رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله

رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله قابل توجه بازدید کنندگان محترم | طب نبوي | هزار کلمـه ترکی درون دری | آنا دیلی آموزش زبان ترکی | با مرغ از خاص on Instagram - mulpix.com | است و منم از on Instagram - mulpix.com |

رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله

قابل توجه بازدید کنندگان محترم | طب نبوي

چنانچه درون زمـینـه طب نبوی ( طب اسلامـی )و یـا بیماریـها سئولاتی دارید   مـی توانید  درون این قسمت (پرسش وپاسخ ) نظر بدهید که تا به سئولات شما جواب داده شود.

رعایت چند نکته لازم هست :

۱- سئولات را واضح نوشته ومشخصات فردی  را ذکر کنید ودر رابطه با بیماری توضیحات لازم ذکر شود.

۲- با توجه بـه اینکه معمولا تشخیص بیماری بامعاینـه حضوری  واحیـاناً آزمایش  انجام مـیگیرد واز طرف دیگر  بسیـاری از بیماریـها با مزاج انسان مربوطند مثلاً علت یک سردرد  امکان دارد : رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله صفراوی یـا بلغمـی یـا سوداوی ویـا دموی باشد ودر هرکدام معالجه متفاوت خواهد بود. رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله بنا براین آنچه  بیشتر درون پاسخ مطرح خواهد شد اصول کلی، رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله پرهیزات و دستورات غذایی خواهد بود.پس  چنانچه آن  دستورات بـه درستی انجام  و نتیجه حاصل نشد حضوراً بـه حکیم طب سنتی مراجعه نمایید .

۳- اصول کلی درون مان را رعایت کرده و دوره درون مان را تکمـیل کنید.

۴- بـه سئولات تکراری جواب داده نخواهد شد.

. رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله




[رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله]

نویسنده و منبع |



رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله

هزار کلمـه ترکی درون دری

محمد صادق نائبی

1. رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله آئینـه

= آینا = آی (ماه) + نا (اک) = ماه وش ، رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله ترکیب آینا مانند دُرنا و قیْرنا

2. رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله آئین

= آییْن و اوْیوُن = جشن ، مراسم جشن باستانی و سالیـانة ترکهای چین

3. آباد

= آپاد ، آوا ، اوْوا ، آواد = از ریشـه های قدیمـی ترک بمعنای جای خرّم و سرسبز ، محل زندگی آدمـی ، بصورت پسوند درون انتهای اکثر روستاها ، اَبَد درون عربی نیز جمع این ریشـه است: رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله ابدالآباد = منتهی الآباد ، آوادانلیق = آبادانی ؛ احتمالاً اوْبا نیز محرف همـین کلمـه هست و ریشة اصلی آباد نیز همان اوْب (محل زندگی) است. درون واقعیت هم جای زندگی انسانی را آبادی مـی گویند نـه جای پر آب را! کـه اگر غیر این بود بایستی دریـاها و جزائر را بزرگترین آبادیـها مـی پنداشتیم. احتمال خیلی قوی ائو (= محل زندگی) نیز محرف همـین اوْب باشد. پسوند آوا از قدیمـی ترین پسوندها درون انتهای نام دهات ترک مـی باشد.

4. آبجی
= آباجیْ = آغاباجی = آغا (پیشونداحترام به منظور خانمـها) + باجی () = مکرمـه و بزرگوار
5. آتابای/ت

= آتا (پدر) + بای (باخ: بیگ) = بیگ بزرگ ، بیگ پدر ، طایفة بزرگ ترکمنی (18)

6. اتابک

= آتابک = آتابئیگ = آتا (پدر ، بزرگ) + بیگ (ه.م) = خان بزرگ ، خان خانان ، وزیر ، سابقاً از رتبه های درباری درون حکومت های ترک (باخ: اتابکان) (1،27):

ای صبا برساقی بزم اتابک عرضه دار

تا ازآن جام زرافشان جرعه ای بخشد بمن/حافظ

7. اتابکان

اتابک از رتبه های بالای درباری بود و سلسله حکومتهائی درون نقاط مختلف دنیـا تشکیل دادند از جمله:

اتابکان آذربایجان(531-622 ق) ، اتابکان اربل (539-630 ق) ، اتابکان الجزیره (576-648 ق) ، اتابکان شام (497-549 ق) ، اتابکان سنجار(566-617 ق) ، اتابکان فارس(543-686 ق) ، اتابکان لرستان (543-740 ق) ، اتابکان موصل(521-631 ق)

8. آتاترک/ت

= آتا (پدر ، بزرگ) + تورک = پدر ترک ، ترک بزرگ ، لقب مصطفی کمال پاشا

9. آتاش

= آداش = آدداش = آد (نام) + داش (هم) = همنام (1)

10. اتاغه

و اتاقه = اوْتاقا = اوْتاق (ه.م)+ ا(اک) = کلغی با پرهای بعضی مرغان

11. اُتاق

= اوْتاق = اوْداق = اود(اودماق = آتش زدن)+ اق(اک) = جای گرم ؛ اودا = منزلگاه ، اوتاغه (ه.م) ؛ اجاق (ه.م) محرّف این کلمـه است.

12. اتالیق /ت

= آتالیْق = آتا (پدر) + لیق (اک) = پدری ، للـه ، نگهبان ، منصبی درون عهد صفوی ؛ اتالیقانـه = شایسته (1،19)

13. اُتراق

= اوْتوُراق = اوتور (اوتورماق = نشستن) + اق (اک) = نشست ، جلوس ، استراحت کاروان بعد از یک حرکت طولانی

14. اَترک

= بنظر همان اترنگ (ه.م) باشد کـه در ترکی اتره و اترک مـی گویند ، درون ترکی اوغوزی یعنی مرد سفید مایل بـه سرخ (2) ، رود مرزی ایران و ترکمنستان

15. اَترنگ

= ات (گوشت) + رنگ = رنگ گوشت ، صورتی رنگ

16. آتسز/ت

= آدسیْز = آد (نام ، شـهرت) + سیز (اک صلبیت ، بی) = بی نام ، بی شـهرت ، بی آوازه ، ابن محمدبن انوش تگین از سلسلة خوارزمشاهیـان کـه بین 521 که تا 551 ه.ق حکومت مـی کرد. از آنجاکه گاهی آنرا اَتسز مـی خوانند بـه اشتباه آنرا بی گوشت (اَت= گوشت) و لاغر معنی مـی کنند.

17. آتش

و آتیْش = آت (آتماق = انداختن ، پرتاب ) + یش (اک مفاعله) = پرتاب دو طرفه ، بـه هم تیر انداختن ، شلیک بـه هم ، جرقّه ؛ شاید آتش بمعنای برافروخته فارسی باشد ولی درون معنای اخیر ترکی است.

18. اَتلیق

و اَتلیغ = آتلیْق = آت (اسب) + لیْق (اک) = اسب داری ، سواردلاور ، شخص مشـهور ؛ اتلغ ار = سواره (1،19)

19. اُتو

= اوتو = اوت (اوتمک = پاک ، زدودن ناپاکی ، بـه آتش گرفتن پشم و مو) + و (اک) = وسیلة صاف چین و چروک ؛ اوتویـه دوشمک = بـه اتو افتادن = تغییر ماهیت دادن

20. آتیش بای

آتیش بای = آتیش (باخ: آتش) + بای (بزرگ ، فرمانده) = مسئول آتشبار ، مسئول شلیک ، ار رتبه های نظامـی دوره صفوی

21. آتیلا

= آتیلا = آتیل (آتیلماق = پ) + ا (اک) =ی کـه خوب پرش کند ، چابک ، امپراطور بزرگ ترکان هون کـه 1500سال پیش ازآسیـای مـیانـه که تا اروپا حکومت مـی کرد (435-453 م)

22. اُجاق
= اوْجاق = اوْداق = اوْتاق (باخ: اتاق) = وسیلة گرمایشی ، کوره ، کانون ، سرچشمـه ، منزل ، خاندان ، زیـارتگاه ؛ اوْجاغیْ کوْر = بی فرزند ، تغییر اوداق بـه اوجاق مانند تغییر دیغال بـه جیغال است.
23. آچار
= آچ (آچماق = باز ) + ار (اک فاعلساز) = بازکننده ، کلید ، وسیلة مکانیکی به منظور باز پیچ ها و مـهره ها ؛ اکِ فاعلساز ار/ ر درون چاپار ، یـاشار و یئتر هم دیده مـی شود.

24. آچمز

= آچماز = آچ (آچماق = باز ) + ماز (اک سلبیت فاعلی) = بازنشونده ، درون بازی شطرنج بـه مـهره ای گویند کـه با برداشتن آن شاه مات گردد ؛ این اک به منظور همـیشـه یک صفت را از اسم سلب مـی کند. مانند: سولماز (ه.م)

25. اچه

و اچی = ایجی = برادر بزرگتر و مـهتر ، مقابل اینی = برادر کوچکتر (1،2)

26. اخته

= آختا = آخ (آخماق = روان شدن ، بیرون آمدن ، بالا رفتن) + که تا (اک) = بیرون آورده شده ، حیوانی کـه هایش درآورده شده (1)، عقیم ، طویله ؛ اختاچی و اخته بیگ = طویله دار و اخته کنندة حیوانات ، درون مورد انسان غلامان اخته شده درون دربارها را خواجه مـی گویند. ترکیب آختا مانند یومورتا (= تخم مرغ) است.

27. آذربایجان

1. = آذربایجان = آذ (و آس = نیت خیر ، اوغور ، نام قوم معروف) + ار (جوانمرد) + بای (= بیگ) + جان (اک مکان) = مکان خان جوانمرد قوم آذ ، آذربیگستان ؛ نام قوم آذ (یـا آس) هنوز هم درون تعدادی از نقاط جغرافیـائی کشور باقی هست مانند: آستارا ، ارس ، آستاراخان ، استرآباد و شیراز. این قوم 5200 سال قبل درون شرق دریـای خزر با غلبه بر سایر اقوام هم اقلیم خود ، سنگ بنای حکومتی مقتدر بنام آذر را نـهادند (16 ، 17). اکِ مکانی جان بصورتهای مختلف کان/ غان / قان/ خان درون انتهای شـهرهای دیگر هم دیده مـی شود.

2. تحریف شدة آتورپاتکان = آ (صوت به منظور راحتی تلفظ ، این تسهیل تلفظ با الف سابقة دیرینـه دارد) + تور (نام قوم ، احتمالاً همان تاوور باشد ، باخ: تبریز) + پات (و باش = رئیس) + کان (همان اکِ مکانی جان) = مکان خان تور

28. آذوقه

و آزوغه وآزوغا وآزوق و آزیق = آز (آزماق = گم شدن) + ایق (اک) = بخاطر گم شدن ، ره توشـه ، توشـه ای کـه احتیـاطاً به منظور گم شدن درون راه برمـی دارند ، آزیق از ریشـه های ترکی باستان (2،17)

29. اُرتاغ

= اوْرتاق = اورتا (وسط) + اق (اک) = بینابین ، بین ، گذاشتن چیزی درون وسط و تقسیم سود آن ، شریک ، تاجر، بازرگان؛ ارتاغی = بازرگانی ، مضاربه ، با سرمایة دیگران تجارت : بـه حضرت او آمد و دویست بالش زر التماس کرد بـه ارتاغی/جهانگشای جوینی

30. ارخالق

= آرخالیْق = آرخا (پشت ، دوش) + لیق (اک) = شانـه ای ، لباسی کـه طلاب و بعضی افراد زیر قبا مـی پوشیدند و در داخلش پنبه بود ، نوعی قماش نازک (1) ؛ آرخا = پشت ، آرخای عنان = از چیزی بی تأمّل گذشتن (19):

ناشی ز هوای جلوة او × آرخای عنان آفرینش / عرفی

31. اُردک
= اؤرده ک = اؤرته ک = اؤرت (اؤرتمک = پوشاندن) + اک (اک) = پوشش ، پرنده ای کـه در بدن خود پوششی روغنی به منظور جلوگیری از نفوذ آب بـه بدنش دارد.

32. اَردلان

= اردالایـان = ار (پهلوان) + دالا (به زمـین زندن با ضربت و سرعت) + یـان (اک فاعلی) = برزمـین کوبنده ، نام آقا

33. اُردو

= اوْردوُ = اور (وسط) + دو (اک) = مرکز ، پایتخت ، مرکز مملکت ، قشون وتجهیزاتشان ، محل گشت و گذار کـه بصورت گروهی مـی روند ، محل تفریح و تفرج ؛ اردوکند = نام قدیمـی کاشغر پایتخت اویغور(2،17) ، اردیبهشت = بهشت وسط بهار ، بصورتHorde درون انگلیسی ؛ همریشـه با اورتا (= مـیان) و اورال (دریـاچه)

34. آرزو

آرزی = آر (آرماق و آریماق = جستن ، یـافتن) + زی (اک) = جستنی ، یـافتنی ، غیر موجود درون دست. همریشـه و هم معنی با آرمان

35. ارس

= اَرآس = آرآذ = ارآذ = ار(پهلوان) + آذ (باخ: آذربایجان)=آذ پهلوان

36. ارسلان
= ارسالان = ار (پهلوان) + سال (سالماق = انداختن ، برانداختن) + ان (اک فاعلی) = پهلوان انداز ، مرکن ، شیر ، بصورت اسلان و آسلان و اصلان (معر) نیز مـی آید ؛ ارسلانلی (19) = ارسالان (شیر) + لی(اک ملکی) = شیردار ، شیرنشان ، سکه دارای نشان شیر ، غروش:

قزل ارسلان قلعه ای سخت داشت×که گردن بـه الوند برمـیفراشت/سعدی

37. آرش

یـا اشْک یـا اَرشَک = ار (پهلوان) + شَک (ن، شکست نخورنده) = پهلوانی کـه هرگز نشکند ، پهلوان همـیشـه پیروز ، از امرای ایـالات بلخ و مؤسس و جدّبزرگ سلسلة اشکانیـان که250سال قبل از مـیلاد با پیروزی بر آنتیوخوس حکومت مقتدری درون ایران تشکیل داد (باخ: اشکانیـان).

38. ارگ

= ارک = اقتدارهمراه با محبوبیت ، تخت سلطنت ، دژحکومتی ، احتمالاً تغییر یـافتة «اوُروُق» باشد ، بصورت اریکه درون عربی ؛ ارک ائدمک = افتخار

39. آرمان

= آریْمان = آری (آریماق = جستن ، بصورت اسم یعنی پاک) + مان (اک مبالغه) = خیلی جستنی ، حالت ایده ال ، هدف و مقصود ، رسیدنی ، مورد جستجو ، آرزو ، خیلی سالم

40. اَرمان

= ار (جوانمرد ، با ادب ، دارای فضیلت) + مان (اک مبالغه) = خیلی صاحب ادب و هنر و فضیلت ، هنرمند ، شـهری درون ماوراءالنـهر ؛ اردم = هنر ، اردملی = هنرمند: کـه افراسیـاب اندر ارمــــان زمـین×دو سالارکرد از بزرگان گزین/شاهنامـه فردوسی

41. ارمغان
و یَرمغان = 1-آرماغان = درون ترکی اوغوزی یعنی سوغات راه (2)

2-یـارماغان = یـارماق (ه.م) + ان (اک) = درهمـی ، هرچیز نقدی ، هدیـه(1،27):

هم خواسته بـه خنجر هم یـافته بـه جور×از خصم خود تو یرمق و از من تو یرمغان/ رشیدی (27)

42. اُرمک
= اؤرمک = هؤرمک = تاب نخ یـا گیسوان ، چیزی کـه مثل گیسو با تابیدن بهم درست مـی شود ، کلاه و پارچة پشمـینـه ، امروزه جامة پنبه ای خاکستری ؛ اؤرتمک = پوشیدن ؛ هؤروک = گیسو ، باخ: ارومچک:

امـیران ارمــک سلاطین اطلس × گزیده ز سنجاب و ابلق مراکب/ قاری

43. اُروغ

و اُروق = اوُروُق = ثقیل شدة اؤروک = اؤر (اؤرمک = چیزی مانند نخ و گیسو را بهم تابیدن ، پیوند ) + وک (اک) = بهم وصل شده ، دارای پیوند با هم ، خانواده ، دودمان ، خویشان:… اکناف ربع مسکون درون تحت فرمان ما و اروغ چنگیزخان هست / جامع التواریخ

44. اَروک

= اریک = اری (اریمک = ذوب شدن ، آب شدن) + ک (اک) = آب شده ، زردآلو (1)

45. اُرومچک

= اورومچک = هؤرومچک = هؤر (هؤرمک = زلف بافتن ) + وم (اک) + چک (اک) = زلف بافنده ، تار بافنده ، عنکبوت ؛ هؤروک = گیس یـا زلف بافته شده

46. آریـا
=آریْیـا = آری (آریماق = پاک شدن ، آریتماق = پاک ) + یـا (اک) = پاک و زلال ، نژاد سفید. مثل ترکی : سودان دورو (زلالتر از آب) ، آیدان آری (سفیدتر از ماه)

47. آریَن

= آریـان = آریْیـان = آری (باخ : آریـا) + یـان (اک فاعلی) = پاک شده ، آیدین ، پاک ، آریـا ، نام آقا

48. آز

= آج = گرسنـه ، حریص ؛ آزمند = آدم گرسنـه و حریص و طمعکار ؛ آج آدام = آدم حریص و گرسنـه ، شـهریـار نیز درون این شعر آج را درون مفهوم حریص بکار است: کربلایـه گئدنلرین قاداسی × دوشسون بو آج یوْلسوزلارین گؤزینـه

49. آزار

= آزار = آز (آزماق = منحرف شدن ، گم شدن ، بیمار شدن) + ار (اک) = بیماری ، (رفتارِ) غیر صحیح و با اذیت ؛ آزار دوتماق = بیمار شدن ، توْیوق آزاری = بیماری نیوکاسل درون مرغها ، ککلیگی آزماق = مسموم شدن و فساد معده

50. اُزبک

= اؤزبک = اوْغوزبک = اوْغوزبیگ = خان قوم اوغوز ، بی باک ، آدم صاف و صادق ، از اقوام ترک.

51. اَزگیل

= از (ازمک = له ) + گیل (اک) = له ی ، از مـیوه هائی کـه بصورت له کرده و خمـیری درون غذاها خصوصاً آش استفاده مـی گردد.

52. اُزُم

= اوزوم = انگور: آن یکی ترکی بُد وگفت : ای گؤزوم! × من نمـی خواهم عنب ، خواهم اوزوم / مولوی

53. اُزنگو

= اوزه نگی = اوز (= صورت) + ان (اک) +(اک) = رکاب (ارتباط رکاب و اوز معلوم نشد) ، مـهمـیز ، آلتی درون پاشنة پا به منظور حرکت و کنترل اسب ؛ ازنگوقوچی سی =ی کـه مـهمـیزسوار را مـی گیرد که تا براحتی سوار شود. اوزه نگی چکمک = رکاب کشیدن

54. اُستاد

= اوْستا = اوس (عقل ، درایت ، تربیت ، ادب) + که تا (اک) = عاقل ، بادرایت ، مربی ، ادیب ، بصورت استاذ درون عربی ؛ ترکیب اوستا مانند یومورتا است:

غازی بدست پورخود شمشیر چوبین مـیدهد

تا اودرآن اُستا شود، شمشیر گیرد درون غزا / مولوی

55. آستان

= آست یـان = آست (= زیر ، پائین ، مقابلِ اوست = رو) + یـان (طرف) = پائین دست ، طرف پائینی خانـه ، پیشگاه ، پائین دامن ، آستانـه = آستانا = بطرف پائین ، پیشگاه ، مَطلع (باخ: آستین و آستر و آهسته)

56. آستر

= آستار = آست (باخ: آستان) + ار (اک) = زیرین ، زیرینِ لباس ؛ آست اوست = زیر و رو (18،2)

57. آستین

= آست یـان (باخ : آستان) = پائین دست لباس

58. آسمان

آسیمان و آسمان = آس (آسماق = آویختن) + مان (اک مبالغه و تشبیـه) = شبه آویزان ، بسیـار آویزان

59. آش

= درهم برهم ، قاراشمـیش ، غذا ، از غذاهای متنوع آبکی ، آشیج و آشاج = قابلمـه ، از ریشـه های ترکی باستان (17،2)

60. آشامـیدن

وام گرفته از مصدر ترکی آشاماق (= خوردن) ؛ معادل فارسی آن نوشیدن است(2،18).

61. اُشتُق

= اوُشتوغ و آشیق= بجول (1) ، یکی از هفت استخوان مچ پا درون فاصلة دو قوزک پا کـه از آن به منظور بازی «قاب» استفاده مـی کنند.

62. آشغال

= آشقال = لاغر و نامناسب به منظور برّه کشی (3) ، هر چیز نامرغوب و غیرقابل استفاده ؛ آشقار = مخلوط ، قاطی (3)

63. اشکانیـان / ت

= حکومتی از ترک های توران کـه با پیروزی اشک یـا ارشک یـا آرشک (باخ: آرش) کـه از حاکمان ایـالات بلخ بود ، بر آنتیوخوس امپراتوری بازمانده از اسکندر مقدونی بوجود آمد و قبل و بعد از مـیلاد مسیح 500 سال بر ایران حکومت د. تاریخ نیز بخاطر غیرایرانی بودن این حکومت ، از کنار آن براحتی گذشته است. مورخان و لغوی های بزرگ مانند دهخدا ، اعتمادالسلطنـه و علی بن حسن مسعودی نیز آنـها را از ترک ها دانسته اند (18).

64. اشکنـه

= ایشگینـه = ایش (ایشمک = ایچمک = نوشیدن) + گین (اک) + ه (اک ، شاید پسوند فارسی) = آشامـیدنی ، نوشیدنی ، نوعی غذای آبکی ازتخم مرغ و ماست وپیـاز… .

65. اشیک

= ائشیک = خارج ؛ اشیک آقاسی = رئیس خارج ، رئیس تشریفات سلطنتی ، رئیس دربار ، داروغة دیوانخانـه ، اشیک آقاسی باشی = رئیس تشریفات ، اشیک خانـه = ادارة تشریفات سلطنتی (1،19 )

66. آغاجی/ت

= آغاجیْ = خاصة شاهان درون دربارهای مشرق ایران درون قرن چهارم و پنجم کـه وسیلة رساندن مطالب و رسائل بین پادشاهان و امـیران و اعیـان دولت بود (20) ؛ شاید ریشة این کلمـه آغاج (فرسنگ) باشد بخاطر طی فرسنگها.

67. آغاز

= آغیْز = دهان ، مطلع ، ابتدای هرچیز ، دهانة نـهر و دهانة خم و چاه و مشک شیر ؛ ریشة این کلمـه شاید آخماق (= روان شدن ، سرازیر شدن) باشد و آغاز بمعنی مطلع جاری شدن هست ؛ قویو آغزی (و آغیزی) = سر چاه ، کوچه آغزی = سرکوچه ، قاپی آغزی = دم در

68. آغرُق

و اغرق = آغریق = بار و بندیل ، احمال و اثقال(3) ؛ شاید درون اصل آغیرلیق (= سنگینی) باشد کـه به آغیرریق و آغیریق تبدیل شده است:

بعد از آنکه آغروق ها را آنجا بگذاشت … / رشیدی (19)

69. آغُل

= آغیْل = آغیْ (حشم و مال) + یل (اک)= محل نگهداری حشم ، محل نگهداری رمـه ، جای نگهداری چهارپایـان درون شب درون بیـابان (1،25) ، همریشـه با آغور (باخ: آخور)

70. اُغلان

= اوْغلان = پسر ، پسربچه (1)

71. آغوز

= آغیْز = شیر نخست بعد از زایش ، ابتدای هر چیز ، البته درون بعضی دهات ترک بـه آن کالا هم مـی گویند ؛ آغیزلاندیرماق = آغوز خوراندن (باخ: آغاز).

72. اُغوز/ت

و اُغُز و غُز = اوْغوُز = اوْغ (قوم) + اوُز (نشانة جمع) = اقوام ، درون معنای رئوف وخوش قلب هم آمده هست (18) ، ازقبائل بزرگ ترک کـه در قرن ششم مـیلادی همة قبائل ساکن چین که تا بحرسیـاه را بصورت امپراتوری واحد درآورد و در تاریخ حتی گاهی ترک را معادل با آن مـی آورند. مثلاً: آنکو بـه غصب و دزدی آهنگ پالیـزی کند×از داد و داور عاقبت اشکنج های غز خورد / مولوی

73. آغوش/ت

= آغقوش = آغ (سفید) + قوش (پرنده) = پرندة سفید ، نامـی به منظور غلامان پادشاهان ترک ، یکی از تحریفات تاریخی هم ، همـین کلمة «غلامان ترک» هست که یک ترکیب ملکی هست و بمعنی «غلامان متعلق بـه پادشاهان ترک» هست ولی آنرا «ترکهای غلام» تعبیر مـی کنند!:

ای خواجة ارسلان و آغوش × فرمان ده خود مکن فراموش / سعدی

74. افشار/ت

= اوْوشار = احتمالاً اوْوسار = اوْو (حیوان وحشی ، پرندة شکاری ، آهو) + سا (اکِ طلب) + ار (پهلوان) = طالب شکار حیوانات وحشی ، عاشق شکار حیوانات وحشی قدرتمند ، جدّی ، چابک ، از تقسیمات22 گانة اوغوزها کـه نادرشاه افشار نیز کـه در اصل زنجانی هست از طایفة قیرخلیِ افشار است. درون اوایل حکومت صفویـه ، قوم آنـها بـه خراسان تبعید شد ولی همان نادرشاه افشار بود کـه محمود افغان را شکست داد و ابتدا صفویـه را مجدداً حاکم کرد و سپس حکومت مقتدر افشاریـه را تأسیس کرد.

75. افشین
= آفشین = آغشین = آغ (سفید) + شین (وش) = سفیدوش متمایل بـه سفید ، فرمانده ، سردار (5)

76. آق
= آغ = رنگ سفید ، وسیع ، بزرگ: آق قلعه = قلعة سفید ، اکباتان (ه.م) ، آقا = بزرگوار و فراخ

77. آق قویونلو/ت

= آق (سفید) + قوْیوُن () + لیْ (اکِ ملکی) = وابسته بـه سفید ، گروهی کـه به بالای بیرق خود صورت سفید مـی زدند. سلسله ای کـه توسط ابونصرحسن بیگ آق قویونلو (اوزون حسن) تأسیس شد و از سال873 تا920 ه.ق درون قفقاز ، آذربایجان و دیـاربکر حکومت د و تا جنوب و مغرب ایران گسترش یـافتند.

78. آقا

آغا = آغ (باز و گسترده ، بزرگ ، سفید) + ا (اک) = بزرگ ، سرور ، درحال حاضر آقا را به منظور مردان و آغا را به منظور احترام بـه خانمـها استفاده مـی کنند ولی درون اصل همان آغا صحیح است: آغاخانیم ، آغاننـه ، آبجی ، آغابیگم ، آغا بی بی

79. آقاسی/ت

= آغاسیْ = آغا (آقا) + سی (اک مضاف) = رئیس ، متصدی ، پیشرفت کننده ؛ اشیک آقاسی = رئیس تشریفات دربار

80. آقچه/ت

و اقجه وآخچه = آغجا = آغ (سفید) + جا (اک) = سفیده ، زر یـا سیم مسکوک ، سکّه ، سکة نقره ای ضرب شده درون زمان کریم خان زند: وز پی آن که تا زند ، سکه بنام بقـــــــاش × مـی زند از آفتاب ،آقچه موزون فلک / خاقانی

81. آقوش

= آوقوش = اوْوقوش = اوْو (شکاری ، وحشی) + قوش (پرنده) = پرندة شکاری(1)

82. اکباتان
= آکباتان = آغباتان =آغ (سفید ، وسیع و باز) + باتان (باخ: وطن) = وطن سفید یـا گسترده و باز ، نام سابق همدان کـه بعداً بـه هکمتان و هگمتان و هگمتانـه نیز تغییر یـافت.

83. اکدش
= اکداش = اک (اکمک = کاشتن) + داش (هم) = همریشـه ، هم کاشت ، همریشـه از نظر روحی ، محبوب و معشوقه:

من نـه بوقت خویشتن ، پیر و شکسته بوده ام

موی ، سپید مـی کند چشم سیـاه اکدشان / سعدی

84. اِکی

= ایکی = دو ؛ اکی ثانیـه = دو ثانیـه ، کنایـه از کار سریع

85. اگیر

و اکیر = اک (اکمک = کاشتن) + یر (اک) = کاشته ، گیـاه ترکی ، وج ، گیـاهی کـه اسانس آن بـه عطر سوسن زرد معروف هست (1،25)

86. آل

= سرخ کمرنگ ، مـهر و نگین پادشاهی (1)

87. آلاچیق

= آلا (اک به منظور کاستن خصلت) + چیْغ (پرده ای ازحصیر یـا نی) = پرده مانند ، سایبانی حصیری بر روی چهار ستون با اطراف باز:

ای آنکه اندر باغ جان آلاجقـــی برساختی

آتش زدی درجسم وجان ، روح مصور ساختی / مولوی

88. اُلاغ

= اُولاق = اُولا (اولاماق = رساندن ، رساندن پیـام ، عوعو گرگ) + اق (اک) = حامل ، پیـام رسان ،کار بی مزد ، بیگاری ،خر ، پیک واسب پیکچی ؛ همریشـه با اُلام (ه.م)

89. آلاله

= آلالا = آل لالا = آل (ه.م) + لالا (باخ: لاله) = لالة سرخ ، لالة آل ، نام ؛ البته برهان قاطع (27) تأکید مـی کند کـه این کلمـه درون پهلدا نشد و شک ندارد کـه با آل درون ارتباط باشد.

90. اُلام

= اُولام = اُولا (باخ: الاغ) + م (اک) = پیـام رسان ، پیـام یـا نوشته ای کـه دست بدست یـا زبانی رسانند (1) ، همریشـه با الاغ (ه.م)

91. آلامانچی

= آل (آلماق = گرفتن) +ا (اک) + مان (اک مبالغه) + چیْ (اک شغل) =یکه کارش گرفتن مال دیگران باشد ، بسیـار غارتگر ؛ آلامان = بسیـار گرفته شده = غارت

92. آلاو

= الوْو= شعلةآتش،زبانة آتش ، آتش شعله ور(1،27)؛ اوْد- الوْو = آتش - شعله ، الوْولاماق = شعله ور ، الوْولو = شعله ور: بر اوج گنبد گردون از آن بتابد هور×که یـافت از تف قندیل مرتضی آلاو/ آذری

93. آلپ

= آلپ و آلب = پرزور ، قدرتمند ، قوی ، پیشوندی به منظور شاهان ترک مانند: آلپ ارسلان ، آلپ ارتنقا ، آلپ تگین: چوآلپ ارسلانجان بـه جانبخش داد × پسرتاج شـــاخی بـه سر برنـهاد/ سعدی

94. آلپ ارتونقا/ت

= آلپ (ه.م) + ار (پهلوان ، جوانمرد) + تونقا (ببر) = ببر جوانمرد شاه ، از قدیمـیترین پادشاهان توران زمـین کـه لقب «خــان» نیز درون اصل ازآن او بود. فردوسی درون شاهنامـه اش او را افراسیـاب نامـیده هست (2).

95. آلپ ارسلان/ت

= آلپ (قوی) + ارسالان (باخ: ارسلان) = مرکن شاه ، عضدالدین ابو شجاع پادشاه سلجوقی کـه بین سالهای 455 که تا 465 ه.ق حکومت کرد.

96. آلتون
و التون = آلتین = آل (سرخ) + تین (اک) = سرخ گون ، طلای سرخ ، زر ، نام (1،2،3،5،19) :

توهمـی زن این یتیمان را کـه هان آلتون بیـار

توهمـی سوز این ضعیفان را کـه هین جامـه بکش/کمال اسماعیل

97. آلتون تاش/ت

یـا آلتون داش = آلتین (باخ: آلتون) + داش (سنگ) = سنگ طلا ، حاجب سالارِسلطان محمود غزنوی و حاکم خوارزم درون سال 432 ه.ق

98. اُلجامـیشی

= اوْلجامـیش = ؟ ، اطاعت ، فرمانبرداری ، تعظیم ، کلمة ترکی (1) :

… و در آن منزل امـیرارغوان با عموم اکابر واعیـان وصدورخراسان برسید و الجامـیشید/ رشیدی

99. اُلجه

و اولجه واُلجی واُلچا = اوْلجا = اوْل (اوْلماق = شدن ، مالک شدن) + جا (اک) = ملک شده ، بـه تملک درآمده ، مال و جنس یـا اسیری گرفته شده از دشمن بعد از تاخت و تاز ؛ بو منیم اوْلدو = این مال من شد: … و محترفة بسیـار را اسیر د و الجای بی اندازه گرفتند/ جامع التواریخ رشیدی

گر صاحب زمان را وقت ظهور مـی بود

از بهر الجه مـی رفت دنبال لشکر او/ واله هروی

100. الچوق

= آلچاق(=کوتاه). شاید هم تسهیل شدة آلاچیق،نوعی خیمة ترکمنی:

به سرای ضرب همت ، بـه قراضة چه لافم

چه کند بپای پیلان الچوق ترکمانی / نظامـی گنجوی

101. اُلدوز

و یلدوز = اوُلدوز و یولدوز = ستاره (1) ؛ شاید از یـالماق (= درخشیدن) باشد و شاید هم: اول (بزرگ) + دوز (نمک) = نمک درشت ، بخاطر شباهت ظاهری ستارگان آسمان بـه دانـه های نمک.

