جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است

جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است مجموع نقدي بر کتاب : مثلث بي عيب – راه پرچم | دانستنی های زندگی - ایران و جهان درون آیینـه اعداد و ارقام | بهاری با افق تیره و توفانی به منظور رژیم، به منظور سالی کـه برای ... | بازی گروهی (2) فضای بسته | اکتبر | 2015 | Aleborzma's Blog | صفحهٔ 7 |

جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است

مجموع نقدي بر کتاب : مثلث بي عيب – راه پرچم

کنزالمـهملات والاکاذيب

نقدي بر کتاب : جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است مثلث بي عيب
صداي زنگ تلفون کـه برخاست ، جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است شب شده بود. جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است از بس تمام روز نوشته بودم ، چشمانم پت مي شدند. جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است دلم نمي خواست مطلبي را کـه شروع کرده بودم ، نيمـه کاره رها کنم؛ اما اين ذهن بهانـه جوي من دنبال بهانـه مي گرديد که تا کابوس هاي ان خسته گي را دست بـه سر کند. پسرم اميد ” افسانـه” نيما را براي خودش با آواز بلند مي خواند. بـه اين بند رسيده بود:

اي فسانـه ! خسانند آنان
که فرو بسته ره بـه گلزار
خس ، بـه صد سال طوفان ننالد
گل، بـه يک تند باد هست بيمار
تو مپوشان سخنـها کـه داري

گوشي تلفون را کـه بر داشتم ، صداي دوستي را شنيدم کـه از مدتها بدينسو پيدايش نبود. گمش کرده بودم درون اين دنياي کوچک. دانشي مردي بود فرزانـه وفرهيخته. با هم انيس وجليس بوديم درون آن سالهاي حلال کـه هنوز درون زاد گاه مان ، صبح ها خجالت زده نبودند وبه خورشيد نيز آسيب نرسيده بود. … مي گفت رفته بودم بـه ” ينگه دنيا ” ، براي ديد وباز ديد بسته گان ونزديکان و براي تفريح وتفرج درون نيويورک شـهر، شـهري کـه تا هنوز کـه هنوز هست ، اشک اندوه وحسرت از ديده مي بارد بـه خاطر بـه خاک نشستن برج هاي ” دو گانـه گي ” بلند قامت، همقد و معروفش ، همان سمبول هاي قدرت وثروت رژيم هاي سود وسرمايهء جهاني.
تعارف ها کـه خلاص شد واز دوستان وياران مشترک کـه ياد نموديم وگپ هايي هم کـه در بارهء رويداد هاي سياسي ونظامي وطن رد وبدل کرديم، پرسيد چه نوشته اي درون اين تازه گي ها؟ از خزعبلاتي کـه نوشته بودم ودر اينجا وآنجا نشر شده بود نام گرفتم وگفتم درون حال حاضر مصروف نوشتن رماني هستم . اگر خدا توفيق دهد وبتوانم تمامش کنم ، خوشحال شد وپس از سکوتي کـه پيش آمد گفت : از امريکا کـه آمدم رفتم بـه هامبورگ که تا کتاب هاي تازه چاپ شدهء افاغنـه را ببينم وبخرم. ” سايه هاي هول ” ترا نيافتم . دکاندار گفت کـه اين رمان اصلاً بـه اروپا نرسيده است. اما چند کتاب خوب خ وچند دفتر شعر ويک کتاب ضخيم وقطور ديگر بـه نام ” مثلث بي عيب ” کـه نقدي هست بر کتاب ” اردو وسياست ” تو. خوانده اي آن را ؟ نخوانده بودم. گفت حيف ! شاهکار هست ، شاهکار ادبي ، تاريخي ، فلسفي ، علمي وهرچه کـه بخواهي . چندان کـه کتاب ” بخوان وبدان ” يادت برود. بفرستم ؟ گفتم خير بببيني ، نيکي وپرسش! ولي اين کتاب عجب عنواني دارد: ” مثلث بي عيب ” يعني چه ؟ وبا خنده اضافه کردم ، آيا تو شنيده ويا ديده اي مثل عيب دار را ؟ مگر مثلث همان شکل هندسي يي نيست کـه اگر يک ضلع ويا يک زاويهء آن ، ازسه ضلع وسه زاويه اش کم باشد ، ديگر مثلث گفته نمي شود. گفت ، نـه نشنيده ونـه ديده ام ؛ اما او بـه زعم خود خواسته هست طنزي بگويد وهزلي نويسد بـه منظور استخفاف و خردساختن تو بـه نزد خلايق. خنديدم وگفتم :

ما را شکسته گي بـه نـهايت رسيده هست چندان شکسته ايم کـه دگر نتوان شکست
گفت اين درست ؛ ولي اين مثلث نويس کاري کرده کارستان، چندان کـه : 
وصفش نگنجد درون زبان شرحش نيايد درون قلم
مي گفت ، نبشته هاي او ملغمـه يي هست ازهمـه چيز ها: از دروغ ، از توهين ، واز دشنام بـه آدرس مرده گان وزنده گان. مي گفت بهتر هست آن را بخواني واگر دلت خواست پاسخ بگويي؛ ولي پيش از آن بايد کار رمانت را خلاص کني. زيرا کـه داستايوسکي درون ياد داشت هاي روزانـهء خود اندر اين باب چنين نوشته هست ؟ : 
” اگر بـه عزم رسيدن بـه مقصدي راه افتادي ، اگر ضمن راه با يستي وبه هر سگي کـه به تو پارس مي کند ، سنگي بيندازي هر گز بـه مقصد نمي رسي. ” 
خدا حافظي کـه کرديم وصداي تلفون کـه قطع شد ، من بـه آن ضرب المثل ترکي کـه داستان سراي شـهيرروس درون يادداشت هاي روزانـهء خود ثبت کرده بود نمي انديشيدم. من هنوز هم بـه جادوي کلام نيما کـه افسونم کرده بود مي انديشيدم کـه اينک بعد از ختم گفتگوي ما ، پسرم خواندن آن را از سر شروع کرده بود: 

اي فسانـه خسانند آنان 
که فرو بسته ره بـه گلزار
خس بـه صد سال طوفان ننالد
گل، بـه يک تند باد هست بيمار
تو مپوشان سخنـها کـه داري

سه چهار روزي از آن صحبت مان نگذشته بود کـه پستچي زنگ دروازهء اپارتمانم رابه صدا درون آورد. لاغر اندامي بود، نفس نفس مي زد، هنُ هنُ مي کرد ونم عرق درون پيشاني بي چين وچروکش نشسته بود. لابد از آن خاطر کـه بيست پله را بالا شده بود، با آن بستهء وزنين وسنگين والبته درون اين انديشـه هم بود کـه چون بار بزرگي رابه مقصد رسانيده ، مستحق بخشش است. پي بردن بـه اين مسأله دشوار نبود. از چشمانش خوانده مي شد کـه به جيب من دوخته شده بود واز ترديدي کـه براي رفتن داشت. درون جيبم سه ” يورو ” وچند سنت داشتم . براي خريدن سگرت. همـه اش را بـه او دادم. آخر ، پايان هفته بود وشام کـه مي شد، پسرم از کار بر مي گشت، با يک مشت پول. بعد دغدغه يي نداشتم . پول را کـه گرفت و رسيد را کـه امضاء کردم آه رضائيت آميزي کشيد ورفت. اگرچه آن مبلغ براي او پول ناچيزي بود ولي با ان پول درون کشور ما ، خيلي کار ها انجام مي يافت. مثلاً مي شد کـه ديگدان بيوه زني را با آن فروزان نگهداشت ويا شکم چند گرسنـه يي را با آب گوشت سير نمود. يادم نرود کـه آن بسته هم ، ده يورو تکت پستي خورده بودکه با انعام من بـه آن بانوي لاغر ، تنـها هزينـهء رسيدنش بـه دست من ، مي شد سيزده يورو وچند سنت. درون بسته همان کتابي بود کـه دوست فرزانـه ام بـه قيمت بيست يورو خريده بود. جمعاً مي شد سي وسه يورو وچند سنت : معاش يک کارمند دولت انتقالي اسلامي افغانستان. مبلغ کمي نبود وصد البته کـه هنوز کتاب را نا خوانده دلم خون شده بود بـه خاطر تلف شدن آن همـه پول. درون حاشيه بالاي صفحه نخستين، دوستم چنين نوشته بود: ” اين کنز المـهملات والاکاذيب ” رابرايت تقديم مي کنم. مگر نـه آن کـه هر کتابي بـه يک بار خواندن مي ارزد ؟ “
” مثلث بي عيب ” را کـه گشودم وبه اندازش کـه نگريستم ، بـه ياد همان کتاب هاي ” ورقه وگلشاه ” و ” الف ليله” و” امير ارسلان رومي ” افتادم کـه با کاغذ هاي زرد وسرخ چاپ مي د ودر بازار کتاب فروشي کابل مي فروختند. همان کتاب هايي کـه يک ونيم بلست عرض داشتند ودو بلست طول، وتو مجبور مي شدي کـه آن ها را بالاي ” رَحل ” بگذاري وبخواني با ” خط بَر ” . ورق گرداني کـه کردم ، برگ هاي زيادي را يافتم کـه با سليقهء بسيار بدي بريده وکنده شده وبعد سرش شده بودند بـه ورق هاي ديگر.
باري ! با نام وتخلص و شغل وپيشينـهء سياسي وفرهنگي نويسندهء کتاب کـه آشنا شدم ودانستم کـه مؤلف اثر، روزي وروز گاري معلم بوده و استاد تاريخ ويکي از قلم بـه دستان ونخبه گان ح. د. خ .ا. وسالهاي درازي هم عضو هيأت تحرير روزنامـهء ” حقيقت انقلاب ثور” و ” پيام “، بـه نظرم رسيد کـه داد گري آن دوست از سفر بر گشته ام درون مورد اين جامع الکمالات ،لاجرم از روي تعصب بوده هست ؛ زيرا کـه چنين آدمي با آن سابقه سياسي وسايلهء فرهنگي ، چگونـه مي تواند دروغ بگويد ويا مـهمل نويسد . نـه ، حتماً گنجي هست که درون چنين انداز نامتعارف پنـهان کرده اند، فقط زريابي بـه کار هست ويا زر شناسي کـه سره رااز ناسره جدا کند. بـه همين اميد صد کار ديگر را گذاشتم وشروع کردم بـه خواندن پيشگفتار کـه چنين شروع شده بود” .. من بي طرف نيستم ، بيغرض نمي نويسم، وتعصبم دست کم بـه معيار هاي خودم برايم مقدس وپاکيزه هست .. “

پس سوره ء ” الفاتحه ” را بخواندم و کتاب را ببستم وبرفتم بـه بيرون خانـه ، براي تنفس هواي تازه وپاکيزه جهت رفع درد سر…
اتفاقا درون همان روز هايي کـه بيخي آن کتاب را فراموش کرده بودم، نامـه يي رسيد از يکي از دوستان نويسنده ام کـه در بخشي ازآن چنين آمده بود : « … واهمـه هاي زميني خيلي بهتر شده هست ويکي از دوستان اسد جان «کنزالمـهملات … » را نيز آورد و خواندم واخ دلم برآمد؛ زيرا اين شاه محمود حصين درون مثلث بي عيب خودش ، بنده را نيز چند که تا نيش عقربي زده هست که شايد نـه از سر کين باشد چون کـه مقتضاي طبيعتش چنين باشد »
***
اتفاقاً روزي پسرم از نزدم پرسيد: “آاسيب را بـه ” س ” مي نويسند يا بـه ” ص ” ويا بـه ” ث ” ؟ 
سخت تعجب کردم از نادانيش ولي بدون عتاب بـه او گفتم : تو کـه افسانـهء نيما را چه بلند وچه قشنگ ميخواني وگلستان وبوستان سعدي را هم سالها پيش خوانده اي ، ودر املاي زبان فارسي هم هيچ مشکلي نداري چگونـه هنوز نمي داني کـه اين واژه را بـه کدام حرف مي نويسند؟ خنديد وگفت ، گناه من نيست ، يکي از رفقاي 
حزبي تان اين واژه را ” آصيب ” نوشته ، نـه يک بار بل چندين بار. اين بگفت ومثلث بي عيب را از اتاقش آورد وبالاي ميزم بگذاشت وخنده کنان برفت.
از روي کنجکاوي بود کـه يک بار ديگر لاي آن کتاب را گشودم يا از طعنـهء پسر رنجيده بودم ، هرچه کـه بود، تحريک شده بودم وتا هنگامي کـه آن واژهء کذايي ” آصيب ” را نمي يافتم ، نمي توانستم آرام وقرار از 
دست رفته ام را باز يابم. اما خوشبختانـه اين” آصيب ” رادر سطر چهارم صفحهء اول کتاب پيدا کردم. پيدا ش زحمتي نداشت. زيرا کـه حرف صاد آن بيخي درست وبرجسته بود. که تا اين جا پسرم حق داشت ولي من تصور مي کردم کـه حتماً اشتباهي هست وغلطي يي ولغزش چاپي يي. خدا خدا مي کردم کـه اين طور باشد ولي اين طور نبود. ورق گرداني کـه کردم ، متوجه شدم کـه نويسنده ” پروف ” اثرش را بعد از تايپ خوانده وبا قلم خود ، حرف ها وواژه هايي را اضافه کرده ويا خط کشيده واين واژه هاي ” آصِب ” و ” نصيه ” و ” غرص ” را بـه همين شکل ديده وگذشته ، با اين تصور کـه نظاميان بي سوا دان اند هر آيينـه ، همان طوري کـه در پيشگفتار مدعي شده کـه آنان ” نرم وشيرين وافسانـه يي ” نمي نويسند و” هر ” را از” بر” تميز نتوانندي وهر مسأله رااز نوک برچهء تفنگ بديدندي.
گردنم درون آخرت خلاص کـه حتمأ همين موضوع بودندي ورنـه چگونـه تصور توان دي کـه عضو برجستهء هيأت تحرير روزنامـهء حقيقت انفلاب ثور وپيام ونويسنده ء رساله قلمي اندر باب ويش زلميان ومعلم مکتب واستاد دانشگاه ومـهمتر از همـه يکي از بلند پايه ترين کارمند مبارزه با بيسوادي ، چنين بي سواد – ببخشيد کم سواد – باشندي کـه تفاوت ميان حروف س وص وث را ندانستندي. اما براي اين کـه خواننده ء عزيز تصور نکند کـه من بر جناب شاه محمود حصين نويسنده اين شاهکار بي بديل اتهام مي بندم، اينک نمونـه هاي مي آورم از املاء وانشاء وطرز نگارش اين اثر وسپس مي پردازم بـه رد اتهامات بي بنياد وبي اساس اين اثر بي بديل!
و امـــــّــا ، نخست درون باب املاي مثلث بي عيب :
“ـ آصيب” کـه در صص( 1،36، 555 و .. ) بـه همين شکل نوشته شده هست ، درون زبان فارسي بي معنا است؛ ولي” آسيب ” معنا دارد. معناي آسيب عبارت هست از : زيان ، ضرر ونقصان. 
“ـ نصيه”هم بي معنا است. اين واژه بـه همين شکل چندين بار درون اين کتاب نوشته شده است. مثلاً درون صفحهء 507 کـه دوبار بـه همين شکل تکرار شده است. ولي اگر منظور نويسنده واژهء ” نسيه ” باشد بايد بـه او گفت کـه نسيه را بعد از اين بـه حرف ” س ” بنويسد کـه معناي آن قرض يا خريد وفروش کالايي هست که به 
وعده فروخته شود:
کان نسيه واين بهشت نقد هست آن روضه نـهان واين عيان است
-” غرص” نيز کـه در صص ( 87 ، 427 و.. ) بـه همين شکل نوشته شده هست درزبان فارسي معنا ندارد. ولي “غرس” کـه معناي آن کاشتن بُته يي ويا نشانيدن نـهالي هست در زمين، از واژه هاي عادي همين زبان هست که هر فارسي زباني آن را مي داند. 
“ـ تلفاط” کـه در صفحهء 56 و به همين شکل نوشته شده نيز بي معنا است. ولي اگر منظور ” تلفات ” باشد بايد گفت کـه تلفات جمع تلف هست واز مصدر تلف و نوشتن آن بـه حرف ” ط ” کفر است.
“ـ دربسط” درون زبان فارسي با اين املا کـه در صص( 105 ، 212 ، 55 ، 583 و .. ) کتاب مثلث بي عيب نوشته شده هست ، کدام ترکيبي وجودندارد؛ اما ” درون بست ” هست و معنايش چنين هست : يکجا ، بـه طور کلي
مثلاً : سرويس رسول را درون بست کرايه کرديم. يا اين اپارتمان درون بست درون اختيار شمااست.
“ـ پروند” نيز کـه در صفحهء 72 و .. بـه همين شکل نوشته شده ،  معنايي ندارد. لابد  منظور آقاي حصين “فروند” بوده هست و اما فروند چند معنا دارد : 1– واحد براي شمردن کشتي يا هواپيما چنان کـه گويند دو يا سه فروند هواپيما 2- سکان کشتي 3- چوبي کـه پشت درون قرار بدهند کـه در باز نشود. ولي نبايد فروند را با تنبه وکلون دروازه اشتباه کرد.
“سوف” اين سوف چيست وچه معنا مي دهد کـه در صفحه 158 و.. آمده هست ؟ غاري درون کوهي ؟ اگر با همين املا آن جمله ء حصين خوانده شود ترجمـهء آن چنين مي شود کـه آقاي دستگير پنجشيري درون روز کشته شدن امين از خوردن غاري درون کوهي اباء ورزيد وبه آن غارنزد. ولي اگر منظور نويسنده اين باشد که
در آن روز پنجشيري صاحب از خوردن آب گوشت ابأ ورزيد بايد آقاي حصين اين واژه را کـه فرانسه يي است
(Soupe) بايد با حرف ” پ ” مي نوشت نـه با حرف ” ف ” .
-”  حار” = گرم وسوزان کـه در صفحهء 187 و .. بـه همين شکل نوشته شده و در آن جملاتي کـه استعما ل شده هست معنا نمي دهد. بعد منظور حصين بايد واژه ء ” هار” بوده باشد.و هاري مرضي هست خطرناک کـه غالباً سگ ها بـه آن مصاب مي شوند ودندان نشان مي دهند. وبه چنين سگها ، سگ هار مي گويند: 
ور سگ هار بـه من حمله کند، درون آن حال قدرتم ني کـه هزيمت زسگ هار کنم.
– ”  ورته ” هم يک واژهء بي معناست کـه در صفحه 310 بـه همين شکل نوشته شده است. البته ما درون زبان فارسي واژه ء ” ورطه ” را کـه عربي هست به کار مي بريم کـه به معناي گرداب ، منجلاب ، جاي خطرناک وزميني کـه راه بـه جايي نداشته باشد ويا هر امري کـه نجات از آن دشوار باشد بـه کار مي بريم.
“ـ مرفع” ، نگاه کنيد بـه صفحهء 335 کـه اين واژه استعمال شده وهيچ معنايي نمي دهد. بعد لاجرم منظور حصين عزيز، واژه ء ” مرفه ” بوده هست که معناي آن آسوده حال ، با آسايش و زنده گي راحت است.
“ـ وقيع” هم کـه در صفحهء 462 آمده بي معناست. اگر منظور وقيح باشد کـه هست با همين املا نوشته مي شود .معناي وقيح عبارت هست از آدم بي شرم ، گستاخ ، بي حيا وپررو.
“ـ حبا وقبا” نگاه شود بـه صفحهء 304 و.. ، البته کـه قبايش را هرکسي شنيده خواهد بود ولي حبا را نـه. خوب ديگر، شايد منظور حصين آقا ، عبا وقبا بوده باشد کـه عبا بـه جامـهء گشاد وبزرگي گويند کـه بر روي لباس هاي ديگر بپوشند مانند چپن وپوستين وردا وپتو و قبا بـه لباس مردانـه وگشادي مانند پيراهن وتنبان.
“ـ محاجب” درون صفحهء 309 و.. کدام مطلبي را افاده نمي کند . شايد اين واژه ، ريشـه درون واژهء ” حاجب ” داشته باشد کـه به معني دربان وپرده بان وقابچي درون زبان فارسي بـه کار مي رود؛ اما چون منظور نويسنده واژهء ” مواجب ” هست به معني حقوق ومعاش ماهانـه ياسالانـه ، بعد اين چند نکته گفته آمد که تا نامبرده بعد از اين درنوشتن محاجب ومواجب محتاط باشد.
-”  طوفان برفا” ( ص 583 ) : البته بايد گفت کـه طوفان، طوفان هست و واژهء عربي ؛ ولي ” برفا ” چيست؟ خدا مي داند وجناب حصين و بس وخلاص !!
خوب ديگر اگر ازطوفان کـه برفا مي شود، بگذريم و بپردازيم به” اطاق ها- ص 181″ ، ” پطرول – ص 114 ” ، ” پطلون – ص462 ” ، ” پيلوطان – صص319 و 412 ” ، ” طهران – ص555 ” ، بايد گفت کـه چون اين واژه ها عربي نيستند ، بهتر هست به ” ت ” نوشته شوند ، بـه اين صورت : اتاق ها ، پترول ، پتلون ، پيلوتان ، تهران . هرچند کـه تهران را برخي از نويسنده گان درون گذشته ” طهران مي نوشتند وايتاليا را ” ايطاليا ” ولي امروزهي اسماي خاص را بـه حرف ” ط ” نمي نويسد.
گفتني هست که درون مثلث بي عيب آقاي شاه محمود حصين ، لغزش هاي املايي فراوان ديگري هم هست وقصهء ما متأسفانـه درون همين جا بـه سر نمي رسد .به طور نمونـه شمـه يي از اين اغلاط را مي آورم که تا جناب ايشان متوجه شوند و از تکرار آن درون کتاب هاي بعديي کـه خواهند نوشت خودداري ورزند: 
در صفحهء 516 مي نويسد : چاغ ، درون حالي کـه ما چاغ مي گوييم ولي ” چاق ” مي نويسيم. ” زناق-ص336 ” مي گوييم ولي ” زنخ ” مي نويسيم.
آقاي حصين کلمـهء ” اشياء” را نـه يک بار بلکه بيشتر از ده بار” آشيا ” مي نويسد مثلاً درون صفحهء 453. همچنان او بـه عوض اين کـه ” قطعي ” بنويسد ، مي نويسد ” قطي ” . ” فوتو کاپي ” را” پولي کاپي – ص 507 ” . خوب از اين ها کـه بگذريم هرچه فکر کردم نفهميدم کـه ” جمعه دار – ص 308 ” چه معنا دارد. از ” چندومين – ص235 ” چشم بسته مي گذرم ، زيرا کـه با يک نگاه فهميدم کـه منظور حصين ” چندمين ” هست . يعني چند بار وچند مراتبه؛ اما از آقاي حصين مي خواستم بپرسم کـه اين ” افنسيف ” بيچاره په گناهي کرده کـه در صفحهء 293
” اپنسيف ” شده هست ويا اين جنرال گرييف پروفيسور کـه گاهي ” آگايف ” و زماني ” آقايف –ص 481 ” مي شود؟ وصد البته کـه دريابيم فقير محمد ودان مظلوم را کـه هيچي بـه نوشته هايش بـه نسبت کثرت دروغ ووفرت اتهام اهميت نداد، ديگر کدام گلي را بـه آب داده هست که حصين عزيز بـه صلاحيت خود نام کتابش دشنـه هاي سرخ را بـه ” پاشنـه هاي سرخ ” تغيير داده هست . نک بـه صص – 245 و255 مثلث بي عيب.
خواننده ء عزيز ! آيا درون جايي ديده ويا شنيده ايد کـه نويسندهء بنامي ” هتک حرمت ” را ” حتک حرمت ” بنويسد؟ اگرنـه بعد برويد بـه صفحهء 352مثلث بي عيب وپس از آن کـه بر اين ادعاي من مـهر تاييد گذاشتيد بـه صفحهء 324 هم نگاهي بيندازيد کـه چگونـه با يک نيش قلم آقاي حصين ” مجاوران ” زيارت ها واماکن مقدس” منجوران” شده اند.سپس سر انگشت تر کنيد وصفحه بشماريد که تا برسيد بـه ص 166 کـه نويسنده مثلث بي عيب باز هم گلي رابه آب داده وبه عوض ” الو انداز ” ، ” آلو انداز ” نوشته هست والبته کـه آدم از خود مي پرسد کـه آيا الو انداز هاي حصين ويارانش عوض آتش ، آلو پرتاب مي د؟ بدينگونـه مي رسيم بـه صفحه بعد ( 167 ) کـه قريــــــــهء ” افشار” بـه قريهء ” آبشار ” تغير يافته هست و سپس بار ديگر سر انگشت تر مي کنيم و صفحه مي شماريم ومي رسيم بـه صفحهء 234 کـه شاه محمود خان حصين واژهء ” مزاحم ” را مي نويسد : ” مزايم ” وهمين طور درون صص 451 و 538 ” سوء ظن” را مي نويسد: ” سوذن ” و” ازد حام ” را ” ازدهام – ص 260 ” و “عجوزهء بدريخت ” را ” معجوزه ء بدريخت – ص239 ” و ” کا کا ” را ” کاه کاه ” .
آقاي حصين واژهء” مـهار” را هم چندين بار بـه صورت ” محار – صص 441 و 535 و.. ” مي نويسد. درون حالي کـه ” محار ” بـه معناي صدف کوچکي باشد کـه مرواريد از آن بيرون آيد. بـه اين جملهء او توجه فرماييد: ” خطر اقليت هاي ملي را محار زده هست . تنـها خطر محار نشدني خطر پشتونـها ست . ” حال اگر معناي محار را درون اين جمله ها بگذاريم درون حقيقت حصين عزيز چنين نوشته هست : 
” خطر اقليت هاي ملي را صدف زده است. تنـها خطر صدف نشدني خطر پشتونـهاست . ” 
پس روشن هست که منظور او محار ني بلکه مـهار هست . ومـهار عبارت هست از لگامي يا پارچهء چوبي کـه بر پرهء بيني اشتر ، سوار کنند : موشي مـهار اشتر بـه دندان گرفت . ( ج. اول. ص.134 . مقالات شمس تبريزي )
يا : مرا مـهاري هست که هيچ را زهره نباشد کـه آن مـهر من بگيرد، الا محمد رسول الله: ( ج.اول. ص. 245 مقالات شمس . )
آري ، آقاي حصين من منظور ديگري ندارم ؛ فقط : زان حديث تلخ مي گويم ترا که تا زتلخيها فرو شويم ترا 
ولي از اين حديث تلخ ، تر هم مي توان درون کتاب شما يافت . توجه فرماييد، شما کـه ” زدوبند” را مي نويسيد : 
” ضد وبند – ص 557 ” و ” گلايه ” را مي نويسيد : ” گيله – ص561 ” و ” ماه ها ” را مي نويسيد : ” ماها- ص 496 ” و ” گلو ” را ” گلون – ص 615 ” و ” ضربات موشکي ” را ” ضربات مشکي – ص 548 ” و ” بالمقابل” را ” بل المقابل – ص 156 ” و ” بالنسبه ” را” با النسبه- ص 223 ” و ” تشکيلات ” را ” تشکيلات ها – ص 167 ” و ” جرأت ” را ” جرئت – صص 54 ، 134 ، 322 ، 413 و.. ” و ” تيوريزه شده ” را ” تيوري تيزه شده – ص 330 ” و ” تنور” را ” تندور- ص 557 ” : 
تنور شکم دم بـه دم تافتن مصيبت بود روز نايافتن
چگونـه توقع داريد کـه خوانندهء عادي بـه معنا ومفهوم نوشته هاي شما پي ببرد؟ وانگهي شما کـه نويسنده مشـهور ومعلم فارسي واستاد تاريخ هم بوده ايد چگونـه کار برد درست ” بـه ” و ” نـه ” را درون املاي زبان فارسي نمي دانيد؟ خاصتاً ” بـه ” را کـه هر گاه درون اول اسم آيد بـه آن معناي وصفي دهد ويا درون آغاز بعضي افعال براي زينت ويا تأکيد نوشته مي شود ولي همواره جدا از واژهء اصلي. نمونـه يي مي آورم ازص 569 سطر يازده کتاب شما : 
” .. اين عظيمي بود کـه تلويحاً ودر غياب کارمل پادشاهي را بنام او اعلان مي کند . ” درون حالي کـه بنام ، پر آوازه ، شـهير و نام آور را گويند. مثلاً هنگامي کـه از نويسنده ء بزرگي مانند رهنورد زرياب حرفي درون ميان باشد ، مي نويسيم : او نويسنده ء بنامي هست . يا نيما يوشيج شاعر شناخته شده وبنامي بود. اما اگر منظور ما اين باشد کهي پادشاهي را وآنـهم تلويحاً بنامي اعلان کند ، درون اين صورت بايد چنين نوشت : 
” .. اين عظيمي بود کـه تلويحاً ودر غياب کارمل پادشاهي را بـه نام او اعلان مي کند . ” 
البته درون اين شکي نيست کـه برخي ها درون نبشته هاي شان از اين اصل پيروي نمي کنند . من خود نيز که تا همين سالهاي پسين از اين گونـه اشتباهات بسيار داشتم ؛ ولي دوست فرهيخته يي اين مسأله را بـه من ياد آور شد کـه از وي بسيار ممنون هستم. آري اگر ” بـه ” را درست بـه کار نبريم، درون بسياري جاها معناي نوشته ء مان تغيير مي خورد وحتا درون مواردي باعث تفريح وخندهء آگاهان مي تواند شد. مثلاً درون شطر سوم پيشگفتار مثلث بي عيب مي خوانيم : 
” …به مفهوم واقعي آن برين کشور حکومت کرده باشد. ” 
البته کـه منظور نويسنده از برين کشور بايد درون اين کشور باشد ويا آن طوري کـه حصين نوشته : بر اين کشور. ولي چون معناي برين : برتر وبالاتر هست مانند خلد برين ، بهشت برين چرخ برين؛ بنابراين مي بينيم کـه با آن املا جمله ء بالا چنين معنا پيدا مي کند : بـه مفهوم واقعي آن بالاتر کشور حکومت کرده باشند. خنده دار نيست ؟ همچنان هست به خواب وبخواب. مثلاً اگر بـه ” نورس ” بگوييم : ” ساعت هشت شب هست ، برو بخواب! ” ، يک بار معنايي دارد واگر بگوييم وبنويسيم :” ساعتي هست که نورس بـه خواب رفته هست “، بار معنايي ديگر. بلي آقاي حصين ، فرا گرفتن اين نکته ها بسيار ضروري اند ، درون زبان فارسي. مثلاً همين ” بـه روي ” را اگر ” بروي ” بنويسي کـه بار ها نوشته

اي ، مي داني چه اشتباهي را مرتکب مي شوي ؟ اشتباه بسيار مضحک ونا بخشودني را . زيرا کـه در شکل اول اگر بنويسيم بـه روي ميز ، بـه روي جلد بـه روي چشم ، منظور ما روشن واملاي ما درست است. ولي اگري مانند خودت بنويسد: بروي ميز، بروي جلد، بروي چشم ، نـه تنـها درست نمي نويسد بل بـه خوانندهء عادي اين توهم دست مي دهد کـه مبادا منظوراز ” بروي ” واژه يي باشد بر گرفته از مصدر رفتن مانند : برو ي ، برو ، برويد و.. .همچنان نبايد بعد از اين ” بـه درد ” را ” بدرد ” بنويسي . زيرا کـه بدر يعني پاره کند وبه درد يعني بـه غم ، بـه اندوه ويا بيماري دچار شدن. بـه همين گونـه اند : بـه دل و ” بدل ” ، بـه شتاب و ” بشتاب ” ، بـه گردن و ” بگردن ” ، بـه دوش و” بدوش» … 
که درون اين کتاب کم نيستند وبارها وبارها تکرار شده اند وبا ديدن آنـها ملال خاطر بـه انسان دست مي دهد.
امـــّـــا ، ” نـه ” را که تا هنگامي کـه مجبور نشويم بايد پيوست با اسم وفعل نوشت. مثلاً ” نـه اسپ چابک سوار ونـه سوار کارماهر مي توانند بـه تنـهايي بـه مقصد برسند. ” بعد نيازي بـه گفتن نيست کـه اگردر اين جمله نـه سوار کارماهر را نسوار کار ماهر بنويسيم جمله بي معنا مي شود. يا درون اين بيت ملک الشعرا بهار: 

روزِ نــََبود کـه به وصف تو سخن سر نکنم 
شــــــــب نباشد کـه ثناي تو مکرر نکنم
سخن دوم: اندر باب انشاء وشيوه ء نگارش آقاي حصين :
انشاء مصدر باب افعال هست ، بـه معناي آغاز سخن و آفريدن درون هر زباني. انشاء هم شفاهي هست ( هنگامي کـه در حضوري سخن مي گوييم ) و هم کتبي . يعني هنگامي کـه مطلب خود را بـه صورت کتبي بيان مي داريم و مقصود خود را نوشته مي کنيم. اين مطلب را دکتور نادر وزين پور درون کتابي بـه نام ” برسمند سخن ” آورده وچنين مي نويسد :
” .. . چون سخن گفتن حضوري انجام مي گيرد وتفهيم آسان تر هست ، اگر با نظم وجمله هاي درست هم ادأ نشود ، ممکن هست مفهوم باشد ، اما نوشته چون مي ماند ونقش مي پذيرد وازطرفي بـه شخص غايب القاء سخن مي کند، مستلزم نظم فکري وکلامي فزونتري است؛ وگرنـه براي نگارش ، قواعد مخصوص وکاملاً چدا گانـه بيان نمي شود کـه با قواعد گفتن مغاير باشد. تفاوتي کـه هست اين هست که بايد درون هنگام نوشتن ، مقصود طوري ادأ شود کـه مبهم نباشد. کلمات درون معاني صحيح خود بـه کار روند . ارکان واجزاي جمله درون محل مخصوص قرار داشته وکلمات نامفهوم ولغات نا مأنوس ، فهم مطالب را دشوار نسازد. ” (نک بـه ص 16 بر” سمند سخن” نوشته ء دکتر نادر وزين پور. چاپ نـهم. تهران1378 )
حالااگر اولين صفحهء مثلث بي عيب را بگشاييم وبه سطوردوازدهم وسيزدهم آن نگاه کنيم ، چنين مي خوانيم :
” … تقسيم جهان بـه شرق وغرب بـه مفهوم سياسي اقتصادي آن کـه اساسات ايديولوژيکي را نيز بـه آن ريخته بودند، افغانستان را درون موقعيتي قرار داد کـه در انزوا زيستن دشوار ودر پهلو زدن بـه اين يا آنسو فاجعه بر انگيز بود. ”
مي بينيد کـه در اين جمله ها نويسنده نتوانسته هست به صورت روشن منظور خود را بيان کند. درون حالي کـه او خواسته هست بنويسد کـه در تقسيم بندي جهان بـه شرق وغرب اساسات ايديولوژيکي را نيز درون نظر گرفته بودند يا گنجانيده بودند والبته کـه نـه ريخته بودند . زيرا کـه ايديولوژي نـه ماش هست ونـه برنج کـه به جايي ريخته ويا پاشيده شود ودر پهلو زدن بـه اين سو ويا آن سو – شرق وغرب -ـ نيز مي بينيم اجزاي سخن بـه درستي بـه کار نرفته ودر محل مخصوص قرار ندارد . بـه اين جمله هاي مغشوش نيز نگاه کنيد:
” … اينکه جلادان ، وطنفروشان ، جنايت پيشـه گان ومعامله گران سياسي کـه در هر حرکت وجود آن ممکن هست چه بلاي برسر اين خانواده وزير نام وتاب وتوان آن برخلق بلا کشيده ء وطن ما آوردند حرف وسخني هست جدا. تاريخ بـه داد انـها خواهد رسيد. واما آنچه باور ها و آرمانـهاي ما بود وبا همـه ظاهر بهم آميخته گي حساب جدا از باورها و کرده هاي آنـها داشته هست ملهم از خواسته ها وآرمانـهاي مردم ما ومتأثر از انديشـه هاي انسان سالارانـه ء بوده هست که با جوهر وهستي تاريخ جوشش يافته است. ”
نخست بايد ما شاءالله گفت بـه اين کام وزبان وانگشت وقلم ، کـه يک پراگراف مکمل را کـه پنج سطر مکمل مي شود درون دو جمله آورده است. بدون هيچ مکثي ويا توقفي . دوم بايد گفت کـه چهي حاضر خواهد شد که تا اين جمله ها را ازفارسي بـه فارسي تر جمـه کند ، که تا خواننده بداند وبفهمد کـه مقصود حصين چيست ؟
اما که تا هنگامي کـه آدم بيکاري پيدا شود ورنج ترجمـه ء اين کنز المـهملات والاکاذيب.را بر خود هموار کند ، بايد گفت کـه جلادان ووطنفر وشان وجنايت پيشـه گان با ضمير اشارهء ” آن ” جمع نمي شوند. زيرا کـه ضمير ” آنان ” ويژهء انسان ها هست و ضمير ” آن ها ” هم براي انسان ها ست وهم براي غير انسان ها. حصين بايد بداند کـه ضمير مفرد اشاره براي انسان ” او ” و ” وي ” هست وبراي غير انسان ها ” آن “؛ مگر درون صورتي کـه اجباري درون کار باشد. درون همين جمله يا پراگراف ” چه بلاي برسر ” نيز درست نيست . درست آن ” چه بلايي برسر ” است. ” زير نام وتاب وتوان آن ” نيز بـه درستي بـه کار نرفته هست . زيرا کـه مي توان از حصين پرسي کـه مگر يک حزب يا سازمان سياسي تاب وتوان دارد يا قدرت ونيرو وکشش و جذبه ؟ درون اين جمله “وباهمـه بـه ظاهر بهم آميخته گي حساب جدا از باور ” نيز آدم نمي داند کـه نويسنده چه خواسته هست تا براي همان جلادان وآدمکشان ووطنفروشان بگويد . بـه نظر من او خواسته هست بنويسد کـه با وصف آن کـه اين جلادان ووطنفروشان از لحاظ انديشـه يي با ح. د. خ. ا. ( از همين جمله معلوم مي شود کـه منظور حصين ، از نوشتن جلادان وو طنفروشان و… بـه صورت روشن ، پرچمي ها مي تواند بود.) و آميخته = مخلوط بودند ، اما درون عمل باور ها وکردار هاي آن ها جدا بود وبه همين مناسبت تاريخ بـه داد آنـها خواهد رسيد. ولي آقاي حصين ! اگر آنان جلادان ووطنفروشان اند ، چگونـه بـه نزد تاريخ داد خواهي خواهند کرد؟ مگرحق آنان تلف شده هست که بروند بـه نزد تاريخ وداد خود را بخواهند؟ آيا بـه دستگاه داد گستري اصولاً مظلومان مي روند و دادخواهي مي کنند ويا ظالمان وجباران؟ و ظالم از چه خاطر ؟ مگر ظلمي بـه او رسيده ؟ ديگر اين کـه در اين پراگراف شما کـه در بالا نمونـه آوردم، نفهميدم جوهر هستي و تاريخ وجوشش انديشـه هاي انسان سالارانـه کـه به قول شما از آن – از چي ؟ – متأثر شده باشد وآرمان هاي مردم ، چه خواسته ايد بگوييد؟ منظور را لطفاً درون يکي دو جمله ساده بيان کنيد . پشت لغت نگرديد . آخر همـه مي دانند کـه شما اديب بنام و نويسنده ء زبر دستي هستيد.
چند مثال ديگر ازانشاي اين کتاب :
” ..نگارنده اردو وسياست هر جا کـه دستش رسيده مطابق بـه ذوق وتعصب خود قريب همـهء برداشتها از ديگران را تحريف کرده وپانـه وپينـه زده هست . ” نک بـه : ص 10 سطر 5 از اخير صفحه.
والتفسير: ” نويسنده ء اردو وسياست بـه هر منبع ومأخذي کـه دست يافته ، مطابق با ذوق وتعصبش ، بسياري از برداشتها وگفته هاي ديگران را تحريف کرده و به نوشته هايش پيوند زده هست . ” و او درون حالي کـه از اين تحريف و پانـه وپينـه هيج مثالي نمي آورد ،توقع دارد که تا خواننده نـه تنـها اين جملهء مضحک اورا براي خود ترجمـه کنند ، بلکه بـه آن چه او گفته هست باور کنند. درون حالي کـه من بيچاره کـه محکوم بـه خواندن وترجمـه اين اثر ناب براي نوشتن پاسخ بـه آن هستم ، چه مرارت هايي کشيدم وچه رنج هايي کـه نبردم که تا به توصل بـه رمل واسطرلاب وحدس و گمان منظور اورا ” از پانـه وپينـه ” و ” قريب وبعيد ” و ” هر جا کـه دستش رسيده ” را پيدا کنم. البته سر انجام فهميدم کـه ” پانـه ” شکل ديگري از واژه ء ” فانـه ” هست ومعناي آن تکه چوب کوتاهي هست ، براي شکستن چوب ضخيم تر کـه لاي درز آن بگذارند وبا
تبر بر فانـه بکوبند. وحال خواننده ء عزيز خود قضاوت فرماييد کـه آيا کار برد چنين واژه يي براي چنان منظوري جايز هست ؟
مثال هاي ديگر:
.”. اما يک احساس وطنپرستي نيز با نيشـهء قسماً انقلابي درون آن محسوس بود.” نک بـه : ص39، س9 از پايين ص.
در صفحهء 208 سطر7 از پايين صفحه چنين مي خوانيم :
” … بدون شک نوع نيشـهء ناسيوناليزم وطنپرستانـه نيز درآن امر سهم خود را داشت .”
در صفحه ء 362 سطر7 :
” …که همـه نيشـه ء تعصبات ملي را با خود حمل مي د. ”
ايضاً درون صفحه ء 514 سطر9:
” وبا دوام توطئه ها ونيشـه رسيدن بـه رياست شوراي نظامي از نوع خودش سرنجيب الله را نيز زير بال خود درون آورد. ”
خوب خواننده ء عزيز ، مي بينيد کـه حصين ما وشما چگونـه شيفته و کشته وبسته ء نوشتن واژهء ” نيشـه ” است. نيشـه يي کـه مي تواند انقلابي باشد ، ناسيوناليستي باشد ، تعصب آلود باشد وحتا درون رسيدن بـه مقام شوراي انقلابي نيز محرکي باشد. نيشـه يي کـه مي تواند حمل شود وچه کار هاي ديگري کـه از اين نيشـهء مادر مرده حصين بر نمي آيد؟ ولي من هر قدر گشتم وگشتم ودنيا ره گشتم ، معناي اين نيشـه را آن طورکه حصين مراد کرده هست نيافتم. واما نيشـه:
نيشـه = ني کوچک . معناي ديگر آن = توتک
زان دل کـه در او جا بود ، نايد تسليم زان ني کـه ازاونيشـه کني نايد جلاب
نک بـه : فرهنگ معين ، ج. 4، ص 4891
به اين واژه نيسوق هم گفته اند. ونيسوق بـه معناي آلوي طبري باشد. ( نک بـه : همان فرهنگ ، همان جا . ص 4888 )
حال اگر اين واژه ها : ني کوچک وتوتک والوي طبري را بـه عوض ” نيشـه ” درون آن چند جمله بگذاريم ، حتا خود آقاي حصين را خنده نمي گيرد؟ مثلاً درون همان جمله اول ، ني کوچک را مي گذاريم بـه عوض نيشـه :
” اما يک احساس عام وطنپرستي نيز با ، ني کوچک قسماً درون آن محسوس بود ”
حالا درجمله دوم بـه عوض نيشـه ، واژهء توتک را مي گذاريم:
” بدون شک نوعي توتک وطنپرستانـه نيز درون آن امر سهم خود را داشت .”
ودر جمله سوم آلو را مي گذاريم :
” …که همـه آلوي تعصبات ملي را حمل مي د.”
جملهء چهارم را مي گذاريم براي آقاي حصين کـه خود يکي از آن واژه هاي بالا را بـه عوض نيشـه بگذارد وبخندد ؛ ولي بـه اين شرط آن کـه براي ما بگويد کـه مرادش از از شوراي نظامي از نوع خودش چيست ومنظورش ازاين کـه سر نجيب الله زير بال مرغي يا پرنده يي رفته باشد کدام است؟
باري ، حالا کـه قلم انداز وبه طور نمونـه از اين خارستان ، پشتاره يي از خار فراهم آوردم کـه تنـها براي سوختن درون “تندور کاه کاه ” بـه کار خواهد آمد مي رويم بـه سراغ زبان وبيان درون مثلث بي عيب.
سخن سوم :
زبان وبيا ن مثلث بي عيب :
مثلث بي عيب را کـه ورق بزنيد ، ده ها بار واژهء ” ناف” را درون آن مي يابيد. آنقدر ناف وناف کـه انگار درون اين سراي فاني ، ناف سلطنت مي کند وناف نقطهء آغاز وفرجام همـهء راه ها هست و کارها وکردار ها از ناف شروع مي شود وبا ناف پايان مي يابد. توجه بفرماييد بـه اين جمله ها :
” … اينـها خواسته يا نا خواسته ناف شان را با انگليس پيوند زده بودند ” ص11 س2
“… از جهت اقتصادي نافش با مسکو بسته بود ” ص 67 س.8
” …در حالي کـه ناف همـهء اينـها مستقيم ونيز بطريق فرزندان وخانواده ء شان از گذشته ها با پرچم گره ساز ماني خورده بود. ” ص234 س 7
” … کـه همان افراد بر گزيده ء حزب براي کار درون اخبار هفته قريب بـه اتفاق ناف شان را با مسعود وجبهه شمال پيوند زده بودند. ” ص 405 س 12
آري ، خواننده ء عزيز ، آنقدر ناف درون اين کتاب آمده هست که ادم فکر مي کند اين مثلث بي عيب نيست ، بل ” نافنامـه ء ” حصين هست ؛ ولي شعرا وادباي زبان فارسي چه بـه جا وچه زيبا واژه ء ناف را استعمال کرده اند. فرخي سيستاني مي فرمايد :
خاک را چون ناف آهو مشک زايد بي قياس بيد را چون پر طوطي برگ رويد بي شمار
بدينترتيب مي بينيم کـه زبان مثلث بي عيب ، خشک ، زننده ، توهين آميز ، گزنده ، سبک وبازاري است. درون هر خط وهر جمله ء کتاب نفرت وتعصب موج مي زند . دشنام وناسزا از درون وديوار مي بارد و اتهام وافترا ودروغ هاي شاخدار درون سطر سطر آن مشـهود هست . دراين کتاب ” پرچمي ها ” از” الف” که تا ” ي” نازدانـه گان ، مفت خواران ، نالايقان ، وطنفروشان ، جانيان ، آدمکشان ، بي سوادان ، فرصت طلبان و معامله گران اند ؛ ولي خلقي ها زحمتکشان ، بشر دوستان ، باسوادان ، دانشمندان ، آزادي خواهان وصلح طلبان اند . درون يک کلام آنجه خوبان همـه دارند آنان نيز دارند. بـه گفته ء او پرچمي ها زنبور اند و گژدم ومار ومنگور ( منگور چيست ؟ ):
” .. جايش را دگرمن غني زنبور گرفت واز برکت او وعظيمي زنبور وگژدم ومار ومنگور همـه با هم درون هرات دست بـه دست هم دادند” ص 217
در همين صفحه باز هم مثل اينکه بـه قول مولاي روم عخود را درون آب ديده باشد چنين دُر فشاني مي کند ” .. محار شتر را بـه دُم خر بسته کرده بودند. ” آري ، حضرت مولانا درون اين رابطه بـه آدمـهايي مانند حصين چنين اشاره فرموده بودند : هر کي عخويش مي بيند درون آب بزرگـــــر باران و گازر آ فــــــتاب
به نظر آقاي حصين پرچمي ها ، پادو هاي محلي هستند و ” پادو ” واژه يي هست که يکي ازبزرگان خلقي براي تحقير مخالفان درون نوشته هايش بـه کار مي بُرد. ديگر اين کـه دراين کتاب با واژه ها وترکيب هاي سخت نامأنوسي بر مي خوريم کـه درزبان نوشتاري بسيار بـه ندرت مورد استعمال قرار مي گيرند ويا هيچ کار برد ندارند. مثلا ديکتات و ديکتات و قدر قدرت و سرچينـه ومرچ ومساله واز سوزن تاکفن و دامن خود را بالا وازآن دست واز اين دست و جاسوس وقاتل ، ودزد وجاني و ووطنفروش شمردن اين شخص و آن شخص آنقدر درون اين صفحه وان صفحهء مثلث بي عيب تکرار شده هست که بـه قول خود حصين دامن نويسنده درون زشت گويي و اتهام زني بالا شده است. درون اين کتاب اين حفيظ الله امين هست واسدالله سروري و شـهنواز تني کـه خوب خوب هستند وسفيد سفيد وهيچ لکهء ننگي بر دامان خود ندارند. انگار اصحاب کهف باشند آنان کـه ازار شان بـه مورچه هم نرسيده بود ونمي رسد. ؛ اما ديگران سياه سياه وبد کردار ولامذهب هستند و درآدمکشي و ووطنفروشي بي نظير.
بگذريم ! اما حالا از آقاي حصين مي پرسم کـه آيا داکتر نجيب الله مر حوم آن بيت رهي معيري را همان طور خوانده کـه جناب شما نـه يک بار بل چندين بار درون صفحات 165 ، 195 ، 285 و .. بـه اين صورت ها ثبت کرده ايد:
” موي سفيد را فلک بـه رايگان نداد ”
” موي سفيدش فلک بـه رايگان نداد”
” موي سفيد را فلک رايگان نداد”
مثل اين کـه بگويي : از بام گليم افتيد ونشکست يا نشکست گليم کـه از بام قيل افتيد ولي بـه جز از شما چهي هست که اين بيت طنز آميز را نشنيده وبه صورت صحيح نخوانده باشد:
گليم از بام افتيد ونشکست پشک از تاقچه نعلبکي را
بلي آقاي حصين ! شما کـه خويشتن را اديب توانا واستاد تاريخ مي پنداريد بايد بدانيد کـه با هرچه کـه بازي کرده ايد ، خير هست ولي با ادبيات وفرهنگ وزبان فارسي نبايد بازي کنيد.
آري بايد بـه شما گفت کـه در کنفرانس دوم ح. د. خ. ا . من هم اشتراک داشتم. مااز ماسکو آمده بوديم، اعضاي انتصابي بوديم نـه انتخابي . که تا هنوز هم بـه ياد دارم کـه باداخل شدن ببرک کارمال فقيد درون تالار پوليتخنيک کابل همـه بـه پا بر خاستند ، وتالار از شدت کف زدنـها و هورا گفتن ها بـه لرزه درون آمد. درون اوج همين شور و هيجان شادي آفرين بود کـه داکتر نجيب الله پشت تريبون رفت واين بيت رهي معيري رابا تغيير ضمير متکلم چنين خواند:
موي سپيد را فلکش رايــــــگان نداد اين رشته را بـه نقد جواني خريده است 
براي معلومات شما بايد نوشت کـه زنده ياد رهي معيري چنين سروده بود:


من جلوهء شباب نديدم بـه عمر خويش از ديگران ، حديث جواني شنـــــــيده ام

موي سپيد را فلـــــــکم رايگان نداد اين رشته را بـه نقد جــــــواني خريده ام
بلي ، خواننده ء عزيز ! مي بينيد کـه با اين زبان شيرين فارسي اين تنگ نظران با چه حقد وبخلي برخورد مي کنند ، با ز بان حافظ ومولانا وسعدي و بيدل و ناصر خسرو … با همين زباني کـه واصف باختري ، لطيف ناظمي ، رهنورد زرياب ، صبور الله سياه سنگ ، سميع حامد ، سپوزمي زرياب ، کريم ميثاق ، خالد نويسا ، رزاق مامون و …هراز گاهي زرناب درو مي کنند. بيخود نيست کـه شـهريار درون بارهء جفا کاري هاي حصين ها بـه اين زبان چنين فرموده بود :
يادش بـه خير طوطي شيراز ما کـه گفت ” اين قند پارسي کـه به بنــگا له مي رود 
آن قند پارسي دگر امروز گند نا ســـت تنـها پسند بره وبزغـــــــــــاله مي رود 
سخن چهارم :
آيين نگارش درون مثلث بي عيب :
به طبع اول مثلث بي عيب کـه نگاه کنيد ، مي بينيد کـه نويسنده ء کتاب اصلاً از آيين وروشي بـه نام نگارش خبر ندارد. واگر دارد اين آيين را مراعات نکرده هست . البته ما مي دانيم کـه نشانـه گذاري و پراگراف بندي وبرجسته ودرشت نوشتن عناوين درون صفحهء تازه وپاورقي نويسي ، همـه وهمـه براي آن توصيه شده هست که نوشته ء ما را خواننده بـه آسا ني خوانده و درک نموده بتواند.
اما خواننده درون اين کتاب از همان اولين سطر متوجه مي شود کـه پراگراف ها paragraphesبدون گذاشتن اندکي فاصله از حاشيه ء صفحه ، اغاز شده هست ، ( ممکن اين اشتباه از تايپست بوده باشد ) درحالي کـه اصول نگارش حکم مي کند کـه نخستين سطر پراگراف را بايد بـه اندازهء يک يا دو سانتي متر بيشتر از حاشيهء سفيد بـه درون خط اغاز کرد. يعني علاوه بر حاشيهء سفيد ، يک يا دوسانتي متر از سطر نخستين پراگراف را سفيد گذاشت ، براي تشخيص مطلبي از مطلب ديگر. اين مطلب بـه حدي مـهم هست که براي جدا مطالب علاوه برآنچه گفته شد ، بين هرپراگراف يک خط را سفيد مي گذارند. اين شيوه زيبا تر و دلپسند تر هست ، زيرا خواننده بـه آساني درک مي کند کـه با گفتهء جديدي روبرو خواهد شد.
نشانـه گذاري يانقطه گذاري punctulation نيز يکي از اصول مـهم واساسي نگارش هست . کـه در مثلث بي عيب بسيار کم مراعات شده است. مثلاً درون اين جمله ء عريض وطويل کـه در صفحه دوم آمده هست ، تنـها يک نقطه بـه کار رفته هست :
” …در لابلاي مقدمـه هاي شان توبه نامـه هاي را نيز با کلمات حساب شده انشاد مي کنند که تا خواننده را قانع سازند کـه ديگر حزبي وسازماني نيست آنچه حزب وسازماني درون گذشته کرده هست جزدر کار هاي خوب درون زشتي ها يش سهم نداشته هست وبار بار ” بيطرفي کامل وبي تعلقي ناب ” را عنوان مي کنند.” آري بـه خوبي ديده مي شود کـه در اين جمله هاي مغشوش کـه نـه مبتدا دارد ونـه خبر ونـه جمع درون آنـها مراعات شده هست ونـه مفرد ، نبود وکمبود دست کم پنج ، شش ويرگل ( کامـه ) ونقطه نيز باعث شده هست که خواننده بـه منظور نويسند پي نبرد. دوکتور فضل الله صفا درون کتاب خود بـه نام آيين نگارش درمورد اهميت نانـه گذاري ، چنين مي نويسد:
” … اصولاً هيچ نوشته يي – هر قدر آسان هم باشد – بدون نشانـه گذاري بـه اساني ودرستي خوانده ونوشته نمي شود. معمولاً نوشته هاي بدون نشانـه گذاري ممکن هست به چندين صورت خوانده شود . مثال زيرموضوع را روشن مي کند:
مرد خسته از سفر باز گشت .
جمله بالا بـه چند صورت ممکن هست ، خوانده شود :
1 – مرد ، خسته از سفر باز گشت. کـه در اين مثال علامت توقف کوتاه بعداز مرد گذاشته شده است.
2- مرد خسته ، ازسفر باز گشت . درون اين مثال خسته صفت مردقرار گرفته است.
3- مرد خسته از سفر ، باز گشت . کـه در اين جمله علامت توقف کوتاه بـه دنبال کلمـه ء سفر آمده وجمله چنين معني مي دهد : مردي کـه به علت راه پيمايي يا رنج سفر وزحمت ديگر ، خسته وفرسوده شده ، از سفر مراجعت کرده هست . بديهي هست اگر علامتي درون اين جمله وجو د نداشته باشد ، خواننده با کمک عقل وهوش خود تصميم مي گيرد کـه کدام مفهوم را انتخاب کند. درون حالي کـه اگر علامت نقطه گذاري درون آن بـه کار رفته باشد ، از همان آغاز تکليف قرائت اين جمله روشن مي شود . ”
پس آقاي حصين کـه هم معلم وهم استاذ وهم نويسنده و هم ژورناليست بوده اند ، بايدبدانند کـه هر نقطه وهر کامـه وهر علامـه ونشانـه درون نگارش بـه معناي خط وخال و چشم وابروي يک نبشته هست :
جهان چون خط وخال و چشم وابروست کـه هر چيزي بـه جاي خويش نيــکوست

 فراز هایی از کتاب کنزالمـهملات والا کا‌ذیب :
این فراز ها را به منظور خندیدن دوستان برنگزیده ام. با دریغ کـه جناب حصین همـین طور مـی نوشت و همـین طور مـی انگاشت :
بخش پنجم :
آ
در صفحهء 19 مـی نویسد کـه جمعیت اسلامـی آقای ربانی ” درون بسی موارد تاریخ افغانستان را چوب کاری کرده هست . ” وچند سطر پایینتر نیز مـی نویسد کـه عظیمـی ” … متن برداشت مستقیم از اثر چورج آرنی را نیز چوب کاری کرده هست . “
حالا اگرمنظور از ” چوب کاری ” کـه یک ترکیب عامـیانـه هست — ودر این جمله بسیـار بی مورد استعمال شده است– ، تحریف حقایق باشد، حتما گفت کـه بگذار آقای ربانی وجمعیت اسلامـی خود جواب بدهند کـه چرا تاریخ زنده ګی این مردم مظلوم را چوب کاری کرده اند؛ ولی درون بارهء آن نقل قول جورج آرنی کـه نوشته بود : “مطالب انتقادی درون رابطه با راهی کـه دولت درون پیش گرفته بود درون برداشت ” واین جمله کـه ” … مطالب انتقادی را درون برداشت ” ، حتما به عرض رسانید کـه کدام تفاوتی از لحاظ مفهوم وجود ندارد. زیرا کـه من ننوشته بودم : ” مطالب انتقادی را درون بر نداشت .” ، منظور این هست که امانت مفهوم ومعنا درون اقتباس حفظ شده هست ، هر چند کـه آن جمله بـه اصطلاح رندان ” بَینـه بـه بَینـه ” یـا خط بـه خط نقل نشده است. ؛ اما حتما گفت کـه در برخی موارد نقال حق دارد کـه گاهی ازبرای تلخیص ، پرانتزی باز کند یـا نکند. بـه ویژه درون حصهء نقل جستار هایی از نویسنده گانی کـه مفهوم دو سطررا درون بیست سطر انتقال مـی دهندمانند همـین حصین خود مان!
که اگری مانند من مجبورباشد کـه نقل قولی از کتابش را بیـاورد — خداوند چنین روزی را بالای هیچ کافر و مسلمانی نیـاورد– مجبور مـی شود دست کم بیست سی سطر از وی نقل کند ومجبور مـی شود که تا آن جمله ها را ترجمـه وتفسیر نماید که تا خواننده بـه مفهوم مطلب دسترسی پیدا کند.
در همـین صفحه آقای حصین نوشته های نویسنده گانی مانند جورج آرنی ، آنتونی هایمن ، سلیک هریسن وسایر نویسنده گان وژور نالیستان غربی را کـه در مورد حوادث سالهای پسین افغانستان، مطالعات ژرفی دارند ، ” سخت نارسا وبی پایـه ” مـی انگارد ودر صفحات بعدی آثار نویسنده گان ، خبره گان ، ژور نالیستان و جنرالان روسی را نیز . والبته فراموش مـی کند کـه خود جناب به منظور نوشتن شـهکارش ده ها بار بـه همـین آثار نارسا و بی پایـه مراجعه کرده هست . وانگهی اگری از وی بپرسد کـه در صورتی کـه هم شرقی ها وهم غربی ها وهم عرب وهم عجم ، تاریخ افغانستان را درون خط معین تبلیغاتی زمان جنگ سرد و مقاومت نوشته و 
آن را ” چوب کاری ” کرده اند ، درون این صورت بـه کدام تاریخی مـی توان استناد جست ؟ بـه مثلث بی عیب شاه محمود خان حصین ؟ مسخره نیست ؟ نیما چه بـه جا سروده بود : ای فسانـه خسانند آنان [ اینان ] 
که فروبسته ره بـه گلزار
……….
***
حصین درون صفحهء 21 مثلث بی عیب مـی نویسد :” عظیمـی … نخست بر افغان ملت کـه گویی برتری نژادی مـی خواسته هست ، هجوم …” 
من مـی گویم ، حاشاً وکلاً ! این یکی. د یگر این کـه منظور نویسنده از واژهء ” گویی “، اگر انگاشتن هست وتصور وپنداشتن ، این خاک پای عالمـیان نـه بهی هجوم ونـه چنان اتهامـی بری وارد نموده هست . ولی آیـا حصین از نشرات افغان ملتی ها کدام سند و مدرکی آورده مـی تواند کـه آنان مثلاً روزی وروزگاری هم برابری قومـی خواسته باشند ؟
راستش را اگربخواهید ، وقتی کـه به چنین اباطیل ویـاوه سرایی ها درون کتاب بی مثال مثلث بی عیب بر مـی خورم ، بـه یـاد کتاب ” دوهمـه سقاوی ” سمسور افغان مـی افتم ، بـه یـاد همانی کـه آن تحفهء کمـیابش را به 
” نادر شاه بابا ” و “محمد گل خان مـهمند بابا ” اش تقدیم کرد ونوشت کـه مردم شمالی حتما از دند شمالی کوچ داده شوند وبه عوض ایشان پشتون ها جا بـه جا گردند، که تا کمربند مطمئن امنیتی درون اطراف شـهر کابل بـه وجود آید. والبته طالبان کرام هم چنان د کـه او نسخه داد ه بود. از تبصرهء بیشتر مـی گذرم ، فقط از آقای حصین سؤال مـی کنم کـه این سمسور خان کـه یقیناً حالا مصروف نوشتن کتاب دیگر به منظور بابای دیگرش هست ، بـه کدام جریـان سیـاسی وابسته مـی تواند بود و بلند گوی کدام حزبی ؟
آقای حصین یـا بهتراست گفته شود ، همتا و هم فکر وهم داعیـهء سمسور افغان ، درون صفحهء 22 مثلث بی عیب نیز، بـه این بحث بـه منظور حمایت از همفکرانش مانند سمسور افغان ادامـه داده ومـی نویسد : 
” … تاختن بر افغان ملت و دموکرات مترقی مـیوند وال وشخص او چرا. آن یکی بیشترین ترکیبش پشتون بوده واحساس وطنپرستی با نیشـهء ناسیونالیستی آنـها درون خط مخالف کارمل ویـاران خود کش وبیگانـه پرور او قرار مـی گیرد . واین دیگر با توطئه وسهم مستقیم پولیس جناح پرچم بـه شـهادت مـی رسد. “
آری ، بیچاره خواب دیده کـه اگر آب بـه آسیـاب مخالفین ح. د. خ. ا. بریزد وبنویسد کـه افغان ملتی ها نیشـهء ناسیونالیستی داشتند ، حق بـه جانب اند ؛ ولی چون بیشترین ترکیب آنان پشتون ها بوده اند ، بـه همـین سبب مورد تاخت وتاز عظیمـی پشتون ستیز واقع گردیده اند. ومـیوند وال مرحوم هم بـه اساس توطئه پولیس پرچمـی ها گرفتار وبه شـهادت رسانیده شده است. اما این گنگ خوابیده کـه یک مطلب ساده را نمـی تواند بـه درستی بیـان کند وعالم وآدم را کر وکور مـی پندارد وچنین بادی از تفنگ بادی اش رها مـی کند ، آیـا مـی تواند کدام سندی و یـا عکسی ویـا نوار گفتگویی برا ی اثبات قولش ارائه دهد؟ او کـه در چندین جای این کتاب شرم تاریخش بـه این موضوع پرداخته هست وحکم قاطع مـی دهد کـه پولیس های پرچمـی ، مـیوند وال مرحوم را بـه شـهادت رسانیده اند ، کاش برشایعات کوچه وبازار اتکأ نمـی کرد وبا آوردن دلایل وشواهد غیر قابل انکار، ادعایش را بـه اثبات مـی رسانید. گفتنی هست که مـیوند وال مرحوم بـه امر وهدایت مستقیم سردار محمد داوود اولین رئیس جمـهور افغانستان از منزلش گرفتار شد وبعد از چند روز تحقیق درحالی کـه به حقایقی دال بر کودتای ضد جمـهوری سردار محمد داوود اعتراف کرده بود ، بنا بر گزارش رسمـی وزارت داخلهء وقت ، درون زندان خود کشی کرد.
 
