه عیسی نمـی تواند بپذیرد کـه ناجی و برگزیده ی خداست و به پیـامبری ی خود شک مـی کند. و چه فصل دوم کـه پیلاطس، سردار رومـی بـه رستاخیز او شک مـی کند و زنده شدن دوباره ی او را باور نمـی کند. و به آخر هم نـه عیسی کاملا با اعتقاد و نـه پیلاطس بـه تمامـی معتقد است. هر دو شک هایی دارند. عیسی، مسیح بودن خود را باور ندارد و بهانی کـه به او مـی گویند تو مسیح هستی، جواب مـی دهد کـه من این را نگفتم، تو بودی کـه این را گفتی. و در نامـه های پیلاطس بـه برادرش نیز غوطه خوردن او را بین شک و ایمان مـی بینیم.
اما چه بـه پیـامبری و رستاخیز عیسی ایمان داشته باشیم و چه نداشته باشیم یک چیز مسلم هست آن این کـه هم عیسی و هم پیلاطس انسان های لاقیدی نیستند و هر دو بـه دنبال حقیقت مـی گردند. و اشمـیت بـه چه زیبایی این نکته را درون داستان بیـان مـی کند. هنگامـی کـه پیلاطس از شک داشتن مـی نالد و از این کـه دیگر رومـی ای کـه مـی داند، نیست غمگین است، کلودیـا همسرش بـه او مـی گوید: " – پیلاطس، شک و اعتقاد داشتن، هردو یکی است. فقط بی قید بودن کفر است."
در مقابل شک عیسی و پیلاطس اما افراد با اعتقادی نیز حضور دارند. یـهودا و کلودیـا. یـهودا حتی ذره ای هم بـه بازگشت دوباره ی عیسی شک نمـی کند و به خود او هم مـی گوید کـه اطمـینان داشته باشد کـه پس از سه روز از مردنش، زنده خواهد شد. و کلودیـا همسر پیلاطس هم درون مقابل شک این سردار رومـی نمادی از ایمان کامل است.
رمان "انجیل های من" گر چه داستانی با درونمایـه ی مذهبی ست، اما خواندن آن برایـانی کـه اعتقادات مذهبی ندارند هم جذاب است. دیدن شک عیسی و ایمان یـهودا (کسی کـه محل اختفای عیسی را بـه رومـیان لو مـی دهد). خواندن تئوری های منطقی ی پیلاطس درون رد رستاخیز عیسی، کـه به درستی پرداخت شده اند.
Media Removed
شعر درون وصف تو از سوی تو نازل مـی شد
شعر درون شأن تو شرمنده بـه همراهم نیست
واژه درون دست من آنگونـه کـه مـی خواهم نیست
من کـه حیران تو حیران توام مـی دانم
نـه فقط من کـه در این دایره سرگردانم
همـه ی عالم و آدم بـه تو مـی اندیشد
شک ندارم کـه خدا هم بـه تو مـی اندیشد
کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است
کعبه افتاده بـه پایت سر راهت سرمست «پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی درون دست»
کعبه وقتی کـه در آغوش خودش یوسف دید
خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
کعبه بر ی خود نام تو ای مرد نوشت
قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت: «ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانـه برون تاخته ای یعنی چه»
راز خلقت همـه پنـهان شده درون عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر مـی گوید «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» مـی گوید مـی رسد دست شکوه تو بـه سقف ملکوت
ای کـه فتح ملکوت هست برای تو هبوط
نـه فقط دست زمـین از تو تو را مـی خواهد
سالیـانی ست کـه معراج خدا مـی خواهد-
زیر پای تو بـه زانوی ادب بنشیند
لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند
دم بـه دم عمر تو تلمـیح خدا بود علی
شمشیر تو تفریح خدا بود علی
وای اگر تیغ دو دم را بـه کمر مـی بستی
وای اگر پارچه ی زرد بـه سر مـی بستی
در هوا تیغ دو دم نعره ی هو هو مـی زد
نعره ی حیدریـه «أینَ تَفرو» مـی زد
بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
پا درون این دایره بگذار عدم را بردار
بعد از آن روز کـه در کعبه پدیدار شدی
یـازده مرتبه درون آینـه تکرار شدی
راز خلقت همـه پنـهان شده درون عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر مـی گوید «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» مـی گوید.
#نوکر_نوشت:
از عین علی دیده ما بینا شد
از لام علی لوای دین برپا شد
با یـای یدللهی آن سر وجود
منشور سعادت بشر امضا شد
#حیدری_ام
#فقط_حیدر_امـیرالمومنین_است
#یـاعلی_گفتیم_و_عشق_آغازشد
#علی #علی #علی
#امـیرالمومنین
#شیعه #علوی
#تولدت_مبارک_آقاجون💕💕💕💕
Media Removed
"شکنکنیدشایعس . هوادارگولشایعاترانخور . . . زمزمـه بازگشت مـهدی طارمـی بـه پرسپولیس؟؟؟؟😐😐😐 . باشگاه الغرافه قطر بـه نظر تمایلی بـه ماندن مـهدی طارمـی ندارد. مـهدی طارمـی کـه بعد از محرومـیت چهار ماهه اش راهی قطر شد و به تیم الغرافه پیوست، بـه نظر قرار نیست کـه فصل بعد را هم درون این تیم قطری سپری کند ... "شکنکنیدشایعس . هوادارگولشایعاترانخور
.
.
.
زمزمـه بازگشت مـهدی طارمـی بـه پرسپولیس؟؟؟؟😐😐😐
.
باشگاه الغرافه قطر بـه نظر تمایلی بـه ماندن مـهدی طارمـی ندارد.
مـهدی طارمـی کـه بعد از محرومـیت چهار ماهه اش راهی قطر شد و به تیم الغرافه پیوست، بـه نظر قرار نیست کـه فصل بعد را هم درون این تیم قطری سپری کند و شنیده مـی شود مسئولان الغرافه درون راستای جذب دو بازیکن برزیلی قصد ندارند طارمـی را درون تیم خود نگه دارند. از طرفی زمزمـه شده مـهدی طارمـی کـه هنوز هم نام پرسپولیس درون بایو اینستاگرام آن دیده مـی شود، بعید نیست دوباره بـه جمع قرمزها برگردد. البته کـه پرسپولیس فعلا از نقل و انتقالات محروم و امـیدوار هست این محرومـیت بخشیده شود. ضمن اینکه راه دوم قرمزها درون حال حاضر به منظور جذب بازیکن این هست که بازیکن مورد نظر نیم فصل بیرون باشد و بعد از پایـان محرومـیت بـه تیم اضافه شود.
.
من کـه به شخصه بـه شدت با بازگشتش بـه پرسپولیس مخالفم.
جای چنین بازیکنایی کـه تو سخت ترین شرایط پشت تیمو خالی مـیکنن تو پرسپولیس نیست
.
.
بازممـیگم این خبر شایعس توجه نکنید"
Media Removed
در شگفتم کـه چسان طره موی تو و هــــجر داده اند از پی قـــتل چو منی دســت بـه هم
جـمع اضـــداد محــال هست ولی درون عجـــبم که چه هـــجر تو را با دل من بست بهم
دل و هجران تو چون جام ی هست زلال کـه بدادنـــد دو دلـــــداده ســــر مست بـه هم
کامرانی هـمـه درون عــــــشرت پنـهانی نیست گاه درون هجر و دلی هست کـه بسته هست بهم
شیشـه عـمر من دل شده را هجر شکـست یـافت هم مـی نشد آنکه زند بست بـه هـم
هــــمت خویـش بنـازم کـه زدم بــست مـدام شیشـه عمر کـه از هجر تو بشکست بـه هم
دوش که تا وقــت سـحر مرغ بیـاســود و شـهاب دیده اش از غم و هجران تو ننشست بـه هم
Media Removed
یکی از بزرگترین مسائلی کـه هنوز کـه هنوزه به منظور من حل نشده اینـه کـه راز کپشنهای مردم کـه توی صفحه اینستاگرامشون مـیذارن رو بفهمم. یعنی شاید یـه روز متوجه بشم کـه چرا پنگوئنا با اینکه پرواز نمـیکنن، جز پرندهها حساب مـیشن، شاید بفهمم چرا ارمـیا اول شد، شاید بفهمم چرا حمـید استیلی پول چهاربرگی رو کـه با ش شرط بست رو نداد. اما این کپشنا رو نمـیفهمم.
مثلا طرف رفته باشگاه، سیپکش رو داره بـه رخ جهانیـان مـیکشـه، همزمان بازوش رو هم نشون مـیده کـه ببینین چقدر گنده است، بعد یـه لبخند ریزی هم زده. اونوقت مـیاد تو کپشن مـینویسه: هر چه قدر هم کـه هیکل زیبایی داشته باشی، اما مـهم فکر و عقل و شعور است، بعد به جای باشگاه، کتاب بخوان!!!! «پائولو مالدینی»
.
خب چند که تا نکته داره همـین عو کپشن. اولا شما حتما علامت تعجب خیلی زیـاد بذاری. چون هر چی بیشتر بذاری یعنی جمله عمـیقتره. دوما اون لبخندی کـه زده همـینطوری الکی نیست. اون لبخند رو مـیزنـه کـه تو بـه پیروزیت شک کنی. بعد دست کم نگیر.
حالا یـه کم بالا پایین مـیکنیم اینستا رو و به یـه عدیگه مـیرسیم.
یـه خانمـی عگذاشته و زیرش نوشته: کاش کمـی با یکدیگر مـهربان باشیم.
حالا همـین خانم همون روز وقتی سوار مترو بشـه بهی رحم نمـیکنـه کـه روی صندلی بشینـه و احساس مـیکنـه حقی رو کـه سالهاست جامعه پایمالش کرده حتما یـه جا از بقيه مسافرها بگیره.
از بحثمون دور نشیم. توی اینستا بودیم. حداقل خوبی اینستا اینـه کـه مثل مترو بو نمـیاد توش.
عبعدی از یـه مسئول محترمـه کـه توی استوریش نوشته: مردم من مـیدونم کـه الان مشکلاتی وجود داره ولی حل مـیشـه یـه کم صبر کنین. بعد تو استوری بعدیش عاز املت مـیذاره کـه بعد از تله کابین توی توچال خورده.
فضامون یـه کم سیـاسی شد. درون یک حرکت اعتراضانـه رو روشن کنیم و بریم تلگرام دو سه که تا ایده از کانال خانمهای قری بگیریم و بعد بریم اینستا.
بله عبعدیای کـه مـیبینیم، عدو که تا زوج عاشقه کـه دستاشون تو دست همـه و آقاییشون تو کپشن نوشته: عشق اول و آخر من فراموشت نمـیکنم!
حالا با این کاری نداریم کـه طرف از اول و آخر و عشق و کلا زندگی، یـه چیزی شنیده فقط ولی حداقل عکسای قبلی رو پاک مـیکردی.