102. الش دگش

= آلیْش (خرید) + دئگیش (مبادله ، فروش) = خرید و فروش ، مبادله (1)

103. اُلُغ

= اُولوُغ = اُول (بزرگ) + اُوغ (اک) = بزرگ ، قدرتمند ؛ الغ بیگ = بیگ بزرگ: از جهود ومشرک وترســـــــــا و مغ×جملگی یک رنگ شد زآن آلپ الغ/ مولوی

104. اَلَک

= اله ک = اله (اله مک = غربال ) + ک (اک) = وسیلة غربال

105. الگو

= اولگو و یولگو = اول و یول (اولمک و یولمک = ب ، تراشیدن) + گو (اک) = بریده ، نمونة بریده ؛ اولگوج = چاقوی سرتراشی ، باخ: اولکا (18،2)

106. آلما

= آل (سرخ ، آلماق = گرفتن ، خ) + ما (اک) = گرفتنی ، سرخ گون ، سیب ، نام ، احتمالاً ریشة این کلمـه آل (سرخ) هست و درون قدیم ابتدا بـه سیب های سرخ شامل مـی شده است.

107. آلماآتا

= آلما (ه.م) + آتا (پدر) ، پایتخت جمـهوری قزاقستان (باخ: قزاق)

108. المـیرا

= ائلمـیرا= ائل(ایل) + مـیرا(تمثیلگر)= تمثیل کنندة ایل ، نام (5)

109. الناز

= ائلناز = ناز ایل ، نام

110. اُلنگ

= اؤلنگ = اؤل (خیس شدن ، مرطوب شدن) + انگ (اک) = جای خیس و مرطوب ، سبزه زار ، مرتع ، سرزمـین سبز و خرم (1)

111. النگو

= ال (دست) + انگی (اک) = مربوط بـه دست ، دستبند ؛ ترکیب النگو مانند ازنگو (ه.م) است.

112. آلو

= آلیْ = آل (سرخ ، آلماق = گرفتن ، خ) + یْ (اک) = گرفتنی ، سرخ ، نام مـیوه (باخ: آلما).

113. اُلوس

= اُولوُس = اوُلوش از اولاماق (پیوند ، بجائی رساندن) = محل تجمع ، اجتماع مردم ، ملت ، قوم ، ایل ، همریشـه با الاغ و الام : … درون همة الوس ، پادشاه را از او مشفقتر نیست / جامع التواریخ رشیدی

114. اَلوک

= الیک = پروانـه ، پیغام (1)

115. اِلِه-بِلِه
= ائله بئله = ائله (آنطور ، چنان) + بئله (اینطور ، چنین) = چنین و جنان ؛ اله و بله گفتم = چنین و چنان گفتم

116. آماج
= آماج و اَمج و آرناج و آنناج و آماچ = نشان ، تابلوی شلیک ، هدف تیر ، سیبل ، هدف (1،2) ؛ واحد طولی درون بین ترکها متعارف بوده کـه 24/1 فرسنگ تعریف مـی شد. با توجه بـه اینکه هر فرسنگ 5919 متر هست ، احتمال دارد کـه 250 متر (24/1 فرسنگ) فاصلة تیراندازی بوده هست و سیبل درون این فاصله نصب مـی شده است. از همـین جا هدف تیراندازی بـه هدف تعمـیم پیدا مـی کند.

117. اُماج
= اوْماج = اوْغماج = اوْغ (اوغماق = سائیدن) + مآج (اک) = سائیده ، نام آشی (1) کـه در آن خمـیر را مـی سایند که تا به رشته تبدیل شود ، آش اماج = آش رشته ، باخ: تتماج

118. آمرود

= آرموُد و آرموُت = گلابی (2)

119. امـید
= اُومـید و اُوموُد = اُوم (اوُمماق = چشم براه ماندن) + اُود (اک) = چشم براه ماندن ، انتظار ؛ امـیدوار = امـید + وار (دارا) = دارای امـید ؛ درون ترکی معاصر مصدر اومماق را وقتی بکار مـی برند کـه بچه ای بوی خوش غذائی را بشنود و آنرا هوس کند کـه مجازاً از معنای فوق برداشت شده است: وای بر مشتاق و بر اومـید او × حسرتا بر حسرت جاوید او / مولوی
120. انار

= نار ؛ نارین (= نار + ین = ریز مانند دانـه های انار) ، نارگیله (= دانة انار) و ناردانا (= دانة انار) هر دو نام
121. آناکه

= آناکا = آنا (مادر) + کا (اک) = مادری ، دایـه (19) ؛ احتمالاً درون اصل آناغا صحیح است.

122. آناهیتا

= دارای احساس ، درک کننده ، مادر ؛ درون ترکی سومری «آنا-آناننا-آنو-ایناننا» نیز آمده هست (17). درون ترکی معاصر آنا و آننا مورد استفاده قرار مـی گیرد.

123. انگ

= ان و انگ (نون غنـه) = داغ یـا چاکی کـه بعنوان نشان بر گوش زنند ، برچسب زدن ، افترا ؛ انگ زدن = مـهر و مارک زدن

124. او

= اوْ = ضمـیر اشاره به منظور جاندار و بی جان ، از ریشـه های ترکی باستان (17). صورت قدیمـی آن «اول» بوده است.

125. اِو اوغلی/ت

= ائو (خانـه) + اوْغلو (پسر) = پسر خانـه ، غلام معمولی خدمتکار شاهان صفوی (1)

126. اِو پولی/ت

=ائو(خانـه) + پول + ی (اک مضاف) = پول خانـه ، مالیـات برمنازل درون دورة صفوی (3)

127. آواره

= آوارا = آوار (و آپار = تکیـه دهنده ، نام قوم ترک) + ا (اک) = مانند قوم آوار بدون منزلگاه ثابت ؛ آوارها 250 سال (558 که تا 805 مـیلادی) بر اروپای مـیانـه حکومت د و امپراطوری آنـها مجارستان ، آلبانی ، چکسلواکی ، اتریش و آلمان را شامل مـی شد. نام این قوم درون کتیبه های اورخون نیز آمده هست (18،17)

128. اوبه

= اوْبا = اوْب (منطقه ، محل زندگی) + ا (اک) = زیستگاه ، چادرسیـاه بزرگ کـه داخل آن پارتیشن بندی شده باشد و اتاق خواب و غذا و مـهمان و … داشته باشد (1).

129. اوج

= اُوج = سرحد ، انتها ، گوشـه ، نوک ؛ مـیداد اوجو = نوک مداد ، دووار اوجو =دیوار ، آغاجین اوجو = بالای درخت

130. آوج

= آووُج = راهنما (1) ؛ یول آووج = پیـامبر

131. اوزان/ت

= اُوزان = اوُز (اوُزماق = تصنیف خواندن) + ان (اک فاعلی) = شاعر و آوازخوان و نوازندة قوْپوز درون ایل اوغوز. درگذشته شاعر ونوازندة مردمـی را نیز «اوزانچی» مـی گفتند و بعد از قرن نـهم آنرا «آشیق» گفتند(3). اوُزلوق = تصنیفی ، جدّ بزرگ فارابی

132. اوزقنوغ/ت

و اوزقنوق = اؤزقوْنوُق = اؤز (جان ، روح) + قوْنوُغ (فرود) = اقامتگاه روح (3) ، برجستن بعضی اعضای بدن وپیشگوئی ازروی آن ، اختلاج اعضاء ، حالت خلجان و جهش و پرش بدن (روح!) (2)

133. اوزُن حسن/ت

= اُوزوُن حسن = حسن بلند قامت ، لقب ابونصرحسن بیگ آق قویونلو مؤسس سلسلة آق قویونلو (ه.م) درون سال 873 ق.

134. اوزون برون

= اُوزوُن (دراز ، بلند) + بوُروُن (دماغ) = دماغ دراز ، نام یک نوع ماهی با بینی دراز

135. اوغور

= اُوغوُر = وقت ، یمن و برکت ، عزم سفر ؛ بد اوغور = بدیُمن ، اوغور بخیر = سفر بخیر ، اوغروما پیس چیخدی = طالعم بد آمد ، اوغورلاماق = بدرقه

136. اوق

و اوغ (1) = اوْغ = چکمة پشمـینـه ، چوبهای فوقانی آلاچیق

137. اولکا

و اُلکا = اؤلکه = اؤل (اؤلمک و یؤلمک = ب ، تراشیدن) + کـه (اک) = بریده ، جدا شده ، کشور ؛ بولکا = بؤلکه از مصدر بؤلمک (= پارتیشن ) = استان ؛ همریشـه با الگو (ه.م)
138. اولوق کوک

= اولوق کؤک = اُولوُق (بزرگ) + کؤک (ه.م) = کوک بزرگ ، یکی از 360 کوک ختائی (1)

139. اومّا

= اومما = اُوم (اومماق = چشم براه ماندن ، هوس ) + ما (اک) = چشم براه ماندگی ، هوس کردگی. باخ: امـید : ترسم او این بوی خــوش چون بشنود × هفت قرآن درمـیان اومـّا شود / دهخدا

140. اون باشی/ت

= اوْن (ده) + باشیْ (فرمانده) = فرمانده گروه ده نفره ، سابقاً از رتبه های نظامـی (باخ: اون باشی و یوز باشی)

141. اویغور

شاید ازمصدر اویـانماق (= بیدار شدن) = بیدار شده ، مدنی شده ، از ایـالات بزرگ ترک نشین چین کـه الآن بـه ایـالت سین کیـانگ تغییر نام داده اند (18).

142. اویماق

=اوْیماق= قبیله ، طایفه ، مسکن ، متفق ، فامـیل ، درترکی اویغوری بمعنی اجتماع بوده هست (3،18) :

… سایر لشکریـان و اویماقاتی کـه همراه داشتند ، با اموال و جهات تحت تصرف امراء محمد زمان مـیرزا درآمد / حبیب السیر (19)

143. آهسته

= آسته = آستا = آست (باخ: آستان) + ا (اک) = (راه رفتن با سرعتِ) زیرین و پائین ، بصورت آرام و کُند ، یواش

144. آهو

= آوو = اوْوو = اوْو = شکار و صید (عموما) ، آهو (خصوصا) ؛ اوْوجو = شکارچی ، اوْو قوش = پرندة شکاری

145. اَیـاز

= آیـاز = نسیم خنک سحری ، هوای سرد و صاف ، شب بدر بدون ابر ، نام غلام تیزهوش و محبوب سلطان محمود غزنوی (5):

غرض ،کرشمة حسن هست ، ورنـه حاجت نیست

جمـــــال دولت محمود را بـه زلف ایـاز / حافظ

146. ایـاغ

= آیـاق= پا،همپا،هم پیـاله، پیـاله ؛ ایـاغ شدن = هم پیـاله یـا همراه شدن:
به چمن خرام و بنگر برتخت گل کـه بلبل

به ندیم شاه ماند کـه به کف ایـاغ دارد/ حافظ

147. آیبک

= آی (ماه) + بک (بیگ ، بزرگ) = بیگ بزرگ ، بیگ ماه وش ، ماه کامل ، صفتی به منظور قاصد و غلام ، قطب الدین آیبک مؤسّس اولین سلسلة مسلمانی درهندوستان درسال 602ه.ق: گفت: ای آیبـــک بیـا درآن رسن × که تا بگویم من جواب بوالحسن/ مولوی

148. ایت بورنی/گ

= ایت بوُرنوُ = ایت (سگ) + بوُرن (دماغ) + و (اک مضاف) = دماغ سگ ، نام دیگرنسترن (1)

149. آیتک

= آی (ماه) + تک (مانند) = مـهسا ، نام

150. ایچاایچ

= ایچ (بنوش) + ا (اک) + ایچ (بنوش) = نوشانوش ، پیـالة :

از فقیـهان شد وحدّی منع جام باده را

در صبوحی بانگ ایچاایچ مـی دانیم ما / مـیرنجات (19)

151. ایچگی

= ایچ (داخل ، درون) +(اک) = اندرونی ، خودمانی و داخلی ، ندیم ، خاص ، مقرّب (19) ؛ ایچلی = مغزدار

152. آیدا

= آی (ماه) + دا (اک) = درون وجود ماه ، ماه صفت ، روئیدنی درون کنار آب ، نام (5) ، درون اصل بصورت آیداق (مانند بارداق و چارداق)

153. آیدین

= آی (ماه) + دین (اک) = شفاف ، زلال ، آشکار ، روشنفکر ، نور ، باز ، واضح ، نام پسر (5)
154. ایران

= ایره ن = ایر (ایرمک = بـه مقصدرسیدن) + ان (اک فاعل ساز) = بـه مقصدرسیده ، عارف ، نام

155. ایرج

= ایر (ایرمک = بـه مقصدرسیدن) + ج (اک) = بـه هدف رسی ، نام آقا

156. ایرقی

= ایْرغیْ =؟ ریشـه اش معلوم نشد ، گیـاه شیرخشت ، ماده ای خوش طعم کـه از ترکیب قندهای مختلف بدست مـی آید. ایرقی را خاشاک نیز مـی گویند (1).

157. ایری قلمـه/گ

= ایری (درشت) + قلمـه(درخت تبریزی) = تبریزی درشت ، نام دیگر گیـاه شالک

158. ایز

= اثر ، نشان قدم ، ردپا ، انتهای نخ درفرش بافی ؛ ایزکسی راگرفتن = رد و پایی را گرفتن ، ایزگم = گم نشان

159. آیسان

= آی (ماه) + سان (مانند) = آیتک ، آیتکین ، مـهسا ، نام

لیک خورشید عنایت تافته است*آیسان را از کرم دریـافته است/مولوی

160. ایشک

= ائشکک = خر :

زر نابش فتد بـه کف بی شک × بخرد توبره به منظور ایشک / دهخدا

161. ایغاغ
= ایقاق = ایقا (ایقاماق =شوخی ، سخن چینی ) + اق (اک) = شوخ ، سخن چین : زبان کشیده چو تیغی بسرزنش سوسن × دهان گشاده شقایق چو مردم ایغاغ/ حافظ

162. اَیغَر

و آیغیْر = نر ، گشن ؛ بـه آیغری درآمدن = گشنی : آن ایغـــــر تیز ،کند گردد ناگاه × کز شوق بپای مادیـان راه برد/ رکنای مسیح

163. ایل

= ائل = قوم ، قبیله ، درون ترکی باستان بصورت ایل آمده هست (1،17) ؛ مردم ، ملت ، گروه ، سال ، مطیع و تابع (27)
164. آیلا

= آی (ماه) + لا (اک) = آیلین ، هالة دور ماه ، نام (5) ؛ هاله = هایلا = آیلا

165. آیلار

= آی (ماه) + لار (اک تحبیب) = ماه نازنین ، نازنین ماه ؛ اک «لر-لار» درون ترکی علاوه بر وظیفة جمع بستن ، حالت تحبیب هم ممکن هست به اسم بدهد. مانند: قیزلار (ک ناز من ) ، گوللر (گل ناز) ، آیلار (ماه نازنین)

166. ایلاق

= خلیج ،شـهری درون ختا ، نام درختی (27) ؛ احتمالاً درون اصل آیلاق (گرد مانند ماه) باشد:

وگر خان را بـه ترکستان فرستد مـهر گنجوری

پیـاده از بلاساغون دوان آید بـه ایلاقش/ منوچهری

167. ایلجار

= ائلجار = ائل (باخ: ایل) + جار (ه.م) = اجتماع مردم به منظور انجام کاری (1) ؛ ایلجاری = خبررسانی

168. ایلچی

= ائلچی = ائل (ایل) + چی (اک شغل ساز) = سفیر ، پیغام رسان ، خواستگار ؛ ایلچی خانـه = سفارتخانـه : سَرَم فدای تو ای ایلچی خجسته سیر× مگو زبان فرنگی بگو زبان دگر/ امثال و حکم

169. ایلخان/ت

= خان ایل ، بزرگ و شاه مردم ، عنوان سلاطین مغول درون ایران

170. ایلخی

= ایْلخیْ = رها چهارپایـان بـه صحرا به منظور چ ، رمـه اسب (19،1) ؛ درون دیوان لغات الترک (2) بصورت ییْلخیْ ثبت شده است. ریشـه اش معلوم نشد.

171. ایلغار

و ایلقار و یئلقار و یلقا = ایلقار = ایلقا (ایلقاماق = تاخت ، اسب تاختن ، هجوم بردن) + ار (اک) = تاخت ، یورش ؛ ایلغارکنان = درون حال یورش (1)

172. ایلغین آغاجی/گ

= ایْلغیْن (؟) + آغاجی (درخت) = درخت ایلغین ، گز (1)

173. ایلقار

= ایلقار = ایلقا (ایلقاماق = تاخت ، اسب تاختن ، هجوم بردن) + ار (اک) =؟ ، عهد و پیمان ؛ از ایلقار برگشتن = بدقولی (1) ؛ معلوم نیست چه رابطه ای بین این مصدر و معنی این کلمـه هست؟

174. ایلَک خانیـان/ت

= الک خانیـان = غربال خانیـان ، احمدبن علی (شمس الدوله) مؤسّس سلسلة ایلگ خانیـان بـه پایتختی بخارا کـه از بحر خزر که تا چین حکومت کرد. آنـها از نژاد ترک چگلی بودند و به مدت 220سال از 389 که تا 609 ه.ق حکومت د. بـه آل خاقان و قراخانیـان نیز معروفند.

175. آیلین

= آی (ماه) + لین (اک) = هالة دور ماه ، آیلا ، نام (5)

176. آیمان

= آی(ماه)+ مان (سا) = صاف و پاورانی چون ماه ، نام (5)

177. ایناغ

و ایناق = اینا (ایناماق = باوراندن ، اینانماق = باور ) + اق (اک) = باور ، دوست ، بصورت ایناک نیز آمده هست ؛ ایناق خان از رؤسای زند و پدر کریم خان زند : ای ترک نازنین! کـه دل افروز و دلکشی × ایناق دلربائی و امراق اینشی / وصاف

178. اینجو/ت

= اینجه (=نحیف) یـا اینجی (= مروارید) ، شرف الدین محمود مؤسس حکومت آل اینجو کـه در قرن هشتم از اصفهان که تا کناره های خلیج فارس حکومت کرد.

179. ئیل

= ایل = سال ؛ دورة 12 سالة فلکی درون بین ترکهای قبچاق و اویغور هرکدام بـه حیوانی نامگذاری مـی شد کـه هریک از آن حیوانات سمبل خاصی بودند. این دور 12 ساله عبارت بودند از: سیچقان ئیلی (موش) ، اود ئیلی (گاو) ، بارس ئیلی (پلنگ) ، توشقان ئیلی (خرگوش) ، لوی ئیلی (نـهنگ) ، ئیلان ئیلی (مار) ، آت ئیلی (اسب) ، قویون ئیلی () ، پیچی ئیلی (مـیمون) ، تویوق ئیلی (مرغ) ، ایت ئیلی (سگ) ، دوووز ئیلی (خوک). این دور اکنون نیز جزو سنتهای سال تحویل مـی باشد. درون فارسی این سالهای 12 گانـه بصورت شعر آورده شده است:

موش و بقر و پلنگ و خرگوش شمار

زین چار چو بگذری،نـهنگ آید و مار

وآنگاه بـه اسب و هست حساب

حمدونـه ومرغ و سگ وخوک آخرکار

180. بابا

= پدر بزرگ ، پدر ، از ریشـه های ترکی باستان (7) ؛ بصورت papa درون انگلیسی

181. بابک

= بای بک = بای (بزرگ ، بیگ) + بک (بیگ) = بیگ بزرگ ، خان خانان ؛ بابک خرّمدین از مردان مبارز آذری کـه از سال 201 که تا 222 بیست سال علیـه مأمون عباسی بپا خــــاست و از مقرّ خود درون قلعة بابک (واقع درون کلیبر) لطمات زیـادی بـه سپاه خلفای سنّی عباسی واردکرد و ایران را از دست حکومتهای عرب مسلمان نما نجات داد و عاقبت با خیـانت یک ایرانی بنام افشین دستگیـر و سرافرازانـه بـه فجیع ترین حالت کشته شد ؛ همچنین پادشاه بزرگی کـه اردشیر بابکان (مؤسس ساسانیـان) زادة او بود (27).

182. باتان

= باتان و بوتون و بَتَن = مکان و جا ، کامل ، همة مردم ، وطن (معر) ؛ بوتؤ = کامل ، بوتون = تمام ، این ریشة باستانی درون اکباتان (باخ:همدان) و لؤک باتان و آسباتان نیز آمده هست (17)

183. باتلاق

= بات (باتماق = فرو رفتن) + لاق (اک) = فرو رفتنی ، جای فرورفتنی

184. باجّه

= باجا = دریچه ، روزنة نور ، کیوسک با دریچة کوچک

185. باخه

= باخا = باغا = لاک پشت ، حیوان دوزیست مانند قورباغا و توسباغا : آورده اندکه درآبگیری دو بط و یکی باخه ساکن بودند… / کلیله ودمنة ترجمة ابوالمعالی

186. بادیـه

= بایده = بایدا = ظرف دهن پهن کـه از کاسه بزرگتر هست و از دیگ کوچکتر ، احتمالاً با بارداق (ظرفی) همریشـه اند. مولوی درون شعر زیر شیرِ حیوان را با شیر خوردنی جناس آورده هست و بادیة بیـابانی را با بادیة ظرفی: آن یکی شیر هست اندر بادیـــه × وان دگر شیر هست اندر بادیـه!/ مولوی

187. بار

= بار (ترکی باستان) = وار (ترکی معاصر) = دارائی ، موجودی ، سود ، بر ، مـیوه ، اکنون هم کاربرد این ریشـه (بار) درون ترکی بمراتب بیشتر ازفارسی هست (17). آغاج باری = بار درخت ، بارسیز = بی بار ، بارلی = پربار

188. باروت

و بارود = باریت = بار (بارماق = رفتن ، ازدست دررفتن ، جهیدن) + یت (اک) = درون رونده ، جهنده ، مادة منفجره کـه پس از انفجار بشدت حالت جهندگی دارد.

189. باره

= بارا = بار (بارماق = انداختن ، شلیک ، پرت از دست) + ا (اک) = محل شلیک و پرتاب ، قلعه ، دژ ، برج و دژ دفاعی کـه از بالا با دشمن مـی جنگند.

190. باز

پسوندی کـه شدت علاقه بـه کاری خاص را مـی رساند : دغل باز = دغل کار و عاشق دغل کاری ، کلک باز =ی کـه کارش دوز وکلک هست ؛ باز اولماق = عاشق شدن

191. باسلیق

= باسیْلیْق = باسیْل (باسیلماق = پوشانده شدن) + یْق (اک) = پوشانده ، سیـاه رگی زیرپوست ، شاهرگ (1)

192. باشلق

= باشلیْق = باش (سر) + لیْق (اک) = سرانـه ،کلاه ، پوشش سر ، شیربها

193. باشی

پسوندی بمعنی رئیس و متصدی و متخصص: حکیم باشی ، آشپزباشی ، قورچی باشی

194. باغ

درخت انگور و مو ، رز ، تاکستان ، هر بسته و دسته از هیزم (2) ، بعدها این کلمـه تعمـیم پیدا مـی کند بـه هر جای پُر از درختان مـیوه

195. باقلا

= باغالا و باغلا از مصدر باغلاماق (= بستن)= بسته ، سربسته ، از حبوبات خوراکی کـه در داخل غشائی قرار مـی گیرد.

196. باقلوا

= باغلاما= باغلا(باغلاماق= بستن)+ما(اک)= بسته ی، نوعی شیرینی

197. بالابان

= بالا (کوچک ، ضعیف ، کوتاه) + بان (باخ: بانگ) = بانگ کوتاه ، بانگ آرام و دلنشین، از سازهای بادی ، نوعی نی

198. بام

= از ریشةترکی بان (= آواز ، بانگ ، بالای خانـه) کـه این ریشـه درون کلمة نردبان (= نرده بان = نردة بام) نیز باقی مانده است.

199. بانگ

= بان و بانق = آواز ، پشت بام ؛ از مصدر ترکی بانگلاماق = بانلاماق (= قوقولو خروس ، داد و فریـاد ، زِر زدن) ؛ نون آخر بان یـا بانگ بصورت غنـه (ng) هست که درون ترکی باستان استفاده مـی شد ولی الآن یـا بـه ن تبدیل شده و یـا بـه نق. مثلاً همـین بانگ درون جائی بان شده (بانلاماق) و در جائی بانق (بانقیرماق= باغیرماق = شیون و داد و بیداد راه انداختن) آمده است. درون برهان قاطع (27) هر دو ترکیب بانگ وبان آمده است.

200. بای سنقر/ت

= بای (بزرگ) + سنقر (ه.م) = سنقر بزرگ ، شاهین بزرگ ؛ ابن یعقوب از امرای آق قویونلو کـه در سال 896 ه.ق درون ده سالگی بـه حکومت رسید.

201. بایقرا/ت

=1-بای (بزرگ) + قارا (سیـاه ، قوی ) = قهرمان بزرگ

2-بایقیْر(بایقیرماق= غرّیدن ، نعره زدن) + ا (اک) = نعره زن ، غرّان

ابن عمر شیخ بن تیمور از امرای تیمور حاکم همدان(سال 817 ه.ق)

202. بایقوش

= بای (بیگ ، بزرگ) + قوُش (پرنده) = پرندة بزرگ ، جغد و بوم ؛ بایقوشخانـه = کنایـه از جای سوت و کور

203. بخار

= بوُخار = بوُغار = بوٌغ (هوای مـه مانند آب گرم) + ار (اک) ؛ بوخور نیز از همـین ریشـه درون عربی مشتقاتی چون تبخیر گرفته است.

204. بخش

= بخیش = بغیش و باغیش (= عفو ، احسان) = عفو و گذشت ، از ریشـه های ترکی باستان (باخ: پخش) (2)

205. بخو

= بوْغاو = بوْغاغو از مصدر (بوغماق = خفه ، بوْغاماق = گریـه درون گلو گیر ) = طوق گردن حیوانات ، مجازاً زنجیر پای ستوران و مجرمان

206. برابر

= بیرابیر = بیره بیر = یک بـه یک ، یک درون مقابل یک ، پایـاپای

207. بُرک یـارق/ت

= بؤرک (کلاه) + یـاریْق (شکافته ، شکسته ، قاچ دار ، نوعی کلاه قدیمـی کـه بصورت قاچهایی بلند ساخته مـی شد) = کلاه قاچ دار ؛ رکن الدین ابوالمظفّر پادشاه سلجوقی از سال 486 که تا 498 ه.ق

208. برگه

و بلگه(باخ: بلگه و بلله)؛از همـین کلمـه برگ نیز استخراج شده است.

209. بزرگ

= بؤزوک = بؤزو (بؤزومک = صورت قدیمـی بؤیومک = بزرگ شدن) + ک (اک) = بزرگ ؛ درون دیوان کاشغری بزوک آمده هست (2).

210. بزک

= بزه ک = بزه (بزه مک = آرایش دادن) + ک (اک) = آرایش ؛ بزکچی = آرایشگر

211. بَسَق
= باساق= باس(باسماق = پوشاندن) + اق (اک) = پوشش ، سقف ،گنبد

212. بَسقو

= باسقی = باس (باسماق = مسقف ، استتار ) + قی (اک) =کمـین ، استتار بقصد گیر انداختن : بطرف کوه کـه سمت دست راست پادشاه بود بسقو انداخت…/ مجمع التواریخ گلستانـه

213. بسکلیدن

= وام گرفته از مصدر ترکی بسله مک (= درآغوش پروردن ، تربیت ، بزرگ )

214. بسمـه

= باسما= باس(باسماق = فشار ، داخل ) + ما(اک) = فشاری ، ورق طلا و نقرة منقوش ، نام سابق چاپخانـه ؛ بسمـه چی =یکه کارش با بسمـه باشد ، چاپخانـه چی: بسمـه اش رنگی ندارد ازگل بستان فقر × زآنکه سطر چیت اورنگ هوس را مسطر هست / طغرا (19)

دلم ماندازبسمـه چی درون شگفت×ازو دیده ام نقش،حیرت گرفت/ وحید

215. بشقاب

= بوْش (خالی) + قاب (ظرف) = ظرف خالی ، از ظروف آشپزی

216. بشکه

= بوْشقا = بوْش (خالی) + قا (اک) = توخالی ، تودار

217. بَغ

و فغ و بی و بای = بیگ = خدا ، معشوقه ، بزرگ ؛ بغداد = خداداد ، بغستان = بی ستان = بیستون = عبادتگاه ، فغواره = فغ (بت) + واره (مانند / فارس) = بت مانند ، بایقوش (ه.م)

218. بُغاز

= بوْغاز = بوْغ (بوغماق = خفه ، بوْغاماق = گریـه درون گلو گیر ) + از (اک) = گلو ، تنگه ، باب (3) ؛ بغاز داردانل ، سابق خلیج را نیز بغاز مـی گفتند (19).

219. بُغض

= بوْغوز = بوْغ (بوغماق = خفه ، بوْغاماق = گریـه درون گلو گیر )+وز(اک)=گلوگرفتگی ناشی از شدت غم و ناراحتی(باخ:بغاز)

220. بُقچه

= بوُغچا = بوغ (چمدان ، قاب بزرگ لباس) + چا (اک تصغیر) = چمدانک ، وسیلة یـا پارچة کوچک به منظور نگهداری لباس

221. بکتاش

و بهتاش = بیتش و بیگتاش = بیگ (ه.م) + تاش (= داش= هم) = هم بیگ ، غلامان تحت امر یک بیگ ، بصورت بهتاش هم استفاده مـی شود.

222. بَگتر

و بکتر = نوعی لباس جنگی کـه از بهم وصل چند تکه آهن کـه رویش مخمل و زربفت کشیده شده هست ، درست مـی شود ؛ بکترپوش = زره پوش (1،27) ؛ درون برهان قاطع ریشة این کلمـه بگ (بیگ) ذکر شده هست ولی معلوم نشد چرا؟

223. بِگماز

و بکماز و بکمز = ، خوری ، پیـالة ، غم و اندوه ، مـهمانی (1،27) ؛ ریشـه اش معلوم نشد:

آنرا کـه به دست خویش بگماز دهی × اقبال گذشته را باو باز دهی/ معزی نیشابوری

224. بلاغ

= بوُلاق = پوُلاق = پو (بمعنای چشمـه درون ترکی سومری) + لاق (اک کثرت) = جائی کـه چشمـه باشد ، چشمـه ، بصورت ترکیبی با بعضی کلمات : ساوج بلاغ ، قره بلاغ ، آغ بلاغ ؛ احتمالاً پینار (= پونار = بونار) بمعنای چشمـه هم از همـین ریشـه است.

225. بلاغ اوتی /گ
= بولاق اوْتو = بولاق(چشمـه)+ اوْت (گیـاه) + و (اک مضاف) = گیـاه چشمـه،از گیـاهان درمانی و خوراکی، بصورت Water – Cress درون انگلیسی از این اصطلاح گرته برداری شده هست (1،25) .

226. بلدرچین
= بیلدیرچین = بیلدیر (بیلدیرمک = فهماندن ، آگاهاندن ، آشکار ) + چین (اک) = آگاه ، دانا ، نام پرنده ای کـه کاشغری (2) آنرا «بوُدوُرسین» ثبت کرده هست ؛ اکِ چین درون انتهای نام پرندگان دیگر هم دیده مـی شود: گؤیرچین (کبوتر) ، سیْغیْرچیْن (پرستو) ، بالیغچین (مرغ ماهیخوار) ، لاچین

227. بُلغار

= بوُلغار = بوُلغا (بوُلغاماق = بولاماق = برهم ریختن ، آشوب و بلوا ) + ار (اک فاعلی) = برهم ریزنده ، آشوبگر ، قاراشمـیش (در گؤی تورک) ؛ از اقوام ترک باستان کـه تا اروپای شرقی حکومت د و کشور بلغارستان یـادگار آنـهاست (18).

