کشتی گرفتن بازن عمو

کشتی گرفتن بازن عمو چگونـه با تجاوز جنسي مقابله کنیم | سریـال اکیـا | خلاصه داستان و قسمت آخر سریـال ترکی اکیـا |

کشتی گرفتن بازن عمو

چگونـه با تجاوز جنسي مقابله کنیم

 نفس : سلام از طريق پيامک با يه پسري اشنا شدم بعدسه ماه ديدمش توي اين مدت عاشقش شده بودم فکر ميکردم عاشقم اون بهم گفت زن داره اما برامن سخت بود جداي ازش بهم گفت بيا خونـه م ببينمت بـه خيال اينک زن داره و نياز نداره رفتم و مورد تجاوز قرار گرفتم دوم دبيرستان بودم جاهل و اولين عشق بود که تا چندوقت باهش بودم هردفعه قول ميداد هيچي نشع اما بازهم تکرارميکرد دلم نميخواست عشقم ناراحت کنم نزديک بيست بار و اخر تمام شد اما دوسال طول کشيد جنگ و دعوا و... کشتی گرفتن بازن عمو گناه کبيره و من با تني دست خورده حالم از خودم بهم ميخوره اما چه سود دست خورده هستم بچه ترک بودم م يه بار باهام حال کرد گهگاهي هم خودارضايي ميکنم
اميدم بـه خداست کـه ببخشم و رسوام نکنـه ازجهل اينکارها کردم
شما کـه اين پيام را ميخونيد مطمئنن ميگيد خيلي بد و خرابم ، کشتی گرفتن بازن عمو حق داريد
برام دعا کنيد خدا ببخشتم و از اين بعد خوب زندگي کنم

 😢 : من تمام صحبت ها رو خوندم..واقعا گریم گرفته..من خودم واس این ک نمـیتونم حس مو کنترل کنم ی کارایی کردم ولی هنوز م...خدا کنـه بتونم ترک کنم

 داداش مـهدی : من 17 سالمـه یک دقیقه اگر خدا و دین رو بذاریم کنار و به صورت این مثئله نگاه کنیم مـیبینیم(فقر/مشکلات اقتصادی/دین/فرهنگ/نیـاز ) با هم جور درون نمـیان کـه ما بخوایین مثلا این جامعه رو بسازیم اگه قرار باشـه چیزی درست شـه حتما از ریشـه تغییر پیدا کنـه،طرف مـیاد بـه راحتی اینجا مـیگه برین ازدواج کنین با این خرج مخارج بالا و گرونیـا و گرگایـه بازاری کدوم پسر 15 ساله از بعد زن و زندگی برمـیاد؟فقط دارین مردم رو از جهنم و خدایی کـه بنده هاشو خیلی دوست داره مـیترسونین هه واقعا خنده داره مشکل ما تجاوزات نیست مشکل ما عامل تجاوزاته شما بجای اینکه مثئله رو حل کنین دارین صورتشو پاک مـیکنین نـه تنـها شما تمامـه (بالاییـا...) که تا ریشـه تغیییر نکنـه همـین آشو همـین کاسه است

 داداش مـهدی : من 17سالمـه،کلا خدا و دين رو کـه بذاريم کنار از عقل استفاده کنيم دلخوري پيش نياد اما بـه صورت مثئله نگاه کنيم فرمول ها(دين،فقر،فرهنگ،کشور)اصلا باهم جور درون نميان که تا ما بخواييم چيزيو حل کنيم،تا وقتي اين فرمول ها باهم همخواني نداشته باشن همين آشو همين کاسه هست از 10نفر توي ايران 7نفرش منفي رو بـه مثبت ترجيح ميدن و دوتا چيز ديگه بگم و برم،تويي کـه متاهلي چون شريک جنسي داري نميتوني حال يک آدم مجرد رو درک کني بعد نظر الکي نده و حرف آخرم اينـه کـه اگه بـه پي پول و فقر و قشر ضعيف و اين خرج و مخارج خرج زندگي نگاه کنيم هيچ پسره 15ساله ايراني نميتونـه از بعد زن و زندگي بر بياد تازه باباشم کـه پولي نداره کمکش کنـه پايين شـهرو نديدين کـه ي وقت دلخوري پيش نياد

جواب سوني کارت بيست : کشتی گرفتن بازن عمو آنانيکه متاهلند کـه از روز اول تولد متاهل نبوده اند ، همـه افراد دوران پر تنش نوجواني و جواني و مجردي را تجربه کرده اند و شايد از هزار که تا جوان يکنفر پدرش پولدار و دست بـه جيب هست و بقيه مثل هم از صفر شروع کرده ايم و نبايد نااميد بود و البتهب معاش حلال تلاش زيادي ميطلبد تلاشي مثل ژاپني ها ، مکرر و مداوم

 فاطمـه : من بابام برام تلگرام حذف کرده من هم چون نتونستم خودم رو کنترل کنم اينستاگرام براي خودم دانلود کردم داخل اينستاگرام عهاي و پختي زن و مردهاست. کشتی گرفتن بازن عمو چي کار کنم حذفش کنم؟

جواب سوني کارت بيست : خب چرا ميرويد دنبال ديدن همچنين تصاويري و در چنين گروهها و کانال هائي عضو ميشويد کـه باعث آبرو ريزي شما نزد پدرتان بشود ؟ اگر غريزه جنسي را کنترل نکنيد روز بـه روز بساطش را درون ذهنتان گسترده تر ميکند

 فاطمـه : من خيلي مي ترسم کـه اين کارهاي بد همين خودارضايي يا همجنس گرايي کنم ??سالمـه. ميشـه راهنمايي کنيد چي کار کنم کـه از اين کارم پيشگيري کنم.

جواب سوني کارت بيست : چشمتان را ببنديد که تا آسوده باشيد و از ديدن صحنـه هاي تحريک آميز از طريق رسانـه ها يا درون سطح جامعه و اقوام پرهيز کنيد و دوست نامناسبي کـه در پي اين جور کارهاست را ترک کنيد چون آنقدر کـه دوست درون هدايت يا گمراهي انسان نقش دارد ساير موارد نقش ندارد ، خدا ميداند هر بار کـه چشمتان را از گناهي بر ميگردانيد چقدر درون پيش خدا ارج و قرب دارد

 خسته دل : سلام من يه جمله مي گم وسلام چرا پسر بـه تجاوز مي کنـه چون خرج عروسي ها زياده اگه دولت ايران بتونـه بـه يه پسر کار مناسب خودش را بدهد از نظر من همـه پسر ها بـه مورد علاقه اش مي رسه درون ضمن تجاوزي هم درون کار نيست عيب کار را پيدا کنيد بايد تجاوز را از ريشـه قطع کرد نـه از برگ درخت

جواب سوني کارت بيست : واقعا ديگر حس ميشود سهل انگاري و اشتباه سهوي وجود ندارد و سوء رفتار برخي مسئولان درون از هم پاشيدن آرامش روان و خانواده و اقتصاد و جامعه و فرهنگ و يکپارچگي ملي و گسترش فساد اداري و جنسي عامدانـه تر هست تا سهوي ،‌ آنوقت انتظار داريد بـه جوانان کار مناسب بدهند که تا به مورد علاقه اش برسد و فساد ريشـه کن شود ؟ بـه اميد چنين روز زيبائي درون محضر دولت امام زمان عج الله

 انتقام جو : وقتی سیزده چارده سالم بود یـه پسر بم گف خاطر خاتم خامش شدم از اونجایی ک رابطه عاطفی با خانوادم خیلی ضعیف بود هف هشت بار با اون پسر کـه سنشم بیشتر از خودم بود رابطه داشتم بعدش اون بـه یکی از گنده های محل گفت و اونم چند بار با من زوری رابطه برقرار کرد و همـینطور یک نفر دیگه کـه اونم این جریـانارو فهمـیده بود باهام زوری اینکارو کرد چون شـهر کوچیکه خیلیـا فهمـیدن چون پشت سرم حرف زده شده بود خیلی اذیت شدم بخاطر این موضوع خیلی فشار روحی رومـه اصلا نمـیتونم بـه نیـاز فکر کنم غرورم شکسته شد. الان کـه 19 سالمـه با هرکی دوست مـیشم بعد از مدتی بخاطذ حرفایی کـه پشت سرم زده شده مـیدونـه باهام اینکار شده یـا دوستیشو بام قط مـیکنـه یـا تیکه مـیندازه هر جا مـیرم احساس مـیکنمم بـه این چشم بهم نگاه مـیشـه اعتمادمو بـه همـه از دست دادم زندگیم جهنم شده از وقتی کـه باهام اینکار شده.نمـیتونم حتی بـه دوستی با و ابراز علاقه هم فک کنم چون غرورم شکسته.مـیخام اون سه نفرو بکشم چند بار پیش خودم بخشیدم ولی پشیمون شدم نمـیتونم واگذار کنم بخدا واگذاری بخدا همـینـه کـه اینو امداخته بـه دلم کـه قصاص کنم من وسیله قصاصم نـه دیگه نفر اولو آتیش مـی نفر دومو اعدام مـیکنم نفر سومو با شمشیر مـیکشم شایدم مجبورشون کنم بیـان دادگاه اعتراف کنن دعا کنید برام بتونم کارمو درست انجام بده همش غصه مـیخورم زندگیم نابود شد بخاطر هوس اونا

 بنیـامـین بهادری : هري نظري داره ،‌اما تجاوز کار جالبي نيست ، ..... زنده و سلامت باشيد

 تجاوز شده 2 : سلام من وقتی دانششگاه قبول شدم عاشق یـه پسر تهرانی شدم کـه به بهانـه ازدواج من و کشوند خونشون و بهم تجاوز کرد ولی بخاطر ابروم سکوت کردم از اون ماجرا 6 سال گذشته با این کـه پردمو از دست داده بودم و سکوت کرده بودم اماشوهرم نفهمـید لانم زندگی خوبی دارم علتش این بود بعد از تجاوزم باهیچ پسری دوست نشدم وتوبه کردم خداهم کمکم کرد الانم همزمان دارم دکترا مـیخونم همش کمک و لطف خدا بود

 هعععععععی... : 16سالمـه...چادري نيستم اما پوششم مناسبه چندهفته پيش ک داشتم ميرفتم خونـه ي دوستم مورد تعرض يه اشغال قرار گرفتم. اما دراون لحظه انقد ترسيده بودم و تلاش ميکردم از دسش فرارکنم کـه چيز زيادي يادم نمياد.. بهي بجز دوستم نگفتم... ميترسم پردم پاره شده باشـه اما من بعد اين تجاوز خوني نديدم... ميترسم آيندم نابود شده باشـه ...نميگم با پسري رابطه نداشتم اما فقط درحد پي ام بوده... الان احساس ناپاکي ميکنم حتي توبه کردم اما فکر ميکنم آلودم.. جراتم ندارم بـه م بگم ميترسم طردم کنن کمکم کنين لطفا

جواب سوني کارت بيست : گفتن يا نگفتن شما بستگي بـه ميزان شناخت شما از واکنش مادرتان دارد ، برخي مادران منطقي اند حتي اگر خشمگين شوند و برخي ديگر درون حال عادي نيز منطقي برخورد نميکنند ، گفتن شما بسيار بهتر از نگفتن هست حتي اگر مورد بي احترامي قرار بگيريد زيرا فقط مساله بکارت مطرح نيست مسئله بيماري هاي واگيرداري کـه از طريق تماس جنسي منتقل ميشوند هم هست کـه گاهي سالها درون بدن مخفي مي مانند بدون هيچ علائمي ، خيلي نترسيد اين موارد گسترده نيستند ولي منتفي هم نيستند ، بعد بهتر هست توسط متخصص معاينـه شويد

 ایمان : سلام دوستای گلم. اگه بـه خود ارضایی معتاد شدید،‌حتما بـه وبلاگ توبه94 البته بـه انگلیسی مراجعه کنین. خیلی خوبه.و کتاب های راز کنترل بخصوص جلد سومشو بخونین. این کتاب بدردایی کـه تحریک مـیشن و یـا خود ارضایی مـی کنن مـی خوره. حرفاش قشنگ بـه دل مـیشینـه. چون زبون کتابشم محاورست راحت مـیتونی حرفاشو درک کنی. تجربه نویسندش تجربه بالای بیست هزار نفر از ماست کـه اومده و در اختیـار همـه قرار داده. امـیدوارم همـه موفق باش

 مـهدی : من يک پسر 13ساله هستم من که تا وقتي ازدواج نکردم نميکنم

 فاطی : سلام دوستان من فاطمـه ام و14سالمـه من خیلی از تجاوز مـیترسم وپسر عموم بارها ازم خواسته کـه بدنمو ببینـه اما من گفتم نـه وتهدیدش کردم و گفتم بـه ت مـیگم کـه اون بـه ت بگه الان هم زیـاد دور ورش نمـیرم درون ضمن مـیدونم زیـاد فک زدم اما حاضرم قسم قران بخورم کـه هیچ مرد پاکی وجود نداره و نگید این بابقیـه فرق داره یـا نگید عاشقمـه ومـیخواد باهام ازدواج کنـه بعد باهاش رابطه داشته باشم اولا اگه اون شخص واقعا دوستتون داره بهتون درزمان فعلی یـه همچین پیشنـهادی نمـیده و مـیذاره واسه بعد از ازدواج راستی بـه هیچ مردی اعتماد نکنید چون مردها همـه متل هم اند مردها حتی بـه مردهای دیگه تجاوز مـیکنند چه برسه بـه ما ا این حرفو هم باور نکنید کـه مرده وتحریک مـیشـه اگه واقعا مرده جلوی خودشو بگیر من بارها پدرم بهم گفته بـه هیچ مردی حتی پردت اعتماد نکن فکر کنم زیـادی پروفسر بازی درون اوردم بـه هر حال فعلا بای

 آیسان : خوب بود

 شکیلا : سلام من روي جوابم با اوناست کـه ميگن خانوما لباس تنگ و نازک نپوشن نشانـه با کلاسي نيست نشانـه ي جندگيه.اول کـه خودم اعتقادي بـه همچين چيزي ندارم.مگه همـه مردا هم با هم برابر نيستن.مگه کشواري ديگه مرد ندارن يا اونا ادم نيستن.درسته تجاوز تو هر کشوري پيش مياد اما مگه خارجيا همـه و پتي تو خيابون راه نميرن.ببينيدي کـه شخصيت داشته باشـه ربطي بـه اين چيزا نداره مرد اگه مرد باشـه خودشو کنترل ميکنـه اگه نباشـه کـه سرخودشم نميگذره.بعدم کشور جمـهوري اسلامي فقط قصد داره بي حجابا رو جمع کنـه يه ذره سعي ندارد باز مثل قديم مکان هايي مثل روسبي خانـه را باز کنـه کـه مرد هايي کـه خيلي آتيششون تنده خودشونو اونجا خالي کنن کـه اينقد تجاوز بيداد نکنـه.بخدا کاري بـه پوشش زن نداره مرد خودش بايد مرررررررررد باشـه. اميدوارم فهميده باشيد منظورمو.به اميد روزي کـه اصلا چنين چيزي نبينيم و نشنويم.

جواب سوني کارت بيست : خود شما کـه ميفرمائيد روسپي خانـه باز کنيد کـه اين نظر بر خلاف دستور خداست وقتي بهتون ميگن ازدواج موقت کـه خدا اجازه داده را گسترش دهيد جيغ ميکشيد کـه اي واي اسلام بـه زنـها اهانت کرده و اينکارا گري هست و آخوندا براي خودشون اين حرفها را ساخته اند و اينجور و اونجور

 h.gh : سلام من ?? سالمـه تو يه بچگي با دوستانم نزديکي داشتم و با ان و بعد از اون هم بـه گناه کبيره خودارضايي آلوده شدم که تا اين مشکل حافظه پيدا کردم و ضعف چشم و کمر درد و خيلي مشکل هاي ديگه الان بـه لطف خدا ارادمو قوي کردم و تونستم توبه کنم هرچند توبه خود ارضايي سخت بود ولي تونستم توبه کنم و کلا زندگيم تغيير کرد با ويديو هاي استاد علي اکبر رائفي پور اميدوارم خدا توبه ام رو بپذيره و از گناهانم گذر کند.

 شکنجه های باستانی خشن : من پسر بد و به ظاهر خوبم يه ادم مغرور يه عصبي از ا خوشم نمياد ولي بايد غريزه ي جنسي ک تو اين جامعه حرامـه رو جبران کنم من سمت تنـهاي ک هستم همين روزا يا از راضي ميشـه يا قرص برنج واسه هردو امون گزاشتم کنار.... اينم ختم کلامم بود ياعلي زندگي با اين همـه بن بست حال نميده يا بمير يا حال کن

جواب سوني کارت بيست :ي کـه تو کلامش يا علي هست سمت خودکشي و اين حرفا نميرود ، خودکشي اينقدر درون اسلام بد و زشت و نـهي شده هست که حتي توصيه شده مجلس ختم چنيني نرويد چون اين شخص از رحمت خدا نااميد بوده و از بزرگترين گناهان قتل نفس و نا اميدي از رحمت خداست ، بعد با همون ذکر ياعلي اجازه ندهيد شيطان سوار افکارتون بشـه و طبق قسمي کـه خورده شما را با اين فکرها و اعمال بـه خودکشي و نابودي بکشونـه ، دنيا واسه همـه سخته و فقط شما اين مشکل را نداشتي ، ميلياردها آدم قبل از شما و ميلياردها آدم بعد از شما بايد با اين سختي ها مبارزه کنند و از راه خدا دور نشوند کـه فرموده اگر تقوا پيشـه کنيد برکات را از زمين و آسمان بر شما نازل ميکنيم ، و خدا دروغ نميگويد

 منم : هه..جالبه همـه اومدن از عوم تجاوز صحبت مـیکنن...همـه دارن راه حل درمان ارائه مـیدن..هیچفک نمـیکنـه چرا اصلا تجاوز صورت مـیگیره...وقتیی کـه نـه شرایط ازدواج دائمـی و موقت رو نداره...تو این جامعه ای هم کـه بیشتر ا لباس ی مـیپوشن راه مـیره چجوری خودشو بچسبه تجاوز نکنـه؟

 ساره محمدی : باسلام من یـه مدت تحت تاثیر دوستانم قرارداشتم باپسرا فقط درون حد صحبت بودم ولی بعد ازاون کـه مـیدیدم دوستام اینقد باپسرا راحتن منم همـین تصمـیمو گرفتم تویـه چندماه من باچند نفر دوست شدم و فقط حتی درحد دست بوده ونـه بیشتر فقط بایکیشون کـه خیلی دوسم داشت درحد فراتر بوده ولی نزاشتم دستش بـه بدنم بخوره حالام باهیچنیستم فقط خیلی عذاب وجدان دارم و ازایندم مـیترسم خیلی پشیمونم واقعا افسرده شدم ولی بعد ازاینکه ازدوستام جداشدم بـه هیچ پسری فکر نکردم نمـیدونم حتما چیکارکنم توروخدا دارم دیوونـه مـیشم

 بدبخت : تو 5سالگی بهم تجاوز شده ممکنـه پردم پاره شده باشـه

 کمر شکسته : با سلام بنده پسر17ساله هستم یکمـی خوشکل یـه رفیقی داشتم کـه چند ساله باهم هستیم یعنی خیلی بهش اعتماد دارم یـه شب حرفون مـیشـه بعد چند ماه زنگ مـیزنـه کـه دعوتم کنـه وقتی باهاش رفتم داخل یـه اتاق بود کـه چهار نفر بودین هم بود خوردیم کـه سنکوب کردم بعد رفت یـه مرد 26ساله اورد درون حالی کـه تو اتاق افتاده بودم درون اتاق را بست و منو بلند کرد و زد زمـین مشتو لگد مـیزد بهم که تا وقتی کـه زیر دستش غش کردم وقتی کـه بیدار شدم خواستم فرار کنم کـه در بسته و لباسم کنـه بود بعد بهم گفت کـه این کار را باهام ه راضی نشدم از دستش کـه نمـیشد فرار کرد سرمو گرفت کوبوند بـه دیوار مجبور بودم این کارا م بعدش رفیقاشو صدا زد و همشون کـه پنج نفر بودن افتادن بـه جونم فیلم هم دارن بعد یـه مدت چنتا از رفیقای صمـیمـی فهمـیدن ولک ابروم رفته بود حتی بـه سرم زده بود کنم از ترس هم یـهی نگفتم نـه بـه اقام نـه بـه عموم چون تهدیدم مـی الان حدود سه ماه مـیگذره بازم اونارا ببینم دوست دارم خودمو دار ب هر کی هم بهم رسیده بهم مـیگه فلانی اینکارت کرد روحیـه کـه صفر هست چکار کنم کـه ابروم حفظ بشـه و اونا راباشدید ترین عقوبت مجازات کنم لطفا کمک کنین تو را خدا

 وفا : اسلام دین کاملی هست ما کوتاهی مـیکنیم . چرا درون حدیث امده کـه هر زنی کـه خود را خوشبو کند و از خانـه بیرون بره که تا وقتی برگرده ملایکهاو را لعنت مـیکنند .
زنان حجاب مردان نگاه را حفظ کنند . حجاب و نگاه را از شش سالگی بـه کودکان یـاد دهید با اهل مسجد انـها را اشناکنید

 یونس : سلام من??سالمـه. من يه روز با يکي از دوستام البته پسره توي کوچه بوديم کـه يه مردي رو ديديم کـه مشکوک بود. رفيقم فهميد بـه من يک چيزايي گفت من اهميت ندادم ولي اون مرد دنبالمون راه افتاد بعد دوستم فرارکرد و به ? مرد خبر داد تو اون لحظه من توسط اون مرد مورد تجاوز کوچيکي قرارگرفتم نـه زيادکوچيک چون دوستم کمک اورد از اون روز تو جامعه يا تو کوچمون يا وقتي ميرم مغازه ياد اون روز ميفتم هي ميگم نکنـهي بهم تجاوز کنـه مورد عذابم اون مرد رو ديگه نميشناسمش و به مادر و پدرم نگفتم فقط دوستم ميدونـه نميدونم چيکارکنم لطفا بگيد

 مبینا : سلام
من ي 14 ساله هستم کـه قبلا خود ارضايي داشتم......دو روزه کـه توبه کردم و ديگه اصلا اين کارو نميکنم...ممکنـه پرده ام پاره شده باشـه؟؟؟
آيا وقتي 18 سالم شد دکترا براي آزمايش يمو نگاه ميکنن؟
من ي باحجاب و سنگين هستم ولي واقعا از مسائل جنسي بعد از ازدواج ميترسم...هنوزم پريود نشدم...آيا پرده ام پاره شده؟؟؟ ممنون ميشم جواب بدين...دو که تا 6 و 10 ساله هم دارم کـه خوبين...

جواب سوني کارت بيست : اگر ورود بـه داخل آلت ي نداشته ايد احتمال پاره شدن پرده بکارت بسيار ضعيف هست ، بـه خدا توکل کنيد و از وسوسه شيطان با دوري از خلوت رها شويد

 افسوس : یـادی یم از شـهیدان امر بـه معروف و نـهی از منکر مانند شـهید خلیلی کـه برای دفاع از ناموس مردم جونشو از دست داد .

 ss501 : آقا من ديگه دارم شاخ درون ميارم با اين چيزايي کـه خوندم و اااااااااي خدا ما انسانـها داريم بـه کجا ميريم آخه چرا خدايا مارو هدايت کن من کـه حق رو بـه هيچ نميدم چون با اين چيزايي کـه خوندم هيچ حق نداره ولي همين الان شاخ درون آوردم

 یگانـه : سلام. من سال گذشته هم واستون گفتم کـه پسرخالم اذيتم ميکنـه متاسفانـه هنوزم کـه هنوزه اس دادنش ادامـه داره من بـه مم گفتم م گفت کـه جوابشو ندم الانم جواب نميدم ولي بازم اس ميده ولي اينبار ديگه از و....حرف نميزنـه همش ميگه بـه جون م من تورو واسه ازدواج ميخام...ميگم واسه چي من ؟ اين همـه هستن! ولي ميگه من تورو واسه حيايي کـه داري ميخام و ادعاي عاشقي ميکنـه همـه اس هايي کـه ميده رو هم بـه م نشون ميدم م بااين ازدواج مخالفه من خودمم مخالفم چون همين ديشب يه بنده خدايي گفت کـه پسرخالم رفته خونـه خالي .ازاينکه هنوزميره خونـه خالي مطمئنم واسه همين تن بـه اين ازدواج نميدم بنظرشماچيکارکنم؟؟؟

جواب سوني کارت بيست : شما وقتي ميدانيد او چکاره هست حتي اگر تن بـه ازدواج بدهيد درون آينده همواره نگران اين هستيد کـه الان کجاست و با کيه ، نکنـه با همکاراي مونثش ريخته رو هم نکنـه منشي شرکت را مخش را زده ، نکنـه زن گرفته و مدام استرس و جنگ اعصاب ،‌ مگر اينکه بتوانيد صد درون صد مطمئن شويد کـه توبه کرده و مرد زندگي شده هست ولي اگر ميدانيد اهل توبه و اينجور کارها نيست بلاکش کنيد و وقتتان را هم براش تلف نکنيد و خداوند هم درون قرآن مومنين را از ازدواج با بدکاران منع کرده است

 کمالی یوسف : با سلام من يه پسر 13.5 ساله هستم از حدود يک سال پيش کـه احتمال زياد بيشتر هم هست نا خواسته براي اولين بار ارضاء جنسي کردم و يه جور خوشم اومد که تا اين کـه دو ماه پيش با يه 3 4 سال از خودم بزرگ تر کردم و اون چون مي ترسيد کـه پدرش بفهمـه اين کار و بامن ديگه انجام ندارد اما بعد اون از اول ارضاء جنسيمو شروع کردم دارم ديونـه ميشم امسالم نزديک بود بخاطر اين کار بـه درد نخور يکي از درسامو بيوفتم کـه معلممون نمره قبولي رو داد 3تا دوست دارم کـه براي اينکه سمت ابروريزي با اونا نروم مدرسه مو کامل عوض کردم ولي هر وقت مي بينمشون دوباره حال اين غلط نکنم بهم دست ميده اما از اينا گذشته فکر مي کنم با اونا از دواج کردمو هيچ چيزي بين ما نيست ولي شب موقع خواب ياد بدن اونا ميوفتم و بايد ارضا جنسي م کمکم کنين

جواب سوني کارت بيست : سايت ( حجره مجازي ) يکي از سايتهاي خوبي هست که درون رابطه با درمان مذهبي خودارضائي و استمنا فعال هست و اگر بـه نکبت اين کار آگاه شده ايد ميتوانيد از مطالب اين سايت کمک بگيريد
http://www.hojrehmajazi.ir

 محراب : من پسري هستم کـه خيلي خاطر خواه دارم ولي يه ي توي فاميلاي دور اصلا روي من هيچ علاقه اي نشون نمي ده نمي دونم چرا من16 سالمـه اون 15 سال

جواب سوني کارت بيست : مراقب حيله هاي شيطان باشيد کـه جذابيت شما سبب جهنمي شدن شما نشود ، زندگي کوتاه تر از آن هست که بـه صرفه باشد بخاطر اين چند ده سال عمر کوتاه براي هميشـه درون جهنم و غضب خدا دست و پا زد

 شیوا : نـهههه اوضاع از اونی کـه فکر مـیکردم خیلی خیلی بدتره.خداقوت😣

 افسرجنگ نرم : اعوذبالله من نفسی...یـاحضرت زهرا(س)زنانمان رانجات ده.
یـاعلی المرتضی(ع)مردانمان رانجات ده

 shiva44 : man 15salame.vaghean khejalat mikesham ke dokhtaram .chon dokhtara shoresho dar ovorean.man aslan betin chiza fekr nemikonam o ta hala b hich kas dost nashodam va nemikham o be hadafam fekr mikonam.

 UNKNOWN : سلام. سوني کارت بيست خيلي خوشم اومد از جواباتون. لطفا منو هم راهنمايي کنين.
ي ?? ساله هستم کـه نزديک پنج سال با پسري بـه قصد ازدواج رابطه کلامي داشتم. البته دستم رو هم مي گرفت و يک سري شيطنت ها داشت. ولي خوب حداقل رابطه جنسي نداشتيم. هر چند کـه حرفشو مي زد و من درون طول پنج سال کـه تو موقعيت بودم و دوسشم داشتم دووم اوردم و اجازه ارتباط جنسي ندادم. اين آقا بعد پنج سال اومد خواستگاري ولي چون خانواده ي من بسيار مذهبي و سنتي ان و اونا بسيار بـه اصطلاح اپن اين ازدواج سر نگرفت. دو ماه تمام افسرده بودم و حتي چند بار زير سرم رفتم. ولي الان هم خوشحالم کـه همسر اون آدم با فرهنگ بسيار جلف و مثلا اروپايي نشدم و هم ناراحتم, بـه خاطر دست زدن ها و حرفاي جنسي کـه بين ما رد و بدل شده بود, البته حداقل ميتونم بگم قصد من ازدواج بود و جز اون آدم انگشتي هم بهم نخورده. ولي با همـه ي اينا الان يادم ميوفته عذاب ميکشم و از خدا و همسر آيندم خجالت مي کشم.

جواب سوني کارت بيست : هر انساني ممکن هست در دوراني از زندگي اش فريب نفس ،‌ دنيا يا شيطان را بخورد ولي مـهم اينـه کـه اگر خدا بهش اين فرصت را داد کـه بفهمـه راهش اشتباه بوده برگردد ، ما همواره و در تک تک ساعات زندگي داريم درون يکي از اين دو مسير راه ميريم ( ظُّلُماتِ إِلَى النّورِ و يا مِنَ النّورِ إِلَى الظُّلُماتِ ) يا از ظلمت بـه سوي نور و يا از نور بـه سوي ظلمت ( برداشتي از آيت الکرسي ) حالا خوش بحالي کـه وقتي مردم بالاي سرش ايستادند بـه نماز ميت و گفتند الصلاه الصلاه ببيند درون اين چاه تاريک دنيا بـه سمت نور و رهائي نزديکتر هست تا بـه قعر چاه
خدا هم ستارالعيوب هست و دوست دارد عيب بندگان پوشيده بماند و لازم نيست ديگر بـه آن فکر کنيد يا براي ديگران و حتي همسر آينده تان مطرح کنيد و فقط بين خود و خدا توبه کنيد

 بدبخت. : سلام من يه 18ساله هستم، من اونقدر از اين جور کارا بدم مياد.....من هميشـه هم پوشيده مي پوشم ، يه روزي من شب خوابيده بودم پدرم يواشکي اومد پيشم و اذيتم کرد يه لحظه چشمامو باز کردم گفتم چرا اين کارو مي کني؟؟مگه من ت نيستم خجالت نمي کشي پدرم معذرت خواهي کرد و گفت کـه تو از اين بـه بعد اتاقتو قفل کن بخواب و.. اين کار 3 روز قبل اتفاق افتاد و من اصلا باهاش حرف نمي .. شبها هم نگران مي خوابم نمي دونم چي کار کنم لطفا کمکم کنيد؟

جواب سوني کارت بيست : مردها گاهي ناخواسته چنان تحريک جنسي ميشوند و چنان شيطان عقلشان را ميپوشاند کـه نميفهمند چه ميکنند ، شايد سرد مزاجي مادرتان باعث اين موضوع شده يا ميخواسته بـه شما ابراز محبت يا شوخي کند کـه ناگهان شيطان وضعيت را تغيير داده و به سمت ديگري هست ، ولي هر چه کـه بوده من حس ميکنم پدرتان از اين موضوع شرمنده و پشيمان هست ، البته شما هم توصيه ايشان را عمل کنيد و درب اتاقتان را قفل کنيد و از شر شيطان و وسوسه هاي اين ملعون از جانب خودتان و پدرتان بـه خدا پناه ببريد

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ، بـه نام خداوند رحمتگر مـهربان

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ .... بگو پناه ميبرم بـه پروردگار سپيده صبح

مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ .... از شر تمام آنچه آفريده است

وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ .... و از شر هر موجود مزاحمي هنگامي كه وارد مي‏شود .......

 دنیز : من ??سالمـه.مردي درون خيابان کمر مرا جور بدي لمس ميکرد.آيا اين تجاوز است؟دو سال هست که بسيار از اين موضوع ناراحتم.

جواب سوني کارت بيست : متاسفانـه آزارهاي کلامي و لمسي درون همـه جاي دنيا براي زنان يک مسئله آزار دهنده هست ولي تجاوز محسوب نميشود ولي مخصوصا درون محل هاي خيلي خلوت يا خيلي پر ازدحام احتمال اين گستاخي ها مخصوصا براي خانم هائي کـه پوشش تحريک کننده اي دارند بيشتر هست ،‌ اگر پوشش گشادتر و ساده تري و رفتار متين تري داشته باشيد ميتواند درون حد زيادي مواجه با اين موارد را کم کند هر چند صفر نميشود چون آدمـهاي پست و بي شخصيت همواره درون سراسر جهان وجود داشته و دارند

 یـه افسرده : سلام من پسري 22 ساله هستم کـه سر فحش من و چندين نفر بـه هم درون يک شب و تهديد اونا بـه زدن من بود کـه شب بعدش اومدن و منو از محل کارم بردن توي کوه هاي تو شـهرمون.... بعد کلي لگد بـه شکم و رون و کمرم زدن و بعد از اون بهم تجاوز و فيلم گرفتن و تهديدم کـه اگر کاري کنم فيلممو پخش ميکنن و ابرومو ميبرن دو روزه زندگي برام جهنم شده و هر روز حس ميکنم دارم ميميرم ديگه نميدونم بايد چيکار کنم و چجوري بخندم و زندگيمو کنم که تا وقتي جواب اين کارشونو ندم زندگي برام جهنمـه اما نميدونم چطوري و چيکار کنم کـه ابروي خودم نره لطفا کمکم کنيد

جواب سوني کارت بيست : درون اسرع وقت و همين امروز بـه پليس مراجعه کنيد آنان خودشان مشکل را برطرف ميکنند

 112 : خدا یـا رحم کن
هیچ وقت اونـهایی رو کـه مورد تعرض قرار گرفتن مسخره نکنید و یـا حتیـانی کـه خودشون بـه مـیل خودشون این کار رو ،همـیشـه آسونـه بیرون گود نشست و حرف زد ولی زمانی کـه در موقعیت باشیم مرد مـیخواد کـه فرار کنی . واقعیت اینکه غیرت از جامعه رفته چون اگه مرد غیرت داشته باشـه نـه خودش اینکار رو مـیکنـه نـه مـیزاره ناموسش با وضع اسف بار بیـاد تو جامعه بچرخه. زن و مرد با هم دلمون به منظور هم بسوزه ان شاالله خدا رحم کنـه. اینـها رو مـیخونم مـیفهمم کـه چقدر منبع اطلاعاتی مسائل زیـاد شده کـه یـه بچه 12 ، 13 ساله دارن دربارشون حرف مـیزنن. خانواده ها صمـیمـیت ندارم . اطلاعات بد بـه بچه ها مـیده غیرت مردا کم شده حیـاوعفت از زنـها دور شده .خدا رحم کنـه امـیدوارم روزی بیـاد پاکی جامعه رو ببینیم همـه با هم. آمـین

 یی انسان : من کـه افغانم الانم افغانستانم خیلی شوکه شدم با خوندن این نوشته ها واقعا جامعه ایران خراب شدی من مـیگم اول والدین بیشتر فرزند نیـارن اگه نمـیتونی تربیت کنی اصلا فرزند نگیرن دوم مقصر 99% اینجور موارد ا هست زیرا ا حرف والدین رو گوش نمـیکنی خودسر تن بـه ازدواج های خیـابانی کـه الان فکر کنم تویی ایران دیگی مود شدی مـیزنی من مـیخام بـه ان گلم مـیگم قدر خودیتونو بدونید خودیتونو تسلیمـی نکنید کـه اصلا نمـیشناسید کنترول بـه نفس داشته باشید وقتی یی پسر بهت گفت دوست ات دارم اینکه نمـیشی همـه چی تموم بشی تویی مـهمترین چیز تویی زندهمشترک و عشق کلمـه یی بـه اسم اعتماد هست اگیی این کلمـه رو نداشت دیگی اصلا ازدواج نکنید خیلی خوبی که تا بشی بدبخت هیچ چیز دنیـا بـه آبرو انسان نمـی ارزی از اونـهایی کـه بهشون بـه زور ویـا فریب تجاوز شدی خواهش مـیکنم بری بـه دولت شکایت کنی من نمـیدنم چرا برادان پدر تون هیچ کمکی تون نمـیکنی تویی این موارد اگی تویی افغانستان منظورم همـین شـهری کـه من زندهمـیکنم بـه یی تجاوز بشی فکر نکنم برسی دست پولیس خود برادر پسر رو تکه تکه مـیکنی هدف ام اینی کـه والدین محترم لطفا از ا تون حمایت کنید همـین الان ا زیـادی هستن بهشون تجاوز شدی ولی سکوت کـه خیلی وحشتناکی💔

 ی هموطن : سلام رفقا چي بگم ولي اصلا يهويي اين مطلب رو ديدم و خيلي ناراحت شدم هيچ وقت فکر نکنيد کاري کـه انجام شده دير شده ديگه زمان براي جبران ش نيس تو رو خدا خوب بحرفام گوش بديد ميتونـه خيلي بهتون کمک کنـه
در زماني همـه دم از اسلام ميزنن تو مملکتمون کـه اگه راهبرد خوبي بود ديگه چنين چيز هايي رو نميديديم !!! توي هر موجودي کـه آلتش رو داره وجود داره و نکته ي مـهم تر اينـه کـه به جز انسان 26 نوع جانور ديگه هم داراي بکارت هستن منحصر بـه انسان نميشـه جالبه بدونين اون يک بافتي هستش کـه اگه مدتي پيدا نکنـه دوباره ترميم ميشـه درون يک چند سال شايدم کمتر من يک آدم لاشي بودم ک همش فکر گرماي تن طرف بودم زندگيم هر روز تو يک منجلاب ديگه فرو ميرفت بچه ها من يک روز کـه مست بودم جلوي يکي از نوادگان اهل بيت شرمنده شدم تو حالت مستي ازشون خواستم کـه کمک کنن و واقعا کمکم بچه ها هرکسي فکر ميکنـه اين دنيا گذشته اس ميخوام بتون بگم اين طور نيس من خودم رو پيداکردم ، نم نم با اهل بيت اشنا شدم يکي دوسال کـه گذشت مني کهي سلام بهم نميکرد يا با منت ميذاشت رومون و اکثر مدت ها داشتم تو رويا ي خودم دود ميکردم با دوست شدن با اهل بيت مخصوصا حضرت زهرا مورد احترام همـه قرار گرفتم اينـه کرامت اهل بيت ، ماها کـه داعشي نيستيم راهمون روشنـه ماها کـه وهابي نيستيم ماها کـه سني نيستيم ما اهل بيت داريم ماها نبايد هيچ وقت خودمونو ببايزيم چون زينب کتک نخورد ک ماها الاان ناراحت باشيم اونا خودشون رو ذليل ما کـه ماها پرواز کنيم ادم خودشو خوب پيدا ميکنـه رفقا خودتونو نبازيد اين خدا خيلي مـهربون تر از اين حرفاست يک قدم شما بريد اون خودش عزيزتون ميکنـه تو همـه جا تو نمازا براش اشک بريزيد اگه اشکتون نمياد عيب نداره خوتونو بزنيد بـه گريه خدا بتون اشک ميده و به اين ايمان داشته باشيد ک درون مسير اهل بيت باشيد هرجاي دنيا کـه به مشکلي بر بخوريد خودشون دستون رو ميگيرند و هرجا توي تجاوزي قرار بگيريد ياد علي يد ازش خواهش کنيد ماها شيعه علي ايم علي پدر ماست و يقين داشته باشين کـه اين کار را براتون انجام ميدن من چندين مورد اينچنينيني رو ديدم ک اهل بيت کمکشون فکر کردين حتما بايد يوسف باشيد نـه علي رو دوست داشته باش براش اشک بريز ببين بـه چه سلاحي تجهيز ميشي نمونـه ي بارزش رجب علي خياط نمونـه ديگه اش واسه ي خانومي تو نجف پيش اومد واسه حجله عروسي داشت ميرفت مرقد امام علي تو را مورد تجاوز قرار ميگيره ميبينـه هرکاري ميکنـه مرد داره او را عريان ميکند رو مرقد امام علي ميکند با امام خويش نجوا ميکند و به چشم امامش رو ديده بود و امام با شمشير بـه فرد متجاوز ميزنند و ...... عارف زاهد لازم نيست باشيد اما از اهل بيت فاصله هم نگيريد راه روشن و هميشـه با گارانتي اهل بيت هستند

 زهرا : این اصلا عادلانـه نیست کـه حتی بـه بچه های کوچک هم تجاوز مـیشـه!چرا آخه مردم از این کارا مـیکنند!ولی ممنون کـه ا و حتی بعضی پسرا کـه به اونـها هم تجاوز شده را آگاه مـیکنید.

 پری.. : سلام
من13سالمـه همـه جا نجابتمو حفظ کردم و هرگز با پسری دوست نبودم ولی چند وقتیـه متلک ها تو خیـابون اذیتم مـیکنـه حتما چی کار کنم؟

 بی نام : خیلی اتفاقی با این سایت روبرو شدم ...
انسان ... اگری روش انسانی رو پیش بگیره مثل حیوان برخورد نمـیکنـه...
و اما... غرور... سعی کنید هر چند خیلیـا مـیگن غرور بده...اما سخت و مغرور باشید که تا مورد سو استفاده قرار نگیرید ...
اگه شما ی جدی و محکم و تابع آبرو باشید هیچ وقت مورد سو استفاده قرار نمـیگیرید ...
همـینطور شما پسرا ...اگه کمـی موقع دست درازی فقط کمـی بـه ناموس خود فکر کنید هیچ وقت دست بـه همچین عمل های وحشیـانـه ای نمـیزنید...
فرهنگ تو بی حیـایی نیست .... تفکراتتونو فرهنگی کنید ..

 مـینا : یـا خدا یـا امام زمان این چ وضعیـه یعنی چی این چ وضعیـه ا خودشونو عرضه مـیکنن بابا شماها عزت نفس ندارین؟؟شخصیتتون خورد نمـیشـه؟؟ب شخصه برام پیش اومده پسری خیلی ابراز عشق بهم کرده منم بعد از مدتی عاشقش شدم ولی بـه روش نیـاوردم بعدا ک فهمـیدم خیلی ناراحت شدم و احساس حقارت کردم حالا ای فامـیلشون مـیاد ب زور بهشون مـیگه بیـا کنیم!!واقعا ک!!پسرا ک جای خود دارد از قدیم الایـام شنیده بودیم ولی نمـیتونم بپذیرم ا اینقد خودشونو خوار و خفیف مـیکنن...حالم بـه هم خورد..من خودمو پاک نمـیدونم بالاخره هرکسی گناهانی داره ولی توروخدا بیـاین خودمونو درست کنیم..همـیشـه جوون نخواهیم بود..ی روزی قراره بمـیریم..کاری نکنیم ک وقتی گذاشتنمون تو قبر و با اعمالمون تنـها شدیم دیگه هیچ معصومـی نتونـه شفاعتمون کنـه..خدا همـه مونو هدایت کنـه ان شاالله

 تنـها : اینـها همش ی مشت حرفه وقتی تو موقعیتش بیوفتین مـیفهمـین یعنی چی

 پشیمون : 22سالمـه متنفرم از اینکه پسری ازم سواستفاده کنـه با چند نفر ک اشنا شدم فهمـیدم قصد بد دارن تموم کردم ولی دو تاش با اجبارگرفتن ایناا.فقط درون این حدود هر بار یـادم افتاده گریـه کردم وای ک اونروزا چقد گریـه مـیکردم.الان دوساله با یکی دوسم همچین سخصیتی نیس.بهشم گفتم همـه چیو ولی هیچوقت خودمو نمـیتونم ببخشم این حس خیلی اذیتم مـیکنـه

 یـه .. : سلام من 20 سالمـه يه .. هستم کـه اميد بـه زندگي نداره وقتي 17 سالم بود بهم تجاوز شد يه هفته قبل از اينکه بهم تجاوز بشـه توي مدرسه عضلات صورتم ميلرزيد درست نميتونستم بخندم ازطرف پدرم محبت نميديدم و مدام با پدرم مشکل داشتم يه روز روي نيمکت نشسته بودم يه آقا گفت قصد مزاحمت نداره و ميخوادباهام صحبت کنـه وقتي گفت روانشناسه پيش خودم گفتم درموردپدرم باهاش صحبت کنم چندروزي ميديدمش توي ماشين پاهام ميلرزيد بامادرم پشت موبايل صحبت کردم قطع کـه کردم گفت امروزناهارماکاذوني دارين وقتي اومدم خونـه درست گفته بودواين شدکه بـه نيروهاي ماوراي طبيعت اعتقادپيداکردم و يه روز توي ماشين گفت برو صندلي عقب بشين کتشم انداخت روم گفت اينجاحس ميکنم پليس وايساده وقتي گفت بيابالا توي پارکينگ يه آپارتمان بودم ازترسم صدام بايشدجيغ ب ياکمک بخوام دستموسفت گرفته بودوکشوندم توي انبار من قبل از تاريکي هواهميشـه بايدخونـه ميبودم و ميخواستم فرارکنم گفت مي بـه ديوارکه بقيم بيان ديوارش از چوب بودگفت اگه همينطوري برام قسم بخوري بيشترو بيشترنگهت ميدارم و من دچار دوگانگي شخصيت بودم نميدونم تقصيره خودم بود کـه اينکاروبامن کرديا اون من واقعانميخواستم وازونروزبه بعدپرخاشگرو عصبي شدم عضلات صورتم ميلرزه نگاه ميکنم توچشم دوستام چشام ميسوزه حرفي براي گفتن ندارم و اون ي کـه هميشـه شادبودديگه نيستم بعضي موقع هاهرچقدرفکرميکنم اونروزادرموردچي بادوستام حرف ميزدم تاالانم بتونم صحبت کنم بادوستم ولي يادم نميادبعدازيه سال خودخوري و هرشب گريه بـه مادرم گفتم و رفتيم دکترولي از نظره روحي داغونم ديگه ب بايدچيکارکنم همـه ي اون اتفاقات الان سه ساله همراهمـه نـه اشتها دارم براي خوردن غذا و نـه کلا زندگي چه برسه بـه ازدواج

جواب سوني کارت بيست : سخته ،‌ خيلي سخته ،‌ ميدونم ،‌ ولي تنـهاي کـه ميتونـه بهتون کمک شاياني ه خودتون هستيد ،‌ سعي کنيد بـه خودتون کمک کنيد و افکار ناخوشايند را از خودتون دور کنيد ولي دقت کنيد اين دور باعث نزديک شدن يک اشتباه ديگر مانند مصرف الکل يا مواد مخدر يا جمع هاي انحرافي نباشد ،‌ سرتون را بـه يک کار مفيد گرم کنيد ، کاري کـه بازده داشته باشـه و احساس خلق بهتون بدهد مثلا گل کاري يا حتي بافتني ، کاري کـه خوشتون بياد حتي اگه سخت باشـه ولي درون آخرش يک خروجي داشته باشـه ، مثلا سرگرمي با گوشي موبايل و اينترنت خيلي براي صرف وقت خوبه ولي خروجي ندارد و نـهايتا بـه پوچي و بي خاصيتي منجر ميشود ، يک کار مفيد و داراي خروجي قابل لمس

 .... : سلام من ی 12 ساله هستم
چند وقته کـه مادرم دوست 14 سالشو دیده
و اون یـه پسر داره
هر وقت اونا مـیان خونمون یـا ما مـیریم خونشون پسرش همش سعی مـیکرد بـه من نزدیک بشـه
یـه بار اومدن خونمون و بعد نیم ساعت رفتن بیرون ولی دوست م پسرشو نبرد اون پیش من موند اون 14 سالشـه)
وقتی کـه اونا رفتن منم رفتم تو اتاقم و دراز کشیدم
که یـهو صدای درون اومد اومد تو اتاقم یـهو خوابید بغل من من جا خوردم یـهو پاشدم منو گرفت بزور خوابوندم لبمو گاز گرفت جیغ زدم ولی هیشکی نبود داشت بزور لباس هامو درون مـیوورد کـه هولش دادم بعد همونموقع م رسید مـیخواستم سریع موضوع رو بگم ولی نمـیتونستم
الان هم اومدیم خارج از کشور
حالا هم همش با اس ام اس واتساپ ایمو وایبر تلگرام پی ام مـیده از هر جا بلاک مـیکنم
اصن ازون موقع حالم بده مـیخوام بگم بـه یکی

 Anis : سلام من انيس هستم و 17 سالمـه ، پارسال خونواده خالم از تهران بـه شـهر خودمون اومدن ،يک پسر 19 ساله دارند کـه اسمش سهيل .من از بچگي از سهيل خوشم ميومد .14 ساله کـه بودم واسه کار شوهر خالم رفتن تهران.چند ماه پيش کـه اومده بودن خونمون ،وقتي داشتم چايي تعارف ميکردم و خم شده بودم ،يه نگاه بـه سينـه هام کرد بعدش بـه خودم نگاه کرد و خنديد .بعد از چند دقيقه بـه بهانـه دستشويي بلند شد و به من چشمک زد کـه بيام اونطرف . چون خيلي دوستش دارم هرکاري کـه بگه رو انجام ميدم اصلا هم دست خودم نيست .

جواب سوني کارت بيست : وقتي او از شما سوء استفاده اش را کرد آيا هيچگاه حاضر ميشود با شما ازدواج کند ؟ بسياري از پسرها را فقط جهت تخليه خود ميخواهند ، يک نبايد هرگز خودش را محل تخليه نامشروع ديگران قرار دهد

 عرف : من وقتی 19سالم بود تو یـه پارتی رفتم ویعد از ان مـهمانی یـه خانومـی من رو با الکل گیج کرد بعد. درون خانـه اش چون من گیج بودم توسط خانوم و یک مرد دیگر موردتجاوز قرار گرفتم وتا امروز. کـه 22 سالمـه کابوس مـیبینم .و هر شب اذیت مـیشم .و خیلی ترسو شدم. چی کار کنم

 بشر : چگونـه خود ارضايي را ترک کنيم

جواب سوني کارت بيست : درون سايت حجره مجازي کليپ و مطالب مفيدي درون اين باره وجود دارد کـه در منوهاي بالا و تبليغات سمت چپ صفحه اين سايت ميتوانيد بـه آنـها دسترسي پيدا کنيد
http://hojrehmajazi.ir

 ی ادم : واقعا ک برا همـه متاسفم

 ... : سلام من حدودا يک سال با يک پسري دوست شدم هفته پيش منرو بـه مـهموني دعوت کرد و بهم تجاوز کرد تنـها کاري کـه ميتونستم م اينکه نزارم با دوستاش لباسم روي درون بيارن . عمل هم انجام داد ولي هيچ دردي توي ناحيه يم حس نکردم . هيچ خوني هم ازم نيمد . خيلي ميترسم چيکار کنم . خانوادم مذهبي ان براي همين بـه اون ها هم چيزي نگفتم .الآن هم دوباره چند وقته آويزونم شده تو راه اومدن بـه خونـه از دانشگاه بـه زور سوارم کرد و ميخواست دوباره بهم تجاوز کنـه کـه زودي فرار کردم . حتي بـه م هم رحم نکرده . بـه اون هم تجاوز کرده و پرده بکارتشرو پاره کرده . من فقط از قضيه م خبر دارم تورو خدا کمکم کنين

جواب سوني کارت بيست : اگر بـه پليس شکايت نکنيد اون پسر کـه احتمالا ان زيادي را از هستي ساقط کرده بعد از شما هم اينکار را ادامـه خواهد داد ، بعد بخاطر انتقام تمام اني کـه توسط اين شخص هتک حيثيت شده اند بر شما واجب هست که بـه پليس گزارش دهيد و او را بـه سزاي اعمالش برسونيد که تا ان ديگري آينده شان خراب نشود ، حتما بـه يک پاسگاه پليس مراجعه نمائيد و اگر مدرکي هم داريد بـه پليس ارائه دهيد ، خدا و قانون پشتيبان شما هستند

 AKo.M2.IR : اصلا با ادماي عقده اي حال نميکنم چون مردي و مردانگي و زيره سوال ميبرن بـه نظر من نبايد بـه خانوما نبايد نگاه ابزاري داشت زن خيلي لطيفه بايد بالطافت باهاش برخورد کرد تجاوز زورکي وحشيانس کاره حيووناس. اخخخخخخ اگه يکي از متجاوزا گيرم بياد .....

 11000000000 : سلام من پسرم از 14سالگي باپسرهايي بزرگ شدم کـه هم جنس باز بودن الان 24سالم نـه مفعولم و نـه فاعل فقط دوست دارم آلت پسران خوشگل رو ببينم کـه سننشون بين 17 الي 20 باشـه بعد ديدنشون بيخيال مشم فقط دوست دارم ببينم ، توبه ميکنم هم نميشـه و...صدها راه رو امتحان کردم کمکم کنيد.

جواب سوني کارت بيست : اگر بـه زشتي کارتان پي ايد و ميل بـه پاک شدن درون شما زنده شده هست به انجمن معتادان جنسي گمنام بپيونديد ، آدرس سايتشون اين هست : http://www.sa-iran.org

 مـهدی : واقعا این آدمایی به منظور ارضای شون حاضر مـیشن شادی معصومانـه و وصف ناپذیر کوکان را از بین ببرن چه آدمایی هستن؟

 مـهدی از کرج : سلام بر دوستان ببینید تمام نظرها شما شاید ازدید چند نفر درست باشـه اما بنظر من ان ی بهش تجاوز مـیکنند خودش نمـیخواد ان تجاوز کرده انم نمـیخواد اما یک لحظه ش مـیزنـه بالاجای به منظور تخلیـه پیدا نمـی کنـه اینـه یک ادمـه روانی مـیشـه چون مـیخواد تخلیـه کنـه دست بـه هر کاری مـیزن اولی احلشـه دوم مـیفته توی خیـابون سوم مادر و وش اره دوستان درسته ما مسلمانیم اما بـه هر حال جایرو به منظور ادمـهای چه از مرد وزن ضعیف ران بالا حتما ساخت اطمـینان داشته باشید ۸۰ یـا۹۰ ٪ تجاوز یـا خیـانت بـه همسرها کم مـیشـه ممنونم ازهمـه اگر خودشونو یک لحظه جای انـها بزارند

 علی : هانیـه جان
سلام
فرض کنیم آقایون خودشون رو نگه دارند اونوقت بد حجاب ها خودشون رو واسه کی بزک بفرمایند نکنـه واسه خانم ها ............ مگه همجنس بازند

 امـیررضا : سه سال عاشق همسايمون بودم از 16 سالگي 2 سال از من کوچکتر بود حتي مم مي دونست !
2 سال پيش فهميدم دوس پسر داره صميمي ترين دوستم !
دوستم ولش کرد و با چند نفر ديگه دوس شد ... اما چون مي خواستمش تو جريان بودم فقط حرف مي زد که تا من اطلاع دارم !
دردم اينـه تو کوچه همـه فهميدن حرف مي زده حتي م !
و م مخالفن ولي من دوسش دارم !!!!!!!!!!
بخدا که تا به حال با ي حرف نزدم !
حالا دانشجو هستمو کنارش کارم مي کنم وضع ماليمم بدک نيس !
به خاطر بيش فعاليم مي خوام زود ازدواج کنم ولي مي ترسم با اون ازدواج کنم مي ترسمم با هاش ازدواج نکنمو بعذا بـه خانوادم خيانت کنم ! چيکار کنم؟؟؟؟؟

جواب سوني کارت بيست : هري ممکن هست در زندگي راه خطا برود و باز گردد و توبه کند ولي مشکل اصلي اين هست که همـه ميدانند طرف شما دوست پسر داشته و ديد خوبي نسبت بـه آن ندارند ،‌ راستي مگر چقدر دوستي آنان علني بوده کـه همـه خبردار هستند ؟ خود شما هم درون آينده ممکن هست همواره درون اين فکر و نگراني باشيد کـه نکند همسرم باز هم باي رابطه داشته باشد و اين فکر خوره روح و روانتان ميشود ، درون جائي سخني بـه نقل از معصومين خواندم کـه فرموده بودند زني کـه حيا و عفت داشته باشد بـه دنيا مي ارزد و زني کـه حيا و عفت نداشته باشد بـه خاک هم نمي ارزد

 پسر از همـه چی بریده غمگین : باعرض سلام و خسته نباشيد . من پسر 15 سالم هستم و يک سال پيش فهميدم کـه دوستي کـه خيلي دوستش دارم از لحاظ قيافه و خوشگلي و معرفت بـه چند که تا از دوستام کـه باهاشون دعوام شده بود ميکنـه و اون 14سالشـه و بهش گفتم کـه يا من يا اونا اونم خودش فهميده بود کـه من ميدونم قضيه اش را و اون درون جواب گفت هم بـه تو ميدم هم بـه اونا . من هدف ام با اون نيست . فقط ميخام اونو بـه سمت خودم بيارم و اونو دور از نگه دارم لطفا کمک کنيد باتشکر.

جواب سوني کارت بيست : اگر هاي قديمي را ديده باشيد يا درون برخي روستاهاي فعلي هم رفته باشيد ميبينيد کـه يک عمومي هست با سوخت چوب يا گازوئيل و نفت کـه همـه براي پاک خودشان بـه آنجا ميروند ولي از قضا کثيف ترين آدمي کـه آنجا ميبينيد مسئول هست که هميشـه دوده کشيده و چرب و سياه هست چون مدام بايد پاي کوره باشد کـه آب يخ نکند ، حالا قضيه شماست ، نبايد براي تميز ديگري خودتان را درون اين فاضلاب همجنس بازي و لواط باندازيد کـه گفته ميشود هنگاميکه دو نفر لواط ميکنند عرش خدا از بزرگي اين گناه و خشم خدا بـه لرزه درون مي آيد و مورد لعنت و غضب خداست که تا در دوزخ فرو رود ، ضمنا مجازات قانوني لواط اعدام هست ،‌ لينک زير را بخوانيد

http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=160377

 عرفان : سلام مطالبتون خوندم چراهرچی مـیشـه مـیاین پخشش مـیکنین ب همـه مـیگن
اصن کرم ازاس مثه بچه همسایمون خرابین دیگه

 لیلا : سلام
واقعا کـه وا اسفاه...چطور ان 13 که تا 15 ساله بفکر و اينطور روابط کثيف و وحشتناک ميوفتن
متاسفم برا والدينشون بااين روش تربيتي شون.
ومـهم تر ازهمـه بسيار سپاس گزارم از کارشناس يا همون جواب دهنده کـه بسيار کامل ودقيق ، بويژه از نظر شرعي جواب داده اند.
خوشا بحال شما کـه ابتدا نظر خدا رو ميگيد بعد نظر خود و خلق خدارو
اميدوارم خداوند بهترين هاشو نصيبتون کنـه،
مخصوصا اولاد سالم و صالح
و اسکن زياد ان شاءالله تعالي

 پروا : خوب بود

 اسمموندونین بهتره : سلام من 15سالمـه و پسر اي دارم کـه ادعا ميکنـه کـه دوسم داره که تا حالا هيچ وقت هم بهم پيشنـهاد يا کار ديگه اي نداده ولي برادري داره کـه از خودش بزرگتره و تا حالا چند بار سعي کرده يه جايي تنـها گيرم بياره من فکر ميکنم هر دوتاشون دستشون تو يه کاسس و اوني کـه ميگه دوست دارم دستش با دادشش تو يه کاسس که تا داداشش بـه هدف کثيفش برسه و با من کنـه ولي نميدونم کـه اينا چه ربطي با هم داره بـه نظرشما من چجوري بفهمم کـه واقعا دوسم داره ياهمـه ي اينا نقشس؟ با ابنکه ميدونم اوني کـه ميگه دوسم داره اصلا تو فکر نيست حتي بـه امام علي و جون زادش و خدا قسم ميخوره کـه دوسم داره ولي من باور نميکنم از کجا بفهمم کـه راست ميگه يا دروغ ؟ بـه نظرشما چجوري امتحانش کنم؟

جواب سوني کارت بيست : امتحان و ط شدن لازم نيست ، او اگر عاشق شماست صبر ميکند که تا به سن مطلوب ازدواج برسيد و با شرايط مطلوب بـه خواستگاري شما مي آيد اگر هم قصدش چيز ديگري باشد براي رسيدن بـه مقصودش عجله ميکند چون هدف فقط دفع يا دوستي نامشروع هست نـه ازدواج ، وقار ، متانت و عفت شما باعث ميشود اگر هدف شيطاني هست به مقصودش نرسد و اگر الهي هست عقت و خويشتنداري شما روز بـه روز بر عشقش بـه شما مي افزايد و ازدواج مستحکمتري را شکل ميدهد

 ساقی : سلام من ي 12 ساله هستم من داشتم حتي پردمم دوس پسرم 10 سالم بود زده الان من عاشقه پسر عمم خيلي دوسش دارم باهاش دوبار رابطه داشتم ولي مي خام ازش حامله شم چيکار کنم

جواب سوني کارت بيست : هر چند کـه فکر ميکنم اين متن را جهت طنز نوشته باشيد و اصلا 12 ساله و داراي آن شرايط نيستيد ولي اگر اين مطالب واقعي هست راهش اينکه همينطور ادامـه بدهيد که تا پسر و بقيه پسرا خودشون را روي شما تخليه کنند و بعد هم مثل يک دستمال کاغذي دورتون باندازند

 یگانـه : دوباره سلام من پسر خالمو تهديد هم کردم و بهش گفتم کـه اگه بـه کاراش ادامـه بده همـه چيز رو بـه پدر و مادرم ميگم ولي اون گوشش بدهکار نيست ميگه فقط يه بار با هم کنيم ديگه دست از سرت برميدارم ولي من راضي نميشم با اينکه من با ادب و خيلي جدي باهاش اس ميدم ولي اون همش اس هاي خيلي ناجوري ميفرسته توروخداکمکم کنين من بـه جز شما و خداي رو واسه درد دل ندارم.......

جواب سوني کارت بيست : چرا خودتان را زجر ميدهيد ، شماره اش را درون گوشي بلاک کنيد و هيچ جوابي بـه او ندهيد و پيغامي هم اگر رسيد بدون خواندن حذف کنيد ، گاهي بي محلي از صدتا فحش بدتر هست ، اگر دست بردار نيست نـهايتا بـه پدر يا مادرتان يا درون لفافه بگوئيد و تقاضاي کمک کنيد يا همين پيغام تهديدتان را بـه والدينتان نشان دهيد کـه بدانند شما از اين کارهاي غير اخلاقي و نامشروع بيزاريد ، نترسيد ، پدر مادر هر چي هم ايده آل نباشند بي خيال شرافت و ناموس شان نميشوند

 يگانـه : سلام من نميتونم مشكلم رو با مادرم درون ميون بذارم چون هم خجالت ميكشم و هم تموم اعتبارم پيشش تموم ميشـه و مادري دارم کـه مطمئنم اگه بهش چيزي بگم خودم رو تقصير کار ميدونـه بخدا که تا حالا حتي دست يه پسر هم بهم نخورده دوس ندارم باهاش رابطه داشته باشم لطفا راه حل ديگه اي بگيد ممنون

جواب سوني کارت بيست : بعد بايد خودتان از بعد کار خودتان بر بيائيد ، اول اينکه هيچ پسري درون جمع نميتواند کاري د بعد دقت کنيد و شرايطي فراهم نياوريد کـه بتواند شما را درون خلوت گير بياورد و سعي کنيد درون جمع باشيد يا اگر درون اتاقتان هستيد درون را قفل کنيد کـه وارد نشود ، ضمنا اگر اس ام اس ناجور زد درون جواب تهديدش کنيد کـه موضوع را بـه بزرگترها مثلا پدر و مادرتان اطلاع ميدهيد و حسابش را کف دستش ميگذاريد ، قاطع باشيد و ترسي از برخورد تند با وي نداشته باشيد و توکلتان بـه خدا باشد

 یگانـه : سلام من 14سالمـه و پسر اي دارم کـه به شدت يه وتاحالا چندبارسعي کرده تابهم نزديک بشـه بـه صورت اس ام اسي هم خيلي تحريکم ميکنـه خيلي ازش ميترسم وميدونم دوسم نداره چي کارکنم کـه دست از سرم برداره؟

جواب سوني کارت بيست : با مادرتان مشکل را مطرح کنيد

 masume khanoome : Salam.Aliiiii booooooood.shak nakon,,khoda bakh shande va mehr ban ast

 حمـیدرضا : سلام
تمام نظرات رو خوندم واقعا به منظور هممون متاسفم آخه یـه 12_13 ساله کـه هیچ چیزی از زندگی نمـیدونـه با چند نفر کرده!!!!یـا با برادر و شون رابطه داشتن!!!!
نمـیگم پاکم اتفاقا خودم رو از همـه کثیف تر مـیدونم اما که تا حالا بـه خودم اجازه ندادم کـه به هیچ ی دست درازی کنم من مرکز شـهر کار مـیکنم جایی کـه همـه جور ی مـیگذره چه با چادر چه بدون چادر چه بی حجاب چه بد حجاب اما اصلا تحریک نمـیشم کـه بهشون دست ب یـا سعی کنم باهاشون رابطه برقرار کنم الانم با خوندن این مطالب یـه جورایی استرس گرفتم کـه دیگه سالم پیدا مـیشـه یـا نـه!!!؟؟؟
اگرم بهونتون به منظور با بقیـه عشقه و از این چیزا حتما بهتون بگم هیچ پسری با عشقش قبل ازدواج نمـیکنـه اتفاقا من خودمم عاشق بودم اونم دیوونـه وار بـه یکی از ای فامـیل و اینو اصلا بـه روش نیـاوردم بهش محبت مـیکردم ولی اصلا نزاشتم دستم هرز بچرخه و وقتی سربازی بودم یکی اومد و زودتر از من اینکارو انجام داد و با اون ازدواج کرد ناراحت بود خییییلی ولی بالاخره بیخیـالش شدم من خوشیش رو مـیخواستم کـه اونم خوشـه هیچ وقت و ... رو با عشق قاطی نکنین.

 سونیـا : سلام خواستگاري دارم کـه قبلا بـه خودش تجاوز شده اما همـه چيز تمومـه نميدونم چيکارکنم لطفا راهنمايي کنيد

جواب سوني کارت بيست : اگر وي مبتلا بـه روابط همجنس گرايانـه هست از وي دوري کنيد و خود را گرفتار چنين ملعوني نکنيد ولي اگر اجبارا و ناخواسته مثلا يکبار بـه زور بـه وي تجاوز شده هست بايد بـه روي وي نياوريد و کمک کنيد کـه وي هم فراموش کند چون گاهي اگر بخاطر تجاوز دچار تنش روحي و رواني شده باشد چندين سال طول ميکشد که تا فراموش کند ،
ضمنا اگر متجاوز از نزديکان باشد درون شرايطي بـه حرمت ابدي مي انجامد مثلا اگر دو نفر با هم رابطه هم جنس گرايانـه داشته باشند يا مفعول نميتواند با فاعل ازدواج کند و حرام ابدي ميشوند کـه بايد بـه نظر مراجع محترم تقليد مراجعه کرد

 عاشق : سلام من عاشق يه پسريم کـه واقعا ديوونشم.نميدونم حسي بهم داره يانـه همش بـه فکر ازدواج و با اونم خيلي ام از رابطه جنسي خوشم مياد البته با اون وقتي ام ازدواج کرديم.چيکار کنم اونم عاشقم بشـه.توروخدا بگيد

جواب سوني کارت بيست : اگر خودش را براي پسري عرضه کند ارزش خود را از دست داده هست و پسران اگر با او رابطه برقرار کنند معمولا هرگز وي را براي ازدواج انتخاب نميکنند چون تصور ميکنند او کـه با وي داشته معلوم نيست بـه چند نفر ديگر هم سرويس داده هست و او را يک تصور ميکنند ، جلوي خود را بگيريد و به احساسات خود دامن نزنيد ، اگر او مايل بـه شما باشد خودش بحث ازدواج را پيش ميکشد و اگر مايل نباشد خودتان را سبک نکرده ايد و دامن شرافت خودتان را لکه دار نکرده ايد ، عشق بايد خودش بياد هيچرا نميتوان بـه عشق مجبور کرد

 Nima : سلام.خودارضایی کـه ضررداره مـیگن موقت کنید.خب من روم نمـیشـه بـه خانمـی همچین پیشنـهادی بدم.اصلا نمـیدونم کی اهلش هست؟کی نیست؟

 کشتی گیر : بدبختیـه جامعه مارو نیگا بیشتر اتو سن نوجوونیـه 13ساله 14ساله15ساله آخه بدبختا بزاریدشاشتون کف کنـه بعد خودتونو خراب کنید واقعا دیگه نمـیشـه اعتماد کرد ب هیچفاجعه ب توان بی نـهایت

 يه : سلام من دوازده ساله هستم که تا الان هيچ رابطه اي نداشتم ولي با دوستان ناباب بـه اين كار ها علاقه مند شدم لطفا كمكم كنيد كه وارد اين مسائل نشم

جواب سوني کارت بيست : براي خاموش آتش کافيست يکي از شرط آن را حذف کنيم يعني‌ اکسيژن ، ماده سوختني و حرارت ،‌ شما وقتي ميدانيد مشکل از رابطه با دوستان ناباب هست بايد از آنـها فاصله بگيريد و گرنـه شرافت و ناموس شما را لکه دار ميکنند و روزي چشم باز ميکنيد و ميبينيد دهها پسر هرزه و زبان باز خودشان را روي شما تخليه کرده اند ، بـه قول عارف بزرگ شيخ رجبعلي خياط وقتي شما بـه نامحرم نگاه ميکنيد اگر خوشتان نيامد کـه مريض هستيد و بايد پيش دکتر برويد. ولي اگر بخاطر خدا از آن چشم پوشيديد و مسير نگاه و رفتارتان را عوض کرديد آن موقع هست که خدا برايتان کارهائي ميکند شيرين تر از گناهي کـه ترک کرديد ، بعد خودتان شرايط آلودگي خودتان را فراهم و تکميل نکنيد ،‌ شيطان کهي را هول نميدهد و اجبار نميکند فقط پيشنـهاد ميکند

 سارا 777 : سلام.من باکره هستم.ميتونم با دوس پسرم صيغه بخونيم کـه محرم بشيم؟فقط براي بغل و بوسه.در ضمن پدر و پدربزرگم فوت .ميدونم از نظر شرعي ميشـه.ولي آيا از نظر اخلاقي هم درسته؟بهي کـه ميخوام بعدا باهاش ازدواج کنم ظلم نميشـه؟

جواب سوني کارت بيست : بـه مرجع تقليدتون بايد مراجعه کنيد وب تکليف کنيد ، نظرات متفاوت هست مثلا برخي مراجع کلا اين موضوع را نفي ميکنند و عقد را باطل ميدانند و برخي ديگر عقد را باطل نميدانند ولي الزام بـه اذن پدر هست و اگر پدر و جد پدري زنده نيست و سن مثلا زير 35 سال هست اذن مادر يا ولي را لازم ميدانند بعد از مرجع خودتونب تکليف کنيد کـه مرتکب گناه نشويد ، ضمنا عقد بدون اذن غير رشيده بايد بـه مصلحت او باشد ولي درون اين حالت چون علاقه زيادي ايجاد ميشود و قرار هم نيست بـه ازدواج ختم شود بعد از جدائي ضربه روحي سنگيني بـه وارد ميشود کـه گاهي سالها گريبانگير ميشود و کلا خودتان آلوده اين جور روابط جنسي نکنيد براي منافع خودتان بهتر است

 .. : چندی پیش بـه پسری اعتماد کردم و سوار ماشینش شدم.منو بـه یـه خونـه بردو من نتونستم فرار کنم.بعد از چند دقیقه شروع بـه کارای بد کرد رابطه کامل که تا جایی کـه تونستم نزاشتم بشـه اما هیچ فرقی با تجاوز نداش. الان زمان گذشته و اون پسر از من خواسته دوباره برم خونش و باهاش کنم. من قبول نکردم و تهدید کرد کـه به پدرم مـیگه.از طرفی من نمـیدونم تواون خونـه فیلمـی از من گرفته شده یـانـه.فیلم دست و پا زدن من برا فرار از دستش،تلاش برا اینکه نزارم لباسم رو درون بیـاره.
ا بـه هیچ وجه بـه پسری اعتمادکامل نکنید،باهیج پسری خونـه نرین خیلی مواظب باشین.مواظب داداشی شبیـه این بی ناموس باشین.

 تینا : سلام من يه 12 سالم يه پسره 17ساله منو خيلي دوست داره من باهاش دوست نشدم بعد فهميدم ميخواد ازم سواستفاده کنـه حالا خيلي ناراحتم کـه دروغ گفته چيکار کنم باهاش

جواب سوني کارت بيست : اگر از اين سن دنبال اين موارد برويد خيلي زود نجابت و پاکدامني خود را درون فريب زبان بازي پسران هرزه از دست ميدهيد ، پاکدامني خود را براي عشق و همسر واقعي تان درون آينده بعد انداز کنيد ، اگر حس ميکنيد بخاطر ديدن برنامـه هاي بـه اين کار علاقه مند شده ايد از ديدن دوري کنيد چون هر آنچه ديده بيند دل کند ياد ، چشمانت را ببند دلت آزاد ميشود

 ترنم : واقعا متاثر و متاسف شدم از خوندن خيلي از پستها .
زندگي و وجود آدمي قشنگي و ارزشش بـه حفظ حرمتهاست وقتي درون بين نباشد واي از
آن روز.
زن عظمتش بـه حفظ زنانگي اش هستش ولي اگه خدايي نکرده از بين رفته .راه توبه بازه مطمئن باشين خدا کمکتون ميکنـه که تا جايي کـه خوشبخت بشين از همين ساعت و دقيقه و ثانيه طناب فساد و گمراهي رو قطع کنين قطع کنين .برا همـه زنان روي زمين خصوصا زنان سرزمينم بهترينـها رو آرزو مندم بانو مواظب خودت باش.
ولي درون جواب مردها و زنايي کـه علت فسادشون و پوشش و يا رفتار زن و مرد مقابل خود ميدانند بايد عرض کنم کـه اين دليل بيجايي ه و تو هيچ دادگاه دنيوي و اخروي قابل قبول نيست و مجرميد چون خدا انسان رو داراي اختيار آفريده .و خود شما ميزان و طرز رفتارتون رو اتخاب ميکنين .

جواب سوني کارت بيست : بخاطر ابراز نظر شما متشکرم ، ولي لازم هست ذکر کنم غريزه مردانـه راه شروع و استارتش ديدن هست در حاليکه درون زنان ديدن نقش کمرنگتري دارد و احساسات دريچه آن هست ، بـه همين خاطر بانوان با نگاه بـه قاعده تحريک خود تصور ميکنند پوشش آنان نبايد تاثير زيادي درون قليان هيجانات جنسي مردان داشته باشد درون صورتيکه کاملا اشتباه هست ، بدپوششي و زيادي خود را راحت مثل گازي سمي اطرافيان يک زن را درگير ميکند و وقتيي مسموم شد فقط خداست کـه ميتواند وي را نجات دهد چون ساير اراده ها و افکار و عقلانيت درون اثر اين گاز سمي مختل شده و ديگر کار نميکنند ، اگر بـه آمار اعدامي هاي بخاطر تجاوز و سخنان آنان دقت کنيد ميبينيد کـه غريب بـه اتفاق آنان بخاطر پوشش نامناسب طرف جوري از خود بي خود شده اند کـه منجر بـه تجاوز و چوبه دار شده هست ، شيطان با توجيهات ، ضرافت و نيرنگ هاي فراوان و هزاران سال تجربه درون حال فريب ماست و خطرناکتر از آنچيزي هست که تصور ميشود و يکي از ترفندهاي اصلي وي توجيه رفتارمان هست مانند توجيه درون مورد نوع پوششمان

 علی : آهای ها و زن هایی کـه لباس های ناجور وتنگ مـیپوشین-فکر مـیکنین کـه خیلی با کلاسین ولی خیلیـاین-لباس تنگ نپوشین-وگر نـه اگه مورد تجاوز قرار گرفتین حقتونـه

 بی کلک : من عاشق یکی از فامـیل های دور بابام تو تهران شدم ولی هنوز هم نتوانستم بهش بگم من چون بابام خیلی گیر مـیده کـه من بای دوسشم نمتونم کاری کنم وهر شب از درد دوری گریـه مـیکنم من خیلی دوسشدارم خواسته ام از شما اینـه کمکم کنین تورو خدا.

 sadaf : من ي 13 ساله هستم پسر ي من خيلي بـه جاهاي خصوصي من نگاه ميکنـه يه روز نشسته بودم سر سفره اومد نشست کنارم بعد بـه شکمم دست زد بعد از اون هم من رفتم توي اتاق کـه به درسم نگاه کنم داداشمو خالم هم اونجا بود بعد دستشو زد بـه پشتم من گفتم چي کار ميکني هيچي نگفت محکم دستشو نگه داشت بعد خالم فهميد ميخواست بگه بـه مينا بعد دستشو ول کرد از اون روز بـه بعد هم ميخواد اون کارشو تکرار کنـه حالا چي کار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

جواب سوني کارت بيست : سعي کنيد درون موقعيت تنـهائي با او قرار نگيريد ، مثلا اگر او منزل شماست درون اتاق را قفل کنيد کـه وارد نشود يا اگر وارد شد پيش خانواده برگرديد ، کاملا جدي و تند با او برخورد کنيد و اصلا بـه او رو ندهيد کـه روز بـه روز پر رو تر و گستاخ تر ميشود ، اگر هم ديديد بـه کار زشتش اصرار دارد تهديدش کنيد کـه به خانواده ميگوئيد و اول بـه مادرش و اگر اثري نداشت بـه پدر خودتان بگوئيد ، نگذاريد هيچافت و ناموس شما را لکه دار کند هر کـه باشد

 مريم خانم : من يه بار اومدم امتحان کردم.يعنى يه بار ارايش کردم و مانتو تنگ پوشيدم رفتم بازار اقايون نگاه مي و حرفاى ناجور ميزدن.بار بعد چادر زدم و اصلا ارايش نکردمى اصلا بهم نگاه نميکرد ولى تماساى بدنى بـه شدت زياد بود.به م دست ميزدن و...حتى وقتى مانتو تنگ پوشيدمى اينجورى بهم دست نميزد.حجاب تو تحريک اقايون تاثير داره اما ادماى مريض رو نميشـه درست کرد الان کاملا معمولى ميگردم و راضى ترم.

 علیرضا : خیلی عالی بود

 پرىساپرىسا : خدا رو شکر که تا الان حتى بـه مسايل جنسى حتى فکر هم نکردم بابا

 katherine : ا نباید خیلی آرایش کنن و همـه جاشونو عمل کنن،اینو به منظور مردا نمـیگم به منظور خود ا مـیگم کـه یـه هر چقدر هم زشت باشـه با آرایش غلیظ و عمل هیچدیگه نمـیتونـه تو صورتش نگاه کنـه،لطفا صورت زیبا تون رو با این چیزها خراب نکنید.پسر هاهم همـینطور دیگه واقعا خیلی زشته کـه پسر آرایش کنـه یـا عمل کنـه....
توی رابطه های هم همـیشـه پسرا مقصرن چون پسرا چن که تا رو بدبخت مـیکنن،بعد ها مـیشن هرزه ولی هیچنمـیتونـه ثابت کنـه کـه پسر چه شیطانیـه،بعد همون ها کـه هرزه مـیشن مـیرن دنبال و دوباره پسرا مـیگن ا خودشون مـیخوان ...
این بی انصافیـه
نباید خودشو بپوشونـه که تا مرد ب گناه نیوفته،درضمن خیلی از ا هم با تیپ زدن پسرا تحریک مـیشن بعد چرا هیچنمـیگه پسرا خوشگل نکنن که تا ا ب گناه نیوفتن؟؟؟؟؟

 کتنـها : من پردم ارتجاعيه، با يک پسر صيغه خوندم، باهم رابطه داشتيم،اما حس بدي دارم، با اينکه صيغه کرديم همش فکر ميکنم اشتباه کارم، صيغم قبول نيس، الان پشيمونم، اماحس ميکنم خدا نمي بخشتم

 جوجه : سلام ا من الان 17 سالمـه دوس پسرم داستم چهار ساله پا عشقم نشستم اما تو اين مدت اين چيزايي کـه شما ميگين نداشتم اوني کـه بخادت مطمئن باش نيازشو با تو برطرف نميکنـه اگه يه بار يه اشتباه کردي تو رابطه اولت اين دليل نميشـه تو تمام رابطه هاي بعديت همچين ضعفي نشون بدي ...............

جواب سوني کارت بيست : بعد دوست پسرتون تو اين سالها نيازشو با اي ديگه تامين ميکنـه يا فاقد غريزه جنسي هست يا خيلي تقوا پيشـه ميکنـه ؟ اميدوارم مورد اولي و دومي نباشد

 مـهدی : من قبلا با دوستم کار ميکردم . کارمون اين بود کـه ايي خيلي فقير بودن يا بـه پول احتياج داشتن بـه دبي ميفرستاديم . پول خوبي هم داشت . بعد فهميدم اين ايي کـه ميفرستيم بـه دبي تو خانـه ها مشغول کار ميشن و يا بـه مردان عرب فروخته ميشن . درون بين ا گاهي بچه 7 يا 6 ساله هم بود. من الان با وجودي کـه توبه کردم ولي بازم عذاب وجدان دارم. کمکم کنيد.

جواب سوني کارت بيست : گاهي برخي گناهان با توبه هم حل نميشوند و مانند آبي کـه در زمين فرو ميرود از دست رفته هست و جبرانش آسان نيست ، شما دو برابر پولي کـه گرفته ايد هم بعد بدهيد نميتوانيد بـه نقطه صفر برسيد و نميتوانيد نواميسي کـه پرده عفتشان لکه دار شده هست را جبران کنيد ، اما حالا چاره ديگري نيست بعد اکنون کـه نادم و پشيمانيد از خدا عاجزانـه و با چشماني اشک بار و نگران از عذاب تقاضاي بخشش کنيد ، مثل گدائي کـه از شدت گرسنگي شديدا التماس ميکند درون خانـه خدا التماس کنيد و بخواهيد که تا خدا خودش جبران مافات کند و آن ان را نجات دهد ، خودتان هم تلاش کنيد کـه از تکرار اين فجايع توسط ديگران جلوگيري کنيد و اگر ميتوانيد آنـها را برگردانيد و نجات دهيد تلاش مداومي براي جبران اشتباهتان يد حتي اگر دهها سال طول بکشد شايد خدا درگذرد ، خدا سريع الرضاست ولي بايد بتوانيد رضايت او را جلب کنيد و البته جبران کار پرزحمت و سختي هست ولي مايوس نشويد کـه ياس کفر هست در بارگاه الهي

 کوه گناه : سلام من ي بودم کـه با م هم جنس گرايي داشتيم راستش بچه بودم واصلا نميدونستم اينکار يعني چه و حتي فکر نمي کردم گناهه بعد از اينکه دانشگاه رفتم با پسري آشنا شدم و باهاش رابطه برقرار کرديم و يواش يواش اين کار برام عادي شد و بعدها با پسر ديگري از روي لباس رابطه داشتم الان ازدواج کرده ام و مثل سگ پشيمانم ديگه تو چشم م نميتونم نگاه کنم و هميشـه ميترسم و اينکه چرا بـه فاميلمان گفتم کـه با پسريگرفته ام .از خودم متنفرم وکل زندگيم با گناه سپري شد .کمکم کنيد که تا راه حل اين شب گريه ها و بر احساس پوچي خودم را غلبه کنم.

جواب سوني کارت بيست : گناهانتان را ديگر بهي نگوئيد و توبه کنيد و هيچگاه بـه آن فکر نکنيد ، خدا همانگونـه کـه بر گناهکاران سخت ميگيرد با توبه کنندگان مـهربان هست و ميبخشد ، خوشحال باشيد کـه خدا اين درک را بـه شما داده کـه متوجه اشتباه خود شويد و آن را جبران کنيد

  خوب .. : سلام من درون ادامـه کامنت قبلي گه گذاشته بودم اين متن کامنتم بود ( سلام من ي چادري هستم يک اقايي ازم خواستگاري کرد ولي من چند جلسه خواستم باهاش صحبت کنم که تا بيشتر باهاش اشنا بشم هفته اي يکبار بيرون از خونـه با هاش صحبت ميکردم اظهار عشق و علاقه زيادي بهم ميکرد....)
ميخاستم بگم کـه اون اقا دست بردار نيست همش با تلفن تهديدم ميکنـه ميگه اگر قبول نکنم باهاش ازدواج کنم مياد همـه چيزو بـه بابام ميگه ... اگر اين اتفاق بيفته خيلي برام بد ميشـه آبروم ميره :(((( اگر هم من بخام تهديدش کنم بدتر عصباني ميشـه و مطمعنا مياد براي اينکه عقدشو خالي کنـه مياد بـه بابا م همـه چيو ميگه چه بسا بياد درون خونـه توي محل با دادو بيداد ابرو ريزي کنـه چي کار کنم تو رو خدا راهنماييم کنيد چه جوري باهاش حرف ب کـه دست ازين کارش برداره شماره تلفن خونمون و بابام رو هم داره هر لحظه ممکنـه تلفن هم بزنـه همـه چيو بگه .. تو رو خدا کمک کنيد همش ميگه بهم علاقه داره و نميتونـه منو فراموش کنـه .. ميترسم تو رو خدا کمکم کنيد :((((

جواب سوني کارت بيست : پيش دستي کنيد و خودتون بـه مادرتون بگيد که تا او هم بـه پدرتون بگه کـه به بهانـه ازدواج درون حال اذيت و تهديد شماست و به اون پسر هم موضوع را بگوئيد کـه اگر دست برندارد بـه پليس اطلاع ميدهيد و واقعا اطلاع دهيد ،ي کـه اينقدر عوضي هست مطمئنا وقتي خرش از پل گذشت و ازدواج کرد عوضي تر ميشود ، گاهي چنين کنـه هائي نياز بـه آفت کش قانون دارند

  خوب : سلام من ي چادري هستم يک اقايي ازم خواستگاري کرد ولي من چند جلسه خواستم باهاش صحبت کنم که تا بيشتر باهاش اشنا بشم هفته اي يکبار بيرون از خونـه با هاش صحبت ميکردم اظهار عشق و علاقه زيادي بهم ميکرد و واقعا هم دوسم داشت ولي من فعلا نمي خواستم کـه اون اقا برا خواستکاري رسمي بياد ميخاستم يکم زمان بيشتري بگذره و لي قصد داشتم کـه جواب مثبت بهشون بدم بعد از يه مدت هر وقت کـه توي يه جاي خلوت کـه قرار ميگرفتيم ازم ميخاست کـه بهم دست بزنـه و بدنمو ببينـه ( بزور لباسمو بالا ميزد روي بدنمو ميبوسيد با زور و تهديد اينکارو انجام ميداد منم از روي ترسم و با اصرار و تهديداش قبول کردم تاکيد ميکنم از روي ترس وتهديد قبول کردم يه چند باري کارش همين بود ولي اصلا دوست نداشتم همش بـه گناهش فکر ميکردم .. ازين کاراش فراري بودم کم کم احساس بدي پيدا کردم ازينکه چرا مردا همـه فکرو ذکرشون و اين جور کارا شده درون حالي کـه خانوم ها اگر قصد ارتباط با مردي رو داشته باشن اصلا هدفشون نيست صرفا يک رابطه درون حد دوست داشتن و محبت هست ... کاراي اون اقا واقعا عذابم ميداد احساس کردم بـه حرمت و زنانگي و عفتم تجاوز شده اولش ميخاستم جواب مثبت بـه اون اقا بدم ولي حالا ديکه با اين کارا روحو روانم ريخته بهم احساس ميکنم درون ذهن اون اقا ديگه بـه عنوان يه پاک ونجيب نخواهم بود فعلا کـه ديگه ارتباطمو با اون اقا قطع کردم و ديگه نميخام اون اقا رو ببينم ولي درون خودم احساس خوبي ندارم اين همـه سال يه پاجيب بودم حالا خدا منو ميبخشـه ؟ چي کار کنم :(

جواب سوني کارت بيست : چهار قانون آخر ذکر شده درون همين مقاله شبيه مورد شماست و بهترين کار شما همين بوده کـه با او قطع رابطه کرده ايد ، اين موضوع را بـه ديگري نگوئيد و از خدا طلب بخشش کرده و توبه نمائيد و هيچوقت ديگر بـه هيچ مردي جز شوهرتان اجازه وارد شدن بـه حريم ناموستان را ندهيد ،‌ دقت داشته باشيد غريزه جنسي براي مردان اهميت زيادي دارد و نبايد آن را جوري سرکوب کنيد کـه در زمان ازدواج هم از آن متنفر باشيد وگرنـه زندگي زناشوئي تان از هم مي پاشد ، آنرا نکُشيد مديريت کنيد و براي زمان ازدواج زنده و پاک نگه داريد و اما برخي از قوانين :

• اگري ميخواهد با شما ازدواج کند يا ادعاي عشق پاک دارد شما را بـه خانـه خالي براي صحبت !! دعوت نميکند

• بـه غريزه و حس خود اعتماد کنيد و اگر غريزه و حس شما بـه شما مي گويد ايرادي درون کار وجود دارد آن را جدي بگيريد و خود را از محل ريسک خارج کنيد.

• اگري بـه شما ابراز علاقه و عشق کرد و پيشنـهاد دوستي و ازدواج داد تاکيد کنيد کـه بايد اين رابطه را همين ابتدا بـه خانواده تان اطلاع دهيد وب تکليف کنيد .... اگر ريگي درون کفش نداشته باشد از اين حرف شما عصبي و ناراحت نميشود و به هم نميريزد

• فکر نکنيد با اجازه رابطه جنسي ميتوانيد عشق مردي را بخريد و آن را همسر آينده خود کنيد ، معمولا مردان دوست خود را کـه با آن رابطه جنسي داشته اند رها کرده و با دوست ديگران ازدواج ميکنند !!

 علی : سلام من 14 سالمـه يکي از دوستام رو تو مدرسه لو دادم بيرون از مدرسه منو تهديد کرد کـه تجاوز ميکنم ازت فيلم ميگيرم کـه آبروت بره منم خيلي فکرمو مشغول کرده تورو خدا راهنماييم کنيد

جواب سوني کارت بيست :ي کـه ميخواهد جرمي را مرتکب شود تهديد نميکنـه مگر اينکه فقط تهديد زباني باشد ، بعدا مگر شما هم سن و سال نيستيد چطور ميخواهد بـه شما تجاوز کند اگر شما اجازه وقوع جرم را ندهيد شما کـه بچه دو ساله نيستيد و او آدم بزرگ کـه بتواند شما را بدزدد و تجاوز کند و فيلم بگيرد و پخش کند ، چرت و پرتي گفته کـه شما را بترساند چون خودش هم ميداند کـه اين کار باعث اعدامش ميشود حتي اگر زير 18 سال سن داشته باشد و همان موقع بـه پليس مراجعه کنيد و آثار جرم را از بين نبريد ، بعد به خدا توکل کنيد و راحت زندگيتان را يد او بـه شخصه هيچ غلطي نميتواند د

 س : سلام من ي 23 هستم هر وقت ميرم خونـه ي پدربزرگم اگه يه اتفاقي بيافته منو داييم تنـها باشيم ميخواهد بـه اعضاي بدنم نگاه كنـه چند بارم اينكار رو كرده و من بـه شدت از اين موضوع ناراحتم نميدونم چيكار كنم كه ديگه اين كار رو نكنـه

جواب سوني کارت بيست : اولين راه حل اين هست که خودتون را درون شرايطي قرار ندهيد کـه تنـها شويد و دوم اينکه بايد برخورد تندي با وي يد و تهديد کنيد بـه پدربزرگ و مادرتان موضوع را ميگوئيد ، اين موضوعات چيزي نيست کـه رودرواسي يد ، اگر بعد فردا بخاطر رودرواسي شما بـه شما تجاوز کرد چکار ميخواهيد يد ، بعد کاملا جدي و بدون درون نظر گرفتن نسبت فاميلي از حيثيت و ناموس تان دفاع کنيد و اجازه دست درازي احدي را ندهيد ، بدن يک زن فقط متعلق بـه شوهر اوست نـه هيچ شخص دوم ديگري ، کاملا جدي و قاطع و با حساسيت بالا با وي برخورد کنيد

 شیما : سلام من یـه بندی دارم ان گلم نباید یـه جور لباسای ببوشیم کـه باعث تحریک بسرا بشـه بعد گناه رو بـه گردن ما بیندازن

 یـه بنده خدا : سلام
من مطالب این بحثو خوندم....
مـیخوام براتون یـه چیزیو از زندگیـه خودم بگم.من یـه معمولیم خیلی ساده اما تو فامـیل خاطرخواهای زیـادی دارم یک بار عاشق شدم یـه عشق یکطرف!!!!نابودم کرد روحمو!!من نـه باش ارتباطی داشتم نـه تاحالا داشتم!!خواستم یـه مدت باش تلفنی حرف ب شاید اونم مثل بقیـه بم علاقه مند بشـه اما نشد....اخر بم گفت دوستم باش کـه یروز ازی خوشم اومد بت بگم...من یکم باخودم کلنجار رفتم اخر بش گفتم من نمـیخوامت چون اگر بخام بات دوست بشم مـیشـه خیـانت بـه همسر ایندم ....اونم رفت
خیلی زجر کشیدم اما فراموشش کردم و الان بـه خودم مـیبالم :)
خدا خیلی بزرگه...
بچه ها ما با بقیـه موجودات فرق داریم چرا خدارو فراموش مـیکنیم بعضی اوقات:(
شاید باورتون نشـه خدا روز بـه روز داره منو بالاتر مـیبره
اگر شمام بخواین مـیتونین بچه ها...