قسمت قشنگتر ماجرا کامنتهای زیر همـین عکسه.
همـهی داداشیهای دوستمون زیر عمـینویسن «paydar» بعد یـه قلب بنفش هم مـیذارن، انگار ما نمـیدونیم معنیش چی مـیشـه. یـا کامنت مـیذارن: dadawsh. حتما هم با w حتما تلفظ بشـه.
.
بقیـه درون کامنت اول 👇👇👇👇
Media Removed
همـه شـهر مـهیـاست... مبادا کـه تورا آتش معرکه بالاست... مبادا کـه تورا این جماعت همـه گرگند... مبادا کـه تورا پی یک شام بزرگند... مبادا کـه تورا دانـه و دام زیـاد هست ... مبادا کـه تورا مرد بدنام زیـاد هست ... مبادا کـه تورا پشت دیوار نشسته اند ... مبادا کـه تورا نانجیبان همـه هستند ... مبادا کـه تورا که تا مبادا ... همـه شـهر مـهیـاست... مبادا کـه تورا
آتش معرکه بالاست... مبادا کـه تورا
این جماعت همـه گرگند... مبادا کـه تورا
پی یک شام بزرگند... مبادا کـه تورا
دانـه و دام زیـاد هست ... مبادا کـه تورا
مرد بدنام زیـاد هست ... مبادا کـه تورا
پشت دیوار نشسته اند ... مبادا کـه تورا
نانجیبان همـه هستند ... مبادا کـه تورا
تا مبادا کـه تورا ... باز مبادا کـه تورا
دل بـه دریـا زده ای پهنـه سراب هست نرو
برف و کولاک زده راه خراب هست نرو
بی تو من با بدن خیـابان چه کنم
با غم انگیزترین حالت تهران چه کنم
بی تو ی پاییز مرا مـی شکند
این شب وسوسه انگیز مرا مـی شکند
بی تو بی کار وم وسعت پشتم خالیست
گل تو باشی من مفلوک دو مشتم خالیست
بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست
و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست
پسری خیر ندیدهام کـه دگر شک دارم
بعد از این هم بـه دعاهای پدر شک دارم
مـیمـیرم برات .... !!! این متنو کـه مـی خونی، آرزو کن اخمت، هیچوقت توو هم نره، واسه هرچین پیشونیت باز نشـه . سعی کن با چشمات بـه شرط باز بودنش، روشن دنیـارو نگاه کنی، از این دو دیو سیـاه منظورم چشماته، دو فرشته بی گناه کـه به چیزی شک نداره و همرو دوست خودت مـی دونـه. بخدا همـه دوستت نیستن، شاید اونا باعث ... مـیمـیرم برات .... !!!
این متنو کـه مـی خونی،
آرزو کن اخمت، هیچوقت توو هم نره، واسه هرچین پیشونیت باز نشـه .
سعی کن با چشمات بـه شرط باز بودنش، روشن دنیـارو نگاه کنی، از این دو دیو سیـاه منظورم چشماته، دو فرشته بی گناه کـه به چیزی شک نداره و همرو دوست خودت مـی دونـه.
بخدا همـه دوستت نیستن، شاید اونا باعث بشن !!!
باشـه بابا ... هیچی نمـی گم .
نزار خودت بگذری، نزار ازت بگذره
نمـی گم آیندت خراب مـی شـه نمـی گم خوب مـی شـه، آخه هیچکی نمـی دونـه اما ....
نزار مردم لگد مالت کنن، نزار فراموشت کنن .
نمـی دونم نگاه تو بهش چیـه، دنیـارو مـی گم بزرگ یـا کوچیک !!!
به نظر من کوچیکه
کوچیکتر از اونیکه فکرشو مـی کنی اما،
کسیکه بهش لگد مـی زنـه یـا فراموشش مـی کنـه، اصلا دوست نداره، ازش متنفره !!! مـی دونی چرا ؟!؟ چون دنیـا خودش درد داره، رنج داره .
من کـه ۲ بار رفتم و امدم بیشتر مـی فهمم، بعد از من بـه تو نصیحت، فراموش نکن کـه خوش قلبی و خنده، تو رو قشنتگت مـی کنـه اما دروغ نگم گریتم هیچوقت ... بازم نگم، باشـه .
اینو بدون
نظر دلت مـهمـه، اما نظر فکرت مـهمتره .
نظر مردم زیـاد مـهم نیست، بعد واسه خودت زندگی کن، حتی اگه رنگت سیـاه یـا سفیدشـه .
چه آدم های بد ذاتیکه تو رو واسه خودت نخواستن . آدم هاییکه مـی گن زیبان، اما واسه زمانش زشترینن. 🍂امـیدوارم
فراموش نشن
کسائیکه
مردن به منظور هم حتی، اگه نبودن، اگه بودن، اگه رفتن، اگه امدن، اگه مردن و اگه زنده شدن .
دوستون دارم
علیرضا رحمانی 🍂
Read more
Media Removed
شعار و ردیف کلمات انگیزشی پشت سر هم ، وقتی بیرون گود نشستی و فقط تماشاگری مـیتونـه خیلی راحت باشـه ... آره... اینو مـیدونم هممون مـیدونیم ولی به منظور ما کـه دستمون کوتاهِ کوتاهه ... مایی کـه مـیدونیم چقدر تلاش کردی و امـیدواریم کـه بهش ادامـه مـیدی مایی کـه مـیدونیم شعارت #هفت بار زمـین خوردی #هشت بار ... شعار و ردیف کلمات انگیزشی پشت سر هم ، وقتی بیرون گود نشستی و فقط تماشاگری
مـیتونـه خیلی راحت باشـه ... آره... اینو مـیدونم
هممون مـیدونیم
ولی به منظور ما کـه دستمون کوتاهِ کوتاهه ...
مایی کـه مـیدونیم چقدر تلاش کردی و امـیدواریم کـه بهش ادامـه مـیدی
مایی کـه مـیدونیم شعارت #هفت بار زمـین خوردی #هشت بار برخیزه ، مایی کـه هر بار باهات زمـین خوردیم و دست های حمایتمون به منظور دستت کـه موقع پاشدن بـه زانوهات گرفتی بالا رفت
فقط چند کلمـه حرف مـیمونـه ... مـیمونـه که تا بگیم
#قهرمان ! از #رویـاهات نگذر ...
٭مشکلات، مثل تلی از خاک بـه سر ما مـی ریزن
و ما همواره دو انتخاب داریم: اول اینکه اجازه بدیم مشکلات ما رو زنده بـه گور کنن
دوم اینکه ازشون سکویی بسازیم به منظور صعود!٭ و دراین بین ”لا تَحزَنِ ! إنَّ للهَ مَعَنا “ :) که تا بگیم مطمئنیم چندباره با اون انرژی وصف ناشدنیت همرو غافلگیر مـیکنی ، با اون روحیـه تحسین برانگیزت چشم هارو خیره و با تلاشـهای بی انتهات باز هوادارتو سر بلند مـیکنی
بگیم قهرمان ... بریزیم دور حواشیو
بریزیم دور کوره راه هارو بن بست هارو ، قطاری کـه به سمت خدا مـیرفت رو یـادته ..؟ و دراین بین ”لا تَحزَنِ ! إنَّ للهَ مَعَنا “ :)
بگیم بـه نقل از الهی قمشـه ای
هر آرزو دلیل بر #استعداده ، برآورده #مـیشـه شک نکن ”کین طلب درون تو گروگان خداست ، زان کـه هر طالب بـه مطلوبی سزاست“
و دراین بین ”لا تَحزَنِ ! إنَّ للهَ مَعَنا “
لا تَحزَنِ ! إنَّ للهَ مَعَنا لا تَحزَنِ ! إنَّ للهَ مَعَنا ..:) #هستی_دال
@alirezahaghighi_official
#alirezahaghighi
#علیرضا_حقیقی
Media Removed
... ۱- همـه دارن مـیرن کانادا فکر کنم من آخرش تو این شـهر تنـها بمونم.عین شـهرهای فیلمهای سامورایی خلوت و سوت وکور و باد و گرد و خاک صدای درهایی کـه به هم مـیخوره. ۲- نصف جمعیت دوتابعیتی یـا سه تابعیتی شدن چه حالی دارن دمشون گرم واقعا !من از تنبلی بـه زور همـین کارت ملی خودم رو گرفتم. ۳- من خیلی از قافله عقبم ... ...
۱- همـه دارن مـیرن کانادا فکر کنم من آخرش تو این شـهر تنـها بمونم.عین شـهرهای فیلمهای سامورایی خلوت و سوت وکور و باد و گرد و خاک صدای درهایی کـه به هم مـیخوره.
۲- نصف جمعیت دوتابعیتی یـا سه تابعیتی شدن چه حالی دارن دمشون گرم واقعا !من از تنبلی بـه زور همـین کارت ملی خودم رو گرفتم.
۳- من خیلی از قافله عقبم با اینکه عاشق حیوانات و طرفدار شدید آنـها هستم اما خوب سگ و گربه ندارم لباس تنشون کنم یـه دوسه که تا عبزارم تو اینستا پز بدم.
۴- آخرش حسادت کار دستم مـیدهد آخه من صبحانـه بیفتک با آب پرتقال و مـیوه آووکادو نمـیخورم عکسش رو بزارم اینجا. همـین بزور یـه چایی شیرین بخورم هنر کردم.
۵- چرا همـه دلار و سکه دارن من ندارم؟! نمـیدونم چرا پولهام هی تموم مـیشـه نمـیتونم بعد انداز کنم؟
۶- پروردگارا منفجر بشود شیطان انشالله و گوشش کر بشود کـه در عدالتت شک کرد فقط التماس مـیکنم یک تجدید نظر درون مورد اخراج ما از بهشت بـه فرشتگان مقربت اعلام کن ما فقط یک سیب خوردیم!
۷- کی گفته اطلاعات زیـاد خوبه؟مثلا حساب کردم با توجه بـه مستندات از سال ۱۳۴۷ دستمزد و درآمد تمام آهنگسازان موسیقی فیلم تاکنون! یعنی۱۳۹۷ بـه اندازه درآمد کنسرتهای یک خواننده جوان کـه شش ماه هست مـیخواند نبوده است.
۸- یکی بـه من بگوید چطور مـیشود یک سال کمتر ساز زد و بعد استاد شد و بعد مسترکلاس گذاشت.
۹- خیلی خوشحالم از وقتی اسنپ آمده راننده های آژانس سر کوچهمان کولر روشن مـیکنند قبلا مـیگفتن بـه موتور فشار مـیاد.
۱۰- من یک موجود بیرحم هستم حتی آب را به منظور گلدانـهایم جیره بندی کردم فقط نفهمـیدم چرا همسایـه هر روز تویوتا لندکروز بزرگش را با یک استخر آب مـیشوید.