228. بلغاق

= بوُلغاق = بوُلغا (بوُلغاماق = بولاماق = برهم ریختن ، آشوب ) + اق (اک) = درهم برهم ، آشوب ، فتنـه ، شور و غوغای بسیـار ؛ بصورت بلغاک هم آمده هست ؛ بلغاکی = واقعه طلب و فتنـه جو ، بلغاق افتادن = آشوب افتادن و فتنـه برپا شدن ، بلغاق نـهادن = فتنـه برپا (1،27).

229. بلغور

= بوُلغور = بوُلغا (بوُلغاماق = بولاماق = برهم ریختن ، آشوب ) + ور (اک) = گندم و جو شکسته و نیم پخته کـه پس از خیس هم مـی زنند و مـی پزند ، عموماً هرچیز درهم شکسته ، آش پخته شده از بلمـه ، حرف قلمبه و بزرگ ؛ بلغور = حرفهای بزرگ زدن ، تهیـه بلغور (1،25)

230. بِلگا

= بیلقا و بیلگه = بیل(بیلمک = دانستن) + گه(اک) = دانا ، دانشمند(1)

231. بَلگه

= بل (آشنا ، شناخته شده ، مشخص) + گه (اک) = نشان ، علامت ، آرم ، سند ، مدرک (1) ، بلگه مک = مستند ، بمعنای پیچیده شده (برگه ، بلله ) ، هلو و زردآلوی دونیمـه شدة خشکیده (احتمالاً بؤلگه (بؤلمک = قسمت ) به منظور شیئی تقسیم شده صحیح است).

232. بُلماج

و بُلَماج = بوُلاماج = بوُلا (بوُلاماق = هم زدن) + ماج (اک) = هم زدنی ، آش رقیق و بی گوشت (27) ؛ نوعی از کاچی کـه آش بی گوشت و آبکی هست (باخ:تتماج) (1).

233. بلوک

= بؤلوک = بؤل (بؤلمک = تقسیم ، پارتیشن بندی ) + وک (اک) = قسمت شده ، پارتیشن ، البته این کلمـه از انگلیسی (Block) بـه فارسی آمده است. حتی ترکها نیز آنرا بولوک تلفظ مـی کنند غافل از اینکه ، این کلمـه درون اصل همان بؤلوک مـی باشد.

234. بَلّه

= بلله =بل(گرد شده ، بسته) + له (اک) = پیچیدنی ، ساندویچ

235. بنجاق

و بنچاق = بونچاق ، قباله و سند (8) ؛ سند رسمـی درون دفاتر اسناد ، مدرک رسمـی و قانونی (19)

236. بنده

= بن (من) + ده (اک) = اینجانب

237. بو

= بو و پو = دودی کـه از آتشفشان تصعید گردد ؛ پونج (بخاری هیزمـی) و پوسکولتی (دود-مود!) از همـین ریشـه اند.

238. بوته

= بوُتا و در اصل بوُتاق و بوُداق = شاخه ، نـهال کوچک درخت و ریـاحین کـه تازه بنشانند ، بچه و فرزند آدمـی یـا حیوانات ؛ احتمالاً مصدر اصلی این کلمـه بیتمک (= روئیدن) باشد ، آدم بی بوته = آدم ابتر و بی شاخ و برگ ، بیتگی = گیـاه

239. بوران

= بوُر (بورماق = پیچاندن) + ان (اک فاعلی) = بهم پیچیده ، بادغلیظ

240. بوش

= بوْش = خالی ، از ابزارهای فنی توخالی کـه البته این کلمـه ابتدا بصورت ( Bush Bosh ) بـه انگلیسی رفته و بصورت ابزار فنی دوباره بـه زبانـهای دیگر رفته است.

241. بـه به

=کودک قنداقی ،کودک ؛ کلمات دوتائی مانند: دادا ، ده ده ، بابا ، بی بی ، بـه به ، کاکا(قاغا) ، نـه نـه … ترکی اند. این کلمات ابتدائی ترین و راحت ترین کلماتی هست که کودک مـی توان بیـان کند و این ناشی از الهام گرفته شدن زبان ترکی از طبیعت است.

242. بها

= باها = گران ، ارزش و قیمت (1)

243. بهادر

= باهادور و باهادیر و باتیر و باتور= قهرمان ، شجاع و دلاور(8)

244. بی بی

= عمّه ، مادر بزرگ ، خاتون (باخ: بـه به)

245. بیـات
= بایـات = بایـاد = بای (باخ :بیگ) + آد (نام) = نام بزرگ ، کنایـه از خدا: بایـاتآدی ایله سؤزه باشلادیم × تؤره دن ، یـارادان ، کؤچوره ن ، ایدیم / قوتادغو بیلیک

246. بیـات / نان

= بایـات = بایـا (قبل از این) + ت (اک) = قبلی ، چیزی کـه زمان آن گذشته هست ، نان و غذای مانده ؛ بایـاق = زمان خاصی از گذشته

247. بیر

= یک ، واحد ؛ اللهم بیر بیر! = خدایـا ! یکی یکی

248. بِیرام

= بایرام = عید ، نام آقا

249. بیرق

= بایراق = درون ترکی قدیم باتراق (2) = بات (باتماق = فرو رفتن) + راق (اک) = فرو شده ، عَلَمـی کـه در مـیدان کارزار درون زمـین فرو مـی بردند ، پرچم ، علم ، درفش ؛ سنجاق (ه.م) نیز آمده است.

250. بیزار

= بئزار = بئز (بئزمک = بـه ستوه آمدن ، برخود لرزیدن) + ار (اک فاعلساز) = بـه ستوه آمده ، خسته ، از جان سیر شده ؛ بی درون اول کلمـه بعنوان حرف نفی فارسی نیست و اصولاً «بدون زار» درون فارسی مفهومـی ندارد.

251. بیستون

= بی ستان = بی (خدا) + ستان (پسوند مکان فارسی) = بغستان ، عبادتگاه ، پرستشگاه ، کوهی تاریخی با یـادمان هائی از زمان هخاان ؛ تعبیر این کلمـه بـه «بدون ستون» صحیح نیست چرا کـه عبادتگاه ها بدون ستون نیستند!

252. بیگ

= بزرگ ، خان ، زیبا ، خدا ، شاه ؛ از ریشـه های اصیل ترکی کـه با ترکیبات مختلف زیر درون تاریخ آمده است: بیگ(بیگدلی)، بگ(بگتاش)، بای(بایقوش، بای سنقر) ، بی (بیـات) ، بغ (بغداد) ، فغ (فغفور ، فغواره)

253. بیگدلی

= بیگ (ه.م) + دیل (زبان) + ی (اک مضاف) = زبان بیگ ، عزیز مانند بزرگان ، از اقوام ترک کـه در زمان صفویـه ، درون اوج قدرت بودند.

254. بیگم

= بئیگیم = بئیگ (ه.م) + یم (ضمـیر ملکی ، مال من) = بیگ من ، پسوند نام خانمـهای صاحب مقام ، ملکه ، بصورتBegam درون انگلیسی ، ترک ها به منظور احترام و محبت همراه اسم ، ضمـیر ملکی نیز مـی آوردند ، مانند: خانیم ، بیگیم ، غلام ، گولوم ، بالام ، آییْم و…

255. بیل

= بئل = کمر ، وسایل و ابزار ، گاهی ارتباطی با بدن دارند مانند پارو درون فارسی کـه ریشة آن پا هست چرا کـه با پا درون ارتباط هست و درون ترکی بیل با حرکت کمر درون ارتباط هست و به منظور آن نام بئل (= کمر) داده اند.

256. بیلقان/ت

= بیل (بیلمک = دانستن) + قان (اک فاعلساز) = بسیـار داننده ، دانشمند ؛ ابوالمکارم مجیر الدین بیلقانی متوفّی586 ه.ق ازمردم بیلقان شروان و ازشاگردان خاقانی و ازشعرای دربار اتابکان آذربایجان کـه قبرش درمقبره الشعرای تبریز هست (1).

257. بیوک

= بؤیوک = بؤیو (بؤیومک = بزرگ شدن) + ک (اک) = بزرگ ، نام آقا ؛ این کلمـه محرف بزرگ (ه.م) است.

258. پاپاخ

= پاپاق = قسمـی کلاه بزرگ پشمـی (1،19) ؛ این کلمـه تحریف شده هست چراکه مصدر پاپاماق درون ترکی نداریم. شاید درون اصل قاپاق (باخ: قاپو) بوده باشد.

259. پاتق

= پا (فارس) + توق (و توغ وطوق = بایراق ، پرچم عزا ، دسته ای پر مرغ یـا دم اسب بر روی کلاه افسران ترک) = محل نصب پرچم ، محل گرد آمدن (1،2)

260. پاره

= پار (احتمالاً: خُرد ، تکه)+ ا (اک) = تکه شده ، پول خرد ؛ پارچا = پار + چا ، پارچالاماق = تکه و پارچه ، پارداق = تکه و پاره ، پارداقلاماق = تکه و پاره کـه اصولاً درون مورد حیوانات وحشی بکار مـی رود ، پاراق = بی ارزش و بی اصل و نصب و یـا خیلی کم ارزش و نیز سگ پست ؛ ایت اوغلو پاراق = کنایـه از آدم بی اصل و نصب. قطعاً نمـیدانم پار درون ترکی معنای فوق را دارد یـا نـه؟ ولی ترکیبات آنرا درون ترکی داریم کـه در فارسی استفاده نمـی شوند.

261. پاشا

= پاشا = احتمالاً: باشا = باش (سر) + ا (اک) = رئیس ، خان خانان ، افسر ، از ریشـه های ترکی باستان و لقبی به منظور افسران و فرماندهان (17،25). گاهی آنرا مخفف پادشاه مـی دانند درون حالیکه هم قدمت این کلمـه پیشتر از پادشاه هست و هم معنی آن غیر از پادشاه ؛ بصورت Pasha , Pacha درون انگلیسی استفاده مـی شود.

262. پالان

= پال (پوست ، پوسته) + ان (اک) = پوستین ، پوشش ؛ پالتار (لباس) و پالاز (باخ: پلاس) و پالتو کـه همگی بـه نوعی پوشیدنی هست از همـین ریشـه اند.

263. پالتو

پالتوْو = پال (پوسته) + توْو (اک) = پوستین ، آرخالیق ، لباسی دراز کـه روی بقیة لباسها مـی پوشند(باخ: پالان) (18) ؛ کاشغری آنرا بصورت پارتوْ ثبت کرده هست (2)

264. پایـاپای

پایـا پای = پای (سهم ، هدیـه) + ا (به) + پای (”) = سهم درون برابر سهم ، کالا درون برابر کالا. مثل ترکی: پای گئدر ، پای گلر (کالائی کـه برود ، کالائی دیگر بجای خود مـی آورد).

265. پِتِه

= پیتی و بیتی = بیت (بیتمک = نوشتن) + ی (اک) = نوشته ، کاغذ ،گذرنامـه ، مدرک ؛ پیتیک =کاغذ پاره و مدرک بی ارزش ، پتةی را بـه آب انداختن = رازش را فاش (18،2)

266. پُچُک

و پچق = پیچاق = بیچه ک = بیچ (بیچمک = درو ، ب) + اک (اک) = وسلة ب ، چاقو ، کارد (1) ؛ الآن ترکها آنرا پیْچاق تلفظ مـی کنند ولی صحیح همان هست که درون اشعار فارسی آمده است.

267. پخش

= بخیش = بغیش و باغیش (= عفو ، احسان) = احسان ، چیزی را بین مردم احسان ، از ریشـه های ترکی باستان (باخ: بخش) (2)

268. پرت

= پرت از مصدر پرتمک و پرتیمک (= درون رفتن ، درون رفتن استخوان بدن بدون خونریزی) ، از این کلمـه پرتاب هم ساخته مـی شود.

269. پرچم

= برجم و بجکم = موی نوعیکوهی وحشی درون بالای علَم را مـی گفتند کـه بعدها بـه خود علم هم شامل شد ، معادل فارسی آن «درفش»مـی باشد (12):ی نشان دهند درین قلزم نگون * لیکن نـه پرچم هست مر او را ، نـه عنبر هست / اثیر اخسیکتی (27)

270. پرداخت

= پارداق و پارداخ = پار (شفاف ، روشن ؛ پارلاق = شفاف ، پاریلداماق = روشنائی دادن) + داخ و داق (اک) = صیقل و جلا ، جلا سطح فلزات بعد از ماشینکاری یـا ریخته گری … ؛ تبدیل پارداخ بـه پارداخت درون فارسی مانند تبدیل کرِخ بـه کرخت است.

271. پُرز

= پوروز = پور (باخ: پور) + وز (اک) = زائده ، پرز ، غشاء مـیوه

272. پَلاس

= پالاز = پال (پوست ، پوسته) + از(اک) = پوسته ، پوستین ، نوعی زیرانداز نازک (باخ: پالان):

مرا قلّاده بـه گردن بود ، پلاس بـه پشت × چه انتظار ازین بیش زآسمان دارم / پروین

273. پلو

= پیلوْو = برنج پخته ؛ pilaw (25) ؛ نمـیدانم چرا ترکی است؟ و مرجع مذکور تنـها مرجعی هست که آنرا ترکی دانسته است.

274. پنبه

= پانبی = پانبیق بـه همـین معنی درون ترکی باستان (2)

275. پور

= پور= بور= پسر ، جوانة درخت ، پورلنمک = جوانـه زدن نوک شاخه ها ، ترکیبی درون انتهای فامـیلها

276. پولاد

= پوْلاد = بی باک ، از نامـهای قدیمـی ، فولاد ،ی کـه سردی و گرمـی را چشیده (5) و مجازاً آهنی کـه در دماهای خیلی بالا ذوب شده و در آب سرد ریخته مـی شود که تا فولاد خشک بدست آید. اگر بـه تدریج دمای ذوب کاهش یـابد بـه فولاد نرم مـیرسیم .

277. پِهِن

= پئهین = فضولات چهارپایـان (1)

278. پیسی

از ریشة ترکی پیس(= بد، نامناسب ، نامرغوب) ، نوعی مریضی(18)

279. پینار

= پیْنار = بیْنار و بوُنار = چشمـه ، نام ؛ احتمالاً ریشة اصلی پینار نیز مانند بولاغ عبارتست از بو (= چشمـه).

280. تا

= تای = لنگه ، ینگه ، تک ، نظیر ، کیسه وگونی ، طرف و سو ، ساحل ، درون متون ترکی باستان بمعنی ینگه وجفت آمده ، مانند «آی تای» بمعنی لنگة ماه کنایـه از خدا ؛ تایـا = کیسه یـا واحد کیسه

281. تابور

و طابور= تابیْر و تاوور= کتیبه ، فوج ، صف(1).
282. تاب

= تاو و توْو = سرعت ، شتاب ، تاب ، مسطح ، نای و نفس ، احتمالاً مصدر دویدن (فعل امرِ دو) درون فارسی از همـین ریشـه هست ؛ توْو گئدمک = سریع و باشتاب و به دو رفتن ، توْولاماق = تاباندن و چرخاندن و سر کار گذاشتن ، توْودان دوشمک = از نفس افتادن و کم نای شدن ، توْولانماق = دور زدن و علاف گشتن

283. تابه

و تاوه = تاوا = تاو (پهن و بزرگ) + ا (اک) = هرچیز پهن و باز ، ظرف باز و پهن آشپزی ؛ تاوا داشی = سنگ پهن و بزرگ ، تاوار = بزرگ و درشت و مال و جنس (3)

284. تات

عنوان مردمان غیرترک تحت حکومت ترک ، عموماً فارس زبان

285. تاجیک

= تاتجیک = تات (ه.م) + جیک (اک) = تاتی ، مردمان غیرترک تحت حکومت پادشاهان ترک ، عموماً فارسها ؛ ترکیب تاجیک مانند یئنجیک هست ، تازیک و تاژیک و تاجک هم درون تاریخ آمده است.

286. تاراج

= تارا (تاراماق = شانـه ، زدودن چرک ، بهم ریختن جهت منظم ، پاک ، برچیدن) + ج (اک) = پاک وبرچیدن ، بهم ریختن ؛ تاراق = وسیلة بهم ریزنده ، شانـه ، همریشـه با تراش و تاراندن

287. تاراندن

مصدر جعلی و وام گرفته از مصدر ترکی تاراماق (= بهم ریختن جهت منظم ، پاک ، برچیدن ، شانـه )

288. تارْوِردی

= تاریْ وئردی = تاریْ (خدا) + وئردی (داد) = خداداد ؛ ریشة «تاری»از 5000 سال پیش بصورتهای مختلف تانری ، تانقری ، تنقری ، دینگری و تونگری درون ترکی آمده است.

289. تازی.1

در اصل تازیک (باخ: تاجیک) ؛ البته این کلمـه عنوانی بود کـه ترکها بـه غیرترک لقب داده بودند ولی همـین اسم بعدها از طرف فارسها بـه غیرفارسها (مخصوصاً عربها) لقب داده شد.

290. تازی.2

= تازیْ = تاز (باخ:تاس) + یْ (اک) = سگ بی مو ، سگ شکاری کـه نسبت بـه بقیـه سگها کم مو و لاغر اندام است. ممکن هست این کلمـه از فعل امر تاختن درون فارسی نیز آمده باشد ولی درون فارسی چنین ترکیبی را از اسم مـی توان ساخت نـه فعل.

291. تاس

= تاز = موی سرریخته ،کَل ، از ریشـه های قدیمـی ترک ؛ تازقوی = بی شاخ (2)

292. تالار

= تالوار = ایوان ، کلبة دهقانی ؛ تالواردا توْی سالیبلار = درون ایوان عروسی گرفته اند. طالار (معر) ، کلبة چوبی (1) ؛ از همـین معنی اخیر مـی توان فهمـید کـه این کلمـه سابقاً درون مفهوم دیگری استفاده مـی شد.

293. تالان

از مصدر تالاماق (= غارت ، چپاول ) = غارت ، چپاول ؛ تالانچی = غارتگر

294. تام
و توم = کامل ، درون ترکی باستان نام آقا ؛ تامای = ماه کامل ، از الهه ها (2،17) ، احتمالاً این ریشـه بـه عربی رفته و تمام ، تامّ ، اتمام و… از آن مشتق گرفته شده است.

295. تانری

= خدا ، این ریشـه از 5000 سال پیش بصورتهای مختلف تانری ، تانقیری ، تونقوری ، تونگری و تاری درون ترکی استفاده شده است:

هر یک عجمـی ولی لغزگوی × یلواج شناس تنگری جوی / خاقانی

296. تاوان

= تاو (بزرگ ، مال و جنس(3)) + ان (اک) = معادل با مال و جنس ، خسارت ، جریمـه

297. تُبره

= توْربا = کیسة بزرگ :

زر نابش فتد بـه کف بی شک × بخرد توبره به منظور ایشک / دهخدا

298. تُپاله

= توْپالا = توْپپالا = توْپمالا (توْپمالاماق = گرد ، گرد آوری ، جمع ) = گرد شده ، پشکل (3)

299. تپانچه
= توْپانچا = توْپان (= تپن = ضربه زننده) + چا (اک) = ضربه زنندة کوچک ، قدیم بـه معنی سیلی و ضربه با کف دست بود ولی الآن بـه سلاح کمری گویند (12).
300. تپاندن

حالت متعدی از مصدر جعلی تپیدن(تپمک = داخل شدن با فشار). مانند: از سرما زیر پتو تپیدم. تپیدن درون معنای ضربان قلب مصدر اصیل فارسی هست و نباید با این مصدر جعلی اشتباه گرفته شود.

301. تُپُق

= توْپوُق = مچ پا ، قوزک پا ، لکنت زبان ، چاق ؛ تپق زدن = حرف بی اراده زدن ؛ احتمالاً این کلمـه ثقیل شدة تپیک (لگد ، رو پا) باشد.

302. تپمـه

= تپمـه = تپ (تپمک = چیزی را بزور داخل ) + مـه (اک) = چپاندنی ، اصطلاح نظامـی

303. تپّه

= تپه = سر ، فرق ، قلّه ، هیکل ؛ «تپه گؤز» درون کتاب دده قورقود بمعنییکه درون پیشانی یک چشم دارد آمده است. برهان قاطع (27) هم آنرا ترکی مـی داند. نمـی دانم با مصدر تپمک (= تپاندن) چه رابطه ای دارد.

304. تُتُق
= توُتوُق = توُت (توتماق =گرفتن ، پوشاندن) + اُوق (اک) = ابر سیـاه (هوای تتقی) ، پردة پیـاز (تتق پیـاز) ، چادر (تتقش راپوشید) ، آسمان (تتق سپهرگون ، تتق نیلی) :

شب ، تُتُق شاهد غیبی بُود × روز کجا باشد همتای شب؟ / مولوی

سّرخداکه درتتق غیب منزویست×مستانـه نقاب زرخساربرکشیم/حافظ

305. تتماج

= توُتماج = توُت (توتماق = گرفتن) + ما (اک) + اج (اک) =گرفته ، آشی با آرد ، آش برگ (1،27،19) ؛ اکِ ماج به منظور آش درون جاهای دیگر هم دیده مـی شود: اُماج (ه.م) و بلماج (ه.م). بعید نیست کـه آج همان آش باشد. یعنی: آشِ توتما ، آش بولاما ، آش اوْوما: چونکه تتماجش دهد،او کم خورد×خشم گیرد،مـهرها را بردرد/مولوی

306. تخم

= توْخوم = توْغوم و دوْغوم = دوْغ (دوْغماق = زائیدن ، تکثیر ، زیـاد شدن) + وم (اک) = فزونی ، تکثیری ، زادنی ، بذر ، فرزند ، خلف ، درون اصل نقش تخم نیز همان تکاثر و ازدیـاد است.

307. تُخماق

= اسم و مصدر توْخماق (= زدن ، کوبیدن) = افزارچوبی به منظور کوبیدن گوشت یـا لباس ؛ این کلمـه احتمالاً ثقیل شدة دؤیمک (= دؤگمک = تؤگمک = توْخماق) است.

308. تر

= عرق ، خیس ، نم و رطوبت ؛ ترلمک = عرق و خیس شدن

309. ترخون /گ

= ترخون و ترخان = از گیـاهان ؛ بصورت Tarragon درون انگلیسی

310. تراش

= تاراش = تارا (تاراماق = شانـه ، زدودن ، پاک ) + اش (اک) = وسیلة تمـیز و زدودن ؛ از دیگر ریشـه های این کلمـه درون فارسی داریم : تراشیدن ، تاراج ، تاراندن ، تراشـه ، تریشـه

311. تَرْک

= تر (ترمک = جمع ، بار ) + ک (اک) = جای بار ، ترک اسب و دوچرخه و موتور کـه سواره ملزومات خود را آنجا قرار مـی دهد ، پشت زین

312. تُرک
= تورک = توروک ، کـه بنا بنظرخانم عادله آیدین خفیف شدة توُروُق (= دوروق) بـه معنی «قوم ساکن ویکجانشین» هست البته درغزل فارسی لغت تُرک کنایـه از زیبارو است:

اگر آن ترک زنجانی بدست آرد دل مارا

به خال هندویش بخشم مغان و آستارا را !

313. تُرکان

و تَرکان = تارکان = عنوان بانوی دربار ، لقبی ارجمند به منظور خانمـها ، این کلمـه درون ترکی قدیم بهمـین صورت آمده هست ولی آنرا بـه اشتباه تُرکان مـی گویند.

314. تُرکمن

= تورکمان = تورک (ترک) + مان (شبیـه ، قوی ، اک مبالغه) = شبه ترک ، خیلی ترک ، عنوان مردمانی کـه ازنظر زبانی ترک بودند ولی ظاهرشان با ترکهای اوغوزی فرق داشت.

315. تسمـه

= تاسما = تاس (قاب فلزی پهن ، شئی دایروی) + ما (اک) = جسم حلقوی ، چرم خام (1) ، موی شانـه کرده ؛ طسمـه (معر) (27)

316. تشک

= دؤشـه ک = دؤشـه (دؤشـه مک =گستردن ، پهن ) + ک (اک) = پهن ی ،گستردنی

317. تُغار

= تاغار= داغار= ظرف سفالی یـا گِلی به منظور ماست وخمـیر ، واحد وزنی تقریباً برابر با 10 کیلوگرم (1)

318. تفنگ

= توفه ک = توف (صدای فوت با دهان ، باد دهان) + اک (اک) = فوت ی ، وسیله ای کـه با آن فوت کنند ، قدیم درون بین ترکها چنین رسم بوده کـه داخل چوبی را خالی مـی د و شئی ریزی درون داخل آن قرار مـی دادند و با فوت درون داخل چوب ، پرندگان را مـی زدند (مانند همانکه شاهدانـه را درون داخل بدنة خودکار گذاشته و بزنند). این وسیلة ساده درون دیوان لغات الترک با توفه ک و دووه ک نامگذاری شده هست (2)

319. تک

= تنـها ، ساده ، یک ، حرف فاصله ، مانند ، انتها (25) ؛ تکم = تنـهایم ، زنجانا تک = که تا زنجان ، آیتک = مانند ماه ، قویو تکی = ته چاه

320. تکاب / ج

= نام جعلی تیکان تپه (تپة خاردار) از شـهرستانـهای آذربایجانغربی

321. تکش/ت

= تکیش = تک (ه.م) + یش (اک) = بی همتا ، ابوالمظفر علاءالدین بن ایل ارسلان از سلسلةخوارزم شاهی (5) ؛ شاید ریشـه اش تک (ه.م) باشد:

تکش با غلامان یکی رازگفت×که اینرا نباید بـه بازگفت/سعدی

322. تکلتو

= تک آلتیْ = ترک آلتیْ = ترک (ه.م ، زین) + آلت (زیر) + یْ(اک مضاف) = زیر زین ، نمدی کـه زیر زین بر پشت اسب مـی اندازند ، نمد زین ، آدرم (1،25)

323. تکمـه

= تیکمـه = تیک (تیکمک = دوختن) + مـه (اک) = دوخته ، دگمـه

324. تکّه

= تیکه = تیک (تیکمک = دوختن ، بستن) + ه (اک) = دوختنی ، درون اصل مقداری پارچه به منظور وصله کـه بعدها تعمـیم پیدا مـی کند بـه هر چیز کم مقدار ، لقمـه ، قطعه ، درون ترکی باستان تیکوْ آمده هست (2).

325. تَکه

= ته کـه = بُز نر (1) ؛ تکه ساققالی = ریش بزی

326. تگین

و تکین= شاهزاده ، خوش ترکیب ، پهلوان،پسوندی درون نامـهای ترکی ، عنوان پادشاهان غزنوی(367 که تا 582 ه.ق) مانند: سوبک تگین (سبکتکین) مؤسس سلسلة غزنویـان ، آلپ تگین: پند از هرکه گوید گوش دار × گر مثل طوغانش گوید یـا تگین/ ناصرخسرو

327. تِل

= تئل = زلف سر ، کاکل ، موی جلوی سر (25)

328. تلاش

= تالاش = تالا (تالاماق = جنب و جوش ، دنبال چیزی گشتن) + اش (اک) = جنب و جوش ، پی چیزی رفتن ؛ مصدر «متلاشی» (= تلاش کننده) درون عربی نیز از همـین ریشـه است.

329. تلیشـه

= تیلیشـه = تیلی (تیلیمک = خُرد ، ب) + شـه (اک) = خرده ریزه ، خردة چوب وکاغذ (1)

330. تمشک

= تؤمشوک = درختچه ای و نوعی خوردنی پرنده (2)

331. تُمغا
= تومغا و دامغا = دام (دامماق = چکیدن) + غا (اک) = چکیده ، مـهرهای شاهانة قدیمـی کـه بوسیلة چکاندن یـا پرس جوهر یـا داغ بدست مـی آمد ، داغ ، مُهر ، نشانـه ، تهمت ؛ آل تمغا = مـهرسرخ ، مـهرشاهانـه با جوهرسرخ درون بالای طومارها ، قره تمغا = قارا تومغا = مـهر شاهی با جوهر سیـاه: خون بدخواهان او آل هست و برحکم ازل* آنچنان حکم آل تمغا برنتابد بیش از این/ سلمان ساوجی

چهار امـیر را معین فرمودو هریک را قراتمغائی علیحده…/ تاریخ غازان

332. تن

= وجود و بدن ؛ کلمة اصیل ترکی (18،2)

333. تُنبان

= تومان = توما (توماماق = پوشاندن) + ان (اک فاعلساز) = پوشاننده ، پوشانندة تن و عورت ، شلوار زیر

334. تنبک

= تومروک درون ترکی باستان ، از سازهای ضربی (18،2)

335. تُنُک

= تونوک = تون (کم نای ، ضعیف) +وک (اک) = ظریف ، نازک ، شکننده ؛ تنکه = شلوار ضعیف و کوچک

336. تُنُکه

= تونوکه = تون (ضعیف ، کم نای) + وک (اک) + ه (اک) = کوچک ، شلوارک ، ، باخ: تنک

337. تُنگ

= تونگ (مأخوذ از تونج = آلیـاژ مس و روی) = کوزة دهن تنگ ، ظرف ظریف گردن به منظور شربت خوری

338. تنور

و تنّور (معر) = تندیر درون ترکی = تمدیر (تمدیرمک و تامدیرماق = سوزاندن) ؛ تامو (= جهنم) از همـین ریشـه هست ، وظیفة اصلی تنور نیز حرارت هست نـه نور و در اصل چندان هم نور نمـی دهد لذا ریشة این کلمـه «نور» نیست(18).

339. توپ

توْپ = نوعی سلاح جنگی ، بستة پارچه ، وسیلة بازی (1) ؛ این کلمة اصیل ترکی درون ترکیبات زیـادی آمده است. مانند: توپمالا (باخ: تپاله) ، توپوز ، تپانچه ، توپارلاماق (باخ: توپیدن)
340. توپوز

= توْپوز = توْپ (گرد) + وز (اک) = گردگون ، آلت آهنی کـه سرش مانند چماق گرد هست ، گرز ، دُبّوس (معر)

341. توپیدن

مصدرجعلی فارسی کـه از توپ ترکی تشکیل شده هست ؛ توْپارلاماق = بـه توپ بستن ، مانند توپ سری داد زدن

342. توتک

= توتوک = توت (توتمک = دود ، سوختن) + وک (اک) = سوخته ، فراق (3)

343. توتون

= توتون = توت (توتمک = دود ) + اون (اک) = دود ، نوع تنباکو ؛ همچنین توتسوله مک (= توستوله مک) و توتسو (توستو) و دود (توت) همریشـه با توتون هستند.

344. توختن

از مصدر ترکی توخوماق(= بافتن)،احتمالاً دوختن هم از همـین ریشـه هست ؛کینـه توزی = کینـه توختن =کینـه بافتن ؛ درون فارسی بافتن مصدر معادل آن مـی باشد. البته معنای توختن درون فارسی تعمـیم یـافته است.‏

345. تور

= توْر = شبکه ، دام ، از ریشـه های قدیمـی ترکی (2)

346. توران

= توُر(تورماق یـا دورماق = ماندن ، حرکت ن) + ان (اک فاعلساز) = مانده ، ثابت ، ترک ها چون قوم یکجانشین و شـهر نشین بودند سرزمـینـهایشان توران خوانده مـی شد ؛ همریشـه با تُرک

347. تورج

= توُراج = توُر (تورماق یـا دورماق = یکجاماندن) + اج (اک) = محکم واستوار ، پرندة وحشی شبیـه کبک ، درّاج (معر) ؛ نام بزرگترین پسر فریدون کـه توران منسوب بـه اوست (1،2،19،27):

الا که تا بانگ دراج هست و قمری × الا که تا نام سیمرغ هست و طغرل/ منوچهری دامغانی (27)

348. توسن

= توْوسان= توْوسا(توْوساماق = چست و چابک رفتن)+ ان (اک فاعلی) = چست و چابک رونده ، سرکش ؛ توْوسون = وحشی و رام نشده

349. توک

= توک = مو ، دسته مو یـا پشم ، مشانی ، کاکل اسب (1)

350. تولک

= تولک = توله (توله مک = صاف ، زدودن پَر زائد ، از بین بردن پر و رویش پر تازه) + ک (اک) = پر ریزی و درآوردن پرهای جدید ، پرریزی ابتدائی جوجة پرنده

351. تومان

= تومن = ده هزار ، واحد پولی معادل ده هزارلیر ؛ تومن مـین = ده هزار هزار = یک مـیلیون ، بیشمار: ئوکوش ئودو ایله،تومن مـین ثنا × اوغان بیر بایـاتا اونا یوخ فنا / عتبه الحقایق

352. توی

=توْی = عروسی وجشن ، درون ترکی باستان بمعنی مجلس ، بصورت طو و طوی بـه عربی رفته هست (1،25،18)

353. ته

= تگ و تک و ته = انتها ، حرف ربط که تا ، منتها الیـه چیزی ، درون ادبیـات فارسی تک نیز استفاده شده؛قویو تکی= ته چاه، زنجانا تک = که تا زنجان:

در تگ جوهست سرگین ای فتی×گرچه جو صافی نماید مرترا/ مولوی

354. تیپا

= تیپا و تیپاق (معادل تپیک درون ترکی جغتائی) = با زور زدن ، لگد

355. تیر

از مصدر تیره مک (= دیره مک = پایـه ، لَم دادن) ، باخ: دیرک

356. تیز

= تئز = سریع ، تند ؛ البته شاید تیز به منظور لبة چاقو ترکی نباشد ولی درون اصطلاحهائی مانند تیز رفتن (تند و سریع رفتن) ترکی است.

