جک – سری 1
سلام بـه دوستای خودم اینم یک سری از جک های (600تا)
1- تركه بـه رفيقش ميگه: پيام تبريک براى دندون دراوردن بچه ميخوام شاه رو بگيرم! رفيقش ميگه: چرت نگو مومن! مگه كشكيه؟! تركه ميگه: بابا من كه راضيم، پيام تبريک براى دندون دراوردن بچه ننم هم كه راضيه، فقط مونده شاه و ش!
2- اصفهانيه داشته تو خيابون ميرفته كه يهو ميبينـه اوضاع دل و روده خرابه و به شدت نياز بـه قضاي حاجت داره! خلاصه يخورده اطراف چرخ ميزنـه که تا آخر يك توالت عمومي پيدا ميكنـه. پيام تبريک براى دندون دراوردن بچه خوشحال و خندان ميره تو كه يهو دم درون يك مردك لندهور جلوشو ميگيره، ميگه: كجا عمو؟! اينجا توالتش ورودي داره، 200 تومن! اصفهانيه شاكي ميشـه، ميگه: انصافتو شكر! يك ريدن دويست تومن؟! نميخوام! خلاصه مياد بيرون، يكم ديگه چرخ ميزنـه ميبينـه نـه اوضاع خيلي خرابه، برميگرده، ميگه: درك بيا اينم دويست تومن. پيام تبريک براى دندون دراوردن بچه يارو ميگه: نـُچ! نرخا بالا رفته، ورودي جديد 500 تومنـه! اصفهانيه که تا فيهاخالدونش ميسوزه، ميگه: يعني چي؟! مگه سر گردنست؟! آدم بـه خودش برينـه بـه صرفهتره! خلاصه باز شاكي مياد بيرون، يكم راه ميره، ميبينـه الانـه كه وسط آدم و عالم برينـه بـه خودش، زود بر ميگرده، باحال زار يك پونصدي ميده، ميگه: بيا بابا اينم 500 تومن. باز صاب توالت يك ابرو ميندازه بالا، ميگه: تــُـچ! چون تو مضيقهاي وروديت ميشـه هزار تومن! اصفهانيه كه ديگه عرق از بناگوشش سرازير شده بوده، ميگه: بابا سگ خور! بيا اينم هزار تومن، بزار برم برينم! خلاصه ميره تو. مردك توالتچي(!) ميبينـه يك ربع گذشت، نيم ساعت گذشت، يك ساعت گذشت، آقا نيومد بيرون. ميره درون توالت رو باز ميكنـه، ميبينـه اصفهانيه با كمربند خودشو دار زده، يك يادداشت هم گذاشته كه: «كسي كه تو اين گروني فرق و ان رو نميفهمـه فقط واسه مردن خوبه»!
3- تركه شاكي ميره ثبتاحوال، ميگه: آقا اين اسم من خيلي ضايست، بايد حتماٌ عوضش كنم. كارمنده ازش ميپرسه، مگه اسمتون چيه؟ تركه ميگه: اصغرِ انچهره! كارمنده ميگه: آره خوب حق داريد، بايد حتماً عوضش كنيد. حالا چه اسمي ميخوايد بگذاريد؟ تركه ميگه: اكبرِ انچهره!
4- تركه پرتقال خوني ميخوره، ايدز ميگيره!
5- از تركه ميپرسن: ميدوني USA مخفف چيه؟ ميگه: يومالله سيزده آبان!
6- تركه رفته بوده تماشاي مسابقه دو و ميداني، وسط مسابقه از بغليش ميپرسه: ببخشيد، اينا واسه چي دارن ميدون؟! يارو ميگه: براي اينكه بـه نفر اول جايزه ميدن. تركه يوخده فكر ميكنـه، ميپرسه: بعد بقيشون واسه چي دارن ميدون؟!
7- تركه ساعت سه نصفِ شب زنگ ميزنـه صدا و سيما، ميگه: ببخشيد آقا بـه نظرِ شما الان آقاي خامنـهاي خوابه؟ يارو ميگه: نميدونم ولي احتمالاً بايد خواب باشن. تركه ميگه: معذرت ميخوام؛ ولي آقاي رفسنجاني چي، ايشون هم خوابه؟ يارو ميگه: نميدونم ولي يحتمل ايشون هم خواب باشن. تركه ميگه: ببخشيد ولي آقاي خاتمي چي؟ يارو ميگه: احتمالاً ايشون هم خواب هستن، چطور؟ تركه ميگه: بعد دمت گرم حالا كه همـه اينا خوابن يه شو هندي بذار حال كنيم!
8- تركه ميميره، اون دنيا درون حيني كه داشتن بـه حساب كتاباش رسيدگي ميكردن ميره پيش جبرئيل، ميگه: من از خدا يك سوال واجب دارم، ميشـه برم بپرسم؟ جبرئيل ميگه: باشـه، برو طبقة بالا درون سمت راست، سوالت رو بپرس، زود برگرد. تركه ميره طبقة بالا، درون رو باز ميكنـه، ميبينـه خدا پشت يك ميز نشسته داره با يكي از فرشتهها بـه حساباي مردم ميرسه. خلاصه سلام ميكنـه ميره جلو، ميگه: خداجان، الهي گربان او بزرگيت بشم من، الهي فدات بشم… چرا تو دنيا اين همـه ترك آفريدي؟! بري تو آذربايجان همـه تركند، بري تهران پر تركه، بري بلوچستان، بري شمال، بري جنوب، غرب، شرق، بازم ترك پيدا ميشـه… بري آلمان بازم ترك پيدا ميشـه، بري كانادا، بري آمريكا بازم ترك پيدا ميشـه… بري كرة ماه بازم ترك پيدا ميشـه! آخه خداجان، واسه چي اينقدر ترك آفريدي؟! خدا يكم تركه رو نگاه ميكنـه، بـه معاونش ميگه: اصگر… ايلده ببين اين چي ميگه بابا… هي وگت مارو ميگيرند!
9- تركه تصادف ميكنـه، ملت علاف ميريزن دورش و شروع ميكنن نظر كارشناسي دادن. بالاخره بعد يك مدت افسر راهنمايي مياد، منتها اونقدر ملت هركدوم واسه خودشون چرت و پرت ميگفتن كه صداي افسره بـه جايي نميرسيده. تركه شاكي ميشـه، داد ميزنـه: ساكت.. ساكت… ايلده ديگه اينجا كسي جز جناب سروان حق گه خوردن نداره!
10- تركه ميرسه سر يك صحنة تصادف، از يكي ميپرسه: ببخشيد قربان، اينجا چه خبره؟ يارو هم ميگه: هيچي آقا، اين بدبخت گوزپيچ شده! تركه ميره تو فكر، بعد يك مدت يك بنده خداي ديگه مياد از تركه ميپرسه: ببخشيد اينجا چي شده؟ تركه ميگه: ايلده منم خوب نفهميدم، نميدونم اين بابا پيچيديه گوزيده، گوزيده پيچيده، سر پيچ گوزيده؟!
11- تركه زنگ ميزنـه فلسطين، ميبينـه اشغاله!
12- از تركه ميپرسن: مساحت ايران چقدره؟ ميگه: 1648192 متر مكعب! ميگن: خنگ خدا، آخه چرا متر مكعب؟! تركه ميگه: آخه بعد انقلاب بـه ارتفاع يك متر ريده شده توش!
13- تركه سوار آ ميشـه، ميبينـه نوشته: ظرفيت 12 نفر. باخودش ميگه: عجب بدبختيهها! حالا 11 نفر ديگه از كجا بيارم؟!
14- تركه ميميره، باباش رضايت نميده!
15- از تركه ميپرسن: بـه نظر شما اگه آمريكا افغانستان و عربستان رو بگيره، بـه كره و چين هم حمله كنـه تكليف ايران چي ميشـه؟ تركه ميگه: ايلده چي ميشـه نداره كه، ايران ميره جام جهاني!
16- لره داشته با تمام وجود وضو ميگرفته و دستاشو محكم ميكشيده رو هم، ازش ميپرسن: چرا اينقدر محكم وضو ميگيري؟ ميگه: چني آرم وضو ميرم كه هيچ گوزي نتنِه باطلش كنـه!
17- تركه ميگوزه، دنبال پوكش ميگرده!
18- از تركه ميپرسن: چند که تا بچه داري؟ 4 که تا از انگشتاشو نشون ميده، ميگه: 3 تا! ملت كف ميكنن، ميگن: بابا اينا كه 4تاست؟ تركه انگشت كوچيكشو نشون ميده، ميگه: اين بچة همسايمونـه، ولي هميشـه خونة ماست!
19- لره داروخونـه داشته، يك روز جلو درون مغازه بزرگ مينويسه: سوسك كش جديد رسيد! خلاصه بعد يك مدت يك بابايي مياد تو ميگه: ببخشيد، جريان اين سوسككش جديد چيه؟ اين خونة ما رو سوسك سر گرفته. لره ميگه: اين دارو خيلي جديده و بازدهيش هم تضمينيه. شما اين دارو رو ميريزيد تو يك قطره چكون، بعد كشيك ميكشيد که تا سوسكها رو بگيريد. هر سوسك رو كه گرفتيد، درون روز سه نوبت (صبح و ظهر و شب) تو هر چشمش دو قطره ازين دارو ميچكونيد، بعد از يك مدت سوسكها كور ميشن و خودشون از گشنگي ميميرن! يارو كف ميكنـه، ميگه: خوب آخه اگه سوسكها رو بگيريم كه همونجا درجا ميكشيمشون! لره ميره تو فكر، بعد يك مدت ميگه: آره خوب، ازون راهم مِشِه!
20- آبادانيه ميخواسته بره خواستگاري، ديرش شده بوده حواسش پرت ميشـه شلوارش رو پشت و رو ميپوشـه و با عجله ميدوه تو خيابون، يهو يك ماشين مياد ميزنـه درازش ميكنـه وسط خيابون. رانندهه مياد بالا سرش، ميگه: طوريت كه نشده؟ آبادانيه يك نگاه بـه سر که تا پاش ميكنـه، چشمش ميافته بـه شلوارش، ميگه: چي چيو طوري نشده، ولك زدي حسابي پيچوندي!
21- ميخواستن لره رو شكنجه روحي بدن، ميفرستنش تو يك اتاق گرد، ميگن برو يك گوشـه بشين!
22- بـه تركه ميگن: بچه كجائي؟ ميگه بچه U.S.A.! ملت هم كف ميكنن ميگن آخه چطور ممكنـه؟ تركه ميگه: ايلده بچهة يونجهزارهاي سرسبزِ آذر بايجانم!
23- تركه داشته جلو دو سه که تا افه ميومده، يهو تلنگش درون ميره. واسه اينكه ضايع نشـه، دستشو ميگذاره بغل دهنش، داد ميزنـه: گـــــــوزيـــــــه… گوووووز!
24- آرداواس بعد بيست سال از آمريكا برميگرده ايران و يك ساندويچ فروش ميزنـه. روز اول، تركه مياد ميگه: قربون دستت، يك ساندويچ سوسيس بده. آرداواس كه هنوز خوب از حال و هواي ديار كفر درنيومده بوده، ميپرسه: «تو گو» بدم؟ تركه شاكي ميشـه، ميگه: نـه مرتيكه، تو نون بده!
25- بـه تركه ميگن: كجا داري ميري؟ ميگه: دارم برميگردم!
26- تركه تو يك شب برف و بوراني داشته از سر زمين برميگشته خونـه، يهو ميبينـه يكجا كوه ريزش كرده، يك قطار هم داره ازون دور مياد! خلاصه جنگي لباساشو درمياره و آتيش ميزنـه، ميره اون جلو واميسته. رانندة قطاره هم كه آتيشو ميبينـه ميزنـه رو ترمز و قطار وا ميسته. همچين كه قطار واستاد، تركه يك نارنجك درمياره، ميندازه زير قطار، چهل پنجاه نفر آدم لت و پار ميشن! خلاصه تركه رو ميگيرن ميبيرن بازجويي، اونجا بازجوه بهش ميتوپه كه: مرتيكة خر! نـه بـه اون لباس آتيش زدنت، نـه بـه اون نارنجك انداختنت! آخه تو چه مرگت بود؟! تركه ميزنـه زير گريه، ميگه: جناب سروان بـه خدا من از بچگي اين دهقان فداكار و حسين فهميده رو قاطي ميكردم!
27- دو که تا چسه داشتن باهم بازي ميكردن، يك گوزه مياد بهشون ميگه: منم بازي ميدين؟ چسا ميگن: تُچ! گوزه ناراحت ميشـه، ميگه: آخه چرا؟ چسا ميگن: آخه مون گفته بي سر و صدا بازي كنيم!
28- تركه كليدش رو تو ماشين جا ميگذاره، که تا بره كليد ساز بياره زن و بچش دو ساعت تو ماشين گير ميكنن!
29- بعد از عمري داريوش مياد ايرن، اجرا زنده ميگذاره تو استاديوم آزادي. خلاصه ديگه ملت داشتن خودشون رو خفه ميكردن، داريوش هم مياد خياي حال بده، از ملت ميپرسه: چي ميخواين براتون بخونم؟ يك تركه ازون پشت داد ميزنـه: اِبـــي بـخـــون.. اِبـــي بـخـون!
30- از تركه ميپرسن چندتا بچه داري؟ انگشت كوچيكشو نشون ميده، ميگه: هفت تا! ملت كف ميكنن، ميگن: بابا اين كه فقط يكيه! ميگه: آخه دادم mp3ش كردن!
31- تركه ميره مسابقه بيست سوالي، رفقاش صحنـه بهش ميرسونن كه: جواب برج ايفله، فقط تو زود نگو كه ضايع شـه. خلاصه مسابقه شروع ميشـه، تركه ميپرسه: تو جيب جا ميگيره؟ ميگن: نـه. تركه ميگه:…ها! بعد حتماٌ برج ايفله!
32- تركه ميره مسابقه بيست سوالي، رفقاش صحنـه بهش ميرسونن كه: جواب خياره، فقط تو زود نگو كه ضايع شـه. خلاصه مسابقه شروع ميشـه، تركه ميپرسه: تو جيب جا ميگيره؟ ميگن: نـه. تركه ميگه: بابا اين عجب خيار گندهايه!
33- تركه ميخواسته تو يك ادارة دولتي استخدام شـه، ميبرنش گزينش. اونجا يارو ازش ميپرسه: شما وقتي ميخواين وارد مستراح شيد، با پاي راست وارد ميشيد يا با پاي چپ؟! تركه هول ميشـه، ميگه: ايلده شما منو استخدام كنيد، من با سر وارد ميشم!
34- عمليه شب جمعه نشسته بوده تو حياط واسه خودش بساط ميزوني جور كرده بوده و تو حال بوده، كه يهو يك توپ از آسمون مياد ميزنـه بساط منقل و وافورش رو بـه گند ميكشـه. خلاصه بدبخت صاب وافور همينجوري هاج و واج نشسته بوده داشته بـه شانس گند خودش لعن و نفرين ميفرستاده، كه يهو صداي زنگ درون بلند ميشـه و حالا زنگ نزن كي زنگ بزن! جناب عملي با هزار بدبختي، خودشو ميرسونـه دم در، ميبينـه پشت درون يك بچه ده-يازده ساله واستاده، هي داد ميزنـه: توپم…توپم! يارو خيلي شاكي ميشـه، ميگه: اي بي ظرفيت! بابا خوب منم توپم… ديگه نميام كاسه كوزه مردم رو بهم ب كه!
35- ماشين تركه رو تو روز روشن، جلو چشماش ميدزدن، رفيقاش ميدون دنبال ماشينـه و داد ميزنن: آاااي دزد! بگـــيـــرينش! يهو تركه داد ميزنـه: هيچ خودشو ناراحت نكنيد.. هيچ غلطي نميتونـه بكنـه! رفيقاش واميستن، ميپرسن: چرا؟ تركه ميگه: ايلده من شمارشو برداشتم!
36- تركه ميافته تو چاه، فاميلاش سند ميگذارن درش ميارن!
37- تركه ميره قنادي، ميگه: ببخشيد كيك هفتاد طبقه داريد؟! يارو ميگه: نخير نداريم. فردا دوباره تركه مياد، ميپرسه: شرمنده، كيك هفتاد طبقه داريد؟ باز قناده ميگه: نخير نداريم. خلاصه يك هفته تمام هر روز كار تركه اين بوده كه بياد سراغ كيك هفتاد طبقه بگيره و قناده هم هرروز جواب ميداده كه نداريم. آخر هفته قناده با خودش ميگه: اين بابا كه مشتري پايس… بگذار يك كيك هفتاد طبقه براش بپزيم، يك پول خوبي هم شب جمعهاي بزنيم بـه جيب. خلاصه بدبخت قناد تمام پنج شنبه-جمعه رو ميگذاره يك كيك خوشگل هفتاد طبقه رديف ميكنـه. شنبه اول صبح تركه مياد، ميپرسه: ببخشيد، كيك هفتاد طبقه داريد؟! يارو با لبخند برميگه: بعله كه داريم، خوبشم داريم! تركه ميگه: قربون دستت، 500 گرم از طبقة بيست چهارمش بـه ما بده!
38- پرچم عربستان رو بـه تركه نشون ميدن، ازش ميپرسن: اين پرچم كجاست؟ تركه يوخده فكر ميكنـه، ميگه: پرچم اسپانيا! ملت جا ميخورن، ميگن: آخه چرا اسپانيا؟! تركه ميگه: ايلده خودتون نگاه كنيد، روش نوشته: الالهلالهلالا!
39- تركه سوار هواپيما ميشـه، ميشينـه كنار دست يك پيرمرده. خلاصه سر صحبت باز ميشـه و اين دوتا نسبتاٌ با هم رفيق ميشن. وسطاي راه، يك مـهمون دار مياد از پيرمرده ميپرسه، پدر شما شكلات ميل داريد؟ پيرمرده ميگه: نـه خيلي ممنون، من بواسير دارم. مـهمون داره از تركه ميپرسه: شما چي؟ تركه مياد تريپ رفاقت بگذاره، ميگه: نـه مرسي. اين رفيقمون بواسير داره، باهم ميخوريم!
40- تركه كارت تلفن ميخره، عجالتاً اول ميده پرسش كنن!
41- يه پيرمرده و يه پيرزنـه و يه پسره و يه ه تو يه كوپه قطار با هم بودن، قطار ميره تو تونل و همـه جا تاريك ميشـه، يهو يه صداي ماچ و بعد هم يه صداي كشيده مياد! قطار از تونل مياد بيرون همـه نشسته بودن سر جاشون. پيرزنـه با خودش ميگه: عجب متين و باحياييه! با اينكه جوونـه و دلش ميخواد ولي بـه كسي راه نميده، که تا يارو بوسيدش گذاشت زير گوشش! ه با خودش ميگه: عجب پيرزنـه نجيبيه! با اينكه سنش بالاست و كسي تحويلش نميگيره، بازم نميذاره كسي ازش سوء استفاده كنـه. پيرمرده هم با خودش ميگه: بابا عجب بدبختيهها! يكي ديگه حالش رو ميكنـه ما كشيده رو ميخوريم! پسره هم با خودش ميگه: چه حالي ميده آدم كف دستش رو ببوسه محكم بزنـه تو گوش بغلي!
42- بـه عربه ميگن که تا حالا موز خوردي؟ ميگه: آره ولك، همون كه هستش يك وجبه؟!
43- يارو داشته تو اتوبان 180 که تا سرعت ميرفته، افسره جلوشو ميگيره، بهش ميگه: شما گواهينامـه دارين؟ يارو ميگه نخير! ميگه: كارت ماشين چي؟ مرده ميگه: دارم ولي مال خودم نيست، مال اون بدبختيه كه جسدش تو صندوق عقبه! افسره كف ميكنـه، ميره سريع بـه مافوقش گذارش ميده. خلاصه بعد از يك ربع سرهنگ مافوقش مياد، از مرده ميپرسه: آقا شما گواهينامـه و كارت ماشين ندارين؟! يارو ميگه: چرا قربان، بفرمايين! دست ميكنـه از تو داشبرد گواهينامـه و كارت ماشين رو درمياره، ميده خدمت سرهنگ. سرهنگه ميگه: ميتونم صندوق عقب ماشينتونو بازرسي كنم؟ يارو ميگه: خواهش ميكنم، بفرماييد. سرهنگه ميره درون صندوق عقب رو باز ميكنـه، ميبينـه اونجا هم خبري نيست. برميگرده بـه مرده ميگه: ولي زيردست من گزارش داده كه شما گواهينامـه و كارت ماشين ندارين و يه جسد هم تو صندوق عقب ماشينتونـه! يارو ميگه: نـه قربان دروغ بـه عرضتون رسوندن! خودتون كه مشاهده كردين. بـه خدا اين افسره عقدهايه! دوست داره بيخودي بـه ملت گير بده! لابد بعدشم گفته كه من داشتم 180 که تا سرعت ميرفتم!
44- بـه ترك ميگن يه معما بگو، ميگه: اون چيه كه درازه، زرده، موزه؟!
45- يه هواپيما تو قبرستون تبريز سقوط ميكنـه، فردا راديو تبريز ميگه: شب گذشته يك فروند هواپيماي توپولوف درون حومة شـهر تبريز سقوط كرده و تا اين لحظه 34513 جسد كشف شده! عمليات براي يافتن اجساد بقيه قربانيان همچنان ادامـه دارد!
46- از عربه نوار مغزي ميگيرند، ميبينند بيست دقيقه اولش خاليه!
47- سه که تا پسره با هم كل گذاشته بودن، اولي ميگه: باباي من مـهمترين آدم مملكته. دوتاي ديگه ميپرسن: مگه بابات چيكارس؟ ميگه: باباي من رئيسجمـهوره. هر قانوني كه بخواد گذاشته بشـه رو بايد اول باباي من امضا كنـه. دومي ميگه: برو بابا حال نداري. باباي من عمري پوز باباي تورو ميزنـه! اوليه ميگه: مگه بابات چيكارس؟ پسره ميگه: باباي من نماينده مجلسه.. که تا باباي من راي نده، عمري قانوناي باباي تو تصويب نميشن. سومي برميگرده ميگه: باباهاي شما جلوي باباي من پشم هم نيستن! اون دو که تا ميپرسن: مگه بابات چيكارس؟ پسره ميگه: باباي من پاسبونـه… جلوي خيابون واميسته، پونصدتومن ميگيره، ميشاشـه بـه قانون باباهاي هردوتون!
48- تركه ميره خواستگاري، اسم ه پروانـه بوده ولي تركه قاط زده بوده، يك بند بهش ميگفته آهو خانوم! خلاصه وقتي ه مياد چايي تعارف كنـه، تركه ميگه: دست شما درد نكنـه آهو خانوم! ه شاكي ميشـه، ميگه: بابا اسمـه من پروانـهست نـه آهو.تركه ميگه: اي بابا فرقي نداره… حيوون حيوونـه ديگه!
49- تركه سنگ مينداخته تو صندوق صدقات، ازش ميپرسن: بابا اين چه كاريه ميكني؟! ميگه: ميخوام بـه انتفاضه كمك كنم!
50- دو که تا كرم آباداني تو روده يك بدبختي زندگي ميكردن، يك روز يكيشون بيدار ميشـه، ميبينـه دومي با كت شلوار و كروات و عينك آفتابي و كيف سامسونت داره آخر روده قدم ميرنـه. .ازش ميپرسه: تيپ زدي، با كسي قرار داري؟! دومي ميگه: نـه ولك, با بعدي پرواز دارم!
51- ميخواستن الهي قمشـهاي رو ترور كنند، تو سشوارش بمب ميگذارن!
52- تو تبريز حكومت نظامي بوده، يارو سروانـه بـه سربازش ميگه كه تو اينجا كشيك بده، از هفت شب بـه بعد هركسي رو خيابون ديدي درون جا بزنش. حرفش كه تموم ميشـه، که تا مياد بره سوار ماشينش شـه، ميبينـه صداي گلوله اومد. برميگرده ميبينـه سربازه زده يك بدبختي رو كشته! داد ميزنـه: احمق! الان كه تازه ساعت پنج بعد از ظهره! سربازه ميگه: ايلده قربان اين يك آدرسي پرسيد كه عمراٌ که تا ساعت نـه شب هم پيداش نميكرد!
53- بـه آبادانيه خبر ميدن كه بابات مرده، ميگه: آخ جون… از فردا تريپ مشكي!
54- بـه تركه ميگن: ميدوني امام حسين كجا دفن شده؟ ميگه: نـه. ميگن: كربلا. ميگه: اي خوشا بـه سعادتش!
55- يارو ميره تو يك قهوهخونـه، بـه قهوهچي ميگه: داش حال ميكني يك جك عربي بگم؟! قهوهچيه ميگه: ببين ولك، من خودم عربم، اين يارو هم كه كنار دستت نشسته هم عربه، درضمن قهرمان كشتيه. اوني كه رو ميز سمت چپ نشسته هم عربه، درضمن معمولاٌ با خودش دو که تا قمـه داره. حالا هنوز ميخواي جك عربي تعريف كني؟! يارو ميگه: نـه والله، حوصله ندارم سه بار توضيح بدم چي شد!
56- سه که تا تركه رفته بودن ايستگاه راهآهن، که تا ميرسن تو يهو قطار حركت ميكنـه، اينـها هم ميگذارن دنبال قطار حالا ندو كي بدو! خلاصه بعد از هزار بدبختي، يكيشون ميرسه بـه قطار و ميپره بالا و دستشو دراز ميكنـه دومي رو هم سوار ميكنـه، ولي سومي بندة خدا هرچي ميدوه نميرسه. خلاصه خسته و كوفته برميگرده تو ايستگاه، يك بابايي بهش ميگه: آقاجان چرا اينقدر خودتونو خسته كرديد؟ قطار بعدي نيم ساعت ديگه حركت ميكنـه، واميستاديد با اون ميرفتيد. تركه نفس زنان ميگه: ايلده منم نميدونم! والله من فقط قرار بود برم، اون دوتا رفيقام اومده بودن بدرقم!
57- تركه ميره زير ماشين، رفقاش با دمپايي ميزنن درش ميارن!
58- يك شب تلوزبون فيلم سينمايي خانـه كوچك رو گذاشته بوده، تو فيلم مرده بـه زنش ميگه: شب بخير لورا. يهو تو لرستان ملت همـه تلوزيون رو خاموش ميكنند، ميرن ميخوابن!
59- يك سري از دانشمندا داشتن روي مغز آدم تحقيق ميكردند، يك رياضي دان را انتخاب ميكنند و بهش ميگن از يك که تا پنج بشمر، اون هم سريع شروع ميكنـه بـه شمردن: يك..دو..سه..چهار..پنج… بعد جراحيش ميكنند و نصف مغزش را درون ميارن، و دوباره ميگن بشمر، اينبار يكم كندتر ميشمره: يك…دو…سه…چهار…پنج…. دوباره مغزش رو جراحي ميكنند و يك چهارم ديگش را درون ميارن و ميگن بشمر، يارو آروم آروم ميشمره: يك…… دو…… سه…… چهار…… پنج….. دانشمندا شاكي ميشن، اين سري جراحي ميكنند، كل مغز يارو رو درميارن! وقتي بهوش مياد، بهش ميگن بشمر، يارو ميگه: بير…ايكي…اوچ…دورد…بش….التي….يدي!
60- تركه و لره رفته بودن شكار، تركه از دور يك شير ميبينـه، نشونـه ميگيره ميزنـه… تيرش خطا ميره و ميخوره بـه دم شيره. شيره هم شاكي ميشـه، ميدوه طرفشون كه سرويسش كنـه. تركه جنگي ميره بالاي درخت، ميبينـه لره همينجور اون پايين واستاده، بهش ميگه: بابا بيا بالا، الان مياد دهنتو سرويس ميكنـه. لره يك نگاهي بهش ميكنـه، ميگه: برو گيتو بخور! مگه من زدم؟!
61- تو اردبيل معلمـه از شاگردش ميپرسه: دو دو که تا چند که تا ميشـه؟ پسره ميگه: شونزده تا! يارو شاكي ميشـه، ميگه: همين خنگ بازيا رو درون مياريد كه ملت ميگن تركا خرن! دو دو که تا ميشـه چهارتا، ديگه اگه خيلي بشـه، ميشـه هشت تا!
62- تركه ادعاي ميغمبري ميكرده،رفيقاش بهش ميگن: بابا همينجوري كه نميشـه! بايد بري چهل روز بشيني تو غار، که تا از خدا برات وحي بياد. خلاصه تركه ميره، دو روز بعد با دست و پاي شكسته و خوني مالي برميگرده! رفيقاش ميپرسن: چي شده؟! تركه ميگه: ايلده ما رفتيم تو غار، يهو جبرئيل با قطار اومد!
63- يك بابايي داشته از سر كار برميگشته خونـه، يهو ميبينـه يك جمع عظيمي دارن تشييع جنازه ميكنند، منتها يجور عجيب غريبي: اول صف يك سري ملت دارن دو که تا تابوت رو ميبرن، بعد يك يارو مرده با سگش راه ميره، بعد ازون هم يك صف 500 متري ملت دارن دنبالشون ميرن. يارو كف ميكنـه، ميره پيش جناب سگ دار، ميگه: تسليت عرض ميكنم قربان، خيلي شرمندم…ميشـه بگيد جريان چيه؟ يارو ميگه: والله تابوت جلوييه خان، پشتيش هم مادر خانومم… هردوشون رو ديشب اين سگم پاره پاره كرده! مرده ناراحت ميشـه، همينجور شروع ميكنـه پشت سر يارو راه رفتن، بعد از يك مدت برميگرده ميگه: ببخشيد من خيلي براتون متاسفم، ميدونم الانم وقت پرسيدن اينجور سوالا نيست، ولي ممكنـه من يك شب سگ شما رو قرض بگيرم؟! مرده يك نگاهي بهش ميكنـه، اشاره ميكنـه بـه 500 متر جمعيتي پشت سر، ميگه: برو ته صف!
64- تركه بيهوا مياد تو اتاق، خفه ميشـه!
65- تركه دنبال دزد ميكنـه، از دزده جلو ميزنـه!
66- ملاهه ورم معده داشته، ميره دكتر، دكتره (كه از قضا ترك بوده) بهش ميگه: يك رژيم بهت ميگم بايد رعايت كني. ملاهه ميگه: چشم آقاي دكتر. دكتره ميگه: گوشت نخور، غذاي پر چربي نخور، نخور، ترياك نكش، بالاي منبر هم نرو! ملاهه ميگه: ديگه واسه چي بالاي منبر نرم؟! دكتره ميگه: اونجا گه زيادي ميخوري، براي معدت خوب نيست!
67- تركه خودكارش تموم ميشـه، ترك تحصيل ميكنـه!
68- تركه ميره مسابقة قرائت قرآن، شلوار ورزشي ميپوشـه!
69- تركه پسرشو ميگذاره دانشكده افسري، رفيقاش بهش ميگن: بابا اينكه درسش خوب بود، ميگذاشتي دكتري، مـهندسي چيزي ميشد، تركه ميگه: آخه ميخوام وقتي درسش تموم شد باهم كلانتري باز كنيم!
70- تركه صبح از درون خونـه مياد بيرون، ميبينـه سر كوچه يك پوست موز افتاده، با خودش ميگه: اي داد بيداد، باز امروز قراره يك زميني بخوريم!
71- تركه با كايت ميكوبه بـه ساختمون بانك كشاورزي، 730 نفر كشته ميشن!… البته از خنده
72-تركه سرش ميخوره بـه ميلة وسط اتوبوس، جا بـه جا ولو ميشـه كف اتوبوس. بعد از چند لحظه، چشماشو باز ميكنـه ميبينـه ملتي كه واستادن بالا سرش ميله رو گرفتن، ميگه: ولش كنين ببينم چي ميگه!
73- از تركه ميپرسن: ببخشيد ساعت چنده؟ ميگه: والله تقريباٌ سه و خورده اي. ميپرسن: ببخشيد، دقيقاٌ چنده؟ ميگه: دقيقاٌ هفت و سي و يك دقيقه!
74- تركه ميره پيتزا فروشي، ميگه: ببخشيد پيتزا بزرگ چنده؟ يارو ميگه: 2000 تومن. تركه يكم بالا پايين ميكنـه، ميگه: پيتزا متوسط چنده؟ يارو ميگه: 1000 تومن. باز تركه يوخده با پولاي جيبش ور ميره، ميگه: پيتزا كوچيك چنده؟ يارو ميگه: 700 تومن. تركه دست ميكنـه تو جيبش يك صد تومني درمياره، ميگه: قربون دستت داداش، يك جعبه اضافه بـه ما بده!
75- دو که تا بلوچه ميرن تهران يك فولكس قورباغه اي ميخرن، برميگردن طرف بلوچستان. نزديكاي زاهدان يهو فولكسه خاموش ميشـه، هركار ميكنن ديگه روشن نميشـه. يكيشون برميگرده بـه اون يكي ميگه: اوره ياسروك، برو نگاه كن ببين ماشين چه مرگش زده. ياسروك ميره درِ كاپوتو باز ميكنـه، يك نگاه ميكنـه با تعجب ميگه: اوره كَريموك! بيا كه ماشين موتور انداخته! خلاصه اولي پياده ميشـه مياد يك نگاه ميندازه، ميگه: برو از صندوق عقب ابزار بيار، خودم درستش ميكنم! خلاصه ياسروك ميره درِ صندوق عقب رو وا ميكنـه، يهو داد ميزنـه: اوره كريموك! بيا كه از تهران که تا اينجا دنده عقب اومديم!
76- تركه از طبقه صدم يه ساختمون ميپره پايين، بـه طبقه پنجاهم كه ميرسه ميگه: خب الحمدالله که تا اينجاش كه بخير گذشت!
77- زنِ تركه دو قلو ميزاد، تركه ميره صورت حساب بيمارستان رو حساب كنـه، بـه يارو ميگه: حاج آقا ارزون حساب كن هردوشو ببرم!
78- تركه ميره واسه تلفن همراه ثبت نام ميكنـه، بهش ميگن: که تا سه ماه ديگه بهت تحويل ميديم. تركه هم رو كمربندش مينويسه: بـه زودي دراين مكان يك عدد موبايل افتتاح خواهد شد!
79- تركه تو اتوبوس ميگوزه همـه بهش ميخندن. اونم خوشحال ميشـه، ميگه: اگه ميدونستم اينقدر حال ميكنين براتون مي!
80- بعد از سالها جعبة سياه تانكي كه حسين فهميده رفته بود زيرش رو پيدا ميكنن،آخرين جملات حسين ضبط شده بود كه ميگفته: «…حاجي جون مادرت هل نده،…ده حاجي هل نده! نامرد، آخه اين همـه نارجك و كوفت و زهرمار بهم بستي، يك وقت بلا ملا سرم مياد…. حــــــــاجـــــي!
81- عربه با دو که تا خيار درون دست ميره توي يك بقالي، ميگه:حاج آقا خيارشور داري؟ بقاله ميگه: بله. عربه ميگه: بعد ولك بي زحمت اين دوتا رو هم بشور!
82- رشتيه آخره پكر و ناراحت نشسته بوده تو يك عرق فروشي و همين جور يك ساعت تمام داشته گيلاس عرقشو نگاه ميكرده. يارو جاهله با خودش ميگه بگذار يكم بخنديم، ميره جلوي رشتيه، گيلاس عرقشو برميداره، لاجرعه ميره بالا. رشتيه اول يك نگاه غمناك بـه يارو ميكنـه، بعد يهو ميزنـه زير گريه! جاهله ناراحت ميشـه:ميگه: بابا بيخيال، شوخي كردم جون حاجي..اصلاً الان يدونـه مَشتيشو برات ميگيرم، مـهمون من! رشتيه درون حين هق هق ميگه: نـه داداش، تقصير تو نيست. اصلاً امروز بدترين روز زندگي منـه! اولش صبح خواب موندم دير رسيدم سركار، رئيسم هم بيرونم كرد! بعد اومدم برگردم خونـه، ديدم ماشينم رو دزد! رفتم كلانتري، گفتن كاريش نميتونن بكنن…بعد تاكسي گرفتم رفتم خونـه، يهو ديدم كيف پولم رو گم كردم، يارو راننده تاكسيه هرچي از دهنش درومد بارم كرد و گاز داد رفت.. بعد رفتم تو خونـه، ديدم خانم با سه که تا از همسايهها تو رختخوابن! آخر تصميم گرفتم خودمو بكشم، كه يهو تو اومدي ليوان سمم رو که تا ته خوردي!
83- باباي تركه ميميره، مجلس ختمش رفيقاي تركه همـه ميان بهش تسليت ميگن. تركه خيلي احساساتي ميشـه، ميگه: بـه خدا خيلي زحمت كشيدين تشريف آوردين، شرمنده كردين… ايشالله ختم پدرتون جبران ميكنم!
84- زنِ آپانديسش رو عمل كرده بوده، بعد از عمل شوهرش مياد ملاقاتش. منتها زنـه هنوز خوب بهوش نيومده بوده و داشته زيرهزيون ميگفته: احمق…بيشعور…عوضي! يك دكتري داشته از اتاق رد ميشده، ميگه: خوب بـه سلامتي مثل اينكه خانمتون بـه هوش اومده و داره باهاتون حرف ميزنـه!
85- تركه خودشو ميزنـه بـه كوچة علي چپ، گم ميشـه!
86- تو يكي از دهات اردبيل ملت براي بار اول كيوي ميبينن، ميرن از ملاي ده ميپرسن اين چيه؟ ملاهه يكم ميره تو نخ كيويه، بعد ميگه: ايلده تخم مرغيش، كه تخم مرغه! ولي من نميفهمم چرا موكتش كردن؟!
87- از تركه ميپرسن بنفش چه رنگيه؟ ميگه: قرمز ديدي؟! آبيش!
88- تركه ميفته تو جوب، سند ميگذاره مياد بيرون!
89- يك هواپيما داشته از تبريز ميرفته پاريس، وسطاي راه يهو صداي خلبان از بلندگوها مياد: اَتِنْشِن پليز! ايلده خلبان اسپيكينگ..مسافران ليسنينگ! موتور چپ هواپيما از كار افتاده، ولي شما هيچ نترسيد! من خودم واردم، هواپيما رو سالم ميشونم. يك مدت ميگذره، دوباره صداي خلبان از بلندگوها مياد كه: اَتِنْشِن پليز! ايلده خلبان اسپيكينگ..مسافران ليسنينگ! موتور راست هواپيما هم از كار افتاده، ولي شما هيچ نترسيد! من خودم كلي تجربه دارم، که تا فرودگاه بعدي هم راهي نيست، هواپيما رو سالم ميشونم. باز يك مدت هواپيما دور خودش ميچرخه، دوباره صداي خلبان از بلندگوها مياد كه: اَتِنْشِن پليز! ايلده خلبان اسپيكينگ..مسافران ليسنينگ! همين الان دم هواپيما كنده شد، ولي شما هيچ نترسيد! من خودم هواپيما رو ميشونم. يك ده دقيقه ميگذره، دوباره صداي خلبان از بلندگوها مياد كه: اَتِنْشِن پليز! ايلده خلبان اسپيكينگ… مسافران ريپيد افتر مي! اَشـهداَنلاالهالله!…
90- تركه ميخ ميره تو پاش، نميتونـه درش بياره، كجش ميكنـه!
91- تركه داشته راديو پيام گوش ميداده، گزارشگره ميگفته: راه بهارستان بـه امام حسين بستهاست، راه انقلاب هم بـه امام حسين بستهاست… تركه ميگه: باشـه بابا بستس كه بستس، ديگه چرا هي بـه امام حسين قسم ميخوري؟!
92- تركه يه تيكه يَخو گرفته بوده بالا، داشته خيلي متفكرانـه بهش نگاه ميكرده. رفيقش ازش ميپرسه: چيرو نگاه ميكني؟ تركه ميگه: ايلده ازش آب ميچيكه ولي معلوم نيست كجاش ه!
