جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده

جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده الف - گزارش مـیدانی از محل زندگی قاتل و مقتول جنایت تلخ ورامـین | جزئیـات قتل زن جوان و ش/ متهم: همسربرادرم با غریبه ... | عفو بین الملل ایـالات متحدۀ آمریکا را بـه جنایت جنگی درون ... | یک مساله ریـاضی ساده درباره واقعه کربلا! | دلنوشته ها ... | گوشـه ای از خاطرات روزهای جنگ یک خلبان | فرهنگ نیوز |

جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده

الف - گزارش مـیدانی از محل زندگی قاتل و مقتول جنایت تلخ ورامـین

خانواده مقتول نیز، جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده با مرگ ستایش خانـه‌شان را ترک کرده‌اند و هیچ، جواب زنگ‌های ممتد ما را نمـی‌دهد. جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده درون همـین حین مرد مـیانسال همسایـه درون را باز مـی‌کند و به همراه مـهمانش از خانـه خارج مـی‌شود. جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده از او درباره مرگ ک مـی‌پرسم و مـی‌گوید: جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده «من از این اتفاق شوکه‌ام، هر دو خانواده آرام بودند، بدون هیچ برخوردی. پدر ستایش کارگر است، بـه نظرم مقنی است، مرد آرام بود و شیرین زبانی داشت. امـیر هم پسر آرامـی بود، متهم را مـی‌گویم. هیچ وقت چیزی از او ندیدیم، من با آنکه همسایـه دیوار بـه دیوارشان هستم اما هیچ وقت صدای آنـها را نشنیدم. امـیر همـین یک پسر هست و سه دارد. پدر امـیر هم کارمند بازنشسته هست و مرد محترمـی کـه هیچ وقت از او چیز بدی ندیدیم.»

مرد مـیانسال قبل از آنکه وارد خانـه شود، مـی‌گوید: «قبل از اینکه خبر کشته شدن ستایش بـه خانواده‌اش داده شود، خیلی اذیت شدند. آنـها شماره‌شان را پخش کرده بودند که تا هری از ستایش خبر دارد تماس بگیرد و مردم الکی تماس مـی‌گرفتند و مـی‌گفتند بچه را دیده‌ایم، آنـها هم بـه امـید دیدن ستایش مـی‌رفتند و دست خالی برمـی‌گشتند. که تا اینکه فردای آن روز، متوجه صدای ماشین پلیس شدم. درون را کـه باز کردم دیدم پلیس داخل کوچه ایستاده، ماموران اجازه نمـی‌دادندی از خانـه خارج شود. فقط دیدم جسد را بردند اما امـیر (متهم) را ندیدم.»

آخرین دیدار

صاحب سوپرمارکت دو دهنـه سر کوچه، بوستان 13 درون منطقه خیرآباد ورامـین، آخرین نفری هست که ستایش را زنده دیده است. مرد جوانی کـه هرگز تصورش را هم نمـی‌کرد، بستنی عروسکی کـه به دست ک مـی‌سپارد، آخرین طعم شیرین زندگی ستایش است. مرد مغازه‌دار مـی‌گوید: «ساعت حدود 12 و نیم بود کـه ستایش بـه همراه برادرش بـه مغازه‌ام آمد که تا بستنی بخرد. برادرش، احمد، شب عید درون مغازه‌ام کار مـی‌کرد. خانواده آرامـی بودند و ستایش فوق‌العاده شیرین و مـهربانی بود.»

مرد جوان سکوتی مـی‌کند و سرش را چندین بار تکان مـی‌دهد و دوباره شروع بـه صحبت مـی‌کند: «امـیر را هم مـی‌شناختم، هر دویشان مشتری‌هایم بودند. امـیر دبیرستانی بود، دقیقا نمـی‌دانم سال چندم دبیرستان بود اما پسر فوق‌العاده آرامـی بود و هیچ وقت شرارتی از او ندیده بودم. وقتی این خبر را شنیدم، تعجب کردم، باورم نمـی‌شد کـه چنین اتفاقی افتاده است. آن روز امـیر هم بـه مغازه‌ام آمد، حدو یک‌ساعت قبل از اینکه ستایش و برادرش بـه مغازه‌ام بیـایند. او به منظور زاده‌هایش کـه فکر مـی‌کنم چهار یـا پنج ساله هستند چیپس و پفک خرید.»

تماس‌های دروغین

وی کـه ظاهرا آخرینی هست که ستایش را زنده دیده، ادامـه مـی‌دهد: «حدود یک ربع بعد از رفتن ستایش، مادرش بـه دنبالش آمد. گفتم بستنی خرید و رفت. بـه او گفتم شاید رفته خانـه همسایـه‌ها و با بچه‌ها بازی مـی‌کند. مادرش هم با این حرف من بـه سراغ خانـه همسایـه‌ها رفت، اما پیدایش نکرد و بعد از نیم ساعت دوباره برگشت و سراغش را گرفت. بعد از آن بود کـه موضوع را بـه شوهرش و خانواده‌اش خبر داد و جست‌و‌جو به منظور یـافتن ستایش آغاز شد. همـه جا را گشتند اما هیچ ردی از او به‌دست نیـاورند، ساعت حدود 6 بعد از ظهر همان روز بود کـه عستایش را با چند شماره تلفن بـه صورت اعلامـیه درون شـهر پخش د و با پخش این اعلامـیه‌ها تماس‌ها شروع شد. یکی زنگ مـی‌زد مـی‌گفت ستایش را درون گل‌تپه دیده است، بندگان خدا دو گروه مـی‌شدند، گروهی درون خانـه منتظر مـی‌ماندند و گروهی هم به منظور یـافتن ستایش بـه گل‌تپه مـی‌رفتند. همـه جا را زیر و رو مـی‌د و دست از پا درازتر برمـی‌گشتند. دوباره زنگ مـی‌زدند کـه بچه را درون کنار مدرسه دیدیم و آنـها هم راهی مـی‌شدند. درون این مدت خیلی تماس گرفتند و آنـها هم با هر تماسی راهی محلی کـه آدرس داده بودند، مـی‌شدند که تا ستایش را بیـابند اما هیچ رد و اثری از او پیدا ند.»

بازسازی یک جنایت

مرد مغازه‌دار، ادامـه مـی‌دهد: «تا اینکه فردا آن روز پلیس بـه آنـها خبر مـی‌دهد کـه متهم را دستگیر کرده‌اند. دیروز ساعت حدود هشت و نیم بود کـه امـیر را به منظور بازسازی صحنـه آوردند. لباس‌های زندان بـه تن داشت، حدود یک ساعتی طول کشید و بعد از آن هم سوار شدند و محل را ترک د. امـیر مثل همـیشـه آرام بود، هنوز هم نمـی‌دانم امـیر چرا این کار را انجام داد، او بچه ساکت و فوق‌العاده آرامـی بود.»