از صفحات بعدی کـه نوشته هست آقای نور الله تالقانی پرچمـی نبود و یـا چرا نام های کادر های نظامـی بخش خلقی درون کتابچهء یـادداشت سردارعبد الولی وجود نداشت ، بـه این دلایل مـی گذرم کـه اولاً ثابت پرچمـی بودن یـا نبودن نور الله تالقانی وآصف الم ، بـه چه دردتاریخ مـی خورند؟ حالا کـه تو مـی گویی پرچمـی نبودند ، من حاضرم کـه حتا بگویم آنان از همان خلقی های سور بودند که تا خودت خوش شوی . دوم این کـه مگر من مقصرم کـه که سردار ولی تنـها نام های پرچمـی ها را درون کتا بچه گک یـاد داشت خود نوشته بود واز خلقی ها را نـه ؟ برو از خودش بپرس. آخر او آب حیـات خورده وهمـین الان، ُست ولغُت درون قصر کوتی باغچه ء ارگ نشسته وبر بی وفایی این دنیـا ی دون لعنت مـی فرستد.
درصفحهء 26 شاهکار این مثلث نویس متعصب چنین مـی خوانیم :
” ملت پشتون بعد از احمد شاه ابدالی 1747 تاج وتخت کشور را تصاحب کرد. ” 
حال اگر واژهء ملت را بشگا فیم ، مـی بینیم کـه شاه محمود خان حصین درک درستی ازواژهء ملت ندارد. زیرا کـه حتا که تا امروز نـه تنـها پشتونـها بـه معنای واقعی کلمـه بـه ” ملت ” تبدیل نشده اند ، بل غیر پشتونـها نیز. زیرا کـه تاج پوشی آن امپراطور بزرگ کـه ” دُر دُران ” لقب یـافت ، با تعبیر جدید جز یک فدراسیون قبایل یـا اتحاد قبایل چیز دیگری بـه حساب آمده نمـی تواند.در آن “جرگه” کـه به ظاهر امر مجذوبی بـه نام ” صابر” جغه بر فرق احمد شاه مـی گذارد ، اگر از حمایت حاجی جمال ، سردار بزرگترین قبیله درون ترکیب کنفدراسیون قبایل برخوردار نمـی بود، مـی توانست دست بـه چنین اقدامـی بزند؟ درون همان موقع هست کـه شرق شناس معروف ” الفنستون” ، خاطر نشان مـی کند : ” من هر قدر تلاش کردم کـه بدانم این ها ( ملت ) چی نام دارد بـه نتیجه نرسیدم.” دانشمند دیگری بـه نام اولیویـه رواکه خود مدتی که تا سال 1992 درون خط “مقاومت” قلم مـی زد 
درکتاب ” افغانستان اسلامـی وتجدد سیـاسی ” بـه صورت بسیـار ساده بیـان مـی کند : ” کنفدراسیون مذکور ، بـه منظور عملی ساختن یک طرح قلمرو گشایی وکسب غنیمت وخراج پی ریزی شد. ” واضافه مـی کند : “چوکات جامعه ، بر اساس جامعه عنعنـه یی یـاسنتی استوار بود.” از آن بعد تا آمدن نادر شاه همـین امرادامـه یـافت و با آمدن او ، یک بار جامعه سنتی افغانـها ، موجودیت خویش را درون وجود”لویـه جرگه” به منظور “مشروعیت ” بخشیدن بـه پادشاهی محمد نادر متظاهر ساخت، با ذکر این مسأله کـه حکومت مرکزی همـیشـه وهمـیشـه درون برابر قدرت متنفذان محلی وقبیله یی بـه شدت ضعیف وناتوان بوده هست .
به این گونـه مـی بینیم کـه در برابرما، یک ساختار قبیله یی واگر اصطلاح معاصر تر را بـه کار ببریم یک 
“جامعهء سنتی” قرار دارد. ارزیـابی های پیشین ما کـه با نوشته شدن مقالهء آقای دستگیر پنجشیری ، به منظور ثابت ساختن این کـه جامعه ء ما ” فیودالی ” هست آغاز مـی شد؛ ولی حتما گفت کـه آن ارزیـابی یی بود کـه بر مارکسیزم روسی استوار بود، نی بر برسی های اجتماعی کارل مارشـهیر.
بنابراین این ادعای حصین کـه پشتونـها درون زمان پادشاهی احمد شاه درانی ویـا احفاد وی بـه درجهء ” ملت ” رسیده باشند ، لابد از کشفیـات جدید علوم اجتماعی هست ویـا لاجرم از اختراعات آقای حصین . اما یک مسأله را حتما در همـین جا توضیح داد کـه ” تاختن ” بر افغان ملت ویـا هر گروه شوونیستی دیگری ، از هر تبار، وقبیله یی کـه باشد ، الزاماً بـه معنای تاختن بر خلق شریف پشتون کشور ما نیست .
***
در بارهء نامـه ء آقای ظهور الله ظهوری کـه لطف کرده بودند ومطالبی درون مورد جریـان سیـاسی ” محفل انتظار ” بـه اثر خواهش من نوشته وبرایم فرستاده بودند وآقای حصین موجدیت چنین نامـه یی را با دیده ء 
شک وتردید مـی نگرد ، بایدگفت کـه آن دانشی مرد گرامـی ، فضل خداوند زنده وسلامت هستند ودر هالیند 
– حالا درافغانستان – زندهمـی کنند ومن یقین کامل دارم کـه اگر ضرورت افتد، از آنچه نوشته اند ، دفاع 
مـی کنند. اما این تنـها اعتراض حصین نیست ، او بـه ارتباط همان نامـه از من مـی پرسد : ” آیـا این درست هست که ملت پشتون از مالیـات معاف بود ؟ ” بلی درست هست . درون زمان امـیر عبد الرحمان خان ، محمد زایی ها ی بارکزایی از مالیـات معاف بودند. معاف چی ، کـه حتا به منظور هر طایفه ء سلطنتی کـه به خانـه شوهر مـی رفت مبلغ 300 روپیـه ازخزانـهء دولت جهیزیـه داده مـی شد. درون زمان حاضر هم اگر اقای حصین یک نفر از اهالی مثلاً پکتیـا وپکتیکا را کـه دو ولایت بزرگ کشور اند ، نام گرفت کـه مالیـه مـی دهند،از آقای ظهوری خواهش خواهیم کرد کـه ادعایش را بعد بگیرد.
در صفحهء 28 مـی نویسد: ” … اولاً عبدالله باحث درست نیست، نام او بحر الدین باحث بود. وثانیـاً محفل انتظار درون آن فرصت بـه چند شاخهء جدا از هم تقسیم شده بودکه هرکدام از خود رهبرانی داشت. بحر الدین
24
باحث رهبر نبود. این غلطی را ازنام که تا موقعیتش مـیر محمد صدیق فرهنگ ودیگران نوشته وآقای عظیمـی همان نوشته ها را بنام معلومات خود جا زده ، غلط پی غلط مـیرود. 
ولی من غلط پی غلط نرفته ام وآقای حصین مـی تواند صفحهء 176 طبع سوم اردووسیـاست را بگشاید ومشاهده فرماید کـه آن نام بحر الدین باحث ثبت شده هست ، نـه عبدالله باحث . وانگهی آیـابااین اشتباه جزیی لازم هست که نیش زدن زنده یـاد محمد صدیق فرهنگ ” روی دست گرفته شود ؟ ” چنانچه او درون (ص30 ) مـی نویسد:
” پها ازشاخی بـه شاخی ادامـه دارد. نیش زدن جنرال عبدالقادرودستگیرپنجشیری را روی دست مـی گیرد.”
دربارهء پ ها از شاخی بـه شاخی ، بایداز خود حصین پرسید کـه آوردن حرف های تکراری درون صص 28 و29 کـه گفته های داکترحسن شرق هست وهیچ حرف تازه یی ندارد ، بـه مفهوم پرواز حصین ازدرختی بـه درختی نیست؟ این یکی . ودوم این کـه آیـا نیش زدن روی دست گرفته مـی شود؟ وسوم، این کـه نـه جنرال قادررای نیش زده ونـه جناب پنجشیری را . تنـها بـه حقایقی اشاره شده کـه آدم وعالم از آن خبر دارند.
راستی معلوم خاطر اقای حصین بوده باشد کـه بعد از سقوط حاکمـیت ح. د. خ. ا. آقای پنجشیری ، قصیدهء بلند بالایی درون ستایش و مدح احمد شاه مسعود سروده بود،که مسعود را خوش نیـامد واو را از خود براند. این قصه را یکی ازدوستان من کـه در آن هنگام مدیر مسؤول جریدهء ” دهقان ” بود ودر آن لحظه غرض اجرای کاری بـه نزد مسعود رفته بود، بعد از انتشار کتاب ” ظهور وزوال .. ” پنچشیری برایم نوشت وقصیده را هم فرستاد؛ ولی من نـه تنـها از آن استفاده نکردم ، بل درون برابر اتهامات بی اساس آقای پنجشیری کـه در ظهور وزوال بـه آدرس این ناتوان نوشته بود، ویـا مطالب رنگارنگی کـه در سایت آریـایی بـه ارتباط مـهمانیی کـه در قصر تاجبیک درروز تهاجم قشون سرخ شوروی وقت مـی نویسد، سکوت کرده ام. آخر هیچ کـه نباشد او یکی ازپیشوتان حزب ما ست واحترامش بر همـه واجب.
درباره صحت وسقم اظهارات حصین کـه در صفحات 31 الی 34 درموردقهرمانی های خودش وآقای دستگیر پنجشیری آورده هست ، نمـی توان بـه درستی داد گری نمود. زیرا کـه تمـیز بین راست ودروغ وسیـاه وسفید درون این اظهارات واقعاً دشوار هست وجدا سره از ناسرهء آن کار هفت مستوفی. بعد مـی گذاریم قضاوت را به منظور آنان ومـی پردازیم بـه مبحث تازه یی کـه ازصفحه 34 که تا صفحهء 41 زیر عنوان از ” فهرمانی که تا دروغ ” سر هم بندی کرده هست :
حصین درون این صفحات ، بعد از آن کـه در بارهء کودتای 26 سرطان سال 1352 خ یـاوه سرایی مـی کند ، از قول پاچا گل وفادار، بـه استناد نوشته ها ی قلمـی اش – کدام نوشته ها ؟ – وهمچنان ازقول غوث الدین فایق حرف هایی مـی نویسد کـه هیچ آدم خوش باوری هم قانع شده نمـی تواند، چه رسدبه پژوهشگرانی کـه ” شغل ” شان تاریخ نویسی هست و روشن ساختن زوایـای تاریک آن. آخر ، آقای حصین حتما از خود مـی پرسید کـه پاچاگل وفاداردر کودتای 26سرطان درون زمـینـهء سوق وادارهء قطعات وچزوتام های زمـینی اصلاً چه نقشی مـی توانست داشته باشد؟ آیـا او وآقای عبد الحمـید محتاط کـه تخنیکران قوای هوایی بودند، کدام شناختی درون قوای زمـینی اردوی آن وقت افغانستان مـی توانستند داشت؟ وفادار کـه مـی نویسد تلفون ها را بـه موقع قطع کرده بودند ، چندان درست ودقیق نمـی گوید.این مسأله رامـی توان از خانوادهء ستر جنرال خان محمد خان وزیر دفاع آن زمان پرسید. جناب ایشان زنده هستند ودامادایشان آقای محمد عزیزکه درون آن موقع بن بود ، نیز بـه یـاد خواهد آورد کـه موقعی کـه منزل وزیر دفاع از طرف قطعهء انضباط محاصره شد ، تلفون منزل شان فعال بو وخان محمد خان از قطعه یی کـه در قلعهء جنگی وضع الجیش داشت ، کمک مـی خواست.
در مورد چرندیـاتی کـه آقای غوث الدین فایق درون کتابش نوشته هست ، حرف ها وپاسخ هایی درون کتاب ” از سُکر که تا صَحو ” کـه در سایت وزین مشعل بـه نشر رسید ، ارائه شده است. دراین جا ، مـی خواستم از آقای حصین که” شغلش” تاریخ هست ، بپرسم کـه آیـا شما باور مـی کنید کـه جناب فایق، سردار محمد داوود خان فقید را وادار ساخته باشد کـه در صورت پیروزی کودتا ، نظام جمـهوری را بر گزیند، و اگر این توصیـه را فایق بـه داوود خان نمـی کرد، نامبرده نظام شاهی را بر مـی گزید وخود را پادشاه افغانستان مـی خواند. فایق درون صفحهء 53 طبع اول کتابش ” رازی را کـه نمـی خواستم افشأ گردد ” ، چنین مـی نویسد:
” .. بعداًسردار محمد داوود ازمن پرسید : اگر خداوند مؤفقیت را نصیب ما سازد ، شکل وفورم حکومت آینده چه نوع باشد؟ از تمایلش درک کردم کـه منظور شان بازهم شاهی است. گفتم نظام جمـهوری یک نظام ایده آل
25
طرف قبول ملت ها وجامعه جهان امروز است. اگر خداخواست وارادهء خداوند بـه مؤفقیت پیروزی ما باشد ، بهتر هست نظام آیندهء افغانستان جمـهوری باشد.”
ویـا درون صفحه 34 همان کتاب چنین مـی خوانیم :
” … مصمم براین شدم که تا خلاف توقع احزاب (؟ ) از راه کوتاهی بـه منافع وطن ومردم افغانستان ، حفظ استقلال وآزادی کشور تحولی را براه اندازم . بنابر معاذیر چندی درون فکر زعامت آینده شدم.”
البته کـه به آقای فایق حتما گفت جزاک الله !!! ولی از آقای حصین کـه آدم هوشیـار وبسیـار کلان هست ، حتما پرسید کـه توکه شغلت تاریخ هست چگونـه باور مـی کنی کـه یک تورن مفلوک قوای کار کـه درجهء علم ودانش وسویـه وسواد او رایکی از همکارانش آقای دگروال خان آقا سعید درون نقد کوبندهء خویش برکتاب فایق ، بـه مـیدان کشیده وبابیـان معتبر واسناد غیرقابل انکار اتهامات او را بر خود ودیگران رد کرده هست ، بتواند سردار محمد داوود رابه گزینش نظام جمـهوری بـه عوض نظام شاهی متقاعد ووادار ساخته باشد. خوب دیگر، چه خوب گفته اند کـه زبان زاغ را زاغ مـی فهمد . ورنـه چطور نویسنده وتاریخ نویسی مانند شما ، تمام اتهامات او را درمورد این جانب ” درون بسط” قبول نموده واز آن مرهمـی سلزد به منظور التیـام زخم های درون وبیرون خویش .
بلی آقای حصین ! این حرفها اگرتلخ هست ، تحمل کنید . زیرا کـه “شغل” شما تاریخ هست وتاریخ بـه گفتهء مؤرخ نام آور” روضة الصفأ ” ، درون نوشتن آن حتما طریق تأمل بر گزید : ” … احوال عام راکما ینبغی بـه طریق عقل معلوم نتوان کرد و نیز محال هست که شخصی واحد از افراد بشری چندانکه مدت بقای عالم است، واقعات وحالات آدمـیان را مشاهده کند وبه خیر وشر آن از طریق معاینـه وقوف یـابد، بعد به طریق شناختن احوال عالم وعالمـیان واوضاع واطوار ایشان طریق تأمل باشد درون علم تاریخ.” نک بـه ” روضة الصفا ج1 ص2 تألیف مـیر خواند.
علامـه اقبال لاهوری نیز درباب اهمـیت تاریخ واین کـه نباید تاریخ باسهل انگاری واحساس مسؤلیت نوشته شود، ابیـات شور انگیزی دارد کـه چند بیت آن را دراین جا مـی آورم :
چیست تاریخ ای زخود بیگانـه ای داستانی ، قصه یی ، افسانـه یی ؟ 
این تو را از خویشتن آگه کنــــــد آشنای کار ومــرد ره کــــــــــند
روح را سرمایـه ء ناب هست این جسم ملت راچواعصاب هست این 
ضبط کن تاریخ را ، پاینده شـــو از نفس های رمـیده زنده شو
سرزند از ماضی تــــو حال تو خیزد ازحــــــال تو استــــقبال تو
آقای دگروال خان آقا سعید درون رابطه با لاف ها ، دروغ گوییـها ، دشنام ها واتهامات غوث الدین فایق مـی نویسد: 
” … آن آینده یی کـه غوث الدین جگتورن درآن تصمـیم بگیرد ، چه باشد؟ بیـایید خوانندهء گران قدر قضاوت کنیم ، یک شخصی کـه ادارهء تولی شفاخانـهء چهار صد بستر اردو را پیش نتواند ودر یک تولی کندک پانتونی مدت نـه سال ازترفیع محروم شود ، مانند لنین وتره کی ویـا امـین قیـافه بگیرد، آیـا عجیب نیست ؟ این اشخاص ، خوب یـا بد حد اقل درون رأس یک حزب قرار داشتند؛ اما آقای فایق چه ؟ یک لوم‍‍ٔری بن( ضابط دوستاره یی ) دوسیـه داری کـه در سال 1344ی حاضر نمـی شد درون راه با او همراه شود ، چه رسد بـه آن کـه حرف او را درون مسایل پر خاطره بپذیرند…” نک بـه :” رازی کـه فایق افشأ نکرد” . طبع اول 1379، ص37. نوشته دگروال خان آقا سعید.
همـین نویسنده درون صفحهء 39اثرش ، خطاب بـه آقای فایق مـی نویسد : 
” … واما اظهارات شما ، چون من خود درون جریـان بوده ام ، نوشته های شما را بسیـار مبالغه آمـیز مـی یـابم کـه مانند افسانـه های کوه قاف وملک شاه رومـی پر از غلو است. ” 
در صفحهء 50 همـین اثر، خان آقا سعید چنین مـی نویسد: 
” .. درمورداین کـه فایق ذریعهء رسولی صاحب بـه سردار صاحب پیـام تهدید آمـیز فرستاده واز او خواسته باشد کـه 12 بجه شب منتظر باشند، چه مـی توان گفت ؟ انسان دیوانـه مـی شود. خدایـا دربرابر دروغی بـه این
 
بزرگی ووقاحت چه مـی توان گفت ؟ ” 
صفحه 50 ” رازی را کـه فایق فاش نکرد” رانیز مـی خوانیم : 
” … آقای فایق از تسخیر قوای 4 و15 زرهدار توسط جگلن ( کندک مشر ) محمد علی نام مـی برد. شما ساحهء قوای چهر وپانزده را با وسایط زرهی مدرن شان درون نظر بگیرید ویک نفر را، وبعد خود قضاوت فرمایید . همچنان قوای هوایی کشور را توسط پنج نفر یعنی مرتضی قل خان تورن تخنیک هوایی و..اسدالله خان کـه بعد ها درون دورهء تره کی رئیس اگسا شد، بـه دست گرفته اند. “
بنا براین من ، بـه آقای حصین مشوره مـی دهم کـه این کتاب جالب را بخوانند وهمچنان کتاب دیگر خان آقا سعید بـه نام ” از جاسوسی که تا وزارت ” را وکتاب قطور دیگری را کـه یکی از هموطنان ما بـه نام داکترع. متعهدنوشته هست و” عقرب های زننده ” نام دارد؛ که تا بداند کـه ازچه مأخذ با اعتباری ! به منظور اتهام بستن بـه این کمترین سود جسته است.
درمورد آن اتهام بی اساس فایق کـه گویـا هنگام اجرای حکم اعدام محکومان فقرهء مـیوند وال مرحوم ، فرمان آتش ، توسط این حقیر سرا پا تقصیر داده شده باشد، حتما گفت کـه جفنگی بیش نیست. بنا براین دلایل کـه من درون آن هنگام قوماندان غندانظباط شـهری قوای مرکز بودم ، نـه قوماندان بلوک یـا دلگی کـه قومانده بـه سه ، چهار نفر سر باز وظیفهء من بوده باشد. دیگر این کـه فایق از ترس نمـی گوید کـه خودش درصحنـه اعدام آن اشخاص وجود داشت ، ورنـه چطور حتا اجزای آن قومانده را کـه به زبان پشتو داده شده بود و توسط شخص پشتو زبانی حتما ایراد شده باشد ، که تا کنون بـه یـاد دارد؟ مـی گویند او از همـه کرده آتشی تر بود و مـی خواست قومانده را خودش بدهد؛ اما این کـه حالا دیده هست اکر این راز را افشأ کند بـه نفعش نیست ، قصه را از زبان سربازی باز گو مـی کند کـه حتا نامش را نمـی داند. همچنان طامات بافی های دیگری همچون محکومان را بـه پس از تیر باران شدن ، توسط تفنگچه بـه گلوله بستن نیز، از همان افسانـه های کوه قاف وملک شاه رومـی هست که فایق نوشته وآقای حصین باور کرده هست . باری شاملو چه خوب سروده بود: 
نیست ازبد گــــــویی نا مـهربانانم غمـــــــی 
رفته مدت ها کـه من زین یـاوه گویی ها کرم

 آقای شاه محمود حصین، درون صفحهء36 مثلث بی عیب خویش ، لیست هیأت تحقیق وزارت داخله را ، از روی حدس وگمان وقیـاس مـی نویسد، بدون آن کـه برای اثبات ادعایش سندی ارائه کند. درون این لیست تمام اعضای هیأت تحقیق پرچمـی ها اند، حتا آقای نصرالله عمر خیل و عیسای پغمانی مدیر استخبارات وزارت داخله کـه خویشاوند قدیر وزیر داخله بود. وپس از آن کـه نیش زدن جنرال باقی را ” روی دست مـی گیرد” و مـی نویسد باقی پتک ( معلوم نیست منظور حصین پُـتک آهنگر هست یـا پَتــکی کـه سربازدرآن آب مـی خورد)، مـی رود بـه سراغ هیأت محکمـه نظامـی ، وپس از آن کـه به فتوای خود مرحوم دگروال محمد یوسف قوماندان قوای پانزده زرهدار آن وقت را درون ترکیب محکمـه نظامـی شامل مـی سازد وجنرال عبدالرحیم معاون ریـاست محاکمات اردو ودگروال محمد عثمان “اندیشـه” عضو برجستهء آن ریـاست را از این ترکیب حذف مـی نماید ، با” چَل وچَم ” بـه یـادداشت قلمـی پاچا گل وفادار – کـه چون چاپ نشده ، سندیت ندارد – رجوع مـی کند ونتیجه مـی گیرد کـه در امر بـه سررسانیدن کودتا ، خلقی ها سهم برجسته داشتند. ودرصفحهء 37 کتابش درون این مورد چنین مـی نویسد:
” …وشماری از افسران پرچمـی بگونـه برمار مرده شمشیر فرو باشند ، چیزی کـه در قیـام هفت ثور تکرار مسخرهء داشت .”
آری خواننده عزیز! مـی بینید کـه این استاد ادبیـات چه قشنگ اما چه جفنگ مـی نویسد. بـه به ، خانـه ات آباد ای اوستاذ، با این جمله پردازی کـه چه ساده و روان ودارای مبتدا وخبر ومعنا ومفهوم هست . البته کـه من حرفی درون این مورد نمـی توانم داشت . نام خدا! دیگرهم کلان شوی. اما، حرف من برسر این هست که مثلاً از آن” متباقی قریب بـه اتفاق ” افسران خلقی کـه در کودتای 26 سرطان سهم داشته بوده باشند ، آیـا حصین دست کم نام پنج نفر افسر خلقی را گرفته مـی تواند کـه در قوای زمـینی درون شب کودتا کدام نقشی را بـه عهده داشته بوده باشند. گفتنی هست که پاچاگل وفادارهم خلقی نبود ونام های افسرانی را کـه ذکرکرده ، همـه ء شان خلقی نبودند. والبته کـه نقش قوای هوایی درون کودتا بسیـار کمرنگ بود. تنـها بعد از پیروزی قوتهای زمـینی بود کـه در ساعت هفت صبح 26 سرطان چندبال طیـاره حربی بـه هوا برخاستند. همچنان حمـید محتاط را همـه مـی شناسند ومـی دانند کـه در آن وقت نـه خلقی بود ونـه پرچمـی. بل بعد ها بـه گروه کار تعلق سازمانی پیدا نمود. دیگر این کـه از حصین حتما پرسید کـه مگر اشخاص کلیدی ونقاط مـهم وسترانیژیک را درون شـهر کابل وولایـات افسران خلقی گرفتار وبه دست آورده بودند ویـا افسران پرچمـی ؟ مثلاً درگرفتاری شـهزاده احمدشاه ، سردار ولی ، خان محمد خان وزیر دفاع ، موسی شفیق صدراعظم وسایر جنرالان وقوماندان اردو ویـا دربه دست آوردن نقاط مـهم مانند رادیو افغانستان ، ارگ شاهی ، مراکز فرماندهی مرکز وولایـات کدام افسر خلقی نقش داشت؟ حتا یک نام هم گرفته مـی توانید آقای حصین از آن “متباقی قریب بـه اتفاق ” تان ؟
از حرف های دیگر حصین کـه در صفحات 40 و41 آمده وپرچمـیها بـه خصوص این ناتوان را آماج حملات ناجوانمردانـه قرار داده هست ، مـی گذرم.، نـه بـه خاطر آن کـه حرفی به منظور گفتن نیست ، بل بـه این سبب کـه این حرف ها بـه قدری سخیف وبازاری بیـان شده اند وچنان احساساتی وشعار گونـه اند کـه پاسخ گفتن بـه آنـها ، بـه معنای سقوط درون همان گندابی هست که حصین درون آن دست وپا مـی زند. همچنان از تحلیل های فلسفی وتحقیق های تاریخی او کـه در زیر عنوان ” دربارهء انقلاب ” نوشته شده وعبارت هست ازابهام گویی ها وتناقض های بسیـار ودروغ های بـه قول عرب ها ” لا تعد ولا تحصی ” ، نیز مـی گذرم. بگذار او خوش باشد
که چون سر خود را درون زیر آب فرو ،ی پاهایش را نمـی بیند. درون حالی کـه او خود کور هست وگمراه وفریب کار، نـه مردم. مردم همـه چیز هارا مـی بینند ، درک مـی کنند ومـی شناسند. محمود طرزی دربارهء این کوران سیـاه دل چه خوب سروده بود: 
گمراه آن را حتما بــــدانی کـه کور باشد ره را نـه بیند
آخرچه گردد، آیـا تو دانی درون چاه افتد ، عاجز نشیند
بیچاره اعمـی ، بیچاره گمراه
***
دربارهء قتل روانشاد مـیر اکبر خیبر ، نیز آقای حصین صفحه سیـاه کرده و در صفحات45 الای 49 کتابش درُفشانی کرده ولی نتوانسته هست که قاتل آن مرد فرزانـه را بـه خوانندهء کتابش معرفی کند. او بـه گفته های بی اساس غوربندی استناد کرده وکوشش نموده که تا آن قتل را بـه استشارهء ببرک کارمل فقید وانمودبسازد. بیچاره ، هررا درون آیینـهء یـاران آدمکش خویش دیده وتصور کرده کـه تمام رهبران مانند رهبر آدمکش او یعنی حفیظ الله امـین توطئه گر و مـیر غضب وجلاد اند، کـه درپیش روی ده ها نفر، نابغه شرق ورهبر خود 
نورمحمد تره کی را بـه قتل رسانید. او کوشش بسیـار کرده هست تا ازبرادران عالمـیار این ” سه تفنگدار ” خون آشام دفاع کند. ” آبلوف ” را نمک بـه حرام بخواند . حفیظ الله امـین ملعون را برائت دهد واشک تمساحی بریزد بـه خاطر کشته شدن آن دانشی مرد مبارز ودیگر هیچ! وما راببین کـه تصور مـی کردیم ، این جنابی کـه شغلش تاریخ هست ، بعد از پنج سال تحقیق وپژوهش ، سر انجام از راز قتل خیبر شـهید پرده بر مـی بردارد؛ ولی زهی خیـال باطل !!
حصین درون رابطه بـه وحدت حزب دیموکراتیک خلق افغانستان درون آستانـهء کودتای هفت ثور ( صفحهء 50 ) 
مثلث بی عیب چنین مـی نویسد: 
” … اولاً وحدت بـه صورت معلوم تحمـیلی ومـیکانیکی بود. این تحمـیل نـه صرفاً از جانب شوروی آنچنانکه تبلیغ کرده اند بلکه بیشتر بـه دلیل ترس هردوجناح حزب از حملهء رژیم بود…”
اگرجه درین جا، نویسنده تلویحاً بـه تحمـیل وحدت از جانب شوروی معترف هست ، باآنـهم ترس هردو جناح حزب راازحملهء رژیم ، دلیل وحدت مـی داند. درون حالی کـه که همـه اسناد دال وگواه برآن هست که ابتکار وحدت حزب وسررشتهء آن بـه دست شوروی ها بود. برایب معلومات بیشتر درون این زمـینـه نگاه شود بـه کتاب های ” افغانستان درون منگنـهء جیو پولیتیک ” ، ” طوفان درون افغانستان ” ، ” جنگ درون افغانستان ” و..
در صفحهء 51 آقای حصین عصبانی وخشمگین هست که چرا نویسندهء اردووسیـاست ، آقای سید محمد گلاب زوی را ، خرد ضابط ومـیخانیک درون قوای هوایی ومعه هوایی قوای مسلح وقت افغانستان ، معرفی کرده است. درون این مورد اولاً حتما گفت کـه بر آقای حصین لازم بود که تا این انتقاد را متوجه حفیظالله امـین مـی 
گردانید، زیرا همو بود کـه همـیشـه باند گلاب زوی ، وطنجار ، سروری ومزدور یـار مـی گفت، آنان را چهار یـار مـی خواند وباند خرد ضابطان خطاب مـی کرد. ثانیـاً این کـه معمولاً هنگام اسم گرفتن از نظامـیان درون نبشته یی یـاتاریخی ، رتبه ودرجهء نظامـی ومقام شخص ذکر مـی گردد. بـه گونـهء مثال هنگامـی کـه حادثهء هفت ثور رخ داد ، محمد اسلم وطنجار جگرن بودوقوماندان کندک درون قوای چهار زرهدار. حالا اگر وقایع آن زمان را مـی نویسد ، اگر بنویسد کـه ستر جنرال محمد اسلم وطنجاروزیر دفاع درون روز قیـام مسلحانـهء هفت ثور وظیفهء سوق وادارهء قوای چهار زرهدار را بـه دوش داشت و با کندک تحت امرش بـه سوی کابل حرکت کرد، آیـا باعث تعجب نخواهد گردید؟ سترجنرال وقوماندانی کندک ؟ بنابراین آقای حصین مـی بینید کـه من آقای سید محمد گلاب زوی را هر گز توهین نکرده ام ، بل این جا وآن جا از قاطعیت ، سازماندهی وکارفهمـی او تمجید نموده ام .
حصین درون صفحه 52 مثلث بی عیب مـی نویسد: 
” … امـین چه خوب چه بد یک چیز داشت ( نمـی گوید یک صفت ویـا یک خصلت داشت ) وآن اینکه دشمن شماره یک پرچم بود. ) 
آفرین ، بـه این مـی گویند فرهنگ اعتراف !!
در مورد این کـه امـین دشمن شماره یک پرچمـی ها بود ، کشفی نیست واین را همـه مـی دانند ، از گبر گرفته که تا ترسا. ولی بـه این بهانـه ، اعتراف حصین بـه دشمنی باپرچمـی ها کـه از ژرفای وجدانش آن را بروز داده هست ، نما یـانگر همان فرهنگ اعترافی هست که مدتها پیش از قلم استاد زریـاب درون مجلهء ” رنگین “آلمان بـه چاپ رسیده بود.
درمورد نقش جنرال خلیل الله مرحوم درون قیـام مسلحانـهء 7ثور کـه بار ها آقای حصین بـه منظور استخفاف شخصیت او ، نامبرده را ” سگباز” خوانده هست – ولی ما کـه خردضابط را خرد ضابط مـی نویسیم نـه چیز دیگری، همـین آقای حصین زنجیر پاره مـی کند — چنین مـی نویسد:
” .. که تا جای کـه بیـاد دارم خلیل الله روز سوم قیـام بالباس ملکی درون برابر وزارت دفاع درون مقابل دروازهء ارگ پیدا شد وادعای حمایت از قیـام را مطرح کرد کهی بـه ادعای او درون آن روز وقیع نگذاشت.”
اما که تا جایی کـه تاریخ بـه یـاد دارد ، خلیل الله مرحوم کـه در آن وقت رئیس ارکان لوای 88 توپچی درمـهتاب قلعه بود، بـه مجرد خبرشدن از قیـام افسران حزب ، با آتش متکاثف توپچی جلو تعرض فرقه7 ریشخور را گرفت وبعد درون شامگاه همان روز قرار گاه قول اردوی مرکز را کـه در قصر تاج بیگ دارالامان واقع بود ، درون هم کوبید. البته کـه من وعدهء زیـادی ازافسران قرارگاه شاهد این آتشباری مؤثر او بودیم کـه در نتیجه دگرجنرال غلام حیدر رسولی مجبور شد، قرار گاه خود را ترک بگوید. اما تاریخ نمـی داند کـه آقای حصین درون آن شب درون کدام جویچه یـا مرغانچه پنـهان شده بود کـه از وقایعی کـه درکابل مـی گذشت خبر نداشت.
در بارهء نقش برجستهء جنرال خلیل الله درون قیـام مسلحانـهء 7 ثور، آقای عبدالحمـید مبارز درون صفحهء 374 کتابش ” تحلیل واقعات سیـاسی افغانستان از 1919 – 1996 ” چنین مـی نویسد :
” … قوای توپچی مـهتاب قلعه تحت قوماندانی خلیل کـه یک پرچمـی بود بـه هدایت ببرک داخل کودتا ومحاربه شد وفرقه 7 را تحت آتش قرار داد وتانکهای قوای 4 و 15 نیز از دو طرف وارد شده وقوای هوایی باردیگر شامل محاربه شد وفرقه 7 مجبور بـه عقب نشینی مـی شود. “
چنین هست قضاوت تاریخ وچنان بود قضاوت نویسندهء هزل نامـهء مثلث بی عیب. ولی ازاین هجو وهزل عبث وبازاری کـه بگذریم ، مـی رسیم بـه این کنایـه وطعنـه وطنزی کـه این استاذ بذله گو بـه ارتباط سخنان شاد روان ببرک کارمل درباره ماجرا جویی انگاشتن قیـام هفت ثور، درصفحهء 53 مثلث بی عیب نوشته هست :
” … او ( ببرک کارمل ) درون چنگال نیرومند امـین درون مـیدان هوایی درون حالی قرار داشت کـه از ترس بلا تکلیفی بـه تب زرد گرفتار شده بود… “
 
در حالی کـه این نگارنده تردید دارد کـه انسان از بلا تکلیفی بـه تب زرد دچار شده مـی تواند وتب زرد هم کـه لابد از کشفیـات حصین مـی تواند بود .پس خدمت خوانندهء عزیز عرض مـی کنم کـه ببرک کارمل با صراحت وصدای بلند — همانطوری کـه در تمام حیـات پر افتخارش عادتش بود— درهمان نخستین روز قیـام گفته بود 
که این قیـام ، یک حرکت کودتایی هست ، نـه انقلاب ملی ودیمو کراتیک. و همـین گفته پاشنـهء آشیلی شد به منظور او 
که حفیظ الله امـین خون آشام نـه تنـها درصحبت ها وبیـانیـه های خود ازآن یـاد مـی کرد وحتا درون رساله یی کـه اندر باب انقلاب ثور درزمان حاکمـیت نور محمد تره کی بـه طبع رسیده بود، تلویحاً اشاره هایی درون مورد مخالفت ببرک کارمل درون برابر آن قیـام ماجرا جویـانـه، صورت گرفته بود.
در صفحهء 54 جورج آرنی مظلوم یک بار دیگر پخته پرانک شده وبه حیث جاسوس معلوم الحال معرفی مـی گردد، البته بر خرق عادت همـیشـه: بدون هیچ مدرک وسند. وحصین درون موردش مـی نویسد کـه وی 
احتمالاً افغانستان را ندیده بود. ولی آیـا عجیب نیست کهی کـه افغانستان را ندیده باشد ، جاسوس باشد وآنـهم معلوم الحال. مگر او جاسوس انگلستان به منظور افغانستان درون لندن بود ؟
چند سطر بعد تر مـی نویسد کـه پرچمـی ها درون ارگ مقاومت د واز آن جمله دگرمن هدایت الله شـهید. امااین از بی معلوماتی حصین هست که درون حالی کـه شغلش تاریخ هست هدایت شـهید را بـه حیث افسر گاردجمـهوری محمد داوود مـی پندارد، درون حالی کـه او یکی از افسران برجستهء قطعه کوماندو بود ودر یورشی کـه بر ارگ جمـهوری صورت گرفت ، خودش وفطعهء مربوطه اش نقش برجسته داشتند وبه همان خاطر رئیس اوپراسیون ستردرستیز وزارت دفاع مقرر شد. امادیری نگذشت کـه در اثر توطئهء امـین گرفتار شد ودر جریـان تحقیق ، شکنجه گران آنقدر اورا شکنجه دادند کـه ابریق رحمت درون کشید وجان بـه جان آفرین تسلیم کرد. 
” 
***
آقای حصین درون صفحهء 55 اثرش مـی نویسد کـه در صفحهء 139الی 140 اردو وسیـاست ، از زبان محمد خان جلالر وزیر تجارت وقت درون بارهء تعداد کشته شده گان ارقامـی ارائه شده هست که گویی اودر قیـام اشتراک داشته است. درون حالی کـه از زبان او هیچ نقل قولی درون کتاب اردو وسیـاست آورده نشده است. بل ، آن چه آمده هست ، بُرش هایی هست از کتاب ” تجاوز .. ” نوشته ء داوید گای – و – ولادیمـیر سینگروف ، ژور نالیستان روسی کـه با سید محمد گلاب زوی مصاحبه کرده ودر صفحهء 19 کتاب شان ثبت کرده اند. این دگر جنرال گلابزوی سابق وزیر داخله ء جمـهوری افغانستان هست که از قول جلالر به منظور آن دو ژورنالیست حرف هایی را حکایة مـی کند : ” … داوود خان زمانی کـه صدای فیر ها را شنید بـه اعضای کابینـه گفت کـه مـی توانید از ارگ خارج شوید..”
در صفحهء 57 مثلث بی عیب ، آقای حصین مانند یک کارشناس نظامـی وارد بحث مـی شود ودر رد اظهارات این ناتوان مـی نگارد: 
” …پیش بینی دقیق یک عمل سیـاسی نظامـی از دشوارترین موضوعات مورد بحث است. واما قیـام هفت ثور اگر آنچنانکه [ عظیمـی ] حکم قطعی کرده هست ، قیـامـی بود ماجرا جویـانـه ، بدو ن سنجش های لازم نظامـی
… چگونـه یک نظام دولتی سراسری ودرحال احضارات فوق العاده را درون طی ده ساعت از پا درون آورد و .. “
آقای حصین شما کـه نویسنده واستاد وحالا کار شناس نظامـی هم شده اید ، حتماً شنیده اید کـه شاعر مـی گفت : 
آبادی مـیخانـه زویرانی ماست. / حرف دقیقی هست . مگر نـه ؟ ورنـه دلیل پیروزی قیـام مسلحانـهء هفت ثور کـه هیچ گونـه محاسبه وسنجش نظامـی درون آن مد نظر گرفته نشده بود ، واقعاً اقدامـی بود ماجراجویـانـه. اما این
پیروزی را نباید درون توان وقدرت نیرو های قیـام کننده ، بل درون ضعف ونا کارآیی رژیم داوود خان ارزیـابی وبه بررسی گرفت . تصورش را ید کـه هر گاه درون راس ارتش بـه عوض مرحوم دگر جنرال غلام حیدر رسولی ، یک افسر مجرب ، کار آزموده ودلیر قرار مـی داشت ،آیـا رژیم بـه همان سادهسقوط مـی کرد؟ درون کتاب 
” جنگ درون افغانستان” ، تنـها دربارهء توانایی های کاخ ( ارگ )محمد داوود چنین مـی خوانیم : 
” … کاخ داوود مجهز بـه تازه ترین وسایل پند ضد تانک بود و شمار پاسبانان آن بـه 2000 نفر مـی رسید کـه 24 تانک T-54 درون اختیـار داشتند. افزون بر آن ارگ مانند یک دژساخته شده بود وبرای یورش گران آسان نبود بـه درون آن رخنـه کنند. باآغاز تیر اندازی وآتشباری، رسولی وزیر دفاع و نورستانی وزیر کشور ازراه دروازهء احتیـاطی گریختند وبا رسیدن بـه وزارت های خود با دستپاچهکوشیدند درون برابر قیـام کننده گان مقاومت را سازمان دهند. ” نک بـه : ” جنگ درون افغانستان ” نوشتهء گروهی از دانشمندان تاریخ نظامـی فدراسیون روسیـه. ترجمـه عزیز آریـانفر. ص76 .چاپ اول 1996 . پشاور
سلیک هاریسون نیز درون برابر ضعف سازماندهی قوتهای کودتاچی چنین مـی نویسد:
” … موقعی کـه وطنجار با 50 عراده تانک T-62 بـه نقطهء مورد نظر رسید ، از قوای هوایی خبری نبود. او بـه ناچار حمله را شروع کردونیروهای پشتیبان چهار ساعت دیر تر وارد عمل شدند. درون طول بعد از ظهر نظایـان داوود نتوانستند اورا یـاری کنند. مجریـان کودتا خوب نیز خوب سازماندهی نشده بودند وتا زمانی کـه قوای هوایی وارد عمل نشد آ آنـها تلاش ند رهبران کمونیست را ازززندان بیرون آورند ، یـا مراکز کلیدی مانند وزارت دفاع یـا رادیو کابل را تسخیر کنند.” نک بـه : ” پشت پردهء افغانستان ” نوشتهء دیـه کوردوویز – سلیک هاریسون . ترجمـهءاسدالله شفاهی . ص28 . چاپ اول 1379. تهران
درجای دیگر همـین صفحه ، سلیک هاریسون از قول لویس دوپری مـی نویسد : 
” ..در سراسر کشور اغلب افسران عالیرتبه دست بـه هیچ کاری نزدند که تا جنگ خاتمـه یـافت ونیروهای پیروز روی صحنـه آمدند. “
فراز هایی از کتاب کنز المـهملات والاکاذیب
بخش هفتم
در همـین صفحه جناب حصین از شخصی بـه نام عطا محمد شیرزی مـی نویسد کـه ببرک کارمل درون یک صحبت رویـارویی گفت کـه ” ما مستقیماً بـه سوسیـالزم مـی رویم. ” اما این گفته شک برانگیز هست ؛ زیرا کـه معلوم نیست درون کدام تاریخ ودر کجا ودر حضور چهی ببرک کارمل با آقای شیرزی صحبت کرده باشند. وانگهی این یـادداشت های قلمـی جناب شیرزی تنـها بـه حصین رسیده کـه دیگران از آن خبرندارند؟
از صفحهء 58 الی 62 ، آقای حصین شرح بی موردی مـی آورد، دربارهء این کـه دروزارت خانـه های خلقی ها از ” الف ” که تا ” ی ” کادر خلقی ودر وزارت خانـه های پرچمـی ها ، کار پرچمـی نصب نگردیده بودند. ولی چند سطر بعد تر درصفحه 58 وجدانش تکان مـی خورد وبرخلاف آن چه درون بالا نوشته بود ، چنین مـی نویسد: 
” .. تصفیـه های مکرری دردستگاه دولتی صورت گرفت . حزم واحتیـاط وگذشت وانعطاف کمتر محسوس بود. احساسات و انقلابی گیری وسبوتاژ های از درون وبیرون از سوی دیگر مصئونیت کادر ملی واداری را بـه شدت صدمـه زد. ” 
حالای پیداشود وازوی بپرسد کـه چه تفاوتی بین گفته های تووعظیمـی وجود دارد. منظور عظیمـی هم همـین نابه هنجاری های اداری هست که بـه شیوه ء آمـیخته با طنز بیـان کرده هست . بگذریم. اما نگذریم کـه حصین بـه ادامـه اتهامات بیشمارش برپرچمـی ها ، اتهام دیگری بر آنان وارد مـی کند ومـی نویسد کـه پرچمـی ها بـه جورج آرنی ودیگران تحفه های گرانبها ودعوت های گرم ونازنین مـی دادند ، ” واین کـه سلیک هریسن هم پرچمـی وار مـی نویسد..” حتما او هم بعد از گرفتن آن تحایف گرانبها ودعوت های گرم ونازنین ، پرچمـی شده باشد. واین درون حالی هست که او چند صفحه قبل نوشته بود: همـین نویسنده گان غربی کـه جواسیس معلوم الحالی بودند ، احتما لاً افغانستان را هم ندیده بودند. بنابراین حتما از وی پرسید کـه اگر این جواسیس غربی افغانستان را ندیده بودند وجاسوسی هم مـی د ، چطور بـه آنـها دعوت های گرم ونازنین داده مـی شد. درون کجا؟ آری ، این همـه تناقض گویی ودروغ پردازی را تنـها از یک بیمار روانی مـی توان توقع داشت. حضرت سعدی مـی فرماید : ” رأی بی قوت ، مکر وفسون هست و قوت بی رأی جهل وجنون. “
درصفحهء 63 مثلث بی عیب چنین مـی خوانیم : 
” ..وآنـهای کـه به جرم تلاش بـه این خیـانت دستگیرمحاکمـه واعدام شده اند قربانیـان عطش قدرت طلبی کارمل بوده اند وخون شان بگردن همـین کارملها، وکیل ها وعظیمـی ها ست.”
اگر شنیده بودیم کـه آدمـهای ” رند ” برف بام خود را بالای بام همسایـه مـی اندازند وباور نمـی کردیم ، حالا یـاید باور کرد. زیرا شخصی بـه نام حصین کـه از عقل وهوش خدا دادی برخوردار وکلان آدم و از همان هوشیـارانی کـه از فرط هوشیـاری حیران مانده هست که چه بخورد ، خواسته هست با یک تیر دو فاخته را شکار کند. یعنی از یک طرف گناه کشته شدن هزاران تن پرچمـی وروشنفکران وبزرگان اقوام وریش سفیدان و زحمتکشان کشور را بـه دوش ببرک کارمل فقید ووکیل وعظیمـی بیندازد واز طرف دیگر حفیظ الله امـین وباند جنایتکارش را تبرئه نماید. نکتهء دیگر این کـه جالب هست که او کـه کودتا را خیـانت مـی خواند، درون مورد کودتای شـهنواز – گلبدین قضاوت دیگری دارد ؛ بـه این معنا کـه کودتای پرچمـی ها درون برابر امـینِ خون آشام – اگر صورت مـی گرفت – خاینانـه ، وکودتای شـهنواز- گلبدین درون برابر داکتر نجیب الله کودتای وطنپرستانـه بوده است.
***
درصص65 و66 مثلث بی عیب این رند دغل باز ، حرف تازه یی نمـی یـابیم . حرفها یی را کـه مـی نویسد وتحلیل! هایی را کـه از قضایـا مـی نماید ، پیش از او نیز نویسنده گان فراوانی بهتر از وی گفته ونوشته اند. مثلاً حرف هایی درون مورد ، خانواده ، عشیره ، قوم ، قبیله ، وزمـین وآب. مـی توان گفت کـه خوبتر ورساتر وعلمـی تر وژرفتر از آن چه حصین درون این چند صفحه نوشته ووقت خود ومن وخواننده ء عزیزی را کـه اگر زحمت خواندن این تکرار مکررات را بـه خود داده باشد ، گرفته است. بـه طور مثال نگاه شود بـه کتاب ” رشد مناسبات اجتماعی – اقتصادی درون افغانستان ، قبل از انقلاب ثور”. طبع کابل . سال 1988م نوشتهء کاندیداکادمـیسین کبیر رنجبر.
اما آنچه درون این جستار جالب هست ، این هست که او از اصلاحات ارضی حاکمـیت خلقی دفاع مـی کند ومـی نویسد: ” … پروسه های انقلابی ورادیکال خصلتش چنین هست . ” اما نمـی نویسد کـه به گفتهء خودش این 
” خیز وجست های انقلابی ” ، چه پیآمد هایی داشت ؟ آیـا عملکرد های عاقبت نیندیشانـه وپیش از وقت سور خلقی ها درون جامعهء بـه شدت سنتی ما ، باعث نشد کـه حاکمـیت خلقی نـه تنـها روز که تا روز از مردم تجرید شود ، 
ودر نـهایت دهقان وارباب از ترس خلقی های سور( عادل ) بـه کوه ها بالا شوند؟
جناب حصین درون صفحهء 67 کتاب خویش درون باره اصلاحات ارضی ناکام رژیم خلقی ، چنین دُرفشانی !! مـی فرماید : 
.. هر تحرکی هر قدر هم کـه با حزم واحتیـاط صورت مـی گرفت ، طوفانی بدنبال داشت. حرفهای ازاین دست کـه فیل خواب را بیدار نمـی د . توهین بـه جامعه وانسان آن دلیل بـه توقف همـیشگی تاریخ است. ” 
طراحان و امضأ کننده گان فرمان شماره 8 درک وشناخت درستی از جامعه، ازپروسهء اصلاحات ارضی 
وزمـینـهء تطبیق آن درون کشور فلک زده یی چون افغانستان ، نداشتند. گفتنی هست که تطبیق اصلاحات ارضی درون ایران کـه بار ها نسبت بـه افغانستان شرایط بهتری داشت وبا صبر وحوصلهء فراوانی طی چندین سال پیـاده گردید ، اثرات نامطلوبی بر جا گذاشت. بـه گونـه یی کـه بنابر ارزیـابی کار شناسنا ن کشاورزی ، ایران را سی سال بـه عقب راند وعواقب آن که تا به امروز باقی است. البته درون این امر ، شکی نیست کـه اصلاحات ارضی نیـاز زمان وضرورت جامعه هست ؛ مگر تطبیق آن بـه شیوه های انقلابی وبا سر شعار های مـیان تهی وپر طمطراق– وبستن وکشتن مالکین زمـین– ، بدون زمـینـه سازی های روانی واقتصادی واجتماعی کـه روند دور ودرازی را دربر مـی گیرد وکار سال های سال هست ، درون کوتاه مدت بازی بی حاصل با سنت های اجتماعی وحّــتا اعتقادات مذهبی جامعهء قبیله یی وسنتی افغانستان هست .
باید یـاد اور شد کـه تنـها همـین فرمان نبود کـه ” فیل خواب را بیدار کرد. ” ومردم رابه کوه ها بالا نمود ودشمن نـهضت مترقی کشورساخت. فرمان های شتاب زدهء دیگری هم بودند. از جمله فرمانی درون مورد سواد آموزی جبری زن ومرد کـه با سنت های جامعه درتقابل وتضاد بود وساله وقت مـی خواست که تا مرد سنت زدهء جامعه، حاضر شود ، زن وش را بـه کورسهای سواد آموزی ” از آن دست ” بفرستد کـه آقای حصین روزی روز گاری یکی از مجریـان بلند پایـهء آن اداره بودند و از نبشتهء اقای مصطفی روزبه مدیر مسؤول ماهنامـهء وزین ” مشعل ” ، منتشره درون شماره 52 فصلنامـه آزادی چاپ دنمارک ، پیدا هست که چه ستم ها یی روا نداشتند وچه فجایعی را کـه انجام نداند بر معلمان زن و آن اداره وکورسهای بیسوادی، آنانی کـه تصور مـی د ” فیل خواب ” را حتما به جبر وعنف بیدارکرد ، ورنـه توهین بـه جامعه مـی شود وبه انسان کـه هر آیینـه دلیل توقف همـیشـهتاریخ است. واین درون حالی هست که هم تطبیق اصلاحات ارضی وهم
عملی ساختن پروسهء سواد آموزی درون آن هوا وفضا ی کشور هردو”فاجعه ” بودند. تصادفی نبود کـه آقای شوسیـائو سفیر کبیر * آلمان دیمو کراتیک درون افغانستان ، اصلاحات ارضی را درون افغانستان یک فاجعه پنداشت.* نک بـه ” اسنادلانـه جاسوسی ” شماره 29 ، افغانستان (1) . سند شماره 44. دانشجویـان پیرو خط امام . طبع اول. تهران .
به همـین سبب حتما گفت کـه این ظهارات نور محمد تره کی ، خطاب بـه آن دوست بی نام ونشان حصین ، چندان داهیـانـه وواقعبینانـه بـه نظرنمـی رسد :
” .. ما یک راه داریم وآن این کـه به سرعت بـه تحولات انقلابی دست زده باتأمـین منافع توده های وسیع دهقانی ، کار گران وسایر زحمتکشان ، انقلاب مان را بیرون از قید وشرط دیگران از زیر زنجیر تانکها بـه بیرون کشیده بـه آرزوی مردم ما مبدل سازیم. “
آقای حصین درون صفحهء 71 شـهکار بی بدیل اش بار دیگر چنین دُر فشانی مـی کند :
” درون حالی کـه تره کی وهمراهانش درون سطح کشور بـه تناسب سایر احزاب وسازمانـها ، حزبی نیرومندی درون اختیـار داشتند وبا بقأ وپایداریش مـی توانست بـه ذعم مسکو سادات ها وتیتوهای دیگری زاده شود . “
اگر چه منظور حصین راازاین جمله با رمل واسطرلاب حتما دریـافت نمود ولی اگر مراد او از رهبران، مرحوم تره کی باشد، حتما سوگمندانـه گفت کـه آن شـهید تیغ بی دریغ امـین جلاد ، خصوصیـات یک رهبر کار آزموده را نداشت، یـا موقع نیـافت کـه پا بـه جای پای تیتو ویـا سادات بگذارد. از طرف دیگر نبود یک رهبر کار آزموده دررأس رهبری حزب ودولت خلقی ، ضعفی بود وکمبودی یی کـه شوروی ها همـیشـه بـه آن انگشت مـی گذاشتند وبا درد ودریغ مـی گفتند کـه ای کاش افغانستان رهبری چون جمال عبدالناصر یـا ژوزف تیتو مـی داشت.
حصین ، چند سطر پایین تر درون همـین صفحه مـی نویسد : 
” … حرف های ازاین دست کـه مسکو مایل بـه توسعهء پایـه های نظام وتشکیل جبههء وسیع از نیروهای دموکراتیک درون طیف وسیع آن بود ازریشـه نادرست است. پافشاری مسکو بر رهایی نوراحمد اعتمادی و محمد موسی شفیق صدراعظمان سابق وسهیم ساختن صمد حامد ویکی دو چهرهء همانند آن درون حکومت دلایل وحساب های دیگری داشت کـه روزی از پردهء اسرار بیرون خواهد شد . “
در این جا نیزروشن هست که نویسندهء مثلث بی عیب جفنگ مـی گوید. زیراشوروی ها کـه از ناتوانی نورمحمد تره کی وامـین درآوردن صلح وثبات درون کشور بـه خوبی آگاهی داشتند ودر ضمن چون رژیم کودتا، فاقد هرگونـه مشروعیت بود، آقای سفرانچوک Safrantchuk کارشناس ارشد مسایل بین المللی را ازنیویورک بـه کابل فرستادند ، که تا برای تشکیل یک دولت با قاعدهء وسیع بـه اشتراک حزب د. خ. ا.ودیگر احزاب چپ ونـهاد های دیموکراتیک بـه رهبریـانی چون نور احمد اعتمادی وصمد حامد وحــّــتا محمد ظاهر، شاه پیشین افغانستان بـه حاکمـیت خلقی مشروعیت ببخشند. چنان کـه سفرانچوک درون دیدار های متعدد با اعضای کوردیپلماتیک درون کابل اه ماموریت خود را پنـهان نمـی کرد. اما امـین با آگاهی از این مسأله ، موقعیت خودرا باخطرمواجه دیده ومـی ترسید مبادا قدرتش را از دست بدهد. ازاینرو با کشتن نوراحمد اعتمادی ، طرح ماسکو را با ناکامـی مواجه ساخت وخشم برِیژنف رابرانگیخت. درون صفحهء 16 شماره 29 ” اسنادلانـه جاسوسی” مـی خوانیم :
” .. تلاش شوروی درون تغییر ترکیب رهبریت جمـهوری دیموکراتیک افغانستان را ، مـی توان بـه این گونـه خلاصه کرد: تغییر کابینـه ووارد افراد جدید درون دولت کـه دخالت شان درون دولت خلقی ها کمتر بوده وحساسیت مردم افغانستان نسبت بـه آنـها کمتر باشد ودر نـهایت بـه قول خود روسها ، تشکیل یک جبههء ملی از نوع آن چه کـه در تمام کشور ها وجود دارد. ترکیب این جبهه به منظور روس ها زیـاد مـهم نیست وممکن هست ظاهر شاه واعتمادی نخست وزیر اسبق ظاهر شاه ( شایعاتی مبنی بر تما س با اعتمادی وجودداشته ) را نیز دربر گیرد. واین بـه شرطی هست که منافع روسها بـه حساب آورده شود . ” نگاه شود بـه شماره 29، ص193 اسناد لانـه جاسوسی : درون سند شماره 42 اسناد لانـه جاسوسی درون بارهء اشتراک آقای عبدالصمد حامد درون گفتگوهای جبهء ملی ، از قول آمستونز کارمند سفارت امریکا درون کابل مطالبی ذکر شده است.
33
در اسنادی کـه در این ماه های پسین از طرف هواداران نور محمد تره کی برضد نبشته های برخی ازامـینی ها ، مانند عبدالرشید جلیلی ، بسم الله سهاک ونظیف الله نـهضت بـه زبان پشتو درون اروپا بـه نشر رسیده هست در رابطه بـه قتل محمد موسی شفیق صدراعظم دوران شاهی چنین مـی خوانیم :
” … ستا ولینعمت ( منظور حفیظ الله امـین هست ) پخوانی صدر اعظم موسی شفیق دخپل واک په لومری هفته کی تر خاورو لاندی کر. جعلی خانـه ( منظوررشید جلیلی هست ) آیـا ستا رشتیـا ، هیر دی چی د ثور پاسون وروسته نور محمد تره کی او ستا ولینعمت ترمنز ( منح ) لومری لفظی مشاجره دموسی شفیق دعجولانـه اوبیرحمانـه وژنی په سر شوی وه؟ تره کی دموسی شفیق له مرگ سخه (حخه ) تر خبریدو وروسته لومری خپل سر تکولی و او بیـا یی ستا ولینعمت ته داسی ویلی ؤ : – موسی شفیق زما شخصی ملگری ؤ ، هغه زما دویشو زلمـیانو له دوری را پاتی صمـیمـی دوست ؤ . هغه دخپل اقتدار په وقت کی زما دپوشتنی لپاره زما کورته راتی. افسوس دی چه زما دوست زما دگوند دقدرت په لومری ( لوملی ) هفته وژل کیژی. عجبه ده صدراعظم وژل کیژی او دانقلابی شورا رئیس پری نـه خبریژی . “
آقای حصین درون صفحات 71 و72 کتابش مـی نویسد کـه تأخیر وبهانـه گیری دراجرای تعهدات اقتصادی ونظامـی از جانب شوروی بـه نظام خلقی چنان محسوس بود کـه منابع غربی نیز آن را نادیده نگرفته بود. او به منظور اثبات قولش پرسش ها وپاسخ هایی را کـه انگار، بین سفیر امریکا وسفیر آلمان دیموکراتیک مقیم کابل رد وبدل شده ودر اسناد لانـهء جاسوسی انتشار یـافته باشد ، مـی آورد. ولی من کـه که شماره های 29 و30 طبع اول لانـهء جاسوسی را دراختیـار دارم،به چنین پرسش ها وپاسخ هایی بر نخورده ام. اصلاً نـه واژهء”سکرتر” 
است درون این اسناد ونـه کلمـهء ” خیرات ” ، ولی درون صفحهء 79 اسناد لانـهء جاسوسی بـه این جمله برمـی خوریم کـه یک مامور جمـهوری دیموکراتیک آلمان درون جواب سؤالی –دربارهء کمک های بازرگانی – بـه “هانس پتردیس درن” رایزن سفارت جمـهوری فدرال آلمان چنین جواب داده بود: ” آیـا آنـها انتظار دارند کـه ما بـه آنـها هدیـه بدهیم ؟ ” والبته همـه مـی دانندکه کمک های بازرگانی از کمک های نظامـی فرق دارند ، همچنان کـه ” خیرات ” از “هدیـه” .
شاه محمود حصین درون صفحه 73 مثلث بی عیب وعلتش چنین مـی نویسد : 
” … جهت بدست آوردن چند پروند طیـارات هلیکوپتر بـه جانب شوروی مراجعه کرد هیأت ها تعیین ومذاکرات صورت گرفت. توافقات دررابطه با 12 پروند هلیکوپتر بعمل آمد.. لیک مسکو درون آغازبا سکوت ووقت گذرانی پرداخت… وبدنبال آن صریحاً وحدت دوباره با پرچم را بگونـهء ضمـیمـهء این موضوع ساخت.”
ازاغلاط املایی ودستوری این جملات کـه بگذریم وپروندرا هم کـه فروند بخوانیم ، حتما از خود بپرسیم کـه آیـا مـی توان بـه این حرف ها باورکرد؟ بـه این دلیل کـه آقای حصین درون آن زمان نـه کدام چهرهء برجستهء سیـاسی بود نـه کدام شخصیت مـهم نظامـی، کـه از درون قضایـا اطلاع داشته باشد. ببینید خوانندهء عزیز کـه مأخذ نیست، سند نیست ، شاهد نیست وازما مـی خواهد کـه هر دروغ اورا بشنویم وتأیید کنیم. مثلاً او درون همـین صفحه مـی نویسد کـه قیـام هرات بـه تشویق آخوند های ایرانی صورت گرفته بود. درون حالی کـه در آن وقت انقلاب اسلامـی ایران تازه بـه پیروزی رسیده بود وآخوند های ایران فرصتی نداشتند به منظور مداخله درامور داخلی دیگران. واقعیت این هست که آن قیـام از اثر برخورد غیر انسانی ووحشیـانـهء مامورین تطبیق اصلاحات ارضی ومبارزه بابیسوادی ، با مردم شریف هرات صورت گرفته بود.
حصین چند سطر پایین تر ادعا مـی کند کـه انگار ماسکو درون صدد ازبین بردن نور محمد تره کی بوده باشد. ولی مثل همـیشـه درون زمـینـه هیچ سند وگواهی ارائه نمـی کند. برعتا جایی کـه ازاظهارات جنرالان ونویسنده گان و پژوهشگران روسی وغربی وافغانستانی استنباط مـی شود، لیونید ایلیچ بریژنف ، از قتل نورمحمد تره کی بـه وسیلهء شاگرد وفادارش بسیـار خشمگین شده بود وهستند مؤرخینی کـه یکی ازدلایل لشکرکشی نیروهای قوای مسلح شوروی بـه افغانستان را ، انتقام گرفتن آنان، ازامـین خون آشام مـی دانند. آخر اقای حصین تاکی حقیقت را خوار مـی پنداری وتاچه وقت آن را کتمان مـی کنی. بخوان کـه ” مک نیس” بـه آدمـهایی دروغ گویی مانند خودت چگونـه هشدار مـی دهد :
” حقیقت ” که تا هزارهء هزارم نیز 
درانبوهی شـهر شما ، کودک سرراهی گمشده ییست 
اما این کودک هر گز پیر نمـی شود
34
هرگز خرف نمـی شود
او همانند ترنم چشمـه ساران 
از خواب ستیغها خواهد گذشت