93- بـه تركه ميگن يك معما بگو، ميگه اون چيه كه زمستونا خونـه رو گرم ميكنـه تابستونا بالاي درختو؟! يارو هرچي فكر ميكنـه جوابشو پيدا نميكنـه، ميگه: نميدونم، حالا بگو چيه؟ تركه ميگه بخاري! يارو كف ميكنـه، ميگه: باباجان بخاري زمستونا خونـه رو گرم ميكنـه ولي تابستونا چه جوري بالاي درختو گرم ميكنـه؟ تركه ميگه: بخاريِ خودمـه دوست دارم بگذارمش بالاي درخت!
94- تركه داشته از تو جزيره آدمخورا رد ميشده، يهو ميبينـه آدم خورا محاصرش كردن. بيچاره جفت ميكنـه با حال زار ميگه: اي خدا بدبخت شدم! يهو يك صدايي از آسمون مياد: نترس بندة من، بدبخت نشدي! اون سنگ رو از جلوي پات بردار بكوب بـه سر رئيس قبيله. تركه خوشحال ميشـه، سنگ رو ميكوبه تو كلة رئيس قبيله. رئيسِ قبيله جابهجا ميميره، باقي افراد قبيله شاكي ميشن، نيزه بـه دست، شروع ميكنن دويدن طرف تركه! يهو يك صدايي از آسمون مياد: خوب بندة من، حالا ديگه بدبخت شدي!
95- لره توي اتوبوسِ تهران-خرمآباد نشسته بوده، ميره بـه راننده ميگه: آقاي راننده واسه كي داري رانندگي ميكني؟! اينا همـه خوابن!
96- تركه با چند که تا رشتيه نشسته بودن داشتن جوك ميگفتن، رشتيا براي تركا جك ميگن، نوبت تركه كه ميشـه، که تا مياد بگه: يه روز رشتيه… همـه بهش ميگن بشين بابا نميخواد بگي! دوباره يه دور ميزنـه ميرسه بـه تركه، باز که تا مياد بگه: يه روز يه رشتيه… ميپرن وسط حرفش، نميذارن بگه. بار بعد كه نوبت ميرسه بـه تركه، ميگه: يه روز يه تركه داشته ميرفته با سر ميخوره زمين! همـه رشتيا ميخندن بعد تركه ميگه: ولي وقتي بلندش ميكنن ميبينن رشتي بوده!
97- تركه زنگ ميزنـه خونـه دوست ش، باباي ه گوشي رو ور ميداره. تركه ميگه: ببخشيد غزال خونست؟! باباهه هم شاكي ميشـه فحش خوار مادر رو ميكشـه بـه تركه! چند روز بعد ه تركه رو تو خيابون ميبينـه، ميگه: بابا چرا ضايع بازي درون مياري؟! وقتي بابام ور ميداره، يه چيزِ بيربط سر هم كن بگو. تركه هم ميگه باشـه. دفعه بعد كه زنگ ميزنـه، باز باباهه گوشي رو ور ميداره. تركه هول ميشـه، ميگه: ببخشيد اونجا ميدون انقلابه؟! يارو ميگه: آره چي كار داشتي؟! ميگه: ببخشيد، غزال خانم هستن؟!
98- يك سال، يك ماه از محرم گذشته بوده ولي هنوز تو شـهر صداي سينـهزني ميومده. مردم ميرن پي ماجرا، ميبينن دسته تركها تو كوچه بن بست گير كرده!
99- بـه تركه ميگن چرا ترك شدي؟! ميگه: ايلده جوون بوديم، ايمكانات كم بود، پيش اومد ديگه! ميپرسن: بعد چرا لر نشدي؟ ميگه: نـه بابا، ديگه اونقدرها هم ايمكانات كم نبود!
100- تركه ميره لباس فروشي، ميگه: ببخشيد شلوار نخي داريد؟ يارو ميگه:بعله. تركه ميگه: بيزحمت دونخ بدين!
101- تركه با زنش رفته بوده سينما، تو فيلم يهو يهه شروع ميكنـه دويدن طرف تماشاچيا. تركه يهو ميپره زير صندلي، زنش ميگه: بابا خجالت بكش! اين فيلمـه. تركه ميگه: زن! من و تو ميدونيم فيلمـه،ه كه نميدونـه!
102- تركه ميخواسته گردو بشكنـه، گردو رو ميگذاره زير پاش، با آجر ميزنـه تو سرش!
103- تركه ميره آمريكا پيش رفيقش. از قضا همون موقع كنسرت ابي بوده، رفيقش ميگه پاشو بريم يك حالي بكنيم. جلو درون سالن، يك بابايي واستاده بوده سيدي ميفروخته، هي داد ميزده: سيدي ابي، سيدي ابي. تركه يك نگاهي بـه يارو ميكنـه، بـه رفيقش ميگه: ببين توروخدا مردم چه خنگن! اين يارو اين همـه سال تو آمريكا بوده، هنوز اِي بي سي دي رو ياد نگرفته!
104- تركه ميره بقالي، ميبينـه رو ديوار بزرگ نوشتن: علي با ماست! حسن با ماست! حسين با ماست! ميگه: ببخشيد اقا، شما ماست خالي نداريد؟!
105- دو که تا برادره آخره شر بودن و پدر محل رو درآورده بودن، ديگه هروقت هرجا يك خراب كاريي ميشده، ملت ميدونستن زير سر اين دوتاست. خلاصه آخر بابا ننشون شاكي ميشن، ميرن پيش كشيشِ محل، ميگن: تورو خدا يكم اين بچههاي مارو نصيحت كنيد، پدر مارو درآوردن. كشيشـه ميگه: باشـه، ولي من زورم بـه جفتِ اينا نميده، بايد يكي يكي بياريدشون. خلاصه اول داداش كوچيكه رو ميارن، كشيشـه ازش ميپرسه: پسرم، ميدوني خدا كجاست؟ پسره جوابشو نميده، همين جور درون و ديوار ر و نگاه ميكنـه. باز يارو ميپرسه: پسرجان، ميدوني خدا كجاست؟ دوباره پسره بـه روش نمياره. خلاصه دو سه بار كشيشـه همينو ميپرسه و پسره هم بروش نمياره، آخر كشيشـه شاكي ميشـه، داد ميزنـه: بهت گفتم خدا كجاست؟! پسره ميزنـه زير گريه و در ميره تو اتاقش، درون رو هم پشتش ميبنده. داداش بزرگه ازش ميپرسه: چي شده؟ پسره ميگه: بدبخت شديم! خدا گم شده، همـه فكر ميكنن ما برش داشتيم!
106- تركه هر روز زنگ يك كليسا رو ميزده و در ميرفته. آخر پدر روحاني شاكي ميشـه، يك روز پشت درون كمين ميكنـه، که تا تركه زنگ ميزنـه، خرشو ميگيره و ميپرسه چيكار داري؟ تركه حول ميشـه، با تتپته ميگه: ببخشيد، عيسي هست؟!
107- تركه ميره ساندويچي، ميگه: ببخشيد بندري داريد؟ يارو ميگه: بعله. تركه ميگه: بعد قربون دستت، بگذار يك حالي بكنيم!
108- وسط اردبيل يه چاهي بوده، هي ملت ميافتادن توش،زخم و زيلي ميشدن. ميان تو شـهرداري يك جلسه برگذار ميكنن كه واسه اين مشكل يك راه حلي پيدا كنن. يكي از مـهندسا پا ميشـه ميگه: يافتم! ما يك آمبولانس ميگذاريم بغل اين چاه، هركي افتادرو سريع ببره بيمارستان. ملت همـه هورا ميكشن..آفرين! ايول! دمت گرم! يك مـهندس ديگه پا ميشـه ميگه: الحق كه همتون نفهميد! آخه اينم شد راه حل؟! ملت ميگن، خوب تو ميگي چيكار كنيم؟ يارو ميگه: بابا که تا اون آمبولانس طرف رو برسونـه بيمارستان، كه بدبخت جون داده. ما بايد يك بيمارستان كنار اين چاه بسازيم، كه همـه بهش سريع دسترسي داشته باشن! ملت ديگه خيلي حال ميكنن، كف ميزنن سوت ميكشن، كه ايول بابا تو چه مخي داري! يهو يه مـهندس ديگه پا ميشـه ميگه: الحق هرچي بهمون ميگن خر، حقمونـه! آخه اين شد راه حل؟! اين همـه خرج كنيم يك بيمارستان بسازيم كنار چاه كه چي بشـه؟ مردم تعجب ميكنن،ميگن: خوب تو ميگي چيكار كنيم؟ يارو ميگه: بابا اين كه واضحه، ما اين چاهو پر ميكنيم، ميريم نزديك يك بيمارستان يك چاه ميزنيم!
109- تركه ميره حموم، ش بوده با نعلبكي دوش ميگيره!
110- تركه مـهم ميشـه زيرش خط ميكشن، تو امتحان مياد!
111- عربه ميره داروخونـه ميگه: ولك هزار که تا ميخ داري؟! يارو ميگه: نـه. دوباره فردا مياد ميگه: ولك هزار که تا ميخ داري؟! باز يارو ميگه: نـه برادر، اينجا داروخونس، ميخ فروشي كه نيست! هي چند روز اين اتفاق ميفته، يارو با خودش ميگه: بگذار برم هزار که تا ميخ بخرم، يه سود حسابي بكنم. فرداش دوباره عربه مياد ميگه: ولك هزار که تا ميخ داري؟! يارو ميگه: آره، 3 که تا كارتون ميخ ميگذاره جلو عربه… عربه يك نگاه ميكنـه ميگه::اََاَ….ه! ولك توچقدر ميخ داري!
112- تركه وزير مخابرات ميشـه بعد از يه هفته مخابرات ورشكسته ميشـه! از طرف دولت هيئتِ تحقيق تشكيلميدن، ميبينن براي رفاه حال جامعه ورداشته همـه گوشيهاي تلفناي همگاني رو بيسيم كرده!
113- تركه ساندويچفروشي داشته، يك روز يك بابايي مياد ميگه: قربون يك ككتل بده، فقط بيزحمتگوجه نگذار. تركه ميگه: آقا امروز اصلا گوجه نداريم، ميخواي خيارشور نگذارم؟!
114- بـه تركه ميگن چند که تا بچه داري؟ ميگه 2 که تا . ميپرسن: كدومش بزرگتره؟ ميگه: خوب اوليش!
115- تركه ميره ماه عسل، يادش ميره زنش رو ببره!
116- تركه دوتا دزد ميگيره، زنگ ميزنـه بـه 220!
117- از تركه ميپرسن آرزوت چيه؟ ميگه: كاشكي تبريز پايتخت بود! ميگن: چرا؟! ميگه: آخه اون وقت بـه ماميگفتن بچه تهرون!
118- اردبيل زلزله مياد، تركه زنگ ميزنـه مسئوليتش رو بر عهده ميگيره!
119- تركه كنار يه چاهي وايساده بوده، هي ميگفته: سيزده،..سيزده،..سيزده.. يكي از اونجا رد ميشده، ميپرسه: ببخشيد قربان، ميتونم بپرسم داريد چيكار ميكنيد؟ تركه يقه يارو رو ميگيره، پرتش ميكنـه تو چاه، ميگه: چهارده،…چهارده،…چهارده!
120- بـه تركه ميگن: چند که تا حيوون نام ببر كه پرواز كنـه. ميگه: كبوتر، كلاغ، خر! بهش ميگن: بابا خر كه پرواز نميكنـه! ميگه: بابا خره ديگه، يهو ديدي پرواز كرد!
121- تركه از يكي ميپرسه قبله كدوم طرفه؟! يارو نشونش ميده، تركه ميگه: بايد خيلي برم؟!
122- آمريكاييه داشته تو رودخونـه غرق ميشده، هي داد ميزده: help me, hellllp! تركه از اونجا رد ميشده ميگه: احمق جون اگه جاي كلاس زبان كلاس شنا رفته بودي الان غرق نميشدي!
123- تمساحه ميره گدايي، ميگه:به من بدبختِ مارمولك كمك كنيد!
124- تركه سربازيش تموم ميشـه، وقتي كارت پايان خدمتشو بهش ميدن، نگاه ميكنـه ميگه: اي بابا، من كه ازينا چهارتا دارم!
125- تركه چراغ جادو پيدا ميكنـه، دست ميكشـه روش غولش درون مياد ميگه: دو که تا آرزو بكن. تركه ميگه: يه نوشابه خنك ميخوام كه هيچ وقت تموم نشـه. غوله بهش ميده، تركه يكم ميخوره ميگه: به به! چقدر خنكه! يكي ديگه هم بده!
126- تركه يه بسته هزار تومني ميشمره، 250 تومن كم مياره!
127- بـه تركه ميگن خيلي آقايي. ميگه: ما بيشتر!
128- بـه لره ميگن: ببخشيد شما لريد؟ ميگه: نـه بعد انم با اين سبيل پهنم؟!
129- از تركه ميپرسن: بلدي پيانو بزني؟! ميگه: نـه. ولي يه داداش دارم… اونم نـه!
130- يك بابايي يه ماهي تو پاكت دستش بوده، رفيقش ميبيندش، ازش ميپرسه: جريان اين ماهيه چيه؟ ميگه: دارم براي شام ميبرمش خونـه. ماهيه ميگه: مرسي من شام خوردم، منو ببر سينما!
131- بـه تركه ميگن چي شد ترك شدي؟! ميگه: والله من اولش كه ترك نبودم، تو بيمارستان با يه بچه ترك عوض شدم!
132- تركه تو اتوبوس يه ه خوشگل رو ميبينـه، پياده كه ميشـه شماره اتوبوس رو بر ميداره!
133- تركه مياد تهران، يه خوشگل ميبينـه، بهش ميگه: خانم اين دوست كه ميگن شمايين؟!
134- تركه يه سكه اززير خاك پيدا ميكنـه، روش نوشته بوده تاريخِ ضرب: 200 سال قبل از ميلاد!
135- قزوينيه ميره خونـه يك ميليونره، دويست ميليون نقد ميدزده. بعد زنگ ميزنـه خونـه يارو ميگه: بچه رو بيارين پولارو ببرين!
136- يك گروه از محققين انسان شناسي داشتن روي تفاوت مغز نژادهاي مختلف انسان تحقيق ميكردند، اول مغز يك آمريكاييه رو باز ميكنند، ميبينند اي بابا اينا اينقدر با الكترونيك و كامپيوتر ور رفتن كه تو مغزشون پر شده از IC و مدارهاي الكترونيكي. خلاصه ميترسن دست بـه يك چيزي بزنند خراب شـه، زود مغز يارو رو ميبندند. بعد مغز يك ژاپنيه رو باز ميكنند، ميبينند اي بابا اين وضعش از آمريكاييه هم خراب تره و مغزش شده پر از مداراي نوري و چيزاي عجيب غريب، خلاصه مغز اين رو هم جرات نميكنند دست بزنند. بعد جمجمـه يك تركه رو باز ميكنند، ميبينند تو ش فقط يدونـه سيم ازين ور جمجه رفته اونور. باخودشون ميگن: خوب ما اينو قطع ميكنيم، اگه دييدم خيلي ضايع شد، فوقش دوباره وصلش ميكنيم! خلاصه سيمـه رو قطع ميكنند، يهو گوشاي تركه ميافته!
137- تركه زنگ ميزنـه 118، ميگه: ببخشيد شماره تلفن غضنفر رو دارين؟! يارو ميگه: نـه. تركه ميگه: بعد من ميخونم يادداشت كنين!
138- تركه مجري مسابقه بيست سوالي ميشـه، يارو ازش ميپرسه، جانداره؟ ميگه: نـه. ميپرسه: تو جيب جا ميشـه؟ تركه كلي فكر ميكنـه، بعد ميگه: تو جيب جا ميشـه اما اگه تو جيبت بريزي، جيبت ماستي ميشـه!
139- تركه ميره حرم امام رضا، ميگه: امام رضا قربونت برم، تو كه ضامن آهو شدي، ضامن من يابو هم بشو!
140- تركه پسرش رو ميفرسته ژيمناستيك، بعد از يه مدتي ميبينـه پسرش روز بـه روز جاي اينكه پيشرفت كنـه هي داره پسرفت ميكنـه. يك روز ميره سر جلسه تمرينشون ببينـه چه خبره، ميبينـه از بچش بـه عنوان خرك استفاده ميكنند!
141- تركه ميخواسته بـه فلسطينيا كمك كنـه، براشون سنگ پست ميكنـه!
142- تركه مرده شور بوده، بعد از يه مدتي ميگيرنش دهنش رو سرويس ميكنن. رفيقاش ميپرسن بابا مگه اين بيچاره چي كار كرده بود؟ ميگن: اين پدرسوخته سوالاي شب اول قبر رو تكثير كرده بود بين مردهها تقسيم ميكرد!
143- چندنفر داشتن ميرفتن كوه، سرپرستشون (كه از قضا لكنت زبون هم داشته) از وسط راه شروع ميكنـه ميگه: چ چ چ…. ملت اول يكم نگاش ميكنن ببينن چيميخواد بگه، بعد ميبينن نميتونـه حرفش رو بزنـه، بيخيال ميشن و راه ميافتن، اين بابا هم همـه مسير همينجور هي ميگفته چ..چ..چ.. وقتي ميرسن بالا ميخواستن چادر بزنن سرپرسته بالاخره ميگه: چ..چ..چا..چا..چا..چادر يادم رفت! ملت ميگن اي بابا رودتر ميگفتي، حالا بايد برگرديم پايين! تو راه برگشت سر پرسته هي ميگفته: ش ش ش.. ولي ملت ديگه شاكي بودن و كسي توجه نميكرده، وقتي ميرسن پايين يارو بالاخره ميگه: ش..ش..ش..شو..شو..شوخي كردم!
144- از تركه ميپرسن شما همتون اينقدر ساده اين؟ ميگه: نـه بابا، راهراهمون تو آفريقاست!
145- تركه سوار اتوبوس ميشـه، ميره يك گوشـه واميسته. راننده بهش ميگه: آقا اين همـه صندلي خالي، چرا نميشيني؟ تركه ميگه: حالا صبر كن، دو دقيقه ديگه همين يك ذره جا هم پيدا نميشـه!
146- از تركه ميپرسن شما تهراني هستين؟ ميگه: نـه چشماتون قشنگ ميبينـه!
147- تركه تو مانور شركت ميكنـه، اسير ميشـه!
148- تركه ميره مغازه ميگه: آقا يه بيسكويت خوب بدين. بقاله ميگه: ساقه طلايي خوبه؟ تركه ميگه نـه. ميگه: ويفر خوبه؟ ميگه نـه . ميگه گرجي خوبه؟ ميگه نـه. ميگه: مادر خوبه؟ تركه ميگه: قربان شما، دست بوسن!
149- تركه بچش نميخوابيده، بهش ژل ميزنـه!
150- ترياكيه پيغامگير ميخره، پيغامشو ميذاره: هَشتم… ولي خَشتَم!
151- يه مدت مردم بـه روحانيت پشت ميكنن، قزوينيا همـه ميرن روحاني ميشن!
152- زنـه ميره دكتر، ميگه: اقاي دكتر كمكم كنيد، من هركار ميكنم نميتونم جلوي خودم رو بگيرم، همش ميخوام بدم! دكتره ميگه: خوب خانم تو سن شما اين طبيعيه! شما بايد ازدواج كنيد. زنـه ميگه: آقاي دكتر الان چهارساله ازدواج كردم، ولي كمكي نميكنـه، هنوز همش ميخوام بدم! دكتره ميگه: خوب بعضي موارد پيش ميد كه هورمونهاي جنسي زياد فعاليت ميكنند، شما سعي كنيد يك دوست پسر پيدا كنيد که تا ارضاتون كنـه. زنـه ميگه: والله آقاي دكتر، 15 که تا دوست پسر دارم، ولي كافي نيست، باز هميشـه ميخوام بدم! دكتره كف ميكنـه، ميگه: خوب درون موارد خيلي نادر، عواطف فاميلي باعث ميشـه فرد بـه ارضاي جنسي نرسه. شما سعي كنيد با يكي دو که تا از اهالي فاميل رابطه صميميتر برقرار كنيد. زنـه ميگه: والله آقاي دكتر، با همـه مرداي فاميل رابطه دارم، ولي بازم كافي نيست، همش دلم ميخواد بدم! دكتره شاكي ميشـه، داد ميزنـه: خانم شما مريضيد!! زنـه ميگه: قربون دهنت آقاي دكتر! اينو بـه شوهرم بگيد كه صبح که تا شب ميگه من جندم!
153- قزوينيه ميميره، اون دنيا بـه علت 70 سال بچهبازي مستمر ميندازنش قعر دوزخ، پيش اژدهاي دو سر! يك مدت ميگذره طبقههاي ديگه جهنم هي صداي آه و اوه و داد و بيداد ميشنيدن. بالاخره دو سه که تا از فرشتهها ميرن پيش رئيس جهنم ميگن: اين بيچاره گناه داره، بگذار از پيش اين اژدها بياريمش بيرون. اونم ميگه باشـه. همچين كه درون سلول قزوينيه رو باز ميكنن، اژدهاي ميزنـه بيرون، حالا ندو كي بدو! فرشتهها بهش ميگن: بابا خجالت بكش! آخه چرا داري درون ميري؟ اژدهاي ميگه: بابا اين دهن منو سروريس كرده! الان دو ماهه گير داده كه: بالام جان تو كه دو که تا سر داري، بعد اونيكي كانت كجاست؟!
154- تركه ميخواسته بره شكار گوريل، با خودش يك تفنگ و يك سگ و يك گوني برميداره. رفيقش ميپرسه: بابا تو مگه چجوري گوريل شكار ميكني كه اين همـه چيز بيربط لازم داري؟ تركه ميگه: ببين، من ميرم بالاي درخت گوريله رو قلقلك ميدم، گوريله ميافته پايين، سگم ميره تخماشو گاز ميگيره، منم ميندازمش تو گوني! رفيقش ميپرسه: خوب بعد تفنگ رو واسه چي ميبري؟ تركه ميگه: خوب آخه ممكنـه گوريله منو پرت كنـه پايين!
155- يك بابايي ميميره، ميره جهنم. اونجا ميبرنش تو يك اتاقي، ميبينـه مدونا خوابيده رو تخت! بهش ميگن: خوب حالا که تا جون داري بايد بكني! يارو خوشحال ميشـه، ميپره رو بدبخت مدونا، سه ساعت که تا دسته ميكنـه! بعد كه خوب از نفس ميافته، بلند ميشـه، ميبينـه يك عربه اومده تو اتاق. بهش ميگه: اين عذاب جهنم كه ميگفتن اونقدرها هم بد نيستها! عربه ميگه: ولك تازه واردي؟! يارو ميگه: آره، چطور مگه؟ عربه ميگه: که تا اينجاش عذاب مدونا بود، حالا ولك بخواب نوبت توست!
156- تركه ميره خواستگاري، پدر عروس ميپرسه: شما خونـه داريد؟ تركه ميگه: والله خونـه كه نـه، ولي بروبچهها مكان زياد دارن!
157- تركه رو برق ميگيره…ميكنـه!
158- تركه خانوم آورده بوده، بعد ازينكه كارشون تموم ميشـه، زنـه پا ميشـه بره يك دوش بگيره. همون موقع موبايل زنـه زنگ ميزنـه، تركه يه مدت بـه روي خودش نمياره، اما موبايله همين جوري زنگ ميزده. آخر تركه هول ميشـه، گوشي رو برميداره ميگه:مورد نظر درون دسترس نمي باشد…!
159- تو جبهه با رشتيه مصاحبه مي كنن، ازش مي پرسن: شما اينجا که تا حالا شاهد امداد غيبي هم بوديد؟ رشتيه ميگه: اووو…فراوون! من براي خودم پيش اومده! مصاحبهگره خوشحال ميشـه، ميگه: ميشـه براي بينندگان تعريف كنيد؟ رشتيه ميگه: والله من نمي دونم چه حكمتيه، من اينجا مي ، خانم تو رشت حامله ميشـه!
160- قزوينيه داشته واسه رفيقش تعريف ميكرده كه: بالام جان ديشب رفته بوديم عروسي، جات خالي مختلط مختلط، مرد و پسر قاطي!
161- عربه و تركه ميخواستن كون همديگه بگذارن، قرار ميگذارن هر كسي آخ بگه بايد دربياره دوباره بگذاره. اول عربه ميگذاره، تركه خوارش گاييده ميشـه، ولي از ترس هيچي نميگه و شروع ميكنـه سوت زدن. عربه كيرش رو درمياره ميگه: ولك بايد دوباره بگذارم! تركه ميگه: بابا من كه آخ نگفتم! عرب ميگه: سوت كه زدي! تركه شاكي ميشـه، ميگه: مادر قحبه 50 گرم گوشت رو ميگذاري توي زودپز، ده دقيقه بعد صداش درمياد، دو كيلو كيرو فرو كردي سوت هم نميتونيم بزنيم؟!
162- يك بابايي زنگ ميزنـه سر كار بـه رئيسش ميگه: آقارضا، من امروز اصلاً ناي تكون خوردن ندارم، از سر که تا نوك پام درد ميكنـه! شرمندتم، امروز نميتونم بيام دفتر. رئيسش ميگه: بابا ما امروز جلسه داريم، نميتوني كه نياي. ببين من يك راه حلي بلدم سه سوت رو بـه راه ميشي: من هروقت صبح پا ميشم ميبينم حالم خرابه، بـه ميگم يك ساك اساسي بزنـه، بـه جون تو يهو آدم جون ميگيره! يارو هم ميگه: باشـه، حالا يك امتحان ميكنم، بعد بهت زنگ مي. يك ساعت بعد، دوباره زنگ ميزنـه بـه رئيسش ميگه: آقا رضا قربون پيشنـهادت! بـه جان تو ميزون ميزون شدم، الانم پا ميشم ميام دفتر، فقط خودمونيم آقارضا، اين خانومت عجب ساكي ميزنـه!
163- پينوكيو ميزنـه آتيش ميگيره!
164- پسر رشتيه با پسر قزوينيه رفيق بوده و هر روز كار اينا اين بوده كه قزوينيه بـه رشتيه يك پولي ميداده و مشغول ميشده! يه روز پسر رشتيه با باباش تو يك مغازه واستاده بوده كه يه دفعه سر و كله قزوينيه پيدا ميشـه و به پسره ميگه: بيا بريم! رشتيه ميگه: بابا مگه نميبيني بابام اينجاس؟! ضايع بازي درون نيار! قزوينيه گير ميده كه همين الان بايد بياي، بهت 300 تومن ميدم! رشتيه ميگه: بابا چرا حاليت نميشـه؟! ميگم نميشـه، جلو بابام ضايع نكن! خلاصه از قزوينيه اصرار واز رشتيه انكار، که تا اينكه باباهه بر ميگرده و ميگه: پسرجان، يك دقيقه بيا اينجا كارت دارم! پسر رشتيه ميرينـه بـه خودش، با ترس لرز ميره پيش باباش ميگه: بله بابا؟! رشتيه ميگه: باباجان ميري يا خودم برم؟!
165- يك زن و شوهري هركار ميكردن بچه دار نميشدن (البته درواقع واسه بچه دار شدن فقط ميشـه يك كار كرد! و اونـها همون يك كار رو هرچي ميكردن افاقه نميكرد!) چند دفعه خانم بـه اشتباه فكر كرده بود كه حامله شده ولي بعد متوجه شدن كه اشتباه كرده. يك روز زنـه مياد پيشـه مرده و ميگه: من چند روزه عقب انداختم، فكر كنم بـه اميد خدا، ايندفعه ديگه حامله هستم. مرده ميگه: حالا فعلاً بـه كسي چيزي نگو که تا مطمئن شيم. خلاصه يارو ميره سر كار، چند ساعت بعد مامور برق مياد كه كنتور رو چك كنـه، بعد كه كارش تموم ميشـه بـه زنـه ميگه: خانم شما عقبانداختين! (البته منظورش اين بود كه پرداخت قبض برق رو عقب انداختين) زنـه سرخ ميشـه، ميگه: اوا خاك بـه سرم! شما از كجا فهميدين؟! يارو اشاره ميكنـه بـه كنتور برق ميگه: از اينجا! زنـه با تعجب ميگه: يعني اونجا هم نشون ميده؟! يارو ميگه: بعله خانم، اصلاً اين رو واسه همين كار ساختن! زنـه ميگه: بعد تورو خدا بـه كسي نگيد! يارو ميگه: باشـه، ولي شوهرتون فردا بايد بياد اداره برق. شب مرده مياد خونـه، زنـه بهش ميگه: برو بابا تو هم دلت خوشـه،ميگي بـه هيچ كي نگو، تو كنتور برق همـه چيز رو نشون ميده! فردا هم بايد بري اداره برق. فردا مرده ميره اداره برق، با خجالت از دربون ميپرسه: ببخشيد منزل ما عقب انداخته، بـه ما گفتن بيايم اينجا. دربونـه هم بهش ميگه: برو طبقه سوم، قسمت عقب افتادگيها! خلاصه يارو ميره طبقه سوم، بعد از سه ساعت تو صف واستادن، كارمند اونجا بهش ميگه: بعله آقا، منزل شما عقب افتادگي داره، حتماًبايد همين امروز بريد جريمشو بپردازيد! يارو شاكي ميشـه ميگه:يعني چي اقا؟ مگه من چه كار خطايي كردم كه بايد جريمـه بدم؟! كارمنده ميگه: بـه من ربطي نداره، ولي اگه جريمشو ندي قطع ميكنيم!! يارو ميترسه ميگه: اي بابا، اگه قطع كنيد اونوقت منزل ما چيكار كنـه؟! كارمنده ميگه: من چه ميدونم برادر، شمع مصرف كنيد! شمع!
166- تركه چراغ جادو پيدا ميكنـه، غوله ازدر مياد ميگه: يه آرزو بكن. تركه ميگه: ميخوام از كيرم بـه جاي شاش شامپاين بياد! غوله هم ميگه: باشـه. خلاصه تركه شب ميره خونـه ماجرا رو واسه خانوم تعريف ميكنـه، بعد ميگه: برو يه ليوان بيار يه حالي بكنيم! زنـه ميگه: چرا فقط يه ليوان؟! تركه ميگه: خوب تو از شيشـه بخور!
167- اوا ه ميره پيش دكتر ميگه: آقاي دكتر يه كير مصنوعي تو كونم گير كرده! دكتره ميگه: اصلا ناراحت نباش! الان برات درش ميارم. اواهه ميگه: اوا آقاي دكتر! نميخوام درش بيارين كه! ميخواستم اگه ميشـه باطريشو عوض كنيد!
168- قزوينيه ميره پرورشگاه يك بچه رو بـه فرزندي قبول كنـه، مسؤول اونجا ازش ميپرسه: بالامجان، ميكني يا ميبري؟!
169- رشتيه ميره پيش رفيقش ميگه: يه زن گرفتم حال كنيم!
170- تركه ساعت دو نصف شب زنگ ميزنـه بـه يك دامپزشكه، ميگه: آقاي دكتر، تورو خدا سريع بياين، سگم يك كاپوت قورت داده! دامپزشكه ميگه: خوب اگه تو گلوش گير نكرده، مشكلي نيست، خودش دفع ميشـه. تركه با حالت عصبي ميگه: نـه آقاي دكتر، سگم يك كاپوت قورت داده، تورو خدا زودي خودتونو برسونيد، الان خانم داره گريه ميكنـه! دامپزشكه ميگه باشـه، آدرس تركه رو ميگيره و قطع ميكنـه. هنوز لباسشو كامل نپوشيده بوده كه تركه دوباره زنگ ميزنـه، ميگه: آقاي دكتر، مشكل برطرف شد. يك كاپوت ديگه تو كشو پيدا كرديم!
171- رشتيه و قزيونيه رو نصفه شب مست و خراب ميگيرن ميبرن منكرات. از قزوينيه ميپرسن: تو چيكارهاي؟! ميگه: من شاه قزوينم خوار همـه تون رو هم ميگام! از رشتي ميپرسن تو چيكارهاي؟! ميگه: منم پادشاه رشتم، خوار همـه تون رو هم ميگام! افسره ميبينـه اين دوتا حالشون خيلي خرابه، اصلاً حاليشون نيست كجان، ميگه جفتشون رو بندازن تو يك سلول که تا فردا خوارشونو بگان! صبح كه ميشـه مستي از سر جفتشون پريده بوده، اول قزوينيه رو ميارن واسه بازجويي، افسره همون اول يكي ميخوابونـه زير گوشش بهش ميتوپه: پدرسوخته! ديشب كه پادشاه بودي، حالا كي هستي؟! قزوينيه ميزنـه زير گريه، ميگه: بالام جان من كارگرم، بدبختم، حالا ديشب يه غلطي كرديم شما ببخش مارو. بعد نوبت رشتيه ميشـه، افسره بهش ميتوپه: خوب تو چيكارهاي؟! رشتيه ميزنـه زيرگريه، ميگه: والله ما که تا ديشب پادشاه رشت بوديم، ولي از ديشب که تا حالا ملكه قزوينيم!
172- آمريكاييه و انگليسه و تركه باهم كل گذاشته بودن، آمريكاييه ميگه: ما يك شاتل ساختيم، درون عرض يك هفته 100000 پا ميره بالا! انگليسه ميگه: بابا اينكه چيزي نيست، ما يك شاتل ساختيم، درون عرض سه روز 1000000 پا ميره بالا! تركه بـه خودش ميگه زشته جلو اين دو که تا كم بياريم، ميگه: بابا اينا كه چيزي نيست، ما يك شب جمعه داريم، درون عرض يك شب بيست ميليون جفت پا ميره بالا!
173- تركه ميره پيش رفيقش ميگه: بابا تو چي كار ميكني اينقدر وضعه كاسبيت خوبه؟! ما خيلي كاسبيمون كساده، سرجدت بـه ما هم يكم ياد بده. رفيقش ميگه: بيا دو دقيقه بشين اينجا بين من چيكار ميكنم. تركه ميشينـه تو دكون يارو، يه مشتري مياد ميگه: آقا تخم چمن دارين؟! يارو ميگه: بله كه داريم، بفرماييد اين تخم چمن اينم بـه ماشين چمن زني! يارو ميگه: اين براي چيه؟! ميگه: خوب عزيزم تو وقتي چمن كاشتي يه ماه ديگه چمنات بلند ميشن، اون وقت بايد كوتاهشون كني، حالا که تا اون وقت هم معلوم نيست من چمن زن داشته باشم، تازه ممكنـه گرون شـه… خلاصه يك ربع روضه ميخونـه، مخ يارو رو ميزنـه. يارو هم ميگه باشـه، چمنزن رو هم ميبرم. تركه اينو ميبينـه خيلي حال ميكنـه ميگه: بابا ايول، كارت خيلي درسته! منم ديگه ياد گرفتم! ميره مغازه خودش، يه يارو مياد ميگه: آقا نوار بهداشتي دارين؟ تركه ميگه: بله كه داريم، بفرمايين اين نوار بهداشتي، اينم يه چمن زن! يارو ميگه: بابا اين ديگه براي چيه؟! تركه ميگه: بابا جان تو كه شب جمعت ريده شده! بيا حداقل چمناي خونت رو بزن!
174- زنـه ميره پارچه فروشي خريد ميكنـه، بعد بـه فروشنده ميگه: چقدر ميشـه؟! يارو ميگه:خانم شما نميخواد پول بدين، بجاش يه دور از جلو بـه من بدين! زنـه ميگه: حاجآقا اينجوري كه خيلي گرون ميشـه! اگه ميخواين من يه دور از عقب بهتون ميدم! يارو ميگه: نـه خانم اين كه خيلي كمـه! بـه جون بچههام ايني كه شما ميگيد قيمت خريدشـه!
175- يارو داشته ميرفته مسافرت، همچين كه از درون خونـه ميره بيرون، زنش ميره يه اصفهانيه و يك تهرانيه و يك تركه رو مياره خونـه، حال و هول! از قضا يارو ميره ترمينال ميبينـه بليطش واسه فرداس، برميگرده خونـه ميبينـه زنش ه، ميگه: خانم چرا ي؟! زنش ميگه: آخه هوا گرمـه! يارو شك ميكنـه، شروع ميكنـه بـه گشتن، اصفهانيه رو تو كمد پيدا ميكنـه، بهش ميتوپه: مرتيكه مادرقحبه، تو اينجا چه غلطي ميكني؟! اصفهانيه ميگه: بابا چرا داد ميزني؟! دارم كمد رو تعمير ميكنم! يارو ميگه: ميگه بعد چرا ي؟! ميگه: خوب هوا گرم بود شدم! حالا بايد هزار تومن هم بدي. ياروهم ميگه: ببخشيد، من اشتباه گرفتم. هزار تومن يارو رو هم ميده و ميره. بعد تهرونيه رو زير تخت پيدا ميكنـه، اونم ميگه: داشتم تخت رو تعمير ميكردم و هزار تومن بابت تعميربايد بدي. که تا مياد هزار تومن رو بده، ميبينـه تركه از تو بالكن ميزنـه بـه شيشـه ميگه: منم كردم…منم كردم!
176- شيره و خره قرار ميگذارن همديگه رو بكنن، اول شيره ميكنـه، وسط كار بـه خره ميگه: برگرد يهبده بينم. خره برمي گرده يهميده. بعد نوبت خره ميشـه، شروع ميكنـه بـه كردن وسط كار ميگه: هوي شيره برگرد يهبده بينم. شيره هم با ناله ميگه: آاي كسعمت! اگه بتونم برگردم كه خوارتو ميگام!
177- تركه كيرش مي خوابه، تخماش رو ميدزدن!
178- بـه يه بچه كونيه ميگن ميخواي چي كاره بشي؟! ميگه: ميخوام فوتباليست شم. ميپرسن چرا؟ ميگه: ميخوام توپ رو بر دارم همـه رو دريبل كنم ب تو گل خودمون! ميگن: آخه واسه چي؟! ميگه: نميدوني چه حالي ميده يه استاديوم بگن: كير تو كونت!
179- بـه عربه ميگن با آب جمله بساز، ميگه: كير تو كس ننت! ميگن: بعد آبش كو؟! عربه ميگه: برو از ننت بپرس!
180- قزوينيه كنار دريا واستاده بوده، ميبينـه يك بچه داره پشتشو ميخارونـه. ميگه: بالامجان، خوردهكاري هم قبول ميكنيمها!
181- عربه ميره آزمايش خون بده، پرستاره هرچي ميخواسته با سرنگ خون بكشـه، نميتونسته. بالاخره مجبور ميشـه انگشت سبابه يارو رو كنـه که تا خون بياد، ولي باز خوني درون نمياد. بالاخره مجبور ميشـه با دهن يك مك بزنـه که تا يكم خون بريزه رولام. عربه خيلي خوشش مياد، ميگه: ببخشيد خانم فردا دوباره شما ازمايش ميگيريد؟ پرستار ميگه: چطور مگه؟ عربه ميگه: آخه فردا من آزمايش ادرار دارم!
182- تركه تو مدرسه 20 ميگره، تو كونش عروسي ميشـه، تو عروسي دعوا ميشـه، چاقو و چاقو كشي ميشـه، كون تركه پاره ميشـه!
183- تركه ميره تو يك قهوه خونـه تو تهران، ميبينـه يك بدبختي افتاده رو زمين، 6 که تا قمـه هم تو شيكمشـه! از يكي ميپرسه: ببخشيد، اين چيكار كرده بوده؟ يارو ميگه: گنده گوزي كرده بود! بعد از دو هفته تركه ميزنـه شيكم يك بدبختي رو تو تبريز سفره ميكنـه! بازپرسه ازش ميپرسه: بابا مگه اين بدبخت چيكارت كرده بود؟ تركه ميگه: جناب سروان،گنده داده بود!