مژدگانی به منظور دیدن دوباره ک

با آنکه بیش از یک هفته از مرگ ستایش مـی‌گذرد اما مادر غمگین است، آنقدر کـه توانایی صحبت ندارد و به گفته ش درون روز چندین بار حالش بد مـی‌شود. بـه پزشک مراجعه کرده اما هیچ مرهمـی به منظور التیـام درد او وجود ندارد، آن‌قدر کـه مادر و پدر بعد از رفتن ستایش، خانـه را ترک کرده و به خانـه یکی از اقوام رفته‌اند. با رفتن ستایش، انگار شور زندگی از خانـه‌شان رفته هست و مادر بدون انگیزه‌ای ساعت‌ها را سپری مـی‌کند.

ستایش مـی‌گوید: «م اصلا حال خوشی ندارد، از وقتی کـه این اتفاق افتاده دیگر بـه خانـه‌اش نرفت. ستایش چهارمـین بچه او بود، اما شوق و زندگی کـه در این بچه بود، انگیزه‌ای به منظور زندگی آنـها شده بود. پدر ستایش هم حال و روزی بهتر از م ندارد، اصلا متوجه نمـی‌شود کجاست و چه مـی‌کند.»

درباره مژدگانی مـی‌پرسم، اینکه قرار بود با پیدا شدن ک، مژدگانی بدهند. مـی‌گوید: «مطمئنای کـه ستایش را مـی‌آورد، مژدگانی خوبی دریـافت مـی‌کرد. هر چه داشتیم، مـی‌دادیم که تا ستایش را زنده ببینیم، اما ...»

عذاب وجدان پسر 17 ساله

اما چه حادثه‌ای به منظور ستایش رخ داد؟ چطور او وارد خانـه امـیر شد و چطور بـه دام مرگ کشیده شد. یک منبع آگاه درون این باره مـی‌گوید: «ستایش روز حادثه بـه بهانـه بازی با بچه‌های متهم، وارد خانـه آنـها مـی‌شود. متهم از این فرصت استفاده مـی‌کند و او را بـه داخل اتاق مـی‌برد. پسر 17 ساله قصد آزار و اذیت داشت کـه ستایش مقاومت مـی‌کند و این درگیری آنـها باعث مـی‌شود کـه سر ستایش بـه دیوار برخورد کند. ک از هوش مـی‌رود، معلوم نیست بچه همان لحظه مـی‌مـیرد یـا بی‌هوش مـی‌شود، اما متهم از این موضوع مـی‌ترسد و ستایش را بـه پشت بام مـی‌برد و برای از بین بردن جسد روی او اسید مـی‌پاشد. با این تصور کـه جسد از بین برود و راز قتل مخفی بماند، اما زمانی کـه موفق نمـی‌شود، درون نـهایت بـه خاطر عذاب وجدان و اینکه بالاخره راز این جنایت برملا خواهد شد، بـه پلیس مراجعه و خود را معرفی مـی‌کند.»

ما همدرد خانواده ستایش هستیم

قبل از آنکه محل را ترک کنیم، دو زن جوان کـه در جست‌و‌جوی خانـه ستایش بودند، خودشان را بـه مقابل درون خانـه مـی‌رساندند. آمده‌اند که تا تسلیت بگویند، بدون هیچ نسبتی. این را درون پاسخ بـه سوالم مـی گویند: «ستایش را نمـی‌شناسیم، عکسش را درون فضای مجازی دیدیم، حالا آمده‌ایم که تا با مادرش همدردی کنیم. از اتفاقی کـه برای ک افتاده ناراحتیم، اولش باورمان نمـی‌شد، اما با دیدن عکس، واقعیت برملا شد.»




[جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 09 Jun 2018 21:22:00 +0000



جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده

جزئیـات قتل زن جوان و ش/ متهم: همسربرادرم با غریبه ...

جزئیـات قتل زن جوان و ش/ متهم: جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده همسربرادرم با غریبه رابطه داشت،برادرم مـی‌دانست و کاری نمـی‌کرد/ عکس

دقایقی بعد از اعلام خبر، جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده محسن مدیرروستا، بازپرس امور جنایی تهران بـه همراه اکیپ تشخیص هویت آگاهی و کارشناسان پزشکی قانونی درون محل وقوع قتل حاضر شدند.

محل وقوع این جنایت یک آپارتمان سه طبقه درون پاسگاه نعمت‌آباد، خیـابان طالقانی بود و قتل درون طبقه سوم بـه وقوع پیوسته بود.

با حضور تیم جنایی درون محل، آنـها با جسد غرق درون خون یک زن 29 ساله بـه نام شب‌بو و چهار ساله بـه نام آیلین درحالیکه درون رخت‌خواب قرار داشتند، مواجه شدند همچنین دیگر شب‌بو بـه نام آذین (یـازده ساله) درون صحنـه جنایت نیمـه‌هوش و بی‌رمق افتاده بود کـه توسط اورژانس بـه بیمارستان ضیـائیـان منتقل شد.همچنین آذین قبل از انتقال بـه اتاق عمل درون اظهاراتش بـه مأموران و یکی از بستگانشان اعلام کرده بود کـه عمویش احمد مرتکب این جنایت شده است.

تحقیقات از یکی از همسایـه‌های مقتول نشان داد کـه وی درون زمان حادثه صدای جیغ‌وداد از خانـه مقتول را شنیده و دیده کـه مردی با یک کت بلند از محل حادثه خارج شده است.

همچنین همسایـه مقتول کـه این حادثه را بـه پلیس اطلاع داده بود بـه مأموران گفت: م دقایقی قبل گفت صدای ان همسایـه (آذین و آیلین) ساعتهاست کـه به گوش نمـی‌رسد، من نیز بـه مقابل درون خانـه مقتول رفتم اما هرچه درون زدمـی پاسخگو نبود بـه همـین دلیل با آتش‌نشانی و پلیس تماس گرفتم و زمانی کـه آنـها بـه محل آمدند، متوجه جنایت شدیم.

با توجه بـه اظهارات آیلین و مشاهدات همسایـه‌ها، با دستور بازپرس ویژه قتل پایتخت،‌ احمد (برادر شوهر شب‌بو) کـه در محل جنایت حاضر شده بود، بازداشت شد و برای تحقیقات دراختیـار مأموران اداره آگاهی قرار گرفت اما درون ابتدای تحقیقات منکر هرگونـه جنایت شد که تا اینکه ساعاتی بعد از بازداشت بـه قتل زن برادر و برادرزاده‌اش اعتراف کرد.

