مصطفی صوفی دوری و دوستی

مصطفی صوفی دوری و دوستی مولوی - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد | آب و آتش - مولانا | پروین اعتصامـی - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد | تجلیل از جشن نوروز مخالف اسلام است؟ |

مصطفی صوفی دوری و دوستی

مولوی - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد

پرش بـه ناوبری پرش بـه جستجو

برای دیگر کاربردها، مصطفی صوفی دوری و دوستی مولوی (ابهام‌زدایی) را ببینید.
جلال‌الدین محمد بلخی
نگاره‌ای پندارین از مولانا
زادروز ۶ ربیع‌الاول ۶۰۴ قمری
بلخ یـا وخشدرگذشت ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ قمری
قونیـهآرامگاه

قونیـه، ترکیـه

۳۷°۵۲′۱۴٫۴۷″ شمالی ۳۲°۳۰′۱۷٫۸۲″ شرقی / ۳۷٫۸۷۰۶۸۶۱°شمالی ۳۲٫۵۰۴۹۵۰۰°شرقیمحل زندگی ایران،[۱]افغانستان، تاجیکستان، و ترکیـه کنونیپیشـه شاعر و صوفی[۱]سبک مثنوی- رباعی- غزل- نثرلقب مولانا
مولوی
خَمُشدوره خوارزمشاهیـان (بلخ: مصطفی صوفی دوری و دوستی ۱۲۰۷–۱۲۱۲، ۱۲۱۳–۱۲۱۷؛ سمرقند: ۱۲۱۲–۱۲۱۳)[۲][۳]
سلجوقیـان روم (ملطیـه: ۱۲۱۷–۱۲۱۹؛ آق‌شـهر: ۱۲۱۹–۱۲۲۲؛ قرامان: ۱۲۲۲–۱۲۲۸؛ قونیـه: ۱۲۲۸–۱۲۷۳)[۲]دین اسلام سنی[۴]مذهب حنفی، ماتریدی[۵]مکتب تصوفآثار مثنوی معنوی
دیوان شمس
فیـه ما فیـه
مکتوبات
مجالس سبعههمسر گوهر خاتون خواجه لالای سمرقندی
کِرّا خاتونفرزندان سلطان ولد، دو پسر و یک دیگروالدین بهاءالدین ولد (پدر)

جلال‌الدین محمد بلخی معروف بـه مولانا، مولوی و رومـی (‎۶ ربیع‌الاول ۶۰۴، بلخ[۶] یـا وخش (شـهر)[۷] – ۵ جمادی‌الثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیـه) (۱۵ مـهر ۵۸۶ – ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشـهورترین شاعران ایرانی[۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳][۱۴][۱۵][۱۶][۱۷]پارسی‌گوی است.[۹][۱۸][۱۹][۲۰][۲۱][۲۲] نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیـات بـه القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامـیده مـی‌شده‌است. مصطفی صوفی دوری و دوستی درون قرن‌های بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومـی» و «ملای رومـی» به منظور وی بـه کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. مصطفی صوفی دوری و دوستی زبان مادری وی پارسی بوده‌است.[۲۳]

مولوی، پیوند دهندهٔ ملت‌ها

مولوی زادهٔ بلخ خوارزمشاهیـان (خراسان درون ایران بزرگ،[۱]افغانستان کنونی)[۲۴][۲۵] یـا وخش (شـهر) بود و در زمان تصنیف آثارش (همچون مثنوی) درون قونیـه درون دیـار روم مـی‌زیست. با آنکه آثار مولوی به منظور عموم جهانیـان هست ولی پارسی‌زبانان بهرهٔ خود را از او بیشتر مـی‌دانند، چرا کـه حدود شصت که تا هفتاد هزار بیت او فارسی هست و خطبه‌ها و نامـه‌ها و تقریرات (تعالیم او بـه شاگردانش کـه آن را ثبت د و به فارسی غیرادبی و روزانـه است)[۲۶] او نیز بـه فارسی مـی‌باشد؛ و تنـها حدود هزار بیت عربی[۲۷] و کمتر از پنجاه بیت بـه زبان‌های یونانی/ترکی (اغلب به‌طور ملمع درون شعر فارسی)[۲۸][۲۹] شعر دارد.

پارسی گو گرچه تازی خوشتر استعشق را خود صد زبان دیگر است

و پسر مولانا نیز چندان بنا بـه اعتراف خودش درون زبان‌های ترکی/یونانی خوب روان نبوده‌است:[۳۰][۳۱]:

بگذر از گفت ترکی و رومـیکه از این اصطلاح محرومـیگوی از پارسی و از تازیکه درون این هردو خوش همـی‌تازی

آثار مولانا بـه علاوه مناطق فارسی‌زبان، تأثیر فراوانی درون هند و پاکستان و ترکیـه و آسیـای مـیانـه گذاشته‌است.[۳۲] آثار مولانا تأثیر فراوانی روی ادبیـات و فرهنگ ترکی نیز داشته‌است. دلیل این امر این هست که اکثر جانشینان مولوی درون طریقهٔ تصوف مربوط بـه او از ناحیـهٔ قونیـه بودند و آرامگاه وی نیز درون قونیـه است.[۳۳]

ای بسا هندو و ترک همزبانای بسا دو ترک چون بیگانگان

برخی مولوی‌شناسان (ازجمله عبدالحسین زرین‌کوب) برآن‌اند کـه در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیـه، زبان فارسی بوده‌است.[۳۴] جلال الدین همایی درون این رابطه بـه این بیت پسر مولانا (که بعد از چند بیت عربی آن را سرود) اشاره مـی‌کند[۳۵].

فارسی گو کـه جمله دریـابندگرچه زین غافل‌اند و در خوابند

زندگی‌نامـه

آغاز زندگی

موزهٔ مولانا درون قونیـه

جلال‌الدین محمد بلخی درون ۶ ربیع‌الاول (برابر با ۱۵ مـهرماه) سال ۶۰۴ هجری قمری درون بلخ زاده شد.[۶] پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف بـه بهاءالدین ولد و سلطان‌العلما، از بزرگان صوفیـه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او بـه احمد غزالی مـی‌پیوست. وی درون عرفان و سلوک سابقه‌ای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را درون سلوک باطنی مـی‌دانست نـه درون مباحثات و مناقشات کلامـی و لفظی؛ پرچم‌داران کلام و جدال با او مخالفت د. از جمله فخرالدین رازی کـه استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را علیـه او برانگیخت. سلطان‌العلما احتمالاً درون سال ۶۱۰ قمری، هم‌زمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچ کرد و سوگند یـاد کرد کـه تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، بـه شـهر خویش بازنگردد. روایت شده‌است کـه در مسیر سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامـه خود را بـه او هدیـه داد. فرانکلین لوئیس این حکایت را رد مـی‌کند و غیرواقعی مـی‌داند.[۳۶] وی بـه قصد حج، بـه بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج بـه شام رفت. سپس با دعوت علاءالدین کیقباد سلجوقی بـه قونیـه رهسپار شد و تا اواخر عمر همان‌جا ماندگار شد. مولانا درون نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطان‌العلما درون حدود سال ۶۲۸ قمری جان سپرد و در همان قونیـه بـه خاک سپرده شد. درون آن هنگام مولانا جلال‌الدین ۲۴ سال داشت کـه مریدان از او خواستند کـه جای پدرش را پر کند.[۳۷]

همـه د رو بـه فرزندش کـه تویی درون جمال مانندش شاه ما زین سپس تو خواهی بود از تو خواهیم جمله مایـه و سود

سید برهان‌الدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا بود و نخستینی بود کـه مولانا را بـه وادی طریقت راهنمایی کرد. وی سفر کرد که تا با مرشد خود، سلطان‌العلما درون قونیـه دیدار کند؛ اما وقتی کـه به قونیـه رسید، متوجه شد کـه او جان باخته‌است. بعد نزد مولانا رفت و بدو گفت: درون باطن من علومـی هست که از پدرت بـه من رسیده. این معانی را از من بیـاموز که تا خلف صدق پدر شوی. مولانا نیز بـه دستور او بـه ریـاضت پرداخت و نـه سال با او هن بود که تا اینکه برهان‌الدین رخت بربست.

بود درون خدمتش بـه هم نـه سال که تا که شد مثل او بـه قال و به حال

مؤمنـه خاتون

مؤمنـه خاتون همسر بهاءالدین ولد و مادر جلال‌الدین محمد مولاناست. گور او درون قرامان / لارنده کشف شده، بنابراین حتما بین سال‌های ۶۲۶–۶۱۹/۱۲۲۹–۱۲۲۲ از دنیـا رفته باشد.[۳۸]

در سال‌های بعد از ۶۱۷ قمری یعنی اواسط دهه ۱۲۲۰ مـیلادی بهاءالدین ولد و خانواده‌اش کـه جلال‌الدین محمد بلخی (مولوی) نیز درون آن بود بـه آناتولی مرکزی، روم رسیدند. لقب رومـی جلال‌الدین از اینجاست. آنان مدتی درون لارنده / کرمن کنونی توقف د. مردم آن سامان هنوز هم بـه دیدن مسجد کوچکی کـه به افتخار او – مؤمنـه خاتون – ساخته شده مـی‌روند.[۳۹]

کرمن، پایتخت سلجوقیـان روم، درون حدود یکصد کیلومتری جنوب خاوری قونیـه واقع است، علاءالدین کیقباد کـه عالمان و عارفان سراسر دنیـا را گرد خود جمع کرده بود، بهاءالدین ولد پدر مولوی را بـه این شـهر فراخواند.[۴۰] قونیـه شـهری بود کـه بهاءالدین ولد و خانواده اش بعد از چهار سال اقامت درون لارنده درون سال ۶۲۶ یـا ۶۲۷ قمری = ۱۲۲۸ مـیلادی درون آنجا سکنی گزیدند.[۴۱]

ظاهراً مولانا و برادرش علاءالدین – کـه بعدها مولوی یکی از پسرانش را بـه نام او نامگذاری کرد – از قاضی مشرف بوده‌اند و بهاءولد زن یـا زنان دیگری داشته و احتمالاً از آن‌ها نیز صاحب فرزندانی بوده‌است. بهاءولد درون معارف خود از دو زن یـاد کرده‌است.[۴۲]

بعضی مدعی شده‌اند کـه خانواده پدری بهاءالدین از احفاد ابوبکر، خلیفه اول اسلام هستند، این ادعا چه حقیقت داشته باشد و چه نداشته باشد، دربارهٔ پیشینـه قومـی این خانواده هیچ اطلاع مسلمـی درون دست نیست. نیز گفته شده کـه همسر بهاءالدین از خاندان خوارزمشاهیـان بوده‌است کـه در ولایـات خاوری حدود سال ۳–۴۷۲ قمری حکومت خود را پایـه‌گذاری د، ولی این داستان را هم مـی‌توان جعلی دانست و رد کرد. خوارزمشاه درون سال ۳–۶۰۲ قمری بلخ موطن جلال‌الدین را کـه در تصرف غوریـان بود تسخیر کرد.[۴۳]

اسلاف مولانا - چنان‌که فرزند او سلطان ولد نیز بدین معنا اشارت دارد از تباری عظیم و بزرگ بودند. البته شاید روایتی کـه در انتساب سلطان العلما بـه خلیفه اول یعنی ابوبکر بن ابی قحافه بـه افواه افتاده و رواج یـافته، از آن باشد کـه نام جد مادری وی «ابوبکر» بوده‌است، و بعدها نام شمس‌الائمـه ابوبکر محمد، با نام ابوبکر – نخستین خلیفه راشدین درآمـیخته باشد.[۴۴] خاندان بهاءولد هم نسبت صدیقی و ابوبکری داشت و هم نسبت علوی ادعا مـی‌کرد.[۴۵]

شمس تبریزی

شاعر پارسی‌گوی مولانا درون ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهره‌مند بودند که تا اینکه شمس‌الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز سه‌شنبه ۲۶ جمادی‌الثانی ۶۴۲ قمری نزد مولانا رفت و مولانا شیفتهٔ او شد. درون این ملاقات کوتاه وی دورهٔ پرشوری را آغاز کرد. درون این ۳۰ سال، مولانا آثاری برجای گذاشت کـه از عالی‌ترین نتایج اندیشـهٔ بشری است. مولانا حال خود را چنین وصف مـی‌کند:

زاهد بودم ترانـه‌گویم کردی سر حلقهٔ بزم و باده‌جویم کردی سجاده‌نشینِ با وقاری بودم بازیچهٔ کودکانِ کویم کردی

دیدار شمس تبریزی و مولانا

روزی مولوی از راه بازار بـه خانـه بازمـی‌گشت کـه عابری ناشناس گستاخانـه از او پرسید: «صراف عالم معنی، محمد برتر بود یـا بایزید بسطامـی؟» مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد (ص) سر حلقهٔ انبیـاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟» درویش تاجرنما بانگ برداشت: «پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک سبحانی ما اعظم شأنی بـه زبان راند؟» مولانا فرو ماند و گفت: درویش، تو خود بگوی. گفت: اختلاف درون ظرفیت هست که محمد را گنجایش بیکران بود، هر چه از معرفت درون جام او مـی‌ریختند همچنان خمار بود و جامـی دیگر طلب مـی‌کرد. اما بایزید بـه جامـی مست شد و نعره برآورد: شگفتا کـه مرا چه مقام و منزلتی است! سبحانی ما اعظم شانی! پس از این گفتار، بیگانگی آنان بـه آشنایی تبدیل شد. نگاه شمس تبریزی بـه مولانا گفته بود از راه دور بـه جستجویت آمده‌ام اما با این بار گران علم و پندارت چگونـه بـه ملاقات الله مـی‌توانی رسید؟

و نگاه مولانا بـه او پاسخ داده بود: «مرا ترک مکن درویش و این‌بار مزاحم را از شانـه‌هایم بردار.»

شمس تبریزی درون حدود سال ۶۴۲ قمری بـه مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد، کـه درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانـه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش درون شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پرشور عرفانی پرداخت.ی نمـی‌داند شمس تبریزی بـه مولانا چه گفت و چه آموخت کـه این‌گونـه دگرگونش کرد؛ اما واضح هست که شمس تبریزی عالم و جهاندیده بود و برخی بـه خطا گمان کرده‌اند کـه او از حیث دانش و فن بی‌بهره بوده‌است کـه نوشته‌های او بهترین گواه بر دانش گسترده‌اش درون ادبیـات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است.

غیبت موقت شمس تبریزی

مریدان مـی‌دیدند کـه مولانا مرید ژنده‌پوشی گمنام شده و توجهی بـه آنان نمـی‌کند، بـه فتنـه‌جویی روی آوردند و به شمس تبریزی ناسزا مـی‌گفتند و تحقیرش مـی‌د. شمس تبریزی از گفتار و رفتار مریدان رنجید و در روز پنجشنبه ۲۱ شوال ۶۴۳ قمری، هنگامـی‌که مولانا ۳۹ سال داشت، از قونیـه بـه دمشق کوچ کرد. مولانا از غایب بودن شمس تبریزی ناآرام شد. مریدان کـه دیدند رفتن شمس تبریزی نیز مولانا را متوجه آنان نساخت با پشیمانی از مولانا پوزش‌ها خواستند.

پیش شیخ آمدند لابه‌کنان کـه ببخشا مکن دگر هجران توبهٔ ما ز لطف قبول گرچه کردیم جرم‌ها ز فضول

مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی بـه دمشق فرستاد که تا شمس تبریزی را بـه قونیـه بازگردانند. شمس تبریزی بازگشت و سلطان ولد بـه شکرانـهٔ این موهبت یک ماه پیـاده درون رکاب شمس تبریزی راه پیمود که تا آنکه بـه قونیـه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد.

غیبت دائم شمس تبریزی

پس از مدتی دوباره حسادت مریدان برانگیخته شد و آزار شمس تبریزی را از سر گرفتند. شمس تبریزی از کردارهایشان رنجید تاجایی کـه به سلطان ولد شکایت کرد:

خواهم این بار آنچنان رفتن کـه نداندی کجایم من همـه گردند درون طلب عاجز ندهد نشان ز من هرگز چون بمانم دراز، گویند این کـه ورا دشمنی بکشت یقین

شمس تبریزی سرانجام بی‌خبر از قونیـه رفت و ناپدید شد. تاریخ سفر او و چگونگی آن بـه درستی دانسته نیست.

شیدایی مولانا

مولانا درون دوری شمس تبریزی ناآرام شد و روز و شب بـه سماع پرداخت و حال آشفته‌اش درون شـهر بر سر زبان‌ها افتاد.

روز و شب درون سماع ان شد بر زمـین همچو چرخ گردان شد

مولانا بـه شام و دمشق رفت اما شمس را نیـافت و به قونیـه بازگشت. او هر چند شمس تبریزی را نیـافت؛ ولی حقیقت شمس تبریزی را درون خود یـافت و دریـافت آنچه کـه او درون پی آنست درون خودش حاضر و متحقق است. مولانا بـه قونیـه بازگشت و و سماع را از سر گرفت و جوان و خاص و عام مانند ذره‌ای درون آفتاب پر انوار او مـی‌گشتند و چرخ مـی‌زدند. مولانا سماع را وسیله‌ای به منظور تمرین رهایی و گریز مـی‌دید. چیزی کـه به روح کمک مـی‌کرد که تا در رهایی از آنچه او را مقید درون عالم حس و ماده مـی‌دارد پله پله که تا بام عالم قدس عروج نماید. چندین سال گذشت و باز حال و هوای شمس تبریزی درون سرش افتاد و به دمشق رفت؛ اما باز هم شمس تبریزی را نیـافت و به قونیـه بازگشت.

مولانا رومـی و صلاح‌الدین زرکوب

مولانا همچون عارفان و صوفیـان بر این باور بود کـه جهان هرگز از مظهر حق خالی نمـی‌گردد و حق درون همـهٔ مظاهر پیدا و ظاهر هست و اینک حتما دید کـه آن آفتاب جهان‌تاب از کدامـین کرانـه سر برون مـی‌آورد و از وجود چهی نمایـان مـی‌شود.

روزی مولانا از کنار زرکوبان مـی‌گذشت. از آواز ضرب او بـه چرخ درآمد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب بـه الهام از دکان بیرون آمد و سر درون قدم مولانا نـهاد و از وقت نماز پیشین که تا نماز دیگر با مولانا درون سماع بود. بدین ترتیب مولانا شیفته صلاح‌الدین شد و شیخ صلاح‌الدین زرکوب جای خالی شمس تبریزی را که تا حدودی پر کرد. صلاح‌الدین مردی عامـی و درس نخوانده از مردم قونیـه بود و پیشـهٔ زرکوبی داشت. مولانا زرکوب را جانشین خود کرد و حتی سلطان ولد با همـه دانشش از او اطاعت مـی‌کرد. هر چند سلطان ولد تسلیم سفارش پدرش بود ولی مقام خود را به‌ویژه درون علوم و معارف برتر از زرکوب مـی‌دانست؛ اما سرانجام دریـافت کـه دانش و معارف ظاهری چاره‌ساز مشکلات روحی و معنوی نیست. او با این باور مرید زرکوب شد. صلاح‌الدین زرکوب نیز همانند شمس مورد حسادت مریدان بود اما بـه هر حال مولانا که تا ۱۰ سال با او انس داشت که تا اینکه زرکوب بیمار شد و جان سپرد و در قونیـه دفن شد.

مولانا و حسام‌الدین چلبی

نوشتار اصلی: حسام‌الدین حسن چلبی

حسام‌الدین چلبی معروف بـه اخی ترک از عارفان بزرگ و مرید مولانا بود. مولانا با او نیز ۱۰ سال هن بود. مولانا بـه سفارش حسام‌الدین مثنوی معنوی را بـه رشتهٔ نگارش درآورد و گه گاه درون مثنوی نام حسام‌الدین بـه چشم مـی‌خورد بـه همـین سبب درون ابتدای امر نام حسامـی‌نامـه را به منظور مثنوی معنوی برمـی‌گزیند.

درگذشت مولانا

آرامگاه مولوی درون قونیـه، ترکیـه

مولانا، بعد از مدت‌ها بیماری درون پی تبی سوزان درون غروب یکشنبه ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ قمری درگذشت.

در آن روز پرسوز، قونیـه درون یخ‌بندان بود. سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یـهودی همگی درون این ماتم شرکت داشتند. افلاکی مـی‌گوید: «بسی مستکبران و منکران کـه آن روز، زنّار بد و ایمان آوردند.» و ۴۰ شبانـه روز این عزا و سوگ بر پا بود:

بعد چل روز سوی خانـه شدند همـه مشغول این فسانـه شدند روز و شب بود گفتشان همـه این کـه شد آن گنج زیر خاک دفین

آثار

آثار منظوم

نسخه‌ای خطی از دیوان مولوی
برای دیدن صفحه‌های دیگر کتاب کلیک کنید.
مثنوی معنوی
نوشتار اصلی: مثنوی معنوی
نسخه‌ای خطی از مثنوی معنوی درون شیراز

شیخ بهایی درون ستایش مثنوی مـی‌گوید:[۴۶]

من نمـی‌گویم کـه آن عالیجنابهست پیغمبر ولی دارد کتاب مثنوی معنوی مولویهست قرآنی بـه لفظ پهلوی

مولانا کتاب مثنوی معنوی را با بیت «بشنو این نی چون شکایت مـی‌کند /از جدایی‌ها حکایت مـی‌کند» آغاز مـی‌نماید. درون مقدمـهٔ عربی مثنوی معنوی نیز کـه نوشته خود مولانا است، این کتاب بـه تأکید «اصول دین» نامـیده مـی‌شود ((به عربی: «هذا كتابً المثنوي، وهّو اصولُ اصولِ اصولِ الدين»)). مثنوی معنوی حاصل پربارترین دوران عمر مولاناست. چون بیش از ۵۰ سال داشت کـه نظم مثنوی را آغاز کرد. اهمـیت مثنوی نـه از آن رو کـه از آثار قدیم ادبیـات فارسی است؛ بلکه از آن جهت هست که به منظور بشر سرگشته امروز پیـام رهایی و وارستگی دارد. مثنوی فقط عرفان نظری نیست بلکه کتابی هست جامع عرفان نظری و عملی. او خود گفته‌است: «مثنوی را جهت آن نگفتم کـه آن را حمایل کنند، بل که تا زیر پا نـهند و بالای آسمان روند کـه مثنوی معراج حقایق هست نـه آنکه نردبان را بر دوش بگیرند و شـهر بـه شـهر بگردند.» بنابراین، عرفان مولانا صرفاً عرفان تفسیر نیست بلکه عرفان تغییر است.

اگر بخواهیم مجموعهٔ عظیم و پربار بیست و شش هزار بیتی مثنوی معنوی را کوتاه و خلاصه کنیم، بـه هجده بیتی مـی‌رسیم کـه سرآغاز دفتر اوّل مولاناست و به «نی نامـه» شـهرت یـافته‌است. گرچه آغاز مثنوی مولانا (نی نامـه) با دیگر آثار نثر و نظم فارسی تفاوت دارد امّا روح نیـایش و توجّه بـه حق، درون تار و پود آن نـهفته‌است.

این «نی» همان مولاناست کـه به عنوان نمونـهٔ یک انسان آگاه و آشنا با حقایق عالم معنا، خود را اسیر این جهان مادّی مـی‌بیند و «شکایت مـی‌کند» کـه چرا روح آزادهٔ او از «نیستانِ» عالم معنا بریده‌است. او درون مثنوی و دیوان شمس، بارها خود، یـا انسان آگاه را بـه نی و چنگ تشبیـه کرده‌است:

ما چو چنگیم و تو زخمـه مـی‌زنی…

ما چو ناییم و نوا درون ما زتوست…

دیوان شمس تبریزی
نوشتار اصلی: دیوان شمس تبریزی
نسخه‌ای خطی از کلیـات شمس تبریزی درون قونیـه

غزلیـات و «دیوان شمس تبریزی» (یـا دیوان کبیر)، محبوبیت فراوانیب کرده‌اند. درصد ناچیزی از این غزلیـات بـه زبان‌های یونانی[۴۷] و عربی و ترکی هست و عمده غزلیـات موجود درون این دیوان بـه فارسی سروده شده‌اند. بـه علاوه بیش از سی و پنج هزار بیت بـه فارسی، او حدود هزار بیت بـه عربی و کمتر از دویست بیت (اغلب بـه ملمع فارسی-ترکی یـا فارسی-یوانی) بـه ترکی و یونانی (جمعاً کمتر از یک سوم از یک درصد اشعارش) درون این دیوان دارد.[۴۸][۴۹].

رباعیـات

رباعیـات مولانا بخشی از دیوان اوست. این قسمت از آثار مولانا درون مطبعهٔ اختر (اسلامبول) بـه سال ۱۳۱۲ هجری قمری بـه طبع رسیده و متضمن ۱۶۵۹ رباعی یـا ۳۳۱۸ بیت هست که بعضی از آن‌ها بـه شـهادت قرائن از آن مولاناست و دربارهٔ قسمتی هم تردید قوی حاصل هست و معلوم نیست کـه انتساب بـه وی درست باشد.

برای نمونـه:

عشق از ازل هست و که تا ابد خواهد بود جوینده عشق بی‌عدد خواهد بودفردا کـه قیـامت آشکارا گردد هرکه نـه عاشق هست رد خواهد بود

آثار منثور

نسخه‌ای خطی از مثنوی درون قونیـه
فیـه ما فیـه
نوشتار اصلی: فیـه مافیـه

این کتاب مجموعهٔ تقریرات مولاناست کـه در طول سی سال درون مجالس فراهم آمده‌است. این سخنان توسط پسر او، سلطان ولد، یـا یکی دیگر از مریدان یـادداشت شده و بدین‌صورت درآمده‌است. نثر این کتاب ساده و روان هست و درون‌مایـه‌ای از مطالب عرفانی دینی و اخلاقی دارد.

مجالس سبعه
نوشتار اصلی: مجالس سبعه

مجموعهٔ مواعظ و مجالس مولانا یعنی سخنانی هست که بـه وجه اندرز و به طریق تذکیر بر سر منبر بیـان کرده‌است. نسخهٔ خطی این کتاب درون کتابخانـهٔ سلیم آقا دراسگدار محفوظ و در تاریخ کتابت آن سال ۷۸۸ مـی‌باشد.

مکتوبات
نوشتار اصلی: مکتوبات (مولوی)

(همچنین مشـهور بـه مکاتیب) مجموعهٔ نامـه‌های صدوپنجاه‌گانـهٔ مولاناست بـه معاصرین خود و دو نسخهٔ آن درون کتابخانـهٔ دارالفنون اسلامبول موجود است.

مولوی و عارفان پیشین

بجز پدر مولانا و شمس تبریزی، مولانا بـه عارفان پیشین نیز اشاره مـی‌کند:

هفت شـهر عشق را عطار گشتما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم

یـا:

عطار روح بود و سنائی دو چشم اوما از پی سنائی و عطار مـی‌رویم

نظریـات معرفت شناختی مولوی

مولوی از منتقدین نظریـه حد وسط درون اخلاق هست که یکی از نظریـات بسیـار رایج درون بین دانشمندان اسلامـی است. اشکالی کـه وی بـه این ایده وارد مـی‌کرد این بود کـه در بسیـاری از موارد اول و آخر یک موضوع مشخص نیست کـه بتوان وسطش را معین نمود و نیز اینکه بسیـاری از اصول اخلاقی نسبت بـه افراد متغیر است.

اول و آخر بباید که تا در آن درون تصور گنجد اوسط یـا مـیان بی‌نـهایت، چون ندارد دو طرف کی بُوَد او را مـیانـه منصرَف؟!گفت راه اوسط ار چه حکمت هست لیک اوسط نیز هم با نسبت است

دفتر دوم مثنوی

مولوی قایل بـه مراتب درون معرفت و شناخت هست و شناخت شـهودی را معتبرترین شناخت مـی‌داند. وی شناخت عقلی و سپس حسی را درون مراتب بعدی مـی‌داند و آن‌ها را برایـانی کـه دسترسی بـه شناخت مراتب بالاتر را ندارند معتبر و مجاز مـی‌داند. از دید وی شناخت استدلالی مانند عصایی هست در دست کور کـه نا مطمئن هست ولی شخصی کـه چاره‌ای جز آن ندارد حتما از همان استفاده کند. اما توصیـه وی بـه اهل استدلال این هست که اگر استدلال آن‌ها با شـهود اهل دل مخالف بود حتما شناخت شـهودی را بپذیرند.

چشم اگر داری تو کورانـه مـیا ورنداری چشم، دست‌آور عصاآن عصای حَزم و استدلال را چون نداری دید، مـیکن پیشواور عصای حزم و استدلال نیستبی عصاکش بر سر هر ره مایستگام از آن سان نـه، کـه نابینا نـهدتا کـه پا از چاه و از سگ، وارهدلرز لرزان و به ترس و احتیـاط مـی‌نـهد پا که تا نیفتد درون خُباط

دفتر سوم مثنوی

مولوی نزاع بین معتقدین بـه جبر و معتقدین بـه اختیـار را ناشی از حکم الهی مـی‌داند و خود را متعلق بـه هیچ‌کدام از دو گروه نمـی‌داند. از دید مولوی نزاع بین جبریون و اختیـاریون تنـها وسیله‌ای هست که هر دو طرف نیکی‌ها و بدی‌هایشان ظاهر شود.

هست سنی را یکی تسبیح خاص هست جبری را ضد آن درون مناصسنی از تسبیح جبری بی‌خبر جبری از تسبیح سنی بی‌اثراین همـی‌گوید کـه آن ضالست و گم بی‌خبر از حال او وز امر قمو آن همـی گوید کـه این را چه خبر جنگشان افکند یزدان از قدرگوهر هر یک هویدا مـی‌کند جنس از ناجنس پیدا مـی‌کندقهر را از لطف داند هری خواه دانا خواه نادان یـا خسیلیک لطفی قهر درون پنـهان شده یـا کـه قهری درون دل لطف آمدهکمـی داند مگر ربانیی کش بود درون دل محک جانیی

مولویـه

نوشتار اصلی: طریقت مولویـه

جایگاه مولانا درون ترکیـه بیش از یک شاعر هست و بـه عنوان یک قدیس و مقرب شناخته مـی‌شود طریقت مولویـه درون ترکیـه پیروان بسیـاری دارد و البته طریقتی شـهری، نخبه گرا و اشرافی به‌شمار مـی‌آید. درون ترکیـه طریقت‌های دیگر نیز به منظور مولوی جایگاهی والا قائل هستند، چنان‌که جامـی، شاعر پیروی طریقت نقشبندی گفته‌است، مولوی با آنکه پیـامبر نیست، اما صاحب کتاب است. مراسم پیروان مولویـه روزهای جمعه درون مولوی خانـه بـه صورت سماع و و خواندن اشعار مولانا انجام مـی‌شود. پیروان مولویـه خود بـه دو دسته تقسیم مـی‌شوند کـه ولدی و شمسی خوانده مـی‌شوند. ولدیـه را سلطان ولد پدیدآورد کـه گرایش غالب مولویـه هست و درون راستای تطبیق تعالیم مولانا با احکام اسلامـی بـه وجود آمد. بنیـانگذار دستهٔ دیگر اولو عارف چلبی پسر سلطان ولد و نوهٔ مولانا بود کـه کوشید که تا در دشمنی با اهل تشرع بـه فعالیت بپردازد و مولویـه را بـه عنوان طریقتی عرفانی جدای از شریعت اسلامـی سازمان بدهد. هرسال آذرماه درون شـهر قونیـه، مراسم زیـارت مولوی انجام مـی‌شود و مولویـان معتقدند زیـارت مقبرهٔ مولانا کـه «کعبه العشاق» نامـیده مـی‌شود نیمـی از ثواب حج را دارد.[۵۰]

سال جهانی مولانا

مولانا درون ایـالات متحده آمریکا و دیگر کشورهای غربی بسیـار پرطرفدار است. یـادبودی بـه مناسبت درگذشت یکی از استادان و هیئت علمـی کالج سن آنتونیو مزین بـه اشعار مولانا شده‌است.

یونسکو با پیشنـهاد ترکیـه، سال ۲۰۰۷ را سال جهانی مولانا نامـیده‌است.

روی‌دادهای سال مولانا

  • نخست‌وزیر ترکیـه درون مراسم بزرگداشت هفتصد و سی و چهارمـین سال‌مرگ مولانا جلال الدین بلخی، عارف و سخن سرای بزرگ پارسی گوی اعلام کرد کـه دولت ترکیـه زادگاه مولانا را درون کشور افغانستان بازسازی خواهد کرد. هنگامـی کـه رجب طیب اردوغان، نخست‌وزیر ترکیـه اعلام کرد کـه دولتش زادگاه مولانا را بازسازی خواهد کرد، این خبر با تشویق و کف زدن حاضران همراه شد. درون تالار سماع مرکز فرهنگی مولانا درون قونیـه کـه سخنرانی نخست‌وزیر ترکیـه درون آن ایراد شد، حدود سه هزار نفر، از جمله رئیس‌جمـهور، رئیس مجلس، وزیر فرهنگ، رهبر حزب اصلی مخالف دولت (حزب جمـهوری خلق) و همچنین شماری دیگر از مقامات محلی و کشوری حضور داشتند.[۵۱]
  • در واپسین روزهای سال نام نـهاده به منظور بزرگداشت از خداوندگار بلخ، ده‌ها تن از اندیشمندان افغان درون جشنواره‌ای درون زادگاه مولانا درون بلخ مزار شریف شرکت و سال ۲۰۰۷ را آغازی به منظور تحقیقات و مطالعات دربارهٔ مولانای بلخی عنوان د.[۵۲]
  • در هشتصدمـین سالگرد تولد مولوی، مراسم مختلفی درون شـهر قونیـه، محل درگذشت این شاعر پرآوازه فارسی‌زبان، درون حال برگزاری است. از جمله این مراسم، برنامـه سماع هست که روز شنبه پانزدهم دسامبر (بیست و چهارم آذر ماه) درون ساختمان تازه تأسیس 'مرکز فرهنگی مولانا' درون شـهر قونیـه برگزار شد.[۵۳]
  • 'از بلخ که تا همـیشـه'، نام یک همایش فرهنگی هست که بـه مناسب پایـان سال مولانا از طرف ریـاست اطلاعات و فرهنگ هرات برگزار شد.[۵۴]
  • در این سال تمبر مولانا با نمایی از استاد بهزاد درون آمریکا منتشر شد.[۵۵]
  • در روزهای ۶ که تا ۱۰ آبان ۱۳۸۶، کنگره بزرگداشت هشتصدمـین سال تولد مولانا با شرکت اندیشمندانی از ۳۰ کشور جهان درون سه شـهر تهران، تبریز و خوی برگزار شد. ریـاست آن را غلامعلی حداد عادل بر عهده داشت.[۵۶] حدود ۴۵۰ مقاله بـه این کنگره ارسال شده بود و ۲۸۰ استاد و پژوهشگر درون آن بـه ارائهٔ مقاله پرداختند.[۵۷] درون حاشیـهٔ این کنگره محمود فرشچیـان از تابلوی مـینیـاتور شمس تبریزی و مولوی پرده‌برداری کرد.[۵۸]
  • برگزاری همایش بین‌المللی داستان‌پردازی مولوی درون روزهای ۶ و ۷ آبان ۱۳۸۶، درون مرکز همایش‌های بین‌المللی صداوسیما.[۵۹]
  • برگزاری مراسم هشتصدمـین سالروز تولد مولانا درون سازمان ملل.[۶۰]
  • ترکیـه نیز برنامـه‌هایی کـه به مناسبت سال جهانی مولانا برگزار کرده‌است.[۶۱]

همچنین مولانا درون مثنوی معنرامون سخن گفتن بـه پارسی گفته:

پارسی گو گرچه تازی خوشتر هست عشق را خود صد زبان دیگر است

مولانا و جهان غرب

مولانا درون یک دهه گذشته بسرعت درون جهان غرب مشـهور شد به‌طوری‌که ترجمـه کتاب او درون آمریکا بـه بزرگترین و پر فروش‌ترین کتاب سال تبدیل شد. ترجمـه کولمن بارکس درون سال ۲۰۰۱ بیش از ۵۰۰ هزار نسخه درون آمریکا فروش داشت.[۶۲]

ساخت فیلم

ایران

درخصوص زندگی مولوی فیلمـی درون سال ۱۳۹۳ با نام جلال‌الدین از شبکه ۱ سیمای جمـهوری اسلامـی ایران پخش گردید.[۶۳][۶۴][۶۵]

هالیوود

دیوید فرانزونی اعلام کرده‌است کـه مـی‌خواهد فیلمـی دربارهٔ زندگی مولانا بسازد و اعلام کرده کـه گزینـه نخست او به منظور ایفای نقش مولانا، لئوناردو دی‌کاپریو است. این خبر انتقادات زیـادی بـه دنبال داشته‌است؛ این کـه چرا هیچ وقت نقش‌های مـهم و مثبت بـه بازیگران خاورمـیانـه‌ای داده نمـی‌شود و نقش شخصیت‌های غیر آمریکایی و اروپایی تاریخی هم بـه بازیگران اروپایی و آمریکایی مـی‌رسد. بعضی‌ها معتقدند این مسئله ناشی از «ترجیح نژادی» حاکم بر مناسبات هالیوود و صنعت سینمای اروپا است.[۶۶]

پانویس

  • ↑ ۱٫۰۱٫۱۱٫۲ “RUMI, JALĀL-AL-DIN”. Encyclopædia Iranica, 2014. Retrieved 8 June 2016. 
  • ↑ ۲٫۰۲٫۱ خطای یـادکرد: خطای یـادکرد:برچسب <ref>‎ غیرمجاز؛ متنی به منظور یـادکردهای با نام encyclopaedia1991 وارد نشده‌است. (صفحهٔ راهنما را مطالعه کنید.).
  • کلیفورد ادموند باسورث، 1988، BALḴ, city and province in northern Afghanistan, Encyclopaedia Iranica: Later, suzerainty over it passed to the Qarā Ḵetāy of Transoxania, until in 594/1198 the Ghurid Bahāʾ-al-Dīn Sām b. Moḥammad of Bāmīān occupied it when its Turkish governor, a vassal of the Qarā Ḵetāy, had died, and incorporated it briefly into the Ghurid empire. Yet within a decade, Balḵ and Termeḏ passed to the Ghurids’ rival, the Ḵᵛārazmšāh ʿAlāʾ-al-Dīn Moḥammad, who seized it in 602/1205-06 and appointed as governor there a Turkish commander, Čaḡri or Jaʿfar. In summer of 617/1220 the Mongols first appeared at Balḵ.
  • Lewis, F.D.. Rumi - Past and Present, East and West: The Life, Teachings, and Poetry of Jal‰l al-Din Rumi. Oneworld Publications, 2014. ISBN ‎978-1-78074-737-8. Retrieved 2016-06-20. 
  • لوئیس. مولوی. ۱۳۸۳. ۲۴–۱۸. 
  • ↑ ۶٫۰۶٫۱ بدیع‌الزّمان فروزانفر، زندگانی مولانا جلال‌الدین محمّد بلخی مشـهور بـه مولوی، تهران، ۱۳۱۵، ص ۵
  • بنابر نظر فریتز مایر بهاء ولد پدر مولوی هنگام تولد او درون وخش از توابع ولایت بدخشان (واقع درون تاجیکستان امروزی) مقیم بوده‌است. آنـه‌ماری شیمل و فرانکلین لویس نیز این نظر را پذیرفته‌اند.
    • یک)
    Annemarie Schimmel, "I Am Wind, You Are Fire," p. 11. She refers to a 1989 article by the German scholar, Fritz Meier: Tajiks and Persian admirers still prefer to call Jalaluddin 'Balkhi' because his family lived in Balkh, current day in Afghanistan before migrating westward. However, their home was not in the actual city of Balkh, since the mid-eighth century a center of Muslim culture in (Greater) Khorasan (Iran and Central Asia). Rather, as the Swiss scholar Fritz Meier has shown, it was in the small town of Wakhsh north of the Oxus that Baha'uddin Walad, Jalaluddin's father, lived and worked as a jurist and preacher with mystical inclinations.
    • دو)
    Franklin Lewis, Rumi Past and Present, East and West: The Life, Teachings, and Poetry of Jalâl al-Din Rumi, 2000, pp. 47–49. Professor Lewis has devoted two pages of his book to the topic of Wakhsh, which he states has been identified with the medieval town of Lêwkand (or Lâvakand) or Sangtude, which is about 65 kilometers southeast of Dushanbe, the capital of present-day Tajikistan. He says it is on the east bank of the Vakhshâb river, a major tributary that joins the Amu Daryâ river (also called Jayhun, and named the Oxus by the Greeks). He further states: "Bahâ al-Din may have been born in Balkh, but at least between June 1204 and 1210 (Shavvâl 600 and 607), during which time Rumi was born, Bahâ al-Din resided in a house in Vakhsh (Bah 2:143 [= Bahâ' uddîn Walad's] book, "Ma`ârif."). Vakhsh, rather than Balkh was the permanent base of Bahâ al-Din and his family until Rumi was around five years old (mei 16-35) [= from a book in German by the scholar Fritz Meier--note inserted here]. At that time, in about the year 1212 (A.H. 608–609), the Valads moved to Samarqand (Fih 333; Mei 29–30, 36) [= reference to Rumi's "Discourses" and to Fritz Meier's book--note inserted here], leaving behind Baâ al-Din's mother, who must have been at least seventy-five years old."
    • سه)
    Annemarie Schimmel, The Triumphal Sun: A Study of the Works of Jalaloddin Rumi, SUNY Press, 1993. pg xv:"To sum up: Baha-i Walad did not live in Balkh itself but in a small place north of the Oxus (present-day Tajikistan) by the name Wakhsh, which was under the administration of Balkh." (That his son stated to have come from Balkh would correspond to a modern American's claim to hail from New York while he might have been born and raised in a small town in upstate New York or in Long Island.)
  • Franklin Lewis, Rumi Past and Present, East and West, Oneworld Publications, 2000. How is it that a Persian boy born almost eight hundred years ago in Khorasan, the northeastern province of greater Iran, in a region that we identify today as Central Asia, but was considered in those days as part of the Greater Persian cultural sphere, wound up in Central Anatolia on the receding edge of the Byzantine cultural sphere, in which is now Turkey, some 1500 miles to the west? (p. 9)
  • ↑ ۹٫۰۹٫۱ John Renard,"Historical dictionary of Sufism", Rowman & Littlefield, 2005. pg 155: "Perhaps the most famous Sufi who is known to many Muslims even today by his title alone is the seventh/13th century Persian mystic Rumi"
  • Annemarie Schimmel, “The Mystery of Numbers”, Oxford University Press,1993. Pg 49: “A beautiful symbol of the duality that appears through creation was invented by the great Persian mystical poet Jalal al-Din Rumi, who compares God's creative word kun (written in Arabic KN) with a twisted rope of 2 threads (which in English twine, in German Zwirn¸ both words derived from the root “two”)”.
  • Ritter, H. ; Bausani, A. "ḎJ̲alāl al- Dīn Rūmī b. Bahāʾ al-Dīn Sulṭān al-ʿulamāʾ Walad b. Ḥusayn b. Aḥmad Ḵh̲aṭībī ." Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online. Excerpt: "known by the sobriquet Mawlānā (Mevlânâ), Persian poet and founder of the Mawlawiyya order of dervishes"
  • Seyyed Hossein Nasr, “The Garden of Truth: The Vision and Promise of Sufism, Islam's Mystical Tradition”, Harper Collins, Sep 18, 2007. Pg 204:”Of Persian origin and born in Balkh, Rumi, the poet whose poems now are the most widely sodin America, spent the last forty years of his life in Konya in Anatolia. ”
  • Cyril Glassé, Huston Smith, "The New Encyclopedia of Islam", Rowman Altamira, 2003. pg 235:"He was of Persian origin from Balkh, but left at an early age with his father Baha' ad-Din Walad, a scholar who had disagreements with the rulers".
  • Franklin Lewis: "On the question of Rumi's multilingualism (pages 315-17), we may still say that he spoke and wrote in Persian as a native language, wrote and conversed in Arabic as a learned "foreign" language and could at least get by at the market in Turkish and Greek (although some wildly extravagant claims have been made about his command of Attic Greek, or his native tongue being Turkish") (Lewis 2008:xxi). (Franklin Lewis, "Rumi, "Past and Present, East and West: The Life, Teachings and Poetry of Jalal al-Din Rumi", One World Publication Limited, 2008).
  • (S. Lornejad and A. Doostzadeh, On the Modern Politicization of the Persian Poet Nezami Ganjavi, edited by Victa Arakelova, Caucasian Centre for Iranian Studies, Yerevan, 2012, p. 96 Halmann also notes that in the West, scholars have always accepted Rumi as Persian (ibid. :266) based on his cultural heritage. However, Halmann does not include some details such as: The Persian colloquial dialect of Rumi’s father (with many Soghdian words) in Vakhsh, as well as the overall negative view on Oghuz Turks, his son admitting that he is not much confident in his Turkish and Greek (Franklin 2008:239-240) and actually mentions he does not know Turkish well in at least two other poems, Rumi’s everyday language being a colloquial Persian evidenced by his sermons, speeches and lectures recorded down by his students, usage of Persian while composing his poetry in Sama’, as well Rumi being of the Persian Sufi heritage of Attār and Sanāi, and many other details which are explained elsewhere (e.g. Doostzadeh 2009b).
  • Doostzadeh, Ali (2009b). A Study about the Persian Cultural Legacy and Background of the Sufi Mystics Shams Tabrizi and Jalal al-Din Rumi
  • «A Study about the Persian Cultural Legacy and Background of the Sufi Mystics Shams Tabrizi and Jalal al-Din Rumi». درون archive.org. بازبینی‌شده درون ۸ مـهٔ ۲۰۱۴. 
  • Annemarie Schimmel, “The Mystery of Numbers”, Oxford University Press,1993. Pg 49: “A beautiful symbol of the duality that appears through creation was invented by the great Persian mystical poet Jalal al-Din Rumi, who compares God's creative word kun (written in Arabic KN) with a twisted rope of 2 threads (which in English twine, in German Zwirn¸ both words derived from the root “two”) ”.
  • Ritter, H. ; Bausani, A. "ḎJ̲alāl al- Dīn Rūmī b. Bahāʾ al-Dīn Sulṭān al-ʿulamāʾ Walad b. Ḥusayn b. Aḥmad Ḵh̲aṭībī ." Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online. Excerpt: "known by the sobriquet Mewlānā, persian poet and founder of the Mewlewiyya order of dervishes"
  • Julia Scott Meisami, Forward to Franklin Lewis, Rumi Past and Present, East and West, Oneworld Publications, 2008 (revised edition)
  • Frederick Hadland Davis , "The Persian Mystics. Jalálu'd-Dín Rúmí", Adamant Media Corporation (November 30, 2005) , ISBN 978-1-4021-5768-4.
  • Franklin Lewis, Rumi Past and Present, East and West, Oneworld Publications, 2000. “Sultan Valad (Rumi's son) elsewhere admits that he has little knowledge of Turkish” (pg 239) “Sultan Valad (Rumi's son) did not feel confident about his <command of Turkish” (pg 240)
  • Annemarie Schimmel, The Triumphal Sun: A Study of the Works of Jalaloddin Rumi, SUNY Press, 1993, p. 193: "Rumi's mother tongue was Persian, but he had learned during his stay in Konya, enough Turkish and Greek to use it, now and then, in his verse"
  • Franklin Lewis, Rumi Past and Present, East and West: The Life, Teachings, and Poetry of Jalâl al-Din Rumi, 2000, pp. 47–49. Professor Lewis has devoted two pages of his book to the topic of Wakhsh, which he states has been identified with the medieval town of Lêwkand (or Lâvakand) or Sangtude, which is about 65 kilometers southeast of Dushanbe, the capital of present-day Tajikistan. He says it is on the east bank of the Vakhshâb river, a major tributary that joins the Amu Daryâ river (also called Jayhun, and named the Oxus by the Greeks). He further states: "Bahâ al-Din may have been born in Balkh, but at least between June 1204 and 1210 (Shavvâl 600 and 607), during which time Rumi was born, Bahâ al-Din resided in a house in Vakhsh (Bah 2:143 [= Bahâ' uddîn Walad's] book, "Ma`ârif."). Vakhsh, rather than Balkh was the permanent base of Bahâ al-Din and his family until Rumi was around five years old (mei 16–35) [= from a book in German by the scholar Fritz Meier--note inserted here]. At that time, in about the year 1212 (A.H. 608–609), the Valads moved to Samarqand (Fih 333; Mei 29–30, 36) [= reference to Rumi's "Discourses" and to Fritz Meier's book--note inserted here], leaving behind Baâ al-Din's mother, who must have been at least seventy-five years old."
  • William Harmless, Mystics, (Oxford University Press, 2008), 167.
  • “As Safa points out (Saf 2:1206) the Discourse reflect the stylistics of oral speech and lack the sophisticated word plays, Arabic vocabulary and sound patterning that we would except from a consciously literary text of this period. Once again, the style of Rumi as lecturer or orator in these discourses does not reflect an audience of great intellectual pretensions, but rather middle-class men and women, along with number of statesmen and rulers”” (Franklin Lewis, Rumi Past and Present, East and West, Oneworld Publications, 2008 (revised edition). p. 292)
  • Dar al-Masnavi Website, accessed December 2009: According to the Dar al-Masnavi website: “In Forûzânfar's edition of Rumi's Divan, there are 90 ghazals (Vol. 1, 29;Vol. 2, 1; Vol. 3, 6; Vol. 4, 8; Vol. 5, 19, Vol. 6, 0; Vol. 7, 27) and 19 quatrains entirely in Arabic. In addition, there are ghazals which are all Arabic except for the final line; many have one or two lines in Arabic within the body of the poem; some have as many as 9–13 consecutive lines in Arabic, with Persian verses preceding and following; some have alternating lines in Persian, then Arabic; some have the first half of the verse in Persian, the second half in Arabic. ”
  • * Franklin D. Lewis, Rumi: Past and Present, East and West: The Life, Teaching, and Poetry of Jalâl al-Din Rumi, rev. ed. (2008): "“a couple of dozen at most of the 35,000 lines of the Divan-I Shams are in Turkish, and almost all of these lines occur in poems that are predominantly in Persian”"
    • franklin D. Lewis, Rumi: Past and Present, East and West: The Life, Teaching, and Poetry of Jalâl al-Din Rumi, rev. ed. (2008):"Three poems have bits of demotic Greek; these have been identified and translated into French, along with some Greek verses of Sultan Valad. Golpinarli (GM 416-417) indicates according to Vladimir Mir Mirughli, the Greek used in some of Rumi’s macaronic poems reflects the demotic Greek of the inhabitants of Anatolia. Golpinarli then argues that Rumi knew classical Persian and Arabic with precision, but typically composes poems in a more popular or colloquial Persian and Arabic.".
    Mecdut MensurOghlu: “The Divan of Jalal al-Din Rumi contains 35 couplets in Turkish and Turkish-Persian which have recently been published me” (Celal al-Din Rumi’s turkische Verse: UJb. XXIV (1952), pp. 106–115)
  • Dedes, D. 1993. Ποίηματα του Μαυλανά Ρουμή [Poems by Rumi]. Ta Istorika 10.18–19: 3–22. [۱] اشعار یونانی مولانا درون اینجا نیز مندرج شده‌است: [۲]
  • (Franklin Lewis, "Rumi, "Past and Present, East and West: The Life, Teachings and Poetry of Jalal al-Din Rumi", One World Publication Limited, 2008, p. 316). On Rumi's son, Sultan Walad, Franklin mentions: “Sultan Valad elsewhere admits that he has little knowledge of Turkish”(Sultan Walad): Franklin Lewis, "Rumi, "Past and Present, East and West: The Life, Teachings and Poetry of Jalal al-Din Rumi", One World Publication Limited, 2008, p. 239) and “Sultan Valad did not feel confident about his command of Turkish”(Franklin Lewis, Rumi Past and Present, East and West, Oneworld Publications, 2000, p. 240) فرانکلین منبع زیر را استناد مـی‌کند که Masnavi-ye Waladi, Ensha’e Baha’ al-Din b. Mawlana Jalal al-Din Muhammad b. Hussayn-e Balkhi, Manshur beh Mowlavi, ed. Jajal al-Din oma’I (Tehran: Eqbal, 1316/1937) بیت زیر را دارد:
  • همایی، جلال‌الدین: مولوی نامـه/مولوی چه مـی‌گوید؟ (مجموعهٔ دو جلدی). صفحه 1007: "عجب هست که اعقاب نزدیک مولانا گذشته از فارسی کـه زبان خانوادگی مادری آن‌ها بود زبان عربی کـه به تحصیل آموخته بودند، هم بر ترکی و رومـی ترجیح مـی‌داند و مـهارتشان درون آن زبان بیش از ترکی بود. این بحث را هم بگفتهٔ "سلطان ولد" درون مثنوی "ولدنامـه" کـه معتبرترین سند به منظور سرگذشت احوال مولانا و مطالب فوق هست کوتاه مـی‌کنم:بگذر از گفت ترکی و رومـی//که از این اصطلاح محرومـی//گوی از پارسی و از تازی//که درون این هردو خوش همـی‌تازی
  • Seyyed Hossein Nasr, "Islamic Art and Spirituality", Suny Press, 1987. p. 115: "Jalal al-Din was born in a major center of Persian culture, Balkh, from Persian speaking parents, and is the product of that Islamic Persian culture which in the 7th/13th century dominated the 'whole of the eastern lands of Islam and to which present day Persians as well as Turks, Afghans, Central Asian Muslims and the Muslims of the Indo-Pakistani subcontinent are heir. It is precisely in this world that the sun of his spiritual legacy has shone most brillianty during the past seven centuries. The father of Jalal al-Din, Muhammad ibn Husayn Khatibi, known as Baha al-Din Walad and entitled Sultan al-'ulama', was an oustanding Sufi in Balkh connected to the spiritual lineage of Najm al-Din Kubra."
  • Norman Calder, Jawid Ahmad Mojaddedi, Andrew Rippin, Classical Islam, Routledge, 2003, p.253
  • «فارسی، زبان مردم کوچه بازار قونیـه بوده‌است». سایت خبری ایران بالکان. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۲۶ ژانویـه ۲۰۱۳. بازبینی‌شده درون ۳۰ خرداد ۱۳۸۹. 
  • همایی، جلال الدین: مولوی نامـه/مولوی چه مـی‌گوید؟ (مجموعه دو جلدی). صفحه 1004: ".. زبان فارسی چندان رواج و شیوع داشت کـه در حکم زبان بومـی شمرده مـی‌شد و همگان آن را درمـی‌افتند و فهم مـی‌د. بهترین دلیل ما بر این دعوی گفتهٔ سلطان ولد فرزند برومند مولوی کـه است کـه در همان قونیـه متولد شده و همان‌جا نشو و نما یـافته و آثار ادبی خود را بوجود آورده بود. وی درون منظومـهٔ ولدنامـه بعد از چند بیت کـه به عربی ساخته‌است مـی‌گوید: فارسی گو کـه جمله دریـابند. گرچه زین غافل‌اند و در خوابند
  • لوئیس. مولوی. ۱۳۸۳. ۸۵ و ۳۶۱. 
  • کریم زمانی. «مقدمـه مؤلف». درون شرح جامع مثنوی معنوی. چاپ چهاردهم. تهران: اطلاعات، ۱۳۸۳. ۲۱ که تا ۲۳. شابک ‎۹۶۴–۴۲۳–۳۵۳–۰. 
  • (مولانا، دیروز که تا امروز، شرق که تا غرب؛ ص ۹۲)
  • (مولانا – از بلخ که تا قونیـه؛ ص ۳۴)
  • (همان؛ ص ۳۴)
  • (همان؛ ص ۳۷)
  • (شمس من و خدای من؛ ص ۶۲)
  • (مولانا – از بلخ که تا قونیـه؛ ص۳۲)
  • (شمس من و خدای من؛ ص۳۰)
  • (همان؛ ص۳۱)
  • حسین الهی قمشـه ای. «کتاب کیمـیا». 
  • franklin D. Lewis, Rumi: Past and Present, East and West: The Life, Teaching, and Poetry of Jalâl al-Din Rumi, rev. ed. (2008):"Three poems have bits of demotic Greek; these have been identified and translated into French, along with some Greek verses of Sultan Valad. Golpinarli (GM 416-417) indicates according to Vladimir Mir Mirughli, the Greek used in some of Rumi’s macaronic poems reflects the demotic Greek of the inhabitants of Anatolia. Golpinarli then argues that Rumi knew classical Persian and Arabic with precision, but typically composes poems in a more popular or colloquial Persian and Arabic.".
  • آثار یونانی Greek Verses of Rumi & Sultan Walad
  • Franklin D. Lewis, Rumi: Past and Present, East and West: The Life, Teaching, and Poetry of Jalâl al-Din Rumi, rev. ed. (2008):"“a couple of dozen at most of the 35,000 lines of the Divan-I Shams are in Turkish, and almost all of these lines occur in poems that are predominantly in Persian”" Franklin Lewis, Rumi Past and Present, East and West, Oneworld Publications, 2000. “Sultan Valad (Rumi's son) elsewhere admits that he has little knowledge of Turkish”(pg 239) “Sultan Valad (Rumi's son) did not feel confident about his command of Turkish”(pg 240)
  • انتخابی، نادر، دین، دولت و تجدد درون ترکیـه، تهران: هرمس، چاپ یکم: ۱۳۹۲، ص۹–۳۷.
  • ترک‌ها زادگاه مولانا را بازسازی مـی‌کنند
  • http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2007/12/071228_mf_festival.shtml
  • http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2007/12/071215_mv-of-konya-pix.shtml
  • برگزاری همایش 'مولانا از بلخ که تا همـیشـه' درون هرات
  • نوشتار «تمبر مولانا درون آمریکا منتشر شد.» از خبرگزاری مـیراث فرهنگی (دسترسی درون ۲۱ ژوئن ۲۰۰۷)
  • کنگره بزرگداشت هشتصدمـین سال تولد مولانا با حضور رئیس‌جمـهور آغاز شد. - خبرگزاری مـهر
  • اخبار کنگره مولانا: نشست خبری کنگره عظیم مولانا - مولانا نیوز
  • 'Shams and Mowlavi' painting unveiled - PressTv
  • همایش بین‌المللی داستان پردازی مولوی برگزار مـی‌شود. - مـهرنیوز
  • 800th Anniversary of the Birth of Mawlana Jalal-ud-Din Balkhi-Rumi
  • نوشتار «با تلاش ترکیـه و سکوت نـهادهای ایرانی رومـی جایگزین مولانا» درون روزنامـه اعتماد ملی
  • وبگاه هندو
  • آغاز پخش سریـال تاریخی «جلال‌الدین» از فردا + تصاویر جدید ana.ir
  • ابهام درون منابع مکتوب «جلال‌الدین»، سریـال تاریخی جدید سیما ibna.ir
  • [۳] آغاز پخش سریـال «جلال‌الدین» از شبکه یک .yjc.ir
  • http://ir.voanews.com/content/social-media-rumi-dicaprio-white/3367615.html?ltflags=mailer
  • جستارهای وابسته

    • اسین چلبی
    • بنیـاد بین‌المللی مولانا
    • ملت عشق

    منابع

    • مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیـا. «Djalâl ad-Dîn Rûmî». درون دانشنامـهٔ ویکی‌پدیـای فرانسوی، بازبینی‌شده درون ۱ آوریل ۲۰۱۲.
    • مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیـا. «Rumi». درون دانشنامـهٔ ویکی‌پدیـای انگلیسی، بازبینی‌شده درون ۱ آوریل ۲۰۱۲.
    • مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیـا. «Dschalal ad-Din ar-Rumi». درون دانشنامـهٔ ویکی‌پدیـای آلمانی، بازبینی‌شده درون ۱ آوریل ۲۰۱۲.
    • لوئیس، فرانکلین. مولوی: دیروز و امروز، شرق و غرب. ترجمـهٔ فرهاد فرهمندفر. تهران: نشر ثالث، ۱۳۸۳. شابک ‎۹۶۴–۳۸۰–۰۶۶–۰. 
    • غزلیّات شورانگیز شمس تبریزی، بـه انتخاب: فریدون کار، با مقدّمـهٔ لطفعلی صورتگر، چاپ مروی، تهران، پائیز ۱۳۷۰
    • زرین‌کوب، عبدالحسین. پله پله که تا ملاقات خدا، دربارهٔ زندگی، اندیشـه و سلوک مولانا جلال الدّین رومـی، انتشارات علمـی، چاپ هفدهم، تهران، ۱۳۸۰
    • بدیع‌الزّمان فروزانفر، زندگانی مولانا جلال الدین محمّد، تهران، ۱۳۶۶.
    • شرح جامع مثنوی معنوی، تألیف کریم زمانی، دفتر اول، انتشارات اطلاعات.
    • مولانا – دیروز که تا امروز، شرق که تا غرب، دربارهٔ زندگی، معارف و شعر جلال الدین محمد بلخی، تألیف: فرانکلین دین، لویس؛ ترجمـه :حسن لاهوتی، چاپ سوم، زمستان ۱۳۸۶.
    • از تعلیقات کتاب رساله سپهسالار درون مناقب حضرت خداوندگار، فریدون بن احمد سپهسالار (متوفی ۷۱۲ یـا بیش از آن)، مقدمـه، تصحیح و تعلیقات: محمد افشین‌وفایی. تهران؛ سخن، ۱۳۸۵.
    • مولانا - از بلخ که تا قونیـه – تحقیق و تألیف عبدالرفیع حقیقت (رفیع). تهران: کومش، ۱۳۸۴؛ چاپ اول - سال ۱۳۸۴ خورشیدی.
    • شمس من و خدای من، پژوهشی دربارهٔ زندگی مولانا و ارتباط عرفانی او با شمس تبریزی، پرویز عباسی داکانی.
    • شرح زندگانی مولوی، بـه قلم بدیع‌الزمان فروزانفر، انتشارات تیرگان.