 یـه : من قبلا داشتم ولي نـه درد داشتم نـه خون ريزي ميخواستم ببينم امکانش هست کـه زن شده باشم؟ 14 ساله

 مـینا : سلام من يه سيزده ساله ام. و از آينده و ازدواج و رابطه جنسي ميترسم. حتي اقدام بـه خودکشي هم کردم درون حالي کـه همـه ي دوستام براي اين کارا لحظه شماري ميکنن.خواهش ميکنم راهنمايي کنيد ممنون

جواب سوني کارت بيست : نـه آينده ترس دارد نـه ازدواج ،‌ انسان اگر با فهميدگي و عقل و دانش و با قاعده تلاش براي هر روز بهتر از ديروز عمل کند همـه طول زندگي برايش شيرين و جالب و آموزنده و لذت بخش هست ، اما اگر حماقت و باري بـه هر جهت عمر را گذراندن قاعده زندگي وي باشد نکبت و بدبختي دست از سر وي بر نميدارد ،‌ رابطه جنسي اگر نامشروع باشد درون منابع ديني داريم کـه باعث فقر ، باعث کم باراني آسمان و باعث گسترش جوان مرگي ميشود يعني هم اثرات شخصي دارد هم اثرات جمعي و اجتماعي ،‌ حالا از آنطرف چقدر ثواب براي رابطه جنسي مشروع بين زن و شوهر نقل شده هست که حتي از هر قطره آب غسل فرد فرشته اي خداوند مي آفريند کـه تا قيامت براي فرد دعاي خير ميکند و در قيامت هيچ چيز مانند شفاعت شوهر براي همسرش سودمند نيست ، يعني مشروعش آن همـه خير و ثواب و نامشروعش آن همـه نکبت و عذاب ، بعد با عقل و نيکي زندگي کنيد و ديگر سراغ خودکشي و اينگونـه کارهاي شيطاني نرويد کـه قتل نفس هست و عقوبت سنگيني دارد کـه حتي ميفرمايند مجلس ترحيم چنين شخصي هم نرويد ،‌ يعني که تا اين حد زشت و ناپسند و به دور از رحمت الهي هست ،‌ زندگيتان شاد و پسنديده و عاقبتتان بـه خير و الهي

 مـهدیـه حسینی : من ي هستم ک ازعشق زياد شکست خوردم و رابطه جنسي داشتم و خيلي پشيمونم ازخودم بدم مياد پسرايي کـه باهاشون بودم هيچکدومشون ادم نبودن فقط واسه سوستفاده خيلي گول خوردم

 زیبا طیف : سلام زني?? ساله هستم کـه با وجود تلاش زياد با داشتن دو بزرگ دانشگاهي از زندگي مرفه خويش بعد از ??سال خداحافظي کردم نميخواهم بـه دنبال مقصر باشم تنـها ميگويم همسر سابق بعد از سه سال متارکه همچنان پيگيرم هست ولي درجه تنفر من انقدر زياد هست که توان برگشت ندارم اما نياز بـه همسري محترم دارم براي افراد ميانسال خصوصا بانوان تنـها مسئله نيست بلکه آينده نامشخص و تنـهايي و ترس از افتادن بـه گناه و ناامني مـهمـه من زني بي نياز بـه ماديات هستم منزلي ابرومند دارم و مشکل مالي ندارم زيبا هستم همـه فکر ميکند زير چهل سال دارم با روش زندگي مشترک آشنايم و از خانواده اصيل تهراني تحصيل کرده و نجيب فرزندانم با پدرشان هستند وتحت تکفل ايشان توانايي خوشبخت همسر دلخواهم را دارم اما موردي براي ازدواج نميابم درعرف مابه دنبال شوهربودن پسنديده نيست محيطي کـه بتوان درون تعامل با آقايان واجد شرايط بودنداريم آيا بايدامثال مابه صيغه و يا روابط نامشروع تن بدهيم يا عامل فساد شويم يا براي هميشـه تنـها بمانيم ؟ هري مراميبيند براي کامجويي هست اين باعث تاسف و نا اميدي من از مردان جامعه ام شده کجايند مردان فهيم کشورمان؟ لطفا بگوييد چه کنم که تا همسري هم کفو خودم بيابم قبلا از شما سپاسگذارم

جواب سوني کارت بيست : بهترين کار بازگشت بـه زندگي قبل و رفع نواقصي هست که باعث جدائي شما شده هست ، روزي ديدم پشت اتومبيلي نوشته بود ( بي تو بهتر نشد ) و واقعا درون اکثر مواقع بي او بهتر نميشود ، اگر مردي با شرايط ايده آلي وجود داشته باشد مطمئنا همسرش دو دستي آنرا چسبيده و مطلقه نيست يا اگر بـه علت ديگري مجرد شده باشد معمولا چند فرزند دارد کـه ارتباط مناسب پيدا با فرزندان وي خودش همت بلندي ميطلبد و آخرش هم معلوم نيست آنـها شما را بپذيرند يا نـه ،‌ اگر هم بخواهيد مجرد بمانيد فکر ميکنم بـه اين نتيجه رسيده ايد کـه هر ننـه قمري تقاضاي رابطه جنسي حلال و غير حلال ميدهد و آرامش روحي انسان را مختل ميکنند ، بالاخره وقتي 22 سال باي زندگي کرده ايد ميتوانيد چند سال ديگر را نيز با او مدارا کنيد ،‌ مطمئنا هم شما و هم او متوجه بدي زندگي مجردي شده ايد و ميتوانيد با گذشت بسيار بيشتري اينبار عمل کنيد و فکر بر روي مواردي کـه شما را بـه جدائي کشانده هست و اصلاح آن اشتباهات کـه قطعا دو طرف درون بوجود آمدن آنـها مقصرند ميتواند زندگي را بر روي ريل صحيح و عاشقانـه خود قرار دهد ، هيچ چيز عشق اول نميشود

 علیرضا جوانمرد : سلام وقتی تمام این مطالب رو خوندم دردم بیشتر شد هر چند مـیدنستم این چیزا رو ولی نـه که تا این حد واقعا واقعا متاسفم خیلی بی نـهایت متاسفم از اینکه دنیـا و حتی ایران بـه تباهی و فساد کشیده شده کـه کار بـه جایی رسیده کـه حالا بچه های زیر ده سال باهم مـیکنن درون کشور های غربی سالیـانـه چند هزار زیر 14 سال بر اثر باردار مـیشن و در ایران هم کـه دارد اینطوری مـیشود البته بـه صورت مخفیـانـه واقعا متاسفم اگر خود کشی مجاز بود من خیلی وقت بیش خودم رو از این همـه ننگ فسادی کـه مـیبینم خلاص مـیکردم من 25 سالمـه که تا الان هیچ ی نـه با و یـا پسر نداشتم و مجردم چند سالیـه کـه وقتی بـه یـا پسرای نوجوون نگاه مـیکنم مـیتونم عمق وجودشون رو ببینم انگاری اعمال زشتی کـه انجام رو حس مـیکنم و این باعث رنج ناراحتیم شده و افردگی گرفتم

 رها : ببخشيد من با دوست پسرم که تا حالا بيش از شش هفت بار از جلو داشتيم و من تو اولين رابطه پرده ام را از دست دادم ولي بعد از از دست پرده مجبورم هرشب زير يکي باشم. لطفا کمکم کنيد.

جواب سوني کارت بيست : شما چه اجباري داريد هر شب بـه يک پسر هرز سرويس بدهيد و پشت سرتان هم راحت بـه شما بگويند (‌ با عرض معذرت )‌ ه!! آيا اين آينده شماست ؟ يک زن خياباني و هرزه و آلوده بـه انواع بيماري ها ؟ نگذاريد خدا از زندگي شما بيرون برود و شيطان جايگزين شود ، توبه کنيد و به درگاه خدا زاري کنيد که تا خدا شما را ببخشد و به پاکي و نجابت باز گرديد ، سنگ بگذاريد روي همچين پسرهائي و خودتون را ط جنسي اونـها نکنيد ،‌ آن پسر آنقدر نامرد و نانجيب هست که درون اولين جلسه بيخيال از آينده شما ،‌ شما را هتک حرمت کرده و بکارت و آينده شما را نابود کرده هست ،‌ او دوست نيست يک هرزه هست يک شيطان درون لباس انسان ،‌ بـه سوي خدا باز گرديد و دنبال پزشکي بگرديد کـه تا خيلي دير نشده هست در صورت امکان بکارت شما را جراحي کند ،‌ فريب شيطان هاي جني و انسي را نخوريد کـه براي جبران و توبه وقت هست ،‌ گاهي يک روز ديرتر ديگر فايده اي ندارد چه از لحاظ پزشکي و چه از لحاظ اعتقادي

 ستایش : سلام

 کرمانشـاه 5000 اثر دیدنی دارد : در جواب 13 ساله بگم:من خودم کمکت مـی کنم چه جوری بهت چند راه حل مـی گم فقط عمل کن(این نکته نـه فقط به منظور شما بلکه به منظور همـه یـانی کـه خود ارضایی مـی کنند مـی گم):
سلام بـه همـه برادران وان پاک خودم...برای جلوگیری از خود ارضایی و گناه(صلوات)زیـاد بفرستید/ورزش زیـاد کنید/خودتون رو بـه هیچ وجه درون تنـهایی قرار ندهید چون شیطان درون یک قدمـی ماست و هر آن ممکنـه ما رو وسوسه کنـه/سعی کنید خودتون رو با تلویزیون یـا با کامپیوتر یـا با صلوات فرستادن یـا با ورزش مشغول کنید.
اگه مشکل هر روز خود ارضایی دارید یک هفته خود ارضایی نکنید سپس یکبار این کار رو انجام دهید سپس دو هفته خود ارضایی نکنید سپس یکبار انجام دهید بعد از دو هفته/حالا کم کم خودتون مـی فهمـید کـه خود ارضایی نگردن و گناه ن چقدر لذتش بیشتر که تا خود ارضایی وگناه .(آدمـی کـه خود ارضایی و گناه مـی کنـه دلش بیشتر مـی گیره که تا آدمـی کـه گناه نکنـه بعد بیـایید همـه با هم گناه نکنیم خدا بزرگه دستمون رو مـی گیره)

 سامان : من سامان 17 ساله دو همجنسگرا هستم اين کارو دوسال انجام ميدم ادم هاي ودوستان خودم را گول ميزدم معتادشون ميکردم و تجاوز ميکرد خيلي حال ميداد وقتي تجاوز ميکردم و از نشئگي شيشـه حال ميبردم

جواب سوني کارت بيست : شايد خيلي دور نباشد کـه بر روي چهارپايه اعدام تمام نئشگي ها يکجا از سرتون بپره ، مگر اينکه توبه کنيد و از دامن شيطان بـه سوي خدا باز گرديد و البته چه بسيار جواناني کـه در گورها هستند و شيطان بـه آنـها از فرصت بسيار براي توبه سخن ميگفت

  : سلام من 13،سالم هست و به خودارضايي معتاد شدن خودم ميدونم كارم زشتو كثيفه و هربار اينكارو ميكنم از خدا طلبه بخشش ميكنم لطف كمكم كنيد چجورى مىتونم خودمو ترک بدم

 محمد : من تاحالا هيچ کاري نکردم وپاکم و باي دوستم کـه وادار اين کار ميکنـه لطفا کمکم کنيد من خيلي نمي تونم اين جا بيام

جواب سوني کارت بيست : خب باهاش دوست نمانيد ،‌ وقتي شما علت رفتن بـه سوي تاريکي را ميدانيد خب بـه آنسو نرويد و به عامل گمراه تان کمک نکنيد

 افسوس : من 15سالمـه يك روز تواتاقم خواب بودم كه با تكون خوردن از ازخواب بيدارشدم وقتي چشمام روباز كردم ديدم شلوارم پايين هست و اين كار خالم بود الان يك ماهه كه ما باهم سكس مي كنيم ولي من خوشم نمي ياد من از شما مي خوام كه كمكم كنيد

جواب سوني کارت بيست : ما چه کمکي ميتونيم يم خودتون بايد بـه خودتون کمک کنيد و به درگاه خدا التماس کنيد که تا از گناه نجات پيدا کنيد ،‌ رابطه نامشروع و زنا هم فقر و بي برکتي مي آورد هم جوان مرگي ، بـه خودتون رحم کنيد ،‌ درون جواني پاک بودن شيوه پيغمبري هست ،،، ور نـه هر گبري بـه پيري ميشود پرهيزکار

 مائده : سلام مگه زن وسيله اس کـه اين قدر راحت درون موردش حرف مي زنيد يه جوري ناموس ناموس مي کنيد انگار نـه انگار ما هام ادميم من ?? سالمـه با اين چيزا و مسائل جامعه هم خيلي خوب اشنايي دارم ممنون از اين حرفا اما من اصلا با اين حرفتون کـه ميگيد هر کي بـه ناموس هر کي نگاه کنـه ناموسش درون امان نيست اصلا موافق نيستم
زن يک انسان والاست با هر سر و شکلي هم کـه باشـه ريحانـه هست اگر مرد ها بد رفتار نکن هيچ مشکلي نيست

 سارا : سلام من 12سالمـه و معلم رياضيم کـه مرد هست همش بهم دست ميزنـه و نميتونم بـه م بگم

جواب سوني کارت بيست : حتما بـه مادرتون بگين حتي درون لفافه ،‌ مثلا بهشون بگين من نميخوام تنـها پيش اين معلم باشم و مرد خوبي نيست ،‌ خودشون متوجه ماجرا ميشوند و عذرش را ميخواهند ،‌ آفرين بـه شما کـه مراقب نجابت و ناموستان هستيد

 تینا : من ي 47ساله بيوه هستم افسردگي شديد داشتم که تا اينکه با يکي از همکاران مرد کـه متاهل هست اشنا شدم مرد خيلي خوب وقابل اعتمادي هست با هم رابطه جنسي نداشتيم اما مادرم تهديدم کرده اگه باز ببينمش من رو از خونـه بيرون مي کنـه ولي اون رو نمي تونم ترک کنم کمک کنيد

جواب سوني کارت بيست : يک فرد متاهل چه مرد باشد و چه زن نميتواند شريک خوبي براي عشق انسان باشد چون بـه هر حال تارهاي نامرئي رابطه رسمي بسيار قوي تر از روابط يواشکي و غير رسمي هست و مطمئنا اگر هر مردي درون موقعيت انتخاب اضطراري قرار گيرد آبرو ، خانواده و رابطه رسمي خودش را فداي عشق بي غل و غش يک دوست دلسوخته نميکند و آن چيزي کـه باقي ميماند هوسي هست که از مرد ارضاء شده و دل شکسته اي هست که از باقي مانده هست ، اگر قرار هست همدمي وجود داشته باشد يک همدم واقعي ، مجرد و از راه حلال بهتر از يک مرد لرزان و نگران از آبرو ريزي هست که لو رفتن اين رابطه علاوه بر ايجاد مشکل براي شخص شما و آن مرد ، يک زن ديگر و احتمالا فرزندان او را نيز درگير ميکند ، مطمئنا مردي کـه حس خيانت بـه همسر درون او زنده هست به راحتي ميتواند بعد از استفاده از شما ، شما را هم کنار بگذارد و زير همـه چيز بزند
يادمان باشد اگر خاطرمان تنـها شد ، طلب عشق ز هر بي سرو پائي نکنيم

 نیلوفرنیلون : اشـهدالله اله الله خدایـا ماه محرم نزدیکه تو رو بـه محرمت قسم. آدم ناپاکه هدایتش کن یـا رب العالمـین. هر چی آدم غافله هر چی

 بچه : سلام ا چرا با خودتون اينکارا رو ميکنين من 13سالمـه که تا حالا اينارو نميدونستم ولي از طريق دوستاي نابابم بـه اين مطالب روي آوردم
من نـه خود ارضايي ميکنم نـه هيچي چرا شما اينقدر منحرفيد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ واقعا که

 سام : این کارا نکنید بعدان یـه موقعیت شغلی یـا معروفیت براتون پیش مـیاد اما نمـیتونید ازش بهره ببرید.نمونـه هاش زیـاده و دیدم.مخصوصا پسرا کـه همجنسگرا هستن ب

 رضا : اگر مـیخواهید خود ارضایی رو ترک کنید هیچ وقت تنـها نباشید و از خوردن چیز های گرم و دیدن عی پرهیز کنید.

 راحیل : اگه اون غریزه تو هر آدمـی زمانی بـه وجود مـیومد کـه ازدواج کرده بود هیچکدوم از این مشکلات رو نداشتیم نـه تجاوزی بود نـه گناهی

 رضا : من رضام 17 سالمـه و 4 سال بود کـه به استمنا معتاد بودم ولي خدا رو شکر ترک کردم و توبه کردم و پاکم خواستم بگم کـه تو اين جريان هردو مقصرند مردايي کـه چشاشون عين دم سگ اين طرف اون طرف ميره و اياي کـه لباساي تنگ ميپوشن و مرداهم تحريک ميشن اهاي خانوما چرا اخه لباس تنگ ارايش غليظ ميکنيد کـه چي بشـه کـه ثابت کنيد خيلي خوشگلي بعد حقته کـه ....... و مردا اگه ناموستو جلو چشات ند حالت جا مياد....افتاد ؟؟؟؟!!! ببخشيد بابت لفظم آخه اعصاب نميزارن کـه !!!!! بهرحال سعي کن آدم باشي

 lili13 : سلام
من 13 سالمـه متاسفانـه يک مرد 38 ساله با رفتار و حرفاش منو بـه خودش جذب و عاشق کرد (اون زن و بچه داره )وهمسايمونـه
بعد کـه من بهش گفتم دوستت دارم خودشو برام گرفت و هميشـه قيافش رو برام عصباني ميگيره و حتي همسرش ديگه نميزاره با بچش بازي کنم همـه اينا منو افسرده کرد چون اون مرده همـه چيز رو انداخت تقصير من با اينکه خودش هم مقصره کـه عاشقش شدم ..ميدونم اين موضوع ربطي بـه اين پُستتون نداره ولي واقعا نياز بـه کمک دارم ممنون ميشم اگه جوابم رو بدين اگه جواب بدين خيلي بهم کمک کردين
لطفا بم بگيد چه رفتار هايي داشته باشم (جديدا باها ش خشن رفتار ميکنم)
بگين چ رفتار هايي داشته باشم کـه بياد سمتم يا اگرم نياد تو روم اخم نکنـه چون خيلي عذاب ميکشم و هر روزم ميبينمش .زنش اونو ارضا نميکنـه و 1دوست دراه .ج بدين

جواب سوني کارت بيست : خودتان چي فکر ميکنيد ، رابطه يک 13 ساله کـه هنوز کودک يا حداکثر نوجواني نورس محسوب ميشـه و حتي که تا سن راي 5 سال ديگر لازم دارد با يک مرد 38 ساله متاهل !! هري کـه حرفهاي قشنگ ميزنـه يا رفتارش جالب هست که عشق حساب نميشـه ،‌ احتمالا شما تحت تاثير فيلم هاي اي و رفتار دوستان بـه اين حس رسيده ايد کـه نياز بـه عشق و دوست غير همجنس داريد ، يک کم درون گوگل سرچ کنيد ببينيد افراد با شرايط مشابه شما بـه چه بدبختي و فلاکتي خودشان و اطرافيانشان را دچار کرده اند ، اگر آن آقا بـه شما روي خوش نشان ميداد ميخواستيد با او رابطه جنسي برقرار کنيد چون زنش ارضاش نميکنـه ؟ وقتي بيست سالتون شد چند نفر ديگه بـه اسم عشق ناموس شما را لکه دار کرده اند ؟ جلوي اين نفس و غريزه را بگيريد کـه بزرگان را بـه زمين زده شما کـه نوجواني نورس و پاک هستيد و خودتان را از اين فکرها دور نگه داريد و خودتان را بـه چيزهاي مفيد ديگري سرگرم کنيد ،‌ رفتن بـه سمت عشق و درون اين سن ميتواند شما را بـه يک معتاد جنسي تبديل کند مراقب باشيد

يادمان باشد اگر خاطرمان تنـها شد ،،،،،،،، حاجت عشق ز هر بي سر و پائي نکنيم

 اهل تسنن : اولا کـه خدا همـه رو بـه راه راست هدايت کنـه, من اتفاقي وارد اين پيج شدم, دارم شاخ درون ميارم از اين مطالب
دوما بـه شدت براي شما کـه همچين ديد سطحي و غير منصفانـه اي درون مورد مذهب ما دارين متاسفم.
اصلا بـه من چه, شما بفرماييد همچنان بـه صيغه هاي ساعتي تون ادامـه بدين و توقع اجر و پاداش داشته باشين.

جواب سوني کارت بيست : البته ازدواج موقت شيعيان کـه در صدر اسلام هم وجود داشته و توسط عمر بن الخطاب ممنوع شد و منعش باعث گسترش زنا و فحشا درون بين مسلمانان شد و داراي مـهريه و عده بعد از جدائي هست بهتر از جهاد نکاح هست که بدون طي شدن مدت عده و شرايط ، يک زن را چند جنگجو روزانـه دست بـه دست ميکنند براي رضاي خدا !!!!! و اين قانون هرزگي از کجاي فقه اهل سنت درون آمد را خدا ميداند

 توسکا : حالا جداازاين بحثا،اگري هيچ اشتياقي براي اين عمل (رابطه ) نداشته باشـه بايد چيکارکنـه؟

جواب سوني کارت بيست : اين شخص بيمار هست و لازم هست به پزشک مراجعه کند ، درون غير اينصورت و ناديده گرفتن مشکل و ازدواج با شخصي کـه شرايطي عادي و حتي گرم دارد بلاشک با مشکلات مختلفي روبرو خواهد شد کـه طبق نظر کارشناسان حجم عمده طلاق ها بخاطر عدم رضايت از زمان ي هست که درون جاها و موارد ديگر بروز علني پيدا ميکند مگر اينکه همسر نيز مانند وي بشدت سرد مزاج باشد

 با خدا : سایت خوبی بود

 یـه : من 13سالمـه و تا حالا نـه دوستي داشتم نـه رابطه اما نميدونم حرا اين قدر علاقه دارم رابطه داشته باشم اما من اصلا اهل اينا نيستم لطفا كمك كنين الانم هنوز پاك پاكم

جواب سوني کارت بيست : مراقب افکارتان باشيد کـه رفتارتان ميشود ، بهش فکر کنيد آلودتون ميکنـه ، خودتان را سرگرم کارهاي مفيد و جمعي (‌ نـه هر جمعي )‌ يد و بگذاريد پاکي درون تمام جريان عمرتان جريان داشته باشد

 یـه مسلمون : سلام.سایتتون حرف نداره(البته قسمت نظراتش)بعضی خانوما اگه ادبو رعایت کنن بـه جایی بر نمـیخوره

 باوند : چرا ما ایرانی ها همـیشـه ذهن خود را
درگیر مسایل مکنیم

 رها : سلام. من 25 سالمـه نزديک 5ساله ازدواج کردم يه بچه1ساله دارم. الان 1سال و 9 ماهه کـه با شوهرم نزديکي ندارم يعني اون نميخواد چکار کنم؟ خواهش ميکنم کمکم کنيد

جواب سوني کارت بيست : از نظر شرع مقدس اسلام ترک براي همسر دائمي بيش از چهار ماه حرام هست ، اما از نظر باليني سرد مزاجي ممکن هست جسمي يا رواني باشد کـه هر دوي آنـها قابل درمان هست ، ضمن اينکه احتمالا کم کاري شما درون تحريک همسر مزيد علت شده باشد ،‌ معمولا زنان جوان بر اثر بي تجربگي وقتي کـه باردار و صاحب فرزند ميشوند تمام احساسات و توجهات خود را معطوف نوزاد ميکنند درون حاليکه همسر آنان نيز شايد بـه اندازه همان کودک نياز بـه احساسات و توجه دارد ، شما اگر خود را ي و جذاب کنيد و به همسرتان ابراز کنيد احتمال آنکه بتواند خود را کنترل کند و نزديکي نکند کم هست و شما بايد هنرمندي زنانـه خود را دوباره بکار بگيريد و حس جنسي همسرتان را برانگيخته کنيد ، اگر هم مشکل حاد بود مشاوران خانواده و پزشکان روانشناس ميتوانند کمک خوبي باشند ضمنا برخي خوراکي ها مانند دارچين و عسل و زنجفيل و تخم مرغ و ..... درون گرم مزاج جنسي ظاهرا موثر هستند کـه با سرچ درون گوگل موارد دقيق تري از خوراکي هاي تحريک کننده جنسي را پيدا خواهيد کرد

 مـهدی : نخوندم ولی خوب بود ه ه ه ه ه

 پارسا : من 13 سالمـه کـه تا الان يک سال هست با همجنسگر رو شروع کردم کمکم کنيد

جواب سوني کارت بيست : هيچهيچ کمکي بـه تو نميکند که تا وقتي خودت بخواهي بـه خودت کمک کني و يک راه بيشتر نيست توبه واقعي و ترک هميشگي اينکار ، فقط تصور کن دوستان هم سن و سال و همکلاسي ات بفهمند تو مفعول هستي يا فاعل ، چقدر زشت و خجالت آور و شکننده هست ، باانيکه اينکار را ميکنن تنـها نشو اين بهترين درمان هست ، شرايط خلوت را خودت مـهيا نکن ،‌ انسان درون جمع بهتر از بعد شيطان بر مي آيد

 جیم.الف.تا : سلام من مشکل دارم آلت من خود بـه خود هي بلند ميشـه چيکارکنم که تا اين مشکل برطرف بشـه خواهشن کمک کنيد .

جواب سوني کارت بيست : درون نوجواني و اوائل جواني اين مشکل براي بعضي افراد وجود دارد کـه به مرور برطرف ميشود ، بهترين کار اين هست که حرفهاي تحريک کننده نزنيد و صحنـه هاي تحريک کننده نبينيد و در فکرتان بـه آن صحنـه ها پر و بال ندهيد و تصوير ذهني ايجاد نکنيد که تا ذهنتان و غرائزتان آرامتر شود ، ضمنا خوراکي هاي گرم مانند برخي ادويه جات ، عسل ، موز ، انبه و گوشت کمتر مصرف کنيد و غذاهاي با طبع خنک مصرف کنيد

 علی رضایی : تورو خدا خانما اينقد خودتونو تنگ نکنيد کـه اندامتون ميخاد مانتوتونو پاره کنـه لللللطفا اينجوري ظاهر نشششيد بخدا همين تو ذهن ادم حک بشـه نميشـه هيچ کاريش کرد..ولي من مطمينم خانماااا بعضيشون دلشون ميخاد کـه اينطوري ظاهر ميشن ، نمييدونم غيرت شوهراشون کجا رفته

جواب سوني کارت بيست : بسياري از اين شوهران هموناني هستند کـه اينجور زنان و پوشش را دوست دارند و حالا زن و خودشون يکي از همونـهائي هست که مردهاي هرزه ديگه دوست دارند ، اونـها زن هاي ديگه را ميچرند و مردان هرزه ديگه ناموس اونـها را ، عدالت يعني همين ، اگه يک سوزن بـه ناموس مردم زدي احتمالا يک جوالدوز بـه ناموست ميزنن

 رها : سلام
من ي هستم کـه در تمامي حرکاتم و رفتارم و صدام ذاتا ناز هست بـه خاطر اينکه اذيت نشم از نگاه پسر ها مجبورم يک اخم روي صورتم داشته باشم چون خوش هيکلم مجبورم چادر سر کنم ديگه خسته شدم بـه تازگي متوجه شدم عاشق شدم نميدونم چيکار کنم چه جوري بـه طرف مقابلم عشقمو نشون بدم بدون گناه که تا حالا با هيچ پسري هم دوست نبودم کمکم کنيد.

جواب سوني کارت بيست : شُکر و زکات زيبائي پاکدامني هست ، بعد شاکر باشيد ، اولين قانون عشق آن هست که يکطرفه نباشد ، اگر شما ابراز عشق کنيد و طرف عشقي درون دلش نداشته باشد سوخت ميشويد و طرف درون جواب عشق شما ميگويد ه کنـه هست ، بندال هست ، پيله هست ، آويزون هست حتي اگر بـه ازواج منجر شود طرف احساس ميکند چه خبر هست که شما از او طلب عشق و ازدواج کرده ايد و بسياري از پسران از ي کـه پيشنـهاد دهنده هست فرار ميکنند ،‌ شما درون واقع بايد ضمن حفظ کرامت و پاکدامني خود جوري کـه دوست بفهمد دشمن نفهمد با دست بعد بزنيد با پا پيش بکشيد ولي آنقدر نامحسوس و زيرکانـه کـه اگر نشد شکست نخورده باشيد و انگشت نما نشويد و اگر شد احساس ظفر و پيروزي کنيد ، ضمنا سن خود را نيز مد نظر داشته باشيد آيا شما درون سن مطلوب ازدواج هستيد يا زود هست ، آيا از لحاظ مادي ، معنوي ، خانوادگي و موارد ديگر شما هم تراز و مناسب هم هستيد ؟ ، همـه موارد را عاقلانـه و همـه جانبه مد نظر بگيريد و فقط ايده آل ها را حساب نکنيد بدترين حالت ها را هم درون حساب بياوريد

 بدبختى : من يه پسر 19ساله هستم ده سال پيش کـه من هشت سالم بود توسط افراد کـه هفت هشت سال تو محلمون بودن مورد سو استفاده جنسى قرار گرفتم الان بعد ده سال من جائى ميبينمشون بـه بقيه کـه نميدونن ميگن بچگى اينو کرديم من چکار کنم حق ندارم بکشمشون ديگه چرا بـه بقيه ميگن الهي همشون بميرن

جواب سوني کارت بيست : اين اعتراض را بـه خودشون بگو ، اگه نفرينشون ميکني تو صورتشون نگاه کن و بگو الهي سر زن و بچه تون بياد الهي سر مادرتون بياد بگو تلافي اش باشـه با دست خدا ، تهديد کن بگو يکبار ديگه جائي نقل کنيد تلافي اش را سر بچه و خانواده خودتون درون ميارم ، سفت و محکم بگو که تا خودشون را جمع کنن ، البته فقط تهديد کن و اشتباه و گناه اونـها را تکرار نکن ، اگه با پدر يا بزرگترت رفيقي و ميدوني از بعد اونـها بر مي آيد با اونـها درون ميان بگذار ، گاهي نياز هست ، ضمنا نرو تو جمعي کـه اون ها هستند که تا روحتون آزار نبيند

 امـیر علی : غزل خانوم زنا بـه دلایلی بدبخترند

 یوسف : لذت ترک گناه:
من درون محیط کار عاشق یک خانم شدم
دو سال طول کشید که تا یک جایی با کنایـه بـه او گفتم کـه تو را دوست دارم و او هم با کنایـه بـه من گفت کـه متاهلم
شب سر بـه مـهر گذاشتم و از اینکه بـه یک خانم متاهل فکر کرده بودم مثل ابر بهاری اشک ریختم
شب خواب دیدم همان خانم بـه من گفت ببین و صورتش مثل شیطان شد
الان هر وقت او را مـی بینم اگر بخواهم شیطان را درون چهره او مـی بنیم و هیچ علاقه ای بـه او ندارم
لذت این لطف الهی از لذت هر گناهی بیشتر است. الحمدلله
انسان از هر لحظه ای کـه تصمـیم بگیرد مـی تواند پاک بماند و اگر پاک بماند خداوند بـه او لطف مـی کند و لذتهایی را نصیب او مـی کند کـه با لذتهای پست این دنیـا قابل مقایسه نیست.

 مذهبی : سلام. من 13 سالمـه من توي همين سال از طريق دوستم با اين مطالب اشنا شدم.من و ي 9 سالم بعضي از جمعه ها درون خانـه مادر بزرگم بازيميکرديم بس از چند مدت کـه نديدمش ديگه بـه برادرم علاقه جنسي نشون ميدادم برادرم 7 سالشـه البته همونوبغل هاي طولاني با بوشش ميخوام بگم کـه من توبه کردم ولي خيلي سخته مـهارت کنترل اين علاقه جنسي همين طور کـه گفتم فقطوبغل ساده بود با پوشش حالا ميخوام شما منو راهنمايي کنيد. باتشکر

جواب سوني کارت بيست : از اينکه فهميديد کارتان اشتباه بوده و جبران کرده ايد بسيار سپاسگذار خدا باشيد ، شما نبايد درون اين سن بـه غريزه جنسي ميدان بدهيد چون چند سال بعد مانند اعتياد جبران آن مشکل تر ميشود ، سعي کنيد تنـها نمانيد و با آني کـه مشترکا گناه ميکرده ايد خلوت نکنيد و موقعيت هاي گناه را براي خودتان فراهم نکنيد ، وقتي درون جمع باشيد شيطان هم نميتواند شما را بـه زور بـه گناه وادار کند و کم کم از ذهنتان پاک ميشود ، سعي کنيد نماز بخوانيد و ذکر صلوات و لاحول و لاقوه الابالله را تکرار کنيد کـه در دفع شيطان موثر هست ، نبينيد ، کليت بيشتر از آنچه فکر يد باعث سُر خوردن فکر بـه سمت مسائل جنسي ميشود ، کلا بـه گناهتون فکر نکنيد و روزهاش را هم نشماريد کـه چند روز هست پاک شده ايد چون قرار نيست تکرار کنيد کـه براش شمارشگر بگذاريد و بخاطر پاکي شاکر خدا باشيد و از مکر شيطان کـه بدترين دشمن هست غافل نشويد

 متاهل : سلام بـه همگي.مطالبتون رو خوندم جالب بود.اما بزاريد من يه چيزي بگم من متاهلم هجده سالمـه يه بچه هم دارم.پانزده سالگي ازدواج کردم چون گرم مزاج بودم.حالا شوهرم بـه زور من باهام رابطه برقرار ميکنـه خداروشکر هم خوشگلم هم خوش اخلاق و هم جذاب.اما شوهرم برا من وقت نداره.با اينکه متاهلم ولي بـه عکس،و فيلم خيلي علاقه دارم چون کمبود دارم وتامين نميشم از طرفي هم عاشق همسرمم با اينکه چهارده سال ازم بزرگه.حالا من چيکار کنم؟ شما ها کـه برا همـه چي راه حل داريدو فتوا ميديد برا منم راه چاره بگيد ممنون.

جواب سوني کارت بيست : شما بايد کمي عطش جنسي خودتان را کم کنيد و کمي بـه عطش جنسي همسرتان اضافه کنيد ، براي خودتان بهترين کار اين هست که فيلم ها و عکسهاي ي را مشاهده نکنيد چون احساس کردم بـه اين موارد اعتياد نامحسوسي پيدا کرده ايد ، مشاهده چنين صحنـه هائي دواي درد شما نيست بلکه مشکل را شديدتر ميکند و هيجان بيشتر جنسي بوجود مي آورد ، همانطور کـه قبلا هم گفته ام غريزه جنسي حالت دريا صفتي دارد و هر چه بيشتر اطاعت شود سرکش تر ميشود و هر چه بـه آن بي محلي کنيد آرامتر ميگردد ،‌برخي خوراکي ها باعث ميشود کمي از شدت تمايل جنسي شما کم شود و بهتر بتوانيد آنرا مـهار کنيد ، با سرچ درون گوگل ميتوانيد آنـها را پيدا کنيد ، همچنين برخي خوراکي ها هم هست کـه مخصوص گرم مزاج آقايان هست ، يک قانون مـهم هم اين هست که زن پيشنـهاد دهنده نباشد چون درون شرع بـه زنان توصيه شده کـه آغازگر و پيشنـهاد دهنده نباشند و علوم امروزي مشخص کرده کـه در اين حالت مرد بعد از مدتي دچار عدم تمايل جنسي ميشود و اين مشکل بزرگتر ميگردد ، مراقب شيطان هم باشيد کـه از راه بـه درتان نکند و زندگيتان را بـه خاطر غريزه اي نابود نکند

 عبرت بگیر....حتما بخونید دوست من : اقا پسرا گل از هردست بدید از همون دست بعد مـیگیری .توکه و گول مـیزنی مـیکنیش .فردا عاشق ی مـیشی کـه گول خورده زیر چند نفر خوبیده .اون موقسکه دیونـه مـیشی دلت مـیخواد قلبتو از درون بیـاریو فراموشش کنی اما نمـیتونی .چوب خدا صدا نداره بترس از اعمالت پاک باشی پاکش گیرت مـیاد .خدا و داده ولی عشقم داده بـه بها دادی فردا عشق یـه نا پاک دیونت مـیکنـه شایدم خود کشی کردی .این تجربه خیلی پسرای عین منـه حالا وقت توبس نزار دیر بشـه نا پاکیتو بـه حساب زرنگیت نزار کـه بد جور تاوانشو مـیدی.همرو نا موس خودت بدون که تا ناموست حفظ بشـه .انشا ... توبه منم خدا قبول کنـه

 بهراد فراهانی : سلام واقعا سایتتون خیلی خوبه از ادمـینشم واقعا ممنونم کـه جواب من و ب این خوبی داد
اجرتون با خدا

 جاوید : سلام بـه هم تون شما دوستان ایرونی عجیبید, همش دغدغه ها تون همـین چیزها و موارد و استش , حیرونم بابا این چی جامعه ی است؟

 بهراد فراهانی : من بهرادم يه پسر ?? ساله قيافه شاخي ندارم ولي با يه خيلي شاخ بودم کـه تو رابطه باش هيچي کم نذاشتم يبارم دستم بش نخورد خيلي دوسش داشتم ولي وقتي ميگفتم دوست دارم هميشـه با مرسي تمومش ميکرد از لحاظ مالي ام هيچ مشکلي نداشتم عاشقونـه دوسش داشتم ولي اون نميفهميد فک ميکنم ب قيافش خيلي مغرور بود بهد يه مدت باهم بهم زديم کلا افسردگي گرفتم کلا زندگيم بهم ريخت
الانم حس زيادي دارم ولي جلو خودم و ميگيرم
در عين حال کـه دارم بـه هيچ ي علاقه ندارم يجورايي حس ميکنم بعد اون عشقي تو وجودم نيس بـه خالم گفتم ولي نتونست کمک کنـه اگه ميشـه شماها کمکم کنيد

جواب سوني کارت بيست : متاسفانـه عشق هاي زودگذر و دوستي هاي خياباني بشدت درون کشور ما رواج يافته هست و حتي درون برخي مناطق والدين فرزندان خود را بسوي اين کار تشويق ميکنند و اگر يا پسري دوست غير همجنس نداشته باشد بـه ديدن بي عرضه بـه او نگاه ميکنند درون چنين فضاي مسمومي اين دوستي هاي مضر شکل ميگيرد و اگر قبل از ايني بـه شما ميگفت سمت اين روابط نرويد درون دلتان بـه او بد و بيراه ميگفتيد ولي اکنون کـه صدمـه اين کار را خورده ايد متوجه شده ايد اين گونـه روابط حتي اگر بـه ازدواج هم منتهي شود براي سن شما مناسب نيست چه برسد بـه اين کـه به گناه و روابط غير اخلاقي هم برسد و بهره نـهائي آن اين حس بدي هست که شما از شکست عشقي خود خورده ايد ، دوست من ، عشق بايد خودش بياد و اکنون اين تجربه را داريد کـه عشق يکطرفه اسراف محبت هست ، چاهي کـه خودش آب نداشته باشد را نميتوان دستي درون آن آب ريخت و اگري شور و عشقي درون دلش نداشته باشد هر چه براي او خرج کنيد فايده ندارد و آخرش خواهد رفت
گذشته ها ديگه گذشته تجربه معلم بي رحمي هست که اول امتحان ميگيرد بعد درس ميدهد ، بـه زندگي عاديتان برگرديد و توکلتان بـه خدا باشد و با خودتان عهد ببنديد از اين بعد فقط خودتان را براي همسر آينده تان حفظ کنيد و بر روي خوش اخلاقي خود کار کنيد البته ساده و گولو نباشيد ،ي کـه اخلاق داشته باشد اگر پول هم نداشته باشد ، اگر چهره زيبا و تيپ آنچناني هم نداشته باشد اطرافيانش دوستش دارند وبه او عشق ميورزند ،ي کـه رابطه اش را با خدا درست کند ، خدا رابطه مردم با او را درست ميکند

 بهزاد کریمـی : من که تا حالا نداشتم اما تمايل زيادي داشتم ک باداييم رابطه داشته باشم اما دارم خودموکنترل ميکنم ولي زورش بيشتره چکار کنم

جواب سوني کارت بيست : شيطان کـه دستي را نميگيره و کشان کشان بـه محيط گناه ببره ، انسان خودش ميره دنبال آن و اگه شرايطش را ايجاد نکنيد گناهي هم صورت نميگيرد ، يادتان باشد زنا جوان مرگي را درون جامعه زياد ميکند

  عاشق : سلام.مشکل من اين مسايل نيست.مشکل من اينـه کـه با عشقم هشت ماهه عقد کرديم.و از وقتي کـه عقد کرديم هروز رابطه جنسي از معقد داريم.دوتايي معتادش شديم.
ميخوايم بـه طور کلي کنارش بزاريم اخه من از اين دل درد و کمر درد و شکم درد خسته شديم مخصوصا مجبورم هروز برم حموم غسل بدم واسه نماز.چيکار کنم تورو خدا بگيد

جواب سوني کارت بيست : نزديکي ي هم از لحاظ پزشکي منع ميشود و هم از نظر شرعي کراهت شديد دارد و اگر با عدم رضايت همسر باشد کلا حرام هست ، با اين روش هم مجاري ادراي مرد آلوده شده و به کليه ها آسيب ميزند کـه خيلي خطرناک هست و هم زن دچار برخي مشکلات مانند همان مواردي کـه به آن مبتلا شده ايد يا حتي عدم نگهداري مدفوع دچار ميشود کـه شديدا آزار دهنده هست و فرد ناخواسته لباسش آلوده شده و مکررا بوي مدفوع از وي بـه مشام ميرسد ، ضمن اينکه شايد يکي از دلائل وجوب غسل اين هست که فرد دچار افراط درون رابطه جنسي نشود چون علاوه بر اعتياد آور بودن آن بنيه و سلامتي مرد را مختل ميکند و کلا افراط و همچنين تفريط درون هر کاري مذموم هست و اسلام دين تعادل است

 فاطمـه : سلام من ي پانزده ساله هستم کـه ازسيزده سالگي بالغ شدم مدتيست کـه گرايش شديدي بـه جنس مخالف وازدواج دارم. از. دوس پسر واين چرت وپرتهاهم خوشم نمياد دوست دارم از راه ازدواج رابطه. داشته باشم. بـه مادرم کـه يکبار گفتم خنديد وگفت توهنوز خيلي بچه هستي ظاهرت هم از سنت کمتر نشان ميدهد راست هم ميگويد اما ممن نميتوانم اين احساس را مـهار کنم بطوري کـه هنگام خواب بالش بغل ميکنم از خودارضايي هم بدم ميايد شما ميتوانيد مرا راهنمايي کنيد؟

جواب سوني کارت بيست : غريزه جنسي قابل کنترل هست و بايد آنرا مديريت کرد ، نـه سرکوب آن صحيح هست نـه پر و بال بـه آن ، سعي کنيد خود را از حالات و موقعيت هاي تحريک کننده دور کنيد ،‌ مثلا برنامـه هاي بدون آنکه حس کنيم بر روي عقايد ما و ترويج آزادي جنسي ، رابطه با جنس مخالف و تحريک غريزه اثر گذار هستند ، برخي خوراکي ها و برخي لباسها و دوست بودن با برخي آدمـها ميتواند تحريک را مضاعف کند بعد بايد از آنـها دوري کرد که تا باعث گسترش اين حالت نشويم ، مشاوران متخصصي هستند کـه بهتر بـه شما کمک ميکنند و اولياي مدرسه آدرس و مشخصات اين مراکز و اشخاص را دارند ، البته لازم نيست براي اولياي مدرسه مشکل را توضيح دهيد فقط آدرس يک مشاور امين و خوب ( الزاما خانم )‌ را بخواهيد

 تانیـا : من کـه این مطالب رو خوندم واقعا حیرت زده شدم یعنی مات و مبهوت شدم این کارا چیـه واقعا . نـه معنیش چیـه بنظرتون ؟؟؟؟؟ پسرایی ک خودشون و مادر دارن چ جوری این کارا رو انجام مـیدن و ابروی ی رو مـیبرن . بنظر من هم تقصیر پسرا ست هم تقصیر ا البته پسرا هم مـیتونن جلوی خودشونو بگیرن ولی دیگه اونم دست خودشونـه من وضع مالی خیلی خوبی دارم و تا حالا هیچی کم نداشتم و از همـه نظر هم ازاد بودم و هرچی ک خواستم برام فراهم شده و تو بهترین مدرسه شـهر مونم درس مـیخونم و واقعا هم بـه درسم علاقه دارم اما این مـیون رابطه ای دارم کـه خیلی پاکه و واقعا هم نمـیخوام از دستش بدم یک ساله کـه با پسری دوست شدم و من الان تقریبا 17 سالمـه . اون پسری کـه من باهاش دوستم از همـه نظر عالیـه از خونواده بگیر که تا وضع مالی اخلاق شعور معرفت و حتی تو درساشم عالیـه و الان هم پشت کنکوریـه و به شدت هم داره درس مـیخونـه و هفته ای یـه بار با هم حرف مـی که تا کنکور شو بده . من طی این یک سال کـه با این پسر دوست بودم تنـها یـه بار دستامون بهم خورده دیگه حتی از نزدیکم با هم حرف نزدیم و خیلی هم دوسش دارم چون پسر خیلی پاکیـه پسرا مـیتونن جلو خودشونو بگیرن اما نمـیخوان . من کـه بهترین ادم رو تو زندگیم دارم وقتی بهم مـیگی تو ناموس منی و نمـیزارم بهت بی احترامـی بشـه وی چپ نگات کنـه بیشتر بهش امـیدوار مـیشم وقتی یک سال تونسته جلوی خودشو بگیره حتما چند سال دیگه هم مـیتونـه . البته شاید دلیل دیگه شم اینـه کـه تو شـهر بزرگی نیستیم . اینجا پر از ه و تا حالا هیچ گونـه بدی رو تو شـهر کوچیکمون ندیدم و امـیدوارم پیدا نشـه . من کـه به زندگی م افتخار مـیکنم چون تاحالا تونستم بهترین ادم رو داشته باشم و خودمو از این بلا ها نجات بدم . امـیدوارم که تا اخرش بتونم اینجوری ادامـه بدمو یـهی بشم کـه مثل همـیشـه تو فامـیل و خونواده بهم افتخار کنن . ا حواستون باشـه شیشـه کـه شکست مـیشـه چسپش زد اما نمـیشـه مثل اول صاف و سالم درستش کرد

 مشاور : با سلام وادب و احترام بـه همـهاني کـه در جستجوي فهم دست حقيقت و زيبايي هستند.بنده سالهاست درون زمينـه نوجوان و جوان و روابط زناشويي مشاوره دادم.خواهشا مشاوره را جدي بگيريد.تکرار ميکنم کنم مشاوره را جدي بگيريد.ممنون.

 رز : سلام من با اين صحبت برخي از دوستان کـه مي گن چادر مانع از تجاوز نيست موافقم . قانون چندان هم طرف خانم ها نيست .
من يه دانشجوي چادري هستم کـه دو سال پيش يکي از خدمـه دانشگاه بيش از حد بهم نزديک شد و چيزي نمونده بود کـه به زور منو ببوسه .
وقتي رفتم شکايت کنم ، قاضي گفت بايد شاهد بياري . آخه کدوم متجاوزي براي کارش شاهد جور مي کنـه .
تو دانشگاه هم بهم گفتن باهاش برخورد مي کنن ولي يه ترم فرستادنش دانشکده ديگه و الان سه ترم برگشته و هر روز با پر رويي بهم زل مي زنـه ، انگار نـه انگار اتفاقي افتاده .
من سالها بود کـه رزمي کار مي کردم . ولي از وقتي فهميدم قانون هيچ جوري باهام راه نمياد ، تصميم گرفتم بـه هيچ عنوان از اين فنون استفاده نمي کنم .
پس شما هم مراقب باشيد .
با تشکر

جواب سوني کارت بيست : شما هم طرف را سير بزنيد و بگوئيد برو شاهد بيار ، کلوخ انداز را پاداش سنگ هست ،‌ ضمن اينکه اتفاقا مردان قانون درون اينگونـه موارد خيلي طرف خانمـها را ميگيرند و حق دفاع مشروع هميشـه محفوظ است

 آرام : من 25 سالمـه و تا حالا با چند نفري رابطه داشتم و از هيچ کدومشون خوشم نيومده ميدونم من مشکل دارم فکر کنم تنوع طلبم يا تو دير ارضام و بعدش بعد مي که تا حالا عاشق نشدم شايد فکر ميکنمي عاشق من نيست عجيبه من پسر رو تحريک ميکنم نميدونم چرا با بقيه ي ا فرق دارم فکرم و عقايدم درواقع عاشق م ولي گير کردم بين سنت و مدرنيته نميدونم چه جوري يه رابطه ي سالم داشته باشم و بدون اين قسمت سنتيه شخصيتمـه و از يه طرف ديگه اعتقاد دارم بايد باي کـه ازش خوشت مياد کني بي دغدغه و زندگي ارزش غصه خوردن نداره و بايد لذت ببري درون ضمن درسمم خوندم و شاغلم هستم و يه چيز ديگه نميتونم بـه طرف مقابلم دروغ بگم بـه هيچ عنوان مثلا اگه از من بپرسه داشتي ميگم اره و به نظر خيلي ها اين ..انـه هست ولي من معتقدم مرد ايده الم منو بايد بخاطر خودم دوست داشته باشـه بخاطر اون چيزي کـه هستم نـه اون چيزي تظاهر ميکنم بـه نظرتون بايد چيکار کنم چه جوري اين تناقضات رو با خودم حل وفصل کنم چه جوري ؟

جواب سوني کارت بيست : اولين قدم مـهمترين قدم هست و همين کـه فهميده ايد مشکل داريد و به دنبال جستجوي راه رفع آن هستيد مـهمترين قدم را برداشته ايد ، اينکه انتظار داشته باشيد مرد واقعي زندگيتان از شما بپرسد کرده اي و شما بگوئي بله و او همچنان شما را دوست داشته باشد و مرد زندگيتان باقي بماند انتظار مطلوبي نيست ، متاسفانـه غريزه جنسي بـه قول بزرگي حالتش دريا صفت هست و هر چه اطاعت شود سرکش تر ميشود و تنوع طلبي بدترين آفت رابطه جنسي محسوب ميشود و يکروزي حس ميکنيد تبديل بـه يک معتاد جنسي شده ايد و حتي همان مردان بي بند و باري کـه از شما سوء استفاده ميکنند با عرض معذرت بـه شما ميگويند زن!! و اين بدترين حرفي هست که بـه يک زن ميتوان گفت ، بعد قبل از آنکه درون اين گرداب فرو رويد ترمز را بکشيد و با کمک مشاوره اين مشکل و تضاد را برطرف کنيد و خدا را وسيله اصلاح خودتان بدانيد ، دنيا و زندگي آنقدرها هم ارزش ندارد کـه بخاطر هر لذت زودگذري انسان هر کاري را انجام دهد

 ممد آقا : سلام من متاهلم ولي اصلا حالم خوب نيست اين ا رو تو خيابون ميبينم مخم هنگ ميکنـه هر روز هم دارم بدتر ميشم برام دعا کنيد اون دو رکعت نمازي هم کـه به کمرم مي فايده نداره جديدا هم کـه به اين داستانـهايه ي معتاد شدم. قبلا هم يه کار خيلي بدي کردم کـه وقتي بهش فکر ميکنم..... زندگيه گندي دارم بچه ها.

جواب سوني کارت بيست : هري ممکنـه يک جائي پاش بلنگه و مدتي کارهاي اشتباه ه ولي مـهم اينـه کـه بدونـه کارش اشتباه هست و از خدا بخواد نجاتش بدهد و خودش هم يک کاري ،‌ تلاشي ،‌ حرکتي چيزي انجام بدهد و برود بـه سمت توبه ، مـهمترين کار اين هست که ابزار گناه را از خودتون دور کنيد ، اگه هست نفروشيد بـه يکي ديگه بلکه بدون تامل و خيلي راحت بشکنيدش چون بد براي همـه بد هست ،‌ اگه اينترنت هست فيلترنخريد و اگه داريد حذفش کنيد ،‌ اگه تنـهائي هست خودتون را بندازيد وسط جمعهاي خانوادگي و فاميلي ، اگه چشم چروني هست بدونيد کـه خدا وعده داده چشم گنـهکار را از آتش پر ميکنم بعد بترسيد از خشم خدا و در عوضش گفته بـه ازاي هر چشمي کـه از نامحرم ميبنديد اگه چشم بـه زمين دوختيد بـه اندازه ريگهاي زمين ثواب و حسنـه براتون مينويسم و اگر بـه آسمان چشم دوختيد بـه اندازه ستارگان آسمان ، خودتون ببينيد چقدر ميشـه ، اگر هم بـه حد اعتياد رسيديد علاوه بر انجام اين کارها بـه ( انجمن معتادان جنسي گمنام )‌ بپيونديد کـه کارشون درمان اين موارد هست ،‌ تو گوگل اين اسم را سرچ کنيد نمايندگي شـهرهاي مختلف را پيدا ميکنيد

 بنده‏ ‏بی‏ ‏سر‏ ‏و‏ ‏پا‏ ‏خدا : یـاحسین‏ ‏‏(‏ع‏)‏‏ ‏این‏ ‏چیزها‏ چه‏ ‏که‏ ‏شما‏ ‏برادرا‏ ‏ا‏ ‏مـیگید‏ ‏چه‏ ‏فرهنگیـه‏ ‏برامون‏ ‏ساختن‏ ‏‏ ‏بیشتر‏ ‏به‏ ‏یک‏ ‏محیط‏ ‏حیوانی‏ ‏مـیمونـه‏ ‏حتی‏ ‏بد‏‏تر‏ ‏از‏ ‏حیوانات‏ ‏مـیمونـه‏ ‏چون‏ ‏حیوان‏ ‏هم‏ ‏این‏ ‏کارهارو‏ ‏نمـیکنـه‏ ‏مثلا‏”‏‏ ‏کدوم‏ ‏حیوانی‏ ‏خود‏ ‏ارضای‏ ‏مـیکنـه‏ ‏اینا‏ ‏همش‏ ‏به‏ ‏خاطر‏ ‏اینـه‏ ‏که‏ ‏از‏ ‏خدا‏ ‏دو‏ر‏ ‏شدیم‏ ‏از‏ ‏دین‏ ‏وفرهنگ‏ ‏اسلامـی‏ ‏دور‏ ‏شدیم‏ ‏از‏ ‏قرآن‏ ‏دور‏ ‏شدیم‏ ‏از‏ ‏شـهدا‏ ‏دور‏ ‏شدیم‏ ‏از‏ ‏امام‏ ‏زمان‏(‏عج‏)‏‏ ‏دور‏ ‏شدیم‏ ‏از‏ ‏مساجد‏ ‏و‏ ‏بسیج‏ ‏وههیئتها‏ ‏دور‏ ‏شدیم‏ ‏از‏ ‏‏ ‏دین‏ ‏داری‏ ‏دور‏ ‏شدیم‏ ‏بچه‏ ‏تورو‏ ‏به‏ ‏خدا‏ ‏بیـاییم‏ ‏‏ ‏برگردید‏ ‏دنیـای‏ ‏که‏ ‏یـه‏ ‏روزی‏ ‏همـه‏ ‏‏خوشی‏ ‏هاشو‏ ‏‏همـه‏ ‏همـه‏ ‏مدارک‏ ‏دانشگاهیشو‏ ‏همـه‏ ‏پولشو‏ ‏باید‏ ‏بزاریم‏ ‏ببریم‏ ‏با‏ ‏یک‏ ‏کفن‏ ‏ارضششو‏ ‏نداره‏ ‏تو‏ ‏رو‏ ‏خدا‏ ‏به‏ ‏دین‏ ‏برگردید‏ ‏به‏ ‏مساجد‏ ‏برگردید‏ ‏دستتان‏ ‏تو‏ ‏دست‏ ‏شـهدا‏ ‏بزارین‏ ‏الهم‏ ‏دور‏ ‏الله‏ ‏العان‏ ‏هم‏ ‏که‏ ‏شـهدای‏ ‏گمنام‏ ‏خودشون‏ ‏اومدن‏ ‏تو‏ ‏شـهر‏ ‏برین‏ ‏باشون‏ ‏رفیق‏ ‏بشین‏ ‏وقرار‏ ‏بزارین‏ ‏به‏ ‏خدا‏ ‏کمکتون‏ ‏مـی‏ ‏کنند

 ماهرخ : هر دو طرف مقصرن. ولي من هرگز بـه خاطر ارضا جنسي پسرا چادر بـه سر نميکنم. اين حق هست كه هرجور دلشون ميخواد لباس بپوشن. ممنونم

جواب سوني کارت بيست : وقتي هم شوهر کردي و سر و بدن عريان ا عقل شوهرت را دزديد و زندگيت از هم پاشيد همين قدر شجاعانـه ابراز عقيده ميکني ؟ وقتي بفهمي شوهرت مدتهاست يکجا قلبش گير اين عشوه هاي هاي بي حيا شده باز هم با اين طرز فکرت حال ميکني ؟ شما حق نداري هر جور دلت خواست لباس بپوشي اونکه تو را آفريده و اسمش خداست حق داره تعيين کنـه چطور بپوشي ، مردها هم بگويند ما نميخواهيم و شلوار بپوشيم و همينطور عريان دوست داريم بيائيم تو خيابون و زنـها نگاه نکنن ، اين کار عاقلانـه هست ؟ اينطوري کـه ديگه بهش نميگن دنيا و اجتماع ميگن طويله

 دنیـا : من يه 15 ساله ام يکيو دوست دارم کـه 20 سالشـه که تا حالا هم باکساي زيادي بوده اما من با وجود دونستنش چند هفته باهاش دوست بودم که تا اينکه گفت نميتونم جلوي نيازامو بگيرم منم وقتي بهش جواب منفي دادم تموم کرديم من بابت اين موضوع خييييييييييلي اعصابم داغون بدتر از اون اکثرا بـه طور تصادفي ميبينمش خواهش ميکنم کمکم کنيد

جواب سوني کارت بيست : شما اگه بر اثر احساسات پاک و عاشقانـه تو پانزده سالگي وارد اينکارها بشويد که تا اون پسر از شما خوشش بياد کـه نخواهد آمد وقتي بيست ساله شدين ميبينيد احتمالا شدين يک و بين دوستان همون آقا دست بـه دست ميشويد ، اگه اين فرد کـه ميدانيد تو بغل زنـهاي هرزه مختلفي خوابيده ايدز و هپاتيت را بهتون منتقل کرد ديگر چه کار ميتوانيد بکيند يا اگر بکارت تان را از بين برد چطور ميخواهيد ازدواج کنيد ، چنين آدمـهاي هرزه اي لياقتشان همان زنـهاي هرزه هستند نـه هاي پاکي کـه بخاطر عشق و احساسات تو دام اين مردان هرزه و لجن مي افتند ، خداوند درون قرآن براي اکثر کارهاي بد ميفرمايد آنرا انجام ندهيد ولي براي رابطه نامشروع ميفرمايد نزديکش هم نشويد چون مثل گرداب آدم را تو خودش ميکشـه

 reza : چند روز قبل درون اتاق نشسته بودم وبازي دانلود مي کردم ان روز فقط مادرم و داييم درون خانـه بود مادرم براي ملاقات همسايه مان بـه خونـه انـها رفته بود وفقط من و داييم درون خانـه بوديم من نشسته بودم کـه يک دفعه داييم وارد اتاق شد ودرخواست کرد من گفتم نـه درون اتاق را بست و مجبورم کرد من نمي دانستم چي کار کنم من12 سال دارم ونمي خواستم والدين من چيزي بدانند مجبور شدم بله را گفتم ، من بايد حالا چي کار کنم

جواب سوني کارت بيست : سعي کنيد از او دوري کنيد و با او تنـها نمانيد اگر درخواست زشتش را تکرار کرد تهديد کنيد کـه آبرويش را ميبريد و به پدرش و مادرتان موضوع را ميگوئيد ، اگر مانند حضرت يوسف و ساير عرفائي کـه بخاطر مقاومت درون مقابل همين کار بـه مقامات بالاي الهي رسيدند فکر کنيد از تهديدات او نميترسيد و به خدا توکل ميکنيد ، از مکر و دشمني شيطان بترسيد کـه قسم خورده همـه ما را با آلودگي گناهان نابود کند و نزديک زنا نشويد کـه فقر و مرگ جواني از عواقب اين گناه زشت هست ، و بابت اين گناهي کـه کرده ايد از خدا مصرانـه تقاضاي بخشش کنيد ، فقط خدا خدا خدا ، او کمک ميکند

 ملیکا 16 ساله : من خودم چادریم فوق العاده اممعمولی مـیرم بیرون ولی خداییش مردا غیرتشون یـادشون رفته دمشون گرم اونایی کـه ناموس محلشون ناموس خودشونـه بـه هرحال هرجایی خوب وبد هست خدا بـه هممون رحم کنـه

 پروانـه : سایت خیلی خوبیـه فقط ای کاش چند که تا هم عکنار این مطلب ها مـی گذاشتید.

 ساغر............. : سلام من17سالم ازدواج کردم ولي عاشق شوهرشوهرمم 4بار بدنم را لمس کرده اخه همو دوست داريم رابطمون مخفيه خيلي دوستش دارم نميتونم فراموشش کنم کمکم کنيد

جواب سوني کارت بيست : اگر نفستان را مـهار کرديد کـه به نفع خودتان و همسرتان و آن آقا و همسرش و آبروي پدر و مادر خودتان هست ولي اگر بـه دنبال دل بخواه هاي خودتان آنـهم اينجور موارد بسيار زشت رفتيد خدا اول فرصت ميدهد که تا توبه کنيد و با شرمندگي بـه درگاه خدا برگرديد و پس از ناگهان چنان آبرو ريزي و بلائي بـه سر شما نازل ميکند کـه نـه راه بعد داشته باشيد نـه راه پيش ، بعد از خدا پروا کنيد و به زندگي خود بچسبيد و کلا فکرتان را که تا آمد بـه سمت آن آقا برود بـه چيز ديگري سريعا مشغول کنيد کـه آلوده اين کارها نشويد ، درون همين حد رابطه نيز گناه فاحشي مرتکب شده ايد کـه حد شرعي شلاق دارد و بترسيد از اينکه خدا پرده آبرويتان را بريزد ، خدا درون قرآن مي فرمايد بـه فحشا نزديک نشويد ؛ نميگويد فحشا نکنيد ميگويد حتي نزديک نشويد چون شيطان کـه قسم خورده انسانـها را نابود کند با تحريک احساسات و به روشـهاي ماهرانـه انسان را بـه سمت اين گرداب ميکشد و ناگهان متوجه ميشود کـه آلوده بـه گناه بزرگ و فاحش زنا شده هست ، از خدا و نابود شدن زندگيتان و رفتن آبروي خود و خانواده تان بترسيد

 سجاد : اگه ا حجابشون رو رعايت كنندهم براي خودشون درون اين گونـه مواردخوبه وهم پسرا تحريك نميشن

 فائزه : من با پسري کـه قبلا دوست بودم و الان 13روزه کـه باهاش تموم کردم اون پسر دوست برادرم بوده من ميترسم کـه از گوشي برادرم عهايم رابرداشته و پخش کرده چيکار کنم؟

جواب سوني کارت بيست : آخر عاقبت دوستي هاي نامشروع اين مکافات ها و دردسرها هست و حتي چه خونـهائي کـه سر اين رابطه ها بـه زمين ريخته نشده هست ، اگر الان فهميدين کـه کار خوبي نيست اول اينکه سعي کنيد رابطه تون را با خدا نزديک کنيد و از اينگونـه رابطه ها خودتون را پاک کنيد و دوم اينکه تهديدش کنيد کـه اگر اين کار را ه درون اداره آگاهي ازش شکايت ميکنيد و واقعا روزگارش را سياه ميکنند

 فائزه : من 15سالمـه و 5 ساله کـه با يه پسره دوستم و اون هي ميگه بيا با هم کنيم و من اصلا از اين کارا خوشم نمياد. لطفا بگيد چيکار کنم؟

جواب سوني کارت بيست : خدا درون قرآن ميفرمايد نزديک زنا و روابط نامشروع نرويد ، دقت کنيد نميگه زنا نکنيد ميفرمايد حتي نزديکش نرويد چون مثل يک گرداب آدم را تو لجن خودش ميکشـه ، شما اگر درون اين سن کم بـه سمت اين روابط برويد چند سال بعد متوجه ميشويد با عرض معذرت مثل يک با شما برخورد ميکنند و هر وقتي سوء استفاده اش را از شما کرد شما را دور مي اندازد و از شما فرار ميکند و اين براي کرامت و شخصيت بانوئي چون شما جالب نيست ، اگر درون همين اينترنت جستجو کنيد خاطرات بسياري مانند داستان خود پيدا ميکنيد کـه با کلک و ترفندهاي مختلف ي کـه مايل بـه اينکار نبوده توسط دوست پسرش بـه محلي کشانده شده و چندين نفر از دوستان آن پسر بـه آن خانم تجاوز گروهي کرده اند و شخصيت و حيثيت او را لکه دار کرده اند ، بعد بهترين کار اين هست که اينگونـه روابط را از زندگي خود دور کنيد که تا زماني کـه با همسر واقعي خود شرافتمندانـه و با عشق رابطه جنسي داشته باشيد

 حجاب : این همـه گفتیم م حجابت یک بار هم بگیم برادرم نگاهت.......

 مشاور من : با سلام و ادب خدمت همـهاني کـه به اين سايت سر ميزنن.يه جمله هميشـه يادتون باشـه اونم اينکه.آيا کاري کـه ميکنم درسته؟؟؟
از خودتون بپرسيد بذاريد وجدانتون بهتون جواب بده .اگه خلافش عمل کني صد درون دصد پشيمون ميشي.حالا براي اينکه از سرسره بدبختي لذت نبري .ميتونم دوستانـه بـه عنوان يه مشاور بهتون کمک کنم.موفق باشيد.

 سارا : خطاب بـه اقای فرهاد اولا همـه ا این طوری نیستن دوما شما پسرا هستید کـه ول کن ا نیستیدو همـیشـه فکرای شیطونی دارن اصلا استاد شیطونن سوما قبل ازاین کـه این مزخرفاتو مـینوشتی مـیشستی قبلش فکر مـیکردی کـه یعنی وت هم اینطورین.چهارما اگر این چیزا تو خونواده شما هست چرا فکر مـیکنید همـه هم مثل خودتونن پنجما واقعا برات متاسفم

 مجید خ : واقعا جالب هست ا لباسهای بدن نما مـی پوشند و پسرها را متهم مـیکنند

 حمـید : خیلی خوبه

 سحر : سلام من چند وقت پيش با پسري دوست بودم من از را تلفني دوست شدم... او شب ها با پيام هاي ي تحريک ميکرد و ادعا ميکرد کـه نماز خوان است....واين کار گناهي ندارد.... الان ازش جداشدم ولي ديد بدي نسبت بـه افراد نمازخوان و مومن دارم....

جواب سوني کارت بيست : اول از همـه بايد بدانيدي کـه گناه ميکند مومن محسوب نميشود بـه قول آيت الله بهجت کـه مي فرمودند درون قرآن هست کـه نماز از فحشا و منکر باز ميدارد وليي کـه نمازش او را از فحشا و منکر باز نميدارد نمازش نماز نبوده هست وگرنـه مومن حتي از فکر گناه هم حذر ميکند و مراقبت ميکند چه برسد از اينکه مرتکب گناه شود و گناه را هم کوچک بشمارد

 م : وقتی فقز نباشـه ....... بگین

 فرهاد : خودا پاميدن و با پسرا ميرن جاهاي خلوت خوب کمتر پسري ميتونـه جلوي خودشو بگيره ا ن کـه باعث تحريک شدن پسرا ميشن وقتي هم کـه اتفاقي ميوفته مظلوم نمايي ميکنن و همشو بـه گردن پسر بخت برگشته ميندازن خيلي شيطون صفتن اينجور ا

 ح مزادیمن : عالی بود

 فرزانـه : سلام ي مدت هست کـه وقتي بسر عموم رو ميبينم بـه چشمام زول ميزنـه که تا نگاش کنم بعد زبونشو ميارخ بيرون دور لبش ميچرخونـه نميدونم چه مفهومي داره نميدونم بـه کي بگم بـه عموم بگم؟چطور بگم؟کمکم کنيد واقعا ناراحتم بوششمم هم بد نيست

جواب سوني کارت بيست : سعي کنيد از او دوري کنيد و فقط درون جمع خانواده باشيد که تا عفت شما لکه دار نشود

 افسرده : سلام من ي26ساله وشاغلم تو22سالگي پسرجووني کـه همسن خودم بودتومحل کارم مشغول بـه کارشدهردومون دورازخانواده هامون بوديم اون پسربعداز2ماه پيشنـهاددوستي دادکه باهاش بدرفتارکردم کـه روبه پيشنـهادازدواج دادکه بازم جدي نگرفتم اين کاراش بـه واسطه گري همکارفاميل دوست واشناادامـه داشت دراين ميان همش بهم بـه بهانـه هرچي مسيج ميدادهمکارخوبي بودنمازخون بااخلاق منم متاسفانـه بـه رابطه تلفني باهاش ادامـه دادم چندبارکه باهاش تنـهابودم چه سرکارچه جاي ديگه رفتاراي بدي ازخودش نشون ميدادولي من حتي جلوش چادرمودرنمياوردم خيلي نصيحتش ميکردم کـه اين کارش گناهه ولي اون ادامـه ميدادکه من محل کارموتونستم عوض کنم متاسفانـه فکرميکردم اون عاشق منـه ومن عاشق اون.به رابطه تلفنيمون ادامـه ميداديم اونم چندباراومدخاستگاري کـه خانواده خودش بيشترمخالف بودنداوناتفاوت فرهنگي زيادي باماداشتن ولي من فکرميکردم چون اين پسربهم دست زده ومنوبوسيده محکومم کـه باهاش ازدواج کنم اون پسرچندباراصرارميکردکه منوببينـه منم متاسفانـه بااصرارهاوتهديدهاي زيادش قبول ميکردم کـه هربارکارش همين بوددست زدن بوسيدن.درسته منم عاشقش بودم دوست داشتم ببوسمش ولي هميشـه بـه گناهش فکرميکردم وازاين کارفرارميکردم ديگه عذابم ميدادبهم مسيجاي ميدادروانم روبهم ميريخت همش فکرميکردم بهم تجاوزشده تصميم کرفتم فقط باخودش ازدواج کنم بلاخره خانوادم رضايت بـه ازدواج من واون رو2روزقبل عقداونابه بهانـه مـهريه زيادبهم زدن همـه تعجب من واقعه چيزي کم نداشتم خيلي بهم ريختم برام نميتونستم بپذيرم وبدتراطرافيانم کـه ازاين مساله استافاده بهينـه ميبردن پسره يکماه بعدنامزدکردودوباره بهم زد.ولي من هنوزنتونستم خودم روبخاطراين اشتباهم ببخشم فرصت ازدواج خوب برام هست ولي من همش فکرميکنم لياقت يه زندگي خوب روندارم ويه ادم خيانت کارم وکاراي اون پسره روهم نتونستم کامل ازيادببرم اون چسره هنوزبهم مسيج ميده وحالم روميپرسه بااينکه بدجوابش روميدم ولي نميتونم اصلابهش جواب بدم احساس ميکنم غرورم روشکسته دوست دارم تلافيشوسرش دربيارم توروخداراهنماييم کنيدچيکارکنم؟

جواب سوني کارت بيست : هري ممکن هست دچار اشتباهاتي بشود ولي مـهم اين هست که اشتباه را با اشتباه جبران نکند ، بگذاريد و بگذريد و از درگاه خدا طلب مغفرت کنيد کـه او آمرزنده و بسيار مـهربان هست و آن شخص را هم کلا کنار بگذاريد و حتي بـه او فکر نکنيد انشاالله خدا يکي بهتر از اون نصيبتون ميکنـه ، بـه خود خدا توکل کنيد نـه بـه بنده هاي خدا

 فرشته خاکی : خاک برسرتون کـه نميتونين جلوتونو بگيرين من از اين متنفرم کـه ارتباطي جنسي زياده بعد پسراي بيشعور چطور ميتونن با اين کـه مادر و دارند تن بـه اين کار بدهند ......

 :( : اخه چرا حتما اینجور باشـه ای کاش خدا هیچ وقت همچین حسی رو بـه ادم نمـیداد که تا ادم بخاطرش دست بـه هر کاری نزنـه و کلی گناه نکنـه اخه واسه چی؟؟؟خداییش خودتون بگین پاک ترین ادما هم فکرشون بعضی وقتا منحرف مـیشـه چون یـه غریزه هست کاریش نمـیشـه کرد

 ٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠٠ : سلام بچه ها منم م 13 سالمـه يه روز يه پسره از بغلم رد شد دوباره دو روز بعدش هم همينطور يه روز يه اتفاقي افتاد كه اون و من شمارمونو بهم داديم حالا اون بهم پيشنـهاد داد كه ........... منم قبول نكردم و باهاش قهرم منم عاشقشم نميتونم تركش كنم كمكم كنيد

جواب سوني کارت بيست : مراقب باش فريب نخوري چون بعد از استفاده مثل يک دستمال چرک پرتت ميکنند از زندگيشون بيرون ، ي را ميشناختم کـه در سن و سال تو با پسري حدود بيست ساله دوست شده بود و اين دوستي بـه کشيده شد و بعد بين دوستان پسر دست بـه دست ميشد و آخرين خبري کـه از او دارم اين هست که شده هست ، همان دوست پسر نارفيقش ميگفت آنقدر چهره اش شکسته و زشت شده هست که حالم بـه هم ميخورد نگاهش کنم ، اين نتيجه شروع با يک هوس و ادامـه راه کج و عادت بـه اينکه هر شب درون آغوش هرزه اي بخوابد ، دوست داري شوي بفرما راه باز هست ، اگر هم هنوز بـه اين راه قدم نگذاشته اي حتي نزديکش هم نرو و اگر قبلا گرفتارش شده اي خودت را سريعا بيرون بکش کـه روز بـه روز بد از بدتر ميشود

 ahmadreza : من ميگم ا بدن چون پسرا رو تحريک ميکنن بعدشم تو کـه پسر رو نميشناسى باهاش جاى نرو کـه بهت تجاوز بشـه...

 ایراندخت پارسا : من درون خانواده ازاد و غبر مدهبي ولي پايبند بـه اصول اخلاقي بزرگ شدم. که تا به حال بـه من تجاوز نشده و به مردهاي هوسران باج ندادم. (نـه بـه حجاب و نـه بـه ظاهر ربط داره ) چرا تو استخر هاي عمومي اروپا تجاوز نميشـه بهي؟(اروپا هم زياد رفتم) /////////تقصير مردهاي کثيف و هوسران وعقده اي و حيوان صفت کـه از اعتماد ان جوان سوء استفاده ميکنن.(که خدا جوابشون رو ميده و ممکنـه سره و مادرو شون و خودشون بياد) مـهم اينـه کـه انسان چه قدر فرهنگ و شعور داشته باشـه.(اخه مرتيکه مياد ميگه من بـه يکي تجاوز کردم.(خاک برسرت حيوان) راستي وکيل هم هستم و تا حالا چند که تا مرد متجاوز رو هم بردم بالاي دار / و حال بقيشون رو هم ميگيرم.(هاي گلم بـه اکثريت مردها نميشـه اعتماد کرد) براي خودتون ارزش قائل باشيد

 سامان رشیدی : من عاشق دونفرشدم 16سالمـه بـه بلوغ زودرس رسيدم نميدونم چيکارکنم شب وروزم شده گريه من عاشقم عاشق چيکارکنم

جواب سوني کارت بيست : شانزده ساله کـه بلوغ زود رس نيست ، ضمن اينکه بلوغ 15 سال قمري هست يعني حدود 150 روز کمتر از 15 سال شمسي و اکثر افراد هم معمولا بين سن 13 که تا 15 بـه بلوغ ميرسند و بستگي بـه محل زندگي ، نحوه زندگي ، عوامل ارثي و نژادي دارد و ثابت نيست ، زود عاشق شدن و زود فارغ شدن درون اين سنين عادي و قابل رخ هست و جاي نگراني نيست فقط بايد مواظب باشيد بـه گناه و راههاي نامناسب کشيده نشويد همواره از خدا بخواهيد خودتون و دينتون را حفظ کنـه و خيلي هم فکرتون را درگير اين مسائل نکنيد ،‌اين چيزها براي همـه بوده و تا آخر دنيا هم خواهد بود ، کاري هم بـه بدي ها جامعه نداشته باشيد و سعي کنيد خودتون را حفظ کنيد درون جواني پاک بودن شيوه پيغمبري هست ، ورنـه هر گبري بـه پيري ميشود پرهيزکار

 سلام : سزای زنا کار آتش هست توبه کنید و از امام حسین(ع) کمک بگیرید رد خور نداردخیر دنیـا و آخرت بر سرتان مـیبارد.موفق باشد براتون دعا مـیکنم.

 تلسفتاسف : خیلی ناراحت شد فکرشم نمـیکردم اوضاع اینققدر خراب باشـه شکر خدا هرگز تو این 30 سال واسم اتفاقی نیوفتاده البته هم خیلی مواظبم هم جای نادرستی قرار نمـیگیرم کـه بعدش پشیمون بشم شما هم جای نادرست موقع نادرست قرتر نگیرید

 فففف : تجاوز خیلی بد امـیدوارم عبرت بگیرید

 اسدی : زشته نکنید ازاین کارا آخروعاقبت نداره

 مـهدی ناری : من یباربهی تجاوزکردم الان مـیبینم چگونـه معذرت بخوام کـه ناراحت نشـه خیلی وقته توبه کردم

 فاطمـه ... : واقعا کـه اين چه حسيه کـه برا ما انسانا گذاشتن؟من هميشـه با خود ارضايي درگيرم حتي چند بار بـه با بابام فک کردم اخه چرا با داداشم توي بچگي يه کارايي ميکرديم از اون وقت.....

جواب سوني کارت بيست : خيلي مراقب خود باش ، چندين بار بـه نقل از بزرگواري گفتم بازهم تکرار ميکنم ، غريزه جنسي غريزه اي دريا صفت هست و هر چه اطاعت شود سرکش تر ميشود ، مبادا با محارمت رابطه جنسي برقرار کني کـه عقوبت سختي دارد و حکمش هم مرگ هست ، اگر واقعا فشار روت هست زودتر ازدواج کن يا اگر سن و شرايطت اجازه نميدهد با مرجع تقليدت هماهنگ کن براي ازدواج موقت و اگر اجازه دادند اينکار را ولي نـه بـه شکلي کـه آينده و ازدواج دائمت مورد خطر قرار بگيرد و مشکل دو که تا شود ، بـه هر حال با توکل واقعي و عميق بـه خدا مراقب شيطان و رابطه نامشروع با محارم باش کـه بدترين راه ممکن است

 سهند اورمـیه : سلام من خودم بقدري حشريم کـه الان ي سوار ماشينم م همونجا مي...... تقصير من نيس حشريم فقط فرهنگ جامعه

جواب سوني کارت بيست : اگر اين غريزه مفيد کـه در شما سرکشي ميکند را جمعش نکنيد دير نخواهد بود کـه سرتان را بالاي دار ببرد و دنيا و آخرتتان را نابود کند ، خود دانيد

 ارزو : کی مـیگه تجاوز تو ایران کمتر از کشورای دیگست؟؟؟ اصلا هم اینجور نیست منبع دقیقی وجودداره؟تو ایران بخاطر ابرو و اینکه نشون بدن کشورمون مردم دینداری داره سرپوش مـیزارن.شما واقعیتو نمـیدونی چون اماردقیقو نداری

 مـهشيد : جند روز بيش بسر دايم با بسر خالم بـه زور بـه من تجاوز كردن ميخام خود كشي كنم

جواب سوني کارت بيست : موضوع را با يک کارشناس و مشاور خانواده خانم مطرح کنيد هر چند نظر شخصي من اين هست که سکوت افراد را جري تر ميکند اگر از کار خود پشيمان نباشند و حتي بخواهند آنرا تکرار کنند

 زیبا : نظرات خيلي خوبي بود من خودم بـه دليل اينکه خوشگل وزيبا هستم بهم پيشنـهاد ميدن ولي من قبول نمي کنم ومي ترسم برم با اينکه خيلي دوست دارم باي کـه دوستش دارم داشته باشم وخيلي داغي هستم اميداوارم هميشـه بمونم وپسرا براي طرف من نيان

جواب سوني کارت بيست : مطمئن باشيد پسراي اطرافتون فقط با ذهنيت دور و بر شما پر پر ميزنن و اگر اين نبودي حال شما را هم نميپرسيد ، زودتر ازدواج کنيد و خودتان را نجات دهيد و حتي که تا قطعي نشدن ازدواج و عقد هم با طرفتون رابطه جنسي پيدا نکنيد چون بسيار هستند اني کـه فريب وعده هاي ازدواج را خوردند و بکارت خود را از دست دادند و هم اکنون عزا گرفته اند کـه ديگر نـه راه بعد دارند نـه راه پيش و نـه مايلند رابطه نامشروع داشته باشند و نـه ديگر ميتوانند ازدواج کنند ، بـه خدا پناه ببريد و زودتر ازدواجي مناسب کنيد

 هانا : سلام اول مرسی از توصیـه های خوبتون کـه اگه بهمون تجاوز شد چیکار کنیم از صمـیم قلب ارزو مـیکنم خدا اون روزو برایی نیـاره....
اکثرا تقصیرو انداختین گردن ا اما بی انصافی نیست؟
خدا تو قران اول بـه مرد مـیگه نگاتو نگه دار.قبول ا هم حتما پوشش متعارف و مقبولی داشته باشند اما اقایون نیز...
دیگه اینکه من سالها اسیر دست خ.ارضایی بودم...هنوزم شاید اما یجورایی تو ترکم..لذتی دیگه نداره برام..از و رابطه زناشویی چندشم مـیشـه...
این خیلی بده...اما واقعا نمـیفهمم چرا این کارو مـیکنم...
فکر رابظه داشتن با یـه مرد دیگه یـا با دیگه حالمو بهم مـیزنـه اوقت با خوندن داستان سمسی
هر سری از بین مـیبرمشون اماوقتی اون حس دیوونـه وار مـیاد از خود یخود مـیشم و بعدش ....
فقط خدا کمکم کنـه
برام دعا کنین

 بیست : بده

 مـهندس مکانیک 26ساله : براي تمام عزيزاني مورد اين مسائل قرارگرفته اند کمال تاسف دارم و اين را بدانيد هيج انساني اجتماعي بدون خطا نيست حتي خود بنده مـهم اين هست که بفهميم اشتباه کرديم و حالا تو مسير درستش قرار بگيرم و تاحمل و صبر براي جبرانش داشته باشيم .حتما بخشيده ميشيم خداند خودش وعده داده کـه همانا خداوند هرگز درون وعده اش تخلف نميکند دوستان من مطمئن باشيد

 ان درمانده :

???? ???? ???? ???? :

 رضا : سلام.
من وقتي يه طفل بودم حدود سه ساله، مورد تجاوز پسر همسايه کـه همکلاس برادر بزرگم بود قرار گرفتم.
سال ها بعد کـه به سن بلوغ رسيدم تازه فهميدم چه بلايي سرم آمده. و اين موضوع را اخيرا فهميدم کـه چقدر موجب آسيب فيزيکي ، رواني ، عزت نفس و .. ميشـه. غير از اون احتمال تجاوز دوباره درون بزرگسالي هم بـه همين دليل بسيار زياده. طوري کـه من تو 29 سالگي وقتي براي آشنايي با يه زن کـه داشت متارکه ميکرد و به دروغ اول مدعي شده بود کـه فقط نامزد بودن طي حدود شش ماه بالاخره مقاومتم درهم شکست و از سوي اون مورد تجاوز قرار گرفتم. بلافاصله بعد از اون ازدواج کردم و اين باري کـه همسرم شد منو فريب داد . او هم توسط پدرش درون کودکي مورد تجاوز قرار گرفته بود ولي با همدستي پدرش سر من رو شيره ماليدن. طلاقش دادم و الان نميدونم چکار بايد م . با يه روحيه خراب و احساس عفت و عزتي کـه هيچ وقت درکش نکردم .

جواب سوني کارت بيست : زياد بـه خودتون سخت نگيريد ، شما کـه مقصر نبوديد و گناهي گردن شما نيست و احساس عفت و عزت هم چيزي نيست کـه خيلي قابل درک باشـه بعد غصه اش را نخوريد ، شما اگر بيش از حد بـه تاريکي ها نگاه کنيد تاريکي هم نظرش بـه سمت شما جلب ميشود ، بعد ولش کنيد و بيخيالش بشويد ، بعد از يک مدت ميبينيد جان و روحتون آزاد شده از اين بندهاي نامرئي ، توکلتان بـه خدا باشد و حتي اگر شخص شما هم عمدا تن بـه اين کار داده بوديد هم خدا ارحم الراحمين هست و بخشنده ، ديگر چه برسد بـه اينکه شما درون خردسالي و ندانسته يا بر اثر فريب بـه اين سمت کشيده شده باشيد ،‌پس لعنت بـه شيطان و يا علي جوون

 سامان : سلام . من سامان هستم. 19سالمـه و 3ماه بيش داشتم ميرفتم خونـه ي خالم .. وقراربود باهم بـه ويلايي برويم وآنجا تک وتنـها کنارهم باشيم وخوش بگذرانيم. تازه قرار بود تابستان باهم اذدواج کنيم. توي راه بودم کـه چراغ قرمز شد ومن ترمز گرفتم. کنار ماشين من يک باوضع آنچناني بارک کرده بود. ماشين آن زورلت آمريکايي بود وماشين خيلي بهني بود ميخواست بيايد جلوي ماشين من کـه من نذاشتم واون يک لگد بـه ماشين من زد.
من نفهميدم کـه اون لگد زد وگرنـه بشت سرم را نگاه نمي کردم. من سرم رااز شيشـه بيرون آوردم که تا ببينم صداي چي بود. همين کـه سرم را از شيشـه بيرون بردم برادر هاي آن زن يک مشت بـه دماغم زدند ومن بي هوش شدم . من از آن زن و برادرهايش شکايت کردم وآن زن مي گويد کـه من درون آن شلوغي بهش تجاوز کردم. حالا من نـه شاهد دارم نـه چيزي. اما بدبختي من اين هست که خالم حرف هاي آن زن کودن را باور ميکند ! من الان نمي دانم بـه آن شکايت رسيدگي کنم . يادوباره (که امکان ندارد) دل خالم سارا را بدست بياورم. تورا بخدا کمکم کنيد کـه چطور از دست آن زنيکه راحت شم و دل سارا را بدست بياورم. کمک ميخواهم کمک کمک

جواب سوني کارت بيست : معلوم نيست شايد درون نرفتن شما با تان خيري وجود داشته هست ، خيلي ازاني کـه در حادثه يازده سپتامبر زنده ماندنداني بودند کـه به يک علت شايد ساده دير بـه محل کار خود رسيده بودند يا اصلا آنروز اتفاقي افتاده بود کـه نميتوانستند بروند ، يکي خوابش بود ، يکي حال مادرش خوب نبود و آن يکي از اتوبوس جا مانده بود بـه همين سادگي از مرگ جسته بودند

در مورد تجاوز آن خانم بايد بتواند ثابت کند و الکي نميشود بهي تهمت زد ، شما اگر تجاوز کرده باشيد بذاق دهان يا ترشحات آلت يا تارهاي مو يا اثرات نزديکي مطمئنا باقي ميماند کـه با يک آزمايش و بررسي ساده پزشکي قانوني قابل اثبات بود ، بعد اگر نتوانند ثابت کنند شما ميتوانيد از آنـها شکايت کرده و اعاده حيثيت کنيد و آنـها را بـه دردسر بياندازيد

پس از اثبات بي گناهي کمي روي ازدواج با ايشان هم تامل کنيد ، آيا واقعا او زن زندگي شما هست يا نـه ، اگر بـه علت ازدواج فاميلي ، فرزندان معلول پيدا کنيد بايد که تا آخر عمر زجر بکشيد و آن کودکان نيز زجر بکشند ، من دوستي داشتم کـه نابينا بود چون پدر و مادرش فاميل بودند و او هميشـه ناراحت بود کـه چرا بخاطر عاشق معشوقي پدر و مادرش او بايد يک عمر زجر بکشد و آخرش هم متاسفانـه درون جواني سکته کرد و از دنيا رفت

 SAMIN : CHE bad.benazare man tanhai ba khoda va hejab behtarin kare.hata ba dokhtaram dos nashin

 نیلسون دروازه بان پرسپولیس : تمام اين مشکلات و بدبختي ها نـه از پسر هست و نـه از بلکه از ذات ميل جنسي است.

جواب سوني کارت بيست :

 سارا : جواب كاربر س.م
سلام خانم گلم مگه تو چند سالته كه دو که تا خواستگاريت بهم خورده ناراحتي؟ كلاً بيست سالته گلم . حيف نيست خودتو ، آبروتو ، همـه چيزتو درون اختيار كسي بزاري كه از تو بهره برداري جنسي بكنـه .فكر كن ببين اگه رابطه شما بهم بخوره كيه ضرر ميكنـه ؟ اگه اون يه ديگه رو ديد و از اون خوشش اومد تو رو خيلي راحت فراموش ميكنـه و بعدش ميزن زير همـه چيز. فقط تو پدر و مادرت ضرر ميكنن. بعد از اون يك عمرپشيموني سراغت مي ياد.
وابستگي هاي كه گفتي عشق نيست بلكه يه هوس زود گذر هست. اگه واقعاً دوستت داره بگو با خانوادهاش بيان خواستگاريت و بهترين رابطه جنسي رو بعد از ازدواج مي توني بدست بياري.
تو اين موارد با افراد امين م كن . هيچ كسي مثل خونواده خودت بـه فكر آينده تو نيستن. دوست يا همكار هميشـه براي ما مشاور خوبي باشن.
خلاصه عزيزيم شرعاً عرفاً منطقاً سريع بـه رابطه ات پايان بده و فراموشش كن. حتماً حتماً حتماً با يه مشاور خوب تماس بگير. اون راهنمايت ميكنـه. من يه مشاور خوب سراغ دارم.
عزيزم رابطه خودتو با خدا قوي كن. نمازتو بخون از خودش كمك بگير. نتيجه رو زود مي بيني. اگه تونستي يه زيارت امام رضا (ع) برو. همـه مشكلات ما از دور شدن از خداست.

 س.م : ي هستم20 ساله حدود يک سال بيش 2تا خواستگار با فاصله زمانيه 4ماه برام اومدکه تاسر عقد باجفتشون رفتيم کـه بهم خوردکه از اون بـه بعد بـه خودم اجازه دادم با يکي رفيق بشم اما انقدر بهش دلبستم حاضرم هرکاري حتي انجام بدم کـه اونو از دست ندم ولي باهر بار کلي عذاب وجدان ميگيرم ترو خدا کمکم کنيد

جواب سوني کارت بيست : من فقط يک چيز ميتونم بهتون بگم :‌ از مکر شيطان غافل نشيد و مراقب امتحان خدا باشيد

شما اونو از دست نميدين دارين خودتون را از دست ميدين ، مطمئن باشيد همونکه اينـهمـه بهش دلبستگي پيدا کردين تو اعماق ذهن و وجودش شما را بعنوان يک ط جنسي و با عرض معذرت خيلي بسيار ، يک بـه حساب مياره ، ببخشيد اگر حرفم بي ادبانـه و رُک بود ولي خواستم اصل واقعيت را بدايند نـه حرفهاي مودبانـه تلطيف شده را

توبه کنيد و از خدا معذرت بخواهيد و با کمک از صبر و نماز خودتون و تربيت و آيندتون را بدين دست خود خدا که تا بهترين ها نصيبتون بشـه ، تو ازدواج هم نـه خيلي سخت بگيريد نـه خيلي سهل ، ازدواج ده بخشـه يک بخشش عشق هست و نُه بخشش گذشت هست ،‌اگر گذشت بسيار زيادي پيدا نکنيد حتي اگر بـه عقد هم برسيد بـه آخر عشق نميرسيد

 کیمـیا : ببینید بـه نظر من تقصیر پسر و جامعه هست .پسر بـه خاطر اینکه کنترل روی خودش نداره و جامعه هم بـه خاطر اینکه اصلا کاری بـه خاط تفریح سالم جوونا نمـیکنن.پسرا خواهش مـیکنم یک ذره فقط یک ذره بـه ا فکر کنید.خوب ما ا اگر تو خیـابون تیپ مورد علاقمون رو نزنیم کجا بریم.هان؟؟؟؟.....

 ترانـه : بنده درون زمـینـه مشاوره نوجوان و جوان ده سال هست که کار مـیکنم و با خواندن نوشته های ها و پسر ها تصمـیم گرفتم اگری دچار مشکل و روحی وروانی شده از طریق ایمـیل بـه او کمک کنم.Tarane73@gmail

 سارینا : من هچ اظلاعاتی درون این موارد ندارم ولی شما ها {جامعه .پسر ها} انتظار ندارید کـه ما بمـیریم کـه شما یـه وقت تحریک نشید ما تو تابستون خودمون رو لا چادر مشکی بپوشونبم کـه یـه وقت خدایی نکرده شما تحریک بشد اقایون تر خدا خودتون رو یـه دیقه جا ما قرار بدین ما چه گناهی کردیم شما مردا هم اگه یـه جو غیرت داشته باشید هیچی نمـی شـه

 بيچاره : من يه پسر18ساله هستم توي بچه گي زماني كه حدودا 5سالم بود بادوستم روابط داشتيم ومن دلم ميخواسته هميشـه مفعول شم كم كم بـه جايي رسيد كه ديدمنزديك 20نفربامن رابطه داشتن البته بعضياشون بالغ نشده بودندوبعضياشونم...حالااگه يه پسر خوشگل ميبينم بلافاصله دلم ميخوادباهاش رابطه داشته باشم ازطرفي هم بسيار استمناميكنم ديگه ب كمكم كنيد بـه والله هركس كمكم كنـه پاداش70روازم براي اون فقط بـه دادم برسيد

 09362260014 : سلام بـه تمامي خانومـهايي کـه به زور مورد تجاوز قرار گرفته ايد من خودم جايي کار ميکنم کـه روزانـه چند نفر مثل شماهارو ميبنم و واقعا اعصابم خورد ميشـه ما وقتيايي مثل شما ميان پيشمون دراولين قدم بهشون اطمينان ميديم کـه آبروشون کاملا حفظ ميشـه شما ها ناخواسته مورد تجاوز قرار گرفته ايد شما ناموس اين مملکتين و ما خدمتگذار شما از شماها کـه به زور مورد تجاور قرار گرفته ايد و به شما گفته اند اگه شکايت کنين فيلمتو پخش ميکنـه خواهش ميکنم التماس ميکنم بيايد شکايت کنين چون ما تو يه چشم بـه هم زدن ميگيريمشون و تمام چيزهايي کـه ممکنـه فيلم شماباشـه رو ضبط ميکنيم و وقتي ببريمش اداره بـه يک ساعت نميرسه بـه همـه چي اعتراف ميکنن و مطمئن باشيد فيلم شما پخش نخواهند کرد چون با اين کار حکم اعدام خودشونو امضا ميکنن بعد نترسيد بيايد جلو اي گرامي

 علی : من ميخوام با خود کنم ولي نميدانم اينکارا انجام بدهم يا نـه او هم ميخواهد ، يه شب کـه خونـه ما بودند امد اتاقم و پيشنـهاد داد من هم هم از جلو وهم کرديم وبعد از ان شب هر وقت کـه ميايد دوباره ان کارا انجام ميدهيم نميدانم چکار کنم هم اين کارا دوست دارم هم نـه لطفا کمکم کنيد

جواب سوني کارت بيست : با خدا باش و پادشاهي کن ، زنا و رابطه نامشروع باعث بي برکتي مال و عمر ميشود و هر چه ميدويد بـه جائي نميرسيد همچنين روايت داريم کـه باعث شيوع جوانمرگي درون جامعه ميشود ، غريزه جنسي ، غريزه اي دريا صفت هست هر چه اطاعت شود سرکش تر ميگردد ولي اگر مـهارش کرديد ميبينيد بـه آن سرکشي هم نيست فقط اولش سخت هست و توکل بـه خدا را طلب ميکند ، شما ميتوانيد مثل يوسف با خودداري از زنا و پس زدن شيطان بـه مقامات بالاي دنيوي و اخروي برسيد يا مثل شيخ رجبعلي خياط کـه بخاطر فرار از زنا ، خدا بـه او مقامي داد کـه ظاهر و باطن آدمـها و دنيا و برزخشان را ميديد يا مثل داستان آهنگري کـه بخاطر ترک معصيت با دستش آهن گداخته را از کوره خارج ميکرد و آتش دنيا و آخرت برايش سرد شده بود ،
در جواني پاک بودن شيوه پيغمبري هست ، ور نـه هر گبري بـه پيري ميشود پرهيزکار

 سارا : چی بگم بـه اونـها کـه حجاب را کرده اند بهانـه...

 مـهدی ضیـایی : بعد از شنيدن درد دل ها من ديگه زن نمي گيرم :))

 ترانـه : مدتي هست کـه نياز بـه رابطه جنسي دارم ولي ....... مجبورم روي بـه خود ارضايي با دست يا اشيائ ديگر هستم لطفا" راهنمايي . باتشکر

جواب سوني کارت بيست : خودارضائي نابود کننده آينده شماست ، اگر شرايط ازدواج دائم را نداريد ولي شرعا و قانونا شرايط ازدواج موقت را داريد ميتوانيد بـه لينک زير مراجعه فرمائيد

http://www.sonycard20.com/news/news_item.asp?NewsID=812 

 يک ايراني شيعه : به نظر شما آيا همـه چيز بـه حالت اول برميگردد؟ چهي مسئول اين اتفاقات هست ؟

 پری : من مدتي خود ارضايي داشتم والان هم مدت يکسال هر از چند گاهي با پسر هماسايمان ارتباط داشتم ولي لطفا" مرا راهنمايي کنيد

جواب سوني کارت بيست : هم خود ارضائي و هم رابطه جنسي نامشروع علاوه بر اينکه حرام هست و حرام علاوه بر عقوبت اخروي نکبت و بدبختي و مشکلات دنيوي را سبب ساز ميشود براي سلامتي روح و روان و جسم نيز بشدت مضر هست ،انيکه خود ارضائي ميکنند درون آينده ميل جنسي خود را از دست ميدهند يا درون حداقل حالت مختل ميشود و تبديل بـه يک ماشين جنسي براي همسر خود ميشوند کـه هيچ حس مطلوبي از همخوابي با همسرش بـه او دست نميدهد و چون حسي ندارد از رابطه جنسي چندشش هم ميشود و اذيت هم ميشود و متاسفانـه بسياري از طلاق ها بعلت راضي نبودن از اتاق خواب هست ، ضمن اينکه اگر الان توبه کنيد و نفس وحشي را لجام بزنيد و خودنگهداري کنيد شايد ماهها و حتي سالها طول بکشد که تا روح و روان شما از دست آن آزاد شود ، بعد هر چه زودتر توبه کنيد هم براي دنيا و هم براي آخرت شما بهتر هست ، درون مورد رابطه جنسي نامشروع ( زنا ) ،، رابطه حتي براي همسران هم کراهت شديده دارد زيرا بر روي ماهيچه هاي اثر نامطلوب گذاشته و انواع بيماري هاي و روده اي را سبب ميشود کـه يکي از آنـها عدم نگهداري مدفوع هست که واقعا باعث زجر و شرمساري خواهد بود ، و از لحاظ دنيوي هم انسان بـه فقر و فلاکت دچار ميشود ،

ضمن اينکه رابطه احتمال بارداري آن صفر نيست و مطمئن هم نباشيد کـه آن پسر فقط با شما رابطه دارد و اگر ندانسته آلوده بـه ويروس ايدز باشد شايد هشت سال ديگر شما متوجه بشويد کـه ايدز داريد چون اين ويروس بسيار مخفي کار بوده و تا هشت سال هم هيچ علامتي از خودش بروز نميدهد و در اين هشت سال احتمالا شما ازدواج کرده ايد و صاحب فرزند شده ايد و هر دوي آنـها را نيز آلوده کرده ايد

توبه کنيد کـه خدا توبه کنندگان را دوست دارد ، اما شيطان هميشـه انسان را اميد ميدهد کـه الان براي توبه زود هست و خدا هم بخشنده و آرام آرام آنرا عقب مياندازد ولي ناگهان مرگ انسان را مي بلعد

 رضا چنانی : اگر خود ی نباشد هیچ اتفاقی نمـی افتاد!!!!!!!!!!!!!