احمد کـه 55 سال سن دارد، پیش از ظهر امروز بـه دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و در اظهاراتش بـه بازپرس پرونده مدعی شد: همسر برادرم از مدتها قبل با مردی بـه نام شاهرخ ( یکی از دوستان برادرم) درون ارتباط بود، شاهرخ خانـه‌ای را کـه برادرم درون آن ساکن هست اجاره کرده و بارها بـه برادرم و خانواده‌اش کمک مالی کرده بود.

وی ادامـه داد: از چند ماه قبل کـه متوجه رابطه شب‌بو و شاهرخ شدم بـه اقوام و بستگان هشدار و موضوع را اطلاع دادم اما هیچ‌به حرفم توجهی نکرد، شاهرخ بارها زمانی کـه برادرم درون خانـه بود بـه منزلشان مـی‌رفت و حتی چند شب درون منزل برادرم خوابید، من کـه متوجه ارتباط بین شاهرخ و شب‌بو شده بودم، موضوع را بـه شوهرش گفتم اما او هم توجهی نکرد که تا اینکه یک روز زمانی کـه به خانـه برادرم رفته بودم، درون حالی کـه برادرم خواب بود کلید خانـه‌اش را برداشتم و از روی آن کلید ساختم.

احمد کـه در مـیدان تره‌وبار با اتومبیل نیسان کار مـی‌کند، درون ادامـه اظهارتش بـه بازپرس گفت: حدود ساعت 23 دو شب قبل (27 شـهریور) مقابل منزل برادرم رفتم، زمانیکه آنجا رسیدم، پژو 206 شاهرخ را مقابل خانـه برادرم دیدم اما مـی‌دانستم کـه برادرم درون محل کارش (حجره تره‌وبار) هست و درون خانـه نیست، بعد از آن با نیسانم، بار مـیوه بردم و حدود ساعت 4:30 صبح روز بعد (28 شـهریور) بـه مقابل خانـه برادرم بازگشتم و با کلیدی کـه همراه داشتم درون خانـه آنـها را باز کرده و بالا رفتم.

وی افزود: زمانی کـه به خانـه برادرم رفتم، همسر برادر و برادرزاده‌هایم درون پذیرایی خواب بودند کـه من درون ابتدا با چاقو بـه دست شب‌بو ضربه‌ای زدم و وی بیدار شد، زمانی کـه بیدار شد او را تهدید کردم و از وی خواستم صدایش درنیـاید، سپس درحالی کـه بچه‌ها خواب بودند از شب‌بو پرسیدم چرا با شاهرخ ارتباط داری و تا چه زمانی مـی‌خواهی بـه این کارهایت ادامـه دهی و آبروی خانواده را ببری کـه وی گفت زندگی هرشخصی بـه خودش مربوط هست و از من پرسید با او چه کار دارم کـه ناگهان آذین از خواب بیدار شد و جیغ کشید؛ من بـه آذین گفتم جیغ نکش، مـی‌خواهم با مادرت صحبت کنم و چند ضربه با دست بـه صورت آذین زدم کـه سپس جیغ‌های شب‌بو بلند شد.

احمد درباره نحوه قتل شب‌بو و آیلین بـه بازپرس گفت: درون آن زمان با چاقویی کـه همراه داشتم چندین ضربه بـه قسمتهای مختلف بدن شب‌بو زدم، درون نـهایت شب‌بو از دست و پا افتاد و زمانیکه مـی‌خواستم ضربه آخر را با چاقو بـه او ب بـه این دلیل کـه آیلین دقیقاً کنار مادرش خوابیده بود ضربه بـه گلوی او خورد، درون نـهایت بـه آذین نیز کـه به من چسبیده بود و قصد جدا من از مادرش را داشت نیز ضرباتی با چاقو زدم.

وی افزود: بعد از قتل آنـها، چند دقیقه درون محل نشسته و گریـه کردم، سپس از خانـه خارج شدم و کت و چاقو را بـه داخل سطل آشغال انداختم، درون نـهایت بـه حجره رفتم، سرانجام نیز برادرم (در زمان کشف جسد) با من تماس گرفت و از من خواست بـه منزلشان بروم، من نیز بـه خانـه آنـها رفتم، مـی‌دانستم برادرم که تا حدودی از ماجرا مطلع شده است، سرانجام نیز بازداشت شدم.

پس از این اظهارات، متهم درون اختیـار مأموران اداره آگاهی قرار گرفت و تحقیقات درباره این پرونده ادامـه دارد.

47234

. جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده . جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده




[جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 04 Jul 2018 04:18:00 +0000



جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده

عفو بین الملل ایـالات متحدۀ آمریکا را بـه جنایت جنگی درون ...

گاهنامۀ هنر و مبارزه

12 ژوئن 2018

عفو بین الملل ایـالات متحدۀ آمریکا را بـه جنایت جنگی درون سوریـه متهم کرد

بیل فن اوکن

مرکز پژوهشـهای جهانی سازی، جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده 7 ژوئن 2018

متن پی دی اف

بر پایۀ گردآوری مدارک منتشر شده درون گزارش روز سه شنبه [2 ژوئن] توسط گروه مع حقوق بشر درون سازمان عفو بین الملل، ایـالات متحدۀ آمریکا درون کوران محاصرۀ چهار ماهۀ شـهر رقه درون سوریـه درون سال گذشته مرتکب جنایت جنگی شده است.

 عنوان گزارش « جنگ به منظور نابودی » از سخنانی یـاد مـی کند که  وزیر دفاع آمریکا جیمز ماتیس دربارۀ تاکتیک بـه کار شده به منظور باز بعد گیری شـهری گفته بود کـه دولت اسلامـی درون آنجا بـه سر مـی برد. جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده درون این گزارش نتیجه گرفته شده کـه « ضربت وارد شده به منظور غیر نظامـیان فاجعه بار بوده است».

عفو بین المللی اعلام کرد کـه : جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده « مدارک معتبری وجود دارد و نشان مـی دهد کـه حملات هوائی و توپخانۀ ائتلاف [آمریکائی] هزاران غیر نظامـی را کشته و یـا زخمـی کرده است. جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده این حملات اغراق آمـیز و کور حقوق انسانـها را بـه شکلی کـه در منشور بین المللی باز شناسی شده نقض مـی کند و ظرفیت آن معادل جنایت جنگی ست».

در این حملات پنتاگون طی محاصره از گروه های نظامـی نیـابتی درون زمـین استفاده کرده کـه جملگی از نیروهای دموکراتیک سوریـه بوده اند(به شکلی کـه ادعا مـی کنند) ولی صفوف آنان تقریباً همـه از شبه نظامـیان یگانـهای مع خلق کرد سوریـه تشکیل شده و پیش رویـهای آنان فقط با بمباران حجیم هواپیماهای جنگی و یگانـهای توپخانۀ آمریکا امکان پذیر شده است.

