عکس های بی حجابی شعله رزمجو

عکس های بی حجابی شعله رزمجو دگرباوران: درون خواست هزاران شـهروند از رئیس قوه قضائیـه به منظور ... | Images about #شعله tag on instagram - Redwood | سینما ، تئاتر و تلویزیون - akairan.com | Uncategorized | بی بی - وبگاه فرهنگی زنان ایران | صفحهٔ 2 | بایگانی‌های هم قافیـه ها - Majid Fazeli |

عکس های بی حجابی شعله رزمجو

دگرباوران: درون خواست هزاران شـهروند از رئیس قوه قضائیـه به منظور ...

مجموعه فعالان حقوق بشر
بیش از سه هزار شـهروند ایرانی با امضای نامـه ای سرگشاده خطاب بـه ریـاست قوه قضائیـه از وی خواستند وضعیت نگران کننده نرگس محمدی را مدنظر قرار بدهد و با ورود بـه موضوعی کـه ریشـه آن مطالبه حقوق انسانی یک مادر زندانی هست پیش از آنکه دیر شود بر اساس شرع و قانون بـه وظیفه خود عمل کند.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر درون ایران، عکس های بی حجابی شعله رزمجو بیش از سه هزار شـهروند ایرانی از اقشار مختلف جامعه با امضای نامـه ای سرگشاد صادق لاریجانی، رئیس قوه قضاییـه را مخاطب خود قرار دادند و با یـادآوری اصول شرعی و قانونی از وی خواستند بـه وضعیت نرگس محمدی رسیدگی کند. عکس های بی حجابی شعله رزمجو آنـها تماس خانم محمدی با کودکانش را عین حق انسانی و قانونی این زندانی دانستند. عکس های بی حجابی شعله رزمجو متن کامل این نامـه کـه برای انتشار درون اختیـار هرانا قرار گرفته هست عینا درون پی مـی آید؛
براهنی اِی باد بیـاور، ورنـه غم یوسف بکُشد عاشق کنعانی را…
بسمـه تعالی
ریـاست محترم قوه قضاییـه، جناب آیت ا…آملی لاریجانی
سلام علیکم
ما اهالی این مرز و بوم و هموطنان شما، از شما خواستاریم بـه دو دلیل صدای نرگس محمدی را بشنوید. اول و مـهم تر اینکه شما روحانی هستید و جانشینانی چون، پیـامبر رأفت و رحمت، حضرت محمد(ص) و اسطوره عدالت و دادگری، امام علی(ع) و دوم مسولیتی الهی کـه قانون بر دوش شما نـهاده است.
یقیناً خود آگاهتر هستید کـه منع نرگس محمدی-به عنوان یک مادر- از شنیدن صدای فرزندانش را نـه مـیتوان مصداقی از سیره بزرگان دین، و اقدامـی شرعی دانست و نـه مـیتوان آن را بـه عنوان یک اقدام قانونی و منطبق بر آرمانـهای انقلاب قلمداد نمود. این مادر، ۱۳روز هست با وجود بیماری و نیـاز مبرم بـه دارو، تنـها و تنـها به منظور شنیدن صدای جگرگوشـه هایش دست بـه اعتصاب غذا زده است. لذا تصور اینکه انسان هستیم و هنوز هم اندک عاطفه ای درون ما مـی جوشد، ما را بر آن داشت که تا از حضرتعالی، بعنوان عالی ترین مرجع قضایی کشور، درخواست نماییم کـه وارد عرصه شده و علاج واقعه قبل از وقوع کنید. چرا کـه تداوم این وضعیت، مـیتواند بـه بروز ضایعات جسمـی و روانی جبران ناپذیر و یـا از دست رفتن زندگی یک انسان، آن هم بـه دلیل محرومـیت از بدیـهی ترین حقوق اولیـه وی بعنوان یک مادر و همچنین فرزندانش بیـانجامد.
باشد کـه با درایت و توجه، از امکان ایجاد یک نقطه سیـاه درون کارنامـه دادگری کشورمان ممانعت کرده باشید. چرا کـه من و شما بزودی دیگر نخواهیم بود، اما تاریخ مکانی به منظور قضاوت آیندگان درباره نیک و بد اعمال ما خواهد گشت.
با تقدیم احترام
جمعی از اقشار مختلف، از جمله مادرانی کـه مـهر مادری را بیشتر از هرکسی درک مـی کنند بـه همراه متدینان و فعالان مدنی و اجتماعی
۱۹ تیرماه ۹۵
این نامـه بـه رویت و امضای بیش از سه هزار نفر اقشار مختلف مردم و تشکل های مدنی و سیـاسی رسیده است، اسامـی امضا کنندگان بـه ترتیب حروف الفبا؛
ابراهیم شیرکوبى / ابراهیم اماموردی / ابراهیم ایرانمش / ابراهیم جباری آهندان / ابراهیم چایی کار کوه بنـه / ابراهیم خانجانی / ابراهیم ذبیحی / ابراهیم رستم زاده / ابراهیم سالمـی / ابراهیم محمدیـان / ابراهیم ملاپور / ابراهیم / ابراهیم نصرتی / ابراهیمم حیدری / ابوالحسن زنجانی / ابوالحسن علی قارداشی / ابوالفضل ابراهیمـی / ابوالفضل یعقوبزاده / ابوالقاسم ایرانی / ابوالقاسم ستوده / ابوطالب آدینـه وند / ابوطالب عین آبادی / ابولفضل شریفی / ابولقاسم کریمـی / اتنا پارینگی / اجل چوهزاره / احترام شکری / احسان اسماعیلی / احسان اصغری قرا / احسان امـینی / احسان آذریـان / احسان بختیـاری / احسان جلالی / احسان حسامـی / احسان حمـیدی / احسان زمان / احسان سرعتی / احسان مرادی / احسان مـهاجری / احسان ناسى زاده / احسان یـارمطاقلی / احمد احمدی / احمد پولادی / احمد تقدسی / احمد جامعی / احمد حسنی / احمد رجبی / احمد رضا غلامـی / احمد صفری‌پور فتیده / احمد صمدانی / احمد علی سالمـی / احمد فکراندیش / احمد کوکبی / احمد مسجدی / احمد معتمدی / احمد مـیرزایی / احمد نوبختی / احمد هروی / احمد یوسفی / احمدحیدری / احمدرجبی کبوترابادی / احمدرضایی / احمدعلی سالمـی / احمدمولو ی / احند حجتی زاده / اختر کشاورز / اخترسالاری / ادریس قنبری / ادینـه بیگی / اذر ابراهیمـی / اذر عسگری / اذرصباغ شـهری / اردشیر طاهرخانی / اردلان رمضان پور / اردلان مخملباف / ارزو رضوی / ارسلان پاکی / ارسلان دهداری / ارسلان سالمـی / ارش غلامـی / ارمـین جعفری / اریـانا پیروزی / ازاده عسگری / ازاده رحمدل / ازیتا کرمانپورجانی / استاد عباس معمار / استانـه یزدی / اسحاق کریم زاده / اسد سهتکر / اسدالله بیگی / اسدالله جوادپور / اسدالله فخیمـی / اسداله سیع / اسرافیل رضاپور / اسکندر لطفی / اسما صارمـی / اسماعیل مشفق / اسماعیل ابراهیمـی / اسماعیل اروند / اسماعیل جباری / اسماعیل حسن پور / اسماعیل زاده / اسماعیل سالمـی / اسماعیل محمدی / اسماعیل ملاپور / اسماعیل منظری توکلی / اسماقربانی زاده / اسمعلی نصرتی / اشرف ابراهیمـی / اشرف السادات برکاتی / اشرف امـیدی / اشرف مراد علی / اشکان اردشیری / اصغر حکمت / اصغر رزمجو / اصغر رئوفی / اصغر عزتی نیـا / اصغر عوض پور / اصغر ممبینی / اعظم اسدی / اعظم اقبالی / اعظم اولیـایی / اعظم ایزاری / اعظم باقری مکی / اعظم جزایرى / اعظم خادمـیان / اعظم خانی / اعظم خرمکی / اعظم سلطانی نژاد / اعظم سهیلی / اعظم شفقی / اعظم صداقتیـان / اعظم کرمانی / اعظم گیـاهی / اعظم لنگرودی / اعظم محقق / اعظم مـهرابیـانی / افروز بخیری / افسانـه بابایی / افسانـه باقری / افسانـه دل افروز / افسانـه عزیزی / افسانـه قبا دوز / افسانـه محمدی / افسانـه مرادعلی بیگی / افسانـه یزدانی مقدم / افسون علیمرادیـان / افشین اسفندیـار پور / افشین پورانی / افشین مام عبدالله / افضل امـیر طاهری / اقدس بنیـادی / اقدس فلاحی / اکرم مصباح / اکرم نقابى / اکبر بیرانوند / اکبر حسینی / اکبر عبدی / اکبر نیک ضمـیر / اکبرمولاپور / اکرم حسنلو / اکرم خرمکی / اکرم زارع / اکرم عزیزی / اکرم کرمانی / اکرم گرجی زاده / اکرم مرادعلی بیگی / اکرم منصوری / الله دادنعمت زاده / المـیرا حضرتی / المـیرا مسافز / المـیرا ناظمـی / النا عابدیـان / النا کرمـی / الناز نبی زاده / الهام امجدیـان / الهام امـیری / الهام امـینی / الهام انصاری / الهام آقاخانی / الهام باهر / الهام حیدری / الهام خضر / الهام زارعی / الهام ساجدی / الهام سراوانی / الهام صادقی / الهام علیـایی / الهام کرمـی / الهام محبی / الهام مدبر / الهام مرادی / الهام مـیرعمادی / الهام ناصری / الهام وثوقی / الهه اباذری / الهه امـینی / الهه جعفری / الهه رجبی / الهه رحمانی / الهه رستگار / الهه رضایی / الهه زارعی / الهه ساجدی / الهه صارمـی / الهه صدری / الهه طیبی / الهه غلامـی / الهه محبی / الهه محمدی / الهه مـهرانی / الهه وثوقی / الی احمدی / الیـاس سالاری / ام البنین حسینی / امجد بهرامـی / امر الله کلانتری پور / امرلله خداپرست / امسلم ایران دوست / امضا کردم / امنـه رضایی / امـیر رضا اکبیـا / امـیر محمد محمد / امـیرحسین / امـیرخسرو دلیرثانی / امـیرمحمد / امـین گودرزی / امـید ابراهیمـی / امـید احمدی / امـید علی اکبری / امـید علی خسروی / امـید مـهدوی / امـید ناهیدی / امـید نوروزیـان / امـیدعلی اکبری / امـیدعلی اکبری / امـیدی اکبری / امـیر ابتهاج / امـیر ابراهیمـی / امـیر احمدی / امـیر امـیر زاده / امـیر جلیل نژاد / امـیر حسن زاده / امـیر حسین ارجی / امـیر حسین اقاجانی / امـیر زارع / امـیر سلیمانی / امـیر شیبانی زاوه / امـیر صداقتیـان / امـیر عاقلی / امـیر عباس عبدی / امـیر عباسی / امـیر علی مرادی / امـیر کیـهانی / امـیر محمّدی / امـیر مسعود / امـیر موسی پور / امـیر یوسفی / امـیرا نوری / امـیرالمؤمنین اکبری / امـیرتقدسی / امـیرحسین فروغی / امـیرحسین ناظم زاده / امـیرحسین نیکزاد / امـیررضا خالدی / امـیرمحمد محمدی / امـیرمحمد محمدحسنی / امـین افشاری / امـین حیدری / امـین خسروی / امـین عظیمـی / امـین قرباندوست / امـین کریمـی / امـین مـهدوی / اناهیتا صفرنژاد / اناهیتا صفرنژادشاد / اناهیتاصفرنژادشاد / انتظار سعدی / انجان عشقی / انسیـه باروتی / انسیـه جهانگشته / انوش عادلی / اهو بهشتی / اهو خانم قربان نتاج / اهورا آریـایی / اوختای حسینی / اولدوز هاشمـی / ایمان خداداد / ایدا سلیمـیان / ایران آزادی خواه / ایران احمدی / ایران کریم زاده / ایرج حمایتی / ایرج ایمردی / ایرج بهادری / ایرج خراسانی / ایرج شکری / ایسان فرامرزی / ایمان ابراهیمـی / ایمان امـیری / ایمان پیرستانی / ایمان جعفری / ایمان عرفانیـان / این مادر حتما آزاد گردد / ایوب سالمـی / ایوب سالمـی / آتنا ایرانمنش / آتنا باهر / آتناصبوری / آتوسا پهلوانی / آذر بیرانوند / آذر مرادی / آذر منصوری / آذر ورز گانی / آذر یکرنگی / آذراسفندیـاری / آذرنوش محمّدی / آذرنوش مـیرزایی / آراز سطانزاده / آرزو امـیری / آرزو باهر / آرزو درویشی / آرزو شاطاهری / آرزو صادقی / آرزو محمدی / آرزو مسعود / آر گالستانیـان / آرش خاندل / آرش رضایی / آرش رئیسی / آرش عسکرى / آرش کریمـی / آرش مـهرگان / آرمان اسعد سامانی / آرمان امـیری / آرمان رئیسی / آرمان علوی / آرمان فرشچی جمشیدآبادی / آرمان معین / آرمـیتا هدایت پورفرد / آرمـین تقی پور / آرمـین فروحی / آروین فیروزی / آریـا امـیری / آریـا سالار / آریـا شکوهی / آریـانا رهامنش / آزاد حتما گردد / آزاد کریمـی‌ / آزاده دهقان / آزاده ذوالفقارپور / آزاده شیرکوند / آزاده فرقانی راد / آزاده محمدی / آزاده منصوری / آزیتا ایرانمنش / آزیتا عیدیـان / آسیـه علی نژاد / آسیـه ایرانمنش / آسیـه بلیغی / آسیـه سپهری / آفرین شکری / آلاله محمدوند / آمنـه عرب احمدی / آمنـه علیقلیزاده / آناهیتا ناصری / آناهیتا حسینی / آناهیتا ناصری / آناهیتا نیکمـهر / آناهینارهامنش / آندیـا خسروی / آهو الوند / آووژان توتونچی / آی ناز صحنـه / آیدا خضری / آیدا مودب / آیسان فلاحی / با تشکر شـهروند / بابک امـیری / بابک بیرجندی / بابک خانقاه / بابک خرسند / بابک سهرابی / بابک شکری / بابونـه راستگویـان / باراک اوباما / باران سالاری / باران محمدی / بانو سالاری / بانو فاضله / بانوی آریـایی / بتول السادات برکاتی / بتول نصرتی / بختیـار رجبی پور / بردیـا (شاعر) / بردیـا (شاعر) / بشری جهانگیری / بنیـامـین شریعتی اشرفی / بـه نام ارزادی / بـه نام ازادی / بـه نام حق / بهار حیدری / بهار دلکش / بهار سالاری / بهار شکری / بهار صوفی / بهار مختاری / بهار مظفری / بهاره رفیعی / بهجت سر خ پر / بهجت جعفرزایی / بهرام بهرام نژاد / بهرام سلحشور / بهرام صوفی / بهرام محمودی / بهرنگ قائم مقامـی / بهروز حشمتیـان / بهروز شاکرمـی / بهروز صمدی / بهروز علایی / بهروز ملاپور / بهروز مـهری / بهزاد حسن وند / بهزاد صفرپور / بهزاد ناظمـیان پور / بهزاد نصرآزادانی / بهمن احمدی مـهنـه / بهمن برنادل / بهمن رحمانی / بهمن محمدی / بهمن مـیرزایی / بهناز حاذق رهبری / بهناز صادقیـان / بهناز فرانی / بهناز هژبری / بهنام شکری / بی بی صدیقه مـیرمحمدی / بیتا سرور / بیتا صادقی / بیجننسیری / بیژن سالمـی / پارسا جلالی / پارسا راد / پارسا غلامعلی زاده / پارلاسلطانزاده / پاشا اسدی / پدرام یـارلی / پردیس عامری / پرستو بیرانوند / پرستو حسنی / پرستو دادخواه / پرستو دل آشوب / پرستو شریفی / پرستو کاظمـی / پرنیـا اولیـایی / پرنیـا علیـایی / پرهام همایون / پروانـه آل بویـه / پروانـه جعفری / پروانـه حسینی / پروانـه حشمتیـان / پروانـه کرمـی / پروانـه محدثی / پروانـه مسببی / پروانـه نیلی پور / پرویز افشاریراد / پرویز پناهی لنجاب / پرویز ترکاشوند / پرویز رسولی / پروین اسدی / پروین اسفندیـاری / پروین جعفری / پروین رفعت پناه / پروین سالمـی / پروین سلیمـی / پروین صادقی / پروین ضرابی / پروین فهیمـی / پروین محمدی / پروین هدایتی / پریـا رحیمـی / پریسا رحمانی / پریسا عطایی / پری شاهمرادی / پریـا بهداروند / پریـا شفیعی / پریسا پروین / پریسا رها / پریسا صادقیـان / پریسا عبیدی / پریسا مافی / پریسا منصف / پریوش ابراهیمـی / پریوش شیر علیپور / پریوش عزیزی / پریوش نیلی پور / پگاه مرادی / پگاه نوازی / پلیز ریلیز عهر / پوران شـهپر / پوران وکیلی / پوران یکرنگی / پوریـا براتیـان / پوریـا خرسند / پوریـا سادین / پوریـا فلاحتی / پوریـای ولی / پویش هاشمـی / پیـام صابونچی / پیـام حسنخانی / پیـام رادبرد / پیـام روحانی / پیـام سهرابی / پیـام طبایی / پیمام احمدی / پیمان احمدی / پیمان بهرامـی / پیمان گودرزی / پیمانـه بهرامـی / تاجعلی کریم زاده / تارا ماکی / تامـیلا اسماعیل فراهانی / تپرد بهروزی / تحقیقی محمد مـهدی / ترانـه کیسر / ترنم محمدی / ترین مردنین / تسنیم مغفری / تقی رمضان پور / تکتم کرمانی / تهماسب سهرابی / توانا جباری / توران ابراهیم / توران سرلک / توران کریم زاده / توراندخت جاویدان / تورج نباتی دیلمـی / توفیق مرتضی پور / توکل محمدی / توماج ایرانی / تینا پوریـان / تینا دلجو / تیمور باقری کودکانی / تیمور خرسند / ثریـا درزی / ثریـا طوسی / ثریـا قاسمـی / ثریـا یوسفی / ثمـین قائدی / ثمـینـه فرهام / ثمـینـه کاظمـی / جاوید عباسی / جبار غدیری / جرمش چی بوده / جعفر اکبری / جعفر زمانی / جعفر قدیم خانى / جعفر کشوری / جلال احمدی / جلال پور مختاری / جلال شیرکوبى / جلال صمدی / جلال عسکری / جلال غلامـی / جلال نباتی / جلیل محمدی / جلیل یمودی / جمال صوری / جمال عاملی / جمشید بهزاد / جمشید سلطانیـان / جمشید شیبانی زاوه / جمشید قشنگ / جمشید محمدی / جمـیله رونقی / جمـیله صفایی / جمـیله قربانپور / جمـیله یمودی / جهانبخش اسفندیـار پور / جهانبخش فناییـان / جهانگیر حبیب اللهی / جهانگیری اردشیر / جواد افتخارزاده / جواد اکبرزاده / جواد ایزدی / جواد بهاری / جواد جعفری / جواد جوادی / جواد زینتی / جواد سالمـی / جواد سالمـی / جواد صالحى / جواد عموعلی / جواد کریم زاده / جواد لعل محمدی / جواد محمودی / جواد محنتیـان / جواد مرادی / جواد نوذری / چنگیز صادقیـان / حاجیمراد کریم زاده / حامد اکبری / حامد پسند / حامد سحابی / حامد عمل / حامد غفوری راد / حامد فرید / حامد ملازاده صادقیون / حامد همت زاده / حانیـه علی زاده / حبیب بیگى لنگرودى / حبیب جابری / حبیب رضاپور لاسکی / حبیب عزیزی / حبیب عزیزی مـیر حسنی / حبیبه قندی / حجّت صالحی / حجت رئیسی / حجت فتحی / حدیثه کلبادی / حسام الدین ابوشامـه / حسام سماک امانی / حسام موذن / حسن اهنرودی / حسن ایزدی / حسن بالایی / حسن جشنی / حسن حسن خانی / حسن حسین نیـا / حسن حسینی / حسن خانی / حسن رضایی / حسن سلامتی / حسن سلگی / حسن شرفی پور / حسن شـهبازی / حسن صادقی / حسن کریمـی / حسن محمدی / حسن موسوى / حسن هاشمـی / حسن هنری / حسنمراد خسروی / حسین جزایرى / حسین خانی / حسین کرمـی / حسین اخباری / حسین افشاری / حسین آقاجانی / حسین بنی عامریـان / حسین بنی عامریـان / حسین بوستانی / حسین تقدسی / حسین حمـیدی / حسین خسروی / حسین خواجه / حسین دهقانپور / حسین رمضانی / حسین زارعشاهی / حسین زنگنـه / حسین سالاری / حسین سربندی / حسین سلطانزاده / حسین سلگی / حسین شمس کلاهی / حسین صداقتی / حسین طاهرخانی / حسین ظفریـان / حسین علی لطیفی پاکده / حسین علیزاده / حسین قربانی / حسین قوچانیـان حقوردی / حسین کدخدا / حسین کریمـی / حسین کلایی / حسین کیـانی / حسین محسنی / حسین محمد زاده / حسین مطهری / حسین نوری / حسین نوری زاده / حسین هاشمـی / حسین همتیـان / حشمت اله املشی / حکیمـه بنی هاشمـی / حکیمـه شکری / حکیمـه گودرزی / حکیمـه گودرزی / حمزه مـیر کعبه / حمـیرا رمضانپور / حمـید ایرانمنش / حمـید بردبار / حمـید داودی / حمـید رحمدل / حمـید رضا اسدی / حمـید زارع محمدی / حمـید سپهر / حمـید صادقی / حمـید عظیمـی / حمـید قدرتی / حمـید قدرتی / حمـید محسن زاده / حمـید ملکی / حمـید نوری / حمـیدرضا بیکمحمدی / حمـیدرضا رسولیـان / حمـیدرضا شریف / حمـیدرضا عابدیـان / حمـیدرضا ملکی / حمـیده ایزدیـان / حمـیده عباسی / حمـیده عینی زاد / حمـیده کریم زاده / حمـیده لگزیـان / حمـیرا ادبی / حوریـه گلستانی / حوری خانپور / حوری فخیمـی / حوریـه بهشتی / حوریـه قاصدلو / حیدر ارین منش / حیدر آ فریدگان / حیدر خسروی / حیدر علی امـینی / حیدر کرمـی / حیدر ملکی / حیدری افزون / خاطره جهان بزرگی / خاطره عباسی / خاطره عزیزی / خالد وهابی / خدا مراد کریم زاده / خدیجه اصغری / خدیجه پوینده / خدیجه تورتیر / خدیجه سندگل / خدیجه شاهسون / خدیجه شریفان / خدیجه فرهادی / خسرو احمدپور / خسرو دانش پژوه / خسرو طلایی / خسرو مـهرنگی / خشایـار نیکفر / خلیل قربانی / دادخدا سالاری / داریوش ذوالقدر / داریوش طبسى / داریوش اعرابی / دانا خالدلو / دانشمند اسفندیـار پور / دانیـال ابراهیمـی / دانیـال بهرامـی / دانیـال جلال آبادی / داود اجورلو / داود محمدباقری / داودبیـات / داوود عباسی / دبورا لوی / دتوراندخت جاویدان / درویش درویشی / درویش علی سالمـی / دریـا مرادی / دکتر جعفر مـهدیزاده / دکتر محمد هادى هادى زاده یزدى / دکتر محمد حسن یوسف پور سیفی / دکترکامـیارعادل / دل آسا شعبانی / دماوندی علی / دنیـا حق دادی / دولت‌آبادی / دیبا مکی / ذاکر اهل بیت / ذبیح کیـانی / ذبیح‌الله سلطانی نژاد / راتین مردانیـان / راحله احمدزاده / راحله گلدشتی / راحله مرادی / راشین طاهرخانی / راضی داعی / راضیـه اسدیـان / راضیـه سلیمانی / راضیـه سید نژاد / راضیـه محمدی / رامک دهقانپور / رامـین ابراهیمـی / رامـین جلالی / رامـین سلمانی / ربابه بیگم زارعی / ربابه صفری / ربابه محمودی / رجبعلی شاهمرادی / رحمت ا عطایی / رحمت ابراهیمـی / رحمت نصرتی / رحمن یوسفی / رحیم امـیری / رحیم هادوی فر / رخساره کوهی / رخشنده سلیمـی / رزیتا مسعودی / رستم سالمـی / رستم کریم زاده / رسول بداقی / رسول شریفان / رسول نصیری / رشاد رحیمـی / رضا – توجکی / رضا اسماعیلی / رضا اقاخانی / رضا آبسالان / رضا آقاخانی / رضا بابایی / رضا پاک نژاد / رضا حکیم الهی / رضا خیـامـی / رضا راستگو / رضا رحمانی / رضا رستمـیان / رضا رضوانی / رضا زارعی / رضا زنگی / رضا سلطانی / رضا سلطانی نژاد / رضا سمایی / رضا سنچولی / رضا سیـاهکمری / رضا شـهابی / رضا صفری / رضا عباسپور / رضا عبدی / رضا عرب انصاری / رضا عصمتی / رضا علم باز / رضا فلاح / رضا قاسمـیان / رضا قربانی / رضا گوهری / رضا محمودی / رضا نژاد حسینی / رضا هروی / رضافاتحی / رضامصلحی / رضاواثقی / رضایـادگاری / رضایی منش / رضوان عبداله زاده / رضوانعبداله زاده / رفعت قلی زاده زحمت کش / رفیع ملکی / رقیـه زارع پور / رقیـه اسماعیل پور / رقیـه اکبریـان / رقیـه پویـان / رقیـه حسینی / رقیـه دامن افشان / رقیـه رستمـی / رقیـه زارع پور حیدری / رقیـه علم الهدی / رقیـه / رقیـه نصیری / رقیـه نفری / رگوید بهروزی / رمضان براری / رمضانعلی اسماعیلی / رها ایرانی / رها پارسا / رها روشن / رها محسنی / رهام صابری / رهرا رحیمـی / رهنما صغرا / روح ا عبدی / روح الله جوادی / روح انگیز پاکزاد / روژان یمنی / روژین نبوی / روشنک عارف زاده / روشنک نجیبی / رومـینا محسنی رجائی / رویـا فرهادی / رویـا محمدی / رویـا پوینده / رویـا حیدری / رویـا رخی / رویـا شیخ پور / رویـا صمدانی / رویـا صمدی / رویـا محمدی / رویـا مـیرعباسی / رویـا نسلی پرور / رویین عطوفت / رؤیـا بلوری / رؤیـا بلوری / ریحانـه ابراهیمـی / ریحانـه باختری / ریحانـه حسینی / ریحانـه معطر / ریحانـه یعقوبی / زبیده کرامتی / زرى باجلان / زری تمـیمـی / زری محمدی / زکریـا یوسفی مقدم / زکیـه ابویب / زکیـه احمدی / زلیخا اکبری / زهرا ابراهیمـی / زهرا احسنی / زهرا احمدی / زهرا اذعانی / زهرا اسدالهی / زهرا اسدی / زهرا اسماعیلیَ / زهرا اصغرزاد / زهرا اصفهانی / زهرا اطهریـان / زهرا افتخارزاده / زهرا اقاجانی / زهرا اکرمـی ۴۳ ساله / زهرا انتظار / زهرا آرامون / زهرا باقریـان زینکانلو / زهرا بدیعی / زهرا ثابتی / زهرا جعفری لاهیجان / زهرا حسینی / زهرا حکیم الهی / زهرا حیدرزاده / زهرا خرسند / زهرا خندان / زهرا دهنوی / زهرا ربانی املشی / زهرا ربیعی / زهرا رحمانی / زهرا رحیمـی / زهرا رضایی / زهرا رمضانی / زهرا زارعی / زهرا زندیـان / زهرا زینتی / زهرا سرچاهی / زهرا سعیدی نیـا / زهرا سلطانی / زهرا سیفی نزاد / زهرا شریفان / زهرا شکوهمند / زهرا صادقیـان / زهرا عابدی / زهرا عباسی / زهرا عزتی / زهرا علاماتی / زهرا فاخر / زهرا فیـاض / زهرا فیروزی / زهرا کشف / زهرا گرمابدری / زهرا مجد / زهرا محمد / زهرا محمدی / زهرا محمدیـان / زهرا مداح / زهرا مظفری / زهرا معینی / زهرا مـهدوی / زهرا مولوی / زهرا نریمان اصلی / زهرا وفاپور / زهرا یزدانی / زهرا یزدی نژاد / زهرا یکرنگی / زهراارغوان / زهرااسفندیـاری / زهراتقدسی نژاد / زهراجعفری / زهراحسن نژاد / زهراخماریـان / زهرارضایی / زهرازارع / زهراشفیعا / زهراضیـایی / زهرا / زهره اسکندری / زهره ایوا / زهره بانو اسدی / زهره دری / زهره رحمانی فرد / زهره رحمانی مـهر / زهره زرین نام / زهره سر لک / زهره سلمان / زهره شیر خان زاد / زهره عابد / زهره عبدی / زهره فرزین / زهره قلی پور زاده / زهره کریمـی شرق / زهره محققی / زهره محمدی / زهره وثوقی / زهره وهاب / زهره یوسف نژاد / زویـا حریری / زیبا افراسیـابی / زیبا رحمانی / زیبا عزیزی / زیبا / زینب احسنی / زینب بیگی / زینب دا دادالهی / زینب رسول زاده اصل / زینب سپهری / زینب نوروزی / زینب‌موحد / زینت طلوعی / زیور سید / ژاله بهمنی / ژاله حساس خواه / ژاله شیرکوبى / ژانت نورالهی / ژینوس سبحانی / ژیلا پرآورپیشـه / ژیلا عباسپور / ژیلا کلاهدوز / ژیلا مکوندی / ژیلا موحد شریعت پناهی / ژیلا نجاری / ژیلا نصرلله / ژیلامکوندی / ساجده احمدی / ساجده کیـانوش راد / ساجده محمدوند / سارا اعتمادی / سارا افتخاری / سارا انصاری / سارا بیـات / سارا حجازی / سارا خجندی / سارا خردمند / سارا خسروی / سارا خسروی / سارا خوشدل / سارا خوئی / سارا رضایی / سارا روانبخش / سارا علم باز / سارا فرهنگ / سارا قربانی / سارا کهوازاده / سارا محمدی / سارا ملک / سارا مـهاجر / سارا مـهدوی / سارا ناصرالاسلامـی / ساره ایرانپور / ساره برکاتى / ساره قسام / سارینا سودا گر / ساسان نصرتی / ساعد ساعدی / سام / سامان پورمومن / سامان نوری / سامرا سهیل / ساناز ایرانی / سبحان کاظمـی / سبزعلی باقری / سپهر زندی / سپیده کرمانی / سپیده اسدی / سپیده پیرایی / سپیده صفاریـان / سپیده فرح آبادی / سپیده محمدی / سپیده منصور / سپیده نقالیـان / سپیده نیک منش / ستار بهشتی / ستار مـهدیـان / ستاره ابایی / ستاره امـیدی / ستاره آسمانی / ستاره حجتی / ستاره کریمـی‌ / ستاره مـهرآور / ستایش اسماعیلی / سجاد احمدی / سجاد خداکرمـی / سجاد نبی پور / سجاد / سحر احسانی / سحر حجتی / سحر دلاوری / سحر مفخم / سحر / سحرناز شاهین / سحرناز متعبد / سدویس گلستان / سرباز وطن / سرشین قادری / سرود بیگی / سرور کوه نژاد / سروش توحید / سروناز صادقی / سری آوا / سعادتعلی فتاحی / سعدی الله اسفندیـارپور / سعید اسدی / سعید رحمانی حسینی / سعید شریف زاده / سعید ابراهیمـی پلرتی / سعید امـینی زاده / سعید حسین آبادی / سعید حق پرست / سعید خانی / سعید رضایی / سعید سرائی / سعید سیدی / سعید شـهرکی / سعید شـهرکی محمدی / سعید فرشیدی / سعید کریم زاده / سعید محمودی / سعید مشـهدلو / سعید مـهدوی / سعید مولوی / سعید نصیری / سعید نعمت الهی / سعید نعمتی پور / سعید یـار محمدی / سعیدقاسمـی / سعیده تقوی مقدم / سعیده رجامند / سعیده سپهری / سعیده سعیدی / سعیده شـهریسوند / سعیده کردی نژاد / سعیده کفاش / سعیده مشایخی / سکینـه مرادی / سکینـه وامخواه / سکینـه جعفری / سکینـه جعفری / سکینـه حبیب / سکینـه خرمن بیز / سکینـه خونبانی / سکینـه قربانی / سکینـه قربانی نژاد / سکینـه مرادی / سلام الله بهجت / سلطنت دلیر / سمانـه دهقانپور / سمانـه شـهیری / سمانـه عبد اللهی / سمانـه نوروزی / سمانـه وطنی / سمـیرا احمدزاده / سمـیرا جزایرى / سمـیه ایـامـی / سمـیه جزایرى / سمـیه چالاکی / سمـیرا رحیمـی / سمـیرا مظاهری / سمـیه ابراهیمـی / سمـیه آرایی / سمـیه بهادری / سمـیه پودینـه / سمـیه رادان / سمـیه رستمـی / سمـیه ساجدی / سمـیه ساعدموچشی / سمـیه شـهریسوند / سمـیه عباسی / سمـیه فرید / سمـیه قاسمـیان / سمـیه محمودی / سمـیه مـینایی / سمـیه / سها دادگر / سها مرتضایی / سهراب ریئسی / سهراب شـهاب / سهیلا مرتضوی / سهیل بهادری / سهیل شاهدی / سهیلا پورعابدین / سهیلا خوشبین / سهیلا رحمانی / سهیلا شارقی / سهیلا شریفی / سهیلا شیخلو / سهیلا قربانی / سوده کیـایی / سوسن پورچی / سوسن سپهروند / سوسن سلیمانی / سوسن شیرکوبى / سوگل خطیب / سوگند ارمغان / سوگند شکوری راد / سولماز حسن پور / سولماز کاویـانی / سولماز نراقی / سولمازدهقانی / سوما کاظم زاده / سوما کنعانی / سونا ساعدی / سونیـافتحی / سیـامک قادری / سیروس خرسند / سیمـین زاهدنیـا / سیـاره اصغری / سیـامک نورآبادی / سیـاوش شـهابی / سیـاوش قلیچ خانی / سید احمد تقوی / سید اسماعیل حسینی / سید امـیر سایی / سید امـیر محمد / سید باقر هاشمـی / سید جواد عسگرابادی / سید حامد / سید حسین لاریمـیان / سید حسین / سید حسین یدالهی / سید روح اله حسینی / سید زلیخا / سید ساسان راد / سید ساسن راد / سید عباس اقبال / سید عباس مقدم رضوی / سید علی اکبر / سید فاطمـه / سید فرید بنکدار / سید قوام مـیرحسینی / سید کاظم نور / سید کاظم هاشمـی / سید مجتبی ابطحی / سید مجیب آزاد / سید محسن مرعشی پور / سید محسن نصرالهی / سید محمد برکاتی / سید محمد تفی مزینانی / سید محمد حسن بهبهانی / سید محمد حسن غفاریـان / سید محمدتقی / سید محمود حسینی / سید مـهیـار / سید یحیی رضای / سیدحسن حسنی / سیدحمـیدرضا شایسته / سیدمسعودصالحی / سیده بطول راستگویـان / سیده حنانـه حسینی / سیده سمـیه حسینی / سیده سمـیه غفاریـان / سیده سوسن غفاریـان / سیده فاطمـه شمس / سیده فاطمـه غفاریـان / سیده فاطمـه محمدی / سیده نرگس شخص امامپور / سیروس اخوان / سیروس اسماعیلی / سیروس زند / سیروس همتیـان / سیروس همتیـان / سیف الله کاظمـی / سیف اله سالمـی / سیفعلی نصرتی / سیما بخشی پور / سیما سلمانی / سیما عزیزخانی / سیما نظری / سیما یـاری / سیمـین سلامتی / سیمـین گرگانی / سیمـین منصور / سینا پژوهش / سینا تقی زاده / سینا سهیلی فر / سینا محبی / شاد اله خسروی / شادمـهر رفیقی / شادیـه شـهیدی / شادی روزبه / شادی سلیمانی / شادی شریفان / شاهرخ بسطامـی / شاهرخ گلبرگ / شاهرخ مـهرابی / شاهین پیرزاد / شاهین خالدی / شاهین مانی / شاهین ناظمـی / شایسته شیرکوبى / شایسترو مایگان / شب بو خالدی / شبنم خالدی / شبنم خسرو شاهی / شبنم صالحی / شجاعالدین نرگسی / شراره احمدی / شراره دولت آبادی / شراره صادقی / شروین پناهی / شقایق احمدی / شقایق جلیلیـان / شقایق ضیـایی / شقایق ضیـائی / شقایق محمدی / شکیب نصرااله / شکر الله افزون / شکوفه استوار / شکوفه امامـی / شکوفه آذر / شکوه ایرانی / شکیبا مسعودی / شمس الدین / شمس محمد ی / شمسی ایرانی / شمسی ملک محمدی / شمـیم گل سرخ / شمـیم نصری / شـهاب امـیری / شـهپر بامداد / شـهر بانو ایمانی / شـهرام جعفری / شـهرام حیدری / شـهرام صبوری / شـهرام صولتی / شـهرام کارگری / شـهرام ناطقی / شـهرام نوری / شـهرام یزدانی / شـهربانو ایمانی / شـهربانو محمودلو / شـهربانو معصومـی / شـهرزاد شیدا / شـهرزاد عرفانی / شـهرزاد علم باز / شـهرزاد قدیری / شـهره آغداشی / شـهروز شکوری / شـهروز علم باز / شـهروزه ی / شـهریـار یـاسری / شـهلا آتش سودا / شـهلا پیرانـه / شـهلا رحمتی / شـهلا سیدصالحی / شـهلا طاهرخانی / شـهلا یـاسری / شـهناز افشاری پور / شـهناز اکملی / شـهناز اکملی / شـهناز جلیلی / شـهناز حسنی / شـهناز سلیمانی / شـهناز سیـاقی / شـهناز مداح / شـهنازکامران / شـهین دخت مرتضوی / شـهین شفیعی / شـهین خانلری / شـهین نظری / شورش فرامرزی / شیرین یعقوب نژاد / شیما مرشدی / شیرزاد محمدی / شیرین بکائی / شیرین خسروی / شیرین شـهابی / شیرین / شیرین نیک سیرت / شیما امـیراحمدی / شیما حیدری / شیما دل افروز / شیما رضایی / شیما شاکر / شیما قوشـه / شیوا اولیـا / شیوا جلالی / شیوا رستگار / شیوا محمدی / شیوا مفاخر / شیوا مولودی / صاحب نینوارودی / صادق رضایی / صادق شایـان / صادق شکری / صادق کاکایی / صادق کریم زاده / صادق مردیـها / صادق نظری / صأمـه_فله / صبا جباری / صبا شعردوست / صبا علی محمدی / صبا مرادی / صدیقه مختارى / صدیقه / صدیقه پاک ضمـیر / صدیقه حسن زادهم مم / صدیقه زنگی آبادی / صدیقه زینتی / صدیقه شکری / صدیقه مومنی / صدیقه نورمندی / صدیقه نیکروش / صدیقه وثوقی / صغرا اردلان / صغری شفاعی / صغری محمودلو کراب / صغری ناوشکی / صفر علی خسروی / صفورا ارجمندی / صفیـه مـهرپویـان / صقیـه قاسمـیان / صلاح الدین سرخی / صمد عالیشانی / صنم جان افروغ / صنم مومنی / صهیب شکوری / ضحی ناسی / ضحی کریم زاده / طااهره حبیبی / طالبی سید محمود / طاهر خرسند / طاهره احمدی / طاهره بهروزی / طاهره حسینی / طاهره رمضان نژاد / طاهره سلطانزاده / طاهره قربانی / طاهره مـیثمـی / طاهره نعمتی / طاهره یزدینژد / طلا سهرابی / طه اورنگی / طهماسب علی مردانی / طهورا احسنی / طهورا بوترابی / طوبی اصفهانی / طوبی کثیری / طوبی یزدانی / طوطی خورده پا / طیبه اشفته / طیبه پورحسنی / طیبه جمشیدی / طیبه زرنگ / طیبه قربانی / ظریف ذاکریـان / ظهر حقگو / عابدین طیبی / عادل اسدی / عادل آسیـائی / عادل رومـی / عارف فتاحی پور / عارف یـاغی / عاطفه آخرتی / عاطفه تقی پور / عاطفه جامـیری / عاطفه خرمکی / عاطفه محبی / عاطفه نوری / عاطفه وثوقی / عالم جان خلیلی پور / عالیـه سید نژاد / عالیـه محمدی / عالیـه مطلب زاده / عالیـه نوذری / عباس امـیری / عباس بهادریـان / عباس جمالیفر / عباس حسن خانی / عباس حسین پور / عباس ذو القدر / عباس رهنما / عباس روفزده / عباس زارع / عباس زارعی / عباس سالاری / عباس شجاعی / عباس کاظمـی / عباس مختاری / عباس منتظری / عباس مـهدیـان / عباس یزدی / عباسعلی بشیری / عباسعلی محمودی / عبدالباسط سپاهیـان / عبدالحسین بهشتی / عبدالحسین ملازم بهشتی / عبدالحق پوریعقوب / عبدالحمـید امـیری / عبدالرضا رمضان زاده / عبدالعظیم کریم زاده / عبدالعلی براتی / عبدالکریم عبدی پور / عبدالله خسروی / عبدالله فیض اللهی / عبدالله نظری / عبدالله نظری / عبداله خدابنده / عبداله خسروی / عترت علی آبادی / عذرا بادفر / عذرا بیگی / عذرا جباری / عذرا رحمانی / عذرا نبیری / عذری دوست محمّدی / عزت جوادی حصار / عزت طیبی / عزت همتیـان / عزم محمدی / عزیز قاسم زاده / عزیز مرادی / عزیز نـهاوندی / عزیزکرمـی / عسل باقری / عشرت السادات رضوی وروحانی / عشرت بستجانی / عصمت دیـانتی / عصمت مردانی / عصمت همتی زاده / عطا باطبی / عظیم احمدی / عظیمـه رفعت جو / عفت السادات هاشمـی / عفت خواجه بافقی / علی ابراهیمـی / علی اکبر مراد پور / علی باریکانی / علی شـهسواریـان / علی صبوری / علی عابدی / علی قربانی / علیرضا خسرو شاهی / علیرضا قراباغى / علیرضا نوروز زاده / علی اصغر عسگری / علی احمدزاده / علی احمدی / علی ارجی / علی اسماعیل فراهانی / علی اشرف جعفری / علی اشرف جعفری / علی اصغر حسین زاده / علی اکبر ابراهیمـی / علی اکبر خسروی / علی اکبر رخی / علی اکبر شریفان / علی اکبر عادلی / علی اکبر عسگری / علی اکبر مر تضوی / علی اکبری / علی امانی / علی امـینی / علی بخش خسروی / علی بخشی / علی براتی / علی‌ برجیـان / علی‌ پیری / علی تهذیبی فر / علی جهانگیری / علی جوکار / علی حاجی / علی حسین پور / علی حسین زاده / علی حسیندوخت / علی حسینی / علی حسینی / علی خانی / علی خرسند / علی خلیقی / علی خوش سیرت / علی داودی / علی درخشانپور / علی درویش / علی‌ دسرویش / علی دهقان / علی رحمانی / علی رحیمـی / علی رضا دلبری / علی رضا کیـانی / علی رضوانی-فرهنگی / علی رمضان پور / علی رمضانی / علی ریکی / علی رئیسی / علی زارعی / علی زیبایی / علی زیرک / علی سلطانزاده / علی سیدی / علی شاه ملکی / علی شیرین فر / علی صحابی / علی صداقت / علی صداقتیـان / علی عبدی / علی عرب محمدحسینی / علی غلامعلی زاده / علی فتوتی / علی فخیمـی کمال / علی فرامرزلو / علی فرحبخش / علی قیریـان / علی کاغذچی / علی کافی / علی کاویـانی / علی کرمـی / علی کروشاتی-معلم / علی کریم زاده / علی کریموند / علی محمد سالاری / علی محمدی / علی منصور / علی‌ مـهدی اسدی / علی موحدی / علی / علی ناز سالاری / علی‌ نیزی / علی هاشمـی / علی وزیری / علی ی برآوردی / علی یـار بر آوردی / علی یـار سالاری / علیجان محمدی / علیرضا وامخواه / علیرضا اسدی / علیرضا افسری / علیرضا پورفتیده / علیرضا جباری / علیرضا زعیم / علیرضا سهاله / علیرضا شایگان / علیرضا شریف / علیرضا علی پور / علیرضا غضنفری / علیرضا فرشی یئکنلی / علیرضا قربانی بابل / علیرضا قنبری / علیرضا معتمدی / علیرضا مـهدوی / علیرضا مـهر آذین / علیرضا موسی پور / علیرضا مولوی / علیرضا مومنیـان / علیرضااسقایی / علیرضاجمالیفر / علیرضارجبی / علیرضامحمدی / علیمراد خسروی / عماد خسروی / عماد خیـاطی / عماد عباسیـان / عمران معصومـی / غریب خلیلی پور / غزاله چیت ساز / غزاله فامـیلی / غزاله مقدم / غزل بیگدلی شاملو / غلام حسین سلامـی / غلام رضاداحمدی / غلام عباس جهرمـی / غلامحسن شـهبازی / غلامحسین طلوعیـان / غلامحسین کاردان / غلامرضا ایلخانی / غلامرضا ریـاحی / غلامرضا شفیعی / غلامرضا صداقتیـان / غلامرضا مـیرزایی / غلامرضادرنشان / غلامعلی نصرتی / غلامعلی پارسا / غلامعلی عنبری / غنچه قوامـی / ف طاهری / فاران حسامـی / فاطمـه صحرائی / فاطمـه عسگری / فاطمـه ابراهمـیان / فاطمـه ابراهیمـی / فاطمـه احمدی / فاطمـه احمدیـان / فاطمـه ارجی / فاطمـه اسدپور / فاطمـه اسکندری / فاطمـه اشرفی / فاطمـه الله دادی / فاطمـه امـیری / فاطمـه آدینـه وند / فاطمـه آمبری / فاطمـه باروتی / فاطمـه پرتو آل داود / فاطمـه تاران / فاطمـه توکلی / فاطمـه جعفرپور / فاطمـه جعفرزاده / فاطمـه حسن بارانی / فاطمـه حسن زاده / فاطمـه حسن نیـا / فاطمـه حسینی / فاطمـه خادم / فاطمـه خانی / فاطمـه خانی / فاطمـه خردمند / فاطمـه خرمـی / فاطمـه خسرو نژاد / فاطمـه خوشگواری / فاطمـه خونبانی / فاطمـه درمنش / فاطمـه دهقان‌نسب / فاطمـه دیوبند / فاطمـه راستگو / فاطمـه رستگار / فاطمـه رستمـی / فاطمـه رضایی / فاطمـه روشنی / فاطمـه رئیسی / فاطمـه زارعی / فاطمـه زلیکانی / فاطمـه زهرا عابدینی / فاطمـه زهروی / فاطمـه سادات غلامـی / فاطمـه سامانی / فاطمـه سرچاهی / فاطمـه سلطانلو / فاطمـه سلطانی / فاطمـه سلیمانی راد / فاطمـه شادمـهری / فاطمـه شفیعی / فاطمـه شکری / فاطمـه شکری / فاطمـه شیخ الاسلامـی / فاطمـه صفری / فاطمـه صفری ارخودی / فاطمـه عاشقی عمـید / فاطمـه عزتی / فاطمـه علیپور / فاطمـه علیزاده / فاطمـه غلامعلی زاده / فاطمـه فاتحی پژمان / فاطمـه فلاح / فاطمـه فنائیـان / فاطمـه قادری / فاطمـه کاظمـی / فاطمـه کاویـانی / فاطمـه کزنی / فاطمـه کلانتری / فاطمـه گل محمدی / فاطمـه گلزار / فاطمـه گوارایی / فاطمـه محمدی / فاطمـه محمودی / فاطمـه مختاری / فاطمـه مرتضوی / فاطمـه مشاطیـان / فاطمـه مشکانی / فاطمـه مطیعی / فاطمـه مـهدی پور / فاطمـه مـهربانی / فاطمـه موسایی / فاطمـه / فاطمـه مومنی راد / فاطمـه مـیرزادی / فاطمـه مـیرنظامـی / فاطمـه نشاط / فاطمـه نصر / فاطمـه نصیری / فاطمـه نقی پور / فاطمـه نوچیـان / فاطمـه نوشیران زاده / فاطمـه نیلی / فاطیما روحانی / فاطیما ایلب / فاطیما یعقوبی / فایزه عطایی / فایزه مرادی / فایقه حسینی / فائزه سپاه / فائزه سپهرنوش / فائزه ستاری / فائزه عبدی پور / فائزه یزدانی / فتاح اینالو / فتح اله حنیف زاده / فخرالدین جلیلوند / فخرى جزایرى / فرامرز سالمـی / فرامرز سالمـی / فرامرز قراباغی / فرامرز قرابافی / فرامرزنجاری / فرانک چالاک / فرانک علیزاده / فرانک یزدی / فرج اله اکبری / فرج رحمدل / فرج قلیزاده / فرح خلیقی / فرح رهرو / فرح رهنما / فرحناز محمدی / فرحنازسلیمـی / فرخنده جبارزادگان / فرخنده جلالی / فرخنده سالمـی / فرخنده سالمـی / فرخنده قربانی / فرخنده کارگر / فرخنده / فردین رستمـی / فرزاد احمدی / فرزاد کریم زاده / فرزادعسگری / فرزانـه برزگر / فرزانـه جلالی / فرزانـه حاج حسنی / فرزانـه دهقانپور / فرزانـه رحمدل / فرزانـه روشنی / فرزانـه شاکری / فرزانـه صالحی / فرزانـه عبدی پور / فرزانـه عسگری / فرزانـه مـیرزاوند / فرزانـه ناظری / فرشاد اسود / فرشاد زیبایی / فرشتع رستمـی / فرشته ارجمند / فرشته اسدی / فرشته امـیری / فرشته بخت / فرشته بهادریزاده / فرشته جمشیدی / فرشته خواجه وند / فرشته دهقان / فرشته رستمـی / فرشته زهبیون / فرشته سربازی / فرشته قوامـی / فرشته کاردان / فرشته کاویـانی / فرگل رکنی / فرمێسک زاهدی / فرناز دوست محمدی / فرناز فلاح / فرناز قربانی / فرنگیس خلیلیـان / فرهاد آراسته / فرهاد ترابی / فرهاد سیـاووشان / فرهاد شکری / فرهاد کلانتری / فرهاد همـیشـه / فروزان پرکاسچی / فروزان رسولی / فروزان رهگذر / فروزان کاظمـی / فروغ افتکاری / فروغ اکبری / فروغ حکمت / فروغ سندگل / فروغ صفرنژاد / فروغ فرهادى / فریبا یونسی فر / فرید روحانى / فری نرگس محمدی / فریـاد رهامنش / فریـال خانپور / فریبا فصیحی / فریبا آرین / فریبا جباری / فریبا حیدری / فریبا خلیقی / فریبا شـهپر / فریبا کاظم نیـا / فریبا کاظمـی / فریبا کیـهانی / فریبا ولی اللهی / فریباباقری / فرید بهرامـی / فریده اطهر / فریده زین العادبدین / فریده طاهرخانی / فریدهولی اللهی / فریدون اخلاص پور / فریدون باقری / فریدون حاتمـی / فریدون نیکو نـهاد / فریرحکمت / فریناز باقری / فلاح دیوی جان / فلور قاسم زاده / فهیمـه بخشی پور / فهیمـه بیدخوری / فهیمـه باکان / فهیمـه خلیقی / فهیمـه مختاری / فوزیـه خسروی / فوزیـه علیرضایی / فیروز پوینده / فیروزان صدر اشکوری / فیروزه بهمنش / فیروزه پوینده / فیروزه جلالی / فئزه فروزان / قادر احمدی / قادر آذری فرد / قاسم رحمانی / قاسم شـهبازیمعلم / قاسم فرشیدی / قاسم فلاح / قاسم منتظری / قدسی السادات امـیرکیـائی / قدسیـه شاهسون / قدمخیر صیدی / قدمخیر صیدی / قربانعلی یوسفی / ققنوس کندی / قمر جباری / قمر خسروی / قمر ستودگان / قنبر توحیدی نژاد / کامران خسروی / کاوه محمد بیگی / کبری / کتایون بابایی /ری دلجو / ک محمّدی / کارن نظری / کاظم عظیمـیان / کاظم معتمد / کاظم نیک ائین / کاظمدبیـات / کافیـه سالمـی / کافیـه عظیمـیان / کاکایـار آبسالان / کامران بهلولی / کامران پارسی / کامران علی بیگی / کامران قاضی / کامران کاشف / کامران کمـیلی پور / کامرانم / کامـیار کاظمـی / کاوه آهنگر / کاوه ی آهنگر / کبرا محمدپور / کبری پارسا جو / کبری پناهنده / کبری رستمـی / کبری عبدی / کبری عزیزمحمدی / کبری قادری / کبری قاسمـی / کبری کربلایی نیـا / کبری / کبری مـیرزایی / کبری هاشمـی / کتایون کمایی / کتایون محبی / کر یم شـهیر / کرامت الله بگی / کریم گودرزی / کریم محب زاده / کریم مـهربان /ری رستمـی / کلثوم سلطانزاده / کلثوم کریم زاده / کمال رشیدی / کمال علیپور / کوثر اکبری / کوثر قاضی زاده / کورش آریـا منش / کورش کبیر / کوروش ابراهیمـی / کوروش ذوالقدر / کوروش هخامنش / کیـان کهکشانی / کیـانا نصیری / کیـانوش اسکانی / کیسان قنبری / کیکاووس شجاعی / کیمـیا نصیری / کیـهان رضایی / کیوان مـیرشاهی / کیومرث امجدیـان / کیومرث رضازاده / کیومرث محمدی / کیومرث مشفقی / کیومرث مظفری / گرامـی حاج علی زاده / گرجی جعفری / گرجی طاهری / گل اندام بختیـار / گل ناز اربابی / گلاره عباسوند / گلاره کاشفی / گلتاج نصرتی / گلزار زاهدی / گلزار عسگری / گلسا مرتضوی / گلناز بخشی پور / گلناز توکلی / گلیتا حسین پور اصفهانی / گندم بگلو / گوهر زرتشتی / گوهر شیمرانی / گیتى فرامرزى / گیتا نـهالوند / گیتی رحمانی / گیلدا رضازاده / لاله پیران / لاله سهرابی / لاله کیـایی / لاله ماندگار لنگرودی / لاله مرادی / لبیک یـا صاحب الزمان / لطف الله نیشابوری / لطف اله متفرس / لطیف روزی خواه / لعیـا باقری / لهراسب سیفی / لیلا ایزدی / لیلی دانشیـان / لیلی مـیر بلوک / لیدا ایزدیـان / لیدا فاضلی / لیلا سالمـی / لیلا ایپکچی / لیلا ایزدی / لیلا باکان / لیلا بختیـاری / لیلا بهمنش / لیلا بهوندی / لیلا پورمحمدی / لیلا جمشیدی / لیلا حبیبی / لیلا حیدری / لیلا خادمـی / لیلا خانی / لیلا دده جانی / لیلا دونده / لیلا دیوانی / لیلا رحمانی / لیلا رحیمـی / لیلا رضایی / لیلا شمش / لیلا شـهبازیـان / لیلا غفاری / لیلا فتاحی / لیلا فخمـی / لیلا کربمـی / لیلا کوهی / لیلا گلستانی / لیلا محبی / لیلا محروقی / لیلا محمدی / لیلا مـیر / لیلا نظری / مُنا شکرریز / مارال کیـانی / مارال محبتی / ماریـا پورعلی / ماریـا سهرابی / ماندانا وزین / ماندانا یوسفی / مانوش هاشمـی / مانی راد / مانیـا خلیلی / مانیـاخلیلی پور / ماهرخسار خسروی / ماهرخسار سالمـی / مائده مرادی / مبینا صادقی / مبینا صالحی / متین اخلاص پور / مجتبی اردمـه / مجتبی اسدی / مجتبی اکبری / مجتبی جعفری / مجتبی حسینی / مجتبی خورده پا / مجتبی راد خواه / مجتبی ساروقی / مجتبی شایـان / مجتبی شـه پرست / مجتبی صدرالدینی / مجتبی‌ عباسی / مجتبی عبدی / مجتبی گودرزی / مجتبی لشگری / مجتبی مرتضوی / مجتبی ناوشکی / مجید درّى / مجید شیعه علی / مجید تمجیدی / مجید خانی / مجید رضائی / مجید رضوی / مجید سعادتخواه / مجید عزمـی / مجید مسافر / مجید مقدم / مجید منظری توکلی / مجید نژاد / مجید مـیرزادی / مجیدسجادی / مجیدمجیدی / محب وبه بهاری / محبعلی شادیـان / محبوبه ابراهیم نژاد / محبوبه اسماعیل نژاد / محبوبه اسماعیلی / محبوبه جعفری / محبوبه حسین پور / محبوبه رستم پور اشکوری / محبوبه زینلی / محبوبه سید حسینی / محبوبه شیرسوار / محبوبه عروجی / محبوبه عروجی / محبوبه غفاری فر / محبوبه کرمـی / محبوبه کاشانی / محبوبه کرمـی / محبوبه گنجی پور / محبوبه ملکی / محبوبه نصوحی پور / محبوبه نصیری / محبوبه‌سلطانی / محترم حبیبی / محترم رحمانی / محترم محمودلو / محدثه نادرى / محدثه نظری / محسن احمدی / محسن اعلمـی / محسن ایزدی خواه / محسن بهرامـی / محسن تقدسی / محسن خوجانی / محسن خوجنی / محسن دوگلسرایی / محسن رحمانی / محسن رضایی / محسن رمضانی / محسن زمانی / محسن ساعتی / محسن شـهریور / محسن طهماسبی / محسن علی خیر خواه / محسن علیپور / محسن محرابی / محسن محمدپور / محسن منظری توکلی / محسن نصیری / محسن همتی / محمد ابراهیم اماموردی / محمد اردنی / محمد اسفندیـاری / محمد اسلامـی بلقیس آبادی / محمد اکبری / محمد امـینی / محمد انصاری / محمد ایزانلو / محمد آخوندزده / محمد آزادی / محمد بهرامـی / محمد بیژنی / محمد پژمان / محمد جانجانی / محمد جعفری / محمد جمالی / محمد جواد مـیرزایی / محمد جواد اسلامـی / محمد جواد نجیمـی / محمد چراغی / محمد حبیبی / محمد حسین پور / محمد حسین احمدی / محمد حسین موسائی / محمد حقى / محمد حیدری / محمد خلیلی / محمد خیرالدین / محمد ذوالفقاری / محمد رحمانی / محمد رسولی / محمد رصا هارونی / محمد رضا اشکانی / محمد رضا بهنام نژاد / محمد رضا زارع / محمد رضا عبدی / محمد رضا مسلمـی / محمد رضوانی / محمد رمضانی / محمد رهامـی / محمد رئیسی / محمد زمانزاده / محمد ساروقی / محمد سالاری / محمد سرابی / محمد سعیدى / محمد سعید شریفی / محمد سلیمانی / محمد سلیمـی / محمد سوداگر / محمد سیرجانی / محمد سیف زاده / محمد شیرازی / محمد صادق زاده / محمد صالح امـیری / محمد صحرایی / محمد صدیق حسین بر / محمد طلوع / محمد عباس زاده / محمد عسگری / محمد علی پیرمرادی / محمد علی چاوشی / محمد علی سالمـی / محمد علی کریم زاده / محمد علی همتیـان / محمد غلامـی / محمد فراهانی / محمد فرشیدی / محمد قائمـی فرد / محمد کریم بیگی / محمد کریم زاده / محمد کریم شمسی / محمد کلانتری / محمد ماستری / محمد متقیـان / محمد مجرب / محمد محمّدی / محمد محمدی / محمد مظفری / محمد مظفری / محمد مقدم / محمد منصوری / محمد مـهدوی فر / محمد مـهدی طهرانی کیـا / محمد مـهدی عسکری / محمد مـهدی هاشمـی / محمد / محمد مـیرزادی / محمد مـیرزایی / محمد نرگسی / محمد نوبخت / محمد وایمند / محمد یـارى / محمدارجی / محمداسماعیلی / محمداصغری / محمضلی / محمدامانی / محمدامـین اعتمادی / محمدایمانی / محمدتقی ربیع نیـا / محمدرضا اصغری / محمدرضا اهنی / محمدرضا رمضانزاده / محمدرضا شریعتی نیـا / محمدرضا صحبتی / محمدرضا صداقتیـان / محمدرضا کرمـی فرد / محمدرضا کشمـیری / محمدرضا گودرززاده / محمدرضا نامور / محمدرضا نعمتی / محمدرضا نوری / محمدرضاابراهیمـی / محمدرضاذکایی / محمدطاهری / محمدطه اماموردی / محمدعلی ایزانلو / محمدعلی سالمـی / محمدعلی طایفی / محمدعلی همتیـان / محمدعلی همتیـان / محمدکامـیعبی مسک / محمدمـهدی پیروی سنگری / محمدنوبخت / محمدی خسروی / محمود امانی / محمود انصاری / محمود بهرام نژاد / محمود پورحمـیدی / محمود حریم کیس / محمود حمزه نژاد / محمود خادمـیان / محمود سلطانزاده / محمود صدیقی پور / محمود علیرضا پور / محمود قراسویی / محمود کیوان / محمود محمدزاده / محمود محمدی / محمود مـهدی زاده / محمود مولوی / محموداحمدی / محمودپورچمنی,, / مختار قاسمـی / مختار نصراللهی / مراد کریم زاده / مراد گراوند / مرادجان سالمـی / مرتض داود آبادی / مرتضی حسین زاده / مرتضی شـهیدی / مرتضی الیـاسی / مرتضی امـیرتیموری / مرتضی ایزدپناه / مرتضی بهشتی / مرتضی بیـات / مرتضی پرورش / مرتضی توحیدی / مرتضی حسینی / مرتضی حمـیدی / مرتضی دلیریـان قوچانی / مرتضی رفیعی / مرتضی‌ زرلکی / مرتضی شریعتی / مرتضی‌ صادقی / مرتضی عامل / مرتضی فراهانی / مرتضی قریب / مرتضی قهرمانی / مرجان آقامرادی / مرجان مسعودی / مرجانـه سید حسینی / مرضیـه / مرضیـه عسگری / مرضیـه اکبری / مرضیـه باروتی / مرضیـه جودکی / مرضیـه حسنی / مرضیـه درود / مرضیـه رستمـیان / مرضیـه زیـاری / مرضیـه سادات نیـازی / مرضیـه شـهریـاری / مرضیـه شوروزی / مرضیـه صباغ اف / مرضیـه صفری / مرضیـه عددی / مرضیـه فتح ابادی / مرضیـه فهیم / مرضیـه فهیمـی / مرضیـه قائمـی فرد / مرضیـه گل رو / مرضیـه مختاری / مرضیـه مرادی / مرمر نظرنژاد / مروارید کاکاون / مروارید ممـیزان / مریم انوری / مریم پیوس / مریم توصلى / مریم جزایرى / مریم رستم پور اشکوری / مریم شربتدار قدس / مریم صفی خانی / مریم قاسمى / مریم کریم بیگی / مریم محمدى / مریم ملک شعبانی / مریم نصیری / مریم نورائی نژاد / مریم نیکومنش / مریم عسگری / مریم مرادی / مریم احدی / مریم احمدی / مریم اژدری / مریم اسفندیـاری / مریم اقاجانی / مریم السادات کهریزی / مریم ایزدیـان / مریم ایینـه حیدری / مریم باستانی / مریم بهاری / مریم بهرمن / مریم جوادی / مریم چعفری / مریم حبیب اله زاده / مریم حقیقت / مریم خسروشاهی / مریم خلیل نژاد / مریم خلیلی / مریم دهقان / مریم ذوالفقاری / مریم رحمانی / مریم رحمانی / مریم رحمتی / مریم رحیمـی / مریم رمضانی / مریم رنود / مریم زیرک / مریم سلیمانزاد / مریم سیدکریمـی / مریم شکراللهی / مریم شمس / مریم شـهامت منش / مریم صفری / مریم طالبی / مریم عامری / مریم عزیزی / مریم عصمتی / مریم عیدیـان / مریم فتح آبادی / مریم فیروزککلایی / مریم فیروزکلایی / مریم قاسم زاده / مریم قاسمـی / مریم قاسمـی / مریم قانع پور / مریم قلی پور / مریم کاظم آیـادی / مریم کلانتری / مریم کمالی / مریم کوثری / مریم گلی کلیشمـی / مریم مرادی / مریم مرادیـان / مریم ملایی / مریم ملائی / مریم ملکب / مریم / مریم مـیرزاخانی / مریم مـیرزانژاد / مریم نثاری / مریم نصیری / مریم نوروزی / مریم نوری / مریم هابیلی قصری / مریم یکرنگی / مریم یوسفی مقدم / مزدک شریعتی / مژده فتاح پور روشن / مژگان احمدیـه / مژگان امـیرعلیلو / مژگان براتی / مژگان دستفال / مژگان رافت / مژگان رحمانی / مژگان شجاعی / مژگان طاهرخانی / مژگان علیزاده / مژگان مرادپور / مژگان یعقوبی / مسعود باستانی / مسعود تقدسی نژاد / مسعود خسرو شاهی / مسعود عادلی / مسعود عالمـی نایینی / مسعود عباسیـان / مسعود غضنفر نژاد / مسعود قربانی نژاد / مسعود مافی / مسعود یزدانی / مسلم زمانی / مسلم شادیـان / مشکات سیدحسینی / مصطفى حسینى / مصطفی اکبری / مصطفی مومن نیـا / مصطفی روستا / مصطفی سلگی / مصطفی قریشی / مصطفی محب کیـا / مصطفی نیلی / معصوم زاهدی / معصوم سلامتی / معصومـه اسماعیلی / معصومـه عسگری / معصومـه اسفندیـاری / معصومـه اسلامـی / معصومـه اشرفی / معصومـه اورعی / معصومـه آرامش / معصومـه باقری / معصومـه بختیـاری / معصومـه جعفری / معصومـه جمال ابادی / معصومـه حسینی / معصومـه حیدر پور / معصومـه دهقان / معصومـه رنجبر / معصومـه زنگنـه نژاد / معصومـه زینل پور / معصومـه صالحی / معصومـه فرید / معصومـه فیروزنسب / معصومـه قاسمـی پور / معصومـه قربانی / معصومـه محرابی / معصومـه محمدی / معصومـه محمودی / معصومـه مسعودیـا / معصومـه ملائی / معصومـه ملائی / معصومـه ملکی / معصومـه / معصومـه ناظمـی / معین فرهودی / معین مظفری / مقداد بیگی / مقداد مرادعلی / مقدسه احمدی / مکاغذلو / ملبحه کریم الدینی / ملطفی پور / ملک تاج فتحی / ملکتاج فتحی / ملوک بکتاش / ملیحه حسینی / ملیحه احمدی / ملیحه زبیری / ملیحه سرمستی / ملیحه قنبری / ملیحه کریم الدینی / ملیحه نوری / ملیحه وفاپور / ملیکا رازقی / ملیله حدیثی / ملینا خورشیدیـان / ملیناخسروانی / ممحمد حسن حیدری / من هم یک مادر هستم / من یداله پناهی کازرونی / منا شکرریز / منا فکری / منا محمّدی / مناسادات خاور / منتظر المـهدی / منرى حجت / منصور اصغرپور / منصور امـینی / منصور حسین زادخ / منصور سلطانزاده / منصوره ابراهیمـی / منصوره آزادواری / منصوره باغگرایی / منصوره برادران / منصوره تشکری / منصوره خسروشاهی / منصوره ستاری / منصوره سلطانی / منصوره عرفانیـان / منصوره کاشانی / منصوره گرکانی / منظر یکرنگی / منو چهر اکبری رشت / منوچهر اخلاص پور / منوچهر خطیر / منوچهر خوش چهره / منوچهر سالمـی / منوچهر صفی نژاد / منوچهر غلامحسین گودرزی / منور امـیریـان / منور هاشمـی / منور هاشمـی / منورقنبری / منیر رحمانی / منیره بابایی / منیژه زبیری / منیژه سلیمـی / منیر باستانی / منیر رضوی / منیر شقاقی / منیره حاجیـان یک مادر / منیژه آزادی / منیژه حریملو / منیژه قربانپور / منیژه مـیرزایی / مـهتاب ریـاحی زاده / مـهتاب زراعت / مـهتاب عطایی / مـهتاب قاسمـی / مـهتاب قربانی / مـهتاب لیـامـی / مـهتاب محمدی / مـهتاب نازیآبادی / مـهدبه‌خیـاط / مـهدی مظفری / مـهدیـه گلرو / مـهدی کریم زاده / مـهدی احمدی / مـهدی بابایی / مـهدی باقری / مـهدی بهلولی / مـهدی جباری آهندان / مـهدی حاجتی / مـهدی حسن زاده / مـهدی حسینی / مـهدی داودی / مـهدی سید نژاد / مـهدی شاهمـیری / مـهدی شفیعی / مـهدی شوهانی / مـهدی صادقی / مـهدی صالحی / مـهدی عباسی / مـهدی غفوری / مـهدی غلامـی / مـهدی فاطمـه / مـهدی قهرمانی / مـهدی لشگری / مـهدی محمدی / مـهدی مقدم / مـهدی ملک محمدی / مـهدی مومن نیـا / مـهدی / مـهدی نیـازی / مـهدی هاشمـی / مـهدیـار پورخراسانی / مـهدیدحاتمـی / مـهدیس احمدی / مـهدیس ادریـانی / مـهدیس مجد / مـهدیـه امـیرحسینی / مـهدیـه جعفری / مـهدیـه عباسپور / مـهدیـه نصیری / مـهر علی شیبانی / مـهر نوش خرسند / مـهراب خانی گواهی / مـهران جلیلی / مـهران ریوف / مـهران شفیعی / مـهران عباسی / مـهران قاسمـی / مـهران محبوبی / مـهران مظفری / مـهرانگیز رضایی / مـهرانـه عباسی / مـهراهنگ جباری / مـهراوه نقوی / مـهرپور حسین / مـهرداد احمدی / مـهرداد شفیعی / مـهرداد صفری / مـهرداد قانع / مـهرداد گلابوند / مـهرداد محمدی / مـهرداد یغمایی / مـهردادخورشیدی / مـهردادماظمـی / مـهرزاد صیـاد / مـهرسا مومنی / مـهرعلی سلیمـی وفا / مـهرناز رحمانی / مـهری امـیدوار / مـهری پاکدل / مـهری پاکدل / مـهری تدین / مـهری دل افروز / مـهری رحمانی / مـهری قاسمـی / مـهری کرمانی / مـهری مقدم / مـهسا ابراهیمـی / مـهسا امـیدبخش / مـهسا پازوکی / مـهسا پورمقرری / مـهسا خانعلیزاده / مـهسا خرسند / مـهسا رضایی / مـهسا شـهریـاری وش / مـهسا صباغی / مـهسا عسگری / مـهسا غلامعلی زاده / مـهسا فرخى / مـهساپریزاد / مـهشید ریـهینیـا / مـهشید طاهرخانی / مـهشید فنودی / مـهشید محمدی / مـهشید یغمائی / مـهلا فیـاضی / مـهلا نظری / مـهناز ابراهیمـی / مـهناز حیدری / مـهناز درخشانی / مـهناز رسولی / مـهناز رئیسی / مـهناز شاهین / مـهناز شریفی / مـهناز علىخانى / مـهناز لک زاد / مـهناز ملک شاه / مـهنوش فراهانی / مـهوش ایوبی / مـهوش صیدال / مـهوش قربانی / مـهوش مـهاجر / مـهین ناصرى / مـهیـار سلطانی نژاد / مـهین اکبری / مـهین خمسه / مـهین راد / مـهین عسکری / موژان اشرفی / مولود زیـایی / مونا جعفری / مونا راهی / مونا محمدی / مـیرا آورزمانى / مـیراسمعیل شیرکوبى / مـینا خرم / مـینا رستم پوراشکوری / مـینا صفی خانی / مـینا علی پور / مـینا فرشید / مـیترا داوری / مـیترا شریفی / مـیترا غفاری / مـیترا مرادی / مـیثاق مدانلو / مـیثم شفیعیـان / مـیثم کریم زاده / مـیثم یوسف زاده / مـیرآقا رضازاده / مـیرجعفر ماکویی / مـیرزا قلی / مـیرزا یی / مـیرمـهدی / مـیک عهر فری / مـیلاد بهرامـی / مـیلاد سلطان / مـیلاد کاوسی / مـیلاد مرادی / مـیلاد منتظری / مـیمنت ظریف / مـینا تهم داد / مـینا بوذری / مـینا رسولی / مـینا زارعی / مـینا عزیزمحمدی / مـینا عظیمـی / مـینا قاسمـی / مـینا مقدم / مـینا نظری / مـینارادفر / مـینو قیریـان / ناا گرامـی‌ / ناد ناصرپور / نادر پورخانی / نادر قدیمـی / نادربابایی / نادرجمشیدی / نادره علیپور / نادره قره باغیـان / نادعلی پناهی / نادیـا غفاری / نادیـا مرتضوی / نادیـا هنگ / نازار پورپشنگی / نازار خسروی / نازنین بدری / نازنین سخا / نازنین عندلیب / نازنین مکی / نازنین افتخار / نازنین حق نژاد / نازنین مختاری / نازنین مرادی / نازنین مـهابادی / نازنین هاشمـی / نازی بارکام / نازی ناظمـی / نازیلا گیـاهی / ناصر اشجاری / ناصر ذوالفقاری / ناصر سلطانزاده / ناصر شاه منصوری / ناصر شجاعی صائینی / ناصر ناصرالاسلامـی / نانا تاران / ناهید علىخانى / ناهید توسلی / ناهید خلیقی / ناهید سلیمانی / ناهید شریفان / ناهید شکری / ناهید صادقیـان / ناهید فتاحی / ناهید فرخی / ناهید کوه شکاف / ناهید / ناهید ناصرالاسلامـی / ناهید نوری / ناهید وثوقی / نبی اکرم / نبی اله شاهرخ / نبی اله قهفرخی / نبی فراهانی / نجمـه جاوید / نجمـه جمشیدی / نجمـه رضایی / نجمـه زارع / نجمـه سلطانی نژاد / نجمـه کاظمـی / نخی صولت / ندا درخشانپور / ندا سلطانی / ندا على محمدى / ندا فکری / ندا مرتضوی / ندا مستقیمـی / ندا ناجی / ندا ولی زاده / ندا یوسفی فرد / نرامـیری / نرگس افسری / نرگس آزاد شود / نرگس آقاعمویی / نرگس بانو / نرگس بلالی / نرگس جعفری زاده / نرگس حشمتی / نرگس دیوانی / نرگس رحمانی / نرگس زرین نام / نرگس سعیدی نژاد / نرگس سلطانی / نرگس شریفان / نرگس صفدری / نرگس عابدین زاده / نرگس عالی مقام / نرگس عامرپایـهان / نرگس عظیمـی / نرگس غروبی / نرگس محمدی / نرگس مشرفپور / نرگس مـهاجری / نرگس / نریمان جعفری / نرین دهقان / نسا سیرگانی زاده ابراهیمـی / نسا صادقی / نسترن اسدی / نسترن جوکار / نسترن رضایی / نسترن ریحانی بزرگ / نسترن زینتی / نسترن کریمـی / نسترن ان / نسرین امکانی / نسرین پورحصیری / نسرین شاهپورى / نسرین ارمغان / نسرین اسدی / نسرین اولیـایی / نسرین حسنی / نسرین شجاعی / نسرین طارانی / نسرین طاعتیـان / نسرین طاهری / نسرین فرهومند / نسرین گل ارا / نسرین محمدی / نسیم جهانگیری / نصرت پوینده / نعمت سرایی / نعیمـه افشاری / نعیمـه بیگی / نعیمـه حکمت نیـا / نعیمـه سلطانی / نعیمـه عبدی پور / نعیمـه نیـازی / نفیسه باقریـان / نفیسه ملاقربانى / نفیسه اسدپور / نفیسه یعقوبی / نفیسه یوسفی / نکیسا اسلاملو / نگار ابراهیمـی / نگار بخشی / نگار تهرانی / نگار حسنزاده / نگار صوفی / نگار فروزان / نگار کاویـانی / نگار محتشم / نگارپیشگاهی / نگین ارمـیون / نگین شکوری / نـهال پیـالودی / نـهال روحانی / نـهضت صدیقی / نوا ذاکری / نورالله کریم زاده / نوشاد خسروی / نوشافرین معتمد / نوشین سلیمـی / نوید آقاخانی / نوید نثیر / نیـاوفر بدری / نیلوفر زمانی / نیـا مـهدوی / نیـاز سلطانزاده / نیره عرفانیـان / نیک جوانی / نیک نژاد / نیکان پاکرو / نیکی قشمـی پور / نیلوفر ایرانی / نیلوفر فاضلی / نیلوفر مرتضوی / نیلوفرجعفری قاضی چاکی / نیما سمندر / نیما فروغی / نیما محمد حسن زاده / نینا ذوالقدری / نینا مـیری / هاتف مطهری هرا نا / هاجر رحیمـی / هاجر رهرو / هاجر سهرابی / هاجر عاشورزاده / هاجر محمدی / هاجر نورعلیپور / هادی احمدی / هادی خسروی / هادی زینلی / هادی سید نژاد / هادی شـهید / هادی شیری / هادی فرامرزی / هادی منتظری / هاشم باروتی / هاشم بزنگانی / هاشم خدابنده لو / هانیـه احمدی / هانیـه بهرامـی / هانیـه حسن پور / هانیـه دیـانتی / هانیـه رضانژاد / هانیـه صادقی / هایده موسی پور / هدی سلیمانی / هدی نیکزاد / هدیـه حقگو / هدیـه فکری / هستیـامحمدی / هستی ناوشکی / هستی همـیشگی / هلیـا رستمـی کیـا / هما آزادی / هما توسلی / هما دل افروز / هما یـاری / هماشیخان / هموطن کرمانی / هنگامـه پورمحمدی / هنگامـه سینا / هنگامـه طاهرخانی / هوشنگ اسدی / هوشنگ اسماعیل زاده / هوشنگ اکبری / هوشنگ اکبری / هوشنگ آ داشی / هوشنگ توانا / هوشنگ ساقی / هومان / هیوا حمـیدی / و سیعلم الذین ظلموا / وانیـا عزیزمند / وجیـهه صالحی / وجیـهه قاسمـیان / وجیـهه نبی پور باغابری / وحید صباغی / وحید صباغی / وحید صمدی / وحید کریمـی / وحید مـیرشکار / وحید مـیره ای / وحیدفیض الهی / وحیدنصیری / وحیده دیـانت / وحیدی امـینی زاده / وفا صمدی / ولی الله نعمتی / ولی مـیرزاسیدی / ونوس ابراهیمـی / ونوس نقیب زاده / ویدا مـهیـار / ویدا واحدی / یـاسان / یـاسمن امـیرکیـائی / یـاسمن جزایرى / یـاسمن داداش خواه / یزدان محمد نسب / یـا لثارات الحسین / یـاسمن زینتی / یـاسمن سهرابی / یـاور اقبالی / یعقوب زینالی زاده / یعقوب سلطانزاده / یعقوب یزدانی / یک دوست ایرانی / یک،مادر،مظفری / یگانـه همتی / یگانـه شکری / یگانـه مطهری / یلدا طاهری / یلدای تنـهایی / یوسف حسن زاده / یوسف سالاری / یوسف سلطانزاده / یوسف صادقیـان / یوسف عبدالرحمانی / یوسف کیقبادی / یوسف منصوری / یونس رستمـی