184- تركه داشته نوار بهداشتي ميگذاشته تو ضبط، رفيقش ميپرسه: داري چيكار ميكني؟ تركه ميگه: ميخوام كسشعر گوش بدم!
185- اواهه داشته رد ميشده، ميبينـه كنار خيابون نوشتن: واكس 50 تومن. با خودش ميگه: وا؟! كس 50 تومن؟!
186- تهرانيه و تركه و عربه شرط بندي ميكنن كه آب كي بيشتره! اول تهرانيه ميزنـه، آبش ميشـه يك ته استكان. بعد تركه ميزنـه: آبش ميشـه يك نصفه استكان. نوبت عربه ميشـه، يك مك ميزنـه بـه كيرش، ميگه: ولك اون چهارليتري رو بيار!
187- از لره ميپرسن: ببخشيد لهجه شما چجوريه؟ ميگه: ببين عين لهجه فارسي ميمونـه، فقط بايد بريني توش!
188- قزوينيه داشته بچهه رو ميكرده، وسط كار يهو منكرات ميريزه، اينم براي اينكه صحنـه سازي كنـه، بـه بچهه ميگه بيا حالا تو منو بكن. بچهه هي داشته سعي ميكرده، نميتونسته، درون همين حين افسره ميرسه، زيپ شلوارشو ميكشـه پايين، ميگه: بالامجان بيا كنار، اين كارا بچه بازي نيست!
189- يارو ميخواست زنش رو بكنـه بچه اش مزاحم بود بـه بچه ميگه برو جلوي پنجره وايستا هر زن چادر مشكي رد شد پنج تومان بهت ميدم چند دقيقه بعد بچه ميگه باباپنج تومان بنويس بـه حساب يك زن چادري رد شد، يك خورده بعد دوباره ميگه 20 تومان بنويس بـه حساب 4 که تا زن چادري رد شدن. چند دقيقه بعد بچه ميگه: بابا اگه خانوم آورده بودي مقرون بـه صرفهتر بود! دهنت سرويس شد چون خونـه بغلي ختم بود تموم شد!
190- خبرنگاره ميره جبهه جنگ گزارش تهيه كنـه، يك تركه رو گير مياره ازش ميپرسه: برادر شما اينجا چيكار ميكنين؟ تركه ميگه: زرشك پاك ميكنيم! خبرنگار ميپرسه: بعد تو كار آشپزخونـهايد؟ تركه ميگه: نـه بابا! اينجا يك تابلوهايي زدن روش نوشتن: كربلا ما داريم مياييم، زير اين تابلوها ملت مينويسن زرشك! ما اونـها رو پاك ميكنيم!! خبرنگار ميگه:كــــــات! آقا درست جواب بده! بابا پخش مستقيمـه! دوباره ميپرسه: شما اينجا امداد غيبي هم دارين؟! تركه ميگه: بله، هر از چند وقتي يك توپي، خمپارهاي مياد ميافته توي سنگر، هفت هشت نفر غيب ميشن! خبرنگار داد ميزنـه: كــــــــــــات! بابا اين چه وضعشـه! درست جواب بده. تركه ميگه: آخه شما ميپرسي، من هم جواب ميدم ديگه! يارو ميپرسه: برادر شما اينجا ايثار هم ميكنين؟ تركه ميگه: والله عيسي رو نـه ولي يه موسي داريم همـه ميكنن!
191- بابا بزرگه داشته بـه بچش نخودچي كشمش ميداده، بهش ميگه: بابا جون بخور كه ت بزرگ شـه! مادر بزرگه از اون اتاق ميشنوه ميگه: حاج آقا قربونت، يكم هم خودت بخور!
192- يارو كيرش خيلي كوچيك بوده ميره پيش دكتر، ميگه: آقاي دكتر دستم بـه دامنت، چند روز ديگه عروسي منـه يك كاري بكن اين كير ما يه خورده گنده بشـه شرمنده ون نشيم! دكتره دارو مينويسه ميده دست يارو. تو همين لحظه يكي ديگه مياد تو ميگه: آقاي دكتر اين كير ما خيلي گندهاس، پدر مارو درآورده! يه دارويي بده يه خورده كوچيكتر بشـه! دكتره نسخه اينيكي رو هم مينويسه. از قضا تو داروخانـه داروهاي اين دو که تا اشتباه ميشـه! فرداش اون باباي كه كيرش كوچيك بود مياد پيش دكتره و داد ميزنـه: مرتيكه عوضي! يه ذره كير داشتيم اونـهم از دست رفت! دكتره ميپرسه: اي بابا! حالا اون يكي مريضه كجاست؟ يارو ميگه: پايين داره عقب جلو ميكنـه بياد مادرتو بگاد!
193- قزوينيه يه بچه خوشگل مـهمونش بوده، هي ميخواسته بكندش ولي نميدونسته چطور حاليش كنـه. تو همين احوال، يكي درون ميزنـه. قزوينيه ميره دم درون بعد از يه مدتي شاكي بر ميگرده، پسره ميگه: چي شده؟! قزوينيه ميگه: هيچي اين پسر همسايه بود، ميگفت: بابام گفته يه كاسه تف بدين، مـهمون داريم ميخوايم بكنيمش! ميبيني بالام جان چه مردم بي ملاحظهاين؟! نميگن ما خودمون هم مـهمون داريم!
194- قزوينيه ميميره، پسرش ميبينـه وصيت كرده قبرشو شيب دار بسازن! چند وقت بعد قزوينيه مياد بـه خواب پسرش، پسره ميپرسه: بابا جريان اين قبر شيب دار چيه؟ قزوينيه ميگه: بالامجان، که تا بچهها بيان روش سر بخورن!
195- رشتيه وسط خيابون گوش پسرش رو گرفته بوده، داشته ش رو بدجوري ميكرده! ملت جمع ميشن ميگن: بابا چي كار ميكني؟! زشته، واسه چي داري ت رو ميكني؟! يارو ميگه: پسري كه درس نخونـه بايد خوارشو گاييد!
196- از يه تركه ميپرسن نظرت درون باره زدن چيه؟! ميگه: خوبه، فقط اگر ميشـه مسوولين يكم زمانش رو بيشتر كنن!
197- تركه با هواپيما داشته ميرفته مسكو، نزديك فرودگاه خلبان ميگه: مسافرين عزيز، اينجا فرودگاه مسكوس. تركه با خودش ميگه: جلالخالق! كُسمُس شنيده بوديم، ولي مُسكُس ديگه نشنيده بوديم!
198- سه نفر ميخواستن حكم بازي كنن، يك پا كم داشتن. يكيشون ميگه: اصغرجون قربون دستت، ببين كسي رو سر كوچه گير مياري؟ اصغر از پنجره يك نگاه ميندازه تو كوچه، ميبينـه يك بابايي واستاده سر چهار راه، دستش رو هم كرده تو جيب شلوارش، داره واسه خودش سوت ميزنـه. اصغر از همون بالا داد ميزنـه: آقا! بازي ميكني؟!! يارو هول ميشـه، ميگه: نـه بـه خدا، دارم تنمو ميخارونم!
199- زن تركه حامله ميشـه، ميرن دكتر. دكتر معاينـه ميكنـه بـه تركه ميگه: خانم شما حامله نيستن، اين فقط باد شكمـه. تركه هم دست خانوم رو ميگيره و برميگردن خونـه. بعد از يك ماه شيكم زنـه كلي مياد بالاتر، دوباره پاميشن ميرن دكتر، دكتره بعد از معاينـه ميگه: عرض كردم كه، خانم شما حامله نيستن، اين فقط باد شكمـه! خلاصه چهار پنج ماه، هي شكم زنـه ميومده بالا و بالاتر و هي دكتر ميگفته اين فقط باد شكمـه. آخر تركه شاكي ميشـه،كيرش رو درون مياره ميگذاره رو ميز دكتره، ميگه: ببخشيد آقاي دكتر، اگه ميشـه اينو يك معاينـه كنيد، ببينيد كيره يا تلمبهست؟!
200- يه بابايي نقص فني داشته با زنش ميره دكتر، دكتره ميبينـه اين وضعش خيلي خرابه، برميداره يه گوني وياگرا براش مينويسه كه بـه اين زوديا بر نگرده! يارو شب اول يه دونـه ميخوره، که تا صبح حال ميكنـه، شب دوم دو که تا ميخوره ديگه مثل خر حال ميكنـه! روز سوم تموم گوني رو خالي ميكنـه تو آبگوشت که تا ته ميخوره، بعد از يه ساعت ميافته ميميره! روز اول زنش ميره سر قبرش، ميبينـه كيرش يه وجب از خاك زده بيرون، فوري با چاقو ميبرتش كه آبروريزي نشـه. شب هفتش ميبينـه معامله آقا قدر يه چنار زده بيرون! خلاصه آخر نبش قبر ميكنن،طرف رو سر و ته ميزارن كه خيالشون راحت بشـه! بعد از يك سال راديو آمريكا اعلام ميكنـه: ايران بـه آمريكا كير زد!
201- ه داشته واسه بچش لالايي ميخونده. بعد از يه ربع، بچهه ميگه: خوب خفه شو ميخوام بخوابم!
202- لره ساعت خريده بوده، رفيقش هي ازش ميپرسيد ساعت چنده. آخرش لره شاكي ميشـه، ميگه: حالا آنقدر بَپِرس بَپِرس که تا بَريني توش!
203- تركه ميخواسته هواپيما بدزده، ميره تو كابين خلبان، تفنگ ميگذاره رو شقيقه خلبان، ميگه: يا ميري آمريكا يا…بوم!
204- يارو زنگ ميزنـه فلسطين، ميبينـه اشغاله!
205- بـه لره ميگن چندتا تن ماهي نام ببر، ميگه: تن شيلانـه، تن جنوب، تن سيكارو، تن چابهار، تن پير، تن پيغمبر، تن هر كي دوست داري دست از سر ما بردار!
206- آدم خوره با پسرش رفته بودن آدم شكار كنن، يه زنـه رو ميبينن خيلي چاق بوده، پسره ميگه بابا اينو بخوريم؟ باباهه ميگه: نـه اين همش چربيه، بـه درد نميخوره. ميرن که تا به يه زنـه لاغره ميرسن، پسره گرسنش شده بوده، ميگه: بابا جون اينو بخوريم؟ باباهه ميگه: نـه بابا اين خيلي لاغره فايده نداره. دوباره راه ميفتند، بعد از يك مدتي ميرسند بـه يه زنـه خوشگلِ باحال. پسره ديگه داشته از گشنگي ضعف ميرفته، ميگه: بابا جون ديگه اينو بخوريم؟ باباش ميگه: نـه پسرم، اينو ميبريم خونـه، و ميخوريم!
207- تركه با كُت وزير شلواري تو خونشون نشسته بوده. ازش ميپرسند: واسه چي تو خونـه كت پوشيدي؟ ميگه: آخه شايد مـهمون بياد! ميپرسن: بعد چرا ديگه زير شلواري پوشيدي؟! ميگه: خوب شايد هم نياد!
208- تركه رستوران ميزنـه، رو درش مينويسه: وقت نـهار و نماز تعطيل است!
209- تركه ميخواسته خودكشي كنـه يه تير بـه مغز خودش شليك ميكنـه، نيم ساعت بعد ميميره! از همـه دنيا دانشمندا جمع ميشن كه ببينيد قضيه اين چي بوده، بعد از دوسال تحقيق ميفهمند كه تيره تو اين مدت داشته دنبال مغزيارو ميگشته!
210- بـه تركه ميگن اگه همـه دنيا رو بهت بدن چي كار ميكني؟ ميگه: ميفروشم ميرم خارج!
211- تركه ميره مشـهد حرم امام رضا رو ميبينـه، ميگه: امام رضا! قربونت برم! تو بااين همـه طلا چرا هشتم شدي؟!
212- تركه ميميره، تو اون دنيا بهش ميگن: تو 2344.59 ركعت نماز بدهكاري و بايد بري جهنم! تركه ميگه: خوب اون 2344 ركعتش قبول، ولي ديگه اون 0.59 ركعتش ديگه چيه؟! بهش ميگن: اون مال نمازهاييه كه درست رو بـه قبله نخوندي، ضربدر cos زاويه انحرافش كرديم!
213- يه يارو ميره زير غلطك، تركه ميره خبر مرگش رو بـه خانوادش بده. ميره درون خونشون بـه پسر يارو ميگه: بابات چه جوري بود؟ ميگه: دراز وباريك. تركه ميگه: حالا ديگه صاف وپهنـه!
214- تركه داشته خاطره تعريف ميكرده، ميگه: ما سال چهل و نـه با دو نفر دعوامون شد، البته سال چهل و نـه دو نفر خيلي بود!
215- بـه تركه ميگن با رضا جمله بساز، ميگه: من و حسن و حسين رفتيم پارك. ميگن: بعد رضاش كو؟ ميگه: آخه رضا كارداشت، نيومد!
216- تركه داشته بالاي يك ساختمون پنجاه طبقه كار ميكرده، يهو يكي ازون پايين داد ميزنـه: هوي غضنفر! خونتون آتيش گرفته، زن و بسوختن، مردن! تركه هم ميگه: ديگه اين زندگي براي من معني نداره، خودشو ازون بالا پرت ميكنـه پايين. همينجور كه داشته ميافتاده، يهو بـه خودش ميگه: اِااه.. من كه بچه ندارم! دوباره يخورده ميره، يهو ميگه: اِاِاه.. منكه زن ندارم! ميرسه نزديكاي زمين،ميگه: اِاِااه..! منكه غضنفر نيستم!
217- تركه تلويزيونشون روشن نميشده، ميزنـه كانال دو، هُل ميده!
218- تركه سوار يه خره عكس ميگيره. عكس رو ميفرسته براي مادرش، زير عكسه مينويسه: «سلام بر ننم، بالايي منم!
219- يك بابايي رو ميفرستند ماموريت آذربايجان. يارو روز اول وارد شـهر ميشـه، از يكي ميپرسه: ببخشيد، بهترين هتل اين شـهر كجاست؟ تركه يكم نگاش ميكنـه، ميگه: گريبي؟! اينجا بهترين، بدترين هتل نداره كه. يك مسافرخونـه داره، اونم دوتا چهار راه جلو تر دست چپه. خلاصه يارو مستقر ميشـه. شب حوصلش سر ميره، ميگه حالا كه بيكاريم يك سينما بريم. ميره از يكي ميپرسه: ببخشيد، اينجا بهترين سينماش كجاست؟ يارو يكم چپ چپ نگاش ميكنـه، ميگه: گريبي؟! اينجا بهترين، بدترين سينما نداره كه. يك سينما داريم، اونم سه که تا چهار راه جلو تره. خلاصه يارو سينما رو پيدا ميكنـه، ميره جلوي باجه بليط فروشي، ميگه: يك بليط بدين براي همين سانس، فقط جاش خيلي جلو نباشـه. بليط فروشـه يك نگاهي بهش ميكنـه، ميگه:گريبي؟! جاي جلو، جاي عقب نداره كه. بليط ميخري، ميري تو، هرجا گيرت اومد واميستي! خلاصه يارو ميره تو، از قضا يك جايي تو بالكن گيرش مياد. وسطاي فيلم، احتياج بـه قضاي حاجت پيدا ميكنـه. از كناردستيش ميپرسه: ببخشيد، دستشويي كجاست؟ طرف يك نگاهي بهش ميكنـه، ميگه: گريبي؟! داستشويي ماسشويي نداره كه، همين جا بلند ميشي واميستي، كارت رو ميكني! يارو با خودش ميگه: بابا اين عقلش ناقصه. از اونيكي كنار دستيش ميپرسه، اونـهم همين جوابو ميده. خلاصه يارو داشته خيلي بهش فشار ميومده، ميبينـه چاره اي نداره. بلند ميشـه، قضيه رو درمياره، بسم الله شروع ميكنـه بـه شاشيدن! يهو يكي ازون پايين داد ميزنـه: هـــوي! گريبي؟! يك جا نگيريش، تكون تكونش بده، گلاب پاشش كن!
220- دو که تا لره با هم ميرن هتل، يكيشون رفته بوده توالت فرنگي، يه دفعه اون يكي سرميرسه، ميگيره ميزنـه دهن يارو رو سرويس ميكنـه. ملت همـه جمع ميشن، ميگن: چي شده؟ چرا اين بدبخت رو ميزني، مگه چيكار كرده؟ ميگه: مُو دو روزه داُرم از اي چشمـه اُوْ مخورم، اي اومد ريده مينِش!
221- تركه دو تومنيش ميفته تو جوب، يه پنج تومني از تو جوب ور ميداره، سه تومن ميندازه تو جوب!
222- عربه ميگوزه، كونش رگ بـه رگ ميشـه!
223- تركه داشته ميرفته ماشين بخره، زنش ازش ميپرسه: داري كجا ميري؟ ميگه: دارم ميرم ماشين بخرم. ميگه: ايشاالله بگو. تركه ميگه: برو بابا دلت خوشـه! ماشين خريدن كه ايشاالله گفتن نداره. از قضا ميره تو راه پولشو ميدزدن. دست از پا دراز تر بر ميگرده خونـه، درون ميزنـه. زنش ميگه: كيه؟ ميگه: ايشالله منم!
224- تركه ميفته تو جوب زنگ ميزنـه، عربه ميره درون رو باز ميكنـه!
225- تركه رو ميكنن رئيس صدا و سيما، بعد از دو روز بر كنارش ميكنن. رفيقاش ازش ميپرسند: چي شد؟ ميگه: هيچي فقط وسط اذون آگهي پخش كرديم!
226- بـه عربه ميگن تو چقدر خري! ميگه: آقام معركس!
227- رفيق تركه بهش ميگه: من سيدم، فرزند امام حسينم! تركه ميگه: اِاِاِ..! علي اصغر تويي؟! ماشالله چقدر بزرگ شدي!
228- يه جشنواره شكار بوده تو جنگلهاي آمازون. يه آمريكاييه بوده، يه انگليسيه با يه تركه. آمريكاييه ميره چند که تا خرگوش و گوزن ميزنـه، انگليسيه هم ميره چند که تا آهو و خرگوش و يه چند که تا حيوون ديگه ميزنـه. نوبت تركه ميرسه، ميره دو که تا خرگوش مياره، بهش ميگن: چي شد، فقط همين دو که تا رو زدي؟! ميگه: نـه، والله من چند که تا دونتشوت هم زدم اما خيلي بزرگ بودن نتونستم بيارمشون. ميگن: دونشوت ديگه چيه؟ اين چه نوع حيوونيه؟! تركه ميگه: والله منم نميدونم، امايه حيوونايي وايساده بودن هي ميگفتند:DON’T SHOOT!! DON’T SHOOT!!
229- بـه تركه ميگن خر بهتره يا ميگه:. ميگن چرا؟ ميگه:آخه آدم خوب نيست از خودش تعريف كنـه!
230- تركه نشسته بوده تو تاكسي كه يك زنـه خيلي چاق سوار ميشـه. تركه برميگرده بـه زنـه ميگه: ميبخشيد خانم، اسم شما چيه؟ زنـه با عشوه ميگه: غنچه! تركه ميگه: واي تو باز بشي چي ميشي؟!
231- تركه واستاده بوده دم ترمينال ميخواسته بره شمال. خلاصه يك سواري گير مياره، همينكه سوار ميشـه، آرم بنزه توجهشو جلب ميكنـه. از راننده ميپرسه: آقاي راننده، ميبخشيد اين يارو چيه؟ رانندهه ميگه: اين آرمشـه. تركه ميگه: آرم چيه، فحشـه؟! ميگه: نـه بابا، اين سمبلشـه، نشونـه ماشينـه. تركه: ميگه: آآهان! بعد نشونشـه، فهميدم! خلاصه راه ميفتند. همينجوري كه داشتن تو جاده ميرفتن يه دفعه يه پيرمرده و خرش ميان وسط جاده. راننده با هزار بدبختي ردشون ميكنـه و ميگذره، بعد بر ميگرده تو آينـه نگاه ميكنـه ميبينـه خره يه ور پرت شده پيرمرده هم يه ور. ميگه:اِه! من كه نزدم بهشون؟ تركه ميگه: برو بابا! نشونشـه، نشونشـه! اگه من درو باز نكرده بودم كه نميخورد بهشون!
232- تركه زنش حامله بوده، نگاه ميكنـه بـه شكم زنش، ميگه: خانم جان اين چيه؟ ميگه: بچه ست. ميگه: دوستش داري؟ ميگه: آره خوب، معلومـه. ميگه: بعد چرا قورتش دادي؟!
233- تركه ميره نونوايي، هيچكي هم تو صف نبوده، ميگه: آقا دو که تا نون بده. شاطره با خودش ميگه اين بابا تركه، بگذار يكم سركارش بذاريم! ميگه: آقا نوبتو رعايت كن، برو آخر صف وايسا! تركه يكم نگاه ميكنـه ميبينـه كسي نيست، دوباره ميگه: برادر دو که تا نون بده، چرا اذيت ميكني؟ دوباره شاطره ميگه: بابا اين همـه آدم تو نوبته، برو ته صف وايسا! تركه شاكي ميشـه، يه سنگ ور ميداره ميزنـه سر که تا سر شيشـه مغازه رو ميشكنـه. شاطره داد ميزنـه: هوي! شيشـه رو چرا ميشكني!؟ تركه ميگه: اين همـه آدم اينجا وايسادن، چرا خر منو چسبيدي؟!
234- تركه ده هزار تومن تو جيبش بوده ميخواسته بره عرق بگيره. تو راه نيرو انتظامي رو ميبينـه، پولا روپرت ميكنـه تو جوب!
235- تركه چراغ علاالدين پيدا ميكنـه، شروع ميكنـه تميز كردنش كه يه دفعه غوله ازدر مياد و ميگه: من غول چراغم هرچي ميخواي آرزو كن که تا برات برآورده كنم! تركه هم ازون حزبلاي تير بوده، ميگه: برو قدس رو آزاد كن! غوله ميگه: بابا دمت گرم! ما رو با اين اسرائيليا درون نيانداز، اينا خطرناكن، بمب اتمي دارن، آمريكا پشت سرشونـه، سر جدت يه چيز ديگه بگو! تركه يكم فكر ميكنـه، ميگه: باشـه، بيا يه كاري كن ديگه بـه ما تركا نگن خر! يهو غوله شروع ميكنـه بند و بساطش رو جمع جور ميكنـه كه بره، تركه بهش ميگه: هوي! كجا داري ميري؟! ميگه: قربونت! ميرم همون قدس روآزاد كنم!
236- تركه ميره كتابفروشي ميگه: آقا كتاب تركها آدم ميشوند رو دارين!؟ يارو ميگه: نـه آقا ما كتاب تخيلي نداريم!
237- تركه شاكي ميشـه، ميگه: آخه چقدر ميگن تركها خرن؟! اصلاً من ميرم زير اقيانوس زندگي ميكنم، ديگه از روي زمين خسته شدم! خلاصه لوازم قواصي رو جور ميكنـه و ميره زير اقيانوس. هنوز پنج دقيقه نگذشته بوده كه يه دفعه يه كوسه مياد بهش ميگه: ببخشيد، شما تركيد؟! تركه خيلي شاكي ميشـه، ميگه: آخه لامصب! تو از كجا فهميدي؟! كوسهه ميگه: آخه فقط تركها كپسول گاز بـه خودشون ميبندن ميان زير آب!
238- يك بابايي رو ميخواستند تو آذربايجان اعدام كنند. بهش ميگند: چون تو اينجا غريبه هستي و مـهمان ما بـه حساب مياي، ما بهت يك تخفيف ميديم، تو حق داري نوع مرگت رو انتخاب كني. يارو هم اتاق گاز رو انتخاب ميكنـه. خلاصه ميگيرند ميبرنش تو يه اتاقي، يارو نگاه ميكنـه ميبينـه اتاقه سقف نداره! ميزنده زير خنده، ميگه: هِهِه! اتاق گاز تركا رو ببين! تركا بهش ميگن: بخند! وقتي كپسولاي گاز افتادند رو سرت، اونوقت ميفهمي!
239- تركه و اصفهانيه و قزوينيه رو ميخواستن اعدام كنند. بـه اصفهانيه ميگن: چه جور ميخواي اعدامت كنيم؟ ميگه: با چوبه دار. ميان اعدامش كنن يه دفعه طناب دار پاره ميشـه. قانون اعدام هم اين بوده كه اگه طناب پاره شـه ديگه يارو بخشيده ميشده. خلاصه ولش ميكنند بره پي كارش. بعد ميرسن بـه قزوينيه. بهش ميگن تو رو با چي اعدام كنيم؟ ميگه با گيوتين. اينم که تا ميان اعدام كنن يه دفعه وسط راه گيوتين گير ميكنـه و پايين نمياد. خلاصه قزوينيه هم بخشيده ميشـه. نوبت تركه ميشـه، بهش ميگن: تو دوست داري چطوري اعدام شي؟ ميگه: والله طناب دارتون كه پاره ميشـه، گيتينتون هم كه خرابه، مارو تيربارون كنين!
240- تركه زنش گم شده بوده، ميره بـه كلانتري اطلاع ميده. افسره نگهبان ازش ميپرسه: خوب مشخصات خانمتون چيه؟ تركه ميگه: يعني چي؟ مشخصات چيه؟! افسره بهش ميگه: ببين، مثلا خانوم من قدش بلنده، موهاش بوره، چشماش آبيه روشنـه. تركه ميگه: خوبه همينو بدين!
241- رشتيه ميرفته كلاس غيرت تركها. نصفه شب خانمش بلند ميشـه، ميگه: خانم جان! اينوقت شب كجا ميري؟ ميگه: ميرم دستشويي. ميگه: نميخواد، بشين خودم ميرم!
242- يه تركه داشت با كايت پرواز مي كرد. يك كلاغ از بغلش رد شد و گفت: بـه حق چيزاي نديده، من كركس ديده بودم ولي خركس نديده بودم!
243- يارو تركه هي مينشست و با گريه و زاري دعا مي كرد و مي گفت: يا امام رضا قربونت برم، يه كاري كن من توي مسابقه ارمغان بهزيستي صد ميليون تومن برنده بشم…يك شب امام رضا اومد بـه خواب زن تركه و بهش گفت: برو بـه اين شوهرت بگو اين كه اين همـه گريه و دعا مي كنـه آخه بره حداقل يك كارت ارمغان بخره كه من برندهاش كنم!
244- بـه يك تركه گفتن :تو كه اين همـه كارت ارمغان بهزيستي ميخري اگه زد و توي صد سالگيات صد ميليون تومن بردي، با اون پول چيكار مي كني؟ گفت: ميدم صد هزارتا توالت باهاش بسازن. گفتن: اين همـه توالت براي چي؟ گفت: براي اينكه همـه بيان و بشاشن تو شانس من كه تو صد سالگي برنده شدم.
245- يه لره از روستا اومده بود تهران. اون بيچاره كه که تا اون موقع توي روستاشون قشنگ يا چيزي نديده بود، که تا يك خيلي خوش تيپ تهراني از بغلش رد شد و بوي عطر اون مستش كرد، با حسرت بـه خودش گفت: اي قوربانش برم اگه چوسش اينـه، بعد گوهش خوردنيه!
246- يارو لره اسمش يوسف بود. شب دير وقت اومد خونشون و چون نخواست مزاحم خواب بچه هاش بشـه، چراغ را روشن نكرد و مثل هميشـه رفت سراغ جايي كه مي دونست زنش مي خوابه، سرش را گذاشت و خوابيد دست بر قضا زنش اون شب جايش را عوض كرده بود و سر و ته خوابيده بود و چون آن شب لوبيا خورده بود، هي ازش باد بي صدا خارج مي شد. لره كه فكر مي كرد سرش پهلوي سر زنش است، با خود گفت: اي قوربان اين زن برم كه اينقده منو دوست داره كه حتا توي خواب هم منو صدا مي كنـه و هي ميگه: يوفس…يوفسسس…
247- تركه پيراهن مشكي پوشيده بود. گفتند: خدا بد نده چي شده؟ گفت: انگشت بابام رفته زير تريلي! گفتند: خب اين كه پيراهن مشكي پوشيدن نداره! گفت: آخه انگشت بابام توي دماغش بوده.
248- تركه رفت ساندويچي و گفت: داداش يه همبرگر بده با دوتا از اون نوشابه زرد بزرگها. بعد از اينكه ساندويچ و نوشابه هايش را خورد و رفت براي حساب، ديد صاحب مغازه خيلي گران حساب مي كند، با عصبانيت گفت: مگه دو که تا نوشابه چنده؟ يارو خنديد و گفت: داداش اوني كه تو خوردي نوشابه نبود، روغن مازولا بود!
249- تركه دوتا پيراهن مشكي روي هم پوشيده. گفتند: چرا دوتا پيراهن مشكي روي هم پوشيدي؟ گفت: آخه و بابام دوتاشون با هم توي تصادف مرده اند.
250- بـه تركه پول دادند و گفتند: برو يك روزنامـه كيهان يا اطلاعات بخر. بعد ازيك ساعت ديدند همشـهري سر يك خر را گرفته و با خود مي آورد. با تعجب پرسيدند: تو رفتي كيهان بخري اين چيه؟ گفت: راستش كيهان و اطلاعات نبود، منم « همشـهري» خ.
201- قزوينيه داشته از ميدون انقلاب رد ميشده، ميبينـه از پنجره طبقه سوم يه خونـه يه كون سفيد و تپلي زده بيرون! خلاصه ميره زنگ ميزنـه ميگه: بالام جان، ماهم همشـهري هستيم، هوام گرمـه، اين درو بزن بيايم بالا بالاخره صواب داره! يارو ميگه: برو بالام جان خدا روزيتو جاي ديگه بده! ما خودمان اينجا 5 نفريم، كان بچه داغ كردست گذاشتيم خونك شود!
202- يارو زنـه زبونش ميگرفته، ميره سبزيفروشي ميخواسته نارنگي بخره، ميگه: بيدحمت ليم كيلو لالنگي بدين! يارو هم شاگردش رو صدا ميكنـه، ميگه: اوهوي حسني! نيم كيلو خيار بده خانم!جاهله بعد از چهل سال ميخواسته زن بگيره، ميره پيشـه مادرش ميگه: ننـه ميري برام خواستگاري؟! مادرش كلي خوشحال ميشـه كه پسرش ديگه ميخواد دست از الواتي برداره و بره سر خونـه زندگي، ميگه: بعله كه ميرم عزيزم! خودت كسي رو سراغ داري؟ جاهله ميگه: كس خاصي رو كه نـه، ولي من ميخوام عيالم عينـهو ماه باشـه! مادرش ميگه: خودم برات آستين مي بالا،يك زن ميگيرم بـه خوشگلي ماه! جاهله ميگه: نگرفتي ننـه! من مي خوام عيالم عينـهو ماه، شب بياد خونـه من صبح بره خونـه ننش!
203- تركه ميشينـه سر كوچه، كوچه ميره تو كونش!
204- قزوينيه زن ميگيره، شب عروسي برادره زنـه بهش ميگن: ببين آبجي! اگه اين يه شب بـه تو گفت برگرد، بيا بـه داشت بگو که تا دهنش رو سرويس كنم! زنـه هم ميگه باشـه و ميره سر خونـه زندگيش. بعد از سه سال، يك روز زنـه شاكي مياد پيش برادراش ميگه: آقا داداش، اين بيغيرت ديشب بـه من گفت برگردم! يارو برادره خيلي شاكي ميشـه، قمـه بـه دست مياد سراغ قزوينيه، ميگه: مرتيكه بي ناموس! حالا بـه آبجي ما ميگي برگرده؟! قزوينيه ميگه: بالامجان يعني ما بعد از سه سال حق نداريم بچه دار شيم؟!
205- چرا مـهمانداران هواپيما رو از زنـهاي خوشگل انتخاب ميكنن؟! كه هواپيما زودتر بلند شـه!
206- معلمـه ميره سر كلاس ميگه بچهها يه مسئله ميدم حل كنيد: پرتقال فروشي 10 كيلو پرتقال خريد بـه قيمت هركيلو 250 تومان، بعد از 5 روز، 3 كيلو از پرتقالها پوسيدند، 2 كيلو را دزد برد و 5 كيلوي باقي مانده را هم بـه عبارت هركيلو 100 تومان بفروش رساند، خوب حالا من چند سالمـه؟!! يكي از بچهها سريع پاميشـه ميگه: آقا چهل سال! معلمـه پشماش ميريزه، ميگه: تخم سگ از كجا فهميدي؟! بچهه ميگه: آخه آقا ما يه نوكر داريم، نيمـه كس خله، اون بيست سالشـه. شما هم كه كاملاً كس خلين، بعد چهل سالتونـه!
207- قزوينيه حوصلش سرميره، زنگ ميزنـه كونكلوپ(!) يك كون سفارش ميده!! بعد از بيست دقيقه درون خونش رو ميزنن، ميره از چشمي نگاه ميكنـه ميبينـه يك يارو غول بيابوني با تريپ خلافي پشت درون واستاده! قزوينيه ميپرسه: بالام جان با كي كار داري؟ يارو با صداي كلف ميگه: مارو از كونكلوپ فرستادن!! قزونيه زود درو قفل ميكنـه، زنگ ميزنـه كونكلوپ ميگه: بالام جان اين كوني كه فرستاديد، توجيح شده كه اومده كون بده يا كون بكونـه؟!
208- تركه رفته بوده تهران دنبال نوهاش كه واسه تعطيلات ببردش تبريز. تو راه پسره اشاره ميكنـه بـه چندتا ، ميگه: ببعي! ببعي! تركه برميگرده بهش ميگه: ببين اصغرجان! ما داريم ميريم تبريز، اونجا همـه مردن! تو هم ديگه بزرگ شدي، بايد مثل مرداي گنده حرف بزني! اينا ند، . يكم ميگذره، پسره اشاره ميكنـه بـه يك قطار ميگه: دودوچيچي! تركه باز ميگه:اصغرجان! تو ديگه بزرگ شدي بابا! بايد مثل آدم بزرگا حرف بزني، اين اسمش قطاره. بالاخره ميرسن تبريز، سرشام تركه از نوهاش ميپرسه: اصغرجان، ديروز تو مـهدكودك چيكار كرديد؟ اصغر ميگه: قصه گوش كرديم. تركه ميپرسه: قصه چي؟ اصغر ياد نصيحت تركه ميافته ميگه: قصه روباه جاكش و كلاغ كسخل!
209- قزوينيه رو با كير لهولورده و درب و داغون ميبرن اورژانس. دكتر شيفت ازش ميپرسه: بابا چه بلايي سر خودت آوردي؟! قزوينيه با حال زار ميگه: بالام جان، مگه من اون مادر قحبهاي كه رو ديوار عكس كان كشيده بود پيدا نكنم!
210- از زن رشتيه ميپرسن: شما موقع عشقبازي با شوهرتون صحبت ميكنيد؟ ميگه: اگه زنگ بزنـه، خوب آره!
211- رشتيه بـه زنش ميگه: خانم جان دوست داشتي مرد بودي؟ زنـه ميگه: نـه، دوست داشتم تومرد بودي!
212- معلمـه سر كلاس ميپرسه: كي ميدونـه قرص وياگرا چيه؟! پسر رشتيه ميگه: قرص ضد اسحاله! معلمـه ميگه: چه ربطي داره؟! بچه ميگه: آخه هر شب م بـه بابام ميگه: بخور اينو بلكه اون گهت سفت شـه!
213- تركه ميميره، اون دنيا هر چي حساب ميكنن، ميبينن كاراي خوب و بدش برابره. از خدا ميپرسن چي كار كنيم؟ ميگه: ببرين بهشت و جهنم رو بهش نشون بدين، خودش هر كدوم رو خواست انتخاب كنـه. تركه ميره ميبينـه تو بهشت يه چند که تا آخوند نشستن دارن تسبيح ميندازن و صلوات ميفرستن. بعد ميره جهنم ميبينـه، همـه جا تاريكه، تو آسمون يك عالمـه ستاره دارن حركت ميكنن. ميگه: ما اون دنيا كه همش پيش آخوندا بوديم، ديگه اين دنيا حوصلشون رو نداريم! همين جهنم بهتره!! خلاصه ميره جهنم. همين كه اساسش وتحويل ميگيره و وارد جهنم ميشـه، يه دفعه يه اژدها مياد تخماشو ميخوره، يكي مياد چوب تو كونش ميكنـه و… خلاصه دهنش رو ميگان. تركه شاكي ميشـه ميگه: خدايا اون وقت كه من جهنم رو ديدم اينجوري نبود! اين چه وضعشـه؟! خدا ميگه: بنده نادان! اون وقت كه تو اومدي، مدتي بود با بهشت و جهنم كار نكرده بوديم، رفته بود رو screen saver!
214- تركه ميره داروخونـه ميخواسته كاندوم بخره، روش نميشده. آخر كيرش رو درمياره ميگذاره رو پيشخون، ميگه: خانوم قربون محبتت! اينو واسه ما جلدش كن!
215- زن قزوينيه ميره دادگاه ميگه: آقاي قاضي ديگه خسته شدم. ميخوام طلاق بگيرم. اين هر شب منو از كون ميكنـه! قاضي ميگه: اين كه خيلي مـهم نيست، شما بيخودي زندگيت رو سر هيچ و پوچ نابود نكن! زنـه ميگه: آخه آقاي قاضي، روزي كه من اومدم خونـه اين، م اندازه يه دو ريالي بود حالا اندازه يه دو تومني شده! قاضيه ميگه: اي بابا، آدم كه واسه هيجده ريال زندگيش رو بـه هم نميزنـه!
216- قزوينيه مسابقه بيست سوالي شركت ميكنـه، ميپرسه: گرده؟ يارو ميگه: آره. قزوينيه ميگه: كونـه؟! يارو ميگه: نـه آقا، اين حرفها چيه. ميپرسه: سفيده؟ يارو ميگه: بله. ميگه: بالامجان كونـه؟! يارو ميگه: نـه جانم، كون نيست! قزوينيه ميپرسه: وسطش چاك داره؟! يارو ميگه: آره. ميگه:آها! فهميديم..بالام جان كونـه؟! يارو ميگه: باباجان من كه گفتم نـه! كون نيست! قزوينيه ميگه: داره؟! يارو ميگه: نـه. قزوينيه ميگه:اَاا… بالام جان اين چه كونيه كه نداره؟!
217- تركه ميخواسته بياد تهران، ميره ترمينال از يه راننده ميپرسه آقا بليط تهران چند؟ رانندهه ميگه: اگه جلو بشيني 1000 تومن وسط 800 تومن رو بوفه 500 تومن، بعد ميخواد يكم يارو رو سر كار بذاره، ميگه: اگه دنبال اتوبوس هم بدويي 300 تومن! تركه يك نگاهب بـه كيف پولش ميكنـه، ميگه: خوبه دنبالش ميدوم! خلاصه 300 تومن ميده و بسمالله شروع ميكنـه دنبال اتوبوس دويدن. نزديكاي غروب اتوبوس داشته از نزديكاي كرج رد ميشده، رانندهه ميبينـه تركه هي داره از عقب اشاره ميكنـه، شاگردش ميگه: بابا خوارش گاييده شد! نگه دار سوار شـه. هوا داره تاريك ميشـه سختشـه، بيچاره 300 تومن هم كه داده. راننده هم نگه ميداره تركه نفس نفس زنان و شاكي مياد جلو ميگه: اينجا كرج بود؟ راننده ميگه: آره. تركه ميگه: خوب مرتيكه خر چرا هر چي علامت ميدم نگه نميداري؟! من ميخواستم كرج پياده شم!
218- يك بابايي چراغ جادو پيدا ميكنـه، دست ميكشـه روش غولش درون مياد، از قضا اين يكي غولش ترك بوده. غوله ميگه: يه آرزو بكن. يارو ميگه: يه كاري كن كه كيرم اونقدر درازشـه كه وقتي راه ميرم رو زمين كشيده شـه! غوله هم ميزنـه جفت پاهاشو قطع ميكنـه!