گزارش عفو بین الملل از سرگرد جان وین تروکسل بـه نقل مـی آورد کـه گفته هست : « درون طول پنج ماه، [تفنگداران دریـائی آمریکا] 300000 گلوله توپ روی اه دولت اسلامـی شلیک د… تفنگداران درون رقه درون سوریـه بیش از هر گردان دیگری از تفنگداران ارتش نیروی دریـائی آمریکا از دوران جنگ ویتنام مـهمات بـه کار بردند… هر دقیقه از هر ساعت ما درون حال شلیک بودیم، خمپاره، گلولۀ توپ، راکت، موشک هیل فایر، پهپاد مسلح، هر چه داشتیم ».

با استفاده از تصاویر ای و شواهد عینی، گزارش عفو بین الملل قاطعانـه نظریـات فرماندۀ نیروهای آمریکائی ژنرال استفن تانسند Stephen Townsend درون این عملیـات را مردود مـی داند کـه گفته بود حملۀ آمریکا بـه رقه « دقیقترین درون تاریخ اردوی هوائی بوده است».

[ولی] دوناتلا روورا Donatella Rovera مشاور اصلی درون مداخلات بحرانی درون سازمان عفو بین الملل اعلام کرد کـه « دعاوی ائتلاف [آمریکائی] مبنی بر اینکه دفع دولت اسلامـی از رقه درون کوران اردوی هوائی با دقت بالا انجام گرفته و قربانیـان اندکی نزد غیر نظامـیان بر جا گذاشته، تاب بررسی دقیق رویدادها را بـه جا نمـی آورد». « درون منطقۀ رقه، ما درجه ای از تخریب را مشاهده کردیم کـه با آنچه طی دهه ها درون مناطق جنگی پوشش داده بودیم مقایسه پذیر است.»

گزارش رسیده از رقه حاکی از تخریب %80 از شـهر است، با 11000 ساختمان خسارت دیده یـا تخریب شده. مردم بومـی از مواد غذائی، الکتریسیته و آب آشامـیدنی محروم بوده اند و امکان حذف مواد منفجره را نیز نداشته اند کـه هنوز قربانی مـی گیرد. علاوه بر اینـها اجساد همچنان زیر آوار باقی مانده اند.

سخنان ژنرال استفن تانسند با گزارشی کـه پنتاگون جمعۀ پیش بـه کنگرۀ آمریکا فرستاد همخوانی دارد و به ما مـی گوید که  درون کوران عملیـات نظامـی آمریکائی ها درون عراق، سوریـه، افغانستان و یمن درون سال 2017 « بر اساس گزارشات معتبر تقریباً 499 غیر نظامـی کشته و 169 نفر دیگر نیز زخمـی شده اند.».

این گزارش با مجوز مادۀ قانونی کـه به امضای بارک اوباما مزین هست باید درون اول ماه مـه منتشر مـی شد ولی یک ماه بـه تأخیر افتاد. یعنی موضوعی کـه آشکارا پوچ بنظر مـی رسد. بر اساس پروندۀ عفو بین الملل شمار جانباختگان درون رقه (فقط درون رقه) فراتر از کل قربانیـانی ست کـه پنتاگون اعلام کرده. افزون بر این، تخریب رقه شـهر سوری درون ادامۀ موصل شـهر عراقی انجام گرفته بود کـه بر اساس گمانـه زنی سرویس اطلاعاتی کُرد درون آنجا شمار قربانیـان بـه 40000 نفر رسیده است.

پنتاگون فقط یک رقم کلی 499 کشتۀ غیر نظامـی را اعلام کرده ولی گمانـه زنی دربارۀ حملات جداگانـه درون هیچ یک از این کشورها را مطرح نکرده است. ولی بجای چنین کاری دائماً اعلام کرده کـه ارتش آمریکا مطابق « بهترین شیوه ها » عمل کرده و در بمبارانـها « مـهمات دقیق » بـه کار است، و در عین حال [پنتاگون دائماً] تکرار مـی کند کـه « متأسفانـه، با وجود همۀ تلاشـهای پی گیر نیروهای آمریکائی، قربانیـان غیر نظامـی نتیجۀ تراژیک و اجتناب ناپذیر عملیـات رزمـی ست» (1). و در ادامۀ این بیـانیـه ها دشمن را سرزنش مـی کند زیرا از «غیر نظامـیان بـه مثابه سپر بلا» سوء استفاده کرده و موجب مرگ آنان شده است.

همان گونـه کـه گزارش عفو بین الملل یـادآور مـی شود «روش های» بـه کار شده از سوی پنتاگون عبارت هست از فقدان بازدید از مناطقی کـه ارتش آمریکا بمباران کرده و ارزیـابی نتایج و نفی دائمـی وجود قربانیـان غیر نظامـی پیش از هر گونـه تجسس و بازرسی درون محل.

در واقع، پیش از آنکه عفو بین الملل گزارش خود را منتشر کند، سخنگوی ارتش آمریکا، سرهنگ شون ریـان Sean Ryan بیـانیـه ای درون نفی آن منتشر کرد و مدیر گروه حقوق بشر خواست که تا « شخصاً مجموعه تلاشـهای جدی و جمع آوری اطلاعاتی ائتلاف [آمریکائی] را بررسی کند کـه پیش از هر حمله ای به منظور تخریب مؤثر گروه دولت اسلامـی و در عین حال به منظور کاهش خسارت بـه مردم غیر نظامـی انجام گرفته است.». سرهنگ شون ریـان گزارش عفو بین الملل دربارۀ بمبارانـهای کور روی اه غیر نظامـی را «کمابیش فرضیـه پردازی» قلمداد کرد.

گزارش عفو بین الملل بر اساس بازدید پژوهشگران از مناطقی کـه هدف 42 حملۀ هوائی آمریکا درون شـهر ویران شدۀ رقه قرار گرفته بودند، و گفتگو با بازماندگانی کـه اعضای خانواۀ خود را درون بمباران از دست داده بودند تنظیم کرده است.

گزارش بـه نقل از خانوادۀ بدران : 39 نفر و به علاوه 10 نفر از همسایـه ها زیر 4 حملۀ هوائی درون حالی کـه در پی پناهگاه مـی گشتند، از یکدیگر شده و از بین مـی روند.

ابتدا، 9 نفر از مردان خانواده درون 18 ژوئیـه 2017 درون یک حملۀ هوائی درون حالی کـه به شکل نا امـید کننده ای مـی خواستند نزدیکانشان را از محله ای کـه مورد حمله قرار گرفته بوده خارج کنند کشته شدند. سپس درون 20 اوت هواپیماهای جنگی آمریکائی دو خانۀ مجاور را کـه بازماندگان خانواده درون آنجا بـه سر مـی بردند بمباران د.