 علي : الهم عجل لوليك الفرج

 (((کرمانشاه پایتخت گردشگری وتاریخ))) : مطلب خوبی بود.سپاس
(((امـیرعلی فرهمند از کرمانشاه پایتخت گردشگری وتاریخ وتمدن کهن)))

 مرضيه : من از سن چهارده سالگي توسط پسر همسايمان مورد تجاوز قرار گرفتم و از اون بـه بعد دارم خود ارضايي ميکنم ونميتوانم خودم را کنترل کنم . لطفا" مرا راهنمايي کنيد

جواب سوني کارت بيست : اگر دلتان براي خودتان ميسوزد خودتان را درون معرض انجام گناه قرار ندهيد و در محلي نمانيد کـه بتوانيد خودارضائي کنيد ، شيطان کـه يقه شما را براي گناه نميگيرد خودتان بـه آن سمت ميرويد و اگر انجام ندهيد هيچ اتفاق مـهمي رخ نميدهد ، دائما بـه خدا پناه ببريد از شر شيطان رانده شده و از شر نفس هوسران و اين ذکر را تکرار کنيد

 آرین : ميدونيد همش عقده هست بي فرهنگي کثيفي سياست و انسانيت نيست اصلا آدم نيستيم....قبل از انقلابم اينجوري بوده.....

 رها : من 14ساله هستم پسرا عوضي هستن و فقط بـه ا براي نگاه ميکنن بهم ثابت شده بست و کثيف ترين ادم ها پسرا هستنننننن

جواب سوني کارت بيست : البته همـه پسرها اينگونـه نيستند و ثانيا رابطه جنسي يکي از ملزومات ادامـه نسل بشر هست اما رابطه مجاز و تعريف شده درون دايره زناشوئي وگرنـه درون دايره غير مجاز و فحشا بـه جز آدمـهاي هرزه و کثيفي را پيدا نخواهيد کرد

 امـیر : کمـی فکر ! کمـی تحقیق بـه راحتی راه را به منظور زندگی سالم باز مـیکند . اکثر افرادی کـه از دین گریزان شدند بـه خاطر این هست کـه یـا دین را اشتباه فهمـیدند و یـا اینکه دین درست معرفی نشده . اصلا نیـازی بـه کارهای سخت نیست فقط یک فکر باز و بدون غرض مـیتونـه بـه مفاهیم عمـیق دین پی ببره . ضمنا اعتقاد بـه مرگ و دنیـای بعد از مرگ خیلی به منظور جلا ذهن و فکر انسانـها موثر هست . بعضی از افراد فکر مـیکنند هر بـه خدا و قیـامت ایمان داشته باشـه نمـیتونـه از این دنیـا لذت ببره !!! ولی حتما به اطلاع عزیزان برسونم کـه لذتهایی کـه تا عمق جان نفوذ مـیکنـه تنـها نزد اونـهایی پیدا مـیشـه کـه خدا را شناختند و بهش ایمان آوردند . زندگی بدون خدا یعنی پوچی و بی برنامـه بودن . یعنی بدون هدف نفس کشیدن . بدون عشق واقعی درس خواندن و کار . اصلا بدون

 مـیلاد از کرمانشاه : سلام-من پسري هستم 20ساله متولد کرمانشاه وقتي کـه به مـهماني ميروم و وقتي کـه زني از فاميل رو ميبينم کـه کمي وضعيت لباسش نامناسبه يا با من گرم ميگيره تحريک ميشوم و وقتي کـه شب همـه خوابن تواتاقم تنـها خودم رو ........ اين کار بيشتر وقتهاست کـه به مـهماني ميروم اما خداشاهده اصلا دوست ندارم کـه چشم ناپاکي درون بيارم اما اين وضعيت خيلي آزارم ميده مثلاوقتي کـه به تفرجگاهي ميريم يکم اين هايا زنـهاي فاميل کـه بامن شوخي ساده درون حد يک خيس از اب سراب يا چشمـه اين وضعيت بيشتربه من اجازه ميده کـه اومدم خانـه با اوني کـه با من اين شوخيو کرده خودمو تحريک کنم. اما بعد از چند روز کـه ميگذره و اون شخصي کـه بامن شوخي کرده رو نميبينم ديگه اصلا بـه اون فکر نميکنم و رو اون خودمو ارضا نميکنم چکار کنم کـه به اين ناپاکي کشيده نشم.عذابم ميده

جواب سوني کارت بيست : ز دست ديده و دل هر دو فرياد . هر آنچه ديده بيند دل کند ياد . بسازم خنجري نيشش ز فولاد . بر ديده که تا دل گردد آزاد

نظر ناپاک اعمال خير انسان را نابود ميکند و شما کـه ميدانيد با شوخي و نگاه دچار مشکل ميشويد خب انجام ندهيد ، شيطان کـه يقهي را نميگيرد و او را کشان کشان بـه محل گناه نميبرد ، شما خودتان ميبينيد ، شوخي ميکنيد و شب هنگام هم شرايط انجام گناه را محيا ميکنيد ، اگر خودتان دلتان بـه حال خودتان بسوزد ميتوانيد با تحمل سختي هائي نـه چندان زياد بـه مرور خود را از اين گناه رها کنيد و گرنـه خدا صبرش زياد هست براي ملاقات شما و عذاب ،ي کـه به خدا توکل کند براي ترک گناه خدا او را ياري ميکند

 بهراد : من 1سال پیش خالم بهم پیشنـهاد درون اتقشو قفل کرد لباسشو دراورد من تو شرایط سخت قرار گرفتم اصلا دلم نمـیاد بـه خیـانت کنم ولی شیطان اون بود نـه من الانم مثل چی پشیمونم

 مجرد : من خودم يک مرد هستم
يادتان باشد ناموس ديگران ,ناموس خداست خدا از ناموس خودش نمي گذرد حداقل اش اينکه رسوا شوي يا يکي بـه ناموس شما تجاوز مي کنـه ويا درون روز قيامت جواب بايد بدهي
به آن اقاياني کـه همش ان مقصر مي دونند بايد بگم يکي از راهاي کنترل غريزه دقت درون نوع غذا هاي هست که ميل مي کنيد( گردو-گوشت- پياز -و...) و افکار نامربوط را دور

 مجرد : در پاسخ بـه الهام خانم
اینکه زن محجبه مورد تجاوز قرار مـی گیره بعید نیست اما اینکه اکثریت زنـهای مورد تجاوز غیر محجبه هستند مساله است
مقصر هر پدیدهای درون این رابطه لقمـه حرام از نظر فکری - فیزولوژی و....در زندگی است
سالها دل طلب جام جم از ما مـی کرد
انچه خود داشت زبیگانـه تمنا مـی کرد

 مـهسا : ا ذاتشون احساساتي هست پسرها هم فرصت طلب ولي که تا سكس نخواد پسر نميتونـه كاري كنـه ا مواظب باشين مرد روياها يعني كشك دروغ تو اين زمونـه كسي كسي رو دوست نداره فقط بـه فكر خودتون باشين خدا بزرگه

 ابجي مينا : بهنظر من چندين عامل باعث اين موذل شده1پسرا دير بـه فكر كاركردن ميفتن بعد ميگن با جيب بي پول چه جوري زن بگيريم 2ايراني ها واقعا تجمل گران و ازدواج رو مشكل ميكنن 3 ا بابدحجابي و رفتارهاي زننده پسرارو تحريك ميكنند4پسراكه قدرت كنترل خودشون رو ندارند وخيلي هم تو نخ اينجور چيزاند 5 دولت كه امكان ازدواج جوونا رو فراهم نميكنـه

 masoud : وممکنـه دو طرف یـا یکی مقصر باشـه.چیز ثابتی نیست.بی حجابی هم توجیـهی بر گناه ما آقایون نیست.ازدواج بعنوان راه حل تو سنی کـه فرد بـه بلوغ عاطفی نرسیده نـه تنـها خوب نیس کـه بیشتر مشکل سازه.آموزشـها حتما متناسب سن از کودکی اجرا بشـه.استفاده از اینترنت وبرنامـه های تلویزیون حتما گروه بندی سنی داشته باشـه.چون بحث تجاوزه از نظرم برقرای رابطه با ی کـه نسبت بـه مسایل ناآگاهه،حتی اگر اون لحظه بخاطربی اطلاعی یـاباوعدههای دروغین یـا از زور بی پولی حتی با هم راضی بشـه من اونو یجورتجاوزمـی دونم.اگه بای دوست شدید حتما شرط بگذارید خونواده هاتون بهم معرفی شن اونجوری جلوی سو استفاده رو مـی گیریدو طرف اگه مشکل داشت پا بعد مـیکشـه.حتما بـه اطلاع والدین برسه و تعصبی برخورد نکنن کـه مخفیکاری شـه.ممنون بابت مقالتون

 masoud : هرشـهري همچين جايي ميخواد. وقتي جوون راهي براي تخليه احساسش نباشـه بـه کثيفترين کارا متوسل ميشـه. چرا پسر و و تو خيابون ميگيرند کـه کارشون بـه خونـه کشيده شـه. وقتي خونـه ناامن ميشـه قراراي خونگي يواشکي بدون حضور والدين شـه و..فرقي نداره مثل دوستاي همجنستون حتما خونواده ها درون جريان دوستي قراربگيرند . تو هدايت اين نياز لازم راهنماييتون کنند.حسو کنارش نذار کنترلش کن. يه سري ديگه هم از زور عقده بيمارگونـه ساعتها مشغول تماشاي کليپو عي اند و آينده شونو تباه و درسته ندارند زندگي عاديم ندارند. اينکه بگيم جيزه درمون نيست! درون جواب دوستمون ازدواج موقت پروسه زمان بريه. بري و بياي و يکيو پيدا کني تازه اون راضي باشـه.اما محلي باشـه با ضوابط انتخاب کـه افرادش راضي بـه ازدواج موقتند و در دسترس کاربردي تره.

 پسري 17 ساله : من بخاطر نرفتن سوي هاي نامرد استمنا انجام مي دم البته اشکال از نفس ضعيف من هست من خسته شدم ولي هر کاري مي کنم ديگه نمي تونم ترک کنم ا و پسراي عزيز ما همـه پاک بدنيا اومديم و برتر از همـهي موجودات بعد بايد فرقي با ديگر موجودات داشته باشيم بـه نظر من يک گروه بايد تشکيل بديم وعلاوه بر مبارزه با اين اعمال خودمونو حفظ کنيم من يک شعر ميگم ودوست دارم پزشک بشم ولي با اين شرايط هرگز نمي تونم چون دارم از اين رفتارم عذاب ميکشم

 سعيد جعفريان : جناب شادمـهر احتمالا شما زير 20 سال هستيد و يك سرى كمبودهايى هم داريد. احساس ميكنم خودت درون كودكى مورد تجاوز قرار گرفتى

 پژوهش گر : سلام
نظرات رو یـه مقدارش رو خوندم مطلب هم مطلبه عالی هستش
راحت بگم که تا کی حتما بهم دروغ بگیم و به اسم حیـا و اینجور چیزا حرف نزنیم
من خیلی خوشحالم کـه از سایتی بازدید کردم کههمـه جور هست ولی همـه دست بـه دامن دعا هستن و همـینطور از صاحب سایت تشکر مـیکنم
ندیده بودم هیچ سایتی اینجوری جواب های منطقی بده
مـهمترین دلایل تجاوزها الان درون جامعه ما یدحجابی و دوتی بیش از حد و فارسی وان مـی باشد.
یـه بدحجاب مرد رو بیشتر از تحریک مـیکنـه بـه خاطر همـینـه کـه تو ایتالیـا70 درصدا بارداری باره اولشون توسط پدر و برادرانشونـه حجاب مثل قفل صندوق هستش بهتره کلیدش رو ب هرکسی ندیم
من پسرم ولی خانما بدونید بـه هیچ پسری اعتمادنکنیدهرچقدردوستون داشته باشـه نمـیتونـه جلوی خودش رو بگیره
بیـاییددر این شبها دعا

 حامد. : همـیشـه به منظور روابط بـه هیچ عنوان بهی پیشنـهاد ندهید! اگه بـه ی علاقه مند هستید یـا بـه پسری علاقه مندید. فقط پیشنـهاد ندهید. هر کاری دلتان مـیخواهد انجام دهید.
اینو باور کنید کـه اکثر این جدایی ها و جنگ و جدالها 99% سر همـین رابطه است
عشقتان را به منظور یک رابطه از دست ندهید.
09196211065

 غیر فمنیست : اقا یـا خانم انسان بـه نظر من شما اصلا هم انسان نیستید من قصد توهین ندارم اما اگه کـه یـه ذره فکر کنید مـیبینید کـه ایـا این انصافه کـه ما ا بـه خاطر این کـه شما پسرا قدرت کنترل خودتونو ندارید خودمونو بپوشونیم ؟ چرا همـیشـه ما کوتاه بیـایم شما پسرا یـه ذره خوددار باشید لعنت بـه مردایی کـه مثل شما انتظار دارند کـه همـه طبق مـیل اونا رفتار کنند ل ع ن ت

 شادمـهر : من پسری 24 ساله هستم وهمـیشـه قانونی و شرعی پیش مـیرم اگری از ا بخواد بـه خودم درش مـیارم من کاملا از نظر روانشناسی افراد درون سطح بالایی هستم اگری نیـاز بـه مشاوره داره یـا از مطرح مشکلاتش با پزشک خجالت مـیکشـه مـیتونم کمکش کنم.09302742353

 reza100tir : اگرمكاني براي تمام قشر مختلف سني باشـه كه بتونن درون اون مكان بـه نيازهاي طبيعي شون كه خداوند درون وجودشون قرار داده نـهايت استفادرو بكنن بـه هيج وجه بـه اين وضع گدفتار نميشن

جواب سوني کارت بيست : خدائي کـه اين غريزه و نياز را گذاشته راه آسان ارضاي آنرا هم گذاشته و نياز بـه مکان عمومي مانند خانـه ها نيست ، ازدواج موقت حساب شده ، دستوري هست که خدا برايانيکه مشکل ازدواج دائم دارند داده هست و فقط احمق ها و ياران شيطان هستند کـه با آن حکم الهي مخالفت ميکنند

 ناشناس : من یـه 13 ساله ام...من با نظر رضا موافقم کـه اگه پسری واسه باهات دوست شد ولش کن...اما خدایش آقا پسرا ما ا چه گناهی کردیم کـه باید مورد آزار و اذیت شدید شما پسرا قرار بگیریم؟؟شما پسرا دوست نمـی خواید یـه عروسک خیمـه شب بازی مـی خواید یـه سوژه واسه خنده وما ا بدبختیم کـه با شما دوست مـیشم و خودمون رو ولو مـیکنیم که تا هر کاری باهامون ید اما شما بی احساسید و بی عاطفه و اگه علاقه ای بین یـه و پسر باشـه از جانب است..من امتحان کردم و دیگه عشقی از جانب پسر رو باور نمـی کنم... موفق باشید پسرررراااوررااا

 شاهین : آقا ما یـه دوستی داشتیم اتفاقن با ده مـیلیونم نرفت صدا وسیما فرارکرده الان اومده اینجا حرف زورنمـیخورن قیـاس ابادیـا

 سارا : به نظر من واسه يه سري موارد خدا مقصره
يكي از دوستاي من خيلي پاك و سنگيني بود طفلكي خيلي ام دلش ميخواست زود ازدواج كنـه اما قسمت نشد که تا 22سالگي ام با كسي دوست نشده بود که تا اينكه با يكي دوست شد و اولين باري كه قرار گذاشتن اون دست داده بود اومده بود پيش من بخدا دستش ميلرزيد خيلي محجوب بود
الان 28سالشـه و خودش فكر ميكنـه كه ترشيده اينم بگم كه خيلي خيلي خوشگليه
چند وقتي ازش خبر نداشتم که تا اينكه بهش زنگ زدم طفلكي افسرگي گرفته پشت تلفن گريه ميكرد و ميگفت يادته هميشـه ايرو مسخره ميكردم من خودممشدم داشت از گريه ميتركيد دلم واسش سوخت خوب اگه دوستم تو سني كه دلش ميخواست ازدواج ميكرد هيچوقت بـه گناه كشيده نميشد ميدونم الان يه سري ميگن خوب دير ازدواج كردن كه دليل نميشـه آدم پاكدامنيشو ا

جواب سوني کارت بيست : تقصير خدا چيست ؟ مطمئنا ايشان اگر زيبا و محجوب بوده اند خواستگاران زيادي داشته اند اما هر کدام را بـه بهانـه اي قبول نکرده اند و به اين مرحله رسيده اند بعد تقصير خدا نيست ، خدا حداکثر لطفش را شامل حال ايشان کرده کـه زيبا و محجوب باشند بقيه موارد بـه عهده خودشان و خانواده بوده هست ، ضمنا 28 سال خيلي هم دير نيست هر چند بـه موقع نيست ولي زنان شصت ساله هم گاهي خانـه بخت ميروند بعد کمکشان کنيد کـه نااميدي کـه ابزار شيطان هست از ايشان دور شود و به زندگي عادي برگردند ، ضمنا قسمت قسمت جنبان ميخواهد و همت اطرافيان را ميطلبد که تا و پسري خانـه بخت بروند ، کمکشان کنيد اما پيش داوري ، قضاوت و عجله نکنيد که تا به حالت عادي و پاکي برگردند

 انسان : لعنت بـه هرچي زنـه بي حجابه ......

 شـهرام.ع : انسان ذاتا موجودي عاشقست حيف كه عشق با غريزه يكي شود زهره خانوم

 غریبه : سلام ممنون از مطالبتون من پسري 17 ساله هستم کـه مورد تجاوز پسري 20 ساله شدم حالا نميدونم چيکار کنم و اون دست از سرم بر نميداره!تو رو خدا بگين چيکار کنم...

جواب سوني کارت بيست : حتما حتما با خانواده مطرح کرده و اگر شواهد دادگاه پسندي داريد يا اگر مجددا سعي درون ايجاد مزاحمت ميکند حتما از او شکايت کنيد ، سکوت و رودرواسي شما باعث نخواهد شد نجات پيدا کنيد چون غريزه جنسي غريزه اي درياصفت هست هر چه اطاعت شود سرکش تر شده و بيشتر باعث آزار شما ميشود ، حتما با خانواده تان مطرح کنيد زيرا شرم داشتن و نگفتن اين مورد باعث بي شرمي و گستاخ شدن متجاوز ميشود و کودکان ديگري درون دام او مي افتند

 سعید : اگر زن بد نباشـه مرد بد تیست بخدا اگر زن نخواهد مرد حتی جرات نگاه نداره

 hasti : سلام. من 2 بار تقريبا تجربه اش کردم اونم باي کـه قرار بود باهم ازدواج کنيم البته بـه قول خودش! تو رو خدا ا حواستونو بدين هر کي گفت بيا خونم فاتحه اشو بخونين چون اگه چبزي اتفاق بيفته حتي بـه زورکي.شما وابسته ميشين اينو تجربه کردم.بعد از 6 ماه تازه دارم فراموشش ميکنم.وابسته شدنش مثه اعتياده خودت ميدوني بده ولي...!

 بهناز : تا قانون فکر درستی به منظور این مسایل نکنـه وضع همـینـه فقطم با اعدام درست نمـیشـه حتما فرهنگ جامعه بالا بره و بدترین کار پنـهان این موضوع هست .درسته کـه مـیگن نجابت بیش از حد مـیاره

 آرزو : به نظرمن بهترين مجازات براي پسران متجاوز اعدامـه يااينكه بـه زور بـه عقد همون درشون بيارن وتاابد هم مواظب رفتارش باباشن كه خطانكنـه

 ارین : سلام . من خودم یک پسر هستم . مجردم هستم گاهی هم شیطون توی جلدم مـیره . ولی یـه روز اگه مجبور بشم توی خیـابون یـا یـه کوچه خلوت بـه یـه زن یـا دست درازی کنم ، روزیـه کـه به یـه مرد دیگه اجازه دادم بـه ناموس خودم و و مادرم دست درازی کنـه . خیلی بیشرف و بی غیرتن اونایی کـه به خودشون اجازه مـیدن بهی کـه هیچ تقصیر و گناهی نداره حمله کنن و خودشونو خالی کنن و یـه انسان مظلوم و بی گناهو بـه حد جنون بکشونن . یـه لحظه بـه ناموس خودشون ( البته اگه دارن ) فکر کنن بعد این کارو ن . اگه دوس دارن با ناموس خودشون همـین کار بشـه ، هر کاری دوس دارن ن . با هر دست بدن با همون بعد مـیگیرن ، این قانون طبیعته

 سارا : من نمـیدونم اونایی کـه مـیگن مقصر ان چرا اینو مـیگن ... تجاوز یعنی رابطه ای روبه زور برقرار ... بـه زور یعنی اینکه طرف مقابلت نمـیخواد رابطه برقرار کنـه و تو بـه زور متوسل مـیشی ... مقصر طرف مقابله ؟؟؟ مـیشـه گفت کـه عامل اینکه تجاوز بـه وجود مـیاد بعضی وقتا طرزرفتار و پوششـه ولی آمار نشون مـیده اکثر مردابب کـه تجاوز مـیکنن بـه این و اون مربضن و تا یـه ط مـیبینن مـیرن سراغش و ربطی بـه حجابش نداره . مثلا یـه نفر توخیـابون با پوشش یـه خانم تحریک مـیشـه و وقتی ی مـیشـه کنترل ش خصوصا واسه آقایون سخته و مجبورمـیشـه یـه جوری آزادش کنـه ... ازقضا تو کوچه خلوت یـه تنـهارومـیبینـه ونقشـه شومش رو عملی مـی کنـه ! مقصر ه ؟ اشتباهه اگه بخواین بگین تو تجاوز مقصره ... پسرا هم حتما درمقابل کنترل داشته باشن همـه

 اميررضا : كرم ازخودهاست.اگرهابابسرهادوست نشندوگول نخورندبه بهانـه درس خوندن ياابرازعلاقه ويا حرفهاي عاشقانـه توخالي بـه خونـه خالي نرونداگه فيل هم باشـه نميتونـه بهشون دست بزنـه چه برسه بـه تجاوز.ها نازند وبسرها نيارند بس اگربسري درخواست كردنبايد قبول بكنـه.بس خودميخادكه بسرهم كوتاهي نميكنـه وبراش بدتموم ميشـه.اگه نيتشون ازدواجه ازراه قانوني جلو بروند.به نظرمن بدحجابي استارت جلب توجه دوستي با بسرهستش يا عقده ايي هستن.اميدوارم خداوند همـه مردم رابه راه راست هدايت كندالبته اگه بندگانش بخواهند

 شیطان : ها ها ها ... ای فرزندان آدم من قسم یـاد کردم کـه همـه شما رو که تا جایی کـه در توانم هست بـه فساد و بدبختی دنیـا و آخرت بکشونم بـه جز بندگان مخلص خدا رو . و از این بابت خیلی خوشحالم کـه کتاب الهی قرآن رو کنار گذاشته اید. چون حتی قرائت متنش از طرف بنی آدم منو بـه وحشت مـیندازه. من از این بابت خیلی خرسندم کـه شما فقط نظرات خودتون رو مـیگید و به نظرات خداوند و کلام او توجهی ندارید و از برنامـه کامل زندگی کـه در قرآن هست غافلید. ها ها ها... دمار از روزگارتان درون مـیارم... درون ضمن شما حجت الهی و ولی خداوند درون زمان فعلی رو یـا نشناخته و یـا کم اهمـیت گرفته اید. بـه خدا قسم اگه خیلی از بلاها از شما گناهکاران دور مـیشـه بـه خاطر وجود مبارکه ایشونـه کـه خدا که تا الان گذاشته زنده بمونید و گرنـه بـه قول قرآن اکثریت مردم مستحق عقابند.

 مجیدددنمتنرذنص،ـذتنتنن : واقعا از همـه دوستان ممنونم کـه اين پيام هاي آموزنده و بعضا تلخ رو بيان د چون باعث ميشـه عده ي کثيري بـه مشکل دچار نشند ......

 درجواب: طاهره.ج : خانم طاهره.ج حرفاى شما باهم مغايرت داره!اصلا با عقل جور نيست! 1:يه باحيا و باوقار هيچ وقت تن بـه دوستى خيابانى نميده.2:شما كه هيچ وقت صورتشو نديدى چطور باهاش رفيق شدى؟3:به نظر شما يه آدم باشخصيت توخيابون بايكى دوست ميشـه وباهاش دست ميده!؟4:براى شما شعر مي نوشت؟مثل اين فيلم هنديااا؟ من احساس ميكنم شما فقط تخيلات خودتون رو نوشتين!

 طاهره . ج : من بای دوست بودم آدم محترمـی بود خیلی و باهام ازدواج کرد اما جالبه بدونید حتی نگاهش نمـی کردم و خیلی رفتارم باحیـاو درست بود حجابم هم همـینطور اما واقعا دوستش داشتم برایم شعر مـی نوشت هر وقت مـی دیدم لپ هاش دقیقا گل مـی انداخت چند باری اصرار کرد فقط نگاهش کنم اینکارو نکردم یک بار بار اولی کـه دیدمش دستهاش رو جلوم کشید و رنگش زرد شد وقتی جوابی ندید و فوری گفت مـی خواستم امتحانت کنم به منظور من اهمـیتی نداشت امتحان یـا غیر امتحان صدبار هم اینکار رو مـی کرد بهش دست نمـی دادم حتی راجع بـه ازدواج هم حرفی نمـی زدم فقط دیوانـه وار دوستش داشتم اما غرورم اجازه نمـی داد حرفی از ازدواج ب که تا خودش بـه صدا درآمد و بار اول هم گفتم حتما فکرهامو م !! البته از خجالتم بود نمـی تونستم فوری بگم آره !

 نیلوفر.ح : من متديني هستم و هرروز براي خواند نماز بـه مسجد ميرفتم هم ظهر هم شب حتي اگر خانوادم منعم نمي حتي نماز صبحم مي رفتم چون معتقد بودم خدا مراقب انسان هاي پاکه و تا وقتيي نخواد مشکلي براش پيش نمياد اما يه روز کـه داشتم از مسجد برمي گشتم يه پسر قصد داشت بـه من تجاوز کنـه کـه از دستش فرارکردم.
چند روزي نرفتم مسجد اما دلم تنگ شدو از راه ديگه اي رفتم.ولي بازم اون پسرو ديدم اين دفعه هم کارخيلي زشتي کرد کـه شرمم مياد بگم.از اون روز ديگه مسجد نرفتم و کارم شده نفرين پسره.اميدوارم هرچي پسر اينطوريه بره زيرخاک.بيرون رفتن از خونـه برام عذاب شده و مدام پشت سرمو نگاه ميکنم کهي دنبالم نباشـه.هرلحظه دلم ميريزه.بدتر از همـه نااميدي از خداست کـه هنوز جوابي براي اين اتفاق پيدا نکردم.من سعي کردم پاک باشم

جواب سوني کارت بيست : با يک بزرگتر درون ميان بگذاريد که تا با هماهنگي پليس آن فرد دستگير شود ، بي تفاوتي و غصه خوردن شما باعث ميشود ان ديگري بـه وضعيت شما و حتي بدتري دچار شوند و نـهايتا آن شخص بخاطر عادت بـه آزار زنان کارش بـه حدي برسد کـه به چوبه دار سپرده شود ، اما اکنون با يک دستگيري و تشر پليس هم ان ديگري را نجات داده ايد و هم آن جوان بدبخت و آلوده را

 رضا : به نظرمن هم ا هم پسرا هردو مقصر هستند من بااي زيادي رابطه ي دوستي سالم داشتم وتابه حال نداشتم ا چرا اينقدر راحت خودشونو درون اختيار پسرا قرار ميدن 90درصد پسرايي کـه باا دوست ميشن دنبال ن چرا ؟بابا عروسي کن بگير هرشب زنتو هم گناه نيست هم اينکه مردموبدبخت نميکني ا چرا بادوست پسرتون حرفاي ي ميزنيد ديگه تاکي؟؟؟تاکي ميخواين قبل ازدواج کنيد؟؟؟؟بابا بسه ديگه بيچاره شوهرتون کـه باکلي عشق مياد خواستگاري بعد ازدواج ميفهمـه ه باکره نيست.ا باهرکي خواستين دوست شين اما اگه فهميدين دنبال هستش باهاش بهم بزنيد حتي اگه دوست پسرت بخواد باهات ازدواج کنـه باهاش نکن بگو هروقت عروسي کرديم کنيم مواظب خودتون باشيد ا

 فکم اومد پايين!!! : من يه 12 سالم... درسته پسرا خيلي تحريک پذيرن ولي آدماي خوب هم شااااااااا يد بينشون پيدابشـه!!!!
آخه اگهي چادري باشـه تو خيابون هم جلف بازي درون نياره بعد پسره (خيلي خيلي ببخشيدها...!) بيشعور باشـه بعد ه بايد چيکار کنـه؟؟؟؟
فقط از من يه چيزي رو بشنوين ا تو مکان هاي شلوغ سعي کنين خودتون رو بـه کنار بکشين و از اون محل دور بشين چون تو محل هاي شلوغ...

 سعيد جعفريان : خدايا چه خبره اينجا... بخدا نميتونم جلوى اشكامو بگيرم..... د آخه لامسبا چطون شده شماها؟؟؟آخه يه بچه راهنمايى چرا بايد رابطه نامشروع داشته باشـه؟؟؟؟ شمارو بـه خدا قسم، بـه اون كسى كه ميپرستين قسم، يكم غيرت داشته باشين،يكم رو ناموستون تعصب داشته باشين....يكم خونتون بجوشـه واسه مردم

 يکي : من يه شوهر دارم کـه در مواقعي کـه من تنـهام زود مياد و به من ميگه دوست دارم و ميخاد کـه به من دست بزنـه من چيکار کنم بـه خاطر م صدام درون نميارم ولي اون از کارش دست نميکشـه تازه دو که تا بچه هم داره من چيکار کنم تو رو خدا کمکم کنيد کمک

جواب سوني کارت : گاهي لازم هست جواب برخي ها را محکم و قاطع داد که تا کاسه کوزه اش را جمع کنـه و برود ، رودرواسي آدم را خانـه خراب ميکند مخصوصا الان کـه بحث آخرت هم هست، بعد محکم باهاش برخورد کنيد چون اگه اون رو پيدا کرده شما باهاش شل برخورد کردين و اجازه ندين درون تنـهائي شما را گير بکشـه و هميشـه با جمع باشيد و شوخي و خنده و روي باز را هم باهاش کنار بگذاريد و با اخم باهاش برخورد کنيد ، نگذاريد زندگي خودتان و تان اسير هوسراني بشود

 شيوا : سلام دوستان من شيوا هستم 15 سالمـه من که تا 1 راهنمايي نخبگان رياضي بودم ولي از سال دوم با بسر هاي زيادي اشنا شدم و با دوتا از اونا رابطه داشتم و حالا بشيمونم ولي فقط ميخواستم بهتون بگم کـه من الگوي فاميل بودم و حالا هم هستم ولي خودم قبول ندارم وتمام حرفم اين بود کـه بگم کرم از خود است

 حامد : من مـیگم کـه همـین قد کـه پسرا بـه احتیـاج دارن ا هم دارن بعد پسرا رو مقصر ندونین

 آرين : هميشـه بـه ياد خدا باشيد واينو تو دهنتون جا بدين کـه بالاخره همگي تون ميرين سرخونـه وزندگيتون وزير يک سقف و مجاز بـه هر کاري بعد به خودتون و پاک بودنتون ايمان داشته باشين درضمن بايد بـه همـه چيز احترام بذارين بخصوص چشمانتان و قلبيتان بـه اميد پاکي پسراي عزيز هموطن...

 عقاب كوهستان : ما چه قدساده ايم، خود ها واسه كيف مد روز و هم چشمي، با پسر ها (بعضى ها بامردان متاهل) جور ميشن و باهاشون خونـه خالي ميرن بعدا ميگن بهمون تجاوز شده و ميرن درون نظام القضات شكايت ميكنند .....
ضمنا درون مورد حجاب: حالا من نميگم آفا يا خانم يه آدم يقه باز كه لباس هاش بـه بدنش چسپيده وآرايش كامل كرده يه لحضه نگاهت كنـه از نگاهش چه برداشتي ميكني

 شیطان : ها ها ها ... ای فرزندان آدم من قسم یـاد کردم کـه همـه شما رو که تا جایی کـه در توانم هست بـه فساد و بدبختی دنیـا و آخرت بکشونم بـه جز بندگان مخلص خدا رو . و از این بابت خیلی خوشحالم کـه کتاب الهی قرآن رو کنار گذاشته اید. چون حتی قرائت متنش از طرف بنی آدم منو بـه وحشت مـیندازه. من از این بابت خیلی خرسندم کـه شما فقط نظرات خودتون رو مـیگید و به نظرات خداوند و کلام او توجهی ندارید و از برنامـه کامل زندگی کـه در قرآن هست غافلید. ها ها ها... دمار از روزگارتان درون مـیارم... درون ضمن شما حجت الهی و ولی خداوند درون زمان فعلی رو یـا نشناخته و یـا کم اهمـیت گرفته اید. بـه خدا قسم اگه خیلی از بلاها از شما گناهکاران دور مـیشـه بـه خاطر وجود مبارکه ایشونـه کـه خدا که تا الان گذاشته زنده بمونید و گرنـه بـه قول قرآن اکثریت مردم مستحق عقابند.

 سعيد جعفريان : با بعضى از آدما كه راجع بـه تجاوز بحث ميكنم بهم ميگن بايد يه سرى مراكز براى ارضاى غرايز جنسى جوانـها باشـه؛ ديدم اينجا هم بعضي ها همين نظر رو دارن! خطابم بـه همچين آدمايى اينـه كه: حرف شما مثل اين ميمونـه كه مثلا بگين چون تو مناطق مختلف شـهرمون مردم غذاى فاسد ميخورن، ما بياييم تو مركز شـهر جايى رو بسازيم كه اونجا همـه با خيال راحت بيان غذاى فاسد بخورن!!!!! اونايى كه ميگن اين يه حس خداداديه و بايد ارضا بشـه بدونن كه خدا كنار اين حس بهتون فهم و شعور داده که تا اين حس رو كنترل كنين و جاى درست استفاده كنين. كسى كه نميتونـه جلوى خودشو بگيره و ميره سراغ ناموس مردم هيچ فرقى با يه حيوان نداره،چون حيوان هم هروقت اين حس بـه سرش زد ميره سراغ يه حيوان ماده! حيوان شعور نداره و بى فهمـه اما انسان كه شعور داره....

 در جواب masoud : طرز تفکر شما غلطه مـیل چیزی نیست کـه با ایجاد مراکز فساد یـا بـه قول شما محلی کـه بتونـه احساساتش رو تخلیـه کنـه بشـه اون رو کنترل کرد این مـیل مانند آب شور مـی مونـه هرچی بیشتر بخوری تشنـه تر مـیشی اگر این حرف درست بود توی کشور های غربی کـه این مراکز وجود دارن نباید هیچ تجاوزی اتفاق بیفته درون حالی کـه آمار نشون مـیده درون این کشور ها مـیزان تجاوز بسیـار بالا تر از ایرانـه بـه این نکته هم توجه کنید کـه بعضی از افرادی کـه مرتکب تجاوز شده اند متاهل بودن و به راحتی مـیتونستند این نیـاز رو برآورده کنن

 علی : ا مواظب باشین

 عشق واقعی دوای درد ماست : آموزش عشق واقعی وظیفه مسئولین و والدین
بدون تردید ما خدایی داریم
خدایی کـه خالق ما ست
عاشق عاشق شدن ماست

 این عادلانست؟ : من با اينکه کاري نکردم وقتي حرفاي شماهارو ميشنوم ميترسم و به خودم شک ميکنم خيلي جالبه اگه پسره ادکلن بزنـه ه بو کنـه ه گناه کرده و اگر ه ادکلن بزنـه پسره بو کنـه بازم ه گناه کرده همـه چيز بر ضرر هاست زايمان و...هم کـه جاي خود داره

جواب سوني کارت بيست : کجا نوشته کـه اگه ي بوي ادکلن پسري بـه مشامش رسيد گناه کرده هست ؟

اتفاقا اسلام يک دين کاملا طرفدار زنان هست و اگري واقعا متضرر و محجور مانده باشد مرد هست نـه زن ، ميپرسيد چرا ؟ ..... زيرا : 1 - مرد بايد بـه زن مـهريه بپردازد درون صورتيکه هر دو انسان هستند و به اميد يک زندگي راحت و شيرين ازدواج ميکنند و شايد بـه نظر شما برابرند ، بعد اين چه فشاري هست که بايد مرد براي يک موجود برابر با خودش تحمل کند 2 - مرد بايد بـه زن نفقه بپردازد يعني کليه هزينـه هاي عرف زندگي شامل مسکن ، لباس ، خوراک ، درمان و غيره ( کـه اين غيره بسيار گسترده و بدون انتهاست ) را بپردازد فقط بـه بهانـه آنکه زن ضعيفتر هست ! 3 - اگر زني کُشته شود نصف ديه ، نصيب مردش ميشود ولي اگر مردي کشته شود ديه کاملي بـه زنش ميرسد ، بعد دوبرابر بودن ديه مرد درون اصل درون حمايت از زن هست وگرنـه مرد بيچاره کـه در قبرستان خوابيده هست 4 - درون بحث ارث کـه ظاهرا مردان و برادران دو برابر انشان ارث ميبرند درون اصل باز هم بـه نفع زنان هست چرا ؟ چونکه کليه هزينـه هاي کفن و دفن و قبر و مراسم ترحيم و هفت چهلم و سال همـه اش بعهده پسران و افراد ذکور متوفي هست و معمولا ان و ان فقط ناراحت از دست پدرشان هستند درون صورتيکه درون همان موقع برادرانشان علاوه بر ناراحتي مرگ پدر ، عزاي آبرويشان را هم دارند کـه مبادا مجلس آبرومند برگزار نشود و علاوه بر حرص و جوش پول هنگفتي را نيز بايد هزينـه کنند درون صورتيکه ان کل ارث را درستي ميل ميکنند همچنين درون صورتيکه متوفي بدهي داشته باشد گردن پسرهاي بيچاره هست و اگر نماز و روزه هم بدهکار باشد کـه ديگر وامصيبتا و باز گردن پسران و با اولويت پسر ارشد هست و درون کل چيزي از يک ارث معمولي ( نـه خيلي ثروتمندانـه ) براي برادران باقي نمي ماند 5 - درون اسلام اگر زن نخواهد هيچ کاري انجام ندهد مجاز هست و مرد بايد برايش کلفت استخدام کند 6 - درون اسلام ميگويد اگر خواستيد هديه بـه افراد خانواده بدهيد اول بـه زنان و انتان هديه بدهيد و سپس بـه پسران 7 - اگر جنگي رخ دهد اين جهاد هست که گردن مردان مي افتد و بايد کشته و زخمي شوند و در عوض زنانشان درون خانـه و زير کولر براي مردانشان دعا ميکنند ، اين تقسيم کار منصفانـه هست مگه نـه

 masoud : واسهي کـه ش که تا حد جنون فوران کرده محلي اختصاص نميدن که تا طرف کـه تو اون لحظه باحجاب و بي حجابو محرم و اعدامو..بخاطر تعطيل شدن مخ فرقي براش نداره نزديک ترين شخص دم دستشو بيچاره نکنـه.هرشـهري همچين جايي ميخواد.وقتي جوون راهي برا تخليه احساسش نباشـه بـه کثيفترين کارا متوسل مي شـه.وقتي پسروو تو خيابون ميگيرند کارشون بـه خونـه کشيده ميشـه وقتي خونـه ناامن ميشـه قراراي خونگي يواشکي و بدون حضور والدين ميشـه و..فرقي نداره مثل دوستاي همجنستون حتما خونواده ها درون جريان دوستي قراربگيرند تعصب لعنتيو کنار بذارند تو هدايت اين نياز لازم راهنماييتون کنند.حسوکنارش نذار کنترلش کن.يه سري ديگه هم از زور عقده بيمارگونـه ساعتهامشغول تماشاي کليپو عي اند و .. بـه هر حال زندگي عادي ندارند.اينکه بگيم جيزه درمون نيست!

 00000002 : سلام.من شوخی هستم و اگر قرار هست از رفتارهای من برداشت دیگری شود حاضرم بـه طور کل رفتارم را تغییر دهم ممنون از نوشته هاتون که تا حالا بـه این قسمتش فکر نکرده بودم.

 پروانـه 7 : سلام من یک دانشجو هستم و کلاسامون مشترکه من نسبت بـه هیچکدوم از پسرای کلاسمون حسی ندارم ولی یکیشون کـه از من بزرگتره دیدنش باعث تحریکم مـیشـه خدایی من بـه پسرا نگاه نمـیکنم ولی چون چند بار اتفاقی چشم تو چشم شدیم همچین حسی پیداکردم دلم نمـیخواد ببینمش چیکار کنم؟

 ویولنیست زیر شیروانی : سوره ی نور را بخوانید و ومداومت کنید هم به منظور خودمان خوب هست هم به منظور اهل خوانواده.از قران حتما کمک گرفت.به تنـهایی نمـیتوانستم..با کمک یس...یوسف...اما اینو بگم کـه زجر کشیدما و باور کنید کـه به خود مـی پیچیدم از تنـهایی اما یـاد حرف های خدا توی ذهنم ...صبور حتما بود ...خدا پاداش نیکوکاران را هرگز ضایع نمـیگذارد.

 erfan : والا من نظری ندارم ...هیچی فقط خواستم راجع بـه ارتباط و زناشویی یـه مقاله و تحقیق بنویسم کـه سر از اینجا درون اووردم...واسه درس تنظیم جمعیت خانوار...آخه مـیدونین استادمون خیلی سخت گیره...باشـه حالا نظرمو مـیگم...به نظر من خدا انقد چیزای خوب و خوشکل و جذاب آفریده کـه دیگه غریزه جایی تو اون زیبایی ها نداره...خداییش یکم فکر کنیم...واقعا ارزششو داره کـه به خاطر لذت بردن یـه عضو از بدنمون فردای قیـامت تمام بدنمون تو آتیش بسوزه؟؟واقعا ارزش داره؟؟...خدا بهمون عقل داده...بهتره حداقل از یـه درصدش نـهایت استفاده رو ببریم...ببخشید کـه مزاحمتون شدم

 مـهرداد : ببخشيدا ولي اين حرف همش مزخرفه فقط آدم درگير ميکنـه

 یـاسمـین : ميتونين راجب بـه دوختن پرده بکارت توضيحي بدين سايتي درون اين رابطه وجود داره اگه هست خواهش ميکنم کمکم کنيد

جواب سوني کارت بيست : گيرم کـه پرده بکارت را دوختيد با پرده حيا و شرافتي کـه پاره شده هست چه ميتوان کرد ، بهتر نيست قبل از افتادن درون دام و روابط نا مشروع و خارج از چهارچوب ازدواج بـه اين موارد فکر کرد ، هر چند کـه نصيحت يا سرزنش آب رفته را بـه جوي باز نميگرداند

 عسل 19ساله : سلام من دردانشگاه شـهرستاني کـه خانواده عمم ساکن اونجان درس ميخونم يه پسر17ساله دارم تو يک ترمي کـه خونشون بودم هرشب يواشکي مياد اتاقمواذيتم ميکنـه روزهاهم دورازچشم پدرومادرش بوسو...حتي چندبارکه عممينا خونـه نبودن خواسته اذيتم کنـه واسه همين چندباردورخونـه دنبالم کرده يکي دوبار عمم زوداومد خونـه وتونستم ازدستش فرارکنم امابيشتروقتها, بدبختي اينجاست زورم هم بهش نميرسه ولي خوشبختانـه هنوزم ولي اونم باهزارگريه والتماس,البته بااينکه اينکاراروباهام ميکنـه ولي نسبت بهم بدجور غيرتيه هميشـه گوشيمو چک ميکنـه اکثراخودش منوميبره دانشگاه ومياره حتي يه باربايه پسردعواکردسراينکه چرابه دايي من نگاه کردي درضمن روحجابم خيلي حساسه ميگه بخاطرازدواج بامنـه منم مسخرش کردم ولي درعوض کتکمم خوردم نميدونم باهاش چيکارکنم

جواب سوني کارت بيست : از آنجا کـه اين پسر دو سال از شما کوچکتر هست اکثر کارشناسان توصيه بـه ازدواج نميکنند چون عواقب آنرا ديده اند و اگر هم بخواهد بـه سن و شرايط مطلوب ازدواج برسد حدود ده سال ديگر لازم دارد فکر نميکنم رابطه شما بـه ازدواج ختم شود ، براي خير دنيا و آخرتتان بهتر اين هست که از آن خانـه برويد و روي خوش بـه او نشان ندهيد چون معلوم نيست کـه در کدام رابطه ، شما بکارت خود را از دست بدهيد و گاهي طرفين اصلا نميفهمند چگونـه اين اتفاق پيش آمد و معمولا درون چنين شرايطي اين هست که روح و جسمش اذيت ميشود و گرنـه پسرها معمولا عين خيالشان نيست و دبه ميکنند ، هموارهاني بکارتشان را از دست داده اند کـه فکر ميکنند مواظب هستند ،اني درون دريا غرق ميشوند کـه فکر ميکنند شناگران ماهري هستند و اکثرا هم هستند واني درون تصادفات جان ميبازند کـه اصلا تصور نميد درون جاده بميرند ، بـه نظر من حتي نـهايتا اگر نتوانستيد از آن محل برويد يا رابطه را قطع کنيد قيد دانشگاه را هم بزنيد سود کرده ايد

 كوله بار درد : از همتون ميخوايم واسمون دعا كنيد كه اين فكرا بـه سرمون نزنـه.توروخدا دعا كنيد التماس ميكنم دعا كنيد

 سیدرزاق : به نظر من که تا نخواهدی جرات نمـیکنـه نگاه چپ هم ه .اونـهایی هم کـه موردتجاوز قرار مـیگیرن یـا بی حجابی مـیکنندکه با زور مورد تجاوز قرار مـیگیرن یـا اینکه خودشون مـیخوان .
باتشکر

 جف ایرلند : سلام من واقعا متاسفم این حرفرو مـی اما خودتون بـه حرفهای این دوستان توجه کنید تو ایران چه خبره ؟ چیز ساده ای هستش مثل اب خوردن اما راه داره واسه تشنـه بودن یـه لیوان اب و برای ازدواج مراقب خودتون باشید دوستون دارم

 نوید : باورتون نميشـه من پسري هستم کـه ازديدن هيچ ي بـه اندازه همکلاسيم کـه ي باحجاب و سر بـه زيره هوسي نميشم باور کنيد از ديدن بدحجابهاي کلاس اينطوري هوسي نميشم نميدونم چرا اينطوريم شايد بخاطر علاقه اي کـه بهش دارم يا شايد هم بخاطر اينـه کـه هر وقت ميبينمش اندام زيباشو از زير چادر تصور ميکنم, تو کلاس همـه هواسم بـه اونـه, يه بار با هزار مصيبت شمارشو گير اوردم وبهش اس ام اسهاي ي فرستادم واسه مدتي احساس کردم حالم بهتره اما بعدش بدتر شد بخدا پشيمونم ازاينکه اون طفلي رو اينقدر اذيت ميکنم دلم ميخواد اين عادت بد رو ترک کنم امانميتونم امکان ازدواج بااون روهم ندارم چون ازخانواده پولداريه فکرنکنم اونو بهم بدن خواهش ميکنم يه راهي جلوي پام بذارين

جواب سوني کارت بيست : سعي کنيد با اون و در کلاس متشخص رفتار کنيد که تا دلش بسوي شما معطوف شود چون خانمـها واقعا از پسرهاي با قيافه و رفتارهاي جلف متنفرند ابتدا بصورت غير مستقيم بـه او محبت کنيد و ارام آرام حرفتان را بـه او بزنيد ، دقت کنيد کـه کشتي عشق ماهها طول ميکشد که تا به ساحل برسد و اگر هم نـه شنيديد خيلي خرد نشويد و با احترام معذرت خواهي کنيد و اين باز ميتونـه نظرش را نسبت بـه شما مثبت تر کنـه و باز چند ماه بعد حرفتون را تکرار کنيد و اگر ديديد قسمتتان نيست با قسمت نجنگيد و روح و روان خودتان و او را آزار ندهيد چون عشق نـه زوري هست نـه خريدني ، ضمنا متشخص بودن با خشک و عصا قورت داده بودن متفاوت هست ، متشخص مودب اجتماعي و خوش برخورد

 گمنام آشنا : فقط بايد بـه خدا توکل کرد وهيچ وقت فراموش نکنيم
الم يعلم بان الله يري مگر نمي داني کـه خدا هميشـه ناظر ماست
پس بدانيم عالم محضر خداست درون محضر خدا گناه نکنيم

 شـهره خانی : من 16سالمـه و با مردي کـه دوستش داشتم دوست شدم اون زن و يه بچه داره بعد از اينکه بـه من تجاوز کرد بـه من ميگه دامادمون از رابطه من و تو خبر داره و ميخواد بره بـه بابات بگه هر چي اصرارش ميکنم ميگه که تا حالا جلوي دهنشو گرفته دامادشون ميگه يا با من دوست شو يا ميرم بـه همـه ميگم کمکم کنيد نميخوام شکايت کنم و بهي بگم چون خودم خواستم ميخوام خودمو بکشم کمک کمک

جواب سوني کارت بيست : اکثر اوقات بهترين دفاع حمله هست ، شما هم تهديدش کنيد کـه اگه اين بازي و رابطه را تمام نکنـه شما هم بـه همسرش ميگوئيد که تا زندگي اش از هم بپاشـه هم براش پرونده قضائي درست ميکنيد و حتي حاضريد خودتون مجازات شويد و صد ضربه شلاق بخوريد ( چون مجرد هستيد ) ولي اون را سنگسار ميکنند چون با آنکه همسر دائمي درون دسترس داشته باز هم زنا کرده هست ، اينطوري حتما حساب کار دستش مي آيد و اين بازي شيطاني را تمام ميکند ، از فکر مرگ و کشتن هم بيائيد بيرون و به خدا توکل کنيد و نذر کنيد اگه اين مشکلتون حل شد ديگه هيچ وقت دنبال زنا و دوست پسر نرويد و توبه واقعي کنيد و بدانيد اگر توبه کرده و تقوي الهي پيشـه کنيد خدا همواره درون تمام زندگي و مشکلات از راههائي کـه انتظارش را نداريد براي شما راه فرج و گشايش باز ميکند و اين قول و وعده خداوند هست و خدا بد قول نيست

 سحر : سلام من سحرهستم 22ساله يه پسر دارم کـه يک سالي از من کوچکتره چندسالي ميشـه کـه متوجه شدم طرز نگاهش رفتارش نسبت بـه من عوض شده حتي چند بار يواشکي بهم گفت دوستم داره و ميخوادم اما من اهميت ندادم که تا اينکه سال پيش اومد خواستگاري اصلا باورم نميشد حتي خانواده هامونم انگارازخداشون بود بعدکلي اصرار خودش و م قبول کردم تو اين يک سال کلي اذيتم کرد حتي يک بار باردار شدم اون ميخواست نگه داريم ولي من نذاشتم حتي نذاشتمي چيزي بفهمـه حالا احساس ميکنم تنفرم ازش بيشتر شده راستش اصلا خجالت ميکشم پيشش بشينم يا باهاش بيرون برم چون ظاهرش ازمن کوچکتر نشون ميده و اين عذابم ميده حالا نـه ميتونم باهاش ادامـه بدم و نـه ازش جداشم يعني اصلا طلاقم نميده نميدونم چيکارکنم ممنون ميشم اگه راهنماييم کنيد

جواب سوني کارت بيست : دو نصيحت بـه شما و همـه جوانان دم بخت ميکنم : اول اينکه که تا وقتي ازدواج نکرديد خوب چشمـهاتون را باز کنيد ببينيد با کي دارين ازدواج ميکنين ولي وقتي ازدواج کرديد ديگه چشمتون را ببنديد و مقايسه نکنيد و نگين اين چرا اينطوري چرا اونطوري ، پيش خودتون نگين همسر دوستم بهتره ، خوشگل تره ، فهميده تره و .... همينـه کـه هست بايد باهاش کنار بيائيد ، بايد قبل از ازدواج بـه اين موضوعات فکر ميکرديد و الان بايد ازش بگذريد و بهش توجه نکنيد و گرنـه وسوسه شيطان خردتان ميکند
دومين نصيحت اينکه زندگي ده بخش هست يک بخشش عشق و نـه بخش آن گذشت هست ، اگر گذشت نداشته باشيد و مرتب بخواهيد خودتان را اثبات کنيد و تو سر طرف مقابل و حتي تو سر احساسات خودتون بزنيد از زندگي خوش دنيا فقط تلخي و جنجالش نصيبتون ميشـه بعد شيطان را لعنت کنيد و با عشق و گذشت بـه زندگيتون بچسبيد آنـهم دو دستي کـه شيطان از هيچ چيز بـه اندازه نگاه محبت آميز زن و شوهر خشمگين نميشـه و از چيزي بـه اندازه دعوا و نفرت زن و شوهر خوشحال نميشـه

 رها : سلام من توسط یـه خواستگارم کـه معتاد بود و کار و تحصیلات هم نداشت مورد تجاوز قرار گرفتم بـه کلانتری رفتم ولی اینقدر بین ما اختلاف بود کـه بهم پیشنـهاد شکایت

 بدبخت : سلام من يه موجود بدبختم کـه دحتر روستايي زرنگ از دوستي من سو استفاده کرد چندين دفه با وسوسه من م شد حتي چند دفه دعوتم کرد خونشون و بلاخره اتفاقه شومـه زندگيم افتاد و يشو برداشتم اون کـه خيالش از بابت من راحته کـه مجبورم باهاش ازدواج کنم بلاخره بـه مقصودش ميرسه اما منـه بدبخت چکنم باوجوديکه يبار رفتم خاستگاريش نزاشتم خانوادم چيزي بفهمن خانوادم فکر من ديونـه شدم کـه رفتم خاستگاري همچين ي بقران مرگ و به ازدواج با ي کـه بزور سيکلشو گرفته و اصلا خوشکل نيست ترجيح ميدم چکار کنم خداياي هست نجاتم بده ترو خدا راهي جلوم بزار

 جواب سونی کارت بیست : تو قرآن اول بـه مرد گفته نگاهتونو حفظ کنید و دامنتون رو از گناه پاک نگه دارید!حرف خدارو هم جابجا مـیکنید؟حجاب خوبه واسه اما وقتی مردهای جامعه ای چشم و دلشون هرز شده دیگه حجابم جواب نمـیده!نمـیدونم چرا نسل انقلاب از کافه کاباره و...دراومد و ناموس دار شد اما نسل ما کـه تو پستو چپوندیمشون هرروز بدتر مـیشـه!خدا کـه قربونش برم دیگه شده فقط یـه اسم!هیچنمـیبیندش.همـه شعار مـیدن و مـیگن خانوم حجاب..نظران بالا رو بخونید مـیبینید کـه ای چادریم مورد آزار بودن.داستان حضرت یوسف نشون داد کـه اگه مرد نخواد هیچ اتفاقی نمـیفته!اما ما فقط دوتا زن داشتنش رو دیدیم نـه پاکدامنیش رو.مگه مرد نبود؟هوس نداشت؟پدرای ما مگه مرد نبودن؟هوس نداشتن کـه زنای و تو کافه کاباره مـیدیدن و بازم پاکدامن؟مشکل حجاب نیس مشکل جای دیگه س!

 علیرضا : سلام من يه پسر22ساله اهل تسنن هستم مدتي هست کـه با يه چادري 19ساله شيعه دوست شدم البته بعد کلي سماجت, 3 بار تونستم برم شـهرشون و ببينمش فوق العاده زيبا و جذابيه بعد مدتي فهميدم کـه به حد مرگ دوستش دارم و مي خوامش اما اون بـه خاطر تفاوت مذهبمون قبول نميکنـه بامن ازدواج کنـه البته اونم منو خيلي دوست داره اما ميترسه خانوادش قبول نکنن يه بارسرهمين قضيه بحثمون شد زد بـه سرم راه افتادم طرف شـهرشون با اين فکر کـه اگه بکارتشو ازش بگيرم ديگه حتما قبول ميکنـه باهام ازدواج کنـه تو مسير همش باخودم کلنجار ميرفتم گاهي اوقات منصرف ميشدم گاهي هم مصمم بـه اين کار اما وقتش کـه رسيد نجابتشو کـه ديدم دلم نيومد اذيتش کنم باور کنيد حتي از يه روحاني هم سر تفاوت مذهبمون کمک گرفتم اما جواب بدرد بخوري نداد حالا من چطور ميتونم دلشو بدست بيارم راهنماييم کنيد

جواب سوني کارت بيست : اگر درون مورد مذهب شيعه بواسطه يک استاد فهيم و ارزشمند تحقيق کنيد آنقدر مجذوب حقانيت آن خواهيد شد کـه تاسف خواهيد خورد چرا زودتر درون پي کشف حقيقت آن نبوده ايد و فقط بـه تصورات مذهبي نزديکان بسنده کرده بوديد ، با اين کار هم انشاالله راه صحيح تري براي آخرت خود پيدا خواهيد کرد و هم بـه مراد دل دنياي خود ميرسيد و اين همان فيض دنيا و آخرت هست که رو بـه شما کرده هست اگر قدر بدانيد ، از فکر تجاوز و نا مردي هم بيرون بيائيد کـه فيض دنيا و آخرتتان بـه نکبت و عذاب دنيا و آخرت تبديل ميشود

 گ5554 : چگونـه مي توانم کـه هميشـه با خدا و از کارهاي ي جلوگيري کنم؟

جواب سوني کارت بيست : با مسجد و اهل مسجد رفت و آمد کنيد و انس بگيريد و مراقب باشيد اگر بدي يا اشتباهي از اهل مسجدي ديديد از خدا و مسجد نبريد و آنرا بـه حساب آن شخص بگذاريد نـه مسجد نـه اسلام و نـه همـه اهالي مسجد

 سارینا : من یـه چادریم همـیشـه تو دانشگاه و محل کارم ساده اومدم و ساده رفتم اما تو محل کارم بهم تجاوز ازش شکایت کردم گفت خودش منو مجبور کرده
حجاب عامل بازدارنده به منظور تجاوز نیست
حتی تو خیـابون هم بارها مردها و پسرهای کثیفی دست مالیم این درون مورده دوستای دیگم هم صدق مـی کنـه
کدوم یـه کـه تا حالا تو خیـابون مالیده نشده؟؟؟؟؟

 مـهسا ترک : سلام من ي هستم16ساله کـه يک بار دوست پسرم منو بـه اجبار مورد تجاوز قرار داد البته خودش ميگفت مي خواد باهام ازدواج کنـه و خوشبختانـه سرحرفش هم موند و واسه خواستگاري اومد اما خوانواده ام قبول ند چون بيکار بود منم موندم هاج و واج اونم قسم خورد هر جور شده منو با خودش ميبره بعد مدتي اومد و جلوي چشم همسايه ها منو بـه زور سوار ماشين کرد و برد توي دو روزي کـه پيشش بودم که تا خوانواده هامون بـه توافق برسند بازم اذيتم کرد اما بازخونوادم منو ازش گرفتند اونا مي خوان کـه با پسرخالم ازدواج کنم اما اونا نميدونند کـه من نيستم حالا ميگيد من چيکار کنم

جواب سوني کارت بيست : من برداشتم از حرفهاي شما اين هست که آنفرد بخاطر رفتارهاي نـه چندان نرمالش نميتواند همسر خيلي مناسبي باشد و بيشتر احساساتي عمل کرده هست تا معقولانـه و احتمالا بعد از ازدواج هم با يک مشاجره و بحران روحي بـه اين نتيجه ميرسد کـه بايد شما را از زندگي اش بيرون کند ، البته توصيه اکيد ميکنم با يک مشاور مجرب م کنيد و حرفهاي بنده را نيز درون حد همصحبتي قلمداد کنيد نـه حرف کارشناسانـه و حدسم اين هست که مشاور بـه شما پيشنـهاد کند کـه اين موضوع ازاله بکارت انـه را با خانواده مطرح کند ، البته اگر مشاور اينکار را د بهتر از اين هست که خودتان عنوان کنيد

 بد نام : من مدتي قبل با ي معمولي از يه محله دور افتاده دوست شدم خيلي از دوستيمون نگذشته بود کـه رابطمون بـه جاهاي باريک کشيد تو يکي از رابطه هام متوجه شدم بکارت رو برداشتم اما خودش متوجه نشد راستش بخاطر عذاب وجدانم رفتم خاستگاريش اما خونوادم کـه از همـه چيز بي خبرن بشدت اختلاف طبقاتيمونو همينطور ظاهر سادشونو بهونـه بخدا قسم درمونده ام کمکم کنين نميخام شونـه خالي کنم اما هم از نظر زيبايش و فرهنگ خونوادم قبولش نميکنن من ازدواج با اونو تنبيه خداوند واسه خودم ميدونم شما بگين چه کنم ؟

جواب سوني کارت بيست : بهتر هست با يک مشاور م کنيد ، اما راهي کـه بنظر من ميرسد اين هست که مشکل را با همـه سختي اش با خانواده خودتان مطرح کنيد و اگر آنـها راضي بـه ازدواج دائم نشدند يک ازدواج صوري ترتيب دهيد يعني اينکه با هماهنگ کنيد کـه اين ازدواج واقعي و دائمي نيست و فقط براي اين هست که آبرو ريزي نشود و شما بـه خواستگاري رفته يک مدت صيغه محرميت بخوانيد کـه بتوانيد با اخلاق هم آشنا شويد و اگر نـهايتا خانواده شما پسند ند بـه بهانـه عدم تفاهم از هم جدا شويد و اينطوري ميتواند بهانـه داشته باشد کـه در زمان محرميت موقت شما رابطه داشته هست و از بين رفتن بکارت او بر اثر رابطه نامشروع نبوده و آبروي او از اين لحاظ حفظ شود ، البته هر دو طرف مراقب وابستگي هاي عاطفي باشيد کـه مشکل دو چندان نشود

 زخم خورده : سه ماه هست کـه مورد تجاوز قرار گرفتم هيچ شاهدي ندارم ايا با گذشت سه ماه ميتونم ثابت کنم کار اون مرد بوده

 بد شانس : سايتي هست کـه بتونـه درون رابطه با جرائم کمکم کنـه ؟

 اروین : ممنون از مطالبتون

 غریب : من 17سالمـه موردتجاوز ي پسر20ساله قرارگرفتم ازشم شکايت کردم امانميدونم چه جوري بايدثابت کنم اخه يک ماه ازاون ماجراي ميگذره. ميشـه بگيدچه جوري بايدثابت کنم مرسي.

جواب سوني کارت بيست : با مشاوران نيروي انتظامي و حتما با يک وکيل مجرب م کنيد ، بدون آگاهي جلو نرويد

 ستاره کوچولو : نظرهمـه قابل قبول امابعضي اوقات اگه عشق باشـه همـه ي افکاروتمايلات جنسي بـه يک حس زيباي دوست داشتن تبديل ميشـه من يه چادري هستم و22سالمـه تاحالا باهيچ پسري دوست نبودم تااينکه يک سال پيش بايک پسرازاهل بندرترکمن دوست شدم توي اين يک سال نشدحرف بدبه هم بزنيم پسره باادبيه من خودم هم تعريف نباشـه خوبي هستم ماحالا همديگرو خيلي دوست داريم اماخونواده هامون باازدواج ما مخالفن چون بنظراونا ماخيلي تفاوت داريم امااين وسط دل ماچي ميشـه ميدونم الان حال اون بدتراز منـه خواهش ميکنم کمکم کنيد

جواب سوني کارت بيست : عشق براي زندگي لازم هست ولي کافي نيست ، انسان بعد از طي دوران خوش نامزدي با درگير شدن درون واقعيات سخت زندگي که تا حدودي عشق را فراموش ميکند و واقعيتها جاي آنرا ميگيرد و اگر کشتي زندگي شما با لنگرهاي ديگري محکم شده باشد ميتوانيد کشتي زندگي را درون طوفان لحظات سخت فکري و رواني بـه سلامت حفظ کنيد وگرنـه لنگر عشق بـه تنـهائي قادر بـه تحمل وزن سنگين واقعيات زندگي روزمره نيست و همان لنگر عشق نيز کنده ميشود ، بعد به حرف بزرگترها گوش کنيد و از افراد معقول نظرخواهي کنيد و به نامزد خود نمره بدهيد مثلا قيافه ايده آل من 10 نمره ، تحصيلات 5 نمره ، فهم و شعور 10 نمره ، خانواده 15 نمره ، امکانات مالي 15 نمره ، همساني اعتقادات مذهبي 10 نمره ، عشق متقابل 10 نمره ، آداب اجتماعي و شخصي 10 نمره ، خلق و خوي مـهربانانـه شرافتمند و با گذشت 15نمره
ببينيد آيا طرفتان ميتواند حداقل 70 از 100 بگيرد ، امتياز کاذب هم ندهيد واقع بين باشيد که تا بتوانيد 50 - 60 سال با خوشي با او زندگي کنيد
همچنين سعي کنيد با رضايت خانواده ازدواج کنيد و با ملاطفت و ترفندهاي زيرکانـه زنانـه نظر آنان را جلب کنيد ، يک بدون پشتوانـه خانواده زندگي چندان آسوده و لذت بخشي نخواهد داشت

 حسین امـینی : سلام.خسته نباشید مطالب فرزندان عزیزم را خواندم نظرات آنـهامتفاوت بوداما ماخدا رافراموش کرده ایم واصالت مسلمان بودنمان وایرانی بودنمان رااز یـادبرده ایم بکجا مـیخوهیم برسیم عزبزان لحظه ای بیـاندیشیدوخدارا ناظر براحوالتان بدانید.آن وآن پسر چه گناهی کرده اند.عزیزان مواظب خودتان باشید بـه هیچاعتمادنکنید.توکل بخداوندو حمایت پدرومادر.

 سرباز وطن : سلام.نميدونم چرا اينجوري هستم.دلم نمي خواهد ولي بيشتر روزها ميرم سراغ عوفيلم .اين درون حالي هست کـه من عاشق امام حسينم.الان هم کـه دارم مينويسم، دقيقاً 5 دقيقه پيش داشتم عنگاه ميکردم.بعداز اينکه زدم، مثل هميشـه ناراحتم.آخه چه کار کنم؟ من الان سه ساله کـه اينجوري شدم.قبلا از اين بچه مثبت هاي درجه1 بودم.
جدي ميگم بـه فکر من هم باشيد.وقتي نماز ميخونيد، دعا ميکنيد من رو هم بـه عنوان يک جوان گناه کار کـه هرچقدر دعا ميکنـه، نماز ميخونـه، گره کارش باز نميشـه و بازهم سراغ گناه ميره.
شما را بـه خاطر خدا دعايم کنيد.من حتي قسم خورده بودم کـه تا آخر ماه صفر اين کارهارا نکنم ولي...
از تمام شما دوستان، چه پسرهاي عزيز و چه خانم هاي با حجاب و مورد لطف بانوي دو عالم حضرت فاطمـه الزهرا خواهش ميکنم من را دعا

جواب سوني کارت بيست : سعي کنيد تمام عکسها و فيلمـهاي خودتون را بين ببريد که تا دسترسي تون بـه آنـها کم بشـه و حتي الامکان سعي کنيد از جمع دور نشويد چون شيطان و تنـهائي رفاقت زيادي با هم دارند و براي خودتون يک جريمـه قرار بدين مثلا اگر من اينکار را کردم هشت رکعت نماز قضا ميخونم ، اينکار هم باعث ميشـه نماز هاي فوت شده تون جبران بشـه همـه خود نماز ذاتا شيطان را از آدم دور ميکنـه ، البته نـه نماز از روي اجبار و رفع تکليف بلکه نمازي کـه حس کنيد واقعا داريد خدا را پرستش ميکنيد چون واقعا تنـهاي هست که لايق حمد و سبحان الله هست ، شيطان بيشتر از لحاظ فکري انسان را وسوسه ميکنـه و گرنـه دست شما را نميگيره زوري ببره سمت گناه بلکه اون خود شما هستيد کـه محيط را آماده گناهتون ميکنيد ، اگر امکان ازدواج دائم داريد سعي کنيد شرايط آنرا آماده کنيد و گرنـه ازدواج موقت ميتواند راه حل خوبي باشد بشرط آنکه از اين شاخه بـه آن شاخه نپريد و خودتان را هوسباز نکنيد فقط درون حد رفع نياز طبيعي و مشر وع آنـهم حتي الامکان با يک نفر نـه گزينـه هاي متعدد

 حالم بهم ميخوره : حالم از مطالب اين صفحه سايت بهم ميخوره. مخصوصا از اين: فکر نکنيد با اجازه رابطه جنسي ميتوانيد عشق مردي را بخريد و آن را همسر آينده خود کنيد ، معمولا مردان دوست خود را کـه با آن رابطه جنسي داشته اند رها کرده و با دوست ديگران ازدواج ميکنند !!

 Ayna : همـه ا رو مقسر مـیدونن و وقتی نوبت بـه پسرا مـیرسه مـیگن پسرا طبیعتا هوس بازن ولی مگه ا هوس ندارن؟! پسرا مـیگن ا با بی حجابی باعث تحریک ما مـیشن اما خودشون با اون شلوارای تنگ لباسایی کـه تکمـه هاش که تا وسط بازه باعث تجریک ا نمـیشن؟! ا بـه کلمات تحریک آمـیز و لمس حساسن امای نمـیگه چرا پسرا هی بـه ا تیکه مـیندازن و...؟!!!

 مـهدیـه : من یـه م و مـیگم این ها هستند کـه با بدحجابیشون زمـینـه تحریک پسرهارو فراهم مـیکنند.
پس خانم ها حجاب خودتونو درست کنید.وگرنـه قبل از پسرها شماگناهکار محسوب مـیشید.اون موقع هست کـه جلوی خدا جز شرمندگی و سرافکندگی جوابی به منظور گفتن ندارید.
برای خودتون ارزش قائل بشید...

 جواد اصفهانی : سلام. بـه نظر من هری خودشو درست کنـه الکی هم از این حرفهای بیـهوده نزنید چون همتون دارین همدیگه را مقصر مـیدونین

 ااااا : فقط دم .... گرم

 <<دراکولا>> : سلام.
ميشـه واسه خانومـها بگين اصلا حجاب يعني چي؟
راستي از سايتتون ناراحتم کـه به سوالات قبليم جواب ندادين.

جواب سوني کارت بيست : حجاب درون يک کلمـه يعني قفل يعنيصندوق ، ميدوني کي از قفل و صندوق بدش مياد ؟ فقط دزد بدش مياد و گرنـه صاحب مال کـه بخاطر قفل و مواظبت از مالش ناراحت نميشـه ، حجاب درون اصل محدوديت براي مرد هست تا هر کاري کـه دلش ميخواهد با ناموس زن انجام ندهد و اگه زني عاقل باشـه ناموسش را حراج چشم آدمـهاي هرزه نميکنـه

 مـهران : فداتون شم مـیدونین نماز خوندن خیلی ادمو از این کارا دور مـیکنـه امتحانش ضرر نداره

 فرشته قلی زاده : در سال 1390 بـه من تجاوز شد الان من نيستم بلکه من يک زن بيوه هستم من 16 ساله هستم

 اصلاح شده : انسان با تمام غرايز آفريده شده هم براي مرد و هم براي زن اين احساسات وجود داره. اما اگر خودمان را كمتر درون معرض تحريك شدن قرار دهيم دفعاتي كه تحريك مي‌شيم كمتر خواهد شد. درون ضمن ازدواج مـهمترين راه جلوگيري از فساد است.

 <<دراکولا>> : دوباره سلام.
ممنون از اينکه بـه سوالهام جواب دادين.اما اين درسته کـه يک رضايت داشته و با پسر رابطه برقرار کرده و بعدم ثابت شده کـه با رضايت اين کارو کرده،اونوقت مجازاتش با پسر يکيه؟
خوبه کـه 90% نظرهايي کـه توي سايتتون زدين چه چه پسر،نظرشون اينـه کـه الان ا بيشتر باعث اين روابط و مشکلات توي جامعه ميشن.
من با نظر محمد کـه در مورد حجاب نوشته موافقم. من خودم بـه عنوان يک مرد که تا اندام ي ي رو نبينم تحريک نميشم .اما متاسفانـه الان ا چادر کـه نميپوشن هيچ،لباسايي ميپوشن کـه تمام اندامشون کاملا مشخصه کـه اگه نپوشن و بيان بيرون سنگينترن. تورو خدا يک فکري کنين کـه فرهنگ حجاب بـه معناي درست تو جامعه رواج پيدا کنـه.
ممنون منتظر جوابهي منطقي و خوبتون هستم.
فعلا باي باي

 حاج رضا رمضانی : ای بابا درون سایت هنرمندان این ها انقدر حرف های عاشفانـه بـه هنرمندان مرد مـی زند بـه اینکه خیلی اط مطالب هم مبشود ها همـیشـه دنبال بچه خوشگل و بی سرپا هستند و وقتی مورد تجاورز و یـا سو استفاده قرار گرفته حساب کار مـی اید دستتان چرا یک بـه بک هنرمند این همـه ابزار علاقه کذب مـی کنند حرف های خیلی زشت اکثر موقت ها ایراد از ها خانم هست یک بیشتر دنبال ادم های بی سر پا هستند نـه دنبال یک مرد و انسان انـها همـه چیز را درون چهره و خوش تیپ بودن مـی دانند مکه اخر ان یـا ازداوج بـه طلاق و یـا تجاورز و یـا سو استفاد ه و یک عمر بدبختی به منظور شما ها با این افکار ناراحت هستم شما ها خیلی انسان ها بدبختی هستنی باور کننی چون خودتان مـی خواهی این سرنوشت را ..........

 حسی : خانومـها همـه جاشون انگيزه بـه ما چي ....

 <<دراکولا>> : سلام.
الان کـه کار از کار گذشته ميخواين درموردش نظر خواهي کنين؟حالا کـه از بچه شش ساله که تا آدم صد ساله همـه معلم اين کارا شدن؟
يه سوال دارم:اگه ي با پسري دوست بشـه و بعد از مدتي باهم داشته باشند،در صورتي کـه با رضايت کرده باشـه ، بعد از مدتي دوستيشونو بهم بزنن ، بره و ادعاي تجاوز ه چي ميشـه؟
يه سوال ديگه:به از عقب هم تجاوز ميگن يا فقط از جلو؟
يه نظر هم دارم : يه خورده سعي کنين توي جامعه بيشتر مراقب ا باشين،مقصر 99% بي بند و باريها ا هستند.
اميد وارم بـه سوالهام جواب بدين.
باتشکر.

جواب سوني کارت بيست : ادعاي تجاوز بايد اثبات بشـه و اگر پسر بتواند ثابت کند کـه خودش با رضايت اينکار را کرده صد ضربه شلاق نصيب ميشـه و البته پسر هم از صد ضربه شلاق بي نصيب نميمونـه بـه اتهام رابطه نامشروع ، و اگر هم همسردار باشـه درون حاليکه همسر دائمي سالمي کـه در دسترسش بوده و ميتوانسته با او رابطه داشته باشد اما بـه خطا برود کـه اعدام ميشـه

بستگي دارد کـه پزشکي قانوني يا قرائن ديگر ثابت کنند کـه چقدر صورت گرفته هست و آيا با رضايت بوده يا بـه اکراه و اجبار و تجاوز ميتواند از شلاق و زندان که تا اعدام را شامل شود

 صبا : من كه از همـه بدبخت ترم 6 سالم كه بود پسردايي ام لهم تجاوز كرد من هم الان كه 13 سالمـه فهميدم باكره نيستم .چه خاكي توي سرم بكنم؟

 الهه : سلام. واقعا درسته کـه پسرا زود تحريک ميشن. چون من يکبار با دوست پسرم قرار داشتم.البته حواسم هست چون فقط کنار ساحل ک همـه هستن و جاي خلوتي نيس قرار ميزاريم. داشتم ميگفتم.يبار تو چشاش چند ثانيه يکسره خيره شدم. خودش گفت کـه با نگاهم داره تحريک ميشـه. بعد معلوم ميشـه کـه بايد ما ا بيشتر مواظب حرکاتمون باشيم. منم ديگه تو چشاش زل نمي

جواب سوني کارت بيست : فقط بدونيد همين کـه باهاش قرار ميگذاريد اتوماتيک تحريک شده هست و نياز بـه زل زدن شما ندارد چون اگه تحريک نميشد اصلا محلتون نميگذاشت ، بعد خانمـها مراقب باشيد شيطان و بي آبروئي از آنچه فکر ميکنيد بـه شما نزديکتر است

 زهرا : هر روز سوره ي ياسين بخونين و به خدا توکل کنين و خودتون رو درون شرايط تحريک آميز قرار ندين چون عدم ورود از چنين محيط هايي راحتتر از خروج اون هاست.موقع نگاه بـه جنس مخالف بـه جاي نگاه مستقيم بـه چشاش از نگاه غير مستقيم مثل نگاه بـه ساير اعضاي چهره استفاده کنين.
مطمئن باشيد اگر غريزه خودتون رو کنترل کنين خداوند خودش بهترين رو هم درون دنيا و هم درون آخرت نصيبتون خواهد کرد.و آخر چنين صبري خيلي نيکوست بـه ياد حضرت يوسف

 احسان شیـاسی : ها انگیز هستند

 کریم : راه جلوگیری از بی بند وباری فقط ازدواجه و متدین بودن

 سمـیرا : سلام. ای بابا.چرادنبال مقصرمـیگردید؟ایناهمـه تومجردی رخ مـیده .من نفرمـیشناسم کـه ازدواج کرده ولی ازتمام این مسایل ی حتی باهمسرخودش دوره.کدوم مردهارو باورکنیم؟این کـه عذابه اون ک عذابه!!!!!

 سعيد 70 : سلام من يه پسر 21 سالم.اما با اينکه ي پسرم فقط ميتونم بگم مرده شور پسرايي رو ببرن کـه باعث شدن من وقتي دارم واسه يه نفر خودمو تيکه تيکه ميکنمو اصلا حس يم بهش ندارم کاراي همين ا باعث ميشـه اون هيچوقت طرف من نيادو بهم اعتماد نکنـه.چاکر همتون... فقط بازم بـه خانوما توصيه ميکنم مثل عشق من سادگيتونو کنار بذارين......تنکيو

 neda : اصلا با بي بند باري و بد حجابي موافق نيستم چون خودم يك آزاد و راحتي هستم خدارو شكر که تا بحال هم مورد تجاوز قرار نگرفتم که تا خود نخواد پسر هيچ كاري انجام بد بعد ا خودشون بايد مراقب خودشون باشند

 ادريس : من اعتقاد دارم که تا سرو گوشش نجنب براش هيچ اتفاقي نمي افت

 فائزه : سلام مطالب جالب بود بـه نظر من و پسر نداره و اگه خودش نخواد پسر کاري نميتونـه ه يا اينکه بعضي اي دانشجو سوار ماشيناي شخصي ميشن ميگن ما نميخواستيم ولي اگه اين سوار ماشين شخصي نميشد اين اتفاق براش پيش نميومد بعد بايد فکر اينارو کرد من خودم شبها امکان نداره باشخصي بيام خونـه. يا اينکه ه با دوست پسرش پا ميشـه ميره خونـه ميگه تجاوز کرد . يکي ازدوستاي من 3 روز پيش بهم زنگيد گفت بيا بريم با دوست پسرم و دوستش باغ منم نرفتم ولي اون رفته بود بـه خدا اگه دروغ بگم شبش بهم اس ام اس داد کـه مياي بريم آزمايش سلامت بديم ولي بهم نگفت کـه کاري يا نـه شصتم خبر داد يه با يه 2تا پسر تنـها مگه ميشـه کاري نکنن. اره پسرا بدن نامردن ولي باورکنيد اگه شما ا زرنگ باشيد و کم عقلي نکنيد هيچ کدومشون نميتونن از اين کارا کنن

 مریم : من الان13 سالمـه ولی وقتی کلاس سوم ابتدایی بودم مورد تجاوز قرار گرفتم خودم بخدا نمـیخواستم الان چندین سال از ائن موضوع مـیگذره بد تر اینکه همسایـه مونـه

 بهناز : به نظر منم خوبه با حجاب بودن و اينکه با هرکسي ادم دوس نشـه ولي وقتي اين اتفاق برا افتاد .....

 الي : خدا لعنت کنـه زنـهاي بي بندو بار-من زندگيم واسه همين نابود شد مردها که تا چشمشون بـه يکي ديگه ميوفته همي چي رو فراموش ميکنن

 م گ : چه خبره اينج واااااي

 محمد : خانمـهاي محترم ما آقايون فطرتا مجذوب خانمـهاي و نيمـه ميشيم بعد اگه ميگيم با حجاب باشين همينطوري يه چيزي نميگيم نظرات آقايون رو بخونين چرا از خودتون نميپرسين کـه چرا اکثر آقايون حرفشون مسئله حجابه اونم حجاب برتري مثل چادر

 bahar : از نظرات شما ممنونم واینکه داداشای گلم مـیدونم مامقصریم اماشماهم یـه کم اقاباشید

 اکبرم : هم تقصیر هست هم پسرا . ای مست پسرا رو تحریک مـی کنن پسرام با ای مظلوم مـی کنن .

 پشيمان : فقط بـه آدمايي کـه مذکر هستند اعتماد نکنيد همين

 صابر : بنام خدا
سلام
پيغمبر اسلام هزار و اندى سال پيش راه حلشو ارائه کرد اما هيچ بـه اون توجه نکرد بافت فکرى و رفتارى جامعه هم بهمين شکله.
مضمونـهائى کـه بيادم مياد اينان:
جوان نبايد عذب بمونـه
کنج خانـه امن ترين جا براى زنـه
زنان مثل عورتند هر وقت از خانـه بيرون بيان مثل اينـه کـه عورت آشکار شده
حتى گفته شده سوره يوسف رو بزنان ياد ندين ندونن زنى با او شرائط هم بوده
و خيلى چيزاى ديگه. خوب درون جامعه کدومشون رعايت ميشـه؟

 ابی جون : یـه روزخوب مـیاد!!!

 ناشناس : واقعا جای تاسف داره کـه بعضی از اقایون دنبال این کاریـا مـیرن چن نفرو بدبخت مـیکنن حالا طلب کارم مـیشن خدا بـه همـه عقل بده

 عادل : بيش ترين مشكل بـه وجود اومدن اين موضوع بخاطر رابطه هاي دوستيه كه از نظر همـه ساده!
اما مـهم!؟

 رویـا : به نظر من هم پسرا و هم ا حتما از لباسای مناسب استفاده کنند و رفتاراشون تحریک کننده نباشـه .ممنون مطالب جالب بود.دعا مـیکنم خدا خودش حتما مارو از شر این حیوونای انسان نما حفظ کنـه.

 روح : آقا من نـه خوب نـه بد.کاري هم تاحالا نکردم.ولي ا بـه خاطر هرکسي کـه دوست داريد حتي اگر روسري نميپوشيد آرايش تند ميکنيد لااقل لباس تنگ نپوشيد.تازه بـه نظر من ايراني ها درون چادر زيبا تر هستند چادر را اسلام نياورده کوروش آورد برويد مطالعه کنيد که تا خودتان متوجه شويد.

 محمد ياسين : خاک توسر هرچی شیطان

 مريم : بد بخت تر از من نيس بـه من تجاوز شد و هيچ کاري نکردم از ترس اينکه خوانوادهامبفهمن هنوز با يادش حالم بد ميشـه

 ابی : فقط مـیگم یـه روز خوب مـیاد!!!

 فاطی : پسري کـه ميخورد و بصورت مست و به زور وارد خانـه همسايه ميشود و اون شخص را بـه ضربه سر و يا هول و زدن سر بـه ديوار بصورت بيهوش درون مي آورد و معلوم نيست کـه به آن شخص تجاوزکرده يا نـه کـه از فرط خودش هم بيهوش افتاده چيست

جواب سوني کارت بيست :

شخص مورد حمله واقع شده ميتواند با شکايت از شخص متجاوز درس خوب و فراموش نا شدني بـه او بدهد ، يک تجاوز جنسي از لحاظ قانوني و پزشکي چندين نشانـه باقي ميگذارد کـه به راحتي توسط پزشکي قانوني قابل تشخيص هست پس محل زخمـها و تجاوز مخصوصا اگر اسپرمي باقي مانده باشد را نشوئيد و در اولين فرصت بعد از حمله يا تجاوز بـه پليس و مشاورين نيروي انتظامي مراجعه نمائيد

 حسین اکبری : نمـیدونم ولی کمکم کنید بتونم جلوشو بگیرم

 baharak : من دوستایی دارم کـه مورد آزار قرار گرفتن چه تو خیـابون جلو پولیس چه تو خونـه بـه وسیله مرد آرزوهاشون ...........من فقط فقط از همـه پسرا مـیخوام تورو خدا بسه هرچی نگاه هوس انگیز بـه ا چرا ماها نتونیم باهم خوب باشیم بدور از فکرای ناجور.از ام مـیخوام کـه خدا وکیلی توری رفتار نکنین کـه شخصیتتون یک جور دیگه توسط پسرا برداشت بشـه...

 علی : من چون خیلی خوش گل بودم ی بار یکی از هم کلاسی ام تو دوم راهنمایی منو برد خونشون و تقریبا" با کلک چرت و پرت گفتنپاهام از جلو گذاشت خدا رو شکر مـیکنم کـه فقط همـین اتفاق کوچیک افتاد چون اگه ی ضرره دیگه وای مـیستادم و به اراجیفش مثل این کـه اگه من مال خودم رو بـه ماله تو بمالم از جلو هرمون بهپاهات تزریق کنم گوش مـیدادم علان دیگه حتما" کارم بـه خود کشی مـیکشید ولی بـه هرفاش گوش ندادم از اونجا اومدم بیرون نمـیدونم شاید اگه علان بعد این همـه سال کـه از اون مدرسه محل فاصله گرفتم ببینمش حتما" خفتش کنم با این کـه در موقابل تجاوز این کارش درون حد حدود شوخی هم حساب نمـیشـه .01 اونم نمـیشـه به منظور همـین مـیدونم ایی کـه کاری باهاشون شده چی مـیکشن من کـه تا علان بـه جز دو که تا از دوستا همون مدرسم موضوع رو بهی نگفتم با

 سعید لاری : یـه نصیحت بـه ا من پسرم ولی پسرا ناتو هستند پیش خودتون فکر نکنید اینا فرهادند گول نخورید روباه مکار اند

 مریم : سلام افرين بـه شماهايي کـه ا رو اگاه ميکنيد اهاي خانواده هامواظب اتون از بچه گي باشيد

 محیـا : جناب سونی کارت من رشتم ماماییـه و خوب مـیدونم این گند کاریـا چیـه. فکر نکنید از اون سر کوه اومدیم. ما درسشو خوندیم شما حرفشو مـیزنید

 خاک تو سر پسرای ناجور : شما کـه نمـیتونید جلوی غریزه تونو بگیرین فکر کردین ازدواج کنید مـیتونید زن و بچه نگه دارید؟ باز مـیرین پی کاری
به این ایمان دارم
فقط ا.... بـه هیچ جنبنده ای اعتماد نکنین

 محیـا : اگه بـه بي حجابيه بعد بايد خارج از کشور مردم از تجاوز و وقت نکنن سرشونو بخارونن. درون ضمن آقايون: بد حجابي با بي حجابي فرق داره. هنوز فرق چادر سر رو با شخصيت واقعي نميدونين؟ يکي ميتونـه تيپ بزنـه خوشگل کنـه اما پاکم باشـه. چرا چرت و پرت ميگين خوذتونو قانع کنيد؟ چشم پاک داشته باشين چه فرقي ميکنـه ا چه جوري ميان بيرون؟ ما با شما چه فرقي داريم؟ شما چادر سر نميکنين کي بهتون تجاوز ميکنـه؟ شما مانتو نميپوشين کي يقتونو چسبيده؟ بريد افکارتونو عوض کنيد... بـه گند کشيدين جامعه رو... ا عقده اي شدن پسرا حشري. چرا؟ مقصر خودمون و فرهنگ غلطمونـه

جواب سوني کارت بيست :

احتمالا چون شما خانم هستيد اصلا نميتوانيد درک کنيد کـه غريزه مردانـه چه حالت تهاجمي دارد ، بسياري از ان هستند کـه تا سالها و گاهي بالاي 25 سال اصلا مفهوم غريزه جنسي را حس ند و برخي خانمـها هستند کـه براي اولين بار درون کلاسهاي تنظيم خانواده دانشگاه چيزي درون مورد دستگاه ي مردانـه و زنانـه بـه گوششان خورده هست چون هيچ حسي درون مورد آن ندارند ( ان کم سن و سال يک استثنا محسوب ميشوند ) اما کمتر پسر 14 ساله اي را ميتوان پيدا کرد کـه از همون روز اول بلوغ بارها درون خواب و بيداري جُنب نشده باشد و اين را خدا اينگونـه آفريده هست و آن را آنگونـه و هر دو حکمتي دارند ، بدانيد کـه اگر ي بـه قول شما تيپ ميزنـه و خوشگل ميکند و حس ميکند کـه هنوز پاک هست بايد بداند با يکبار بـه خيابان رفتن دهها نفر را ناپاک ميکند يا جسمشان را ، يا روحشان را و يا چشمشان را چون همـه پيغمبر و خدا ترس و مومن و معتقد نيستند کـه بتوانند جلوي خودشان را بگيرند ....... بعد پيشگيري بهتر از درمان است

 رعنا : 16 سالم کـه بود...
اما نذاشتم هیچ پسر آشغال دیگه ای بفهمـه و الان 21 سالمـه. نذاشتم تو زندگیم تاثیر بذاره. اینا کـه نوشتین خوبه. ا حتما بدونن. من ندونستم. اما الان موفقم. دانشجوی داروسازی ام. اینو نوشتم ا بدونن حتی اگه یـه مشکلی داشته باشن نباید بذارن پسری بفهمـه و الا بدبخت مـیشن. از رک بودنم عذر مـیخوام

 نی نی : البته کـه دلیل اصلی تجاوز بی حجابی نیست اما بد حجابی یکی از دلایلشـه،من با م ح ح خیلی خیلی موافقم اما ازدواج زود با چشم باز نکه هر کی اومد ندیده و نشناخته ... هرچقدر بـه فرزندانتون محبت کنید کمتر بـه جنس مخالف مـیل پیدا مـیکنند خانوما شما غنچه هستید بعد تا شکفتن مراقب باشید دوست بد زیـاده و پسر نداره

 پاوه؛ا؛ر : اول و آخر اين حرفاهمش بـه درجه ايمان آدم ختم ميشـه چه چه پسر وقتي خودشو درون محضر خدا تصور کنـه و وجودخداي متعال و بي شريک رو حس کنـه هيچوقت حتي يه ثانيه هم فکر نميکنـه کـه دست نامحرم بهش برخورد کنـه و از پاکي و عفتش با همين فکر قلبش بـه لرزه درمياد و به گريه ميافته؛ خدا خودش بهمون رحم کنـه؛آمين

 از ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست : مطلب خوب بود و نظرات بينـهايت چرند و مسخره!!! شما بگيد کجاي دنيا اومده کـه اگه ي حجاب(که احتمالا از نظر آقايون نظردهنده چادر يا لباس گل وگشاد است) نداشت يعني من آماده ام بـه من تجاوز بشـه... بـه نظر من اگري اينقدر خودداري نتونـه ه حتما مريض جنسيه و بايد خودشو بـه دکتر نشون بده.....به اين فکر کنين کـه ما انسانيم و قدرت فکر داريم و نبايد مثل حيوونا اسير غريزه بشيم و بدتر اينکه بعد هم توجيه کنيم و گناه رو بندازيم گردن بيگناه بدبخت بي پشتيبان

 بشر دوست : هرقبل از این کارها فکر کنـهی اگر باومادرش همچین رفتاری مـیکرد اون وقت مـیفهمـه کـه کارش چقدر زشته بزنی مـیزنند این قانون طبیعته یـه قدری فکر کنید

 دوست : خانم های کـه مـی گویند این آزار و اذیت ربطی بـه بد حجابی ندارد
خدمتشون عرض کنم کـه اگر جرات دارد یک روز بیرون بیـاید و اوضاع را ببیندکه چه مـی شود و مطمئن باشد کـه در همان ثانیـه ی اول چندبار مورد قرار مـی گیرد.
پس حجاب نقش کلیدی درون تجاوزهای جنیس دارد.

 محمد : خانمـها توجه مساله تجاوز 70 درون صد بـه حجاب مربوط نیست ولی رعایت حجاب مـیتونـه بـه شما درون این مورد کمک کنـه من واکثر اقایون هیچ وقت به منظور ازدواج بـه دنبال بد حجاب نمـیریم بس با بد حجابی فرصت ازدواج تونو نسوزونید

 مرگ : من نمـیدونم چکار کنم کـه بچم از این

 سینا : من فکر مـی کنم کـه 60درصد ا مقصر اند 40درصد پسرا ...اگه ا عین یـه آدمـیزاد لباس بپوشـه مرد ها کمتر تحریک مـیشن ولی بـه هر حال ها هم حتما مراقب باشن و با هرکسی رابطه چه دوستی چه.....برقرار نکنن

 نیوشا : همگي خسته نباشيد.... رابطه ي ربطي بـه بدحجابي نداره پسرا براي ارضاي خودشون همـه چيزو بهانـه ميکنن.. ي هم کـه رو دوست داره کاملا مشخصه و ...