357. تیشـه

= دئشـه = دئش (دیشمک = تراشیدن سنگ با تیشـه ، تیز دندانة داس) + ه (اک) = وسیلة تراش سنگ

358. تیلیت

= تیر یـا تیل (تیلمک و تیرمک = ب طولی ، ب) + یت (اک) = برش طولی خورده ، برش شده ، تکه نانـهای بریده شده و خیس شده درون آب گوشت ؛ تیرید نیز از مصدر محرف تیرمک بدست آمده همچنین با تلفظ ثقیل از مصدر تیْلماق کلمة تیْلتا (تیْل + تا) بدست مـی آید کـه ترکها غالباً تلفظ اخیر را مورد استفاده قرار مـی دهند.

359. تیماج

= توُماج و توُماش = توما (توماماق = پوشاندن) + اج (اک) = پوشش ، چرم دباغی شده ، پوست تمـیز شدة بز (1) ؛ اگر از این مصدر باشد وجه تسمـیه اش را نمـی دانم.

360. تیمار

= توُمار= درک یک شخص ، خدمت بـه درمانده بامحبت نـه ترس (7) ، نام خانم ؛ تومار خانم کـه کوروش استیلاگر را درون جنگی پیروزمندانة تعی درون حوالی جیحون از پای درآورد(20).

361. تیمور

و تَمور = توْموُر = دمـیر = آهن (2) ، مردآهنین ، لقب امـیر تیمور گورکانی یـا تیمور لنگ ؛ دمـیر به منظور آهن و تیمور به منظور مرد آهنین مانند پولاد و پولادین درفارسی و استیل و استالین درون انگلیسی است:

سلطان تَمر آنکه چرخ را دلخون کرد

وز خون عدو روی زمـین گلگون کرد/ فرهاد مـیرزا (27)

362. جاجیم

= جئجیم =کئجیم =کئزیم =کئز (کئزمک = صورت قدیمـی گئیمک = پوشیدن) + یم (اک) = پوشش ، تغییر کاف بـه جیم را درون صحبتهای روزانـه هم مـی توان دید:کئچل - چئچل ، کوچه - چوچه

363. جار

= قشقرق؛جار وجنجال= داد وبیداد ، جارچی = خبردهنده ، خبرچی

364. جُربُزه

= جوربوز = گوربوز = تنومند و قوی ، با شـهامت ؛ فلانی جربزة (شـهامت ، قدرت) این کار را دارد.

365. جر دادن

مصدر جعلی از مصدر ترکی جیرماق (= پاره )

366. جرگه

= جؤرگه = چؤرگه = چؤر (= صف ، ردیف) + گه (اک) = بـه صف ، بـه ردیف (باخ: چریک) (2)

367. جغَتای
= جوغاتای = جوغ (بچه، باریک و کوچک) + ا (به) + تای (مانند) = کودک وش ، نام اصلی سیمـینـه رود (5)

368. جقّه

و جغه و جیقه = جیققا و جیغا = جیق (چیْغماق و چیخماق = سر برآوردن) + قا (اک) = سر برآوردنی ، تاج ، هر چیز تاج مانند یـا پر کـه به کلاه نصب کنند (1).

369. جُلّ

= چوْل و جوْل = پالان ، پوشاک ، پوشاک چهارپایـان ؛ جوْلون سودان چیخارتدی = (کنایـه از بزور حاجت و نیـاز خود را برآوردن)

370. جلگه

= جؤلگه = چؤلگه = چؤل (باخ: چول) + گه (اک) = جای فراخ و هموار و صاف

371. جلو

= جیلاو وجیلوْ = پیش ، افسار اسب کـه در جلوی صورتش مـی بندند (1) کـه بعداً این کلمـه تعمـیم پیدا مـی کند بـه هر چیز کـه پیش باشد.

372. جوال

= جوُوال و چوُوال = چوُخال و چوُخا = زیر انداز یـا پارچة پشمـی ، بالاپوش نمدین چوپانـها؛چوُخار=زره آهنین جنگی روی اسب یـا سرباز

373. جوجه

= جوجه = جو (صدا) + جه (اک) = جوجو کنندة کوچک

374. جور

= جور = گونـه ، مناسب ؛ بوجور = اینگونـه ، جورله مک = جور ، جورلش مک = جور شدن

375. جوشیدن

جوشماق درون ترکی و جوشیدن درون فارسی از مصدرهای مشترک هست که درون هر دو زبان بـه وفور مورد استفاده قرار مـی گیرد. شاید هم فارسی باشد چون درون ترکی مصدر قایناماق هم درون این معنی داریم ؛ جوش = بجوش ، جوشدی = جوشید

376. جوق

= چوُغ و چوْخ و جوُخا و چوْخا و جوُغ = زیـاد ، گروه ، جمعیت بسیـار زیـاد ؛ درون ترکی معاصر چوخ استفاده مـی شود و نیز جوْوقا قورماق = تجمع ؛ باخ: سرجوخه: پای او مـی سوخت از تعجیل و راه × بسته از جوق زنان همچوماه/ مولوی

عجب این غلغله ازجوق ملک مـی آید×عجب این قهقهه ازحورجنان مـی آید/مولوی

377. جوله

و جولا=جوْلا= بافنده. همریشـه با جلفا: دیبه ها بی کارگاه و دوک و جولا بافتن * گنج ها بی پاسبان و بی نگهـبان داشتن / پروین اعتصامـی

378. جیران

= جئیران = مارال ،آهو (1)
379. جیک

= حالتی کـه در بازی ، قاب (آشیق ، اُشتق) درون گودی بخوابد و پشت آن رو شود (برعبؤک) ، حالتی کـه لاک پشت برگردد ؛ بیک = بؤک ، جیکین - بؤکونون بیلیرم = جیک و بیک او را مـی دانم

380. چابک

= چابوُک و چئویک=زرنگ و کاردان،«شابوک»صورت قدیکی آن(2)

381. چاپار

= چاپ (چاپماق = تاخت ) + ار (اک فاعلساز) = اسب تازنده ، پستچی ، سیستم رساندن نامـه درون سابق

382. چاپیدن

مصدرجعلی فارسی وام گرفته از مصدر ترکی «چاپماق» (= تاخت وتاز)

383. چاتاغ

وجاتاغ = چاتاق = چات (چاتماق = بار) + اق (اک) = بار ، چیزی کـه بار را تحمل کند ، تختة دار بر سر ستون خیمـه:

ای خیمة تو بـه ز بهشت برین بقدر × جاتاغ خیمة تو سزد از سپر بدر/ سوزنی (19)

384. چاتلانقوش/گ

و چاتلاقوچ = مـیوة درخت پستة وحشی کـه از آن ترشی درست مـی کنند (1) ؛ بوته ای با ساقه و شاخة یکسان کـه در کنار مزارع گندم مـی روید و روستائیـان از آن بعنوان جارو استفاده مـی کنند.

385. چاتمـه زدن

= چاتما = چات (چاتماق = بار ، روی هم سوار ، روی هم گذاشتن ، بهم رسیدن) + ما (اک) = روی هم سوار کرده ، روی هم گذاشته ، درون اردوها اسلحه ها را سه تائی بصورت هرم چیدن که تا از سو استفادة انفرادی آن جلوگیری شود.

386. چاخان

= چاخ (چاخماق =؟) + ان (اک فاعلساز) = شارلاتان ، فریبنده ، لاف زن

387. چادر

= چاتیْر و جاتیْر و جاجیْر ودر غزی جاشیْر = خرگاه ، خیمـه ، چادر (2) ، همریشـه با چتر (ه.م)

388. چارق

= چاریْق = کفش ساق بلند کـه بندها درون ساق بسته شود ؛ احتمالاً درون اصل ساریْق (ساریْماق = پیچاندن ، بستن) باشد :

تو کجائی که تا شوم من چاکرت×چارقت دوزم شانـه سرت/مولوی

389. چاق.1

= چاغ = سلامتی ؛ حالت چاغه؟ = حالت خوب است؟ ، دماغ چاق = خوب مزاج (1)

390. چاق.2
= چاغ = زمان ؛ چاغ آدم درون بهشت لایزال … (1)

391. چاق.3
= چاغ = درشت هیکل (1،25)

392. و
= چاغالی = چاغا آلی = چاغا (بچه و نورس درون ترکمن ها) + آلی (آلو) = آلوی نورس و شاید نرسیده و ترش ؛ بعید مـی نماید کـه ترکیب این کلمـه بصورت چاغ + آلی (آلوی چاق ؟) باشد.

393. چاقو
= چاققی و چاغیْ = چاغ(چاقماق = ب) + قی یـا یْ (اک) = بُرنده ، وسیله ب،چاققی چی= چاقوکش،همریشـه با چاک چاک و چکاچاک

394. چاک چاک

= چاق چاق = بریده بریده ، چاک دامن = شکاف و بریدگی درون طرح دامن (باخ: چاقو)

395. چاکر

= چاکیر= نوکر ، «شاکر»صورت عربی این ریشـه هست (1)

396. چال

= اسبی کـه دارای موهای سرخ و سفید هست ، بچة شتر ، ریش سیـا ه و سفید (1،27)

397. چالاک

= چالاق = چال (چالماق = تلاش ، جدال ) + اق (اک) = تلاشگر ، رزمجو

398. چالانچی

= چال (چالماق = نواختن ، زدن) + ان (اک فاعلی) + چیْ (اک شغل) = نوازنده ، خواننده ، سازندة ساز ، ساز زن (1)

399. چالش

= چالیْش = چال (چالماق = زدوخورد) + یْش (اک مفاعله) = زد وخورد ، دعوا با هم ، جنگ :

ور نبودی نفس و شیطان و هوا × ور نبودی زخم و چالیش و وغا / مولوی

400. چاوش

= چوْووش = چوْو (چووماق = خبر ، شایعه ، خبری را با آب وتاب و سر و صداگفتن) + وش (اک) = پیـام ، خبر ، خبر با داد و فریـاد ، شخصی کـه آواز بخواند و جلوی کاروان برود :

حیدربابا! قاراچیمن جاداسی × چوووش لارین گلرسسی صداسی/ شـهریـار

401. چاویدن

مصدر جعلی فارسی و وام گرفته از مصدر ترکی چوْوماق (= فریـاد ، شایعه پراکنی ، خبر دادن) ؛ چاو چاو = شور و غوغا:

مرغ دیدی کـه بچه زو ببرند×چاوچاوان درت چونان است/سمرقندی

402. چای/ج

= رودخانـه ، پسوندی درون انتهای اسامـی جغرافی: آجی چای ، قوروچای ؛ درون لهجه های دیگر ترکی سای و سئی هم گفته مـی شود مانند رودخانة یئنی سئی(رود جدید) درون چین(باخ: سیل)

403. چپار

= چاپار= ؟ ، عموماٌ هرچیز دورنگ ، ابرش (1،19). ریشـه اش اگر همان چاپماق (= چاپیدن) باشد ارتباطش معلوم نیست.

404. چپاندن

= تپاندن = مصدر جعلی فارسی و وام گرفته از مصدر ترکی تپمک (= بزور فرو ). درون ترکی هم این فعل بصورت چپمک محرّف شده و همان طور کـه تپیک از تپمک گرفته شده هست ، چپیک (کف زدن) نیز از چپمک اشتقاق یـافته است.

405. چپاول

= چاپوْوول = چاپوْ (ه.م) + وول (اک) = تاخت و تاز، یغما

406. چپِش

= چپیش = بچة بز شش ماهه (1)

407. چپق

= چوُبوُق =شاخة نازک و باریک ، ترکه ، چوبدستی کوچکی کـه گندمکاران به منظور راندنـها بـه بدنشان مـی زنند (27) ، وسیلة کشیدن توتون و تنباکو (1) ؛ احتمالاً درون اصل چؤپوک (چؤپ + وک = چوبی) بوده و بعداً ثقیل شده است. بصورت chibouk درون فرانسه استفاده مـی شود (27).

408. چپل

و چفل = چوه ل = احتمالاً چپ ال = چپ (فارسی) + ال (دست) = چپ دست (در نوشتن) ، کج دست (در اخلاق) ، کنایـه از آدم نادرست (1)

409. چپو

= چاپوْ = چاپ (چاپماق = چاپیدن ، تاختن) + وْ (اک) = غارت ، تاخت ؛ چپوچی = غارتگر

410. چتر

= چه تیر= چاتیر= چات (چاتماق = بار ، انداختن روی چیزی ، بهم رسیدن) + یر (اک) = بار ، بهم رسیده ، همریشـه با چادر ، درون چادرصحرائی و چتر درون مرکز آنـها پارچه بهم مـی رسد. همچنین درون چاتمـه (ه.م) با قنداق سه اسلحه روی زمـین و سرشان بهم مـی چسبد

411. چِچک
= چیچک = غنچه ، گل (1)

412. چخماق
= چاخماق هم اسم و هم مصدر (= درخشیدن ، جرقه زدن ، کوبیدن مـیخ ، درخشنده و جرقه زننده) ؛ شاخماق صورت قدیمـی تر این مصدر هست ، ایلدیریم شاخدی = رعد و برق زد ، شیمشک چاخدی = رعد و برق زد ، یکی از موارد استفادة مصدر چکاندن درون فارسی کشیدن ماشة اسلحه هست که درون این معنی درون اصل چخاندن (از چخماق) است.

413. چخیدن

مصدر جعلی از مصدر ترکی چخماق (= چاقماق = ب ، زد و خورد ) ؛ درون فارسی بیشتر مفهوم جنگ و ستیزه از آن استفهام مـی شود (27) ؛ همریشـه با چاقو (ه.م): ما را بدانتو نیـازست درون جهان * طعنـه مزن کـه با دومن چرا چخی؟/ائی مروزی

بسی با عشق تو عقلم چخیدست×ولی عشق تو غالب مـی نماید / عطار

414. چدن

= چوُدان = آهن آبدیده ؛ چووون / چویون / چوزون نیز درون تاریخ آمده هست که درحال حاضر چویون متداول هست ؛ چویون قاب = ظرف فلزی (لعابی)

415. چراغ

= چیْراق = چیْر (چیْرماق = چیْریْماق = سو دادن) + اق (اک) = سوسو کننده ، نوردهنده

416. چِرک
= چیرک = چیر (چربی و روغن) + ک (اک) = چرک بدن کـه حاصل رسوب چربی بدن بـه لباس هست ، الآن هر مایع لزج و ناپاک

417. چُرک
= چؤره ک = نان (1)

418. چروک
= چوروک = چورو (چورومک = پژمرده شدن ، پوسیدن) + ک (اک) = پژمرده ، پوسیده

419. چریک

«چئری» و «یئنی چئری» درون قرن دهم هجری بـه «رزمندة داوطلب دوره ندیده» شامل مـیشدکه درون اروپا نیز مورد استفاده قرارگرفت کاشغری نیز بـه سرباز و ردیف و صف «چریق» گفته هست (1،2)

420. چُغُل

= چوْوغول و چوْوول = چوْ و(شایعه ، خبر) + غول (اک) = شایعه پراکنی، خبرچینی ، جاسوسی ؛ چوُوول هم استفاده مـی شود ، چُغُلی ات را مـی کنم = بـه همـه اطلاع مـی دهم ، چغلچی = خبرچین ، نمّام ؛ غیـاث اللغات نیز آنرا ترکی مـی داند (19)

421. چغندر

= چوغوندور و چوکوندور= چوک(چوکمک=درخاک فرو نشستن) + ون (اک) + دور (اک) = پنـهان درون خاک ، گیـاهی با ریشة غده دار کـه قند از آن بوجود مـی آید. قدیم هر دو مورد استفاده شده هست .

422. چقچقی

= چاقچاقی = قسمـی ساز کـه از چوب سازند (1).

423. چقَر

= چاخار = احتمالاً همان چاخیر (= ) ، خانـه ، مـیخانـه ، مـیکده ؛ چاخیر درون اصل آبی و یـا آبی- خاکستری رنگ را گویند و شاید بخاطر رنگ چنین نامـیده شده هست : زواقفان چو نداند کـه یـار درچقر هست × بسوی مدرسه سیفی نمـی رود ز چقر/ سیفی

424. چَک

از مصدر ترکی چکمک(= کشیدن)= کشیده ، سیلی ، شپلاق ، تپانچه

425. چِک

= چئک (چئکمک = کشیدن) ؛ برهان قاطع (27) تنـها مرجعی هست که معتقد هست این واژة فراگیر کنونی ترکی هست و با همـین مفاهیم درون ترکی استفاده مـی شد: گره (عقده) ، بند ، دفتر ، ورقة گواهی ، قباله ، امضاء ، بخت. Check (انگلیسی) ، cheque (فرانسه) ، صک و شک (عربی) ؛ حتی هزار سال قبل از اروپائی ها ، این کلمـه با همـین مفهوم بـه شاهنامـه هم رفته است: بـه قیصر سپارم همـه یک بـه یک × ازین بعد نوشته فرستم و چک/ شاهنامة فردوسی

426. چکاچاک

= چاقاچاق = چاق (چاقماق = ب) + ا (اک بین دوفعل مشابه به منظور نشان تکراریک عمل) + چاق = بِبُرببر ، درون ترکی چنین ترکیبی زیـاد استفاده مـی شود. تعبیر«صدای بهم خوردن شمشیرها» به منظور چکاچاک صحیح نیست کـه از روی آن هم نتیجه بگیریم کـه چق. این کلمـه یک مفهوم هست نـه یک صدا وکاملاً مسمّی مـی باشد (باخ: چاقو).

427. چکّش

= چککوش و چاققیْش از مصدر چککوشمک یـا چاققیْشماق (= شکستن ، شکستن استخوان جناغ مرغ به منظور شرط بندی) = وسیلة شکستن ، از وسایل مکانیکی ، فعلاً از این وسیله بیشتر به منظور ضربه استفاده مـی کنند (27) ؛ گاهی هم آنرا از مصدر چکمک (کشیدن ، زدن) مـی دانند (باخ: چک) ، ولی مشدد بودن کاف این احتمال را ضعیف مـی کند.

428. چکمـه

= چک (چکمک =کشیدن ، بالا کشیدن) + مـه (اک) = بالا کشیدنی ، نوعی کفش ساقدار کـه موقع پوشیدن حتما ساقهای آنرا کشید.

429. چکه

= چه کـه =کوچک ،خرد ، شوخ ، مسخره (1)

430. چگر

و چگور= چوْغور = چوْغ (چوْقماق = کوبیدن ، زدن ، نواختن ) + ور (اک) = نواختنی ، زدنی ، نوعی ساز از ذوی الاوتار کـه ترکها مـی زدند ؛ چگر زدن = نواختن چگر (1)

431. چلاق

= چوْلاق = چوْل (چوْلماق = معیوب شدن) + اق (اک) = معیوب ، یکطرفی راه رونده ؛ البته این صفت را بـه پا اختصاص داده اند (الا درون ترکیب: مگردستت چلاقه؟) درحالیکه عام هست ، چوْلکوی =ی کـه یکطرف بدنش معیوب است.

432. چلاندن

مصدر جعلی و وام گرفته از مصدر ترکی چیلاماق (ثقیل شدة چیله مک = آب پاشیدن ، آب را با چیزی مثل جارو پاشیدن ، نم نم پاشیدن آب) ؛ بـه اعتبار آنکه وقتی لباس را مـی چلانیم درون واقع آب آنرا بصورت قطره قطره خارج کرده و به زمـین مـی ریزیم.

433. چلَب

= خدا ؛ چلبی = آقا ، سرور ، خواجه ، مراد ، معلم(1)

434. چلپک

= شاید خفیف شدة چالپاق = چال (چالماق = کوبیدن ، محکم زدن) + پاق (اک) = کوبیده ، محکم زده شده ، نانی کـه خمـیرش تنک بوده و در روغن بریـان کرده باشند (27).

435. چلتوک

= چلتیک = چل (چلمک و چالماق = کوبیدن ، زدن ، برزمـین زدن ) + تیک (تیکمک = بافتن ، کاشتنِ تخم با دست درون زمـین) = زمـین را بکاو و تخم را بکار ، برنجکاری ، برنجزار ، شلتوک هم گفته مـی شود.

436. چلچله

= چیل چیله = خال خال ، دارای خال سیـاه وسفید یـا سیـاه و کبود ، پرستو و لاک پشت

437. چلَک

= کاسة چوبین ، دلو آب (1)

438. چلنگر

= چیلینگر = آهنگرِ سازندة ابزارآلات و ظروف و … (1) ؛ شاید همریشـه با چلیک (ه.م)

439. چلّه

= چیلله = چیل(؟) + له (اک) = زه کمان ، وتر

440. چلیک

= چیلیک = فولاد ، ظرف آهنی و حلبی (1،19) ؛ ظرف چوبین با دو قاعدة دایروی و بدنة شکم دار کـه با تخته هائی بهم وصل شده باشد که تا در داخل آن و سرکه و غیره بریزند. محتوی آنرا چلیک گویند (27). احتمالا ریشة اصلی چلیک ، چیل و چیله (= رنج و زحمت ، عذاب ، سختی) باشد بخاطر اینکه تهیة فولاد درون سختترین شرایط دمائی و با چکش کاری های طاقت فرسا انجام مـی گرفت.

441. چماق

= چوْماق = چوْقماق = زدن ، کوبیدن ؛ چوب دستی به منظور زدن ، بـه هر دو صورت اسم و فعل مـی آید (1).

442. چمچه
= چؤمچه = چؤم (چؤممک = درون آب فرو رفتن) + چه (اک) = ابزاری کـه در آب دیگ فرو برند که تا هم زنند ، قاشق بزرگ ، کفگیر ، ملاقه ؛ محرف چمچه همان کمچه (ه.م) است: غریبی گرت ماست پیش آورد × دو پیمانـه آب هست ویک چمچه دوغ/سعدی

443. چمند

و چمندر = اسب کوتول و کاهل ، شتر کاهل و کندرو ، آدم بیکاره و تنبل (27)

444. چنته

= چنته = چانتا = جامـه دان ، توبره ، کیسة درویشان و شکارچیـان (25) ؛ جونتای صورت قدیمـی آن ، شنطه (معر)

445. چَنداول

و چِنداول=؟ =ی کـه از عقبة لشکر مـی رود و آب مـی دهد (27).

446. چندش

= چیندیش= چینچیش از مصدر چینچیشمک و چینچشمک

447. چنگ

= جنک ، از ریشـه های قدیمـی ترکی (2) ؛ چنگه = چنگالهای حیوانات وحشی ، وسیلة کشاورزی مانند چنگال (ه.م) ؛ چنگل = ناخن شاهین ، چنگ اوْلماق = زمـینگیر شدن و علیل شدن

448. چنگال

= چنگل = چنگ (ه.م) + ال (دست ، دسته) = دستة چنگ گون ، از ظروف آشپزخانـه ، ناخن حیوانات وحشی ؛ شندل (معر) ، چنگل = ناخن شاهین (27): پر ده چنگ و چنگل ریخته × خاک گشته باد خاکش بیخته / لغت فرس

بدین کتف و این قوت یـال او×شودکشته رستم بـه چنگال او/فردوسی

449. چنگلوک

= چنگلیک (27) = چنگ (زمـین گیر ، باخ: چنگ) + لیک (اک) = زمـین گیری ، علیل و ناتوان شدن ،ی کـه موقع بلند شدن از دیوار یـای استعانت مـی گیرد (27): ای غوک چنگلوک چو پژمرده برگ کوک * خواهی کـه چون چکوک بپری سوی هوا/ لغت فرس

450. چنگیز

= تنگیز (باخ: دنیز) = دریـا ، چون دریـا همـه جا را مسخّرکننده ، نام آقا

451. چو

و چاو = چوْو = خبر ، شایعه ، فریـاد ؛ چوْدار = چاودار(شاید ترکی- فارسی) ، چوْووش = خبر دهنده و فریـاد کننده

452. چوب

= چؤپ = خرده ریزة درخت ، پسماندة ته دیگ (2)

453. چوپان

= چوْبان وچوْوان = چوْو (چوْوماق = راه زیـاد رفتن) + ان (اک فاعلساز) =کسی کـه خیلی راه مـی رود ، از همـین ریشـه شوْوان (= شبان) گرفته شده هست ،کاشغری درون لغات الترک همراه و ندیم کدخدا را چوْپان و چوْبان تعریف کرده هست که بعدها بـه همراه و ندیم گلّه اطلاق مـی شود (2)

454. چوک

= چؤک = زانو ؛ بـه چوک نشستن = چنباتمـه زدن

455. چوگان

= چوْوقان = چوب کج به منظور توپ زدن و از ریشـه های ترکی (18،2)

456. چول

= چؤل = بیـابان خالی از بشر ، صحرا ، همریشـه با جلگه (1)

457. چون

= چون ، چین ، اوچون ، ایچین ؛ درون اصل معنای آن «بخاطرِ ، برایِ» هست ولی مفهوم «زیرا ، بدین دلیل که» نیز از آن استنباط مـی گردد.سنی چین= بخاطر تو، بونوچون = بدین دلیل کـه ، نـه یی چون = بخاطر چه؟

458. چه /پ

پسوند «چه» به منظور تصغیر یـا تحبیب از اک های ترکی باستان بصورتهای «چه-چا» : بچه ، آغچا

459. چی /پ

پسوند «چی» درون انتهای کلمات مبیّن شغل هست : ابریشمچی ، ساعتچی

460. چیت

در قدیم بـه پارچة ابریشمـی اطلاق مـی شد کـه از چین مـی آوردند ولی فعلاً بـه نوع خاص دیگری از پارچه اطلاق مـی گردد (2)

461. حمـیل

= همـیل = هامول و آمول = آدم ساکت و آرام ، یواش ، این ریشـه درون عربی وزنـهای حمول و … نیز بخود گرفته هست (18،2)

462. حوله

= هوْولی = خوْولی = خاولی= خاو یـا خوْو (پرز) + لی (اک ملکی) = پُرزدار ، پارچة پرزدار ، وسیلة خشک ، ترکها الآن نیز حوله را هوْولی تلفظ مـی کنند و فرهنگستان زبان فارسی نیز املای «هوله» را به منظور حوله تأیید کرده است. (1،12)

463. خاتون

= خاتیْن = ملکة دربار ، از القاب خانمـهای شاهان ترک ، پسوند نام خانمـهای صاحبمقام ، خواتین جمع عربی آنست.

464. خاشاک

= خاشاق و قاشاق = نوعی علوفه با گلهای صورتی روشن از خانوادة لگومـینور کـه عمدتاً درون یونجه زارها مـی روید.

465. خاقان

= قاغان = قاغیْغان = قاغی (قاغیماق = خشمگین شدن) + غان (اک مبالغه) = خشمگین و غرنده ، شجاع ، پادشاهی بزرگ از فرزندان افراسیـاب (خان) ، لقب شاهان ترک وچین ، قاآن صورت مغولی آن ، خواقین جمع عربی آن (17): کنون باشد کـه برخوانم بـه پیش روی تو اندر*هرآنچه تو بـه خاقانان و طرخانان و خان کردی/ لغت فرس

466. خامـه

= خاما و قاما و قایما = قای (قایماق = روی هم نشستن) + ما (اک) = رویـه ای ، از لبنیـات

467. خان

= لقب افراسیـاب (2) ، دومـین مقام حکومتی درون زمان صفویـه (کتاب صفویـه / راجر سیوری)

468. خان بالیغ

= خان (ه.م) + بالیغ (شـهر، درون ترکی معاصر یعنی ماهی) = شـهر بزرگ ، پایتخت ، نام پایتخت قدیم چین (تقریباً پکن کنونی)که درون سفرنامة مارکوپولو از آن یـاد شده است. از شـهرهای دیگر چین مـی توان بـه بش بالیغ (پنج شـهر) و ینگی بالیغ (شـهر جدید) اشاره کرد.

469. خانقاه

= خانقا = خان (ه.م) + قا (اک) = خانگاه ، احتمالا معرب شده

470. خانم

= خانیْم = خان من ، عنوانی کـه ترکها خانمـهای خود را بخاطر ادب و تواضع صدا مـی کنند.

471. خانوار
= خانـه (ه.م) + وار (هست ، موجود) = خانـه دار ، اعضای یک خانـه

472. خانـه

= خانا = خان (بزرگ ، وسیع ، فراخ) + ا (اک) = گسترده ، مجموعة حیـاط و اتاقها و…؛ مفهوم خانـه بصورت خان هم درون تاریخ آمده است. (27) ؛ خان و خانـه = سرای بزرگ ، خانچه = سرای کوچک

473. خُتای

= خوتای = حریر و ابریشم ، درون ترکی باستان کوتای آمده هست .

474. خرده

= خیْردا = قیْردا = قیْر (قیْرماق = ب) + دا (اک) = تکه ریزه و بریده شده ؛ خیْر = سنگریزه ، خیْرلیْق = سنگریزه زار کـه حرکت درون آن سخت باشد ، خیْرخیْم = پشم ریزه ؛ این کلمـه بعد از رفتن بـه فارسی بصورت خرد هم استفاده شده است.

475. خرّه

= خرره = لجن ، گِل خیلی شل (25)

476. خزر

= خازر = قازر= قاز (نام قوم بزرگ ترک همریشـه با قافقاز) + ار (پهلوان) = پهلوان قاز ؛ قومـی کـه از 576 که تا نیمـه های قرن دهم مـیلادی بر حاشیة دریـاچة کاسپین تسلط داشتند ، نام این قوم درون چند نقطة جغرافیـائی دیگر نیز آمده است. مانند: قزاق ، قفقاز ، قزوین (18)

477. خُل

= خوْل = خوْر (باخ: خوار).

478. خلج

= خالاج = قالاچ = قال (بمان) + آچ (باز کن) = بمان و باز کن ؛ نام قومـی ترک ، درون مورد وجه تسمـیة این قوم بزرگ ترک روایـات چندی وجود دارد. این قوم بین قرن ششم و هشتم مـیلادی درون هندوستان ، بلوچستان ، ساوه ، اراک ، قم ، کاشان و آذربایجان حکومت مـی د و سکه و کتیبه های آنـها اکنون درون شـهرهای تاشکند ، سیحون و بشکند پیدا شده هست (18).

479. خواب/فرش

= خاو و خوْو = پُرز ، پرز فرش یـا پارچه ، همریشـه با هوله(باخ: حوله)

480. خواجه

= خوْجا = مرشد ، معلم ، راهنما ، شاید درون اصل قوْجا (= پیر و مراد) باشد ؛ این کلمـه بر روی نام دهات زیـادی دیده مـی شود و در ترکی سابقه ای دیرینـه دارد. پذیرفتن اینکه خواجه درون اصل خدایچه (= خدای جه = خایجه = خواجه) بوده سخت هست ، خواجه تاش = خوْجا تاش = هم خواجه ، دوست : هست بازاری دگر ای خواجه تاش × کاندرآنجا مـیشناسد این قمـاش/ پروین

481. خوار

= خوْر = بد و ناشایست ، خوار و ذلیل ؛ خوْر باخماق = خوار نگریستن ، حالی خوْردو = حالش نامناسب هست ، خوْرلاماق = خوار ، خُل نیز محرف همـین کلمـه است.

482. خوب

و خُب = قوْب = قوْپ = شادی ، سرور ، خوشی ؛ درون ترکی معاصر خیْپ (باخ: کیپ) از همـین ریشـه هست (2).

483. خورجین

= هورجین = هؤرجین = هؤر (هؤرمک = زلف بافتن) + جین (اک) = بافته شده ، قدیم بـه بافتنی مـی گفتند کـه روی الاغ مـی انداختند و بعداً بـه کیسه های روی دوچرخه و موتور نیز اطلاق شد!.