راشا از بازماندگان حملۀ هوائی کـه تولیپ دو ساله اش را زیر بمباران از دست داده بـه عفو بین المللی گفت : « تقریباً همـه کشته شدند. تنـها من و شوهرم، برادر شوهرم و پسر عموی او زنده ماندیم. حمله درون ساعت 19 روی داد. بی هوش شدم و وقتی بـه هوش آمدم صدای محمد پسر عموی شوهرم را شنیدن کـه فریـاد مـی زد. نـه مـی توانستم حرکت کنم و نـه حرف ب. بعد شوهرم و برادرش من را پیدا د.

[مـیان بازماندگان] شوهرم بیش از همـه بـه شکل وخیمـی زخمـی شده بود، از ناحیۀ سر مجروح شده بود و از گوشـهایش خون جاری مـی شد. شب بود و نمـی توانستیم ببینیم. مـی خواستیم کمک بگیریم ولی هیچجواب نمـی داد. سکوت مطلق و فقط صدای هواپیماها را مـی شنیدیم کـه بالای سرمان پرواز مـی د. درون خرابه ها پناه گرفتیم ولی هواپیماها که تا صبح بالای سرمان پرواز مـی د. صبح جسد تولیپ را پیدا کردیم، کودک ما مرده بود. او را نزدیک یک درخت بـه خاک سپردیم.».

داستان سرگذشت خانوادۀ بدران تنـها یکی از چندین داستان مستند دیگر درون گزارشات سازمان عفو بین الملل است.

این داستان توجه ما را بـه موضوع تداوم حملۀ هوائی بـه رقه جلب مـی کند زیرا ایـالات متحدۀ آمریکا و نیروهای نیـابتی یعنی نیروی دموکراتیک سوریـه درون حال گفتگو به منظور آتش بس بودند «تا راه عبور مطئنی به منظور عبور مبارزان دولت اسلامـی بـه خارج از شـهر بیـابند ».

گزارش عفو بین الملل کـه گزارشات مستند پیشین بی بی سی و دیگر آژانس های خبری را تأیید کرده است، مـی گوید :

« درون چهارچوب توافقات، کاروان اتوبوسی کـه از سوی FSD سازماندهی شده بود مبارزان دولت اسلامـی و خانواده هایشان را بـه بیرون از شـهر و در منطقه ای درون شرق رقه کـه هنوز زیر کنترل دولت اسلامـی بود منتقل کرد. ولی که تا امروز، ائتلاف [آمریکائی] توضیح نداده بـه چه علتی همچنان بـه حملاتی کـه موجب کشتار این همـه غیر نظامـی شده ادامـه داده است، درون حالی کـه برای حفظ مصونیت مبارزان دولت اسلامـی و عبور آنان بـه توافق رسیده بودند. بسیـاری از بازماندگان درون حملات ائتلاف [آمریکائی] کـه با عفو بین الملل گفتگو کرده اند پرسیده بودند کـه چرا ائتلاف [آمریکائی] بـه تخریب کامل شـهر و کشتار این همـه غیر نظامـی نیـاز داشته، درون حالی کـه مدعی شده اهش مبارزان دولت اسلامـی بوده و سپس بـه این مبارزان اجازه داده کـه شـهر را صحیح و سالم ترک کنند».

در واقع هدف توافقات مـیان ارتش آمریکا و دولت اسلامـی رویب منافع استراتژیک آمریکا درون سوریـه و کنترل منابع نفت و گاز کشور درون شرق فرات تمرکز داشت. با بیش از 2000 سرباز آمریکائی از نیروهای ویژه کـه پیوسته درون منطقه حضور داشته اند، هدف واشنگتن جلوگیری از دولت دمشق به منظور دسترسی بـه این منابع و بازسازی کشور، و تداوم جنگ که تا تغییر رژیم سوریـه مـی باشد کـه از سال 2011 کشور را بـه تل ویرانـه تبدیل کرده است. با انتقال مبارزان دولت اسلامـی بـه سمت شرق، پنتاگون مـی خواهد از آنان به منظور بستن راه و جلوگیری از پیش روی نیروهای دولت سوریـه استفاده کند و همچنان کشور را از منابع انرژی خود محروم نگهدارد.

گرچه اردوی نظامـی بـه نام مبارزه علیـه دولت اسلامـی شروع شد، ولی هدف واقعی مداخلۀ آمریکا درون سوریـه ادامۀ تهاجم امپریـالیسم آمریکا به منظور تحمـیل فرادستی اش درون خاور مـیانۀ غنی از نفت و جلوگیری از موانع اصلی به منظور فرادستی منطقه ای واشنگتن است، و موانع اصلی نیز عبارتند از ایران و روسیـه.

همان رسانـه های آمریکائی کـه دعاوی دروغین مبنی بر حملۀ شیمـیائی دولت سوریـه درون آوریل گذشته را دائماً پوشش مـی دادند، آخرین افشاگریـهای مربوط بـه جنایـات جنگی آمریکا و قربانیـان آن درون رقه کـه به هزاران نفر مـی رسد را کاملاً ندیده گرفتند.

پشت این سکوت گناهکارانـه نگرانی نسبت بـه احساسات فزایندۀ  ضد جنگ مـیان توده های عظیم آمریکائی و جهانی درون بطن ارتش و سرویس های اطلاعاتی آمریکا دیده مـی شود، درون حالی کـه واشنگتن خود را به منظور جنگ های خونبارتری آماده مـی کند.

***

پاورقی مترجم :

1) با وجود این، گیوم دو روویل درون مقالۀ تحلیلی زیر عنوان «خسارات جانبی : پشت پرده های حرکات خوف انگیز دولتی» (ترجمۀ حمـید محوی. 5 سپتامبر 2012) مـی گوید :

« ولی اگر با دقت بیشتری بـه موضوع بپردازیم، پی خواهیم برد کـه این نوع عملیـات جنگی کـه طی سال های گذشته بـه مرگ هزاران شـهروند غیر نظامـی درون افغانستان، عراق و یـا لیبی انجامـیده(1)، ناشی از اشتباهات اتفاقی و «خسارات جانبی» درون عملیـات نظامـی کـه گوئی تنـها سربازانی را کـه لباس نظامـی تن داشته و به جبهۀ دشمن تعلق داشته اند هدف گرفته، نبوده است، بلکه مشخصاً اختیـاری بوده و عمداً زنان و کودکان و مردان غیر نظامـی بی دفاع را آماج حملات خود قرار داده اند. اکنون مـی توانیم بپرسیم کـه به چه هدفی چنین جنایت هولناکی را مرتکب شده اند. دکترین نظامـی بـه این پرسش چنین پاسخ مـی دهد : به منظور تحمـیل ترس و وحشت بـه عنوان منشأ هر گونـه فرمانبرداری. دکترین نظامـی درون اینجا قاطعانـه تبلیغات سیـاسی را تکذیب مـی کند : تحمـیل درد و رنج بـه شـهروندان غیر نظامـی یکی از راهکارهای پیروزی درون جنگ است، شکنجۀ بدن آنـها یکی از راهکارهائی هست که آنـها را بـه زانو درون مـی آورد، تسخیر وجدان آگاه آنـها نیز یکی از راهکارهائی ست کـه روح آنـها را بـه تبعیت وامـی دارد (بمباران های متفقین درون پایـان جنگ دوّم جهانی این موضوع را بـه شکل گسترده نشان مـی دهد – حال این کـه تا چه اندازه هدف وسیله را توجیـه مـی کند موضوع دیگری است).»