219- عربه سه که تا خايه داشته، ميره پيش لره، ميخواسته يكم پز بده، ميگه: ما دو که تا روي هم پنج که تا خايه داريم! لره ميگه:اَ… يعني تو يه خايه داري؟!
220- دو که تا هزارپا عروسي مي كنند، آخرشب عروس و داماد رو ميفرستند تو حجله. يك سه چهارساعتي ميگذره، ملت ميبينند خبري نشد. مادر عروس ميره درون ميپرسه، بابا داريد چيكار ميكنيد؟! چقدر طولش ميديد؟! داماده با صداي خسته و كوفته ميگه: خانوم اين شما پدر منو درآورده! مادره ميپرسه: يعني چي؟! مگه چيكار كرده؟ داماده ميگه: بابا هرچي ازش ميپرسم نميگه كسش لاي كدوم پاشـه!
221- عربه ميخواسته بزنـه بـه كيرش آب صابون ميماله باهاش زمينو تي ميكشـه!
222- تركه ميره عربستان، يه روز براش يه كار خير پيش مياد(!) ميخواد يه كاندوم بخره، ولي يك كلوم هم عربي بلد نبوده. خلاصه ميره داروخونـه، كيرش رو درون مياره ميگذاره رو ميز، پولم درون مياره ميذاره كنارش. عربه هم فكر ميكنـه شرط بنديه، كيرش رو ميندازه رو ميز و پولا رو برميداره!
223- رشتيه عروسي ميكنـه، شب اول با خانوم ميرن تو حجله. فردا رفقا ازش ميپرسن، خوب چطور بود؟ حال داد؟! ميگه: اَووو! نخير، كار يه شب و دو شب و يه نفر دو نفر نيست!
224- قزوينيه داشته تو حموم بچشو ميكرده، بچهه هي داد و بيداد ميكرده: آااي بابايي نكن! درد ميكنـه!… آخ..آاااي جر خوردم! قزوينيه شاكي ميشـه، ميگه: چه خبرته كره خر؟! مگه ما خودمون بچه نبوديم؟!
225- يه روز سه نفر داشتن از كون گشاد بازيا شون حرف مي زدن، اولي ميگه: من يه بار رفتم دستشويي ديدم خيلي طول كشيد همون جا خوابيدم که تا صبح! دومي ميگه: من يه بار تو خيابون خوابم گرفت همون جا اون قدر خوابيدم که تا بچههام اومدن بردنم خونـه! سومي ميگه: اينا كه چيزي نيست، من يه بار رفتم سينما فيلم كمدي ولي همش گريه كردم. دوستاش ميپرسن: چرا؟ ميگه: چون همون اول كه نشستم خايههام رفت زير كونم که تا آخر حوصله نكردم از روشون پاشم!
226- خبر نگاره نظر تركه رو درباره سيگار ميپرسه، تركه ميگه: بـه نظر من سيگار پدر سلامتيه! خبرنگاره ميگه: چطور آقا؟ دليل شما چيه؟! تركه ميگه: آخه مادر سلامتي رو ميگاد!
227- تركه ميره ماهيگيري بـه جاي ط كير ميبنده بـه قلابش، پري دريايي شكار ميكنـه!
228- جاهله ميره دستشويي وقتي مياد بيرون رفيقاش ميبينن درون كونش خونيه، ميگن: چي شده؟! ميگه: جاكش صداشو براي من بلند ميكنـه!
229- تركه و رشتيه و عربه نشسته بودن تو قايق و كيراشون رو انداخته بودن تو آب، رشتيه ميگه: عجب آب سرديه! تركه ميگه: عمقش هم زياده!! عربه ميگه: ولك زمينش هم نفت داره!
230- سركلاس روانشناسي، استاد داشته ميگفته كه ا از بچگي وقتي ميبينن كه يه چيزي از پسرا كمتر دارن احساس كمبود ميكنن و اين مسئله باعث افسردگي درون اونـها ميشـه! يكي از پسرا پاميشـه ميگه: استاد، ايني كه ما داريم هم آخرش مال اوناست، فقط خرحماليش افتاده گردن ما!
231- زن تركه داشته تو خيابون ميرفته، دكمـه روپوشش باز بوده، يك پستونش هم مثل آفتاب درخشان بيرون! يارو حزبله مياد بهش ميگه: زنيكه ! درست كن لباستو! زنـه نگاه ميكنـه بـه روپوشش، ميزنـه تو سرش ميگه: اوا خدا مرگم بده! باز بچه رو تو اتوبوس جا گذاشتم!
232- آخونده و عربه و رشتيه سوار هواپيماي لوفتانزا بودن، موقع نـهاركه ميشـه، يه مـهماندار خوشگل براشون غذا مياره. ه وقتي ميخواسته غذا رو بذاره جلوي آخونده، سينـههاش معلوم ميشـه، آخونده ميگه: خدايا بـه راه راست هدايتش كن! نوبت كشيدن غذاي عربه ميشـه، عربه هم پستوناشو ميبينـه، ميگه: خدايا راست شده تو هدايتش كن!! نوبت رشتيه كه ميشـه، باز سينـههاي خانم پيدا ميشـه، ميگه: خدايا تو راستش كن من هدايتش ميكنم!
233- يه كرمـه ميره بدنسازي كير ميشـه! (آخه بدن سازي بسته بوده)!
234- يه بابايي ميميره ميره اون دنيا. اونجا هر چي حساب كتاب ميكنن، ميبينن اين يارو كاراي خوب و بدش ميزون ميزونـه و نـه ميشـه فرستادش جهنم، نـه ميشـه فرستادش بهشت. ميرن پيش خدا، ميگن چيكار كنيم؟خدا بهشون ميگه: اشتباه ميكنين، من بنده خودم رو ميشناسم، يه بار ديگه حساب كنين. خلاصه اونقدر ميگردن، که تا بالاخره گوشـه پروندش يه پنجاه تومني پيدا ميكنن، كه يارو يك بار داده بوده بـه گدا، سرهمون ميفرستنش بهشت. يارو ميره بهشت، روز اول ميگه: كجاست اون ميوههاي بهشتي؟! درجا يك فرشته ظاهر ميشـه، ميبردش دم ميوهها، ياروكلي حال ميكنـه. روز دوم ميگه: كجاست اون نـهرهاي ؟! باز يك فرشته ظاهر ميشـه ميبردش دم نـهرهاي ، خلاصه يارو يك روز هم اينجوري حال ميكنـه، روز سوم ميگه: خوب راستي اين حوريهاي بهشتي كجان ما يه حالي بكنيم؟! يه دفعه يه صدايي مياد: مرتيكه! پنجاه تومن دادي ميخواي كس هم بكني؟!
235- تركه داشته زنش رو بـه زور ميكرده تو يخچال، ازش ميپرسن داري چي كار ميكني؟ ميگه: ميخوام فاسد نشـه!
236- تركه ميره داروخونـه ميگه: آقا كاندوم سياه دارين؟! يارو ميگه: چرا سياه؟! ميگه: دوستم مرده ميخوام بـه زنش تسليت بگم!
237- بچه پولداره شب ماشين بابا رو ور ميداره بدون گواهينامـه ميزنـه بيرون. تو راه يه افسر ترك جلوش رو ميگيره، ميگه: كارت ماشين، گواهينامـه. پسره جفت ميكنـه، ميگه: حالا چه گهي بخورم؟! الان دهنمو ميگاد. ور ميداره يه هزاري ميذاره كف دست يارو. تركه تو تاريكي نگاه ميكنـه بـه هزاري، يه دفعه زرد ميكنـه، خبردار واميسه، ميگه: ببخشيد آقاي خميني، تو تاريكي نشناختمتون!
238- يك مرغ آمريكايي و يك مرغ ايراني داشتن واسه هم رجز ميخوندن، مرغ ايرانيه ميگه: من هر تخمم 30 تومن قيمتشـه! مرغ آمريكاييه ميگه: چاييدي! من هر تخمم 40 تومن قيمتشـه! ايرانيه ميگه: برو ! ما واسه 10 تومن كون خودمون رو پاره نميكنيم!
239- رفيق رشتيه داشته نصيحتش ميكرده كه: بابا اين زن تو ديگه گندشو درآورده، هر روز دم خونتون ملت بيست متر صف كشيدن برن اينو بكنن! بابا ديگه بايد طلاقش بدي. رشتيه ميگه: اووو! طلاقش بدم خودم برم ته صف؟!
240- معلمـه داشته پاي تخته مسئله حل ميكرده، يهو يكي از ته كلاس ميگه: ميكنمت! يارو بـه روي خودش نمياره، يكم ميگذره دوباره يكي از ته كلاس ميگه: ميكنمت بچه كوني! باز معلمـه بـه روي خودش نمياره، بار سوم دوباره يكي از ته كلاس همينو ميگه، معلمـه تيز بازي درمياره،گيرش مياره. شاكي از كلاس، ميرن بيرون، ميره پيش مدير دبيرستان ميگه: بابا اين چه افتضاحي؟! اين چه مدرسه گنديه؟! من دارم سر كلاس رياضي درس ميدم، يك پسره هي ميگه: ميكنمت! مديره ميپرسه: يارو لباس سورمـهاي تنش نبود؟ معلمـه ميگه: چرا. مديره ميگه: شلوارش هم سياه بود؟! معلمـه ميگه: آره خودشـه! مديره ميگه: ببين اين راست ميگه، جداً ميكنـه!
241- دم دروازه قزوين نوشتن: آهني موجود است! از شـهر كه خارج ميشي، نوشتن: آهن پاره خريداريم!
242- يارو بارفيقش ميخواستن دو که تا سنجاب ناياب رو از مرز خارج كنن، ميگن: چي كار كنيم نگيرنمون؟ ور ميدارن سنجابا رو ميگذارن تو شون. پاسگاه اولي رو رد ميكنن، دومي روهم رد ميكنن، سومي كه ميرسن، يكيشون سنجابه رو درون مياره پرت ميكنـه بيرون. پليس هم ميگيرتشون، تو زندان رفيقش بهش ميگه: آخه مادرقحبه! تو كه که تا اينجا اومده بودي، يكم ديگه هم صبر ميكردي، از مرز رد شده بوديم.آخه چه مرگت بود يهو سنجابه رو درون آوردي؟! يارو ميگه: آخه بابا اين سنجاب سر پاسگاه اول فكركرده بود تخماي من فندقه، سر پاسگاه دوم فكر كرده بود كون من لونشـه، بـه سومي كه رسيديم ميخواست فندقا رو ببره تو لونش!
243- تركه تو مسابقه دو دوپينگ ميكنـه، ازقضا آخر ميشـه! رفقاش ميپرسن: بابا چرا آخر شدي؟ميگه: آخه نميخواستم بهم مشكوك شن!
244- از قزوينيه ميپرسن: شما تحصيل كرده ايد؟! ميگه: والله تحصيل كه نـه، ولي بالامجان محصل زياد كردم!
245- تركه تو پمپ بنزين داشته سيگار ميكشيده، بهش ميگن: اينجا سيگار نكش. ميگه: هه هه! من جلوي بابام هم سيگار ميكشم!
246- شيره ميخواسته بره مسافرت، خرگوشـه رو جاي خودش ميگذاره سلطان جنگل. خرگوشـه هم روز اول ميگه: برين اون روباه پدرسوخته رو بيارين. ميرن روباهه رو ميارن، هنوز تو نيومده، ميتوپه بهش كه: پدرسوخته، تو كلاهت كو؟! دستور ميده روباهه رو ببندن بـه يك درخت، همـه حيووناي جنگل بيان يك دور بكنن! دو روز بعد دوباره روباهه رو احضار ميكنـه، باز که تا مياد تو بهش ميگه: مادرقحبه! كلاهت كو؟! باز ميده ببندنش بـه درخت و همـه حيوونا ترتيبشوميدن. خلاصه چهار پنج روز همينجوري ميگذره، آخر روباهه شاكي ميشـه، زنگ ميزنـه بـه موبايل شيره و ميگه بابا اين چه افتضاحيه؟! اين ريختي پيش بره، اين خرگوش تاج و تختت رو بـه باد ميده. شيره هم زنگ ميزنـه بـه خرگوشـه ميگه: بابا، بيخودي كه نبايد بـه ملت گير بدي! يه گيري بده كه شاكي نشن. خرگوشـه ميگه: يعني چي؟ ميگه: مثلا فردا روباهه رو بفرست برات سيگار كنت بخره. اگه پايه كوتاه خريد بگو چرا بلندشو نخريدي، اگه بلند خريد بگو چرا كوتاهشو نخريدي، بعد هم ترتيبش رو بده! خرگوشـه ميگه: خوب، يادگرفتم. فردا باز روباهه رو احضار ميكنـه و ميگه برو يك بسته سيگار كنت بخر. روباهه مياد تيزبازي دربياره، ميره هم سيگار پايه بلند ميخره هم پايه كوتاه. خلاصه برميگرده تو كاخ، پايه كوتاهه روميده، ميگه: قبله عالم بـه سلامت! اينم سيگار كنت. خرگوشـه زود ميگه: پدرسوخته، من پايه بلندشو ميخواستم! روباهه هم درجا دست ميكنـه بسته پايه بلند رو ميده. خرگوشـه ميبينـه رودست خورده، پاك شاكي ميشـه، ميگه: اصلا كسكش تو كلاهت كو؟!
247- تهرانيه بـه تركه ميگه: بگو بلوط، تركه ميگه: بلوط. تهرانيه ميگه: كيرم تو گلوت! تركه حسابي بهش بر ميخوره، با خودش ميگه من بايد حال اينو بگيرم. ميره يه هفته فكر ميكنـه، هفته بعد مياد بـه تهرانيه ميگه: بگو شلغم. تهرانيه ميگه: شلغم. تركه ميگه: كيرت تو حلقم!
248- تركه داشته با رفيقش رو بوسي ميكرده، رفيقش بهش ميگه، غضنفر چرا گردنت بو ميده؟! تركه ميگه: آخه چند روزه هر كي ميگوزه ميندازه گردن ما!
249- تركه دو که تا گوشش سوخته بوده، ميره دكتر. دكتره ميپرسه: چرا اينجوري شدي؟ تركه ميگه: آقاي دكتر داشتم اتو ميكردم خانم تلفن زد، من بـه جاي اينكه گوشي رو بذارم رو گوشم اتو رو گذاشتم! دكتره ميگه: خوب اون گوشت ديگه چرا سوخته؟! ميگه: آخه خانم دوباره زنگ زد!
250- يك محققي داشته تحقيق ميكرده كه تو فرهنگهاي مختلف زن رو سنبل چي ميدونن. اول از يك رشتيه ميپرسه: شما زن رو بـه چي تشبيه ميكنيد؟ رشتيه ميگه: زن مثل كتاب ميمونـه! وقتي خودت خوندي، بايد بدي دوست بخونـه، آشنا بخونـه!! بعد از قزوينيه همينو ميپرسه، قزوينيه ميگه: بالام جان، زن مثل نوار ميمونـه! يك طرفش رو كه گوش دادي، بايد برش گردوني اونورش رو گوش بدي!! بعد از عربه ميپرسه، عربه ميگه: ولك زن مثل گوجه ميمونـه! شيش تاشو بايد بكشي بـه يه سيخ!
251- يارو يه سياهپوست را ديد و بهش گفت: آقا ببخشين، شما شب هستين؟ سياهپوسته هم يك چك آبدار زد توي گوشش. يارو با خودش گفت: عجب شب بدي بودها!
252- يارو يه سياهپوست را ديد و بهش گفت: آقا ببخشين شما شب هستين؟ سياهپوسته گفت: نـه! يارو با خودش گفت: آهان بعد برقش رفته!
253- بـه تركه گفتند: سلام. گفت:هان؟ گفتند: نگو هان ، بگو عليك سلام گفت: آهان.
254- بـه تركه گفتند: سلام. گفت: هان؟ گفتند: نگو هان بگو هين كه هم خرت راه بيفته، هم جواب مارو داده باشي!
255- تركه رفت توي يك طويله كه پر بود از خر و الاغ. با خودش گفت: عجب آينـه كاري قشنگيه ها!
256- تركه رفت ويدئو كلوپ و گفت كه يك فيلم خوب خانوادگي بـه او بدهند. صاحب مغازه براي اينكه او را اذيت كند، يك فيلم خيلي ناجور بـه او داد. تركه رفت خونـه و جلوي زن و بچه هاش ويدئو را روشن كرد. که تا چشمش بـه زنـهاي افتاد ويدئو را خاموش كرد، سپس با انگشت دو سه که تا تقه زد روي ويدئو و گفت: آبجي ياالله خانوما ياالله چادراتونو سر كنين و دوباره ويدئو را روشن كرد.
257- آبادانيه ميرسه بـه رفيقش، ميگه: كاكا شنيدي آبادان 12 ريشتر زلزله اومده؟! رفيقش ميگه: اي بابا، يعني آبادان با خاك يكسان شده؟ آبادانيه ميگه: په! چي ميگي كاكا! مگه بچهها گذاشتن!؟
258- يك كنفرانس بينالمللي بوده درون مورد فوايد كلاهك آلت ي. اول آمريكاييه مياد، از نظر فيزيولوژي يك سري فاييده مطرح ميكنـه. بعد فرانسويه مياد، ميگه بـه فلان و بيسار دليل اين كلاهك براي توليد مثل ضروريه. آخر تركه مياد، ميگه: اينا همش كسشعره! اينو گذاشتن كه موقع زدن دستت درون نره بخوره تو چشت!
259- يك بابايي ميره پيش ملاي شـهر، ازش ميپرسه: حاجآقا، اگه كسي از اذان صبح که تا اذان ظهر بادي ازش خارج نشـه، وضوش باطل نميشـه؟ جناب ملا ميپرسه: شما مطمئن هستي؟ يارو ميگه: بعله حاجآقا. حاجآقا هم ميگه: بعله وضوش صحيحه، ميتونـه نماز ظهر رو بخونـه. دوباره يارو گير ميده كه: حالا اگه که تا نماز بعد هم بادي خارج نشـه، چطور؟ حاجآقا كف ميكنـه، ميگه: شما كاملاٌ مطمئني؟ يار ميگه: مطمئنم حاج آقا. ايشون هم ميگه: بعله، ميتونـه نماز بعدي رو هم بخونـه. خلاصه يارو همينجور ميره جلو که تا ميرسه بـه نماز عشاء. يهو حاج آقا داد ميزنـه: شيرحسن اون درو ببند، كوني كه از صبح که تا شب بادي ازش خارج نشـه گاييدن داره!
260- از تركه ميپرسن: ميدوني فاميلي خدا چيه؟ ميگه: نميدونم، ولي بـه گمانم وكيلي باشـه! (اگه جناب دوزاري مبارك نيافتاد، يك بار اسم و فاميل رو پشت هم بگيد، شايد يك فرجي شد!)
261- لره با هواپيما مياد تهران، تو فرودگاه بـه رفيقش ميگه: اگه ميدونستم اينقدر نزديكه با ماشين ميومدم!
262- عربه ميره داروخونـه، ميگه: ولك يك بسته كاپوت بده. طرف ميگه: چه سايزي؟ عربه ميگه: من سايز مايز حاليم نيست، يك بسته كاپوت ميخوام! خلاصه بعد از يك ربع كلنجار، آخر قرار ميشـه آقاي دكتر يك دست بـه معاملة طرف بزنـه و سازش رو درون بياره، فقط بـه شرط اينكه روشو اونور كنـه که تا عربه خجالت نكشـه!! خلاصه جناب دكتر معاملة آقا رو ميگيره دستش، داد ميزنـه: پسر يك بسته كاندوم سايز 2 بيار.. نـه نـه واستا.. يك بسته كاندوم سايز 3 بيار… نـه نـه..سايز 4…. پسر يك دستمال بيار!
263- براي «علي آقا» يك مرسدس بنز آخرين سيستم ميارن، خلاصه با رانندش ميرن كه يك دوري بزنن، بعد يك مدت علي آقا هوس ميكنـه خودش يكم بگازه، بـه رانندش ميگه تو بشين بغل خودم ميرونم. خلاصه ميشينـه پشت فرمون و تيك آف و دنده 2 و 3 و 4 و 5 … سه چهار که تا چراغ رو هم رد ميكنـه، يهو يك افسر (صد البته ترك!) ميندازه دنبالش، ميگه: بنز مشكي نمره سياسي بزن كنار!! خلاصه علي آقا ميزنـه كنار، تركه مياد جلو، ميگه:كارت ماشين و گواهي نامـه. خلاصه اينـهان رو چك ميكنـه، تازه دوزاريش ميافته كيو گرفته! فوري بيسيم ميزنـه مركز، ميگه: جناب سرهنگ، يكي ازون گردن كلفتاشو گرفتم!! سرهنگه هم ازون سرهنگاي زمان دايي بوده، ميگه: خيالي نيست، ورش دار بيار. تركه ميگه: جناب سرهنگ، اين آخه خيلي گردن كلفته! سرهنگه شك ميكنـه، ميگه: حالا كي هست؟ تركه ميگه: ايلده منم نميدونم، ولي هركي هست رانندش آقاي خامنـهايه!
264- قزوينيه ميميره، بـه علت عظمت معامله، هركار ميكردن نميتونستن تو قبر جاش بدن. دَست آخر کير آقارو ميبرن و ميکنن تو ش و بعد هم خاکش ميکنن. چند وقت بعد زنش مياد پاي قبرش ميگه: مَرد يادته ميگفتم کلفته؟! حالا بكش!
265- سه که تا آبادانيه داشتن واسه همديگه خالي ميبستن، اولي ميگه: مو مثل حضرت علي هستُم با يه دست ميتونُم درون خِيبر رو بلند کُنُم! دومي ميگه: اين کـه چيزي نيست كاكا، مو مثل حضرت عباس هستُم با يه شمشير ميزنُم 100 نفر رو ميکُشُم! نفر سومشون همين جور ساكت وايستاده بوده، دريا رو نگاه ميكرده. بهش ميگن: تو چرا هيچي نميگي؟ ميگه: كاكا که تا حالا ديدي خدا حرف بزنـه؟!
266- تركه ميره ادارة ثبت، ميگه من يك واحد جديد كشف كردم، ميخوام ثيتش كنم. يارو بهش ميگه: شما واحد چيو كشف كردي؟ تركه ميگه: واحد !! مرده كف ميكنـه، ميگه خوب حالا واحدش چيه؟ تركه ميگه: مچ بر ثانيه!
267- جاهله ميره آمپول بزنـه، تزريقاتيه ازش ميپرسه: چپ ب يا راست؟ جاهله ميگه: داداش اينما رو سياسي نکن! همون وسط بزن بريم!
268- تركه ميره خواستگاري، باباي ه ازش ميپرسه: شما شغلتون چيه؟ تركه ميگه: قازي! باباهه حال ميكنـه، ميگه: كدوم شعبه؟ تركه ميگه: ايلده ايران قاز!
269- تركه قاچاقي ميره سيرك تماشا كنـه، از بخت بد همون اولِ كار خِرِشو ميگيرن كه بليطت كو؟! تركه بدبخت هم كه صد البته بليط نداشته (اگه داشت كه كسخل نبود قاچاقي بره تو!). بعد يك مدت ننـه من غريبم بازي، بهش ميگن يا بايد پول بلطيت رو بدي، يا بايد بـه جاش يك مدت اينجا كار كني. تركه ميگه: سگ خور بابا، كار ميكنم. خلاصه ميبرنش پيش مسئول تربيت حيوانات، مدير سيرك بهش ميگه: خوب نگاه كن اين چيكار ميكنـه كه ياد بگيري. تركه نگاه ميكنـه، ميبينـه جناب مربي يك تمساح هيولارو از قفس درآورد، كيرشو چپوند تو دهن تمساحه، بعدم صحيح و سالم درش آورد! مدير سيرك ميگه: ياد گرفتي؟ تركه ميگه: آره بابا كاري نداره!! مديره كف ميكنـه، ميگه: خوب حالا برو جلو نوبت توه. تركه ميگه: فقط اينجا يك مشكل كوچيك هست.. مدير سيرك ميگه: چه مشكلي؟ تركه ميگه: ايلده من فكر نكنم دهنم اينقدر وا شـه!
270- يه تركه براي خريد عروسي ميره كفش فروشي، بـه كفاشـه ميگه يه كفش عالي ميخوام. كفاشـه ميگه: يه كفش بهت ميدم تو كل ايران لنگه نداره! تركه داد ميكشـه: آخه مرد حسابي با يه لنگه كفش كه جلو مـهمونا آبروم ميره!
271- يه نفر رفته بود تو يه رودخونـه كم عمق و داشت ماهي ميگرفت و ميخووند: من مرد ماهگيرم آب رسيده بـه زانوم! يه نفر رد ميشد، وقتي شعر طرف رو ميشنوه ميگه: يه كم برو جلوتر که تا شعرت قافيه دار شـه!
272- بـه تركه ميگن باباتو بيشتر دوست داري يا تو؟ ميگه تو!
273- بـه تركه ميگن شما آشغالاتون رو تو چي ميريزيد؟ ميگه لاي نون! ميگن لاي نون؟ ميگه نميدونم لاي نون يا ناي لون!
274- جاهله واستاده بوده سر كوچه، هي اخ و تف مينداخته، باخودش ميگفته: نامرد عجب دست فرموني داشت! يك بابايي ازش ميپرسه: ببخشيد، ميشـه بگيد چيكار ميكنيد؟ جاهله (يك تف غليظ ميندازه) ميگه: تو كوچه شيش متري… (يك تف پدر مادردار ديگه) … عجب دست فرموني داشت! يارو ميگه: بابا يجور بگو ماهم بفهميم. جاهله باز يك تف اساسي ميندازه، ميگه: تو كوچه شيش متري…. (اخخخ تــف!) …با تريلي هيجده چرخ اومده بود… (خخخخ تـف!) ميخواست دور بزنـه…. (خخخ..تــــف) گفتم نميشـه…. (تف) …گفت: اگه شد چي؟ (ااخخخخ تتف) گفتم اگه شد بيا برين تو دهن من! (اخخخخخخ تـــف!) …نامرد عجب دستفرموني داشت!
275- لره رو ميفرستن جبهه، بعد شيش هفت ماه برميگرده، درون ميزنـه، داداش كوچيكش با يك تپه ان ريش درو وا ميكنـه! لره هول ميكنـه، ميگه: چي شده!؟ ننـه مرده.. بوا مرده؟! داداشش هيچي نميگه، فقط يك نگاهِ معني داري بهش ميندازه و ميره تو. لره جفت ميكنـه، ميره تو ميبينـه داداش بزرگش هم که تا زير گردن ريش گذاشته! بدبخت پاك شلوارشو خيس ميكنـه، ميگه: اصغرجون، تورو خدا بگو چي شده؟! كي مرده؟! داش اصغر هم يك نگاه بـه لره ميكنـه و از اتاق ميره بيرون. لره بدبخت سراسيمـه ميره تو اتاق باباش، ميبينـه ريش باباش رسيده که تا دم نافش! لره دو دستي ميزنـه تو سرش، ميگه: بوا… بگو آخه چه بلايي سرمون اومده؟ ننـه مرده؟! باباش ميگه: اي كاش ننت مرده بي… كاش بوات مرده بي… پسر آخه اين ريش تراشو چرا بردي؟!
276- تركه ميره مرغداري، جو ميگيردش… تخم ميكنـه!
277- فرمانده بـه سربازاش ميگه: توي همين خيابوس پاسداري بدين. از ساعت 9 شب بـه بعد هم هر كس رو كه ديديد با تير بزنيد چون حكومت نظاميه، فهميدين؟ همـه ميزنند بالا و فرمانده که تا مياد بره سوار ماشينش بشـه صداي تير ميشنوه. بر ميگرده و ميبينـه يكي از سربازهاي ترك يك بنده خدايي رو كشته. ميگه: احمق بيشعور… مگه من نگفتم بعد از ساعت 9 تير اندازي كنين؟ الان كه ساعت 6 است. سربازه ميگه: ايلده قربان يه آدرسي رو پرسيد كه که تا ساعت 11 شب هم پيداش نميكرد!
278- بـه يه تركه ميگن: خر عاقلتر هست يا؟ ميگه: خوب معلومـه ديگه! ميگن چرا؟ ميگه: ايلده وقتي ميخواد از اينطرف جاده بره اونطرف اول يه نگاه بـه اينطرف ميكنـه بعد يه نگاه بـه اونطرف ميكنـه بعد از جاده رد ميشـه. ولي خر… عين سرشو مياندازه پايين و از جاده رد ميشـه!
279- يه روز يه تركه داشته بـه ديوار مرقد امام ميشاشيده يهو بسيجي ها ميريزن سرش و يه كتك حسابي بهش مي زنن. تركه داد و بيداد مي كنـه و ميگه: بابا من شاش بند شده بودم اومدم اينجا آقا شفام داده ديگه!
280- يك سوسكه مست ميكنـه، شب ميره بغل دمپايي ميخوابه!
281- تركه ميره صدا و سيما تست دوبلوري بده، خلاصه ميشينـه اون پشت و مسئول اونجا ميگه شروع كن. تركه ميگه: پدر هانا: هانا بيا شامتو بخور . مادر هانا: هانا بيا شامتو بخور. برادر هانا: هانا بيا شامتو بخور! جناب مسوول شاكي ميشـه، ميگه: برو بيرون آقا وقت مارو نگير! تركه ميگه: آخه چرا!؟ يارو ميگه: مرتيكه ابله، هانا اصلاٌ پدر مادر نداره! تركه ميگه: آقا تورو جون بچههات يك فرصت ديگه بـه من بده. خلاصه اونقدر خايه مالي ميكنـه که تا طرف راضي ميشـه. باز تركه ميره پشت دستگاه، ميگه:
282- خانواده دكتر ارنست… دكتر ارنست: هانا بيا شامتو بخور!
283- آبادانيه رو برق ميگيره، ميگه: ولك ولم كن که تا ولت كنم!
284- از رشتيه ميپرسن: از زنت ميترسي؟ ميگه: من؟! …مـــن؟! …مـــــن؟!… عين سگ!
285- تركه ميخواسته يك كبريت سوخته رو روشن كنـه، (طبعاً) هرچي ميزده كبريت مادرمرده روشن نميشده. رفيقش بهش ميگه: بابا خوب شايد كبريتش خرابه! تركه ميگه: نـه بابا، ايلده همين پنج دقيقه پيش روشن شد!
286- كچله ميرسه سلموني، که تا از درون ميره تو همـه ميزنن زير خنده… كچله هم ميگه: چيه؟ اومدم آب بخورم!
287- تركه داشته با بچش گرگم بـه هوا بازي ميكرده، يهو جو ميگيردش بچشو ميخوره!
288- از تركه ميپرسن: ميگذاري پسرت بره دانشگاه؟ تركه ميگه: آره، بـه شرطي كه بـه درسش لطمـه نزنـه!
289- آبادانيه نشسته بوده وسط صحرا، داشته فكر ميكرده. بعد يك مدت يك آبادانيه ديگه مياد، بهش ميگه: ولك برو يكم اونورتر، جا باز شـه ماهم بشينم!
290- تركه ادعاي پيغمبري ميكرده، ملت بهش ميگن: بابا پيغمبري همين ريختي الكي كه نيست… پيغمبرا معجزه دارن، كتاب دارن.. تو اصلاٌ كتابت كو؟ تركه يكم فكر ميكنـه، ميگه: ايلده كتابا هنوز چاپ نشده، فعلاٌ جزوه ميگم بنويسيد!
291- تركه قدش كوتاه بوده، كلش بو جوراب ميداده!
292- تركه ميره انگليس. صبح پاشد با زنش رفت بيرون توي خيابون. يه مرده از كنارشون رد شد و گفت: «گود مورنينگ سر». تركه جواد داد: «سر مورنينگ گود»! زن تركه پرسيد اوا آقا جعفر چي شد؟ تركه گفت هيچي! اين يارو انگليسيه گفت: «سلام عليكم» و منم بهش گفتم: «عليكم سلام»!
293- بـه تركه ميگن: سخن زرتشتو بگو. ميگه: گفتار نيك، پندار پيك، بيبي خشت
294- يك روز يك دست يك چس را گرفته بود و ميبرد. يكي پرسيد: كجا ميبريش؟ گوزه گفت: گفتار درماني!
251- دانشمندان يه دستگاه خر سنج ميسازن، از يك رشتيه و عربه و تركه هم دعوت ميكنند كه دستگاهو روشون آزمايش كنند. اول رو رشتيه آزمايش ميكنند، ميگه: پنجاه درصد خر. بعد رو عربه آزمايشش ميكنند، ميگه: نود و پنج درصد خر! تركه خوشحال ميشـه ميگه: خوبه اينا از ما هم خرترن، بعد نوبت تركه ميشـه، دستگاه ميگه: صد رحمت بـه خر!
252- شباهت ترك و اسپرم چيه؟ تو هردوتاشون از هر چند ميليون يكيش آدم درون مياد!
253- پسره ميره پيش ش ميپرسه: ، پسر حميد چطور بـه دنيا اومد؟ ش ميگه: خالت و شوهر خالت يه سيب رو نصف كردن با هم خوردن و پسر خالت بـه دنيا اومد! پسره يخورده چپ چپ ش رو نگاه ميكنـه، بعد ميپرسه: خوب عمو مريم چطور بـه دنيا اومد؟ باز ش همون جواب رو ميده، پسره همينجوري اين سوال رو درون باره بقيه بچههاي فاميل ميكنـه و ش همون جواب رو ميده. آخر پسره شاكي ميشـه، ميگه: آخه يه نفر تو اين فاميل كيري بلد نيست كس بكنـه؟!
254- رفيق رشتيه نفس زنان مياد پيشش، ميگه: پاشو اصغر جون! الان از درون خونتون ميگذشتم، ديدم اكبرآقا با يك دسته گل رفت تو خونتون! رشتيه خيلي غيرتي ميشـه، بـه شاگردش ميگه: ممد، اون قمـه منو بيار اينجا! خلاصه قمشو ميبنده و كتشو ميندازه رو شونش و با رفيقش راه ميفته طرف خونـه. جلوي خونـه، رشتيه بـه رفيقش ميگه،تو اينجا واستا، قضيه ناموسيه! خلاصه رفيقش جلوي خونـه واميسته، رشتيه يواشكي ميره جلو پنجره، از زير پرده نگاه ميندازه تو اتاق خواب، يك مدت نگاه ميكنـه… يهو ميزنده زير خنده، حالا نخند كي بخند! رفيقش مياد ازش ميپرسه: چي شده بابا؟ چرا ميخندي؟! رشتيه ميگه: خودمونيم، اين اكبر اقا هم عجب كون گندهاي داره!
255- درون خونـه رشتيه رو ميزنن، رشتيه ميگه: كيه؟ يارو ميگه:منم. رشتيه ميگه:كيرت تو كون ننم!! زنش شاكي ميشـه، ميگه: خاك برسرت! تو چقدر بي غيرتي! رشتيه ميگه: بابا غيرتو ول كن، قافيه رو بچسب!
256- بـه تركه ميگن چرا زن نميگيري؟ ميگه: اي بابا، كي مياد زنش رو بده بـه ما؟!
257- زنـه تو خيابون داشته لنگ لنگان راه ميرفته، لوطيه بهش ميگه: خدا بد نده آبجي؟! زنـه ميگه: خدا بد نداده، خودم بد دادم!
258- تركه شب دوم عروسي زنش رو ميكشـه، ميبرنش دادگاه ازش ميپرسن: اين بدبخت رو واسه چي كشتي؟ تركه قرمز ميشـه، دادميزنـه: ايلده اين بيآبروي ببيناموس پرده نداشت! قاضيه ميپرسه: خوب بعد چرا شب اول نكشتيش؟ ميگه: آخه شب اول داشت!
259- تركه فيلم سوپر ميبينـه، خيلي حال ميكنـه. ميره خونـه بـه زنش ميگه: يالله بيا برام ساك بزن. هرچي زنـه ميگه بابا اينكارا قباحت داره! آدم هرچي تو فيلم ميبينـه رو كه توخونـه نميكنـه بـه خرج تركه نميره و خلاصه آخرش زنـه راضي ميشـه و شروع ميكنـه ساك زدن. بعد از يك مدتي تركه يهو داد ميزنـه: خانم فوت كن! فوت كن! لحاف رفت تو كونم!
260- يه شب زن و شوهره ميخواستن با هم حال كنن، بچشون نميخوابيده. باباهه بهش ميگه: بخواب بابا جون، فردا برات پفك ميخرم. پسره ميگه: نــه! پفك نميخوام! باباهه ميگه: بخواب بابا، برات اسباب بازي ميخرم، بچهه باز دادميزنـه: نــه! نميخوام!خلاصه هر چي باباهه ميگه، پسره ميگه: نميخوام. آخر باباهه شاكي ميشـه، ميگه: اَاَااَه! بعد چي ميخواي تخم سگ؟! بچهه ميگه: ميخوام نگاه كنم!
261- تركه مي خواسته چشماي بچش عسلي شـه؛ تخماش روهفت دقيقه ميندازه توش!
262- قزوينيه دنبال يه بچه ميكنـه، آخر سر تو يه كوچه بن بست گيرش مياره، بهش ميگه: بالام جان! سه که تا كار ميتوني بكني: اول اينكه بال درون بياري پرواز كني، دوم اينكه آب بشي بري تو زمين، سوم اينكه دستات رو بگذاري رو زمين توكل بـه خدا كني!
263- رشتيه اسم ش رو ميگذاره مين، ازش ميپرسن: آخه اين ديگه چجور اسميه؟ ميگه: ميخوام كسي نپره روش!
264- قزوينيه داشته تو يك خرابه يه پسره رو ميكرده، يهو ماشين كميته سرميرسه. افسره بهش ميگه: پدرسوخته! داري چه غلطي با بچه مردم ميكني؟! قزوينيه شاكي ميشـه، ميگه: بـه تو چه، داداشمـه!
265- تركه ميخواسته بچش دو قلو درون بياد، رو كيرش تشديد ميذاره!
266- بـه تركه ميگن يه پاك و معصوم و نجيب سراغ داري؟ ميگه: آره، شبي هفت تومن!
267- قزوينيه تو بستر مرگ افتاده بوده، همـه خانواده و دوست و آشنا دورش جمع ميشن، ميگن: حاج آقا، وصيتي نداري؟ قزوينيه با حال زار ميگه: بالامجان..اوهو…وصيت مي…اوهو..اوهو… بعد ازمرگم…اوهو…جسدم رو بسوزونيد…ازش پودر بچه درست كنيد!
268- روي دروازه قزوين نوشتن: پشتگرمي شما مايه دلگرمي ماست!
269- يه جاهله وايستاده بوده جلوي آينـه داشته كيرش رو نگاه ميكرده، بـه زنش ميگه: بـه به! اگه دو سانت بزرگتر بود ديگه شاه فرنگ بودم! زنش ميگه: اگه دو سانت كوچكتر بود كه ملكه فرنگ بودي!
270- مزاحمـه زنگ ميزنـه خونـه يه بابايي، ميگه: ببخشيد گوشي دستتونـه؟ يارو ميگه: آره، ميگه: بعد بيزحمت بكنيدش تو كونتون! چند روز بعد دوباره زنگ ميزنـه خونـه همو ن بابا، دوباره ميگه: ببخشيد گوشي دستتونـه؟ يارو مياد تيز بازي دربياره، ميگه: نـه! مزاحمـه ميگه: اَااا… بعد از تو كونتون درش بياريد؟!