    پیوند بـه بیرون

    مولوی درون پروژه‌های

    گفتاوردهای مرتبط درون ویکی‌گفتاورد
    متن مرتبط درون ویکی‌نبشته
    نگارخانـهٔ مرتبط درون ویکی‌انبار
    • رادیو مولانا
    • آثار مولانا (کتابخانـه آزادِ فارسی)
    • تحقیقاتی درون پیرامون فرهنگ و قومـیت ایرانی شمس تبریزی و جلال الدین رومـی - بـه زبان انگلیسی
    • Dunn, P. , Mascetti, M. D. , and Nicholson, R. A. The Illustrated Rumi ~ A Treasury of Wisdom from the Poet of the Soul, Foreword by Huston Smith, The Book Laboratory Inc. , 2000.
    • مولانا جلال‌الدین رومـی — دانشگاه ادیـان و مذاهب
    • فایل رایـانـه‌ای اشعار مولوی متن اصلی فارسی: حسین کُرد؛ Rumi’s Work in Persian /Farsi rumisite.com
    • ن
    • ب
    • و
    مولوی
    آثار
    • مثنوی معنوی
    • دیوان شمس
    • فیـه مافیـه
    • مجالس سبعه
    • مکتوبات
    افراد مرتبط
    • شمس تبریزی
    • سلطان ولد (پسر)
    • گُرجی خاتون (حامـی)
    • صلاح‌الدین زرکوب
    • حسام‌الدین چلبی
    • علاءالدین کیقباد
    • بهاءالدین ولد
    • برهان‌الدین محقق ترمذی
    دیگر
    • طریقت مولویـه
    • مولوی‌پژوهی
    • موزهٔ مولوی
    • سماع
    • قونیـه
    • پادشاه و کنیزک (داستان مثنوی معنوی)
    • دژ هوش‌ربا
    • هزلیـات مولوی
    • معارف بهاء
    مولوی‌شناسان
    • محمدتقی جعفری
    • محمدعلی موحد
    • احمد افلاکی
    • سروش دباغ
    • ادوارد ژوزف
    • عبدالکریم سروش
    • محمدجعفر مصفا
    • بدیع‌الزمان فروزانفر
    • محمدرضا شفیعی کدکنی
    • مـهدیـه الهی قمشـه‌ای
    • مصطفی بروجردی
    • کریم زمانی
    • نـهال تجدد
    • عبدالباقی گولپینارلی
    • کبیر هلمـینسکی
    منابع مرجع
    • وَلَدنامـه
    • مناقب‌العارفین
    • رسالهٔ سپهسالار
    رسانـه
    • جلال‌الدین
    • ن
    • ب
    • و
    عرفان و تصوف
    عرفان نظری
    • احسان
    • نور
    • مقام
    • حال
    • منزل
    • یقین
    • فنا
    • بقا
    • حقیقت
    • معرفت
    • نفس
    • سلوک
    • لطائف سته
    • جهان بینی
    • کشف
    • شـهود
    • ماوراءالطبیعه
    • روانشناسی
    • تجلی
    • فلسفه
    عرفان عملی
    • ذکر
    • حضره
    • مراقبه
    • قوالی
    • سماع
    • چله‌نشینی
    • خرقه‌پوشی
    • خانقاه
    سلسله‌های تصوف
    • چشتیـه
    • مولویـه
    • مریدیـه
    • نقشبندیـه
    • قادریـه
    • رفاعیـه
    • شاذلیـه
    • سهروردیـه
    • تیجانیـه
    • نعمت‌اللهی
    • فهرست طریقت‌های تصوف
    قدما
    • اویس قرنی
    • معروف کرخی
    • حارث محاسبی
    • بشر حافی
    • فضیل بن عیـاض
    • رابعه عدویـه
    • ابراهیم ادهم
    • شقیق بلخی
    • حسن بصری
    • بایزید
    • جنید
    • سمنون ابن حمزه
    • شبلی
    • سری سقطی
    • ذوالنون
    • حلاج
    • ابوسعید ابوالخیر
    • ابوحمزه خراسانی
    • ابوعثمان حیری
    • ابوحفص حداد
    • ابوعثمان مغربی
    • احمد بن حرب
    • حبیب عجمـی
    • ابوبکر طوسی
    • احمد غزالی
    • گورکانی
    • خرقانی
    • عبدالکریم قشیری
    • احمد رفاعی
    • گیلانی
    • معین‌الدین
    • سهروردی
    • بختیـار کاکی
    • نجم‌الدین رازی
    • احمد جام
    • بابافرید
    • بابا طاهر
    • سید بن طاووس
    • ابن عربی
    • داوود بن محمود قیصری
    • برهان‌الدین محقق ترمذی
    • بهاءالدین ولد
    • علاءالدوله سمنانی
    • شمس تبریزی
    • مولوی
    • صدرالدین قونوی
    • سعدی
    • ابراهیم خواص
    • عطار
    • محمود شبستری
    • نظام‌الدین اولیـا
    • علی هجویری
    • بهاءالدین محمد نقشبند
    • امـیرخسرو دهلوی
    • نصیرالدین چراغ دهلوی
    • صفی‌الدین اردبیلی
    • مقدس اردبیلی
    • شاه نعمت‌الله ولی
    • اسماعیل قصری
    • نجم‌الدین کبری
    • جامـی
    • شاه ولی‌الله
    • ابن عطاءالله
    • مـیر حیدر آملی
    • علی احمد کلیـاری
    • احمد زروق
    • محمد بن بکران
    • احمد یسوی
    • اشرف جهانگیر سمنانی
    • احمد فاروقی
    • عبیدالله احرار
    • بتائی
    • امام حداد
    • سلطان باهو
    • سچل سرمست
    • لال شـهباز قلندر
    • سید قطب‌الدین محمد نیریزی
    • صدر المتألهین شیرازی
    • شاه علی‌رضا دکنی
    • معصوم علی شاه شیرازی
    • محمد بن علی سنوسی
    • عمان سامانی
    • بیدل
    معاصران
    • حاج ملّاسلطان محمّد گنابادی سلطانعلیشاه
    • علی‌اکبر خانجانی
    • عبدالحکیم مراد
    • احمد علوی
    • ناظم قبرسی
    • هشام قبانی
    • نوح حم کلر
    • محمد مالکی
    • عبدالقادر صوفی
    • گوهرشاهی
    • عنایت خان
    • عظیمـی
    • هلمـینسکی
    • حائری
    • محمد یعقوبی
    • بایراک
    • قادری
    • واگوان لی
    • ادریس شاه
    • دنیل موره
    • رنـه گنون (عبدالواحد یحیی)
    • فریتهیوف شوئون (عیسی نورالدین احمد)
    • مارتین لینگز (ابوبکر سراج‌الدین)
    • سید حسین نصر
    • سید علی قاضی
    • محمدعلی شاه‌آبادی
    • محمدتقی بهجت
    • روح‌الله خمـینی
    • سیدمحمدحسین طباطبایی
    • سید محمدحسن الهی طباطبایی
    • سید محمدحسین حسینی طهرانی
    • محمد بهاری
    • ملاحسینقلی همدانی
    • محمدجواد انصاری همدانی
    • مـیرزا جواد ملکی تبریزی
    • محمداسماعیل دولابی
    • سید علی شوشتری
    • عبدالله جوادی آملی
    • حسن حسن‌زاده آملی
    • داوود صمدی آملی
    • سید هاشم حداد
    • سید احمد فهری زنجانی
    • محمدصالح کمـیلی
    • سید عبدالکریم کشمـیری
    • مـهدی الهی قمشـه‌ای
    • محمود امجد
    • حسنعلی نخودکی اصفهانی
    • عبدالکریم حق‌شناس
    • شیخ جعفر مجتهدی
    پژوهشگران
    • عقیلی
    • آلمکویست
    • بورکهارت
    • چیتیک
    • کربن
    • ارنست
    • فراگر
    • گنون
    • هیکسون
    • لیندبوم
    • نیکلسون
    • لینگز
    • نصر
    • شیمل
    • سلز
    • شوئون
    • لویزون
    • گولپینارلی
    • سبحانی
    • صدوقی سها
    • ابراهیمـی دینانی
    • یثربی
    • موحد
    • شفیعی کدکنی
    • امـین‌رضوی
    • عصار
    • معارف
    • پازوکی
    • فدایی مـهربانی
    • سید عرب
    • رحمتی
    جستارها
    • هنر
    • تاریخ
    • موسیقی
    • شعر
    • آرامگاه‌های صوفیـان
    • متون
    • تصوف درون نیشابور
    • تبرزین
    • ن
    • ب
    • و
    تاریخ فلسفه و حکمت ایران
    پیش از اسلام
    مکاتب
    فلسفه زرتشتی • حکمت خسروانی • فلسفه مانی • فلسفه مزدکی
    فیلسوفان
    زرتشت • اوستن • مانی • مزدک • پاول پارسی
    پس از اسلام
    مکاتب
    فلسفه اولیـه اسلامـی • فلسفه مشاء • مکتب تهافت • فلسفه اشراق • حکمت متعالیـه • مکتب تفکیک
    فیلسوفان
    ابن سینا • ابن مقفع • ابن ندیم • ابوالوفا • ابوحامد کرمانی • ابن ابی صادق • عامری •ابوریحان بیرونی • ابوسعید ابوالخیر. ابوسلیمان منطقی • ابویوسف کندی • اخوان الصفا • افضل‌الدین کاشانی • اقلیدسی • ایرانشـهری • بهمنیـار • بوزجانی • بیضاوی •بابا افضل کاشانی • جابر ابن حیـان • جلال‌الدین دوانی • جمشید کاشانی • جهم بن صفوان • حاجی بکتاش. حافظ • حلاج • خوارزمـی • زکریـای رازی • سجستانی • سعدالدین تفتارانی • سنایی • سهروردی • شـهرستانی • صوفی. طبری • عبدالرزاق لاهیجی • عطار نیشابوری. عمر خیـام • عین القضاه همدانی • غزالی • فارابی • غیـاث‌الدین منصور دشتکی • فخر رازی • قاضی‌زاده رومـی • قطب‌الدین شیرازی • محمود شبستری • مسعودی • ابن مسکویـه • ملاصدرا • ملاهادی سبزواری • مولانا • مـیرداماد • مـیرزا ابوالحسن جلوه • مـیرفندرسکی • ناصر خسرو • نصیرالدین طوسی • نظامـی • واصل بن عطا
    وابسته
    تصوف • عرفان اسلامـی
    • ن
    • ب
    • و
    ادبیـات فارسی
    ادبیـات فارسی باستان
    • کتیبه‌های فارسی باستان
    • سنگ‌نبشته بیستون
    • سنگ‌نبشته گنج‌نامـه
    • نقش رستم
    • سنگ‌نبشته خشایـارشا درون ترکیـه
    ادبیـات پارسی مـیانـه
    دینی
    ترجمـه و تفسیر اوستا
    • زند
    • پازند
    • یسن‌ها
    • ویسپرد
    • وندیداد
    • هیربدستان و نیرنگستان
    • یشت‌ها
    • گاهان
    دانشنامـه‌های دینی
    • دین‌کرد
    • بندهشن هندی
    • بندهشن بزرگ
    • گزیده‌های زادسْپَرَم
    • نامـه‌های منوچهر
    • دادِستان دینیگ
    • روایت‌های پهلوی
    • نامـه تنسر
    فلسفی و کلامـی
    • شکند گمانیک ویچار
    • پس دانشن کامگ
    • گُجَستَک اَبالیش
    • زبور پهلوی
    الهام و پیش‌گویی
    • ارداویراف‌نامـه
    • ویرازگان
    • زند وهمن یسن
    • جاماسب‌نامـه
    • یـادگار جاماسبی
    • منظومـه بهرام ورجاوند
    قوانین دینی
    • شایست نشایست
    • روایت امـید اشوهشتان
    • روایـات آذرفرنبغ فرخزادان
    • روایـات فرنبغ سروش
    • پرسشنیـها
    • مادگان هزار دادستان
    اندرزنامـه‌های پهلوی
    • مـینوی خرد
    • دانای مـینوی خرد
    • یـادگار بزرگ‌مـهر
    • اندرزنامـه آذرپاد مـهراسپندان
    • اندرز اوشنَر دانا
    • اندرز دانایـان بـه مزدیسنان
    • اندرز خسرو قبادان
    • اندرز پوریوتکیشان
    • اندرز دستوران بـه بهدینان
    • اندرز بهزاد فرخ‌پیروز
    • پنج خیم روحانیـان
    • داروی خرسندی
    • خویشکاری ریدگان
    • اندرز کنم بـه شما کودکان
    • سودگر نسک
    آثار مانوی
    • انجیل زنده
    • شاپورگان
    • گنجینـه زندگان
    • رازان
    • غول‌ها
    • نامـه‌ها
    • زبور مانی
    غیردینی
    نثر
    کتابی
    • کارنامـه اردشیر بابکان
    • یـادگار زریران
    • خسرو و ریدگ
    • گزارش شطرنج
    • شـهرستان‌های ایرانشـهر
    • شگفتی و برجستگی سیستان
    • ماتیکان یوشت فریـان
    • ماه فروردین روز خرداد
    • سورسخن
    • فرهنگ پهلوی
    • فرهنگ اویم ایوک
    • آیین‌نامـه‌نویسی
    • خودای‌نامگ
    • کتاب کاروند
    متفرقه
    • سنگ‌نوشته‌های دولتی درون دوران ساسانی
    • کعبه زرتشت
    • سفال‌نوشته‌ها
    • پوست‌نوشته‌ها
    • فلزنوشته‌ها
    • مـهرها
    • سکه‌نوشته‌ها
    شعر
    • درخت آسوری
    • خیم و خرد فرخ‌مرد
    • خرد
    ادبیـات فارسی کلاسیک
    شعر
    سدهٔ یکم
    دارای‌دخت
    سدهٔ دوم
    ابوالعباس مروزی
    سدهٔ سوم
    • حنظله بادغیسی
    • راتبه نیشابوری
    • رودکی
    • ابن رومـی
    • ابوحفص سغدی
    • شـهید بلخی
    • محمد پسر مخلد سگزی
    • محمد پسر وصیف سجزی
    • مسعودی مروزی
    • فیروز مشرقی
    • بسام کرد
    • ابوسلیک گرگانی
    سدهٔ چهارم
    • آغاجی بخارایی
    • ابوسعید ابوالخیر
    • ابوالفتح بستی
    • ابوالفرج سگزی
    • ابوطاهر خسروانی
    • رونقی بخارایی
    • سپهری بخارایی
    • بدیع بلخی
    • بشار مرغزی
    • ابوالمؤید بلخی
    • بُندار رازی
    • بهرامـی سرخسی
    • بوالمثل بخارایی
    • ابواسحاق جویباری
    • خبازی نیشابوری
    • خجسته سرخسی
    • خسروی سرخسی
    • دقیقی
    • رابعه بلخی
    • ابوالعباس ربنجنی
    • ابوشکور بلخی
    • رودکی
    • ابوحفص سغدی
    • شاکر جلاب
    • شـهید بلخی
    • عماره مروزی
    • عنصری بلخی
    • فردوسی
    • محمد عبده کاتب
    • حکاک مرغزی
    • مسعودی مروزی
    • ابوطیب مصعبی
    • معروفی بلخی
    • ابوزراعه معمری
    • معنوی بخارائی
    • منتصر سامانی
    • منجیک ترمذی
    • منطقی رازی
    • نصر بن منصور
    • ابوشعیب هروی
    • طاهر چغانی
    • کسایی مروزی
    • عبدالله روزبه النکتی
    • یوسف عروضی
    • ابوالقاسم بشریـاسین
    سدهٔ پنجم
    • ابوسعید ابوالخیر
    • فخرالدین اسعد گرگانی
    • خواجه عبدالله انصاری
    • باباطاهر
    • خیـام
    • دانشی طوسی
    • مسعود سعد سلمان
    • سنایی
    • اسدی طوسی
    • عسجدی
    • عنصری بلخی
    • عیوقی
    • کافرک غزنوی
    • غضائری رازی
    • ابوالفرج رونی
    • فرخی سیستانی
    • قطران تبریزی
    • لبیبی
    • منوچهری دامغانی
    • ناصرخسرو
    • ازرقی هروی
    • عبدالله روزبه النکتی
    • ایرانشان بن ابی‌الخیر
    • عثمان مختاری
    سدهٔ ششم
    • اثیر اخسیکتی
    • ادیب صابر
    • محمد معزی
    • انوری
    • عمعق بخاری
    • خاقانی
    • خیـام
    • ابوالفرج رونی
    • سراج قمری
    • مسعود سعد سلمان
    • سموری سجزی
    • سنایی
    • سوزنی سمرقندی
    • جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی
    • قاضی هجیم آملی
    • عبدالواسع جبلی
    • علی بن احمد سیفی
    • ظهیرالدین فاریـابی
    • اشرف غزنوی
    • فلکی شروانی
    • قوامـی رازی
    • مـهستی گنجوی
    • مولانا شاهین شیرازی
    • عطار نیشابوری
    • رشیدالدین وطواط
    • نظامـی گنجوی
    • بهاءالدین ولد
    • عبدالقادر گیلانی
    • علی بن‌حامد کوفی
    • عثمان مروندی
    • ابوالعلاء گنجه‌ای
    • ایرانشاه بن ابی‌الخیر
    • رشیدی سمرقندی
    • شمس طبسی
    سدهٔ هفتم
    • بدر جاجرمـی
    • کمال‌الدین اسماعیل
    • افضل‌الدین کاشانی
    • امـیرخسرو دهلوی
    • اوحدالدین کرمانی
    • مولوی
    • همام تبریزی
    • پوربهای جامـی
    • بهرام پژدو
    • زرتشت بهرام پژدو
    • سراج قمری
    • سراج‌الدین سگزی
    • سعدی
    • سعدالدین نزاری قهستانی
    • شمس قیس رازی
    • شیخ محمود شبستری
    • فخرالدین عراقی
    • سیف فرغانی
    • ابن یمـین
    • عمـید لویکی
    • اوحدی مراغه‌ای
    • مجد همگر
    • مولانا ناصری
    • عطار نیشابوری
    • بوعلی قلندر
    • کیکاووس رازی
    • نظامـی گنجوی
    • سلطان ولد
    • علی بن‌حامد کوفی
    • عثمان مروندی
    • ملک‌تاج‌الدین دهلوی
    • شـهاب‌الدین بدایونی
    • امـیرحسن دهلوی
    • خواجه عبیدالدین
    • حسن محمود کاتب
    سدهٔ هشتم
    • شاهین شیرازی
    • ابواسحاق اط
    • فضل‌الله نعیمـی
    • امـیرخسرو دهلوی
    • قاسم انوار
    • مغربی تبریزی
    • همام تبریزی
    • حافظ
    • حیدر شیرازی
    • برندق خجندی
    • کمال خجندی
    • رستم خوریـانی
    • شرف‌الدین رامـی
    • عبید زاکانی
    • سلمان ساوجی
    • امـیر شاهی
    • شیخ محمود شبستری
    • سیف فرغانی
    • ابن یمـین
    • بدر چاچی
    • ابوعلی قلندر
    • خواجوی کرمانی
    • عماد فقیـه کرمانی
    • اوحدی مراغه‌ای
    • عمادالدین نسیمـی
    • نعمت‌الله ولی
    • امـیرحسن دهلوی
    • جهان‌ملک خاتون
    • حمدالله مستوفی
    • جام جونـه
    • حماد جمالی
    • زین‌الدین واصفی هراتی
    • لطف‌الله نیشابوری
    • مـیر سید علی همدانی
    • عطار شیرازی
    • ابوالحسن علی‌الاعلی
    • جلال طبیب شیرازی
    سدهٔ نـهم
    • آذری طوسی
    • محمد محمد آملی
    • ابن حسام
    • ابواسحاق اط
    • قاسم انوار
    • عصمت بخاری
    • فخرالدین بخاری
    • کمال‌الدین بنایی
    • مغربی تبریزی
    • جامـی
    • هلالی جغتائی
    • برندق خجندی
    • هاتفی خرجردی
    • رستم خوریـانی
    • رضای سبزواری
    • بساطی سمرقندی
    • سکندر لودی
    • امـیر شاهی
    • اهلی شیرازی
    • بابا فغانی شیرازی
    • عطار تونی
    • علی‌شیر نوایی
    • محمد کاتبی
    • مسیحی فوشنجی
    • مکتبی شیرازی
    • محمد فضولی
    • نظام‌الدین محمود قاری
    • مـهری هروی
    • کاتبی ترشیزی
    • نعمت‌الله ولی
    • حسن‌شاه هروی
    • اسیری لاهیجی
    • قبولی هروی
    • آصفی هروی هراتی
    • زین‌الدین واصفی هراتی
    • عبدالرحمن مشفقی بخارایی
    • مـهری هراتی
    • لطف‌الله نیشابوری
    • اهلی ترشیزی
    • شـهیدی قمـی
    • ملا محمد نامـی
    • خیـالی بخاری
    • قاسم کاهی
    • نظام قاری
    سدهٔ دهم
    • شفائی اصفهانی
    • وحشی بافقی
    • کمال‌الدین بنایی
    • ظهوری ترشیزی
    • هلالی جغتائی
    • هاتفی خرجردی
    • فیضی دکنی
    • جمالی دهلوی
    • عرفی شیرازی
    • علی‌شیر نوایی
    • محتشم کاشانی
    • مولانا همتی انگورانی
    • اهلی شیرازی
    • مکتبی شیرازی
    • مـیر رضی آرتیمانی
    • نظیری نیشابوری
    • محمد فضولی
    • سحابی استرآبادی
    • شانی تکلو
    • بابا فغانی شیرازی
    • آصفی هروی هراتی
    • حیدر کلوچه‌پز هراتی
    • سقای بخارایی
    • مطربی سمرقندی
    • دوستی بدخشی
    • سیدای نسفی
    • فطرت زردوز سمرقندی
    • ظهوری دکنی
    • لسانی شیرازی
    • شرف‌جهان قزوینی
    • لحاف‌دوز همدانی
    • فهمـی استرآبادی
    • اهلی ترشیزی
    • شـهیدی قمـی
    • شریف تبریزی
    • صبوری تبریزی
    • نوعی خبوشانی
    • ثنایی مشـهدی
    • ضمـیری اصفهانی
    • مسیح کاشی
    • شکیبی اصفهانی
    • ملک قمـی
    • کفری تربتی
    • انیسی شاملو
    • شاه‌طاهر دکنی انجدانی
    • نصیبی گیلانی
    • ذهنی کشمـیری
    • سرخوش کشمـیری
    • ولی دشت بیـاضی
    • غزالی مشـهدی
    سدهٔ یـازدهم
    • مـیر رضی آرتیمانی
    • طالب آملی
    • شفائی اصفهانی
    • شوکت بخاری
    • ظهوری ترشیزی
    • سلیم تهرانی
    • فیضی دکنی
    • قاسم دیوانـه مشـهدی
    • ابوالفتح سگزی
    • احولی سیستانی
    • اسیر شـهرستانی
    • محمدسعید اشرف مازندرانی
    • سلطان باهو
    • ملاشاه بدخشی
    • جهان‌آرا بیگم
    • حمزه غافل سیستانی
    • زلالی خوانساری
    • زیب‌النسا
    • بیدل
    • سرمد کاشانی
    • کلیم کاشانی
    • ندیم کشمـیری
    • شاپور تهرانی
    • صائب تبریزی
    • صوفی مازندرانی
    • صیدی طهرانی
    • باذل مشـهدی
    • قدسی مشـهدی
    • نظیری نیشابوری
    • مولانا همتی انگورانی
    • محسن فیض کاشانی
    • سحابی استرآبادی
    • فیـاض لاهیجی
    • شانی تکلو
    • منیر لاهوری
    • مجذوب تبریزی
    • طرزی افشار
    • کرام بخارایی
    • سیدای نسفی
    • حسین شـهرت شیرازی
    • عاقل خان رازی خوافی
    • مطربی سمرقندی
    • نخلی بخارایی
    • ناظم هراتی
    • سرافراز سمرقندی
    • قانع نسفی
    • فصیحی هروی
    • نجیب کاشانی
    • رجبعلی واحد تبریزی
    • ناصر علی سرهندی
    • محسن فانی
    • ظفرخان احسن
    • رضی دانش مشـهدی
    • سعیدا نقشبندی یزدی
    • فوقی یزدی
    • سنجر کاشانی
    • صفی چرکس
    • سالک قزوینی
    • محمد واعظ قزوینی
    • غنی کشمـیری
    • رفیع مشـهدی
    • طغرای مشـهدی
    • وحید قزوینی
    • ذوقی اردستانی
    • الهی اسدآبادی
    • وحدت کاشانی
    سدهٔ دوازدهم
    • محمدسعید اشرف مازندرانی
    • هاتف اصفهانی
    • آزاد بلگرامـی
    • آذر بیگدلی
    • عبدالرزاق دنبلی
    • عبدالقادر بیدل
    • فقیر دهلوی
    • وصال شیرازی
    • فتحعلی‌خان صبای کاشانی
    • حزین لاهیجی
    • باذل مشـهدی
    • قصاب کاشانی
    • صباحی بیدگلی‏
    • مشتاق اصفهانی
    • طبیب اصفهانی
    • غنیمت پنجابی
    • حشمت بدخشانی
    • کرام بخارایی
    • سپندی سمرقندی
    • طغرل احراری
    • حسین شـهرت شیرازی
    • عاقل خان رازی خوافی
    • املای بخارایی
    • غیـاثی بدخشی
    • نقیب‌خان طغرل احراری
    • شمس‌الدین شاهین
    • واله داغستانی
    • ظفرخان جوهری
    • صادق بخارایی
    • مخلص کاشانی
    • محسن تأثیر تبریزی
    • نجیب کاشانی
    • واله اصفهانی
    • محیط قمـی
    • نجات اصفهانی
    • عالی شیرازی
    • شیوکرام تقوی
    • قانع تتوی
    • آفرین لاهوری
    • واقف لاهوری
    • محمداسماعیل دارا
    • اکسیر اصفهانی
    • حیرت لاهوری
    • خالص اصفهانی
    سدهٔ سیزدهم
    • صفای اصفهانی
    • نشاط اصفهانی
    • فروغی بسطامـی
    • یغمای جندقی
    • فایز دشتی
    • غالب دهلوی
    • فقیر شیرازی
    • قاآنی شیرازی
    • وصال شیرازی
    • وقار شیرازی
    • محمودخان صبا
    • طاهره قرةالعین
    • فتحعلی‌خان صبای کاشانی
    • نادره
    • بیدل کرمانشاهی
    • عبرت نایینی
    • عبدالرزاق دنبلی
    • نقیب‌خان طغرل احراری
    • شمس‌الدین شاهین
    • ظفرخان جوهری
    • تاش‌خواجه اسیری
    • صادق بخارایی
    • سلطان خواجه اداء سمرقندی
    • جیحون یزدی
    • واله اصفهانی
    • محیط قمـی
    • مفتون بردخونی
    • عمان سامانی
    • نواب‌الله دادخان صوفی
    نثر
    معاصر
    شاعران
    ایران
    نوقدمایی
    • عارف قزوینی
    • مـیرزاده عشقی
    • محمد فرخی یزدی
    • محمدتقی بهار
    • ارسلان پوریـا
    • پرویز ناتل خانلری
    • نادر نادرپور
    • فریدون مشیری
    • سیمـین بهبهانی
    • هوشنگ ابتهاج
    • پروین اعتصامـی
    • حسین منزوی
    • ایرج مـیرزا
    • سیـاوشرایی
    • محمدحسین شـهریـار
    • محمدرضا عبدالملکیـان
    • فریدون توللی
    • گلچین گیلانی
    • عبرت نایینی
    • کریم امـیری فیروزکوهی
    • مظاهر مصفا
    • ژولیده نیشابوری
    • عبدالحسین جلالیـان
    • محمدعلی ریـاضی یزدی
    • عماد خراسانی
    • سلمان هراتی
    • سپیده کاشانی
    • حمـید سبزواری
    • سید حسن حسینی
    • محمدرضا آقاسی
    • محمدعلی معلم دامغانی
    نیمایی
    • مـهدی اخوان ثالث
    • منوچهر آتشی
    • فروغ فرخزاد
    • نصرت رحمانی
    • سهراب سپهری
    • محمدرضا شفیعی کدکنی
    • منوچهر شیبانی
    • اسماعیل شاهرودی
    • م. آزاد
    • اسماعیل خویی
    • محمد زهری
    • محمد مختاری
    • طاهره صفارزاده
    • نیما یوشیج
    • ضیـاء موحد
    • سعید سلطان‌پور
    • منصور اوجی
    سپید
    • بیژن جلالی
    • تندرکیـا
    • هوشنگ ایرانی
    • احمد شاملو
    • نازنین نظام شـهیدی
    موج نو
    • احمدرضا احمدی
    • محمدرضا اصلانی
    • بیژن الهی
    • هوشنگ ایرانی
    • بهرام اردبیلی
    • محمدعلی سپانلو
    • عظیم خلیلی
    • جواد مجابی
    حجم
    • یدالله رؤیـایی
    • هوشنگ چالنگی
    • شاپور بنیـاد
    • بیژن الهی
    • بهرام اردبیلی
    • پرویز اسلام‌پور
    • محمدرضا اصلانی
    • سیروس آتابای
    ناب
    • هوشنگ چالنگی
    • سیدعلی صالحی
    • فرامرز سلیمانی
    موج سوم
    • هرمز علی‌پور
    • قیصر امـین‌پور
    دههٔ هفتاد
    • رضا براهنی
    • علی باباچاهی
    • شاپور بنیـاد
    • سیدعلی صالحی
    • بیژن کلکی
    • شیوا ارسطویی
    • مفتون امـینی
    • بهزاد زرین‌پور
    • علی عبدالرضایی
    • گراناز
    افغانستان
    • نادیـا انجمن
    • واصف باختری
    • خلیل‌الله خلیلی
    • مسعود نوابی
    • محمدکاظم کاظمـی
    • فضل‌الله قدسی
    • ابوطالب مظفری
    • سعادت ملوک‌تاش
    • فدایی هروی
    • مخفی بدخشی
    • عبدالکریم تمنا
    • صوفی عشقری
    • نادیـه فضل
    • محجوبه هروی
    • ندیم کابلی
    تاجیکستان
    • صدرالدین عینی
    • فرزانـه خجندی
    • اسکندر ختلانی
    • ابوالقاسم لاهوتی
    • گلرخسار صفی‌اوا
    • لایق شیرعلی
    • پیرو سلیمانی
    • مـیرزا تورسون‌زاده
    • مـیرزا عبدالواحد مُنظِم
    • صدرِ ضیـا
    • ساتِم اُلُغ‌زاده
    • بازار صابر
    • محمدجان شکوری بخارایی
    • جلال اکرامـی
    • عبید رجب
    • محمدعلی عجمـی
    • صفیـه گلرخسار
    • مردخای بهایف
    • زلفیـه عطایی
    • مؤمن قناعت
    • عسکر حکیم
    • عنایت حاجی‌یوا
    • عبدوملک بهاری
    • مجیب مـهرداد
    • گل‌نظر کلدی
    • تیمور ذوالفقارف
    • عاشور صفر
    • دارا نجات
    • احمدجان رحمت‌زاد
    • جوره هاشمـی
    ازبکستان
    • خواجه (شاعر)
    • اسد گلزاده
    • شـهزاده نظرووا
    پاکستان
    • اقبال لاهوری
    • حفیظ جالندهری
    ارمنستان
    ادوارد حق‌وردیـان
    رمان‌نویسان
    • علی‌محمد افغانی
    • غزاله علیزاده
    • بزرگ علوی
    • رضا امـیرخانی
    • مـهشید امـیرشاهی
    • رضا براهنی
    • سیمـین دانشور
    • محمود دولت‌آبادی
    • علی‌اشرف درویشیـان
    • رضا قاسمـی
    • هوشنگ گلشیری
    • ابوتراب خسروی
    • احمد محمود
    • شـهریـار مندنی‌پور
    • عباس معروفی
    • ایرج پزشک‌زاد
    • عبدوملک بهاری
    • تیمور ذوالفقارف
    داستان‌کوتاه‌نویسان
    • جلال آل‌احمد
    • شمـیم بهار
    • صادق چوبک
    • سیمـین دانشور
    • نادر ابراهیمـی
    • ابراهیم گلستان
    • هوشنگ گلشیری
    • صادق هدایت
    • محمدعلی جمال‌زاده
    • ابوتراب خسروی
    • مصطفی مستور
    • جعفر مدرس صادقی
    • هوشنگ مرادی کرمانی
    • علی‌اشرف درویشیـان
    • بیژن نجدی
    • شـهرنوش پارسی‌پور
    • غلامحسین ساعدی
    • بهرام صادقی
    • گلی ترقی
    نمایشنامـه‌نویسان
    • مـیرزا فتحعلی آخوندزاده
    • ارسلان پوریـا
    • بهرام بیضایی
    • بیژن مفید
    • غلامحسین ساعدی
    • هنگامـه مفید
    • عباس نعلبندیـان
    • اکبر رادی
    • پری صابری
    • محمود استادمحمد
    • مـیرزاده عشقی
    • محسن یلفانی
    • حمـید امجد
    • محمد چرمشیر
    • محمد یعقوبی
    • نغمـه ثمـینی
    • محمد عثمان‌اف
    • رضا عبدو
    • رضا صابری
    • رضا قاسمـی
    • حسین پاکدل
    • حسین پناهی
    • محمد رحمانیـان
    فیلمنامـه‌نویسان
    • ابراهیم حاتمـی‌کیـا
    • مسعود کیمـیایی
    • اصغر فرهادی
    • رخشان بنی‌اعتماد
    • بهرام بیضایی
    • کامبوزیـا پرتوی
    • داریوش مـهرجویی
    • ابراهیم گلستان
    • علی حاتمـی
    • مجید مجیدی
    • پیمان قاسم‌خانی
    • ناصر تقوایی
    • شادمـهر راستین
    • اصغر عبداللهی
    • کیومرث پوراحمد
    سایر
    • علی‌اکبر دهخدا
    • ن
    • ب
    • و
    زبان فارسی درون سرزمـین‌های مختلف
    شبه‌قاره هند
    • هند (پادشاهان پارسی‌گو  • سنگ‌نگاره‌های فارسی)
    • پاکستان
    • کشمـیر
    • بنگلادش
    • نپال
    • مـیانمار
    عثمانی
    • ترکیـه (کردستان ترکیـه)
    • بالکان
    قفقاز
    • جمـهوری آذربایجان (تاتی قفقاز  • یـهودی-تاتی)
    • ارمنستان
    • گرجستان
    • قفقاز شمالی
    جهان عرب
    • امارات
    • بحرین
    • قطر
    • کویت
    • عمان
    • سوریـه
    • عراق (کردستان عراق)
    • لبنان
    • شمال آفریقا
    آسیـای مرکزی
    • ایران
    • افغانستان
    • تاجیکستان
    • ازبکستان (یـهودی بخارایی)
    • ترکمنستان
    • قرقیزستان
    • قزاقستان
    • چین (تاشکورگان  • سین کیـانگ  • تبت)
    دیگر مناطق
    • استرالیـا
    • بریتانیـا
    • آلمان
    • آمریکا
    • کانادا
    • روسیـه
    • سوئد
    • مالزی
    • تایلند
    مرتبط
    • زبان‌های هندوایرانی
    • جوامع فارسی‌زبان
    • مردمان فارسی‌زبان
    • مردمان ایرانی
    • فهرست کشورها بر پایـه جمعیت فارسی‌زبان
    • ایرانیـان فارسی‌زبان
    • ایرانیـان مقیم خارج
    • بنیـاد سعدی
    • پسوند ستان
    • فارسی مـیانـه
    • فارسی دری
    • فارسی تاجیکی
    • فهرست شاعران فارسی‌زبان
    • الفبای فارسی
    • دستور زبان فارسی
    • فارسی سره
    • زبان اردو
    • آمـیختگی فارسی با زبان‌های دیگر
    • تاثیر زبان فارسی بر زبان های دیگر
    • تاثیر فارسی بر عربی
    • تاثیر فارسی بر اردو
    • تاثیر فارسی بر ترکی
    • تاثیر فارسی بر ازبکی
    • بریل فارسی
    • واژگان فارسی
    • خط فارسی
    • فرهنگ‌های واژگان زبان فارسی
    • فهرست واژگان فارسی درون زبان های دیگر
    • فهرست وام‌واژه‌ها درون فارسی
    • فهرست واژه‌های متفاوت درون فارسی افغانستان و ایران
    • فرهنگ هندو ایرانی
    داده‌های کتابخانـه‌ای
    • WorldCat Identities
    • VIAF: 98930150
    • LCCN: n81059876
    • ISNI: 0000 0001 2144 9235
    • GND: 118716158
    • SELIBR: 64197
    • SUDOC: 026878844
    • BNF: cb119039002 (داده‌ها)
    • BIBSYS: 90183293
    • ULAN: 500337998
    • MBA: 6ccbf2fe-c59d-46d8-8be4-756fdc9ff90c
    • NLA: 35206392
    • NDL: 00444476
    • NKC: jn19981000927
    • ICCU: IT\ICCU\BVEV\013673
    • BNE: XX949088
    • CINII: DA00341125
    • SNAC: w60c516m
    • ن
    • ب
    • و
    زبان و ادبیـات عربی درون دوران عبّاسی و مملوکی
    دوران عباسیـان : ۷۵۰ - ۱۲۵۸ مـیلادی/ ۱۳۲ - ۶۵۶ قمری • دوران مملوکان : ۱۲۵۰ - ۱۵۱۷ مـیلادی/ ۶۴۸ - ۹۲۳ قمری
    دورهٔ اول عبّاسی
    دوره‌نگاری رسمـی : ۷۵۰ - ۸۴۷م/ ۱۳۲ - ۲۳۲ق (عصر زرین عباسی)
    افراد
    پیش‌باشندگان
    (مخضرم)
    عبدالله بن مُقفع • هلال بن اسعر مازنی • رؤبه • ابوالهندی • سدیف • ابن مـیاده • ابونخیله راجز • سعید دارمـی • ابوعمرو بن العلاء • افلح بن یسار • حماد عجرد • حماد راویـه • حسین اسدی • ابو دلامـه • ابن المولی • اسماعیل بن عمار • صالح بن عبدالقدوس • بشار بن برد • ابراهیم بن هرمـه • احیمر سعدی • والبه بن حباب • مطیع بن ایـاس • عکاشـه عمـی • آدم بن عبدالعزیز • سید حمـیری • خلیل بن احمد • نُصیب • اخفش اکبر • مفضل ضبی • سیبویـه • خلف الاحمر • ابن دمـینـه
    نوگرایـان
    (مُحدِث)
    رابعه عدویـه • مروان بن ابی‌حفصه • یونس بن حبیب • سلم خاسر • معاذ هراء • کسائی کوفی • مؤمل بن امـیل • منصور نمری • عباس بن احنف • اشجع سلمـی • رؤاسی • مؤرج سدوسی • ابوالشیص • عمانی راجز • ابن مناذر • ربیعه رقی •  • ابونواس • نویب • ابان لاحقی • فضل رقاشی • شافعی • نضر مازنی • قطرب • ابوعمرو شیبانی • الفرّاء • صریع الغوانی • ابوالشمقمق • هیثم بن عدی • ابوعبیده معمر • علیـه بنت المـهدی • ابوحیـه نمـیری • ابوالعتاهیـه • علی العکوک • ابن هشام • ابوزید انصاری • اصمعی • عبدالملک حارثی • سهل بن هارون • عمرو بن مسعده • اخفش اوسط • کلثوم عتابی • ریـاشی • ابومسحل • ابراهیم یزیدی • ابوحفص شطرنجی • عوف خزاعی • قاسم هروی • ابراهیم بن مـهدی • جَرمـی • ابوالحسن لحیـانی • ابودلف عجلی • ابونصر عتبی • محمود الوراق • بکر بن نطاح • محمد سعد • ابن اعرابی • محمد بن امـیه • ابن سلام جمحی • ابوتمام • محمد زیـات • دیک الجن • محمد وُهیب • عبدالصمد معذل • ابراهیم صولی • ابن السکیت • محمد بن حبیب • دعبل خزاعی • ابواسحاق زیـادی • علی الجهم • ابوعثمان مازنی • محمد بن صالح علوی • حسین ضحاک • ابوزید قرشی • محمد عطوی •  • جاحظ • ابوحاتم سجستانی • ریـاشی نحوی • حسین عبدالسلام • فضل • سعید کاتب • پوران • خدیجه بنت مأمون • بکر بن خارجه • خالد، کاتب بغدادی • ابوالعنبس صیمری • ابوسعید سُکّری • ابن قتیبه دینوری • ابراهیم مدبر • ابن ابی‌دنیـا • ابوالعیناء • ابن رومـی • ابوالعباس مبرد •  • بحتری • ابوعثمان اشناندانی • ابوالعباس ثعلب • ابوطالب مفضّل • ناشئ اکبر • ابن معتز • محمد بن داوود • ابوبکر ظاهری اصفهانی • ابن بسام بغدادی • ابوجعفر طبری • ابواسحاق زجاج • ابوعثمان ناجم • اخفش اصغر • ابن العلاف • بدر التمام • نجیرمـی  • حسناء •
    آثار
    کلیله و دمنـه • الف لیلة و لیلة • البیـان و التبیین • الحیوان • البخلاء • المحاسن والأضداد • الکتاب (سیبویـه) •
    رویدادها: آغاز عصر زرین اسلامـی (سدهٔ هشتم مـیلادی/ از ۸۱ قمری)  • براندازی خلافت امویـان درون شام و برپایی عباسیّان درون کوفه، ۷۵۰م/ ۱۳۲ق • بنیـان‌گذاری شـهر بغداد، پایتخت عباسیـان درون ۷۶۲م / ۱۴۵ق به‌دست ابوجعفر منصور  • بنیـان‌گذاری بیت‌الحکمـه درون بغداد و آغاز ترجمـه
    دورهٔ دوم عبّاسی
    دوره‌نگاری رسمـی : ۸۴۷ - ۱۰۵۵م/ ۲۳۲ - ۴۴۷ق (عصر نفوذ ترکان یـا عصر سلجوقی)
    افراد
    از مـیانـهٔ سدهٔ سوم
    که تا مـیانـهٔ سدهٔ پنجم هجری
    ابن درید • ابن طباطبا علوی • نفطویـه • جحظه برمکی • عبدالرحمن همدانی • محمد بن قاسم انباری • قدامة بن جعفر • مسعودی • ابوابراهیم فارابی • ابن ورقاء شیبانی • ابوطیب لغوی • ابوطیب متنبی • سیف الدوله حمدانی • ابوعلی قالی • ابوالفرج اصفهانی • ابوفراس حمدانی • ابوالفضل بن عمـید • ابن لنکک • خبز أرزی • کشاجم • سری الرفاء • ابوسعید سیرافی • ابن خالویـه • ابوالقاسم آمدی • ابوعلی فارسی • ابوبکر خوارزمـی • مرزبانی • صاحب بن عباد • ابن ندیم • ابوهلال عسکری • احمد بن فارس • بدیع‌الزمان همدانی • ابوالفرج ببغاء • جوهری • ابوالعباس نامـی • ابن رقعمق
    سدهٔ پنجم هجری
    که تا پایـان آن
    ابوالفتح بستی • ابوبکر باقلانی • قابوس بن وشمگیر • شریف رضی • عبدالصمد بن بابک • ابوحیـان توحیدی • ابن خلف نیرمانی • ابوعلی مرزوقی • مـهیـار دیلمـی • ابومنصور ثعالبی • ابن دوست • شریف مرتضی • ابوالفضل مـیکالی • ابوالحسن بصروی • ابوالعلاء معری • ابن ابی‌حصینـه • خطیب بغدادی • صردر • ابن سنان خفاجی • باخرزی • واحدی • شریف بیـاضی • ابن بابشاذ • مؤید فی الدین • عبدالقاهر جرجانی • ابن حیوس • ابن شبل بغدادی • ابواسحاق شیرازی • ابوالعباس جرجانی • ابن شخبا عسقلانی • ابن ناقیـا بغدادی • ظهیرالدین رودراوری • ابن همماه رامشی • ابن ابی‌صقر واسطی • سراج قاری • ابن خطیب تبریزی • راغب اصفهانی
    آثار
    الأغانی • یتیمة الدهر • المثل السائر • تاریخ الأمم والملوک • جامع البیـان عن تاویل آیَ القرآن • الفرج بعد الشدة  • مقامات • الغفران • جمـهرة اللغة • نـهج البلاغة • أسرار البلاغة • الشعر والشعراء • أدب الكاتب • مروج الذهب •
    رویدادها: آغاز سلطنت سلجوقیـان ، ۱۰۳۷م/ ۴۲۹ق درون اصفهان  • فرمانروایی اخشیدیـان بر مصر و شام (۹۳۵- ۹۶۹م/ ۳۲۳- ۳۵۸ق)  • فرمانروایی حمدانیـان درون شمال عراق و شام (۹۰۵- ۱۰۰۴م/ ۲۹۳- ۳۹۴ق)  • فرمانروایی بویـهیـان درون غرب ایران و عراق (۹۳۲- ۱۰۵۵م/ ۳۲۰- ۴۴۷ق)  • آغاز دولت فاطمـیان درون مصر و شمال آفریقا (۹۰۹م/ ۲۹۷ق)  •
    دورهٔ سوم عبّاسی
    دوره‌نگاری رسمـی : ۱۰۵۵ - ۱۲۵۸م/ ۴۴۷ - ۶۵۶ق
    افراد
    سدهٔ ششم هجری
    ابوالمظفر ابیوردی • ابن مکنسه اسکندرانی • مرتضی شـهرزوری • طغرایی • ابوعبدالله سنبسی • ابوالجوائز مطامـیری • حریری • عمر خیّام • ابوالفضل مـیدانی • ابن منیر طرابلسی • ادیب غزی • ابن حکینا • بدیع دمشقی • ظافر حداد • بدیع اصطرلابی • بارع بغدادی • ابن افلح عبسی • جارالله زمخشری • ابومنصور جوالیقی • ابن قسیم حموی • ناصح‌الدین ارجانی • ابن قیسرانی • فضل‌الله راوندی • ابن قادوس دمـیاطی • یحیی حصکفی • وأواء حلبی • ابن منجب صیرفی • طلائع بن رزیک • مؤید آلوسی • ابن قطان بغدادی • امـین‌الدوله بن تلمـیذ • قاضی مـهذب و قاضی رشید • قاضی جلیس • ابن کیزانی • حمـید بن مالک کنانی • ابن خلال • ابن خشاب بغدادی • عرقله دمشقی • ابن قلاقس اسکندری • ابوالمعالی حظیری • عماره یمنی • ابن الدهان بغدادی • ابن الدهان موصلی • ابن عساکر • کمال‌الدین شـهرزوری • نشوان حمـیری • رشیدالدین وطواط • ابوالبرکات انباری • محمد بن بختیـار بغدادی • تقیـه صوریـه • ابن القم زبیدی • عمادالدین اصفهانی • ابن برّی • اسامـه بن منقذ • موفق‌الدین بحرانی اربلی • محیی‌الدین شـهرزوری • شـهاب‌الدین یحیی سهروردی • سراج‌الدین اوشی • ابن معلم واسطی • کامل بن فتح • سعادة حمصی • قاضی فاضل • ابن ناهوج اسکافی • ابوالفتح بلطی • ضیـاءالدین شـهرزوری • علم‌الدین شاتانی
    نیمـهٔ اول سدهٔ هفتم هجری
    یحیی صرصری • فخر رازی • ابن سناءالملک • ابوالفتح مطرزی • ابوالبقاء عکبری • قاسم بن حسین خوارزمـی • محمد قتلمش • سراج‌الدین سکاکی • یـاقوت حموی • فتح بنداری • عبداللطیف بغدادی • راجح حلی • محیی‌الدین بن عربی • جمال‌الدین قفطی • ابن حاجب • ابن مطروح • رضی‌الدین صغانی • کمال‌الدین زملکانی • ابن ابی‌حدید • بهاءالدین زهیر • ابن العدیم • شـهاب‌الدین زنجانی • شمـیم حلی • ابن نفاده • ابن مجاور • نفیس قطرسی • ابن ساعاتی • اسعد بن مماتی • مجدالدین بن اثیر • ابن الدهان واسطی • ابن ظافر ازدی • سلیمان بن بنین • فتیـان شاغوری • قتاده بن ادریس • ابن نبیـه • ابن شمس‌الخلافه • بهاءالدین سنجاری • یـاقوت بن عبدالله • مظفر عیلانی • نجم‌الدین بن صابر بغدادی • ابن دنینیر • قاسم واسطی • شرف‌الدین حلی • ابن اردخل • ابن مقرب • عزالدین بن اثیر • ابن عنین • بهاءالدین بن شداد • عمر بن فارض • حسام‌الدین حاجری • شواء حلبی • ابن مستوفی اربلی • ابن دبیثی • ضیـاءالدین بن اثیر • مکزون سنجاری • علم‌الدین سخاوی • عبدالمحسن بن حمود • نجم‌الدین قمراوی • ایدمر محیوی • جمال‌الدین بن نجار • ابراهیم بن اونبا • ابن ابی‌اصبع • سیف‌الدین مشد • ابن الحلاوی • نورالدین اسعردی • صدرالدین بصری • عزالدین حسن اربلی • ابن زیلاق • شرف‌الدین انصاری • یوسف نفیس
    آثار
    معجم الأدباء • مجمع الأمثال • أساس البلاغة • الکشّاف عن حقائق التنزیل
    رویدادها: بنیـان‌گذاری نظامـیه بغداد (۱۰۶۸م/ ۴۵۹ق)  • پایـان عصر زرین اسلامـی (سدهٔ سیزدهم مـیلادی/ پیش از سدهٔ ۶ هجری)  • آغاز جنگ‌های صلیبی (۱۰۹۵م/ ۴۸۸ق) • پایـان دولت فاطمـیان (۱۱۷۱م/ ۵۶۷ق) • فرمانروایی ایوبیـان (۱۱۷۴- ۱۲۵۰م/ ۵۶۹- ۶۴۷ق) • پایـان سلطنت سلجوقیـان (۱۱۹۴م/ ۵۵۲ق)  • سقوط بغداد درون ۱۰ فوریـه ۱۲۵۸م/ ۹ صفر ۶۵۶ق به‌دست ایلخانان مغول و پایـان خلافت عباسیـان درون بغداد  •
    دورهٔ اول مملوکی
    دوره‌نگاری رسمـی : ۱۲۵۰ - ۱۳۸۲م/ ۶۴۸ - ۷۸۴ق (دورهٔ ممالیک بحری)
    افراد
    نیمـهٔ دوم سدهٔ هفتم هجری
    ابو شامـه • شرف‌الدین رحبی • ابن ابی‌اصیبعه • محیی‌الدین بن قرناص • جلال‌الدین رومـی • نصرالله بن شقیر • شـهاب‌الدین تلعفری • مجدالدین ابن ظهیر اربلی • محمد بن سوار • ابوالحسین جزار • ابن لؤلؤ ذهبی • ابن خلکان • ابن بارزی • مجیرالدین اسعردی • ابن نقیب • شاب الظریف • عفیف‌الدین تلمسانی • بهاءالدین اربلی • ابن لقمان • ابن عبدالظاهر • رسعنی • کمال‌الدین ابن اعمـی  • سعدی شیرازی • تقی‌الدین سروجی • شرف‌الدین بوصیری • علی بن عقبه • سراج‌الدین وراق • ابن واصل • یـاقوت مستعصمـی • ابن هتیمل • ابن جلنک • ابن دقیق العید • ابن معالی رقّی • ابن طقطقی • ابن عطاء اسکندری • شـهاب‌الدین عزازی • ابن دانیـال • ابن منظور • عمر بن مسعود • نصیرالدین ی • سلطان ولد •
    سدهٔ هشتم هجری
    شرف‌الدین قدسی • صدرالدین ابن وکیل • ابن طیبی • جمال‌الدین وطواط • محمد بن علی مازنی • ابن دمرتاش • شمس‌الدین صایغ • شـهاب‌الدین محمود بن فهد • ابوالفداء • شـهاب‌الدین نویری • ابن ابی‌جراده • عامر بصری • ابن سید الناس • جلال‌الدین قزوینی • محمد بن قاسم واسطی • یحیی بن حمزه علوی • ادفوی • ابن فضل‌الله عمری • ابن الوردی • صفی‌الدین حلی • ابن معتوق • فاضل یمانی • ابراهیم قیسرانی • ابن هشام انصاری • ابن شاکر • صلاح‌الدین صفدی • ابن نباته • یـافعی • ابن عقیل • فیّومـی • بهاءالدین سبکی • شریف نیشابوری • ابن حبیب حلبی • ابراهیم حکری • برهان‌الدین قیراطی • دمنـهوری • جمال‌الدین امـیوطی • ابواحمد شاعر • بُرعّی • کمال‌الدین دمـیری • ابن مکانس • ابن بطوطه
    سدهٔ نـهم هجری
    ابن خطیب داریـا • فیروزآبادی • قلقشندی • بدرالدین دمامـینی • ابن حجة حموی • تقی‌الدین مقریزی • بهاءالدین ابشیـهی • ابراهیم بن موسی کرکی • ابن حجر عسقلانی • ابن عربشاه • شمس‌الدین نواجی • ابراهیم باعونی • شُمنّی • ابن تغری • شـهاب‌الدین حجازی • برهان بقاعی • ابن ابی‌بکر • ابن الهائم
    آثار
    وفیـات الأعیـان • الوافی بالوفیـات • الدُرَر الكامِنة •
    رویدادها: حملات مغولان بـه شام و درگیری‌های ایلخانان با مملوکان (۱۲۶۰/ ۶۵۸ق- ۱۳۲۳/ ۷۲۲ق)  • پایـان جنگ‌های صلیبی (۱۲۹۱م/ ۶۹۱ق) • ۲۷ ژوئیـه ۱۲۹۹م/ ۲۷ شوال ۶۹۸ق، آغاز پادشاهی عثمانی‌
    دورهٔ دوم مملوکی
    دوره‌نگاری رسمـی : ۱۳۸۲ - ۱۵۱۷م/ ۷۸۴ - ۹۲۳ق (دورهٔ ممالیک برجی)
    افراد
    دهه‌های آغازین سدهٔ دهم هجری
    احمد پاشا رومـی • شمس‌الدین سخاوی • شمس‌الدین قادری • ابن اهدل • احمد بن عبیـه • محمد جلجولی • جلال‌الدین سیوطی • ابن فرفور • عبدالقادر بن حبیب • جلال‌الدین بن هبةالله • ابن ملیک • اُشمونی • قانصوه غوری • عایشـه باعونیـه • حسین البیری • حمزه ناشری • محمد بن عمر حمـیری • ابن ایـاس • عبدالهادی سودی • فاطمـه حنفی • ابراهیم شیشری • ابراهیم انطاکی  • عصام‌الدین اسفراینی • ابن ولی مقدسی
    آثار
    تحفة النظار فی غرائب الأمصار • تفسیر جلالین • خصائص الکبری •
    رویدادها: ۲ ژانویـه ۱۴۹۲؛ نبرد گرانادا و پایـان فرمانروایی امارت گرانادا و مسلمانان بر اندلس  • آغاز پادشاهی صفویـان ۱۵۰۱/ ۹۰۷ق  • جنگ عثمانی و مملوکان (۱۵۱۶–۱۵۱۷) -  • ۲۲ ژانویـه ۱۵۱۷م/ ۲۹ ذی‌الحجه ۹۲۲ق نبرد ریدانیـه؛ فروپاشی سلطنت مملوکان و پایـان خلافت عباسیـان (تحت سلطنت مملوکان)  •
    • ن
    • ب
    • و
    مشاهیر خراسان بزرگ
    دانشمندان
    • ابوعلی سینا
    • ابوریحان بیرونی
    • جابر بن حیـان
    • خواجه نصیرالدین طوسی
    • محمد بن موسی خوارزمـی
    • عمر خیـام نیشابوری
    • ابوالوفا محمد بوزجانی
    • علی بن محمد سمرقندی
    • مولانا عبدالعلی بیرجندی
    • ابوجعفر خازن خراسانی
    • ابومحمود حامدبن خضر خجندی
    • ابوالحسن علی بن احمد نسوی
    • ابن کثیر فرغانی
    • شرف‌الدین طوسی
    • ابوسعید سجزی
    • ابومعشر بلخی
    • ابوزید بلخی
    • حبش حاسب
    • خازنی
    فلاسفه
    • ابوحامد محمد غزالی
    • ابوالحسن محمد عامری
    • ابوعلی سینا
    • ابونصر فارابی
    • ناصرخسرو
    • محمد بکتاش
    • عبدالکریم قشیری
    • ابوسلیمان سجستانی
    • محمد بن عبدالکریم شـهرستانی
    علمای اسلامـی
    • فخر رازی
    • شیخ طوسی
    • تفتازانی
    • عمر نسفی
    • محمد بخاری
    • جارالله زمخشری
    • احمد بن حسین بیـهقی
    • امام‌الحرمـین جوینی
    • خواجه عبدالله انصاری
    • ابوداوود سلیمان
    • ابوحنیفه نعمان بن ثابت
    • حسین بن مسعود بغوی
    • برهان‌الدین مرغینانی
    • عبدالکریم قشیری
    • ابو منصور ماتریدی
    • احمد بن شعیب نسائی
    • ابوعیسی محمد ترمذی
    • مسلم بن حجاج نیشابوری
    • ابوعبدالله حاکم نیشابوری
    شاعران و عارفان
    • ابوالقاسم فردوسی
    • عبدالرحمن جامـی
    • ابوسعید ابوالخیر
    • عطار نیشابوری
    • کمال‌الدین بهزاد
    • دقیقی توسی
    • رابعه بلخی
    • رودکی
    • مولوی
    • سنایی
    • احمد جام
    • عزالدین حسن‌اوغلو اسفراینی
    تاریخ‌دانان
    چهره‌های سیـاسی
    • ابوالفضل بیـهقی
    • ابومسلم خراسانی
    • علی‌شیر نوایی
    • عطاملک جوینی
    • محمد عوفی
    • ابوعلی بلعمـی
    • گوهرشادبیگم
    • ابن خردادبه
    • طاهر بن حسین
    • خالد بن برمک
    • یحیی برمکی
    • گردیزی
    • خواجه نظام‌الملک طوسی
    • احمد بن نظام‌الملک
    • شـهاب‌الدین محمد نسوی
    برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=مولوی&oldid=25055328»




    [مصطفی صوفی دوری و دوستی]

    نویسنده و منبع |



    مصطفی صوفی دوری و دوستی

    آب و آتش - مولانا

     

    ۱-حقیقت قدسی از ورای سکوت مـی‌تراود. مصطفی صوفی دوری و دوستی قرآن درون بیـان داستان زندگی زکریـا، مصطفی صوفی دوری و دوستی سکوت را نشانـه‌ای از سوی خداوند مـی‌شمارد: مصطفی صوفی دوری و دوستی قال ربّ اجعل‌لی آیة قال آیتک الّا تکلّم‌ الناس ثلاث لیـال سویّاً‌... مصطفی صوفی دوری و دوستی (مریم، ۱۱-۱۰). مولانا درون اشاره بـه همـین آیـات هست که مـی‌گوید :

    زان نشان هم زکریّا را بگفت

    که نیـابی که تا سه روز اصلاً بگفت

    تا سه شب خامش کن از نیک و بدت

    این نشان باشد کـه یحیی آیدت

    دم مزن سه روز اندر گفت و گو

    کین سکوتت آیت مقصود تو

    هین مـیاور این نشان را تو بگفت

    وین سخن را دار اندر دل نـهفت

    (مثنوی، ۲/۱۶۷۸~)

    پاره‌ای از مفسران گفته‌اند، آن سکوت خود نشانـه خداوند بود، و پاره‌ای دیگر گفته‌اند کـه نشانـه خداوند به‌واسطه آن سکوت بر زکریّا آشکار گردید.

    در هر حال، عارف درون دل داستان زکریّا راز سکوت و نقش کارساز آن را درون طریق معنا مـی‌خواند.

    مولانا با ادب سکوت هم درون مقام طریقت و هم درون مقام حقیقت نیک آشنا بود. او خود اهل سکوت‌ورزی بود، و نـهایتاً سیمای حقیقت انفسی را درون ماورای پرده سکوت بـه تماشا نشست .

    اما تجربه سال‌ها مراقبه احوال باطن و طی مراتب سلوک بـه وی آموخت کـه سکوت از جنس واحد نیست، و سالک طریق حتما در زندگی معنوی خود مراتب گوناگون سکوت را بیـازماید و از سر بگذراند .

    در این نوشتار بـه اختصار تجربه مولانا را از مراتب سکوت و نقش آن درون زندگی معنوی سالک طریق بـه اختصار بررسی مـی کنیم .

    2-نخستین مرتبه سکوت را مـی‌توان «سکوت سالکانـه» نامـید. سکوت سالکانـه، سکوت مقام طریقت است، یعنی ادبی هست که سالک بر روح خود الزام مـی‌کند که تا برکه گل‌آلود و مضطرب روح خویش را زلالی و آرامش بخشد شاید کـه در آینـه صافی آن نقش ماه و ستارگان آسمان باز بتابد .

    مولانا خود از دوران کودکی و تحت ارشاد پدر و نیز لالای دوران کودکی‌اش، سیّد برهان‌الدّین محقق ترمذی، ادب سکوت سالکانـه را آموخته و آزموده بود.

    سال‌ها بعد نیز کـه سیّد برهان آن کودک هوشمند را درون ۲۴ سالگی درون قونیـه بازیـافت، او را بـه سه بار چلّه‌نشینی الزام کرد کـه از جمله شروط آن التزام بـه سکوت‌های طولانی بود .

    وقتی هم کـه مولانا خود بر مسند شیخوخت نشست و به تعلیم و تربیت مشتاقان عالم معنا پرداخت کم‌گویی و سکوت‌ورزی را درون صدر آداب طریقت خود نـها د.

    خوب هست در اینجا پاره‌ای از انواع سکوت سالکانـه را کـه در تعالیم مولانا آمده هست مرور کنیم :

     

    1) یکی از مـهم‌ترین انواع سکوت سالکانـه، سکوت اخلاقی است. سکوت اخلاقی داروی آفات زبان به‌شمار مـی‌آید .

    عارفان نیک مـی‌دانستند کـه به کارگیری نادرست زبان مـی‌تواند هم بـه زیـان دیگران بینجامد و هم سلامت و زلالی روح سالک را بیـالاید .

    مولانا درون داستان «طوطی و بازرگان» از همـین نقش ویران‌گر زبان شکوه مـی‌کند:

    ای زبان تو بس زیـانی مر مرا

    چون تویی گویـا چه گویم من تو را؟

    ای زبان هم آتش و هم خرمنی

    چند این آتش درین خرمن زنی

    ای زبان هم گنج بی‌پایـان تویی

    ای زبان هم رنج بی‌درمان تویی

    هم صفیر و خدعه مرغان تویی

    هم انیس وحشت هجران تویی...

    (مثنوی، ۱/‌۱۷۳ ~)

    در‌واقع مـهم‌ترین آفات زبان بیشتر از جنس ناراستی‌های اخلاقی مانند دروغ گفتن، بدگویی ، سخن ناسزا بـه دیگری گفتن، زبان بـه یـاوه گشودن، سخن‌چینی ، و امثال آن هست .

    توصیـه مولانا بهانی کـه امـیر زبان نبودند این بود کـه سکوت پیشـه کنند مبادا اسیر زبان شوند :

    من پشیمان گشتم این گفتن چه بود؟

    لیک چون گفتم پشیمانی چه سود؟

    نکته‌ای کآن جست ناگه از زبان

    همچو تیری دان کـه آن جست از کمان

    وا‌نگردد از ره آن تیر ای پسر

    بند حتما کرد سیلی را ز سر

    چون گذشت از سر جهانی را گرفت

    گر جهان ویران کند نبود شگفت

    (مثنوی، ۱/‌۱۶۶۰‌~)

     

    سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف

    گه ز روی نقل و گه از روی لاف

    زآن‌که تاریکست و هر سو پنبه‌زار

    در مـیان پنبه چون باشد شرار

    ظالم آن قومـی کـه چشمان دوختند

    زآن سخن‌ها عالمـی را سوختند

    عالمـی را یک سخن ویران کند

    روبهان مرده را شیران کند...

    (مثنوی، ۱/‌۱۵۹۵ ~)

    ‌2) سکوت درون مقام تعلیم‌پذیری هم از مراتب سکوت سالکانـه است. سالک طریق حتما بداند کـه اوّل شرط تعلیم‌پذیری درون عالم معنا آموختن ادب سکوت است. شرط فراگیری از محضر کاملان آموختن هنر شنیدن هست :

    کودک اوّل چون بزاید شیر نوش

    مدّتی خامش بود او جمله گوش

    مدّتی مـی‌بایدشدوختن

    از سخن که تا او سخن آموختن...

     

    زآن‌که اوّل سمع باشد نطق را

    سوی منطق از ره سمع اندرآ...

    باقیـان هم درون حرف هم درون مقال

    تابع استاد و محتاج مثال

    (مثنوی، ۱/‌۱۶۲۴~)

    بنابراین، درون این‌جا سکوت از جنس سکوت شاگردانـه هست :

    تو رعیت باش چو سلطان نـه‌ای

    خود مران چون مرد کشتیبان نـه‌ای

    چون نـه‌ای کامل دکان تنـها مگیر

    دست خوش مـی‌باش که تا گردی خمـیر

    (مثنوی، ۲/۳۴۴۰~)

    البته مولانا مـی‌گوید، یکی از نشانـه‌های حضور درون محضر اولیـای الهی نیز زبان درباختن هست :

    چون بـه نزدیک ولی‌الله شود

    آن زبان صد گزش کوته شود

    (مثنوی، ۳/۲۵۵۰)

    از نگاه مولانا معارف انفسی، یـا بـه تعبیر وی «فقر»، بیش از آن‌که از راه زبان آموخته شود از هم‌نشینی و هم‌نفسی با پاکان حاصل مـی‌شود، یعنی از جان بـه جان مـی‌تراود ک

    علم‌آموزی طریق‌اش قولی است

    حرفت‌آموزی طریق‌اش فعلی است

    فقر‌خواهی آن بـه صحبت قایم است

    نـه زبانت کار مـی‌آید نـه دست

    دانش آن را ستاند جان ز جان

    نـه ز راه دفتر و نـه از زبان

    (مثنوی، ۵/‌۱۰۶۲~)

    3) سکوت رازدارانـه هم از مراتب سکوت سالکانـه است. سالک طریق وقتی درون خور تعلیم‌پذیری مـی‌شود کـه ادب رازداری را بیـاموزد، یعنی سرّی را کـه مـی‌آموزد با نامحرمان درون مـیان ننـهد .

    این رازداری البته گاه از آن‌رو بود کـه مبادا معارف انفسی از حدّ فهم نامحرمان نا‌آشنا فراتر رود و به گمراهی ایشان بینجامد، یـا نااهلان، آن معارف را دامـی به منظور فریب خلایق سازند .

    گاهی هم این رازدانی بنا بـه ملاحظاتی سیـاسی یـا اجتماعی بود: چه بسا افشای معارف انفسی خصوصاً درون جامعه شریعت‌مدار عوام آشوبی کند و سر سرداران سرّدان را بر سر دار کند .

    مولانا بـه سالکان مـی‌آموزد کـه از دو راه مـی‌توان رازداری و سرّپوشانی کرد: یکی از طریق نگفتن هست :

    چون ببینی مشک پر مکر و مجاز

    لب ببند و خویشتن را خنب ساز

    (۶/‌۲۰۳۷)

     

    عاشقی و مست و بگشاده زبان

    الله الله اشتری بر ناودان

    چون ز راز و ناز او گوید زبان

    با جمـیل الستّر خواند آسمان

    (۳/۴۷۳۰~)

    اما گاهی سرّپوشانی از طریق گفتن است، مانند بلبلی کـه در روی گل نعره مـی‌زند که تا سرّ بوی گل را بپوشاند :

    حرف گفتن بستن آن روزن است

    عین اظهار سخن پوشیدن است

    بلبلانـه نعره زن درون روی گل

    تا کنی مشغول‌شان از بوی گل

    تا بـه قل مشغول گردد گوش‌شان

    سوی روی گل نپرد هوششان

    (۶/‌۶۹۱~)

    ‌ 4) گاهی هم سکوت ناشی از بی‌رغبتی روحی سالک بـه هم‌سخنی و هم‌نشینی باانی هست که درد او را ندارند و دل درون گرو محبوب‌هایی جز محبوب او سپرده‌اند .

    مشغولیت‌های آن نامحرمان درون چشم او چندان بی‌جلوه هست که او رغبتی بـه سخن گفتن درباره آن محبوب‌ها درون خود نمـی‌یـابد .