 در جواب مسام : در جواب کاربري با نام مسام بايد بگم ي کـه يکبار يا چند بار رابطه جنسي برقرار ميکند بـه قول خود شما ميشود آدم کرمو و با عرض معذرت از کاربران درون تصور همـه ما ميشودو وليي کـه 13 را بـه رابطه جنسي کشانده هست به نظرم من ميشود زالو ، ميشود لجن ، ميشود خود ميکروب کـه فقط چوبه دار ضد عفوني اش ميکند

 ر.ج : به قول اقاي قرائتي:دوستي پسر و يا از اول گناهه يا اخرش بـه گناه ميکشـه
ما چرا از حضرت علي ياد نگيريم.کساني کـه ميگن دوستييه و پسر اشکالي نداره چرا حضرت علي وقتي يه نامحرم ميديد فرارميکرد
به نظر دوستان نـهار خوشمزه تره يا افطار
اگه ما هم بخواهيم ماننده کشورهاي خارجي بي حجابي رو رواج بديم .پس کي زنو شوهر از ديدن هم لذت ببرن
من خودم جونم و تجربه بهم نشون داده کـه اگه با نا محرم دوست بشم اخرش بـه گناه کشيده ميشـه .هيچ نميتونـه بگه من و دارم.هميشـه ادم بايد مراقب باشـه.تو قران اومده (سوره نسا/ 102) درون لحظه جنگ هيچ گاه لباس جنگ و اسلحه خود را کنار نذاريد.ما هميشـه درون حاله جنگ با شيطانيم اگر لحظه اي غفلت کنيم ممکن هست براي هميشـه پشيمون بشيم.التماس دعا

 مسام ع.م : من که تا حالا 13تا رو کـه خودشون کرم داشتن ترتيبشون دادم بـه نظر من ا بايد خودشون درست کنن پسرا گناهي ندارن با

 AmirSam : نمـیشـه گفت کـه پسر یـا مقصر هستند اما بـه نظر من بیشتر ا مقصرن چون اگه اونا واسه پسرا اشوه نریزن پسرا هم هیچ کاری نمـیکنند ...اما درون هر صورت بیشترین تقصیر بر سر جامعه هستش ...ای عزیز من پسری 19ساله هستم تو فکر این کار ها بودم اما دیگه اصلا نیستم بعد مواظب دل های پاکتون باشید عزیزان من درون ضمن سارا جان شما کـه مـیگی دزدینت بعد چرا تجاوز گران شما رو آزاد د؟؟شاید هم شمارو...د وشاید هم بدتر... موفق باشید

 dorood_ezrail@yahoo.com : اینجا هربرای خودش نظری داره مـیده ولی ای کاشی قدمـی به منظور بهبود این رفتارها و ناهنجاری ها برداره نـه اینکه فقط حرف بزنـه

 سحر : من با قمـه زير گلوم مجبور شدم يه كارايي بكنم از ترس آبرومم نميتونم بـه كسي بگم يكي هست هست جواب قلب شكسته و روحيه خراب منو بده

جواب سوني کارت بيست :

در نيروي انتظامي مشاوريني هستند کـه ميتوانند بـه شما هم کمک رواني و هم کمک انتظامي و مشاوره اي بدهند ، مورد را با آنـها درون ميان بگذاريد و اگر مشاورين نيروي انتظامي بـه شما گفتند کـه امکان پيگيري قضائي آن و محکوم شدن متجاوز هست حتما آنرا پيگيري نمائيد که تا ان ديگري درون دست آنان گرفتار نشوند ، مطمئنا اگر قربانيان قبلي از آنـها شکايت ميد امروز شما بـه اين وضع دچار نمي شديد و اگر شما بـه بهانـه هاي مختلف و وسوسه هاي مختلف شيطان گوش داده و از شکايت صرفنظر کنيد درون بي آبرو شدن ان بعدي مقصريد

 علی ملایری : ایران بر بد پایـه ای بنا شوده مشکل از پسر بودن یـا دوختر بودن نیست

 سجاد : اين دنيا محل گذره کاري نکنيم کـه بعدا...

 محمد : اشتباه

 آرزو : این مشکل 2 طرف چرا عاقل کند کاری کـه باز آرد پشیمانی کرم از هست عشوه نریزند پسرا کاری باهاشون ندارند.

 نينا : به نظر من تقصير بسراست كه با حرفاشون و قول ازدواجي كه ميدن ا رو خر ميكنن

 لي لي : ای کاش نبود ادم بد روی زمـین

 مروارید : نظرات متفاوته اما نوشته هاش ججالب بود بنظرم تنـهاییـاتون با توکل بخدا و بچیزای بهتری فکر کنید خدا دوستون داره همـیشـه کنارتونـه پسرا شما حتما خودتونو کنترل کنید و بایددر این راستا اول خدارو بشناسید بعد خودتونو وقتی اون تو وجودتون باشـه هوس از دلتون مـیره فقط بـه عشقتون کـه خداس فکر کنید اگه خدا رو بشناسید ادم بدو از خوب راحت مـیتونید تشخیص بدید قران قران بخونید دعاها اروم مـیکنـهی کـه روحشون اروم نیس برید توطبیعت خدا بگردید باهاش حرف بزنید نزارید هوس بوجودتون اسیب برسونـه بموقعش ازدواج کنید صبور باشید امـیدوار

 ترک باهوش : با سلام.به نظر من تمامي مشکلات هاي جنسي ما چه مرد و چه زن بـه فرهنگ و باور هاي پوچ و بي اساس ما برميگرده و هيچ مقصر نيست بلکه فرهنگ ناقص ما باعث شده کـه در جامعه ما افراد بـه صورت عقده اي و ران بار بيان اينطور نيست؟خودتان قضاوت کنيد.

 اسماعيل-اليگودرز : اگه حجاب داشته باشـه هيجي فکربدنميکنـه،بايداول هارو حالي کردبدهمـه چيزکم کم درست ميشـه

 پسر کرمانی : من خودم یکی رو مورد تجاوز قرار دادم تقصیر خودش بود مبایست با من دوست نشـه

 حیـات ما : به نظر من بهترین چیز ورزش هست چون ادم را انقدر خسته مـی کند کـه کمتر بـه فکر هوس بازی مـی افتد.و بعد از ورزش کارهای فکری هست پدر و مادرها مواظب رفتار تان باشید.بچه ها از شما مـی بینند و تاثیر گذار مـی گیرند

 عباس : به نظر من بايد زود ازدواج کرد درون غير اين صورت خيلي خطرات هم براي ا و هم پسرا وجود دارد و در اين ميان هم حکومت و هم خانواده ها مقصر هستند

 محمد س : یـا علی . خدا بـه مردم جهان رحم کند .

 یـا حسین(علیـه السلام) : تو رو بـه خدا این نظر را اول بذار و اسمم اگه خواستی عوض کن نگی مـیخواست خودشو گنده کنـه.
4سال پیش دانشگاه مشـهد قبول شدم درون آنجا با خانمـی آشنا شدم کـه چند سال بودشوهرش را از دست داده بود من هم جوان.به ایشان پیشنـهاد ازدواج موقت را دادم(بنده تمام شرایط وقوانین ازدواج موقت را مـیدانستم سو برداشت نشـه) او گفت مـیغه نـه!!!!!!!ولی اگه همـینطوری مـیخوای قبوله!!!!! بـه خدا اونی کـه حرامـه وتجاوزهست نـه عقد موقت!! چرا قبح حرام ریخته اما حلال خدا حرام شده؟؟؟!!!! بـه راحتی درون بیشتر نظرات مـیگن اما درون مورد ازدواج موقت مـیگن کاری!!!!

 حمـید : واقعا عجیب دنیـای کریح و مسخره ایـه
ما هستیم بین آدم های گرگ نمـی دونیم چیکار کنیم...
ولی حتما به خدای متعال توکل کرد..........

 مشاور خانواده ام : نظرات همـه ی شما جالب بود!
اما آیـا اگر همـه ی ا وپسرا پوشش مناسب داشته باشند مشکل حل مـیشود!
آیـا تو روستا ها کـه امکانات کم هست .از مد ،تیپ،اینترنت و... خبری نیست مشکلی نیست!نـه دوستان ،چرا برخی این مسایل و خطرات را جدی نمـیگیرند
من مشاوره کوتاه را درون این زمـینـه خصوصا بعد از اتفاق را خیلی مفید نمـی دانم اما بی ارزش هم نمـیدانم.
سری بعد توضیحاتی بیشتری مـیدهم.

 امير : سلام
نـه تقصير ه نـه پسر....
تو کشور ما فرهنگ بيرون اومدن نيس که...؟
تازه کاواره يا همون کازينو هم کـه نيس...؟
درسته...؟
پس خانوما نخوايد پسرا مون مث اونا رفتار کنن...
و اقايون نخوايد کـه خانوما چادر چاق چوق کنن که تا شما هشري نشيد....
راه حل فرهنگه داداشي ....
بعدش شما ها بايد بـه هم مث يه دوست نگاه کنين...نـه يه پسر بـه يا برعکس...
خلاصه هر کي ميگه تجاوز زوري نيس دروغه ....
من خودم تو تاکسي نشسته بودم يه خانوم سوار شد اول پاشو بـه من مالوند بعد دستشو گذاشت رو پام...بعد خواست بره پايينتر نزاشتم..
تازه طلبکار شد شروع کرد داد بيداد.....
بريد مشکل رو اصلاح کنيد.....

 ˙·٠•●✿امـیر خان✿●•٠·˙ : وای خدایـا کمک کن.....حرفایی کـه مـیشنوم اصلا خوب نیستند....یکی تو نظرات گفته تن فروشی مـیکنم....یکیم....ای خدا! آبروی ما جوونا رو حفظ کن! تو رو بـه مولا.....چون چیزیـه کـه اگه بره عمرا دیگه بر نمگرده!.....روحمون رو پاکیزه گردان!....این چیزا هیچ موقع خود بـه خودی رخ نمـیده! باور کنید کـه راست مـیگم....آدمـی کـه هدفمند باشـه و به چیزا خوب فکر کنـه اصلا چنین کاری هایی پیش نمـیاد!

 بيطرف : مقصر خودشـه كسي بـه زور بهش تجاوز نميشـه

 وحید : فقط توي جامعه بياييد و ببينيد مقصر اصلي کيه

 الهام : با سلام من خودم مورد تجاوز قرارگرفتم فقط ب خاطر اينکه هميشـه خانوادم ب چشم يه آدم هرزه منوميديدندواز دست همشون خسته شدم وفقط ب دنبال يه مرد ميگشتم ک بتونم بهش تکيه کنم وکنارش آروم بشم وبهش بگم ب خدا بدي نيستم.البته من دنبالش نرفتم اون اومد طرفم ووقتي گفت ازت خوشم مياد داشتم شاخ درون مياوردم چون برام يه مرد خيلي محترم بودخلاصه باهاش دوست شدم وبعداز4ماه چهره ي واقعيش معلوم شدبايه بوس شروع شد و بعد تجاوز بعد از اون قضيه چون بهش عادت کردمو واقعا درکنارش احساس آرامش ميکردم بـه خواسته اش جواب دادم. درون کل هدفم از نوشتن اين بود کـه ببينيد من بـه خاطر يه ذره محبت حاضر شدم بدنمو بدم

 كوثر : من همش 15 سالمـه واين فكرها تو سرم نيست اما جدي جدي از خوندن اين مطالب ترسيدم وسعي ميكنم از امروز واز حالا مواظب تر باشم مرسي

 کم : دين اسلام بـه عنوان قانوني کلي براي همـه چيه. يه لحظه فکر کنيد همـه چه مرد و زن بـه اين دين عمل کنن دنيا چه خواهد شد...تا جايکه تو هيچ مکتبي همچين کليت و حرييتي نيست

 ياسمن : وا مگه ميشـه جلوشو گرفت!!!!!!!؟

 شيلا شيراز : من خوبي هستم اميدوارم براي هيچي اين مسئله پيش نيادممنون اطلاعات همـه خوب بود

 امير طا ها : به نظر من تمام مشکلات جامعه از طرف پسرها سرچشمـه ميگيره

 ستایش : تف بـه روی اون پسرای بی غیرت کـه خودشونو خوش تیپ مـی کنن وا را ی مـی کنن

 يوسف : مگه ميشـه جلوي را گرفت همـه دوست دارند ام راهش را نميدونند حلال يا حرام بودنش فرق ميکنددرضمن جوان لذت رابا وحشي گري اشتباهي گرفته

 علی رضا : اشيل دمت گرم حال کردم با اين نظرت

 غمگینکده : اولا اینقد با حرفهاتون چهره ی مردهارو بد نکنید درسته قبول دارما ئی هستن کـه مثل حیوون پستن اما شما ا نظراتون جوری مـیگید کـه همـه ی مردارو پست جلوه مـیده. بنظر من مقصر مال خود خانومایـه بد (حجاب),ی کـه با حجاب کامل بره تو جمعیتی کـه پر از مرد باشـه هیچ مردی با چشم هوس رانی بهش نگاه نمـیکه من مردهارو مـیشناسم چون خودم از جنسشونم مردها ابتدا با نگاه شوفاژی مـیشنی کـه لباس بدن نمایی تنش باشـه خوب مسلما مرد تحریک مـیشـه و...!!!
من خواهشم از خانومایـه بد حجاب اینـه کـه واسه ی چند روزم شده فقط چند روز با پوشش مناسب بیرون برن بعد خودتووووووووون قضاوت کنید کـه فرق بین شخص با حجاب با شخص بی حجاب چیـه.
خواهش منو رد نکنید با تشکر.
حمـید 17ساله از

 م.ظ.17ساله : دوستان عزیز بهتراست پیش از هر قضاوتی بـه تاریخ 2500سال پیش خودمان نگاه کنیم درون آن زمان حجاب خیلی سفت وسخت بودو تمدن ما نامش تاآسمان رفته بود بعد آن هایی کـه مـی گویند حتما فکررا بازکردوروش تمدن های غربی کرد بد نیست یک نگاهی هم بـه تاریخ ند

 مـهرشاد : نميشـه کنترلش کرد من با دوتا ..... زنا کردم

  16 : به نظر من اصلا ربطي بـه حجاب نداره پسرا يا مردا بايد بتونن خودشونو كنترل كنن و گرنـه كه ................................
ولي اگر ما ميخوايم يه عمر حسرت نكشيم بهتره كاره درستو انجام بديم اينجام بجاي اين مسخره بازيا دعا كنيم بـه مشكل بر نخوريم

 زینب 1 : به نظر من، آموزش خطرات اجتماعی خصوصا ، از اهمـیت بالایی برخورداره. ولی متاسفانـه مثل خیلی دیگه از آموزه هامون، چیزایی کـه اینجا گفته شده خطر، عواقب و راهکارهای پیگرد قانونی بعد از وقوع اون رو بصورت افراطی بیـان کرده. بـه طوری کـه یـه خانم، موجودی ترسان و لرزان تنـها به منظور دفاع از عفتش تلقی مـیشـه، کـه بعدش هم بـه خوبی مورد حمایت قرار مـی گیره. قطعا یـه همچین زنی به منظور حضور درون جامعه از همون اولش با یـه فکر مسموم آماده مـیشـه. درون حالی کـه اگه یـه زن با عفت و بدون دفاع لایق هر نوع حمایتیـه، بعد چرا حتما این قدر محتاطانـه وارد اجتماع بشـه. من بیشتر از هر چیزی بـه رعایت حجاب بر اساس عرف، مذهب و شرایط مکانی (از قبیل محیط کاری، خانوادگی و ...) اعتقاد دارم.

 110 : مطالب خیلی خیلی خوب بود

  : بهترین کار اینـه کـه اصلا بـه روی خودتون نیـارید ولحظه اول حتما تا سفت شد بشکنیدش کـه دیگه از درد شاید بمـیره اگرم زنده موند نمـیتونـه تکون بخوره!

 سیما : واقعا مزخرفه چطور جرات مـیکنید فقط بـه خانومـها بتازید کـه مواظب لباس پوشیدنتون باشید مردا تحریک نشن چرا بـه این مردای کثیف و هرزه از هر نوعش با کلامتون تلقین مـیکنین کـه اشکال نداره شما غریزه دارین باشـه تجاوز کنین ا حتما مراقب باشن آخه این بلاهت رو کی مـیخواهید رها کنید توی خیـابونـهای اروپا و آمریکا اونوقت هر روز حتما هزار نفر هونجا مورد تجاوز واقع بشن چون بیشتر مردم لباس نازک و تاپ و شلوارک و... مـیپوشن چرا فکر مـیکنین مردا هر غلطی دلشون خواست مـیتونن ن و تازه این طرز فکر رو گسترش مـیدین ننگ بر شما

 حبیب سهرابی : باسلام وتشکر از نظرات دوستان،به نظر من چه وچه پسر حتما خودشان مواظب رفتارشان باشن.وخودرا بـه خطر نندازندچون شیطان همـیشـه همراه انسانـه.دریـه جامعه 70مـیلیونی ازاین موارد طبیعی ست.

 ققق : پسر ها ازدواج موقت کنند با زنان ثروتمند

 الهه عشق : یـه سلام گرم بـه همـه. من واقعا نمـیتونم بین ا و پسرا قضاوت کنم .اما مـیخوام بـه حرفام گوش بدین . من خودم یـه مانتویی هستم اما مانتوهام همـیشـه بلند بوده طبق مـیل خودم نـه بـه اجبار خانوادم . آدمای اطرافم مـیگن من خیلی زیبا هستم چشام سبزه(گاهی اوقات بـه غیر از پسرا حتی زنا و ا هم بهم تیکه مـی اندازن) و هیکل خوبی هم دارم . شلوارام هم همـیشـه بلنده آرایش نمـی کنم و موها م زیـاد معلوم نیت خانواده ی خوبی هم دارم.با توجه بـه دلایلی کـه گفتم خیلی ها خواهان دوستی و.... با من بودن !!!!!!!! مـیشـه چند لحظه فکر کنین کـه چی باعث شده من بای دو ست نشم و یـه باقی بمونم؟؟ بـه نظر خودم لباس پوشیدنم تاثیر خیلی زیـادی داشته و همچنین نوع رفتارم با پسرای اطرافم و مزاحم هام. خانوما دیدن نوع لباسا چقدر تاثیر داره!

 مـهدیـه : بعد خوندن این مطالب فقط از خدا مـیخوام کـه این طور اتفاقات رو از باحجابش گرفته که تا بدحجابش کـه اصلا چنین نیت و مـیلی بـه این کار ندارندرو دور کنـه

 سحر : سلام مطالبتون خيلي جالبه.بنظرمن تقصيرهم وهم بسره دوتاشون مقصرن.ي كه خودش نخواد هيچكس نميتونـه دست بهش بزنـه و بسرا هم ميتونن جلوي خودشونو بگيرن.ممنونم

 محمد سعيد : همـه جور آدم هست. اما با وجدانش کم شده.

 سارا : سلام من دو هفته پيش توسط 4پسرجوان دزديده شدم وبا هزار التماس وگريه بـه پرده من كاري ندشتن اما ........ الان افسرده ام حتي آزمايش ايدز دادم من ظاهر خيلي خوبي دارم و مورد تحسين همـه ام همـه بلايي كه سرم اومد نامردي بود حلال نميكنم از خدا ميخام مجازتشون كنـه كه بـه ادماي پاك دست ميبرند تامرز خودكشي رفتم وخيلي اذيت شدم يك هفته غذا نخوردم يواش يواش روحيم بهتر شد
خدايا من بـه كسي بدي نكرده بودم از دانشگاه برميگشتم
ادم بايد از زيباييش مراقبت كنـه شايد حجابم ايراد داشت اما من دنبال سكس نبودم و نيستم
خدايا مثل قبلا شادم كن اي خداا آه منو بگير

جواب سوني کارت بيست :
سعي کنيد بـه خودتون زمان بدهيد که تا از لحاظ روحي بهبود پيدا کنيد ، انشاالله از لحاظ سلامتي و ايدز هم مشکلي پيدا نکرده ايد البته تست ايدز بـه اين زودي مشخص نميشود و دوره مخفي بودن بين چند ماه که تا هفت سال را دارد کـه انشاالله مشکلي نيست چون آنقدر ها هم ايدز درون ايران همـه گير نيست
زکات زيبائي عفت هست و سعي کنيد بخاطر آنکه ظاهر شما جذاب هست با حجاب بهتري افراد بيمار دل را از حريم خود دورتر نگه داريد فکر کنم الان متوجه شده ايد کـه حجاب براي محدود زن نيست براي محدود مرد هست و همـه مردها آدمـهاي با تقوائي نيستند

 ازطرف یـه مرد : سلام دوستان
يه روز با يه آدم سن بالا صحبت ميکردم کـه از زيارت خانـه خدا برگشته بود و ميگفت خوش بحالي کـه تو جووني پاک بود و خودشو از منجلاب و گناه بيرون ميکنـه بعد تو پيري ميفهمـه چه کار بزرگي انجام داده يادتون باشـه پشيماني و روسياهي تو دنياي برزخي خيلي سخت خدا بدادمون برسه واي بـه حال ادماي بوالهوس و ران يعني يه روز نمي ميرين بعد انجام بدين ؟

 پارمـیدا : بد بود

 رسول : تمامـی این مشکلات بر مـیگرده بـه خانواده ومحیطی کـه تو ادم تربیت مـیشـه...........

 شـهرام : مشکل خود ها هستند نـه پسرها درست فکر کنید با این رابطه ها

 بهناز : قبول دارم کـه زن با پوششي کـه داره مرد رو تحريک ميکنـه اما بـه نظرم اين مسئله تو جامعه ي ما خيلي مرسومـه اخه تو جوامع غربي بـه خاطر ازادي کـه از اول دارن خيلي راحت با پوشش هم کنار ميان نميدونم شايدم من اشتباه ميکنم اينجا بيشتر مردم عقده اين چه چه پسر که تا يه ذره از ساق پاي همو ببينن مي خوان ...

 نيکا : اينجا فقط و فقط جامعه مشکل داره

 ستاره محبوب : صدالبته این غریزه حتما ارضا بشـه .ولی از راه
حلال- اگر مورد حلال درون دسترس نبود حتما این نیروی درونی را کنترل کرد کـه 7تا اصل داره کـه 3تاش اصول اصلیند و4تاش اصول فرعی-اصول اصلی 1-فکر 2-چشم 3-شکم کـه مـیتوان با تمرین آنـها را کنترل کرد-دوستدارشمایم کـه صفا از نوشته هایتان مـی بارد

 امـین آواره : تا نکند کی بازی..کی کند پسر دست درازی...منـه پسر حد اقل اینو مـیدونم بخوام بین 2 ساده و تیپ فشن کاری م مـیرم سراغ فشن..چون اون جرات این رو داده کـه خودشو آزاد کنـه و منم دنبال آزادیم..خانوما اول خودتون رو آدم کنید بعد بـه پسر تهمت بزنید...

 باسط : همـه اينايي کـه گفتين ممکنـه درست باشـه ممکنـه نادرست. آفرينش طوريکه هر عملي عالعملي داره. خدا بهمون صبر بده چون تشکيل خونواده خيلي خرج داره وسخته. آرزوي توفيق برا همـه جوونا.

 زهرا : تف بـه اين پسراكه واسه هوس هركاري ميكنن مثلا شماآدمين حيوون نميتونـه مقابل هوس بايسته خاك توسرتون

 ايمان بيكس : رابصه هاي درون كشوره ماااا بايد با قانون اجرا بشـه که تا كسي بـه كسي ديگه تجاوز نكنـه چون همتون دوست داريد با يكي سكس كنيد؟اين طورررر نيست؟!؟!؟!؟؟؟؟!!!!

 جواد : خیلی هاتون گفته بودین تقصیر پسراست،آخه چرا؟مگه پسرا با مانتو کوتاه مـیان تو خیـابون؟مگه پسرا شلوار تنگ و کوتاه مـی پوشن؟مگه پسرا این قدر غلیظ خودشونو آرایش مـیکنن؟ نمـی گم تقصیر پسرا نیست ولی ا خودشونو کنترل کنن ببینن چقدر این کاری ها کمتر مـیشـه!

 یـه پسر 15 ساله : درسته کـه من یـه پسرم ولی بیشتر یـه مـیترسم کـه بهم تجاوز کنن. یکی از همکلاسیـام مثل یـه دیوونـه همش باهام شوخی های مـیکنـه. قبلاً هم مـیومد و از رابطه هاش برامون ( منو همکلاسی هام ) تعریف مـیکرد. دیگه واقعاً ازش مـیترسم. دنیـایی شده کـه هیچ نمـیتونـه یـه هیچی اعتماد کنـه... ای کاش این مشکلات حل مـیشد...........
ای کاش...........

 پيما : متاسفانـهدر دوستي هاي جنس مخالفي دردومين روز صحبت سر و اين جور مسايل ميشـه!مخصوصا اون اس ام اس بازي هاي شبانـه!ديگه خود کنترلي خيلي سخت ميشـه!مخصوصا ما پسرهاي بد بخت کـه با اين وضع جامعه و هزينـه هاي سنگين ازدواج پدر مون درون مياد

 .jahanam. :
سلام بچه ها من همـه ی تاپیک ها رو خوندم اگه خودتون دقت کنید مـی بینید کـه ها مـی گند تقصیر پسر هاست و پسر ها هم مـی گند تقصیر هاست ولی حتما گفت درون بیشـــر موارد تقصیر هر دوطرف هستش یکی از شما ها گفت کـه دوست پسر م خواست بهم تجاوز کنـه و من هم با مشت و لگد زدمش و اون هم تو این اوضاء بـه ارضاع رسید خب اینجا تقصیر پسر هستش ولی خب من یـه نفر رو هم مـی شناسم کـه اینقدر دوست داشت با یـه پسر بره............که اخرش پسره سیمکارتش رو عوض کرد این دوره زمونـه دوره ای هستش کـه ها دنبال پسرها مـی رند و ها پسر سوار ماشین مـی کنند بعد چه انتظاری از کارهای دیگه هستش

 جفا : منم یـه بار این فاجعه واسم پیش اومده.دوست پسرم این بلا روسرم اورد اون لحظه هیچی حالیش نبود.بعد که تا خورد زدمش.خدارو شکر م.ولی من همـیشـه فک مـیکردم اون یـه فرشتست ولی افسوس.....

 محسن : هیچ کدوم از حرفاتون و قبول ندارم .لطفا اسم خدا رو نیـارین.به قول بعضیـا بازی بازی با دم شیرم بازی

 سیـا : تفو بر تو ای دنیـا تفو

 سعيد : من قبلاَ خيلي دچار مشکلات مـهار بودم و گناهي نموند کـه مرتکب نشدم البته (هيچ وقت تجاوز نکردم) اما خداروشکر با توکل بـه خدا و توسل بـه ائمـه تونستم مـهارش کنم الان هم با يک فرشته ازدواج کردم تمام نمازهاي قضامو دارم ادا مي کنم نماز شبو شروع کردم و خيلي خوشحالم . توصيه من هم توسل توکل و مبارزست .تا وقت داري خودتو نجات بده.

 محمدرضا همتي فر : سلام.آشفتگی الان جامعه ما نـه تقصیر پسر نـه ،تقصیر پدر و مادرهاس. یـا پسر تو سن بلوغ خیلی‌ کنجکاون،سوالات زیـادی دارن کـه نمـی‌تونن ازی‌ بپرسن،برای همـینـه کـه خودشون اقدام بـه تجربش مـی‌کنن،ولی‌ نمـی‌دونن این راه چقدر مـیتونـه زندگیشون رو تغییر بده،پدر مادر‌ها حتما دوست و رفیق بچه‌هاشون باشن که تا بچه‌ها بتونن باهاشون درون مورد سوالاتشون صحبت کنن،
در کلّ به منظور شروع یـه زندگی‌ جدید هیچوقت دیر نیست،کافیـه بخوای که تا ببینی‌ کـه مـی‌شـه

 سربلند : همـه چیز ناشی از سستی عقیده هست ناشی از سطحی نگری است. هنوز باور دارم کـه یک انسان پاکدامن هرگز درون چنین دامـهایی گرفتار نخواهد شد.

 مـهسا : بچه ها تو اين زمونـه هرچي کمتر تو اجتماع بتابي پاکتري من از اون وقتي پام تو اينترنت باز شد و دانشجو شدم گندي نبوده ک بالا نيارم از دروغ و دوستي تلفني شروع کن که تا !واسه خودم متاسفم کـه توبه ميکنم ولي باز برميگردم توروخدا واسم دعا کنيد من ي روزي عاشق امام زمان بودم دوسش داشتم ولي حالا شرمندشم من بـه خاطر شرايط بد اقتصادي پدرم امکان ازدواجو از دست دادم کاش وضع ماليمون خوب بود کـه هيچوقت گناه نميکردم،به خاطر اينکه پدرم نميتونست جهيزيمو تهيه کنـه راهو بـه روي خواستگارام بست و منو بـه فساد کشوند تورو خداايي ک پاک و بي گناهن و اينو ميخونن واسه ما گناهکارا از خدا عفو بخوان من از زندگيم خسته شدم از خودم متنفرم و شرمنده خدا امام زمان و پدر مادرم هستم...

 منذر : تو رو بـه جون مادراتون دنبال این کارییـانرین پسر عموی رفیقم رو حکم اعدامـیش صادر شده...

 گیتا : به نظر من اگر هرکی مواظب خودش و رفتارش باشـه و از خداهم یک مقدار بترسه دیگه این مسائل پیش نمـیاد .باباجون حد اقل یک ذره بـه فکر خودتون باشید !!!!!!!!!!!!!!!!!

 من : سلام.به نظر من تر وخشک با هم مي سوزن.
از پدر و مادرمون بخوايم تاواسمون دعا کنن .تا از همـه بلا ها درون امان باشيم.
اما درون جواب بـه _پاتريک):هر موقع اين دوست داشتن اومد سراغت,انگشتتو رو شعله آتيش نگه دار,مي فهمي کـه اي دوست داشتن تاوانش سنگينـه وخودتو نابود ميکنـه.

 به تو چه : جهوری اسلامـی اگه اسلامـیه وضع اینطور نمـی شد

 آرمين : با عرض سلام/بايد قبول کنيم اين احساسي کـه درون مردها وجود داره زايده خلقت خداست و اجتناب ناپذيره بعد نميتونيم بگيم هميشـه جنسيت مرد مقصر از نظر من جامعه بيشترين تقصيرو داره من پسري هستم 25 ساله و عاشق تشکيل خانواده چندين ساله ميخوام با مورد علاقم ازدواج کنم ولي بـه علت وضعيت بد اقتصادي نتوستم بـه اهم برسم و اينو ميدونم خيلي ها همچين وضعيتي مشابه من رو دارن /يکي از ريشـه هاي اصلي فساد و بي بندوباري همين اقتصاد ميتونـه باشـه اينو براي افرادي کـه وضعيت مشابه من رو دارن عرض کردم(برام دعا کنين مشکلم حل بشـه هر چه زودتر بتونم زندگيمو تشکيل بدم)

 دالتون :
=با سلام=
اينا رو ميگيد کي گوش ميکنـه %خدا رحم کند
دمتون گرم ولي نظر من اينـه کـه ها مانتو کوتاه نپوشيد و شلواره تنگ تن نکنند کـه مردمو بـه هوس بندازيد ×فافافافافاجعه هست ،اينا رو ميگيد کي گوش ميکنـه
^ ببينيد شما دير دست بـه کار مي شيد
واقعا کـه خجالت داره !!
اما درون کل بازم خوبه حداقل بقيه بدونن چه خبره عجب دنيايي ها!!!

 Zariiii : چرا همـه ي تقصيرا گردنـه اس؟كسي كه اين حرفو ميزنـه خودش از همـه بدتره!مگه وقتي من مورد تجاوز قرارگرفتم بدحجاب بودم؟نـه اصلا اينطوري نبود اتفاقا خيلي سنگين رفتارميكردم و همـه ي جوانبو درنظر ميگرفتم.فقط با دوست پسر دروغگوم رفته بودم بيرون. مگه من خواستم؟؟ که تا قبل از اون هم اصلا از اين حرفا بينمون نبود. من اشك ميريختم! که تا حالا بايه پسر دست هم نداده بودم. ولي اصلا براش مـهم نبود! داد،اشك، گريه،تقلا...! ولي نشد زورم بهش نميرسيد. فكرشو كنين با همين وضع إرضا هم شد. من هنوز م ، شانس آوردم! ولي كي ميدونـه سراحساساتم چي اومد! وليييي!كمي بعد فهميدم زن داشت.حالا ببينين مردا و پسرا چه جونورايين. با چه شرايط و افراطي، إرضا ميشن. باز بگين تقصير اس!! نميگم همـه مثل همن،خوب هم وجود داره ولي خيلي كم! ولي خطاب بـه ايي كه نميخوانو اهلش نيستن بگم مواظب خودتون باشين توروخدا. بميرين ولي حرف پسرارو باورنكنين. راستي ازدواج زود واسه تمايلات جنسي اصلا فايده نداره چون پسرا خيلي بي وفا شدن. فقط تنوع ميخوان چه باحجاب چه بي حجاب. كاش حل شـه.كاش يكم بـه خودمون بيايم...!

 مغز متفکر : به نظر من اگر اتفاقی هم مـی افته کرم از خود درخته

 بنده اي گناه کار : سلام بـه نظر من خوب هست اما که تا کي بايد اين مطالب را گفت خود انسان بايد برسد بـه اينجا کـه از هر گناهي بدش مي آيد چه کبيره و چه ضغيره
با لذت ترين ارتباط ها ارتباط با معشوق حقيقي خود است

 اشکان مـهردادی : متاسفم کـه همـه بـه صورت سطحي بـه اين معضل نگاه د و هيچ بـه دنبال ريشـه ها و علت اصلي نرفت!!! من اينقدر از ها نارو خوردم کـه کارم بـه خود ارضايي کشيده . . . ديگه هيچي برام مـهم نيست! مثل بقيه کـه من براشون مـهم نبودم

 سلام= : بايد درون مدارس ايران مانند اروپا پسر و با هم درون کلاس باشن که تا براشون عادي بشـه.

 امـیر کبیر : با سلام بـه با خیـالها و بی خیـالهای مجلس از اونجایی کـه دیدم مجلس بی ریـاس منم گفتم نظرمو بدم .
تا خودت نخوای هیچ چیز اتفاق نمـیوفته .هرکی مـیخواد این عمل رو انجام بده مـیده از دست وقتی دو طرف راضی باشن از دست هیچی کاری بر نمـیاد.پس بهتره بذارین تو حال خودشون باشن.یـه روزی کـه همـین ماجرا به منظور ناموسش پیش اومد اونوقت متوجه مـیشـه کـه دیگه دیر شده.دنیـا محل طلافیـه
بیست وشش دی 89

 کیمـیا : مطلب قشنگی بود..
ممنون از حرف هایی کـه زدی...
بلکه کمـی این آقاییون آدم شن....!
که من مـیدونم نمـیشن!
البته عشق من اصلا این طور نیست....
حتی مخالف بوس قبل از عقده

 كيش : سلام من يه بار موردتجاوز قرارگرفتم فقط بايد ايت الكرسي روخوند

 علي : بابا از خدا بترسید
دنبال نرید
جون مادراتون

 ر-محمدي : مطالب جالبي بود ولي بايد بگم کـه تمام تقصير ها هست خدايا .......

 شرور : ج فرهنگ خانوم
تا وقتی کـه دندوناتونو از رو پسرا بردارید

 شرور : عامل بدبختی؟؟؟همـین ای نجس فراری ازهمشون متنفرم

 ميترا : مردا ديگه كلن مسخرشو دراوردن وقتي تو مترو بلوتوثتو روشن مي‌كني تو سايتاي مستهجن ميري هزار که تا كار ديگه هم مي كني انتظار داري تو اين موقعيت ها قرار نگيري.من تو اين موقعيت قرار گرفتم ولي درون رفتم دقيقا از وقتي نماز شب مي‌خونم هيچ كس جرات نكرده بهم نگاه كنـه چه برسه بـه چرتو پرتاي ديگه.پسر ها هم همين طور. يه چيزه ديگه اگه با چشم هات و زبانت گناه كني از نماز شب محروم مي‌شي.راه جهنم صافو همواره منو صد نفره ديگه راحت مي‌تونيم برسيم بهش راه بهشت پر دست اندازه.بهاي ما چيزي جز بهشت نيست بـه كمتر از اون خودمونو نفروشيم

 خانم فسقلی : ای بابا عجب دوره ای شده،تقریبا حرفای همـهتون درسته.ولی بـه نظرم آدم که تا خودش نخواد بلایی سرش نمـیاد.حالا بعضی موارد استثنایی هستن کـه با وجود حجاب زنـه بهش تجاوز مـیشـه.اما بـه نظرم همـه چیز بـه 1 زن بستگی داره کـه باید سیـاست داشته باشـه با هوش باشـه کـه اسیر این اتفاقات نشـه.واقعا واسه خودمون متاسفم بـه جای پیشرفت داریم روز بـه روز بعد رفت مـیکنیم و باید درون مورد این مسائل بحث کنیم!!!

 مصطفی : خانم ها تمايل دارند کـه رابطه برقرار کنند روزي من درون دانشگاه با يکي از ان دانشگاه اشنا شدم اون مرا بـه خونـه دانشجويي دعوت کرد کم کم بـه من نزديک شد و درخواست رابطه کرد (ميگفت کم آوردي)

 رها : : اگه من بودم که تا طرفو پيدانميکردم و خواجه اش نميکردم ول کن نبودم که تا درس عبرتي بشـه براي ديگران

 رضا زرچي : ((بسم اله الرحمن الرحيم))
يکي از نشانـه هاي آخرالزمان همين تجاوز بـه عنف و زنا هست کـه رواج زيادي پيدا خواهد کرد مراقب خودتون باشيد کـه جزو دشمنان حضرت حق نشويد.

 محمد : چگونـه مـیتوانیم این حس را برطرف کنیم

 اشكان : به نظر من اين ها هستن كه باعث تحريك ما پسر ها مي شوند.اگر يه خورده ها مراعات كنند هيچ پسري بـه آنـها نگاه بد نمي كنـه اينو قول ميدم
پس هاي عوضي باعث بد شدن پسرها مي شوند.

 مـهدي : سن ازدواج بايد 16 بشـه که تا ا تو نتفه خفه كرد.

 علي : با سلام /بحث بسيار خوبي پيش امده از همـه ممنون.
خانوم پاتريک مني را ميشناسم کـه اتفاقاتي مثل شما براش پيش آمده و به اين کار ادامـه داد .حالا وضعيت بسيار بدي داره بـه جايي رسيده کـه زندگي و زنده موندن براش معني نداره

 نوشين : خيلي جالب بود مرسي ..واقعا تکان دهنده بود..من فکر ميکردم تجاوز نميتونـه از افراد شناس باشـه ...فکر ميکردم افرادي کـه تجاوز ميکنن بايد انسانـهايي وحشي باشن..متاسفم کـه همکار يا استاد يا ...واقعا جاي تاسفه
..تجاوز يعني بدون رضايت ..اين ازار دهنده هست ..چرا بعضي پسرها ميگن تخليه راهي جز اين نداره تخليه و عدم تخليه بهانـه است..انساني کـه تجاوز ميکنـه چه زن باشـه چه مرد انسان نيست حيوانـه ، حيواني کـه فقط خواسته اون زمانشو بايد انجام بده ..همـه اين حرفها هم بهانـه است
متشکرررررررم از مطالب زيباتون

 رادمـهر(معلم) : جنگ هفتاد و دو ملت همـه را عذر بنـه
چون نیـافتند حقیقت ره افسانـه زدند

 دريا : بعضي پسرا چقدر بد هستن

  پسرها : به نظر من ما نبايد دنبال مقصر ياپسر باشيم بايد بـه دنبال راهکاري بينديشيم تاحدامکان از اين کارها جلوگيري شود

 سيب سرخ : سلام.ببخشيد ميخواستم بدون خوندن داستان هاي...هم گناه محسوب ميشـه و بايد نخوند؟خيلي خوشحال ميشم اگه بـه سوالم جواب بدين

جواب سوني کارت بيست :
تاثيري کـه داستانـهاي مستهجن بر مغز و قدرت تفکر انسان ميگذارند بسيار بدتر از فيلمـهاي مستهجن بوده و آثار تخريبي آن بسيار بيشتر هست زيرا مغز درون حال مطالعه دقت بيشتري نشان ميدهد و به همين دليل نفوذ تخريبي اين آثار شديدا بالاست و سند اين حرف احساس شرم و پشيماني افرادي هست که بخاطر مطالعه اين آثار قدرت فکرشان مختل شده و حتي بـه مادر و خود تجاوز کرده اند يا گريه هاي پدري کـه و پسر وي بر اثر مطالعه سايتهاي آويزون و ايپرشيا و سرا کنترل خود را از دست داده و با هم رابطه جنسي برقرار کرده بودند و از آن نيز باردار شده بودند يا خاطرات صدها نفري کـه زندگي و عمر خود را بر اثر مطالعه اين آثار سخيف نابود شده ميبينند کـه همـه اين موارد را ميتوانيد درون سايت گرداب دات آي آر مشاهده فرمائيد ، بـه خدا پناه ببريد از شر شيطان رانده شده کـه قسم خورده هست نسل بشر را نابود کند اين دشمن خدا و انسان

 شيما : سلام بـه دوست هاي خوبم
به نظر من همـه شماها يك جوراي درست ميگيد اما همـه اين ها منشاء ان بر ميگرده بـه اينكه ما خدا رو فراموش كرديم چون اگر يكم بـه خدا ايمان داشتيم هيچوقت يادمون نمي رفت كه خدا داره رفتار هاي ما رو نگاه ميكند و بايد مواظب رفتارمون باشيم
حالا ميخواد جامعه بد باشـه يا افراد جامعه.
در ضمن سايت خيلي خوبي داريد
با تشكر

 اميروف : خدائيش اين جواب هايي كه دادي بـه مردم چقدر روشون فكر كردي؟؟؟؟
يارو ميگه بهم تجاوز شده شما بـه عالم متافيزيك حواله ش ميدي؟؟؟
خوبه توكل اما كافي نيست، راهنمائي هاي ديگه اي هم مي خاد كه شما سوادشو ندارين متاسفانـه
اين سايت رو يك نفري مي چرخوني؟ خوب يه متخصصي روان شناسي چيزي پول خرج كن مشاوره بگير فقط بلدي عطر جنيفر لوپز بفروشي؟؟

جواب سوني کارت بيست :
از هشت سال پيش کـه ما اين سايت را اداره ميکنيم تاکنون يک ريال همي بـه ما کمک نکرده هست ، اگر شما همتش را داريد خوشحال ميشويم بـه خرج شما انواع کارشناسان را درون سايت بـه کار بگيريم و در همـه جاي سايت هم اسم و تصوير شما را بعنوان يک آدم خير و دست بـه جيب کـه دلش بـه حال معلومات عمومي جامعه جوش ميزند و براي آن حاضر هست کاري د معرفي کنيم ........... همتش هست ؟

 مظلوم : من الان پسر 25 ساله هستم 3 سال پيش توسط يك مرد 45 ساله بـه شدت مورد تجاوز قرار گرفتم از اون وقت از نظر روحي بـه هم ريخته هستم . راهنماييم كنيد

 ميتي كومان : به نظر من درسته كه تقصير از هر دو طرفه و وقتي ميفته جون آدم ، آدم قفل مي كنـه ولي بيشتر تقصير از خانم هايه . چون اگه ها با اون تيپ هاي فجيع نيان بيرون و داد نزنن كه بيا منو ببر ... ، پسر ها هيچ غلطي نميكنند

 ممد17ساله : به نظر من ها بـه هيچاعتماد نکنند چون روحانيا هم حتي خطرناک ميشن............

 اوباما : متاسفانـه افراد ضعیف نفس چه چه پسر
در برابر وسوسه ها و لذت هایی کـه شیطان بـه فکر آنـها مـی آورد درون نگاه اول تسلیم مـی شوند....
ولی بعد از ارتکاب تجاوز سخت پشیمان شده
و اگر هم پشیمان نشوند خود را فریب مـی دهند
غرور خود را بشکنید نماز بخوانید که تا مانند شیطان نشوید
او با ماست!

 ستاره : هم نفس دمت گرم با لاخره يکي حرف حساب زد

 صادق : به نظر من اگر خانمـها با حجاب اسلامي و به موقع از خانـه بيرون بروند بعيد ميدانم قرباني چنين جناياتي شوند0

 VAHID : همـه ازدم جهنمـی

 سارینا : اصلا نم تقصیر ا نیست چرا حتما ازادی فقط واسه پسرا باشـه ما هم ومـی خوایم زندگی کنیم چرا ما حتما همش تو خونـه باشیم بـه خاطروجود شما مردا وپسرا این یـه ظلم من با و تجاوز مخالفم ولی نمـیشـه کـه شما ازاد باشین وهر کاری مـی خواین ین بعدم بندازین تقصیر ما یکم بـه خودتون بیـاین

 .Ham..nafas. : هيچ ربطي بـه حجاب زن نداره وقتي مفهوم حجاب رو نميدونيد بيخودي راجبش صحبت نكنيد زنـهاي چادري هم مي شـه پيدا كرد كه زير
همون حجاب كامل اسلامي هزار جور كثافت كاري ميكنن.مرد اگه مرد باشـه و چشاشو جمع كنـه زن هاي بي قيدو بند هم دست از هممچين كارهايي بر ميدارند

 امير : تا نکنـه بازي...پسر نميکنـه دست درازي

 شقايق : البته با عرض پوزش مطلباتون خيلي چرتو مزخرف بود ديگه يه بچه ي 5 سالم ميدونـه با يکي کـه بش تجاوز شده چيکار کنـه و چه جوري کمکش کنـه،در ضمن خيلي ابتدايي مينويسين سعي کنين يه 4 که تا دونـه کتاب بخونيد که تا مجبور نباشيد اين اراجيفو تحويل مر2م بدين ديگه حرفي ندارم

 مـهشيد : مشکله من جنس موافقه نـه مخالف. چند سال پيش يه سوئ تفاهم منو بـه اين جايي کـه الان هستم رسوند.
استادم فکر مي کرد من شيفته رابطه باهاشم درون کمال ناباوري تسليمش شدم .چون نمي خاستم ضاييع بشـه.خيلي برام محترمـه. 5سالع کـه باهاش رابطه دارم<�همجنس بازي> . اوايل احساس گناه مي کردم اما حالا نـه. زياد نـه. خيلي بهش وابستم. دوستشم دارم.مساله الان نياز روحي منـه. والبته حس وفا داريم بـه استادم .که فکر ميکنـه همـه چيزه منـه .که هست. ولي من ميترسم از اينکه اين وابستگي زندگيمو نابود کنـه.چون الان کـه به فکر افتادم ميبينم جز اوني رو نديدم و همـه ي سکوهاي پرتابمو بخاطر اون از دست دادم. هنوز نمي دونم چيکار کنم

جواب سوني کارت بيست :

دوست گرامي : شما همانطور کـه خودتان هم فهميده ايد سکوهاي پرتاب و موفقيت زندگي تون را از دست داده ايد و ما بـه شما ميگوئيم کـه حتي درون جا هم نزده ايد بلکه سقوط کرده ايد و مطمئناي کـه از ياد خدا غافل شود و به خاطر احترام بهي مانند استادش احترام بـه خدا را زير پا بگذارد روزگار نامرادي درون پيش خواهد داشت و نکبت و گرفتاري ها گوناگون گريبانش را رها نخواهد کرد و روي آرامش نخواهد ديد ، بهتر هست فورا کنار بکشيد و خود را اسير احساسات اينچنيني نکرده و بيشتر از اين روح و زندگي خود را گرفتار نکنيد و اگر همت کنيد خدا هم کمک رسان خواهد بود و از لعن شيطان غافل نشويد

 رها : آداما نياز دارن با هم ارتباط برقرار کنند و اين الفاظ کـه تقصير اين يا تقصير اون زشته بعضيها طي اين رابطه نيازشون را بر طرف مي کنند کـه اين بـه ما ربط نداره اما بدترين حالتش با دروغ و زور هست

 تك ستاره......... : به نظر من اين ا هستن كه بازدن حرفاي بـه پسرا اين اجازه رو ميدهن.كه مقصر اصليشم جامعه اي هست كه ماقرار داريم...هر حال وپسر بايد مواظب خودشان باشن.

 س س : واقعا ديگه اصلا چيزي نميشـه گفت

 علی : هرکي بايد مواظب خودش باشـه

 فرشاد 1373 : سلام و خسته نباشید چگونـه مـی نوان همسر خود رو بـه دعوت کنیم خجالت مـیکشم

  ناز : سلام : چیز هائیکه نوشتین خیلی جالی بود اما کو گوش شنوا امـیدوارم کـه در فرهنگ ما تغییری وارد شود کـه دیگر شاهد هچین کارهائی نباشیم

 »ن : چگوته همسر خود را از تفکر بـه رابطه با ديگران باز داريم

 ازسهلوان(م)شـهربهاران : درود بر ايرانيان پاک دامن
مرگ بر تماماني کـه گذشته ي ايران و ايراني را از ياد بردند!!!!

 ا.م : تو ا و پسرا زیـاد شده تقصیری نیست مقصر والدین هستن چون خودشونم هنوز نمـیدونن چیـه و چطوری مـیشـه کنترلش کرد وقتی تو سن پایین عاشق مـیشن همـینـه تازه بدترم مـیشـه خودشون راهنما مـیخوان چیزیـه کـه خدا تو وجود همـه گذاشته حتما استفاده کرد یکم تقصیر ا هم هست اینجوری کـه اینا لباس مـیپوشن بچه 4 یـا 5 ساله هم نگاه مـیکنـه

 سر درون گم : من یـه پسرم از بچگی(حد اقل از وقتی کـه چیزی فهمـیدم) با تعصب هم بـه ناموس دیگران نگاه مـیکردم.حتی بارها بـه خاطر ناموس دیگران با دوستان خودم دعوا کردم وقتی مـیدیدم یـه داره خراب مـیشـه و هیچی هم حالیش نیست و از دست منم هیچ کاری بر نمـیاد حتی گریـه مـیکردم ولی که تا کی؟
وقتی مـیبینم ه انقدر خره کـه با دوتا تیکه انداختن شماره مـیده با سه چارتا دوست دارم مـیاد خونـه طرف که تا کی سری کـه درد نمـیکنـه رو دستمال ببندم؟
وقتی مـیبینم یکی مزاحم ناموس مردم شده و مـیرم کمکه ه ذختره خودشمـیگه بـه تو چه که تا کی سری کـه درد نمـیکنـه رو دستمال ببندم؟
تا وقتی ه نمـیخواد بفهمـه بابا هیچ پسری دوست نداره با ی کـه باهاش رابطه داشته ازدواج کنـه چی بگم؟

 ليلي : همش تقصير هات البته پسرها هم مقصرن

 مجتبی محمدی : کسانی کـه از کوچکی خوب تربیت نشوند چنیین مشکلاتی دارند
تمام این رفتارها بر مـی گردد بـه تر بیت این فرد توسط پدر و مادر
بعداز تربیت بقیـه مسائل مثل بیکاری و ارایش و ...

 یـاسین : قربونت برم خدا چقدر غرررريبي رو زمين ...

 مجبت : فقط از بين شود متجاوز فقط از بين شود ديگر راهي وجود ندارد .

 h : ان اگر طرز لباس بوشيدن خود را بلد باشند مشكلات که تا حدي كم ميشود.

 نسرين : به نظر من خانمـها اونقدر توانايي دارن كه هم خودشون عفيف باشن و هم آقايون رو بـه عفت وپاكي راهنما باشن. جامعه پاك محصول زنان پاك

 ع : گر بر سر نفس خود اميري مردي........

 عماد : مـیخواین واقعیت رو با همـه ی تلخیش بهتون بگم؟
واقعیت اینـه کـه ما با سیستم آموزشی و تربیتی ناکارامدمون ، نبودن شغل و درست تقسیم نشدن سرمایـه توی کشورمون ، بالا رفتن سن ازدواج جوونا و فشارها و بدعت های دینی و سیـاسی از اجتماع جوونی کـه خودمون هم جزئش هستیم یک مشت بیمار روانی تحویل جامعه دادیم...
حقیقتا یکبار خودتون نگاه کنید
بعد با صداقت بـه این سوال جواب بدید کـه اجتماع شمارو عقده ای کرده یـا نـه؟

 سارا : مطالب خوبي بود

 عرفان14 : به نظرمن حتما سن ازدواج را از15سالگی ند که تا این مشکلات بـه وجود نیـاید

 علي : حجاب حجاب حجاب

 مـهدی : تورم-گرونی-سواستفاده ازعندالمطالبه ومـهریـه های سنگین-بن بست فرهنگی-درحریم بودن جوانان-رسم و رسومات الکی-نداشتن اطلاعات واجتماعی وبی عدالتی-توقعات سربه فلک کشیده باعث این مشکلاته عزیز....از من نشنیده بگیرید

 شيما : به نظر من نـه ا مقصرن نـه پسرا اينا همش تقصيره اين جامعه اس كه همـه چيزو محدود كرده و باعث اين همـه بدبختي شده!!!!!!!!!

 دوست : ببينيد اينکه ميگيد تقصير هست اين کاملا اشتباست چون تجاوز يک بحث جداست من زمانيکه 14 سال داشتم ام کـه نداشت منو بطور مـهمان برد خونـه اش خلاصه يک شب کـه ام رفته بود خونـه اي مادربزرگم ..... نصف شب هنگاميکه خواب بودم ديدم يکي مرا لمس ميکند از شدت ترس ازخواب پ ديدم شوهر ام کـه 50 سال داشت را کنار خودم ديدم يهو زدم زير گريه بـه زور بـه بدنم دست ميزد اينقدر گريه کردم بلندشدم زود بطرف قران دويدم همونجام دنبالم اومد منو قران نجات داد البته شايد از مـهمونا ترسيد همـه بد نيستد

 مونا مشـهدي : در کل تجاوز درون هيچ فرهنگي کار خوبي نيست يک بار بـه من تجاوز شد اولش پشيمان شدم ولي يکي از دوستانم بابت دلداري بـه من گفت کـه چيزي از تو کم نشده و نبايد خودتو سرزنش کني منم باور کردم و حالا نتيجه اين کـه من بـه بيراهه رفتم و نميتونم خودمو نجات بدم شما راهنمايي کنين

 مريم : من يه 23 ساله هسنم, يه روز درون يک مکان عمومي پرجمعيت و خيلي شلوغ متوجه شدم کـه بدم بـه بدن يه مرد بطور تحريک آميزي درون تماس هست منم خيلي تحريک شدم طوري کـه به اون آقا اجازه دادم کـه انگشتش را بـه آلت من داخل کند کـه بعدش بکارتم را از دست دادم حالا آش نخورده دهن سوخته شدم شما بگين براي جيرانش من چي کار کنم

 محمد از شیراز : سلام بـه نظرمن تجاوز یعنی زیر پا گذاشتن انسانیت وحقوق شـهروندی ولی درجواب اون ی کـه گفته هرچی مـیکشیم ازدست پسرهاست حتما بگم طبق تحقیقات من بیشتر خیـانت ها وجدایی ها از طرف هاست

 نيلوفر : پسراي زيادي ديدم کـه خودشون مي گن واسه انتخاب اول بـه هيکلش نگاه مي کنيم بعد بـه تيپ بعد قيافه...
دوستاي زيادي دارم کـه مورد تجاوز قرار گرفتن واقعا دوستشون دارم و دلم براشون مي سوزه

 افسانـه : دنیـا خیلی کوچیک شده دوستان مواظب خودتون باشید .با تشکر بای

 سميرا تجاوز شده : پارسال من براي عروسي دوستم مانتو تنگ وشلوارتنگ پوشيدم و بدنم كامل معلوم بود و سوار تاكسي شدم هر چهار نفر توي تاكسي بـه زور بـه من تجاوز كردند و از من عكس گرفتند

 باران محمدی : به همـه زبانـهای دنیـا ازتون تشکر مـیکنم مطالب واقعا امو زنده بود

 جعفر : تجاوز کار خوبي نيست - انجام ندين

 آرزو m : من ي تنـها و بدون دوست هستم چندي پيش توسط شخصي مورد تجاوز قرار گرفتم و حتي از ناحييه پشت توسط چاقو اسيب ديدم از انروز بـه بعد هر وقت ان مرد را ميبينم بـه من لبخند مي زند و ميگوييد از من عو فيلم دارد همچنين او مرا تهديد کرده کـه بهي نگوييم وگرنـه عو فيلم مرا پخش ميکند خواهش ميکنم کمکم کنيد.

جواب سوني کارت بيست :

قوانين ايران بشدت با متجاوزين بـه نواميس و عنف بر خورد ميکند و اگر شخصا و با رضايت بـه اين کار دست زده ايد کـه فقط توبه کنيد و سعي کنيد از او دوري کنيد و ديگر اين اشتباه را تکرار نکنيد حتي اگر شما را تهديد بـه انتشار عو فيلم کرد ، زيرا با اين کار حکم اعدام خودش را امضا کرده هست و آسيبي بـه شما انشا الله نخواهد رسيد اما اگر شما فريب خورده و در واقع مورد تجاوز قرار گرفته ايد و حتي علامت زخم چاقو بـه بدن داريد بهترين کار اينست کـه بدون مکث بـه پليس مراجعه نمائيد ، درون آنجا کارشناساني هستند کـه هم از لحاظ ضربه روحي ميتوانند شما را کنند و هم از لحاظ قانوني با متجاوز برخورد عبرت آموزي ميکنند ، فقط دقت کنيد درون صورت تصميم براي حضور نزد پليس ، شخص مجرم را تهديد بـه حضور نزد پليس نکنيد زيرا هم ممکن هست به شما آسيب برساند و هم ممکن هست امکان فرار از قانون براي وي فراهم شود ، بـه خدا توکل کنيد و با پليس 110 م کنيد

 ُعرفان : همـه ي مردها مثل هم نيستند توهين نکنين 2خترا .ولي خدايي اگه خودتون نمي خواين چرا ميياين تو ان مبلاگ .بازم نميخواستم توهين کنم.

 مـهدي ج : حال اگر اين تجاوز جنسي توسط ماموران دولتي و در محلي(مثلا بازداشتگاه كهريزك)بوقوع بپيوندد چه بايد كرد؟فكر نكنم درون نظر متجاوزان و پسر فرقي داشته باشد!!!

 ِاسمال : واقعا متاسفم

 ..... : من مردم اما دلیلی ندارد چون یک زن حجاب ندارد یـا اصلا هست من بـه دنبال او بروم. واگر این کار را کنم یعنی عرضه کنترل خودم را ندارم و فقط غرایض حیوانی ام رشد کرده است. درون ضمن از جواب سونی کارت مـی خواهم بـه جای خدا تصمـیم نگیرند و فقط جواب را بـه عنوان یک انسان دهند.

 12358132134 : برو بابا
گند زديد تو جامعه
با اون کاراي ..انـه تون همـه رو يا متجاوز کردين يا دزد يا معتاد.
حالا ميخوايد يادمون بديد چه جوري با اين موضوع مقابله کنيم؟

 نگین رحیمـی : واقعا مسخره است

 پوريا کيانتاژ : متاسفانـه جامعه ما جوري شده کـه همـه تو اين فکرن مي دوني چرا؟چون آدما رو از هر چي منع کنن بيشتر بـه سمتش کشيده ميشن,من مردم رفتار بي پرواي خيلي ا منو تحريک مي کنـه فرق نميکنـه مجرد باشم يا متاهل مـهم نيس زن چه پوششي داره بايد اگه منـه مرد خواستم نزديکش بشم بـه شدت باهام رفتار کنـه اينجوري بـه خودم ديگه اجازه نمي دم....البته فهم و درک آدما فرق داره بستگي بـه خانوادشونم هس جالبيش اينـه کـه من عاين اتفاق برام افتاد همسرم بـه من خيانت کرد ولي بازم هيچوقت نخواستم همـه زنا رو اينجوري نگاه کنم....فقط اينو مطمين باشين کـه خود کرده را تدبير نيست.منـه مرد تو زن اگه نخوايم هيچ اتفاقي نمي افته...بهتر از خودمون شروع کنيم و دست از شعار بر داريم

 هرماس 0312 : ازدواج - ازدواج - ازدواج ... البته از نوع دائمش

 ايمان ميشي : همش تقصير هست اگه اونا هميشـه چادر بپوشند رو بـه پسرا رو ندن سنگين باشن کي از اين اتفاقات مي افته

 م : برای مقابله بااین کار یک راه هست

 سوگند : به نظر من بـه ربط نداره، یعنی یـه مرد اونقدر عرضه نداره کـه خودش رو کنترل کنـه

 گل پسر : در جواب خانومايي كه از مردا بد ميگن و ميگن كه مردا حيوونن بايد بگم كه عزيز كرم از خوده درخت هست.ادم بايد منصفانـه و منطقي قضاوت كنـه.ا ازون جايي كه خيلي احساستي هستند بيشتر اوقات )نميگم هيچوقت ( نميتوتن خوب قضاوت كنن.جلف نباشيد که تا مشكلي پيش نياد.من خورم شخصا تالا با كسي سكس نداشتم.

 پریسا : ما ها هرچی مـیکشیم از دسته این پسرهاست ، که تا مجردی یـه جور بدبختی داریم ، وقتی متاهل هم مـی شیم باز ...... هـــــــــــــــــــــی ...

 مينو : خدا نيامرزه هر جي مرد جشم ناباك رو

 دست و پا چلوفتي : ايول
خاك تو سر مرد ها

 ايراني : به نظر من وجود خانـه های عفاف یک ضرورته و به عنوان سوپاپ درون جامعه عمل مـیکنـه و باعث ارضای صحیح غریزه مـی شود .در هر کشوری کـه بروید از این مکان ها موجود هست حتی عربستان شـهر ریـاض.ما نمـی توانیم با غریزه انسان مقابله کنیم.در ایران تحرک هست ولی ارضا نیست ولی درون غرب اگر تحریک باشـه ارضا هم هست.کسی کـه غریزه ی اش ارضا باشد با فکر آسوده مـی تواند زندگی کند همراه با پیشرفت درون غیر این صورت مـی شود جامعه کنونی ایران.

 نازنین م : وافعا این مردا چقدر مـیتونن پست باشن کـه با یـه پاکدامن یـه همچین کاری ن؟؟؟
آخه چقدر؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 علي با عشق : به نظر من 250 گرم ارزش خاري و بدبختي نداره 1 دونـه داشته باش براي هميشـه با اجازه

 شاپرک : برای شـهریـار ق.... متاسفم خیلی آدم بدختیـه با اینکه ازدواج کرده ولی باز دست از تجاورز بـه ای بیچاره بر نمـی داره دلم به منظور زنش مژده مـی سوزه دعا مـیکنم خدا خودش رسواش کنـه ...........

 ناصر : باسلام-من یک مرد هستم یک عرض داشتم بـه نظر دهندگان عزیز:ن یلوفری و تارو کـه کمـی درون هنگام نظرمنصف باشیدشما متاسفانـه همـه رو با هم قاطی کردید همـه مردها کـه بد نیستند کمـی انصاف داشته باشید ببینیدهشت سال جنگ ناجوانمردانـه را چهانی اداره د همـه خوب نیستندوهمـه بدنیستند من خودم متاهل هستم ولی متاسفانـه گاهی اوقات صحنـه هایی مـی بینم ها و زنـهای کـه واقعاً از راه بـه در مـی شوم بعد نتیجه مـی گیریم کـه همش مردها مقصر نیستند زن یـا اگر خوب باشند هیچ احدی نمـی تواند بـه چپ نگاه کند بـه آنـهایی کـه تجاوز مـی شود بیشتر خود شان مقصرند انشاء الله کـه خدا ماراببخشد0

 نیما : تکراری بود بچه هم این چیز ها رو مـیدونـه

 ريبوار از كوردستان : اي ول بابا اي ول!!
به قول كوردها؛ شا او بزمـه ي!!

 02122222222 : من به منظور اینکه تجاوزی نداشته باشم راه خوبی پیدا کردم رفتم زن گرفتم ولی حالا داریم جدا مـیشیم ناقابل400سکه مـهر این خانم دادگاه پاسگاه مـیرفتم تجاوز مـیکردم حکمم کمتر از این بود هم نبود انداختنی بود

 پيمان : اگه گوشت رو جلوي گربه بندازي مي خورتش!!! چرا عاقل کند کاري کـه باز آيد پشيماني. درون ضمن اين ه کـه عرضه ي خودشو با باحجاب بودنش ثابت ميکنـه!!

 فرداي آزاد : مشکلات اقتصادي بزرگترين عامل فساد جوانان هستند چراکه ازدواج را غيرممکن مي سازد بعد مسئولان مقصراند..........

 مسیحا : واقعا متاسفم به منظور پسرهایی کـه با آبروی یـه بازی مـیکنـه.واقعا....

 یک سهلوانی : زدست دیده و دل هر دو فریـاد کـه هر چه دیده بیند دل کندیـاد
برادرم نگاهت را م حجابت را ....

 مريم آ : نمي دونم چرا از خواندن واقعيت هايي كه خودم وجودشو درون جامعه قطعي مي دونم اينقدر ناراحت مي شم من تازه سايت شما رو مي خونم ما ايراني ها داريم بـه كجا ميريم بر سر غيرت مردان ايراني و عفت زنان ايراني چي اومده مگر غريزه جنسي مدتي كه درون ايراني ها بوجود امده از اول بوده بعد چرا از اول اين همـه تجاوز نبوده

 شاهین : نفرین بر انسانـهای حیوان صفت

 ي از جنس باران : خاک بر سر هر چي مرد حيوان صفت

 سجاد : فقط توکلتون بـه خدا باشـه همـه چی حل مـیشـه البته اراده قوی فراموش نشـه

 نيلوفري : اين مردها حيواناتي هستند کـه دمشان جلويشان بـه اشتباهي خلق شده هست اينان اشتباه و تصادف خلقتند...حتي بـه هماي خودشان هم رحم نمي کنند فرقي نمي کند پير يا جوان يا نوجوان و کودک بهر حال حيوان هستند از دست قوانين اخلاقي ديني و اجتماعي هم بيشتر از اين بر اي مـهار اين حيوانات ناطق چيزي بر نمياد...حتي اگر خانمـها زره اهني بروي بدنشان بپوشانند باز هم درون امان نخواهند ماند...

 سياوش : مقصر ها هستن من ازدواج کردم ولي بنده بـه من پيشنـهاد داده و ميگه اگه نياي بـه زنت ميگم مجرديت بامن کردي حالا شما تصميم بگيرين مقصر کيه
جواب سوني کارت بيست : پيشنـهاد ميکنيم بـه آرامي و با آماده سازي فضا ، مشکل را با همسرتان درون ميان بگذاريد و به او بگوئيد کـه در دوران مجردي مرتکب خطا شده ايد ولي الان بـه خانواده پايبند و وفادار هستيد و اين وفاداري باعث بروز اين مشکل شده هست که نياز بـه حمايت او دارد و هرگز مايل نيستيد او را باي عوض کنيد و به او خيانت کنيد ،،، همچنين ارتباط خود را با خود کلا و هميشگي قطع کنيد و توکل بر خدا داشته باشيد و مطمئنا او هم آبروي خود را نخواهد برد و انشاالله مشکلي براي شما پيش نخواهد آورد ...... ولي اگر خيانت کنيد مطمئن باشيد کمترين عقوبتي کـه در انتظار زندگي شما خواهد نشست فقـر ، شکست و گرفتاري است

 zds : اگر زن بامرد نامحرمي درون جايي تنـها باشند و بتوانند خود را هوا و هوس شيطاني نگه دارند ثوابي بـه اندازه پيامبر دارد (رسول اكرم) درضمن هم زنـه وهم مردا هر دوباد هم بـه يك اندازه مقصر هستند

جواب سوني کارت بيست :

ببخشيد منبع اين حديث شما کجاست چون که تا حالا چنين چيزي نشنيده بوديم و با موضوع حرام بودن خلوت زن و مرد بشکلي کهي نتواند وارد آن حريم شود تضاد دارد

 مليکا : بي توجهي و مقصر شمردن برخي از خانواده ها بـه هر نحوي زمينـه اين کار را اماده ميکند
مطالب عالي بود
با تشکر

 بهنام 2 : من با نظر بهنام موافقم(اگه كسي نياز بـه دستشويي داشته باشـه و نتونـه جاي مناسب پيدا كنـه حتما كنار خيابون يا جلوي خونـه هر كسي خودشو راحت ميكنـه).افراد افراطي! مگر شما خودتان جوان نبوده ايد؟ قبول کنيدبعضي از ادم ها تحمل کنترل اش راندارند.بايد مسايل را ريشـه اي حل کرد.

 غزل : بدبخت تر از مردا پیدا نمـیشـه

 تارومار : تنـها یک راه به منظور از بین بردن این مشکل وجود داره : اینکه همـه ی مرد ها رو یک جا جمع کنند و آتیششون بزنند .

 شـهاب : سلام من وقتي 14 سال داشتم توسط يک خانم کـه اون موقع همسايه ما بود تحريک شدم وبه زنا با اون مجبور. من اون موقع حتي فرق بين زن ومرد وخوب بلد نبودم.منوبه اين کار مجبور کرد .من بعد از اون رابطه دچار مشکلات زيادي شدم چون مزش رفت زير زبونم و علاقه مدام براي رابطه با جنس مقابل دارم و از طرفي وجدان حالا ديني من درد ميکنـه بـه خاطر گناه حال شما قضاوت کنيد ايا من گناه کارم؟
جواب سوني کارت بيست : اگر ادامـه دهيد مطمئنا گناهکاريد و عقوبت دنيوي زناکاران فقر و گرفتاري هست و اگر توبه واقعي کنيد و آن را کنار بگذاريد خداوند از سر تقصيرات شما گذشته و از باب رحمت خود گناهان شما را بـه حسنـه و خير مبدل ميکند و توبه زماني محقق ميشود کـه شيريني و خاطره گناه از ذهن شما خارج شود و به آن فکر نکنيد و چون توبه نصوح ديگر آنرا تکرار نکنيد ، داستان توبه نصوح اثر گذار و مفيد هست آنرا درون اينترنت سرچ کنيد

 مـینا : به زهرا ص : شما لطفا ادبیـات خود را قوی کنید .

 مـهدی تنـها : تمام نظرها درسته بـه نظر من اونـهای کـه مر تکب چنین کارهای کـه مـیشن اگر قانون سخت بگیرد بیشتر جلوی این همـه بازیـهارو مـیتونـه بگیره حتی اگر هم شده به منظور یک بار اینجور ادمـها رو درون جلوی چشم مردم سنگ سار کنند به منظور دیگران درس عبرت مـیشـه و حواس خودشون رو جمع مـیکنند ومرتکب چنین کاری نمـیشن

 كارو مـهربانيان از پاوه : كاش حكم انـهايي را كه بـه ناموس مردم تجاوز مي كردند را بـه من مي دادنند

 بهنام : خيلي جالب و مفيد بود.بايستي با واقعيات جامعه روبرو شد

 مسلمون: : آيا فکر کرديد چند درصد مسجديها اينطورند؟
آيا مي دانيد چند درصد علما اينطورند؟
دقت کنيد چند درصد دانشمندان وقت اين فکرها رو دارند؟
عاقل بـه جاي اينـها بـه سوي ازدواج راحت و اشتغال و مطالعه مطمئن براي ارتقاي اراده مي ره.
شک نکن.

 تنـها : ا مواظب خودتون باشيد, پسرا خيلي عوضي شدن , با قولهاي دروغ با جسم و روح ا بازي ميکنن,لعنت بـه هرچي پسر عوضي,لعنت.

 ستاره : واقعا شرم اوره.من موندم با اينكه اين همـه زن خود فروش هست چرا ديگه ميرن بـه زور متوسل ميشن.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اين درست نيست كه همش تقصير ما خانومـها باشـه.

 خاموش : همـه ي ما نياز جنسي داريم ولي بعضي ها کـه عقدهاي دروني و دوست ناباب دارن ودرخانواده هاي ناسالم بزرگ شدن اين کارا رو ميکنن بايد خجالت بکشن خدا نشناسا مخصوصا پسرها کـه ها رو تحريک مي کنن

 شذس : همش تقصیر هست اگه پوشش شونو درست کنن همچنین لحنشونو این اتفاقا نمـی افته مگر اینکه ه خودش بخواد

 مسافر : خیلی بد نبود خوب هم نبود خلاصه م بـه نظر من 99درصد مقصر خود ه اگه اون نخوادی غیر از شوهرش بهش نزديک نميشـه ، دوستدار همـه ی ایرانی
از طرفی کـه غریبه

 بیژن داراب : متجاوزاعدام شود

 مريم : خانم ها خيلي بدبخت هستند هر كسي هم كه مورد تجاوز قرار بگيره مي گن خودت خواستي هيچ كس باور نمي كنـه دلم براي اين آدم ها مي سوزه

 زهرا ص : آهاي ها بياييد درون رفتارمان تجديد نظر كنيم لباسهاي زننده و بدن نما نپوشيد واز اشوه آمدن درون مجامع عمومي
بپر هيزيد . لطفا...

 سمين : خوب بوداماکمي ضعيف!
چون ايناراهمـه ميدونن وعمل ميکنن مگراونايي کـه تنشون مي خواره

 لوسی : زیـاد بـه درد های 15 سال بـه پایین نمـی خورد و موجب منحرف شدن ذهن ان ها مـی شود شما هم کـه نمـی تونید از ورودشان جلوگیری کنید ولی با این حساب خوب بود موفق باشید

 ايراندخت : خيلي مطالب مفيدي بود بهتر که تا وقتي كه عاشق نشدين بـه روابط جنسي فكر نكنيد........عشقي كه درپي آن يك عمر زندگي باشـه

 محمد-بندر عباس : اینـها همش حرفه که تا خودش نخوادی نمـیتونـه بهش تجاوز کنـه

 فاطمـه محمدي : کاش اطلاعات اين سايت بـه گوش تمام ان برسه

 اشکان : همـه درون اين مورد اشتباه ميکنند چون فقط فارسا اينجوري بازي درون ميارن چرا هيچ خطاي از کردا رخ نميده همش تقصير خودتونـه

 روناک : من نظرم اينـه کـه آدم مردن داره يکي نيست بگه دنيايه ديگه اي هم وجود داره نکنين اين کارارو زشته بـه خدا

 جواد : دست شما درد نکنـه کـه این اطلاعات را بـه مردم مـیدهید

 کارشناس : من کارشناسه مامای هستم متاسفانـه خیلیـها بـه طوره خوصوصی بـه من مراجعه مـی کنن و خواستاره کمک هستن بیشتره اونـها بـه خاطره نداشتنـه اطلاعاطه کافی مورده تجاوز قرار گرفتن من از شما ممنونم کـه این اطلاع رسانی رو انجام مـیدین درون ضمن من خودم یـه هستم وا بـه اون شخصی کـه خودشو با نامـه ناشناس معرفی کرده مـیگم فقط از خدا مدد بخواه

 وحید.م/یزد : اگر ان وپسران خودنمائی نکنند وپایبند بـه اصول اخلاقی باشند ونفس ضعیف نداشته باشد(تاگول نخورد)هیچ وقت مورد آزار قرار نمـیگیرد.

 ليلا_از لندن : به نظر من تقصير زنان هست جون اكه اونا بخوان مرد حتى نميتونـه نكاش كنـه

 علی : پس ما پسرها چگونـه حال کنیم

 حميد رضا عليخاني : سلام واقعادنياي بي وفائي؟؟؟؟؟!!!

 شفيعي : اين اطلاعات بسيار براي من آموزنده بود
اميدوارم كه اين سايت بـه طريقي بين مردم توزيع گردد كه همـه استفاده نمايند

 محمد .ک : از اینکه بـه مردم اطاعات مـی دهید بسیـار تشکر مـی کنم

 محبوبه : دست شما درد نكنـه كه جوانـها را آگاه مي كنيد

 ک . ب : آقاي رضا سادات شما نيستي بعد الکي قضاوت نکن . درسته کـه اگه خودش خوب باشـه هر جا بره سالم بر ميگرده ولي بقيه جوانب و شرايط جامعه رو هم درون نظر بگيريد . من خودم م و بيرون کار ميکنم خيلي از مردها ميان و قصد مزاحمت دارند امام من محترامانـه طوري اونـها رو از مغازه بيرون ميکنم کـه از خجالت روي برگشتن دوباره رو ندارن نمي خوام بـه همـه مردها توهين بشـه ولي خيلي از اونـها بـه اندازه اي پست هستند کـه حتي بـه زن شوهر دار رحم نميکنند .

 رضاسادات : اگه باشـهصدتا گرگ هم بفرستی مـیره وسالم برمـیگرده

 سلطان : خوب جذابيد ديگه

 ساحل : به نظرمن تقصير ما هاست

 حميد : فقط ازدواججججججججججججج کنيد خيلي زود حتي همين الان

 رحيم : خداهميشـه ناظرکارهاست

 مـهدخت : راستش من با نظر اكثريت موافقم و اما نظر بعضي ها كاملا غير منطقيه ببنين درسته كه تجاوز ميتونـه از بـه اصطلاح كرم ريزيه هام باشـه ولي بـه هر حال اگه فرهنگ درست باشـه مطمئن باشين كه چنين چيزي اتفاق نميفته اين كه خودمون رو توي هفت لايه لباس قايم كنيم که تا اقايون تحريك نشن اصلا منصفانـه نيست اگه كسي رفتار مناسبي داشته باشـه مطمئنا اون شخص( اون اقاهه) جرات نميكنـه توي اون ذهنش افكار پليد راه پيدا كنـه بنابر اين وقار و ادب و سنگيني جاي خودش حجاب اسلامي هم جاي خودش اگه ي توي قيد و بند حجاب ( البته نـه قيد و بند ) بـه هر حال بـه هر صورتي زياد نسبت بـه اين جور مسايل حساس نباشـه

 فرشید×کرمانشاه : دنیـای بی وفایی$$

 رحمان : ريشـه بيشتري از اين معضلات بي عاطفه بودن خانواده هاست

 چکار داري : خيلي خوبه کـه مردم رو آکاه مي کنيد باز هم بيشتر توضيح بدين من اصلا بلد نيستم يعني که تا حالا با هيچ پسري ارتباط نداشتم

 سعید.ف. : چوب خدا صدا نداره مطمئن باشین یـه روز همـین بلا سر تجاوز کننده یـا اطرافیـانش درون مـی اید حتی خیلی خیلی بدتر

 داریوش_قم : بیشتر این تجاوزها از زن ها ناشی مـیشود_چرا فقط بعضیـها مورد تجاوز قرار مـیگیرند زن اگه خوب بگرده 80درصد از تجاوزها کم مـیشـه.

 حميد : واقعا مفيد بود

 مـهتاب2008 : موضوع خيلي جالبي بود خدا بـه داد بچه ها برسه ....

 مـهدي اراک : کاربسيار مثبت وارزنده اي دراطلاع رساني بـه هموطنان عزيز مي باشد فقط من يک توصيه بـه خانومـهاي محترم دارم واون اينـه کـه فرصت فکر بد راهم با رفتار وپوششان از مردان پست هوسباز بگيرند چه رسد بـه عمل.....@

 نيلو کرمي : اين کـه به هرکي اطمينان نکن و در مواقعي کـه خلوت مواظب خودشون باشن

 شـهاب : خدايي بيشتر اين اتفاق هاي ناخوش آيند بـه علت پوشش نامناسب خانم ها هست . بـه اميد آن روز کـه همـه بانوان ايراني حجاب را کاملا رعايت کنند و از پوشش کاملا اسلامي استفاده کنند.

 جلال : به خدا ،اگر شما ا پا ندين،حداقل 90درصد ،تجاوزها هانجام نميشـه.

 ريما : من بانظر همـه موافقم

 م.پارسه : مشکل ما فقر فرهنگییـه - حتما بزرگترها همـیشـه کوچیکترا رو(به خصوص ای نوجوون رو) از دنیـای اطرافشون مطلع کنند - بـه روزی کـه به گفته کوروش کبیر دنیـایی خال از دروغ و دشمن داشته باشیم ...

 ابي : به نظر من يکي از عوامل مـهم تجاور بر ميگرده بـه در دست رس بودن فيلم هاي مبتذل و

 اسماعيل : عمر سراچه خياله بهش فكر نكن غم غصه مي ياره

 ّاّسيه : فکر کنم بهتره نـه از جامعه ايراد بگيريم نـه از پسرها يه نگاه بـه دور و برمون يم فحشا همـه جا را گرفته حتي بـه نزديک ترين خودت نبايد اعتماد کني بهتره ادم تو 15 سالگي ازدواج کنـه کـه دچاره چالش جنسي نشـه کـه بخواهد بـه زنا و... رو بياره بـه اميد ديدن ايراني خالي از اين معضلات اجتماعي

 فتاح : مشکل ما مرد ها رو حل کنيد که تا به شما خانمـها تجاوز نکنيم اخي ضرورت داريم ديگه

 مسافر شب : من درون سن بيست سالگي براي مدت يك هفته بـه كشور تركيه مسافرت كردم و در شـهر استانبول هتل علي بابا اين مدت را سپري كردم يكي از اين روزها درون حالي كه براي تفريح بـه بخش اروپايي حوالي پل بوغاز رفته بودم با ي بسيار زيبا وملوس آشنا شدم و بنا بـه دعوت او با هم بـه خانـه مجردي او رفتيم موقع برقراري ارتباط جنسي درون كمال ناباوري متوجه شدم او علي رغم چهره وبدن زنانـه اش داراي آلت مردانـه هست او با ديدن عكس العمل من كه جا خورده بودم با درون آوردن يك چاقوي ضامن دار از زير تخت متوسل بـه زور شدوهم نقش مفعول وهم فاعل را بازي كرد و براي من فكر اينكه بخواهم درون چنين موقعيتي قرار بگيرم هم دور از ذهن مينمود چه رسد....

 یک منتظر، : مشکلات بشر فقط تجاوز نیست، فقر، اعتیـاد، الکل ، بد رفتاری درون خانواده، دزدی، کلاهبرداری ، قتل و ...
تنـها یک راه حل به منظور اینکه از این بلایـا محفوظ باشیم وجود دارد کـه آن را خداوند متعال درون پیش روی ما قرار داده و آنـهم توسل بـه ائمـه اطهار و متابعت بی چون چرا از ایشان مـیباشد و در حال حاضر نیز بدانیم کـه امام زمان(ع) صاحب اختیـار و مولی و آقا و پناهگاه قدرتمندی هست که از جانب خدا برگزیده شده هست و بر احوال ما آگاه و بر درخواست های ما شنوا و تنـها امـید همـه دردمندان مـی باشند.
باید امام زمانمان را بیشتر و بیشتر بشناسیم و بدانیم کـه با هر قدم کـه به ایشان نزدیک مـی شویم ، هزارها فرسخ از بدی دور مـی شویم

 مـهدي شکاري : خداوندخيرتان دهد اجرتان باآقا امام زمان اميدوارم هميشـه موفق و پايدار باشيد خداقوت. الله يارتان باشد.

 بهنام : اگه كسي نياز بـه دستشويي داشته باشـه و نتونـه جاي مناسب پيدا كنـه حتما كنار خيابون يا جلوي خونـه هر كسي خودشو راحت ميكنـه .
بايد مكاني مناسب براي اين موارد تعيين گردد .

 صدر : ما ادما يم بـه خدا

 فرهنگ : ما ا که تا کي بايد تو اين جامعه دندون رو جيگر بذاريم ؟

 ل .ا : يعني چه
بيخودي
الكي
آخرش هيچي
نابودي
به تباه كشيده شدن
براي اطلاعات بيشتر بـه دکه هاي روزنامـه مراجعه كنيد؟!

 سجاد : خدا بـه دادتون برسه

 نازی : خیلی کار بدی کرده

 احمد : خب شما درون مورد زنان آزار دیده حرف زدین ولی هیچ درون مورد مردانی کـه باید درون کوچه و خیـابان شاهد اعمال جنس مخالف درون ملا عام باشند چيزي نگفت

 طناز . ب : سلام .من هم مورد تجاوز قرار گرفتم . اون هم از طرف داْيي شوهرم . واقعا الان نميدونم اين بچه ماله کيه؟ چطور ميتونم بفهمم. ؟

 الهه : بد نيست بدونيد کـه 68% از تجاوزها توسط افراد فاميل نزديک (پدر , برادر ,....) صورت مي گيره و در بقيه موارد هم متجاوز آشناست (مانند همکار , همسايه و....) و يا حداقل مدتي طرف رو زير نظر گرفته و فقط 2% از تجاوزات ، متجاوز کاملا بيگانـه است. (امارها ازکتاب تمايلات و رفتارهاي جنسي انسان دکتر بهنام اوحدي) بنابراين توي خانواده بيشتر مراقب خودتون باشيد زياد با برادراتون تنـها نمونيد وقتي تنـهاييد مرداي فاميل رو راه نديد. اگر توي کوچه و خيابون ادم مشکوکي رو چند روز پشت سر هم ميبينيد حتما مواضب باشيد.در ضمن بد نيست اين مطالب رو بـه خونوادتون هم بگيد. اميدوارم کـه اين اتفاق براي هيچ و پسر و زن و بچه و مردي نيفته

 صحرا : شما کـه اين بخش رو براي حمايت از ان گذاشتيد.لطفا يک پايگاه اينترنتي هم جهت رسيدگي بـه اين شکايات و مسائل معرفي کنيد که تا ا ني کـه مورد تعرض واقع شدند با حفظ ابرويشان اين اشخاص رو معرفي کنند که تا از اشاعه ي اين جريانات جلوگيري بشـه.

 مريم : اگر پدر و مادرها با بچه هاشون بيشتر رفيق باشن و سعي کنن اونا رو درک کنند, باهاشون صحبت کنند مثل دو که تا دوست...همش نبايد توقع داشته باشيم کـه بچه ها با ماها سرحرفو بازکنن...خودپدرمادرا بايد اين جو صميمي و قابل اعتماد را براي بچه ها بوجود بيارن...اگه اين کارو ند مطمئنا امن ترين و با صفا ترين جا براي بچه ها خونـه هاشونـه...و وقتي اين اطلاع رسانيها صحيح و به موقع باشـه ..از خيلي بي بندو باريها و مورد سو نظر قرار گرفتن ها جلوگيري ميشـه...مطمئن باشيد

 بچه + : تعارف را کنار بگذاريم وقتي هيچ جايي براي تخليه اميال جنسي مردان و زنان هرزه بـه رسميت شناخته نمي شود اين مسئله همچنان بـه صورت يک معضل باقي خواهد ماند

 سعيد : افرين بـه شما با اين اگاهيتون براي ما

 ايراني : هموطن عزيزي کـه با نام ( تحت تجاوز ) پيامت را نوشته بودي ....
من برات دعا ميکنم کـه خودت را از دست اين ها نجات بدي و آينده خوب و پاکي داشته باشي ...... اگه از خدا از ته دل بخواهي و واقعا تصميم بـه توبه داشته باشي خدا با معجزات و از راهي کـه فکرش را نميکني کمکت ميکنـه
موفق باشي و مقاوم - داداش ايراني تو

 تحت تجاوز : من يکبار پارسال تحت تجاوز قرار گرفتم.اون موقعي نبود کـه اين حرفها رو بهم بزنـه واسه همين بعد از اون مجبور شدم واسه حفظ آبرو و جلوگيري از پخش شدن قضيه باز هم خودفروشي کنم.الان با اين حرفها پشيمونم و ميخوام ترک کنم.
برام دعا کنين .....

 الناز کريمي : مطالب جالبي بود

 و- لطفي : خوب هست اما بايد کمي هم بـه فرهنگ جامعه بپردازيد...

 محمود : در سوره فرقان آيات 68 و 69 مي فرمايد و هرگز گرد عمل زنا نمي گردند هر كه اين عمل را انجام دهد كيفرش را خواهد يافت و عذابش درون قيامت مضاعف شود و با ذلت و خواري بدوزخ مخلد گردد

 سمانـه : دستتون درد نکنـه.مطلب خوبي بود.

 مَکي تهران albirt_Asl : آقا بد نبود ، خوبه ، ولی ضایع بازیـه

 هايره : آگاهي مفيدي است. ارامـه برهير

 بنده خدا : اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
همـیشـه ذکر بگویید بخدا توکل کنید بـه ائمـه توسل کنید. از محیطهای آلوده و فاسد دوری کنید خدا نگهدار و پشتیبان شما خواهد بود

 سارا ازاد : خيلي مطلبه خوبي بود
بابا دمتون گرم
دست مريزا

 محمد ساکارز : شما کـه حرفتون همـه مي شنون بهتره يجوري بـه جوونا بفهمونيد درمون همـه ي اين درد ها ازدواج بموقس بموقع .بابا جون لابد اسلام يچيزي دونسته کـه اينو گفته ديگه. مخصوصاَ اينو بـه ا بگن کـه بنظر من 90درصد تقصير ها گردن خودشونـه اگه اونا شرايط ازدواج رو سخت نکنن لااقل 90درصد اين اتفاق ها نمي افته.جونتون دراد حقتونـه..............

 حاجي خانوم : اين مطالب رو بايد با آب طلا نوشت.
بسيار ممنونم.

 ايران : درباره بيماري دو جنسي مي خواستم بدانم ، غريزه جنسي چيزي هست در پسرا کـه ا بـه آن شعله ميزنند

 من منم : اينکه عالي هست ممنونم خيلي خوبه کـه همـه بدونن.

 تاتا : اينـه ديگه

 ناشناس : متاسفانـه 90 درصد مشکل از خانم هايي ناشي ميشـه کـه سوار هر ماشيني ميشن. اگه يکم دقت کنن و اين مسايل خيلي ساده ذو جدي بگيرن و سوار هر ماشيني نشن جلوي خيلي از اين تجاوزها گرفته مي شـه. ممنون

 آقاي تجاوز : من معتقدم دوستان سعي کنند کارايي از قبيل تجاوز رو کمي بـه چالش بگذاريم .

 متجاوز : دروغ مي گن

 بابك اكبري : چگونـه ميتوان از فقر وبيکاري جلوگيري کرد اين از همـه مـهمتر است؟

 حميدرضا نوحه گري : بايد عاملان آزار جنسي درون حضور مردم مجازات شوند.

 بي صدا : حرفاتونو بايد با آب طلا نوشت.

 احسان : از مطالبتان ممنونم اموزنده بود و ميخواهم كه مفصل تر وبيشتر توضيح بدهيدومطالب بيشتر وجالب تري ارائه بدهيدوباتوجه بـه نكات ومطالب روز دنياباشد.
باتشكر

 س ـ ش : ممنون از مطالبي کـه گفتيد اگه آدمي باشـه کـه نـه گفتن بـه آدمـها براش سخت باشـه و زود تسليم خواسته ديگران بشـه وقتي تو اين شرايط قرار ميگيره واقعا نميدونـه بايد چيکار کنـه با اينکه نميخواد ولي بازم قبول مي کنـه و تا مدتها از اين اتفاق زجر مي کشـه تکيليف اين آدما چيه؟

 سجاد-ني ريزي : نقطه ظعف گرفتن فقط براي اينکه بعدها کـه ان بزرگ شد نتواند درون مقابل انـها ايستادگي کند

 سوزي : اين کارا خيلي حال ميده اشتباه نشـه منظورم کار شماست نـه اون تجاوز گرا خيلي خيلي مر30

 سعید : مطمئن باشید تجاوز کننده حتما بـه سزای عمل خود خواهد رسید
امـیدوارم هیچ بـه این بلا دچار نشود

 نازه : فافافافافاجعه است

 کامران : دستتون درد نکنـه اطلاع رسانی خیلی خوبی انجام مـیدین ما حتما از این جور چیزها خیلی دقیق تر اطلاع داشته باشیم که تا بتوانیم با ان درون مواقع لزوم مبارزه کنبم

 ح=ی : ممنون ازاینکه اطلاع رسانی خوبی انجام مـی دهید.ای کاش مسئولین کمـی احساس مسئولیت مـی .

 رها زاده : چيزي هستند کـه هميشـه طمع مي اورد چه بهتر کـه ما غرق اين نيروي غير قابل کنترل نشويم درون راه شرعي و سن مناسب با ازدواج اين مشکل خود بـه خود حل ميشود. چه بسا مسئولين بـه فکر راه حل باشند براي ازدواج جوانـها

 قلي : سلام تشکرازاطلاعات رساني شما ولي خدايي خانم ها بيشتروبهترميتونن اين قضيه رو کاهش بدهند اگه بيشتر وبهترپايبند يه سري چيزا باشن اگه يه باحجاب هم مورد تجاوز واقع ميشـه کبريت اونو يه خانم بي حجاب يا بدحجاب زده يعني هم خودش وهم اونو توخطر انداخته تو رو خدا بيشتررعايت کنين خانم ها

 مرتضي : 90درصد از تجاوزات ناشي از عدم اطلاع رساني وبي بندوباري والدين وخانواده وفقرسواد ناشي مي شود....

 صالح : خوب بايد جايي باشـه کـه انسانـها خودشون رو تخليه کنن وگرنـه کمتر کار بـه تجاوز مي کشـه من يک جوان 22 ساله چه کاري بايد انجام بدم که تا از اين نياز کـه در وجود انسان هست تخليه بشم البته من خودم هم از ادم متجاوز متنفرم وي کـه متجاوز هستش بيشتر مريض که تا يک مجرم بـه هر حال درون ايران ازدواج سخته بعد بايد بـه فکر اين نياز جوانان بودش چه پسر چه

 حجاب : بهترین راه به منظور جلوگیری از این کارها پوشش است. اگر درون خانواده ای ی یـا حتی خود مادر پوشش درست نداشته باشد مورد تجاوز فرزند خود قرار مـی گیرد. این یـه مثال کوچک بود. حتما در جامعه پوشش وجود داشته باشد.

 يه دوست: : اي بابا !!!

 الهام : به نظر من بی حجابی یـا بد حجابی هیچ تاثیری درون این رابطه نداره. ادم مریض همـه رو بـه یک چشم نگاه مـیکنـه داشتیم خانمـهایی رو کـه حجاب کامل داشتند ولی متاسفانـه مورد تجاوز قرار گرفته اند.

 کوشا ايروني : ببينيد شما دير دست بـه کار مي شيد
واقعا کـه خجالت داره !!
اما درون کل بازم خوبه حداقل بقيه بدونن چه خبره

 مـهدي عاببري : دمتون گرم ولي نظر من اينـه کـه مانتو کوتاه نپوشيد و شلواره تنگ تن نکنيد کـه مردمو بـه هوس بندازيد

 هانيه : مطلب خيلي جالبي بود. قبول دارم بعضيا بد لباس مي پوشن ولي بدم نيست کـه مرداي ما خودشونو کنترل کنن، بـه جايي بر نمي خوره

 مسافر : سلام
اين کار شما اجر معنوي زيادي دارد اميدوارم خداوند بـه شما درون اين راه خير (اطلاع رساني و پيشگيري از آسيب هاي اجتماعي درون مسايل جنسي) کمک و پاداشي عظيم اعطا بفرماييد
يک سوال : درون برخي کشور هاي غربي نظير انگليس و غيره ، همجنس بازي و ازدواج مرد با مرد را رسمي شمرده و در مجلس براي اين گونـه موارد قانون وضع خواهش مي کنم درون صورت امکان درون اين مورد توضيحاتي بدهيد و از مضررات آن بيشتر توضيح بدهيد

 تجاوز شده : تجاوز کار خوبي نيست - انجام ندين .




[کشتی گرفتن بازن عمو]

نویسنده و منبع |



کشتی گرفتن بازن عمو

سریـال اکیـا | خلاصه داستان و قسمت آخر سریـال ترکی اکیـا

یکی از پر طرفدار ترین سریـال های ترکی مشـهور کشور ترکیـه سریـال اکیـا مـی باشد کـه از شبکه جم درون حال پخش مـی باشد . کشتی گرفتن بازن عمو و شما مـی توانید خلاصه داستان سریـال اکیـا را درون دنیـای عسریـال و عبازیگران سریـال را در  سایت دیلی مشاهده نمایید. زمان پخش سریـال ترکی و جدید پر بیننده اکیـا از جمعه که تا چهارشنبه هر شب ساعت ۱۰ پخش خواهد شد

این سریـال ترکی یکی از گران‌ترین و پرهزینـه‌ترین سریـال‌های کشور ترکیـه هست و جوایز بسیـاری را ربوده است.

به خاطر هزینـه‌های بالای رایت این اثر، کشتی گرفتن بازن عمو گفته مـی‌شود پای یک برند تازه درون مـیان هست و سریـال را برندی بـه نام اکیـا کـه تولیدکننده لوازم آرایش و پوست و موی اکیـا است، تامـین کرده است.

اکیـا نام جدید کاراکتری درون این سریـال بـه نام نیـهان با بازی نسلیحان آتاگول است.

یکی دیگر از بازیگران این سریـال موفق، بوراک اوزچیویت است، بازیگر نقش کامران درون سریـال چکاوک و همچنین نقش بالی‌خان درون سریـال حریم سلطان.

دانلود آهنگ تیتراژ سریـال ترکی اکیـا http://www.dailys.ir/wp-content/uploads/2016/12/serial.mp3

خلاصه داستان سریـال اکیـا

سریـال اکیـا کـه این روزها بـه عنوان نسخه فارسی سریـال کارا سودا یـا درون حقیقت عشق‌ سیـاه تبلیغ مـی‌شود، ماجرای دوستی همسر امـیر و دوست سابق کمال است.

او ویلدان کـه از خانواده‌ای ثروتمند و اوندر از خانواده‌ای متوسط است.او یک برادر دوقلو بـه اسم اوزان دارد.

او ی شاد و بی پروا است.او با اینکه درون یک خانوادهٔ ثروتمند بزرگ شده اما همـیشـه از زندگی پُر زرق و برق کمـی دوری مـیکند.

در زمانی کـه او و کمال عاشق یکدیگر بودند و خیـال ازدواج داشتند،اوزان یک زن را مـیکشد .

او به منظور پنـهان این قتل،مجبور مـیشود با امـیر کوزجواوغلو ازدواج کند و پیشنـهاد ازدواج کمال را رد مـیکند،کمال فکر مـیکند اکیـا بخاطر مادیـات پیشنـهاد ازدواج او را رَد کرده است،

به همـین خاطر ناراحت مـی‌شود و قید استانبول را مـی‌زند. کشتی گرفتن بازن عمو سال ۲۰۱۵ مـیشود و اکیـا هنوز هم مثل روزهای اول عاشق کمال هست و بـه امـید اینکه روزی بـه کمال مـیرسد هر روز قوی تر مـیشود.