271- يه روز خانم معلمـه سر كلاس از بچهها ميپرسه: شما چي دوست دارين؟ مريم ميگه: من گل دوست دارم. فريبرز ميگه: من ماشين دوست دارم، عبود ميگه: من كون دوست دارم! خانم معلمـه شاكي ميشـه ميگه: فردا جاسم باباي عبود بياد مدرسه. فردا جاسم مياد، خانم معلم ميگه: ديروز عبود سر كلاس يه حرف خيلي زشت زد. جاسم ميگه: اي بابا! چي گفته؟ معلمـه ميگه: من روم نميشـه بگم. جاسم اصرار ميكنـه، که تا بالاخره خانم معلمـه با خجالت ميگه: ديروز سر كلاس گفت: من كون دوست دارم! جاسم ميگه:ها ولك! خانم معلم خيلي ببخشيد، من خيلي شرمندم، بچس ديگه، كس نديده!
272- بـه تركه ميگن: خسته نباشيد. شاكي ميشـه، ميگه: حالا اگه خسته باشم ميخواي چي كار كني؟ ساك ميزني؟!
273- بـه تركه ميگن که تا حالا قارچ خوردي؟ ميگه: نـه ولي يه بار جرخوردم!
274- تركه دو تاميكنـه، پولشونو نميده، آبشو قطع ميكنن!
275- تركه و رشتيه ميرن خونـه. اول رشتيه ميره تو، وقتي مياد بيرون ميگه: نـه بابا، زن خودمون بهتره! بعد تركه ميره تو، وقتي مياد بيرون ميگه: آره بابا! زن تو خيلي بهتره!
275- يه روز سر كلاس عربي يه ه و پسره بـه نوبت اجازه ميگيرن ميرن دستشويي. بعد از نيم ساعت ازشون خبري نميشـه معلمـه يكي رو ميفرسته كه يك سروگوشي آب بده. بعد از چند دقيقه پسره كه رفته بوده خبر بياره برميگرده. معلمـه با عصبانيت ازش ميپرسه: چي شد، چرا اينقدر لفت دادي؟! پسره هول ميشـه بـه عربي ميگه: لنگُ الزينب مَشرقتاً و لنگها آخر مَغربتاً! اصغر هي دَخََلَ هي خَرَجَ!
276- يه يارو يه سيب اختراع ميكنـه ميره اداره ثبت كه اختراعشو ثبت كنـه. مسوول اونجا بهش ميگه: بابا سيب رو كه تو اختراع نكردي، خدا خلق كرده. يارو ميگه: اين سيب من با سيبهاي معمولي فرق داره، شما بيا يه گاز بـه اين سيبه بزن. مسئوله يكم ميخوره ميگه: ا… اينكه مزه پرتقال ميده! يارو ميگه: حالا سيب رو بچرخون اون ورش رو گاز بزن. گاز ميزنـه ميگه: اين كه مزه موز ميده! يارو يه سيب ديگه ميده ميگه اينو امتحان كن. اونم هر طرفش مزه يجور ميوه ميداده، رئيسه حال ميكنـه ميگه: كاشكي يه سيب اختراع كرده بودي كه مزه كس بده! يارو سريع يه سيب درون مياره ميگه اينو امتحان كن. ياروميخوره ميگه: اَه اَه…. اين كه مزه گه ميده! يارو ميگه: نـه نـه بچرخونش!
280- تركه هفت که تا پسر داشته. يك بار همـه پسراش با عروساشون اومده بودن تبريز يك چند روزي ديدنش. شب اول همشون تو اتاق خوابيده بودن، يهو پسر بزرگه كيرش راست ميكنـه ترتيب زنشو بده! هرچي زنـه ميگه بابا اينجا دست از سر ما وردار، جلو فاميلت آبرومون ميره، پسره قبول نميكنـه و ميگه: تو پاشو بـه هواي آب خوردن برو سر يخچال، تو نورش نگاه كن ببين همـه خوابن يا نـه! زنـه پا ميشـه ميره و برميگرده ميگه آره همـه خوابيدن پسره هم ديگه امون نميده و يالله مشغول ميشـه! بعد از يك نيم ساعت پسر دومي كيرش راست ميكنـه كه يك حالي بكنـه، خلاصه اونم خانوم رو ميفرسته سر يخچال که تا چك كنـه ببينـه همـه خوابن يا نـه، و خلاصه که تا صبح همين برنامـه رو هر هفت که تا پسر با زناشون پياده ميكنن (البته با كمك يخچال)! صبح كه ميشـه همـه دور هم جمع ميشن صبحونـه بخورن، تركه ميگه: ديشب خيلي خوب خوابيدم ولي از تشنگي مُردم! همـه ميگن: خب باباجان ميرفتي سر يخچال آب ميخورد?! تركه ميگه: والله ديدم هر كي رفت آب بخوره که تا صبح گاييدنش خايه نكردم!
281- تركه رو ميبرن سربازي، تمرين چتربازي. موقع پريدن كه ميشـه، همـه ميپرن بـه جز تركه. يارو گروهبانـه ميگه: سرباز بپر! تركه ميگه: من نميپرم! يارو ميگه: يعني چي؟ گفتم بپر! باز تركه ميگه: جناب سروان من نميپرم! گروهبانـه ميگه: آخه چرا نميپري؟ تركه ميگه: جناب سروان مادرم ديشب خواب ديده كه چتر من باز نميشـه و من ميفتم ميميرم! گروهبانـه شاكي ميشـه، ميگه: مرتيكه چرا مزخرف ميگي؟! خواب ننـه تو چيكار داره بـه چتر بازي؟! يالله بپر! تركه ميگه: نـه جناب سروان، مادر من هرچي خواب ببينـه درست درمياد، من نميپرم! آخر گروهبانـه شاكي ميشـه، ميگه: بابا اصلاً تو بيا چتر منو بگير، من چتر تورو ميگيرم. تركه ميگه: خيلي خوب جناب سروان، ولي شما نپريها! خلاصه تركه چتر گروهبانـه رو برميداره و ميپره و از قضا چترش هم باز ميشـه. همين جور كه داشته واسه خودش خوش و خرم ميرفته پايين، يهو ميبينـه يك چيزي از بغلش مثل گلوله رد شد بـه طرف پايين و گفت: ما د ر تو گاييدم!
282- يه يارو داشته از تو قزوين رد ميشده ميبينـه، ملت همـه وسط خيابون جمع شدن معاملشون رو هوا كردن! از يكي ميپرسه چرا اينجوري كردين؟! ميگه: بالامجان راديو گفته بارون مياد، ما گفتيم شايد اين سري با كون بياد!
283- عربه ميخواسته بچش دو قلو درون بياد، كاربن ميگذاره!
284- قزوينيه هفت جلد مثنوي مينويسه بـه اسم خسرو و فرهاد!
285- بچهه ميره خونـه، ميگه: رياضي شدم 18. ه ميگه: آفرين پسرم! بيا تو بخورم! پسره ميگه: اگه 20 بشم ساك ميزني؟!
286- رشتيه ميره خونـه، زنش با چشم گريون بهش ميگه: خاك بر سر بي غيرتت كنن! يه يارو منو وسط خيابون كرد! رشتيه خيلي شاكي ميشـه و به غيرتش بر ميخوره، ميگه: بيا نشونم بده ببينم كدوم بيناموسي بوده که تا مادرشو يكي كنم! زنـه ميبردش جلوي يك قهوه خونـه، يك يارو سبيل كلفته رو نشون ميده، ميگه اون يارو بود. رشتيه ميگه: اونو ميگي؟ بابا ولش كن، اين بابا ديوونست! خود منم که تا حالا بيست بار وسط خيابون كرده!
287- نيروي انتظامي بـه يك رشتيه گير ميده كه تو ميخواستي اين بچه رو بكني. رشتيه ميگه: قربان اين حرفا چيه؟! من خودم بچه كونيم!
288- پسره داشته تو پارك راه ميرفته يه ه رو ميبينـه، بهش ميگه: جيگر! پستوناتو بخورم! يه پيره مرده اون نزديك نشسته بوده، ميگه: بابا تو كه دندون داري بيا اينو بخور من اونو بخورم!
289- شب عروسيه قزوينيه بوده، رفيقاش شلوغ ميكردن و با ماشين بوق ميزدن. قزوينيه شاكي ميشـه، ميگه: يه عمر كون كرديم كسي نفهميد، يه شب ميخوايم يك كس بكنيم همـه شـهر فهميدن!
290- قزوينيه ميره توالت، که تا ميكشـه پايين شق ميكنـه، بـه كيرش ميگه: بخواب، بخواب، خوديه!
291- يه يارو جانباز 99 درصد بوده، ميگوزه ميميره!
292- رشتيه ميخواسته با دوتا از رفيقاش گلف بازي كنـه. يكي از رفيقاش ميگه: من توپشو ميارم. اون يكي ميگه: من چوبشو ميارم. رشتيه ميگه: اهه؟! يعني باز ش افتاد گردن من؟!!
293- بـه تركه ميگن اگه كسوف بشـه چي ميشـه؟ ميگه: هيچي يه ذره پماد ميماليم خوب شـه!
294- رشتيه زن گرفته بوده، ازش ميپرسن زنت چطوره؟ ميگه: والله بد نيست، هركي كرده راضيه!
295- شلوار كرده رو آب ميبره، ميگه: حيف اونـهمـه كه من توي اون شلوار ول دادم!
296- تركه توي خيابون ريدنش ميگيره، درون خونـه يه يارو رو ميزنـه ميگه: آقا شرمنده، من خيلي وضعم خرابه! ميشـه بيام برم دستشويي؟ يارو هم ميگه بيا برو تو اون اتاق دست چپي كارتو بكن. تركه ميره كارشو ميكنـه و كلي از يارو تشكر ميكنـه وميره پي كارش. بعد از دو ماه با رفيقش داشته از همونجا رد ميشده كه رفيقش ريدنش ميگيره. تركه ميگه: بيا من اينجا يه خونـه سراغ دارم كه توالتش حسابي تر و تميزه، اصلاً طلاييه جون تو! رفيقش ميگه باشـه، بريم. ميرن درون خونـه يارو دوباره درون ميزنن، صابخونـه که تا تركه رو مبينـه دادميزنـه: روزبه! بيا اون يارو كه توي ترومپتت ريده بود رو پيدا كردم!
297- يارو توي جنگ دوتا دست و دوتا پاش قطع شده بوده، رفيقاش بهش ميگفتن كلمن!
298- قزوينيه داشته يه بچهه رو تو باجه تلفن ميكرده، يه دفعه يه بسيجيه سر ميرسه با لگد ميزنـه تو درون ميگه: بي پدر داري چه غلطي ميكني؟! قزوينيه هم شاكي ميشـه ميگه: بالام جان چه خبرته با لگد ميزني تو در؟! خوب شد حالا كيرم رفت تو كون اين بچه؟! دلت خنك شد؟!
299- قزوينيه يه بچه خوشگل رو بالاي پل ميبينـه، هر كاري ميكنـه نميتونـه مخش رو بزنـه،آخر سر بـه پسره ميگه: داداش بريم زير پل يك سيگاري بكشيم؟ پسره ميگه:بريم خيالي نيست! گفتن نداره كه براي پسره زير پل رفتن همان و كون دريدگي همان! خلاصه چند روز ميگذره، قزوينيه دوباره پسره رو ميبينـه، ميگه: مياي بريم زير پل يك سيگار بكشيم؟! پسره ميگه: نـه داداش، جون تو هنوز زير سيگاريم درد ميكنـه!
300- سبزواريه داماد ميشـه، با عروس ميره تو حجله. مادر داماد هم پشت درون منتظر ميشـه که تا طبق رسمشون اون دستمال مشـهور رو تحويل بگيره. يك نيم ساعتي ميگذره و خبري نميشـه، حوصله زنـه سر ميره، درون ميزنـه ميگه: ننـه چي شد؟ زود باش دستمالو بده ديگه، خوابمون مياد! داماد ميگه: ننـه نَميرَه (توش نميره) مادره ميره از توي آشپزخونـه يه ليوان روغن زيتون مياره، ميگه: ننـه جان بيا سرش رو بكن تو اين ليوان چربشكن، بعد بكن تو. پسره ليوان رو ميگيره و ميره تو، باز نيم ساعت ميگذزه و خبري نميشـه. ننـهه صداش درون مياد، ميگه: ننـه چي كار كردي؟! داماد ميگه: ننـه نميره كه نميره! ننـه ميگه: گفتم اول بكن تو ليوان چربش كن! داماده ميگه: ننـه تو ليوان نميره!
301- يارو استاده خيلي بي ادب بوده و همش سر كلاس جكاي ناجور ميگفته. خلاصه اي كلاس شاكي ميشن و تصميم ميگيرن اگه يه بار ديگه اين يارو جك خلافي گفت، كلاس رو ترك كنن. فرداش استاده مياد سر كلاس ميگه: شنيدين تو هندكم شده؟! ا هم همشون پاميشن كه از كلاس برن بيرون، استاده ميگه: خانوما كجا؟! پرواز تهران-دهلي فرداست!
302- يه روز قهرمان آكروبات بازي دنيا ميره اصفهان، داشته تو بازار مسگرا راه ميرفته يه دفعه ميبينـه يكي از مسگرا پريد تو هوا پنج که تا پشتك زد اومد پايين. يارو كف ميكنـه، بـه خودش ميگه: من كه مثلا قهرمان جهانم نميتونم همچي كاري بكنم، ميره پيش مسگره ميگه: آقا بيا من بهت پنج هزار دلار ميدم اين كارو بـه من ياد بده. يارو شاكي ميگه: برو بابا دلت خوشـه! اگه پنجاه هزار دلار هم بدي، ديگه چكش رو نمي رو تخمم!
303- قزوينيه ميره مغازه روبات فروشي، فروشندهه شروع ميكنـه بـه تعريف از روباتا و ميگه: آقا اين روباته آخر كاره، بهترين روباتيه كه که تا حالا ساخته شده، ببين اگه اين دكمـه روي شكمش رو فشار بدي جاروبرقي ميشـه، اگه دستش رو بكشي ماشين لباسشويي ميشـه و خلاصه از هر پيچش هزار هنر ميريزه! قزوينيه حسابي حال ميكنـه ميگه: بالام جان من همينو ميخوام! خلاصه پولشو ميده و ور ميداره ميبردش خونـه. فرداش قروينيه شاكي با كير پانسمان شده برميگرده ميگه: مادرقحبه! چرا نگفتي اين كونش چرخ گوشته؟!
304- تركه ميميره، ميبرنش جهنم. بهش ميگن: تو بايد اينجا كارهم بكني. كارش اين بوده كه بايد ديگهاي عظيمي كهها رو ميجوشوندن رو هم ميزده. يه روز همونطور كه مشغول بوده، يهو ميبينـه يك از بچه محلاش داره واسه ديگ بغلي هيزم ميبره. دوتايي شروع ميكنن باهم گپ زدن و از كار و كاسبي گله كردن و خلاصه حواسشون پاك از هرچي ديگ وپرت ميشـه. بعد از يك مدتي تركه يك نگاهي بـه ديگ ميندازه ميبينـه يكسياه پوست اومده رو. هول ميشـه بـه دوستش ميگه: غضنفر زود برو بذار بـه كارم برسم، ها ته گرفتن!
305- تركه با دوستش داشته جدول حل ميكرده، از رفيقش ميپرسه:اكبر، آلت ي زن چيه كه دو حرفيه؟! رفيقش ميگه: عمودي يا افقي؟ ميگه: افقيه. ميگه: خوب خره معلومـه ديگه، لب!
306- تركه سوار هواپيماي لوفتانزا بوده، که تا هواپيما پرواز ميكنـه، ميره پيش مـهماندار هواپيما ميگه: ببخشيد من يك مشكل معده دارم، موقع پرواز بايد حتماً شير بخورم، اگه ممكنـه يكم شير بـه من بدين. مـهمانداره ميگه: شرمنده آقا ما شير نداريم. تركه ميگه: ولي آخه من حتماً بايد يكم شير بخورم، وگرنـه حالم بهم ميخوره. مـهمانداره ميبينـه اوضاع خيلي خرابه، تركه رو ميكشـه يك گوشـه ميگه: حالا كه قضيه اينقدر ضروريه، بياين يكم از سينـه من شير بخوريد که تا برسيم بـه مقصد! تركه هم ميزنـه تو سرش ميگه: خاك بر سرم! كاشكي شاش خواسته بودم!
307- يه روز تو قزوين يه بابا و ننـه دست بچشون روميگيرن ميبرن كلانتري و به افسره ميگن: سركار اين چه شـهريه؟ اين چه زندگيه؟ اين بچه رو كردن كونش آش و لاش شده، پاره و پوره شده!! افسره نگاه ميكنـه ميبينـه: تُچ تُچ! اين كه پاك پاره شده! رو ميكنـه بـه سربازش ميگه: اين كار، كار حسن كودكه زود بگيرين بيارينش. بعداز نيم ساعت يك يارو سبيل كلفته رو دست بسته ميارن، افسره بهش ميگه تو خجالت نميكشي؟! ببين با اين بچه چي كار كردي؟…حسن كودك نگاه ميكنـه، ميگه: نگاه كن تورو خدا! كون بچه پاره پوره شده، آش و لاش شده! سركار، كار آدم تازهكار بوده! من كون بچه شيش ماهه ميذارم از خواب بيدار نميشـه!
308- تركه توي پارك يه ه رو ميبينـه و خيلي باهاش حال ميكنـه. ميره جلو ميگه: خانوم ببخشين، اسم شما چيه؟ ه با عشوه جواب ميده: عطر گل ياس، اسمم ثرياس! بعد از تركه ميپرسه: اسم شما چيه؟ تركه يه فكري ميكنـه، با ادا ميگه: بوي خر، اسمم گضنفر!
309- تركه دست ميكنـه تو جيبش، با تعجب ميگه: ا.ا… اين كير خر رو كي گذاشته اينجا؟!
310- تركه تو يك جمعي نشسته بوده، همـه داشتن خيلي باكلاس ازمسايل ادبي حرف ميزدن، حوصله اش سر ميره يه دفعه وسط بحث ملت يك اساسي ميده! همـه ساكت ميشن، بعد از دو ثانيه يه زنـه ميگه: وا؟! تركه با قيافه اديبانـه ميگه: والله!
311- دو که تا تهرانيه ميخواستن دو که تا اصفهانيه رو سر كار بگذارن، بهشون ميگن: شما بلدين عكس كس بكشين؟! اصفهانيا هم ميگن: آره خوب، اينكه كاري نداره و دوتايي يك عكس ترتميز و حسابي ميكشن از عضو مذبور ميكشن! تهرانيا ميزنن زير خنده و ميگن: شنيده بوديم شما اصفهانيا كسكشين، ولي خودمون نديده بوديم! اصفهانيا هم ميگن: ماهم شنيده بوديم شما تهرانيا بـه كسننتون ميخندين، ولي خودمون نديده بوديم!
312- يه شب يه بدبختي كه خونش يه اتاق بيشتر نداشت راست ميكنـه كه يه حالي با زنش بكنـه. زنش اول از ترس اين كه بچشون بيدار شـه و ببينـه مخالفت ميكنـه اما چون اصرار مرد رو ميبينـه مجبور ميشـه بده. اونم چه دادن?! يارو که تا صبح پنج بار ميكنـه! صبح ه ميخواسته از زير زبون بچهش بكشـه كه ديشب بيدار شده و چيزي ديده يا نـه. اول با ملايمت ازش ميپرسه: پدرام جون، تو ديشب چيزي شنيدي بيدار شدي؟ بچهه ميگه: نـه، مگه خبري بود؟ مادره باور نميكنـه، ميگه حتماً داره خالي ميبنده، يك بار ديگه جديتر ازش ميپرسه: مطمئني هيچي نشنيدي؟ باز پسره ميگه: نـه، مگه چي شده؟ خلاصه باز مادره باور نميكنـه و دوباره ميپرسه و هي از ماد اصرار و از فرزند انكار، که تا اينكه مادره شاكي ميشـه و يكي ميخوابونـه تو گوش پسره. پسره هم با بغض ميگه: خوب ، همين كارا رو ميكني كه بابا كونت ميگذاره ديگه!
313- يه روز چهار که تا راهبه ميرن پيش پدر روحاني كه توبه كنن. اولي ميره تو ميگه: پدر! من اغفال شدم و براي يكي زدم! پدر ميگه: اشكال نداره بيا دستت رو تو آب توبه بشور، که تا گناهانت پاك بشـه. دومي ميره تو ميگه: پدر من هم اغفال شدم و يكي بـه سينـه من دست زد! پدر هم ميگه: بيا سينت رو تو آب مقدس بشور و برو. بعد نفر سوم كه مياد بره تو، چهارمي بهش ميگه: ماري، كونت رو تو آب نشوريها! من ميخوام قرقره كنم!
314- يارو كيرش قطع ميشـه، ميره دكتر. دكتره بهش ميگه يك پيوند خيلي جديد كشف شده، ولي هنوز رو انسان امتحان نشنده، دانشمندا بـه اين نتيجه رسيدن كه خرطوم بچه فيل رو ميشـه بـه جاي آلت ي مرد پيوند زد، ميخوايد شما اين عمل رو امتحان كنيد؟ يارو هم ميبينـه هيچ چاره ديگهاي نداره، ميگه: باشـه، بـه هرحال از بيكيري كه بهتره! خلاصه عمل با موفقيت تموم ميشـه و يارو ميره دنبال كار و زندگيش. بعد از يه هفته برميگرده پيش دكتر ميگه: آقاي دكتر! بـه دادم برس، دهن من سرويس شد! دكتر ميگه: چرا؟ چي شده؟! ميگه: بابا اين كير ما هرچي علف و برگ و ميوه تو خيابون ميبينـه رو وَر ميداره ميكنـه تو كون ما!
315- قزوينيه جلو آينـه ميشـه كون خودشو ميبينـه، ميگه: يار درون خانـه و ما گرد جهان ميگرديم!
316- قزوينيه رو با يه سه ليتري تف دستگير ميكنن!
317- بـه تركه ميگن آسمون خراش درست كن. يه كم فكر ميكنـه، بعد ميره همـه تركاي محله رو جمع ميكنـه، ميريزه رو هم! بهش ميگن بعد آسمونخراشت كو؟! ميگه: اين آسمونش، اينم خراش!
318- يه ماره ميره تو شرت عربه، ميگه: رخصت پهلوون!
319- پسره زبونش ميگرفته، صبح دير ميره مدرسه، خانوم معلمشون ميگه: چرا دير اومدي؟! ميگه: خانم لام دول بود! خانمشون ميگه: خوب عزيزم من هر شب لام دوله ولي ببين چه زود ميام!
320- تركه شطرنج باز بوده و از مسابقه ميومده، سوار اتوبوس ميشـه يه خانومي مياد رد بشـه، دستش ميخوره بـه اونجايي كه نبايد بخوره! خانومـه سرخ ميشـه، ميگه: ببخشيد! تركه ميگه: نـه خانم جان، اينطوري نميشـه! دست بـه مـهره بازيه!
321- يارو يه بچه خيلي بي ادب داشته، هرجا ميبردتش يك حرف ناجور ميزده و آبروش رو ميبرده. يك بار دعوت بودن عروسي، ميگه چي كار كنم اين تخم سگ الان اونجا آبروي ما رو ميبره. مياد پيش پسره و ميگه: كره خر! اونجا رفتيم يه كلمـه حرف بزني، مادرتو ميگام! خلاصه ميرن عروسي و بعد از نيم ساعت يارو ميبينـه، يه مرده سبيل از بناگوش دررفته، افتده بـه جون پسرش و حالا نزن، كي بزن! مياد ميگه: اوهوي! بچه رو چرا ميزني؟! يارو ميگه: تو اصلا اين برو تربيت نكردي؟! ميگه: باز چي گفته؟! ميگه: اين تخم سگ اول يه ده دقيقه داشت با دستش بـه من نشون ميداد، من بـه روي خودم نياوردم، بعد شروع كرد بيلاخ نشون من بازم هيچي نگفتم! اين دفعه شروع كرده شستشو هي ميكنـه تو دستش و در مياره! باباهه ميره گوش پسره رو ميگيره، ميگه: كره خر! مگه قرار نبود مودب باشي؟! بچهه ميگه: بابا من بـه خدا چيزي نگفتم! اولش بهش گفتم از طرف عروسي؟ هيچي نگفت، بعد گفتم از طرف دامادي؟ بازم هيجي نگفت، منم عصباني شدم گفتم: بعد كسكش اومدي اينجا كه كون بدي؟!
322- رشتيه رفيقش رو تو خيابون ميبينـه، ميگه: هي ميگن تركا خرن، تركا خرن، به خدا راست ميگن! رفيقش ميگه: چطور مگه؟ ميگه: مثلاً اين اصغر آقا، مرتيكه ترك خر! خودش زن دارهها، ولي مياد زن منو ميگاد!
323- از يه رشتيه ميپرسن: شما با چه سهميهاي وارد دانشگاه شدي؟ ميگه: بنده افتخار ميكنم گه فرزند سه که تا شـهيدم!
324- بـه تركه ميگن: که تا حالا تو موقعيتي گير كردي كه نـه راه بعد داشته باشي نـه راه پيش؟! ميگه: آره، يه بار يه اَره رفته بود تو كونم!
325- يه روز يه رشتيه با زنش ميره سينما، فيلم سوپر ببينند. وسطاي فيلم زنـه حشري ميشـه و دست ميكنـه تو شلوار مرده. مرده ميگه: گرمـه؟! زنـه ميگه:آره. مرده ميگه: نرمـه؟! زنـه حشري ميگه: آااره. ميگه: كلفته؟! ميگه:آااي…آره! رشتيه ميگه: اون انمـه!
326- رشتيه شو ميبينـه داره بـه يه پسرهميده، خيلي ناراحت ميشـه، به خودش ميگه: اين امروزميده، لابد فردا هم ميره سينما، پس فردا هم لابد ميخواد سيگار بكشـه!
327- فرق كير و دوچرخه چيه؟ سوار دوچرخه كه ميشي پا ميزني، ولي سوار كير كه ميشي دست و پا ميزني!
328- تركه با پسرش رفته بوده دزدي، پاسبونـه ميبينتشون. دوتايي ميزنند بـه چاك، پاسبونـه هم ميگذاره دنبالشون و داد ميزنـه: كره خر! واستا!! پسر تركه واميسته ميگه: بابا منو شناسايي كردن، تو برو!
329- تركه داشته با نافش بازي ميكرده، يهو تخماش ميفته زمين!
330- زن رشتيه نصفه شب داشته ميرفته بيرون، رشتيه از خواب پا ميشـه، ميپرسه: خانم جان! كجا ميري؟ زنـه ميگه: دارم ميرم كُس بدم! رشتيه ميگه: جاي ديگه نري!
331- حضرت آدم ميره پيش خدا، ميگه: خدايا اين حوا اولش چيز خوبي بود، ولي ديگه حوصلم ازش سر رفته! خدا ميگه: ببينم، که تا حالا همديگر رو بغل كردين؟ آدم ميگه: بغل كردن ديگه چيه؟! خلاصه خدا يادش ميده چطور حوا رو بغل كنـه. حضرت آدم ميره، بعد از دو روز مياد، ميگه: خدايا! عجب چيز باحاليه اين بغل كردن، كلي حال كرديم! خدا ميگه: بعد لابد بوسيدن هم نميدوني چيه. حضرت آدم ميگه: بوسيدن؟! خلاصه خدا بوسيدن رو هم بـه آدم ياد ميده. حضرت آدم ميره، بعد از يك هفته مياد، ميگه: خدايا! اين بوسيدن چقدر حال ميده!! چرا زودتر يادمون نداده بودي؟! خدا ميگه: تازه هنوز نميدوني كه سكس چه كيفي داره! حضرت آدم ميگه: سكس چيه؟! خلاصه خداوند اصول سكس رو هم بـه آدم ياد ميده. حضرت آدم ميره، ده دقيقه ديگه برميگرده، ميگه: خدا جون، سردرد چيه؟!
332- يارو اواهه داشته سلانـه سلانـه از يك خيابون ميگذشته، يك كاميونـه منتظر بوده كه رد شـه. راننده كاميونـه هي بوق ميزنـه، يارو اهميت نميده. آخر رانندهه سرشو از پنجره ميكنـه بيرون، ميگه: هـوي.. بچه كوني! يا ازونجا رد شو، يا پياده ميشم ميگيرم ميكنمت! اواهه هم برميگرده ميگه: آخه چقدر حرف، چقدر وعده؟!
333- دو که تا ه تو پارك بـه يك اواهه گير ميدن، هي بهش چشمك ميزنند، براش عشوه ميان، خلاصه كون خودشونو پاره ميكنند، اواهه بهشون اهميت نميده. آخرش ا خسته ميشن ميرن پي كارشون. يك پيرمرده اونجا رو نيمكت نشسته بوده، برميگرده بـه اواهه ميگه: خاك بر سرت! من سن تو بودم، پشـه رو تو هوا بلند ميكردم! اواهه ميگه: ااا..؟ خوب بعد منم پشم!
334- يكي ازين لات و لوتاي هيكلي تهروني ميره تو يك عرق فروشي تو رشت. خلاصه يك گيلاس عرق سفارش ميده، ميره وسط سالن واميسته، يك ضرب گيلاسشو ميره بالا و ميگه: اونايي كه طرف چپم نشستن، همشون مادر بـه خطان! كسي مشكلي داره؟! ملت همـه جفت ميكنند، هيچكي صداش درون نمياد. بعد يك گيلاس عرق ديگه ميگيره، يكجا ميره بالا، ميگه: اونايي كه طرف راستم نشستن، همشون زن قحبن! كسي مشكلي داره؟! باز كسي خايه نميكنـه چيزي بگه. يهو يك رشتيه هيكلي از طرف راست بلند ميشـه، آروم-آروم مياد طرف يارو. يارو ميگه: عمو! شوما مشكلي داري؟! رشتيه ميگه: نـه قربون! من فقط طرف اشتباه نشستم!
335- تركه با دوست ش ميره كوه، همينجوري كه داشتن ميرفتن يه دفعه نيرو انتظامي ميريزه. سربازه بهش ميگه: شما اينجا چي كار ميكنين؟ اين خانوم كيه باهات؟ تركه ميگه: من كه كوه نورد حرفهايم، اينم وقتي من اومدم همينجا بود، مثل اينكه كُس كوهيه!
336- بچهه با خالش ميره بيرون يه خره رو ميبينـه، كيرخره رو نشون ميده بـه خالش ميگه: اين چيه؟ خالش ميگه: هيچي عزيزم بيا بريم. فردا بچهه با باباش ميره بيرون بازم كير خره رو ميبينـه بـه با باباش ميگه: بابا، اين چيه؟ باباش ميگه: اين كير خره. بچهه ميگه: بعد چرا گفت هيچي نيست؟ باباش ميگه: آخه براي خالت اين هيچي نيست!
337- يك بابايي رو تو قزوين ميندازن زندان، روز اول هم سلوليش ازش ميپرسه: بالام جان، بچه كردي افتادي اين تو؟! يارو ميگه: نـه آقا اين حرفا چيه؟ من هيچ وقت همچي كاري نميكنم! قزوينيه ميگه: خوب بعد حتما اوا كردي؟! باز يارو ميگه: نـه برادر، چي ميگي؟! قزوينيه ميگه: نكنـه پيرمرد كردي؟! يارو ميگه: آقاي عزيز عفت كلام داشته باش، اين حرفا يعني چي، من جرمم سياسيه! قزوينيه ميگه: آهــان! بالام جان فهميدم، رئيسجمـهور كردي!
338- تركه و اصفهانيه و تهرانيه داشتن با هم ميرفتن يه دفعه يه غوله درون مياد، بهشون ميگه: يه آرزو بكنين اگه من تونستم بر آوردش كنم ميكشمتون، اگه نتونستم كاري باهاتون ندارم. اول تهرانيه آرزو ميكنـه كه يه كشتي پر از طلا براش بياره، غوله مياره و ميكشتش. بعد نوبت اصفهانيه ميشـه، اونم ميگه: يه كاخ با طلا بساز غوله آرزو اين رو هم برآورده ميكنـه و ميكشتش. بعد نوبت تركه ميشـه، يه كم فكر ميكنـه، يه دفعه ميگوزه، ميگه: اگه ميتوني رنگش كن، غوله هم ولش ميكنـه ميره پي كارش!
339- يارو تيمساره از تهران ميره اردبيل سركشي، ميبينـه همـه جاي شـهر مامورين نيروي انتظامي شلوارا رو كشيدن پايين و قنبل كردن! يارو خيلي عصباني ميشـه، ميره پيش رئيس اون حوزه ميگه: خاك بر سرتون! اين چه افتضاحيه؟! چرا همـه سربازا تو شـهر كون قنبل كردن؟! يارو ميگه: يواش قربان! يك قزوينيه از زندان فرار كرده، ما براش تله گذاشتيم!
340- كوره ميره تو آشپزخونـه دستش ميخوره بـه رنده ميگه: اين كس شعرها چيه اينجا نوشته؟!
341- تركه ميره جبهه بهش ميگن: ببين اين نارنجك رو وقتي ميخواي پرت كني بايد ضامنش رو بكشي، بعدتا ده بشماري و پرتش كني. تركه نارنجك رو با دست راستش ميگيره ضامنش رو ميكشـه، شروع ميكنـه با انگشتاي دست چپش شمردن: بير، ايكي، اوچ، دورت، بيش، انگشتاي دست چپش تموم ميشـه نارنجك رو ميذاره لاي پاش با انگشتهاي دست راستش ميشمره: آلتي، يدي، سكيز، دوگوز…..بوووووووم!
342- زنـه رشتيه مادرزاد رو تخت خوابيده بوده، که تا رشتيه مياد پتو رو ميكشـه رو خودش، رشتيه ميگه: خانم جان اين نجابتت منو كشته!
343- تَرياكيه بايد آزمايش مدفوع ميداده، يك شيشـه بهش داده بودن كهنمونشو بياره. ميره خونـه و ميشينـه تو مستراح، ياعلي! شروع ميكنـه زور زدن! خلاصه بعد از دو سه ساعت عرق ريختن، يك سنده يك سانتي گيرش مياد كه واسه نمونـه ببره. وقتي ميره جواب آزمايشش رو بگيره، بهش ميگن: شرمنده قربان، نمونـه شما گم شده. ترياكيه شاكي ميشـه، دادميزنـه: اي مال مردم خورا!
344- شيرهايه ميميره، ميبرنش بهشت. دو سه روز ميگذره، يك روز ميان ازش ميپرسند كه همـه چي ميزون هست يا نـه، ميگه: والله همـه چيز عاليه، فقط يوخده شـوژ مياد! ميبرنش دم مرز جهنم كه يخورده گرماي جهنم بخوره بهش، بلكن گرم شـه. دوباره بعد از چند روز ميان ميپرسند: خوب اوضاع چطوره؟ ميگه: والله همـهچي خوبه، ولي هنوز يوخده شـوژ مياد! ميگن بابا تو اصلاً لياقت بهشت رو نداري، ميندازنش تو جهنم! بعد از چند روز ميان، ميپرسند: خوب بالاخره گرم شدي؟ ميگه: والله اينجا بهتره، ولي هنوز هم يوخده شـوژ مياد! شاكي ميشند ميندازنش طبقه هفتم جهنم، تو مركز آتيش. چند روز ميگذره، ميان بهش سر بزنن ببينيند اوضاع احوالش چطوره. که تا درو باز ميكنند، يارو داد ميزنـه: داداش اون درو ببند، تازه اينجا هوا گرفته بود!
345- دكتره داشته با زنش تو خيابون رد ميشده، يك زنـه لاشيه مياد شروع ميكنـه باهاش لاس زدن. بعد كه طرف ميره، زن دكتره ازش ميپرسه: اين خانوم كي بود؟ دكتره ميگه: يك خانمي كه من درون رابطه با كار ديده بودمش. زنش ميپرسه: درون رابطه با كار تو يا كار اون؟!
346- يارو ازون سيگارياي خفن بوده، ميفته زندون، حبس ابد. روز اول بهش ميگن: ببين ما حال و حوصله نداريم هر دقيقه خورده فرمايشات تورو انجام بديم. همين الان ميگي چي ميخواي، ما برات مياريم، بعد درون سلولتو ميبنديم که تا ده سال ديگه. يارو ميگه:ســيــگــار! من فقط سيگار ميخوام! ميرن براش 500 باكس سيگار ميارند، و در سلولش رو ميبندند. بعد از 10 سال ميان ببينند چيز ديگه اي ميخواد يا نـه، درون سلولش رو كه باز ميكنند ميبينند نشسته يه گوشـه اي، دست و پاش داره ميلرزه. يارو که تا جماعت رو ميبينـه، بر ميگرده ميگه: قربون، آتيش داري؟!
347- رشتيه تازه ازدواج كرده بوده. روز اول پا ميشـه، ميبينـه خبري از صبحونـه نيست. بـه زنش ميگه: خانم جان، صبحانـه كجاست؟ زنش ميگه: من فكر كردم شما ميري سركار، صبحونـه نميخوري. رشتيه ميگه: ببين خانم جان، ازين بـه بعد هر روز صبح، سنگگ تازه با كره و پنيرو مربا و عسل روي ميزه، چه من باشم، چه نباشم! خلاصه ميره سركار و ظهر بر ميگرده، ميبينـه خبري از ناهار نيست. بـه زنش ميگه: خانم جان، بعد ناهار كجاست؟ زنش ميگه: من فكر كردم شما سركاريد، ديگه ناهار نپختم. رشتيه ميگه: ببين خانم جان، ازين بـه بعد هر روز ظهر سر ساعت يك، ناهار، كته كباب و ترشيتره و باقالا قاتق بايد سر ميز باشـه، چه من باشم، چه نباشم! خلاصه زنش يك چيزي حاضر ميكنـه، ميخورند و رشتيه باز ميره سر كار. شب برميگرده، ميبينـه خبري از شام نيست. بـه زنش ميگه: خانم جان! بعد شام چيشد؟ زنش ميگه: من فكر كردم ديگه شما هم صبحونـه خورديد هم ناهار، ديگه شام نميخوريد. رشتيه ميگه: ببين خانم جان، ازين بـه بعد هر شب ساعت نـه روي اين ميز شام گرم حاضره، چه من باشم، چه نباشم! زنش شاكي ميشـه، ميگه: خوب بعد بگذار منم شرايطم رو بگم. ازين بـه بعد من بايد هر روز صبح و ظهر و شب، سه نوبت كس بدم! چه شما باشيد، چه نباشيد!
348- افسره جلوي يك ماشين رو ميگيره، بـه راننده ميگه: جناب شما بـه خاطر بستن كمربند ايمني، پنجاه هزار تومن از طرف انجمن حمايت از ايمني راهها جايزه برديد. حالا ميخوايد با اين پول چيكاركنيد؟ يارو ميگه: فكر كنم باهاش برم گواهينامم رو بگيرم! يك زنـه كنار دستش نشسته بوده، ميگه: گوش نكنيد جناب سروان، اين شوهر من وقتي مسته يك بند كس ميگه! تو صندلي عقب، يك جوونكي خواب بوده، ازين سر و صدا بلند ميشـه، ميگه: من همون اول گفتم با ماشين دزدي نميشـه فرار كرد!! يهو يك نفر از تو صندوق عقب داد ميزنـه: ببينم بالاخره از مرز گذشتيم يا نـه؟!
349- تركه از اتوبوس پياده ميشـه، رو صورتش جاي دوتا سيلي بوده. رفيقش ميبيندش، ازش ميپرسه: عسگر چي شده؟ ميگه: والله من تو اتوبوس واستاده بودم، يهو ديدم دامن خانم جلويي رفته لاي پاهاش. من گفتم: اين شكلي زشته، گرفتم كشيدمش بيرون. خانم عصباني شد،زد يكي زير گوشم. رفيقش ميگه: ولي رو صورتت كه جاي دوتا توگوشيه. تركه ميگه: آخه بعد ديدم خوشش نيومد لباسشو كشيدم بيرون، منم فشارش دادم سرجاش!