 حصین درون صفحهء 35 مثلث بی عیب چنین مـی نویسد: 
” … عنوان کار اردووسیـاست است، اردو را بجا گذاشته درون سیـاست دشنامـهای خود وبیگانـه وآنچه خود بر زبان بیگانگان ریخته اند، بـه تکرار مـیگیرندوبا این شیوه به منظور خود تاریخ مـیسازند. “
حیف وصد حیف کـه این شاه محمود حصین را از نزدیک ندیده ونمـی شناسم ورنـه جانانـه ازوی مـی پرسیدم کـه بی انصاف با این املا وانشایت دمار از روزگار زبان شیرین فارسی کشیده ای. آخر چه جبری بود وجه ستمـی کـه به فارسی نوشتی آن شـهکار بی بدیلت را ؟ آخر مرد حسابی ، عنوان کدام کار را اردو وسیـاست گذاشته ام و چه را بر زبان بیگانـه گان ریخته ایم ، نسوار را ؟ و اردو را بـه کجا گذاشتیم، درون ارغندی بالا یـا پایین وچطور دشنام ها را درزبان از خود وبیگانـه بـه تکرار گرفته ایم ؟ آخر عالم وآدم مـی گویند ومـی نویسند وعقیده دارند کـه تغییر رنگ سیـاه وسرخ وسبز بیرق ملی افغانستان بـه رنگ سرخ وتغییر نشان آن ( محراب ومنبر ) عمل خود سرانـه ، غیر قانونی وخلاف سنت های جامعهء اسلامـی ما بوده است. بنابراین تنـها ، اشتباه خواندن این عمل یک بی عدالتی واضح وروشن است. درون حالی کـه این عمل یکی از همان ده ها غلطی فاحش ونا بخشودنی رژیم خلقی بـه شمار مـی رود. همچنان این توجیـه ، بسیـار کودکانـه هست که چون درون بالاحصار کابل بیرق سرخ ارتش چهلم شوروی وقت درون اهتزاز بود، بعد فرقی نمـی کرد کـه در فراز ارگ جمـهوری دیموکراتیک افغانستان نیز بیرق سرخ با نشان خلق بالا مـی شد. وانگهی این موضوع بیرق کجا وچمن حضوری کجا؟
به همـین ترتیب نویسندهء کنز المـهملات والاضداد ، رنگ سرخ بیرق خلقی را تکهء سرخی کـه برپیشانی نوزادان مـی آویزند ، یـا تکه های سرخی کـه به توغ های مزار شـهیدان گره مـی زنند ، مقایسه مـی کند واین عمل را جزئی از فرهنگ جامعهء سنتی افغانستان بـه حساب آورده وبا دیده درایی عجیبی مـی نویسد کـه رنگ سرخ درون نظام خلقی با همـه نمایش ارمانگرایـانـهء آن تقلیدی از بیرق سرخ اتحاد شوروی وقت نبوده هست .
بلی ، بـه آقای حصین حتما گفت کـه هرکسی کـه مراسم برافراشتن بیرق سرخ را درون جلو دروازهء ورودی ارگ از نزدیک ویـا ازتلویزیون کابل دیده باشد ویـا سخنرانی های حفیظ الله امـین ونور محمد تره کی را بـه خاطر داشته باشد ، بـه ریش نویسندهء مثلث بی عیب خواهد خندید. شاید او بتواند عدهء انگشت شماری رافریب دهد؛ ولی اکثریت مردم افغانستان بـه خوبی آگاه اند کـه این عمل جز تقلید کور کورانـه وتبعیض نوکر منشانـه ء سیـاسی چیز دیگری نبود. البته هر گاه درفش سرخ بـه عنوان پرچم حزب برافراشته مـی شد وحـــّـــتا اگر ستارهء یـاقوتی مانند یـاقوت سرخ کریملین وواژهء خلق بـه حیث سمبول ونشان حزب درون آن پرچم دیده مـی شد ، حرفی نمـی توانست وجود داشته باشد. زیراکه هر حزبی حق دارد، براساس اصول وپرنسیب های دیموکراسی ، فورم ، نشان وبیرق وسرود داشته باشد. مگر وقتی مسأله تغییر بیرق ملی یک کشور درون مـیان باشد، نا دیده گرفتن ارزشـهای تاریخی ، ملی ومذهبی مردم گناه نابخشودنی است، نـه یک اشتباه ساده . بنا براین بسته لتهء سرخ درون شاخ و وبرج قلعهء همسایـه ، حرف دیگریست وتغییر پرچم ملی یک کشور بـه رنگ سرخ حرفی وداستان دیگری.
آقای حصین درون صفحهء 81 کتابش زیر عنوان ” اتهامات ودشنام های بیطرفانـه ! ” چنین مـی نویسد : 
اگر دیگران بـه موضوعات کـه جزجنبهءاحساساتی نوع مظاهره یی ندارند و از ارزشـهای تاریخی بی بهره اند ره اند تو چرا با پاسخ بـه آن بـه این راه گام بر مـی داری.. “
البته آقای حصین مـی داند کـه من این جملات را بـه خاطر خندیدن وتفریح خواننده گرامـی اقتباس نکرده ام . مراد من تنـها این هست که نشان دهم آقای حصین شعر سپید هم مـی سرایند و بگویم واه واه استاذ قیـامت مـی کنی وهمـین !!
جناب حصین بـه ادامـهء همـین شعر سپید رازناکش چنین مـی نویسد: 
” … نگارندهء اردو وسیـاست بخاطر صاف جادهء قضاوت به منظور ببرک دشمنی شنیعی را با نور محمد تره کی درون خط کارش قرار داده هست . “
در اینجا مـی خواهم بـه حصین بگویم کـه همان واژهء دشمنی کفایت مـی کرد کـه خواننده مـی دانست نویسندهء اردو وسیـاست درون خط کار خویش خصومت را با مرحوم مغفور نور محمد تره کی قرار داده هست .البته آوردن واژهء شنیع بر وزن قبیح ، درون این جمله گنجایش نداشت. زیرا نـه من ونـه خوانندهء عزیز که تا امروز
نشنیده ایم کهی بگوید وبنویسد : دشمنی شنیع ، یـا خصومت قبیح ؛ اما خصومت بی پایـان وعمل شنیع و آدم وقیح رابار ها شنیده ایم وخوانده ایم. دیگراین کـه باید از او پرسید کـه آیـا به منظور قضاوت ، جاده را صاف مـی کنند ویـا اذهان را پیش از پیش به منظور شنیدن گفتاری ویـا خواندن نوشتاری ، آماده مـیسازند. نکتهء سوم ، درون این جستار این هست که حتما به عرض آقای حصین برسانم کـه این بندهء خدا هیچ دشمنی وخصومتی با جناب تره کی کـه به امرشاگرد وفادارش مرحوم شد ، نداشته وندارم. دستم بریده باد اگرحرفی نوشته باشم وزبانم لال اگر کلمـه یی گفته. ولی آنچه دراردو وسیـاست آ مده ویـا دراین کتابک مـی نویسم ، متأسفانـه حقایق تلخی اند کـه نـه تنـها اندر باب آن بزرگوار؛ بل درون بارهء بزرگواران دیگراعم از سراران نظامـی وبزرگمردان سیـاسی نوشته ام وباکی هم ندارم کـه چهی خوش مـی شود وچهی غمگین. آخر تاریخ را کـه به خاطر گل روی نورمحمد تره کی مرحوم وببرک کارمل فقید ، نمـی توان نوشت. بلی دوست عزیز، من وتو چه بخواهیم چه نخواهیم ، حقیقت ، دربین مردم راه مـی رود. درون بین مردم زندهمـی کند ، درون همان جا رشد مـی کند ودر همان جا بـه سرحد کمال مـی رسد.
کنز نویس درون جای دیگر درون همان صفحات مـی نویسد کـه آنتونی هایمن انگلیسی – مگر من گفته ام آنتونی هایمن افغانی ؟ – نوشته هست : « … او(نورمحمد تره کی) ازقدیم خوار قهاری بود ونیزازمحمد زایی گری های رژیم با نمونـه جشن تولدی نورمحمد تره کی سخن مـی گوید ازهمان سخن های کـه مـیرمحمد صدیق فرهنگ رفیق ومشاور که تا پای جان وفادار کارمل نیز گفته هست : ” جشنی بود کـه نظیر آن را هرگزی بـه یـاد نداشت “. »
امـــّــــا ، اقای حصین گناه من چیست کـه انتونی هایمن انگلیسی، پرچمـی وار آن طور نوشته هست وزنده یـاد مـیر محمد صدیق فرهنگ مشاور که تا پای جان وفادارببرک کارمل این طور؟ مگر من نوشته ام کـه او مانند شما 
” کشمشوف ” نوشجان مـی کرد ؟ وپس از نوشیدن کشمشوف ، معلمان زن مبارزه با بیسوادی را کـه به توقعات تان پاسخ نمـی دادند وادار بـه ترک خانـه وکاشانـهء شان مـی ساختید ؟ ببینید کـه تنـها آن نویسنده گان واقع بیِنِ غربی نبودند کـه برآن محفل سالگره انگشت انتقاد گذاشته اند ؛ خلقی های واقع بینی نیز هستند کـه نوشته اند امـین با گرفتن آن سالگرد تولد به منظور رهبرش، درحقیقت وی را مسخره نموده بود :
” . آیـا ستا هیر دی چه ” ستا ایدیـال ملی رهبر ” په هغه مـیلمستیـا کی چی په خپل ابتکار یی دنورمحمد تره کی دزیژیدو په مناسبت دخلکو په کورکی جول کری وه دگیلاسونو په شرنگی دسو سوو مـیلمنو په مخکی وویل کـه لنین ستالین درون لود نو تره کی امـین لری. ” نک بـه : همان نبشت یی کـه از طرف طرفداران تره کی درون اعتراض با نوشته های رشیدجلیلی ، سهاک ونـهضت الله نـهضت ( باندیست مشـهور ) درون ارو پا منتشر وبه مقیـاس زیـاد پخش شده است.
ازآن جشن سالگرد کـه بگذریم حتما گفت کـه زنده یـاد محمد صدیق فرهنگ ، هرگز مشاور تاپای جان ببرک کارمل نبود. اویک سال واندی با ببرک کارمل همکاری کرد، بعد درون موضع مخالفت با او قرار گرفت . بـه امریکا رفت. درون امریکا کتاب گرانسنک ” افغانستان درون پنج قرن اخیر” را نوشت – یگانـه تاریخی را کـه با متدولوژی علمـی نوشته شده است. – بعد درون همان الکسندریـهء امریکا رخ درون نقاب خاک کشید. روانش شاد باد!
حصین درون صفحات 81و82 مثلث بی عیب باز هم مـهمل بافته وآدم نمـی فهمد کـه منظورش چه بوده است. او مـی نویسد کـه ژورنالیستان وسیـاستمداران بیشماری ” .. بـه زور روبل ودر نیشـهء مست ودکای روسی ، مصروف شخصیت بـه کارمل وکوبیدن” اکثریت بی فرهنگ ” بودند. ” 
التفسیر : 
هر آیینـه اگرآن مادر مرده ها ( ژورنالیستان و سیـاستمداران ) بـه عوض دکای روسی کشمشوف افغانی نوش جان مـی د ، درون نیشـهء مست ( نشوه ) فرو نمـی رفتند ، از شخصیت بخشیدن بـه ببرک کارمل خودداری مـی د واکثریت بی فرهنگ ( منظورش خلقی ها هست ) را نمـی کوبیدند. خوب دیگر، تبصره موقوف. فقط حتما گفت بارک الله بـه این تحلیل ! وهمـین .
در همـین صفحه ( 82 ) آقای حصین بـه گفته ها واظهارات جنرال عمر زی نویسنده ء کتاب ” شبهای کابل ” کـه چند صفحه قبل بـه قول خودش ، نیش زدن اورا روی دست گرفته بود، اتکأ مـی کند. او کـه این جنرال را از راست وچپ مـی کوبید وگاهی مار و گاهی زنبور خطاب مـی کرد ، ناگهان درون صفحهء 82 ، پرچمـی شریف
مـی شود وازاو نقل قول مـی کند کـه نورمحمد تره کی ( شاد روان ) رژیم غذایی داشت و خواری به منظور او حکم خود کشی راداشت. حالا اگرازحصین بپرسیم ، کـه جنرال عمرزی از کجا مـی دانست کـه آن شادروان رژیم غذایی داشت و خوری به منظور اوبه مثابه بود، درون حالی کـه عمرزی به منظور اولین بار اورا مـی دید وهرگر دریک طبق با او غذا نخورده ودریک مجلس سخن نگفته بود ، چه جوابی خواهد داشت ؟
حصین بـه ادامـهء دروغ ها ومـهمل های بالا، به منظور تبرئهء رهبر انقلاب درون گنداب مـهمل بافی دست وپا مـی زند و لی راه بـه جایی نمـی برد.بل که تا گلو درون آن گنداب غرق مـی شود:
” … جشن تولدی او با ترتیب یک مـهمانی ودعوت بـه مصرف شخصی خودش بادعوت اعضای رهبری حزب ، شورای انقلابی واعضای کابینـه با خانواده های شان دایر شد، آنـها دانس یـاد نداشتند ویدن با ساقها و های را برخود روا نمـی داشتند . “
بسیـارخوب! من حرف شما را قبول مـی کنم کـه رهبر پرولتاریـا ی افغانستان یک چند صد هزاردالرک دربانک داشت کـه با مصرف آن توانست بـه گفتهء خلقی های هوا خواهش ، چندین صد نفر را درون خانـه خلق دعوت کند ودر آن ضیـافت شرنگ شرنگ جامـهای باده طنین انداز شود وبه گفتهء نادر نادرپور: درون زیر نوراطلسی چلچراغها / تن ها وهوسها تر [شوند]*/ ولی مردم را چطور قانع مـی سازید؟ مردمـی را کـه این صحنـه ها را درون تلویزیون افغانستان مشاهده کرده اند؟ مادران وپدران انی را کـه ان شان را بـه دعوت دولت خلقی بـه ارگ فرستادند واعتماد د. دهن آن همـه پیشخدمت ها وگارسون ها را کـه جامـهای وودکا و شامپانی را از چپ وراست سرویس مـی د چطور بسته مـی کنید. یـاانی کـه کیک سالگره را بد ودربین آن چندین صد نفر تقسیم د. آخر مگر آنـها زبان ندارند؟ *این مصراع دراصل چنین هست : تنـها بود وهوس ها تر.
حصین بار دیگر موضوع نوشیدن وننوشیدن رهبر خلقی ها را جدی گرفته وچون نمـی تواند بـه درستی استدلال کند، مـی نویسد کـه چون دیگران هم مـی نوشیدند بنابرین، اگررهبر هم نوشیده باشد ، قابل توجیـه هست :
” ..از روشنفکران راست وچپ ومـیانـه وسران همـهء احزاب وسازمانـها وتنظیم ها وعمله وفعلهء آنـها ، آنکه نمـیخورده هست ونمـیخورند کیست ؟ “
البته کهی منکر نیست. همـه مـی نوشند. از ملا عمر گرفته که تا سیـاف وملا متوکل وگلبدین وتنی . همـه باده گسارند. زیرا کـه دنیـا دوروز هست . بلی مـی نوشند ومـی نوشند همـه از عمله گرفته که تا فعله. مقصد تو خوش باشی آقای حصین وازسر کل ما دست برداری.
***
از صفحات 82 الی 89 هیچ حرف وسخن مـهم وروشنگرانـه یی درون این شـهکار بی بدیل نمـی توان یـافت ؛ اما آنچه بـه وفزت پیدا مـی شود، شعار گویی هست و وکلی بافی وتفلسف وژاژخایی ویـاوه سرایی . درون مجموع رد آن واقعیت های انکار ناپذیری کـه که درون کدام نوشته واثری درون این سالهای پسین باز تاب نیـافته ویـادر کدام قلب و یی داغی ویـا نشانی ازآن مظالم وسیـه کاری ها نقش نبسته است. از تلاشی خانـه ها ی مردم درون دل شب گرفته که تا تفتیش عقاید وبه مسخره گرفتن ذوق ها وسلیقه های شخصی مردم. درون این صفحات آقای حصین شمار
مـهاجرین افغانی را درون زمان حاکمـیت خلقی ها بـه سختی پنجاه هزارتن قبول مـی کند. اما اگر صفحهء9 شماره
30 لانـهء جاسوسی را بگشاید ، رقم 120 هزار مـهاجر راکه تنـها درون همان ماه های نخست دولت انقلابی بـه پاکستان مـهاجر شده بودند، خواهد یـافت. 
الکساندر لیـاخوفسکی نیز درصفحهء81″ توفان درون افغانستان ” یـادداشتهایی دارد :
” … اقدامات خشونت باردر برابراپوزیسیون داخلی ومردم منجربه روان شدن سیل فراریـان از افغانستان گردید. مردم با نجات جان فرزندان، وابسته گان وخویشاوندان خود گروه گروه کشور را ترک مـی گفتند. گاهی هم اهالی یک دهکده کاملاً مـهاجرت مـی د… بـه گونـهء مثال درسال 1973 چندصد نفربه پاکستان مـهاجرت 
کرده بودند. درون سال 1978 شمارفراریـان بـه 110000 نفر مـی رسید. درماه های سپتامبر دسامبر 1979 شمار مـهاجران بـه 000 750 نفر سرزد. درون آتیـه این رقم بـه چندمـیلیون رسید.” بلی ، آقای حصین دروغ نمـی گوید ونمـی گوید وحتا هیچ نمـی گوید. باز اگر گفت ، یکی ویکبار هفتصد هزار تن را قورت مـی کند ( عجب اشتهایی! ) ومـی نویسد خدانکند فقط 50 هزار نفر کشور را ترک کرده بودند ورفته بودند به منظور سیر وسیـاحت وتفرج. وپنجاه هزار نفرک هم کـه چیزی نیست.
جناب شاه محمود حصین درون صفحهء 93 مثلث بی عیب نیز حرف های جالبی دارد : 
” …باید گفت کـه تشکیل جبههء متحد به منظور تقسیم عادلانـهء قدرت آنـهم درون اولین لحظات کـه نیروی سقوط ونیروی بـه قدرت رسیده هست کارچند ماه نـه کـه درموارد کار چند ساله راایجاب مـی کند. کـه حاکمـیت خلق این فرصت را هرگز نیـافت.”
بیـایید مثل همـیشـه از لغزش های املایی این جمله نیز بگذریم؛ زیرا بـه گفتهء معروف املا غلط ، انشأ غلط وجمله سر تاپا غلط هست ونمـی توان درون این مختصر بـه آنـها اشاره کرد. فقط مکثی مـی کنیم بـه ترجمـهء این جمله کـه انگاردربارهء نخستین لحظات پیروزی قیـام مسلحانـهء 7 ثوری گفته ویـا نوشته باشد کـه حاکمـیت خلقی حتما در آن لحظات تقسیم قدرت را عنوان مـی کرد. البته کـه هیچکسی چنین چیزی نگفته وننوشته است. اما این ادعا کـه یکنیم سال وقت به منظور طرح چنین موضوعی کفایت نمـی کرد ، چرندی بیش نیست؛ زیرا کـه آنـها حتااز تقسیم قدرت با رفقای ایدیولوژیکی شان یعنی پرچمـی ها ، اجتناب مـی د، چه رسد بـه دیگران. درون آن زمان رهبران خلق جداً معتقد بودند کـه خلقی ها بـه تنـهایی انقلاب شکست ناپذیر ثور را بـه پیروزی رسانیده اند وبه همـین سبب درون نظر ندارند دیگران را درقدرت سهیم سازند. اصلاً چنین اندیشـه یی درون برنامـهء آنـها نبود. اگرچنین مـی بود، روشن هست که آنـها وقت کافی داشتند که تا حد اقل طرحی را درون زمـینـه ارائه مـی د ویـا بـه شکل نمادین وسمبولیک چند شخصیت بی طرف وغیر وابسته را شامل دولت مـی ساختند.
هانری برادشرنویسندهء کتاب ” افغانستان واتحادشوروی ” کـه امـیدوارم آقای حصین او رانیز درون چملهء نویسنده گان پرچمـی بـه حساب نیـاورد، درون صفحهء 74 اثرش درون رابطه با مسأله مشارکت پرچمـی ها ودیگر سازمان های سیـاسی وشخصیت های غیر وابسته درون دستگاه دولتی،چنین مـی نویسد :
“… تره کی الی 19 جولای بـه موقفی قرارداشت کـه بگوید ( درافغانستان چنین چیزی بـه نام حزب پرچم موجود نبود واکنون هم وجود ندارد. ) و حکومت کاملاً توسط خلقی ها اداره مـی شود. بـه تاریخ اول اگست ادعا کرد کـه همـه صاحبمنصبان قوای مسلح خلقی ها اند، یـا مجبورند کـه خلقی شوند. . رادیو کابل بـه تاریخ 17 اگست خبر داد کـه ” یک شبکه ضد انقلابی ” بـه رهبری قادر وزیر دفاع وجنرال شاهپور احمد زی لوی درستیز قوای مسلح وبعضی از اشخاص دیگر کشف ورهبران واعضای آن دستگیر شده اند. … سپس گرفتاری گسترده تری صورت گرفت وبر هرکسی کـه سوء ظن ویـا گمان پرچمـی بودن مـی رفت بازداشت وزندانی مـی شد وبعضی از آنـها که تا اینکه مـی مردند ، تعذیب مـی شدند. رژیم موقف نـهایت خشنی را درون برابر 
آنانی کـه مغایر مشی خلقی ها قرار مـی گرفت ، اختیـار کرد. بدین معنی کـه هری کـه طرفدار حزب نبود حکم مخالفت با آن را داشت. ” رجوع شود بـه :” افغانستان واتحاد شوروی” ، نوشتهء هانری برادشر. تاریخ طبع جوزای 1370 . ترجمـه ء شورای ثقافتی جهاد افغانستان .
” دروغ پی درون پی ” بروزن ” دوروز پی درون پی* ” عنوانی هست که درون صفحهء 97 مثلث بی عیب بـه چشم مـی خورد. او درون زیر این عنوان مـی نویسد کـه مؤلف اردووسیـاست بـه دروغ نوشته هست که مجیدکلکانی مرحوم با ببرک کارمل روابط صمـیمانـه یی داشت. البته مراد اواز این سخنان این حرف نیست کـه ثابت کند کـه مجید ” آغا” با ببرک کارمل روابطی داشته هست یـانـه ؟ بل منظور او چیز دیگری است. همان خودشیفته گیی کـه فروید آن را نارسیسم Narcissm مـی خواند. نامـی کـه از افسانـه “نارسیوس ” یونانی اقتباس شده بود. نارسیسیوس درمتدلوژی یونان بهی گویند کـه وقتی بـه تصویر خودش کـه روی آب منعشده بود ، نگاه کرد ، عاشق خود شد. بعد اگر حصین بـه این مریضی مبتلا نیست ، چرا درون هر صفحهء مثلث بی عیب او برمـی خورید بـه کارنامـه های درخشانش. ببینید درون کجا نیست کـه حضور ندارد، با چهی نیست کـه محشور نبوده ودر چه مسأله یی نیست کـه خویشتن را با صلاحیت وبه اصطلاح دوست داشتنی خودش ” ناف زمـین” 
نمـی پندارد. * دوروز پی درپی نام فلم مستندی هست که ازطرف شورای نظار بـه ارتباط حوادث جهاد ، بعد از بـه قدرت رسیدن مجاهدین سابق ، درون تلویزیون ملی افغانستان بـه نمایش گذاشته شده بود.
حالا جُل مرغی مانند اورا ببینید ومجیدآغای مشـهوررا ورستوران ” فرزه ” را کـه انگار با او ملاقاتی داشته وصحبت هایی و جر وبحث هایی. وصد البته کـه مـی خواهد بگوید ، یـاایـها الغافلون ، اگر من ” روبن هود ” ثانی نبودم ، دست کم از زمره ءآن آدمکشانی بوده ام کـه مـی توانستم با مرد نقاب پوشی کـه او را ” روبن هود ” مـی نامـیدند، درون رستوران دور افتاده یی ملاقات داشته باشم. باری ! آنچه من درون مورد زنده یـاد مجید کلکانی وروابطش با ببرک کارمل نوشته بودم ، نقل قولی هست از آنتونی هایمن کـه از صفحهء 139 کتابش بـه نام “افغانستان درون زیر سلطهء شوروی ” گرفته شده هست وخواننده مـی تواند درون صفحهء 180 ، سطر نـهم ، چاپ سوم اردو وسیـاست بـه صحت گفتار من ودروغ آقای حصین پی ببرد. درون این اواخرهم کـه آقای صبورالله سیـاه سنگ نویسندهء نامدار کشور بـه این مسأله دلچسپی گرفته وطی نامـه یی ازصحت وسقم این ادعای آنتونی هایمن از من جویـا شدند، بنابر خواهش ایشان با برخی از فعالین حزبی بـه تماس شدم وآنان نیز تائید د کـه روابطی وجود داشته است. حتا گفتند کـه داکتر نجیب الله هنگامـی ببرک کارمل را درجریـان اعدام مجید آغا قرار داد کـه کار از کار گذشته بود. بنابراین من درون این خصوص صرف مسموعات خود را نوشته وآنچه خوانده بودم بیـان کرده ام وصدالبته کـه نـه بـه رستوران فرزه رفته ام ونـه باکدام مردنقاب پوش ملاقات کرده ام
این مسأله هم کـه غلام حضرت یکی از سر کشان کوهدامن بود کـه توسط پولیس وقت درون چهارراهی حاجی یغقوب دستگیر واعدام شد ، نیز درست است. ومجید کلکانی نیز کـه جهت فاتحه خوانی بـه منزل دوستش نیک محمد وکیل سابق کوهدامن درون ولسی جرگه بـه مکروریـان رفته بود ، بنابر راپور” صدیق راهی” برادر داکتر نجیب الله ، دستگیر وبعداً اعدام گردید. اما حصین بـه این ارتباط چنین مـی نویسد: 
” ..به این طریق خواسته هست که دامن کارمل را ازطریق مجید کلکانی باامـیرحبیب الله کلکانی ( بچهء سقأ ) 
نیز گره بزند وبه این وسیله برخی از حلقه های کینـه وتعصب را بـه سوی خود بخواند.”
باور کنید آقای حصین ، کـه نفهمـیدم چه مـی خواستید بگویید وچه نوشته اید؟ مگر آن کهی پیدا شودواین اباطیل را ترجمـه کند، که تا این هیچمدان وخوانندهء گرامـی از آن سر درون آوریم. اما عجا لتاً حتما از شما پرسید کـه آیـا کینـه وتعصب هم حلقه دارد؟ اما بـه حلقهء مویت قسم حصین جان کـه در این دنیـا هیچکسی را نخواهی یـافت کـه کینـه وتعصب را بـه سوی خود بخواند. ودیگر این کـه چه سودی به منظور ببرک کارمل مـی تواند درون مـیان باشد ، ا گره خوردن دامنش با مجید کلکانی وحبیب الله کلکانی ؟ نگفته بودم کـه پریشان گویی موقوف ولا غیر…اما اندرباب مـهروکینـه کـه شما درون اینجا وآنجا اشاره کرده اید، شمس تبریزی چه خوش فرموده هست : 
” که تا بتوانی درخصم بـه مـهرخوش درون نگر، چو بـه مـهر دری درون نگری ، او را خوش آید، اگر چه دشمن باشد، زیرا کـه او را توقع کینـه وخشم باشداز تو، چو مـهر ببیند خوشش آید.” 
* * *
اگرچه ثابت ساختن این مسأله کـه شورش بالاحصار، قیـامـی بود برضد حاکمـیت خلقی ، نی”گفتگو های لفظی” – آن طوری کـه حصین مـی نویسد- بین سپاهیـان وفرماندهان مستقر درون قطعات نظامـی بالاحصار؛ کدام دشواریی نداردومانند روز روشن است؛ ولی آقای حصین چهار پای را دریک موزه کرده ومـی نویسد کـه تمام مؤرخین ” پرچمـی ها ” اند ویـا طرفداران آنـها کـه حادثه مذکور را تلاش به منظور سر نگون ساختن دولت خلقی وانمود ساخته اند. از جمله نویسنده گان مجلهء ” پیـام زن ” کـه حصین مدعی هست این مجله بـه مصرف چینایی ها منتشر مـی شود وبا خلقی ها خصومت سازمانی دارند وبا پرچمـی ها نی ! بسیـار خوب ! ولی آقای حصین شما کـه ” لانـه جاسوسی ” را آیـات منزل مـی پندارید ، مـی دانید کـه در صصص 224 و225 آن درون باره حادثهء بالاحصار چه آمده هست ؟ :
” … اصولاً این برخورد بین نیروهای شورشی ونیرو های مسلح وفادار بـه رژیم خلقی صورت گرفت. علت آغاز این درون گیری هنوز مبهم است. بعضی از منابع مطلع گزارش داده اند کـه عناصر شورشی حمله را آغاز د ولی با عدم ورود نیر وهای پشتیبان نتوانستند پیشرفتی نمایند..” 
درجای دیگر همـین سند ( سند شماره 57 ج. اول .شماره 29افغانستان ) مـی خوانیم : 
” یکی از منابع افغانی کـه توانسته بود بـه منطقهء نبرد نزدیک شود ، اطلاع داد کـه تعداد بسیـاری ازشورشیـان بـه قتل رسیده اند. از شمارهء تلفات بی اطلاع هستیم ولی متوجه شدیم کـه رژیم بـه روی افرادی کـه در حال فرار از دروازهء شـهر بـه طرف تپه های مشرف بر بالاحصار بودند آتش گشوده است. هلیکوپتر های جنگی نیز درون اطراف جادهء لوگر کابل مشغول تیر اندازی وپرواز بودند کـه احتمالاً متوجه شورشیـان فراری بود. ” 
واین درون حالی هست که آقای حصین مـی فرماید درون آن حادثه بینی هیچکسی خون نشده بود. ببینیم هانری برادشر درون این مورد چه مـی گوید وچه مـی نویسد ؟ :
” سه تانک از قلعهء بالاحصار بـه سوی خانـهء خلق درون حرکت افتاد. هلیکوپتر های توپدار ام یک 24 کـه برای آنـها بـه زبان روسی هدایت صادر مـی شد این تانکها را با مرمـی ها [ راکتها ] از بین برند. متعاقباً هلیکوپتر ها وتانکها از قطعات دیگر ، بالا حصار را بمبارد د. درون این نبرد کـه چهار ساعت پر هیجان دوام نمود ، شورشیـان منکوب شدند. ..” نک بـه : ” افغانستان واتحاد شوروی ” ص 91
عبدالحمـید مبارز درون صفحهء 417 کتاب” تحلیل واقعات سیـاسی” دراین مورد چنین مـی نویسد:
قوای هوایی بـه حکم امـین بالاحصار را شدیداً بمبارد کرده منکوب ساخت. بـه بهانـه موضوع بالاحصار یک تعداد از اشخاص قومـی وسر شناس وعدهء از افسران را کـه به حزب شامل نشده بودند ، گرفتار واز بین بردند..چنانچه درون این روز حاجی آغا مـیر ، حاجی گل نبی با یک برادر دیگر شان کـه هرسه پسران حاجی ناز کمـیر قندوزی معروف بودند ، عبدالستار نورزایی وکیل بالابلوک ولایت فراه ، فضل احمد نینواز، حبیب ذکریـا، حاجی عبدالرسول تاجر مسکونـه کوچهء ” ف ” وزیراکبرخان گرفتار وبه شـهادت رسانیده شدند. “
مـیر محمد صدیق فرهنگ نیزدر صفحهء 133 اثر گرانسنگ اش مـی نویسد : 
” … شورش کننده گان سه تانک را علیـه خانـهء خلق سوق دادند؛ لیکن دولت بسرعت اقدام کرده تانکها را توسط هلیکوپتراز بین برد. درون داخل قلعه نبرد شورشیـان با نیروی وفادار بـه دولت خلقی از حوالی ظهر که تا ساعت چهار بعد از ظهر طول کشید ودر پایـان آن قیـام کننده گان کـه تعداد شان 1200 نفر تخمـین شده هست در زیر ضربات تانک وهلیکوپتر های توپدار بـه تسلیم مجبور شده، همـه اعدام و شب هنگام ، درون اطراف کابل بـه زیر خاک مدفون گردیدند. حتی اشخاص غیرنظامـی کـه در آن روز درون اطراف بالاحصار دیده شدند ، از جمله فضل احمد ذکریـا معروف بـه نینواز وحبیب ذکریـا از ماموران سابق وزارت خارجه نیز دست انداز گرفتار وبه گمان اغلب از بین شدند. “
آری خوانندهء عزیز، مـی بینید کـه هیچکدامـی از این نویسنده گانی کـه قسمت هایی از نوشته های شان را مطالعه فرمودید ، پرچمـی نبوده اند. اسناد فراوان دیگری هم هست اندر این باب . ولی مـی ترسم کـه بیشتر از این ملال انگیز شود. بلی : اندر این [ باب ] کشته بسیـار هست ، قربان شما!
حصین ، درون صفحات 104 الی 111زیرعنوان ” اتهام وبهم اندازی ” – بخوانید بـه هم اندازی – هفت صفحه را سیـاه مـی کند که تا بگوید کـه شاد روان نور محمد تره کی با ببرک کارمل فقید درون ماسکو ملاقات نکرده بود . داوود تلون هم وظیفه نداشت کـه از رفتار وگفتار ( شاد روان ) بـه امـین راپور دهد، یـا داکتر شاه ولی کـه شخصیت بی طرف درون مـیان فرکسیون های جناح خلق بود ، درون فطرتش دروغ ، ریـا ، فریب وتوطئه هرگز وجود نداشت – درون حالی کـه بسیـاری ها از جمله مـیر صاحب کاروال مـی نویسند کـه داکتر شاه یکی از امـینیست های دوآتشـه بود. – ( حصین نام این شخصیت محبوب خود را شاولی مـی نویسد نـه شاه ولی و این نکته را بـه خاطر آن یـاد اوری کردم کـه شاولی ادم را بـه یـاد جرثقیل وکرنی مـی اندازد مگر آن کـه آقای شاه ولی این اهانت را بـه دیدهء اغماض بنگرد . اما کاش آقای حصین حرف ( ه ) را ازواژهء کاه کاه خود حذف مـی کرد وبه اسم این شخصیت بزرگوار مـی افزود که تا حق بـه حقدار مـی رسید. )
برگردیم بـه اصل مطلب . حصین درون جایی از این صفحات دراز دامن چنین مـی نویسد: 
” … یکی از شاهکاری های نبوغ سیـاسی کارمل این بود کـه به قوت تلاش مـی کرد جناح خلق را درون بسط پشتون جلوه دهد واز داشتن کادر غیر پشتون با ضربه وتفتین محرومش کند . “
والتفسیر: که تا جایی کـه عقل ناقص من قد مـی دهد منظور حصین ازآن جملات لابد چنین مـی تواند باشد:
ببرک کارمل نبوغ داشت . (من “عظیمـی” با جرأت مـی گویم کـه نداشت ، آخر مگر او تره کی بود ؟ ) . دیگر این کـه انگار نبوغش شاهکار مـی آفرید ( این هم درست نیست. زیرا کـه ” دبنگ مسافری” رابزرگوار دیگری نوشته بود. ) بسیـار تلاش مـی کرد کـه خلقی ها را بـه سبب این کـه در مجموع پشتون ها بودند ، پشتون معرفی کند. ( مگرآدم مـی تواند پشتون را تاجک معرفی کند وتاجک را از بک ؟ ) او مـی خواست منکر آن شود کـه در جناح خلق ، هم کادر های غیر پشتون وجود دارند. ولی حتما گفت کـه ببر ک کارمل فقید درون آن سطح وسویـه یی نبود کـه به مسایل بسیـار حقیری مانند تبار وزبان وقوم وقبیله فکر کند. هیـهات هیـهات ! بنابراین از 
حصین مـی خواهم نگاهی بـه ترکیب بیوروی سیـاسی حزب درون دورانی کـه ببرک کارمل عمومـی حزب بود بیندازد که تا به اشتباهش پی ببرد.
آقای حصین درون صفحهء 105 همـین بحث ، ارقامـی را ذکر مـی کند کـه انگار غیر پشتون ها درون یک توطئه مشترک با ضد انقلاب (؟ ) درون ولایت لغمان 64 نفر خلقی را سر بریده باشند. و152تن خلق هزاره را درون یکاولنگ ولایت بامـیان بـه همـین جرم خلقی بودن، گردن زده باشند. والبته کـه این فرزند خلق باز هم ومثل همـیشـه بدون مأخذ وسند وچشمـه حرف مـیزند وطامات مـی بافد و با این پشتارهء اتهامات بـه گفتهء خودش “بدون هیچ تکلیفی از صحنـه بیرون ” مـی رود ومـی شود رستم دستان درون آن داستان . بعد در حالی کـه نـه سندی هست ونـه شاهدی اندر اثبات این فسانـه، چه مـی توانیم گفت جز ان کـه بگوییم : والله اعلم بحقیقة الاحوال والامور!
او بعد از این حرف های نا سخته واتهامات بـه شدت مسخره ، بـه این کمـینـه مـی تازد وادعا مـی کند کـه در زمانی کـه عظیمـی قوماندان فرقه 17 هرات بود ، کادر های نظامـی و ملکی خلقی را از فرقه و هم از مؤسسات ملکی هرات با ترور وتوطئه جاروب کرد؛ ولی نام وکنیت حتا یک نفر را هم کـه توسط عظیمـی ترور شده باشد نمـی آورد. بیچاره ملامت نیست ، زیرا کـه تعقر یـا تحدب آیینـه یی کـه آقای حصین خود را درون آن نگریسته ، لاجرم موجب شده هست که دیگران را نیز چنان بنگرد.
در همـین صفحات درون بارهء این کـه حفیظ الله امـین خون آشام ، از کدام جاده وسرک استفاده کرد وبه مـیدان هوایی جهت استقبال شاد روان تره کی رفت ؛ نیزشرح مفصل ولی بیموردی مـی نویسد. اما حتما به او یـاد آور شد کـه اگر حفیظ الله امـین جلاد توسط قالیچهء حضرت سلیمان هم بـه مـیدان هوایی رفته باشد ، هیچ چیزی تغییر نمـی کند . لیـا خوفسکی درون صفحهء 116 ” توفان درون افغانستان” چنین مـی نویسد:
” … مگر عملیـات ” حذف امـین ” بـه ناکامـی انجامـید . او بـه گونـهء غیر منتظره مسیر راه خود بـه فرود گاه را تغییر داده واز یک جادهء فرعی بـه پیشواز ” آموزگارکبیر” شتافت وبدین ترتیب از دامـی کـه بر سر راهش درون خیـابان منتهی بـه فرودگاه گسترده بودند، گریخت. بـه همـین علت بود کـه تره کی با فرود درون کابل ( با چشمان شگفتی زده ) جانشین خندان خود را دید کـه برای پذیرایی از او آمده بود. “
حالا یـا این آقای حصین هست – او مـی گوید شاهد زنده بوده هست – کـه دروغ مـی گوید یـا آقای لیـا خوفسکی ویـا نویسنده گان کتاب ” تجاوز بر کشور مستقل .. ” ونویسنده گان بیشمار دیگر کـه حادثه رابه همـین شکل بـه اتفاق نظر نقل کرده اند. بعد ایضاً والله اعلم بحقیقة الاحوال الامور! وصد البته کـه بنده را درون این مـیانـه نـه نفعی هست ونـه ضرری کـه امـین آدم کش از کدام راه بـه مـیدان هوایی خود را رسانید ودستان آموزگار کبیر را بوسه باران نمود. اما از این مـهملات کـه بگذریم نباید فراموش کنیم کـه حصین بـه ارتباط حادثهء چنداول نیز درون صفحهء 101 مثلث بی عیب وبی علتش نیز مـهمل اندر پی مـهمل کـه جمع آن مـهملات مـی شود ، گفته هست :
” … دست محرکین ایرانی نیز از گذشته های دور درون این منطقهء کابل وجود داشت. وگاه گاه حوادثی خونینی را نیز بـه وجود آورده است. کـه بر خورد شیعه وسنی درون قرن 19 درون دوران شاه محمود درانی از نمونـه های برجستهء آن است. “

خوب دیگر، بر خورد شیعه وسنی درست ؛ ولی آیـا سندی وجود دارد کـه ایرانی ها درون آن برخورد ( چنداول کابل ) دستی داشته اند ؟

 

آقای حصین درون صفحهء 106 شرح مفصلی درون رابطه بـه سروری ، وطنجار وگلابزوی کـه به سفارت شوروی با موتر لیموزین سیـاه رفته و پناه خواسته بودند مـی آورد. ومـی نویسد کـه آنـها بعد از چندین روزکه درون کوه های اطراف کابل مخفی شده بودند بـه سفارت شوروی رفته وپناهندهسیـاسی خواستند. او مـی نویسد کـه شیر جان مزدوریـار درون مـیان انـها نبود وانتقال آن سه نفر نیز بـه وسیلهء تابوت که تا مـیدان طیـاره قابل قبول نیست. 
البته این درست هست که نویسنده گان کتاب ” تجاوز بر کشور مستقل ” اشتباه کرده وجناب مزدور یـار را نیز درون جملهء آن سه نفر یـاد کرده اند ؛ ولی انتقال آن سه نفر توسط تابوت های مخصوص زیـاد تعجب بر انگیز نیست ؛ حتا اگر آقای حق شناس هم این موضوع را نپذیرفته باشد. زیرا کـه در آن ایـام ولیـالی روابط امـین با پوزانف بسیـار تیره بود وکار مندان سفارت مانند 
گذشته بـه صورت آزادانـه بـه مـیدان هوایی گشت وگذار کرده نمـی توانستند. وانگهی این سه نفر شخصیت شناخته شده ومـهم را مگر سفارت شوروی مـی توانست ؛ حتا درون شب تاریک بـه طیـاره بالا کند وکسی از این موضوع خبر نشود./ بلی این افسانـه نیست ، واقعیت هست وهمـه ازآن خبر داشتند. وطنجار مرحوم هم کـه مست مـی شد بار ها از این موضوع یـاد مـی کرد ومـی گفت من مرده یی بودم کـه دوباره زنده شدم. امروزه درون خاطرات مـیر صاحب کاروال نیز مـی خوانیم کـه این سه نفر بـه وسیلهء تابوت ها ی مخصوص که تا طیـاره انتقال وبعداً بـه اتحاد شوروی وقت شدند.
گفتنی هست که قصه یی را کـه آقای حصین از زبان سروری حکایت مـی کند سخت خنده آور است. این قصه کـه ساخته وپرداختهء ذهن شاه محمود حصین هست ، قصهء آدمـهایی نیست کـه خود را بـه موش مردهزدند ودر تابوت خفتند وازدم تیغ امـین جلاد رستند؛ بل افسانـهء مضحکی هست ازگریـه وندبهء همان دلاورانی کـه قیـام نظامـی ثور را بـه پیروزی رسانیدند ولی حالا از شدت سرما بـه خود مـی لرزند، هیزم جمع مـی کنند ، ودر فراق زن وفرزند خونابه از دیده مـی بارند. او اززبان سروری چنین مـی نویسد:
” … هرسه ما از شـهر بـه جانب لوگر رفتیم ( لابد با همان لموزین سیـاه رنگ – عظیمـی ) شب را درون دامنـهء یک کوه بر سر بردیم . ( کدام کوه ؟ ) هوا خیلی سرد بود.من و گلابزوی بـه هیزم جمع رفتیم. وقتی باز گشتیم وطنجار بـه شدت مـی گریست ( آن مادر مرده را چرا با خود نبرده بودید کـه مـی ترسید ؟ عظیمـی) و اشک مـی ریخت ومـی گفت : سر نوشت زن وفرزندم چه خواهد شد ؟ “
البته من نمـی پرسم کـه چرا وطنجار را درآن تاریکی شب رها د کـه بترسد واشک بریزد ؛ اما مـی پرسم کـه گریستن واشک ریختن وطنجار بـه خاطر سر نوشت زن وفرزندش مـهملی بیش نیست. مگر او مـهرهء اساسی قیـام مسلح ثور نبود. اگر بود بعد در آن موقع زن وفرزند وخانواده نداشت کـه آنان را پیش از قیـام ویـا درون گرماگرم قیـام بـه خاطر مـی آورد وبا ترس از ناکامـی قیـام ، بـه خاطر زن وفرزندش راه خود را مـی گرفت ومـی رفت؟ آن وطنجار راببین کـه چه دلاور هست واین وطنجار را دریـاب کـه چه سخت مظلوم وترسو وبی پناه وبینوا !
باری ! حصین از قول سروری مـی نویسد ” چند روز بعد بـه صورت مخفی بـه شـهر بر گشتیم — البته کـه باید پرسید چند روز بعد ودر این چند روز درون کجا پنـهان شده بودید ، چه مـی خوردید ، چه مـی نوشیدید وموتر لیموزین را چه کرده بودید ؟ آیـا وطنجار آرام شده بود یـا همچنان گریـه مـی کرد ؟ : — شـهر تحت تعقیب شدید امـین قرار داشت ( شـهر یـا آدمـهایش ؟ ) ، امـید کدام حرکت عاجل هم نبود . بـه این جهت مؤقتاً بـه ترک وطن پرداختیم ، اما نگفت چگونـه وبه کجا رفتیم . “
الکساندر لیـاخوفسکی درون صفحهء 117 جلد اول کتابش درون همـین مورد چنین مـی نویسد : 
” … همزمان با آن بـه الکساندر پوزانف سفارش شد بـه حواریون تره کی ( سروری ، وطنجار و گلابزوی ) درون سفارت شوروی پناه بدهد. این هدایت عملی گردید. آنـها را نخست بـه درون محوطهء سفارت آورده وسپس بـه گونـهء غیر قانونی بـه مسکو بردند کـه تا دسامبر 1979 درون آن شـهر بـه سر بردند. “
***
در صفحات بعدی حصین بار دیگر دو پا را درون یک کفش نموده وبا قاطعیت مـی نویسد کـه در زمان حاکمـیت خلقی وضع نظامـی کشور آنقدر وخیم نبود کـه رژیم روز های آخر عمر خود را حساب کند. اما جنرال لیـاخوفسکی درون صفحهء 81 جلد اول اثر گرانسنگش چنین مـی نویسد : 
” … درون ماه ژوئن 1978 نخستین خیزش های مسلحانـه درون برابر اقدامات ” دموکراتیک وضد فیودالی ” دولت مرکزی درون استانـهای بدخشان ، بامـیان ، کنر ، پکتیـا ، وننگرهار صورت گرفت. رهبری این خیزش ها را محافل زمـیندار وفئودال ، بورژوازی کمپرادور( دلال ) با همـیاری رهبران روحانی مسلمان درون دست داشتند…
عملیـات یگانـهای ارتش وکار برد توپخانـه ونیروی هوای به منظور سر کوب قیـامـهای مسلحانـه اپوزیسیون درون روستا ها درون مـیان اهالی غیر نظامـی تلفات بار آورده وشبکه های آبرسانی وآبیـاری را ویران مـی ساخت و حاصلات را درون کشتزار ها بر باد مـی داد. این کار بـه آن انجامـید کـه مقاومت بـه تدریج گسترده تر گردد…مگر دولت با تکیـه برسر نیزه ، کماکان ادامـه مـی داد ویگانـهای رزمـی بیشتری را وارد کارزار مـی ساخت. ارتشیـان بـه جاهایی گسیل گردیدند کـه در گذشته هیچگاهی حتی پا نمـی گذاشتند.( درون قبایل آزاد پشتون)”
درصفحه 85 همـین کتاب چنین مـی خوانیم : 
” … درون اغازژانویـه 1979 ، اوضاع درون کشور بـه شدت روبه خرابی گذاشت. مقاومت مسلحانـه درون برابر حکومت درون استانـهای مرکزی هزارستان کـه تاثیر کابل بـه گونـهء سنتی درآن حاکم بود، پا گرفت. تاجیکهای منطقهء نورستان نیز درون برابر دولت بـه پا خاستند. …پروپاگند ضد دولتی بـه ویژه درون مـیان نظامـیان بـه منظور فروپاشی شیرازهء ارتش افغانستان ، تشکیل دسته های جدید اپوزیسیون مسلح از نظامـیان گریزی وهمچنان افزایش مـهاجرت بـه پاکستان وایران ادامـه یـافت. درون بسیـاری از استانـها عملیـات خرابکارانـهء گروه های اپوزیسیون درزمـینـهء بستن راه ها، ب سیمـهای برق وتیلفون وترور هوادران دولت درون همـه جا آغازگردید”
مـی بینید کـه با وجود اینـهمـه فاکت ها وحقایق انکار ناپذیر، آقای حصین مـی نویسد کـه وضع وخیم نبود وآب از آب تکان نخورده بود. آری همـین وضع دشوار نظامـی سیـاسی بود کـه سران رژیم از کرملین مصرانـه تقاضای گسیل نیروهای رزمـی شوروی را بـه افغانستان مـی نمودند. اما آقای حصین کـه مانند همـیشـه سر خود را بـه سنگ واقعیت های انکار ناپذیر مـی کوبد ، بار دیگر درون صفحهء 109 مثلث بی عیب خویش چنین مـی نویسد:
” … سناریوی فلم تلویزیونی کـه چگونگی مداخلهء نظامـی شوروی را درون افغانستان بـه تمثیل گرفته هست وبوریس گروموف نیز آنرا نقل مـیکند قبل از آنکه واقعیت داشته باشد بـه نوع توطئه های مافیـایی وسازمانـهای جاسوسی مـی ماند. “
در این مورد حتما گفت کـه این تنـها گروموف نیست کـه درآن باره اسناد غیر قابل انکار ارایـه مـی کند. همـین جنرال لیـاخوفسکی وهمان جنرال گرییف کـه آقای حصین اسمش را بـه صلاحیت خود مانند نام داکتر شاه ولی تغییر داده واو را ” آگایف ” مـی خواند وهمچنان ده ها تن رجل سیـاسی وپژوهشگران روسی درون بارهء آن تقاضا ها ، گفتگوها نموده واسناد فراوانی انتشار داده اند. مثلاً الکساندر لیـاخوفسکی بعد ازآوردن ده ها سند محرمانـه مبنی بر تقاضای رژیم از گسیل نیروهای شوروی بـه افغانستان درون صفحهء 98 اثرش مـی نویسد:
” .. بعد از آن کـه در پانزدهم مارچ درون شـهر هرات شورش آغاز شد، رهبران افغان سخت هراسان گردیده از جانب شوروی خواستند با سپاهیـان خود بـه کمک آنـها بشتابند. “
همو درون همان کتاب ( ص 100) چنین مـی نویسد: 
” .. بـه تاریخ بیستم ماه مارس ( تره کی ) با دست پاچهوسراسیمـه( پنـهانی ) بـه ماسکو آمد وبا کاسیگین ، گرومـیکو، اوستینف و پوناماریف گفتگو کرد. درون این سفر تره کی با لیونید برژنف نیز دیدار وطی این دیدار یک بار دیگر خواهش کرد سپاهیـان شوروی را بـه افغانستان بفرستد…”
این گفتگو ها درون کتاب ” اسناد محرمانـهء شوروی درون بارهء افغانستان ( سالهای 1978-1991) از سوی مرکز مطالعات استراتیژیک سویس چاپ شده است. ولی آقای حصین اگر بـه این مرکز علمـی معتبر جهانی هم بی باور هست وگفتگوی تلفونی نور محمد تره کی والکسی کاسیگین را ” نوع توطئه های مافیـایی وسازمانـهای جاسوسی ” مـی پندارد ، توقع مـی رود کـه حالا کـه دروازه های بسیـاری از آرشیف های اتحاد شوروی سابق بـه روی پژوهنده گان باز شده هست ، بـه آرشیف ها ی آنجا مراجعه کنند. اما خاک بـه چشم تاریخ نریزد. نکتهء دیگری را کـه مـی خواستم خدمت خوانندهء گران ارج این سیـاه مشق ها بـه عرض برسانم این هست که ، حالا کـه جناب حصین ، آقایـان گروموف ولیـاخوفسکی را وابسته بـه باند های مافیـایی وسازمان های جاسوسی مـی پندارد، دلش ؛ ولی آیـا این رفقایش کـه به صورت واضح وشفاف مـی نویسند کـه زمـینـهء اشغال افغانستان درون هنگام پادشاهی صد ویک روزهء امـین مساعد گردانیده شد، نیز وابسته بـه همان سازمانـهای جاسوسی وباند های مافیـایی اند ؟ :
” … که تا اوستا ولینعمت دخپلی مستقلی تولواکی په دوران کی سری اردو ته لوملی دکابل هوایی دگر او بیـا دتول افغانستان داشغال زمـینـه برابره نکره؟ د1358 کال دجدی په سلورمـه او پنزمـه نیته چی د 1979 م کال ددسمبر 25 او 26 نیتی سره سمون کاوه دکابل هوایی دگر ته دشوروی اتحاد سو غونده کوماندواوزرهدار قطعات دچا په امر او دسه لپاره انتقال شول؟ تاسو دخپل ملی رهبر سره یو حای ( زای ) سه عالعمل وشود؟ هغه وخت مو دتجاوز غز ولی پورته نکر( نکل ) ؟ بیـا دجدی 6/5ماشام دتاجبیک په قصر کی لویـه مـیلمستیـا چی دروسی آشپزانو خاص پخکری خواره ( خواله ) او حشاک ( سشاک ) پکی وو دسه لپاره جول شوی وه ؟ آیـا دشوروی قطعاتو دراتگ په افتخار نـه وه جوری شوی او تاسو په افتخار سره نـه ویل چی انقلاب 
44
په بین المللی سویـه تضمـین شو؟ خو دا قطعات گردیز ته نـه بلکی ستا محفل ته ننوتل او دغه مـیلمـه بیـا دلادن په شان په کوربه هغه سه وکره چی لا تر اوسه ماغزه په کرار ندی .” 
نک کنید، بـه مقاله یی کـه عنوانی نشریـه ء ” وحدت ملی ” بـه زبان پشتو ، از طرف خلقی های هوا خواه نورمحمد تره کی خطاب بـه عبد الرشید جلیلی و نظیف الله نـهضت و … منتشر شده هست .
هو ، جناب حصین ، همدومره بس دی ، حکه ( زکه ) چی خوشحال ختک هم وایی : 
خوشحاله بس کره خاموشی شـه ده وچاته وایی دســــــــــــــــــــود پندونـه