۱۱- اعتراف کنم قبل از دستگیری .من دو بسته استامـینوفن ۵۰۰ احتکار کردم. الان وجدانم آزاد شد خداشاهده.
۱۲- یکی دو که تا ازین خوانندههای زیرزمـینی رو آوردم روی زمـین درون عرض یک سال الان با لکسوس از جلوم رد مـیشن بوق مـیزنن یـه دستی تکون مـیدن اینقدر ازین احترامـی کـه مـیزارن بهم ذوقمرگ مـیشم نمـیدونین والله.
Media Removed
... من داعش واقعی رو از نزدیک دیدم. پارسال وسط جنگ سوریـه. توی دمشق، مسیر بین مرکز شـهر که تا زینبیـه، درست لابهلای خونـههای خرابی کـه هنوز دست اونا بود. راهی کـه ما مـیرفتیم رو از مگسک اسلحهشون دنبال مـی. اگه بـه ماشینی شک مـی یـا عشقشون مـیکشید شلیک مـی. اینکه مـیدونستم تو اون مسیر بهعلاوهی ... ...
من داعش واقعی رو از نزدیک دیدم.
پارسال وسط جنگ سوریـه. توی دمشق، مسیر بین مرکز شـهر که تا زینبیـه، درست لابهلای خونـههای خرابی کـه هنوز دست اونا بود. راهی کـه ما مـیرفتیم رو از مگسک اسلحهشون دنبال مـی. اگه بـه ماشینی شک مـی یـا عشقشون مـیکشید شلیک مـی. اینکه مـیدونستم تو اون مسیر بهعلاوهی دوربین تفنگ یـه قاتل رو پیشونیمـه ترسناک بود.خیلی ترسناک.
توی «تِدمور» هم دیدمشون. کـه البته یـه شـهر ویران خالی از زندگی شده بود، کنار ستونها و ویرانـههای «پالمـیرا»_که تختجمشید سوریـهست_. همونجا کـه اون آدما رو ردیف چیدن و یکی یکی سر ب. داعش دو روز قبل از اونجا رفته بود چند کیلومتر پایینتر. از دور معلوم بودن و شاید دو روز دیگه یـا فردا یـا همـین الان پاتک مـیزد. من شب رو کنار سربازامون خوابیدم. توی یکی از چند خونـهی سرپا موندهی شـهر کـه چند روز قبل جای خواب فرماندهی داعشیـا بود. هنوز بوی خون مـیومد. و اینکه نمـیدونستم جام امنـه یـا نـه ترسناک بود. خیلی ترسناک.
با یـه سری سرباز جیگردار و مشتیام رفیق شدم. شبیـه همدیگهام نبودن. یکیشون آبادانی بود، مـیگفت اول خدا بعد صنعت بعد استقلال! یکیشون ابی گوش مـیداد خودشم صداش خوب بود. یکی دیگه از این سیگارا کـه خودش مـیپیچید درست مـیکرد یکیام داد بـه من... من اما ایمان دارم با همـه تفاوتاشون همـه با اعتقاد و باور اونجا مـیجنگیدن. وگرنـهی بـه خاطر پول و درجه و اینـها اونجا دووم نمـیآورد.
از اون سفر و اون جنگ فقط یـه آرزو با خودم آوردم. کـه آرزو و باور تک تک اوناهم بود و هر کدوم بـه زبون خودش تو درددلاش مـیگفت. کـه خدا کنـه هیچ آدمـی هیچ لحظهای رو تو خونـهی خودش با ترس و ناامنی سر نکنـه. اونا بـه خاطر همـین اونجا بودن. کـه ترس پاشو داخل مرز ما نذاره. اگه خودمونم با اسب و عربده نبریمش وسط زن و بچهی مردم کـه هم بـه مردم لطف کردیم هم بـه معای مظلوم حریممون.
.
#به_وقت_شام
#کوروش
#داعش
#حاتمـی_کیـا
Media Removed
عاشقت بودم و هستم! کـه نباشی پیشم
توی تکراری یک بچّه دبیرستانی
مـی نویسم بر شیشـه: بـه تو مـی اندیشم!!
عاشقم بودی؟ هستی؟ خواهی شد؟ شاید...
تیغ بر صورت من مـی رود و مـی آید
به خودم مـی گویم: تو مَردی! گریـه نکن!
مـی کشم سیگاری منتظر ِ یک تلفن
مـی کشم سیگاری که تا که بخوابد دردم
مـی کشم سیگاری که تا که بـه تو برگردم
مـی کنم گم وسط بغض کتابم خود را
چشم مـی بندم... شاید کـه بخوابم خود را
مـی شود پیدا آن راه فراری کـه تویی
مـی رسم با هیجان که تا به قراری کـه تویی
بعد ِ قرنی دوری، حسّ کمـی نزدیکی
سینما رفتن و دستت وسط تاریکی
فیلم بر پرده و آماده ی اکران شدنت
حسّ غمگین سرانگشتی بر بدنت
مضطرب، عاشق، غرق هیجان، بی هدفی
بوسه مـی گیری، از صندلی ِ آن طرفی!
- «دوستت دارم...»
این اوّل ِ خط خواهد شد
وارد زندگی مسخره ات خواهد شد!
مـی زنی درون تاریکی بـه غمم لبخندی
با طناب ِ نامرئیت مرا مـی بندی
خسته از چوبی ها، آدم ها!، سنگی ها
مـی زنی لبخندی... آخر ِ دلتنگی ها
مـی پرم از بغل خستگی ام درون خانـه
نـه تو هستی و نـه آماده شده صبحانـه
جلوی آینـه ام: خسته و ناآماده
شعر مـی گویم و گه روی ورق مـی آید
از همـه زندگی ام بوی عرق مـی آید
خواب خوش بودم و سردرد ِ بعد از بیداری ست
عاشقی چیز قشنگی ست... ولی تکراری ست
چشم بی حالم درون کاسه ی خون افتاده
رختخوابم جلوی تلویزیون افتاده
ریشـه ام سوخته و کهنـه شده ته ریشم
نیستی پیشم و بهتر کـه نباشی پیشم!!
زنگ من مـی زندت با هیجان درون گوشی
باز هم گم شده ای درون وسط ِ خاموشی
نیستی! بوی غم از لحظه ی شک مـی آید
از لباس ِ زیرم بوی کپک مـی آید
حلقه ای در، انگشتم... و یکی درون گوشم
کت و شلوارم را با نفرت مـی پوشم
مـی برم توی خیـابان غم سنگینم را
مـی کنم پارک ته ِ دنیـا ماشینم را
خسته ام مثل درون بغلی جا نشدن
خسته ام مثل هماغوشی و ارضا نشدن
خسته ام مثل دو که تا تخت جدا افتاده
قرمـه سبزی تو درون یک شب جا افتاده
بی تفاوت وسط ِ گریـه شدن یـا خنده
مـی کشد سیگاری یک شبح بازنده
بی هدف بودم درون مرثیـه ی رؤیـاهام
#عید_غدیر شعرخوانی درون مدح امـیرالمؤمنین درون حضور رهبرانقلاب. ۹۵/۱۲/۰۵ بسم الله الرحمن الرحیم نشست یک دو سه خطی مرا نصیحت کرد مرا چو دوست بـه راه درست دعوت کرد خطوط چهرهی او گرد درد داشت ولی بهخاطر دل سختم چه نرم صحبت کرد سیـاه کرده شب شبهه روزگار تو را زبان گشود و زجهل زمان، شکایت کرد زبان ... #عید_غدیر
شعرخوانی درون مدح امـیرالمؤمنین درون حضور رهبرانقلاب. ۹۵/۱۲/۰۵
بسم الله الرحمن الرحیم
نشست یک دو سه خطی مرا نصیحت کرد
مرا چو دوست بـه راه درست دعوت کرد
خطوط چهرهی او گرد درد داشت
ولی بهخاطر دل سختم چه نرم صحبت کرد
سیـاه کرده شب شبهه روزگار تو را
زبان گشود و زجهل زمان، شکایت کرد
زبان گشود، زبانی چو اشک دیده روان
روان حقیقت یک رود را روایت کرد
بیـان روشن و فریـاد محکمش آن شب
برایم از افق دید او حکایت کرد
هم او کـه پنجرهی آفتاب را وا کرد
که نور درون دل تاریک من اقامت کرد
همان امـیر مدارا، همان امـیر مرام
همان امـیر کـه بر نفس خود حکومت کرد
همان امـیر کـه مـیشناخت ،
امـیری کـه از امارت خود فقط بـه وصلهی پیراهنی قناعت کرد
لباس خوف و خطر را جز او کـه مـیپوشید؟
شبی کـه از شب آن شـهر، ماه هجرت کرد
مـیان معرکه ایمان تیز شمشیرش
دمـی مجسمـهی کفر را دوقسمت کرد
چقدر زیستنی ساده را ستایش کرد
چقدر حیله و ترفند را مذمت کرد
نگاه کرد بـه دنیـا بـه دیدهی موری
که لانـه ساختن او را دچار زحمت کرد
زمـین چگونـه نبالد به خود زمانیکه
شکوه دست خدا درون زمـین زراعت کرد
و کاش من بودم جای دستهی بیلی
که پینـه، پینـهی آن دست را زیـارت کرد
ستارهبارترین صبح خلقت دنیـا
چه شد کـه با شب خلوت چاه خلوت کرد
مداد باطل تاریخ هم پشیمان است
از اینکه درون حق این طایفه خیـانت کرد
از اینکه پنجهی آتش بـه نور سیلی زد
از اینکه چوبهی درون نیز هتک حرمت کرد
بنای آخرتش را ولی خراب نکرد
علی کـه پشت، بـه دنیـای مست قدرت کرد
نبُرد دست بـه شمشیر اختلاف علی
و خون تازهی اسلام را ضمانت کرد
که دیده هست که با ضرب و زور سازش کرد
که گفتهاست کـه با دست کفر بیعت کرد
در آن تلاطم طوفان فتنـه و تردید
امـیر صبر چونان کوه استقامت کرد
کجاست منبر نفرین و مذهب نفرت
همان کـه بین نمازش بـه عشق لعنت کرد
کجاست که تا که ببیند مرام مـیماند
مرا، مرام علی شیعهی محبت کرد
کتاب زندگیاش را ورق ورق خواندم
خیـال خستهی من را چقدر راحت کرد
شبیـه شک شده بودم کلاف سر درون گم
شبی چراغ کتابی مرا هدایت کرد.