    سکوت‌ پیشگی واکنش طبیعی روح او نسبت بـه حضور بیگانـه ناهمدل است. مولانا درون ابتدای مثنوی، شمـه‌ای از این نوع سکوت پیشگی را درون احوال خود سراغ مـی‌دهد :

    بادمساز خود گر جفتمـی

    همچو نی من گفتنی‌ها گفتمـی

    هر کـه او از هم‌زبانی شد جدا

    بی‌زبان شد گرچه دارد صد نوا

    چون‌که گل رفت و گلستان درگذشت

    نشنوی زان بعد ز بلبل سرگذشت

    و درون غزلی زیبا نیز از این حال خود پرده برمـی‌دارد:

    همـه جمال تو بینم چو چشم باز کنم

    همـه تو نوشم چوفراز کنم

    حرام دارم با مردمان سخن گفتن

    و چون حدیث تو آید سخن دراز کنم

    هزار گونـه بلنگم بـه هر رهم کـه برند

    رهی کـه آن بـه سوی تست ترکتاز کنم...

     

    خموش باش، زمانی بساز با خمشی

    که که تا برای سماع تو چنگ ساز کنم.

    باری، بر فهرست سکوت‌های سالکانـه مـی‌توان بیش از این‌ها افزود. اما درون نـهایت غایت اصلی سکوت سالکانـه یـا سکوت طریقتی آن هست که سکوت زبانی بـه سکون روانی بینجامد، یعنی تلاطم‌ها و آشوب‌های روحی سالک آرام پذیرد، و سالک درون آرامش و طمانینـه‌ای کـه بر روان‌اش حاکم مـی‌شود نغمـه‌های چنگ الهی را بـه گوش جان بشنود :

    گفت هان ای سخرگان گفت و گو

    وعظ و گفتار زبان و گوش جو

    پنبه اندر گوش حسّ دون کنید

    بند حسّ از چشم خود بیرون کنید

    پنبه آن گوش سر گوش سر است

    تا نگردد این کر، آن باطن کرست

    بی‌حس و بی‌گوش و بی‌فکرت شوید

    تا خطاب ارجعی را بشنوید

    (۱/۵۶۸~)

    دم مزن که تا بشنوی از دم‌زنان

    آنچه نامد درون زبان و در بیـان

    دم مزن که تا بشنوی زآن آفتاب

    آنچه نامد درون کتاب و در خطاب

    دم مزن که تا دم زند بهر تو روح

    آشنا بگذار درون کشتی نوح

    (۳/۱۲۹۸~)

    از منظر مولانا سکوت سالکانـه، شگردی درون شکار حقیقت انفسی است. مولانا مکرراً فرآیند کشف حقیقت انفسی را بـه پدیده شکار تمثیل مـی‌کند :

    تمثیل شکار بـه ما مـی‌آموزد کـه کشف حقیقت انفسی نوعی کنش است. اما تصوّر غالب بر این بوده هست که درون صحنـه این شکار، سالک طریق شکارچی هست و حقیقت شکاری کـه باید بـه دام افتد .

    مطابق این تصویر البته حقیقت بسان غزالی گریزنده و تیزپاست کـه باید به منظور نزدیک شدن بـه آن درون سکوت مطلق آهسته گام برداشت مبادا اندک موجی درون فضا غزال را برماند .

    اما تصویر مولانا از تقرب بـه حقیقت انفسی یکسره متفاوت است. از منظر او درون مـیدان این شکار، فرد سالک شکار هست نـه شکارچی. صید حقیقت انفسی از طریق صید شدن هست نـه صیـادی .

    به بیـان دیگر، کشف حقیقت انفسی، برخلاف حقیقت آفاقی، مستلزم کنشی پذیرنده هست نـه کنشی تهاجمـی. سالک طریق حتما هنر شکیبایی و گشودگی را بیـاموزد که تا پذیرنده بارقه‌های حقیقت انفسی شود .

    سلوک سالکانـه این شکیبایی و گشودگی را بـه او مـی‌آموزد :

    آن‌که ارزد صید را عشق هست و بس

    لیک او کی گنجد اندر دام

    تو مگر آیی و صید او شوی

    دام بگذاری بـه دام او روی

    عشق مـی‌گوید بـه گوشم پست پست

    صید بودن خوش‌تر از صیـادی است

    گول من کن خویش را و غرّه شو

    آفتابی را رها کن ذرّه شو

    بر درم ساکن شو و بی‌خانـه باش

    دعوی شمعی مکن پروانـه باش

    (مثنوی، ۵/۴۰۹~‌)

    3. سالکی کـه از مرتبه سکوت سالکانـه درمـی‌گذرد بـه مقام سکوت عارفانـه برمـی‌آید. سکوت سالکانـه مرکبی هست که سالک بر آن مـی‌نشیند که تا به مقصدی برسد، سکوت عارفانـه اما حال آن سوار هست وقتی کـه به مقصد مـی‌رسد .

    مـی‌توان گمان زد کـه تجربه سکوت عارفانـه درون زندگی مولانا تقریباً مدّتی بعد از دیدار دوباره سیّد برهان درون قونیـه آغاز شد و با ‌دیدار شمس تبریزی بـه اوج رسید .

    سیدّ برهان بعد از آن‌که مولانای جوان را بـه سه بار چلّه‌نشینی الزام کرد، او را درون علم ظاهر و باطن کامل خواند .

    این کمال را بیشتر حتما از جنس کمال معرفتی دانست. دیدار عشق‌آمـیز و شورانگیز شمس تبریز بود کـه این ملای جوان را بـه کمال وجودی رسانید.

    پس از دیدار استحاله‌بخش شمس بود کـه خمر وجود مولانا خل شد، و در خروش خیزاب‌های غزلیـات شورانگیزش «خاموشی» گزید .

    در‌واقع غزلیـات شورانگیز شمس و نیز مثنوی شریف را حتما ثمره خاموشی مولانا و تجربه سکوت عارفانـه وی دانست .

    سکوت عارفانـه یـا سکوت مقام حقیقت، وضعیت وجودی عارف درون تجربه دیدار است. عارفی کـه به مقام مشاهده برمـی‌آید و به دیدار محبوب مـی‌رسد، زبان در‌مـی‌بازد .

    اما این زبان درباختگی هم از یک نوع نیست. مولانا بـه ما مـی‌آموزد کـه سکوت عارفانـه نیز مراتبی دارد :

      1) نخستین مرتبه سکوت عارفانـه را حتما سکوت معرفت‌آمـیز دانست. این سکوت ناشی از معرفت بی‌واسطه‌ای هست که عارف از جان جهان مـی‌یـابد

     

    عارف درون تجربه دیدار خداوند و شناخت ناشی از آن دیدار زبان درمـی‌بازد. از منظر مولانا این عبارت پیـامبر بزرگوار اسلام کـه «من عرف الله کلّ لسانـه» ناظر بـه همـین مقام هست .

    اما چرا معرفت بـه خداوند زبان را مـی‌دوزد، و عارف را بـه خاموشی وامـی‌دارد؟ از منظر مولانا درباختگی زبان درون این مقام دست‌کم بـه دو علّت هست :

    عامل نخست، شـهود جلال و عظمت امر مقدس است. تجربه امر مقدس، هیبت‌افکن و خشیت‌آور است. امر عظیم از حدود فاهمـه عارف درمـی‌گذرد و از تور زبان بشری کـه برای شکار پدیده‌های متناهی تنیده شده است، مـی‌گریزد :

    لفظ درون معنی همـیشـه نارسان

    زآن پیمبر گفت قد کلّ لسان

    نطق اصطرلاب باشد درون حساب

    چه قدر داند ز چرخ و آفتاب

    خاصه چرخی کاین فلک زو پرّه‌ای است

    آفتاب از آفتاب‌اش ذرّه‌ای است

    (مثنوی، ۲/۳۰۱۸~)

    این سکوت را کـه واکنش روح عارف درون برابر عظمت امر مقدس است، مـی‌توان «سکوت جلالی» نامـید .

    اما مطابق تلقی عارفان، امر مقدّس نـه فقط جلیل و دل‌که جمـیل و دلربا نیز هست. عارف درون کنار جلال باری جمال او را نیز شـهود مـی‌کند و در این دیدار چنان دل از کف مـی‌دهد کـه از سر حیرانی همچون زنان مصری درون دیدار یوسف دست مـی‌خلد و زبان درمـی‌بازد :

    بوی آن دلبر چو پرّان مـی‌شود

    آن زبان‌ها جمله حیران مـی‌شود

    عاشقان را شد مدرّس حسن دوست

     

    دفتر و درس و سبق‌شان روی اوست

    خامشند و نعره تکرارشان

    مـی‌رود که تا عرش و تخت یـارشان

    (مثنوی، ۳/‌۳۸۴۲~)

    این سکوت را کـه ناشی از حیرانی روح عارف درون برابر زیبایی امر مقدس است، مـی‌توان «سکوت جمالی» نامـید .

    ‌2) مرتبه دیگر سکوت عارفانـه را مـی‌توان سکوت عشق‌آمـیز دانست. تجربه عشق شمس مولانا را بـه درک این نوع از سکوت پیشگی نزدیک کرد :

    از منظر مولانا، وقتی کـه عارف بـه مقام معرفت مـی‌رسد کم نمانده کـه به وادی عشق گام نـهد. محبت ثمره دانش هست :

    این محبت هم نتیجه دانش است

    کی گزافه بر چنان تختی نشست

    (مثنوی، ۲/۱۵۳۳)

    زیبایی معشوق سرچشمـه عشق عاشق است. حیرانی درون برابر حسن محبوب شیفتگی و شیدایی را درون روح عاشق برمـی‌انگیزد و این عشق یـا انجذاب، زمـینـه‌ساز نزدیکی و محرمـیت مـیان عاشق و معشوق مـی‌شود .

    مقام عاشقی مقام محرمـی است، و در روابط محرمـیت‌آمـیز هزار و یک راه جز زبان به منظور مفاهمـه گشوده مـی‌شود، و بلکه عمـیق‌ترین و لطیف‌ترین معانی ماورای زبان و «از ره پنـهان» مبادله مـی‌گردد .

    مقام عشق یـا محرمـیت مقام همدلی است، و از منظر مولانا همدلی بسی گویـاتر از هم‌زبانی هست :

    هم‌زبانی خویشی و پیوندی است

    مرد با نامحرمان چون بندی است

    ای بسا هندو و ترک هم‌زبان

    ای بسا دو ترک چون بیگانگان

    پس زبان محرمـی خود دیگرست

    همدلی از هم‌زبانی بهتر است

    غیر نطق و غیر ایما و سجل

    صد هزاران ترجمان خیزد زدل

    (مثنوی،۱/۱۲۰۸~)

    مولانا وضعیت وجودی خود را درون دوران جوشش معنوی و آفرینش هنری‌اش درون یک واژه بیـان مـی‌کند: «خاموش»

    او خود را درون مقام آفرینش هنری و خلق معانی همچون یک نی مـی‌بیند کـه بر لبان مرد نایی نـهاده شده است: آنچه از او مـی‌تراود از او نیست، از آن سوست.

    از منظر او عارف همچون نی بـه خودی خود بی‌نواست، اما وقتی کـه گره‌های وجودش را مـی‌گشاید و از خودی تهی مـی‌شود، همچون واسطه‌ای امـین نوای مرد نایی را بـه گوش جان ما مـی‌رساند :

    دو دهان داریم گویـا همچو نی

    یک دهان پنـهان هست در لب‌های وی

    یک دهان نالان شده سوی شما

    های هویی درفکنده درون هوا

    لیک داند هر کـه او را منظر است

    که فغان این سری هم زآن سر است

    دمدمـه این نای از دم‌های اوست

    های هوی روح از هیـهای اوست

    گر نبودی با لب‌اش نی را سمر

    نی جهان را پر نکردی از شکر

    (مثنوی، ۶/‌۲۰۰۳~)

    مولانا خود را درون مقام سرایش غزلیـات و نیز مثنوی شریف مانند آن نی مـی‌دید - گویـا و خموش :

    این سخن را بعد ازین مدفون کنم

    آن کشنده مـی‌کشد من چون کنم

     

    بحق آنشیرین کـه مـی‌دمد درون من

    که اختیـار ندارد بـه ناله این سرنا

     

    کشاکش‌هاست درون جانم کشنده کیست؟ مـی‌دانم

    دمـی خواهم بیـاسایم ولیکن نیستم امکان

    به هر روزم جنون آرد، دگر بازی برون آرد

    که من بازیچه اویم ز بازی‌های او حیران

    چو جامم گه بگرداند، چو ساغر گه بریزد خون

    چو خمرم گه بجوشاند، چو مستم گه کند ویران

     

    ای کـه مـیان جان من تلقین شعرم مـی‌کنی

    گر تن خامش کنم ترسم کـه فرمان بشکنم.

    از منظر مولانا آن کـه از خود خالی مـی‌شود و به مقام خاموشی مـی‌رسد خالی نمـی‌ماند، از خداوند پر مـی‌شود. او آشکارا خلاء و خاموشی وجود خود را از این دست مـی‌دانست .

    آورده‌اند کـه وقتی خادم خود را کاری مـی‌فرمود، و چون او درون ضمن اظهار سمع و قبول خویش «ان شاء الله» بر زبان مـی‌راند، مولانا بر وی بانگ زد: «ای ابله! بعد گوینده کیست؟ »

    اما عالی‌ترین مرتبه سکوت عارفانـه را مولانا درون اواخر عمر خود آزمود: سکوت مقام فنا. مولانا درون حدود دو ماه آخر عمر خود یک‌باره سرایش مثنوی شریف را ناتمام رها کرد .

    این سکوت ناگهانی به منظور بسیـاری از نزدیکان مولانا شگفت‌انگیز مـی نمود. فرزند او سلطان ولد پدر را بـه اتمام داستان شـهزادگان و قلعه ذات‌الصوّر ترغیب مـی‌کرد، اما مولانا درون پاسخ بـه این اشاره بسنده کرد کـه «قوّه نطق من از این بعد به گفتار نمـی‌آید و باقی آن داستان هم بی‌واسطه لفظ و زبان، درون گوش دل آن کـه نور جان دارد گفته مـی آید و حاجت بـه نظم و بیـان‌اش نیست»

    ظاهراً درون مـیان نزدیکان مولانا تنـها حسام‌الدّین بود کـه به فراست دریـافت، این سکوت ناگهانی نشانـه تحوّلی ژرف درون وجود مولاناست، و این سلطان شگرف سخن اکنون بـه وادی ماورای سخن گام نـهاده هست .

    احیـاناً نزدیکی گام‌های مرگ درون تجربه سکوت فنا‌آمـیز بی‌تاثیر نبوده باشد. مرگ از منظر مولانا نقطه عطف است، آغاز تجربه‌ای به‌کلّی دیگر.

    او خود پیشتر درون بیـان تجربه عارف از مرگ، پرنده‌ای را مثال مـی‌زند کـه در قفسی درون مـیانـه باغ گرفتار است. پرنده از ورای مـیله‌های قفس باغ دل‌انگیز و بهاری و جمع مرغان هم‌جنس و هم‌نفس را مـی‌بیند، و بی‌تابانـه خود را بـه هر سو مـی‌کوبد که تا گریزگاهی بیـابد .

    این شوق رفتن وقتی بیشتر زبانـه مـی‌کشد کـه مرغ گشوده شدن درون قفس و پیوستن بـه معشوق را بسی نزدیک ببیند .

    مرگ شیرین گشت و نقلم زین سرا

    چون قفس هشتن پ مرغ را

    آن قفس کـه هست عین باغ در

    مرغ مـی بیند گلستان و شجر

    جوق مرغان از برون گرد قفس

    خوش همـی خوانند ز آزادی قصص

    مرغ را اندر قفص زان سبزه زار

    نـه خورش ماندست و نـه صبر و قرار

    سر ز هر بیرون مـی‌کند

    تا بود کین بند از پا برکند

    چون دل و جانش چنین بیرون بود

    آن قفص را درون گشایی چون بود؟

    (مثنوی، ۳/۳۹۵۰~)

    برای عارف، مرگ سرآغاز استحاله‌ای وجودی درون صمـیم هستی اوست و پیوندی عمـیق با وصال محبوب دارد. و همـین هست که این تجربه را به منظور او بسی شوق‌انگیز و خواستنی مـی‌کند :

    چون جان تو مـی‌ستانی چون شکرست مردن

    با تو زجان شیرین شیرین‌ترست مردن

    بگذار جسم و جان شو، ان بدان جهان شو

    مگریز اگرچه حالی شور و شرست مردن

    از جان چرا گریزم، جانست جان سپردن

    وزکان چرا گریزم کان زرست مردن

    چون زین قفص برستی درون گلشن هست مسکن

    چون این صدف شکستی چون گوهرست مردن

    چون حق تو را بخواند، سوی خودش کشاند

    چون جنّت هست رفتن، چون کوثر هست مردن.

    سکوت فناآمـیز، حال عارف هست وقتی کـه از هر حالی مـی‌رهد، منطق گفت و گو با معشوق هست وقتی کـه دوگانگی‌ها از مـیانـه برمـی‌خیزد و آنچه مـی‌ماند جز نفس حضور نیست .

    مولانا تجربه نوعی فنا را درون افق هستی خود نزدیک دید، و تازیـانـه همـین شـهود بود کـه اسب روح او را بـه گنبدی واداشت که تا از گردون خودی یکسره درگذرد .

    در اواخر دفتر ششم اندکی پیش از پایـان بی‌پایـان مثنوی شریف، مولانا از طلیعه آن تحوّل وجودی درون قالب تمثیلی جذاب و روشنگر خبر مـی‌دهد .

    او درون این ابیـات کـه احیـاناً فقط چند ماهی پیش از مرگ خود سروده هست بصیرت‌مندانـه مـی‌گوید کـه ما اسب سخن را که تا بدینجا راندیم، و آنچه را کـه گفتنی بود گفتیم، اما اکنون بهدریـای جان رسیده‌ایم، و در این دریـا دیگر نمـی‌توان با مرکب سخن راند .

    برای پیمودن بحر حتما از اسب فرود آمد و بر قایق سکوت نشست. اما بالاتر از آن، وقتی کـه با قایق سکوت بـه مـیانـه دریـا مـی‌رسیم حتما آن قایق را نیز در‌هم بشکنیم کـه سکوت هم خود از جنس حجاب هست .

    سکوت و سخن فقط درون سیـاق نشانـه‌های زبانی معنا دارد. اگر زبانی درون کار نباشد خاموشی «سکوت» نیست، «گنگی» است

    اما حضور نشانـه از جدایی دالّ و مدلول حکایت مـی‌کند. بنابراین، سکوت هم همچون سخن بـه مقام فراق متعلق است. اما درون مقام فنا، وقتی کـه عاشق فاصله مـیان خود و معشوق را درمـی‌نوردد و فراق از مـیانـه برمـی‌خیزد، نشانـه‌ها بی‌کار مـی‌شود، و به دنبال آن، «سکوت» هم همچون «سخن» محو مـی‌گردد .

    مقام فنا و وصال ورای سکوت و سخن است، هرچند کـه در دل «سکوت مافوق زبان» هزار و یک سخن مـیان «من» عارف و «من من تر» او ردّ و بدل مـی‌شود :

    این مباحث که تا بدین‌جا گفتنی‌ست

    هرچه آید زین سپس بنـهفتنی‌ست

    ور بگویی ور بکوشی صد هزار

    هست بیگار و نگردد آشکار

    تا بـه دریـا سیر اسپ و زین بود

    بعد ازینت مرکب چوبین بود

    مرکب چوبین بـه خشکی ابترست

    خاص آن دریـاییـان را رهبرست

    این خموشی مرکب چوبین بود

    بحریـان را خامشی تلقین بود‌...

    وآنی کش مرکب چوبین شکست

    غرقه شد درون آب او خود ماهیست

    نـه خموشست و نـه گویـا نادریست

    حال او را درون عبارت نام نیست

    نیست زین دو هر دو هست آن بوالعجب

    شرح این گفتن برونست از ادب

    (مثنوی، ۶/‌۴۶۱۹~)

    سکوت مقام فنا نفس ماهی شدن هست در ژرفای دریـای جان .




    [مصطفی صوفی دوری و دوستی]

    نویسنده و منبع |



    مصطفی صوفی دوری و دوستی

    پروین اعتصامـی - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد

    پرش بـه ناوبری پرش بـه جستجو

    پروین اعتصامـی
    پروین اعتصامـی زمـین گاه نام اصلی رخشنده اعتصامـی[۱]زمـینـهٔ کاری شعر و ادبیـات زادروز ۲۵ اسفند ۱۲۸۵
    ۱۷ مارس ۱۹۰۷
    تبریز پدر و مادر یوسف اعتصامـی آشتیـانی
    اختر شوری بخشایشی[۲]مرگ ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ (۳۴ سال)
    ۴ آوریل ۱۹۴۱
    تهران ملیت ایرانی محل زندگی تبریز و تهران
    علت مرگ حصبه جایگاه خاکسپاری قم، مصطفی صوفی دوری و دوستی حرم فاطمـه معصومـه، صحن امام رضا، آرامگاه خانوادگی
    ۳۴°۳۸′۳۱٫۷۱″ شمالی ۵۰°۵۲′۴۶٫۳۷″ شرقی / ۳۴٫۶۴۲۱۴۱۷°شمالی ۵۰٫۸۷۹۵۴۷۲°شرقی سبک نوشتاری شعر مناظره‌ای
    قطعه کتاب‌ها دیوان اشعار تخلص پروین همسر(ها) فضل‌الله اعتصامـی مدرک تحصیلی مدرسه ایران کلیسا حوزه کتاب‌خانـهٔ دانشسرای عالی تهران استاد یوسف اعتصامـی آشتیـانی، علی‌اکبر دهخدا، ملک‌الشعراء بهار جوایز برندهٔ جایزهٔ ادبیِ لفن برگ

    رخشندهٔ اعتصامـی معروف بـه پروین اعتصامـی (زادهٔ ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ درون تبریز – درگذشتهٔ ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ درون تهران) شاعر ایرانی هست که بـه عنوان «مشـهورترین شاعر زن ایران» از او یـاد شده‌است. مصطفی صوفی دوری و دوستی پروین از کودکی فارسی، انگلیسی و عربی را نزد پدرش آموخت و از همان کودکی تحت نظر پدرش و استادانی چون دهخدا و ملک‌الشعراء بهار سرودن شعر را آغاز کرد. مصطفی صوفی دوری و دوستی پدر وی یوسف اعتصامـی، از شاعران و مترجمان عصر خود بود کـه در شکل‌گیری زندگی هنری پروین و کشف استعدادها، و ذوق و گرایش وی بـه سرودن شعر نقش مـهمـی داشت. او درون بیست و هشت سالگی ازدواج کرد، اما بـه دلیل اختلاف فکری با همسرش، بعد از چندی از او جدا شد. پروین بعد از جدایی، به منظور مدتی درون کتاب‌خانـهٔ دانشسرای عالی تهران بـه شغل کتابداری بـه کار پرداخت. پروین پیش از چاپ دومـین نوبت از دیوان اشعارش، بر اثر بیماری حصبه درون سی و پنج سالگی درون تهران درگذشت و در حرم فاطمـه معصومـه، درون آرامگاه خانوادگی‌اش، بـه خاک سپرده شد. زادروز پروین (بیست و پنجم اسفندماه)، بـه عنوان «روز بزرگداشت پروین اعتصامـی» نام‌گذاری شده‌است.

    تنـها اثر چاپ و منتشر شده از پروین، دیوان اشعار اوست، کـه دارای ۶۰۶ شعر شامل اشعاری درون قالب‌های مثنوی، قطعه و قصیده مـی‌شود. پروین بیشتر بـه دلیل بـه کار بردن سبک شعریِ مناظره درون شعرهایش، معروف است. شعرهای پروین قبل از چاپ بـه صورت مجموعه و کتاب، درون مجلهٔ بهار و منتخبات آثار از محسن هشترودی و امثال و حکم از دهخدا، چاپ مـی‌شدند. موفقیت اولین چاپ دیوان اشعار او سبب پیدایش زمـینـه به منظور چاپ‌های بعدی شعرهای او شد.

    پروین اعتصامـی از پیروان «جریـان تلفیقی» است. مضامـین و معانی اشعار پروین، توصیف‌کنندهٔ دلبستگی عمـیق وی بـه پدر، استعداد و شوق فراوان او بـه آموختن دانش، روحیـهٔ ظلم‌ستیزی و مخالفت با ستم و ستمگران و حمایت و ابراز همدلی و همدردی با محرومان و ستم‌دیدگان است. اشعار پروین اغلب از حوادث و اتفاقات شخصی و اجتماعی خالی‌اند. درون مـیان اشعار او، شعری وجود ندارد کـه با کمک آن بتوان صراحتاً شخص شاعر را شناخت. شعر پروین از دیدگاه طرز بیـان مفاهیم و معانی، بیشتر بـه صورت «مناظره» و «سؤال و جواب» است. درون دیوان او بیش از هفتاد نمونـه مناظره آمده کـه وی را از این لحاظ درون مـیان شاعران فارسی برجسته ساخته‌است. این مناظره‌ها نـه تنـها مـیان انسان‌ها و جانوران و گیـاهان، بلکه مـیان انواع اشیـاء – از قبیل سوزن و نخ – نیز اتفاق مـی‌افتد. پروین درون بیـان مقاصد خود از هنرهای «شخصیت‌بخشی» و «تخیل» و «تمثیل»، با شیوایی کم‌نظیری استفادهٔ بسیـار کرده‌است.

    منبع‌شناسی

    دربارهٔ زندگی پروین اعتصامـی، کتاب‌های فراوان، آثار و مقالات مختلفی آمده‌است. این آثار درون طی سال‌های بعد از مرگش و همچنین قبل از آن، توسط افراد مختلفی نوشته شده‌است.[۳]

    منابع دست اول به منظور شناخت زندگی پروین اعتصامـی، کتاب‌ها و اسناد منتشر شده از خانواده و نزدیکان اوست کـه از مـیان آن‌ها مـی‌توان بـه «تاریخچهٔ زندگانی پروین اعتصامـی» اثر ابوالفتح اعتصامـی، برادر پروین، اشاره کرد. از دیگر منابع دست اول، مـی‌توان بـه کتاب «مجموعه مقالات و قطعات و اشعار» اشاره کرد کـه یک سال بعد از مرگ پروین نوشته و در سال ۱۳۲۳، به منظور نخستین بار چاپ شده‌است.[۴] همچنین بـه دلیل این‌که شعرهای پروین درون قالب مناظره و با زبانی صمـیمـی و کودکانـه هستند، نویسندگانی مانند مـهناز بهمن کـه نویسندهٔ گروه سنی کودوجوان هستند، زندگانی پروین را درون قالب کتاب نوشته‌اند.[۵]

    منابع دیگر به منظور شناخت زندگانی پروین عبارتند از «دائرةالمعارف بزرگ اسلامـی»[۶] اثر «علی‌اصغر دادبه»، «با چراغ و آینـه» اثر «محمدرضا شفیعی کدکنی»[۷] و «دائرةالمعارف کودکان و نوجوانان»[۸] اثر قاسم قالیباف؛ کـه فقط درون بخش‌هایی از خود بـه شرح زندگی پروین پرداخته‌اند. مقالات زیـادی نیز درون مورد شرح زندگی پروین وجود دارد، نظیر مقالهٔ پروین اعتصامـی نوشتهٔ غلامعلی حداد عادل هست که درون «دانشنامـه جهان اسلام» منتشر شده‌است.[۴] همچنین مقدمـه‌هایی کـه برای دیوان پروین اعتصامـی نوشته شده‌اند نیز بخش‌هایی از زندگی‌نامـه وی را نگاشته‌اند کـه از مقدمـه‌های مشـهور دیوان پروین، مـی‌توان بـه مقدمـهٔ چاوش اکبری به منظور چاپ سوم[۹] و مقدمـهٔ انتشارات اقبال درون چاپ‌های بعدی[۳] اشاره کرد.

    زندگی‌نامـه

    کودکی و خانواده

    عکسی از کودکی کـه برای ایفای نقش پروین درون فیلم درون نظر گرفته شده بود

    پروین اعتصامـی با نام اصلی «رخشنده» درون ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ هجری شمسی، مطابق با ۱۵ مارس ۱۹۰۷، درون تبریز زاده شد.[۱] او فرزند یوسف اعتصامـی آشتیـانی ملقب بـه اعتصام‌الملک (زادهٔ ۱۲۵۴ تبریز)[۱۰][۱۱] نویسنده و مترجم معاصر ایرانی[۸] و اخترالملوک اعتصامـی[۱۲] است. اخترالملوک اعتصامـی عبدالحسین مقدّم العداله، از شاعران دوره قاجاریـه و متخلص بـه «شوری بخشایشی» (اهل شـهر بخشایش درون آذربایجان شرقی)[۲][۶] بود.[۱۳] او تخلص «پروین» را به منظور خود انتخاب کرد کـه تا آن زمان نامـی مرسوم به منظور ان نبود.[۴] بعدها پروین نام خود را از رخشنده بـه پروین تغییر داد؛ چنان‌چه درون شناسنامـه‌اش مشاهده مـی‌شود.[۱۴] پروین بعدها مجبور شد درون شعری، توضیح بدهد کـه پروین، نامـی انـه است:

    مرد پندارند پروین را، چه برخی زاهل فضل این معما گفته نیکوتر کـه پروین مرد نیست[۴]

    پروین آخرین فرزند خانواده بود و سه برادر بزرگتر از خود بـه نام‌های ابوالحسن، ابوالفتح و ابوالنصر داشت.[۱۵]

    یوسف اعتصامـی، درون سال ۱۲۸۸ هجری شمسی بـه عنوان نمایندهٔ مردم تبریز درون مجلس شورای ملی انتخاب شد. بـه همـین دلیل درون سال ۱۲۹۱ هجری شمسی درون هنگامـی کـه پروین ۶ سال داشت، بـه همراه خانواده‌اش از تبریز بـه تهران مـهاجرت کرد.[۶] پروین از کودکی با مشروطه‌خواهان و چهره‌های فرهنگی آشنا شد و ادبیـات را درون کنار پدر و از استادانی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار آموخت. درون دوران کودکی، زبان‌های فارسی و عربی و انگلیسی را زیر نظر پدرش درون منزل آموخت و پس از آن بـه مدرسهٔ آمریکایی ایران کلیسا (به انگلیسی: مصطفی صوفی دوری و دوستی Iran bethel) رفت و در سال ۱۳۰۳ تحصیلاتش را درون آنجا بـه پایـان رسانید. او درون تمام سال‌های تحصیلش از دانش‌آموزان ممتاز بود و حتی مدتی درون همان مدرسه بـه تدریس زبان و ادبیـات انگلیسی پرداخت. او هم‌زمان با تحصیل، شعر نیز مـی‌سرود.[۱۵]

    اشعار کودکی و نوجوانی

    تصویری از شناسنامـه پروین اعتصامـی

    مـهناز بهمن مـی‌نویسد: نخستین شعرهای پروین اعتصامـی درون هفت سالگی بوده‌است و برخی از زیباترین شعرهایش مربوط بـه دوران نوجوانی (۱۱ که تا ۱۴ سالگی) او هستند. از کودکی پدرش درون زمـینـه وزن و شیوه‌های یـادگیری بـه او کمک مـی‌کرد. گاهی شعری از شاعران قدیم ایران مانند سعدی یـا حافظ را بـه او مـی‌داد که تا بر اساس آن شعر دیگری بسراید؛ وزن آن را تغییر دهد یـا قافیـه‌ای نو برایش پیدا کند. همـین تمرین‌ها و تلاش‌ها زمـینـه‌ای شد کـه با ترتیب قرارگیری کلمات و استفاده از آن آشنا شود و در سرودن شعر تجربهب کند. همچنین پدرش گاهی قطعه‌هایی زیبا و لطیف از کتاب‌های خارجی (انگلیسی، فرانسوی، ترکی و عربی) جمع مـی‌کرد و پس از ترجمـه آن‌ها بـه فارسی، پروین را تشویق مـی‌کرد که تا آن را بـه صورت شعر درآورد. به منظور نمونـه، یوسف اعتصامـی شعر «قطرات سه‌گانـه» از تریللو را ترجمـه و در مجله بهار چاپ کرد. سپس پروین با الهام از این سروده، شعرهای «گوهر و اشک» و «دو قطره خون»[۱۶] را سرود.[۱][۱۷] از معروف‌ترین شعرهایی کـه او درون این سنین سروده‌است مـی‌توان بـه شعرهای گوهر و سنگ، ای مرغک، اشک یتیم، کودک آرزومند، صاعقه ما ستم اغنیـاست، سعی و عمل و اندوه فقر اشاره کرد.[۱۷]

    به نوشتهٔ بهمن، شعرهایی کـه پروین درون سنین کودکی مـی‌سرود بیشتر دارای محتوایی کودکانـه، ساده و تخیلی بودند. یکی از شعرهای او درون ۸ سالگی، مناظره‌ای بین «نخود و لوبیـا» است:[۱۸]

    نخودی گفت لوبیـایی راکز چه من گردم این چنین، تو دراز؟گفت: ما هردو را بباید پختچاره‌ای نیست، با زمانـه بساز
    متن مربوطه درون ویکی‌نبشته: مناظرهٔ کامل نخود و لوبیـا

    یـا شعری دیگر، مناظره‌ای بین «سیر و پیـاز» است:[۱۸]

    سیر یک روز طعنـه زد بـه پیـازکه تو مسکین چه‌قدر بدبوییگفت:از عیب خویش بی‌خبریزان ره، از خلق عیب مـی‌جویی
    متن مربوطه درون ویکی‌نبشته: مناظرهٔ کامل سیر و پیـاز

    پروین شعرهایش را درون حضور شاعران و دانشمندانی مانند علی اکبر دهخدا، ملک‌الشعرای بهار، عباس اقبال آشتیـانی، سعید نفیسی و نصرالله تقوی کـه از دوستان یوسف اعتصامـی بودند و بعضی اوقات بـه خانـهٔ او مـی‌آمدند، مـی‌خواند و مورد تشویق آن‌ها قرار مـی‌گرفت.[۱۹] پروین اعتصامـی درون هجده سالگی فارغ‌التحصیل شد. او درون تمام دوران مدرسه‌اش دانش آموزی ممتاز بود البته قبل از ورود بـه مدرسه فارسی، انگلیسی و عربی را نزد پدر آموخت. او حتی مـی‌توانست داستان‌های مختلفی را بـه زبان انگلیسی بخواند.[۲۰] او بـه دانستن علاقه داشت و سعی مـی‌کرد درون حد توان خود از همـه‌چیز آگاهی پیدا کند؛ بـه همـین دلیل درون مدرسهٔ قبلی‌اش ادبیـات فارسی و انگلیسی تدریس مـی‌کرد.[۲۰] شولر، رئیس مدرسهٔ آمریکایی، پروین را درون یـادگیری دروس بسیـار مشتاق توصیف مـی‌کند. او همچنین مـی‌گوید کـه پروین درون طول زمان تحصیلاتش، با ی آمریکایی بـه نام «هلن کالینز» مکاتبه داشته؛ و این مکاتبه را که تا آخر عمر ادامـه داده‌است.[۲۱]

    سخنرانی درون جشن فارغ‌التحصیلی

    در خرداد ۱۳۰۳، جشن فارغ‌التحصیلی پروین درون مدرسه برپا شد. او درون آن جشن دربارهٔ بی‌سوادی و بی‌خبری زنان ایران حرف زد.[۲۲] اعتصامـی درون قسمت‌هایی از سخنان‌اش کـه به «اعلامـیه زن و تاریخ» معروف است، مـی‌گوید:

    « داروی بیماری مزمن شرق، منحصر بـه تربیت و تعلیم است. تربیت و تعلیم حقیقی کـه شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گسترده معرفت مستفید نماید. ایران، وطن عزیز ما کـه مفاخر و ماثر عظیمـه آن زینت افزای تاریخ جهان است. ایران کـه تمدن قدیمش اروپای امروز را رهین منت و مدیون نعمت خویش دارد. ایران با عظمت و قوتی کـه قرنـها بر اقطار و ابحار عالم حکمروا بود، از مصائب و شداید شرق سهم وافر اکنون دنبال گمگشته خود مـی‌دود و پدیدار شاهد نیکبختی مـی‌شتابد. پیداست به منظور مرمت خرابیـهای زمان گذشته، اصلاح معایب حالیـه، و تمـهید سعادت آتیـه چه مشکالتی درون پیش است. ایرانی حتما ضعف و ملالت را از خود دور کرده، تند و چالاک این پرتگاه‌ها را عبور نماید. امـیدواریم بـه همت دانشمندان و متفکرین روح فضیلت درون ملت ایجاد شود و با تربیت نسوان اصلاحات مـهمـه اجتماعی درون ایران فراهم گردد. درون این صورت بنای تربیت حقیقی استوار خواهد شد و فرشته اقبال درون فضای مملکت سیروس و داریوش بال‌گشایی خواهد کرد.[۲۲] » متن مربوطه درون ویکی‌نبشته: متن کامل خطابه زن و تاریخ

    ازدواج

    عکسی از پروین اعتصامـی، قبل از ۱۳۲۰ شمسی

    پروین اعتصامـی درون ۱۹ تیرماه ۱۳۱۳ با پسر عموی پدرش «فضل‌الله اعتصامـی» ازدواج کرد و چهار ماه بعد از عقد و ازدواج بـه همراه همسرش به منظور زندگی بـه کرمانشاه رفت.[۲۳] همسر پروین از افسران شـهربانی و هنگام ازدواج با او رئیس شـهربانی درون کرمانشاه بود. پروین بعد از تقریباً دو ماه زندگی با همسرش بـه خانـه پدرش بازگشت و ۹ ماه بعد، درون ۱۴ مرداد ۱۳۱۴، از وی جدا شد.[۲۴] ابوالفتح اعتصامـی، برادر پروین، علت جدایی پروین اعتصامـی از همسرش را اختلافات روحی و اخلاقی پروین با همسرش و «ناسازگاری روحیـه نظامـی همسر با روح لطیف و آزاد پروین» دانسته‌است.[۲۳][۲۵]

    پروین که تا پایـان زندگی‌اش با هیچ‌دربارهٔ این ازدواج ناموفق سخن نگفت[۲۵] و فقط غزلی درون این باره سرود کـه سه بیت نخست آن با این ابیـات آغاز مـی‌شود:[۲۳]

    ای گل تو ز جمعیّت گلزار چه دیدی؟ جز سرزنش و بدسری خار چه دیدی؟رفتی بـه چمن لیک قفس گشت نصیبتغیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟ای شمع دل‌افروز تو با این همـه پرتوجز مشتری سفله بـه بازار چه دیدی؟[۲۳]

    چاپ دیوان اشعار و کتاب‌داری

    چاپ و انتشار اشعار

    یوسف اعتصامـی پیش از ازدواج پروین، با چاپ مجموعه اشعار او مخالف بود و این کار را با توجه بـه اوضاع و فرهنگ روزگار، نامناسب مـی‌دانست. او فکر مـی‌کرد دیگران چاپ اشعار یک زن جوان را، راهی به منظور پیدا همسر بـه حساب آورند.[۲۶] اما بعد از ازدواج پروین و جدایی از همسرش بـه این کار رضایت داد. قبل از نخستین چاپ دیوان پروین، بعضی از اشعار پروین درون مجله بهار، «منتخبات آثار» از «سید ضیـا هشترودی» و «امثال و حکم» از دهخدا چاپ شده بودند.[۲۵] از انتشار نخستین چاپ دیوان او درون سال ۱۳۱۴ هجری شمسی توسط چاپخانـه مجلس شورای ملی کـه همراه با مقدمـهٔ از ملک‌الشعرای بهار بود، بسیـار استقبال شد. سعید نفیسی درون روزنامـهٔ ایران بـه معرفی دیوان پروین پرداخت و وزارت معارف به منظور تقدیر از پروین، بـه او نشان علمـی اهدا کرد. این باعث خارج شدن پروین از انزوای بعد از طلاقش شد.[۲۵] نخستین مجموعه شعر پروین، شامل اشعاری بود کـه وی که تا پیش از ۳۰ سالگی سروده بود و بیش از ۱۵۰ قصیده، قطعه، غزل و مثنوی داشت.[۲۶] البته دیوان پروین شامل همـهٔ اشعار سروده شده توسط او نیست، زیرا او چند سال پیش از مرگش، قسمتی از اشعارش را کـه مطابق مـیلش نبوده را سوزانده‌است.[۴]

    کتاب‌داری
    نامـه پروین اعتصامـی بـه عیسی صدیق، مدیر دانشسرای عالی (چپ) موافقت با درخواست پروین اعتصامـی (راست)

    پروین اعتصامـی بعد از نخستین چاپ دیوان اشعارش، درون زمانی کـه عیسی صدیق بر دانشسرای عالی ریـاست داشت، بـه عنوان مدیر کتاب‌خانـهٔ آن از خردادماه ۱۳۱۵ مشغول بـه کار شد.[۲۷][۲۸] علت این کار این بود کـه پروین فضای دانشسرای عالی و کتابخانـهٔ آن را با روحیـهٔ خود سازگارتر مـی‌دانست.[۲۹] نظم و ترتیب پروین درون کتاب‌خانـه زبان‌زد دانشجویـان و استادان بود. علاوه بر این، پروین بر پشت جلد برخی کتاب‌ها اظهار نظرهایی مـی‌نوشت کـه شاید هنوز باقی باشد، البته آن کتاب‌ها بـه کتابخانـه ادبیـات دانشگاه تهران منتقل شده‌اند.[۳۰] اما انزواطلبی پروین باعث شد او بـه کار خود درون دانشسرای عالی ادامـه ندهد و پس از ۹ ماه و از آغاز سال ۱۳۱۶ هجری شمسی، بـه کار خود درون آن‌جا پایـان دهد.

    دعوت بـه دربار

    پروین اعتصامـی درون کنار محمدرضا پهلوی درون کتابخانـه دانشسرای عالی، ۱۳۱۹هجری شمسی[۳۱]

    در زمان حیـات پروین اعتصامـی، دولت بـه دانشمندان، علما و بزرگان علم و ادب، مدال‌های لیـاقت یـا نشان‌های دولتی اعطا مـی‌کرد؛ مدالی کـه نشانـه سپاس و احترام دولت از خدمات علمـی و فرهنگی فرد موردنظر است، و سپس دولت آن‌ها را درون مراسمـی خاص مورد قدردانی قرار مـی‌داد.[۳۲] درون سال ۱۳۱۵، مدال درجه سه لیـاقت بـه پروین داده شد ولی او این مدال را قبول نکرد. او حتی پیشنـهاد رضاشاه را به منظور تدریس ملکه و ولیعهد نپذیرفت زیرا بـه گفته خودش، اعتقاداتش درون مورد ایستادگی درون برابر استبداد، بـه او اجازه نمـی‌داد درون چنین مکان‌هایی حاضر شود. او بعد از رد مدال لیـاقت، شعر «صاعقه ما ستم اغنیـاست» را سرود.[۳۲]

    برزگری پند بـه فرزند دادکای پسر، این پیشـه بعد از من تراستمدت ما جمله بـه محنت گذشت نوبت خون خوردن و رنج شماست کشت کن آنجا کـه نسیم و نمـی است خرمـی مزرعه، ز آب و هواست
    مرگ پدر

    مرگ پدر پروین درون دی ماه ۱۳۱۶ درون سن ۶۳ سالگی او را مدتی از کار ادبی‌اش بازداشت.[۳۳] پروین بعد از مرگ پدرش، بسیـار منزوی شد و تنـها مکاتباتی با سرور مـه‌کامـه محصص لاهیجانی و رفت‌وآمدهای اندکی با خانوادهٔ سیمـین بهبهانی داشت. درون آن زمان از طرف وزارت معارف از پروین درخواست شد کـه به مناسبت «هفتصدمـین سال تصنیف گلستان و بوستان»، قطعه‌ای درون ستایش مقام سعدی بسراید. هرچند عبدالحسین زرین‌کوب این دوران زندگی پروین را «دوران تلخی و حسرت» توصیف کرده‌است.[۲۵]

    مرگ

    دست خط پروین اعتصامـی، شعری کـه برای سنگ قبر خودش سروده‌است

    پروین اعتصامـی درون فروردین ۱۳۲۰ بـه بیماری حصبه مبتلا شد. این درون زمانی بود کـه برادر وی، ابوالفتح اعتصامـی، دیوان او را به منظور دومـین چاپ آماده مـی‌کرد. اما وخیم بودن وضعیت پروین باعث مـی‌شود کـه او درون ۳ فروردین درون بیمارستان بستری شود.[۳۴] گفته شده سهل‌انگاری پزشک او درون معالجه پروین سبب مرگ او شده‌است؛ زیرا درون شب ۱۴ فروردین وضعیت پروین بسیـار وخیم مـی‌شود. خانوادهٔ او کالسکه‌ای بـه دنبال پزشک معالجش مـی‌فرستند اما او نمـی‌آید.[۳۴] و سرانجام پروین اعتصامـی درون تاریخ ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ (۴ آوریل ۱۹۴۱) درون سن ۳۴ سالگی درون تهران درگذشت و در حرم فاطمـه معصومـه درون قم درون آرامگاه خانوادگی بـه خاک سپرده شد. او درون هنگام مرگ، درون آغوش مادرش، جان سپرد. بعد از مرگش، قطعه‌ای با عنوان «این قطعه را به منظور سنگ مزار خودم سروده‌ام» از او یـافتند کـه مشخص نیست او چه زمان به منظور سنگ مزار خود سروده بود؛ کـه آن قطعه را بر سنگ مزارش نقش د.[۳۴][۳۵]

    پس از مرگ پروین، مراسم رسمـی دولتی بـه مناسبت بزرگداشت برگزار نشد. مدیر کانون زنان ایران، بـه دلیل برخی مسایل سیـاسی، از برگزاری مجلس یـادبود به منظور پروین درون آن کانون خودداری کرد.[۱۴] از پاسخ محرمانـه فرمانداری قم درون تاریخ هجدهم فروردین ۱۳۲۰ بـه تلگراف وزارت کشور درون باب «موضوع حمل جنازه اعتصام‌الملک»، بـه روشنی مـی‌توان دریـافت کـه دستگاه امنیتی رضاشاه نسبت بـه او حساسیت داشته‌است.[۱۴] این حساسیت مـی‌تواند ریشـه درون رد نشان لیـاقت توسط پروین داشته باشد. اما بعد از برکناری رضاشاه از قدرت و به حکومت رسیدن محمدرضاشاه، دوستان و علاقه‌مندان پروین بـه مناسبت نخستین سالگرد مرگ او درون فروردین ۱۳۲۱، مجلس یـادبودی به منظور وی برپا د و با سرودن اشعار نسبت بـه سکوت و بی‌مـهری دوران استبداد درون حق پروین واکنش نشان دادند.[۴]

    شخصیت و اندیشـه

    تندیس پروین اعتصامـی درون جلوی پلکان خانـه‌اش درون تبریز

    در طول زندگی پروین، عواملی چون پدر وی، دوستان پدرش، مدرسه آمریکایی و از همـه مـهم‌تر تحولات سیـاسی و اجتماعی جامعه ایران، بر شخصیت و اندیشـه پروین تأثیرگذار بوده‌اند.[۳۶] یوسف اعتصامـی بـه دلیل شغل مترجمـی و همچنین انتخاب شدن بـه عنوان نمایندهٔ مجلس، چهره‌ای سیـاسی به‌شمار رفت و همـین باعث آشنایی پروین با ادبیـات کلاسیک غربی شد. محافل ادبی یوسف اعتصامـی کـه از محتوایی عمـیق برخوردار بودند درون شکل‌گیری دیدگاه سیـاسی پروین نقش مـهمـی داشتند.[۳۷] همچنین حضور پروین درون مدرسه آمریکایی ایران باعث آشنا شدن وی با اندیشـه‌های غربی و مسائل زنان درون غرب شد.[۳۶]

    تأثیر مسائل اجتماعی روزگار بر شعر پروین

    دوران زندگی پروین با صدور فرمان مشروطیت، فروپاشی حکومت قاجار، بر تخت نشستن رضا شاه و استبداد بیست سالهٔ او و جنگ جهانی اول همراه بود کـه تمامـی این رویدادها باعث آگاه شدن پروین بـه مسائل روزگار خود و حساس شدن او بـه این رویدادها شد.[۳۶] پروین درون دورانی زندگی مـی‌کرد کـه هر دو یـا سه سال تحولی سیـاسی رخ مـی‌داد. بـه علت کمبود روزنامـه و دیگر وسائل ارتباط جمعی درون آن زمان، تنـها راه آشنایی پروین با مسائل سیـاسی، پدرش بود. شعر پروین شامل مسائلی چون ظلم ستیزی، فقر ستیزی، عدالت‌خواهی و آرمان‌خواهی است[۳۸] علی اصغر دادبه مدعی هست به همـین علت بسیـاری پروین را از معماران تاریخ و اندیشـه سیـاسی ایران دانسته‌اند.[۳۶]

    بعد ادبی

    ادبیـات کهن فارسی

    در شکل‌گیری بعد ادبی شخصیت پروین، ادبیـات کهن فارسی و ادبیـات نوین غربی نقش داشته‌اند. درون مورد نقش ادبیـات کهن، مـهم‌تر از همـه سروده‌های شاعران بین قرن‌های ۵–۸ هجری قمری هست که این مورد تأثیرگرفته از محافل ادبی یوسف اعتصامـی و اعضا تشکیل دهنده آن است.[۲۹][۳۷] به منظور نمونـه قطعه «اشک یتیم» متأثر از یکی از سروده‌های انوری است.[۳۹] همچنین شعرهایی چون «پایمال آز»، «ژوئیـه خدا»، «مست و هشیـار» و «لطف حق» یـادآور قصه‌های مثنوی معنوی و لحن و طرز فکر مولانا است.[۴۰] یـا شعرهایی مانند «کعبه دل»، «جامـه عرفان» و «صید پریشان» دارای لحنی مانند شعرهای عطار مـی‌باشند.[۲۹][۴۱]

    ادبیـات غرب

    در مورد نقش ادبیـات غرب، مـهم‌تر از همـه پیروی پروین از سروده‌های شاعران آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی مانند هراشیو اسمـیت، لافونتن، آرتور بریزبان و ازوپ است. بیشتر این سروده‌ها، سروده‌هایی بودند کـه به‌وسیله یوسف اعتصامـی ترجمـه مـی‌شدند و در درون مجله بهار چاپ مـی‌شدند. به منظور نمونـه، پروین با مطالعهٔ شعرهایی چون «به یک مومـیایی»، «خروس و مروارید»، «زنجره و مورچه» و «نغمـه پیراهن» تصمـیم گرفت کـه با تقلید از برخی از آن‌ها شعر دیگری بسراید.[۲۹] بـه عنوان نمونـه، شعر «یـاد یـاران» پروین اقتباسی از یک قطعه معروف هراشیو اسمـیت هست که اصل آن را پدرش، از فرانسوی بـه فارسی ترجمـه و منتشر کرده بود.[۴۲] یـا شعر «ژوئیـه خدا» با الهام از مقاله «عزم و نشاط عنکبوت» اثر آرتور بریزبان، نویسنده آمریکایی، پدید آمده‌است، کـه قبل از آن توسط یوسف اعتصامـی ترجمـه و در مجله بهار منتشر شده‌بود.[۴۳]

    سبک شعری

    سنگ مزار پروین اعتصامـی

    به نوشته علی‌اصغر دادبه بعد از انقلاب مشروطه درون ایران، دو جریـان فکری درون ایران بـه نام‌های «جریـان تلفیقی» و «جریـان نیمایی» بـه وجود آمد. جریـان تلفیقی عبارت هست از ترکیب سبک شعر سنتی و اندیشـه‌های تازه. مـی‌توان گفت کـه جریـان تلفیقی، ادامـهٔ سبک «بازگشت ادبی» هست اما قالبی امروزی‌تر دارد.[۴۴] سبک شعری پروین تحت تأثیر تفکر جریـان تلفیقی قرار داشت.[۴۵]

    ملک‌الشعرای بهار درون مقدمـهٔ دیوان پروین دربارهٔ سبک شعری چنین مـی‌نویسد:

    « این دیوان ترکیبی هست از دو سبک و شیوهٔ لفظی و معنوی آمـیخته با سبکی مستقل، و آن دو یکی شیوه خراسان هست خاصه استاد ناصر خسرو قبادیـانی و دیگر شیوهٔ شعرای عراق و فارس هست به ویژه شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی علیـه الرحمـه و از حیث معانی نیز بین افکار و خیـالات حکما و عرفاً است، و این جمله با سبک و اسلوب مستقلی کـه خاص عصر امروزی و بیشتر پیرو تجسم معانی و حقیقت جوئی هست ترکیب یـافته و شیوه‌ای بدیع و فاضلانـه بـه وجود آورده‌است.[۴۶][۴۷] »

    ویژگی‌ها

    سبک ادبی پروین از چهار دیدگاه قابل بررسی است:

    لفظی و زبانی

    دیدگاه لفظی، شامل سبک شاعران خراسانی و استفاده از واژه‌ها و اصطلاحات قدیمـی است؛ مانند «مانا»، «خلقان»، «گفتا»، «شنیدستم»، «سرخ گل»، «بوریـا» و «مـی‌خمـید». از همـین جهت مـی‌توان درون شعر پروین از ویژگی‌های لفظی و زبانی سخن گفت.[۴۸]

    نحوی و ساختاری ” روح دیوان پروین، قطعه‌های اوست. این قطعه‌ها خستگی خواننده کـه ممکن هست از مطالعه قصاید بـه وجود آمده باشد را به‌طور کامل برطرف مـی‌کند. “

    —ملک‌الشعرای بهار درون مقدمـهٔ دیوان پروین.[۴۸]

    ویژگی ساختاری، شامل بـه کار بردن زبان گفتاری درون نوشته‌است کـه بیشتر بـه دلیل گویـا و روان ساختن متن بـه کار مـی‌رود. تلفیق دیدگاه ساختاری و دیدگاه لفظی با وجود وفادار بودن بـه دیدگاه لفظی، درون شعرهای پروین بسیـار مشاهده مـی‌شود.[۴۹] این کار بیشتر درون قطعه‌ها و مثنوی‌های پروین مشاهده مـی‌شود و در قصیده‌ها زیـاد بـه چشم نمـی‌خورد. تلفیق ویژگی ساختاری و لفظی، کـه در قطعه معمول‌تر است، باعث شده که تا قطعه‌های پروین نسبت بـه قصیده‌هایش بسیـار مشـهورتر باشند.[۴۸] پروین را از لحاظ سبک جزو شاعران کهن‌سرا قرار مـی‌دهند، هرچند درون برخی شعرهای او ابتکارهایی به منظور دست یـافتن بـه قالبهای تازه مشاهده مـی‌شود.[۴۹]

    دیدگاه بلاغی

    در شعرهای پروین مـی‌توان ویژگی‌های بلیغ زبان را بـه وضوح یـافت. بهار «اوج بلاغت و سخن‌دانی پروین» را قطعه‌های او مـی‌داند اما قزوینی قصیده‌های پروین را «اوج فصاحت و متانت او» مـی‌داند.[۵۰][۵۱] در بیشتر شعرهای پروین آرایـه‌های معنوی از نوع مناظره (سؤال و جواب)، مَثَل، خلاف‌آمد، تشخیص و تمثیل است.[۵۰] دیوان پروین، شامل ۲۳۸ قطعه شعر مـی‌باشد، کـه از آن مـیان ۶۵ قطعه بـه صورت مناظره است.[۵۲] این مناظره‌ها مـیان اشیـاء، جانوران و گیـاهان وجود دارد.[۵۲] «مثل» نیز صنعتی درون شعرهای پروین هست که یوسف اعتصامـی بـه کار بردن این صنعت را درون شعرهای پروین، بی‌شمار مـی‌داند. «خلاف‌آمد»، کـه در ادبیـات جدید با نام متناقض‌نما شناخته مـی‌شود، صنعتی هست که درون آن نویسنده یک نماد آرمانی (مثل ضرب‌المثل) را بر خلاف معنی همـیشگی توضیح مـی‌دهد و به کار مـی‌برد.[۵۰] «تشخیص» نیز درون شعرهای پروین بـه ویژه درون مناظره‌هایش، بـه وفور دیده مـی‌شود. همچنین تمثیل را کـه داستانی از زبان انسان یـا حیوانات هست و درون انتها با پیـامـی اخلاقی بـه پایـان مـی‌رسد، درون شعر پروین مشاهده مـی‌شود.[۵۰]

    دیدگاه فکری–فلسفی

    علی اصغر دادبه مـی‌گوید بر خلاف دیدگاه منتقدان کـه در دیوان پروین نظمـی منسجم نمـی‌بینند، بسیـاری از محققان عقیده دارند کـه دیوان پروین، مجموعه‌ای هست یکپارچه با خصوصیت‌های سبک شناختی و هماهنگ است. بعضی نیز این دیوان را نمایندهٔ فرهنگ و تمدن ایرانیـان مـی‌دانند.[۵۰] همچنین دادبه دیدگاه فکری–فلسفی درون شعرهای پروین را بـه دو دسته تقسیم مـی‌کند: اول، حوزه نظری؛ کـه شامل مفاهیمـی مانند عشق حقیقی، تجلی مذهب، قضا و قدر و تأکید پروین بر و حرکت و عمل مـی‌باشند.[۸] دوم، حوزه عملی؛ کـه شامل تهذیب اخلاق درون شعرهای پروین است. پروین درون شعرهایش کوشیده‌است که تا با شیوه‌ای تازه، خصوصیـات‌های بداخلاقی را درون نظر خوانندگان خوار و فضیلت‌های اخلاقی را درون نظر آنان، زیبا جلوه دهد.[۵۳]

    اشعار پروین درون نظر دیگران

    نقدهای مثبت

    به‌طور کلی نقدهایی کـه اشعار پروین دریـافت کرده‌اند، مثبت هستند. از پروین بـه عنوان «مشـهورترین شاعر زن ایران» یـاد مـی‌شود.[۴] درون دو و سه دههٔ اول بعد از مرگ پروین، او و شعرش چندان مورد علاقه روشنفکران و نوپردازان نبودند.[۵۴] علی اصغر دادبه مـی‌نویسد کـه تعداد بسیـار زیـادی از منتقدان ادبی، پروین را شاعری بزرگ مـی‌دانند و او را با شاعران تراز اول ایران مقایسه مـی‌کنند. حداد عادل درون مقالهٔ خود، نصرالله تقوی را یکی از منتقدان معرفی مـی‌کند کـه پروین را با شاعران تراز اول مقایسه مـی‌کنند.[۴] ملک‌الشعرای بهار دیوان او را «گلدسته‌ای از ازهار نوشکفته» توصیف مـی‌کند.[۴۵] او نیز اضافه مـی‌کند کـه اگر تنـها شعر «سفر اشک» از دیوان او منتشر مـی‌شد، جایگاه والایی درون علم و ادب فارسی پیدا مـی‌کرد. پدر پروین، یوسف اعتصامـی، نیز پروین را «روح جامعه» مـی‌خواند. همچنین او گفتهٔ شخصی گمنام را کـه گفته‌است: «در این کهنـه زمـین گاه سعدی و گاه پروین بـه ظهور مـی‌رسد» تأیید کرده‌است.[۴۵]محمد قزوینی پروین را «رابعه دهر» و «ملکه‌النسا الشواعر» توصیف مـی‌کند و قصاید او را با قصاید ناصر خسرو برابر مـی‌داند. نادر نادرپور پروین را نخستین زنی مـی‌داند کـه به معنای واقعی شاعر بوده‌است.[۵۵]محمدعلی جمال زاده، شعر او را از لحاظ استقلال و اصالت از حافظ و صائب تبریزی بهتر مـی‌داند.[۴۵]محمدعلی اسلامـی ندوشن نیز پروین را بزرگ‌ترین شاعر زن درون ادبیـات فارسی مـی‌داند.[۴۵][۵۶]غلامحسین یوسفی،[۵۷]عبدالحسین زرین‌کوب،[۵۸] و سعید نفیسی[۵۹] پروین را شاعری ارجمند و بلندمرتبه دانسته‌اند.[۵۹] همچنین محمد حسین شـهریـار درون شعری بلند درون سبک شعر نو دربارهٔ پروین سروده‌است:[۶۰]

    به راستی کـه یکی از نوابغ ادب استمـیان شاعره‌ها تاکنون نظیرش نیستبه یـادم هست که او شاعر شـهیری بودقصایدش بـه مجلات منتشر مـی‌شداز آن بعد من و او آشنای هم بودیمخیـال مـی‌کنم کـه او بیست سال کمتر داشتهزار و سیصد و دو یـا سه، او محصل بودهنوز کالج و دارالمعلمـین مـی‌دیدکتاب زیربغل داشت، درون ورود از دربه زیر چادر مشکی وپیچه، ماهی بود[۶۱]

    محمدرضا شفیعی کدکنی درون کتاب با چراغ و آینـه، پروین را شاعری با شیوهٔ خاص خود و او را «مستقل‌ترین شاعر دورهٔ شعر فارسی بعد از مشروطیت» مـی‌داند. او همچنین معنی و مضمون شعرهای پروین را دارای تازگی مـی‌داند و از نظر او همـین ویژگی، او را بـه مستقل‌ترین شاعر مکتب قدیم شعر فارسی درون قرن اخیر تبدیل کرده‌است.[۶۲] کدکنی قالب قطعه‌های پروین را بازگشت نقش تاریخی از دست رفته درون دوره سلجوقی[۶۳] و شعر او را «شعر خرد و عاطفه» مـی‌داند.[۶۴] علاوه بر این، کدکنی ظهور پروین را درون شعر بعد از دوران مشروطیت، «یک واقعه بزرگ ادبی» توصیف مـی‌کند[۶۵] او شاعران هم‌دورهٔ پروین یـا حتی مسن‌تر از او را متأثر از شعرهای پروین مـی‌داند؛ بـه عنوان نمونـه، کدکنی شعرهای سال‌های ۱۳۰۶–۱۳۱۶ نیما یوشیج (مانند شعرهای «خروس ساده»، «کرم ابریشم»، «اسب‌دوانی»، «کچپی»، «خروس و بوقلمون»، «پرنده منزوی» و «دود») را تأثیر پذیرفته از شعرهای پروین مـی‌داند.[۶۵]

    سید علی خامنـه‌ای درون ۲۲ شـهریور ۱۳۹۳، درون حالیکه درون بیمارستان بستری بود و عده‌ای از فرهیختگان بـه عیـادت او آمده بودند، بـه مقایسهٔ پروین اعتصامـی با شاعرانی مانند فروغ فرخزاد پرداخت و ازانی کـه پروین را «شاعر نخود و لوبیـا» مـی‌دانند، انتقاد کرد. او همچنین پروین را «شاعری کـه سعی مـی‌شود چهره‌اش پوشانده شود» عنوان کرد و معتقد هست که منتقدان به منظور بالا بردن جایگاه ادبی فروغ فرخزاد، پروین را کنار زدند.[۶۶]

    نقدهای منفی

    پروین اعتصامـی

    منتقدان شعرهای پروین بـه دو دسته تقسیم مـی‌شوند: گروه اول، گروهی هستند کـه پروین اعتصامـی را نـه شاعر مـی‌دانند و نـه ناظم. آن‌ها اشعار منسوب بـه پروین را متعلق بـه شاعر دیگری مانند پدرش مـی‌دانند. آن‌ها همچنین صحبت دربارهٔ پروین را صحبت دربارهٔ «شاعری» نمـی‌دانند؛ بلکه صحبت دربارهٔ «تهمت شاعری» مـی‌دانند.[۲۹] این گروه ملک‌الشعرای بهار را نیز بـه دلیل تعریف از شعرهای پروین و نوشتن مقدمـه‌ای به منظور دیوان او، مورد انتقاد قرار دادند. البته ملک‌الشعرای بهار این منتقدان را «طرفداران سید ضیـاءالدین طباطبائی» مـی‌داند و این اتهامات را «دروغ‌های دلالان استعمار» توصیف مـی‌کند.[۴] گروه دوم، گروهی هستند کـه پروین را شاعر نمـی‌دانند اما او را «ناصر خسروی مؤنث» یـا «لافونتن مؤنث» خطاب مـی‌کنند زیرا اعتقاد دارند کـه پروین فقط نظم‌دهنده‌ای بر تمثیل‌های حیوانی است.[۶۷]

    اشعار معروف

    مضامـین شعرهای پروین

    ترسیمـی از چهره پروین اعتصامـی، نقاشی شده درون ۱۲ ژانویـه ۲۰۱۲، با آبرنگ

    مضامـین و معانی اشعار پروین، توصیف‌کننده دلبستگی عمـیق وی نسبت بـه پدر، استعداد و شوق فراوان او بـه آموختن علم و دانش، روحیـه ظلم ستیزی و مخالفت با ستم و ستمگران و حمایت و ابراز همدلی و همدردی با محرومان و ستم‌دیدگان است.[۶۸] اشعار پروین از حوادث و اتفاقات شخصی و اجتماعی تقریباً خالی‌اند. البته به‌جز قطعهٔ «در تعزیت پدر» کـه پس از مرگ پدرش سروده، شعری کـه برای سنگ مزار خود سروده و نیز شعر «نـهال آرزو» کـه برای جشن فارغ‌التحصیلی کلاس خود درون خرداد ۱۳۰۳ گفته‌است.[۴] درون مـیان اشعار او شعری بتوان صراحتاً بـه شناخت شخص شاعر کمکی کند، وجود ندارد. شعر پروین از دیدگاه طرز بیـان مفاهیم و معانی، بیشتر بـه صورت «مناظره» و «سؤال و جواب» مشاهده مـی‌شوند. درون دیوان او بیش از هفتاد نمونـه مناظره آمده کـه وی را از این لحاظ درون مـیان شاعران فارسی مشـهور کرده‌است.[۴] این مناظره‌ها نـه تنـها مـیان انسان‌ها و جانوران و گیـاهان، بلکه مـیان انواع اشیـاء از قبیل سوزن و نخ نیز اتفاق مـی‌افتد[۶۹] و پروین درون بیـان مقاصد خود از هنر «شخصیت بخشی» و «تخیل» و «تمثیل»، بسیـار استفاده کرده‌است.[۷۰]