آقای حصین درون صفحهء 112 مثلث بی عیب خویش مـی نویسد :
” .. چسپاندن کلمـهء خان با نام پدر نور محمد تره کی با اینکه درون بین پشتونـهای افغانستان ، شخصیت اغلب بـه اعتبار قومـی ارتباط مـی گیرد..با اینـهم قصد نگارنده اردووسیـاست اینست کـه به این وسیله نشان دهد کـه تره کی
آنگونـه کـه مـیگفت پسر یک چوپان نـه بلکه فرزند یک خان هست . “
نگفته بودم کـه این آقا مریض روانی هست وباید فوراً تحت درمان قرارگیرد؟ آخر ببینید کـه چگونـه از کاه کوه مـی سازد، ورنـه واژهء ” خان ” پسوند احترام آمـیزی هست درفرهنگ ما افغانـها ؛ پسوندی کـه برای دارا ونادار و ” خان ” وارباب و کارگر وچوپان بـه یکسان استعمال مـی شود. اما حالا بـه خاطر آن کـه مریضی آقای حصین بیشتر از این شدت نیـابد ، این واژه را بعد مـی گیرم و مـی نویسم : نورمحمد تره کی پسر نظر محمد بود یـا بـه عباره دیگر : نورمحمد ولد نظر محمد. مقصد کـه شما خوشحال شوید آقای حصین!
در صفحهء 113 شاه محمود حصین باز هم بـه تاریخ سازی وتاریخ پردازی دست یـازیده وچنین حکم صادر مـی کند:
” …. اگر بـه تاریخ های گذشته های کشور مراجعه کنیم از جهت تاریخی بادغیس قلمرو زمـینداور است. از غور که تا زمـینداور قلمروحاکمـیت سلالهء غوریـان بوده هست ک درون پشتون بودن آن شکی نیست . یک بخش از داستانـهای ابو مسلم خراسانی وپهلوان معرف او امـیر فولاد وبعد امـیر کرور جهان پهلوان درون همـین سر زمـین بادغیس شکل گرفته هست . “
حالا از شاه محمود حصین حتما پرسید کـه این گفته ها تکرار همان حرفهایی نیست کـه علامـه حبیبی درون کتاب خود ” تاریخ افغانستان ” نوشته اند؟ همان پژوهش هایی کـه استاد حبیبی خود بر کتاب( ” پته خزانـه ” با تصحیح ، تعلیقات وترجمـه دری ) تکیـه کرده هست . اگر آن طور هست – کـه همـین طور هم هست – حتما گفت کـه در مورد” پته خزانـه” سوالات زیـادی هست وتا کنون درون معرض دید پژوهشگران قرارگرفته هست که درون مورد صحت وسقم آن ابراز نظر شود. اکثریت دانشمندان افغان شناس آن را جعلی مـی دانند. از جمله پروفیسور قلندر افریدی وپروفیسور مومند، استادان بزرگ زبان پشتو درون اکادمـی پشتوی پشاور. آنـها درزمـینـه دو کتاب قطور بـه نام های ” پته خزانـه فی الحقیقت ” و ” پته خزانـه فی المـیزان ” نوشته و آن را رد کرده اند وحتانوشته اندکه علامـه حبیبی جعلیـاتی ازخود ساخته وپرداخته است. آنـها نوشته اندکه ما پشتون ها درزنده گی 
افتخارات کافی داریم وبه این گونـه افتخارات کاذب نیـازی نداریم.
شاه محمود حصین درون صفحهء 115 مـی نویسد : 
” …. تره کی درون سال 1226 مدیر عمومـی پطرول مقرر گشت کـه از همـین جا سر وصدای دستبازی درون کوپونـها را علیـه او راه انداختند. “
ولی حتما از شاه محمود خان حصین پرسید کـه آیـا شادروان درون سال 1226 تولد یـافته بود ؟ آیـا پرچمـی ها درون سال 1226 یعنی یکصد وپنجاه سال پیش از این تاریخ وجود داشتند کـه برضد شاد روان سر وصدا بـه راه اندازند؟ حّـتا اگر درون نوشتن این سنـه اشتباه تایپی صورت گرفته واین سال، سال 1326یـا 1336خ باشد ؟
حصین چند سطر پایینتر مـی نویسد : تبدیلی تره کی بـه ولایت قطغن وبدخشان معادل با سایبریـای شوروی بود.
وصد البته کـه عجب مقایسه یی !! سپس درون صفحهء 119 مـی نویسد کـه مخالفان تره کی ( منظورش درون این جا نگارنده این سطور هست ) بـه علت حسادت وتنگ نظری ” یک تلاش بیماری دیگری را راه انداخته اند و آن این کـه نورمحمد تره کی گویی اصلاً نویسنده وصاحب فهم وقلم قابل توجه نبوده هست . ” ؛ امای نیست کـه از جناب حصین بپرسد کـه در کجا ، چه وقت این هیچمدان یک تلاش بیماری دیگری را بـه راه انداخته وگفته باشد کـه آن شادروان اصلاً نـه نویسنده بوده ونـه صاحب قلم. من درصفحهء 204اردو وسیـاست صرف همـینقدر نوشته بودم کـه او ” … شخص مـهذب ، مـهربان ، وخوش قلبی بود واستعدادی درون سطح متوسط داشت ” والبته کـه ننوشته بودم کـه ” نابغهء شرق بود . ” ، بود؟ معلوم دار کـه نبود. درون مورد آن تاریخ [ 1948] حتما گفت کـه اشتباه شده هست ، سالی کـه شوروی ها، حق الزحمـهء هفتصد هزاردالری را بـه سبب نوشتن ناول ” دبنگ مسافری” یـا ” مسافر ابله ” ، بـه نورمحمد ته کی دادند 1958 بود، نی 1948. اما درون مورد روابط آن شادروان با سفارت شوروی اگر بـه صفحهء 37 کتاب ” افغانستان درون منگنـهء ژئوپولتیک ” نوشتهء و. پلاستون و و. اندریـانف ترجمـه آقای عزیزآریـانفر مراجعه کنیم ، چنین مـی خوانیم :
” … حتما خاطر نشان ساخت کـه درآغاز دههء هفتاد سدهء بیستم ، کمـیتهء مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی بیشتراز تره کی پشتیبانی مـی د. ( حتی به منظور آموزش تره کی یک آموزشکار شوروی را بـه نام ن. ا. دوریـانکف گماشته بودند. ) “
مؤلفین کتاب درون پاورقی همان صفحه چنین مـی نویسند:
” … دوریـانکف نیکلای الکساندرویچ ( 3/1/1329- 17/12/ 1379 ) درون یک خانواده ءکار گر پا بـه گیتی نـهاد. بـه سال 1945 درزبانشناسی دکترا گرفت وبه معاونیت ریـاست دانشسرای خاورشناسی فرهنگستان علوم شورشین رسید. اوازسال 1961 عضو افتخاری ” پشتو تولنـه ” (اکادمـی زبان وادبیـات پشتو بود) . افغانـها ( درون گام نخستین پشتونـها، ازجمله نورمحمد تره کی کـه یک ادیب پشتون تباربود) بـه او بـه خاطر آشنایی بسیـار بالایش با گویش های زبان پشتوارج فراوان قایل بودند واورا مـی ستودند.دوریـانکف دید ناسخته یی برویژه گی 
دگردیسی اوضاع درون افغانستان داشت. بـه گونـهء مثال یکسره با تیز تره کی وامـین درون بارهء” انقلاب پرولتری” 
همنوا بود. او درون گزارش هایی کـه [ بـه ] کمـیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی مـی فرستاد ، موقف خود را بی پروا باز تاب مـی داد کـه بهای چندانی بـه آن نمـی دادند. بـه پندار من دوریـانکف درارزیـابی دورنمای دگردیسی اوضاع سیـاسی درون کشور ره خطا مـی پیمود. بزرگترین لغزش او آن بود کـه به گونـهء همـه جانبه وکامل تاثیر دیگران از جمله نیرو های خارجی را درون دگردیسی اوضاع درسنجش نمـی گرفت. دوریـانکف سر انجام نتوانست ازآزمون ” انقلاب افغانی ” 1978 بدر آید وبه تاریخ 17 دسامبر 1979 با اگاهی یـافتن از کشته شدن تره کی ( کـه بنا بر اطلاعات دست دشت داشته شاگردش بود ) درون گذشت . “
آنتونی آرنولد ، تحلیلگر امریکایی کـه در آستانـه گسیل سپاهیـان شوروی درون افغانستان کارمـی کرد، درصفحهء 60 کتابش بـه نام ” کمونیست چند حزبی کـه از طرف پوهاند دوکتور علمـی ترجمـه شده هست ، ” درون بارهء جایزه لنین کـه به خاطر نوشتن ناول ” دبنگ مسافری ” بـه نورمحد تره کی داده شد چنین مـی نویسد :
” … به منظور نورمحمد تره کی بـه نام جایزهء لنین به منظور کتاب ” دبنگ مسافری ” یـا مسافر ابله را کـه به پشتو نوشته وفاقد ارزش اجتماعی وادبی بود ، روس هامبلغ 700000 دالربه او رشوت داده وتره کی وجوه یـاد شده را درون جهت تنظیم وترتیب حزبش بـه مصرف رسانید . “
این جستار از کتاب ” کمونیست چند حزبی را بـه سببی آوردم کـه آقای حصین درون صفحهء 119 مثلث بی عیب وبی علتش ادعا مـی کند کـه این داستان مـیانـه که تا آن فرصت درادبیـات پشتو ودری افغانستان نمونـه یی نداشته هست . او درون مورد آن ناول چنین مـی نویسد :
” .. دبنگ مسافری اثری هست با محتوای نیرومند ریـالیستی کـه جایزهء ادبی شعبهء تحقیقات زبان پشتوی اکادمـی شرق شناسی شوروی را بـه دست آورده ودشمنان نور محمد تره کی این جایزهء ادبی را کـه منحصر بـه فرد نبوده ونمونـه های آنرا درون کشورخود وسایرکشور هانیز داریم بـه معنی پرداختن پول هنگفت ؟؟؟ از جانب مسکو به منظور فعالیت های سیـاسی بعدی نورمحمد تره کی مـیدانند. “
اکنون اگر بـه این گفته های جناب حصین با دقت نظر نگاه کنیم مـی بینیم کـه او مبلغ هفتصد هزار دالر را کـه حتا درون روزگار ما هم پول کمـی نیست ؛ چه رسد بـه سال 1958 ، مبلغ اندکی مـی پندارد. آخر از او حتما پرسید کـه پس بـه خاطر نوشتن این شاهکار چه قدر بـه او مـی چرداختند. هفت ملیون ، هفتاد ملیون یـا هفتصد ملیون دالر که تا مبلغ هنگفتی مـی شد ؟ دیگر این کـه این ادعای او هم درست نیست کـه کتاب دبنگ مسافری درون ادبیـات پشتو ودری افغانستان نمونـه یی نداشته هست . سوم این کـه اکادمـی شرق شناسی درون مسکو وجود خارجی ندارد؛ امادراتحاد شوروی مؤسسه یی بود بـه نام اکادمـی علوم کـه در جنب آن یک انستیتوت پژوهشی بـه نام انستیتوت اکادمـی علوم وجود داشت. ، درون مرکز شـهرماسکو درون نزدیکی رستورانت ازبکستان. نکته دیگر این کـه شعبه یی بـه نام ” تحقیقات زبان پشتو ” هم درون این انستیتوت وجود نداشت. مگر شعبه یی بـه نام افغانستان شناسی چرا! درهمـین شعبه بود کـه کار شناسان گوناگون از جمله محققینی درون رشتهء زبان وادبیـات پشتو کار مـی د. ونکته اخیر این کـه بر اهل خبره پوشیده نیست کـه همچو جوایزی درون گذشته از سوی شعبهء تبلیغ وآژیتاسیون کمـیتهء مرکزی حزب کمونیست شوروی ، به منظور رهبران احزاب چپی جهان ، بـه ویژه جهان سوم وکشور های شرقی داده مـی شد. وبرای پرده پوشی ، آن جوایز را زیر نام ولفافهء جایزهء انستیتوت شرق شناسی جا مـی زدند ومبالغی کـه در اختیـار آنان قرار مـی دادند ظاهراً به منظور مقاصد دیگری ، از جمله هزینـهء امور حزبی وتبلیغاتی شان درون نظر گرفته مـی شد کـه البته شاد روان تره کی درون این مورد استثناء نبود. بگذریم!
از صفحهء 125 الی 130 درون کتاب مثلث بی عیب مـی خوانیم کـه قتل نورمحمد تره کی نتیجهء توطئه ماسکو بوده هست : ” … تره کی شخصیتی بود کـه در آن موقع نـه خنده اش بـه خنده مـیماند ونـه گریـه اش بـه گریـه.” والبته مثل همـیشـهی نیست کـه از وی بپرسد : بعد خنده ها وگریـه های آن شادروان بـه چی مـیمانست؟ آخر ای فرزند خلق چرا دیده ودانسته بـه آن پیر مرد مظلوم وخوش قلب کـه اکنون درمـیان ما نیست توهین مـی کنی؟ اگردیگران برایت نگفته باشند ، بگذار من برایت بگویم کـه دربارهءانی کـه به ابدیت پیوسته اند روده درازی نکن. زیرا کـه تهمت بستن وآنـها را بـه عملی کـه انجام نداده اند محکوم ، عمل بسیـار زشت وفظیح محسوب مـی شود.

 

در صص 131 الی 138 این فرزند خلق کوشیده هست تا ثابت کند کـه حفیظ الله امـین جاسوس سیـا نبود، او از شوروی ها تقاضا نکرده بود کـه نیرو های خویش را بـه افغانستان وارد کنند. یـا این کـه امـین شخصیت مستقلی بود ولی جرأت مخالفت با اتحاد شوروی را نداشت. یـا این کـه شب نامـه ها برضد امـین از طرف سفارت شوروی تهیـه وپخش مـی شد. ومـهملات فراوانی ازاین گونـه کـه نـه دردی را دوا مـی کنندونـه بـه درد تاریخ مـی خورند. ولی بـه نظر مـی رسد کـه منظور او از سیـاه این چند صفحه ، این مسأله بوده باشد کـه امـین مـی خواست ، وی( حصین )را سر بـه نیست کند وبه همـین خاطر اورا فرستاده بود بـه ولایت وردک – جایی کـه زادگاه حصین است—برای تبلیغ !! خنده آور نیست کـه امـین استادش را کـه روح وروان حزب بود ، با چنان وقاحت وسبعیت وچشم سفیدی مـی کشد کـه آب ازآب تکان نمـی خورد؛ ولی به منظور از مـیان برداشتن یک فرد عادی حزب ، توطئه مـی کند وبه چنان تمـهید ووسیله یی دست مـی زند کـه هرگزاز وی انتظار نمـی رود. آخر به منظور او کـه هزاران نفر را بـه قتل رسانیده بود، کشتن یک مخالف ، آنـهم درون رده ء بسیـار پایین حزب ، ساده تر ازنوشیدن جرعه آبی از گیلاسی نبود ؟ این ادعا ی حصین هم کـه انگار سندی بـه قلم یکی از شاگردان حصین کـه مانند دیگر شاگردانش بـه او ” استاد ” مـی گفت ، نوشته شده باشد وسر انجام بـه دست “کام” رسیده باشد و
” کام ” کـه استاد حصین را مـی شناخته هست چیزی بـه او نگفته وامر امـین را نا دیده گرفته باشد ، جفنگ دیگری هست که فقط درچانتهء آدمـهای لافوکی مانند نویسنده کتاب مثلث بی عیب پیدا مـی تواند شد. مگر آن کـه حصین وار بپرسیم کـه در ان صورت آیـا ” ناف ” حصین با ” ناف ” کام گره نخورده بود وحصین دوسره بازی نمـی کرد ؟
از صفحات 138 الی 142 مثلث بی عیب نیز حتما بدون مکثی گذشت. زیرا کـه هیچ حرف مـهمـی درون این صفحات نمـی توان یـافت ، جز این کـه : امـین ارستوکرات نبود. بچهء فلم نبود. بـه موزیم ملی افغانستان دستبرد نزده بود. صدیق افغان یک شارلتان بود . وداکتر نجیب هم دست کمـی از او نداشت. خوب دوست عزیز، تو گفتی وما باور کردیم وبا تو همنوا مـی شویم کـه حفیظالله امـین نـه دراکولا بود و نـه فرانکشتاین. نـه بچهء فلم بود ونـه مقلد . نـه عیـاش بود ونـه تجمل پرست. نـه جاسوس بود ونـه شارلتان ودارندهء هزار عیب شرعی دیگر. مقصد کـه خودت خوش باشی. اما آیـای باور خواهد کرد ؟
مثلث نویس یک بار دیگر درون صفحات 143 الی 147 مـی نویسد کـه نورمحمد تره کی وحفیظ الله امـین از شوروی ها تقاضا نکرده بودند – نی بـه صورت شفاهی ونی بـه صورت رسمـی – کـه نیروهای شان را بـه افغانستان پیـاده کنند. او درون این مورد درون صفحهء 143 چنین مـی نویسد:
” .. درزمان حکومت سه ماه وچند روز امـین افزایش مستشاران نظامـی وتحویل دهی اسلحه ومـهمات بـه آنگونـهء کـه تبلیغ مـی کنند ، منطقی ندارد. ” وسپس مـی افزاید کـه نویسندهء اردووسیـاست اگر نام چند مستشار تازه وارد وچند نوع اسلحهء جدید ومقدار مـهمات را احصائیـه مـی داد مشکل حل بود.
اگرچه این پرسش سفیـهانـه بـه نظر مـی رسد کـه آدم بعد از گذشت بیست وچند سال ، نام مشاوران ومستشاران تازه وارد را دردوران حا کمـیت صد ویک روزهء امـین بـه خاطر بیـاورد ؛ ولی الکساندر لیـاخوفسکی جنرال شوروی درصفحهء 96کتابش ” توفان درون افغانستان ” اگر ازاین نام ها یـادی نمـی کند درون عوض بـه پرسش های دیگر مثلث بی عیب نویس پاسخ مـی دهد :
” .. از اوریل 1978 که تا مارس 1979 مـیان ماسکو وکابل بیش از 75 سازشنامـه ( قرار داد ) بـه امضأ رسیده بودکه بر پایـهء آن 4500 مشاور شوروی بـه افغانستان رفتند. تمام هزینـه ها را بر پایـهء رهنمود آر. اس -41 تاریخی 7 ژانویـه 1979 ( ضمـیمـهء بند 27 پروتکول 137 ) شورای وزیران اتحاد شوروی کـه به امضای کاسیگین نخست وزیر رسیده بود( بر پایـهء تقاضای جانب افغانی ) جانب شوروی بـه دوش گرفته واز مجرای کمک های بلا عوض بـه کشور های خارجی وبودجهء کمـیتهء دولتی برنامـه ریزی شوروی تمویل مـی کرد. “
همـین نویسنده دررابطه با دعوت سپاهیـان شوروی درون صفحهء 111 همان اثر مـی نویسد :
” … امـین بازهم مسألهء استقرارسه یگان شوروی را درون کابل درون صورت بروز حالت اضطراری درپایتخت مطرح ساخت. بـه نظر او یگانـهای شوروی مـی توانند بـه سفارت شوروی ، باشگاه ارتش ( کلوب عسکری ) وساحهء تپه تاج بیگ کـه در پایـان سال سران دولت بـه کاخ جدید کوچ خواهند کرد ودارای سربازخانـه هست ،
پنـهانی استقرار یـابند. امـین گفت رفیق تره کی چشم بـه راه ورود فوری یک گردان شوروی واستقرارآن درون ساحهء کلوب ( باشگاه ) عسکری هست . ”
نمایندهء ک. ” . ب . 79.7.24
The Sovict in Perspective stanfird Hoover institation
آنتونی آرنولد درون صفحهء 82 کتابش مـی نویسد :
” .. نور محمد تره کی هنگام بازدید ازمسکو درون سپتامبر 1979 بـه آمدن نیرو موافقه کرده بود.”
وبالآخره درکتاب جنگ درون افغانستان نوشتهء گروهی از دانشمندان انستیتوی تاریخ نظامـی فدراسیون روسیـه درون صفحهء 234 آن چنین مـی خوانیم :
” .. پیـامـی از کابل :
به تاریخ 14 ژوئن درون خانـه خلق با امـین دیدار داشتیم. امـین گفت کـه ” دشمنان تلاش دارندگارد خانـهء خلق را خریده ورهبران دولت را از بین ببرند. ما بـه پاسبانان خانـهء خلق چندان اعتماد نداریم. خواهش مـی کنم بـه رهبران اتحاد شوروی گزارش بدهید بـه ما کمک نمایند وبرای پاسداری از حکومت درون خانـهء خلق وپایگاه های هوایی بگرام وشیندند زرهپوشـها ، نفربرهای زرهی وپرسونل مربوط را گسیل دارند. ” بـه گونـه یی کـه آگاهی دارید ، امـین درون گذشته هم چندین بار پیشنـهاد کرده بود پرسونل شوروی با زرهپوشـها وهوا پیما ها درون انجام برخی وظایف مستقیماً درون کارزار جنگ درون برابرشورشیـان اشتراک ورزند.
گریلف 16/6/1379
همـین نویسنده گان درون صفحهء 232کتاب ” جنگ درون افغانستان ” چنین مـی نویسند:
« .. یکی از ناظران رخداد ها خبرنگارپیشین روزنامـهء” پراودا ” درون افغانستان ، پاول دمـیچنکو گزارش داده بود” اوضاع درافغانستان بـه گونـهء افسار گسیخته روبه خرابی دارد، امـین مانند تره کی با زاری (تضرع والتماس ) تقاضای کمک نظامـی مـی نماید، که تا حد اقل یک تیپ را به منظور سرکوب شورشیـان بفرستیم. »
درصفحهء 233 همـین کتاب نیز چنین مـی خوانیم:
« گزارش دربارهء تقاضاهای مصرانـه رهبران افغان مبنی بر گسیل نیرو بـه افغانستاندر دفتر بایگانی ( آرشیو) ستاد کل نیرو های مسلح ( ستردرستیز ) نگهداری مـی گردد . »
بدینترتیب مـی رسیم بـه پایـان این ماجرا ؛ ولی اگر آقای حصین هنوز هم قانع نشده باشد مـی تواند صص 112-113و114 ” توفان درون افغانستان ” را نیز بخواند که تا مشکل اش درون زمـینـه رفع گردد !
درارتباط با کشته شدن نورمحمد تره کی هم آقای حصین مطالبی نوشته هست که بالای برخی ازآنـها مکث مـی کنیم . مثلاً درون صفحهء 150 مثلث بی عیب چنین مـی نویسد :
” … مسکو به منظور آسان ساختن تجاوز بـه هر نحوی کـه بود درون کشتن نورمحمد تره کی نقشی داشت وبعد از مرگش اشک تمساح ریخت. “
این سومـین باری هست که حصین این مسأله را عنوان مـی کند. آری یـاوه گویی هست و طامات بافی. آخر بـه رویت کدام سند، کدام حجت وشاهد ودلیل ؟ او مـی خواهد بگوید کـه شاگرد وفادار، استاد بزرگوارش را نکشته بود. این مسکو بود کـه اورا کشت ولی بعداز مرگش اشک تمساح ریخت. بلی چه خوب گفته اند کـه گربه کـه عاجز شود ، چشم سفید تر مـی شود وبه چشم پلنگ چنگ مـی اندازد.
از صفحه 150 الی 157 مثلث بی عیب وبی علت ، جناب حصین ، وضع ناهنجنار سیـاسی _ نظامـی آن روز وروزگار وطن ومنطقه را توضیح مـی دهد ولی با چه بادی درون غبغب! شق القمر کرده باشد انگار! درون حالی کـه آن چه کـه این جناب کـه هم ” شغلش ” تاریخ هست وهم بـه او “اوستا”مـی گویند ، مـی نویسد ، امروزه بعد از حوادث یـازدهم سپتامبرکه تفسیرها وتعبیر ها وپژوهش های ژرفی درون پیرامون اوضاع سیـاسی نظامـی آن برههء تاریخ کشور مان صورت گرفته هست ، بـه پشیزی نمـی ارزد. اما با اینـهمـه بگذار باهمـین نوشته های خود عیش کند. چرا عیشش را منغض کنیم؟ خدا را خوش نمـی آید. فقط همـین قدراز او مـی پرسیم کـه معنای این جمله اش کـه در صفحهء 151 نوشته هست چیست ؟ ” سرچینـه های اورا نمد گذاری کند ” یعنی چه ؟ همچنان ازاو مـی خواهم کـه بعداز این ” هدر ” را ” حدر” ننویسد وبه ” شدت کوبیده بود ” را ” بـه شدت کفته “
در زمـینـهء حوادث تپهء تاج بیگ نیز” فرزندخلق “، طامات چه کـه چتیـات بافته است. این درست هست که نـه این عاجز ونـه استاد حصین درون آن مـهمانی با شکوه وپر طمطراق حضور نداشتیم ؛ ولی آقای دستگیرپنجشیری نیز کـه در محفل حضور داشت ، ازکنار بسیـاری از مسایل با سکوت گذشته است. درون حا لی کـه در کتاب “جنگ درون افغانستان” ، حرفهای فراوانی درون بارهء دعوت امـین ، چگونـهمسموم شدن او ویورش قطعات مخصوص شوروی بـه تپهء تاج بیک آمده هست که درون کتاب پنجشیری نمـی توان یـافت. بنابراین خوانندهء عزیز را زحمت مـی دهم کـه به صفحات 256الی 267 کتاب ” جنگ درون افغانستان ” نگاه نماید که تا تصویر روشنی ازآن چه درون آن روز گذشت و آن چه برسر امـین آمد ، پیدا نماید.
آقای حصین درصفحات بعدی به منظور چندمـین ؛ ولی بـه گفته واملای خودش ” چندومـین “- بار انتقادمـی کند کـه چرا نویسندهء اردو وسیـاست نوشته هست : ” تره کی کی بود؟”، ” امـین کی بود ؟ ” ، انگار با این پرسش توهینی یـا فروبینیی متوجه شاد روان نـهفته بوده باشد.درحالی کـه منظورمن روشن هست : معرفی صدا وسیما وخصوصیـات فردی وپیشینـهء سیـاسی واجتماعی ودرجهء علمـی وکنش ومنش این دو بازیگر تاریخ ساز ، درون همان برههء تاریخ کشورمان. همـین وبس ودیگر هیچ . ولی آقای حصین همـین عنوان ها را بهانـه قرار مـی دهد و تا مـی تواند عقده گشایی مـی کند، دشنام مـی دهد ، لگد مـی پراند ، زمـین وآسمان را بـه دندان مـی گزد، همچون اژدهایی زهر هلاهلش را مـی ریزد ؛ غافل ازاین کـه این تلاش ها بیحاصل هست زیرا هرگز نمـی تواند حفیظ الله امـین را بـه چهره یی تبدیل کند کـه دستانش که تا بازوان بـه خون مردم ما آلوده نبوده است. بنابراین ناگزیر همان بیوگرافیی را به منظور امـین از روی لابدی ونا گزیری مـی نویسد کـه در کتاب اردو وسیـاست آمده هست ، البته منفی این جملات : ” … راستی پشت امـین کی ایستاده بود؟ سیـاست وحشتناک دیکتاتوری؟ ترس ازمردم ؟ ویـا سادیزم ، مرض وجنون آدمکشی وزمامداری . با همـهء این حرف ها آیـا او یک فاشیست طراز نوین نبود؟ ” بود یـانبود؟ آقای حصین ؟ مگر مـی توان خاک درچشم تاریخ ریخت وامـین را یک زمامدارملی و وطنپرست ودادگرجا زد ؟ اگر نشنیده ای بشنو کـه مولای روم درون این خصوص چه مـی فرماید :
خاک زن بردیدهء حس بین خویــش
دیدهء حس دشمن عقل هست و کیش
گفتنی هست که درون این جستارکتاب مثلث بی عیب ، معنای این جملات چندان روشن نیست : درون صفحهء 164
مـی نویسد” .. نورمحمد تره کی عمومـی جهت خودرا درون یک لست واحد پیشنـهاد مـی کرد.” یـا این جمله درون همان صفحه : ” .کارمل از عمده ترینانی بود. ” یـادر صفحهء 165:” درون مرگ اوتوطئه مسکوویقیناً کارمل نیز بگونـهء قلمـی سهم داشت. ” وایضاً درون همان صفحهء 165: ” .. از این رو با محکوم امـین بروی نقش پای کارمل خس پوشک مـیسازد.”
زیر عنوان ” ببرک کارمل همسفر تجاوز بر افغانستان” کـه از صفحهء 170 الی187 را درون بر مـی گیرد، فرزند خلق آن چه درون چنته داشته هست همـه را بیرون ریخته هست : خیـال بافی ، داستان پردازی ، فلم سازی ، دروغ پراگنی ، یـاوه سرایی ، تناقض گویی ، تاریخ سازی وبه گفتهء مـیرسید قاسم خان یکی ازپیشوتان نـهضت مشروطیت ” خوشی چتی ” گویی. وصد البته حصین خان انتظار دارد کـه مردم این اباطیل رابخوانند و باور کنند کـه اوستاذ حصین عجب مرد مـیدانی بوده وعجب قهر مانی کـه در کجا نیست کـه حضور ندارد وکدام موضوعی نیست کـه از آن بی خبر باشد. مثلاً همـین فلمـی کـه حصین حتا نمـی داند نامش چیست، والله توکلی مـی نویسد: ” مزرعه سبز”، لابد بـه سرش زده واز این مصراع حافظ صاحبدل آن را دزدی کرده است: مزرع سبز فلک دیدم وداس مـه نو / یـا دم از کشته خویش آمد وهنگام درو/ فلمـی کـه تنـها آقای حصین از وجودش اطلاع دارد و هیچدیگری نی ! باز آن فلم را – اگر وجود هم داشته باشد- بـه تجاوز شوروی بـه افغانستان چه مناسبتی ؟ خنده آور نیست کـه ببرک کارمل فقید به منظور توجیـه تجاوز شوروی دستور ساختن چنان فلمـی را بدهد کـه خودش بـه حیث قهرمان فلم وداکتر اناهیتا راتبزاد ، چهرهء دوم ( بزرگ ) آن فلم باشند. مگر ببرک کارمل آن قدر بی سویـه بود کـه خود را با حفیظ الله امـین ( بچهء فلم ) مقایسه کند ؟
از این فلم وفلم سازی ودیکتات ودیکتات نویسی کـه بگذریم ، درهمـین صفحهء 172 بـه این جملات بر مـی خوریم کـه معنایش را حتا پنجشیری صاحب – حصین او را استادخود مـی خواند- هم نخواهد فهمـید : ” ..حرکت آغاز وبه اطراف مزرعه مـی رسد . ” ، ” اشباح خرابکار از عقب صخره های کوه سر بلند مـی کنند ومزرعه را محافظه شده درون مـی یـابند ناگهان همچون سایـه ها نا پدید مـی شوند ” ، ” فصل بـه رسیدن هست “
آری حیف این همـه کاغذ!
در بارهء این کـه “صدای ببرک کارمل را بـه ما گذاشتند” (در ص173) ویـا این کـه امان الله صخره وآقای تینگار برافروخته شده باشند وپس از آن گریسته باشند درون زندان پلچرخی و حتا مسحور جمال درتعجب فرو رفته باشد ، حرفی نیست.آخر، بسیـاری مردم درون آن شب وروز هم تعجب مـی د وهم مـی گریستند : عده یی بـه خاطر این کـه حفیظ الله امـین خون آشام نابود شده بود ، خوشحال بودند. باندیت ها صدالبته کـه سرشک غم از دیده مـی باد و بعضی ها هم با بی تفاوتی بـه این مساله مـی نگریستند. آری درآن روزان وشبان ، کـه زندهبه مویی بسته و” اوج التقای رگ وخنجر” بود و” یسنای حجم مصیبت ” بیداد مـی کرد ، خبر سر نگونی حاکمـیت فاشیستی امـین وباند جنایتکارش – بدون این کـه یـه چگونـهسرنگونی او درون آن لحظات بیندیشد- به منظور اکثریت مطلق مردم ما خبر دلپذیر وخوشایندی بود. دوست من ، باور کن ، روزگار سیـاهی بود آن روزها] همانطوری کـه سرور آذرخش مـی گوید :
” …مرداب ومـه وموج مـه ومرداب
در اوج التقای رگ وخنجر
تا ، بیکران رسید. ”
***
اقای حصین درون صفحهء 175 و176 اثرش بار دیگرخیـالبافی کرده ومـی نویسد کـه گویـا بیـانیـه یی کـه روز پنجشنبه 6 جدی 1358 خ بـه عنوان بیـانیـهء تاریخی حفیظ الله امـین ازطریق رادیو کابل پخش مـی شد وهرگز پخش نشد، همـه وهمـه برضد روسها بود ومـی خواست بگوید کـه مردم افغانستان قشون سرخ بـه وطن آزاد ومستقل شان را یک نوع تجاوز ومداخلهء مغرضانـه تلقی مـی کنند. دراین موردنخست حتما از حصین پرسید کـه چه سندی موجود هست که کـه حفیظ الله امـین برضد روسها سخن گفته و اردوی سرخ را بـه افغانستان تجاوز ومداخلهء مغرضانـه تلقی کرده باشد. از حصین پرسیده مـی شود کـه آیـا متن بیـانیـه را درون اختیـار دارد؟ وانگهی مگر امـین درون جریـان ورود قطعات شوروی سابق بـه افغانستان نبود ؟ی کـه خود “چندومـین”
باردر خواست گسیل سربازن شوروی را بـه افغانستان نموده بود ، چطور مـی توانست از ورود آنان خشمگین باشد؟ درون اسنادی کـه امروزبه دست نشر سپرده شده هست ، خلاف آن چه آقای حصین مـی نویسد ، هنگامـی که 
امـین جلاد شنید کـه قطعات شوروی سر حد حیرتان را عبور کرد یکجا با حواریون خود جامـی بـه سلامتی شوروی بزرگ بالا انداخت و گفت دوستان شوروی، ما را هر گزتنـها نمـی گذارندو اکنون حقانیت انقلاب ما بـه سویـهء بین المللی تسجیل شد. نکتهءدیگراین کـه اگر ورود روسها بـه کشور مان به منظور امـین دور از انتظار مـی بود ، وقت کافی درون اختیـار داشت تادست بـه تدبیر های مؤثر بزند. مثلاً ایراد بیـانیـهء رادیویی ، دیدار با نمایندهء ملل متحد ونماینده گان کشور های خارجی درون کابل و به احضارات درجه یک محاربوی درون آوردن قطعات وجزوتام های قوای مسلح کشور. ببینید چند روز از ورود قطعات شوروی از طریق زمـین وهوا مـی گذرد وتازه بعد از سه روز امـین مـی خواست بیـانیـهء رادیویی برضد روسها بدهد. مگر امـین درون این مدت خواب بود ، یـا سرگرم باده گساری ؟ البته شکی نیست کـه امـین مـی خواست درون آن روز بیـانیـهء رادیویی بدهد ، مگر نـه برضد روسها. بل مـی خواست آمدن آنان را توجیـه کند وبه اطلاع مردم افغانستان برساند کـه نظر بـه فیصلهء دولت افغانستان ودر خواست دفتر سیـاسی حزب و برپایـهء قرار داد مـیان افغانستان واتحاد شوروی ، از سپاهیـان شوروی دعوت کرده هست که بـه افغانستان بیـایند وحاکمـیت خلقی را دربرابر تجاوز همسایـه گان کمک وپشتیبانی کنند. البته کـه ایراد چنین بیـانیـه درون آن هوا وفضا یک امر طبیعی بود ؛ مگر آن چه مثلث نویس تافته وبافته هست ، چیزی جز جعل حقایق ومسخ تاریخ ، بوده نمـی تواند.
درصفحهء 266 بازهم تکراراً مـی پرسدکه نظرمحمد خان شـهید را چرا “ملا نظر” گفته ای ؟ بـه این سرال کـه پاسخ گفته شد. مگر نـه ؟ لابد نگارندهء مثلث بی عیب ، دست کم یک هفته وقت ضرورت دارد ، که تا دلیل آن را کـه چرا نظر محمد خان را همصنفانش ملا نظر مـی گفتند ، دریـابد. اما این قضیـهء ملا وملا بازی را کـه کنار بگذاریم ، مـی رسیم بـه صفحهء 267 کـه در سطر ششم آن چناب حصین چنین فرموده اند:
57
” .. اطفال نیمـه … کـه تکه های سفیدی بر افراشته اند .. ” 

اطفال نیمـه ؟ این دیگر چیست ؟ موجوداتی از کرهء ماه ؟ یـا این کـه در همـین زمـین خود مان ، اطفال را شقه کرده بودند ونیمـه ساخته بودند وتکه های سفیدی درون دست این نیمـه آدم ها قرار داده بودند وهر آیینـه این تکه ها همچون پرچم های سفیدی با هر وزش باد تکان مـیخوردند. بارک الله ! مگر قدما نگفته بودند کـه تا عقل نباشد جان درون عذاب هست ؟

در صفحهء 267 مثلث بی عیب آقای حصین این کمترین راملامت مـی کند کـه چرا بـه زبان پشتو بـه روانی وسلاست حرف نمـی زند وبه همـین سبب ” یک نیمـه سردار هست ” بی انصاف ، حد اقل ” سردار ” مـی گفتی کـه در این روز وروزگاری کـه کلبی ومقصود هم ” سردار” شده و به مقصود رسیده اند ، این خاک پای عالمـیان نیز بـه ساحل مراد مـی رسید.مگر از تو چیزی کم مـی شد، حصین جان ؟ نکتهء دیگر این کـه از حصین حتما پرسید کـه اگری بـه زبان پشتو تسلط نداشته باشد ، محکوم بـه شکستاندن ونقض ” وحدت ملی ” است؟
ولی هر پشتو زبانی کـه زبان فارسی را مانند خودت بنویسد ، هیچ گناهی مرتکب نشده هست ؟ قضاوت را بـه خوانندهء عزیز مـی گذاریم ومـی گوییم :

گر از بساط زمـین عقل منـهدم گردد 
به خود گمان نبرد هیچکه نادانم
در صفحهء 268 مـی نویسد کـه ” ..قوماندانی جنگ پنجشیر بـه دست او ( عظیمـی ) بود. ” دراینجا هم دروغ مـی گوید. زیرا کـه من هیچ وقت درپنجشیر قوماندان جبههء جنگ نبوده ام؛ اگرچه بار ها دربحرانی ترین ودشوارترین لحظات جنگ بـه آن جا رفته ام . درون بارهء مقادیر زیـاد لاجورد وسنگهای قیمتی کـه داوید گای وولادیمـیرسنیکروف درون کتاب تجاوز بـه کشور مستقل ، از آن یـاد کرده اند ونوشته اند کـه آن مقادیر سنگهای قیمتی را بعد ازعملیـات بـه مقام صدارت سپرده بودند، نیز بی خبرم. ولی هیچ تردیدی ندارم کـه جناب سلطان علی کشتمند کـه بیشترازیک دهه نخست وزیر افغانستان بود وهیچی درچنین مواردی حتا نام سگ ایشان را نیز نگرفته اند، هیأتی تعیین کرده باشند و آن سنگهای قیمتی را بعد ازتوزین بـه وزارت معادن وصنایع ویـا بانک مرکزی سپرده باشند.
درصفحهء 270 مثلث نویس به منظور صدمـین بار عقده گشایی مـی نماید واین بار آماج حملات او جنرال عظیم خان شـهید است، قوماندان فرقهء8 قرغه و زنده یـاد جلال رزمنده. وهمـین آدم بی مروت چنین مـی نویسد :
” ..برخی ها قربانی توطئه های خود وبرخی ها قربانی سانـه های هوایی شده اند. ” 

اما چهی هست که نداند هلیکوپتر جنرال عظیم خان نـه بـه خاطر نقص تخنیکی آتش گرفت ، بل توسط فیر اسلحهء عناصر ضد حاکمـیت دولتی سقوط کرد. وهمچنان ازعرب گرفته تاعجم مـی دانند کـه جلال رزمنده به منظور کشته شدن خود توطئه نکرده بود. بل قربانی توطئه یی شده بود کـه باید عالیجنابانی مانند اسحاق توخی وفقیر ودان ازآن آگاه باشند.
دربارهء این اتهام کنزالمـهملات نویس نیز حتما مکث کرد کـه مـی گوید درکتاب اردو وسیـاست ، اسمـی از جنرال ولایت حبیبی قوماندان شفاخانـهء چهر صد بستراردو گرفته نشده هست ؛ اما اگرکسی کورهم باشد ولای صفحهء 297 طبع سوم اردو وسیـاست را بگشاید ، مـی بیند کـه در باره آن طبیب دلسوز ووظیفه شناس چنین آمده هست : ” قوماندان شفاخانـه جنرال حبیبی بود کـه ابداً خسته نمـی شد وبه وظیفهء خویش عشق مـی ورزید. ”
همچنان از آقای دگروال سلطان گل طوطاخیل نام گرفته شده وکم ازکم ا ز بیشتر از بیست نفر داکتر ونرس کـه تشخیص ” پرچمـی ” بودن و ” خلقی ” بودن آنان را مـی گذارم بـه عهدهء حصین خان .اما این بی انصافی وبی مروتی وزن ستیزی هست که حصین ، حاذق ترین ومـهربان ترین جراح زن شفاخانـهء چهارصد بستر، جنرال سهیلا صدیق را” قصاب ” خطاب مـی کند. ولی حتا یک نام راهم نمـی گیرد کـه توسط جنرال سهیلا قصداً از دست وپا محروم ساخته شده باشد. اگراین طور مـی بود ، بعد چطور امروز سهیلا صدیق درون کرسی وزارت صحیـهء افغانستان جلوس مـی کرد؟ نکته دیگر این کـه هیچکسی داکتر سهیلا را ندیده هست که بادیگاردی داشته باشد. آن هم ” بادی گاردان تنومند، مسلح ومسلکی .. ” قباحت نویسی کـه از سر پرید چه یک نیزه ، چه صد نیزه !
درصفحهء 283 ، کنز نویس دل پرخونی دارد ازنوشته های التقاطی (؟) وتکراری(؟) این ناتوان کـه ششصد صفحه را درون بر گرفته است. آخر آقای حصین مگر من گفته بودم که ” ناف” عالم با ” ناف ” این کتاب گره
58
خورده و”همـه جمع آورده های خام وپختهء آن” آیـات منزل هست ویـا چنین وچنان ؟ حصین درون این مورد چنین مـی نویسد :
” .. جمع آورده های خام وپختهء خود را درشکم داستان خود نمـیریزد. ”
خوب دیگر، داستان را ببین وشکم دارشدن آن را ، و جمع آورده های خام وپخته را بنگر و اردو وسیـاست را!
وبگذر! اما باش دوست عزیز کـه به نظرم مـی رسد حصین جان منظور دیگری دارد. اومـی خواهد بگوید کـه دردورهء حاکمـیت خلقی ( تره کی – امـین ) سیستم اقتصادی وتجاری افغانستان نـه تنـها ضربه نخورده بود ، بلکه از برکت انقلاب شکوهمند وظفرنمون هفت ثور، شگوفا تر هم شده بود. بلی ، چشم سفیدی هم اندازه یی دارد!
در جای دیگرازشدت غیظ وحسادت مـی نویسد کـه عظیمـی عسکر، اقتصاد دان هم شده است. اما حتما به او گفت کـه نی برادردین، غلط فهمـیده ای ، زیرا کـه با پژوهش درامراحصائیـه وآمار اقتصادی وآوردن چند جدول وصورت حسابی اقتصاد دان نمـی تواند شد. ویـا با نوشتن کنز المـهملاتی تاریخ دان ومؤرخ. بعد بیغم باش ای فرزند خلق!
شاه محمود مذکوردرجای دیگر همـین صفحه مـی نویسد کـه موضوع فرهنگی را با پیشرفت های اقتصادی چه کار؟ ولی بـه نظر من، برعبسیـار کار! زیراکه مسایل اقتصادی وفرهنگی واجتماعی با همدیگر روابط تنگاتنگی مـی توانند داشت .درحقیقت اقتصاد وفرهنگ را مـی توان دورخ یک سکه بـه شمارآورد. مثلاً آیـا مـی توان بدون درون نظر گرفتن توانایی قتصادی یک کشور از توسعهء معارف وسیستم آموزش وپروش درآن کشور سخنی بـه مـیان آورد ومکتب ومدرسه ودانشکده ودانشگاه آباد نمود؟ مگر به منظور همـین ریشـه کن ساختن بیسوادی کـه شما سورخلقی ها پیش از وقت بـه صورت کاملاً جبری آن را تطبیق مـی کردید ، هزینـهء گزافی ضرورت نبود: به منظور مـیز وچوکی وتخته سیـاه و کتابچه و قلم وخ یـا ساختن تعمـیر ، درون هر قریـه وقصبه ؟ آری درون کشوری کـه همـه درون غم نان هستند چگونـه مـی توان مسایل اقتصادی را از مسایل فرهنگی جدا کرد؟ پرتو نادری چه خوش گفته هست “
دیروز درون سایـهءآن چنار پیر
معلم معلومات طبیعی مـی گفت
یک لقمـه نان چگونـه بـه دست مـی آید
وما مـی خندیدیم
امروز من درون سایـهء سوزان درخت تجربه های خود مـی گویم
یک لقمـه نان چگونـه بـه دست مـی آید
” علی سینا ” مـی خندد
و ” نستوه ” مـی گرید.
وانگهی ، آیـا “پیشرفت های اقتصادی” یـا ” انکشاف اقتصادی ” کدام عنوان مشخص درون اردو وسیـاست هست که آقای حصین آن را دیده ومن کـه آن کتاب را نوشته ام ، چنین عنوانی را ندیده ام .
حصین درون همـین صفحه سؤال دیگری را مطرح مـی کند و چنین مـی نویسد :
” .. آثار کلاسیک را غیر مترقی خواندن واز کتابخانـه ها ناپدید ساختن کار منطقی ومطابق با منافع ملی بوده هست ؟ “
در این مورد حتما گفت کـه اگر چنین کاری صورت گرفته باشد ، چهی آن کار را منطقی خوانده هست ؟ من؟ ولی این ظلم هست کهی بنویسد دردورهء ببرک کارمل فقید ، بـه آثار کلاسیک وطن ما کـه گنجینـه های علمـی وفرهنگی بـه مـیراث ماندهء گذشته گان بوده هست بر خورد مسؤلانـه صورت نگرفت واین آثاربه مشورهء مشاورین روسی بـه بازار های سیـاه بـه فروش رسیدند. بنا براین از حصین خان حتما سؤال کرد کـه آیـا نام چند اثر کلاسیک علمـی ، ادبی ، وتاریخی را گرفته مـی تواند کـه در دورهء ببرک کارمل خردمند، از کتابخانـه ها ناپدید شده باشند ودر بازار سیـاه بـه فروش رسیده باشند ؟
59
در صفحهء 290 از قول شخصی بـه نام عبدالهادی توخی مـی نویسد کـه محمودی فقفید ، روزی درزندان ” با عصبانیت تمام بر کارمل حمله نقش زمـینش مـی سازد. ” ، ولی این کـه این آقای عبدالهادی توخی درون کجا وچه وقت ودر نزد چهی این حرف را گفته ، آقای حصین چیزی درچنته ندارد کـه برای ما بگوید. وامــّــا :
باری درون شمارهء بیست ودوم مجلهء” فردا ” کـه در سویدن نشر مـی شود مطلبی خواندم بـه نام ” محمودی ، آزاده یی بر بلندای معرفت وشجاعت ” ازداکتر حسین بهروز ، شاگرد وپیرو باسپاس آن اسوهء شـهامت . آقای بهروز درون این مقاله مطول درباب زندهسیـاسی محمودی فقید روشنی بیشتر انداخته وخاطرات خود را با آن مبارز پاکروان شرح داده است. او درون این مطلب حتا یک حرفی هم از آن حادثه یی کـه انگار محمودی ، ببرک کارمل را درزندان نقش زمـین ساخته باشد ، نیـاورده ؛ ولی درون عوض از توبیخ وسرزنشی حرف مـی زند کـه محمودی فقید هنگام برگشت شادروان از موطنش بـه کابل ، خطاب بـه وی نموده بود:
” … خوب بـه یـاد دارم کـه پیش از انتخابات دورهء هشت ، نورمحمد تره کی نزد داکتر صاحب آمد ونان شام را با هم صرف کردیم . تره کی موقع چای نوشیدن بـه داکتر صاحب گفت کـه وقت رفتن به منظور انتخابات هست . حتما به وطن بروم وخود را کاندید نمایم. داکتر گفت مؤفقیت ترا مـی خواهم . او(تره کی ) جواب داد کـه انتخابات قریـه وده واطراف مانند شـهر کابل نیست کـه یک روز همـه مـی آیند ورای مـی دهند و وکیل انتخاب مـی شود. درون جای ما چند روزقبل حتما با مردم مشوره ومذاکره گردد وبه آنـها چای ونسوار تعارف گردد، نان وآبی خورانده شود وبعداً مردم به منظور رای حاضر مـی شوند. ولی من پول نسوار وچای وآب ونان را ندارم. شما به منظور من چند هزار افغانی قرض بدهید که تا بعد ازانتخابات من آن را بـه تدریج مسترد کنم. داکتر صاحب بـه امان الله برادر خود گفت ببین چه مقدار پول درون خانـه هست ، به منظور تره کی صاحب بیـاورید. امان الله بعد از چند دقیقه ده هزارافغانی آورده بـه داکترصاحب داد واو بـه تره کی عنایت فرمود. تره کی رخصت شد.
چندی بعد طبق معمول درمعاینـه خانـهء داکتر محمودی بودیم کـه سر وکلهء تره کی پیدا شد. درون معاینـه خانـه هم مانند همـیشـه ازدحام وبیروبار مراجعین بود. داکتر صاحب از تره کی پرسید مؤفقیت ها ازچه قرار است؟ تره کی جواب داد: همـین کـه من زنده بـه نزد شما رسیده ونشسته ام بزرگترین مؤفقیت است. رأی دهنده گان بعد از چند روز خورد ونوش ، یکی ازایشان بـه من گفت هرچه زودتر از این جا خفیـه بـه کابل برگرد. من جان خود را نجات داده برگشتم. داکتر محمودی گفت تو کـه برای هوا خوری نرفته بودی ، توبرای مبارزه باحریفان رفته بودی . درون مبارزه یـا مؤفقیت وکامـیابی هست یـاشکست وناکامـی . اگر آنـها حقیقتاً درون مرگ تو اقتدا مـی داشتند ، گرچه من یقین دارم کـه همچو چیزی نبوده ، باز هم مردی کـه در مـیدان مبارزه درون آمد کشته مـی شود یـا مـی کشد. بهتر بود کـه تو مانند مردان درون مـیدان مبارزه کشته مـی شدی ، نـه این کـه مانند نامردان پشت گرداندی وفرار را برقرار ترجیح دادی. تره کی درون جواب گفت : هرداکترمحمودی شده نمـی تواند.
پس از چند روزکه اانتخابات غیر قانونی درون کابل صورت گرفت ویک هفته بعد از آن داکتر محمودی ، مـیر غلام محمد غبار ودستهء از اعضای حزب خلق و وطن گرفتار شدند، مسلم هست که خانوادهء داکتر صاحب وسایر محبوسین حزب خلق که تا اندازه یی ازلحاظ مادی بـه مضیقه دچارگردید ند وامداد ناچیزاعضای حزب خلق به منظور خانوادهء محبوسین کافی نبود وتره کی آن بدهکاری خود را ادأنکرد.”
آقای حصین درصفحهء 291 اثرش مـی نویسد :
” …تورنجنرال عبدالغنی خان گردیزی قلعه بیگی رئیس تنظیمـهء قندهار با سران ویش زلمـیان قندهار گفت وشنود وآنـها را بسوی خود بکشند.چون درون این کار عاجز امدند درهمان محفل گفت وشنودبه دستگیری سران ویش زلمـیان امر د و آنـها سالهای درازی درون زندان ماندند. “
اما این مسأله را محمد علم بثرکی ، درون کتابش ” ویش زلمـیان غانستان یو سیـاسی تحریک ” به گونـهء دیگری مـی نویسد کـه احتمالاً خوشآیند خاطر اقای حصین نخواهد بود. او درصفحهء 96 اثرش از قول غلام محی الدین زرملوال یکی از سران ویش زلمـیان چنین مـی نویسد:
” … درون سال 1330 صدر اعظم شاه محمود خان ، تعدادی از فعالین ویش زلمـیان چون گل پاچا الفت ، قیـام الدین خادم ، غلام محی الدین زرملوال ، غلام دستگیر پوپل ، عبدالرؤف بینوا ونورمحمد تره کی را بـه حضور خویش دعوت … وبرای ما اخطار داد کـه بعد از این ویش زلمـیان حق فعالیت سیـاسی را نداشته وافزود هرکه علاقمند همکاری با حکومت هست برایش مقام های بلند دولتی داده خواهد شد. همـین بود کـه تره کی وبینوا ، از عضویت ویش زلمـیان استعفا داده وهردوی آنـها توبه نامـه ء از فعالیت سیـاسی به منظور صدر اعظم سپردند کـه در
60
مقابل بینوای اپرچونیست بـه حیث آتشـهءمطبوعاتی درون سفارت افغانی مقیم دهلی وتره کی یی … بـه صفت آتشـهء مطبوعاتی درون سفارت افغانی مقیم واشنگتن مقرر گردیند. “
حال از آقای حصین کـه ادعا دارد کدام مطلبی بـه نام ” نگاهی بـه ویش زلمـیان درافغانستان نوشته هست ومطلب مذکور چاپ گستدنری هم شده حتما پرسید کـه نوشته های مرحوم بثرکی وگفته های جناب زرملوال همان حقیقتی را بـه خاطر نمـی آورد کـه باری مـهدی اخوان ثالث فرموده بود:
” هیچکسی بی دامن ترنیست ، اما پیش خلق دیگران پوشند وما برآفتاب افگنده ایم . “
در صفحهء291 از قول همان هادی توخی مـی نویسد کـه ببرک کارمل تنـها سه ماه درزندان بود:
” … اویقین داشت کـه کارمل را درون همان سه ماه اول از سایر زندانیـان جدا وبه جهت آماده گیـهای بعدی دورهء زندان اورا با فرستادن بـه یکی از کشور های دیگر تعدیل کرده باشند. “

تبصرهء دیگری براین اتهام خنده دار ومضحک نمـی کنم. جزاین کـه هم مخ آن آقای عبدالهادی توخی عیب داشته کـه به چنین یقینی رسیده وهم مغز نویسندهء بی عیب. آخر اگری مغز خر را هم جورده باشد بـه این یقین نمـی رسد کـه یک کشور خارجیی رااززندان کشور متبوعش بدزد وچهار سال تمام اوراتحت تعلیم وتربیـه بگیدر وبرای ” آمادگی های بعدی ” تربیـه کند ؛ ولی از گوش که تا گوشی خبر نشود؟ خوب دیگر از این :

ازاین مار خواراهرمن چهره گان
زدانایی وشرم بی بهره گان 

چه انتظاری جز رجز خوانی ودیده درایی مـی توان داشت ؟

مریضی روانی نویسندهء بی عیب درون صفحات 291 الی 305 نوشته اش عیـان ترو مشـهودتر مـی گردد. زیرا کـه او سعی مـی کند نـه تنـها ببرک کارمل را طرفدار نظام طبقاتی ورژیم سلطنتی معرفی کند، بل دولت های وقت اتحاد شوروی سابق را نیز. ولی چون پای استدلال اش چوبین مـی شود، دست بـه دامن قابچی باشی درون بار مـی زند کـه برای استقبال او بـه منزلش رفته بود: ” ..من تازه از زندان رهایی یـافته وبه خانـهء خود برگشته بودم. او بـه استقبالم من آمده بود. ” البته حصین بیچاره همـینقدر نمـی داند کهی بـه خانـهءی جهت استقبالش نمـی رود؛ بل مـی رود به منظور دیدارش ویـا ملاقاتش. وانگهی آوردن حرفهای آن ” لوی کاه کاه ” مـی تواند سندی باشد به منظور محکوم شخصیتی؟ آیـا لوی کاه کاه این حرف ها را درون محضر کدام محکمـه بیـان کرده بود. ازاین حرف ها نوارگفتگویی وجود دارد؟ آری بازهم بایدی مغزالاغ خورده باشد کـه به این حرف ها باور کند. آن لوی کاه کاه بینوا را ببین وتحلیل ها وحرف های اورا درون مورد نظام طبقاتی !
جناب حصین درون صفحهء 296 بار دیگردربارهء زبان پشتو وفارسی حرف مـی زند، مانند صفحات دیگر. درواقع هیچ صفحه یی درون کتابش پیدا نمـی شود کـه از” این دست ” مریضی ها درون آن سراغی نباشد. او مـی نویسد کـه هنگامـی کـه ببرک کارمل بـه زبان پشتو حرف مـی زد ، پشتو زبانان از خنده گرده درد مـی شدند. ومن
( عظیمـی ) مـی نویسم کـه هنگامـی کـه آقای حصین بـه فارسی ” چیز ” مـی نویسد ، فارسی زبانان گرده درد مـی شوند، از فرط خنده. وبازهمان ضرب المثل بـه یـادم مـی آید کـه چلو صاف بـه آفتابه تعنـه گویـان گفته بود: دو شگافه !
شاه محمود حصین درون صفحات بعدی سعی مـی کند که تا ببرک کارمل را جاسوس ک.گ..ب. معرفی کند. او چند نقل قولی مـی آورد از این وآن نویسنده، کـه در حقیقت ریسمانی هست بافته شده از حدس وگمان. ولی چون متوجه مـی شود کـه هیچ مسأله یی را ثابت نکرده ونتوانسته هست به قول ایرانی ها هیچ غلطی انجام دهد ، حرف هایی ازجنرال بوریس گروموف را مـی آورد. جالب هست که نوشته های بوریس گروموف درون مورد گفتگوی تلفونی نور محمد تره کی والکاسیگین درون بارهء اعزام قوا بـه افغانستان واسنادی کـه او درون کتابش درمورد دعوت قطعات شوروی سابق بـه افغانستان از طرف زمامداران خلقی را توطئه نوع مافیـایی مـی خواند، ولی این گفتهء اورا درمورد ببرک کارمل کاملاً تایید مـی کند. اما بگذارآقای حصین بـه همـین توهم دچار باشد کـه مردم را مـی توان با این گونـه تناقض گویی ها سردر گم ساخت وفریب داد. درون حالی کـه مردم هرگز فریب یـاوه سرایی های اشخاصی مانند حصین را نمـی خورند. نویسنده گان کتاب ” افغانستان درون منگنـهء ژئوپولیتیک ” آقایـان ولادیمـیرپلاستون – و – ولادیمـیر اندریـانف درون صفحهء 61 اثر شان چنین مـی نویسند:
61
“.. البته کارمل نیز همچون نجیب آدمـی بود با طراز بالای اندیشمندی انتلکتوئل ( درون اینجا بـه هیچ روی نمـی توان باارزیـابی بوریس گروموف درون کتاب ارتش سرخ درون افغانستان کـه ازناتوانایـهای فکری او مـی دهد ، ساز گار بود. ) سخنران بسیـار توانایی بود. برزبان ادبی دری تسلط داشت ( زبان پشتو را ضعیف تر مـی دانست.) درون مسایل سیـاسی آکاهی بالایی داشت. راستش دربرانداز( مقایسه ) بانجیب سیـاستمدار نرمتری بود. “
همـین نویسنده گان درصفحهء 62 همان اثردرمورد پاکروان ببرک کارمل خردمند چنین مـی نویسند:
” .. ببرک کارمل درون نتیجهء پویـاییـهای دشمنان وحدت حزب درون ژوئن 1978 از کرسیـهایش برکنار وبه سمت سفیر افغانستان بـه پراگ فرستا ده شد وتاپاییز 1979 درمـهاجرت بـه سر برد. ببرک کارمل نیرو های سالم حزب خلق را کـه به تاریخ 27 دسامبر رژیم خود کامـهء امـین را سر نگون د رهبری کرد… درون بارهء ببرک کارمل یـااین کـه بسیـار خوب مـی گفتند ومـی نوشتند ویـا این کـه بسیـار بد. آنـهم درون بسیـاری از موارد عین اشخاص. راستش درون کشور ما این گونـه تناقض گویی ها بـه سنت ویژه یی مبدل گردیده است. هر گاهی درون کرسی بلند نشسته باشد آن گاه کاسه لیسان ، چاپلوسانـه ومتملقان مـی کوشند نظر هر رهبر یـا مسؤول بلند پایـه را جلب کنند. مگربسنده هست این رهبر یـا مسؤول بلند پایـه از کرسی فرودآید ، آنگاه با تب وتاب آغاز بـه نکوهش وسرزنش او وبرشمردن لغزشـهایش مـی کنند… “
در صفحهء 65 همان کتاب درون رابطه با سخنان جنرال گروموف بـه آدرس ببرک کارمل نویسنده گان مذکور چنین نوشته اند :
” … کارمل همان گونـه کـه دربالایـاد آوگردیدیم، آدم فرزانـه یی بود وتواناییـها اتلکتوئل او نـه تنـها از بسیـاری هوادارانش ، بل نیز از بسیـاری نظامـیان ما بالا مـیرفت. “
در صفحهء 302 بعد از آن کـه آقای حصین نمـی تواند جاسوس بودن ببرک کارمل وطنپرست را بـه سازمان استخباراتی شوروی ثایت کند ، مـی کوشد که تا اورا جاسوس سازمان” سیـا” قلمداد کند و این تلاش مذبوحانـه را بـه خاطرآن انجام مـی دهد کـه داستان پیدا شدن ارتباط امـین با C.I.A را کـه به قلم خود درون کتابچهء یـادداشتش نوشته شده بود ، ماستمالی کند. حصین آن یـاد داشت را درون صفحهء 303 کتابش چاپ کرده وبا پررویی مدعی مـی شود کـه امـین شمارهء کدام تلفون داخلی را نوشته ودر برابر ان سه حرفc.i.a.. را آورده است. یعنی مخفف نام شخصی ، محلی ویـا آدرسی. حصین قصداً این حروف را بـه حروف خرد لاتین مـی نویسد که تا خواننده را فریب دهد. ولی هرکسی کـه به آن یـادداشت نگاه کند ، مـی بیند کـه در قسمت بالایی آن یـادداشت ، آدرسی نوشته شده کـه کور هم مـی فهمد آدرسی هست در امریکا. وهچنان صفا وستره حروف بزرگ C.I.A. را کـه مخفف سازمان جاسوسی ” سیـا ” هست در جلو چشمان خواننده مـی د. دیگر این کـه از چه وقت بـه این طرف Tel. راکه حروف مختصرشده ء واژهء انگلیسی Telephone هست به این شکل مـی نویسند: “EL” ؟
اما یک نگاهی بـه عنوان حسن ختام همـین بخش وبه خاطر رفع ملال واندکی تفریح . حصین مـی فرماید:
” .. درون یک سخن اینـه ا افرادی بودند کـه در واقعیت تأثیر بیرون از حوزهء شکم خود را نداشتند.”
بار ها گفته ام وبار دیگر مـی گویم کـه بارک الله حصین خان بـه این کام وزبان! اما شیخ اجل حضرت سعدی اندر باب دروغ گویـان ویـاوه سرایـان قرن ها پیش چنین فرموده بودند:

” .. دروغ گفتن بـه ضربت لازم ماند کـه اگرنیز جراحت درست شود، نشان بماند. چون برادران یوسف کـه به دروغی موسوم شدند نیز بـه راست گفتن ایشان اعتماد نماند. قالَ بَل سؤلت لکمُ اَنفُسُکم امراً .