Read more
Media Removed
انجی توماس
مترجمان: مـیلاد بابانژاد-الهه مرادی
#نشرنون
چاپ دوم
بدون شک یکی از مـهمترین کتابهایی کـه سال 2017 درون آمریکا بـه چاپ رسید کتاب «نفرتی کـه تو مـیکاری» اثر انجی توماس بود کـه به تازگی توسط نشر نون و با ترجمـه مشترک مـیلاد بابانژاد و الهه مرادی پایش بـه بازار کتاب ایران هم باز شده هست و درون مدتی کمتر از یک ماه بـه چاپ دوم رسیده است. این کتاب نـه تنـها بـه یکی از پرمخاطبترین و محبوبترین کتابهای سال گذشته درون آمازون و لیست پرفروشهای نیویورک تایمز تبدیل شد بلکه منتقدان با عباراتی همچون «خیره کننده»، «مـیخکوب کننده» و «داستانی مـهم و ضروری به منظور دنیـای امروز» از آن یـاد د. حتی کار که تا جایی پیش رفت کـه شنون اوزینی از نشریـه گلوب نوشت: «عناوین و دستهبندیهای این کتاب را فراموش کنید. این کتابی هست که امسال همـه ما حتما آن را بخوانیم.». همـین اقبال عمومـی و رسانـهای باعث شد کتاب نفرتی کـه تو مـیکاری بـه عنوان اولین کار توماس دهها جایزه ریز و درشت بگیرد. بهترین کتاب سال بـه انتخاب سایت معتبر گودریدز، نامزد نـهایی جایزه ملی آمریکا، برنده جایزه کایرکاس، برنده هورن بوک اواردز نشریـه معتبر بوستون گلوب بخشی از جوایز بلندبالای این کتاب بودند و در همـین یکی دو ماه گذشته جایزه ویلیـام سی. موریس(بهترین کتاب جوان آمریکا)، مایکل ال. پرینتز (جایزه ویژه کتابخانـه آمریکا)، ادگار آلن پو(بهترین کتاب اول) هم بـه این لیست اضافه شده است.
سر و صدا و اقبال به منظور این کتاب آنقدر زیـاد بود کـه هالیوودیها خیلی سریع تصمـیم گرفتند فیلمـی پرهزینـه به منظور آن بسازند و کتابی کـه خیلی اتفاقی درون سال 2017 و با کمک توییتر به منظور خودش انتشارات پیدا کرد حالا قرار هست در عرض کمتر از یکسال تبدیل بـه فیلمـی پرهزینـه شود و روی پردههای سینما برود.
ویژگی این کتاب این هست که به منظور تمام مردم جهان و ما ایرانیـان فوق العاده ملموس هست و وقتی کتاب را بخوانید از قرابت فرهنگی کـه در جامعه و خانوادههایی کـه در کتاب بـه تصویر کشیده شده شگفتزده خواهید شد.
#نفرتی_که_تو_مـی_کاری
Media Removed
. یـه روز تو کتابخونـه کتاب بـه دست اومد سمتم و گفت: «شما رشته تون ریـاضیـه، درسته؟» گفتم «نـه من تجربی ام» گفت «چه جالب منم تجربی ام. دیدین این ریـاضیـا چقدر اسکولن؟ اصلا از قیـافه شون هم معلومـه. آخه من شخصیت همـه آدما رو با دیدن قیـافه شون بیرون مـیکشم. مثلا تو یـه مـیمون جنگجو و آذری مغروری» . گفتم «مـیمون خودتی ... .
یـه روز تو کتابخونـه کتاب بـه دست اومد سمتم و گفت: «شما رشته تون ریـاضیـه، درسته؟» گفتم «نـه من تجربی ام» گفت «چه جالب منم تجربی ام. دیدین این ریـاضیـا چقدر اسکولن؟ اصلا از قیـافه شون هم معلومـه. آخه من شخصیت همـه آدما رو با دیدن قیـافه شون بیرون مـیکشم. مثلا تو یـه مـیمون جنگجو و آذری مغروری» . گفتم «مـیمون خودتی ها!» گفت «دارم مـیگم متولد آذر هفتاد و یکی. کـه مـیشی یـه آذرماهی مـیمون، کـه مغروره و جنگجو» . با بی حوصلگی گفتم «نخیر عزیزم من متولد فروردین هفتادم» گفت «اوه اوه! بعد با این حساب دوسال موندی پشت کنکور، مـیدونستی خیلی ی؟» کتاب پانصد سال کنکور تجربی بـه همراه پاسخ نامـه صد درصد تشریحی رو بلند کردم و کوبیدم توی سرش. وقتی بـه هوش اومد گفت «چرا ناراحت مـیشی جانم؟ منظورم این بود کـه متولد سال هفتادی کـه سال ه. نماد ماه تولدت هم کـه فروردینـه، قوچه. تو یـه اصیلی!».
.
همون موقع حتما مـیفهمـیدم کـه مریم یـه مـیمون حقه بازه. ولی نمـیدونم چی شد کـه جذب حرفاش شدم. خب البته درون اون شرایط هر چیزی دلچسب تر از حفظ اسم کتابای ابوریحان بیرونی بود. مـیگفت اگر مـیخوام خوشبخت بشم حتما با یـه متعادل ازدواج کنم، چون هم هر دو چهارپاییم هم نوع تغدیـه مون شبیـه همـه. اما تعادل اون مـیتونـه تندروی منو جبران کنـه. نزدیک ترین متعادل بـه من مـیشد مـهر 64 و من از اون لحظه که تا خود روز کنکور تو همـه جا دنبال یـه مـهرماهی مـهربون مـیگشتم. دیگه درس رو گذاشته بودم کنار و روز کنکور بـه تنـها سوالی کـه عملا مـی تونستم جواب بدم این بود کـه طراح سوالها متولد چنده؟ تازه همونم بین دو که تا گزینـه ی اژدهای خشمگین و موش چموش شک داشتم.
بعد اینکه از جلسه کنکور اومدم بیرون مریم رو دیدم و قرار شد با داداشش منو برسونن. داداشش یـه مـهربون بود. اینو از نوع رانندگی اش هم مـیشد فهمـید. چون سرشو مـینداخت پایین و همـه چراغ قرمزا رو رد مـیکرد اما وقتی بهش فحش مـیفقط لبخند مـیزد و مـیگفت «ساری گایز» با این حال مریم هم تو مسیر چند بار تاکید کرد که تا من مطمئن بشم پسری کـه با پراید هاش بک آلبالویی اش اومده بود سراغم درون واقع همون مـهربون رویـاهامـه کـه اومده منو با خودش ببره چرا.
.
بقیـه درون کامنت اول 👇👇👇
Media Removed
داخل هواپیمای باکو بـه تهران وقت خوبی بود کـه برم سراغ کتابی کـه چند وقته دارم مـیخونم.
نویسندههای کتاب دو خانم هستن کـه هر کدوم حدود ۳۰ سال سبکزندگی چندمـهری رو تجربه کرده بودن و توی این کتاب اومدن از تجربههاشون گفتن.
اونها مـیگن:
اینکه همزمان چند نفر رو دوست داشته باشید و همزمان چند رابطهی عاشقانـه داشته باشید یک اختلال روانی نیست بلکه یک نوع رفتاره و به هیچ وجه زشت، هرزگی و بیبندوباری نیست درون صورتی کـه آدم با خودش و معشوقههاش روراست و صادق باشـه و همـهی طرفهای درگیر، از این روابط آگاه و راضی باشن. و البته بـه شدت توصیـه مـیکنـه کـه مسائل بهداشتی، امنیتی و عفونتی هم رعایت بشـه [•••]
[•••] اگرچه درون دنیـایی -negative زندگی مـیکنیم (منظورشون اینـه کـه دنیـا نسبت بـه دید منفی داره و همـیشـه این فعل و حرف زدن درون موردش رو تابو/گناه/عیب شمردن) ولی هنوز هم آدمِ poly-amour (چندمـهر) مـیتونـه با گفتگو، شفافیت، و اخلاقگرایی روابطی سالم داشته باشـه، از زندگیش (خیلی بیشتر) لذت ببره و دلی رو نشکنـه [•••]
[•••] این باور کـه عشق فقط زمانی «واقعی»ـه کـه برای یک نفر باشـه دروغی بیش نیست و شاید درون زمانهای دور انسان بـه این عرف و باور نیـاز داشته ولی الان دیگه بهش نیـازی نیست. این خیلی قشنگه کـه همـهی چیزهایی کـه مـیخوای رو درون یک نفر پیدا کنی و همـهی عشقت رو بهش بدی، ولی این ماجرا به منظور همـه این شکلی نیست.
در مورد تشکیل خانواده، بچهداری، حسادت، و همـهی سوالاتی کـه در ذهن تو هم هست حرف زده و با متنی شیوا و مثالهایی واقعی باهات گفتگو مـیکنـه و باعث مـیشـه بـه خیلی از چیزهایی کـه تا الان بـه صورت ناخودآگاه یـاد گرفتی و در ذهنت حک شده شک کنی.
کتاب بـه انگلیسیـه و ترجمـهی فارسی ازش نداریم.
مـیخواید من ترجمـهش کنم؟
خیلی کار داره ولش کن. حداقل سه ماه حتما خیلی کارها رو تعطیل کنم و بشینم پای کتاب و لپتاپ. پروژهی بزرگیـه. نمـیدونم. از طرفی مـیدونم همـه حتما این کتاب رو بخونن و با ترجمـهش خدمت بزرگی بـه جهان کردم. بذار ببینم چطور مـیشـه. اصلن بذار خوندن کتاب رو تموم کنم. اگر تصمـیم جدیدی درون مورد این کتاب گرفتم خبرتون مـیکنم.
راستی اسم کتاب هست:
The Ethical Slut
#PolyamoryPride
#جام_جهانی_سیزدهم
#جام_جهانی #روسیـه۲۰۱۸ #سفر #سفرنامـه #سفرنویس #بلاگر #سفرزندگی #چندمـهری
Media Removed
حالم این روزا حالِ خوبی نیست،
شکل حالِ عقاب، بیپرواز
شکلِ حالِ ژوکوند، بیلبخند،
مثل احوالِ تار بیشـهناز.
دود مـیشـه کلمبیـا هر روز
بینِ نخهای پاکتِ کِنتم
سقط مـیشد ترانـهای هر شب
توی گیلاسِ سبزِ اَبسنتم.
زندگیم مثلِ بیخدیواری،
تو یـه تاریخِ تلخِ و تکراری
با هر اسمـی دوبار مـیمـیریم:
دو محمد، دو بار مختاری.
اون شبی کـه صدای نسرین داشت
تو یـه سلول سرد مـیپژمرد،
بیبیسی تیترِ اولش این بود:
ی آنجلینا رو لولو بُرد!
من سفر کردم از ترانـه شدن،
کوچ کردم بـه سرزمـینِ سکوت
با گذرنامـهای کـه رو جلدش
جای ایران نوشته بود لیلیپوت.
کشوری کـه تو اون ستاره مـی شن
با دوتا فیلم بندتنبونی
آدماش برگزیده مـیشن با
قاشقِ داغِ رشونی.