    تعداد زیـادی از اشعار پروین، بیـان‌گر انتقاد پروین از شاهان و ظلم و ستم قدرتمندان است. پروین درون شعر «صاعقه ما ستم اغنیـاست» «ظلم» را نماد وقاحت و بی‌شرمـی شخص ظالم توصیف مـی‌کند. درون شعر «ای رنجبر» زحمتکشان را بـه انقلاب درون برابر ستمگران فرا مـی‌خواند، درون شعر «تیره بخت» فقر را بـه تصویر مـی‌کشد و در شعر «اشک یتیم» مشروعیت سیـاسی دولت را مورد شک و تردید قرار مـی‌دهد.[۷۱] از این رو، شعر پروین رنگ و بوی سیـاسی نیز بـه خود مـی‌گیرد و چون تعداد این‌گونـه اشعار درون دیوان او زیـاد است، بعضی از منتقدان، شعر او را شعر «سیـاست و اخلاق» نامـیده‌اند. البته حتما توجه داشت کـه این اشعار درون زمان استبداد رضاشاه با شاعران آزادی‌خواه، سروده شده‌اند.[۴]

    بعضی اشعار معروف

    اشعار پروین اعتصامـی بـه دلیل محتوای پندآموز و زبان گویـا و روان خود، از قبل از انقلاب تاکنون، درون کتاب‌های ادبیـات مقاطع مختلف تحصیلی ایران نگاشته شده‌اند. تعداد زیـادی از شعرهای پروین، دارای محتوای داستانی مـی‌باشند کـه پروین درون این‌گونـه شعرها مناظرهٔ دو چیز را درون قالب داستان آورده‌است.[۳]

    اشک یتیم

    یکی از معروف‌ترین اشعار وی کـه تا سال‌ها درون کتاب فارسی سال پنجم دبستان قرار داشت قطعه «اشک یتیم» هست در داستان این شعر، پیرزنی درون حال تماشای گذر پادشاه است.[۱][۷۲] این شعر، تحت تأثیر شعر انوری، کـه در سال ۱۹۲۱ سروده شده، قرار گرفته‌است کـه از این روی نمـی‌تواند اشاره مستقیم بـه رضاشاه داشته باشد؛ زیرا شعر انوری (با نام: نغمـه صبح) درون ابتدای قدرت‌گیری رضاشاه سروده شده بود و به نظر نمـی‌رسد مرتبط بـه دوران ترور درون آن مقطع زمانی باشد. اما جدا از تأثیرپذیری «اشک یتیم» از شعر نغمـه صبح، کـه جهت‌گیری خاصی نسبت بـه رضاشاه نداشت، بـه ظاهر با فضای خفقان آن دوره درون ارتباط است.[۱]

    در تعزیت پدر
    قطعهٔ «در تعزیت پدر» با دست خط خود پروین

    پدر او نقش بسیـار زیـادی درون گرایش پروین بـه شعر سرودن، آگاهی او از تحولات سیـاسی روزگار و مشـهور شدن پروین داشت. مرگ او درون دی ماه ۱۳۱۶، بر انزوای پروین بعد از طلاقش، افزود و مدتی او را از فعالیت ادبی‌اش بازداشت. او دو قطعه دربارهٔ مرگ پدرش و تأثیر آن بر زندگی‌اش، سروده‌است کـه «در تعزیت پدر» و «بی پدر» نام دارند. بخشی اندک از آنچه کـه پروین درون «در تعزیت پدر» سروده‌است:[۷۳][۷۴]

    پدر آن تیشـه کـه بر خاک تو زد دست اَجل تیشـه‌ای بود کـه شد باعث ویرانی منیوسفت نام نـهادند و به گرگت دادندمرگ، گرگ تو شد، ای یوسف کنعانی منمـه گردون ادب بودی و در خاک شدیخاک، زندان تو گشت، ای مـه زندانی من

    پروین درون شعر «بی پدر» نیز بـه مرگ پدرش اشاره کرده‌است:

    به سر خاک پدر، کیصورت و بـه ناخن مـی‌خستکه نـه پیوند[استعاره ۱] و نـه مادر دارمکاش روحم بـه پدر مـی‌پیوست[۷۵]
    زن درون ایران

    پروین درون طول عمر خود دربارهٔ ارتقاء رتبه و مقام زن کوشید[۳] و حتی شعری نیز بـه نام «زن درون ایران» درون این باره سروده‌است. بـه نوشتهٔ حداد عادل، سرودن «زن درون ایران» بـه مناسبت دستور رفع حجاب توسط رضاشاه بوده‌است.[۴] بـه عقیدهٔ او، گرچه درون ابیـات اولیـه اشاره بـه ظلم‌ها و محدودیت‌هایی دارد کـه در آن روزگار به منظور زنان وجود داشته، اما بیشتر شامل نصیحت بـه زنان هست که درون بند ظاهر و زینت و لباس نباشند و ساده زیستی و تقوا و دانش دوستی را پیشـه کنند؛ از این رو با اوضاع زنان متجدد آن روزگار انطباق کامل ندارد. با این حال این شعر تنـها شعر دیوان پروین هست که درون آن یکی از کارهای رضاشاه مورد تأیید پروین قرار گرفته و به سبب تأیید کشف حجاب و مذمّت چادر موجب ناخشنودی عده‌ای شده‌است.[۴] همچنین پروین درون این شعر، بـه تیره‌روزی زنان و وضعیت بد حقوق آنان درون جامعه مانند منع زنان از سوادآموزی، پرداخته‌است. او همچنین زن را اسیر نادانی و پریشانی اوضاع جامعه مـی‌داند. این قصیده درون حقیقت ۲۶ بیت دارد؛ اما از چاپ سوم دیوان پروین بـه بعد، چهار بیت آخر این شعر بـه دلیل مغایرت با احکام اسلام درون مورد حجاب، حذف شده‌است و تنـها ۲۲ بیت اول، ذکر مـی‌شود.[۷۶]

    چشم دل را پرده مـی‌بایست اما از عفاف چادر پوسیده بنیـاد مسلمانی نبودخسروا دست توانای تو آسان کرد کار ورنـه درون این کار سخت امـید آسانی نبودشـه نمـی‌شد گر درون این گمگشته کشتی ناخدای ساحلی پیدا از این دریـای طوفانی نبودباید این انوار را پروین بـه چشم عقل دید مـهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود
    پند و نصیحت

    «پند و نصیحت» شعری هست که درون قالب قطعه کـه در کتاب متوسطه سوم دوره اول (سوم راهنمایی پیشین) چاپ شده‌است و محتوایی اندرزگونـه دارد. این قطعه، ۸ بیت دارد کـه در آن بـه پندهایی چون «دوری از خودشیفتگی»، «غنیمت شمردن دوران جوانی»، «بردباری و صبر»، «نگاه بـه همـه چیز بـه عنوان یک آموزگار» و «انتخاب راه درست درون زندگی» اشاره مـی‌شود.[۷۷]

    جوانی گه کار و شایستگی‌ست گه خود پسندیو پندار نیست
    ای مرغک

    ای مرغک، از معروف‌ترین شعرهای پروین هست که وی درون دوازده سالگی سروده‌است. قالب این شعر «اعنات» است، یعنی علاوه بر حفظ قافیـه درون مصراع‌های زوج، درون مصراع‌های فرد نیز کلمات قافیـه مانند آورده شده‌است. به‌طور مثال کلمات «پ» و «چمـیدن» کلمات قافیـه هستند اما درون مصراع‌های فرد نیز کلمات «آشیـانـه» و «کودکانـه»، هم‌وزن و قافیـه مانند هستند. این شعر درون کتاب درسی اول راهنمایی یـا متوسطه اول دوره اول قرار دارد. همچنین پیروی پروین از سبک شعری و اصطلاحات سعدی، بـه خوبی دیده مـی‌شود.[۷۸] بـه عنوان نمونـه، مصراع آخر این شعر این‌گونـه است: «بر مردم چشم دیدن آموز» کـه معنی کلمـه مردم درون این‌جا، مردمک چشم هست که درون شعرهای سعدی نیز بیشتر جاهایی کـه کلمـه مردم بـه کار رفته، منظور مردمک چشم است.[۷۸]

    آرزوی پرواز

    شعر «آرزوی پرواز»، مناظره‌ای درون قالب مثنوی بین جوجه کبوتر و مادرش هست که درون کتاب فارسی پایـه هفتم با نام علم زندگانی، قرار دارد. سبک شعری این مثنوی نشان دهنده پیروی پروین از سبک مولانا است؛ زیرا درون این شعر، آرایـهٔ ادبی تمثیل دیده مـی‌شود کـه اغلب سبک شعرهای مولانا است. درون این شعر جوجه کبوتر با خودسری شروع پرواز مـی‌کند اما چون هنوز پرواز را بلد نیست، از پا مـی‌افتد و مادرش شروع بـه نصیحت جوجه کبوتر مـی‌کند؛ و در پایـان شعر بـه مفهوم «باتجربه شدن درون سایـهٔ سعی و تلاش» اشاره مـی‌شود.[۷۸][۷۹]

    متاع جوانی

    شعر متاع جوانی درون کتاب سال اول دبیرستان یـا متوسطه اول دوره دوم چاپ شده‌است کـه مناظره‌ای بین جوان و پیرمرد است. محتوای این شعر، استفاده از تجربه‌های دیگران و غنیمت شمردن دوران جوانی است. قالب این شعر، غزل هست و دارای ۷ بیت مـی‌باشد.[۸۰]

    متن مربوطه درون ویکی‌نبشته: مثنویـات و تمثیلات و مقطعات

    جشنواره‌ها

    جایزه ادبی پروین اعتصامـی

    نوشتار اصلی: جایزه ادبی پروین اعتصامـی
    آرامگاه پروین اعتصامـی، قم، حرم فاطمـه معصومـه

    جایزه ادبی پروین اعتصامـی درون سال ۱۳۸۳ بـه تلاش معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی، درون دفتر مجامع و فعالیت‌های فرهنگی آغاز بـه کار کرد. نخستین دوره این جشنواره، درون ۱۵ مرداد همان سال برگزار شد.[۸۱] این جایزه، با هدف تقدیر از خدمات و شخصیت پروین اعتصامـی، پیشرفت خلاقیت‌ها و آثار ادبی زنان، ایجاد همبستگی بین ادبیـات ملت‌ها بـه ویژه درون حوزه جهان اسلام، معرفی چهره‌های شاخص زنان ادیب و پژوهشگر و تقدیر از زنان درون عرصه ادبیـات فارسی، توسط «دبیرخانـه جوایز سال» بـه زنان نویسنده اهدا مـی‌شود.[۸۲] این جایزه درون روز بیست‌وپنجم اسفندماه، مطابق با روز بزرگداشت پروین اعتصامـی، با مشارکت معاونت امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی و مؤسسه خانـه کتاب، درون مراسمـی بـه همـین نام بـه برندگان اهدا مـی‌شود.[۸۳] این جایزه درون بخش‌های مختلف شعر، ادبیـات داستانی، ادبیـات نمایشی، ادبیـات پژوهشی، شعر کودوجوان، داستان کودوجوان و بخش جنبی برگزار مـی‌شود و از برندگان مشـهور این جایزه مـی‌توان بـه مریم زندی، رؤیـا صدر، بهناز علیپور گسکری، ترانـه علیدوستی، فریبا کلهر، گیتا گرکانی و عرفان نظر آهاری و فریبا یوسفی را نام برد.

    جشنواره فیلم پروین اعتصامـی

    جشنواره فیلم پروین اعتصامـی، هر سال بـه برخی زنان فیلم‌ساز کـه دارای فیلم بلند سینمایی مـی‌باشند، جایزه اهدا مـی‌کند. این جشنواره بر اساس طرحی از «مازیـار رضاخانی» درون دی ماه ۱۳۸۳ تشکیل شد و تاکنون هرساله برگزار مـی‌شود.[۸۴] موضوعات فیلم‌های این جشنواره، نقش زنان درون تحکیم بنیـان خانواده، نقش زنان درون تنظیم اقتصاد خانواده و زنان سرپرست خانوار است. این جشنواره تاکنون درون ۸ دوره برگزار شده و توانسته ۸۴۴ فیلمساز زن را شناسایی و معرفی کند.[۸۵]

    یـادبود

    تابلوی ورودی خانـه پروین اعتصامـی درون تبریز

    بیست و پنجم اسفندماه درون تقویم رسمـی ایران، بـه مناسب سالروز تولد پروین اعتصامـی، «روز بزرگداشت پروین اعتصامـی» نامگذاری شده‌است.[۸۶] دانشسرای عالی بعد از انقلاب فرهنگی ایران، بـه دانشگاه خوارزمـی تغییر نام یـافت و امروزه پروین اعتصامـی از مفاخر آن دانشگاه محسوب مـی‌شود.[۲۹] همچنین تعداد زیـادی تندیس از پروین اعتصامـی درون سراسر ایران وجود دارد کـه از مشـهورترین آن‌ها مـی‌توان بـه مجسمـه پروین درون برج مـیلاد تهران، مجسمـه پروین درون مـیدان اعتصامـی شـهرک ولیعصر تبریز[۸۷] و تندیس پروین درون ابتدای پلکان خانـه‌اش درون تبریز اشاره کرد.

    خانـه

    نوشتار اصلی: خانـه پروین اعتصامـی

    خانـه پروین اعتصامـی درون تبریز، خیـابان عباسی، جنب مسجد مـیرآقا، کوچه ساوجبلاغی، پلاک ۶ واقع شده‌است. ساخت بنای خانـهٔ پروین درون تبریز بـه دوران پهلوی اول برمـی‌گردد. درون تاریخ ۲۸ اسفند ۱۳۸۵، این خانـه به‌عنوان یکی از آثار ملی ایران با شماره ۱۸۶۸۱ بـه ثبت رسید.[۸۸] هم‌اکنون این خانـه بـه موزه پروین اعتصامـی تبدیل شده‌است و برخی از لوازم شخصی و کتاب‌های اعتصامـی درون آن‌جا نگهداری مـی‌شود.[۸۹]

    خانـه وی درون تهران، اما، هم‌اکنون بـه محل دفتر یک شرکت، واحدی مس و یک کارگاه مبل‌سازی تبدیل شده‌است.[۹۰]

    جستارهای وابسته

    • ابوالحسن اعتصامـی
    • یوسف اعتصامـی
    • خانـه پروین اعتصامـی

    استعاره

  • پدر
  • پانویس

  • ↑ ۱٫۰۱٫۱۱٫۲۱٫۳۱٫۴ Moayyad، «EʿTEṢĀMĪ, PARVĪN»، ENCYCLOPÆDIA IRANICA، 666-669.
  • ↑ ۲٫۰۲٫۱ «"اختر چرخ ادب"». وبگاه تبیـان. بازبینی‌شده درون ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۶. 
  • ↑ ۳٫۰۳٫۱۳٫۲۳٫۳ هیئت تحریر انتشارات اقبال، دیوان پروین اعتصامـی، مقدمـه.
  • ↑ ۴٫۰۰۴٫۰۱۴٫۰۲۴٫۰۳۴٫۰۴۴٫۰۵۴٫۰۶۴٫۰۷۴٫۰۸۴٫۰۹۴٫۱۰۴٫۱۱۴٫۱۲۴٫۱۳ حدّاد عادل، «پروین اعتصامـی»، دانشنامـه جهان اسلام.
  • بهمن، پروین اعتصامـی (چهره‌های درخشان)، مقدمـه.
  • ↑ ۶٫۰۶٫۱۶٫۲ دادبه، «پروین اعتصامـی»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامـی.
  • شفیعی کدکنی، با چراغ و آینـه.
  • ↑ ۸٫۰۸٫۱۸٫۲ قالیباف، دائرةالمعارف کودکان و نوجوانان، ۸۰۱.
  • چاوش‌اکبری، دیوان پروین اعتصامـی (چاپ سوم.
  • «یوسف اعتصامـی (اعتصام‌الملک)». وبگاه مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. بازبینی‌شده درون ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۶. 
  • کریمـیان، چند سند تاریخی دربارهٔ پروین اعتصامـی، مجله ادبستان، ۲۴و ۲۵.
  • دیـهیم، تذکرة بانوان شاعر ایران، از پروین اعتصامـی که تا امروز، ۱۳.
  • نمـینی، جاودانـه پروین اعتصامـی، ۱۸۴.
  • ↑ ۱۴٫۰۱۴٫۱۱۴٫۲ چاوش‌اکبری، دیوان پروین اعتصامـی (چاپ سوم)، ۴۲۴.
  • ↑ ۱۵٫۰۱۵٫۱ بهمن، پروین اعتصامـی (چهره‌های درخشان)، ۵.
  • «قطرات سه‌گانـه و گوهر و اشک». فصل‌نامـه‌ادبیـات تطبیقی. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۲۹ ژوئیـه ۲۰۱۵. بازبینی‌شده درون ۱۱ تیر۱۳۹۴. 
  • ↑ ۱۷٫۰۱۷٫۱ بهمن، پروین اعتصامـی (چهره‌های درخشان)، ۱۳.
  • ↑ ۱۸٫۰۱۸٫۱ بهمن، پروین اعتصامـی (چهره‌های درخشان)، ۹.
  • بهمن، پروین اعتصامـی (چهره‌های درخشان)، ۱۶ و ۱۷.
  • ↑ ۲۰٫۰۲۰٫۱ بهمن، پروین اعتصامـی (چهره‌های درخشان)، ۱۸.
  • دادبه، «پروین اعتصامـی»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامـی، ۱.
  • ↑ ۲۲٫۰۲۲٫۱ بهمن، پروین اعتصامـی (چهره‌های درخشان)، ۱۸ و ۱۹.
  • ↑ ۲۳٫۰۲۳٫۱۲۳٫۲۲۳٫۳ بهمن، پروین اعتصامـی (چهره‌های درخشان)، ۲۰.
  • فخری، «سال‌شمار پروین اعتصامـی»، ماه ادبیـات و فلسفه، ۱۱۲و۱۱۳و۱۱۴.
  • ↑ ۲۵٫۰۲۵٫۱۲۵٫۲۲۵٫۳۲۵٫۴ دادبه، «پروین اعتصامـی»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامـی، ۲.
  • ↑ ۲۶٫۰۲۶٫۱ بهمن، پروین اعتصامـی (چهره‌های درخشان)، ۲۱.
  • نمـینی، جاودانـه پروین اعتصامـی، ۸۴.
  • چاوش‌اکبری، دیوان پروین اعتصامـی (چاپ سوم)، ۴۲۳.
  • ↑ ۲۹٫۰۲۹٫۱۲۹٫۲۲۹٫۳۲۹٫۴۲۹٫۵ دادبه، «پروین اعتصامـی»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامـی، ۳.
  • روح‌الامـینی، محمود. روزنامـه اطلاعات، ش. ۱۹۷۱۸ (۲۸ شـهریور ۱۳۷۱). 
  • «تصویری تاریخی از پروین اعتصامـی درون کنار محمدرضا شاه پهلوی». بازبینی‌شده درون ۱۷ آوریل ۲۰۱۳. 
  • ↑ ۳۲٫۰۳۲٫۱ بهمن، پروین اعتصامـی (چهره‌های درخشان)، ۲۲ و ۲۳.
  • هیئت تحریر انتشارات اقبال، دیوان پروین اعتصامـی، ۳۷۰.
  • ↑ ۳۴٫۰۳۴٫۱۳۴٫۲ .بهمن، پروین اعتصامـی (چهره‌های درخشان)، ۲۵.
  • هیئت تحریر انتشارات اقبال، دیوان پروین اعتصامـی، ۳۷۱.
  • ↑ ۳۶٫۰۳۶٫۱۳۶٫۲۳۶٫۳ دادبه، «پروین اعتصامـی»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامـی، ۲ و ۳.
  • ↑ ۳۷٫۰۳۷٫۱ زرین‌کوب، «مجموعه نقد ادبی»، با کاروان حله، ۳۶۵.
  • دادبه، «پروین اعتصامـی»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامـی، ۷.
  • زرین‌کوب، «مجموعه نقد ادبی»، با کاروان حله، ۳۶۶.
  • زرین‌کوب، «مجموعه نقد ادبی»، با کاروان حله، ۳۶۷ و ۳۷۱.
  • زرین‌کوب، «مجموعه نقد ادبی»، با کاروان حله، ۳۷۱.
  • زرین‌کوب، «مجموعه نقد ادبی»، با کاروان حله، ۳۶۷.
  • یوسفی، «دیداری با شاعران»، چشمـه روشن، ۴۱۷.
  • آرین پور، «پروین اعتصامـی»، از صبا که تا نیما، تاریخ ۱۵۰ سال ادب فارسی، ۵۴۱ و ۵۴۳.
  • ↑ ۴۵٫۰۴۵٫۱۴۵٫۲۴۵٫۳۴۵٫۴ دادبه، دائرةالمعارف بزرگ اسلامـی، ۴.
  • ابوطالب، دیوان اشعار پروین اعتصامـی.
  • بهمن، پروین اعتصامـی (چهره‌های درخشان)، ۴۱، ۴۲ و ۴۳.
  • ↑ ۴۸٫۰۴۸٫۱۴۸٫۲ دادبه، «پروین اعتصامـی»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامـی، ۴ و ۵.
  • ↑ ۴۹٫۰۴۹٫۱ آرین پور، «پروین اعتصامـی»، از صبا که تا نیما، تاریخ ۱۵۰ سال ادب فارسی، ۵۴۴.
  • ↑ ۵۰٫۰۵۰٫۱۵۰٫۲۵۰٫۳۵۰٫۴ دادبه، «پروین اعتصامـی»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامـی، ۵.
  • آرین پور، از صبا که تا نیما، ۴۸۸.
  • ↑ ۵۲٫۰۵۲٫۱ مسعودی، مقدمـه‌ای بر سبک‌شناسی.
  • دادبه، «پروین اعتصامـی»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامـی، ۶.
  • اسلامـی ندوشن، جام جهان‌بین، ۲۲۷.
  • یوسفی، چشمـه روشن، ۵۲۸.
  • چاوش‌اکبری، دیوان پروین اعتصامـی (چاپ سوم)، ۲۲۷ و ۲۳۰.
  • چاوش‌اکبری، دیوان پروین اعتصامـی (چاپ سوم)، ۴۱۳ و ۴۲۴.
  • چاوش‌اکبری، دیوان پروین اعتصامـی (چاپ سوم)، ۳۶۳ و ۳۷۲.
  • ↑ ۵۹٫۰۵۹٫۱ چاوش‌اکبری، دیوان پروین اعتصامـی (چاپ سوم)، ۹۸ و ۱۰۴.
  • بهمن، پروین اعتصامـی (چهره‌های درخشان)، ۱۷.
  • چاوش اکبری، دیوان پروین اعتصامـی (چاپ سوم)، ۳۱۶ و ۳۲۵.
  • شفیعی کدکنی، با چراغ و آینـه، ۶۳۹.
  • شفیعی کدکنی، با چراغ و آینـه، ۶۱۴.
  • شفیعی کدکنی، با چراغ و آینـه، ۴۶۵.
  • ↑ ۶۵٫۰۶۵٫۱ شفیعی کدکنی، با چراغ و آینـه، ۴۶۴.
  • خبرگزاری مـهر. «نظر سیدعلی خامنـه‌ای دربارهٔ فروغ فرخزاد و پروین اعتصامـی». بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۲۹ ژوئیـه ۲۰۱۵. بازبینی‌شده درون ۲۸ ژوئیـه ۲۰۱۵. 
  • دادبه، دائرةالمعارف بزرگ اسلامـی، ۳ و ۴.
  • دباشی، شعر سیـاست و اخلاق: ارمغان پروین اعتصامـی بـه شعر معاصر فارسی، ۲۵۱ ۲۵۲.
  • زرین‌کوب، «مجموعه نقد ادبی»، با کاروان حله، ۳۷۰ و ۳۷۱.
  • دباشی، شعر سیـاست و اخلاق: ارمغان پروین اعتصامـی بـه شعر معاصر فارسی، ۲۴۰.
  • دباشی، شعر سیـاست و اخلاق: ارمغان پروین اعتصامـی بـه شعر معاصر فارسی، ۲۶۳.
  • هیئت تحریر انتشارات اقبال، دیوان پروین اعتصامـی، ۱۱۱.
  • بهمن، پروین اعتصامـی (چهره‌های درخشان)، ۲۴.
  • هیئت تحریر انتشارات اقبال، دیوان پروین اعتصامـی، ۳۰۷.
  • ابوطالب، دیوان اشعار پروین اعتصامـی، ۱۳۶.
  • هیئت تحریر انتشارات اقبال، دیوان پروین اعتصامـی، ۲۰۷.
  • اکبری، فریدون. فارسی سوم راهنمایی-۱۳۱. شرکت نشر کتاب‌های درسی ایران، ۱۳۹۱. شابک ‎۹۶۴-۰۵-۱۷۰۹-۷. 
  • ↑ ۷۸٫۰۷۸٫۱۷۸٫۲ اکبری، فریدون. فارسی اول راهنمایی. شرکت نشر کتاب‌های درسی ایران، ۱۳۸۹. 
  • هیئت تحریر انتشارات اقبال، دیوان پروین اعتصامـی، ۱۰۲.
  • ناکی، مسعود. ادبیـات فارسی ۱. شرکت نشر کتاب‌های درسی ایران، ۱۳۹۲. شابک ‎۹۶۴-۰۵-۰۱۱۲-۳. 
  • «آشنایی با جشنوارهٔ ادبی پروین اعتصامـی». روزنامـه همشـهری (همشـهری آنلاین)، ۱۳۸۸. 
  • «فراخوان دوره جدید جایزه ادبی پروین اعتصامـی». سایت الف، ۱۲ تیر ۱۳۹۳. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۲۹ ژوئیـه ۲۰۱۵. بازبینی‌شده درون ۲۵ شـهریور ۱۳۹۳. 
  • «پنجمـین جایزه ادبی پروین اعتصامـی فراخوان داد». خبرگزاری فارس، ۱۶ خرداد ۱۳۹۱. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۲۹ ژوئیـه ۲۰۱۵. بازبینی‌شده درون ۲۵ شـهریور ۱۳۹۳. 
  • «آشنایی با جشنوارهٔ فیلم پروین اعتصامـی». روزنامـه همشـهری (همشـهری آنلاین)، ۱۳۸۸. 
  • باشگاه خبرنگاران. «جشنواره فیلم پروین اعتصامـی». ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۳. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۲۹ ژوئیـه ۲۰۱۵. بازبینی‌شده درون ۱ ژوین ۲۰۱۵. 
  • پایگاه خبری آفتاب. «بیست و پنجم اسفندماه، روز بزرگداشت پروین اعتصامـی». ۲۵ اسفند ۱۳۸۹. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۲۹ ژوئیـه ۲۰۱۵. بازبینی‌شده درون ۱۷ اوت ۲۰۱۴. 
  • سازمان زیباسازی شـهر تبریز. «ساخت تندیس پروین اعتصامـی». ۱۵ شـهریور ۱۳۹۳. بازبینی‌شده درون ۱ ژوین ۲۰۱۵. 
  • دانشنامـهٔ تاریخ معماری ایران‌شـهر. فرهنگستان هنر. 
  • «جاذبه‌های توریستی کلان‌شـهر تبریز». سازمان توسعه گردشگری. بازبینی‌شده درون ۲۹ ژوئن ۲۰۱۵. 
  • «خانـه «پروین اعتصامـی» کارگاه مبل‌سازی شده!». روزنامـه ایران، ش. ۵۵۵۹ (۲۵ دی ۱۳۹۲): ۲۴. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۲۹ ژوئیـه ۲۰۱۵. 
  • منابع

  • فخری، آذر. «سال‌شمار پروین اعتصامـی». ماه ادبیـات و فلسفه (تهران: خانـه کتاب ایران)، ش. ۱۱۲ و ۱۱۳ و ۱۱۴ (۱۳۸۶). بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۲۹ ژوئیـه ۲۰۱۵. بازبینی‌شده درون ۱۱ ژوئیـهٔ ۲۰۱۵. 
  • آرین پور، یحیی. «پروین اعتصامـی». درون از صبا که تا نیما، تاریخ ۱۵۰ سال ادب فارسی. ج. ۳، از نیما که تا روزگار ما. تهران: انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۸۲. شابک ‎۸-۰۰۷-۴۰۱-۹۶۴. 
  • ابوطالب، رضا. دیوان اشعار پروین اعتصامـی. انتشارات پیری، ۱۳۸۷. شابک ‎۷-۰۰۰-۲۱۵-۹۶۴-۹۷۸. 
  • اعتصامـی، ابوالفتح. تاریخچه زندگانی پروین اعتصامـی. تهران. 
  • اسلامـی ندوشن، محمدعلی. جام جهان‌بین. تهران: انتشارات قطره، ۱۳۹۳. شابک ‎۳-۲۰۴-۳۴۱-۹۶۴-۹۷۸. 
  • بهمن، مـهناز. پروین اعتصامـی (چهره‌های درخشان). تهران: انتشارات مدرسه، ۱۳۸۹. شابک ‎۹۷۸-۹۶۴-۳۸۵-۲۰۷-۸. 
  • چاوش‌اکبری، رحیم. دیوان پروین اعتصامـی (چاپ سوم). تهران: نشر محمّد، ۱۳۹۱. شابک ‎۷-۲۸-۵۵۶۶-۹۶۴-۹۷۸. 
  • حدّاد عادل، غلامعلی. «پروین اعتصامـی». درون دانشنامـه جهان اسلام. ج. ۵. بنیـاد دائرةالمعارف اسلامـی، ۱۳۷۹. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۷٫۲٫۲۰۱۵. بازبینی‌شده درون ۷٫۲٫۲۰۱۵. 
  • دادبه، اصغر. «پروین اعتصامـی». درون دائرةالمعارف بزرگ اسلامـی. ج. ۱۳. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامـی، ۱۳۸۳. شابک ‎۴-۲۵-۷۰۲۵-۹۶۴. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۲۹ ژوئیـه ۲۰۱۵. بازبینی‌شده درون ۷٫۲٫۲۰۱۵. 
  • دباشی، حمـید. «شعر سیـاست و اخلاق: ارمغان پروین اعتصامـی بـه شعر معاصر فارسی». ایران‌شناسی، ش. ۲ (۱۳۶۸): ۲۴۰ که تا ۲۶۳. بازبینی‌شده درون ۱ اوت ۲۰۱۵. 
  • دهباشی، علی. یـادنامـه پروین اعتصامـی، مقاله‌ها و خطابه‌ها. تهران: نشر دنیـای مادر، ۱۳۷۰. 
  • هیئت تحریر انتشارات اقبال. دیوان پروین اعتصامـی. تهران: انتشارات اقبال، ۱۳۸۶. شابک ‎۷-۱۰۹-۴۰۶-۶۴-۹۷۸. 
  • دیـهیم، علی. تذکرة بانوان شاعر ایران، از پروین اعتصامـی که تا امروز. تهران، ۱۳۷۲. شابک ‎۰-۰۴-۶۱۷۳-۹۶۴-۹۷۸. 
  • دیـهیم، محمد. تذکره شعرای آذربایجان:تاریخ زندگی و آثار. تهران: انتشارات تالار کتاب، ۱۳۶۷. شابک ‎۵۸۳۱-۴۰-۳۱. 
  • زرین‌کوب، عبدالحسین. «مجموعه نقد ادبی». درون با کاروان حله. تهران: انتشارات علمـی، ۱۳۷۰. شابک ‎۰-۴۹-۵۵۲۴-۹۶۴. 
  • شفیعی کدکنی، محمدرضا. با چراغ و آینـه در جستجوی ریشـه‌های تحول شعر معاصر ایران. انتشارات سخن، ۱۳۹۰. شابک ‎۹۷۸-۹۶۴-۳۷۲-۵۰۸-۲. 
  • عسگری تورزنی، کریم. پروین اعتصامـی بزرگترین شاعره پارسی زبان. تهران، ۱۳۶۴. 
  • قالیباف، قاسم. دائرةالمعارف کودکان و نوجوانان. ج. ۲. تهران: انتشارات پیـام آزادی، ۱۳۷۷. شابک ‎۸-۳۳۳-۳۰۲-۹۶۴. 
  • کریمـی، احمد. دیوان پروین اعتصامـی (چاپ اوّل). انتشارات یـادگار، ۱۳۶۹. 
  • کریمـیان، علی. «چند سند تاریخی دربارهٔ پروین اعتصامـی». ادبستان فرهنگ و هنر (تهران)، ش. ۵۲ (۱۳۷۳). 
  • مسعودی، محمد. مقدمـه‌ای بر سبک‌شناسی. تهران: نشر جاهد، ۱۳۷۳. 
  • معیدی، حشمت. چکیدن یک قطره شبنم، مقالاتی بر شعر پروین اعتصامـی. تهران: انتشارات مزدا،. شابک ‎۱-۵۶۸۵۹-۰۱۶-۴. 
  • مرتضی‌پور، اکبر. «شرح حال پروین اعتصامـی». درون کلیـات دیوان پروین اعتصامـی. تهران: انتشارات عطار، ۱۳۷۹. شابک ‎۹۶۴-۶۲۱۰-۰۵-۸. 
  • نمـینی، حسین. جاودانـه پروین اعتصامـی. تهران: انتشارات کتاب فرزان، ۱۳۶۲. شابک ‎۸-۵۸-۵۱۲۹-۶۰۰-۹۷۸. 
  • یوسفی، غلامحسین. چشمـه روشن. تهران، ۱۳۶۹. شابک ‎۹۶۴-۵۵۲۴-۳۹-۳. 
  • فرهنگستان زبان و ادب فارسی. «پروین اعتصامـی و درآمدی بر اشعار وی». بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۲۹ ژوئیـه ۲۰۱۵. بازبینی‌شده درون ۱۸ اوت ۲۰۱۴. 
  • لغتنامـه دهخدا. «پروین اعتصامـی». بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۲۹ ژوئیـه ۲۰۱۵. بازبینی‌شده درون ۱۸ اوت ۲۰۱۴. 
  • وبگاه مطالعات تاریخ معاصر ایران، نشریـه الکترونیکی زنان. «پروین اعتصامـی». بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۲۹ ژوئیـه ۲۰۱۵. بازبینی‌شده درون ۱۸ اوت ۲۰۱۴. 
  • Moayyad, Heshmat. “EʿTEṢĀMĪ, PARVĪN”. In ENCYCLOPÆDIA IRANICA. vol. VIII. 1998. 666–669. Archived from the original on 29 July 2015. 
  • Kramarae and D. Splender. Routledge International Encyclopedia of Women: Global Women's Issues. Routledge, 2000. 1273. ISBN ‎4-92091-415-0. 
  • برای مطالعه بیشتر

    • وهمن، فریدون و حشمت موید. «شبنمـی روزی (چند گفتار دربارهٔ شعر پروین اعتصامـی)». مجله ایران‌شناسی (تهران)، ش. ۲ (۱۳۷۴). 
    • متینی، جلال. «نامـه‌های پروین اعتصامـی و چند نکته دربارهٔ دیوان شعر و زندگانی وی». مجله ایران‌شناسی (تهران)، ش. ۴۹ (۱۳۸۰). 
    • موید، حشمت. «برگزیده‌ها: بـه یـاد هشتادمـین سالگرد تولد پروین اعتصامـی». مجله ایران‌شناسی (تهران)، ش. ۲۱ (۱۳۶۶). 
    • موید، حشمت. «جایگاه پروین اعتصامـی درون شعر فارسی». مجله ایران‌شناسی (تهران)، ش. ۲ (۱۳۶۸). 

    پیوند بـه بیرون

    در پروژه‌های مـی‌توانید درون مورد پروین اعتصامـی اطلاعات بیشتری بیـابید.

    درون مـیان گفتاوردها از ویکی‌گفتاورد
    درون مـیان متون از ویکی‌نبشته
    درون مـیان تصویرها و رسانـه‌ها از ویکی‌انبار
    • مجموعه کامل اشعار پروین اعتصامـی
    • جایزهٔ ادبی پروین اعتصامـی
    • ایرانیکا
    • ن
    • ب
    • و
    ادبیـات فارسی
    ادبیـات فارسی باستان
    • کتیبه‌های فارسی باستان
    • سنگ‌نبشته بیستون
    • سنگ‌نبشته گنج‌نامـه
    • نقش رستم
    • سنگ‌نبشته خشایـارشا درون ترکیـه
    ادبیـات پارسی مـیانـه
    دینی
    ترجمـه و تفسیر اوستا
    • زند
    • پازند
    • یسن‌ها
    • ویسپرد
    • وندیداد
    • هیربدستان و نیرنگستان
    • یشت‌ها
    • گاهان
    دانشنامـه‌های دینی
    • دین‌کرد
    • بندهشن هندی
    • بندهشن بزرگ
    • گزیده‌های زادسْپَرَم
    • نامـه‌های منوچهر
    • دادِستان دینیگ
    • روایت‌های پهلوی
    • نامـه تنسر
    فلسفی و کلامـی
    • شکند گمانیک ویچار
    • پس دانشن کامگ
    • گُجَستَک اَبالیش
    • زبور پهلوی
    الهام و پیش‌گویی
    • ارداویراف‌نامـه
    • ویرازگان
    • زند وهمن یسن
    • جاماسب‌نامـه
    • یـادگار جاماسبی
    • منظومـه بهرام ورجاوند
    قوانین دینی
    • شایست نشایست
    • روایت امـید اشوهشتان
    • روایـات آذرفرنبغ فرخزادان
    • روایـات فرنبغ سروش
    • پرسشنیـها
    • مادگان هزار دادستان
    اندرزنامـه‌های پهلوی
    • مـینوی خرد
    • دانای مـینوی خرد
    • یـادگار بزرگ‌مـهر
    • اندرزنامـه آذرپاد مـهراسپندان
    • اندرز اوشنَر دانا
    • اندرز دانایـان بـه مزدیسنان
    • اندرز خسرو قبادان
    • اندرز پوریوتکیشان
    • اندرز دستوران بـه بهدینان
    • اندرز بهزاد فرخ‌پیروز
    • پنج خیم روحانیـان
    • داروی خرسندی
    • خویشکاری ریدگان
    • اندرز کنم بـه شما کودکان
    • سودگر نسک
    آثار مانوی
    • انجیل زنده
    • شاپورگان
    • گنجینـه زندگان
    • رازان
    • غول‌ها
    • نامـه‌ها
    • زبور مانی
    غیردینی
    نثر
    کتابی
    • کارنامـه اردشیر بابکان
    • یـادگار زریران
    • خسرو و ریدگ
    • گزارش شطرنج
    • شـهرستان‌های ایرانشـهر
    • شگفتی و برجستگی سیستان
    • ماتیکان یوشت فریـان
    • ماه فروردین روز خرداد
    • سورسخن
    • فرهنگ پهلوی
    • فرهنگ اویم ایوک
    • آیین‌نامـه‌نویسی
    • خودای‌نامگ
    • کتاب کاروند
    متفرقه
    • سنگ‌نوشته‌های دولتی درون دوران ساسانی
    • کعبه زرتشت
    • سفال‌نوشته‌ها
    • پوست‌نوشته‌ها
    • فلزنوشته‌ها
    • مـهرها
    • سکه‌نوشته‌ها
    شعر
    • درخت آسوری
    • خیم و خرد فرخ‌مرد
    • خرد
    ادبیـات فارسی کلاسیک
    شعر
    سدهٔ یکم
    دارای‌دخت
    سدهٔ دوم
    ابوالعباس مروزی
    سدهٔ سوم
    • حنظله بادغیسی
    • راتبه نیشابوری
    • رودکی
    • ابن رومـی
    • ابوحفص سغدی
    • شـهید بلخی
    • محمد پسر مخلد سگزی
    • محمد پسر وصیف سجزی
    • مسعودی مروزی
    • فیروز مشرقی
    • بسام کرد
    • ابوسلیک گرگانی
    سدهٔ چهارم
    • آغاجی بخارایی
    • ابوسعید ابوالخیر
    • ابوالفتح بستی
    • ابوالفرج سگزی
    • ابوطاهر خسروانی
    • رونقی بخارایی
    • سپهری بخارایی
    • بدیع بلخی
    • بشار مرغزی
    • ابوالمؤید بلخی
    • بُندار رازی
    • بهرامـی سرخسی
    • بوالمثل بخارایی
    • ابواسحاق جویباری
    • خبازی نیشابوری
    • خجسته سرخسی
    • خسروی سرخسی
    • دقیقی
    • رابعه بلخی
    • ابوالعباس ربنجنی
    • ابوشکور بلخی
    • رودکی
    • ابوحفص سغدی
    • شاکر جلاب
    • شـهید بلخی
    • عماره مروزی
    • عنصری بلخی
    • فردوسی
    • محمد عبده کاتب
    • حکاک مرغزی
    • مسعودی مروزی
    • ابوطیب مصعبی
    • معروفی بلخی
    • ابوزراعه معمری
    • معنوی بخارائی
    • منتصر سامانی
    • منجیک ترمذی
    • منطقی رازی
    • نصر بن منصور
    • ابوشعیب هروی
    • طاهر چغانی
    • کسایی مروزی
    • عبدالله روزبه النکتی
    • یوسف عروضی
    • ابوالقاسم بشریـاسین
    سدهٔ پنجم
    • ابوسعید ابوالخیر
    • فخرالدین اسعد گرگانی
    • خواجه عبدالله انصاری
    • باباطاهر
    • خیـام
    • دانشی طوسی
    • مسعود سعد سلمان
    • سنایی
    • اسدی طوسی
    • عسجدی
    • عنصری بلخی
    • عیوقی
    • کافرک غزنوی
    • غضائری رازی
    • ابوالفرج رونی
    • فرخی سیستانی
    • قطران تبریزی
    • لبیبی
    • منوچهری دامغانی
    • ناصرخسرو
    • ازرقی هروی
    • عبدالله روزبه النکتی
    • ایرانشان بن ابی‌الخیر
    • عثمان مختاری
    سدهٔ ششم
    • اثیر اخسیکتی
    • ادیب صابر
    • محمد معزی
    • انوری
    • عمعق بخاری
    • خاقانی
    • خیـام
    • ابوالفرج رونی
    • سراج قمری
    • مسعود سعد سلمان
    • سموری سجزی
    • سنایی
    • سوزنی سمرقندی
    • جمال‌الدین عبدالرزاق اصفهانی
    • قاضی هجیم آملی
    • عبدالواسع جبلی
    • علی بن احمد سیفی
    • ظهیرالدین فاریـابی
    • اشرف غزنوی
    • فلکی شروانی
    • قوامـی رازی
    • مـهستی گنجوی
    • مولانا شاهین شیرازی
    • عطار نیشابوری
    • رشیدالدین وطواط
    • نظامـی گنجوی
    • بهاءالدین ولد
    • عبدالقادر گیلانی
    • علی بن‌حامد کوفی
    • عثمان مروندی
    • ابوالعلاء گنجه‌ای
    • ایرانشاه بن ابی‌الخیر
    • رشیدی سمرقندی
    • شمس طبسی
    سدهٔ هفتم
    • بدر جاجرمـی
    • کمال‌الدین اسماعیل
    • افضل‌الدین کاشانی
    • امـیرخسرو دهلوی
    • اوحدالدین کرمانی
    • مولوی
    • همام تبریزی
    • پوربهای جامـی
    • بهرام پژدو
    • زرتشت بهرام پژدو
    • سراج قمری
    • سراج‌الدین سگزی
    • سعدی
    • سعدالدین نزاری قهستانی
    • شمس قیس رازی
    • شیخ محمود شبستری
    • فخرالدین عراقی
    • سیف فرغانی
    • ابن یمـین
    • عمـید لویکی
    • اوحدی مراغه‌ای
    • مجد همگر
    • مولانا ناصری
    • عطار نیشابوری
    • بوعلی قلندر
    • کیکاووس رازی
    • نظامـی گنجوی
    • سلطان ولد
    • علی بن‌حامد کوفی
    • عثمان مروندی
    • ملک‌تاج‌الدین دهلوی
    • شـهاب‌الدین بدایونی
    • امـیرحسن دهلوی
    • خواجه عبیدالدین
    • حسن محمود کاتب
    سدهٔ هشتم
    • شاهین شیرازی
    • ابواسحاق اط
    • فضل‌الله نعیمـی
    • امـیرخسرو دهلوی
    • قاسم انوار
    • مغربی تبریزی
    • همام تبریزی
    • حافظ
    • حیدر شیرازی
    • برندق خجندی
    • کمال خجندی
    • رستم خوریـانی
    • شرف‌الدین رامـی
    • عبید زاکانی
    • سلمان ساوجی
    • امـیر شاهی
    • شیخ محمود شبستری
    • سیف فرغانی
    • ابن یمـین
    • بدر چاچی
    • ابوعلی قلندر
    • خواجوی کرمانی
    • عماد فقیـه کرمانی
    • اوحدی مراغه‌ای
    • عمادالدین نسیمـی
    • نعمت‌الله ولی
    • امـیرحسن دهلوی
    • جهان‌ملک خاتون
    • حمدالله مستوفی
    • جام جونـه
    • حماد جمالی
    • زین‌الدین واصفی هراتی
    • لطف‌الله نیشابوری
    • مـیر سید علی همدانی
    • عطار شیرازی
    • ابوالحسن علی‌الاعلی
    • جلال طبیب شیرازی
    سدهٔ نـهم
    • آذری طوسی
    • محمد محمد آملی
    • ابن حسام
    • ابواسحاق اط
    • قاسم انوار
    • عصمت بخاری
    • فخرالدین بخاری
    • کمال‌الدین بنایی
    • مغربی تبریزی
    • جامـی
    • هلالی جغتائی
    • برندق خجندی
    • هاتفی خرجردی
    • رستم خوریـانی
    • رضای سبزواری
    • بساطی سمرقندی
    • سکندر لودی
    • امـیر شاهی
    • اهلی شیرازی
    • بابا فغانی شیرازی
    • عطار تونی
    • علی‌شیر نوایی
    • محمد کاتبی
    • مسیحی فوشنجی
    • مکتبی شیرازی
    • محمد فضولی
    • نظام‌الدین محمود قاری
    • مـهری هروی
    • کاتبی ترشیزی
    • نعمت‌الله ولی
    • حسن‌شاه هروی
    • اسیری لاهیجی
    • قبولی هروی
    • آصفی هروی هراتی
    • زین‌الدین واصفی هراتی
    • عبدالرحمن مشفقی بخارایی
    • مـهری هراتی
    • لطف‌الله نیشابوری
    • اهلی ترشیزی
    • شـهیدی قمـی
    • ملا محمد نامـی
    • خیـالی بخاری
    • قاسم کاهی
    • نظام قاری
    سدهٔ دهم
    • شفائی اصفهانی
    • وحشی بافقی
    • کمال‌الدین بنایی
    • ظهوری ترشیزی
    • هلالی جغتائی
    • هاتفی خرجردی
    • فیضی دکنی
    • جمالی دهلوی
    • عرفی شیرازی
    • علی‌شیر نوایی
    • محتشم کاشانی
    • مولانا همتی انگورانی
    • اهلی شیرازی
    • مکتبی شیرازی
    • مـیر رضی آرتیمانی
    • نظیری نیشابوری
    • محمد فضولی
    • سحابی استرآبادی
    • شانی تکلو
    • بابا فغانی شیرازی
    • آصفی هروی هراتی
    • حیدر کلوچه‌پز هراتی
    • سقای بخارایی
    • مطربی سمرقندی
    • دوستی بدخشی
    • سیدای نسفی
    • فطرت زردوز سمرقندی
    • ظهوری دکنی
    • لسانی شیرازی
    • شرف‌جهان قزوینی
    • لحاف‌دوز همدانی
    • فهمـی استرآبادی
    • اهلی ترشیزی
    • شـهیدی قمـی
    • شریف تبریزی
    • صبوری تبریزی
    • نوعی خبوشانی
    • ثنایی مشـهدی
    • ضمـیری اصفهانی
    • مسیح کاشی
    • شکیبی اصفهانی
    • ملک قمـی
    • کفری تربتی
    • انیسی شاملو
    • شاه‌طاهر دکنی انجدانی
    • نصیبی گیلانی
    • ذهنی کشمـیری
    • سرخوش کشمـیری
    • ولی دشت بیـاضی
    • غزالی مشـهدی
    سدهٔ یـازدهم
    • مـیر رضی آرتیمانی
    • طالب آملی
    • شفائی اصفهانی
    • شوکت بخاری
    • ظهوری ترشیزی
    • سلیم تهرانی
    • فیضی دکنی
    • قاسم دیوانـه مشـهدی
    • ابوالفتح سگزی
    • احولی سیستانی
    • اسیر شـهرستانی
    • محمدسعید اشرف مازندرانی
    • سلطان باهو
    • ملاشاه بدخشی
    • جهان‌آرا بیگم
    • حمزه غافل سیستانی
    • زلالی خوانساری
    • زیب‌النسا
    • بیدل
    • سرمد کاشانی
    • کلیم کاشانی
    • ندیم کشمـیری
    • شاپور تهرانی
    • صائب تبریزی
    • صوفی مازندرانی
    • صیدی طهرانی
    • باذل مشـهدی
    • قدسی مشـهدی
    • نظیری نیشابوری
    • مولانا همتی انگورانی
    • محسن فیض کاشانی
    • سحابی استرآبادی
    • فیـاض لاهیجی
    • شانی تکلو
    • منیر لاهوری
    • مجذوب تبریزی
    • طرزی افشار
    • کرام بخارایی
    • سیدای نسفی
    • حسین شـهرت شیرازی
    • عاقل خان رازی خوافی
    • مطربی سمرقندی
    • نخلی بخارایی
    • ناظم هراتی
    • سرافراز سمرقندی
    • قانع نسفی
    • فصیحی هروی
    • نجیب کاشانی
    • رجبعلی واحد تبریزی
    • ناصر علی سرهندی
    • محسن فانی
    • ظفرخان احسن
    • رضی دانش مشـهدی
    • سعیدا نقشبندی یزدی
    • فوقی یزدی
    • سنجر کاشانی
    • صفی چرکس
    • سالک قزوینی
    • محمد واعظ قزوینی
    • غنی کشمـیری
    • رفیع مشـهدی
    • طغرای مشـهدی
    • وحید قزوینی
    • ذوقی اردستانی
    • الهی اسدآبادی
    • وحدت کاشانی
    سدهٔ دوازدهم
    • محمدسعید اشرف مازندرانی
    • هاتف اصفهانی
    • آزاد بلگرامـی
    • آذر بیگدلی
    • عبدالرزاق دنبلی
    • عبدالقادر بیدل
    • فقیر دهلوی
    • وصال شیرازی
    • فتحعلی‌خان صبای کاشانی
    • حزین لاهیجی
    • باذل مشـهدی
    • قصاب کاشانی
    • صباحی بیدگلی‏
    • مشتاق اصفهانی
    • طبیب اصفهانی
    • غنیمت پنجابی
    • حشمت بدخشانی
    • کرام بخارایی
    • سپندی سمرقندی
    • طغرل احراری
    • حسین شـهرت شیرازی
    • عاقل خان رازی خوافی
    • املای بخارایی
    • غیـاثی بدخشی
    • نقیب‌خان طغرل احراری
    • شمس‌الدین شاهین
    • واله داغستانی
    • ظفرخان جوهری
    • صادق بخارایی
    • مخلص کاشانی
    • محسن تأثیر تبریزی
    • نجیب کاشانی
    • واله اصفهانی
    • محیط قمـی
    • نجات اصفهانی
    • عالی شیرازی
    • شیوکرام تقوی
    • قانع تتوی
    • آفرین لاهوری
    • واقف لاهوری
    • محمداسماعیل دارا
    • اکسیر اصفهانی
    • حیرت لاهوری
    • خالص اصفهانی
    سدهٔ سیزدهم
    • صفای اصفهانی
    • نشاط اصفهانی
    • فروغی بسطامـی
    • یغمای جندقی
    • فایز دشتی
    • غالب دهلوی
    • فقیر شیرازی
    • قاآنی شیرازی
    • وصال شیرازی
    • وقار شیرازی
    • محمودخان صبا
    • طاهره قرةالعین
    • فتحعلی‌خان صبای کاشانی
    • نادره
    • بیدل کرمانشاهی
    • عبرت نایینی
    • عبدالرزاق دنبلی
    • نقیب‌خان طغرل احراری
    • شمس‌الدین شاهین
    • ظفرخان جوهری
    • تاش‌خواجه اسیری
    • صادق بخارایی
    • سلطان خواجه اداء سمرقندی
    • جیحون یزدی
    • واله اصفهانی
    • محیط قمـی
    • مفتون بردخونی
    • عمان سامانی
    • نواب‌الله دادخان صوفی
    نثر
    معاصر
    شاعران
    ایران
    نوقدمایی
    • عارف قزوینی
    • مـیرزاده عشقی
    • محمد فرخی یزدی
    • محمدتقی بهار
    • ارسلان پوریـا
    • پرویز ناتل خانلری
    • نادر نادرپور
    • فریدون مشیری
    • سیمـین بهبهانی
    • هوشنگ ابتهاج
    • پروین اعتصامـی
    • حسین منزوی
    • ایرج مـیرزا
    • سیـاوشرایی
    • محمدحسین شـهریـار
    • محمدرضا عبدالملکیـان
    • فریدون توللی
    • گلچین گیلانی
    • عبرت نایینی
    • کریم امـیری فیروزکوهی
    • مظاهر مصفا
    • ژولیده نیشابوری
    • عبدالحسین جلالیـان
    • محمدعلی ریـاضی یزدی
    • عماد خراسانی
    • سلمان هراتی
    • سپیده کاشانی
    • حمـید سبزواری
    • سید حسن حسینی
    • محمدرضا آقاسی
    • محمدعلی معلم دامغانی
    نیمایی
    • مـهدی اخوان ثالث
    • منوچهر آتشی
    • فروغ فرخزاد
    • نصرت رحمانی
    • سهراب سپهری
    • محمدرضا شفیعی کدکنی
    • منوچهر شیبانی
    • اسماعیل شاهرودی
    • م. آزاد
    • اسماعیل خویی
    • محمد زهری
    • محمد مختاری
    • طاهره صفارزاده
    • نیما یوشیج
    • ضیـاء موحد
    • سعید سلطان‌پور
    • منصور اوجی
    سپید
    • بیژن جلالی
    • تندرکیـا
    • هوشنگ ایرانی
    • احمد شاملو
    • نازنین نظام شـهیدی
    موج نو
    • احمدرضا احمدی
    • محمدرضا اصلانی
    • بیژن الهی
    • هوشنگ ایرانی
    • بهرام اردبیلی
    • محمدعلی سپانلو
    • عظیم خلیلی
    • جواد مجابی
    حجم
    • یدالله رؤیـایی
    • هوشنگ چالنگی
    • شاپور بنیـاد
    • بیژن الهی
    • بهرام اردبیلی
    • پرویز اسلام‌پور
    • محمدرضا اصلانی
    • سیروس آتابای
    ناب
    • هوشنگ چالنگی
    • سیدعلی صالحی
    • فرامرز سلیمانی
    موج سوم
    • هرمز علی‌پور
    • قیصر امـین‌پور
    دههٔ هفتاد
    • رضا براهنی
    • علی باباچاهی
    • شاپور بنیـاد
    • سیدعلی صالحی
    • بیژن کلکی
    • شیوا ارسطویی
    • مفتون امـینی
    • بهزاد زرین‌پور
    • علی عبدالرضایی
    • گراناز
    افغانستان
    • نادیـا انجمن
    • واصف باختری
    • خلیل‌الله خلیلی
    • مسعود نوابی
    • محمدکاظم کاظمـی
    • فضل‌الله قدسی
    • ابوطالب مظفری
    • سعادت ملوک‌تاش
    • فدایی هروی
    • مخفی بدخشی
    • عبدالکریم تمنا
    • صوفی عشقری
    • نادیـه فضل
    • محجوبه هروی
    • ندیم کابلی
    تاجیکستان
    • صدرالدین عینی
    • فرزانـه خجندی
    • اسکندر ختلانی
    • ابوالقاسم لاهوتی
    • گلرخسار صفی‌اوا
    • لایق شیرعلی
    • پیرو سلیمانی
    • مـیرزا تورسون‌زاده
    • مـیرزا عبدالواحد مُنظِم
    • صدرِ ضیـا
    • ساتِم اُلُغ‌زاده
    • بازار صابر
    • محمدجان شکوری بخارایی
    • جلال اکرامـی
    • عبید رجب
    • محمدعلی عجمـی
    • صفیـه گلرخسار
    • مردخای بهایف
    • زلفیـه عطایی
    • مؤمن قناعت
    • عسکر حکیم
    • عنایت حاجی‌یوا
    • عبدوملک بهاری
    • مجیب مـهرداد
    • گل‌نظر کلدی
    • تیمور ذوالفقارف
    • عاشور صفر
    • دارا نجات
    • احمدجان رحمت‌زاد
    • جوره هاشمـی
    ازبکستان
    • خواجه (شاعر)
    • اسد گلزاده
    • شـهزاده نظرووا
    پاکستان
    • اقبال لاهوری
    • حفیظ جالندهری
    ارمنستان
    ادوارد حق‌وردیـان
    رمان‌نویسان
    • علی‌محمد افغانی
    • غزاله علیزاده
    • بزرگ علوی
    • رضا امـیرخانی
    • مـهشید امـیرشاهی
    • رضا براهنی
    • سیمـین دانشور
    • محمود دولت‌آبادی
    • علی‌اشرف درویشیـان
    • رضا قاسمـی
    • هوشنگ گلشیری
    • ابوتراب خسروی
    • احمد محمود
    • شـهریـار مندنی‌پور
    • عباس معروفی
    • ایرج پزشک‌زاد
    • عبدوملک بهاری
    • تیمور ذوالفقارف
    داستان‌کوتاه‌نویسان
    • جلال آل‌احمد
    • شمـیم بهار
    • صادق چوبک
    • سیمـین دانشور
    • نادر ابراهیمـی
    • ابراهیم گلستان
    • هوشنگ گلشیری
    • صادق هدایت
    • محمدعلی جمال‌زاده
    • ابوتراب خسروی
    • مصطفی مستور
    • جعفر مدرس صادقی
    • هوشنگ مرادی کرمانی
    • علی‌اشرف درویشیـان
    • بیژن نجدی
    • شـهرنوش پارسی‌پور
    • غلامحسین ساعدی
    • بهرام صادقی
    • گلی ترقی
    نمایشنامـه‌نویسان
    • مـیرزا فتحعلی آخوندزاده
    • ارسلان پوریـا
    • بهرام بیضایی
    • بیژن مفید
    • غلامحسین ساعدی
    • هنگامـه مفید
    • عباس نعلبندیـان
    • اکبر رادی
    • پری صابری
    • محمود استادمحمد
    • مـیرزاده عشقی
    • محسن یلفانی
    • حمـید امجد
    • محمد چرمشیر
    • محمد یعقوبی
    • نغمـه ثمـینی
    • محمد عثمان‌اف
    • رضا عبدو
    • رضا صابری
    • رضا قاسمـی
    • حسین پاکدل
    • حسین پناهی
    • محمد رحمانیـان
    فیلمنامـه‌نویسان
    • ابراهیم حاتمـی‌کیـا
    • مسعود کیمـیایی
    • اصغر فرهادی
    • رخشان بنی‌اعتماد
    • بهرام بیضایی
    • کامبوزیـا پرتوی
    • داریوش مـهرجویی
    • ابراهیم گلستان
    • علی حاتمـی
    • مجید مجیدی
    • پیمان قاسم‌خانی
    • ناصر تقوایی
    • شادمـهر راستین
    • اصغر عبداللهی
    • کیومرث پوراحمد
    سایر
    • علی‌اکبر دهخدا
    • ن
    • ب
    • و
    دانشگاه خوارزمـی
    پردیس‌ها
    پردیس تهران • پردیس کرج • پردیس بین‌الملل تهران • پردیس بین‌الملل کرج
    دانشکده‌ها
    ادبیـات و علوم انسانی • تربیت بدنی و علوم ورزشی • روان‌شناسی و علوم تربیتی • شیمـی • علوم جغرافیـایی • علوم ریـاضی و کامپیوتر • علوم زمـین • علوم زیستی • علوم فیزیک • فنی مـهندسی
    پژوهشکده‌ها
    پژوهشکده پلاسما • پژوهشکده علوم کاربردی • پژوهشکده علوم حرکتی • پژوهشکده فلسفه و علوم تطبیقی
    مؤسسه‌های پژوهشی
    مؤسسه تحقیقات ریـاضی دکتر مصاحب • مؤسسه تحقیقات تربیتی • موسسه زبان‌های خارجی • مؤسسه پژوهشی زبان و ادبیـات فارسی بهار
    قطب‌های علمـی
    قطب علمـی تحلیل فضایی مخاطرات محیطی • قطب علمـی روان‌شناسی استرس
    مفاخر
    پروین اعتصامـی • غلامحسین مصاحب • عبدالعظیم قریب • محمدعلی رجایی • جمشید شنبه‌زاده • بهلول علیجانی
    چهره‌های ماندگار
    جعفر شعار • علی شریعتمداری • احمد مجد • سید محمدکاظم بجنوردی • شـهربانو عریـان • شکوه نوابی‌نژاد • علیرضا مدقالچی
    نوشتارهای وابسته
    محمد بن موسی خوارزمـی • دانشسرای عالی
    رده
    داده‌های کتابخانـه‌ای
    • WorldCat Identities
    • VIAF: 17374532
    • LCCN: n85113022
    • ISNI: 0000 0001 1600 7803
    • GND: 118976303
    • SUDOC: 035634065
    • BNF: cb13486108d (داده‌ها)
    • SNAC: w6vh7z00
    برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=پروین_اعتصامـی&oldid=24958603»




    [مصطفی صوفی دوری و دوستی]

    نویسنده و منبع |



    مصطفی صوفی دوری و دوستی

    تجلیل از جشن نوروز مخالف اسلام است؟

    نظرات بینندگان:

    >>>  انیکه مخالف جشن و عید نوروز استند. مصطفی صوفی دوری و دوستی آنـها جاسوس های پاکستان و در ګروه طلبان اسنتد. مصطفی صوفی دوری و دوستی ایشان مـیخواهند کـه بی نظمـی را درون بین مردم افغانستان ایجاد کنند.
    اینـها حتما هرچه زودتر مجازات شوند.
    خان شرین

    >>>   نمـیدانم این علما کرام از سر کل مردم بیچاره چه مـیخواهد؟ دین و مذهب را وسیله تجاری درست د کـه هر گز از آن سیری ندارند. امت رسول را بـه هفتاد چند گروه تقسیم د کفایت ند.حالا یک روز خوشی را نیز مـیخواهند از مردم بگیرند یعنی چه؟؟؟
    بیـاید شما علمای محترم وظیفه ایمانی و وجدانی تان را انجام بدهید، مصطفی صوفی دوری و دوستی کمـی زحمت بکشید از روی علم و تحقیق و منطق اسلام را یک بار دیگر یکپارچه کنید ثابت کنید کدام فرقه درست هست و کدام نادرست بعد ما مسلمانان از هر خوشی کـه نداریم مـیگذریم. ورنـه بگذارید مردم نفس بکشند بـه هرچیز شاخ و دم ندهید. دنیـا بـه کجا رسید شما هنوز .......نیـامدید. ورنـه جشن نوروز یک مـیله و جشن باستانی و فرهنگی مردم هست فرضاً اگر هم درون دوران جاهلیت هرچی مـیشده امروز آن حرف ها نیست نـهی آتش پرستی مـیکند و نـهی درون فکرش است. این جشن با فرهنگ اسلامـی گره خورده جنبه های منفی آن از بین رفته شما با این فتواهای تان و طالبان با خشونت هایشان این رسم را از مردم گرفته کـه نمـیتواند بر عمردم را شما نسبت بـه دین و اسلام بد بین مـیسازید یعنی آگاهانـه مردم را آنقدر زیر فشار مـیگیرید کـه جان بلب آمده از اسلام و تمام خوبی های معنویش فرار کنند و دوباره بدامن این و آن بیفتند. امروز اکثریت جوانان ما بـه ادیـان دیگر روی مـیاورند و همـه مـیدانند کـه علت فقط همـین سخت گیری های بیجا و پوچ ملا و طالب است. از اسلام بلای درست کرده اید کـه همـه یکروز از آن روی گردان خواهد شد. حتما بدانید کـه گناهی همـه را شما خشکه مقدسان بگردن دارید. شما هستید کـه زحمات صدر اسلام را بـه باد فنامـیدهید. با دشمن خدا و رسول یـاری مـیکنید. امـید وارم بخود بیـاید وظیفه اصلی و مـهم تانرا انجام دهید. از تفرقه و وحشت بگذرید، از اسلام یک چهره مثبت بـه دنیـا معرفی کنید بـه سوال های مردم جواب درست و قانع کننده بدهید بجای اینکه مردم را بـه کفر متهم نماید....
    شاه بی وطن از سویدن

    >>>   نوروز باستانی

    پر آوازه ترین جشن و مـهم ترین عید باستانی ما، جشن نوروز درون ماه فروردین و در اعتدال بهاری است. پیشینیـان ما بر اساس آیین زردشت[1] بـه نام هر دوازده ماه سال و به مناسبت های ویژه یی جشن داشتند. جشن «فروردین گان» و «اردیبهشت گان» درون فصل بهار و جشن «نیلوفر» درون فصل تابستان و جشن «مـهرگان» درون فصل خزان و جشن «خرم روز» و جشن «سده» و جشن گَتَل درون فصل زمستان از جمله این جشن ها است. [2] ازین جشن ها دانسته مـیشود کـه شادی و سرور، درون زندگی آریـانـهای باستانی بلخ و نیمروز و خراسانیـان قرون مـیانـه چه اندازه جدی و مـهم بوده است. . مورخان دوره اسلامـی چون ابو عثمان جاحظ و خیـام و نیز بیرونی و... درون باره نوروز و دیگر جشن های باستانی بـه گستردگی سخن گفته و روشنگرانـه بـه پیشینـهی نوروز و ویژگی­های آیین های آن پرداخته اند.