نظریۀ هر چند کلیشـه ای باشد ولی چندان از واقعیت نیز بـه دور نیست اگر بگوئیم کـه تنـها گناه قربانیـانی کـه آنان را «خسارت جانبی» مـی نامند این بوده هست که روی منابع سوخت استراتژیک زندگی مـی د و باید حذف  و یـا آوارۀ دیـاری دیگر مـی شدند.

پیوند الکترونیک متن اصلی :

https://www.mondialisation.ca/un-rapport-damnesty-international-trouve-que-les-etats-unis-sont-coupables-de-crimes-de-guerre-en-syrie/5626055

ترجمۀ حمـید محوی

گاهنامۀ هنر و مبارزه/پاریس/ 12 ژوئن 2018

اشتراک گذاری

دوست‌داشتن:

دوست داشتن در حال بارگذاری...




[جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 12 Jun 2018 20:50:00 +0000



جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده

یک مساله ریـاضی ساده درباره واقعه کربلا! | دلنوشته ها ...

یک مساله ریـاضی ساده درباره واقعه کربلا!

مسافرت های قدیمـی با کاروانـهایی شامل اسب و شتر طاقت فرسا و طولانی مدت بوده است. جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده به منظور رفع خستگی کاروانـها درون مسیر حرکت آنـها کاروانسراها یـا منزلگاههای ساخته شده بودند کـه هم درون آنجا درون بین راه استراحت کرده و شب را بـه صبح برسانند و هم مایحتاج مسیر خود را تهیـه کنند. جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده معمولا فاصله بین این مکانـها بین 30 که تا 40 کیلومتر بوده کـه مطابق با مـیزان مسافت طی شده درون یک روز توسط یک کاروان بوده است. (منبع)

بر اساس منابع تاریخی کـه واقعه کربلا از آنـها استنتاج مـی شود، جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده حسین درون روز هشتم ذی الحجه با نا تمام گذاشتن مناسک حج بـه سمت کوفه حرکت کرده و روز دوم محرم بـه کربلا رسیده است. (منبع) این مسافرت طولانی بیش از هزار کیلومتر بوده است. بر طبق مسیر جاده ای کـه در حال حاضر بین این دو شـهر قرار دارد این فاصله برابر با 1854 کیلومتر است.

فاصله کنونی بین کربلا و مکه درون نقشـه گوگل

اما بر اساس نقشـه ای کـه چند سال قبل به منظور مسیر حرکت این کاروان تهیـه شد این فاصله 1447 کیلومتر بوده است. (منبع)

بر اساس همـین منابع تاریخی، کاروان مذکور کل این فاصله را درون 23 روز پشت سر هم طی نکرده و در بعضی از منزلگاهها توقف و استراحت هم داشته است. (منبع1) و (منبع2) بر این اساس حداقل درون یک منزلگاه بـه نام خُزَیمـیّه یک روز به منظور استراحت توقف د و در بعضی از منزلگاهها هم توقفهایی کوتاهتر داشتند کـه مـی توان مجموع توقف درون بعضی از منزلگاهها را هم معادل یک روز حساب کرد. (منبع)

بنابراین کاروان 21 روز درون راه بوده و حداقل 1447 کیلومتر راه را پیموده است: جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده 1447/21=69 یعنی 69 کیلومتر مسافت درون هر روز بایستی پیموده شده باشد. این مسافت حدود دو برابر مسافت معمول پیموده شده توسط کاروانـهاست! با توجه بـه اینکه کاروان شامل زن و بچه و وسایل فراوان بوده نمـی توانسته با سرعت زیـادی حرکت کند. فاصله ای کـه یک کاروان درون یک ساعت طی مـی کند معمولا برابر با یک فرسخ یعنی حدود 5.375 کیلومتر هست (منبع). بعد حدود 13  ساعت درون روز حرکت مـی د! آیـا پیمودن این مسافت درون روز درون هوای گرم شـهریور و مـهرماه عربستان و عراق به منظور اسبها و شترهای کاروان ممکن بوده است؟

دوست‌داشتن:

دوست داشتن در حال بارگذاری...

مرتبط




[جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 29 Jun 2018 06:32:00 +0000



جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده

گوشـه ای از خاطرات روزهای جنگ یک خلبان | فرهنگ نیوز

به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس، جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده رژیم بعثی عراق درون طول جنگ تحمـیلی، مراکز غیر نظامـی و نظامـی زیـادی را مورد هجوم وحشیـانـه خود قرارداد کـه ازجمله پایگاه های هوایی است. جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده آنچه پیش روی شماست دو نمونـه از خاطرات یکی از خلبانان دلیر ارتش جمـهوری اسلامـی ایران هست که تقدیم‌تان مـی‌گردد:

 ساعت یـازده صبح درخیـابان بودم. جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده برادرم جهانبخش داشت دنبالم مـی‌گشت: جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده گفت: «از عملیـات زنگ زدند و تو را مـی‌خواهند.»

به خاطر عید مرخصی گرفته و به اردبیل رفته بودم. بـه خانـه رفته و به عملیـات تهران زنگ زدم. بابایی گفت:«کجایی؟»

- اردبیل.

- سریع خودت را بـه امـیدیـه برسان؟

- چطوری؟

- بیـا تهران برو پیش سرهنگ عزیزاله فیضی درون ترابری نیروی هوایی. بگو بابایی گفته تو را سریع بـه امـیدیـه بفرستند.

شبانـه خودم را بـه تهران رساندم. صبح روز بعد بـه دفتر سرهنگ فیضی رفتم. گفتم: «سرگرد بالازاده هستم. بابایی گفته بیـایم خدمت‌تان مرا سریع بـه امـیدیـه بفرستید.»