همـهی عمرشونو پُز مـیدن
به یـه لوحِ گِلیِ گندیده
رُستمن، قاتلای سهرابی
که بـه ساز اونا نیده.
جَکو با لوبیـای سحرآمـیز،
کاشتن توی خاکِ ناباور
پیچکِ سبزشون بـه ابرا رسید،
تا چه غولی پایین بیـاد آخر
شعبدهبازی تو لباسِ سفید،
دلقکی با کلاهِ شیپوری،
یـه رابینهودِ سر بـه راه شده،
یـا گوریلِ بنفشِ انگوری.
شادیمون قدِ توپِ فوتبال و
پرچمِ سرزمـینمون چینی
من هنوزم یـه پونزم روی
صندلیِ معلم دینی!
حالم این روزا حالِ خوبی نیست،
قلوه سنگی تو کفشِ این دنیـاس
من بـه روزای شاد مشکوکم،
شک دارم ختمِ ماجرا اینجاس.
یغما گلرویی
Media Removed
#bighanoon #mahdisasafarikhah من آدم وفاداری بودم؛ از اینها کـه تا آخرش توی گروههای تلگرامـی مـیموندن که تا ببینن آخروعاقبتش چی مـیشـه. هیچوقت نفهمـیدم کانال حتما بدانیم که... چرا حتما یكدفعه بزنـه تو کار واردات شامپو خشک و موز که تا اینکه از نزدیک با لیست واردکنندههای پوشاک آشنا شدم، همونهایی ... #bighanoon #mahdisasafarikhah
من آدم وفاداری بودم؛ از اینها کـه تا آخرش توی گروههای تلگرامـی مـیموندن که تا ببینن آخروعاقبتش چی مـیشـه. هیچوقت نفهمـیدم کانال حتما بدانیم که... چرا حتما یكدفعه بزنـه تو کار واردات شامپو خشک و موز که تا اینکه از نزدیک با لیست واردکنندههای پوشاک آشنا شدم، همونهایی كه ارز دولتی مـیگرفتن به منظور واردات دارو و موز وارد مـی. آخه موز؟ یعنی لعنتی تو حتي بـه پرستیژت هم فکر نکردی؟ مگه دهه شصته؟! از اتاق فرمان اشاره مـیکنن ظاهرش رو نبین کـه دهه نوده، باطنش همون دهه 60 خودمونـه. چند وقت پیش وقتی همـه یـه گروه رو ترک و من مصرانـهمونده بودم ادمـین گروه اومد تو خصوصی و بهم گفت: م، مـیخوایم اینجا رو بکوبیم یـه دو واحد کلینیک پوست بزنیم، فقط کف رو مـیخوایم پارکت کنیم شما برو بیرون آماده شد خودم مـیگم بچهها ادتون کنن. بعدش دیگه اون آدم سابق نشدم و شدم اونی کـه تا یکی پست مـیذاره از گروه لفت مـیده البته بیشتر به منظور افهاش. همونی کـه انگار واسه مدیتیشن ادش تو گروه. اینها رو گفتم کـه بگم یکی از دغدغههای من و همسرم هم اینـه کـه چجوری یـه شبه پولدار بشیم اما هیچوقت با هم بـه توافق نرسیدیم، یعنی بـه ذهنمون هم نمـیرسید کـه کل زندگیمون رو بفروشیم و موز وارد کنیم یـا چای خشک. من همـیشـه مـیگفتم بهجای دو شیفت سه شیفت کار کنیم و اون مـیگفت آخر هفتهها رو هم نوبتی بریم سرکار. این روزها شدیم مثل اون معتادی کـه به وسایل خونـهاش بـه چشم پتانسیل تبدیل شدن بـه مواد نگاه مـیکنـه. یکی از سرگرمـیهامون اینـه کـه هرروز قیمت یکیش رو چک مـیکنیم بعد تو کشوی گارانتیها دنبال فاکتور فروشش مـیگردیم و وقتی مـیبینم چند بوده چند شده یـه لبخند کشیده از سر وای چه خوشبختم من مـیزنیم اما دو سه ثانیـه طول نمـیکشـه کـه یـادمون مـیاد اگه یـه روزی خراب بشـه و مجبور بشیم دوباره بخریمش چیکار حتما یم؟ کاش من اونی بودم کـه تو اینستاگرام مـیگفتم جی جی جیینگ آنباکسینگ دارم چه آنباکسینگی. بعد از یخچال و فریزر که تا ماست لاکتیکی و پنیرم رو برام مـیفرستادن و مـهمترین دغدغهام این بود کـه چجوری اینها رو با یـه سناریوی حساب شده بریزم تو پستها کهی شک نکنـه تبلیغه. هیچوقت هم نفهمـیدم اگه مخاطب بفهمـه کـه تبلیغه مگه چی مـیشـه. بعد هم زیر پستهام گیس و گیسکشی باشـه. مـهمترین سوالشون این باشـه کـه درآمدم چقدره و بعد هم هر از گاهی بیـام و یکیشون رو ضایع کنم و بقیـه پشتم درآن کـه چقدر باحالی، ایول خوب ضایعش کردی، بعد هم مادرانـه یـه دستی بکشم رو سر بچه طرفدارهام و تا یـه آنباکسینگ دیگه همـهشون رو بـه خدا بسپارم.
.
بقیـه درون کامنت اول👇👇
Media Removed
. ۱. آقای دکتر! منم یـه توانی دارم. همش توجیـه و انکار! دانیـال بـه جای اینکه اشتباهاشو قبول کنـه فقط توجیـه و انکار مـیکنـه. شب نیم ساعت سر خیـابون منو الاف نگه داشته، مـیگه ماشینو داداشم دیر آورده تقصیر من نیست! (فرناز - بیست و هفت ساله ) ۲. دكتر ميخواستم بدونم تو اين آخرين فرصتم چه كارهايي انجام ... .
۱. آقای دکتر! منم یـه توانی دارم. همش توجیـه و انکار! دانیـال بـه جای اینکه اشتباهاشو قبول کنـه فقط توجیـه و انکار مـیکنـه. شب نیم ساعت سر خیـابون منو الاف نگه داشته، مـیگه ماشینو داداشم دیر آورده تقصیر من نیست! (فرناز - بیست و هفت ساله )
۲. دكتر ميخواستم بدونم تو اين آخرين فرصتم چه كارهايي انجام بدم؟ اون دو صفحه اي كه بهتون دادم اشكالات رفتاريمـهست، خودم خيلي تلاش ميكنم كه رفعشون كنم ، اما گاهي اشتباه ميكنم، شما راست ميگين من تمرينم كمـه ، اما چطوري بيشتر تمرين كنم ؟ خودم ميدونم تمام اون مشكلات خوب نيستن، ميخوام ديگه جزيي از وجودم نباشن که تا فرناز راضی باشـه و حال منم بهتر بشـه. ميخوام تو سال نود و هفت كم اشتباه تر ، عاقلانـه و پخته تر رفتار كنم ، ميخوام که تا روز موعود حداقل بـه يه موفقيت نسبي تو اصلاح كارام رسيده باشم. (دانیـال - سی ساله)
۳. اواسط مـهرماه اولین جلسهمان با دانیـال و فرناز بود. از آن روز هر دو هفته جلسه داشتیم. روزهایی کـه قرار بود بیـایند، اسپری و ادکلن ممنوع بود. حیف بود بوی دیگری قاطی انتخابِ بینظیر آنـها درون گُزینش عطر شود. بدون شک دانیـال و فرناز بااستعدادترین آدمـها درون شناخت و انتخاب عطر هستند. فرناز همـیشـه سمت راست و کمـی نزدیکتر و دانیـال کمـی دورتر مـینشینند و شما مـیتوانید اول عطر سرد و سبک فرناز و کمـی بعد عطر تندتر و مردانـهی دانیـال را همچون نتهای اول و دوم یک اِدوپرفیوم فرانسوی درون کافهای دنج و رو بـه خیـابان درون نزدیکی رودِ سِن، احساس کنید. فرناز شاکیست کـه دانیـال چرا نمـیداند کجا و چگونـه حتما واکنش مناسب را نشان دهد. شش ماه وقت داده که تا دانیـال خودش را اصلاح کند. درون این شش ماه سه نفری تلاش کردیم. بیش از همـه دانیـال. من دستِ لرزانش را دیدهام زمانی کـه ناشیـانـه روی شانـهی فرناز کشیده مـیشد که تا آرامش کند. من پلک زدنهای مضطربانـهش را وقتی نگران مـیشود فرناز او را به منظور آخرین اشتباهش هرگز نبخشد، زیر چشمـی پاییدهام. و نگاه نااُمـیدِ عاشقش را وقتی فرناز بهخاطر حواسپرتی سرش داد مـیزند، دیدهام. نمـیتوانم همـه اینـها را نادیده بگیرم و حکم بـه پایـان رابطه بدهم.
۴. امروز سیزده فروردین است. روزی کـه قرار بود فرناز به منظور ادامـه رابطه تصمـیم نـهایی را بگیرد. امـیدوارم تصمـیم فرناز، بـه پاسِ عشق و تلاش بیشائبه اما گاهی بینتیجهی دانیـال، تداوم این رابطه باشد. یـادتان هست شعار همـیشگیمان به منظور مشکلات رابطه چیست؟ «ما رابطههای خراب شده را تمام نمـیکنیم، درست مـیکنیم»
پ.ن. فرناز و دانیـال هر دو اینجا را مـیخوانند، چیزی هست بخواهید بـه آنـها بگویید؟
Media Removed
تو حتی اگه اونی کـه یـه روز کنارِ دریـا وقتی ماسه لایِ پاهامون رفته و باد داشته مـیخزیده بینِ موهام لبامو بوسیده هم باشی، اگه بخوای بری درو قفل نمـیکنم و کلیدشو قایم نمـیکنم پشتِ عکسِ دو نفرمون.... تو اگه اونی کـه با من کنسرت اومده و وقتی از جیغای زیـاد صدام گرفته بوده آب معدنی داده دستم که تا بخورم و صدام باز ... تو حتی اگه اونی کـه یـه روز کنارِ دریـا
وقتی ماسه لایِ پاهامون رفته و باد داشته مـیخزیده بینِ موهام لبامو بوسیده هم باشی،
اگه بخوای بری درو قفل نمـیکنم و کلیدشو قایم نمـیکنم پشتِ عکسِ دو نفرمون....
تو اگه اونی کـه با من کنسرت اومده و وقتی از جیغای زیـاد صدام گرفته بوده آب معدنی داده دستم که تا بخورم و صدام باز بشـه و باز جیغ ب هم باشی
باز کـه بگی دارم مـیرم
من نرو رو رویِ لبایِ از ترس لرزونم نمـیارم.
تو اگه اونی کـه شیش صبح بخاطر من بیدار شده و برام حلیم خریده و کل منطقه های بینمونو با دنده چهار رونده هم باشی
باز وقتی تو چشات بخونم کـه مـیخوای بری
نمـیام و تند تند رویِ پلکات بوس نمـیکارم
که بفهمـی حالا نباید بری.