کمال به منظور کار روی یک پروژه درون شرکت امـیر دوباره بـه استانبول بر مـیگردد و با بازگشت کمال بـه استانبول همـه چیز دوباره آغاز مـیشود…

کمال یک مـهندس معدن جوان و فقیر هست او به منظور به دست آوردن روزی خودش ، بـه همراه کارگرانش ، درون اعماق زمـین درون حال تلاش و جدال هست .

کمال فقیر هست ولی غرور زیـادی داره . یک روز ی بـه اسم اکیـا ( نیـهان ) رو از خطر غرق شدن نجات مـیده . بـه این ترتیب با او آشنا مـیشـه و زندگیش تغییر مـیکنـه . و بعد از مدتی با اتفاقاتی به منظور برادر اکیـا (نیـهان) مـی افتد اکیـا (نیـهان) از روی اجبار و برای نجات برادرش مجبور مـیشـه با امـیری کـه دوستش ندارد ازدواج کند بعد از این اتفاقات زیـاد کمال مجبور بـه ترک استانبول مـیشـه و در جایی دیگر ، درون یک معدن مشغول بـه کار مـیشـه و وقتی برمـیگرده بـه استانبول بـه دنبال انتقام از عشق گذشته خودش کـه ازدواج کرده اکیـا (نیـهان) مـی افتد و ماجرای عشق بین این دو نفر و همسر اکیـا (نیـهان) ماجرا و داستان زیبایی را بـه ثمر مـیرساند

فصل اول این سریـال اواسط سال ۲۰۱۶ بـه پایـان رسید و هم اکنون از شبکه استار ترکیـه فصل دوم این سریـال درون حال پخش است.

شخصیت های سریـال اکیـا (kara sevda )

بوراک اوزچویت بازیگر نقش کمال درون سریـال  اکیـا

بوراک اوزچیویت درون نقش کمال مـهندس معدن هست وی دارای خانواده معمولی نسبتا فقیر هست وی پدر و مادر و یک کوچکتر و یک برادر بزرگتر از خودش هست کمال درون یک اتفاق با اکیـا (نیـهان) اشنا مـیشود کمال و اکیـا (نیـهان) عاشق یکدیگر مـیشوند و در روز خواستگاری از اکیـا (نیـهان) جواب نـه مـی شنود و وی بـه دهکده ای به منظور کار درون معدن زغال سنگ مـیورد و بعد از ۵ سال باز مـیگردد به منظور انتقام از اتفاقاتی کـه افتاده بود و بدست اوردن دوباره اکیـا (نیـهان)

نسلیـهان اتاگول بازیگر نقش نیـهان درون سریـال ترکی اکیـا

نسلیـهان اتاگول اکیـا (نیـهان) نقاش هست وی درون یک خانواده ۴ نفره زندگی مـیکند او با پدر و مادر و برادر کوچکتر از خودش و در یک خانواده ثروتمند زندگی مـیکند او درون یک اتفاق عاشق کمال مـیشود ولی همـه چیز به منظور او عجیب مـیشود و او درون روز خواستگاری بـه کمال جواب نـه مـیدهد و با فردی دیگر ازدواج مـیکند ولی هنوز عاشق کمال هست

کان اورگانچی بازیگر نقش امـیر درون سریـال اکیـا

کان اورگانجی بازیگر نقش امـیر پسر یک ثروتمند قدرتمند هست وی مغرور و دیوانـه وار عاشق اکیـا (نیـهان) هست او با تهدید و به اجبار خود را بـه اکیـا (نیـهان) و خانواده اش نزدیک مـیکند وی به منظور بدست اوردن اکیـا (نیـهان) با هری مبارزه مـیکند وی فردی خشن هست که با کمال سر دعوا دارد

هازال فیلیز بازیگر نقش زینب درون سریـال اکیـا

هازال فیلیر بازیگر نقش زینب کمال مـیباشد وی بدنبال بازیگر شد هست وی پنـهانی با اکیـا (نیـهان) دوست هست و اون نیز داستان عشقی دارد

بازیگران سریـال ترکی اکیـا (کارا سودا ) :
Neslihan Atagül
Hazal Filiz Küçükköse
Kaan Urgancıoğlu
Kürşat Alnıaçık
Orhan Güner
Neşe Baykent
Zeyno Eracar
Rüzgar Aksoy
Barış Alpaykut
Hazal Filiz Küçükköse
Burak Sergen
Zerrin Tekindor
Melisa Aslı Pamuk
Gökay Müftüoglü
Ali Burak Ceylan

خلاصه داستان قسمت آخر سریـال اکیـا

خلاصه داستان قسمت آخر سریـال ترکی اکیـا

امـیر با نقشـه ای از قبل طراحی شده اوزان برادر اکیـا (نیـهان) را درون موقعیتی بد قرار داد و طوری وانمود کرد کـه او یک قتلی انجام داده و امـیر از این قتل فیلم گرفته است، امـیر با داشتن این بهانـه ، و تهدید خانواده اکیـا ( نیـهان ) درون برابر سرپوش گذاشتن بـه این ماجرا ازدواج با اکیـا ( نیـهان ) را خواستار شد و اکیـا (نیـهان) هم بخاطر خانواده و برادرش بـه اجبار تن بـه این ازدواج داد.

بعد از این ماجرا کمال کـه مـهندس معدن بود بـه شـهری دور رفته و آنجا درون شرکتی مشغول بـه کار مـیشود و اتفاقاتی رخ مـیدهد کـه باعث مـیشود کمال درون این شرکت سهیم شده و بسیـار ثروتمند و جایگاه مناسبی پیدا مـیکند و کمال تصمـیم بـه انتقام از امـیر و اکیـا (نیـهان) مـیگیرد…

قسمت آخر سریـال اکیـا :

در قسمت آخر فصل اول سریـال اکیـا اتفاقات زیر مـی افتد:

کمال کـه اطلاعاتی درون مورد قتلی کـه به گردن اوزان افتاده بود پیدا کرده ، به منظور روشن شدن ماجرا اوزان را بـه پلیس معرفی مـیکند و اوزان زندانی مـیشود و از طرفی دیگر کمال بـه رابطه ش زینب با امـیر پی مـی برد کـه بخاطر این موضوع کمال سراغ امـیر مـیرود و با او درگیر مـیشود و در این درگیری امـیر با اسلحه خودش و حین درگیری تیر مـیخورد و …

اوزان هم کـه در زندان مسموم شده بود و به بیمارستان منتقل شده بود با طناب خود را دار مـیزند (البته درون فصل جدید مشخص مـیشود کـه او نکرده و او را کشته اند) و اکیـا ( نیـهان ) هم کمال را مقصر این موضوع مـیداند چون کمال برادرش بـه پلیس لو داده بود …

عکسهای قسمت آخر سریـال اکیـا

فصل اول این سریـال بـه این صورت بـه پایـان مـیرسد کـه همـه تصور مـیکنند امـیر بخاطر گلوله ای کـه در درگیری با کمال بـه وی اصابت کرده کشته شده و کمال هم بـه خاطر این موضوع زندانی مـی شود ، درون حالی کـه در فصل دوم این سریـال خواهید دید کـه موضوع بـه این شکل نبوده است

آخر سریـال ترکی اکیـا

خلاصه داستان سریـال اکیـا و قسمت های آخر اکیـا و داستان تمام قسمت های سریـال اکیـا

خلاصه داستان قسمت اول سریـال اکیـا

خلاصه ی قسمت اول سریـال ٱکیـا

سال ۲۰۱۰:استانبول⬅کمال سویدره(بوراک اوزجویت)رو نشون ميده کـه دانشجوی رشته ی مـهندسیـه معدن هست و داره از کتابخونـه یـه کتاب بـه امانت مـیگیره و بعد هم مـیره و نمراتشو نگاه مـیکنـه و خوشحال مـیشـه،بابا و داداش کمال آرایشگر هستند و دارن درون آرایشگاه با هم حرف مـیزنن کـه کمال پیـام مـیده بـه باباش و مـیگه امتحانمو با نمره ی بالا قبول شدم،باباش هم خوشحال مـیشـه اما داداش کمال بهش حسودی مـیکنـه و مـیگه چه فایده آخرش یـه ذغال فروش مـیشـهکمال سوار اتوبوس مـیشـه و از طرفی ٱکیـا(نسلیحان آتاگول)هم مـیاد و سوار مـیشـه،ٱکیـا بـه راننده پول مـیده اما راننده مـیگهی بلیط نداره بهش بده!/ٱکیـا تعجب مـیکنـه و مـیگه مگه پولی نیست؟!(چون اولین باره کـه سوار اتوبوس مـیشـه)/کمال هم بـه جای ٱکیـا بلیط ميده و در حین اتوبوس ترمز مـیکنـه و کمال و ٱکیـا بهم مـیخورن و وسایلشون مـیوفته کف اتوبوس بعد از اینکه وسایلشونو برمـیدارن،ٱکیـا مـیره مـیشینـه رو یکی از صندلی ها،کمال نگاهش بـه ٱکیـاست،ٱکیـا دفتر نقاشیشو درمياره و شروع مـیکنـه بـه نقاشی از چشمای کمال ،اما کمال متوجه نمـیشـه بعد از اون اکیـا از یـه پیرمرد نقاشی مـیکشـه اینبار کمال متوجه مـیشـه کـه ٱکیـا یـه نقاشـه..کمال از اتوبوس پیـاده مـیشـه و راهشون جدا مـیشـه اما کمال دلشو باخته بـه ی کـه تازه دیدتش صالح،دوست کمال،مياد و مـیگه زودباش حتما بریم سرکارمون رو قایق داداش احمد،کمال هم با دوستش ميره…ٱکیـا مـیره بـه عمارتشون و معلوم مـیشـه ٱکیـا ی از یـه خانواده ی پولداره،ش بهش ميگه کجا بودی؟/مـیگه با اتوبوس اومدم کـه چهره های جدید ببینم به منظور نقاشی کشیدن ٱکیـا یـه برادر بـه اسم اوزان داره،ٱکیـا ميره تو اتاقش و وسایلشو از تو کیفش درون مـیاره و مـیبینـه یـه کتاب کـه مال خودش نیست بین وسایلشـه،یـادش مـیوفته کـه این کتاب مال اون پسری بوده کـه تو اتوبوس دیده، کتاب رو مـیزاره سر تختش و مـیره و شروع مـیکنـه بـه نقاشی … اکیـا بـه خدمتکارشون مـیگه تمام وسایل اکیـا رو بشور چون با اتوبوس اومده،خدمتکار مياد و روتختی اکیـا و وسایلشو مـیبره کـه تمـیز کنـه…کمال هنوز تو فکر ٱکیـاست،دوستش هم متوجه مـیشـه همش سربه سرش مـیزارهشب مـیشـه و اکیـا هنوز مشغول نقاشی ه کـه ش مـیاد و مـهمانی داریم،خواهش مـیکنم یـه لباس بپوش و بیـا پیششون،ٱکیـا نمـیخواد بره اما ش مـیگه:این مـهمانی خیلی برامون مـهمـه،اگه این توافق سر نگیره و سهام فروخته نشـه برشکسته مـیشیم،حتما حتما با عمو گالیپ(امکانش هست اسم این شخصیت رو جم عوض کنـه چون یکم عجیبه اسمش )شریک بشیم و با پسرش عامر خوب برخورد کن
ٱکیـا لباسشو عوض مـیکنـه و مـیاد بـه مـهمونی…عامر عاشق ٱکیـاست ولی همچنین دوست صمـیمـی اوزان اما ٱکیـا خوشش از عامر نمـیاد،گالیپ هم مـیخواد شرکتشو بـه عامر بده کـه ادارش کنـهویلدان،مادر ٱکیـا،دوسداره کـه عامر و ٱکیـا باهم ازدواج کنن
کمال درون خونشون با پدر و مادرش و همـینطور برادر و ش شام مـیخوره،حسین(پدر کمال) و فهمـیه(مادر کمال) همش از کمال تعریف مـیکنن و مـیگن بازم درستاتو ادامـه بده اما کمال مـیگه بعد از تموم شدن دانشگاه مـیرم معدن کـه کار کنم،تارُک(برادر کمال)به کمال حسودی مـیکنـه و همش بهش تیکه مـیندازه
بعد از مـهمونی،ویلدان با اوندر(پدر ٱکیـا)حرف مـیزنـه و مـیگه حتما با عامر شریک بشی اما اوندر مـیگه نميتونم بـه عامر اعتماد کنم اون ۷۰ درصد سهام شرکت رو مـیخواد،ٱکیـا هم اتفاقی صحبت های مادر و پدرشو مـیشنوه و ناراحت مـیشـه و مـیره تو اتاقش
کمال رو نشون مـیده کـه به ٱکیـا فکر مـیکنـه و لبخند مـیزنـه درون همون لحظه ٱکیـا بـه نقاشی کـه از چشمای کمال کشیده نگاه مـیکنـه.
یک ماه بعد:کمال و صالح درون یـه مرکز خ و دارن خرید مـیکنن،صالح بـه زینب کمال علاقه داره و چند جفت کفش مـیبینـه کـه تخفیف خوردن بـه کمال مـیگه بیـا یکیشو به منظور زینب بخریم،کمال ميگه:من پول ندارم/صالح:من پولشو مـیدم بـه عنوان هدیـه/اما کمال ميگه نـه اونوقت زینب هی بهم مـیگه داداش صالح بیشتر از تو بهم اهمـیت مـیده،همـین موقع کمال چشمش بـه عخودش مـیخوره تعجب مـیکنـه،ٱکیـا یـه نمايشگاه نقاشی راه انداخته و نقاشی کمال هم جزو اون نقاشی هاست و کمال و صالح ميرن بـه نمایشگاه و مـیبینن کـه زیر نقاشی کمال نوشته شده: کشتی گرفتن بازن عمو ٱکیـا سزین و مـیفهمـه اسمش ٱکیـاست،صالح مـیگه این همون یـه کـه تو یـه ماهه داری ازش تعریف مـیکنی!کمال یـه لبخند ميزنـه و صالح مـیگه:بیـا بپرسیم کـه کجاست؟ اما کمال مـیگه نـه نمـیخواد بریم.
شب:عامر با دستیـارش حرف مـیزنـه و مـیگه تدارکات به منظور مـهمونی تولد ٱکیـا حاضره؟/دستیـارش هم مـیگه بله حاضره و طبق دستور شما روی کارت تبریک نوشته شده:”روز تولدت،روز تولدمـه”
کمال داره از کنار خيابون رد مـیشـه کـه یکدفعه یـه پارتی تولد رو مـیبینـه کـه ٱکیـا اونجاست و تعجب مـیکنـه ٱکیـا دوستشو مـیبینـه و دست تکون مـیده و مـیگه بیـا/کمال فکر مـیکنـه کـه ٱکیـا بـه اون اشاره مـیکنـه اما بعد مـیفهمـه کـه با دوستش بوده و مـیخوره تو ذوقش و مـیره روی قایق(قایق کمال تقریبا روبه روی رستورانی هست کـه پارتی تولد ٱکیـاست)

عامر مياد بـه مـهمونی اما ٱکیـا زیـاد تحویلش نمـیگیره و با یکی از دوستاش داره مـیه،عامر هم بدش مـیاد و مـیخواد ٱکیـا رو مجبور کنـه کـه باهاش به،دوست ٱکیـا مـیاد و دخالت مـیکنـه کـه عامر هولش مـیده،ٱکیـا عصبانی مـیشـه و به عامر مـیگه:تو یـه آدم خودخواه و گستاخی و از مـهمونی مـیره بیرون،عامر مـیره دنبالش و مـیگه معذرت مـیخوام حسودیم شد اما ٱکیـا داد ميزنـه و مـیگه اشتباه کردم دعوتت کردم،همـه چیز رو خراب کردی و مـیره تو قایقش و مـیخواد طنابای قایق رو باز کنـه کـه پاش بـه طنابا گیر مـیکنـه و مـیوفته تو آب،ٱکیـا پاش با طناب درگیره و نمـیتونـه خودشو نجات بده کـه کمال مـیپره تو آب و نجاتش مـیاد و وقتی کـه رو آبن، کمال بـه ٱکیـا ميگه تولدت مبارک  اکیـا خودشو مـیکشـه عقب و ميگه: تو هموني!!
ٱکیـا و کمال مـیان تو کشتی،ٱکیـا بـه کمال مـیگه تو چطور اسم منو مـیدونی؟روز تولدمو مـیدونی؟تو کی هستی؟/کمال هم براش توضیح مـیده کـه همـه ی اينا اتفاقی بوده/ٱکیـا مـیگه تو هم کشتی داری؟/کمال؛نـه من فقط رو کشتیـا کار مـیکنم..همـین موقع اوزان و یکی از دوستاي ٱکیـا مـیان سراغش و اوزان ٱکیـا رو صدا مـیزنـه،ٱکیـا هم قبل از اینکه اوزان برسه بـه کمال مـیگه برو قایق رو روشن کنـه خودش هم طنابای قایق رو رها مـیکنـه و با کمال مـیرن گردش درون دریـا…ٱکیـا چون لباساش خیسه مـیره لباساشو عوض مـیکنـه و لباس کاپیتان رو مـیپوشـه😂بعد هم با کمال حرف مـیزنـه و مـیگه چرا رفتی رشته ی معدن؟نکنـه نمراتت پایین بوده؟/کمال:مـیخوام برم درون قلب معادن،مـیخوام شرایط کاری و حادثه ها رو کم کنم و معدنی کهکار مـیکنمو معدن نمونـه کنم/ٱکیـا:پس هدف داری/کمال:خب الکی کـه مدرک نگرفتم حتما هدف داشته باشیم/ٱکیـا:درسته،منم دارم مذخرف ميگم/کمال: لیلا مـیگه صحبت بدون فکر جسارت بزرگیـه(لیلا دوست صمـیمـی کمال هست کـه نقشش رو “زرین تکیندور” بازی مـیکنـه)/ٱکیـا:درسته،لیلا دوسته؟/کمال:نـه،اون دوستمـه،یـه زن اصلیـه و محترمـه البته از من بزرگتره اما جوون نشون مـیده.
دوست ٱکیـا(همون پسری کـه عامر باهاش درون پارتی درگیر شد،اسمش دوروک هست)از تاکسی پیدا مـیشـه و ميخواد بره خونـه کـه دونفر از افراد عامر مـیان سروقتشو کتکش مـیزنن و فکر مـیکنن کـه با ٱکیـا سوار کشتی شده
کمال و ٱکیـا از گردششون برمـیگردن و ٱکیـا موقع خداحافظی با کمال دست مـیده و کف دست کمال با انگشتش یـه شکل مـیکشـه و لبخند مـیزنـه و مـیره

صبح:ٱکیـا از خواب بیدار مـیشـه و امـیر براش گل فرستاده و عصبانی ميشـه و به ش مـیگه این گلا رو ببر بیرون وگرنـه روشون بالا مـیارم
کمال ميره خونـه ی لیلا و با لیلا راجع بـه اکیـا حرف مـیزنـه…ٱکیـا یـادش مياد کـه وقتی تو کشتی بودن شماره ی کمال رو گرفته…کمال داره با هیجان به منظور لیلا داستان رو توضیح مـیده کـه ٱکیـا زنگ مـیزنـه و کمال هم خیلی خوشحال مـیشـه و ميگه پیش لیلاام اگه مـیخوای تو هم بیـا اینجا،ٱکیـا هم خوشحال مـیشـه و مـیگه باشـه مـیام…ٱکیـا سریع آماده مـیشـه کـه بره پیش کمال کـه عامر مـیاد و به ٱکیـا مـیگه:امشب تو لندن یـه کنسرت خصوصی هست بیـا بریم/ٱکیـا:ممنون ولی من امشب کار دارم،اما اگه تو مـیخوای مـیتونی یکی دیگه رو بـه جای من ببری/عامر:پشيمون مـیشی چون یـه برنامـه ی خاصه/ٱکیـا:من دیشب هدیمو گرفتم مـیتونی بـه جای من با اوزان بری و سوار ماشینش مـیشـه و مـیره…پایـان…

سریـال اکیـا داستان تمام قسمت های سریـال اکیـا و قسمت آخر

خلاصه داستان قسمت ۲ سریـال اکیـا

خلاصه ی قسمت دوم سریـال ٱکیـا
کمال،ٱکیـا رو مـیبره بـه خونـه ی لیلا و لیلا هم بهش خوش آمد مـیگه باهم درون حیـاط خونـه ی لیلا مـیشینن و حرف مـیزنن کـه لیلا بـه ٱکیـا مـیگه:تو خیلی به منظور من آشنایی،اسم فامـیلت چیـه؟/ٱکیـا: سزین/لیلا با شنیدن فامـیلی ٱکیـا مکث مـیکنـه اما چیزی نمـیگه و بازم با خوشحالی با ٱکیـا و کمال بـه صحبتش ادامـه مـیده/کمال بـه ٱکیـا مـیگه قبل از اینکه تو زنگ بزنی داشتم داستان آشناییمون رو به منظور لیلا تعریف مـیکردم/ٱکیـا: یـه تصادف بزرگ بود/لیلا:در زندگی چیزی بـه نام تصادف وجود نداره،هرچيزی دلیلی داره بعد هم مـیگه یـه کیک درست کردم مـیرم بیـارم باهم بخوریم…ٱکیـا هم خیلی خوشش از لیلا مـیاد… لیلا مـیره تو خونـه و یـه جعبه ی قدیمـی رو باز مـیکنـه و عکس یـه بچه و پسربچه رو برمـیداره و از بالکن بـه ٱکیـا نگاه مـیکنـه و مـیگه واقعا تویی؟؟
کمال مـیاد پیش لیلا و باهم کیک رو کـه روش شمع گذاشتن رو مـیارن به منظور ٱکیـا و ميگن “تولدت مبارک ٱکیـا” …ٱکیـا هم خیلی خوشحال مـیشـه از طرفی اوزان پیش عامر هست ولی عامر ناراحته و فکر مـیکنـه ٱکیـا بای رابطه داره اما اوزان مـیگه همچین چیزی نیست.
روز بعد:ٱکیـا، کمال رو مـیبره بـه نمایشگاهش،اوزان هم اونا رو مـیبینـه،همـین موقع عامر با ٱکیـا تماس مـیگیره اما ٱکیـا جواب نمـیده و رد تماس مـیده،عامر بازم زنگ مـیزنـه اما ٱکیـا گوشی رو خاموش مـیکنـه،عامر هم اعصابش خراب مـیشـه و قراردادی کـه قرار بوده با بابای ٱکیـا امضا کنـه،امضا نمـیکنـه و مـیره تو اتاقش و همـه چیز رو بهم مـیریزه بابای عامر(قادر) مياد پیشش و مـیگه چیشده؟/عامر:خیلی عاشقشم،عاشق اون ٱکیـایی هستم کـه منو دور خودش مثل سگ مـیچرخونـه/قادر:اینکه خبر خوبیـه،بگو که تا سریعا رسمـیش کنیم،مشکل چیـه؟/عامر:اون منو نمـیخواد،جوری نگام مـیکنـه کـه انگار یـه حشره ام،اگه دنیـا رو زیر پاش بریزم بازم بـه من نگاه نمـیکنـه/قادر:ما دنیـا رو بهشون دادیم/عامر:درسته ولی همش از من دور مـیشـه،من فقط اونو دوسدارم،من ٱکیـا رو مـیخوام،مـیخوام باهاش ازدواج کنم اما منو نمـیخواد،نميتونم بـه دیگه ای فکر کنم،حتی فکر اینکه با یـه نفر دیگه رابطه داشته باشـه دیونم مـیکنـه/قادر:اگه تو ناراحت بشی دنیـا رو بـه آتیش مـیکشم،حالا برو لندن و فکرت رو آزاد کن،من کاری مـیکنم کـه ٱکیـا خودش بخواد با تو ازدواج کنـه،کاری مـیکنـه کـه تمام خانوادشون جلوت زانو بزنن

کمال و ٱکیـا کنار صالح قدم مـیزنن و راجع بـه شخصیتاشون از هم دیگه سوال مـیپرسن،ٱکیـا بـه کمال مـیگه تو جسارت رو انتخاب مـیکنی یـا صداقت؟/کمال:صداقت/ٱکیـا:نظرت راجع بـه من چیـه؟/کمال:ازت خوشم مـیاد،یعنی از روز اولی کـه دیدمت از تو خوشم ميومد حالا تو بگو جسارت یـا صداقت؟/ٱکیـا:جسارت و به کمال نزدیک مـیشـه و بوسش مـیکنـه
صبح:کمال ایمـیلشو چک مـیکنـه و متوجه ميشـه کـه برای کار درون معدن گلداک استخدام شده،کمال خوشحال ميشـه اما و باباش بـه خاطر اینکه کمال حتما بره بـه یـه شـهر دیگه ناراحت مـیشن همـین موقع ٱکیـا زنگ ميزنـه بـه کمال و مـیگه مـیخوام با داداشم آشنا بشی،کمال هم قبول مـیکنـه
اوزان و ٱکیـا درون رستوران منتظر کمال هستند کـه بیـاد اما یـه دفعه عامر از راه مـیرسه و ٱکیـا بـه گارسون مـیگه نزارید آقا کمال بیـاد داخل رستوران، کمال مـیاد و مـیخواد داخل شـه کـه مـهماندار بهش مـیگه کـه ٱکیـا خانم رزرواسیون رو لغو و نمـیزاره وارد شـهکمال هم تعجب مـیکنـه و زنگ مـیزنـه بـه ٱکیـا اما ٱکیـا چون عامر پیششون نشسته جواب نمـیده،ٱکیـا بلند مـیشـه و من مـیرم دیگه،عامر دستشو مـیگیره و ميگه نرو دلم برام تنگ شده اما ٱکیـا ميگه دل من برات تنگ نشده و با عجله مـیره کـه شالش مـیوفته…عامر هم شال ٱکیـا رو برمـیداره و مـیره دنبالش…پایـان

خلاصه داستان قسمت ۳ سریـال اکیـا

خلاصه ی قسمت سوم سریـال
کمال بیرون رستوران ایستاده کـه ٱکیـا رو مـیبینـه و مـیخواد بره پیشش اما یکدفعه عامر رو مـیبینـه کـه پشت سر ٱکیـا مياد…عامر بـه ٱکیـا مـیگه زندگیم؟/ٱکیـا برمـیگرده و مـیگه چی مـیخوای؟/عامر:شالت افتاده بود و برات آوردمش و مـیندازه دور گردن ٱکیـا و بهش مـیگه دوست دارم اما ٱکیـا سریع سوار ماشینش مـیشـه و مـیره…کمال هم با دیدن این صحنـه شوکه مـیشـه و مـیره
ٱکیـا همش بـه کمال زنگ ميزنـه اما کمال جواب نمـیدهٱکیـا مـیرهساحل پیش کمال و باهاش حرف ميزنـه و مـیگه من عمدا نخواستم بیـای اونجا چون عامر اونجا بود/کمال:عامر کیـه؟من ازت پرسیدم دوست پسر نداری تو گفتی نـه، اما من شما دوتا رو جلوی رستوران دیدم/ٱکیـا:بین من و عامر چیزی نیست من عاشق توام همـین موقع مادر ٱکیـا کـه اتفاقی داشته از اونجا رد ميشده اکیـا رو مـیبینـه و مـیره پیش ٱکیـا و کمال و به ٱکیـا مـیگه:تو اینجا چکاری مـیکنی؟بعد هم رو بـه کمال مـیگه شما کی هستید؟ /ٱکیـا دست کمال رو ميگيره و مـیگه:دوستپسرمـه و اومدم ببینمش/ویدا:اصلا خوب نیست ٱکیـا،درست نیست آدما رو الکی اميدوار کنی بعد هم رو بـه کمال مـیگه بعدا ناراحت مـیشید(یعنی ٱکیـا ولت مـیکنـه)ویلدان بـه ٱکیـا ميگه شب دیر نکن عمو قادر و عامر مـیان خونمون و مـیره،اکیـا مـیره دنبال شو مـیگه حتما از کمال معذرت خواهی کنی اما ویدا قبول نمـیکنـه و سوار ماشینش مـیشـه و مـیرهکمال ناراحته و ميگه ت حق داره ما بدرد هم نمـیخوریم اما ٱکیـا ميگه این زندگی منـه وی نمـیتونـه برام تصمـیم بگیره/کمال:من دارم مـیرم معدن کـه کار کنم/ٱکیـا:پس منم باهات مـیام و فرار مـیکنم
شب:اکیـا و کمال رو قایق هستن و باهم حرف مـیزنن،کمال مـیگه:تو اگه با من بیـای همـه ی کارا رو حتما خودت انجام بدی! نمـیتونی مثل قبل بری خرید و تفریح کنی/اکیـا:من فقط بـه تو نیـاز دارم، کمال:یعنی واقعا مـیای؟/اکیـا:مـیام/کمال هم خوشحال مـیشـه کـه یکدفعه بارون ميگيره و کمال و اکیـا مـیرن زیر سایـه بون قایق و همدیگرو مـیبوسن و…  بعدش ٱکیـا و کمال مـیرن و رو دستاشون یـه جور خالکوبی مـیزنن و خیلی خوشحالن.
اوزان پیش عامره و دوتا مـیان پیششون یکی از ا اوزان رو با خودش مـیبیرهعامر هم بـه اون یکی ه مـیگه منم یکم ديگه مـیام داخل مراقب باش نمـیخوام مشکلی پیش بیـاد
ٱکیـا از امـیر خداحافظی مـیکنـه و زنگ مـیزنـه بـه اوزان،اما عامر گوشی اوزان رو جواب ميده و ميگه اوزان الان تو وضعیتی نیست کـه جواب بده

ٱکیـا با نگرانی بـه عامر مـیگه:چیشده؟نکنـه باز حالش بد شده؟/عامر:آروم باش بیـا مزرعه/ٱکیـا:لطفا گوشی رو بده بـه اوزان،عامر هم گوشی رو مـیده بـه اوزان،اوزان مـیگه:ٱکیـا من یـه نفر رو کشتم /نشون ميده کـه اوزان بالای یـه قبر ایستاده و همون ی کـه باهاش بوده مرده و دارن قبرش مـیکننعامر با ٱکیـا حرف مـیزنـه و مـیگه نگران نباش و فقط بیـا کنار اوزان باش،عامر اوزان رو مـیبره داخل خونـه و مـیگه من حلش مـیکنم.
کمال با خوشحالی مـیره خونـه و به خانوادش مـیگه بزودی حتما بریم خواستگاری،اونا هم خیلی خوشحال مـیشن البته بـه جز تانر(برادر کمال) کـه به کمال حسودی مـیکنـه.
اکیـا سریع مـیره مزرعه و مـیخواد بره پیش اوزان کـه مـیبینـه بابا و ش و قادر اونجان،قادر مـیگه م اصلا نگران نباش این مسئله رو حل مـیکنیم،ٱکیـا مـیره پیش اوزان،اوزان حالش بده و مـیگه کمکم کن
صبح مـیشـه و کمال سریع مـیره یـه حلقه ميخره و بعد هم رو قایق یـه مـیز صبحانـه حاضر مـیکنـه،ٱکیـا مياد اما مثل هميشـه خوشحال نیست و مـیخواد یـه چیزی بـه کمال بگه کـه کمال نمـیزاره و مـیگه بزار اول من حرفمو ب بعدش تو هرچی خواستی بگو/کمال دست ٱکیـا رو ميگيره و مـیگه:دیروز بهم گفتی کـه بدون نمـیتونی منم بدون تو نمـیتونم زندگی کنم(ٱکیـا بغض مـیکنـه و اشک تو چشماش جمع مـیشـه)کمال ادامـه مـیده و مـیگه من که تا امروز از هیچی نترسیدم اما الان مـیترسم تو رو از دست بدم،شاید چیزی نداشته باشم کـه بهت بدم،اما مـیتونم زندگیمو بت بدم،بعدش حلقه رو بـه سمت ٱکیـا ميگيره و مـیگه با من ازدواج مـیکنی؟/ٱکیـا گریـه مـیکنـه/کمال:زودباش دیگه بله رو بگو که تا بهترین روزامو با تو بگذرونم،با من ازدواج مـیکنی؟/ٱکیـا: نـه نمـیتونم ازت جدا شم،توروخدا منو ببخش،خیلی فکر کردم اما نمـیتونم همراهت بیـام،حق داشتی،ما مناسب همدیگه نیستیم، من نميتونم وارد دنیـای تو بشم،فراموشم کن ٱکیـا مـیره و کمال درون حسرتش مـیمونـه
کمال با ناراحتی مـیره جلوی مغازه ی باباش کـه مـیبینـه ویدا(مادر ٱکیـا) اومده و داره با بابای کمال حرف مـیزنـه و مـیگه از این بـه بعد پسرتون حق نداره مزاحم من بشـه/کمال مـیاد و مـیگه ویدا خانم مـیتونستید مستقیم بـه خودم بگید/ویدا بازم رو بـه بابای کمال ميگه: از این بـه بعد کمال دوروبره نباشـه چون م با عامر کوزجواقلو نامزد کرده،فهمـیدید؟/کمال:آره فهمـیدم/ویدا مـیره و بابای کمال حالش بد ميشـه

شـهر زونک گلداک سال ۲۰۱۴
کمال درون معدن کار مـیکنـه و با رییسش مـیرن کـه به کارا سرکشی کنن کـه یـه قسمتی از معدن ریزش مـیکنـه،کمال و چند نفر دیگه درون معدن گرفتار مـیشنٱکیـا تلویزیون رو روشن مـیکنـه و مـیبینـه کـه معدن زونک گلداک دچار مشکل شده و نگران مـیشـه…بابای کمال هم تو ارایشگریـه و اخبار رو مـیبینـه و دوباره قلبش درد مـیگیره و حالش بد مـیشـه…کمال حالش خوبه و سعی مـیکنـه دیگران رو نجات بده و همـینطور کـه داره دنبال بقیـه مـیگرده مـیبینـه آقا حقی(رییسش)بی هوش شده و زیر آوار مونده، مـیره کمکش مـیکنـه و نجاتش مـیده،کمال بـه خانوادش زنگ مـیزنـه و خبر مـیده کـه حالش خوبه…ٱکیـا نگرانـه و داره اخبار رو دنبال مـیکنـه کـه زینب( کمال)بش زنگ مـیزنـه و ميگه نگران نباش کمال حالش خوبه،ٱکیـا هم خوشحال مـیشـه…عامر زنگ مـیزنـه بـه ٱکیـا و مـیگه امشب با رییسای معدن شام مـیخوریم،همسر دوسداشتنی من مـیخواد منو همراهی کنـه؟/ٱکیـا: اگه بگم نمـیخوام فرقی هم مـیکنـه؟/عامر:فرقی نمـیکنـه بعد آماده شو
حقی بخاطر اینکه کمال جونشو نجات داده ازش تشکر مـیکنـه و مـیگه تو مـهندس خوبی هستی و ميخوام شریکم بشی چون ميدونم مـیتونی از بعد اینکار بربیـای،کمال هم قبول مـیکنـه
یک سال بعد:کمال مـیره خونـه ی حقی و باهم صحبت مـیکنن،حقی بش مـیگه هفته ی آینده یـه جلسه با شرکای جدیدمون درون استانبول داریم تو هم حتما بری،بعد هم یـه پرونده مـیده بـه کمال کهجزئیـات کارو نوشته آخر پرونده اسم شرکا نوشته شده کـه عامر کوزجواقلو جزو اوناستکمال با دیدن اسم عامر شوکه مـیشـه و با ناراحتی بـه حقی مـیگه من این کارو انجام نمـیدم و سریع از خونـه ی حقی مـیره

موضوع داستان قسمت ۴ سریـال اکیـا

قسمت چهارم سریـال
عامر خونـه ی پدر و مادر ٱکیـا رو خریده و همـه باهم اونجا زندگی مـیکنند…حیدر با ذوق و شوق داره لباس مـیپوشـه کـه با عامر بره بـه یـه شام کاری اما عامر مياد و مـیگه من مـیخوام با بابام برم نیـاز نیست شما بياين بعد هم مـیره تو اتاقش،ٱکیـا مـیره دنبالش و مـیگه:خسته شدم از اینکارات کـه همش مـیخوای بگی کـه ما بـه تو وابسته ایم/emtv.hc.iranعامر:خیلی پشيمونی! اما انگار یـادت رفته این خونـه مال منـه! درون حالت عادی پدر و مادرت خونـه ای ندارن،سندش دست منـه،مثل تو،حیدر و ویدا جزو اون قرارداد نیستند حتی اون داداش بی عرضه ی تو،فقط بخاطر اینکه تو خواستی اجازه دادم اینجا زندگی کنن/عامر با این حرفاش ٱکیـا و خانوادشو تحقیر مـیکنـه اما ٱکیـا فقط سکوت مـیکنـه
کمال از اینترنت عکسای عامر رو نگاه مـیکنـه کـه چشمش بـه ععروسی ٱکیـا و عامر مـیخوره و ناراحت مـیشـه، کمال ( بیوگرافی بوراک اوزچیویت ) بـه دستش نگاه مـیکنـه(خالکوبی کـه با ٱکیـا انجام داده بودن رو پاک کرده)کمال حلقه ای کـه مـیخواست بـه ٱکیـا بده رو از کشوی مـیزش بیرون مـیاره و با ناراحتی نگاش مـیکنـه
کمال تصمـیمشو عوض مـیکنـه و به استانبول مـیاد
ٱکیـا و دوستش یـاسمن دارن باهم حرف مـیزنن کـه یـاسمن یـه چیزی رو تو اینترنت مـیخونـه و سریع لبتاب رو مـینده ٱکیـا هم شک مـیکنـه و لبتاب رو باز مـیکنـه، مـیبینـه نوشتن کـه عامر با نماینده ی فروشش(بانو خانم) رابطه داره…ٱکیـا زنگ مـیزنـه بـه عامر، عامر درون حالیکه بانو کنارش خوابیده جواب مـیده،ٱکیـا مـیگه برام مـهم نیست چکار مـیکنی ولی بت گفته بودم حرف تو دهن مردم نزار،بفکر آبروی خانواده باش..عامر مـیگه:چون مـیدونم این حرفا رو بخاطر اینکه حسودی نمـیکنی مـیگی بعد آبرو برام مـهم نیست و قطع مـیکنـه.
کمال بـه جلسه مـیره اما یـه نفر دیگه بـه نمایندگی عامر اومده و فقط سه نفر اونجا هستند،کمال مـیگه تعدامون چرا کمـه؟/نماینده ی عامر مـیگه این یـه جلسه ی خاصه چون ما فقط بزرگان رو دعوت مـیکنیم و بقیـه رو بـه عنوان رقیب نمـیدونیم/کمال هم ناراحت مـیشـه و مـیگه من درون این جلسه شرکت نمـیکنم و بلند مـیشـه کـه بره/نماینده ی عامر مـیگه این جلسه مـیتونـه براتون یـه شانس باشـه اینو از طرف آقا عامر مـیگم/کمال؛اگه آقا عامر فکر مـیکنن من بـه شانس نیـاز دارم بعد ايشون هم بـه درس اخلاق نیـاز دارن بعد هم مـیره
شب:عامر رو یـه کشتی نزدیک ساحل پارتی گرفته و بانو رو هم آورده، ٱکیـا هم ناراحت یـه گوشـه ایستاده.از طرفی کمال هم درون ساحل هست و نزدیک بـه کشتی هست اما نمـیدونـه کـه پارتی عامر اونجاست..نماینده ی عامر بهش زنگ مـیزنـه و مـیگه نتونستم آقا کمال رو راضی کنم

همـین موقع اکیـا مـیاد پیش عامر و دستاشو مـیزاره رو شونـه ی عامر و مـیگه گفتم بهت هشدار بدم،چون امروز خبرنگارا بیشتر سمتت مـیان/عامر:یعنی چی؟/ٱکیـا:یعنی اینکه من امشب همراه تو از این کشتی پایین نمـیرم/عامر:مـیخوای چکار کنی؟مـیخوای بری؟/ ٱکیـا لبخند مـیزنـه و خودش تنـها با یـه قایق کوچیکتر از کشتی مـیره…عامر بـه کمال زنگ مـیزنـه و مـیگه من عامر کوزجواقلو هستم/کمال:مـیشنوم آقا عامر/عامر:امروز با شما بـه توافق نرسیدیم،داشتم فکر مـیکردم کـه چکار کنیم کـه شما رو راضی کنیم../کمال:شما هم دارید همون اشتباه نمایندتونو مـیکنید،جوری صحبت مـیکنید کـه انگار روند پیشروی کارا فقط از طرف شما تعیین مـیشـه،اگه من جای شما بودم…/عامر:جای من نیستید آقا کمال،نمـیتونید باشید، قبل از جلسه بهتره همدیگرو ببینیم/کمال:نـه من ترجیح مـیدم با شرایط مساوی درون جلسه شرکت کنیم و اونموقع همدیگرو مـیبینیم/عامر:اگه بگم به منظور آشنایی همدیگرو ببینیم چی؟/کمال:اینجور ممکنـه/عامر:پس فردا همدیگرو مـیبینیم
ٱکیـا داره با قایق بـه ساحل نزدیک مـیشـه کـه بلند مـیشـه و یکدفعه پاش گیر مـیکنـه بـه طنابا و باز مـیوفته توی آب،باز همون اتفاق تکرار مـیشـه کمال مـیاد و پاش رو آزاد مـیکنـه و نجاتش مـیده اما خودشو بـه اکیـا نشون نمـیده و از آب مـیره بیرون و قایم مـیشـه کـه اکیـا اونو نبینـه..اکیـا از آب بیرون مـیاد و همش ميگه:کمال؟ کمال؟ با خودش مـیگه مطمئنم خودش بود اما کمال رو پیدا نمـیکنـه،اکیـا مـیره سوار ماشینش مـیشـه و خبرنگارا هم ازش عمـیگیرناکیـا با ناراحتی مـیره بـه محله ی کمال اینا و یـاد ۵ سال پیش مـیوفته کـه وقتی کمال داشته از خانوادش خداحافظی مـیکرده و از استانبول مـیرفته اون از دور نگاش مـیکرده و گریـه مـیکرده،بعد از اینکه کمال مـیره زینب و لیلا، اکیـا رو مـیبینن کـه داره گریـه مـیکنـه،لیلا بـه ٱکیـا مـیگه چرا اومدی اينجا؟ تو کمال رو نابود کردی!! الان واسه کی داری گریـه مـیکنی؟ واسه خودت یـا کمال؟/اکیـا مـیخواد به منظور لیلا توضیح بده اما لیلا مـیگه نمـیخوام دروغاتو بشنوم،بهتره از زندگی کمال بری/ٱکیـا هم با ناراحتی مـیره
داستان برميگرده بـه زمان حال:ٱکیـا زنگ ميزنـه بـه زینب و مـیگه کمال برگشته؟/زینب مـیگه نـه نیومده چطور مگه؟/اکیـا:اخه تو ساحل دیدمش مطمئنی نیومده؟/زینب:اره نیومده/اکیـا:پس حتما من اشتباه کردم
کمال مـیره خونـه ی لیلا..لیلا خیلی خوشحال مـیشـه و مـیگه چرا لباسات خیسه؟حتما با اون روبه رو شدی؟/همـین موقع اکیـا مـیاد جلوی خونـه ی لیلا/کمال با هیجان توضیح مـیده کـه باز همون اتفاق افتاد و اکیـا رو دیدم اما هیچی از نفرتم کم نشده

لیلا:تو مـیخوای انتقام بگیری؟تو مـیگی هیچی از نفرتت کم نشده ولی نفرت هم یـه احساسه و مـیگن نزدیک ترین احساس بـه عشقه تو مطمئنی کـه دیگه اکیـا رو دوست نداری؟؟/ درون همـین موقع ٱکیـا درون مـیزنـه و لیلا مـیره درون رو باز مـیکنـه و مـیبینـه ٱکیـا با لباس های خیس جلوی دره لیلا مـیگه بارون باریده یـا باز دوباره افتادی تو آب؟/ٱکیـا:برای بار دوم افتادم تو آب / لیلا ٱکیـا رو مـیاره داخل و کمال مـیره قایم مـیشـه اما ٱکیـا مـیبینـه کـه دوتا چایی رو مـیبینـه /لیلا چایی ها رو برمـیداره و مـیگه خب چرا اومدی؟/ٱکیـا: کمال رو دیدم،اومده اینجا؟/کمال هم داره بـه حرفاشون گوش مـیده/لیلا:نیومده ولی بفرض کـه برگرده چی عوض مـیشـه/ٱکیـا:همـه چیز،یسری چيزا هستند کـه من نمـیتونم روشون ریسک کنم اولیش ازدواجمـه،من حتی احتمال نمـیدادم دیگه کمال رو ببینم،نمـیخوام فکرمو بهم بریزه /کمال از شنيد این حرفا خیلی ناراحت مـیشـه/لیلا:تو فکر مـیکنی کمال مـیخواد ازدواج تو رو خراب کنـه! اونم بعد از ۵ سال؟ عجیبه اگه کمال اسم تو رو هم یـادش باشـه! بـه تو ربطی نداره کـه کمال برگرده یـا نـه/ٱکیـا هم مـیگه حق دارید و ميره/کمال مـیاد و به لیلا مـیگه اونموقع هم بخاطر اینکه آرامشش بهم نخوره منو ول کرد
ٱکیـا مـیره خونـه و مـیخواد دوش بگیره کـه عامر مياد و مـیگه شنیدم افتاده بودی تو آب! نگرانت بود/ٱکیـا: پام لیز خورد افتادم/عامر:من فکر کردم بخاطر حسودی مـیخواستی کنی اما اشتباه مـیکردم/ٱکیـا: هرچی مـیخوای بگی زودتر بگو/عامر بـه ٱکیـا نزدیک مـیشـه و مـیگه:پنج سال شده،پنج ساله صبر کردم که تا این ازدواج واقعی بشـه/ٱکیـا:من بـه این ازدواج محکوم شدم انتظاری از من نداشته باش/عامر:منم محکوم بـه توام/عامر ميخواد بـه ٱکیـا نزدیک شـه وباهاش باشـه اما ٱکیـا هولش مـیده و مـیگه تو منو با زندانی داداشم تهدید کردی/عامر:بابا و ت اینکارو اونا تورو قربانی ،تو رو بـه من فروختن/ٱکیـا هم یـه سیلی بـه عامر مـیزنـه و مـیگه خدا لعنتت کنـه/عامر:اگه مـیخوای مـیتونیم همـه چیز رو عوض کنیم که تا داداشت بره زندان/ٱکیـا: دست از سرم بردار/عامر:تو پنجمـین سالگرد ازدواجمون این شرایط تغییر مـیکنـه و تو واقعا مـیشی
صبح: کمال مـیره پیش خانوادش و همـه از دیدنش خوشحال مـیشن.

خلاصه داستان قسمت ۵ سریـال اکیـا

خلاصه ی قسمت پنجم سریـال
صبح: کمال مـیره پیش خانوادش،خانوادش هم خیلی از دیدنش خوشحال مـیشن
در روزنامـه خبر منتشر شده کـه اکیـا شب از مـهمونی تنـها اومده و عامر با بانو رابطه داره/بابا و اکیـا هم این خبرا رو مـیبینن و بابای اکیـا خیلی ناراحت مـیشـه و ميگه اکیـا خوشبخت نیست اما ویدا همش از عامر طرفداری مـیکنـه.
طوفان،نماینده ی عامر،به کمال زنگ مـیزنـه و مـیگه امروز ساعت ۵ بیـاید کلوپ کـه آقا عامر رو ببینید،کمال هم یـاد گذشته مـیوفته کـه وقتی مـیخواسته با داداش اکیـا آشنا شـه نذاشتن وارد کلوپ بشـه اما مـیگه کـه ساعت ۵ اونجام
عامر پرونده ی کمال رو نگاه مـیکنـه و به طوفان ميگه کمال یـه مـهندسیـه کـه پنج ساله داره کار مـیکنـه چطور نتونستی راضیش کنی!برات متاسفم،اون فقط یـه تازه کاره پروندش واسه سرگرمـیه.
کمال با خانوادش صبحانـه ميخوره کـه تانر بهش مـیگه اونجا کـه کار مـیکنی خوشگل هم بود/زینب: آخه داداش تو زیرزمـین کـه نیست/تانر:اون ه، برادرزاده ی حقی چی؟/کمال:آسو فقط دوست منـه/فهمـیه اصرار مـیکنـه کـه باید ازدواج کنی/کمال:من قصد ازدواج ندارم/فهمـیه: چرا؟نکنـه مـیخوای تو گذشته بمونی!همـه مثل اون نیستن/کمال:من اونو فراموش کردم/فهمـیه:نکردی،وگرنـه الان نمـیگفتی ازدواج نمـیکنم
اکیـا و عامر و خانوادش دور هم نشستن و راجع بـه سالگرد ازدواجشون صحبت مـیکنن،عامر مـیگه یـه مـهمونی مـیگیریم چون این سالگرد خیلی برامون مـهمـه/اوزان:نکنـه تصمـیم گرفتید بچه دار بشید؟/عامر:مگه مـیشـه بـه شما نگیم و بچه دار بشیم ولی یلاخره تونستم اکیـا رو راضی کنم کـه مادر بشـه/ویدا:نکنـه حامله ای؟/ٱکیـا:نـه فعلا من و عامر به منظور همديگه کافی هستیم/قادر:معلومـه کـه کافی هستید چون خانوادگی یـه جا زندگی مـیکنید(کنایـه بـه خانواده ی ٱکیـا)/عامر:درسته ولی ٱکیـا این خونـه رو خیلی دوست داره و بچمون هم تو یـه خانواده ی شلوغ بزرگ ميشـه/قادر:بهتره مارو منتظر نزارید و زودتر بچه دار بشید..ٱکیـا فقط ظاهرسازی مـیکنـه کـه زندگی خوبی داره کـه خانوادش مخصوصا اوزان ناراحت نشن
حیدر با قادر خصوصی حرف مـیزنـه و اخبار رابطه ی عامر و بانو رو بهش نشون ميده،قادر با خونسردی مـیگه:این ه چه بدی از آب دراومد/حیدر مـیگه عامر ٱکیـا رو ناراحت مـیکنـه/قادر:پسر من نباید متناسب با مردم زندگی کنـه،مردم حتما متناسب با پسرم زندگی کنن،حتی شما،چون همـه چیزایی کـه دارید از اونـه،پس بهتر رفتار کن.

کمال مـیخواد زینب رو برسونـه دانشگاه کـه صالح رو مـیبینـه و همدیگرو بغل مـیکنن و بش مـیگه شب مـیام اسکله…بعد هم با زینب مـیره،زینب بین راه همش از کمال مـیپرسه کـه چرا دیشب دیر اومدی؟/کمال هم شک مـیکنـه و مـیگه چرا مـیپرسی؟/زینب؛خب ٱکیـا دیشب زنگ زد و سراغ تو رو گرفت/کمال:ٱکیـا اصلا نباید بفهمـه کـه من اومدم/زینب:باشـه بش نمـیگمزینب جلوی دانشگاهش پیدا مـیشـه و بعد از رفتن کمال، ٱکیـا مـیاد دنبال زینب و باهم مـیرن آرایشگاه و وقتی کارشون تموم مـیشـه کمال زنگ مـیزنـه بـه گوشی زینب اما زینب حواسش بـه گوشی نيست ٱکیـا جواب مـیده، ٱکیـا حرف نمـیزنـه و فقط بـه صدای کمال گوش مـیده…کمال گوشی رو قطع مـیکنـه و دوباره زنگ مـیزنـه،زینب مياد و گوشی رو جواب مـیده،کمال مـیگه بیـام دنبالت؟زینب مـیگه نـه خودم مـیام…ٱکیـا هم مـیفهمـه کـه کمال اومده…زینب بـه ٱکیـا مـیگه دیشب کـه زنگ زدی منم خبر نداشتم اومده/ٱکیـا:بهش گفتی کـه من زنگ زدم/زینب:نـه نگفتم/ٱکیـا:حتما گفتی
کمال مـیره کلوپ و منتظر عامر مـیشـه کـه بیـاد…عامر با تاخير مـیاد و کمال بلند مـیشـه و مـیخواد بـه عامر دست بده اما عامر روشو مـیکنـه سمت خدمتکار و مـیگه بعد م کجاست!! با اینکارش کمال رو ضایع مـیکنـه بعد هم مـیشینـه و مـیگه خب زندگی با سنگ ها چطوره؟؟دوسدارم اونجا رو بشناسم ولی خب خلاصه وار بگید/کمال:امکان نداره از راه دور بتونید دنیـای سنگا رو بشناسید اما اگه لازمـه کوتاه توضیح بدم:جایی کـه آدم های ضعیف نمـیتونن اونجا کار کنن،براتون سخته باارزش ترین چیز اونجا زمانـه و باید همـیشـه دقیق باشید(کنایـه بـه عامر کـه به موقع نیومد )اما دقیق بودن رو درون شما نمـیبینم،برای این جلسه بـه شما زمانی اختصاص داده شد اما اون زمان رو با منتظر گذاشتن من بـه هدر دادید و بعد هم مـیره
ٱکیـا داره مـیره پارکینگ کـه سوار ماشینش بشـه کـه بانو مـیاد و مـیگه ٱکیـا خانم لطفا بـه شایعات توجه نکنید همش دروغه،آرامش خودتو بهم نزنید/ٱکیـا:من نـه چیزی رو مـیبینم نـه مـیشنوم،تو راحت باش
بانو زنگ مـیزنـه بـه عامر و مـیگه:اتفاق خیلی بدی افتاد،ٱکیـا رو دیدم،دادوبیداد کرد و تحقیرم کرد /عامر:واقعا تحقیرت کرد؟/بانو:من داشتم مـیگفتم این خبرها بـه من ربطی نداره،اما اون رسما بهم حمله کرد و دادوبیداد کرد،لطفا این موضوع رو تموم کن اگه مـیخواین جدا شید چون دیگه تحمل ندارم..عامر گوشی رو قطع مـیکنـه و مـیگه ٱکیـا واقعا حسادت کرده و خوشحاله…پایـان..

خلاصه داستان قسمت ۶ سریـال اکیـا

خلاصه ی قسمت ۶ سریـال اکیـا
کمال رفته اسکله پیش صالح و باهم صحبت مـیکنن کا اکیـا مياد و از دور بـه کمال نگاه مـیکنـه،صالح اکیـا رو مـیبینـه و شوکه ميشـه،کمال هم برمـیگرده اکیـا رو مـیبینـه…همـین موقع عامر داره رد مـیشـه و ماشین اکیـا رو مـیبینـه وایمسه و اکیـا رو با خودش مـیبره،کمال هم از دیدن این صحنـه خیلی ناراحت مـیشـهعامر تو ماشین بـه اکیـا مـیگه:انگار امروز بانو رو دیدی!ناراحت شدی/اکیـا:باز شروع نکن اعصابم خرابه/عامر خوشحال مـیشـه و فکر مـیکنـه واقعا اکیـا حسودی کرده
اکیـا و عامر مـیرن خونـه… اکیـا مـیره تو اتاقش خدمتکار مياد و به اکیـا ميگه امشب آقا عامر تو اتاق کارشون مـیخوابن چون مـیخوان کار کنن،اکیـا هم درون رو قفل مـیکنـه و شروع مـیکنـه بـه نقاشی از چهره ی کمال…یکم بعد اکیـا بـه حیـاط خونـه نگاه مـیکنـه و بین درختا کمال رو مـیبینـه،مـیره بیرون و با کمال رودررو مـیشـه…کمال مـیگه:چرا اومدی ساحل/اکیـا:چون دلم برات تنگ شده بود/کمال: بعد چرا فرار کردی؟/اکیـا سکوت مـیکنـه/کمال:چون ترسیدی،چون نمـیدونستی اگه بیـای پیشم چطور باهات رفتار مـیکنم/کمال دستشو مـیکشـه رو صورت اکیـا و مـیگه: اگه دلم برات تنگ شده باشـه چی؟..کمال لبای رو مـیبوسه و مـیگه:اگه عشقم تموم شده باشـه چی؟..کمال با جدیت مـیگه:اگه فقط نفرت مونده باشـه چی؟/اکیـا:من هنوزم دوست دارم،کاشکی مـیتونستم همـه چیز رو بهت بگم/کمال اشک مـیریزه/همـین موقع عامر اکیـا رو صدا مـیزنـه و اکیـا از خواب بیدار مـیشـه(همش خواب مـیدید )اکیـا سریع نقاشی کمال رو قایم مـیکنـه و در رو به منظور عامر باز مـیکنـه…صبح شده و عامر مـیره شرکت،اکیـا ميره تو حیـاط و یـه بادبادک مـیبینـه و یـاد گذشته مـیوفته کـه با کمال بادبادک هوا مـی و خیلی خوشحال بودناکیـا فکر مـیکنـه کـه شاید اون بادبادک رو کمال هوا کرده،اکیـا سریع مـیره بـه جایی کـه پنج سال پیش با کمال بادبادک هوا کرده بودن اما مـیبینـه دوتا بچه دارن اینکارو مـیکنن،اکیـا گریـه مـیکنـه و با ناراحتی داره برمـیگرده کـه با لیلا روبه رو مـیشـه،لیلا اونو مـیبره خونش و ازش مـیپرسه چی شده؟/اکیـا هم مـیگه کمال برگشته،همش تو فکرمـه و دارم دیونـه مـیشم….عامر و کمال درون مزایده هستند کـه عامر بالاترین قیمت رو مـیده و مزایده رو برنده مـیشـه و موقع رفتن هم بـه کمال مـیگه: برنده همـیشـه معلومـه اما خوب شد شما رو شناختم.
اکیـا با لیلا صحبت مـیکنـه و مـیگه:نـه جراتشو دارم کـه ببینمش نـه اونقدر قوی هستم کـه بتونم ازش فرار کنم فقط مثل احمقا گریـه مـیکنم/لیلا:گریـه نکن،فکرکن الان کمال جلوته چی مـیخوای بش بگی؟

لیلا مـیگه فکر کن من کمالم چی مـیخوای بم بگی؟/اکیـا:از اینجا برو کمال التماست مـیکنم/لیلا(کمال خیـالی ):چرا؟/اکیـا:چون وقتی تو اینجایی من نمـیتونم زندگی کنم/لیلا:خب بـه من چه؟خانوادم اینجا هستن،هرجا بخوام مـیرم و مـیام حتما از تو بپرسم؟/اکیـا:کمال لطفا برو چون من تو رو درون قلبم حس مـیکنم/لیلا مـیگه تو بـه کی مـیخوای بگی برو وقتی کمال هنوز تو قلبته اکیـا گریـه مـیکنـه و لیلا بغلش مـیکنـه
عامر و طوفان منتظرن که تا جلسه شروع بشـه کـه دونفر از همکارای عامر مـیان و مـیگن شما خواسته بودید با یـه شرکت شریک بشیم اینکار انجام شد کـه یکدفعه کمال مـیاد داخل و مـیگه از این بـه بعد با من کار مـیکنید عامر شوکه مـیشـه(کمال قراره شریک عامر بشـه)..کمال بازم بـه سمت عامر دستشو دراز مـیکنـه کـه دست بده اما عامر فقط نگاش مـیکنـه،کمال هم مـیگه بهتره کارمون رو شروع کنیم،قرارداد رو مـیزارن جلوی عامر ولی عامر امضا نمـیکنـه و شراکت رو قبول نمـیکنـه…عامر مـیره شرکتش و باباش قرارداد رو مـیزاره جلوش رو مـیگه تو حتما این شراکت رو قبول کنی/عامر مـیگه نـه مجبور نیستیم/قادر:تو صبح با یـه قیمت بالا مزایده رو بردی و الان ما اگه این شراکت رو قبول نکنیم ضرر مـیکنیم بعد باید امضاش کنی عامر هم امضاش مـیکنـه
کمال زنگ مـیزنـه بـه حقی و خبرا رو بش ميده،حقی مـیگه آفرین هم کاری کردی کـه ضرر کنن هم با ما شریک شن/برادرزاده ی حقی،آسو هم پیش حقی هست و با کمال صحبت مـیکنـه و تبریک مـیگه…کمال بـه حقی مـیگه کارا رو تموم مـیکنم و فردا برمـیگردم…

خلاصه داستان قسمت ۷ سریـال اکیـا

قسمت هفتم سریـال اکیـا -جمعه۱۷دی ماه
عامر دعوت نامـه ی مراسم سالگرد ازدواجش رو به منظور کمال مـیفرسته،کمال از دیدن دعوت نامـه ناراحت مـیشـه و به لیلا زنگ مـیزنـه و راجع بـه دعوت نامـه باهاش صحبت مـیکنـه/لیلا مـیگه تو کـه داری برمـیگردی بعد امشب نمـیتونی شرکت کنی/کمال:اره برميگردم…لیلا بعد از تماسش با کمال داره وسايلشو مرتب مـیکنـه کـه حیدر داره از دور نگاش مـیکنـه و یـاد گذشته مـیوفته کـه لیلا با لباس عروس داشته مـیگفته از هردوتون متنفرم همـین موقع ویدا بـه حیدر زنگ مـیزنـه و مـیگه بهتره زودتر بریم محل مراسم حیدر هم مـیگه باشـه…کمال از محل کارش بیرون مـیاد کـه با طوفان روبه رو مـیشـه،طوفان یـه پاکت از طرف عامر بـه کمال مـیده و مـیگه اینو آقا عامر فرستادن چون براشون خیلی ارزشمندید/کمال پاکت رو باز مـیکنـه و مـیبینـه کـه چک پوله(عامر مـیخواد بـه کمال رشوه بده کـه تو کاراش دخالت نکنـه)کمال هم متوجه ی منظور عامر مـیشـه و پاکت رو قبول مـیکنـه و به طوفان مـیگه از آقا عامر تشکر کن
شب:مـهمونی پنجمين سالگرد ازدواج اکیـا و عامر:
کمال بـه مـهمونی مـیاد و اکیـا از دیدنش تعجب مـیکنـه،کمال مـیره پیش عامر و ایندفعه عامر با خوشحالی بش دست مـیده و مـیگه فکر نمـیکردم بیـاید/کمال مـیگه براتون یـه هدیـه آوردم و پاکتی رو کـه طوفان بهش داده بود رو بـه عامر مـیده و مـیگه:فکر مـیکردید مـیتونید منو با یـه سری اعداد صفر دار بخرید،البته تعجب نکردم زندگی شما همـینطوره ولی این فقط به منظور من یـه کاغذ بی ارزشـه/عامر ناراحت مـیشـه و پاکت رو تو جیبش مـیزاره اکیـا مـیاد پیششون و کمال بـه اکیـا دست مـیده و بهش تبریک مـیگه و طوری رفتار مـیکنـه کـه انگار اکیـا رو مـیشناسه/عامر بهشون ميگه شما همدیگرو مـیشناسید؟/کمال:بله همسرتون رو مـیشناسم از طرفداراشون هستم…کمال مـیره پیش قادرخان مـی ایسته کـه ویدا اونو مـیبینـه و شوکه ميشـه،ویدا بـه اکیـا اشاره ميده و مـیگه بیـا، اکیـا هم مـیره پیش ش،ویدا مـیگه این پسره اینجا چکار مـیکنـه؟/اکیـا:عامر دعوتش کرده /ویدا:بفرستش بره/اکیـا:نميتونم اون از این بـه بعد با عامر کار مـیکنـهیـاسمـین(دوست اکیـا) کمال رو بـه اکیـا نشون مـیده و ميگه خیلی خوشتیپه اما نمـیدونـه این همون عشق اکیـاست…عامر با کمال صحبت مـیکنـه و مـیگه آخر هفته بیـاین و باهم غذا بخوریم،کمال هم قبول مـیکنـه و مـیگه تصمـیم گرفتم همـینجا بمونم البته دلم به منظور معدن هم تنگ مـیشـه،یـاسمن از حرفای کمال شک مـیکنـه کـه شاید اون همون عشق اکیـا باشـه..یـاسمن قایمکی از اکیـا مـیپرسه این همون کماله؟ اکیـا هم مـیگه آره

اوزان با گروه موزیک مـیاد و از اکیـا و عامر مـیخواد کـه بن…اوزان هم کمال رو مـیبینـه و یـادش مـیوفته کـه عشق اکیـاست..اکیـا و عامر باهم مـین و عامر درون پایـان مـیگه:هر روز صبح از خودم مـیپرسم کـه من چکار کردم کـه همچین زن فوق العاده ای نصیبم شده!!! بعد هم اکیـا رو مـیبوسه، کمال هم همون لحظه از مـهمونی مـیره
آسو فکر مـیکنـه کمال داره برمـیگرده بخاطر همـین مـیره خونـه ی کمال و براش غذا درست مـیکنـه کـه سوپرایزش کنـه اما حقی بهش زنگ مـیزنـه و مـیگه کمال تصمـیم گرفته استانبول بمونـه،آسو هم ناراحت مـیشـه و معلومـه کـه به کمال دلبسته
عامر به منظور گذروندن شب با اکیـا یـه سوییت اجاره کرده…عامر بازم مـیخواد بـه اکیـا نزدیک شـه اما اکیـا قبول نمـیکنـه و هولش مـیده و بهش مـیگه فقط همـین کارت مونده بود!(منظورش اینـه کـه مـیخوای بهم تجاوز کنی)بعدا چطور مـیخوای تو روم نگاه کنی؟/عامر:معذرت مـیخوام اما دیگه تحمل ندارم من مـیخوامت/اکیـا:فقط تو مـیخوای..ده سال دیگه هم بگذره من بازم زن تو نمـیشم…عامر هم مـیره پیش بانو
کمال و صالح تو قهوه خونـه نشستن و کمال خیلی ناراحته و ميگه اون تو این پنج سال خوشبخت بوده و من فقط کار کردمو احساس خوشبختی نکردم …اکیـا مـیره بـه همون قایقی کـه محل قراراش با کمال بود و کمال اونجا بهش پیشنـهاد ازدواج داده بود،کمال هم مياد اونجا با اکیـا روبه رو مـیشـه و مـیگه اینجا چکار مـیکنی؟اونم تو همچین شبی کـه باید پیش شوهرت باشی!!/اکیـا:از من چی مـیخوای؟/کمال:تو اومدی اینجا/اکیـا:تو بخاطر چی اومدی؟/کمال:بخاطر کار /اکیـا:خودت این حرفتو باور مـیکنی؟/کمال:اومدی جواب بگیری؟؟/اکیـا:واسه بغل اومدم، واسه اینکه شاید یـه نفر بـه حرفام گوش کنـه اومدم،از من متنفری؟/کمال:نـه/اکیـا: بعد چرا امشب اومدی؟ /کمال:چون با شوهرت کار مـیکنم/اکیـا:با شوهر زنی کـه عاشقش شدی؟ /کمال انگشتشو مـیزاره رو لبای اکیـا و مـیگه تو اکیـای من نیستی..دیگه هیچی نیستی../اکیـا:اگه واقعا منو فراموش کردی بعد از اینجا برو،اگه مـیخوای حرفاتو باور کنم از زندگیم برو بیرون/کمال:اون آدمـی کـه واسه یـه نگاه تو هرکاری مـیکرد دیگه وجود نداره،اون کمال مرده،وقتی تو دستش با یـه حلقه موند اون قضيه رو تموم کرد/اکیـا:تو مـیخوای منو مجازات کنی…اکیـا دستشو رو قلب کمال مـیزاره و مـیگه هرکاری مـیتونی اما زخمت درون قلبت باقی مـیمونـه و خوب نمـیشـه/کمال:اما زخم تو خوب شده بعد هم دست اکیـا رو ميگيره و از قایق بیرونش مـیکنـه…اکیـا هم با ناراحتی مـیره

خلاصه داستان قسمت ۸ سریـال اکیـا

خلاصه قسمت۸ اکیـا
اکیـا مـیره ب همون اسکله ای کـه همـیشـه با کمال قرار مـیذاشت کـه با کمال روب رو مـیشـه…
اکیـا ب کمال مـیگه چرا امشب اومدی مراسم؟کمال:برای کار اومدم،کار با شوهرت عامر!نیـهان:کار با مردی کـه عاشق زنش بودی؟کمال دستشو ب معنی هیس مـیذاره رواکیـا؛هیس!تو اون اکیـای من نیستی،تودیگه هیچی نیستی. اون کمال باهمون حلقه ای کـه تو دستش موند مرد …اکیـا مـیره خونـه کـه اوزان بهش مـیگه عامر کو مگه قرار نبود هتل بمونید؟اکیـاهم مـیگه خواستم خونـه باشم اوزان مـیگه ولی من مـیدونم تو حالت خوب نیست بخاطر کمال،همونی کـه اومده بود مـهمونی همونی کـه عاشقش بودی و اکیـا رو بغل مـیکنـه!کمال مـیره خونـه و به همـه مـیگه کـه دیگه قصد رفتن نداره و مـیخواد بمونـه شب هم وقتی آسو بهش زنگ مـیزنـه بـه اون هم مـیگه کـه دیگه نمـیخوام برگردم!صبح مـیره پیش لیلا و مـیگه مـیخوام بمونم!لیلا هم مـیگه حتما باخودت کنار اومدی فهمـیدی حسی کـه داری انتقامـه؟کمال نکن عزیزم بیشتر از همـه خودت ضرر مـیبینی تو و اکیـا حتما باهم حرف بزنید کمال:اتفاقا دیشب حرف زدیم!لیلا:خب؟چی گفتید؟که دارید عذاب مـیکشید؟که هنوز نتونستید همدیگرو فراموش کنید؟نـه کمال فقط بهم دروغ گفتید همـین عامر و بانو تو هتل باهمن کـه یکی محکم درون مـیزنـه بانو درو باز مـیکنـه کـه اوزان پشت دره اوزان بادیدن وضعیت بانو داد وبیداد راه مـیندازه مـیگه خدا لعنتت کنـه عامر بعد راست بود؟عامر مـیگه صداتو بیـار پایین خوده اکیـا از همـه چیز خبر داره تو چی مـیگی؟اوزان هم مـیگه همشش تقصیر منـه من بودم کـه اونو بـه این زندگی مجبور کردم همش تقصیره منـه و حالش یکم بد مـیشـه عامر مـیگه اره تقصیر توعه بیـا خودتو بکش بیـا بکش و همـه راحت کن بکش که تا این بازی تموم شـه!زینب داره اینترنت و چک مـیکنـه کـه عمراسم و مـیبینـه و خیلی تعجب مـیکنـه همون موقع مادرش مـیاد لباس کمال و برداره کـه حلقه مـیفته نگران مـیگه فراموشش نکرده هنوز!هنوزم از قلبش بیرونش نکرده

زینب ب تانر زنگ مـیزنـه و مـیگه داداش توروخدا اگه به منظور مغازه روزنامـه خریدی نذار بابا ببینـه عداداش روشـه!تانر هم مـیگه نگران نباش و روزنامـه رو قایم مـیکنـه!زینب عصبانیـه چون مـیترسه داداشش نقشـه هاشو خراب کنـه ب اکیـا زنگ مـیزنـه و مـیگه آبجی تو کـه قولی کـه ب من داده بودیو یـادت نرفته هان؟هرچی باشـه حساب منو تو از داداشم جداست نـه؟قول دادی تو آژانس کمکم کنی!اکیـا هم مـیگه نـه عزیزم عکساتو آماده کن منم کمکت مـیکنم!وقتی مـیره خونـه ویدان بهش مـیگه اکیـا نکنـه ی وقت بخای کارای خطرناک کنی عامر شوهر توعه یکم بهش رسیدگی کن فکر کمال رو هم از سرت بنداز بیرون لطفا!اکیـا مـیگه نگران نباش من همچنان ب نقشی کـه دارم بازی مـیکنم ادامـه مـیدم!کمال به منظور کار مـیره پیش عامر و پدرش و پدر اکیـا!عامر هی سعی مـیکنـه جلوی کارو بگیره و کمال و تحقیر کنـه کـه اخرم کمال ی تیکه بهش مـیندازه مـیگه شما کاره مارو قبول نداری شاید بخاطر اینکه ی آدما ب چشم ی فاکتور نگاه مـیکنی برعما !و مـیخواد بره کـه پدر عامر برش مـیگردونـه و قرار مـیشـه کـه همکاری کنن!فهیمـه مـیره خونـه لیلا و بهش مـیگه کـه انگشتر رو پیدات کرده وحتما کمال هنوز اکیـا رو فراموش نکرده لیلا مـیگه نگران نباش پسر تو تاحالا اشتباه نکرده مطمئن باش راه درست رو مـیره!شب وقتی همـه دارن شام مـیخورن تانر بـه کمال تیکه مـیندازه مـیگه دلت واسه کیـا تنگ شده بود؟رفتی دیدیشون؟هم محلی هات؟عشق قدیمـیت…فهیمـه و حسین با تعجب ب کمال نگاه مـیکنن کـه تانر عروزنامـه رو درون مـیاره بـه همـه نشون مـیده،بفرمایید اینم مدرک!حسین خیلی عصبانی مـیشـه فهیمـه هم مـیگه از چیزی کـه مـیترسیدم مثه اینکه سرم اومد کمال مـیگه اشتباه نکنید بابا این فقط ی مسئله کاریـه حقی خان بهم سپرده بود چیکار کنم؟حسین هم مـیگه باشـه درست بخاطر کار اومدی بعد چرا برنگشتی دیگه هان؟که کمال ساکت مـیشـه حسین هم مـیگه من همـه جیو فهمـیدم لازم نیست چیزی بگی و مـیره….

خلاصه داستان قسمت ۹ سریـال اکیـا

ویدا ب عامر مـیگه برنامـه آخر هفته تون هنوز سرجاشـه دیگه نـه؟اون کمال هم مـیاد فک کنم!عامر:آره تازه قراره از ایشون تست هم بگیریم اکیـا مـیگه من نمـیتونم بیـام کار دارم ولی عامر مـیگه نمـیشـه عزیزم حتما با من بیـای کار مـیتونـه منتظر بمونـه ولی عامر کوزجوغلو نـه همون موقع یکی بهش زنگ مـیزنـه و عامر مـیره تو اتاق کـه جواب بدهی کـه پشت تلفنـه مـیگه هدیـه ام ب دستت رسید؟عامر مـیگه چ هدیـه ای؟خدمتکار براش ی پاکت مـیاره کـه سی دی توشـه عامر سی دی و باز مـیکنـه وتوش ی فیلم از صحنـه کندن زمـین به منظور چال ی نفره!کمال پیش لیلاست لیلا بهش مـیگه آخر هفته حتما ی جایی بریم و کمال هم قبول مـیکنـه!صالح زنگ مـیزنـه ب کمال و مـیگه داداش بیـا اسکله که تا حرف بزنیم بعدم ب زینب مسیج مـیده کـه مـیخوام با کمال حرف ب و بگم همـه چیو زینب هرچی مـیگه نکن این کارو گوش نمـیده.کمال مـیره پیش صالح و صالحم کم کم داره مقدمـه چینی مـیکنـه که تا بحث روباز کنـه!زینب حسابی ترسیده آخرم ب همـه مـیگه من ی سر برم خونـه دوستم سوال درسی دارم تانر مـیگه من مـیبرمت زینب هم اجبارا ی سر مـیره پیش دوستش اول ولی بعد مـیگه داداش ی سر بریم اسکله بستنی بخوریم هوس کردم تانر هم قبول مـیکنـه اوزان تو یـه کلوپه و داره مست کرده کـه بانو هم اونجاست با عصبانیت مـیکشـه بانو رو کنار و مـیگه دست از سر عامر بردار بانو هم مـیگه اونـه کـه دنبال منـه!اوزان مـیگه تو فک کردی کی هستی؟عامر مثه دیونـه ها عاشق اکیـاست فکر کردی ولش مـیکنـه مـیاد تورو بگیره و مـیره!بانو مـیگه نشون مـیدم ب همتون کـه چجوری ولش مـیکنـه زینب کـه مـیرسه اسکله مـیگه عاعا داداش کمال هم اینجاست دادااشتانر مـیگه اه زینب  زینب هم ب روی مبارکش مـیگه ای وای داداش تازه دعوا کرده بودید ببخشید!و مـیره سمت صالح اینا باهم احوال پرسی مـیکنن کـه صالح مـیگه چایی بیـارم؟بشین داداش ولی تانر مـیگه نـه مرسی زینب هم کـه فرصت پیدا کرد گفت صالح بریم باهم بریزیم وقتی رفتن ب صالح مـیگه صالح تو کـه چیزی نگفتی نـه؟صالح هم مـیگه نـه زینب مـیگه ببین صالح اگه اینجوری بخوای بگی ب داداشم انکار مـیکنم!ببین فقط خودت خورد مـیشی.کمال بـه تانر مـیگه بشین ولی تانر مـیگه بذار چیزایی کـه شنیدم رو هضم کنم بعد  کمال باز چیزی نمـیگه کـه کم کم بحثشون مـیره بالا تانر هم مـیگه تو بازن متاهل مردم چیکار داری دیگه داداش هان کمال هم دیگه نمـیتونـه جلوی خودشو بگیره و دعواشون مـیشـه زینب و صالح مـیان جداشون مـیکنن و برمـیگردن خونـه!وقتی برگشتن فهیمـه و بابای کمال دارن صحبت مـیکنن کـه باباش ب کمال مـیگه بمون و شروع مـیکنـه:مـیگن همـه پسرا ب پدر هاشون مـیرن تانر ب من رفت آرایشگر شد ولی خدا مـیدونـه هیچ وقت نخواستم تو مثله من بشی تو درس خونده بودی نمـیخواستم تو آرایشگاه حیف شی و…کمال گریش مـیگیره باباشو بغل مـیکنـه و مـیگه بابا فقط موضوع کاریـه باور کن اکیـا به منظور من تموم شده اون انتخابشو کرد،عامر و انتخاب کرد!اوزان مست برمـیگرده خونـه و مـیگه تمومش کنید این نقش رو همـه نگران مـیشن کـه حالش بد بشـه،اکیـا دلداریش مـیده و مـیگه من خوشبختم اوزان باور کن و ب زور مـیبره بخوابونتش وقتی مـیره تو اتاقش یـاد ی خاطره از کمال مـیفته کـه ب پای ی کبوتر نامـه چسبونده بودتا بیـاد ببینتش(ویدیو شو فردا مـیذارم)…صبح اکیـا و عامر به منظور مـهمونی کـه ب کمال قول دارن حاضر مـیشن کـه کمال با شریک خودش آسو مـیاد و اکیـا مات ب اون ی کـه دستای کمال و گرفته نگاه مـیکنـه اوزان کلی خورده و از دست خانوادش ناراحت هم نارحته فکر مـیکنـه همـه دارن نقش بازی مـیکنن و دروغ مـیگن و واقعا هم همـین طوریـه ولی باز هم اکیـا با یک سری حرف دروغ قانعش مـیکنـه
اخر هفتس و عامر کمال رو بـه خونـه خودش دعوت کرده‌
کمال مـیخواد برا مـهمونی کـه یـهو آسو رو مـیبینـه
آون هم همراهش مـیاد وقتی اکیـا آسو رو مـیبینـه خیلی حسودی مـیکنـه
کمال یک کادو برا اکیـا مـیاره نقاشی خود اکیـا
کمال برا دستشویی رفتن داخل خونـه مـیره اخه داخل حیـاط هستن
که اکیـا هم پشت سرش مـیره و با هم حرف مـیزنن اکیـا بـه کمال مـیگه من هنوز هم تو رو دوست دارم ولی کمال قصد نداره از غرور خودش کنار بیـاد

خلاصه داستان قسمت ۱۰ سریـال اکیـا

کمال آسو رو بـه عنوان شریکش بـه همـه معرفی مـیکنـه آسو هم با همـه دست مـیده و آشنا مـیشـه!کمال:برای این مـهمونی ی کادو تهیـه کردم و بسته بزرگ و مـیارن ویدان مـیگه ببرید تو خونـه کـه عامر مـیگه نـه مـیخوام ببینم چی توشـه بسته رو باز مـیکنن!ی تابلوی نقاشیـه کـه ی مرد داره ی رو از آب نجات مـیده اکیـا باز حواسش مـیره ب گذشته ها زمانی کـه کمال نجاتش داده بود و اکیـا این تابلو رو کشیده بود(ویدیو این صحنـه تو پست قبل هست)و زیرش هم امضای خوده اکیـاست عامر از تعجب شاخاش درون مـیاد ویدان هم مـیاد جمعش کنـه مـیگه از تابلو های اولیـه اکیـاست خب دیگه بریم نـهار و آسو هم مـیره کنار اکیـا،اکیـا سر بسته قصد داره بفهمـه رابطه ای بین آسو و کمال هست یـانـه کـه آسو هم خیلی لطیف از کمال تعریف مـیکنـه و مـیگه کمال شریک،همدم،دوست و همـه زندگی منـه وقتی نباشـه احساس غربیگی مـیکنم و حسابی حس حسادت اکیـا تحریک مـیشـه صالح ب زینب زنگ مـیزنـه مـیگه چرا جواب نمـیدی نکنـه داری با من بازی مـیکنی؟زینب:نـه این چ حرفیـه صالح فعلا کار ذارم بعدا حرف مـیزنیم!جلوی درون اکیـا اینا مـیپرسه خونـه نیستن؟که نگهبان مـیگه نـه زینب ی پاکت بهشون مـیده و مـیگه حتما ب دستشون برسونید!کمال کـه یکم از جو ناراحته مـیره بالا که تا آب ب صورتش بزنـه و اکیـا هم اونجا منتظرشـه وقتی مـیاد بیرون اکیـا:حالا دیگه مطمئن شدم قصدت چیـه تو مـیخوای منو عذاب بدی چون دوسم داری آسو رو هم فقط به منظور اینکه من حسادت کنم اوردی کمال ی پوزخند مـیزنـه و صورتشو مـیاره جلوی اکیـا:اکیـا من بدون تو نمـیتونم زندگی کنمسرشو مـیبره عقب:هه همـینو مـیخواستی بشنوی نـه؟ولی اون کمال مرد عامر سر مـیرسه کمال و اکیـا خودشونو جمع و جور مـیکنن و اکیـا مـیگه اومدم بخاطر تابلو تشکر کنم!کمال بـه آسو مـیگه دیگه بعد از نـهار بریم و بغداد از نـهار خوردن مـیره بـه راننده مـیگه که تا لیلا عصبانی نشده بریم اسکله!از ون طرف بسته ای کـه زینب داده بودو مـیدن ب اوزان که تا بده ب اکیـاداخلشو باز مـیکنـه کـه عکسای زینب توشـه و از اکیـا تشکر کرده بخاطر آژانس اوزان هم مـیگه زینب  اکیـا بـه همـه مـیگه من مـیرم بیرون که تا شب هم نمـیام!کمال مـیخواد سوار کشتی بشـه کـه اتفاقی سوار همون کشتی اکیـا مـیشـه و عامر از دور نظارگر هردوشونـه 

کمال تعجب مـیکنـه و مـیپرسه،تواینجا چیکار مـیکنی؟اکیـا:لیلا دعوتم کرد کمال با حرص مـیگه اخ لیلا اخ!توام خوب با حرف آدمـی کـه یک ساله ندیدیش زود اومدی؟اکیـا:عاعا کمال هردومون بی خبر بودیم دیگه ینی مـیدونی لیلا خواسته منو تورو ی جا حبس کنـه لیلاست دیگ یـادت مـیاد که…کمال دیگه نمـیذاره حرف بزنـه:از گذشته هیچی نگو چون تنـهای کـه شرمنده مـیشـه خودتی
!!اکیـا گریـه اش مـیگیره:کمال تو چرا اینجوری شدی؟چرا قلبت اینقدر سنگ شده؟کمال ی اشاره بـه حلقه نگین دار دست اکیـا مـیکنـه:اونی کـه بخاطر ی سنگ تبدیل ب ادم سنگی شد تویی اکیـا نـه من…اکیـا دیگه طاقت حرفای کمال رو نداره مـیره ی سمت دیگه و انگشترشو درون مـیاره!عامر کـه حالا کمال و اکیـا رو تو گشتی دیده ب طوفان زنگ مـیزنـه:هرجور شده حتما یـا من ب کشتی بعد برسم!یـا حوادث اونجا رو زنده ببینم طوفان این ی فرصته کـه خودتو ثابت کنی بهم طوفان هم مـیگه حتما عامر:در ضمن اون نقاشی رو کـه بهت عدادم تمام جزئیـات شو برام درون مـیاری!بعد زنگ مـیزنـه بـه اکیـا کـه جواب نمـیده و با حرص مـیگه حساب اینکارتونو بعد مـیدید!اکیـا مـیره پیش کمال و بهش مـیگه:کمال خواهش مـیکنم از من متنفر نباش نمـیخوامـی باشم کـه نمـیخوای حتی دودیقه پیشش باشی
و مـیخواد ادامـه بده کـه کمال مـیگه هیس اکیـا تو الان متاهلی و مادر آینده…بین منو تو همـه چیز تموم شده و دیگه هم هیچی نخواهد بودبه ایستگاه کـه مـیرسن اکیـا پیـاده مـیشـه آدمـی کـه طوفان اجیر کرده دیر مـیرسه و متوجه نمـیشـه چی ب چی شد وقتی عامر منتظر خبره طوفان مـیگه گمشون کردیم ولی حتما پیداش مـیکنم عامر:طوفان فقط و فقط ی فرصت واسه اثابت خودت داری ب من ازش استفاده کن و عصبی قطع مـیکنـه عامر مـیره تو آتلیـه اکیـا و تو نقاشی هاش داره دنبال چیزی مـیگرده کـه عکمال و پیدا مـیکنـه و همون لحظه
اکیـا هم مـیاد تو….

اکیـا یکم مـیترسه:تو اینجا چیکار مـیکنی عامر؟عامر هم با خشمـی کـه سعی داره کنترلش کنـه:کجا بودی؟اکیـا:دنبال کارام بودم اگه تو منو تو اون مـهمونیت نگه نمـیداشتی الان کارام تموم شده بود
عامر ی پوزخند مـیزنـه و مـیگه با سرنوشتت تنـهات مـیذارم ومـیرهبعد ب ی نفر زنگ مـیزنـه:امشب و اماده کنید،مـیخوام شلوغ باشـه که تا همـه چیز یـادم بره
آسوتو اینترنت داره عکسای اکیـا رو مـیبینـه کـه اون تتو رو دست اکیـا رو تو مـهمونی یـادش مـیاد
به عچند سال پیشش با کمال نگاه مـیکنـه کـه همون تتو رو دست کمال هم هست:لعنتی تو عاشقش بودی،عاشقش بوودی
لیلا کیک درست کرده و همـه بچه هارو دور خودش جمع کرده کـه کمال مـیاد
و مـیگه:نمـیخوای بپرسی سفر چجوری گذشت ؟
لیلا مـیگه باشـه کمال قبول دارم اشتباه کردم ولی تو با اکیـا حتما حرف مـیزدید
وگرنـه ادامـه برات خیلی سخت مـیشد باور کن حالا این کیک رو بخور
کمال هم مـیگه شب مـیبینمت

خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریـال اکیـا

حیدر مست کرده،ویدان مـیادپیشش:این چ حالیـه حیدر؟لیوان و از دستش مـیگیره:کافیـه حیدر ۳۰ساله تو نگاه های سردت دارم مـیسوزم!حیدر:تو هیچ وقت کنار من نبودی.ویدان:تو گذاشتی کنارت باشم؟این دروغه؟این زندگیـه؟حیدر:زیر بار منت دامادم دارم له مـیشم دوتا از بچه هامو نمـیدونم محکوم ب چی کردم کـه زندگیشون اینـه!این زندگی نیست ویدا،نفرین اون بود کـه مارو گرفته و مـیره ویدا:من عشقمو مـیخواستم هیچ وقت هم پیشیمون نیستم!اکیـا مـیاد خونـه کـه همون لحظه باحیدر روبه رو مـیشـه حیدر مـیگه حرف بزنیم اکیـا؟راجب کمال؟ اکیـا مـیفهمـه ویدا ب حیدر گفته اکیـا:باشـه بابا حرف مـیزنیم ولی ج فایده؟ی چیزی تو گذشته بود تموم شد و رفت من خوبم!حیدر باشـه م هرجور تو راحتی اکیـا مـیره تو اتاقش و ی جعبه ای و باز مـیکنـه اوزان همون موقع سر مـیرسه و اکیـا سریع جعبه رو مـیبینده اوزان:این بسته واسه تو اومده بود اکیـا بسته رو باز مـیکنـه و مـیگه وای این ه رو یـادم رفته بود اوزان:این کدوم دوستته کـه من نمـیشناسمش؟اکیـا:چون زیـاد نمـیبینمش کـه تو بخوای بشناسیش مـیخواد بره دنبال بازیگری گفتم جایی بد نره!و بـه همون دوسش زنگ مـیزنـه و کارای زینب رو درس مـیکنـه?صالح و کمال باهم ب ی رستوران گرون رفتن!صالح مـیگه کاش زینب هم مـیومد اینجور جاها رو دوست داره کمال:راستش من دوست دارم زینب ب همون چیزی کـه داره راضی باشـه و با یکی از همکلاسی های دانشگاهش ازدواج کنـه صالح:ینی مـیگی کبوتر با کبوتر باز با باز؟کمال:آره دیگه داداش دیگه خودت دیدی وقتی بخواد غیر این باشـه چیـا مـیشـه و چی سر من اومد صالح هم کـه مـیخواست زینب رو بگه با این حرف لال مـیشـه!عامر تو ی خونس و سه که تا هم هستن!هرسه نزدیک مـیشن بهش و بووووق عامر مدام اکیـا و کمال رو یـادش مـیاد آخرهم با داد هارو مـیندازه بیرون!تانر به منظور باباش ی ریش تراش شارژی خریده و با ذوق داره ب باباش نشون مـیده ولی باباش بی مـیله تانر:اگه اینو کمال داده بود حتما با ذوق استفاده مـیکردی نـه؟اونم مـیگه اره چون کمال با دلیل و منطق حرف مـیزنـه تانر حالش بد مـیشـه و مـیره…

حالا کـه اوزان رفته اکیـا اون جعبه رو باز مـیکنـه و مـیره ب چندین سال قبل وقتی با کمال قرار داشت!سر اینکه با پول مـیشـه خوشبخت بود یـا بی پول هم مـیشـه شرط مـیبندن،اکیـا مـیگه نمـیشـه کمال مـیگه مـیشـه و روزشونو شروع مـیکنن(ویدیوشو مـیذارم )اون روز خیلی بهشون خوش مـیگذره فیلم برمـیگرده بـه زمان حال کمال ی نقاشی تو دستشـه کـه نوشته عشقم تو برنده شدی بدون پول هم خیلی مـیشـه خوشبخت بود اول کمال مچاله مـیکنـه کـه بندازتش دور ولی بعد پشیمون مـیشـه !طوفان ی لیست از سوابق کمال به منظور عامر آماده کرده عامر از اینکه کمال اینقدر خوب بوده عصبانی مـیشـه بـه طوفان مـیگه اینا نـه حتما لهش کنم!ی لحظه ی تاریخ رو مـیبینـه.کمال نزدیک ازدواج عامر و اکیـا از استانبول رفته بوده طوفان نقطه ضعف این خانواده رو پیدا کن کمال رو حتما من خفه کنم از آژانس ب زینب زنگ مـیزنن و قرار مـیذارن باهاش زینب هم لباسهای خوشگلو مـیذاره تو کیفش که تا بره!ویدا آماده شده کـه حیدر مـیپرسه کجا مـیری؟ویدا:سالگرد مـه مـیرم قبرستون حیدر:ولی امروز روز تو نیست ویدا اینـهمـه سال رعایت کردی این قراردادو ویدا:دیگه چیزی وجود نداره من همون دیروز فسخ کردم اون قرارداد و توهم برو بـه ت برس البته اگه تونستی حیدر ب کمال زنگ مـیزنـه و باهاش قرار مـیذاره اول از بچگی های اکیـا یکم تعریف مـیکنـه بعد مـیگه مـیدونم ی چیزی بینتون بوده حتی اومدم از رفتار زشتی کـه باهاتون داشته عذر خواهی کنم مـیدونم یچیزی بینتون بوده و تموم شده عاقلتر از اونی هستید کـه باز…کمال عصبی بلند مـیشـه:اول اینکه دیگه بخاطر چیزایی کـه تو گذشته اتفاق افتاده مزاحم من نشید درون ضمن این من نیستم کـه دنبال تونم اونـه کـه مدام از گذشته حرف مـیزنـه و مـیره!لیلا رفته سر خاک مادرش کـه ویدا مـیرسه:دیگه حتما از این بـه بعد عادت کنی که تا الانشم زیر سایـه من خیلی زندگی کردی..دیدی نتونستی شوهرمو ازم بگیری نـه؟دلم برات مـیسوزه لیلا!لیلا:راستش این مادری کـه اینجا خوابیده هم از تو آروم تره ویدا تو هیچ چیز باارزش تری از من نداری اگه این نفرت از منو نداشتی زندگیت ممکن نبود و صحنـه برمـیگرده ب گذشته وقتی کـه لیلا لباس عروس تنشـه و به حیدر و ویدا مـیگه ازتون متنفرم تو ویدا دیگه ب من نگو از این ب بعد تو دشمن منی…

خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریـال اکیـا

عامر مـیخواد سوار آ بشـه کـه بانو هم همزمان سوار مـیشـه بانو:دیشب کجا بودی عامر؟و عکس عامر و با همون چند که تا بهش نشون مـیده:ببین عامر من مثه زنت نیستم(اینو) عامری پوزخند مـیزنـه:چ جالب،منم دنبال یکی مثله اون نیستم و مـیره بانو:بهت نشون مـیدم من کیم عامر کوزجوغلو!آسو دوباره راجب برنامـه زنده ای کـه کمال و دعوت بهش مـیگه کمال هم مـیگه علاقه ای ب رفتنش ندارم!وارد اتاق کـه مـیشـه اکیـا اونجاست کمال:چرا اومدید اینجا اکیـا خانم؟اکیـا:ب من نگاه کن کمال،من عاشقت شدم بهترین روزهای زندگیمو باتو گذروندم مال تو شدم و همـیشـه هم خواهم موند اما تو اینو نمـیفهمـی کمال:تو ازدواج کردی اکیـا اکیـا:من بای جز عامر نمـیتونستم ازدواج کنم… گوشی کمال زنگ مـیخوره کـه عامر پشت خطه کمال:ب موقع زنگ زدید اقا عامر اتفاقا داشتم با خانمتون صحبت مـیکردم عامر هم مـیگه چ خوب سلام برسونید بهش منم دارم مـیام..اکیـا اون جعبه ای کهیـادگاری های کمال توشـه رو مـیده ب کمال و مـیگه بیـا اینم ماله تو کـه تو فراموش استادی و مـیره!زینب به منظور مصاحبه رفته پیش فاتح کـه اوزان هم اونجاست و زل زده ب زینب زینب:من شمارو جایی ندیدم؟اوزان:کاشکی مـیدید ولی نـه فک کنم دوقلوی منو دیدی کـه زینب هم مـیفهمـه برادر اکیـاست اوزان مـیگه من دیگه مزاحم نمـیشم و درون مشغول دید زدن زینب مـیشـه!(زینب هم کـه ماشالا لقمـه چرب و چیلی گیرش اومده هی ناز و عشوه مـیاد)!آسو حسابی از کمال ناراحته،برنامـه زنده شب رو بهش یـادآوری مـیکنـه و مـیگه چی شده کمال از وقتی اومدم استانبول مثه غریبه ها باهام رفتار مـیکنی اکیـا کوزجوغلو چ کاری با تو داره؟کمال مـیگه چیزی نشده آسو فقط مـیخوام تنـها باشم آسو مـیره کـه تو راه امـیر و مـیبینـه کـه مـیخواد بره پیش کمال!کمال مـیگه دیر کردید آقا عامر خانمتون همـین چند دقیقه پیش رفت بهش پیشنـهاد کار دادم ولی قبول نکرد مثه اینکه سرشون خیلی شلوغه!عامر مـیگه آره سرشون شلوغه راستی ی قهوه نمـیخوای ب من بدی؟آدم از دور کـه نگاه مـیکنـه فک مـیکنی چیزی رو ازت گرفتم کـه اینقدر از من بدت مـیاد…

طوفان مـیره آرایشگاه تانر و پدر کمال کـه پدر کمال ازش مـیپرسه شما تازه اومدید اینجا؟طوفان هم مـیگه نـه فقط رد شدم از اینجا شما همـین ی پسر رو دارید؟حسین:نـه ی پسر دیگه هم دارم ولی اون مـهندسه راهشو خودش انتخاب کرده ریش تراش مخصوصی کـه کمال سفارش داده بود واسه مغازه رو مـیارن تانر کـه اینو مـیبینـه واقعا خورد مـیشـه و مـیگه اگه من مـیاوردم کلی حرف مـیزدی حالا کـه کمال داده بدون حرف خوشحال هم مـیشی آره و مـیره طوفان هم کـه شاهد این صحنـه هاست متوجه حسادت تانر ب کمال مـیشـه!زینب کارش کـه تموم شد توراه برگشت اوزان دنبالش مـیره(قیـافه شیدای اوزان اینجا عالیع)زینب مـیگه خوب دیگه من برم اوزن هم کـه حسابی شیفته زینب شده شمارشو از فاتح مـیگیره! اکیـا هم کـه بعد از شنیدن حرفای کمال ناراحته مـیرهساحل و آخرش ی سگ رو مـیبینـه و حسابی باهاش بازی مـیکنـه و همـه چی یـادش مـیرهعامر مـیره سر جایی کـه چند که تا فلش قایم کرده و زمان برمـیگرده ب گذشته کـه عامر ب ی زنـه مـیگه ی مـیخوام کـه خانواده ای چیزی نداشته باشـه و بعدا برام دردسر نشـه و با پول ه رو راضی مـیکنـه!زمان برمـیگرده ب حال و عامر مـیره پیش ویدا و حیدر همون فلش
رو مـیذاره کـه داخلش همون صحنـه ایـه کـه اوزان ه رو کشته عامر:این فیلمـه چیـه؟عاعا چقدر شما تنبلد این فیلم ینی پسر شما ی نفر رو کشته
ویدا خانم شما ب من مـیگی این تابلوی اکیـا دقیقا ب کدوم خیریـه داده شده(همون کـه کمال هدیـه داده بود)
و تو حیدر سریع مـیگی این ملاقاتت با کمال راجب چی بوده که تا یک ساعت بهتون وقت مـیدم کـه جواباتون رو تو این برگه بنویسید و گرنـه اوزان رو ب پلیس لو مـیدم
زمان برمـیگرده ب گذشته و زمانی کـه اوزان اون ه رو مـیکشـه

خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریـال اکیـا

زمان برمـیگرده بـه گذشته،عامر بـه ی نفر پول مـیده و ازش ی مـیخواد کـه خانواده ای نداشته باشـه و براش دردسر نشـه!اولش ه مـیگه نـه نمـیشـه،ولی عامر با ی مبلغ بزرگ راضیش مـیکنـه.اوزان تو اتاقه کـه همون ی کـه عامر اجیر کرده وارد اتاق مـیشـه اوزان مـیخواد بهش نزدیک بشـه کـه ه مـیگه صبر کن و ی اسلحه درون مـیاره اوزان مـیترسه مـیگه بذارش کنار ولی ه مـیگه این خالیـه نظرت چیـه دزد و پلیس بازی کنیم؟اوزان هم با تفنگ مـیفته دنبالش عامر و همون ه بیرون از اتاقن کـه صدای شلیک مـیاد:همـه چی تموم شد اوزان دیونـه شده و داد مـیزنـه کـه کشتمش عامر و حالش بد مـیشـه عامر سریع قرصشو بهش مـیده وب اکیـا زنگ مـیزنـه!برنامـه زنده ای کـه کمالقرار بود صحبت کنـه شروع مـیشـه اکیـا کـه تو گالریشـه یـاسمـین بهش زنگ مـیزنـه و مـیگه بزن اخبار!از کمال تعریف مـیکنـه و مـیگه تو ی مدت کوتاه اینـهمـه پیشرفت کردید حالا هم دارید با اقای عامر کوزجوغلو رقابت مـیکنید نظرتون چیـه؟کمال مـیگه من عامر کوزجوغلو نیستم هدف هام فرق مـیکنـه و مطمئنا ی روز آدم بزرگتری از عامر مـیشم مجری مـیگه شما گفتید شبیـه آقای کوزجوغلو نیستید ولی حرص و طمعی کـه تو چشاتون بود خلاف اینو مـیگه کمال ی لحظه بـه خودش مـیاد و حرفای لیلا و باباش و اکیـا رو یـادش مـیاد کـه مـیگفتن حالا چ فرقی با عامر داری؟!کمال هم مـیگه من ی آدم ساده ام و سادگی رو از پدرم یـاد گرفتم درسته اشتباه کردم و انسان جایز خطاست اگه باعث شدم این فکرو راجبم ید از همـه عذر مـیخوام!حیدر و ویدان نگرانن از اینکه عامر همـه چیزو فهمـیده حیدر مشکوک شده ب عامر ب اینکه داره دروغ مـیگه ی نفر دیگه هم جز خودشون از این ماجرا خبر داره و تهدیدشون مـیکنـه ویدا مـیگه وقت این حرف ها نیست اگه خوده عامر هم باشـه قلقش دسته اکیـاست نگران نباش!کمال از رفتارش با اکیـا ناراحته و بعد از برنامـه مستقیم مـیره پیشـه اکیـا!اکیـا تعجب مـیکنـه همـین کـه کمال مـیاد وارد شـه پاش مـیخوره و وسایل ها مـیریزه کـه باز یـاده گذشته ها مـیفته اکیـا مـیگه هنوز هم مثه گذشته ها دست و پا چلفتی هستی…
کمال ی چشم غره مـیره و مـیگه امروز کـه شوهرت اومد مجبور شدم بگم واسه کار اومدی پیشم،گفتم بهت پیشنـهاد دادم دیوار های شرکت و طراحی کنی!اکیـا مـیخنده و مـیگه چ خوب حتما مـیام کمال باز چشم غره مـیره اکیـا هم مـیگه نگران نباش اصلا شوخی کردم حالا امـیر باور کرد یـا نـه؟کمال:کسی کـه ۵ ساله باهاش مـیخوابه و زندگی مـیکنـه تویی من حتما بدونم ؟اکیـا مـیگه کاش لباس جنگم و مـیپوشیدم باز با شمشیر اومدی زخم بزنی!کمال مـیگه شراکتم با عامر از روی اجباره عصبانیتم از اون رو روی تو خالی مـیکردم ببخشید کـه صدای درون مـیاد پشت درون آدمای عامر هستن کـه کمال و اکیـا رو باهم دیدن و ب عامر خبر کمال مـیگه چی شده کـه مرده مـیگه این چ وضعه پارک ه کمال عذر خواهی مـیکنـه و مـیگه برید شر درست نکنید کـه یکیشون با دنده ماشین مـیخواد بزنـه تو سر کمال ولی کمال زود مـیفهمـه و درگیر مـیشن آخرم پلیس سر مـیرسه و فرار مـیکنن عامر فقط ازشون مـیپرسه ک اونو از اونجا آوردید بیرون یـانـه!زینب با صالح قرار داره کـه اوزان بهش مسیج مـیده الکی ب صالح مـیگه مـه و مـیره تو دستشویی باهاش قرار مـیذاره طوفان درون عمارت و باز مـیکنـه کـه تانر پشت دره عامر از خوانوادش مـیپرسه کـه تانر مـیگه ی و دوتا برادریم عامر مـیگه خب طوفان ش مونده و قرار مـیشـه کـه ب تانر کار بدن حیدر بـه گذشته فکر مـیکنـه ب زمانیکه عامر فیلم های مربوط ب اوزان رو پاک کرد ولی ته دلش مطمئنـه کـه عامر اون فیلم رو پاک نکرده اکیـا مـیاد خونـه و مـیگه با آقا کمال حرف زدم دیوار شرکتشون رو من طراحی مـیکنم عامر مـیگه من اجازه نمـیدم اکیـا مـیگه تو ب چ حقی اجازه نمـیدی؟عامر؛ب عنوان شوهری کـه برادرتو نجات داد اکیـا مـیگه نـه ب عنوان مردی کـه از به منظور ب دست اوردن من از بردارم استفاده کرد و زمان برمـیگرده ب شبی کـه اوزان اون ه کشت و پیشنـهاد عامر….

خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریـال اکیـا

۵سال قبل:
اکیـا اوزان رو دلداری مـیده نگران نباش داداشم من پیشتم اوزان حالش خیلی بده عامر مـیگه اکیـا بریم تو اتاق حرف بزنیم!اکیـا گریش مـیگیره:ی نفر مرده،اونو کشته… عامر مـیگه من مـیتونم اوزان رو نجات بدم و کاری کنم پلیس هیچ جوره نتونـه ثابت کنـه اوزان قاتله فقط ی شرط داره،با من ازدواج کن که تا برادرتو نجات بدم و فیلم بـه زمان حال برمـیگرده عامر مـیگه تو مال منی اکیـا هم مـیگه تو صاحب من نیستی و بخاطر همـین ب حرفت گوش نمـیدم!کمال مـیره پیش لیلا.لیلا مـیگه باشـه قبول اشتباه کردم ولی باور کن مـیدونستم هم تو هم اکیـا هنوز همدیگرو دوست دارید بالاخره هر اتفاقی ی توضیحی داره و شماهاهم که تا تنـها نمـیشدید نمـیتونستید حرف بزنید.
کمال مـیخنده:باشـه هرکاری تو بگی من قبول مـیکنم،مـیدونی کـه چقدر دوستت دارم مـیخوای منو بعد بزنی؟من شراکتم با عامر فقط که تا زمان تعیین شده اس دیگه انتقام و کینـه ای هم ندارم از اکیـا فاصله مـیگیرم!لیلا هم مـیگه کاش واقعا اینجوری باشـه کمال مـیخواد بره کـه ی چیزی یـادش مـیفته:لیلا دیروز تورو تو قبرستون دیدمـی از نزدیکانت مرده؟لیلا:ب ربطی نداره
حرف زدن درمورد گذشته ممنوع
حیدر بـه ویدا مـیگه نمـیتونم چطور مـیتونی اینقدر بـه قادر اعتماد کنی ویدان هم مـیگه چون اون ی پدره بی نقصه چیزی کـه تو نیستی!حیدر:مـیتونی چرا؟چون ی ویدا تو زندگیش نداره
دیگه ب نظرم حتما جلوی عام رو بگیریم من از این وضعیت خسته ام زودتر حتما ی نقطه ضعف از عامر پیدا کنیم…
کمال وقتی مـیره شرکت مـیبینـه اکیـا اونجاست
اکیـا با خونسردی مـیگه پیشنـهاد کارتون ب نظرم خیلی خوب بود امروز با تیمم اومدیم که تا کارمون رو شروع کنیم
کمال مـیگه ما دیروز راجب چی حرف زدیم اکیـا؟اکیـا هم مـیگه جنگ و تموم کردیم دیگه نـه؟کمال:آره ولی صلح هم نکردیم،من از توفاصله مـیخوام…

ویدا از قادر مـیخواد کـه چیزی بـه امـیر نگه درون این موضوع چون عامر نسبت بهش بی اعتماد مـیشـه قادر مـیگه من دهنم قرصه . ویدا مـیگه عامر داره تهدید مـیشـه اما ما تو شکش موندیم عامر هم خودش مـیدونـه داره تهدید مـیشـه . ویدا مـیگه یکی راز خانوادگیمونو( جریـان اوزان ) فهمـیده تو رو خدا چاره پیدا کن من تنـهای کـه به ذهنم رسید کمک بخوام ازش تو بودی قادر دلداریش مـیدا و مـیگه اون طرف رو پیدا مـیکنم و به حسابش مـیرسم و هیچکی نمـیتونـه ما و پسرمو تهدید کنـه
اکیـا کـه داره نقاشی های شرکتو اماده مـیکنـه اسو مـیاد پیشش (ه اسکل ) و مـیگه : چقدر نقاشی رو دیوار شرکت رو دوس داشتم کماله دیگه اگهی رو دوس داشته باشـه حرفشو دوتا نمـیکنـه . اسو از اکیـا زمـینـه نقاشی ها رو مـیپرسه و مـیگه سبز اونم مـیگه سبز نـه انرژی منفی بهم مـیده ( وای مـینا تو همـینطوریش انرژی منفی هستی ) و رنگ قرمز رو انتخاب مـیکنـه ( قیـافه اکیـا   ) اکیـا تعجب مـیکنـه اسو مـیگه نظرتو برام مـهم نیس تو اومدی شرکت رو خوشگل کنی و نقاشی بکشی . کمال مـیاد و اسو ازش درون مورد زمـینـه قرمز مـیپرسه. اکیـا مـیگه : قرمز استرس و خفگی مـیاره سبز بهتره کمال مـیگه تو هنرمندی بـه نظرت احترام مـیزاریم اما چون اسو هر روز مـیبینـه این نقاشی ها رو قرمز بزن
طوفان بـه کمال زنگ مـیزنـه و ازش مـیخواد کـه بیـاد شرکت کوزجواغلو و ساعت ۳ بیـاد به منظور کار . اسو مـیگه‌منم باهات مـیام اما کمال مـیگه نـه خودتو خسته نکن . اکیـا اونجا وایستاده بدجور حسودیش مـیشـه .
یـاسمـین مـیاد پیش اکیـا اسو دوباره مـیگه زمـینـه قرمز باشـه یـاسمـین مـیگه چی مـیگه این ه . اکیـا : مـیگه بیـا با پشت دست بزن تو دهنم.    زینب و اوزان باهم قرار دارن . زینب خیلی بـه خودش رسیده داره اماده مـیشـه کـه بره سما مـیگه شاید اون بدبخت نخواد تو رو بشناسه با این وضع . زینب : چرت نگو سما ادمای دورو برش همـه اینجورین اگه این کارو نکنم زشته اوزان بهش پیـام مـیده زینب مـیگه خدایـا قسم شانس بهم رو کرده هم کار هم عشق و اوزان مـیگه ساعت ۳:۳۰ اونجام و مـیره
کمال مـیره شرکت و حیدر و مـیبینـه حیدر بهش مـیگه من با ادب و احترام بهت اختیـار دادم اما این انگار کافی نبود تو دنبال چی هستی از گذشته ما دست بکش کمال : متوجه منظورت نشدم حیدر : نمـیدونم برا چی اینکارو مـیکنی کمال : چه کاری حیدر : ببین گذشته و رابطه ما تموم و قطع شده . کمال مـیگه نمـیدونم از چی حرف مـیزنی اما انگار ترسوندمت حیدر مـیگه امـید خیلی زرنگه از چیزی کـه فک مـیکنی مراقب کارات باش .

طوفان مـیاد پیش کمال و کمال و مـیبره کنار دفتر عامر و کمال داخل دفترو نگاه مـیکنـه و مـیبینـه کـه تانر داره عامر رو اصلاح مـیکنـه .
عامر از تانر تعریف مـیکنـه کـه کارش خیلی خوبه و تانر خوشحال مـیشـه.
کمال داره حرص مـیخوره و عامر مـیاد مـیگه سورپرایز دارم برات کمال : دیدم عامر : تانر کـه سورپرایز نیست این کار بود .اون بردار شماس ؟ شما عاشق خانوادگی کار ید ما هم دوس داریم باایی کـه کار مـیکنیم رابطه خانودگی داشته باشیم فک کنم‌ هم عقیده باشیم ؟
شما با‌خانواده من و منم با خانواده شما . کمال : بین این همـه ارایشگر داداش من رو از کجا پیدا کردی عامر : تصادفی . انگار ناراحت شدی تو مگه با زن من‌کار مـیکنی من ناراحت شدم. نکنـه حتما ناراحت بشم ؟ کمال : نـه نیـازی نیس
عامر : نمـیخوای سورپرایز منو بدونی کمال مـیگه عجله دارم بیشتر از این نمـیتونم این جا بمونم عامر : تو دقیقا وسط سورپرایزی این اتاق رو بـه تو دادم ادامـه کار رو از این‌جا ادامـه بدین . کمال : مـیخوای جلو چشمت باشم . عامر : نـه این چه حرفیـه کمال : عمرا این فرصتو از دست بدم اگه بالا سرت باشم کار بهتر انجام مـیشـه و کمال مـیره .

خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریـال اکیـا

اوزان تو کافه نشسته کـه زینب خوشحال و خندان وارد مـیشـه و اوزان با دیدنش دسپاچه مـیشـه زینب مـیگه جای خوبی رو انتخاب کردی خوشم اومد اما من زود حتما برم درون واقع امروزم نمـیخواستم بیـام ( اره جون عمت ) حتما به م کمک کنم   یعنی کارگرمون نمـیتونـه همـه کارها رو ه  و به اوزان مـیگه درون حد این کـه یـه چیزی پیشت بخورم مـیتونم بمونم .

کمال بـه حسین زنگ مـیزنـه و مـیگه تانر کی مـیاد حسین مـیگه گفتم بره خونـه .کمال : اخه گوشیش خاموش بود برا این گفتم . حسین ازش مـیخواد کـه با اسو برا شام دیر نکنن و زود بیـان .

اسو داره با کمال حرف مـیزنـه کـه اکیـا صدا اسو رو مـیشنوه و مـیفهمـه کـه برا شام دارن مـیرن خونـه فهیمـه و حسین
صحبتش کـه با کمال تموم مـیشـه شروع مـیکنـه بـه فیلم بازی دراوردن کـه هنوز داره با کمال حرف مـیزنـه که تا اکیـا رو حرص بده
زینب بـه اوزان مـیگه اژانسای زیـادی بهم پیشنـهاد اما من قبول نکردم (اره ۳ بار ) فاتح تو این کار حرف اولو مـیزنـه زینب بـه اوزان یـه هدیـه مـیده اوزان خیلی خوشحال مـیشـه و بازش مـیکنـه مـیبینـه جا سوییچی ماشین اسپرته اوزان مـیکه از کجا فهمـیدی دوس دارم زینب : حس ششم من قویـه بعد مـیزنـه زیر خنده مـیگه پسرا دوس دارن این چیزا رو اوزان ازش تشکر مـیکنـه زینب مـیگه دیرم شده حتما برم اوزان مـیگه فردا مـیای زینب اگه کار نداشتم مـیام بعد مـیگه اگه ماشین داری بیـا دنبالم هم باهم مـیگردیم هم بیشتر پیش همـیم و اوزانم قبول مـیکنـه و زینب مـیره
بانو داره عامر رو ماساژ مـیده و مـیگه دلم برات تنگ شده کـه عمر دستشو فشار مـیده و مـیخواد ببوسه دستشو کـه قادر مـیاد داخل و مـیگه عامر کی داره تو رو تهدید مـیکنـه عامر : کی همچین حرفی زده تهدید چیـه قادر مـیگه ویدا بهم گفت کـه یکی داره تو رو تهدید مـیکنـه و رازمونو مـیدونـه چ۸۸ز داره با کمال حرف مـیزنـه که تا اکیـا رو حرص بده
زینب بـه اوزان مـیگه اژانسای زیـادی بهم پیشنـهاد اما من قبول نکردم (اره ۳ بار ) فاتح تو این کار حرف اولو مـیزنـه زینب بـه اوزان یـه هدیـه مـیده اوزان خیلی خوشحال مـیشـه و بازش مـیکنـه مـیبینـه جا سوییچی ماشین اسپرته اوزان مـیکه از کجا فهمـیدی دوس دارم زینب : حس ششم من قویـه بعد مـیزنـه زیر خنده مـیگه پسرا دوس دارن این چیزا رو اوزان ازش تشکر مـیکنـه زینب مـیگه دیرم شده حتما برم اوزان مـیگه فردا مـیای زینب اگه کار نداشتم مـیام بعد مـیگه اگه ماشین داری بیـا دنبالم هم باهم مـیگردیم هم بیشتر پیش همـیم و اوزانم قبول مـیکنـه و زینب مـیره
بانو داره عامر رو ماساژ مـیده و مـیگه دلم برات تنگ شده کـه عمر دستشو فشار مـیده و مـیخواد ببوسه دستشو کـه قادر مـیاد داخل و مـیگه عامر کی داره تو رو تهدید مـیکنـه عامر : کی همچین حرفی زده تهدید چیـه قادر مـیگه ویدا بهم گفت کـه یکی داره تو رو تهدید مـیکنـه و رازمونو مـیدونـه چهی قاتل بودن اوزان رو مـیدونـه ؟ مگه ما بهشون قول ندادیم . عامر: همچین چیزی نیس من ویدا و حیدر رو ترسوندم چون ناراحتم برا همـین الکی بهشون گفتم نگران نباش اخه کی مـیتونـه بفهمـه همطور کـه گفتم کاری بوده کـه تمـیزش کردیم رفت . قادر : یعنی باور کنم حرفاتو ؟ عامر : اره قادر : بـه ویدا قول دادم کـه بهت نگم بینمون بمونـه این حرفا . قادر مـیره و عامر مـیگه خوت با خودت بد کردی
عامر داره مـیره کـه یکی زنگ مـیزنـه و تهدیدش مـیکنـه و ازش پول مـیخواد
فهیمـه پشت پنجره منتظره که تا کمال و اسو بیـا کـه حسین مـیگه چشمت بـه در خشک شد عروست داره مـیاد

کمال و اسو مـیان و پشت سرش زینب مـیاد کـه کمال مـیگه تو چرا الان اومدی خونـه زینب مـیگه داداش سما رو کـه مـیشناسی منو نگه داشت (سما ملقب بـه اوزان )اسو مـیگه : کنال اینقدر اذیتش نکن تو. فهیمـه بـه حسین مـه فک نمـیکردم اینقدر خوشگل باشـه کـه اسو مـیاد و بغلش مـیکنـه (انگار بـه خر تیتاب ) فهیمـه بـه زینب مـیگه فک نکن خلاص مـیشی فعلا برو بعدا باهات حرف دارم حسین بـه کمال مـیگه خوبی بـه نظر مـیرسه کمالم لبخند مـیزنـه .

اسو مـیره دستاشو بشوره کـه عطرای کنالو بو مـیکنـه
تانر مـیاد خونـه و کلی هدیـه خریده و هدیـه همرو بهشون مـیده و از اسو بابت نخ هدیـه براش معذرت خواهی مـیکه کنال بهش مـیگه چرا زحمت کشیدی پول خرج نمـیکردی تانر : ادم حتما کار کنـه خرج خانوادش کنـه

عامر از اکیـا مـیپرسه کـه حال کمال چطور بود اکیـا : بـه نظرت چطور مـیتونست باشـه . وقتی تو زنگ زده بودی داشتیم درون مورد زمـینـه رنگا صحبت مـیکردیم و انگار بعدش اومده پیشت
ویدا افسانـه رو صدا مـیزنـه کـه قهوه بیـاره کـه عامر و قادر مـیرن تو حیـاط قهوه هاشونو بخورن حیدر بـه اکیـا مـیگه م مـیخوام‌در مورد کار باهات صحبت‌کنم
فهیمـه از اسو مـیخواد کـه غذا بخوره کـه اسو کلی ازش تشکر مـیکنـه. حسین : م بخور کـه اگه نخوری مـیزاره تو کیفت ببری .
کمال بـه تانر مـیگه مشتری امروزت چطور بود باز مـیری پیشش اگه بخوان تانر : خیلی خوب بود مثل همـیشـه . اگه زنگ بزنن حتما مـیرم کمال : حتما بری بهتر از تو نیس کـه مثلا حسین سویدره بهت یـاد داده اسو بحثو عوص مـیکنـه مـیگه دوس داشتم زودتر ببینمتون چرا نیومدید پیش کمال تو این مدت حسین : فهیمـه لجبازی کرد گفت اگه کمال نیـاد منم نمـیرم . اسو: خب با اون همـه کار نمـیتونست بیـاد حتی نفس نمـیکشید غذا نمـیخورد خیلی کار مـیکرد همش من یـادش مـیاوردم کـه غذا بخوره فقطی اینطور کار مـیکنـه کـه از خودش فرار مـیکنـه تانر : ممکنـه دلیل دیگه باشـه. همـه ناراحت مـیشن و زینب مـیگه بـه خاطر بی پولی رفته . تانر : جوون فقیر و با غروری بود مثلا فقیر رفت پولدار برگشت
حیدر مـیخواد اون عکسا رو بـه اکیـا نشون بده کـه عامر مـیاد و حیدر مـیگه داشتم با م خصوصی حرف مـیزدم کـه عامر مـیاد مـیگه لازم نبود اینقدر عجله ای از اکیـا امضا بگیر کـه اکیـا مـیگه بده امضاش کنم کـه عامر عکسا رو ازش مـیگیره بـه اکیـا مـیگه برو بیرون با پدرت حرف خصوصی دارم عامر بـه حیدر مـیگه تو اصن اوزانو دوس داری ؟ ببین خجالت بکش از کارت اما خجالت بس نیست ببین حیدر من اسلحه کشیدن رو دوس ندارم بعد مواظب کارات باش حیدر اسو از فهیمـه بابت دور همـی تشکر مـیکنـه و مـیگه خیلی بهم خوش گذشت کـه فهیمـه مـیگه زود زود بیـا اینجا منتظر کمالم نباش اسو هم مـیگه باش
و اسو مـیگه من مـیمونم از این بـه بعد اینجا پیش کمال و پروژمون با عامر کوزجواغلو هم خیلی خوب پیش رفته و حتی زنش هم برامون نقاشی مـیکنـه تو شرکت کـه فهیمـه شوکه مـیشـه
اکیـا مـیره پیش ویدا و مـیگه چرا اوزان تنـها نشسته مـیگه نمـیدونم اکیـا مـیره پیش اوزان و اوزان بهش مـیگه از این مریضی خسته شدم نمـیزاره کاری کنم همـیشـه پاپیچم شده
هیچ کاری نمـیتونم م ماشین ممنوعه کوه نوردی ممنوع مثلا اگه عاشق بشم چی کـه اکیـا مـیگه حالا همچینی هست اوزان : چه فرقی مـیکنـه اگه ه از من چیزی بخواد من نمـیتونم براش کاری کنم اکیـا : تو هم دیگه بزرگش نکن
عامر مـیاد مـیگه مـیتونم بینتون باشم کـه اکیـا مـیگه بابات اونجاس زشته حتما برم پیش اونا
عامر مـیاد بـه اوزان مـیگه چی شده کـه اونم مـیگه بسه همتون فیلم بازی نکنید عامر مـیگه من بـه اندازه ای کـه اکیـا رو مـیشناسم تو رو هم مـیشناسم و جا سوییچی رو مـیبینـه و مـیگه عاشق شدی تو مـیگه انگار از بازار خ برات کدوم بی سلیقه ای برات خریده

خلاصه داستان قسمت ۱۶ سریـال اکیـا

اوزان و عامر باهم مـیرن بیرون کـه وسط راه عامر مـیگه بیـا تو رانندگی کن و اوزان هم سرخوش مـیره دنبال زینب!زینب کـه تا کافه منتظر همونیـه کـه برای کار باهاش قرار داشته کـه با کمال تعجب عامر مـیاد سر قرار زینب یکم مـیترسه و که عامر مـیگه از چی مـیترسی من فکر مـیکردم شجاعی زینب: مـیگه داداشم کمال عامر مـیگه نترس این فقط کاره کـه زینب مـیگه امکانش نیست لطفا فراموشش کنید و از کافه مـیره بیرون کـه اوزان رو مـیبینـه و سوار ماشینش مـیشـه عامر کـه از قبل نقشـه براشون کشیده بود بـه پلیس زنگ مـیزنـه و پلیس وسط راه اوزان رو نگه مـیداره!اوزان هم کـه نـه گواهینامـه همراهشـه نـه کارت ماشین بخاطر همـین زینب و اوزان و به اداره اگاهی مـیبرن اوزان فورا بـه اکیـا زنگ مـیزنـه ومـیگه خواهش مـیکنم خودتو برسون بـه عامر هم خبر بده فکر مـیکنن ما ماشین رو دزدیدیم
حیدر مـیره خونـه لیلا و بهش مـیگه به منظور مراقبت از تو اومدم اون روز با اون مرده کمال دیدمت ازش دوری کن خواهش مـیکنم اون قبلا عاشق اکیـا بوده لیلا هم عصبانی مـیشـه و مـیگه گمشو و دیگه هم اینجا نیـا لازم نکرده از من مراقبت کنی کرکه حیدر مـیره!تو اداره آگاهی بـه اوزان مـیگن چرا بیماری تون رو بـه مامورا نگفتید وارد ترافیک شدن ینی جنایت ممکن بود تشنج کنید زینب مـیگه چرا بـه من نگفتی؟لوزان هم مـیگه وقتی تو ازم خواسته بودی با ماشین ببرمت چجوری مـیگفتم؟
زینب:این همـه بلا سرم اوردی کافی نبود از شانسم کـه نمردم!آفرچی شد اوزان خانواده ام منو از سردخونـه مـی اوردن؟
اکیـا مـیاد پیش اوزان و همزمان کمال هم مـیرسه چون پلیس ها بهش زنگ زدن
کمال:زینب !!!
زینب:داداش!!
کمال:تو اینجا چیکار مـیکنی؟!تو اینجا چیکار مـیکنی؟!
زینب:داداش برات همـه چی رو تعریف مـیکنم آروم باش!!
عامر:تونـه؟!!
کمال:زینب چقدر حتما اینجا بمونـه؟
عامر:مامور اینا رو ول کنید!!
من اینو مـیگم اینا درسشونو گرفتن ماشین هم دزدی نیست!!من بـه رئیستون پشت تلفن مـیگم
اوزان برادر ه!اون خانم کوچولو هم یـه دوسته!
-شما حتما بیـاید امضاتون لازمـه
کمال:یـه لحظه!یـه لحظه منم مـیخوام با رئیستون حرف ب چرا م رو چرا نگه داشتید؟؟
آه زینب آه زینب!!!
زینب:داداش!!!
ویدان:امـیر!!لطفا هر چه زودتر بریم از اینجا لطفا
امـیر:هر کاری از دستم بر مـیاد مـیکنم!گفتن یـه دست صدا نداره واقعا شوهرتون کجاست ویدان خانم؟وقتی شما اینطوری درمونده هستید؟
اکیـا:تعریف کن چی شده؟
زینب:تو آژانس رو ردیف کردی ها!با اوزان رو بـه رو شدیم آشنا شدیم
والا قصد بدی نداشتم قصم مـیخورم برات
اکیـا:زینب درست و حسابی بگو ببین الان داداشت مـیاد!
زینب: همـه چیز انقدر سریع پیش رفت کـه مـیخواستم بگم یعنی
کمال:زینب؟!
هر چی بخوای بگی بـه من مـیگی راه بیفت
زینب:داداش آروم باش قسم مـیخورم همـه چی رو مبگم
کمال:با اون مرده چیکار مـیکردی ها؟
زینب:داداش آروم باش قسم مـیخورم همـه چی رو تعریف مـیکنم
مسعود:حالتون چطوره؟
کمال:چطور باشم مسعود دو هزار سال پیر شدم!
تو برو اگه چیزی شد بهت خبر مـیدم ماشین دست منـه امشب!با زینب حرف داریم
زینب:داداش همـه چی رو تعریف مـیکنم چیزی نیست کـه اشتباه متوجه بشی
کمال:ببین قلبت رو مـیشکنم الان وقتش نیست همـه چی رو تعریف مـیکنی توی صورتم نگاه مـیکنی و مـیگی!
ویدان:این چه کاری بود کـه کردی اوزان؟؟
اکیـا:تو ماشینو دادی بهش مـیدونی کـه اوزان بلد نیست
عامر :لرز انداختین بـه بچه بیخیـال باش تو یـه ماجرا درون نظر بگیر
نیـهان:به لطفت
عامروضعیت اوزان رو مـیدونی؟چطور ماشین رو مـیدی بهش
عامر:چی رو مـیدونم عشقم
اکیـا:مخصوصا کردی نـه؟
اوزان کاری نکرده من خواستم من گرفتم نمـیشـه؟ بسه دیگه خسته شدم از همچین آدمـی بودن خسته شدم
چه آدم بـه درد نخور و ناقصی هستم من
امـیر:باشـه آروم باش
اوزان:یـالا بریم!اینجا خفه مـیکنـه منو!
عامر:نـه یـه امضا حتما زده بشـه! همچین چیزی!مجبوریم منتظر باشیم اوزان یـهو دیونـه مـیشـه مـیشـه منی و نکشتم😨که جلوشو مـیگیرن و بالاخره آزاد مـیشـه
کمال با زینب حرف مـیزنـه زینب ل:یـادت اومد
جایی کـه دروغ گفتی گفتی کـه ازم تقلب کردی ولی تو تقلب کردی
زینب:تو رو خدا نکن داداش
کمال:بابای الکیش اونو با کتک از مدرسه برد بیرون تو تعمـیرگاه
کمال: هر روز وقتی مـیرفت تعمـیرگاه از اینجا بـه من نگاه مـیکرد بله!ببین وقتی تو پشت اون پنجره درس مـیخوندی و یـه بارونی کـه مـیومد نگاه مـیکردی و اون از اینجا بـه تو نگاه مـیکرد
زینب:داداش تو رو خدا بـه خدا حالم بده
زینب همـه چی رو بـه کمال مـیگه
و مـیگه تورو تدا بـه اینا نگو
کمال هم قبول مـیکنـه

خلاصه داستان قسمت ۱۷ سریـال اکیـا

اوزان و اکیـا دارن مـیرن خونـه کـه حیدر تازه مـیرسه!ویدان حسابی از دستش شاکیـه کـه هراتفاقی واسه پسرمون بیفته تو حتما آخرین نفر خبر دار شی؟اکیـا هم کـه مـیفهمـه الان باز دعواشون مـیشـه اوزان و باماشین خودش مـیبره حیدر باز مـیپرسه چی شده؟عامر مـیگه از صبح کلانتری ایم اوزان با اینکه ۳ ساعت تو کلانتری بعد حالش خیلی بد شد خدا مـیدونـه اگه بره چی مـیشـه !دهن منو با اون دو کلمـه کـه گفتید کمال و اکیـا قبلا باهم ی رابطه ای داشتن بستید،ولی از این بـه بعد اگه اتفاقی به منظور اوزان افتاد مقصر خودتونید.اوزان و اکیـا و عامر همزمان مـیرسن خونـه کـه عامر جاسویچی رو بـه اوزان مـیده و مـیگه هنوز زندس توام هستی به منظور چیزی کـه مـیخوای تلاش کن اوزان:کاش بـه همـین راحتی بود!ویدان بـه محض رسیدن بـه خونـه ازش مـیپرسه با این چیکار داشتی اوزان:خوشم اومده ازش چیـه مگه نمـیشـه؟ویدان:نـه این ه نمـیشـه حیدر مـیگه بسه دیگه درسته کـه باید حرف بزنیم ولی الان پسرم خستس بیـا بریم ویدان!ویدان:تو حق دخالت تو این مسله رو نداری حیدر وقتی مادر کمال اومده بود اینجا دادو بیداد مـیکرد کـه پسرم نامزد داره بـه ت بگو دست از سرش کجا بودی هان؟حیدر هم باز عذر خواهی مـیکنـه
قادر بـه عامر مـیگه پسرم نمـیخوام بـه خاطر اون خانواده هرگز ب خطر بیفتی بگو کی داره تهدیدت مـیکنـه!عامر مـیگه هیچ نیست بابا دست بردار قادر همـه ی پرینت از کارت بانکی عامر گرفته کـه پول بـه حسابی واریز مـیکرده،عامر عصبی مـیشـه و تهدید مـیکنـه کـه اگه ی بار دیگه اینکارو ه سهامشو مـیفروشـه و از اونجا مـیره،بازهم مـیگمـی منو تهدید نمـیکنـه!قادر:اینو بدون هیج قدرتی نمـیتونـه تورو تهدید کن عامر :مـیدونم بابا اینقدر تکرارش کردم حفظ شدم!اکیـا مـیره پیش اوزان که تا همـه چیزو براش تعریف کنـه اوزان:اولین بار بود خودمو درون مقابل ی مـهم حس کردم کـه اونم دوست پسر قبلی تو دراومد اکیـا:اوزان خودتم مـیدونی شدنی نیست منو تو بهم وصلیم گذشته منو کمال نمـیذاره با زینب خوشبخت شی بهم قول بده کـه فراموشش مـیکنی!کمال مستقیم مـیره آژانسی کـه زینب ثبت نام کرده بود فاتح مـیگه زینب با استعداد و خوبیـه من مطمئنم موفق مـیشـه تازه اولین پیشنـهاد کاری براش اومده کار با کوزجی اوغلو ها براش مفید هم هست کمال تعجب مـیکنـه و مـیگه شرکت کوزجی اوغلو این پیشنـهاد و داده؟فاتح:بله مشکلی هست؟کمال هم درحالی کـه از عصبانیت داره منفجر مـیشـه مـیگه بله شما دیگه نماینده زینب نیستید…تو خونـه زینب حالش بده و داره گریـه مـیکنـه فهیمـه صداش مـیزنـه کـه خودشو مـیزنـه بـه خواب!فهیمـه ب حسین مـیگه این ه ی چیزیش هست تانر هم مـیگه از کمال بپرسید حتما مـیدونـه!تو خیـابون عامر پشت سرشو نگاه مـیکنـه و مـیبینـه کمال پشت سرشـه!یکم با حالت کورس گذاشتن هردو رانندگی مـیکنن کـه بالاخره کمال جلوی عامر و مـیگیره با عصبانیت بهش مـیگه از م و برادرم دور بمون با پولت چشمشون رو کور نکن!عامر:تانر کـه آرایشگره خوبمـه ولی ت چ ربطی بـه من داره؟کمال:زنت تو آژانس ثبت نامش کرده خودتم پیشنـهاد کار دادی بهش همـه چی مشخصه ببین عامر اگه مـیخوای بجنگی باشـه مـیجنگیم ولی اینو بدون تو اولین شکست زندگیتو با من تجربه مـیکنی من شکست خوردن رو یـادت مـیدم !عامر:حدتو بدون کمال اگه اراده کنم حتی نمـیتونی تو این شـهر باشی چ برسه بـه اینکه هم صحبتم شی کمال:من حرفامو زدم آخرین هشدارمم دادم از خانوادم دور بمون و مـیره!اکیـا بـه شمال مسیج مـیده کـه باید راجب اتاقهای امروز حرف بزنیم یک ساعت دیگه بیـا دم دیوار محل!کمال کـه مسیج رو مـیخونـه مـیره و اکیـا هم اونجا منتظره کماله
کمال با دیدن دیوار یـاد خاطرات گذشته مـیفته کـه اکیـا روی اون دیوار با اسپری اسم خوشونو نوشته بود و داد مـیزد کـه کمال دوستت دارم!(ویدیو شو مـیذارم)
کمال اشک تو چشاش جمع مـیشـه ولی اینقدر اکیـا رو منتظر مـیذاره کـه اکیـا بره!
ازماشین پیـاده مـیشـه و دوباره بـه اون دیوار و نوشته ها نگاه مـیکنـه مشت مـیکوبه تو دیوار و مـیگه از ذهنم برو اکیـا برووووو(این صحنـه یکی از غم انگیزترین صحنـه های فیلمـه )با گریـه مـیگه خدایـا قدرت فراموش شو بهم بده خوااااهش مـیکنم…
برای عامر ی مسیج مـیاد کـه عکس اون دیواره و اسم کمال و اکیـا روش و کلمـه دوستت دارمـه

خلاصه داستان قسمت ۱۸ سریـال اکیـا

عامر بیرون تو دیسکو نشسته کـه عکسای اکیـا و کمال رو کـه کنار دیوار هستن براش مـیفرستن همـینطور عدیوار کـه روش اسم اکیـا و کمال نوشته شده..عامر با دیدن عکسها شوکه مـیشـه و مـیفهمـه کـه بین کمال و اکیـا یـه رابطه ای بوده..عامر که تا صبح همونجا روی اون صندلی کـه نشسته بود مـیمونـه و با خودش مـیگه:”تنـها صاحب اون منم،این تغییر نمـیکنـه،دیر یـا زود عاشق من مـیشـه”
اکیـا داره پیـاده روی مـیکنـه کـه چشمش مـیخوره بـه یـه خونـه ای کـه تقریباً روبه روی خونشون هست،روی اون خونـه تابلو زدن کـه فروشیـه..اکیـا یـاد خاطراتش با کمال مـیوفته ۵سال قبل:کمال داره اکیـا رو مـیرسونـه خونش کـه کمال همش ميگه دوست ندارم ازت جدا شم/اکیـا:یـه روز ميرسه کـه از هم جدا نمـیشیم و باهم زندگی مـیکنیم…اکیـا خونـه رو بـه کمال نشون ميده و مـیگه دوسدارم تو این خونـه زندگی کنیم/کمال:ولی من کـه پول ندارم اینو بخرم/اکیـا:الان نداری ولی تو یـه مـهندسی،کار مـیکنی منم کار مـیکنم و اینجا رو مـیخریم/کمال:تا وقتی تو پیشم باشی من هر خونـه ای کـه بخوای رو مـیخرم زمان حال:اکیـا خیره شده بـه خونـه کـه عامر صداش مـیزنـه و مـیگه:خوبی؟؟/اکیـا:آره خوبم..
ویدا مـیره پیش اوزان و مـیگه تو حتما اون رو فراموش کنی،با اون نمـیشـه/اوزان با عصبانیت مـیگه مـیدونم/ویدا:نـه نمـیدونی،ما قبلا یـه سوال از اکیـا پرسیدم،بهش گفتیم زندگی خودت یـا برادرت؟ و اون تو رو انتخاب کرد حالا نوبت توئه
کمال مـیره پیش لیلا…لیلا بهش مـیگه تو تعقیب مـیشی؟آخه یـه ماشینی وقتی تو مـیای مـیاد تو محله و وقتی هم نیستی اونم نیست/کمال تعجب مـیکنـه و مـیگه حتما کار عامرکوزجواغلو هست/لیلا:اگهی تعقیبت مـیکنـه یعنی بهت شک ،خیلی مراقب باش و از اکیـا دور بمون چون اینا آدمای خطرناکی هستند/کمال:نگران نباش همـینکارو مـیکنم…کمال مـیره و مـیخواد سوار ماشینش بشـه کـه متوجه ی یـه ماشین دیگه مـیشـه..کمال جلو مـیشینـه و از آینـه نگاه مـیکنـه و مـیبینـه کـه حق با لیلا بوده و یـه ماشین دیگه درون تعقیبشون هست،کمال بـه راننده ميگه ماشینو نگه دار و سریع پیدا مـیشـه و مـیره جلوی اون ماشین مـی ایسته،اونا هم ترمز مـیکنن و کمال سوار ماشینشون مـیشـه…عامر و طوفان دارن تنیس تمرین مـیکنن کـه یـه پیـام تصویری به منظور طوفان مياد و طوفان گوشی رو بـه عامر مـیده…عامر نگاه مـیکنـه مـیبینـه کمال تو ماشين آدماش نشسته و یـه پیـام تصویری فرستاده و مـیگه:بهتره بـه جای اینکه با من کلنجار برید بـه کاراتون رسیدگی کنید،چون هنوز گزاراشا رو آماده نکردید ما نتونستیم کارا رو پیش ببریم…عامر با دیدن این پیـام عصبانی مـیشـه و مـیگه حتما اینکارشو جبران کنیم

لیلا از حیدر بـه خاطر اینکه اومده خونش شکایت مـیکنـه،پلیس هم بـه ویدا خبر مـیده..ویدا خیلی عصبانی مـیشـه وقتی مـیفهمـه حیدر رفته پیش لیلا و ميگه چرا رفتی اونجا/حیدر سعی داره آرومش کنـه اما ویدا مـیگه تو چطور هنوز بـه اون فکر مـیکنی!! بعد هم مـیگه مـیرم حقمو ازش مـیگیرم
عامر باز بـه تانر ميگه بیـاد و اصلاحش کنـه،تانر هم مـیاد و عامر بـه تانر گوشی زینب رو مـیده و مـیگه ت تو کلانتری جا گذاشته بود /تانر شوکه مـیشـه/عامر ادامـه ميده و مـیگه فکر کردم کمال بهتون گفته،دیروز ت و برادرزن من تو کلانتری بودن..تانر هم با عصبانیت مـیره
اکیـا ميره شرکت کمال و به زیردستاش مـیگه وسایلتونو جمع کنید ما دیگه اینجا کار نمـیکنیم..آسو مـیاد پیش اکیـا و اکیـا بهش مـیگه من دیگه اینجا کار نمـیکنم…کمال مياد و اکیـا مـیخواد بهش بگه کـه دیگه نمـیاد اما کمال خیلی عصبانیـه بخاطر موضوع اوزان و زینب و همـینطور تعقیب شدنش و عصبانیتشو سر اکیـا خالی مـیکنـه و مـیگه من تو رو بیرون مـیکنم بعد هم قوطی رنگ قرمز رو مـیپاشـه بـه دیواری کـه اکیـا سبزش کرده…آسو هم کلی ذوق مـیکنـه
یـه نفر از طرف عامر مـیره خونـه ی کمال و یـه پاکت بـه مادر زینب مـیده و مـیگه هروقت زینب خانم اومد بهش بدید..فهیمـه هم پاکت رو باز مـیکنـه و شوکه مـیشـه و سریع زنگ مـیزنـه بـه حسین و مـیگه زود بیـا خونـه، حسین هم بـه کمال و تانر مـیگه سریع بیـاید خونـه….اکیـا اون بچه ای کـه دستمال جیبی مـیفروخت رو بازم کنار دریـا مـیبینـه و مـیره پیشش و باهاش صحبت مـیکنـه، اون کوچولو توجهش بـه بادکنک هایی کـه یـه مرد داره مـیفروشـه جلب مـیشـه،اکیـا هم متوجه مـیشـه و بازم یـاد خاطراتش با کمال مـیوفته کـه کمال براش کلی بادکنک خریده بود..اکیـا هم همـه ی بادکنکای اون مرد مـیخره و دوتا رو بـه اون بچه مـیده و چشماشو مـیبنده و ميگه “خدایـا کمال رو با من دشمن نکن” بعد هم بقیـه ی بادکنکا رو ول مـیکنـه که تا به آسمان برن
ویدا مـیره پیش وکیل و مـیگه من حقمو از خونـه ی پدریم بعد بگیرم، سریع شکایت کنید(منظورش خونـه ای هست کـه لیلازندگی مـیکنـه)
عامر مـیره پیش اوزان و باهاش صحبت مـیکنـه..اوزان مـیگه همـه بم مـیگن حتما اون ه رو فراموش کنم/عامر:یـادته یـه سال تابستون رفته بودیم تعطیلات،اکیـا اونجا اصلا باهام حرف نمـیزد ولی من هر جا مـیرفت دنبالش مـیرفتم آخر تابستون شد و بازم باهام حرف نزد ولی حداقل من تمام تابستون رو با اون گذرونده بودم..حالا تو هم بیخیـالش نشو حتی اگه بازم جوابتو نداد…پایـان..

خلاصه داستان قسمت ۱۹ سریـال اکیـا

زینب مـیرسه خونـه مادرش برگه های همکاریش با آژانس رو نشونش مـیده و این چیـه زینب؟حسین:نـه صبر کن بذار من بهت مـیگم چیـه،کی قرار بود بـه ما بگی زینب؟شاید مـیخواستی بگی ی روز صبح بلند شدم دیدم بازیگر شدم!یـا نـه… یـهو تو تلویزیون مـیدیدیمت دیگه… زینب مدام گریـه مـیکنـه و مـیگه مـیخواستم بهتون بگم کـه بین صحبتاشون کمال مـیرسه حسین برگه هارو پاره مـیکنـه:دیگه دانشگاه رفتن تموم شد،حتی پاتو دیگه از خونـه هم بیرون نمـیذاری زینب فهمـیدی؟کمال:بابا نکن تانر هم مثله همـیشـه فرصت و از دست نمـیده:خب داداش کمال حق داره تو جامعه رفته فکرش از ما باز تره حتما قبول داری بازیگری و نـه؟راستی زینب ما از دیروز ب تو زنگ مـیزنیم چرا جواب نمـیدی هان؟راستی دیروز خونـه سما بودی نـه؟بیـا گوشیتو کلانتری جا گذاشتی حسین با تعجب ب تانر نگاه مـیکنـه تانر:دیروز زینب با برادر زن کوزجی اغلو کلانتری بوده داداش کمالشم اونجا رفته شو جم کنـه!حسین حسابی از دست کمال ناراحت مـیشـه:کمال واقعا سزاوار ماست همچین بی ابرویی؟کمال:بابا من خیلی بـه داداش گفتم با اونا کار نکن حسین:هیس،در واقع من بودم کـه از اول بهت گفتم باهاشون کار نکن ولی تو گوش نکردی و روشو برمـیگردونـه و مـیره!تانر:از وقتی اومدی همش بدبختی داره سرمون مـیاد کمال سرشو مـیندازه پایین ودا حالی کـه بغض کرده مـیگه معذرت مـیخوام فک کنم دیگه تو این خونـه جایی واسه من نیست و حتی اصرار های فهیمـه هم نمـیتونـه متوقفش کنـه…
اکیـا داره وسایلشو جمع مـیکنـه کـه عامر مـیپرسه:کجا داری مـیری؟اکیـا:نمایشگاه دارم ی هفته مـیرم مـیلان!عامر دست بی حلقه اکیـارو مـیبینـه و ازش مـیپرسه بعد حلقت کو؟اکیـا:گمش کردم درون واقع هیچی جز یـه حلقه نمایشی نبود برام و دوباره مشغول جمع وسایلش مـیشـه عامر مـیگه هیچ وقت از دوست داشتنت خسته نمـیشم!اکیـا مـیگه بـه اون حلقه ای کـه مثه زنجیر دور گردنمـه افتخار مـیکنی؟عامر دستشو مـیذاره رو گلوی اکیـا آره و هروقت کـه بخوامم شل و تنگش مـیکنم توام بهتره سعی کنی همـیشـه بـه قرار دادمون عمل کنی چون من دارم این کارو مـیکنم
اکیـا دستی بـه گلوش مـیکشـه و راهی مـیلان مـیشـه
حیدر با حسرت بـه اوزان نگاه مـیکنـه:دوتا بچه دارم یکی از یکی ناراحت تر و من هیچ کاری از دستم براشون برنمـیاد!
مـیره تو حیـاط پیش اوزان و محکم بغلش مـیکنـه و مـیبوستش اوزان مـیگه منم دوستت دارم بابا پتو مـیندازه روش که تا سردش نشـهیک هفته بعد…
کمال و صالح تو اسکله ان کـه کمال عخانوادگیشون رو نشون صالح مـیده و مـیگه اینجا چی مـیبینی داداش؟صالح هم هر کدوم بر اساس شناخت خودش تفسیر مـیکنـه(زینب و مجلسی تر البته )کمال:داداشم تانر ی زندگی دیگه مـیخواست کـه نتونست بهش برسه اینقدر یـه چیزایی تو دلش مونده کـه اگه ی نفر بفهمـه راحت مـیتونـه رو انگشت بچرخونتش!زینب،بزرگترین ضعفش هوسشـه بدون اینکه بفهمـه مـیپره تو آتیش و همـه رو مـیسوزونـه عامر کوزجی اوغلو داره با نقطه ضعف های زینب و تانر داره بازی مـیکنـه اکیـا زینب رو تو یـه آژانس ثبت نام کرده و اوزان هم افتاده دنبالش،عامر هم انگار نمـیشناستش بهش پیشنـهاد کار داده(صالح یـهو رنگش عوض مـیشـه )تانر و ب عنوان آرایشگرش پیش خودش!صالح مـیگه اروم باش داداش من پشتتم باهم درستش مـیکنیم!
لیلا کـه ی برگه براش از دادگاه اومده عصبانی زنگ مـیزنـه بـه وکیلش:باورت نمـیشـه ضیـا خان ویدان مـیخواد خونمو ازم بگیره ولی هرگز حتی ی شاخه از باغ این خونـه هم بهش نمـیدم هرگز!همـینکه اکیـا از مـیلان برمـیگرده عامر جلوی درون منتظرشـه ی حلقه جدید براش خریده و بهش مـیگه با من ازدواج مـیکنی؟اکیـا:برای بار دوم؟هرگز  عامر دستشو مـیکشـه حلقه رو دستش مـیکنـه:دیگه بدون این حلقه حتی از خونـه بیرون نمـیری حالا هم باز خودم مثل روز اولی کـه ازدواج کردی مـیبرمت خونـه و بغلش مـیکنـه و مـیبرتش داخل کمال کـه از دور داره همـه چیزو مـیبینـه حلقه رو تو دستش فشار مـیده:این بازی که تا زمانی کـه جلوم زانو نزنی تموم نمـیشـه “عامر کوزجی اوغلو” و برمـیگرده و با مسئول فروش همون خونـه ای کـه اکیـا ازش خوشش اومده راجب خریده اون خونـه صحبت مـیکنـه و اونم مـیگه ی خریدار دیگه هم دارین هم هست کمال مـیدونم:عامر کوزجی اوغلو
و زمانی رو یـادش مـیاد کـه دیده بود عامر سفارش خریده اون خونـه روبه طوفان داده بودو کمال هم اونجا بود و شنیده بود
اکیـا با اوزان صحبت مـیکنـه مـیپرسه هنوز بـه خاطر زینب ناراحتی؟اوزان مـیگه تمام ارزوهاشو نابود کردم ولی خیلی بدشانس بود دقیقا همون موقع کـه سوار ماشین شدیم سریع پلیس گرفتمون حتی اون روز ی پیشنـهاد کاری هم بهش داده شده بود!اکیـا تمام اتفاق های اون روز و تماس عامر کـه با فاتح داشت حرف مـیزد و مـیگفت چهره تبلیغاتیمون رو پیدا کردیم و به یـاد مـیاره و تقریبا مـیفهمـه کاره عامر بوده همـه چیز…
مسئول فروش اون خونـه ب عامر زنگ مـیزنـه و مـیگه متاسفانـه ی مشتری دیگه پیدا شده و من دوباره حتما با صاحب خونـه صحبت کنم عامر مـیپرسه خریدار کیـه و بهش مـیگه کمال سویدره
عامر با عصبانیت مـیگه:پس بـه صاحب خونـه بگید عامر که تا جایی کـه بتونـه پیشنـهاد بیشتری مـیده
لیلا مـیره درون خونـه ویدان و…
پایـان

قسمت بیستم ۲۰ سریـال اکیـا

ویدان و حیدر مـیان جلوی در، ویدان: الان خوشحالی کـه مارو احضار کردی بـه ۳۰ سال پیش آیندمو ازم خدمتت؟ لیلا : نـه فقط نخواستم جلوی بچه هات خجالت زده بشی هر چی خواستی، هیچ تلاشی نکردم و بهت دادم ولی گذشتمو نمـیتونی بگیری اون خونـه رو بهت نمـیدم. ویدان: اول اینکه اون آینده هیچ وقت مال تو نبوده، ولی اون خونـه نصفی از گذشته منم هست لیلا : فقط خواستم بگم الکی تلاش نکن خونـه رو بهت نمـیدم و برگه هایی کـه براش از دادگاه اومده بود و پاره مـیکنـه و مـیریزه تو صورت ویدان اونموقع رفتن .حیدر هر چقدر صداش مـیکنـه و دنبالش مـیره اهمـیت نمـیده همون لحظه کمال کـه برای خرید اون خونـه نزدیک همون خونست لیلا رو مـی بینـه و کنجکاو مـیشـه کـه بهش زنگ مـیزنـه ولی لیلا بـه دروغ مـیگه اومدم خرید و دستم پره بعدا بهت زنگ مـی کمال .

حیدر برمـیگرده خونـه بـه ویدان مـیگه دست از سرش بردار تو سالها پیش اون خونـه رو بهش بخشیدی چرا نمـیذاری آرامش داشته باشـه ؟ ویدان: وقتی اینطوری ازش طرفداری مـیکنی بیشتر مصمم مـیشم بـه این کار، من اون خونـه رو ميخوام! اکیـا کـه کاملا مشکوک شده بـه عامرزنگ مـیزنـه بـه فاتح و شخصا مـیره که تا پیگیر شـه کـه وسط راه با ماشین کمال برخورد مـیکنـه کمال سریع مـیاد پایین و حالشو مـیپرسه اکیـا هم مـیگه خوبم چیزی نیست ولی تو اینجا چیکار مـیکنی؟ کمال همـینکه مـیاد بگه لیلا از اینجا رد… هنوز حرف از دهنش درون نیومده اکیـا مـیگه لیلا؟ لیلا تورو فرستاد؟ کمال مـیخندہ: بازم معذرت مـیخوام و مـیرہ .

زینب مـیخواد با حسین بره کـه حسین مـیگه تو هنوز مجازاتت تموم نشده هنوز درس نگرفتی هر وقت من گفتم تموم مـیشـه صالح بـه کمال مـیگه داداش یکهفته شد چرا نمـیری از بابات معذرت خواهی کنی؟ کمال هم گوش مـیده بـه حرف صالح و مـیرہ خونشون که تا معذرت خواھی کنـه .
بالاخره کمال و حسین هم آشتی مـیکنن اکیـا ی پیشنـهاد کاری از سمت ی نفر مـیگیره کـه راجب بچه هاست اکیـا هم خیلی استقبال مـیکنـه و مـیگه بچه ها رو دوس داره بخاطر همـین قبول مـیکنـه ی لحظه فکر مـیکنـه و مـیگه راستی شما از کجا مطمئن بودید قبول مـیکنم؟ خانمـه هم مـیگه چون دیده بودم اکثرا پروژه های اجتماعی رو قبول مـیکنید .

موقع رفتن بـه آسو زنگ مـیزنـه: همونطور کـه فکر مـیکردید قبول کرد آسوخوشحالم مـیشـه فقط بهشون نگید اسپانسر ماییم، مـیخوام شخصا تشکر کنم ازشون و ی لبخند خبیث مـیزنـه .

کمال مـیخواد بره داخل شرکت کـه ی نفرو مـیبینـه نگهبانا نمـیذارن بره تو مـیبرتش تو لابی و باهاش صحبت مـیکنـه اونم مـیگه از کارگزاران عامر خان هستم و جایی کـه کار مـیکنیم هیچ امنیتی نداره، چند وقت پیش یکی از دوستانمون افتاد پاش قطع شد کمال هم قول مـیده بـه همـه چیز رسیدگی کنـه عامر با طوفان حرف مـیزنـه و مـیگه هرجور شده اون خونـه حتما مالی من بشـه و از زینب مـیپرسه کـه طوفان مـیگه تنبیـه شده ؟ حتی از خونـه بیرون نمـیتونـه بره عامر هم مـیگه بعد زحمت بیرون کشیدنش با خودمون شد و استاد زینب و مـیفرسته خونشون که تا با فهیمـه حرف بزنـه و راضیش کنـه کـه کاملا هم موفق مـیشـه بعد از زینب نوبت تانرہ، بـه اون ھم زنگ مـیزنـه وراضیش مـیکنـه دوبارہ برہ پیشش !

اکیـا ی سر مـیرہ گالری پیش یـاسمـین و یکم با هم صحبت مـیکنن زينب مشغول لباس پهن ه و اوزان هم نرده مشغول دید زدنشـه کـه گوشی اوزان زنگ مـیزنـه و زینب با ترس برمـیگرده .

قسمت بیستم ۲۱ سریـال اکیـا

کمال و قادر و عامر باهم جلسه دارن و بعد از اتمام جلسه کمال مـیخواد بـه قادر راجع بـه مشکل ایمنی ساخت و ساز بگه کـه عامر دخالت مـیکنـه و ميگه من یـه نفر رو مـیفرستم کـه رسیدگی کنـه این موضوع هم بـه شما ربطی نداره..قادر هم حرفای پسرشو تایید مـیکنـه کمال بـه اسماعیل زنگ مـیزنـه و مـیگه من باهاشون حرف زدم اما فایده ای نداشت
کمال تو راهرو تانر رو مـیبینـه و بش مـیگه بازم به منظور کار اومدی؟/تانر:من کارو ول کرده بودم اما مشتری ولکن نیست تماس گرفت منم اومدم که تا باهم صحبت کنیم.. همـین موقع عامر مـیاد و به تانر مـیگه داداشم؟؟ بعد هم تانر رو با خودش ميبره داخل اتاقش و باهاش صحبت مـیکنـه و دلیل ول کارشو ازش مـیپرسه..تانر مـیگه بـه خاطر موضوع زینب و بابام دیگه نمـیتونم بیـام/عامر:تمام وسایل این اتاق و این شرکت یـه روزی مال بابام بود ولی من کم کم تمامشون رو ازش گرفتم ولی اوایل خیلی بخاطر ثابت خودم بـه بابام جنگیدم حالا تو هم اگه مـیخوای موفق بشی حتما با بابات بجنگی حالا بیشتر فکر کن و تصمـیم بگیر
یـاسمـین شرکتی رو کـه اکیـا قراره باهاش کار کنـه تو اینترنت چک مـیکنـه و مـیفهمـه کـه اسپانسر این شرکت، شرکت کماله و این موضوع بـه اکیـا مـیگه
تانر مـیره بـه دفتر کار کمال(همون دفتری کـه عامر بـه کمال داده) و مـیگه چیشده!دلت برامون تنگ شده اما شاید وقتی ازمون دور بودی بیشتر دلتنگت مـیشدیم/کمال:یعنی چی این حرفات/تانر:مگه چیز اشتباهی گفتم از وقتی اومدی آرامش برامون نمونده تو اینجا کار مـیکنی و دستور ميدی از طرفی بابا همـه چیز سر من خراب مـیشـه/کمال:این چه حرفیـه تو بچه ی اولشی،اون خودشو بـه تو سپردهتانر:آره بچه ی اولم ولی براشون یـه دردسرم،همش فکر مـیکنن کـه من هيچوقت آدم نمـیشم ولی تو رو بـه جای هممون آدم حساب مـیکنن/کمال:داداش بسه تو دیگه بچه نیستی این حرص برا چیـه؟/تانر:چرا متوجه نیستی من یـه فقط یـه قیچی دارم و برای استفاده از اون حتما از تو و بابا اجازه بگیرم؟/کمال:اما قصد این آدم یـه چیز دیگست…تانر بازم حرفای کمالو قبول نمـیکنـه و مـیره…اکیـا بـه کمال زنگ مـیزنـه و مـیگه اینکارا چیـه مـیکنی؟چرا بـه اون شرکت گفتی کـه به من پیشنـهاد کار بدن کمال تعجب مـیکنـه و مـیگه من اینکارو نکردم اما الان از آتلیـه برو بیرون و ببین یـه ماشین کـه آدم تو باشـه اونجا پارک نکرده/اکیـا هم مـیره و مـیبینـه و مـیگه درسته تو از کجا مـیدونستی؟/کمال: چون از طرف شوهرت دارن من و تو رو تعقیب مـیکنن/اکیـا هم دیگه مطمئن مـیشـه کـه عامر بهشون شک کرده

حیدر با دوستش کـه وکیله صحبت مـیکنـه و مـیگه هرطور شده کاری کن کـه خونـه به منظور لیلا باقی بمونـه و سهمـی بـه ویدا نرسه دوستش هم مـیگه باشـه و مـیره…کمال مياد پیش حیدر و مـیگه امروز لیلا رو جلوی خونـه ی شما دیدم/حیدر عصبانی مـیشـه و مـیگه دست از سر ما بردار،نمـیتونی هیچی از گذشته ی ما پیدا کنی/کمال کـه از رفتار حیدر متعجب شده مـیگه:شما چه رابطه ای با لیلا دارید؟/حیدر:دست از سر ما بردار و از لیلا دوری کن
آسو ميره آتلیـه ی اکیـا و باهاش صحبت مـیکنـه و مـیگه اومدم با شما دوست باشم و کمک بگیرم،شما هم با قبول پروژه فکر کردم همينو مـیخواید اما انگار اینطور نیست/اکیـا:شما خواستید من این پروژه رو انجام بده؟/آسو:بله چزا انقدر تعجب کردید/اکیـا:اخه شما کـه کارای منو قبول نداشتید/آسو:اون مال گذشته بود و تموم شد رفت ولی از الان بگم کـه شاید یـه تذکراتی داده بشـه/اکیـا:بازم دارید نقش رییس رو برام بازی مـیکنید/آسو:شما هم دارید با من بدرفتاری مـیکنید..نکنـه بخاطر کمال بـه من حسودی مـیکنیداکیـا:نـه اینطور نیست/آسو: بعد بخاطر گذشتتون با کمال هست!!/اکیـا:هدف شما چیـه؟/آسو: گذشته ها گذشته،منم مثل کمال اهمـیت نمـیدم،باور کنید یبارم راجع بـه این موضوع باهم حرف نزدیم،اینکارو بـه عنوان فراموش گذشته ها درون نظر بگیرید/اکیـا:من با شما مشکلی ندارم و این پروژه رو هم قبول کردم چرا حتما قبول نمـیکردم/آسو:بعد از اینکه کمال شما رو اخراج کرد شما فکر کردید کـه کمال بـه خاطر من اینکارو کرده و احساس خوبی نداشتم بخاطر همـین پیشنـهاد اینکارو دادم اما مطمئن نبودم کـه قبول کنیداکیـا:واسه من مـهم نيست کـه برای کی کار مـیکنم،شما هم بیخودی زحمت کشیدید و تا اینجا اومدید،منم اون آدمـی نیستم کـه شما بخاطر پیروزی های کوچیکتون دنبالش هستید /آسو هم ضایع مـیشـه و مـیره
کمال مـیره خونـه ی لیلا و باهاش صحبت مـیکنـه و ميگه امروز تو رو جلوی خونـه حیدر دیدم و معلوم بود همدیگرو خوب مـیشناسید،قضیـه چيه؟تو چی رو از من پنـهان کردی؟تو کی هستی؟انگار دیگه نمـیشناسمت/لیلا با ناراحتی مـیگه اکیـا زاده ی منـه…کمال و لیلا که تا شب صحبت مـیکنن و لیلا همـه چیز رو به منظور کمال تعریف ميکنـه و مـیگه یـه عمر گذشت که تا بتونم تو آینـه بـه خودم نگاه کنم و ناراحت نباشم/کمال:تو هیچ کار اشتباهی نکردی اونا مقصرن/لیلا:یکیش مـه یکیش همـی بود کـه دوسش داشتم..از بچگی هام ویدا رو بیرون کردم و از جوونيم حیدر رو

همـه چیز رو فراموش کردم اما بعدش با اکیـا رودررو شدم،هم دوسش داشتم هم مـیخواستم ازش فرار کنم،دلم ميخواست بغلش کنم اما ازش متنفر مـیشدم، همـه ی چیزایی کـه فراموش کرده بودم مثل خاطرات بچگیم،استعدادم،لجبازیـام رو همشو یـه جا تو اکیـا ميديدم..برام آسون نیست..اونا کابوسای من هستنایی بودن کـه لعنتشون کردم(منظورش حیدر و ویداست)
اکیـا مـیره پیش عامر و مـیگه هرچیزی کـه مـیخوای ازم بپرس/عامر تعجب ميکنـه و ميگه چی رو/اکیـا:تو رو دوست ندارم اما خوب مـیشناسمت،چرا آدم گذاشتی منو تعقیب کنن،سوالایی کـه داری رو از تو صورتت مـیخونم/عامر:پس بهشون جواب بده،بگو کـه جواب این فکرای من چیـه/اکیـا:هرگز بت خیـانت نمـیکنم،درسته ازدواج ما فقط روی یـه کاغذ هست ولی هرگز خیـانت نمـیکنم ولی بخاطر تو نـه،بخاطرایی کـه دوسشون دارم اینکارو مـیکنم چون نمـیخوامـی آسیب ببینـه/عامر:من تورو خیلی دوست دارم و به هرو هرچیزی کـه نزدیکت باشـه حسودی مـیکنم،بخاطر عشق تو دارم نابود مـیشم/اکیـا:بیخیـال

قسمت بیستم ۲۲ سریـال اکیـا

همـه سرشام نشستن کـه زینب مـیگه داداش مـیدونی فردا تنبیـه من تموم مـیشـه دیگه نـه؟تانر:آره دیگه یـه هفتس داریم واسه همـین تلاش مـیکنیم!فهیمـه یـهو یـاده کمال مـیفته:کمال هم اسفناج خیلی دوست داشت مـیگم نظرت چیـه حسین زنگ بزنیم بهش هان؟تانرتیکه مـیندازه:با ی دست بوسی همـه چیز تموم شد؟فهیمـه بد نگاش مـیکنـه کـه حسین مـیگه ولش کن زهرشو بذار بریزه!تانر ناراحت مـیشـه:هرکاری مـیکنم که تا تو چشمت بیـام ولی همـیشـه شیر پسرت کماله و…حسین هم مـیگه نوش جون همتون(به حرفش توجهی نمـیکنـه)تانر هم اشک تو چشماش جمع مـیشـه
اکیـا داره طراحی مـیکنـه کـه عامر مـیاد اکیـا مـیخواد ی چیزی بگه کـه عامر مـیگه نترس،فقط مـیخوام از دور تماشات کنم
مـیره بیرون هوا بخوره!ب عامر هم زنگ مـیزنـه و مـیگه پیشنـهادتون رو قبول مـیکنم!زینب صبح دیگه مجازاتش تموم مـیشـه و گوشی رو بهش مـیدن زینب ی راست مـیره پیش صالح که تا همـه چیو توضیح بده ولی صالح مـیگه توضیحی هم مونده؟
تو با من بازی کردی تو زندگی تو فقط پول مـهمـه زینب منو زاپاس نگه داشتی که تا ی پولدار بیـاد سمتت و بعدم منو فروختی!زینب مـیگه:ینی دیگه همـه چی تمومـه صالح هم مـیگه آره
کمال کـه صالح بهش گفته اوزان نزدیک خونـه شون بوده مـیره پیش اکیـا:به برادرت بگو دست از سر خانوادم برداره!اکیـا:اشتباه مـیکنی من باهاش حرف زدم اوزان نمـیدونسته اون ته
کمال:حالا کـه مـیدونـه بعد بهتره بهش بگی دیگه تمومش کنـه مشکلی دارید با خودم حل کنید ب خانوادم کاری نداشته باشید

کمال:وگرنـه بد مـیبینید
اکیـا سریع بـه اوزان زنگ مـیزنـه و مـیگه مرسی کـه به حرفم گوش نکردی و رفتی زینب رو دیدی آفرین اوزان زینب مـیره پیش استادش و ازش تشکر مـیکنـه کـه باعث شده برگرده بـه دانشگاه استاده هم مـیگه من حتما از تو تشکر کنم عامر خان بخاطر تو بـه خیره کمک کرد زینب تعجب مـیکنـه :بخاطر منـه؟ینی اون شمارو فرستاده بود؟
اونم مـیگه اره.همون لحظه عامر کـه تا الان داشته همـه چیو مـیدیده مـیخواد پیـاده شـه کـه اکیـا مـیره سمته زینب اونم بیخیـال مـیشـه
زینب مـیگه آبجی خواهش مـیکنم منو اینجا باتو ببینن بازم تنبیـه مـیشم
اکیـا:فقط ازت ی سوال دارم زینب اونیکه بهت پیشنـهاد کار داد عامر بود زینب هم دستپاچه مـیگه نـه!اکیـا مـیگه نمـیدونم راست مـیگی یـانـه ولی عامر ب گذشته منو کمال شک کرده نذار ازت سواستفاده کنـه زینب خودتو بکش کنار
اسماعیل همون کارگری کـه به کمال شکایت عامر و کرد زنگ مـیزنـه و مـیگه چی شده کمال هم مـیگه از کار دست بکشید
حیدر و اوندر پ قادر هم مـیان همونجا اول کارگرا مـیخوان بیـا سمت عامر کـه کمال مـیگه نـه،صبر کنیدرو بـه عامر مـیگه:بخاطر حرصت از من بود کـه این اتفاق پیش اومده قادر هم مـیگه عامر قول مـیده دیگه همچین مشکلی پیش نیـادعامر از حرص هیچی نمـیگه فقط وقتی رفت دفتر با طوفان به منظور کمال نقشـه مـیکشن
اکیـا مـیره همونجایی کـه باید به منظور پروژه کار کنـه،اون کوچولوعه هم همونجاست
کمال به منظور بازرسی مـیاد اکیـا:اگه مـیخوای باز اخراجم کنی بگو از الان بگم بچه ها زحمت نکشن کمال هیچی نمـیگه و به اون کوچولو نگاه مـیکنـه!ه یـهو مـیگه عااا فهمـیدم این همونیـه کـه بخاطرش ۵سال گریـه کردی قیـافه اکیـا
الیف جون مـیگم بهتره دیگه بری بـه کمال نگاه مـیکنـه:گاهی وقتا همـه چیزو قاطی مـیکنـه
کمال خظی مـیکنـه و مـیخواد بره کـه گوشیش زنگ مـیزنـه:آقا کمال تبریک مـیگم ما تصمـیم گرفتیم خونـه رو بـه شما بفروشیم
پایـان

 

قسمت بیستم ۲۳ سریـال اکیـا

کمال کـه خیلی تعجب کرده چرا نظره صاحب خونـه عوض شده مـیره که تا اونو ببینـه وقتی لیلا رو کنارش اونجا مـیبینـه با تعجب مـیگه لیلا ؟
صاحب خونـه مـیگه درسته لیلا از دوستای قدیمـی من بود کـه تونستم ب لطف تو پیداش کنم!کمال لیلا رو بغل مـیکنـه
و ازش تشکر مـیکنـه لیلا:دیدم نمـیتونم جلوتو بگیرم،گفتم حداقل پیشت باشم نذارم کار اشتباهی ی!اکیـا مشغول پیـاده روی ه کـه کامـیون رو مشغول اسباب آوردن جلوی اون خونـه مـیبینـه کنجکاو مـیشـه که تا بفهمـه صاحب خونـه کیـه!با دیدن خونـه مـیره تو خیـالات خودش
تصورمـیکنـه
کمال این خونـه روبراش خریده و سوپرایزش مـیکنـه!کمال:به خونت خوش اومدی عشقم اکیـا بغلش مـیکنـه:دوست دارم،دوست دارم…و یـهو از خیـالاتش مـیاد بیرون و کمال و مـیبینـه:همـه چیز همونطوریـه کـه خیـالشو مـیکردم فقط من نیستم
کمال:خودت خواستی،اون بچه راست مـیگفت کـه بخاطر من گریـه مـیکنی؟اکیـا:کمال نکن با من اینطوری
کمال:برو بیرووون اکیـا:اگه بگم ارع چی عوض مـیشـه؟اگه بگم دستمو بگیر،مـی‌گیری؟نـه نمـیتونی!کمال:مثه ای پولدار دیگه،نـه دلت مـیخواد فراموشت کنم نـه آرامشت بهم بخوره نـه
اکیـا نزدیکش مـیشـه
دستشو مـیگیره:آره دلم مـیخواد هیچ وقت فراموشم نکنی،کمال من ۵ ساله ی کابوس تکراری دارم مـیبینم کاش تو بیدارم کنی
عامر داره از خونـه مـیره بیرون کـه مـیبینـه دارن اسباب مـیبرن:مگه نگفته بود خونـه رو بهی نمـیفروشـه
و مـیره بـه سمت اون خونـه
کمال و اکیـا هم همچنان دست تو دست

اکیـا دست کمال پ ول مـیکنـه و اشکاشو پاک مـیکنـه!کمال عامر و مـیبینـه:به بـه کوزجی اوغلو ها یکی یکی دارن مـیان به منظور خوش آمد گویی،اکیـا یکم دستپاچه مـیشـه:عامر:تو کی اومدی؟!عامر:دقیقا بـه موقع
کمال و عامر سربسته همدیگرو تهدید مـیکنن کـه اکیـا بـه عامر مـیگه بریم دیگه عزیزم عامر محکم انگشت های اکیـا رو مـیگیره و تا دم خونـه مـیبرتش:عامر دستم درد گرفت ول کن!عامر:سال۲۰۱۰ ی پولدار خواست ی هیجانی رپرتاژ تجربه کنـه عاشق پسره فقیر شد، ی مدت باهم بودن ولی جدا شدن
من همـه اینارو مـیدونم تعجب نکن ولی من مثه ی تفنگم!اگه ماشـه روکشیدی تقصیر خودته آفرین همسر عاقلم!کمال همـه چیزو داره از دور مـیبینـه تمام صحنـه هایی کـه اکیـا باهاش حرف زده و به یـاد مـیاره
زنک مـیزنـه بـه لیلا:لیلا،من حس مـیکنم از موقعی کـه اومدم اکیـا مـیخواد ی چیزیو بـه من بفهمونـه لیلا:ینی مـیگی دلیل ازدواجش چیزیع کـه به تو نگفته؟کمال:آره من حتما هرچی زودتر با اکیـا حرف ب!عامر بـه طوفان مـیگه دیگه وقتشـه اقا کمال و از شرکت بندازیم بیرون قبل لز اینکه بخواد تو خونـه جدیدش بره زینب موقع دانشگاه رفتن ی سر مـیره پیش صالح اوزن هم از دور داره نگاهش مـیکنـه زنگ مـیزنـه بـه عامر:چرا همـه زن ها از دست من فرار مـیکنن؟
زینب نـه تلفن جواب مـیده نـه هیچی!عامر:برای اینکه تو نباید منتظر شانس بمونی حتما خودت شانس بسازی.بانو هم بـه عامر مـیگه شب برات سوپرایز دارم
ویدان متوجه مـیشـه کـه ی نفر خونـه روخریده مـیره تو اتاق پیش اکیـا
خونـه رو یـه نفر خریده حتما عامر خیلی ناراحت مـیشـه کـه نتونسته برات بخره
اکیـا:مـیدونـه.همون لحظه کمال و مـیبینـه کـه بهش علامت مـیده بیـا بیرون اکیـاهم مـیگه من کار دارم مـیرم فعلا ویدان مـیره تو اون خونـه کـه بفهمـه کی خریدتش کم%

قسمت بیستم ۲۴ سریـال اکیـا

پیک یـه برگه مـیاره و مـیگه به منظور خانم یدا هستش حیدر برگه رو باز مـیکنـه همون موقع ویدان مـیاد:مـیدونی همسایـه جدیدمون کیـه؟کمال سویدره
حیدر:بیـا این از طرف لیلاست،اونم مثه تو مـیخواد خونـه رو بخره
صالح زینب رو مـیرسونـه دانشگاه کـه زینب بهش مـیگه تو این هفته برنامـه تئاتر دارم مـیتونی بیـای؟
صالح:من فک کردم آدم شدی!ولی باشـه مـیام بعد از اینکه صالح مـیره اوزان مـیفته دنبال زینب و مدام مـیخواد باهاش حرف بزنـه زینب مـیگه برو اوزان این ممکن نیست
اوزان:من هیچ برام مـهم نیست و زینب رو مـیبوسه…زینب هلش مـیده عقب چیکار مـیکنی اوزان؟لطفا برو
کمال کـه مـیدونـه ممکنـه عامر بخواد تو کار مشکلی براش پیش بیـاره با شرکای دیگه جلسه مـیذاره و محکم کاری مـیکنـه
بعد از اون مـیره پیش اکیـا و مـیخواد باهاش حرف بزنـه کـه اکیـا مـیگه ببخشید اقا کمال عجله دارم بعدم گوشی یـاسمـین رو ازش بـه بهانـه اینکه گوشی خودش شارژ نداره مـیگیره تو ماشین بـه لیلا زنگ مـیزنـه و مـیگه حتما ببینمت لیلا
لیلا تو ی خیریـه مشغول بازی با بچه هاست اکیـا:پس توام تو این کار ها هستی دیگه نـه؟ی جوری مـیگم انگار خیلی مـیشناسمت که تا حالا بچه ای داشتی؟زمان برمـیگرده بـه عقب،زمانی کـه لیلا لباس عروس تنشـه و ویدان مـیگه:چیکار مـیکردم؟تا اخر عمرم مخفی مـیکردم؟باید عادت کنیم لیلا چون من حاملم لیلا:از هردو تون متنفرم از این ب بعد شما دشمن من هستید همـین!فیلم برمـیگرده بـه زمان حال:نـه بچه نداشتم ولی دلیل نمـیشـه بچه هارو دوست نداشته باشم خب تو چیکارم داشتی؟
راستش لیلا اومدم که تا با کمال حرف بزنی لیلا:عاعا چرا خودت حرف نمـیزنی؟
اکیـا:عامر بـه منو کمال شک کرده اگه چیزی بفهمـه حتما ب خانواده کمال آسیب مـیزنـه خواهش مـیکنم بگو از ما دور باشـه لیلا بعد از رفتن اکیـا یـه کمال زنگ مـیزنـه
فک کنم حدست درست بود کمال،اکیـا ی چیزیو بهت نگفته…

عامر داره صحبت مـیکنـه کـه پیک ی بسته مـیاره و مـیگه اینو بـه خوده اقا عامر بدید عامر یـهو مـیگه:بگیریدش…
و مـیفتن دنبالش اون هم فرار مـیکنـه وقتی گیرش مـیندازن مـیگه تو کی هستی؟
پیک:اقا توروخدا من فقط ی پیکم عامر:پس چرا فرار کردی؟
پیک:شماهمـه یـهو افتادید دنبالم خب..گوشی عامر زنگ مـیزنـه و همون شخص ناشناس مـیکه؛اون بیچاره فقط ی پیکه بـه اون کاری نداشته باش
من پنج سال پیش ازت قول گرفتم دنبالم نکنی!
قادر کـه از بالا داره همـه چیزو مـیبینـه بـه عامر مـیگه ی بار دیگه هم ازت پرسیدم کی داره تهدیدت مـیکنـه و فلش رو کـه همون فرد ناشناس واسه عامر فرستاده بود مـیبینـه،قادر:حالا بریم باهم ببینیم اینو ولی عامر بعد از باز فلاش فرمتش مـیکنـه:باید از این بـه بعد ب پسرت اعتماد کنی بابا
اکیـا برمـیگرده پیش بچه های اکیپ و داره صحبت مـیکنـه کـه آسو مـیاد:برای بچها قهوه آوردم اکیـا:مرسی ولی فک کنم خیلی کمـه !آسو:اکیـا من به منظور دوستی اومدم مـیشـه اینجوری رفتار نکنی؟کمال دلش خوش بود منو اینجا دست ی دوست سپرده!اکیـا:پس قک کنم بیشتر مـیبینیم همو چون دیگه همسایـه شدیم نـه؟
آسو:همسایـه؟اکیـا:نمـیتونستید اقا کمال خونـه جلویی ما رو خریده؟ آسو:حتما مـیخواست بعدا بهم بگه!حیدر با وکیل حرف مـیزنـه و مـیگه کـه ممکنـه ویدان خیلی قیمت بالایی رو پیشنـهاد بده! لطفا با لیلا حرف بزن کـه کمکش کنم
نوزات(وکیل)با لیلا حرف مـیزنـه ولی اون مـیگه حیدر جزو دشمن های منـه و منم ب کمکش نیـازی ندارم
کمال با ی خانمـی ب اسم سارپ حرف مـیزنـه که تا اکیـا رو بکشونـه پرورشگاه و اکیـام بدون اینکه بدونـه پیشنـهاد از طرف کماله قبول مـیکنـه
آسو با ی جعبه شیرینی مـیاد کمال:این چیـه؟آسو:شیرینی خونـه جدیدته دیگه
کمال :واقعا عذر مـیخوام آسو باز یـادم رفت
آسو:یـادت رفته مـهم نیست کماله ولی اینو از زبون اکیـا کوزجی اغلو شنیدن سخته کمال
تو دوست نداری ب اون نزدیک شم چون مثه اینکه مـیترسی بفهمم اون عشق قدیمـی ت بوده نـه؟

قسمت بیستم ۲۵ سریـال اکیـا

کمال با آسو حرف مـیزنـه و:همـه چیز توگذشته بوده اکیـا الان ی زن متاهله مطمئن باش دیگه همـه چی بین ما تموم شده و آسو رو قانع مـیکنـه!فهیمـه اتفاقی با اکیـا روبه رو مـیشـه اکیـا:اون روز شما حرفاتونو زدید منم شنیدم حالا من مـیگم شما حتما گوش کنید،من دیگه هیچ آسیبی بـه کمال نمـیرسونم باور کنید،قول مـیدم دیگه دلشو نشکنم فهیمـه:مـیخواید شما از دل شکستن حرف نزنید چون فک کنم خجالت مـیکشید اکیـا خانم و بالاخره مـیره!صالح با کمال قرار داره و بالاخره با کلی من و من بـه کمال مـیگه کـه عاشق زینب شده و زینب هم دوسش داره کمال عصبانی مـیشـه:از چ زمانی؟صالح شرمنده سرشو مـیندازه پایین:خیلی وقته کمال دستشو مـیزنـه رو شونـه کمال:کی بهتر از تو مـیتونـه از من مراقبت کنـه اخه بعد کمال زنگ مـیزنـه بـه زینب و ازش مـیخواد که تا نـهار و باهم بخورن.قادر و عامر(هلاک قافیـه ام اصن  )باهم مـیرن بیرون که تا صحبت کنن قادر:اینجا چی مـیبینی عامر؟عامر:ی مشت آدم کـه راحت مـیتونم کاری کنم جلوم بزنن قادر؛چون….عامر کوزجی اوغلویی تو داری از حرصت بـه کمال مـیبازی جد ان درون جد تو به منظور نگهداری از این اسم حتی خوده من خیلی تلاش کرده،و من نمـیذارم بـه این راحتی ها این امپراطوری( ) نابود شـه عامر کوزجی اوغلو(اگه دقت کرده باشید ۷۰% جمله های قادر جونم با کوززززززجی اوغلو ب اتمام مـیرسه)عامر:تو اگه نگهداری از امپراطوری و بلد بودی از مادرم محافظت مـیکردی (کوزجی اوغلوشو جا انداخت ) قادر عصبانی مـیخواد بزنـه تپ گوش عامر ولی پشیمون مـیشـه و مـیگه هرگز منو با مادرت ناراحت نکن!زینب مـیره رستوران و صالح هم بالاخره مـیاد و مـیگه بـه داداشت همـه چیزو گفتم زینب حالش کاملا گرفته مـیشـه:داداش باور کن اونجوری کـه فکر مـیکنی نیست کمال:من چجوری فکر مـیکنم؟کی بهتر از صالح؟تازه امشب با خانواده هم قرار بیـان خواستگاریت!عامر داره ی متن از پدر به منظور مادرش مـیخونـه:دست مـیکشـه رو صورت مادرش کـه بی حرکته و فقط باچشمای باز داره بالا رو نگاه مـیکنـه:من مثه بابا نمـیشم ،حتی اگه اکیـا هر روز منو بکشـه من بازم واسه محافظت از اون قوی مـیمونم و هیچ وقت دستشو ول نمـیکنم همـیشـه دوستش خواهم داشت(این صحنـه رو عامر فوق العاده بازی کرده

و عامر دستمزد پرستار و مـیده،بانو بهش زنگ مـیزنـه :کجایی عزیزم مگه قرار نبود بیـای؟عامر:نتونستم ،بتاز دردت چیـه؟بانو:خواهش مـیکنم عامر بیـا که تا رو درون رو بهت بگم!و برگه سونوگرافی شو نگاه مـیکنـه و مـیخنده.اکیـا کـه قرار بود بره پرورشگاه بـه ویدان پیـام مـیده کـه شب نمـیاد کمال هم بـه لیلا مـیکنـه فرصتی کـه خواستم جور شد،امروز باهاش تنـهایی حرف مـی و لیلا هم حمایتش مـیکنـه!قادر با حرص بـه عکس مادر عامر نگاه مـیکنـه:چرا نشد مژگان هان؟چون نتونستی منو تحمل کنی چون ضعیف بودی چون نتونستی از پسرت محافظت کنی و اون هیج وقت شبیـه تو نمـیشـه!
صالح و زینب باهم مـیرن خونـه،صالح خیلی خوشحاله و مـیگه عروسی تو راهه(دلم بـه حال سادگیش مـیسوزه )
زینب:ازدواج و اینا نداریم من هنوز بچم صالح:پس ی مدت نامزد مـیمونیم ولی زینب از هیچ چیز خوشحال نیست و مـیره تو خونـه اکیـا وقتی مـیره پرورشگاه مـیبینـه کمال هم اونجاست از همون خانم سارپ مـیپرسه:آقا کمال هم دعوت بودن؟سارپ:در واقع اقا کمال مارو دعوت
کمال:مـیخواستی با من حرف بزنی؟اینجا هیچ نمـیتونـه پیدا مون کنـه
اتفاقا منم ازت سوالایی دارم و بالاخره شب مـیشـه
کمال و اکیـا مـیرن کـه صحبت کنن کمال مـیگه شروع کن چی مـیخواستی بهم بگی؟اکیـا:کمال من چاره ای نداشتم جز اینکه با عامر ازدواج کنم کمال عامر بـه ما شک کر ه حتی ممکنـه گوشی مو هم شنود کنـه تو حتما از من دور بمونی کمال:تو چیزیو حتما بهم بگی اکیـا؟؟چیزی کـه راجب گذشته بوده؟
اکیـا:کمال ازدواج منو عامر…ینی…
کمال خب؟
صالح داره با تلفن حرف مـیزنـه کـه یـهو کشتیش منفجر مـیشـه و صالح یـا گریـه مـیدوعه سمت کشتی

قسمت بیستم ۲۶ سریـال اکیـا

کمال ینی ازدواج منو عامر..کمال:خب؟اکیـا زمانی و یـادش مـیاد کـه عامر بهش گفت هربه تو با عشق نگاه کنـه نابودش مـیکنم!پس از گفتنش بـه کمال منصرف مـیشـه:الان حتی اگه بگم،چی عوض مـیشـه هان؟کمال من فقط مـیخواستم بهت بگم از عامر دور بمون اون از چیزی کـه فکر مـیکنی خیلی خطرناک تره خواهش مـیکنم اون خونـه رو هم ول کن کمال:آهااان بعد بگو دلت واسم سوخته کـه اومدی باهام حرف بزنی نـه؟ینی من اینقدر از دور بیچاره بـه نظر مـیام؟مـیدونی اکیـا تو فقط بـه فکر آرامش خودتی و بلند مـیشـه کـه بره اکیـا دنبالش مـیدوعه کمال:پیـاده شو، اکیـا:پیـاده نمـیشمم تو ماشین مدام بحث مـیکنن کـه ی لحظه کمال مـیگه اشتباه اومدیم و مـیخواد برگرده کـه ماشین گیر مـیکنـه و نمـیتونـه اکیـا:اینقدر از دست من عصبانی بودی راه و اشتباه اومدی کمال:اره واسه اینکه هرچی مـیگم حرف نزن بازم حرف مـیزنی لجبازی،لجباز!نگاه بـه گوشی هاشون مـیکنن و مـیبینن بعله آنتن نداره کمال مـیگه بریم که تا به روستایی چیزی برسیم اینجوری نمـیشـه شب اینجا بمونیم تو راه اکیـا بهش مـیگه یکم استراحت کنیم کمال من خسته شدم ولی کمال متوجه مـیشـه کـه سردشـه و اینو داره مـیگه پالتوشو درون مـیاره، مـیندازه روی اکیـا!اکیـا چشماشو مـیبنده و عمـیق عطرشو بو مـیکنـه
ی لحظه کمال چشمش بهش مـیفته اکیـا:چیزه،دماغم یخ زده کمال:لپات گل افتاده تب داری؟اکیـا:در حقیقت خجالت مـیکشم
و بالاخره ی خونـه پیدا مـیکنن صالح گریـه مـیکنـه و مـیگه منبع درامدم سوخت نون خونم سوخت اوزان از دور همـه چیزو مـیبینـه:دیگه بی حساب شدیم فک کنم عامر مـیاد خونـه ویدان بهش مـیگه اکیـا مسیج داد شب مـیمونـه کارگاه عامر هم سریع مـیره کارگاه و مـیبینـه اکیـا اونجا نیست گوشی هم آنتن نداره
کمال و اکیـا مـیرن تو خونـه ای کهینیست و مـیبینن خونـه از بیرون هم سردتره
کمال مـیره که تا هیزم جمع کنـه و..

کمال هیزم هارو مـیاره!اکیـا مـیگه ماکارونی درست مـیکنم با ی سوپرایز و شیشـه رو نشون مـیده.کمال:اکیـا حواست باشـه واسه چی اینجاییم درون ضمن امـیدوارم شوهرت بخاطر من نگرانت نشده باشـه عامر بـه تانر زنگ مـیزنـه و مـیگه کمال کجاست؟تانر مـیگه نمـیدونم از آسو حتما بپرسی کمال هم بـه آسو زنگ مـیزنـه و مـیگه با اقا کمال کار دارم گوشیشون آنتن نمـیده شما نمـیدونید کجاست؟
آسو:آخرین باز خیریـه بود منم ازش خبری ندارم.به خیریـه زنگ مـیزنـه خانم سارپ هم مـیگه با اکیـا خانم برگشتن اکیـا غذارو آماده کرده و هی مـیخوره کمال بهش مـیگه بسه دیگه اکیـا:تو چرا نمـیخوری نکنـه مـیترسی کنترلتو از دست بدی؟
کمال زل مـیزنـه ب لبای اکیـا :از وقتی اومدم مدام مـیخوای باهام حرف بزنی حتی پیش لیلا هم رفتی حالا…من خسته شدم دیگه اکیـا اینقدر خواستم خودمو بهت ثابت کنم اینقدر قلبم و گرفتی و ولش کردی  اکیـا:من قبل از تو حتی یـادم نبود کـه قلب داشتم کمال:چرا اینکارارو مـیکنی اکیـا هان؟چراا منم ادمم آدمـی کـه سالها پیش دیوانـه وار عاشقت بود دیگه سعی نکن خودتو تو قلبم جا کنی،دیگه اینجوری نگام نکن،دیگه ذهنمو بهم نریز.اکیـا:نگران نباش نـه آرامش تورو بهم مـیریزم نـه ب شوهرم خیـانت مـیکنم ولی اونطوری نگات مـیکنم چون منم دیوانـه وار عاشقتم کمال:هیس بسه و مـیره بخوابه اکیـا اروم رو صورتش دست مـیکشـه و پتو رو مـیندازه روش
شروع مـیکنـه ب خوندن ی آهنگ:یک بار عاشق شدن…ینی هزار بار مردن…
کمال کـه خودشو ب خواب زده بود باز گریـه اش مـیگیره:هیس..ساکت شو و از جاش بلند مـیشـه اکیـا:چرا؟کمال: چون من دیگه نمـیتونم تحمل کنم مـیفهمـی
اکیـا دستشو مـیبره جلو:کمال دستمو بگیر،خواهش مـیکنم بیـا فقط امشب تو دنیـا منو تو باشیم دست کمال رو مـیگیره:دراز بکش کمال هم دراز مـیکشـه و هردو با اشک بهم نگاه مـیکنن اکیـا دستشو مـیکشـه رو صورت کمال:تو قلب منی کمال قلب من
عامر مـیره خیریـه و اون خانم بـه عامر هم مـیگه کـه اکیـا و کمال رفته و اگه هنوز نرسیدن شاید بخاطر این بوده ک تو اون مسیر انحرافی معروف افتادن عامر ادرس اون مسیرو مـیگیره که تا مـیرسه بـه ماشین کمال
و اکیـا و کمال هم چنان تو همون کلبه

قسمت بیستم ۲۷ سریـال اکیـا

عامر درون خونـه رو باز مـیکنـه کـه مـیبینـه خالیـه
نگاه بـه بخاری مـیندازه کـه یکم گرمـه ساعت برمـیگرده بـه یک ساعت پیش
اکیـا:تو قلب منی کمال!کمال سریع از جاش بلند مـیشـه:خب دیگه پاشو بریم
اکیـا هم بلند مـیشـه و اشک هاشو پاک مـیکنـه:آره دیگه بریم مـیرن بـه ی پمپ بنزین
اکیـا آنتنش وصل مـیشـه و مسیج های یـاسمـین رو مـیبینـه
یـاسمـین بهش مـیگه عامر بد دیونـه شده بود ی زنگ بهش بزن اکیـا هم زنگ مـیزنـه بهش و مـیگه من پمپ بنزینم کمال:تا وقتی شوهرت بیـاد این‌جا مـیمونم
ولی اکیـا مـیگه نمـیخوام دردسر درست شـه لطفا برو کمال هم مـیره تو ی تاکسی مـیشینـه که تا رفتنشو ببینـه
عامر که تا مـیرسه دست اکیـا رو عصبانی مـیگیره و مـیبره تو ماشین:کمال هم اونجا بود اره؟اکیـا:آره ولی منو رسوند و رفت اون هیچ خطایی نکرده عامر
اگه اون نکرده بعد توکردی هردومون رو بکشم؟که نـه جرمـی بمونـه نـه خطایی
نـه عامری کـه مثه سگ حسادت مـیکنـه و سرعت ماشین رو مـیبره بالا اکیـا:عامر توروخدا یوااااش و عامر ماشین و منحرف مـیکنـه و نگه مـیداره
اکیـا گریـه اش شدت مـیگیره عامر:تموم شد اروم باش
اکیـا :آره بیـا بکش و راحتم کن خسته شدم از این زندگی تو صورت عامر داد مـیزنـه:تو زندگیمو ازم دزدیدی تو پنج سال از زندگیمو ازم گرفتی عامر بغلش مـیکنـه و عذر خواهی مـیکنـه هی
کمال مـیره پیش صالح و دلداریش مـیده،صالح:پلیس ها شک کـه ی حادثه باشـه مـیگن عمدی بوده من مـیدونم این حتما کاره عامره چون مـیخواد ب نزدیکات صدمـه بزنـه
عامر اکیـا رو مـیرسونـه خونـه و خودش مـیره پیش کمال و بهش هشدار مـیده کـه از اکیـا دور بمونـه
و جرات نکنـه بـه اموالش دست درازی کنـه و گرنـه بد مـیبینـه کمال:این تویی کـه منو بـه جنگ دعوت مـیکنی ولی
کمال بـه صالح مـیگه امشب ی چیز دیگه هم بهم ثابت شد اونم اینکه عامر واسه از دست اکیـا مـیترسه
اکیـا فقط بهم گفت این ازدواج اجباریـه ولی نگفت چرا ….