- بابایی کیـه؟

با تعجب گفتم: «معاون عملیـات نیروی هوایی!»

- یک جت فالکن قرار هست سران دولتی را بـه جنوب ببرد. به منظور تو جا ندارم.

- اگر مـی‌شود بـه بابایی زنگ بزنید.

- نمـی‌توانم بـه او زنگ ب.

وقتی دیدم لج کرده گفتم: «اگر اجازه بدهید من زنگ ب.»

با تعجب گفت:‌«مگر شماره‌اش را داری؟»

شماره مستقیم معاون عملیـات را بهی نمـی‌دادند ولی بابایی شماره‌اش را بـه من داده بود. گفتم: «بله، شماره‌اش را دارم»

با عصبانیت گوشی تلفن را جلویم گذاشت. زنگ زدم. گوشی را بابایی برداشت. گفتم:«الان درون دفتر سرهنگ فیضی هستم. مـی‌گوید امکان انتقالم با جت فالکن نیست.»

گفت: «گوشی را بـه سرهنگ فیضی بده.»

گوشی را بـه او دادم. صدایش را مـی‌شنیدم. بابایی گفت: اول بالازاده را سوار کن اگر جا شد مقامات را سوار کن، اگر نشد بگو با ماشین بیـایند که تا دست‌اندازهای جاده تنگ‌فنی را هم ببینند!

سرهنگ فیضی با ناراحتی گوشی را گذاشت و گفت: کارت شناسایی!

کارتم را جلویش گذاشتم. گفت: «چرا خودت سرگردی و درجه روی کارت شناسایی‌ات سروان است؟»

دنبال بهانـه مـی‌گشت. گفتم: «تازه سرگرد شده‌ام و هنوز وقت نشده کارت شناسایی را عوض کنم. حالا شما چرا گیر دادید؟»

جر و بحث کردیم. دیر شد و جت فالکن پرواز کرد. یک تویوتا آماده د مرا بـه امـیدیـه برساند. راننده گفت: «نمـی‌توانم این همـه راه را بروم. هوا تاریک مـی‌شود و به شب برمـی‌خورم.»

از شانسم یکی از هواپیماهای سی - 130 مـی‌خواست بـه امـیدیـه برود. سوار شده و قبل از غروب آفتاب بـه پایگاه رسیدم. بـه قرارگاه رفتم. احترام گذاشتم و گفتم: «آمدم قربان!»

از دیدنم خوشحال شد و گفت: «خوب کاری کردی»

روز بعد، بقیـه خلبان‌ها هم آمدند. عملیـات‌های بمباران درون منطقه عملیـاتی جنوب را به منظور جلوگیری از تجمع نیروهای دشمن انجام دادیم و به دزفول برگشتم.

***


روز چهارشنبه بیست و چهار فروردین، پرواز محمدباقر شکیبایی را چک کردم. پرواز آن روزش رضایت‌بخش بود. حدود ساعت دوازده ظرف غذا را برداشتم که تا به باشگاه افسران بروم. غذای روزهای چهارشنبه باشگاه افسران خوب بود. بچه‌ها غذا گرفته و به خانـه‌شان مـی‌بردند. شکیبایی موتور داشت. گفت: «دارم بـه خانـه مـی‌روم. اگر مـی‌روی بیـا برسانمت.»

بلند شدم بروم ولی منصرف شده سر جایم نشستم. درآن وقت وضعیت قرمز شد. روزی چند بار صدای زنگ خطر بـه صدا درمـی‌آمد و دیگر عادت کرده بودیم اما این بار پشت سر صدای زنگ، غرش هواپیماهای عراقی را شنیدیم. درون چشم بـه هم زدنی چندانفجار رخ داد. همـه بچه‌ها درون گوشـه و کنار پناه گرفتند. از جایم تکان نخوردم. با خودم گفتم: «الان هواپیماهای عراقی مـی‌روند و بچه‌ها برمـی‌گردند و به آن‌ها مـی‌خندم.»

فکرم اشتباه بود. بمباران قطع نشد و با رفتن دسته اول، دسته دوم هواپیماهای عراقی از راه رسیدند. ساختمان آتش‌نشانی و بخشی ازگردان نگهداری هدف قرار گرفتند. ظرف‌های غذا از روی مـیزها ریختند. از همـه جا دود و آتش بلند مـی‌شد. با رفتن دسته دوم، دسته‌های سوم و چهارم هم آمدند. دیدم جای نشستن نیست. خودم را پیش بقیـه رسانده و پناه گرفتم.

مقابل‌مان سنگری بود اما انگار بـه ذهنی نمـی‌رسید بـه آنجا برود. یکی از بمب‌ها نزدیک ساختمان گردان پرواز خورد. شیشـه در، عقب و جلو رفت و مثل بادکنک ترکید. لحظه‌ای وضعیت آرام نمـی‌شد. یکی از بچه‌ها داد زد: «به جان پناه برویم!»

همگی بلند شده و به سنگر رفتیم. چند ماشین با سرعت و دستپاچه آمده و رد شدند. هواپیماهای عراقی حدود پنجاه و پنج دقیقه پایگاه را بمباران د. ازاطراف سنگر صدای ناله و زاری شنیدم. گفتم: «بیـایید برویم کمک کنیم»

ازسنگر بیرون آمدیم. درنگاه اول تکه‌ای لباس را وسط محوطه دیدم. کمـی آن طرف‌تر مردی بی‌هوش و زخمـی روی زمـین افتاده بود. او یکی از همافرها و همسر معلم م بود. حدود سی و سه ساله بود و پایش ترکش خورده بود. وقتی بـه طرف همافر رفتم دیدم لباس وسط محوطه مربوط بـه مردی هست که موج انفجار او را از درون متلاشی کرده است. ماشین‌ها از رویش رد شده و بدنش را له کرده بودند.

جلو ماشینی را گرفتم. دست و پای همافر را گرفتیم که تا او را پشت ماشین بگذاریم. ناگهان دسته دیگری از هواپیماها از راه رسیدند. راننده بـه سرعت از آنجا دور شد. همافر را زمـین گذاشته خودمان را داخل سنگر انداختیم. بعد از دور شدن هواپیماها دوباره سراغ رفتیم. این‌بار نیز هواپیماها آمدند و راننده ماشین فرار کرد. او را زمـین گذاشته و داخل سنگر دویدیم. چند لحظه بعد بیرون آمدیم. جلو ماشینی را گرفتم. راننده‌اش سرباز بود.گفتم: «اگر فرار کنی مـی‌کشمت!»

وقتی مـی‌خواستیم همافر را پشت ماشین بگذاریم،گفت: «آقایـان! خدا خیرتان بدهد نمـی‌خواهم بـه بیمارستان بروم. بقیـه جاهای سالمم را هم شما شکستید!»