تو اگه اونی کـه موقع مریضیم پر از حرص از لجبازی من به منظور دکتر نرفتن
مچ دستمو گرفته و پرتم کرده تو مطب دکترم باشی
باز وقتی مـیبینم پیرهنیو کـه برات خو داری با اوج وسواس که تا مـیکنی
باز نمـیام محکم از دستت بکشمش بیرون و بگم کجااااا؟؟؟
تو حتی اگه اونی کـه اولین بار کاری کرده کـه برم جلو و دستایِ یـه مردو تو دستم بگیرم و با چشمایِ پر از شک و اشک زل ب بـه دستاش و با هزار که تا من من و عین پسر چهارده ساله ها رفتار بگم:
خب راستش این حس کم کم داره مـیره کـه عشق بشـه
باشی و یـه روز دستاتو تو دستایِی جز من گره کنی
من باز نمـیایم دستو از دستاش بکشم بیرون...
من آدم جلویِی رو گرفتن نیستم،
آدم سدِ راهی شدن به منظور نرفتن،
آدمِ کشیدن چمدون از دستای یکی،
آدمِ اینکه تویی کـه داری مـیری رو بغل کنم و هزار باره بگم نرو.
من فقط آدم وایستادن نگاه م،
آدمِ دست و پنجه نرم با نبودنا،
آدمِ راحت دل کندن از دل کنده ها.....
.
. 👑 #مـیکائیل💕 .
.
📱@mikilove351 📷
.
.
✅ #کامنت_بزار_تو_پستات_جبران_مـیشـه😍😜💙💙❤❤🍎🍎🌹🌹😍😍
Media Removed
روزی بود، روزگاری بود.
یک روز یک سگ آمد پیش شیر و گفت: سلام.
شیر گفت: علیک السلام، چه مـی گویی؟
سگ گفت: مـی خواهم با تو کشتی بگیرم.
شیر گفت: عجب رویی داری! ما سر بـه سر شما نمـی گذاریم به منظور اینکه مـی گویند باوفا هستید. حالا کارت بـه جایی رسیده کـه بیـایی با من ادعای هموزنی کنی؟ مگر نمـی دانی من کـه هستم؟
سگ گفت: چرا مـی دانم، ما از یک جنس هستیم. مگر نمـی بینی کـه هر دو گوشت مـی خوریم و هر دو موقع ادرار یک پایمان را بالا مـی گیریم.
شیر گفت: خوب، شما از ما تقلید مـی کنید ولی این هم نیست بعد چرا هیچ کار دیگرتان بـه ما شباهت ندارد. شما بـه هوای یک لقمـه نان طوق بندگی بـه گردن مـی گذارید و برای دیگران سگ دوی مـی کنید. من ازی کـه به دستور دیگران زندگی مـی کند خوشم نمـی آید. ما وقتی هم اسیر مـی شویم و توی قفس هستیم باز هم شیر هستیم، این کجایش بـه هم شبیـه است؟
سگ گفت: خوب، اگر راست مـی گویی و حریف هستی بیـا دست و پنجه نرم کنیم.
شیر گفت: من با ضعیف تر از خود زور آزمایی نمـی کنم. ما هم وزن نیستیم. اگر تو را زمـین ب افتخاری ندارد، اگر هم از تو شکست بخورم دلیل بزرگی تو نیست ولی مایـه ننگ من هست.ی کـه با ضعیف تر از خود زور آزمایی مـی کند درون خودش هم ضعفی سراغ دارد و من بـه قدرت خود ایمان دارم.
سگ گفت: خیلی خوب، حالا کـه اینطور شد من هم مـی روم پیش همـه حیوانات صحرا و مـی گویم شیر از من ترسید و با من کشتی نگرفت.
شیر گفت: برو پی کارت، من سرزنش همـه حیوانات دیگر را خوشتر دارم از اینکه شیرها مرا سرزنش کنند کـه چرا بـه یک سگ ضعیف زور مـی گویی. اصلا وقتی من با تو کشتی بگیرم شیرها حق دارند درون شیر بودن من شک کنند. شیر اگر شیر هست باید با شیر کشتی بگیرد.
برگرفته از ده حکایت - مـهدی آذر یزدی
پی نوشت: بعضی کارها هست کـه انسان بـه محض ورود بازنده ست. بـه جای جلب رضایت همـه، رضایت خدا را داشته باشیم.✅
Media Removed
تک و تنـها زیر سیـاه چادر نشسته بودم. بقیـه بچه ها بیرون مشغول عگرفتن از فضا بودن و منم داشتم از این تنـهایی استفاده مـیکردم و خوب نگاه مـیکردم، بـه سماور روبهروم، بـه استکان چایی افتاده توی سینی، بـه صدای بادی کـه مـیپیچید تو بند بند چادر، بـه تار و پود پارچهای کـه خونـه شده بود، سرپناه بود. چادری کـه عمرش دوبرابر ... تک و تنـها زیر سیـاه چادر نشسته بودم. بقیـه بچه ها بیرون مشغول عگرفتن از فضا بودن و منم داشتم از این تنـهایی استفاده مـیکردم و خوب نگاه مـیکردم، بـه سماور روبهروم، بـه استکان چایی افتاده توی سینی، بـه صدای بادی کـه مـیپیچید تو بند بند چادر، بـه تار و پود پارچهای کـه خونـه شده بود، سرپناه بود. چادری کـه عمرش دوبرابر عمر من بود، بیشتر از من سفر کرده بود و بیشتر از من قصه بـه تار و پودش گره خورده بود.
یـه خانواده چهار نفره بودن. یـه بزرگ، یـه پسر کوچیک، یـه عالمـه ، یـه مـیش مریض، سه که تا سگ، یـه سماور، یـه قالی، احتمالا یکی دو دست لباس و همـین!.. گونـههاشون از افتاب سوخته بود، پیشونیشون خط اخم افتاده بود. تو دنیـای خودشون بودن، حتی حضور ما ارامششونو خط نزد. کاری بـه کارمون نداشتن و سرگرم خودشون بودن، فقط چشمم گاه و بیگاه مـیچرخید و پسر بچه ای رو مـیدید کـه دزدکی زل زده بهم، تعجب از چشماش مـیبارید و نگاهش انقدر عجیب بود کـه خودمم تو وجود خودم دنبال یـه عامل عجیب مـیگشتم.. زیر سیـاه چادر نشسته بودم، تو سکوت، تو صدای ا و واق واق سگ، تو بوی طبیعت... چشمم بـه یـه تیکه اینـه شکسته افتاد. درست کنار پشتیای کـه بهش تکیـه زده بودم. با خودم گفتم حتما به منظور بزرگ خونـهست. حتما صبح بـه صبح موهای طلاییشو تو همـین اینـهی شکسته شونـه مـیکنـه، حتما با دقت خیره مـیشـه بـه خودش، بـه زیباییش شک مـیکنـه و اینـه دور و نزدیک مـیکنـه کـه شاید بهتر ببینـه، غرق رویـاهاش مـیشـه کـه یـهو مادرش،به اسم صداش مـیکنـه، اینـه رو همـین کنار روی خاک مـیندازه، رویـاش رو نیمـه کاره رها مـیکنـه، موهارو زیر روسری پنـهون مـیکنـه و دمپاییهاشو مـیپوشـه و مـیره کـه یـه روز دیگه هم این سیـاه چادر باشـه، و ارزوهاشو بـه سادگی این زندگی گره بزنـه ..
اینـه رو برمـیدارم و تمـیزش مـیکنم و به خودم خیره مـیشم. اینـه رو بـه صورتم دور و نزدیک مـیکنم، غرق رویـاهام مـیشم کـه یکی صدا مـیزنـه؛ صحرا!.. اینـه رو روی خاک مـیندازم و مـیرم..💫
.
.
#صحرا_مـیره_سفر
#ماکو_نامـه_صحرا #ماکوگرام #ماکو #ماکوگردی #بریم_ماکو #ماکوگرافی #سفرنامـه_ماکو
#maku #Maku_Gram #visitmaku #trip2maku
Media Removed
يه جمله هست كه سارا هميشـه بـه من ميگه وقتي ازش ميپرسم وقت داري، من هميشـه واسه شما وقت دارم خانم.دوست یعنیی کـه وقتی هست آروم باشی و وقتی کـه نیست ، توی زندگیت يه چيزي رو کم احساس كني ! دوست یعنی اون جمله های ساده و بی منظوری کـه مـیگی و خیـالت راحته کـه ازش هیچ سوء تعبیری نمـی شـه. دوست یعنی یـه دل اضافه داشتن ... يه جمله هست كه سارا هميشـه بـه من ميگه وقتي ازش ميپرسم وقت داري، من هميشـه واسه شما وقت دارم خانم.دوست یعنیی کـه وقتی هست آروم باشی و وقتی کـه نیست ، توی زندگیت يه چيزي رو کم احساس كني !
دوست یعنی اون جمله های ساده و بی منظوری کـه مـیگی و خیـالت راحته کـه ازش هیچ سوء تعبیری نمـی شـه.
دوست یعنی یـه دل اضافه داشتن به منظور اینکه بدونی هر بار کـه دلت مـی گیره ، یـه دل دیگه هم دلتنگ غمت مـی شـه.
دوست یعنی وقت اضافه … یعنی تو همـیشـه براش عزیزی حتی توی وقت اضافه.
دوست یعنی تنـهایی هامو مـی سپرم دست تو چون شک ندارم کـه مـی فهمـیشون …
دوست یعنی یـه راه دو طرفه ٬ یـه قدم من ، یـه قدم تو … اما بدون شمارش و حساب و کتاب.
دوست یعنی من از بودنت سربلندم نـه سر بـه زیر و شرمنده
دوست يعني يه چيز گرمي رو تو قلبت احساس مي كني كه هميشـه از خاموش شدنش ميترسي. معنی دوست :
د = دور از هم
و = واسه هم
س = سایـه هم
ت = که تا عمر داریم کنار هم
. 👩❤️💋👩👭💞💋🥂🙏🏻 #parisamusic @sarapouldesign #دوست #دوستي #دوستخوب #بهسلامتي_دوست
Media Removed
🌭 ساندویچ هات داگ بین کشورای اروپایی و همچنین آمریکا خیلی محبوبه. محبوبیتش دلایل زیـادی داره کـه یکی از اونها اندازهی کوچیک ساندویچ و قیمت اقتصادی اونـه. این ساندویچ از سوسیس فرانکفورتری تشکیل شده کـه به صورت سرخ شده و یـا گریل استفاده مـیشـه. نون مخصوص و نرمـی داره کـه اندازهاش از سوسیس کوچیکتره ... 😋🌭
ساندویچ هات داگ بین کشورای اروپایی و همچنین آمریکا خیلی محبوبه. محبوبیتش دلایل زیـادی داره کـه یکی از اونها اندازهی کوچیک ساندویچ و قیمت اقتصادی اونـه. این ساندویچ از سوسیس فرانکفورتری تشکیل شده کـه به صورت سرخ شده و یـا گریل استفاده مـیشـه. نون مخصوص و نرمـی داره کـه اندازهاش از سوسیس کوچیکتره و به همـین دلیل دو طرف سوسیس از ساندویچ بیرون مـیزنـه. و بخش مـهم افزودنیها مثل انواع سسها، سبزیجات و انواع ادویـههاست کـه طعمش رو متمایز مـیکنـه. با اینکه این ساندویچ غذای اصیل ما ایرانیها نیست اما پاتوقهای هاتداگ خوری زیـادی توی شـهر هست.