[embedded content]

من وطن را، خانـه ام را دوست دارم
: عکس های بی حجابی شعله رزمجو




[عکس های بی حجابی شعله رزمجو]

نویسنده و منبع: degar bavaran | تاریخ انتشار: Fri, 16 Nov 2018 21:19:00 +0000



عکس های بی حجابی شعله رزمجو

Images about #شعله tag on instagram - Redwood

لایک کنید😍 @t__news . عکس های بی حجابی شعله رزمجو #Hand  #sanitizer  #higiene  #handgel  سلاااام صبح بخیییییر دوستای گلم😍🤗🌹 . عکس های بی حجابی شعله رزمجو *چه گوگولیییـههه هرچقدرم بگه کمتر باعث خشکی دست مـیشـه، عکس های بی حجابی شعله رزمجو آدم اگه از اینا تو خونش داشته باشـه، هی زرت و زرت مـیخواد بره با اینا بازی کنـه،🤪 خشکی دست مـیگیره بدجووور😝 . . ضدعفونی‌کننده دست یک نوع ضدعفونی کننده مکمل یـا جایگزین به منظور شستن دستان با آب و صابون است. گونـه‌های متفاوتی از این نوع ضدعفونی کننده بـه شکلهای فوم، ژل و محلول مایع وجود دارد. محتویـات آن ایزوپروپیل الکل، اتانول،۱-پروپانول یـا پوویدون آیوداین است از دیگر محتویـات آن مـی‌توان به پلی‌آکریلیک اسید، گلیسیرین، پروپیلن گلیکول و اسانس گیـاهان اشاره کرد. الکل موجود درون این محصول تاثیر بیشتری از آب و صابون به منظور از بین بردن مـیکروب‌ها دارد و در عین حال بـه اندازه آب و صابون باعث خشکی دست‌ها نمـی‌شود. . Hand sanitizer is a liquid generally used to decrease infectious agents on the hands.They are available as liquids, gels, and foams How it works:💥 Waterless hand sanitizer provides several advantages over hand washing with soap and water. However, they are not effective if organic matter (dirt, food, or other material) is visible on hands. Benefits of waterless hand sanitizer:👑 . 💎require less time than hand washing. 💎act quickly to kill microorganisms on hands. 💎are more accessible than sinks. 💎reduce bacterial counts on hands. 💎do not promote antimicrobial resistance. 💎are less irritating to skin than soap and water. 💎some can even improve condition of skin. . . #شستشو  #ژل  #دست  #آب  #صابون  #شعله  #آتش  #ضدعفونی  #مکمل  #جایگزین  #الکل  #مـیکروب  #خشکی  #محصول  #ایده  #خلاقیت  #ترفند  #ابتکار  #نوآوری  #بازی  #شیطنت  #سرگرمـی  #لذت 

: عکس های بی حجابی شعله رزمجو




[عکس های بی حجابی شعله رزمجو]

نویسنده و منبع: degar bavaran | تاریخ انتشار: Fri, 16 Nov 2018 04:29:00 +0000



عکس های بی حجابی شعله رزمجو

سینما ، تئاتر و تلویزیون - akairan.com

آکانیوز ، عکس های بی حجابی شعله رزمجو اخبار ، اخبار روز ،اخبار سیـاسی ، اخبار اقتصادی ، اخبار فرهنگی ، اخبار ورزشی ، اخبار حوادث از تمام خبرگزاری های معتبر ایران

تمامـی حقوق مادی و معنوی آکا ایران محفوظ است. عکس های بی حجابی شعله رزمجو . عکس های بی حجابی شعله رزمجو : عکس های بی حجابی شعله رزمجو




[عکس های بی حجابی شعله رزمجو]

نویسنده و منبع: degar bavaran | تاریخ انتشار: Wed, 21 Nov 2018 16:12:00 +0000



عکس های بی حجابی شعله رزمجو

Uncategorized | بی بی - وبگاه فرهنگی زنان ایران | صفحهٔ 2

در این صفحه آثار زنان هنرمند ایرانی کـه درزمـینـه های گوناگون هنر، عکس های بی حجابی شعله رزمجو پیش آهنگ و  نام آور بوده اند ،  گردآوری مـیشوند. عکس های بی حجابی شعله رزمجو هدف از این کوشش ، معرفی مجموعه ای از آثار زنان هنرمند ایرانی است. عکس های بی حجابی شعله رزمجو این مجموعه بی تردید مـیتواند بـه خود باوری، باروری و راهگشایی نسل شب زده هنرمندان جوان یـاری رساند.

بی بی پیشاپیش از همـه سیمـین اندیشانی کـه این وبگاه را درون نیل بـه این هدف ، یـاری مـیرسانند، سپاسگزار است.

………………………………………………………………………………………………………………………………

لطفا به منظور ارسال مطالب خودتان از آدرس :  bibi3736@yahoo.com  استفاده نمایید.

.

……………………………………………………………………………………………………………………………….

زنان‌ موسيقي‌ درون شاهنامـه‌

منبع > مریم عزیزی >

عصر ساسانيان‌ را درخشانترين‌ عصر موسيقي‌ باستاني‌ ايران‌ مي‌نامند. درون اين‌ عصر است‌ كه‌ زنان‌ خنياگري‌ چون‌: عکس های بی حجابی شعله رزمجو آرزو، آزاده‌، ماه‌ آفريد، فرانك‌، شنبليد، دلارام‌ چنگي‌، آفرين‌ و مشگدانـه‌ و … آسمان‌ را روي‌ سرشان‌ برداشته‌اند.

در ميان‌ آنـها آزاده‌ كنيزك‌ چنگ‌زن‌ بهرام‌ گور چيز ديگري‌ است‌. مرگ‌ او بسيار سوگوارانـه‌ است‌. بهرام‌ كه‌ اوقات‌ خود را به‌ شكار و چوگان‌ مي‌گذراند روزي‌ آزاده‌ را بر پشت‌ اسب‌ خود مي‌نشاند که تا به‌ شكار روند. درون شكارگاه‌ دو آهو از نزديكي‌شان‌ مي‌گذرد. بهرام‌ مي‌گويد: كداميك‌ را با تير بر زمين‌ افكنم‌? آهوي‌ ماده‌ جوان‌ يا آهوي‌ نر پير? آزاده‌ مي‌گويد: مردان‌ دلاور با آهو به‌ جنگ‌ بر نمي‌خيزند و شكار آهو گواه‌ جنگاوريشان‌ نيست‌. اگر مي‌خواهي‌ مـهارت‌ خود درون تيراندازي‌ را نشان‌ دهي‌، دو شاخ‌ آهوي‌ پير را با تير از سرش‌ جدا كن‌ که تا همچو آهوي‌ ماده‌ بي‌شاخ‌ شود. آنگاه‌ آهوي‌ ماده‌ را دو تير بر سر بزن‌ و به‌ صورت‌ آهوي‌ نر درون آور.

بهرام‌ تير درون كمان‌ نـهاد و از پي‌ آهوان‌ دوان‌ شد. با تير دو شاخ‌ آهو را از سرش‌ جدا كرد و آزاده‌ خود از تعجب‌ شاخ‌ درون آورد! سپس‌ بهرام‌ درون پي‌ آهوي‌ ماده‌ نـهاد و دو تير همچون‌ شاخ‌ بر سرش‌ نشاند و گوش‌ و پاي‌ آهو را نيز با پيكان‌ به‌ هم‌ دوخت‌. آزاده‌ دل‌ بر آهو سوخت‌ و بسيار گريست‌ و به‌ بهرام‌ گفت‌ كه‌ كشتن‌ آهوان‌ آنسان‌ كه‌ تو مي‌كشي‌ رسم‌ جوانمردان‌ نيست‌.

بهرام‌ با اين‌ كلام‌ بانوي‌ چنگ‌نواز خشمگين‌ شد و آزاده‌ را ‌ اسب‌ بر زمين‌ انداخت‌ و كنيزك‌ جسور درون زير پاي‌ اسب‌ جان‌ داد.

اين‌ خنياگران‌ باستاني‌

اكنون‌ ديگر نـه‌ از صداي‌ سودابه‌ خبري‌ هست‌ كه‌ رامشگري‌ رباب‌نواز بود و در سال‌هاي‌ 561 که تا 578 ميلادي‌ اصول‌ موسيقي‌ ايراني‌، گام‌ها، پرده‌ها و نت‌نويسي‌هاي‌ قديمي‌اش‌ را به‌ دربار امپراتور چين‌ برد نـه‌ از مادر حاتم‌ طايي‌ كه‌ نوازنده‌ چيره‌دست‌ عرب‌ها بود. نـه‌ از خناء مرؤيه‌ سراي‌ بي‌همتاي‌ عرب‌ كه‌ مراؤي‌ خود را با نواي‌ موسيقي‌ مي‌خواند و نـه‌ از ده‌ها خواننده‌ و نوازنده‌ ايراني‌ الاصل‌ موسيقي‌ عرب‌ها که تا پيش‌ از اسلام‌ مثل‌ جميله‌، عريب‌، حبابه‌، سلامـه‌، عزه‌ الميلا، متيم‌ هاشميه‌ و عاتكه‌ بنت‌ شـهد و … صدايي‌ مانده‌ است‌. چنين‌ است‌ كه‌ گلايه‌ عبدالمسيح‌ )در المفضليات‌( درون دل‌ آدمي‌ مي‌نشيند كه‌ مي‌گويد: «به‌ شنيدن‌ صداي‌ آوازخوان‌ كه‌ درون يك‌ روز ابري‌ ما را به‌ وجد مي‌آورد رضا دهيد.» چنين‌ است‌ كه‌ به‌ ياد جنگ‌ احد )625 م‌( مي‌افتي‌ كه‌ زنان‌ به‌ سردستگي‌ هندبنت‌ عتبه‌ با خواندن‌ آوازهاي‌ جنگي‌ و ندبه‌ بخاطر از پاي‌ افتادگان‌ جنگ‌ و نواختن‌ دفوف‌ از رنج‌ و مشقت‌ سفر كاروان‌ قريش‌ مي‌كاستند.

نگاهي‌ به‌ تحقيقات‌ هنري‌ جرج‌ فارمر درون زمينـه‌ «تاريخ‌ موسيقي‌ خاورزمين‌» نشان‌ مي‌دهد كه‌ درون دوره‌ خلافت‌ ابوبكر )از 633 که تا 634 ميلادي‌( موسيقي‌ به‌ عنوان‌ يكي‌ از لذات‌ ممنوعه‌ بشدت‌ نـهي‌ شده‌ است‌. با اين‌ حال‌ قينات‌ )ان‌ آوازه‌خوان‌( كه‌ درون خانواده‌هاي‌ اشراف‌ كار مي‌كرده‌اند با برخوردهايي‌ بازدارنده‌ مواجه‌ نشده‌اند اما اني‌ كه‌ درون ميكده‌ها و اماكن‌ عمومي‌ مي‌خوانده‌اند جمع‌آوري‌ شده‌اند. تحقيقات‌ فارمر نشان‌ مي‌دهد كه‌ خوانندگان‌ مراؤي‌ ظاهرا تحمل‌ مي‌شدند چرا كه‌ مراؤي‌ جزو موسيقي‌ غنايي‌ تلقي‌ نمي‌شده‌ است‌. تاريخ‌ طبري‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ درون اين‌ دوره‌ دو آوازه‌خوان‌ به‌ نام‌هاي‌ ئبجه‌ الضرميه‌ و هند بنت‌ يامين‌ به‌ قصاصي‌ وحشتناك‌ دچار شده‌اند. روزگار غريبي‌ بود. وقتي‌ المـهاجر، يمن‌ را فتح‌ كرد و دست‌هاي‌ اين‌ دو را بريدند و دندان‌هايشان‌ را كشيدند که تا نـه‌ بخوانند و نـه‌ بنوازند، براي‌ بسياري‌ از آوازه‌خوانان‌ عبرت‌ شد. گفته‌ مي‌شود اين‌ دو آوازه‌خوان‌ با ساز و آواز مسلمانان‌ را مورد استهزا قرار مي‌دادند.

ابن‌ فقيه‌ همذاني‌ درون 902 ميلادي‌ نيز از خليفه‌هايي‌ سخن‌ مي‌گويد كه‌ وقتي‌ با آواز كنيزكاني‌ دف‌ زن‌ مواجه‌ مي‌شود كه‌ «زندگاني‌ براي‌ شادي‌ ساخته‌ شده‌ است‌» به‌ توبيخ‌ آنان‌ اقدام‌ مي‌كند.

همذاني‌ از خليفه‌يي‌ ديگر روايت‌ مي‌كند كه‌ وقتي‌ شب‌ها درون مدينـه‌ گردش‌ مي‌كرد که تا مطمئن‌ شود كه‌ قوانين‌ شكسته‌ نمي‌شود، درون يكي‌ از شبگردي‌هايش‌ ساز و آواز كي‌ آوازه‌خوان‌ را مي‌شنود. او با خشم‌ بسيار وارد خانـه‌ مي‌شود و به‌ صاحبخانـه‌ مي‌گويد: شرمت‌ باد. صاحبخانـه‌ به‌ خليفه‌ مي‌خروشد كه‌ «شرم‌ بر تو باد كه‌ به‌ رغم‌ كلام‌ صريح‌ خدا، حرمت‌ خانـه‌ را نگاه‌ نداشته‌يي‌ و به‌ آن‌ تجاوز كرده‌يي‌.» درون حالي‌ كه‌ موسيقي‌ مردان‌ درون ايران‌ جا افتاده‌ بود، محققان‌ به‌ اين‌ نكته‌ اشاره‌ مي‌كنند كه‌ درون روزگار بت‌پرستي‌، موسيقي‌ به‌ عنوان‌ يك‌ حرفه‌ معمولا درون دست‌ زنان‌ و كنيزان‌ بود و نخستين‌ نوازندگان‌ مرد درون حجاز به‌ طبقه‌ «مخنثان‌» تعلق‌ داشت‌. بدنامي‌ مخنثان‌ به‌ اصطلاحاتي‌ منفي‌ مانند معروفه‌ و زانيه‌ )زنان‌( اضافه‌ شد.

عزيز شعباني‌ درون كتاب‌ «تاريخ‌ موسيقي‌ از كورش‌ که تا پهلوي‌» مي‌نويسد: درون زمان‌ خلفاي‌ اموي‌ كه‌ بنيانگذار امپراتوري‌ اسلام‌ بودند عده‌يي‌ از اسيران‌ جنگي‌ كه‌ به‌ موسيقي‌ ايراني‌ آشنايي‌ داشتند به‌ ترويج‌ و اشاعه‌ موسيقي‌ ايراني‌ پرداختند. آنـها به‌ علت‌ نفوذ زبان‌ عربي‌، ناگزير بودند آهنگ‌هاي‌ ايراني‌ را با اشعار عربي‌ بخوانند. مشايخ‌ فريدني‌ نيز اضافه‌ مي‌كند كه‌ «اساتيد موسيقي‌ عرب‌ آوازهاي‌ پارسي‌ را با غناي‌ عربي‌ تلفيق‌ كرده‌ و موسيقي‌ قاعده‌مند عربي‌ را پي‌ريزي‌ و ديوان‌ نغمات‌ تازي‌ را تاليف‌ كردند.

به‌ نوشته‌ مشايخ‌ فريدني‌ «در عهد اميه‌ و بني‌عباس‌ تعليم‌ و تربيت‌ كنيزكان‌ خواننده‌ و نوازنده‌ و فروختن‌ آنـها به‌ خلفا و اشراف‌ و امراي‌ عرب‌ از تجارت‌هاي‌ رايج‌ آن‌ زمانـه‌ بود. فارمر نيز ضمن‌ تاييد اين‌ نكته‌ مي‌گويد: درون دوران‌ بني‌اميه‌ بعضي‌ از نوازندگان‌ به‌ مقام‌ اعجوبگي‌ )موسيقيدان‌ طراز اول‌( مي‌رسيدند. آنـها خانـه‌هاي‌ خود را به‌ مدرسه‌ موسيقي‌ مبدل‌ كرده‌ و اين‌ كنسرواتورهاي‌ خصوصي‌ دوستداران‌ بسياري‌ داشت‌. ؤروتمندان‌، ان‌ خواننده‌ خود را براي‌ آموزش‌ به‌ آنجا مي‌فرستادند زيرا هيچ‌ خانـه‌ آبرومندي‌ درون آن‌ روزگار بدون‌ خواننده‌ نبود.»

اين‌ درون حالي‌ است‌ كه‌ محققان‌، ابتكار «زوج‌ خواني‌» )دو خواننده‌ زن‌( را به‌ مسلم‌ بن‌ محرز كه‌ يك‌ نجيب‌زاده‌ ايراني‌ و اسير عرب‌ها بود نسبت‌ مي‌دهند كه‌ پايه‌گذار نخستين‌ مكتب‌ علمي‌ درون موسيقي‌ زنان‌ بود. بانو عزت‌ الميلا: )معروف‌ به‌ عزت‌ چمنده‌( نخستين‌ آهنگساز و مولف‌ موسيقي‌ عرب‌ نيز اصليت‌ ايراني‌ دارد. اين‌ خواننده‌ متقدم‌ كه‌ به‌ عنوان‌ بزرگترين‌ خواننده‌ ونوازنده‌ روزگار خود شـهره‌ است‌ مـهمترين‌ مروج‌ موسيقي‌ ايراني‌ درون دوره‌ امويان‌ است‌. او اولين‌ كسي‌ است‌ كه‌ آواز ريتميك‌ )موسيقي‌ ايقاعي‌( را درون حجاز خوانده‌ است‌. محققان‌ غربي‌ او را يك‌ مدني‌ از پدر ايراني‌ و مادر عرب‌ نام‌ نـهاده‌ و مولفان‌ بسياري‌ او را نخستين‌ بانوي‌ موسيقيدان‌ و خواننده‌ مدني‌ ايراني‌تبار تلقي‌ كرده‌اند. عزت‌، شاگرد قينـه‌ پيري‌ به‌ نام‌ رائقه‌ بود. او بعدها نزد يك‌ غلام‌ ايراني‌ به‌ نام‌ شيط‌ كه‌ درون خدمت‌ عبدالله‌ بن‌ جعفر بود با اصول‌ موسيقي‌ ايراني‌ آشنا شد. او درون مجلل‌ترين‌ ضيافت‌ها و مجالس‌ مدينـه‌ كنسرت‌هاي‌ هفتگي‌ برگزار مي‌كرد. درون اين‌ كنسرت‌ها سكوت‌ محض‌ طلب‌ مي‌شد و كمترين‌ بي‌ادبي‌ با ضربات‌ چوب‌ پاسخ‌ داده‌ مي‌شد. عزت‌ را ملكه‌ خوانندگان‌ عصر خود مي‌خواندند.

جميله‌ موسيقيدان‌ بزرگ‌ عرب‌ درون قرون‌ اول‌ و دوم‌ هجري‌ نيز از زنان‌ موسيقيدان‌ ايراني‌ درون دربار خلافت‌ اموي‌ بود. او را تنـه‌ درخت‌ موسيقي‌ عرب‌ و بقيه‌ را شاخه‌هاي‌ آن‌ معرفي‌ كرده‌اند. او كنيز آزاد شده‌ قوم‌ بنوسليم‌ بود كه‌ موسيقي‌ را از كسي‌ تعليم‌ نگرفت‌ و هميشـه‌ مي‌گفت‌ كه‌ موسيقي‌ به‌ من‌ الهام‌ شده‌ است‌. او ابتدا آوازهاي‌ همسايه‌ خود را درون خانـه‌ زمزمـه‌ مي‌كرد اما طولي‌ نكشيد كه‌ به‌ عنوان‌ موفق‌ترين‌ معلم‌ موسيقي‌ زنان‌ درون عربستان‌ شـهرت‌ يافت‌. جميله‌ سالي‌ يك‌ بار سفر مي‌كرد و در اين‌ سفر همـه‌ مغنيان‌ مشـهور همراهي‌اش‌ مي‌كردند. اهالي‌ مدينـه‌ مي‌گفتند ما هرگز كارواني‌ به‌ اين‌ شكوه‌ و ملاحت‌ و زيبايي‌ نديده‌ايم‌. بعد از پايان‌ يكي‌ از اين‌ سفرها اهالي‌ از او تقاضا كردند مجلسي‌ ترتيب‌ دهد.

جميله‌ گفت‌: براي‌ آواز يا حديث‌? گفتند: براي‌ هر دو. جميله‌ گفت‌: من‌ هرگز هزل‌ و جد را با هم‌ نياميخته‌ام‌ و حاضر به‌ تشكيل‌ مجلس‌ ساز و آواز نشد.در اين‌ سفر بانو سلامـه‌ الزرق‌ خواننده‌ نغمـه‌هاي‌ تازه‌ با الحان‌ ايراني‌ نيز كه‌ از سوليست‌هاي‌ زمان‌ خود بود جميله‌ را همراهي‌ مي‌كرد. از ديگر شاگردان‌ جميله‌، سلامـه‌القس‌ بود، ي‌ دورگه‌ كه‌ عبدالرحمان‌ عابدترين‌ قاري‌ مكه‌ را عاشق‌ خويش‌ كرد. مرد خداترس‌ روزي‌ به‌ غفلت‌ آواز سلامـه‌ را شنيد و دل‌ از دست‌ داد . عشق‌ ايشان‌ زبانزد اهالي‌ مكه‌ شد.

مولفان‌ بدوي‌ 

نخستين‌ زنان‌ مولف‌ كتاب‌هاي‌ موسيقي‌ دو بانوي‌ ايراني‌ به‌ نام‌هاي‌ بذل‌ و دنانيز هستند كه‌ درون زمان‌ مامون‌ مي‌زيستند. بذل‌ دوازده‌ هزار آواز عربي‌ را گرد آورد و ده‌ هزار سكه‌ نقره‌ پاداش‌ گرفت‌ و دنانيز نيز كتاب‌ آوازهاي‌ برگزيده‌ را تاليف‌ كرد.

بذل‌ حافظه‌يي‌ خارق‌العاده‌ داشت‌ و هميشـه‌ فخر مي‌كرد كه‌ بيش‌ از سي‌هزار آواز درون سينـه‌ دارد. مرگ‌ اين‌ بانوي‌ موسيقي‌ عجيب‌ بود. او روزي‌ درون مجلس‌ مامون‌ آواز مي‌خواند كه‌ با حمله‌ مردي‌ سبك‌ مغز به‌ نام‌ ابوالكرگدن‌ مواجه‌ شد. وقتي‌ كرگدن‌ خشمگين‌ شد همـه‌ پا به‌ فرار نـهادند. حتي‌ مامون‌ نيز گريخت‌. فقط‌ بانو بذل‌ به‌ سر جاي‌ خود نشست‌ و عود را كنار گذاشت‌. ابوالكرگدن‌ عود را چنان‌ به‌ فرق‌ بذل‌ كوبيد كه‌ خون‌ سرازير شد. او به‌ خانـه‌ رفت‌ و تب‌ كرد و مرد. مرگ‌ دنانيز نيز عادي‌ نبود. بعد از سقوط‌ برمكيان‌، هارون‌ از دنانيز خواست‌ كه‌ خواننده‌ او باشد اما دنانيز نپذيرفت‌ كه‌ براي‌ هيچ‌كس‌ آواز بخواند.

با اينكه‌ از هارون‌ سيلي‌ خورد و به‌ زندان‌ افتاد اما نـه‌ ديگر آواز خواند و نـه‌ تن‌ به‌ ازدواج‌ داد. او درون انزوا درگذشت‌.

از تيموريه‌ که تا صفويه‌

از راتبه‌ نيشابوري‌ )سده‌ سوم‌ هجري‌( كه‌ غزل‌ مي‌گفت‌ و بربط‌ مي‌زد كه‌ بگذريم‌ به‌ بانوي‌ خنياگر «ستي‌ زرين‌ كمر» )قرن‌ پنجم‌ هجري‌ قمري‌( مي‌رسيم‌ كه‌ او را درون مقام‌ آواز با مقام‌ فردوسي‌ درون شعر و مقام‌ ابوريحان‌ درون رياضيات‌ مقايسه‌ كرده‌اند. سپس‌ به‌ بانو فراسويه‌ )مادر ابومنصور فولادستون‌ از امراي‌ آل‌ بويه‌ درون فارس‌( مي‌رسيم‌ كه‌ چون‌ پسرش‌ را زنداني‌ كردند مادر را نيز آنقدر درون گرمابه‌يي‌ گرم‌ و بي‌آب‌ نگاه‌ داشتند كه‌ جان‌ داد. آنگاه‌ نوبت‌ به‌ مـهستي‌ گنجوي‌ مي‌رسد كه‌ شعر مي‌گفت‌ و پرده‌شناس‌ بود و چنگ‌ و عود مي‌نواخت‌ و بالاخره‌ مطربه‌ كاشفري‌ )هم‌عصر طغانشاه‌( است‌ كه‌ آهنگسازي‌ مي‌كرد.

به‌ گفته‌ محققان‌ موسيقي‌ ايراني‌، از دوره‌ تيموري‌ که تا ظهور صفويه‌ نام‌ زنان‌ از صحنـه‌ موسيقي‌ ايراني‌ حذف‌ مي‌شود. گفته‌ مي‌شود موسيقي‌ درون اين‌ ادوار فقط‌ براي‌ دربار مجاز بوده‌ و براي‌ بقيه‌ حرام‌. موسيقي‌ درون اين‌ عصر منحصر به‌ يهوديان‌ شده‌ و شغلي‌ پست‌ و حقير شمرده‌ مي‌شود. درون دوره‌ تيموريان‌ فقط‌ نام‌ «جگرچنگي‌» ديده‌ مي‌شود كه‌ خواننده‌ و چنگ‌نوازي‌ ماهر بوده‌ و در عهد سلطان‌ حسين‌ ميرزا بايقرا طرفداران‌ موسيقي‌ را حيران‌ نواي‌ چنگ‌ خويش‌ مي‌كرده‌ است‌. نوبت‌ به‌ صفويان‌ كه‌ مي‌رسد موسيقي‌ به‌ پستوها مي‌رود. جز پستوي‌ مسلمانان‌، نواي‌ موسيقي‌ تنـها از خانـه‌ ارامنـه‌ و كليميان‌ مي‌آيد. آنجاست‌ كه‌ آرام‌ آرام‌ سازها كوچك‌ و كوچكتر مي‌شود، به‌ حدي‌ كه‌ درون آستين‌ جا مي‌گيرد که تا جانب‌ احتياط‌ رعايت‌ شود. درون اين‌ عصر تنـها شاه‌ عباس‌ است‌ كه‌ گاهي‌ به‌ محله‌ جلفاي‌ اصفهان‌ بي‌خبر سر مي‌زند و در منزل‌ بزرگان‌ ارامنـه‌ به‌ تماشاي‌ ساز و آواز رامشگران‌ ارمني‌ مي‌پردازد. از بانوان‌ خواننده‌ عصر شاه‌عباس‌، فلفل‌ و غزال‌ و شمسي‌ شترغوهي‌اند. پيتر دولاواله‌ جهانگرد ايتاليايي‌ از زني‌ سالخورده‌ و بسيار زشت‌ به‌ نام‌ فلفل‌ ياد مي‌كند كه‌ شاه‌عباس‌ او را عزيز مي‌شمرده‌ و در بزرگان‌ و سران‌ دولت‌ نفوذ فراوان‌ داشته‌ است‌.

غزال‌ نيز يكي‌ ديگر از هنرمندان‌ عصر شاه‌عباس‌ است‌ كه‌ درون سال‌هاي‌ آخر عمر از دربار به‌ «دير» مي‌رود و تا لحظه‌ مرگ‌ درون آنجا زندگي‌ مي‌كند. از ديگر بانوان‌ خواننده‌ عصر صفويه‌ بانو ستي‌نساي‌ مازندراني‌ طالب‌ آملي‌ )شاعر معروف‌ سبك‌ هندي‌( است‌ كه‌ نزديك‌ به‌ 400 سال‌ پيش‌ درون تاج‌ محل‌ هندوستان‌ درگذشت‌، اما ترانـه‌هاي‌ باقيمانده‌ از او گهگاهي‌ زيرلب‌ مازني‌ها زمزمـه‌ مي‌شود.

آهنگ‌ «طالبا» هنوز ورد زبان‌ مازني‌هاست‌. همان‌ موسيقي‌ لطيفي‌ كه‌ نشانگر سرگشتگي‌هاي‌ ستي‌نسا درون دوري‌ از برادر فراري‌ است‌. ستي‌ از جنگل‌ و كوه‌ و صحرا و دريا سراغ‌ برادر را مي‌گيرد و وقتي‌ از كبوترهاي‌ دريا خبر مي‌گيرد كه‌ طالب‌ درون هند است‌ به‌ آن‌ سرزمين‌ مي‌رود و همانجا مي‌ميرد: «اي‌ باد اي‌ ريگ‌ بيابان‌، اي‌ آهوي‌ صحرا، اي‌ ماهي‌ دريا، اي‌ خورشيد زيبا، اي‌ ماه‌ شب‌ها بگو طالب‌ را نديدي‌?»

بي‌بي‌ مرصع‌

و نوبت‌ به‌ عصر زنديه‌ مي‌رسد. رستم‌ الحكما درون كتاب‌ رستم‌ التواريخ‌ از خوانندگاني‌ چون‌ بي‌بي‌مرصع‌ و ملافاطمـه‌ نام‌ مي‌برد.

فاطمـه‌ زني‌ خنياگر بود كه‌ درون مناسبت‌ خواني‌ شـهره‌ بود. او بيش‌ از بيست‌ هزار بيت‌ از منتخبات‌ اشعار شعراي‌ قديم‌ و جديد را حفظ‌ بود و در هر مجلسي‌ آنـها را به‌ مناسبت‌ و موافقت‌ آواز دف‌ و نقاره‌ و ناله‌ ني‌ و نغمـه‌ چنگ‌ و بربط‌ و عود و رود و سرود و رباب‌ مي‌خواند. معروف‌ است‌ كه‌ شبي‌ فاطمـه‌ بر بالاي‌ تخت‌ مشغول‌ رامشگري‌ بود كه‌ ناگاه‌ صداي‌ دورباش‌ و كورباش‌ ماموران‌ كريم‌خان‌ زند رسيد. فاطمـه‌ شعري‌ درون وصف‌ كريم‌خان‌ خواند اما پادشاه‌ به‌ فاطمـه‌ گفت‌ كه‌ شعرهاي‌ نصيحت‌آميز بخوان‌ كه‌ ما از سخن‌ راست‌ نرنجيم‌. فاطمـه‌ شعر «مجو درستي‌ عهد از جهان‌ سست‌ نـهاد كاين‌ عجوزه‌ عروس‌ هزارداماد است‌» را خواند و كريم‌خان‌ با آواز فاطمـه‌ بسيار گريست‌ و اشاره‌ كرد كه‌ باز بخوان‌ و در پايان‌ اين‌ ترانـه‌خواني‌، دهان‌ فاطمـه‌ را پر از مرواريد كرد.

از مطرب‌ که تا هنرمند

روزي‌ روزگاري‌ كه‌ علي‌ حاتمي‌ اين‌ جمله‌ را بر دهان‌ كمال‌الملك‌ گذاشت‌ كه‌ «دامن‌ هنر درون اين‌ ملك‌ هميشـه‌ آلوده‌ است‌، از حافظ‌ که تا من‌»، احتمالا ما را درگير اين‌ نكته‌ مي‌كرد كه‌ درون تاريخ‌ هنر اين‌ سرزمين‌ فاصله‌ هنر اصيل‌ با هنر سفارشي‌ و درباري‌ مثل‌ فاصله‌ يك‌ مطرب‌ با يك‌ هنرمند به‌ مويي‌ بند است‌. چنين‌ بود كه‌ يك‌ تحليلگر مسائل‌ موسيقي‌ درباره‌ دوران‌ قاجار گفت‌ كه‌ «عصر حجر را ما درون عصر قجر پيموديم‌.»

اوژن‌ فلاندر درون سفرنامـه‌ خود، موسيقي‌ حاكم‌ بر اندروني‌ ملك‌ قاسم‌ميرزا يكي‌ از فرزندان‌ فتحعلي‌ شاه‌ را توسط‌ زنان‌ رقاصه‌ و قاشقك‌زن‌ توصيف‌ مي‌كند و «تاريخ‌ عضدي‌» درباره‌ مجلس‌ بزم‌ فتحعلي‌شاه‌ مي‌نويسد: «از نوروز باستاني‌ که تا سيزدهم‌ عيد، خاقان‌ با تمام‌ اهل‌ حرمخانـه‌ مـهمان‌ تاج‌ الدوله‌ )يكي‌ از زنان‌ شاه‌( مي‌شدند و در اين‌ سيزده‌ روز، تماما به‌ عيش‌ و استماع‌ ساز و نوا مشغول‌ بودند. آقا محمدرضا موسيقيدان‌ معروف‌، ملقب‌ به‌ شاه‌ وردي‌ خانم‌ و بيگم‌ رستم‌ آباديه‌ ملقب‌ به‌ يارشاه‌ با چند نفر ان‌ جواهرپوش‌ داخل‌ خدمـه‌ حرم‌ مزوجات‌ بودند.»

مـهدي‌ ستايشگر كارشناس‌ موسيقي‌ مي‌نويسد: شاه‌ وردي‌ خانم‌ از معدود بانواني‌ بود كه‌ هنر خود را درون جمع‌ عرضه‌ نمي‌كرد و تنـها درون حضور شوهرش‌ فتحعلي‌شاه‌ و ديگر زنان‌ به‌ اجراي‌ موسيقي‌ مي‌پرداخت‌. مشتري‌خانم‌، ماه‌ لقا، مينا و زهره‌ از ديگر خوانندگان‌ و نوازندگان‌ عصر فتحعلي‌شاه‌ بودند.

مشتري‌خانم‌ موسيقيدان‌، شاعر، خواننده‌ و آهنگساز و از همسران‌ شيرازي‌ فتحعلي‌شاه‌ درون بديهه‌گويي‌ استاد بود و بالفطره‌ آوازي‌ سرشار داشت‌. صداي‌ آواز او درون چند فرسخي‌ شنيده‌ مي‌شد. مشتري‌خانم‌ قريب‌ صدسال‌ عمر كرد و هرگز او را كسي‌ افسرده‌ نديد. خاقان‌ درون سفر آخر خود به‌ اصفهان‌ چكمـه‌ و شلوار پوشيد که تا ميهمان‌ صداي‌ مشتري‌ خانم‌ باشد. مشتري‌ اين‌ بيت‌ را خواند كه‌: «تو سفر كردي‌ وهمـه‌ خوبان‌ گيسو كندند از فراق‌ تو عجب‌ سلسله‌ها برهم‌ خورد» . خاقان‌ مضمون‌ اين‌ بيت‌ را به‌ فال‌ بد گرفت‌ و متغير شد و گفت‌:

«انا لله‌ وانا اليه‌ راجعون‌» و در همان‌ سفر از ساحت‌ اصفهان‌ به‌ آن‌ دنيا كوچيد.

ماه‌لقا نوازنده‌ و آوازه‌خوان‌ ديگر عصر فتحعلي‌ شاه‌ درون حيدرآباد هند زندگي‌ مي‌كرد. او به‌ شعرا و فقرا محبت‌ داشت‌ و اغلب‌ لباس‌ و سلاح‌ مردانـه‌ مي‌پوشيد و شمشير به‌ كمر مي‌بست‌ و سوار بر اسب‌ بيرون‌ مي‌ آمد. او درون حيدرآباد به‌ خرج‌ خود مسجدي‌ ساخت‌ و بعد از مرگ‌ طلا ، جواهرات‌ و اسباب‌ مجلل‌ زندگيش‌ ميان‌ نوچه‌هايش‌ تقسيم‌ شد.

استاد مينا و استاد زهره‌ نيز از ديگر خوانندگان‌ و نوازندگان‌ عصر فتحعلي‌شاه‌ بودند كه‌ هر كدام‌ دسته‌ 50 نفري‌ خواننده‌، بازيگر رقاص‌ و نوازنده‌ را اداره‌ مي‌كردند. اين‌ دو دسته‌ هميشـه‌ با هم‌ درون رقابت‌ و عداوت‌ بودند و كركري‌ها و رجز خواني‌هايشان‌ تبديل‌ به‌ ضرب‌المثل‌ زمانـه‌ شده‌ بود. بازيگرهاي‌ اين‌ دو دسته‌ طوري‌ لباس‌ مي‌پوشيدند كه‌ به‌ جز صورت‌ هيچ‌ قسمت‌ از بدنشان‌ نمايان‌ نبود و رقاصانشان‌ يك‌ قباي‌ اشرفي‌ كه‌ هزار سكه‌ طلا رويشان‌ دوخته‌ شده‌ بود بر تن‌ مي‌كردند. آرام‌ آرام‌ دوره‌ ناصرالدين‌شاه‌ مي‌رسد، دوره‌يي‌ كه‌ هنوز موسيقي‌ درباري‌ پر رنگ‌ است‌ و هنوز نوبت‌ به‌ قمر نرسيده‌ است‌ كه‌ موسيقي‌ سنتي‌ ايران‌ را دچار دگرگوني‌هاي‌ اجتماعي‌ كند. هنوز زن‌ها مي‌كوشند که تا موسيقي‌ را از «لهو» درون آورند و جنبه‌ هنري‌ به‌ آن‌ بدهند اما موفق‌ نمي‌شوند. هنوز موسيقي‌ از محرمات‌ است‌ و هنوز موسيقيدان‌ چيزي‌ مثل‌ مرتد است‌. هنوز مطرب‌ها حاكمند وهنوز درون دسته‌هاي‌ موسيقي‌ نوازنده‌هاي‌ تار و كمانچه‌ و سنتور و ضرب‌ با پسران‌ زيبا صورتي‌ كه‌ گاه‌ لباس‌ انـه‌ مي‌پوشند و مي‌ند تلفيقي‌ ناجور دارند. هنوز زعفران‌ باجي‌ به‌ عنوان‌ مطرب‌ زنانـه‌ اندروني‌ ناصرالدين‌ مي‌درخشد. درون جلسات‌ هفتگي‌ كاخ‌ گلستان‌،دسته‌ موز

يك‌ دارالفنون‌ و اركستر كامران‌ ميرزاي‌ نايب‌السلطنـه‌ مي‌زنند و مي‌كوبند و بيش‌ از هزار تن‌ از زنان‌ حرم‌ و خدمـه‌ آنان‌ به‌ حكم‌ ناظم‌خلوت‌ سكوت‌ مي‌كنند که تا دسته‌ هاي‌ «موؤمن‌ كور» و زعفران‌ باجي‌ چنان‌ بنوازند كه‌ روي‌ دسته‌هاي‌ خانم‌ ارگي‌، مطرب‌ قزويني‌ و عزيز عطا و ماشاءالله‌خان‌ و گلين‌ خانم‌ و گل‌ رشتي‌ و طاووس‌ و گوهر خمار كم‌ شود. گوهر خمار صداي‌ فراتر از حد تصور دارد و در هفتاد سالگي‌ چنان‌ چهچهه‌ مي‌زند كه‌ همـه‌ انگشت‌ به‌ دهان‌ مي‌شوند.

البته‌ اينان‌ تنـها نيستند. انيس‌ و مونس‌ هستند، قمر سالكي‌ هست‌. اختر زنگي‌ هست‌، زهرا احد هست‌. حشمت‌ خانم‌ هم‌ هست‌. افتخار خانم‌ و عروس‌ خانم‌ و طلعت‌ خانم‌ و اميرزاده‌ و نصرت‌ شيكان‌ و ماهرخ‌ و زهرا سياه‌ نيز هستند. درون اين‌ ميانـه‌ بلوچ‌ خان‌ خانم‌ هم‌ هست‌ كه‌ وقتي‌ مي‌خواند آويزه‌هاي‌ لاله‌هاي‌ كاخ‌ گلستان‌ تكان‌ مي‌خورند و چند كوچه‌ آن‌ طرفتر همـه‌ ساكت‌ مي‌ايستند كه‌ اين‌ زن‌ چه‌ حنجره‌يي‌ دارد.

اين‌ درون حالي‌ است‌ كه‌ دسته‌هاي‌ مؤومن‌ كور و كريم‌ كور معروفتر و نخبه‌ترند. موؤمن‌ كور رديف‌ شناسي‌ بزرگ‌ است‌ كه‌ همسر و انش‌ حاجيه‌ و كبري‌ نيز درون اركسترش‌ حضور دارند.يك‌ شب‌ رقا «چرخ‌ زانو»ي‌ حاجيه‌ درون حضور ناصرالدين‌ شاه‌ چنان‌ غوغا كرد كه‌ صد سكه‌ زر گرفت‌. وقتي‌ ناصرالدين‌شاه‌ از موؤمن‌ كور پرسيد به‌ ت‌ چگونـه‌ رقا آموخته‌ يي‌? اين‌ سر گروه‌ نابينا با قدي‌ كوتاه‌ و جامـه‌يي‌ دراز و ريشي‌ انبوه‌ چنان‌ رقا زانو كرده‌ كه‌ قهقهه‌ شاه‌، تالار برليان‌ را به‌ هم‌ ريخت‌.

دسته‌ كريم‌كور نيز پر مشتري‌ بود. ش‌ وجيه‌ كمانچه‌ مي‌كشيد و زني‌ ديگر مي‌خواند.

اين‌ درون حالي‌ است‌ كه‌ حبيب‌ سنتوري‌ معروف‌ به‌ «سماع‌ حضور» يكي‌ از نوابغ‌ موسيقي‌ ايران‌ نيز درون اين‌ عصر رشد كرد. او پسر كوكب‌ خانم‌ )معروف‌ به‌ كوكب‌ سبيلو( و ميرزا غلامحسين‌ )معروف‌ به‌ آقاجان‌ سنتوري‌( بود كه‌ هردو از خوانندگان‌ و نوازندگان‌ حاجب‌الدوله‌ فراشباشي‌ دربان‌ ناصرالدين‌ شاه‌ بودند.

از ديگر خوانندگان‌ اين‌ عصر مرضيه‌ بود كه‌ مي‌خواند و مي‌يد و ضرب‌ مي‌گرفت‌. شيدا ترانـه‌ سرا و آهنگساز بزرگ‌ اين‌ عصر دل‌ به‌ مرضيه‌ بسته‌ بود و تصنيفي‌ كه‌ براي‌ «مرضيه‌ خالدار» ساخت‌ اين‌ زن‌ را شـهرت‌ بخشيد.

شيدا وقتي‌ دل‌ به‌ عشق‌ اين‌ يهودي‌زاده‌ بست‌ دل‌ از خانقاه‌ و درويشي‌ كند و از اوج‌ تعالي‌ عارفانـه‌ درون آتش‌ عشق‌ زميني‌ افتاد و اين‌ عشق‌ سياه‌ ترانـه‌ها و اشعار شيدا را آتشين‌ كرد. شبي‌ كه‌ حاجب‌الدوله‌ درون پشت‌بام‌ خانـه‌اش‌ مجلس‌ بزمي‌ تدارك‌ ديده‌ بود، شيدا تصنيفي‌ به‌ نام‌ مرضيه‌ ساخته‌ بود كه‌ وقتي‌ آن‌ را خواند مرضيه‌ كه‌ تازه‌ از زيارت‌ كربلا برگشته‌ بود چنان‌ ناراحت‌ شد كه‌ مي‌خواست‌ خود را از بام‌ به‌ پايين‌ بيندازد. اين‌ تصنيف‌ كه‌ درون دستگاه‌ شور و در وزن‌ شش‌هشت‌ ساخته‌ شده‌ بود از اين‌ قرار بود:

بدو بدو بدو

اي‌ بت‌ رعنا

به‌ قلب‌ شيدا

بده‌ تسلا…

از خوانندگان‌ «هم‌عصر» مرضيه‌ مي‌توان‌ به‌ بانو اميرزاده‌ )بچه‌ جعفر آباد شميران‌( طلعت‌ خانم‌ و سلطان‌ خانم‌ اشاره‌ كرد. سلطان‌ خانم‌ آهنگسازي‌ بود كه‌ زير نظر استاد آقا علي‌اكبر فراهاني‌ نوازندگي‌

سه‌ تار، تار و سازندگي‌ تصنيف‌ را ياد گرفته‌ و به‌ مباني‌ عروض‌ شعري‌ آشنا بود. ترانـه‌ « بس‌تا، بس‌تا» درون دستگاه‌ چار گاه‌، سينـه‌ به‌ سينـه‌ به‌ روزگار امروز رسيده‌ است‌:

بتا بتا، بتا بتا مجنون‌ و مفتونم‌

من‌ از غم‌ تو

ديده‌ چو جيحونم‌

من‌ از غم‌ تو …

در روزگار ناصرالدين‌شاه‌ خوانندگان‌ ديگري‌ چون‌ سكينـه‌ خانم‌، زيورالسلطان‌ )عندليب‌ السلطنـه‌( عندليب‌الدوله‌، زينب‌، تاج‌السلطنـه‌، گلعذار، مليحه‌، جميله‌، اكرم‌ الدوله‌، محترم‌ حكيمي‌، قدسي‌، نگار، كوكب‌خانم‌، فضل‌ بهار خانم‌ جنت‌، ابتهاج‌السلطنـه‌ كشور خانم‌، انيس‌الدوله‌، عصمت‌الدوله‌، تبسم‌ و … نيز رشد كردند. تاج‌السلطنـه‌ ناصرالدين‌شاه‌ است‌ كه‌ تصنيف‌ معروفش‌ درون بيات‌ اصفهان‌ و در وزن‌ شش‌ هشت‌ را سال‌ها پيش‌ پريسا و شجريان‌ بازخواني‌ كردند:

ناديده‌ رخت‌

در غم‌ هجرت‌ شده‌ مشكل‌

جانم‌ واي‌

ترسم‌ كه‌ بميرم‌ نشود مشكل‌ من‌ حل‌…

كشور خانم‌ نيز بزرگ‌ حسين‌ياحقي‌ است‌ كه‌ ياحقي‌ درس‌هاي‌ كمانچه‌ را از او فرا گرفت‌. او درون جواني‌ درگذشت‌ و گفته‌ مي‌شود اگر زنده‌ مي‌ماند از بزرگان‌ موسيقي‌ ايران‌ مي‌شد. به‌ قول‌ اسماعيل‌ نواب‌ صفا، كشور خانم‌ درون سي‌سالگي‌ درون نتيجه‌ اختلال‌حواس‌ درون گذشت‌.

انيس‌ الدوله‌ نيز يكي‌ از همسران‌ ناصرالدين‌شاه‌ و اهل‌ روستاي‌ امامـه‌ بود. اولين‌ پيانويي‌ كه‌ به‌ ايران‌ آمد درون بالاخانـه‌ انيس‌ الدوله‌ مستقر بود.

كمي‌ بعد موسيو لومر معلم‌ فرانسوي‌ موزيك‌ دارالفنون‌ به‌ ايران‌ آمد )عصر مظفرالدين‌شاه‌( و به‌ جوانان‌ علاقه‌ مند ايراني‌ آموزش‌ داد.

موسيو لومر هيچ‌وقت‌ منور خانم‌ شيرازي‌ را نديد كه‌ كف‌ اتاق‌ آرد مي‌پاشيد و با نوك‌ شست‌ درون حين‌ رقا نقشـه‌ مي‌انداخت‌ يا نام‌ كسي‌ را مي‌نوشت‌.

كمي‌ بعد درون عصر احمد شاه‌، خواننده‌يي‌ به‌ نام‌ زري‌ گل‌ كرد كه‌ صدايش‌ سوپرانو بود و تصنيف‌ مي‌خواند. اولين‌ اجراي‌ تصنيف‌هاي‌ عارف‌ قزويني‌ كه‌ درون صفحه‌ ضبط‌ شده‌ است‌ توسط‌ زري‌ با تار آرشاك‌ خان‌ اجرا شد. تصنيف‌ «از خون‌ جوانان‌ وطن‌ لاله‌ دميده‌» از تصنيف‌هاي‌ معروف‌ عارف‌ كه‌ شجريان‌ نيز آن‌ را خوانده‌ با صداي‌ زري‌خانم‌ به‌ سال‌ 1913 ميلادي‌ درون صفحه‌ گرامافون‌ )بدون‌ برق‌ و به‌ شيوه‌ اكوستيكي‌( ضبط‌ شد . عارف‌ اين‌ تصنيف‌ را بخاطر علاقه‌يي‌ كه‌ به‌ حيدر عمو اوغلي‌ داشت‌ درون سال‌ 1911 ميلادي‌ سرود. تصنيف‌ معروف‌ «دل‌ هوس‌ سبزه‌ و صحرا ندارد» نيز كه‌ با آواز سيما بينا درون يادها مانده‌است‌ براي‌ اولين‌ بار با صداي‌ زري‌ و تار آرشاك‌خان‌ ضبط‌ شد.

هم‌عصران‌ قمر

بتول‌ عباسي‌ )متولد 1283 شيراز و درگذشته‌ درون 1363( با نام‌ هنري‌ روح‌انگيز از هم‌عصران‌ قمرالملوك‌ است‌ كه‌ زير نظر كلنل‌ وزيري‌ و حسين‌ سنجري‌ به‌ مرتبه‌ بالايي‌ درون موسيقي‌ ايران‌ رسيد. گفته‌ مي‌شود حدود صداي‌ روح‌انگيز نيز تقريبا مانند قمر بوده‌ و با متسوسوپرانوي‌ اروپايي‌ قابل‌ تطبيق‌ است‌، با اين‌ تفاوت‌ كه‌ درون قسمت‌ بم‌ وسعت‌ بيشتري‌ دارد. او نيز همچون‌ قمر از اولين‌ خوانندگاني‌ است‌ كه‌ با راديو همكاري‌ كرد و صفحات‌ بسياري‌ از خود به‌ يادگار گذاشت‌. روح‌الله‌ خالقي‌ مي‌گويد: كلنل‌ بي‌ميل‌ نبود كه‌ خواننده‌ زني‌ تربيت‌ شود كه‌ بتواند بعضي‌ قطعه‌ها را بخواند ولي‌ درون آن‌ موقع‌ فقط‌ خانم‌هاي‌ عيسوي‌ مذهب‌ مي‌توانستند از عهده‌ اين‌ كار برآيند ولي‌ درون ميان‌ آنان‌ نيز كسي‌ درست‌ لطايف‌ موسيقي‌ ايراني‌ را درون نمي‌يافت‌. كلنل‌ چند زن‌ ارمني‌ را آزمايش‌ كرد اما هيچكدام‌ نتوانستند بخاطر طرز تلفظ‌ كلمات‌ فارسي‌ مطلوب‌ واقع‌ شوند.»

بعد از اينكه‌ حسين‌ سنجري‌ روح‌انگيز را كشف‌ كرد و ماه‌ها روي‌ او كار كرد، روح‌انگيز را به‌ مدرسه‌ كلنل‌ برد. كلنل‌ به‌ روح‌انگيز گفته‌ بود كه‌ شما بايد خواننده‌ اين‌ مدرسه‌ باشيد و از رفتن‌ به‌ مجالس‌ طرب‌ خودداري‌ كنيد.

كمي‌ بعد وقتي‌ آوازه‌ روح‌انگيز درون شـهر پيچيد بسياري‌ او را به‌ مجالس‌ خصوصي‌ دعوت‌ كردند. سنجري‌ وقتي‌ اين‌ خبر را شنيد به‌ فكر نقشـه‌يي‌ افتاد که تا روح‌انگيز را همچنان‌ درون كلاس‌ هنرمندان‌ و دوري‌ از مطربان‌ نگه‌ دارد. چاره‌ فقط‌ درون اين‌ بود كه‌ اين‌ استاد متاهل‌، اين‌ خواننده‌ جديد را به‌ عقد خود درون آورد و محدودش‌ كند كه‌ فقط‌ درون مدرسه‌ بخواند. وقتي‌ سنجري‌ اين‌ كار را كرد بسياري‌ از همكارانش‌ بر او خرده‌ گرفتند، اما او مي‌گفت‌ مي‌خواهد فداكاري‌ كند که تا قهرماني‌ ديگر درون صحنـه‌ موسيقي‌ ايران‌ پديد آيد. او به‌ دوستانش‌ گفت‌ كه‌ «مردم‌ هر چه‌ مي‌خواهند بگويند، همـه‌ مي‌دانند كه‌ من‌ عاشق‌ صورتي‌ زيبا و قامتي‌ متناسب‌ نشده‌ام‌. من‌ معلم‌ هستم‌ و او شاگرد. اين‌ پيمان‌ زناشويي‌ براي‌ حفظ‌ ظاهر است‌ كه‌ بتوانم‌ اين‌ زن‌ پراستعداد و گريز پا را يكراست‌ به‌ سمت‌ مكتب‌ هنر هدايت‌ كنم‌. ديري‌ نگذشت‌ كه‌ روح‌انگيز درون مدرسه‌ كلنل‌ گل‌ كرد و فداكاري‌ سنجري‌ هر چند به‌ ضرر خود تمام‌ شد اما روح‌انگيز را ساخت‌. كلنل‌ روح‌انگيز را با چگونگي‌ تنفس‌ و عدم‌ فشار بر حنجره‌، عدم‌ انقباض‌ اندام‌هاي‌ آوايي‌ به‌ هنگام‌ آواز و چگونگي‌ رديف‌ها، گوشـه‌ها و تحريرهاي‌ لازم‌ آشنا كرد بطوري‌ كه‌ اندكي‌ بعد او حدود دو اكتاو را براحتي‌ زير پوشش‌ صوتي‌

خود قرار داد:

صبحدم‌ مرغ‌ چمن‌ با گل‌ نوخاسته‌ گفت‌

ناز كم‌ كن‌ كه‌ درون اين‌ باغ‌ بسي‌ چون‌ تو شكفت‌

روح‌انگيز از اولين‌ خوانندگاني‌ است‌ كه‌ درون قطعه‌هاي‌ دو صدايي‌ آواز ايراني‌ كه‌ به‌ ابتكار كلنل‌ وزيري‌ ساخته‌ شد شركت‌ كرد و آؤاري‌ از خود به‌ جا نـهاد كه‌ بهترين‌ نمونـه‌ آن‌ قطعه‌ «دوست‌» دل‌زار، جور فلك‌، خاك‌ ايران‌ و اي‌ وطن‌ است‌. او از اولين‌ خوانندگاني‌ است‌ كه‌ براي‌ كودكان‌ قطعه‌هايي‌ به‌ يادگار گذاشته‌ و قطعه‌هاي‌ لالايي‌، گنجشك‌، تاتايي‌ و مادر را كه‌ ساخته‌هاي‌ وزيري‌ است‌ درون صفحه‌ خوانده‌ است‌. معروف‌ است‌ كه‌ تاج‌ اصفهاني‌ هميشـه‌ از آواز روح‌انگيز تمجيد مي‌كرد و مي‌گفت‌: «اگر درون مجلسي‌ روح‌انگيز حضور داشت‌ به‌ هنگام‌ خواندن‌ كمي‌ پروا داشتم‌.»

بانوي‌ فروتن‌ و متواضع‌ موسيقي‌ ايران‌ بعدها و پسري‌ را به‌ فرزندي‌ پذيرفت‌ و آنان‌ را بزرگ‌ كرد. روح‌انگيز نيز همچون‌ قمر ناچار شد بعد از 57 سالگي‌ براي‌ امرار معاش‌ درون يكي‌ از رستوران‌هاي‌ تهران‌ به‌ خوانندگي‌ بپردازد.

ملوك‌

از ديگر خوانندگان‌ هم‌عصر قمر و روح‌انگيز بود كه‌ با جامعه‌ باربد )1305( همكاري‌ داشت‌، او درون نمايشنامـه‌هاي‌ خسرووشيرين‌ و ليلي‌ و مجنون‌ نقش‌ اول‌ را همراه‌ با آواز بازي‌ كرد. ملوك‌ اهل‌ كاشان‌ بود و صداي‌ خوش‌ را از پدر به‌ ارث‌ برد: «پدرم‌ فوق‌العاده‌ خوب‌ مي‌خواند اما خواننده‌ نبود. هر صبح‌ بعد از نماز دعاي‌ دوازده‌ امام‌ را مي‌خواند و اگر يك‌ روز كسالت‌ داشت‌ و نمي‌خواند همسايه‌ها مي‌آمدند و مي‌گفتند ما امروز صداي‌ حاج‌آقا را نشنيديم‌ و چيزي‌ گم‌ كرده‌ايم‌. آن‌ وقت‌ها نمي‌گذاشتند يك‌ آواز بخواند. طاهرزاده‌ مرا درون منزل‌ عين‌السلطان‌ ديد و از صدايم‌ خوشش‌ آمد. او دو سال‌ به‌ من‌ مشق‌ آواز داد. حاجي‌خان‌ عين‌الدوله‌ هم‌ يك‌ سال‌ ضرب‌زدن‌ و ضربي‌خواندن‌ را يادم‌ داد و يك‌ روز ضرب‌ را بوسيد و گفت‌: «من‌ ديگر درون مقابل‌ تو ضرب‌ نمي‌‌ و ضربي‌ نمي‌خوانم‌. اولين‌ ترانـه‌يي‌ كه‌ درون راديو خواندم‌ «كيستي‌» نام‌ داشت‌ كه‌ ساخته‌ حسين‌ ياحقي‌ بود.»

نوه‌ حاج‌ جعفر بلبل‌ كه‌ لقب‌ بلبل‌ را از ناصرالدين‌شاه‌ گرفته‌ بود، چندبار به‌ جرم‌ خواندن‌ از مدرسه‌ اخراج‌ شد اما كم‌ نياورد. اولين‌ صفحه‌ او با نام‌ «عاشقم‌ من‌ عاشقم‌ منعم‌ ننيد» به‌ وسيله‌ كمپاني‌ ادئون‌ پر شد و اولين‌ ترانـه‌يي‌ كه‌ خواند «عروس‌ گل‌ از باد صبا» بود.

ملوك‌ اغلب‌ درآمد اجراهاي‌ خود را به‌ امور خيريه‌ مي‌پرداخت‌ و بابت‌ فعاليت‌هاي‌ راديويي‌ پول‌ نمي‌گرفت‌. او درهاي‌ اتاق‌هاي‌ زيرزميني‌ خود را بسيار كوتاه‌ ساخته‌ بود که تا تواضع‌ آموزد. اولين‌ كنسرت‌ ملوك‌ درون دبيرستان‌ فيروز بهرام‌ برپا شد.

از ديگر خوانندگان‌ اين‌ عصر موچول‌ خانم‌ مشـهور به‌ پروانـه‌ است‌ كه‌ درون جواني‌ )21 سالگي‌( به‌ بيماري‌ سل‌ دچار شد و درگذشت‌. از او فقط‌ يازده‌ صفحه‌ موسيقي‌ به‌ جا مانده‌ كه‌ 5 صفحه‌ آن‌ همراه‌ با سنتور سماعي‌ است‌. حبيب‌ ميكده‌ فرزند يك‌ آزاديخواه‌ معروف‌ به‌ عشق‌ پروانـه‌ دچار شد و در سال‌ 1303 خودكشي‌ كرد. اين‌ داغ‌ پروانـه‌ را خاكستر كرد. گفته‌ مي‌شود او اين‌ هجران‌ را فقط‌ يك‌ سال‌ تحمل‌ كرد و به‌ عالمي‌ ديگر پر كشيد. او درون امامزاده‌ عبدالله‌ خاك‌ شد و بزرگي‌هاي‌ 4 ساله‌اش‌ را نديد كه‌ خاطره‌ پروانـه‌ )اقدس‌ خاوري‌( چگونـه‌ درون موسيقي‌ ايران‌ سر بر افراخت‌، حتي‌ شعر شـهريار را درون سوگ‌ خود نديد كه‌ «پروانـه‌ به‌ حال‌ تو دل‌ شمع‌ بسوزد \تنـها نـه‌ دل‌ شمع‌ كه‌ دل‌ جمع‌ بسوزد».

آوازهاي‌ مغموم‌ او نيروي‌ صوت‌ و تحريراتش‌ از يادها نرفت‌ كه‌ نرفت‌. يك‌ روز درون راديو گفتند كه‌ موچول‌ سيزده‌ساله‌ بود كه‌ شوهر كرد. شوهرش‌ نوازنده‌ كوري‌ را كه‌ تار مي‌زد به‌ خانـه‌ آورد و موچول‌ به‌ نواختن‌ پرداخت‌. موچول‌، آتيه‌ ش‌ اقدس‌ را نديد كه‌ از سال‌هاي‌ 36 که تا 56 درون اركستر فرهنگ‌ هنر چه‌ كنسرت‌هايي‌ گذاشت‌. سال‌ 77 را هم‌ نديد كه‌ او درون جشنواره‌ گل‌ ياس‌ با پيانوي‌ افليا پرتو چه‌ كرد. حتي‌ كتابهاي‌ خاطره‌ پروانـه‌ را هم‌ نديد كه‌ با كاردل‌ و كرشمـه‌ ساقي‌ و لالايي‌ زندگي‌،چه‌ نقشي‌ درون داستان‌نويسي‌ پيدا كرد.

دهه‌ سي‌

در سالهاي‌ قبل‌ از 1330 راديو حدود 86 خواننده‌ و نوازنده‌ داشت‌ كه‌ درون بين‌ آنـها قمرالملوك‌ وزيري‌، روح‌انگيز،عصمت‌ باقرپور )دلكش‌(، روح‌بخش‌، پروانـه‌ و فروغ‌ سهامي‌ به‌ چشم‌ مي‌ خوردند.

فروغ‌ كه‌ آهنگ‌هاي‌ مجيد وفادار را مي‌خواند،بازيگر تئاتر هم‌ بود و در فيلم‌ غروب‌ عشق‌ به‌ تهيه‌كنندگي‌ گرجي‌ عباديا بازي‌ كرد.

گرجي‌ كه‌ بعد از انقلاب‌ عراق‌ به‌ ايران‌ فرار كرده‌ بود با فروغ‌ ازدواج‌ كرد و او را به‌ بغداد كه‌ قبلا هم‌ فروغ‌ درون يكي‌ از كاباره‌هايش‌ مي‌خواند برد.

پرويز خطيبي‌ مي‌نويسد كه‌ او پس‌ از ازدواج‌ درون فيلمي‌ بازي‌ نكرد و از عالم‌ هنر كناره‌ گرفت‌.

اما برخلاف‌ فروغ‌، عصمت‌ باقرپور اعتبار و طول‌ عمر زيادي‌ درون موسيقي‌ ايران‌ داشت‌. يك‌ خانواده‌ 13 نفره‌ كه‌ پدرشان‌ به‌ تجارت‌ پنبه‌ اشتغال‌ داشت‌ و بعد از مصادره‌ املاك‌ مزروعي‌ پدر بنيه‌ مالي‌ خانواده‌ از دست‌ رفت‌. شبي‌ كه‌ عبدالعلي‌ وزيري‌ او را كشف‌ كرده‌ و به‌ راديو آورد درون اولين‌ شب‌ اجراي‌ برنامـه‌ خوش‌ درخشيد. روز بعد مردم‌ تهران‌ از همديگر مي‌پرسيدند شنيدي‌? آن‌ صدا را شنيدي‌? اين‌ كيست‌ و از كجا آمده‌?

سال‌ 1325 بود كه‌ مـهدي‌ خالدي‌ او را براي‌ ضبط‌ صفحه‌ به‌ بمبئي‌ برد. آنجا عصمت‌ بابلي‌ با آهنگ‌هاي‌ ساخته‌ شده‌ توسط‌ خالدي‌ و آهنگ‌هاي‌ محلي‌ كه‌ خود بلد بود 25 صفحه‌ پر كرد. او سالها درون راديو خواند اما هرگز درون تلويزيون‌ نخواند. او بين‌ سال‌هاي‌ 1329 که تا 1339 درون بيش‌ از ده‌ فيلم‌ سينمايي‌ بازي‌ كرد. دلكش‌ درون چهارم‌ ارديبهشت‌ 1356 درون مراسم‌ سالگرد راديو تهران‌ بعد از مدتي‌ كناره‌گيري‌ وقتي‌ ترانـه‌ معروف‌ «بردي‌ از يادم‌» را خواند مردم‌ 5 دقيقه‌ برايش‌ كف‌ زدند و گفتند مگر مي‌شود تو را از ياد برد، همچنان‌ كه‌ بيست‌ سال‌ بعد از پيروزي‌ انقلاب‌ )در 73 سالگي‌( نيز وقتي‌ براي‌ ايراني‌هاي‌ مقيم‌ آلمان‌ و انگليس‌ … خواند گفتند نـه‌ نمي‌شود تو را از ياد برد.