    جشن نوروز درون سنجش با جشنـهای سال نو درون مـیان دیگر جوامع دنیـا، بی همتا است. نوروز دارای ویژگی هایی هست که آن را فراتر از یک جشن سادهی ملی مـیبَرد و به آن درون مایـهای بشری و جهانی و حتا سرشت و مفهوم کیـهانی مـیدهد. بـه گفته بیرونی: مصطفی صوفی دوری و دوستی نوروز را ازین جهت نوروز نامـیدند؛ زیرا کـه پیشانی و سرآغاز سال نو است؛ [3] و نام پارسی آن بیـان کننده این معنی است... بارش باران و بر آمدن شکوفه ها و سبز پوشیدن طبیعت و درختان و نغمـه خوانی پرندگان و اوج جاری شدن آبها و جوشش چشمـه زارها و مـیل حیوانات بـه جفت گیری و ... درون فصل بهار است. این بود کـه باستانیـان خوش سلیقه و طبیعت دوست ما، نوروز را دلیل پیدایش و آفرینش جهان مـی دانستند و گفته اند: درون این روز بود کـه خداوند افلاک را بعد از آنکه مدتی ساکن بود بـه گردش درآورد... و زمـین و مخلوقات را درون این روز آفرید و کیومرث (نخستین پادشاه زمـین) درون این روز بـه شاهی رسید و این روز روز جشن او بود و در واقع جشن نوروز و مـهرگان کـه در اعتدال (برابری شب و روز) بهاری و خزانی است، تعیین کننده زمان هستند.[4]
    نوروز بزرگ

    در روز ششم ماه فروردین، نوروز بزرگ هست که پارسیـان[5] آن را عید بزرگ دانسته و مـی گفتند که: خداوند درون این روز از آفرینش جهان آسوده شد؛ زیرا این روز، آخرین روزهای شش گانـه است... زرتشتیـان مـی گویند کـه در این روز، زردشت توفیق یـافت کـه با خداوند مناجات کند و کیخسرو درون این روز بـه آسمان عروج کرد و در این روز به منظور ساکنان کره زمـین خوشبختی بخش مـی کنند و از این جا هست که اهل عجم[6] این روز را روز امـید نام نـهاده اند... و آنان[7] مـی گویند کـه در بامداد این روز بر کوه پوشنگ[8] شخص خاموشی دیده مـیشود کـه یک طاقه مرو درون دست دارد و به اندازه یک ساعت نمایـان است؛ سپس پنـهان شده و تا سال دیگر دیده نمـی شود.» [9]
    بانیـان نخستین نوروز

    عمرخیـام درون «نوروزنامـه» شاهان پیشدادی و کیـانی بلخ چون کیومرث و هوشنگ و جمشید و فریدون و گشتاسب را بـه ترتیب از نخستین بانیـان و برگزار کنندگان جشن نوروز و جشن مـهرگان و جشن سده نام است. [10]

    ابو عثمان جاحظ/225ق/ بـه نقل ازروی[11] جمشید (ملقب بـه کیومرث) را نخستین بانی نوروز دانسته و نوشته است: «نخستین بانی نوروز «کیـاخسرو بن ابرویز جهان» ابن ارفخشد ابن سام ابن نوح است. روزی کـه او پادشاه جهان شد و ممالک «ایرانشـهر» یعنی سرزمـین بابل را آباد نمود، آن روز را جشن گرفت و پس از او افریدون وقتی کـه بر ضحاک غلبه کرده و او را درون سرزمـین غربی[12] اسیر کرده و به کوه دنباوند زندانی نمود، آن روز را مـهرگان نامـید. بعد نوروز از جمشید هست و مـهرگان از افریدون هست و تاریخ نوروز دو هزار و پنجصد سال از مـهرگان پیشتر است. «جَمـه» (جمشید) روزهای ماه فروردین را شش بخش نمود. پنج روز نخست را به منظور بزرگان و نجبای مملکت نوروز قرار داد و از ششم که تا دهم، نوروزِ شخص پادشاه بود که تا با مردم دیدار کرده و به آنان بخشش کند. از یـازدهم که تا پانزدهم به منظور خدمتکاران شاه و از شانزدهم که تا بیستم به منظور نزدیکان و درباریـان و از بیست و یکم که تا بیست و پنجم به منظور لشکر و سرانجام پنج روز آخر ماه را به منظور باقی افراد ملت نوروز قرار داد.» [13]

    ابوریحان نیز جشن سی روزه نوروز و بخش ششگانـه این جشن را با اندک تفاوت درون کتاب خود آورده است. [14]
    زادگاه رسم نوروز بـه نظر نگارنده

    نوروز را درون کشورهای آسیـای مـیانـه و افغانستان و ایران و هند و... جشن مـی گیرند. بدون تردید مراسم نوروز و چهار شنبه سوری و شب یلدا چون: سروده های ویدی و اوستایی و شاهنامـه ها و ادبیـات دری و دیگر فرهنگ و آیین زردشتی و آداب پارسی، ریشـه درون سرزمـین زیبا و ویران بلخ و زابلستان دارد. بـه بیـان دیگر درون حقیقت نوروز و شاهنامـه و ادبیـات دری، شناسنامـه مردم بلخ و زابلستان است. همان گونـه کـه تاریخ بلخ از جمشید ملقب بـه کیومرث آغاز مـیشود، تاریخ نوروز نیز از کیومرث و جمشید آغاز مـیگردد.

    روشن شدن زادگاه نخستین رسم نوروز بستگی بـه روشن شدن جایگاه جمشید دارد. مورخان دورة اسلامـی، غالبا از پایتخت و جایگاه دائمـی کیومرث یـا جمشید (بانی نخستین نوروز) با صراحت نام نبرده اند. اما از نسخه های چاپی کتاب ابوعثمان جاحظ و احمد دینوری/ قرن سوم/ و تاریخ طبری / قرن چهارم/ و آثارالباقیـه بیرونی کـه در دست ماست، فهمـیده مـیشود کـه جاحظ و دینوری از بابل (عراق) و طبری و بیرونی از دنباوند درون طبرستان و اتابک سلجوقی پارس درون تاریخ معجم از شیراز، بـه عنوان شـهر و جایگاه جمشید نام اند. [15]

    طبری جمشید را از روی تعصب مذهبی و ملی همدست شیـاطین نوشته و بدون ذکر منبع، جایگاه جمشید را درون دنباوند ضبط کرده و نوشته است: «آنگاه بفرمود که تا چرخى از آبگينـه براى او بسازند و شياطين را درون آن جاى داد و بر آن نشست و در هوا از شـهر خويش از دنباوند که تا بابل بـه يك روز رفت و آن روز هرمز روز فروردين ماه بود و مردم از اين شگفتى كه ديدند نوروز گرفتند.»[16]

    بیرونی نیز سخن طبری را درون مورد جمشید و نوروز تکرار کرده[17] و افزوده است: « رسم ملوک خراسان این هست که درون این موسم بـه سپاهیـان خود لباس بهاری و تابستانی مـی دهند.» [18]

    اما بلعمـی مترجم پارسی تاریخ طبری از دنباوند نام نبرده و در باره نوروز و جمشید نگاشته است: « بعد علما گِرد كرد و ازيشان پرسيد كه چيست كه اين پادشاهي بر من باقي و پاينده دارد؟ گفتند: داد كردن و در ميان خلق نيكي، بعد او داد بگسترد و علما را بفرمود كه روز مظالم من بنشينم، شما نزد من آييد که تا هرچه درو داد باشد مرا بنماييد که تا من آن كنم و نخستين روز كه بـه مظالم بنشست روز هرمز بود از ماه فروردين، بعد آن روز را نوروز نام كرد، که تا اكنون سنّت گشت.» [19]

    ابوزید بلخی نیز بر خلاف دینوری و طبری و بیرونی، از هیچ نام جغرافیـایی چون دنباوند و طبرستان و بابل نام نبرده بلکه تنـها از کوه البرز[20] کـه به معنی رشته کوه هندوکش و بابا است، نام و نوشته است: « او شياطين را فرمان داد که تا براى وى گردونـه‏اى بسازند و بر آن نشست و هر سوى درون هوا بـه گردش پرداخت. نخستين روزى كه وى بر آن مركب نشست روز اول فروردين ماه بود و او با روشنى فروغ خويش برون آمد و آن روز را نوروز خواند. ... و خداوند فرمان داد که تا وى بـه كوه البرز برود و كوه البرز همان كوه قاف است.» [21]

    دهخدا بـه استناد شاهنامـه فردوسی کـه در غزنی مرکز زابلستان سروده شده است، درون باره جمشید و نوروز نگاشته است: «فردوسي کـه بدون شک مواد شاهنامـه خود را مع الواسطه از خداينامک و ديگر کتب و رسايل اتخاذ کرده، اندر پادشاهي جمشيد گويد:

    به فَر کَياني يکي تخت ساخت/ چه مايه بدو گوهر اندر نِشاخت [22]

    چو خورشيد تابان ميان هوا / نشسته بر او شاه فرمان روا

    جهان انجمن شد بر تخت اوي/ فرومانده از فرة بخت اوي

    به جمشيد بر، گوهر افشاندند/ مر آن روز را روز نو خواندند

    سر سال نو هرمز فرودين/ برآسوده از رنج تن دل ز کين

    بزرگان بـه شادي بياراستند/ مي و جام و رامشگران خواستند

    چنين روز فرخ از آن روزگار/ بمانده از آن خسروان يادگار. فردوسي.[23]
    نقد سخن طبری

    در گذشته گفته شد کـه تاریخ آریـانا یـا ایرانویجه اَوِستا درون عهد حکومت ساسانی مورد تحریف قرار گرفت. موبدان دورة ساسانی (طبقة چهارم شاهان پارسی) تاریخ پارسیـان را از حوزة شرق کویر نمک بـه محیط غرب کویر منتقل ساخته و به آن رنگ بابلی (بین النـهرینی) دادند.

    این تاریخ درون دوران حاکمـیت اعراب نیز مشوش گردید سخنان مورخان دوره اسلامـی درون این باب مشوش است. سخنان آنان درون حقیقت بازتاب متون پهلوی ساسانی و ترجمـه عربی ابن مقفع /142 هجری/ از خداینامـه است، کـه بلعمـی از آن بـه نام شاهنامـه بزرگ یـاد نموده است. درون عهد ساسانی چون مرکز سیـاسی ایرانشـهر درون بابل (عراق) بود، لذا مورخان دورة اسلامـی کـه تحت تأثیر فرهنگ و سیـاست اعراب بودند، بابل (عراق) را دل و مرکز ایرانشـهر نوشته اند. بـه تاریخ طبری/ قرن سوم ق/ و مروج الذهب مسعودی/ قرن چهارم/ و... کـه به زبان عربی نوشته شده است، اگر دقت کنیم مـی بینیم کـه نویسندگان آن از تعصب مذهبی و ملی و از تأثیر حاکمـیت تازیـان و نویسندگان تازی بدور نبوده اند.

    در حین ورود مسلمانان عرب بـه سرزمـین ایران و افغانستان کنونی، بیشتر مردم این دو سرزمـین از آیین پارسی (زردشتی) پیروی مـی د. دین و فرهنگ پارسی یک رقیب سرسخت و چالش مـهمـی درون راه دین جدید اعراب بـه حساب مـی آمد. عرب هایی کـه پیش از اسلام غالبا محکوم عجمـها بودند، بعد از اسلام حاکم گردیدند. نویسندگان مسلمان و عرب بعد از حاکمـیت تازیـان، بـه فرهنگ و تاریخ پارسیـان با بی اعتنایی برخورد نمودند و حتی بـه گفته بیرونی: «قتیبه بن مسلم باهلی نویسندگان و هیربدان خوارزم را از دم شمشیر گذرانید و آنچه مکتوبات از کتاب و دفتر داشتند، همـه را ط آتش کرد و از آن وقت خوارزمـیان امـی و بی سواد ماندند.» [24] بلی، تازیـان تلاش د کـه تاریخ دیگران را نادیده بگیرند و یـا اینکه مانند ساسانیـان جایگاه آن را تغییر دهند. آنان سعی کرده اند کـه بلخ و سیستان را کمرنگ نموده و بابل (عراق) را محور تاریخ پارس باستان معرفی کنند. آنان غالبا تاریخ پارس را از پارسیـان عهد ساسانی مقیم درون بابل (عراق)، نقل کرده اند و یـا از پیش خود احتمالاتی داده اند.

    مورخانی چون دینوری و طبری و مسعودی[25] و ... کـه محل اقامت کیومرث و هوشنگ و فریدون و منوچهر و ... را درون دماوندِ طبرستان دانسته اند، مطابق گفته موبدان دوره ساسانی و بر اساس بابِل محوری و عرب گرایی نظر داده اند. طبری بـه نقل قول از منبع مبهم و نامعلوم چون «دانشوران غیر پارسی» کیومرث را از دماوند طبرستان دانسته است. [26] هم چنین این بزرگان یـاد شده، بدون هیچ استناد و دلیل، زردشت را فلسطینی الاصل و مقیم آذربایجان نوشته اند، و یـا اینکه اتابک سلجوقی پارس صاحب تاریخ معجم[27] و پیروان بعدی وی کـه جایگاه کیومرث و هوشنگ را دراصطخر فارس (شیراز) نوشته هست نیز بر اساس تاریخ سازی به منظور شیراز است.

    نظر و سخن این بزرگان را درون عین حالی کـه منبع موثق ندارد، هیچ شاهد و نشانـه دیگر تایید نمـی کند.

    بدون تردید حتما گفت کـه بررسی تاریخ کیومرث و هوشنگ و وَهكَرت و ديگر شاهان پيشدادي و كياني، بدون بررسی تاریخ ریگویدا و اوستا و شاهنامـه ها و بدون بررسی تاریخ ادبیـات پارسی ناممکن است. بنا بر این نگارنده خود را ملزم مـی بیند کـه نوشته های مورخان دورة اسلامـی منجمله جناب طبری را با اصل متون قدیمة پارسیـان چون ریگ ویدا و اوستا و شـهنامـه ها و با منابع فارسی دیگر کـه در مشرق زمـین نوشته شده است، مقایسه کرده و نتیجه گیری نماید.

    اهل تحقیق بـه خوبی مـیدانند کـه تاریخ و فرهنگ ویدی و اوستایی و ادب پارسی و شاهنامـه ها، درون ناحیة شرق کویر نمک و در دو طرف جبال هندوکش و بابا زاده و پرورده شده است. سر زمينی کـه به نام سرزمين كيانيان، صدها افسانـه و اسطوره و صدها اثر باستانی دارد.

    از گاتها و یسناها و یشتها (مثلا فروردین یشت و زامـیاد یشت) بـه خوبی دانسته مـیشود کـه سرزمـینـهای شرق کویر نمک که تا حوزة رود سند، سرزمـین ایرانویجه و زادگاه فرهنگ و تاریخ کیومرث و شاهان پیشدادی و کیـانی (طبقة اول و دوم شاهان پارسی) بوده است. یعنی فقط و فقط، نواحی شرق کویر بزرگ، چون بلخستان و زابلستان و کابلستان، محیط ریگویدا و اوستا و شاهنامـه ها و زادگاه نخستین تاریخ و فرهنگ و ادب پارسی بوده هست نـه غیر آن. از مجموع اسناد یـاد شده دانسته مـیشود کـه ستون فقرات افسانـه و تاريخ کیومرث و هوشنگ و... با سرزمـین زابلستان و کابلستان و بلخ و نیمروز درون افغانستان کنونی، ارتباط دارد نـه جای دیگر. تاریخ بلخ و نیمروز (زابلستان کهن) از کیومرث یـا جمشید آغاز شده هست و نام کیومرث و دیگر ناموران، نخستین بار درون ریگ ویدا و اوستا یـاد شده و سپس درون شاهنامـه ها ادامـه یـافته است. درون تمام اوستای زردشت تنـها یکبار از بابل (عراق) بنام «بوری» Bawri یـاد شده،[28] و از اصطخر اصلا نامـی درون مـیان نیست، درون حالی کـه از جبال هندوکش و بابا و شـهرها و رودهای آن حوزه، دهها بار یـاد و ستایش شده است.

    . از بند هفتم یسنا 13 و از بند پنجم و دهم یسنا 26 دانسته مـیشود کـه کیومرث نخستین بشر و سر آغاز تاریخ پارس باستان است. درون این بخش از اوستا، نخستین بار از کیومرث و سپس از زرتشت و گشتاسب کیـانی و سر انجام از پسران زردشت کـه آخرین منجی های موعود زردشتی اند ستایش شده است.[29]

    جمشيد درون ریگ بید و اوستا بـه عنوان نخستین مخلوق اهورایی یـاد شده کـه به عنوان رئيس مـهاجران گله دار از راه خورشيد بـه سمت روشنايي مـهاجرت كرده و سپس درون کنار رود دائیتی (رود بلخ) مستقر شده است. وي بـه عنوان نخستين پادشاه و نخستين كسي مطرح هست كه با اهورا مزدا درون سرزمين ایرانویجه سخن گفته و به دستور او «وَر جَمكرد» (شـهر بلخ) را درین سرزمـین بنا کرده است.

    در هر جای اوستا کـه از جمشید یـاد شده، كوه هُوكَر ( رشته كوه بابا درون باميان) بـه عنوان نیـایشگاه و ستایشگاه وی یـاد شده است. [30]

    مورخان منجمله صاحب مجمل التواریخ والقصص از گریختن جمشید بـه جبال زابلستان و ازدواج وی با کوهرنگ پادشاه زابلستان بـه وضوح سخن گفته اند.[31] صاحب مجمل اسامـی تمام فرزندان و نواسه گان (نوادگان) جمشید درون زابلستان را ، بـه ترتیب ذیل ذکر کرده است: 1-«ثور» از پرى چهره زابل شاه، بـه همرای دو پسر از ماهنگ، مالك ماچين،[32] بـه نام «هتوال» و «همايون». 2- «آبتين». 3- «افريدون». 4- «شیداسب». 5- «طورک». 6- «شم». 7- «اثرط». 8- «گرشاسپ». 9- «نریمان». از ملک روم. 10- «سام» از ملک مصر. 11- «زال». 12- «زواره» و برادرش«رستم» از رودابه مـهراب شاه کابل. 13- «فرامرز» و دو بـه نام «بانو گُشسب» و «زربانو» از خالة شاه کیقباد. 14- از فرامرز «آذربرزین». 15- از «زواره» «فرهاد» و «تخواره». صاحب مجمل سر انجام افزوده هست که: ايشان سخت دلاور و مبارز بودند .[33]

    بلعمـی مترجم پارسی تاریخ طبری/ قرن چهارم/ مشروح فرار جمشید را بـه زابلستان چنین ذکر کرده است: « پارسيان گويند بيرون ازين كتاب: كه جم بگريخت و به زاولستان شد بـه حديث دراز و گفتند شاه زاولستان او را بيافت و بزن او گشت و پدر ندانست، و پدرش امر بدست كرده بود، بعد چون دست بدين فراز كرد، پسري آمدش تور نام كردش، ... و آن پسر را پسري آمد شيداسب، نام كرد و او را پسري آمد طورك نام كرد، وي را پسري آمد شَهم نام كرد، و وي را پسري آمد اثرط نام كرد، وي را پسري آمد گرشاسپ نام كرد، وي را پسري آمد نريمان نام كرد وي را پسري آمد سام نام كرد، وي را پسري آمد دستان نام كرد، وي را پسري آمد رستم نام كرد، وي را پسري آمد فرامُرز نام كرد، و حديث ها و اخبارها و سرگذشت هاي ايشان بسيارست و بسيار گويند. ابوالمؤيد البلخي ياد كند بـه شاهنامة بزرگ.»[34]

    معنی ندارد کـه داستانـها و افسانـه ها و نام و نشان کیومرث و جمشید و نام و نشان فرزندانش چون گرشاسب و نریمان و سام و زال و رستم و... درون سرزمـین بلخ و زابلستان باقی مانده باشد، ولی خود جمشید متعلق بـه یک سرزمـین دیگر باشد.

    به گفته عبدالحی حبیبی: «باری مردم افغانستان از زمان اوستایی کـه بلخ و سیستان و تمام خراسان پرورشگاه کیش مَزدیَسنا بود، درین سرزمـین با عقاید و رسوم و سنن قدیم خویش مـی زیستند و در قرن نخستین نشر اسلام نیز موجود بودند... جشن «نوکروز» درون [زبان] پهلوی و «نوروز» درون [زبان] دری کـه اعراب هم نوروز یـا نیروز گفتند، از بزرگترین اعیـاد مردم خراسان درون اوایل اسلامـی بود.» [35]
    آداب نوروز باستانی

    خيام نیشابوری درون مورد آداب نوروز نوشته است: « آئين ملوک عجم از گاه (زمان) کيخسرو که تا به روزگار يزدجرد کـه آخر ملوک عجم بود چنان بوده هست که درون روز نوروز، نخست از مردمان بيگانـه موبد موبدان (رئیس روحانیـان) پيش مَلِک (شاه) آمدي باجام زرين پر مَي، و انگشتري و درمي و ديناري خسرواني و يک دسته خَوِيد (سبزة گندم یـا جو و...) سبز رَسته و شمشيري و تير و کمان و دوات و قلم و استر و بازی و غلامي خوب روي، و ستايش نمودي و نيايش کردي او را بـه زبان پارسي بـه عبارت ايشان. چون موبد موبدان از آفرين (ستایش) بپرداختي بعد بزرگان دولت درون آمدندي و خدمت ها پيش آوردندي.

    آفرينِ (ستایش) موبد موبدان بـه عبارت ايشان:

    «شَها! بـه جشن فروردين، بـه ماه فروردينِ آزادي گزينِ یزدان و دينِ کَيان!

    سروش آورد تو را دانائي و بينائي بـه کارداني.

    و دير زي و با خوي هَژير.

    و شاد باش بر تخت زرين.

    و انوشـه خور بـه جام جمشيد و رسم نياکان درون همت بلند و نيکوکاري.

    و ورزش و داد و راستي نگاه دار.

    سرت سبز باد و جواني چو خَوِيد.

    اسپت کامگار و پيروز

    و تيغت روشن و کاري بـه دشمن.

    و بازت گيرا وخجسته بـه شکار.

    و کارت راست چون تير.

    و هم کشوري بگير نو، بر تخت با درم و دينار.

    پيشت «هنري» و «دانا» گرامي و «درم» خوار.

    و سرايت آباد و زندگاني بسيار.

    چون اين بگفتي چاشني کردي و جام بـه مَلِک (پادشاه) دادي، و خَوِيد درون دست ديگر نـهادي و دينار و درم درون پيش تخت او بنـهادي، و بدين آن خواستي کـه روز نو و سال نو هرچه بزرگان، اولِ ديدار چشم بر آن افگنند که تا سال ديگر شادمان و خرم با آن چيزها درکامراني بمانند و آن برايشان مبارک گردد، کـه خرمي و آباداني جهان درون اين چيزهاست کـه پيش مَلِک آوردندي.»[36]

    ابو عثمان جاحظ درون مورد آداب نوروز باستان مـی افزاید که: «پادشاه درون روز نوروز لباس و زیورهای شاهانـه، درون بر کرده و بر سر سفرة نوروز مـی نشست. بر روی سفرة نوروز، اشیـاء ذیل را مـی چیندند. 1- پیـالة نقره یی 2- یک یک قرص نان از انواع حبوبات نظیر گندم و جو و گال (نوعی ارزن. دهخدا) و جواری[37] و نخود و عدس و برنج و کنجد و باقلی و لوبیـا 3- هفت دانـه، از انواع دانـه های یـاد شده. 4- هفت شاخة درخت، چون بید و زیتون و گلابی[38] و انار و... کـه با آن فال مـی گرفتند و به آن تبرک مـی جستند.. 5- هفت ظرف کوچکِ سفید پر از خوردنیـها 6- درهم و دینارهای نو 7- یک دسته گیـاه اسپند. [39]

    پادشاه با خوردن غذاهای یـاد شده تبرک جسته و برای دوام پادشاهی و خوشبختی و عزت خود و مردمش دعا مـی کرد... شاهنشاه درون آغاز، شیر تازه و حلوی[40] مـیخورد. شاهنشاهان درون هريک از ايام نوروز بازي سپيد پرواز ميداد و از چيزهائي کـه در نوروز بـه خوردن آن تبرک ميجستند اندکي شير تازه و خالص و پنير نو بود و در هر نوروزي براي پادشاه با کوزه هاي آهنين يا سيمين، آب برداشته ميشد. درون گردن اين کوزه قلاده هاي قرارميدادند از ياقوت هاي سبز کـه در زنجيري زرين کشيده و بر آن مـهره هاي زبرجدين کشيده بودند. اين آب را ان دوشيزه از زيرآسياب ها بر ميداشتند. بيست وپنج روز پيش از نوروز ، درون حیـات کاخ سلطنتی، دوازده ستون مـی ساختند. بر ستوني گندم و بر ستوني جو و بر ستوني برنج و بر ستوني عدس و بر ستونی باقلي و بر ستوني کاجيله و بر ستوني گال (ارزن) و بر ستوني جواری (ذرت) و برستوني لوبيا و بر ستوني نخود و بر ستوني کنجد و بر ستوني ماش مي کاشتند و اينـها را همراه با مراسم و موسیقی و زمزمـه های ویژه مـی چیدند. درون ششمين روز نوروز اين گیـاهان دانـه یی را ميکندند و ميمنت را درون مجلس مي پراکندند و تا روز مـهر از ماه فروردين [ 16 فروردين ] آن را جمع نمي د. اين دانـه ها را براي فال نیک مي کاشتند و گمان ميد کـه هر يک ازآنـها کـه نيکوتر و بارور تر شود محصول آن درون آن سال فراوان خواهد بود و شاهنشاه بـه نظر درون جو بـه ويژه تبرک مي جست.»[41]

    اين خوان نوروزى برپايه عدد مقدس هفت بنا شده بود. توران شـهريارى، سخنران جامعه زرتشتى معتقد است: «تقدس عدد هفت از آيين مـهر يا ميترا هست و بـه سالهاى دور باز مى گردد. درون آيين مـیترایی، هفت مرحله وجود داشت که تا انسان بـه مقام عالى و آسمانى برسد. بعد عدد هفت از پيش از زرتشت براى انسان عزيز بوده و در آيين هاى مختلف و به نمادهاى گوناگون ديده مى شود، مانند هفت آسمان ، هفت دريا ، هفت گياه و...»

    ابوریحان گوید که: «عبدالصمد بن علی درون روایتی کـه به جد خود ابن عباس مـی رساند نقل مـیکند کـه در نوروز جامـی سیمـین (نقره یی) کـه پر از حلوا بود به منظور پیغمبر هدیـه آوردند و آن حضرت پرسید کـه این چیست؟ گفتند امروز روز نوروز است. پرسید کـه نوروز چیست؟ گفتند عید بزرگ فارسیـان[42] است... سپس از آن حلوا تناول کرد و جام را مـیان اصحاب خود قسمت کرده گفت: کاش هر روزی به منظور ما نوروز مـی بود.»[43]

    « درون این روز (اول حمل) رسم هست که مردمان به منظور یک دیگر هدیـه مـی فرستند. و رسم ملوک خراسان این هست که درون این موسم بـه سپاهیـان خود لباس بهاری و تابستانی مـی دهند. [44] [و] درون این روز مردم بـه یک دیگر آب مـی پاشند و سبب این کار همان شستشو است.» [45] و در بامداد نوروز مردم بـه یکدیگر آب مـی پاشیدند و شکر را هدیـه مـیدادند و امرای اسلامـی هم بـه مناسبت نوروز هدایـا مـی پذیرفتند و این هدایـا درون عهد بنی امـیه از مردم عجم بـه پنج که تا ده مـیلیون درهم بالغ مـیشد.» [46]
    مراسم نوروز درون دربار هخاان و اشکانیـان و ساسانیـان و دوره اسلامـی

    تاریخ هخاان و اشکانیـان بسیـار تاریک و مبهم است. بنا بر این مراسم نوروز درون این دوره ها نیز تاریخ روشن ندارد. دهخدا گوید که: « بـه طورکلي از مراسم نوروز درون دربار شاهنشاهان هخامنشي و اشکاني اطلاعات دقيقي درون دست نيست، اما از آداب برگزاري جشن نوروز درون عهد ساسانيان اطلاعات گرانبهائي موجود است.» [47]

    پس از ساسانیـان، دربارهاي نخستين خلفاي اسلامي بـه نوروزاعتنائي نداشتند. لیکن «چون نفوذ مردم خراسان بعد از ابومسلم و برمکیـان درون دربار خلفا فراوان شد، استقبال نوروز و مـهرگان از سر رونق یـافت و حتی شعرای عرب درون باره این جشن های عجمـی قصاید و اشعار ساختند، کـه حمزه بن حسن اصفهانی این گونـه اشعار و سرودها را درون کتاب «اشعار السایره فی النیروز و المـهرجان» فراهم آورده است.» [48]
    نوروز درون افغانستان معاصر

    امروزه مردم افغانستان نوروز را بـه نام آغاز سال نو و به یـاد سالروز بـه خلافت نشستن مولا علی جشن مـی گیرند. نگارنده معتقد هست که شاید درون هیچ جای دنیـا جشن نوروز بـه اندازة افغانستان ، با شکوه و رسمـی و به شکل باستانی خود بـه مدت چهل روز برگذار نمـی شود. درون نوروز هر سال ، رئیس مملکت یـا نمایندة خاص وی همراه با شخصیت های سیـاسی و نظامـی کشور درون بلخ کـه امروزه مزار شریف گفته مـیشود، حضور مـی یـابند و در جمع صدها هزار نفر شرکت کننده داخلی و مـهمانان خارجی، جهندة سخی (پرچم علی) را بلند کرده و جشن چهل روزه نوروز را آغاز مـیکنند و این پرچم که تا چهل روز درون اهتزاز است. این جشن چهل روزه بنام مـیله سخی و مـیله گل سرخ نیز یـاد مـی شود. مراسم نوروز با سخنرانی های سیـاسی - اجتماعی و مذهبی و برافراشتن عَلمَ بزرگی بـه بلندی 20 متر آغاز مـی شود.

    بلخ درون کتاب مقدس اوستا و دیگر منابع تاریخی، بـه نام بلخ افراشته درفش یـاد شده است. بـه احتمال زیـاد منظور از درفش افراشتة بلخ، همان درفش معروف کاویـانی (کیـانی) بوده کـه همـیشـه درون بلخ پایتخت کیـانیـان، بلند بوده و یـا درون روزهای ویژه ای چون روز جنگ و روز نوروز آن را مـی افراشتند. فکر مـیکنم بعد از اسلام کـه مردم بلخ بـه اسلام گرویدند، بـه نوروز باستانی خود کم کم رنگ جدید دینی دادند و نام نوروز را بـه نام علی و نام درفش کاویـانی را نیز بـه نام بیرق علی کـه پرچمدار رسول خدا بود، تغییر دادند. همان گونـه کـه بند بربر درون بامـیان کـه شاید توسط شاهان مقتدر بربر ساخته شده بود، بعد از اسلام بـه نام بند امـیر (بند علی) تغییر نام یـافت و یـا مثلا نام قهرمان اسطوره یی آریـانـهای زابلی کـه در ریگ بید بـه نام اندرا است، درون اوستا بـه نام کرشاسب (کرش اسب، اسب کوهستان) تغییر مـیکند. یعنی درون اوستا، این گرشاسب- آخرین پادشاه پیشدادی بامـیان- هست که کشنده اژدهای خشک سالی هست نـه اندرا.

    اندرا یعنی خدای جنگ و طوفان و باران سیلابی هست که «اژدهای خشکی و خشک سالی موسوم بـه «وریترا Vritra» را کـه در کوه های بلند مقام دارد و مانع جریـان آب هست مـی زند. او پهلوان آریـان هاست و اژدها را کشته، آبها را بـه طرف دریـایی محیط روان مـی گرداند.» [49]

    بار سوم بعد از اسلام گویـا باز هم نام قهرمان عوض مـی شود و نام گرشاسب نیز فراموش گردیده و نام مولا علی (ع) درون مـیان مـی آید. یعنی بـه عقیده مردم کنونی بامـیان، این مولا علی هست که بند ها را بسته و اژدهای خشک سالی را کشته است. درون باره بستن بند بربر و کشتن اژدها بـه دست مولا علی، اشعار بسیـار ناب و عالی درون مـیان مردم بامـیان وجود دارد.

    باری امروزه تمام مردم افغانستان، نوروز را روزِ بـه خلافت نشستن علی(ع) تصور کرده و جشن مـی گیرند و جهنده سخی را نیز بـه نام وی کـه پرچمدار رسول خدا بود، بـه اهتزاز درون مـی آورند. مردم افغانستان سخی را یکی از لقب های علی مـی دانند.

    در کابل، پایتخت، نیز زیـارتی هست که بـه آن زیـارت سخی مـی گویند. مردم کابل جشن نوروز را درون زیـارت سخی برگزار مـی کنند و در آنجا نیز جهنده سخی را مـی افرازند. شعرها و دو بیتی هایی درون رابطه با نوروز و علی وجود دارد. از جمله:

    نوروز رسید و عید اکبر گردید/ برگِردِ سرِ ساقیِ کوثر گردید

    امروز علی نشست برتخت نبی/ زان روست کـه روز و شب برابر گردید

    و یـا: روز نوروزه خدا جان جهنده بالا مـی شود/ از کرامات سخی جان کور بینا مـی شود
    کم – پیروروز

    «یکی از رسوم دیگر نوروزی بـه ویژه درمناطق مرکزی افغانستان، استقبال از کمپیرک است. کمپیرک مردی هست مُسن و قد خمـیده کـه لباس رنگی مـی پوشد، ترکیبی از سرخ و سبز. کلاه بلندی بـه سر دارد. مو و ریش سفید و بلندی دارد. معمولا یک شمشیر و یک عصا بـه دست دارد و یک تسبیح کـه دانـه های درشت دارد. چکمـه های بلند مـی پوشد.

    کمپیرک لشکری دارد کـه آنـها هم لباس های رنگی دارند. لشکر کمپیرک از او محافظت مـی کنند. کمپیرک بـه محلات تجمع مردم سر مـی زند، مردم بـه دورش حلقه مـی زنند و او خطاب بـه آنـها سخنان پند آمـیز و پر از اندرز مـی گوید. آنـها را مـی خنداند و بعد بـه تجمع دیگر سر مـی زند.

    مردم تارهایی از ریش کمپیرک را بـه عنوان تبرک با خود مـی برند. ریش کمپیرک ساختگی است. درون مـیان لشکر کمپیرک افراد خاصی هستند کـه از مردم کمک جمع مـی کنند و بعد همـه کمک های جمع شده را مـیان فقرا تقسیم مـی کنند و یـا هم بـه مراکز عام المنفعه، مثل مسجد، مدرسه و یـا هم چیز دیگر کمک مـی کنند.

    یکی از جنبه های جالب نمایش کمپیرک این هست که قبل از رسیدن کمپیرک یک مرد دیگری کـه خود را بـه دروغ کمپیرک جا زده است، مـی آید و او و لشکریـانش لباس سفید بـه تن دارند کـه نماد زمستان هستند. بعدا لشکر کمپیرک اصلی از راه مـی رسد و این دو لشکر درون گیر یک جنگ نمایشی مـی شوند. دراین نبرد نمایشی لشکر کمپیرک اصلی کـه به نشانـه بهار لباس های رنگارنگ بـه تن دارند، بر لشکر سفید پوش کمپیرک دروغین پیروز مـی شوند.» [50]

    سرانجام قطعه بیتی از خداوندگار بلخ- مولانای بزرگ- را درباره نوروز و بهار زمزمـه مـیکنیم.

    ای نوبهار عاشقان، داری خبر از یـارما؟ / ای از تو آبستن، چمن وی از تو خندان باغ ما.
    جشن خرم روز

    بجز دو جشن مـهم نوروز و مـهرگان کـه در اعتدال (برابری شب و روز) بهاری و خزانی بر گزار مـیگردید، یکی از جشن های زیبا و پر معنی باستانی، جشن «خرم روز» هست که درون فصل زمستان و در اول دیماه برگزار مـی گردید. ابو ریحان بیرونی نوشته است: «نخستین روز دیماه خرم روز هست و این روز و این ماه هردو بـه نام خدای تعالی کـه هرمزد است، نامـیده شده... و در این روز پادشاه از تخت شاهی بـه زیر مـی آمد و جامـه سپید مـی پوشید و در بیـابان بر فرشـهای سپید مـی نشست و دربانـها و نگهبانان و قَراوُلان را کـه شکوه پادشاه بدانـها هست به کنار مـیراند و در امور دنیـا فارغ البال نظر مـی نمود و هر نیـازمندی کـه مـی خواست با پادشاه سخن بگوید خواه گدا باشد یـا دارا، خواه از اشراف باشد یـا رعیت، بدون هیچ پرده و دربانی بـه نزد پادشاه مـی رفت و بدون هیچ مانعی با او گفتگو مـی کرد و در این روز پادشاه با دهقانان (دهگانان) یکجا مـی نشست و در یک سفره با ایشان غذا مـی خورد و مـی گفت: من امروز مانند یکی از شما هستم و من با شما برادر هستم. زیرا برپایی دنیـا بـه کارهایی هست که بـه دست شما مـیشود و برپایی عمران و پیشرفت دنیـا هم بـه پادشاه هست و نـه پادشاه را از رعیت گریزی هست و نـه رعیت را از پادشاه و چون حقیقت امر چنین شد بعد من کـه پادشاه هستم با شما برزیگران برادر خواهم بود و مانند دو برادر مـهربان خواهیم بود. بویژه کـه دو برادر مـهربان «هوشنگ» و «وَیکَرد»[51] چنین بودند.» [52]
    جشن گَتَل

    پس از جشن خرم روز کـه در اول دیماه برگزار مـی گردید درون شام 15 دیماه عیدی بـه نام عید «گاو گَتَل» برگزار مـی گردید. گَو گَتَل درون گویش کنونی هزارگان بـه معنی و اسب و بز و و... است. شاید درون گذشته این عید را بـه نام افریدون و به خواطر شکر گزاری برگزار مـی د؛ بدین معنی کـه در طی مراسم ویژه، خداوند را سپاس مـی د کـه خدا بـه آنـها و گله و رمـه داده است.

    بیرونی این جشن باستانی را کـه در شب شانزدهم روز مـهر بر گزار مـیشده، بنام «درامزینان» و «کاکَثَل» یـاد کرده و نوشته است: سبب عید گرفتن این روز این هست که مملکت «ایرانشـهر»[53] درون این روز از ترکستان جدا شد وهایی را کـه ترکستانیـان از آنـها بـه یغما بودند از تورانیـان بعد گرفتند. و سبب دیگر، آن هست که چون فریدون، ضحاک بیوراسب را از مـیان برد،های اثفیـان را کـه ضحاک درون موقع محاصره، نمـی گذاشت اثفیـان بـه آنـها دسترسی داشته باشد، رها کرد و به خانـه او بر گردانید... درون این شب بر کوه اعظم شبحی سفید دیده مـی شود و اگر این دو مرتبه آواز دهد، سال فراوانی هست و اگر یک مرتبه صدا کند، خشکسالی خواهد شد... سپس این نر از چشم پنـهان مـی شود و تا سال دیگر همان وقت دیده نمـی شود و این روز با نوشیدن شیر تبرک مـی جویند. [54]

    مرحوم عبدالحی حبیبی درون این باره نوشته است: « درون شام 15 دیماه کـه شب روز مـهر و 16 دیماه بود، عیدی بـه نام «گاو کَثَل» گرفته مـیشد. این نام درون نسخ خطی کتب تاریخ تحریف شده و صورت اصیل آن بـه دست نمـی آید. البیرونی این عید را بـه دو نام «درامزینان؟» و «کاکَثل؟» آورده و در نسخ خطی زین الاخبار گردیزی هم بـه دو شکل «کاوکهل» «کاوکلیل» ضبط گردیده کـه هر یک از این اشکال محل تاملند. کریستن سین[55] نیز درون تعیین اصل نام متردد هست ولی عقیده دارد که: جزو نخستین کلمـه است، کـه این عید با داستان افریدون وابسته است.[ مرحوم حبیبی بعد از این سخنان افزوده هست که:] چون درون این شبی را مـی آراستند و بیرون مـی آوردند و مردم هم آن را مـی دیدند و تماشا مـی د، بعد مـی توانیم نام این عید را طوری کـه البیرونی ضبط کرده «گاوکثل» بشماریم. چهل یـا کتل - بـه فتحتین- درون پنبتو که تا کنون بـه معنی تماشا و دیدن است.» [56]

    اما بـه نظر نگارنده بخش اخیر سخن مرحوم حبیبی قابل نقد است. زیرا نخست اینکه جشن «گاوکثل» مانند دیگر جشن های باستانی از مراسم پارسیـان بلخ و نیمروز هست و لابد این نام نیز حتما یک واژه دری باشد نـه واژه پشتو. پر هزینـه و سخت هست که دو کلمـه «گاوکثل» را از هم جدا کرده و کلمـه نخست آن را بـه معنی پارسی بگیریم و کلمـه دوم یعنی«کثل» را بدل بـه «کسل» و «کتل» نموده و سپس آن را بـه زبان پشتو بـه معنی تماشا بگیریم. نگارنده معتقد هست که کاکَثَل کـه در عبارت بیرونی ضبط شده، همانگَتَل هست که امروزه درون گویش هزارگی باقی مانده است.گتل یک نام مرکب دری هست و از دو کلمـه دری ترکیب یـافته است. بدل شدن کاف عربی بـه گاف پارسی و بدل شدن «ثا» بـه «تا» درون زبان دری نظیر بسیـار دارد. مانند: کژدم و یـادکار و کور کـه به گژدم و یـادگار و گور تغییر یـافته هست و یـا مانند: پَرتَوَ کـه پَرثَوَ نیز خوانده مـیشود و مانندکیومرث و گاثها کـه گاهی گیومرت و گاتها نیز خوانده مـی شود.
    جشن بهمنجنـه

    یکی دیگر از جشن های باستانی جشن بهمنجنـه هست که درون روز دوم بهمن بـه نام بهمن بر گزار مـی شده هست و بهمن نام فرشته نگهبان دامـها هست که بشر به منظور ساختن زمـین و رفع نیـاز خود بـه آنـها نیـازمندند و مردم فارس از دانـه های خوردنی یـا گوشت غذا مـی پزند و آن را با شیر خالص مـی خورند... و بر این گمانند کـه جاماسب وزیر گشتاسب [کیـانی] این کارها را درون این روز انجام مـیداد. [57]
    جشن سده

    یکی دیگر از جشن های باستانی کـه تا پنج قرن بعد از اسلام نیز دوام داشت، جشن سده درون دهم بهمن ماه است. بـه گفته بیرونی «واما سبب نامش چنانست کـه از او که تا نوروز پنجاه روز هست و پنجاه شب. پارسیـان درون شب جشن سده آتش مـی افروختند.» [58]

    به گفته حبیبی: «باری رسم آتش افروزی شب جشن سده مربوط بـه روایـات قدیم آریـاییـان باختری و داستان و داستان هوشنگ یـا افریدون و ضحاک بود، کـه در دربارهای شاهان مابعد باقی ماند.» [59]

    شعرای دری زبان چون فردوسی طوسی و عنصری بلخی از جشن سده یـاد کرده اند.

    شب آمد بر افروخت آتش بـه کوه / همان شاه و بر گِرد شاه آن گروه

    یکی جشن کرد آن شب و باده خورد/ سده نام آن جشن فرخنده کرد

    ز هوشنگ ماند این سده یـادگار/ بسی باد چون او دگر شـهریـار. فردوسی

    سده جشن ملوک نامدار است/ ز افریدون و از جم یـادگار است. عنصری[60]
    زمستان ۱۳۸۸ خورشیدی - کیـانی

    [1] نک: آثارالباقیـه، چ لیپزیک، ص 45/ ت

    >>>   این حرف ها حقیقت ندارد درون صورت کـه مردم اسلام را قبول نداشته باشند درون آن صورت مـیشـه گفت کـه خلاف دین اسلام هست مردم ما دین اسلام را قبول دران و این روزی فرهنگی ما هست باید تجلیل شود از این روز ضمنا حالای آتش پرست نیست کـه این ها گردهمایی مـیکنند

    >>>   این علمای دینی ما از هیچی نمـی فهمـه همـه اش نفهم و بی سواد است. همـه خوشی های مردم را ازش مـی گیرند و بهانـه اش را بـه پای دین مـی کنند. درون کجای قران نوشت کـه جشن نگرید و خوش نباشید؟
    به آروزی یک سال پر برکات و صلح آمـیز به منظور همـه هم وطنان عزیز سال نو مبارک.
    مـهاجر از آسترلیـا

    >>>   بنام خداوند مـهربان
    و با عرض ادب و سلام
    نمـیدانم اینانیکه بـه اصطلاح نام علما بر خود گذاشته اند آنـهم علمای دینی کاری دیگر ندارد بـه جز اینکه خوشی های این مردم ماتم زده بگیرند و به ماتم بنشانند درون واقعیت امر این بـه اصطلاح علما یکتعداد بیسوادانی هستند کـه نـه از دین خبری دارند و نـه از علم و نـه از چرخش فلک کـه خداوند بعد از مـیرانیدن زمـین زمـین را زنده مـیکند یعنی به منظور زمـین یک عمر جدید مـیبخشد و این آمدن بهار ، تابستان، خزان و زمستان نشان دهنده قدرت آن زاد یکتا هست و درون ضمن با سال نو شدن و جشن نوروز ما کاری خلاف اسلام نمـیکنیم تنـها آمدن بهار و شادابی را جشن مـیگیریم و فصل نـهال شانی را شروع مـیکنیم . و در آخر از خداوند دانا یک کمـی فهم به منظور این علما خواهانم .
    محمد کریم بیژن

    >>>   سلام
    تجليل سال نو چه ربطی بـه دين دارد ؟ اين عده علمای دينی آنـهای اند کـه به چشم سر ديدم کـه در محفل عروسی فاميل داماد را از ساز و آواز منع کرد و مجبور بـه خواندن مداحی و ترانـه های جهادی کرد . اين بـه اصطلاح عالمان دينی اصلآ نميدانند کـه هر سخن جايی و هر نکته مکانی دارد .
    وسلام

    >>>   من فکر مـیکنیم کـه اگر ما هر روز را محاسبه کنیم بـه نحوی از انحا بـه یکی از روز هایی توافق خواهد کرد کـه در زمان سابق و قبل از اسلام بـه عنوان یک مسئله خلاف مسایل دین مقدس ما یعنی اسلام تجلیل مـی گردیده است.
    نوروزی کـه به عنوان اولین روز سال و شروع بهار و سال نو درون وطن با تجلیل مـی گردد با مسایل اتش پرستی سابق ربطی نداشته و تفکر اتش پرستی درون ان راهی ندارد. تحلیل ار تجلیل نوروز درون فرهنگ امروزی ما بـه عنوان شروع سال نو با امـید و ارزو های نو است. ایـا مردم مسلمان افغانستان این حق را ندارد کـه روز اول سال خویش را تجلیل نماید چرا کـه قبلا عین روز را اتش پرستان فارس تجلیل مـید. من فکر نمـی کنم کـه در تمام وطن روز نورزوی اتش افروزی نمایید و روی ان خیز بزند و ان را پرستش نماید.
    تجلیل از روز اول سال شاید کـه در کشور ما پیشینـه قبل از اتش پرستان را داشته باشد. این مسئله را کی ثبوت کرده مـیتواند. که تا جائی کـه من بـه خاطر دارم و همـین حالا هم مروج هست که درون تمام قرا و قصبات کشور درون شروع سال جشن گرفته شده و مردم از خواب زمستانی بیدار مـیشوند. بیل و کلند و تیشـه و تبر و قلم و کتابچه و غیره را مـیگیرند و سال جدید را شروع مـیکنند. این روز را دهقانان ما بـه نام روز (قلبه کشی) مـی شناسند و در همـین روز درون هر قریـه ما جوانان و اطفال و پیران گرد هم امده و چشن مـیگیرند.

    >>>   علمای کرام بـه شما احترام قایل هستم ولی خداوند(ج) را از قلب حتما تصدیق کرد نـه از جشن نوروز اگر تو از دل خداوند بزرگ را دوست نداشته باشی صداها جشن نوروز را منع قرار بتی هیج هست من مـیدانم بعضیـها کـه به مـیله نوروز بـه زیـارت سخی مـیروند کـه سخی چون شیر خداوند ج هست واسطه قرار بتند کـه خداوند مشکل شانرا آسان بسازد اما یک تعداها هستند کـه به زیـارت سخی مـیروند ات مـینوشند این خلاف دین اسلام است.
    و.ط.پ
    از هندوستان

    >>>   جشن نوروز هزارها سال از ظهور دين اسلام قدامت دارد .ايا غرص نـهال هم ضد اسلام هست و از ايين زردشتى است.اصلا نو روز بـه هيج دينى ارتباط ندارد.زياد تر رابه انسان با طبيعت است.

    >>>   بله درون اسلام تمام عناصری کـه پایـه و اساس یک تمدن مـیتواند باشد حرام است.

    از صحبت با جنس مونث گرفته، که تا هنرهایی مثل نقاشی، رسامـی، مجسمـه سازی، موسیقی، خوانندگی، ، فیلم، سینما، تلویزیون، اینترنت، آموختن علومـی کـه مـیتواند انسان را آگاه سازد بـه مانند فلسفه، علوم طبیعی، فیزیتاره شناسی، شعر و شاعری. خوش بودن و خندیدن، حقوق مساوی بـه زنان و آنان را آدم بـه حساب آوردن.

    مسلمان واقعی = مرده ی متحرک

    رهگذر

    >>>   شما نوشته اید کـه به گفته آنان - یعنی کـه شما معتقد نیستید کـه با طلوع اسلام دامن خرافات مجوس ازین پهنا برچیده شد.

    >>>   ما مـیبینیم کـه سلطه اعراب بالای روحانین ما چسان موثر است.
    در کشتار های بیرحمانـه ی مردم ما خاموش اند.که کناه بزرگی را دارند مرتکب مـیشوند.
    اما بزرگترین مـیراث تاریخی و فرهنگی مانرا بـه استشاره ی حامـیان شان نفی مـیکنند.
    اگر بگوییک کـه به گفته روهانیون ، این مراسم درون زمان جاهلیت راه اندازی مـیشد، کجای این مراسم روابط ، انسانـها را خدشـه دار مـیسازد. ببینید اوستا درون ازمنـه های دور گفته ( یکی اینکه دشمن خود را دوست کند؛ دیگر آنکه آدم پلید را پاکیزه دارد؛ وسوم آنکه نادان را داناگرداند.« اوستا»).
    این روحانیون محتر درعصر حاضر کـه جاهلیت هم تشریف ندارد، کدام کار هملی را به منظور تعغییر انسان جامعه ی ما انجام داده اند؟
    بنا" خجسته باد نموروز باستانی مان این مـیراث فرهنگی سرزمـین خورشید افغانستان زمـین.
    قابل تذکر مـیدانم کـه این روحانیون شریف از فروپاشی تندیس تاریخی -فهنگی بامـیان هم درون دل خوشنود اند، که تا متاسف

    گلا جان

    >>>   نوروز کـه مال فاشیست هانیست بگذارید کـه تامردم چشن خودرا بگرد , انتحاری هم دراسلام مردود هست چرا بعضی خودرا انتحارمـی کند ؟
    چشن کهی را انتحارنمـی کند !!!!!!!!!!!!!!!!!!

    >>>   سلام
    لعنت برین ... مرتجع و خاین کـه همـه اعمال شان مخالف اسلام و مخالف فرهنگ و تاریخ مـیباشند.
    چرا این مرتجعین دیگر کار های خلاف اسلامـی را درون جامعه مانند قمار، انسان کشی، تجاوز، دزدی، تبعیض زور گوی، تجاوز نیروهای خارجی، تجلیل عنعنات غربی را محکوم نمـیکنند.
    پیـام من به منظور این ملا های بیسواد اینست کـه آنـها حتما مسائل فرهنگی و تاریخی را درون نظر بگیرند و اگر نوروز توسط زردشتی ها تجلیل مـیشد درون آن زمان اسلام وجود نداشت و اگر امروز هم نوروز تجلیل مـیشود درون آن هیچگونـه هدف اعتقادی و جود ندارد و صرف بمثابه یک روز اغاز سال نو و یک یـادگار تاریخی ازآن تجلیل مـیشود. این خائنین جز خرافات و بیسوادی چیزی دیگری از چلی های پاکستانی شان نیـاموخته اند.
    احمد فرید

    >>>   « مجمع عمومـی سازمان ملل متحد “نوروز” را بـه عنوان یک مناسبت جهانی بـه رسمـیت شناخت.
    در هفتاد و یکمـین نشست شصت و چهارمـین مجمع عمومـی سازمان ملل متحد کـه بعداز ظهر روز سه شنبه ۲۳ فوریـه( ۴ اسفند) درون مقر این سازمان درون نیویورک برگزار و با تصویب قطعنامـه ای عید نوروز بـه رسمـیت شناخته شد.
    در خبر منتشرشده از سوی سازمان ملل متحد درباره اهمـیت نوروز آمده است: ” نوروز به منظور بیش از ۳۰۰ مـیلیون نفر درون سراسر جهان، آغاز سال نو هست و بیش از سه هزار سال هست که درمناطقی از بالکان، منطقه دریـای سیـاه، قفقاز، آسیـای مرکزی و خاورمـیانـه و نقاط دیگری از جهان جشن گرفته مـی شود.” ... »

    مخالفین تجلیل و بزرگداشت از روز نو روز صد فیصد همان وهابی هایی اند کـه هر روز بـه بهانـه های مختلف جارو جنجال ایجاد مـیکنند .
    در روز نو روز نـه تنـها جهنده شاه ولایتماب حضرت علی علیـه السلام خلیفه چهارم مسلمـین بر افراشته مـیشود بلکه مردم اولین روز بهار و نو روز را بشکل شانداری جشن مـیگیرند و تجلیل مـیکنند.
    وهابی ها فقط و فقط کور کورانـه مطابق بـه دساتیر بزرگان شان یک سروصدا را براه مـی اندازند . این بی خبران نمـیدانند کـه اصلاً آتش افروزی درون مـیان نیست.
    حرف زیـاد هست مگر فکر مـیکنم جز اینکه بگوئیم خداوند بزرگ این جاهلین و گمراهان را هدایت نیکی بدهد که تا معنی واقعی اسلام و اسلامـیت را بدانند ، بیشتر از آن اضافه خواهد بود .

    اسلام الدین از شـهر کابل

    >>>   این علما دین شاید پشتون باشند.
    جـــاوگــر - کابل

    >>>   نوروز یکی از اعیـاد باستانی و ملی ماست. این اتش پرستان چه زیبا ایـامـی و عیدی را بـه یـادگار گذاشته اند؟ حتما از اتش پرستان تشکری کرد. مردم افغانستان دیگر گپ این دکانداران دینی و تجار ان مذهبی را قبول ندارند. این ملا های متعصب و طالب گونـه خود مایـه شرمساری دین اسلام هستند. هر روز تان نوروز نوروز تان پیروز. همایون از انگلیس

    >>>   آیـا همـین ملاها نبودند کـه با کافر خواندن امان الله خان و فرار او از وطن، باعث و بانی عقب ماندن افغانستان از قافله ی تمدن شدند؟ آیـا بیشتر بدبختیـهایی کـه امروزه با آنـها دست بـه گریبان هستیم مانند فقر، بیکاری، بیسوادی و گریز از قانون، حاصل همـین ضربه ی ملاها بـه پیکر زخمـی وطن نیست؟

    آیـا همـین ملاها نبودند کـه فتوای نابودی مجسمـه های بودا را دادند؟ آیـا همـینـها فرمان بستن مکاتب انـه و حرام بودن تلویزیون را صادر ند؟

    آیـا همـین ملاها نمـیتوانند فتوا صادر کنند و بیسوادی را امری غیر دینی غیر اسلامـی اعلام کنند؟ آیـا نمـیتوانند خشونت علیـه زنان را محکوم کنند؟ آیـا نمـیتوانند حملات انتحاری را تقبیح کنند و جوانـهای نادان را از آن منع کنند؟

    با احترام

    خلیل حیدری

    >>>   قابل توجۀ .... شکم پرست و تجار دین فروش،

    شما بهتر هست بجای جلوگیری از جشن و شادی مردم مظلوم و مسکین افغانستان درون نوروز و یـا اندک روزهای شادی آفرین دیگر، بـه فکر اصلاح حکومت فاسد، اصلاح آدم کشان کرام طالب کـه بنام علمای دین، هم اسلام عزیز را بدنام ساخته اند و هم هر روز مردم بیگناه ماه را بـه خاک و خون مـی کشند، باشید.

    >>>   نو روز را ما بـه عنوان روز ملی و عنعنوی خود تجلیل مـیکنیم.و من فکر نمـیکنم کـه کدام رابطه عقیدتی داشته باشد. ما نوروز را بخاطر آمدن فصل نو بهار نو تجلیل مـیکنیم نـه کـه بخاطر آتشپرستی و غیره...من فکر مـیکنم کـه حرف علمای محترم مارا درون سازمان های دولتی بـه ویزه درون وزارت اطلاعات و فرهنگ به منظور از مـیان برداشتن فساد درون رسانـه ها رای گوش نمـیکند ازین خاطر دست بـه این فرهنگ ستیزی کـه جنبه ملی دارد نـه دینی مـیزنند.
    به هر حال من بـه عنوان یک مسلمان از علمای محترم خوایش مـیکنم کـه شما اگر واقعآ وارثین دین هستید بعد باید به منظور گسترش افکار والای اسلامـی کوشش کنیدچراکه جامعه ما درون عمق دریـای فساد غرق هستند نـه اینکه دنبال چیزهای باشید کـه در آن افکار دینی داخل نیست و همچنان حتما تذکر داد کـه در افغانستان مردم بـه قدر کافی هوشیـار هستند کـه آتشپرستی نکنند.
    سال نو بهار نو و نوروز مبارک باد. انشاالله همـیشـه موفق و سربلند باشید.

    >>>   دوستان سال نوی تان مبارک . راجع بـه نو روز حرف هایی رد بالا نوشته اند و روحانیون آن را مغایر دین اسلام فرموده اند و گفته اند کخ کافران فارس این روز را تجلیل مـید.
    برعاین روز یک روز تاریخی آریـایی هست و اولین روز سال نو را گویند و ازاینکه اولین روز بهار هست اولین علامـه های بهر را احساس مـیکند ازین رو آنرا نو روز گویند یعنی روزنو واین روز از ۵۶۸۹ سال بـه این طرف تجلیل مـیشود و در۱۴۳۱ سالی کـه دین اسلام به منظور رهنمای بشریت نازل شده این اولین بار هست که این روز را بـه آتش پرستان نصبت مـیدهند و یـا اینکه که تا کنونی بـه این موضوع واقف نبوده و یـا از کدام طرف اشاره چشمـی شده کـه در روز های خوشی ما خلل اندازی شود. فرهنگ ما تهداب ماست هرمخالف فرهنگ غنی و پوربار ما هست ما سرسختانـه ازفرهنگ خوددفاع مـیکنیم.دین و مذهب ما با قدرت درون مسیر طبیعی خود روان هست و ملت با شـهامت ماجان های شیرین خود درراه دین و اسلام قربان دو مـیکنند. و ازفرهنگ باستانی خود نیز بسیـارخردمندانـه پاسداری مـیکنند. فرهنگی کـه بزرگترین فلاسفه جهان درون او پرورده شده و امروز درون سراسر گیتی از افکار شان بهره مـیبرند درون همـه عرصه ها و به آن افتخار مـیکنند. نمـیدانم چرا یک تعداد از حربه دین درون مقابل فرهنگ باسانی ما استفاده جویی مـیکنند اگر درون مورد نوروز حرفی بـه مـیان مـیآید مـیگویند دین اسلام با آن درون مغایرت هست اگری بـه زبان مادری خود مـیخواهد سخن بگوید ویـا جمله نبشته کند همـه داد و بیداد مـیکنند کـه این ها مغایر دین اسلام حرکت مـیکنند. اینرا انکار کرده نمـیتواند از همـین زبان پارسی کـه معرف فرهنگ ماست اضافه تر ۱۹ موضوع و اسم درون قرآن کریم موجود است. قبل از اسلام یکی از بزرگترین وقدیمـی ترین فرهنگ ها درون منطقه بود. بعد ازاینکه مردم خراسان بـه دین اسلام مشرف شد از عنعنات نادرست گذشته کـه مغایر دین اسلام بود دست کشیده آتشکده را خاموش ومساجد را بنا نـهادن وهمـین مراسم نوروز باستان با همان شور وشوق گذشته تجلیل مـیشد وآمدن نوروز را گرامـی مـیداشتند. درون آنوقت سلاطین و اومرای آنوقت هم همـه بـه فضل پروردگارعالم مسلمان بودند اگر مشکلی و مغایرتی موجود مـیبود آنـها هم مـیتوانستند با آن برخود اسلامـی کنند کـه نبوده .ما نباید کورکورانـه دنباله روی دیگران باشیم.دردین داری خود محکم و پایداراستیم و در فرهنگ داری خود نیز. بگذارید مردم ما چند روزی کـه دارند بـه خوشی سپری کنند و با تر وخشک خود خود بسازند.برادرتان عظیم ازجرمنی

    >>>   بـه نظر مـی رسد این علما درون نظریـه شان افراط نموده اند ، هیچ منع درون آیـات و روایـات اسلامـی و سیره علما وعقلا وجود ندارد. جشن نوروز کـه با شأنات اسلامـی منافات نداشته باشد برگزاری آن اشکال دارد. آن کـه اسلام با آن مخالف هست برگزاری هر جشن بر هر مناست باشد کـه سبب محرمات شود حرام و اشکال دارد. صرف این مسله کـه از عنعنات آتش پرستان از دوره جاهلیت است. یک دید افراط گری هست نـه اسلامـی. جشن نوروز ربط بـه آتش پرستی ندارد، اسلام با آتش پرستی مخالف هست نـه بـه برگزاری جشن نوروز.

    >>>   برادر عزیز هر جامعه علاوه دین کـه اختیـار مـیکنند یک سری فرهنگهای خاص خودرا دارد کـه نشان از اصلیت آن جامعه دارد. بنابراین هیچ بـه اصطلاح عالم نمـی تواند خودرا نماینده عام وطام ما درون پیش خداوند معرفی کند ملا جز یک دوسوره مبارک قرآن کـه حفظ هست زیـادی هم نیست نمـیتواند نظر درمورد فرهنگ بدهد . مردم افقانستان هم بـه اینـها اینقدر فرصت دادند کـه سی سال بدبختی را کشیدیم حالا آمدند کـه ازریشـه مارا نیست کنند. خداوند این مقام طلب های بدبخت را نابود کند انشاألله.

    >>>   تمام مذهبیکه بعد از بتپرستی اتشپرستی و زمـینپرستی درون زمـین امده هست مجبور بود بعضی رسوم عنعنات تاریخی مردم ان منطقه را با مذهب نو پیوندبدهد که تا از این طریق به منظور انـها
    پذیرفتن مذهب جدید همنواخت مذهب دیرین شان باشد و انـها بـه مذهب نو زودتر عادت کنند.
    مسجدها کهنـه درون بیتالمقدس و بخصوص اکثریت کلیسا های اروپایی بـه جایی مراکز کهنـه عبادتی مردم ایـار شده من فکر مـیکنم این عنعنات مردم هیچ مشکلات و ضرر بـه مذهب پاک اسلام وارد نمـیکند بر عانرا روشنتر و زیبا تر مـیسازد.
    حیدری افغان

    >>>   هموطنان نـهایت ارجمند بعد از عرض سلام نوروز مبارک و باستانی را خدمت شما روشن دلان تبریک گفته هر روز را برایتان نوروز مـیخواهم. سالهای سال هست که دست جهالت خوشی دفن مـیکند و ماتم مـیزائید. بـه حرف این( علمای ؟) بیسواد نکنید

    سبز باشید

    ضمـیر

    >>>   من افتخار مـیکنم کـه به عنوان یک افغان از این روز تجلییل مـینمایم این یک روز تاریخی هست نـه کدام عبادت مزهبی

    >>>   سلام برهمگی !
    بعض ازعلمای دینی افغانستان تندروی مـیکنند کمـی هم بـه فکر مردم باشند و روی این مسله کمـی بادقت فکرکنند . درست هست که نوروز یک عنعنـه تاریخی هست اما چی مشکل به منظور اسلام ایجادمـیکند ، باوجود اینکه نوروز دردین مقدس اسلام نیست اسلام بانوروزموافقت کرده ونوروز راقبول کرده هست وسلام
    کریمـی !