برای آشنایی با این پاتوقها این مطلب رو از دست ندید👇
.
📍هات داگ شیکشک: فست فودی تو محلهی مـیرداماد کـه تو مدت کوتاهی معروف شد و این بـه خاطر کیفیت خوب همبرگرها و ساندویچاش بود. دلیل دیگهام بـه خاطر ساندویچ پاسترامـی کـه از ورقههای نازک و پرتعداد نوع خاصی از کالباس تشکیل شده و تو نان برگر و همراه پنیر گودا سرو مـیشـه. هات داگ شیکشک درون نان شیرین و با اندازه کوچیک سرو مـیشـه بـه همراه سس مخصوص و پنیر آب شده.
📍هات داگ فرید: تو محله سعادت آباد هم یـه خیـابون معروف به منظور انواع خوراکی و غذا فروشی وجود داره کـه پاتوق تفریح شبانـهست. بین کافه و رستورانهای این خیـابون فست فود فرید از بقیـه معروفتره و هات داگ فرید هم از بقیـه آیتمهای منو پرفروشتر.
📍هات داگ خوران ولیعصر: تو محدوده انقلاب یکی از ساندویچ فروشیهای پرطرفدار محسوب مـیشـه. ساندویچ هات داگ خاص و فلافل کنجدیش معروفه و طرفدارای متعصبی هم داره. یکی از دلایل محبوبیت بـه خاطر قیمتهای دانشجویی اینجاست اما تنـها دلیل نیست و مـهمترین فاکتور طعم خوب ساندویچهای هات داگشونـه.
.
.
برای اطلاعات کامل درون مورد این هات داگ فروشیها مثل منو، آدرس و قیمت بـه اپ فیدیلیو مراجعه کنید. 📱📍
.
.
#فیدیلیو #کافه_گرد #رستورانگردی #کافه_گردی #کجا_چی_بخوریم #رستوران #کافه #خوشمزه #شکمو #ناهار #شام #کجاخوبه #غذا #fidilio
Media Removed
دو سال و هفت ماه دیوانـه وار یک نفر دوست داشتم آنقدر دوست داشتم کـه جرات نمـیکردم بگویم آنقدر نگفتم کـه در یک بعد از ظهر تابستانی از آن بعد از ظهرهای جمعه کـه انگار آسمان فرهاد گوش داده است،م بعد از کلی منو من گفت فلانی نامزد کرد کمـی خیره ماندم و چیزی نگفتم انگار این خفه ماندن بخشی از تقدیرم بود شاید ... دو سال و هفت ماه دیوانـه وار یک نفر دوست داشتم
آنقدر دوست داشتم کـه جرات نمـیکردم بگویم
آنقدر نگفتم کـه در یک بعد از ظهر تابستانی از آن بعد از ظهرهای جمعه کـه انگار آسمان فرهاد گوش داده است،م بعد از کلی منو من گفت فلانی نامزد کرد
کمـی خیره ماندم و چیزی نگفتم
انگار این خفه ماندن بخشی از تقدیرم بود
شاید هم بزرگ شده بودم و باید با هر چیزی منطقی برخورد مـیکردم. خب اگر من را مـیخواست حتما مـیماند و دلش به منظور دیگری نمـیرفت!
خلاصه منطقی برخورد کردم و تنـها تعدادی تار موی سفید درون این چند ساعت برایم باقی ماند!
غروب بود و قلیـانی چاق کردم و به همراه آهنگی از هایده، کنار حوض نشستم
اهالی خانـه فهمـیده بودنند چه بلایی سرم آمده اما هیچ کدام بـه رویم نمـی آورند
تا اینکه پدربزرگ آمد و کنارم نشست
چند کام از قلیـان گرفت
حالا حتما نصیحتم مـیکرد اما اینبار لحنش مـیلرزید!
چشم دوخت بـه زغال قلیـان و بی مقدمـه گفت:
سرباز سنندج بودم و دیر بـه دیر مرخصی مـیتا اینکه یـه روز مادرم با هزار بدبختی واسه دیدنم اومد پادگان.
فرمانده وقتی حال مادرمو دید دو هفته مرخصی داد.
خلاصه با کلی خوشحالی اومدیم سر جاده و سوار مـینی بوس شدیم
دو که تا صندلی از من جلوتر یـه کُرد نشسته بود کـه چشمای سیـاه و کشیده اش قلبمو چلوند،
نگام کـه مـیکرد وا مـیرفتم.
نامرد انگار آرامشو بـه چهره ش آرایش کرده بودن و موهاشو هزارتا زن زیبا با ظرافت بافته بودن ،هر بادی کـه مـیوزید و شالش تکون مـیخورد ،دست و تن و دلم مـیلرزید
اصن یـه حالی بودم.
یـه ساعتی از مسیر گذشته بود کـه با خودم عهد کردم وقتی رسیدیم بـه مادرم بگم حتما با مادرش حرف بزنـه
داشتم نقشـه مـیکشیدم کـه چی بگم و چه کنم کـه مـینی بوس کنار جاده واستادو اون کُرد با مادرش پیـاده شد و رفت
همـه چیز تو چند لحظه اتفاق افتاد و من فقط ماتم بود.نمـیدونستم حتما چه غلطی م،تا از شک درون بیـام کلی دور شده بودیم، خلاصه رفت و مام اومدیم
اما چه اومدنی؟کل حسم تو مـینی بوس جا مونده بود
مثلا دو هفته مرخصی بودم، همـه فکر مـی خدمت آدمم کرده و سربه زیر و آروم شدم،بعضیـام مـیگفتن معتاد شده اما هیچ نفهمـید جونمو واسه همـیشـه تو نگاه یک کُرد جا گذاشتم
.
.
پدر بزرگ گفت و رفت و حالا مفهوم لباس و شال کُردی مادر بزرگ ونام کُردی و هزار رد پای دیگر برایم روشن شده بود
پدر بزرگ گفت و رفت
و من که تا صبح
به نامت
به رنگ شال گردن ات
به لباس هایی کـه مـیپوشیدی فکر مـیکردم
که قرار هست یک عمر
برایم باقی بماند...
Media Removed
.
وقتی خوب بـه آدمای اطرافم نگاه مـی کنم مـی بینم اکثر اونا زندانین...زندانی انتخاباشون ..خیلیـاشون از زندگی کـه دارن راضی نیستن..از شغلشون،از شـهری کهزندگی مـی کنن،ازی کـه عمرشون رو کنارش مـی گذرونن انتخابایی کـه یـه روزی توی زندگی حالا براشون حکم حبس ابد رو داره ، حبس شدن تو یـه زندان تنگ و تاریک...اما گاهی بعضی از آدما این زندان تنگ و تاریک رو تحمل نمـی کنن ...ازش فرار مـی کنن و به سوختن و ساختن ادامـه نمـیدن، یـه شب تصمـیم مـی گیرن انتخابای اشتباهشون رو ترک کنن و تمام عواقبش رو هم بـه جون مـی خرن..اونا خوب مـی دونن کـه هیچ آدمـی نباید زندانی انتخاب هایی باشـه کـه سال ها پیش انجام داده..شاید خیلیـا فک کنن آدما وظفیـه دارن پای انتخابی کـه بمونن اما موندن پای انتخابی کـه حال زندگیت رو خراب مـی کنـه و ازت آدمـی رو مـی سازه کـه دوست نداری باشی ، موندن پای انتخابی کـه شک نداری بـه اشتباه بودنش جز حروم زندگی و از دست زمان هیچ نتیجه ی دیگه ای نداره...پس فرصت اونی کـه مـی خوای باشی رو از خودت نگیر ، زندگی اونقدری ارزش داره کـه هر وقت حس کردی جایی از اون رو اشتباه اومدی شجاعت برگشتن رو داشته باشی... #محدثه_رمضانی
@mohadeseh_ramezani91
___
سلام گرم و تابستونی بـه همراهان همـیشگی خودم ♥️ امـیدوارم خوب باشید و نگاه خدا همراه زندگیتون ♥️ ___
کرم نسکافه و شکلات :
#کرم_نسکافه :
شیر۲ لیوان
شکر نصف پیمانـه
خامـه صبحانـه نصف پیمانـه
پودر بسکویت ۲ قاشق غذاخوری *اختیـاری *
ژلاتین ۲ ق غ
نسکافه ۱ق غ
#کرم_شکلات :
شیر ۲ لیوان
شکر نصف پیمانـه
خامـه صبحانـه نصف پیمانـه
پودر بسکویت ۲ قاشق غذاخوری
ژلاتین ۲ قاشق غذاخوری
شکلات ۵۰ گرم
مـیتونید از ۲ قاشق غذاخوری پودر کاکائو یـا شکلات تخته ای، نوتلا یـا هر شکلات دیگه ای هم استفاده کنید ... به منظور هر دو قسمت بـه این ترتیب پیش مـیریم کـه اول ژلاتین رو روی ۲ لیوان شیر مـیریزیم و روی بخار کتری مـیزاریم که تا حل بشـه، بعد روی حرارت ملایم مـیزاریم، شکر رو اضافه کرده و مـیزاریم حل بشـه، خامـه صبحانـه رو اضافه کرده و هم مـیزنیم که تا آب بشـه، پودر بسکویت هم اگه تمایل داشتید تو همـین مرحله بریزید، به منظور قسمت نسکافه ای نسکافه رو اضافه کنید و برای قسمت شکلاتی شکلات رو و بزارید دسر کمـی قوام بیـاد، بعد قالب مورد نظرتون رو با پنبه یـه کم چرب کنید، رنگ دلخواهتون رو بریزید و اجازه بدید ۱۵ دقیقه داخل یخچال باشـه که تا ببنده ( ممکنـه بیشتر از این زمان نیـاز باشـه)بعد لایـه ی بعدی رو کـه حتما خنک شده باشـه رو اضافه مـیکنیم حدود ۶ ساعت داخل یخچال مـیزاریم که تا ببنده و بعد داخل ظرف بر مـیگردونیم
#دسر_گلپونـه
*بنویس دیگه!