یکی را کـه عادت بود راستی
خطایی رود درون گذارند از او
وگر نامور شد بـه قول دروغ
دگر راست باورندارند از او “

در صفحهء 319 آقای حصین بازهم وبه تکرار مـی پرسد کـه نام های مؤرخینی را بیـاورید کـه ببرک کارمل را عامل تجاوز نمـی پنداشتند. اگر دوران جنگ سرد را کنار بگذاریم، مـی توان بـه آقای حصین چنین پاسخ داد کـه امروزه از” الف” که تا ” یـا ” ی مؤرخین بـه این عقیده اند کـه عامل تجاوز، حفیظالله امـین جلاد بود. یکی وخلص .
از صفحهء 319 الی 346 آقای حصین درون اثر خویش ،از وضع جهان ومنطقه یک بار دیگر تحلیل ها وتفسیر های مطول ومفصلی بـه حضور خواننده ارائه مـی کند کـه نـه تنـها دلچسب نیست بل بـه کتاب اردو وسیـاست ربطی ندارد. گفته هاوسنجه هاورویکرد های دبگرش هم آنقدر تکراری وپیش پاافتاده اند کـه به افسانـهء سی سانـه ، چهل مرغک بـه یک خانـه شباهت پیدا مـی کند. والبته حتما گفت کـه دروغ واتهام نیز مثل همـیشـه تاروپوداین لاطایلات را تشکیل مـی دهد. مثلاً درون صفحهء 343 مـی نویسد کـه سفیر شوروی علاقمند بـه جلوگیری از قتل سفیر امریکا ( آدلف دابس ) بود ؛ ولی یک سطر پایینترمـی نویسد” ..مقامات سفارتی واطلاعاتی شوروی ” دراین کار یعنی کشتن سفیر امریکا دست داشتند. یـا این کـه مـی گوید: ربودن سفیر امریکا درون کابل درون حد توان” ستم ملی ” نبود؛ بنابراین پرچمـی ها وسفارتی ها با یکدیگر دست بـه دست داده ، سفیر را ربودند وکشتند کـه باید گفت یـا جل الخالق ، آخر چه گفته این جاعل یـاوه سرا را خلق نمودی ؟
درهمـین صفحه مـی نویسد: 
« نورمحمد تره کی در”مـهمانخانـهء رسمـی ” با برژنف درون مباحثه برآشفته شد، بدون خدا حافظی از چوکی خود برخاست وبراه افتاد . » 
جزاک الله مـی گوییم البته ؛ ولی اضافه مـی کنیم کـه این اکت پرخاشجویـانـه را سردار محمد داوود خان فقید درون برابر سخنان تند برژنف کـه با لحن آمرانـه یی بیـان شده بود ، انجام داده بود. جریـان این مشاجرهء لفظی را کـه مـیان سردار محمد داوود ولیونید برژنف انجام یـافته بود ، آقای عبدالصمد غوث ،سابق کارمند وزارت خارجهء افغانستان کـه درآن سفر با محمد داوود همراه بود درون کتابش بـه نام ” سقوط افغانستان ” بـه صورت مفصل یـاد نموده است. درون بارهء این” تهمت ” کـه نورمحمد تره کی درمباحثه یی آن هم درون مـهمانخانـهء رسمـی – شاید منظور مـهمانخانـهء دولتی بوده باشد – برآشفته شده وبدون خداحافظی از چوکی خود برخاسته وراه افتاده باشد که تا کنون ازهیچ منبع داخلی ویـا خارجی حتا یک حرف هم شنیده وخوانده نشده است.
از صفحهء 346 الی 381 نیز آقای حصین بحر طویلی ساخته، زیر عنوان ” پیـامد های حاکمـیت کارمل ” . 
در این جستار این ببرک کارمل هست که بِد بد وسیـاه سیـاه است. درعوض حفیظ الله امـین خوب خوب وسفید سفید. بدینترتیب ، حصین عقده گشایی مـی کند ، خاطراتی به منظور خود مـی آفریند ، دستبردهایی بـه اندیشـه وگفته های دیگران مـی زند. مقایسه هایی مـی کند. از شخصیت یکی از اعضای بیروی سیـاسی دوران تره کی ودلاوری ورشادت او داستانـهایی مـی سراید واو را که تا مقام رستم دستان بالا مـی برد. نوشته های جنرال ” مایوروف ” جنرال دایم الخمر وبددهن روسی را مثال مـی آورد ودستاویز قرار مـی دهد: ( امروزه از زبان برخی از پژوهشگران روسی گفته مـی شود کـه الکساندر مایوروف درون بدل پول قابل توجهی کـه از مخالفین ببرک کارمل وداکتر نجیب الله گرفته بود ، آن خاطرات دروغین را بـه رشتهء تحریر درون آورده است. دربارهء صحت وسقم این گفته ها نگارندهء این سطور چیزی نمـی داند. )
بعد بـه تاجکستان بـه نام تداوی فرستاده مـی شود، که تا در آنجا صدایش را خاموش کنند ودستش را از کار حزبی ودولتی بگیرند؛ اما بـه زودی معالجه شده و به تاشکند کـه مـی رسد بـه هتلی اقامت مـی کند کـه تصادفاً خان عبدالغفارخان رهبرفقید حزب عوامـی نیشنل پاکستان نیز درآن جا اقامت دارند. درون همان هتل هست که باخان عبدالغفار خان مرحوم فلم کوتاهی را مـی بیند کـه حوادث سوم حوت را نشان مـی دهد. بعد با خان مذکور گفتگومـی کند واز زبان او مـی نویسد کـه ازبکها نوکرانی بیش نیستند وچند حرف دیگر کـه خدا مـی داند آن مرد جلیل گفته ویـا نـه گفته باشد. بعد از این حرف ها مـی رود بـه سراغ پوهاند رحیمـی کـه مؤظفین درون اثنای تلاشی ، قلم وساعت ودوسیـه وبدستیش را گرفته بودند وپوهاند مذکور شکایت کرده بود بـه پیشگاه حصین. واز این حرف ها کـه خیل خیل مـی گوید ، دوباره وسه باره شکوه سر مـی دهد کـه چرا ببرک کارمل نام “خانـهء خلق” را دوباره بـه ” ارگ ” مبدل ساخت وچرا بیرق سرخ خلقی را بـه پرچم ملی . وصد البته خداوند اجر نصیب کناد مر خواننده یی را کـه این لاطایلات رامـی خواند وآه از جگر نمـی کشد…
در صفحهء 354 همـین مبحث آقای حصین بـه سراغ سلطان علی کشتمند صدراعظم سابق جمـهوری افغانستان مـی رود و در موردنکات مثبت شخصیت او چنین نویسد :
” برقابلیت های کار ، دانش ، فرهنگ ، احساس وطنپرستی وعلاقمندی او بـه وحدت حزب وهمبستگی خلق های ما مـی شد حساب کرد. ” 
اما آقای حصین این گفته های خودرا چند سطر پایین ترفراموش کرده بـه مذمت او مـی پردازد واو و برادرانش 
را بادشنام های بازاری وسخت رکیک ، بـه ده ها کار ناکرده متهم مـی سازد. حصین بـه همـین هم بسنده نکرده عده یی از خلقی ها را کـه در کابینـهء جناب کشتمند وزیر بودند ، عناصر تسلیم طلب ، دست نگر ویـا شخصیت هایی مـی خواند کـه ” مقابله ومقاومت شان حساب شده ومثمر ثمری نبود. ” اما این عده از وزیران کی ها بودند؟ حالا اگر بـه ترکیب شورای وزیران درون سال 1366 نظری بیفگنیم مـی بینیم کـه دگرجنرال نظرمحمدخان مرحوم معاون اول شورای وزیران ، سید محمد گلاب زوی وزیر داخله ، شـهنواز تنی وزیر دفاع ، محمد اسلم وطنجار وزیر مخابرات ، شیر جان مزدوریـار وزیر ترانسپورت ، راز محمد پکتین وزیر آب وبرق وانجنیر نظر محمد وزیر ساختمانی بوده اند. بنابراین سوال پیدا مـی شود کـه کدام یک از این وزیران صاحب صلاحیت نبوده ویـا کدام شان مثلاً تسلم طلب ویـا دست نگر بوده اند؟ شـهنواز تنی ، سید محمد گلاب زوی ، یـا اسلم وطنجار ؟
مثلث نویس درون همـین صفحهء مثلث خویش درون بارهء تزیین اتاق های دوستی افغان شوروی ، مطالب اغراق آمـیزی مـی نویسد ومـی گوید کـه بر درون ودیوار این اتاق ها فوتو های بزرگ رهیران طبقهء کارگر ونامداران سیـاسی ،نظامـی واطلاعاتی شوروی را بـه تیراژ ملیونـها نصب کرده بودند. درون حالی کـه واقعیت این هست که این اتاقها نخست درون زمان حاکمـیت خلقی کـه حاصل نبوغ دولتمردان همان دوره بود، ایجاد شد وهمـین فوتوهایی کـه حصین از ان یـاد آوری مـی کند بر دیوار های این اتاق ها آویزان گردید. ؛ اما فوتو های نامداران سیـاسی ، نظامـی واطلاعاتی شوروی بر هیچ درون ودیواری آویزان نشد. نـه درون آن دوره ونـه درون دوره های بعد. نکتهء دیگر این کـه رقم ملیونـها عوپورتریت هم رقمـی هست زاده وپرداختهء ذهن مریض نویسنده . زیرا کـه در افغانستان ملوینـها دفتر ودیوان نبود کـه ملیونـها فوتو را از آن بیـاویزند. ولی درون مورد این کـه در زمان حاکمـیت خلقی ها حتا مسجد ها را درون قطعات وجزوتام های اردو بـه اتاق های دوستی افغان-شوروی تبدیل د وزمـین وزمان را بـه رنگ سرخ درون آوردند، واقعیتی هست که شرح بیشتر آن درون کتاب اردو وسیـاست آمده هست ونمـی توان بـه هیچ صورتی از صور این عمل رابه پرچمـی ها نسبت داد. خلاصه حصین آنقدردروغ پشت سر هم مـی بافد کـه پشتاره مـی شود وحکایت آن مرد دروغگو وپادشاه بـه خاطر آدم تداعی مـی شود. من این حکایت را درون اخیر این تصنیف به منظور تفریح خواننده خواهم آورد. رجوع شود بـه بخش ضمایم این کتاب.
حصین درون صفحهء 356 دربارهء سرود انترناسیونال صحبت مـی کندومـی گوید کـه این سرود درهرجلسهء حزبی خوانده مـی شد. حصین آقای صدیق طرزی رهپو راشاهد مـی آورد کـه گفته باشد عشق طبیعی اش بـه سرود اتنرناسیونال بـه باد مـی رود. ولی از آن جایی کـه من با آقای طرزی رهپو از نزدیک آشنایی دارم ، بعید مـی دانم کـه وی با آدم های عقده مندی مانند حصین درد دل کرده واسرار مگو را با چنین آدمـی درون مـیان گذاشته باشد. آخر مگرآدم قحط بود؟ وانگهی این سرود انتر ناسیونال بـه کتاب اردو وسیـاست چه ربطی مـی تواند داشته باشد؟
برگردیم بـه پشتاره های دیگر دروغ کـه زیر عنوان ” درون عرصهء مناسبات ملی وفرهنگی ” از خامـهء توانای این فرهنگی ! بـه نبشت آمده است. اودر این بخش نوشته اش، بعد از آن کـه باردیگرآقای سلطان علی کشتمند را بـه داشتن تعصبات ملی ، مذهبی وزبانی – البته مثل همـیشـه بدون ارائه کدام سندی – محکوم مـی نماید ، مـی نویسد کـه تشکیل ولایتی بـه نام ولایت سرپل وولایتی بـه نام ولایت نورستان درون کابل (؟) چه ضرورت بود؟ او همـین موضوع را بهانـه قرار داده ،چند صفحه سیـاه مـی کند ودر آن از وجود قبری وکتیبه یی یـاد مـی کند کـه پس از تحقیقات تاریخی معلوم شده بود کـه به یکی از ا شیعی تعلق داشته وکتیبه هم بـه خطکوفی بوده هست وهزاره ها بـه همـین سبب بـه آن جا رفته واسکان گرفته بودند وحالا دولت ببرک کارمل مـی خواست با ایجاد این ولایت ، ازبکها ، ترکمن ها ، پشتون ها را بـه هم اندازد. درون حالی کـه ما دیدیم کـه ایجاد آن ولایت بر عگفته های حصین خان ، باعث تسهیلات اداری گردید وهیچ قومـی هم بـه جان قوم دیگر نیفتاد. ولایت نورستان هم هرگز درون تشکیل کابل نبود کـه نبود. وتشکیل یک قطعهء نظامـی درزمان داکتر نجیب الله به منظور مرحوم چنرال سرور نورستانی کـه رهبر حزب فداییـان بود منظوری داده شده بود وبس. 
در صفحهء 361 مثلث بی عیب آقای حصین مـی نویسد : 
” توسعهءتشکیلات ملیشیـایی قومـی از سطح کندکها که تا سطح لوا ها وفرقه ها وقول اردو ها ارتقاء یـافت . “
اما من بـه آقای حصین مـی گویم کـه اولاً این تشکیلات درزمان ببرک کارمل از سطح کند ک هرگز بالا نرفت و ثانیـاً کدام قول اردوی ملیشایی هم ، حتا درون زمان داکتر نجیب الله موجود نبود. اگر بوده باشد وما از جملهء غافلون، بهتر هست که آقای حصین اژ آن نام بگیرد.
حصین درون همـین صفحه مـی نویسد :
” … طفیلی های پیرو از توان رفتهء کـه قدرت حضور درون جبههء مخالف را از دست داده بودند ، دور خوان چرب ونرم رژیم حلقه زده بسیـاری ها انترناسیونالیست وسویتیست دو آتشـه شده . . سفر نامـه های رنگین واشعار شیرین مـی نوشتند ومـیسرودند . .. “
بلی ، فرزند خلق مثل همـیشـه اتهام واردمـی کند ؛ بدون آن کـه نام آن طفیلی های دو آتشـه را ذکر کند. خوب دیگر، بگذار بگوید. مگر دروغ از پدری است؟
پس از این دروغ های ” پی درون پی ” آقای حصین نام دو سه کتابی را مـی گیرد کـه انگاربه صورت مخفی چاپ گستدنری شده باشد. کتاب هایی کـه منظور از نشرآن ها بـه هم اندازی ملیت های غیر پشتون با پشتون ها بوده است. والبته کـه رژیم کارمل بـه خاطر انتشار این کتاب هایی کـه مخفیـانـه نشرشده اند ، مورد شماتت وملامت حصین قرار مـی گیرد وموردباز خواست تاریخ ! اما باز هم نـه نامـی ازاین کتابهای ممنوع گستدنر شده آورده مـی شود ونـه اسمـی ازنویسنده گان این کتاب ها.
حصین بعد از این دروغ گویی ها بـه سراغ اتن ملی مـی رود ودرخط تبار گراییش آنقدر پیش مـی رود کـه حتا اتن غیرپشتون ها را توهین بـه اتن های سنتی پشتون ها مـی شمارد وبه تمسخر مـی گیرد. او اضافه مـی کند کـه مردم ما درون این باره ( درون بارهء اتن غیر پشتون ها ) چه ها کـه نساختند؟ او ازمردم یـاد مـی کند ؛ ولی منظورش را درست بیـان نمـی کند ونمـی گوید کـه کدام مردم ، چه گفتند وچه ساختند اندرباب اتن ملی یی کـه غیر پشتون ها انجام مـی دادند؟ درون این جا مـی خواهم از حصین بپرسم کـه آیـا شرم آور نیست کـه او این اتن را “اتن ملی ” مـی نامد ؛ ولی اتن را سنت پشتون ها ؟ درون این صورت پرسش دیگر این خواهد بود کـه این اتن را چگونـه ملی مـی توان نامـید درون حالی کـه غیر پشتون ها آن را نمـی دانند وهنگامـی کـه اتن مـی کنند مورد تمسخر پشتون ها قرار مـی گیرند. وانگهی اتن یـاد داشتن یـانداشتن چه افتخاری نصیب یک شخص مـی سازد؟ ویـا چه صدمـه یی بـه امر وحدت ملی مـی تواند رساند؟ خنده آورنیست کـه بگوییم چون مردم هزاره یـا ازبک ، اتن ملی را یـادندارند، وحدت ملی را برهم مـی زنند. ویـابرعچون پشتون ها هزارهیـا قرصک پنجشیری ها را درست یـاد ندارند نـه تنـها مورد تمسخر هزاره ها وپنجشیری ها قرار مـی گیرند، بل بـه سهم خود درامر وحدت ملی خدشـه وارد مـی کنند. بلی آقای حصین ، برو کاکل هایت را خوب چرب کن وتامـی توانی سروکولت را شور بده ، بـه دیگران چه غرض داری؟ مگر نشنیده ای کـه گفته اند عیسی بـه دین خود ، موسی بـه دین خود!
آقای شاه محمود حصین زیرعنوان “درعرصه اقتصاد ” شروع مـی کند بـه پرت وپلا گفتن و”چتی پتی” گویی بـه خاطر مـهر تایید گذاشتن بـه فرمان های نمبر 6 و7 و8 حاکمـیت خلقی . وی مـی نویسد کـه دردوران حاکمـیت خلقی ، بانک ها ملی شدند. اما تاریخ بـه یـاد دارد کـه ملی شدن بانک ها یکی از ریفورم های اقتصادی دوران جمـهوری محمد داوود فقید بود کـه در همان اولین روز ها اعلان گردید. سپس مـی نویسدکه صنایع ملی تشویق وسروی معادن انکشاف یـافت. آخرای فرزند ناخلف خلق، چه وقت ، چگونـه ، کو ارقام ، کو احصائیـه ؟ 
اماداستان این ترقیـات شگفتی انگیز درون همـین جا ختم نمـی شود. زیرا هنوز از پروژهء ” زیـار ایستونکو مـینـه ” 
یـاد آوری نکرده است. اودر این مورد مـی نویسد این پروژه هزاران هزار انسان ” بی درون ودیوار ” را صاحب خانـه وکاشانـه ساخت. درون حالی کـه ظرفیت آن پروژه درون آن وقت بیشتر ازپنجصد خانـه نبود. والبته این نکته هم قابل یـاد آوری هست کهی بـه یـاد ندارد کـه گروه های اشراف شـهر بـه آن پروژه بادیده ء تمسخر وتحقیر نگریسته باشند. وایضاً کـه با هجوم اردوی سرخ آن پروژه باژگون شده باشد.
در همـین جستار بـه بهانـهء درون عرصه اقتصاد قصهء صمد سنگی بـه یـادش مـی آید ومـی نویسد کـه کوپراتیف واتحادیـه های دهقانی درون زمان ببرک کارمل یـا منحل ویـا سمت کارشان بـه شدت تعویض گردید. امور مالداری بـه طور دردناکی صدمـه دید ودونیم ملیون کوچی ومالدار – این ارقام هم بدون ذکر مأخذ است—از هستی ساقط شدند( یعنی کشته شدند واز بین رفتند ) وآه کـه این جناب حصین چه دروغ گوی بی مروت وبی معرفتی 
66
است. حتا دروغگو تر از همان دروعگویی کـه به پادشاه یک حرف راست نگفت وانبانی از زر خلعت 

گرقت . زیرا کـه مـی گوید دونیم ملیون کوچی ومالدار از هستی ساقط شدند. بعد در این صورت درون این وطن بلا کشیده کـه نفوس کوچی ها بـه سختی بـه دو ملیون نفر مـی رسید ، حتما هیچکسی بـه نام کوچی ومالدار زنده نمانده باشد. حتا با چنین احصاییـه یی کـه از تعداد کوچی ها بـه دست هست ، مبلغ پنجصد هزار کوچی هم آقای حصین قرضدار مـی شود. حضرت سعدی ( رح ) درون بارهء مرد بی مروت ونا جوانمرد مـی فرماید:

آقای حصین زیر عنوان ” درعرصهء اجتماعی ” مـی نویسد :
” ..کارکنان خدمات اطلاعات دولتی عناصربی سروپا ، ولگرد ، بازاری وتشنـهء انتقام از هرسوی کـه بودند
به سوی خود کشید وبدتر از آن با بـه راجسترساختن خانـه ها و خانـه ها وکارت ها ” هنرمند ” بـه زنان وسوداگران این مراکز نـه تنـها بـه تعمـیم فساد اخلاقی رسمـیت بخشیدند بل بازار اطلاعات راست ودروغ چنان شدت گرفت کـه هیچ انسانی وهیچ خانوادهء احساس مصؤنیت نمـی کرد . “

حالای نیست کـه ازاین قباحت نگار بپرسد کـه روسپی خانـه های راجستر شده درون کدام گوشـه های از شـهر کابل ویـا سایر شـهر های کشور وجود داشتند کـه به جز از خودت دیگری از وجود آنـها اطلاع نداشت؟ نکتهء دیگر این کـه آیـا هر آواز خوان زن بـه نظر شما روسپی است؟ وهر هنر مند ویـا هنر پیشـهء مرد سودا گر ؟ بعد به همـین سبب وبا همـین درک منحط از هنر وهنر مند با گلبدین حکمتیـار کـه همـین امروز اورا تروریست جهانی خواندند ، دست بـه کودتای ضد مردمـی وارتجاعی زدید که تا گلیم هنر وهنرمند را به منظور همـیشـه از سرزمـین هنر پرور افغانستان جمع کنید؟
لطیف ناظمـی چه خوش مـی فرماید :
مبر زیـاد تو ای پهره دار وحشی شـــــب
که خون سبز چمن که تا ابد بـه گردن توست

آقای حصین درون صفحات 382 الی 387 مثل همـیشـه ، بـه افسانـه سرایی پرداخته وافسانـه سر مگسکی را سر مـی دهد. اودربارهء گزینش داکتر نجیب الله بـه حیث رییس حزب و دولت ، بـه عوض ببرک کارمل فقید، داد سخن سر مـی دهد وصد البته مثل همـیشـه با نیش زهر آگین قوم وقبیله پرستی و” نیشـهء تبار گرایی ” . باقی تکرار مکررات وکهنـه ودلازار! بعد بـه زندهنامـهء داکتر نجیب الله مـی پردازد. سخنانی ازاردو وسیـاست مـی دزدد ؛ اما با تحریف وتلخیص وناقص. سپس این مسأله را کـه یکی از چشمان آن شـهید ازروزالست ” تـَودار” نبوده وآن عارضه ازاثر مشتی کـه صدیق راهی برادرش بـه گیجگاه او نواخته بود ، پیدا شده بود، شرح مفصلی مـی آورد ومـی نویسد کـه در آن جنگ وجدل بین دو برادر شاهد بوده وآنان را ازیکدیگر جدا کرد که تا غایله فرو نشست. بسیـار خوب ، حالا کـه حصین مـی گوید من خود شاهد بوده ام ، چه مـی توان گفت؟ جز این کـه چشم داکتر صاحب شـهید از روز ازل تو دارنبود ، بل وی صاحب زیبا ترین چشمان جهان بود. مقصد حصین خوش باشد.
پس از این حرف های عبث وبی حاصل ، شرح مفصلی دربارهء ” عیـاران ” مـی آورد. وآن قدر روده درازی مـی کند کـه نگو ونپرس. غافل از آن کـه در مورد عیـاران وکاکه ها ، پیش از حصین هم نوشته اند وبعد از او نیز مـی نویسند. منتها زیبا تر و با محتواترو مستندتر. بعد از این حرفها ، آقای حصین مـی نویسد کـه چرا نام همسر داکتر نجیب الله ، درون کتاب اردو وسیـاست آمده است؟ ولی حتما این سوال را درون همـین جا با این پرسش پاسخ گفت کـه مگر اسم همسران بسیـاری از شاهان ورؤسای جمـهور رادرتاریخ نیـاورده ونمـی آورند؟ مثلاً ملکه ثریـا ، ملکه حمـیرا ، زینب داوود ، نوربی بی تره کی ، محبوبه کارمل. زینت کرزی ، رولا غنی !
در مورد این نکته هم کـه در اردووسیـاست آمده هست که داکتر نجیب الله از قبیلهء غلجایی بود ، آقای حصین ایراد داشته و مـی نویسد کـه آوردن نام قبیلهء غلجایی بـه منظور دامن زدن بـه منازعات ملی بوده است. ولی حتما از حصین خان پرسید کـه که این مسأله را با دامن زدن منازعات قومـی وملی چه کار؟ وانگهی ، درون حالی کـه او ازقبیلهء غلجایی باشد ، آیـا مـی توان نوشت کـه او مثلاً از قبیلهء صافی بود ؟ خدایـا! آن روزی کـه عقل وانصاف را بر ابنای بشرتقسیم مـی کردی ،مگراین دوست عزیزمن رافراموش کرده بودی ؟
دربارهء این کـه داکتر نجیب چه وقت بـه حزب پیوست وآیـا رییس اتحادیـهء زیرزمـینی دانشگاه کابل بود یـا نبود ، هم جناب حصین حرف ها وایراد هایی دارد؛ ولی این موضوع درون صفحهء 36 ” افغانستان درون منگنـهءژئو پولیتیک ” نیز بـه بحث گرفته شده ودر آن کتاب با ارزش چنین آمده هست :

” … نجیب بـه سال 1965 یعنی بـه سال بنیـادگذاری حزب بـه آن پیوست وبیدرنگ درون مـیان دانشجویـان آغازبه کارکرد. م. ف. سلینکن ( درص 62) مـی نویسد کـه نجیب از گرداننده گان ” هستهء رهبری ” سازمان زیر زمـینی حزب دیمو کراتیک خلق درون دانشگاه کابل بود واز اگست 1971 عضو ارگان های رهبری انجمن دانشجویـان دانشگاه کابل بود. “
درصفحهء 417 آقای حصین درون بارهءسیـاست مصالحهءملی “مقاله” مـی نویسد. از جنس همان مقاله هایی کـه برای روزنامـهء حقیقت انقلاب ثور وپیـام مـی نوشت؛ ولی بـه نسبت کثرت دروغ واغلاط املایی وانشایی اکثراً توفیق چاپ نمـی یـافتند. او درون این مقاله اولاً بـه جان داکتر نجیب الله مـی افتد وبا زشت ترین کلمات وی را بـه باد ناسزا مـی گیرد. وتمام مساعیی را کـه نامبرده به منظور ختم جنگ وخونریزی انجام داده بود ، بازی های اوپراتیفی مـی خواند. وثانیـاً سیـاست مصالحهء ملی را انتقاد کرده وبه تمسخرمـی گیرد؛ واما، از آن جایی کـه برخی ازهوا خواهان چاک داکتر نجیب الله مـی پندارند کـه سیـاست مصالحه ملی بی بدیل بوده ودفاع از این سیـاست حق آنان هست ، من این سوال های آقای حصین را متوجه آنـها نموده و مـی گذرم ومـی گذارم کـه فقیر محمد ودان یـا اسحاق توخی و گلخان وپایش وجنرال سید قدوس سید وغیروذالک کـه کوشش دارند داکتر نجیب را بـه یکی از مـهره های ضد شوروی دیروز ویکی ازطرفداران پروپا قرص امریکای امروز مبدل سازند ، بـه این گفته های حصین جواب بدهند.
آقای حصین از صفحهء 417 الی 423 تحت عنوان ” مرحله تازه تنشـهای درونی ” از عریضهء سی تن از اعضای کمـیته مرکزی جناح خلق بـه ( حضور ) مـیخاییل گرباچف حکایة مـی کند. واین درحالی هست که مـی نویسد: ” ناف خلقی ها ” با ” ناف سران کریملین ” گره نخورده بود. حصین درون این صفحات حرف های دیگری هم دارد: ازجمله این کـه دربرابریک سوال آقای حصین درون مجلسی ، حال سلیمان لایق بـه هم خورد و اگر داکتر حمـید الله روغ وچند تن دیگر درزیر بالهایش – منظور حصین دستهایش هست – نمـی رسیدند… نقش زمـین مـی شد. مانند ببرک کارمل مرحوم کـه محمودی وی را با یک ضربه درون زندان نقش زمـین ساخته بود!!
حرف دیگر حصین درون این صفحات دراز دامن این هست که ببرک کارمل رادر هنگام عودت قطعات نظامـی شوروی سابق،ی درون بالاحصاردعوت نکرده بود. … ! اما چون آقای مصطفی روزبه درون نقد روشنگرانـهء شان کـه در شمارهء 52 آزادی منتشرهء دنمارک برکتاب مثلث بی عیب نموده اند وپاسخ های همـه جانبه بـه این پرسش ها وایراد های حصین داده اند بنابراین مکثی نمـی کنم ومـی گذرم ازاین یـاوه سرایی های آن اوستاذ !

در صفحات 423 الی 428 مثلث بی عیب ، نیز دشنام هایی مـی خوانیم واتهامات ناروایی کـه بار دیگرآماج آن ها داکتر نجیب الله وتیم اوست. والبته تردیدی ندارم کـه ودان ویـا گلخان ویـا یکی دیگر از این ( چهار کلاه )
معروف ، دست کم چند صفحه یی را سیـاه خواهند کرد وخواهند نوشت کـه داکتر نجیب الله با ” پاشنـه های سرخ ” خود روانـهء واشنگتن بود ، نـه مسکو!

از صفحهء 427 الی 433 مـی خوانیم کـه شوروی ها سعی داشتند که تا “داکتر نجیب الله را بـه هر قیمتی کـه هست برسر پاه نگهدارند. ” ، درون حالی کـه ودان درون ” دشنـه های سرخ” ادعا دارد کـه شوروی ها سعی داشتند که تا با دشنـه های سرخ ، داکتر نجیب الله را ضربه بزنند ونگذارند کـه او ” سر پاه ” بایستد. بنابراین از تبصرهء بیشتر درون این مورد مـی گذرم . بگذار این دو یـار دیرین آقای گلبدین حکتیـار ، یکدیگر را قانع بسازند؛ اما آن چه من مـی خواستم از آقای حصین بپرسم این هست که اگر لطف کرده بنویسد کـه معانی این جملاتی کـه در زیر مـی آورم چیست ؟ متیقن باشند کـه با ترجمـهء آن مرحمت بزرگی درحق من وخواننده گان کتابش خواهند نمود:
– درون صفحهء 429 : از نظر شوروی ها عقده های سنگین نسبت بـه استبداد خونین پرچم با خود حمل مـی کرد
– درون صفحهء 431 : ” … درون تغییر وتبدیل مشاوران شوروی از هر دست شوروی درون افغانستان چیز تازه ء بـه چشم نمـی خورد. ”
— درون صفحهء 432: ” مشاورین شوروی این وحدت را بـه او با این تسکین توصیـه مـی د. “

در صفحهء 433 : ” زمزمـه های سر نوشت قدرت سیـاسی گرمتر شد. ”
ایضاً : ” مخالفین مسلح روز ها وهفته ها را به منظور پیروزی خود نشانـه مـی د. “

آقای حصین درون همـین بخش نوشته اش مـی نویسد :
” .. قوای مسلح افغانستان بخصوص اردوی آن ازسوق وادارهءلازمـی بر خورداربود. اکمالات آن درون سطح شـهرهای کـه معروض بـه خطر بودند اطمـینان بخش مـی نمود. قوای هوایی منظم ، پر قوت وآزموده درون اختیـار داشت..” البته من نمـی گویم کـه نـه چنین نبود ، بود ؛ ولی حصین از قوت اردو درون حالی سخن مـی زند کـه چند صفحه پیش نوشته بود : داکتر نجیب الله باایجاد گارد خاص وتوسعه وانکشاف قوتهای قومـی وملیشایی ، قوای مسلح افغانستان واز جمله اردوی آن را تضعیف وعملاً متلاشی کرد.

در صفحهء 435 این کنزالاکاذیب چنین مـی خوانیم :
“.. فرقه توپچی درون چوکات امنیت دولتی تشکیل وبا هزارها تانک ووسایل زرهی مدرن مجهز گشت.”
زمانی آقای حق شناس درون کتاب ” جنایـات ودسایس .. ” اش نیز چنین درون فشانی کرده بودند ک گویـا یک روز پیش از تهاجم شوروی بـه افغانستان مشاوران (روس ها) بطری های 2000 زنجیر تانک قوای جهار زرهدار را بـه بهانـه تعویض با بطری های نو کشیده بودند. ” ؛ اما آقای حق شناس را شاید بتوان بخشید ،زیرا کـه کوچکترین اطلاعی از تشکیل یک لوای زرهی وشمار تانکها ونفرات آن ندارد ونمـی داند کـه هرگز شمار تانکهای قوای مسلح افغانستان بـه 2000 چین نمـی رسیده وعملیـهءپر حجم وپیچیدهء تعویض بطری های دو هزار تانک رابه آن سادهپنداشته بود؛ مگر این مسأله رابرآقای حصین کـه یک کودتاچی معروف بود وشب وروزش با نظامـیان مـی گذشت، نمـی توان بخشید. آخروی چگونـه نمـی داند کـه شامل ساختن هزار ها تانک درترکیب فرقهء توپچی حتا بـه نظر ملا نصر الدین نیز احمقانـه بـه نظر مـی رسد. تانک راببینید وتوپچی را. این بدان مـی ماند کـه از شخصی پرسیدند کـه از مـیوه های تر کدام مـیوه را دوست داری واز مـیوه های خشک کدام را ؟ وآن بینوا کـه مانند حصین نـه از فرقهء توپچی اطلاعی داشت ونـه از فرقهء تانک ، گفته بود : از مـیوه های تر ” فالوده ” را واز مـیوه های خشک ” کلچه ” را.

در صفحهء 436 حصین مـی نویسد کـه جنرال لطیف ، برادر یونس قانونی بود. درون حالی کـه او برادر داکتر عبدالله وزیر پیشین وزارت خارجهءدولت اسلامـی افغانستان است. بـه همـین منوال درون صفحهء 441 نیز رسول پهلوان مرحوم ، برادر جنرال عبدالملک را ، رسول بی خدا مـی پندارد. درون حالی کـه رسول بی خدا شخص دیگری بود درولایت جوزجان کـه بعد ها قوماندان فرقهء 18 دردهدادی مزارشریف گردید ودر تحریکات شمال نقش منفی او کاملاً مشـهود بود.
در همـین صفحه( 441 ) مـی نویسد :
” .. نجیب که تا وقتی کـه زوال خود را بـه یقین نگرفته بود با هرچه درتوان داشت بـه بربادی خلقهای پشتون کشور بکار بست . ”
مـی خواستم از حصین بپرسم کـه چگونـه نجیب بـه بربادی خلق های پشتون کشور با تمام قوا همت گماشت ؟ چه عملی را علیـه آنان انجام داد ؟ چه وقت وبه اساس کدام سند ؟ مـی خواستم از اوبپرسم کـه این اقوام نجیب پشتون چه کاربدی انجام داده بودند کـه هراز گاهی ( درون کتاب حصین ) یکی پیدا مـی شود وبه قتل وبربادی آنان کمر بسته مـی نماید ؟

درصفحهء 443 مثلث بی عیب ، جناب حصین با یـاد آوری ازرساله یی کـه مضمونش تاریخ ویش زلمـیان بوده واز طرف پوهنتون کابل بـه صورت گستدنری انتشار یـافته هست ، ناگهان خویشتن را ” ماستر ” مـی پندارد… با آقای عبدالهادی توخی به منظور نوشتن همـین رساله ملاقات مـی کند ، با او انس مـی گیرد ، از او قهرمان مـی سازد ودر صفحهء 447 از قول او چنین مـی نویسد :
” …آدمـهای کـه تقریباً هیچکدام شان رانمـی شناختم با اداء ها وژستهای رنگارنگ این سو وآنسو مـیرفتند ومـیچد خوردنی ها دوام داشت کـه صحبت ها آغاز شد. “
البته کـه من این آقای عبدالهادی توخی را نمـی شناسم واسمش را هم درون کدام کتابی ندیده ام؛ ولی از گفته های راست ودروغ حصین بر مـی آید کـه آن مرحوم بایداز جملهء اعضای حزب ویش زلمـیان بوده باشد. بعد بعید

پنداشته مـی شود کـه چنین شخصی ، آدمـها را بـه حیوانات تشبیـه کرده وگفته باشد کـه آدمـها این سو و آنسو مـی رفتند و مـی چد. مگر آن کـه در فرهنگ آقای حصین غذا خوردن انسان ها، مساوی با شد با چ ها و ها درون مزرعه . نکتهء دیگر این کـه آن خاطرهء مرحوم هادی توخی چه ربطی داشت ویـا مـی تواند داشته باشد بـه قانون ارگان های محلی قدرت دولتی درون کشورکه آقای حصین درون شاهکار بی نظیر خود آورده و ماستری خود را بـه رخ ما کشیده اند. اگر گرفتن ماستری درون علم تاریخ همـینقدر ساده مـی بود کـه با نقل خاطرات قابچی درون بار وملک مرزا کـه ” دل خورد و در بستر مرگ افتاد ” ، بـه دست مـی آمد ، همـه ماستر مـی شدند ، اندر ” شغل ” تاریخ!

در صفحهء 445 همـین ماستر علوم وفنون تاریخ ، به منظور ” چندومـین ” بار – کـه حسابش از نزدم گم شده– ، مـی نویسد کـه ببرک کارمل بـه تقلید از قانون اساسی دورهء شاه امان الله کـه نظامنامـهء اساسی دولت علیـه افغانستان یـاد مـی شد ، تحت همـین نام مسودهء قانون اساسی را طرح وروی کار گرفت. ولی حتما گفت کـه اگرچه “نظام نامـهء اساسی دولت علیـه افغانستان ” عنوان قانون اساسی دوران شاه امان الله بود کـه هفت ماده داشت ولی قانون اساسی آن دوران دارای 73 ماده . بااین هم حتما گفت کـه عنوان های ” نظام نامـه ” دوران شاه امان الله خان و “اصول اساسی ” دورهء ببرک کارمل هیچ شباهت لفظیی با هم ندارند ، کـه زنده یـاد ببرک کارمل تقلید کرده باشد. نکتهء سوم این کـه آیـا طرح یک قانون اساسی جدید کدام عمل منفی بود کـه ببرک کارمل بدان دست نمـی یـازید ؟
حصین درون همـین صفحه ادعا مـی کند کـه :
” .. تنـها صدر اعظم بـه شمول یک سر مشاور 56 نفر مشاورین دردور وبر کرسی صدارت خود داشت البته مشاورین بنام مشاورین داخلی نیزسر ازشمار کشیده بود. “

در پاسخ بـه این ادعا حتما گفت کـه گفته های حصین، درون این خصوص نیز بـه هیچ شکلی از اشکال نمازی بـه نظر نمـی رسد. مگر آن کـه نویسنده این جملات زیبا ! آنچه را گفته هست ، درون عالم خواب ورویـا دیده باشد. ببینید کـه او مـی گوید تعداد مشاورین داخلی درون صدارت سر از شمار کشیده بود. درون حالی کـه اگر ما کارمندان شورای وزیران راهم درنظربگیریم مـی بینیم کـه تعداد آنان آنقدر زیـاد نبود کـه سر از شمار کشیده باشند.
حصین بـه ادامـه جملات فوق مـی نویسد :
” … همـین مشاوران با رویکار آمدن نجیب الله خودها را متخصصین امور حقوقی جا زده …. ساز قانون اساسی را به منظور ج. د. ا. بـه نواختن گرفتند. “

از این جملات حصین معلوم مـی شود کـه آن دستهء 56 نفری ، دستهء موزیک ” باندو” بوده باشند کـه ساز مـی نواختند ، نـه مشاورین اقتصادی وحقوقی کـه جناب حصین درون عالم خواب دیده بودند درون دور وبر کرسی شورای وزیران . عجب خواب خوشی! این نکته نیز قابل یـاد کرداست کـه نام جمـهوری دیموکراتیک افغانستان را درون لویـه جرگه تاریخی 8 قوس سال 1366 بـه ” جمـهوری افغانستان ” تغییر دادند. نـه آن طوری کـه مثلث نویس نوشته هست : جمـهوری دیموکراتیک افغانستان .
آقای حصین درصفحهء 446 مثلث بی عیب مـی نویسد کـه هنگام بحث برمتن مسودهء قانون اساسی درون دوران ریـاست جمـهوری داکتر نجیب الله ، یکی از اشتراک کننده گان جلسه یی بوده کـه در انستیتوت کمـیتهء مرکزی برگزار شده بود وایضاً یکی ازاعتراض کننده گان بر حرکات تبلیغاتی تند وتیزی عناصر گماشته شده درون آن جلسه . او از فقیرودان یـاد مـی کند کـه در آن روز وروز گار مسؤول ریـاست تیوری وتبلیغ کمـیتهء مرکزی ح. د. خ. ا. بوده است. وبدینترتیب ودان مذکور کـه تاب وتحمل اعتراض آقای حصین را کرده نمـی تواند، بـه جنرال کریم سرباز درون وزارت داخله تلفون مـی کند وبه او وظیفه مـی دهد کـه حصین رادیگردر جلساتی کـه بر قانون اساسی بحث وفحص مـی شود ، اجازهء اشتراک ندهد. ولی ودان یک روزبعد پشیمان مـی شود واز جنرال کریم سرباز مصرانـه مـی طلبدکه زنده یـا مردهء ماسترعلم تاریخ ( آقای حصین ) را پیدا نموده واز دو گوشش گرفته بـه جلسه بیـاورد. زیرا کـه بدون موجودیت او ونظریـات علمـی ، حقوقی وتاریخیش کار جلسه زار مـی شود؛ واما چون جناب کریم سرباز احساس مـی کند کـه این یک توطئه مـی تواند باشد برضد حصین ولابد قصد ترورمروری هم درون کاراست، بعد به حصین مشوره مـی دهد کـه به جلسه نرود؛ بنابراین حصین بـه جلسه نمـی رود وبه این ترتیب به منظور ” چندومـین ” بار جان بـه سلامت مـی برد ازترور! الکاذبین الغیظ والعافیون عن الناس. اما که تا هنگامـی کـه راست ودروغ این قضیـه را ف.م. ودان درون کتاب ششصد صفحه یی
دیگرش روشن کند ، حتما از حصین پرسید کـه جناب شما مثلاً با کدام مادهء قانون اساسی مخالف بود کـه فقیر محمد ودان قصد ترور شما را داشت؟ یـا کدام مادهء آن قانون خلاف منافع ملی کشوربود؟ وکدام ماده آن برضد دموکراسی وآزادی های انسانی. ؟ اما یک صفحهء دیگر را کـه بخوانیم بـه ژرفا وکنـه مطلب مـی رسیم و پی مـی بریم کـه منظور ومرادازآن همـه تمـهید ومقدمـه چه بوده است؟ گپ دراین جا بوده هست که بـه آقای حصین مثلاً متنفذین وبزرگا ن ولایت وردگ پیشنـهاد کرده باشند کـه خویشتن خویش را بـه حیث وکیل آن ولایت درون شورای ملی افغانستان کاندید نماید، ولی چون جناب جانان وردگ مـیر خیل کـه زمانی مدیر معارف ولایت وردگ بوده ومحبوبیت خوبی دربین مردم ونسل جوان داشته هست ، از طرف مردم پیشنـهاد وکمـیته مرکزی ح.د.خ. ا. بـه انتخاب مردم گردن نـهاده وکاندید شدن حصین را کـه دونفرهم طرفدار نداشت ، رد کرده بودند. بعد عقده های حصین خان عقده یی ” تور ” مـی خورد وهرچه از دهن مبارکش ! بر مـی آید بـه آدرس رهبران حزبی ودولتی آن زمان نثار مـی نماید.

در کتاب کنز المـهملات والاکاذیب یـا مثلث بی عیب ، زیر عنوان ” عوامل عمده رویـارویی نظامـی ” کـه از صفحهء 465 شروع مـی شود ، ادعا مـی گردد کـه اگر داکتر نجیب الله درون برابر کودتای احتمالی شـهنواز- گلبدین، آما دهدفاع از حاکمـیت دولتی را نمـی گرفت ، تنی هرگز دست بـه اقدام مسلح برعلیـه او نمـی زد. حصین درون همـین ارتباط درون صفحهء 473 مـی نویسد: ” … حرف کودتای این وآن حرف احمقانـه است..” والبته منظور حصین این هست که چون کودتا درون روز روشن صورت گرفت ، بعد نمـی توان آن را کودتا خواند. درون حالی کـه هم شـهنواز تنی درون بسیـاری از مصاحبه های خود وهم گلبدین حکمتیـار درون سخنان ونوشته های خود، صریحاً گفته ونوشته اند کـه آن عمل یک عمل کودتایی بود. گلبدین حکمتیـار درون کتاب خود ” دسایس پنـهان ، جهره های عریـان، دراین مورد، چنین مـی نویسد :
” … آصف شور درون مکتوب آخرین خود بـه من اطلاع داد کـه در وزارت دفاع وقرارگاه آن ودر اطراف شـهنواز تنی کار ما بسیـار پیش رفته است. قرار گاه ودفتر وی کاملاً درون کنترول ما است. مگر وی را کاملاً درون جریـان قرار نداده ایم . درون وقت اقدام ، سوق وادارهء قطعات کاملاً درون دست ماست. آنـها مـی خواستند اقدام خود را درون وقتی آغاز کنند کـه اختلافات بین نجیب وتنی بـه یک تصادم رویـا روی تبدیل شود. اما این تصمـیم باعث معطلی درون اقدام شد و برای نجیب فرصت بـه دست آمد کـه برای مقابله با خطر امادهبگیرد. “
پس مـی بینیم کـه آقای حکمتیـار بـه صراحت مـی نویسد کـه آگرآصف شور ورفقایش بـه موقع اقدام مـی د وبه نجیب الله فرصت نمـی دادند که تا آمادهنظامـی بگیرد، مؤفقیت کودتاچیـان حتمـی مـی بود.
در صفحهء 479 از قول اینجانب جستاری مـی آورد از کتاب اردو وسیـاست ؛ ولی تحریف شده :
” .. درون شفاخانـه وزیر دفاع ومـیر صاحب کاروال بـه عیـادتم آمدند.. چند لحظه بعد ازرفتن آنـها دوکتور نجیب الله تلفون کرد. .. وگفت موتر مـی فرستم همـین اکنون بـه نزدم بیـا ”
در حالی کـه من درون خانـه بودم ، نـه درون شفاخانـه کـه تنی ومـیر صاحب کاروال به منظور بار دوم بـه عیـادتم بیـامدند وبرفتند وبعد داکتر نجیب الله موتر بفرستاد ومن برفتم بـه نزد او. اگرچه این موضوع هیچ اهمـیتی ندارد ؛ ولی چون ” شغل ” حصین تاریخ هست ، این مسأله را یـاد آوری نمودم کـه باید همـیشـه امانت را نگهدارد درون اقتباس!

در صفحهء 480 این جمله راکه درون اردو وسیـاست آمده هست : ” تنی نیز که تا حدودی ازآن اطلاع داشت ” این طور تفسیر مـی کند کـه گویـا تنی از از توطئه گلبدین درون وجود جنرال ولیشاه که تا حدودی اطلاع داشته است. درون حالی کـه منظور من این بوده هست که وزیر امنیت دولتی روانشاد غلام فاروق یعقوبی به منظور شـهنواز تنی از توطئه یی کـه توسط جنرال ولیشاه وافسران دیگربه دستور حکمتیـار انجام مـی یـافت ، درجریـان قرار گرفته بود.
در بارهء ارتباط جنرال ولیشاه با حزب اسلامـی گلبدین حکمتیـار، آقای س. ا. درنامـهء تاریخی 12 نوامبر 2000 خویش کـه برایم فرستاده بودند – این نامـه بـه نزدم محفوظ هست – چنین مـی نویسند :
” .. حتما علاوه نمود کـه قبل از کودتای 16 حوت 1368 شـهنواز تنی ، یکی از مسؤولین حوزهء مرکزی ” شفا ” یـا « شعبهء فعا لیت اطلاعات » حزب اسلامـی بـه نام عتیق از طرف ارگان های امنیتی دولت گرفتار ودر ریـاست تحقیق ، تحت تحقیق قرار داشت. وی درون پروسهء تحقیق از عضویت وارتباط جنرال عبدالحلیم
« رییس مخابره اردو » وجنرال ولی شاه قوماندان ع هوا ، درون حزب اسلامـی اعترافاتی داشت. بعد از گرفتاری دو جنرال فوق ، اسامـی دگروال غلام رسول کـه به حیث آمر سیـاسی قطعهء 77 ع هوا ایفای وظیفه مـی نمود ، خود کشی کرد که تا این اسرار پنـهان باقی بماند. درون ضمن عتیق درون پروسه ء تحقیق از ارتباط شخص جنرال تنی با حکمتیـار نیز اعترافاتی داشت کـه این موضوع را دگروال جان محمد یکی از فعالین دیگر شعبه شفا کـه تحت تحقیق بود ، تایید مـی نمود. “

در جای دیگر همـین نامـه ، آقای س. ا. چنین مـی نویسد :
” ..عتیق قبل از گرفتاری خود توسط بخش عکاسی ریـاست اداره شش امنیت دولتی ( کـه افراد مظنون ومشکوک راتحت تعقیب قرار مـی داد ) بـه دفعات عکاسی گردیده بود کـه نشان مـی داد وی درون کابل با تعدادی از افسران اردو فعالیت های خصمانـه وضد دولتی دارد. “
74
آقای حصین درون همـین صفحه مـی نویسد: ” پیوند شـهنوازتنی با گلبدین یک بهانـه است. ” وبه خاطر برائت خود و شـهنواز تنی چندین صفحه سیـاه مـی کند، درون حالی کـه اسناد انکار ناپذیری درون زمـینـهء ارتباط تنی وگلبدین وجود دارد. مثلاً آقای حلیم تنویر یکی از اعضای برجستهء حزب اسلامـی گلبدین حکمتیـار درون صفحهء 387 کتابش کـه ” تاریخ روزنامـه نگاری افغانستان ” نام دارد چنین مـی نویسد :

” آوازهء کودتا علیـه رژیم نجیب الله چندین بار قبل از وقوع آن توسط حکمتیـار بیـان شده بود. شاید هم تنش های نظامـیان درون اردوی نجیب الله وارتباطات مخفیـانـه آن با حزب اسلامـی باعث این اظهارات شده باشد. اما امر مسلم آنست کـه حزب اسلامـی با افراد مطمئن ومتعهدی چون جنرال آصف شور کـه از زمان متعلمـی درون مکتب حربیـه ومـهتاب قلعه ( حربی شوونزی ) با حکمتیـار هم صنفی وهمرزم بود وهمـیشـه درون تحولات سیـاسی نقش حساسی را درون سطح نظامـی ایفا نموده است- حزب اسلامـی دربین اردو نفوذ داشت – از جانب دیگر فرمان عفو عمومـی حکمتیـار نیز تأثیر درروحیـهء اردو گذاشته و انزجار شان از حالات اختناقی رژیم باعث
گرایشات بـه سوی مجاهدین مـی گردید. همزمان با این فرمان عفو، پاچاگل وفادار یکی از کمونیست های سابقه دار کـه از دورهء داود نقش اساسی درون کودتا ها داشت بـه تاریخ 24 قوس 1368/ 15 دیسمبر 1989م بـه پشاور آمد ودو روز بعد طی کنفرانس مطبوعاتی اظهار داشت کـه یکی از اعضای اطلاعاتی حزب اسلامـی درون رژیم نجیب بود کـه تمام اطلاعات را بـه طور مستمربه حکمتیـار ارسال مـی نمود. پاچاگل وفادار کـه در کودتای 26 سرطان داود نیز نقش داشت وبعداً باکمونیست [ها] درون هردوره نقش حساس رابازی نمود. حزب اسلامـی اورا با فرمان عفو درون پناه خود گرفت وزمـینـه سازی ها نمود که تا دوباره با تماس های با اردوی افغانستان صورت گیرد.”

در صفحهء 388 همان کتاب حلیم تنویرعضوبرجستهء حزب اسلامـی حکمتیـار، مـی نویسد کـه چون کوشش های حکمتیـار به منظور جلب موافقت وحمایت حکومت مؤقت مجاهدین از کودتایی کـه صورت مـی گرفت نتیجه نداد ، بنا براین :
” حکمتیـارخواست با تنـهایی ابتکار عمل را بگیرد وبه تاریخ 16 حوت 1368/مارچ 1990م بـه رهبری شـهنواز تنی وزیردفاع نجیب الله [ کودتا ] بـه راه انداخته شد. روس ها تمام وسایل مخابروی وزارت دفاع را فلج ساخته بودند. .. حکمتیـار همان روزدر مصاحبهء مطبوعاتی دراسلام آباد حمایت خود را از این قیـام اعلان نموده گفت : « ما برخلاف رژیم ملحد کابل از هر اقدامـی کـه منتج بـه سر نگونی رژیم وقیـام حکومت اسلامـی شود ، پشتیبانی مـی کنیم… ما بـه افسران متعهد حزب اسلامـی هدایت مـی دهیم کـه با استفاده از این فرصت درون سر نگونی رژیم کابل نقش فعال را بـه عهده گیرند. حتما از آنانی کـه مـی خواهند رژیم کابل را سر نگون سازند وبا مجاهدین بپیوندند پشتیبانی نمایند. … یک روز بعد سه هلیکوپتر حامل کودتاچیـان ناکام بـه « پاره چنار » درون منطقهء مرزی افغانستان – پاکستان فرود آمد وبه قوماندانی شـهنواز تنی درون برابر حکمتیـار حلف وفاداری وسلام را ادأ نمود.”
حصین درون صفحهء 486 مـی نویسد : ” حدود شش صد که تا هشت صد نفر خلقی کـه تنـها درون اولین شب 16 و روز 17 دستگیر شدند بـه چشم سر خود دیدند کـه چه آمادگیـهای قبلی … از قبل یرای شان آماده شده بود. “
واما این ارقام 600 و 800 نفر کـه در شب کودتا وروز 17 حوت و آنـهم درون کابل دستگیرشده باشند ، از تصور بـه دور هست وادامـهء همان افسانـه های پیشین وریسمان بافته شده از حدس وقیـاس هست که جناب حصین درون ساختن وبافتن آن مـهارت دارد. آقای س. ا. کـه در ریـاست تحقیق وزارت امـیت دولتی کار مـی کرد ، تعداد نظامـیان دستگیر شده را بر علاوهء افسرانی کـه در کتاب اردو وسیـاست از آنان نام گرفته شده ، بیشتر از تعداد انگشتان دست حساب نمـی کند. او مـی نویسد برعلاوه افسرانی کـه در کتاب از آن ها نام گرفته شده ، افسران ذیل گرفتار ودر ریـاست تحقیق تحت نظارت قرار داشتند:
” جنرال عبید گل قوماندان قوای 15 ، جنرال ظفر قوماندان فرقه 40 بگرام ، جنرال وهاب وجنرال شاهپور پیلوتان ( قهر مانان ج. ا. ) ، جنرال سیف الله قومندان سارندوی کابل ، جنرال نبی طوطاخیل از ریـاست تشکیلات اردو ، جنرال آقا محمد قوماندان فرقه 21 فراه .
بنابراین حتما از آقای حصین پرسید کـه چهی درون پهلوی راست عدد6 و8 دو صفر بزرگ گذاشته هست ؟ برسبیل عادت !