صالح:پسر تو دیونـه شدی اون شوهر داره توام اینجا به منظور خودت خیـالات بباف
صبح حیدر مـیره پیش اکیـا و ازش مـیپرسه دیشب با کی بودی
اکیـاهم مـیگه کمال
حیدر:بهت گفته بودم از اون پسر دور بمون اکیـا
اکیـا:ولی بابا اگه عامر بـه خاطر من بهش آسیبی برسونـه
هیچ وقت نمـیتونم خودمو ببخشم
حیدر:ولی تو کاری از دستت برنمـیاد مواظب خودت باش م
اکیـا موقع شستن دستاش کبودی رو بازوش کـه کار عامره رو مـیبینـه:وحشی
اوزان با عامر راجب دست گلی کـه ب اب داده حرف مـیزنـه
عامر مـیگه خوبه حداقل واسه بدست اوردنش یـه حرکتی کردی
اوزان:به نظرت گیر کـه نمـیفتم؟عامر:آدمای من کارشو درست مـیکنن ولی تو بـه فکر ی دروغ بزرگ واسه دست سوختت باش…
اکیـا اوزان و صدا مـیزنـه و مـیره پیشش:دستت چی شده اوزان؟
اوزان:هیچی بریده
اکیـا ببینمش اوزان این سوختگیـه ب چیـه
اوزان:راستش باز با ماشین عامر رفتم تو راه خراب شد منم موقع درست اینجوری شدم
بانو باز بـه عامر یـادآوری مـیکنـه کـه باید ببینتش
لیلا و کمال باهم مـیرن بیرون کـه حرف بزنن
کمال باز به منظور لیلا توضیح مـیده کـه ازدواج اکیـا زوری بوده
لیلا مـیگه ی بار دیگه بیـا عکس های عروسی اکیـا و عامر رو نگاه کنیم
بعد از نگاه مـیگه:دیدی؟به نظرت این ادم خوشحاله؟
پایـان

قسمت بیستم ۲۸ سریـال اکیـا

عامر به منظور کوبوندن کمال نقشـه مـیکشـه و هدفش بـه زندان انداختن کماله
برای ویدان ی برگه از دادگاه مـیاد
و از طرف لیلاست
و اون برگه چیزی نیست جز دادخواست گرفتن حق لیلا از شرکت حیدر:چیـه نکنـه انتظار داشته ساکت بشینـه؟
خب اونم حقشو مـیخواد،مثه تو
اکیـا داره اوزان رو راهی مـیکنـه نگهبان مـیگه فک کنم عامر خان گفتن نباید از خونـه
بیرون برید اکیـا:نمـیخوام برم فقط مـیخوام اوزان رو راهی کنم
جلوی درون صالح رو مـیبینن
اوزان فورا دستشو قایم مـیکنـه و فرار مـیکنـه تو خونـه
اکیـا:چ خبر صالح صالح:به داداشت بگو از زینب دور بمونـه
منو زینب داریم نامزد مـیکنیم ب اذن خدا خواستگاری هم مـیخوایم بریم کمال از همـه چی باخبره
اکیـا خوشحال مـیشـه و تبریک مـیگه صالح داره مـیره کـه دوباره برمـیگرده
راستی اون شوهرتو از یقع کمال بردار دیگه
مـیدونی کـه اینجوری نمـیشـه دیشب اومده بود تهدید سوختن کشتی هم
به احتمال زیـاد کاره خودشـه اکیـا تمام لحظه هایی کـه اوزان
دستش سوخته بود و
عامر داشت بهش مـیگفت نگران نباش من حلش مـیکنم رو بـه یـاد مـیاره
به صالح مـیگه واقعا متاسفم به منظور اتفاقی کـه افتاده
مـیره تو خونـه و به اوزان مـیگه واقعا متاسفم برات اوزان خجالت مـیکشم از وجودت و اینکه اون دیگه نامزد اون ه از زینب دور باش اوزان
بانو مـیره شرکت
عامر مـیگه چ لزومـی بـه اومدن بود
ی جعبه بهش مـیده و داخل اون عسونوگرافی بانوعه
بانو:حاملم عامر
همونروز کـه مـیبینی
عامر :شوخیـه دیگه نـه

نـه شوخی نیست حاملم!عامر:خوب مـیندازیش عسلم
نمـیشـه عامر دیر شده
عامر:این کلکت کـه گذاشتی دیر بشـه و بهم بگی رو نادیده مـیگیرم
ولی ی لحظه فک کن ی ماشین بهت بزنـه یـا….
جونتو فدای این بچه نکن عزیزم
بالاخره جلسه تشکیل مـیشـه و کمال مـیفته تو دام عامر
امضایی کـه نباید بزنـه و مـیزنـه و..
اکیـا مـیاد شرکت وقتی مـیره دستاشو بشوره کمال یواشکی مـیاد تو دست شویی و مـیگه عامر اذیتت نکرد؟
اکیـا نـه نگران نباش
ی لحظه کمال مـیخواد دستشو بگیره کـه اکیـا دردش مـیگیره کمال یـاده اون موقعی مـیفته کـه عامر دستشو گرفته یود و ب زور مـیکشید
کمال:اذیتت مـیکنـه؟ اکیـا:نـه اینکارو نمـیکنـه همون لحظه بانو مـیاد تو
اکیـا به منظور رد گم کنی مـیگه دستشویی مردونـه از اون طرفه اقا کمال
بانو از اکیـا مـیخواد از عامر جدا شـه
اکیـا:من نمـیتونم ازش جدا شم ولی تو که تا وقت داری ازش دور شو
مـیره پیش عامر و باهاش صحبت مـیکنـه لحظه ای کـه مـیره بیرون مـیخواد برگرده کیفشو برداره کـه مـیشنوه عامر چ نقشـه ای به منظور کمال کشیده
اکیـا زنگ مـیزنـه و به کمال همـه چیزو مـیگه
آسو وقتی بررسی مـیکنـه مـیبینـه کمال یـا شرکتی کـه اصلا وجود نداره قراردادبسته
و این امضا راحت مـیتونـه باعث زندانی شدنش بشـه
عامر طوفان و مـیفرسته که تا بانو رو ببره به منظور سقط جنین و التماس های بانو هم نمـیتونـه مانع بشـه

قسمت بیستم ۲۹ سریـال اکیـا

کمال بـه کمک صالح داره تحقیق مـیکنـه کـه صاحب اون شرکت قلابی رو پیدا کنـه و تا حدی هم موفق مـیشـه
صبح مـیره اسکله جایی کـه همـیشـه با اکیـا قرار مـیذاشت
برمـیگرده بـه روزهایی قشنگش با اکیـا
همون لحظه اکیـا هم مـیاد دقیقا همونجا و همـه خاطراتشونو باهم تکرار مـیکنن
یـاد شبی مـیفته کـه بارون اومد و تو کشتی بودن و بووووق
کمال:چرا مـیخوای ب من کمک کنی؟
اکیـا:نمـیخوام بخاطر من بی ضرری برسه،اگه اون برگه های امضا شده رو برات پیدا کنم مـیتونی خودتو نجات بدی؟کمال:من خودم مـیدونم چیکار کنم
و مـیره
تانر کـه مثله همـیشـه پدرش سرزنشش مـیکنـه بـه عامر مسیج مـیده کـه اگه وقت داشته باشید مـیخوام مزاحمتون یشم
دقیقا زمانی کـه عامر بانو رو از دکتر اوردتش
و حال بانو هم خیلی مساعد نیست
اکیـا داره به منظور شام حاضر مـیشـه کـه خدمتکار مـیگه عامر خان گفتن نمـیان
ویدان خانم و حیدر اقا هم شام مـیل نداشتن،اقا اوزان هم با دوستاشون رفتن بیرون!
اکیـا چشمش بـه کیف عامر کـه دست اون خدمتکاره مـیفته و مـیگه باشـه منم دیگه مـیل ندارم
حیدر بـه ویدان مـیگه حتما شکایتتو بعد بگیری کمال تهدیدم کرده من دوست ندارم بچه ها چیزی از گذشته بدونن
ولی ویدان مـیگه که تا لیلا رو یـه صفر نرسونم دست نمـیکشم
اوزان بـه زینب زنگ مـیزنـه و مـیگه تو اون مرد رو دوست داری؟
من پشت خونتونم!زینب:اوزان خواهش مـیکنم برو
مـه عاشقش نیستم ولی ب عنوان ی انسان دوسش دارم
اوزان هم چون چیزی کـه مـیخواسته شنیده خوشحال مـیره
اکیـا مـیره سر کیف عامر و چند که تا رمزو امتحان مـیکنـه و بالاخره بازش مـیکنـه

مشغول برداشتن برگه های مربوط بـه کماله و همزمان عامر داره وارد خونـه مـیشـه

و خوشبختانـه که تا زمانی کـه عامر بیـاد برگه هارو برمـیداره
به کمال زنگ مـیزنـه ولی جوابشو نمـیده
کمال مـیخواد بخوابه کـه یـهو اکیـا مـیاد
کمال:چرا اومدی؟اکیـا:جواب تلفنم و ندادی
راستشو بگو ی ذره هم دلت واسه من تنگ نشده بود ؟
کمال دستشو نرم مـیکشـه رو گونـه اکیـا:من با دلتنگی واسه تو زندم اکیـا
پنج ساله هر روز مـیخوام فراموشت کنم ولی نمـیتونم ‘و با صدای درون زدنـه اکیـا از خواب مـیپره
سریع درون و باز مـیکنـه:چی شده ؟اکیـا:بیـا اون برگه هایی کـه امضا کرده بودی و پیدا کردم دیگه مـیتونی خودتو خلاص کنی نـه؟
کمال:این فایده نداره،این کار ی راه دیگه داره کـه خودم حلش مـی‌کنم و اکیـا رو راهی مـیکنـه
فردا صبح صالح بـه همراه همون مدیر تقلبی شرکت بیرون منتظره
کمال مـیره پیش قادر و مـیگه انگار نمـیشـه درون حد ی قهوه خوردن هم ب شما اعتماد کرد
یـا خودتون این گندی کـه زدید و قبل از اینکه ب هیت مدیره اعلام کنم جمعش مـیکنید
یـا…
درضمن دیگه هم ما با شما کار نمـیکنم!قادر مـیگه حتما به منظور این تهمت بـه پسرم مدرک هم دارید اقا کمال؟که همون راشد خان(مدیر تقلبی)و مـیارن
قادر عصبانی مـیره پیش عامر:بخاطر حرصت تمام ابروی من رفت
از این روز بـه بعدم حتی اجازه حرف زدن زو هم ازت مـیگیرم

قسمت بیستم ۳۰ سریـال اکیـا


کمال جلوی شرکت کوزجواغلوها منتظره که تا عامر بیـاد و به محض اینکه عامر مـیاد کمال با عصبانیت مـیره پیش قادر و بش مـیگه کـه عامر به منظور من توطئه چیده و من درون تمام این مدت کاراشو تحمل کردم ولی اینکارشو دیگه نميتونم تحمل کنم همـه چیز رو به منظور قادر توضیح مـیده و قادر مـیگه مدرکی هم دارید؟/کمال هم زنگ مـیزنـه بـه صالح و مـیگه بیـارش/صالح هم با راشد یـا همون سرهات مياد پیش قادر و سرهات همـه چیز رو بـه قادر مـیگه…قادر با عصبانیت مـیره سراغ عامر و بش مـیگه تو منو سرافکنده کردی و از این بـه بعد مقامتو ازت مـیگیرم و دیگه حق هیچ کاری رو نداری،قادر از اتاق مـیره بیرون و در باز مـیمونـه و کمال از کنار درون رد مـیشـه و یـه نگاه بـه عامر ميندازه و مـیگه اگه اینطوری پیش بره بـه جای نابود من،خودتو نابود مـیکنی
اکیـا پیش لیلاست و نگرانـه کـه کمال بهش پیـام مـیده و مـیگه بیـا پارک، اکیـا هم خوشحال مـیشـه و از لیلا خداحافظی مـیکنـه…از طرفی ویدا داره مـیاد خونـه ی لیلا کـه اکیـا رو مـیبینـه کـه سوار ماشینش مـیشـه و مـیره…ویدا مـیره پیش لیلا و مـیگه از شکایتم صرف نظر مـیکنم ولی تو هم حتما از حقت درون سهام صرف نظر کنی و به اکیـا چیزی نگی/لیلا:تو نمـیتونی منو با خونـه ی خودم بهم منصرف کنی
عامر با عصبانیت از شرکت مـیره بیرون کـه باز دوباره اون مرد ناشناس بش زنگ مـیزنـه و مـیگه:چیشده آقا عامر؟حالت خوبه!؟/عامر هم داد ميزنـه و مـیگه:بسه…بسه…/عامر گوشی رو قطع مـیکنـه و به تانر پیـام ميده باش قرار مـیزاره
کمال مـیره سر قرارش با اکیـا و مـیگه خطر رفع شداکیـا:اما تو بازم مراقب باش/کمال:تو چرا نگران من شدی/اکیـا:بخاطر این نگرانی من الان اوضاع خوبه/کمال:درسته ولی ما هم بیکار نموندیم/اکیـا:خب اگه بخاطر من نبود کـه بیکار مـیموندید /کمال:تو دنبال چی هستی؟/اکیـا:یـه تشکر ساده/کمال هم از اکیـا تشکر مـیکنـه و اکیـا هم خوشحال مـیشـه
عامر با تانر صحبت مـیکنـه و ميگه مشکلت چیـه؟/تانر ميگه خیلی راجع بـه حرفاتون فکر کردم منم مـیخوام یـه مغازه برا خودم ب/عامر سریع یـه چک برا تانر مـینویسه و بش ميگه تو الان با طوفان برو پیش مشاور املاک که تا یـه مغازه برات بگیرن،بعدا هم بدهیت رو پرداخت مـیکنی البته من بـه پول نیـاز ندارم برا من صداقت مـهمـه…طوفان بـه تانر مـیگه بیـاید بریم،تانر مـیگه الان حتما برم سراغ م مـیشـه بعدا بریم،عامر هم که تا اسم زینب رو مـیشنوه بـه طوفان اشاره مـیده کـه حتما الان ببرش/طوفان هم تانر رو با خودش مـیبره

عامر مـیره سراغ زینب و بش مـیگه داداشت کار داشت من مـیرسونمت…زینب هم تعجب مـیکنـه اما با عامر مـیره و بین راه عامر سعی داره با زینب صمـیمـی شـه اما زینب یکم مـیترسه
شب:بانو بخاطر بچه خیلی ناراحته و تو خونشـه کـه یکدفعه یکی درون خونـه رو مـیزنـه،بانو نگاه مـیکنـه مـیبینـهی نیست ولی یـه پاکت جلوی درون گذاشتن،بانو پاکت رو برمـیداره و بازش مـیکنـه کـه یـه عاز خونـه ای درون اون عامر به منظور اوزان نقشـه کشیده بود درون پاکته و پشتش نوشته:فقط قاتل بچه ی تو نیست بانو با خودش مـیگه یعنی بچه ی اکیـا رو سقط کرده!!!
کمال بـه اکیـا پیشنـهاد مـیده کـه سوار تله کابین بشن،اکیـا هم قبول مـیکنـه،وسطای راه بانو اون عکس رو به منظور گوشی اکیـا ارسال مـیکنـه و ميگه توی این خونـه چه اتفاقی برات افتاده؟/اکیـا شوکه مـیده و از طرفی کمال بـه مسئول تله کابین اشاره مـیده که تا تله کابین رو نگه داره اونم اینکارو مـیکنـه و کمال بـه اکیـا مـیگه حالا حقیقت رو بم بگو چرا با عامر ازدواج کردی؟/اکیـا اولش سکوت مـیکنـه اما با اصرار کمال مـیگه بخاطر داداشم با عامر ازدواج کردم/کمال شوکه مـیشـه و ميگه داداشت چه ربطی بـه این موضوع داره؟/اکیـا:خواهش مـیکنم دیگه سوال نپرس من نمـیتونم برات توضیح بدم منو مجبور نکن بت دروغ بگم/کمال هم مـیگه باشـه و تله کابین رو راه مـیندازه
زینب داره از خيابون رد مـیشـه کـه یـه نفر یـه هدیـه بش مـیده و زینب تعجب مـیکنـه و هدیـه رو باز مـیکنـه و مـیبینـه عامر براش یـه لباس قرمز فرستاده و نوشته: مـیتونم فردا ببینم کـه چقدر بهت مـیاد/زینب هم خوشش مـیاد
اکیـا و کمال از تله کابین پیدا مـیشن و کمال مـیگه کی امادگیشو پیدا مـیکنی کـه بم حقیقت رو بگی/اکیـا:هيچوقت نمـیتونم بت بگم اکیـا مـیره و کمال بـه لیلا زنگ ميزنـه و مـیگه حق با تو بود اکیـا مجبور بـه ازدواج شده…اکیـا هم بـه بانو پیـام مـیده و مـیگه آدرس خونتو بده مـیام اونجا

قسمت بیستم ۳۱ سریـال اکیـا

اکیـا مـیره پیش بانو بهش مـیگه چرا بهم نگفتی حامله ای؟بانو:چی مـی‌گفتم؟به زنی کـه ازش حامله بودم؟راجب اون عکس از اکیـا مـیپرسه!اکیـا مـیگه من هیچ وقت حامله نبودم بانو:پس اون شخصی کـه اینو فرستاده مـیخواد بگه ی قتل اینجا صورت گرفته(عکس همونجاییـه کـه اوزان اون و کشت)
بانو:من مـیدونم اوزان ی نفرو کشته وقتی اوزان و عامر حرف زدن شنیدم،نکنـه منظورش اینکه عامر باعث اون قتل شده؟اکیـا هم کـه مـیبینـه بانو از همـه چیز خبر داره مـیترسه و مـیره
کمال و مـیره خونـه لیلا
دم درون حیدر و مـیبینـه کـه از لیلا خواهش مـیکنـه بـه اکیـا چیزی نگه
لیلا هم سربسته بهش مـیگه هرکاری بخوام رو مـیکنم
صالح هم مـیاد خونـه لیلا و هر سه راجب اینکه چی مـیتونسته باعث ازدواج
اکیـا بشـه صحبت مـیکنن
ولی بـه نتیجه ای نمـیرسن
عامر تمام صحنـه رو مرور مـیکنـه پیش خودش که تا بفهمـه کی راشد رو لو داده بـه کمال
آخرم ب طوفان شک مـیکنـه و مـیبرتش ی جای خلوت:چرا اینکارو کردی؟
اگه من اون دستت و اون زبونت رو م جرمـه؟
نـه چون باهام صادق نبودی
طوفان داد مـیزنـه:کاره من نیست من هرگز بهتون خیـانت نمـیکنم
تمام خانوادتون مـیتونن دشمنتون باشن ولی من نـه…
اکیـا توراهه برگشته کـه ی نفر ی عکسرو
مـیندازه تو ماشین
عکسی کـه از عامر و اون زن ست کـه باهاش معامله کرد
و همـین باعث مـیشد شک اکیـا هر لحظه بیشتر بشـه اوزان مـیخواد بره بیرون کـه اکیـا مـیگه من مـیرسونمت
تو ماشین ازش مـیپرسه:اوزان جز تو و اون
دیگه کی تو اون خونـه بود؟؟

اوزان:دقیق یـادم نیست ولی یکی دیگه بـه اسم کارن هم بود کـه عامر گفت فرستادمش رفت!
اکیـا:ینی چیزیو ندیده بود؟ اوزان:در واقع خوده عامر هم چیزی ندید
راستی تو چرا الان اینارو از من مـیپرسی بـه خاطر کماله نـه|؟
گفتی بخاطر اوزان از دستش دادم حالا دوباره برگردم سمتش و هرچی اکیـا انکار مـیکنـه اوزان حرف خودشو مـیزنـه و ناراحت پیدا مـیشـه
حیدر و ویدان کـه ترسیده منتظرن ببین لیلا چیزی بـه اکیـا گفته یـانـه
وقتی اکیـا مـیگه ی نفر دیگه هم ماجرا رو مـیدونـه یکم خیـالشون راحت مـیشـه
ویدان:مـیدونیم،خیلی وقته عامر رو تهدید هم مـیکنـه
اکیـا ناراحت از اینکه مـیدونستن و هیچی بهش نگفتن مـیره تو اتاقش
ولی حیدر مـیره پیشش:مگه قرار نبود هرچی مـیشـه رو دیکه باهم حل کنیم؟
و فیلم برمـیگرده بـه زمانی کـه اکیـا مـیخواست برگه های مربوط بـه کمال و برداره
ولی حیدر دیدیش و بهش کمک کرد
اکیـا تمام ماجرای اون عهارو به منظور حیدر تعریف مـیکنـه
حیدر چشمش بـه ی ساعت جلب مـیشـه کـه زیر عکس زده و اون دقیقا ساعت نیمـه شبه همون وقتی کـه اوزان اون و کشت
با اینکه عامر گفته یوداون ساعت هیچ بـه جز خودش و اوزان اونجا نبوده…
کمال کـه هرچی فکر کرد ب جایی نرسید مـیره که تا با اوزان حرف بزنـه ولی عامر سریع جلوشو مـیگیره😏
و اوزان و مـیبره بـه ی کافه:اوزان هدف کمال فقط انتقام گرفتنـه اون مـیخواد خانوادمون رو از هم بپاشـه اگه بفهمـه تو قاتلی مطمئن باش ساکت نمـیشینـه
مواظب یـاش چیزی بهش نگی
و مـیره خونـه
همـه سر صبحونن کـه عامر هم مـیره پیششون و مدام بـه حیدر و ساعت دستش نگاه مـیکنـه
و بعد هم ب طوفان زنک مـیزنـه کـه حیدر و تعقیب کن
حواست باشـه که تا زمانی کـه اون آدم و پیدا نکردم تو مجرمـی…
پایـان

قسمت ۳۲ سریـال اکیـا

کمال با حسین و فهیمـه راجب صالح و زینب حرف مـیزنـه،
حسین هم مـیگه صالح پسره خوبیـه مشکلی نیست بگو شب بیـاد
ولی زینب اصلا از این موضوع خوشحال نیست!
کمال زینب رو مـیرسونـه دانشگاه و توراه ازش راجب اوزان مـیپرسه
زینب مـیگه چیزی زیـادی ازش نمـیدونم ولی خیلی ادم عجیبی بود حتی گواهی نامـه هم نداشت انگار براش ضرر داشت
اون روز هم تو کلانتری یـهو داد زد منی و نکشتم…حالا مـیشـه برم دیرم مـیشـه!کمال هم مـیگه باشـه برو
به محض رفتن کمال عامر مـیاد و زینب رو باخودش مـیبره بیرون و مدام هم ازش تعریف مـیکنـهبعدم
هلیکوپتر مـیبرتش یـه کنسرت و به طور کلی ی قهرمان کامل اون روز ازش خودش
برای زینب مـیسازه که تا به هدفش نزدیک شـه
حیدر تمام حساب های عامر و چک مـیکنـه و مـیبینـه پنج سال پیش همون وقتی کـه اوزان اون و کشت
عامر ی مبلغ زیـادی بـه حساب خودش
از شرکت واریز کرده
وبه اکیـا مـیگه احتمالا اون پاکت همون پول بوده کـه عامر ب اون زن داده اکیـا از حیدر تشکر مـیکنـه کـه بهش کمک مـیکنـه
حیدر:در واقع اگه زودتر بـه این موضوع مـیرسیدم لازم نبود اینقدر شماها عذاب بکشیدبالاخره حتما بفهمم اون شب چی شده
طوفان کـه از ماجرای استعلام حساب گرفتن حیدر خبر دار مـیشـه بـه عامر هم اطلاع مـیده ولی عامر مـیگه بذارم ببینم بـه ج دردش مـیخوره😉
عامر بـه طوفان مـیگه قرار داد خرید اون مغازه رو به منظور تانر کنسل کن
بذار نشونت بدم چطوری با ی تیر دوتا هدف و مـیزنن!و بـه همـین ترتیب صاحب مغازه بـه تانر مـیگه قصد فروش نداره
و تانر سرخورده دم اون مغازه وایمـیسته

عامر بـه تانر زنگ مـیزنـه و قول مـیده همـه چیو درست کنـه
و بالاخره مـیخواد کـه زینب رو بعد از اینکه ی روز خاطره انگیز براش ساخته
ببره خونـه!
کمال بـه کمک صالح ی هکر پیدا مـیکنـه که تا ببینـه اوزان اون شب تو بیمارستان یـا
پاسگاه بوده یـانـه ولی بر خلاف انتظارش متوجه مـیشـه که
ماشین اکیـا دقیقا یک ساعت بعد از زمانی که
از کمال جدا شده تو ی منطقه جریمـه شده
تو همـین ساعت ها ب صالح خبر مـیدن کـه مدارک به منظور سوختن کشیتش آمادس و بالاخره
کمال و صالح متوجه مـیشن کـه کاره اوزان بوده ولی کمال بـه صالح اشاره مـیکنـه
که دست نگه دار
اوزان مـیره پیش اکیـا و بهش مـیگه کمال اومده که تا زندگی مارو خراب کنـه
اکیـا هم عصبانی مـیشـه و حادثه سوختن کشتی صالح رو بـه روش مـیاره
آخرم بحث ب زینب کشیده مـیشـه و اوزان
مـیگه %

قسمت ۳۳ سریـال اکیـا

صالح طبق گفته حسین مـیاد به منظور دست بوسی و…
اما زینب بـه هیچ عنوان خوشحال نیست،عامر ی اتاق تو ی هتل سفارش مـیده و به زینب مـیگه کـه فردا براش سوپرایز داره
زینب هم هر بار مشتاق تر از قبل مـیشـه
و عامر بـه هدفش نزدیک تر!
حیدر مدارکی کـه از عامر پیدا کرده بود و به اکیـا نشون مـیده
و اینم اضافه مـیکنـه کـه عامر بـه زودی برمـیگرده سرکارش چون
قادر فقط خواسته اونو ی تنبیـه کوچیک ه
و این بـه معنی اینکه کـه کمال هنوز درون امان نیست!
اکیـا با شنیدن این حرف باز دلشوره مـیگیره و مـیگه حتما حتما به کمال خبر بده
و اصرار های حیدر هم نمـیتونـه جلوشو بگیره
اول بهش زنک مـیزنـه ولی طبق معمول کمال جواب نمـیده
و اینطوری مـیشـه کـه اکیـا مـیره خونش
کمال با دیدنش غافلگیر مـیشـه:تو چی مـیخوای اکیـا؟
صبح مـیگی از هم دور باشیم شب مـیای اینجا؟
من خسته شدم اینقدر ولم کردی اکیـا
اکیـا:اومدم بخاطر عامر بهت هشدار بدم اون بـه زودی برمـیگرده شرکت و…
حرفش با درون زدن ی نفر نیمـه تموم مـیمونـه
کمال:آخرین نفری کـه اینطوری درون زد
عامر بود…
اکیـا:حالا چیکار کنیم؟
کمال:باید قبل از اینکه مـیومدی بهش فکر مـیکردی

کمال:کیـه؟آسو:منم!
مـیره مـیره تو اتاق قایم شـه ولی قبلش غیرتی مـیشـه و به کمال مـیگه زیپتو ببند
آسو با ی شیشـه مـیاد. به منظور شب نشینی و بالاخره وقتی پیدا مـیشـه که تا اکیـا فرار کنـه
وقتی مـیره خونـه با یـاسمـین حرف مـیزنـه و مـیگه ب آسو خانم زنگ بزن بگو بریم باهم چایی بخوریم  یـاسمـین تعجب مـیکنـه:تو کـه از اون خوشت نمـیمومد
بالاخره اکیـا اعتراف مـیکنـه چون آسو خونـه کماله!
ولی یـاسمـین مـیگه امروز جلوشونو گرفتی بعدا چی؟
صبح حیدر بـه اکیـا مـیگه بالاخره مـیریم بـه همون خونـه آمادگیشو داری؟
اکیـا:بخاطر خانوادمون هرکاری بتونم مـیکنم
عامر دکمـه کت حیدر و تو کشو پیدا مـیکنـه و مـیفهمـه
کاره لو کمال مربوط بـه حیدره بـه طوفان زنگ مـیزنـه و مـیگه
کارای تصادف و جور کن بالاخره حیدر گور خودشو کند
حواست باشـه جوری صحنـه سازی کنی کـه مشخص شـه کاره تانره اینطوری دیگه
تانر تو مشتمونـه
اکیـا مـیخواد بره بیرون کـه آسو رو مـیبینـه از خونـه کمال داره مـیاد بیرون
اینقدر بهشون زل مـیزنـه کـه جلوشو نمـیبینـه و مـیخوره ب سطل اشغال…
کمال نگران مـیاد پیشش کـه ببینـه چی شده ولی اکیـا خیلی بد برخورد مـیکنـه باهاش
بعد آسو مـیاد اول حالش و مـیپرسه و بعدم مـیگه راستی ممنونم درسته اون شب سوپرایز و بهم زدی و موضوع خونـه رو بهم گفتی ولی سوپرایز اصلی و من
دیشب انجام دادم!دیشب به منظور اولین بار پیش کمال بودم و اون شب بهترین شب زندگیم بود!اکیـا مات نگاهش مـیکنـه
ولی واقعیت اینـه کـه هیچی بین آسو و کمال نبوده و اون شب اسو از شدت مستی خوابش بوده
پایـان

قسمت ۳۴ سریـال اکیـا

عامر زینب رو برمـیگردونـه و اونو که تا نزدیکی خونشون مـیرسونـه و وقتی کـه مـیخواد از زینب خداحافظی کنـه دست زینب رو مـیبوسه،زینب هم بدجور شیفته ی رفتار عامر شده
کمال و صالح یـه دسته گل مـیگرن و مـیرن خونـه،صالح دست حسین رو مـیبوسه و خوشحاله،زینب هم مـیرسه خونـه اما از دیدن صالح اصلا خوشحال نمـیشـه
اکیـا با باباش صحبت مـیکنـه و حیدر مـیگه بهتره فردا بریم بـه اون مزرعه/اکیـا هم مـیگه این اولین باره کـه بعد از اون حادثه مـیریم اونجا
عامر مـیره بـه هتل و یـه سوییت رزرو مـیکنـه و مـیگه رو تختخواب گل بزارید و تزیینش کنید
خانواده ی سویدره دارن شام مـیخورن و همـه خوشحالن بـه جز زینب،عامر اس ميده بـه زینب و مـیگه فردا یـه سوپرایز برات دارم آماده باش..زینب هم خیلی ذوق زدست کـه بازم با عامر وقت بگذرونـه
آخر شب:کمال برمـیگرده خونـه و اکیـا مـیره درون مـیزنـه، کمال هم چون تازه از اومده بیرون پیرهنشو هنوز نپوشیده و همونطوری مـیره درون رو به منظور اکیـا باز مـیکنـه و ميگه چرا اومدی اینجا/اکیـا:چون جواب تماسمو ندادی/کمال:مگه نگفتی از هم فاصله بگیریم،اینکارا یعنی چی؟نمـیشـه هی بیـای و یـه چیزی بگی و بری/اکیـا:نمـیخوای يه چیزی بپوشی؟/کمال هم مـیره لباس مـیپوشـه/اکیـا:بابام گفت کـه قراره بزودی عامر برگرده شرکت و باز دوباره با تو کار کنـه/کمال:دیگه کار با من بـه این سادگی نیست…اکیـا و کمال مشغول صحبت هستند کـه یـه نفر درون مـیزنـه،کمال ميگه کیـه؟/آسو درون مـیگه منم/اکیـا هم مـیره تو اتاق خواب قایم مـیشـه…کمال درون رو باز مـیکنـه و آسو مياد داخل/آسو یکم با کمال صحبت مـیکنـه و بعدش مـیره دسشویی کـه اکیـا از این فرصت استفاده مـیکنـه و از خونـه ی کمال مـیره بيرون
اکیـا مـیره خونـه و چون حسودیش شده بـه یـاسمـین زنگ مـیزنـه و مـیگه یـه قرار با آسو بزار چون الان تو خونـه ی کماله اما یـاسمـین مـیگه عزیزم تو تصميمت رو پنج سال پیش گرفتی،اینکارا دیگه فایده ای نداره
آسو و کمال با هم مـیخورن البته کمال زیـاد نمـیخوره اما آسو مست مـیشـه و به کمال مـیگه من لباتو دوسدارم..کمال هم شوکه مـیشـه و مـیگه تو حالت خوب نیست و زیـادی مست شدی بعد هم آسو رو مـیبره تو اتاق خواب و مـیگه اینجا بخواب خودش هم رو مبل مـیخوابه
صبح:حیدر مـیره پیش اکیـا و قرار مـیشـه بعد از کاراشون امروز برن مزرعه..عامر دکمـه ی حیدر رو بهش مـیده و مـیگه این مال شماست؟آخه خدمتکارا فکر مال منـه/حیدر:آره ممنون فکرکردم گمش کردم

عامر بعد از دکمـه بـه حیدر بـه طوفان زنگ مـیزنـه و مـیگه حیدر فرمان مرگش رو امضا کرد فورا اقدام کنید..حرفه ای انجامش بدید،سرنخی بـه جا نزارید/طوفان:خیـالتون راحت باشـه با راننده صحبت کردم، کارشو مـیکنـه و فرار مـیکنن،اینطوری تانر هم شریک جرم مـیشـه بعد هم مـیاد زیر سلطه ی ما
کمال از خواب بیدار مـیشـه وصبحانـه رو حاضر مـیکنـه آسو هم بابت دیشب ازش عذرخواهی مـیکنـه و بهش مـیگه یـادش نیست کـه دیشب چی گفته/کمال هم بهش مـیگه مـهم نیست و با همدیگه از خونـه بیرون مـیان/اکیـا داره با ماشین رد مـیشـه کـه اونارو مـیبینـه و حواسش پرت مـیشـه و ماشین رو ميزنـه بـه سطل زباله…کمال مـیاد پیش اکیـا و مـیگه حالت خوبه؟/اکیـا: بـه تو چیـه/کمال:انگار امروز بد از خواب بیدار شدی/اکیـا:ولی انگار بـه شما دوتا خوش گذشته/کمال:دیشب آسو چون نتونست بره خونش اینجا موند/اکیـا:به من چه!!/آسو مـیاد و مـیگه اکیـا خوبی؟ما رو ترسوندی/کمال برمـیگرده پیش ماشینش/آسو هم از فرصت استفاده مـیکنـه و مـیگه اکیـا ازت ممنونم/اکیـا:بخاطر چی/آسو: اونروز کـه بم گفتی کمال این خونـه رو خریده و سوپرایز رو خراب کردی ناراحت شدم اما بعدش دیشب اومدم اینجا و برای اولین بار شب رو با کمال گذروندم واقعا شب عالی بود/کمال با ماشین مـیاد و آسو رو صدا مـیزنـه/آسو هم بـه اکیـا مـیگه یـه روز قرار بزاریم که تا برات تعریف کنم و مـیره/اکیـا هم با عصبانیت سوار ماشینش مـیشـه و ميره..پایـان

قسمت ۳۵ سریـال اکیـا

عامر مـیره بیمارستانـه و به تانر مـیگه:اگه تو حرفی بزنی بقیـه فکر مـیکنن کار من بوده/تانر هم بـه پلیس مـیگه من تصادف رو ندیدم و فقط وقتی داشتم از خيابون رد مـیشدم صدای ترمز شنیدم و برگشتم بش کمک کردم
اکیـا به منظور اینکه کمال پیداش کنـه درون مسیر چندتا نشونـه مـیزاره و کمال هم نشونـه ها رو مـیبینـه و پیداش مـیکنـه و مـیگه نیـاز نبود نشونـه ها رو بزاری چون تو هرجا بری من بازم پیدات مـیکنم، همـین موقع عامر بـه اکیـا زنگ مـیزنـه و خبر مـیده کـه باباش تصادف کرده
کمال اکیـا رو مـیرسونـه نزدیک بیمارستان،اکیـا مـیره داخل بیمارستان…کمال هم اتفاقی تانر و طوفان رو کنار هم مـیبینـه و مـیاد پیششون و مـیگه شما اینجا چکار مـیکنین طوفان توضیح مـیده کـه تانر آقا حیدر رو رسونده بیمارستان…طوفان مـیره و کمال از تانر مـیپرسه کـه جریـان چیـه؟/تانر مـیگه داشتم مـیرفتم به منظور امضای قرارداد کـه یـه ماشین بهش زد منم آمبولانس خبر کردم آوردمش بیمارستان…اما کمال یکم شک داره کـه قضیـه اینطور باشـه
عمل حیدر تموم مـیشـه و حالش خوبه
شب:همـه رفتن ملاقات حیدر اما حیدر وقتی بهوش مـیاد اولین حرفی کـه مـیزنـه مـیگه تصادف نبوده،عمدا منو زد/همـه تعجب مـیکنن،دکتر مـیگه بیمار حتما استراحت کنـه لطفا برید بیرون/همـه از اتاق مـیرن بیرون
کمال بـه لیلا خبر مـیده کـه حیدر تصادف کرده/لیلا مـیگه حیدر برام مـهم نیست اما نگران اکیـا هستم
همـه تو سالن بیمارستان هستند کـه اوزان مـیگه یعنی چی عمدا بوده؟/اکیـا:شاید یـه نفر مـیخواسته بابامو بکشـه/عامر:این ممکن نیست/اکیـا و قادر هم بـه عامر مشکوک شدن
کمال مـیره بـه همون ویلا کـه ماشینشو بیـاره چون با ماشین اکیـا برگشته بوده اما متوجه مـیشـه کـه لامپ ویلا روشنـه و مـیره داخل کـه یـه نفر با چوب مـیزنـه تو سرش فرار مـیکنـه کمال هم مـیره دنبالش اما اون مرد سوار ماشینش مـیشـه مـیره…کمال شماره پلاک ماشینشو برمـیداره بـه صالح زنگ مـیزنـه و مـیگه بـه ایگیت زنگ بزن..یـه شماره پلاک بت مـیدم حتما بفهمـیم ماشین مال کیـه/صالح هم شماره پلاک رو یـادداشت مـیکنـه
لیلا بـه اکیـا زنگ مـیزنـه و حالش رو مـیپرسه کـه ویدا متوجه مـیشـه داره کـه با لیلا حرف مـیزنـه و اکیـا رو سرزنش مـیکنـه کـه بازم با لیلا و کمال درون ارتباطه
اکیـا با مادرش حرف مـیزنـه و مـیگه:زندگی خیلی کوتاهه نمـیترسی به منظور کنار ما بودن دیر بشـه(یعنی اینکه چرا انقدر بـه ما بی توجهی)/ویدا:من همـیشـه بـه فکر آینده تون بودم،مـیدونی چرا با کمال مخالف بودم!!چون تو آینده ی درخشانی داشتی و نمـیخواستم نابودش کنی،چون هیچوقت نميشـه بـه عشق اعتماد کرد مخصوصا عشق یـه مرد

صالح اومده خونـه ی کمال و ایگیت بشون زنگ مـیزنـه و مـیگه اسم صاحب ماشین تونچ کارانی هست
اکیـا مـیخواد بره خونـه و قراره ویدا پیش حیدر بمونـه..اکیـا داره از اتاق مـیره بیرون کـه حیدر مـیگه لیلا…اکیـا برميگرده و مـیگه انگار یـه چیزی مـیخواد/ویدا مـیگه باشـه تو برو/اکیـا مـیره و ویدا بـه حیدر نگاه مـیکنـه و مـیگه که تا من نفس مـیکشم هرگز نمـیزارم شما بهم برسید
کمال منتظر اکیـاست که تا بیـاد خونـه و وقتی اکیـا مـیاد بهش زنگ مـیزنـه و مـیگه حتما ببینمت،اکیـا هم مـیره پیش کمال/کمال مـیگه یـه نفر تو ویلا بهم حمله کرد و فیلمای دوربینا رو دزدید اسم اونی کـه این کاروکرده تونچ کارانی هست اونو مـیشناسی/اکیـا:نـه نمـیشناسم تو هم بیخیـال این ماجرا شو نمـیخوامـی آسیب ببینـه چون بابام وقتی بهوش اومده گفته عمدا بهش زدن و یـه نفر عامر رو تهدید مـیکنـه شاید کار اون بوده
صبح روز بعد:
کمال خانوادشو به منظور صبحانـه دعوت کرده خونش
حیدر هم از بیمارستان مرخص شده و برگشته خونـه
پايان

قسمت ۳۶ سریـال اکیـا

خانواده کمال خونش هستند و بعد از خوردن صبحانـه زینب مـیگه مـیخوام اطراف رو بگردم اما تانر هم همراهیش مـیکنـه و باهم ميرن،زینب اصرار مـیکنـه کـه برن سمت عمارت کوزجواغلوها،تانر هم قبول مـیکنـه و باهم مـیرن کـه با عامر و اوزان روبه رو ميشن/عامر بـه تانر مـیگه مـیخواستم امروز باهات حرف ب/تانر مـیگه ما هم داشتیم مـیرفتیم هر وقت خواستین خبر بدید مـیام /اوزان هم بـه زینب مـیگه خوبی؟ کـه تانر با عصبانیت مـیگه خوبه، اوزان هم دیگه چیزی نمـیگه
اکیـا با باباش صحبت مـیکنـه و مـیگه منظورت چی بود کـه یـه نفر عمدا بهت زده؟/حیدر:نميدونم اما حس مـیکنم کار عامر بوده
آسو به منظور عیـادت حیدر مـیاد و به اکیـا مـیگه کـه مـیخواد با خانواده کمال قهوه بخوره اکیـا خیلی ناراحت مـیشـه آسو مـیگه نکنـه به منظور این ناراحت شدی کـه جریـان اون شب رو برات نگفتم/اکیـا صداشو بالا مـیبره و مـیگه بسه ديگه اما بعد مـیگه بهتره خانواده ی کمال رو منتظر نزاری(در این موقع عامر مـیاد و حرفاشونو مـیشنوه/آسو مـیگه اگه متاهل نبودی فکر مـیکردم داری حسادت مـیکنی کـه عامر مـیاد داخل اتاق..اسو هم مـیره
عامر مـیره دنبال آسو و تو حیـاط باهاش صحبت مـیکنـه و مـیگه من و شما یـه نقطه ی مشترک تو زندگيمون داریم بهتره یـه روز باهم صحبت کنیم/آسو هم کـه متوجه ی منظور عامر مـیشـه قبول مـیکنـه اکیـا خیلی ناراحته زنگ مـیزنـه با ياسمين دردودل مـیکنـه بعدم مـیره از دور خونـه کمال رو نگاه مـیکنـه کـه کمال اونو مـیبینـه،مادر کمال هم متوجه مـیشـه و برای اینکه حرص اکیـا رو دربیـاره همش قوربون صدقه ی آسو مـیره
عامر و پدرش باهم صحبت مـیکنن قادر شک کرده کـه تصادف کار عامر باشـه و ازش مـیپرسه/عامر مـیگه نـه من ارتباطی با این موضوع ندارم/قادر مـیگه بعد مـیتونی برگردی سرکار/عامر:نـه برنمـیگردم من فقط وقتی خودم بخوام برمـیگردم بعد هم مـیره
قادر از افسانـه(خدمتکارخونـه) مـیخواد کـه کلید های صندوق امانتی کـه عامر تو بانک داره رو براش پیدا کنـه
کمال خانوادشو مـیرسونـه خونـه،صالح بـه کمال زنگ مـیزنـه مـیگه آدرس تونچ کارانی رو پیدا کردم ولیی اونجا زندگی نمـیکنـه
اکیـا بـه عامر زنگ مـیزنـه مـیگه تو باعث تصادف بابام بودی/عامر انکار مـیکنـه/اکیـا عامر رو تهدید مـیکنـه و مـیگه اگه تو اینکارو کرده باشی از این خونـه مـیرم
کمال و صالح مـیفهمن کـه طرف با اسم “عیـاز متینر” ماشین کرایـه کرده بوده و تونچ کارانی فقط صاحب ماشین بوده

اوزان بازم مـیاد روبروی خونـه ی زینب کـه صالح اونو مـیبینـه و مـیخواد کتکش بزنـه اما اوزان مـیگه زینب بم گفت کـه عاشق تو نیست دوست داره ولی مثل یـه داداش یـا یـه دوست/صالح ناراحت مـیشـه و مـیگه تو رو چطوری دوسداره/اوزان:اگه مـیدونستم اینجا نمـی پلکیدم
عامر با تانر حرف مـیزنـه مـیگه کـه چقدر صداقت براش مـهمـه بعدم مـیبرتش براش کت وشلوار مـیخره اولین ماموریتش اینـه کـه بره خونـه بانو ببینـه چیزی نیـاز داره یـا نـه
صالح بـه کمال زنگ مـیزنـه و مـیگه “عیـاز متینر” یـه اسم جعلیـه/کمال:حالا کـه با این اسم تونسته ماشین کرایـه کنـه شاید خونـه هم کرایـه کرده باشـه..
ویدا مـیره پیش لیلا ازش خواهش مـیکنـه کـه چیزی بـه نیـهان نگه اما لیلا قبول نمـیکنـه
پایـان

قسمت ۳۷ سریـال اکیـا

تانر یکم پیش بانو مـیمونـه و ارومش مـیکنـه
حقی بی خبر مـیاد خونـه آسو و سوپرایزش مـیکنـه!آسو تعریف مـیکنـه کـه با خانواده کمال آشنا شده
و چقدر ازشون خوشش اومده و گرم و صمـیمـی باهاش برخورد ؛مثه خودشون حقی کـه از شوق و ذوق آسو متوجه مـیشـه کـه عاشق کمال شده
ازش مـیپرسه دوست داری واقعا شون باشی؟
آسو اول خجالت مـیکشـه:خیلی دوست دارم عمو جان راستش از حس کمال خبر ندارم همـیشـه فک مـیکنم بخاطر شماست کـه ب چشم دیگه ای بهم نگاه نمـیکنـه شما راضی هستی؟
حقی:من همـه چیزمو چشم بسته مـیدم دست کمال اگه م رو هم بهش بدم دیگه چ غمـی تو دنیـا دارم
و همـین باعث مـیشـه با کمال و لیلا تو کافی شاپ قرار بذارن
حقی:همـیشـه مـیدونستم پای یکی درون مـیونـه کمال،تو زولدانگ همش خودتو حبس سرگرمـی مـیکردی که تا ب یـه چیزی فکر نکنی
کمال:آره یکی بود ولی نمـیدونستم چیزی بگم چون عشق من بی پایـانـه
حقی هم با توهم اینکه منظور کمال آسوعه و خجالت مـیکشـه کـه بگه خوشحال مـیشـه
وقتی لیلا مـیاد سر بسته صحبت مـیکنن کـه لیلا مـیگه من ی سر دستشویی برم و به کمال اشاره مـیکنـه که تا بیـاد حرف بزنن لیلا:پسر تو حواست هست امروز داره چی مـیشـه؟رسما دارن تو و آسو رو نامزد مـیکنن من و اقا حقی هم انگار شاهد های عقدتونیم حالا ببین کی گفتم!کمال:لیلا نگفتی ویدان دیروز چیکارت داشت
لیلا:آآآ دیدی جواب سخته توپ و انداختی تو زمـین من باز اومده بود بگه ب اکیـا چیزی نگم ولی من دیگه مـیخوام کـه بگم!
ویدان کـه بعد از صحبت با ویدان ترسیده دیگه تصمـیم گرفته خودش ب اکیـا همـه چیزو بگه ولی حیدر مانعش مـیشـه!

به اکیـا زنگ مـیزنن و خبر مـیدن اون آدمـی کـه با پدرت تصادف کرده اعتراف کرده کـه مست بوده اون موقع ترسیده و بعد هم فرار کرده
اما اکیـا باور نمـیکنـه و مـیگه حتما کاره عامر و این هم بخجاطر لاو پوشونی
کمال به منظور اکیـا نامـه مـیفرسته کـه بیـا دوساعت زندگی رو نگه داریم و تو سینما منتظرش مـیمونـه:دیگه داره ناامـید مـیشـه کـه اکیـا با ی بسته پاپ کرن مـیاد
کمال:فک کردم نمـیای
اکیـا:منم همـینطور و مشغول فیلم دیدن مـیشن وقتی فیلم تموم مـیشـه کمال مـیبینـه اکیـا دوباره داره گریـه مـیکنـه ولی اکیـا مـیگه ایندفعه دیگه فقط واقعا بخاطر فیلم بود
کمال:نو همـیشـه بهم مـیگی فراموشم کن و برو ولی من ب حرف قلبم گوش مـیدم
بدون اگه دلیلی کـه با عامر ازدواج کردیو بفهمم و بدونم امـیدی هست
ولت نمـیکنم!اکیـا بین گریـه مـیخنده
عامر زینب و مـیبره تو کشتی،موقع سوار شدن بهش مـیگه کفشتو درون بیـار!موقع درون اورد ن کفش بهش مـیگه مـیخوای اصله همـینو برات بخرم؟
زینب:نـه ب نظرم این خیلی از اصلش بهتر بود واسه همـین خ
بالاخره مـیبرتش رو عرشـه و یکم براش چرب زبونی مـیکنـه و آخرم مـیبوستش و کاپیتان ب دستور عامر ازشون عمـیگیره
کمال مـیره بـه همون ادرسی کـه صالح بهش داده بود
ولی همـین کـه وارد اون خونـه مـیشـه اون مرد متوجه مـیشـه و همراه فلش فرار مـیکنـه
پایـان

قسمت ۳۸ سریـال اکیـا

کمال از اون خونـه عمـیگیره و برای اکیـا مـیفرسته:این خونـه رو مـیشناسی؟؟
اکیـا چند بار ب عنگاه مـیکنـه ولی چیزی بـه نظرش اشنا نمـیاد:نـه نمـیشناسم!
به محض اینکه رسید خونـه مـیره که تا برگه هایی کـه براش اومده رو چک کنـه،که بینش ی پاکت مـیبینـه!داخل پاکت عهمون خونـه ای کـه کمال عکسشو فرستاده +متن پشتش هست کـه نوشته:رازعامر؛مرده ای کـه زندست…
اکیـا بلافاصله بـه کمال زنک مـیزنـه و براش پیغام مـیذاره کـه خواهش مـیکنم از اون خونـه دور باش کمال،نمـیدونم چی اونجاست ولی اصلا دلم نمـیخواد اسیب ببینی!
عامر بـه همون بانکی مـیره کـه فلش هاروبه امانت گذاشته بود مـیبینـه جای فلش ها خالیـهه  عصبانی از نگهبان مـیپرسه کجاست؟؟؟و اونم ترسیده مـیگه حتما از نگهبانی کـه دیشب شیفت بوده بپرسید!زمان برمـیگرده ب عقب وقتی کـه افسانـه خدمتکار خونـه کلید و از اتاق عامر برداشته و به قادر داده،و قادر هم فلش هارو برداشته!عامر کـه خودش متوجه مـیشـه کاره پدرشـه بهش زنگ مـیزنـه:چرااا برشون داشتی؟
قادر:خونـه مادرتم بیـا اونجا حرف مـیزنیم! و عامر ب اون خونـه مـیره قادر:بهت بارها گفتم بهم بگو کی تهدیدت مـیکنـه ولی که تا دوباره ب حرف بابات گوش ندادی بهت نمـیدمشون…
کمال تو همون خونست و از دور داره همـه چیزو مـیبینـه بـه اکیـا زنگ مـیزنـه:تو نمـیدونستی اینجا کجاست ولی من مـیدونم،اینجا خونـه مادره عامره
و همـه اون چیزی کـه تو اون شب راجب برادرت بهم نگفتی ولی خب خوبه کـه مـیشـه از راهه دیگه ای فهمـیدالان همـه اتفاقات اون شب تو یـه فلش دست قادره
ومن که تا فهمـیدن حقیقت ی قدم بیشتر فاصله ندارم..

بالاخره قادر فلش هارو بـه عامر نمـیده و مـیخواد کـه از همـین طریق عامر وتو چنگش بگیره
عامر موقع رفتن پیشونی مادرشو مـیبوسه:۲۵ سال پیش
تو همچین روزی بخاطر بابام ترکم کردی
و منم امروز کاری مـیکنم کـه بابام از این کارش پشیمون شـه
اکیـا ب حیدر مـیگه بابا حتما ی کاری کنیم
کمال داره همـه چیزو مـیفهمـه اون فلشی کـه دست قادره و مـیخواد
برداره
حیدر هم مـیگه اگه قادر اون فلش و برای کم قدرت عامر ازش گرفته
مطمئن باش حتی نمـیذاره دستش بـه هیچبهش برسه نگران نباش
کمال سایـه ب سایـه دنبال قادر مـیره و تعقیبش مـیکنـه
و درون اخر مـیره ب ی محله پایین شـهر که تا ی نفرو به منظور عملی نقشش پیدا کنـه
و اینجاست کـه شخصیت جدید سریـال بـه اسم زهیر وارد سریـال مـیشـه
پایـان

قسمت ۳۹ سریـال اکیـا

کمال با همون آدمـی کـه تو اون محله فقیر نشین بوده صحبت مـیکنـه اونم بهش مـیگه این از تمام کارایی کـه تا الان حتی بخاطر پول کردم خطرناک تره،چرا حتما قبول کنم داداش؟کمال یکم فکر مـیکنـه:ی روز زندگیمو ازم گرفتن خواهش مـیکنم یـا بهم کمک کن یـای کـه جرات اینکارو داشته باشـه بهم معرفی کن
مرد دستشو مـیاره جلو:زهیر،اسمم زهیره و این مـیشـه آغاز دوستی زهیر و کمال
عامر مـیخواد وارد خونـه بشـه کـه اکیـا سوار مـیشـه:بریم عامر:کجا همسر عزیزم اکیـا:گفتم فقط بریم و به ی جنگل مـیرن اکیـا سر صحبت رو باز مـیکنـه:ی نفر دیگه هم از موضوع اوزان خبر داره گوش مـیدم عامر عصبانی از ماشین پیـاده مـیشـه:آره ی نفر هست
اکیـا:کیـه؟چرا اینطوری مـیکنـه؟ عامر:نمـیدونم اکیـا:اون فیلم ها کجاست مـیخوام خودم پاکشون کنم ولی عامر راضی نمـیشـه و بهش نمـیده چون مـیگه پنج ساله هر بار ی فیلم مـیفرسته!و برمـیگردن خونـه
زینب کـه دیگه ب همـه گفته صالحو نمـیخواد کمال باهاش حرف مـیزنـه کـه دل شکستن کاره خوبی نیست زینب اما تانر مـیگه چیکار کنیم چون گناه داره مون رو بدبخت کنیم؟ بالاخره قرار مـیشـه خوده زینب با صالح حرف بزنـه و همـه چیزو کنسل کنـه!
تانر:مسولیت این با منـه اذیتش نکن کمال
کمال:چجوری مسولیتش با توعه وقتی همش درون حال شکستن منی
خسته ام دیگه از سنگ زدنات..
زینب مـیره تو اتاق و به عامر زنگ مـیزنـه ولی عامر اون لحظه حمومـه و اکیـا جواب مـیده
صدای زینب رو مـیشنوه یخ مـیکنـه
اما بدون حرف زدن قطع مـیکنـه!وقتی عامر از حموم اومد بیرون بهش هشدار مـیده کـه از زینب دور بمونـه.زهیر نزدیک خونـه قادر ب کمال زنگ مـیزنـه و مـیگه اصلا کاره راحتی نیست رفتن تو اون خونـه،تو پیشنـهادی نداری؟!کمال هم مـیگه اگه یـه مـهمونی بزرگ تو خونش راه بندازیم و سرش و گرم کنیم چی …
عامر مـیره خونـه پدرش ولی نگهبان مـیگه قادر خان دستور که تا خودشون نیستن شما رو راه ندیم!عامر فوق العاده عصبانی مـیشـه ولی تصمـیم مـیگیره

به حرف قادر گوش کنـه و بره شرکت!و نمـیدونـه کـه اونجا چی درون انتظارشـه!
کمال به منظور عملی نقشش مـیره پیش قادر
اما قادر پیش دستی مـیکنـه و موضوع عامر و مـیکشـه وسط؛
و مـیگه فک کنم دیگه وقتشـه کـه برگرده اما کمال مـیگه ب نظرم الان وقتش نیست
و حتی درون موردبرگشتش بـه پروژه هم حتما هیئت مدیره تصمـیم بگیره
قادر:اون دیگه پی ب کاری کـه کرد و پشیمونـه کمال:من مـیتونستم اون شواهد رو ب دست پلیس بدم،مـیتونستم بـه روزنامـه ها خبر بدم مـیتونستم…
پس اگه این کارو نکردم بهتره شمام ب تصمـیمم احترام بذارید و قادر ناچارا قبول مـیکنـه و نوبت مـیرسه ب کمال؛مـیگم ب نظرتون چطوره مـهمون های خارجی مون رو یک شب به منظور شام دعوت کنیم…
قادر استقبال مـیکنـه و این ب این معنیـه کـه راه به منظور رسیدن کمال ب اون فلش لحظه ب لحظه هموار تر مـیشـه
عامر بلافاصله بعد از ورود ب شرکت وارد جلسه مـیشـه آسو غافلگیر مـیشـه:شما مگه نگفته بودید کـه تو این جلسه حضور نخواهید داشت؟عامر هم مـیگه خب نظرم عوض شد
کمال بعد از تماس با زهیر و گفتن اینکه همـه چی همون چیزی کـه خواستیم شد مـیره ب جلسه و در کمال تعجب عامر و اونجا مـیبینـه:فک نمـیکنید به منظور برگشتتون کمـی زود بود؟آسو هم ب پیروی از کمال ب اونایی کـه توی جلسه تشریف دارن مـیگه کـه عامر به منظور نظارت فقط اومده!
حالا عامر کـه از همـیشـه عصبانی تره مـیره پیش قادر و بهش مـیگه تو باعث شدی از رقیبم شکست بخورم و بدون این آخرین باره
اکیـا کـه ب رابطه زینب و عامر شک کرده زینب و به ی کافه مـیبره و تا زمانی کـه همـه چیزو نگفته ولش نمـیکنـه
پایـان

قسمت ۴۰ سریـال اکیـا

اکیـا با زینب صحبت مـیکنـه و بهش مـیفهمونـه کـه هدف عامر از با تو بودن فقط ضربه زدن بـه کماله
اما زینب نـه تنـها بودن با عامر و انکار مـیکنـه بلکه مـیگه همچین چیزی هم اگه وجود داشته باشـه ب خودم مربوطه
همون لحظه عامر بـه زینب مسیج مـیده کـه بیـا ببینمت و زینب بحث و تموم مـیکنـه که تا بره پیشش،اکیـا کـه مـیدونـه زینب بهش دروغ گفته تعقیبش مـیکنـه و با چشمای خودش مـیبینـه کـه زینب سوار ماشین عامر مـیشـه زینب کـه یکم تحت تاثیر حرفای اکیـا قرار گرفته
از عامر مـیپرسه:تو کـه نمـیخوای منو اذیت کنی نـه؟
عامر هم با چرب زبونی جوابشو مـیده و مـیگه مگه دلم مـیاد عزیزم این دستایی کـه داره تو دستم مـیلرزه رو اذیت کنم؟!و بالاخره از هم خدافظی مـیکنن و زینب مـیره ب سمت خونـه
کمال بـه صالح زنگ مـیزنـه که تا حالشو بپرسه صالح مست و با حال خراب مـیگه از تصمـیم زینب خبر دارم
ولی خوبم داداش نگران من نباش
تانر باز مـیره پیش بانو کـه ببینـه چیزی احتیـاج نداره،ولی بانو مـیگه چیزی احتیـاج ندارم فقط باهام قدم بزن موقع پیـاده رویساحل کمال داره از اونجا رد مـیشـه
و ی لحظه چشمش بهشون مـیفته،سریع پیـاده مـیشـه و برای احوال پرسی و فهمـیدن اینکه چرا تانر اونجاست مـیره بانو توضیح مـیده کـه برای پرسیدن حالم اومده بود ماهم اومدیم پیـاده روی کمال:شما از کی باهم اشنا شدید؟بانو:از زمانی کـه عامرتانرو استخدام کرده!کمال از چیز از جلوی چشمش رد مـیشـه حضور تانر تو بیمارستان و اینکه گفت اتفاقی حیدرو دیده و حالا اینجا با بانو و استخدام شدنش توسط عامر…بهش هشدار مـیده عامر فقط مـیخواد ازت سواستفاده کنـه ولی تانر ساده لوحانـه مـیگه اینطوری نیست استخدامم کرده چون لیـاقتش و دارم و آدم صادقیم
کمال مـیره که تا با حیدر صحبت کنـه چون دیگه حالا مـیدونـه ممکنـه تصادف کار عامر باشـه

حیدر مـیگه نمـیدونم ممکنـه کاره اون باشـه یـانـه تنـها چیزی کـه مـیدونم
اینکه نمـیخوام ب اکیـا آسیب برسه
این شک های تو باعث مـیشـه عامر یـا اکیـا درون بیوفته خواهش مـیکنم
دنبالش و نگیر،کمال مـیگه قصد هر دوی ما محافظت از اکیـاست
اینو مـیدونید اما عامر هیچ وقت همـه چیزو ب شما نگفته مثلا اینکه
مادرش زندست…
کمال بعد از تموم شدن صحبت هاش با حیدر بـه کاف ای مـیره که تا با آسو
و حقی گپ بزنـه
حقی راجب پروژه مـیپرسه کـه آسو مـیگه عامر کمـی تو پروژه اختلال انداخت کـه باعث شد یکم کار عقب بیفته
ولی ب کمال همـه چیزو درستش کرد حقی مـیگه خوشحالم که
همـه چیمو دست ادم قابل اعتمادی مثله کمال سپردم
بعد از مرگم شما دوتا مـیتونید از همـه چی مراقبت کنید
عامر مـیاد خونـه و هرچی دنبال اکیـا مـیگرده پیداش نمـیکنـه
هیچ ازش هیچ خبری نداره و این عامر و دیونـه مـیکنـه…یـاد زمانی مـیفته که
اکیـا بهش گفت یـا از زینب دور باش یـا ب زبون خودت حلش مـیکنم
عامر بلافاصله بـه خونـه کمال مـیره کمال یـا پوزخند مـیگه نکنـه دنبال خانمتون مـی‌گردید ؟مـیتونید بیـاید تو خونـه رو هم بگردید ولیی اینجا نیست
مثه اینکه شما همسرتون رو خوب نمـیشناسید؟
عامر:نکنـه شما مـیشناسید اقا کمال؟
کمال:به قدری مـیشناسم کـه بدونم وقتی قایم مـیشـه ب این راحتی های نمـیتونـه پیداش کنـه
بعد از رفتن عامر کمال ب لیلا زنگ مـیزنـه و مـیپرسه از اکیـا خبر نداری؟
لیلا هم مـیگه فقط صبح گفت کاره مـهمـی دارم مگه چی شده؟
کمال عامر و تعریف مـیکنـه!لیلا:ینی تو مـیدونی کجاست اکیـا
و کمال ی لبخند خبیثانع مـیزنـه و مـیره ب ی کافه
زمان برمـیگرده بـه پنج سال پیش
و خاطرات خوش گذشته

قسمت ۴۱ سریـال اکیـا

کمال و اکیـا هم زمان مـیرسن بـه خونـه هاشون…عامر جلوی درون منتظر اکیـاست و وقتی اکیـا رو مـیبینـه دیوانـه وار مـیبوستش..اکیـا هم همش مـیگه ولم کن..کمال از دور این صحنـه ها رو مـیبینـه و عصبانی مـیشـه/عامر دست اکیـا رو محکم ميگيره و مـیبرتش داخل خونـه و مـیگه ديگه حق نداری بیخبر از من جایی بری/اکیـا مـیگه:اگه دست از سر زینب برنداری دفعه ی بعد دیگه برنمـیگردم/عامر هم کوتاه مـیاد و مـیگه باشـه تموم شد دیگه/اکیـا مـیگه نـه تموم نشده..اکیـا یـه دفتر مـیزاره جلوی عامر و مـیگه همـه چیز رو درون مورد مادرت بنویس درست مثل کاری کـه عامر با بابا و اکیـا کرد..عامر هم عین یـه بچه مدرسه ای شروع مـیکنـه بـه نوشتن کمال از همون راه مخفی وارد خونـه ی اکیـا مـیشـه کـه ببینـه حال اکیـا خوبه یـانـه..کمال مـیره سمت اتاق اکیـا و مـیبینـه عامر تو اتاق اکیـاست و خیلی ناراحت مـیشـه
کمال مـیره پیش لیلا، اما اصلا آروم و قرار نداره و بدجور غیرتی شده بعد هم اعتراف مـیکنـه کـه هنوزم عاشق اکیـاست و وقتی اون دوتا رو باهم تو یـه اتاق دیده حسودیش شده/لیلا هم مـیگه اگه اکیـا از رو اجبار با عامر ازدواج کرده باشـه شاید ازدواجشون الکی باشـه/کمالم یـادش مـیاد کـه قبلا اکیـا بهش گفته بوده من روزای خوبی رو با تو داشتم ولی الان نمـیتونی بفهمـی کـه هنوز مال تو موندم یـا نـه…کمال خوشحال مـیشـه و مـیگه اره ممکنـه ازدواجشون الکی باشـه
مـهمونی برگزار مـیشـه،آسو و کمال بـه مـهمونی مـیرن، زهیر هم بـه عنوان راننده ی کمال وارد مـهمونی مـیشـه/کمال بـه محض ورود بـه مـهمونی چشمش بـه اکیـا مـیخوره و بهم نگاه مـیکنن..اسو و عامر هم متوجه ی نگاه های کمال و اکیـا بهم مـیشن و حرص مـیخورن /آسو مـیره پیش نیـهان و مـیگه راستش کمال مـیخواست این مـهمونی رو تو خونـه ی خودش بگیره/اکیـا:فکر نکنم خونـه ی کمال مناسب اینجور مـهمونیـا باشـه(بخاطر کوچیک بودنش)/آسو: تو از کجا مـیدونی مناسب نیست/اکیـا:آخه وقتی به منظور فروش گذاشته بودنش منم یـه نگاهی از سر کنجکاوی بش انداختم/آسو: تو هم مـیخواستی اونجا رو بخری/اکیـا: من نـه ولی عامر مـیخواست به منظور سوپرایز من اونجا بخره ولی نشد/آسو:چه جالب،کمال هم به منظور سوپرایز من اونجا رو خریده/اکیـا:اگه مـیخواست سوپرایزت کنـه بعد چرا تنـهایی تو اون خونـه زندگی مـیکنـه و تو پیشش نیستی /آسو هم دیگه خفه مـیشـه
عامر کـه از نگاه های کمال و اکیـا بـه همديگه کلافه شده بـه طوفان زنگ مـیزنـه و مـیگه آماده باشید وقتشـه حساب کمال رو برسیم
کمال بـه زهیر زنگ مـیزنـه و مـیگه الان کارتو انجام بده،اکیـا هم اتفاقی حرفای کمال رو مـیشنوه اما نمـیدونـه قضیـه چیـه

زهیر موفق مـیشـه و فلشا رو مـیدزده و مـیره…مـهمونی تموم مـیشـه..آسو و حقی خان باهم مـیرن..عامر مـیخواد بره تو اتاق باباش سراغ فلشا اما قادر مـیفهمـه و نمـیزاره بره داخل اتاق و در اتاقشو قفل مـیکنـه..اکیـا اتفاقی حرفای عامر و باباش رو مـیشنوه و مـیفهمـه کـه اون فلشا تو خونـه ی قادر بودن و کمال اونا رو برداشته
زهیر سوار ماشین کمال مـیشـه و فلشا رو بـه کمال مـیده و پولشو مـیگیره و مـیره..افراد عامر هم درون تعقیب کمال هستند..اکیـا بـه کمال زنگ مـیزنـه و مـیگه توروخدا اون ویدئوها رو نگاه نکن چون موضوع زندگی برادرمـه/کمال نمـیخواد قبول کنـه اما اکیـا مـیگه من مـیرم تپه ی بادبادکها،اگه بیـای اونجا و فلشا رو بیـاری یعنی منو دوست داری اگه نیـای یعنی دوسم نداری و گوشی رو قطع مـیکنـه و مـیره سمت تپه/کمال با ناراحتی تو ماشینشـه و مـیگه خیلی دوست دارم اکیـا..دو نفر از افراد عامر مـیان سراغ کمال و باهاش درگیر ميشن و چاقو مـیزنن بـه ی کمال اکیـا هم مـیرسه تپه و منتظره کمال مـیمونـه که تا بیـاد…پایـان

قسمت ۴۲ سریـال اکیـا

کمال با حال خرابش سوار ماشینش مـیشـه و مـیره سر قرارش با اکیـا…اما پشت درون ماشینش مـی ايسته کـه اکیـا متوجه نشـه کـه زخمـی شده..اکیـا از اومدن کمال خوشحال مـیشـه/کمال بـه اکیـا مـیگه دیر کردم ولی هیچکدومشو نگاه نکردم..بعد هم فلشا رو بـه اکیـا مـیده/اکیـا مـیگه:یعنی تو انقدر منو دوست داری!!/کمال هیچ حرفی نمـیزنـه…اکیـا مـیره و بعد از رفتن اکیـا،کمال روی زمـین مـیوفته و بیـهوش مـیشـه…اکیـا تو ماشینـه و یـاد کمال مـیوفته کـه انگار حالش خوب نبوده بخاطر همـین برمـیگرده تپه و مـیبینـه کمال بیـهوش رو زمـین افتاده..اکیـا گریـه مـیکنـه و مـیگه کمال لطفا چشماتو باز کن،من نمـیتونم تو رو از دست بدم…کمال بـه هوش مياد و اکیـا کمکش مـیکنـه و اونو سوار ماشین مـیکنـه…از طرفی طوفان بـه عامر خبر مـیده کـه کار انجام شده،عامر هم مـیگه خوبه بعد حالا بفهمـید کدوم بیمارستانـه
اکیـا داره کمال رو مـیبره بیمارستان و همش گریـه مـیکنـه..زنگ مـیزنـه بـه صالح ولی صالح بخاطر زینب بدجور مست شده و خوابیده و جواب تلفن رو نمـیده…اکیـا بـه لیلا زنگ مـیزنـه و جریـان رو بش مـیگه
اکیـا،کمال رو مـیرسونـه بیمارستان..لیلا هم مـیاد..عمل کمال با موفقیت انجام مـیشـه…کمال رو بـه بخش منتقل مـیدن..طوفان بـه عامر خبر مـیده کـه کمال تو کدوم بیمارستانـه..اکیـا و لیلا منتظرن کمال بهوش بیـاد
کمال بـه هوش مياد و اکیـا با نگرانی مـیگه خوبی؟کی اینکارو باهات کرد؟/کمال با ناراحتی بـه اکیـا نگاه مـیکنـه و مـیگه از اینجا برو…اکیـا با تعجب بـه کمال نگاه مـیکنـه…کمال مـیگه:مـیدونم تو نجاتم دادی،ممنونم ولی از اینجا برو چون ما دیگه حرفی باهم نداریم…اکیـا هم با ناراحتی مـیره
لیلا کمال رو سرزنش مـیکنـه کـه این چه کاری بود کردی..کمال مـیگه من هر کاری از دستم بر مـیومد کردم اما اون نمـیخواد نجات پیدا کنـه نمـیخواد از عامر خلاص بشـه یـا شایدم بـه من اطمـینان نداره،منم دیگه بیخیـال شدم
اکیـا داره از بیمارستان خارج مـیشـه و همزمان عامر داره مـیاد بیمارستان ولی عامر اکیـا رو نمـیبینـه
عامر مـیره بـه اتاق کمال و بدون توجه بـه لیلا مـیره پیش کمال مـیشینـه و بهش مـیگه:خدا بد نده آقا کمال، اومدم یـه سر ب و برم/کمال مـیگه: آروم امـیر آقا هنوز نمردم/عامر:یعنی مـیگین مثل کرمـیمونم/کمال:مـیخوام بگم از کجا فهمـیدید اما مـیتونم حدس ب اصلا تعجب نکردم/عامر:خبرای بد زود پخش مـیشـه،الان کـه دارم بـه شما نگاه مـیکنم نميدونم چی بگم اخه شما درون کار نمونـه اید،کسی هستید کـه به زن و بچه ای دیگران چشم ندارید،یـه انسان نمونـه اید یـا مـیشـه اصلا گفت انسان نیستید،چرا یکی بخواد بـه شما آسیب برسونـه،اصلا نمـیتونم باور کنم

کمال مـیگه:انسان جایز الخطاست/عامر:به نظرم خدا شما رو نجات داده اما بهتره شما بـه این امـید نباشید و موظب خودتون باشین/لیلا مـیگه:به نظر من اصلا نیـازی نیست،دوستای کمال مراقبش هستند،انقدر نگران نباشید اگه نگران شدید هم به منظور خودتون نگران بشید/عامر مـیگه:من فکر کردم این خانم پرستارتون هست و اسم لیلا رو ميپرسه/که لیلا دستشو دراز مـیکنـه خودشو معرفی مـیکنـه اما عامر دست نمـیده کـه کمال مـیگه دست یـه دوسته/عامر هم بعد از حرف کمال دست لیلا رو مـیبوسه مـیگه این روزا نمـیشـه دوست و دشمن رو از هم تشخیص داد/ کمال مـیگه: نـه بـه نظرم خیلی آسونـه مثلا من خیلی راحت مـیتونم دوست و دشمنم رو بشناسم/لیلا مـیگه ممنون کـه زحمت کشیدین اما مـیدونین کـه هری نمـیتونـه بیـاد فقط آشناهای نزدیک مـیتونن بیـان ملاقات/عامر:منم آشنای نزدیکم اخه آقا کمال این چند وقته روز و شبم شده بعد هم رو بـه کمال مـیگه:شما هم حرفامو فراموش نکنید انقدر بـه این مطمئن نباشید کـه بنده عزیز خدا هستید/کمال:من اول بـه خدا بعد بـه خودم اطمـینان دارم شما اصلا نگران نباشید…عامر مـیره و کمال بـه لیلا مـیگه: هر قاتلی بـه محل حادثه برمـیگرده
اکیـا بـه گوشیش نگاه مـیکنـه و مـیبینـه کـه ش باهاش تماس گرفته بخاطر همـین با ش تماس مـیگیره و مـیگه:امشب که تا صبح تو آتلیـه کار مـیکنم
عامر مـیبینـه کـه ویدا بهش زنگ زده،باهاش تماس مـیگیره کـه ببینـه چکارش داشته…ویدا مـیگه مـیخواستم ببینم اکیـا پیش توئه اما خودش تماس گرفت و گفت آتلیـه ام/عامر هم بـه رانندش مـیگه برو آتلیـه
اکیـا فلش ها رو نگاه مـیکنـه و خیلی حالش بد مـیشـه
پلیس با کمال درون مورد اتفاقی کـه براش افتاده صحبت مـیکنـه/کمال مـیگه جیب بری بوده و تاریک بود نتونستمایی کـه اینکارو رو ببینم/پلیس ازش مـیپرسه دشمن داره یـا نـه؟/ کمال مـیگه نـه..مامور پلیس هم مـیره
لیلا بـه کمال مـیگه چرا بـه پلیس اسم عامر رو نگفتی؟ نکنـه تو هم مـیخوای بری بهش چاقو بزنی/ کمال مـیگه نگران نباش اینکارو نمـیکنم ولی تقاص کاراشو بعد مـیده
عامر مـیره آتلیـه پیش اکیـا..اکیـا هم سریع فلشا رو جمع مـیکنـه و مـیزاره تو کیفش/عامر مـیگه بیـا با هم حرف بزنیم/اکیـا هم باز راجع بـه مادر عامر ازش سوال مـیپرسه و مـیگه:معلوم نیست چه بلایی سر اون زن آوردین/عامر:من هیچ کاری با م نکردم اما اون یـه کاری کرد باهام بعد هم اکیـا رو مـیبره پیش مادرش
صبح:قادر مـیرهصندوقش رو نگاه مـیکنـه و متوجه مـیشـه کـه فلشا نیستند/عامر و اکیـا هنوز خونـه ی مادر عامر هستند کـه قادر بـه عامر زنگ مـیزنـه و فکر مـیکنـه عامر فلشا رو برداشته اما عامر مـیگه کار من نبوده و عصبانی مـیشـه

قسمت ۴۳ سریـال اکیـا

کمال حالش بهتره و دکتر مـیگه که تا یـه ساعت دیگه مرخص مـیشید..همـین موقع فهیمـه و زینب با نگرانی مـیان پیش کمال…اکیـا بـه لیلا پیـام مـیده و حال کمال رو مـیپرسه،لیلا هم بهش مـیگه حالش خوبه که تا چند ساعت دیگه مرخص مـیشـه
کمال رو مـیارن خونـه خودش،خانواده اش هم پیشش هستن،صالح با نگرانی مـیاد دیدن کمال..زینب هم بـه خاطر اینکه پیش صالح نباشـه مـیگه من برم یـه کم هوا بخورم…صالح خیلی ناراحته و به کمال مـیگه بعدا مـیام دیدنت و مـیره..زینب مـیره سمت خونـه کوزجوغلوها و همون موقع اوزان مـیاد بیرون،ولی زینب حتی نمـیخواد بـه اوزان سلام کنـه/اوزان:مگه من چکار کردم کـه انقدر ازم بدت مـیاد از سر ادب هم کـه شده یـه سلام بده/زینب با حالت تمسخر مـیگه سلام/صالح مـیاد و اوزان مـیترسه و مـیره تو خونـه/زینب هم مـیگه دستت درد نکنـه داداش صالح /صالح مـیگه:حالا شدم داداش صالح/زینب:مگه چيه؟از سر عادت گفتم/صالح:عادت های تو چه زود عوض مـیشن/زینب عصبانی مـیشـه مـیگه:دردای خودم برام بسه نمـیتونم با مشکلای تو سروکله ب و مـیره
اکیـا فیلما رو نشون باباش مـیده..حیدر مـیگه حالا به منظور کمال هم بد مـیشـه/اکیـا بـه حیدر مـیگه کـه کمال رو با چاقو زدن اما الان حالش خوبه/حیدر مـیگه حتما عامر بخاطر فلشا اینکارو با کمال کرده،اما اکیـا مـیگه کار عامر نیست چون اونموقع کـه فهمـید فلشا گم شدن،پیش من بود
حیدر مـیره یـه کم قدم بزنـه کـه در مسیر لیلا رو مـیبینـه و باهاش صحبت مـیکنـه و ازش تشکر مـیکنـه کـه چیزی بـه اکیـا نگفته/لیلا:از کجا مـیدونی نمـیگم/حیدر:نمـیدونم امـیدوارم کـه نگی/از طرفی عامر،حیدر و لیلا رو مـیبینـه و به طوفان زنگ مـیزنـه و مـیگه و مـیگه راجع بـه ليلا تحقیق کن
آسو بـه کمال زنگ مـیزنـه و مـیگه دارم مـیام پیشت/کمال مـیگه لازم نیست اما فهیمـه اصرار داره کـه آسو بیـاد،بعد هم بـه بقیـه مـیگه پاشید بریم که تا این دوتا باهم تنـها باشن…خانواده ی کمال مـیرن
اکیـا هم به منظور کمال سوپ درست مـیکنـه و مـیره خونـه ی کمال/کمال مـیگه:ایندفعه به منظور چی اومدی/اکیـا:برات سوپ آوردم،برای دومـین بار تو زندگیم خودم سوپ رو درست کردم،اولین بار به منظور بابام درست کردم/کمال:فلشا رو نگاه کردی/اکیـا:نگاه کردم…نمـیخوای بپرسی چیبود/کمال:من ديگه هیچی ازت نمـیپرسم/کمال بـه سوپ نگاه مـیکنـه و لبخند مـیزنـه و مـیگه:عدسی درست کردی؟/اکیـا با هیجان مـیگه آره/کمال با جدیت مـیگه اما من دوست ندارم/اکیـا هم خیلی ناراحت مـیشـه..زخم کمال یکم خونریزی کرده و اکیـا مـیخواد بـه کمال رسیدگی کنـه اما کمال نمـیذاره و مـیگه بهت احتیـاجی ندارم/اکیـا هم گریـه مـیکنـه و مـیره

اکیـا داره برميگرده خونـه کـه مـیبینـه آسو اومده پیش کمال و پانسمانشو عوض مـیکنـه…اکیـا با دیدن این صحنـه بیشتر ناراحت مـیشـه
قادر و عامر باهم صحبت مـیکنن و به کمال شک مـیکنن کـه شاید دزدی فلشا کار اون بوده،چون کمال ایده ی این مـهمونی رو داده بود.
طوفان با عامر قرار مـیزاره و بش مـیگه فامـیلی لیلا با فامـیلی ویدا مشابه هست..عامر هم بیشتر کنجکاو ميشـه و مـیگه بازم تحقیق کن..زینب بـه عامر زنگ مـیزنـه اما عامر جوابشو نمـیده..زینب پیـام مـیده و مـیگه:هر طرف رو نگاه مـیکنم انگار تو هستی دلم به منظور سوپرایزات تنگ شده…اما عامر بازم جوابشو نمـیده
کمال مـیره کلانتری و عکسای افراد سابقه دار رو مـیبینـه و شخصی کـه بش چاقو زده رو شناسایی مـیکنـه اما بـه پلیس چیزی نمـیگه
کمال بـه یـه نقاش تو پارک،مشخصاتی کـه بهش چاقو زده رو مـیده که تا چهرشو بکشـه بعد هم بـه زهیر زنگ مـیزنـه و باهاش قرار مـیزاره
قادر مـیاد خونـه ی عامر و افسانـه(خدمتکار خونـه)رو تهدید مـیکنـه و مـیگه تو فقط ميدونستی جای کلیدا کجاست حتما تو بـه کمال چیزی گفتی/افسانـه هم مـیگه نـه من نگفتم..از طرفی حیدر تمام این حرفارو درون مـیشنوه
کمال نقاشی رو بـه زهیر مـیده و ازش مـیخواد کـه اون شخص رو براش پیدا کنـه
حیدر بـه اکیـا مـیگه کـه عامر و قادر بـه کمال شک
تانر مـیره دیدن عامر و مـیخواد چک پولی کـه عامر بهش داده بود رو برگردونـه چون دیگه نیـازی نداره کـه مغازه اجاره کـه اما عامر قبول نمـیکنـه مـیگه:این پول رو بـه عنوان قرض بهت دادم اما چون پدر رو نجات دادی و منو نفروختی این پاداش صداقتته
زهیر بـه کمال زنگ مـیزنـه و مـیگه اون مرد رو پیدا کردم
طوفان از سهام شرکت کـه لیلا واگذار کرده بـه ویدا متوجه مـیشـه کـه با هم دیگه ن و به عامر مـیگه..عامر هم کلی تعجب مـیکنـه و مـیگه حتما بفهمـیم چرا اینو مخفی و همدیگرو نمـیبینن

قسمت ۴۴ سریـال اکیـا

عامر بعد از اینکه حیدر و لیلا رو مشغول حرف زدن دیده بود کنجکاو شده بود و از طوفان خواسته بود که تا بفهمـه لیلا کیـه و چ ربطی ب حیدر داره،بعد از تموم شدن تحقیقات طوفان عامر مـیفهمـه کـه لیلا و ویدان ن و تنـها سوالی کـه پیش مـیاد اینـه؛چرا از همـه مخفی ؟!کمال بعد از اینکه خوب شد تصمـیم گرفت که تا اون آدمـی کـه اجیر کرده بودن بهش چاقو بزنـه رو پیدا کنن و زهیر درون عرض یک شب اون آدم رو پیدا کرد و برد ی جایی که تا بتونن ازش اعتراف بگیرن ولی اون نـه تنـها چیزی نمـیگه بلکه اینکه ب ی نفر چاقو زده رو هم گردن نمـیگیره!کمال بـه زهیر مـیگه اشکالی نداره ما که تا فردا صبح صبر مـیکنیم !وقتی مـیرسه خونـه آسوی دراز واسش شام درست کرده و منتظرشـه کمال یکم غافلگیر مـیشـه ولی بعدش تشکر مـیکنـه و مـیره دستاشو بشوره کـه اکیـا مسیج مـیده “خوبی”؟همون لحظه آسو مسیج رو مـیبینـه و زود گوشی و دوباره ب حالت قبل برمـیگردونـه وقتی مـیبینـه کمال مسیج و مـیخونـه ولی جواب نمـیده خیلی خوشحال مـیشـه !بعد از خوردن شمام کمال مـیگه بهتری بری آسو چون صالح داره مـیاد و آسو رو راهیش مـیکنـه…
صالح با حال خراب مـیاد و با کمال حرف مـیزنن آخرم گریش مـیگیره و مـیگه تو نذاشتی اون پسره رو بدم دست پلیس من حتی مـیتونستم اون خونـه رو آتیش ب اما کمال مـیگه نمـیشـه داداش،چون عشقم اونجاست صالح:راست مـیگی اگه منم زینب اونجا بود دلم نمـیومد همچین کاریو م…
اکیـا ب محض اینکه عامر مـیاد وسایلشو جمع مـیکنـه و مـیخواد بره بیرون کـه عامر جلوشو مـیگیره:کجا مـیری عزیزم؟اکیـا:مـیخوام ی سر برم خونـه بابات،شبه مـهمونی کیفمو اونجا جا گذاشتم درون ضمن ی سر هم بـه بابات مـی!عامر با شک بهش نگاه مـیکنـه:مـیگیم کیفتو بیـارن درون ضمن بابام خونـه نیست ولی اکیـا ب بهونـه هوا خوری مـیره و عامر هم تعقیبش مـیکنـه
اکیـا مـیره خونـه قادر و مستقیما مـیره سر صندوق و داره فلش هارو مـیذاره که
در باز مـیشـه و عامر مـیاد تو
عامر:عزیزم کمتر زنی شالشو تو صندوق جا مـیذاره…
دوستان ببخشید ی سوتی صورت گرفت اشتباه نوشته بودم

اکیـا:ازت فقط ی چیز خواستم عامر،اون فلش دیسک هارو عامر:خب نمـیشد کـه بهت بدم عزیزم حالا توشو دیدی؟البته خوب شد کـه دیدی ی سری مسائل برات دوباره تکرار شد و یـادت اومد اوزان اصلا نمـیتونـه تو زندون دوم بیـاره اکیـا باشنیدن این حرفا مـیخواد بره کـه عامر یـهو ی چیزی یـادش مـیاد:راستی رمز ای صندوق چیـه اکیـا؟اکیـا ترسیده ب عامر نگاه مـیکنـه کـه عامر درون صندوق و مـیبنده و از اکیـا مـیخواد کـه بازش کنـه
و درون عین ناباوری اکیـا ب راحتی اونو باز مـیکنـه
اکیـا:آدم هایی مثه تو فقط ی بار ب دنیـا مـیان و حتی ساعتی کـه دادنت بغل بابات هم مـهمـه خوده بابات همـیشـه مـیگفت:۱۷:۱۷
و مـیره!اکیـا زمانی و به یـاد مـیاره کـه رمز صندوق رو نمـیدونست و به کمال زنگ زد که تا ازش بپرسه
اکیـا:کمال رمز صندوق قادر چی بود؟من الان سر صندوقم زود باش عامر داره مـیرسه!کمال:تو چیکار کردی ای بلای آسمونی  و زنگ مـیزنـه ب زهیر و رمز صندوق و مـیگیره ازش! توراه اکیـا بـه کمال زنگ مـیزنـه و مـیگه نگران نباش همـه چی خوب پیش رفت،کمال:برای چی اینکارو کردی اکیـا
برای اینکه از تو محافظت کنم نمـیخوام توام تو جهنمـی کـه من هستم غرق شی
و همـینجوری دارن حرف مـیزنن کـه ماشین هاشون باهم برخورد مـیکنـه
اکیـا مـیگه چرا با این زخمت اومدی کمال؟کمال هم مـیگه وقتی اونجوری حرف زدی دیگه نتونستم خودمو نگه دارم و با ی خداحافظی غم ناک از هم دیگه جدا مـیشن!زهیربه کمال زنگ مـیزنـه و مـیگه داداش این حرف نمـیزنـه بذار من ب زبون خودم ب حرفش بیـارم،کمال مـیگه لازم نیست زهیر از اولم قصد ما این نبود کـه حرف بزنـه !طبق نقشـه کمال زهیر خودشو ب خواب مـیزنـه و اون مرد ب خیـال خودش فرار مـیکنـه ولی کمال از دور مراقبشـه که تا بفهمـه مـیره پیش کی…
اکیـا صبح مـیره خونـه کمال و داره بررسی مـیکنـه کـه خونست یـا نـه کـه آسو مـیاد
وقتی مـیبینن کمال نیست همزمان گوشیو درون مـیارن کـه زنگ بزنن بهش ولی اکیـا مـیگه بذار من ب!کمال جواب اکیـا زو نمـیده آسو مـیگه بذار من ب و در عین تعجب کمال جواب مـیده و مـیگه ب خانوادم چیزی نگو حالم خوبه!اسو کـه حالا فرصت خوبی براش پیش اومده کـه اکیـا زو بسوزونـه با اینکه کمال قطع کرده مـیگه باشـه عزیزم فقط خواستم سوپرایزت کنم(دراااز )و اکیـا با حرص مـیره:همـیشـه از من جلوتره!عامر مـیره پیش لیلا وجوری رفتار مـیکنـه کـه به لیلا بفهمـه مـیدونـه ویدانـه و سعی مـیکنـه بفهمـه رازشون چیـه ولی لیلا بهش محل نمـیده و بیرونش مـیکنـه
پایـان

قسمت ۴۵ سریـال اکیـا

لیلا زنگ مـیزنـه بـه کمال و ميگه عامر اومده بود و غیرمستقیم تهدید کرد کـه به رسانـه ها اطلاع مـیده/ کمال مـیگه بعد باید قبل از عامر بـه اکیـا بگی….لیلا هم بـه اکیـا زنگ مـیزنـه و مـیگه امروز حتما حتما ببینمت،اکیـا هم ميگه باشـه ميام
کمال و زهیر اون دونفری کـه به کمال چاقو زدن رو گیر مـیندازن و کتکشون مـیزنن
اوزان با اکیـا سرد رفتار مـیکنـه و اکیـا سعی داره بهش نزدیک شـه و باهاش شوخی مـیکنـه از طرفی عامر مـیره پیش ویدا و حیدر و بشون مـیگه کـه مـیدونـه لیلا ویداست و همـینطور کـه داره حرف مـیزنـه اکیـا و اوزان همـه چیزو مـیشنون..اکیـا ميگه اینجا چه خبره؟ تو یـه داری/عامر:بله داره و اونی نیست جز لیلا دوست کمال/اکیـا و اوزان شوکه مـیشن…همـین موقع زینب بـه عامر زنگ ميزنـه و عامر هم مـیره…اکیـا از بابا و ش توضیح مـیخواد..ویدا مـیگه باشـه همـه چیز رو برات توضیح مـیده..اکیـا یـادش مـیاد کـه اونروز ش همـه چیز رو مـیخواسته درون مورد خانواده اش بگه کـه باباش مـیرسه و ویدا هم دیگه حرفشو ادامـه نميده…اکیـا مـیگه اونروز مـیخواستی همـین موضوع رو بگی ولی بابا نزاشت..اکیـا با ناراحتی ادامـه مـیده ما یـه خانواده نیستیم،ما آدم هایی هستیم کـه راز داریم و بهم دیگه دروغ مـیگیم و مـیره
اکیـا مـیره پیش لیلا ،لیلا از حرفای اکیـا مـیفهمـه کـه جریـان رو فهمـیده/اکیـا خیلی ناراحته از اینکه این همـه وقت بهش دروغ گفته شده و مـیگه همـیشـه با خودم مـیگفتم لیلا آدم خوبیـه ولی الان مـیبینم تو هم بم دروغ گفتی..لیلا هم اشکاش جاری مـیشن و مـیگه همـه چیز رو برات توضیح مـیده/اکیـا مـیپرسه چرا با مادرم رابطه ای نداری/ لیلا براش ماجرا رو تعریف مـیکنـه و مـیگه من و بابات ميخواستيم ازدواج کنیم کـه تو روز عروسیم فهمـیدم مادرت شماها رو حامله هست…اکیـا هم بدجور شوکه مـیشـه
زینب تو کافه منتظر عامر هست و عامر از راه مـیرسه زینب مـیگه تو از من خسته شدی؟چرا جواب پیـامامو و تماسامو نمـیدی/عامر:چون یـه اکیـا قول دادم کـه دیگه تو رو نبینم/زینب: تو کـه گفتی نمـیزاریی مانعمون شـه/عامر:همينطوره ولی تو آماده نیستی من حتی مـیخواستم اکیـا رو طلاق بدم ولی اکیـا قبول نمـیکنـه چون عاشقمـه اما من مـیتونم ازش جدا شم اما تو آماده نیستی بخاطر من خطر کنی من جلوی اکیـا گفتم کـه دوست دارم ولی تو حاضر نیستی اینکارو به منظور من کنی..عامر مـیخواد بره کـه زینب نمـیزاره و مـیگه من خیلی دوست دارم و هرکاری برات مـیکنم و بعدم بغلش مـیکنـه
کمال اون دونفری کـه بهش چاقو زدن رو مـیبره اداره ی پلیس و تحویل مـیده
لیلا بـه اکیـا مـیگه راز آدم مثل زهر مـیمونـه هر چی از کمال مخفی مـیکنی رو بهش بگو

عامر ميره خونـه مـیبینـه از کلانتری اومدن سراغش همون موقع کمال از دور داره نگاه مـیکنـه کـه عامر مـیره پیشش و مـیگه اینا کار توئه/ کمال مـیگه من مثل تو قایمکی نمـیجنگم حتی دشمنو هم اونجوری نصفه شب نمـیدم با چاقو بزننش/عامر:پشیمون مـیشی/کمال:تو برو اول مثل آدم رفتار کن و یـاد بگیر حتما مسئولیت کارایی کـه مـیکنی قبول کنی بعد بیـا ببینم چی مـیگی….مامورا عامر رو مـیبرن
کمال مـیره خونـه و مـیبینـه اکیـا تو خونـه اش نشسته اکیـا خیلی ناراحته گریـه مـیکنـه مـیگه مـیدونستی نـه/کمال مـیگه منم تازه فهمـیدم/اکیـا بـه خاطر اینکه کمال مـیدونسته و بهش نگفته ازش ناراحته کمال مـیگه نمـیتونستم بگم/اکیـا:این همـه سال همـه بـه ما دروغ گفتن،همـه چیز رو پنـهون ..حتی تو/کمال:تو بودی مـیگفتی؟راز چندین و چند ساله،راز لیلا،راز خانوادگی،درست نبود من بگم/اکیـا:دیگه خیلی خسته شدم،داغون شدم،این راز رو بخاطر کی بـه دوش گرفتم،من خانوادمو هم نمـیشناسم…اکیـا گریـه مـیکنـه و سرشو مـیزاره رو ی کمال،کمال هم اونو بغل مـیکنـه
اکیـا،کمال رو مـیبره کنار یـه چاه کـه نزدیک خونشونـه و مـیگه:وقتی بچه بودم با اوزان بازی مـیکردیم کـه یروز فهمـیدم حیـاط بـه اینجا راه داره،داشتم دوروبرمو نگاه مـیکردم و راه ميرفتم کـه متوجه شدم چقدر از خونـه دور شدم،با عروسک مورد علاقم اومده بودم که تا اینجا…این چاه انقدر توجهمو جلب کرد کـه نتونستم بدون اینکه نگاش کنم برگردم،وقتی بـه امـید اینکه ته چاه رو ببینم بیشتر و بیشتر خم شد یـهو با صدای م بـه خودم اومدم داد زد اکیـا؟ صداش منو از افتادن بـه ته چاه نجات داد ولی از ترس عروسک موردعلاقم افتاد تو چاه،از اونروز بـه بعد همـیشـه یواشکی مـیام اینجا،هروقت یـه اشتباهی مـیکردم یـا یـه رازی داشتم کـه نمـیتونستم بهی بگم با عروسکم کـه ته این چاهه مـیگفتم..به جز یـه راز..نبودن تو واسه من از این چاه عمـیقتر بود، دره بود..من رازمو بـه نبودنت گفتم،بهرحال هیچنمـیتونست اونو ببینـه راه برگشتی هم نداشت/کمال:هر راهی یـه راه برگشتی هم داره/اکیـا:مال ما نداره،کشتن یـه آدم راه برگشتنی نداره،مخفی یـه قتل هم راه برگشتی نداره/کمال:منظورت چیـه/اکیـا:برادر من پنج سال پیش یـه نفر رو کشت،برادرم قاتله….کمال هم با تعجب بـه اکیـا نگاه مـیکنـه
پایـان

قسمت ۴۶ سریـال اکیـا

کمال کـه هنوز از چیزایی کـه شنیده شوکه ست،مات بـه اکیـا نگاه مـیکنـه!