■چی بنویسم؟
*بنویس دیروز چه خوابی دیدی
■آدم خواب و مـینویسه آخه؟
*خب یـه چیز دیگه بنویس
■مثلا چی؟
*مثلا بنویس کـه چیکار کردی کـه پارسال همـین موقع بعد از زیـارت کربلا وصیت نامـه نوشته تو راه موصل بودی ولی حالا رو زمـین گیر کردی
■مرد حسابی اگه مـیدونستم کـه از تو نمـیپرسیدم
*پس از علی بنویس! علی دادمان
دو
راست مـیگی! همـین دو سال پیش بود کـه مادرش تسلیم شد. یـادته؟! یکی از بیمارستان زنگ زد گفت مادر علی گفته خدایـا پسرم رفتنیـه، رفتنش رو آسون کن! شب بیست و یکم بود. فردا علی آروم آروم رفت. حتما یـادته! هنوز دو سال نشده بابا
سه
*خب دعا کن
■دعای من کـه به جایی نمـیرسه
*مـیرسه
■اگه مـیرسید کـه علی الان اینجا بود
چهار
روی شیب تخت لم داده و چشم دوخته بـه غروب!
مورفین دارد کم کم اثر مـیکند:« تو بـه کی مشکوکی؟ من کـه مـیگم اون پسر ریشوئه بود کـه پیرهن یـاسی پوشیده بود، همونی کـه اون شب اومد پیش بچه ها نشست، همون پسره کـه چایی نمـیخورد، اون شب قدر بود کـه من حالم بد شد و زودتر اومدم بالا؟! همون»
انگار داشته توی فکرش با من صحبت مـیکرده و حالا منتظر هست من تایید کنم، سرم را بـه نشان گیجی تکان مـیدهم، دوباره شروع مـیکند:« همون بود دیگه، وگرنـه بقیـه رو کـه مـیشناختیم، "خدا" حتما همون بود! دیدی چقدر شوخی مـیکرد؟ من از اول مـیدونستم خدا خیلی شوخی مـیکنـه. من مطمئنم! اگه شوخی نمـیکرد کـه ما اینـهمـه درد و تحمل نمـیکردیم. خدا شوخی مـیکنـه کـه ما طاقت مـیاریم. اون شبم اومد کـه حال ما بهتر بشـه، وگرنـه علی همون شب حتما مـیرفت...» انگار کـه برقام گرفته باشد!
اول بر و بر نگاهاش مـیکنم، بعد دست مـیگذارم روی گونـه گل انداختهاش. تب ندارد! شاید اثر مورفین است. سرش را مـیچرخاند و توی صورتام چشم تنگ مـیکند و دوباره بـه حرف مـیآید:« هذیون مـی.گم؟ یعنی من جنبه مورفین ندارم؟ بیخیـال! نگو کـه ندیدیش! همونی کـه اومد وسط جمع نشست! ببین من کاری بـه بقیـه ندارم، هرکی هرچی مـیخواد بگه، من شک ندارم خدا علی رو بـه خاطر ما شفا داد، واسه ما کـه نـه، بـه خاطر این همـه کـه براش دعا ، خواست آروم بشیم، مـیخواست اول بلندش کنـه کـه ما دل یم، بعد ببرتش! اون شبم اومد با ما خوش و بش کرد و سر بـه سرمون گذاشت کـه دق نکنیم! وگرنـه حالا من و تو مرده بودیم. بخدا حالم خوبه! نشون بـه اون نشون کـه تو ده دقیقه پیش داشتی راجع بـه فوتبال حرف مـیزدی»
نـه! من فقط راجع بـه فوتبال فکر مـیکردم.
پنج
■گناه کردم
*مـیبخشـه!
■خیلی زیـاد!
*مـیبخشـه!
■نبخشـه چی؟
*اینو دیگه نمـیبخشـه!
پن
التماس دعا
#شب_قدر #رسم_برادری #با_کریمان_کارها_دشوار_نیست #امام_علی_ع #ومن_الله_التوفیق
Read more
Media Removed
Mojtaba Dehpooyeh: بی شک اگه بخاهیم دو شب رصدی رو جهت بارش شـهابی اسم ببریم یکیش بارش برساوشی ه کـه تو شبای مرداد انتظارشو مـی کشیم و دیگری بارش شـهابی جوزایی هست کـه شب گذشته بدلیل اینکه ماه رو تو آسمان که تا دمدمای صبح نداشتیم یکی از بهترین شرایط رصدی درون این حداقل چهار سال اخیر داشتیم و برای دو سه ساعتی کـه ... Mojtaba Dehpooyeh:
بی شک اگه بخاهیم دو شب رصدی رو جهت بارش شـهابی اسم ببریم یکیش بارش برساوشی ه کـه تو شبای مرداد انتظارشو مـی کشیم و دیگری بارش شـهابی جوزایی هست کـه شب گذشته بدلیل اینکه ماه رو تو آسمان که تا دمدمای صبح نداشتیم یکی از بهترین شرایط رصدی درون این حداقل چهار سال اخیر داشتیم و برای دو سه ساعتی کـه دوستان خیره بـه آسمان شده بودند چیزی معادل بیشتر از سیصد شـهاب رو شمردند . جای بسی خوشحالی داشت تعداد نـه نفر از دوستان به منظور اولین بار یـه جایی خارج از صفحات مجازی حاضر شدن درون این شب فوق العاده و بقیـه دوستانی کـه تو شبهای رصدی با هم خاطرات بسیـار داریم منو تو کلوتهای زیبای روستای چاوشی همراهی کنند . شـهاب باران هم کـه از سر شب که تا سپیده دم ادامـه داشت ، بـه عمرم اینقدر شـهاب رو ندیده بودم . مثل همـه شبهای رصدی کـه با دوستان علاقمند رصد سپری مـیکردیم حضور آقای باغبانی گرمابخش شب که تا صبح ما بود . تنـها موردی کـه با همـه خوشی هاش برام ضد حال شده بود عدم حضور ساناز نازنینم بود کـه علاوه بر وجود خودش ، جای خالی سفره پر و پیمونش هم حس مـی شد نـه کشک بادمجونش و نـه سالاد الویـه ش کـه عادت داشتیم تو جمع رصدیمون همـیشـه با دوستان مـیزدیم تو رگ 😎 البته با این وجود بازم کلی شامـی برام درست کرده بود کـه با اکثر بچه ها موقع شام همـه شو نوش کردیم . امروز دیدم یکی از دوستان عکسی از شـهاب با یکی از کلوتهای چاوشی رو به منظور پیج بی بی سی فارسی فرستاده البته یک کلوت دیگه هم فرستاده بود کـه قبلا تو پیج کلوتهای کوه مند گذاشته بودم ، بـه شخصه به منظور خودم مایـه بسی خوشحالی و مباهاته کـه کلوتهایی کـه تا سه سال پیشی اسمـی ازشون نمـی برد حالا شـهرت جهانی پیدا کرده و تو این روزهایی کـه هوا عالی شده کلی علاقمند رو بـه سمت خودشون مـی کشونـه .
#mountain #mountains #sky #beautiful #view #scenery #top #nature #hike #hiking #landscape #nature #nature_seekers #clouds #ic_landscapes #instanature #cusp #instanaturelover #landscape_lovers #peak #landscapes #amazing #summit #wilderness #natur #photooftheday #night
Media Removed
. دکتر احمدینژاد از خوبهای عرصه طنز و کمدی کشور کـه به عنوان شغل دوم هشت سالی هم رییسجمـهور کشور بودند؛ درون توییتی خطاب بـه هوگو چاوز نوشتند: «هپی برثدی هوگو! وی مـیس یو اوری دی!». بعد هم گوگل ترنزلیت را بسته و با خودش گفته: «این خارجیها عجب شیطون بلاهایی هستن، چه چیزایی دارن!». بعد بـه خودش نـهیب زده ... .
دکتر احمدینژاد از خوبهای عرصه طنز و کمدی کشور کـه به عنوان شغل دوم هشت سالی هم رییسجمـهور کشور بودند؛ درون توییتی خطاب بـه هوگو چاوز نوشتند: «هپی برثدی هوگو! وی مـیس یو اوری دی!». بعد هم گوگل ترنزلیت را بسته و با خودش گفته: «این خارجیها عجب شیطون بلاهایی هستن، چه چیزایی دارن!». بعد بـه خودش نـهیب زده و گفته: «نون بازوی خودتو بخور» و نوار کاست نصرت را داخل دستگاه گذاشته و تکرار مـیکند: «رضا ایز اولدر دن چنگیز!».
.
سپس سه فنجان آرد کنار گذاشته، یک قاشق شکر، ییم قاشق نمک، یک چهارم قاشق جوش شیرین، یک قاشق مخمر فوری (الان شک کردم آموزش نون دارم مـیدم یـا چیز دیگه!)، یک چهارم فنجان آب و دو قاشق روغن مایع آماده مـیکند و همـینطور کـه به این مواد خوراکی نگاه مـیکند با صدای بلند مـیپرسد: «این اکانت توییتر ترامپ اسمش چیـه؟!»
.
امای نیست کـه جوابش را بدهد، نگاهی بـه عسه نفرهاش با بقایی و مشایی مـیاندازد و بغض کرده و همـینجوری کـه آرد، شکر، نمک، جوش شیرین و مخمر فوری را با هم مخلوط مـیکند، کلمـه «teramp» را درون توییتر جستوجو کرده، شیر، آب و روغن را با هم مخلوط مـیکند و با خودش مـیگوید: «اصلا نترس! تو زبانت خوبه، فقط توی مکالمـه ضعیفی، این همـه رفتی سازمان ملل استرسش از اون کـه بیشتر نیست».
.
مواد را روی حرارت شصت درجه مـیگذارد و متنی انگلیسی بـه اکانتی بـه نام «Mcdonald Joon Teramp» مـیفرستد و به ادمـین کانال دولت بهار درون تلگرام پیغام مـیدهد: «بنویس توییت ظفرمندانـه دکتر احمدینژاد بـه دونالد ترامپ!»
.
اما پیغامش توسط ادمـین کانال سین نمـیشود. دوباره بغض مـیکند مخلوط آب خیلی گرم را روی مواد خشک ریخته و با سرعت بالای همزن بـه مدت یک دقیقه هم مـیزند که تا خمـیر نرم و چسبندهای تشکیل شود و با خودش مـیگوید: «خودم حتما به توییت فکر کنم، خودم گوگل ترنزلیت کنم، خودم ارسالش کنم، خودم مافین بپزم... والا وقتی رییسجمـهور بودم انقدر کار با هم انجام نمـیدادم!» خمـیر را درون دمای دویست درجه بـه مدت یک ساعت داخل فر ميگذارد که تا خوب بپزد. نان مافین انگلیسی شما آماده است، نوش جان!
[ابهام درسرنوشت طولانی ترین تله کابین]