از هم‌عصران‌ دلكش‌، يكي‌ هم‌ روح‌بخش‌ بود. عزت‌ روح‌بخش‌ بچه‌ آشتيان‌، شاگرد عليخان‌ نايب‌ السلطنـه‌. که تا شانزده‌سالگي‌ كه‌ پدرش‌ نمرده‌ بود حق‌ خواندن‌ نداشت‌ اما بعد از مرگ‌ پدر پا درون صحنـه‌ تئاتر گذاشت‌ و از سال‌ 1320 درون راديو خواند. ترانـه‌ گل‌ پامچال‌ را او درون سال‌ 1325 روي‌ صفحه‌ گرامافون‌ ضبط‌ كرد.

ملكه‌ برومند يا همان‌ ملكه‌ حكمت‌شعار يا به‌ قولي‌ ملكه‌ هنر نيز از ديگر خوانندگان‌ اين‌ عصر بود. متولد ناهيج‌ مازندران‌ )1296( شاگرد استاد صبا درون رديف‌ و ترانـه‌خواني‌.

وقتي‌ پيش‌ صبا رفت‌ آنقدر كوچك‌ بود كه‌ پايش‌ از صندلي‌ به‌ زمين‌ نمي‌رسيد. او درون 22 سالگي‌ همراه‌ ابوالحسن‌ صبا براي‌ ضبط‌ صفحه‌ به‌ سوريه‌ و لبنان‌ رفت‌. ملكه‌ درون سال‌ 1369 درگذشت‌.

اشرف‌السادات‌ مرتضايي‌ از ديگر خوانندگان‌ اين‌ سالها است‌ كه‌ به‌ گفته‌ خود حدود 60 اؤر را از شيدا بازخواني‌ كرد. اولين‌ كنسرت‌ اين‌ خواننده‌ اشرافي‌ به‌ دعوت‌ ملك‌الشعراي‌ بهار انجام‌ شد.

فرح‌ دخت‌ عباسي‌ طاقاني‌ نيز از هم‌عصران‌ اوست‌ كه‌ ابتدا با نام‌ خواننده‌ ناشناس‌ مي‌خواند.

او 7 سال‌ زير نظر عباس‌ شاپوري‌ )آهنگساز و نوازنده‌ ويولن‌( كه‌ بعدها شوهرش‌ شد تعليم‌ ديد و بعد از جدايي‌ از او با يك‌ گزارشگر ورزشي‌ ازدواج‌ كرد. فرح‌دخت‌ كه‌ درون جريان‌ هجوم‌ آهنگ‌هاي‌ عربي‌ و افغاني‌ درون ابتداي‌ دهه‌ پنجاه‌ با روي‌ آوردن‌ به‌ موسيقي‌ عامـه‌پسنداز اعتبارش‌ كاسته‌ بود درون سال‌ 1367 به‌ علت‌ ابتلا به‌ بيماري‌ سرطان‌ درگذشت‌ و در امامزاده‌ طاهر كرج‌ دفن‌ شد.

از ديگر خوانندگان‌ معاصر پروين‌ زهرايي‌ منفرد، منير فولادي‌، شمسي‌ شمس‌، ناهيد سرافراز، پروانـه‌ اميرافشار، بهار غلامحسيني‌، سكينـه‌ دده‌ بالا، فائقه‌ آتشين‌، ناهيد دايي‌جواد و… است‌. شمسي‌ شمس‌ همسر حبيب‌ الله‌ بديعي‌ كه‌ درون دهه‌ سي‌ درون راديو مي‌خواند( ناهيد سرافراز )از اولين‌ زناني‌ كه‌ به‌ گفته‌ محمد نوري‌ درون موسيقي‌ پاپ‌ فعاليت‌ داشته‌ است‌(، پروانـه‌ اميرافشار )خواننده‌يي‌ كه‌ بنان‌ پشت‌ جلد نوار نوشت‌ که تا پنجاه‌ سال‌ ديگر چنين‌ صدايي‌ نخواهد آمد(، سكينـه‌ دده‌بالا )كه‌ با گل‌هاي‌ رنگارنگ‌ شروع‌ كرد و بعدها به‌ پاپ‌ روي‌ آورد و سال‌ 69 درون سانفرانسيسكو درگذشت‌( رضوان‌ زادهوش‌،ياسمين‌، سيمين‌ غانم‌ )كه‌ درون سال‌هاي‌ 1378 و 1379 پس‌ از دو دهه‌ سكوت‌ دو كنسرت‌ براي‌ بانوان‌ برگزار كرد. آذر عظيما و هما بحريني‌ و فرشته‌ )كه‌ با ترانـه‌ تو نيستي‌ خيابون‌ شده‌ خالي‌ درباره‌ زن‌ قرمزپوش‌ ميدان‌ فردوسي‌ مشـهور شد(هما،شـهين‌ دخت‌شبيري‌ و ده‌ها خواننده‌ ديگر درون دهه‌ پنجاه‌ ميكروفون‌ به‌ دست‌ گرفتند و خواندند. با وقوع‌ انقلاب‌ اسلامي‌ بساط‌ بسياري‌ از آنـها برچيده‌ شد. برخي‌ به‌ خارج‌ از كشور رفتند و بعضي‌ ديگر درون داخل‌ سرزمين‌ خود سكوت‌ اختيار كردند.

 منبع > مریم عزیزی  > سایت http://www.nabard-iran.com

بانوي‌ آواز ايران‌

اعتماد: یکشنبه 14 فروردین ۱۳۸4 –  3 آپریل ۲۰۰۵

هيچ‌كس‌ فكر نمي‌كرد آن‌ ك‌ يتيمي‌ كه‌ همراه‌ مادربزرگش‌ خيرالنساء )مداح‌ مجالس‌ زنانـه‌ سوگ‌درباري‌ دوران‌ ناصري‌( درون مجالس‌ روضه‌ زنان‌ شركت‌ مي‌كرد به‌ اسطوره‌ آواز ايران‌ تبديل‌ شود. بر خلاف‌ تمام‌ خوانندگان‌ دوره‌ قجر كه‌ راه‌ خود را از ميان‌ مطرب‌ها باز مي‌كردند قمر نـه‌ تنـها ترانـه‌خوان‌ و ضربي‌خوان‌ نبود، بلكه‌ با خبرگي‌ تمام‌ درون موسيقي‌ آوازي‌ به‌ پيش‌ رفت‌. آشنايي‌ با استاد مرتضي‌ ني‌داود موسيقي‌ او را درون‌ جاده‌هاي‌ اصالت‌ و وقار انداخت‌. ني‌داود درباره‌ آشنايي‌ اش‌ با قمرالملوك‌ وزيري‌ مي‌گويد: «اولين‌بار كه‌ ديدمش‌ سنش‌ خيلي‌ كم‌ بود حدود هفده‌هجده‌سال‌ داشت‌. پيش‌ از زمامداري‌ سردار سپه‌ بود

) قبل‌ از سال‌ 1300( به‌ محفلي‌ دعوت‌ شدم‌. يكي‌ از حاضران‌ ساز مي‌زد و من‌ از طرز نواختنش‌ هيچ‌ خوشم‌ نيامد. همين‌ كه‌ قمر شروع‌ به‌ خواندن‌ كرد پي‌بردم‌ كه‌ صدايش‌ به‌ اندازه‌يي‌ نيرومند و رسا و گرم‌ است‌ كه‌ باوركردني‌ نيست‌. صفات‌ «گرم‌ و قوي‌» به‌ ندرت‌ ممكن‌ است‌ درون صداي‌ يك‌ نفر جمع‌ شود. از صاحبخانـه‌ ساز خواستم‌ و با صداي‌ قمر نواختم‌. به‌ او گفتم‌: صداي‌ فوق‌العاده‌يي‌ داريد، چيزي‌ كه‌ كم‌ داريد آموختن‌ گوشـه‌هاي‌ موسيقي‌ ايراني‌ است‌.» مدتي‌ بعد از اين‌ آشنايي‌ بود كه‌ قمر به‌ كلاس‌ موسيقي‌ ني‌داود رفت‌ و بيش‌ از دو سال‌ آموزش‌ ديد. اودستگاه‌هاي‌ موسيقي‌ ايراني‌، آوازها، نغمـه‌ها و اكثر گوشـه‌هاي‌ آوازي‌ معمول‌ را فرا گرفت‌، نحوه‌ خوانندگي‌ و چگونگي‌ درآمد، سير درون گوشـه‌ها و فرودها را آموخت‌، تحريرهاي‌ مناسب‌ و تزيينات‌ آوازي‌ مناسب‌ را ياد گرفت‌، مـهارت‌ درون اوج‌ گوشـه‌هاي‌ مناسب‌ مثل‌ عشاق‌، حجاز، بيات‌ راجع‌، مخالف‌ سه‌گاه‌ و گوشـه‌ حسيني‌ درون شور را به‌ دست‌ آورد و قطعات‌ ضربي‌ مناسب‌ و تصنيف‌هاي‌ معمول‌ هر آواز و رعايت‌ سكوت‌هاي‌ به‌ موقع‌ و رعايت‌ ضد ضرب‌ها را به‌ حافظه‌ سپرد.

چنين‌ شد كه‌ ني‌داود كه‌ گمان‌ مي‌كرد صداي‌ حبيب‌ شاطر حاجي‌ )خواننده‌ مشـهور اصفهاني‌( قدرت‌ بي‌نظيري‌ دارد احساس‌ كرد كه‌ صداي‌ قمر از او هم‌ قوي‌تر است‌. حدود صداي‌ قمر تقريبا با حدود صداي‌ «متسوسوپرانو» درون موسيقي‌ اروپايي‌ قابل‌ تطبيق‌ بود. برخلاف‌ خوانندگان‌ امروزي‌ كه‌ كمبود دامنـه‌ صداي‌ خود را با ميكروفون‌ و دستگاه‌هاي‌ جديد صداپردازي‌ جبران‌ مي‌كنند صداي‌ پردامنـه‌ قمر درون هواي‌ آزاد و سكوت‌ شب‌ که تا فواصل‌ زياد شنيده‌ مي‌شد. قمر قواعد تنفس‌ صحيح‌ را به‌ هنگام‌ خواندن‌ با قريحه‌ طبيعي‌ بلد بود.

«طهران‌ قديم‌» روزگار غريبي‌ را سپري‌ مي‌كرد و زنان‌ به‌ حدي‌ پستونشين‌ بودند كه‌ به‌ قول‌ روح‌الله‌ خالقي‌ «در موقع‌ گردش‌، يك‌ طرف‌ خيابان‌ اختصاص‌ به‌ مردان‌ داشت‌ و طرف‌ ديگر مخصوص‌ زنان‌ بود. حتي‌ شوهر بايد از يك‌ طرف‌ و عيالش‌ از طرف‌ ديگر مي‌رفت‌! خانم‌ها حق‌ شركت‌ درون نمايش‌ را نداشتند، يكي‌ دو سالن‌ كوچك‌ سينما وجود داشت‌ كه‌ مختا مردان‌ بود.»

در چنين‌ شرايطي‌ بود كه‌ كلنل‌ وزيري‌ بعد از گذراندن‌ تحصيلات‌ موسيقي‌ درون اروپا به‌ تهران‌ آمد و پس‌ از مذاكره‌ با مقامات‌ دولتي‌ و در اسفند 1302 مدرسه‌ عالي‌ موسيقي‌ و كلوب‌ موزيكال‌ را تاسيس‌ كرد.

كلنل‌ درون مدرسه‌ خود دو كلاس‌ جداگانـه‌ براي‌ ان‌ باز كرد. خودش‌ تعليم‌ موسيقي‌ مي‌داد و برادرش‌ حسينعلي‌ خان‌ تعليم‌ نقاشي‌. هيچ‌ مردي‌ حق‌ ورود به‌ كلاس‌ را نداشت‌. حتي‌ راه‌ رفت‌ و آمد آنـها جدا بود. خانم‌ها با چادرهاي‌ سياه‌ و پيچه‌ مي‌آمدند و روي‌ صندلي‌هاي‌ سالن‌ كلوب‌ مي‌نشستند. اين‌ اولين‌ اجتماعي‌ بود كه‌ براي‌ زن‌ها تشكيل‌ شد. بعد از چند ماه‌ هم‌ تعطيل‌ شد. كلنل‌ سپس‌ درون لاله‌زار سالن‌ سينما براي‌ خانم‌ها داير كرد. آنجا فيلم‌هاي‌ صامت‌ نشان‌ مي‌دادند. كلنل‌ دستور داده‌ بود يك‌ اركستر سه‌ نفره‌ از شاگردان‌ مدرسه‌ هنگام‌ نمايش‌ فيلم‌ آهنگ‌هايي‌ بنوازند. شبي‌ اين‌ سينما آتش‌ گرفت‌ و در حالي‌ كه‌ متصديان‌ سالن‌ به‌ فكر نجات‌ خانم‌ها بودند تمام‌ اؤاؤيه‌ و لوازم‌ مدرسه‌ درون اين‌ آتش‌ سوخت‌. چند ماه‌ بعد از اين‌ ماجرا بود كه‌ اديب‌ السلطنـه‌ كه‌ شيفته‌ صداي‌ قمر بود نخستين‌ كنسرت‌ قمر را كه‌ اولين‌ كنسرت‌ زنان‌ تاريخ‌ موسيقي‌ ايران‌ به‌ حساب‌ مي‌آيد درون سالن‌ گراند هتل‌ برگزار كرد.

قمرالملوك‌ وزيري‌ بعدها درباره‌ كنسرت‌ خود گفت‌: آن‌ شب‌ يكي‌ از خاطره‌ انگيزترين‌ حوادث‌ زندگي‌ من‌ است‌ كه‌ هرگز فراموشش‌ نخواهم‌ كرد. جمعيتي‌ درون راه‌ ايستاده‌ بودند. برخي‌ قيافه‌هاي‌ عصباني‌ و ناراحت‌ را هم‌ مي‌ديدم‌.

ترسي‌ مرموز سراپايم‌ را فرا گرفته‌ بود. با آنكه‌ تعدادي‌ مامور انتظامي‌ مراقب‌ اوضاع‌ بودند با احتياط‌ از ميان‌ آنان‌ گذشتم‌ و وارد گراند هتل‌ شدم‌. چلچراغ‌هاي‌ سالن‌ را روشن‌ كرده‌ بودند و سالن‌ پر از جمعيت‌ بود. هنگامي‌ كه‌ پرده‌ آلبالويي‌ رنگ‌ صحنـه‌ كنار رفت‌ با تاج‌ گل‌ زيبايي‌ روي‌ صحنـه‌ ظاهر شدم‌. حاضران‌ با كف‌ زدن‌ و شور و هيجان‌ ورودم‌ را به‌ صحنـه‌ گرامي‌ داشتند و اين‌ همـه‌ استقبال‌ از يك‌ زن‌ تنـها و بدون‌ پشتيبان‌ به‌ من‌ اميد و اعتماد به‌ نفس‌ داد. بي‌اختيار اشك‌ شوق‌ درون چشمانم‌ آمد ولي‌ سعي‌ كردم‌ خودم‌ را كنترل‌ كنم‌. نواي‌ تار مرتضي‌ خان‌ ني‌داود به‌ دادم‌ رسيد كه‌ چهار مضراب‌ را شروع‌ كرد و كم‌كم‌ فرصتي‌ يافتم‌ كه‌ حنجره‌ام‌ را كه‌ بر اؤر فشار گريه‌ شوق‌ منقبض‌ شده‌ بود استراحت‌ داده‌ و خودم‌ را براي‌ اجراي‌ آواز آماده‌ كنم‌. پس‌ از شروع‌ درآمد آواز كه‌ با مضراب‌هاي‌ شمرده‌ مرتضي‌خان‌ اجرا مي‌شد آب‌ دهانم‌ را فرو بردم‌ و چشم‌ از جمعيت‌ برگرفتم‌ و به‌ آرامي‌ به‌ مرتضي‌خان‌ نگاه‌ كردم‌. پس‌ از لحظاتي‌ او به‌ نيم‌ اشاره‌ چشم‌ و سر خود به‌ من‌ فهماند كه‌ درآمد آواز را شروع‌ كنم‌ و من‌ خواندم‌…»

آوازه‌ قمرالملوك‌ با اين‌ آواز فراگير شد اما او بعد از اتمام‌ كنسرت‌ به‌ كلانتري‌ جلب‌ شد و از او التزام‌ گرفتند كه‌ بدون‌ اجازه‌ شـهرباني‌ صفحه‌ ضبط‌ نكند!

بانويي‌ كه‌ نامش‌ با بخشندگي‌، مـهرباني‌ و مردم‌دوستي‌ گره‌ خورده‌ بود درون نـهايت‌ فقر و تنگدستي‌ مرد اما اشعار توصيفي‌ شاعراني‌ چون‌ ايرج‌ ميرزا، استاد شـهريار، مـهدي‌ اخوان‌ ؤالث‌ و… به‌ جاودانگي‌ قمر كمك‌ كرد.

اولين‌ صفحه‌يي‌ كه‌ از قمر ضبط‌ شد تصنيف‌ جمـهوري‌ از عارف‌ درون ماهور بود كه‌ توسط‌ كمپاني‌ هيزماسترزويس‌ ضبط‌ شد. پس‌ از آن‌ حدود دويست‌ صفحه‌ از قمر ضبط‌ شد. نخستين‌ ترانـه‌يي‌ كه‌ قمر درون راديو اجرا كرد )1319( تصنيفي‌ است‌ كه‌ آهنگ‌ آن‌ را موسي‌ معروفي‌ و شعرش‌ را دكتر نير سينا ساخته‌اند: «وزان‌ شد باد مـهرگان‌ \ غم‌ فزا بود باغ‌ و چمن‌…»

او بعد از 14 سال‌ همكاري‌ با راديو وقتي‌ متوجه‌ شد كه‌ صدايش‌ شكسته‌ شده‌ و لطف‌ و جذابيت‌ روزگار جواني‌ را ندارد و براي‌ اينكه‌ به‌ محبوبيت‌ خود لطمـه‌يي‌ وارد نكند همكاري‌ با راديو را ترك‌ كرد و گوشـه‌ عزلت‌ گزيد. ساسان‌ سپنتا درباره‌ او مي‌نويسد: «راديو قدر او را نشناخت‌. قمر از اين‌ دستگاه‌ دل‌ پرخوني‌ داشت‌. ناملايمات‌ به‌ اندازه‌يي‌ بود كه‌ او را آزرده‌ مي‌كرد. قمر مجبور شد براي‌ امرار معاش‌ درون كافه‌ها نيز بخواند. بعد از كسالت‌ ديگر نتوانست‌ هيچگاه‌ بخواند. متاسفانـه‌ نوارهاي‌ سابق‌ او را راديو پاك‌ كرد و با اين‌ خيانت‌، بزرگترين‌ لطمـه‌ را به‌ گنجينـه‌ هنر آواز ايران‌ فراهم‌ ساخت‌. قمر بعد از اينكه‌ سكته‌ كرد يك‌ بار با ويلون‌ صبا درون برنامـه‌ گل‌ها شركت‌ كرد و آواز ابوعطا خواند و يك‌ بار هم‌ با تار كمالي‌ نواري‌ ضبط‌ كرد.» اين‌ آخرين‌ برنامـه‌ قمر درون راديو ايران‌ بود كه‌ درون تيرماه‌ سال‌ 1333 ضبط‌ شد: «هزار جهد بكردم‌ كه‌ يار من‌ باشي‌»…

بعدها چه‌ بسيار كساني‌ كه‌ مسوولان‌ وقت‌ راديو را به‌ علت‌ استفاده‌ از نوار مغناطيسي‌ كه‌ تازه‌ درون استوديو معمول‌ شده‌ بود درون پاك‌ كردن‌ نوارهاي‌ قمر نفرين‌ كردند. وقتي‌ بلبل‌ آواز ايران‌ سكته‌ مغزي‌ كرد و حنجره‌اش‌ چابكي‌ لازم‌ را براي‌ اجراي‌ تحريرها از دست‌ داد سوگواران‌ بسياري‌ پيدا شدند اما زندگي‌ قمر درون سياهي‌ گذشت‌. نـه‌ تنـها نوارهاي‌ او پاك‌ شد بلكه‌ تنـها فيلمي‌ هم‌ كه‌ قمر درون آن‌ بازي‌ كرده‌ بود درون آتش‌سوزي‌ پارس‌ فيلم‌ از بين‌ رفت‌.

قمر درون سال‌ 1330 درون فيلمي‌ به‌ نام‌ مادر به‌ كارگرداني‌ اسماعيل‌ كوشان‌ بازي‌ كرد. او درون صحنـه‌يي‌ از فيلم‌ آوازي‌ درون چهارگاه‌ مي‌خواند. قمر دو هزار تومان‌ براي‌ بازي‌ درون اين‌ فيلم‌ گرفت‌ و آن‌ هم‌ خرج‌ تهيه‌ لباسش‌ شد.

اسطوره‌ آواز ايران‌ كه‌ هنگام‌ تولد پدر نداشت‌ و مادرش‌ را نيز درون سال‌هاي‌ كودكي‌ از دست‌ داد درون سنين‌ بسيار پايين‌ تن‌ به‌ ازدواجي‌ ناموفق‌ داد و 14 مرداد 1338 درون 54 سالگي‌ درون ظهيرالدوله‌ خاك‌ شد.

غريب‌ مثل‌ قمر»پرونده‌ روز: زنان‌ موسيقي‌ ايران‌

منبع > مريم‌ عزيزي‌:اعتماد: یکشنبه 14 فروردین ۱۳۸4 –  3 آپریل ۲۰۰۵

به‌ گمانم‌ «شارلوت‌ برونته‌» راست‌ گفته‌ است‌ كه‌ «اگر مردان‌ مي‌توانستند ما را آنچنان‌ كه‌ هستيم‌ ببينند كمي‌ درون شگفت‌ مي‌شدندأ اما باهوشترين‌ مردان‌ نيز درباره‌ زنان‌ دچار سوء تفاهمند.»

او راست‌ گفته‌ اما بهتر است‌ اين‌ سخن‌ را نيز به‌ كلام‌ زيباي‌ او اضافه‌ كنم‌ كه‌ حتي‌ «زنان‌ نيز درباره‌ زنان‌ دچار سوءتفاهمند!»

از اسطوره‌ که تا امروز و از هر روز که تا هزاران‌ پس‌ فرداي‌ ديگر.

به‌ گمانم‌ امير دولتشاه‌ سمرقندي‌ راست‌ گفته‌ است‌ كه‌ «اول‌ كس‌ كه‌ درون عالم‌ شعر گفت‌ آدم‌ بود و سبب‌ آن‌ بود كه‌ هابيل‌ مظلوم‌ را قابيل‌ مشئوم‌ بكشت‌ و آدم‌ را كه‌ داغ‌ غربت‌ و ندامت‌ تازه‌ شد، درون مذمت‌ دنيا و مرؤيه‌ فرزند شعر گفت‌.»

پس‌ او اولين‌ خواننده‌ عالم‌ است‌ كه‌ درون اسطوره‌هاي‌ مذهبي‌ براي‌ بيان‌ داغ‌ و اندوهش‌ به‌ شعر و آواز پناه‌‌ است‌.

اولين‌ خواننده‌ بي‌شنونده‌ عالم‌ كه‌ درون اوج‌، كوه‌ را تركانده‌ و زمزمـه‌ زيبايش‌ آب‌ را درون جويباري‌ ساكن‌ كرده‌ است‌. و چنين‌ شد كه‌ هابيل‌ شـهيد شد و ان‌ قابيل‌ را درون روايت‌هاي‌ اساطيري‌ عرب‌، نخستين‌ سازندگان‌ ساز لقب‌ دادند. و بالاخره‌ نوبت‌ به‌ «هنري‌ جرج‌ فارمر» رسيد كه‌ درون كتاب‌ «تاريخ‌ موسيقي‌ خاور زمين‌»، «ضلال‌» «لمك‌» را مخترع‌ سازهاي‌ زهي‌ يا تارهاي‌ آزاد قلمداد كرد و لمك‌ پدر نوح‌ نبي‌ پدر همـه‌ نوازندگان‌ معرفي‌ شد و «سيوطي‌» درون «اوائل‌ المحاضرات‌» نوشت‌ كه‌ «نخستين‌ كسي‌ كه‌ درون عالم‌ دف‌ زده‌، كلثوم‌ موسي‌ است‌ پس‌ از آنكه‌ از درياي‌ قلزم‌ گذشته‌ است‌» اما درون اسطوره‌هاي‌ ايراني‌ نخستين‌ بانويي‌ كه‌ آواز خوانده‌ «بانوي‌ كوه‌» است‌. زني‌ تنـها و سرگردان‌ كه‌ درون كوهها پنـهان‌ شده‌ و سوز دل‌ را به‌ آوازي‌ ناليده‌ است‌.

از سوسن‌ رامشگر مطرب‌ شاهنامـه‌ كه‌ بگذري‌ به‌ زنان‌ خنياگري‌ مي‌رسي‌ كه‌ از عهد پارت‌ها به‌ اين‌ سو درون جشن‌ها و سوگ‌ها شركت‌ داشتند. آنان‌ حتي‌ پهلوانان‌ را نيز درون رزم‌ها همراهي‌ مي‌كنند.

نخستين‌ اركستر عالم‌

حدود نيم‌ قرن‌ پيش‌، وقتي‌ كه‌ دو باستان‌شناس‌ خارجي‌ درون منطقه‌ چغاميش‌ نزديكي‌ دزفول‌ مـهري‌ استوانـه‌يي‌ شكل‌ كشف‌ كردند موسيقي‌ زنان‌ ايراني‌ به‌ هويت‌ تاريخي‌ عجيبي‌ دست‌ يافت‌. اين‌ مـهر كه‌ متعلق‌ به‌ هزاره‌ چهارم‌ قبل‌ از ميلاد است‌، كهن‌ترين‌ اركستر جهان‌ را نشان‌ مي‌دهد. تقي‌ بينش‌ محقق‌ موسيقي‌ درون شرح‌ تصوير اين‌ «مـهر» مي‌ گويد: «در اين‌ همنوازي‌ كه‌ همگي‌ بانوان‌ هنرمند ايراني‌ به‌ شمار مي‌روند نفر اول‌ خواننده‌يي‌ است‌ كه‌ به‌ رسم‌ معمول‌ آوازه‌خوانان‌، دست‌ راستش‌ را زير گوشش‌ گذاشته‌ و سنتي‌ بودن‌ اين‌ رسم‌ را ؤابت‌ مي‌كند.»

دلوگاز يكي‌ از كاشفان‌ اين‌ مـهر درباره‌ اين‌ اؤر ارزشمند باستاني‌ مي‌گويد: «اين‌ نخستين‌ سندي‌ است‌ كه‌ بشر از موسيقي‌ به‌ شكل‌ هنري‌ سازمان‌ يافته‌ دارد. اين‌ تصوير گروهي‌ نوازنده‌ را نشان‌ مي‌دهد و در واقع‌ پيشروان‌ و نياكان‌ اركسترهاي‌ امروزي‌ را مجسم‌ مي‌كند.

در اين‌ تصوير نيمرخ‌ نوازنده‌ زانو زده‌يي‌ پشت‌ يك‌ چنگ‌ بزرگ‌ ديده‌ مي‌شود. نوازنده‌ ديگري‌ درون اين‌ تصوير با دست‌ باز طبل‌ مي‌نوازد و نوازنده‌ نيز دو آلت‌ شاخ‌ مانند را به‌ دست‌ گرفته‌ و انتهاي‌ آن‌ به‌ دهان‌ نوازنده‌ است‌. چنين‌ نتيجه‌ گرفتيم‌ كه‌ اين‌ نوازنده‌ نوعي‌ آلت‌ بادي‌ مي‌نواخته‌. نفر چهارم‌ آوازه‌خواني‌ است‌ كه‌ دستش‌ را زير گوشش‌ گذاشته‌ و اين‌ همان‌ حالتي‌ است‌ كه‌ درون هنر باستان‌ نيز ديده‌ مي‌شود و اكنون‌ نيز به‌ عنوان‌ رسمي‌ درون موسيقي‌ خاورميانـه‌ باقي‌ مانده‌ است‌.

به‌ هر حال‌ اين‌ تصوير اركستري‌ را نشان‌ مي‌ دهد كه‌ درون آن‌ سازهاي‌ بادي‌، زهي‌ و كوبشي‌ به‌ همراه‌ آوازه‌خواني‌ كه‌ با نوازندگان‌ همراهي‌ مي‌كند حضور دارند.

نوازندگان‌ به‌ استثناي‌ طبل‌زن‌، همگي‌ به‌ سمت‌ راست‌ چرخيده‌اند و در برابر آنـها مردي‌ ديده‌ مي‌شود كه‌ روي‌ بالشي‌ نشسته‌ است‌ و در جلوي‌ خود ميزي‌ دارد كه‌ بر روي‌ آن‌ خوراكي‌هاي‌ گوناگون‌ چيده‌اند و خدمتكاري‌ از او پذيرايي‌ مي‌كند. اين‌ صحنـه‌ نشان‌ دهنده‌ ضيافتي‌ است‌ همراه‌ با موسيقي‌ كه‌ به‌ مراسم‌ مذهبي‌ ارتباط‌ دارد.»

  • بررسی تحولات شعر زن درون ایران

از مشروطه بـه این سو

بی شک ، حیـات نوین اجتماعی ، فرهنگی و لاجرم ادبی زن ایرانی با نـهضت مشروطه آغاز مـی شود . درون این عصر ، تحولات سیـاسی ، اقتصادی و اجتماعی ، بر ذهنیت و اندیشـه شاعران زن اثری قابل تامل برجا نـهاد و باعث شد اندیشـه ی تک بعدی شاعر زن کـه پیش ازاین ، اثر ادبی اورا بـه بیـان صرف شوق بـه معشوق ، غم هجران و شکوه از جور رقیب محدود مـی کرد ، نسبت بـه واقعیت های ملموس سیـاسی – اجتماعی زمانـه خویش و مسائلی نظیر دغدغهب هویت و جدال با محرومـیت های تاریخی توجه نشان دهد . شاید بتوان گفت که تا پیش از مشروطه ، عبارت
« بردگی زبانی و موضوعی » درباره شعر زن ایرانی مصداق داشته هست و بـه رغم کثرت شاعران زن و وفور مـیل بـه سرایش درون مـیان طبقه های مختلف جامعه ( از جمله شماری از شـهدخت های قجر) ، محدودیت اندیشـه ی حاکم بر اشعار، کاملا حس مـی شود . درون عین حال  زبان شعر زن درون این آثار، زبانی مردانـه ، تقلیدی و فاقد تشخص هست وَ اساسا زبانی ست کـه هیچ یک از لایـه های هستی شناختی زن و ممـیزه های تی او را حتی درون ابعاد حسی – عاطفی دربرنداشته هست . درون بخش قابل ملاحظه ای از این آثار، غلبه کلام مردانـه ، استفاده از کلیشـه های بیـان عاشقانـه ادبیـات مذکر و اِعمال خود ی ، تمایز مـیان اثر زنانـه و مردانـه را دشوار مـی کند . درون واقع ، نفی زبان زنانـه از سوی این شاعران ، نتیجه ی مستقیم درونی نگاه و تلقی زنانـه درناخودآگاه ذهنی – تاریخی ست . این ذهنیت ، چنان با ترس و محافظه کاری عجین شده بود کـه لاجرم هیچ شفافیت و صراحتی را درون این عرصه برنمـی تافت . درون چنین کلامـی ، حتی بروز دغدغه های زنانـه نیز بواسطه مولفه های مردانـه پرداخت مـی شد ؛ بطوریکه حتی درون فرم بیـان تغزلی نیز کلیشـه های واژگانی ادبیـات مذکر نظیر » بت » ، » صنم » ، » عنبرین زلف » ، » سیمـین ساق » ، » پری رو » ، ماه رخ » و … ، بـه گونـه ای مضحک مورد تقلید شاعران زن قرار مـی گرفت . سوای گرایش بـه تغزل ، درون این دوران شمار اندکی از شاعران زن نیز وجود داشتند کـه در آثارشان بـه اندیشـه ی دینی ، عرفانی ، مباحث فقهی و کلامـی و حوزه های مشابه توجه نشان مـی دادند . ازاین شاعران ، اشعاری درون مضامـین مدح ، مرثیـه ، منقبت ، اندرز و … برجای مانده هست . باز درون همـین دوره با رجوع بـه تذکره ها ، بـه ظهور گاه و بی گاه زنان شاعری برمـی خوریم کـه کم و بیش درون تلاش به منظور تبیین هویت خویش اند . از جمله این شاعران مـی توان بـه پادشاه خاتون ( 694-654 ق ) اشاره کرد . زنی کـه چهار سال بر کرمان حکم مـیراند :

منبع> پگاه احمدی > کارنامـه صد سال شعر زن> .www.womenpoetry.blogfa.com .

تحولات شعر زن درون ایران

من آن کـه همـه کارمن نکوکاریست
به زیر مقنعه من بسی کله داریست

نـه هر زنی بـه دوگز مقنعه ست کدبانو
نـه هرسری بـه کلاهی سزای سرداریست

با همـه این احوال ، بـه جرات مـی توان گفت کـه شعر زن درون ایران ، از سده چهارم که تا آغاز مشروطه ، شعری بـه شدت منفعل ، محدود ، مقلد و سطحی نگر هست .
اما بروز تحولات مـهم سیـاسی – اجتماعی درون عصر مشروطه کـه با آزادی خواهی ، نواندیشی ، تجدد طلبی و هویت خواهی زن ایرانی همراه بود ، سرفصل تازه ای درون شعر و ادبیـات ایران گشود . توجه جدی نویسندگان و شاعرانی مثل نسیم شمال ، دهخدا ، ادیب الممالک فراهانی ، ملک الشعرا بهار و … بـه فرم جدیدی از ادبیـات انتقادی – اجتماعی ، اِعمال اندیشـه سیـاسی درون آثارادبی و به نقد کشیدن دوران اختناق ، درون ذهن و زبان شاعران زن نیز بازتاب یـافت . بـه موازات حضور اجتماعی زن درون عرصه های فرهنگی از قبیل تاسیس مکتبخانـه ها ، جراید و تصدٌی پست هایی نظیر سردبیری مطبوعه ها و … ، زنان شاعری ( عمدتا از نخستین گروه زنان تحصیل کرده ایرانی ) پا بـه عرصه گذاردند کـه از شعر پستوخانـه ای رهیدند و ابعاد تازه ای از اندیشـه اجتماعی و دغدغه های تاریخی را درون شعرشان بازتاب دادند . درون این دوره ، آثار شاعرانی نظیر رباب اصفهانی ، مـهرتاج رخشان ، نیمتاج سلماسی ، فخرعادل خلعتبری ، شمسمایی ، ژاله قائم مقامـی و … ، مصداق آشکار طغیـان اجتماعی زن ایرانی و نگاه دوباره او بـه خویشتن خویش هست :

قید عفت ، قید عصمت ، قید شرع و قید عرف
زینت پای زن هست از بهر پای مرد نیست
( ژاله قائم مقامـی )

جمال زن نـه همـین زلف پرباشد
نـه عارض چو گل و غنچه دهن باشد
( فخر عادل خلعتبری )

نسوان مسلمان چون نقش بـه دیوار
از وضع زمان بی خبر و بی حس و بیکار
دوشیزه ایران عقب از قافله علم
در پیش رهش بادیـه بی آب و پر از خار
( شمسمایی )

فردای ایران امروز نیست
گر بخواهی ورنـه برگیرند بند از پای من
آخر این بازیچه زن بر مسند مردان زند
تکیـه وز صهبای عشرت پرشود مـینای من
( ژاله قائم مقامـی )

وَ اما بیست و سه سال از زندگی شاعری نظیر ژاله قائم مقامـی مـی گذشت کـه پروین اعتصامـی درون 1285 ش دیده بـه جهان گشود وَ بـه قولی ، از هفت سالگی شروع بـه سرودن کرد . زنده یـاد عبدالحسین زرین کوب ، درون صدر نوشتار خود ، ضمن تمجید از پروین اعتصامـی ، از او با این عبارت یـاد مـی کند : « پروین ، زنی مردانـه درون قلمرو شعر و عرفان » . این عبارت از پاره ای جهات مـی تواند محل تامل و آسیب شناسی قرار بگیرد . واقعیت این هست که اگرچه پروین شاعری اندیشمند و به نوعی درگیر با مسائل اجتماعی بوده هست اما شیوه ، زبان و قوالبی را درون بیـان شعری خود بکار گرفته هست که امروز ما مـی توانیم آن را محافظه کارانـه ، ایمن و پرده پوشانـه تلقی کنیم . درون بسیـاری از اشعار پروین ، نرینـه محور بودن زبان و نوع مردانـه ای از انتخاب و آرایش واژگان ، استقلال و هویت شعر» زن » را مخدوش کرده هست . ( شعر زن و نـه شعر زنانـه ! ) بـه عنوان نمونـه ، پروین درون بسیـاری از قصاید خود بـه سبیـاق ناصر خسرو توجه نشان داده هست . حال اگر بتوانیم زبان شاعری نظیر حافظ را بـه دلیل پاره ای از لطافت های تغزلی یـا تلطیف های آوایی – واژگانی ، زبانی دو تی تلقی کنیم ، زبان ناصر خسرو بـه دلیل بکاربردن آن دسته از اوزان عروضی کـه خشکی و اقتدار بیـانی را موجب مـی شود و نیز نوع چینش آوایی واژگان ، حد اعلای زبانی مردانـه و تک تی ست . وَ این ویژگی ها ، درون شعر پروین نیز بارز شده هست :

مرجان خرد زبحر جان آور
مـینای دل از عقل آکن
بی دست چه زور بود بازو را
بی چه کرد کار آهن …
( پروین – قصیده هشداری چند )

به نقل از شادروان سعید نفیسی ، پروین دایدش مکرر کوشیده هست از ناصر خسرو تقلید کند او درون مثنویـاتش گاهی از عطار و گاهی از مولوی و زمانی از مخزن الاسرار نظامـی و کمتر از همـه از وحشی تقلید کرده هست . درون مقطعات نیز ضمن ابتکارهای شخصی از انوری و سنایی پیروی کرده هست .

رودها از خود نـه طغیـان مـی کنند
آنچه مـی گوییم ما آن مـی کنند
ما بـه دریـا حکم طوفان مـی دهیم
ما بـه سیل و موج فرمان مـی دهیم
( پروین – مثنوی لطف حق )

مخوان جز درس عرفان که تا که از رفتار و گفتارت
بداند دیو کز شاگردهای این دبستانی
چه زنگی مـیتوان از دل ستردن با سیـه رائی
چه کاری مـیتوان از پیش بردن با تن آسانی
( پروین – قصیده راه نیک )

شاید یکی از دلایل پذیرش عام شعر پروین از سوی جامعه و عدم مخالفت با آن ، همسویی کامل پروین با سنت تاریخی – ادبی نـهاد مردانـه ادبیـات و بویژه ادبیـات کلاسیک درون ایران باشد . همزیستی مسالمت آمـیز او با این سنت و تلاش او به منظور حفظ ، تقلید و بازآفرینی آن ، نـه تنـها خللی بـه این پیشینـه وارد نکرد ، بلکه یک » آقا» ی پروین اعتصامـی را نیز بـه این مجموعه افزود !
( شاعری کـه با وجود همـه توان مندی هایش از بیـان هویت زنانـه و استقلال اندیشـه خود بـه عنوان یک زن شاعر عاجز ماند ! )
پس از پروین ، با دنبال پروسه ی شعر زن درون ایران ، بـه فروغ فرخزاد مـی رسیم . البته درون فاصله پروین که تا فروغ ، بـه اسامـی بسیـاری از شاعران زن بر مـی خوریم کـه اثر قابل توجهی از خود ارائه نداده اند . شعرهای این شاعران ، با مضمون عاشقانـه و در قالب غزل ، درون تذکره های مربوط بـه این دوره مضبوط هست .
وَ اما شعر فروغ فرخزاد ازهمان آغاز یعنی حتی درون فرم توللی وارش هم با نوع بی سابقه ای از جسارت های بیـانی عرضه شد . بروز جسارت ، همراه با نوعی بی آلایشی درون بیـان یک هستی زنانـه ی پنـهان شده ، پیشینـه شعر زن درون ایران را بر هم زد . هنجارشکنی درون مواجهه با اخلاقیـات عرفی و پاره ای از دگم های اجتماعی کـه با اقتضائات زندگی معاصردر تباین بود ، درون شعر فروغ بـه بیـانی آزاد ، رها شده و واقع گرایـانـه انجامـید . اما درون عین حال ، این نکته مـی تواند مورد تامل قرار بگیرد کـه کدام یک ازپارامترهای » زن » و » شاعر» درون » زن – شاعری » فروغ فرخزاد و ویژگی های مترتب بر شعر او غلبه دارد ؟
ما بارها عبارت » بزرگ ترین شاعر زن » را درباره فروغ شنیده ایم . این تاکید بر زنانگی فروغ فرخزاد همواره وجود داشته هست و ما همـیشـه این خط کشی و مرز بندی را درون ادبیـاتمان شاهد بوده ایم . اگرچه امروزه دیگر کمتر از تای تانیث درون مورد شاعر زن استفاده مـی شود اما واقعیت این هست که زمـینـه ذهنی یـادشده ، همچنان بـه قوت خود باقی ست . درهمـین راستا هست که بخشی از پدیده بودن فروغ بـه زنانگی او عطف مـی شود و این امر گویـا نقش یک امتیـاز مضاعف را به منظور او و شعرش بازی مـی کند . بـه همـین خاطر هست که قضاوت درباره شعر دهه های سی و چهل ، هم قضاوتی خط کشی شده هست . معمولا درون یک طرف ، ازچهره هایی نظیر شاملو ، اخوان ، سپهری و در طرف دیگر از فروغ نام مـی شود . بـه این ترتیب ، زن بودن این شاعر بـه عنوان یک ممـیزه درون شاعری او لحاظ مـی شود . این ت محوری ، جایگاه واقعی شاعر و اثر او را مخدوش مـی کند و پیـامد آن هم افراط و تفریطی از نوع اعتصامـی و فرخزاد هست . درون یک برهه زمانی ، نقاب مردانـه پروین ، متضمن تثبیت و پذیرش شعر او مـی شود و در برهه ای دیگر، زن – ابزاری شعر فروغ . این هردو گرایش ، با استقلال اندیشـه زن شاعر درون تباین هست . بـه همـین اعتبار هم ، تاریخ ادبیـات ایران از آغاز که تا امروزبیشتر عرصه ظهور شاعران زن خلاق و مستعد بوده هست ، نـه شاعران زنی با تفکر مستقل !
اگر منصف باشیم ، واقعا نمـی توانیم ما بـه ازای ذهنی ای را کـه از فروغ ایجاد شده هست ، کتمان کنیم . واقعیت این هست که نوعی ستاره سازی درون کنار شعر فروغ صورت گرفته هست که لزوما ربطی بـه شعر فروغ ندارد . درون این ستاره سازی ، شماری ازویژگی های زیستی این شاعر برجسته شده هست و گاهی هم بـه شکلی مقلدانـه مورد الگو برداری شاعران زن قرارگرفته و نـهایتا از فرط تکرار و مخدوش شدن ، تهوع آور شده هست .
شکی نیست کـه فروغ فرخزاد جوهرا شاعر اصیلی ست بعد جا دارد بپرسیم کـه چرا نگاه بـه شعر او همواره از مجموعه ای بـه نام فروغ فرخزاد مـی گذرد و چرا همـیشـه مـی خواهند این شعر را لاجرم بـه یک وحدت ارگانیک با کیفیت زندگی واقعی او برسانند ؟ براستی این کنجکاوی و موشکافی که تا چه حد نسبت بـه حواشی زندگی مرد شاعری نظیر احمد شاملو اعمال شده هست ؟
از زاویـه دیگر، بخش عمده ای از شعر فروغ ، خود قربانی و معلول این مرزبندی تی ست . بـه عبارتی مـی توان گفت کـه فروغ ، مجری ادبیـات زنانـه از نگاهی مردانـه هست !
و شجاعت این نگاه مردانـه را مدام بـه شعرش تزریق مـی کند . فروغ بـه این وسیله ، بخشی از زیبایی شناسی شعر خود را مردمحور مـی کند . او به منظور مقابله با جهان زبان مرد محور فارسی ، ناگزیر از تن بـه همـین جهان مـی شود و حسیت ، اندیشـه و جهان زنانـه خود را ، درون چنبره آن بـه خدمت مـی گیرد . از این بابت فروغ هم نتوانسته هست صدای مشخص زن را درون زبان فارسی بـه سخن درون بیـاورد :

» وَ این منم ، زنی تنـها درون آستانـه فصلی سرد … »

در ساختار معنایی همـین عبارت ، نوعی انفعال و اعتراف قابل تشخیص هست . این تاکید بر ت درون آثار شاعران مرد ، بـه ندرت یـافت مـی شود و یـا سویـه ای کاملا سلطه گرانـه و مقتدرانـه دارد . بـه همـین دلیل هست که شاملو با نگاهی آزاد کـه مرد محوری را فرض مسلم زبان شعر خود مـی داند چنان رفتاری با زبان دارد کـه انگار ملک طلق اوست : » من آن غول زیبایم کـه … » و هرگز نمـی گوید » من آن مرد زیبایم … » نـه درون این شعر و نـه درون هیچ شعر دیگری بـه این بیـان گری تن نمـی دهد یـا
اصولا چنین نیـازی را حس نمـی کند . بعد واقعیت درون اینجا فقدان تساوی بنیـادین هست . انگار مرد بـه مثابه ابرانسان ، پیشاپیش تعریف و معرفی شده و این زن هست که لاجرم نیـاز بـه دیده شدن ، بـه شمار آمدن و تشریح خود دارد .
فروغ اگرچه عاصی ست اما این وضعیت را بـه مبارزه نمـی طلبد . بیـانگری فروغ هم معطوف بـه دگرگون سازی نیست . تنـهایی فروغ درون خیلی جاها تنـهایی زن هست نـه تنـهایی انسان معاصر . درون همـین رابطه بد نیست بـه شعر » وهم سبز » کـه اتفاقا از اشعار موفق فروغ هست اشاره کنیم :

» تمام روز درون آئینـه گریـه مـی کردم
بهار پنجره ام را بـه وهم سبز درختان سپرده بود …

کدام قله کدام اوج ؟
مرا پناه دهید ای زنان ساده کامل
که از ورای پوست ، سرانگشتهای نازکتان
مسیر کیف آور جنینی را
دنبال مـی کند
و درون شکاف گریبانتان همـیشـه هوا
به بوی شیر تازه مـی آمـیزد
کدام قله کدام اوج ؟
مرا پناه دهید ای اجاق های پر آتش – ای نعل های خوشبختی
و ای سرود ظرف های مسین درون سیـاهکاری مطبخ
و ای ترنم دلگیر چرخ خیـاطی
و ای جدال روز و شب فرش ها و جاروها …

این شعر با بیـان اندوه ، غبن و تحسر آغاز مـی شود ( گریـه شاعر درون آینـه ) و در ادامـه ، تجربه شکست و ناکامـی را مدام درون خود تکرار مـی کند و نـهایتا بر بازگشت بـه بنیـان های زیست سنتی زن ایرانی صحه مـی گذارد و شاعر را درون پی سرخوردگی از تجربه مدرنیسم و آوانگاردیسم فکری و رفتاری خود بـه شماتت خویش و نوعی استغاثه وا مـی دارد . جالب اینجاست کـه فروغ ، نخستین زن شاعری ست کـه با جسارتی ویژه از فکرهای خانگی بیرون زد و جهان وسیع تری را درون اندیشـه اش بـه خدمت گرفت . و دقیقا آسیب پذیری معصومانـه او نسبت بـه همـین جهان خود خواسته هست که او را دچار حس ترس ، یـاس و رجعت مـی کند . آیـا فروغ درجدال با جامعه اش کم مـی آورد ؟ بـه هرصورت ، شعر » وهم سبز » ذهنیتی را بازتاب مـی دهد کـه متمایل بـه یک فضای خانگی و نیـازمند حس آرامش و امنیت آن هست . محدودیت این فضای ذهنی البته بـه شعر نیز سرایت کرده هست هرچند کـه به بیـانی کنایی درون آمده هست .
بنابراین از منظر آسیب شناسی اندیشـه شاعر، این پرسش پیش مـی آید کـه آیـا تمام آن » اوج » [ ها ] دست آخر خود را وازده و مغموم نیـازمند پناه بردن بـه سنت سلف خویش مـی بینند ؟ آیـا حس » پیش نرفتن » و » فرورفتن » نتیجه کامـیابی و تعالی اندیشـه شاعر هست ؟
فروغ درون شعر» فتح باغ » با نفی » هم آغوشی درون اوراق کهنـه یک دفتر» ظاهرا بـه جنگ ارزشـهای نـهادینـه شده و رسمـی مـی رود . اما براستی که تا چه حد درون تبیین واقعیت ارزشی خود و تلاش به منظور حقانیت بخشیدن بـه آن موفق بوده هست ؟ آیـا » درخشیدن این عریـانی » کـه در زیست واقعی زن شرقی بـه هیچ وجه تاوان یکسانی را به منظور زن و مرد بـه دنبال ندارد و اتفاقا با خواست نـهاد مذکر ادبیـات ما نیز درون تباین نیست ، وجهی زن – ابزارانـه نیـافته هست ؟ اگر صحبت برسر آزادی و جسارت بیـانی زنانـه هست چرا این بیـان درون بسیـاری موارد با اندوه و غبن مـی آمـیزد ؟ وَ چرا خود اذعان دارد کـه » درون آن دهان سرد مکنده بـه نقطه تلاقی و پایـان مـی رسد » ؟ آیـا این تلقی مـی تواند » گیسوی » تاریخی مونث را بـه » خوشبختی » برساند ؟ یـا همچنان » او با شکست
[ زن ] قانون صادقانـه قدرت را تایید مـی کند » ؟! [ شایـان ذکر هست که ویژگی های ارزشمند شعر فروغ فرخزاد از منظری دیگر و در فرصتی دیگر قابل تامل و بررسی ست ] .

بعد از فروغ فرخزاد ، بدون شک سیمـین بهبهانی ( 1306 ش ) مـهم ترین و پرسابقه ترین شاعر زن چند دهه اخیر بوده هست .
شاید مـهم ترین ویژگی اشعار سیمـین ، توجه نشان بـه موضوعات و استفاده از تعابیری باشد کـه تا پیش ازاو بـه این شکل و بویژه درون قالب غزل معمول نبوده هست . طبع آزمایی این شاعر درون اوزان دشوار عروضی و خلاقیت او درون استفاده از اوزان جدید را نیز حتما به این امر افزود .
علاوه بر این ، پاره ای از وزن های عروضی درون شعر سیمـین ، ابداع خود اوست و بیشتر از ترکیب افاعیل سه بحر » رجز » ، » هزج » و » رمل » بوجود آمده هست .
این نکته قابل توجه هست که اشعار سیمـین اگرچه بیشتر درون قالب غزل سروده شده هست اما اندیشـه سیـاسی – اجتماعی او را بـه خوبی بازتاب مـی دهد :

وقتی کـه تهمت مـی گذارند درون جیب های بی گناهت
یک آسمان قطران و نفرت مـی بارد از چشم سیـاهت

اما تو ناژویی نـه تاکی از باد سردت نیست باکی
چون ابر بهمن برتو بارد سیمـین شود تاج و کلاهت
بنویس بالای سیـاهی با خط خون این دادخواهی
کی از شکستن مـی هراسد کلک و بنان دادخواهت
تا با قلم پیوند داری کی بیم حبس و بند داری
بنویس ، بی باکانـه بنویس این هست و جز این نیست راهت

( از مجموعه یکی مثلا این کـه … )

سیمـین بهبهانی با پرداختن بـه موضوعات اجتماعی و مضمون افزایی بـه قالب غزل ، از این قالب محدودیت زدایی کرد و به جای پیروی از سنت موضوعی غزل ، آن را بـه خدمت بیـان اندیشـه خود درآورد :

یک متر و هفتاد صدم افراشت قامت سخنم
یک متر و هفتاد صدم از شعر این خانـه منم

یک مغز و صد بیم عسس فکر هست در چارقدم
یک قلب و صد شور هوس شعر هست در پیرهنم

ای جملگی دشمن من جز حق چه گفتم بـه سخن
پاداش دشنام شما آهی بـه نفرین ن

هفتاد سال این گله جا ماندم کـه از کف نرود
یک متر و هفتاد صدم گوری بـه خاک وطنم

( همان )
وَ اما درون مضامـین عاشقانـه نیز سیمـین از بیـان ویژه خود پیروی مـی کند :

در زیر چادری از ابر با آفتاب خوابیدم

حیران وخیره رویش را مـی دیدم و نمـی دیدم
( همان )
انگار گربه ملوسی خوابیده روی دامن من
خودکام و راضی و تن آسان گرمـی دوانده درون تن من

این اوی اوی اوست پنـهان درون پوشش من من من

بس شرم روست این من او بس بی حیـاست آن زن من
( همان )

به هرحال سیمـین بهبهانی شاعری ست کـه اگرچه سنت کلاسیک شعر فارسی را ادامـه داده هست اما درون زمـینـه بسط و گسترش زوایـای آن از هر دو جنبه فرم و محتوا بـه تشخص رسیده وشعرهای مستقلی را بـه ادبیـات عرضه کرده هست که اثر انگشت شخصی او بر آن ها بوضوح دیده مـی شود.
وَ اما با پی گیری مسیر شعر نوی فارسی از فروغ بـه این سو ، با شاعری بـه نام طاهره صفارزاده مواجه مـی شویم کـه اگرچه نخستین اثرش را درون آغاز دهه چهل منتشر کرد ، اما عمدتا درون دهه پنجاه بـه شکوفایی رسید . صفارزاده با انتشار مجموعه شعرهایی نظیر » طنین درون دلتا – 1349 » ، » سد و بازوان _ 1350 » و » سفر پنجم _ 1356 » خلاقیت های ویژه ای از خود بروز داد و به سرعت کانون توجه قرار گرفت . صفارزاده را مـی توان شاعری اجتماعی ، عینیت گرا و صاحب اندیشـه ای متکثر برشمرد . او درکتاب » طنین درون دلتا » کـه بعد از کتاب » رهگذر مـهتاب» ، سرفصل تازه ای را درون شاعری صفارزاده باز مـی کند ، توانست دغدغه های یک اندیشـه مدرن را درون چالش با حیـات سیـاسی – اجتماعی اش بازتاب دهد . درون عین حال صفارزاده توانست ضمن بیـان اندیشـه انتقادی – اجتماعی اش ، شعر خود را بـه سرعت با جریـانات شعر مدرن آن دوره هماهنگ کند . این ویژگی درانتخاب عناوین شعرها نیز مشـهود هست و از آن مـیان مـی توان بـه » شعر کانکریت » ، » مـیزگرد مروت » ، » شیرها کـه با توپ نقره بازی مـی کنند » و … اشاره کرد . شعرهای صفارزاده ناظر بـه اندیشـه ای درگیر با مناسبات جهانی ست . نگاه این شاعر، بـه هیچ وجه نگاهی بومـی ومقید نیست . اندیشـه او درون تبادل با مناسبات سیـاسی – اجتماعی جهان شکل مـی گیرد و به نوعی بیـان انتقادی و طنز آمـیز درون شعر منجرمـی شود :

… شارات راستی شما چه کردید کـه بودا شـهرتش را بـه ژاپن بخشید

و دوگل درون تورنتو اشاره ای کرد بـه اوضاع
و دوگل درون اتاوا اشاره ای کرد بـه اوضاع
و دوگل درون مونترآل اش را صاف کرد و گفت
زنده باد کوبک آزاد
( طنین دردلتا )

بندری ازالفبای چین سرراهم بود
ساکنینش درد غربت مـی فروختند
و توریست پیراهن پولک دوزی مـی خرید

لفافه استعاره را کمـی بگشاییم
من مـیل دارم شنیده شوم
اگردر دره بیـافتم
دوباره کی پیدا خواهم شد
خدا کند این بار زن زیبایی برگردم
(همان )

الکسی آمدست علیخوف و شلخوف
درکت های شانـه تنگ بهم تعظیم مـی کنند
شکر کـه همـه دارند بـه حداقل تساوی مـی رسند یک بشقاب چند موز
چند پرتقال
چند سیب لبنان
به فردوسی هم یک تالار داده اند
من دنبال یک جفت چشم مـی گردم
یک جفت چشم
که فرصت ببالا نگریستن داشته باشد
کارد دست دهان حمله همـه سرگرمند
دوست من رئیس شدست
دوست دوست من رئیس شدست
دوست دوست دوست من رئیس شدست

من با فنجان چای درون دستم دور اتاق مـی گردم
و افسوس مـی خورم
که چرا 6 روز از ساعت 6 گذشته هست …
( همان )

اما شعرصفارزاده گاه بـه دلیل انباشت اسامـی خاص مانند اسم های شخصیت ها و اماکن ، مزدحم و شلوغ مـی شود . نکته دیگر این هست که صفارزاده درون بسیـاری از موارد ، شعریت شعر را فدای مضمون پردازی مـی کند . این مضمون پردازی ، گاهی چنان مستقیم و بی واسطه اتفاق مـی افتد کـه شعررا که تا حد یک بیـانیـه فرو مـی کاهد . اما بـه هرتقدیر، شعر صفارزاده از بسیـاری جهات ارزشمند ، مستقل وصاحب هویت هست و همـین امر شعرهای اورا کـه در سه دهه پیش سروده شده هست ، از نسخه بدل هایی کـه امروزه مـی کوشند مسائل سیـاسی – اجتماعی را بـه شکلی مضحک وتهوع آور، چاشنی » شعر» بی هویت خود قرار دهند متمایز مـی کند !
با مرور شعر دهه پنجاه ، نام شاعرانی نظیربتول عزیزپور( خواب لیلی – 1351 ) ،
لیلاری ( یک پائیز و دوبهار- 1353 ) ، صفورا نیری ( فصل پنجم – 1356 ) ، فیروزه مـیزانی ( طراوت آواره دردگردیسی – 1357 ) ، و کبری سعیدی متخلص بـه شـهرزاد ( سلام آقا- 1357 ) نیز بـه ذهن متبادرمـی شود کـه از شاعران موفق دهه مذکوربه شمار مـی آیند . درعین حال ، تعدادی از این شاعران درون دهه 40 نیز مجموعه هایی را منتشر کرده اند :

این ماه
مرا
شنید
آمد
مسافتی پرت تر
از راه هرشبه ؟
این ماه
چگونـه
پرت من
افتاده هست ؟
این ماه رفته که تا یک نخ
خام و به محفظه
روی دستهای جهان

( شعر بـه دقیقه اکنون – فیروزه مـیزانی )

[…]
از مـیان بازوان تو
ازمـیان عینک تو
چشمان گیـاه بازمـی شود .
و من از مـیان رنگ چشمان عقیق تو
ای شاهزاده این اتاقهای هزاران بار مربع ، آغاز مـی شوم …
فصل پنجم از تو آغاز مـی شود .
[…]
تا روئیده شود
نام از دستهای کوچک تو
و روییده شود
دست از تن بی پای زمـین…
مـی بینم و خواب نمـی بینم

( سلام ، آقا – کبری سعیدی )

واما دهه شصت ، سرفصل تازه ای را درون شعر زن گشود . درون این دهه بـه ترتیب زمان چاپ نخستین اثر ، شاعرانی نظیرشیده تامـی ، مرسده لسانی ، خاطره حجازی ، فرشته ساری ، ندا ابکاری ، نازنین نظام شـهیدی ، آزیتا قهرمان ، نسرین جافری و… پا بـه عرصه گذاردند و هریک بـه نوعی کوشیدند که تا نوعی زبان و زیبایی شناسی جدید را درون شعر خود بـه کارگیرند . شعرهر یک از این شاعران ، کمابیش دارای ویژگی های مستقل زبانی ست . اگرچه هریک از این شاعران بـه نوعی لحظات درخشانی را درون آثارشان آفریده اند اما این آفرینش ها بیشتر مبتنی بر تصویرسازی های خلاق ، بکارگیری نوع جدیدی از بیـان حسی – عاطفی و موفقیت درون ریتم و هارمونی موسیقایی کلام هست . شعر این شاعران بیشتر معطوف بـه بیـان اندوه فردی و خلوت شخصی ست و غالبا بـه بیـان دغدغه هایی مانند حس غبن ناشی از شکستی عاطفی ، دوری ، تنـهایی ، انتقام ، انتظار، از دست رفتن جوانی ، حس مـیانسالی ، کهولت ، دغدغه مرگ ، و پاره ای از تفکرات انتزاعی مـی پردازد و سوای فرشته ساری و خاطره حجازی ، بـه نظر مـی رسد کـه بقیـه شاعران زن دهه شصت درون آثارشان ، نسبت بـه وقایع اجتماعی و اساسا حیـات اجتماعی خود ، برخوردی منفعل داشته اند و دغدغه های سیـاسی- اجتماعی ، بـه ندرت درون آثارشان نمود یـافته هست . بـه هرتقدیر، این شاعران را مـی توان شاعران حسی با اندیشـه غیر متکثر قلمداد کرد . گاه درون بررسی مجموعه شعری از این شاعران درون مـی یـابیم کـه اندوهی فردی یـا دغدغه ای شخصی ، بـه صورت های مختل

بی شک ، حیـات نوین اجتماعی ، فرهنگی و لاجرم ادبی زن ایرانی با نـهضت مشروطه آغاز مـی شود . درون این عصر ، تحولات سیـاسی ، اقتصادی و اجتماعی ، بر ذهنیت و اندیشـه شاعران زن اثری قابل تامل برجا نـهاد و باعث شد اندیشـه ی تک بعدی شاعر زن کـه پیش ازاین ، اثر ادبی اورا بـه بیـان صرف شوق بـه معشوق ، غم هجران و شکوه از جور رقیب محدود مـی کرد ، نسبت بـه واقعیت های ملموس سیـاسی – اجتماعی زمانـه خویش و مسائلی نظیر دغدغهب هویت و جدال با محرومـیت های تاریخی توجه نشان دهد .

ف و با زیباترین تعابیر ، از آغاز که تا انجام کتاب ، بهانـه سرودن های شاعر آن مجموعه بوده هست . درون این مـیان خاطره حجازی و فرشته ساری ، هریک بـه نوعی از این تنگنا جسته اند . حجازی بویژه با کتاب » اندوه زن بودن » و فرشته ساری با مجموعه های » قاب های بی تمثال » و » شکلی درون باد » قابل تامل اند .
عالم
تا شده هست در روزنامـه دیروز
آفریقا زیر دوده قابلمـه
سیـاه مـی شود
یک دسته تربچه گلی
شکاف زلزله را پوشانده است
دانـه قمری
به آتشبارها فروریخته ست
بر دید و بازدیدها
پیراهنی پیچیده مـی شود
و جنایتی
در سطل زباله مـی گنجد
( شکلی درون باد – فرشته ساری )

اما درون یک نگاه کلی ، شعر زن درون دهه شصت بـه لحاظ جزئی نگری ، برقراری ارتباط زنده و ملموس با پدیده ها ، سیـالیت بیـان عاطفی ، بـه کارگرفتن امکانات تازه درون زبان و خلاقیت های تصویری ، نقطه عطفی درون شعر زن بـه شمارمـی آید و الگو برداری از این اِلمان ها درون شعر برخی از شاعران دهه هفتاد نیز قابل ردیـابی هست .

مـی خواهم
در آغوشم بگیری
تا امروز
نتواند
ازمـیان ما بگذرد.
( از راه سایـه ها – ندا ابکاری )


بارانی آمده
رفته
وشـهر خالی پشت ماه پخش مـی شود

( همان )
باد
از سه شنبه ها مـی آید
ماه
نیمـه راه بارانیش را درون شیشـه مـی ماند
بیـابان ترسی خزنده است
شب از جاده بیرون مـی ریزد
[… ]
وَ زن از چشمـهایش بر زمـینـه آرام
کوه و درخت مـی سازد
مرد از همـیشـه مـی وزد
باد نمـی آید .

( تجربه های خام رستن – ندا ابکاری )

گوش بـه فرمان تو نیستم
به فرمان هیچکس
دست شعری کوتاه را گرفته ام
و از سکوت نسل ها بالا مـی روم .
(همان )

ای عشق !
شب درون کتانی نخ نما
چاک مـی دهد
و من با اکلیل سبز درشت
در آسمان پراکنده مـی شوم

( زخم سایـه و بید – نسرین جافری )

چنین بـه نظر مـی رسد کـه بیـان رمانتیک دهه شصتی ، درشعر دهه هفتاد بـه نوعی پختگی نزدیک مـی شود . این پختگی ، شاید محصول زیست واقعی نسلی باشد کـه به حکم تحول شرایط اجتماعی – فرهنگی با نوع پیچیده تری از مناسبات زیستی درگیر مـی شود و درزندگی واقعی اش هم دیگربه سادگی و بی آلایشی نسل پیش از خود عمل نمـی کند ، بلکه بـه تحلیل ناکامـی های نسل پیش ازخود مـی پردازد . بکارگیری نوع متفاوتی از بیـان عاشقانـه کـه ضمن جسورانـه بودن تلخ و موضع گیرانـه نیز هست ، مـی تواند پیـامد چنین زیستی باشد . درون شعر دهه هفتاد ، نوعی قداست زدایی از معیـارهای بیـان زنانـه نیز بویژه درون حوزه شعرهای حسی – عاطفی رخ مـی دهد .

سیم خاردارجهیزیـه مادرم بود
درمرز جاده ای کـه به ماه تلخ مـی رسید
من بی مـهربا تو مـی خوابم
عاشق تر اما
برمـی خیزم
اینجا روسپیـان پاپتی
برای جفتی کفش و یک دست چینی گلدار
مصدق را که تا انتهای ولی عصر مـی روند

ذرات هوا پر از کودکان مریض است
بسترمان از پنجره لو مـی رود
آسمان را ببند .
( خط خطی روی شب – گراناز )

علاوه براین ، تنگناهای اجتماعی ، تجربه ی نوعی شکست ، بحران هویت ، رویـارویی با پارادوهای دوران گذار و عوارض آن درون شعر نسلی کـه تجربه انقلاب و جنگ را درون کارنامـه کودکی و نوجوانی خود دارد ، درون اشکال مختلفی از جمله ، تعابیر تازه زبانی و رفتارهای نو با زبان ، بازتاب مـی یـابد :

تو هیچ نقشی درون فنجان
و قهوه فقط عصری ارمنی درفنجان فردوسی گم
مـیدان فردوسی گم
وَ اعداد کولی دستخوانم
در دستکش های زنی کـه گوشـه کافه تقویمش را ورق مـی زد
وَ هرچه درون کیفش
در فنجانی کـه قهوه اش درون قلب قهوه ای اش گم
گم
[…]

( گم – شیوا ارسطویی )

در حلقه مـیان دو گرد باد
صدایی کـه باید از همـه سو ، از یک خط
و نگاهی کـه به اندازه کمتر از یک دور
از همـه سو ، پراکنده پرکنده
باید انگار سالی کـه گذشت شعرهایی مـی گفتم
همـه ماند
در حلقه مـیان دوگردباد همـه ماند پشت زبان کوچکم همـه ماند

( سایـهپوست – رویـا تفتی )

نکته دیگری کـه مـی توان بـه آن اشاره کرد ، این هست که آن سنخ از » انتزاع » کـه در شعر برخی از شاعران دهه شصت نمود مـی یـابد ، اساسا درون ساختار، با زیبایی شناسی و به طور کلی تیپولوژی انتزاع موجود درون شعر برخی از شاعران دهه هفتاد ، متفاوت هست .
شاید بتوان این تفاوت را با بکارگیری دوترکیب » انتزاع کلاسیک » و » انتزاع مدرن » ، ملموس تر نشان داد . بـه این معنی کـه برای شاعر » انتزاع » گرای دهه هفتاد ، » انتزاع » بکار گرفته شده درون شعر شاعر دهه شصت ( درون تمامـیت زیبایی شناختی خود ) ، ماهیتا قدیمـی و تا حدی کلیشـه ای و فاقد جذابیت بـه نظر مـی رسد :

اسب پوشالی
در کاخ حرف قدم مـی زند
پادشاه سلسه جمله های معکوس
شمع روشن مـی کند
ملکه درون خواب سرو
به اطاق نگین مثلث پناه مـی برد
سربازان صف
از هرسو دستها را بـه سقف اطاعت مـی کشند .

( اوقات آئینـه – مرسده لسانی )

[ لازم بـه توضیح هست که کتاب » اوقات آئینـه » اگرچه درون آغاز دهه هفتاد ، منتشرشده هست ؛ اما ازخصلت های شعری دهه شصت پیروی مـی کند . ]

وقتی مـی افتی از شکلت
عقب مـی افتی از عقربه هایت
ناخن مـی بـه رنگت بـه خاطر یکبار!
دو قسمت از موهایم بـه تو مـی چسبد یـا لیز مـی خورم
در قسمت های آخرم فوت شد شبیـه هوا درلبه هام پوسید یـا پرید
یکی رنده مـی شود از دیوارهای افتاده
شماره مـی کند اعداد فراری …

( این مرده سیب نیست یـا خیـار هست یـا گلابی – رزا جمالی )

شاید بـه دلیل پاره ای از آسیب های اجتماعی – فرهنگی کـه پیشتر هم بـه آن ها پرداخته شد ، شعر دهه هفتاد نسبت بـه دهه های پیش از خود ، مبین نوعی بدبینی ، یـاس وسرگشتگی اندیشـهاست کـه این خود علاوه برخاستگاه داخلی ، متاثر ازافت و خیزهایی ست کـه در اندیشـه جهانی رخ
داده هست .
دردهه هفتاد ، تازگی و کثرت ترجمـه ی کتاب ها و مقالاتی درباره موج نوی جریـان های فلسفی بویژه » پست مدرنیسم » و نیز ظهور نمایشنامـه ، رمان و داستان پست مدرنیستی ، تاثیری آشکار بر تغییر نگره های زیبایی شناختی ، درون حیطه هنر و ادبیـات داشت . مولفه هایی نظیر خود ارجاعی متن ، چند نوعی ِ متن ، تاویل آزاد و مشارکت خواننده درمتن ، مرگ مولف ، فقدان مرکزیت درون متن ، نبود قطعیت و مواردی از این دست ، بـه شکل های مستقیم و غیر مستقیم ، درشعر این دهه بروز کرد و در شعر برخی از شاعران ، بـه گونـه های مختلفی از قبیل
نقاشی های زبانی ، آوا محوری ، پارگی روایت ، فاصله گذاری ، استفاده از امکانات فرم داستان و نمایشنامـه و … نمود یـافت :

زن – دودستی دوستم بدار
در تخت خوابی کـه پایـه هاش درون مـه فرو شده
[…]
مرد- آخر آسمان دیگر نمـی گوید آبی ترین لباس خوابت را بپوش ! گناه ما هنوز جاده ای ست کـه مـی گوید : برو !
زن – شاید فردا درون تخت خوابی کـه پایـه هاش درون شن فروشده
سپیدترین لباس خوابت را بیـاورم
همـین حالا…
( آژیر سرخ درون پنجره خرما ریخت
مـهلت نداد مرد بگوید
دو دستی دوستم بدار . )

( خط خطی روی شب – گراناز )
________________________________

حلقه های بیچاره
شما هم دراین دایره افتاده اید
و مرکزی کـه به سویش مـی دوید
مرتب دورمـی شود؟
چرا مرا متهم مـی کنید ؟
وقتی این نقطه را گذاشتم
در تصورم
این همـه دایره سرگردان نمـی گنجید .