484. خون

= خان = قان ، از ریشـه های ترکی باستان (17)

485. خیـابان

= خیـاوان = ریشـه گرفته از خیـاو نام سابق مشکین شـهر ، اولین مکان درون ایران کـه آسفالت شد منطقة خیـاوان درون تبریز بود کـه از رجال روحانی آن منطقه بود و اصلاٌ خیـاوی (مشکین شـهری) بود ، این نام بعداً تعمـیم پیدا مـی کند بـه هر جای آسفالت شدة ماشین رو.

486. خیل

= خیْل و خایل ، از ریشـه های اصیل و قدیمـی ترکی کـه به عربی هم رفته است. خیلتاش وخیلباش (ه.م) و… از مواردکاربرداین ریشـه هست و استفاده درون زبان ترکی بمراتب بیشتر هست مانند آرواد خایلاقی وکیشی خایلاقیْ به منظور تشخص جنس گروهی ، یـا ایت خیْلی = گروه سگ ، خیْل تک = انبوه وار و پرتعداد

487. خیلباش

= خیْل (ه.م) + باش (سر ، رئیس) = فرمانده خیل ، فرمانده سواران ، از رتبه های سابق نظامـی (19)

488. خیلتاش

= خیْل (ه.م) + تاش (هم) = هم خیل ،گروه سپاهیـان یـا غلامان از یک خیل ، فرمانده ، امـیر ، از رتبه های سابق نظامـی (19،27):

خِردم یزک فرستد بـه وثاق خیلتاشم

ادبم طلایـه دارد بـه یتاق و پاسبانی/ نظامـی گنجوی (27)

489. خیلی

= خئیلی وخیْللیْ = خیل (ه.م) + لی (اک ملکی) = دارای خیل ، زیـاد ، وفــور ؛ این کلمـه ترکی هست و درون متون قدیم فارسی استفاده نشده و اندک اســتفادة آن نیز بمعنای «زیـاد» نیست بلکه بمعنی «گروهی» هست مانند ســعدی کـه مـی گوید: اندک اندک شود خیلی. «خیلی» بـه معنی فراوانی و وفور درون سده های اخیر وارد زبان فارسی شده هست و ریشـه گرفته از زبان ترکی است.

490. دادا

و دده =ی کـه تربیت فرزندان خانواده های اشرافی رابه عهده داشت ، درون خانواده های متوسط بـه پدر خانواده و برادر بزرگتر اطلاق مـی شد

491. داداش

1- دادا (ه.م) + داش (هم) = هم مربی ، هم پدر ، پسران تحت تربیت یک مربی

2- دادا (برادر ، پدر ، ه.م) + اش (اک تحبیب) = برادر بزرگوار ، لقبی به منظور برادر بزرگتر همراه با احترام و محبت ؛ «اش» درون داداش و بالاش (مخاطب قرار کودک با محبت و نوازش) نقش مشابهی دارند.

492. داروغه

= دارقا = احتمالاً تارغا = تاراغا = تارا (تاراماق = تاراندن ، نظم ، شانـه ) + غا (اک) = نمایندة حاکم به منظور مالیـات گیری (شاید درون مفهوم تاراندن)،رئیس امنیت شـهر(شاید از نظم دهنده) ، رئیس هر پیشـه

493. داغ / ج

بصورت پسوند درمعنای کوه:قره داغ ، مـیشوداغ و … ؛ بصورتهای تاو ، تای ، تاغ نیز آمده است. مانند: آلتای (ه.م)

494. داغ

= درفش و آلت گرم و داغ ، چون سوارکاری درون بین ترکها خیلی رایج بود آنـها بوسیلة آلت گرم شده اسبهای خود را جهت تمـییز علامت مـی زدند کـه به این عمل «داغ» مـی گفتند ولی بعدها این اصطلاح بجای تعریف فوق ، بـه آن قطعه کـه گرم مـی شود ، اطلاق مـی گردد و فعلاً کـه به هر چیز گرم تعمـیم یـافته هست (2) ؛ شعر زیر اشارة مستقیم بـه این نکته دارد (27): دیدکان خواب نادیده مصاف اندر مصاف * مرکبان داغ ناکرده قطار اندر قطار/ فرخی سیستانی

495. داغان

از مصدر داغیْلماق (= پراکنده شدن ، از نظم افتادن) = بی نظم ؛ داغان شدن = بی نظم شدن

496. داغون

= بهم ریخته (باخ: داغان)

497. دالان

= دال (پشت) + ان (اک) = پنـهانـه ، راهرو ، دهلیز زیرزمـینی (1) ، الآن این کلمـه دامنة وسیعتری یـافته است.

498. دالبوز

دالیْ بوْز = دال (پشت) + یْ (اک ملکی سوم شخص) + بوْز (خاکستری) = خاکستری پشت ، پرستو ؛ دالبوزه و دالبزه (= دال بوزا) نیز گفته مـی شود.

499. دام

= جای سر پوشیده ، واحد خانـه ، خانـه ،گودال سرپوشیده و پنـهان ، تله

500. دانـه

= دنـه = دن (قطره ، ریز) + ه (اک) = ریزه ، قطره ؛ بصورت «دانا» نیز استفاده مـیشود: نارتانا = ناردانا = ناردنـه (= دانة انار) ، بیتانـه = بیرتنـه = بیردنـه (= یکتا ، دُردانـه)

501. دایی

= داییْ و دامای = برادر مادر ، کلمة اصیل ترکی

502. دبّه

= تپپه = تپمـه = تپ (تپمک = چپاندن) + مـه (اک) = چپاندنی ، انباشتنی ، ظرف انباشتن ترشیجات ؛ دبه درآوردن یـا دبه = بهانـه گیری به منظور فسخ قرارداد

503. دبیر

= دپیر = تپیر درون ترکی سومری = مربّی ، آموزگار ، این ریشـه بـه عربی رفته و مشتقات مدبّر ، تدبیر… از آن گرفته شده هست (20).

504. دُچار

= دوچر= دوشر= دوش (دوشمک = افتادن ، درافتادن ، دچار شدن ، مبتلا شدن) + ار (اک) = دچار ، مبتلا ؛ دوشر گلمک = دچار شدن یـا رو درون رو شدن ؛ آنرا بصورت زیر هم مـی دانند: دوچهار = دوچاهار = دوچار

505. دده

= ده ده = دادا ، پدر ، از ریشـه های قدیمـی ترکی ؛ daddy (25،2)

506. دُرد

= توْرتیْ و توْرتا = توْر (تورماق = دورماق = پابرجا و ثابت ماندن) + تی و تا (اک) = ثابت و پابرجا ، رسوب ته نشین شده ، آنچه از مایعات ته نشین گردد ، رسوب مایعات ، ته نشین ، درون بین ترکمنـها توْردی و دوْردی درون معنای مانا و جاودان از اسامـی آقایـان هست ، دردی (معر): پیر دردی کش ما گرچه ندارد زر و زور * خوش عطابخش و خطاپوش خدائی دارد/ حافظ

507. درشکه

= داشیْگه = داشیْقا = داشیْ (داشیماق = حمل ) + قا (اک) = وسیلة حمل ؛ احتمال دارد کـه روسی هم باشد.

508. دَرَک

= دره (ه.م) + ک (اک) = جای عمـیق و مخوف ، جهنّم ؛ درکه = دره ای ، طبقات هفت گانة جهنم و مقابل درجه کـه به طبقات هفت گانة بهشت اطلاق مـی گردد ، بـه درک = بـه جهنّم

509. دُرنا

= دوُرنا = دوُر (دوُرماق = ماندن ، ثابت ماندن ، ایستادن) + نا (اک) = ایستا ، مانا ، احتمالاً بخاطر گردن فراخ و ایستای آن پرنده بدین نام مسمّی شده هست (1).

510. درنگ

= دیرنگ یـا دیرن از مصدر دیرنمک (یک و دو به منظور تأخیر) ، تأخیر ؛ درون ترکی باستان ، نون غنـه ای وجود دارد کـه بین «ن» و «نگ» قرار دارد. باخ: بانگ: بـه پیش پدر رفت پور پشنگ * زبان پر ز گفتار و دل پر درنگ / فردوسی

511. درّه

= دره = درون (درمک = چیدن ، ب) + ه (اک) = بریده ، شکاف ، فاصلة بین کوههاکه بریده شده هست ؛ درین = درون + ین = عمـیق ، درآباد = درآوا = جای دره ای ، درکه = دره + کـه (اک) = جای عمـیق ، دَرَک = جهنم ، و با احتمالی دیگر دریـا نیز از همـین ریشـه است.

512. دریـا

= تالویـا = تَلیـا = تریـا = دریـا ، از ریشـه های ترکی باستان (17) ؛ درون ترکی معاصر بـه دریـا دنیز مـی گویند ولی درون ترکی باستان همان تالویـا استفاده مـی شد کـه احتمالاً بصورت فرسایشی بـه دریـا تبدیل شده است.

513. دژ

= دئز= دیز= جای بلند و محکم و استوار ، قلعه (2)

514. دستاق

= دوُستاق = دوُتساق = دوت (دوتماق = گرفتن) + ساق (اک) = گرفتنی ، زندان ؛ دستاق بان = زندان بان

515. دشمن

= دوشمان = دوش (دوشمک = افتادن ، درافتادن) + مان (اک) = درافتاده ، لج کرده

516. دشنـه

= دشنـه = دئشنـه و دئشنک = دئش (دئشمک = کاویدن ، بقصد تفحص و کاویدن) + نـه(اک) = کن ، ابزار

517. دکمـه

= دویمـه و دوگمـه = دوگ (دوگمک یـا دویمک = بند زدن ، بستن ، گره زدن) + مـه (اک) =گره زدنی ، وسیله ای به منظور بستن لباس ؛ دوگون و دویون = گره

518. دَگَنَک

= ده گه نک = ده گ (ده گمک = ضربه خوردن ، اصابت ) + ه (اک) + نک (اک) = وسیلة زدن ، چماق یـا چوب کلفت به منظور زدن یـا کوبیدن ؛ بصورت دؤیـه نک از دؤیمک (= کوبیدن ، زدن ، کتک زدن) نیز تلفظ مـی شود کـه اتفاقاً صحیح هم هست.

519. دُلمـه

= دوْلما = دوْل (دوْلماق = پر شدن) + ما (اک) = پر شده ، نام غذا ، درون داخل چیزی مانند برگ مو یـا بادنجان و گوجه قرار گرفته شده.

520. دُلَمـه

= دله مـه و دلمـه = تیلمـه = تیل (تیلمک = ب ، طولی ب) + مـه (اک) = بی ، برش دادنی ، شیری کـه در آن مایع پنیر زنند که تا بسته شود (که قابل ب بشود) ، خون دلمـه شده ، پنیر تر(1)

521. دَلو

= مقلوبِ دوْل (دوْلماق = پر شدن) = وسیله پر ، ظرف آبکشی از چاه

522. دلواپس

و تلواسه = تالواسا = تالباسا = تالبا (تالباماق = مضطرب ، ناآرام شدن ؛ تالبانماق = مضطرب شدن) + سا (اک) = مضطرب و ناآرام ؛ تالواسادان دوشمک = آرام و قرار یـافتن

523. دلیر

= دلیر از مصدر دلیرمک (پهلوان شدن ، دیوانـه شدن) = پهلوان ، دیوانـه ؛ البته درون اینجا از دیوانـه مفهوم عاشق و واله هم استنباط مـی گردد و شاید از همان جاست کـه مفهوم پهلوان استنباط مـی گردد ، چراکه آدم عاشق و دیوانـه به منظور رسیدن بـه معشوق هیچ ترسی بـه دل راه نمـی دهد. توجیـه فارسی درون مورد ارتباط دلیر بـه دل بنظر ناصحیح هست چراکه دَلیر گفته مـی شود نـه دِلیر ، ثانیـاً درون فارسی چنین پسوندی درون انتهای اسم وجود دارد.

524. دمار

= دامار = رگ ، درون قصابی اعضای غیر از گوشت واستخوان ، دمار درآوردن = روزگار سیـاه

525. دماغ. 1

= داماق = کام دهان ، کام دهان ؛ البته نباید این کلمـه را با دماغ (بینی) و دماغ(مغز) خلط کرد. درون ترکیباتی مانند دماغ سوخته (= ناکام) مراد همان دماغ ترکی است.

526. دماغ. 2

داماق = دام (دامماق = چکیدن) + اق (اک) = محل چکیدن ، محلی کی آب از آن بچکد.

527. دَمـَر

= دمـیروْ و تونقوُروْ = بـه پشت خوابیدن ؛ کلمة اصیل ترکی(2)

528. دنبلان

= دوْمبالان = دوْمبا (ورقلمبیده ، گرد و برآمده ؛ دوْمبا گؤز = چشم برآمده) + لان (اک فاعلساز) = گرد شده ، کروی ، بیضة ، دومبالاق = با سر بصورت معلق بـه زمـین آمدن ؛ نسبت آن بـه دنب (دم) صحیح بـه نظر نمـی رسد (1).

529. دنج

= دین (دینمک = ساکت شدن) + ج (اک) = خلوت ، آرام ، ساکت ؛ دیندیرمک = ساکت ، درون ترکی معاصر دقیقاً برعاین معنی استفاده مـی شود یعنی: دیندیرمک = بـه صحبت کشاندن و مشغول

530. دنیز

= دن (قطره) + یز( اک جمع ) = قطرات ، دریـا ، نام خانم ، همریشـه با دانـه (ه.م) ؛ صورت قدیمـی این کلمـه تنگیز (تنگ = ناپایدار ، کوچک) هست که چنگیز هم از آن بدست آمده است.

531. دوختن

= توختن = از مصدر ترکی توخوماق ، معادل اصلی این فعل درون فارسی بافتن هست ؛ کینـه توزی = کینـه توختن = کینـه بافتن درون دل

532. دود

= توت از مصدرتوتمک (= دود ، دود بعد لوله) ، همریشـه با توتون و توتک (ه.م)

533. دورْگه

= دورگه = دور (دورمک = بسته بندی ، پیچیدن) + گه (اک) = بسته ، دسته شده ؛ دورمک = بلله (3،19)

534. دوز

از مصدر دوزمک (= چیدن ، آرائیدن) ؛ دوز بازی = نوعی بازی بصورت چیدن مـهره ها ، دوز و کلک = برنامـه چیدن و کلک زدن

535. دوزمان

= دوزمان = دوز (دوزمک = چیدن ، مرتب ) + مان (اک مبالغه) = خوب چیده شده ، مرتب (8)

536. دوش

= دوش (خواب) احتمالا از مصدر دوشمک (= افتادن ، بـه زمـین افتادن) ، از همـین معنی ، مـی توان مفهوم شب را نیز استنباط کرد.

537. دوقلو

= دوْغوُلوُ = دوْغ (دوْغماق = زائیدن) + وُ (اک) + لوُ (اک) = همزاد (12) ، از این کلمـه بـه اشتباه سه قلو و چهارقلو… نیزساخته شده بدون آنکه قلو معنا داشته باشد. نمونـه از این دست درون جاهای دیگر هم دیده مـی شود. مثلاً از دوبلة انگلیسی ، سیبله مـی سازند و یـا از دوجین فرانسه (بمعنی 12) ، یک جین و سه جین هم مـی سازند.

538. دولاب

= دوْلاب = دوْلا (دوْلاماق = پیچاندن ، چرخاندن ، سرکار گذاشتن ، فریب دادن) + ب (اک) = چرخ چاه کـه با دول (دلو) کارکند ، حیله ، اشکاف دیوار ؛ احتمالاً دولاب درون معنای اشکاف کـه ترکها آنرا دیلاب تلفظ مـی کنند از مصدر دیلمک یـا تیلمک (= شکافتن طولی ، ب) مـی باشد. اشکاف درون فارسی شاید از این کلمـه گرته برداری شده است.

539. دَوَلو/ت

= دوه لی = دوه (شتر) + لی (اک ملکی) = شتردار ، متعلق بـه شتر ، طایفة ترک ایرانی از شاخة قاجار (18)

540. دهره

= دهره = دگره = دگیره = دگیر (دگیرمک = چرخیدن ، غلتیدن) + ه (اک) = چرخیده ، غلتیده ، انحنا یـافته ؛ دهره بورون = دماغ بزرگ و کج ، از حربه های دسته دار کـه سرش مانند داس انحنا دارد ، شمشیر کوچک کـه سرش مانند سر عنان باریک و تیز هست ؛ دهرة دهر = هلال ماه ، دهرة صبح = روشنی صبح (1)

541. دُهل

= دؤوول = دؤو (دؤومک = زدن ، کوبیدن) + ول (اک) = کوبیدنی ، زدنی ، از آلات ضربی درون موسیقی

542. دیـاق
دایـاق = دایـا (دایـاماق = لم ، نگه داشتن) + اق (اک) = پشتیبان ، بک آپ ، از اصطلاحات فنی به منظور قطعه ای کـه بعنوان پشت بند استفاده مـی شود.

543. دیرک
= دیره ک = دیر(دیرمک و تیرمک= تکیـه ، زُل زدن ، پافشاری ) + اک (اک) = تکیـه گاه ، پایة چوبی اصلی درون خانـه های بزرگ قدیمـی ، ستون ، مـیله های دروازه درفوتبال ، همریشـه با تیر

544. دیشلمـه

= دیشله مـه = دیشله (دیشله مک = گاز گرفتن ، خوردن ، جویدن) + مـه (اک) = خوردنی ، گاز گرفتنی ، چای قندپهلو ، خرد قند ، چای شیرین نشده کـه با قند بخورند(1) ؛ دیش (= دندان ، حبه قند ، شاید بخاطر اینکه قدیم قند را با دندان نصف کرده و مـی خورند)

545. دیگر

= دیگر = تیگر و تیگیر (تیگیرمک = چرخیدن ، تغییر حال دادن) = مربوط بـه چیزی سوای آنچه کـه هست ؛ همریشـه با طایر (ه.م)

546. دیلاق

= دایلاق = کره اسب دوساله و بچه شتر یکساله ، آدم بی قواره ، دراز بی ثمر ؛ دایچا = کره اسب ، قد بلند (1)

547. دیلماج

و دیلمانج = دیل (زبان) + ماج (اک) = مترجم (1)

548. دیوار

= دوُرار و دوُوار= دوُ(= صورت محاوره ای دور ؛ دوُرماق = ایستادن) + وار (اک) = پابرجا ، ایستاده ؛ احتمال دارد از مصدر توماق (دربر گرفتن ، پوشیدن) بـه معنای دربر گیرنده نیز باشد. از همان مصدر داریم: تومان(تُنبان) و دوواق (درپوش تنور ، شال عروس)

549. رشته

= اریشته = اریش (تارهای عمودی درون قالی بافی) + ته (اک) = تارهای نازک و بلند ؛ آریش (صورت قدیمـی اریش) از مصدر آرقاماق (= مـیان چیزی را تفحص ) بـه نخهای طولی فرش گویند چراکه از داخل پودهای فرش (آرقاج) مـی گذرند. شاید ریش هم از همـین ریشـه باشد.

550. زگیل

= زیگیل ، زیییل ، سیگیل ، از ریشـه های ترکی باستان ؛ سیگنـه مک = زگیل درمان (2)

551. زنجان

1-زنگجان = زنگ (مس) + جان (اک مکان) = مکان مس

2-زنگین و زنگان = سنگین ، باوقار ، باارزش ؛ شـهر ارزنجان (پهلوان باوقار) درون ترکیـه با این شـهر همنام است.

552. زیلو

= زیلیُ = زیل (پهن ، انداخته ، نگاه تیز بـه جائی ؛ زیلله مک = انداختن ، چشم دوختن) + ی (اک) = پهن شده ، گسترده شده ، نوعی زیرانداز

553. ژنده

= ژینده = جینده و جیْندا = جیْن (؟) + دا (اک) = پارچة کهنـه و مندرس ؛ جیْندیر با همـین ریشـه و همـین مفهوم. تغییر ژ بـه ج درون محاورة روزانـه نیز متداول است. مانند: گج-گژ ، گیج-گیژ ، آج-آژ

554. ساتکین

و ساتکن و ساتگن و ساتگین و ساتگینی = پیـاله و قدح بزرگ باده (1) ؛ احتمالاً درون اصل ساتغیْن (= فروشی ، خود فروش) باشد کـه چندان تناسب معنائی ندارد : بـه مسجد درآمد سرایـان و مست × مـی اندر سر و ساتکینی بـه دست/ سعدی

555. ساتلمش/ت

= ساتیْلمـیْش = سات (ساتماق = فروختن) + یل (اک اجبار و وادار) + مـیش (اک) = بزور فروخته شده ، بوسیلةی فروخته شده ، ازامرای غازان خان درحدود700 ه.ق

556. ساج

= تاوه ، ورقة چدنی و آهنی به منظور پختن نان ؛ ساج ایـاغ = ساج + آیـاق (پا ، پایـه) = پایة ساج (3)

557. ساچمـه

= ساچما = ساچ (ساچماق = ریختن) + ما (اک) = ریختنی ، گلولة سربی کـه دراسلحه مـی ریختند شاید هم فرایند ساخت ساچمـه مدّنظر باشد کـه از ارتفاع خــاصی سرب گداخته را بـه آب مـی اندازند و بدون تراشکاری و پرداخت کاری بـه قطعة صاف و کروی مـی رسند.

558. ساخلو

= ساخلاو = ساخلاغو = ساخلا (ساخلاماق = نگه داشتن ، محافظت ) + غو (اک) = محل محافظت شده ، پادگان ، منطقة استحفاظی ، مالیـات دریـافتی درقبال ایجاد امنیت (1،25)

559. سارا

= سارای = ساری آی = ساری (رنگ) + آی (ماه) = ماه زرد ، ماه بدر ، ناب ، خالص ، نام ، سارای از شیرزنانی کـه بعنوان سمبل زن عفیف و باغیرت ترک درون تاریخ جاودانـه مانده است.

560. سارغ

= ساریْق = ساری (ساریماق =گستردن) + ایق (اک) =گسترده شده ، نوعی سفره پهن (1)

561. سارواصلان/ت

= ساریْ اسلان = ساری (زرد) + اسلان (شیر) = شیرزرد ، لقبی به منظور امرای صفوی (1)

562. ساغدوش
= ساغدیچ = ساغ (راست) + دیچ (طرف) = سمت راست ، شخص سمت راست داماد (2) ؛ این کلمـه به منظور راحتی بصورت ساغدیش تلفظ مـی گردد و به اشتباه آنرا ساغدوش (دوش = شانـه) مـی خوانند

563. ساغر

= ساغیر = ساغ (ساغماق = دوشیدن) + یر (اک) = ظروف شیر و ، مخروطی بشکل هاون کـه در آن ریزند(2) ، همریشـه با سغراق (ه.م)

564. ساغَری

= ساغریْ = ساغ (وسیلة نگهدارنده) + ریْ (اک) = پوشش ، پوست ، پوست هر چیز ، پوست دباغی شده اسب و الاغ ، نوعی پارچه ؛ ساغری پوش = پوشش درویشانـه و ساده ، ساغری دوز = دوزندة ساغری ، یئر ساغری سی = پوستة زمـین ، بصورت صاغری بـه عربی نیز رفته است. (2) ؛ ساغراق (= ساداق = تیردان) و ساخلاماق (= نگهداشتن) و ساغلیق (سلامتی) همگی از این ریشـه اند.

565. ساق

= ساغ = سالم ، سلامت ، صحیح ، منظم ، مرتب ، صاغ (معر) (1)

566. سالار

= سالار = سال (سالماق = انداختن ، برانداختن) + ار (اک فاعلساز) = براندازنده ، بـه خاک مالنده ، یل ؛ گاهی اصرار دارند کـه سالار تغییر یـافتة سردار است!

567. سامان

= ساهمان = ساغمان = ساغ (ه.م) + مان (اک مبالغه) = بسیـار مرتب و منظم ، آنچه مایة سلامتی و نظم و راحتی باشد. با همـین تعریف درون فارسی بیش از 15 معنی به منظور سامان آورده مـی شود کـه در اصل همگی روی این تعریف متفقند. مانند: اسباب خانـه ، لوازم سفر ، کالا ، نظم و آرایش ، آرام و قرار ، رونق ، پاکدامنی ، دولت و ثروت ؛ سامان یـافتن = نظم یـافتن ، سامان شدن = درست شدن کار ، درون ترکی: سهمان تاپماق = سامان یـافتن ، سهمانسیز = بی سر و سامان

568. سان / پ

= شبیـه ، عظمت ، اعتبار ؛ پسوندی درون انتهای اسم به منظور بیـان شباهت (باخ: آبسان و ساناز)

569. سان دیدن

از ریشة ترکی سان (تعداد ، اعتبار ، شبیـه) = مشاهدة عظمت و قدرت و نظم ، مشاهدة رژة نیروهای مسلح ، آدلی-سانلی = دارای شـهرت و اعتبار ، همریشـه با ساناز (ه.م)

570. ساناز

= سان (ه.م) + آز (کم) =کم شمار ،کم نظیر ، نام

571. ساو

= ساو و سوْو = پیغام ، هدیـه ، داستان ، رسالت ، خبر (2) ؛ باج یـا هدیة شاهان ضعیف بـه شاهان قوی (27) ؛ این ریشـه درون ترکیبات زیـادی مشاهده مـی شود. از جمله: سخن (ه.م) ، ساوج (پیـامبر) ، ساوه (ه.م) ، سبلان (ه.م) و در ترکی معاصر: ساواش = بگو مگو ، سؤز سوْو= حرف و پیـام :

مرا با چنین پهلوان تاو نیست × اگر رام گردد بـه از ساو نیست/ شاهنامة

572. سبکتگین

= سُبَک تگین = سوبک تگین = سو (قشون ، سرباز) + بک (بیگ ، رئیس) + تگین (ه.م) = شاهزاده افسر اردو ، لقب پدر محمود غزنوی و داماد آلپ تگین ومؤسس سلسلة غزنوی (18) ؛ سوبک = افسر اردو ، از رتبه های نظامـی غزنویـان ، درون زبان فارسی سُبَک را بـه اشتباه سَبُک خوانده اند ، سوُبای = سو بای = افسر و ترکی معاصر یعنی مجرّد ، سو باشی = سرلشکر

573. سبلان

= ساوالان = ساو (هدیـه ، باج ، پیـام) + آلان (گیرنده) = باجگیر ، هدیـه گیر ، پیـامگیر ، وحی گیر ، کوهی درون اردبیل ؛ مفهوم پیـام گیرنده یـا وحی گیرنده شاید نزدیکتر باشد چراکه اعتقاد زیـادی هست که زرتشت دوران ریـاضت و تقوی را درون این کوه سپری مـیکرد و در همـین کوه وحی بـه او نازل مـی شد.

574. سپوختن
= مصدر جعلی از مصدر ترکی سوْپوخماق (= حمله وری باسرعت و شدت بـه طرف یک شخص)

575. سُپور
= سوپور (سوپورمک = جارو ) = جاروکُن ، وسیلة جارو ، مجازاً آشغالچی

576. سُخمـه

= سوْخما = سوخ (سوخماق = فرو بردن) + ما (اک) = فرو ، فرو بردن خنجر درون شکم دشمن ، اصطلاح نظامـی

577. سخن

= سوْقن = سوْوقان = سوْو (پیـام ، خبر) + قان (اک) = پیـام رسی ، صحبت رسمـی و دیپلماتیک؛همریشـه با سبلان،ساوه،ساوج ، سوغات

578. سراغ

= سوْراق = سوْر (سوْرماق = پرسیدن) + اق (اک) = پرس و جو ، سؤال ، احوالپرسی ؛ سراغ گرفتن = پرس و جو ازحالی ؛ سوْرماق درون معنای فوق درون ترکیـه مورد استفاده قرار مـی گیرد و ترکان آذری بجای آن سوْروشماق را استفاده مـی کنند.

579. سرتق

= سیْرتیْق = سیْرت (سیْرتماق = لوس و ننر ) + یق (اک) = لوس ، نُنُر ، بی ادب ؛ سیْرتیْلماق = سرتیق شدن

580. سرجوخه

= سر (رئیس / فارسی) + جوخه (= چوْخا و جوُغا و جوْوقا = 8 نفر بالاتر) = رئیس گروه 8 نفری ، رتبة نظامـی درقدیم ؛ جوْوقالارین یئنـه قوردولار! = باز هم گروهشان را تشکیل دادند.

581. سرکه

= سیرکه ، از ریشـه های ترکی باستان (2)

582. سرگین

= سرگین = سر (سرمک = پهن ) + گین (اک) = پهن شده ، ریخته شده روی زمـین ، فضلة چهارپایـان مانند الاغ و اسب و شتر :

در تگ جو هست سرگین ای فتی×گرچه جو صافی نماید مرترا/ مولوی

583. سرمـه

= سورمـه = سور (سورمک = ، کشیدن) + مـه (اک) = کشیدنی ، ی ، از وسایل آرایشی چشم.

584. سری

= سیْرا = سیْر (سیْرماق = بافتن ، دوختن ، پشت سرهم چیدن) + ا (اک) = پشت سرهم چیده ، بهم بافته شده ؛ درون حالت خفیف شده نیز بصورت سئری و سیره مـی آید.

585. سُ

و سُر خوردن = از مصادر جدید فارسی و وام گرفته از ریشة ترکی سورمک (= لیز ، کشیدن روی چیزی) (18)

586. سریش

و سریشم = سیریش و چیریش = سیر (لعابی کـه بر روی ظروف سفالی داده مـی شد ، اندود ، لعاب) + یش (اک) = مادة چسبنده ، مادة صحافی

587. سغراق

= ساغراق = ساغ (باخ: ساغر) + راق (اک) = ظرف شیر و ، کاسه یـا کوزة لوله دار ، جام : خاموش کن پرده مدر ، سغراق خاموشان بخور * ستّارشو ، ستّارشو ، خو گیر از حلم خدا / مولوی

588. سقّز

= ساققیْز ، ساغیْز ، ساقیْز = هرچیز لزج کـه به جامـه بچسبد وآویزان شود مانند شیرة غلیظ و رُبّ ، قَندران (شیرة درختی جویدنی) ، ازجویدنی های طبیعی ، شـهری درکردستان ؛ ساغیز تبراق = خاک لزج = گل کوزه ، ساغیزقان = کشکرک (2)

589. سقلمـه

و سقرمـه و سدرمـه و سغلمـه = سیْغیْلما = سیْغیْل ( محکم شدن ، مشت شدن) + ما (اک) = حالت مشت دست به منظور زدن ، مشت ؛ سقلمـه زدن = مشت زدن ؛ سیْغماق = محکم بستن ، فشار (1)

590. سقناق

= سیْغیْناق = سیغین (سیغینماق = پناهنده شدن ، پناه گرفتن درون جائی) + اق (اک) = پناهگاه ، ایمنگاه ، قلعه و استحکامات: هریک درون مکان و سُکنا و سقناق خود با یکدیگر درون مقام نفاق … / مجمع التواریخ

591. سکّو

= سکی = پله ، نشیمنگاه بلندتر از سطح زمـین مانند سنگ ، از ریشـه های ترکی باستان (18،2)

592. سلاّنـه سلاّنـه

= ساللانا ساللانا (ساللانماق = آویزان شدن) = آویزان آویزان ، شل و ول رفتن ، ولو

593. سلجوق/ت

= سئلجوق = سئل (سیل) + جوق (اک) = سیل آسا ، یورش کننده چون سیل ، از حکومتهای ترک ایران کـه 270 سال از 429 که تا 700 ه.ق درون آسیـای غربی سلطنت د کـه بعدها از افغانستان که تا شام و الجزیره و روم را تحت یک حکومت اسلامـی واحد مقتدر درآورد.

594. سنجاق
= سانجاق = سانج (سانجماق = زدن شانـه بـه سر ، آویختن یـا زدن مـیخ و … درون جائی) + اق (اک) = وسیلة آویختن و زدن ، (به سر) زدن ؛ قدیم بمعنای پرچم (بایراق) هم آمده هست چراکه بایراق را درون زمـین مـیخکوب مـی کرده اند.

595. سنجر

= پرندة شکاری ، نوعی عقاب ، لقب احمدبن ملکشاه آخرین پادشاه سلجوقی

596. سنقر

= سوْنقوُر= نوعی عقاب سردسیری ، بزرگ خاندان اتابکان فارس درقرن ششم ، طغان شاه پادشاه ترکستان دو غلام داشت بنامـهای آق سنقر و قارا سنقر کـه به مراتب بالای حکومتی رسیدند.