    >>>   خواننده عزیز !
    بهار درون راهست . مراسم نوروزی یکی از ماندگار ترین ، شکوهمند ترین و دل انگیزترین جشن های فرأ ملی و فرأ مذهبی سرزمـین کهن ماست ، کـه با نخستین روز بهار ، روز شگوفایی طبیعت و تولد شقایق های سرخ صحرایی آغاز، و همـه ساله درون ( بلخ ) وسط خراسان دیروز ، و سایر ولایـات ، با درون اهتزاز درآوردن درفشـهای کاویـانی تجلیل مـیگردد . آئین نوروزی با همـه ارزشـهای مادی و معنویش ، همواره با روحانیون ریأ کار و طالبان زشت باطن و خود فروخته شده ، کـه در پی مقاصد پلید و خشم تسکین ناپذیر شان مـیخواهند با پیروی از فرهنگ تازیـان ، این روز پُر مـیمنت را مسخ ، مثله و مُهر باطل بر آن بزنند ، که تا قلب مُشتی از بادیـه نشینان شتر چران هرزه گرد و عیـاش را شاد سازند . این فرهنگ ستیزان ، با هجوم های پی درون پی خویش ، فرهنگ پُر بار و شاد زیستی ما را بـه عزاء داری ، سوگواری ، ماتم و ناله تبدیل د . نوروز خاموش نماند ، آخرین حصار و تلاش دشمنان زندگی با سعادت را ، ظفرمندانـه بشکست ، پیروز و سرفراز بدر آمد . با وجود تحمل همـه مصائب ، هنوز هم زنده و جاودان هست . فرهنگ ستیزان نتواستند ، فریـاد های حق طلبانۀ فرزندان راستین این آئین بزرگ را ، درون گلو خفه کنند ، خوشبختانـه جامعۀ جهانی بـه فرهنگ ملی ما اولویت دادند و سر انجام نوروز جایگاه خود را ثبت تقویم رسمـی سازمان ملل متحد ساخت . از آنجائیکه هویت هر ملتی وابسته بـه تاریخ آن هست ، بیـائید درون حرف نـه ، بلکه درون عمل ، بر خلاف خواست تازی پرستان ، این روز را از دام گستریـهای ددمنشانۀ آنـها درون امان ، و با شکوه تر از گذشته ها تجلیل ، پاس و عزیز بداریم . نگذاریم دشمنان سوگند خورده ، با تهاجم فرهنگی ، بـه هویت ملی ، تاریخ و فرهنگ عزیز ما ن صدمـه وارد نمایند .
    خوانندگان عزیز ! اجازه بدهید که تا این روز فرخنده را ، با عالمـی از آرزو های نیک ، بـه تمام ملت عزیز خود تبریک و تهنیت عرض کرده و از بارگاه ایزد منان تمنا کنم ، که تا سالی پُر از برکت ، آرامش و سعادت را به منظور همـه هم مـیهنان ما عنایت بفرماید . بااحترام
    هاشم قاهر

    >>>   افتاب نیز بخاطر اینکه توسط انـها پرستیده مـیشده نیز حتما از بین برود.!!! جاهلیت که تا کی؟ ملا جان همـین اتش پرستان به منظور اعراب دستور زبان عربی درست د حالا شما بـه ما مـی گویید کـه این غلط ان درست؟

    >>>   علمای ..... افعانستان از جشن نوروز بیخبراند
    شما ملا ها بیروید ..... شما را بـه رسم و عنعنات مردم چیغز
    واحد کابل

    >>>   سلام بـه تمام هموطنان خو ب ام اول از همـه سال نو را به منظور تمامـی مردم مسلمان افغانستان تبریک مـیگویم :بعد از سلام از این کـه این علمای بزرگ این اشتباع را کرده من بخشش مـیخواهم از تمام شما چون درون افغانستان دیگر چیزی نماند کـه این ها ان را بد نگفته باشد کدام اسلام که تا حال این حرف را گفته این یک و ه ا ب ی هست چیزی دیگری نیست کـه این حرف را زده درکدام کتاب نو شته از ازنگاه اسلام درون باره نوروز چند روز کـه بیکار ماندن باز این حرف ها را مـیزنن و تشکر از این کـه زود نوشته کردم و اشتباهی اگر بود بخشش باشـه ج ع ف ر از دبی

    >>>   شنیدم حضرت ملا ترش روست نگاهش مغز را نشناسد از پوست...ملا صاحب سال نو ویـا نوروز را بخاطر گردش سال واغاز بر نامـه های جدید تجلیل مـیکنند.بدون اتشبازی واتش پرستی.هیچ بت بامـیان راپرستش نمـیکرد که تا اینکه شما بیـاد مردم دادید کـه بت بامـیان پرستش مـیشود وآنرا آنقدر با اهمـیت ساختید کـه همـه جهان بخاطر بت بامـیان گریـه د.به همـه حال شما خیر از فتوی تکفیر چیزی دیگری هم یـاد دارید یـا خیر.چه فرق مـیکند بین سال شمسی وقمری هردو بـه هجرت پیـامبر اسلام ارتباط دارد.اگر بحساب افتاب مردم مشرک مـیشوند وبحساب مـهتاب مسلمان همـین حالا شوند.اگر از سعودی اطاعت کنیم مـیگوئید وهابی شدید اگر از ایران مـیگوئید مشرک وشیعه هستید.اگر ازتو اطاعت کنیم تو از کی اطاعت مـیکنی؟ لنگی وواسکت تو نـه درون سعودی هست ونـه درون ایران واندونیزی.نسوار وچرس وتریـاک کـه در هیچ دینی نیست.ملا صاحب چرا ناس مـیکشی گنـهگار نیستی ؟خلاصه دل مانرا از اسلام سیـاه نکنید.بخدا قسم تو درون افغانستان بـه نرخ روز نان مـیخوری وفتوا را درون بدل پول مـیدهی از تو ومجددی شروع که تا فضل هادی وچکری..همـه .همـه بـه قطعه نام شما گوش نمـیدهد مگر اینکه طالب واستخبارات پاکستان بقدرت بیـاید...

    >>>   همين افراد كه پدرانشان بـه زور شمشير مسلمان شدند اگر پدرانشان دين خود را تغيير نميدادند الان مسلمانان را كافر ميشمردند. افراطي گري از خوي آنـها بيرون نميرود فرقي نميكند لباس چه دين و مذهبي را بر تن داشته باشند هيچ وقت حد اعتدال را رعايت نميكنند و از عقل بهره نبردند.

    شـهروند ايراني

    >>>   ملا صاحبهای عزیز سلام
    ازدیر باز نوروز یـا روز اول سال درون مـیان مردم افغانستان ایران و تاجیکستان جشن گرفته مـی شده هست و بـه دلیل گذشتن زمستان سرد و دلگیر و تازه شدن و نو شدن طبیعت مردم جشن مـی گیرند و روحیـه خود را تازه و شاد مـی کنند شما به منظور محکوم جشن نوروز حتما مدرک بیـاورید کـه از نظر اسلام حرام هست نـه اینکه صرفا بـه دلیل اینکه این کار درون زمان زرتشتیـهای قبل از اسلام برگزار مـی شده اکتفا کنید
    و اینکه حال وقتی جشن گرفته مـی شود نـه از آتش افروزی خبری هست و نی نامـی از آیین زرتشتیـان مـی شود شما حتما زمـینـه را به منظور شادی مردم ستم کشیده کـه بیش ازسی سال درون آتش کینـه ورزی ها مـی سوزند و قلبی اندوهگین دارند فراهم کنید نـه اینکه فتواهای جدید و مرتجعانـه صادر کنید کمـی بـه فکر این دنیـای مردم مظلوم باشید و سعی کنید کشور را بـه طرف پیشرفت و آبادانی رهنمون کنید
    با احترام یک دانشجوی افغان

    >>>   هموطنان عزیر نوروزباستانتان مبارک
    جالب هست که این علمای محترم کـه مـیخواهند تجلیل نوروز ویـاسال نورا غیر شرعی وغیر اسلامـی بنا مندجقدر بجا وقضاوت عملی برویت ان برداشت ها ی خرافی خودکرده اند .
    بلی کهنـه اندیشان حق دارند کـه باچنین اعمال و افکار جاهلانـه خویش یک بار دیگر بنابر دستور با داران عربی این سوسمار خوران وحشی کـه جز ادم کشی و حملات انتحاری شان مطابق اسلام دیکر هیج جیز از فرهنگ کشور ما بانـها مطابق اسلام نیست چرا کـه این اعراب وحشی درطول تاریخ بشریت بجز اسلام دیگر کدام فرهنگ وکلتور بالاتر از فرهنگی
    اریـایی نداشته وندارند . لطفا این علمای دیو بندی تشریح کنندکه اگر نوروز جشن زردشتیـا ن واتش پرستان هست پس جرا علمای اسلامـی کـه قبل ازشما درون طول جندین قرن کـه اسلام درون افغا نستا ن قبول شده انـها چنین فتوای احمقانـه رانداده اند بخاطر یکه انـها علمای واقعا افغا نی واسلامـی بو دند نـه علمای وهابی ویـا دیو بندی
    برادر افعان شما از کانادا

    >>>   این علمای دین چقدر تحقیق کـه به این نتیجه رسیدند فتوای ایشان نـه بـه عنوان سخن دین مبین اسلام بلکه این فتوا ریشـه درون جاهلیت عرب قبل اسلام دارد کـه هرکه غیر عرب را نفی مـیکرد و انرا عجم(گنگ ولال) مـی نامـید و تنـها خود را گویـا مـی پنداشتند درون زمانی کـه اینان جاهلیت قبل اسلام مـی گویند انقدر این دین بـه ادیـان الهی نزدیک بود کـه بعضی بزرگان بر این عقیده هستند کـه زرتشت پیـامبر بوده امروز هر مسلمان حتما هم پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک داشته باشد درون غیر این پای فراتر از دین مبین اسلام نـهاده و گناهکار هست این عالمان گمانم چهارشنبه سوری را با عید نوروز اشتباه گرفتند .
    در جای خواندم کـه پدر یـا جد ابوحنیفه روزی بـه خانـه حضرت علی (ع) مقداری پالوده بردن کـه به حضرت گفتند کـه به مناسبت عید نوروز هست حضرت بـه ایشان فرمودند کـه : هر روزتان نوروز باد
    شاید این علما علم شان را فزونتراز حضرت علی(ع) مـیداند
    سید علی مدد حسینی

    >>>   سلام بـه مردم شریف وطن ام و فرخنده باد جشن عنعنـه ای نو روز. هر روز تان نو روز و نو روز تان پیروز باد. مرگ بهانیکه نـه از دین خبر اند و نـه از دنیـا. نو روز جشن عنعنـه ای مردم حوزه آریـانای بزرگ هست که قدامت تاریخی آن بـه 5000 سال مـیرسد. اما افسوس صد افسوس درون کشور عزیز مای کـه قرآن کریم را با هزاران غلطی تجویدی مـیخواند نام اش را عالم مـیگذارند. این جشن تاریخی را هیچی از بین نمـیتواند.
    جاوید غزنوی از شمال کلیفورنیـای امریکا

    >>>   سلام دوستان واقعاً مـه خجالت مـیکشم کـه چنین اشخاص را عالم مـیگویند. که تا دنبال نو روز را گرفتن بروند یک اندازه سواد یـاد بگیرند کـه قادر بـه مطالعه شوند. بروند تاریخ بخوانند.
    ویس از کابل

    >>>   هری کـه چنین حرف ها را مـیزند. شامل گروه بد نام طالب است. حتما تمام شان را درون زندان انداخت کـه درسی بـه دیگر انسان های بی خرد نظیر این ها باشد.
    سال نو بـه همـه مبارک
    نصیر از مکروریـان سوم

    >>>   فکر مـیکنم باز تیم کریم خرم سر و صدا اش بیرون مـیاید. حتماً دست رییس جمـهور هم درون این کار نـهفته است. مگر از به منظور خدا رییس جمـهور تمام مردم مـیداند کـه از افغانستان نیستی. بـه حرف های یون و رفیع گوش ندی کـه خود را بی خرد معرفی مـیکنی. اگر از کشور های همسایـه افغانستان باشی خو این روز درون همـه جا جشن گرفته مـیشود. اگر باور نداری مطالب آن را درون پایین برایت مـیفرستم. اگر خود را از امریکا مـیدانی سفره هفت س درون قصر سفید هم گسترده مـیشود. اگر باور نداری درون گوگل بنوس هفت س درون قصر سفید یعنی باراک اوباما هم این روز را جشن مـیگرد. بگذار که تا اوسط عمر هر فرد افغانستان 43 سال از آن را بـه راحتی سپری کند. تمام این ها تصویر هم دارند اگر نشر کننده سایت بخواهد برایشان مـیفرستم.
    نوروز درون همـه کشورها
    • نوروز درون ایران
    برگ برگ صفحات تاریخ ایران گواهی مـی دهد کـه نوروز باستانی همواره کهن ترین سنت و عزیزترین روز سال نزد ایرانیـان بوده است. نوروز برجای مانده از روزگاری هست که جز با کمک خیـال و جز بـه مدد افسانـه و اسطوره راهی بـه آن دیـار نیست. درون گردونـه ی سالانـه ی تکرار ، نوروز یک تنوع روحی و یک انبساط روانی هست که قوم ایرانی دوام خویش را درون فراز و نشیب تاریخ مدیون این سنت دیرینـه و خردمندانـه است.
    با طلوع اسلام درون این سرزمـین نوروز زیباتر شد و بزرگترین حادثه تاریخ اسلام بـه خصوص تشیع یعنی اعلام ولایت علی ( ع ) درون روز غدیر خم از سامبر اکرم ( ص ) درون نخستین روز بهار مصادف با نوروز باستانی بوده است. تشیع از همان ابتدا کـه با فرهنگ ایرانیـان عجین شد نـه تنـها بـه نوروز بی مـهری نکرد بلکه آن را مورد تقدیر قرار داد چرا کـه هر جزئی از آیین نوروز نمادی از ستایش زیبایی و اخلاق انسانی و مـهر و دوستی است. نوروز درون ایران اگر چه یک سنت ملی و برآمده از روزگاران بسیـار دور هست در عین حال با حال و هوایی معنوی و روحانی عجین شده است
    ● نوروز درون جمـهوری آذربایجان
    یکی از جشن های بزرگ مردم آذربایجان نوروز هست به طوریکه این جشن سال ها پیش از مـیلاد درون آذربایجان برگزار مـی شده هست ؛ مردم برخی احساسات بشر دوستانـه و جهان بینی خود را با این جشنواره مربوط مـی دانند زیرا درون اوستا کتاب مقدس زرتشتیـان نوروز بـه منزله جشن ستایش مقدسات محسوب شده، گفته مـی شود کـه نوروز عید فراوانی کشت و سرآغاز تندرستی و برکت و وفور است. درون جمـهوری آذربایجان درون خصوص پیدایش جشن نوروز اسطوره ها و افسانـه های گوناگونی نقل شده هست . از این افسانـه ها یکی را به منظور مثال نقل مـی کنیم:" درون روایتی درون خصوص نوروز آمده است، سیـاوش پسر کیکاووس بـه کشور افراسیـاب سفر مـی کند افراسیـاب از وی بـه نحو قابل توجهی پذیرایی مـی کند و حتی ش را بـه عقد وی درون مـی آورد و سیـاوش بـه یـاد سفرش از دیـار افراسیـاب دیوار بخارا را بنا مـی کند. ولی دشمنان کـه از این امر ناخرسند بوده اند مـیان سیـاوش و افراسیـاب را بر هم زده بـه طوری کـه افراسیـاب تصمـیم بـه قتل سیـاوش مـی گیرد و پس از هلاکت سیـاوش دستور مـی دهد جناره اش را روی کنگره های دیوار بخارا قرار دهند. آتش پرستان جسد وی را برداشته و در قدمگاه دروازه شرقی دفن مـی کنند و مرثیـه های بسیـاری درون وصف سیـاوش و مرگش مـی سرایند، و این مرثیـه ها بین مردم گسترش یـافت و آتش پرستان درون همـین سیـاوش مرثیـه ها روز دفن سیـاوش را نوروز نامـیدند. "

    مردم جمـهوری آذربایجان بـه واسطه اعتقادات شدید بـه آیین و مراسم نوروز به منظور با شکوه تر انجام شدن جشن نوروز به منظور این مراسم تدارک ویژه ای مـی بینند از قبیل سرودن ترانـه ها پیش از نوروز، تدارک بساط شادی این ایـام ، تهیـه لوازم و مواد مورد نیـاز سفره نوروز، طرح چیستان های نوروزی ، ستایش ها و نفرین ، پند و امثال و اعتقادات نوروزی . درمـیان مردم آذربایجان رسم بر این هست پیش از رسیدن نوروز پوشاک نو خریده ،به خانـه و حیـاط سر و سامان داده ، فرش و پلاس نو بافته و به استقبال نوروز مـی روند، درون عید نوروز آداب ورسومـی درباره فال نیک رواج دارد بـه طوری کـه در شب چهارشنبه سوری ان نو رسیده درون دل فالی گرفته و و مخفیـانـه پشت درنیمـه باز بـه انتظار ایستاده و اگر درون این هنگام حرف خوب وموافقی بشنوند اشاره ایی بـه برآورده شدن آرزویشان ، و اگر حرف نامناسبی بشنوند اشاره از عملی نشده نیتشان هست . بنا براین سنت و آیین بـه هنگام عید نوروز مردم از بد گویی و حرف نامناسب دوری مـی جویند.

    از دیگر مراسم خاطره انگیز نوروزی مـی توان بـه ارسال خوان سمنو، انداختن کلاه پوستین بـه درها، آویزان کیسه و توبره از بام درون شب عید و درخواست تحفه عید درون آذربایجان اشاره کرد.
    ● نوروز درون قزاقستان
    مردم قزاقستان نوروز را اعتدال بهاری دانسته ، بر این باورند کـه در این روز ستاره های آسمانی بـه نقطه ابتدایی مـی رسند و همـه جا وهمـه چیز تازه مـی شود و زمـین را شادمانی فرمـی گیرد. همچنین قزاق ها معتقدند کـه نوروز آغاز سال هست و درون مـیان آنان عبارات زیبایی درباره ی نوروز وجود دارد : نوروز روزی هست که یک سال منتظرش بوده اند ، نوروز روزی هست که خیر بر زمـین فرود آمده و بالاخره نوروز روزی هست که سنگ نیلگون سمرقند آب مـی شود ، درون شب سال تحویل صاحبخانـه دو عدد شمع درون بالای خانـه اش روشن مـی کند ، خانـه را خانـه تکانی کرده و چون مردم قزاق عقیده بر این دارند کـه تمـیز بودن خانـه درون آغاز سال نو باعث مـی شود افراد آن خانـه دچار بیماری و بدبختی نشوند آنان بر این مساله ایمان داشته ، آن را هر ساله رعایت مـی کنند. درون شب نوروز ان روستایی قزاق با آخرین گوشت باقیمانده از گوشت اسب کـه "سوقیم" نام دارد غذایی بـه نام "اویقی آشار" مـی پزند و از جوان هایی کـه دوستشان دارند پذیرایی مـی کنند . آنان نیز درون قبال آن بـه ان آینـه و شانـه و عطر هدیـه مـی کنند کـه این هدایـا را " سلت اتکیتر" مـی نامند کـه به معنای علاقه آور است. درون عید نوروز ساعت سه صبح جوانان یک اسب سرکش را زین کرده و به همراه عروسکی کـه به گردن آویز زنگوله ای دارد رها نموده که تا از این طریق مردم را بیدار نمایند. عروسک درون حقیقت نمادی از سال نو هست که آمدن خود را سوار بر اسب بـه همـه اعلام مـی کند.نوروز به منظور قزاق ها بسیـار مقدس بوده و اگر درون این روز باران یـا برف ببارد آن را بـه فال نیک گرفته و معتقدند سال خوبی پیش رو خواهند داشت. درون عید نوروز مردم لباس نو و سفید بـه تن مـی کنند کـه نشانـه شادمانی است. دید و بازدید اقوام دراین ایـام با زدن بـه شانـه های یکدیگر از آیین و رسوم مردم قزاق درون این ایـام هست ، قزاقها درون نوروزغذایی بـه نام نوروز گوژه (گوژه = آش ) طبخ مـی کنند کـه تهیـه آن بـه معنای وداع با زمستان و غذاهای زمستانی هست این غذا از هفت نوع ماده غذایی تهیـه مـی شود .
    مسابقات معروفی نیز درون ایـام نوروز درون قزاقستان برگزار مـی شود کـه از مـهمترین آنان مـی توان بـه " قول توزاق" اشاره نمود کـه بین گروههای مرد و زن برگزار مـی شود. اگر برنده زن ها باشند قزاق ها معتقدند آن سال خوب و پربرکتی هست اگر مردها پیروز شوند آن سال نامساعد خواهد بود. از دیگر مسابقات مـی توان بـه "کوکپار" (برداشتن بز از مکانی مشخص توسط سواران) ، "آودار یسپاق" ، "قیزقوو" و "آلتی باقان" اشاره نمود، درون عصر نوروز نیز مسابقه "آیتیس" کـه نوعی مشاعره است، آغاز مـی شود .
    ● نوروز درون تاجیکستان
    عید نوروز به منظور مردم تاجیکستان بخصوص بدخشانیـان تاجیکستان عید ملی و اجداد هست و از آن بـه عنوان رمز دوستی و زنده شدن کل موجودات یـاد مـی کنند و به " خیدیر ایـام"یـا عید بزرگ معروف است.
    مردم تاجیکستان بخصوص بدخشانیـان تاجیک درون ایـام عید نوروز خانـه را پاک کرده و به اصطلاح خانـه تکانی مـی کنند، همچنین ظروف خانـه را کاملا" شسته و تمـیز مـی کنند که تا گردی از سال کهنـه باقی نماند . برابر با رسمـی دیرینـه ، قبل از شروع عید نوروز بانوی خانـه هنگامـی کـه خورشید بـه اندازه یک سر نیزه بالا آمده دو جاروی سرخ رنگ را کـه در فصل پاییز از کوه جمع آوری کرده و تا جشن نوروز نگاه داشته اند درون جلوی خانـه مـی گذارند، رنگ سرخ به منظور این مردم رمز نیکی ، پیروزی و برکت است. بعد از طلوع کامل خورشید هر خانواده ای سعی دارد هر چه زودتر وسایل خانـه را بیرون آورده و یک پارچه قرمز بالای سردر خانـه بیـاویزد و با باز درون و پنجره بـه نوعی هوای نوروزی و بهاری را کـه معتقدند حامل برکت وشادی هست وارد خانـه نماید.
    در این سرزمـین پختن شیرینی مخصوص و غذاهای متنوع جز رسوم این ایـام است، همچنین برگزاری مسابقاتی از قبیل تاب بازی، تخم مرغ بازی، کبک جنگی، خروس جنگی، بزکشی، کشتی محلی نیز درون این ایـام بـه شادی آن مـی افزاید درون ایـام نوروز غذای معروفی بـه نام " باج " با کله و پاچه و گندم پخته و دیگران را مـهمان مـی کنند.
    ● نوروز درون ترکمنستان
    در کشور ترکمنستان طبق رسم قدیم و جدید دوبار درون سال جشن نو گرفته مـی شود. یکی از این جشن ها با استناد بـه تقویم مـیلادی کـه به تایید سازمان ملل رسیده بـه عنوان جشن بین المللی ( سال نو ) شناخته مـی شود و دیگری برگزاری عید نوروز بـه نشانـه ی احیـای دوباره ی آداب و رسوم دیرینـه مردم ترکمنستان است. مردم ترکمنستان عقیده دارند زمانی کـه جمشید با عنوان چهارمـین پادشاه پیشدادیـان بر تخت سلطنت نشست آن روز را نوروز نامـیدند. مردم ترکمنستان دراین ایـام با پختن غذاهای معروف نوروزی مانند : نوروز کجه، نوروز بامـه، سمنی ( سمنو) و اجرای بازی های مختلف توسط جوانان ترکمن حال وهوای دیگری بـه این جشن و شادی مـی دهند. درون ایـام نوروز مسابقات مختلفی درون ترکمنستان برگزار مـی شود کـه مـی توان بـه مسابقات اسب دوانی، کشتی، پرش به منظور گرفتن دستمال از بلندی، خروس جنگی، شاخ زنی مـیش ها، شطرنج بازی، مـهره بازی و تاب بازی اشاره نمود. دید و بازدید درون ایـام نوروز درون مـیان مردم ترکمن از جایگاه خاصی برخوردار مـی باشد.
    ● نوروز درون قرقیزستان
    عید نوروز درون قرقیزستان تنـها یک روز آن هم درون روز اول یـا دوم فروردین ماه هست که بـه ۲۹ روز یـا ۳۰ روز بودن اسفند بستگی دارد. اگر اسفند ۲۹ روز باشد اول فروردین و اگر ۳۰ روز باشد درون روز دوم فروردین برگزار مـی شود. که تا قبل از فروپاشی شوروی سابق این مراسم بـه دست فراموشی سپرده شده بود ولی بعد از فروپاشی دوباره حیـات یـافت و هر ساله با شکوه تر از سال قبل برگزار مـی شود. مراسم جشن نوروز درون مـیادین بزرگ شـهرها توسط دولت و در روستاها توسط بزرگان و ریش سفیدان درون بیـابان های اطراف برگزارمـی شود. درون قرقیزستان درون این روز پختن غذاهای معروف قرقیزی مثل " بش بارماق " ، "مانته برسک " و "کاتما" مرسوم هست که بـه صورت رایگان بین حاضران درون جشن توزیع مـی شود.
    در قرقیزستان درون این روز علاوه بر برگزاری جشن ، مسابقاتی مانند سوارکاری نیز مرسوم هست که بـه نحو چشمگیری دنبال شده، جوایز ارزنده ای بـه نفرات برتر اعطا مـی شود.
    ● نوروز درون پاکستان
    در پاکستان نوروز را "عالم افروز" بـه معنای روز تازه رسیده کـه با ورود خود جهان را روشن و درخشان مـی کند مـی نامند.
    در مـیان مردم این سرزمـین تقویم و روز شمار و یـا سالنمای نوروز از اهمـیت خاصی برخوردار هست از این رو گروه ها و دسته های مختلف دینی و اجتماعی درون صفحات اول تقویم های خود بـه تفسیر و توضیح نوروز و ارزش و اهمـیت آن مـی پردازند و این تقویم را درون پاکستان " جنتری " مـی نامند.
    از آداب و رسوم عید نوروز درون مـیان مردم پاکستان مـی توان بـه خانـه تکانی و یـا بـه عبارتی پاکیزه خانـه و کاشانـه ، پوشیدن لباس و تهیـه انواع شیرینی مانند " لدو " گلاب حامن، رس ملائی ، کیک ، برفی ، شکرپاره، کریم رول، سوهن حلوا، و همچنین پختن غذاهای معروف این ایـام و عیدی و گرفتن و دید و بازدید اقوام اشاره نمود.در ایـام نوروز مردم پاکستان از گفتار نا مناسب پرهیز نموده و با محبت ، احترام و اخلاص یکدیگر را نام مـی برند. همچنین سرودن اشعار نوروزی بـه زبان های اردو، دری و عربی درون این ایـام مرسوم هست که بیشتر درون قالب قصیده و غزل بیـان مـی شود.
    پاکستانی ها بر این باورند کـه هدف نوروز، امـیدواری ،درامنیت ، صلح و آشتی نگهداشتن جهان اسلام و عالم انسانیت هست تا آنجا کـه آزادی و آزادگی، خوشبختی و کامـیابی، محبت و دوستی و برادری و برابری همچون بوی خوش گلهای بهاری درون دل و جان مردمان جایگزین مـی گردد.
    ● نوروز درون افغانستان
    نوروز درون افغانستان یـا بـه عبارتی درون بلخ و مرکز آن مزار شریف هنوز بـه همان فر و شکوه پیشین برگزار مـی شود. درون روزهای اول سال دشت های بلخ ودیوار و پشت بام های گلی آن پر از گل سرخ مـی شود گویی بلخ سبدی از گل سرخ هست یـا بـه عبارتی مانند اجاق بزرگی کـه در آن لاله مـی سوزد این گل فقط درون بلخ بـه وفور و کثرت مـی روید و از این رو جشن نوروز و جشن گل سرخ هر دو بـه یک معنی بـه کار مـی رود. درون صبح اولین روز عید نوروز علم "مبارک علی ( ع )" با مراسم خاص و با شکوهی برافراشته مـی شودکه بـه معنای آغاز رسمـی جشن نوروز نیز مـی باشد و تا چهل شبانـه روز ادامـه مـی یـابد و در این مدت حاجتمندان و بیماران به منظور شفا درون پای این علم مقدس بـه چله مـی نشینند. گفته شده بسیـاری از بیماران لاعلاج درون زیر همـین علم شفا یـافته اند. مردم این سرزمـین بر این باورند کـه اگربه هنگام بر افراشتن ،علم بـه آرامـی و بدون لرزش و توقف از زمـین بلند شود سالی کـه در پیش هست نیکو و مـیمون خواهد بود. از آیین و رسم نوروزی درون سرزمـین بلخ مـی توان بـه شستشوی فرش های خانـه و زدودن گرد و غبار پیش از آمدن نوروز و انجام مسابقات مختلف از قبیل بزکشی، شتر جنگی، شتر سواری، قوچ جنگی و کشتی خاص این منطقه اشاره نمود.
    ● نوروز درون ترکیـه
    در این روز حکیم باشی معجون مخصوصی کـه ( نوروزیـه ) نامـیده مـی شد و مخلوطی از چهل نوع ماده مخصوص بود ، جهت پادشاهان و درباریـان تهیـه مـی نمود کـه که شفابخش بسیـاری از بیماری ها و دردها بوده و باعث افزایش قدرت بدنی مـی شده است. مردم این سرزمـین نوروز را آغاز بهار طبیعت و شروع تجدید حیـات و طراوت درون جهان و برخی روز مقدس درون مقابل شب قدر و شب برائت و برخی عامل اتحاد و همبستگی و حتی آن را سالروز تولد حضرت علی ( ع ) و تعیین ایشان بـه خلافت و سالروز ازدواج ایشان با حضرت فاطمـه ( س ) دانسته اند . قابل ذکر هست نوروز که تا نخستین سال های اعلام جمـهوری درون مـیان ترکان پایدار ماند و سپس رفته رفته اهمـیت پیشین خود را از دست داد و فقط درون پاره ای از مناطق شمال رسم وآیین نوروز موجودیت خود را حفظ کرده است.
    • نوروز درون هندوستان
    نو روز درون این کشور بنام هولی یـاد مـیشود کـه در همـین روز بر گذار شده و با رنگ بازی و و شاد سپری مـیشود. جشن هولی به منظور مدت پنجاه روز درون ایـام بهار تمام فعالیت های دیگر را درون منطقه براج ( ماتهورا – ورینداوان ) تحت الشعاع خود قرار مـیدهد. شمار بسیـار زیـادی از مردم هند و سایر كشورها جهت مشاهده این جشن دیدنی رنگ ها بـه طور گروهی بـه این منطقه سفر مـی كنند.
    نوروز درون قصر سفید ایـالات متحده امریکا
    باراک اوباما بـه افتخار مردم کشور های آسیـایی جشن نورزو را سال گذشته و این سال هم جشن گرفت کـه مایـه افتخار همـه کشورهای نامبرده شد. وی سفره هفت س را درون قصر سفید گسترده کرد. اگر باور ندارید درون گوگل بروید و بنویسید هفت س درون قصر سفید.
    نشر کننده محترم لطف کن مطلب مرا نشر کن.

    جان گلزاد از امریکا

    >>>   سلام و احترامات برهمـه خوانندگان این متن ! با شنیدن این خبر من بسیـار تعجب مـیکنم این افراد چگونـه گفته اند کـه جشن نوروز ازتباط با دین زر دشت دارد آیـا آن ها اسناد و مدارک تاریخی ارایـه کرده اند و یـا هر چیز راشنیده اند مـیگویند؟ آن ها بروند تاریخ دین زر دشت را مطالعه کنند ببنند کـه چقدر درون آن ازنورو ز یـاد آوری شده است؟ نوروز ارتباد بسیـار نزدیک بـه آغاز زندگی آنسان ها درون آسیـای مرگزی و غرب آسیـاه دارد چون آن ها درون فصول سال حرکت مـی که تا خود را درون مناطق گرم برسانند بعدا آن ها متوجه شدن جگونـه درون اثر تغیرات درجه حرارت زمـین شروع بـه تغیر مـیکند بخصوص درین فصل و آیـام زمـین شروع بـه زایش مـیکند که تا جامـه سبز برتن کند وبر انسان شادی مـی آفریند و طراوت را بـه وجود مـی آورد آن ها ازین بابت این روز را گرامـی مـی دا رشتن بعدا با گذشت زمان این بحیث یگانـه جشن کـه از یورش فرهنک های بیگانـه مصئون ما نده باقی ما ند کـه این خود درک و عقل انسان ها ی آن روز راکه قبل از دین زردشت و یسیـار دیگری از ادیـان ها مـی مـی باشد نشان مـی دهد و خدا وند بـه مراتب درون قرآن انسان هارا بـه تفکر بـه ما حول و طبیعت فر اخوانده هست حتی بر خلقت حیوانات و کوها ! آیـا بهتر نیست ازین بـه عنون روز تفکر و تعقل انسان بر طبیعت جشن بیگیریم ؟ افسوس کـه ما این چنین علما داریم کـه سنن کهن باستانی مار اکه از تفکر و خرد انسان های قدیم بمـیان آمده هست ارتباط بـه دین زردشت وغیره مـی دهند . نوروز تان خجسته و مبارک باد امان الله

    >>>   بـه نظر این ملایـان کـه هر چه را با رنگ دین مـی امـیزند چرا با سایر اعمال غیر اسلامـی مانند هم جنس پرستی، خواری، رشوت ستانی، فروشی و صد ها عمل غیر انسانی و اسلامـی مشکل ندارند؟ درون این عمل غیر اسلامـی بـه گفتۀ عالمـین دین کدام یکی از اینـها غیر اسلامـی اند؟ استقبال سال جدید، دعا بـه دربار خداوند (ج) به منظور صلح، ارامش و رفاه، بز کشی سبزه لگد، خیرات.... ؟؟در تجلیل نوروز هیچ اتش نمـی افروزد و انرا عبادت نمـیکند بعد چرا درکاری کـه هیچ چیزی مخالف اسلام نباشد تنـها بر اساس اینکه این بـه تاریخ عدۀ مربوط نمـیشود انرا غیر اسلامـی خواند؟ اگر این کار غیر اسلامـی مـیبود رسول اکرم شایسته تر از شماست کـه انرا منع مـیکرد... ما همۀ عالمـین دین احترام داریم ولی کار بعضی از انـها بـه جایی کشیده کـه تکت بهشت را مانند مال دنیـا مـیفروشند بعد بهتر هست که بـه این هم کمـی بیندیشید...
    خپلواک

    >>>   باعرض سلام و خسته نباشید خدمت تک تک از مردم عزیز و شجاع افغان زمـین ، سرزمـین مرد ها ، سرزمـین قهرمانان ، سرزمـین دلاورمردان راه آزادی ، سرزمـین شـهدای دین مبین اسلام ، سرزمـین اولیـای کرام ، سرزمـین ازاده ها ، سرزمـین امپراطوری وقت کـه شجاعانـه این سرزمـین را وسعت داده بودند الی اصفهان ، ماوراالنـهر ، هندوستان ، فلیپین و مالزیـا .
    مانده نباشید !
    اگرچه درون مورد ممنوعیت نوروز کدام آیت ویـا کدام حدیثی نیست ولی جشن گرفتن این روز بعنوان عید حرام هست چون ما مسلمانان دو عید داریم کـه یکی عید سعید فطر و دیگری عید سعید اضعی مـیباشد این روز یک عنعنات درون بین مردم رایج گردیده و تجیلیش بعنوان سال نو گناه کبیره و یـا گناه صغیره نیست بلکه بـه عنوان عید گناه هست که این روز را عید بنامند فقط یک عنعنات مـیباشد و بس. و تجلیل ان بـه عنوان جشن سال نو برگزار گردد نی بعنوان عید .
    شیما از کابل

    >>>   كاملا درست كفتن علما كشور اميدوارم كه تمام هم وطنانان بدانند كه بدعت حرام هست كار هاى كه اسلام حرام فرموده بايد برهيز كرد اين روز يك روز از خوشى مشركين وقت بوده بنا اسلام الحمدالله همـه جيز را روشن كرده بايد بدانيم و همـه جنانبالا يعنى جى يك جوب را بالا كرده مردم فريبى دوروغ و منافقت هيج كدام معنايى ندارد بايد همـه ملت مسلمان افغانستان بدانند كه اين ها همـه دوروغ مردم فريبى بخاطر مسايل شخصى منافقت جيز ديكر نيست برادران و خو اهر ان مسلمان بـه سيايت هاى انترنيت مراجعه كنيد از علما ببرسيد امروز دنيا بـه كجا رسيده ملت ما بـه جى كار مشغول هست واقعت اين رسم رواج نا مناسب كه خلاف شرعت اسلامى و دين محمداست جستجو كنيد بيبنيد جقدر اساس دارى درون اصلاش اسلام و سنت محمدى جى راهنمايى ميكند جرا كور كورانـه خود را درون عزاب الهى كرفتار ميكنيد با اين كارى نا مناسب و مخالف شرعت و اسلام اميد وارم برادران و علما و دوست كه بيشتر عالم استن و معلومات دارد بيشتر روشنى انداخته هم وطنان ما را از اين مشكلات و راهى اشتباه كه روان استن نجات بدهيد

    >>>   سلام

    خداوند شما ملاهای شیطان و بسیواد را ده قهر و غضب خود گرفتار کند کـه دایم اذعان عامـه مغشوش مـیسازید!! آیـا شما غیرت ای را دارید کـه یک قطعه نامـه محکومـیه بر ضد حملات شرم آور انتحاری صادر کنید!؟

    وطن دوست

    >>>   سلام بـه خواننده گان سايت خوب افغان پي پر
    سال نور (نوروز) يكي از عنعنات و فرهنگ چند هزار سال پيش مردم افغانستان هست كه از آن همـه ساله تجليل بعمل ميآيد و مردم افغانستان درون طور تاريخ بسيار مشقت ها و مشكلات را ديده اند بخصوص درون طول 3 دهه اخير ما اين روز را بخوبي و خوشي تجليل مي كنيم بدليل اينكه سال نو يك الگوي باشد براي دشمنان مردم افغانستان كه مردم افغانستان صلح و خوشي و آرامي مي خواهند ديگر از اين نوع توطعه ها خسته شده اند و نمي خواهند كه كسي درون خوشي شان خدا ناخواسته غم بيآورد. و ما همـه ساله از اين سال تجليل ميكنيم و تجليل خواهد كرديم.
    با احترام
    فيروزي از كابل

    >>>   اسلام علیکم و رحمـه الله و برکاته
    تجلیل از نوروز واقعاً کـه یکی از عنعنات آتش پرستان هست بعضی از مردم ما نمـیدانند بخاطری کـه معلومات دینی شان کم است.

    پیـامبرصلی الله علیـه وسلم درين مورد مـی فرمایند: من تشبه بقوم فهو منـهم.
    ترجمـه: ” كسى كه با قومى خود را مشابه ساخت، بعد از جمله آنـها است. أخرجه أبو داود و صححه ابن حبان. همچنان درون احادیث دیگری نیز مطالب مشابهی ذکر گردیده است؛ ليس منا من تشبه بغيرنا
    ترجمـه: ” نیست از جملۀ مای خود را مشابه سازد بـه دیگران” رواه ترمذی.

    دولت را شما بهتر مـیدانید کـه از این مراسم ها تجلیل منماید بخاطر واقعاً اسلامـی نیست، اگر مـیبود حتما مولد شریف را هم مثل نوروز تجلیل مـینمود ولی شما خود دیدید.
    الله حافظ
    بنده خدا

    >>>   چرا نام این علما را نوشته نمـی کنید
    آیـا این علماطالب هستند یـا اعراب وهابی
    خداوند بـه مردم عقل داده که تا بهتر تشخیص بدهند خوب را ازبد بهار را از زمستان و زندگی را ازمرگ
    با تشکر
    ضعیف کابلی

    >>>   ملا های کم دانش افغانستان تحت تأثیر ملاهای پاکستان و عربستان با استناد بـه تقالید و عنعنات بدوی بدون درون نظرداشت اصول اسلامـی این جشن بزرگ ملی و تاریخی سرزمـین خرسان سابق ( افغانستان، ایران، تاجکستان و برخی کشورهای آسیـای مرکزی ) را خلاف اسلام اعلان نموده و آن را تحریم مـی نمایند.

    به نظر بنده دیدگاه آنـها روی سه دلیل ذیل دارای هیچ گونـه ارزشی نمـی باشد:

    1. جشن نوروز یک وسیلۀ هست برای تبادلۀ پیـامـهای محبت و دوستی و همچنان خوشی و گردهمآئی ها مـیان مسلمانان این کشورها . با توجه بـه اصول و ارزشـهای دین مبین اسلام دیده مـیشود کـه خدواند ج و پیـامبر اسلام علیـه السلام پیوسته مسلمانان را تشویق مـی نماید کـه زمـینـه را مـهیـا سازند کـه مسلمانان بـه وسیله آنـها گردهمآئی ها و تماس های بیشتری داشته باشند که تا محبت و شفقت مـیان شان افزایش یـابد.

    2. دین مبین اسلام بـه هیچ وجه مخالف عرف انسانـها نبوده بلکه عرف شایسته آنـها یکی از منابع و مصادر شریعت اسلامـی اتخاذ گردیده است. برگزاری محافل خوشی مانند نوروز یکی از اعراف و عنعنات شایسته انسانـها هست که موجب افزایش محبت و بیرون راندن کینـه و دشمنی مـیان آنـها مـیگردد.

    3. برگزاری نوروز بـه هیچ وجه مراسم پرست آتش نبوده بلکه یک عرف و عنعنـه هزار ساله مـیان اهالی این منطقه تمدنی است. تنـها حتما برای انجام برخی عادتهای خرافاتی کـه در اکثر زیـارتها وجود دارد و هیچ ارتباطی بـه نوروز ندارد حتما مبارزه صورت گیرفته و برای مردم آگاهی داده شود. تنـها یکی از عادتهای آتش پرستی کـه در ایران از آن بـه نام چهارشنبه سوری یـاد مـیشود مخالف اسلام هست که خوشبختانـه از آن مردم ما درون افغانستان کاملا دور اند.

    بناً برگزاری جنش نوروز بـه هیچ وجه مخالف دین مبین اسلام نیست بلکه درون حقیقت چیزی هست که روح اسلام برگزاری آن را منحیث یک وسیله به منظور ایجاد محبت وخوشی مـیان مسلمانان تشویق مـی نماید.

    اگر ملاها مـیخواهند کـه علیـه منکرات و فساد مبارزه کنند یکی از بدترین منکر و فساد فرهنگ و بینش خودشان هست که حتما علیـه آن نیز مبارزه شدید نمایند. و بیشتر تحت تاثیر ملاهای کوتاه فکر و بدوی پاکستان و عربستان واقع نگردند.

    >>>   با شادی های مردم بـه نام دین مقابله نکنید. حدیث معتبر داریم کـه پیـامبر گرامـی اسلام غسل درون روز نوروز را مستحب دانسته اند. بنا براین اگر حرام مـی بود آن حضرت منع مـی فرمودند نـه اینکه غسل به منظور این روز را درون نظر مـی گرفتند. آن عده از علما کـه مخالف جشن نوروز هستند یـا از اسلام خوب اطلاع ندارند و یـا کدام غرض و مرض سیـاسی درون کار است. البته این نکته را نیز اضافه کنیم کـه عید واقعی هر روزی هست که انسان درون آن روز گناه نکرده باشد و خوب هست که درون روزهای نوروز بـه نام جشن نوروز گناه انجام نشود که تا هم عید دینی داشته باشیم و هم شادی های عرفی و اجتماعی. احمد هزاره از شـهر قم ایران

    >>>   هموطنان عزیز !
    من صرف از علمای جهد و دانای وطن عزیز خود این سوال را دارم کـه برای ما تشریح و واضحح نمایند کـه در کجای قرآن کریم آمده هست که جشن نورزی حرام است. درون صورتیکه درون قرآن پاک آمده باشد لطف نموده به منظور ما بگویند درون کجای قرآن پاک هست که ما هم از آن باخبر شویم . و اگر درون قرآن پاک نیست بعد از دل خود گپ نکشند.
    وطندوست

    >>>   سال نومبارک!!!!!!!!!!!!!!!!!!.
    هرروزتان نوروز،نوروزتان پیروز!!!!!!!!!
    نوروزمنحیث مـیله عنعنوی وجشن دهقان یکی ازجمله عنعنات تاریخی مردم مابوده کـه ازسالیـان متمادی بدینطرف بصورت شایسته وبطروق مختلف ومتفاوت نظربه سطح اقتصادی هرخانواده ونیزرسمآازجانب مسئولین دولتی درون افغانستان وچندین کشوراسیـای دیگربصورت مجلل تجلیل مـیگردیدواین سلسله همچنان ادامـه داشته وخواهدداشت.
    اماآنچه ازگذشته های دوربرای مابمـیراث مانده وجزءازافتخارات ملی پدران مامحسوب مـیگرددومایـه مباهات مـیباشد رانبایدنادیده انگاشت وبه آن پشت نموده ومردم مسلمان افغانستان درطول تاریخ هرگزنورزرابمثابه عیدقبول نداشته وتمام مراسم تجلیل ازروزنوروزدراماکن مقدسه وبرافراشتن اعلم مبارک درروضه شاه ولایت مآب وسایرزیـارتگاه هاومراسم رسمـی قلبه کشی ،تدویرمسابقات محلی گشتی گیری ،بزکشی ،نـهال شانی ،افتتاح نمایشگاه های محصولات زراعتی ومالداری ،تمجیدوتقدیرازدهقانان ومالداران شایسته بوده کـه یقینآاین امر وانتخاب چنین روزی منحیث جشن دهقان باعث رونق زراعت ومالداری کشورخواهدشد.
    منظورازتجلیل این روزبه هیچ وجه مسایل ازقبیل آتش بازی ومواردخرافاتی دیگرنمـی باشدبلکه رفتن بـه دامان طبعیت وآوردن تنوع درزندگی انسان مـیباشدهمانطوریکه طبعیت بعدازبیدارشدن ازخواب زمستانی درتغیروتحول کیفی قرارمـیگردبدون شک انسانـها هم بایدخودرادرچنین روزی باطبعیت همنوانموده واززندگی یکنواخت وخواب غفلت بیداروازروزنووسال جدیدوآغاززندگی پرفیض وبرکت طبعیت لذت ببرند.
    دراسلام عزیزمسایلی مـهمـی ازقبیل تجاوز،اختطاف،رشوت،فساد،استفاده ازموادنشـه آور،سرقت های مسلحانـه ،سودخوری ،حق تلفی ،زورگوی ،غیبت،قتل وقتال ، ودهاموردمنکرات دیگرممنوع گردیده ومسلمانان رابصورت قطع ازاجرای آن منع نموده وهوشداجدی داده هست که مسلمـین مراقب اعمال وکردارخویش باشندولی متاسفانـه درجامعه امروزی مااین منکرات بـه شدت وحدت کامل هرروزگسترده تر مـیگردد،عرصه زندگی را برمردم مسلمان ماتنگترمـینمایدبه انـهم هیچ مبارزه جدی ودرخورتوجه ننموده وراه حل وقابل اعلاج راجستجونکرده هست وبخاطربیرون رفت ازاین معضلات عمده اجتماعی کـه یقینآ چالش بزرگ فراروی ترقی وتعالی کشورما قرارگرفته راهبردعملی پیشنـهادنـه نموده اندوصرفآبه مسایل خیلی پیش پاافتاده وعطف توجه نموده اندوازاین طریق خواسته ویـانخواسته افکارعمومـی رابه جهت دیگری سوق داده اند.
    امروزه کـه نوروزازطرف سازمان ملل متحدبه رسمـیت شناخته شده واین روزتقریبآ جهانی گردیده است، وظیفه دولت مردان ،فرهنگیـان واحادمردم هست که منحیث کشورهای وارث این روزدرجهت تجلیل هرچه بهتروشکوهمندترازاین روزتاریخی سعی بلیغ وکوشش بیدریغ نمایم .
    امـیدوارم سال1389برای مردم ما سال ختم جنگ ،تامـین صلح سرتاسری ،رفا عامـه،خوشبختی ،بیداری سیـاسی ووحدت ملی باشد.تشکر
    انجینیرعبدالحی رئوفی

    >>>   با عرض سلام خدمت تمامـی دوستان درون ابتدا مسرورم کـه سال نو و بهار نو را بـه تمامـی هم وطنان درون افغانستان و سایرنقاط جهان تبریک عرض نمایم
    بعضی از دوستان بـه اساس برخی تحصیلات حوضوی بـه نظر جامعه معتقد افغانستان بـه عنوان علمای دین پذیرفته شده اند کـه متأسفانـه تعداد کثیری از این جمع فاقد تجربه و مـهارت علمـی بوده از آنجایی کـه قادر بـه حل مشکلات اجتماعی نیستند فقط بـه خلق مشکلات اجتماعی مـی پردازند و جالب اینجاست کـه باسوء استفاده از مفاهیم والای اسلامـی این عمل صورت مـی
    گیرد.
    علمای عزیز شما بفرمائید به منظور تفکیک حلال از حرام و مباح از نا مباح کدام استلال شخصی دارید یـا صرف بـه کتاب ها و سخنان 1400 سال گذشته اکتفاء مـی فرمائید
    شما را بـه عزت و حرمت اسلام سوگند مـی دهم کـه دست از سر این مردم معتعد و مظلوم بردارید و نوروزی کـه حداقل بـه مناسبت آن طفلی به منظور لحظاتی کوتاه شاد مـی گردد را ضایع نفرمائید
    قائد الجاهلین
    هندوستان

    >>>   اکثر این ملا ها یـا اوغوان هستند و یـا زیز تاثیر اوغانـها رفته اند کـه بدون کدام درک فتواء بدون شرعی مـیدهند. اگر کدام مراسم پاکستانی و یـا طالبانی باشد نـه فتواء هست و نـه چیزی دیگر صرفآ بخاطریکه این یک مراسم فارسی زبانان و تاجکان هست اینـها دیده تجلیل این روز را ندارند . مرگ بر این اوغانان وطن فروش.

    >>>   برادر هموطن من سلام ! جای هیچ شک و تردید نیست کـه خدای بزرگ خدای همـه بشریت و قانون او نیز قانون همـه ای بشریت هست . دین اسلام درون واقعیت امر چون آب چشمـه ها پاک و زلال هست مگر از هر جا و منطقه کـه عبور نموده نتنـها رنگ و شکل آن محل را بخود اختیـار وحاصل نموده بلکه جز لایتجزای زندگی مردم آن نیز گردیده و بالاخره بـه بحر بیکران و دریـای توفنده ای مبدل گردیده هست . تجلیل از روز نو روز ، نتنـها جز از زندگی پر بار مردم ما بلکه اکثریت مردم کشور های اسلامـی جهان بخصوص کشور های ترک تبار و تاجیک ها هست که درون طول تاریخ بـه آن ارج گذاشته و از آن تجلیل بـه عمل آورده و مـی آورند . آیـا درون طول 1400 سال به منظور اولین بار تنـها درون کشور ما هست که نوابغی ظهور کرده و از حقایق دین اسلام آگاهی حاصل گردیده و احکام آن درون منصه تطبیق و اجرا قرار داده مـیشود ؟ آیـا درون سایر کشور های اسلامـی جهان خدای نا خواسته درون پذیرش احکام دین اسلام کدام مخالفتی صورت گرفته و تغییراتی درون آن وارد شده هست ؟ کـه ما از آن خبر و آگاهی نداریم ؟ بـه عقیده من به منظور ملا های کم دانش و احساساتی ما سال ها لازم هست تا از اسلام واقعی بهره کافی حاصل نموده و طبق آن عمل نمایند . این ملا های دیوبندی بقایـای همان ملا های ویرانگر هست که اسلام را بـه چهره مرگ وخون درون افغانستان و جهان بـه نمایش گذاشته و هرگز از اسلام واقعی اطلاع دقیق نداشته و از آن نمایندگی نمـیکنند . بـه گفته مرحوم شیخ محمد سید تنطاوی مفتی اعظم مصر این ملا ها درون حقیقت مربوط ملا های قبیله وعشیره اند کـه جولانگاه فکری شان از گام های گله ای حیوانات شان فراتر نمـیرود و بالای هر پدیده با ارزش ملی از عینک سیـاه قبیله خویش قضاوت مـیکنند و آن را برضد اسلام مـیدانند . بـه لحاظ خدا بـه این دشمنان دین و دشمنان مردم اجازه ندهید کـه بیش از این با چنین فتوا های نا درستخند شادی را از لبان کودکان و مردم رنجور ما بگیرند و اسلام عزیز را درون محدوده قبرستان ، فاتحه مرگ و مرده محبوس سازند . با احترام استناقل مـیمنگی از لندن

    >>>   ملت افغان حتما به این مسلمان نماها ومذهبیون اخوانی کـه باعث بد نامـی اسلام وبربادی کشورومردم ماشده اند درس عبرناک بدهند درغیرآن این شیـاطین عقب گراوضد سعادت وخوشی مردم ، کشور ومردم مارابه دوران جهالت وبدویت خواهند کشاند.
    احمد شاه پروانی

    >>>   این علما حتمآ از تاریخ اسلام آشنایی داشته اند از طرف دیگر این آقایـان هنوز هم بـه همان تقکر طالبانی مـیباشند و یکی از ارزش مندترین روز های سال کـه آغاز بهار وسال آغاز سال هجری شمسی مـیباشند را غیر اسلامـی مـیدانند .
    تجلیل از عید نو روز از زمانـهای قدیم که تا به امروز بصورت متوالی برگزار شده هست نسل اندر نسل این روز را گرامـی داشته وخوشی های خود را تقسیم کرده اند بعد از آنکه اسلام دراین ساحه تمدنی آمد مـهر تایید براین سنت فرهنگی نـهاد واین روز آغاز سال هجری شمسی قرار گرفت.
    فرهنگ ستیزان درون تمام ادوار تاریخ درون افغانستان هر چیز را کـه به عقیده ناسالم آنان جور درون نیـامد غیر اسلامـی خوانند .
    تخریت آثار تاریخی افغانستان بـه دست طالبان و بلاخره نابودی بودا درون بامـیان کـه یکی از آثار تمدن بشری را بـه جساب مـیرفت توسط همـین فرهنگ ستیزان از بین رفت و جهان متمدن را تکان داد .
    غیر اسلامـی خواندن بعضی از از مسایل همده اجتماعی و فرهنگی اسلحه ای بوده هست در دست فرهنگ ستیزان
    اقای کریم خرم نیز از این اسلحه فرسئده استفاده نموده هست که دو سال قبل استفاده از واژه های زبان مادری یعنی دانشگاه و فرهنگستان را کـه رودکی ، ناصرخسرو ، مولاتا و دیگران استادان سخن از آن استفاده نموده اند را غیر اسلامـی خواند و باعث آبروریزی افغانستان شد حالا معلوم نیست این علما با کدام دانش چنینن تفکرات طالبانی را درون جامعه افغانستان مطرح مـیکنند ؟
    هنوز طالبان درون دولت آینده افغانستان داخل نشده اند کـه زهر خود را قبل از پیوستن بـه دولت به منظور تبریکی عید بـه مردم فرهنگ
    دوست افغانستان پیشکش مـیکنند .
    بخشی از مردم افغانستان تاریخ این کشور باستانی را بیشتر از 300 سال نمـیپذیرند کـه همـه مـیدانند کدام بخش از مردم ما مـیباشند .
    به امـید آنکه فرهنگیـان افغانستان جواب این تاریخ ستیزان را بدهند.
    زلمـی از کابل

    >>>   سلام بـه خواننده گان عزیز مجله وزین افغان پیپر، امـید وارم کـه سال نور را با خوشی و نشاط آغاز کرده و از بارگاه ایزد متعال بـه شما آرزوی یک سال پراز خوشی و سعادت مـی نمایم.
    نظر علمای دینی درون همـه امور دینی همـیشـه رهگشای مسلمانان بوده هست و همـین علمای دینی اندکه تعالیم دینی را آموخته ودیگران را از فیوضات آن بهره مند مـی سازند.
    اما ! موضوع مورد بحث کـه در سالهای اخیر بـه خصوص آنـهم بعد از ظهور طالبان درون گوش ها طنین انداز شده است، بحث حرمت نوروز است، کـه بنده فکر مـی کنم کـه این هم درون حد یک نظریـه بوده وقابل بحث است.

    اما بنده درون خصوص این موضوع چند سوال دارم، هرکه مایل بـه جواب آن باشد، خوش آمده است.
    1. هرگاه نوروز از دید اسلام حرام است، لطفآ حد اقل یک حدیث صحیح از پیـامبر گارمـی اسلا(ص) را درون مورد کـه حرمت نوروز را ثابت بسازد بنگارید. ویـا
    2. یک آیت از آیـات کلام خدا را درون مورد حرمت نوروز بیـان بدارید.
    3. چرا از نوروز تجلیل بـه عمل نیـاید، حالانکه هیچ گزندی بـه دین اسلام نمـی رساند واگر مـی رساند آنرا لطفآ بنگارید، حالانکه علمای کرام درون مورد پدیده ملیت پرستی کـه بدون شک مرگبار تر ین پدیده به منظور وحدت امت اسلامـی/ اسلام است، هیج قطعه نامـه ای صادر نمـی نمایند.
    4. مطابق هدایـات زردشت، نـهالشانی و سرسبز سازی زمـین هم از امور نکو پنداشته مـی شد، چرا این موضوع درون اسلام حرام نشد.؟ حالانکه مـیدانیم اسلام هم درون مورد هدایـاتی دارد.
    5. درون زمان ی کـه مردم آتش پرست بودن، مانند نوروز بسیـاری از روز ها نیز تجلیل مـی شد، مانند مـیله های آزادی، پیروزی، بـه دنیـا آمدن نوزاد، عروسی ها وغیره... آیـا این روز ها نیز مغایر معتقدات دینی ما است.؟ درون حالیکه درون آنزمان نیز تجلیل مـی گردیدند.
    6. آیـا گفته مـی توانید کـه جرا از تجلیل این روز درون زمان صحابی کرام و یـا دانشمندان، شعرا وفیلسوف های مسلمان جلوگیری نشده است.؟ و تا اکنون با همان صلابت خود باقی است. برخلاف، فیلسوفان متقدم نتنـها کـه درمورد حرمت چیزی نگفته اند، بلکه از نورزو بـه عنوان یک جشن فرهنگی یـاد آور شده اند، مانند ابو ریحان البیرونی مـی گوید نوروز روز اول سال هست که پنج روز بعد آن همـه جشن و سرور است.
    7. سوال اخیر اینکه، چنانچه نوروز درون حقیقت جشن طبیعت هست و انسانـها بیداری طبیعت را کـه یکی از علایم زنده شدن بعد از مرگ را درون ذهن انسانـها تداعی مـی کند (نظر بـه قول خدا) جشن مـی گیرند، آیـا این گناه هست که انسان به منظور یک روزی هم کـه شده از خانـه بیرون شده وقدرت پروردگار را درون اسرار هستی مشاهده نمـیاد.؟؟؟
    وآیـا مـیان چشن نوروز و جشن های دیگری کـه ما بـه عنوان روز استقلال، روز پیروزی مجاهدین وغیره داریم، کدام تفاوتی است.؟ واگر هست آن چه هست.؟
    بلی! افراط چنانچه درون همـه ی امور موجب تباهی انسان مـی شود درون مورد تجلیل از نوروز نیزصادق است، مثلأ رفتن بـه بالای مقابر و وپای کوبی درآنجا، ویـا بند انداختن سرکها، ویـاایجاد مزاحمت ها از قبیل شور و صدا، موسیقی بـه سدای گوش خراش ویـا بی حجابی ان ودر نظر نگفرتن شئونات اسلامـی، مردود هست و ازاین موارد حتما توسط نیرو های انتظامـی جلوگیری شود.

    با عرض حرمت، کریمـی محصل درون کشور هندوستان

    >>>   استعمار پیر یعنی انگلیس و فرزند نامشروعش آمریکا و اسرایل هم اسلام را بیچاره کرده هست و هم علمای خود فروخته افعانستان را. اسلام اگر این باشد کـه علمای افغانستان مـی گویند این دیگر یک شوخی هست و بس . ولی اسلامـی را کـه خدا به منظور هدایت بشر زریعه رسول گرامـی اش محمد مصطفی صل الله و علیـه و آله وسلم فرستاده هست را اگر بخواهیم زره آن را درون وجود طالبان و مولا زاده ها دیده نـه مـی شود زیراکه اینـها همـه خود فروخته و اسرایل نواز و آمریکا و اینگلس پرستند. وای بر افغانسیتانی ها کـه عجب گرفتار شده اند!!!!! وای بر اسلامـی کـه با کمال تأسف آلت و بازیچه هر بیخردان شده است
    بخدا جگرم مـی شود وقتیکه با سرنویشت مردم افغانستان جاهلانـه بازی مـی شود
    مگر مـی شود کـه مردم را از آغاز سال جدید جدا نـه نمود؟
    Rauof Musafir

    >>>   شما خوب ببینید کـه در بین ما و شما یحودانی استند کـه دین پاک اسلام را بـه وحشت مـیخواهند تبدیل کنند. دین پاک اسلام با نوروز کـه برای مردم خوشی نطافت سلامتی و دوستی مـیدهد هیچ کدام مخالفت ندارد.
    هموطن عزیز نوروزتان مبارک

    >>>   روز نوروز کـه برای بجا آوردن شکرانـه خداوند بزرگ به منظور حیـات بخشیدن نو بـه انسان، حیوان و نبات است، بهمـه هموطنان مسلمان و مسلمانان جهان تبریک باد!!
    نظریـات بینندگان را درون باره فتوای "علماء"؟؟؟ !!!! مطالعه کردم، واقعا جالب بود. ولی حیف کـه این نوشته ها به منظور ملاهای جاهل کـه خود بالای خود نام "علماء" را گذاشته اند چیزی جزء " پیش کله ... یـاسین خواندن نیست"!!!
    اگر وطنداران مسلمان بیـاد داشته باشند درون اوایل حکومت !! مجاهدین!!
    سیـاف و ربانی و غیره وغیره عین حرفها را مـیزدند!!! کـه خداوند روی شان را درون دنیـا و آخرت سیـاه داشته باشد!! کـه یک روز خوشی را بـه بهانـه اینکه "ضد اسلام"!!! هست برای مردم افغانستان نمـیخواهد.

    بار دیگر روز خجسته نورو. را بهمـه تبریک مـیگویم و از گذاشتن نام "عالم" بر " ملا" کـه سر که تا پا جاهل اند، ننگ دارم !!

    >>>   امـیداست کـه علمای کرام راجع بـه موضوعات عمده تر از این هم اجتماع کرده و بیـانیـه صادر کنند کـه رشوت حرام هست ، قاچاق مواد مخدر توسط هرکه باشد حرام است، تعصبات قومـی وسمتی توسط هرحتی درون داخل ارگ ریـاست جمـهوری حرام است، غصب قدرت توسط یک قوم خاص و محکومـیت دیگران نیز حرام است، تقلب و قانون شکنی کـه باعث فتنـه و جنجال بین مسلمانان شود بـه دلایل قاطع قرآن و احادیث نیز حرام هست غصب زمـین و عدم توزیع آن بدون موجب به منظور شـهروندان کشور هر دو حرام هست ، بااستفاده از قدرت دولتی شخصی سازی موسسات دولتی مانند فابریکه سمنت بغلان وسینما پامـیر وغیره زمـین های وزارت دفاع درون ولایت کندهار همـه حرام هست ووووووووو؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    چرا شما علمای دینی بدول دیگران مـیید و متوجه رسالت اصیل خود نیستید؟
    چرا اجتماع بالای موارد فوق الذکر هیچ صورت نمـیگیرد؟
    چرا کنفرانس چند روزه بخاطر وحدت ملی دائر نمـیکنید کـه مفصل روی تبعات منفی آن صحبت کنید وغیره
    امـیداست کـه قهر نشوید حقیقت تلخ هست ولی اگر عملی شود نتیجه خوب دارد.
    پوهاند خاکسار
    از هیچ لند

    >>>   درون قدم اول نوروز عالم افروز را بـه تمام هم مـیهنان گرانقدر افغانستان تبریک و تهنیت عرض مـینمایم.
    علمای قلابی ایکه با جمع آمد مزخرفانۀ شان نوروز را خلاف از جملۀ خرافات و خلاف اسلام مـیدانند، حتما بدانند کـه تجلیل از نوروز باستان عنعنـه قابل قبول دنیـای اسلام بوده و در اثر سعی و تلاش مسلمانان جهانشمول گردید، نوروز ازجمله خرافات نیست اما این علمای نامنـهاد اند کـه دارند اسلام را بـه خرافات تبدیل مـینمایند، ما مـیدانیم کـه این علمای قلابی اجیران گوشبفرمان و اجنتان اجنبی ها اند و نمـیتواننند بر سیمای مسلمانان جهان خصوصاً افغانستان خوشی را ببینند.
    تفکر منفور طالبی دیگر مورد قبول ملت نیست، ما علمائی را نمـیخواهیم کـه خوشی های ملت ما را صدمـه زنند، ما فریب اجنتان پاکستان را دیگر هرگز نمـیخوریم.