( راه بـه حافظه جهان – مـهرنوش قربانعلی )
__________________________________

دست بردم کـه سیلی اش ب
نیمتنـه ام را سیـاه زد
حالا من درون این تابلوی نقاشی بـه هیچ نمـی مانم
نـه پیش مشتری
نـه روبروی این مردی کـه سیلی اش زدم
من قرارگذاشتم
جا نمانم از قطار
اینـها بر سری کـه کلاه نمـی رود
نرخ گذاشته اند
مشتری بـه همـین اندازه راضی است
که سری بـه دیوار موزه ای بزند
[…]

( نشریـه گیلان زمـین / 79 – آفاق شوهانی )
___________________________________

[ قسمتی از این سطر را حذف کرده اند و راوی از این اتفاق محتوم سردرگم هست ، روی جا پا هایش برف باریده هست و اثر انگشت اش را دزدیده اند : چاره اش درون خانـه جدولی بود / جدول اشتباه طرح شده بود ، قسمتی از این سطر را حذف کرده اند و این دیگر کلید معما نیست … اما به منظور نوشیدن یک فنجان قهوه هنوز وقت هست … ]

( به منظور ادامـه این ماجرای پلیسی قهوه ای دم کرده ام – رزا جمالی )
_________________________________

من اسم دارم مردک
مـی کشم رمق بن بست نام تو را صد شعبه از کنار باریکت
مـی کشم سیـاه مـی کنم
شماره مـی رباط زلف تو را بـه قرن دیگر اشیـاء
اگرچه رساست !
شکایت نمـی کنم اما نامت آبشار دیگری بود قرار ما
بی شناسنامـه زلف سیـاه کرده ام با مدادهای رنگین کمان » اما نبوده ای »
شکایت ؟
گفتی فقط کمـی …
تقویمت کـه باز شود
سال مرگ مرا رقم زده ای
[…]

( تعویق مـی اندازیم که تا کی – فریبا صدیقیم )

در پی تحولات شعری دهه هفتاد ، شماری ازشاعرانی کـه از دهه های قبل آغاز بـه سرودن کرده بودند ، بااین تحولات همگام شدند و به شعرهایی روی آوردند کـه در قیـاس با آثار قبلی شان از کیفیت های تازه ای برخوردار بود . از این مـیان مـی توان بـه مجموعه شعر » اما من معاصر بادها هستم » از نازنین نظام شـهیدی ، » فراموشی آئین ساده ای دارد » از آزیتا قهرمان ، » یک منظومـه آواره و پنجاه ترانـه سرگردان » اثر بنفشـه حجازی و ناصر و نیز برخی از اشعار شاعرانی مثل رقیـه کاویـانی ، عفت کیمـیایی و … نام برد :

بعد یکی آمد و صحنـه را آورد
[…]
شلوغ است
از انحنای این جمله ها
ما برمـی گردیم
پیچیدیم پرچم ها و عصرها
از دوردیدیم صحنـه را بردند
خلوت شد
بعد دریـا بود و لباس خوابی زیر نور ماه بر یک صندلی

( فراموشی آئین ساده ای دارد – آزیتا قهرمان )

_________________________________

راه را کـه مـی بندی
از بیراهه مـی آیند ، پاهای دیگرم
کنارت مـی دود من
تو راه مـی روی و بیراهت منم
پرت افتاده ام نزدیک تو

( همان )

با نزدیک شدن بـه پایـان دهه هفتاد ، تجربه های افراطی فرمـی و زبانی و گرایش های تجریدی درون شعربرخی از شاعران ، دستخوش بازنگری و تعدیل شد و سمت و سوی جدیدی یـافت کـه ظاهرا اقبال بیشتری را درون زمـینـه ارتباط با مخاطبین بـه همراه آورد . بـه هر تقدیر ، جریـان بالنده شعر دهه هفتاد ، رو بـه گسترش و شکوفایی ست و همچنانکه که تا امروزنیز ، الهام بخش و مورد الگو برداری شاعران قبل وبعد از خود بوده هست ، مـی کوشد که تا کماکان پیشنـهادهای شعری تازه ای را ارائه دهد .
منابع :

1- زنان سخنوراز یکهزارسال پیش که تا امروز – سه جلد – علی اکبر مشیر سلیمـی – چاپ اول – تهران 1335
2- از رابعه که تا پروین ، زنانی کـه به فارسی شعر گفته اند – محمدعلی صدرکشاورز- بنگاه مـیرمحمدی -1324
3- مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی از آغاز که تا مشروطه – محمد حسن رجبی – تهران – سروش 1374
4- اندیشـه نگاران زن درون شعر مشروطه – دکتر روح انگیز کراچی – انتشارات دانشگاه الزهرا- 1374
5- هدف ها و مبارزه زن ایرانی ازانقلاب مشروطه که تا سلطنت پهلوی – محمد حسین خسروپناه – پیـام امروز- 1381

6- دیوان ژاله قائم مقامـی – پژمان بختیـاری – سازمان چاپ خواجه . بی که تا .
7- از صبا که تا نیما – دوجلد – یحیی آرین پور
8- تاریخ تحلیلی شعر نو – شمس لنگرودی – ج 3 و 4

9- مروری بر تاریخ ادب و ادبیـات امروز ایران (2) نظم – محمد حقوقی
10- گزینـه اشعار پروین اعتصامـی با مقدمـه و انتخاب یدالله جلالی پندری – مروارید- 1370

11- تولدی دیگر – فروغ فرخزاد
هفتاد سال عاشقانـه – محمد مختاری – تیراژه – 1378

منبع> مریم حسینی > کارنامـه صد سال شعر زن> .www.womenpoetry.blogfa.com .

اندیشـه گران زن درون شعر مشروطه

اين كتاب بررسي شعر زنان دورة مشروطه هست امّا پيش از شروع بحث اصلي پيشينة حضور زن درون فرهنگ نوشتاري ايران، نوعي آشنايي با هويت فرهنگي زن ايراني و نقش او درون طول تاريخ را بـه دست مي‌‌دهد.

سهم شاعران زن درون شعر فارسي از ابتدا که تا مشروطه، درآمدي بر فصل اصلي كتاب است. براي آشنايي با دورة مشروطه بـه نظام سياسي ، اقتصادي، اجتماعي دورة مشروطه، شعر مشروطه و انديشـه‌هاي نو، نقش اجتماعي زن درون اين دوره اشاره شده هست و با ذكر زندگينامـه 13 زن شاعر بستگي بـه جدي بودن اثر آنـها بررسي شعر و نقد انجام شده است. مريم خاتون آبادي، فرخنده ساوچي، حميده سپهري، رباب اصفهاني، صديق مسعود كازروني، زينت ملك اعتضادي جنت، فاطمـه سلطان خانم، مـهرتاج رخشان، نيمتاج سلماسي ،  فخر عظمي ارغون، شمس كسمايي و ژاله قائم مقامي شاعران اين دوره‌اند.

فهرست:

پيشينـه‌‌ي حضور زن درون فرهنگ نوشتاري ايران- سهم شاعران زن درون شعر فارسي از ابتدا که تا مشروطه – دوره‌ي مشروطه (دگرگوني) – نظام سياسي، اقتصادي ، اجتماعي دوره‌ي مشروطه – شعر مشروطه و انديشـه‌هاي نو – نقش اجتماعي زن درون دوره‌ي مشروطه – شاعران زن درون دوره‌ي مشروطه – بانو اصفهاني (مريم خاتون آبادي) – فرخنده ساوجي – حميده سپهري – رباب اصفهاني – صديقه مسعود كازروني – زينت ملك اعتضادي – جنّت (فصل بهار خانم) درون خوابِ عشق – فاطمـه سلطان خانم، تلاشي درون آغاز – مـهرتاج رخشان درون جستجوي هويت – نيمتاج سلماسي، بشارت آزادگي – فخر عظمي ارغون (فخر عادل خلعتبري) انديشـه‌ي رساي ميهن – شمس كسمايي، تجدّد گراي پيشرو – خروشِ پر خشم ژاله قائم مقامي – يادداشت‌ها – نام‌نامـه

فخرالملوک متخلص بـه «زنددخت» درون سال 1288 شمسی تولد و در سال 1331 وفات یـافت. او مدیر مجله « ایران» و مؤسس «مجمع انقلاب نسوان» بود. زنددخت از پیشاهنگان کشف حجاب درون ایران بود و اندیشـه هایش بیشتر متأثر از فرهنگ غرب بوده هست تا فرهنگ اسلامـی. او درون یک غزل بـه اوضاع اجتماعی نامطلوب آن دوره اشاره مـی کند و از ضعف عمومـی حاکم بر پیکر جامعه

شکوه مـی کند و انتظار ظهور یک مصلح اجتماعی نیرومند را دارد که تا مشکلات بـه نیروی او حل شود و آنگاه بـه مردان عتاب مـی کند کـه به جای سخن گفتن از ضعف زن، از مردی و مردانگی خود سخن برانند:

ایرانیـان کـه فرّ کیـان آرزو کنند

باید کـه همتی بـه ره آبرو کنند

نوح دگر بباید و توفان دیگری

تا لکه های ننگ وطن شست و شو کنند

خون گرم رهروان وطن از مـیان ملک

باید نخست کاوه دلی جست و جو کنند

مردم رها ز بند اجانب نمـی شوند

از خون خود مگر کـه به هر جا وضو کنند

مردی بزرگ حتما و عزمـی بزرگتر

تا حلّ مشکلات بـه نیروی او کنند …

اینجا زنان ز جهل بـه زندان ذلت اند

گو خون قلب غمزده سرخاب رو کنند

شد پاره جامـه کهن و نو نمـی شود

صد ره اگر کـه وصله زنند و رفو کنند

مردان کـه ضعف زن بـه رخ او همـی کشند

بهتر بود ز مردی خود گفت و گو کنند

زور و زر هست تکیـه مردان بی خرد

تیر ستم بـه زن گر فرو کنند

چون «زنددخت» شیرزنان وطن بلی

شرح عیوب بی خردان مو بـه مو کنند(1)

در غزلی دیگر از عقب ماندگی زن روزگار خویش مـی نالد و از اینکه زنان هم دوره او امکان عرضه هنرها و بروز استعدادهای انسانی و حضور زنده را درون جامعه ندارند، زبان بـه گله و شکایت باز مـی کند:

زن درون این ملک بدین گونـه پریشان که تا چند؟

دست و پا بسته وبسته بـه زندان که تا چند

همـه دور از هنر و علم و کمالیم بـه ملک

با چنین حال نداریم دبستان که تا چند

زن مگر نیست مـیان بشریت انسان

راستی زندگی اوست چو حیوان که تا چند

در همـه ملک جهان جمله زنان باهنرند

این لیـاقت نبود درون زن ایران که تا چند

شرف و عزت هر بود از علم و کمال

تاج عزت نبود بر سر نسوان که تا چند

روح بیمار بود درون تن مردم که تا کی؟

اندر این ملک خدا را تن بی جان که تا چند

زن کـه باشد گل ارزنده بستان وجود

در بر هموطنان خوار بدین سان که تا چند

هری برد برون گوهر علم از این بحر

ما زنانیم چنین غرقه ز توفان که تا چند

دیگران گوی هنر ز مـیدان که تا کی؟

ما بمانیم درون این کلبه احزان که تا چند؟

بهره مند آن کـه بود از زر و زور و منصب

نظری هیچ ندارد بـه فقیران که تا چند(2)

در شعر زنددخت دیگری آزادی بـه معنای بی بند و باری را نفی و محکوم مـی کند و بیـان مـی دارد کـه منظورش از آزادی به منظور زنان، فراهم بودن امکانب دانش هست و مادری کـه عفت و فضل و هنر را یک جا داشته باشد فرزندانی توانا و برومند پرورش خواهد داد:

… درون آن کشور ترقی هست و استقلال و آزادی

که زن چون مرد، آزاد هست و او را نیـازارد

نـه آزادی بود بی بند و باری، درون ره تقوا

بود آزادی اندرب دانش که تا ثمر آرد

هر آن مادر کـه او را عفت و فضل و هنر باشد

توانا پرورد فرزند و از دامان گهر بارد …(3)

در غزلی دیگر بـه مقام و جایگاه زن درون فرهنگ جامعه اشاره مـی کند و روشنی آفاق فرهنگی جامعه بشری را از پرتو خورشید زن مـی بیند. آنگاه بـه بیتی از یک غزل سعدی اشاره مـی کند و دانش مرد را زاییده معرفت زن مـی داند و نتیجه مـی گیرد کـه به اقتضای حدیث شریف، «طلب العلم فریضة علی کل مسلمٍ» دانش آموزی را به منظور زن و مرد واجب مـی شمارد:

همچو خورشید، جمال تو ز هر درون که درآید

باب علم و هنر و فضل و سعادت بگشاید

نور خورشیدی و روشن همـه کشور ز وجودت

روشن آری شود آفاق چو خورشید درآید

این سخن گفته سعدی هست که درون شأن تو زیبد

گویم امروز کـه الحق همـه درون حق تو شاید

«صبر بسیـار بباید پدر پیر فلک را

تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید»

گر کـه از علم و هنر زنده شود ملت ایران

ذلت جهل هم از عزت دانش بـه سر آید

نـه ترقی کند ایران مگر از دانش مردان

دانش مرد هم از معرفت مام بباید

طلب علم به منظور زن و مرد هست چو واجب

جهد تو ای زن ایران بـه ترقی بفزاید

«زند» دلبسته ایران بود و دانش نسوان

از درون علم و هنر این همـه نومـید نشاید(4)

بانو عالم تاج قائم مقامـی، متخلص بـه «ژاله» از شاعران توانا و در عین حال گمنام ایران است. شعرهای بـه جا مانده از او، متأسفانـه بسیـار اندک هست و قسمت اعظم اشعار او از بین رفته هست اما از همـین بخش بـه جا مانده قوت و استحکام شعر او بـه خوبی آشکار است. درون بین شاعران زن تاریخ ادبیـات ایران، ژاله از چهره های کمـیاب و نادر است. ذوق ظریف و طبع نازک و خیـال گسترده او درون شعرهایش نمود کامل دارد. محتوای شعرهای ژاله بیشتر بر محور مردستیزی و زن مداری و دفاع از زن دور مـی زند. او جهان زن را جهانی اسارتبار و محدود و زندگی خود را دفتری غم آگین و مرگبار مـی داند:

آن شنیدستم کـه در دنیـای زن

بوالعجب ننگی هست با جان زیستن

زندگی با جان حیوانی سرشت

چیست دانی همچو حیوان زیستن

در جهان زن، نشاط زندگی

نیست جز با عشق جانان زیستن

زندگی بی عشق شاید کرد لیک

بی امـید عشق نتوان زیستن

پس حیـات من غم آگین دفتری است

داستانش مرگ و عنوان زیستن

گر تو را عشق و امـید عشق نیست

مـی توان باری بـه احسان زیستن

ور نـه خیر و نـه محبت نـه امـید

چیست دانی معنی آن زیستن

زاغ وش اندر پلیدیـهای خلق

زیستن وانگه فراوان زیستن(5)

عالم تاج بیش از شانزده سال نداشت کـه به عقد ازدواج مردی چهل و پنج ساله و اهل جنگ و شکار و بیگانـه از عالم ذوق ادب بـه نام علی مرادخان مـیرپنج از رؤسای خوانین بختیـاری درون آمد. این پیوند ظاهرا بـه علت مشکلات مالی پدر عالم تاج صورت گرفته بود. شرایط ناگوار زندگی با مردی کـه از عالم هنر درکی ندارد روح عالم تاج را آشفته و پریشان و از زندگی مأیوس کرده بود. شاعر درون قطعه ای شوهرش را بـه زشتی تمام وصف مـی کند و از درشت خویی و خشونت و بی مـهری او سخت مـی نالد:

… نـه علقه فرزند و زن درون او

نـه ز الفت سامان درون و سری است

اسب هست و تفنگ هست و پول و پول

گر درون نظرش نقش دلبری است

فردوسی و شـهنامـه هست و بس

گر دفتر شعری و شاعری هست …

گر گویمش ای مرد من

زن را سخن از نوع دیگری است

آسایش روح لطیف زن

فرزندی و عشقی و همسری است

من عاشق صلحم نـه اهل جنگ

ور خود بـه مثل جنگ زرگری است

خندد بـه من آنسان کـه خنده اش

بر جان و دل خسته، خنجری است

آنگاه بـه ذکر جایگاه زن و مرد دربار و عامـه مـی پردازد کـه در باور عوام، مرد که تا حد خدایی زن، ارج مـی یـابد اما شاعر بر این تلقی نابجا مـی شورد و مردانی از سنخ شوهر خود را بلای مقدر و ناچار مـی داند. «ژاله» زن را مجسمـه خضوع و کرنش، و مرد را تصویری از غرور و تکبر مـی داند. او زن بودن را درون شرایطی کـه خود درون آن مـی زیست همانند عدم و نیستی و مرادف با بازیچه بودن و بی ارادگی مـی داند:

گویند خدای زنان بود

مردی کـه بر او نام شوهری است

مرد هست و خدای وجود ماست

نی نی کـه بلای مقدری است

زن چیست خضوع مجسمـی

و آن مرد غرور مصوری است

گر زندم از خود مخیری

ور کو بدم از قهر قادری است

آری بود او مرد و من

زن ملعبه خاک بر سری است

من کیستم آوخ ضعیفه ای

کش نام و نشان طعن هست و تسخری است

دردا کـه در این بوم ظلمناک

زن را نـه پناهی نـه داوری است

گر نام وجود و عدم نـهند

بر مرد و به زن نام درخوری هست …(6)

نارضایتی شاعر از اخلاق همسرش و پشیمانی از ازدواج با او ـ کـه خود آن را یک ازدواج سیـاسی مـی دانست ـ سبب شده بود که تا او بـه تمام زندگی نگاهی تیره و تاریک داشته باشد و تمام هستی را آمـیزه ای از ملالت والت و تردید و زن را بازیچه ای بی اراده و ناتوان و آتش سوزنده افروخته درون اشک فریب بداند:

«تصویر هستی»

زندگانی چیست نقشی با خیـال آمـیخته

راحتی با رنج و عیشی با ملال آمـیخته

عیش و نوشی جمله درون کین و حسد آویخته

زر و مالش جمله با وزر و وبال آمـیخته

اصل امکان چیست وین انسان کبراندوز کیست؟

منظری از هر طرف با صد سؤال آمـیخته

هر یقینش با هزاران ریب و شک پرداخته

هر دلیلش با هزاران احتمال آمـیخته

مرگ دانی چیست درسی با هراس آموخته

با سکوتی جاودان با قیل و قال آمـیخته

پرتو لرزان امـید این چراغ زندگی

شعله ای زیباست با باد محال آمـیخته

چیست زن ای وای این بازیگر این بازیچه چیست؟

خلقتی مکروه با غنج و دلال آمـیخته

زشت خویی را فرو پوشانده با رنگ و جمال

ضعف روحی را بـه روی احتیـال آمـیخته

آتش سوزنده درون اشک فریب افروخته

ی یـا عفتی بی اعتدال آمـیخته

مرد این شخصیت بی قدر این هیچ این علم

کاسمان گویی گلشن را با ضلال آمـیخته

کیست آخر جز فراهم ساز ناخوش لقمـه ای

لقمـه ای با اشک و با خون عیـال آمـیخته

رایت عزم الرجالش ساز ناخوش لقمـه ای

لیک درون حزم النساء عزم الرجال آمـیخته

الغرض گر نقش هستی را نکو بیندی

یک جهان زشتی هست با قدری جمال آمـیخته(7)

در شعری دیگر مردان را از رنج زنان بیگانـه مـی داند کـه حال صاحب درد را بی درد نمـی داند و مـی گوید: تمام محدودیتهای اجتماعی و عرفی و شرعی تنـها بر دست و پای زن سنگینی مـی کند ولی مردان زیر بار این محدودیتها نمـی روند. شاعر، زنان را بـه تلاش به منظور ابراز هویت و جایگاه واقعی خود فرا مـی خواند و تأکید مـی کند کـه مردان نیز نیرویی بیشتر از ما ندارند:

مرد اگر زن را بیـازارد بـه عمدا مرد نیست

کاگهی بی درد را از حال صاحب درد نیست

قید عفت، قید سنت، قید شرع و قید عرف

زینت پای زن هست از بهر پای مرد نیست

آخر ای زن ی کن که تا ببیند عالمـی

کانچه ما را هست هم زان بیشتر درون مرد نیست

در شعری دیگر زیر عنوان «زن و آینـه» بـه تنـهایی و رنج زن اشاره مـی کند و مـی گوید: همدم زن از تولد که تا مرگ تنـها عشق و آینـه است. مـی دانیم کـه آینـه نماد صداقت و صافی و صراحت و انعکاس هست و شاعر با تشبیـه زن بـه آینـه، این صفات را درون نظر داشته است. شاعر بـه بستگی عشق و حسن بـه یکدیگر اشاره مـی کند و آینـه را بـه عنوان منعکننده حسن بـه عنوان یک نماد مد نظر قرار مـی دهد:

من درون این رنج آشنا تنـها و تنـها آینـه

با کـه گویم گر نگویم درددل با آینـه

با زبانم من خموش اینجا و رو درون روی من

بی زبان نکته پرور هست گویـا آینـه

همدم زن از دل گهواره که تا دامان گور

عشق و آیینـه هست خوشا عشق و خوشا آینـه

مر زن و آیینـه را گویی کـه یکجا زاده اند

وز صحیفه آب کوثر کرده حوّا آینـه

عشق رونق بخش حسن و حسن جان افزای عشق

خوش دمـی کاین هر دو را خواند بـه یکجا آینـه

اعتمادی طرفه دارد زن بـه حسن خویشتن از آنک

مـی دهد او را نویدی شادی افزا آینـه

آرزوی باطنش رنگ حقیقت مـی دهد

زشت را ور نـه کجا گفته هست زیبا آینـه

لیک من دانم کـه دوران جوانی گشته طی

گر بگوید ور نگوید بی محابا آینـه

رخت بر پشت صبا بسته هست حسن روی من

با خموشی گفته این را آشکارا آینـه

… جنس زن را صبر از نان هست و از آینـه نیست

گو نباشد هیچ چون هست با ما آینـه(8)

ژاله درون قطعه ای بـه نابرابری موجود درون جامعه بین زن و مرد اعتراض مـی کند. درون قطعه «فرق مرد با زن» مـی گوید: اگر چه درون دستگاه آفرینش مرد و زن یکسان آفریده شده اند اما زن درون محیطی بسته عمر خود را سپری مـی کند. او علت محرومـیت زنان را دخالت دست قدرت مردان درون سرنوشت زن مـی داند و معتقد هست برای بیرون آمدن از این محبسهای تاریک، زن حتما تلاش کند هر چند کـه دست و پایش هم نیز بسته است:

«فرق مرد با زن»

م پرسید فرق مرد و زن درون چیست گفتم

گویمت این قصه رابا نکته ای سربسته اما

در دکان آفرینش جنس ما و اوست یکسان

عمر ما طی مـی شود درون کیسه ای دربسته اما

بر فراز کاخ هستی او بـه پرواز هست و ما هم

ی داریم درون کنج قفس سربسته اما

دست قدرت غرس کرده هست از ازل باغ جنان را

زیر پای مادران بر روی ما درون بسته اما

ناامـید از بخت نتوان شد بـه درهای رحمت

پیش روی ماست که تا دامان محشر بسته اما

گر نبازی خویش را ای آشیـان گم کرده اما

غیر از این ره نیز باشد راه دیگر بسته اما

تا برون آید زن از این محبس مرد آفریده

دست و پا حتما که هست ای جان بسته اما(9)

قصیده شکوائیـه او کـه در ذم شوهر خود سروده است، عمق مظلومـیت و رنجکشی او را کـه به سبب شرایط نابسامان اقتصادی خانواده اش مجبور بـه وصلتی نامتناسب شده بود نشان مـی دهد. او تسریع درون شوهر را پیش از بلوغ عقلی و جسمـی ناروا مـی داند و بر آزادی زن درون انتخاب همسر بـه عنوان یک حق مسلم تأکید مـی کند و مادران را از اجبار بـه بلی گفتن برحذر مـی دارد:

مرد سیما ناجوانمردی کـه ما را شوهرست

مر زنان را از هزاران مرد نامحرم تر است

آن کـه زن را بی رضای او بـه زور و زر خرید

هست نامحرم بـه معنی ور بـه صورت شوهر است

گرچه درون ظاهر رضای ماست سامان بخش کار

لیک لبهای «بلی گو» بر دهان مادر است

شرط تزویج ار بود نـه سالگی درون دین ما

هم بلوغ جسمـی و عقلی دو شرط دیگر است

در دگر جا نـه ساله گر بالغ شود

جان جای آن سودان، نـه درون این کشور است

نـه ساله شوهر را چه مـی داند کـه چیست

کی عروسک باز را جامـه عروسی درخور هست …

مردی ای بـه روی جامـه و اندام نیست

این عوارض جملگی فرعست و اصلش جوهر هست …

نقش مردی را علاماتی هست پیدا و نـهان

وانکه را اینـها نباشد هر کـه باشد بی فر است

روح روشن، خوی خوش، دست قوی، طبع کریم

هر کـه دارد گرچه مملوک هست بر زن سرور است

اینچنین مرد ار زر و سیمش نباشد گو مباد

زان کـه او را خوش خویی سیم هست و خوشنامـی زر است

مجملی گر بایدت از این مفصل گوش کن

آن کـه با همسر بود صافی درون، او شوهر است

وینچنین شوی ار نصیب توست شادا عالمت

ورنـه آن نامحرمـی کت گفتم آن دردسر است(10)

محدوده ستیز او درون شوهرش متوقف نمـی شود و او با تمام توان خود بـه ستیز با جنس مرد مـی پردازد. او مرد شدن را کاری آسان و زن شدن را کاری عظیم و شگرف مـی داند و زن را سراپا مـهر و دوستی مـی داند. او مردان را دعوت بـه مردمـی و نوعدوستی و مـهربانی مـی کند و از مردی قهرآمـیز برحذر مـی دارد:

مرد اگر با زور و زر آراست لشکر باک نیست

بی زر و بی زور من بر قلب آن لشکر

نام مردی بر تو ای ننگ آزما فرخنده باد

من و نیک بـه نام نیک زن ساغر

گر تو را شمشیر درون دست هست و بازو آهنین

من بـه نوک خامـه پهلو با پرندآور

مرد گشتن کار سهل و زن شدن کاری شگرف

کیست منکر تاش ره با عقل برهانگر

مردی ار درون فره علم هست این مـیدان و گوی

دانشی مردا بیـا که تا خامـه بر دفتر

گر شـهامت جور و بیداد هست ارزانی تو را

ور بـه مردم دوستی که تا حلقه بر آن درون

زن سرا پا مـهر و پا که تا سر فروغ دوستی است

تیرگی بگذار که تا چون مـه سر از خاور

مردمـی بنما نـه مردی، عدل و دین بنما نـه جور

تا سرای کینـه را قفل صفا بر درون

مرد کردارم من اما دعوی مردیم نیست

گام درون این تنگ مـیدان ناکسم من گر …(11)

شاعر درون شعری دیگر چنان ابراز مـی کند کـه مردی امتیـاز و برتری ای هست که مردان دارند. او سعی دارد بـه هر وسیله دعوی مردی و مردانگی خود را بـه اثبات برساند. او افکار خود را با آنکه ضد مرد است، مردانـه معرفی مـی کند. و از مردی تنـها معنی شجاعت و جسارت را درون نظر دارد نـه معنی تی آن را:

من نـه مردم لیک چون مردان بـه بازار وجود

های و هویی مـی کند افسانـه سودای من

بر کند ای مرد آخر گوش سنگین تو را

منطق گویـای من شعر بلند آوای من

من نـه مردم لیک درون اثبات این شایستگی

شور و غوغا مـی کند افکار مردآسای من

ای برادر گر بـه صورت زن همانا مرد نیست

نقش مردی را بـه معنی بنگر از سیمای من

باش که تا بینی کـه زن را با همـه فرسودگی

صورتی بخشد نو آیین، طبع معنی زای من

از تو گر برتر نباشد جنس زن، مانند توست

گو خلاف رای مغرور تو باشد رای من

دوره احقاق حق خویش و حق نوع خویش

رسم و آیین مدارا نیست درون دنیـای من

پنجه اندر پنجه شیران مرد افکن

از گری چون سر برآرد همت والای من

باکی از توفان ندارم ساحل از من دور نیست

تا نگویی گور توست این سهمگین دریـای من

من بـه فکر خویشم و در فکر هم جنسان خویش

گر نباشد گو نباشد مرد را پروای من

گر بـه ظاهر ناتوانم لیک با زورآوران

کوهی از فولاد گردد خود تن تنـهای من

زیر دستم گو مبین ای مرد کاندر وقت خویش

از فلک برتر شود این بینوا بالای من

فاطمـه سلطان ادیبة الزمان فراهانی متخلص بـه شاهین، ادیب الممالک فراهانی است. او درون شعری با عنوان پیـام بـه بانوان، آنان را بهب علم و کمال فرا مـی خواند:

پیـام من بـه شما ای مخدرات وطن

که هست خاطرتان جمله محو و مات وطن

چو ان وطن علم و دانش آموزند

شوند از اثر دانش امـهات وطن

زنان بـه جسم وطن روح و مردها جسمند

ز روح و جسم بود و حیـات وطن

کنید سعی کـه این ان برافرازند

بر آسمان ید بیضا ز معجزات وطن

ز همت سر انگشت نازپرورشان

شود گشوده گرهی ز مشکلات وطن(12)

«شاهین» درون شعری دیگر بـه برابری زن و مرد و بلکه برتری زن بر مرد تأکید مـی کند. او زن را مثال روح، و مرد را مثال جسم مـی داند کـه خرمـی و خوشی روح بر تن تأثیر مـی کند. آنگاه به منظور اثبات برابری زن و مرد از چنگال شیر ماده و شیر نر تمثیل مـی جوید و سپس بـه نمونـه هایی از زنان برتر تاریخ اشاره مـی کند کـه به مقامات رفیع معنوی رسیدند و در پایـان زنان را خاستگاه و منشأ و زادگاه کمال مـی داند و فراخور مدح و لایق تمجید:

چو آفتاب پدیدار شد ار بک چند

نـهفته بود هنر درون زنان دانشمند

زنان مشابه روحند و نوع مردان جسم

ز جان روشن باشد همـیشـه تن خرسند

یکی هست ناخن و چنگال شیر ماده و نر

یکی هست لعل بدخشان بـه تاج و گردنبند

مگر نـه حضرت صدیقه دخت پیغمبر

فکنده بالش رفعت فراز چرخ بلند

مگر نـه مریم با نفس خود مجاهده کرد

سپس مر او را با روح قدس شد پیوند

مگر نـه آسیـه شد درون خضوع بی همسر

مگر نـه رابعه بد درون خضوع بی مانند

زنان فراخور مدحند و لایق تمجید

که امّهات کمالند و مستحق پسند

ادامـه دارد.

ــــــــــــــــــــــــــــ

1ـ بصاری، طلعت، زنددخت، تهران، انتشارات طهوری، چاپ اول، 1346، ص 52 و 53.

2ـ همان، ص 53 و 54.

3ـ همان، ص 55.

4ـ همان، ص 56.

5ـ دیوان عالم تاج قائم مقامـی (ژاله)، بـه کوشش حسین پژمان بختیـاری، ص 3 ـ 5.

6ـ همان، ص 19 و 20.7ـ همان، ص 11.

8ـ همان، ص 8 ـ 9.9ـ همان، ص 13.

10ـ همان، ص 70 ـ 72.11ـ همان، ص 79 و 80.

12ـ مشیر سلیمـی، علی اکبر، زنان سخنور، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علی اکبر علمـی، 1333، دفتر اول، ص 287.

پدیدآورنده: م.لنگرودی

شمسمايي کـه به سال ۱۲۶۲ ه. ش. درون يزد زاده شد بود، بعد از ازدواج بـه همراه همسرش، کـه تاجر چاي بود، بـه عشق آباد روسيه (مرکز ترکمنستان کنوني) رفت. وي بعد از چهار سال اقامت و به دنبال ورشکستگي شوهرش درون سال ۱۲۹۷ ه.ش بـه همراه همسر و دو فرزندش (صفا و اکبر) بـه ايران بازگشت و در تبريز، کـه مقارن آن سالها مرکز جنب و جوش فکري و سياسي بود، ساکن گرديد. از همان آغاز بـه گروه نويسندگان نشريه تجدد بـه ميانداري تقي رفعت پيوست و در تحرکات اجتماعي و انقلابي آذربايجان مشارکت فعال داشت. درون همين زمان پسرش، کـه نقاش چيره دستي بود و با چند زبان آشنايي داشت، درون مبارزات جنگل کشته شد. ابولاقاسم لاهوتي درون شعري با عنوان عمر گل بـه دلداري مادر داغدار شتافت و خطاب بـه شمس سرود:
در فراق گل خو اي بلبل
نـه فغان برکش و نـه زاري کن
صبر بنما و بردباري کن
مکن آشفته موي چون سنبل

شمس زني روشنفکر و آزادي خواه و مستقل بود. زبان روسي و فارسي ميدانست، درون آذربايجان ترکي هم آموخت. بعد از کشته شدن رفعت و روي کار آمدن رضاشاه، جمع مبارزان آذربايجان پراکنده شدند. همسر شمس بـه سال ۱۳۰۷ش درون گذشت. او با تنـها ش صفا بـه يزد رفت و بعد از آن کـه با شخص ديگري بـه نام محمدحسين رشتيان ازدواج کرد، زندگي خود و خانواده اش را بـه تهران منتقل کرد. سالهاي پاياني عمر او درون تهران بـه گوشـه نشيني گذشت، با اين حال خانـه اش محل رفت و آمد روشنفکران بود که تا اين کـه در سال ۱۳۴۰ ه.ش درون گذشت. از اشعار او مقدار کمي باقي مانده است.
از شمسمايي درون شـهريور ماه ۱۲۹۹ش درون مجله آزاديستان قطعه شعري با پاره هايي فارغ از قيد تسوي و قافيه بندي معمول پيشينيان منتشر شد کـه تقليد گونـه اي از اشعار اروپايي بود و جزو نخستين نمونـه هاي تجدد درون شعر فارسي بـه شمار مي آيد. اينک بخشـهايي از آن قطعه:

پرورش طبيعت
ز بسياري آتش مـهر و ناز و نوازش
از اين شدت گرمي و روشنايي و تابش
گلستان فکرم
خراب و پريشان شد افسوس
چو گلهاي افسرده افکار بکرم
صفا و طراوت زکف داده گشتند مايوس

بلي، پاي بر دامن و سر بـه زانو نشينم
که چون نيم وحشي گرفتار يک سرزمينم
نـه ياري خيرم
نـه نيروي شرم
نـه تير و نـه تيغم بود، نيست دندان تيزم
نـه پاي گريزم
از اين روي درون دست همجنس خود درون فشارم
ز دنيا و از سلک دنياپرستان کنارم
برآنم کـه از دامن مادر مـهربان سر برآرم

منبع> مریم حسینی > کارنامـه صد سال شعر زن> .www.womenpoetry.blogfa.com .

پروین اعتصامـی

اعتصامـی درون ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ خورشیدی درون شـهر تبريز بـه دنیـا آمد. پدرش یوسف اعتصام الملک
او درون سال ۱۲۹۱ بـه همراه خانواده اش از رشت بـه تهران مـهاجرت کرد؛ بـه همـین خاطر پروین از کودکی با مشروطه‌خواهان و چهره‌های فرهنگی آشنا شد و ادبیـات را درون کنار پدر و استادانی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار آموخت. درون دوران کودکی، زبان‌های فارسی و عربی را زیر نظر معلمان خصوصی درون منزل و زبان انگلیسی را درون مدرسه امریکایی‌ها فراگرفت.
پروین درون سن ۲۸ سالگی درون تیر ماه ۱۳۱۳ با پسرعموی پدرش فضل الله اعتصامـی (رئیس شـهربانی وقت کرمانشاه) ازدواج کرد ولی این ازدواج بـه دلیل عدم تناسب فرهنگی بین زوجین درون مرداد ۱۳۱۴ بـه جدایی انجامـید. درون همـین سال‌ها بود کـه پروین درون کتابخانـهٔ دانشسرای عالی بـه عنوان کتابدار بـه کار مشغول شد.

پروین بـه تشویق ملک‌الشعرای بهار درون سال ۱۳۱۵ دیوان خود را منتشر کرد.
دیوان پروین، شامل ۲۴۸ قطعه شعر مـی باشد، کـه از آن مـیان ۶۵ قطعه بـه صورت مناظره است. اشعار پروین اعتصامـی بیشتر درون قالب قطعات ادبی هست که مضامـین اجتماعی را با دیدهٔ انتقادی بـه تصویر کشیده است.

دیوان پروین، شامل ۲۴۸ قطعه شعر مـی باشد، کـه از آن مـیان ۶۵ قطعه بـه صورت مناظره است. اشعار پروین اعتصامـی بیشتر درون قالب قطعات ادبی هست که مضامـین اجتماعی را با دیدهٔ انتقادی بـه تصویر کشیده است.

اشعار او را مـی‌‌توان بـه دو دسته تقسیم کرد: دسته اول کـه به سبک خراسانی گفته شده و شامل اندرز و نصیحت هست و بیشتر بـه اشعار ناصرخسرو شبیـه است. دسته دوم اشعاری کـه به سبک عراقی گفته شده و بیشتر جنبه داستانی بـه ویژه از نوع مناظره دارد و به سبک شعر سعدی نزدیک است. این دسته از اشعار پروین شـهرت بیشتری دارند
با آن کـه نوشته اند «پروين» ي کمرو و خجالتي بوده است، او بـه «آزادي نسوان» از دل و جان اعتقاد داشته و سالها پيش از آن کـه به فرمان «رضاشـاه» درون 17 ديماه 1314، کـشف حجـاب درون ايران عملي گردد، او درون خردادماه 1303 خورشيدي درون خطابهاي با عنوان «زن و تاريخ» درون روز جشن فارغ التحصيلي خود درون مدرسه ي «اُناثيه ي آمريکايي تهران»، از ستمي کـه در طي قرون و اعصار، درون شرق و غرب بـه زنان روا داشته اند، سخن گفت ….
بديهي هست ي کـه در مدرسه ي آمريکايي تهران تحصيل کرده و با فرهنگ و اوضاع اجتماعي اروپا و آمريکا آشناست، وقتي درون 17 دي 1314 خبر کـشف حـجاب و آزادي زنان را مي شنود، آن را از سر اعتقاد تأييد ميکند و بدين مناسبت قصيده اي درون 26 بيت با عنوان «گنج عفــت» مي سرايد و اقدام «رضاشـاه» را درون سه بيت پايان آن – بـه صورت بسيار معقولي- مورد ستايش قرار ميدهد:

« خسروا، دست تـــواناي تو آسان کــرد کــــــــار
ور نـه درون اين کـــــار سخت، اميــــــد آساني نبود
شـه نميشد گر درون اين گمگشته کشتي ناخداي
ســـــاحلي پيـــدا از اين درياي طوفاني نبــــــود…»

سال شمار زندگی پروین

25/2/1285 خورشيدي:  تولد درون تبريز.

1291: مـهاجرت بـه تهران با خانواده.

1292: سرودن اولين اشعار.

1293: سرودن شعر بـه سبك انوري.

1303: فارغ التحصيل از مدرسه.

1303: ايراد خطابه­ي ” زن و تاريخ”.

1313: ازدواج با پسرعموي پدر ( همايون فال ).

1313: بازگشت بـه منزل پدر.

11/5/1314: جدايي از همسر.

1314: آغاز بـه كار درون كتابخانـه­ي دانشراي عالي.

1314: چاپ اول ديوان اشعار.

1315: دريافت مدال لياقت از وزارت فرهنگ.

12/10/1316 : مرگ پدر ( اعتصام المك ).

3/1/1320: تاريخ بستري شدن درون اثر بيماري حصبه.

16/1/1320: تاريخ درگذشت.

1320: چاپ دوم ديوان.

26/2/1352: درگذشت مادر ( اخترالملوك ).

———-

نابرابریـهای یتی و طبقاتی درون شعر پروین

منبع > ابوالفضل ذوالفقاري، مسلم ميرزايي

پروين اعتصامي شاعري هست كه از دوران نوجواني با بهره گيري هنرمندانـه از نظم و ادبيات فارسي، بـه انتقاد از شرايط موجود و بيان كاستي هاي جامعه خويش مي پردازد، ديوان اشعارش بـه عنوان تنـها يادگار از او، سرشار از مناظره ها، تمثيل ها و كنايه ها با مضامين اجتماعي است. درون اين مقاله بـه بررسي جامعه شناختي نابرابري هاي اجتماعي و طبقاتي از نگاه پروين اعتصامي پرداخته و سعي درون معرفي اجمالي ديدگاه او درون اين مورد مي شود. هم چنين از شرايط سياسي و اجتماعي كه پروين از آن ها متأثر بوده صحبت شده و از نگاه او بـه زن و نظريه اش درون باب رهايي زنان و ظلم ستيزي پروين، مطالبي ارايه مي شود.

اکنون شاید درون حدود ۶۰۰ سال از زمان جهان ملک خاتون – شاعره‌ی قرن هشتم- مـی‌گذرد، بـه زنان شاعر پیش از او کـه کم و بیش اشعاری از آنـها باقی مانده؛ از قبیل رابعه قزداری و مـهستی گنجوی کاری نداریم، چرا کـه اگر درون مقام مقایسه برآییم، شعرهای رابعه بسیـار شورمندتر از شعر‌های اوست، و نیروی خیـال هم درون شعر مـهستی قابل قیـاس باجهان ملک خاتون نیست.
آنچه این نوشتار را بـه پیش مـی‌راند، فقط جسارت او درون قرن هشتماست کـه در آن زمان‌های دور و دیر وی بر آن واداشته کـه شعر‌هایش را ثبت و ضبط کند و از آنـها دیوانی فراهم آورد و صد البته کـه او این سد را با دشواری بسیـار شکسته است. و دیگر این تأسف کـه چرا بعد از اینکه او این دشوار را از پیش پا برداشته، شاعره‌های بعدی، از او پیروی نکرده اند، راه او را ادامـه نداده اند و باز هم همچنان درون پرده و حجاب شعر سروده اند و تا دوران فعلی هیچیک از آنان اقدام بـه جمع آوری اشعار خود نکرده و دیوانی از خود به منظور آیندگان بـه مـیراث نگذاشته اند.

بیشتر زبان شناسان بر این باورند کـه زبان فارسی یکی از زبان‌های شگفت انگیز و آهنگین جهان هست و پر واضح هست که چنین زبانی مـی‌تواند شاعران بسیـاری را درون دامان خود بپروراند و با اینکه درون مـیان این شاعران، تعداد شاعران زن هم کم نبوده، اما معلوم نیست کـه چرا از آنان رد پایی روشن و در خور اعتنا باقی نمانده و چرا کتاب‌های تاریخ ادبیـات و تذکره‌های شاعران را انبوهی از مردان شاعر پر کرده‌اند؟
با نگاهی دوباره بـه تاریخ شعر فارسی از آغاز درون مـی‌یـابیم کـه تعداد زنان شاعر _ آنان کـه کم و بیش بـه آوازه ای رسیده اند، بسیـار اندک و به قولی انگشت شمار است. درون این مـیان فقط مـی‌توان بـه رابعه و مـهستی نخستین شاعره‌ها اشاره داشت و بعد با فاصله‌ی بسیـار از عالمتاج فراهانی (ژاله قائم مقامـی ۱۲۳۳ شمسی) نام برد، سپس بـه پروین (۱۲۸۵) زسیدو بعد هم از قرةالعین (۱۲۹۲)یـاد کرد و حساب بعد از آنـهم کـه به دوره‌ی جدید شعر فارسی مـی‌رسیم، دیگر جداست.

تردیدی نیست کـه در این مـیان، زنان شاعر دیگری هم بوده اند اما یـا از آنـها چیزی باقی نمانده ،یـا بجز دو سه خطی از یک غزل ناقص یـا دوسه تک بیتی چیزی باقی نمانده کـه اگر هم نمـی‌ماند سنگین تر بود و راستش را بخواهید از رابعه و مـهستی هم بجز یکی دو غزل و یـا تعدادی رباعی چیزی درون دست نیست. از شعر‌های شور انگیز طاهره هم، با اینکه با زمان امروز چندان فاصله ای ندارد بجز مجموعه ای مخدوش چیزی ضبط نشده، چرا کـه در مورد اشعاری کـه به قرةالعین منسوب است، نظرهای مختلفی داده شده و بعضی از تذکره نویسان شعرهای او را بـه شاعرانی از قبیل«صحبت لاری»، «ام‌هانی»، «عشرت شیرازی» و دیگران نسبت داده اند و اصلا ً چرا راه دور برویم از شمسمایی هم کـه از پیشگامان شعر نو بـه حساب مـی‌آید و مرگش درون سال ۱۳۴۰ خورشیدی اتفاق افتاده، بجز چند قطعه ی پراکنده درون اینجا و آنجا چیزی باقی نمانده و به روایتی دیوانش گم شده است.
باز جای شکرش باقی هست که از پروین اعتصامـی‌ مجموعه‌ی کاملی به منظور ما بـه مـیراث رسیده، هر چند کـه به نقل قول از دکتر محمد جواد شریعت: «پدر پروین که تا قبل از ازدواج با طبع دیوان شاعره‌ی عزیز ما موافقت نمـی‌فرمود، زیرا اختمال مـی‌داد کـه در این مورد سو ءتعبیر شود و طبع دیوان را تبلیغی به منظور به دست آوردن شوهر کنند.»(۱)

و جای شکر بیشتر هم اینکه پژمان بختیـاری فرزند خلف ژاله اقدام بـه جمع آوری اشعار مادر نموده و آنـها را از آسیب‌های زمان حفظ کرده است. البته جا دارد کـه در اینجا درودی جانانـه بـه روان حبیب یغمایی، مدیر ماهنامـه یغما فرستاد، زیرا هم او بود کـه پژمان را بـه این کاربرانگیخت. درباره‌ی تاریخچه‌ی آن روایت هست که پژمان بختیـاری کـه یکی از همکاران و همراهان ماهنامـه‌ی یغما بوده، روزی درون دفتر مجله‌ی یغما شعری از مادر مـی‌خواند، حبیب یغمایی با پافشاری از او مـی‌خواهد کـه چندی از اشعار مادر را کـه تا آن زمان جایی بـه چاپ نرسیده بوده، درون اختیـار ماهنامـه‌ی یغما بگذارد. پژمان مـی‌پذیرد و به این ترتیب قصیده‌ی «شوهر» درون یغما/ آذرماه ۱۳۴۳، و قطعه‌ی «پس از مرگ شوهر» درون یغما/بهمن ماه ۱۳۴۳ و شعر «تصویر هستی» دریغما/ اسفند ۱۳۴۳ چاپ مـی‌شوند و خوانندگان را بسیـار شگفت زده کرده و وادار بـه نوشتن نامـه‌های ستایش آمـیز مـی‌کند، چنانکه حبیب یغمایی درون این مورد مـی‌نویسد:
«اشعار ژاله سخت مورد پسند و ستایش دانشمندان واقع شده و حق هم همـین است. تصور مـی‌رود کـه پژمان بعضی از کلمات قصیده‌ی «شوهر» را تغییر داده از جمله بـه نظر مـی‌رسد کـه مصراع اول این قصیده بوده هست هم بستر من طرفه شوهری هست نـه همصحبت من و امکان دارد چند بیتی را هم حذف کرده باشد کـه اگر این حدس صائب باشد، خوب نکرده است.»

اما از جمله خوانندگانی کـه به ستایش برمـی‌خیزند دکتر باستانی پاریزی و نیز شخصی بـه نام محمد جواد شریعت هست که قطعه شعری بدین مضمون مـی‌سراید:
دوش خواندم ز نامـه ی یغما
چامـه ای نغز و شعر چون شکری
لفظ و معنی ز غایت خوبی
هر یکی بود بهتر از دگری
لفظ درون حد اعتدال و کمال
معنی اش سوی ذوق و عشق دری
چامـه ای سخت استوار چنانک
خوبی اش را نبود حد و مری
وین عجب بین کـه چامـه ای چونان،
بود از بانوی لچک بـه سری
شعری از بانویی، ولی خواهم
از یکی مرد همچو آن اثری
بود از «ژاله» مادر «پژمان»
که او شاعری هست با هنری
کاش «یغما» همـیشـه اینسان بود
گرچه اینگونـه هست بیشتری
شاد بادا همـیشـه «یغمایی»
که کند یـاد صاحب ِ نظری
خوان یغمای او بود جاوید
که ورا هست نیک ما حضری
رحمت حق بـه مادر پژمان
که بدین خوان نـهاد نقل تری
پس از آن پژمان با توجه بـه استقبال خوانندگان و نیز اصرار حبیب یغمایی اقدام بـه چاپ دیوان شعر مادر مـی‌کند.

و اما علت اینکه چرا از دیگر زنان شاعر مجموعه ای درون دست نیست و چرا احساس شاعرانـه ی زنانـه درون غبار زمان بـه فراموشی کشیده شده، این هست که در آن زمان‌ها کـه مردان بـه سادگی مـی‌توانستند درون مـیدان شعر و شاعری بتازند و از تمامـی‌احساسات رزمـی ‌و بزمـی ‌خود بـه آشکار سخن بگویند، بازگویی احساسات شاعرانـه به منظور زنان غیر مجاز و ناپسند شناخته مـی‌شده و سرکوب مـی‌گردیده و اگر زنی شعری مـی‌سروده بـه فساد ذهنی محکوم مـی‌شده است. بنابراین زنان شاعر پیشـه ای کـه از این موهبت الهی برخوردار بودند، بجای آنکه بر خود ببالند، احساس گناه مـی‌د و چون بـه حال درونی خود راه مـی‌یـافتند و شعری مـی‌سرودند، یـا آن را پنـهان و معدوم مـی‌د و یـا اینکه آن را پشت تخلص‌های محقرانـه ای از قبیل ضعیفه، کنیزه، عاجزه، افسرده، ملولی ، حجابی، عفتی، کمـینـه، بی‌نشان و خلاصه از این دست تخلص‌ها، مدفون مـی‌ساختند کـه سراینده بـه درستی شناخته نشود.
این هست که سراسر تذکره‌های زنان، از قبیل «از رابعه که تا پروین» پر هست از اینگونـه نام‌های عاریتی محقرانـه و یکی، دو بیتی کـه به هر کدام از این نام‌های نامشخص منسوب هست که درنگ بـه روی این مسأله مـی‌تواند کاملا ً موقعیت زن شاعر و بطور کلی موقعیت زن را درون آن دوران آشکار سازد. از این گذشته بسیـاری از این بیت‌های پراکنده هم فاقد زنانگی شاعرانـه است، زیرا بعضی از این شاعران به منظور پنـهان حال و هوای زنانـه، دست بـه سرودن شعر‌های مردانـه زده، بدینگونـه کـه خود را مرد پنداشته و معشوق خود را زن.

مثلا ًشاعره ای با تخلص «همدمـی» خود را درون مقام مجنون و معشوق را لیلی مـی‌انگارد و مـی‌گوید:
مجنون صفت از عشق بتان زار و نزارم/ دیوانـه‌ی لیلی صفتانم چه توان کرد؟

یـا شاعره ای بـه نام «حیـات یزدی» درون قرن دهم چون مجنون و فرهاد بـه دنبال عشق لیلی و شیرین است:
صحبت شیرین لبی، لیلی عذاری کرده ام پیدا/ درون این ایـام خوشحالم کـه یـاری کرده ام پیدا
به یـاد لعل شیرین مـی‌کنم چون کوه کن جایی/ چو فرهاد از به منظور خویش کاری کرده ام پیدا

و شاعره ای دیگر بـه نام «سلطان» معشوق خود را بـه صورت حوری بهشتی متجلی مـی‌کند:
با خیـال تو و کوی تو نخواهیم بهشت/ حور چون تو و چون کوی تو کی هست بهشت؟

بعضی از زنان هم کـه شور شاعرانـه داشتند، اما جسارت زنانـه نداشتند، شعر را بـه شعار بدل د و به شعر‌های مـیهنی و اخلاقی روی آوردند و ندای آزادی و درس اخلاقیـات سر دادند:
ایرانیـان کـه فر کیـان آرزو کنند/ حتما نخست کاوه ی خود جستجو کنند
مردی بزرگ حتما و عزمـی ‌بزرگ تر/ که تا حل مشکلات بـه نیروی او کنند (نیم تاج سلماسی)
ای دل غمـین برخیز،کن ثنای آزادی/تا کنم همـی‌ جولان درون فضای آزادی (مـهر تاج رخشان)

اما ناگهان درون این مـیانـه، درون قرن هشتم زنی ظهور مـی‌کند بـه نام جهان ملک خاتون کـه سرشار هست از روانی شاعرانـه. او بی اعتنا بـه همـه‌ی آنچه کـه در دوره‌ی خود با آن روبروست، سراسر عمرش را شعر مـی‌سراید و شعر مـی‌سراید و شعر مـی‌سراید … و از آنجا کـه مـی‌داند بعد از او ممکن هست این سروده‌ها انکار شود و یـا از مـیان برود و یـا چون از آن زنی هست به دور ریخته شود، درون سال‌های پایـانی زندگی‌اش بر آن مـی‌شود کـه آنـها را با دست خود گردآوری کند. از این رو اشعار خود را کـه مجموعه ای از قصیده و قطعه و ترجیع بند و غزل و رباعی است، ظاهرا ً با هراس و پوزش و عذرخواهی از این جسارتی کـه مرتکب مـی‌شود، اما درون باطن با عزمـی ‌استوار و پابرجا، با استناد بـه شاعری فاطمـه زهرا «ان النساء راحین خلقن لکم/ و کلکم تشتهی شم الریـاحی» و نیز با آوردن یک رباعی از عایشـه مقربه کـه شاید منظور همان رابعه سمرقندی باشد و نیز تأکید بر شاعری قتلغ ترکان و ش پادشاه خاتون، بـه قول خودش ملزم بـه این جسارت (جسارت جمع آوری اشعارش) مـی‌گردد، و آثارش را درون دفتری گرد مـی‌آورد که:
که گر اهل دلی روزی بخواند
به آتش، آتش دردی نشاند
وجودی عاقل از وی پند گیرد
دل داناش آسانی پذیرد

بخشی از پوزش خواهی او را از دست یـازیدن بـه این کار با هم مرور مـی‌کنیم:

«نزد ارباب علم و خداوندان عقل و ادب واضح و لایح باشد کـه اگر شعر فضیلتی خاص و منقبتی برخواص نبودی، صحابه‌ی کبار و علمای نامدار درون طلب آن مساعی مشکور و اجتهاد موفور بـه تقدیم نرساندندی، اما چون که تا غایت بـه واسطه‌ی قلت مخدرات و خواتین عجم مکرر درون این مشـهود شد، این ضعیف نیز برحسب تقلید شـهرت این قسم را نوع را نقصی تصور مـی‌کرد و عظیم از آن مجتنب و محترز بودمـی، اما بـه تواتر و توالی معلوم و مفهوم گشت کـه که کبری خواتین و مخدرات نسوان هم درون عرب و هم درون عجم بـه این فن موسوم شده اند، چه اگر منـهی بودی جگر گوشـه‌ی حضرت رسالت، خاتون قیـامت، فاطمـه زهرا رضی الله عنـها تلفظ نفرمودی بـه اشعار …»
جهان ملک خاتون فرزند جلال الدین مسعود شاه اینجو، از سلاله‌ی خواجه رشیدالدین فضل الله و غیـاث الدین محمد وزیر و به قولی نسب او از سوی مادر بـه خواجه عبدالله انصاری عارف و شاعر معروف مـی‌رسد. بـه روایتی مادر وی سلطان بخت نام داشته و به روایت دیگر سلطان بخت نام زن پدر او بوده کـه جهان ملک با او احساس همدلی و نزدیکی بسیـار مـی‌کرده، اما اساسا ً این موضوع از آن جهت دارای اهمـیت هست که جهان ملک بخاطر احساس همدلی با «سلطان بخت»  نامـی، این اسم را بـه روی فرزندش گذاشته کـه این فرزند درون نوجوانی از دست مـی‌رود. ضربه‌ی این مرگ آنچنان سنگین مـی‌نماید کـه شاعر که تا سال‌های سال سوگوار و غمگین بر جای مـی‌ماند و مرثیـه‌های سوزناک مـی‌سراید:

دردا و حسرتا کـه مرا کام ِ جان برفت
وان جان نازنین جوان، از جهان برفت
بلبل بگو کـه باز نخواند مـیان باغ
کان روی همچو گل ز درون ِ بوستان برفت
ای دل بگو بـه منزل جانان تو کی رسی؟
کارام جان من ز پی کاروان برفت
«سلطان بخت» ِ من بـه سر تخت وصل بود
آخر چرا بـه بخت من او ناگهان برفت؟

در مرثیـه ی مؤثر و جانگداز دیگری، مادرانـه از ژرفای جان مـی‌گرید و مـی‌گوید:

گلبن روضه ی دل، سرو گلستان روان
غنچه ی باغ طرب، مـیوه ی شایسته ی جان
طفل محروم ِ شکسته دل بیچاره ی من
کام نادیده بـه ناکام برون شد ز جهان
گر کنم گریـه مکن عیب کـه بی یوسف مصر
چشم یعقوب بود روز و شب از غم گریـان
این چه زخمـی‌است کـه جز گریـه ندارد مرهم؟
این چه دردی هست که جز ناله ندارد درمان؟

آنچه از تذکره‌ها بر مـی‌آید جهان خاتون بانویی بوده هست حساس، خوش گفتار، نژاده و دارای جوهره‌ی شاعرانـه و افزون بر این زیبایی معنوی از زیبایی ظاهر هم بـه نحوی چشمگیر بهره مند بوده و دل آرام و خوش چهره مـی‌نموده است. چنانکه خود درون پیرانـه سری غزلی مـی‌سراید و در آن با حسرت از زیبایی و جوانی از دست رفته یـاد مـی‌آورد:

رخی داشتم چون گل اندر چمن
قدی داشتم راست چون سرو ناز
دو ابرو کـه بودی چو محراب دل
که جان‌ها ببستند درون وی نماز
دو چشمم بـه نوعی کـه نرگس بـه باغ
یقینش بـه دیدار بودی نیـاز
دو گیسو کـه بودی بسان کمند
به دستان دو راهم  بُدی جمله ساز
صبا گر گذشتی بـه راهم دمـی
به گوشم سخن نرم گفتی بـه راز
دوهمچو شکر، دو رخ همچو گل
به درد دل عاشقان چاره ساز

اینگونـه کـه به نظر مـی‌رسد، جهان ملک درون زندگانی خویش دو بار همسر گرفته. بار نخست بـه همراه همسر خود راهی کرمان و مقیم آنجا شده هست که خود درون قطعه ای بـه روشنی اعتراف مـی‌کند مدتی را کـه در کرمان بوده، بـه تکرار روز و شب گذرانده. وی بعد از از دست فرزند دلبندش سلطان بخت و نیز درگذشت همسرش (که هویت این همسر نخستین مشخص نیست)، دوباره بـه شیراز بر مـی‌گردد و چون درون شیراز هم پدر و مادر خود را از دست داده و دیگر خویشاوندی نزدیک جز عمویش «شیخ ابو اسحاق اینجو» برایش نمانده، بـه او پناهنده شده و به دربار او مـی‌رود. و این شیخ ابو اسحاق اینجو، همان هست که حافظ بارها درون شعرش از او بـه نیکی یـاد کرده و او را ستوده است، چرا کـه او سلطانی بسیـار ادب دوست و شعر پرور و شاعر نواز و دربار او همواره محل آمد و رفت و نشست و برخاست شاعران بزرگی چون حافظ بوده است.
پر واضح هست جهان خاتون هم کـه به شعر عشق مـی‌ورزیده، بـه این نشست‌های شاعرانـه جذب شده و در این شب‌های شعر- البته پرده- شرکت مـی‌کرده و هماورد حافظ گردیده، بطوریکه درون دیوان وی بسیـاری از غزل‌هاست کـه به تأثیر حافظ سروده شده و بسیـاری از غزل‌ها هم هست کـه در پاسخ حافظ سروده شده و پیداست کـه مـیان جهان ملک خاتون و حافظ داد و ستد‌هایی شاعرانـه بوده است. از این رو بعضی از اندیشمندان از جمله روانشاد سعید نفیسی، جهان خاتون را همان شاخ نبات حافظ دانسته اند. همان زنی کـه حافظ بـه او عشق مـی‌ورزیده و در شعرش عاشقانـه از او نام و ما هم هنگام تفأل از دیوان حافظ او را بـه شاخ نباتش سوگند مـی‌دهیم و مـی‌گوییم:
حافظ! قسم بـه شاخ نباتت بـه من بگو/ او کی بـه سیل اشک ره خواب مـی‌زند؟

در این نشست‌های شاعرانـه، بجز شاعران ،امـیران و وزیران نیز حضور داشتند کـه یکی از آنان خواجه امـین الدین جهرمـی، وزیر ابواسحاق بود کـه شاه او را بسیـار گرامـی ‌مـی‌داشت.
خواجه امـین الدین بعد از چندی شیفته‌ی احساسات پر شور و روان پر مایـه و سخنوری پر مایـه‌ی جهان خاتون مـی‌شود او را بـه همسری از عمویش خواستگاری مـی‌کند، اما جهان خاتون بـه این همسری تن درون نمـی‌دهد. امـین الدین درون درخواست خود پافشاری مـی‌نماید و سرانجام با پا درون مـیانی شاه ابواسحاق، و بعد از درنگ و ناز بسیـار، جهان ملک خاتون این وصلت را مـی‌پذیرد و بخشی از زندگانی خویش را درون کنار وی سپری مـی‌نماید.
یکی از شاعران نام آوری کـه در این مجالس شاعرانـه حضور مـی‌یـافته، عبید زاکانی شاعر طنز پرداز همدوره‌ی جهان ملک است، کـه دو بار بـه حقارت این زن، زبان هرزه مـی‌گشاید و به کژ راهی، طنز را با یـاوه گویی اشتباه مـی‌گیرد. یک بار هنگامـی‌ کـه از شعر او سخن بـه مـیان مـی‌آید و عبید شعرهای او را کـه سرشار از عشق و زنانگی است، بـه بیراهه قضاوت مـی‌کند. این موضوع درون تاریخ ادبیـات دکتر صفا جلد سوم بدینگونـه عنوان شده است: «مطایبه ی دیگری از عبید درباره‌ی جهان خاتون و زنانـه بودن اشعارش درون تذکرة الشعراء دولتشاه آمده هست که از نقل عین آن معذورم و مفهوم آن چنین هست که اگر روزی غزل‌های جهان را بـه هند برند روح خسرو با حسن دهلوی خواهد گفت که این سخن از شرم زن برآمده است! این اظهار نظر عبید کـه البته با لحن طیبت ادا شده درست است، زیرا بیشتر غزل‌های جهان درون ذکر احساسات عاشقانـه‌ی زنانـه‌ی اوست و حتا درون چند غزل ، شاعر از مردی بی وفا گله کرده است.» (تاریخ ادبیـات دکتر صفا/ جلد سوم/ بخش ۲/ص۱۰۴۸)

دیگر بار هنگام همسری اش با خواجه امـین الدین جهرمـی ‌که عبید رباعی بسیـار زشتی با کاربرد جناس در  کلمـه‌ی «جهان» مـی‌سراید کـه عرق شرم بر پیشانی مـی‌آورد کـه صد البته با این هجوگویی زننده بیشتر بـه حیثیت شاعرانـه ی خویش آسیب رساند و نـه بـه مقام جهان ملک خاتون کـه این زن همواره درون جایگاه بالا بلند خویش ایستاده است.(۲)
در مورد بخش پایـانی زندگی جهان خاتون تاریخ ادبیـات‌ها چیزی بـه دست نمـی‌دهند، اما آنچه مسلم است، این هست که با بر افتادن اعتبار آل اینجو – چنانکه رسم روزگار است، جهان خاتون هم بـه رنج و بدبختی و تنگدستی و بی‌کسی گرفتار مـی‌آید و فرومایگان بویژه زنان حسود از هیچگونـه ظلم و ستمـی‌ب ه وی پرهیز نمـی‌کنند، چنانکه خود درون شعری، بـه زنی دون صفت کـه به او ستم بسیـار روا داشته، نفرین مـی‌فرستد و او را بجای «خاتون»، « خاکِ تون» مـی‌خواند (خاک تون بـه معنای خاک درون آتشدان گرمابه‌ها و محل‌هایی از این دست)

بی نسق شد جهان ز مردم دون
خاک درون چشم مردم دون باد!
خاک ِ تون هست او، نـه خاتون است
خاک ِ تون درون دو چشم خاتون باد!
وانکه از غصه جان من خون کرد،
دلش از جور چرخ پر خون باد!
اخترش تیره باد و طالع نحس
عشرتش تلخ و بخت وارون باد!

در شعر دیگری کـه در زمان تنـهایی و تنگدستی خود سروده، مـی‌گوید با اینکه قناعت گزیده ام و در کنار مدرسه‌ی ویرانـه ای گوشـه نشین شده ام، باز نمـی‌دانم چرا این مردم دست از سرم بر نمـی‌دارند و به آزارم مـی‌پردازند:
به کنج مدرسه ای کز دلم خراب تر است،
نشسته ام من مسکین و بی و درویش
هنوز از سخن خلق رستگار نی ام،
به بحر فکر فرو رفته ام ز طالع خویش
دلم همـیشـه از آن روی پر ز خوناب است،
که مـی‌رسد نمک جور بر جراحت ریش
مرا نـه رغبت جاه و نـه حرص مال و منال
گرفته ام بـه ارادت قناعتی درون پیش
ندانم از من ِخسته جگر چه مـی‌خواهند
چو نیست با کم و بیشم ، حکایت از کم و بیش

در مورد شعر جهان ملک خاتون حتما گفت کـه شعر این شاعر بخاطر داد و ستدها و هنی‌های شاعرانـه ای  کـه با حافظ داشته، از نظر ساختمان بیرونی (از قبیل وزن، ردیف، قافیـه) و نـه از نظر درونمایـه‌ی فلسفی، بسیـار زیر تأثیر غزل‌های حافظ است. به منظور نمونـه مـی‌توان بـه موارد زیر اشاره داشت:

حافظ: یوسف گم گشته باز آید بـه کنعان غم مخور/ کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور
جهان ملک: ای دل ار سر گشته ای از جور دوران غم مخور/ باشد احوال جهان افتان و خیزان غم مخور

حافظ : ما ز یـاران چشم یـاری داشتیم/ خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
جهان ملک: ما تو را دلدار خود پنداشتیم/وز تو چشم مردمـی‌ها داشتیم

حافظ: که تا ز مـیخانـه و مـی‌نام و نشان خواهد بود/ سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
جهان ملک: که تا مدار فلک و دور زمان خواهد بود/ دل من طالب وصل تو بـه جان خواهد بود

حافظ:ی کـه حسن خط دوست درون نظر دارد/ محقق هست که او حاصل بصر دارد
جهان ملک:ی کـه شمع جمال تو درون نظر دارد/ ز آتش دل پروانـه کی خبر دارد

حافظ: ای صبا نکهتی از کوی فلانی بـه من آر/ زار و بیمار غمم راحت جانی بـه من آر
جهان ملک: ای صبا بویی از آن زلف پریشان بـه من آر/مژده ای زان گل سیراب بـه سوی چمن آر
و از این دست نمونـه‌ها کـه بسیـار است.

از جهت درونمایـه، مـهم ترین ویژگی شعر جهان ملک خاتون زنانـه بودن آن است. شعر جهان ملک بی‌هیچ پرده پوشی آنچه را کـه احساس حکم مـی‌کند، بـه رشته ی کلام درون مـی‌آورد و چون این احساس از روی روانی زنانـه و شیدا عبور دارد، سرشار از شور و شیدایی هست و گو اینکه درون آن زمان‌ها، باز گو احساسات زنانـه به منظور زنان، بسیـار دور از ذهن و به بهای ننگین شدن شاعر تمام مـی‌شده، اما جهان خاتون توجهی بـه آن نداشته و بیـان حال درونی خود را مقدم بر سخن درشت دیگران مـی‌دانسته است، چنانکه درون غزلی مـی‌گوید:
گر مدعی بـه منعم هر لحظه بر سر آید،
در وسع من نباشد، از یـار دل ب

در غزلی دیگر سیری ناپذیری خود را از عشق و عیش درون نـهایت سادگی اعلام مـی‌دارد:
بیـا کـه بی رخ خوبت نظر بـه نکنم
بغیر کوی تو جای دگر هوس نکنم
دلا مرا بـه جهان که تا که جان بود درون تن
ز عشق سیر نگردم، زعیش بس نکنم

یـا درون غزلی دیگر با بی پروایی بسیـار فقط پیراهن را حجاب مـیان خود و دلدار مـی‌بیند و رازگونـه معشوق را بـه برهنگی بدن‌ها دعوت مـی‌کند:
در مـیان من و تو پیرهنی مانده حجاب/با کنار آی …. کـه آن هم ز مـیان برخیزد
(فروغ فرخزاد هم با زبانی مدرن تر این مضمون را درون مثنوی عاشقانـه‌ی خود بیـان کرده است: ای تشنج‌های لذت درون تنم/ ای خطوط پیکرت پیراهنم)
کلام جهان ملک درون بیـان احساسات آنقدر بی دغدغه هست که گزارش ساده ترین چیزهایی کـه بر او مـی‌رود، درون شعرش وارد مـی‌شود، مثلا ً بیخوابی شب‌های دراز زمستانی، یـا زشتی معشوق:
شب‌های دراز که تا سحر بیدارم
نزدیک سحر، روی بـه بالین آرم
مـی‌پندارم کـه دیده بی دیدن دوست
در خواب رود …. خیـال مـی‌پندارم

آن دوست کـه آرام دل ما باشد
گویند کـه زشت است، بهل که تا باشد
شاید کـه به چشم نـه زیبا باشد،
تا باری از آن ِ من ِ تنـها باشد

بطور کلی شعرجهان ملک خاتون ساده و بدور از تصنع هست و خواننده فقط گاهگاهی با بعضی از اصطلاحات درون آن بر مـی‌خورد و این نـه از آن جهت هست که شاعر درون مورد آنـها درنگ کرده باشد بلکه همان اصطلاحاتی هست که درون آن روزگار معمول بوده است، از جمله رویش سرو درون کنار جویبار یـا بطور کلی آب (که اصلا ً از خصوصیـات درخت سرو هست که درون کنار آب مـی‌روید).
جهان ملک از این ویژگی استفاده کرده و در بیت زیر، قامت سرو معشوق را درون کنار جویبار اشک خود نشانده است:
دایم خیـال قد تو درون دیده ی من است
زیرا کـه جای سرو بود درون کنار ما
البته این زمـینـه را حافظ و عبید و نیز شاعران پیش از آنـها هم درون شعر بـه کار اند. بـه عنوان نمونـه مـی‌توان بـه دو بیت از حافظ اشاره داشت:
قد تو که تا بشد از جویبار دیده ی من/ بـه جای سرو جز آب روان نمـی‌بینم
چشم من کرد بـه هر گوشـه روان سیل سرشک/ که تا سهی سرو تو را تازه بـه آبی دارد

ایـهام درون شعر، کـه در بعضی از شعر‌های جهان ملک بـه چشم مـی‌خورد. (ایـهام صنعتی هست که یک کلمـه را با دو معنا یـا بیشتر درون شعر بـه کار برند) بـه عنوان نمونـه کلمـه‌ی «باری» کـه در رباعی زیر از جهان ملک بـه سه معنی بـه کار رفته:
تا بر درت ای دوست مرا باری نیست،
مشکل تر از این بر دل من باری نیست
گر نیست تو را شوق ، مرا ، باری هست
ور هست تو را صبر ، مرا ، باری نیست …
بیت زیر و ایـهام درون کلمـه‌ی پیچاندن:
در مصراع اول بـه معنی پذیرش، اجازه ی ورود؛ درون مصراع دوم بـه معنی باری کـه حمل مـی‌شود و در مصراع سوم و چهارم بـه معنی حتما ًو بی‌گمان
یـا پیچاندن درون بیت زیر با دو معنی: پیچاندن نامـه (= تومار ، لوله و در اصل خماندن نامـه) ۲ – پیچاندن(= سرگشته داشتن. چنانکه مسعود سعد مـی‌گوید: کارم همـه بخت بد بپیچاند/ درون کام زبان همـی‌چه پیچانم)
بر مثال نامـه بر خود چند پیچانی مرا
چون قلم که تا کی بـه فرق سر بگردانی مرا

کاربرد صفاتی کـه کمتر بـه کار گرفته شده اند، مثل صفت «بی نظیر» درون مورد معشوق:
خوبان روزگار بدیدم بـه چشم سر
آن بی نظیر درون دو جهانش نظیر نیست
کاربرد واژگان برخلاف قانون معتاد(= خلاف آمد عادت)

خلاف آمد عادت یـا آشنایی زدایی شگردی شگفت انگیز درون شعر و بطور کلی هنر است، درون مـیان شعرای زبان فارسی حافظ بـه صورت توانمندی خلاف آمد عادت را درون شعرهای خود بـه کار مـی‌گیرد:
روزی کـه چرخ از گِل ما کوزه‌ها کند،/زنـهار کاسه ی سر ما پر کن
اینجا درون حالی کـه انتظار فعل «مکن» مـی‌رود، چون زنـهار همـیشـه حتما با فعل نفی یـا نـهی بیـاید، خواننده بافعل «کن» روبرو مـی‌شود و احساس غرابت و شگفتی مـی‌کند. درون مورد جهان ملک خاتون هم مـی‌توان بـه بیت زیر اشاره داشت
کدام درد بگویم کـه از جفا چه نکرد
به حال زار دلم جور بی شمار جهان
عادت بر این هست که همـیشـه کلمـه ی جفا با فعل مثبت بیـاید (جفا ) اما درون بیت مورد نظر با فعل منفی آمده و نتیجه ی مثبت از آن گرفته شده.