597. سنگر

= سنکیر = سرکوه ، کنارة هر دیوار ، از ریشـه های ترکی باستان (2)

598. سنـه نـه

= سن (تو) + ه (به) + نـه (چه) = بـه تو چه ؛ ترا سنـه نـه = ترا بـه تو چه! = بـه تو چه مربوط؟

599. سو

= آب ، رودخانـه ، ترکیبی درون نام بسیـاری از رودخانـه ها. مانند: آغ سو و قان سو درون چین

600. سوپ

= سوب (ترکی باستان) = سو (ترکی معاصر) = آب (17) ، غذای آبکی و شُل ، بصورت Soap درون انگلیسی

601. سودا

= سؤودا و سئودا = سئو (سئومک = دوست داشتن) + دا (اک) = محبت وعشق ، این کلمـه نباید با «سودا»ی عربی کـه معنای سیـاهی و معامله دارد اشتباه شود. سودای رخ لیلی ، شد حاصل ما خیلی * مجنون بیگی واویلا ، اولدوم ینـه دیوانـه/ مولوی

602. سورتمـه

= سورتمـه = سورت (سورتمک =کشیدن) + مـه (اک) = کشیدنی ، وسیلة سُر خوردن و کشیدن بوسیلة سگ یـا مـیمون درون روی برف

603. سورچی

= سورچی = سور (سورمک = سواری ) + چو (اک) = راننده ؛ سورچی ارابه = درشکه چی

604. سوغات

= سوْقات و ساوقات = سوْو(پیغام ، هدیـه ، باج) + قات (اک) = هدیـه ، هدیة سفر؛ از دیگر کاربردهای ریشة «سو-ساو» درون ترکی مـی توان بموارد زیر اشاره کرد: ساواش = بگو مگو ، ساووج = پیـامبر، سؤز سوْو= حرف و پیـام ، ساوا = ساوه ، ساوالان = باجگیر = سبلان ، سخن = سوقن

605. سوک

= سوْخ (سوْخماق = فرو بردن) = ابزار نوک تیز به منظور راندن و الاغ

606. سوگلی

= سئوگیلی = سئو(محبت) +گیل (اک) + ی (اک) = مورد محبت ، معشوقه

607. سولدوش

= سولدیچ = سوْل (چپ) + دیچ (سمت) = سمت چپ ، شخصی کـه در عروسی درون سمت چپ داماد بایستد (باخ: ساغدوش)

608. سولماز

= سوْل(سوْلماق = پژمردن) + ماز(اک انکار و سلبیّت) =یکه هرگز پژمرده نمـی شود،همـیشـه جاودان،مقابل سوًلار(همـیشـه پژمرده)، نام خانم

609. سومر

= سومر = سوم (سوْم = کامل ، تمام ،ناب ، بی نقص ، قومـی قدیمـی از ترکها) + ار(پهلوان) = پهلوان قوم سوم ، اولین قوم مدنی بشریّت کـه 7200 سال پیش از آذربایجان که تا بین النـهرین حکومت د و 3000 سال حاکم بودند. شواهد و قرائن و تشابهات زیـاد نوشته های یـافته شده از این قوم ، زبان آنـها را بـه ترکها نزدیکتر مـی کند.

610. سونا

1-سوْن (آخر) + ا (اک) = آخری ، نام ته تغاری

2-سوُنا = سوُ (آب) + نا (اک) = متعلق بـه آب ، نام گلی درکنارآب ، نوعی مرغابی (شاید اتفاقی هست که درون این حالت ترکیبش مانند دورنا شده است) ، زیبا ، نام ؛ با این تلفظ درون ترکیـه متداول است.

611. سیـاق

= سایـاق = سای (سایماق = شمردن) + اق (اک) = شمارش ، علم محاسبات درون قدیم ، این ریشـه درون عربی هم استفاده مـی شود.

612. سیبری

= سیبیر و سیویر = سابار و ساوار (باخ: بیله سوار) ، ساکنان کنونی توبولسک اکنون هم این ناحیـه را کـه در قرون 5 و 6 محل اولیة زندگی قوم ساوار بوده هست بدین نام مـی خوانند و بعداً روس ها از قرن 16 مـیلادی نام آنرا بـه سیبری تغییر داده و این نام بـه منطقة بسیـار بزرگی اطلاق مـی گردد (18).

613. سیخ

= سیْق درون سومری = سیش وشیش درون اویغوری = سیْخ درون آذری = فرو بردنی ، وسیلة فرو بردن ، وسیلة پختن کباب و جگر ؛ اَت سیشقا توقتوردی = گوشت را بـه سیخ کشید (2) ، شیشلیک = سیخلیک = سیخی

614. سیل

= سئیل و سئل = سئی (رود ، باخ: چای) + ل (اک) = ناشی از رودخانـه ، خروشان چون رود ؛ این کلمـه ترکی هست و دارای ترکیبات زیـادی درون این زبان مـی باشد: سلجوق = سئلجوق = سیل آسا ، سئی له مک = شستن غلة ناصاف درون آب رودخانـه ، سئلله مک = جاری ، سئلوْوچا = مسیل ، سئی سئی = کاهل و وقت تلف کن (مانند هدر رفتن آب) ، سئیین = کاسة سفالین بزرگ به منظور ماست و آبدوغ ، سئلینتی = پخش و پلا (مانند سیل)

615. شاباش

= شاه (ه.م) + باش (سر ، سهم) = سهم شاه ، سهم شاه داماد ، هدیـه ، هدیـه ای کـه درعروسی بـه داماد یـا عروس دهند و از رسوم قدیمـی ترکان هست و درون بین فارسها چندان متداول نبوده و شاید نیست. با این همـه اصرار دارند کـه این کلمـه درون اصل شادباش بوده است:

سلطان کنی بی بهره را × شاباش ای سلطان ما / مولوی

616. شاخ

= تیز و قائم ؛ وجه تسمـیة شاخ حیوانات نیز همـین ریشـه است. البته ریشة «شاخه» این کلمـه نیست (باخ: شاخه) ؛ شاخ دورماق = قائم ایستادن ، شاخ پول = پول تازه و تا نشده

617. شاخه

= شاخا = شاخ (شاخماق = پیچیدن دور چیزی و بالا رفتن ، رعد و برق زدن،جاری و روان شدن همراه با ایجاد پر و بال)+ ا(اک) =رشد کننده و بالا رونده،بالا رونده و پر و بال دهنده ، قسمت رشد کننده و پر و بال دهندة گلها و درختان ؛ شاخدا = ساتع شونده و نفوذ کننده، سوز و سرما ، ایلدیریم شاخدی = رعد و برق ساتع شد.

618. شاکر

= معرب چاکر کـه مشتقات شُکر ، تشکر و … بـه خود گرفته است.

619. شانـه

= شانا = شان (لانة زنبور عسل ، کندو) + ا (اک) = کندوئی ، مانند کندو بصورت خانـه خانـه و مشبک ، قابی کاغذی به منظور حمل تخم مرغ ؛ به منظور همـین هست که این لغات بصورت برعنیز استفاده مـی شود یعنی شانـه به منظور لانة زنبور و شان به منظور ظرف تخم مرغ ، آری شانی = کندوی زنبور

620. شاه

= احتمالاً از ریشة ترکی باستانیِ شات و شاد (= عالیترین درجة نظامـی درون ترکی باستانی) آمده هست (17).

621. شاهسِوَن

= شاه (ه.م) + سئو (سئومک = دوست داشتن) + ان (اک فاعلی) = شاه دوست ، حامـی شاه ، قبائل بزرگ طرفدارشاهان صفوی کـه بنا بـه دعوت شاه عباس کبیر قبیله ای بهمـین نام از آسیـای صغیر بـه اردبیل آمدند و در آن سکنی گزیدند ، ایل سون نیز بـه آنـها گفته مـی شود (انقراض سلسلة صفویـه / لکهارت / ترجمة عماد ).

622. شبان

= شوْوان = چوْوان = چوْبان = چوپان (ه.م)

623. شبستر / ج

= شوْووستر = چوْووستر = چوْووست (و چیچست = نام قوم ، نام سابق دریـاچة ارومـیه) + ار (پهلوان) = پهلوان قوم چیچست ، از شـهرهای تبریز کـه در تاریخ ، بسیـار عالِم خیز و علم پرور بوده هست از جمله: شیخ محمود شبستری صاحب گلشن راز ، پروفسور زهتابی صاحب تاریخ هفت هزار سالة ترکان ؛ تحریف چوْووستر بـه شبستر ناپسند هست و توجیـه شب بستر (همـه شب درون بستر مـی خوابند! گویـا دیگران روی سنگ مـی خوابند) ناپسندتر.

624. شبیخون

و شباخون (1) = شب آخین = شب + آخین (تاخت و تاز ، یورش ، درون ترکی باستان هم از این کلمـه استفاده مـی شده است) = تاخت شب ، یورش درون شب ، درون مفهوم این کلمـه نیز همـین معنی استنباط مـی شود نـه «خون درون شب !» ؛ آخین = آخ (آخماق = روان شدن ، گسیل یـافتن ، یورش ) + ین (اک) = یورش

625. شپلاق

= شاپالاق = شاپا (شاپاماق = کشیدن ، کشیده زدن ، چپ و راست زدن) + لاق (اک) = سیلی

626. شغال

= شاغال = چاغال = چاققال = چاق (چاخماق = برق زدن) + قال (؟) = حیوان برقی و تیز ، حیوانی کوچکتر از روباه ؛ برهان قاطع (27) بر ترکی بودن این کلمـه اصرار دارد و از این زبان هست که بـه زبانـهای دیگر رفته است: شغال (فارسی) ، جقل (عربی) ، schakal (آلمانی) ، chakal (فرانسه) ، jackal (انگلیسی).

627. شّق

= شاق = معرّب چاق (چاقماق = ب ، شکافتن) = بریده ، دونیم ؛ شّق القمر= شکافتن ماه ، انشقاق ومشتق و شقّه (= شاققا = شاق + قا) از همـین ریشـه اند.

628. شلاق

= شاللاق = شال (شالماق = چالماق = زدن ، کوبیدن) + لاق (اک) = کوبش ، ضربه ، وسیلة زدن

629. شلتاق

= شیْلتاق = چیْلتاق = چیْل (= هیـاهو ، دیوانگی ، بی عقلی) + تاق (اک) = هیـاهو کننده ، بی عقل ، لاف زن ، دعوا کننده ، متجاوز ، لوس ، شلوغ ، کارهای بچگانـه کـه بی حساب و کتاب بوده و کودکانـه است. از همـین ریشـه داریم: چیْلغیْن = دیوانـه ، چیْلدیرماق = دیوانـه شدن ، شیللاق = جفتک

630. شـه

= شالاختا = شالاقتا (مانند: یومورتا) = شالاق (وارفته ، بی اندام ، خربزة وارفته) + که تا (اک) = بدترکیب ، بی قواره ، وارفته

631. شلمـه

= شلمـه و چلمـه = شل (شالماق = چالماق = پارچه یـا دستاری را بـه بدن یـا سر بستن ، به منظور چالماق درون لغتنامـه ها بیش از 20 معنی مـی نویسند کـه در اینجا این معنی مورد نظر است) + مـه (اک) = دستاری کـه بر سر ببندند ؛ اوشاغی دالینا چالدی = بچه را بـه کول خود زد

632. شمخال

= شامخال = نوعی اسلحة ابتدائی سرپُر شبیـه برنو کـه در دورة صفویـه مورد استفاده قرار گرفت (25).

633. شمشک

= شیمشک = نور ساتع شده از رعد و برق ، آذرخش

634. شنگ

= شنگ = شاد؛ شوخ و شنگ = شوخ و شاد ؛ باخ: شنگول و گلشن

635. شنگول

= شن (شادی) + گول (خنده) = شادی - خنده ، محل تفرج و شادی ؛ مقلوبِ گلشن (ه.م):

ناگهان بستد دلم دلدارکی × شوخکی ، شنگولکی ، عیـارکی/ مولوی

636. شیشلیک

= شیش (باخ: سیخ) + لیک (اک) = سیخی ، بـه سیخ کشیدنی
637. شیشـه

= شوشـه = شوش (صاف ، تیز ، پاک) + ه (اک) = هر چیز پاک و زلال و تیز ، سمبل پاکی و شفافیت ؛ شوش بوز = یخ پاک و صاف ، قولاغین شوش دوتوب=گوشش را تیز کرده ، شوشوْو = شاخ تیز ، شوش پاپاق = کلاه بوقی

638. شیما

= شیما = از نامـهای قدیمـی ترکی خانم ها (5)

639. صاطور
و ساطور و ساتور = ساتیْر = سات (ساتماق و چاتماق = دو تکه ) + یر (اک فاعلساز) = دونیم کننده ، چاقوی بزرگ دسته دار :

ورش بخت یـاور بود،دهر پشت× نشاید بـه ساطورکشت/سعدی

640. صندل

= معرّب سندل = نوعی درخت کوچک ، درون ترکی باستان «چینتال و چیندال» نیز استفاده شده هست ، بصورت Santal درون انگلیسی (17)

641. صندلی

= سندلی = سندل (باخ: صندل) + ی (اک) = منسوب بـه صندل ، از جنس صندل ، وسیلة نشستن

642. طاباق

= تاباق = تابا (باخ: تابه) + اق (اک) = تابه ای ، ظرف مدور فلزی به منظور پختن نان ، خشت پختة بزرگ(1)؛ طَبَق نیز ساده شدة همـین کلمـه هست ، طابق = معرب تابک (= تابه + ک) = طاباق کوچک ، تاباق ، این کلمـه از ترکی بـه عربی رفته هست و ریشة آن تابه و ریشة تابه هم تاو است. تاباق آپارما(طبق بردن) از سنتهای دیرینـه درون عروسی درون بین ترکهاست.

643. طاس

= تاس و تاز و داز (ترکی باستان) = تاش و داش (ترکی معاصر) =کاسة سنگی و سخت ، سنگ ،کاسة فلزی ، سر بی مو ، حیوان بی شاخ ، زمـین بی حاصل (17،2) ؛ دازالاق و دازلاق = کچلِ بی مو ؛ سگ تازی = سگ شکاری و بی مو

644. طاق.1

= تاق = درون ترکی سومری بمعنی «تاقماق و تاخماق = یکی ، چسباندن» ؛ طاق درون واقع از چسباندن دو طرف دیوار بهم بوجود مـی آید (7).

645. طاق.2

= معرب تای (ه.م) = لنگه ، تک ، فرد ؛ جفت و طاق بازی = نوعی سرگرمـی و بمعنی فرد و زوج بازی ، طاقی = تکی ، طاقت طاق شدن = یکه شدن طاقت و از کف رفتن آن (1). الحق امـیرهوشنگ ، امروز درون دنیـا طاق هست و بهتر از اویی نیست / امـیرارسلان

646. طایر

= تَیَر و تَهَر و تَکَر = تگر از مصدر تگیرمک (= دیگیرمک و دیغیرماق = چرخیدن ، غلط خوردن) = وسیلة چرخنده و غلتنده ، چرخهای ماشین ؛ همریشـه با دگیرمان (و دییرمان = آسیـاب) ، این لغت هرچند بصورت طایر بـه عربی هم رفته هست ولی هرگز از چرخ خودرو نمـی توان مفهوم پرواز (طیر) را استنباط کرد. لذا املای طایر درون فارسی هم اشکال دارد و تایر صحیح مـی باشد ، بصورت Tire درون انگلیسی و دیگر زبانـهای اروپائی.

647. طرخان

= ترخان = اصیل زاده ، رئیس وسرور ، شاهزاده ، لقبی کـه دارندة آن از باج و خراج معاف بود و بدونب اجازه حق ورود بـه حضور شاه را داشت ، رتبه ای نظامـی درترکی باستان ، لقب فیلسوف بزرگ ابونصرفارابی کـه از ترکان فاراب بود ، از قهرمانان توران: بـه طرخان چنین گفت کای سرفراز × برو تیز با لشکر رزم ساز / شاهنامـه
648. طرغان
= معرب ترگون = تر (ترمک =گرد ) +گون (اک) = قشون ؛ طرخان بستن = جمع قشون ، چریک ترگنی = انبوه لشکر (در قوتادغوبیلیغ) :

… و سلطان طرغان بست و بندگان چالش مـی د / راحه الصدور

649. طَرغو

= تارغو = تارغی = تاریغی = تاری (تاریماق = کاشتن) + غی (اک) = کاشته شده ، علوفه و پیشکش(1)؛ تارلا = کشت ، تاریم = کشتزار

650. طرقّه

= تاراققا= تاراق(صدای انفجار)+قا(اک) = تاراق کننده ، مادة منفجره

651. طرلان

= ترلان = شاهباز ، بی باک ، زیبا ، نام ؛ اکِ لان درون انتهای تعدادی حیوانات دیگر هم مـی آید: ایلان (= مار) ، قاپلان (= پلنگ)

652. طُغتگین/ت

= توُغتگین = توُغ (باخ: طوق ، درون اینجا اسم خاص) + تگین (ه.م) = شاهزاده توغ ، ظهیرالدین توغتــگین مؤسّس اتابکان دمشق (497 ه.ق) و از رؤسای لشکری سلجوقی و دارای مقام اتابکی

653. طُغراء

وطوُرغای وطوُرقا = توغرا = توغ (باخ: طوق) + را (اک) = حلالی و قوسی،حکم ، مُهر قوسی سلاطین ترک درون بالای فرمانـهای حکومتی ، درون غزلیـات فارسی کنایـه از کمانِ ابرو: هلالی شد تنم زین غم کـه با طغرای ابرویش*که باشد مـه ،که بنماید ز طاق آسمان ابرو/حافظ

654. طُغرل

= توُغرول = پرندة شکاری ازجنس طوغان کـه هزار مرغابی شکار مـی کند ولی فقط یکی را مـی خورد! (1) ، نام آقا: الا که تا بانگ دراج هست و قمری*الاتا نام سیمرغ هست و طغرل / منوچهری دامغانی
655. طلناز

= تئلناز= تئل(زلف ،گیسو)+ ناز= ناز گیسو، خوش زلف ، نام

656. طنبور

= تنبور = تن (ه.م) + بور (بورماق = تاباندن ، انحنا ، پیچاندن) = تن تاب خورده ، بدنـه انحناء یـافته ، از سازهای زهی کـه درآن کاسه نسبت بـه دسته اش انحناء پیدا کرده هست ؛ تنبور ترکی = تنبوری کـه کاسه و سطح آن از نمونة شروانی آن کوچکتر هست ؛ البته برهان قاطع (27) آنرا اسپانیـائی مـی داند.

657. طواشی

= معرب تاپوچی = تاپی چی = تاپ (تاپماق = خدمت ، یـافتن (2)) + ی (اک) + چی (اک شغلی) = خدمتکار ، خواجه و خادم های حرمسرا (1) ؛ تاپی (= خدمت) درون اصل تاپیق بوده لذا تاپیچی هم درون اصل تاپیقچی بوده است،تاپینماق = عبادت ، تاپیناق = محل عبادت

658. طوج

= توج = برنز (25)

659. طوزغو

= توْزغو = توْز (؟) + غو (اک) = ؟، توْزغو و توْزلوق از غذاهای متنوع و لذیذ کـه پیشکش خویشان مـی د (1)

660. طوغان

= توُغان = تو (توماق = گرفتن ، دربر گرفتن) + غان (اک) = بسیـار شکار کننده ، پرنده ای از دستة عقابها ، طوغان - طغان درون ترکی مانند سارا-دارا درفارسی و زید- عمرو درون عربی است. پند از هرکه گوید گوش دار × گر مثل طوغانش گوید یـا تگین/ ناصرخسرو

661. طوغای

= توُغای = توغ (باخ: طوق) + آی (ماه) = ماه گرد ، ماه هلالی ، درون مقابل سارای (ماه کامل) ، درختان خودرو درون مسیر رود ، نام آقا

662. طوق

= توُق = توٌغ = مـهر گرد شاهان ترک درون بالای طومارها ، هر چیز گرد (باخ: طغراء و طوغای) :

همان گیل مردم چو شیر یله × ابا طوق زرین و مشکین کله/ شاهنامـه

663. طومار

تومار = تو(توماق = بستن ، پوشاندن) + ار (اک فاعلی) = بسته ، پوشانده ، وسیله ای کـه قدیم ، نامـه را درون داخل آن بسته و ارسال مـی د. همریشـه با تومان (باخ: تنبان) و دومان (= مـه)

664. طیـار

= تایـار =؟، مالی کـه از عوارض دروازة شـهرها (در دورة سلجوقی) و از زمـینـهای بی صاحب و اموال توقیف شده و املاک مالکان غایب (در دورة ایلخانیـان) بـه شاه مـی رسید. (1)

665. عاشیق

= آشیْق = آش (آشماق = قاتی ، رد کوه یـا بلندی) + ایق (اک) = قاتی شده ، درهم برهم ، شوریده ، عبور کننده از دنیـا و پا گذاشته درون عالم معنوی ؛ احتمالاَ عاشق درون عربی از همـین ریشـه رفته هست زیرا این ریشـه درعربی قدیم نبوده بطوریکه درون قرآن اصلاً استفاده نشده و بجای آن از معادلش یعنی «ودّ» استفاده شده است.

666. عالی قاپو

= آلا قاپیْ = آلا (سنگین ، خاکستری) + قاپی (در) = درب سنگین یـا خاکستری ، از آثار باستانی اصفهان و یـادگار شاه عباس صفوی کـه از اردبیل آوردند و الآن هم بـه همـین نام (آلا قاپی) درون اردبیـل وتبریز دروازه وجود دارد ؛ قاپی (در) ، قاپاق (درپوش) ، قاپقا (دروازه) و قاپود (دربچه) همگی ازمصدر قاپاماق (= بستن ، پوشاندن) بوده و همگی نوعی درب است.

667. عبیر

= معرّب ابیر= ایبر= مشک ، خوش بو، درون ترکی باستان «ایبر/ ایپر/ ییپر» استفاده شده هست (17).

668. عضو

= اوزو درون ترکی سومری با همـین معنی (20)

669. عیوض

و عوض = آیواز و آیوز = آی (ماه) + وز (شبیـه) = مانند ماه ، زیبا رخ ، نام یکی از دلیران کوراغلو قهرمان ملی آذربایجان ؛ متأسفانـه عمداً یـا سهواً این نام پرمغز را بصورت عیوض و عوض (که اصلاً مناسب به منظور نام نیست) مـی نویسند. البته درون برهان قاطع این اسم با معنی آراسته و پیراسته درج شده است. (27)

670. غاز.1

= قاز = پرنده ای بزرگتر از اردک (1) ؛ Goose (انگلیسی)

671. غاز.2

= قاز از مصدر قازماق (شکافتن ، کندن) = شکاف ، چاک ، نراک ، پاره ، ژنده ؛ غاز غاز = شکاف شکاف و ترک ترک (1)

672. غازالاخ

و قازلاخ (1) = قازآلاق = پرنده ای خوشخوان از خانوادة چکاوک کـه در سواحل دریـای خزر یـافت مـی شود.

673. غازان

و قازان وغزغن (معر) وغازغان = قازغان = قاز (قازماق = کندن) + قان (اک) = بسیـارکَنَنده ، شکاف زمـین ناشی از سیل ، دیگ (شاید بخاطر اینکه دیگها سابقاً چوبی بودند و داخل آنـها با کنده کاری درست مـی شد) (1،2)

674. غازی

= قازیْ درون ترکی سومری (= شکست دهنده ، خرد کننده ، کُشنده) (20) و در ترکی معاصر مجازاً درون معنای آدم پرمدّعا و باد درون دماغ استفاده مـی شود: قازیْ آدام = آدم باد درون دماغ ، قازیلانماق = باد درون دماغ داشتن و نفس کش خواستن! ؛ این کلمـه با نفوذ درون عربی بصورتهای غزوه ، غزوات و غیره نیز درآمده است.

675. غامـیش
= قامـیْش و گمـیش = قام (قامماق = زدن ، زدن بقصد کشت) + یش (اک) = وسیلة دفاعی یـا جنگی ، نی (که سابق وسیلة دفاعی و جنگی بود) ، خیزران ، اسباب مزاحمت ، موی دماغ! ؛ قمـیش شدن = غامـیش گذاشتن = مزاحمت

676. غجر

= قجر= قاجار (ه.م) = فالگیر ، کولی ، آگاه ؛ غجرچی = دانا ، راه دان

677. غدّاره

= حربه ای شبیـه شمشیر ولی پهن و سنگین ، پیکان پهن ، این کلمـه نباید با غداره درون عربی کـه مؤنث غدار (= بی وفا) هست اشتباه گرفته شود (1) ؛ اگر این کلمـه ترکی باشد احتمالاً حتما بصورت قادارا باشد و آن ، احتمال دارد کـه از مصدر قاداماق (= محکم بستن) و در معنی وسیله ای کـه به کمر مـی بندند باشد. احتمال دیگر آنست کـه از قادا (= خطر ، بلا) آمده باشد کـه معنای وسیلة خطرناک مـی دهد.

678. غلام

= قوُلام و قوُلوم = قول (خدمت) + وم (اک ملکی و گاهی تحبیبی) = خدمتکارم ، ترکیب غلام مانند خانم و بیگم (ه.م) هست ؛ قولوقچی = خادم ، قُلُّق = خدمت ، غلمان = غلام

679. غِلمان

= غوُلمان وقوُلمان = قول (خدمت) + مان (مانند) = غلام مانند ، غلام ، پسر نوجوان خادم بهشت: فردا اگر نـه روضة رضوان بما دهند × غلمان ز روضة حور ز جنت بدر کشیم / حافظ

680. غنچه

= قوُنچا و قوْنجا = شکوفة ناشکفته ، درون ترکی قدیم یعنی عروس ؛ احتمالاً این کلمـه بخاطر شباهت شکوفة گل بـه عروسی کـه در لباس عروسی هست به آن تعمـیم یـافته است.

681. غوره

= قوْرا= قوْر(شرر،تلخی (3)) + ا(اک) = تلخه ، تنده ، انگورکال وترش

682. غوزه

= قوْزا و قوْز = غلاف و پوستة بعضی مـیوه ها و گیـاهان ؛ قوْزالاق = غوزه های مـیوه

683. غوغا

= قاوقا و قوْوقا = قاو (قاوماق و قوْوماق = راندن ، جنگیدن ، دور ، تاختن ، تاراندن) + قا (اک) = دعوا ، بلوا ، هیـاهو (18)

684. غول

= قوُل = خدمتکار ، خادم ، غلام ؛ درون اینجا بصورت مستتر معنای درشت هیکل و آدم زمخت را مـی توان برداشت کرد. شاید بخاطر اینکه از غول علیرغم درشت هیکل بودنش ، استفادة ابزاری مـی د بـه این اسم نامگذاری کرده اند.

685. فِر

= فیْر= تاب ، موی مجعّد ؛ فیْریْلداماق = تاب خوردن ، فرچه = فیْرچا = وسیله ای بصورت رشته های تابیده به منظور اصلاح صورت ، فیرقادان چیخماق = سر بـه هوا شدن ، فرفره = فیْرفیْرا ، فیْریْلداق = هواکش ، فیْریْلداقچی = حقه باز

686. فشنگ

= فیشن و فیشنگ = فیشـه (فیشـه مک = جهیدن ، فوران ) + نگ (اک فاعلی) = جهنده ، فَوَرانگر؛ فیشقا = سوت ، فیشقیرتی = فوران ، تبدیل فیشـه ک بـه فشنگ مانند تبدیل توفه ک هست به تفنگ و احتمالاً قشـه ک = قشنگ.

687. فغفور

= فغ پور= فغ (باخ: بیگ) + پور (پسر ، ه.م) = بیگ زاده ، بزرگ زاده ، لقب شاهان ترک و چین ؛ پادشاهی اشکانی کـه 62 سال حکومت کرد (27):

چرا حتما نـهادن سر بـه تعظیم کی وری

چرا حتما کشیدن منت از فغفور و خاقانش / فضولی

688. فنر

= فانار = فان + ار = ؟، حصار دور چراغ ، چراغ ، هر چیز ارتجائی مانند چوب و فلز ؛ همریشـه با فانوس (فان + یس) (1) ؛ آنرا ترکی مـی دانند اما شروع کلمة ترکی با حرف «ف» خیلی نادر است.

689. قاآن

صورت دیگر خاقان (ه.م)

690. قاب

= ظرف ، آوند ، کیسه و پوستی کـه جنین با آن متولد گردد کـه آنرا بـه فال نیک بگیرند ؛ درون دیوان لغات الترک بصورتهای قا و قاچا و قاپ نیز آمده هست (1،2).

691. قابتورقای

= قابتورغای = قاب (ه.م) + تورغای (باخ: طغراء) = طغرای قابی شکل ، نامـه و مـهری کـه در صندوقچه باشد ، صندوقچه ، کیسه یـا صندوق نامـه و مـهر (1)

692. قابلمـه

= قابلاما = قابلا (قابلاماق = ظرف گذاشتن ، بار و بنـه جمع ) + ما (اک) = مظروف ، کارخانة کنسروسازی ، از ظروف آشپزخانـه

693. قابوک

= قابیق = ناودانی بر کناره های بام به منظور جمع شدن آب باران درآن و هدایت بـه زمـین ، قابول و قابور نیز آمده هست (19).

694. قاپو

= قاپیْ = قاپ (قاپماق و قاپاماق = بستن ، درون بستن) + یْ (اک) = وسیلة بستن ، درون ، دروازه ؛ مصدر قاپماق درون معنای گاز گرفتن درون اصل قارپماق هست و نباید با این مصدر اشتباه شود. قاپوچی = دربان ، قاپوچی باشی = رئیس دربان ها درون دورة قاجاریـه ، عالی قاپو (ه.م) (19) ، تخته قاپو = درون (قاپو) را تخته ، خانـه نشین ، ساکن عشایر ، له : … زیر چکمة این حضرات ، تخته قاپو شدند/غربزدگی جلال آل احمد

695. قاپوق

قاپیْق = قاپ (قاپماق =گرفتن ، گاز گرفتن) + ایق (اک) =گیره ، دو تکه چوب کـه از وسط بهم وصل مـی شوند و سر و دستها درون مـیان آندو قرار مـی گیرد ، چوبة اعدام ؛ درون قاپوق قرار = مورد تحقیر و تنبیـه و مسخره قرار (25،1)

696. قاپیدن

= مصدر جعلی فارسی ساخته شده از مصدر ترکی قاپماق (= بزور یـا بی خبر چیزی را از دستی درآوردن) ؛ البته درون اصل این مصدر قارپماق بوده است.

697. قات

= لا و تای هر چیز، لایـه ، دفعه ، خط اتو ، خم ، کنار (2،3) ؛ قات زدن = خم شدن و تعظیم ، قاتماق = قاتی ، قاتلاماق = لایـه لایـه چیدن لباس یـا نان، قاتیشدیرماق= بهم زدن: روزی نشست خواهم ، یـالقیز سنین قاتیندا*هم سن قوْپوزچالارسان هم من چاخیر ایچرمن/ مولوی

698. قاتق

= قات (قاتماق = قاطی ) + یق (اک) = قاطی شده ، ماست ، دسر ، ترکیب ؛ قاتق = خورشت را کم کم خوردن که تا غذا به منظور همـه تقسیم شود (19):

مشاطگان قیمـه ز روغن نـهاده اند × بر روی نوعروس قتق زلف و ا

699. قاتمـه

= قاتما و قاتیما = قات (قاتماق = قاتی ) + ما (اک) = قاتی شده ، با چیز دیگری مخلوط شده ، طنابی کـه از مخلوط موی دم و یـال اسب مـی بافتند؛ قاتمـه تاب = موتاب ، قاتمـه ریس = ریسندة پشم قاتمـه (19)

700. قاجار

= قاچار= قاچ (قاچماق = دویدن ، فرار ) + ار (اک فاعلساز) = فراری ، غیر ساکن ، قومـی همـیشـه درون تاخت وتاز کـه بعد از افشاریـه و زندیـه توسط آقامحمدخان سلسلة قاجاریـه را تشکیل دادند و مدت 150 سال (1193-1344ه.ق) حکومت د ؛ درون توجیـه دیگری گفته شده کـه قاجار = قاج (قوم) + ار (پهلوان) مـی باشد.

701. قاچ

= قاچ و قاش = ابرو ؛ قاچ = ب مانند ابرو

702. قاچاق

= قاچ (قاچماق = فرار ) + اق (اک) = بصورت فراری ، غیر مجاز ؛ قاچاقچی = فراری

703. قادین

= قادیْن = خانم ، مخاطب به منظور خانم های متأهل

704. قاراشمـیش

= قاریشمـیش = قاریش (قاریشماق = درهم برهم شدن) + مـیش (اک مفعولی) = درهم برهم شده

705. قارساق

= قار (قارماق = از چنگ درآوردن ، قاپیدن) + ساق (اکِ طلب) = خواستار قاپ زدن ، روباهی کوتاه قد با پوستی گرانقیمت کـه به آن روباه خال دار یـا فنک (عربی) نیز مـی گویند. این روباه درون ترکستان بیشتر یـافت مـی شود (1).