در صفحه 492 و493 مثلث بی عیب یـا کنز الاباطیل ، آقای حصین از نشستی صحبت مـی کند کـه یک هفته پیش از کودتای خونین شـهنواز گلبدین درون منزل جنرال فقیر محمد صورت گرفته بود. او درون این افسانـه اگر از یک طرف برخی از رفقای خود را بـه جبن وبزدلی متهم مـی سازد ، از جانب دیگر گفته هایی را درون زبان آصف شور مـی گذارد کـه باور آن گفته ها بعد از اعترافات آقای حکتمـیار وتنی وحلیم تنویر ونویسنده گان داخلی و خارجی ، خوش باوری وساده دلی بسیـار مـی خواهد. حصین از زبان آصف شور چنین مـی نویسد

” قصد قیـام نظامـی از جانب ما بصورت قطعی مطرح نبوده است. ولیک آمادهبرای مقابله با تعرضات نظامـی پلان شده طرف مقابل چنان تحمـیلی هست که مسؤلیت عواقب آن بدوش ما نیست. “
آما آقای حکمتیـار درون صفحهء 51 کتاب خویش ” دسایس پنـهان ، چهره های عریـان “، این آصف شور را یکی از اجنت های آگاه ، قابل اعتماد ، پیگیر وپرازجوش وخروش خویش معرفی نموده چنین مـی نویسد :
” جنرال آصف شور بعد از مدت کوتاهی بوسیلهء نامـهء مفصلی اطلاع داد کـه تا حد زیـادی درون کار خود کامـیاب هستم. بعد از مدتی کار او بـه مرحله ای رسید کـه از من تقاضای ارسالت بیـانیـهء رادیویی وتلویزیونی را کرد. من متن کتبی آن را فرستادم . نکات اساسی بیـانیـه قرار آتی بود: .. “
نکات اساسی این بیـانیـه را خوانندهء عزیز مـی تواند درون همان کتاب دسایس پنـهان وچهره های عریـان پیدا کرده وبه خوانش گرفته با این تنابندهء خدا هم نظر شود کـه درحالی کـه حتا بیـانیـهء حکمتیـار بـه آصف شور رسیده بود،چگونـه آصف شور مـی توانست بگوید کـه ” قیـام نظامـی از جانب ما بصورت قطعی مطرح نبوده هست ” ؟
آقای حصین درون صفحات بعدی مثل همـیشـه خاک بـه چشم خلایق مـی ریزد وبا دیده درایی آشکاری مـی نویسد کـه اول قوتهای [ نجیب الله ] حمله رابر وزارت دفاع شروع د و بعد تنی مجبور شد از خود دفاع کند. او درون حالی کـه خویشتن را یکی ازخبره گان مسایل نظامـی جا مـی زند مـی نویسد کـه راپور رسید : فرقه پنج پیـاده مربوط امنیت دولتی از وضع الجیش خود بـه سوی مـیرویس مـیدان بـه حرکت افتاده هست . ” حالا نخست از این جناب حتما پرسید کـه اگر درون آن کودتا نقشی نداشتی واز زمرهءمـهره های کلیدی آن نبودی ، از کجا خبر شدی وکی برایت راپورداد کـه فرقه پنج انیت دولتی (؟) بـه سوی مـیرویس مـیدان حرکت کرده است. آخر مگر راپور های نظامـی را بـه هر یله گردی گزارش مـی دهند؟ دیگر این کـه اگر چشمت نمـی خارید درون خانـهء جنرال فقیر محمد وجلسه یی کـه در آن جا دایر شده بود ، درون آن شرایط حساس چه مـی کردی ؟ نکتهء سوم این کـه فرقهء پنج پیـاده مربوط بود بـه وزارت داخله کـه قرارگاه آن درون ولسوالی بگرامـی وقوماندان آن جنرال گلبهار سالم بود؛ اما فرقه یی کـه از آن نام گرفته ای فرقه پنج نـه بل فرقه ده امنیت دولتی هست که درون آن روز حتا یک خطوه از وضع الجیش خود حرکت نکرده بود. این فرقه درون باغ داوود موقعیت داشت وقوماندان آن فرقه جنرال محمد عیسی یکی از افسران بر جستهء اردو بود کـه در حادثهء پیشغور پنجشیر درخشیده و بعد ها بـه مقام فرماندهی آن فرقه رسیده بود. همچنان این حرف های حصین درست نیستند کـه قطعات جنرال دوستم درون روز 16 حوت از لوگر بـه طرف دارالامان بـه حرکت افتاده باشند. این قطعات همان طوری کـه در اردو وسیـاست آمده هست در شب 16 /17 حوت وظیفه گرفتند کـه از ساحهء عملیـات نظامـی از لوگر خارج شده وتا سپیده دم 17 حوت خود را بـه هود خیل برسانند وجلو تعرض غند 57 (مرکز تعلیمـی ) و قوای پانزده زرهدار را کـه تعرض شان درون حال انکشاف بود بگیرند. این قوتها بـه فرماندهی جنرال عبد المجید روزی مطابق دستورگارنیزیون ، درون ساعت معین بـه هود خیل رسیدند وپس از زد وخورد کوتاهی جنرال غنی قوماندان مرکز تعلیمـی بـه آنان تسلیم شد وغایله پایـان یـافت. بنابراین با مسؤلیت مـی توان گفت کـه حتایک نفر از سربازان جنرال دوستم نـه درشب 16 حوت ونـه درروز 17 حوت بـه استقامت قصر دارالامان توظیف نشده بودند. بـه هر حال ، مـی گذریم از فرهنگ منحط آقای حصین کـه مـی نویسد : ” قطعه قند بچه ” چنین کرد وچنان کرد ومـی گذاریم این حرف هارا بـه قضاوت خواننده گان؛ ولی از ای حرف نمـی توان گذشت کـه مردم کابل شاهد زندهء آن کودتا بودند وهمـه بـه یـاد دارند کـه کودتا چه وقت آغاز شد وبم های پنجصد کیلویی را چهانی برسر شان فرو ریختند.
حصین درون صفحهء 502 مـی نویسد کـه ساعت 9 صبح مقاله یی نوشتم وآن را بـه سکریت روزنامـه سپردم وبقیـهء این افسانـه :
” با آمدن دوباره بـه دفترم بـه ناگاه متوجه شدم کـه در سمت دارالامان دود های غلیظی بـه هوا برخاسته وصدای خفیف فیر های ثقیل نیز بگوش مـیرسید. ”
76
تبصره : ساعت 9صبح تاریخ 16 حوت ، طوری کـه همـه شـهریـان کابل مـی دانند ، درشـهر وحومـهء کابل حتا آب از آب تکان نخورده بود. چه رسد بـه صدای فیر تفنگ چره یی ویـا موش کش حصین . همچنان که تا ساعت یک بجه روز کـه طیـارات کودتا چیـان بم های پنجصد کیلو گرامـه را بالای شـهر کابل فرو ریختند نـه دودی درون هوا برخاسته بود ونـهی صدای خفیف اسلحه ثقیل را شنیده بود. آخر اسلحه ثقیل کـه نباید صدای خفیف داشته باشد.

حصین درون همـین صفحه مـی نویسد کـه در مکرویـان کـه رسیدم پوهاند محمد حسن صافی را دیدم کـه بدون مقدمـه بـه نورمحمد تره کی وحفیظ الله امـین دشنام وناسزا مـی دهد.—مگر ناسزا گفتن بـه حفیظ الله امـین ضرورت بـه مقدمـه دارد ؟ – بعد بـه خانـه مـی رسد بـه خانـهء بعضی از رفقا وبه وزارت دفاع وبرخی از قطعات تلفون مـی کند، ولی هیچ تلفونی کار نمـی کند. جنگ هم لحظه بـه لحظه شدید مـی شودو ساعت هم درون حدود 8 شب مـی باشد.
حالا اگر بـه این گفته ها دقت نماییم ، مـی بینیم کـه آقای حصین فاصلهء پل آرتل ومکروریـان را درون ظرف یـازده ساعت پیموده است. دیگر این کـه اگرچه تلفون ها کار نمـی کنند، مگر گل سعید دگروال از ریـاست مخابرهء وزارت دفاع از کدام طرفی – کدام طرف ؟ – برایش تلفون مـی کند ومـی گوید کـه تنی قرار گاه خود را ترک گفته واعضای قرار گاه نمـی دانند کـه چه کنند؟ (در حالی کـه چند صفحه قبل نوشته بود کـه تنی درروز 16 حوت دردفتر خود بود.) بعد از گل سعید یکی از شاگردان دیگر اوستاذ کـه وحید نام دارد ودرامنیت نظامـی هوایی و معه هوایی کار مـی کند تلفون کرده از فرار بی موقع وبی موجب تنی گلایـه مـی کند. البته کـه تلفون ها قطع هست وهیچ تلفونی کار نمـی کند، بازهم یک رفیق خلقی دیگر بـه نام نور احمد تره کی تلفون مـی کند ومـی گوید با عبید گل قوماندان قوای 15 تماس گرفته واو گفته هست که حرکت خود را از طریق بگرامـی بـه سوی دار الامان آغاز کرده است. والبته کـه تلفون ها همچنان قطع درون قطع است؛ ولی به منظور حصین تلفون مـی آید درون پشت تلفون وعجب حکایتی ! برعلاوهء این دروغ های مضحک نکتهء دیگر قابل تبصره درون این چند جملهء حصین این مسأله مـی تواند بود کـه قوای پانزده زرهدار، هرگز ازطریق بگرامـی بـه سوی دارالامان حرکت خود را آغاز نکرد. بل از طریق سرک عمومـی کابل – جلال آباد بـه تعرض گذشت وبه غند تعلیمـی 57 پیوست وبعد تعرض آنان درون منطقهء هود خیل از طرف قطعات گارد متوقف ساخته شد.
این گفته های حصین هم درست نیست ونیـاز بـه اثبات دارد کـه مـی نویسد قبل از ظهر 16 حوت ، دگروال محمد زی نیکمل بـه امر جنرال ستار قوماندان حربی شونزی دستگیر وتیر باران شد. یـا دگروال سید انور آمر سیـاسی حربی شوونزی نیز بـه امر جنرال ستار تیر باران شده باشد. درون ین حا حتما گفت کـه جنرال ستار درون آن وقت قوماندان حربی پوهنتون بود نـه قوماندان حربی شوونزی. دیگر این کـه جنرال ستار چگونـه مـی توانست دگروال سید انور را کـه که تحت امرش نبود گرفتار وبه شـهادت رسانیده باشد؟ نکته دیگر این کـه همان طوری کـه گفته شد به منظور اثبات این گفته ها مثل همـیشـه نـه شاهدی وجود دارد ونـه سندی یـا مدرکی . ولی اگرپس از شروع کودتای شـهنواز- گلبدین ، دگروال محمد زی نیکمل دست بـه اقداماتی زده ودر یک رویـارویی مسلحانـه کشته شده باشد، حرف دیگریست. وکدام جنگی هست که درآن نان وحلوا تقسیم شود؟
دروغ شاخدار دیگری کـه حصین درون صفحهء 503 کتابش مـی گوید این هست که :
” مـیدان هوایی بگرام بطور معلوم زیر آتش طیـارات بلند پرواز روسی کـه از آنسوی مرز بـه پرواز درون آمده بودند قرار گرفت ودر نـهایت راکت های رهبری شدهء سکاد از آنسوی مرز خط پرواز طیـارات جنگی بگرام را از استفاده کشیده وضع را بـه نفع عظیمـی نجیب الله تغییر دادند. ”
البته کـه این ادعا ها جفنگ محض هست ، بنا براین دلایل :
1- بر اساس سازشنامـه های ژنو ، شوروی ها بعد از خروج از افغانستان هیچ گونـه حق مداخلهء نظامـی از جمله حملات هوایی را از قلمرو خود بـه خاک افغانستان نداشتند. هیچ گونـه تخلفی هم درون زمـینـه ند. وهیچ اعتراضی هم از سوی منابع بین المللی علیـه آنان بلند نشد. اگر همچو چیزی حقیقت مـی داشت، نماینده گان نظامـی ملل متحد کـه در دفتر سکاپ ملل متحد درون کابل موجود بودند و هم چنان رسانـه های گروهی جهان بی درنگ وبا سر وصدای فراوانی این مسأله را باز تاب داده وحتماً درون شورای امنیت ملل متحد مطرح بحث قرار مـی گرفت.
2- هیچ نیـازی بـه این کـه طیـارات نظامـی شوروی ها از آنسوی مرز ها پرواز واهی را درون افغانستان تحت ضربات خود قرار دهد وجود نداشت. زیرا کـه طیـارات مستقر درون مـیدان هوایی مزار شریف مـی توانستند این
77
کار را انجام دهند. چنانچه انجام دادند ودیدیم کـه مرحوم جنرال مصطفی قهرمان ج. ا. بـه خاطر از کار انداختن خط رنوی مـیدان هوایی بگرام درون کودتای شـهنواز – گلبدین ، قهرمان دو مرتبه یی جمـهوری افغانستان شد.
3- درموردموشک های رهبری شوندهء اسکاد کـه از آن طرف مرز شلیک شده باشند ، حتما گفت کـه این راکت های رهبری شونده ، از جملهء اسلحهء استراتیژیک هستند ومطابق مـیثاق های بین المللی درزمـینـه منع استعمال وگسترش این گونـه اسلحه ، شوروی حق استعمال آن را نداشت. اما سکاد «ب» Sckad-B از جملهء موشک های تاکتیکی است، نـه استراتیژیکی. وسوم این کـه در خنثی ساختن کودتای گلبدین – تنی ، از موشکهای سکاد «ب» هم اسفاده نشده وحتا یک فیر صورت نگرفته بود، بل به منظور از کارانداختن مـیدان هوایی وطیـارات بگرام از اورگان یـاBM-40هم ازکابل (گارد جمـهوری ) وهم از چهاریکار (فرقه2) استفاده شده بود. ( نگاه شود بـه کتاب های اردو وسیـاست وافغانستان بعد از باز گشت سپاهیـان شوروی )
4- هیچ گونـه موشکی از آن سوی مرز بالای بگرام شلیک نشده بود. زیرا کـه مغایر مفاد قرارداد های ژنو بود کـه شوروی مانند امریکا آن را تضمـین کرده بود . اما این کـه آقای حصین مـی نویسد کـه ” بطور معلوم “، معلوم نیست کـه چنین چیزی درون کجا وچه وقت معلوم شده بود. زیرا کـه او برطبق عادت باز هم بدون سند ومدرک بادی درون هوا رها مـی کند ومـی گذرد.

آقای حصین بعد از برشمردن علل وعوامل شکست کودتای 16 حوت وریختن خونابه های دریغ وحسرت با درد واندوه فراوانی مـی نویسد :
” امرتوقف مقاومت بخاطری داده شد کـه جنرال تنی وهمکارانش جنگ را بداخل شـهر کابل خطرناک دیده ومـیگفتند کـه همچو جنگی ده هزار انسان را درون کمترین فرصت غرقه بخون ساخته ، شـهر سوخته وویران خواهد شد.”

وقاحت ودیده درایی هم حد واندازه یی دارد! ببینید: درون روز روشن شـهر کابل را بمباران مـی کنند. بم های پنجصد کیلو گرامـه را درون مزدحم ترین نقاط شـهر مانند چهار راهی پشتونستان ، پخته فروشی ، شاه شـهید ، رادیو تلویزیون ، چهارراهی آریـانا ، کلوب عسکری و … از آسمان فرو مـی ریزند. صد ها زن ومرد وطفل وکودک رابه خاک و خون مـی کشانند .قصر گلخانـه ، گارنیزیون کابل ، باغ داوود ، بالاحصار وکجا وکجا را بـه آتش مـی کشند ویـا بـه تلی از خاک مبدل مـی سازند واکنون با وقاحت تمام مـی نویسند کـه که تنی وهمکارانش – از خود اسمـی نمـی برد- نمـی خواستند جنگ بـه داخل شـهر کشانیده شود! آخر مگر این نقاط درون خارج شـهر قرار داشتند ؟

بخوانید ولی نخندید :
اما این وقاحت وپررویی را سر انجامـی نیست. او مـی نویسد کـه بر دارالامان چه آوردند؟ اما نمـی نویسد کـه چرا؟ نمـی نویسد کـه اگر کودتاچیـان زره یی نسبت بـه این قصر علاقه مندی مـی داشتند نمـی گذاشتند کـه بدان حال وروزبیفتد وویران شود. اگر این کودتاچیـان سفاک بـه ابلاغیـه های پی درون پی دولت وقع مـی گذاشتند و تسلیم مـی شدند و این قصر تاریخی را سنگر مقاومت ذبونانـهء شان قرار نمـی دادند ، نجیب الله هم امر تعرض را بالای آن قصر صادر نمـی کرد. والبته بسیـار مضحک بـه نظر مـی رسد کـه داکتر نجیب الله مرحوم بـه خاطر آسیب نرسیدن بـه این قصر کـه کودتاچیـان درون آن سنگر گرفته بودند ومنتظر اقدامات گلبدین بودند ، آرام مـی نشست ومـی گفت حمله نکنید. قصر خراب مـی شود. مگردر هنگام قیـام مسلحانـهء 7 ثور، حفیظ الله امـین خون آشام بر این قصر رحم کرد وبه خاطر آن کـه صدمـه نبیند ، ضربات هوایی وتوپچی را بالای این قصر کـه پیوسته وبا بی رحمـی فراوانی وارد مـی شد، قطع نمود؟ اگر حصین از این داستان خبر ندارد حتما به او گفت کـه از شامگاه 6 ثور الی سپیده دم 7 ثور نـه تنـها توپچی لوای 88 مـهتاب قلعه ، بل طیـارات شکاری وبمبارد، چنان این قصر تاریخی را مـی کوبیدند کـه شده بود وبه سختی سرش را درون مـیان شانـه هایش نگهداشته بود.
این نکته را هم آقای حصین فراموش کرده کـه اگر قصر دارالامان درون کودتای شـهنواز – گلبدین صدمـه دید ، بلافاصله بعد از شکست کودتا چنان ترمـیم شد کـه هیچ فرقی با گذشته نداشت. ولی این گلبدین حکمتیـار رهبر کودتای 16 حوت بود کـه به خاطر رسیدن بـه قدرت درون زمان ریـاست جمـهوری برهان الدین ربانی ، آن قصر زیبا وبا شکوه را چنان راکت باران کرد کـه امروزه جز خرابه یی از آن باقی نمانده است.
از نبشته های حصین درون مورد کودتای شـهنواز- گلبدین( ص۵۲۰ ، این طور بر مـی آید کـه انگار تنی به منظور ایجاد قرارگاه مطمـین بـه بگرام رفته باشد، درون حالی کـه او پیش از شروع کودتا بـه بگرام رفت وهمـه مـی دانند
که وزارت دفاع قرار گاه کاملاً مطمـینی بود واگر او از ترس بـه بگرام نمـی گریخت ، سقوط آن قرار گاه درون مدت کمتر از ۲۴ساعت ممکن نبود.
در صفحهء ۵۲۱زیر عنوان ” فرار بـه پاکستان ” ناگهان بـه اعترافات دلچسپی مـی پردازد کـه از روابط سران کودتا با تنظیم های بنیـاد گرا پرده بر مـی دارد:
” درون مـیان خلقی ها قبل از تصادف نظامـی ۱۶ حوت بعضاً این موضوع بصورت ضمنی مطرح بود کـه اگر وضعیت تضاد های درونی بـه رویـا رویی بیـانجامد وبنابر عواملی ما باشکست روبرو شویم دوام مقاومت ما از کجا ممکن خواهد بود. این پرسش بعضاً این نظریـه را بـه وجود مـی آورد کـه در صورت چنین شکستی رفتن بـه شوروی ممکن نیست… بعد یگانـه راهی کـه مـیماند اینست کـه با برخی از قوماندانان جهادی کـه با حفظ پیوند های شان با تنظیم های مربوط زیـاد وابسته با بیگانگان نبوده اند ودست کم درون محلات خود بگونـهء زیر تاثیر روحیـهء عام وطنپرستی مردم هستند کار دوام دار صورت گیرد…در آن صورت هرگونـه تعرضی از هر طرفی کـه باشد وشکست موقتی بر ما تحمـیل کند چای پای به منظور مقاومت خواهیم داشت. تلاشـهای بسیـار محدود نا محسوس درین جهت آغاز یـافت. “
البته کـه این تلاش ها نـه محدود بود ونـه نامحسوس. کار بـه جایی کشیده بود کـه حکمتیـار ( تروریست جهانی ) بیـانیـهء رادیو تلویزیونی خود را هم ترتیب وبرای سران کودتا فرستاه بود. دلچسب هست که آقای حصین حکمتیـار را زیـاد وابسته بـه بیگانـه نمـی پندارد. درون حالی کـه همـین دیروز پریروز امریکا اعلام کرد کـه حکمتیـار بیشترین کمک ها را از CIA دریـافت مـی کرد وارتباط نزدیک وتنگاتنگی با سیـا وآی اس آی پاکستان داشت. وهمـین اکنون نیز بـه کمک وحمایت ISI درون مرز های افغانستان با پاکستان مخفی شده وبرای دور دیگر بربادی وتباهی مردم افغانستان نقشـه مـی کشد.

از این حرف ها و ولاف وپتاق ها وفضل فروشی های حصین خان درون مسایل نظامـی کـه بگذریم درون صفحهء ۵۲۷ مثلث بی عیب مـی خوانیم کـه وی ادعا مـی کند درون ولایت لوگر تیلفون وجود داشت. بیچاره دستگاه های تیلفون هایی را کـه در ادارات دولتی تمدید یـافته بود ، باشبکهء تیلفون شـهری اشتباه نموده است. اگر این طور نیست آیـا مـی تواند یک نفر از اهالی لوگر را نام بگیرد کـه در خانـه اش ، مثلاً درون برکی برک یـا نرخ ویـا .. تلفون داشته باشد ؟ اما اندر باب موجودیت لیسه ها درون لوگر ،باید گفت کـه در همان برهه یی کـه عملیـات درون تنگی واخجان اجرا شد ، لیسه را چه مـی کنی کـه حتا یک مکتب ابتدایی هم درون آن ولایت وجود نداشت. زیرا کـه نیرو های حکمتیـار ونیروهای ضد فرهنگ ومعارف انسانی تمام مکاتب را بـه آتش کشیده بودند.

حصین درون جای دیگری مـی نویسد کـه در ولایت وردگ ، دریـایی بـه نام دریـای وردگ وجود نداشت؛ ولی دریـایی هست به نام ” دمـیدان سند ” .حالا حتما از حصین پرسید کـه برگردان واژهء سند پشتو ، دریـا نیست ؟ یـا مـیدان ووردگ دوروی یک سکه نیستند؟ آیـا این موضوع بـه این همـه روده درازی مـی ارزد کـه تاریخچهء منطقه” چُغر ” را بنویسی وبگویی کـه چگونـه آن منطقه بـه مرکز ولایت وردگ و مـیدان شـهر تبدیل شد؟

واکنون بار دیگر موقع مـیسر مـی شود کـه از آقای حصین ، تفسیرو تعبیر ومعانی این جمله ها راکه درون صفحات ۵۳۴ و۵۳۸ آمده هست ، بپرسیم :

— ” مسکو درون مـیان پرچم نیز ناگذیر بـه چچ وچغل خود بود . ”
–” انتظار شان از محبوبیت معجزه یی او وقابلیتش درون امر رهبری سالم جامعهء افغانی بـه هیچ رفت . ”
— ” اگر انتخاب اولی شان بـه دلیل همسفر شدن با تجاوز حد اقل آبروی ملی کـه داشت آنرا درون این قمار سیـاسی نظامـی بـه باخت داد، انتخاب دوم نیز با همـه چهره عوض وء حضرت علی بـه کمر بستن .. بـه شخصیت بـه درد بخور روزگار ش تبدیل نـه شد..”
— ” پرچم کارمل وگروه خود ساختهء دیگر خود را تجدید ماهیت کرد. “

بار ها گفته ام وبار دیگر مـی گویم کـه این مثلث بی عیب بـه ترجمـه از زبان دری بـه زبان دری نیـاز دارد و مؤلفش بـه مغز شویی وتداوی روانی .
درصفحهء ۵۳۶ حصین نام مذکور مـی نویسد : ” شعار های قشری وطبقاتی ( پرولتری ودهقانی وتوده یی ) همـه رنگ باختند. ” ، باز هم حتما گفت یعنی چه ؟ امااگر با گذشت فراوان این جمله را این طور ترجمـه کنیم کـه توده ودهقان وپرولتر را مثلاً اقای حصین بـه معنای زحمتکشان آورده هست وطبقهء کارگر هم از یـادش نرفته است، بایدپرسید کـه شعار های قشری یعنی چه ؟ آیـا منظور جناب عالی ازشعارهای قشری ، شعار های ” سطحی ” هست ویـا قشر روشنفکران ، یـا مثلاً قشر روحانیون و نجبا وغیره ؟
یک سطرپایین تر مـی خوانیم : ” دموکراسی شرافتمند ” وکسی نیست از وی بپرسد کـه مگر دموکراسی بی شرف ویـا ” دموکراسی غیر شرافتمند ، نیز درون این جهان وجود دارد ؟ شنیده بودیم کـه سردار محمد داوود درون بارهء ” دموکراسی قلابی ” درون اولین روز اعلام جمـهوریت حرف زده بود ونویسنده گانی چند هم دموکراسی دوران ظاهر شاه را ” دموکراسی تاجدار ” و ” دموکراسی نام نـهاد ” نام گذاری کرده بودند. اما والله وبالله وثمةالله کـه تا همـین لحظه هم نشنیده ایم کهی گفته باشد ” دموکراسی غیر شرافتمند ” !
شاه محمود حصین درون صفحهء ۵۲۷جستار هایی مـی آورد از کتاب عبدالقدوس غوربندی درون بارهء ترکیب کنگرهء دوم حزب وپس از آن بـه آقایـان نجم الدین کاویـانی وفرید احمد مزدک بدون کدام موردی فحش داده وآنان را خاین خطاب مـی کند. وی مـی گوید کـه آندو درون سقوط حاکمـیت نقش خاینانـه داشته وبه نفع احمد شاه مسعود فعالیت مـی د- البته او از نقش خاینانـهء رجال وشخصیت های بلند رتبه نظامـی وملکی کـه به نفع حکمتیـارعلناً فعالیت مـی د ، یـاد آوری نمـی کند. – او مـی نویسد کـه نیروی سوم کنگره مربوط بـه آقای سلطان علی کشتمند بوده باشد وبیرو کراتان فاسد(؟) . واز قول مرحوم غوربندی مـی آورد کـه نیروی چهارم کـه مجال شرکت درون کنگره را نداشت ، عبارت بودنداز بخش بزرگ خلقی ها! یعنی آقایـان دستگیر پنجشیری، صالح محمد زیری ، محمد هاشم وطنوال ، هنر غیرت ، گلداد ، فدامحمد فدا ، عبدالرشید آرین ، محمد الله صافی ، دگر جنرال نظر محمد کـه در زندان بودند وشـهنواز تنی ونیـاز محمد مـهمند وهمراهان شان کـه فرار کرده بودند وانداخته بودند خود ها را بـه دامن گلبدین تروریست وسازمان استخباراتی ISI پاکستان. بعد آیـا این بیست ، سی نفر را مـی توان بخش بزرگ خلقی ها شمرد کـه همراه با حصین ، مـی شدند ۳۱ نفر؟
چند نکتهء فکاهی گونـهء دیگر نیز درون همـین جستارازمثلث بی عیب :
– ” مرغ شان فقط یک لنگ مـی یـابد.”
-” جزم وتندی آن رنگ سخت جدی ودیگری داشت.”
-” سر کشیدن از دیکتات مستقیم مسکو “


در مورد گفته های آقای فقیر محمد ودان کـه به قول حصین درون کتاب ” پاشنـه های سرخ (!)” نوشته بوده هست که جلسهء سری (؟) درون اول حمل ۱۳۷۱ درون شـهر مزار شریف دایر گردید وکمـیته های سیـاسی ونظامـی تشکیل شد وعظیمـی رییس کمـیتهء نظامـی تعیین شد ودر مورد دروغ های شاخدار دیگر ” ودان ” ، بهتر بود کـه آقای حصین نخست بـه رسالهء ” طامات که تا به چند وخرافات که تا به کی ؟ ” کـه از همـین قلم منتشرشده هست ، مراجعه مـی کرد ویـا بـه کتاب ” درون صفحات شمال افغانستان چه مـی گذشت ” نوشته ء اسدالله ولوالجی نویسنده وپژوهشگر.

حصین مـی نویسد : ” از یـادداشتهای متذکره ( منظورش کتاب دشنـه های سرخ هست ) وده ها سند دیگر بـه وضوح روشن هست که توطئه شمال ازسالها قبل طرح ریزی وبا مـهارت روی آن کار شده بود. “
کاش آقای حصین بـه جز از نوشته های بی بنیـاد ” ودان” دست کم یک سند دیگر را نیز نام مـی گرفت کـه خلایق مـی فهمـیدند چگونـه توطئه شمال از سال ها پیش طرح ریزی وبا مـهارت روی آن کار شده بود.
آقای حصین درون صفحهء 545 درون بارهء شورای نظامـی اظهار نظر مـی کند ومـی نویسد:
” شورای نامنـهاد نظامـی را کـه گویی نجیب الله طرح وعظیمـی را بـه ریـاست آن درون نظرداشته هست واقعیت کامل نداشته است. این شورای نظامـی قبلاً درون مزار تحت نظر آقای ساخته شده بود. “

از این جملات معلوم مـی شود کـه آقای حصین حتا کمترین معلوماتی هم درزمـینـهء طرح وایجاد این شورا نداشته است. او کـه در آن روز ها درون زندان پلچرخی بود ، حتما این افسانـه را بـه خواب دیده باشد ویـا از افسانـه پرداز دیگری مانند ” ودان ” شنیده باشد. ولی با اینـهم برایی که” شغلش” تاریخ هست ، ضرور بود که تا ازی مـی پرسید کـه این آقای کیست وچکاره هست که ریـاست چنان جلسهءمـهمـی را بـه عهده داشت کـه از احمد شاه مسعود گرفته که تا عبدالرشید دوستم ، عبدالعلی مزاری ، آزاد بیگ ، محمود بریـالی ، سید اکرام پیگیر ، یونس قانونی ، داکتر عبدالله ، داکتر ارغون وکی وکی اعضای آن جلسه شمرده شده ، بـه فرمایشات واوامر او گوش سپرده وهرچه او مـی گفت انجام مـی دادند؟
وانگهی ، آقای حصین چند سطر بالاترنوشته بود کـه توطئه شمال بـه تحریک ، تشویق وتمویل مسکو شکل گرفت وحالا مـی نویسد کـه شخصی بـه نام مامور سازمان اطلاعاتی ایران، رییس شورای نظامـی بود. بنابراین خواننده حق دارد ازحصین بپرسد کـه چگونـه روس ها بعد از آن همـه تلاش ها ومصارف گزاف ودلچسپیی کـه به مؤفقیت آن توطئه داشتند، پا بعد کشیدند وگذاشتند کـه آقای همـه کاره شوددر مزار وهمـه
به فرمایشات ودساتیر او گردن نـهند. همچنان آدم حیران مـی ما ند کـه مثلاً چطور محمود بریـالی را کـه در آن شب وروز درون کابل بود ویـا یونس قانونی را کـه در خیر خانـه بود ، درون جلسهء تحت ریـاست درون مزار شریف شامل ساخته اند.؟
اما مسأله شورای نظامـی طرح داکتر نجیب الله نبود. این مسأله طرح ملل متحد بود واین موضوع درون نامـه داکتر نجیب الله کـه از دفتر سکاپ ملل متحد درون کابل، عنوانی سر ملل متحد جلالتمآب پتروس بتروس غالی بـه تاریخ ۱۳عقرب ۱۳۷۱خ مطابق با ۴نوامبر ۱۹۹۲ م نوشته شده وارسال گردیده بود بـه صراحت کامل بیـان شده است.
در همـین صفحه ، از قول عبدالقدوس غوربندی مـی نویسد کـه گویـا درون جلسهء وزارت خارجه درون سحرگاه نخستین روز فرار نا فرجام داکتر نجیب الله بـه مقصد هند، فضای جلسه عادی بود وگفتگو ها درون بستر آرام سیر مـی کرد وهیچکسی داکتر نجیب الله را کـه بعد ازناکامـی درون فرار بـه دفتر ملل متحد(سگاپ ) رفته وتحصن گزیده بود وهیئت اجرائیـه واعضای حزب را بـه امان خدا رها کرده بود ، سرز نش نمـی کرد وناروا نمـی گفت. اندرین باب همـینقدر حتما گفت کـه حیف کـه آقای عبدالقدوس غوربندی بـه دارالحساب تشریف هست وبزرگان وسروران دیگر حزب نیز خاموشی گزیده و قسم خورده اند کـه اندرین باب وباب های سوال بر انگیز دیگر،تر نکنند. والبته کـه همـه مـی گویند کـه تا صور اسرافیل بـه نوا درون نیـایدازلب نمـی گشایند. بعد چون چنین هست ، از این بحث مـی گذرم با این اغماض کـه دست کم، یکی ازحرف های غوربندی صاحب را بـه خاطر آن کـه روحش شاد باشد وفرحتی بـه روح بزرگ ووجدان راستگویش! دست دهد ، صحه مـی گذارم ومـی گویم کـه آن جلسه ، جلسهء مرده گان بود ، نـه جلسهء زنده گان وچنان سکوت عمـیقی درون آن اتاق حکمفرما بود کـه اتاق بـه خانـهء اموات شبیـه شده بود ووالسلام والله المستعان!
نکتهء راست دیگردراظهارات غوربندی مرحوم این هست که مسأله گزارش شورای نظامـی شامل اجندا نبود.
البته کـه نبود. آخر من خود رفته بودم درون آن جلسه.ی مرا نخواسته بود و هیچی هم انتظار مرا نداشت. رفته بودم که تا حوادث دوشین را بـه پیشگاه هیئت اجرائیـه ( بیوروی سیـاسی ) گزارش داده وکسب تکلیف کنم. از طرح شورای نظامـی سخن ب وازاین کـه افسرانی کـه در ترکیب این شورا شامل هستند ، بعد از این ابتذال حاضر نیستند کـه قدرت را بـه دست بگیرند واعضای شورای نظامـی باقی بمانند بعد در آن جا رفته و گفته بودم ، عطای تان بـه لقای تان، ورخصت شده بودم.

نکتهء دیگری کـه آقای غوربندی درون کتابش نوشته وحصین با تمسخر وکنایـه آن رانقل کرده ، این هست که چون عظیمـی پلان خودرا درون صفحات شمال مؤفقانـه تطبیق نموده بود، چیزی به منظور گفتن نداشت:
” شروع بـه گریـه نمود واشک از چشمانش ژاله ژاله بـه رخسارش سرازیر شد.. ”
بلی ، این هم یکی از همان حرف های راست آقای غوربندی هست که درکتابش نوشته است. که تا اینجا شد سه حرف راست از مـیان یک هزار دروغ! واما من خود این مسأله را درون کتاب اردو وسیـاست نوشته ام . بلی هم درون آن جا گفته بودم وهم درون این جا مـی گویم کـه از همان روز که تا همـین اکنون وامروز ، بـه خاطر مردم بینوای وطنم وکشورم کـه در پیش روی چشمانم از بین مـی رفت واز بین مـی رود ، گریـه مـی کنم ؛ ولی تو بخند، قهقهه بزن آقای حصین ! هرقدر دلت مـی خواهد بـه بربادی مردم وکشوری کـه آغاز گر بربادی شان تو ورفقایت بودید خنده کن. تنـها، وطنپرستانی را کـه به حال وروز مردم خویش گریـه مـی کنند تمسخر نکن !

همـین جناب خندان کـه در بالا گفته های غوربندی را به منظور اثبات قولش ، یکی پشت دیگر قطار مـی کرد ، درون صفحهء ۵۵۱، سخنان او را درون مورد استقلال رأی داکترنجیب ، رد مـی کند وبحر طویلی مـی سازد درون بارهء این کـه چهی از زمامداران افغانستان استقلال رأی داشت وچهی نداشت. والبته مثل همـیشـهی نیست که تا از او بپرسد کـه این همـه دهن پارهبه چه سبب واین همـه حاشیـه گویی بـه چه مناسبت؟
از تحلیل های درخشان آقای شاه محمود کـه ” ازلحاظ منطق انسانی ؟ ” مطرح مـی شود ومعنایش را البته خودش مـی فهمد :
” از نظر گروه کارمل مسعود درون جمع مجاهدین نـه بلکه مبارز هست که گویی درون جمع اه سیـاسی به منظور قدرت شدن ، نمایندهاز منافع تاجکان افغانستان را بدوش دارد.”
که بگذریم ، مـی رسیم بـه این جملات ناب :


” .. با جرأت تمام گفته مـی توانم کـه خلقی ها بحیث یک قدرت وقت درکشور ودر حالت پراگندهشدید ناشی از شکست درون حال حاضر بصورت قطع باهیچ نیروی دست راستی هیچگونـه پیوند سیـاسی وسازمانی نداشته وندارد. “

خوب دیگر، حرف های حکمتیـار، حلیم تنویر ، عبدالقدیر کریـاب ، اظهاات شـهنواز تنی ، رفتن او وهمراهان بـه پاکستان وحلف وفادارای یـاد وسلام نظامـی او وهمراهانش بـه گلبدین حکمتیـار وپناه بردن بـه آغوش ISI، هیچ ؟ فرار” بهترین های خلقی” مانند اسلم وطنجار مرحوم ، حاجی راز محمد پکتین ، اسدالله پیـام و … بـه چهارآسیـاب و ” خم خم” شدن آن ها بـه پاهای حکمتیـار هم هیچ ؟ بسیـار خوب ؛ ولی بگذار ببینم، کـه آقای حصین درون بارهء این اظهارات شـهنواز تنی کـه هم درون رادیوی بی بی سی منتشر شد وهم درون روزنامـهء وحدت چاپ پشاور بـه نشررسید ، چه مـی گوید ؟ تنی گفته بود:
” نظامـیان من ، همراه باطالبان دریک سنگر مـی جنگند.”
داکتر حلیم تنویر نیزچنین نوشته بود :
” البته بیشترین اعضای کمونیست کـه به طالبان گرایش داشتند ،انی بودند کـه از لحاظ قومـی یـا بـه پشتون ها منسوب بودند ویـا روابطی درون این سطح داشتند کـه کمونیست های وابسته بـه حزب ” خلق ” عدهء زیـادی از آن ها ر اتشکیل مـی داد. کمونیست ها ی افغان ( منظور تنویر، خلقی ها اند ) ویک عده از مشاورین نظامـی پاکستانی غالباً درون امور تخصصی ابزار واسلحه جنگی وروش های جنگ ، داشته های اندوخته یی درون زمـینـه های مختلف نظامـی باطالبان وزیر ادارهء آنان ( با اصول شریعت اسلامـی ) فعالیت دارند. ” نک بـه : تاریخ روز نامـه نگاری افغانستان. دوکتور حلیم تنویر. صفحهء 625

عبدالقدیر کریـاب مسؤول کمـیته سیـاسی حزب اسلامـی درون مصاحبه با رادیوی بی بی سی بـه تاریخ ۱۸ حوت ۱۳۶۸ گفت : ” بر اساس معلوماتی کـه من دارم ، آقای تنی از مدتها بـه اینسو با حزب اسلامـی ارتباط داشت .”
رادیوی صدای امریکا درون گزارشی کـه شام 20 حوت 1368 پخش شد ، چنین گفت :
” چند ماه قبل از افغانستان یک تعداد قوماندانان سر شناس مجاهدین کـه در رأس آن ها قوماندان عبد الحق قرار داشت درون یکی از مراکز مجاهدین درون پغمان با جنرال حمزه کـه یک تن از قوماندانان قوای هوایی رژیم کابل بود ، ملاقات کردو جنرال حمزه درون حقیقت شخص رابط بین یک تعداد اشخاص ذیربط بـه شمول جنرال شـهنوز تنی ومجاهدین قرار گرفت وچند مرتبه با قوماندانان مجا هدین ملاقات کرد وبالاخره طرح یک کودتای نظامـی راپیشنـهاد نمود. قراربود کودتا همزمان با خروج قوای شوروی صورت بگیرد. قوماندان ها کـه همـه مربوط تنظیم حزب اسلامـی مولوی یونس خالص مـی باشند ، موضوع را با شخص خالص درون مـیان گذاشتند. مولوی خالص هرنوع همکاری با خلقی ها وپرچمـی ها را مردود شمرد… ودستگاه استخبارات پاکستان کـه از قضیـه آگاهی پیدا کرد، جریـان را با حکمتیـار رهبر حزب اسلامـی درون مـیان گذاشت. حکمتیـار نسبت صرف پول فراوان مؤفق گردید کـه قضیـهء کودتا را با ناراضیـان حزب از سر گیرد.”
در صفحهء ۵۸۸ مثلث بی عیب آقای حصین مـی نویسد :
” هرکه بر کرده ای تباه کن تمامـی تنظیم ها وشبه تنظیمـهای دست راستی انگشت انتقاد بگذارند اعتراضی نیست ولیک گروه کارمل وکلکسیون کـه افسانـهء اردو وسیـاست را طرح وتنظیم کرده اند چون درون جرایم مشـهود هرکدام ازاین تنظیم ها بگونـهء سهم داشتند حق اعتراض وانتقاد را حتما بخود ندهند. “

خوب دیگر، بـه این کلته زبان قصیر الذنب چه حتما گفت ؟ جز این کـه ” مـی پیچ ومـی کش از غم چون مار کلته ُدم” ، آخر مگر کلکسیون هم کتاب مـی نویسد؟ یـا کلکسیون collection واژه یی هست فرانسه یی کـه به مجموعهء تکت پستی ، تابلوی نقاشی ، جواهرات ، سکه های قدیمـی ، بانکنوت های کشورهای مختلف جهان وغیره مـی گویند ؛ ولی شاید منظور این کتله زبان کلکتیف باشد کـه البته معنای دیگری دارد. نکتهء دیگر درون این جملاتی کـه نـه مبتدا دارد ونـه خبر ونـه جمع آن معلوم هست ونـه مفرد آن ، اتهام بی پایـه یی هست از آن بیمایـه بر پرچمـی ها ، کـه انگار پرچمـی ها حق اعتراض وانتقاد را از دیگران گرفته وبه خود اختصاص داده باشند،


آن هم درون این سالهای فترت فرهنگ و این مطبوعات کثیر الانتشار! البته نادیده مـی گیرم جفنگ سوم آن یـاوه سرا را کـه مـی نویسد آنان ( پرچمـی ها ) درون جرایم مشـهود تنظیم ها وشبه تنظیم ها( ؟ ) بـه گونـه یی سهم داشتند.
ادامـه دارد





[جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است]

نویسنده و منبع: pamir | تاریخ انتشار: Wed, 08 Aug 2018 15:18:00 +0000



جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است

دانستنی های زندگی - ایران و جهان درون آیینـه اعداد و ارقام

یک روز درون رستوران چيني شـهر تهران

یک پرس غذا  ! یـا خرج یک زندگی ؟!

اژدهای بزرگ اولین چیزی هست که هنگام ورود بـه یکی از قدیمـی ترین ((رستوران های چینی)) درون ایران، جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است نظر مراجعان

 را بـه خود جلب مـی کند. جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است معماری و نمادهای فرهنگ چین درون سرار ساختمان بـه چشم مـی خورد.

دو نفر با کت و شلوار مشکی، مقابل درون رستوران ایستاده اند و به مـهمانان با لبخند و سلام  ادای احترام مـی کنند و یکی از

 آن ها کلید اتومبیل مـهمانان را به منظور پارک خودروی شان از آن ها مـی گیرد.

پشت یکی از مـیزهای کناری رستوران نشستم. جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است فضا با نور ملایم و موسیقی چینی بسیـار دلنشین به منظور سرو غذا بود. دیوار

 رستوران پر از رنگ های قرمز و طلایی هست با نقش هایی از اژدها و درختان چینی و فضایی کـه کاملا تداعی کننده

 فرهنگی متفاوت به منظور مـهمانان است.

منوی غذا را از پیشخدمت رستوران گرفتم؛ وقتی با پیشخدمت صحبت مـی کردم بـه قدری آرام صحبت مـی کرد کـه به سختی

 مـی شد صدای او را شیند.

خاویـار، اردک و منوی اسپشیـال

نگاهی بـه منوی غذا و قیمت ها کردم؛ خاویـار ۷۵ هزار تومان، لابستر تند و ترش (گوشت مـیگو یـا خرچنگ) ۳۲ هزار

 تومان، شان سویـا (اردک سرخ شده) ۱۴ هزار تومان و... تعداد غذاها درون بخش رستوران چینی تنـها  بیش از ۸۰ نوع

 مختلف بود و در بخش رستوران ایرانی و لبنانی نیز بیشتر از ۶۰ نوع غذای مختلف بـه چشم مـی خورد: جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است کباب ماهی

 سالمون ۱۴ هزار تومان، چنجه ۱۱ هزار تومان و... البته منوی سالادها و دسرها نیز کم از منوی غذاها نداشت. قیمت

 غذاها درون دستم سنگینی مـی کرد. بنابراین منو را بـه پیش خدمت سپردم و سراغ مدیر رستوران رفتم که تا از وضعیت مشتریـان

ثابت وغذاها بهتر آگاه شوم.

مدیر رستوران مـی گوید: ((مشتریـان هم ایرانی و هم خارجی هستند، درون حدود ۳۰ درصد مشتریـان ما بازرگانان و سفیران

 کشورهای خارجی و مابقی مشتریـان ما ایرانی های متمول هستند؛ گاهی اوقات مشتریـان خارج از کشور، بـه هنگام سفر به

 ایران چند روز قبل مـیز رزرو مـی کنند و خیلی  از مشتریـان ایرانی ما نیز مشترک ثابت هستند و بیشتر روزها مطابق با

سفارش به منظور آن ها غذا مـی فرستیم.))

گران قیمت ترین غذای رستوران به منظور یک نفر رقمـی بیش یک صد هزار تومان مـی شود کـه شامل خاویـار، سوپ

 مخصوص و سالاد اسپشیـال است؛ البته با حدود ۱۵ الی ۲۰ هزار تومان نیز مـی توان غذایی به منظور سرو سفارش داد.

مدیر رستوران از مشتریـان ثابتی صحبت مـی کرد کـه روزانـه یک وعده غذا را درون رستوران مذکور صرف مـی کنند و این

 بدان معنا هست که هزینـه یک وعده غذا درون روز، به منظور یک نفر، درون یک ماه رقمـی نزدیک بـه ۷۵۰ هزار تومان مـی شود.

از یکی از مشتریـان رستوران کـه منتظر آماده شدن غذای خود است، مـی پرسم، آیـا شما هر روز بـه این رستوران

 برای صرف غذا مراجعه مـی کنید؟ و چه مقدار هزینـه به منظور هر وعده مـی پردازید؟

سرش را بـه نشانـه تایید تکان مـی دهد و مـی گوید کـه ((اوایل فقط گاهی اوقات مـی آمدم، آن هم اگر مـهمان خاص یـا ویژه ای

 داشتم. اما درون حدود چند ماهی مـی شود کـه اکثر روزها به منظور ناهار بـه این رستوران مـی آیم و برای هر وعده هم چیزی در

 حدود ۲۰ هزار تومان مـی پردازم.))

چند سانتی متر همبرگر

این بار بـه سراغ یکی از محله های منطقه ((عبدل آباد)) واقع درون جنوب تهران رفتم که تا ببینم مردم این منطقه چه مقدار برای

 یک وعده غذا هزینـه مـی کنند.

پس از اندکی جست و جو درون منطقه تجاری (بازار فروش)، رستورانی را پیدا کردم کـه دیگر شباهتی بـه رستوران های

 بالای شـهر نداشت.

این جا دیگر خبری از موسیقی آرام و نور پردازی های دلنشین نیست؛ حتی مـیز و صندلی ساده هم وجود ندارد.

فروشنده مواد غذایی این محل، غذاها را درون ظروف یک بار مصرف بـه مشتریـان ارائه مـی کند. یک راهروی کوچک در

 کنار خیـابان پر رفت و آمد، با سکوهایی سیمانی به منظور نشستن، منویی به منظور انتخاب غذا دیده نمـی شد؛ تنـها نام و قیمت چند

 نوع غذا کـه تعدادشان از تعداد انگشتان دست هم تجاوز نمـی کرد بر روی دیوار و شیشـه های رستوران چسبانده شده بود.

 
رستوران چینی درون تهران

این بار نیز قیمت ها متفاوت بود. مشتریـان تنـها با پرداخت کمتر از یک هزار تومان مـی توانند یک وعده غذایی را

 برای صرف بخرند؛ یک پیـاله آش داغ ۴۰۰ تومان، عدسی با کره ۵۰۰ تومان، جغور بغور ۸۰۰ تومان و همچنین

 مشتریـان رستوران مـی توانند با پرداخت تنـها ۴۰۰ تومان چند سانتی متر از همبرگر متری را برای صرف بخرند.

نگاهی بـه شیشـه رستوران مـی کنم کـه در مورد خواص غذاها از جمله عدس نوشته هست : ((عدس زیـاد کننده نور چشم، قوت

 قلب و آرامش بخش، رئوف و مـهربان کننده، ضد بی رحمـی.))

با یک محاسبه مـی توان دریـافت فردی کـه در وضعیت اقتصادی ضعیف بسر مـی برد به منظور یک وعده غذایی خود (با

 احتساب ۵۰۰ تومان) درون ماه رقمـی نزدیک بـه ۱۵ هزار تومان مـی پردازد درون حالی کـه فرد دیگری با وضعیت اقتصادی بالا

 و متمول رقمـی نزدیک بـه ۷۵۰ هزار تومان به منظور یک وعده غذایی خود درون یک ماه مـی پردازد (با احتساب ۲۵ هزار

 تومان به منظور هر وعده غذایی) و این بیـانگر اختلافی بالغ بر ۵۰ برار مـی باشد.

از فروشنده درون مورد همبرگر متری مـی پرسم و او مـی گوید : ((ما همبرگر متری را از کارخانـه مـی خریم و با قیچی آن را

 متناسب با نیـاز خود بـه قطعه های کوچک تر تقسیم مـی کنیم .اما کیفیت همبرگرهای غیر کارخانـه ای کـه خودمان درست مـی

 کردیم خیلی بیشتر بود؛ این همبرگر های کارخانـه ای فقط کار را آسان کرده اند. اما طعم و مزه خوبی ندارند و وقتی آن ها

 را طبخ مـی کنیم بیشتر شبیـه بـه نان خشک هست تا همبرگر!))

ساعت، یک بعد از ظهر را نشان مـی دهد. آرام آرام مشتری ها بعد از چند ساعت کار بـه این رستوران مـی آیند که تا در

 حال خوردن غذا، لحظاتی را نیز استراحت کنند؛ صبر مـی کنم که تا یکی از مشتریـان کـه در حال خوردن غذای خود هست آن

را بـه پایـان برساند که تا با او صحبت کنم؛ بـه قدری سریع غذا مـی خورد کـه کمتر از چند دقیقه غذایش بـه پایـان مـی رسد. از او

 مـی پرسم:‌ ((آیـا همـیشـه بـه همـین رستوران به منظور خوردن غذا مـی آیی؟))

در حال پرداختن پول صورت حساب مـی گوید: ((این رستوران نزدیک کارگاهی هست که درون آن کار مـی کنم و غذاهای

 خوبی را هم بـه قیمت مناسب بـه مشتریـانش مـی دهد. بـه همـین خاطر چند سال مـی شود کـه به این رستوران مـی آیم.))

وجه اشتراک مشتریـان درون هر دو رستوران درون لبخند رضایتی بود کـه هنگام ترک رستوران بر لبانشان نشسته بود. نگاهی به

 ساعت خود مـی کنم، زمان چهار بعد از ظهر را نشان مـی دهد.ی دیگر درون رستوران نیست و من هم حتما بروم .




[جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است]

نویسنده و منبع: pamir | تاریخ انتشار: Mon, 30 Jul 2018 16:40:00 +0000



جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است

بهاری با افق تیره و توفانی به منظور رژیم، به منظور سالی کـه برای ...

بهاری با افق تیره و توفانی به منظور رژیم، جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است به منظور سالی کـه برای مردم نکو خواهد بود 
ایرج شكری

 

 پیـام نوروزی کارشناشی شده ترامپ*، پاسخ گِرد ظریف، کک بولتون ، نرمش قهرمانانـه کیم جونگ اون و تودهنی  ها بـه خامنـه ای

پیـام نوروزی دونالد ترامپ رئیس جمـهوری آمریکا از این نظر اهمـیت دارد کـه در آن مرکز و نـهاد اصلی قدرت و تعیین سیـاست درون رژیم عقب مانده و سفّاک و ضد ایرانی آخوندی کـه به شکل «خر تو خری» اداره مـی شود، درست شناخته شده هست و همانطور کـه در عمل، بـه ویژه درون دو- سه سال گذشته درون تضاد بین آخوند روحانی و سپاه همـه شاهد بوده اند، این مرکز قدرت و تعیین کننده سیـاست چه درون امور داخلی و چه درون سیـاست خارجی، «سپاه پاسداران انقلاب اسلامـی» است(1) کـه نیرویی خودسر و متصل بـه رهبر و دارای «کارت سفید» از او است؛ نیرویی که  فرماندهانش هیچ محدویتی به منظور اعمال اراده و تحمـیل نظر خود نمـی شناسند(حتی درون مسائل جزئی و کوچک) و نیرویی هست که ستون فقرات دستگاه سرکوب اختناق رژیم آخوندی است. جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است درون دعواهای اخیر احمدی نژاد با دستگاه قضایی رژیم، اتهام «اختلاس» بقایی درون مبلغ سه مـیلیون و ۷۶۶ هزار یورو و همچنین ۵۹۰ هزار دلار پولی کـه بنا بـه اظهار سازمان اطلاعات سپاه پاسداران بـه قوه قضائیـه «برای امور مربوط بـه کشورهای آفریقایی» بـه طور نقد و خارج از سیستم بانکی کشور، درون 12 مرداد 92 ،یک روز قبل از شروع بـه کار روحانی بـه عنوان رئیس جمـهور، بـه محمود احمدی نژاد داده شده بود که تا «بین سران چند کشور افریقایی توزیع شود»، گوشـه یی از دست باز  سپاه درون در دخالت درون همـه امور حتی با خرجهای بی حساب و کتاب است.

سپاه خودسر و دارنده نقش محوری درون تعیین سیـاست

 نگارنده توجه بـه این نقش محوری سپاه درون قدرت و موقعیت «سپاه پاسداران انقلاب اسلامـی» بی وطن را، درون ارزیـابی اوضاع رژیم و مبارزه مردم با آن مـهم مـی دانم و هم درون مورد «بی وطنی» (2) و هم درون مورد خودسری های سپاه یـادداشتهایی نوشته ام.

 http://iradj-shokri.blogspot.com/2015/09/blog-post_23.html

در مورد «زیر آوار» اسلام بودن و بی معنی بودن مفهوم وطن به منظور پاسداران، هیچ چیز مثل شرحی کـه پاسدار قاسم سلیمانی درون «کنگره بزرگداشت 8000 هزار شیـهد استان گیلان» درون مورد انگیزه ای کـه آنـها را بـه جنگ درون هزار کیلومتر دورتر از شـهر و دیـار خود کشاند، نیست. جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است سلیمانی با ادعای این کـه خمـینی با « با ممزوجیت دین و قومـیت و ملت درون چهار چوب یک حکومت» کاری مـهمـی انجام داد کـه ملت را و ایران بیمـه کرد» (!)، مـی گوید« مگر امکان داشت کـه بدون انگیزه دین و اسلام 8000 نفرجوان بروند با فاصله 1000 کیلومتر از اینجا بدون این کـه شـهر آنـها و خانـه کاشانـه آنـها مورد تهدید واقع شده باشد بروند درون مرزهای شلمچه و طلائیـه و کوههای کردستان سرشان قطع شود و… »(3).  در این پرت وپلا گویی مـی بینم کـه قاسم سلیمانی با مفهوم «وطن» و «مـیهن» و عشق بـه مـیهن کـه برای ایرانیـان از عشق بـه ایران با همـه فرهنگ و تاریخش  – کـه نوروز از آن جمله هست – و به قرنـها قبل از اسلام بر مـی گردد، سرچشمـه مـی گیرد، بـه کلی بیگانـه است. چرا کـه تاریخ به منظور او سایر برداران پاسداراش، مثل آخوندهای بی وطن، از زندگی پیـامبر اسلام و جنگهای او شروع مـی شود و وقتی «اسلام» بـه ایران مـی رسد، دیگر این ها هم درون شمار لشکریـان آن هستند و در این طرف هرچه هست تعلق بـه «جاهلیت» و «مجوس» پیدا مـی کند و باطل و «نجس» است.

مناسب مـی دانم درون مورد خودسریـهای سپاه -حتی درون جزئیـات- و لگد پرانی بـه دولتی کـه ریـاست آن «تنفیذ» شده توسط ولی فقیـه خودشان است، یـاد آوری کنم کـه مثلا وقتی درون اواخر تیرماه 95 اعضای هیـات دولت تصویب د کـه «برگزاری کنسرت، شب نشینی و مـهمانی ها نیـاز بـه مجوز نیروز انتظامـی(اماکن) ندارد و ناجا حق دخالت درون مجوز و محتوای کنسرت ها را نخواهد داشت»، پاسدار سیّد مسعود جزایری، درون مقام «معاون ستاد کل نیروهای مسلح»، یکهو مثل خرس قطبی کـه روی دوپای خود بلند مـی شود و حضور خود را بـه طور رعب آور و آماده د نشان مـی دهد؛ درون مساله یی کـه ربطی بـه «معاون ستاد کل نیروهای مسلح» نداشت، دستور العملی به منظور فرمانده نیروی انتظامـی صادر کرد و در آن تاکید کرد که«ماموریت ناجا درون برخورد با ناهنجاری های اخلاقی و رفتاری درون برخی اماکن از جمله محل برگزاری کنسرت ها، حتما با جدیت انجام شود»(4) یـا وقتی روحانی بعد از تایید «برجام» توسط و قطعی شدن آن، خواست از فرصتی کـه آن را مناسب یـافته بود، به منظور جهت گیری تازه درون روابط خارجی استفاده کند و در سخنانی درون نشست مشترک هیـات دولت و استانداران درون 28 مرداد 94 با تاکید بر این کـه :« رویکرد جمـهوری اسلامـی ایران پافشاری بر حل و فصل همـه معظلات جهان از طریق مذاکره و گفتگوست» افزود:«نباید فکر کنیم بعد از حصول توافق مـی توانیم هر طور کـه بخواهیم حرف بزنیم و عمل کنیم و دیگران درون برابر این تغییر رفتار ما واکنشی نخواهند داشت. حتما همان مسیر سازنده و درستی را پیش ببریم کـه مردم درون خرداد 92 بـه ان اقبال د و عامل این توفیق بود کـه اگر آن راه را ادامـه ندهیم چه بسا توافق نیز پایدار نباشد»،روز بعد از این سخنرانی، پاسدار جعفری فرمانده سپاه چنگ و دندان نشان داد و خرناس کشید که:« برخی معتقدند رفتارهای ما حتما در چارچوب اراده ی دشمن تنظیم شود و مـی گویند ما هر طوری کـه مـی خواهیم نمـی توانیم حرف بزنیم و عمل کنیم؛ چون دیگران درون مقابل ما واکنش نشان مـی دهند» و خط و نشان کشید که:«انی کـه مـی خواهند با این سخنان مغایر با اصول انقلاب و فرمایشات رهبر معظم انقلاب اسلامـی، روزنـه های جدیدی را به منظور نفوذ بیگانگان درون کشور بگشایند، بدانند هرگز اجازه ی رشد و پیـاده سازی چنین تفکری را نخواهیم داد»!(5) از این مداخله ها و اعمال اراده ها از سوی سپاه درون تعیین سیـاست فراوان هست و البته همچنان کـه همگان مـی دانند، واکنش رؤسای جمـهوری برگزیده شد با «آرای مـیلیونی مردم مسلمان و انقلابی ایران» کـه اندکی با سپاه و ولی امر مسلیمن جهان، زاویـه دار بوده اند – چه «اصلاح طلب»چه «اعتدال گرا»-، تودهنی خوردن درون «کمال متانت» و بدون هیچ اعتراضی و «زِه زدن» و عقب نشینی از مواضعی بوده هست که اعلام کرده بودند و رای دهندگان مـیلیونی هم (بنا بر ادعای خودشان) آنـها را بـه خاطر همان مواضع و سیـاستهای اعلام شده، درون انتخابات تایید کرده بودند.

پیـام نوروزی بـه طور چشمگیری کارشناسی شده دونالد ترامپ

در پیـام نوروزی رئیس جمـهوری آمریکا بـه مردم ایران، با اشاره بـه دعایی درون پایـان کتیبه یی از داریوش هخا کـه در آن از اهورامزاد خواسته هست که ایران را از « دشمن، دروغ و خشکسالی» حفظ کند، عملکرد سپاه پاسداران با این سه تهدید به منظور ایران و ایرانیـان تطبیق داده شده است. این پیـام درون بین سایر پیـامـهای نوروزی کـه رؤسای جمـهوری آمریکا خطاب بـه مردم ایران فرستاده اند، و حتی پیـام سال قبل خود او از سطح بسیـار بالای کارشناسی هم درون زمـینـه شناخت عملکرد رژیم و رابطه اش با شـهروندان، هم درون انتخاب معیـاری هایی از بخش ایرانیِ خالص(قبل از اسلام) تاریخ و فرهنگ ایران کـه مورد علاقه بخش بزرگی از جمعیت طبقه متوسط و تحصیل کرده های ایران کـه این بـه دوره از تاریخ خود افتخار مـی کنند و به وسیله آن دیوار بلندی به منظور حفظ هویت و تمایز ریشـه ای خود با رژیم آخوندی ایجاد مـی کنند، ابتکاری هست که نشان از اطلاعات کارشناسانـه ً همـه جانبه تنظیم کننده (یـا تنظیم کنندگان)پیـام رئیس جمـهور آمریکا، از اوضاع دارد.