کاربرد شخصیت‌های اسطوره ای درون شعر:
خوش باش و شادی و غم دنیـا عدم شمر
رستم ز پی چه وا زد و کاووس کی چه برد؟

کاربرد نمادهایی از قبیل چهار عنصر (آتش،خاک،باد،آب) درون یک بیت، بر اساس چگونگی حالات عاشقانـه:
بر مثال نامـه بر خود چند پیچانی مرا
چون قلم که تا کی بـه فرق سر بگردانی مرا
ز آتش دل همچو خاکی چند بر بادم دهی
وز دو دیده درون مـیان آب بنشانی مرا

از دیوان جهان ملک خاتون دو نسخه درون کتابخانـه ی ملی پاریس محفوظ هست و چه بهتر کـه آنجاست، چرا کـه مـیراث ملی ما را دیگران بهتر از خود ما حفظ مـی‌کنند.  از این دو، نسخه ی suppl.۷۳۶  کـه از مجموع نسخ خطی فارسی کتابخانـه‌ی مذکور است، تحت نظر خود شاعر کتابت شده هست و آن دیگر بـه نشانیsuppl.۱۱۰۲ از مجموع نسخ خطی فارسی این کتابخانـه، از روی نسخه‌ی نخستین نوشته شده است.
دویست و بیست(=۲۲۰) غزل از این دیوان بـه همت ‌هانری ماسه شرق شناس پر آوازه بـه فرانسه برگردان شده و فرانسویـان بعد از خواندن این اشعار احساس شاعرانـه‌ی جهان ملک خاتون را بـه شاعره‌ی خودشان مارسلین دبوردو – والمور Valmore Marceline Desbordes ۱۷۸۶ – ۱۸۵۹  نزدیک یـافته و جهان ملک خاتون را مارسلین ایرانی نامـیده اند. (۳)
و اینک با نام جاودانگی نوشتار را با یکی از غزل‌های زیبای این شاعر بـه پایـان مـی‌بریم:

پیش روی تو دلم از سر جان برخیزد
جان چه باشد؟ ز سر هر دو جهان برخیزد
گر گذاری قدمـی ‌بر سر خاک عاشق،
از دل خاک سیـه کنان بر خیزد
چند درون خواب رود بخت من شوریده
وقت آن هست که از خواب گران برخیزد
فتنـه برخیزد و آن گلبن نو بنشیند
سرو بنشیند و آن سرو روان بر خیزد
در مـیان من و تو پیرهنی مانده حجاب،
با کنار آی …. کـه آن هم ز مـیان برخیزد
گر کنم شرح پریشانی احوال جهان
ای بسا نعره کـه از پیر و جوان بر خیزد

پا نوشت‌ها:
۱ – پروین ستاره ی ادب آسمان ایران/ دکتر محمد جواد شریعت/مؤسسه ی انتشاراتی مشعل/ ص۱۶
۲ – وزیرا! جهان قحبه ای بی وفاست
تو را از چنین قحبه ای ننگ نیست؟
برو …. فراخی دگر را بخواه
خدای «جهان» را «جهان» تنگ نیست (لطایف عبید زاکانی با تصحیح و مقدمـه ی عباس اقبال/ انتشارات اقبال)
آیـا زنان حتما از عبید گلایـه ای داشته باشند کـه در ۶۰۰ سال پیش این رباعی را مـی‌سراید، درون حالی کـه هنوز هم کـه هنوز است، نویسندگان پرآوازه ی ما با کتاب‌هایی کـه بر آنـها چاپ‌های متعدد مـی‌خورد بگونـه ای دیگر درون حقارت زنان رستاخیز مـی‌کنند. مثلا ً نویسنده ای چون م.ف.فرزانـه  از مادر صادق هدایت(خانم زیورالملوک) بهانـه مـی‌گیرد کـه چرا فقط کلفت‌های پیر و زشت را انتخاب مـی‌کرده که تا صادق هدایت نتواند کلفت بازی کند و غرایز اش را خاموش نماید و نـهایتا ً دارای گره‌های روانی بشود و سرانجام خود را بکشد. آیـا اینگونـه اندیشیدن درون مورد یک قشر اجتماع – کلفت‌ها- کـه نام شان بیـان کننده‌ی سرنوشت شان است،(کلفت بـه معنی رنج، زحمت) و نیز اینگونـه برخوردهای فرویدییسم درون مورد نویسنده ای کـه خط زندگی اش یک خط معمولی نبوده و از یک قدرت شگفت انگیز خلاقه برخوردار بوده ، درون نوجوانی روی بـه متافیزیک آورده، از جوانی با نویسندگانی چون جیمز جویس گره خورده و اصلا ً دارای ساختمان ذهنی دیگر گونـه و فرهنگ درونی متعالی است، سلامت است؟ حتما از جناب فرزانـه پرسید بعد چرا افراد دیگری کـه در آن خانـه زندگی مـی‌کرده اند، هیچیک بـه این عارضه گرفتار نیـامده اند؟ نویسنده درون صفحات دیگر داستان‌های کلفت بازی خود را با رقیـه و بتول و ملیحه و دیگر زنان بدبختی که  بـه نام کلفت و بخاطر یک لقمـه نان بـه خانـه‌ی آنـها پناهنده مـی‌شدند با آب و تاب شرح مـی‌دهد و ضمن پرداختن بـه این مسأله مـی‌خواهد کـه نتیجه ای مثبت و مساعد را بـه دوش خواننده آوار کند.(صادق هدایت درون تار عنکبوت/ انتشارات فروغ/ سال ۲۰۰۴) امثال «فرزانـه»‌ها را حتما به داستان واقعی «رفعت»، جلد اول کتاب تهران قدیم، صفحه ی ۳۸۱  نوشته ی جعفر شـهری ارجاع داد، که تا بخوانند و ببینند کـه این طبقه وقتی زخمـی ‌بشوند، چگونـه انتقام مـی‌گیرند. رفعت بچه ای ده، دوازده ساله ای بود کـه به نام کلفت از روستا بـه تهران آمد و در خانـه ی شخص متمولی مشغول بـه کار و پس از مدتی توسط ارباب و پسرش آلوده شد و خانم خانـه بعد از باردار شدن وی، او را بی انصافانـه از خانـه بیرون انداخت، رفعت هم بعد از مدتی کـه برای یک دلاله کار کرد و پول و پله ای بـه هم زد، خانـه‌ی فسادی دایر نمود و شکارچی ان و زنان طبقه‌ی اعیـان و اشراف شد و بدین ترتیب انتقام خود را از اشراف زادگان بی شرم گرفت. البته  پرداختن بـه این موضوع (کلفت و کلفت بازی – کـه از محقرترین چهره‌های خوار داشت زنان است) گنجای بیشتری مـی‌طلبد کـه اکنون درون حوصله ی این نوشتار نیست و در آینده پیشکش خوانندگان گرامـی‌ خواهد شد.
۳ – Sainte Beuve درون مورد مارسلین گفته است: «صدای این بانو پر از سوز و غم هست که که تا پایـان عمر حتما خاطره ی وی را بـه خاطر داشت.

گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ

منبع: nasour.net

.   .

فروغ فرخزاد (۸ دی، ۱۳۱۳ – ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵) شاعر معاصر ایرانی است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد کـه از نمونـه‌های قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد درون ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل بدرود حیـات گفت.

فروغ با مجموعه‌های «اسیر»، «دیوار» و «عصیـان» درون قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی درون فروغ شد. وی درون بازگشت دوباره بـه شعر، با انتشار مجموعه «تولدی دیگر» تحسین گسترده‌ای را برانگیخت، سپس مجموعه «ایمان بیـاوریم بـه آغاز فصل سرد» را منتشر کرد که تا جایگاه خود را درون شعر معاصر ایران بـه عنوان شاعری بزرگ تثبیت نماید.

بعد از نیما یوشیج فروغ، درون کنار احمد شاملو، مـهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری از پیشگامان شعر معاصر فارسی است. نمونـه‌های برجسته و اوج شعر نوی فارسی درون آثار فروغ و شاملوپدیدار گردید.  .

فروغ درون ظهر ۸ دی‌ماه درون خیـابان معزالسلطنـه کوچه خادم آزاد درون محله امـیریـه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانی‌ تبار بـه دنیـا آمد.

پوران فرخزاد بزرگتر فروغ چندی پیش اعلام کرد فروغ روز هشتم دی ماه متولد شده و از اهل تحقیق خواست که تا این اشتباه را تصحیح کنند.[۲]

فروغ فرزند چهارم توران وزیری تبار  ( اهل کاشان )    و سرهنگ محمد فرخزاد  ( اهل تفرش ) است.

از دیگر اعضای خانواده او مـی‌توان برادرش، فریدون فرخزاد و بزرگترش، پوران فرخزاد را نام برد.

فروغ با مجموعه‌های اسیر، دیوار و عصیـان درون قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد.

ازدواج با پرویز شاپور [ویرایش]

فروغ فرخزاد و همسرش پرویز شاپور کـه بعد از وی جدا شد

فروغ درون سالهای ۱۳۳۰ درون ۱۶ سالگی با پرویز شاپور طنزپرداز ایرانی کـه پسر مادر وی بود، ازدواج کرد. این ازدواج درون سال ۱۳۳۴ بـه جدایی انجامـید. حاصل این ازدواج، پسری بـه نام کامـیار بود.

فروغ پیش از ازدواج با شاپور، با وی نامـه‌نگاری‌های عاشقانـه‌ای داشت. این نامـه‌ها بـه همراه نامـه‌های فروغ درون زمان ازدواج این دو و همچنین نامـه‌های وی بـه شاپور بعد از جدایی از وی بعدها توسط کامـیار شاپور و عمران صلاحی درون کتابی بـه نام «اولین تپش‌های عاشقانـهٔ قلبم» منتشر گردید.

سفر بـه اروپا

پس از جدایی از شاپور، فروغ فرخ‌زاد، به منظور گریز از هیـاهوی روزمرگی، زندگی بسته و یکنواخت روابط شخصی و محفلی، بـه سفر رفت. او درون این سیر و سفر، کوشید که تا با فرهنگ اروپا آشنا شود. با آنکه زندگی روزانـه‌اش بـه سختی مـی‌گذشت، بـه تئاتر و اپرا و موزه مـی‌رفت. وی درون این دوره زبان ایتالیـایی، فرانسه و آلمانی را آموخت. سفرهای فروغ بـه اروپا، آشنایی‌اش با فرهنگ هنری و ادبی اروپایی، ذهن او را باز کرد و زمـینـه‌ای به منظور دگرگونی فکری را درون او فراهم کرد.

آشنایی با ابراهیم گلستان و کارهای سینمایی فروغ

آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تغییر فضای اجتماعی و درنتیجه تحول فکری و ادبی درون فروغ شد.

در سال ۱۳۳۷ سینما توجه فروغ را جلب مـی‌کند. و در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا مـی‌شود و این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر مـی‌دهد. و چهار سال بعد یعنی درون سال ۱۳۴۱ فیلم خانـه سیـاه هست را درون آسایشگاه جذامـیان باباباغی تبریز مـی‌سازند. و در سال ۱۳۴۲ درون نمایشنامـه شش شخصیت درون جستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان مـی‌دهد. درون زمستان همان سال خبر مـی‌رسد کـه فیلم «خانـه سیـاه است» برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز درون همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد. درون سال ۱۳۴۳ بـه آلمان، ایتالیـا و فرانسه سفر مـی‌کند. سال بعد درون دومـین جشنواره سینمای مولف درون پزارو شرکت مـی‌کند کـه تهیـه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را بـه او پیشنـهاد مـی‌دهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش مـی‌شوند. بعد از این دوره، وی مجموعه تولدی دیگر را منتشر کرد. اشعار وی درون این کتاب تحسین گسترده‌ای را برانگیخت؛ بعد از آن مجموعه ایمان بیـاوریم بـه آغاز فصل سرد را منتشر نمود.

پایـان زندگی

آخرین مجموعه شعری کـه فروغ فرخزاد، خود، آن را بـه چاپ رساند مجموعه تولدی دیگر است. این مجموعه شامل ۳۱ قطعه شعر هست که بین سال‌های ۱۳۳۸ که تا ۱۳۴۲ سروده شده‌اند. بـه قولی دیگر آخرین اثر او «ایمان بیـاوریم بـه آغاز فصل سرد» هست که بعد از مرگ او منتشر شد.

فروغ فرخزاد درون روز ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی با اتوموبیل جیپ شخصی‌اش، بر اثر تصادف درون جاده دروس–قلهک درون تهران جان باخت. جسد او، روز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور نویسندگان و همکارانش درون گورستان ظهیرالدوله بـه خاک سپرده شد. آرزوی فروغ ار زبان خودش: «آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آن‌ها با مردان است» «من بـه رنج‌هایی کـه انم درون این مملکت درون اثر بی عدالتی مردان مـی‌برند، کاملا واقف هستم و نیمـی از هنرم را به منظور تجسم دردها و آلام آن‌ها بـه کار مـی‌برم.»

.

فخرعظما ارغون هم همان فخرعادل خلعتبری ؛ مادر گرامـی غزل بانو سیمـین بهبهانی است  . کراچی درون وصف حال او نوشته هست :

فخرعظما ارغون ( فخرعادل خلعتبری ) ( 1316 ق – 1345 ش ) پدرش مرتضا قلی ارغون ( مکرم السلطان ) از افسران بلندپایـه دوره قاجار و مادرش قمرخانم عظمت السلطنـه بود . او زبان فارسی ، آشنائی با دیوان ها و متون کهن ، زبان عربی ، فقه و اصول فلسفه را هم گام با دو برادر درون مکتب خانـه خصوصی آموخت . زبان فرانسوی را درون کودکی زیر نظر مربی سوئیسی کـه در منزل شان اقامت داشت ، آموخت . بـه مدرسه ژاندارک و مدرسه آمریکائی رفت ، گواهی نامـه پایـان تحصیلات این دو مدرسه را بـه دست آورد . موسیقی اصیل ایرانی را از یک بانوی کلیمـی بـه نام خانم جان مشاق آموخت . درون سال 1303 ش با عباس خلیلی نویسنده و مدیر روزنامـه اقدام ازدواج کرد .

ثمره این ازدواج ی بـه نام سیمـین بهبهانی بود . ازدواج او با خلیلی موفق نبود و سرانجام بـه جدائی کشید . بعد از جدائی درون سال 1310 با مدیر روزنامـه آینده ایران ؛ عادل خلعتبری ازدواج کرد . از این بعد نام خود را بنا بـه خواست همسرش ، بـه فخرعادل تغییر داد . از او صاحب سه فرزند بـه نام های عادل نژاد ( غوغا ) ، عادل دخت ( ترانـه سهراب ) و عادلفر شد کـه اکنون درون آمریکا بـه سر مـی برند . شاعر از سال 1304 که تا 1308 ش. عضو جمعیت نسوان وطن خواه بود و از سال 1311 ش سردبیری روزنامـه آینده ایران را بر عهده داشت . درون سال 1314 ش. روزنامـه نامـه بانوان را منتشر کرد . وی عضو فعال کانون بانوان بود و در جهت آگاهاندن زن ایرانی سخنرانی های مفیدی درون انجمن ایراد مـی کرد . او از جملهانی بود کـه در تأسیس دبیرستان ان نقش داشت . سال ها درون دبیرستان های ناموس ، دارالمعلمات و نوباوگان تهران ، زبان فرانسوی تدریس کرد و در استخدام وزارت فرهنگ بود . بعد از بازنشستگی درون سال 1337 ش. به منظور سرپرستی فرزندانش بـه امریکا رفت ، هشت سال دوری از وطن را تحمل کرد و در شصت و هشت سالگی چشم از جهان فرو پوشید . بنا بـه وصیت او ، پیکر سردش بـه ایران منتقل و در ابن بابویـه درون جوار شیخ صدوق بـه خاک سپرده شد .

.

.    .

سیمـین خلیلی معروف بـه سیمـین بهبهانی فرزند عباس خلیلی (شاعر و نویسنده و مدیر روزنامـه اقدام) است. حاج مـیرزا حسین حاج مـیرزاخلیل مشـهور بـه مـیرزا حسین خلیلی تهرانی کـه از رهبران مشروطه بود، عموی پدر او و علامـه ملاعلی رازی خلیلی تهرانی پدربزرگ اوست. پدرش عباس خلیلی (۱۲۷۲ نجف – ۱۳۵۰ تهران) بـه دو زبان فارسی و عربی شعر مـی‌گفت و حدود ۱۱۰۰ بیت از ابیـات شاهنامـه فردوسی را بـه عربی ترجمـه کرده بود و در ضمن رمان‌های متعددی را هم بـه رشته تحریر درآورد کـه همگی بـه چاپ رسیدند.

مادر او فخرعظما ارغون (۱۳۱۶ ه.ق – ۱۳۴۵ ه.ش) مرتضی قلی ارغون (مکرم السلطان خلعتبری) از بطن قمر خانم عظمت السلطنـه (فرزند مـیرزا محمد خان امـیرتومان و نبیره امـیر هدایت الله خان فومنی) بود. فخر عظما ارغون فارسی و عربی و فقه و اصول را درون مکتبخانـه خصوصی خواند و با متون نظم و نثر آشنایی کامل داشت و زبان فرانسه را نیز زیر نظر یک مربی سوئیسی آموخت. او همچنین از زنان پیشرو و از شاعران موفق زمان خود بود و در انجمن نسوان وطن‌خواه عضویت داشت و مدتی هم سردبیر روزنامـه آینده ایران بود. او همچنین عضو کانون بانوان و حزب دموکرات بود و به عنوان معلم زبان فرانسه درون آموزش و پرورش خدمت مـی‌کرد.

پدر و مادر سیمـین کـه در سال ۱۳۰۳ ازدواج کرده بودند، درون سال ۱۳۰۹ از هم جدا شدند و مادرش با عادل خلعتبری (مدیر روزنامـه آینده ایران) ازدواج کرد و صاحب سه فرزند دیگر شد.

سیمـین بهبهانی ابتدا با حسن بهبهانی ازدواج کرد و به نام خانوادگی همسر خود شناخته شد ولی بعد از وی با منوچهر کوشیـار ازدواج نمود. او سال‌ها درون آموزش و پرورش با سمت دبیری کار کرد.

او درون سال ۱۳۳۷ وارد دانشکده حقوق شد، حال آنکه درون رشته ادبیـات نیز قبول شده بود. درون همان دوران دانشجویی بود کـه با منوچهر کوشیـار آشنا شد و با او ازدواج کرد. سیمـین بهبهانی سی سال-از سال ۱۳۳۰ که تا سال ۱۳۶۰- تنـها بـه تدریس اشتغال داشت و حتی شغلی مرتبط با رشتهٔ حقوق را قبول نکرد.

در ۱۳۴۸ بـه عضویت شورای شعر و موسیقی درون آمد . سیمـین بهبهانی، هوشنگ ابتهاج، نادر نادرپور، یدالله رویـایی، بیژن جلالی و فریدون مشیری این شورا را اداره مـی‌د . درون سال ۱۳۵۷ عضویت درون کانون نویسندگان ایران را پذیرفت .

در ۱۳۷۸ سازمان جهانی حقوق بشر درون برلین مدال کارل فون اوسی یتسکی را بـه سیمـین بهبهانی اهدا کرد . درون همـین سال نیز جایزه لیلیـان هیلمن / داشیل هامت را سازمان نظارت بر حقوق بشر (HRW) بـه وی اعطا کرد.

بهبهانی، درون روز دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۸ هنگامـی کـه قرار بود به منظور سخنرانی درباره درباره فمـینیسم درون روز جهانی زن بـه پاریس برود، با ممانعت ماموران امنیتی روبرو شد. ماموران با توقیف گذرنامـه بهبهانی، بـه او اعلام د کـه ممنوع الخروج است.[۳][۴]

شعر معروف دوباره مـیسازمت وطن درون سال پنجاه و نـه توسط وی سروده شد.این ترانـه توسط داریوش اقبالی خواننده سرشناس ایرانی اجرا شد.

باراک اوباما درون پیـام خود بـه مناسبت نوروز ۱۳۹۰، ضمن اشاره بـه ممنوع الخروج بودن وی، قسمتی شعر دوباره مـی سازمت وطن را خواند.

آثار

  • سه‌تار شکسته (۱۳۳۰/۱۹۵۱)
  • جای پا (۱۳۳۵/۱۹۵۴)
  • چلچراغ (۱۳۳۶/۱۹۵۵)
  • مرمر (۱۳۴۱/۱۹۶۱)
  • رستاخیز (۱۳۵۲/۱۹۷۱)
  • خطی ز سرعت و از آتش (۱۳۶۰/۱۹۸۰)
  • دشت ارژن (۱۳۶۲/۱۹۸۳)
  • گزینـه اشعار (۱۳۶۷)
  • درباره هنر و ادبیـات (۱۳۶۸)
  • آن مرد، مرد همراهم (۱۳۶۹)
  • کاغذین‌جامـه (۱۳۷۱/۱۹۹۲)
  • کولی و نامـه و عشق (۱۳۷۳)
  • عاشق‌تر از همـیشـه بخوان (۱۳۷۳)
  • شاعران امروز فرانسه (۱۳۷۳) [ترجمـه فارسی از اثر پیر دوبوادفر، چاپ دوم :۱۳۸۲]
  • با قلب خود چه خ؟ (۱۳۷۵/۱۹۹۶)
  • یک دریچه آزادی (۱۳۷۴/۱۹۹۵)
  • مجموعه اشعار (۲۰۰۳)
  • یکی مثلا این کـه (۲۰۰۵)

.

طبق آماری کـه برخی طرفداران حقوق زن منتشر کرده اند ، درون سراسر ادبیـات فارسی ، از رودکی که تا امروز ، درون برابر ۸۰۰۰ شاعر شناخته شده مرد ، تنـها ۴۰۰ شاعر زن وجود داشته اند! این رقم درون فرهنگنامـه زنان پارسیگو کـه شاعران سراسر قلمرو  زبان فارسی را درون بر مـی گیرد – یعنی ایران و افغانستان و تاجیکستان و پاکستان و…- بـه ۱۰۰۰ نام افزایش مـی یـابد. درون دنیـای عرب نیز طبق گزارش معجم الشاعرات فی الجاهلیة و الاسلام از دوره جاهلیت که تا دوره اسلامـی – بـه استثنای روزگار معاصر-  مـی توان بـه نام و زندگی نامـه بیش از ۵۰۰  شاعر زن اشاره کرد.راستی چرا این چنین هست و چرا شاعران زن ، نسبت بـه مردان ، کم شمار بـه نظر مـی رسند؟

اگر پاسخ این سوال را از مردگرایـان روزگار  طلب کنیم، پوزخندی مـی زنند و مـی گویند: پر واضح هست که زن جماعت استعداد شاعری ندارند و نمـی توانند با مردان درون این عرصه رقابت کنند! و اگر همـین پرسش را با یکی از جماعت فمنیست – کثرالله امثالهم ! – مطرح کنیم ، چینی بـه ابروان مـی افکنند و تقصیر  را یکسره بـه گردن  «پیشینـه تاریخی مرد سالار » و « زیربنای فرهنگی جامعه» مـی افکنند کـه در طی قرون متمادی با ظلم و ستم و تبعیض هر گونـه امکان رشد و شکوفایی و خلاقیت را از زن ایرانی و شرقی سلب کرده است!

واقعیت آن هست که این هردو نگاه بـه شدت بسته و  اسیر نگرش تی هستند و هیچ به این نکته توجه ندارند کـه شاعری از سرچشمـه شعور انسانی مـی جوشد و زنانگی و مردانگی و پیری و جوانی و عوارضی از این دست نمـی تواند فی نفسه آن را محدود کند. هر شاعری پیش از آنکه زن یـا مرد باشد ، انسانی هست با شعوری خلاق و احساس و عاطفه ای معمولا  سرشارتر و نیرومند تر از انسانـهای معمولی!

اگر سنتی کـه در گذشته درون زمـینـه نگارش تذکره (زندگی نامـه ) شاعران زن وجود داشت و آثاری چون اشعار النساء (تالیف ابوعبدالله مرزبانی خراسانی ، متوفی ۳۸۴ ه ق ) و اشعار الجواری (تالیف مفجع بصری، متوفی ۳۲۷ ه ق) و الاماء الشواعر (تالیف ابوالفرج اصفهانی ، متوفی ۳۵۶ ه ق ) و النساء الشواعر ( تالیف ابن الطراح ، متوفی ۷۲۰ ه ق) و کتاب بلاغات النساء از ابن طیفور (متوفی ۲۸۰ ه ق) را درون تاریخ ادبیـات این سوی جهان پدید آورده است ، تداوم مـی یـافت ، ما امروز بهتر و علمـی تر از این مـی توانستیم درون مورد صحت و سقم این آمارها و دیدگاهها سخن بگوییم.

 بی آنکه بخواهیم تاثیر شرایط اجتماعی گذشته را – با وجود  سیـاه نمایی ها و مبالغه هایی کـه در مورد آن صورت مـی گیرد – یکسره نادیده بگیریم ، مـی توانیم بـه عامل واقعی تری اشاره کنیم کـه باعث مـی شده زنان ، در گذشته کمتر بـه شعر و شاعری رسمـی و حرفه ای روی بیـاورند.  این عامل بـه ماهیت «ادبیـات رسمـی» ما درون گذشته بازمـی گردد.

 شاعری درون گذشته سرزمـین ما- جدا از ادبیـات خانقاهی و عرفانی کـه آن هم از ادبیـات مردانـه دیگری حمایت مـی کرد – عمدتا  درون دو وادی «قصیده گویی» و مدیحه گستری و «غزل» و سخن عاشقانـه منحصر و محصور بوده است. شاعران قدیم  یـا حتما «مدح ممدوح» مـی گفتند و از طریق گرفتن صله از پادشاهان و دیگر اصحاب قدرت و ثروت ، چیزی بـه جیب مـی زدند ، یـا  حتما زبان بـه «تغزل» مـی گشودند و مـی کوشیدند با شعری دلاویز درون دل معشوق رخنـه کنند و دامن وصالی بـه کف بیـاورند!

ورود بـه این دو عرصه  درون گذشته بـه مقتضای طبع و سرشت مردان ، به منظور آنان امری طبیعی و دست کم متداول بود ، اما به منظور زنان ، بـه واسطه سرشت و خوی زن شرقی ، امری مطلوب و خواستنی شمرده نمـی شد. زنان فرهیخته روزگارقدیم کـه اندک هم نبودند ، ترجیح مـی دادند بـه جای چاپلوسی به منظور اصحاب قدرت و جاه و یـا فرود آمدن از اریکه معشوقی و  ناز و روی آوردن به عجز و لابه و نیـاز عاشقانـه بر درگاه جنس مرد – بـه شیوه برخی از زنان شاعر این زمانـه! – عطای شاعری رسمـی را بـه . به لقای آن ببخشند و راه دیگری  به منظور بیـان احساسات و عواطف خودشان انتخاب کنند. این راه ، همانا ادبیـات غیر رسمـی و به اصطلاح «عامـیانـه» بود. اگر به لالایی های مادرانـه و بسیـاری از تصنیفها و ترانـه های محلی و اغلب متلها و قصه های روستایی و …گوش بسپاریم ، صدای زنی را مـی شنویم که  احساسات و رنجهای فروخورده خود را نجیبانـه نغمـه سرکرده است! اگر نام و نشان شاعران و آفرینندگان ادبیـات عامـیانـه کـه اغلب یـا بسیـاری از آنـها زن بوده اند ، بخلاف  نوع شاعران رسمـی ، برجای نمانده ، بـه این علت هست که هیچ دربار و نـهاد رسمـی از آنـها حمایت نکرده هست و این سروده ها کـه از قضا صمـیمانـه ترین بخش از ادبیـات ما را تشکیل مـی دهد ، بـه بـه ما رسیده و بخش عمده ای از آنـها نیز درون غوغای زمان – مثل نام آفرینندگانشان – از یـادها رفته است!  .

منبع > نوشته محمد رضا ترکی *(سایت فصل فاصله)

  • نویسندگان زن ایرانی

زنان رمان نويس، ستارگان ادبيات ايران منبع> کانون زنان ایرانی

در طول یک دهه گذشته فهرست داستان های پرفروش ایرانی درون سیطره نویسندگان زن بوده است. بنا بـه گفته حسن مـیرعابدینی کارشناس ادبیـات ایران کـه یـافته های او اخیراً درون مجله زنان منتشر شده است، تعداد زنانی کـه رمان منتشر کرده اند بـه 370 رسیده است.

کتاب های زنان درون ايران که تا کنون بیش از کتاب های مردان فروش کرده هست و این شاید بـه دلیل زبان ساده يا بـه قول برخي منتقدان، زبان ساده نما (راوی اول شخص) باشد. درون حالی کـه رمان های ایرانی بـه طور متوسط درون تیراژ 5000 نسخه چاپ مـی شوند بعضی از کتاب های رنان بـه بیش از 100 هزار نسخه نیز رسیده است.

مجید اسلامـی منتقد و سردبیر مجله ادبی و هنری «هفت» درون مصاحبه ای گفت: «نویسندگان زن نـه تنـها پیشتاز ادبیـات فارسی شده اند بلکه دیدگاه جامعه درون مورد زنان نویسنده را تغییر داده اند. زماني دراز بود کـه زنان نویسنده با جامعه مشکل داشتند ولی امروز نویسنده بودن زنان دارای ارزش و منزلت است. آنـها به منظور خوانندگانشان ستاره بـه حساب مـی آیند.»

از سال های 1930 که تا 1960 فقط چند نفر نویسنده زن درون ايران وجود داشت و بسیـاری از آنـها از اسامـی مستعار استفاده مـی د. انرژی زنان ادیب درون آن زمان بیشتر صرف احقاق حقوق اساسی مثل حق رأی مـی شد.

تا سال های 1970 بر تعداد زنانی کـه از دانشگاه فارغ التحصیل مـی شدند و همـینطور بر تعداد زنانی کـه بواسطه کار درون خارج از خانـه بـه استقلال مالی رسیده بودند. شکوفایی صنعت نفت بر درآمد ها بیش از پیش افزود و همـین موجب شد که تا امکان سفر بـه خارج از كشور فراهم شود و آنـها نیز درون پی این سفر ها خود را با زنان سایر کشور ها مقایسه د.

انقلاب اسلامـی درون سال 1979 نقطه عطفی به منظور نویسندگان زن بود. جنگ با عراق درون فاصله سال های 1980 که تا 1988 باعث شد که تا زنان تسلط بیشتری بر زندگی خود پیدا کنند چرا کـه همسران بسیـاری از آنـها بـه جبهه جنگ مـی رفتند.

گلی امامـی درون مصاحبه ای گفت: «در پی انقلاب و سختی های ناشی از جنگ بسیـاری از زنان بـه این نتیجه رسیدند کـه باید دیدگاه منفعلانـه خود را کنار بگذارند و از خانـه بیرون بروند و برای امرار معاش کار کنند. سرانجام آنـها بعد از پایـان یـافتن جنگ اين جسارت را پیدا د کـه درباره جنگ بنویسند.»

اولین رمان پرفروش یک نویسنده زن ایرانی «بامداد خمار» نام داشت. این رمان را فاطمـه حاج سید جوادی درون سال 1998 منتشر کرده بود. داستان این رمان کـه در سال های 1940 مـی گذرد درباره زندگی زنی هست که خانواده اشرافی خود را ترک مـی کند و با یک نجار ازدواج مـی کند. اما مرد انساني خشن و بددهن از آب درون مـی آید و زن نیز او را ترک مـی کند و با دیگری ازدواج مـی کند. این کـه زن شوهر خود را ترک کرده بود، عمل متهورانـه ای درون زمان خود محسوب مـی شد.

در پی انتشار رمان بامداد خمار موجی از رمان های نویسندگان زن بـه راه افتاد و این بحث را درون مـیان عموم مطرح کرد کـه پیرنگ ها و شخصیت ها چه چیزی را درباره وضعیت زنان درون ايران آشکار مـی کنند.

هرچند پیشگامان ادبیـات داستانی زنان درون اوایل قرن بیستم افرادی تحصیلكرده و از خانواده های نخبه بودند ولی بسیـاری از رمان نویسان موفق امروز درون محیطی سنتی رشد کرده اند. این نویسندگان اکثراً زنان خانـه داری هستند کـه در فاصله بین کار های خانـه بـه نویسندگی مـی پردازند و از تجارب خود بهره بسیـار مـی برند.

برای مثال فریبا وفی 43 ساله کـه رمانش با عنوان «پرنده من» درون سال 2002 برنده سه جایزه مـهم ادبی ایران شد هرگز بـه دانشگاه نرفت. او درون جوانی هر دو ماه یک بار از زادگاهش تبریز بـه تهران مسافرت مـی کرد که تا هم کتاب بخرد و هم نوشته های خود را بـه استادان ادبیـات نشان بدهد.

ازدواج و بعد هم بچه دار شدن روند رمان نویس شدن او را بـه تأخیر انداخت. او درون حالی کـه در آپارتمان بسیـار کوچک خود نشسته مـی گوید: «من با شوهرم خیلی جر و بحث مـی کردم چون او رمان نویسی را شغل نمـی دانست.» وفي زماني بـه نویسندگی مـی پردازد كه بچه هایش بـه مدرسه مـی روند.

از جمله موضوعاتی کـه برای نوشتن به منظور او الهام بخش مـی شوند گذراندن دوره آموزش درون دانشکده پلیس است. او درون رمان «ترلان» (اسم شخصیت اصلی داستان است) زنانی را توصیف مـی کند کـه از خانواده هایی فقیر وارد محیط خشن دانشکده افسری مـی شوند.

در یک رمان پرفروش دیگر با عنوان «عادت مـی کنیم» اثر زویـا پیرزاد، زن مطلقه 41 ساله ای بـه نام آرزو یک بنگاه معاملاتی را کـه زمانی بـه پدرش تعلق داشته، مـی گرداند. درون ایران چنین حرفه ای درون انحصار مردان است. آرزو درون خارج از محیط کار حتما مادر و خود را راضی کند؛ مادر و او شخصیت هایی سطحی هستند کـه فکر و ذکر شان فقط خرید و گردش و تفریح است.تنـها مایـه آرامش او شیرین، دوست و همکارش درون بنگاه است.

این دو زن مستقل اند و به مردان اعتمادی ندارند. ولی آرزو درون پی سرکوفت مادر و ش و حتی دوستش شیرین، عاشق یکی از مشتریـان خود مـی شود. آرزو درون واقع نماد زنان مـیانسال درون ایران هست که بین سنت و مدرنیته درون چالش هستند. او تعصباتی را کـه درباره حرفه ای کـه خاص مردان انگاشته مـی شود کنار زده و از شوهر خود طلاق گرفته است. ولی او وقتی درون مقابل تعصبات جامعه درباره ازدواج دوباره یک زن مـیانسال تسلیم مـی شود ضعف هایش درون واقع خود را نشان مـی دهند؛ او سرانجام بـه این باور مـی رسد کـه به عنوان یک زن مطلقه مـیانسال چاره ای ندارد جز اینکه فقط بـه بزرگ خود بپردازد.

منبع:http://books.chn.ir

  • هنرمندان زن سینما و تاتر درون ایران

منبع_ ویکی‌پدیـا

آهو خردمند متولد ۱۳۲۹ درون تهران . نیکو خردمند بازیگر و دوبلور. فارغ التحصیل دانشکده هنرهای دراماتیک. آغاز فعالیت هنری از سال ۱۳۴۷ با حضور درون صحنـه از نمایش‌ها: «خسرو و شیرین» ، «افول» ، «لبخند باشکوه آقای گیل» . فعالیت درون تلویزیون از سال ۱۳۵۱ با مجموعه «آدم و حوا». از دیگر مجموعه‌ها: «خلیل ده مرده»، «طلاق»، «در گذر عاشقی». آغاز فعالیت درون سینما از سال ۱۳۵۲ با فیلم «پسر ایران از مادرش بی خبر است» ساخته فریدون رهنما. خردمند درون سال ۱۳۶۳ ایران را ترک کرد و نزدیک بـه دو دهه درون آمریکا و کانادا اقامت داشت . او درون این سال‌ها درون چند نمایش و مجموعه تلویزیونی حضور یـافت . خردمند سه سال پیش بـه ایران بازگشت و فعالیت سینمایی اش را پی گرفت.

 فیلم‌شناسی [ویرایش]۱۳۸۹ قصه پریـا [بازیگر

۱۳۸۹ ملکوت [بازیگر]

۱۳۸۹ پرتقال خونی [بازیگر]

۱۳۸۵ بچه‌های ابدی ( پوران درخشنده ) [بازیگر]

۱۳۸۴ ستاره‌ها ۱: ستاره مـی‌شود ( فریدون جیرانی ) [بازیگر]

۱۳۸۳ ما همـه خوبیم ( بیژن مـیرباقری ) [بازیگر]

۱۳۸۳ گاهی واقعی ( رامـین لباسچی ) [بازیگر]

۱۳۸۲ شـهر زیبا ( اصغر فرهادی ) [بازیگر]

۱۳۸۱ واکنش پنجم ( تهمـینـه مـیلانی ) [بازیگر]

۱۳۶۵ دزد و نویسنده ( کاظم معصومـی ) [بازیگر]

۱۳۶۴ پدربزرگ ( مجید قاریزاده ) [بازیگر]

۱۳۶۲ دادشاه ( حبیب کاوش ) [بازیگر]

۱۳۶۲ سیـاه راه ( کوپال مشکوة ) [بازیگر]

۱۳۶۱ تفنگدار ( جمشید حیدری ) [بازیگر]

۱۳۶۱ عفریت ( فرشید فلک نازی ) [بازیگر]

۱۳۵۹ انفجار ( ساموئل خاچیکیـان ) [بازیگر]

۱۳۵۹ مرز ( جمشید حیدری ) [بازیگر]

۱۳۵۵ پسر ایران از مادرش بی خبر هست ( فریدون رهنما ) [بازیگر]

افتخارات [ویرایش]کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن (ما همـه خوبیم) – [دوره ۲۳ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) – سال ۱۳۸۳]

کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن (شـهر زیبا) – [دوره ۲۲ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) – سال ۱۳۸۲]

کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش اول زن (ما همـه خوبیم) – [دوره ۹ جشن خانـه سینما (مسابقه) – سال ۱۳۸۴]

کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل زن (شـهر زیبا) – [دوره ۸ جشن خانـه سینما (مسابقه) – سال ۱۳۸۳]

کاندید لوح زرین بهترین بازیگر زن (شـهر زیبا) – [دوره ۵ منتخب سایت ایران اکتور (بهترین‌های سال) – سال ۱۳۸۴]

کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن (ستاره‌ها – جلد اول: ستاره مـی شود) – [دوره ۲۴ جشنواره فیلم فجر (مسابقه سینمای ایران) – سال ۱۳۸۴]

منبع [ویرایش]سوره سینما

 

…………………………………….

منبع > خبرنامـه گویـا

به ياد استاد طاهره صفارزاده

ياران موافق همـه از دست شدند
در پاي اجل يكان يكان پست شدند

خورديم ز يك درون مجلس عمر
يكدور ز ما پيشترك مست شدند

مقدمـه
امروز خواندم کـه نويسنده کتاب «اصول و روش ترجمـه» درگذشتی کـه يادم هست درون دوران دانشجويی – ۱۳۸۶ دانشگاه طباطبايی – درون کلاس درس استاد فرخزاد از کتابش بسيار اموختم . اميد کـه روانش شاد باد و راهش پر رهرو . درون اينجا بـه ياد او مروری بر نـهضت زنان مترجم خواهم داشت .
پس‌ از کودتای‌ ۲٨ مرداد درون نگاهی‌ کوتاه‌ به‌ تاريخ‌ فرهنگ‌ و ادبيات ‌معاصر ايران‌ و تحولات‌ تاريخی‌ و سياسی‌ همانند دوران‌ سلطنت‌ پهلوی‌، فعاليت‌ نسل‌ اول‌ مترجمان‌ ايران‌ و آغاز ترجمـه‌ ادبيات‌ خارجی‌، تحول‌ ادبيات ‌عصر نيمايی‌، گسترش‌ مطبوعات‌، حضور داستان‌نويسان‌ برجسته‌ از فرنگ‌ برگشته‌، ترويج‌ تفکرهای‌ مارکسيستی‌ و کمونيستی‌، فعاليت‌ فرهنگستان ‌زبان‌، حرکت‌ روشنفکری‌ نويسندگان‌، و سلطه‌ ساواک‌ و… حضور زنان‌ روشنفکر محسوس‌ و ملموس‌ است‌. درون عصر نيما، حضور پروين‌ اعتصامـی‌ و فروغ‌ فرخزاد، نشانـه‌ پويايی‌ شعر از لحاظ‌ محتوا، قالب‌ و دگرگونی‌ ساختار بود؛ فروغی‌ که‌ بسان‌ يک‌ روشنفکر سرخورده‌ به‌ درکی‌ تازه‌ از فلسفه‌ اجتماعی‌ رسيده‌ بود، و پروين‌ با مضامين ‌بکر و بديع‌ روزگار پرآشوب‌ بر اختناق‌ سياسی‌ و دشواری‌های‌ اجتماعی ‌زمانـه‌اش‌ را بازگو مـی‌کرد؛ درون آن‌ حين‌ که‌ عصر ادبيات‌ داستانی‌ ايران‌ نيز دچار تحول‌ و دانشجويان‌ اعزامـی‌ به‌ خارج‌ از کشور، بازگشته‌ بودند حضور چند زن‌ روشنفکر درون ميان‌ نويسندگان‌ و مترجمان‌ ايران‌، مغتنم‌ بود. و در اين مطلب صرفا هدف، «يک‌ يادت‌ بخيری‌ ساده‌» از اين‌ دلدادگان‌ اصالت‌ و فرهنگ است‌، – نـه آنان کـه در ۱۰ سال ادعای ترجمـه و يدک کشيدن نام پدر، فضل فروشی مـی کنند و ۱۰۰۰۰۰ صفحه ترجمـه را بـه نام خويش روانـه بازار آشفته ما مـی کنند – اما انگار آثار و فعاليت اين کوشندگان ره طريقت و اصالت هست که ما را به‌ اين ‌تأمل و‌ احساس‌ وامـی‌دارد که‌ هنوز؛ انديشـه‌ زنان‌ ايرانی‌ زنده‌ است‌! و پاينده‌ باد اين‌ انديشيدن‌ و نو جستن‌ و تکاپو .

۱. سيمين‌ دانشور
که‌ او بعد از هدايت‌، بزرگ‌ علوی‌، چوبک‌، جمال‌زاده‌ و جلال‌ آل‌ احمد، جزو نويسندگانی است‌ که‌ درون تحکيم‌ و گسترش‌ اديبات‌ زنان‌ ايران‌ سهم‌ بسزايی ‌داشت‌ و بيشتر او را داستان‌نويس‌ مـی‌شناسم‌ که تا مترجم‌. اما به‌ هر حال‌ از نويسندگان‌ مطرح‌ دنيا ترجمـه‌ ‌ را تجربه‌ کرد؛ تجربه‌ای‌ نشانگر جسارت‌ و اطمينان‌، از شاعر که‌ نمايشنامـه‌نويسان‌ بزرگ‌ سده‌ بيستم‌ انگلستان‌ است‌ و از «چخوف‌» و هاثورن‌ که‌ ترجمـه‌هايش‌ نشانگر تسلط‌ او بر زبان‌ و ادب‌ فارسی‌ است‌ که‌ به‌ نيکويی‌ مـی‌داند و مـی‌شناسد. و آنگاه‌ زهرا خانلری‌ که‌ فقط‌ انباری‌ اعم‌ از علوم‌ بود با حساسيت‌ و دقت‌ وافری‌ که‌ حس‌ و وسوسه‌ ترجمـه‌ را درون خود کُشت‌ و شايد بودن‌ درون کنار پرويز خانلری‌، او را چنان ‌محتاط‌ کرده‌ بود که‌ يا همـه‌ يا هيچ‌ .

۲. مـهری‌ آهی‌
که درون سال‌ ۱٣۰۱ درون شـهر تهران‌ متولد شد و تحصيلات‌ابتدايی‌ و متوسطه‌ خود را درون آن‌ جا به‌ پايان‌ رسانيد. درون سال‌ ۱٣۲۰ ازدانشگاه‌ تهران‌ ليسانس‌ خود را درون رشته‌ زبان‌ و ادبيات‌ فارسی‌ اخذ کرد. درسال‌ ۱٣۲۱ به‌ همراه‌ پدر خود (سفير ايران‌ درون روسيه‌) عازم‌ روسيه‌ شد ومدت‌ سه‌ سال‌ درون دانشگاه‌ «لومونوسوف‌» مسکو به‌ تحصيل‌ درون رشته‌ ادبيات‌زبان‌ روسی‌ پرداخت‌. پس‌ از بازگشت‌ به‌ ايران‌ درون سال‌ ۱٣۲۷ راهی‌ انگلستان‌و فرانسه‌ شد و پس‌ از اخذ دکتری‌ زبان‌ و ادبيات‌ روسی‌ مجدداً به‌ تهران‌رجوع‌ کرد و به‌ تدريس‌ درون دانشگاه‌ تهران‌ همت‌ گماشت‌. ايشان‌ از استادان‌برجسته‌ زبان‌ و ادبيات‌ روسی‌ درون ايران‌ به‌ شمار مـی‌رود و تسلط‌ وافری‌ نيز به‌ادبيات‌ انگليسی‌ و فرانسه‌ دارد. از مـهم‌ترين‌ ترجمـه‌های‌ وی‌ مـی‌توان‌ به‌ چنداثر زير اشاره‌ کرد: قصه‌های‌ آندرسن‌، پسران‌ و پدران‌ (نورگنيف‌)، قهرمان‌ عصر ما(لرمانتوف‌) و جنايت‌ و مکافات‌ (داستايفسکی‌)، قهرمانان‌ کوچک‌، و …
مـهری‌ آهی‌ را به‌ عنوان‌ نسل‌ اول‌ مترجمان‌ زن‌ ايران‌ مـی‌شناسم‌. اگر که‌ درنسل‌ اول‌ افرادی‌ مانند مـهری‌ آهی‌، زهرا کيا (خانلری‌) و سيمين‌ دانشور قراردهيم‌ درون نسل‌ دوم‌، ليلی‌ گلستان‌، گلی‌ امامـی‌، شيرين‌دخت‌ دقيقيان‌، مـهستی‌بحرينی‌، فريده‌ رازی‌، مـهشيد مشيری‌، دل‌آرا قهرمان‌، فرزانـه‌ طاهری‌،روشنک‌ داريوش‌ و… جای‌ مـی‌گيرند؛ که‌ البته‌ درون نسل‌ اول‌؛ مـهری‌ آهی‌انتخاب‌هايش‌ از ميان‌ آثار بسيار سنگين‌ و موجهی‌ از نويسندگانی‌ مانندتورگنيف‌، لرمانتوف‌ و داستايفسکی‌ و آندرسن‌ به‌ چشم‌ مـی‌خورد؛ درون حالی‌ که‌زهرا کيا از ذهنيت‌ نوجوتری‌ برخوردار بود و به‌ ترجمـه‌ آثاری‌ از نويسندگانی‌مانند آندره‌ موروآ و پيراند للو، آستورياس‌ پرداخت‌ هر گند که‌ ايوان‌ سرگيويج‌تورگنينف‌ جزو نمايندگان‌ غربگرا به‌ شمار مـی‌رود .
مـهری‌ آهی‌ که‌ به‌ادبيات‌ روس‌ پرداخته‌ بود و نخست‌ ترجمـه‌ «تورگينف‌» را آزمود، نويسنده‌ای‌با برخورد عينی‌ نسبت‌ به‌ جامعه‌، معتقد به‌ تأثير زنان‌ بر اجتماع‌، اميدوار به‌نيروهای‌ رهايی‌بخش‌، با نثری‌ هنرمندانـه‌ و طبيعی‌ و رهيافت‌هايی‌ غربی‌تر؛آنگاه‌ به‌ ترجمـه‌ «داستايفسکی‌» پرداخت‌؛ برجسته‌ترين‌ نويسنده‌ عصر طلايی‌ادبيات‌ روسيه‌، که‌ انديشـه‌های‌ ژرف‌ او، توجه‌ به‌ آزادی‌ انسان‌ و مـهارت‌ وافردر خلق‌ گفتگوهای‌ زنده‌ و گيرا، با جهان‌ واقعی‌؛ او را به‌ يکی از رمان‌نويس‌ های برجسته قرن‌ مبدل‌ ساخت‌ و در اوج‌ بحران‌ بيماران‌ عراق‌ و شعله‌ آتش‌جنگ‌، درون زمستان‌ ۶۶ درگذشت‌ وی‌ از او ياد نکرد !
مـهری‌ آهی‌ درون ترجمـه‌ «قهرمان‌ عصر ما»، نوشته‌ ميخاييل‌ يوريو و يچ ‌لرمانتوف‌، به‌ خوبی‌ از ترجمـه‌ اثر برمـی‌آيد و در مقايسه‌ با متن‌ غيرروسی‌ اثر،متوجه‌ مـی‌شويم‌ که‌ سير کلی‌ نويسنده‌ و گرايش‌ طنزگونـه‌ او از رمانتيسم‌ به‌واقع‌گرايی‌ را به‌ وضوح‌ آشکار کرده‌ است‌.در اين‌ کتاب‌، که‌ شامل‌ ۵ داستان‌ کوتاه‌ است‌، مترجم‌ به‌ نيکويی‌روايت‌های‌ نويسنده‌، که‌ بيانگر حال‌ روحی‌ او است‌، را منعکس‌ مـی‌سازد ونثر او از نظر ادب‌ فارسی‌ درون اين‌ ترجمـه‌، بسيار زيبا و شيرين‌ است‌، هرچند که‌به‌ درستی‌ و عظمت‌ نثر زهرا کيا درون ترجمـه‌ «شب‌های‌ روشن‌» اثرداستايفسکی‌ ا، نيست‌ !
چون‌ زهرا کيا، علاوه‌ بر تسلط‌ بر ادبيات‌ روسيه‌، که‌ از اين‌ لحاظ‌ با مـهری‌آهی‌ وجه‌ اشتراک‌ محسوب‌ مـی‌شود، به‌ ادب‌ کهن‌ ايران‌ نيز مسلط‌ بود و درکتاب‌ شاهکار ميکل‌ انخل‌ آستوريانس‌، يعنی‌ آقای‌ رئيس‌جمـهور، نثر زهراکيا، به‌ وضوح‌ قوت‌ و قدرت‌ زبانی‌ او را نشان‌ مـی‌دهد؛ کتابی‌ که‌ تصويری‌ زنده‌از حکومت‌ رئيس‌جمـهور وقت‌ گواتمالا، استراوا کابررا، هست که‌ درون اواخرقرن‌ نوزده‌ و اوايل‌ قرن‌ بيستم‌، چه‌ گونـه‌ با استبداد و ديکتاتوری‌، فرمانروايی‌کرد. کتابی‌ که‌ درون آن‌ نويسنده‌ به‌ سبکی‌ شاعرانـه‌، به‌ نقد حکومت‌ مـی‌پردازد وبا بيانی‌ جالب‌ و نثری‌ زيبا، وضعيت‌ زندگی‌ مردمان‌ مانده‌ درون زير يوغ‌ استبدادحاکم‌ را توصيف‌ و ترسيم‌ مـی‌کند .
تسلط مـهری آهی بـه زبانـهای انگليسی و فرانسه ،منجر به‌ ترجمـه‌ زيبای‌ او از قصه‌های‌ آندرسن‌ شد، هر چند که‌ نثر او درون اين‌ اثر نيز، ازنظر عوام‌ به‌ موفقيت‌ ترجمـه‌ محمد قاضی‌ دست‌ نيافت‌. ولی‌ بهرحال‌ درون نثر اومـی‌توان‌ دريافت‌ که‌ بيشتر به‌ متن‌ زبان‌ مبدأ پايبند‌ بوده‌ است‌. او جزو مترجمان‌ صاحب‌ سبک‌ و قدرتمند نسل‌ اول‌ مترجمان‌ زن‌ ايرانی‌محسوب‌ مـی‌شودو تنـهای‌ که‌ به‌ گمانم‌ مـی‌تواند با او درون اين‌ عرصه‌ رقابت‌ داشته‌ باشد،شخص‌ زهرا کيا است‌. چون‌ سيمين‌ دانشور نتوانست‌ هم‌سطح‌ نثر و سبک‌ اين‌مترجمان‌ قرار گيرد، او بيشتر داستان‌نويسی‌ است‌ کـه زبان و آئين ترجمـه‌ مـی‌داند.اما مـهری‌ آهی‌ به‌ واسطه‌ تدريس‌ درون دانشگاه‌، بهتر از سيمين‌ دانشور به‌ زبان‌ خارجی تکلم‌ داشته‌ است‌، چون‌ سال‌ها به‌ عنوان‌ استاد دانشگاه‌ تهران‌ درون مقاطع‌کارشناسی‌ که تا دکترا، به‌ تدريس‌ پرداخت‌. و از اين‌ لحاظ‌ هيچ‌ کدام‌ از مترجمان‌نسل‌ اول‌ و دوم‌ زنان‌ ايرانی‌، به‌ جز مـهشيد مشيری‌، درون دانشگاه‌ و محيط‌آکادميک‌ حضور نداشته‌اند .
از بين‌ آثارش‌، به‌ گمانم‌ بتوان‌ جنايات‌ و مکافات‌ او را شاهکارترجمـه‌هايش‌ ناميد.در آخر به‌ ياد او سخنان‌ زيبای‌ بابک‌ احمدی‌ درون شماره‌ ۲۵ نشريه‌ آدينـه‌، درص‌ ۱۹ را نقل‌ قول‌ مـی‌کنم‌:» مـهری‌ آهی‌ درون ۷ اسفند ۶۶ درگذشت‌، سه‌ روز بعد بمباران‌ موشکی‌ تهران‌آغاز شد و در نگرانی‌ها، هراس‌ها و فاجعه‌های‌ آن‌ ايام‌ی‌ از مرگ‌ او باخبرنشد. امروز هم‌ که‌ چند ماه‌ از رفتن‌ او مـی‌گذرد هم‌چنان‌ بسياری‌ از حادثه‌بی‌خبرند.گناه‌ از موشک‌ نيست‌. درون اين‌ روزگار چه‌ی‌ را پروای‌ مرگ‌ اوست‌؟ناسپاسان‌ که‌ ماييم‌ ديگر چه‌ سود از هشدار ضرورت‌ ياد از زندگی‌، کارها ومرگ‌ زنی‌ انديشمند و معلمـی‌ دانا؟ اما، خانم‌ آهی‌ که‌ رفته‌ است‌ و بی‌نياز ازياد «..

٣. ليلی‌ گلستان‌
فرزند ابراهيم‌ گلستان‌ درون سال‌ ۱٣۲٣ درون تهران‌ تولد يافت‌،تحصيلاتش‌ را که تا سوم‌ متوسطه‌ درون تهران‌ ادامـه‌ داد و بعد راهی‌ فرانسه‌ شد. درپاريس‌ به‌ علت‌ نداشتن‌ ديپلم‌ متوسطه‌ درون کلاس‌های‌ آزاد سوربن‌ شرکت‌ کردو دوره‌های‌ تاريخ‌ ادبيات‌ فرانسه‌ و تاريخ‌ هنر را مـی‌گذراند، سپس‌ درمدرسه‌ «مرکز هنرهای‌ تزيينی‌» دوره‌ دو ساله‌ طراحی‌ پارچه‌ و نساجی‌ را طی‌مـی‌کند، بعد به‌ ايران‌ بازمـی گردد‌ و مدتی‌ به‌ استخدام‌ کارخانجات‌ توليدی‌پارچه‌ درمـی‌آيد و سپس‌ به‌ سازمان‌ صدا و سيما مـی‌پيوندد. درون سال‌ ۱٣۴٨ باترجمـه‌ اولين‌ اثر به‌ نام‌ «چطور بچه‌ به‌ دنيا مـی‌آيد؟» فعاليت‌ خود را آغازمـی‌کند .
پس‌ از انقلاب‌ ايران‌ ليلی‌ گلستان‌، ابراهيم‌ گلستان‌، با «مارکز،فالاچی‌، داوينچی‌ و کالوينو» خود را مترجمـی‌ جسور، رها، خوش‌قلم‌ و باسليقه‌ معرفی‌ کرد، هر چند که‌ يک‌ به‌ يک‌ کتاب‌هايش‌ با هزار و يک‌ مشکل‌عرضه‌ و حتی‌ چند تای‌ آنـها خمير شد.خانم‌ گلستان‌ هنر و مـهارت‌ خاصی‌ درون ترجمـه‌ دارند و نسل‌ ما چنداثر بسيار مـهم‌ و تأثيرگذار از نويسندگان‌ اسپانيا و ايتاليا را مديون‌ اوست‌. آثاراستاد گلستان‌ عبارتند از: » چطور بچه‌ به‌ دنيا مـی‌آيد، زندگی‌ جنگ‌ و ديگر هيچ‌ (فالاچی‌)، قصه‌ عجيب‌اسپرماتو، قصه‌ شماره‌ ٣ (اوژن‌ يونسکو)، تيستوی‌ سبزانگشتی‌ (دروئون‌)،دو نمايشنامـه‌ از چين‌ قديم‌، زندگی‌ درون پيش‌ رو (رومن‌ گاری‌)، سهراب‌سپهری‌، گزارش‌ يک‌ مرگ‌ (گارسيا مارکز)، مردی‌ که‌ همـه‌ چيز، همـه‌ چيز،همـه‌ چيز داشت‌، بوی‌ درخت‌ گويا (مارکز)، يونانيت‌ (يانيس‌ ريتسوس‌)،مردی‌ با کبوتر (گاری‌)، قصه‌ها و افسانـه‌ها (لئونارد داوينچی‌)، اوندين‌ (ژان‌ژيرودو)، اگر شبی‌ از شب‌های‌ زمستان‌ مسافری‌ (کالوينو)، حکايت‌ حال‌، ۶يادداشت‌ برای‌ هزاره‌ بعدی‌ (کالوينا)، گفتگو با مارس‌ دوشان و …».
ليلی‌ گلستان‌ را از سال‌ ۱٣۷٣ مـی‌شناسم‌؛ آن‌ هم‌ با رمان‌ زيبای‌ فالاچی‌،بود…سپس مصاحبه‌ زيبای‌ او با احمد محمود، به‌ نام‌ حکايت‌ حال….او را جزو مترجمان‌ نسل‌ دوم‌ زنان‌ ايرانی‌ است‌؛ اما که تا به‌ حال‌ او را ازنزديک‌ نديده‌ام‌- علتش‌ هم‌ ساده‌ است‌، سرشلوغی‌ و کار هر دوی‌ ما، فقط‌تنـها ارتباط‌ ما نامـه‌ و تلفن‌ بوده‌ است‌. اما برخوردهايش‌ مملو از صداقت‌ وصراحت‌ و جسارت‌ است‌ و صاف‌ مـی‌رود سر اصل‌ قضيه‌! ..- بيشتر از زبان‌ فرانسه‌ ترجمـه‌ مـی‌کند، درون زبان‌ برگردان‌ به‌ فارسی‌ هم‌ هنر ومـهارت‌ خاصی‌ را دارد، انگار از اجر معنوی‌اش‌ لذت‌ مـی‌برد. از بيست‌ و سه‌سالگی‌ ترجمـه‌ را شروع‌ کرده‌ است‌ و درست‌ ٣۵ سال‌ است‌ که‌ ترجمـه‌مـی‌کند.خودش‌ مـی‌گويد: «ترجمـه‌ را از سال‌ ۱٣۴٨ شروع‌ کردم‌، با کتاب‌ «چطوربچه‌ به‌ دنيا مـی‌آيد» که‌ کتاب‌ کوچک‌ پرتصويری‌ بود و بايد نوشته‌های‌ زيرتصاوير را ترجمـه‌ مـی‌کردم‌ که‌ از اول‌ که تا آخر کتاب‌ دو شب‌ بيشتر طول‌ نکشيد.کتاب‌ مـهمـی‌ بود که‌ خيلی‌ هم‌ سر و صدا کرد و بعدها هم‌ توقيف‌ شد. ترجمـه‌اين‌ کتاب‌ از سر تفنن‌ نبود، لازم‌ ديدم‌ که‌ ترجمـه‌ شود. اما کار جدی‌تر درون همان‌سال‌ با کتاب‌ «زندگی‌، جنگ‌ و ديگر هيچ‌» از اوريانا فالانچی‌ شروع‌ شد. زمان‌خوبی‌ برای‌ ترجمـه‌ و نشر کتاب‌ بود. درست‌ درون بحبوحه‌ جنگ‌ ويتنام‌ بوديم‌ وبعد از دو سه‌ ماه‌ هم‌ فالانچی‌ به‌ ايران‌ آمد. به‌ هر حال‌ اين‌ کتاب‌ راهگشای‌خوبی‌ بود برای‌ کار من‌ درون زمينـه‌ ترجمـه‌. کتاب‌ موفق‌ و پرفروشی‌ بود .
البته‌ مسلم‌ است‌ که‌ سابقه‌ فرهنگی‌ خانواده‌ درون کتاب‌ خواندن‌ و گرايش‌ به‌چنين‌ کاری‌ تأثير داشته‌ و نمـی‌شود منکرش‌ شد.من‌ از همان‌ کتاب‌ اولم‌ به‌ شدت‌ نسبت‌ به‌ کار برگردان‌ يک‌ نثر احساس‌مسئوليت‌ و وسواس‌ مـی‌کردم‌. البته‌ حالا مسئوليتم‌ درون قبال‌ خواننده‌ که‌ نام‌ مرامـی‌شناسد، خيلی‌ بيشتر شده‌. و همين‌ احساس‌ مسئوليت‌ و وسواس‌ بيشتردليل‌ نگاه‌ حرفه‌ای‌تر من‌ به‌ اين‌ مسئله‌ است‌» و در اولين‌ نامـه‌اش‌ نيز نوشته‌ بود که‌ به‌ دليل‌ وضعيت‌ خانـه‌ و خانواده‌ وآشنايی‌ با کتاب‌ از همان‌ دوران‌ کودکی‌، و پدر نويسنده‌ و مترجم‌ و دوستان‌ بافرهنگ‌، طبعاً بايد يا نويسنده‌ مـی شدم يا مترجم‌.بعد از او پرسيده‌ بودم‌ چرا ترجمـه‌ مـی‌کند؟ که‌ گفت‌:«از اين‌ کار خيلی‌ خوشم‌ مـی‌آيد، وقتی‌ جمله‌ای‌ را خوب‌ مـی‌سازم‌، وقتی‌کلمـه‌ به‌ جای‌ را پيدا مـی‌کنم‌، وقتی‌ حال‌ و هوا را درمـی‌آورم‌، انگار دنيا‌ را به‌من‌ داده‌اند، پيش‌ آمده‌ که‌ روزها به‌ کلمـه‌ای‌ که‌ بايد جايگزين‌ کنم‌، فکر کرده‌ام‌تا آن‌ را يافته‌ام‌. کلنجار رفتن‌ با کلمـه‌ را دوست‌ دارم‌. همين‌ !»
گلستان درون جايی‌ ديگر گفته‌ بود:«گاهی‌ درون همان‌ بار اول‌ ترجمـه‌، «در مـی‌آيد» و گاهی‌ اوقات‌ شايد سر يک‌جمله‌ دو سه‌ روز کار مـی‌کنم‌. دنبال‌ کلمـه‌ای‌ مـی‌گردم‌ که‌ پيدا نمـی‌شود. پيدانمـی‌شود که‌ نمـی‌شود و آنقدر ذهنم‌ را مشغول‌ به‌ خود مـی‌کند که‌ آرزو مـی‌کنم‌از دستش‌ رها شوم‌. به‌ هنگام‌ ترجمـه‌ کتاب‌ شبی‌ از شب‌های‌… اين‌ حالت‌بسيار اتفاق‌ افتاد. ترجمـه‌ اين‌ کتاب‌ سه‌ سال‌ طول‌ کشيد. يادم‌ مـی‌آيد که‌ ازانجمن‌ فرهنگی‌ ايران‌ و ايتاليا خواستم‌ که تا تمام‌ نقدهايی‌ را که‌ به‌ هنگام‌ چاپ‌کتاب‌ درون ايتاليا درون جرايد آن‌ زمان‌ نوشته‌ شده‌ را برايم‌ تهيه‌ کنند و مسئول‌انجمن‌ بسيار درون حق‌ من‌ لطف‌ کرد و اين‌ کار را کرد. نقدها خيلی‌ درون ترجمـه‌کتاب‌ کمک‌ د .
به‌ هر حال‌ اين‌ها همـه‌ برای‌ اين‌ بود که‌ ترجمـه‌ درون بيايد».اما ملاک‌ انتخاب‌ او، هرچه‌ هست‌، زيباست‌ و نشانگر حسن‌ سليقه‌ وهشياری‌ او و تقريباً از بين‌ هم‌نسلانش‌ جنجالی‌ترين‌ است‌.البته‌ جنجال‌ از معنی‌ مثبت‌ کلمـه‌ و شايد روشنک‌ داريوش‌ و يا فرزانـه‌طاهری‌ و مـهری‌ آهی‌ کمـی‌ هم‌سطح‌ او باشند، اما ازجنجال‌ از معنی‌ منفی‌ آن‌،مـی‌توانم‌ به‌ فريده‌ مـهدوی‌ دامغانی‌ اشاره‌ کنم‌ و يا حتی طاهره‌ صفارزاده‌ که‌ نقش‌معلمـی‌ ترجمـه‌ را برعهده‌ گرفتند‌. اما گلستان‌ با وجود تجربياتش‌، هرگز درباره‌راه‌ فراگيری‌ ترجمـه‌، و چگونـه‌ مترجم‌ خوب‌ بودن‌ اظهارنظر نکرد، چون‌معتقد است‌ «هرگز معلم‌ نبوده‌ام‌، و نخواسته‌ام‌ که‌ باشم‌! بايد خواند، با دقت‌هم‌ خواند، بايد به‌ موضوع‌ احاطه‌ داشت‌،…به قول خودش » بايد متنی‌ را دوست‌ داشت‌ وفارسی‌ را خوب‌ دانست‌، اصلاً فرهنگ‌ زبان‌ فارسی‌ ما بايد بالا باشد و امانت‌داربود، خيانت‌ نکنيم‌!… بايد نويسنده‌ متن‌ را خوب‌ شناخت‌ و حتی‌ کتاب‌های‌ديگرش‌ را خوانده‌ باشيم‌ و به‌ زبان‌ و حال‌ و هوای‌ قصه‌هايش‌ آشنا باشيم‌…هيچگاه‌ سبک‌ را فدا نکرد، نبايد سبک‌ نويسنده‌ را تغيير داد… اگر متن‌ به‌ زبان‌ساده‌ نوشته‌ شده‌، به‌ همان‌ سادگی‌ بايد ترجمـه‌ شود… من‌ خودم‌ يک‌، دستم‌بشکند اگر آب‌ و روغنی‌ اضافه‌ کنم‌! هرگز !…».
سخنانش‌ حاکی‌ از عشق‌ است‌ و تعهد و چه‌ با صراحت‌ هم‌ بيان‌ مـی‌کند،«ملاک‌ اوليه‌ انتخابم‌، عشق‌ به‌ يک‌ کتاب‌ است‌ و نـه‌ فقط‌ يک‌ خوش‌ آمدن‌ساده‌. عشق‌ و لزوم‌ ترجمـه‌ برای‌ همگان‌. اما همانطور که‌ پيش‌ از اين‌ گفتم‌ وقتی‌به‌ اين‌ بيست‌ و اندی‌ کتابی‌ که‌ ترجمـه‌ کرده‌ام‌ نگاه‌ مـی‌کنم‌ يک‌ رگه‌ اجتماعی‌ ياسياسی‌ درون آن‌ها مـی‌بينم‌. چه‌ درون زندگی‌ درون پيش‌رو چه‌ درون يونانيت‌ چه‌ درمردی‌ با کبوتر. البته‌ به‌ غير از اگر شبی‌ از شب‌های‌ زمستان‌ مسافری‌ که‌ يک‌کار صددرصد ادبی‌ و يک‌ نوآوری‌ بسيار پيشرفته‌ است‌ که‌ به‌ قول‌ ‌گلشيری‌ حتماً بر نويسندگان‌ ما تأثيرگذار خواهد بود. همان‌ طور که‌ درون ادبيات‌معاصر اروپا تأثيرگذار بوده‌ و هميشـه‌ از آن‌ با نام‌ يک‌ کتاب‌ بسيار صاحب‌سبک‌، به‌ سبک‌ نو و پيشرو ياد شده‌. به‌ هر حال‌ يک‌ کتاب‌ بايد مرا «بگيرد» ورها نکند که تا ترجمـه‌اش‌ کنم‌. وقتی‌ جملات‌ فارسی‌ ترجمـه‌ام‌ همانقدر اثربگذارند که‌ متن‌ اصلی‌. آنگاه‌ مـی‌فهمم‌ که‌ ترجمـه‌ام‌ «درآمده‌» است‌. همان‌کوبندگی‌ يا نرمش‌ را داشته‌ باشند که‌ متن‌ اصلی‌، يا همان‌ شيرينی‌، تلخی‌ و ياطنز را داشته‌ باشند که‌ متن‌ اصلی‌ درون مـی‌يابم‌ که‌ ترجمـه‌ام‌ «درآمده‌». «هرگاه‌کتابی‌ را به‌ فارسی‌ برگردانده‌ام‌، شخصاً آن‌ اثر را دوست‌ داشتم‌ و آنقدر از آن‌اثر خوشم‌ آمده‌ است‌ که‌ دلم‌ مـی‌خواسته‌، ديگران‌ نيز درون لذت‌ من‌ سهيم‌شوند. هميشـه‌ احساسم‌ اين‌ بوده‌ که‌ رسالت‌ و تعهدی‌ دارم‌ و پيرو آن‌ بايد اثرخوب‌ را به‌ کتابخوان‌ها معرفی‌ کنم‌. ضمناً درون خصوص‌ انتخاب‌ بای‌م‌ نمـی‌کنم‌. چون‌ی‌ را ندارم‌ و اين‌ انتخاب‌ها کاملاً شخصی‌ است‌ واگر به‌ اعتقاد شما آثار شاخص‌ هستند، اين‌ يک‌ امر سليقه‌ای‌ است‌ که‌ از سوی‌من‌ انجام‌ شده‌ است‌. مثلاً درون خصوص‌ آثار کالوينو، بايد بگويم‌ که‌ کتاب‌های‌او درون دانشگاه‌های‌ خارج‌ تدريس‌ مـی‌شوند. آثار او از حيث‌ سبک‌ و ساختارداستانی‌ مثال‌زدنی‌ هستند ».
از او پرسيدم‌، «پس‌ برای‌ تسلط‌ به‌ سبک‌ نويسنده‌ بايد چه‌ کار کرد؟» درپاسخم‌ گفت‌: «برای‌ تسلط‌ به‌ سبک‌ مولف‌ و پی‌ بردن‌ به‌ هدف‌ نويسنده‌ و…فکر مـی‌کنم‌ کـه بايد با دقت‌ کتاب‌ را بخوانيم‌، چندبار هم‌ بخوانيم‌. بايد به‌متن‌ کتاب‌ علاقمند باشيم‌. به‌ همين‌ دليل‌ هرگز بنا بـه سفارش‌ کار نکرده‌ام‌. وسواس‌داشته‌ام‌ و سرسری‌ هم‌ نگذشته‌ام‌. فقط‌ دقت‌ و دقت‌ و عشق‌ مـهم‌ است‌ !»
ليلی‌ گلستان‌ از گالری‌داران‌ موفق‌ هنری‌ ما نيز هست‌، هر چند بارها مرا به‌گالری‌اش‌ دعوت‌ کرد، اما نرفتم‌؛ که تا جريان‌ درگذشت‌ برادرش‌ کاوه‌، که‌ ازفرانسه‌ تلفن‌ زدم‌؛ گوشی‌ را برداشت‌ و صدايم‌ را شناخت‌. اما بعد از تسليت‌وقتی‌ گفتم‌ که‌ حال‌ و احوال‌ چطور است‌! با صدايی‌ محکم‌ و مملو از اراده‌ واميد به‌ زندگی‌ گفت‌: دارم‌ ترجمـه‌ مـی‌کنم‌ و کار مـی‌کنم‌؛ مشغول‌ تهيه‌ و تدارک‌کتاب‌های‌ کوچک‌ هنرهای‌ تجسمـی‌ هستم‌ که‌ صد جلد است، دوکتاب‌ديگر رابرای‌ ترجمـه‌ درون دست‌ دارم‌، به‌ نام‌های‌ گزينـه‌گويی‌های‌ يک‌ فيلسوف‌قرن‌ ۱۷ فرانسه‌ به‌ نام‌ لارش‌ فوکو و ديگری‌ از زندگی‌ لو آندره‌ اسی‌ سالومـه‌، باعنوان‌ زندگی‌ يک‌ زن‌ آزاد است‌، که‌ نوعی‌ بيوگرافی‌ نويسنده‌ زنی هست که‌ درزمان‌ خودش‌ بسيار مدرن‌ بوده‌ است‌، چند وقت‌ ديگر هم‌ درون گالری‌نمايشگاه‌ آثار کامبيز درم‌بخش‌ داير است‌…» وقتی‌ گوشی‌ را گذاشتم‌، تصورکردم‌ درون ايران‌ چه‌ بسيار از زنانی‌ که‌ بعد از مرگ‌ يک‌ عزيز، آن‌ هم‌ هنرمندسراسر سياه‌پوش‌ مـی‌شوند و زندگی‌شان‌ سراسر غم‌ و عزا مـی‌شود، انگار که‌غم‌ و ماتم‌ تحميلی‌ دوست‌ کافی‌ نيست‌، اما ليلی‌ هر چند از غم‌ فراق‌ برادرغمگين‌ بود، اما اميد به‌ آينده‌ و کار و زندگی‌ درون حرف‌هايش‌ موج‌ مـی‌زد، يادسخنان‌ جسورانـه‌اش‌ درون آدينـه‌ افتادم‌ .
کتابخانـه‌ و آرشيوم‌ را به‌ هم‌ زدم‌ که تا دوباره‌ بخوانمش‌؛ درون شماره‌ ۱۰۷ گفته‌بود:«اندر باب‌ِ مترجمـی‌ که‌ منتظرِ هزاره‌ بعدی‌ است‌.اين‌ يک‌ حکايت‌ تکراری‌ است‌. حکايتی‌ که‌ تمام‌ دست‌اندرکاران‌ِ کتاب‌ آن‌را خوب‌ مـی‌دانند و از حفظ‌ دارند و هر کدام‌ به‌ زعم‌ خود مـی‌توانند قصه‌شان‌را تعريف‌ کنند.اگر بعد از اين‌ همـه‌ سال‌ قصد تعريف‌ ‌ قصه‌ام‌ را دارم‌ شايد به‌ دليل‌بغضی‌ است‌ که‌ به‌ ناچار بايد بترکد وگرنـه‌ صاحب‌ بغض‌ را مـی‌ترکاند! ورود به‌ دنيای‌ کتاب‌ درون ايران‌، چه‌ درون هيئت‌ مولف‌ و مترجم‌ و چه‌ درون هيئت‌ناشر، زره‌ و کفش‌ آهنين‌ مـی‌طلبد و روی‌ زياد! (که‌ البته‌ از سر عشق‌ است‌).ضربه‌ از پی‌ ضربه‌ فرود مـی‌آيد پس‌ بايد رويين‌تن‌ بود که تا ضربه‌ها کارگر نشود وبايد پررو بود که تا بشود راه‌ را ادامـه‌ داد.حال‌، از ضربه‌هايی‌ مـی‌گويم‌ که‌ درون اين‌ بيست‌ و اندی‌ سال‌ از چپ‌ و راست‌به‌ من‌ِ مترجم‌ بی‌گناه‌ وارد شده‌ است‌ .»…….