706. قارقی

= قارغی = قار(قارماق :ه.م) + غی (اک) = بزور گیرنده ، قلعة بالای کوه ، از اقوام ترک از ریشـه های ترکی باستان (17)

707. قارماق

از مصدر قارماق و قارینماق(= بزور چیزی را از جائی کندن ، چیزی را بزور ازی گرفتن) = وسیله ای قاپیدن ، چنگک ماهی گیری

708. قازایـاغی

و قزایـاغی = قازآیـاغی = قاز (باخ: غاز.1) + آیـاغ (پا) + ی (اک مضاف) = پای غاز ، جاپای غاز ، از گیـاهان داروئی

709. قازبیی/ت

= قازبیگی = قازبیگی و قازبیی = بیگ غاز ، پول مسی متداول درایران درقرون نـهم و یـازدهم ه.ق

710. قاشق

= قاشیق = قاشی (قاشیماق =کندن) + یق (اک) = کنده شده ، وسیله خوردن کـه قدیم بصورت چوبی بود و داخل آن از کنده کاری بدست مـی آمد ، از ظروف آشپزخانـه

711. قاطر

= قاتیر= قات (قاتماق = ترکیب ) + یر (اک) = ترکیبی ، حیوانی از ترکیب خر و اسب

712. قاطی

= قاتی = قات (قاتماق = ترکیب ، درهم برهم ) + ی (اک) = درهم برهم ، غاتی (معر)
713. قاق

= قاخ = مـیوة خشک شده ، منحرف و غیر اصلی ؛ قاخاق = گوشت و ماهی خشک شده ، قاق ماندن = بی نصیب ماندن ، قاق شدن = عقب ماندن اسب (1،3،19) ؛ آدم نحیف و لاغر (27): شوخ کماندارمن ، شـهرة آفاق شد×از قدر اندازیش تیر قضا قاق شد/محمداشرف

714. قال

= از مصدر قالماق (= ماندن ، پابرجا ماندن) ؛ قال چیزی را کندن = آنرا از حالت سکون درآوردن و به پایـان رساندن آن ، از قال بیرون آوردن = از بوته درآوردن و احیـا ، قال گذاشتن = مانع بـه حرکت درآمدن

715. قالپاق

= احتمالاً همان قاپاق (= سرپوش) باشد ، نوعی کلاه ترکها درون قدیم ، وسیلة پوششی چرخهای خودرو بـه همـین شکل ؛ قالپاقچی = قالپاق دوز=کلاهدوز: مرا محبت قلپاق دوزی ماهی هست × ازین نمد من درویش را کلاهی هست/ سیفی

716. قالتاق

= قالتاق = قال (قالماق = ماندن ، ثابت ماندن) + تاق (اک) = ثابت و مانا ، لیز نخورنده ، زین اسب بواسطة آنکه ثابت و فیروی اسب مـی ماند ، لات (1) ، یکدنده و لج

717. قالُش

= قالیش = قال (قالماق = ماندن) + ایش (اک) = ماندنی ، چیزی کـه بیرون نیـاید ، نوعی کفش کـه برخلاف پاپوش ها از پا درنمـی آمد.

718. قالنجه

= قالیْنجا = قالیْن (ضخیم ، پُرپشت) + جا (اک) = پرپشتک ، پرنده ای باندازة کبوتر ، فاخته (1)

719. قالی

= قال (قالماق = ماندن) + ی (اک) = ماندنی ، سُر نخورنده بـه اعتبار آنکه نسبت بـه جاجیم و کلیم کـه جمع مـی شود از پایداری و مکانت بهتری بهره مند هست ؛ بصورت قالین (= ضخیم ، زیرانداز ضخیم) نیز استفاده مـی شود ، غالین (معر) :

بوریـای خود بـه قالینش مده × بیدق خود را بـه فرزینش مده / اقبال

720. قالین

قالین = ضخیم ، باخ: قالی

721. قام

= جادوگر ، ساحر ، صفت کاهنان ،کاهن ، غیبگو (1) ؛ باخ: قمـیز

722. قاوت

و قاوود = قوْووت = قوْو (قوْوماق = راندن ، جهاندن) + وت (اک) = فوت ی ، راندنی ؛ کاشغری آنرا قاغوت (= غذائی با ارزن) ثبت کرده هست (2) ؛ نظر دیگر آنست کـه قاووت از قاو و قوْو حاصل شده هست و ترکیبات قوْو درون مفهوم «سبکی ، پوکی ، خشکی ، آتش ، موی ، پوسته» است. درون واقع همة این مفاهیم سبکی را مـی رساند. مانند:قاووت (خوردنی سبک) ، قوْووق (بادکنک) ، قوْواق (کپک سر ، شورة سر) ، قوْغ (آتش) ، قوْولو (خوْولو = هولو = حوله ، پارچة خواب دار) ، قاوات (سبک سر) ، قوْوون (خربزه)

723. قاولُغ

= قوْولوق = قوْو (پوست ، غلاف) + لوق (اک) = پوسته ای ، جلدی ، پوشـه ای ،کیف ، جعبه خیـاطی:

واله آن قاولــــــغم کز طاق جیب آویختند

روشن هست این خود کـه قندیلی بود هر طاق را/ نظامـی قاری

724. قایق

= قاییْق = قای (قایماق و جایماق = سُر خوردن ، مـیل ، منحرف شدن از جا) + یق (اک) = لغزنده روی چیز دیگر، سُر خورنده روی آب ، مـیل کننده بـه سمتی ، وسیلة حرکت روی آب

725. قایم

= قاییْم = قای (قایماق = متراکم شدن ، روی هم انباشتن) + یْم (اک) = روی هم انباشته شده ، مرتفع ، عمود ، بلند ، محکم و فشرده ؛ قایم (محکم) زدم گوشش ، صدای قایمـی (بلندی) کرد ، قالین - قاییم = کت و کلفت ؛ مـی توان احتمال داد کـه قائم درون عربی هم از همـین جا رفته هست زیرا خیلی بـه این مفهوم نزدیکتر است.

726. قاین

= قاییْن = برادر زن یـا برادر شوهر (1،19)

727. قباق

و قُبق و قپاق = قاپاق = قاپ (قاپماق = قاپیدن) + اق (اک) = قاپیدنی ، تیر چوبی بلند درون وسط مـیدان با حلقه ای از طلا یـا نقره بر فراز آن کـه سواران ضمن اسب دوانی آنرا حتما با تیر بزنند که تا صاحب آن شوند ، قباق افکنی = هدف زنی ، قباق انداز = بـه هدف رسیده :

نمـی خورم زر وقف ، ارچه شحنة چرخ

ز بهر تیر فلاکت مرا بـه چوب قبـــاق / ملا فوقی یزدی

728. قبچاق

= قیْبچاق و قیْپچاق = فعّال ، زیبا ، غضبناک ؛ از اقوام بزرگ ترک کـه قبل از اسلام با تسلط بر اقوام دیگر ترک بر آسیـای مـیانـه حاکم شد و بعد از اسلام حتّی مصر را هم تحت حکومت خود درآوردند :

سبکرو چون بت قبچاق من بود×گمان افتاد خودکآفاق من بود/نظامـی

729. قُبچور

و قبجور و قپچور = ؟، مالیـات ، از انواع مالیـات ها غیر از یـاسا و قلان:

و آن قپچور کـه اکنون بحکم یـاسای بزرگ مـی ستانند ، نستدندی و اکنون هم بحکم یـاسق از پنج نمـی گیرند… / رسائل خواجه نصیر

730. قبراق

= قیْبراق= قیْوراق= قیورا (قیوراماق = ناز ، خرامان رفتن ، چست و چابک رفتن) + اق (اک) = چالاک ، سرحال ، فعّال ، پیچیده و تابیده

731. قبرغه

= قابیْرقا = قاب (ه.م) + یْر (اک) + قا (اک) = قاب شده ، اسکلت شده ، پهلوی بدن ، استخوان دنده پهلو ، استخوان های قفسه (1)

732. قپان

= قاپان = نوعی ترازو به منظور بارهای سنگین ، باسکول ، دهخدا و غیـاث اللغات آنرا ترکی مـی داند ، کپان هم نوشته مـی شود (19،27) ؛ بـه نظر نمـی رسد کـه از مصدر قاپاماق (= بستن) باشد. اگر ترکی باشد ریشـه اش معلوم نیست:

یکی دیبا فرو ریزد برزمـه × یکی دینار برسنجد بـه کپان/ عنصری بلخی

733. قپلان

= قاپلان = قاپ (قاپماق = قاپیدن) +لان (اک) = قاپنده ، گاز زننده ، پلنگ (25) ؛ باخ: قافلانکوه ، لان درون انتهای اسامـی بعضی حیوانات دیگر هم دیده مـی شود: ایلان ، جئیلان (جئیران) ، ترلان.

734. قُپُز

= قوْپوز= قوْپ (باخ: خوب) + وز (اک) = شادیـانـه ، از سازها ، وجه تسمـیة این ساز شاید بخاطر ایجاد سرور و شادی هست (1) ؛ مولوی درون شعری ترکی گفته است: هم سن قوْپوز چالارسان ، هم من چاخیر ایچرمن (16) (هم تو قوپوز نوازی هم من نوشم!)

735. قُتُرماق

= احتمالاً قوتارماق (= تمام ، خلاص شدن ) = بی مصرف ، بیکار (1) ؛ بـه اعتبار اینکه بعد از تمام چیزی آنرا کنار مـی نـهیم و بی مصرف مـی ماند.

736. قُتلُغ
= قوُتلوُق = قوت (مبارک ، دولت ، بخت) + لوق (اک) = مبارکی ، خجسته ، دولت مندی ؛ قتلغ خانیـان = سلسله ای از پادشاهان ترک درون کرمان درون قرن هفتم هجری:

نوروز و قتلغ شاه و غیره بـه کنگاج خلوتی ساختند… / تاریخ غازانی

737. قُتُلمش/ت

= قوُتوُلموُش= قوتول(قوتولماق = تمام شدن) + موش (اک مجهول) = تمام شده ، ابن اسرائیل بن سلجوق از امرای سلطان طغرل بیگ

738. قجا

= قاجا = قا (قاب ، ظرف) + جا (اک) = آوند ، ظرف ، قاب (2،19)

739. قُچاّق

و قچاق = قوْچاق = قوْچ چاق = قوْچ (پهلوان) + چاق (فربه ، درشت) = بزرگ پهلوان ، قوی هیکل ، درشت هیکل ، توانا ؛ قوچاقلاما = دو بیتی های حماسی ، حماسه : همگنان توهمـه چابک ورندند وقچاق×دستیـاران توچون سرو همـه بالاچاق/ گل کشتی

740. قدغن

= قاداغان = قادا (بلا ، خطر) + غان (اک) = خطرناک ، پربلا ، کـه از آن بـه اشتباه معنای «ممنوع و غیر مجاز» استنباط مـی کنند ، غدغن (معر) ؛ قادا آلماق = بلایی را بـه جان خ ، قادالی = پُربلا
741. قِر

= قیْر = ناز و عشوه ، جنباندن بدن بقصد عشوه ؛ قرتی = قیْرتی = قر دهنده ، قیریشما = کرشمـه (ه.م) ، قیرجانماق = ناز و عشوه ، قیْرچیل و قیْرلی = عشوه گر

742. قرابغا

= قارابقا = ؟، نوعی منجنیق خاص کـه در جنگ استفاده مـی شد (1)

743. قراچوری

شمشیر دراز(1):قائد بانگ بر او زد و دست بـه قراچوری کرد/ بیـهقی

744. قراخان

= قاراخان = قارا (باخ: قره) + خان (ه.م) = خان بزرگ و قوی ، ابن منسک جدّ سلسلة قراخانان یـا ایلگ خانیـان

745. قرآغاج

= قارا (سیـاه) + آغاج (درخت) = درخت سیـاه ، نارون ، اوجا (1)

746. قراقوش/ت

= قارا (سیـاه) + قوش (پرنده) = پرندة سیـاه ، لقب ابن عبدالّه اسدی والی مصر کـه در سال 597 ق درون قاهره وفات یـافت. بناهای استثنائی و تاریخی او درون مصر الآن هم جزو نقاط جهانگردیست (19).

747. قِران/پول

= قیْران = ریـال ، واحد پولی درون زمان فتحعلی شاه که تا دورة پهلوی معادی 20 شاهی یـا 100 دینار

748. قراول

= قاروْوول و قاراقول = قارا (باخ: قره) + قوْل (بازو) = قوی بازو ، نگهبان ، نشان لشکر ؛ پیش قراول = طلایـه دار قشون

749. قربان
= قوُربان = قور(سلاح) + بان (اک) = تیردان و کیش (1) ؛ این کلمـه نباید با قربانِ عربی اشتباه گردد ؛ همریشـه با قور و قورچی ، دربیت نخست،مراد از قربان همان تیردان است: هرتیرکه درکیش هست گر بر دل ریش آید×ما نیزیکی باشیم ازجملة قربانـها/ سعدی

چه خوش گفت گرگین بـه فرزند خویش × چو قربان پیکار بربست و کیش / سعدی

750. قرچه

= قارا (= سیـاه) + چا (اک) = سیـاهه ، مقامـی درون موسیقی اصیل ایرانی ؛ وجه تسمـیه اش را نمـی دانم.

751. قُرُغ

= قوُروُق = قوُروُ (قوروماق = خشک شدن) + ق (اک) = خشک ، بیکار ، ظرف خالی (2): برطاقچه کوزة قرغ را بنگر × یک قاب طعام و بیست بشقاب ببین / شفائی

752. قُرُق

= قوْروق = قوْرو (قوْروماق = حفاظت ، حمایت ، مراقبت ) + ق (اک) = حراست ، حفاظت ، نگهبانی ، مراقبت ؛ قرق زدن =کمـین زدن و پائیدن ، قرقچی = نگهبان و اسکورت:

گفتم: قرقچی گشته ای ای عشق اما یورت دل

ییلاق سلطان چون بود ، قشلاق چوپانی هست این/ مولوی

753. قرقاول

= قارقوْوول = ؟ ، از پرندگان (1)

754. قرقی

= قیْر(قیْرماق = تار و مار ) + قیْ (اک) = تار و مار کننده ، از پرندگان شکاری

755. قرقیز

= قیْرقیْز= 1- قیْرخ قیْز = قیرخ (چهل) + قیْز () = چهل

2- قیْر (کنار) + قیْز () = غریب و دور ؛ قیْر درون معنای مذکور درون جاهای دیگر هم آمده است: قیْراق (کنار) و قیْرنا (لبه بام)

از اقوام ترک آسیـای مـیانـه کـه جمـهوری قرقیزستان بازمانده از آنـهاست.

756. قَرلُق/ت

= قارلیْق = قار (برف) + لیق (اک کثرت) = جای برفی ، برفی ، از اقوام ترک کـه از سال 766 مـیلادی اهمـیت یـافتند و سلسلة ایلگ خانیـان را درون ترکستان تشکیل دادند.

757. قُرناق

و قِرناق (1) = قورناق و قیْرناق = قور (قورماق = چیدن ، فراهم ) + ناق (اک) = بند و بساط چیننده ، فراهم کنندة ملزومات خدمتکار ، کنیزک ؛ البته قِرناق (= قیْرناق) را مـی توان از قیْر (باخ: قر) درون معنای کنیزک شوخ و عشوه گر هم دانست علی الخصوص درون شعر زیر:

یک کنیزک بود درون مبرز چو ماه × سخت زیبا و ز قرناقان شاه/ مولوی

758. قره

= قارا = سیـاه ، بزرگ ، وسیع ، قوی ؛ قره قروت (=کشک سیـاه) ، قره باغ (= باغ وسیع) ، قاراخان (= خان قوی)

759. قره تگین/ت

و قره تکین = قارا (باخ: قره) + تگین (ه.م) = شاهزاده نیرومند ، از امرای سامانی از سال 308 ه.ق

760. قره سورن /ت

= قارا (سیـاه) + سوره ن (سواره) = سوارة سیـاه ، سوار امنیّه ، سرهنگ محافظین قافله و راه:

آخرآن چهره قراسورن خط خواهد شد×بس کـه خال تو ره قافلةمور زند/محسن تأثیر

761. قره قویونلو/ت

= قارا (سیـاه) + قویون () + لو (اک ملکی) = منصوب بـه سیـاه ، چون صورت سیـاه بر بیرق هایشان بود، سلسله ای از ترکمنان کـه 100 سال (780 که تا 874 ه.ق) بر شرق آسیـای صغیر و شمالغربی ایران حکومت د.

762. قزّاق

= قازاق = قازاخ = قازوخ = قاز (از اقوام ترک) + اوخ (درمعنای ایل و خانـه ، اوچ اوخ = آبادی دارای سه قوم یـا خانـه) = ایل قاز ، قوم قاز ، قاز آلپ ارتونقا (افراسیـاب) بود و شاید قوم قاز منتسب بـه اویند ؛ باخ: قزوین ، قفقاز ، خزر

763. قِزِل

= قیْزیْل = سرخ از هرچیز ، بصورت پسوند درون انتهای کلمات : ماهی قزل آلا ، قزلباش ، قزل ارسلان:

چه حاجت کـه نُه کرسی آسمان × نـهی زیرپای قزل ارسلان / سعدی

764. قِزِلباش

= قیْزیْل (طلا) + باش (سر ، کلاه) =کلاه طلائی ، صفویـه هائی کـه در کلاه هایشان 12 نشان زر بـه نشانة 12 معصوم داشتند و هستة اصلی حکومت صفویـه را تشکیل مـی دادند.

765. قزوین

1-قازْوییَن = معرب«کاسْپیَن» ، شـهر عمدة نزدیک کاسپین (ه.م)

2-قازوْییْن = قاز (افراسیـاب وبنا کنندة قزوین) + اویون (بازی) = تفرجگاه قاز افراسیـاب (2) ، قوم قاز کـه شاید منتسب بـه قاز آلپ ارتونقا باشند بر منطقة وسیعی حاکم بوده اند و از نام های جغرافیـائی با این نام مـی توان گستردگی حکومت آنـها را شناخت. مانند: قزاقستان ، قفقاز ، خزر ، قزوین

766. قِسِر

= قیْسیْر = قیْس (قیْسماق = تنگ فشردن ، کم ، پائین آوردن ، دندانـها را بهم فشردن) + یْر (اک) = کم درحد ناچیز ، بی ثمر ، بی نتیجه ، عقیم ، سترون ؛ قسر درون رفتن ، قیسیر آرواد = زن نازا

767. قَسراق

= قیْسراق و قیْسیْراق = قیْسیْر (عقیق) + راق (اک ؛ توپراق و یـاپراق) = نازا ، مادیـانی کـه نزاده باشند ، مادیـان تاتاری ، رمکه (1)

768. قشقا

= قاشقا = قاش (ابرو) + قا (اک) = وسط ابرو، وسط پیشانی ، قشقه پیشانی ، دارای خالی سفید درون وسط پیشانی ، از ترکهای قبچاق درون محدودة جنوبی ایران

769. قشقرق

= قیْشقریق=قیشقیر(قیشقیرماق=داد و بیداد )+یق(اک)= داد و بیداد

770. قشلاق

= قیْشلاق = قیش (زمستان) + لاق (اک کثرت) = زمستانـه ، قابل زیست درزمستان ،جای گرم وخرّم ؛ دربین ترکهای عشایر ، علاوه بر قیشلاق (زمستانـه) و یـایلاق (تابستانـه) بـه مناطق یـازلاق (بهاره) و گوزلوک (پائیزه) نیز کوچ مـی کنند.

771. قشو

= قاشوْو = درون اصل قاشاغی از مصدر قاشیماق (= تاراندن ، زدودن چرک ، پاک ) = آلت فلزی شبیـه شانـه به منظور پاک بدن چهارپایـان (1)

772. قشون

= قوْشون = قوْشقون = قوْش (قوْشماق = وصل ، بـه نظم کشیدن ، شعر سرودن ، همراه ) + قون (اک) = بـه نظم کشیده ، همراه شده ، جمع شده ، لشکر

773. قطار

= قتار= قاتار = قات (ردیف ، چیده) + ار (اک) = ردیف شده ، پشت سر هم چیده ، این کلمـه عربی نیست از معانی دیگر آن درون ترکی همپا شدن و همراه شدن (قاتیلماق = دوست و همراه شدن ، قاتی جمع شدن) هست که همان هم قطار شدن هست ، هم قافله ، هم ردیف ، جدیداً وسیلة نقلیّة متشکل از چند واگن (18)

774. قفقاز

= قافقاز = قاف (کوه معروف قاف درون آسیـای مـیانـه) + قاز (باخ: قزوین) = قازهای اطراف کوه قاف ، از اقوام ترک ، منطقه ای درون آسیـای مـیانـه

775. قُلاج

= قوْلاچ = قوْل (بازو ، دست) + آچ (آچماق = باز ) = دست باز، واحد طول از نوک بینی که تا انتهای دست و در حدود یک متر (3)

776. قُلّاج

= قوْلاج و قوللاج = قوْل (بازو ، دست) + لاج (اک) = بازوئی ، زوری،بزور کشیدن کمان:چون پنجه بـه قلاّج زدی سوی کمانـها/طغرا

777. قلاچ

=؟، جسته جسته رفتن اسب (1)

778. قلاچو

=؟، جام چرمـی به منظور شُرب آب (1)

779. قلّاش

= قالاش= قاللاش = قاللا (قاللاماق = مسخره ، هرزگی ) = مفلس ، بدنام ، حیله باز ؛ از همـین ریشـه قاللاق (= مسخره، شوخی) ، قاللاغا قوْیماق = بـه مسخره گرفتنی: ساقی بیـار جامـی ، درون خلوتم برون کش × که تا دربدر بگردم ، قلاش و لاابالی/ حافظ

780. قلان

= قالان = قال (قالماق = ماندن) + ان (اک فاعلی) =یکه مـی ماند وکوچ نمـی کند ، باقیمانده ، از مالیـات هائی کـه هزینة سفر امراء را اهالی حتما مـی دادند: بر دِه ویران نبود عُشر زمـین ،کوچ و قلان * مست و خرابم ، مطَلَب درسخنم نقد و خطا / مولوی

781. قَلاوز

= 1-قوُلاغوز = قولاغ (گوش) + وز (اک) = استراق سمع ، جاسوس
2-قیلاووز = قیل (راست) + آووز (= آووج = راهنما) = راهنمای راه راست ، دانا
هرکه درون ره بی قلاوزی رود× هردوروزه ، راه صدساله شود / مولوی
اگرگئیدیرقارینداش یوخسایـاووز×اوزون یولداسنـه اولدوقیلاووز/مولوی

782. قلج خان

= قیْلیْچ خان و قیلینج خان = شمشیرخان ، لقب خاقانان ترک بمعنای شاهی کـه درمـهمّات و امور کشوری چون شمشیر برّنده باشد

783. قُلچاق

= قوْلچاق = قوْل (بازو ، دست) + چاق (اک) = دستک ، بازوبند ، دستکش بدون انگشتی شاطرها ، بازو بند فلزی کـه در جنگها دستها را مـی پوشاند: ز قلچـاق چیزی دگر نیست بـه × کـه ساعد از او یـافت دست زره/ مـیرزا طاهر وحید

784. قلچماق

= قوْل چوْماق=قوْل(بازو) + چوْماق (ه.م) = چماق بازو ، مرد پرزور

785. قلدر

= قوْل (قشون ، مرکز قشون) + دور (دورماق = ماندن) = عامل ماندگاری قشون ، قوی و نیرومند ، دزد و راهزن

786. قلعه

= قالا = قال (قالماق = ماندن ، پابرجا ماندن) + ا (اک) = ماندگار ، پابرجا

787. قٍلٍق

= قیل (قیلماق = گزاردن ، ادا ، رفتار ) + یق (اک) = رفتار خاص ، لٍم

788. قُلّق

= قوْللوق = قول (خدمت) + لوق (اک) = خدمتکاری ، بندگی و غلامـی درون دربارها

789. قلما

= قالما = قال (قالماق = ماندن ، پابرجا ماندن) + ما (اک) = ماندنی ، فلاخن ، آلت سنگ اندازی چوپانـها (27) ؛ اگر از این ریشـه باشد ارتباطش را نمـی دانم.

790. قَلماش

= قالماش = هرزه ، نامعقول ، دروغگو ، یـاوه گو (8 ،19) ؛ احتمالاً همریشـه با قلاش (ه.م) هست :

با توقلماشیـات خواهم گفت هان! × صوفیـا!خوش پهن بگشا گوش جان/ مولوی

بند کن مشک سخن پاشی ات را × وامکن انبان قلماشی ات را/ مولوی

791. قُلی

= قوُلو = قوُل (خدمت) + و (اک) = خادم ، فرزند پسر ، پسر ، نام آقا ؛ همریشـه با غلام و غلمان و قلّق (25)

792. قلیـان

= قالایـان = قالا (قالاماق = انباشتن ، برافروختن ، روشن وسیله حرارتی) + یـان (اک فاعلساز) = برافروزنده ، برافروزنده و روشن کننده با آتش ؛ اود قالاماق = آتش برافروختن

793. قلیچ
= قیْلیْنج و قلیج و قیلیش = شمشیر : ای ارسلان قلیچ مکش از بهرخون من × عشقت گرفته جملة اجزام موبه مو/ مولوی

794. قمچی

= قامچی = قام (قامماق = زدن ، زدن بقصد کشت) + چی (اک شغل) = وسیلة کتک زدن ، تازیـانـه و شلاق ؛ همریشـه با: قمـه (ه.م) و قامـیچ (کفگیر کـه غذا را بهم زنند) و غامـیش (ه.م) ؛ مصدر فوق نبایستی با قانماق (فهمـیدن) خلط شود(1):

قمچی بـه ناز بندوجفارا بهانـه کن×باعاشقان سخن بـه سرتازیـانـه کن/سیفی

795. قمـه

= قاما = قام (قامماق = زدن ، زدن بقصد کشت) + ا (اک) = وسیلة جنگی ، خنجر کلان ، نوعی چاقو ؛ قملتی = چاقوی بزرگ (باخ: قمچی و غامـیش) (1،3،25)

796. قمـیز

= قامـیْز= قام (صفت کاهنان ،کاهن ، غیبگو) + ایز (اک) = مربوط بـه کار کاهنان ، ، نوشیدنی ترش از شیر و شتر ، جام ، پیـاله ، ساغر ؛ بصورت koumiss درون انگلیسی و kymys درون روسی هم استفاده مـی شود: هرگز و قمـیز و نمک نمـی خورد/حبیب السیر

797. قنداق

= قوُنداق = قون (دسته) + داق (اک) = گرفتنی ، دسته ، دستة اسلحه ، پوشاندنی نوزاد ؛ قوُنج = دسته

798. قنق

= قوْنوق وقوْناق = قوْن (قوْنماق = منزل ، فرود آمدن ، نشستن ، نازل شدن) + اق (اک) = منزل کرده ، از راه رسیده ، نشسته ، مـهمان ؛ قوْنشو = همسایـه : چون راه رفتنی هست توقف هلاکت است×چونت قنق کندکه بیـا خرگه اندرا / مولوی

صوفیی مـی گشت درون دور افق× که تا شبی درون خانقاهی شد قنق/ مولوی

799. قوتسوز

= قوت (مبارک) + سوز (نا ، بی ، بدون) = نامبارک ، نامـیمون ، فلک زده و بیچاره،آدم فرومایـه:تُرک آن بود کز بیم او دِه از خــراج ایمن بود * ترک آن نباشد کزطمع سیلی هر قوتسوز خورد/ مولوی

800. قوچ
و غوچ= قوْچ= پهلوان، ازچهارپایـان ؛ قوچقار = پروار گشنی

801. قور

= قوْر = سلاح ؛ قورخانـه = زرادخانـه و کارخانة مـهمات سازی ، قورچی = مسلح ، قورچی باشی= رئیس زرادخانـه

802. قورباغه

= قوُرباغا = قوُر (صدا) + باغا (باخ: باخه) = دوزیست قور قور کننده ؛ توسباغا = تاسباغا = تاس (و تاش = سنگ) + باغا (دوزیست) = دوزیست سنگی ، سنگ پشت

803. قورت

= از مصدرقورتماق (= بلعیدن و فرو بردن) ؛ قورتوم = جرعه ، قورت قورت = جرعه جرعه
804. قورداوتو/گ

= قوُرد (گرگ) + اوْت (علف) + و (اک مضاف) = علف گرگ ، گیـاه خارا گوش (1)

805. قورماج

= قوْوورماج = قوْوور (قوْوورماق = برشته ، تف ، بو گندم و ذرت) + ماج (اک) = تف دادنی ، بو دادنی ، برشته ی ،گندم و ذرت بو داده شده

806. قورمـه

= قوْوورما = قوْوور (قوْوورماق = برشته ، تف دادن) + ما (اک) = برشته ، تف داده شده ،گندم و ذزت و سبزی و… تف داده و بو داده شده ؛ قورمـه سبزی = نوعی غذا با استفاده از سبزی تف داده شده

807. قوروت

= قورو (قوروماق = خشک شدن) + ت (اک متعدی کننده) = خشکانده ،کشک ؛ قره قوروت = کشک سیـاه

808. قوریلتای

= قوُرولتا = قوُر(قوُرماق = چیدن ، برنامـه ریزی ) + ول (اک به منظور اجباری فعل کـه معادل فارسی ندارد) + که تا (اک) = برنامـه ریزی شده به منظور امری ، شورای بزرگ ، شورای بزرگ مردمـی به منظور انتخاب رئیس (1): … و برادران بـه دیدار یکدیگر مستبشر و مستظهر گشتند و آغاز قوریلتای و طوی د/ تاریخ غازانی

809. قوش

= عموماً بمعنای پرنده و خصوصا یکی از پرندگان شکاری (سنقر)

810. قوشچی /ت

= قوُش (پرنده) + چی (اک شغل ساز) =یکه کارش با پرنده هست ، ملّاعلی علاءالدین علی بن محمد سمرقندی عالم و ریـاضیدان و متکلّم ایرانی کـه به فرمان سلطان اُلُغ بیگ مأمور تشکیل رصدخانة سمرقند گردید و ایشان عقاب مخصوص شاه را درون شکارگاه نگه مـی داشت.

811. قوطی

= قوتو = جعبه (1) ؛ درون قوتادغوبیلیک (باخ: مقدمـه) بمعنای دستة مردم آمده است. شاید بعداً اجتماع تخته ها به منظور ساخته شدن قوطی نیز بـه این معنی آمده است! .

812. قهرمان

1-قارامان = قارا (قوی ، سیـاه رنگ ، بسیـار) + مان (مانند ، پهلوان) = پهلوان قوی ، بسیـار قوی

2-قاهارمان = قاهار (قاهارماق = برانداختن ، مچ انداختن) + مان (پهلوان) = پهلوان غالب و برازنده

813. قیچی

= قیچی = قیْیچی = قیْی (قیْیماق = ب ، ریز ریز ، رحم ن ، زیر قول زدن ، نگاه تیز و با دقت ) + چی (اک شغلی) = برش دهنده ؛ قیچاچی = قییچی چی = خیـاط ، قیْیدیرماق = نگاه تیز ، قییْقاج (باخ: قیقاج) ، قیْیما (باخ: قیمـه) ؛ البته قیْییْ (= سوزن) و قیْییْق (= سوزن گونی دوزی) علیرغم تشابه ظاهری با این کلمـه همریشـه نیستند بلکه از مصدر قایوماق (= قازورماق = کوک زدن) بوجود آمده اند.

814. قیر

= قیْر = سیـاهی ، مرز و سرحد ، ناز و عشوه ؛ قیْراق = کناره ، قیْرنا = لبة دیوار و پشت بام ، قیْرقیْز (ه.م) ، قیر- قوم = قیر – ماسه و تار – مار ، قیْرچیل = عشوه گر ، قیْرقیْ (باخ: قرقی) ، قیْرجانماق = خنده های لوس و عشوه ناک ، قیْریْشما (باخ: کرشمـه)

815. قیسی

=قایسیْ = خشکة توت یـا زردآلو ، قیصی (معر) (8)

816. قیش

= قیْش = صورت محاوره ای قیْچ ، پا ، رکاب ، پایـه ، تسمـه ، بند ، دوال کمر ، چرم ، نان خمـیر ، زمستان (قیْش) (1): تیغ را مالید بر قیشی کـه بود × پیش تخمش درون رکوع و در سجود/عارف

817. قیطان

= قایتان = بند کفش ، قایتاق = بند و تسمـه ؛ اصل آنرا یونانی مـی دانند ولی احتمالاً مصدری بصورت قایتاماق بوده کـه ایندو کلمة مشابه از آن مشتق شده است.