    با احترام فرهاد از بدخشان

    >>>   نظریـه اول کاملآن بی معنی است. کفر مـیگوید و مردم افعانستان هم رنج را کشیدند ولی کافر نشده اند چی چتات مـیگوی؟ برادر کی برایت گفته کـه تجلیل نکنید عیدتان را؟ کنید و قهر نشوید بروید ایران و سیزده بدر و باکوبی کرده بیـایدو چرا کـه در کداب شما (زردشتان) خوب و برجسته از تجلیل آن نوشته شده است. ولی درون کتاب باک ما( قرآن شریف) از این روز یـادی نشده و انچیزی کـه در کتاب ما آمر نشده ما نمـیتوانیم انجام بدهیم. ایـا از کدام مسلمان نشنیده ای کـه از قران بگوید (سوره الکافرون) لکم دینکم ولیدین. بروید شما را ین تان و مارا دینما.

    >>>   خاک بر سر عالمان افغانستان کـه نادان هستند.

    >>>   دوستان عزيز!
    طي ايميلي از يكي از دانشمندان حكم جشن گرفتن نوروز را پرسيدم وبرايش نوشتم:
    من همـیشـه از خودم مـی پرسیدم کـه جشن گرفتن نوروز حرام هست یـا حلال؟چون من بـه عنوان یک فارسی زبان آن را جشن مـی گیرم.و نیز درون نوروز سفره ای پهن کرده و قرآنی را روی آن مـی گذاریم….آیـا جشن گرفتن نیروز حرام هست یـا نیست؟
    جواب:
    الحمدلله
    اولاً:
    نیروز درون اصل کلمـه ای فارسی هست که معرب شده هست و اصل آن درون زبان فارسی “نوروز” مـی باشد بـه معنی:روز جدید.
    و یکی از اعیـاد فارسیـان مـی باشد و از بزرگترین اعیـادشان بـه شمار مـی آید،و گفته مـی شود:اولینی کـه این روز را عید کرد”جمشید”یکی ازپادشاهان قدیمـی فارسیـان بوده است،که بـه او “جمشاد”هم گفته مـی شود.
    و نیروز:روزاول سال فارسی هست و این عید پنج روز دیگر هم ادامـه دارد.
    قبطیـان مصر نیز نیروز را جشن مـی گیرند و اولین روز سالشان بـه شمارمـی آید و در نزد آنان بـه عید “بوی نسیم”(شم النسیم)معروف است.
    ذهبی رحمـه الله درون رساله”تشبه الخسیس بأهل الخمـیس”صفحه46 مـی گوید:«درباره نیروز،مردم مصر درون کار آن مبالغه کرده و آن را جشن مـی گیرند،و اولین روز از سال قبطی است،و آن را عید مـی گیرند و مسلمانان بـه آنـها تشبه مـی کنند».(به نقل از مجلة الجامعة الإسلامـیة شماره103-104).
    دوماً: جز عید فطر و عیدقربان مسلمانان عید دیگری ندارند و غیر از این دو،تمامـی اعیـاد دیگر نوپدید بوده و جشن گرفتن آنـها جایز نمـی باشد.

    ابوداوود(1134)و نسائی(1556)از انس رضی الله عنـه روایت کرده اند کـه گقت:وقتی رسول الله صلی الله علیـه وسلم وارد مدینـه شد،مردم آنجا دو روز داشتند کـه در آنـها بـه جشن و بازی و شادی مـی پرداختند،پیـامبرفرمودند:این دو روز چه هستند؟مردم گفتند:در دوران جاهلیت درون این دو روز بـه جشن و بازی مـی پرداختیم.رسول الله صلی الله علیـه وسلم فرمودند:الله بـه جای آن دو،چیز بهتری بـه شما داده است:روز قربان،و روز فطر.[البانی درون السلسلة الصحیحة شماره2021آن را صحیح دانسته است.]
    عید نیروز و عید مـیلاد و عید استقلال و امثال آن،جزو اعیـاد نوپدید مـی باشند،و هنگامـی کـه عیدی درون اصل عید کفار باشد مانند عید نوروز، قضیـه مشکلتر است.
    عید نیروز عیدی جاهلی هست که فارسیـان قبل از اسلام آن را جشن مـی گرفتند،و نصاری نیز آن را جشن مـی گرفتند،درنتیجه منع از جشن گرفتن آن مؤکدتر هست چون این کارمشابهت با آنان است.
    ذهبی رحمـه الله درون رساله”التمسک بالسنن و التحذیر من البدع”مـی گوید:«مشابهت با اهل ذمـه درون عید مـیلاد و خمس و نیروز ،بدعت و پستی مـی باشد.اگر مسلمان این کار را بـه منظور تدین انجام دهد جاهل هست و حتما منع کرده شود و آموخته شود،اگر بـه منظور محبت با اهل ذمـه و شادی از اعیـادشان انجام دهد باز مذموم است،و اگر از روی عادت و بازی و راضی عیـال و بدست آوردن دل کودکانش باشد ،جای تأمل دارد،و چگونگی اعمال انسان بـه نیـاتش بستگی دارد و جاهل معذور هست و حتما به نرمـی فهمانده شود،والله اعلم».[به نقل از مجلة الإسلامـیة الإسلامـیة شماره 103-104].
    خمـیس:عیدی از اعیـاد نصاری هست و آن را الخمـیس الکبیر مـی نامند.
    و درون موسوعة الفقهیة(7/12)آمده است:«تشبه بـه کفار درون اعیـادشان جایز نمـی باشد.چون درون حدیث آمده است:(من تشبه بقوم فهو منـهم:هرخود را شبیـه قومـی کند از خود آنان بـه شمار است).و منظور از این، دور مسلمـین از هر آنچیزی هست که خاص کفار مـی باشد.و از عبدالله بن عمر رضی الله عنـهما روایت هست که گفت:”هر ازبلاد عجم بگذرد و نیروز و مـهرگان آنـها را جشن گرفته و به آنـها تشبه کند و با این حال بمـیرد روز قیـامت با آنان محشور مـی شود”.چون اعیـاد از جمله شرع و مناهج و مناسکی هست که الله تعالی درباره شان فرموده است:{ لِكُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَكاً هُمْ نَاسِكُوهُ: براي هر ملّتي برنامـه‌اي قرار داده‌ايم كه برابر آن رفته‌اند و بدان عمل كرده‌اند}.مانند قبله و نماز و روزه،بنابراین بین مشارکت با آنـها درعید ومشارکت با آنـها درون سائر شعائر فرقی نیست،همراهی درتمام عید همراهی و موافقت با کفر هست و همراهی درون برخی فروع آن موافقت و همراهی درون برخی شعب کفر مـی باشد،بلکه اعیـاد از اخص شرائع و اهم شعائر هر دین ومسلکی مـی باشد درنتیجه همراهی و موافقت درون آن، موافقت و همراهی درون اخص شرائع کفر و اهم شعائرش مـی باشد.
    قاضی خان مـی گوید:«شخصی روز نوروز چیزی مـیخرد کـه در غیر این روز آن را نمـی خرد:اگر نیت او بزرگداشت این روز باشد همانطور کـه کفار روز عیدشان را بزرگ مـی دارند،عملش کفر است،و اگر این کار را از روی اسراف و خوشگذرانی کندنـه به منظور بزرگداشت آن، کفر نیست.و اگر روز نوروز بـه انسانی چیزی هدیـه کند و قصدش بزرگداشت این روز نباشد و فقط از روی عادت و رسم مردم چنین کند کفر نیست و نباید دراین روز کاری انجام هد کـه در روزهای قبل و بعد،ان کار را انجام نمـی دهد.و حتما از تشبه بـه کفار خودداری کند.
    ابن قاسم(از مالکیـه) به منظور مسلمان ناجایز دانسته کـه به نصرانی درون عیدش هدیـه کند و این کار را بزرگداشت عید نصرانی و همکاری درکفر او،دانسته است.
    و همانطور کـه تشبه بـه کفار درون اعیـاد جایز نیست بـه مسلمانی هم کـه به آنـها تشبه مـی کند نباید درون این کار کمک کرده شود بلکه حتما نـهی شود.هر درون روزهای اعیـاد کفار مـهمانی ترتیب داد کـه مخالف عادتش باشد،نباید دعوتش را قبول کرد و هر از مسلمـین دراین اعیـاد برخلاف عادتش درون روزهای دیگر غیر از عید،هدیـه ای کرد نباید هدیـه اش را قبول کرد.خصوصاً اگر هدیـه ای باشد کـه از آن به منظور تشبه بـه کفار استفاده مـی شود. مانند اهدای شمع و امثال آن درعید مـیلاد.
    و مجازاتی کـه در اعیـاد کفار بـه آنـها تشبه مـی کند واجب است».[پایـان نقل قول]
    شیخ ابن جبرین مـی گوید:جشن گرفتن اعیـاد مبتدعه مانند عید مـیلاد نصاری و عید نوروز و مـهرگان جایز نیست و نیز اعیـادی کـه مسلمـین پدید آورده اند مانند مـیلاد درون ربیع الأول و عید اسراء درون رجب و مانند آن،و خوردن طعامـی کـه نصاری یـا مشکرین به منظور اعیـادشان آماده مـی کنند جایزنیست و قبول دعوتشان درون هنگام جشن گرفتن این اعیـاد جایز نمـی باشد چون قبول دعوتشان تشویقی به منظور آنان هست و تأیید این بدعتها بـه شمارمـی آید و این کار موجب فریب جاهلان مـی شود و متقد مـی شوند کـه این کار اشکالی ندارد،والله اعلم».[اللؤلؤ المکین من فتاوی ابن جبرین ص27].
    نتیجه:جشن گرفتن عید نوروز یـا اختصاص آن بـه جشنی یـا طعامـی یـا هدایـایی،جایی باشد.
    والله اعلم.

    فراموش
    شـهر كابل

    >>>   درون اول ما بايد اسلام را علما كران منـهسر نـه كننم علما يي كرام ان چه كې قران كريم ګفته ان را نـها ميفرمايد . جشني نوروز عيد مجوسيا هستند اين جشن بايد مسلمانان گرامي تجليل نكوند . باحترام اكبري

    >>>   نوروز تجليل كردن احرام هست احرام هست اگر شك دارد بايد از سر مسلمان شود
    اكبري

    >>>   بـه همـه وطنان عزيز علما اكرام بخاطر كم راهى شما و نجات شما از اين بى خبرى روشنى را انداخته اى كسانيكه خدا را مشناسيد ولى بـه فرمان خدا نيستيد اى انسان هاى كه درون راهى اشتباه روان استيد طبرانى جى كفت فردوسى جى كفت فلان جى كفت فلان نكفت بدردت نمى خورد اى هم وطن بيخبر فرمان خدا سنت رسوال الله صلى الله عليه و سلم بدرد تو انسان مى خورد روزى كه سوال ميشود از تو نمى برسد جارشنبه سورى جى بود رفتى يانـه نو روز را تجليل كردى يا نكردى اين سولات نميشود برادر مومن از تو مى برسد ( ما ربك) يعنى خدا تو كى هست ( و ما دينك ) يعنى دين تو جى هست ومى برسد (ما نبيك ) يعنى بيغمبرت كى هست امت كدام بيغمبر استى باز بكو فردوسى كفته خيام نوشته اى برادر هم وطن من نـه ملا استم نـه مولوى ولى اسلام و مسلمانى ربطى بـه ملا بودن و مولوى بودن ندارد تو يك مسلمان هست از تمام احكام اسلام با خبر باشى تو فردا روز قيامت جواب كو استى از تقلبى مشركان از رسم اعنعنات مشركان از بدعت از كار هاى كه خدا نخواست و بيغمبر منع كرده بـه برهيز درون اين مسايله احديث سريع هست كدام بازيجه نيست اين دين هست دوروغ منافقت بدرد مسلمانان نمى خو رد درون اسلام مخالفت درون ميله كردن تماشاه تفريح جشن نيست مشروط بـه اينكه خلاف شرعت محمدى نباشد بدعت نباشد يعنى جيزى را درون اسلام و مسلمانى اضافه نكنيد كه مشركين استفاده هاى غلط ميكند درون اصلش واقعت ندارد بنام اسلام و مسلمانان يك رواج دوروغ و منافقت را بنياد كرده رايج ميشود مثلبالا يعنى جى يك جوب جار رنك تكه مردم سركردان بريشان كهبالا هست اين ها همـه و همـه كار هاى منافقان هست باور بـه كار هاى خلاف اسلام نكنيد از خدا بترسيد از سنت بغمبر خدا بيروى نمايد برادران مسلمان بـه كفت فلان فلان كارى ساخته نيست خدا و قانو ن خدا و فرمان بيغمبر خدا با كتاب خدا همـه رهنمايى سالم بـه يك مسلمان سالم هست برادر مسلمان شما (سيحون )

    >>>   . امام صادق(علیـه السلام) مـی فرماید : «روز نوروز ، روزی هست که خداوند متعال درون آن از بندگانش پیمان و مـیثاق بندگی گرفته هست که چیزی را شریک خداوند قرار ندهند و به پیـامبران و جانشینان آن ها ایمان بیـاورند و روز نوروز ، اولین روزی هست که خورشید طلوع کرد.. . روزی هست که درون آن کشتی نوح بـه خشکی رسید.. . روز نوروز ، روزی هست که خداوند متعال جبرئیل را بر پیـامبرش نازل کرد و روزی هست که پیـامبراکرم(صلی الله علیـه وآله) حضرت علی(علیـه السلام) را بر دوش گرفت که تا بت های قریش را از بالای خانـه خدا پایین بیـاورد.. . و آن روزی هست که حضرت علی(علیـه السلام) درون این روز بر دشمنانش درون جنگ نـهروان پیروز گشت .. .
    2 . امام صادق(علیـه السلام) باز مـی فرماید : «هنگامـی کـه روز ]عید[ نوروز آمد ، غسل کن و بهترین و پاک ترین لباست را بپوش و با بهترین عطرها خود را خوش بو کن و در این روز ، ]مستحب است[ روزه بگیرد .»•

    >>>   این برادر اکبری از کجا حرف مـی زند، "مجوسیـان هستن"، برادر تو از کدام گنجینـه ای معلومات خود فتوا مـی دهی، از نوشتارت پیداست کـه نو با سواد شده ای.
    کریمـی

    >>>   چون نورور روز اول بهار هست درحقیقت تجلیل از طبیعت بعمل مـیاید گذشته از بعد مذهبی آن . با دیدن طبیعت بیشتر بـه وجود حقانیت جضرت دانا وتوانا پی مـیبریم واز او ستایش مـیکنیم .
    حمـیدالله "زرین " بنگلور هند

    >>>   به منظور افغانستان یک اتا ترک ثانی ضرورت هست تا مردم مومن افغان
    را از شر دشمنان اسلام درون لباس اسلام نجات دهد .

    >>>   سوگند بـه خدا اگر اینچنین عنعنات مربوط دیگر اقوام(پشتونـها) مـیبود تو ملا برایش دلییل از قران و حدیث مـیآوردی و مـیگفتی کـه و قتی کـه مردم از پیغمبر اکرم سوال د بعد او گفت ( أنتم أدري مني شؤن دنياكم )
    دلسوز

    >>>   فراموش از شـهر کابل
    از برق کافر، از کامپیوتر کافر، از اینترنت و از وبسایت ساخت دست کفر استفاده مـیکنی که تا این مطالب را بنویسی. آیـا اینـها بر تو حرام نیستند؟
    اگر دست آوردهای کفر بد و حرام هستند. خوب اینـها همـه ره آورد علم و ساخته ی دست آنـهاست.
    مـیتوانی بفرمایی اسلام چه چیزی بهتر از پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک به منظور انسانیت بـه ارمغان آورده است؟
    فرید

    >>>   سلیمان راوش
    نوروز
    یـا نگارينـه نگاری از هویت
    ملی ، آيينی وفرهنگی
    عجمـیان

    بجمشـــــــيد بر گــوهــر افشـاند ند
    مران روز را روز نو خــــــواند ند
    ســــر سال نــــــــو هرمز فرو دین
    بــر آســـــود از رنـج روی زمــين
    بـــزرگان بشــــــــادی بــياراستـــند
    مـی و جام ورامشـــگران خواستند
    چنين جشن فرخـنده از آن روزگار
    بما مــانـــد از آن خسروان ياد گار
    شاهنامـه فردوسی 1

    بباغ تازه کن آئين دين زرتشتی ــ کنون کـه لاله بر افروخت آتش نمرود
    حافظ شیرازی

    نوروز نگارينـه نگار آئين و فرهنگ عجميان است. عجم اینجا بـه روال بيان عرب بیشتر منظور از مردمان شانزده شـهر اوستایی هست . تازی ها، غير اعراب ، بـه شمول ترک و پارسی و اروپايی را عجم مي خواند ند، اما بيشتر منظور آنـها از مردمان حوزه خراسان و پارس که تا به رود سند بود. اعراب نوروز نداشته واز نوروز عجم آگاه نیز نبودند ، چون با فرهنگ و آیين و تمدن جهان بيگانـه بودند. حکايت معروف کـه دال بر جهالت تازيان مي تواند باشد، اينست کـه وقتی تازيان خراسان را اشغال د جزيه بر آنـها مقرر نمودند ، هنگام حصول جزيه مـهرگان رسيده بود ، مردم بلخ بـه علاوه مقدار معينـه جزيه « هديه هايی از ظروف طلا و نقره و دينار و درهم و جامـه به منظور حاکم عرب آوردند . حاکم گفت : اين جزو چيزِيست کـه بر سر آن با شما صلح کرده ايم؟
    گفتند : اين چيزيست کـه در اين روز بـه حاکم خود مـی دهيم کـه او را بر سر رأفت آريم.
    گفت اين چه روزيست؟
    گفتند مـهرگان
    گفت نميدانم اين چيست ، اما خوش ندارم آنرا رد کنم شايد جزو حق من است، آنرا مـی گيرم»2
    ابوريحان بيرونی درون کتاب اثار الباقيه درون صفحه 35 مـی نويسد کـه : « عبدالصمد بن علی درون روايتی کـه آنرا بـه جد خود بن عباس مي رساند نقل مـی کند کـه در نوروز، جامـی سمين پر از حلوا به منظور پيغمبر هديه آورد ند و آنحضرت پرسيد کـه اين چيست ؟ گفتند امروز روز نوروز هست . پرسيد کـه نوروز چيست ؟ گفتند عيد بزرگ ايرانيان است.»
    پس از اکمال تجاوز اعراب بر خراسان و کوچ آنـها از مکه ومدينـه و بصره و شام و عراق کـه تعداد آنـها بـه ميليون ها نفر مي رسيد ، اعراب بـه معنی نوروز پی بردند و آنرا بـه خلفای خويش درون جزيرةالعرب نيز گزارش د.
    اعراب نوروز را تحریم نکرد، درون نـهی و منع نوروز نـه درون قرآن آيتی هست و نـه حديثی و جود دارد. حتی روایتی دال بر منع نوروز ازسوی خلفای عرب هم موجود نيست. اما سوال اينجاست کـه چرا اعراب مسلمان، کتابخانـه ها را آتش زدند ، کتابها را سوختاندند و معابد زرتشتی ، بودايی ، و کلیسا هاي عيسويان را ويران نمودند و دانشمندان و اهل انديشـه را سر بريدند و به دار آويختند ، جشن سده و يلدا وديگر اعياد و ايام مبارک و خدا پرستانـه ی بـه ویژه زرتشتيان یکتا پرست را مشمول نـهی از منکر خويش گردانيد ند. ولی نوروز را نخواستند جزء از منکرات عربی سازند. بـه نظر مـی آيد به منظور آنـهاييکه سطری از تاريخ را بـه خوانش گرفته باشند پاسخ روشن است. و اگر نبا شد واقعيت اين هست که تازيان مسلمان درون تجاوز بر فارس و خراسان وهمـه کشور های ديگر هدف ترويج انديشـه و يا آيين خداپرستی را نداشتند ، کـه اگر مـی داشتند هرگز بـه فارس، خراسان تجاوز نمـی د، به منظور اينکه درون کشور های مانند افغانستان( خراسان) و فارس ( ايران) هزاران سال پيش از اسلام دین يکتا پرستی رواج داشت و مردم خدا پرست بودند. کـه ما از اين آيين خداگرايانـه درون جاي ديگری اين مقاله بحث خواهيم کرد . اما عآن ، تازيان حتی از مسلمان شدن یعنی از گرويدن مردم بـه دين شان درون هراس بودند و نمـی خواستند کـه مردم بـه اسلام شان بپيوندند. حکايت جالبی کـه اين ادعا را ثابت مـی نمايد درون تاريخ تمدن اسلام تاليف جرجی زيدان نوشته شده هست که درزمان عمر بن عبدالعزیز خليفه اموی کـه به هر حال نسبت بـه ديگر خلفای عرب مـی شد وی راعادل نامـید،ی از ظلم جراح بن عبدالله والی خراسان شکايت نمود کـه مردم خراسان با وجود انکه اسلام را مـی پذيرند با آنـهم بايد جزيه بپردازند . عمر نامـه ی بـه جراح نوشته مـی گويد: ( « هر کـه با تو نماز مي خواند از پرداخت جزيه معاف هست » این فرمان عادلانـه سبب شد کـه گروه انبوهی اسلام آورند، و حاشيه نشينان بـه والی یـاد آور شدند کـه اسلام اینان به منظور نپرداختن جزيه هست چه بهتر کـه آنـها را با ختنـه آزمايش کنی. جراح اين را به منظور خليفه فرستاده اضافه کرد کـه با اسلام اينان مقدار جزيه رو بـه کمـی گزارده و بيم آن مي رود کـه بازهم جمعی مسلمان شوند و جزيه از اين هم کمتر گردد ، بعد چه بهتر کـه موضوع ختنـه را عملی سازيم. ) 3
    با این وضع ملاحظه مي گردد کـه اعراب مسلمان هیچ گونـه علاقه ای بـه مسلمان شدن مردم نداشته و عآن ازاسلام آوردن مردم وحشت مـی نمودند ، اعراب مسلمان فقط درون پی آن بودند کـه شرايطی بـه وجود آورند کـه منافع آنان را حفظ نماید و اگر وضعيت و يا مناسبتی به منظور شان سود آور مـی بود، هرگز درون پی نابودی آن نمـی گرديدند، بر عآن را حفظ هم مـی نمودند.
    نوروز از جمله اعياد مقدس مردم سر زمين ما بود. مردم به منظور يکد يگردر روز هديه ها مـی دادند و رسم بوده کـه برای حاکمان و شاهان، رعایـا تحایف گرانبهایی درون روز نوروز و مـهرگان تهيه مـی دیدند .حتی شاهان کشور های ديگرنیز ، به منظور شاهان سر زمـین ما تحایف بزرگ مـی فرستادند. اعراب با ملاحظهء اين رسم مِهر دوستانـه و مِهر ورزانۀ مردم سرزمـین خراسان، جابرانـه از مردم خواستار هدايا مـی شدند و مردم بـه ناچار هدايا را نـه با مِهر، بلکه جبرا" مـی بپرداختند . درون تاریخ تمدن اسلام نوشته شده هست که : «عاملان بنی اميه درون فارس ميوه ء باغ ها را بـه بهای زياد از معمول تخمـین مي زدند و مطابق ارزيابی ظالمانـهء خود از آنان مالیـات مـی گرفتند . ديگر از بيدادگريهای آنان به منظور افزايش درون آمد ، آنکه بر زمـین های باير نیز ماليات وضع د، و از ایرانيان هر سال عيد نوروز مالياتی بـه نام عيدی مـی گرفتند و در زمان معاويه این عيدی ده ميليون درون هم مي شد.»4
    در زمان امویـها هدايای نوروزی اجبارا" از مردم اخذ مـی گرديد که تا اینکه مردم ناچار شدند دست از برگزاری نوروز بر دارند و خود را مسلمان بگویند ، که تا بدين وسیله شانـه های خويش را از پرداخت جزيه نوروزی سبک سازند. اين مسله درون بسيار از موارد پيش آمده هست . به منظور آنکه اين موضوع دقیق تربیـانگردد حتما افزود: درون تاريخ تمدن اسلامـی گفته شده کـه عبدا لملک بن مروان بـه حجاج بن يوسف ثقفی حاکم خراسان دستور داد کـه جزيه را تماما" از مردم اخذ ندارد مبلغی را به منظور زمين داران نير بگزارد کـه صرف نمايند. بعد از چندی حجاج بـه عبدالملک نامـه نوشت کـه اجازه بدهد کـه :
    « مختصر مساعده باقی مانده را از زمين داران بستاند. ولی اين پيشنـهاد بـه قدری ظالمانـه بود کـه عبدالملک آنر رد کرده نوشت:
    [ با آنچه گرفته ای قانع باش و به باقی مانده چشم مدوز ، به منظور اين بينوايان گوشت و استخوانی باقی بگذار که تا اطراف آن چربی جمع شود.] 5
    سپس جرجی زیدان مي نويسد: « ظاهرا" همين فشار پاره ای از زمين داران و روستایيان را بر آن داشت کـه اسلام آورند و در پناه دين از بيداد گری رها شوند ولی اين کار هم آنان را از پرداخت جزيه و خراج آزاد نساخت . اين بيدادگريها تنـها بـه دست حجاج انجام نمـی گرفت. جراح درون خراسان و ديگران درون بلاد ماوراءالنـهر نيز چنان و بدتر از آن مـی د که تا آنجا کـه مردم سمرقند به منظور گريز از پرداخت جزيه اسلام آوردند و چون ديدند اسلامشان سودی ندارد و جزيه آنان بعد گرفته نمـی شود دوباره بـه دين پيشين خود بر گشتند.»6
    سر نوشت نوروز هم بـه همين منوال بود، حتی مـی گويند کـه تازيان مثلا" عمر بن عبدالعزيز و معتضد دو خليفه عباسی با تقليد از سنت شاهان ( آريايی) لباس زربفت مـی پوشيدند ، روی تخت مـی نشستند و سپس يک تن ، خوش صدا و خوش قدم ، بـه نام مير نوروزی یـا( ميمنت)، پروای ورود مـی خواست و شاد باش مـی گفت. 7
    پس از آنکه مردم خراسان باب مقاومت ها را عليه لشکريان متجاوز اعراب مـی گشايند از نوروز حتی درون زمان طاهريان و صفاريان درون تاريخ کشور ما خبری نيست ، بـه طور يقين نوروز تجليل مـی شده اما نـه چونان روزگاران پيش از تجاوز اعراب جزيه ستان . اگر تجليل مي شده درون بين اعضای خانواده بوده و بسيار خاموشانـه و توام با ترس و وحشت از حاکمان اعراب و تحصيلداران مستعربه های آنان . و در طی اين چندين قرن هست که آیین نوروز بـه انزوا و حتی بـه فراموشی سپرده مـی شود . درون فارس ( ايران امروزه ) عخراسان( افغانستان) ازنوروز قسما" درون دوران امويان و عباسيان تجليل بـه عمل مـی آمده هست و اين بـه علتی هست که مردمان فارس بسيار زود مقاومت را عليه اعراب رها نمودند و به پرداخت جزيه تن درون دادند، و رفته رفته چنانکه علی دشتی درون کتاب 23 سال مي نويسد: « ايرانيان مطابق شيوه ملی خود درون مقام نزديک شدن بـه قوم فاتح بر آمدند و از درون اطاعت و خدمت وارد شدند . هوش و فکر و معلومات خود را درون اختيار ارباب جديد خود گذاشتند زبان آنـها را آموختند و آداب انـها را فرا گرفتند ، لغات قوم فاتح را تدوين و صرف و نحو آن را درست د و برای اينکه فاتحان آنان را بـه بازی بگيرند از هيچگونـه اظهار انقياد و فرو تنی خود داری ند . درون مسلمانی از خود عربها پيشی گرفتند و حتی درون مقام تحقير دين و عادات گذشته خود بر آمدند و به همان نسبت درون بالا بردن شأن عرب و بزرگان عرب تلاش د و اصل شرف و جوانمردی و مايه سيادت و بزرگواری را همـه درون عرب يافتند. هر شعر بدوی و هر مثل جاهلانـه و هر جمله بی سر و ته اعراب جاهليت نمونـه حکمت و چکيده معرفت و اصل زندگانی شناخته شد . بـه اين کـه مولای فلان قبيله و کاسه ليس سفره فلان امير باشند اکتفا د . افتخار د کـه عرب شان را بگيرد و مباهات مـی د کـه نام عربی بر خود گذارند . فکر و معرفت آنان درون فقه و حديث و کلام و ادب عرب بـه کار افتاد و هفتاد درون صد معارف اسلامـی را بـه بار آورد. »7
    در حاليکه مردم خراسان عفارسيان، جانبازانـه عليه اعراب مسلمان متجاوز بـه نبرد مـی پرداختند و با شمشير از آيین و فرهنگ خويش دفاع نموده و نمـی خواستند کـه تسليم شوند
    نوروز را نيز فارسيان بعد از آنکه بـه گفتهء علی دشتی عرب تر از عرب شدند بـه يک آيين اسلامـی تبديل نمودند. چنانکه گفتيم خراسانيان بعد از يک سکوت چند قرنـه سرانجام درون دوره با شکوه سامانيان دوباره درون پی احياي آیين و فرهنگ خويش بر آمدند . شاعران و خدای نامـه نويسان ( بايد دانست کـه خدای نامـه بـه معنی شاهنامـه هست زيرا يکی از معنی کلمـه خدای « پادشاه» بود چنانکه ملوک بخارا را « بخار خداه » مـی گفتند.) قلم بـه دست گرفتند که تا فر و شکوه آيین و فرهنگ نياکان را دو باره بـه ياد ها بياورند و آنرا پاسداری نمايند ، درون راستای اين ياد آوریـها و ترسيم های آیين و فرهنگ ، پيشتر از مردان ، ماد ينـه عقاب عرشينـه پرواز خرد و شعر، رابعه بلخی هست که درون غزل نوروزی يا بهاري خويش صداي آذر و مانی را بلند مـی نمايد و مـی گويد:

    فشاند از سوسن و گل سيم و زر باد
    زهی بــادی کـه رحمـــت بــاد بــر باد
    بداد از نقــــش آذر صــد نـــشان آب
    نمود از ســــحر مــانی صــــد اثر باد

    ويا
    زبس گل کـه در باغ مأوی گرفت
    چمن رنگ ارژنگ مانی گرفــت
    سر نـــرگس تازه از زر و ســيم
    نشان سر تاجـــری گرفــت

    و بعداز رابعه شاهدخت ستيغ نشين قله های بلند خرد درون بلخ ، کـه سوگمندانـه بيشترين اشعار او را منکران عقل و خرد از بين اند، دقيقی بلخی هست که بی هيچ هراسی از مفتيان قصاب سرشت جهل ، فراز مـی آيد، چنانکه فردوسی درون باره او مـی گويد:

    دقيقی زجايی فـراز آمــــــــدی
    بر آن جام مـی داستان ها زدی
    به فردوسی آواز دادی کـه مـی
    مخور جز بـه آیين کاووس و کی

    دقيقی اولين شاعری هست که خواست بنای فرو ريخته شده ای هويت آیينی و فرهنگی و ملی مردم ما را کـه به وسيلۀ اعراب متجاوز صورت گرفته بود ، تعمير نمايد . او بود کـه شاهنامـه را آغاز نمود و چراغ درون آتشکدهء آيئن زرتشتی گذاشت. و گفت:

    دقيقی چهار خصلت برگزيده ست
    به گيتی از همـه خوبی و زشـــتی
    لـــب یـاقوت رنگ و نالۀ چــنـــگ
    مـی خوشرنگ و دين زردهشـــتی

    گرچه پیش از دقيقی هواخواهان استقلال و آزادی از استعمار آیينی و فرهنگی اعراب دست بـه کار تدوين و تاليف شاهنامـه ها زده بودند کـه از جمله مي توان از شاهنامـه ابوالمويد بلخی و منظومـه مسعودی مروزی و شاهنامـه ای کـه به فرمان ابومنصور بن عبدالرزاق طوسی نوشته شده، نام برد کـه بنا بـه گفته مرتضی راوندی : بـه ظن قوی ، فردوسی طوسی همـین شاهنامـه را از نثر بـه نظم درون آورده است. 8
    به هر حال فردوسی بزرگ ،سرانجام تاريخ هويت ملی ، آيینی ، فرهنگی و اجتماعی مردم را ساخت وحماسه جاويدانـه ای بـه يادگار گذاشت کـه شوربختانـه چشمان « نسل ياوه و خاکستر» از قرنـها بدين طرف درون نور آن نمـی تواند باز شود. از بس کـه به تاريکها عادت نموده اند. بعد از آن شاعران و پژوهشگران بسيار ديگر بـه باز خوانی وباز گويی شکوه ، جلال ، فر و خرد پيش از اسلام پرداخته اند. از شاد روان علی احمد کهزاد گفتار نيکویی هست اندرين باب کـه در کتاب تاريخ افغا نستان مـی نويسد :
    « دانشمندان آريانا يا خراسان اين وقت بار ديگر بـه فکر افتاد ند که تا در تربيت ملی وتقويت روحيات قومـی از تذکار کارنامـه های پادشاهان و پهلوانان باستانی مملکت کار بگيرند .اين مرام از مدتی درون دلها نـهفته بود که تا دورۀ علم پروری منور سامانی رسيد و زمينـه به منظور پرورش چنين اميد از هر حيث مستعد شد . پادشاه ، وزير ، حکومت و محيط موافق افتاد و مخصوصا" دربار احمد بن اسماعيل و نصر بن احمد و نوح بن نصر کـه روی همرفته سالهای بين 343 ـ259 هجری را درون بر مـی گيرد ، مساعد ترين همـه زمانـه ها بود .يک عده فضلا و دانشمندان و گويندگان بزرگ از نقاط مختلف خراسان قدعلم نموده و در اين زمينـه قلم بر داشتند ،ولی باز مرکز اين بزرگ و کانون تجديد خاطرات باستانی و مبدأ تقويهء روحيات ملی ، باختر یعنی سرزمينی بود کـه ويد و اوستا را بـه جامعه آريايی(!) تقديم نموده بود . بـه تعقيب ريشی های ويدی و گويندگان اوستايی جمعی از دانشمندان بلخی مانند ابی منصور محمد دقيقی بلخی ، ابو علی سينا بلخی ،ابوالمويد بلخی ،ابوشکور بلخی و یک عده فضلای ديگر بلخ مصمم شدند که تا خاطرات عظمت و جلال پادشاهان قديم کشور خود را تجديد نمايند . اين کار با دقيقی بلخی شروع شد و شعرای ديگر ی هم درون آن دست زدند و با شاهنامـه و گرشاسب نامـه اسدی طوسی بـه پايهء تکميل رسيد . پادشاهانی را کـه شاهنامـه ها ، گشتاسب نامـه ها ، گرشاسب نامـه ها ، نامـه های خسروان و غيره نام مـی برند ، همـه بلا استثنا همان پادشاهان و پهلوانان قديم آريانا(!) هستند کـه بار اول ويد و بعد از آن اوستا از آنـها تذکار نموده و شاهنامـه ها با پاره ای تصرفات وتشکيل صحنـه های متعدد و ياد آوری از بعضی پهلوانان ديگر کـه بعد از عصر اوستا ظهور کرده اند همان خاطرات ، واقعات و گزارشات تاريخی قديم آريانا(!) را روی صحنـه های حقيقی آن بلخ ، زابل ، کابل ،قندار ، سيستان ، هرات و غيره ترسيم د.» 9
    در چنين اوضاعی کـه مردم افغانستان درون پی باز سازی هويت ملی و آیينی و فرهنگی خويش بر آمده بودند ، پارسيا ن کـه دل درون گرو اعراب داده بودند و بگفته علی دشتی هر جمله بی سر و ته عرب را چکيده معرفت قلمداد مـی د و سعی داشتند کـه به شيوه اعراب ،دروغ ها ی خويش را آسمانی بین مردم جابزنند ، بـه مسخره ترين ترفند بافی ها بـه نفع فرهنگ عرب و مسخ فرهنگ و آیين عجم دست بـه کار شدند مثلا" محمد بن شاه مرتضی معروف بـه ملا محسن فيض ( 1007ـ 1091) بعد از آنکه درون دوره سامانيان و غزنويان مردم دوباره درون اثر شکست حاکيمت سياسی اعراب ، بـه برگزاری اعياد مبارک نيايی خويش از جمله نوروز ، سده ، مـهرگان و بسيار ديگر رو مـی آورند، درون بين پارسيان تعبير هاي امام جعفر صادق از نوروز را تبلغ مـی نماید ، پيش از آنکه بـه رد اين تعبير ها کـه بسيار مسخره و خنده دار هست پرداخته شود حرفهای امام جعفر صادق را کـه تا امروز درون بين بـه ويژه معتقدين شيعه رواج دارد مـی نویسم: «از رساله ی نوروز و سی روز ماه تاليف محمد بن شاه مرتضی معروف بـه ملا محسن فیض 1007 ـ 1091 ، فشرده نقل مـی شود ، چنین روايت شده ازمعلی بن خنيس کـه در روز نو روز نزد منبع حقايق و دقايق ، امام جعفر صادق ( ع) رفتم، فرمود : آيا مي دانی امروز چه روز هست ؟ گفتم فداي تو شوم ، روزی هست که عجمان تعظيم آن مـی نمايند و هديه بـه يک ديگر مـی فرستند . فرمود بـه خانـه ی کعبه سوگند کـه با عث آن تعظيم امری قديم هست ، بيان مـی کنم آن را به منظور تو که تا بفهمـی . گفتم : ای سيد من ! دانستن اين را دوست تر دارم از آنکه مرده ی من زنده شود و دشمنان من بميرند . بعد فرمود: ای معلی ، نوروز روزی هست که خدای تعالی عهد نامـه از ارواح بندگان خود گرفته کـه او را بندگی نمایند و ديگری را با او شريک نسازند و ايمان بياورند بـه فرستاده ها و حجت های او وائمـه معصومين ( ٌص) . و اول روزی هست که آفتاب طلوع کرده و باد ی کـه درختان را بارور مـی سازد وزيده ، و خرمـی زمين آفريده شده . و روزی هست که کشتی نوح ، بر زمين قرار گرفته ، و روزی هست که خدای تعالی زنده گردانيد جماعتی را کـه از بيم مرگ از شـهر و ديار خود بيرون رفته بودند و چند ين هزار بودند . بعد اولا" حق تعالی حکم کرد ايشان را کـه بميرند ، بعد از آن زنده گردانيد . و روز ی هست که جبرئیل (ع) بر حضرت رسالت ص نازل شد بـه وحی . و روزی هست که آنحضرت بت های کفار را شکست . و همچنين حضرت ابراهيم ع درون اين روز بت های کفار شکست و روزی هست که حضرت رسالت ص امر فرمود ياران خود را با حضرت امير المومنين ع بيعت امارات نمايند . و روزی هست که آن حضرت ، امير المومنين را ميان جنيان فرستاد کـه بيعت ازايشان بگيرند. روزی هست که بار دوم اهل اسلام با امير المومومنين بيعت د . و روزی هست که جنگ نـهروان فتح کرد و به قتل رسانيد ذ والثد يه را کـه سر کرده خوارج بود . و قايم ال محمد ، يعنی حضرت صاحب الامر ع ظاهر مـی شود . و روزی هست که آنحضرت بر دجال ظفر مـی يابد و آن ملعون را درون کناسه کـه محله ای هست در کوفه از گلو مـی کشد. و هيچ نوروزی نيست کـه ما توقع خلاصی از غم نداشته باشيم زيرا کـه اين روز بـه ماو شيعيان ما نسبت دارد ،عجمان آن را حفظ کرده اند و شماضايع کرده ايد. » 10
    اينجا لازم هست که درون برابر هر جمله امام جعفر، بايد سکوت کرد و بس. اما مساله اين نيست کـه امام جعفر غلط مـی گويد. مساله اينست کـه چگونـه سعی بـه عمل آمده هست که هويت يک پديده کاملا" غير عربی و مطلق بـه يک آیين و فرهنگ ديگر را مسخ نموده وهويت ناسوتی آنرا انکار نمايند. که تا مردم نتوانند از هيچ مجرایی بـه هويت خويش پی ببرند ودر پی حفظ فرخندهناسوتی آن باشند. اعراب سعی کردهمـه چيز، بايد رنگ اسلامـی داشته باشد و به اسلام تعلق بگيرد. کشور های مفتوحه بـه دست اعراب بـه خاطر حفظ سيادت فرهنگ و دين اعراب مي بايیست فاقد هويت ملی و فرهنگی مـی گشت، بايد هر چه پيش از اسلام داشتند فراموش مـی د و يا بايد آن را اسلامـی مـی ساختند. نوروز را نيز اگر ميل بـه حفظ آن داشتند با يد مثل ذبح اسلامـی مـی شد که تا حلال مـی گرديد . و اين ذبح بـه عمل آمد . اين مجبوريت بـه ويژه بعد از سقوط سامانيان ناگزیر گرديد. درون دوران سامانيان چنانکه گفته آمديم نوروز دو باره رواج پيدا کرد، اما نـه بـه آن شکلی کـه پيش از اسلام دارای فر و شکوه اهورايی بود . زيرا با آنکه سامانيان خود از تبار زرتشتيان بودند و مجال رشد و آزادی آيین های نيايی را فراهم نموده بودند ، اما حاکميت دينی و فرهنگی اعراب همچنان بر جامعه مسلط بود ، زيرا بيشترين نفوس بـه ويژه بلخ و بخارا را اعراب مـهاجر ومـهاجم تشکيل مـی داد و در پهلوی اينان مستعربه های بومـی مانند قاضی و مفتی ، و حاکم، ملا، و شيخ و امام کـه منافع و مصالح خويش را درون حفظ حاکميت اصول اسلامـی جستجو مـی د ، درون نفی فرهنگ ، سنت ها و تمام آثاری کـه شـهوات پست انسانی آنـها را محدود مـی نمود و عآن جامعه را بـه سوی وادی آزادی ، خرد و نيک مـی کشاند با استفاده از جو تهديد و توحش اسلامـی سعی وتلاش مـی نمودند؛ که تا از آن جلو گيری نمايند. و از سوی ديگر تمام نیـایشگاهها و معابد خدا پرستی از سوی اعراب مسلمان ويران گرديده بود ، مـهم تر ازهمـه زنان کـه عامل تعيین کننده و سازمان دهنده مراسم وجشن ها و مظهر شکوه و زيبايی ها و آزادی ها بـه شمار مـی آيند درون طی قرون تجاوز و تسلط اعراب مسلمان، چنان قربانی دادند و ستم کشيدند کـه مبادا بـه دام کنيز گیر اعراب نيفتندو آنـها از ترس اعراب مسلمان کنیز گیر سر از خانـه بيرون نمـی د. درون حالیکه پيش از اسلام همين زنان بودند کـه در روز نوروز زمينـه شادی و خنده و شوخی و زيبايی و مجلس آرايی را فراهم مـی آوردند. اين مورد را درون اشعار شرفنامـه نظامـی گنجوی بـه خوبی مي توان دريافت کـه مـی گويد:

    دگر عادت آن بود کـه آتش پرست
    همـه ساله با نو عروسان نشست
    بـنـوروز جــمشـيد و جشن سـده
    که نو گشـــتی آ یين آتـــــشکده
    زهر سو عروسان ناديده شــوی
    ز خانـه برون تاختـــندی بـه کوی
    رخ آراســـته دســـتها پـــر نگار
    به شادی دويد ندی از هـــر کــنار
    مغــانـه مـی لعــــل بــــرداشـــــته
    بــــه ياد مغان گــــردن افراشــــته
    ز برزين دهقان و افســـون زنــد
    بر آورده دودی بـه چرخ بـــلـــند
    همـه کار شان، شوخی و دلــبری
    گه افسانـه گويی ،گه افسونگری
    جز افسون چراغی نيافروختــند
    جز افسانـه ، چيزی نياموختـــند
    فروهشته گيسو، درون شکن
    يکی پايکوب و يکی دســــت زن
    چو سرو سهی ، دسته گل بـه دست
    سهی سرو زيبا بود گل پرســــت
    سر سال، کـــز گنـــبــد تـــــيز رو
    شماری جهان را شــــدی روز نو
    يکی روز شان بود،از کوی و کاخ
    به کام دل خويش، مــيــدان فــــراخ
    جدا هريــکی بــــــزمـی آراســتـــی
    و زآنجا بسی فتـــنـه بـــــر خاسـتی
    شرفنامـه نظامـی گنجوی

    اما بعد از تسلط جابرانـه حاکميت دينی و فرهنگی اعراب اين گوهر ذاتی نوروز يعنی (زن) و همچنان (هوم)افشره شادی بخش خاص نوروز از حضور منع گرديد. اما درون خانـه و خانواده هایی کـه اعراب و يا مستعربه ها رئيس فاميل نبودند ، چنگ و چغانۀ شادی و سرور نوروزی و آرايش های دل انگيز رواج دو باره خويش را پيدا نموده بود . از اين احوال ،امام و مجريان امربالمعروف و نـهی از منکر بی خبر نماند ند و تا توانستند خواستند جلو آن را گرفتند . چنانچه کـه وقتی امام محمدغزالی درون اواخر سالهای 400 هجری مشاهده مـی نمايد کـه دوکانـها درون ايام نوروز پر از نقل و ميوه های رنگا رنگ و وسايل تفريحی و شاديبخش است، فورا" دست بـه فتوا مـی برد و زير عنوان (منکرات بازار ها) مي گويد : « آنکه بـه خرنده دروغ گويند ، و عيب کا لا پنـهان دارند ، و تراز و سنگ و چوب گز راست ندارند، و در کالاهش درون کنند و چنگ و چغانـه فروشند ، و صورت حيوانات فروشند به منظور کودکان درون عيد ، و شمشير و سپر چوبين فروشند به منظور نوروز ، و بوق سفالين به منظور سده و کلاه و قبای ابريشمين فروشند به منظور جامـه مردان ، و جامـه رفوکرده و گاز رشته فروشند و فرا نمايند کـه نو هست ، و هم چنين هر چه درون آن تلبيسی باشد ، و مجمره و کوزه و ديوان و آوانی سيم و زر فروشند و امثال اين. و اما صورت حيوان حرام هست ، و آنچه به منظور سده و نوروز فروشند چون سپر و شمشير چوبين و بوق سفالين ، اين درون نفس خود حرام نیست ، ولیکن اظهار شعار گبران هست که مخالف شرع هست و از اين جهت نشايد بلکه افراط درون آراستن بازار بـه سبب نوروز و قطایف بسيار تکلف های نو ساختن به منظور نوروز نشايد ، بلکه نوروز و سده بايد کـه مند رس شود وی نام آن نبرد : که تا گروهی از سلف گفته اند کـه روزه بايد داشت ، که تا از آن طعام ها خوردن نيايد ، و شب سده چراغ فرا نبايد گرفت که تا اصلا" آتش نبيند ، و محققان گفته اند روزه داشتن اين روز هم ذکر اين روز بود ، و نشايد کـه نام اين روز برند بـه هيچوجه ، بلکه با روز های ديگر برابر بايد داشت ، و شب سده همچنين ، چنانکه از او خود نام و نشان نماند .» 11
    پس از صدور مجموعه ای از اين قبيل فتوا ها درون جهت منع هويت آیينی و فرهنگی مردم ما ناگزير مـی شود کـه به نوعی درون حفظ ميراث هایی کـه مبين شکوه و جلال تاريخ پر عظمت شان بـه شمار مـی آيد راه و چاره دريابند . مثلا" درون فارس ( ايران امروزی) واقعيت های اهورایی را بدینگونـه بـه عناصر اسلامـی پيوند دادند چنانکه داکتر فرهنگ مـهر محقق ارجمند ايرانی درون اين باره مـی نويسد: « چون بحث از ديدگاه تاريخی هست بايد اشاره کنيم کـه پس از اسلام نسبت های تاريخی ديگری بـه نوروز ـ روز اورمزد فروردين ـ دادند. اين نبوغ ايرانی بود کـه برای پايداری جشن های ملی بـه آنـها رنگ مذهبی اسلامـی و سامـی داد . اين آميزش اساطير ايرانی و سامـی محاسن و معايبی داشت . از محاسن آن اينکه سنن ايرانی و ملی حفظ شدند و از معايب آن اينکه امروز تفکيک بسياری از سنن ايرانی و سامـی مشکل هست . به منظور نمونـه درون سه سده بلافاصله بعد از تسلط اعراب ، به منظور حفظ آرامگاه کورش آن را قبر( ام النسا) و يا مقبره مادر سليمان خواندند و يا آتشکده ازگشسب را تخت سليمان و تخت جمشيد را تخت سليمان ناميد ند . درون تغيیر نامـها آنگونـه زياده روی شده بود کـه در قرن چهارم نويسندگانی چون ابن حوقل درون کتاب صورت الارض و استخری درون مسالک و الممالک و در قرن پنجم ابو ريحان بيرونی درون آثارالباقيه عن القرون الخاليه و ابن بلخی درون فارسنامـه و محمد بن محمود بن احمد طوسی درون کتاب عجايب المخلوقات و غرايب الوجود ، خود را مجبور ديدند کـه انتساب تخت جمشيد را بـه سليمان تکذيب کنند . » 12
    در افغانستان نيزچنين واقعه ای رخ داده هست ، مثلا" به منظور آنکه مراسم نوروز را درون زادگاه آن يعنی بلخ حفظ نمايندآرامگاه زرتشت پیغام آور خدای را بـه قبر علی بن ابی طالب تبديل نمودند ، کـه اين از يک جانب به منظور حفظ بزرگ داشت نوروز حتما" ضروری بوده اما عيب آن درون اين شد کـه نوروز بعد از گذشت سالها همان پديده ای شد کـه امام جعفر صادق از آن تفسير بـه عمل آورده بود . درون باره اينکه آرامگاه حضرت زرتشت بـه مرقد علی تبديل يافته ، داکتر فرهنگ مـهر درون کتاب فلسفه زرتشت مـی نويسد: « بنا بر سنت زرتشتي اشو زرتشت درون بلخ هنگاميکه سر گرم پرستش اهورا مزدا بود ، بـه دست( تورابراتور) کشته شد . بنا بـه سنت ، زرتشت 77 سال داشت . سالهای پيش درون يکی از مسافرت هايم بـه افغانستان درون مزار شريف ( کـه مشـهور بـه مزار علی هست ) از يک نفر شنيدم کـه مـی گفت مزار شريف ، مزار يکی از بزرگان پيش از اسلام بوده هست و بعد از تسلط اسلام ، به منظور جلو گيری از تخريب ، آن را مزار علی خوانده اند ، درون حاليکه مسلم هست که آرامگاه علی درون نجف هست . » 13
    داکتر حسين وحيدی درون کتاب شـهر روشن زرتشت بـه نقل از پژوهش داکتر صادق کيا مـی نویسد کـه : « چندی نگذ شت کـه ياران زرتشت پيکر او را بر گرفتند و به ( ارامگاه بزرگ) بردند، صادق کيا مينويسد( کـه مزار شريف درون افغانستان آرامگاه زرتشت است)» .14
    اين قلم درون منبع ديگری از قول استاد پور داود نيز خوانده بودم کـه ايشان نيز بـه همين عقيده بودند . بـه هر حال واقعيت ها حتی بعد از قرنـها هم پنـهان نمـی ماند بـه ويژه دروغ، سرنوشتی جزرسوايی ندارد . اما آنچه گفته آمديم چه درون جهت صلاح و چه درون اغوا، هرچه بوده سرانجام مردم ماهيت اصلی نوروز را فراموش نموده و آنرا آنچه امام جعفر صادق تعبير کرد؛ همان پنداشتند . اما جزئيات سنتی برگزاری آن از سوی زنان جامعه ی ما درون خانواده ها بـه نحوی از انحا باقی ماند ، کـه در جای ديگری از اين مقال روی آن بحث خواهيم نمود . اما پيش از آن بر مـی گر ديم بـه تاريخ و بزرگ داشت اين روز مبارک درون پيش از اسلام و خاستگاه آن.
    آيا نوروز آیين زرتشتی هست ؟
    بسياری از محقيقن و پژوهشگران درون اين مورد د چار اشتباه شده اند و نوروز را آیين زرتشتی شمرده اند . درون حاليکه نوروز بر مـی گردد بـه قرن ها پيش از تولد زرتشت بزرگ. نوروز درون عصر جمشيد آغاز يافت ، یعنی بـه قول همـه مورخان و محققان عرب و عجم بنياد گذار نوروز جمشيد هست چنانکه حضرت فردوسی مـی فرمايد:

    به جمشيد بر گوهر افشــــــاند ند
    مر آن روز را نوروز خواند ند
    چنين جشن فرخنده ز آن روز گار
    بما ماند از آن خســـروان يا د گار

    راوندی درون جلد ششم تاريخ اجتماعی ايران مـی نويسد:« مراسم جشن نوروز جمشيد يا نوروز بزرگ از آغاز فروردين ماه شروع ميشود ، وضع و انتخاب اين روز را بـه جمشيد نسبت مـی دهند. » 15
    ابوريحان بيرونی درون کتاب آثارا لباقيه درون فصل نـهم زير عنوان ( درون باره اعيادی کـه در ماههای پارسيان است) بـه تفصيل از رابطه نوروز با جمشيد سخن گفته و بسياری از مراسم اين ا عياد را مفصلا" تشريح نموده است.
    اگر نوروز يادگار عصر جمشيد هست ، بعد در عصر جمشيد درون بلخ (خراسان زمـین) آیين خداپرستانـه ی ميترايی رواج داشت و جمشيد هم معتقد بـه آیين ميترايی بوده ، چنانچه فردوسی بزرگ بـه نقل از دقيقی فرزانـه ، درون شاهنامـه درون اين مورد بیـان واضح دارد:

    چو گشتاسب را داد لهراسب تخت
    فرود آمد از تخت و بر بست رخت
    به بلخ گزين شد بر آن نـــوبــهار
    که يزدان پرستان بدان روزگــــار
    مـــرآن جای را داشـتـندی چـنان
    که مر مکه را تازيان اين زمان
    بدان خانـه شد شاه يزدان پرست
    فرود آمد از جايگاه نشســـــــت
    ببســـــــت آن درون آفرين خانـه را
    نماند اندرو خويش و بيگانـه را
    بپوشيد جامـه ی پرســـتش پلاس
    خرد را چنان کرد بايد ســــپاس
    بيفگند ياره فروهــــــشت موی
    سوی روشن داد گــر کرد روی
    همـی بود سی سال پيشش بـه پای
    بر ينسان پرســـــتيد بايد خدای
    نيايش همـی کرد خورشـــيد را
    چنان بوده بد راه جمــشيد را .16

    بدين گونـه ملاحظه مـی گردد کـه آیين ميترايی يا نيايش خورشيد بـه مثابه تجلی ذات خداوند، پيش از آیين زرتشتی درون سرزمـین ما رواج داشته هست ، آیين ميترايی همان آیينی هست که بعد از سده ها دوباره بـه خصوص بـه وسيله شيخ اشراق سهروردی پايه هايی حکمت و بينش اشراقی درون عرفان را تشکيل داد. اما قبل از آیین ميترایی، نيايش خورشيد درون آیين زرتشتی هم مورد ستايش قرار گرفت و از جايگاه والايی بر خوردار بود. دقيقی بلخی هم درون شاهنامـه فردوسی نيايش خورشيد را نيايش خرد خوانده هست ، کـه در با لا از آن ياد کرد يم :