۴. مـهستی‌ بحرينی‌
تولد ۱٣۱۷، دکترای‌ زبان‌ و ادبيات‌ فارسی‌، درون سال‌ ۱٣۵۰به‌ فرانسه‌ مـی‌رود.آثار چاپ‌ شده‌ به‌ ترتيب‌ تاريخ‌:. ديدار با روشنايی‌، مجموعه‌ شعر، ۱٣۵۰.ـ ترجمـه‌ها از فرانسه‌:. زمستان‌ سخت‌ اثر اسماعيل‌ کاداره‌، نيلوفر ۱٣۷۴.. سوءتفاهم‌ اثر سيمون‌ دوبووار، نشر سميرا، ۱٣۷۹.. يک‌ زن‌ اثر آن‌ دلبه‌، نيلوفر، ۱٣٨۰.. کوهسار جان‌ اثر گائوشينگ‌ جيان‌، نيلوفر، ۱٣٨۰.. مائده‌های‌ زمينی‌ اثر آندره‌ ژيد، نيلوفر، ۱٣٨۰. دستور زبان‌ فارسی‌ معاصر، اثر ژيلبر لازار، هرمس‌.. مجموعه‌ مقالات‌ ژيلبرلازار، اثر ژيلبر لازار،، هرمس‌.. اعترافات‌، ژان‌ژاک‌ رسو، نيلوفر .
در ميان‌ نسل‌ دوم‌ مترجمان‌ زن‌ ايرانی‌، مـهستی‌ بحرينی‌ جزو مترجمانی‌است‌ که‌ دير شناخته‌ شد: چون‌ درون گفتگوی‌ صميمانـه‌اش‌ با مـهدی‌ يزدانی‌خرم‌، جوان‌ تلاشگر و نوجو درون روزنامـه‌نگاری‌، تمام‌ جزئيات‌ زندگی‌حرفه‌اش‌ را بازگفته‌ است‌.من‌ بحرينی‌ را به‌ خاطر ترجمـه‌های‌ تکراری‌اش‌ دوست‌ دارم‌؛ برخلاف‌بعضی‌ برخوردهای‌ شبه‌ فاشيستی‌ از انسان‌هايی‌ با ذهنيت‌ منفی‌ و مسموم‌، که‌هر نوع‌ ترجمـه‌ای‌ تکراری‌ را سرقت‌ يا کپی‌ مـی‌نامند؛ من‌ با صراحت‌ مـی‌گويم‌؛فرق‌ است‌ ميان‌ تکرار با تکرار؛ چون‌ گاه‌ تکارر از سر فايده‌ است‌؛ گاه‌ اثری‌ باکيفيت‌ نامطلوب‌ چه‌ از نظر فنی‌ و چه‌ از نظر محتوايی‌، منتشر مـی‌شود. اماهمان‌ اثر با ترجمـه‌ مجدد با استقبال‌ عمومـی‌ روبرو مـی‌شود؛ گاه‌ ناشرانی‌ بااسم‌ مستعار، و يا حتی‌ اسم‌ خود، آثاری‌ پرفروش‌ از نظر اقتصادی‌ را به‌ بازارکتاب‌ عرضه‌ مـی‌کنند، اما درون برخورد مردم‌، عاقبت‌ سيه‌رويی‌ برای‌ ذغال‌مانده‌ است‌ و چه‌ بسياری‌ از افرادی‌ که‌ دست‌ آنان‌ درون سرقت‌ برملا شد،هرچند که‌ پائولو کوئيلو، جبران‌ خليل‌ جبران‌، شکسپير، مارکز و… را با انواع‌حيله‌های‌ تجاری‌ روانـه‌ بازار د .
ولی‌ بايد از ديدگاه‌ مثبت‌ به‌ شخص‌ شرکت‌ کننده‌ درون رقابت‌ سالم‌ برای‌آزمودن‌ خويش‌ درون ميدان‌ رقابت‌ و عرضه‌ اثر جديد که‌ طيف‌ مختلف‌خوانندگان‌ را به‌ نقد و نظر مـی‌کشاند، نگريست‌؛ چون‌ کارش‌ مانند يک‌موسيقی‌دان‌ يا هنرپيشـه‌ و کارگردان‌ تئاتر است‌.در پاسخ‌ به‌ اين‌ پرسش‌ عوامانـه‌ مصطلح‌ و آميخته‌ به‌ ذهنيت‌ منفی‌ درايران‌، که‌ چرا بايد ترجمـه‌ تکراری‌ وجود داشته‌ باشد؟، بايد گفت‌ که‌ «کهنـه‌شدن‌ زبان‌ ترجمـه‌های‌ قبلی‌ و گاه‌ ضعف‌ مترجم‌ قبلی‌ درون درک‌ و فهم‌ متن‌اصلی‌ و ارائه‌ به‌ زبان‌ ترجمـه‌ احساس‌ نزديکی‌ و فهم‌ مترجم‌ يا کاهش‌ وافزايش‌ درون حين‌ ترجمـه‌» عوامل‌ اصلی‌ ترجمـه‌ مجدد به‌ شمار مـی‌روند، هرچند که‌ از نظر علمـی‌ و اخلاق‌ حرفه‌ای‌ کار مترجم‌ قبلی‌ ناديده‌ گرفته‌ يا نفی‌نمـی‌شود، اما از زاويه‌ ديد هنری‌ ـ مانند موسيقی‌ يا اجرای‌ تئاتر ـ نوع‌ روايت‌،شيوه‌ اجرا و پردازش‌، منظر هنری‌، توان‌ شناختی‌ و ميزان‌ آشنايی‌ و دانش‌شخص‌، حس‌ و حال‌ چيستی‌ هدف‌ و انگيزه‌، هويت‌ و شخصيت‌، نگاه‌ زيبايی‌شناختی‌، ايدئولوژی‌، خلاقيت‌ و ذهنيت‌ و انديشـه‌» مترجم‌ ناشی‌ مطرح‌ است‌که‌ درون ترجمـه‌ جديد، چه‌ اجرا و روايت‌ يا تعريفی‌ را اجرا کرده‌ است‌؟ و چه‌ ازنظر حرفه‌ای‌ و تکنيکی‌ و چه از نظر علمـی‌ چگونـه‌ با اثر روبه‌رو شد و در اين‌هماورد، دستاوردش‌ چگونـه‌ بوده‌ است‌؟ ‌، چون‌ اصلاً درون ميان‌ عوام‌ يا درون ميان‌ اهالی‌ فرهنگ‌ و هنر، گاه‌ کافی‌است‌ يک‌ نفر فتوی‌ صادر کند، ديگر مابقی‌ آن‌ فتوی‌ را پيرهن‌ عثمان‌ مـی‌کنند .
مثلاً چند کارگردان‌ حرفه‌ای‌ را درون نظر بگيريد، که‌ مـی‌خواهند کاليگولا،نمايشنامـه‌ مـهم‌ آلبرکامو، نويسنده‌ سده‌ بيستم‌ فرانسه‌ را به‌ زبان‌ فارسی‌ کارکنند، خوب‌ به‌ قول‌ باکنر تراويک‌ «اين‌ نمايشنامـه‌ معرف‌ نويسنده‌ای‌ مانندکامو است‌، به‌ عنوان‌ نويسنده‌ جوانی‌ با زيبايی‌ محزون‌، خالی‌ و خودجوش‌ وشور و سرور و سرزندگی‌؛ که‌ کنايتی‌ است‌ از دو امپراتور ديوانـه‌، يعنی‌ هيتلر وموسولينی‌، که‌ آلبرکامو درون آن‌، نيست‌ انگاری‌ را با پايان‌ ويرانگرش‌ تصويرمـی‌کند
{ خوب‌ آن‌ نمايش‌ را هم‌ دکتر قطب‌الدين‌ صادقی‌ و هم‌ آتيلا پسيانی‌کارگردانی‌ د؛ (در چهارشنبه‌ ۱۷ دی‌ ۱٣٨۲) رفتم‌ و اصل‌ نمايش‌ را به‌کارگردانی‌ پسيانی‌ ديدم‌، حال‌ جالب‌ اين‌ که‌ دو هفته‌ بعد از آن‌ (۲۴ دی‌۱٣٨۲) پشت‌ صحنـه‌ همان‌ نمايش‌ را به‌ کارگردانی‌ دوست‌ ارجمندم‌قطب‌الدين‌ صادقی‌ ديدم‌، و اين‌ ديگر من‌ مخاطب‌ يا بيننده‌ است‌ که‌ آيا ازبرداشت‌ و ارائه‌ پسيانی‌ لذت‌ ببرم‌ ـ که‌ اتفاقاً هم‌ صامت‌ بود و در بعضی‌ جاهاتماشاچی‌ها غش‌ و ريسه‌ مـی‌رفتند و پسيانی‌ شو لباس‌ اجرا کرد ـ يا از قريحه‌ وذوق‌ دکتر صادقی‌ و هنرمندی‌ آزيتا حاجيان‌ درون اجرا سرمست‌ شوم‌؟ ـ که‌ کل‌نمايشنامـه‌ را با ترجمـه‌ ابوالحسن‌ ‌ از حفظ‌ بازگو مـی‌کرد ـ که‌ طبعاً بنا به‌شناختی‌ که‌ از ذهنيت‌، تفکر، دانش‌ و ديدگاه‌ زيباشناسی‌ صادقی‌ دارم‌، بهترمـی‌توانم‌ نمايش‌ او را بفهمم‌.حال‌ ممکن‌ است‌ کارگردان‌ ديگری‌ هم‌ بيايد و آنرا به‌ دست‌ بگيرد، آيا بايدهمـه‌ کارگردان‌ها بيايند و بگويند آقا ترا چه‌ به‌ شکسپير؟ درون حالی‌ که‌ تئاتر شـهررا برويد و فقط‌ تابلوهای‌ آويزان‌ به‌ ديوار را اگر نگاه‌ کنيد مـی‌بينيد ده‌ها نفرشکسپير را به‌ انواع‌ مختلف‌ اجرا کرده‌اند، آيا با ذهنيت‌ منفی‌ و عوامانـه‌ واحمقانـه‌ بگوييم‌ همـه‌ از همديگر دزدی‌ کرده‌اند؟ }
يا گاه‌ خواننده ای‌ درون اجرای‌ خودش‌، آگاهانـه‌ به‌ اجرای‌ مجدد اثری‌ مـی‌پردازد،منظور و هدف‌ دارد، مرغ‌ سحر را ده‌ها نفر اجرا کرده‌اند، يا «صحبت‌ حکام‌ظلمت‌ شب‌ يلداست‌» را ده‌ها نفر با آواز خوانده‌اند، اما هر اجرايی‌، حس‌ وحال‌ مخصوص‌ به‌ خود دارد؛ نوع‌ روايت‌ و اجرا و نوع‌ نگاه‌ و‌ ايدئولوژی‌ وشناخت‌ و توان‌ اجراکننده‌ را به‌ نمايش‌ مـی‌گذارد؛ که‌ درون چند لايه‌ شخصيت‌ وذهنيت‌ و تفکرش‌؛ چگونـه‌ خلاقيت‌ خود را عيان‌ مـی‌کند .

در بحث‌ مقايسه‌، هميشـه‌ ما ترجمـه‌ را مجموعه‌ «هنر، فن‌ و علم‌» مـی‌ناميم‌؛پس‌ درون زمينـه‌ بعد هنری‌اش‌، مترجم‌ يک‌ هنرمند است‌؛ حال‌ چگونـه‌ اجراهای‌چندباره‌ هنری‌ برای‌ بقيه‌ هنرها مجاز است‌، اما برای‌ اين‌ هنر، ممنوع‌؟بنا به‌ تجربه‌ شخصی‌ من‌، معمولاً انسان‌هايی‌ انگشت‌ روی‌ اين‌ چنين مسايلی ‌مـی‌گذارند که‌ عامـی‌ و بيسواد تشريف‌ دارند. مثلاً داريوش‌ آشوری‌ را نام‌مـی‌برم‌، که‌ بدون‌ شک‌ نام‌ او برای‌ اهل‌ قلم‌ و اهالی‌ کتاب‌ و وادی‌ فرهنگ‌معاصر ما، درون دو که تا سه‌ دهه‌ اخير، نامـی‌ آشنا و معتبر و با ارج‌ است‌.حال‌ من‌ که‌ با فرهنگ‌نويسی‌ ايشان‌ درون برابر نـهادن‌ واژه‌ها درون واژه‌نامـه‌ علوم‌انسانی‌ ايشان‌ مشکل‌ دارم‌، بيايم‌ و بگويم‌ «ترجمـه‌های‌ شکسپير يا نيچه‌ايشان‌، فاقد اعتبار است‌؟»«خوب‌ چرا؟» «چون‌ قبلاً ترجمـه‌ شده‌اند؟…» «… آقا! اصلاً من‌ دوست‌دارم‌ ببينم‌ آشوری‌، درون نيچه‌ چگونـه‌ از عهده‌ سبک‌ مولف‌ برآمده‌ است‌؟»،حال‌ شما بفرماييد، ترجمـه‌ دوم‌ شـهريار (نيکولو ماکياولی‌) را ارائه‌ دهيد !
و درون آن‌ ديالوگ‌ به‌ يقين‌ رسيدم‌ که‌ شخص‌ مزبور نـه‌ ترجمـه‌ قبلی‌ نيچه‌ راخوانده‌ بود و نـه‌ ترجمـه‌ آشوری‌ را. اتفاقاً درون آبان‌ ۱٣٨۱، درون ليختن‌اشتاين‌، باجوانی‌ ايرانی‌ روبرو شدم‌ که‌ روی‌ ترجمـه‌های‌ مکرر درون ايران‌ تحقيق‌ مـی‌کرد،وقتی‌ به‌ فهرست‌ او نگاه‌ کردم‌، اسم‌ همـه‌ بزرگان‌ را ديدم‌….جلال‌الدين‌ کرازی‌، مـهدی‌ غبرايی‌، مـهشيد مشيری‌، صالح‌ حسينی‌،ابراهيم‌ يونسی‌، محمدجعفر محجوب‌، محمدرضا جعفری‌، دل‌آرا قهرمان‌،مـهدی‌ سحابی‌، نجف‌ دريابندری‌، محمد قاضی‌، ابوالحسن‌ ‌، کاظم‌فيروزمند، حسن‌ هنرمندی‌، پرويز داريوش‌، داريوش‌ شاهين‌، سروش‌ حبيبی‌،عبداله‌ کوثری‌، مشفق‌ همدانی‌، داريوش‌ شاهين‌، احمد کريمـی‌ حکاک‌،اميرجلال‌الدين‌ اعلم‌، کاظم‌ انصاری‌، مسعود برزين‌، جلال‌ آل‌ احمد، پرويزناتل‌ خانلری‌، به‌آذين‌، داريوش‌ آشوری‌، عبداله‌ توکل‌، بهمن‌ فرزانـه‌، رضاسيدحسينی‌، سيروس‌ طاهباز و …[
که‌ هر کدام‌ يک‌ يا چندبار تن‌ به‌ ترجمـه‌ تکراری‌ داده‌ بودند، خوب‌ آياهمگی‌ اشتباه‌ کرده‌ و کژراهه‌ رفته‌اند؟ و يا دچار خطا و مرتکب‌ جنايتی‌شده‌اند؟آنقدر ظريف‌ تشابه‌ آقای‌ رستگار، قاضی‌، شاملو و ‌ را درون شازده‌کوچولو عنوان‌ مـی‌کرد، که‌ من‌ به‌ سلايق‌ و ديدگاه‌های‌ مختلف‌ آن‌ افرادحرفه‌ای‌ غبطه‌ مـی‌خوردم‌! يا مزئيات‌ ترجمـه‌ احمد گلشيری‌ درون ترجمـه‌ گل‌سرخی‌ برای‌ اميلی‌ (نوشته‌ فاکنر) بر ترجمـه‌ نجف‌ دريابندری‌.تا مثلاً به‌ ترجمـه‌های‌ قرآن‌ و سرقت‌های‌ بعضی‌ مترجمان‌ اشاره‌ مـی‌کرد که‌انگشت‌ حيرت‌ به‌ دهان‌ مـی‌گزيدم‌ !
با حساب‌ سرانگشتی‌، تکليف‌ مترجمان‌ بازاری‌ و مقلد تسويه‌ مـی‌شود؛ که‌به‌ قول‌ مرحوم‌ توکل‌ فقط‌ مترجم‌ «ولی‌ و اما و شايد و باشد» هستند، و گرنـه‌زبان‌ نمـی‌دانند. کتاب‌ کيميای‌ سعادت‌ (غزالی‌) باترجمـه‌ احمد آرام‌ نامفهوم‌است‌، خوب‌ به‌ ترجمـه‌ جديد نياز داريم‌! روح‌ ملت‌ها (زيگفريد) با ترجمـه‌آرام‌، «نويسنده‌ به‌ پيوست‌» مـی‌خواهد و گرنـه‌ی‌ متوجه‌ بعضی‌واژه‌سازی‌های‌ نامفهوم‌ مرحوم‌ آرام‌ نمـی‌شود. چون‌ ميزان‌ درک‌ او از سخن‌زيگفريد، همان‌ اندازه‌ بوده‌ است‌.بعد از اين‌ توضيحات‌، ترجمـه‌های‌ بحرينی‌ را از زمستان‌ سخت‌،سوءتفاهم‌ و کوهسار جان‌ را نوعی‌ شاهکار مـی‌دانم‌.مترجمـی‌ که‌ بتواند اثر کاداره‌ را چنين‌ تصويرسازی‌ کند، جای‌ آفرين‌ گفتن‌دارد. يا سوءتفاهم‌ دوبوار را معرکه‌ مـی‌دانم‌، چون‌ اثر زبان‌ ادبی‌ چنان‌پيچيده‌ای‌ ندارد، اما انديشـه‌ او را خوب‌ معرفی‌ کرده‌ است‌. بعد از خودش‌شنيدم‌ اعترافات‌ ژان‌ ژاک‌ روسو را دست‌ گرفته‌ بود.خب‌ مترجم‌ قبلی‌ سی‌ و اندی‌ سال‌ است‌ که‌ دار فانی‌ را وداع‌ گفته‌ است‌،اثری‌ هم‌ درون بازار نيست‌؛اثر به‌ دوران‌ رمانتيک‌ ادبيات‌ فرانسه‌ باز مـی‌گردد و حدود ۱۷۷۰، تأليف‌شده‌ است‌ که‌ زندگی‌نامـه‌ صريح‌ ژان‌ژاک‌ روسو مـی‌باشد که‌ صادقانـه‌ و در عين‌ظرافت‌ درباره‌ تغييرات‌ روحی‌ و فکری‌ خود که تا پنجاه‌ سالگی‌اش‌ بحث‌ مـی‌کندو اثری‌ را به‌ يک‌ شاهکار تبديل‌ کرده‌ است‌، که‌ متاسفانـه‌ بعد از مرگ‌ نويسنده‌به‌ چاپ‌ رسيد .
او را درون اواخر زمستان‌ ٨۱ ـ درون منزل‌ فريده‌ رازی‌ ـ ديدم‌ و گفتم‌ «ترجمـه‌جديد شما از مايده‌های‌ زمينی‌، بسيار بهتراز ترجمـه های دکتر حسن‌ هنرمندی‌ و پرويز داريوش‌ و حتی‌ جلال‌آل‌ احمد بود نـه‌ زبان‌ کهنـه‌ بود و نـه‌ از سبک‌ نويسنده‌ دورشده‌ بوديد»؛ کتاب‌ نتيجه‌ يک‌ دوره‌ از زندگی‌ جهان‌بينی‌ و شخصيت‌ آندره‌ژيد است‌ و تکاپوی‌ او درون يافتن‌ تعادل‌ روحی‌ و نيز معروف‌ترين‌ اثر اوست‌ ودر آن‌ زمان‌ (۱۹۲۷) تاثيری‌ وافر بر جوانان‌ روشنفکر باقی‌ گذاشت‌، چون‌ اثرارشادی‌ است‌ و نثر آن‌ دارای‌ قالبی‌ شاعرانـه‌ و موزون‌ و شرقی‌پسند . به‌قول‌ زهرا خانلری‌ (يکی‌) اين‌ اثر «به‌ طور غيرمستقيم‌ اعتراض‌ است‌ به‌ همـه‌موازين‌ اخلاقی‌ و اجتماعی‌ و مذهبی‌ و نويسنده‌ به‌ خود اندرز مـی‌دهد که‌ دم‌را غنيمت‌ شمرد و از زيبايی‌های‌ هر لحظه‌ بهره‌ بگيرد و از عوامل‌ مـهم‌ وپيچيده‌ای‌ که‌ از شگفتی‌ها و بروز شخصيت‌ او جلوگيری‌ مـی‌کند، خود را رهاسازد ».
بحرينی‌ که‌ از توضيحات‌ من‌، صورتش‌ گل‌ انداخته‌ بود، انگار که‌ خستگی‌بيرون‌ رفته‌ بود.لباس‌ رنگی‌ او حکايت‌ از روحيه‌ شاد و اميدوارش‌ داشت‌:در يک‌ وجه‌ با گيتی‌ خوشدل‌ شباهت‌ دارد؛ کار پشت‌ کار و پرهيز ازحاشيه‌ و يک‌ خط‌ را دنبال‌ ‌.به‌ هر حال‌ اقتدا و تأسی‌ بحرينی‌ از شيوه‌ مترجمان‌ قبلی‌ درون ارائه‌ ترجمـه‌تکراری‌، اين‌ درس‌ را به‌ شخص‌ من‌ داد که‌ با کنجکاوی‌ بنشينم‌ و ببينم‌ کدام‌ اثريا کدام‌ ترجمـه‌، درون تطابق‌ و قياس‌ با متن‌ اصلی‌ بهتر است‌ و کدام‌ مترجم‌،حرفی‌ تازه‌ و زبان‌ و سبکی‌ نو اما نزديک‌تر به‌ متن‌ اصلی‌ يافته‌ است‌ و هماناکلمـه‌ از آن‌ِ مردم‌ سخن‌سنج‌ و آگاه‌ است‌ يا عالمان‌ اهل‌ فن‌، که‌ قضاوتی‌ منطقی‌کنند؛ نـه‌ افراد منفعل‌ و ساديسمـی‌ يا عوام‌های‌ ناآگاه‌ با انديشـه‌ بيمار و منفی‌!….و آنان‌ که‌ يک‌ ماهه‌ کمدی‌ الهی‌ دانته‌، آثار پائولو کوئيلو، کوری‌ (ساراماگو)يا آهستگی‌ (ميلان‌ کوندرا) را منتشر مـی‌کنند؛ سرانجام‌ کپی‌نويس‌ و رونويس‌ يا سرقت‌ ادبی‌ آنان‌ برملا خواهد شد ونبايد نگران‌ بعضی‌ طعنـه‌های‌ حسودان‌ بود.طبعاً مـهستی‌ بحرينی‌ بسيار متفاوت‌ با مترجمانی‌ خواهد بود که‌ هيچگاه‌ ازمحيط‌ زبانی‌ خود يا کشور ايران‌ دور نشده‌اند و هيچگاه‌ درون محيط‌ زبانی‌ديگری‌ امرار معاش‌ و زندگی‌ نکرده‌اند و هيچگاه‌ بجز کتاب‌هايی‌ که‌ ترجمـه‌کرده‌اند کتابی‌ ديگر را نخوانده‌اند و هيچگاه‌ غير از اهل‌ باند خود، افرادديگری‌ را نشناخته‌اند و هيچگاه‌ جز فرهنگ‌ لغت‌ کردی‌ يک‌ کلمـه‌ به‌ زبان‌مدعی‌ ترجه‌ از آن‌، تکلم‌ نکرده‌اند .
شايد درون ترجمـه‌، برای‌ راه‌ خود را يافتن‌ و تمرين‌ وب‌ تجربه‌ و يافتن‌رموز کار و آزموده‌ شدن‌ درون اين‌ حرفه‌، تن‌ آلودن‌ به‌ ترجمـه‌ تکراری‌ جزوضروريات‌ کار باشد؛ لااقل‌ با اثری‌ شناخته‌ شده‌ و نويسنده‌ای‌ شناخته‌ شده‌،مترجم‌ خود را نشان‌ مـی‌دهد و سر گمنامـی‌ را مـی‌شکند؛ اما اين‌ نياز را به‌ چه‌قيمتی‌ بايد برآورده‌ کرد؟ و راستی‌ کدام‌ مردم‌ بين‌ مترجم‌ جدی‌ و فعال‌ و پرکار و مترجم‌ يک‌ شبه‌ و خام‌ فرق‌ خواهند گذارد؟راستی‌ بايد به‌ کار پيگير درون پس‌ پستو نشست‌ و باور چندانی‌ به‌ حرف‌های‌تفتيشی‌ و عوامانـه‌ نداشت‌، چون‌ استقامت‌ ورزيدن‌ بر هدف‌ است‌ که‌ موجب‌تعالی‌ و رشد و باليدن‌ مـی‌شود و جهت‌ يافتن‌ انديشـه‌ و انرژی‌ درون راه‌ حرفه‌ای‌ وايدئولوژی‌ انتخابی مـی شود .پس‌ ترجمـه‌ تکراری‌ فقط‌ يک‌ «سوءتفاهم‌» است‌.در آخرين‌ باری‌ که‌ او را ديدم‌ و ترجمـه‌ خودم‌ از روزگار آدمکش‌ها را به‌ اوهديه‌ کردم‌؛ سرش‌ را تکان‌ داد و گفت‌: «هميشـه‌ برای‌ من‌ يک‌ علامت‌ سوال‌هستی‌ !»

۵. گلی امامـی – روشنک داريوش – دل آرا قهرمان
و گلی‌ امامـی‌ را به‌ عنوان‌ مترجمـی‌ مـی‌شناسم‌ که‌ هر کدام‌ از آثارش‌ يک‌ذهنيت‌و پرداخت‌ خاص دارد کـه البته نمـی توان از ذهنيت‌ نوجوی‌ روشنک‌ داريوش‌ و دل‌آراقهرمان‌ نيز يادی نکرد ، روشنک‌داريوش‌ که‌ نخست‌ از قله‌کوه‌، پيمودن‌ را آغازيد، با «اشپربر و سارتر» خود رامترجم‌ ناميد و ذهنيت‌ و آزاديخواهی‌اش‌ او را به‌ ترجمـه‌ آثاری ‌منطبق‌ بر افکارش‌ واداشت‌ و دل‌آرا قهرمان‌، که‌ او را با ترجمـه‌ کيمياگر نوشته‌پائولوکوئيلو، نويسنده‌ معمولی‌ – اما رند برزيلی – شناختيم‌.ترجمـه‌ای‌ که‌ با موفقيت‌ روبرو شد و دريچه‌ای‌ به‌ فعاليت‌ و تکاپو بر رويش‌گشود و يا نازی عظيما، کـه در کنار بهاء الدين خرمشاهی پا بـه اين عرصه نـهاد اما زبان‌ صريح‌ و ساده‌ ترجمـه‌اش‌ قابل‌ تامل‌ است‌، کـه براستی زبانی خوش تراش و درست دارد.

مروری بر زندگی و شعرهای فروغ فرخ‌زاد
یک پنجره به منظور دیدن، یک پنجره به منظور شنیدن

نوشته: پروفسور نعمت یلدیریم/ ترجمـه: آیدین فرنگی

اشاره: گفتار حاضر بخشی هست از مقاله استاد کرسی زبان و ادبیـات فارسی دانشگاه آتاترک ترکیـه درباره شاعر سرشناس ایرانی، فروغ فرخ‌زاد. اين ترجمـه علاوه بر ارائه اطلاعات کلی بـه خواننده‌ای کـه شناختی از زندگی و آثار فرخ‌زاد ندارد، بـه خواننده علاقمند کمک مـی‌کند که تا از نگرش یک پژوهشگر غیرایرانی نیز مطلع شود. م.

«فروغ فرخ‌زاد» کـه پس از «پروین اعتصامـی» مشـهورترین شاعر زن ایرانی بـه حساب مـی‌آید، سال 1313 خورشیدی(1934م.) درون تهران بـه دنیـا آمده، کودکی و نوجوانی‌اش را درون خانواده‌ای از طبقه متوسط مـی‌گذراند. پدرش «محمد فرخ‌زاد» کـه ارتشی بود، فرزندانش را بـه شیوه‌ای خاص و به گفته فروغ با دیسیپلین نظامـی تربیت مـی‌کرد. فروغ بعد از دوره ابتدایی وارد دبیرستان «خسرو خاور» شد و پس از اتمام سال سوم متوسطه، درون هنرستان بانوان نام‌نویسی کرد. او بعدها درون دانشکده هنرهای زیبا نیز بـه یـادگیری نقاشی پرداخت. این هنرها تاثیر خود را درون شعر وی بـه جا گذاشته‌اند.

فرخ‌زاد درون 16سالگی با «پرویز شاپور»، طنزنویس، – و از خویشاوندان مادری‌اش- به‌رغم مخالفت خانواده‌هایشان ازدواج کرد. پرویز 15 سال از فروغ بزرگتر بود. آندو سال 1332 بـه خاطر شغل پرویز بـه اهواز رفتند، اما زندگی زناشویی‌شان دوام چندانی نیـافت و سرانجام فروغ ناگزیر شد بـه علت نبود تفاهم، از همسر و از پسرشان «کامـیار» جدا شود.

فرخ‌زاد شعر را از 14-13 سالگی با نوشتن غزل آغاز کرد، اما هیچ یک از غزل‌های مربوط بـه آن سال‌ها را منتشر نساخت. فروغ کـه به عنوان شاعر و نقاش گام بـه دنیـای هنر گذاشته بود، سال 1331 نخستین مجموعه شعر خود را بـه ویترین کتابفروشی‌ها فرستاد و بعدها با افزودن سینما بـه دایره علائق هنری‌اش، از سال 1337 بـه یـادگیری فنون سینمایی پرداخت. هنر هفتم جایگاه مـهمـی درون زندگی او دارد. فرخ‌زاد با «ابراهیم گلستان»، یکی از هنرمندان و نویسندگان به‌نام آن مقطع، درون «گلستان فیلم»، علاوه بر سینما، درون سایر زمـینـه‌های هنری نیز همکاری مـی‌کرد. فروغ سال 1338 به منظور آشنایی با پیشرفت‌های سینمایی راهی انگلستان شد و یک سال بعد، بعد از بازگشت بـه ایران دلبستگی بیشتری بـه سینما نشان داد. وی درون تولید چند فیلم کوتاه بـه همکاری با ابراهیم گلستان پرداخت و دوباره با هدفب تجربه‌های سینمایی بیشتر، بـه انگلستان بازگشت. فرخ‌زاد سال 1341 به منظور تهیـه فیلمـی مستند درباره بیماران جذامـی بـه تبریز رفت و فیلم «خانـه سیـاه است» را درون جذامخانـه این شـهر ساخت. اثر مذکور سال 1342 جایزه بهترین مستند یکی از جشنواره‌های فیلم آلمان‌غربی را بـه دست آورد. فروغ سال 1341 با موضوع تولید روزنامـه، فیلمـی را هم بـه سفارش روزنامـه «کیـهان» تهیـه کرد. وی درون زمـینـه تئاتر نیز فعالیت‌هایی را درون کارنامـه خود بـه ثبت رسانده است.

فرخ‌زاد کـه بعدها با گلستان درون فیلم «خشت و آینـه» و چند فیلم دیگر همکاری داشت، سال 1343 با سفر بـه کشورهای ایتالیـا، آلمان و فرانسه، یـادگیری زبان‌های آلمانی و ایتالیـایی را جدی گرفت.

سال 1344 از طرف واحد فرهنگی یونسکو، مستندی 30 دقیقه‌ای درباره زندگی او تهیـه شد و در همان سال یک کارگردان ایتالیـایی زندگی فروغ را موضوع فیلم 15 دقیقه‌ای خود قرار داد.

تاثیرگذارترین شعر همـه شاعران بزرگ، مرگ آنـهاست؛ چندانکه گویی این آخرین و تلخ‌ترین شعر مـی‌تواند مفهوم آثار پیشین شاعر را رساتر کند. فروغ بـه تعبیر خودش زنی تنـها بود کـه با جدایی از همسرش تنـهاتر شده بود و شعر و سینما به منظور او حکم همراز و همراه را داشتند. وی 24 بهمن 1345 بر اثر تصادف رانندگی درون 32 سالگی جان خود را از دست داد.

آثار

زندگی ادبی فروغ فرخ‌زاد را بـه دو دوره مـی‌توان تقسیم کرد: دوره نخست از سال 1331 که تا 1338 و دوره دوم از سال 1338 که تا 1345.

دوره نخست(1338- 1331)

در این مقطع کـه شاعر اقدام بـه انتشار مجموعه‌های «اسیر»(چاپ اول:1331، چاپ دوم با بازنگری:1334)، «دیوار»(1336) و «عصیـان»(1338) کرده، آثارش تحت تاثیر مکتب رمانتیزم قرار دارد. رمانتیزم درون شعر معاصر فارسی با «افسانـه»ی «نیما یوشیج» آغاز شده، ضمن تکامل ادامـه مـی‌یـابد. تاثیر رمانتیزم غرب بر نیما و شاعرانی کـه با تاثر از وی بـه این راه ادامـه دادند، بـه وضوح مشخص است. انزوا درون مفهوم «جدائی از جامعه و خلوت‌گزینی»، «رها فعالیت‌های اجتماعی و پناه بردن بـه طبیعت» و نیز «تنـهائی» درون افسانـه نیما جلوه یـافته. افسانـه از یک منظر مانیفست شاعر رمانتیک ایرانی محسوب مـی‌شود. بعد از انتشار افسانـه، «پرویز ناتل خانلری»، «فریدون توللی» و «احمد گلچین معانی»، از شاعران معاصر، بـه سرودن شعرهای رمانتیک پرداخته‌اند. آزاد، تشخص و احساساتی بودن، سه شاخصه مـهم رمانتیزم محسوب مـی‌شود. «ویکتور هوگو» و طرفدارانش رمانتیزم را بـه عنوان مکتب هنر و شخصیت آزاد پذیرفته‌اند. هنرمند رمانتیک بـه خواسته‌های درونی خود اهمـیت بسیـاری داده، بـه بیـان امـیال و مسائل روحی‌اش مـی‌پردازد.

اسیر

در کتاب اسیر، شاعر جامعه را بـه زندان و خود را بـه اسیر تشبیـه کرده، عقیده دارد فقط با عشق مـی‌توان از مـیان دیوارهای ضخیم این زندان بـه رهایی دست یـافت. «عصیـان»، یکی از شعرهای این دفتر، بـه دلیل تشریح دشواری‌ها و مسائل زندگی فروغ، یکی از بهترین‌ نمونـه‌هایی هست که شاعر درون آن بـه بازگویی دردهایش پرداخته. وی درون این شعر خود را مثل پرنده‌ای مـی‌داند کـه اسیر قفس زندگی و دیدگاه‌های سنتی شده، اما همواره درون حال تلاش به منظور رسیدن بـه آزادی است.

شاعر درون این دفتر بی اعتنا بـه ارزش‌های اجتماعی، رسوم و ساختار سنتی جامعه، بـه عنوان یک زن، احساسات دوره جوانی خود را بدون ابهام و با صراحت روایت کرده. شعرهای اسیر بیشتر تحت تاثیر ناکامـی‌های زندگی شخصی شاعر، بخصوص رابطه زناشویی کوتاه‌مدتش، فشارها، ناامـیدی‌ها و تنـهایی‌ها نوشته شده. درون این مجموعه فروغ با کنار گذاشتن قواعد مستقر، موفق شده مضامـین، ترکیب‌ها و واژه‌هایی را بـه کار ببرد کـه تا آن زمان هیچ یک از شاعران زن ایرانی از آنـها استفاده نکرده بودند. سراینده دفتر اسیر درون جستجوی چیزی هست که تعریف یـا شناخت کاملی از آن درون ذهن ندارد. او با هدف رهایی از چنگ دیوارهای سیـاه و حصارهای تنگ، درون پی پنجره‌ای هست و به منظور دست‌یـابی بـه این پنجره بی‌وقفه تلاش مـی‌کند. فروغ درون برخی شعرهای دو دفتر نخست، از شاعران زن آمریکایی‌ای کـه آن موقع تعدادی از آثارشان بـه فارسی ترجمـه شده بود، تاثیر پذیرفته.

نامانوس بودن فضای اسیر باعث شده برخی گروه‌ها بـه خاطر عصیـان شاعر علیـه سنت‌ها، بی‌اعتنایی‌اش بـه سبک زندگی کلاسییز بـه دلیل منطبق نبودن این شعرها با سنت‌های اخلاقی و قواعد اجتماعی ایران، نقدهای تندی را علیـه آن ابراز کنند.

دیوار

در این دفتر کـه انتشار آن با نقدهای شدید سنت‌گرایـان و طرفداران شعر کلاسیک همراه شد، شاعر احساسات ظریف و دنیـای درونی یک زن را روایت کرده، حین تشریح تنـهائی، تشویش، ناتوانی، کابوس‌ها و رویـاهایش، روحیـه‌ای عاصی از خود نشان مـی‌دهد. برخی شعرهای این کتاب درون ردیف شعرهای مجموعه نخست شاعر قرار مـی‌گیرد. «عشق» موضوع غالب شعرهای این دفتر هست و نمادهای «تاریک» و «شب» کـه در شعر فرخ‌زاد بسیـار بـه کار رفته، درون این مجموعه نیز بارها تکرار شده.

عصیـان

در مجموعه عصیـان، شاعر با بهره‌گیری از تجربه‌های پیشین مـی‌کوشد بـه فضایی ویژه دست بیـابد. درون این مجموعه شاعر از تنـهایی، جدایی، سرگشتگی، اضطراب، خستگی و ناتوانی شکایت کرده، درون برابر تنگناها، تاریکی و اندوه بیرق عصیـان علم مـی‌کند. انتشار دفتر عصیـان نشان داد کـه فروغ درون دنیـای شعر گام بـه راهی بی‌پایـان گذاشته است.

فرخ‌زاد درون این دفتر با توجه بـه متون کتاب‌های مقدس، بخصوص بخش مربوط بـه آفرینش انسان و سرکشی شیطان و نیز با تامل روی آثار آندسته از شاعران شرق و غرب کـه پیشتر بـه این موضوع پرداخته‌اند، احساسات خود و مقوله عصیـان شیطان و نافرمانی انسان را بـه صورت پرسش‌هایی مطرح کرده، اما سرانجام وقتی این سوال‌ها بی‌پاسخ مـی‌ماند، با تسلیم شدن درون برابر خداوند، خواستار بخشش گناهانش مـی‌شود. درون عصیـان، خلاف آثار دیگر فروغ کـه عشق موضوع اصلی آنـهاست، مرگ‌اندیشی بیش از سایر موضوعات جلب توجه مـی‌کند؛ چندانکه رفته – رفته اندوه مرگ بر روح شاعر سایـه مـی‌افکند. درون قیـاس با دو دفتر قبلی، درون این اثر با مفاهیم احساساتی و رمانتیک کمتری روبرو هستیم، اما شرح سفر بـه سرزمـین‌های واقعی یـا رویـایی کـه یکی از ویژگی‌های شعر رمانتیک محسوب مـی‌شود، درون این کتاب سهمـی قابل توجه را بـه خود اختصاص داده است.

در حالت کلی شعرهای فروغ فرخ‌زاد آثار نویسنده فرانسوی «جورج ساند»(George Sand/ 1876-1804م.) را بـه یـاد مـی‌آورد. اولین رمان‌های ساند، احساساتی، عاشقانـه و رمانتیک بودند، اما وی بعدها با گرایش بـه مقوله‌های اجتماعی، اقدام بـه خلق آثار جدی‌تر مـی‌کند. ساند خواستار برابری کامل حقوق و آزادی‌های زن و مرد بود و در آثارش از این منظر مطالب جسورانـه‌ای را مـی‌توان مشاهده کرد.

دوره دوم(1345-1338)

شعرهای فروغ درون دو مجموعه آخرش از سبک خاص وی روایت دارند. وی کـه در این دو دفتر از شاعران متقدم و معاصر تاثیری حداقلی گرفته، درون مسیر رشد خود بـه مقوله‌های فلسفی و اجتماعی گرایش پیدا کرده، این گرایش را درون شعرهایش بازتاب مـی‌دهد.

تولدی‌ دیگر

فرخ‌زاد کـه اواخر دوره نخست شاعری تحولات روحی مـهمـی را تجربه مـی‌کرد، بعد از انتشار چهارمـین مجموعه شعرش، «تولدی دیگر»، ناخرسندی خود را از انتشار کتاب‌های پیشین اعلام کرد و آنـها را محصول احساسات غیرعمـیق دوره جوانی دانست. حادثه فوق یکی از مـهم‌ترین نقاط عطف درون بین پیروان سبک نیما بـه حساب مـی‌آید.

تولدی دیگر از نظر مضمون با سه کتاب پیشین شاعر کاملا متفاوت است؛ گویی او درون این دفتر بـه فروغی دیگر بدل شده؛ فروغی کـه دیگر اسیر نیست، هیجان‌هایش جای خود را بـه آرامش داده‌اند و در عشق بـه پختگی دست یـافته. وی درون این مجموعه با عبور از دیوار هوس‌های پیشین و آرزوهای فریبنده، مرحله دوم زندگی ادبی خود را آغاز مـی‌کند. به‌رغم ضعف برخی شعرهای این دفتر، تعداد قابل توجهی از آثار موجود درون آن زیبا و ماندگار هستند.

تولدی دیگر هم درون کارنامـه فرخ‌زاد و هم درون تاریخ ادبیـات معاصر فارسی بـه دلیل مضمون، طرز تفکر، واژه‌‌ها و اوزان بـه کار رفته، اثری کم‌نظیر، عمـیق و شاعرانـه محسوب شده، برخی شعرهای آن بین نمونـه‌های عالی شعر مدرن فارسی قرار مـی‌گیرد. درون این اثر کـه شاعر با عبور از خود، پنجره‌ای رو بـه جهانی دیگر مـی‌گشاید، بسیـاری از شعرها درون قالب‌های مدرن نوشته شده، از نظر زبانی بـه زبان گفتار نزدیک مـی‌شوند. مضمون، تصویرها و ترکیب‌های موجود درون برخی شعرهای این کتاب، به منظور اولین بار توسط فروغ وارد دنیـای شعر فارسی شده. تولدی دیگر کـه نام آخرین شعر این دفتر است، یکی از دلایل جدایی شاعر از سبک قدیمـی شعرهایش و سند ورود او بـه جمع پیشگامان بزرگ شعر معاصر ایران قلمداد مـی‌شود. او با این اثر بـه سبکی نو درون عرصه شاعری دست یـافته و گودالی را پشت سر مـی‌گذارد کـه امکان صید هیچ مرواریدی از آن وجود ندارد.

ایمان بیـاوریم بـه آغاز فصل سرد

آخرین دفتر شعرهای فروغ از نظر شکل، زبان، تاویل‌پذیری و قدرت بیـان، درون جایگاهی بالاتر از سایر آثار وی قرار دارد. زبان اختصاصی او کـه در این مجموعه نیز درون موقعیتی بسیـار نزدیک بـه زبان گفتار قرار گرفته، با تلفیق سادگی و قدرت بیـان، امتیـازی خارق‌العاده به منظور کتاب محسوب مـی‌شود. هر هنرمند بزرگی صاحب اثری هست که درون قیـاس با سایر آثار وی درون رتبه‌بندی بالاتری قرار مـی‌گیرد؛ اثری کـه دیدگاه‌ها و باورهای اصلی هنرمند درون آن بـه شکلی کامل و دقیق‌تر بیـان شده. ایمان بیـاوریم بـه آغاز فصل سرد از این منظر مـهم‌ترین و تاثیرگذارترین دفتر شعر فرخ‌زاد بـه حساب مـی‌آید؛ دفتری کـه شعرهای آن به‌غایت صمـیمانـه نوشته شده‌اند.

در این مجموعه شاعر کـه دریـافته دیگر نمـی‌تواند بـه برخی آمال خود دست بیـابد، مدام از شب، تاریکی و از جنازه‌ها سخن مـی‌گوید. او با صدایی بلند بـه جستجوی خاطره‌هایش پرداخته، با تعبیرهایی تاثیرگذار و زبانی مدرن و پراحساس، بـه روایت مغلوبیت انسان درون برابر زندگی مـی‌پردازد. شعر ایمان بیـاوریم بـه آغاز فصل سرد کـه در عین حال از بار اندیشگی بالایی نیز برخوردار است، با واژه‌های «من»، «تنـهایی» و «سرد» آغاز شده، با اشاره بـه مفهوم زمان ادامـه مـی‌یـابد؛ زمانی کـه در این شعر روز اول دی‌ماه است.

* پروفسور نعمت یلدیریم/ استاد کرسی زبان و ادبیـات فارسی درون دانشگاه آتاترک ترکیـه

منبع: atürk Üniversitesi Türkiyat Araştırmaları Enstitüsü Dergisi

Sayı: 12. (1999……………………

آخرين نغمـه


عفت ماهباز

منبع >کانون زنان ایرانی
گل شکفته ز طوفان نپژمرد درون باد درون اين بهار شکوفان روم بـه قله ايی دور هر آنچه بادا بادی کـه سر نکند خم بـه دامن افلاک از اين بتان زمينی چه بيم دارد و باک گل شکفته ز طوفان نپژمرد درون باد

efatmahbas@hotmail.com

طرف های عصر، هنوز مـی شد سرخ برگ های پائيز را بر تن درختان ديد و روی زمين زير پا له شان نکرد. درون بارانی نرم و نازک بـه آنجا رسيديم .بيمارستان و يا خانـه ايی درون مرکز لندن، مکانی ديگر به منظور ژاله شاعر، کـه به کولی بودن، خو گرفته بود.:

مـی پرسی از من اهل کجايم؟ من کولی ام دوره گردم. پرورده ی اندوه و دردم .

ديدار ژاله شاعر آنـهم درون بستر بيماری کار دشواری است. با ژاله و شعرهايش درون زندان آشنا شدم. اين شانس را داشتم درون ديدارهای دوستانـه، با او هم سخن شوم. درون آستانـه اتاق چارچوب چهره ايی مـی گفت کـه ژاله هست اما انگار بای ديگری روبرو شده ايم. از آنـهمـه شادابی چند ماه پيش درون چهره اش، ديگر خبری نبود. با ناهيد و با ترديد، بـه سويش مـی رويم. ژاله خاطره های دورش را بـه ياد مـی آورد . ما بـه گذشته نزديکش تعلق داشتيم ، طبيعتا ما را نشناخت پسرش بيژن چای تعارف کرد. هنوز نشسته بوديم کـه صبا آمد فضای نا آشنايی شکست. درون چهره اش دنبال ژاله ی آشنا گشتم. پيدايش کردم. چشمان خورشيد وارش مثل دوگوی درخشان هنوز از زندگی مـی درخشيد!

گفتم: چشم تان مثل خورشيده مثل دوگوی رازدار خنديد و گفت شعر ميگی يا منو درون اين حالت مسخره مـی کنی ؟ خنديدم: معلومـه کـه راست ميگم ناهيد با نگاهی پر ازمـهر بـه او، خندان گفت: عفت راست مـی گه اما آخه ژاله جون اين هم شعر مـی گه گفتم نـه نـه، من شعر نمـی گم اسمش را مـی گذارم، چيزی بنام شعر ، چون شاعر بودن کار هری نيست . مقدمـه کوتاه نوشته مريم حسينخواه را برايش خواندم . گفتار ما اينگونـه آغاز شد .گرم شد و دور شد از واقعيت و يادمان رفت کـه به عيادت مريضی آمديم. ژاله از رفتن بـه خانـه اش با حسرتی دور حرف مـی زد و با ترديد و پوشيده سخن از رفتن بـه کوچی ديگر مـی گفت!

گفتم: شما را کـه غمـی نيست هميشـه درون ياد ها زنده هستيد ميدانيد اولين بار کجا باشما آشنا شدم؟ درون سلولی درون اوين درون فروردين ۱۳۶۳

دوباره خورشيد چشمانش درخشيد سراپا گوش شد و رفتن فراموش.

گفتم همان روزهای اولم بـه سلول، فردين مدرسی** زمزمـه گر شعرهايتان بود. او برايم از ژاله اصفهانی شاعر زنی حرف زد کـه شعرهايش بوی اميد و زندگی درون آن روزهای نااميدی بـه درون زندان مـی کشيد. فردين درون هنگامـه درد و شکنجه، شعرهای شما تسکين و پناه يش مـی شد. شعر را برايم درون کاغذ پاره ايی کوچک سيگار کـه در جايی مخفی کرده بود، نوشت که تا اين سرود را بـه خاطر بسپارم.

بشکفد بار دگر لاله ی رنگين مراد، غنچه سرخ فروبسته دل باز شود من نگويم کـه بهاری کـه گذشت آيد باز، روزگاری کـه به سر آمده، آغاز شود. روزگار دگری هست و بهاران دگر.

……**********..

شاد بودن هنر است، شاد هنری والاتر ليک هرگز نپسنديم بـه خويش، کـه چو يک شگلک بی جان شب و روز، بی خبر از همـه، خندان باشيم. بی غمـی عيب بزرگی است، کـه دور از ما باد!

****************

شاد بودن هنر است، گر بـه شادی تو ، دل ها دگر باشد شاد. زندگی صحنـه يکتای هنرمندی ماست. هری نغمـه خود خواند و از صحنـه رود. صحنـه پيوسته بـه جاست. خرّم آن نغمـه کـه مردم بسپارند بـه ياد.

. درون سال های بعد درون ديگر سلولها و يا بند و هوا خوری زندان، شعر هايتان را روی ديوارها خواندم و يا خود نيز نوشتم. اين گفتار ژاله را بيشتر بر سر شوق آورد . صبا شعر شاد بودن ژاله را کـه روی ديوار خيابانی درون شـهر لنگرود بـه صورت شعاری نوشته بودند، و او آن را درون فيلمـی ديده بود، گفت. همـه روح و جانش درون وجد بود. ما نيز همراه او درون وجد. انگار فراموش کرده بوديم کـه او درون بستر بيماری هست درد دارد.از او دل نمـی کنديم. ژاله چشمان خورشيدی اش مـی درخشيد هنوز وقتی کـه خواند آخرين شعر و نغمـه اش را*

گل شکفته ز طوفان نپژمرد درون باد

در اين بهار شکوفان

روم بـه قله ايی دور

هر آنچه بادا باد

کسی کـه سر نکند خم بـه دامن افلاک

از اين بتان زمينی چه بيم دارد و باک

گل شکفته ز طوفان نپژمرد درون باد

بر کاغذی تند و تند آنچه او خواند، نوشتم ، تکرارش کرد. برايش خواندم . تصحيح اش کرد. متحير اين همـه هوش و حافظه او بودم. اينکه مغزش چقدر دقيق که تا اين لحظات آخر کار مـی کند : من از هر وقت ديگر، بيشتر امروز هوشيارم.

به بيداری پر انديشـه ام

در خواب بيدارم

زمان را قدر مـی دانم

زمين را دوست مـی دارم …. ديروقت بود بايد مـی رفتيم او مـی خواست بيشتر بـه ديدارش برويم . نمـی دانم درون نگاهش، آن دو گوی خورشيد گون، چه بود و چه گفت کـه ميخکوب زمين شدم پايم از من اطاعت نکرد بروم . آن نگاه شايد مـی گفت :

پرندگان مـهاجر درون اين غروب خموش

که ابر تيره تن انداخته، بـه قله کوه

شما شتابزده راهی کجا هستيد

کشيده پر بـه افق، تک تک و گروه گروه؟ ….. پرندگان مـهاجر دلم بـه تشويش است

که عمر اين سفر دورتان دراز شود

به باغ، باد بهار آيد و بدون شما

شکوفه های درختان سيب باز شود

و يا شايد از منظری ديگر مـی پرسيد

آيا من از دريچه اين غربت

بار دگر برآمدن آفتاب را

از گرده فراخ تو خواهم ديد؟

آيا تو را دوباره توانم ديد؟

به سختی راه رفته را بازگشتم، دوباره تن خسته، درد کشيده از شصت سال زندگی درون غربت، را تنگ درون آغوش گرفتم بر دو گوی درخشان چشمش بوسه نـهادم. با نمـی از اشک، چشم درون چشمش گفتم شما کـه نبايد نگران باشيد. شما هيچوقت نمـی ميريد. شما هميشـه زنده ايد. «خرّم آن نغمـه کـه مردم بسپارند بـه ياد»

هفته ای بعد از آن روز بود کـه ژاله اصفهانی، شاعر نامدار ايرانی، (۵ شنبه ۲۸ نوامبر) درون همان اتاق درون بيمارستانی درون لندن درگذشت. اشعارش را به منظور آيندگان باقی گذاشت. اشعاری کـه سرشار از لطافت و روحی زنانـه است. از همان آغاز ژاله درون شعر گفتن ، سبک خاص خود را دنبال کرد. شاعری کـه همـه عمر شاعرانـه و با شعر هايش زيست درون هر سرايطی شاعر ماند . درون لحظات آخر حيات هم ، شاعرانـه درون حالی کـه اشعارش را کـه و حاصل همـه عمرش بود را درون گوشش زمزمـه مـی د، جهان را ترک کرد : بـه گذشته ام مـی انديشم و به شعرم کـه اگر نمـی بود من نمـی بودم

**********.

تمام عمر دويديم ،عاشقانـه دويديم

پی اميد بزرگی پی رهائی تامـی .

ژاله خسته از مرزهای مسدود و نگرشـهای محدود ، خسته از تنگ نظريهای دوران خويش بود اينگونـه بود کـه شاعر اميد و رهايی، پرنده مـهاجر شعر ايران، بعد از شصت سال زندگی درون غربت، با جهان به منظور هميشـه وداع گفت:

مرا بسوزانيد

و خاکسترم را

بر آبهای رهای دريا بر افشانيد،

نـه درون برکه،

نـه درون رود:

که خسته شدم از کرانـه های سنگواره

و از مرزهای مسدود.

ژاله درون ارامشی درون خور دست درون دست دوستان و کنار فرزندانش درگذشت . امروز همـه مـی پرسند

کچايی تو؟

از کدام پرنده

کدام پروانـه

از کدام درخت

از کدامين ستاره بپرسم کجايی تو

کجايی؟

*

ژاله اصفهانی کـه نام اصلی اش، مستانـه سلطانی درون سال ۱۳۰۰ شمسی درون شـهر اصفهان بـه دنيا آمد. اولين شعرش را درون هفت سالگی سرود او درون سيزده سالگی نام خود را بـه ژاله تغيير داد نخستين مجموعه شعرش با عنوان گل های خودرو درون سن۲۲ سالگی منتشر کرد.. درون ۲۵ سالگی بـه اتحاد جماهير شوری مـهاجرت ، درون مسکو مدرک دکترا گرفت درون سال ۱۳۵۹ بعد از انقلاب بـه ايران بازگشت اما اين باز گشت ديری نپائيد او اين بار مجبور شد کـه به لندن مـهاجرت کند.

اشعار منتشر شده ژاله اصفهانی : ۱ـ گل های خود رو ، تهران ۱٣۲۴ ۲ـ زنده رود ، مسکو، ۱٣۴۴ ٣ـ زنده رود ، چاپ دوم، تهران ۱٣۵٨ ۴ـ کشتی کبود، تاجيکستان، ۱٣۵۷ ۵ـ نقش جهان ، مسکو، ۱٣۵۹ ۶ـ اگر هزارقلم داشتم ، تهران، ۱٣۶۰ ۷ـ البرز بی شکست ، لندن ، ۱٣۶۲ ٨ـ البرز بی شکست ، چاپ دوم، واشينگتن،۱٣۶۵ ۹ـ ای باد شرطه ، لندن ، ۱٣۶۵ ۱۰ـ هر گل بويی دارد: ترجمـه‍ ی اشعارخارجی بـه قارسی، لندن ۱٣۶۵ ۱۱ـ خروش خاموشی، سوئد، ۱٣۷۱ ۱۲ـ سرود جنگل، لندن، ۱٣۷۲ ۱٣ـ ترنم پرواز، لندن، ۱٣۷۵ ۱۴ـ موج درون موج ، تهران، .۱٣۷۶ مجموعه ای از شعرهای او درون سال ۱۳۴۴ با عنوان «زنده رود» درون مسکو منتشر شد.و همچنين گزيده ای از اشعار او هم با نام پرندگان مـهاجر Migrating Birds بـه زبان انگليسی انتشار يافته است. مجموعه ای از شعرهای او درون سال ۱۳۴۴ با عنوان «زنده رود» درون مسکو منتشر شد.ساير آثار او: ـ نيما يوشيج، پدر شعر نو. ـ عارف قزوينی: شعر و موسيقی مبارزش.ـ ترجمـه‍ی چند نمايشنامـه از زبان آذری آثار تحقيقی و تطبيقی درون باره شعر معاصر ايران، افغانستان و تاجيکستان ـ سايه های سال، خاطرات.

ژاله بعد از پروين اعتصامـی اولين زنی بود کـه کتاب شعرش را کـه اشعارش را درون دوران دبيرستان سروده بود، بـه چاپ رساند. شصت‌ سال پيش درون نخستين کنگره‌ی نويسندگان ايران بـه رياست ملک‌الشعرای بهار و با شرکت فروزانفر و صادق هدايت و بسياری ديگر ،. ژاله‌‌ی اصفهانی، بعنوان يک زن شاعر يکی از شرکت‌کنندگان درون اين کنگره بود.

در ژوئن ۲۰۰۲ درون کنفرانس سالانـه بنياد پژوهشـهای زنان کـه در کلورادو برگزار شد، ژاله اصفهانی بعنوان زن برگزيده سال انتخاب شد.

** فردين (فاطمـه )مدرسی، از اعضای مرکزی سازمان مخفی حزب توده کـه در سال ۱۳۶۱ بـه همراه کودکش دستگير و بعد از تحمل شکنجه های سخت و زندانی طولانی درون ۶ فروردين ۱۳۶۸ درون اوين اعدام شد

اشعار اين نوشته بر گرفته از کتاب شکوه شکفتن است.

گویـا نیوز

……………………………………………………………………………………………………………………………….