350- پسر عربه ميره تو يه مغازه لوازم خونـه ميگه: آقا اگه من با كيرم اين اتو رو بلند كنم چي بهم ميدي؟ يارو هم ميخنده ميگه: خود اتو رو ببر! پسره هم بلند ميكنـه و اتو رو وَر ميداره ميبره. فرداش پسره با باباش مياد بـه صاحب مغازه ميگه: با بابام اومديم يه يخچال ببريم!
351- رشتيه مياد خونـه ميبينـه يه يارو رو زنشـه، چتر يارو هم اون بغل تخته. ور ميداره چتر يارو رو ميشكنـه، ميگه: ايشالله وقتي ميخواي بري بارون بياد!
352- يه زنـه انگليسيه و يه تركه تو آ بودن. زنـه شروع ميكنـه شدن و به تركه ميگه: يه كاري كن كه احساس كنم واقعاً ، تركه هم شروع ميكنـه لباساشو درون مياره، بعد ميندازدشون جلوي زنـه، ميگه: اينا رو بشور بعد هم اتوشون كن!
353- تركه تو قايق بوده تو دريا يه دفعه يه پري ماهي مياد بهش چشمك ميزنـه. تركه ميگه: جل الخالق! ما اسبماهي ديده بوديم، سگماهي ديده بوديم، فيلماهي ديده بوديم، اما ديگه ماهي نديده بوديم!
354- تركه تو يك دهي دكتر بوده، ميخواسته بـه يك زنـه آمپول بزنـه. زنـه ازين شليتههاي لايه لايه پاش بوده، هرچي تركه دامناش رو بالا ميزده، تموم نميشده. آخر تركه شاكيميشـه بـه زنـه ميگه: ببخشيد خانم، كون شما صفحه چنده؟!
355- بـه رشتيه ميگن: شما که تا حالا تو صف كسي رو هول دادين؟ ميگه: نـه، ولي يه بار هول شدم تو صف دادم!
356- يارو ميره ديوونـه خونـه ميبينـه همـه تو صف واستادن دارن يكييكي تو يه ه نگاه ميكنن بعد دوباره ميرن ته صف واميسن. يارو كنجكاو ميشـه ببينـه تو ه چه خبره، خودش هم ميره تو صف واميسه و تو ه رو نگاه ميكنـه هيچي نميبينـه، يه بار ديگه تو صف واميسه بازم هيچي نميبينـه، از يكي ميپرسه: شما چي رو نگاه ميكنين؟ من كه هر چي نگاه ميكنم هيچي نميبينم. يارو بهش ميگه: برو بابا دلت خوشـه! ما دو ساله داريم اين تو رو نگاه ميكنيم هنوز هيچي نميبينيم، تو ميخواي با دو بار نگاه كردن چيزي ببيني؟!
357- تركه رشتيه رو تو خيابون ميبينـه، بهش ميگه: سلاااام اكبر آقاي گل! رشتيه ميگه: ديگه سلام بي سلام، خانم مُرد!
358- تركه داشته با خدا حرف ميزده، ميگه: خدايا حالاكه بـه ما عقل خر دادي، لااقل كير خر هم ميدادي!
359- بـه يه رشتيه ميگن: خانمت با پنج که تا مرد سبيل كلفت سوار يه پيكان بودن داشتن تو يه سر بالايي ميرفتن. رشتيه ميگه: بابا ايوالله! اين پيكاناي سري جديد عجب موتوري دارند!
360- بچه قزوينيه صبح پاميشـه بـه باباش ميگه: بابايي، بابايي! ديشب جايي ميخواست بره؟
361- قزوينيه ميگه: نـه باباجان. بچهه ميگه: بعد چرا هي بهش ميگفتي برگردعزيزم، برگرد عزيزم!
362- رشتيه هر روز كه بقال سر كوچشون رو ميديده، يارو بهش ميگفته: سلاااام اسمال آقاي بيغيرت! دو سه هفتهاي اين قضيه تكرار ميشـه، رشتيه همچين بگي نگي بهش بر ميخوره، يه شب بـه زنش ميگه: خانم شما روزها ما نيستيم چكار ميكني؟ اين اصغرآقا بقال هي بـه ما ميگه بيغيرت. زنش ميگه: هيچي بابا، تو بهش محل نگذار، اينا بـه تو حسوديشون ميشـه. رشتيه فردا دوباره از درون مغازه يارو رد ميشده، بقاله بهش ميگه: سلااااام اسمال آقاي بي غيرت دهن لق!
363- از تركه ميپرسن: از چه رنگي خوشت مياد؟ ميگه: از قهوهاي نوك اي!
364- رشتيا تو تظاهرات شعار ميدادن: اين تن شـهادت خوايه، زناشون هم ميگفتن: بعد ماها رو كي گايه!
365- توي يكي از پاركهاي اصفهان، يك وپسري خلوت كرده بودن. ه روي پيشونيشو اشاره ميكنـه، ميگه: اينجام درد ميكوند. پسره ميگه بيا ماچش كنم خوب شـه. ماچ ميكنـه و ه ميگه: آخيش خوب شد. دوباره ه دست ميگذاره رو لپش ميگه: اينجام درد ميكوند. باز پسره ماچ ميكنـه و خوب ميشـه. همينجور ميرن جلو که تا ميرسن بهه. که تا پسره ميخواد ماچ كنـه که تا خوب شـه يهو باغبونـه بوتهها سرشو بلند ميكنـه ميگه: دادا، اگه ماشفا ميدد اين بواسير ما هم درد ميكوند، يه فكري بـه حالش بكون!
366- رشتيه مياد خونـه ميبينـه بچهها حسابي شلوغ پلوغ كردن. ميگيره همـه رو ميزنـه و ساكتشون ميكنـه بجز يكي كه اصلا هيچي بهش نميگه. رفيقش بهش ميگه: بابا چرا اينقدر بين بچههات فرق ميگذاري؟ رشتيه ميگه: آخه اون يكي سيده!
367- تركه مادر پدرشو ميكشـه، ازش ميپرسن: چرا اين بدبختا رو كشتي؟ ميگه: بعد از چهل سال بـه رابطه كثيفشون پي بردم!
368- رفيق تركه خيلي خانوم باز بوده، تركه ازش ميپرسه: آخه تو چي كار ميكني كه هي چپ و راست خانوم بلند ميكني؟ بـه ما هم ياد بده. رفيقش ميگه: بابا كاري نداره كه، بيا بريم که تا بهت ياد بدم. سوار ماشين ميشن ميرن جلو پاي يه زنـه آخر تيكه ترمز ميكنن، رفيقش بـه زنـه ميگه: معين جديد رو شنيدي؟ زنـه ميگه: نـه. ميگه: بيا من برات بگذارم. خلاصه زنـه رو سوار ميكنـه و ميبره خونـه که تا دسته ميكنـه، تركه هم خيلي تحت تاثير قرار ميگيره. چند روز بعد با ماشين ميره جلوي يه خانومـه نگه ميداره، ميگه: معين جديدي رو شنيدي؟! زنـه ميگه: نـه. تركه ميگه: نشنويها! مـيكُـننت!
369- ه با دوست پسرش توپارك بوده، يه دفعه باباي ه مياد، ه هول ميكنـه. پسره بهش ميگه: بابا چرا نگراني؟ بابات كه منو نميشناسه، بگو داداشمـه!
370- رشتيه شب عروسيش بوده، بهش غذا نميرسه. خيلي شاكي ميشـه و تا آخر همينجور اخماش تو هم بوده. آخر شب ميشـه بهش ميگن: بيا بروتو حجله، عروس خانم منتظره. رشتيه با همون اوقات تلخ ميگه: هر ي كه كبابشو خورده، بياد كُسشم بكنـه!
371- تو كرمانشاه رسم بوده كه شب عروسي يه ويلنزن مياوردن كه دم حجله درون ضمن اينكه عروس و داماد كارشونو ميكنن، يه آهنگ آروم بزنـه. يك بار عروسي يك بابايي بوده، خلاصه عروس و داماد ميرن تو حجله مشغول ميشند و جناب ويلنزن هم تو اتاق بغلي شروع ميكنـه يه اهنگ آروم ميزنـه. بعد يهو ويلن زنـه يادش مياد كه ديرش شده و بايد يه جا ديگه هم بره، شروع ميكنـه يه آهنگ تند ميزه كه زود تموم شـه. همينجور كه داشته تند تند ميزده، يهو داماد خيس عرق مياد بيرون، نفس زنان ميگه: مُرد! خوب شد؟!
372- قزوينيه ميره آمريكا، وقتي برميگرده دوتا بچه با خودش مياره، يكي سفيد يكي سياه. ازش ميپرسند: اين سياه رو ديگه برا چي اوردي؟ ميگه: بالامجان اين واسه ماه محرمـه!
373- زنـه ميره ميوه فروشي، ميگه: آقا خيار كيلو چنده؟ يارو ميگه: دويست پنجاه تومن. زنـه مانتو شو باز ميكنـه، ميگه:حالا چنده؟ يارو ميگه: دويست تومن! زنـه پيرهنشو درمياره، ميگه: حالا چند؟ يارو ميگه: صد و پنجاه تومن! زنـه دامنشم درمياره ميگه حالا چند؟ يارو ميگه صد تومن! خلا صه زنـه همينجوري لباساشو درون مياره يارو هم ميگه: پنجاه تومن، بيست تومن، ده تومن، پنج تومن، چهار تومن، سه تومن، دو تمون، يه تومن،..آااااه!…. دويست و پنجاه تومن!
374- پير زنـه ميره دارو خونـه همينجور كه داشته يه خودش ميپيچيده ميگه: (آه!) اقا (آه!) كير (آي!) مصنوعي (آه!) دارين (آ..ه)؟ يارو ميگه: آره. زنـه ميگه: واي مادر (آه!) الهي (آاا..ه!)پير شي (آه) چطوري (آه!) خاموش ميشـه؟!
375- يارو ميره كس مصنوعي ميخره، ميبره خونـه، دو سه بار حال ميكنـه و آبش مياد، بعد ميخواد درون بياره ميبينـه نميشـه، هر كار ميكنـه كه دستگاهه ول نميكرده. زنگ ميزنـه بـه شركت سازنده ميگه: آقا (آه!) اين كس مصنوعي شما (آه!)چه جور خاموش (آااه!)ميشـه؟! يارو ميگه اون دكمـه قرمز رو بزن خاموش ميشـه. طرف ميگه: (آه!)زدم ولي (آه!) خاموش نشد(آه)! يارو ميگه خوب آبيه رو بزن. طرف ميگه: (آه!) زدم ولي (آه!) خاموش نشد(آااه)! بعد يارو ميپرسه: ببخشيد شماره سريال اين دستگاه شما چيه؟ مرده جواب ميده: (آه!) چهارده (آآه!) صدوسي و دو. يارو ميگه: آقا شما اشتباه بردين، ايني كه شما خريدين شير دوش هفده ليتريه، که تا هفده ليتر ندوشـه ول نميكنـه!
376- رشتيه شب عروسيش بوده، رفيقش ميبينـه داره دم حجله قدم ميزه. بهش ميگه: بابا برو تو عروس خانم منتظره، چرا اينجا واستادي؟! رشتيه ميگه: والله ما يه بفرما بـه باجناق زديم، رفته تو هنوز درنيومده!
377- يك بابايي پسرش تو قزوين گم ميشـه، ميره پاسگاه گذارش ميده. بهش ميگن خوب مشخصات پسرتون چيه؟ ميگه: هشت سالشـه، تپله، موهاش بوره، چشاش آبيه، يك شلوار كوتاه هم پاشـه. يارو افسره تو ميكروفون ميگه: بـه كليه واحدها، برادرا توجه كنن، يه تيكه گم شده.. آاااه!
378- يه زن آامريكايي و يك زن انگليسي و يك زن حزبل تو جزيره آدمخورا گير ميكنند. آدم خورا بـه آمريكاييه ميگن: باكونبا يا مردونگا (بكنيمت يا بكشيمت)؟ ميگه: باكونبا. ميكننش بعد ولش ميكنن. انگليسه هم ميگه باكومبا، اونم ميكنن، ولش ميكنن. ميرسن بـه حزبله، ميگن: باكونبا يا مردونگا؟ زنـه ميگه: مردونگا، مردونگا! يارو هم ميگه: اونقدر باكونبا که تا مردونگا!
379- بـه تركه ميگن يه جمله بگوكير باشـه، ميگه: كس ننت!
380- يارو سبيل كلفته داشته تو يك جمعي تعريف ميكرده كه آره ما با كاروان داشتيم ميرفتيم، يه دفعه راهزنا ريختن همـه ملت رو يا كشتن يا كردن! بعد نگاه ميكنـه ميبينـه بقيه دارند چپ چپ نگاش مينند، برميگرده ميگه: البته ما رو كشتن!
381- يارو ميره قزوين و بر ميگرده. ازش ميپرسند: چي شد، بلايي سرت نيومد؟ كاريت نكردن؟ ميگه: نـه بابا خيلي هم خوب بود. ما رو بردن خونشون، بهمون غذا دادن، شب هم با هم نشستيم عرق خورديم و خلاصه خيلي هم حال داد. بهش ميگن: بابا خوب فكر كن ببين كاري باهات نكردن؟ يارو دوباره ميگه: نـه والله، هيچي نشد، من كه چيزي يادم نمياد… آهان! فقط يك چيزيو من آخر نفهميدم، من هميشـه وقتي عرق ميخوردم فردا صبحش سرم درد ميگرفت، اين دفعه نميدونم چرا فرداش كونم درد ميكرد؟
382- يك زنـه از طبقه دوازدهم ميفته، طبقه نـهم يكي ميگيردش، ميگه يهبده که تا نجاتت بدم. زنـه ميگه: نـه! نميخوام، ترجيح ميدم بميرم! يارو هم ولش ميكنـه. بعد ميرسه طبقه هفتم، يكي ديگه ميگيردش، ميگه: يه دور بده که تا نجاتت بدم. زنـه دوباره ميگه: نـه، ولم كن مگه من جندم؟! يارو هم ولش ميكنـه. بـه طبقه پنجم كه ميرسه، يكي ديگه ميگيردش، بهش ميگه اگه ساك بزني نجاتت ميدم. بازم زنـه ميگه نـه، يارو هم ولش ميكنـه. ميرسه طبقه سوم، يك تركه ميگيردش، زنـه با خودش ميگه اين دفعه اگه ولم كنـه ديگه كارم تمومـه. ميگه: هر چي بخواي بهت ميدم،ميدم، كون ميدم، ساك مي! تو رو خدا منو نجات بده. تركه هم هولش ميده ميگه: گمشو! زنيكه جــنــده!
383- تركهبلند كرده بوده داشته تو ماشين ميبرده، نيرو انتظامي جلو شو ميگيره. سربازه بـه زنـه ميگه: پياده شو. تركه برميگرده ميگه: ته؟! بدبخت جـــنـــده ست!
384- رشتيه يه دوست پسر داشته هر شب ميومده خونشون ترتيب رو ميداده. خونـه ه اين جور بوده كه از دم پنجره اول ه ميخوابيده بعد برادره، بعد مادره، آخر هم رشتيه. پسره هم هر شب از پنجره ميومده همون اول ترتيب ه رو ميداده و ميرفته. يه شب رشتيه با زنش دعواش ميشـه، زنـه قهر ميكنـه مياد كنار پنجره ميخوابه. شب طبق معمول، پسره از پنجره مياد تو، همون اول ميپره رو زنـه و شروع ميكنـه كردن، يه دفعه ميبينـه، اه! اين كه ه نيست! درون مياره و ميپره رو ه. رشتيه پاميشـه بـه پسرش ميگه: بابا جان بدو درون ريم، يه يارو اومده از اون جلو همينجور داره ميكنـه مياد جلو!
385- رشتيه ميخواسته خونشو بفروشـه، داشته خونشو بـه يكي نشون ميداده،ميگه: اين اتاق مـه، دراتاق رو باز ميكنـه ميگه: اين مـه، ميبينـه يكي هم رو شـه، ميگه اينم دامادمـه! بعد ميگه: اونم اتاق خواب خودمونـه، درون و باز ميكنـه، ميگه: اين خان،… اوني هم كه روخانومـه خودمم!
386- قزوينيه مياد خونـه، ميگه: خانم يه خبر خوب دارم يه خبر بد، كدومشو اول بگم؟ خانمش ميگه: اول خبر بد رو بگو. قزوينيه ميگه: بچمون كوني شده! زنـه ناراحت ميشـه ميزنـه تو سرش و گريه ميكنـه. بعد از يك مدت گريه زاري، ميگه: خوب حالا خبر خوبت رو بگو. قزوينيه ميگه: ولي نميدوني چه كـونـي شده!
387- تركه سر مرز يه عراقيه رو اسير ميگيره. همينجور كه داشته ميبردتش، يه دفعه يه خمپاره ميخوره بغلشون دست عراقيه كنده ميشـه. عراقيه ميگه: بگذار من اين دستمو بندازم تو كشور خودم. تركه دلش ميسوزه، ميگه باشـه. يكم ديگه ميرن، دوباره يه خمپاره ميخوره اون يكي دست عراقيه هم كنده ميشـه. باز عراقيه ميگه بگذار من اين دستم رو هم بندازم تو وطن خودم، تركه هم ميگه باشـه. بعد يه تركش ديگه ميخوره پاي عراقيه هم كنده ميشـه، ورش ميداره ميندازه اونور مرز. يه دفعه تركه تفنگ رو ميذاره روشقيقه يارو ميگه: هوي! فكر نكن من تركم نميفهمم، كمكم داري فرار ميكنيها!
388- تركه داروخونـه ميزنـه، رو درش مينويسه: فروش نوار بهداشتي با نصب درون محل!
389- عربه و مسيحيه ميخواستن همديگه رو بكنن. اول مسيحيه مياد بكنـه، عربه ميگه: يا عيسي مسيح! مسيحيه هم وقتي اينو ميشنوه بـه احترام مسيح،آروم ميكنـه. بعد نوبت عربه ميشـه، مسيحيه مياد همون كلكو بـه عربه بزنـه، ميگه:يا علي! عربه هم ميگه: علي يارت! که تا دسته يارو رو ميكنـه!
390- تركه تو جبهه تركش ميخوره جفت تخماش كنده ميشن. ميره دكتر، يارو براش يه تخم از چوب ميگذاره يكي از آهن. چند سال ميگذره، تركه ازدواج ميكنـه و بچه دار ميشـه. يه روز تو خيابون دكتره رو ميبينـه، دكتره بهش ميگه: خـوب، چطوري؟ بچهها چطورن؟ تركه ميگه: آقاي دكتر! پينوكيو خوبه ولي اون ترميناتوره خيلي اذيت ميكنـه!
391- تركه عقب عقب راه ميرفته، ازش ميپرسند: چرا اينجوري راه ميري؟ ميگه:آخه بچهها ميگن شبيه آلن دلوني!
392- رشتيه تو جنگ تير ميخوره كيرش كنده ميشـه، براش يه كير چوبي ميگذارن. شب عروسيش همين كه مياد با عروس خانوم مشغول كار خير شـه، يهو كيره ميشكنـه. زنـه بهش ميگه: كيرش چوبي بود؟! رشتيه ميگه: نـه چوبش كيري بود!
393- تركه ميخواسته بره بهشت زهرا، گل گيرش نمياد كمپوت ميبره!
394- پسره بـه باباش ميگه: بابا جگر پا داره؟ ميگه: نـه پسرم. پسره ميگه: بعد چرا ديشب هي ميگفتي جيگر لا پاتو وا كن!
395- تركه ميره بـه يكي خبر مرگ مادرش رو بده، بهش ميگه: يه شتري بود كه درون خونـه همـه ميخوابيد!؟ يارو ميگه: خوب؟ ميگه: اين دفعه رو ننـه تو خوابيد!
396- يارو ميره تو اداره كون گشادا ميخواسته استخدام شـه. جلوي درون ورودي، دربون اونجا ازش ميپرسه: ببخشيد ميتونم كمكتون كنم؟ يارو ميگه: من ميتونم يك گلابي درسته رو بكنم تو كونم! ميخوام اينجا استخدام شم. دربونـه بهش ميگه: برو خدا پدرتو بيامرزه، من ميتونم يك توپ فوتبال رو بكنم تو كونم، اينجا دربون شدم! يارو گوش نميده ميره تو. منشي دفتر ازش ميپرسه: چيكار ميتونم براتون بكنم؟ باز يارو جريان گلابي و استخدام رو ميگه. منشيه ميگه: من ميتونم يك صندلي رو بكنم تو كونم، اينجا منشي شدم! فكر نكنم اينجا استخدامتون كنند، ولي بـه هرحال بايد با آقاي معاون دوم صحبت كنيد. يارو ميره تو دفتر معاون، ميبينـه داره يك كاناپه رو ميكنـه تو كونش! ميگه: اَااه! تو يك كاناپه رو ميكني تو كونت، تازه معاون دوم شدي، بعد رئيستون ديگه چه كون گشاديه؟! معاونـه ميگه: هيس! ما الان همـه تو كون رئيسيم!
397- بـه تركه ميگن: يه دار پرنده نام ببر، ميگه: مـهماندار هواپيما!
398- ه قزوينيه ميره پيش باباش، ميگه: بابا ميخوام برم بيرون. قزوينيه ميگه: نميشـه، نصفهشبي چه معني داره بره تو خيابون؟! ه ميگه: بابا بذار برم ديگه. قزوينيه ميگه: نـه، نميشـه. خلاصه ه اونقدر اصرار ميكنـه، آخرش قزوينيه ميگه: بيا ساك بزن، بگذارم بري! ه هم ميگه باشـه. مياد ساك بزنـه، ميگه: بابا سر كيرت كه گهيه! قزوينيه ميگه: آخه نيم ساعت پيش داداشت اومده بود ميخواست بره عرق بخوره!
399- تركه پنچر گيري داشته، زن ميگيره. فرداي شب عروسيشون، زنش ميره پيش باباش شكايت ميكنـه كه: اين شوهر من ديشب منو گرفته بود هي فرو ميكرد تو وان حموم! باباهه ميره پيش دامادش ميگه: چرا شب اول زندگي منو هي فرو ميكردي تو وان؟! تركه ميگه: خوب ميخواستم شو پيدا كنم!
400- قزوينيه يه خيابون خلوت پيدا ميكنـه، خودشو انگشت ميكنـه درون ميره!
401- يه تركه و يه آمريكاييه و يه انگليسيه داشتن تو يه كنفرانس علمي درون باره پيشرفتهاي علمي كشورشون صحبت ميكردن. آمريكاييه ميگه: ما يه موشك ساختيم كه دقيقا وسط ماه فرود مياد. ميگن: دقيقا وسط ماه؟! ميگه: نـه، حدوداً يه وجب اينورتر. بعد انگليسيه مياد ميگه: ما يه سفينـه فرستاديم وسط مريخ. ميپرسن: درست وسطش؟ ميگه: نـه، تقريباً يه وجب اينورتر. نوبت تركه ميرسه، هر چي فكر ميكنـه چيزي بـه نظرش نميرسه، آخرسر ميگه: ما تو كشورمون با چشمامون غذا ميخوريم! همـه ملت كف ميكنن، ميگن يعني چي، مگه ميشـه؟ يعني واقعا با چشماتون غذا ميخورين؟! تركه ميگه: نـه، حدوداً يه وجب پايين تر!
402- تركه ميره سلموني، ميگه: جناب اين ريش مارو اصلاح كن. سلمونيه ميبينـه طرف تركه، ميگه بگذار يكم سر كارش بگذاريم. بهش ميگه: خشك ب يا تر؟ تركه ميگه: يعنيچي، چه فرقي ميكنـه؟ ميگه: ببين، اونايي كه وقتي بچه بودن اوضاشون خراب بوده ترميزنند، ولي اونايي كه سابقشون پاكه خشك ميزنند. تركه بهش برميخوره، ميگه: يعني چي آقا؟! معلومـه كه بايد خشك بزني! يارو هم شروع ميكنـه همينجور خشك خشك ريش بدبخت رو تراشيدن. يكم كه ميزنـه، تركه دهنش سرويس ميشـه، ميگه: وايسا، وايسا! يه چيزايي داره يادم مياد!
403- رشتيه و زنش تو خيابون راه ميرفتن يه دفعه يه موتور سواره از كنارشون ميگذره. رشتيه ميگه: كاشكي منم يه موتور داشتم! موتور سواره ميشنوه، ميگه: دادش اگه ميخواي بيا يه دور بزن. رشتيه خيلي حال ميكنـه، موتور يارو رو ميگيره يك دور ميزنـه، بعد مياد ميبينـه مرده داره با زنش صحبت ميكنـه، با خودش ميگه: خوبه که تا اينا دارن با هم لاس ميزنن من يه دور ديگه ب!
404- رشتيه ميره خونـه ميبينـه يه يارو سبيل كلفته رو زنشـه، ميگه: ببخشيد آقا، شما؟ يارو ميگه: اكبر آقا سبيل كلفت، كاري داشتي؟! رشتيه ميگه: نـه قربون، من غلط بكنم! روز بعد مياد ميبينـه اين بار يك بچه سوسوله رو زنشـه. ميگه: جناب شما؟ ميگه: من كاميم، كاري داشتين؟ رشتيه ميگه: والله من نـه، ولي اگه اكبر آقا بشنوند ناراحت ميشند!
405- رشتيه تركه رو ميبينـه، بهش ميگه: بيچاره آبروت رفت! تركه ميگه:چرا، مگه چي شده؟ رشتيه ميگه: خانم ديشب توخونـه ديده بودت!
406- تركه نشسته بوده كنار جوب، نون خشك ميزده تو ب ميخورده وهي ميگفته خدايا شكرت! يه يارو بهش ميگه: بدبخت! تو كه داري نون خشك با ب ميخوري، ديگه چرا هي خدا رو شكر ميكني؟ تركه ميگه: خدا رو شكر ميكنم كه اين تير برق نرفت تو كونم!
407- يارو ميميره، ميره بهشت. روز اول جبرئيل مياد، ميگه: ميخوام جُمجُمت رو كنم دور سرت نور بذارم. روز بعد مياد ميگه: ميخوام كتفاتو كنم برات بال بذارم. يارو شاكي ميشـه، ميگه: بابا نخواستيم! اصلاً من ميخوام برم جهنم! جبرئيل بهش ميگه: باباكجا ميخواي بري؟! اونجا پدرت رو درون ميارن، چوب تو كونت ميكنن. ميگه: بازم اون بهتره، حداقل ش رو خودم دارم!
408- تركه ميخواسته خبر شـهادت يكي رو بـه پسرش بده، ميگه: پسرم پدرت كجاست؟ پسره ميگه: بابام جبهس. تركه ميگه:ااه… بيلاخ! مُرده!
409- رشتيه بچه دار نميشده، محلشون رو عوض ميكنـه!
410- يارو رشتيه بچه نداشته، ميره مسافرت، مياد ميبينـه سه که تا بچه داره. ازش ميپرسند: چي شد، تو كه بچه نداشتي؟ ميگه: والله همسايهها شرمنده كردن!
411- يك بابايي رو بودند سربازي، يك روز ميبرنشون عمليات پرش با چتر. خلاصه اونروز ميگذره و فرداش يارو مياد براي باباش تعريف كنـه كه چي كارا كردند. ميگه: آره مارو سوار هواپيما كردند، بعد از يك مدتي گروهبانـه گفت: ما الان درون ارتفاع 1000 متري هستيم، هركي داوطلبه بپره. باباش ميپرسه: خوب تو پريدي؟ ميگه: نـه هنوز…خلاصه چند نفر پريدند، بعد يك مدتي گروهبانـه گفت: خوب الان ديگه وقتشـه،گروهان همـه بپرند! -خوب پريدي؟ -نـه..گوش كن. خلاصه همـه پريدند و من موندم تو هواپيما. گروهبانـه گفت: سرباز! بپر!! -پريدي؟ -نـه واستا بگم… من همين جور واستاده بودم اونجا. يهو گروهبانـه زيپ شلوارش رو باز كرد، كيرشو درآورد گفت: سرباز! يا بپر، يا اينو که تا دسته ميكنم بـه ماتحتت! -خوب بالاخره پريدي؟ -آره… اولش يخورده!
412- تهرانيه ميره تبريز از يه تركه ميپرسه: ساعت چنده؟ تركه ميگه: يك و نيم. تهرانيه ميگه: يدور بده بكنيم! تركه خيلي بهش بر ميخوره، مياد تهران، ميره تو ميدون انقلاب واميسته، صبر ميكنـه که تا ساعت يك و نيم بشـه. ساعت يك و ربع حوصلش سر ميره، بـه يكي ميگه: آقا ساعت چنده؟ ميگه: يك و ربع. ميگه: يدور بده بكنيم! يارو ميگه: اون كه مال يك و نيمـه! تركه ميگه: خوب يه ربعشم ساك ميزنيم!
413- تركه ميره ميوه فروشي ميگه: آقا بي زحمت يه كيلو انگور بده. فروشنده هم ازون آدمـهاي مذهبي بوده، ميگه: نگو انگور، بگو ميوه بهشتي! بعد تركه ميگه: آقا دو كيلو هم سيب بدين. يارو ميگه: نگو سيب، بگو جمال محمد! بعد تركه بادمجون ميخواسته، ميگه: بي زحمت يه كيلو هم كير بلال حبشي بدين!
414- زنـه ميره دكتر، ميگه: آقاي دكتر من كنار رونم خال داره. دكتره مياد معاينـه كنـه، که تا دست ميزنـه پاك ميشـه. چند وقت بعد دوباره همون زنـه مياد، ميگه: آقاي دكتر من كنار رونم خال داره. بازم که تا دكتره دست ميماله، پاك ميشـه. خلاصه چند بار اين قضيه تكرار ميشـه، که تا اينكه دكتره يه بار ميگه: ببخشيد خانم، شوهر شما نجاره؟ زنـه ميگه: آره،چطور مگه؟ دكتره ميگه: بهش بگين ازين بـه بعد وقتي ميخواد ساك بزنـه، مدادشو گوشش ور داره!
415- تو جنگل يه روباهه داشته بـه تاخت درون ميرفته. ازش ميپرسن: واسه چي فرار ميكني؟ ميگه: آخه شير يك قانون گذاشته، هر كي سه که تا تخم داشته باشـه، يكيشو ميبرند! بهش ميگن: خوب تو چرا فرار ميكني؟ توكه دو که تا داري! ميگه: آخه اول ميبرن، بعد ميشمارن!!!
416- يارو داشته با بچش بازي ميكرده، هي بچه رو پرت ميكرده بالا، تو هوا ميگرفتدش. يه بار بچه رو خيلي ميندازه بالا، بچه ميفته تو خونـه همسايه (كه از قضا همشـهري آذربايجاني بوده) تركه هم بچه رو مياره ميگه: ايندفعه آوردم، ولي اگه دفعه ديگه بندازي پارش ميكنم!
417- دوتا خانومـه نشسته بودن تو تاكسي، همينجور داشتند از هر دري صحبت ميكردند. يكيشون بر ميگرده بـه اونيكي ميگه، شما شغلتون چيه؟ يارو جواب ميده: والله من كارم نسبتا راحته، صبح پا ميشم صبحونـه ميخورم، ميرم بيرون يك دوري اطراف مي، ميام خونـه دوش ميگيرم، دوباره ميرم بيرون،يك مقدار تو خيابون پرسه مي، ميام خونـه دوش ميگيرم، بعد ناهار ميخورم، ميرم بيرون يك مقدار ميگردم، دوباره ميام خونـه يك دوش ميگيرم، بعد ميرم باز چند ساعت قدم مي، بر ميگردم خونـه دوش ميگيرم، ميخوابم… شما شغلتون چيه؟ اونيكي زنـه جواب ميده: والله منم مثل شما جندم، منتها اينقدر وسواس ندارم!
418- تركه بچشو كرده بوده، ميگيرند، ميبرنش دادگستري. قاضي ميگه: مرتيكه! واسه چي برو كردي؟! ميگه: آخه آقاي قاضي، حرف گوش نميداد! ميگه: يعني چي آقا؟ چه ربطي داره؟ آخه آدم كه واسه اين چيزا بچش رو نميكنـه! باز تركه ميگه: آخه آقاي قاضي، حرف گوش نميداد! قاضيه ميگه: باباجان، حرف گوش نميداد، خوب نصيحتش ميكردي، تنبيهش ميكردي، آدم بچه رو كه نميگيره بكنـه! تركه شاكي ميشـه ميگه: اااه..! آقاي قاضي، مثل اينكه شما هم حرف گوش نميدينها!
419- دو که تا تركه تو خيابون وايستاده بودن داشتن كوناشونو بـه هم ميزدن، يكي مياد ازشون ميپرسه: ببخشيد شما دارين چي كار ميكنين؟ ميگن: داريم دوكون باز ميكنيم! يك ماه بعد يارو داشته از همون خيابون رد ميشده، ميبينـه ايندفعه دارن كيراشونو بـه هم ميزنن، ميگه: ايندفعه دارين چي كار ميكنين؟ ميگن: داريم معاملمونو بـه هم ميزنيم!
420- تركه ميخواسته زدن رو ترك كنـه، چهار گوشـه حموم رو ميبوسه مياد بيرون!
421- كميته تركه رو مست و پاتيل تو خيابون ميگيره. بهش ميگند: مرتيكه كثافت! گمشو برو تو ماشين، باباتو ميسوزونيم! همين جور كه داشتند ميچپوندنش تو ماشين، تركه هي داد و بيداد ميكرده كه: چيكارم داريد؟ آخه منو واسه چي گرفتين؟ سربازه بهش ميگه: واسه عرق خوري. تركه ميگه: د بابا اينكه دعوا نداره! خوب بيارين بخوريم!
422- تركه وايستاده بوده دم مدرسه ونـه، يكي مياد بهش ميگه: آقا واسه چي اينجا وايستادي؟ 423- تركه ميگه: وايستادم كه وايستادم، اصلاً بـه تخمم كه وايستادم!
424- يه كوسه بوده عادت داشته معامله مردم رو ميكنده، تو گونـه خودش هم آخرين نمونـه باقي مونده بوده، نميتونستن بكشنش. ميگن: چي كار كنيم؟ ميان دندوناش رو ميكنن. بعد از چند وقت يك بابايي داشته تو دريا شنا ميكرده، يهو داد ميزنـه: كــوســه! آه! كوسه! آه! آه! كوسه! آه آااااه!
425- تركه صداش خيلي نازك بوده، ميره دكتر. دكتره بهش ميگه: تنـها راه مداواي صداي شما اينـه كه خايههاتونو جراحي كنيم، درآريم. تركه ميگه: نـه مرسي اقاي دكتر، همين جور بهتره. خلاصه ميگذره و بعد از يك مدتي تركه داشته تو دريا شنا ميكرده كه يه كوسه ميبينـه، داد ميزنـه: (با صداي نازك) كـمـك! كـمـك!… (با صداي كلفت) كـــوســـه!
426- زنـه ميره دكتر، ميگه: آقاي دكتر من صدام يكم كلفته، ميخوام معالجش كنم. دكتره ميگه: يه دارو هست ولي عوارض جانبي داره. زنـه ميگه: اشكال نداره، فقط صدام خوب بشـه. دكتره هم دارو رو براش مينويسه. بعد از يه مدت زنـه بر ميگرده مطب دكتره، ميگه: آقاي دكتر، دمت گرم! من صدام خوب شد، فقط رو سينم يه كم مو درآوردم كه اونم بـه تخمم!
427- يارو با زنش ميره باغ وحش، زنـه تو قفس ميمونا يك گوريل ميبينـه آخر هيكل، از مسوول باغ وحش ميپرسه: ببخشيد آقا اين گوريل روزي چند بار توليد مثل ميكنـه؟ يارو ميگه: روزي بيست بار! زنـه ميگه: اينو بـه شوهرم بگين! شوهره هم ميگه: ببخشيد، اين گوريل با چندتا ميمون ماده توليد مثل ميكنـه؟ يارو ميگه: با ده تا. ميگه: اينو بـه همسرم بگين!
428- سرخپوسته ميره داروخانـه يك كاندوم ميخره، بعد از يه مدت مياد ميگه اقا يه كاندوم قوي تر بده. يارو ميگه چرا؟ سرخپوسته ميگه: مرد سرخپوست قوي، زن سرخپوست قوي، كاندوم، بووووم….! يارو بهش يه كاندوم محكم تر ميده، بازم بعد از يه مدتي برميگرده، ميگه: زن سرخپوست قوي، مرد سرخپوست قوي، كاندم بووووم…! اين دفعه يارو يه كاندوم آهني بهش ميده. بعد از يه مدتي زن سرخپوسته سياه پوش مياد ميگه: مرد سرخپوست قوي، زن سرخپوست قوي،كاندوم قوي، تخم طرف چپ بوووووم…!
429- عربه ميره بخره، يارو بهش يه زنونـه ميده. عربه بهش بر ميخوره، ميگه: ولك، اينكه زنونست! يارو ميگه: خوب آقا شرت شرته، چه فرقي داره؟! عربه شاكي ميشـه ميگه: ميخواي فرقشو بكنم تو كونت که تا بفهمي؟!
430- زن رشتيه بچه دومشو ميزاد، بچه بزرگتره حسوديش ميشـه، رو پستون ش سم ميريزه كه بچه كوچيكه بميره، دو که تا همسايههاشون ميميرند!
431- دو که تا تركه دو که تا ميخرن، اولي بـه دومي ميگه: حالا چي كار كنيم كهامون با هم اشتباه نشن؟ دومي ميگه: تو دست بهت نزن، من يه گوشمو ميكنم. بعد از چند وقت، گاو اولي هم گوشش گير ميكنـه بـه يه جايي كنده ميشـه. ايندفعه دومي ميگه: تو دست بهت نزن من دممو ميكنم. از قضا بعد از چند وقت دم اون يكيه هم كنده ميشـه. خلاصه هي اولي ميزنـه يه جايشو ناقص ميكنـه، اون يكيه هم همون بلا سرش مياد. آخر سر اولي شاكي ميشـه بـه دومي ميگه: اصلاً سفيده مال من سياهه مال تو!
432- بچهه با باباش ميره حموم، كير باباش رو ميبينـه، ازش ميپرسه: باباجون اين چيه؟ ميگه: اين ه. ه ميگه: اَه! چه اسم كيريي داره!
433- تركه خانوم بلند كرده بوده، نميدونسته چطور سر صحبت رو باز كنـه. هرچي فكر ميكنـه هيچي بـه نظرش نميرسه. يه كم پسته تو ماشين داشته، ميگيره جلو زنـه، ميگه: ! پسته بخور!
434- كرمـه ميفته تو ظرف ماكاروني، ميگه:آخ جون! چه بمال بماليه!
435- تركه ميره خواستگاري، ه وقتي مياد چايي تعارف كنـه تلنگش درون ميره. يه كم ميگذره تركه ميگه: عروس خانم اگه نميريني اون قندون رو بده!
436- يارو تهرونيه ميخواسته سر بـه سر رفيق تركش بگذاره، بهش ميگه: دويدم و دويدم، بـه خونتون رسيدم، ازرو ديوار پ، خوارتو من گاييدم! تركه هم ميگه: منم اومدم خونتون، ننتو گاييدم! تهرونيه ميگه: برو بابا! اين كه وزن نداره! تركه ميگه: خوب حقيقت كه داره!
437- تركه از رو جوب ميپره، شلوارش پاره ميشـه. ميگه: خوب شد شلوار پام بود، اگه نـه كونم پاره ميشد!
438- چرا يه اسكلت نميتونـه خودش رو از يه ساختمون هشتاد طبقه پرت كنـه پايين؟ چون تخم نداره!
439- تركه تو خيابون بـه يه زنـه تنـه ميزنـه، زنـه ميگه: آقا من پريودم. تركه ميگه:اا..؟! اتفاقاً من از اسماي خارجي خوشم مياد!