خنده‌مان گرفت. او را پشت ماشین گذاشتیم و سرباز حرکت کرد. یک دفعه یـاد خانواده‌ام افتادم. جیپی داشت رد مـی‌شد. جلویش را گرفتم. سوار شدم و گفتم مرا بـه خیـابان بیست و هشتم برساند. وقتی رسیدم با عجله وارد خانـه شدم. شیشـه‌ها شکسته بود و موش‌ها از ترس وارد خانـه شده و این طرف و آن طرف مـی‌دویدند.ی خانـه نبود. با خودم گفتم: «شاید زخمـی شده‌اند و یـا موج آن‌ها را گرفته و به بیمارستان‌ منتقل شده‌اند.»

داخل اتاق‌ها چرخیدم. چشمم دنبال رد خون و علامتی از آن‌ها بود. چیزی ندیدم. هراسان بیرون دویده و توی خیـابان با فریـاد صدای‌شان زدم. صدایی شنیدم. صدا از سمت پل سر خیـابان بود. یکی مـی‌گفت بـه آنجا بروم. بـه طرف پل دویدم و دیدم بیرجند بیک محمدی و عباس احمدی از خلبانان پایگاه، همـه خانواده‌های آن خیـابان را زیر پل پناه داده‌اند. زن‌ها و بچه‌ها از ترس رنگ بـه رو نداشتند. گفتم:«بیـایید بیرون تمام شد!»

چهار ساختمان سازمانی هدف قرار گرفته بودند. همسایـه‌ها مـی‌گفتند آن‌ها مـهمان داشتند. همگی شـهید شده بودند. بچه‌ها را بـه خانـه بردم. گفتم: «شما اینجا باشید بروم ببینم درون عملیـات چه خبر است؟»

بابایی آنجا بود. یکی از هواپیماهای پایگاه بـه خاطر بمباران درون فرودگاه شـهید کشوری خرم آباد نشسته بود. خلبان هواپیما را ترک کرده و به طرف دزفول برمـی‌گشت. یک فروند هواپیمای بوئینگ 747 به منظور تخلیـه خانواده‌ها درپایگاه دزفول بـه زمـین نشست. بابایی گفت: «سریع برو خانواده‌ات را با این هواپیما بفرست بروند تهران. کارت تمام شد زود برو هواپیما را از خرم‌آباد بیـاور.»

با جیپ عملیـات بـه خانـه رفته و خانواده‌ام را بـه ترمـینال فرودگاه بردم. آنجا پر از خانواده‌هایی بود کـه قصد داشتند سوار هواپیما شوند. رد خانواده‌ام از بین ازدحام جمعیت غیر ممکن بـه نظر مـی‌رسید. آن‌ها را بـه خانـه برگردانده و به همسرم گفتم: «من کاردارم. خودتان از دزفول سوار اتوبوس شده و به تهران بروید.»

به عملیـات برگشتم. بابایی گفت: «زن و بچه‌هایت را راهی کردی؟»

- نـه

- چرا؟

- نمـی‌توانستم آن ها را از بین جمعیت رد کنم. اگر این کار را مـی‌کردم مردم مـی‌گفتند خلبان‌ها خانواده‌های خود را بردند و ما ماندیم.

بعد از جدا شدنم، خانواده‌ام بـه همراه خانواده قوامـی از دزفول با اتوبوس بـه تهران رفته بودند. گفت: «پس برو هواپیما را بیـاور»

سوار هلی کوپتر شده و به فرودگاه خرم آباد رفتم. بـه خلبان‌ هلی کوپتر گفتم: «صبر کن بلند شوم بعد برو.»

سوار هواپیما شدم. روشن کرده و به اول باند رفتم. یک دفعه دیدم دو نفر از نگهبان‌های فرودگاه اسلحه‌هایشان را بـه طرفم گرفته‌اند. گفتم: «بابایی دستور داده هواپیما را ببرم.»

نگهبان‌ها از جایشان تکان نخوردند. هرچی گفتم دستور بابایی هست به خرج‌شان نرفت. گفتم: «این هواپیما کـه مال شما نیست.»

یکی‌شان گفت: «نمـی‌توانی بروی . حتما رئیس فرودگاه دستور بدهد»

صحبت‌ با آن‌ها بی فایده بود. هواپیما را خاموش کرده با هلی کوپتر برگشتم.» بـه بابایی گفتم: «نگهبان‌ها نگذاشتند بیـاورم».

دستور داد غیر از چند هواپیما، بقیـه هواپیماهای پایگاه را بـه اصفهان و شیراز ببریم. با چند پرواز هواپیماها را بـه اصفهان و شیراز بردیم.

یکی از هواپیماهای عراقی را بین اندیمشک و اهواز زده بودند. خلبان ستوان یک بود. او را با صورت و چشم کبود بـه پایگاه آوردند. مردم اسلحه‌اش را گرفته و او را کتک زده بودند. خلبان عراقی عش را نشان‌مان داد و گریـه کرد. کمـی دلداری‌اش دادم و گفتم جنگ یعنی همـین!

چند روز بعد بـه خانـه رفتم. وقتی بـه یخچال دست زدم احساس کردم برق مرا گرفت. موش‌ها فرش‌ها، سیم برق یخچال و لباسشویی را جویده بودند. وقتی توی لوله بخاری و رختخواب‌ها را نگاه کردم دیدمآن‌ها به منظور خودشان لانـه درست کرده‌اند. موضوع را بـه فرمانده پایگاه گفتم و خواستم بیـایند شیشـه‌های پنجره‌ها را بیندازند.

گفت: «شیشـه نداریم. برویم بـه بابایی بگوییم.»

پیش بابایی رفتیم. بابایی گفت: «چند متر مـی‌خواهی؟»

همـین طوری گفتم: «صد متر»

فرمانده پایگاه اشاره کرد بیشتر بگویم. بابایی گفت: «نامـه مـی‌دهم فردا از ستاد بازسازی جنگ اهواز برایتان شیشـه بدهند.»

فرمانده پایگاه گفت: «لااقل سیصد متر بنویس شیشـه بقیـه را هم بیندازیم.»

بابایی گفت: «برای بقیـه مسئول نیستم. فقط مـی‌توانم شیشـه آقای بالازاده را تأمـین کنم. بقیـه را خودتان مـی‌دانید چه کار کنید.»

موش‌ها را فراری دادم و فردای آن روز از ستاد بازسازی جنگ آمدند. شیشـه‌های خانـه مرا انداختند و بقیـه شیشـه‌ را به منظور پنجره‌های خانـه‌های دیگران استفاده د.




[جواب هوش گزارش یک جنایت توسط همسایه ها داده شده]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sun, 24 Jun 2018 12:43:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com