امتیـاز بدهید:




[عکس های بی حجابی شعله رزمجو]

نویسنده و منبع: degar bavaran | تاریخ انتشار: Mon, 05 Nov 2018 14:22:00 +0000



عکس های بی حجابی شعله رزمجو

بایگانی‌های هم قافیـه ها - Majid Fazeli

هم قافیـه ها مختوم بـه ی

به ترتیب حروف الفبا

أی

خودرأی
رأی
روشن‌رأی
نیک‌رأی
هم‌رأی

ئی

ابتدائی
اجرائی
ادعائی
اروپائی
استثنائی
استوائی
اشتغال‌زائی
اعطائی
اقتضائی
القائی
اهدائی
اهورائی
آریـائی
آشنائی
بازگشائی
بازگوئی
برپائی
بسزائی
بطحائی
بمبئی
بیـابان‌زدائی
بی‌اشتهائی
بیضائی
بینائی
پذیرائی
پویـانمائی
تماشائی
توانائی
ثناگوئی
جادوئی
جدائی
جزائی
جزئی
جغرافیـائی
جلائی
جنائی
چشائی
چندجزئی
خردگرائی
دارائی
داروئی
دانشجوئی
دل‌جوئی
راستگوئی
راه‌پیمائی
راهنمائی
رسانائی
رسوائی
روائی
روشنائی
رومانیـائی
رهائی
رؤیـائی
زناشوئی
زورگوئی
زیـاده‌گوئی
زیبائی
زیردریـائی
سامورائی
ستیزه‌جوئی
سخن‌آرائی
سخن‌گوئی
سرمائی
سمائی
سنائی
سودائی
سودجوئی
سینمائی
شکوفائی
شناسائی
شنوائی
شیمـیائی
صرفه‌جوئی
طباطبائی
طلائی
ظرف‌شوئی
غائی
غزل‌سرائی
فدائی
فضائی
قضائی
قلیـائی
کادوئی
کارائی
کاکائی
کبریـائی
کربلائی
کشورگشائی
کشوئی
کیلوئی
گوئی
لالائی
لباس‌شوئی
ماجرائی
ماکوئی
ماورائی
مرئی
مشائی
مقوائی
موسیقائی
مـهرجوئی
نامرئی
نوگرائی
واسطه‌جوئی
هجاگوئی
هم‌نوائی
هنرنمائی
هیولائی
یـاوه‌سرائی
یغمائی

ای

باسمـه ‌ای
برای
بگشای
بنمای
بی‌ نوای
بین ‌قاره‌ای
پای
پایـاپای
تایپی
تذکرهای
ترکمانچای
تسلای
تقاضای
تک‌رشته‌ای
تک‌شماره‌ای
تک‌نسخه‌ای
تمنای
جای
جای‌جای
جایخی
جولای
چای
چند رسانـه‌ای
چند گزینـه‌ای
چهار گزینـه‌ای
حرفه‌ای
حرفه‌ای
خامنـه‌ای
خدای
درهای
دو مرحله‌ای
دوجمله‌ای
دوره‌ای
دوره‌های
رایـانـه‌ ای
ریزه‌ای
زاویـه‌ای
زائده‌ای
زبانـه‌‌‌ای
زدای
زورآزمای
ستای
سرسرای
سرمـه‌ای
سم‌زدای
شاخه‌ا‌ی
شانگهای
شانـه‌ای
شبکه‌ای
شیشـه‌ای
طائفه‌ای
عده‌ای
فیروزه‌ ای
قهوه ‌ای
کلاچای
کیمـیای
گشای
گل ‌و‌لای
مپیمای
متفق ‌الرای
مجرای
مگشای
مـیزنای
نای
نگشای
ننمای
نیـازهای
نیـاسای
نیزه‌ای
واقعه ‌ای
ویترای
های
همای
هنرنمای
هوای
یـارای

بی

ابوظبی
اجنبی
ادبی
ارتفاع‌یـابی
ارتکابی
ارزش‌یـابی
ارزیـابی
استقلال‌طلبی
استیلاطلبی
اصلاح‌طلبی
اضطرابی
اعتصابی
اعرابی
افزون‌طلبی
اقتداریـابی
اکتسابی
انتخابی
انتسابی
انزواطلبی
انقلابی
ایجابی
ایوبی
آبله‌کوبی
آبی
آزادی‌طلبی
آسایش‌طلبی
آشوب‌طلبی
آفتابی
باربی
بازاریـابی
بازیـابی
بدحجابی
بدحسابی
بدخوابی
بدقلبی
برتری‌طلبی
برتری‌یـابی
برف‌روبی
برنج‌کوبی
بشقابی
بی
بی‌ادبی
بی‌آبی
بی‌بی
بیتابی
بی‌تعصبی
بی‌چربی
بی‌حجابی
بی‌خوابی
پاسخ‌یـابی
پاکوبی
پای‌کوبی
پتانسیل‌یـابی
پرآبی
پرتابی
پرچربی
پرخوابی
پرشتابی
تأدیبی
تبی
تجددطلبی
تجددمآبی
تجربی
تجزیـه‌طلبی
تجمل‌طلبی
تذهیبی
ترتیبی
ترکیبی
ترمـیم‌یـابی
تغییریـابی
تقدس‌مآبی
تقریبی
تقلبی
تک‌حزبی
تک‌قطبی
تمایزطلبی
تنوع‌طلبی
توجیبی
توسعه‌طلبی
تیزابی
ثوابی
جاجورابی
جاسبی
جاکتابی
جانبی
جاه‌طلبی
جدایی‌طلبی
جذبی
جفت‌یـابی
جنگ‌طلبی
جنوبی
جوابی
جهت‌یـابی
جیبی
چربی
چسبی
چلوکبابی
چوبی
حاجبی
حاضرجوابی
حبابی
حربی
حسابی
حق‌به‌جانبی
حق‌طلبی
حقیقت‌طلبی
حقیقت‌یـابی
حلبی
خاک‌روبی
خال‌کوبی
خانـه‌خرابی
خرابی
خرمن‌کوبی
خشابی
خشونت‌طلبی
خطابی
خطیبی
خوابی
خوبی
خوشابی
خوش‌ترکیبی
خوش‌حسابی
خوش‌خوابی
خوش‌قلبی
خوش‌مشربی
دارکوبی
داوطلبی
دبی
دربی
درون‌یـابی
دست‌یـابی
دل‌فریبی
دم‌اسبی
دنیـاطلبی
دوبی
دوست‌یـابی
دوقطبی
دولابی
ذهبی
راحت‌طلبی
راگبی
راهبی
راه‌یـابی
ربابی
ربوبی
رجبی
ردیـابی
رسوبی
رشدیـابی
رطبی
رفاه‌طلبی
رکابی
ره‌یـابی
ریـاست‌طلبی
ریشـه‌یـابی
زردابی
زرکوبی
زمـینـه‌یـابی
زودیـابی
زیـاده‌طلبی
ساختاریـابی
سازمان‌یـابی
سال‌یـابی
سببی
سحابی
سرابی
سراشیبی
سربی
سرخابی
سرکوبی
سرمربی
سلیقه‌یـابی
سنجابی
سنگ‌سابی
سیرابی
سیلابی
شادابی
شالی‌کوبی
شبه‌مذهبی
شتابی
ی
شرفیـابی
شعوبی
شورابی
شورش‌طلبی
شـهادت‌طلبی
شـهرآشوبی
شـهرت‌طلبی
صاحبی
صحابی
طالبی
طلاکوبی
طلبی
طنابی
طوبی
ظرفیت‌یـابی
عدالت‌طلبی
عربی
عصبی
عقبی
علت‌یـابی
عنابی
عوام‌فریبی
غبارروبی
غربی
غریبی
غصبی
غلظت‌یـابی
غیـابی
غیبی
غیرادبی
غیرانقلابی
غیرتجربی
غیرترکیبی
غیرعصبی
غیرمذهبی
فارابی
فاریـابی
فرامذهبی
فرصت‌طلبی
فرصت‌یـابی
فزون‌طلبی
قابل‌دستیـابی
قابل‌ردیـابی
قدرت‌طلبی
قدرت‌یـابی
قصابی
قلابی
کاریـابی
کامـیابی
کتبی
کج‌تابی
کژتابی
کشک‌سابی
کعبی
کف‌سابی
کم‌چربی
کمک‌مربی
گشتاسبی
گلابی
لابی
لعابی
لگدکوبی
لنت‌کوبی
لیبی
مایـه‌کوبی
مبارزه‌طلبی
متنبی
مجتبی
مذهبی
مراتبی
مربی
مردم‌فریبی
مرغابی
مشروعیت‌یـابی
مطالبی
مطربی
معنایـابی
مقام‌طلبی
مقصریـابی
مکان‌یـابی
مکتبی
مکتوبی
مناسبی
منتجبی
منفعت‌طلبی
موکبی
مـهارت‌یـابی
مـهتابی
مؤدبی
مـی‌شتابی
نابی
ناحسابی
ناصبی
ناصوابی
نامطلوبی
نامناسبی
نانجیبی
نایـابی
نبی
نجیبی
نچسبی
نزاکت‌مآبی
نسبی
نشیبی
نصبی
نصیبی
نظریـابی
نقابی
نقره‌کوبی
نقطه‌یـابی
نکته‌یـابی
نوابی
نـهیبی
نیم‌وجبی
واژه‌یـابی
هزینـه‌یـابی
ی
هنجاریـابی
یثربی
یعقوبی
یک‌حزبی
یک‌قطبی
یک‌وجبی

پی

اتیوپی
آنتالپی
آنتروپی
آندوسکوپی
آی‌پی
پلی‌کپی
پی
پیـاپی
پی‌درپی
توپی
چاپی
چپی
رادیوتراپی
روسپی
زردپی
فتوکپی
فلاپی
فیزیوتراپی
کپی
لاپاروسکوپی
مـی‌سی‌سی‌پی
مـیکروسکوپی
نیک‌پی
هیپی

تی

اثباتی
احساساتی
ارباب‌رعیتی
اردیبهشتی
اسپاگتی
امانتی
انتخاباتی
انسان‌دوستی
انگشتی
اوهام‌پرستی
ایلاتی
ایلیـاتی
آبرفتی
آبگوشتی
آپاراتی
آتش‌پرستی
آتی
آشتی
آفتاب‌پرستی
آلتی
آنژیوپلاستی
آواشناختی
باده‌پرستی
باروتی
بازداشتی
بازیـافتی
بالادستی
بت‌پرستی
بختی
بدبختی
بدذاتی
بدریختی
بدسرشتی
بدسیرتی
بدطینتی
بدفطرتی
بدمستی
برگشتی
بشردوستی
بغل‌دستی
بلندهمتی
بندانگشتی
بوقلمون‌صفتی
بهداشتی
بهزیستی
بهشتی
بی‌احتیـاطی
بی‌التفاتی
بی‌بضاعتی
بی‌تربیتی
بی‌تفاوتی
بیتی
بی‌ثباتی
بی‌حرمتی
بی‌حمـیتی
بی‌دقتی
بی‌رغبتی
بیروتی
بی‌رودربایستی
بی‌ریختی
بی‌سرپرستی
بی‌سیـاستی
بی‌شخصیتی
بی‌شرافتی
بی‌صفتی
بی‌طاقتی
بی‌عدالتی
بی‌عزتی
بی‌عفتی
بی‌غیرتی
بی‌قابلیتی
بی‌کفایتی
بی‌لیـاقتی
بی‌ماهیتی
بی‌مبالاتی
بی‌محبتی
بی‌مروتی
بی‌مسئولیتی
بی‌معرفتی
بی‌نزاکتی
بی‌همتی
پاتختی
پارتی
پاک‌طینتی
پاواروتی
پدرصلواتی
پرپشتی
پرجمعیتی
پرحرارتی
پرخاصیتی
پرداختی
پردرختی
پرسخاوتی
پرطاقتی
پست‌فطرتی
پست‌همتی
پستی
پشتی
پنالتی
پوستی
پول‌پرستی
پیچ‌گوشتی
پیستی
پیشخدمتی
پیش‌دستی
پیش‌کسوتی
تابوتی
تاتی
تأثیراتی
تأسیساتی
تبتی
تبلیغاتی
تجمل‌پرستی
تختی
تدارکاتی
تربتی
تربیتی
تردستی
ترمزدستی
تزییناتی
تشتی
تک‌بیتی
تله‌پاتی
تندرستی
تنگ‌دستی
توتی
توراتی
توریستی
تهمتی
تهی‌دستی
تیپولوژی
تیراژی
تیرهای
تیره‌بختی
تیزپی
ثابتی
جارختی
جاکبریتی
جامعه‌شناختی
جان‌دوستی
جان‌سختی
جفتی
جماعتی
جنتی
جوجه‌تیغی
جهتی
چاق‌سلامتی
چپ‌دستی
چرتی
چرخ‌دستی
چلفتی
چندملیتی
چهارانگشتی
چیره‌دستی
چیستی
حالتی
حتی
حجتی
حرارتی
حسرتی
حشمتی
حضرتی
حق‌پرستی
حکمتی
حکومتی
حواس‌پرتی
حیـاتی
حیرتی
حیوان‌صفتی
خداپرستی
خدادوستی
خدمتی
خراباتی
خرافاتی
خرافه‌پرستی
خشتی
خلعتی
خلوتی
خودپرستی
خورشیدپرستی
خوشبختی
خوش‌خدمتی
خوش‌صحبتی
خیـالاتی
خیراتی
داش‌مشتی
دانش‌دوستی
درازدستی
دربستی
درختی
درخواستی
درستی
درشتی
دریـافتی
دستی
دشتی
دنیـاپرستی
دنیـادوستی
دواتی
دوانگشتی
دوبیتی
دوتی
دورکعتی
دوزیستی
دوستی
دوشخصیتی
دوفوریتی
دولتی
دوملیتی
دون‌همتی
دیپلماتی
ذاتی
راحتی
راست‌دستی
راستی
رخصتی
رشتی
رعایتی
رعیتی
رفتارشناختی
رفعتی
روان‌شناختی
روباه‌صفتی
روتختی
رودربایستی
رودستی
روراستی
روش‌شناختی
زبان‌شناختی
زبردستی
زپرتی
زراعتی
زرپرستی
زرتشتی
زردشتی
زشتی
زکاتی
زمختی
زمـین‌شناختی
زن‌صفتی
زیبادوستی
زیباشناختی
زیبایی‌شناختی
زیرپوستی
زیردستی
زیرساختی
زیست‌شناختی
زینتی
ژورنالیستی
ساعاتی
ساعتی
سانتی
سبک‌شناختی
ستاره‌پرستی
سختی
سرانگشتی
سرپرستی
سردرختی
سرسختی
سرسلامتی
سرمستی
سستی
سلامتی
سنتی
سوررئالیستی
سوسیـالیستی
سوغاتی
سیـاه‌بختی
شامورتی
شاه‌پرستی
شبه‌دولتی
شصتی
شکلاتی
شکم‌پرستی
شوربختی
‌پرستی
صحبتی
صفاتی
صلواتی
صنایع‌دستی
صنعتی
صوتی
صورتی
صهیونیستی
ضربتی
ظاهرپرستی
عاریتی
عتیقه‌چی
عقیدتی
عنایـاتی
عنایتی
عنکبوتی
غربتی
غیرامنیتی
غیربهداشتی
غیرتی
غیرحرارتی
غیردولتی
غیررقابتی
غیرمعرفتی
فراملیتی
فرمالیستی
قرتی
کاردستی
کاستی
کشتی
کلفتی
کم‌محبتی
کوله‌پشتی
کویتی
کیستی
گوژپشتی
‌پرستی
گیتی
لاهوتی

لوبیـاچیتی
لوتی
مال‌پرستی
مبالاتی
مثلثاتی
محلاتی
مدپرستی
مدتی
مردم‌دوستی
مضافتی
معاشرتی
معرفت‌شناختی
معیشتی
مفتی
مقاربتی
مقام‌پرستی
مقدماتی
مقرراتی
مکزیکوسیتی
ملامتی
ملت‌پرستی
ملت‌دوستی
ملکوتی
ملیت‌پرستی
مملکتی
مناجاتی
منفعت‌پرستی
منفعتی
مواصلاتی
موقتی
مـهرپرستی
مـهستی
مـهمان‌پرستی
مـهمان‌دوستی
مـینی‌سیتی
مـیهن‌پرستی
مـیهن‌دوستی
ناتورالیستی
نادرستی
ناراحتی
ناراستی
نارضایتی
ناسوتی
ناموس‌پرستی
نباتی
نجاتی
نژادپرستی
نسبتی
نصرتی
نعمتی
نفتی
نکوسرشتی
نکوسیرتی
نکوطلعتی
نگون‌بختی
نوبتی
نوبختی
نوع‌پرستی
نوع‌دوستی
نیک‌بختی
نیکوخصلتی
نیمـه‌دولتی
نیمـه‌صنعتی
والاهمتی
وحشتی
وطن‌پرستی
وطن‌دوستی
وقتی
ولایتی
ولی‌نعمتی
هائیتی
هدایتی
هزیمتی
هستی
همدستی
همرفتی
همزیستی
هم‌سرشتی
هم‌نـهشتی
هم‌ولایتی
هنردوستی
یـاقوتی
یزدان‌پرستی
یقه‌خشتی
یکتاپرستی
یک‌جهتی
یکدستی
یک‌رکعتی
یک‌فوریتی
یک‌
یکنواختی
یک‌وقتی
یگانـه‌پرستی

ثی

ارثی
ثلاثی
حدیثی
خبیثی
خنثی
موروثی
مـیراثی
وارثی

جی

اخراجی
اسفنجی
اقتصادسنجی
ال‌جی
امکان‌سنجی
اولویت‌سنجی
آباجی
آبجی
آجی
آرپی‌جی
بادسنجی
بدمزاجی
برنجی
بسیجی
پرتوسنجی
پرخرجی
تاجی
تدریجی
حاجی
حجاجی
حلاجی
حوائجی
خارجی
خرجی
خروجی
دراجی
دست‌کجی
دهان‌کجی
دیباجی
رجی
روان‌سنجی
زجاجی
زلزله‌سنجی
زمان‌سنجی
زوجی
زودرنجی
ساوجی
سخن‌سنجی
سراجی
سردمزاجی
شرجی
شطرنجی
طیف‌سنجی
عیـارسنجی
کرجی
کمک‌خرجی
گرجی
گهرسنجی
لاهیجی
مکان‌سنجی
منجی
موجی
مـیانجی
ناجی
نارنجی
نساجی
نسجی
نظرسنجی
نکته‌سنجی
نورسنجی
واجی
وراجی
ولخرجی
هجی

چی

ارابه‌چی
اوراقچی
آبدارچی
آپاراتچی
باندپیچی
بلوچی
بی‌سیم‌چی
پستچی
پیچی
تبلیغاتچی
تخریبچی
تزریقاتچی
تفنگچی
تلفنچی
تلگرافچی
تماشاچی
توپچی
توتونچی
جارچی
جاسوئیچی
داوینچی
درشکه‌چی
دمـیرچی
زنبورچی
ساعتچی
چی
سرپیچی
سورچی
سیگارچی
سیم‌پیچی
شکارچی
شیپورچی
عرابه‌چی
فرشچی
قاچاقچی
قهوه‌چی
کافه‌چی
کالسکه‌چی
کراچی
کرباسچی
کشیکچی
کودتاچی
گاریچی
مارپیچی
مشروطه‌چی
معدنچی
موتورپیچی
نخودچی
نسخه‌پیچی
نظافتچی
نقاره‌چی
نوارپیچی
هوچی
هیچی

حی

ابطحی
اصطلاحی
اصلاحی
تشریحی
جراحی
حی
خودلقاحی
روحی
ریـاحی
زیست‌محیطی
ساده‌لوحی
سباحی
سطحی
شرحی
صالحی
صباحی
صبحی
صبوحی
صراحی
صلاحی
صلحی
طراحی
فتاحی
فراجناحی
مداحی
مسیحی
ملاحی
ممدوحی
ناصحی
نواحی
نوحی
وحی
هم‌سطحی

خی

اوقات‌تلخی
برخی
برزخی
بلخی
بی‌شوخی
تاریخی
تک‌نرخی
توبیخی
چرخی
خی
دوزخی
دونرخی
رخی
زبان‌تلخی
سخی
سرخی
شوخی
شیخی
طباخی
طبخی
فراخی
گوشت‌تلخی
مریخی
منسوخی
مـیخی
نرخی

دی

ابدی
اپیزودی
اتحادی
اجدادی
احدی
احمدی
ارادتمندی
ارادی
ارتوپدی
ارجمندی
ازغندی
استادی
استخوان‌بندی
اسدآبادی
اسدی
اسکلت‌بندی
اسیدی
اعتقادی
افندی
اقتصادی
الحادی
امتیـازبندی
امدادی
اندیشمندی
انفرادی
اوحدی
اولویت‌بندی
ایـادی
ایران‌گردی
ایرلندی
ایزدی
آبادی
آب‌بندی
آبرومندی
آتل‌بندی
آذین‌بندی
آردی
آرزومندی
آرشیوبندی
آرماتوربندی
آزادمردی
آزادی
آزمندی
آنتی‌بادی
آندی
آی‌دی
آینـه‌بندی
آیین‌بندی
آئودی
آئین‌بندی
بادی
بارم‌بندی
باسوادی
بالابلندی
بامدادی
بجنوردی
بخردی
بخش‌بندی
بدپسندی
بدعهدی
بدی
برآوردی
برق‌دزدی
بروجردی
بزرگ‌مردی
بزودی
بسته‌بندی
بغدادی
بقچه‌بندی
بلوک‌بندی
بندی
بنیـادی
بودجه‌بندی
بهره‌مندی
بیـابان‌گردی
بی‌اعتقادی
بی‌خردی
بی‌خودی
بی‌دردی
بیدی
بیرجندی
بی‌سوادی
بی‌فرزندی
بی‌قیدی
بی‌وجودی
پارتیشن‌بندی
پایبندی
پایمردی
پربادی
پردردی
پرسه‌گردی
پرواربندی
پشندی
پشـه‌بندی
پلیدی
پندی
پولادی
پیروزمندی
پیشدادی
پیشنـهادی
پیکربندی
پیکره‌بندی
پیوندی
تأییدی
تبعیدی
تجدیدی
تراژدی
تراس‌بندی
ترکیب‌بندی
تصاعدی
تصدی
تعدی
تعرفه‌بندی
تعهدی
تقسیم‌بندی
تقلیدی
تک‌بعدی
تکدی
تک‌واحدی
تمـهیدی
تندی
تنومندی
توانمندی
توحیدی
ته‌بندی
تهران‌گردی
ثروتمندی
جاکلیدی
جامدادی
جامدی
جدول‌بندی
جدی
جدیدی
جسدی
جغدی
جلادی
جلدی
جلوبندی
جمادی
جمع‌بندی
جمله‌بندی
جناح‌بندی
جوانمردی
جودی
جهادی
جهانگردی
جهودی
جیره‌بندی
چارچوب‌بندی
چرندی
چشم‌بندی
چشم‌سفیدی
چندبعدی
چندی
چهاربعدی
حاجتمندی
حادی
حاشیـه‌بندی
حدودی
حدی
حسودی
حصاربندی
حمدی
خالی‌بندی
خداپسندی
خدادادی
خداوندی
خردمندی
خردی
خرسندی
خشنودی
خمودی
خواب‌گردی
خودپسندی
خودی
خورشیدی
خوشنودی
خوشـه‌بندی
خونسردی
خویشاوندی
خیـابان‌گردی
دادی
دامادی
دانشمندی
دانـه‌بندی
داوودی
دربندی
درجه‌بندی
دردمندی
دردی
درزبندی
درصدی
دریـانوردی
دزدی
دسته‌بندی
دلبندی
دلسردی
دله‌دزدی
دم‌سردی
دندان‌گردی
دنیـاپسندی
دنیـاگردی
دوبعدی
دوجلدی
دودآلودی
دودی
دوره‌گردی
دولتمندی
دی
دی‌وی‌دی
رادمردی
راس‌الجدی
راشدی
راهبردی
رتبه‌بندی
رج‌بندی
رده‌بندی
ردی
رشدی
رشیدی
رصدی
رضایت‌مندی
رندی
رنگ‌بندی
رودی
روسپیدی
روسفیدی
ریش‌سفیدی
زادی
زاهدی
زبرجدی
زخم‌بندی
زردی
زرندی
زمان‌بندی
زندی
زودی
زورمندی
زیـادی
ساختاربندی
ساده‌پسندی
سازمان‌بندی
ساعدی
سالمندی
سایزبندی
سبدی
سپیدی
ستون‌بندی
سجادی
سجاوندی
سدبندی
سدی
سربلندی
سردی
سرگردی
سرمدی
سرهم‌بندی
سطح‌بندی
سعادتمندی
سعدی
سغدی
سکوبندی
سمرقندی
سنجدی
سندی
سنگربندی
سنگ‌نوردی
سوادی
سودمندی
سودی
سوسنجردی
سوئدی
سه‌بعدی
سهروردی
سهم‌بندی
سهمـیه‌بندی
سی‌دی
سیگارودی
شادی
شاگردی
شاه‌محمدی
شبکه‌بندی
شبگردی
شرافتمندی
شرط‌بندی
شکرخندی
شکسته‌بندی
شکل‌بندی
شکوهمندی
شـهروندی
شـهمـیرزادی
شـهودی
شـهیدی
شیـادی
شیـاربندی
شیرودی
صحراگردی
صحرانوردی
صخره‌نوردی
صف‌بندی
صفحه‌بندی
صورت‌بندی
ضابطه‌بندی
طبقه‌بندی
طرح‌بندی
طیف‌بندی
عابدی
عادی
عایدی
عایق‌بندی
عائله‌مندی
عبودی
عبیدی
عددی
عزتمندی
عضدی
عطاردی
عقیده‌مندی
علاقه‌مندی
عمدی
عمودی
عنوان‌بندی
غیرارادی
غیراستبدادی
غیراقتصادی
غیرتمندی
غیرتوحیدی
غیرخودی
غیرشـهودی
غیرعادی
غیرعبادی
غیرکاربردی
غیرمادی
فارادی
فازبندی
فاصله‌بندی
فایل‌بندی
فرضیـه‌بندی
فرم‌بندی
فرمول‌بندی
فرهادی
فرهودی
فصل‌بندی
فضانوردی
فنربندی
قاب‌بندی
قالب‌بندی
قبادی
قدرتمندی
قراردادی
قسط‌بندی
قسمت‌بندی
قشربندی
قطب‌بندی
قطعه‌بندی
قفسه‌بندی
قفل‌بندی
قنادی
قندی
کادربندی
کارآمدی
کاربردی
کارمندی
کبودی
کسادی
کلاس‌بندی
کم‌سوادی
کندی
کوه‌نوردی
گاندی
گردی
گروه‌بندی
گلایـه‌مندی
گله‌مندی
گونـه‌بندی
لاجوردی
لاقیدی
لفاف‌بندی
مادرزادی
مادی
ماست‌بندی
مالیـات‌بندی
مبادی
مبتدی
متصدی
متعددی
متعدی
متکدی
متمادی
محدودی
محمدی
محوربندی
مرادی
مرحله‌بندی
مردودی
مرزبندی
مسعودی
معدی
مفصل‌بندی
مقتدی
مقصدی
مقصودی
مقلدی
مقوله‌بندی
مقیدی
مکیدی
ملودی
ممتدی
منادی
من‌درآوردی
منفردی
موادی
مواردی
موبدی
موجودی
موحدی
موردی
موضوع‌بندی
مولودی
مـهدی
مـیبدی
مـیلادی
مـیمندی
ناامـیدی
نابخردی
نابودی
ناپدیدی
ناپسندی
ناجوانمردی
ناخرسندی
ناخشنودی
ناخوشایندی
ناخوشنودی
نادی
ناقدی
ناکارآمدی
نامرادی
نامردی
نامزدی
نامساعدی
ناواردی
ناهمانندی
نبردی
نجدی
نخودی
نرخ‌بندی
نردی
نظم‌بندی
نعل‌بندی
نقادی
نقدی
نقش‌بندی
نمدی
نوبت‌بندی
نویدی
نـهادی
نـهاوندی
نیـازمندی
نیرومندی
نیک‌مردی
نیمـه‌هادی
نیوزلندی
نیوزیلندی
واحدی
وادی
وجودی
وردی
ورودی
وریدی
ولایت‌عهدی
ولگردی
ولیعهدی
هادی
هجابندی
هدفمندی
هدی
هرزه‌گردی
هفتصدی
همانندی
هماوردی
همدردی
همشاگردی
هم‌نبردی
هندی
هنرمندی
هوانوردی
هوشمندی
یخ‌نوردی
یزدی
یزیدی
یک‌بعدی
یـهودی

ذی

اخاذی
پوست‌کاغذی
ریزمغذی
مغذی
موذی
نفوذی

ری

ابری
ابطال‌پذیری
ابطال‌ناپذیری
ابهری
اتومبیل‌سواری
اثرپذیری
اثرگذاری
اثناعشری
اثنی‌عشری
اثیری
اجاری
اجباری
اجتماع‌پذیری
اجیری
احترام‌گذاری
احتیـاط‌کاری
احمری
اخباری
اختلاط‌پذیری
اختیـاری
اخلاق‌مداری
اخلالگری
اخلال‌گری
اداری
ادراری
ادراک‌پذیری
ادواری
ارتش‌سالاری
ارث‌بری
ارج‌گذاری
اردشیری
ارزآوری
ارزش‌گذاری
ارز‌ش‌مداری
ارشادگری
اساطیری
اسب‌سواری
اسپری
استادیـاری
استانداری
استثمارگری
استعماری
استمراری
استیجاری
اسراف‌کاری
اسم‌گذاری
اسیری
اشتراک‌پذیری
اشعری
اصلاح‌گری
اضطراری
اطاعت‌پذیری
اطواری
اعتباری
اعتمادپذیری
اعراب‌گذاری
اعشاری
اغتشاش‌گری
افراط‌کاری
افراطی‌گری
افسونگری
افشاری
افشاگری
افطاری
اقتصادمحوری
اکبیری
اکسیری
اکسیژن‌گیری
اکلیل‌کاری
الگوبرداری
الگوپذیری
الهام‌پذیری
ام‌القری
امانت‌داری
امپراتوری
امری
امکان‌پذیری
امـیدواری
امـیری
اناری
انبارداری
انباری
انتقال‌پذیری
انتقام‌گیری
انتگرال‌گیری
انحصارگری
انحصاری
اندازه‌گذاری
اندازه‌گیری
انسان‌مداری
انطباق‌پذیری
انعطاف‌پذیری
انکاری
انگشتری
انگشت‌نگاری
انگوری
انوری
اوباشگری
اوباشی‌گری
اوج‌گیری
اولویت‌گذاری
اهمال‌کاری
ایثارگری
ایرادگیری
آب‌خوری
آبخوری
آبخیزداری
آبروبری
آبروداری
آبزی‌پروری
آبکاری
آبگوشت‌خوری
آب‌گیری
آب‌لیموخوری
آب‌لیموگیری
آب‌مـیوه‌گیری
آبیـاری
آتاری
آثاری
آجرکاری
آجری
آجیل‌خوری
آخری
آدم‌خواری
آذری
آرایشگری
آری
آسان‌گیری
آستری
آسفالت‌کاری
آسیب‌پذیری
آش‌خوری
آشفته‌بازاری
آشکاری
آشوبگری
آشوری
آفتاب‌گیری
آفسایدگیری
آمارگیری
آموزگاری
آواربرداری
آوانگاری
آهن‌بری
آهن‌کاری
آهنگری
آینده‌نگری
آینـه‌کاری
آیینـه‌کاری
آئینـه‌کاری
باباغوری
باتری
باج‌گیری
باختری
باده‌خوری
باده‌گساری
باربرداری
باربری
بارداری
بارگذاری
بارگیری
باروری
باری
بازاری
بازپروری
بازداری
بازشماری
بازگشت‌ناپذیری
بازنگری
بازیکن‌سالاری
بازیگری
باشگاه‌داری
باطری
باغچه‌کاری
باغ‌داری
باکتری
بالاسری
بالن‌سواری
بالون‌سواری
بانک‌داری
بانکداری
باینری
ببری
بتگری
بتونـه‌کاری
بچه‌داری
بخاری
بخش‌پذیری
بخش‌داری
بخشداری
بداختری
بداهه‌کاری
بدبیـاری
بدرفتاری
بدری
بدعت‌گذاری
بدکرداری
بدگوهری
بدگهری
بدل‌کاری
بدهکاری
بذرکاری
برابری
برادری
بربری
برتری
برچسب‌گذاری
برخورداری
برداری
بردباری
بردسیری
برده‌داری
برزگری
برش‌کاری
برشماری
برقراری
برق‌کاری
برکناری
برگزاری
برگشت‌پذیری
برنج‌کاری
برون‌شـهری
بزرگواری
بزه‌کاری
بستانکاری
بستری
بستنی‌خوری
بشری
بصری
بطری
بلغاری
بلندنظری
بلوری
بمب‌گذاری
بنده‌پروری
بنزین‌گیری
بنکداری
بنگاه‌داری
بنیـان‌گذاری
بهاری
بهانـه‌گیری
بهایی‌گری
بهداری
به‌روزآوری
بهره‌برداری
بهره‌گیری
بهره‌وری
بی‌ابتکاری
بی‌اعتباری
بی‌آزاری
بی‌باری
بی‌بندوباری
بی‌تدبیری
بی‌تقصیری
بی‌خبری
بیدادگری
بیداری
بیزاری
بیست‌متری
بی‌صبری
بی‌عاری
بی‌فکری
بی‌قراری
بی‌کاری
بیگاری
بیگلری
بیمارداری
بیماری
بی‌مشتری
بی‌نظری
بی‌هنری
بیـهوده‌کاری
پاچه‌خواری
پاداری
پادری
پاستل‌کاری
پاسداری
پاس‌کاری
پافشاری
پالوده‌خوری
پامنبری
پایداری
پایـه‌گذاری
پایین‌شـهری
پدرسالاری
پدری
پدیدآوری
پرانتزگذاری
پرباری
پرتره‌نگاری
پرتونگاری
پرثمری
پرچم‌داری
پرخوری
پرده‌برداری
پرده‌داری
پرده‌دری
پرزوری
پرستاری
پرستشگری
پرس‌کاری
پرشوری
پرعطری
پرکاری
پرکالری
پرگاری
پرمشتری
پرواری
پروردگاری
پرهیزکاری
پری
پزشک‌یـاری
پسری
پسوندگذاری
پلوخوری
پنبه‌کاری
پنچرگیری
پنداری
پنـهان‌کاری
پوچ‌انگاری
پوست‌ماری
پول‌داری
پولیش‌کاری
پهلوگیری
پهناوری
پیـامبری
پی‌برداری
پیری
پیری
پیش‌داوری
پیشکاری
پیش‌گیری
پیشـه‌وری
پیشینـه‌داری
پیغمبری
پیگیری
پیمانکاری
پیمبری
تاب‌آوری
تاب‌سواری
تابع‌گیری
تاتاری
تاجری
تاج‌گذاری
تاری
تاریخ‌نگاری
تأثیرپذیری
تأثیرگذاری
تأخیری
تبری
تبه‌کاری
تبیین‌پذیری
تجاری
تجاوزکاری
تجاوزگری
تحری
تحریری
تحریک‌پذیری
تحصیل‌داری
تحمل‌پذیری
تحمـیل‌گری
تحویل‌داری
تخمک‌گذاری
تخم‌گذاری
تذهیب‌کاری
ترابری
تراش‌کاری
تراشـه‌برداری
تربیت‌پذیری
ترشی‌خوری
تری
تسلیم‌پذیری
تصدی‌گری
تصمـیم‌گیری
تصوری
تصویربرداری
تصویرگری
تعمـیرکاری
تعمـیم‌پذیری
تعویض‌پذیری
تعهدپذیری
تغاری
تغییری
تفسیری
تفکیک‌پذیری
تفکیک‌ناپذیری
تفنگ‌داری
تقدیری
تقسیم‌پذیری
تقصیرکاری
تکاوری
تک‌خوری
تکدی‌گری
تکراری
تک‌محوری
تک‌نگاری
تکه‌برداری
تک‌همسری
تکیـه‌پذیری
تگری
تماشاگری
تمـیزکاری
تن‌پروری
تنگ‌نظری
تنوری
تنوع‌پذیری
تنـهاخوری
توانگری
توپ‌گیری
توری
توسری
توسری‌خوری
توطئه‌گری
تهاتری
ته‌تغاری
تیری
تیمارداری
تئوری
ثانیـه‌شماری
جاداری
جادوگری
جاری
جاسیگاری
جاگذاری
جالیزکاری
جامعه‌پذیری
جانب‌داری
جانداری
جان‌سپاری
جان‌نثاری
جانوری
جایگذاری
جباری
جبری
جبهه‌گیری
جداری
جدول‌گذاری
جذری
جرم‌گیری
جری
جزءنگری
جستجوگری
جست‌وجوگری
جعفری
جفاکاری
جفت‌گیری
جگرخواری
جگرداری
جگری
جلوداری
جلوگیری
جمع‌آوری
جمعیت‌پذیری
جمـهوری
جنگاوری
جنگل‌داری
جنگلداری
جنگل‌کاری
جن‌گیری
جواهری
جوراب‌شلواری
جوشکاری
جوهری
جهت‌گیری
جیب‌بری
جیره‌خواری
چاپاری
چاردیواری
چاکری
چای‌خوری
چای‌کاری
چپاولگری
چتری
چرخ‌کاری
چرکری
چشم‌انتظاری
چشم‌گیری
چغندرکاری
چکش‌خواری
چکش‌کاری
چلواری
چمن‌کاری
چناری
چندهمسری
چوب‌بری
چوب‌داری
چهاردیواری
چهارشنبه‌سوری
چهره‌نگاری
حاجی‌خوری
حاشیـه‌نگاری
حاضری
حال‌گیری
حائری
حجاری
حرام‌خواری
حرص‌آوری
حرص‌خوری
حریری
حسابداری
حسابگری
حشری
حصاری
حصیری
حضوری
حفاری
حفری
حق‌العمل‌کاری
حق‌گذاری
حقیری
حکمت‌پروری
حکومت‌داری
حلال‌واری
حلواشکری
حواری
حوری
حیدری
حیله‌گری
خاتم‌کاری
خاری
خاک‌برداری
خاک‌برسری
خاک‌سپاری
خاکستری
خام‌خواری
خامـه‌گیری
خانـه‌داری
خاوری
خبرگزاری
خبرگیری
خبرنگاری
خبری
خداباوری
خدامحوری
خدمتکاری
خدمت‌گزاری
خراب‌کاری
خرابکاری
خرده‌کاری
خرده‌گیری
خرزوری
خرسواری
خرکاری
خرواری
خری
خریداری
خزری
خطاکاری
خطرپذیری
خطری
خطیری
خلاف‌کاری
خلافکاری
خلاف‌‌کاری
خلیفه‌گری
خماری
خمری
خم‌کاری
خمـیرگیری
خمـیری
خنجری
خنیـاگری
خواب‌گزاری
خواری
خواستگاری
خوان‌سالاری
برادری
ی
خوب‌خوری
خوپذیری
خودآزاری
خودباوری
خودخوری
خودداری
خودی
خودسری
خودکاری
خودمحوری
خودمختاری
خوش‌باوری
خوش‌خبری
خوش‌رفتاری
خوشگواری
خون‌خواری
خویشتن‌داری
خیـاری
خیـال‌پروری
خیـانت‌کاری
خیبری
خیره‌سری
خیری
دادپروری
دادگری
دادگستری
دادیـاری
دام‌پروری
دامداری
دام‌گستری
دانشوری
دانشیـاری
داوری
دایرکتوری
دبری
دبیری
ی
درباری
دربه‌دری
درجه‌داری
درخت‌کاری
درزگیری
درست‌کاری
درست‌گفتاری
درصدگیری
درگیری
درودگری
دری
دریـاداری
دری‌وری
دستاری
دست‌کاری
دست‌گیری
دستوری
دستیـاری
دشواری
دغل‌کاری
دفترداری
دفتری
دقیقه‌شماری
دکان‌داری
دکتری
دلاوری
دل‌آزاری
دلبری
دلخوری
دلداری
دل‌سپاری
دلگیری
دلیری
دلیل‌آوری
دماری
دنیـاداری
دواری
دوباره‌کاری
دوچرخه‌سواری
دوچنبری
دورنگاری
دورنگری
دوری
دوغ‌خوری
دولت‌مداری
دهان‌داری
دهداری
دهری
دیداری
دیرباوری
دیری
دیسکاوری
دیفتری
دیفرانسیل‌گیری
دیکتاتوری
دیکشنری
دیگری
دیم‌کاری
دیمـی‌کاری
دیناری
دین‌باوری
دین‌داری
دین‌محوری
دین‌مداری
دیواری
دیوان‌سالاری
ذره‌پروری
ذکری
ذوب‌کاری
رازداری
راست‌کرداری
رامشگری
رانت‌خواری
راهبری
راهواری
راهوری
رأی‌شماری
رأی‌گیری
رباخواری
رج‌شماری
رجیستری
ردگیری
رستگاری
رستوران‌داری
رسوب‌گذاری
رسوب‌گیری
رشوه‌خواری
رشوه‌گیری
رعیت‌پروری
رفتگری
رفوکاری
رفوگری
رکوردگیری
رمزگذاری
رمـه‌داری
رنجوری
رنده‌کاری
رنگ‌برداری
رنگ‌پذیری
رنگ‌کاری
روان‌پروری
رودباری
روزشماری
روزنامـه‌نگاری
روزه‌خواری
روزه‌خوری
روزه‌داری
روزه‌گیری
روسپی‌گری
روسری
روشن‌فکری
روشنگری
روغن‌کاری
روغن‌گیری
روکاری
روکش‌کاری
روگیری
رویـاپروری
رویگری
رهبری
ره‌گذری
ره‌گیری
رهواری
رؤیـا‌پروری
ری
ریـاکاری
ریختگری
ریزه‌کاری
ری‌شـهری
ریکاوری
ریل‌گذاری
رئیس‌جمـهوری
زادآوری
زاری
زبان‌آوری
زبرزنجیری
زبری
زبوری
زرگری
زرنگاری
زری
زشت‌کاری
زلزله‌نگاری
زمامداری
زمخشری
زمـین‌‌خواری
زمـین‌داری
زناکاری
زنبورداری
زنبوری
زنجیری
زن‌داری
زن‌سالاری
زنگاری
زنگباری
زوال‌پذیری
زودباوری
زورگیری
زوری
زهرماری
زهری
زیـان‌کاری
زیتون‌کاری
زیرسیگاری
زیرشلواری
زیرگیری
ژاندارمری
ژرف‌نگری
ساحری
ساده‌انگاری
ساده‌نگری
ساری
سازش‌کاری
سازگاری
ساطوری
ساعت‌شماری
سالادخوری
سالاری
سال‌شماری
سامری
سبزواری
سبزی‌کاری
سبک‌باری
سبک‌سری
سپاس‌گذاری
سپاسگزاری
سپاه‌داری
سپاه‌سالاری
سپرده‌گذاری
ستاری
ستایشگری
ستمکاری
ستمگری
ستیزکاری
سحرکاری
سحری
سخت‌گیری
سخن‌آوری
سخن‌پروری
سخنوری
سرازیری
سراسری
سرایداری
سرباری
سربداری
سرتاسری
سردبیری
سردسیری
سرسپاری
سرسری
سرشماری
سرکاری
سرکنسولگری
سرکوبگری
سرلشکری
سرمایـه‌برداری
سرمایـه‌داری
سرمایـه‌گذاری
سرمربیگری
سری
سزاواری
سس‌خوری
سطحی‌نگری
سفال‌گری
سفالگری
سفت‌کاری
سفیدکاری
سفیدگری
سکان‌داری
سکندری
سلحشوری
سلطه‌پذیری
سلف‌خری
سلیطه‌گری
سمبل‌کاری
سمت‌گیری
سمساری
سنجری
سنگ‌بری
سنگساری
سنگ‌کاری
سنمگری
سوارکاری
سواری
سوپ‌خوری
سوخاری
سوخت‌گیری
سوداگری
سودآوری
سورتمـه‌سواری
سوری
سوزن‌کاری
سوسری
سوگواری
سومری
سهل‌انگاری
سیـاری
سیـاست‌گذاری
سیـاست‌گزاری
سیـاست‌مداری
سیـاه‌کاری
سیبری
سیری
سیگاری
سیمان‌کاری
شاطری
شاعرپروری
شاعری
شالی‌کاری
شاهسواری
شایسته‌سالاری
شب‌ادراری
شب‌زنده‌داری
شبستری
شب‌کاری
شب‌کوری
شبکه‌گذاری
شترسواری
شجری
‌خواری
شراری
شربت‌خوری
شرخری
شرکت‌پذیری
شرمساری
شروری
شعری
شکاری
شکرباری
شکرگزاری
شکری
شکست‌پذیری
شکل‌پذیری
شکل‌گیری
شکم‌پروری
شکم‌سیری
شکوری
شلوغ‌کاری
شماره‌گذاری
شماری
شمشیری
شناگری
شناوری
شن‌برداری
شنیداری
شورایـاری
شوشتری
شوهرداری
شوهری
شـهرداری
شـهرری
شـهری
شـهریـاری
شـهریوری
شـهسواری
شیپوری
شیرخواری
شیرداری
شیری
شیرین‌کاری
شیشـه‌گری
شیعه‌گری
صابری
صافکاری
صبری
صبوری
صحه‌گذاری
صدابرداری
صداگذاری
صدری
صغری
صفاری
صفدری
صفیری
صمغ‌گیری
صنعتگری
صنوبری
صورت‌برداری
صورت‌پذیری
صوری
صیفی‌کاری
ضابطه‌گذاری
ضربدری
ضروری
ط?کاری
طبری
طخاری
طرفداری
ط‌گذاری
طلایـه‌داری
طلبکاری
طمع‌کاری
طنبوری
طهوری
ظرافت‌کاری
ظریف‌کاری
ظلم‌پذیری
عاری
عاشوری
عامری
عایق‌کاری
عبری
عدالت‌پروری
عدالت‌گستری
عددگذاری
عدل‌گستری
عذاری
عزاداری
عزیری
عسکری
عسگری
عشوه‌گری
عضوپذیری
عضوگیری
عکس‌برداری
علامت‌گذاری
عماری
عمل‌آوری
عنصری
عیـال‌واری
غارتگری
غافل‌گیری
غذاخوری
غربال‌گری
غری
غفاری
غلط‌گیری
غم‌گساری
غیراجباری
غیراستعاری
غیرتجاری
غیرتکراری
غیرحضوری
غیردستوری
غیرشـهری
غیرضروری
فاصله‌گذاری
فاصله‌گیری
فاکتورگیری
فال‌گیری
فتنـه‌گری
فحش‌کاری
فخری
فداکاری
فراری
فراگیری
فراماسونری
فراموش‌کاری
فراوری
فردباوری
فرزکاری
فرفری
فرق‌گذاری
فرمان‌برداری
فرمانداری
فریب‌کاری
فسادپذیری
فسونگری
فطری
فلزکاری
فناوری
فنری
فوری
فهرست‌نگاری
فهم‌پذیری
فهم‌ناپذیری
فیش‌برداری
گذاری
فیلم‌برداری
قادری
قاری
قالب‌گیری
قانون‌گذاری
قایق‌سواری
قرارگیری
قرتی‌گری
قطری
قلم‌گیری
قمری
قناری
قوری
قهوه‌خوری
قیمت‌گذاری
کارخانـه‌داری
کاری
کاریکاتوری
کاشی‌کاری
کاغذدیواری
کاکل‌زری
کالری
کامپیوتری
کام‌گیری
کاندیداتوری
کاوشگری
کایت‌سواری
کپی‌برداری
کتابداری
کتری
کتک‌کاری
‌کاری
کدبانوگری
کدگذاری
کسری
کشتی‌گیری
کشش‌ناپذیری
کشوداری
کشورداری
کشوری
کفشداری
کلانتری
کلاه‌برداری
کلی‌نگری
کم‌زوری
کم‌کاری
کم‌کالری
کمـین‌گذاری
کناره‌گیری
کنده‌کاری
کنسولگری
کوته‌فکری
کوته‌نظری
کوچه‌بازاری
کودکیـاری
کوزه‌گری
کیلوکالری
کیمـیاگری
گاری
گاوداری
گچ‌بری
گداپروری
گرانباری
گرته‌برداری
گرداوری
گردآوری
گردشگری
گردگیری
گرفتاری
گرمسیری
گروگان‌گیری
گریـه‌زاری
گزارشگری
گسترش‌پذیری
گلاب‌‌گیری
گلاب‌گیری
گل‌کاری
گله‌داری
گناهکاری
گنجایش‌پذیری
گندکاری
گندم‌کاری
گنـه‌کاری
گودبرداری
داری
گوش‌بری
گوشـه‌گیری
گهرباری
گه‌کاری
گه‌گداری
گیـاه‌خواری
لاابالی‌گری
لانـه‌زنبوری
لایـه‌برداری
لب‌شتری
لب‌شکری
لحظه‌شماری
لحیم‌کاری
لرزه‌نگاری
لشکری
لقب‌گذاری
لکه‌برداری
لکه‌گذاری
لکه‌گیری
لوتی‌گری
لوطی‌گری
لوله‌گذاری
ماست‌خوری
ماشین‌سواری
مال‌خری
مانع‌گذاری
ماهیگیری
مایـه‌کاری
متری
متواری
مجاری
مجری
مجری‌گری
مجوزگیری
مچ‌گیری
محاسبه‌پذیری
محاسبه‌گری
محضرداری
محکم‌کاری
محوری
مخفی‌کاری
مداخله‌گری
مددکاری
مرباخوری
مربی‌گری
مرتع‌داری
مردارخواری
مردسالاری
مردم‌آزاری
مردم‌باوری
مردم‌سالاری
مرصع‌کاری
مرغداری
مری
مسافربری
مستأجری
مسروری
مسری
مسگری
مسئولیت‌پذیری
مشارکت‌پذیری
مشاطه‌گری
مشبک‌کاری
مشتری
مشتق‌گیری
‌خواری
مشـهوری
مصدری
مصری
مطهری
معامله‌گری
معدل‌گیری
معرق‌کاری
معرکه‌گیری
معری
معماری
مفت‌خوری
مقاطعه‌کاری
مقامری
مقاومت‌ناپذیری
مقتدری
مقدوری
مقرری
مقرنس‌کاری
مقری
مقنی‌گری
مکاری
مکدری
مکری
ملاحظه‌کاری
ملامتگری
مملکت‌داری
منادیگری
منبت‌کاری
منبری
منت‌گذاری
منزل‌داری
گری
منطق‌پذیری
منظری
منکری
منوچهری
منوری
منیری
موتورسواری
موتوری
موج‌سواری
موذیگری
موزاییک‌کاری
موضع‌گیری
موقری
مـهاجرت‌پذیری
مـهاجری
مـهجوری
مـهرآوری
مـهرپروری
مـهری
مـهمان‌پذیری
مـهمان‌داری
مـیانجیگری
مـیان‌داری
مـی‌خواری
مـیدانداری
مـیسوری
مـیگساری
مـیل‌گیری
مـیلی‌متری
مـیلیونری
مـیناکاری
مـین‌گذاری
مـینیـاتوری
مـیوه‌خوری
مـیهمان‌پذیری
مـیهمان‌داری
نااستواری
ناباروری
ناباوری
نابرابری
نابرادری
نابکاری
نابهنجاری
ناپایداری
ناپدری
ناچاری
ناخن‌گیری
نای
ناداوری
نادری
نازک‌کاری
ناسازگاری
ناسزاواری
ناشری
ناشکری
ناشیگری
ناصری
ناظری
ناف‌بری
ناگزیری
نالوطی‌گری
نامادری
نام‌آوری
نامداری
نامعتبری
نام‌گذاری
ناموری
نامـه‌نگاری
نان‌آوری
ناوبری
ناهارخوری
ناهاری
ناهشیـاری
ناهمواری
ناهنجاری
نت‌برداری
نتیجه‌گیری
نثاری
نثری
نجاری
نخبه‌سالاری
نخست‌وزیری
نخوری
نداری
ندانم‌کاری
نرخ‌گذاری
نرم‌افزاری
نری
نزول‌خواری
نزول‌خوری
نستوری
نسخه‌برداری
نسیـه‌بری
نشاکاری
نشان‌گذاری
نشانـه‌گذاری
نشانـه‌گیری
نشری
نصیحت‌پذیری
نصیحت‌گری
نصیری
نضج‌گیری
نطفه‌گذاری
نطفه‌گیری
نظاره‌گری
نظامـی‌گری
نظری
نظم‌پذیری
نفوذپذیری
نفوذناپذیری
نقره‌کاری
نقش‌پذیری
نقشـه‌برداری
نقطه‌گذاری
نکورفتاری
نکوکاری
نکوکرداری
نکومنظری
نگارگری
نگاری
نگاه‌داری
نگذاری
نگونساری
نگهداری
نمادگذاری
نماکاری
نمایشگری
نمره‌گذاری
نموداری
نمونـه‌برداری
نمونـه‌گیری
نوازشگری
نوآوری
نوبری
نوبهاری
نوحه‌گری
نورگیری
نوری
نوغانداری
نوکری
نـهارخوری
نـهاری
نـهال‌کاری
نـهایت‌پذیری
نـهری
نیـایشگری
نیشابوری
نیک‌محضری
نیکوکاری
نیکوکرداری
نیکوگفتاری
نیکومحضری
نیکومنظری
نیلوفری
نیمـه‌حضوری
وابسته‌پذیری
وادی‌القری
واسطه‌گری
وافوری
واقع‌نگری
واقعه‌نگاری
واکنش‌پذیری
واگذاری
واگیری
وامداری
وتری
وحشیگری
وراثت‌پذیری
وزنـه‌برداری
وزیری
وصله‌کاری
وفاداری
وقایع‌نگاری
ولایت‌پذیری
ولنگاری
ویراستاری
هاجری
هاری
هانری
هتلداری
هجری
هدایتگری
هدف‌گذاری
هدف‌گزاری
هدف‌گیری
هلوانجیری
هم‌جواری
همزادپنداری
همسری
همشـهری
هم‌فکری
هم‌قطاری
همکاری
همـه‌گیری
همـیاری
همـین‌جوری
همـین‌طوری
هنرپروری
هنروری
هنری
هواخوری
هواداری
هواگیری
هوچیگری
هوری
هوشبری
هوشیـاری
هویـه‌کاری
هیچ‌انگاری
هیستری
هیلاری
یـادآوری
یـادداشت‌برداری
یـادسپاری
یـادگاری
یـادگیری
یـارگیری
یـاری
یـاریگری
یـاسری
یـاغی‌گری
یـاوری
یتیم‌داری
یغماگری
یقه‌شکاری
یقه‌گیری
یک‌جوری
یک‌سونگری
یگانـه‌سالاری
یورشگری

  زی

احیـاسازی
ارزان‌سازی
ارزی
اسباب‌بازی
استانداردسازی
استثمارستیزی
استخوان‌سازی
استعمارستیزی
اسطوره‌سازی
اسلحه‌سازی
اسیدسازی
اشک‌ریزی
اصطلاح‌سازی
اطاق‌سازی
اعتمادسازی
اعتمادسوزی
افسانـه‌پردازی
افشاسازی
اقناع‌سازی
اکستازی
اگزوزسازی
الگوسازی
اماده‌سازی
امروزی
انبوه‌سازی
اندونزی
انسان‌سازی
انگشتربازی
اهوازی
ایده‌آل‌سازی
ایمن‌سازی
ائتلاف‌سازی
آبادسازی
آب‌بازی
سازی
آبروریزی
آبزی
آپارتمان‌سازی
آتش‌افروزی
آتش‌بازی
آتش‌سوزی
آجرپزی
آرام‌سازی
آرتیست‌بازی
آردسازی
آزادسازی
آسان‌سازی
آسازی
آستردوزی
آسفالت‌ریزی
آشپزی
آشکارسازی
آشناسازی
آغازی
آکروبات‌بازی
آگاه‌سازی
آلومـینیوم‌سازی
آلیـاژسازی
آهن‌گدازی
آهنگ‌سازی
آیتم‌سازی
آینـه‌بازی
آینـه‌سازی
آیینـه‌بازی
باتری‌سازی
بادبادک‌بازی
بارورسازی
بازآموزی
بازسازی
بازی
بازی‌سازی
باندبازی
بت‌سازی
بتن‌ریزی
بتن‌سازی
بتون‌ریزی
بچه‌بازی
بخاری‌سازی
بخل‌ورزی
بخیـه‌دوزی
بداهه‌نوازی
بدآموزی
بدن‌سازی
بدیـهه‌سازی
بدیـهه‌نوازی
براندازی
برج‌سازی
برجسته‌دوزی
برجسته‌سازی
برف‌بازی
برگ‌ریزی
برنامـه‌ریزی
برنامـه‌سازی
برون‌ریزی
برون‌مرزی
بزازی
بسترسازی
بستنی‌سازی
بطری‌سازی
بلندپروازی
بلوارسازی
بلورسازی
بنداندازی
بندبازی
بندرسازی
بنده‌نوازی
بودجه‌ریزی
بورس‌بازی
بوکس‌بازی
بولتن‌سازی
بومـی‌سازی
بهبودسازی
بهروزی
بهسازی
بهینـه‌سازی
بی‌ثبات‌سازی
بی‌چیزی
بیدارسازی
بی‌روزی
بی‌مزه‌بازی
بی‌نمازی
بی‌نیـازی
بی‌هوازی
پاچه‌بزی
پادرازی
پارتی‌بازی
پاریزی
پاسوربازی
پاک‌بازی
پاک‌سازی
پالان‌دوزی
پالیزی
پایدارسازی
پایمال‌سازی
پایـه‌ریزی
پاییزی
پدرسوخته‌بازی
پراکنده‌سازی
پربارسازی
پرچم‌سوزی
پرده‌دوزی
پرروزی
پرسبزی
پروتئین‌سازی
پروژه‌سازی
پروفیل‌سازی
پرونده‌سازی
پس‌دوزی
پسربازی
پشت‌گوش‌اندازی
پل‌سازی
پلوپزی
پلیس‌بازی
پمپ‌سازی
پندآموزی
پنـهان‌سازی
پوچ‌مغزی
پوست‌اندازی
پوستین‌دوزی
پول‌سازی
پولک‌دوزی
پویـاسازی
پهلوان‌بازی
پیـاده‌سازی
پیـازی
پیـانوسازی
پیراهن‌دوزی
پیروزی
پی‌ریزی
پی‌سازی
پیش‌نمازی
پیشینـه‌سازی
پیکرسازی
پینـه‌دوزی
تاب‌بازی
تابلوسازی
تارسازی
تاریخ‌سازی
تازی
تبریزی
تجربه‌اندوزی
تجربه‌آموزی
تخته‌بازی
تخم‌ریزی
ترازی
تراکتورسازی
ترانـه‌سازی
ترقه‌بازی
ترقه‌سازی
ترکیب‌سازی
ترمـه‌دوزی
تریـاک‌سازی
تشتک‌بازی
تشک‌دوزی
تصنیف‌سازی
تصویرسازی
تفرقه‌اندازی
تک‌تازی
تکمـه‌دوزی
تک‌نوازی
تکه‌دوزی
تمـیزدوزی
تمـیزی
توازی
تواناسازی
توانمندسازی
توپ‌بازی
تودوزی
توفان‌خیزی
تیراندازی
تیره‌روزی
تیره‌سازی
تیزبازی
تیزپروازی
تیزی
تیله‌بازی
ثروت‌اندوزی
جاده‌سازی
جاسازی
جاسوس‌بازی
جامعه‌ستیزی
جانبازی
جداسازی
جدول‌سازی
جعبه‌سازی
جفتک‌اندازی
جکوزی
جلدسازی
جلف‌بازی
جمله‌پردازی
جمله‌سازی
جناح‌بازی
جنجال‌سازی
‌بازی
جنگ‌افروزی
جنگ‌افزارسازی
جوان‌سازی
جوسازی
جهانی‌سازی
جهودبازی
چاخان‌بازی
چادردوزی
چاره‌سازی
چاقوسازی
چتربازی
چرتکه‌اندازی
چرم‌دوزی
چرم‌سازی
چل‌بازی
چنگیزی
چوگان‌بازی
چهره‌پردازی
چهره‌سازی
چیزی
چینی‌سازی
حاشیـه‌دوزی
حاشیـه‌سازی
حاصلخیزی
حجازی
حرفه‌آموزی
حزب‌بازی
حساب‌سازی
حس‌آمـیزی
حسدورزی
حق‌ستیزی
حقه‌بازی
حلیم‌پزی
حیله‌بازی
خاک‌بازی
خالص‌سازی
‌بازی
خامـه‌دوزی
خانـه‌سازی
خبرسازی
خدابیـامرزی
خرازی
خردورزی
خسیس‌بازی
خشت‌پزی
خشنودسازی
خشونت‌ورزی
خصوصی‌سازی
خلاصه‌سازی
خل‌بازی
خمـیربازی
خنثی‌سازی
خنک‌سازی
خودآموزی
خودروسازی
خودسازی
خودسوزی
خوراک‌پزی
خوش‌آوازی
خوش‌مغزی
خون‌ریزی
خون‌سازی
خیـابان‌سازی
خیـال‌پردازی
خیمـه‌شب‌بازی
داده‌پردازی
داده‌ورزی
داروسازی
داستان‌پردازی
دالبردوزی
دانش‌اندوزی
بازی
درازی
درزدوزی
درس‌آموزی
دروغ‌پردازی
درون‌مرزی
دست‌اندازی
دست‌درازی
دست‌دوزی
دستمال‌بازی
دسیسه‌بازی
دشک‌دوزی
دغل‌بازی
دکمـه‌دوزی
دکورسازی
دگرگون‌سازی
دل‌افروزی
دلاویزی
دل‌سوزی
دل‌فروزی
دلقک‌بازی
دل‌نوازی
دمسازی
دنباله‌سازی
دوباره‌سازی
دودره‌بازی
دودوزه‌بازی
دوزبازی
دهلیزی
دیزی
دیوانـه‌بازی
ذخیره‌سازی
رازی
راه‌اندازی
رزی
رسواسازی
رفیق‌بازی
رقیق‌سازی
رمزی
رنگ‌آمـیزی
رنگ‌پزی
رنگرزی
رنگ‌سازی
روان‌سازی
روایت‌پردازی
رودوزی
روده‌درازی
روزی
روسازی
روشن‌سازی
روغن‌ریزی
روغن‌سوزی
رومـیزی
رهاسازی
رؤیـاپردازی
رؤیـا‌پردازی
ریزی
ریسمان‌بازی
ریش‌بزی
ریشـه‌کن‌سازی
زبان‌آموزی
زبان‌بازی
زبان‌درازی
زراندوزی
زرنگ‌بازی
زری‌دوزی
زمـین‌بازی
زنانـه‌دوزی
زن‌ستیزی
زهدستیزی
زیباسازی
زیرسازی
زیرمـیزی
زیگزاگ‌دوزی
زیگزال‌دوزی
ساقه‌دوزی
سالم‌سازی
سایـه‌پردازی
سبب‌سازی
سبزی
سحرخیزی
سخن‌پردازی
سدسازی
سرافرازی
سربازی
سرجهازی
سردسازی
سردوزی
سرسبزی
سرفرازی
سرگرمـی‌سازی
سرم‌سازی
سرمـه‌دوزی
سری‌دوزی
سری‌سازی
سفال‌پزی
سفته‌بازی
سگزی
سلطه‌ستیزی
سلول‌سازی
سناریوسازی
سنتزسازی
سندسازی
سنگ‌اندازی
سنگ‌سازی
سوادآموزی
سوزن‌دوزی
سوهان‌پزی
سیـاست‌بازی
سیـاست‌پردازی
سیـاه‌بازی
سیگارسازی
سیـه‌روزی
شادابی‌سازی
شادسازی
شامورتی‌بازی
شاهدبازی
شایعه‌سازی
شبانـه‌روزی
شبکه‌سازی
شبیـه‌سازی
شخصیت‌پردازی
شخصیت‌سازی
شرطی‌سازی
شطرنج‌بازی
شعارپردازی
شعبده‌بازی
شفاف‌سازی
شکوفاسازی
شماره‌دوزی
شمشیربازی
شناورسازی
شن‌بازی
شن‌ریزی
شورانگیزی
شـهربازی
شـهرسازی
شـهرک‌سازی
شـهروندسازی
شیرازی
شیرینی‌پزی
صحنـه‌پردازی
صحنـه‌سازی
صداسازی
صهیونیسم‌ستیزی
ضخیم‌دوزی
طبقه‌سازی
طبیعت‌پردازی
طرح‌ریزی
طلاسازی
طناب‌بازی
ظاهرسازی
ظرفیت‌سازی
عادی‌سازی
عاطفه‌ورزی
عبارت‌پردازی
عبرت‌آموزی
عروسک‌سازی
عزیزی
عشق‌بازی
عشق‌ورزی
عطرسازی
عقیم‌سازی
علاقه‌مندسازی
علم‌اندوزی
علم‌آموزی
عنادورزی
عینک‌سازی
غرب‌ستیزی
غرض‌ورزی
غریب‌نوازی
غریزی
غفلت‌ورزی
غلط‌اندازی
غنی‌سازی
فارسی‌سازی
فاش‌سازی
فانتزی
فرامرزی
فراهم‌سازی
فربه‌سازی
فرضیـه‌پردازی
فرضیـه‌سازی
فرنی‌پزی
فرهنگ‌آموزی
فرهنگ‌سازی
فریب‌بازی
فشرده‌سازی
فضاسازی
فعال‌سازی
فلزی
فلسفه‌پردازی
فنرسازی
فولادسازی
سازی
فیلم‌سازی
قاب‌سازی
قادرسازی
قالب‌سازی
قانونمندسازی
قایق‌سازی
قرمزی
قرمـه‌سبزی
قرینـه‌سازی
قصه‌پردازی
قطبی‌سازی
قطعه‌سازی
قفل‌سازی
قلاب‌دوزی
قماربازی
قهرمان‌بازی
قیطان‌دوزی
کارآموزی
کارپردازی
کارورزی
کاشی‌پزی
کاغذ‌بازی
کپی‌سازی
کشاورزی
کلسیم‌سازی
کلیدسازی
کنسروسازی
کوچک‌سازی
کولرسازی
کین‌توزی
کینـه‌ورزی
گازی
گاوبازی
گدابازی
گلدوزی
گل‌دوزی
گل‌سازی
گمراه‌سازی
گنبدسازی
گوبلن‌دوزی
گیوه‌دوزی
لات‌بازی
لال‌بازی
لانـه‌سازی
لج‌بازی
لحاف‌دوزی
لرزه‌خیزی
لش‌بازی
لغت‌سازی
لفظ‌پردازی
لنگ‌درازی
لوزی
لوس‌بازی
لوطی‌بازی
لیزی
ماکت‌سازی
مال‌اندوزی
مالزی
مبل‌سازی
مبناسازی
متحرک‌سازی
متعادل‌سازی
متقاعدسازی
متمایزسازی
متناسب‌سازی
متوازی
متهم‌سازی
مجازی
مجموعه‌سازی
محدودسازی
محروم‌سازی
محکوم‌سازی
محوطه‌سازی
مدال‌سازی
مدرسه‌سازی
مدرنیزه‌سازی
مدسازی
مدل‌سازی
مرتب‌سازی
مردم‌ستیزی
مرطوب‌سازی
مرعوب‌سازی
مرکب‌سازی
مرکزی
مساعدسازی
مسأله‌سازی
مستقرسازی
مستندسازی
مسخره‌بازی
مسکن‌سازی
مشابهت‌سازی
مشخص‌سازی
مصورسازی
مصون‌سازی
مضمون‌پردازی
مضمون‌سازی
معادل‌سازی
معبرسازی
مغلطه‌سازی
مفتول‌سازی
مفهوم‌پردازی
مفهوم‌سازی
مقاوم‌سازی
مقبره‌سازی
مقدمـه‌پردازی
مقرنس‌سازی
مقواسازی
مقیدسازی
مکرمـه‌دوزی
ملت‌سازی
ملیله‌دوزی
ممـیزی
مناسب‌سازی
منجمدسازی
منجوق‌دوزی
منحرف‌سازی
منزوی‌سازی
موازی
موازی‌سازی
موتورگازی
موجزی
موزون‌سازی
موزی
موضوع‌پردازی
موقعیت‌سازی
مولدسازی
مویزی
مـهارت‌آموزی
مـهارسازی
مـهرانگیزی
مـهرآمـیزی
مـهرسازی
مـهرورزی
مـهمان‌نوازی
مـهم‌سازی
مـهیـاسازی
مـیزسازی
مـیزی
مـینیـاتورسازی
مـیهمان‌نوازی
ناآرام‌سازی
نابودسازی
ناپرهیزی
ناتوان‌سازی
ناچیزی
نازنازی
نازی
نامتوازی
نردبازی
نرم‌افزارسازی
نریزی
نشاط‌انگیزی
نشانـه‌پردازی
نظام‌مندسازی
نظربازی
نظریـه‌پردازی
نظریـه‌سازی
نغمـه‌پردازی
نغمـه‌سازی
نقدستیزی
نقره‌دوزی
نقره‌سازی
نقش‌پردازی
نقشـه‌ریزی
نکته‌پردازی
نمادپردازی
نمازی
نماسازی
نمایـان‌سازی
نمایـه‌سازی
نمونـه‌پردازی
نمونـه‌سازی
نواردوزی
نوآموزی
نورپردازی
نوروزی
نوسازی
نوین‌سازی
نـهادسازی
نـهادینـه‌سازی
نـهرسازی
نیرومندسازی
نیک‌روزی
نیمروزی
وادارسازی
وارونـه‌سازی
واژگون‌سازی
واژه‌پردازی
واژه‌سازی
ورق‌بازی
ورق‌سازی
وزوزی
وسیله‌سازی
ویران‌سازی
هتل‌سازی
هجاسازی
هدفمندسازی
همانندسازی
هماهنگ‌سازی
همبازی
همسان‌سازی
همسوسازی
هم‌شکل‌سازی
همگام‌سازی
همگن‌سازی
هم‌مرزی
هم‌نوازی
هموارسازی
هنجارستیزی
هنرآموزی
هنرپردازی
هواپیماسازی
هوازی
هوس‌بازی
هویت‌سازی
هیزی
یتیم‌نوازی
یخچال‌سازی
یخ‌سازی
یدک‌سازی
یراق‌دوزی
یکپارچه‌سازی
یکدست‌سازی
یکسان‌سازی
یک‌سوسازی
یکه‌تازی

ژی

استراتژی
اکولوژی
انرژی
آلرژی
آنتروپولوژی
بیوتکنولوژی
بیولوژی
پاتولوژی
پرانرژی
تکنولوژی
توپولوژی
رادیولوژی
روماتولوژی
فیزیولوژی
متالوژی
متدلوژی
مورفولوژی
مـیولوژی
نانوتکنولوژی
نستالژی
نورولوژی
نوستالژی
هماتولوژی
هیدرولوژی

سی

احساسی
احوال‌پرسی
اخبارنویسی
اخترشناسی
ارتدکسی
ارتدوکسی
ارتودنسی
ارسی
اساسی
اسطوره‌شناسی
اسلام‌شناسی
اسلحه‌شناسی
اسم‌نویسی
اطلسی
اقلیدسی
اقلیم‌شناسی
اقیـانوس‌شناسی
الکسی
الماسی
املانویسی
انسان‌شناسی
انشاءنویسی
انگل‌شناسی
انگلیسی
ایران‌شناسی
ایلام‌شناسی
آب‌شناسی
آدرس‌نویسی
آدم‌شناسی
آسیب‌شناسی
آغاسی
آقاسی
آواشناسی
آوانویسی
آیـه‌الکرسی
آیت‌الکرسی
بازپرسی
بازرسی
بازنویسی
باستان‌شناسی
بافت‌شناسی
باکتری‌شناسی
بد
بدحواسی
بدشانسی
بررسی
برگه‌نویسی
برنامـه‌نویسی
بروکراسی
بزرگ‌نویسی
بلورشناسی
بوالهوسی
بوروکراسی
بوم‌شناسی
بی‌بی‌سی
بی‌حسی
بی‌کسی
بی‌کلاسی
بی‌ناموسی
پارچه‌نویسی
پارسی
پاسی
پاک‌نویسی
پاورقی‌نویسی
پای‌بوسی
پپسی
پدیده‌شناسی
پذیره‌نویسی
پرتوشناسی
پرسی
پرنده‌شناسی
پرنفسی
پشت‌نویسی
پشم‌ریسی
پلاسی
پنبه‌ریسی
پیسی
پیوسته‌نویسی
پی‌وی‌سی
تابلونویسی
تاریخ‌شناسی
تاریخ‌نویسی
تاقدیسی
تاکسی
تأسی
تأسیسی
تذکره‌نویسی
ترسی
تفسیرشناسی
تماسی
تمبرشناسی
تندنویسی
تنیسی
توسی
تیپ‌شناسی
جاسوسی
جالباسی
جامعه‌شناسی
جانورشناسی
جدانویسی
جرم‌شناسی
جزوه‌نویسی
جمجمـه‌شناسی
جمعیت‌شناسی

جواهرشناسی
چاپلوسی
چکیده‌نویسی
چلسی
حارسی
حاشیـه‌نویسی
حافظ‌شناسی
حدسی
حدیث‌شناسی
حساب‌رسی
حساسی
حسی
حشره‌شناسی
حق‌التدریسی
حق‌شناسی
حق‌ناشناسی
حق‌نشناسی
حماسی
خاطره‌نویسی
خاک‌شناسی
خاورشناسی
خبرنویسی
خداترسی
خداشناسی
خدانشناسی
خرسی
خرمگسی
خسیسی
خطانویسی
خلاصه‌نویسی
خودشناسی
خوش‌شانسی
خوش‌نویسی
دادرسی
داروشناسی
داستان‌نویسی
داسی
دپیلماسی
درست‌نویسی
درسی
درشت‌نویسی
دست‌بوسی
دسترسی
دستورنویسی
دسی
دعانویسی
دگردیسی
دلواپسی
دمکراسی
دموکراسی
دوباره‌نویسی
دیـالوگ‌نویسی
دیپلماسی
دیده‌بوسی
دیوارنویسی
راه‌شناسی
رسوب‌شناسی
رسی
رفتارشناسی
رفلکسی
رمان‌نویسی
رمزنویسی
رنگ‌شناسی
روان‌شناسی
روبوسی
روح‌شناسی
روزنامـه‌نویسی
روسی
روش‌شناسی
رونویسی
ریخت‌شناسی
ریسمان‌ریسی
ریشـه‌شناسی
رئیسی
زانوسی
زبان‌شناسی
زرشناسی
زلزله‌شناسی
زمان‌شناسی
زمـین‌شناسی
زیباشناسی
زیبانویسی
زیست‌شناسی
ساده‌نویسی
سالوسی
سبب‌شناسی
سبک‌شناسی
ستاره‌شناسی
سخن‌شناسی
سرخسی
سرطان‌شناسی
سرعت‌شناسی
سرهم‌نویسی
ی
سکه‌شناسی
سلول‌شناسی
سم‌شناسی
سناریونویسی
سندروسی
سندنویسی
سی
سیـاسی
سی‌سی
شاسی
شانسی
شجره‌نامـه‌نویسی
شرق‌شناسی
شعارنویسی
شعرشناسی
شکسته‌نفسی
شمسی
طاسی
طاقدیسی
طاووسی
طبرسی
طبسی
طرابلسی
طوسی
عباسی
عتیقه‌شناسی
عددنویسی
عدسی
عریضه‌نویسی
عصب‌شناسی
عکاسی
علم‌شناسی
عیسی
غرب‌شناسی
غیراحساسی
غیراساسی
غیر
غیردرسی
غیرسیـاسی
فارسی
فردوسی
فرهنگ‌نویسی
فریـادرسی
فسیل‌شناسی
فهرست‌نویسی
فیش‌نویسی
قابل‌دسترسی
قدرشناسی
قدرناشناسی
قدسی
قرآن‌‌شناسی
قوم‌شناسی
قیـافه‌شناسی
قیسی
کارشناسی
کتاب‌شناسی
کتیبه‌نویسی
کرسی
کرواسی
کسی
کمپرسی
کمک‌درسی
گزارش‌نویسی
گوهرشناسی
گویش‌شناسی
گهرشناسی
گیـاه‌شناسی
گیتاشناسی
لاله‌عباسی
لغت‌شناسی
لمسی
ماشین‌نویسی
مجلسی
مردم‌شناسی
معرفت‌شناسی
معناشناسی
مقاله‌نویسی
مقامـه‌نویسی
مقدسی
مکان‌شناسی
مکتب‌شناسی
مگسی
ملوسی
موجزنویسی
موسی
موقع‌شناسی
موقعیت‌شناسی
مـهندسی
مـیکرب‌شناسی
مـیکروب‌شناسی
نابلسی
نا
ناسپاسی
ناشناسی
ناقوسی
ناکسی
نام‌نویسی
ناموسی
نترسی
نت‌نویسی
نجسی
نحسی
نخ‌ریسی
نرگسی
نسب‌شناسی
نسج‌شناسی
نسخه‌نویسی
نفسی
نفیسی
نقدشناسی
نمایشنامـه‌نویسی
نمک‌ناشناسی
نمک‌نشناسی
نیوی
واپسی
واج‌شناسی
واج‌نویسی
وارسی
وارونـه‌نویسی
واژه‌شناسی
واقعه‌نویسی
واقعیت‌شناسی
واکسی
وسواسی
وظیفه‌شناسی
وقایع‌نویسی
وقت‌شناسی
وقت‌نشناسی
ویروس‌شناسی
هرکسی
هم‌
هم‌کلاسی
هم‌نفسی
همـه‌پرسی
هندسی
هنرشناسی
هواشناسی
یـاخته‌شناسی
یقه‌انگلیسی
یونسی

شی

ابزارفروشی
اتریشی
اتوکشی
اتومبیل‌فروشی
اثاث‌کشی
اثربخشی
ارباب‌
ارتشی
ارزان‌فروشی
ارزفروشی
اره‌کشی
اسباب‌بازی‌فروشی
اسباب‌کشی
استحکام‌بخشی
اشکال‌تراشی
اعتباربخشی
اغذیـه‌فروشی
افاده‌فروشی
امانت‌فروشی
امشی
امـیدبخشی
انتقام‌کشی
انسجام‌بخشی
اولویت‌بخشی
ایرادتراشی
آب‌پاشی
آب‌جوفروشی
آب‌کشی
آب‌مـیوه‌فروشی
آتشی
آجرکشی
آجیل‌فروشی
آچارکشی
آخراندیشی
آدامس‌فروشی
آدم‌فروشی
آردفروشی
آزاداندیشی
آزاد
آسترکشی
آشپزباشی
آشغال‌فروشی
آشی
آقا
آلوفروشی
آموزشی
آنارشی
آنتیک‌فروشی
آهن‌فروشی
باده‌فروشی
باده‌نوشی
بارکشی
بازاندیشی
بازیگوشی
باشی
باغبان‌باشی
باقلافروشی
بتونـه‌کشی
بحران‌تراشی
بداندیشی
بدخشی
بد
بذرپاشی
بذرفروشی
برادرکشی
برده‌فروشی
برق‌کشی
برنج‌فروشی
بره‌کشی
بزرگ‌
بستنی‌فروشی
بلاکشی
بلورفروشی
بلیت‌فروشی
بلیط‌فروشی
بندکشی
بنزین‌فروشی
بهانـه‌تراشی
بهره‌کشی
بی‌آلایشی
پارچه‌فروشی
پاروکشی
پدرکشی
پرده‌پوشی
پرورشی
پژوهشی
پوچ‌اندیشی
پوسترفروشی
پیـاله‌فروشی
پیتزافروشی
پیشکشی
پیشی
پیکرتراشی
پیکره‌تراشی
تابشی
تاریک‌اندیشی
تالشی
تأثیربخشی
تپشی
تجسم‌بخشی
تخم‌پاشی
تخمـه‌فروشی
ترشی
ترشی‌فروشی
تریـاک‌کشی
تفرشی
تک‌فروشی
تلاشی
تن‌فروشی
تنوع‌بخشی
توان‌بخشی
توتون‌فروشی
توسعه‌بخشی
توگوشی
تیزهوشی
ثمربخشی
جاروکشی
جاکفشی
جدول‌کشی
جزم‌اندیشی
جگرفروشی
جواهرفروشی
جوجه‌کشی
جوشی
جوفروشی
جهت‌بخشی
چاره‌اندیشی
چاقوکشی
چپق‌کشی
چشم‌پوشی
چله‌کشی
چوب‌فروشی
چینی‌فروشی
حاتم‌بخشی
حبشی
حشیشی
حق‌کشی
حکیم‌باشی
حلقه‌به‌گوشی
حواشی
حیـات‌بخشی
خاموشی
خانـه‌به‌دوشی
خراشی
خرده‌فروشی
خرقه‌پوشی
خرگوشی
خروشی
خشخاشی
خشکبارفروشی
خطابخشی
خطاپوشی
خط‌کشی
خمشی
خودفروشی

خوش‌
خوش‌نقشی
خوشی
خویشی
خیـاط‌باشی
داداشی
دادبخشی
دانشی
دردکشی
درفشی
درگوشی
درمان‌بخشی
درویشی
دست‌فروشی
دشمن‌تراشی
دگراندیشی
دل‌خوشی
دلق‌پوشی
دلکشی
دلیل‌تراشی
دوراندیشی
دیوارکشی
دیو
ذغال‌فروشی
رازپوشی
رنگ‌پاشی
رنگ‌فروشی
روان‌پریشی
روبالشی
روزنامـه‌فروشی
روشن‌اندیشی
روغن‌فروشی
روغن‌کشی
روفرشی
ریش‌تراشی
زباله‌کشی
زغال‌فروشی
زه‌کشی
ژرف‌اندیشی
ساختاربخشی
ساده‌اندیشی
ساده‌پوشی
سازمان‌بخشی
ساعت‌فروشی
ساقدوشی
ساندویچ‌فروشی
سبزپوشی
سبزی‌فروشی
ستم‌کشی
سخت‌کوشی
سرپوشی
سرخوشی
سردوشی
سقاباشی
سگ‌کشی
سم‌پاشی
سنگ‌تراشی
سیرترشی
سیگارفروشی
سیم‌کشی
شاطرباشی
شال‌پوشی
شال‌فروشی
‌فروشی
‌نوشی
ششی
شفابخشی
شن‌پاشی
شورشی
شوشی
شی
شیردوشی
شیرفروشی
شیره‌کشی
شیک‌پوشی
صدابخشی
صدبخشی
ضعیف‌کشی
طلافروشی
طناب‌کشی
عتیقه‌فروشی
عربده‌کشی
عرشی
عصب‌کشی
عکاس‌باشی
عمده‌فروشی
عمق‌بخشی
عیـاشی
عیب‌پوشی
عینک‌فروشی
عینیت‌بخشی
غیرآزمایشی
غیرپرسشی
غیرسفارشی
فحاشی
فخرفروشی
فراش‌باشی
فراموشی
فرش‌فروشی
فرمایشی
فروپاشی
فنرکشی
قرعه‌کشی
قریشی
قشون‌کشی
قصاب‌باشی
قمـه‌کشی
قهوه‌فروشی
کابل‌کشی
کاشی
کانال‌کشی
کتاب‌فروشی
کژاندیشی
کفش‌فروشی
کلی‌فروشی
کم‌فروشی
کوپن‌فروشی
کودپاشی
کیفیت‌بخشی
گران‌فروشی
گردشی
گروکشی
گل‌فروشی
گوشت‌فروشی
گوشی
گوهرفروشی
گهرتراشی
گهرفروشی
لاستیک‌فروشی
لباس‌فروشی
لبنیـات‌فروشی
لبوفروشی
لشکرکشی
لوسترفروشی
لوکس‌فروشی
لوله‌کشی
ماله‌کشی
مانتوفروشی
مانع‌تراشی
مآل‌اندیشی
مبل‌فروشی
متلاشی
مرعشی
مسافرکشی
‌فروشی
مشی
مصالح‌فروشی
مصلحت‌اندیشی
مظلوم‌کشی
مکیده‌باشی
منت‌کشی
منجم‌باشی