440- تركه ادعاي كير بلنديش ميشده، ميره عربستان. تو خيابون دست ميكنـه تو جيبش و كيرش را نشون ميده بـه يك عربه ميگه: ببخشيد آقا صدتومني خورد دارين؟! عربه هم دست ميكنـه تو پاچه شلوارش ميگه: نـه ولك، همش هزاريه!
441- تركه خيلي بي تربيت بوده، هر جا ميرفته يه سوتي اساسي ميداده. يه روز ميره خواستگاري، براش چايي ميارن با شكر، يادشون ميره قاشق بيارن. تركه برميگرده ميگه: بايد با كيرم هم ب؟!
442- تركه ميخواسته دور كمرشو اندازه بگيره، يه خطكش ميكنـه تو كونش ضربدر 3.14 ميكنـه!
443- رشتيه داشته واسه رفيقش تعريف ميكرده كه: آره ديروز رفتم خونـه ديدم يه جفت كفش دم دره، شك كردم. رفتم جلوتر ديدم يه لباس مردونـه هم افتاده رو زمين، بيشتر شك كردم. رفيقش ميپرسه: خوب بعد چي شد؟ ميگه:هيچي رفتم جلوتر، ديدم يكي از لباساي خانم هم افتاده رو زمين، بدجوري شك كردم. رفيقش ميگه: خوب؟! ميگه: رفتم درون اتاق خواب رو باز كردم… رفيقش ميگه: خوب؟! رشتيه ميگه: هيچي شكم برطرف شد!
444- تركه داشته براي رفيقش تعريف ميكرده كه: آره نميدوني اونقدر شرمنده شدم، اونقدر شرمنده شدم كه نگو! رفيقش ميگه: آخه چرا، چي شده؟ ميگه: پريروز اين خانوم صالحي، منشي ما، اومد تو دفترم، گفت مرخصي ميخواد، من اونقدر شرمنده شدم! رفيقش ميگه: بابا اين كه شرمندگي نداره. ميگه: نـه خوب صبر كن، من بهش مرخصي دادم رفت، بعد اون يكي كارمندمون اومد، اونم مرخصي ميخواست، اونقدر شرمنده شدم! بعد يكي يكي همـه كارمندامون اومدن مرخصي خواستن، منم بـه همشون مرخصي دادم، اونقدر شرمنده شدم! رفيقش ميگه: بابا مرخصي كه شرمندگي نداره. ميگه: نـه آخه، بعد از يك مدت اين منشيه زنگ زد، گفت امشب بياين خونـه ما، من اونقدر شرمنده شدم! من شب رفتم خونشون، ديدم خانم منشي تنـهاست، با عشوه بهم گفت: من ميرم تو اتاق، شما چشماتون رو ببندين من الان ميام، اونقدر شرمنده شدم! بعد از يك مدت درون رو باز كرد، ديدم همـه كارمندا و خانوم بچهها جمعند، براي من تولد گرفتن، من اونقدر شرمنده شدم، اونــقــدر شــرمــنده شدم كه نگو! رفيقش ميگه: بابا اينكه شرمندگي نداره، بايد خوشحال ميشدي. تركه ميگه: آخه من وايستاده بودم!
445- يارو قزوينيه با پسرش مشغول بوده، پسرش هي جيغ و داد ميكرده كه: آااي! بابا نكن! اااوووخ! درد ميگيره! قزوينيه شاكي ميشـه، ميگه: خفه شو ! مگه ما خودمون بچه نبوديم!
446- رشتيا خودكفا ميشن، ديگه خودشون بچه دار ميشن!
447- تركه كتاب فروشي باز ميكنـه، بعد از يك هفته ميان درشو تخته ميكنند. رفقاش ازش ميپرسن چرا درون مغازت رو بستن؟ ميگه: والله هيچي، ما فقط زده بوديم جلد دوم قرآن رسيد!
448- قزوينيه بدجوري حشري شده بوده، ميره واميسته سر كوچشون، اولين بچه اي كه داشته رد ميشده رو ميكشـه كنار، شروع ميكنـه بـه كار خير. بچه هم شروع ميكنـه بـه گريه و جيغ و داد. قزوينيه با خودش ميگه: بگذار يكم باهاش حرف بزنيم، سرش گرم شـه، صداش بخوابه. بر ميگرده بـه بچهه ميگه: بالام جان شما تو كدوم كوچه ميشينيد؟ بچه همينجور كه داشته گريه ميكرده، ميگه:…اهه! تو همين كوچه…اهه!.. قزوينيه ميگه: بالام جان، پلاك خونتون چنده؟ ميگه: اهه..اهه..پونزده.. قزوينيه ميگه: ا؟ بالام جان، كدوم طبقه؟ بچهه ميگه:..اهه.. طبقه سوم. قزوينيه با تعجب ميگه: اصغر؟ بابا تويي؟!! چرا مدرسه نرفتي؟!
449- تركا ميان يه شعر بسازن كه فارسا رو مسخره كنن، ميگن: تركا گل پسرن فارسا ترك خرن!
450- پسر تركه ميره پيش يك افسره پليس، ازش ميپرسه: ببخشيد ساعت چنده؟ يارو ميگه: ده دقيقه بـه ده. ميگه: ساعت ده بيا بكنمت! بعد هم ميزنـه بـه چاك، افسره هم ميفته دنبالش. پسره ميدوه تو خونشون، درو پشت سرش ميبنده. پليسه درون خونـه رو ميزنـه، تركه مياد دم در، ميگه: بعله؟ افسره نفس-نفس زنان ميگه: آقا اين چه وضعيه؟! پسرتون بـه من گفته ساعت ده بيا بكنمت!! تركه هم ميگه: خوب بابا چه خبرته؟! هنوز كه پنج دقيقه مونده!
451- تركه زنگ ميزنـه بـه دوست ش ميگه: شـهناز فردا بيا، خونمون خاليه. فردا ه مياد، هر چي درون ميزنـه هيچكي درون رو باز نميكنـه!
452- تركه وايستاده بوده تو صف اتوبوس، ميبينـه نفر كناريش يك كتاب كلفت دستشـه، روش نوشته فلسفه و منطق. ازش ميپرسه: ببخشيد قربان، اين يعني چي؟ فلسفه و منطق ديگه چيه؟! يارو ميگه: ببين، مثلا شما تو خونتون آكواريوم دارين؟ تركه ميگه: آره. يارو ميگه: خوب تو آب اين ماهي رو عوض ميكني؟ بهش غذا ميدي؟ تركه ميگه: خوب آره. ميگه: چرا؟ ميگه: آخه اگه بهش غذا ندم كه ميميره. يارو ميگه: آفرين! بعد فلسفه تو از غذا بـه ماهي اينـه كه زنده بمونـه. تركه ميگه: عجب! خوب حالا منطق چيه؟ يارو ميگه: ببين شما اگه ت يك شب دير بياد خونـه، چي فكر ميكني؟ تركه ميگه: خوب فكر ميكنم كار داشته، دير اومده. ميگه: خوب حالا اگه شب دوم باز دير بياد چي؟ ميگه: خوب فكر ميكنم رفته خونـه اون يكي م. ميگه: حالا اگه شب بعد هم دير بياد چي؟ ميگه: خوب بهش شك ميكنم. يارو ميگه:هان! يعني از لحاظ منطقي شك ميكني كه چون ت هر شب دير مياد، لابد كار بد ميكنـه. تركه ميگه: آهـان، بعد فلسفه و منطق اينـه! بعد از يك مدت تركه ميره يه كتاب فلسفه و منطق ميخره، رفيقش ميبيندش، ازش ميپرسه: اصغر! اين فلسفه و منطق يعني چي؟ ميگه: ببين شما تو خونتون آكواريوم دارين؟ رفيقش ميگه: آره. تركه ميگه:هان! بعد تست!
453- تركهآورده بوده خونـه، ه همينجوري كه داشته ساك ميزده، كير تركه رو مثل ميكروفن ميگيره، ميگه: خدايا! تو شاهدي كه اين ظالم منو مجبور كرده اين كار رو بكنم، خودت منو ببخش! تركه هم سريع كير خودشو ميگيره، ميگه: خدايا دروغ ميگه! تازه ده هزار تومن هم گرفته!
454- رشتيه ميره تو اتاق خواب، ميبينـه يك نره خري زير تخته. ميگه: خانم جان، اين زير تخت چي كار ميكنـه؟! زنش ميگه: زير تخت رو نميدونم اما رو تخت كه غوغا ميكنـه!
455- رشتيه بچه دار ميشـه، درون خونشون يه تابلو ميزنـه: با تشكر و قدرداني از اهالي محل!
456- دو که تا دانشجو پزشكي داشتن تو خيابون ميرفتن، ميبينند جلوشون يه يارو داره گشاد گشاد راه ميره. يكيشون ميگه: اين بابا بواسير داره. اون يكي ميگه: نـه اين آپانديسشو عمل كرده. خلاصه هي با هم بحث ميكنن ولي بـه هيچ نتيجه اي نميرسن، ميگن بريم از خودش بپرسيم. ميرن بـه يارو ميگن: آقا ببخشيد، ما ديديم شما اينجوري راه ميرين، با هم شرط بندي كرديم، من ميگم شما آپانديستون رو عمل كردين ولي رفيقم ميگه شما بواسير دارين. يارو ميگه: والله هرسه تامون اشتباه كرديم! منم اول فكرميكردم گوزه، ولي نامرد، ان بود!
457- تركه و رشتيه تو جهنم هم ديگه رو ميبينن. رشتيه بـه تركه ميگه: تو چه جوري مردي؟ تركه ميگه: والله من از سرما مردم، تو چه جوري مردي؟ رشتيه ميگه: من از تعجب مردم! تركه ميگه: يعني چي؟ چطوري از تعجب مردي؟! رشتيه ميگه: والله من رفتم خونـه، ديدم خانم خوابيده رو تخت، زير تخت رونگاه كردم هيچكي نبود، تو كمد رو نگاه كردم،كسي نبود، تو حموم، تو انباري، تو دستشويي، خلاصه همـه جا رو نگاه كردم ولي هيچكي نبود. منم از تعجب سكته كردم مردم! تركه ميگه: خاك بر سرت! تو فريزر رو هم نگاه ميكردي، نـه تواز تعجب ميمردي، نـه من از سرما!
458- حضرت آدم ميره خونـه درون ميزنـه، حوا ميگه: كيه؟! آدم ميگه: آخه كس خل! مگه غير از من و تو هم كسي تو اين دنيا هست؟!
459- حضرت آدم شاكي ميره پيش خدا ميگه: خدايا يه چيزي بـه اين حوا بگو، خيلي منو اذيت ميكنـه. خدا ميگه: چي شده؟ اين دفعه چي كار كرده؟! ميگه: هيچي بابا، همـه هاي منو برداشته باهاشون دلمـه درست كرده!
460- تركه رو زمين يك كرست پيدا ميكنـه، ميگه: اااه…! بي فرهنگا خودشو ميخورن، پوستشو ميندازن زمين!
461-تركه ميره دكتر ميگه: آقاي دكتر من و خانومم بلد نيستيم با هم ازون روابط برقراركنيم! دكتره ميگه: جانم اين كه كاري نداره، (همون موقع دو که تا گربه رو ميبينـه كه تو خيابون سخت مشغولند) ميگه: مثلا اون دو که تا گربه رو تو خيابون نگاه كن، ببين نره واستاده پشت، مادهه واستاده جلو و… خلاصه اساس كار رو توضيح ميده. بعد از يك مدت، دكتره تركه رو تو خيابون ميبينـه، ازش ميپرسه: خوب معاشقه خوب پبش ميره؟ تركه ميگه: خيلي عاليه آقاي دكتر. فقط من نميدونم چرا هروقت ما ميايم يك كاري بكنيم، مردم جمع ميشند، دست ميزنند، صوت ميكشند!
462- تركه نشسته بوده تو تاكسي، همينجوري كه داشتن ميرفتن يه دفعه يك بادي از جهت نامساعد از يكي از خانماي مسافر درون ميره. راننده تاكسي هم از اون تهرونياي با مرام بوده، زود ميگه: خانمـها، آقايون! ميبخشيد، من امروز غذاي باد دار خوردم، دست خودم نبود. تركه قضيه رو ميفهمـه، خيلي خوشش مياد. با خودش ميگه: عجب آدم با مراميه، دمش گرم! خلاصه يكم ميگذره، خانم دوباره تلنگشون درون ميره. رانندهه باز زود ميگه: خانمـها، آقايون شرمنده، دست خودم نبود. تركه با خودش فكر ميكنـه: اينجوري نميشـه، من جوان آذربايجانم، بايد غيرت خودمو نشون بدم. ايندفعه كه اين خانم بگوزه، من گردن ميگيرم. هرچي منتظر ميشـه ديگه بادي از خانم درون نميره، که تا اينكه ميرسه بـه مقصد و بايد پياده ميشده. همينطور كه داشته پياده ميشده، ميگه: خانمـها، آقايون! من از شما معذرت ميخوام، از اين بـه بعد هروقت اين خانم گوزيد، بدونيد من بودم!
463- تركه تو يك مسابقه شركت كرده بوده، بهش ميگن اگه بتوني اون شيري كه تو اون قفسه رو بكشي، براي جايزه، ميتوني بري اون ه خوشگل كه تو اونيكي اتاق هست رو بكني. تركه ميگه: بابا اينكه كاري نداره! خلاصه ميره تو قفس شيره، بعد از دو سه ساعت كشتي گرفتن، خيس عرق مياد بيرون، ميگه: حالا بايد كي رو بكشيم؟!
464- يك پيرزنـه ميخواسته بره مجلس ختم، چشمش خوب نميبينـه، اشتباهي درون خونـه همسايه رو ميزنـه. از قضا تو اون خونـه هم سه که تا پسره فيلم سوپر ديده بودن و اساسي راست كرده بودند. پير زنـه ميپرسه: ننـه جون اينجا مجلس ختمـه؟ ميگن:آره ننـه، اونم چه مجلسي! خلاصه ميارنش تو خونـه و سه ساعت اساسي ميكننش. وقتي كارشون تموم ميشـه، پيرزنـه همينجور كه داشته بندوبساطشو جمع ميكرده كه بره، برميگرده ميگه: ننـه جون، مديونيد اگه شب سه و هفت و چهلم اون مرحوم منو دعوت نكنيد!
465- تركه ميره دكتر ميگه: آقاي دكتر تخمم درد ميكنـه، دكتر دست ميزنـه ميگه: الان چه احساسي داري؟ ميگه: دكتر جون دوست دارم ادامـه بده!
466- تركه تو يه مسابقه نقاشي شركت ميكنـه تو جهان اول ميشـه، ميان يه هيئت از ايران ميفرستن ببينن چي كشيده. ميبينن يه مرد كشيده كه يه ماسك رو دهنشـه، يه شاخه گل دستشـه و يه كاندوم هم رو كيرشـه! ميرن از كارشناساي خارجي ميپرسن: بابا اين چه افتضاحيه؟ آخه شما چطور اينو برنده اعلام كردين؟! ميگن: اين پيام داره: اون ماسك يعني خودشو از آلودگيها دور كرده، اون گل نشانـه طبيعته، اون كاندوم هم نشانـه مبارزه با بيماريهاي جنسيه. بعد ميرن پيش تركه ميگن: منظور شما از اين نقاشي چي بود؟ ميگه: والله ما فقط ميخواستيم بگيم كه كس كردن با كاندوم مثل بو كردن گل با ماسكه!
467- يك لاشيه سوار ماشين بوده، همينطور كه داشته ميرفته، يهو ميبينـه جلوتر نيرو انتظامي داره ماشينها رو ميگرده. يهو يادش ميفته كه تو كيفش يك كير مصنوعي داره، از ترسش سريع كيره رو از پنجره پرت ميكنـه بيرون. تو ماشين بغلي دو که تا تركه داشتن واسه خودشون ميرفتن كه يهو كيره از جلو ماشينشون رد ميشـه. يكيشون بـه اون يكي ميگه: غضنفر اين چي بود؟! ميگه: فكر كنم پشـه بود! يارو ميگه: اَاااه…! ولي عجب كيري داشتها!
468- يه بابايي چكش تو قزوين برميگرده ميفته زندون، با خودش ميگه الان اينا ترتيب ما رو ميدن، بگذار يكم خالي ببنديم، بلكن بترسند. شروع ميكنـه ميگه: آره من دو نفر رو خفه كردم، تو يك درگيري سه که تا پليس كشتم، شيش که تا بي معرفت رو تو يك شب كاردي كردم، همين ديروز هم يك نالوطي رو با ساطور كشتم! يارو قزوينيه بهش ميگه: بالام جان تو ما رو هم كشتي!
469- يارو دهاتيه ميخواسته بره تهران، رفيقاش بش ميگن: جواد رفتي اونجا افه مفه(!) ياد بگيريها! ميگه: باشـه. ميره شـهر و كاراشو ميكنـه، وقتي ميخواسته برگرده ميره پيش يكي از اين تهرونيا ميگه:هاي بـه ما افه مفه ياد بده ما بريم دهات خودمون بچهها حال كنن! تهرونيه مگه: باشـه، بگو دوش! يارو ميگه: دوش، تهرونيه ميگه: بشين سرش برو شوش! يارو هم حال ميكنـه و ميره ده خودشون رفيقاشو جمع ميكنـه ميگه: بياين افه ياد گرفتم، بگين دوش. ميگن دوش، هر چي فكر ميكنـه يادش نمياد بقيش چي بود، ميگه: خلاصه كيرم تو كونتان!
470- قزوينيه تو صف نون بوده، يه پسر خوشگل هم جلوش واستاده بوده. يه دفعه شاطره مياد بيرون، ميگه: نون تموم شد! ملت هم ميرن دنبال كار و زندگيشون و صف بـه هم ميخوره. قزوينيه شاكي ميشـه، داد ميزنـه: نون تموم شد كه شد! صف رو چرا بهم ميزنيد!
471- كنفرانس بين المللي شناخت طبيعت انسان بوده، اول انگليسيه مياد ميگه: انسان قائم بـه ذاته و يك ساعت سخنراني فلسفي ميكنـه. بعد هنديه مياد ميگه: روح انسان بر جسمش مستوليه و اون هم دو ساعت سخنراني ميكنـه. نوبت تركه ميشـه، مياد پشت ميكروفون، ميگه: اصولاً انسانـها همـه يا كونيند يا كس خل!! همـه ملت سر وصداشون درون مياد كه: يعني چي آقا؟ اين حرفا چيه تو كنفرانس تخصصي؟ تركه ميگه: صبر كنيد! من ثابت ميكنم! اشاره ميكنـه بـه يه بابايي ميگه: براي مثال آقا شما بيا بالا. يارو ميره بالاي سن. تركه ميگه: قربان اگه بـه شما بيست ميليون دلار بدن كون ميدين؟! مرده ميگه: نـه كه نميدم! تركه ميگه: خوب كس خلي ديگه!
472- روباهه بچه شيره رو ميكنـه. بچه شيره هم گريه كنان ميره پيش باباش ميگه: بابا جون! يكي منو كرد! شيره ميگه: غصه نخور بابا، من دهنشو سرويس ميكنم. فرداش يه تابلو ميزنـه كه هركي بچه منو كرده بياد شـهردارش كنم! روباهه هم ميره بـه گرگه ميگه بيا تو برو بگو تو كردي، كه تو رو شـهردار كنـه. گرگه هم خر ميشـه ميره ميگه من كردم شيره هم ميبنددش بـه درخت، ميگه: همـه حيوونهاي جنگل بيان بكننش. نوبت روباه كه ميرسه، گرگه سرشو با ناراحتي بر ميگردونـه. روباهه هم بش ميگه: هوي رفيق! چيه از اون وقت كه شـهردار شدي ديگه تحويل نميگيري؟!
473- يه تهرانيه و يه اصفهانيه و يه تركه داشتن كنار خيابون ميشاشيدن. يه دفعه نيرو انتظامي ميرسه، بـه تهرونيه ميگن: مرتيكه! داري چي كار ميكني؟! ميگه: دارم مرگ بر شاه مينويسم. ميگن خوب اشكال نداره. بـه اصفهانيه ميگن: تو داري چه غلطي ميكني؟! ميگه دارم مينويسم: استقلال آزادي جمـهوري اسلامي! بازم ميگن خوب اشكالي نداره. نوبت بـه تركه ميرسه، هول ميشـه نميدونسته چي بگه، ميگه: آقا والله من سواد ندارم، بيا خودت بگير هر چي ميخواي بنويس!
474- يه زن مسيحي ميره پيش يه آخونده ميگه من ميخوام مسلمون شم. آخونده بهش ميگه: شما الان تشريف ببريد، بعد از اذان مغرب برگرديد، مراسم مسلمون شدن اون موقع انجام ميشـه. خلاصه زنـه ميره و شب برميگرده. آخونده ميبردش تو اتاق پشتي، بهش ميگه: شما بفرماييد لباساتونو درون بياريد، که تا مراسم رو اجرا كنيم. زنـه ميگه: فكر ميكنم اشتباه متوجه شديد، من ميخوام مسلمون بشم چرا بايد شم؟ ميگه: اشتباهي نشده. هركاري مراسم ويژه خودش رو داره! خلاصه زنـه با شك و ترديد ميشـه. بعد آخونده ميگه: حالا بياين درون آغوش اسلام!
475- پسره خيلي تخس بوده و دهن بابا ننـه و در و همسايه رو سرويس كرده بوده. خلاصه آخرش ش شاكي ميشـه ميبردش پيش يه روان شناس كه از قضا از همشـهرياي آذربايجاني بوده. ميگه: آقاي دكتر اين پسر من خيلي اذيت ميكنـه، پدر مارو دراورده، اصلا حرف گوش نميده، زده تلويزيون رو خراب كرده، شيشـه همسايه رو شكسته، ماشين صاحب خونـه رو آتيش زده. دكتره ميگه: خانم شما برين روي اون تخت شين که تا ببينيم چيكارش ميتونيم بكنيم! زنـه ميگه: آقاي دكتر من گفتم پسرم شيطونـه شما ميخواين منو معاينـه كنيد؟ دكتره ميگه: خانم شما بفرماييد شين! بنده چهل و پنج ساله كه پزشك روانشناسم. زنـه باز ميگه: آقاي دكتر! شما مثل اينكه متوجه نشديد، من ميگم پسرم اذيت ميكنـه. دكتره ميگه: بله خودم ميدونم ولي همچين بچه اي رو بايد مادرشو گاييد!
476- تو سبزهوار يك آخوند خالي بندي بوده كه تعصب خاصي هم بـه حضرت عباس داشته. اين بابا هرسال سر ماه محرم بالاي منبر يك دروغ شاخدار ميگفته و آبروي مسجد رو ميبرده. يك بار قرار بوده واسه محرم بره بالاي منبر، شب قبلش ريش سفيداي مسجد جمع ميشن، ميگن چي كار كنيم؟ اين باز ميره سرمنبر خالي ميبنده، آبروي ما رو ميبره. آخرش قرار ميشـه كه يه نخ ببندن بـه خايههاي طرف، هر وقت خيلي ضايع كرد، نخه رو بكشند که تا حواسشو جمع كنـه و حرفشو درست كنـه. خلاصه فردا شب ميره سرمنبر و شروع ميكنـه بـه خطابه. يخورده كه ميگذره دور برش ميداره و ميگه:…آره حضرت عباس شمشيرش رو كشيد ده ميليون آدم رو كشت! ملت پشت صحنـه زود نخه رو ميكشن، ميگه يه ميليون نفر، باز ميكشن، ميگه صدهزار نفر، دوباره ميكشن. آخونده شاكي ميشـه ميگه: بـه حضرت عباس اگه خايههام رو هم بكنيد از صد هزار پايين تر نميام!
477- تركه ميره داروخونـه ميگه: آقا بي زحمت 99 که تا كاندوم بدين! يارو با تعجب ميگه: بابا ايوالله! چه كمري داري تو! چقدر ميكني، ديگه بيا مارو هم بكن!! تركه ميگه: باشـه سگ خور! 100 که تا بده!
478- تركه ميره داروخونـه، ميگه: آقا يه كاندوم لارج بدين. يارو يكي براش مياره. تركه ميره بيرون بعد از يك مدت برميگرده، ميگه: ببخشيد، بزرگترش رو ندارين؟ داروخونـه چيه ميره يك سايز بزرگترش رو مياره. باز تركه ميره، بعد از ده دقيقه مياد، ميگه: ببخشيد ازين بزرگترش رو نداريد؟! باز يارو يكي بزرگترش رو بهش ميده. خلاصه چند بار اين قضيه تكرار ميشـه و هي تركه بر ميگرده ميگه: بزرگترش رو نداريد؟! که تا يارو داروخونـه چيه شاكي ميشـه، دنبال تركه ميره بيرون ببينـه اين چيكار ميكنـه. ميبينـه داره كاندومـه رو ميكشـه سرش! با تعجب ميگه: بابا چرا اينو ميكشي سرت؟! تركه ميگه: آخه قراره من تو تئاتر نقش كير رستم رو بازي كنم!
479- تركه ميره داروخونـه ميگه: يه كاندوم كدئين دار ميخوام! داروخونـه چيه ميگه: چرا؟ واسه چي؟! تركه ميگه: آخه يه سردرد كيري گرفتم!
480- تركه سردرد كيري گرفته بوده ميره داروخونـه ميگه: بيزحمت يه كاندومينوفن بدين!
481- يارو با زنش ميره سينما فيلم سوپر ميبينـه. وقتي ميان بيرون مرده بدجوري حشري شده بوده، همون نزديك سينما واميسته كنار خيابون دستشو تكيه ميده بـه ديواربه زنش ميگه: يالا ساك بزن! زنـه ميگه: بابا زشته تو خيابون كه نميشـه! يارو همينجور بـه خودش ميپيچيده، ميگه: نـه بايد ساك بزني! باز زنـه ميگه: نـه بابا نميشـه. خلاصه همينجور مرده ميگفته بايد ساك بزني و زنـه هم ميگفته نميشـه كه يهو يه بچه مياد جلو بـه مرده ميگه: آقا بابام گفت: من خودم ساك مي، ساك ميزنـه، بچههام ساك ميزنند، سر جدت دستت رو از روي اون زنگ ما بردار!
482- تركه ميره داروخونـه ميگه: ببخشيد كاندوم دارين؟ ياروميگه: بله، چه نوعش رو ميخوايد؟ تركه ميگه: يعني چي؟ يارو ميگه: ببين قربان، كاندوم چندين نوع داره: مثلا خاردار، روغني، رنگي، ليموئي… تركه گيج ميشـه، ميگه: ببين برادر من اين چيزا رو نميفهمم، خودت يه چيز خوب بده؛ فرض كن مادر خودته!
483- زن رشتيه ميره بالاي پشت بوم لباسا رو پهن كنـه، همسايشون بهش ميگه: ميدي؟! زنـه ميگه: خفه شو مرتيكه بي ناموس! دوباره فرداش رفته بوده بالاي پشتبون، همسايهه مگيه: ميدي؟! باز زنـه ميگه: گمشو مرتيكه نكبت! خلاصه چند باراين ماجرا تكرار ميشـه، که تا اينكه زنـه ميره قضيه روبه شوهرش ميگه. شوهرش بهش ميگه اگه دوباره اينو گفت، بگو: آره ميدم! روز بعد زنـه ميره بالا پشتبوم، دوباره همسايهه بهش ميگه: ميدي؟! زنـه هم ميگه: آره! ميدم، خوبم ميدم! يارو ميگه: برو بـه اون شوهر قرمساقت بده كه انقدر زن ما رو نكنـه!!
484- قزوينيه خيلي بچه باز بوده، فك و فاميل ميگن زنش بديم بلكن درست شـه. خلاصه براش يك زنـه خوشگل ميگيرند. شب اول كه ميره با خانوم تو حجله، وقتي لباساشون رو درون ميارند، يهو قزوينيه همين جور خشكش ميزنـه. زنـه ميپرسه: چي شده؟ حالت خوبه؟ قزوينيه سرشو تكون ميده، ميگه: بالام جان! اين كوني كه تو داري، داداشت ديگه چه كوني بايد داشته باشـه!
485- تركه و رفيقشآورده بودن خونـه. قبل ازينكه مشغول شند، زنـه برميگرده بهشون ميگه: آقايون، براي شما مـهمـه من حامله بشم؟ تركه ميگه: بله خوب نبايد حامله بشين. زنـه بهشون يكي يك كاندوم ميده، ميگه: بعد لطفا اينارو استفاده كنين….بعد از يه ماه تركه بـه رفيقش ميگه: يادته اون روزآورده بوديم خونـه؟ رفيقش ميگه: آره يادمـه، چه حالي داد! تركه ميگه: يادته گفت براي شما مـهمـه من حامله بشم، ماهم گفتيم آره؟ رفيقش ميگه: آره يادمـه، مگه چي شده؟ تركه ميگه: من فكرشو كردم ديدم اونقدرها هم مـهم نيست، بيا اين صاب مرده رو درآريم، بريم بشاشيم!
486- تركه ميره داروخونـه، داد ميزنـه: آقــا كـــانـــدوم داريـــن؟!! يارو ميگه: آقا يواش تر! اين چيزا روكه بلند نميگن، خوب چند که تا ميخواي؟ ميگه: يه بسته. بعد تركه آروم ميگه: ببخشيد وازلين هم دارين؟ مرده ميگه: بابا اين كه اشكال نداره، بلند بگو مسئله اي نيست. خوب حالا چقدر ميخواي؟ تركه داد ميزنـه: بـه انــدازه دو دور كــون كــردن!
487- تركه اسم بچش رو ميگذاره ديويد كاپرفيلد! ازش ميپرسند: چرا اسمشو اينجوري گذاشتي؟! ميگه: آخه تخم سگ از دو که تا كاندوم گذشته!
488- پسره خونشون خالي بوده، دوست ش رو دعوت كرده بوده. همين جور كه نشسته بودند، پسره بـه ه ميگه: شبنم جون قهوه ميخوري؟ ه ميگه: نـه مرسي، ميل ندارم. پسره ميگه: ببين اينجا اومدي، نميخورم، ميل ندارم، نميخوام، نميدم نداريمها!
489- رشتيه ميره قزوين، قزوينيا دنبالش ميكنن كه ترتيبشو بدن. رشتيه از اين كوچه بـه اون كوچه فرار ميكنـه که تا ميرسه بـه يه بن بست. با خودش ميگه حالا چه گهي بخورم؟! كه يه دفعه ياد سريال امام علي ميفته، ميگه:ها! منم مثل عمر و عاص ميشم و نجات پيدا ميكنم. سريع ميشـه و قزوينيا هم كه همينو ميخواستن ميگيرن که تا دسته ميكننش! رشتيه با بدبختي بلند ميشـه با آه و ناله ميگه: آي! پدر سوخته اين صدا و سيما اونقدر ميكنـه كه آدم نميفهمـه آخر فيلم چي ميشـه!
490- تركه با دوستش ميره دكتر ميگه: آقاي دكتر من يبوست دارم. دكتر براش يك نسخه مينويسه بهش ميگه: اين قرصها بعد از هر وعده غذا ميخوري، اين شياف رو هم استعمال ميكني. تركه ميگه: يعني چي، يعني اينو هم بخورمش؟! دكتره ميگه: نـه. يعني يه جوري بـه بدنت برسون ولي نـه از دهنت. تركه ميگه: يعني چي، يعني از گوشم؟! دكتره ميگه: نـه پدر من! يه جوري بـه بدنت برسون ولي نـه از دهنت نـه از گوشت. ميگه:پس چي، از دماغم؟! دكتره شاكي ميشـه داد ميزنـه: بابا بكن تو كونت!! تركه برميگرده بـه دوستش ميگه: اصغر بيا بريم، امروز آقاي دكتر عصبانيه!
491- تركه يبوست داشته، ميره دكتر. دكتر يك نسخه براش مينويسه بهش ميگه: اين قرصها رو ميخوري، اين شياف رو هم استعمال ميكني. تركه ميگه: آقاي دكتر استعمال ميكنم يعني چي؟ دكتره بهش ميگه: عزيزم يعني بايد يه جوري بـه بدنت برسوني. تركه ميگه: يعني چي؟ يعني بخورمش!؟ دكتره ميگه: ببين عزيز من! بايد يه جوري بـه بدنت برسوني اما نـه از دهن. تركه ميگه: يعني از گوشم؟!… دكتره حوصلش سر ميره با خنده ميگه: باباجون بايد بكنيش تو كونت! تركه هم ميگه: ببين اقاي دكتر خودت شوخي رو شروع كرديها، منم كيرم تو دهنت!
492- تركه ميره دكتر، ميگه: آقاي دكتر من يه بيماري دارم، ولي نخنديها! دكتره ميگه: نـه بابا مريضي كه خنده نداره، بگو. تركه دوباره ميگه: نـه آقاي دكتر تو رو خدا نخنديها! دكتره ميگه: نـه عزيزم خنده نداره كه، ما كارمون اينـه، بگو. تركه ميگه: آخه آقاي دكتر من يه تخمم بزرگتر از اون يكيه! دكتره ميگه: اين كه خنده نداره، خوب يه بيماريه، ميتونم ببينم؟ تركه ميگه: آقاي دكتر قول دادي نخنديها! بعد يه تخم قد يه توپ بسكتبال درون مياره ميگذاره رو ميز! دكتره ميزنـه زير خنده. تركه ميگه: ديدي آقاي دكتر! حالا كه خنديدي، بزرگه رو نشونت نميدم!
493- بچه با باباش ميره حموم، تو حموم سُر ميخوره، كير باباش رو ميگيره كه نيفته. باباش سرش داد ميزنـه: تخم سگ حواستو جمع كن! اگه با ننت اومده بودي كه با سر خورده بودي زمين!
494- تركه تازه زن گرفته بوده، روز اول ميرند خونـه خودشون، زنش بهش ميگه: عزيزم شير ميخوام. تركه ميره يه ليوان شير براش مياره. زنـه دوباره ميگه: عزيزم من شير ميخوام. تركه ميره ايندفعه شير رو گرم ميكنـه مياره. زنـه دوباره ميگه: بابا من شير ميخوام. تركه ميگه حتما شيركاكا ئو ميخواد، ميره شير كاكائو مياره. خلاصه هي زنـه ميگه شير ميخوام و تركه هم هي ميره يه يجور شير مياره. آخرش زنـه: ميگه: اَه! شلافم كردي!
495- تركه و دوست ش نشسته بودند تو پارك. تركه بـه ه ميگه: عزيزم تو تو چه فكري هستي؟ ه مياد خيلي با احساس بازي درون بياره، ميگه: تو همون فكري كه توهستي، عزيزم! تركه ميگه:ااه..! نكنـه تو هم ميخواي منو بكني؟!
496- بـه رشتيه ميگن روي هم رفته چند که تا بچه داري؟ ميگه: والله ما روي هم نرفته چهار تا!
497- رشتيه با يه زن و شوهر تو كوپه قطار بوده، زن و شوهر سخت مشغول كار خير بودند. مرده ضمن كار هي ميگفته: اگه پسر بشـه اسمشو ميذارم كامبيز، اگه پسر شد حتما اسمشو ميذارم كامبيز. تو همين حال يه دفعه قطار از ريل خارج ميشـه و شوهره از قطار پرت ميشـه بيرون. بعد از يك مدتي زنـه پاميشـه داد ميزنـه: اه! شوهرم كو؟! رشتيه همينجوري كه صورتشو پاك ميكرده ميگه: خانم من شوهرتونو نميدونم اما آقا كامبيز كه اينجاست!
498- تركه اسمش مراد بوده، ازش ميپرسند چرا اسمتو گذاشتن مراد؟ ميگه آخه من آب نطلبيده بودم!
499- رشتيه واسه رفيقش تعريف ميكرده كه: -آره رفتم خونـه ديدم دو که تا كفش دم دره، منم رفتم تو گفتم ديگه كارش تمومـه. رفيقش ميگه خوب چي كار كردي؟ ميگه رفتم تو اتاق ديدم كه مرتيكه رو خانمـه! رفيقش: خوب، حتما كشتيش؟ رشتيه ميگه: نـه بابا يارو که تا منو ديد، كشيد بيرون، دويد تو دستشويي. رفيقش ميگه: خوب حتما اونجا ديگه خفش كردي؟ رشتيه ميگه نـه بابا صبركن، اون رفت تو دستشويي منم رفتم دنبالش، اونم فرار كرد رفت تو آشپزخونـه. رفيقش ميگه: خوب اونجا ديگه حتما با چاقو كشتيش؟ رشتيه ميگه: نـه جانم صبر كن، اون رفت تو آشپزخونـه منم رفتم دنبالش، اون فراركرد رفت تو حموم. رفيقش ميگه خوب اونجا ديگه حتما كارو تموم كردي؟ رشتيه ميگه: نـه بابا! اون رفت تو حموم، منم رفتم تو حموم، خانم هم اومد تو حموم. يهو يارو پاش رفت رو صابون خورد زمين، آي خنديديم!
500- تو ماه رمضون قزوينيه يه بچه خوشگل گذاشته بوده جلو دوچرخش داشته خوش و خندان ميرفته. رفيقش بهش ميگه: اصغر! بالام جان بيخيال، ماه رمضونـه! قزوينيه ميگه: خودم ميدونم بالام جان! منم اينو برا افطار ميبرم!
501- يه بار يك كشيشـه داشته دارت بازي ميكرده، مادر مقدس هم كنارش واستاده بوده. يارو هر چي ميزده بـه هدف نميخورده، اونم هربار ميگفته: كيرم توش، خورد پهلوش! مادر مسيحي بهش ميگه: پدر مقدس از شما بعيده، آخه اين چه حرفيه؟ خلاصه چند بار اين قضيه تكرار ميشـه که تا اينكه مادر مقدس خيلي ناراحت ميشـه، ميگه اگه يك بار ديگه اينو بگي نفرينت ميكنم. كشيشـه دوباره ميزنـه نميخوره. باز ميگه: كيرمخورد پهلوش! مادرمسيحي هم نفرينش ميكنـه. يه دفعه از آسمون يك صاعقه ميزنـه مادر مقدس دود ميشـه. از آسمون يه صدا مياد كه ميگه: كيرم توش، خورد پهلوش!
502- رشتيه ميره پيش رفيقش، ميبنـه عصبانيه. ميگه چرا ناراحتي؟ چي شده؟ رفيقش ميگه اين زن ما انار خورده دونـههاش رو ريخته رو تخت، همـه جارو كثيف كرده. منم شاكي شدم زدمش. فرداش دوباره همديگر رو ميبينن، اين دفعه رشتيه شاكي بوده. رفيقش ميپرسه چي شده، تو چرا ناراحتي؟ ميگه هيچي بابا اين زنـه ما هواپيما خورده، خلبانشو انداخته زير تخت!
503- تركه زنش حشري نميشده. ميره پيش دكتر، ميگه: آقاي دكتر! يه چيزي بدين كه اين زن ما حشري بشـه. دكتره يه دارو بهش ميده ميگه: ازين قطره بريز تو غذاي زنت، ولي يوقت خودت نخوريها! تركه ميره خونـه، يكم از دوا ميريزه تو غذاي زنش، بعد با خودش ميگه: اين دكترا همش كس شعر ميگن! بگذار خودم هم يكم بخورم امشب خوب حال كنيم! خلاصه خودشم بقيش رو ميره بالا. شب خوابيده بودند بغل هم، زنش ميگه: عزيزم! ميگه: جانم؟! زنـه ميگه: من كير ميخوام! تركه ميگه: آي گفتي!
504- رشتيه با تهرانيه تصادف ميكنـه. تهرانيه از ماشين پيدا ميشـه، مياد جلو رشتيه، داد ميزنـه: مادرتو گاييدم، خوارتو گاييدم، عمتو گاييدم! هر چي تو فاميلتونـه گاييدم! رشتيه ميگه: اووو! مرتيكه حشري!