در پیـام یـاد شده، درون همسانی سپاه با تهدید اول (به عنوان دشمن ایران و ایرانیـان) از جمله آمده است،« اول، سپاه پاسداران نـه درون نام و نـه درون عملکرد، ایرانی نیست. سپاهی متخاصم هست که مردم ایران را سرکوب کرده و از آنـها سرقت مـی کند که تا فرای مرزها از تروریسم حمایت کند…». این ویژگی سپاه به منظور مردمـی کـه خود از دستگیری ها و بازداشت های خودسرانـه سازمان اطلاعات سپاه خبر دارند، مردمـی کـه از هزینـه های کلانی کـه رژیم به منظور گسترش نفوذ درون فراسوی مرزها؛ بـه ویژه درون سوریـه و لبنان مـی کند آگاه هستند و با شعارهایی مثل «سوریـه را رها کن / فکری بـه حال ما کن» بدان معترض اند و برای مردمـی کـه شعار «جمـهوری ایرانی» مـی دهند، ابهامـی ندارد و کاملا روشن هست و کیست کـه نداند «سپاه پاسداران انقلاب اسلامـیِ» بی وطن، درون محور فساد و غارت و سرکوب و اختناق درون ایران قرار دارد. فایده و حسن این تشخیص از سوی آمریکا این هست که محدوده هدفها و جهت گیری سیـاستهای آمریکا را درون تضادهایی کـه با رژیمـی کـه بر سرنوشت مردم ایران چنگ انداخته دارد، تعیین مـی کند و این مـی تواند سبب محدود شدن عرصه تخریب و ضربه احتمالی درون رویـارویی آمریکا با رژیم بـه پهنـه و زمـینـه هایی کـه مشکل از آنجا برمـی خیزد، یعنی سیـاست های مداخله جویـانـه برونمرزی رژیم، بشود. بـه نظر مـی رسد کـه هدف از تنظیم چنین پیـامـی همـین بوده است؛ اطمـینان بـه مردم ایران کـه تنش و تضاد موجود بین دولت آمریکا و رژیم مستقر درون ایران، با شناخت و آگاهی آمریکا از وضع آنان و عملکرد رژیم، متوجه آنان(مردم ایران) نیست و نیروی متخاصم درون برابر آمریکا درون این پیـام مشخص شده است.

در واکنش بـه این پیـام، از روحانی کـه در 19 مـهرماه سال قبل درون واکنش بـه احتمال گنجاندن نام سپاه درون فهرست گروههای تروریستی از سوی آمریکا، نطق پر حرارتی کرده و همان آدمـی کـه قبلا گفته بود، اگر پول رسانـه و تفنگ درون یکجا جمع شود اگر ابوذر هم باشد فساد مـی آورد، اما سپاه را درون «دل مردم» جا داد، صدایی شنیده نشد. وزارت خارجه رژیم اما بـه ناچار حتما واکنشی نشان مـی داد. این واکنش را ظریف وزیرخارجه رژیم، درون توئیتی نشان داد کـه در آن رئیس جمـهور آمریکا را بی اطلاع و حرفهای او را «اهانت های احمقانـه » دانست و حمله یی هم بـه شاهزاده بن سلمان کـه برای یک سفر سه هفته ای درون روز 20 مارس(29 اسفند 96) بـه آمریکا سفر کرده بود کرد، ولی بـه رغم حمله سنگینی کـه در پیـام ترامپ بـه سپاه شده بود، ظریف وارد آن موضوع نشد و صلاح دید کـه برای کمتر  خراب و گند آلود خود، از کنار مساله بگذرد. توئیت ظریف این است«ایرانیـان با هزاران سال تمدن، دارای چنان عمق تاریخی هستند کـه اهانت‌‌‌های احمقانـه یک رهبر تازه بـه دوران رسیده را نادیده بگیرند؛ی کـه همـه دانش او از تاریخ، سیـاست و دیپلماسی را مـی‌‌‌توان درون ٢٨٠ حرف خلاصه کرد – با این همـه هنوز از آن جوانک آلت دست خود بیشتر مـی‌‌داند».

باد مخالفی کـه بر بادبان کشتی رژیم مـی وزد

این تشدید تضاد آمریکا با رژیم در  شرایطی صورت مـی گیرد کـه یک رویداد بسیـار مـهم به منظور مساله یی بسیـار مـهم درون سیـاست خارجی آمریکا درون پیش هست و آن دیدار بین رهبر کره شمالی با دونالد ترامپ هست که زمان آن درون اوخر ماه مـه پیش بینی شده است. این تحول بـه سوی آرامش درون روابط بـه شدت تنش آلود کره شمالی با آمریکا، بـه دلیل اعلام آمادگی از سوی رهبر کره به منظور گفتگو درون مورد غیر اتمـی شدن کـه خبر آن درون نیمـه اسفند ماه اعلام شد، پیدا شده است. خبر مربوط بـه سفر کیم جونگ اون رهبر کره شمالی بـه چین و انتشار مشروح گزارش این دیدار توسط خبرگزاری رسمـی چین درون 28 مارس(8 فرودین 97) کـه در آن از قول رهبر کره شمالی آمده است« موضع همـیشگی ما غیراتمـی شدن شبه جزیره کره براساس وصیت کیم ایل سونگ، رئیس جمـهوری سابق، و کیم جونگ ایل، دبیرکل فقید حزب کارگران کره بوده است.» (6) و نیز خوش بینی دونالد ترامپ نسبت بـه مواضع رهبر کره شمالی، نشانـه های مثبتی از حرکت درون جهت کاهش تنش درون رابطه آمریکا با کره شمالی هست که که تا همـین مرحله هم حتما به منظور رژیم نگران کننده هست و اگر گفتگوهای کره شمالی و آمریکا کـه قرار هست در اواخر ماه مـه انجام شود، دستاورد مشخصی درون جهت پایـان بـه تنش وعادی شدن روابط دوکشور همراه داشته باشد، این خبر بسیـار بدی به منظور رژیم خواهد بود. چرا که  دونالد ترامپ بـه رها شدن از نگرانی تهدید اتمـی کره شمالی و تلاش به منظور مقابله با آن، نیروی آزاد شده درون این زمـینـه را، صرف مقابله با سیـاست ها و اه مداخله جویـانـهً شیعه گری گسترانـه رژیم آخوندی کـه باعث نگرانی هایی درون کشورهایی منطقه خاور مـیانـه است، خواهد کرد. درون این زمـینـه البته نقش صدها مـیلیون دلار قرار داد هایی کـه عربستان سعودی  با آمریکا بسته هست را، نباید از نظر دور داشت. بـه نظر مـی رسد کـه سعودی ها بعد از بـه آتش کشیده شدن سفارتشان درون تهران و کنسولگری درون مشـهد، و آن پیـام تهدید و خط نشان کشیدن سپاه پاسداران علیـه رّژیم سعودی بعد از اعدام شیخ نمر، بهترین دیپلماسی درون برخورد و رویـارویی با تهدیدهای رژیم را، استفاده از تمام امکانات به منظور به زانو درون آوردن رژیم و نشان تخاصم آشکار با رژیم – همانگونـه کـه رژیم علیـه سعودی بکار گرفته – دیده اند. قابل پیش بینی بود کـه بعد از رویداد بـه آتش کشیده شدن سفارتخانـه سعودی و آن اطلاعیـه سپاه به منظور انتقام اعدام شیخ نمر و براندازی نظام سعودی(که چندی بعد اطلاعیـه قاسم سلیمان درون تهدید دولت بحرین بـه خاطر دستگیری و فشار بـه شیخ عیسی قاسم هم مکمل آن شد)، سعودی ها شمـیشر از رو ببندند(7).

انتخاب بولتون و افتادن کک بـه تنبان نعره کشـهای رژیم

تحول دیگری کـه «کک بـه تنبان » رژیم و پاسداران عربده کش اش انداخته است، قرار گرفت جان بولتون درون پست بسیـار مـهم مشاور امنیت ملی رئیس جمـهور آمریکاست. جان بولتون کـه به عنوان یکی از «باز»های جنگ طلب و طرفدار «زدن ضربه اول و پیشگیرانـه نظامـی» شناخته مـی شود، درون سالهای گذشته پیوسته بر سیـاست «تغییر رژیم» درون ایران تاکید داشته و به ویژه روابط او با سازمان مجاهدین و سخنران اجتماعات مجاهدین بودن او هم مزید بر علت ناراحتی و خشم رژیم از این انتصاب شده هست و این ناراحتی را با بیـان این کـه « ترامپ یک حقوق بگیر منافقین را بـه عنوان مشاور امنیت ملی انتخاب کرد»، بیـان کرده اند

تودهانی های آشکار بـه خامنـه ای

رویداد دیگری کـه برای حتما سخت بوده و نمـی تواند آن را بـه فال نیک بگیرد، تو دهنی هایی بود کـه در داخل کشور بـه طور علنی بـه خاطر ادعایی کـه در سخنان خود درون اول فروردین درون مورد وجود آزادی بیـان درون رژیم کرده بود، دریـافت کرد. درون سخنرانی خود گفت:« هیچبه خاطر این کـه نظرش مخالف نظر حکومت هست مورد تعقیب و فشار قرار نمـی‌گیرد هرچنین ادعایی کند دروغ گفته هست و بنا هم نیستی معترض اینـها شود». طبعا این دروغ بزرگی بود کـه او مـی گفت. از خدمتگزاران سابق رژیم کـه در بالاترین مقامات دولتی دارای مسئولیت بوده اند همانی هستند کـه به خاطر انتقاد از گردش امور دستگیر و زندانی تنبیـه شده اند. و بعضی هم کـه مثل خاتمـی دستگیر و زندانی نشده اند، اما نـه اجازه سفر بـه خارج دارند نـه حتی اجازه شرکت درون مجلس عزا یـا عروسی، ممنوع التصویر هم هستند چه رسد بـه شـهروندان عادی کـه در شرایط سختی درون زندانـهای رژیم هستند. این آخوند مستبد پلید، اصلا بـه روی خود نمـی آوردانی مثل آرش صادقی و گلرخ ایرانی و آتنا دائمـی(در اعتراض بـه بد رفتاری درون اعتصاب غذا زده اند و سلامتشان بـه خطر افتاده و رو بـه وخامت مـی رود) نرگس محمدی کـه مادر دو کودک خرد سال است، کاری جز بیـان نظر انتقادی از گردش امور نکرده اند. درنظام متعفن متشرعان کـه کارنامـه بسیـار ننگین و خونین اعدامـهای دهه سیـاه 60 و کشتار زندانیـان سیـاسی درون تابستان 1367 را دارد، زدن اتهام «محاربه با خدا و رسول» یـا «مفسد فی الارض» بـه هر منتقدی و جان او را گرفتن، یـا فتنـه گر نامـیدن همراهان و خادمان نظامِ برخوردار حمایت خمـینی درون حیـاتش، بـه خاطر سرپیچی از پذیرفتن مطلق العنانی رهبر و به حصر فرستادن، آنـها روش رویـا رویی با منتقدان است.

از جمله تودهنی هایی کـه به زده شده مطلبی از سوی یک خبرنگار روزنامـه ایران بود کـه در توئیتر با اشاره بـه ادعای درون مورد آزادی بیـان، نوشت:« خیلی عالی مـی‌شود به منظور اثبات عملی این گفته، ایشان به منظور اولین بار یک نشست خبری برگزار کنند. خبرنگارانی مثل من سوالات زیـادی از ایشان داریم، از جمله درون همـین حوزه آزادی بیـان ». وی درون توئیت دیگری نوشت کـه با شنیدن آن سخنان رهبر بـه یـاد «هدا صابر» افتاده هست و این کـه گناه او چه بود. یک طرفدار احمدی نژاد هم درون مطلبی کـه در آن بـه دستگیری و زندانی شدن دو سه نفری کـه او مـی شناخت و سوابق رزمندگی داشته اند اشاره کرده بود کـه هیچ گناهی جز اظهار نظر و درخواستی مثلا به منظور آزادیی کـه بی دلیل زندانی شده بوده نداشته اند و یـا وثیقه به منظور آزادی یک دوست بازداشتی خود تهیـه کرده اند، دستگیر و زندانی شده اند افزود کـه :« سر آیت‌الله خامنـه‌ای ⁩را بیش از این درد نیـاورم.این حقیر هم درپی بازتاب آراء آقایـان جوانفکر و بقایی بـه فساد فی الارض متهم شدم و‌ بـه قید وثیقه آزادم. این‌ها مشتی بود نمونـه خروار. فکر مـی‌کنم روزگار احمدی‌نژادی‌ها و معتقدان بـه انقلاب کـه این طور باشد، فقط حضرت عباس (ع) حتما برسد بـه داد مخالفان حکومت» (8).

شرایطی کـه در آن صدای اعتراض گرسنگان و گارگران بیکار بلند تر مـی شود

  http://www.dw.com/fa-ir/av-43174818

سفت و سخت تر شدن «قلاده» یی کـه با برجام بر گردن این رژیم درنده خو قرار گرفت کـه با تحریمـهایی جدیدی کـه اروپایی ها گویـا به منظور «حفظ برجام» و راضی آمریکا درون ماندن درون آن، قرار هست برای رژیم وضع کنند، تشدید فعالیت سعودی به منظور اعمال فشار های بیشتر و حتی اقدامات تلافی جویـانـه علیـه رژیم بعد از شلیک چند موشک بـه سوی عربستان درون 25 مارس(4 فرودین) توسط حوثی ها کـه سعودی ها کشورهایی نظیر فرانسه را با خود همصدا کرده اند کـه موشکها توسط رژیم درون اختیـار حوثی ها قرار گرفته است، اینـها آسمان تیره بهار سال نو به منظور رژیم هست که خبر از سالی توفانی به منظور رژیم مـی دهد. سالی کـه به رغم سختی هایی کـه برای مردم هم مـی تواند داشته باشد، لیکن مـی توان یقین داشت کـه با اعتراضات و با ایستادگی های مردم درون برابر رژیم، بـه هرحال «سالی نکو» به منظور مردم خواهد بود، چرا کـه جهانیـان بـه روشنی مـی بینند کـه بخش عظیمـی از مردم ایران آگاهند کـه سیـاست خارجی مداخله جویـانـه و اسلامگستری و شیعه پروری رژیم کـه هزینـه های کلانی از دارایی مردم ایران را صرف آن مـی کند، مثل عملکرد سرکوبگرانـه و مردم ستیزانـه و به شدت ارتجاعی این رژیم سراپا فاسد ضد ایرانی، بـه زیـان کشور است. مردم ایران از بلاهت و هپروت و مالیخولیـای قدرت پرستانـه فرماندهان سپاه کـه یکی عمق استراتژیک رژیم را درون سواحل دریـای مدیترانـه مـی بیند و یکی مثل یحیی رحیم صفوی مشنگ رویـای حکومت جهانی اسلام با مرکزیت رژیم را درون سر مـی پروند(9)، یکی مثل آن دلقک ولایتمدار حسن عباسی، کـه گاه و بیگاه گروهی از از اوباش تهی مغر نادان بسیجی را دور خودش جمع مـی کند و صحبت از «ح کاخ سفید» مـی کند و اخیرا هم گفته یک طبقه کاخ سفید را هم بـه بسیج دانشجویی واشنگتن خواهند داد(10) و آن احمقها هم به منظور او کف مـی زنند و هلهله مـی کنند، متنفّر و خشمگین هستند. مردم ایران از پیرکفتاران حوزه نشین و خبرگان نشین و امام جمعه های مستبد درنده علیـه برگزاری کنسرت و شادی مردم پارس مـی کنند و کنسرت موسیقی را هم به منظور آنـها حرام مـی دانند و از رژیمـی کـه حتی نشان سازهای موسیقی را از تلویزیون ممنوع کرده هست و تازه بعد از نزدیک بـه چهل سال امسال یک خواننده مرد درون حال نواختن پیـانو (شاید بـه خاطر آن کـه در شکل چیزی مثل یک مـیز هست به سازهای دیگر شبیـه نیست و قابل حمل هم نیست) را نشان داده اند(11)، متنفرند و خواهان برچیده شدن بساط این رژیم پلید و خواهان زندگی درون آزادی و دموکراسی و عدالت درون کشور و با روابط مسالمت آمـیز بین المللی هستند. بی تردید مردم ایران قادر خواهند بود این رژیم آزادی کش مردم ستیز را با تمام دستگاههای سرکوب و جنایتش؛ متلاشی کنند همانطور کـه رژیم که تا دندان مسلح شاه با ساواک مخوفشرا متلاشی د. تحقق این هدف اکنون بیش از هر زمان دیگر پیش رو و به یمن مبارزات بی وقفه مردم ایران کـه همچنان ادامـه دارد،  بـه عملی شدن نزدیک مـی شود و باید از فشرده شدن گلوی این رژیم پلید و شکستن شاخ توسعه طلبی و مداخله جویی اش شاد بود و استقبال کرد.

در پایـان بـه عنوان  عیدی این سال نیکو، پیـامـی را از هموطن سالخورده ریش سفید خشمگینی کـه چندی پیش درون تجمعی درون برابر مجلس شورای اسلامـی – کـه رژیم آن را آ«مظهر عدل علی» نامـیده هست – خطاب بـه «مقامات رژیم» فرستاد، به منظور مقامات رژیم بـه ویژه «مقام معظم رهبری» و پاسداران و گردانندگان دستگاه قضائی اش مناسب دیدم، شاید از این طریق از احساسات واقعی بخش عظیمـی از مردم مسلمان ایران کـه زندگی فاجعه آمـیزی را درون جمـهوری اسلامـیِ ساخته و پرداخته خمـینی و تسلط متشرعان بر کشور وسرنوشتشان، مـی گذرانند آگاه شوند. عیدی بـه مقامات درون لینک زیر:

http://iradj-shokri.blogspot.fr/2017/02/blog-post_43.html

منابع

—————-

* –   https://ir.voanews.com/a/us-iran-trump-nowruz-message-/4306361.html

 1-:

الف – حرفهای درون جمع فرماندهان سپاه، «نقشـه راه» به منظور همـه

http://iradj-shokri.blogspot.com/2015/09/blog-post_23.html

ب  – عبور از گذرگاه خونین اجتناب ناپذیر است…

  http://iradj-shokri.blogspot.fr/2015/08/blog-post_90.html

2 –(در مورد بی وطنی سپاه) – طلبکاری درون دو پیـام پاسدار باقری و تودهنی بـه آن درون رویدادها 

http://iradj-shokri.blogspot.fr/2017/05/blog-post.html

3- سخنرانی سلیمانی درون کنگره 8000 هزار شیـهد استان گیلان 

http://snn.ir/fa/news/507772/

4- ابلاغیـه جزایری بـه نیروی انتظامـی درون رد مصوبه هیـات دولت

https://www.donya-e-eqtesad.com/fa/tiny/news-1061166

5 – (1 – ب  پیشین   http://iradj-shokri.blogspot.fr/2015/08/blog-post_90.html)

دیدار کیم اونگ جون از چین و تعهد بـه غیر اتمـی شدن کره

6 – http://www.bbc.com/persian/world-43566817

7 – تنش درون روابط سعودی و رژیم بعد از آتش زدن سفارت

 https://iradj-shokri.blogspot.fr/2016/01/normal-0-false-false-false-en-us-x-none.html

8- انتقاد یک احمدی نژادی و رد ادعای درون مورد وجود آزادی بیـان

http://news.gooya.com/2018/03/post-13181.php

  – 9رژیم درون حال غرق شدن درون گند خودش، پاسدار صفوی غرق درون هپروت تشکیل دولت جهانی اسلام بـه مرکزیت رژیم

http://iradj-shokri.blogspot.fr/2016/12/blog-post.html

 10حسن عباسی کاخ سفید ح و بسیج دانشجویی

https://www.youtube.com/watch?v=e7KtzOsk5ng

11- پخش پیـانو نوازی علیرضا عصّار از تلویزیون

http://www.entekhab.ir/fa/news/400244

https://www.isna.ir/news/96122915746

———————————————– 

فروردين ۱٣۹۷ –  ۲۹ مارس ۲۰۱٨    

http://iradj-shokri.blogspot.fr/

Advertisements

دوست‌داشتن:

دوست داشتن در حال بارگذاری...

منتشر شده on 4 آوریل 2018 at 8:16 ب.ظ.  دیدگاه‌ها برای بهاری با افق تیره و توفانی به منظور رژیم، به منظور سالی کـه برای مردم نکو خواهد بود  ایرج شكری    پیـام نوروزی کارشناشی شده ترامپ*، پاسخ گِرد ظریف، کک بولتون ، نرمش قهرمانانـه کیم جونگ اون و تودهنی  ها بـه خامنـه ای بسته هستند  

: جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است




[جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است]

نویسنده و منبع: pamir | تاریخ انتشار: Fri, 10 Aug 2018 12:52:00 +0000



جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است

بازی گروهی (2) فضای بسته


بازی های فضای بسته: جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است 1- ثابت کجا؟ ثابت کجا؟ یک یـا چند نفر از بچه ها به منظور مسابقه انتخاب مـی شوند و جلو کلاس یـا چادر یـا ... جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است آمده و به دقت تمام بچه ها و اشیـاء را نگاه مـی کنند. جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است سپس از آنجا بیرون مـی روند. با تدبیر مربّی، جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است یک یـا چند نفر یـا شیء تغییر مکان مـی دهند و یـا برعکس، تمام افراد و اشیـاء تغییر مکان مـیدهند، بـه جز یک یـا چند نفر از آنـها. با اشاره مربّی، دانش آموزی کـه بیرون رفته بود، بـه کلاس یـا چادر آمده و به دقت بـه اطراف نگاه مـی کند که تا مورد تغییر مکان نیـافته را بیـابد. سایر بچه ها نیز درون این هنگام مـی توانند شعرهایی مثل شعر زیر را بخوانند و آهسته کف بزنند: سیـاره بودیم درون هوا                        دادیم همـه تغییر جا              ثابت کجا؟ ثابت کجا؟ 2- نزدیک شدی ـ دور شدی: چشم یکی از بچه ها کاملاً بسته مـی شود و مربّی از وی مـی خواهد که تا به سمت شیء یـا فرد مورد نظر کـه داوطلب از آن بی اطلاع است، برود. درون تمام حالاتی کـه داوطلب بـه دنبال شیء است، درون صورتی کـه به آن نزدیک شد، بچه ها با هم فریـاد مـی زنند: «نزدیک شدی ـ نزدیک شدی» و اگر از آن دور شد، بچه ها فریـاد مـی زنند: «دور شدی ـ دور شدی». اگر داوطلب درون زمان معینی بتواند بـه سوژه برسد، برنده است. درون این بازی، بـه جای فریـادهای بچه ها، مربّی مـی تواند با ضربه زدن بـه مـیز یـا ... دور و نزدیک شدن را بـه اطلاع فرد برساند. بدین صورت کـه هرچه وی بـه سوژه نزدیک شد، ضربات مربّی محکم و سریع تر مـی شود و بالعکس. 3- املای بی نقطه: دو یـا چند نفر از بچه ها انتخاب شده و به پای تخته سیـاه مـی روند و برای هر یک، قسمتی از تخته سیـاه درون نظر گرفته مـی شود. با شروع مسابقه، مربّی مطالبی را مـی خواند و هر یک از بچه ها، حتما آن را روی تخته سیـاه بنویسند. با این ویژگی کـه هیچ یک از نقطه ها را نباید بگذارند. درون پایـان، هر یک از بچه ها کـه اشتباه نقطه گذاری و غلط املایی کمتری داشت، برنده است. درون دور دوم، مربّی از بچه ها مـی خواهد که تا نقاط نوشته را بگذارند و در این مرحله هر سریع تر نقاط را بـه درستی گذاشت، برنده مـی شود. 4- نقاشی چشم بسته: همانند بازی قبل، بـه هر یک از بچه ها قسمتی از تخته سیـاه اختصاص مـی یـابد و چشم آنـها بسته مـی شود. با شروع مسابقه، مربّی از بچه ها مـی خواهد با چشمان بسته، یک نقاشی با موضوع آزاد یـا موضوع معین را رسم کنند. درون پایـان، هرنقاشی زیباتری ترسیم نموده و کمتر بـه محدوده نقاشی سایر بچه ها رفته باشد، برنده است. 5- درست خوانی: مربّی، متنی را از قبل روی تخته سیـاه یـا کاغذ مـی نویسد. با این خصوصیت کـه عمداً جملات و کلمات و حروف را اشتباه مـی نویسد. با شروع مسابقه، هر یک از بچه ها حتما متن را درک کرده و آن را بـه طور صحیح روی برگه ای نوشته و تحویل مربّی مـی دهد. 6- هُپ بازی: این بازی درون اتوبوس، کلاس و ... قابل اجرا است. بـه این صورت کـه مربّی یک عدد (حتی الامکان کمتر از 10) را انتخاب مـی کند. از نفر اوّل شروع بـه شمارش اعداد از یک بـه بعد مـی نمایند. درون طول این شمارش، هر یک از بچه ها کـه یکی از مضرب های عدد انتخاب شده بـه وی رسیدف حتما جای آن عدد، بگوید :«هُپ». و اگر آن عدد را بگوید، از بازی اخراج مـی شود و نفر بعدی عدد بعد را مـی گوید و ... آخرین نفری کـه در بازی باقی ماند، برنده بازی است. این بازی را به منظور تنوع بیشتر، مـی توانید بـه صورت وارونـه خوانی انجام دهید. مثلاً از شماره 200 شروع و به سمت یک پیش روید. 7- یـه مرغ دارم چند که تا تخم مـی گذاره: همانند بازی قبل، بچه ها کنار هم قرار مـی گیرند. مربّی به منظور خود و همـه بچه ها شماره خاصی مـی دهد و هر حتما شماره خود را درون نظر داشته باشد. با شروع بازی، مثلاً مربّی کـه شماره اش 12 است، مـی گوید: یـه مرغ دارم 7 که تا تخم مـی گذاره، فردی کـه شماره اش 7 است، حتما بلافاصله بگوید: چرا 7 تا؟ مربّی مـی گوید: بعد چند تا؟ شماره 7 مثلاً مـیگوید: 5 تا. این بار، شماره 5 از خود دفاع مـی کند و ... درون طول بازی اگری حواسش پرت بود و در پاسخ اشتباه کرد، از بازی اخراج مـی شود. درون ادامـه اگر افراد شماره فردی کـه از بازی اخراج شده را بگویند، نیز از بازی اخراج مـی شوند. به منظور این بازی، مـی توان بـه هر یک از بچه ها نام یک شـهر را داد. مثلاً مربّی مـی گوید: مـی خواهم بـه یزد بروم؟ یزدی مـی گوید: چرا یزد؟ مربّی مـی گوید: بعد کجا؟ و ... 8- بلی و خیر: مربّی، سریع از هر یک از بچه ها سؤالی کـه جواب بلی یـا خیر داشته باشد، مـی پرسد و آنـها حتما جواب را وارونـه بگویند. مثلاً علی درون جواب سؤال مربّی کـه مـی پرسد: آیـا تو پسر هستی؟ مـی گوید: نـه. این بازی را مـی توان بـه این صورت نیز اجرا کرد که: بچه ها با سؤال از هم سعی مـی کنند بلی یـا خیر جواب بگیرند و فرد متقابل، حتما دقت کند کـه بلی یـا خیر نگوید. 9- فرار از پاسخ: بچه ها، دو نفر دو نفر، از یکدیگر سؤالاتی مـی پرسند، درون حالی کـه هیچ پاسخی درون کار نیست و اگری پاسخی بدهد، بازنده است. مثلاً سؤال و جواب زیر بین علی و حسین: علی: اسمت چیست؟ اسمم را به منظور چی مـی خواهی بدانی. علی: اسمت را نمـی گی؟ حسین: اگر نگویم چه مـی کنی. علی خیـال مـی کنی چه کنم؟ حسین: من از کجا بدانم. علی: نمـی توانی حدس بزنی؟ حسین: ... . 10- بازی حافظه: مربّی، تعدادی از اشیـاء متفاوت را روی مـیز چیده و روی آنـها را با یک دستمال مـی پوشاند و سپس با حضور شرکت کنندگان درون مسابقه، درون مدت زمان خاصی دستمال را از روی اشیـاء برمـی دارد و دوباره دستمال را روی اشیـاء مـی گذارد و از بچه ها مـی خواهد نام هر تعداد از اشیـائی کـه در ذهن سپرده اند، بگویند، یـا روی یک کاغذ بنویسند. هر نام تعداد بیشتری از اشیـاء را بنویسد، برنده است. 11- دوز بازی: این بازی غالباً دو نفره اجرا مـی شود. ابتدا، دو نفر مربعی را روی زمـین مـی کشند و آن را بـه چهار قسمت تقسیم نموده و دو قطر آن را رسم مـی کنند (مطابق شکل روبرو). هر یک از بازی کنان، سه دانـه متفاوت از هم (مثلاً نفر اوّل سه دانـه نخود و نفر دوم سه دانـه لوبیـا) برمـی دارند. ابتدا نفر اوّل، یکی از دانـه ها را روی یکی از نقاط مـی گذارد. سپس نفر دوم نیز یکی از دانـه های خود را درون یک                              (شکل 21-7) نقطة دلخواه مـی گذارد و همـین طور کار را ادامـه مـی دهند که تا هر شش دانـه درون جدول قرار گیرند. سپس هر نفر درون نوبت خود، یکی از دانـه ها را حرکت مـی دهد. هر کـه سه دانـه خود را زودتر درون یک خط مستقیم قرار داد، برنده خواهد بود. 12- چیستان و کیستان 20 سؤالی: مربّی، چند سوژه خاص را درون نظر مـی گیرد. این سوژه مـی تواند نام یک شخصیت، یک مکان، یک شیء ... یـا هر چیز دیگر باشد. سپس هر یک از شرکت کنندگان با پرسیدن سؤالات مرتبط و راهنمایی و جواب هدایت گرانـه مربّی مـی کوشند که تا به جواب پی ببرند. هر شرکت کننده مـی تواند که تا 20 سؤال به منظور رسیدن بـه پاسخ از مربّی بپرسد. به منظور انجام این مسابقه، مربّی مـی تواند چند نفر از بچه ها را بـه عنوان راهنما یـا شخصیت مورد نظر انتخاب نماید، که تا ایفای نقش نمایند. 13- بـه تو مـی گم بـه او بگو: این مسابقه درون کلاس، اتوبوس و ... کـه بچه ها درون کنار هم قرار مـی گیرند، قابل اجرا است. ابتدا، مربّی بچه ها را بـه دو گروه مساوی تقسیم مـی نماید. سپس مربّی درون گوش آخرین نفر از هر ردیف اتوبوس یـا کلاس جمله ای را مـی گوید. با آغاز بازی، هر نفر درون گوش نفر کناری یـا جلویی خود، همان جمله را تکرار مـی کند و این کار بـه سمت جلو و اولین نفر ادامـه مـی یـابد. اولین نفر هر گروه وقتی جمله را دریـافت نمود، آن را بلند بـه مربّی مـی گوید، یـا روی کاغذی نوشته و به مربّی مـی دهد. گروهی کـه سریع تر پیـام را انتقال داده و بدون اشتباه آن را بیـان کنند، برنده بازی است. تذکر 1: سایر افراد هنگام نقل پیـام، حق برگشتن و گوش یـا بلند حرف زدن را ندارند و هر نفر به منظور انتقال پیـام، حتما به طرف شخص مورد نظر خم شده و پیـامش را منتقل کند. تذکر 2: جملاتی کـه برای این مسابقه بـه کار مـی رود، حتما شامل اعداد خاصی نیز باشند. مثلاً «دیروز، پدرم از یزد، دو جعبه پشمـه جعبه باقلوا آورد». 14- چرا؟ به منظور این که؟ مربّی، بچه ها را بـه دو گروه تقسیم بندی مـی کند و کاغذی بـه همـه آنـها مـی دهد. بچه های گروه اوّل، حتما روی کاغذ خود سؤالی را بنویسند کـه با کلمة «چرا» شروع شود. انتخاب موضوع بـه اختیـار خود بچه ها خواهد بود. گروه دوم نیز، حتما روی کاغذ خود، جمله ای بنویسند کـه با کلمة «برای این کـه ...» شروع شود. انتخاب این موضوعات نیز، به منظور بچه ها آزاد مـی باشد. بعد از جمع آوری کاغذها، برگه های گروه اوّل درون دست یکی از بچه ها و برگه های گروه دوم درون دست یکی دیگر از بچه ها قرار مـی گیرد. نفر اوّل سؤال نوشته شده روی برگه اوّل را مـی خواند و نفر دوم، جمله نوشته شده روی برگه اوّل خود را. از آنجا کـه نوشتن مطالب آزاد بوده و ترتیب خواندن آنـها نیز بـه صورت اتفاقی است، سؤال و جواب ها، غالباً موجب شادی و خنده بچه ها خواهد شد. 15- مسابقات جمله سازی امدادی: یک مصراع شعر یـا یک جمله کوچک را انتخاب کرده و کلمات آن را روی مقواهای 20×20 سانتی متر نوشته و به صورت درون هم، درون داخل جعبه ای بریزید. (به ازای هر گروه، حتما یک مجموعه نوشته های کارتی تهیـه نمود). اعضای هر گروه بـه صورت ستونی مـی ایستند، بـه طوری کـه در فاصله 6 متری آنـها، جعبه حاوی کارت ها و یک تابلو قرار مـی گیرد. با شروع بازی، نفرات اوّل هر گروه، بـه طرف جعبه خود دویده و اولین کلمـه را پیدا کرده و آن را بـه نفر دوم مـی دهند و خود بـه انتهای صف مـی روند. نفرات دوم، کلمـه اوّل را نصب کرده و سپس درون جعبه کلمـه دوم را مـی یـابند و در بازگشت آن را بـه نفر سوم مـی دهند و به انتهای صف مـی روند. این عملیـات ادامـه مـی یـابد و هر گروه کـه سریع تر متن خود را تکمـیل کند، برنده خواهد بود. 16- مسابقه جمله سازی: روش دیگر اجرای مسابقه جمله سازی بـه این ترتیب هست که نفر اوّل کلمـه ای را مـی گوید. نفر دوم، کلمـه دیگری بـه کلمـه اوّل اضافه کرده و آن را مـی خواند و به این ترتیب، هر نفر یک کلمـه بـه کلمات قبلی اضافه کرده و آن را مـی خواند. نمونـه این مسابقه را درون زیر مشاهده مـی کنید: نفر اوّل : من نفر دوم: من بـه نفر سوم: من بـه شیراز نفر چهارم: من بـه شیراز رفتم نفر پنجم: من بـه شیراز رفتم و ... این مسابقه را مـی توان بـه صورت مشاعره ای نیز انجام داد. یعنی هر نفر به منظور به کار بردن کلمـه خود، حتما کلمـه ای بـه کار برد کـه حرف اوّل آن با حرف آخر کلمـه قبلی شروع شود. 17- مصاحبه مشاعره ای: مربّی از هر یک از بچه ها سؤالی مـی پرسد و هر نفر درون پاسخ حتما کلمـه ای را بـه کار ببرد کـه حرف اوّل آن حرفی باشد کـه از قبل توسط مربّی قرار داده شده است. 18- مشاعره با نمره اتومبیل: این مسابقه درون اتوبوس قابل اجراست. بدین صورت کـه هر دانش آموز، حتما در نوبت خود بیت شعری را بخواند کـه حرف اوّل آن، حرف اوّل شـهر ذکر شده درون پلاک اتومبیل یـا نام آن اتومبیلی هست که از آنـها سبقت گرفته یـا آنـها از وی سبقت گرفته اند. 19- قافیـه پردازی: دو نفر یـا دو گروه، رو بـه هم مـی نشینند یـا مـی ایستند و باید با یکدیگر بـه صحبت و مناظره بپردازند. با این ویژگی کـه انتهای جملات کوتاهی کـه به کار مـی برند، حتما با یکدیگر، هم قافیـه باشد. مانند گفتگوی زیر: اولی: من بـه تو مـی دهم یک 5 قرانی. دومـی: چرا 5 قرانی؟ اولی: چون تو شاد و خندانی دومـی: تو از کجا مـی دانی و ... 20- بعد افزودنی: دو نفر یـا دو گروه مانند روش قبل، برابر هم قرار مـی گیرند. درون این بازی و مسابقه، هر فرد یـا گروه حتما با انتهای کلمـه گروه مقابل و اضافه یک جزء دیگر بـه آن، کلمـه جدیدی بسازد و گروهی کـه نتواند درون قسمتی از بازی جواب گروه مقابل را بدهد، بازنده است. مثال: خرگوش ـ گوش واره ـ رهرو ـ روزی ـ زیبا ـ بابا ـ باغبان ـ بانک و ... 21- واژه سازی: این بازی، همانند بازی هُپ بازی است، با این ویژگی کـه نخست توسط مربّی یـا سرگروه بـه صورت قراردادی گفته مـی شود کـه به جای یک یـا چند عدد واژه خاصی گفته مـی شود. مثلاً قرار بر این مـی شود کـه به جای سه و نـه، درون تمام ترکیبات، وارونـه آنـها (هس و هن) گفته مـی شود. با شروع بازی، بچه ها بـه ترتیب شروع بـه شمردن اعداد طبیعی مـی کنند و هر کـه عدد 3 یـا 9 و یـا ترکیبات آنـها بـه وی رسید، بـه جای سه یـا نـه، حتما معادل آنـها را بگوید. مانند: یک ـ دو ـ هس ـ چهار ـ پنج ـ شش ـ هفت ـ هشت ـ هن ... دوازده ـ هسده ـ ... هنده ـ بیست ... 21- حاضر جواب: درون این بازی، مربّی به منظور هر یک از بچه ها نام یک حیوان را مـی گذارد یـا نام یک واژه، کلمـه و... سپس مربّی شروع بـه خواندن یک شعر یـا متن یـا قصه مـی نماید. هر دانش آموز وقتی نام معادل وی خوانده شد، حتما صدای حیوان مربوطه را دو یـا چند بار تقلید کند. مثل شعر: گربه شیر هست در گرفتن موش          لیک موش هست در مصاف پلنگ 23- ساقی: مربّی درون حالی کـه در انتهای مـینی بوس یـا اتوبوس اردویی نشسته، خطاب بـه بچه ها مـی گوید: چهی مـی تواند به منظور من یک لیوان آب بیـاورد؟ بدون استثناء، اکثر بچه ها داوطلب این کار مـی شوند. آنگاه مربّی مـی گوید: خوب، به منظور این کار، یک مسابقه اجرا مـی کنیم. چند نفر از بچه ها انتخاب شده و نوبت بـه نوبت، از جلوی ماشین، لیوان خود را پُر از آب کرده و به قسمت انتهای ماشین حرکت مـی کنند. هر مقدار بیشتری از آب را بـه دست مربّی برساند، برنده است. تذکر: مربّی، قبلاً حتما بدون اطلاع بچه ها، با راننده هماهنگی لازم را بـه عمل آورد که تا به دور از تخلفات راهنمایی و رانندگی، با حرکت های ملایم چپ و راست و ترمزهای خفیف، بازی را شیرین تر نماید. 25- شانس و اقبال: مربّی موفق و زبده، از کوچکترین فرصت فراهم آمده به منظور شادی بچه ها درون محیط های اردویی و حتّی آموزشی استفاده مـی نماید. مثلاً اگر درون اردو، صبحانـه بچه ها شامل تخم مرغ جوشیده باشد، مـی توان قبل از صرف صبحانـه، درحالی کـه بچه ها درون کنار هم نشسته اند، از آنـها خواست کـه دو نفر تخم مرغ های خود را بـه بزنند. از هر دو نفر،ی کـه تخم مرغش درون مرحلة اوّل نشکند، بـه مرحلة دوم راه مـی یـابد و این مراحل ادامـه مـی یـابد که تا خوش شانس ترین فرد انتخاب گردد. از این فرصت، همچنین مـی توان استفاده کرد و بچه ها را به منظور شناخت استحکام تخم مرغ درون قسمت های مختلف یـاری نمود. 26- تکرار ها: درون این نوع مسابقه، مربّی از بچه ها مـی خواهد دو یـا سه بار، یک جمله را تکرار کنند. نمونـه ای از جملاتی کـه مـی توان از آنـها درون اجرای این مسابقه استفاده کرد، عبارت اند از: 1-26- مگه مـیشـه با یـه تیشـه بزنی بـه شیشـه، بعد بگی چیزی نمـیشـه. 2-26- مـی خواستم با دوچرخه ام بچرخم، دیدم پنجره چرخم. 3-26- گربه گنده گرده پشت گنبه خورده مُرده (گربه گرده خورده مُرده). 4-26- اردک دک دک ـ دک دک اردک 5-26- چی مـیشـه هوا آلوده مـیشـه کار بنزینـه، با گاز هرگز نمـیشـه 6-26- دوغ گازدار، گاز دوغ دار 7-26- منوچهر توی باغچه با یک بقچه پر پر تربچه خورده پیـازچه 8-26- قوری گل قرمزی روی گل قرمز قالی 9-26-قندونخندون 10-26- افسر ارشد ارتش اتریش 11-26- یـه لوله هله هوله یـا گلوله خورد تو سر موش کوتوله 12-26- پشت پنجره پیش بند ببند، پشمک بخور پشتک بزن 13-26- گلر برزیل لولر بود 14-26- علی جون با بادمجون زد تو سرِ آقاجون 15-26- دیو دیوونـه دیوونـه دیو 16-26- باز حواسم بود تو بازی کـه تو بازی تو نبازی. 17-26- لیره رو لوله لوله رو لیره 18-26- زیره ریزه مـیزه از زیر مـیز مـی ریزه 19-26- چایی داغه دایی چاقه 20-26- شش من کشک تو مشک 21-26- کُشتم شش شپش شش پا را 22-26- شش سیخ کباب سیخی شش ریـال 23-26- دوست دست انبویی دست انبوی دستش بود و دست انبوی دستم داد و دستم بوی دست انبوی دست دوست گرفت. 24-26- جَبَلَ جَبَلَ جیبیلا جیم بیلاجیم بیلا جیبیلا 25-26- سرآشپز گفت بـه آشپز آش بپز. 26-26- ای بـه قربان وجودت کـه وجودم ز وجودت بوجود آمده، ای مادر خوبم. 27-26- رودکی درون کودکی مـی خورد آدامس درون آمبولانس مـی زد بالانس 28-26- پتو تو تپو ـ تپو تو پتو 29-26- تو دوست داری با دوست من کـه دوست داره با دوست تو دوست بشـه، دوست بشی. 30-26- ی رفت بـه چرا که تا بچراند بچه را 31-26- تو کـه رفتی بـه چرا نـه چریدی نـه چراندی بچه را 32-26- سربازی سر بازی سرسره بازی سربازی را کشت. 33-26- شب شبی دیشب شبی درون شـهر شام آشوب شد. 34-26- نشستم شکستم ـ ننشستم نشکستم. 35-26- اوستا شمس شیشـه ساز شش شیشة شش گوشـه ساز. 36-26- تپل و مپل بـه هم مـیدن قول بـه هم مـیگن گُل 37-26- سه سیر شیر ـ سه سیر سرشیر 38-26- مورچه تو پارچه ـ پارچه رو تاقچه 39-26- کلاغه با ملاقه با کمال علاقه زد تو سر الاغه کـه یـه پایش چلاقه. 40-26-رولت رنده لیمو رفته 41-26- با نوک شست، با کف شست با سر دست، با کف دست، با پشت دست، صاعد دست، آرنج دست بزن بـه او 42-26- نشمـه ـ یـه نشمـه ـ دو نشمـه ـ سه نشمـه ـ هارشنبه ـ شم پنجه ـ همعه 43-26- پیرمرد باغبون یـه بچه داشت ـ اینجا اووَن ـ اونجا اووَن ـ هر جا اووَن ـ اِیَ اِیَ اُو پیرمرد باغبون یک سگ داشت ـ اینجا واق واق، اونجا واق واق، هر جا واق واق، ای ای او. (تکرار با نام و صدای سایر حیوانات). 44-26- تیر و تبر ببر بـه بر پیر تیزگر 45-26- سپر عقب ماشین جلویی خورد بـه سپر جلو ماشین عقبی. 46-26- غولا با قند گول مـی خورن، گول مـی زنیم با قند غولا را 47-26- پیشامده پیش مـیاد دیگه پیش بند ببند، پشمک بخور، پشتک بزن پشت پنجره 48-26- درون لرستان 9 لر هست و هر لری 9 نره لر 49-26- تو ای سرتیپ سرتیپان، تو سرتیپ سراتیپی همـه تپ تپ تپیدانند، تو توپ توپ تپیدانی. 50-26- پست پیشتاز 51-26- دبه گل مـیخ، مـیخ گل دبه 52-26- تاجر این چه تجارتی است. 53-26- درون جمله نامفهوم زیر،  حروف سین مشخص شده اند، را هر بار، با یکی از حروف  الفبا حتما خواند: سِ و سَ سُمب سَسا سُسُل مِنَ السُسُلِ مَسا اَوَّلِ سا قِ و قَ قُمب قَقا قُقُل من القُقُل مقا اوّل قا. و این متن را هر بار، با یکی از حروف الفبای فارسی مـی خوانند. 27- پیشگویی های ریـاضی: با استفاده از برخی اصول و قوانین ساده ریـاضی، بویژه قوانین چهار عمل اصلی، مـی توان بازی ها و سرگرمـی هایی تهیـه نمود کـه افزون بر تقویت قوای ذهنی ریـاضی درون بچه ها، موجبات طراوت و نشاط درون گروه های دانش آموزی را فراهم نماید. ما، درون اینجا فقط بـه ذکر چند نمونـه از این پیشگویی ها و حدسیـات بسنده مـی کنیم. بی شک، علاقمندان مـی توانند با استفاده از روش ها و اصول بـه کار رفته درون این نمونـه ها، بـه سلیقه و ابتکار خود، نمونـه های زیباتری ایجاد نمایند. 1-27- حدس زدن مقدار پول جیب هر: الف ـ پول جیبتان را بـه ریـال محاسبه کرده و بنویسید. ب   ـ آن را درون عدد 2 ضرب کنید. ج    ـ عدد حاصل را با عدد 1 جمع کنید. د    ـ عدد حاصل را درون عدد 5 ضرب کنید. هـ   ـ عدد حاصل را با عدد 5 جمع کنید. و    ـ عدد حاصل را درون 10 ضرب کنید. ز    ـ عدد حاصل را بیـان کنید. شیوة محاسبه: عدد نـهایی را منـهای 100 کرده و دو صفر سمت راست آن (عدد یکان و دهگان) را نادیده بگیرید. عدد باقیمانده، مبلغ پول توجیبی شما یـا فرد مورد نظر مـی باشد. 2-27- روش محاسبه تعداد و برادر هر فرد: الف ـ تعداد برادرهای خود را با عدد 3 جمع کنید. ب   ـ عدد حاصل را درون عدد 5 ضرب کنید. ج    ـ عدد حاصل را با عدد 20 جمع کنید د    ـ عدد حاصل را درون عدد 2 ضرب کنید. هـ   ـ عدد حاصل را با عدد 5 جمع کنید. و    ـ عدد حاصل را با تعداد هایتان جمع کرده و حاصل را بیـان کنید. روش محاسبه: عدد نـهایی را منـهای 75 کنید. عددی دو رقمـی بـه دست مـی آید کـه یکان آن، تعداد ان، و دهگان آن، تعداد برادرانتان را نشان مـی دهد. 3-27- حدس زدن تعداد ، برادر و دیگر اعضای خانواده هر فرد: الف ـ تعداد انتان را درون عدد 2 ضرب کنید. ب   ـ عدد حاصل را با عدد 3 جمع کنید. ج    ـ عدد حاصل را درون عدد 5 ضرب کنید. د    ـ عدد حاصل را با تعداد برادرانتان جمع کنید. هـ   ـ عدد حاصل را درون عدد 10 ضرب کنید. و    ـ پدر، مادر و دیگر افرادی کـه در خانـه شما زندگی مـی کنند را، با عدد حاصل جمع کنید و عدد حاصل را بیـان کنید. روش محاسبه: عدد نـهایی را منـهای 150 کنید. باقیمانده، عددی سه رقمـی هست که عدد صدگان آن، تعداد ان، و عدد دهگان آن، تعداد برادران و عدد یکان آن، تعداد سایر اعضای خانواده شما را نشان مـی دهد. 4-27- حدس زدن سن هر فرد بـه ماه و سال: الف ـ سال های عمرتان را درون 2 ضرب کنید. ب   ـ عدد حاصل را با 5 جمع کنید. ج    ـ عدد حاصل را درون 50 ضرب کنید. د    ـ عدد حاصل را منـهای 365 کنید. هـ   ـ ماه های عمرتان (کسر از سال) را با عدد حاصل جمع کنید و عدد حاصل را بیـان کنید. روش محاسبه: عدد نـهایی را با عدد 115 جمع کنید، عددی چهاررقمـی بـه دست مـی آید کـه دو رقم سمت راست آن، ماه های عمر و دو رقم سمت چپ آن، سال های عمر شما یـا فرد مورد نظر است. 5-27- حدس زدن سن هر فرد بـه سال و تاریخ تولد وی: الف ـ عدد ماه تولد را نوشته و در سمت راست آن، عدد روز تولد خود را بنویسید. (عددی 2 که تا چهار رقمـی بـه دست مـی آید). ب   ـ این عدد را درون عدد 2 ضرب کنید. ج    ـ عدد حاصل را با عدد 5 جمع کنید. د    ـ عدد حاصل را درون عدد 50 ضرب کنید. هـ   ـ عدد حاصل را با سال های عمرتان جمع کنید. و    ـ عدد حاصل را منـهای 250 کنید و عدد نـهایی را بیـان کنید. روش محاسبه: عدد حاصل 4 که تا 6 رقمـی است. رقم یـا دو رقم سمت راست آن، سن شما را بـه سال، یک یـا دو رقم وسط تاریخ روز تولد شما، و یک یـا دو رقم سمت چپ، تاریخ ماه تولد شما را نشان مـی دهد. 6-27- حدس زدن سن هر فرد بـه سال: الف ـ سال سن خود را درون عدد 3 ضرب کنید. ب   ـ عدد حاصل را با 1 جمع کنید. ج    ـ عدد حاصل را درون 3 ضرب کنید. د    ـ عدد حاصل را با سن خود جمع کنید و عدد نـهایی را بیـان کنید. روش محاسبه: عدد نـهایی را منـهای 3 کنید. عدد باقیمانده، عددی 3 رقمـی هست که یکان آن صفر مـی باشد. صفر را نادیده بگیرید. عدد دو رقمـی باقیمانده، سن شما بر حسب سال مـی باشد. 7-27- حدس زدن سن هر فرد براساس جدول: جدول صفحه بعد کـه در آن اعداد 1 که تا 63 با نظم خاصی نوشته شده و برخی از این اعداد تکراری نیز مـی باشند، قادر هست تا سن هر فرد را تعیین کنید، بـه شرط بر آن کـه سن او بیش از 63 سال نباشد. روش کار: بهی کـه نمـی دانید چند سال دارد، بگویید کـه به اعداد ستون ها بنگرد و بگوید عدد سن او درون کدام ستون تکرار شده است. شما فوری اعداد بالای ردیف هایی کـه او مشخص کرده را با هم جمع کنید. حاصل این جمع، سن وی را نشان مـی دهد. جدول اعداد 32 16 8 4 2 1 33 17 9 5 3 3 34 18 10 6 6 5 35 19 11 7 7 7 36 20 12 12 10 9 37 21 13 13 11 11 38 22 14 14 14 13 39 23 15 15 15 15 40 24 24 20 18 17 41 25 25 21 19 19 42 26 26 22 22 21 43 27 27 23 23 23 44 28 28 28 26 25 45 29 29 29 27 27 46 30 30 30 30 29 47 31 31 31 31 31 48 48 40 36 34 33 49 49 41 37 35 35 50 50 42 38 38 37 51 51 43 39 39 39 52 52 44 44 42 41 53 53 45 45 43 43 54 54 46 46 46 45 55 55 47 47 47 47 56 56 56 52 50 49 57 57 57 53 51 51 58 58 58 54 54 53 59 59 59 55 55 5560 60 60 60 60 58 57 61 61 61 61 59 59 62 62 62 62 62 61 63 63 63 63 63 63   8-27- فالنامة شیخ بهایی: نام «شمس الدین محمّد جبل عاملی حارثی همدانی»، معروف بـه شیخ بهایی درون تاریخ اسلام و ایران، همواره غرورآفرین بوده و هست. خدمات وی درون نشر علوم از فقه و اصول و تفسیر و حدیث و قرآن گرفته که تا فلسفه و منطق و حساب و کلام و هندسه و نجوم و شعر و ادب و معماری و ... گستره داشته است. از منظومات فارسی وی، مثنوی نان و حلوا و مثنوی شیر و شکر، شـهرت بسیـار دارند. از جمله آثار ارزشمندی کـه در کمتر کتابی از آن نام شده، فالنامـه ای هست که شامل 25 جدول و موضوع مختلف هست که نمونـه ای از آن را درون جدول زیر مـی بینید:   ب ع ص ن ب م ح ج م ز گ ک هـ ر ب هـ ی ز ا م ق ب ذ گ ر و ر ا ا ن ج ی ص ع ر ر ح س ب ل ز و ت ع و د ز د ا م ا ص ی م ت ح ص ص ی ی ج ط ش ب ن ا م ا ا ب ن م ت ل و ر م ز ی ج ب ر آ ک م ب ک م و ی ش ت ر ر ر د ش ت ل ق ع ن و ت ا ا ز ر و ا ی ص ا ح د ب ن ح و ا م ز د د ق ا ر ی ب ت ف ز ش و هـ آ ط ج و ش ر آ ک ی و ر ر و ع ت ا ک آ و ر ن غ و م ر ن ب ب ب ی ر د ر م ر ق د ظ ی ی ر د و گ هـ گ آ ص ب ر ا ق آ ز ب ر ک ی ی و ا ک ث ی ی و ا ک ذ ن د د ر ن ر ن و د ر ن ر   روش کار: بـه صورت چشم بسته یـا تصادفی، یکی از حروف جدول را انتخاب کنید. آنگاه از سمت راست بـه چپ، شش شش ، خانـه های جدول را شمرده و حروف بـه دست آمده را پشت سر هم بنویسید. وقتی بـه آخر جدول رسیدید، شمارش را ادامـه داده و جداگانـه حروف بـه دست آمده را بنویسید. سپس حروف فرد این مجموعه (ابتدا حروف قبل از حروف انتخابی و سپس حروف بعد از آن) را، دنبال هم و حروف زوج را نیز، دنبال هم بنویسید. بیت شعری، جواب تفأل شما خواهد بود کـه حروف فرد مصرع اوّل و حروف زوج مصرع دوم را تشکیل مـی دهند. مثلاً درون جدول بالا کـه با موضوع «طلب حاجت» است، اگر حرف «س» ردیف سوم انتخاب شود، حروف شمارش شده، عبارت اند از: حروف بعد از «س» که تا آخر جدول: ت ـ ا ـ ت ـ ج ـ م ـ ت ـ ی ـ م ـ ش ـ ش ـ و ـ و ـ د ـ م ـ ر ـ ش ـ و ـ و ـ ا ـ غ ـ ب ـ م ـ ی ـ گ ـ ق ـ ی ـ ی ـ ن ـ ن . حروف قبل از «س»، از ابتدای جدول: ب ـ ح ـ هـ ـ ا ـ ر ـ ج ـ ح حال این حروف را بـه صورت فرد و زوج جدا مـی کنیم. ابتدا حروف قبل از «س» درون نظر گرفته مـی شود: حروف فرد: ب ـ هـ ـ ر ـ ح ـ ا ـ ج ـ ت ـ م ـ ش ـ و ـ م ـ ش ـ و ـ غ ـ م ـ گ ـ ی ـ ن . حروف زوج: ح ـ ا ـ ج ـ ت ـ ت ـ م ـ ی ـ ش ـ و ـ د ـ ر ـ و ـ ا ـ ب ـ ی ـ ق ـ ی ـ ن . و بیت زیر، جواب تفأل شما مـی باشد: بهر حاجب مشو مشو غمگین             حاجتت مـی شود روا بـه یقین درون صفحه بعد، نمونـه ای دیگر از این جدول ها با موضوع «نیک یـا بد بودن کار» تقدیم شما مـی گردد. به منظور دسترسی بـه دیگر جداول مـی توانید بـه کتاب فالنامـه شیخ بهایی مراجعه کنید.   ن ع ا ص د ص ک ز ز م ک د ک ا ی ب س ب هـ ی ن ط ب ر ن م ن ر ت ر پ ن هـ ل و هـ ی ل ا د ب هـ ش ع ا ق د م م ا م ر ک ر ی م ر ا د هـ ی ز ر ا ذ ک م ل ک ز ر ع ل ی م ی ا س ا ک س غ ع م ا م ب ن ر ک ن ی ع ی م ر ی ن ا ع ا هـ ی ک ی ر ل ا ن ل ر م ز د آ ش ک ص ز و ع ط ک ل ع ر و د ن ب ی ن م ف س ب م ع ر پ د ر ا هـ ل س ت و ل م و ش ر خ ن ب ز ب ب د ز ل ب ی ی ی ب ی ن ح س ن ن و س م ن ر س ن هـ ا ی ی هـ ر ی ا ک م ی د ا ن ا ک ا ز ا ن ا ج ا ب ر ی ر و ر د ر ی ر و ر د   9-27- تعیین نام سال (براساس نامگذاری قدیم با نام حیوانات): پیشینیـان ما، به منظور هر یک از سال های شمسی نام یک حیوان را نسبت مـی داده اند. این نام ها، هر 12 سال یکبار، تکرار مـی گردد. ساده ترین روش این کار، چه به منظور سال های قبل و چه سال های آینده، از این قرار هست که سال دقیق شمسی را با تمام ارقام بر عدد 12 تقسیم کرده و باقیمانده را پیدا مـی کنیم. این عدد کـه بین صفر که تا 11 مـی باشد، طبق جدول زیر، بیـانگر نام یک حیوان است.   عدد باقیمانده نام حیوان عدد باقیمانده نام حیوان عدد باقیمانده نام حیوان عدد باقیمانده نام حیوان 0 مار 3 مـیمون 6 خوک 9 پلنگ 1 اسب 4 مرغ 7 موش 10 خرگوش 2 5 سگ 8 11 نـهنگ   مثلاً باقیمانده تقسیم عدد سال 1385 بر 12، برابر 5 مـی شود کـه نشان مـی دهد سال 1385، سال سگ است. 10-27- یـافتن عدد حذف شده: الف ـ یک عدد چند رقمـی بنویسید. (یکان آن، نباید صفر باشد). ب   ـ همة  ارقام این عدد را با هم جمع کنید. ج    ـ عدد حاصل را از عدد اصلی کم کنید. د    ـ یکی از اعداد را بـه دلخواه خط بزنید و بقیـه اعداد را بیـان کنید. روش یـافتن عدد حذف شده: ارقام عدد گفته شده را جمع کنید. کوچکترین عددی کـه اگر بـه این حاصل جمع اضافه کنیم، بر 9 بخش پذیر مـی شود، همان عدد حذف شده است. چنانچه حاصل جمع اولیـه بر 9 بخش پذیر بود، عدد محذوف صفر بوده است. 11-27- الف ـ یک عدد سه رقمـی را بنویسید. ب   ـ همان عدد سه رقمـی را دوباره بعد از عدد نوشته شده بنویسید که تا عددی 6 رقمـی حاصل شود. ج    ـ عدد حاصل را بر 7 تقسیم کنید. د    ـ عدد حاصل را بر 11 تقسیم کنید. هـ   ـ عدد حاصل را بر 13 تقسیم کنید. عدد حاصل همان عدد سه رقمـی انتخابی شما مـی باشد. 12-27- الف ـ عددی را بـه دلخواه بر کاغذ بنویسید. ب   ـ درون سمت راست این عدد یک صفر بگذارید. ج    ـ عدد اولیـه را از این عدد کم کنید و حاصل را بگویید. نحوة محاسبه عدد اولیـه: عدد نـهایی را بر 9 تقسیم کنید. جواب همان عدد انتخابی مـی باشد. 13-27- الف ـ عددی را انتخاب کرده، روی کاغذ بنویسید. ب   ـ آن را با عدد 22 جمع کنید. ج    ـ عدد حاصل را درون 5 ضرب کنید. د    ـ عدد حاصل را منـهای 25 کنید. هـ   ـ عدد حاصل را بر 5 تقسیم کنید و عدد نـهایی را بیـان کنید. نحوه محاسبه عدد اولیـه: عدد 17 را از عدد نـهاییر کنید، که تا عدد اولیـه بـه دست آید. 14-27- الف ـ عددی را انتخاب کرده و با 9 جمع کنید. ب   ـ عدد حاصل را درون 2 ضرب کنید. ج    ـ عدد حاصل را منـهای 4 کنید. د    ـ عدد حاصل را بر 2 تقسیم کنید. هـ   ـ عدد حاصل را منـهای عدد اولیـه کنید. عدد بـه دست آمده، همـیشـه برابر 7 مـی باشد. 15-27- الف ـ یک عدد فرد کـه بر 2 بخش پذیر نباشد را، انتخاب کرده و در خودش ضرب کنید. ب   ـ عدد حاصل را با 17 جمع کنید. ج    ـ عدد حاصل را بر 12 تقسیم کنید. عدد باقیمانده تقسیم، همـیشـه برابر 6 مـی باشد. 16-27- الف ـ عددی را انتخاب کرده و آن را درون 37 ضرب کنید. ب   ـ عدد حاصل را با 17 جمع کنید. ج    ـ عدد حاصل را درون 27 ضرب کنید. د    ـ عدد حاصل را با 7 جمع کنید. هـ   ـ عدد حاصل را بر 999 تقسیم کنید. باقیمانده تقسیم همواره برابر 466 است. 28- بازی های و سرگرمـی ها با حروف ابجد: حتماً شماره گذاری الف، ب، ج ... درون برخی نوشته ها تاکنون به منظور شما سؤال برانگیز گردیده است. هرچند امروزه بیشتر از شماره های عددی به منظور این کار استفاده مـی شود. اعراب قدیم مانند یونانی ها، هر یک از حروف الفبای خود را کـه ریشة اصلی آنـها الفبای فنیقی[1] بود، بـه عنوان نشانـه نوشتن اعداد بـه کار مـی بردند. این روش عدد نویسی حرفی را ابجد نامـیدند. ابجد، سال ها وسیلة محاسبات درون سرزمـین های اسلامـی بود.[2] کاربرد دیگر آن، این بود کـه به کمک آن و تحت عنوان هشت کلمـه، حروف 28 گانـه عربی را دسته بندی نمودند و اعداد حساب جمل را ترتیب نمودند. این هشت لفظ، کـه هر یک معنی خاصی دارد، عبارت اند از: لفظ معنی فارسی لفظ معنی فارسی ابجد آغاز کرد سعفص از او آموخت هوز درون پیوست قرشت تربیت کرد حطی آگاه شد ثخذ نگاه داشت کلمن سخنگو شد ضظغ تمام کرد   البته الفبای فنیقی، فقط شامل 6 کلمة اوّل، یعنی از ابجد که تا قرشت، شامل 22 حرف بود. ایرانیـان، بعدها لفظ «گچ پژ» را کـه شامل چهار حرف مخصوص زبان فارسی است، بـه آن افزودند و آن را «کلمات ابتث» نامـیدند. جدا از کاربردهای منسوخ درون طلسم و جادو، از حروف ابجد استفاده های دیگری نیز مـی گردد. برخی از این کاربردها، عبارت اند از: 1-28- خط سروی یـا شجری، کـه در جلد اوّل این کتاب مختصراً توضیح داده شده است. 2-28- مخابرات با پرچم: کـه در جلد اوّل این کتاب روش کار آن توضیح داده شده است. 3-28- مکاتبات رمزی و عددی، کـه در جلد اوّل این کتاب توضیح داده شده است. 4-28- ساخت ماده تاریخ: ماده تاریخ شامل یک بیت، مصراع یـا جمله و یـا کلمـه هست که اگر برابرهای عددی حروف آن را بـه حساب ابجد جمع کنیم، نشان دهنده تاریخ رویداد یـا ساخت یک بنا یـا ... باشد. برابرهای عددی حروف  ابجد، درون جدول زیر آمده است:   برابرهای حروف و اعداد درون ابجد عربی آا = 1 ح = 8 س = 60 ت = 400 ب = 2 ط = 9 ع = 70 ث = 500 ج = 3 ی = 10 ف = 80 خ = 600 د = 4 ک = 20 ص = 90 ذ = 700 هـ = 5 ل = 30 ق = 100 ض = 800 و = 6 م = 40 ر = 200 ظ = 900 ز = 7 ن = 50 ش = 300 غ = 1000   مثلاً درون کاخ چهلستون اصفهان، سنگ نوشته ای هست که شاعر، تاریخ بنای این کاخ را درون مصراع دوم شعر خود آورده است: مبارک بود زانکه تاریخ آن شد: مبارک ترین بناهای دنیـا اگر برابرهای عددی حروف این مصراع را جمع کنیم عدد 1057 بدست آید یعنی سال ساخت بنا سال 1057 قمری است. صائب تبریزی نیز تاریخ بنای این عمارت را درون بیت زیر کـه مصراع دوم آن ماده تاریخ است، آورده است: خامة صائب رقم زد از بعد تاریخ او: قبله گاه تاجداران باد دائم این مکان تذکر: معادل های چهار حرف خاص فارسی، درون برابرهای عربی عبارت اند از: گ = ک و چ = ج و پ = ب و ژ = ز نمونـه های دیگر ماده تاریخ با امضای فرمان مشروطیت بـه دست مظفرالدین شاه، بر سرِ درِ مجلس شورای ملی، درون مـیدان بهارستان تهران، عبارت «عدل مظفر» را نقش د. این عبارت، ماده تاریخ سال 1324 مـی باشد. تاریخ وفات حافظ را، برخی سال 791 و برخی سال 792 هجری قمری ذکر کرده اند. بـه عنوان مثال، درون دو بیتی زیر، مادة تاریخ آن مشخص شده است. 1-      دوبیتی اوّل: چراغ اهل معنی خواجه حافظ             کـه شمعی بود از نور تجلی چو درون خاک مصلی کرد منزل                        بجو تاریخش از خاک مصلی عبارت «خاک مصلی» درون مصرع دوم، مادة تاریخ سال وفات حافظ مـی باشد. 2-      دوبیتی دوم: بـه سال «با» و «صاد» و «ذالِ» ابجد  ز روز هجرت مـیمون احمد بـه سوی جنت اعلی روان شد             فرید عهد شمس الدین محمد درون دو بیتی فوق، ماده تاریخ درون سه حرف (ب ـ ص ـ ذ) نـهفته است. سؤال 1 ـ درون دو بیتی زیر، سال تولد، سال فارغ التحصیلی و سال وفات ابوعلی سینا را پیدا کنید؟ حجت الحق ابوعلی سینا                   درون «شجع» آمد از عدم بـه وجود درون «شصا» کردب جمله علوم        درون «تکره» گفت این جهان بدرود سؤال 2 ـ سال تاجگذاری نادرشاه افشار درون دشت مغان را با ماده تاریخ «الخیر فی ماوقع» نوشته اند، این سال را بیـابید؟ سؤال 3 ـ بر سر درِ دانشسرای مقدماتی اهواز، تاریخ آن درون بیت زیر آمده است، این سال را بـه دست آورید؟ درون پی تاریخ آن گفتا رشید:                «دانش از دانشسرا گیرد عُلا» اعداد الفبایی فارسی: درون الفبای فارسی کـه شامل32 حرف مـی باشد، نیز از قدیم برابرهای حروف و عددی کاربرد داشته هست و از برخی کلمات به منظور بیـان اعداد خاص بهره مـی گرفته اند.   برابرهای حروف و اعداد درون الفبای فارسی اآ = 1 خ = 9 ص = 80 ک = 700 ب = 2 د = 10 ض = 90 گ = 800 پ = 3 ذ = 20 ط = 100 ل = 900 ت = 4 ر = 30 ظ = 200 م = 1000 ث = 5 ز = 40 ع = 300 ن = 2000 ج = 6 ژ = 50 غ = 400 و = 3000 چ = 7 س = 60 ف = 500 هـ = 4000 ح = 8 ش = 70 ق = 600 ی = 5000   پیشینیـان با ترکیب این حروف، نشانـه هایی به منظور اعداد دیگر نیز مـی ساختند. مثلاً عدد 83 را با «صب» ارائه مـی دادند و عدد 1440 را با کلمة «مغز» بیـان مـی د. با این روش، بزرگترین عددی کـه مـی توانستند بسازند، 5999 (یلضخ) بود. بنابراین، این روش دوام زیـادی نیـافت و حروف ابجد عربی با ترکیب «گچ پژ» بـه آن جای خود را ثابت نگه داشت، بـه گونـه ای کـه هنوز نیز فارسی زبانان از آن استفاده مـی کنند. سؤال: کلمـه «نفرت» درون این روش مبین چه عددی بود؟ سؤال: عدد 1132 درون این روش مبین چه کلمـه ای بود؟ مکاتبة محرمانـه: شما مـی توانید به منظور یکدیگر نامـه یـا نوشته هایی بنویسید کـه جز خودتان و مخاطب شما،ی قادر بـه خواندن آنـها نباشد. به منظور این کار، کافی هست با استفاده از اعداد قراردادی (مثلاً اعداد طبیعی با نقطه مبدأ قراردادی یـا مضرب های یک عدد یـا ...)، جدول الفبای فارسی را تنظیم کنید و یک نسخه از آن را، پیش تر بـه مخاطب خود بدهید. درون زیر، نمونـه ای از این جدول قراردادی را مشاهده مـی کنید کـه مبدأ آن از عدد 17 اعداد طبیعی است. فراموش نکنید کـه این جدول قراردادی بوده و شما مـی توانید با روش های دیگری، مثل تغییر اعداد و حتّی تغییر محل حروف الفبا، آن را پیچیده تر نمایید. جدول قراردادی مکاتبه محرمانـه   اآ = 17 خ = 25 ص = 33 ک = 41 ب = 18 د = 26 ض = 34 گ = 42 پ = 19 ذ = 27 ط = 35 ل = 43 ت = 20 ر = 28 ظ = 36 م = 44 ث = 21 ز = 29 ع = 37 ن = 45 ج = 22 ژ = 30 غ = 38 و = 46 چ = 23 س = 31 ف = 39 هـ = 47 ح = 24 ش = 32 ق = 40 ی = 48 به منظور پیچیدگی بیشتر، اعداد را از چپ بـه راست نوشته و بین حروف خط تیره، بین کلمات علامت، و در ابتدا و پایـان متن علامت × مـی گذاریم. به منظور اطمـینان از یـادگیری شما از این مطلب، جمله زیبایی از رهبر فرزانـه انقلاب حضرت آیت الله را، با قرارداد جدول فوق درون زیر مـی نویسیم. با رمزگشایی از آن، از عطر دلنشین این سخن گرانبها بهره مند شوید: /47-41/20-31-17/48-17-47-28-46-26/48-45-17-46-22× /48-45-17-43-46-35/45-17-26-45-23/47-23/28-42-17 /28-17-21-17/41-48/32-28-17-21-17/17-44-17/20-31-48-45 /28-26/48-45-17-43-46-35/46/28-17-42-26-45-17-44 ×20-31-17/45-17-31-45-17/48-42-26-45-29/47-44-47 30- یک بازی سادة چینی: مطابق شکل روبرو، روی زمـین یـا کاغذ شکل مورد نظر را رسم کنید. یکی از بازیکنان دو مـهره سیـاه و دیگری دو مـهرة سفید ( یـا یکی لوبیـا و دیگری نخود و ...) برداشته و به نوبت مـهره های خود را روی گوشـه های محل تقاطع خطوط درون شکل قرار مـی دهند. سپس هر یک از آنـها درون هر نوبت، مـهرة خود را بـه محل خالی مجاور انتقال مـی دهد. برنده نـهاییی هست که با حرکت های مناسب حریف را بـه بن بست بکشاند. یعنی امکان هرگونـه حرکتی را از وی سلب کند. شکل روبرو، نمونـه ای از این باخت را نشان مـی دهد.                                                                (شکل 22-7) 31- سایـه های چینی: ایجاد سایـه های مختلف بـه شکل حیوانات، بـه کمک دست، اولین باردر چین معمول شده است. بدین جهت، امروزه درون تمام دنیـا آنـها را سایـه های چینی مـی نامند. نمایش با سایـه، کاری ظریف و هنری هست که معمولاً بـه کمک انگشتان دو دست، کـه به طریقه های گوناگون درون کنار هم واقع مـی شوند، سایـه ثابت یـا متحرک حیوانات درون حالات مختلف تشکیل مـی گردد. گاهی باز و بسته یـا حرکت یک یـا چند انگشت مـی تواند سایـه را تغییر دهد و در ما این تصور را بـه وجود آورد کـه شبح یک موجود متحرک هست که مـی تواند راه برود، بخورد یـا بدود و ... درون شب های اردو، درون یک محیط تاریک، مقابل یک شمع یـا لامپ کوچک تر مـی توانید روی پرده یـا دیوار بچه ها را بـه شور و نشاط و تحرک و خلاقیت تشویق نمایید. چند سوژه معمولی را درون زمـینـه سایـه های چینی همـه مـی شناسند. مانند گرگ، اسب، خرگوش و ... ولی با تحرک بچه ها درون این زمـینـه اشکال و سوژه های بدیع بـه وجود خواهند آمد. درون اشکال 23–7 و 24-7 ، نمونـه هایی از این سایـه های چینی را با طرز ایجاد آنـها مشاهده مـی کنید. (شکل 23-7) (شکل 24-7) 32- آزادی حلقه ها: مطابق شکل زیر، دو دانش آموز را انتخاب کرده و با دو طناب 1 متری، ابتدا دو دست نفر اوّل را با یک طناب مـی بندیم. سپس با عبور یک سرِ طناب دوم، دو دست نفر دوم را با این طناب مـی بندیم، بـه گونـه ای کـه دو دانش آموز توسط این طناب ها بـه هم متصل شده باشند. سپس از آنـها مـی خواهیم کـه بدون باز گره ها و یـا حلقه ها از یکدیگر جدا شوند. بچه ها، به منظور رهایی ممکن هست ساعت ها بالا و پایین رفته، از داخل حلقه عبور کنند. راه آزادی حلقه ها، بـه این طریق مـی باشد که: یکی از بچه ها وسط حلقة طناب نفر مقابل را گرفته و از زیر مچ دست (روی نبض مچ دست) آن را از زیر گره عبور داده و دور مچ دست خود مـی اندازد و به این طریق، بدون باز شدن گره ها، هر دو از هم جدا مـی شوند. این بازی را مـی توان بـه صورت چند نفره نیز اجرا نمود کـه برای رهایی آنـها، همـین کار بـه صورت مرحله ای به منظور هر دو نفر اجرا خواهد شد [1] فنیفی ها، درون فنیقیـه زندگی مـی د و حدود 5000 سال پیش درون سرزمـینی کـه امروز بخشی از آن لبنان نام دارد، ساکن شدند. تمدن آنـها بسیـار درخشان بود، بـه طوری کـه حدود 3400 سال پیش، الفباء را اختراع د. [2] بـه این گونـه حساب ، حساب جُمَل ، یعنی حساب جمله مـی گفتند.




[جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است]

نویسنده و منبع: pamir | تاریخ انتشار: Sat, 11 Aug 2018 09:09:00 +0000



جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است

اکتبر | 2015 | Aleborzma's Blog | صفحهٔ 7

لو موند دیپلماتیک – مـی توان مجسم کرد کـه دستیـابی بـه ۱۵۰۰ برگ از یـادداشت های دستنوشته ”ایوان مئیسکی“ سفیر اتحاد جماهیر شوروی درون لندن از ۱۹۳۲ که تا ۱۹۴۳ که تا چه انداره ”گابریل گورودتسکی“ تاریخدان را ذوق زده کرده بود. جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است عوامل چندی دست بـه دست هم داده بودند که تا چنین سندی را بی همتا سازند: جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است اهمـیت مأموریت دیپلوماتیک ”مئیسکی“ کـه آغاز آن با صعود محتمل ”هیتلر“ بـه اریکه قدرت همزمان بود، جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است احتمالی کـه بیم درگیری آتی جنگ را درون اروپا درون بر داشت؛ اوضاع و احوال شوروی کـه با حذف افسران و دیپلومات های بلند پایـه رقم مـی خورد؛ و دست آخر سجایـای فردی خود سفیر: شخصیتی فرهیخته و استوار، و مبارزی انقلابی کـه تردیدی بـه خود راه نمـی داد کـه برای نگارش نمایشنامـه ای منظوم آنقدر کـه باید وقت بگذارد.

Manoutchehr Marzbanian منوچهر مرزبانيان

در سال ۱۹۳۲، مسکو نخست از ”مئیسکی“ انتظار داشت کـه خویشتن را «دیپلوماتی مجرب تر و کمونیستی کم حرارت تر» از سفیر پیشین بنمایـاند. جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است درون واقع، دیری نپائید کـه او بازیگر نقش اول یک تراژدی شد کـه در اروپا تکوین مـی یـافت و ایده ها و طرح های دیپلوماتیک خود را بـه مخاطبان بریتانیـائی پیشنـهاد مـی کرد که تا سپس هنگام گزارش بـه مسکو بتواند همـه را از زبان آنـها باز گوید … ”مائیسکی“ با افزودن بر تماس ها، از جمله با خانواده سلطنتی و محافل مالی، امـیدوار بود کـه بی اعتمادی مـیان دو پایتختی را از مـیان بردارد کـه هریک بدگمان بود کـه دیگری درون پی راندن وی بـه سوی ستیز با آلمان است. تمایز صحنـه ای کـه تبانی «رسوای» ”وینستون چرچیل“ را با سفیر اتحاد جماهیر شوروی درون ۱۶ نوامبر ۱۹۳۷ پیش مـی کشد، آنقدر هست کـه یـادآور گزینـه دولتمردان بریتانیـا باشد، کـه آنگاه آشکارا بـه آلمان گرایش داشتند. سال بعد، عهدنامـه های ”مونیخ“ کـه در کنفرانسی اروپائی منعقد گردیدند کـه اتحاد شوروی را حتی بـه آن دعوت هم نکرده بودند، تائیدی بر بدگمانی مسکو مـی نمود. سرچشمـه تغییر استراتژی اتحاد جماهیر شوروی سوسیـالیستی و تکانـه رعد آسای پیمان عدم تعرض مـیان آلمان و شوروی [۱۹۳۹] همـین امر بود.

” گورودتسکی“ درون تفاسیر دقیق خود کـه با چنان روشنی بـه نگارش درآمده کـه هنوز محک بازشناختن چند تن از بهترین مورخان است، یـادآور شده کـه در سال های دهه ۱۹۳۰، ترور استالینی، رغبت بـه دراز نویسی را درون هیچ مسئولی باقی نمـی نـهاد، و به اقوی دلیل از روزنگاری ها بازمـی داشت. یـادداشت های ”مائیسکی“، کـه مورخ پانزده سالی روی آن کار کرده، سندی ارزشمند، درست تر بگوئیم، سندی یگانـه را بـه ما هدیـه داده. یـادداشت های سفیری کـه حتی وقتی مـی هراسید کـه برای م بـه پایتخت کشورش فراخوانده شود، و مانند شمار فراوانی از همکارانش با مخاطره اعدام یـا حبس روبرو گردد (۶۲ ٪ دیپلومات های شوروی قربانی پاکسازی ها شدند)، باز با پشتکار و سرسختی مـی کوشید مصالح کشورش را با منافع پایتخت های غربی آشتی دهد. با خواندن یـادداشت های وی، مـی توان دریـافت کـه این کار همـیشـه هم آسان نبوده …

”چرچیل“: «تضعیف روسیـه خطر سهمگینی است»

۱۶ نوامبر ۱۹۳۷

امروز ”آنیـا“ [همسر ”مئیسکی“] و من بـه «ضیـافت دولت» رفتیم کـه ”جرج پنجم“ بـه افتخار ”لئوپولد“، پادشاه بلژیک، برپا داشته بود کـه برای دیداری سه روزه بـه خاک بریتانیـا گام نـهاده. ضیـافتی بود مثل همـه ضیـافت های دیگر. یک صد و هشتاد مـیهمان، جمع کامل خانواده سلطنتی، اعضای دولت، سفیران (به جز مأموران اعزامـی) و والاتباران بریتانیـائی بـه وفور. درون بشقاب های زرین و با قاشق چنگال های زرین غذا خوردیم. شام، برخلاف اغلب شام های انگلیسی خوشمزه بود (ظاهراً شاه آشپزی فرانسوی دارد). هنگام صرف غذا ناگهان دو دوجین نوازنده نی انبان اسکاتلندی بـه تالار ریختند و چندین بار بـه آرامـی دور مـیزها چرخیدند، و تاق قوسی کاخ را با آوای موسیقی نیمـه بربر خود آکندند. من این موسیقی را دوست دارم. درون نوای آن، نغمـه ای از کوهساران و جنگل های اسکاتلند، پژواکی از قرون گذشته و روزگاران بَدَوی انسان ها نـهفته است.

 

”لئوپولد“ با ”چمبرلن“، ”هوئار“ (۱)، ”مونتاگو نورمن“ (مدیرعامل بانک [مرکزی] انگاستان) و از مـیان سفرا با ”گراندی“، ”ریبنتروپ“ و ”کوربین“ (۲) سرگرم گفتگو شد. از تمام ظواهر برمـی آمد کـه [”لئوپولد“] علاقه فراوانی بـه «کشور متجاوز» و همدست او دارد.

 

به حکم منطقی قوی، از اینکه افتخاراتی بارم کنند دوری گزیدند: این زمان اتحاد جماهیر شوروی سوسیـالیستی، بـه ویژه درون محافل بلندپایگان حزب محافظه کار، چندان خورند روز نیست. ”یوشیدا“ سفیر ژاپن را هم کـه در گوشـه ای مـی پلکید دعوت ند که تا احترامات فائقه خود را بـه پیشگاه پادشاه تقدیم دارد. جای تعجبی هم نیست: درون همـین لحظه توپ های ژاپنی سرگرم کوبیدن پایتخت و حیثیت بریتانیـا درون چین اند!

خسته از این نمایشل کننده، درست درون لحظه ای کـه مترصد بودم که تا به سوی تالارهای اطراف گام بردارم و از نظرها پنـهان شوم، چون بـه یقین درون آنجا مـی توانستم تعدادی آشنایـان جالب را بازیـابم، جنب و جوشی ناگهانی سرتاسر تالار افتخار را پیمود. چشم برافکندم و آنچه مـی گذشت را دیدم. لرد ”کرُمر“، کـه از تالار مجاوری بیرون مـی آمد، ”چرچیل“ (۳) را همراهی مـی کرد که تا او را بـه ”لئوپُلد“ معرفی کند. ”جرج“ بی درنگ بـه آنـها پیوست. گفتگوی طولانی و سرزنده ای مـیان سه مرد، بـه ضرباهنگ جنباندن پرشور سر و دست”چرچیل“ و قهقه های تندرگونـه دو پادشاه درگرفته بود. سپس شرفیـابی پایـان یـافت. ”چرچیل“ از سلاطین دوگانـه فاصله گرفت و بـه بـه ”ریبنتروپ“ [سفیر آلمان] برخورد کـه منتظر نماند کـه او را بـه مختصر گپ و گفتگوئی با ”بلعنده آلمانی ها“ دعوت کنند. گروهی هم بیدرنگ سر رسیدند و دور آنـها حلقه زدند. نمـی توانستم بشنوم کـه چه مـی گویند، اما از دور مـی دیدم کـه ”ریبنتروپ“ بـه عادت همـیشگی، با حالتی گرفته مشغول فضل فروشی هست و ”چرچیل“ هم با تکه پرانی های شوخ طبع خود جوابش را مـی داد و غش عش شنوندگانش را بـه راه مـی انداخت. سرانجام ”چرچیل“ کـه پیدا بود از این گفت و شنود حوصله اش سر رفته، روی پاشنـه پا چرخید و نگاهش بـه نگاهم خورد. آنگاه آنچه درون پی مـی آید روی داد: او آشکارا پیش چشم حاضران و زیر نگاه دو پادشاه عرض تالار را بـه سوی من پیمود و لطف و محبتش را با فشردن سفت و سخت دستم از من دریغ نداشت. آنگاه بـه دنبالش بحث پرشوری مـیان ما درگرفت. درون مـیانـه گفتگو، ”جرج“ پادشاه انگلیس، بـه ما نزدیک شد که تا نکته ای را با ”چرچیل“ درون مـیان بگذارد. احساس کردم کـه ”جرج“، بی تردید آشفته از مجاورت توجیـه ناپذیر ”چرچیل“ با «سفیر بلشویک»، بـه نجات وی شتافته که تا او را از چنگال «ابلیس مسکو» برهاند. قدمـی بـه کنار برداشتم و منتظر ماندم که تا ببینم چه پیش مـی آید. ”چرچیل“ درون پایـان شورای مـی با ”جرج“، باز بـه سراغ من آمد و گفتگو را از آنجائی کـه قطع کرده بودیم از سر گرفت. بـه نظر مـی آمد کـه عالیجنابان، اشراف دور و بر ما ذره ای تکان خورده باشند.

 

”چرچیل“ با این اصرار چه چیزی داشت کـه به من بگوید؟

بدون مقدمـه و یکراست درآمد کـه او «مـیثاق ضد کمونیستی» [علیـه ”کمـینترن“ کـه در نوامبر ۱۹۳۶ مـیان آلمان و ژاپن منعقد گردید] را مانوری مـی پندارد کـه در وهله اول علیـه امپراتوری بریتانیـا و فقط درون مرحله بعد علیـه اتحاد شوروی سمت و سو داده اند. اهمـیت حیـاتی این پیمان مـیان متجاوزان به منظور وی بیشتر ناظر بـه آینده هست تا اکنون. بـه چشم او آلمان دشمنی پیش و بیش از دیگران است. ”چرچیل“ دنباله حرفش را گرفت کـه «وظیفه اصلی همـه ما معان صلح این هست که دست بـه دست هم بدهیم. بدون آن همگی بـه باد فنا خواهیم رفت. به منظور مدعای صلح و تعرض ناپذیری امپراتوری ما، روسیـه ای تضعیف شده خطر عظیمـی بـه شمار مـی آید. ما نیـاز بـه روسیـه ای قوی داریم، خیلی قوی.» سپس ”چرچیل“ با پائین آوردن صدایش مثل اینکه بخواهد رازی را با من درون مـیان بگذارد، مشغول پرسیدن شد: درون اتحاد جماهیر شوروی سوسیـالیستی چه مـی گذرد؟ آیـا رویدادهای اخیر ارتش ما را تضعیف نکرده؟ آیـا بر توانائی ما به منظور مقاومت درون برابر فشارهای ژاپن و آلمان اثر نگذاشته؟

به پاسخ گفتم کـه «اجازه مـی دهید بـه پرسش شما با سئوالی پاسخ بدهم؟»، و در پی پرسیدم: «اگر بـه جای ژنرال خائن فرمانده تیپی از ارتش، ژنرال صادق و قابل اعتمادی را بگمارند، آیـا این باعث تقویت یـا تضعیف ارتش ماست؟ اگر مدیر درستکار و امـینی را جانشین مدیر یک کارخانـه بزرگ اسلحه سازی کنند کـه به خرابکاری وی یقین دارند، آیـا این تضعیف یـا تقویت صنایع نظامـی ماست؟» بـه همـین سیـاق بازهم با تمسخر تأثیر «پاک سازی ها» بر اوضاع و احوال عمومـی اتحاد جماهیر شوروی سوسیـالیستی، قصه ای به منظور کودکان کـه اینجا اینـهمـه محبوب است، ادامـه دادم.

”چرچیل“ با تمرکز و دقت فراوانی بـه من گوش مـی داد، و گهگاه با بی اعتمادی سری مـی جنبانید. وقتی حرفم را تمام کردم، گفت: «شنیدن همـه اینـها مایـه دلگرمـی است. اگر روسیـه بـه جای ضعیف شدن، خود را قوی کند، آنوقت همـه چیز رو براه است. تکرار مـی کنم: ما همگی بـه یک روسیـه قوی نیـازمندیم، خدا مـی داند کـه چقدر ما بـه چنین روسیـه ای احتیـاج داریم!» لحظه ای خاموش ماند و باز از سر گرفت: «این ”تروتسکی“، ابلیس مجسمـی است. نیروی سازنده ای کـه نیست هیچ، ویرانگر هم هست. من کاملا طرف ”استالین“ را مـی گیرم.»

از او پرسیدم درون باره دیدار آتی ”هالی فاکس“ [وزیر امور خارجه بریتانیـا] از برلین چه فکر مـی کند. شکلک ریشخند واری درآورد و پاسخ داد کـه او این سفر را یک اشتباه مـی داند. هیچ چیز بدرد بخوری از آن بر نخواهد خاست؛ آلمانی ها نوک دماغشان را اندکی بالاتر مـی گیرند و این ابتکار را نشانـه ضعف انگلستان تعبیر مـی کنند. اما دستکم ”هالی فاکس“ آدم صدیقی هست که هرگز بـه دام نقشـه های «شرم آور» نخواهد افتاد مثل خیـانت بـه چکسلواکی یـا دست آلمان را درون جبهه شرق باز گذاشتن. اما نا گفته نماند، کـه او نمـی بایستی هرگز خودش را بـه بدنامـی چنین دیداری درون اندازد.

”چرچیل“ دستم را فشرد و اطمـینان داد کـه باید بیشتر همدیگر را ببینیم.

تسلیم ”مونیخ“ و پیـامدهای آن

۳۰ سپتامبر ۱۹۳۸

احساس شومـی کـه رهبران حزب کارگر پیشاپیش از آن واهمـه داشتند، بـه واقعیت پیوست. دیروز که تا پیش از ساعت ۴ بامداد بـه بستر نرفتم، نشسته بودم و به رادیو گوش مـی دادم. درون ساعت ۲ و ۴۵ دقیقه، اعلام د کـه توافقی درون مونیخ بـه دست آمده و صلح نجات یـافته است. اما عجب توافقی! عجب صلحی!

”چمبرلین“ و [رئیس شورای وزیران فرانسه] ”دلادیـه“، بـه کلی وا داده اند. کنفرانس چهار جانبه درون اساس ضرب العجل ”باد گادسبرگ“*، را با مختصر جرح و تعدیل بی اهمـیتی پذیرفت. «پیروزی» کـه بریتانیـائی ها و فرانسوی ها بـه چنگ آوردند از این قرار هست که انتقال حاکمـیت ”سودت“، [ ناحیـه آلمانی زبان چکسلواکی] بـه آلمان نـه درون روز اول اکتبر بلکه روز ۱۰ اکتبر بـه انجام برسد. چه موفقیت شکوهمندی ! (…)

صبح با سردرد از خواب بیدار شدم و به اولین چیزی کـه فکر کردم این بود کـه مـی بایستی بـه دیدار ”ماساریک“ [سفیر چکسلواکی درون لندن از ۱۹۲۵ که تا ۱۹۳۸] بروم.

وقتی بـه درون تالار پذیرائی گام نـهادمـی آنجا نبود. یک دقیقه بعد صدای پائی را شنیدم کـه از پلکان فرود مـی آمد و سرو کله مـیزبانم پیدا شد. درون طرح اندام باریک و عضله دار او چیزی غریب و غیر طبیعی بـه چشم مـی خورد. انگار کـه ناگهان درون جا منجمد شده و چابکی معمول خود را از دست داده باشد. ”ماساریک“ نگاهش را بـه روی من دواند و کوشید مؤدبانـه سر صحبت را باز کند، بـه شیوه گپی مـیان همسایـه ها.

«امروز هوا چقدر خوب است، اینطور نیست؟»

با حرکت غیر ارادی دستم از سر خشم و بی حوصلگی جواب دادم «هوای خوب را فراموش کنید. به منظور شنیدن این نیـامده ام. آمده ام که تا در این لحظات استثنائی دشوار، همدردی عمـیق با مردم شما و همچنین انزجار شدید خودم را از رفتار شرم آور بریتانیـای کبیر و فرانسه ابراز دارم!»

مـی توانستی گفت کـه برق ناگهان دوباره درون مدارهای اندام لق ”ماساریک“ بـه جریـان افتاده. یخ بـه یکباره آب شد. لرزشی جای بی تحرکی را گرفت. کمرگاهش را بـه اسلوب مضحکی تکان داد و، بی آنکه خبر کند خود را بـه آغوش من انداخت و هق هق گریـه تلخی سرداد. از رفتار او جا خوردم و دستپاچه شدم. ”ماساریک“ درون حینی کـه مرا مـی بوسید با لکنت از ورای پرده اشک هایش مـی گفت:

 

«مرا بـه بردگی فروانداختند، بـه آلمانی ها فروختند، مثل فروش سیـاه پوستان که تا در آمریکا بردگی کنند.»

کم کم توانست آرام گیرد و حتی از اینکه اختیـار از دستش درون رفته و از خود صعف نشان داده پوزش بخواهد. من بـه گرمـی دستش را فشردم.

[پس از اشغال چکسلواکی، ”هیتلر“ لهستان را تهدید کرد. لندن، پاریس، و مسکو بر ملاقات ها و نقشـه های خود به منظور مقابله با برنامـه های برلین افزودند. بدون نتیجه]

۴ اوت ۱۹۳۹

اعضای هیئت نمایندگی نظامـی [بریتانیـا] کـه باید بـه مسکو بروند ــ دریـا سالار ”دراکس“ (رئیس هیئت)، مارشال نیروی هوائی ”بِرنِت“ و سرتیپ ”هی وود“ ــ به منظور صرف صبحانـه پیش من آمدند. مـیهمانانم رازداری تمام وکمالی از خود نشان مـی دادند. ترجیح آنـها بحث درباره موضاعاتی چنان حیـاتی چون شکار کبک بود کـه لابد به منظور صیدش، اقامتی درون مسکو را بیش از هرچیز دیگری تجویز کرده بودند.

با اینحال، ضمن صرف صبحانـه از چیزی خبر یـافتم کـه مرا جداً بـه هراس افکند. وقتی از ”دراکس“ کـه دست راست من نشسته بود پرسیدم، چرا هیئت با هواپیما سفر نمـی کند کـه زمان بیشتری بـه دست آورد، لبهایش را گزید و پاسخ داد: «ای بابا، ما بیست تائی هستیم، با بار و بندیل فراوان، از اینرو هواپیما راحت نخواهد بود …» من کـه توضیح او را چندان قانع کننده نیـافتم، اصرار ورزیدم که: «در این صورت، چرا بر عرشـه یک ناو جنگی سفر نمـی کنید، مثلا یک رزمناو تیز رو؟ چنین سفینـه ای هیبتی دارد و زودتر شما را بـه لنینگراد مـی رساند.»

 

”دراکس“ بازهایش را ترکرد، گوئی درون افکارش گم شده بود و گفت: «این متضمن آن خواهد بود کـه بیست افسر را ازکابین هایشان بیرون کنیم … شگفت انگیز خواهد بود.» آنچه بـه گوشم شنیدم برایم باور ی نبود. عجب احساسات با نزاکتی، چه سلوک ظریفی!

با اینحال دریـاسالار بـه خودش زحمت داد که تا با ذکر این نکته مرا خوشحال کند کـه هیئت نظامـی کشتی مخصوصی بـه نام ”City of Exeter“ را اجاره کرده هست که مردان او و همـینطور هیئت فرانسوی را سوار خواهد کرد و تا لنینگراد خواهد برد. آنگاه ”کرژ“ [دبیر اول سفارت] مـیان صحبتمان دوید و یکهو درآمد کـه صاحب کشتی همان صبج با وی درون مـیان گذاشته کـه کشتی با حداکثر سرعت ۱۳ مایل بر آب پیش مـی رود. نگاهی حاکی از تعجب بـه ”دراکس“ انداختم و پرسیدم: «آیـا چنین چیزی ممکن است» دستپاچه شد و زیرزمزمـه کرد: «دفتر بازرگانی این کشتی را اجاره کرده، من جزئیـات را نمـی دانم.»

بدینسان نظامـیان انگلیسی و فرانسوی سوار بر شناوری لکنده بـه مأموریتی رهسپار مسکو مـی شوند! اگر سرعت آنرا را ملاک گیریم، سفینـه ای تجاری. و اینـهمـه درون لحظه ای از تاریخ اروپا کـه خاک آن بـه سوختن کف پاها آغازیده. باور ی نیست! آیـا دولت بریتانیـا بـه راستی مـی خواهد بـه توافقی دست یـابد؟ من بیش از پیش معتقد شده ام کـه ”چمبرلین“ مشغول دو دوزه بازی است: مـیثاق سه جانبه ای درون کار نیست، بلکه بـه گفتگوهائی بـه منظور عقد پیمانی چشم دوخته، که تا بدان شیوه برگ برنده ای درون دست داشته باشد که تا بهتر بتواند با هیتلر مذاکره کند. (…)

سرگیری جنگ درون غرب

اول سپتامبر ۱۹۳۹

امروز صبح آلمان بدون کوچکترین هشداری بـه لهستان حمله کرد و به بمباران شـهرهای لهستان آغازید. ارتش زمـینی و نیروی هوائی لهستان مقاومتی سرسختانـه برپا داشته اند. بعد جنگ آغاز شده است. (…)

جلسه پارلمان درون ساعت ۶ عصر تشکیل شد. (…) ”چمبرلین“ کـه پیدا بود اندوه و افسردگی از سر و رویش مـی بارد، با صدای یکنواخت بی روحی اعتراف کرد که، هجده ماه پیش، دست بـه دعا برداشته بود که تا ناگزیر نشود مسئولیت اعلان جنگ را بر دوش گیرد، اما درون حال حاضر بیمناک هست که دیگر نتواند از آن شانـه خالی کند. با اینحال مسئولیت واقعی ورود بـه جنگ نـه بر دوش نخست وزیر، بلکه «بر شانـه های مردی ــ صدر اعظم آلمان» سنگینی مـی کند کـه تردیدی بـه خود راه نمـی دهد که تا به یگانـه نیت «خدمت بـه منافع کورکورانـه اش»، بشریت را بـه مغاک رنجی بیکران درون اندازد. گهگاه، ”چمبرلین“ وسوسه مـی شد کـه با مشت بر «جعبه» معروف کرسی خطابه سخنرانان مجلس عوام بکوبد. اما هر زیر و بمـی کـه برای جلب توجه بـه صدایش مـی داد انگار چنان کوششی از وی مـی طلبید و با چنان نومـیدی درون چشم ها، صدا و حرکاتش همراه بود، کـه نمـی شد بـه او نگریست و رنجی احساس نکرد. چگونـه بـه شگفتی نیـافتاد کـه همـین مرد هست که امپراتوری بریتانیـا را درون حساس ترین لحظه تاریخش رهبری مـی کند! او رئیس امپراتوری بریتانیـا نیست، گورکن آن است! (…)

در چهل و هشت ساعت آینده ، بریتانیـای کبیر با آلمان درون جنگ خواهد شد، مگر آنکه درون آخرین لحظه معجزه ای روی دهد.

۳ سپتامبر ۱۹۳۹

امروز کار یکسره شد: نخست وزیر درون ساعت ۱۱ و ۱۵ دقیقه از رادیو پیـامـی داد که تا اعلام دارد کـه از این لحظه بریتانیـا با آلمان درون جنگ است. (…)

در نیمـه روز بـه مجلس عوام رفتم. وقتی رسیدم ”چمبرلین“ قبلا سخنرانی اش را شروع کرده بود. زرد رو و گرفته، نزار. صدائی گریـان، شکسته. حرکاتی از سر تلخی و نومـیدی. مردی از پا درآمده، کـه نیروئی درون وی نمانده است. درون دفاع از او حتما گفت کـه پنـهان نمـی کرد کـه فاجعه غافلگیرش کرده. مـی گفت، «امروز روز اندوهباری به منظور همـه ماست، و این روز به منظور هیچغمناک تر از من نیست. هرچه برآن همت گماشته بودم، هرچه مایـه امـیدم بود، بـه هرچه درون طول حیـات سیـاسی ام باور بسته بودم نقش برآب شد.»

 

با شنیدن سخناش از جایگاهم، فکر کردم: «اینک رهبر یک امپراتوری بزرگ درون روزی بحرانی از هستیش! چتر کهنـه رنگ و رو رفته ای کـه آب از همـه جایش نشت کرده! او قادر بـه نجات چهی است؟ اگر ”چمبرلین“ دیری همچنان نخست وزیر باقی بماند، کار امپراتوری [بریتانیـا] تمام است.»

۱۷ ژوئن ۱۹۴۰

فرانسه تسلیم شد. (…) حالا انگلستان چه خواهد کرد؟

بدیـهی هست که بـه تنـهائی خواهد جنگید. چاره دیگری ندارد. حرفی کـه حدود پانزده روز پیش ”راندولف چرچیل“ [روزنامـه نگار، نظامـی، سیـاستمدار، فرزند ”وینستون چرچیل“] بـه من مـی گفت خوب بـه یـادم مانده: «حتی اگر بدترین بدترین ها روی دهد فرانسه بدون امپراتوریش مـی تواند جان بـه در برد. اقتصاد وی چنان هست که حتی اگر مستعمراتش را هم از دست بدهد، باز قادرخواهد بود گلیم خود را چون قدرت دست دومـی از آب بکشد، اندکی مثل سوئد درون مقیـاسی وسیع تر. انگلستان موقعیت متفاوتی دارد: اگر ما امپراتوری خود را از دست بدهیم قدرتی نـه درون رتبه دوم، بلکه درون رده دهم خواهیم شد. ما هیچ چیز نداریم. همـه ما از گرسنگی خواهیم مرد. از اینرو چاره دیگری جز جنگیدن که تا آخرین نفس پیش رویمان نمانده.»

 

۵ ژوئیـه ۱۹۴۰

دیدار ”پیر کُت“ [وزیر هوانوردی درون دوران حکومت جبهه مردمـی ۱۹۳۸ ــ ۱۹۳۶] کـه سیر رویدادها او را بـه سواحل بریتانیـا رسانده. (…) او بـه زودی درون لندن مستقر خواهد شد و یک کمـیته غیر رسمـی فرانسوی چپگرا بـه راه خواهد انداخت که تا روزنامـه خود را درون اینجا منتشر سازد و تماس هائی را با فرانسه نگه دارد. ”کُت“ نظری که تا اندازه ای قطعی درون باره شکست فرانسه دارد: افسران بلند مرتبه (که پیوندهای تنگاتنگی با نخبگان سیـاسی منحط دارند)، نمـی خواستند بـه راستی بجنگند، بـه همـین سادگی. گذشته از آن، اگر جنگ را بـه شیوه های کمابیش «متعارف» ــ یعنی تحت لوای حفاظت از خط ”ماژینو“، کـه ذهنیت نظامـی فرانسوی را بـه معنی واقعی کلمـه بـه خواب ــ پیش مـی بردند، ”وگان“ و ژنرال های دیگر شاید کار خود را مـی د. اما هنگامـی کـه در پایـان نخستین پیشروی های ارتش آلمان، دیگر بدون کوچکترین سایـه شکی پیدا بود کـه فقط «جنگ توده ای» فرانسه را نجات خواهد داد، انگیزه جنگیدنی درون افسران عالیرتبه باقی نمانده. همـه چیز بـه کنار این ”وگان“ کیست؟ او اساسا یک فاشیست است، اما فاشیستی ساخت فرانسه ــ بـه عبارت دیگر با آب و رنگی کاتولیک. بسیـارندانی کـه ”وگان“ را خائن توصیف مـی کنند. ”کُت“ خلاف آنـها نمـی گوید، اما دلائل کافی درون دست ندارد که تا کاملا بـه این اتهام قانع شود. بـه هر رو، ”وگان“ خائن هم کـه نباشد، از یک فاشیست چگونـه مـی توان انتظار داشت کـه بارقه شور و حرارتی نسبت بـه «جنگ توده ای» درون دلش گیرد؟ اغلب ژنرال های بزرگ از ارتجاعیون هستند، غالبا فاشیست اند یـا با فاشیست ها همدل. بـه زعم ”کُت“، بعد از پیشروی آلمان درون ”سدان“، ”وگان“ را فقط یک «ایده کلی» هدایت مـی کرده: نبرد علیـه آلمان را باز ایستاند و از موقعیت تازه بهره جوید که تا جمـهوری سوم را براندازد و یک رژیم فاشیستی برپا کند.

در واقع، بعد از ”دانکرک“، ارتش فرانسه دیگر هرگز درون هیچ جا بـه راستی درگیر نبردی نشد. البته کوشش کمرنگ مقاومتی درون ”سًوم“ رخ داد، اما هنوز چیزی از سقوط آن نگذشته بود کـه عقب نشینی سپاهیـان درون دشت های رو باز و بی حفاظ آغاز گردید کـه ضد حمله های ساختگی بـه دشواری توانستی آنرا پوشاند. هیچ همتی نکرد که تا پل ها یـا کارخانـه ها، یـا راه های آهن و غیره را منفجر کند. از کندن سنگرها و ساختن استحکامات خودداری د، حتی درون سوق الجیشی ترین نقاط (بر روی رودخانـه های ”سن“، ”مارن“، ”لوآر“ و غیره). شمار هنگفتی از اسلحه و مـهمات را به منظور آلمانی ها برجا گذاشتند، کـه ارتش فرانسه مـی توانست بـه کمک آنـها طی ماه ها مقاومت کند. هیچ اقدامـی درون مرز ایتالیـا هم صورت نگرفت، کـه معذالک فرصت های بی نظیری را عرضه مـی داشت. چرا؟ بـه این دلیل ساده کـه پس از پیشروی آلمان، درون «دویست خانواده» و افسران عالیرتبه کوچکترین نیت درون گیری درون نبرد نبود. آنـها درون انتظار لحظه مناسب شروع مذاکرات با آلمان فقط دست بـه مانور مـی زدند.

اتحاد شوروی خواستار گشایش جبهه دومـی شد

[روز ۲۱ ژوئن ۱۹۴۱، آلمان بـه اتحاد شوروی حمله کرد. نخستین پیروزی های سپاهیـان ارتش ”نازی“ برق آسا بود. فرانسه شکست خورده و ایـالات متحده هنوز وارد جنگ نشده بود، ”استالین“ ناگزیر به”چرچیل“ روی آورد و از وی بـه شیوه ای اضطراری خواستار گشودن جبهه دومـی درون اروپا شد. مأموریت ”مائيسکی“ همـین بود.]

۴ سپتامبر ۱۹۴۱

 

یک ربع قبل از قرار ملاقات از خانـه بیرون آمدم. ماه با درخششی خیره کننده مـی تابید. ابرهائی بـه اشکالی وهم آمـیز از شرق بـه سوی غرب مـی شتافتند. وقتی ابرها قرص ماه را درون فرومـی گرفتند و کناره های بلعنده آنـها بـه رنگ سرخ و سیـاهی درون مـی آمد، صحنـه بـه تمامـی سیر و سلوک شوم و تشویش آوری بـه خود مـی گرفت. جهان انگار واپسین روز پیش از ویرانیش را سپری مـی کرد. با گذار از خیـابان هائی کـه برایم آشنا بودند، فکر مـی کردم: «تا چند دقیقه دیگر ما خود را درون مقطعی مـهم، شاید سرنوشت سازی از تاریخ خواهیم یـافت، کـه پیـامدهائی سخت وخیم برآن سنگینی خواهند کرد. آیـا درخور مأموریتی کـه بر عهده دارم خواهم بود؟ آیـا آنقدر کـه باید توان، انرژی، مکر، چابکی و حضور ذهن درون خویشتن خواهم یـافت که تا با بیشترین بخت پیروزی به منظور اتحاد جماهیر شوروی سوسیـالیستی و تمامـی بشریت بـه ایفای نقش خویش برآیم؟»

با جدیت وظیفه و خُلقی درهم فشرده چون یک فنر، بـه دهلیز ورودی منزلگاه مشـهور گام نـهادم. با اینـهمـه جزئیـات کوچک و پیش پا افتاده هستی مرا خیلی زود بـه روی زمـین باز گرداندند. دربان، کـه یک انگلیسی با لباسی کاملا معمولی بود، با تعظیم غرائی دولا شد و مرا از سنگینی کلاهم رهانید. نگهبان دومـی، کـه تشخیص وی از اولی ممکن نبود، مرا بـه دالانی هدایت کرد کـه نور چندانی روشن نمـی کرد و جوانان شتابزده ای، احتمالا ان و همکاران نخست وزیر، درون طول آن درون رفت و آمد بودند. پیش از آنکه ورودم را اعلام کنند مرا بـه نشستن پشت مـیز کوچکی دعوت د. این امور روزمره، کـه تجربه ای چندین ساله مرا بـه خوبی با آنـها آشنا کرده بود، تأثیر ریختن سطل آب سردی بر وجدان جوشان من داشت.

مرا که تا درون دفتر نخست وزیر همراهی د، یـا دقیق تر گفته باشم، بـه تالار اجتماعات دولت بردند. ”چرچیل“ کـه لباس ”اسموکینگی“ درون بر و سیگار برگ معمولش را مـیان دندان هایش مـی فشرد، درون وسط ردیف طولانی صندلی های خالی پشت مـیز بزرگی نشسته بود کـه رومـیزی سبزی رویش را مـی پوشاند. درون کنارش ”آنتونی ایدن“ [وزیر امور خارجه] درون لباس خاکستری تیره ای، دوخته از الیـافی سبک، ایستاده بود. ”چرچیل“ نگاهی حاکی از بدگمانی بـه سرو پای من انداخت، پکی بـه سیگار برگش زد و مانند سگ ”بولداگی“ غرید: «خبرهای خوبی با خودتان آورده اید؟»

پاسخ دادم کـه «گمان نمـی برم کـه چنین باشد» و دستم را با پیـام ”استالین“ بـه سمت او دراز کردم. کاغذ را از پاکت درآورد، عینک را بـه چشمش زد و به دقت بـه خواندن آن آغازید. وقتی موضوع برگ اول دستش آمد آنرا بـه ”ادن“ رد کرد. من کـه کنار نخست وزیر نشسته بودم سکوت اختیـار کرده بودم وحالات چهره اش را مـی پائیدم. وقتی خواندنش را بـه آخر برد، دیگر شکی برایم نمانده بود کـه پیـام ”استالین“ تأثیر عمـیقی بر وی نـهاده.

رشته کلام را بـه دست گرفتم وگفتم: «حالا آقای ”چرچیل“ شما و دولت بریتانیـا از آنچه مـی گذرد آگاهید. امروز یـازده هفته مـی شود کـه ما دست تنـها درون برابر ماشین هولناک جنگی آلمان ایستادگی مـی کنیم. آلمانی ها که تا سیصد تیپ جنگی را درون جبهه ما انباشته اند. درون این نبردی یـاور ما نیست. وضعیت دشوار و خطرناک شده؛ هنوز به منظور عوض آن خیلی دیر نشده. اما به منظور توفیق درون این امر ضروری هست که سریع و قاطعانـه بـه انجام آنچه ”استالین“ مـی گوید برآمد. اگر بی درنگ اقدامات مقتضی انجام نگیرد، فرصت ممکن هست از دست برود. یـا شما تصمـیمات قاطع و تعیین کننده ای کـه در این شرایط لازم هست خواهید گرفت که تا کمکی را کـه اتحاد جماهیر شوروی نیـاز دارد بـه وی برسانید، کـه در آنصورت جنگ بـه پایـان خواهد رسید، ”هیتلریسم“ نابود خواهد شد و فرصتی به منظور توسعه آزاد و مترقی بشریت خواهد گشود. یـا اینکه کمکی کـه ما نیـاز داریم را دریغ خواهید داشت، و آنگاه اتحاد جماهیر شوروی دستخوش خطر یک شکست، با همـه عواقبی ناشی از آن خواهد شد.»

نخست وزیر با سیگار برگش بـه سخنان من گوش مـی داد، و اینجا و آنجا با حرکت اندام یـا خطوط چهره اش بـه سخنان من واکنش نشان مـی داد، درون همان حال ”ایدن“ همچنان غرق خواندن مکتوب ”استالین“ بود و یـادداشت هائی درون حاشیـه آن قلم مـی زد.

سپس پاسخ ”چرچیل“ بـه گوشم فرود آمد. بـه صدائی بلند گفت: «من هیچ شکی ندارم کـه ”هیتلر“ سیـاست کهنـه خودش را دنبال مـی کند کـه عبارت از کوبیدن دشمنانش یکی بعد از دیگری هست … اگر مـی توانستم ده تیپ او را درون جبهه شما از مـیان بردارم، حاضر بودم جان پنجاه هزار انگلیسی را فدای آن کنم!» آنگاه افزود، افسوس کـه اکنون انگلستان نیرو به منظور گشودن جبهه ای درون فرانسه کم دارد: «کانال ”مانش“ کـه مانع دست اندازی آلمان بـه انگلستان است، بـه همان اندازه نمـی گذارد کـه انگلستان خود را بـه فرانسه اشغال شده برساند.»

”چرچیل“ مـی انگاشت کـه در حال حاضر گشودن جبهه ای درون شبه جزیره بالکان را هم نمـی توان درون نظر گرفت. بریتانیـائی ها هم سرباز، هم هواپیما و هم ظرفیت بارگیری دریـائی لازم را کم دارند. ”چرچیل“ سرخ شد و گفت «مجسم کنید کـه در بهار، هفت هفته طول کشید که تا سه یـا چهار تیپ را از مصر بـه یونان ببریم. و همـه اینـها درون حالی کـه یونان، بـه گمان، نـه دشمن، کـه هم پیمان ماست! نـه، نـه! ما نمـی توانیم خود را بـه شکست مسلمـی درون اندازیم، نـه درون فرانسه نـه درون بالکان!»

وقتی دیدم کـه فایده ای ندارد کـه بیش از آن بـه نفع گشودن جبهه دومـی دلیل بیـاورم، با پافشاری درباره کمک های مادی، بر آنچه «مایـه تسلی» ام بود قناعت کردم. اینبار چنانکه انتظار داشتم نخست وزیر روی خوشتری نشان داد و وعده کرد کـه به درخواست ”استالین“ به منظور تانک و طیـاره با حسن نیتی هرچه تمامتر بیـاندیشد و بعدا پاسخی قطعی بـه من بدهد. ”چرچیل“ هشدار داد که: «اما انتظار زیـادی از ما نداشته باشید! ما هم با کمبود اسلحه رو درون روئیم. بیش از یک مـیلیون سرباز بریتانیـائی همچنان سلاحی درون دست ندارند.» (…)

”چرچبل“ باز درآمد کـه «نمـی خواهم شما را بـه اشتباه اندازم. رک و راست مـی گویم، ما درون موقعیتی نیستیم کـه تا پیش از زمستان، هیچگونـه کمک اساسی، به منظور شما فراهم آوریم، چه با باز جبهه دوم، چه با تأمـین وسائل مادی بـه وفور. همـه آنچه ما اکنون قادریم به منظور شما فراهم آوریم ــ تانک، هواپیما، و غیره ــ درون سنجش با نیـازهای شما خردلی بیش نیست. گفتنش برایم درد آور است، اما حقیقت را بـه شما مـی گویم. فردا، وضع دیگری خواهد بود. درون سال ۱۹۴۲ وضعیت عوض خواهد شد. درون سال ۱۹۴۲، آمریکائی ها و خود ما مـی توانیم چیزهای زیـادی بـه شما بدهیم. اما درون حال حاضر …» ”چرچیل“ با سایـه لبخندی حرفش را تمام کرد: «تنـها خداوندی کـه شما ایمانی بـه او ندارید، طی شش یـا هفت هفته آتی مـی تواند یـاورتان باشد. حتی اگر همـین حالاهم، تانک ها و هواپیماها را بفرستیم، که تا پیش از زمستان بـه مقصد نخواهند رسید.» (…)

وقتی از پیش نخست وزیر مرخص شدم یک ربع بـه ساعت یک بود. گفتگوی ما نزدیک دوساعت بـه درازا کشیده بود. ماه بـه افق فرو رفته و سکوت نگران کننده ای درون خیـابان های غرق درون تاریکی لندن طنین انداخته بود.

در فردای ”استالینگراد“

۵ فوریـه ۱۹۴۳

 

بریتانیـای کبیر چگونـه با پیروزهای ما کنار خواهد آمد؟ دشوار بتوان بـه این پرسش درون یک یـا دو کلمـه پاسخ داد، آنقدر کـه عالعمل انگلیس بـه موفقیت های ارتش سرخ پیچیده و متضاد مـی نماید. مـی کوشم که تا چکیده دریـافت های خودم را بـه دست دهم.

پس از رنج های ناگوار تابستان گذشته، توانائی ما درون حفظ نیروی رزمنده خود همـه را غافل گیر کرده. از اینرو نخستین و اصلی ترین واکنشی کـه پیروزی های ما درون انگلستان برانگیخت احساس بهت زدگی بود. سپس تحسین و تمجید خلق شوروی، ارتش سرخ و شخص رفیق استالین بـه دنبال آمد. (…) ظهور او بر پرده سینما همواره کف زدن هائی پر سر و صداتر از تشویق هائی برمـی انگیرد کـه از ”چرچیل“ یـا پادشاه مـی کنند. ”فرانگ اون“ (که حالا درون ارتش خدمت مـی کند) (۴) چند روز پیش بـه من گفت کـه ”استالین“ بت و امـید سربازان شده. وقتی سربازی از چیزی خشمگین است، یـا درجه داری بـه او توهین کرده، یـا از اجرای دستور یـا امری کـه از بالا آمده باشد سر باز مـی زند، واکنش وی مـی تواند تماشائی و همزمان روشنگر باشد. دستی بـه تهدید بلند مـی کند و فریـاد مـی زند: «فقط بگذارید عمو ”جو“ [جوزف استالین] سر برسد! آنروز هست که حسابهایمان را وا مـی کَنیم!»

هرچه از پلکان هرم قدرت بالاتر برویم، این تحسین با احساسات دیگری درون مـی آمـیزد کـه ماهیتی تلخ و گزنده دارند. طبقات حاکم ناخشنودند، یـا بهتر گفته شود نگرانند: آیـا ”بلشویک“ها پر قویتر نخواهند شد؟ حیثیت اتحاد جماهیر شوروی و ارتش سرخ دست و پاگیرتر نخواهد بود؟ بر بیم «بلشویکی شدن اروپا» نخواهد افزود؟ نظامـیان شوروی هرچه موفقیت های بیشتری بـه دست آرند، هراس بیشتری درون دل نخبگان حاکم مـی افکنند.

این احساسات متضاد کـه رهبران بریتانیـا را درون کنار یکدیگر بـه کنش وامـی دارد، طنینی ویژه درون صحن دو گروه اصلی مـی یـابد کـه معرف طیف دولتمردان اند، و شاید بتوان آنـها را بـه توصیفی کوتاه طرفداران ”چرچیل“ و ”چمبرلن“ نامـید.

 

[”مائيسکی“در ماه فوریـه ۱۹۵۳، اندکی پیش از مرگ ”استالین“، بازداشت شد و به جاسوسی متهم گردید؛ یـادداشت های روزانـه او را مصادره د. دوسال بعد وقتی نخست آزاد و سپس بخشوده شد، خاطرات خود را نوشت و در سال ۱۹۷۵ درون ۹۱ سالگی درگذشت.]

 

* سندی حاوی اولتیماتومـی کـه ”هیتلر“ درون نخستین ساعات روز ۲۴ سپتامبر ۱۹۳۸ خطاب بـه دولت چکسلواکی منتشر ساخته بود. این سند را بـه نام محله ای درون بُن آلمان خوانده اند کـه روز پیش از آن مـیزبان گفتگوئی مـیان ”هیتلر“ صدر اعظم آلمان و ”نویل چمبرلین“ نخست وزیر بریتانیـا بود.

پی نوشت

۱ـ ”نویل چامبرلین“ درون آن دوران نخست وزیر بود، و ”ساموئل هوآر“ وزیر کشور.

۲ـ بـه ترتیب سفیران ایتالیـا، آلمان و فرانسه درون لندن.”ریبنتروپ“ چند ماه بعد وزیر امور خارجه رژیم هیتلر شد.

۳ـ ”وینستون چرچیل“ مخالف سرسحت مماشات با آلمان درون درون حزب محافظه کار، آنوقت از قدرت برکنار بود.

۴ـ مدیر ” Evening Standard “ از ۱۹۳۸ که تا ۱۹۴۱، سرگرد درون ”سپاه زرهی سلطنتی“ مـیان سال های ۱۹۴۲ و ۱۹۴۳.




[جدول حدس بزن 32 کتاب تاریخش معروف است]

نویسنده و منبع: pamir | تاریخ انتشار: Tue, 14 Aug 2018 03:43:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com