اکیـا:چرا هیچی نمـیگی هان؟حق داری و گریـه ش مـیگیره!کمال بدون هیچ حرفی اولش نگاهش مـیکنـه و یـهو محکم بغلش مـیکنـه…موقع جدا شدن مـیخوان همدیگرو ببوسن ولی کمال مـیکشـه عقب:نـه،این درست نیست
اکیـا:آره چون من هنوز متاهلم درست نیست
کمال:چرا از اول بهم نگفتی اکیـا؟اگه بهم گفته بودی من نمـیذاشتم حتی اون انگشتر از دستت رد بشـه
اکیـا:نمـیتونستم کمال اوزان اگه مـیرفت زندان مـیمـیرد چاره ای نداشتم همـینکه کمال مـیاد بگه باز فرصت هست بیـا اوزان و…اکیـا حرفشو قطع مـیکنـه و مـیگه اصلا حتی فکرشم نکن اوزان حتی ی روز هم دوم نمـیاره اونجا و مـیره!
اما بین راه وایمـیسته!کمال بهش مـیگه چی شد اکیـا؟
اکیـا:حس مـیکنم راه خونمو گم کردم،بین ی مشت دروغ و راز گم شدم کمال
کمال زل مـیزنـه ب چشماشو مـیگه خونـه تو منم اکیـا،بیـا بریم ب اندازه ۵ سال حرف زدن بهم بدهکاری و مـیبرتش خونـه براش شیر گرم درست مـیکنـه و اکیـا راجب اون شب توضیح مـیده و خواهش مـیکنـه از کمال کـه دنبالشو نگیره،چون از عامر مـیترسه از اینکه بلایی سر کمال بیـاره!اما کمال کوتاه نمـیاد و مـیگه درسته همـه چیزو تعریف کردی ولی ی جای کار انگار مـیلنگه!راستی اونی کـه بهم چاقو زده بود رو پیدا کردم از آدم های عامر بودن اکیـا باز پافشاری مـیکنـه کـه کمال از عامر دور باش
کمال با این حرفش ناراحت مـیشـه و مـیخواد بلند شـه کـه اکیـا مـیگه تو دیگه ولم نکن،من فقط کنار تو نفس مـیکشم.کمال بغلش مـیکنـه و مـیگه نگران نباش من ی راهی پیدا مـیکنم،نجاتت مـیدم اکیـا هممون رو نجات مـیدم…
عامر کـه از قبل فکره اینکه اون آدمـها دست پلیس بیفتن بـه فکره این روز بوده
به راحتی خودشو نجات مـیده و مـیاد بیرون،موقع خارج شدن وجود خبرنگار ها اتیش انتقامشو تند تر از همـیشـه مـیکنـه!
به محض نشستن تو ماشین با زینب قرار مـیذاره
و مدام ب قادر یـاد آوری مـیکنـه کـه مقصر همـه چیز تویی..تو با اخراج من باعث شدی کمال بـه خودش اجازه همچین کاریو بده…ویدان کـه دیگه از نیومدن اکیـا خیلی نگران شده با فکره اینکه پیش لیلاست مـیره خونش،اما لیلا مـیگه اینجا نیست و رفت
ویدان مـیگه راحت شدی فرصت به منظور انتقام پیدا کردی اما خودشم مـیدونـه کـه داره مزخرف مـیگه و مقصر تمام اتفاقات خودشـه.موقع رفتن لیلا ازش مـیپرسه ارزش داشت کـه بخاطر همـین عشقی کـه مـیگی تو از دست دادی؟ویدان هم مـیگه اره،هر لحظه اش داشت!لیلا:تو اینقدر ناراحتی کـه حتی نمـیتونی درست دروغ بگی…برو و بیشتر از این خودتو تو چشمم خار نکن ویدان با ی حال بد مـیره خونـه،اوزان با دیدن مادرش دلش مـیسوزه و بغلش مـیکنـه،اول بهش مـیگه نگران نباش من پشتتم تو فقط عاشق شده بودی همـین!اکیـارو هم مـیرم الان برات پیدا مـیکنم!و مـیره ب سمت خونـه کمال
اکیـا کـه بعد از شنیدن حرفای کمال تو بغل کمال خوابش بود بیدار مـیشـه و
کمال و مـیبینـه کـه تو خواب زل زده بوده بهش
اکیـا:کاش این ارامش هیچ وقت تموم نشـه کمال:تموم نمـیشـه اکیـا،اگه خودت بخوای..هر اشتباهی ی مجازاتی داره اوزان هم اگه…اکیـا حرفشو قطع مـیکنـه نـه کمال امکان نداره مـیدونستم،اگه بهت بگم همـینو مـیگی واسه همـین بهت نمـیگفتم
ولی امکان نداره کاری نکن بین تو و خانوادم یکی و انتخاب کنم!
کمال با بغض مـیگه:راستش تو ۵ سال پیش همـین کارو کردی و همـین موقع اوزان درون مـیزنـه
اوزان عصبانی رو بـه کمال مـیگه:از ما دور باش تو فکره اکیـا رو بهم مـیریزی کمال:چرا مـیخوای از اکیـا دور باشم از چی مـیترسی؟اوزان یکم مـیترسه:ب همون دلیلی کـه تو نمـیذاری من تو ببینم…اکیـا دیگه اجازه بحث بیشتر بهشون نمـیده و همراه اوزان مـیرن خونـه!کمال ب زینب زنگ مـیزنـه و ازش مـیخواد که تا بیـاد خونش!و این باعث مـیشـه عامر که تا حدودی نقشش خراب شـه و زینب و برگردونـه
اکیـا ب محض رسیدن ب خونـه بحثش با ویدان و حیدر شروع مـیشـه،و مـیگه کاش هیج وقت هیچی و نمـیفهمـیدم کاش بابام هنوز همون قهرمان تو ذهنم بود
حالا دیگه مـیتونید ماسک ها تونو بردارید!پدری کـه ب نامزدش خیـانت کرد و ی کـه به خودش خیـانت کرد و گفتن این حرف همانا و رسیدن عامر همون لحظه همانا
زینب کـه حالا خونـه کماله
کمال ازش مـیپرسه تو چیزی از زندگی اوزان نمـیدونی؟از اینکه رازی یـا چیزه دیگه ای داشته باشـه؟زینب:نـه منو اوزان زیـاد همدیگرو نمـیشناختیم داداش
کمال:خب باشـه حالا بگو ببینم مغازه عروسک فروشی مـیشناسی باهم بریم؟
زینب:عروسک فروشی؟کمال مـیخنده و مـیگه اره مـیخوام برگردم ب روزای بچگیم..
صبح اکیـا وقتی بیدار مـیشـه ی فرفره نزدیک اتاقش درون حال چرخشـه و ی نامـه هم کنارش…

قسمت ۴۷ سریـال اکیـا

کمال،اکیـا رو مـیبره کنار همون چاه و بهش یـه عروسک عین عروسک بچگی اکیـا هدیـه مـیده..اکیـا هم خیلی خوشحال مـیشـه و کمال رو بغل مـیکنـه و ازش تشکر مـیکنـه/کمال مـیگه:شاید نتونم گذشته رو درست کنم اما مـیتونم آینده رو بسازم،من چاهت مـیشم،همـه رازهاتو بـه من بگوبه حرفای دیروزت فکر کردم بـه سری چیزا هست کـه مشکوکه اگه عامر دستش تو اینکاره بعد قضیـه اونی نیست کـه نشون داده مـیشـه/اکیـا:ما همـه چیز رو بررسی کردیم تو هم بیخیـال شو/کمال:حتما بـه یـه چیزایی توجه نکردید الان تنـها مانعی کـه جلوی منـه اون حلقه هست کـه تو دستته ولی من اونو از انگشتت درون مـیارم/اکیـا:اگه این اتفاق نیوفتاده بود مـیتونستی اما لطفا بیخیـال این موضوع شو/کمال:من دیگه تورو از دست نمـیدم تو هم اینو یـادت باشـه
روستایی ها کـه بخاطر شروع کار ماشینای شرکت آب بـه روشون بسته شده و جلوی شرکت کوزجواغلوها جمع شدن و اعتراض مـیکنن(اینکار هم کار عامر بود بـه یـه نفر دستور داده کـه آب رو روی روستایی ها یبنده و کمال رو مقصر جلوه بده)کمال مـیره پیش روستایی ها و مـیگه:مشکلتون چيه/یکی از اونا ميگه تو کی هستی؟/کمال خودشو معرفی مـیکنـه بعد همون شخص بـه بقیـه مـیگه این آدم مقصره و مـیخواد بهمون ضرر بزنـه بقیـه هم باز سروصداشون بالا ميره،آسو مـیاد پیش کمال و اونو با خودش مـیبره داخل شرکت و جریـان رو براش توضیح ميده…کمال هم مـیگه بعد حتما کار عامر بوده
از طرفی عامر بـه خبرنگارا راجع بـه بودن لیلا پ ویدا گزارش داده و خبرنگارا جلوي خونـه ی لیلا جمع شد..لیلا بـه کمال زنگ مـیزنـه اما کمال بخاطر مشکلات شرکت جوابشو نمـیده
قادر مـیخواد بـه مطبوعات اعلام کنـه کـه کمال مقصره نـه شرکت کوزجواغلوها…کمال مـیره باهاش بحث مـیکنـه و مـیگه یـه نفر بدون اطلاع من و مجوز گرفتن اینکارو کرده و احتمالا بازم کار عامر بوده اما قادر اب پسرش دفاع مـیکنـه و مـیگه کار اون نبوده
عامر هم مـیرسه جلوی شرکت و مـیره پیش روستایی ها و مـیگه حق باشماست کمال سویدره مقصره کمال مـیاد بـه روستایی ها قول مـیده مشکل رو حل کنـه
اکیـا با اوزان مـیرن خونـه ی لیلا و مـیبینن کلی خبرنگار جلوی خونـه لیلا هستند…اکیـا و اوزان مـیرن داخل خونـه ی لیلا..اکیـا،اوزان و لیلا رو بهم معرفی مـیکنـه،لیلا مـیخواد اوزان رو بغل کنـه اما اوزان برخورده خوبی باهاش نداره و خودشو عقب مـیکشـه و مـیگه این خبرنگارا از کجا خبر دار شدن بعد هم وقتی لیلا مـیره قهوه براشون بیـاره بـه اکیـا مـیگه چقدر لیلا بی سلیقست و مثل نیست،اصلا از خونش خوشم نیومد 
لیلا حرفای اوزان رو مـیشنوه و مـیگه من خونمو دوست دارم،یـادگار خانوادمـه و اینجا بزرگ شدم اما ویدا اینجا رو دوست نداره،ما خیلی با هم فرق داریم حتی از بچگی هم مثل هم نبودیم
عامر بـه اسو پیشنـهاد مـیده کـه ناهار رو باهم بخورن،آسو هم قبول مـیکنـه
لیلا بـه پیشنـهاد اکیـا خبرنگارا رو مـیاره داخل خونـه و مـیگه بله من عاجم زاده هستم ویدا مـه و اوزان و اکیـا هم زاده های من هستنمن چیزی رو پنـهان نکردم فقط ازم سوالی نپرسیده شده بود کـه جواب بدم..بین من و ویدا هم خصومتی نیست
عامر و آسو رفتن رستوران و ناهار مـیخورن..عامر همش راجع بـه کمال صحبت مـیکنـه/آسو هم مـیگه بینتون یـه رقابتی هست اما کمال رقابت رو با حدود یـه شخص جلتنمن انجام مـیده/عامر بـه آسو غیر مستقیم مـیفهمونـه کـه اگه مـیخوای کمال رو بدست بیـاری حتما خانوادشو راضی کنی
برای آرایشگری حسین یـه نامـه مـیاد کـه اونا مغازه رو از صاحب اصلی نخ و جریمـه زیـادی دارن کـه اگه پرداخت نکنن مغازه بسته مـیشـه/حسین مـیخواد به منظور پرداخت مالیـات از کمال قرض بگیره اما تانر نمـیزاره و از چکی کـه عامر بش داده بود به منظور پرداخت مالیـات استفاده مـیکنـه…بعد هم زنگ ميزنـه بـه کمال و بهش مـیگه من اون پول رو پرداخت کردم/کمال هم کـه مـیدونـه پول عامر بوده سریع پول رو بـه حساب تانر پرداخت مـیکنـه/تانر نمـیخواد قبول کنـه اما کمال بش مـیگه حتما قبول کنی وگرنـه بـه بابا مـیگم اون پوله کثیف رو از کجا آوردی(این جریـان مالیـات مغازه ی حسین بازم کار عامر بوده)
اوزان مـیبینـه کـه زینب از خونـه مـیره بیرون بخاطر همـین مـیره درون خونـه رو مـیزنـه..زینب درون رو باز مـیکنـه و تعجب مـیکنـه و مـیگه تو اینجا چکار مـیکنی؟/اوزان:من همش بـه تو فکر مـیکنم/اما زینب بیرونش مـیکنـه درون رو بـه روش مـیبنده…زینب بـه عامر زنگ مـیزنـه و مـیگه اوزان باز اومده بوده بدجور عاشقم شده/عامر:اوزان رو ول کن اون هنوز بچست تو یشب از خونـه بیـا بیرون وبامن باشزینب:دوسدارم ولی ممکن نیست/عامر:اگه خودت نمـیتونی از یـه نفر دیگه استفاده کن/زینب:مثلا کی/عامر:آسو
کمال بـه آسو مـیگه مـیخوام یـه سر برم خانوادمو ببینم کـه آسو هم مـیگه:منم مـیام/کمال هم قبول مـیکنـه
شب:زینب بـه بهانـه ی شام خونـه ی دوستش سما ميخواد بره بیرون کـه کمال نمـیذاره ولی تانر مـیگه برو..کمال مـیگه نـه/حسین هم بـه خاطر اینکه کمال و تانر دعواشون نشـه بـه زنیب مـیگه بمون خونـه/زینب هم از دست کمال ناراحت مـیشـه و مـیره تو اتاقش
پایـان

قسمت ۴۸ سریـال اکیـا

 زینب تو اتاقش گریـه مـیکنـه کـه آسو مـیره پیشش و مـیگه حتما تو عاشقی هستی کـه انقدر ناراحت شدی/زینب هم آسو رو بغل مـیکنـه و باهاش دردودل مـیکنـه و ميگه مـیخوام باهاش برم سینما ولی روزا هردومون کار داریم و نميشـه/آسو مـیگه بعد یبار یـه دروغ مصلحتی مـیگیم و تو رو مـیبرم سینما،حتما اجازه مـیدن بعد تو با دوست پسرت برو/زینب هم خوشحال مـیشـه
کمال با اکیـا کنار چاه قرار مـیزاره و اونجا همدیگرو مـیبینن/کمال مـیگه:من مطمئنم کـه عامر تو این قتل دست داشته،اون از نقطه ضعف تو کـه اوزان هست استفاده کرده و تو رو بدست آورده و اوزان رو قاتل کرده/اکیـا:اگه اینطورم باشـه من نمـیتونم ثابت کنم/کمال:تو امـیدی نداری اکیـا:نـه فرق من و تو اینـه کـه من اون فیلما رو دیدم ولی تو ندیدی/کمال:اون فیلما رو داری/اکیـا:ازشون کپی گرفتم…اکیـا فلشی کـه فیلماهستن رو مـیده بـه کمال و ميگه اینا رو ببینن و منو الکی امـیدوار نکن
کمال هم مـیره خونـه و فیلما رو با دقت مـیبینـه
روز بعد،طبق رای هیـات مدیره عامر دوباره ریـاست خودشو بدست مـیاره
شب:صالح کـه بدجور مست شده مـیخواد بره پیش کمال اما جلوی خونـه ی اکیـا مـی ایسته و شروع مـیکنـه بـه دادوبیداد و به اوزان بدوبيراه ميگه،حتی با یـه سنگ مـیرنـه بـه سر نگهبان..کمال صدای صالح رو مـیشنوه و خودشو بـه صالح مـیرسونـه…عامر و اکیـا هم مـیان بیرون..کمال صالح رو مـیبره اما عامر باز کلی توهین بـه کمال و صالح مـیکنـه/کمال داره صالح رو مـیبره خونش اما صالح از دست کمال هم ناراحته و با کمال بحثش مـیشـه و برميگرده کـه بره خونش
ویدا با اوزان صحبت مـیکنـه و ميگه تو باز چکار کردی؟/اوزان مـیگه:من نمـیخواستم اون کشتی رو بسوزونم/ویدا با عصبانیت مـیگه راجع بـه اون موضوع بعدا صحبت مـیکنیم که تا باز رفتی سراغ اون ه ی دهاتی/اوزان یکدفعه داد ميزنـه و مـیگه من عاشقش شدم و مـیخوامش اما اون ی کـه بش ميگي دهاتی حتی تو روی من نگاه هم نمـیکنـه حتی اگه من بخوام تو منو نمـیخواد/حیدر مـیگه آروم باش/اما اوزان مـیگه درسته من یـه اشتباهی کردم ولی قرار نیست بخاطرش که تا ابد بهتون بدهکار باشم،ما حتی ديگه یـه خانواده هم نیستیم فقط داریم تو یـه قبر تزیین شده زندگی مـیکنیم عامر هم کیف مـیکنـه کـه اوزان اینطوری زبون درآورده/اوزان ادامـه مـیده و مـیگه من عاشق و زینبم و بهتون ثابتش مـیکنم بعد هم مـیره تو اتاقش/اکیـا هم بـه افسانـه مـیگه بگو ماشینمو آماده کنن/عامر مـیگه کجا؟/اکیـا مـیگه مـیخوام برم خونـه ی خالم..اکیـا مـیره و عامر بـه ویدا و حیدر ميگه آفرین،خانمم رو فراری دادید
صالح رسیده جلوی خونش اما دونفر بـه دستور عامر اونجا منتظرن کـه بزننش اما کمال سر مـیرسه و اونا رو مـیزنـه…آدمای عامر فرار مـیکنن اما صالح بازم با کمال سرد برخورد مـیکنـه و مـیره تو خونش و در رو مـینده
کمال زنگ مـیزنـه بـه عامر و مـیگه:مـیدونی آدمای مثل تو با ما چیکار مـیکنن؟/عامرمـیگه:دنیـا رو رو سرتون خراب مـیکنن/کمال:نـه فقط بـه ما قدرت بیشتری مـیدید؟تو تبدیل بـه یـه جونور شدی کـه اسیر حرصت شدی مـیدونی دلیلش کیـه؟دلیلش منمعامر:تو خیلی خودتو مـهم فرض کردی/کمال:این تویی کـه خودتو مـهم مـیدونی،کاری مـیکنم کـه همش بگی کمال،کمال،البته الانم شروع کردی به منظور بار آخر مـیگم آدم باش وایی کـه دوسشون دارم دور باش
اکیـا مـیره خونـه لیلا و دارن باهم صحبت مـیکنن کـه کمال هم از راه مـیرسه..کمال بـه اکیـا مـیگه:تو اینجا چیکار مـیکنی؟/اکیـا:در اصل تو اینجا چیکار داری؟ من فکر کردم با لیلا تنـها مـیمونم/کمال:یعنی برم تو داری منو بیرون مـیکنی/اکیـا:نـه مگه اینجا خونـه منـه کـه بیرونت کنم
لیلا مـیره بیـاره کمال بـه اکیـا مـیگه:من مطمئنم قضیـه ی اونشب نقشـه ی عامر بوده اما اکیـا باز مـیگه این قضیـه رو بیخیـال شو…لیلا با مياد و سه تایی باهم مـیخورن..اکیـا و کمال سکوت و هیچی نمـیگن،لیلا این سکوت رو مـیشکنـه و به کمال مـیگه صداقت یـا جسارت؟/کمال:صداقت/لیلا: اکیـا رو دوسداری؟/کمال نمـیخواد جواب بده اما چون گزینـه ی صداقت رو انتخاب کرده حتما جواب بده بـه خاطر مـیگه اکیـا خودش مـیدونـه لیلا:این جواب ما نبود/کمال هم مـیگه دوسش دارم/لیلا:اگه قبلا بود چطور بش مـیگفتی؟/کمال بـه چشمای اکیـا نگاه مـیکنـه و مـیگه خیلی دوست دارم /لیلا ایندفعه رو بـه اکیـا مـیگه:صداقت یـا جسارت؟/اکیـا:جسارت/لیلا هم يه آهنگ جدید مـیزاره و به اکیـا مـیگه حتما به کمال پیشنـهاد بدی کـه باهات به/اکیـا هم اينکارو مـیکنـه و با کمال مـیه…پایـان

قسمت ۴۹ سریـال اکیـا

ویدا با حیدر صحبت مـیکنـه و نگران بچه هاشـه اما حیدر مـیگه یکی از بچه هامون شورش کرده اون یکی هم از خونـه رفته بعد بهتره صبر کنیم که تا اوضاع بهتر شـه و بتونیم اعتمادشون رو بدست بیـاریم
اکیـا و کمال و لیلا باهم وقت مـیگذرونن و خیلی خوشحالن، اکیـا رو مبل خوابش مـیبره،کمال هم وقتی اکیـا خوابه نگاش مـیکنـه و مـیخواد نوازشش کنـه اما اینکارو نمـیکنـه بعد هم کنار مبل اکیـا خوابش مـیبره/صبح:اکیـا بیدار شده و داره موهای کمال رو نوازش مـیکنـه،کمال از خواب بیدار ميشـه و مـیگه تو داری بـه من نگاه مـیکنی/اکیـا مـیخنده و مـیگه همون کاری کـه تو داشتی دیشب مـیکردی/اکیـا کفشاشو مـیپوشـه و ميگه من بهتره برگردم بـه زندانم/کمال:تو خوده مـیخوای برگردی ولی مـیتونی نری..کمال بازم مـیخواد راجع بـه اوزان صحبت کنـه اما اکیـا بازم بـه کمال مـیگه شروع نکن و بحث رو تموم مـیکنـه
عامر مـیره شرکت و به محض ورودش بـه طوفان مـیگه حتما گزارشای کار که تا ۳ روز دیگه آماده باشـه
کمال تو ماشینـه و به آقا حقی زنگ ميزنـه و مـیگه من دارم مـیرم بـه اون روستا ببینم کارا چطور پیش مـیره/حقی مـیگه مواظب باش اینم ممکنـه یـه نقشـه باشـه پسرم/کمال مـیگه شما نگران نباشید..بعد از اینکه حقی تلفنشو قطع مـیکنـه معلوم مـیشـه کـه داره شیمـی درمانی انجام مـیده
کمال مـیره سر زمـینا و مـیبینـه روستایی ها تجمع و نمـیزارن ماشینا کار کنن/کمال بـه راننده و بقیـه کارگرا مـیگه این ماشینا اینجا چیکار مـیکنـه؟ بعد هم مـیبینـه کـه تانر اونجاست و داره با یکی از کارگرا صحبت مـیکنـه…کمال مـیره پیش تانر و مـیگه تو اینجا چکار مـیکنی؟/تانر:آقا عامر منو فرستاده که تا گزارش کارای اینجا رو بهش بدم اینجا یـه اتفاقات بد افتاده و مقصرش تویی/کمال:اره مقصر منم و درستش مـیکنم،اما تو چجوری کارتو جبران مـیکنی کـه داداشتو فروختی! حالا هم برو بـه رئیست بگو کمال بالای سره کاراست
کمال بـه مردم مـیگه حتما شکایت کنید از من هم شکایت کنید بعد هم اونا رو مـیبره اداره ی پلیس و مردم هم از عامر و قادر و کمال شکایت مـیکنن
از طرفی درون همون لحظات عامر یـه مصاحبه ترتيب داره و به خبرنگارا مـیگه بخاطر نبود من یـه مشکلاتی پیش اومده اما که تا سه روز دیگه کار رو شروع مـیکنیم اما درون همـین موقع تانر بـه عامر خبر شکایت مردم روستا رو مـیده/عامر با عصبانیت مـیگه مگه تو نگفتی کـه همـه چیز تحت کنترله و شکایت نمـیکنن/طوفان:تانر اونجا بوده و گفت کـه کمال اومده و اینکارو کرده،حداقل که تا یـه هفته دیگه هم نمـیتونیم کار رو شروع کنیم…عامر هم عصبانی مـیشـه و زنگ مـیزنـه بـه زینب و ميگه بیـا سینما از طرفی زینب هم با آسو بـه بهانـه ی سینما رفتن اومده بیرون
کمال مـیره پیش زهیر و اونجا فلشی کـه اکیـا بش داده بود رو مـیسوزونـه بعد هم بـه زهیر مـیگه:فرض کن من یکیو کشتم اگه مـیخواستی دنبال سرنخ بگردی از کجا شروع مـیکردی؟/زهیر:اول سلاح رو پیدا مـیکردم و رو اثر انگشت تحقیق مـیکردم،اگه هم جنایتی باشـه حتما جسدی هم باشـه دنبال جسد مـیگشتم/کمال مـیگه:زهیر تو فکر منو باز کردی و با عجله مـیره
عامر مـیره پیش زینب و اونو مـیبره بـه دیدن فیلم “مراد بوز”…مراد بوز هم روی صحنـه مـیاد و مستقیم ميره پیش عامر و باهاش دست مـیده،بعد هم مـیره پیش زینب ميشينـه و باهم فیلم رو تماشا مـیکنن…بعد از فیلم عامر،زینب رو مـیبره بـه یـه سوییت کـه براش آماده کرده و سعی داره اعتماد زینب رو جذب کنـه و مـیگه من خیلی خوشحالم کـه تو دیگه بـه من اعتماد داری/زینب با دیدن تخت تزیین شده مـیفهمـه کـه عامر چه انتظاری ازش داره و یـه قدم مـیره عقب و مـیگه عامر من خیلی دوست دارم اما تو متاهلی و از طرفی داداش کمال هم هست/عامر مـیگه مـیدونستم تو آماده نیستی،تو شک داری باشـه برو من کـه مجبورت نکردم/زینب پشيمون مـیشـه و مـیگه تو تنـهای هستی کـه هيچوقت منو بـه هیچکاری مجبور نکردی/عامر هم زینب رو مـیبوسه و مـیگه من خوشبختت مـیکنم و…   از طرفی کمال رو نشون مـیده کـه مـیره قبر اون ی کـه عامر و اوزان کَنده بودن رو مـیکَنـه و متوجه مـیشـه کـه قبر خالیـه
زینب مـیکنـه و با لباس از بیرون مـیاد و به عامر مـیگه هنوزم دوسم داری/عامر:خیلی زیـاد/زینب خوشحال مـیشـه/عامر:پشیمونی/زینب:نـه اصلا/عامر:اما حتما پشيمون باشی چون اینا همش یـه نمایش بود/زینب شوکه مـیشـه و مـیگه منظورت چیـه/عامر:بفهم دیگه حتما خیلی زودتر مـیفهمـیدی،تو فقط یـه نقشـه چون داداشت زیـادی داشت تو کارای من دخالت مـیکرد،منم از تو استفاده کردم/زینب يه سیلی بـه عامر مـیزنـه/عامر هم عصبانی ميشـه و لباسای زینب رو کـه توی اتاقن برمـیداره و دست زینب رو مـیگیره و به همراه وسایلش پرتش مـیکنـه بیرون…زینب گریـه مـیکنـه/عامر:تو فکر کردی من عاشق یـه ه ی پایین شـهری مـیشم،شما خانوادگی تو توهم هستید اون از داداش بزرگت کـه اگه با پول کتکش بزنی،هیچی نميگه و پولای رو زمـین رو جمع مـیکنـه،اونم از داداش کوچیکت کـه فکر مـیکنـه یـه قهرمانـه،من امشب یـه خنجر بـه قلب کمال زدم حالا برو بش بگو کـه چطور خودتو تسلیم من کردی/زینب درون حالیکه گریـه مـیکنـه مـیگه تاوان کارتو بعد مـیدی…عامر درون اتاق رو مـیبنده و زینب با حال خرابش از اونجا مـیره
کمال بـه اکیـا خبر مـیده کـه بیـاد..اکیـا هم مـیاد پیشش و کمال بش مـیگه ببین قبر خالیـه یعنی امکان داره برادرت قاتل نباشـه..اکیـا هم بدجور شوکه مـیشـه

آسو رفته سینما و منتظره زینبه کـه بیـاد اما زینب نمـیاد…زینب رفته تو یکی از ای هتل و نشسته و گریـه مـیکنـه و خودشو حبس کرده/دوتا از مسئولین هتل سعی دارن زینب رو بیـارن بیرون اما زینب بیرون نمـیاد بـه خاطر همـین یکی از اونا با عامر تماس مـیگیره و مـیگه این خانم خودشو حبس کرده و بیرون نمـیاد/عامر هم مـیگه یـه پاکت پول بش بدید که تا بیـاد بیرون/مسئول هتل هم یـه پاکت پول از زیر درون مـیفرسته به منظور زینب و ميگه اینو آقا عامر فرستادن/زینب:پاکت رو باز مـیکنـه و مـیبینـه پوله..زینب مـیاد بیرون و پاکت رو مـیده بـه مسئول هتل
اکیـا به منظور کمال توضیح مـیده کـه اونشب یـه دیگه بـه اسم کرن هم بوده و یـه نفر عکسشو برام فرستاده کـه یـه پاکت دستش بوده/کمال هم مـیگه پش حتما اونو پیدا کنیم
پایـان

قسمت ۵۰ سریـال اکیـا

زینب با حال خرابش از هتل بیرون مـیاد و تو خيابون راه ميره و همش گریـه مـیکنـه/از طرفی آسو مرتب بش زنگ ميزنـه،زینب هم بلاخره جواب مـیده و مـیگه:تو رو خدا بیـا دنبالم
کمال و اکیـا هنوز تو مزرعه هستند و کمال مـیخواد قبر رو پُر کنـه بـه خاطر همـین بـه اکیـا ميگه تو برو اما اکیـا مـیگه:نگران توام/کمال:یـه کمم تو نگران من باش/اکیـا: این یعنی چی؟/کمال:خب همـیشـه من بفکر توام حالا تو هم یـه کم فکر من باش/اکیـا:اصلا من نمـیرم/کمال:باید بری،من حتما قبر رو پر کنم/اکیـا:پس مواظب خودت باش آخه شدی مغناطيس بلا/کمال:اگه موضوع بلا باشـه تو قطب نمای بلایی /اکیـا:من بعد از پنج سال دارم یـه شب رو با امـید مـیخوابم و دلم مـیخواد زود صبح بشـه،ممنونم کـه یـه صبح رو بـه من هدیـه دادی/کمال:من مـیخواستم تمام صبحای زندگیمو بهت بدم اما این کابوس همـه چی رو خراب کرد/اکیـا هم یکم ناراحت مـیشـه اما مـیگه:قول مـیدم کـه دیگه چیزی رو ازت پنـهان نکنم و مـیره
آسو زینب رو پیدا کرده و اونو سوار ماشینش کرده اما زینب همش گریـه مـیکنـه و مـیگه:چطور تونستم بش اعتماد کنم اون بهم دروغ گفت،گولم زد/آسو کـه نگران زینبه ماشین رو نگه مـیداره و مـیگه اون تو رو مجبور بـه کاری کرد؟/زینب:نـه من خودم خواستم و الان هیچ مدرکی تو دستم ندارم کـه بگم اون مقصره،مقصر منم/آسو زینب رو دلداری مـیده
اکیـا برگشته خونـه و با افسانـه صحبت مـیکنـه و مـیگه تو به منظور ما کار مـیکنی یـا عامر؟یـا قادر کوزجواغلو؟/ افسانـه با ترس مـیگه:من به منظور شما کار مـیکنم/اکیـا:مـیدونم چکار کردی اگه نمـیخوای کارتو از دست بدی حتما تمام بسته یـا نامـه هایی کـه برای عامر مياد رو اول بـه من بدی/افسانـه هم قبول مـیکنـه
صبح روز بعد:اکیـا عکارن و عامر رو مـیبره به منظور کمال و مـیگه نمـیدونم چرا این عرو به منظور بانو فرستاده بودن/فکر مـیکنی بانو با این قضیـه ارتباطی داره/کمال:احتمالا به منظور اینکه عامر رو باهاش تهدید کنـه این عرو براش فرستادن ولی اون استفاده نکرده
کمال مـیخواد بره پیش زهیر،اکیـا هم اصرار مـیکنـه کـه باهم برن اما کمال نمـیخواد قبول کنـه ولی درون نـهایت تسلیم مـیشـه و اکیـا رو هم با خودش مـیبره…کمال و اکیـا از زهیر ميخوان که تا کارن رو براشون پیدا کنـه/زهیر هم مـیگه کار سختیـه
زینب مـیره سراغ عامر و جلوی ماشینش رو مـیگیره و مـیگه پیـاده شو/عامر پیـاده مـیشـه و مـیگه دیشب همـه چیز رو برات توضیح دادم تو هنوز متوجه نشدی؟/زینب:من واقعا باورت کرده بودم اما تو بعدش به منظور یـه پاکت پول فرستادی/عامر:خب این چیزی بود کـه تو مـیخواستی،تو عاشق پول و قدرت من شده بودی/زینب:تاوان کارتو بعد مـیدی،داداشم تو رو مـیکشـه

عامر مـیره و زینب خیلی گریـه مـیکنـه،از طرفی آسو داره از اونطرف خيابون زینب رو مـیبینـه و مـیفهمـه قضیـه چی بوده
زینب بـه کمال زنگ مـیزنـه و مـیگه حتما باهات صحبت کنم،کمال هم مـیگه بیـا شرکت
عامر مـیره شرکت و مـیبینـه کلی خبرنگار بخاطر ماجرای شکایت روستایی ها اونجا جمع شدن، عصبانی مـیشـه و به طوفان مـیگه فورا اینا رو بفرست برن
عامر مـیره تو اتاقش کـه آسو با عصبانیت مـیاد و مـیگه:تو چه آدم وحشتناکی هستی و زینب رو بازی دادی/عامر:پس بـه تو گفته/آسو:من دوتاتون رو دیدم کـه جلوی باشگاه با هم حرف مـیزدین/عامر:آسو خانم وقتی یـه عاشقم مـیشـه من حتما چیکار کنم/آسو:تو فقط مـیخوای بـه کمال ضربه بزنی بخاطر همـین اینکارو کردی/عامر:مگه مشکلی هست چند روز پیش با هم یـه توافقی داشتیم و حرف زده بودم/آسو:من بهت گفتم کـه هیچ کاری نمـیکنم کـه آسیبی بـه کمال برسه،نمـیذارم بـه کمال آسیب برسونی…آسو درون اتاق رو باز مـیکنـه و مـیخواد بره اما عامر مـیگه:آسو خانم درون مورد صحبتهایی کـه هفته پیش کردیم بـه کمال چیزی گفتید؟در مورده اه مشترکمون(غیر مستقیم آسو رو تهدید مـیکنـه)حقی هم اتفاقی اومده بـه شرکت کوزجواغلوها کـه حرفای عامر رو مـیشنوه/آسو،حقی رو مـیبینـه و ميره پیشش،حقی بـه آسو مـیگه:بین تو و عامر چه شراکتی هست کـه تو رو تهدید کرد/آسو:هیچی،تهدید نبود/حقی:تهدید بود بهتره مواظب باشی وگرنـه کمال رو از دست مـیدی/آسو:من کاری نمـیکنم کـه به کمال آسیب برسه/حقی:مـیکنی،شایدم نخواسته کاری کنی
زینب مـیره پیش کمال و مـیخواد همـه چیز رو بـه کمال بگه کـه آسو زنگ مـیزنـه و مـیگه من از همـه چیز خبر دارم،عامر هدفش این بوده کـه به کمال ضرر برسونـه و الانم نقشـه ی بعدیش اینـه کـه تو بـه کمال بگی و کمال رو تو دردسر بندازی،پس هیچی بـه کمال نگو/زینب هم چیزی راجع بـه خودش بـه کمال نمـیگه اما مـیگه بخاطر اینکه آسو عاشقته اومدم حرف بزنیم و کمال رو مـیپیچونـه
حیدر هم حالش خوب مـیشـه و برميگرده سرکار
پایـان

قسمت ۵۱ سریـال اکیـا

زهیر بـه کمال زنگ مـیزنـه و مـیگه یـه دیسکو هست کـه شاید اونجا بتونی کارن رو پيدا کنی ولی حتما از جا رزرو کنی و بری،کمال هم مـیگه باشـه مـیرم
تانر مـیره پیش عامر/عامر درون مورد شکایت روستایی ها باهاش صحبت مـیکنـه و مـیگه تو حتما این کار رو حل کنی چون بت اعتماد دارم/تانر مـیگه من تو اینکارا وارد نیستم/عامر:کم کم یـاد مـیگیری اما بنظرت چطور حتما راضیشون کنی/تانر:با پول؟/عامر:خوبه زود یـاد مـیگیری/تانر:خب اگه یکیشون پول نخواست و کوتاه نیومد چی؟/عامربه تانر یـه اسلحه مـیده و مـیگه حتما برای احتیـاط همراهمت باشـه/تانر اولش نمـیخواد قبول کنـه اما بعد اسلحه رو قبول مـیکنـه..ازطرفی بانو مياد پیش عامر و عامر بخاطر اینکه عالعمل تانر رو ببینـه با بانو خیلی خوب برخورد مـیکنـه و مـیگه چه خوشگلتر شدی،تانر هم زیـاد خوشش نمـیاد چون عاشق بانو شده
حقی مـیره پیش کمال و مـیگه از شرکت کوزجواغلو مـیام اونا ازم خواستن کـه تو شکایتت رو بعد بگیری ولی تو کار درستی کردی و من همـیشـه کنارتم بعد هم راجع بـه آسو با کمال صحبت مـیکنـه و مـیگه بیشتر بهش توجه کن و تنـهاش نزار
آسو با زینب صحبت مـیکنـه و سعی داره بفهمـه عامر چه بلایی سرش آورده اما زینب مـیگه چیز خاصی نبوده و فقط چندباری باهاش حرف زده
عامر با طوفان صحبت مـیکنـه و مـیگه معلوم نیست زینب ميخواد چکار کنـه بعد اون عکسایی کـه از من و زینب گرفتی رو آماده کن چون اگه زینب نگه ما خودمون بـه کمال مـیگیم
کمال مـیره خونـه ی لیلا کـه مـیبینـه باز خبرنگارا جلوی خونـه ی لیلا هستن، کمال مـیاد جلو و مـیگه از اینجا برید/یکی از خبرنگارا مـیگه ایشون دوستپسرتونـه/کمال عصبانی ميشـه، لیلا مـیگه پسرمـه بعد هم با کمال مـیره…کمال داره لیلا رو مـیبره خونش کـه روبه روی خونـه ی اکیـا با قادر روبرو مـیشن،قادر با کمال صحبت مـیکنـه و مـیگه فکر مـیکردم امروز بیـاین شرکت و با خبرنگارا مصاحبه کنید(منظورش اینـه کـه مـیخواستی خودنمایی کنی)/کمال:من کار درست رو انجام..لیلا تو ماشینـه و مـیبینـه کـه قادر و کمال داره بحثشون مـیشـه بخاطر همـین از ماشین پیدا مـیشـه و به کمال مـیگه ت زنگ زده/قادر هم با دیدن لیلا عاشقش مـیشـه  /کمال و لیلا مـیرن و قادر هم که تا لحظه ای کـه اونا مـیرن هی بـه لیلا نگاه مـیکنـه
قادر مـیره خونـه و با ویدا و حیدر راجع بـه لیلا صحبت مـیکنـه و مـیگه امروز دیدمش،زن قوی بنظر مـیاد آدمو جذب مـیکنـه/حیدر:تو از اون خوشت اومده/قادر:خب مگه مـیشـه یکی اونو ببينـه و ازش خوشش نیـاد/ویدا ناراحت مـیشـه و وقتی قادر راجع بـه دلیل جداییش با لیلا ازش مـیپرسه با قادر تند برخورد مـیکنـه و جواب سربالا ميده/قادر هم ناراحت مـیشـه
شب :زینب تو فکر عامره و گریـه مـیکنـه کـه چطور فریبشو خورده و در نـهایت تصمـیم مـیگیره کـه به اوزان زنگ بزنـه،زینب یـه تماس کوتاه با اوزان مـیگیره و فوری هم قطع مـیکنـه/اوزان کـه مـیبینـه زینب زنگ زده فوری شارژش کوک مـیشـه و به زینب زنگ مـیزنـه/زینب مـیگه ببخشید اشتباهی گرفته بودم خواستم بـه دوستم زنگ ب اشتباهی تو رو گرفتم و مـیخواد قطع کنـه کـه اوزان مـیگه:خوبه کـه هنوز شماره ی منو داری،بذار صحبت کنیم/ زینب:اوزان منو مجبور بـه کاری کـه غیر ممکنـه نکن همـه مخالفن کمال و آبجی اکیـا و خانواده هامون این غیر ممکنـه/اوزان:تو فقط بـه من یـه امـید بدهی نمـیتونـه جلوی منو بگیره/زینب هم طوری صحبت مـیکنـه کـه انگار اوزان رو دوست داره ولی بخاطر دیگران داره ردش مـیکنـه/اوزان هم خوشحال مـیشـه و مـیگه بعد امـیدی هم هست/زینب هم دیگه تماس رو قطع مـیکنـه
بانو،تانر رو دعوت مـیکنـه خونش کـه باهم فیلم ببينن،تانر هم مـیره و خیلی خوشحاله
زینب منتظره کـه اوزان دوباره باهاش تماس بگیره اما اوزان از شدت هیجان مـیاد جلوي خونـه ی زینب و زنگ مـیزنـه بهش و ميگه جلوی درون هستم بیـا ببينمت/زینب هم مـیره و بازم بـه اوزان امـیدواری مـیده
لیلا از خونـه ی کمال بیرون مـیره و مـیخواد بره خونش کـه قادر اونو مـیبینـه و مـیگه مـیخواین برسونمتون/لیلا مـیگه:نـه ميخوام یکم تنـهایی پیـاده روی کنم..قادر هم دیگه اصرار نمـیکنـه و لیلا مـیره
کمال سوار ماشین مـیشـه و مـیخواد بره بـه دیسکویی کـه زهیر ادرسشو داده بود اما مـیبینـه اکیـا توماشینـه/کمال :تو اینجا چیکار مـیکنی؟/اکیـا:در ماشین باز بود منم واسه اینکه یخ ن سوار شدم/کمال:مگه تو هم مـیخوای بیـای/اکیـا:آره فکر کردی مـیزارم تنـها بری اونجا /کمال کـه مـیبینـه حریف اکیـا نمـیشـه اونا با خودش مـیبره بـه دیسکو/يه ه تو دیسکو بـه کمال نخ مـیده،کمال هم مـیره پیشش که تا شاید اطلاعاتی راجب کارن پیدا کنـه اما اکیـا حسودیش مـیشـه و حتی مـیخواد با ه درگیر شـه /کمال بش مـیگه تو برو خودت رو سرگرم کن که تا شاید من چیزی بفهمم/اکیـا هم از لج کمال مـیره با یـه پسره مـیگه و مـیخنده/کمال هم حرصش مـیگیره و ميره با پسره دعوا مـیکنـه کـه نگهبانای دیسکو مـیوفتن دنبال اکیـا و کمال، اونا هم از دیسکو سریع خارج مـیشن

قسمت ۵۲ سریـال اکیـا

بعد از اینکه کمال اکیـا رو مـیرسونـه خونـه
اکیـا:خب دیگه ب اخرش رسیدیم کمال:آره ب لطف تو هنوز صفر صفریم اکیـا:کمال من هرکاری مـیکنم نمـیتونم تورو راضی کنم اگه ب زور منو نمـیکشیدی شاید الان جای کارنو پیدا کرده بودیم!کمال:اون آدم بهت پیک داد داشتید قاه قاه مـیخندیدید چ خبره؟؟
اکیـا:اقا کمال خودتو یـادت رفته تو چشم های من زل زدی و با اون زنـه لاس زدی؟کمال:در واقع مـیخواستم ازش حرف بکشم کـه با حسودی تو خراب شد!اکیـا:اصلا تو بـه من حسودی مـیکنی…
کمال:آره،خیـالت راحت شد؟من بـه هوایی کهنفس مـیکشی هم حسادت مـیکنم!اکیـا هم کـه حالا چیزیو کـه دوست داشته شنیده مـیگه:اممم چجورم
کمال:خب برو خونـه دیگه اکیـا:مـیگم بـه این خاکی کـه دارم روش راه مـیرمم حسودی نکنی؟ شب بخیر باند،کمال باند و مـیره خونـه
صبح عامر تو راه شرکته کـه همون آدم ناشناس بهش زنگ مـیزنـه عامر:چند وقت زنگ نزده بودی دلم برات تنگ شده بود
ناشناس:بستم ب دستت رسید؟این یکی تصویر نداره فقط صدا داره عامر:کجا فرستادیش؟و اونم مـیگه خونـه…اون بسته بـه خونـه فرستاده شده و یـه فلشـه کـه اکیـا بازش مـیکنـه!صدای عامره کـه ب کارن مـیگ آماده ای؟اونم مـیگه ب من اعتماد کن!
سریع ب کمال زنگ بزنـه که تا همـه چیزو بگه ولی وقتی مـیفهمـه پیش آسوعه هیچی بهش نمـیگه و قطع مـیکنـه عامر سریع مـیادخونـه و فلش رو باز مـیکنـه!بعد از شنیدن صدای کارن فکر مـیکنـه کـه این آدم با همدستی کارن مـیخواد اذیتش کنن!ب کارن زنگ مـیزنـه ولی مـیره رو پیغام گیر!بعد از اون ب آدماش زنگ مـیزنـه و مـیگه فقط زود این رو برام پیدا کنید هرجا کـه هست
!اکیـا با فلش ها مـیره خونـه کمال!کمال چندین بار اون صدا هارو گوش مـیکنـه و متوجه مـیشم کـه فقط ۵ که تا هتل مـیتونن وجود داشته باشن چون صداها نزدیک ی استادیوم ضبط شدن!و با اکیـا شروع مـیکنن ب گشتن هتل های مد نظرشون
تو یکی از هتل ها…اکیـا مـیپرسه عامر کوزجی اوغلو و کارن قبلا اینجا بودن؟مـیخوام راجب اینکه کی بودن بهم اطلاعات بدید من همسرشم
ولی اون مرد مـیگه ممکن نیست حتی اگه مادرشون هم باشید نمـیتونم بهتون این اطلاعات رو بدم

اکیـا ی لحظه فکر مـیکنـه و یـهو مـیزنـه زیر گریـه!
اکیـا:کمال دیدی؟دیگه نمـیتونم پسرمو بعد بگیرم هیچ مدرکی ندارم و مـیپره بغل کمال کمال کـه غافلگیر شده اول هیچ عالعملی نشون نمـیده ولی بعدش ب خودش مـیاد و رو بـه اون مرد مـیگه مـیبینید کـه ی مسئله عادی حسادت نیست
اون مرد هم دلش مـیسوزه و به اطلاعات نگاه مـیکنـه:بله حدودا پنج سال پیش شخصی بـه اسم کارن و عامر کوزجی اوغلو اینجا بودند
اکیـا خوشحال از اون مرد تشکر مـیکنـه و همراه کمال مـیرن پیش هاکان،سفیر بازنشسته ای کـه مـیتونـه کارن رو پیدا کنـه?
هاکان بعد از گشتن بـه کمال و اکیـا خبر مـیده کـه کارن رو پیدا کرده،اون سه سال پیش ازدواج کرده و حالا با ی فامـیلی ترک داره تو ترکیـه زندگی مـیکنـه!
زینب با اوزان قرار مـیذاره و بهش ی قاب هدیـه مـیده،
اوزان مـیگه این خالیـه ولی باهم پرش مـیکنیم زینب هم مـیگه معلوم نیست
وقتی اوزان مـیره خونـه زینب براش ی متن مـیفرسته
با اون قاب مـیتونی عآخرین لحظه چشمای منو بذاری و طوری عمـیندازه کـه اوزان متوجه بشـه کجاست،،،
لب صخره همش با خودش مـیگه کاش راه و درست پیدا کنـه
همـینکه اوزان و از دور مـیبینـه سریع مـیره سمت آب اوزان ترسیده بهش مـیگه زینب این کارو نکن و بغلش مـیکنـه،
همـه چیو حل مـیکنم،یواشکی ازدواج مـیکنیم
و زینب مـیخنده از اینکه ب انتقامش نزدیک شده
پایـان

قسمت ۵۳ سریـال اکیـا

اکیـا و کمال جای کارن رو پیدا مـیکنن و همزمان عامر هم ادرس رو پیدا مـیکنـه وهرسه نفر باهم مـیرن سمته خونـه ی کارن (کمال و اکیـا زود تر مـیرسن ) درون مـیزنن کارن:بله شما کی هستید؟ وقتی اکیـا خودشو معرفی مـیکنـه کارن مـیترسه ومـیره تو کـه شوهرش مـیاد اونم اجازه نمـیده کـه برن تو!کمال:مامـیریم مشکلی نیس ولی دفعه ی بعد با پلیس برمـیگردیم!کارن هم ازشون مـیخواد که تا برگردن و فقط ۲دقیقه وقت مـیده که تا حرفاشونو بزنن کمال مـیگه کـه باید تنـها باشیم ولی کارن قبول نمـیکنـه اکیـا راجبه اونشب و اوزان مـیپرسه کارن:اونشب برادرت لیندارو کشت و بعدش هم شوهرش و بعدش کمال و اکیـا رو بیرون مـیکنـه ولی کمال مـیگه:من مطمئنم یـه چیزایی رو نگفت چون فقط یـه سری چیزارو شوهرش خبر داشت و اون نمـیخواست بقیشو شوهرش بدونـه و ما حتما با کارن تنـها صحبت کنیم
عامر مـیرسه بـه خونـه ی کارن ولی همون خونـه ای کـه از اونجارفته بود تاشب جای کارن رو پیدا مـیکنـه شوهرشو مـیزنـه و در و قفل مـیکنـه گلوی کارن رو مـیگیره تهدیدش مـیکنـه کـه اگهی موضوعه اونشبو بفهمـه مـیکشتش (عامر قبلا گفته بود تو ترکیـه نباش ولی اون توی ترکیـه بود و برای همـین مـیگ وسایلاتو جمع کن و برو!)

کما به منظور تنـها موندن با کارن یـه نقشـه مـیکشـه نقشش اینکه زهیر به منظور خرید اسب سر شوهره کارن رو گرم کنـه ولی وقتی زهیر صبح بـه اون مزرعه مـیره اونجا خالیـه!

قسمت ۵۴ سریـال اکیـا

کمال بـه اکیـا زنگ مـیزنـه و خبر مـیده کـه کارن و شوهرش دیگه از اون مزرعه رفتن و تنـها ،حتی اسب هاشونم دیگه نیستن و تنـها مدرک از دستشون رفته!بعد از اینکه اکیـا قطع مـیکنـه افسانـه مـیاد تو اتاقش و راجب احضاریـه ای کـه راجب اون خونـه به منظور ویدان اومده مـیگه،اکیـا مـیره که تا با ویدان حرف بزنـه:خبری شده ؟آهان من همـیشـه حتما آخر از همـه بفهمم!ویدان:دروغ نمـیگم بهت،آره مـیخوام خونـه پدری مو بگیرم اکیـا:خونـه پدری منظورت خونـه لیلاست؟ویدان:اونجا مال هردومونـه،اونی کـه ب قرار دادمون خیـانت کرد و حقشو تو شرکت مـیخواد من نیستم،اونـه تو این شرایط یـا تهدید کننده مـیشم یـا تهدید شونده!
اکیـا:وقتی اسم از خیـانت مـیاری بیشتر کاری کـه تو کردی مـیاد پیش چشمم،تو اون خونـه با گرفتن اون خونـه فقط بچگی و کثیف مـیکنی که…ویدان بهش سیلی مـیزنـه!اکیـا اول با تعجب دستشو مـیذاره رو گونش :ازت خجالت مـیکشم ،از اینکه اینقدر بی وجدان و بی رحمـی و التماس و عذر خواهی های ویدان جلوشو به منظور خونـه لیلا رفتن نمـیگیره!قادر مـیره درون خونـه لیلا ولی اون اصلا بهش رو نمـیده و حتی تو خونـه دعوتش نمـیکنـه!قادر با گفتن اینکه مـیخواد تو گرفت خونـه کمکش کنـه باعث مـیشـه لیلا عصبانی بشـه و بگه اون شکایت از منـه من خودم از پسش برمـیام و درو ببنده و بره تو!قادر کـه حسابی خیط شده بـه ویدان زنگ مـیزنـه و مـیگه مـیخوای اون خونـه رو برات بگیرم؟ویدان:با تموم وجود!قادر:پس دیگه اونجا رو مال خودت بدون
اوزان بـه زینب زنگ مـیزنـه و اونم بی حوصله جوابشو مـیده،اوزان از زینب مـیخواد کـه همدیگرو ببینن و زینب هم قبول مـیکنـه!وقتی داره مـیپیچونـه کـه بره صالح تعقیبش مـیکنـه ولی زینب ی جوری فرار مـیکنـه از دستش،وقتی وارد رستوران مـیشـه ی عده مـیان سمتش و براش ساز مـیزنن و اوزان همانند شاهزاده ای جنتلمن مـیاد و ی حلقه دستشـه:با من ازدواج مـیکنی زینب؟زینب:ابن کارا چیـه اوزان منکه قبلا بهت جواب دادم اوزان:ازدواجمون کـه درست و حسابی نمـیشـه حداقل مثه آدم بهت پیشنـهاد بدم!زینب مـیخنده و مـیگه بله…
اوزن بغلش مـیکنـه:مـیدونم باتو خیلی خوش مـیگذرونم!زینب:آره خیلی،عین بمب مـیفتم وسط همـه بـه زودی

صبح وقتی کمال مـیاد شرکت همون روستایی کـه از تانر کتک خورده بود مـیاد پیش کمال و مـیگه تویی کـه قدرت نداشتی نباید پشت مارو گرم مـیکردی،گفتی مقاومت؟نگاه کن صورتمو این نتیجه مقاومته کمال خیلی عصبی مـیشـه و بهش قول مـیده همـه. چیزو درست کنـه!فورا مـیره پیش عامر:همـه دردت متوقف ه منـه؟اینقدر پست شدی کـه با کتک زدن مـیری ازشون مـیخوای شکایتشونو بعد بگیرن؟عامر:کتک زدن؟نچ نچ فک کنم تانر یکم زیـاده روی کرده انگار.باید بگم بیشتر حواسشو جمع کنـه!کمال بـه وضوح تعجب مـیکنـه عامر:به شما نگفته بود؟نـه! تف کمال: تو چجور آدمـی هستی هان؟فقط اومدم بهت بگم باخیـال راحت نخوابی کـه این کارو ول مـیکنم منتظرم باش.. عامر بـه تانر زنگ مـیزنـه:تانر فوری با آدم هات برو روستا حس مـیکنم ی مشکلی پیش مـیاد!اگه پیش بیـاد خیلی ناراحت مـیشم از دستت
همون موقع تانر و کمال با هم رو بـه رو مـیشن کمال:تو داری چیکار مـیکنی تانر؟بازیچه عامر شدی و پا رو حق مـیذاری؟تانر:من فقط دارم کارمو مـیکنم،اون پروژه حتما دوباره راه بیفته کمال:نـه تو کار نمـیکنی بابام تورو به منظور این کارای کثیف بزرگ نکرد فقط اینو بهت بگم که،اگه ی بار دیگه بـه اون آدما ضرر برسونی حسابشو ازت بعد مـیگیرم!عامر بـه طوفان مـیگه دیگه وقتشـه کـه خودمون گند کاری کوچیکشو بهشون نشون بدیم!طوفان مـیخواد عهارو بفرسته به منظور کمال ولی عامر مـیگه دست نگه دار من ی فکر دیگه دارم..مـیره دم خونـه زینب و بهش زنگ مـیزنـه،اول جواب نمـیده ولی بعد کـه برمـیداره بهش مـیگه بیـا تو ماشین:عامر:دلت برام تنگ شده بود نـه؟بیـا برات ی هدیـه کوچیک گرفتم!زینب سوار نمـیشـه ولی عامر یـا تهدید اینکه خودش پیـاده مـیشـه مجبورش مـیکنـه!عامر:مـیبینم کـه هنوز بـه داداشت هیچی نگفتی!زینب:نـه نمـیگم مـیخوام ببینم چطوری منو مجبور مـیکنی!عامر:مجبورت نمـیکنم کادومو بینی خودت مـیگی!زینب درون جعبه رو باز مـیکنـه کـه ی قاب عاز بوسه خودش و عامره زینب عصبی مـیگه فقط دو روز یکم وقت بده که تا خودم بگم قول مـیدم اون موقع توام متعجب شی
کمال با ی خبرنگار نگار حرف مـیزنـه و تو دلش مـیخنده از نقشـه ای کـه برای عامر کشیده!بعد از اون مـیره پیش زهیر که تا سراغ کارن رو بگیره ولی زهیر مـیگه آب شده رفته تو زمـین!کمال مـیگه اگه ی نفر بخواد قایم شـه با ی پاسپورت جعلی قایم مـیشـه زهیر:ایول ،اگه من زهیرم تو کی هستی

قسمت ۵۵ سریـال اکیـا

بعد از اینکه اوزان موفق ب برگردوندن اکیـا نمـیشـه خوده عامر مـیره خونـه لیلا!اکیـا خیلی سرد ازش مـیخواد کـه برگرده ولی عامر پرروتر از همـیشـه مـیاد تو خونـه !لیلا مـیگه خوبه اول پدر حالا هم پسرش!عامر سربسته تهدید مـیکنـه اگه اکیـا باهاش برنگرده یکی از خریدار های خونس و مـیره…لیلا ب اکیـا مـیگه نگران نباش هیچ کاری نمـیتونـه ه
اکیـا:تو عامرو نمـیشناسی لیلا بهتره من برم،نمـیخوام این باعث شـه اون روی عامر و ببینی و همراه عامر برمـیگرده!صبح موقع صبحونـه اوزان سرحال و قبراقه و همـه از این حالش تعجب مـیکنن!اونم مـیگه امروز مـیفهمـید همـه چیزو…
و مـیره سر قرار با زینب،زینب بحث اینکه زودتر ازدواج کنیم رو پیش مـیکشـه
اوزان بعد از اینکه اکیـا بهش گفته زینب دوستت نداره ته دلش ی بدبینی پیش اومده..اوزان:اینـهمـه عجله واسه چیـه زینب هان؟زینب سریع جبهه مـیگیره:من واسه ی دیقه اومدن پیش تو حتما زمـین و زمان و بهم بدوزم!مـیدونی چقدر سخته؟دوست داشتنت درون همـین حد بود نـه؟ اشکالی نداره تموم شد همـه چیزمن فک مـیکردم تو جسوری ولی اشتباه فکر مـیکردم
و ناراحت بلند مـیشـه بره و التماس های اوزان هم تاثیری نداره،اوزان بهش مـیگه بهت ثابت مـیکنم دوستت دارم زینب
کمال با اعتماد بـه نفس مـیره پیش و عامر و مـیگه یـا جلوی همـه رسانـه ها از همـه عذر خواهی مـیکنی و مـیگی بقیـه پروژه طبق اصول جلو مـیره یـا من مجبور مـیشم جلوی همـه کاراتو رو کنم (چون روستایی هارو متعاقد کنده شکایتشون رو بعد نگیرند)عامر از عصبانیت تمام وسایلشو مـیشکنـه،چون این بار حتما شکست رو بپذیره
بانو و تانر باهم تو رستوران غذا مـیخورن!موقع پرداخت حساب بانو مـیگه بذار من حساب کنم مـیدونم اینجا همـه چیز گرونـه ولی تانر با غرور خودش حساب مـیکنـه و مـیگه من دیگه جزو اصناف نیستم اون ماله گذشته بود….
اوزان بـه زینب مـیگه حتما سریع ببینمت فوریـه و زینب همون لباس قرمزی کـه عامر براش خریده بود رو مـیپوشـه و مـیره

اوزان با تاکسی مـیاد دنبال زینب و مـیبرتش که تا عقد کنن!
حلقه ای کـه زینب درون آورده بود رو درون مـیاره و مـیگه هیچ وقت درش نیـار
بالاخره کارای عقد تموم مـیشـه و اوزان و زینب رسما زن و شوهر مـیشن
اوزان زینب و به ی هتل مـیبره که تا اولین شب ازدواجشون رو بگذرونن!
کمال اون جلسه رو همره خبر نگار ها تشکیل مـیده و عامر بـه اجبار مـیاد
اول درون گوش کمال مـیگه:این راندو تو بردی
کمال:مگه تو جایی هم برنده بودی؟عامر از همـه بابت این کم کاری عذر خواهی مـیکنـه و قول مـیده دیگه همچین مشکلی پیش نیـاد
وقتی برمـیگرده خونـه و مـیبینـه کـه همـه دنبال اوزانن
سریع پیگیر مـیشـه ولی خبری از اوزان نیست کـه نیست،تمام بیمارستان ها و …مـیگردن ولی فایده نداره
آخرش اکیـا خودش مـیخواد بره دنبالش کـه عامر هم ب زور همراهش مـیاد
موقعی کـه ماشین از درون خارج مـیشـه
کمال هردوشونو مـیبینـه و از روی کنجکاوی مـیره دنبالشون که تا ببینـه کجا مـیرن
تو ماشین اکیـا از عامر مـیپرسه اگه موضوع قتل اوزان نبود چطوری با من ازدواج مـیکردی؟
عامر هم مـیگه همشـه راه های زیـادی وجود داره
سر اولین جایی جه فکر مـیکنن اوزان ممکنـه اونجا باشـه وایمستن
که اکیـا ماشین کمال و مـیبینـه و اجبارا بـه عامر مـیگه تنـهایی بگردیم که تا تا بتونـه با کمال حرف بزنـه
پایـان

قسمت ۵۶ سریـال اکیـا

اکیـا از ماشین پیـاده مـیشـه و فوری بـه کمال توضیح مـیده کـه برای پیدا اوزان با عامره و سریع برمـیگرده تو ماشین/جستجو های اکیـا و عامر هیچ فایده ای نداره و اوزان و نمـیتونن پیدا کنن/صبح کمال با زهیر قرار داره و صالح هم همراهشـه!زهری مـیگه دوتا خبر دارم،یکی خوب یکی بد!کمال:اول بد رو بگو
زهیر:هیچ خبری از اون پسره اوزان نیست و خبر خوب اینکه ی ردی از کارن پیدا کردیم صالح بعد از رفتن زهیر راجب اینکه اوزان هنوز هم دور و بر خونـه کمال اینا پرسه مـیزده بـه کمال مـیگه
کمال سریع بـه خونـه زنگ مـیزنـه و مـیفهمـه کـه زینب خونـه نیست،و شستش خبر دار مـیشـه کـه ی خبرایی هست و سریع مـیره ی سمت خونـه اکیـا/همـه خانواده سر سفره ان کـه اوزان سر مـیرسه همـه بغلش مـیکنن و مـیپرسن دیشب کجا بودی؟
اوزان:پیش همسرم بودم بعدم دست زینب رو مـیگیره مـیاره تو
اوزان:شما رو با همسرم آشنا مـیکنم!
قیـافه همـه خانواده   ! ویدان زودتر از همـه بـه خودش مـیاد:نـه این امکان نداره،نمـیشـه!زینب با غرور بـه همـه نگاه مـیکنـه و شناسنامـه شو درون مـیاره
ولی من دیگه جزیی از خانواده شمام!ویدان شناسنامـه رو پاره مـیکنـه و مـیگه که تا وقتی من نخوام هیچ ازدواجی هم نیست سریع حتما از همدیگه طلاق بگیرید
و بینشون دعوا مـیشـه ی لحظه زینب و عامر تنـها مـیشن کـه عامر ب زینب مـیگه
اینطوری مـیخوای انتقام بگیری آره؟زینب:این تازه اولشـه،من الان دارم تو قبلت چاقو فرو مـیکنم!وقتی اوزان هیچ جوره کوتاه نمـیاد ویدان دسته زینب رو مـیگیره و پرتش مـیکنـه بیرون و این مصادف با زمانی مـیشـه کـه کمال هم مـیرسه/
کمال سریع زینب رو از دستشون مـیگیره و مـیگه حق ندارید اینطوری رفتار کنیدباهاش اوزان یـاید فراموشش کنی و دوباره مـیخواد کتک کاری شـه کـه عامر مـیگه نکن اوزان نذار از داداش زنت جلوش کتک بخوری/کمال زینب رو مـیبره و توراه بـه تانر زنگ مـیزنـه هر جهنمـی هستی سریع برگرد/تو خونـه حسین ی سیلی یـه زینب مـیزنـه کمال عصبانی مـیگه حتما طلاق بگیری فهمـیدی؟
زینب با گریـه مـیگه نمـیتونم داداش نمـیشـه من اوزانم بفهمـید،باید برم
کمال تازه متوجه حرف زینب و شبی کـه با اوزان گذرونده مـیشـه
حسین:خجالت بکش

تو خوانده سزین هم دست کمـی از سویدره نیست
ویدان بـه ی نفر زنگ مـیزنـه به منظور طلاق اوزان و زینب
ولی اوزان خان تازه نقطش باز مـیشـه :تو اگه دنبال خوشبختی هستی ت رو از این ازدواج اجباری نجات بده رو بـه اکیـا مـیگه چیـه ؟نکنـه نمـیتونم عاشق عشق سابقت بشم؟
حیدر:چیزی نگو کـه بعدا پشیمون شی اوزان،
اوزان:بابا من مثه تو نیستم با زنی کـه دوستش دارم ازدواج مـیکنم و هیج وقت هم ولش نمـیکنم راستی عامر تویی کـه مـیگی زینب دوسم نداره/اکیـا هم دوستت نداره تو چرا باهاشی؟هان؟زینب بخاطر من از جونش هم مـیگذره
عامر:اصلا مـیدونی مقصر منم ی مدت دیگه کـه اومدی افتادی بـه دست و پام
مـیبینمت
اوزان مـیره دنبال زینب و همون موقع با کمال درگیر مـیشـه
ولی حسین جلوشو مـیگیره:بذاره بره کمال،جای اون دیگه پیش شوهرشـه
کمال:بابا داری اشتباه مـیکنی/اشتباه و با اشتباه جواب نمـیدن
زینب راه مـیفته کـه با اوزان بره کمال:زینب مجبور نیستی ب اون خونـه بری هر چیزی ی راه حلی داره
زینب:چاره ای ندارم داداش و همراه اوزان مـیره
تانر تازه از راه مـیرسه و کمال کـه اونو مقصر همـه چیز مـیدونـه
مثله شیر زخمـی مـیفته روش زینب کجاست داداش هان؟؟
مگه نگفتی من مواظبشم بعد کوش؟؟؟تانر:حتما دانشگاهه تازه برام لوکیشن فرستاد کمال گوشیش و پرت مـیکنـه اونور:زینب با اوزان سزین ازدواج کرد مـیفهمـی؟مقصرشون هم تویی!
تانر:مقصر من نیستم بالاخره تو دامن زینب رو هم گرفت و درگیر مـیشن
حسین مـیاد جداشون کنـه
که کمال مـیگه مـیدونی چرا حواست نبود چون رفتی به منظور دشمنم عامرکوزجی اوغلو کار کردی ؟
حسین مات ب تانر نکاه مـیکنـه
تانر:آره ولی من کار اشتباه نکردم فقط دارم کارمو مکنم ب لطف همون عامر اعتباری کـه هیچ جلوی پدر مادرم نداشتم زو بـه دست آوردم از این ب بعد هرسرش ب کار خودش باشـه و مـیره!حسین کـه هنوز تو شوک همـه چیزه مـیگه:اینا بجه های منن فهمـیه؟
پایـان

قسمت ۵۷ سریـال اکیـا

آسو مـیاد خونـه کمالشون و کمال بهش مـیگه تو اینجا چیکار مـیکنی؟/آسو:هرچی بـه زینب زنگ زدم جواب نداد،بعد کـه گوشیشو خاموش کرد،نگران شدم اومدم،و فهیمـه مـیاد گریـه مـیکنـه مـیگه آسو م اگه بدونی چه بلایی سرمون اومد،عقل از سر م بردن/کمال:زینب و اوزان یواشکی ازدواج /آسو:چی؟اوزان و زینب رابطه داشتن؟/یـهو فهیمـه متوجه ی اکیـا مـیشـه کـه جلو درون خونشونـه و مـیگه تو اینجا چیکار داری؟با چه رویی مـیای درون خونمون؟گمشو برو،ببین منو دیگه هرگز از این درون پاتو داخل نزار،همـه چی تقصیرتوئه ه ی بدشگون،اول پسرمو ازم گرفتی،الانم مو/اکیـا:این اتفاقات واسه ما هم شوک بزرگی بود/فهیمـه:برو بابا حد نشناس،بی تربیت/آسو:هممون ناراحتیم،لطفا به منظور اینکه حال خودت بهتر بشـه ناراحتی بـه وجود نیـار،و مـیرن تو.
کمال:توی همچین روزی،وقتی همـه عصبانی هستن نباید مـیومدی اینجا/اکیـا:کمال نتونستم خونـه بمونم حتما باهم حرف بزنیم/حسین:حرفایی کـه باید زده مـیشد گفته شد تموم شد م،برگرد برو همونجایی کـه ازش اومدی/اکیـا بـه کمال مـیگه دیگه فقط اتفاقات اون شب مانع ما نیست/کمال:م الان عصبانیـه،حرفاشو جدی نگیر/اکیـا:رفتار اون از اولشم با من همـینطوری بود/کمال:الان موضوع ما اینـه؟/اکیـا:دروغ مـیگم؟حتی یک بار اونجوری کـه با آسو رفتار مـیکنـه با من مـهربون رفتار کرد؟/کمال:مـیخوای درباره ی اینا حرف بزنی؟اومدی درون خونـه مادری کـه ش یواشکی ازدواج کرده،چه انتظاری داشتی؟/اکیـا:توهم مثل ت فکر مـیکنی/کمال:من مثل هیچکسی فکر نمـیکنم،اما الان اونقدر عصبانی هستم کـه نگو،همـه عصبانیتم هم از دست خودمـه/اکیـا:چون عاشق من شدی؟اگه دست خودت بود دلت مـیخواست هیچ وقت با من آشنا نمـیشدی؟دلت نمـیخواست هیچ وقت عاشقم بشی؟/کمال:الان داری منو امتحان مـیکنی؟نخیر نیستم،تو از این قضیـه خبر داشتی؟/اکیـا:اوزان از لحظه اولی کـه زینب رو دیده بود ازش خوشش اومده بود،اما فکر مـیکردم رابطه ای بینشون نیست،یعنی زینب همچین چیزی نمـیخواسته،اوزان اینطوری واسم تعریف کرد،اما زینب بـه اوزان گفته بودیکی دیگه رو دوست داشته/کمال:کیو؟/اکیـا (یـاد روزی مـیافته کـه زینب بـه عامر زنگ زد)/کمال:اگه چیزی از من مخفی کنی،حتی اگه کوچکترین چیزی باشـه/اکیـا:کمال باور کن من دیگه نمـیدونم چی دروغه و چی راست،زینب این اواخر خیلی از من دور شده بود،یکی دوبار سعی کردم باهاش حرف ب،اما همش ازم فرار کرد/کمال:تنـها مقصر این اتفاقات ماهستیم/اکیـا:نـه ما نیستیم،اونا هم دوتا آدم بالغ هستن،اگه همدیگرو دوست داشته باشن/کمال:نمـیشـه،چون کـه داداش تو،غیر قابل اعتمادو خطرناکه/اکیـا:بخاطر اون شب اینطوری مـیگی

.
کمال:نـه ،برای اینکه اونقدر خودخواهه کـه تورو محکوم کرده،برای اینکه اینقدر بی فکره کـه اسلحه بـه دست گرفته،برای اینکه احتمال داره یـه قتل انجام داده باشـه/اکیـا:اوزان جان منـه،دیگه نمـیخوام از این بـه بعد راجب اون شب حرکتی انجام بدی،فهمـیدی؟و مـیره.
حیدر از طریق عامر جای اوزان و زینب رو پیدا مـیکنـه و مـیره هتل که تا با اوزان حرف بزنـه/حیدر:پسرم چرا همچین کاری کردی،چرا مخفی از ما ازدواح کردی؟/اوزان:عاشق شدم بابا جون،خیلی عاشق شدم/حیدر:من حمایتت مـیکنم فقط حتما با من بیـای خونـه/اوزان بـه زینب مـیگه،بابام از ما مـیخواد برگردیم خونـه/زینب:اوزان تو کـه مـیدونی من یـه خورده دلخورم/حیدر:ماهم همـینطور،ولی بعنوان یـه پدراومدم خدمتتون،الان تنـها کاری کـه شما حتما ید،اینـه کـه با من بیـایین بریم خونـه.
اوزان و زینب و حیدر مـیان خونـه و عامر بـه ویدا مـیگه یـه خورده لبخند بزنید عروستون اومد.
حیدر از ویدا مـیخواد کـه فردا صبح حرف بزنیم/ویدا:نخیر،همـین الان حتما حرف بزنیم،چون کـه من فردا صبح آروم تر نمـیشم،مگه بهت نگفتم این نباید بیـاد اینجا؟/اوزان:این ی کـه داری مـیگی ه /ویدا:تو این دنیـا هرگز یـه سزین سویدری نمـیشـه و یـه سویدری هم سزین نمـیشـه،این حتما از داداشش درس عبرت مـیگرفت،عامر زینب رو همراهی مـیکنـه که تا اتاق اوزان و به زینب مـیگه آفرین،این هنرت اسکار داره،حس مـیکنم با مادرشوهرت خیلی خوب کنار مـیایین،فقط یـه خورده بـه زمان احتیـاج داره،اما من احتیـاج ندارم،و دستشو مـیگیره فشار مـیده مـیبرتش تو اتاق و مـیگه من اگه بخوام توی سی ثانیـه نابودت مـیکنم،به فرستادن عهای آرتیستیمون به منظور داداشت بستگی داره/زینب:دیگه نمـیتونی هیچ کاری ی،من زن اوزان سزین هستم/عامر:فکر کردی اگه با اوزان ازدواج کنی آسیبی از طرف من بهت نمـیرسه؟اونم تو هونـه ای کـه مال منـه،واقعا تو اصلا عاقلانـه تصمـیم نمـیگیری زینب/زینب:اون حرفی کـه زدی واسه قبل از اومدن تو توی زندگیم بود،الان خیلی خوب مـیدونم چیکار مـیکنم،اینم مـیدونم چه بلاهایی مـیتونم سرت بیـارم/عامر:یعنی مـیگی عکس هارو بفرستم؟این گوی و این مـیدان/زینب:بفرست،فکر مـیکنی داداشم زندت مـیزارت؟/ عامر:به نظرت اگه اوزان بفهمـه عاشق من شدی مـیزاره تو این خونـه زندگی کنی؟/زینب:هرچی من بگم اوزان باور مـیکنـه،انکار مـیکنم،مـیگم ولم نکرد/عامر:تا زمانی کـه ویدا سزین هست،اینجا واسه تو قلعه نیست،زندانـه کوچولو/زینب:هنوز معلوم نیست کی کجارو واسه کی زندان مـیکنـه عامر.

.
اکیـا کنار دیوار همـیشگی نشسته و داره گریـه مـیکنـهو کمال مـیره پیشش و به کمال مـیگه بـه دیوار گریـه خوش اومدی/کمال:اگه بـه پنج سال پیش برگردی و یکی بیـاد بهت بگه،این آدم عشق زندگیته اما کل عمرت نیست،یـه عشقیـه کـه قلبتو بـه آتیش مـیکشـه،چون یـه قدم ازت جلوتره اما اگه دستتو دراز کنی نمـیتونی بگیریش،قبول مـیکردی؟ با وجود همـه چیز؟ و دستشو سمت اکیـا دراز مـیکنـه و مـیگه اگه با وجود همـه چیز دستمو دراز مـیکردم مـیگرفتی؟/اکیـا:مـیکردم کمال،با وجود هرچیزی،من باز هم دستتو مـیگرفتم،ولی ایندفعه نمـیتونستی منو از تو قلبت پاک کنی،چون اگه شانسی داشتم هیچی ازت مخفی نمـیکردم،همون شب بدو بدو مـیومدم پیشت،مـیگفتم منو ول نکن،منو رها نکن /کمال:پس بریم اکیـا،از کل دونیـارو برگردونیم،فقط دوتاییمون بریم/اکیـا:بریم از هرکسی کـه سعی مـیکنـه مارو از هم جدا کنـه دورباشیم.اگه یـه شانس دیگه داشتیم/کمال:من اون شانس رو مـیسازم.
فردا صبح اوزان و زینب مـیان کـه صبحونـه بخورن همـه یـه جوری نگاش مـیکنن،و زینب مـیگه لباس هام پیشم نیست منم مجبور شدم مال اوزان رو بپوشم …پایـان،کپی ممنوع

قسمت ۵۸ سریـال اکیـا

عامر باطوفان هماهنگ مـیکنـه کـه عکسای هنریش با زینب رو بفرستن به منظور کمال/ولی نباید بفهمـه کـه از سمته خودشـه!بسته پستی به منظور کمال بـه شرکت فرستاده مـیشـه ولی خوده کمال اونجا نیست/به آسو خبر مـیدن به منظور گرفتن بسته
ولی پیک مـیگه حتما حتما ب اقا کمال تحویل بدم/آسو ازش مـیخواد که تا با فرستنده هماهنگ کنـه کـه خودش بگیره و اون پیک هم ب طوفان زنگ مـیزنـه/طوفان مـیگه مشکلی نیست بسته رو بده!
آسو وقتی عکسای زینب و عامر و مـیبینـه شوکه مـیشـه و مـیره که تا زینب رو ببینـه/زینب:چی شده آبجی آسو توام مـیخوای سرزنشم کنی؟
آسو:من همـیشـه پشتت بودم ولی تو بـه چشمام نگاه کردی و دروغ گفتی،ازدواجت بت اوزان ی بازیـه درسته؟
زینب:پدر و مادرمم با این موضوع کنار اومدن تو دیگه چته؟آسو عکسها رو پرت مـیکنـه جلوی زینب/زینب شوکه نگاه مـیکنـه کـه آسو مـیگه عامر فرستاده برو دعا کن دیگه نفرسته زینب:نمـیذارم ب داداشم هیچ آسیبی برسونـه
آسو:در واقعه وقتی رفتی تو بغل اون مرد بـه داداشت آسیب رسوندی
کمال و عامر آ بقیـه شرکا ی جلسه دارن و عامر مدام با تیکه انداختن بـه کمال و اینکه دیگه هم فامـیل شدن هم برادرش تو دست عامره تیکه مـیندازه/خیلی براش عجیبه چرا کمال با وجود اون عکسا پیگیری نکرده وقتی مـیخواد با طوفان حرف بزنـه آسو مچشو مـیگیره و بهش هشدار مـیده از اذیت کمال دست برداره
زینب هم بی خبر از ویدانی مشت خبرنگار و دعوت مـیکنـه کـه مثلا از خوشبختی خودش آ اوزان عکس بگیرن به منظور روزنامـه ها(لباس قرمزه رو هم مـیپوشـه)  و وقتی ویدان با خبر مـیشـه باهاشون عنمـیگیره و موقع رفتن از خبرنگار ها مـیخواد کـه چیزیو چاپ نکنن/زینب که تا مـیبینـه خودشو مـیزنـه ب مظلومـیت و گریـه مـیکنـه پیش اوزان کـه اشتباه از من بوده

مـیرم ازش معذرت خواهی مـیکنم ولی وقتی به منظور معذرت خواهی مـیره ویدان باهاش بد برخورد مـیکنـه و زینب باز قهر مـیکنـه  اوزان داره دلداریش مـیده کـه کمال بهش زنگ مـیزنـه و مـیگه حتما حرف بزنیم
و مـیره خونـه کمال/کمال بهش مـیگه نباید اینکارو مـیکردید
چرا بی خبر ازدواج کردید!اوزان مـیگه چیکار مـیکردیم؟زینب بای ازدواج مـیکرد کـه حسی بهش نداشت؟تو اینو مـیخواستی؟مثه اکیـایی کـه برخلاف خواستش با عامره؟مانمـیخواستیم مثله شما عقب بکشیم
کمال:تو زینب زو بردی جایی کـه دشمنـه من اونجاست/زینب جونـه منـه،جونم حتما بهم قول بدی ازش مواظبت کنی…
اکیـا کـه بعد از صحبت با زینب دیگه شکش داره ب اینکه زینب اوزان و دوست نداره ب واقعیت تبدیل مـیشـه با خودش مـیگه فقط ی نفر هست کـه مـیتونـه
کمکم کنـه و مـیره پیش صالح!از صالح مـیپرسه زینب اوزان رو دوست داره؟
صالح مـیگه نـه!البته شاید این چیزیـه کـه من دوست دارم فکر کنم
بعد از اون اکیـا ب کمال زنگ مـیزنـه ولی اون جواب نمـیده
به زهیر زنگ مـیزنـه/اول مـیخواد بپیچونتش ولی بعد بهش مـیگه منتظر اونایی هستن کـه پاسپورت جعلی کارن و شوهرش رو آماده
کمال زهیر و پیدا مـیکنـه و ازش مـیپرسه مشکلی کـه نیست نـه
زهیر مـیگه از اون جانب نـه ولی از ی جانب دیگه…و بـه پشت سرش اشاره مـیکنـه
که اکیـا اونجاست کمال ی چشم غره بـه زهیر مـیره و زهیر زود فرار مـیکنـه
کمال:تو اینجا چیکار مـیکنی؟
اکیـا:راستش من وقتی خیلی هیجان زده مـیشم زیـاد مـیخورم
یکم دیگه باهم کل کل مـیکنن و منتظر مـیمونن
اوزان هم وقتی برمـیگرده خونـه زینب نیست و فقط ی نامـه ازش مونده
پایـان

قسمت ۵۹ سریـال اکیـا

اوزان مـیره تو اتاق یـادداشت رو مـیگیره مـیبینـه کـه زینب نوشته:عشقه عزیزم،حتی اگه تو واسه یـه مدت کوتاه باشـه،شوهرم ما هرچقدر هم کـه بگیم مال همدیگه هستیم اینو درک نمـیکنن،مـیدونی بدتر چیـه؟ت اینا حق دارن،من نمـیتونم بین یـه مادر و پسر قرار بگیرم،نمـیتونم مثل یـه آدم اضافی تو زندگیت باشم،اشتباه کردیم اینو قبول دارم،من مـیرم،وقتی یـه خورده جمع و جور شدم واسه طلاق هرکاری لازم باشـه مـیکنیم،از راه دور بـه دوست داشتنت ادامـه مـیدم.
کمال و زهیر و اکیـا منتظر هستن کـه کارن و شوهرش بیـان،و از دورتعقیبشون مـیکنن،و مـیبینن کـه یـه نفری بهشون پاسپورت مـیده،تا کمال اشاره مـیکنـه بـه زهیر کـه برن سمت کارنشون،یـهو پلیس داد مـیزنـه ایست،پلیس،و این ۳تا راهشون رو کج مـیکنن.ماشین پلیس همـه نقشـه ی عامر بوده و پلیسی درون کار نبوده و شوهر کارن مـیگه مارو کجا آوردین؟اینجا کلانتری نیست،کارن متوجه ی عامر مـیشـه.زهیر کمال اکیـا مـیرن کلانتری و مـیبینن اصلا اسمـی از این ماجرا تو پاسگاه نیست/اکیـا:من هیچی نمـیفهمم یعنی چی اسمـی ازشون نیست؟/کمال:کارن و شوهرش رو دزدیدن،یعنی هیچی درون دست نداریم،برگشتیم سر جای اولمون/اکیـا:اما دیدیم کـه پلیس بردشون،کی مـیتونـه از دست پلیس بدزدشون؟/زهیر:زنداداش یکی نقشـه کشیده/کمال:یـه بازی پشت این کاره،و هرجا یـه بازی باشـه،فقط یـه نفر بـه ذهنم مـیرسه.
عامر:همونطوری کـه دیدین پلیس هم دست منـه،همـه شون واسه من کار مـیکنن،فکر کنید،حتی اگه پلیس هم بگیرتون،نمـیتونید از دست من خلاص بشید/شوهر کارن مـیگه:مافقط خواستیم همـه چی رو فراموش کنیم بریم/عامر:هرموقع خواستم نظرتو بدونم ازت سوال مـیپرسم،اما کارن فرق داره،کارن به منظور اینکه همـه چی رو فراموش کنـه و بتونـه بره،باید مغزشو اینجا جا بذاره.
ویدا و حیدر مـیرن تو اتاق اوزان،و حیدر مـیگه مـیشـه باهم حرف بزنیم که تا ویدا یـادداشت زینب رو از دست اوزان مـیگیره اوزان بیـهوش رو زمـین مـیافته و از دستش یـه شیشـه مـیافته کرده،و سریع بـه آمبولانس رو خبر مـیکنن.
ویدا وحیدر مـیرن بیمارستان،هرچی ویدا بـه اکیـا و کمال و زهیر زنگ مـیزنـه هیچ کدومشون جواب نمـیدن،و دکتر هم مـیاد مـیگه جای نگرانی نیست،معدشو شست و شو دادم،لحظه آخر رسوندینش.
حیدر بـه ویدا مـیگه:وقتی اوزان بیدار شد اون چیزی کـه اونو از زندگی دور مـیکنـه عوض نمـیشـه،باید حتما اون رو پیدا کنیم بیـاریم.
سما و زینب باهم بیرون حرف مـیزنن،و سما مـیگه: تو دیوونـه ای،یعنی مـیگی واسه همـه شون درس مـیشـه؟خب الان مـیخوای چیکار کنی؟یعنی کجا مـیری؟مـیخوام بگم بیل بریم خونـه ما،اما خودت م رو مـیشناسی خیلی از دستت ناراحته..
کمال بـه اکیـا مـیگه هرچی مـیخواد بشـه،ولی دیگه طاقت  ندارم.(حلقه ای کـه دست اکیـا هست)درسته من خطا کردم،نباید ولت مـیکردم،توهم خطا کردی،باید از همون روز اول بهم اعتماد مـیکردی،اکیـا من با همـهایی کـه تورو از من جدا و ازم دور جنگ رو شروع کردم،تو این کارو کردی؟/اکیـا مـیگه کمال من پیشت هستم/کمال:کافی نیست،من جلوی خانوادم وایسادم،نمـیبینی همـه از هم پاشیدن؟و از اکیـا مـیخواد کـه انگشترو درون بیـاره،و همـه چیزو بره بـه پلیس بگه.و اکیـا قبول مـیکنـه،ولی همون موقع گوشی کمال زنگ مـیخوره،و ویدا بهش مـیگه کـه اوزان کرده و زینب هم رفته از خونـه،و زینب رو واسم بیـار/کمال:اگه بلایی سرم بیـاد،هیچ کدومتون نمـیتونید حسابشو بعد بدین.
عامر اسلحه مـیذاره رو سر تیمور،و تیمور بـه کارن مـیگه بگو/کارن:اومدن درون مورد اون شب سوال ،زنت اومد یـه مرد هم باهاش بود و عامر مـیگه کمال،و کارن حرفشو تایید مـیکنـه.عامر بـه طپفان زنگ مـیزنـه و طوفان مـیکنـه اومدم خونـه لباسامو عوض کنم از دروغ.
اکیـا و کمال درون حال رفتن بـه سمت بیمارستان هستن کـه یک پیـام واسه کمال مـیاد کـه فایل ضبط صداس و شماره هم نداره،کمال بازش مـیکنـه مـیبینـه صدای عامر و کارن هست،وی کـه عامرو تهدید مـیکنـه(طوفان)اینو واسه کمال فرستاده و کمال مـیگه:اونطوری کـه فهمـیدم اون تهدید کننده مـیخواد بهمون کمک کنـه،اکیـا و کمال متوجه مـیشن کـه عامر فهمـیده کـه کمال و اکیـا مـیدونن.
عامر مـیره بیمارستان و اکیـا هم مـیاد،طوفان بـه عامر مـیگه،بلا بـه دور باشـه،قربان شما چطورید،نگرانتون شدم./عامر:مـیخواستی چطور باشم طوفان،داریم درجا مـیزنیم دیگه،حالا کـه اینقدر نگرانمـی هر روز احوالم رو بهت گذارش کنم،فکر مـیکنی دوستمـی؟با اجازه ت من سوالامو بپرسم؟ماشین چی شد؟/طوفان:قربان ماشین رو بردم کـه قطعاتش رو جدا کنن،الان هم اومدم بپرسم کارن و شوهرش کجا رفتن کـه منم برم اونجا/عامر:نیـازی نیست،و موقع رفتن عامر متوجه کفش و شلوار طوفان مـیشـه کـه گلی هست،با اینکه طوفان بـه عامر گفته بود رفتم خونـه لباسامو عوض کنم/طوفان بـه یکی زنگ مـیزنـه مـیگه نمـیدونم چرا اما بـه من شک کرد.
زینب هم به منظور اینکه جایی نداره مـیره خونـه صالح…پایـان،

قسمت ۶۰ سریـال اکیـا

عامر بـه اکیـا زنگ مـیزنـه کجایی و اکیـا مـیگه دارم مـیرم بیمارستان اوزان کرده.
کمال هم مـیره دنبال زینب بگرده.
صالح بـه زینب مـیگه واسه چی اومدی اینجا؟باز چه نقشـه ای داری؟زینب مـیگه پدرو مادر اوزان منو نمـیخوان،و صالح هم زنگ مـیزنـه بـه کمال مـیگه کـه زینب خونـه ی من هست،و کمال مـیره دنبال زینب.
کمال زینب رو مـیبره بـه جایی که تا باهاش صحبت کنـه، بـه زینب مـیگه چرا بـه من نگفتی اوزان رو دوست داری؟زینب مـیگه اومدم شرکتت اون روز بگم ولی پشیمون شدم بحث رو بـه آسو کشوندم،و کمال مـیگه من نمـیذارم تو اون خونـه با ویدا و عامر زندگی کنی،خودم براتون خونـه مـیگیرم،والان هم مـیبرمت پیش شوهرت.
عامر تو بیمارستان بـه اکیـا مـیگه یـه سورپرایز واست دارم امشب و اکیـا مـیگه من مـیخوام پیش اوزان بمونم،و وقتی کـه زینب مـیاد عامر مـیگه بـه عروسمون هم کـه اومد
اوزان از همـه شون مـیخواد کـه برن خونـه و زینب پیشش بمونـه،و اکیـا هم مجبور مـیشـه با عامر بره،و عامر اکیـا رو مـیبره بـه ویلایی کـه اوزان اون ه رو کشته بود،و اکیـا مـیگه واسه چی منوآوردی اینجا،عامر مـیگه چند وقته کـه کارایی مـیکنی مخفیـانـه از من،ناراحت مـیشم تو چشم خانمم خودمو نمـیبینم،اکیـا مـیگه تو اون ه رو اینجا قبر کردی ولی نیست،و عامر مـیگه آره،چون منتقلش دادم بـه جای دیگه،و اکیـا مـیگه کجا،عامر:انتظار نداری کـه سریع جوابتو بدم.
زهیر کـه از بیمارستان بـه دستور کمال ،عامر روتعقیب مـیکرد بـه کمال زنگ زد کـه عامر انگار بـه زور اکیـا رواورده بـه ویلا…پایـان

عبازیگران سریـال اکیـا

خلاصه داستان و قسمت آخر سریـال اکیـا + بیوگرافی بازیگران

خلاصه داستان سریـال اکیـا

سریـال اکیـا okeea

تصاویر سریـال اکیـا + بیوگرافی بازیگران

سریـال اکیـا خلاصه و موضوع و قسمت آخر فیلم اُکیـا + عجدید

خلاصه داستان و قسمت آخر سریـال اکیـا + بیوگرافی و نام و اسامـی بازیگران

سریـال اکیـا

ملیسا آسلی پاموک بازیگر نقش آسو سریـال اکیـا

سریـال اکیـا

سریـال ترکی اکیـا

سریـال اکیـا

سریـال اکیـا

خلاصه داستان و قسمت آخر سریـال اکیـا + بیوگرافی بازیگران

عکس های جدید و عاشقانـه سریـال ترکی اکیـا 

داستان سریـال اکیـا

 قسمت آخر سریـال اکیـا

آخر سریـال اکیـا

قسمت آخر سریـال ترکی اکیـا چه اتفاقاتی مـی افتد؟

موضوع سریـال ترکی اکیـا

 قسمت آخر سریـال اکیـا

سریـال اکیـا

قسمت آخر سریـال اکیـا + خلاصه داستان سریـال ترکی اکیـا + تصاویر جدید

زمان پخش سریـال ترکی اکیـا

زمان پخش سریـال اکیـا از جمعه که تا چهارشنبه هر شب ساعت ۱۰ پخش خواهد شد

سریـال اکیـا و خلاصه داستان که تا ماجرای تغییر نام

علت تغییر نام سریـال

همانطور کـه مـیدانید نام اصلی این سریـال عشق سیـاه مـیباشد ولی درون نسخه فارسی اسم سریـال بـه اکیـا تغییر پیدا کرده کـه در زیر علت اینکار را مـیتوانید بخوایند :

این سریـال یکی از گران‌ترین و پرهزینـه‌ترین سریـال‌های کشور ترکیـه هست و جوایز بسیـاری را ربوده است.

به خاطر هزینـه‌های بالای رایت این اثر، گفته مـی‌شود پای یک برند تازه درون مـیان هست و سریـال را برندی بـه نام اکیـا کـه تولیدکننده لوازم آرایش و پوست و موی اکیـا است، تامـین کرده است.

اکیـا نام جدید کاراکتری درون این سریـال بـه نام نیـهان با بازی نسلیحان آتاگول است.

سریـال اکیـا چند قسمت مـی باشد

سریـال اکیـا خلاصه داستان

سریـال اکیـا ن خلاصه و قسمت آخر فیلم اُکیـا + تصویر

داستان تمام قسمت های سریـال اکیـا + عکس

خلاصه داستان تمامـی قسمت های سریـال ترکی اکیـا

پشت صحنـه سریـال اکیـا

پیشنـهاد سایت دیلی به منظور سریـال های ترکی پر بیننده :

زمان پخش و آخر فصل دوم سریـال ترکی اکیـا + خلاصه داستان

خلاصه داستان و قسمت آخر سریـال ترکی دست سرنوشت + عکس

خلاصه داستان و قسمت آخر سریـال ترکی عشق اجاره ای + بیوگرافی بازیگران

خلاصه داستان و قسمت آخر فصل سوم سریـال گوزل + بیوگرافی بازیگران

خلاصه داستان و قسمت آخر فصل دوم سریـال ماه پیکر + بیوگرافی بازیگران

خلاصه داستان و قسمت آخر سریـال عشق حرف حالیش نیست + بیوگرافی بازیگران

خلاصه داستان و قسمت آخر سریـال ترکی ملکه شب + بیوگرافی بازیگران

خلاصه داستان و قسمت آخر سریـال رولت + عبازیگران سریـال رولت

خلاصه داستان و قسمت آخر سریـال هرگز تسلیم نمـی شوم + بیوگرافی و عبازیگران

خلاصه داستان و قسمت آخر سریـال ترکی جسور و زیبا ( Jesur ve Guzal)

خلاصه داستان و قسمت آخر سریـال ترکی عشق سياه + بیوگرافی بازیگران

خلاصه داستان و قسمت آخر سریـال ترانـه زندگی + بیوگرافی و عبازیگران

خلاصه داستان و قسمت آخر سریـال کافی + بیوگرافی بازیگران

خلاصه داستان و قسمت آخر سریـال ترکی عشق و ماوی + بیوگرافی بازیگران

قسمت آخر سریـال اکیـا + خلاصه داستان و عسریـال ترکی جدید اکیـا




[کشتی گرفتن بازن عمو]

نویسنده و منبع |



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com