505- تركه با خانومش ميره پيش دكتر. ميگه: آقاي دكتر من يه مشكلي دارم، روم نميشـه بگم. دكتره ميگه: عزيزم بگو، مسئله اي نيست. تركه ميگه: آقاي دكتر من بلد نيستم با خانمم ازون روابط برقرار كنم! دكتره ميگه: بابا اين كه كاري نداره، خوب خانوم ميخوابند زير، شما ميخوابي رو، بعد هم شما آالت يت رو ميكني تو آلت ي خانوم. تركه ميگه: آقاي دكتر من اين چيزا رو نميفهمم. اگه ميشـه شما يه بار اينكارو انجام بديد، من ببينم ياد بگيرم. دكتره ميگه: باشـه و زنـه رو ميخوابونـه رو تخت، لباساش رو درون مياره، که تا دسته ميكنـه. كارش كه تموم ميشـه، تركه ميگه: آقاي دكتر اگه ميشـه بگذاريد منم يه بار امتحان كنم ببينيد خوب ياد گرفتم يا نـه. خلاصه تركه هم ميفته رو زنـه واساساً ترتيبشو ميده. قضيه ميگذره، که تا بعد از يكي دوهفته، باز دكتره ميبينـه تركه و زنش اومدن تو مطب. ميپرسه: دوباره مشكلي پيش اومده؟ تركه ميگه: والله آقاي دكتر، ميبخشيد، بنده شرمندم. من اونكاري كه شما اون سري يادم داديد رو يادم رفته! اگه ميشـه يك بار ديگه نشونم بديد. باز دكتره يك دست اساسي ترتيب زنـه رو ميده و بعدش دوباره تركه امتحان ميكنـه ببينـه ياد گرفته يا نـه! خلاصه اين قضيه چند هفته پشت سر هم تكرار ميشـه. يك روز دكتره و رفيقش داشتن از خيابون رد ميشدن كه تركه ودوستش رو اون طرف خيابون ميبينن. دكتره بـه رفيقش ميگه: اون يارو رو ميبيني؟ ازون تركاي خره! هر هفته زنشو مياره مطب ما ميكنيم! تركه هم بـه دوستش ميگه: اون يارو دكتره رو ميبيني؟ خيلي پخمست! هروقت خانوم بلند ميكنيم مكان نداريم، ميبريم مطب اين ميكنيم!
506- بـه تركه ميگن راسته كه ميخواي زن بگيري؟ تركه بـه كيرش نگاه ميكنـه، ميگه: گويا!
507- لره سلموني داشته. يه روز ميخواسته بگوزه بـه شاگرد سلموني ميگه: برو بيرون نگاه كن اينطور كه بوش مياد ميخواد بارون بباره. پسره ميره بيرون، زود مياد ميگه نـه آسمون صاف صافه. يارو نميرسه كارشو بكنـه. دوباره بـه شاگرده ميگه،هوا بدجوري گرفته، برو ببين بارون نمياد. پسره دوباره ميره، زود مياد. لره بازم نميتونـه كارشو بكنـه. خلاصه بار سوم پسره رو ميفرسته و ايندفعه سريع ميگوزه و اَنشم باش مياد. پسره مياد تو ميگه: والله اوستا اينجوركه بوش مياد ميخواد از آسمون اَن بباره!
508- يارو لره بـه دهشون تجاوز ميكنـه. ميبرنش پيش قاضي. قاضي بهش ميگه: مرتيكه! چرا اين كارو كردي؟ لره ميگه: آقاي قاضي! شب مـهتو،اُوْ، تو بيدي نميكردي؟! قاضي ميگه: نـه! لره ميگه: برو گي ت بخور!
509- يارو با زنش قرار داشته كه هر وقت هواي سانفرانسيسكو كرده بودم، ميگم: ماشين لباسشويي رو روشن كن، لباس چرك دارم. يه روز مرده ميخواسته يه حالي بكنـه، بـه بچشون ميگه برو بـه بگو لباس چرك دارم. بچه ميره و بر ميگرده، ميگه گفت: برو بگو فعلاً وقت ندارم. دوباره بعد از يك مدتي مرده بـه بچه ميگه برو بگو كلي لباس چرك دارم، اون ماشين لباس شويي رو روشن كن. بازم بچه مياد ميگه گفت: باشـه بعداً، فعلاً اصلاً وقت ندارم. بعد از يه مدتي، زنـه بـه بچه ميگه: برو بـه بابات بگو اگه ميخواد لباساشو بياره، ماشين لباس شويي رو روشن كنم. بچه ميره و برميگرده، ميگه بابا گفت: نميخواد با دست شستم!
510- رشتيه ميخواسته زن وبچش رو بفرسته مسافرت. ماشين ميگيره، بـه زنش ميگه خانم جان! شما اينجا صبركن. خودش سوار ماشين ميشـه، تفنگ درون مياره ميذاره رو شقيقه راننده، ميگه: برو! يارو رو ميبره توجنگل وصحرا. ميگه: يالا بزن! يارو ميزنـه. ميگه دوباره بزن! يارو بازم ميزنـه. بعد سوار ميشن برميگردن. رشتيه بـه زنش ميگه: خانم جان! خيالت راحت باشـه، زهرشو گرفتم!
511- رشتيه با رفيقش صحبت ميكرده، ميگه بابا اين تهرانيا عجب آدماي خوبين! رفيقش ميگه چطور مَگه؟ ميگه: ميري اونجا، تو ترمينال ميان دنبالت، ميبرنت رستوران ازت پذيرايي ميكنن، بعد ميبرنت بهترين هتل برات اتاق ميگيرن، هرجا ميري همرات هستند، هواتو دارند و… رفيقش ميگه: نـه بابا! راست ميگي؟ رشتيه ميگه: والله من خودم كه نرفتم ولي خانم رفته بود تعريف ميكرد!
512- رشتيه ميره خونـه ميبينـه زنش با يك نره خري مشغولند. يارو که تا رشتيه رو ميبينـه ميزنـه بـه چاك و با آخرين سرعتش ميدوه درون ميره. رشتيه هم که تا اون ور مازندران فحش ميده و دنبالش ميكنـه. آخر يارو ميرسهيك پرتگاه، ديگه هيچ راه فراري نداشته، رشتيه هم همين جور عصباني داشته دنبالش ميومده. مرده ميگه: غلط كردم! توروخدا منو نكش! رشتيه ميگه: هيس! اول اون دمپاييهاي منو بده!
513- رشتيه ميره خونـه ميبينـه رو قالي جاي كفش هست. جاي پاها رو دنبال ميكنـه ميرسه بـه اتاق خواب، ميبينـه يكي سخت با زنش مشغوله. داد ميزنـه: مرتيكه بي ناموس! درون بيار! درون بيار! يارو جفت ميكنـه، ميكشـه بيرون. رشتيه شاكي ميشـه ميگه: بابا اون صاحب مرده رو نگفتم كه، كفشاتو گفتم!
514- رشتيه ميره خونـه ميبينـه يه سياهه داره زنش رو ميكنـه. داد ميزنـه: دربيار!، دربيار! يارو درون مياره. رشتيه ميگه: اَه اَه! حالم بهم خورد، بكن تو! بكن تو!
515- رشتيه وسط روز ميره خونـه شيشـه ميبنـه يه نفر رو زنش سخت مشغوله. زنـه هم هي ميگفته: بازم بكن! بازم بكن! يارو هم ميگه بابا ديگه چقدر بكنم؟! که تا خايههام رفته تو! زنـه ميگه اون قاشق رو بردار تخماتم بكن تو. يارو قاشق ور ميداره كه يهو رشتيه ميپره تو داد ميزنـه: اَه اَه! خانم من نامردم اگه ديگه با اون قاشق غذا بخورم!
516- رفيق رشتيه مياد خونش مـهموني. وارد اتاق كه ميشـه، ميبينـه يه تفنگ بـه ديوار آويزونـه. ميپرسه: اين واسه چيه؟ رشتيه ميگه: واسه حفظ ناموس! خلاصه يارو حساب كار خودشو ميكنـه. شب رديف تو اتاق خوابيده بودند، زنـه ميگه: {با خروپف}تفنگ خرابه! ش ميگه: {خروپف} فشنگ نداره! رشتيه ميگه: منم كه خوابم!
517- رشتيه زنش حامله نميشده، ميندازدش بيرون ميگه: برو بيرون که تا حامله نشدي برنگرد خونـه!
518- زنـه رشتيه بهش ميگه: آقاجان! يه كفش واسه ما نخريديها! رشتيه ميگه: اي خانم جان! تو كه لنگات هميشـه هواست كفش ميخواي چيكار؟!
519- زن رشتيه نصفه شب داشته ميرفته بيرون. رشتيه با اخم و تخم مياد جلو ميپرسه: خانم جان كجا ميري؟ ميگه: ميرم كس بدم! ميگه: آي اين صداقتت منو كشته!
520- يك مرد كه عضو شريفش 25 اينچ بوده ميره پيش يك جادوگركه محل مربوطه رو بـه اندازه معقولى دربياره! جادوگره بهش ميگه كه يك قورباغه تو جنگل هست كه بايد برى پيداش كنى و ازش تقاضاى ازدواج كنى…اونوقت قورباغه كه جواب رد داد 5 اينچ از قامت استوار شومبول مبارك كم ميشـه! خلاصه مرده ميره و با هزار بدبختى قورباغه شفابخش رو پيدا ميكنـه و ازش ميپرسه كه حاضرى با من ازدواج كنى؟ قورباغه ميگه : نـه! و 5 اينچ ميپره! مرد كلى حال ميكنـه و ميگه هنوز يكم طويله! دوباره ميپرسه: حاضرى با من ازدواج كنى؟ باز غورباقه ميگه : نـه! دوباره 5 اينچ ديگه بـه فنا ميره! مرد كلى ديگه ذوق ميكنـه و ميگه: ايول! الان 15 اينچه! اگه 5 که تا ديگه هم كم بشـه…ديگه 10 اينچ رديفه! بعد دوباره ميره پيش بابا قورقورى و ميگه: حاضرى با من ازدواج كنى؟ قورباغه هم شاكى ميشـه ميگه: بابا چند بار بگم! نـه ! نـه ! نـه !
521- يكروز يه كبوتر نر، اساسي تنگش ميگيره. ميره پيش كبوتر ماده و ميگه: بق بق بقو… بق بق بقو…! (يعني مياي بريم ترتيبتو بدم؟) كبوتر ماده ميگه: نق نق نقو (يعني فعلا نـه…!). كبوتر نره ميره و نيم ساعت ديگه بر ميگرده و دوباره ميگه: بق بق بقو… بق بق بقو…! دوباره كبوتر ماده ميگه: نق نق نقو. خلاصه چند بار قضيه تكرار ميشـه و از نره اصرار و از ماده انكار. چند ساعت بعد كبوتر ماده تنگش ميگيره و ميره پيش كبوتر نره و ميگه: بق بق بقو… بق بق بقو…! كبوتر نره ميگه: نق نق نقو…. جق جق جقو….!
522- يارو ميره دكتر و ميگه: ببخشيد دكتر بنده يه مشكلي دارم كه روم نميشـه بهتون بگم. دكتره ميگه: اين چه حرفيه؟ دكتر محرم همـه هست و …. خلاصه يارو ميگه: ببخشيد آقاي دكتر، عضو شريف من قد و قامتش خوبه ولي استقامتش كمـه! دكتره هم ميگه: دربيار ببينم. خلاصه يارو با هزار خجالت ميكشـه پايين و ميزاره كف دست دكتر. دكتره براي اينكه ببينـه يارو راست گفته يا نـه شروع ميكنـه با دست چند باري ميزنـه زير عضو مبارك يارو و در همين حين تلفن زنگ ميزنـه. دكتر گوشي رو برميداره و در همان حالي كه ميزده زير عضو مبارك يارو يه چهار پنج دقيقهاي با تلفن گرم صحبت ميشـه. يكدفعه يارو ميگه: آه….دكتر جون بوس بده…. دكتر جون بوس…. آه….
523- قزويني داشته ترتيب يه بچه رو ميداده. بچه هم كه اون زير خيلي بهش سخت ميگذشته داد ميزده: كمك…. كمك…. قزويني شاكي ميشـه ميگه: ببم جان اولا كه از كمك خبري نيست دوما اگه كمك هم بياد كمك من مياد نـه كمك تو!
524- يه تركه ميره پيش دكتر و ميگه: آقاي دكتر، اگه نميخندي من مشكلمو برات بگم. خلاصه دكتره هم كلي مرام ميزاره كه: اين چه حرفيه آقا، دكتر محرم مردمـه و از اين صحبتها. خلاصه يارو رو راضي ميكنـه كه مشكلشو بگه. تركه هم ميگه: من يكي از تخمام بزرگتر از اون يكيه. بعد هم دست ميكنـه تو شلوارش و يه تخم اندازه توپ بسكتبال ميزاره روي ميز! دكتره که تا چشمش بـه تخم يارو ميافته ميزنـه زير خنده. تركه هم شاكي ميشـه و ميگه: حالا كه خنديدي اون بزرگه رو نشونت نميدم!
525- قزوينيه وارد يك جمع ميشـه، با همـه از دم روبوسي ميكنـه بـه جز يك نفر كه فقط باهاش دست ميده. يارو شاكي ميشـه، ميگه: چرا منو ماچ نكردي؟! قزوينيه ميگه: بالام تورو گذاشتم بكنم!
526- ه ميره كرست بخره، ميگه: آقا لطفاٌ يك كرست نمره چهار بدين. يارو براش مياره، ه ميره اتاق پرو امتحانش ميكنـه، برميگرده ميگه: اين يكم بزرگه، اگه ميشـه يك نمره سه شو بدين. باز دوباره (بعد از پرُو) برميگرده ميگه: اينم يك كمي بزرگه، اگه ميشـه يك سايز كوچيكترشو بدين. خلاصه خيلي نميگذره كه بـه اين نتيجه ميرسه كه سايز دو هم كمي بزرگه و سايز يك رو امتحان ميكنـه. بعد يك مدت مياد، ميگه: ببخشيد، اين هم يخورده بزرگه، كوچيكترشو ندارين؟ فروشندهه ميگه: م اون جوشـه، برو بتركونش!
527- يك زن و شوهري تو خونشون يك طوطي داشتن. اينـهان هروقت مشغول كار خير بودن، رو قفس طوطي يك پارچه مينداختن كه بدآموزي نداشته باشـه!! خلاصه يك بار اين دو نفر ميخواستن برن مسافرت، شب قبلش (حين بستن چمدونـها) با خودشون ميگن: حالا كه يك چند روزي خبري از حال و هول نيست، خوبه امشب يك دور بريم، و خلاصه دوباره روي قفس طوطي مادرمرده رو ميپوشونن و يا علي مشغول ميشن! كارشون كه تموم ميشـه، يادشون ميره پارچه رو قفس رو بردارن و برميگردن سر بستن چمدونـها. ار قضا يكي از چمدونـها که تا خرخره پر از لباس بوده و هركار ميكردن نميتونستن درشو ببندن. خلاصه طوطي قصة ما نشسته بوده تو قفسِ تاريك و داشته فكر ميكرده كه اون بيرون چه خبره، كه يهو ميشنوه كه آقا بـه خانوم ميگه: خانوم شما بشين روش، من ميكنم توش! (كه صد البته منظور سگك چمدون بوده كه بايد بسته ميشده) طوطيه يكم گوشاش تيز ميشـه، بعد زنـه بـه مرده ميگه: نـه اين ريختي نميشـه، تو بشين روش، من ميكنم توش!! طوطي ما با خودش ميگه چه جالب! بعد از يك مدت صداي نفس نفس، آقا بـه خانوم ميگه: خانوم بيا دوتايي بشينيم روش بعد با هم بكنيم توش…!! طوطيه كف ميكنـه، ميگه: بـه خدا اگه رو قفس گوني هم بندازين، بايد بگذارين من ببينم اين ديگه چه رقمشـه!
528- ترکه و تهرونيه رفته بودن شکار، ترکه از بالاي تپه با دوربين نگاه مي کرده، تهرونيه هم تفنگش رو آماده مي کرده. يهو ترکه برميگرده بـه تهرونيه ميگه: اگه زنت بهت خيانت کنـه چکار ميکني؟ تهرونيه ميگه: جون تو يه گوله مي تو دهنش! ترکه ميپرسه: با مرده چکار ميکني؟ تهرونيه جواب ميده: اونم بـه جون سبيلات با يه گوله مي کيرشو داغون ميکنم! ترکه ميگه: ايلده اگه الان زود بجنبي ميتوني يه گلوله صرفه جويي کني!
529- رشتيه شب داشته برميگشته خونـه، سر كوچه قصاب محل بهش ميگه: چـــــــــاكريم، ممدآقاي گُلِ زن خراب!! رشتيه يك نگاه بـه هيكل قصابه ميكنـه و هيچي نميگه، ميره پي زندگيش. فردا شب باز داشته ميومده خونـه كه جناب قصاب همينو تحويلش ميده.خلاصه 4-5 شب همين جريان بوده، که تا آخر رشتيه شاكي ميشـه، ميره پيش زنش ميگه اين يارو قصابه اينو ميگه، جريان چيه؟! زنش ميگه: اين مرتيكه بد دهنـه.. ولش كن. رشتيه هم بيخيال ميشـه. دوباره فردا داشته ميومده خونـه كه جناب قصاب مياد جلو، ميگه: چـــــــاكريم، ممدآقاي گُلِ زن خرابِ دهن لق!! رشتيه خيلي شاكي ميشـه، ميره پيش مادرش جريان رو ميگه، مادرش بهش ميگه: ممد جان، تو الان زن داري، بچه داري، نبايد بـه حرف يك قصاب پدرسوخته توجه كني. رشتيه هم ميبينـه مادرش راست ميگه، برميگرده سرِ خونـه زندگيش. فرداشب داشته برميگشته خونـه كه قصابه مياد جلو، ميگه: چـــــــاكريم، ممدآقاي گلِ زن خرابِ دهن لقِ بچه ننـه!
530- رشتيه بچه دار نميشده، درون خونشون يك تابلو ميزنـه كه: هم اكنون بـه ياري سبزتان نيازمنديم!
531- بـه تركه ميگن: نظرت درون باره كير چيه؟ ميگه: والله نميدونم، بايد بشينم روش فكر كنم!
532- يه روز يه ه و يه پسره كه ميخواستند با هم ازدواج كنند، ميرن خريد. ه ميخواسته يه پارچه گرون قيمت انتخاب كنـه. پسره ميگه: گرون مرون خبري نيست. تترون مترون ميخواي بگو. دوباره ميرن براي خريد طلا. پسره ميگه: طلا ملا خبري نيست. بدل ميخواي بگو. ه خيلي شاكي ميشـه ولي هيچي نميگه که تا شب عروسيشون كه ميرن توي حجله. پسره ميگه عزيزم… ه ميگه عزيزم بي عزيزم! از كس مس خبري نيست. چس ميخواي بگو!
533- يه روز از يه ترك دانا ميپرسند: وجه تشابه موش با مرد چيست؟ جواب ميدهد: هردوتاشون دنبال ميگردند!
534- يه مرده سوار تاكسي ميشـه و شروع ميكنـه با راننده دردل كردن. ميگه: از وقتي آموزش رانندگي ميديد هر شب كيرمو ميگرفت و ميگفت دنده يك، دنده دو، و… حالا از وقتي گواهينامـهشو گرفته شبا مياد كيرمو ميگيره و ميگه: 20 ليتر بنزين بريز!
535- زن رشتيه سر منبرِ ملاي محل ميشنوه كه هركي شب سيزدهم ماه با همسرش نزديكي كنـه، فرشتهها براشون يك خونـه تو بهشت ميسازن. خلاصه خوشحال و خندان مياد خونـه و (از قضا همون شب هم شب سيزدهم بوده) بـه رشتيه ميگه: آقاجان، حاجآقا امروز ميگفت فلان و بيسار و يالله پاشو که تا دير نشده يك خونة آبرومند تو بهشت بسازيم. خلاصه رشتيه هم كه از يك عمر اجاره نشيني شاكي بوده، بلند ميشـه و يك ربعي واسه خونة جديدش عرق ميريزه!! كارشون كه تموم ميشـه، بعد چند دقيقه زن رشتيه برميگرده بهش ميگه: آقا جان، اين مادر مرحومت بندة خدا الان تو بهشت تنـهاست، بيا يك خونـه هم واسه اون بسازيم كه خوشحال شـه. رشتيه هم باوجود اوضاع وخيمِ كمري، ديگه آخر مرام رو واسه مادرش ميگذاره و باهر بدبختي بوده يك ربع ديگه تلنبه ميزنـه. وقتي كارشون تموم ميشـه، بعد يك مدت دوباره زنش ميگه: آقاجان، اين برادر كوچكة منم بيچاره تنـهاست، كسي رو نداره با هم خونـه بسازن.. بيا يك خونـه هم واسه اون بسازيم! رشتيه كه ديگه ناي جم خوردن نداشته (ساختمون سازي كه بماند!) شاكي ميشـه، ميگه: اووو! خانوم جان من نفهميدم، اين بالاخره كـيـره يا مـهندس عمران؟!
چند که تا زنِ رشتي داشتن باهم اختلاط ميكردن، يكيشون ميگه: شنيدين تو تهران يك خفاش شب پيدا شده، زناي مردم رو ميدزده ميبره ترتيبشون رو ميده؟ يكي ديگه ميگه: اَووو! هرچي امكاناته مالِ شـهراي بزرگه!
536- بـه قزوينيه ميگن: يك خاطرة خوب تعريف كن، ميگه: بالام جان، بچه بود.. سفيد بود..! ميگن حالا يك خاطرة بد تعريف كن، ميگه: آي بالام جان، بچه بوديم… سفيد بوديم..!
537- يك بنده خدايي اوضاع مزاجيش خراب بوده، هرچي هم دوا درمون ميكرده افاقه نميكرده، خلاصه آخر ميره پيش يكي ازين دكترهاي گياهيِ مدرن(!) دكتره هم بهش ميگه: ببين عزيز جان، علاج تو اينـه كه يك مدت ت رو بگذاري تو برف! از قضا اين بندة خدا فرداي اون روز يك سفر كاري داشته بـه قروين و خلاصه تو راه هي تو اين فكر بوده كه حالا اين وقت سال، برف از كدوم گوري گير بيارم كه بـه ماتحتم بمالم(؟!) كه از بخت مساعد، اون شب برف مفصلي تو قزوين ميباره. خلاصه قهرمانِ جك ما(!) هم خوشحال و خندان نصفه شب از هتل مياد بيرون و يك نگاه اينور اونور ميندازه و ميكشـه پايين و ماتحت مبارك رو ميگذاره تو برف. بعد يك مدت، باخودش ميگه حالا كه اينجا برف زياده بگذار يك بار ديگه ب كه ديگه 100% جواب بده. پا ميشـه، نيم متر اونورتر دوباره ماتحت رو ميگذاره زمين. خلاصه محض اطمينان که تا نزديكاي صبح همينجور نيم متر -نيم متر كونشو ميزنـه تو برفا و بعد هم خوشحال و خندان برميگرده هتل. فردا صبح پا ميشـه ميبينـه همة قزوين سياه پوشيدن و پرچم سياه از خونـهها آويزون كردن و ملت تو خيابون دارن گريه ميكنن! از يكي دو نفر ميپرسه كه جريان چيه، منتها ملت از شدت بغض و گريه نميتونستن جوابشو بدن. خلاصه آخر خِرِ يكي رو ميگيره، ميگه: آقا جون بچههات چي شده؟ يارو با بغض ميگه: بالام جان… ديشب وقتي ما خواب بوديم يك گله كون از شـهر رد شده هيچ كس نفهميده!
538- )تو پرانتز اينكه يك روايت ديگه ازين جك رو قبلاٌ داشتيم، حالا روايت غربزدش!) تركه ميره ميوه فروشي، ميگه: حاجي يك كيلو ازين ليموها بـه ما بده. ميوه فروشـه بهش برميخوره، ميگه: ليمو چيه مرد مؤمن؟! اين سينـه سامانتا فكسه!! تركه هم ميگه: باشـه بابا، يك كيلو از همونا بده! درضمن، قربون دستت، يك كيلو هم گيلاس بده. باز ميوه فروشـه بهش برميخوره، ميگه: آقاجان گيلاس چيه؟! بگو لپاي مدونا!! تركه هم ميگه: باشـه بابا، از همونا. بعد تركه كيوي ميخواسته، ميگه: قربونت حاجي، يك كيلو هم از اون تخماي نلسون ماندلا بده!
539- يك هيئت از محققينِ كشورهاي مختلف جمع شده بودن، درون مورد ضرورت قاچ ماتحت براي بدن مباحثه ميكردن. اول يكي از انگلستان مياد، ميگه: اين مشخصاٌ بـه منظور اينـه كه ستون فقرات موقع نشستن راحتتر باشـه. بعدي از آلمان بوده، ميگه: اين قاچ براي اينـه كه عمل دفع راحتتر صورت بگيره. خلاصه هركدوم يك چيزي ميگفتن، آخر نوبت قزوينيه ميشـه، با يك حال عاشقانـه ميگه: بالام جان، اين كان اونقدر شيرينـه كه قاچ خورده!
540- آبادانيه مياد تهران پيش رفيقش، يك روز داشتن تو خيابون قدم ميزدن، تهرونيه مرام ميگذاره، ميگه: داااش، بدخواه مدخواه كه نداري؟! آبادانيه هم از سرِ كسخلي يك نگاه اطراف ميكنـه، يك يارو قلچماقه رو ميبينـه، ميگه: ولك اون بدخواه منـه! تهرونيه هم مياد ديگه سر مرام كم نياره، ميره خِرِ يارو رو ميگيره و ميزنـه دهنش رو سرويس ميكنـه، صد البته يك كتك سير هم اون وسط ميخوره! سه چهار ماه بعد، تهرونيه ميره آبادان پيش همون رفيقش، يك روز درون حين گردش اينبار آبادانيه مياد مرام بگذاره، ميگه: ولك، بدخواه كه نداري؟ تهرونيه هم يك نگاه ميكنـه، اشاره ميكنـه بـه يك يارو گردن كلفتِ سبيل از بنا گوش درون رفته، ميگه اون بدخواه منـه. آبادانيه يكم طرف رو نگاه ميكنـه، ميگه: ولك اگه بدخوات اونـه كه كـــــــونت پارس!
541- كيشميشـه بـه نخودچيه گير داده بوده، بهش ميگه: جــــــووون! قربون اون چاك سينت! نخودچيه ميگه: خفه خفه… همين كسشعرا رو ميگي كه چوب بـه كونت كردن!
542- بچه مثبته رفته بوده آموزش چتربازي، قبل از اينكه بپره استادش بهش ميگه: وقتي پريدي، بايد که تا بيست بشمري بعد اين طناب رو بكشي که تا چترت باز شـه.پسره ميپرسه: ببخشيد استاد، اگه چتر باز نشد چي؟ استادش ميگه: سوال خوبيه! درون اون صورت، اين يكي طناب رو بكش، كه چتر زاپاس باز شـه. باز پسره ميپرسه: شرمنده استاد، اگه دومي هم باز نشد چي؟ استاده ميگه: خوب درون حالت، يك نخ قرمز اينجا هست كه وقتي بكشيش چتر اضطراري باز ميشـه. پسره دوباره ميپرسه: ببخشيد وقتتون رو ميگيرم استاد، اما اگه اينم باز نشد چي؟ استاده ميگه: درون صورت صفحة 381 دفترچه راهنما رو بازكن، اونجا توضيح داده. خلاصه پسره خيالش راحت ميشـه و ميپره، که تا بيست ميشمره، نخ اول رو ميكشـه، اتفاقي نميافته. نخ دوم رو ميكشـه، بازم چتري باز نميشـه. پسره هول ميشـه، نخ قرمز رو ميكشـه، ولي بازم خبري از چتر نبوده. يهو ياد حرفاي استادش ميافته، خيالش راحت ميشـه، دفترچه راهنما رو بازميكنة، صفحة 381 رو مياره، ميبينـه نوشته: مشتري گرامي، شما گاييده ميباشد!
تهرونيه زن ميگيره، فرداي روز ازدواجش رفيقش ميبينـه با حال دستتاٌ گهي و اعصاب خورد نشسته يك گوشـه داره سيگار ميكشـه. ميره جلو، ميگه: بيخيال بابا! ملت كه زن ميگيرن لااقل يك دو سه ماهي سرحالن، تو چرا از همين روز اول حالت گهيه؟ پسره ميگه: اگه توهم ديشب تو حجله جاي من بودي، الان حالت گهي بود. رفيقش ميپرسه: مگه چه خبر بود ديشب؟ تهرونيه ميگه: والله من ديشب كارم كه با خانوم تموم شد بـه عادت لعنتيِ هميشـه دست كردم تو جيبم سه که تا هزاري دادم بهش!! رفيقش يك ربع ميخنده، بعد بـه زور جلو خودشو ميگيره، ميگه: بيخيال بابا، حالا خانوم كه نفهميده جريان چيه. تهرونيه ميگه: بابا حالم كه سر اين جريان گهي نيست… بدبختي اينـه كه وقتي هزاريا رو دادم، خانوم هم فوري دست كرد دويست تومن بقيه پولم رو بعد داد!
543- تو يكي از شـهرستانـها داشتن تحقيق ميكردن كه هركدوم از طبقاتِ جامعه روزانـه بـه طور متوسط چقدر گوشت ميخورن، خلاصه يك مدت آمار ميگيرن، ميبينن تو طبقة كارگر مردم روزانـه بطور متوسط 20 گرم گوشت ميخورن، كارمند جماعت 50 گرم، ملت صاحب شغل آزاد 100 گرم و خلاصه همـه جور آدم رو آمار ميگيرن، آخري براي اينكه تحقيقات كامل بشـه، ميرن پيش ملاي محل، ميگن: حاج آقا، شما متوسط تو روز چقدر گوشت ميخوري؟ حاجاقا ميگه: پـنـج كيلو!! ملت كف ميكنن، ميگن: بيخيال حاج آقا! چطور روزي پنج كيلو گوشت ميخوري؟! همون موقع يك موتوريه از بغلشون رد ميشـه، يك پسره از رو موتور داد ميزنـه: كــــــيــــــــرم دهنت حاج آقا!! ملاهه ميگه: …خوب اين 50 گرمش!
544- تركه از اول شب که تا پنج صبح يك ضرب فيلم سوپر ميبينـه، بعدم تو همون حالِ حالي بـه حالي پا ميشـه ميره سر كوچه يك دست كله پاچه بزنـه. يارو براش 2 که تا پاچه ميگذاره با يك زبون، بعد ميگه: آبشو بريزم توش؟ تركه كه هنوز تو جَوِ ديشب بوده، ميگه: نـه جـــــونــــي.. نريز…آبشو بپاش رو سينم!
545- قزوينيه زن ميگيره، شب اول كلي مرام ميگذاره و تريپ «لاو»(!) خانوم رو ميبره بالاپشتبون و از همون درِ جلو مشغول ميشـه. زنـه هم كلي حال كرده بوده، هي ميگفته: چه ماه زيبايي، عجب ستارههايي..! قزوينيه ميگه: بالام جان خوب ستارهها رو نگاه كن كه از فردا شب بايد گلهاي قالي رو بشمري!
546- تركه اومده بوده تهران كه از رفيقش خانوم بلند كردن ياد بگيره، خلاصه با رفيقش ماشين رو برميدارن و مشغول ميشن. هنوز ده دقيقه كسچرخ نزده بودن، كه يك ه رو سوار ميكنن، رفيقش از ه ميپرسه: جيگرميدي؟! ه ميگه: نـه! رفيقشم ميگه: بعد پياده شو، وقت مارو نگير!! ه رو پياده ميكنن، يكم ميرن جلوتر و يكي ديگه رو سوار ميكنن و اين يكي از قضا نـه تنـهاكه خيلي چيزهاي ديگه هم ميداده!! خلاصه اونشب رو يك حال اساسي ميكنند و فرداش هم تركه از رفيقش تشكر ميكنـه و برميگرده ديار خودش كه آموختههاشو بـه كار ببنده! از بخت بلند همون شب اول، يك شاه كس اساسي ميخوره بـه تورش، همين كه طرف سوار ميشـه، تركه ميپرسه: جيگرميدي؟! ه ميگه: آره جيگر! تركه يكم طرفو نگاه ميكنـه، باز ميپرسه: نـه مرگ من يكميدي؟! زنـه ميگه: آره خوب… تركه يكم فكر ميكنـه، ميگه: بعد من پياده ميشم!
547- رشتيه با رفيقش رفته بودن خريد، ميبينن دم درون يك فروشگاه بزرگ نوشته: سكس مجاني و جوايز نفيس (با خريد بيش از دههزار تومن كالا). خلاصه كلي حال ميكنند و ميرن تو اونقدر آت و آشغال ميخرن که تا آخر دههزارتومن رو رديف ميكنن، بعد خوشحال و خندان ميان دم صندوق حساب ميكنند و ميگن: خوب اين سكس مجاني ما چي شد؟ صاحب مغازه ميگه، شما يك عدد بين يك که تا ده انتخاب كنيد.. رشتيه ميگه: هفت. مرده ميگه: متاسفانـه عدد امروز واسه سكس مجاني هشته، جاييزه عدد هفت يك فندكه! خلاصه رشتيه فندكشو ميگيره و با حالِ گرفته مياد بيرون، رفيقش بهش ميگه: فكر كنم اين جريان سكس مجاني خالي بندي باشـه. رشتيه ميگه: نـه بابا من و تو شانس نداريم… خانوم من تاحالا سه بار برنده شده!
548- پسر رشتيه مياد خونـه، ميبينـه ش خوابيده رو تخت و داره خودشو ميمالونـه، هي ميگه: آاااه… من يك مرد ميخوام.. آااه.. يك مــــرد ميخوام! پسره چيزي نميگيه، ميره دنيال كار و زندگيش. سه چهار روز بعد دوباره وقتي از مدرسه مياد خونـه، ميبينـه باز ش خوابيده رو تخت و همون جريان مالش و من يك مرد ميخوام بر قراره. باز پسره چيزي نميگه و ميره پي بازيش. سه چهار روز بعد مياد خونـه، ميبينـه اين بار ش خوابيده رو تخت و يك مردك سبيل كلفت هم خوابيده روش! پسره که تا اينو ميبينـه، جنگي ميدوه ميره تو اتاقش، لباساشو درون مياره، ميخوابه رو تخت، شروع ميكنـه مالوندن خودش و ميگه: آاااه.. من يك دوچرخه ميخوام!
549- از طرف ادارة آمار رفته بودن خونة رشتيه، رشتيه درو باز ميكنـه، يارو ميپرسه: شما چند نفرين؟ رشتيه ميگه: شما چند نفرين؟!
601- پرستار از اتاق زايمان خارج شد و به عربه گفت: تبريك ميگم، زن شما يه كير سه كيلويي زاييده كه يه بچه 100 گرمي بهش وصله!
602- تركه با دوستش رفته بوده پارك. همينطور كه دست همو گرفته بودن و راه ميرفتن، ه حالي بـه حالي ميشـه، يك چشمك بـه تركه ميزنـه، ميگه: قاسم جون، بريم اون پشت مشتها ازون كار بدا بكنيم؟! تركه ميگه: آي گفتي عزيزم… اتفاقاً منم بدجور شاش دارم!
603- تركه داشته تو خيابون ميرفته، يه انگليسيه ازش ميپرسه:Sorry, do you know what time it is? تركه هم کـه تو انگليسي بيلمزِ بيلمز بوده، برميگرده ميگه: ايلده من كه نفهميدم چي گفتي، ولي محض احتياط، ننـه خوار كسدهت!
604- داداش كوچيكه تهرونيه مياد ازش ميپرسه: داداشي، بالقوه و بالفعل يعني چي؟ پسره ميگه: ببين واسه اينكه خوب معنيشو بفهمي، برو از بپرس اگه بهش يك ميليون دلار بدن، حاضره با يك مرد غريبه بخوابه؟ پسره ميره ميپرسه، برميگرده ميگه: ي ميگه واسه يك ميليون آره! داداش بزرگه ميگه: آفرين، حالا برو از آبجي زهره بپرس، ببين اون حاضره؟ داداش كوچيكه باز ميره ميپرسه، برميگرده ميگه: آره… ميگه از خدا هم ميخوام! حالا اينـها چه ربطي دارن؟ داداش بزرگه ميگه: ببين، بالقوه قضيه اينـه كه ما الان تو خونمون دو ميليون دلار پول داريم… ولي بالفعلش اينـه كه من و تو هردومون مادرو خواركسدهايم!
605- تركه ميره پيش يك دكتر تهروني، ميگه: آقاي دكتر، از وقتي كه بـه سن پنجاه سالگي رسيدم ديگه روزي سه دفعه بيشتر نمي تونم كس بكنم! دكتره شاكي ميشـه، ميگه: ببينم تو اومدي دكتر يا اومدي كونِ منو بسوزوني؟!
606- تو مـهدكودك بحث اين بوده كه بچهها نبايد وسايل رو بكنن تو دهنشون، معلمـه ميگه: خوب بچهها، چند که تا چيز بگين كه تو دهن جا ميشـه و بايد مواظبشون باشيم. يك بچه پا ميشـه، ميگه: پاككن.. معلمـه ميگه: آفرين.. ديگه چي؟ يكي ديگه پاميشـه، ميگه: تراش. بـه همين منوال، که تا يكي بلند ميشـه، ميگه: لامپ! معلمـه ميگه: حسن جان لامپ كه تو دهن جا نميشـه. حسن ميگه: نـه خانوم معلم… من خودم شنيدم بابام ديشب بـه م ميگفت: پاشو اون لامپ رو خاموش كن، ميخوام بگذارم دهنت!
607- يه شب تهرونيه ميشينـه با زنش فيلم سوپر ميبينـه. خلاصه كلي حشري ميشـه و به زنش ميگه: الله و بالله بايد برام ساك بزني! هرچي زنـه ميگه: بابا اين كثافت كاريا چيه… من حالم بهم ميخوره، بـه خرج يارو نميره و هي از آقا اصرار و از خانم انكار، که تا بالاخره زنـه كمكم راضي ميشـه و با عشوه بـه مرده ميگه: عزيزم بـه شرط اينكه سر كيرت يكم خامـه و عسل بمالي، كه بد مزه نباشـه. تهرونيه ميگه: بيلاخ! اگه اينجوري بود كه خودم ميخوردمش!
608- قزوينيه ميميره. که تا چند هفته بعد مرگش، زنش هر روز ميرفته سر قبرش و در حين گريه و زاري هي ماتحت مباركش رو ميمالونده بـه قبر يارو! ملت بهش ميگن: بابا اين چه كاريه ميكني؟! قباحت داره! زنـه ميزنـه زير گريه، ميگه: خدا بيامرزدش، هميشـه ميگفت: بالامجان اين كان مرده رو زنده مي كنـه!
609- بـه عربه ميگن زن رو تشبيه كن، ميگه: ولك زن مثل باغچه ميمونـه… صبح آبش ميدي، ظهر آبش ميدي، شب هم شيلنگ رو ميندازيتا صبح آب بخوره!
610- دورهگرده تو يكي از كوچههاي شمرون داد ميزده: دمکني 500 تومن! دمکني500 تومن! پيرزنـه سرشو از پنجره مياره بيروه، ميگه: ننـه، که تا ته بکوني چند ميشـه؟!
611- رشتيه بچهدار ميشـه، ملت ميان بهش تبريک ميگن. رشتيه ميگه: من چيکاره بيدم؟!
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
[پيام تبريک براى دندون دراوردن بچه]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 06 Aug 2018 00:54:00 +0000