موشی
مـی‌فروشی
مـیکروب‌کشی
مـیوه‌فروشی
ناخوشی
ناشی
نبشی
نجارباشی
نجاشی
نرده‌کشی
نسل‌کشی
نسیـه‌فروشی
نشاط‌بخشی
نظم‌بخشی
نعش‌کشی
نفت‌فروشی
نقاش‌باشی
نقاشی
نقشـه‌کشی
نقشی
نکواندیشی
نمایشی
نمک‌پاشی
نویدبخشی
نیک‌اندیشی
وحشی
ورزشی
وزن‌کشی
وسعت‌بخشی
وسیله‌تراشی
وطن‌فروشی
وقت‌کشی
هخا
هزینـه‌تراشی
هفت‌تیرکشی
هم‌اندیشی
هم‌آغوشی
همپوشی
هوشی
هیزم‌فروشی
یـارکشی
یدک‌کشی
یقه‌خرگوشی

صی

اختصاصی
اخلاصی
اقصی
بی‌اخلاصی
بین‌الاشخاصی
حریصی
خاصی
خالصی
خصوصی
خلاصی
خواصی
خوش‌ی
رقاصی
شخصی
عاصی
غواصی
غیراختصاصی
غیرتخصصی
غیرخصوصی
غیرشخصی
مرخصی
مسجدالاقصی
معاصی
ناخالصی
ناقصی
نیمـه‌خصوصی
وصی

ضی

اراضی
ارضی
استقراضی
بعضی
بیضی
تحت‌الارضی
راضی
رافضی
رضی
روحوضی
ریـاضی
عارضی
فرضی
قاضی
ماضی
متقاضی
مرتضی
مرضی
مریضی
مقتضی
مقراضی
مقروضی
منقضی
ناراضی

طی

ارتباطی
افراطی
التقاطی
الواطی
بدخطی
بلوطی
تخطی
خاطی
خراطی
خطاطی
خط‌خطی
خطوطی
خطی
خلطی
خوش‌خطی
خیـاطی
رباطی
ربطی
سقراطی
شاه‌بلوطی
شرطی
شروطی
ضبطی
طوطی
طی
غیرشرطی
قاطی
قحطی
قرمطی
قوطی
لوطی
متخطی
مخاطی
مخروطی
مسقطی
نالوطی
نمطی
واسطی

ظی

بی‌حفاظی
تحت‌اللفظی
حافظی
حفظی
خداحافظی
زیرلفظی
لفظی
ملفوظی
واعظی

عی

اجتماعی
اجماعی
اختراعی
ارتجاعی
اطلاعی
افعی
اقناعی
البرادعی
انتزاعی
انقطاعی
برقعی
بی‌اطلاعی
پرتوقعی
پنج‌ضلعی
تابعی
تتبعی
تداعی
تعی
تشعشعی
تصنعی
جاشمعی
جزعی
جمعی
چندضلعی
چهارضلعی
حواس‌جمعی
خاطرجمعی
خشوعی
دسته‌جمعی
دفاعی
دفعی
رابعی
راعی
رباعی
ربعی
ربیعی
رفیعی
رقعی
زراعی
ساعی
سعی
سماعی
سمعی
شارعی
شافعی
شجاعی
شرعی
شعاعی
شمعی
شوخ‌طبعی
شیعی
صانعی
صرعی
صناعی
طبایعی
طبعی
طبیعی
طماعی
غیراجتماعی
غیرانتفاعی
غیرشرعی
غیرطبیعی
غیرقطعی
فراواقعی
فرعی
قطعی
مجموعی
مدعی
مساعی
مستدعی
مصنوعی
منابعی
موضعی
موضوعی
نامطبوعی
نخاعی
نکوطالعی
نوعی
نیمـه‌طبیعی
واقعی
وداعی
وقوعی
هشت‌ضلعی
یربوعی

غی

بازغی
بلاغی
پاکلاغی
پامرغی
پرکلاغی
تخم‌مرغی
تودماغی
جاتخم‌مرغی
چراغی
داغی
دباغی
دروغی
دماغی
زاغی
سرچراغی
غیرلفظی
مراغی
ملغی
نابالغی
یـاغی

فی

ابریشم‌بافی
اتم‌شکافی
اشرافی
اشرفی
اضافی
اکوکاردیوگرافی
انحرافی
ائتلافی
آدم‌برفی
آنژیوگرافی
برفی
بلاتکلیفی
بوریـابافی
بی‌انصافی
بی‌تخلفی
بی‌شرفی
بی‌طرفی
بیوگرافی
پارچه‌بافی
پرحرفی
پشتی‌بافی
پشم‌بافی
تافی
تألیفی
ترمـه‌بافی
تریکوبافی
تصادفی
تلافی
تلگرافی
توربافی
ثقفی
جاجیم‌بافی
جاظرفی
جغرافی
جلفی
جوراب‌بافی
چرندبافی
چلواربافی
حرفی
حروفی
حریربافی
حریفی
حصیربافی
حنفی
خرافی
خفیفی
خلافی
خلفی
خیـال‌بافی
دروغ‌بافی
دوحرفی
رادیوگرافی
رویـابافی
رؤیـابافی
ریسمان‌بافی
زخرفی
زری‌بافی
زنبیل‌بافی
زنجیربافی
زنجیره‌بافی
زیلوبافی
ژرفی
سبدبافی
سونوگرافی
سیفی
شافی
شال‌بافی
شرفی
شریفی
شعربافی
شفافی
شگرفی
صافی
صحافی
صحفی
صدفی
صرافی
صفی
صنفی
صوفی
صیفی
ضعفی
ضعیفی
ضیفی
طائفی
طرفی
طناب‌بافی
عارفی
عاطفی
عرفی
عوفی
غضروفی
فرش‌بافی
فلسفه‌بافی
فلسفی
قالی‌بافی
قلاب‌بافی
کافی
کالبدشکافی
کاموابافی
کشفی
کم‌لطفی
کوفی
کیفی
گبه‌بافی
گلیم‌بافی
گونی‌بافی
گیپوربافی
گیوه‌بافی
لطفی
لیتوگرافی
لیچاربافی
مافی
ماموگرافی
متوفی
مخفی
مزخرف‌بافی
مستوفی
مصطفی
معرفی
مقنعه‌بافی
مکرمـه‌بافی
مکرومـه‌بافی
مکفی
ملوک‌الطوایفی
منافی
منتفی
منفی
منفی‌بافی
موشکافی
موقوفی
موکت‌بافی
مـهمل‌بافی
ناصافی
نافی
ناکافی
نامکفی

نحیفی
نصفی
نفی
نمدبافی
واقفی
وصفی
وفی
وقفی
هاتفی
هوالشافی
یراق‌بافی
یوسفی

قی

اتفاقی
احمقی
اختناقی
اخلاقی
اره‌برقی
اشتقاقی
اشراقی
الباقی
الحاقی
آفاقی
باتلاقی
باقی
بداخلاقی
بدخلقی
بدعنقی
بدقلقی
برقی
بوقی
بی‌اخلاقی
بی‌توفیقی
بی‌رمقی
بی‌رونقی
بیـهقی
پاورقی
پله‌برقی
تحقیقی
ترقی
تزریقی
تعلقی
تعلیقی
تعمقی
تقی
تلاقی
تلقی
توافقی
جاروبرقی
چاقی
چپ‌اندرقیچی
چخماقی
چلاقی
چماقی
حاذقی
حقوقی
حقی
حقیقی
حلقی
خالقی
خلاقی
خلقی
خندقی
خوش‌خلقی
دقیقی
دهان‌لقی
ذوقی
رازقی
رفقی
رفیقی
رقیقی
رمقی
رواقی
زرورقی
زنبقی
زندقی
زندیقی
زورقی
ساقی
سلجوقی
سماقی
شرقی
شفیقی
شقاقی
شقی
شوقی
صادقی
صدوقی
عاشقی
عراقی
عروه‌الوثقی
عشقی
عقیقی
غیراخلاقی
غیرحقوقی
غیرحقیقی
غیرمنطقی
فندقی
فنیقی
فینیقی
قرقی
قنداقی
قیچی
کج‌خلقی
مابقی
مترقی
متقی
مشرقی
مناطقی
منافقی
منجنیقی
منطقی
موافقی
موسیقی
موفقی
ناحقی
ناطقی
ناموافقی
نراقی
نقی
وثاقی
هم‌اتاقی
هوالباقی
ییلاقی

کی

اتابکی
ادراکی
اراکی
اسکی
اسلواکی
اشتراکی
اشکی
افلاکی
الکتریکی
الکی
اندکی
ایدئولوژیکی
ایوانکی
آبکی
آهکی
آیروبیکی
برمکی
بلژیکی
بلشویکی
بی‌باکی
بی‌تحرکی
بیدمشکی
بین‌بانکی
بی‌نمکی
پاکی
پرنمکی
پزشکی
پشمکی
پفکی
پوشاکی
پولکی
پیراپزشکی
پیراشکی
پیک‌نیکی
تابناکی
تاریکی
تبرکی
ترسناکی
ترکی
تریـاکی
تشتکی
تشکی
تکی
جگرکی
چابکی
چاکی
چالاکی
چپکی
چرکی
چریکی
چسبناکی
چسکی
چشم‌پاکی
چشم‌پزشکی
چک‌اسلواکی
چکی
چنگکی
حاکی
حکاکی
خاکی
‌زنکی
خرخاکی
خرکی
خشکی
خشمناکی
خطرناکی
خنکی
خوراکی
خوش‌خوراکی
خوفناکی
خیکی
داستایوفسکی
دام‌پزشکی
دانمارکی
دردناکی
درکی
دروغکی
دزدکی
دلاکی
دل‌پاکی
دل‌نازکی
دم‌پختکی
دندان‌‌پزشکی
دیسکی
راکی
رشکی
روان‌پزشکی
رودکی
زاغکی
زبان‌گنجشکی
زرشکی
زکی
زورزورکی
زورکی
زیرزیرکی
ژوکوفسکی
سبکی
سلوکی
سوزناکی
سوزوکی
شاکی
شبه‌کمکی
شبهه‌ناکی
شتابناکی
شریکی
شکی
شلکی
شـهرکی
شیشکی
عینکی
غضبناکی
غلغلکی
غمناکی
غیرپزشکی
غیرخوراکی
فلکی
فیزیکی
کاشکی
کم‌تحرکی
کودکی
کی
گرافیکی
گیلکی
مالکی
متکی
مکانیکی
ملاکی
ملائکی
ملکی
ممسکی
موزاییکی
موزائیکی
مـیرفندرسکی
مـینورسکی
ناپاکی
ناخن‌خشکی
ناخنکی
نازکی
نامبارکی
ناوکی
نزدیکی
نعلبکی
نمکی
نمناکی
وهمناکی

ویکی
هاکی
هتاکی
هلسینکی
هل‌هلکی
هوسناکی
هیدرولیکی
یـانکی
یدکی
یقه‌اسکی
یک‌تخمکی
یکی
یکی‌یکی
یواشکی

گی

اردنگی
ارزندگی
استبدادزدگی
اشراف‌زادگی
افتادگی
افراختگی
افروختگی
افسارگسیختگی
افسردگی
افکندگی
اکسیدکنندگی
انباشتگی
ایستادگی
آبدیدگی
آبرنگی
آب‌گرفتگی
آراستگی
آزادگی
آزاردهندگی
آزردگی
آزمودگی
آسودگی
آسیب‌دیدگی
آسیب‌زدگی
آشفتگی
آغشتگی
آفتاب‌زدگی
آفتاب‌سوختگی
آفت‌زدگی
آفرینندگی
آکندگی
آلایندگی
آل‌زدگی
آلودگی
آمادگی
آمرزیدگی
آمریکازدگی
آمـیختگی
آوارگی
آویختگی
آهستگی
بادکردگی
باران‌خوردگی
بارندگی
بازدارندگی
بازندگی
بازنشستگی
بافندگی
باکرگی
بالاآمدگی
بالندگی
بالیدگی
بامزگی
بایستگی
بچگی
بحران‌زدگی
بخت‌برگشتگی
بخشایندگی
بخشندگی
بخشودگی
بدپیلگی
بدرنگی
بدسلیقگی
بدقوارگی
بدکارگی
بدمزگی
بدمعاملگی
برادرخواندگی
برازندگی
برافروختگی
برانگیختگی
برآشفتگی
برآمدگی
برجستگی
بردگی
برق‌گرفتگی
برندگی
برهم‌خوردگی
برهنگی
بریدگی
بزرگ‌زادگی
بزرگی
بستگی
بلازدگی
بلندآوازگی
بلندپایگی
بندگی
بنگی
بهت‌زدگی
به‌هم‌ریختگی
بهینگی
بی‌ارادگی
بی‌انگیزگی
بی‌برگی
بی‌برنامگی
بی‌بنیگی
بی‌پایگی
بی‌پشتوانگی
بی‌پیرایگی
بی‌تجربگی
بیچارگی
بی‌حوصلگی
بیدخوردگی
بیدزدگی
بی‌رگی
بی‌رنگی
بی‌ریشگی
بیست‌سالگی
بی‌سلیقگی
بی‌ضابطگی
بی‌عاطفگی
بی‌عرضگی
بی‌علاقگی
بی‌فرهنگی
بی‌قاعدگی
بی‌کرانگی
بیگانگی
بیگی
بی‌مایگی
بی‌مرگی
بی‌ملاحظگی
بی‌وسیلگی
بیـهودگی
پابرهنگی
پارگی
پارینـه‌سنگی
پاشیدگی
پاک‌کنندگی
پاکیزگی
پالودگی
پایستگی
پایندگی
پایین‌افتادگی
پختگی
پخمگی
پدرخواندگی
پدرسوختگی
پدرکشتگی
پرافادگی
پراکندگی
پرت‌افتادگی
پرچانگی
پرحوصلگی
پردگی
پررنگی
پرمایگی
پریدگی
پژمردگی
پسرخواندگی
پس‌ماندگی
پفک‌کردگی
پلاسیدگی
پلنگی
پناهندگی
پوسیدگی
پوشیدگی
پویندگی
پیچ‌خوردگی
پیچیدگی
پیراستگی
پیغمبرزادگی
پیمبرزادگی
پیوستگی
تابندگی
تابیدگی
تاخوردگی
تازگی
تافتگی
تباه‌شدگی
تخصیص‌یـافتگی
ترشیدگی
ترک‌خوردگی
ترکش‌خوردگی
ترکیدگی
تره‌فرنگی
تشنگی
تقوی‌پیشگی
تقویت‌کنندگی
تکیدگی
تنگی
تنیدگی
توت‌فرنگی
تورفتگی
توزیع‌شدگی
توسعه‌نیـافتگی
توسعه‌یـافتگی
تهیـه‌کنندگی
تیرگی
جاافتادگی
جافشنگی
جاماندگی
جاودانگی
جداشدگی
جفاپیشگی
جفنگی
جملگی
جنبندگی
جنگی
جوانمردپیشگی
جوشیدگی
جهندگی
چاقوخوردگی
چروک‌خوردگی
چروکیدگی
چسبندگی
چغرمگی
چگونگی
چنددستگی
چندسالگی
چندگانگی
چندگونگی
چندماهگی
چنگی
چیرگی
چین‌خوردگی
حاملگی
حرام‌زادگی
حرام‌لقمگی
حلال‌زادگی
خانگی
خانوادگی
خبرگی
خجالت‌زدگی
خجستگی
خراشیدگی
خستگی
خط‌خوردگی
خفگی
خمودگی
خمـیدگی
خواب‌آلودگی
خواب‌رفتگی
خوابیدگی
خواجگی
خوانندگی
خواندگی
خودباختگی
خودساختگی
خودشیفتگی
خودکامگی
خوردگی
خوش‌سلیقگی
خوشمزگی
خون‌مردگی
خیـانت‌پیشگی
خیرگی
دارندگی
داغ‌دیدگی
دانگی
دایگی
خواندگی
درخشندگی
دررفتگی
درماندگی
درندگی
درنگی
دریـازدگی
دریدگی
دریوزگی
دستپاچگی
دست‌خوردگی
دست‌نشاندگی
دل‌آزردگی
دل‌باختگی
دلبستگی
دل‌تنگی
دلدادگی
دل‌زدگی
دل‌سپردگی
دل‌شدگی
دل‌شکستگی
دل‌گندگی
دل‌مردگی
دماغ‌سوختگی
دنیـادیدگی
دنیـازدگی
دوازده‌سالگی
دودستگی
دودگرفتگی
دورافتادگی
دوزندگی
دوشیزگی
دوگانگی
دوندگی
دهشت‌زدگی
دهندگی
دیرینگی
دیگی
دیوانگی
ذوق‌زدگی
رانندگی
رباخوارگی
ربایندگی
رزمندگی
رسیدگی
رشته‌فرنگی
رشدنیـافتگی
رفاه‌زدگی
رگبرگی
رمـیدگی
رنجیدگی
رنگارنگی
رنگ‌پریدگی
رنگی
روزمرگی
ریختگی
ریخته‌پاشیدگی
ریزندگی
ریسندگی
زاروزندگی
زایندگی
زبان‌بستگی
زدودگی
زرنگی
زغال‌سنگی
زنانگی
زن‌بارگی
زندگی
زنگ‌خوردگی
زنگ‌زدگی
زنندگی
زیبندگی
ژولیدگی
سابندگی
سابیدگی
ساختگی
سادگی
سازمان‌یـافتگی
سازندگی
سال‌خوردگی
سالگی
سایندگی
ساییدگی
سائیدگی
سترگی
ستم‌دیدگی
ستمکارگی
ستودگی
ستیزگی
ستیزندگی
سراسیمگی
سرافکندگی
سرایندگی
سرخوردگی
سرزندگی
سرسپردگی
سرشکستگی
سرفکندگی
سرکردگی
سرگرم‌کنندگی
سرگشتگی
سرماخوردگی
سرمازدگی
سرهنگی
سگی
سنجیدگی
سنگی
سوختگی
سودازدگی
سوزانندگی
سوزندگی
شایستگی
شبه‌فرهنگی
شتاب‌زدگی
‌خوارگی
شرمندگی
شعارزدگی
شکافتگی
شکرانگی
شکستگی
شکم‌بارگی
شکنندگی
شکوهندگی
شگفت‌زدگی
شگی
شمردگی
شنوندگی
شوریدگی
شـهرفرنگی
شیرخوارگی
شیفتگی
صداگرفتگی
صدمـه‌دیدگی
ضرب‌دیدگی
طلبگی
عاشق‌پیشگی
عقب‌افتادگی
عقب‌ماندگی
عنان‌گسیختگی
عوام‌زدگی
غارت‌زدگی
غربت‌زدگی
غرب‌زدگی
غم‌زدگی
غیرجنگی
غیرفرهنگی
فاحشگی
فتادگی
فرخندگی
فرزانگی
فرزندخواندگی
فرسایندگی
فرستادگی
فرسودگی
فرنگی
فرورفتگی
فروریختگی
فروشندگی
فرومایگی
فرهنگی
فرهیختگی
فریب‌خوردگی
فریبندگی
فریفتگی
فسردگی
فهمـیدگی
قاعدگی
قحطی‌زدگی
قلم‌خوردگی
قناعت‌پیشگی
کارافتادگی
کارورزیدگی
کپک‌زدگی
کج‌سلیقگی
کرم‌خوردگی
کشیدگی
کلافگی
کم‌تجربگی
کم‌حوصلگی
کوررنگی
گازگرفتگی
گداختگی
گذاشتگی
گران‌سنگی
گرسنگی
گرفتگی
گرگرفتگی
گرمازدگی
گزیدگی
گستردگی
گسستگی
گسیختگی
گشودگی
گماردگی
گماشتگی
گم‌شدگی
گم‌گشتگی
گندیدگی
گوجه‌فرنگی
گویندگی
لب‌پریدگی
لجام‌گسیختگی
لغزندگی
لغزیدگی
لودگی
له‌شدگی
ماتم‌زدگی
مادرخواندگی
مادگی
مارزدگی
مارگزیدگی
ماه‌گرفتگی
مردانگی
مسخرگی
مقیدکنندگی
منگی
موش‌مردگی
مـهارکنندگی
مـهارگسستگی
مـهارگسیختگی
مـی‌خوارگی
ناآزمودگی
ناپختگی
ناپیوستگی
نادیدگی
نارنگی
نازپروردگی
ناشایستگی
ناشناختگی
ناهماهنگی
نپختگی
نخودفرنگی
نظام‌یـافتگی
نفس‌تنگی
نقدینگی
نگارندگی
نمایندگی
ننگی
نوازندگی
نوباوگی
نوکیسگی
نویسندگی
نـهادینگی
نیرنگی
نیش‌زدگی
وابستگی
واپس‌زدگی
واخوردگی
وادادگی
وارستگی
وارفتگی
وارونگی
وارهیدگی
واریختگی
وازدگی
واماندگی
وحشت‌زدگی
ورزیدگی
ورشکستگی
وزندگی
ویژگی
هرزگی
هفتگی
هماهنگی
هم‌بستگی
همخانگی
هم‌خوابگی
همسایگی
همگی
همـیشگی
هنرپیشگی
هوازدگی
هویج‌فرنگی
هیجان‌زدگی
یـائسگی
یخ‌زدگی
یکبارگی
یک‌برگی
یکپارچگی
یک‌دانگی
یکدندگی
یکرنگی
یگانگی

لی

اتصالی
اجمالی
احوالی
اردبیلی
ازلی
اسپانیولی
استامبولی
استانبولی
استدلالی
اسرائیلی
اسماعیلی
اسمبلی
اصلی
اصولی
اعتدالی
اعلی
افعالی
اکلیلی
الکلی
الی
امپریـالی
انتقالی
انجیلی
انزلی
انفعالی
انگلی
اولی
اهالی
اهلی
ایده‌آلی
ایلی
آب‌شنگولی
آبعلی
آبمالی
آسمان‌جلی
آسوده‌خیـالی
آشفته‌حالی
آلی
آناتولی
بابلی
بداقبالی
بدحالی
بدخصالی
بدخیـالی
بددلی
بدسگالی
بدقولی
بدلی
بزدلی
بزرگ‌سالی
بقالی
بلالی
بلبلی
بلی
بنگالی
بوعلی
بی‌اقبالی
بی‌تحملی
بی‌تعادلی
بی‌حاصلی
بی‌حالی
بی‌خیـالی
بیداردلی
بیدگلی
بیدلی
بیست‌سوالی
بیش‌فعالی
بی‌عقلی
بیگدلی
بی‌معطلی
بی‌مـیلی
بین‌المللی
پاتیلی
پاک‌دلی
پامنقلی
پرتقالی
پرچگالی
پرسلولی
پریشان‌حالی
پلی
پوشالی
پیش‌قراولی
پیلی
تأملی
تأویلی
تب‌خالی
تجلی
تحلیلی
تخیلی
تریلی
تسلی
تعالی
تعقلی
تفاضلی
تفصیلی
تفضیلی
تف‌مالی
تک‌سلولی
تک‌محصولی
تلی
ی
تنبلی
تنگ‌دلی
توالی
توخالی
تودلی
تولی
جاآشغالی
جاخالی
جادستمالی
جاهلی
جدلی
جعلی
جلالی
جلی
جلیلی
جنابعالی
جنجالی
جنگلی
جوالی
چارچنگولی
چارلی
چرب‌و‌چیلی
چگالی
چلی
چنگالی
چنگ‌مالی
چهارچنگولی
حالی
حسرت‌به‌دلی
حق‌تعالی
حلالی
حمالی
حمایلی
حنبلی
حوالی
خاک‌مالی
خال‌خالی
خالی
خداوکیلی
خرپولی
خرحمالی
خردسالی
خردلی
خزائلی
خشت‌مالی
خشکسالی
خصالی
خلخالی
خللی
خلیلی
خوداشتغالی
خوش‌اقبالی
خوشحالی
خوش‌خیـالی
خوش‌دلی
خوش‌قولی
خوشگلی
خیـالی
خیلی
داخلی
دخلی
دریـادلی
دستمالی
دست‌مالی
دق‌و‌دلی
دق‌ودلی
دلالی
دل‌مشغولی
دلی
دلیلی
د?یلی
دواگلی
دودلی
دوسلولی
ده‌ریـالی
دهلی
ذغالی
ذلیلی
رادیکالی
رالی
رجالی
رحلی
رسولی
رمالی
روغن‌مالی
رومبلی
ریـالی
زابلی
زالی
زاولی
زحلی
زخم‌وزیلی
زغالی
زلالی
زنجبیلی
زلی
زیرسبیلی
ژورنالی
ساحلی
ساده‌دلی
سالی
سبک‌بالی
سرخالی
سرقفلی
سفالی
سفلی
سلسبیلی
سمبلی
سنبلی
سنگدلی
سواحیلی
سوگلی
سومالی
سهیلی
سیلی
شبلی
شرلی
شغالی
شکسته‌بالی
شکسته‌دلی
شمالی
شمایلی
شمس‌المعالی
شیلی
صلی
صندلی
صیقلی
طبلی
طفلی
طفیلی
عاقلی
عالی
عدلی
عسلی
عقلی
عقیلی
علی
عملی
عنصرالمعالی
غزالی
غیراستدلالی
غیراصولی
غیرجنجالی
غیرعملی
فاعلی
فامـیلی
فراعقلی
فراملی
فضولی
فعالی
فعلی
فوتبالی
فئودالی
قالی
قبولی
قحط‌سالی
قلی
کاهلی
کچلی
کلی
کم‌عقلی
کم‌محلی
کوردلی
کولی
کهن‌سالی
گازوئیلی
گلی
گوشمالی
لاابالی
لآلی
لجن‌مالی
لگدمالی
لیـالی
لیلی
?ابالی
ماست‌مالی
ماکروسفالی
متجلی
متعالی
متلألی
متوالی
متولی
محلی
مخملی
مدظله‌العالی
مستولی
مشت‌مالی
مصلی
معلی
مقبلی
مقبولی
ملی
منجلی
منزلی
منقلی
موصلی
مولی
مـیان‌سالی
مـیکائیلی
مـیکروسفالی
مـیلی
نااهلی
ناپولی
ناخوش‌احوالی
نالی
نامعقولی
نامقبولی
نرم‌دلی
نزلی
نزولی
نعلی
نقالی
نقلی
نمدمالی
نـهالی
نیک‌دلی
نیکوخصالی
نیلی
نیم‌سالی
والی
وصالی
وصولی
ولی
هذلولی
هلالی
همدلی
هم‌سالی
همسگالی
هم‌سلولی
هم‌شکلی
هم‌محلی
هموفیلی
هندبالی
هیدروسفالی
هیکلی
یخچالی
یکدلی
یک‌سلولی

مـی

ابریشمـی
اپیدمـی
احکامـی
ارگونومـی
اسامـی
استفهامـی
اسلامـی
اسلیمـی
اسمـی
اعتصامـی
التزامـی
الزامـی
الکتروشیمـی
الهامـی
امامـی
انتظامـی
اندامـی
ایلامـی
آدمـی
آرامـی
آکادمـی
آناتومـی
بازارگرمـی
بداخمـی
بدچشمـی
بدطعمـی
بدفرجامـی
بدفهمـی
بدقدمـی
بدنامـی
بزمـی
بومـی
بی‌احترامـی
بی‌رحمـی
بیستمـی
بی‌سیمـی
بی‌نظمـی
بیوشیمـی
پتروشیمـی
پرازدحامـی
پردوامـی
پسته‌شامـی
پشت‌گرمـی
پشمـی
پیـامـی
پیرچشمـی
پیش‌قدمـی
تاکسیدرمـی
تالاسمـی
تحریمـی
تخمـی
ترسیمـی
ترمـی
تسونامـی
تعلیمـی
تقدمـی
تقدیمـی
تک‌رقمـی
تلخ‌کامـی
تنگ‌چشمـی
تیزفهمـی
تیمـی
جاقلمـی
جامـی
جذامـی
جرمـی
جسمـی
جوگندمـی
جهنمـی
چرمـی
چهارچشمـی
چیزفهمـی
حاتمـی
حاکمـی
حامـی
حتمـی
حرامـی
حرمـی
حریمـی
حکمـی
حکومت‌نظامـی
حکیمـی
حلیمـی
خاتمـی
خادمـی
خامـی
خانمـی
ختمـی
خدامـی
خرمـی
خصمـی
خمـی
خوارزمـی
خودکامـی
خوش‌اندامـی
خوش‌نامـی
خیـامـی
دامـی
دایمـی
دائمـی
درهمـی
دژمـی
دست‌گرمـی
دلارامـی
دلگرمـی
دمـی
دوازده‌امامـی
دوازدهمـی
دوچشمـی
دورقمـی
دومـی
دیرفهمـی
دیلمـی
دیمـی
ذمـی
رامـی
رحمـی
رحیمـی
رزمـی
رستمـی
رسمـی
رومـی
زخمـی
زعمـی
زیرچشمـی
سامـی
سرگرمـی
سرهمـی
سلیمـی
سیمـی
شادکامـی
شامـی
شبه‌علمـی
شبه‌نظامـی
شکمـی
شلغمـی
شمـیمـی
شیمـی
صدراعظمـی
صمصامـی
صمـیمـی
صیـامـی
طارمـی
عالمـی
عامـی
عجمـی
عظیمـی
علمـی
عمومـی
غیربومـی
غیرتهاجمـی
غیررسمـی
غیرعمومـی
غیرکلامـی
غیرنظامـی
فاطمـی
فراقومـی
فراهمـی
قدیمـی
قلمـی
قمـی
کرمـی
کلیمـی
کمـی
گرامـی
گمنامـی
مادامـی
مترجمـی
مردمـی
مسمـی
مقامـی
مقدمـی
مقیمـی
مکانیزمـی
مکرمـی
ملازمـی
ملایمـی
ملزمـی
ملهمـی
منتظمـی
منجمـی
منظمـی
منعمـی
مومـی
موهومـی
مـی
مـیامـی
مـیثمـی
مـیرزاقاسمـی
ناآرامـی
ناتمامـی
ناسالمـی
ناظمـی
نافرجامـی
نافهمـی
ناکامـی
نامحرمـی
نامردمـی
نامعلومـی
نامفهومـی
نامنظمـی
نامـی
نجمـی
نجومـی
ندیمـی
نرمـی
نسیمـی
نظامـی
نظمـی
نعیمـی
نفهمـی
نکونامـی
نمامـی
نمک‌به‌حرامـی
نمـی
ننگ‌نامـی
نورچشمـی
نیک‌نامـی
نیمـه‌رسمـی
وازکتومـی
والامقامـی
وامـی
هاشمـی
هرمـی
هم‌تیمـی
هم‌چشمـی
همدمـی
هم‌کلامـی
همـی
هنگامـی
هیأت‌علمـی
یتیمـی
یک‌چشمـی
یک‌قدمـی
یومـی

نی

ابجدخوانی
اتوبوس‌رانی
اتومبیل‌رانی
اتهام‌پراکنی
اثبات‌نشدنی
اجاره‌نشینی
اجراشدنی
اختربینی
اختلاف‌افکنی
اختلاف‌آفرینی
ادب‌دانی
ادرکنی
ارابه‌رانی
اردستانی
اردنی
ارزانی
ارزنی
ارغوانی
ارمغانی
ارمنی
اسب‌دوانی
استانی
استخوانی
اسفراینی
اسکیزوفرنی
اسلاونی
اسلووانی
اسلوونی
اسماءالحسنی
اشترچرانی
اشعه‌درمانی
اشکانی
اصفهانی
اصلانی
اطلاع‌رسانی
اعمال‌شدنی
اعیـان‌نشینی
اعیـانی
افتادنی
افترازنی
افزودنی
افسردنی
افغانی
افلاطونی
افیونی
اقترانی
اکسیژن‌رسانی
المثنی
امانی
امدادرسانی
امـینی
انبارگردانی
انباشتنی
انجام‌دادنی
انجام‌شدنی
انحصارشکنی
انداختنی
اندرونی
اندوختنی
انرژی‌درمانی
انرژی‌رسانی
انسانی
انکاری
اوستاخوانی
اهریمنی
ایرانی
ایروانی
ایستادنی
ایمانی
ایمنی
آبادانی
آبانی
آب‌تنی
آب‌درمانی
آب‌رسانی
آبستنی
آب‌ی
آپارتمان‌نشینی
آتش‌فشانی
آتش‌نشانی
آجرچینی
آداب‌دانی
آدم‌آهنی
آذربایجانی
آراستنی
آرمانی
آزردنی
آزمودنی
آسانی
آستانی
آسمانی
آسیـابانی
آسیب‌رسانی
آشامـیدنی
آشتیـانی
آشغال‌جمع‌کنی
آشغال‌دانی
آشوب‌آفرینی
آغشتنی
آفی
آکاردئونی
آلبانی
آلوده‌دامانی
آمدنی
آمرزیدنی
آموختنی
آمـیختنی
آنتونی
آنی
آوازخوانی
آوازه‌خوانی
آوردنی
آویختنی
آهارزنی
آهنی
آینده‌بینی
آیینی
آئینی
باختنی
بادام‌زمـینی
بارانی
باریک‌بینی
بازآفرینی
بازبینی
بازتونی
بازخوانی
بازرگانی
بازیگرگزینی
باستانی
باطنی
باغبانی
بافتنی
بالینی
بانک‌زنی
بانی
باوردرمانی
باوری
باورناشدنی
باورنی
بایگانی
بتنی
بحرانی
بخشودنی
بخشیدنی
بخیـه‌زنی
بداهه‌خوانی
بدبینی
بدخشانی
بددهانی
بدزبانی
بدشگونی
بدگمانی
بدنی
بدیمنی
بذرافشانی
برچسب‌زنی
بردنی
برزنی
برش‌زنی
برقانی
برق‌رسانی
برون‌سازمانی
برهمنی
بریـانی
بی
بزچرانی
بلبل‌زبانی
بلعیدنی
بلوف‌زنی
بندزنی
بودنی
بورانی
بوستانی
بوسنی
بوسیدنی
بوییدنی
بهبهانی
به‌روزرسانی
بهره‌رسانی
بهمنی
به‌یـادماندنی
بیـابانی
بیـانی
بی‌ایمانی
بی‌توازنی
بی‌جانی
بی‌خانمانی
بی‌خونی
بی‌دینی
بیرونی
بی‌زبانی
بی‌زیـانی
بی‌سامانی
بیست‌تومانی
بیست‌مـیلیونی
بی‌سرزبانی
بیفشانی
بی‌قانونی
بیل‌زنی
بیلقانی
بی‌معنی
بینابینی
بی‌نشانی
بینی
بی‌وجدانی
بی‌وزنی
پاچیدنی
پادرمـیانی
پارکبانی
پارلمانی
پاروزنی
پاسبانی
پاشیدنی
پاک‌دامنی
پالانی
پالیزبانی
پایـانی
پتک‌زنی
پختنی
پذیرفتنی
پذیرفته‌شدنی
پراکندنی
پرتوافشانی
پرتوافکنی
پرتوانی
پرتوبینی
پرتودرمانی
پرچینی
پرخونی
پرداختنی
پرده‌خوانی
پرزیـانی
پرستیدنی
پرسیدنی
پرمعنی
پرنشدنی
پرنیـانی
پروتئینی
پی
پریشانی
پژمردنی
پژوهیدنی
پشت‌مـیزنشینی
پشتیبانی
پشم‌چینی
پشیمانی
پلاسیدنی
پلانی
پنبه‌چینی
پنبه‌زنی
پنـهانی
پنی
پودمانی
پوسیدنی
پوشیدنی
پهلوانی
پهنی
پیـام‌رسانی
پیـانوزنی
پیچیدنی
پیراستنی
پیراهنی
پیشانی
پیش‌بینی
پیش‌دبستانی
پیکانی
پیمان‌شکنی
پیمانی
پیمودنی
پیوستنی
پیوندزنی
تابانی
تابستانی
تابوشکنی
تاربینی
تاریخ‌دانی
تافتونی
تاکسی‌رانی
تأنی
تبانی
تپاندنی
تحتانی
تحقق‌نیـافتنی
تحقق‌یـافتنی
تحمـیل‌شدنی
تخم‌افشانی
تراشیدنی
ترانـه‌خوانی
ترجمانی
تردیدآفرینی
ترسیدنی
ترکمنی
تست‌زنی
تشنج‌آفرینی
تصنیف‌خوانی
تضامنی
تعاونی
تعریف‌ناشدنی
تعزیـه‌خوانی
تعزیـه‌گردانی
تعطیل‌نشدنی
تعینی
تفرقه‌افکنی
تفکیک‌نشدنی
تقسیم‌شدنی
تک‌خوانی
تکرارناشدنی
تکوینی
تکه‌پرانی
تلخ‌زبانی
تلفنی
تلمبه‌زنی
تمام‌شدنی
تمام‌نشدنی
تمدیدشدنی
تمنی
تندخوانی
تنکابنی
تنی
تواشیح‌خوانی
توانی
تودهنی
تورانی
توسنی
توطئه‌چینی
تهرانی
تهمت‌زنی
تی‌تیش‌ی
تیزبینی
ثانی
ثناخوانی
جااستکانی
جاسوزنی
جاصابونی
جانشینی
جان‌فشانی
جانی
جاودانی
جایگزینی
جای‌گزینی
جبران‌شدنی
جبرانی
جداشدنی
جداناشدنی
جدانشدنی
جرجانی
جرزنی
جستنی
جسمانی
جشنی
جفتک‌پرانی
جلوه‌آفرینی
جمادی‌الثانی
جنبیدنی
جنجال‌آفرینی
جنگلبانی
جنی
جوانـه‌زنی
جوانی
جورچینی
جوشنی
جوشیدنی
جولانی
جون‌جونی
جویدنی
جهان‌بینی
جهانی
جیب‌زنی
چاخانی
چادرنشینی
چاشنی
چانـه‌زنی
چدنی
چراغانی
چرب‌زبانی
چشم‌چرانی
چشم‌روشنی
چشیدنی
چله‌نشینی
چمن‌زنی
چمنی
چنی
چوپانی
چوگانی
چینی
چینی‌بندزنی
حادثه‌آفرینی
حاشیـه‌نشینی
حاضری
حرمت‌شکنی
حروف‌چینی
حسنی
حسینی
حقیقت‌بینی
حکمرانی
حلزونی
حل‌شدنی
حماسه‌آفرینی
حیرانی
حیوانی
خارچینی
خارکنی
خازنی
خاقانی
خانـه‌تکانی
خانـه‌نشینی
خائنی
خبرپراکنی
خبرچینی
خبررسانی
خدمات‌رسانی
خراب‌شدنی
خراسانی
خرخوانی
خردوانی
خی
خزانی
خسرانی
خسروانی
خشت‌زنی
خشمگینی
خشنی
خطابه‌خوانی
خفقانی
خلبانی
خمـیدنی
خمـینی
خنده‌درمانی
خندیدنی
خواستنی
خواندنی
خوب‌شدنی
خودبینی
خوددرمانی

خودشیرینی
خودمانی
خوردنی
خوش‌بینی
خوش‌زبانی
خوش‌سخنی
خوش‌گذرانی
خوش‌گمانی
خوش‌نشینی
خوش‌نویسانی
خوشـه‌چینی
خوک‌دانی
خون‌رسانی
خون‌فشانی
خونی
خیـابانی
خیساندنی
دادستانی
دادنی
دارچینی
دارودرمانی
دارورسانی
داستانی
داغانی
دالانی
دامانی
دامغانی
دامنی
دانستنی
دانش‌آفرینی
دانـه‌افشانی
دبستانی
دخانی
درافشانی
دربانی
درخشانی
درست‌شدنی
درس‌خوانی
درفشانی
دروازه‌بانی
دروغ‌پراکنی
دروغ‌زنی
درونی
دریـافتنی
دزدیدنی
دژبانی
دست‌افشانی
دست‌نیـافتنی
دست‌یـافتنی
دشمنی
دشوارخوانی
دکانی
دگرگونی
دل‌چرکینی
دل‌نگرانی
دلیجانی
دم‌ی
دمنی
دمـیدنی
دندانی
دنی
دوبینی
دوختنی
دودی
دورانداختنی
دورانی
دوربینی
دورریختنی
دوستانی
دوست‌داشتنی
دهان‌بینی
دهقانی
دیدبانی
دیدزنی
دیدنی
دیده‌بانی
دینی
دیوارچینی
دیوانی
ذره‌بینی
ذهن‌خوانی
ذهنی
رازدانی
راندنی
راهزنی
رای‌زنی
رایگانی
ربانی
ربودنی
ربیع‌الثانی
رجزخوانی
رج‌زنی
رحمانی
رخشانی
رساندنی
رستنی
رسیدنی
رضوانی
رفتاردرمانی
رفتنی
رکنی
رکوردشکنی
رگ‌زنی
رمانی
رمزخوانی
رمزگردانی
رمضانی
روان‌تنی
روان‌خوانی
روان‌درمانی
روان‌گردانی
روانی
روحانی
روخوانی
روشن‌بینی
روشنی
روضه‌خوانی
روغنی
روکم‌کنی
روگردانی
رومانی
روی‌گردانی
روییدنی
روئیدنی
رهزنی
رهنمونی
ریحانی
ریختنی
ریزبینی
ریشـه‌کنی
زابلستانی
زادنی
زاغه‌نشینی
زاکانی
زال‌تنی
زانی
زاویـه‌نشینی
زاییدنی
زباله‌دانی
زبان‌دانی
زبانی
زبونی
زدنی
زدودنی
زرافشانی
زرفشانی
زرقانی
زعفرانی
زغالدانی
زمانی
زمـینـه‌چینی
زمـینی
زنجانی
زنجیرزنی
زندانی
زندگانی
زوج‌درمانی
زورچپانی
زیتونی
زیردامنی
زیرگلدانی
زیرلیوانی
زیستنی
ژاپنی
ژرف‌بینی
ژرمنی
ژن‌درمانی
ژولیدنی
سابیدنی
ساحل‌بانی
ساحل‌نشینی
ساختنی
ساربانی
سازدهنی
ساسانی
سامانی
ساییدنی
سبلانی
سپاهانی
سپردنی
ستاره‌بینی
ستاندنی
ستائیدنی
ستدنی
ستودنی
ستوربانی
سجستانی
سخن‌پراکنی
سخن‌چینی
سخن‌دانی
سخن‌رانی
سرپایینی
سرپائینی
سرم‌درمانی
سرنگونی
سرودخوانی
سریـانی
سکنی
س
سگ‌دانی
سلطانی
سلمانی
سلیمانی
سمعانی
سمفونی
سمنانی
سمنگانی
سنبلانی
سنتورزنی
سنجیدنی
سندانی
سنفونی
سنگ‌پرانی
سنگ‌شکنی
سنگینی
سنی
سوخت‌رسانی
سوختنی
سودانی
سودنی
سورانی
سورچرانی
سوزاندنی
سوزانی
سوزانیدنی
سوزنبانی
سوزنی
سیب‌زمـینی
سیدنی
سیرجانی
سیستانی
سیسمونی
‌زنی
سینی
شابلون‌زنی
شادانی
شادمانی
شاهنامـه‌خوانی
شاهینی
شایـانی
شایعه‌پراکنی
شایگانی
شبانی
شبستانی
شب‌نشینی
شبیـه‌خوانی
شتابیدنی
شتافتنی
شتربانی
شترچرانی
شخم‌زنی
شدنی
شرمگینی
شروانی
شستنی
شعارپراکنی
شعبانی
شعرخوانی
شفاف‌بینی
شکاربانی
شکافتنی
شکرافشانی
شکرفشانی
شکفتنی
شلاق‌زنی
شمخانی
شمردنی
شمشیرزنی
شمعدانی
شمـیرانی
شناختنی
شنیدنی
شوت‌زنی
شورآفرینی
شوی
شـهربانی
شـهرنشینی

‌رانی
شیبانی
شیپورزنی
شیرافکنی
شیروانی
شیرینی
شیزوفرنی
شیطانی
شیمـی‌درمانی
صابونی
صحرانشینی
صدرنشینی
صمدانی
ضدعفونی
طالع‌بینی
طالقانی
طبق‌زنی
طخارستانی
طرح‌افکنی
طعنـه‌زنی
طغیـانی
طولانی
ظاهربینی
عثمانی
عدوانی
عرابه‌رانی
عرفانی
عزلت‌گزینی
عصبانی
عضلانی
عطرافشانی
عطشانی
عفونی
عقب‌نشینی
عقلانی
علنی
عنوانی
عهدشکنی
عینی
غارنشینی
غی
غزل‌خوانی
غفرانی
غمگینی
غنی
غیرانسانی
غیردینی
غیرروحانی
غیرسازمانی
غیرعرفانی
غیرعقلانی
غیرعلنی
غیرقانونی
غیرمس
فاتحه‌خوانی
فاستونی
فاسدشدنی
فال‌بینی
فانی
فانی‌شدنی
فراخوانی
فرافکنی
فراقانونی
فراموش‌شدنی
فراموش‌نشدنی
فراموش‌نی
فراوانی
فراهانی
فرزینی
فرستادنی
فرسودنی
فرمودنی
فرنی
فروتنی
فروختنی
فزونی
فسردنی
فلانی
فلسطینی
فنی
فهمـیدنی
فیلبانی
قالب‌زنی
قانون‌شکنی
قانونی
قایق‌رانی
قبادیـانی
قدردانی
قرآنی
قربانی
قرنی
قره‌نی
قزوینی
قصه‌خوانی
قلم‌زنی
قمـه‌زنی
قهرمانی
کاردرمانی
کارشکنی
کارگردانی
کارگزینی
کاسنی
کانی
کپرنشینی
کتاب‌خوانی
کتانی
کرایـه‌نشینی
ی
کرمانی
کژبینی
کسانی
کشتنی
کشتیبانی
کشتی‌رانی
کشیدنی
کف‌بینی
کف‌زنی
کلینی
کمپانی
کم‌توانی
کم‌خونی
کمک‌رسانی
کندذهنی
کنونی
کنی
کوبیدنی
کوته‌بینی
کوچ‌نشینی
کوهستانی
کیـانی
کیوانی
گاوچرانی
گداختنی
گذاردنی
گرشانی
گرده‌افشانی
گرگانی
گریختنی
گزیدنی
گستردنی
گسستنی
گشادنی
گشاده‌زبانی
گشودنی
گفتاردرمانی
گفتنی
گل‌افشانی
گماردنی
گماشتنی
گمانـه‌زنی
گندیدنی
گودنشینی
چرانی
گوشـه‌نشینی
گوناگونی
گونی
گوهرافشانی
گهرافشانی
گیـاه‌درمانی
گیلانی
لاپوشانی
لاریجانی
لاف‌زنی
لالمونی
لب‌خوانی
لبنانی
لبنی
لرزیدنی
لشکرشکنی
لغزیدنی
لگدپرانی
لمـیدنی
لواسانی
لوله‌بازکنی
لیتوانی
ی
لیموعمانی
?تینی
مازندرانی
مازنی
ماشینی
ماکارونی
ی
ماندنی
مانی
مبانی
مبتنی
مبنی
متلک‌پرانی
متمنی
متن‌خوانی
مثنوی‌خوانی
مثنی
مجانی
محوناشدنی
محیط‌بانی
مدنی
مرثیـه‌خوانی
مردانی
مزه‌پرانی
مژدگانی
مستثنی
مس
مسلمانی
مشت‌زنی
مشک‌افشانی
مضمون‌آفرینی
معانی
معدنی
معنی
مغنی
مقدمـه‌چینی
مقدونی
مقنی
مقهورناشدنی
مکانی
ی
مگس‌پرانی
ملازمانی
منحنی
موریتانی
موزونی
موشک‌پرانی
موقوف‌المعانی
مولودی‌خوانی
مـهارناشدنی
مـهرانی
مـهربانی
مـهرگانی
مـهمانی
مؤذنی
مؤمنانی
مؤمنی
مـیدانی
مـیزبانی
مـی‌کشانی
مـیگونی
مـیلانی
مـیل‌زنی
مـینی
مـینی‌بوس‌رانی
مـیوه‌چینی
مـیهمانی
مـیهنی
ناامنی
ناآمـیختنی
نابخشودنی
نابسامانی
ناپلئونی
ناپیمودنی
ناتنی
ناتوانی
ناخواندنی
نادانی
نادیدنی
نازنینی
نازیدنی
ناستودنی
ناسودنی
ناشدنی
ناشنودنی
ناشنیدنی
ناعقلانی
نافرمانی
ناگسستنی
ناگشودنی
ناگفتنی
ناگهانی
نالانی
نامسلمانی
نامـهربانی
نامـه‌رسانی
نامـیدنی
نانمودنی
نانوشتنی
نانی
ناهمخوانی
ناهمگونی
نایـافتنی
نایب‌قهرمانی
نایلونی
نایینی
نبودنی
نبوغ‌آفرینی
نپرداختنی
نجرانی
نجویدنی
نچسبیدنی
نچیدنی
نخجوانی
نخواستنی
نخواندنی
ندیدنی
نرسیدنی
نرم‌زبانی
نریمانی
نزادنی
نزدیک‌بینی
نستودنی
نسوانی
نشانی
نشدنی
نشستنی
نشکافتنی
نشکستنی
نشکفتنی
نشمردنی
نشناختنی
نشنودنی
نشنیدنی
نصرانی
نعمانی
نغمـه‌خوانی
نفاق‌افکنی
نفسانی
نقب‌زنی
نقش‌آفرینی
نقشـه‌خوانی
نکاشتنی
نکته‌بینی
نکته‌دانی
نکوهیدنی
نگاشتنی
نگاهبانی
نگداختنی
نگذاردنی
نگذاشتنی
نگذشتنی
نگرانی
نگرفتنی
نگفتنی
نگهبانی
نمازخوانی
نماندنی
نمایـانی
نمودنی
ننگینی
ننـهادنی
نواخوانی
نوترونی
نوجوانی
نوحه‌خوانی
نورافشانی
نورافکنی
نورانی
نوردرمانی
نوشتنی
نوشیدنی
نوشیروانی
نوغانی
نـهادنی
نـهانی
نـهروانی
نی
نیـامدنی
نیسانی
نیک‌بینی
نی‌نی
وارونی
واژگونی
واژه‌گزینی
واقع‌بینی
واگذاردنی
وجدانی
وحدانی
وحدت‌شکنی
ورزش‌درمانی
ورزیدنی
ورنی
وزنی
وصف‌ناشدنی
وصف‌نای
وصف‌نشدنی
وصف‌نی
وطنی
وقت‌گذرانی
ویرانی
ویلچررانی
ویولنی
هارمونی
هارونی
هانی
هراسانی
هروئینی
همانی
همایونی
همپوشانی
هم‌خوانی
هم‌خونی
همدانی
هم‌زبانی
هم‌زمانی
همسرگزینی
همگانی
هم‌معنی
هم‌نشینی
هنجارشکنی
هنرآفرینی
هنرستانی
هوسرانی
هیجانی
هیدروژنی
هیزم‌شکنی
یـادماندنی
یـافتنی
یرقانی
یزدانی
یعنی
یقینی
یکسانی
یمانی
یمنی
یونانی
یونی

وی

ابوی
اچ‌آی‌وی
اخروی
اخوی
اسکاندیناوی
اموی
بدوی
بولیوی
بیرون‌روی
بیضوی
پارک‌وی
پرتفوی
پرتوی
پرروی
پس‌روی
پهلوی
پیـاده‌روی
پیروی
پیشروی
تساوی
تسبیح‌گوی
تفسیرگوی
تفوق‌جوی
تقوی
تکاپوی
تک‌روی
تندروی
تولستوی
ثانوی
ثنوی
جزوی
جنـهالمأوی
جوی
حاوی
حرف‌شنوی
حق‌گوی
حلقوی
حوزوی
خسروی
خوی
داده‌کاوی
دعاوی
دعوی
دلوی
دنباله‌روی
دنیوی
دهلوی
دیوی
راوی
ربوی
رضوی
روانکاوی
روی
رویـاروی
رهروی
ریگ‌شوی
ریوی
زردروی
زورگوی
زهراوی
زیـاده‌روی
زیباروی
ژرفکاوی
سخت‌روی
سخن‌گوی
سرخ‌موی
سرشوی
سلامت‌جوی
سماوی
سمنبوی
سوی
شکروی
شکوی
شوروی
صفراوی
صفوی
علوی
عیسوی
غزنوی
فرانسوی
فشارقوی
قوی
کابوی
کارجوی
کردکوی
کروی
کلیوی
کنجکاوی
کوی
گنجوی
گوی
لغوی
لنفاوی
مانوی
مأوی
متساوی
متن‌کاوی
مثنوی
مجتبوی
محتوی
مرتضوی
مرفاوی
مساوی
مطوی
معنوی
مقوی
منزوی

مولداوی
مولوی
موی
مـهدوی
مـیانـه‌روی
مـینوی
نامتساوی
نامساوی
ناوی
نبوی
نحوی
نصیحت‌گوی
نقوی
نکوی
نوجوی
وی
های‌و‌هوی
هدرروی
هروی
هنرجوی
هوی
هیـاهوی
یوگسلاوی
یوگوسلاوی

هی

ابلهی
اردک‌ماهی
ارزش‌دهی
اره‌ماهی
اژدرماهی
استبدادخواهی
استقلال‌خواهی
اسلام‌پژوهی
اسلام‌خواهی
اشتباهی
افزون‌خواهی
الکترون‌خواهی
الگودهی
الهی
امان‌خواهی
امتیـازخواهی
امتیـازدهی
اهمـیت‌دهی
آب‌دهی
آرمان‌خواهی
آزادی‌خواهی
آگاهی
آگهی
آمرزش‌خواهی
آموزشگاهی
باج‌خواهی
باج‌دهی
بارگاهی
بازدهی
باشگاهی
بدخواهی
بدهی
بدیـهی
بنگاهی
بهره‌دهی
بهی
بی‌پناهی
بی‌توجهی
بی‌سرپناهی
بی‌گناهی
پادشاهی
پاسخ‌دهی
پایگاهی
پرتودهی
پناهی
پوزش‌خواهی
پیش‌دانشگاهی
تاریخ‌پژوهی
تباهی
تجددخواهی
تجدیدنظرخواهی
تشابهی
تشبیـهی
تمامـیت‌خواهی
توجیـهی
تهی
جاهی
جفت‌خواهی
جمـهوری‌خواهی
جهت‌دهی
چاهی
چندوجهی
حافظ‌پژوهی
حالت‌دهی
حریت‌خواهی
حزب‌اللهی
خاطرخواهی
خداخواهی
خدمات‌دهی
خرمشاهی
خلیفه‌اللهی
خوارزمشاهی
خودآگاهی
خودخواهی
خون‌خواهی
خیرخواهی
دادخواهی
دادگاهی
دانش‌پژوهی
دانشگاهی
درگاهی
درگهی
درمانگاهی
دستگاهی
دوراهی
دولت‌خواهی
دهی
دیرگاهی
راهی
رأی‌دهی
رسوب‌دهی
رشوه‌دهی
رمزدهی
روباهی
روبهی
روزی‌دهی
روسیـاهی
رهی
زیـاده‌خواهی
ژاژخواهی
ساختاردهی
سازماندهی
سامان‌دهی
سپاهی
ستم‌خواهی
ستم‌شاهی
سحرگاهی
سحرگهی
سدرهالمنتهی
سرویس‌دهی
سگ‌ماهی
سوددهی
سه‌راهی
سهی
سیـاهی
شامگاهی
شاهنشاهی
شاهنشـهی
شبانگاهی
شفاهی
شکل‌دهی
شیردهی
صبحگاهی
صدادهی
عدالت‌خواهی
عذرخواهی
عصرگاهی
غیردانشگاهی
غیرشفاهی
فرجام‌خواهی
فرماندهی
فریـادخواهی
فزون‌خواهی
فکاهی
قرآن‌پژوهی
کارآگاهی
گذردهی
گربه‌ماهی
گرمادهی
گروهی
گلبهی
گل‌دهی
گمراهی
گواهی
گوش‌ماهی
گهی
گیجگاهی
لایتناهی
?یتناهی
مارماهی
ماهی
متناهی
مشروطه‌خواهی
معذرت‌خواهی
مقام‌خواهی
مقداردهی
ملت‌خواهی
ملیت‌خواهی
منتهی
منزلگهی
منظرگاهی
منـهی
مولوی‌پژوهی
مـیان‌تهی
مـیدانگاهی
مـیهن‌خواهی
ناآگاهی
ناخودآگاهی
نامتناهی
نظرخواهی
نوخواهی
نـهی
وام‌دهی
وانگهی
وانـهی
واهی
وجوهی
وطن‌خواهی
ولایت‌خواهی
هشت‌وجهی
همراهی
هم‌گروهی
هواخواهی
هوادهی
یـاددهی

یی

ابتدایی
ابررسانایی
ابهام‌زدایی
اتحادیـه‌گرایی
اتکایی
اتوشویی
اثبات‌گرایی
اجرایی
احساس‌گرایی
اختصارگویی
اخرایی
ادعاهایی
ادعایی
ارزش‌گرایی
اروپایی
اره‌مویی
اژدهایی
اسپانیـایی
استثمارگرایی
استثناهایی
استثنایی
استرالیـایی
استعمارزدایی
استعمارگرایی
استقرایی
استقلال‌جویی
استوایی
اسکاندیناویـایی
اسکویی
اسلام‌گرایی
اسلوونیـایی
اشتغال‌زایی
اصولگرایی
اعطایی
اغراق‌گویی
افراطی‌گرایی
افریقایی
افسانـه‌سرایی
افسانـه‌هایی
اقتدارگرایی
اکثریت‌گرایی
الفبایی
القایی
الکتروشیمـیایی
املایی
انتقام‌جویی
انتهایی
اندام‌زایی
اندونزیـایی
اندیشـه‌گرایی
اوراسیـایی
اوستایی
اهورایی
ایتالیـایی
ایستایی
این‌جایی
آبایی
آب‌زدایی
آدم‌ربایی
آرمان‌گرایی
آریـایی
آزادی‌جویی
آسیـایی
آشتی‌جویی
آشنازدایی
آشنایی
آشنایی‌زدایی
آفریقایی
آقایی
آلبالویی
آلبانیـایی
آلودگی‌زدایی
آمریکایی
آنگولایی
آهن‌ربایی
آیی
بابایی
باب‌هایی
باده‌پیمایی
بازجویی
بازگشایی
بازگویی
باایی
باستان‌گرایی
باکتریـایی
بحران‌زدایی
بخارایی
بخت‌آزمایی
بخت‌گشایی
بداهه‌سرایی
بدبویی
بدخویی
بدغذایی
بدگویی
بدیـهه‌سرایی
بدیـهه‌گویی
بذله‌گویی
برپایی
برتری‌جویی
برجسته‌نمایی
برنایی
برهمایی
بریتانیـایی
بزرگنمایی
بزرگ‌نمایی
بزم‌آرایی
بساوایی
بسزایی
بکرزایی
بلندبالایی
بنایی
بندهایی
بنیـادگرایی
بنیـان‌گرایی
بودایی
بورژوایی
بوسنیـایی
بولیویـایی
بویـایی
بهانـه‌جویی
بهایی
بهره‌جویی
بیـابان‌پیمایی
بیـابان‌زایی
بیـابان‌زدایی
بی‌اشتهایی
بی‌اعتنایی
بی‌آبرویی
بی‌پروایی
بی‌تقوایی
بی‌جایی
بی‌حیـایی
بی‌دوایی
بی‌ربط‌گویی
بی‌ریـایی
بیزاری‌جویی
بیست‌تایی
بیضایی
بی‌غذایی
بیماری‌زایی
بینایی
بی‌نوایی
بیو‌شیمـیایی
بی‌وفایی
پادویی
پارسایی
پارویی
پاسخ‌گویی
پاطلایی
پالتویی
پانزده‌تایی
پایـایی
پایی
پتوشویی
پذیرایی
پراکنده‌گویی
پرت‌گویی
پرتوزایی
پرخاش‌جویی
پرده‌گشایی
پررویی
پرگویی
پرمدعایی
پلویی
پنجاه‌تایی
پنج‌تایی
پوچ‌گرایی
پول‌شویی
پویـایی
پیدایی
پیش‌گویی
پیشوایی
پیکارجویی
تثبیت‌گرایی
تجربه‌گرایی
تجمل‌گرایی
تحقیرنمایی
تحلیل‌نمایی
ترسایی
ترشرویی
ترلیـاردتایی
تشریف‌فرمایی
تشکل‌گرایی
تشنج‌زایی
تشنج‌زدایی
تضادگرایی
تعامل‌گرایی
تعددگرایی
تعصب‌گرایی
تعین‌گرایی
تقاضایی
تقرب‌جویی
تکثرگرایی
تک‌صدایی
تک‌گویی
تک‌هجایی
تماشایی
تمرکززدایی
تمرکزگرایی
تملق‌گویی
تمنایی
تناقض‌گویی
تن‌آسایی
تندخویی
تنش‌زدایی
تنوع‌گرایی
تنـهایی
توانایی
تورم‌زدایی
تویی
تهدیدگرایی
تهنیت‌گویی
تیزپایی
ثناگویی
جابه‌جایی
جایی
جدایی
جزایی
جزیی
جغرافیـایی
جفنگ‌گویی
جلوه‌آرایی
جلوه‌نمایی
جلویی
جناح‌گرایی
جنایی
جنگ‌آزمایی
جنگجویی
جواب‌گویی
جوان‌گرایی
جویـایی
جهان‌گشایی
چاره‌جویی
چایی
چپ‌گرایی
چرایی
چرندگویی
چشایی
چندقلوزایی
چهارتایی
چهارده‌تایی
چهل‌تایی
چیزهایی
حاجت‌روایی
حاکمـیت‌زدایی
حساسیت‌زدایی
حس‌گرایی
حق‌جویی
حق‌گویی
حقیقت‌جویی
حقیقت‌گویی
حکمروایی
حکم‌فرمایی
حلوایی
حماسه‌سرایی
حنایی
خداجویی
خدایی
خردگرایی
خرمایی
خشک‌شویی
خشونت‌زایی
خشونت‌زدایی
خشونت‌گرایی
خطابه‌گویی
خوانایی
خوب‌رویی
خوداتکایی
خودالقایی
خودآرایی
خودآزمایی
خودرأیی
خودرویی
خودستایی
خودکفایی
خودنمایی
خوش‌ادایی
خوشامدگویی
خوش‌بویی
خوش‌رویی
دارایی
دارویی
داستان‌سرایی
داستان‌گویی
دانایی
دانشجویی
دایی
دردآشنایی
درستنمایی
درشت‌گویی
درشت‌نمایی
درنده‌خویی
دروغ‌گویی
درون‌گرایی
دریـایی
دست‌شویی
دشنام‌گویی
دعاگویی
دعوایی
دلارایی
دل‌جویی
دلربایی
دلگشایی
دمپایی
دنیـایی
دوازده‌تایی
دوایی
دوتایی
دودویی
دورویی
دوصدایی
دولایی
دوهوایی
دویی
ده‌تایی
دهشت‌زایی
دیرآشنایی
ذکرگویی
رادیویی
رازگشایی
راست‌گرایی
راست‌گویی
راه‌پیمایی
راه‌گشایی
راهنمایی
رجایی
رخت‌شویی
رخ‌نمایی
رزم‌آزمایی
رزم‌جویی
رسانایی
رسایی
رسوایی
رسوب‌زدایی
رضایی
رطوبت‌زدایی
رعنایی
رفتارگرایی
رقابت‌جویی
رک‌گویی
رمزگشایی
رنگ‌زدایی
روایی
روبنایی
روبه‌رویی
روپایی
روح‌گرایی
رودررویی
روزه‌گشایی
روستایی
روشنایی
روشویی
روگشایی
رومانیـایی
رونمایی
رویـایی
رویکردگرایی
رهایی
رهنمایی
رؤیـایی
ریـایی
ریخت‌زایی
ریخت‌زدایی
ریگ‌شویی
زانویی
زایـایی
زشت‌خویی
زشت‌رویی
زشت‌گویی
زکریـایی
زناشویی
زنایی
زنده‌زایی
زنگ‌زدایی
زورافزایی
زورآزمایی
زورگویی
زهدگرایی
زیـاده‌گویی
زیبایی
زیردریـایی
ژاژخایی
ساختارگرایی
ساخت‌گرایی
ساده‌گویی
سال‌هایی
سامورایی
سبزی‌آرایی
ستیزه‌جویی
سخن‌آرایی
سخن‌گویی
سرآمدگرایی
سرپایی
سرشویی
سفره‌آرایی
سکایی
سلطه‌جویی
سمایی
سم‌زدایی
سنایی
سنت‌گرایی
سندآرایی
سندیکایی
سنگ‌هایی
سن‌لویی
سودایی
سودجویی
سودگرایی
سومالیـایی
سویی
سه‌تایی
سی‌تایی
سیزده‌تایی
سینمایی
شانزده‌تایی
شانس‌آزمایی
شش‌تایی
شصت‌تایی
شعارگرایی
شعرایی
شفایی
شکوفایی
شکیبایی
شمسایی
شناسایی
شنوایی
شیدایی
شیطان‌گرایی
شیمـیایی
شیوایی
صحرایی
صحنـه‌آرایی
صدتایی
صرفه‌جویی
صف‌آرایی
صفحه‌آرایی
صفرایی
صلح‌جویی
صنعت‌گرایی
صورت‌آرایی
طایفه‌گرایی
طباطبایی
طبع‌آزمایی
طبیعت‌گرایی
طلایی
طلسم‌گشایی
ظاهرنمایی
ظرف‌شویی
عاشورایی
عربده‌جویی
عصایی
عفونت‌زدایی
عقده‌گشایی
عقل‌گرایی
عملکردگرایی
عمل‌گرایی
عوام‌گرایی
عیب‌جویی
عیب‌گویی
عینیت‌گرایی
عینی‌گرایی
غایی
غبارزدایی
غرب‌گرایی
غزل‌سرایی
غنایی
غیب‌گویی
غیراروپایی
غیرجنایی
فتنـه‌جویی
فخرآرایی
فردگرایی
فرشته‌خویی
فرصت‌جویی
فرمانروایی
فضایی
فقرزدایی
قالی‌شویی
قدرت‌جویی
قدرت‌نمایی
قرون‌وسطایی
قشقایی
قصه‌گویی
قصیده‌سرایی
قضایی
قطب‌گرایی
قلم‌فرسایی
قلیـایی
کادویی
کارافزایی
کارایی
کارفرمایی
کارگشایی
کاکائویی
کام‌جویی
کامروایی
کاموایی
کانادایی
کائوچویی
کبریـایی
کتاب‌آرایی
کثرت‌گرایی
کدوحلوایی
کذایی
کربلایی
کسمایی
کشورگشایی
کشویی
کف‌زدایی
کلی‌گویی
کمال‌گرایی
کم‌رویی
کنایی
کوه‌پیمایی
کهربایی
کیلویی
کینـه‌جویی
گدایی
گردویی
گردهمایی
گرمایی
گره‌گشایی
گزافه‌گویی
گشاده‌رویی
گل‌آرایی
گندزدایی
گنده‌گویی
گوارایی
گویـایی
گویی
لالایی
لایی
لباس‌شویی
لذت‌جویی
لشکرآرایی
لشکرگشایی
لطیفه‌گویی
لغت‌آرایی
لویی
لیتوانیـایی
لیچارگویی
لیمویی
ماجراجویی
مادی‌گرایی
مافیـایی
مالزیـایی
مالیخولیـایی
مامایی
مانتویی
ماورایی
مبارزه‌جویی
مبالغه‌گویی
مبهم‌گویی
متلک‌گویی
مثال‌هایی
مجلس‌آرایی
مجیزگویی
محرومـیت‌زدایی
مددجویی
مدرک‌گرایی
مدگرایی
مدیحه‌سرایی
مدیحه‌گویی
مرثیـه‌سرایی
مرده‌شویی
مزاح‌گویی
مزخرف‌گویی
مشایی
مشکل‌گشایی
م‌گرایی
مصرف‌گرایی
مطلق‌گرایی
مظلوم‌نمایی
معمایی
مقام‌جویی
مقتدایی
مقصودجویی
مقوایی
ملایی
ملت‌گرایی
ملیت‌گرایی
ملی‌گرایی
مملکت‌آرایی
منطق‌گرایی
موتورشویی
موجزگویی
موریتانیـایی
موسیقایی
موسیقیـایی
موعودگرایی
مولایی
مومـیایی
مویی
مـهمل‌گویی
مـیکرب‌زدایی
مـیکروب‌زدایی
مـی‌گرایی
مـیلیـاردتایی
مـیلیونتایی
مـینایی
مـینویی
مـیوه‌آرایی
ناآشنایی
نابینایی
ناپیدایی
ناخدایی
نارسانایی
نارسایی
ناروایی
نازایی
نازیبایی
ناسزاگویی
ناشتایی
ناشکیبایی
ناشنوایی
نافه‌گشایی
ناگوارایی
نام‌جویی
نامریی
نانوایی
نبردآزمایی
نخبه‌گرایی
نرم‌خویی
نزاع‌جویی
نسبیت‌گرایی
نغزگویی
نغمـه‌سرایی
نقیضه‌گویی
نکورویی
نکویی
نگویی
نمادگرایی
نماشویی
نمک‌زدایی
نوایی
نوجویی
نوحه‌سرایی
نودتایی
نوزایی
نوزده‌تایی
نوگرایی
نـهایی
نـه‌تایی
نیرویی
نیک‌خویی
نیکویی
نیمایی
نیمـه‌نـهایی
واپس‌گرایی
واج‌آرایی
واسطه‌جویی
واقع‌گرایی
واقع‌نمایی
واقعه‌گویی
واگرایی
والایی
وفایی
ویدئویی
ویلایی
هاگ‌زایی
هجاگویی
هجایی
هجده‌تایی
هجوگویی
هذیـان‌گویی
هزارتایی
هزل‌گویی
هشتادتایی
هشت‌تایی
هفتادتایی
هفت‌تایی
هفده‌تایی
همایی
هم‌آوایی
همتایی
هم‌جنس‌گرایی
هم‌سرایی
هم‌صدایی
همگرایی
هم‌نوایی
هنجارگرایی
هنرآزمایی
هنرنمایی
هواپیماربایی
هواپیمایی
هوایی
هوش‌آزمایی
هویت‌جویی
هیجان‌گرایی
هیچ‌گرایی
هیولایی
یـارایی
یـازده‌تایی
یـاوه‌سرایی
یـاوه‌گویی
یحیی
یخ‌زدایی
یغمایی
یکتایی
یک‌جانبه‌گرایی
یک‌صدایی

جدول کامل هم قافیـه ها

همراهان عزیز درون صورتیکه قافیـه ای درون لیست بالا قید نشده ، عکس های بی حجابی شعله رزمجو درون قسمت دیدگاه (پایین صفحه) مطرح فرمایید که تا لیست بروز رسانی شود. از اینکه با نظرات و پیـامـهای خود بنده را همراهی مـیکنید بی نـهایت سپاسگذارم . عکس های بی حجابی شعله رزمجو . عکس های بی حجابی شعله رزمجو : عکس های بی حجابی شعله رزمجو




[عکس های بی حجابی شعله رزمجو]

نویسنده و منبع: Majid Fazeli | تاریخ انتشار: Thu, 22 Nov 2018 12:22:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com