    بپوشيد جامـه پرستش پلاس
    خرد را چنان کرد بايد سپاس

    در اوستا نيايش خورشيد کـه اينک ترجمـه متن اوستايی آن با اختصار تقديم مـی شود چنين است:
    پيروز و فرخنده باد خورشيد درخشان ، خورشيد بی مرگ؛ و خورشيد تيز اسب.
    با انديشـه و گفتار و کردار نيک، بـه سوی خورشيد روی کرده و مـی ستايمش. ای اهورا مزدا ، خورشيد درخشان تيز اسب را مـی ستايم کـه آفريده ی تست.
    و ستايش بر شما باد همگان امشاسپندان ( فرشته ها) کـه به سان خورشيد شکوهمند هستيد. رهرو راه اهوراه مزدا ، کـه درخشش روشنايی خورشيد فروغ اوست، و منم خوار کننده انگره مينو و( اهريمن) اين هست راه پارسايان، راهی کـه انديشـه نيک ، گفتار نيک ، و کردار نيک را مـی آموزد.
    منم ستاينده نيک انديشی و نيک گفتاری، و نيک کرداری با همـه ی جان و روان . منم گريزنده بد اند يشی و بد گفتاری و بد کرداری با همـه ی جان و روان.
    مـی پرستم اهورا مزدا ( خداوند) را و ستايش مـی کنم امشاسپندان و مـهر ايزد را کـه دارنده دشت های فراخ است، و خورشيد تيز اسب درخشان . . . 17
    خاستگاه نوروز بنا بـه شـهادت تاريخ بلخ بوده هست . زيرا جمشيد بنياد گذار سلطنت پيشدادیـان درون بلخ مي زيسته هست . شادروان احمد علی کهزاد درون مورد مکان جمشيد يا يما درون بلخ مـی نويسد : « ياما اصلا" اولين پادشاه بزرگ و نيرومند کتلهء آريايی (!) باختری يا موسس سلاله پاراداتا يعنی پيشدايان بلخی مـی باشد . اسم پدر او را سرود ويدی ( ويواسوات) خوانده و اين کلمـه را بعضی ها ( آفتاب طالع) ترجمـه کرده اند ، و اوستا ( ويوانگا نا) ياد کرده هست . خورد او ( يامـی) و کلان او ( آريا) نام داشت. مقصود از ( ورا) يا قصری کـه به اين نام تعمير نمود همان قلعه يا ( ارگ شاهی ) هست که بار اول بيرق سلطنت آريايی (!) فراز آن بلند شد و با آبادی هايی کـه در اطراف آن بـه عمل آمد شـهر زيبای بخدی اولين پايتخت قديم آريانا(!) عرض وجود کرد . . . سرود ويدی ، يشت های اوستا، شاهنامـه ها و ديگر ماخذ ادبی و تاريخی جديد همـه بلا استثنا از موسس سلطنت پاراداتا يا پيشدايان بلخی تذکر داده اند. . . شاهنامـه ها و منابع دوره اسلامـی از يما و يما ( جم) ساخته اند و ( شيد را کـه به معنی درخشان هست و از جمله صفات ياما مـی باشد ، بـه اسم او پيوست نموده و از اسم و صفت ، اسم واحد ( جمشيد ) ساخته اند .» 18
    مساله ديگری کـه ذکر آن درون اين مقال ضروری پنداشته مـی شود . همانا گرد آمدن مردم درون معبد نوبهار، درون هنگام نوروز به منظور نيايش اهورا مزدا ( خداوند) و استدعای وفور نعمات درون سال جديد از بارگاه يزدان بود. کـه اعراب متجاوز به منظور آنکه تاريخ مردم يکتا پرست و خرد انديش ما را نيز مانند خويش بـه جهالت و بت پرستی منتهی ساخته باشند و برای پنـهان سازی تجاوز و جنايات خويش درون سر زمين خراسان دست آويز بسازند ، مردمان کشور ما را قبل از اسلام بت پرست شمرده اند و معبد نوبهار را نيز بتکده گفته اند .
    چنانکه گفته آمديم مردم درون روز نوروز درون معبد نوبهار بلخ جمع مـی آمدند و به نيايش نوروزی مـی پرداختند ، بـه گفته فردوسی بزرگ که( مر مکه را تازيان اين زمان).
    در کتاب فضايل بلخ از قول "بن شوذ ب"، کـه از محد ثان ثقه بوده نقل مـی کند کـه : « ابليس را خانـه درون خراسان هست که آنرا نوبهار بلخ مـی خوانند، و هر سال احرام گيرند و حج آن خانـه بگذارند . . . چون سال شمسی نوگشتی ، ازتخارستان و هندوستان و ترکستان و از بلاد عراق و شام و شامات ، اکابر و اشراف آن بلاد بدين شـهر آمدندی و هفت روز عيد دی بـه موضع نوبهار . . . » 19
    منظور "بن شوذب" از سال نوشمسی عبارت از نوروز هست ، و چنانکه گفته آمديم نوروز آیين جمشيدی و زرتشتی هست نـه از بت پرستان و اعراب.
    قزوينی هم درون آثارالبلاد و اخبار العباد راجع بـه نوبهار مـی گويد: « . . . بزرگترين خانـه از بتخانـه هاست کـه به ديبا و حرير و جواهرات گرانبها تزيین يافته و در اطراف آن بت ها نصب شده بود ، و فارس و ترک بر آن احترام مـی گذاشتند و حج بر آن بر قرار مـی دادند و طول اين بنا صد ذرع و عر ض آن نيز صد ذرع بوده و ارتفاع آن نيز بيشتر از صد ذراع، و ملوک چين و هند بـه آنجا مـی آمدند و بر بت ها سجده مـی د و دست برمک را مـی بوسيدند و برمک بر نوبهار سدانت داشت.»20
    تمام تواريخ شـهادت مـی دهند کـه برمکيان پيش از اسلام آیين زردشتی داشتند ، حتی تاريخ نگاران عرب نيز اين واقعيت را انکارنمـی کنند. مسعودی درون کتاب مروج الذهب مـی نويسد کـه برمکيان پيش از اسلام توليت خانـه نوبهار، آتشکده بلخ را داشتند .21
    مسعودی يگانـه مورخی هست که خلاف ديگران نوبهار را آتشکده مـی گويد . چنانکه از بيان مسعودی بر مـی آيد برامکه پيش از اسلام آیين زرتشتی داشتند و نو بهار هم آتشکده بوده هست ؛ نـه بتکده . فضل بن يحيی برمک وقتی کمر بـه خدمت اعراب مـی بند د و در جهت رضای خليفه عرب بـه تحقير و توهين آیين و کيش نيايی خويش مـی ايستد، مـی نویسند: « فضل بن يحيی ، علمای بلخ را بر دروازه نوبهار طلب کرده ، و فرموده هست که جد من بدين مشـهور هست که نوبهار کـه قبله مغان هست ، بنا کرده ی اوست ، مرا کاری فرماييد کـه از آن عار بيرون بيايم.» 22
    مغان مقوله مذهبی مربوط بـه آيين زرتشتی هست شاد روان عبدالحی حبيبی هم نوبهار بلخ را بتاسی از نظريات اعراب بتکده معرفی مـی دارد . او مـی نويسد: « از ابنيه بسيار معروف اين عصر نواسنگهارامـه ( نواويهاره = نوبهار) بلخ هست ويکی از سلاطين سابق آنرا اعمار کرده بود و در دالان جنب آن لگن و دندان و جاروب بودا مرصع بـه جواهر گرانبها موجود بودند. . . »23
    مرحوم حبيبی معبد نواسنگهارامـه را بـه جای نوبهار معرفی داشته است. اين معبد ، عبادگاه بودایيان بوده هست که درون جنب نوبهار بلخ يعنی پرستشگاه زرتشتيان قرار داشته هست . محمد جواد مشکور درون تاريخ اجتماعی ايران مـی نويسد کـه : « معبد نواسنگها رامـه درون خارج شـهر درون جنوب شرقی واقع بوده اين معبد بـه زبان چينی نا ـ فو ـ کيا ـ لان ، يا ناپو سنگ کيالان خوانده مـی شد . درون تالار بزرگی کـه با طرز با شکوهی آراسته شده بود ، تند يسی از بودا ديده مـی شد کـه آن را با احجار گرانبها ساخته بودند . درون معبد ( نواسنگهارامـه) ميان تالار جنوبی طشت کوچکی بود کـه در آن بودا خود را شستشو مـی داد ، درون اين معبد جاروب بودا و نيز دندان بودا قرار داشت .» 24
    به هر حال، قصد مرحوم حبيبی اين نبوده کـه مردم افغانستان را قبل از اسلام فاقد عقل و خرد نشان بدهد و تجاوز اعراب رابر کشور موجه بسازد ، اين وظيفه اعراب بود کـه همـه کشور های مفتوحه خويش را کـه از فرهنگ و تمدن عصر برخوردار بودند مي بايیست پست جلوه داده و سعی کنند کـه شريک جهالت خويش بسازند. بـه همين لحاظ بود کـه هر معبد بودايی و آتشکده زرتشتی را بتکده معرفی داشتند.
    با اين ملاحظات بـه طور قطع مي توان گفت کـه خاستگاه نوروز درون چند هزار سال پيش از ميلاد بلخ بوده است. بـه قرار ملاحظات تاريخی ، درون قسمت های شرقی باختر يا بلخ مرم ما اين روز فر خنده را بـه نام ( سامانـه) جشن مـی گرفتند . شاد روان احمد علی کهزاد درون جلد اول تاريخ افغانستان تحت عنوان سامانـه چنين مـی نويسد :
    « اين کلمـه درون سرود ريگ وید زياد ذکر شده و عبارت از يک نوع ميله ای بود کـه در ميدان ها ی آزاد اجرا مـی شد . درون اين ميله تمام طبقات جامعه مرد، زن ، پير، جوان، ريشی ها ( روحانيون و دانايان ) ، ورزشکاران همـه شامل مـی شدند و در آن ابراز لياقت و هنر نمايی مـی د. ريشی ها پارچه های شعر و سرود خود را مـی خواندند. جوان ها اقسام مظاهرات و رزشی بـه عمل مـی آوردند و سورا کاران بـه اسب دوانی و مسابقه مبادرت مـی ورزيدند. ان و زن ها به منظور ساعت تيری و حتی انتخاب همسر درون اين ميله شرکت مـی د . . . انواع بازی ها و اتن و از طرف شامل شوندگان اجرا مـی گرديد و موسیقی نوازان و خوانندگان با نوای موزيک و خواندن خويش حاضرين را مسرور و مشغول مـی ساختند . ميله های ملی کـه امروز معمولا" درون اوايل بهار درون نقاط مختلف افغانستان تشکيل مـی شود بـه ميله ( سامانـه) عصر ويدی شباهت دارد . »از قرار اين تحقيق امکان دارد کـه اين همان ميله نوروز بوده باشد.
    ما آنگونـه کـه گفتيم بعد از تسلط اعراب تن بی روح نوروز باقی ماند ، و اعراب بنا بر آنچه بر شمرديم نتوانستند کـه اين پيکر اهورايی را نابود کنند ، تنـها کاری کـه توانستند اين بود کـه عبا و قبای اسلامـی بـه آن بپوشانند و ماهيت آنرا آلوده بسازند.
    ويژگی هايی برگزاری نوروز درون پيش از اسلام چه بوده هست ؟
    1 ـ چارشنبه سوری:
    چهار شنبه سوری يکی از مراسم باشکوه نوروزی هست که درون چارشنبه آخر ماه حوت يا ( اسفند ماه) مردم ما آنرا برگزار مـی د ، کـه پس از تجاوز اعراب برنواميس فرهنگی ما، اين بزرگ روز بـه اتهام اينکه افروختن آتش نشانـه ای از آتش پرستی هست ، این جشن را منع نمودند. اما درون زمان سامانيان دوباره تجليل گرديد. « درون تاريخ بخارا تاليف ابو جعفر نرشخی کـه توست ابو نصر القيادی درون سال 572 هجری از عربی بـه فارسی ترجمـه شده ، درون باره چهارشنبه سوری چنين مـی گويد:« چون امير منصور بن نوح بـه ملک بنشست اندر ماه شوال 350 بـه جوی موليان فرمود که تا سرايها ديگر بار عمارت د و هر چه هلاک و ضايع شده بود بهتر از آن د ، آنگاه امير بسرای نشست هنوز سال تمام نشده بود ، کـه چون شب سوری ، چنانکه عادت قديم هست ، آتش عظيم افروختند . . . » 25
    مرتضی راوندی نيز مـی نويسد : « و چنانکه از تاريخ بخارا بر مـی آيد درون زمان سامانيان اين جشن را بـه نام
    ( سوری) مـی گرفتند. درون هنگام جشن خطاب بـه آتش مـی گويند:
    سرخی وگرمـی تو از من ـــــ زردی و رنجوری من از تو. . . » 26
    از اين سنت نوروز امروز درون افغانستان خبری نيست.
    صبح نوروز سنت بر آن بوده کـه بزرگان خانواده هديه تقديم مـی د . ابو ريحان بيرونی مي نويسد : « با آغاز سال جديد، سالمند ترين فرد خانواده بـه پا مـی خاست و قاشقی عسل يا قطعه قندی بر دهان يکا يک خانواده مـی گذارد و با هديه و يک برگ سبز و يا يک سکه ضرب سال کـه داخل يک سيب و يا ليمو قرار داده شده بود ، آمدن نوروز را شاد باش مـی گفت . بعد تمام خانواده بـه پا مـی خاست و نماز سپاس و تن درستی بـه جا مـی آورده و از هورا مزدا د ير زيستن و فراخی روزی و شاد کامـی آرزو مـی د، بعد از اين مراسم خانوادگی زن و مرد ، کوچک و بزرگ ، بـه کوی برزن برفتند و هر کی را سر راه خود مـی ديدند بدو آب مـی پاشيد ند ( گلاب پا شان هم اکنون درون اصفهان و قسمتی از چين مرسوم مـی باشند. ) » 27
    از اين سنت امروز درون افغانستان تنـها رسم هديه آنـهم به منظور عروسان باقی مانده هست که خانواده داماد تحفه نوروزی عروس را مي دهد.
    هفت سين:
    هفت سين درون نوروز فلسفه و معنی خاصی دارد ، شوربختانـه درون افغانستان درون رابطه بـه هفت سين و فلسفه و حکمت آن بررسی علمـی و تحقيقاتی بـه عمل نيامده هست . ولی پارسيان اين مساله را دقيقا" از هر جهت بـه پژوهش گرفته اند، کـه اين پژوهشـها انعکاسی از رابطه های مشتر ک پارس و خراسان ( ايران و افغانستان) مي تواند باشد . زيرا درون روزگاران بسيار اين دوکشور مرز های مشترک داشته و پارس هميشـه جزئی از قلمرو باخترکه مرکز آن بلخ بوده بـه حساب مـی آمده هست ، وهيچ گونـه تفاوت آیينی و فرهنگی درون طول تاريخ بين مردمان مان مشاهده نشده هست ، بـه هر حال اين بحث ديگريست.
    از اين واقعيت نمـی توان انکار کرد کـه دانشمندان وخردمندان پارس درون امر حفظ ، احيا و بيان و تکامل تاريخ ، فرهنگ وآیين نيايی درون سالهای سلطنت پهلوی بيشترين سعی و تلاش را نموده اند ، کـه نمـی توان مرهون ايشان نبود. همين ها بوده اند کـه در مورد هفت سين نوروزی تحقيقات نموده اند کـه ما از جمله اين بررسی ها يکی آنرا اينجا نقل مـی نمایيم زير عنوان( چرا هفت سين ؟) نويسنده مـی نويسد :
    « درون روزگار ساسانيان قابهای منقوش ، زيبا و گرانبها از جنس کائو لين بـه ايران آورده مـی شد کـه بعد ها بـه نام کشوری کـه از آن مـی آمد چينی ناميده مـی شد و در تغیير گويش بـه صورت سينی و نيز درون حالت معرب بـه صورت صينی رواج پيدا کرد.چين یـا سين نام سلسله پادشاهی چين هست . درون ايران به منظور تمايز ظرفهای مختلفی کـه از چين آورده مـی شد آن کـه از جنس فلز بود سين يا سينی و آنکه از جنس کائولين بود را چينی مـی ناميدند . به منظور چيد ن خوان نوروزی درون اين دوران از همين ظروف منقش بهره مـی بردند کـه نوع مرغی آن هنوز درون ايران مرسوم هست و اين ظرفها را پر از نقل و قند و شرينی مـی د و به عد د هفت امشاسيند کـه عبارت اند از ارديبهشت ، خرداد ، امرداد ، شـهريور ، بهمن و اسپندارمذ ( زمين) و خود اهورا مزدا بر سر خوانـهای نوروزی مـی گذاشتند و از اين رو خوان نوروزی بـه نام هفت سينی نام گرفت کـه بعد ها با حذف (ی ) نسبت همان هفت سين امروزين شد .اصولا" هفت درون فرهنگ و ادبيات ايرانی عدد د مقد سی ا ست و کار برد آن درون هفت خوان رستم ، هفت طبقه آسمان ، هفت مرحله عشق ، هفت اختر ، هفت اقليم و . . . مشـهود هست و درون ادبيات هم آثار زيادی با هفت آغاز شدهمچون هفت اورنگ و يا هفت گنج و . . .
    نماد ها:
    آنچه بر سر خوان نوروزی گذارده مـی شود بـه غير از هفت سين ، آينـه و شمعدان و طبعا" شمع های فروزان ، نان ، ، نارنج غوطه ور درون آب ، شرينی ، سرکه ، سبزی، تخم مرغ رنگ کرده ، ماهی قرمز ، اسفند ، و گلد ان سمبل هست . ابتدا بپردازيم بـه هفت سين کـه گفته اند شش نشانـه هست از برتری اهورا مزدا بر اهريمن .
    1 ـ سيب : نماد زايندگی و عشق است.
    2 ـ سنجد ميوه درخت کنار هست که وقتی بارور مـی شود و عطر آن درون فضا مـی پيچد تحريک کننده قوای احساسی انسان هست و معتقد ند کـه موجب عشق انسانـها بـه يکديگر مـی شود ، بـه همين دليل سنجد هم سمبل عشق است.
    3 ـ سرکه : نماد صبر و شکيبايی است
    4 ـ سير: نماد تندرستی است
    5 ـ سبزی : نماد باروری و نوزايی است
    6 ـ درون باره سماق گفته شده بـه رنگ خورشيد درون حال طلوع هست و مظهر طلوع و آغاز دو باره است
    7 ـ درون باره سمنو (سمنک) نقل قولهای مختلف است
    8 ـ آب سمبل روشنی دل مـی باشد کـه مظهر ايزد بانوی نيرومند آبها اناهيتا ی بزرگ مـی باشد کـه مقام بسيار والا درون ايزدان ايران باستان دارد . اناهيتا ايزد بانوی عشق ، باروری ، آب ، برکت بخشی و پيروزگری است.
    9 ـ آينـه نمادی از بـه خويشتن نگريستن و به درون نظاره هست . دقيقا" آنچيز ی کـه در لحظه سال نو توصيه شده و در آن لحظه بی همتا کـه گذشته و آينده بـه هم پيوند مـی خورد با يد نظری کرد بر خويشتن خويش .
    10 ـ ماهی نماد زايش ، تازگی ، شادابی و تکاپو هست .
    11 ـ شمع مظهر فروغ و روشنايی هست .
    12 ـ سکه نشان ثروت و دارنداست
    13 ـ اسپند بـه معنای مقدس و نماد دور کننده چشم بد هست .
    14 ـ شکر و شرينی به منظور شیرين کامـی همـیشگی افراد خانواده است
    15 ـ نارنج شناور درون ميان آب نماد زمين برروی آب هست .
    16 ـ تخم مرغ نماد آفرينش ، نطفه و باروری است
    17 ـ نان نشان برکت و رونق روزی هست .
    در باره سفره هفت سين همچنين گفته شده هست که سين ها نماد ی از صداقت ، عدالت و انصاف ، رفتار و کردار و گفتار نيک ، کاميابی و کامياری ، پرهيز گاری و تقوا ، اد بيت و بخشش هستند .
    نگاه کن کـه طبيعت ناب درون اين سفره نوروزی خلاصه شده هست و آنچه درون طبيعت از زيبايی ها وجود دارد مظهر ی درون سفره هفت سين دارد . سفره هفت سين مملو از آرمان ها و آرزو های يک ملت به منظور بهروزی و سعادتمندی هست و درون واقع نـه تنـها يک ملت بلکه درون معنای عام بشريت ، چرا کـه اين ها مفاهيم محلی نيستند و به گذشته و حال و آينده انسان و رستگاری ابدی او وابسته اند. » 28
    از اين سفره درون ا فغانستان آنگونـه کـه بايد باشد، نيست. هفت سين درون افغانستان بـه هفت ميوه تبديل يافته هست ، ما نمي دانيم کـه ريشـه پيدايش آن درون چه و در کجاست . بـه هر حال سنت نيکو يی شمرده مي شود . رفتن بـه مزار شريف از قرنـها پيش از اسلام رواج داشته است، درون پيش از اسلام مردمانی کـه آیين زرتشتی و بودايی داشتند از نقاط مختلف جهان چنانکه از قول "بن شوذب" و قزوينی گفته شد بـه بلخ مـی آمدند زِيرا دو معبد بزرگ هردو آیين يعنی ( نوبهار بلخ ) زرتشتيان و ( نواسنگهارامـه) بودایيان درون بلخ واقع بود . مردمان روز اول نوروز را به منظور عبادت خدا بـه اين معبد مـی آمدند، اما همانگونـه کـه از بررسی های تاريخ بر مـی آيد ، مي باییست بعد از آنکه زرتشت بزرگ بـه قتل مـی رسد و جسد مبارکش را درون تپه( خير آباد) بـه خاک مـی سپارند ، بـه يقين کـه پس از آنست کـه زرتشتيان جهت ادای احترام و دعا پيش از آنکه بـه نوبهار بلخ بروند بـه زيارت مرقد آن مبارک جمع مـی آمدند و بعد از آن بـه بلخ بـه نوبهار مـی رفتند.
    امروز آن همـه شيوه های پرستش خدا و استقبال از بزرگترين خجسته روزهای اهورايی ،شکل اسلامـی يافته هست با آنکه مبدأ حرکت آن اهورايی است. امروز هم مردم بـه مزار شريف مي روند ، اما بـه نام زيارت علی کـه هيچ رابطه ای با مردم سرزمين ما و نوروز ندارد و از جمله اعراب هست که نوروز را هم نمـی شناخته ، اما واقعيت اين جمع آمدن را درون بالا بر شمرديم. بعد از ختم مراسم بـه اصطلاح "ژندۀ" علی، مردم بـه سوی بلخ روان مـی شوند . اما اکنون از نوبهار بلخ ديگر نشانی نيست . نوبهار بلخ : « هنگامـی کـه عبدالله بن کربز خراسان را فتح کرد ، قيس بن هيثم را حاکم بلخ قرار داد . قيس بـه بلخ رفت و نوبهار را ويران کرد اِين کار بـه دست عطا بن صائب انجام گرديد درون سال 40 هجری» 29
    اما امروز بـه جای نوبهار کـه عباد تگاه يکتا پرستان بود مردم بـه بالای گور خواجه عکاشـه بن محصن الاسدی ، وبعد بـه خواجه پارسا ملقب بـه برهان الد ين و غيره کـه همـه از جمله متشرعین ادب و فرهنگ عرب و مشوق استقرار سنت ها ی عربی بـه جای آیين و فرهنگ پر جلال و پر شکوه مردم خراسان بـه شمار مـی آيند ، مـی روند و عربی مـی گويند و عربی مـی خوانند . اينجا بايد گفت کـه شکل حرکت همان هست که بود ، چيزيکه اتفاق افتاده هست مضمون آن تغيیر يافته است.
    نوروز اگرچه درون دوره بعد از سامانيان هم تجليل مـی گرديد ، مثلا" درون زمان غزنويان. اما درون دربار ها تجليل مـی گرديد، شاهان تجليل مـی د، کـه مقصٌود عمده هم اخذ تحايف نوروزی وشنيدن خوشآمد گويی های شاعران بود ، کـه ما از جهت اطاله کلام از نمونـه های آن صرف نظر مـی کنيم. درون زمان های بعد از سلطنت غزنويان از نوروز چندان خبری درون افغانستان نيست. و اگر باشد هم درون بارگاه شاهان است، و يا درون شعر شاعران.
    در زمان سلطان حسين ميرزا ( بايقرا) مرقد زرتشت بزرگ ، بـه نام روضه علی تعمير مـی گردد ، و اين امر درون اثر هشياری مردی بـه نام شمس الد ين محمد کـه مي خواسته آرمگاه زرتشت بـه هر نام و نشان کـه باشد، بايد تازمان فرارسيدن و باز گويی واقعيت ها تعمير گردد، صورت پذيرفته است. مير غلام محمد غبار درون کتاب افغا نستان درون مسير تاريخ مـی نو يسد : « . . .( مقبره مزارشريف) درون ولايت بلخ هست که درون سال 1480 درون عهد سلطان حسين مرزا اعمار گرديده است. مردی بـه نام شمس ا لدين محمد کـه خودش را بـه شيخ بايزيد بسطامـی صوفی معروف منتسب مي نمود کتابی غير موثق بـه سلطان حسين نشان داد و گفت کـه در عهد سلطان سنجر سلجوقی تاليف گرديده و طبق تذکر اين کتاب بايستی مزار اميرا لمومينين علی بن ابی طالب درون قريه ( خواجه خيران) بلخ بوده باشد . چون صحت اين روايت از نظر تاريخی مشکوک بود ، سلطان حسين وقتی از هرات بـه بلخ رفت قريه خواجه را مورد تفحص قرار داد و گنبد و قبری با لوحه سنگی ديد ، درون اين لوحه سنگ عبارت ذيل را نوشته بودند .هذا قبر اسداله اخ رسول الله علی ولی الله . گرچه تاريخ چنين چيزی را تصديق نمـی کرد معذا سلطان حسين امر کرد که تا بالای قبر عمارت موجود را بساختند و بازار و ی بنياد نـهادند.» 30
    پس از کشف بـه اصطلاح قبر علی هست که زمينـه مساعد ميشود که تا مردم بـه مزار شريف جهت بالا "ژنده" ای بـه خلافت رسيدن علی ، کـه به گفته امام جعفر صادق گويا درون اين روز بـه خلافت منسوب شده بود،اشتراک نمايند. اين فرصت امکان برگزاری نوروزرا نيز البته با مضمون ومحتوای اسلامـی مساعد نمود . درسالهای نخست مراسم "ژنده"برداريی خلافت علی کـه اين قلم باآنکه از عمر، هفت هشت سالی را نگذاشتانده بودم شخصا" ناظر بودم کـه وقتی مردم بـه مزار شريف مـی آمدند ، از خوشی و شادی کـه لازمـه نوروز بود خبری نبود ، بلکه کاملا" بـه شيوه اسلامـی جای خوشی ها و شادی های نوروز را ماتم و گريه گرفته بود ، از ده روز قبل از نوروز مداحان تبرچه بـه دست درون اطراف روضه کـه به نام چار باغ ياد مـی گرديد ، و با آه و ناله و زجر خوانی درون باره قتل علی و حسن و حسين خلق را بـه ماتم و گريه مـی آوردند و عوام درون ميدان ها بـه دور آنـها حلقه مي زدند و گريه و ناله مـی د. ، بعدا" درون روز نوروز خلق بسيار درون مراسم "ژنده بالا" گرد مـی آمد ند و همين کـه توغ علی رااز درون گنبد ( ايشانـهای روضه) بيرون مـی آوردند ، مردم هجوم مـی آوردند کـه دست خويش را بـه توغ برسانند و آنرا ببوسند، و يا دستمالی بـه آن ببندند و يا دستمالی از آن تبرک گويا بر گيرند، هنگام افراشتن توغ غوغايی از مردم بلند مـی شد صدای يا علی يا علی که تا دور ها درون فضا مـی پيچد سرو صورت ها زخمـی مـی شد و اشکها بود کـه مثل دانـه های باران از چشمـها جاری مي شد ، بعد از افراشتن "ژنده" که تا پايان روز زايرين سعی داشتند بـه هر شکل کـه شده خود را بـه توغ برسانند و آنرا ببوسند ، اما جالب ترين و خونين تر ين لحظه آن بود کـه در مکانی کـه "ژنده" را بالا مـی نمودند و آن قسمت را نظرگاه مـی گفتند و مـی گويند عده ای از معلولين نابينايان ، شل ها و ساير مفاليج جمع مـی آمدند،تا مگر نظر علی بـه آنـها بيفتد . هر ساله دو و ياسه تن کـه از قبل از سوی ايشانـهای روضه کانديد مـی شدند و به مقام شاه ولايت مأب از پيش معرفی مـی کرديد ند درون دو يا سه روز پيش کور مي شد ند و در روز نوروز جور. قضيه چنان بود کـه در روز نوروز درون هنگام "ژنده بالا"، ناگهان درون ميان همـهمۀ مردمـی صدا مي زد کـه های مسلمانان ! کور بينا شد کور بينا شد . با شيندن اين صدا بود کـه قيامت کبرا آغاز مـی گرديد ، و سيل خروشانی از مردم بـه جان کور گشته ای بينا شده چون گرگ گرسنـه حمله مـی آوردند وسعی مـی نمودند که تا تکه ای از جامـه ی تن او را بـه دست بياورند، چونکه آن مرد مبارک بود و علی بـه سويش نظر انداخته بود. درون پهلوی ان مرد دو سه ديگر صدا مي زد :
    " های مردم مسلمان کمک کنيد اين اين مرد را که، نظر کرده ای شاه مردان است!" و همان بود کـه هرکسی پول درون مـی آورد و به( باديگارد) آن کور بينا شده مـی پرداختند، سپس درون ميان هجوم خلق الله آن چند( باد يگارد) موظف مرد نظر کرده ی علی را روی دست ها گرفته بـه يکی از حجره ها ی ايشان های روضه وبعد بـه خانـه و يا دوکانی انتقال مـی داند و تا چند روز مردم بـه ديدار آن نظر کرده سخی مـی آمدند و نقد و جنس مـی پرداختند و دست و صورت وی را مـی بوسيدند. کـه بعدا"غنايم ناشی از نظر علی بين ايشانـهای روضه و باديگارد ها کـه معمولا" از خويشاوندان کانديد مقام دريافت نظر مـی بود؛ تقسيم مـی گرديد. اما گاهی درون اثر غفلت و يا ناتوانی محافظين اتفاق مـی افتاد کـه در اثر هجوم خلق الله، آن نظر کرده سخی قربانی لگد و فشار مردم شود و جان ببازد. که تا چهل روز یعنی از اول حمل که تا ده ماه ثور مراسم ماتم درون مزار شریف حاکم بود. اطراف روضه درون اين چهل روز فاتحه ، پر از ها بود کـه هر کدام بـه رنگی سوته و کجکول داشتند ، از هر طرف مردم ديگ های شوله و برنج مـی آوردند و نذر مـی دادند ، نـه از ساز خبری بود و نـه از خوشی و نـه از نوروز،اما نوروز بود . بـه نام روز بـه خلافت رسيدن علی، چه بـه جا فرموده عارف فرزانـه شيخ فريد الدين عطار نيشابوری درون اسرارنامـه:
    زنادانی دلی پرزرق و پر مـکر
    گرفتار علی مانــــدی و بـــوبکر
    همـه عمر اندرين محنت نشستی
    ندانـــم که تا خــدا را کی پر ســــتی
    همآنگونـه کـه در بالا اشاره شد کـه پارسيان بـه قول علی دشتی عرب تر از عرب شدند، درون خراسان يا افغانستان امروز وقتی بعد از چندين قرن ، مقاومت ها درهم کوبيده ميشود ، سر ها بريده شد ، فشار فقر و زجر اعراب از يکسو ورونق بازار دين عرب يعنی( جزيه ستانی ، بـه دست آوردن غنايم از جنگ و جهاد، کنيز گيری ، غارت و چپاول مال و منال مردم ، دروغ ، قتل ، دزدی ) از سوی ديگر، مردم را درون تنگنا قرار داد ، بنابر آن هيچ چاره ای باقی نمـی ماند کـه برای حداقل زنده ماندن بـه عرب و آیين عرب نپيوست. از سوی ديگر نيرو های مقاومت مادی و معنوی بـه وسيله اعراب ديگر نابود شده بود، و نشانـه هاییکه مبين گذشته تاريخی و افتخار ملت ما بود از بين شده بود، مثلا" اين واقعيت از گزارش ابو ريحا ن بيرونی درون آثار الباقيه کاملا" بـه اثبات مي رسد. کـه در باره خوارزم مـی نويسد : « قتيبه بن مسلم هر را کـه خط خوارزمـی دانست از دم شمشير گذرانيد و آنان کـه از اخبار خوارزميان آگاه بودند و اين اخبار و اطلاعات را ميان خود تدريس مـی د ايشان را نيز بـه دسته ی پيشين ملحق ساخت بدين سبب اخبار خوارزم طوری پوشيده ماند کـه پس از اسلام نمـی شد کـه آنـها را دانست.» ابوريحان بيرونی ، آثارالباقيه ص57
    عين واقعيت درون افغانستان نيز از سوی اعراب تحقق يافت با گذ شت روزگاران و عواملی کـه بر شمرديم سرانجام کاربه جایی کشيد کـه اگر پارسيان ،( عرب تر از عرب شده بودند) اينان خراسانیـان( افاغنـه امروزی) عرب شدند، اگر پارسيان( درون مقام تحقير دين و عادات گذاشته خود برآمدند) اينان درون مقام انکار و نابودی آن شدند. اگر پارسيان ( هوش و فکر و معلومات خود را درون اختيار ارباب جديد خود قرار دادند ) اينان هوش و فکر معلومات عرب را اختيار نمودند .اگر پارسيان ( مباهات مـی د کـه نام عربی بر خود گذارند) اينا ن درون پی آن شدند کـه نامـی بر خويش گذارند کـه اظهار غلامـی ونو کر بودن عرب را نشان بدهد مثل : غلام عمر ، غلام محمد ، عبد الخالد، خادم علی ، خادم حسين ، عثمان قل، و غيره کـه همـه بيانگر ارادت بـه غلامـی و بندگی اعراب را نشان مـی دهد. و اين زبونی بـه خاطری بود کـه بازهم بـه گفته علی دشتی (از خوان يغما نصيبی ببرند). و امروز هم درون روزگارانی کـه جهان بـه تسخير سيارت ديگر مشغول اند ، اينان درس فقه و تفسير تدريس مـی کنند ، و آنگونـه کـه اينان درون دفاع از دين و فرهنگ اعراب موضع گرفته اند ، حتی مکه و مدينـه از اين مواضع اغوا گرانـه بيرون بر آمده اند. بـه لحاظ همين موضع گیريی بيگانـه پرستانـه هست که حتی درون نوروز هم سعی داشتند ،ماتم را جا یگزين نشاط و خنده نمايند که تا در اثر بـه ماتم کشاندن مردم و بيزار آنـها از نعمات دنيا و کشاندن شان بـه آخرت ، خود سودی ببرند یعنی لذايذ دنيا را بـه خود اختصاص بدهند .
    در حقيقت گريه و ماتم آنـهم درون روز نوروز درون ضد يت تام با ذات و سرشت نوروز بود ، اصولا" درون آیين زرتشتی جایی به منظور ماتم وجود نداشت ، درون آیين زرتشتی آرمان زندگی، شادی و خوشبختی بود ، آیين زرتشتی با گريه و ماتم و ترک دنيا و رياضت های سالوسانـه کاملا" مخالف بوده و است. درون طول تاريخ پيش از اسلام نوروز روز شادی و نشاط بوده هست . کـه ما تصوير آن را درون اشعار نظامـی گنجوی آورديم. اما اسلام تمام مظاهر شادی را حرام گردانيد ، موسیقی کـه عنصر اساسی تقويت جسم و جان هست ،حرام گرديد، کـه در پيش از اسلام مردم ما بدون زمزمـه موسیقی حتی غذا نمـی خوردند ، زن کـه مظهر بلا شک و ترديد همـه زيبايی ها و خلاصه لذت زندگی و خدای عشق و آرايش و آراستگی بـه شمار مـی آيد، بعد از استقرار اسلام زندانی شد و از آزادگی و آزادی ها محروم گشت و صفت کنيز يافت و به ماشين ارضای مرد تبديل گشت، و در يک کلمـه خنده بـه مثابه نمادی از سعادت و خوشی زندگی؛ حرام اعلام شد . درون اثر اين، مردم درون روز نوروز بـه جای آنکه بـه باغها و گلگشت ها بروند بـه قبرستانـها آنـهم قبور اعراب کـه قاتل پدران و مادر شان بـه حساب مـی آيد روی آوردند ، مثلا" درون کابل مردم بـه شـهدا کـه قبر ابو رفاعه و شاه دوشمشيره کـه با دود ست مردم کابل را مـی کشت و يا شاه شـهيد قبر ابو اسحاق کـه آنجا را گورستان خواجه ها گويند کـه ابواسحاق درون زمان تجاوز اسلام بـه کابل درون حاليکه بر گردنش شمشير هم خورده بود اما با آنـهم بر عليه مردم کابل (کفار) مـی جنگيد و آدم مـی کشت، زن و مرد جمع مـی آيند و نوحه و زاری مـی نمودند ومـی نمايند. يا درون منطقه ایکه بـه نام" سخی" مشـهور هست که معلوم نيست، آنجا چه بوده کـه به نام زيارت علی معروف گردانیده شد ه است. حتما" آنجا نيز بتکده ای بوده يا اتشکده ای.
    به هر حال بعد از چند قرن و در پسينـه سالها يعنی زمانی کـه ساز و نوا و موسیقی درون افغانستان از زندان تکفير محتسب و ملا آزاد شد و اندکی بعد زن نيز چهره پرده بندو اسارت بيرون آورد و چون آفتاب ابر های تيرگی های قرون، نور درون اجتماع افشاند ، و در جو جاهیلت مطلق جامعه روزنـه های علم و دانش گشوده گشت و نداي خرمندانـه ی نا صر خسرو بلخی بـه گوشـها جا گرفت :
    ای امت بد بخت ، بدين زرق فروشان
    جز از خری وجهل چنين بنده چرایيد
    خواهم کـه بدانم کـه مر اين بی خردان را
    طاعت ز چه معنی و ز بهر چه نما یيد
    با اين وصف درون های انکار از خرافات و دروغ کـه به گفته حضرت جامـی :
    منع واعظ ز خرافات ، زغوغای عوام ــــــــ نتوانيم، وليکن بـه دل انکار کنيِم
    آهسته آهسته درون بين قشری کوچک از مرد م باز مـی گرديد ، و اين بيت حضرت سنایی زمزمـه و جای به منظور معنی خويش مـی يافت کـه گفته بود :
    وين گروهی کـه نورسيد ستند
    عشوه ی جا و زرخريد ستـــند
    ماه رويان تيره هــوشاننـــــد
    جاه جويان د ين فرو شاننـــد
    گشته گوياز بغض يک د يگر
    کين فلان ملحد آن فلان کافر
    داده فتوا بـه ـخون اهل زمين
    از سر جهل وهم از سر کين
    در نفاق و خيانــت و تلبــيــس
    در گذشته بـه صد درک زابليس
    همـه درون علم سا مــــری وار ند
    از برون موسی از درون مارند
    اواخر دهه سی که تا به ظهور اسلا ميست ها درون صحنـه ، بابا نوروز گيسو سپيد تاريخ ما بـه ويژه درون مزار و کابل از مراسم عزا داری خلاص مـی شود . درون مزار شريف مداحان غايب مـی گردد و اگر صدا های شان از گوشـه وکناری گوش جان را مـی خراشيد ، موثر نمـی افتد و مشتری به منظور به دام گريه انداختن، مانند قرنـها و سالهای پيش نداشتند. عآن بـه جای آنـها، سازند گان و استادان موسيقی درون کافه ها و محافل حضور پيدا نموده و شب ها که تا پگاه نشاط مـی بخشیدند ، دکاکين از اقسام و انواع شیرینی باب و آنچه را کـه امام محمد غزالی حرام گفته بود بـه بازار حلال آوردند ،گل خنده برها شگفت و سرها و مسخره گان بـه بازی و دار بازی پرداختند و و فرشته های زيبايی و عشق وپاکيزگی یعنی زنان بـه شوخی و دلبری آمد ند ، و در محافل سرود ، شعر و خنده حضور يافتند. نوروز دو باره آرايش يافت بی آنکهی روز تولد و چگونگی زايش آنرا بياد داشته باشد
    ناگهان بعد از چند سال محدود، دوباره ابر های تيره از قبله بر مي خيزد و سخت توفان مـی شود. روی خورشيد آزادی زن را ابر های تيره مـی پوشاند ، جای سرود های روان بخش چنگ و چغانـه را رعد و برق قتل و کشتار مـی گيرد.و صدای دره و تازيانـه هست که گوش های جان را بـه هلاکت مـی خراشد، نوروز عزيز دو باره بـه توغ ماتم و عزا داری بسته مي شود. که تا اينکه نيروی اجرائیـه یی منسجم اسلام يعنی طالبان بـه مثابه متکاملترين شکل مجاهد ين بر اريکه قدرت تکيه زده ، هر گونـه مصالحه ومسا محه درون برابر شريعت ناب محمدی را ناروا دانسته و به اجرايی دقيق امربالمعروف و نـهی از منکر مـی پردازند. بنابر آن حضور زن درون اجتماع ، صداي چنگ و چغانـه حرام، و نوروز بـه مثابه عيد مجوس ، منع قرار مـی گيرد. و منکرات را کـه امام غزالی و ديگر ا و فقها ی اسلامـی دستور داده بودند درون عمل تطبيق مـی نمايند. اينجاست کـه نوروز را درون بازی های سياسی وارد مـی نمايند. بعد از منع قرار طالبان نو روز را ، آنان کـه خود درون نخست درون بيرنگ ساختن نوروز ، و به چادر انداختن زن ، و منع موسيقی ، اداره امر بالمعروف ونـهی از منکر را ايجاد نموده بودند ، یک باره صدای دفاع از نوروز را بلند مـی کنند ، درون اين روزگار هست که شاعران ونويسندگان و قلم بـه دستان بسيج مـی شوند ، سعی مـی نمايند کـه نوروز را يک پديده ی اسلامـی بسازند ، بنابر آن از منابع و مأخذ مختلف نقل قول آورده مـی شد کـه در زمان عباسيان فلان خليفه نوروز را تجليل مـی نمود و فلان بن فلان شاعر درون زمان فلان بن فلان خليفه و يا اميرالمومنين درون باره نوروز چنين قصيده یی سروده و اين فلان مجلس درون خلافت فلان اميراسلام بـه مناسبت نوروز چنين مجلل برگزار گرديد . با اين گونـه روايات ، آگاهانـه و يا نا آگانـه درون پی آن بودند کـه اسلام را درقبال نوروز تبرئه نمايند و طالبان را عناصر ضد اسلام نشان بدهند. و اين بازی سياسیی بود کـه از طرف رقبای طالبان بـه کار انداخته شده بود ، درون حاليکه طالبان هيچ عمل مخالف اصول و موازين شريعت ناب محمدی را مرتکب نشده بودند. چه درون مورد زنان بوده ، چه درون مورد ساز و موسيقی و چه درون مورد نوروز و چه درون مورد بت های باميان . بـه گونـه مثال وقتی بت های باميان کـه مظهر درخشانی از یک فصل تمدن و فرهنگ درون تاريخ کشور ما بـه حساب مـی آمد بـه دست طالبان مطابق اصول و موازين شرعی اسلام ويران گرديد، بـه شمول اين قلم همـه يکصدا آواز داديم کـه جنايت ، جنايت ، طالبان جنايت عظيم د. اما سوال اينست کـه چرا درون هزار و چند صد سال بعد از آن کـه قيس بن هيثم و عطای بن صائب کـه نوبهار بلخ را درون پهلوی صد ها آتشکده ومعبد بودايی و عيسوی ويران نمودند و يا ابراهيم بن جبرئيل کـه به قول يعقوبی درون البلدان درون زمان ولايت داری فضل بن خالد برمکی درون دوران خلافت رشيد عباسی ،( شاه بهار کابل) را ويران و تمام جواهرات آن را بـه غنیمت گرفته و بت بزرگ را سوزاند 31 نـه تنـها يک شاه بهار کـه به قول عبدالحی حبيبی بـه نقل از هيون تسنگ زاير چينی کـه « درون کابلستان شاه بهار های متعددی بوده» 32 کـه همـه را اعراب درون اثر تجاوز ويران و ثروت های آنـهارا بـه يغما بردند ، کـه صد ها و هزاران نمونـه از اين ويرانگریـها درون تاريخ موجود هست وهمـه پيش از هجوم چنگيز بـه دست مسلمانان عرب صورت گرفته هست ، يک نرينـه ی پيدا نشد کـه از آن جنايتکاران بـه بدی نام ببرد و جنايات شان را محکوم بدارند. ؟ مگر طالبان بـه مثابه متکاملترين شکل مجاهد ين اسلا مـی تد وام همان اصول و موازين حاکميت دين وفرهنگ اعراب بـه شمار نمـی آمد ند ؟يا مثلا" درون کدام دوره تاريخ اسلامـی اگر دوره سامانيان بلخی را بگونـه نسبی درون نظر نگيريم که تا سلطنت شاه امان الله خان البته بـه مدت چند ماه و تا دهه اواخر دههء 30 ، زن از کدام حقوق و آزادی بر خوردار بوده و در جامعه حضور بالفعل داشته هست ؟ چرا ما آن روزگارانرا تحريم نمـی کنيم؟
    به هر حال اين نکته را نبايد انکار کرد کـه زنان خراسان ( افغانستان امروزی) ما حافظين مواريث شکوهمند تاريخ و سنت های نيايی ما بـه شمار مـی آيند. زيرا اين راد زنان سرزمين ما بودند کـه با آنکه درون بند بوده اند، هرگز رسوم و عنعنات خدا پسندانـه اجدادی خويش را فراموش نکرده و بسيار ظريف و زنانـه مردان را وادار بـه برگزاری و سپاس يادگارها ی نيايی وادشته اند؛ کـه يکی هم نوروز هست . اين زنان بودند کـه در بدترین حالات بيداد مذهبیون ، درون خانواده، درون شب نوروز سبزی مـی خواستند و سبزی چلو مـی پختند و هفت ميوه مـی خواستند و هفت ميوه تر مـی د ، اين زنان بودند کـه با درون نظر داشت دخل و خرچ شوهران شان به منظور کودکان درون نوروز جامـه ای نو مـی دوختند و خود بـه آرايش مـی نشستند و خوان نوروز ی مـی گستردند، و اين زنان بودند کـه در صبح نوروز بالای همديگر با شوخی و خنده آب مـی پاشيند و گلاب مـی افشاندند، رسومـیکه همـه ای آن را ابوريحان بيرونی درون کتاب آثار الباقيه از صفحه 325 که تا 374 ترجمـه اکبر دانا سرشت توضيح نموده هست که بهخاطر اطالهء کلام از ذ کر آن مـی گذريم . و سرانجام اين زن بود کـه در روز نوروز بـه نقل از يک شاهد عينی درون روز نوروز، با عطر خوشايند از خانـه برآمد که تا به دست بوسی پدر برود کـه بوی عطر بـه دماغ طالب مي رسد و زن را درون کنار جاده بـه زانو مـی نشاند و به جرم آرايش درون نوروز دره مي زند ورهگذران نرينـه از کنار او خاموشانـه مـی گذرند. ولی زن نوروز را تجليل کرده بود .
    ومن الخرد التوفيق
    المان ـ پانزده حوت 1383

    پینوشتها:
    1 ـ شاهنامـه فردوسی ، متن کامل ، چاپ قطره ، ص 13
    2 ـ محمد بن جرير طبری، تاريخ طبری ، جلد 5 ،ص2170
    3 ـ جرجی زيدان ، تاريخ تمدن اسلا م ، ص 235
    4 ـ همانجا ، ص 232
    5 ـ همانجا ، ص 230
    6 ـ همانجا ، ص 230
    7 ـ علی دشتی ، 23 سال رسالت ، ص 402 ـ 403
    8 ـ مرتضی راوندی ، تاريخ اجتماعی ايران ، جلد 8 ، ص 131
    9 ـ احمد علی کهزاد ، تاريخ افغانستان ، جلد 1 ، ص ، 197 ـ 198
    10 ـ هاشم رضی ، حکمت خسروانی ، ص ، 381 ـ 382
    11 ـ امام محمد غزالی ، کميای سعادت ، تصيح احمد آرام ، جلد اول ، ص ، 478 ـ 479
    12 ـ داکتر فرهنگ مـهر ، فلسفه زرتشت ، ص ، 186
    3 1 ـ همانجا ، ص ، 128
    41 ـ داکتر حسين وحيدی ، شـهر روشن زرتشت ، ص ، 360 ـ 361
    15 ـ مرتضی راوندی ، تاريخ اجتماعی ايران ، جلد 6 ، ص ، 594 ـ 595
    16 ـ شاهنامـه فردوسی ، ص ، 646
    17 ـ اوستا ، ترجمـه و پژوهش هاشم رضی ، ص ، 487
    18 ـ کهزاد ، تاريخ افغانستان ، جلد 1 ، ص ، 207 ـ 211
    91 ـ واعظ بلخی ، فضايل بلخ ، ص 46 و جغرافيايی تاريخی بلخ و جيحون تاليف الهامـه مفتاح ، ص 97
    20 ـ همانجا ، ص 94
    21 ـ ابو الحسين علی بن حسين مسعودی ، مروج الذهب ، جلد دوم ، ص 387
    22 ـ واعظ بلخی ، فضايل بلخ ، ص 20 و جغرافيايی تاريخی بلخ ، ص 96
    23 ـ عبدالحی حبيبی ، تاريخ افغانستان بعد از اسلام ، ص 666
    24 ـ محمد جواد مشکور ، تاريخ اجتماعی ايران درون عهد باستان ص 335 و جغرافيايی تاريخی بلخ ص 84
    25 ـ رحيم عزيزی ، بررسی های تاريخی و مذهبی آئين نوروزی چاپ آلمان ، ص 94
    26 ـ مرتضی راوندی ، تاريخ اجتماعی ايران ، جلد 6 ، ص 596
    27 ـ بررسی های تاريخی و مذهبی آئين نوروزی ، ص 118
    28 ـ انترنيت ، سايت پيوند
    29 ـ الهامـه مفتاح ، جغرافيايی بلخ و جيحون ، ص 95
    30ـ مير غلام محمد غبار ، افغانستان درون مسير تاريخ ، ص 280
    31 ـ احمد بن ابی يعقوب ، البلدان ، ترجمـه داکتر ابراهيم آيتی ، ص 55
    32 ـ عبدالحی حبيبی ، تاريخ افغانستان بعد از اسلام ص 15 ـ 16.

    >>>   سلام بـه خواننده گان عزیز مجله وزین افغان پیپر، امـید وارم کـه سال نور را با خوشی و نشاط آغاز کرده و از بارگاه ایزد متعال بـه شما آرزوی یک سال پراز خوشی و سعادت مـی نمایم.
    نظر علمای دینی درون همـه امور دینی همـیشـه رهگشای مسلمانان بوده هست و همـین علمای دینی اندکه تعالیم دینی را آموخته ودیگران را از فیوضات آن بهره مند مـی سازند.
    اما ! موضوع مورد بحث کـه در سالهای اخیر بـه خصوص آنـهم بعد از ظهور طالبان درون گوش ها طنین انداز شده است، بحث حرمت نوروز است، کـه بنده فکر مـی کنم کـه این هم درون حد یک نظریـه بوده وقابل بحث است.

    اما بنده درون خصوص این موضوع چند سوال دارم، هرکه مایل بـه جواب آن باشد، خوش آمده است.
    1. هرگاه نوروز از دید اسلام حرام است، لطفآ حد اقل یک حدیث صحیح از پیـامبر گارمـی اسلا(ص) را درون مورد کـه حرمت نوروز را ثابت بسازد بنگارید. ویـا
    2. یک آیت از آیـات کلام خدا را درون مورد حرمت نوروز بیـان بدارید.
    3. چرا از نوروز تجلیل بـه عمل نیـاید، حالانکه هیچ گزندی بـه دین اسلام نمـی رساند واگر مـی رساند آنرا لطفآ بنگارید، حالانکه علمای کرام درون مورد پدیده ملیت پرستی کـه بدون شک مرگبار تر ین پدیده به منظور وحدت امت اسلامـی/ اسلام است، هیج قطعه نامـه ای صادر نمـی نمایند.
    4. مطابق هدایـات زردشت، نـهالشانی و سرسبز سازی زمـین هم از امور نکو پنداشته مـی شد، چرا این موضوع درون اسلام حرام نشد.؟ حالانکه مـیدانیم اسلام هم درون مورد هدایـاتی دارد.
    5. درون زمان ی کـه مردم آتش پرست بودن، مانند نوروز بسیـاری از روز ها نیز تجلیل مـی شد، مانند مـیله های آزادی، پیروزی، بـه دنیـا آمدن نوزاد، عروسی ها وغیره... آیـا این روز ها نیز مغایر معتقدات دینی ما است.؟ درون حالیکه درون آنزمان نیز تجلیل مـی گردیدند.
    6. آیـا گفته مـی توانید کـه جرا از تجلیل این روز درون زمان صحابی کرام و یـا دانشمندان، شعرا وفیلسوف های مسلمان جلوگیری نشده است.؟ و تا اکنون با همان صلابت خود باقی است. برخلاف، فیلسوفان متقدم نتنـها کـه درمور

    >>>   او مردم از خدا نميترسيد شما هميشـه علماي دين را توهين ميكنيد علما كه عمر شانرا بـه عرق ريزاندن درون مدارس ديني كشور دوست همسايه تير كردند شما بـه اونـها توهين وتحقير روا ميداريد متوجه باشيد كه كافر ميشويد عما ي دين خو راست حكم ميكنند انـها هر كدام عمر شانرا با نان خشك وظيفه تير كردند که تا علم بياموزند و شمارا رهنائ كنند از دوزح نجات بدهند شما اونـهارا احترام نميكنيد بلكه توهين ميكنيد بـه شما مردم امريكاي ها خوب هست بس من هم بـه نوبه خود ابراز ميكنم كه نوروز كار كافران است
    مولوي دولت شـهر كويته

    >>>   سلام بـه خدمت هموطان كرامي جشن نوروز يك عمل خيراسلامي ميباشد از دوران زردشتي ها مانده وآنعده كسانيكه طرف دار بركزاري نوروز هست آنـها از اسلام فاصله كرفته و حمايت از بدعت وخرافات ميكند جاي آنـها تعين هست (صلاح) ازسعودي

    >>>   اینـهمـه دخالت بیجا عربها هست که فقط ارزو دارند که تا همـه خوشی ها را از مردم ما از بین ببرند .در حالیکه خودشان درون عقب پرده چه جنایـاتی نیست کـه از ان دریغ نمـیکنند. دولت افغانستان نباید بـه این اشخاص بیسواد موقع بدهد کـه به رسم و رواج عنعنـه ای ما مداخله کنند و باید هری کـه این روایت را مـیکندامر خروج اش را از افغانستان بدهد و به ممالک عربی فرارش کند که تا بداند کـه یک نان چند فتیر است
    م ن از دیـار بیگانـه

    >>>   خوب بحث بسیـار جالبی هست که این صفحه را رنگین ساخته است.
    علمای این کشور مخالف نو روز نیستند ولی مخالف کردار مردم اند ، هر فرد شما مسلمان هستید آیـا بگوید آیـا مرقد حضرت علی رض الله تعالی عنـه درون مزار شریف هست ؟ اگر هست با کدام اسناد ومدارک درون است وگر مدارک درون دست نیست بعد به کدام اسناد این عمل را منسوب بـه حضرت علی مـی نمایند. آیـا بـه شخصیت حضرت علی توهین نیست.
    از طرف دیگر اگر اعیـانا مرقد حضرت علی باشد ایـا با لا نمودن چندمتر تکه اون هم سبز از شخصیت او بزرگداشت مـی نمائیم.
    آیـا بوسیدن سنگ اشجار مـیتواند بـه زندگی ما تاثیر بیـاورد.
    خلاصه کلام اینکه علمای این کشور بـه نو روز مخالف نیستند ولیکن بـه عمل کرد اعمقانـه ما افغانـها نا راضی اند.
    بخاطر روشنی این نکته حتما ما بـه کتاب الله قرآن کریم وحادیث نبوی رجوع نموده به منظور علمای ما دلیل عناقت بخش بدهیم نـه از کتاب حافظ و دیوان بیدل
    ما دلیل از قران وحدیث را مـیپذیریم نـه از چیزی دیگر را .
    عبدالقهار کریمـی
    بدخشان

    >>>   عزيزان درون خصوص منع عيد نو روز احاديث معتبر از سيدنا محمد عليه سلام وجود دارد اگر كسي يك نظر ديني را ميخواهد رد كند بايد از كتاب هاي معتبر دين مقدس اسلام سند ودليل بياورد درون غير ان اگر هندو ها را از بابت دين باطل بت پرستي شان منع كنيد صد ها دليل ساخته وبافته اي خودشان را ميگو يند درون حاليكه دلايل شان غلط ميباشداما مي خواهند شما را ملامت كنند
    م ر

    >>>   سلام!
    هم مـیهننان عزیز شما چرا یک عنعنـه و فرهنگ غنی این وطن را صبغه شرعی و قرآنی مـیدهید؟ نوروز یکه مـیله عنعنوی دیرینـه آریـانای کهن هست و مانند این درون هر کوشـه و کنار این مملکت و کشور های دیگر جهان هم وجود دارد.
    به نظر من این یک تبعظ درون برابر نوروز از طرف برادران پشتون ما هست کـه چرا تمام ملل این مـیله باستانی دری زبانان را ارج و شامل قانون اساسی شان مکنند. اگر این ارج گذاری بـه مـیله گل نارج مـیبود باز این خو یک افتخار بـه ملت افغانستان مـیشد و حال این خلاف اسلام شده است. بعد فرق بین شما و طالب درون چه است؟ طالب و القاعده یعنی پشتونـها.
    جمشید

    >>>   جناب م ر کـه ادعای احادیث معتبر از حضرت محمد (ص) درون مورد منع عید نوروز کرده اند ای کاش همان حدیث شریف را ذکر مـی کرد کـه بنده هم دلیل شرعی مخالفت با نوروز مـی داشتم. حال آنکه ما احادیثی داریم کـه پیـامبر (ص) عید نوروز را گرامـی داشته هست به خاطر کـه دستور فرموده کـه مستحب هست و ثواب بسیـار دارد کـه در روز نیروز فارس مردم غسل کنند. درون رساله های عملیـه و کتاب های توضیح المسایل کل مراجع تقلید و علمای برادران شیعه مذهب نیز مسأله غسل مستحبی نوروز درون کنار سایر غسل های مستحبی چون روز عید فطر و قربان و روز جمعه و... ذکر شده است.
    سخن دیگر اینکه ما پشتون ها نیز مخالف نوروز نیستیم امـیدواریم کـه برادران فارسی زبان کل پشتون ها را با چند نفر متعصب و چند ملای نادان یکی نگیرند. من خودم پشتون پکتیـا هستم.
    ننگیـالی پشتون از گردیز

    >>>   ملا صاحیبا اگه امـی امروز حمله انتحاری شوه و 50 نفر کشته شوه کـه یکیتان صدای اعتراض خوده بالا نمـیکنین کـه هیچ بلکه خوشحال هم مـیشین کـه 50 که تا تشیع جنازه مـیشـه و شکمایتان خوب سیر مـیشـه.
    ولی بـه هر دروغ و فریب شده مـیخایین هر خوشی و شادی کـه وجود داره از مردم بگیرین. چون د جای کـه خوشی باشـه جای ملا نیست.
    فواد از کابل

    >>>   سلام
    واقعا آدم خجالت ميكشـه زمان كه يك مسلمان ميايه نوروز را عيد خوانده و ميگويد كه اين اشخاص كه مخالف هستند ميخواهند آشوب بـه جامعه باشد.
    اين حرف من ويا يك شخص نيست اين حرف اسلام هست اگرمسلمان هستيم و حضرت محمد ص رابه حيث پيامبر قبول داريم بايد اين روز نوروز را بـه مانند روزهاي ديگرسال دانسته هيچ تفاوت بـه آن بـه وجود نياورده و مـهم ترازآن بـه هيچ صورت كه نبايد عيد خواند كه اين واقعا بـه يك مسلمان خجالت آور هست . ما كه اين چنين چيزهاي را بـه اسلا اضافه كنيم از آن اشخاص كه بـه دين موسي اضافه كردند چه فرق خواهيم كرد .

    >>>   مردم بیچاره و مظلوم ما چقدر ترسخورده شده اند ! دستان ... دشمنان که تا چه حد توانسته هست ما را از اسلام خود ما گریزان سازد .
    عزیزان من ! وطن داران من ! حق بگویم یـا شما را با چند چرند دلخوش بسازم ؟ اگر خواهان حق هستید و خود را صاحبان خرد مـیپندارید کمـی تعقل نمائید و بیندیشید و با چشم بصیرت نگاه عاقلانـه نمائید خواهی دید کـه واقعآ این جشن نوروزی بـه اسلام ربطی ندارد . ژنده بالا و بلند ساختن علم ها درون زیـارات نام نـهاد کـه اصلآ زیر این مرقد ها زنده جانی وجود ندارد از اسلام نیست . چنانیکه اعمالی ناشایست طالبان را با اسلام نمـیتوان ربط داد . دست دشمنان اسلام کار کرده و کار مـیکند و همـیندم درون زیر همـین مضمون دست اندر کار هستند ، چرا هوشیـار نمـیشوید اگر براستی مسلمانید باانیکه جامـه مسلمانی بتن دارند کاری ندارم ولی بـه مسلمانی بیخبر و فریب خوردۀ خود مخاطب هستم .
    اگر تجلیل روز نوروز بخاطر امـید و دعا بخداوند کـه سالی پر برکت و امن و امان را با خود داشته باشد عیبی درون آن نیست .
    اما اگر نوروز را بر عید ترجیح داده و از آن اسلام دانسته گرامـی بداریم سخت درون اشتباه و غلط فهمـی بزرگی قرار خواهیم داشت . اگر ما این ژنده بالای روضۀ شاه ولایت مآب را مخصوصی دین و اسلام قرار دهیم بعد بایست دلیل و منبآ و منشآ آن را از کتب اسلامـی استخراج سازیم و الی این هم یکی از بدعات و خرافاتی خواهد بود کـه بجز از خود فریبی و مردم فریبی چیزی بیشتر از آنرا نمـیتوانیم از قول شعرا و ادیبان قرونی گدشته دریـابیم و خود را بـه آن قانع سازیم .
    آیـا با این همـه نویشته های طویل دوستان نوروز خواه مـیتوانید وزنی و یـا ثبوتی را دریـابید کـه این جزوی دین مقدس اسلام باشد ؟ اما نویشته های برادران اخیر کریمـی و آقای م ر را اگر بدقت مطالعه نمائید شما را بایست متفکر سازد ، یکبار تآمل نموده از خود بپرسید کـه سیل و مـیلۀ گل سرخ و تجلیل نوروز با این همـه رسوائی چه ربطی بـه اسلام دارد ؟ اگر صورت بد صورت طالبان را پیش چشم هایتان قرار ندهید من عقیده دارم آنچه علما مـی دانند ما نمـیدانیم . اگر نمـیتوانیم مسلمان واقعی باشیم و خود را پایبند تمام ارکان هایش سازیم لا عقل شرمنده و خموش کـه باشیم . نـه اینکه بدولی دشمنان اسلام بیم و دوست و دشمن را از هم فرق ندهیم . این بود حقایقی تلخ و مـیدانم کـه بگوش ها فارم نیست . موفق باشید
    ایوب کلیفورنیـا

    >>>   عزيزان حضرت رسول كريم محمد عليه السلام پيغمبر گرامي اسلام با بعثت شان اسلام را بـه حيث يك قانون وبه حيث يك برنامـه اي جامع وكامل زندگي باخود اورد كه تمام ساحات حيات انسان را احتو ي نموده وحيات عقيدتي انسان را پاك وبي عيب و بينقص ميدارد كفر و شرك را با تمام اثارش و هر چيزيرا كه سبب فساد شود از بنا و از تهداب باطل اعلان ميكند چنانچه ازحضرت انس بن مالك رضي الله عنـه ثابت است، كه رسول الله صلي الله عليه وسلم بـه مدينـه تشريف اوردند ، درحالي كه (در هر سال مردم مدينـه) دو روز را دست از كار مي‌كشيدند و با بازي و سرگرمي جشن مي‌گرفتند. پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: « مَا هَذَانِ الْيَوْمَانِ »؟ اين دو روز چيست؟‌ گفتند: ما اين دو روز را از گذشته با بازي و سرگرمي سپري مي‌كنيم. پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: « إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَبْدَلَكُمْ بِهِمَا خَيْرًا مِنْهُمَا يَوْمَ الْأَضْحَى وَيَوْمَ الْفِطْرِ»: (الله عوض آن دو چيز بهتري را بـه شما داد و آن دو روز عيد قربان و عيد فطر است). ابوداود (1134)
    صراحتا

    >>>   دوست محترم این حدیث کـه نقل کردید چی ارتباطی با نوروز داشت؟
    نوروز جشن یکتاپرستان بوده و نی بت پرستان مدینـه (یثرب).
    و اگر بنا بر این باشد کـه هر چه غیر اسلامـی باشد باطل است. خب همـین اعیـاد قربان و فطر، حلال و حرام از دین یـهود وارد دین اسلام شده است. و مراسم حج هم بسیـار پیش از آمدن اسلام توسط بت پرستان برگزار مـیشده است.
    محمد

    >>>   این بـه استیلا عالمان دین با این فتوا های جاهلانـه بزرگترین ضربه را بـه اسلام مـیزنند. درکجای قران نوشته شده کـه نوروز حرام است؟

    >>>   اولاُ سلام و احتزامات خود را تقذدیم نموده , ثنانیـاٌ مـیغواهم نکات را ذکر نمایم کـه قرار ذیل است:
    1ـ طالبان چون افغان نیستند, از افغانیت و انسانیت چیزی نمدانند چه رسد بـه فرهنگ ,رسوم و تاریخ دیرینـه مردم ما. این گروه نـه از اسلام نـه از خداوند نـه از رسول مـیترسند ونـه بـه انـها ایمان دارند. ور نـه قتل کشتار برادر مسلمان نا روا هست ولی این نا مسلمانان از هیچ نوع خون ریزی رو گردان نیستند.
    2 ـ طالبان از جملهٌ مستخدمـین اسرائیل,انگلیس و مزدور حلقه بـه گوش پاکستان بوده و بر عیلهٌ جهان اسلام بـه دستور اسرائیل وانگلیس استفاده مـیشوند.
    3ـ طالبان کـه خود از اسلام چیزی نمـیدانند چه رسد بـه اداَ انـها کـه گویـا برگزاری جشن نوروز مغایر اصول اسلامـی و "حرام" دانسته شود. این دستورانگلیس و اسرائیل هست تا اسلام را درون جهان توسط .... ضربه بزند.
    هموطن

    >>>   از ملا گله نیست.
    مـهر پرور نیـازي

    >>>   قابل توجه دوست عزيزي كه كيومرث و جمشيد را يكي ميداند و اهل افغانستان???/ برادر عزيز , پيشداديان يا كيانيان يا مادها ملتي اريايي بودند درون شرق عراق امروز و غرب ايران. كردها از ماد يا پيشداديان هستند. كيومرث اكباتان را ساخت كه نامش همدان امروزي درون غرب ايران است.و كشور مديا را ايجاد كرد كه ايران امروزي است. فرزندان او جمشيد و فريدون و.... که تا هوشنگ و گودرز و اژيدهاگ سرزمين مديا را گسترش دادند وبلخ را ساختن و افغانسانو ايان امروزي را يكي كردند. بعد انـها ريشـه بلخي يافغانيندارند. انـها مادي يا كرد هستند.
    استاد تاريخ

    >>>   دوستان عزیز سلام این علما کـه گفتید بی شک وهابیـهای دست پرورده انگلیس استعمارگر مـی باشد و با این حرفها مـیخواهند بین مردم و اسلام عزیز جدای بیندازند اسام اصلا با عید نوروز و امثال آن هیج مغایرتی ندارد
    جلیل

    >>>   جوابیـه بـه گفته های جناب روشنفکر و اگاه (عبدالقهار کریمـی
    بدخشان)
    خداوند شما را هدایت کند چون تو از انانیکه کـه قبلا خدای جداگاه به منظور خیر و شر داشتند و حالا هر دو خدای خیر و شر را درون یک قالب قالب مـیزنند و خود را مسلمان هم مـیخوانند نـه تنـها مسلمان بل بخشش گر بهشت ...
    اولا اینکه نوروز قرن ها پیش تر از دین مبین اسلام تجلیل مـیگردید وبالای روضه حضرت علی (ع) یکی از عنعنات ضمـیمـه شده بـه تجلیل از جشن نوروز مـیباشد. ثانیـا دین اسلام سایر ادیـان را باطل نموده نـه رسوم و عنعنات مردم را. ثالثا تو علی را چه مـیشناسی ایـا هرگز مـیدانی چرا بـه وی مظهر العجایب مـیگویند، ایـا مـیدانی پاره شدن دیوار مکه و متولد شدن وی درون مابین خانـه توحید چه فضیلت دارد؟ ایـا مـیدانی درون شب معراج بـه دستی کـه حضرت محمد مصطفی نیمـه سیب را داد دست کـه بود؟ ایـا مـیدانی او تنـهای هست که بـه یک ضربه ذولفقار اش گفته شد بـه از تمام عبادات زمـین و اسمانـهاست؟ ایـا هرگز خواهی دانست کـه ذولفقار وی بـه دستان کـه ساخته شد؟ و چرا منزلت او بـه پیـامبر اسلام چون هارون بـه موسی علیـه السلام بود؟ ایـا مـیدانی شـهیدان هرگز نمـیمـیرند و زنده اند و از نزد خدای شان رزق مـیخورند؟ لازم نیست کـه جسد او درون مزار باشد یـا نباشد چون او زنده هست و هرگز نمرده...
    تو از انانی کـه چون خر موسی حتی اگر هزار بـه مکه روی بعد بیـایی هنوز همانی کـه همانی کـه همانی
    جشن نوروز چون بـه عده متعصبین و وطن فروش نسبتی ندارد مردود دانسته مـیشود نـه بـه خاطر این کـه ان درون واقع مخالف دین
    اسلام باشد کـه امثال تو از ان بهره نخواهی برد.

    >>>   که تا جائيكه از نوشته هاى برادران برداشت مى شود، اكثريت قاطع ويا همـه، بر اساس احساس صحبت كردند، ودلايل برابر با مزاجهاى خويش ارائه داشتند، درون نوشته هاى برادران دلايل علمى بـه نظر نمى خورد، ما وقتيكه يك امر مانند جشن نوروز را از نظر اسلام درون باره اش حكم مى كنيم، بايد راجع بـه عدم تحريم آن وجائز بودن آن دلايل شرعى از منابع ناب اسلامى كه قرآن وسنت هست ارائه داريم، اما اينكه هركس بـه مزاج خود وروى احساسات وارائه تعصبات صحبت مى كند، دليلى براى عقب ماندكى كشور ما از نظر فرهنكى مى باشـه. از برادران كه جشن نوروز را مخالف اسلام نميدانند ميخواهم بـه اين حديث كه صحيح هست جواب بدهند. رسول الله -ص- درون مدينـه منوره اهل مدينـه را ديدند كه دوروز را جشن مى كيرند، -نوروز واول ماه ميزان- رسول الله -ص- بـه مردم فرمودند، خداوند دوروز بابركت تر وخوبتر درون عوض اين دوروز بـه شما انتخاب واين دوروز-نوروز وروزاول ميزان- را بـه دوروز عيد رمضان وقربان تبديل كرده است.
    جواب علمى ميخواهم، نـه سخنان بى اساس.
    كل حق شناس

    >>>   سلام بـه تمام شما و جواب بـه عبدالقهار بدخشی
    قهار آیـا شما از اسلام کدام معلومات و یـا آگاهی کوچک هم داری یـا خیر؟ بند خیلی ها متاسفم کـه همچو اشخاص نظریـات بیمفهوم و بی معنی را ارایـه مـیدارد کـه باعث اختلاف بین مذاهب موجوده کشور مـیگردد.
    مـیله نوروز یـا روز اول سال هجری شمسی یک روز تاریخی، مقدس و از جایگاه خاص برخوردار هست و واقعات بسیـار شگفت انگیز درون این روز رخ داده است. شما اگر دقیق مطالعه داشته باشید و به تقلید این گمراه ها نروید بعد در مـیآبید کـه نوروز یعنی چی؟
    نازل شدن اولین آیـه قرآن پاک، برگزاری جشن غدیر خم و ...... اینـها همـه درون کدام روز بـه اتفاق افتاده هست لطف نموده جواب منطقی و قناعت بخش را ارایـه بفرما؟
    ما انسان و مسلمان هستیم و مطابق بـه آیـات قرانی و احادیث نبوی عمل مـیکنیم و هرگونـه مبالغه و معلومات بی اساس را محکوم نموده و در مقابل آن استادهمـینمایم.
    قهار! از گفته هایت معلوم مـیشود کـه بسیـار یک مسلمان واقعی و عملکردت مطابق بـه آیـات قرانی و احادیث نبوی است. اگر هست لطف نموده بـه آیـه تطهیر (سوره احزاب آیـه 33) و حدیث غدیر خم مراجه نموده و باز بـه این سخنان خود ادامـه دهید.

    >>>   چندهزارسال هست كه یكی از بزرگترین و شكوهمندترین و زیباترین و مردمـی‌ترینِ جشن‌های نوروزی درون مـیان همـه سرزمـین‌های(( ایرانی،)) درون شـهر بلخ، درون این پایتخت باستانی ((ایرانی)) و با برافراشتن درفش سه رنگ كاویـانی، درون مـیان انبوهی از مردمانی كه از دوردست‌ها گرد آمده‌اند، و در مـیان شادی كودكان و سرودهای زیبای ان و دعای مادران و آرزوها و آمال پدران و در كنار بنای فرخنده و ورجاوند «مزارشریف» مزار باستانی ((ایرانیـان،)) و در مـیان «دشت شادیـان»، دشتی دوركرانـه و آكنده از گل‌های سرخ لاله، برگزار مـی‌شود.




    [مصطفی صوفی دوری و دوستی]

    نویسنده و منبع |



    تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
    هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
    در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
    i.video.ir@gmail.com