818. قیقاج

= قیْیقاج = قیی (قیماق = ب ، نگاه تیز و پنـهانی ) + قاج (اک) = بریده ، نگاه چپ ، نگاه کج ،کج ؛ قیقاج زدن = دل بردن (بوسیلة نگاه خماری) : مشق قیقاجی کـه آن برگشته مژگان کرد و رفت * لاله زارسینة ما را گلستان کرد و رفت/ داراب بیگ
819. قیماز

= قیْی (قییماق = انصاف ، خرج ، ب) + ماز (اک سلبیّت) =کسی کـه دل خرج ندارد ، خسیس ؛ نمـی دانم چرا آنرا درون لغتنامـه های فارسی کنیز مـی نویسند؟ شاید از شعر زیر بجای خسیس ، کنیز استنباط کرده اند :

پس درِ خانـه بگو قیماز را × که تا بیـارد آن رقاق و غاز را / مولوی

820. قیماق
= قایماق = قای (قایماق = انباشتن) + ماق (اک) = انباشته ، رویـه ، سرشیر: زیمن نان جوین و پیـاز فقر × هزارگونـه مقشر بـه سبلت قیماق/ فوقی یزدی

821. قیمـه

= قیْیما = قیْی (قیْیماق = ب ، انصاف دادن) + ما (اک) = بریده ،گوشت بریده ؛ قیمـه خورشت = خورشتی با گوشت ریز شده ، قیمـه قیمـه = بریده بریده ، باخ: قیچی

822. قین

= قیْن = شکنجه ، عذاب (1) ؛ احتمال دارد کـه کین درون فارسی ، خفیف شدة همـین کلمـه باشد: بعد از قین و شکنجه و اخذ مال آنـها ، شربت شـهادت مـی چشانیدند / عالم آرا

823. کابین

= کبین = مـهریـه ، صداق ؛ این کلمـه ترکی هست و درون قدیم بصورتهای کبین ، قالین و قالیم استفاده شده هست (2) و نباید اصرار کرد کـه با کابین فارسی (در اصل فرانسوی) بمعنی اطاقک درون ارتباط است:

این جهان نوعروس را ماند × رطل کابینش گیر و باده بیـار/ خسروی

824. کاپود

= قاپود = قاپ (قاپماق و قاپاماق = بستن ، درون بستن) + ود (اک) = دربچه ، درب جلوی ماشین ؛ همریشـه با: قاپو (در) و قاپاق (سرپوش) و قاپقا (دروازه) ؛ ترکیب قاپود مانند اومود (امـید) است.

825. کاسپین

قوم ترک کاسپی یـا کاسی کـه در هزارة دوم قبل از مـیلاد درون اطراف این دریـاچه مـی ریستند. احتمالاً جمع عربی بسته شده است. نام این قوم درون کاشان (ه.م) هم دیده مـی شود.

826. کاشان

= کاسان =کاسیـان =کاسی ها = ازمناطق زیست قوم ترک کاسپین یـا کاس ، قاشان(معر) (1)

827. کاکا

= خفیف شدة قاغا (= برادر ، دائی ، لقبی به منظور خویشان نزدیک)

828. کاکل

=که کول = موی مـیان سر (1) : برکا کل ترکانـه کـه در طالع توست * بخشش وکوشش خاقانی و چنگزخانی / حافظ

829. کاکوتی

= تحریف شدة کهلیگ اوْتو =کهلیگ (کبک) + اوْت (علف) + و (اک مضاف) = علف کبک ، از گیـاهان طبی
830. کال

= کال = خشن و وحشی (در ترکی قدیم) ، پوست کلفت و زبر ، مجازاً نارس ؛ کالیش = نوعی پیـازچه (2)

831. کالبد

= کال (ه.م) + بوُد (بدن) = بدن پوستین ، بدن پوستین و بدون روح ، بدن خشن و عاری از روح

832. کان کن

و کنکان =کانکان از مصدر کانکاماق و کانکانماق (= کاویدن ، ور رفتن) بمعنای کاوشگر و ور رونده. عموماً بـه چاه کن اطلاق مـی شود کـه گاهی آنرا بصورت کان (معدن) + کن (کَننده) تعبیر مـی کنند درحالیکه این اسم به منظور معدن کن مناسب است!. معادل این کلمـه درون فارسی چاه کن و در عربی مقنّی است.

833. کَپَر

= چَپَر = خانة چوبی و نیی ، حصاری از ترکه های سبدی ، نرده ؛ چپرله مک = نرده کشیدن ؛ کومـه ، خانة نیی ، ‌آلونک ، عریش (1)

834. کَپک

= شورة سر ، سبوسة سر ، کپک روی مواد غذائی (2) ؛ شاید: کپک = کپیک = کپی (کپیمک = خشک شدن) + ک (اک) = خشکیده

835. کپیدن

از مصدر ترکی کؤپمک (= خوابیدن درون مقام تحقیر ، کوفت خوابیدن ، تَرکیدن) ؛ کوپیده بود = کوفت خوابیده بود (3،19)

836. کتک

=کؤتک =کؤتوک = ریشـه و شاخة درخت ، وسیلة زدن ، زدنی ، عملِ زدن

837. کچل

= کئچل = کئچه (بی ریش ، بی پشم ، فرش بی خواب ، نمد) + ال (اک) = بی مو ، تاس ؛ کئچی و گئچی = بز بی شاخ

838. کد

= کند = روستا ، مملکت ، منزل ؛ کدخدا = رئیس روستا ، کدبانو = بانوی منزل

839. کر

= کار = ناشنوا ، از ریشـه های ترکی باستان (17)

840. کُرپی

= کؤرپو و کؤپرو = پل ، اسکله (25) ؛ بست درون مکانیک خودرو ؛ کبری (معر)

841. کرتمـه

=کیرتمـه =کیرت (کیرتمک = شکافتن ، چوب کندن) + مـه (اک) = شکافته ،کلبة ساخته شده با تنة درختان کـه در ساخت آن بجای مـیخ از شکاف واتصال سر تیرها استفاده مـی کنند (3).

842. کِرِخت

و کِرِخ = کیْریْخ = سست و بی روح ، گیج ( کیْریْخماق = گیج شدن ، سست شدن): سر چاهی!چنین مباشکرخ × زآنکه چاهی هست برسردوزخ / آذری طوسی

843. کرشمـه

=گیریشمـه = قیْریْشما = قیْریْش (قیْریْشماق = ناز و عشوه ، خرامـیدن) + ما (اک) = ناز و عشوه ؛ قیرجانماق = خندیدن یـا حرکات دیگر به منظور ناز و عشوه ، قیْر = ناز و عشوه (18،2)

844. کُرک

= کورک = پوست برخی حیوانات کـه از آن بالاپوش مـی سازند.

845. کرنا

= کره نای و کره نئی = دودکش ، شیپور ،کرنای (1،3)

846. کرنش

=کورنیش =گورنیش =گرنیش =گر (گرمک = انبساط ، وسعت ، انعطاف دادن) + نش (اک) = انبساط ، انعطاف ، تعظیم جلوی شاه ، حالت بدن حین خمـیازه ، انبساط طولیِ فلزات بخاطر اعمال تنش

847. کُروک

=کؤروک = کلاه ، سقف ، سقف یـا سایبان درشکه و خودرو ، دم آهنگری (25،3) ؛ کؤروکله مک = دمـیدن و تشدید کورة آهنگری

848. کَره

= چره = چیره = چیر (چربی و روغن) + ه (اک) = چربناک ، روغنی

849. کَز

=کؤز = شعله ای کـه بعد از خاموش آتش مـی ماند ، شعلة سطحی (1) ؛ کؤزه ر مک = کز

850.مـه

=(کسمک = ب ، جدا ) + مـه (اک) = بریده و جدا کرده ، درون اصل زلف مصنوعی کـه از یـال اسب درست کرده و بر سر مـیگذاشتند ، چین و زلف بر رخسار (1) ؛ همچنین نان کلیچه:

عروس بخت درون آن حجله با هزاران ناز

شکستهمـه و بر برگ گل گلاب زده / حافظ

851. کشیک

=کئشیک = احتمالاً کئچیک = کئچ (کئچمک = گذشتن ، عبور ) + یک (اک) = درون حرکت و گذر ، نگهبان (1) ؛ شاید بـه اعتبار اینکه کشیک درون حرکت و وارسی محل مراقبت است.

852. کلبتین

و کلباتان = کلباتان = کل (درشت ، محکم) + بات (باتماق = فرو رفتن) + ان (اک فاعلی) = محکم فرو رونده ، از ابزارالآت نجاری ؛ همریشـه با کله (= کل + ه = جوان و قوی)

853. کُلَش

=کوله ش =کاه ، پوشال (25) ، همریشـه با کولاک (3) ؛ آنچه بعد از درو از ساق و برگ و ریشـه باقی بماند (19) ؛ احتمالاً: کوله ش = کولیش = کولی (کولیمک = زیر سایـه قرار گرفتن ، مدفون شدن) + ش(اک)= سایبانی،آنچه روی آلاچیق بیـاندازند و سایبان درست کنند.

854. کلنگ

= کولوک و کولونگ = پاروی قایقرانی ، بال درنا (بخاطر شباهت) ، برکه. درحال حاضر از این کلمـه ترکی بـه همان مفهوم ابزار بنائی استفاده مـی گردد.

855. کِلیم

= کیلیم = کیل (= بی مو ، شانـه نخورده ، مندرس) + یم (اک) = فرش بدون خواب ، شانـه نخورده ؛ کیلکه = موهای درهم برهم و شانـه نخورده ، کیلکه سوپورگه = جاروی بدرد نخور

856. کلوچه

= کولچه ، کولوچه = کول (خاکستر) + چه (اک) = خاکستره ، زغاله ، کیکی کـه قدیم بعد از اتمام نانوائی روی کز خاکستر مـی پختند ؛ کولچه لنمک = گرد شدن ؛ کلیچه هم گفته مـی شود (1) ، قرص ماه و خورشید (27): قفول باز بگردیدن و افول غروب × چنانچه قرص کلیچه سمـید نان سپید / نصاب (27)

857. کلوخ

=کل اووخا =کل (درشت ، حجیم) + اوْوخا (خرد شده ، ریز) = چیز درشت خرد شده ، کله قند خرد شده ، اوْوخونتو = خرده ریزه ، اوْوخالاماق = خرد و ریز : گیتی همـه سر بسر کلوخی هست × قسم تو از آن کلوخ گردی است/ سنائی غزنوی

858. کمچه

= کمچه=چمچه=چؤمچه = وسیله ای چمچه مانند درون کار بنائی

859. کمک

=کؤمک =گؤمک =گؤم (گؤممک = دسته علوفه ، دسته ) + ک (اک) = دست همکاری ، یـاری ؛ کؤمـه = توده ای از یک چیز

860. کند/ج

و کد = ده ، شـهر ، خانـه ، پسوندی درانتهای نامـها :آق کند ، داشکند ، تاشکند ، کدخدا ،کدبانو

861. کندو

و کندوج = کندی و کندوُک = ظرف گلی بشکل خم به منظور نگهداری آرد و… (27،18،2): ببندد سال قحط سخت ، درویش و توانگر را * هم از گندم تهیکندوک و هم خالی زنان کرسان/ نزاری قهستانی

862. کنکاش

و کنکاج و کنگاج و کنگاش = کانکا (کانکاشماق و کنگیشمک = م ) + ش یـا ج (اک) = م (1) :

نوروز و قُتلغ شاه و غیره بـه کنگاج خلوتی ساختند / تاریخ غازانی.78

863. کنیز

=کنیز و ز و کونوز = خادمـه ،کلفت زن ؛ درون ترکی باستان «کونگ» استفاده شده هست (17)

864. کوتاه

= کوته = گوته = گوده و گوده ک ؛ گوده لمک = کوتاه شدن ، گودول = کوتول = نارس از قد ، درون ترکی تبدیل کاف آخر بـه حرف ه معمول هست و به منظور همـین معقول هست که کوته (کوتاه) از گوده (گوده ک) بدست آمده باشد (در پهلوی نیز بصورت kotak ذکر شده هست (27) و این فرض را تقویت مـی کند). از همـین کلمـه ، کودک (ه.م) هم بـه فارسی رفته است.

865. کوتول

= کوتول = گودول = گوده (کوتاه) + ول (اک) = قد کوتاه ، خپل (باخ: کوتاه و کودک)

866. کوچک

= کوچوک و کیچیک =کیچی (خرد و ریز) + ک (اک) = کوچک ؛ کیچیلمک (= کوچک شدن) ، کیچیلدمک = کوچک ؛ کوچوک = نوزاد ، ساخته شدن مصادر کیچیلمک و کیچیلدمک از اسم کیچی مانند ساخته شدن مصادر دیریلمک (= زنده شدن) و دیریلدمک (= زنده ) از اسم دیری (= زنده) است.

867. کوچه

= کوچه = کویچه = کوی (ه.م) + چه (اک تصغیر) = کوی کوچک

868. کوچیدن

از مصادر جدید فارسی و وام گرفته از مصدر ترکی کؤچمک

869. کودک

گوده ک = گوده (کوتاه) + ک (اک) = کوچک و کوتاه ؛ قودوق و جوجوق (= بچه) محرف همـین کلمـه هستند. همریشـه با کوتاه (ه.م) و کوتول (ه.م)

870. کور

= کوْر = نابینا ، مسدود ، گرفته ، ناآگاه ، کم نور ؛ کوْر بوْغاز = سیری ناپذیر ، کوْرقالماق = غافل ماندن ، کوْر قویماق = ویران ، کوْرگؤز = چشم چران ، کوْرلاماق = هدر ، کوْریوْل = بن بست

871. کوره

=کوره از مصدر کوره مک (= پارو ، روبیدن ، رُفتن) بمعنای وسیله ای کـه برف را مـی روبد و پاک مـی کند ، وسیله ای کـه دود را از آتش گرفته و مـی روبد.

872. کوزه

=کوزه و کوزه ج = ظرف نگهداری آب (18،2)

873. کوسه

= کوْسا = صورت کم مو ،کم ریش (3) ؛کوْسا ساققال = ریش بُزی

874. کوک

= کؤک = آهنگ و لحن درون خوانندگی ، ریشـه ، چاق ، دوخت های پارچه ؛ کؤکله مک = سوزن نخ یـا کؤک ساز موسیقی ، کؤکسیز = بی ریشـه (2،25)

875. کوکو/پرنده

= قوُققوُ = قوق (صدا) + قو (اک) = نام پرنده ای کـه قوق قو مـی کند ، فاخته

876. کول

=گؤل = استخر ، آبگیر ، تالاب ، برکه ، دریـاچة کوچک (2،1): شـه چوحوضی دان حشم چون لولها×آب ازلوله رود درکولها/مولوی

877. کولاک

= کوله ک = کوله (کوله مک = کولاک ) + اک (اک) = کولاک کننده! ؛ نظر دیگر آنست که: کولاک = کوله ک = کولیک = کولی (کولیمک = زیر سایـه قرار گرفتن ، مدفون شدن) + ک (اک) = زیر گیرنده ، مدفون کننده ، تندباد برفی کـه همـه چیز را زیر مـی گیرد.

878. کوماج

= کؤمج = کؤم (کؤممک = زیر چیزی پنـهان ) + اج (اک) = پنـهانـه ، نوعی نان شیرین کـه در زیر خاکستر و آتش پخته مـی شود و کؤمور (خاکستر) از همـین ریشـه هست (18،2) ، چادری را کـه بوسیلة خیمـه و ستونی بلند کنند بخاطر شبا هت چادر بـه این نان آنرا کؤمج یـا کوماج گویند (1).

879. کومـه

= کوْما =کوْم (دسته ، بسته) + ا (اک) = توده ، آلاچیق ، دخمـه ، کلبه (3) ؛ خرگاهی از حصیر و چوب به منظور شکار و قرق (19)

880. کوی

=کوی = محّل کوچک زندگی ، ده ، ازریشـه های قدیمـی ترکی ؛ کوی لو = دهاتی ، کوچه = کویچه (3)

881. کی

= گئی = خوب ، بزرگ ، پیشوندی درون نامـهای شاهان کیـانیـان ؛ کیکاووس،کی آرش،کیقباد؛ شاه شاهان ، از همـین ریشـه کیـا: اگر گئی دیر قارینداش یوخسا یـاووز×اوزون یولدا سنـه اولدور قیلاووز/مولوی

882. کیپ

= خیْپ و قوْپ = محکم ، بسیـار خوب (ه.م) ، تنگ ، بهم پیوسته

883. کیش

= تیردان ، قربان ، ریشة اصیل ترکی(2)

هر تیر کـه در کیش هست ، گر بر دل ریش آید

ما نیز یکی باشیم ، از جملة قربان ها / سعدی

884. کیوسک

=کیوشک =کوشک و کؤشک = کؤشوک = کؤشو (کؤشومک = پوشاندن ، زیر سایـه بردن) + ک (اک) = سایبان ، اتاقچه ، اتاقک ؛ البته این کلمـه بصورت تحریف شده از انگلیسی بـه فارسی و حتی ترکی داخل شده هست ولی بدون تحریف شده هم بر روی نام بعضی دهات مناطق فارس مـی بینیم.
885. گَبّه

= گؤبه = قالی کـه پودهای بلند دارد (1) ؛ فرش کناره ، حامله ، شخص زمـین گیر ، بیمار ؛ درون همة مفاهیم مذکور نوعی سنگینی و بی تحرکی استفهام مـی شود.

886. گؤی ترک

=گؤی (قوی ، آسمان) + تورک = ترک قوی ، ترک آسمانی ، از قوم های بزرگ ترک کـه بعد از ترکان هون دومـین امپراطوری بزرگ درون آسیـا را قبل از ظهور اسلام تشکیل دادند و بعد از خط ترک سومری ، دومـین خط غیر تصویری بشری را اختراع کرده بودند کـه خط مـیخی از آن نشأت گرفت (4،17).

887. گُدار

= گوده ر = گود (گودمک = پائیدن ، مواظبت ، کنترل ) + ار (اک) = مواظبت ، کنترل ، دقت ؛ بی گدار (بی دقت ، بی حساب و کتاب) بـه آب زدن

888. گدوک

=گه دیک =گردونة کوه ،گذرگاهی درون کوه مانند گدوک کندوان

889. گَرَک یـاراق/ت

=گَرَک (باید) + یـاراق (= یراق ، تجهیزات) = تجهیزات اجباری ، نوعی مالیـات درعهدصفوی (3)

890. گُز

= گؤز = چشم ؛ گؤزه ل = خوشگل ؛ قره گوزلو = قارا گؤزلی = سیـاه چشم: آن یکی ترکی بُد و گفت ای گؤزوم ×من نمـی خواهم عنب ، خواهم اوزوم/ مولوی

891. گَزلک

=گَزلیک =گه ز (گه زمک = ب ، گشتن) + لیک (اک) = برنده ، چاقوی تیغ کوتاهِ بلند دسته (1) : بنما بمن کـه منکر حسن رخ توکیست؟ × تادیده اش بهگزلکغیرت درآورم/ حافظ

892. گزمـه

=گز (گزمک =گشتن) + مـه (اک) =گشت ، شبگردی کـه از طرف داروغه شبها جهت حفظ امنیت درون شـهر مـی گشت (1).

893. گزنـه

=گَزه نـه =گه ز (گه زمک = ب ، گشتن) + ان (اک) + ه (اک) = وسیلة ب ، چاقوی چرم درکفاشی (1) ، همریشة گزلک

894. گستاخ

= گؤستاق = گؤزتاق = گؤز (چشم) + تاق (اک) = چشم نترس ، بی باک ؛ مجازاً بی ادب و بازیگوش ؛ ترکیب گؤزتاق مانند شیلتاق و یـالتاق است.

895. گُل

=گول از مصدر گولمک (= خندیدن) کـه بخاطر شادابی گل آنرا بدین نام تشبیـه کرده اند و در فـــارسی با گرته برداری از همـین نکته همـیشـه لبخند وبا تشبیـه بـه گل و غنچه همراه بوده است:گل خنده ، خندة غنچه ای

896. گلشن

=گولشن =گول (خنده) + شن (شادی) = شادی وخنده ، محل تفرج ، بوستان ؛ مقلوب شنگول (= شن + گول)

897. گلن گدن

=گه لن (آینده) +گئده ن (رونده) = رفت وبرگشت کننده ، وسیلة رفت و برگشتی دراسلحه

898. گلوله

= گوللــه = گول (باخ : گُل) + له (اک) = باز شونده چون گل ، وسیلة انفجاری از اسلحه کـه مانند گل از داخل آن باز مـی شد و یـا مانند گل بـه هر جائی مـی خورد ، باز مـی کرد.

899. گَلّه

=گلله وگللایی = بـه چرا فرستادن چهارپایـان ، دستة چهارپایـان (1) ؛ نمـی دانم چرا ترکی است. خود ترکها بـه آن سورو مـی گویند.

900. گلین

= گل (گلمک = آمدن) + ین (اک) = آمده ، آنکه بعداً بـه جمع خانواده ملحق شده هست ، عروس ؛ درون ترکیباتی چون: گلین خانم ، گلین آغا و گلین باجی… (25)

901. گوجه

= گؤوجه و گؤیجه = گؤی (سبز) + جه (اک) = سبزه ، آلوچه سبز ، این اسم بعدها با آمدن گوجة قرمز بصورت گوجه فرنگی و حتی گوجه بدان تعلق مـی گیرد. جالب اینکه بـه آلوچه ، گوجه سبز مـی گویند درحالیکه گوجه خودش درون معنای سبز است. فعلاً ترکها علاوه بر گؤیجه ، بامادور (فرانسوی) هم مـی گویند.

902. گور

=گوْر = قبر ، کلمة اصیل ترکی (17) ، درون زبان فارسی هم با همة استفاده اش ندیده ام کـه آنرا فارسی بدانند ؛ گوْرا گئدمک = بـه گور رفتن و مردن ، گوْر قوْنشوسو = همسایة گور و کنایـه از همسایة نزدیک ، گوْرونا اوْد قالانسین = آتش بـه قبرش ببارد (نفرین) ، گوْر ائشن = کفتار و کار زیر آبی!

903. گورکان

=کوره کن = داماد ، لقب تیمورلنگ سردار و پادشاه بزرگ قرن هشتم هجری و مؤسس سلسله گورکانیـان یـا تیموریـان کـه البته بعد از ازدواج با خان کاشغر بدین لقب (داماد) معروف شد. درون اوایل قرن نـهم بعد از ایران ، مسکو و هندوستان را بـه فتوحاتش افزود ولی درون حمله بـه چین درون مرزهای آن بـه بیماری سختی گرفت و در سال 807 ه.ق مُرد. با مردن او بیشتر متصرفاتش از دست رفت ولی نواده های او بیش از صد سال بر هند و شمال ایران حکومت د. آنـها با همة جنایـاتی کـه در فتوحاتشان د ، پایـه گذار علم و ادب درون هند بودند و سبک هندی درون شعر فارسی نیز درون زمان آنـها ظهور کرد.

904. گورگُز/ت

= گورگؤز =گور (قدرتمند ، قوی ، نافذ ، بینا) + گؤز (چشم) = تیز چشم ، یکی از مغولها کـه از 637 که تا 643 ه.ق درون ایران حکومت کرد.

905. گوگوش

= قوُقوُش = قو(نام پرنده) + قوش (پرنده) = پرندة قو ، نام خانم

906. لاچین

و لاجین = آلاچین = آلا (ابلق ، دورنگ) + چین (پرنده) = پرندة دورنگ ، پرنده ای شکاری ، از اقوام ترک نواحی بلخ ، نام خانم ؛ چین درون آخر گونـه های پرندگان دیده مـی شود. مانند: گؤیرچین (کبوتر) ، سیغیرچین (پرستو) ، بیلدیرچین و بالیقچین (مرغ ماهیخوار)

907. لاخ/ پ

= پسوندی درون انتهای اسم درون مفهوم وفوری آن اسم درون آن منطقه: سنگلاخ = سنگزار ، سنگلاخ ، دیولاخ ، اهریمن لاخ. ولی درون موارد دیگر هم ترکیب این پسوند را مـی توان دید: رودلاخ ، آتش لاخ ، هندولاخ (1)

908. لاله

= لالا = از نامـهای باستانی ترکی به منظور گل و خانم (5) ، باخ: آلاله

909. لچک

= لئچک = روسری مثلثی (1)

910. لخشک
= لاخشک= لاخشاق = لاخساق = لاخ (باخ: لق) + ساق (اک طلب) = تمایل بـه لقی ، لق گونـه ونامتعادل ، لغزان ؛ لخشیدن = لغزیدن

911. لق

= لاغ و لاخ ؛ لاخلاماق = تلوتلو و لق بودن ، لاخشک (ه.م) ، لاققیلتی = لق بودنی

912. لک لک

= لئی لک = لئیله (لئیله مک = تیز شدن ، سریع شدن) + ک (اک) = پرنده ای بلند قامت و تیز منقار یـا تیز گردن. از ریشـه لئی (= تیز ، سریع ، با جنب و جوش)

913. لَلَــــه/ت

= له له = عنوان مربیـان تربیتی شاهزادگان صفوی

914. لواش

= لاواش = یـاواش (باخ: یواش) = نرم ، ترد ، نان ترد ؛ لاواش لاپان = یـاواش یـاپان = تشکچه مانندی کـه با آن نان را بـه تنور مـی زنند.

915. لوت

= لوت = ، عریـان ؛ لوتور = بی پر ، پشم ریخته ، عریـان

916. لوتکا

= لوتکه = لوت (= ) + کـه (اک) = جسم ساده و ، قایق ، بلَم (1) ؛ شاید بخاطر سادگی اش نسبت بـه کشتی ، ترکها لؤککه هم مـی گویند کـه تسهیل شدة همـین کلمـه است. بعید هم نیست کـه روسی باشد.

917. لیقه

= لیْغا = لیْغ (خمـیری ، پلاسما) + ا (اک) = حالت خمـیری ، حالت جوهر بعد از اضافه پنبه ؛ لیغیرسا = نان خمـیری و کم پخته

918. لیلی

= لئیلی = لئی (= تیز ، سریع ، با جنب و جوش) + لی (اک ملکی) = پر جنب و جوش ، آدم تیز و سریع و باهوش ، نام خانم ، این نام درون معنی شب از ریشـه لیل عربی نیز درون بین عربها متعارف هست اما درون این مفهوم نامـی هست ترکی.

919. لیوان

= ریشـه گرفته از روستای «لیوان گؤدیش» درون آذربایجان کـه در کار سفالی کم نظیرند و اولین بار استکان بلند سفالی(لیوان)را ساخته اند.

920. مارال

= جیران ، آهو ، نام
921. ماشـه

= ماشا = ضامن درون اسلحه یـا هر وسیلة دیگر (1،27) .

922. مان

= مان از مصدر مانماق (= فرو رفتن ، درون داخل چیزی رفتن ، یکی شدن با اصل) = شبیـه ، فرو رفته ، عیب. ماندیرماق = فرو بردن ، همـه معانی مذکور از این مصدر قابل استفهام است. کما اینکه مان درون معنای عیب درون ترکی بدان مفهوم هست که لکه ای درون وجود آدمـی یـا چیزی ماندگار باشد و در وجود او داخل شده باشد. یـا شبیـه بودن بـه نوعی برخورد و تلاقی است. چنانکه درون فارسی نیز مـی گویند: فلانی خیلی بـه فلانی مـی خورد. آیمان (ماه مانند) ، قهرمان (= قارامان = پهلوان قوی) ، دگیرمان (= خیلی چرخنده ، آسیـاب) ، مصدر جعلی ماندن هم درون معنی ثابت قرار داشتن و هم درون معنای شبیـه بودن از مصدر مانماق بـه عاریت گرفته شده است. (باخ: مان)

923. مانند

= ماناند = مانان= مان (باخ: مان) + ان (اک فاعلی) = مشابه ، حرف دال بصورت اضافی درون انتهای کلمـه اضافه شده هست و این سابقه دار است. چنانکه خ بـه خت (باخ: کرخت) تبدیل مـی شود.

924. مأوا

= بر وزن مَفعَل به منظور بیـان مکان کـه ریشةآن اوو ( ائو = خانـه درون ترکی معاصر و ترکی سومری) است. البته درون زبان عربی بعد از دخیل شدن کلمـه ، ریشـه ای از آن مـی سازند و مالک آن کلمـه مـی شوند. همـین ریشة ترکی باستانی بعد از داخل شدن درون عربی بصورت اوو معنای «محل آرامش» بخود مـی گیرد. جالب آنکه درون همـه جای قرآن کلمة مأوا با جهنم و نار قرین هست و معنای آرامش از آن استنباط مـی شود.

925. متین

= از نامـهای بسیـار قدیمـی آقایـان بـه معنی سنگین و باوقار کـه به عربی رفته است. بصورتهای مختلف «مته ، متی ، مئتی ، ماتی ، ماتان و متنـه» نیز آمده هست (5).

926. مُخ

= موُغ = خرد و اندیشـه (17) ، ریشة اصلی مغان

927. مردمک

و مرجیمک (1) = مرجی (عدس) + مک (اک) = عدس مانند ، کانون چشم کـه شبیـه عدس هست ؛ مرجیل = عدسی

928. مزد

محقّق اروپائی س.چوکه آنرا ترکی سومری مـی داند چرا کـه در متون آنـها نیز استفاده شده هست (20) ؛ بـه نظر مژده (ه.م) نیز از همـین ریشـه است.

929. مزراق

= مـیزراق و بیزراق = بیز (نوک تیز) + راق (اک) = وسیلة نوک تیز ، نوعی نیزه ، زوبین (19،3): کمند رستم دستان نـه بس باشد رکاب او * چنان چون گرز افریدون نـه بس مسمار ومزراقش/ منوچهری

930. مژده

= موژده = موژدو = موجدو و موزدو = موزد (باخ: مزد) + و (اک) = مزدانـه ، مزدی کـه در قبال تشکر و تقدیر دهند ، موُجدولوق و مشتولوق (باخ: مشتلق) از همـین ریشـه است.

931. مشتلق

= موشتولوق و موجدولوق = موزدولوق = موزدو (مژده) + لوق (اک) = مژدگانی

932. مغان

= موغان = موُغقان = موغ (خرد) + قان (اک فاعلی) = بسیـار درون اندیشـه ، منطقة شمالی آذربایجان ؛ احتمالاً قان درون آخر کلمـه همان اکِ مکانی باشد کـه در اسامـی مکانـها بصورتهای جان/ کان / خان / غان / قان آمده است. با این توصیف: مغان = مکان اندیشـه و خرد

933. من
= بن ؛ من و بن از ریشـه های ترکی باستان(17). بیز = بنیز = بن (من) + ایز (اک جمع) = من ها = ما ، سیز = سن (تو) + ایز (ها) = سنیز= توها = شما

934. منجوق

و بنجوق = مـیْنجیْق و بیْنجیْق = بوْنجوق = بوْیونجوق = بوْیون (گردن) + جوق (اک) = گردن آویز ، هرچیز از جواهر یـا از پنجه های شیر یـا مـهر کـه برای دفع چشم زخم بـه گردن اسب مـی آویختند.

935. مُو /درخت

= موْو = درخت انگور ، تاک ، رز ؛ مؤولوک = تاکستان

936. مـین باشی/ت

= مـین (هزار) + باشی (فرمانده) = فرمانده گروه هزار نفره ، از رتبه های نظامـی

937. نردبان

= نرده (ه.م) + بان (باخ: بام) = نردة بام ، وسیلة نرده ای به منظور پشت بام رفتن

938. نرده

و نرکه و نرگه = حصار دور یک محوطه ، درون قدیم افراد خان محدوده ای را حصار مـی د که تا خان راحت شکار کند. این حصار ، نرکه و نرگه و نرده نام داشت.

939. نرگس

و نرجس (معر) = نرگیز = نام گل ، از نامـهای قدیمـی خانمـها (5)

940. ننـه

= نـه نـه = آنا ، مادر ، باخ: بـه به

941. نوکر

= نؤکر= چاکر ، خدمتکار مرد ، نوکار (1) ؛ ریشـه اش معلوم نشد:

نایمتای و ترمتای را بـه نوکاری معیّن گردانید / جهانگشای جوینی

942. وار/پ

= هست ، دارا ، صاحب ، بصورت پسوند درون انتهای بعضی کلمات. مانند: خانوار ، جانور ، عیـال وار ، سوگوار ، امـیدوار؛ البته درون فارسی پسوند وار معانی و وظایف گوناگون دارد ولی با این وظیفة مذکور مشخص هست که از ترکی کمک گرفته است.

943. واژگون

و واشگون و باژگون و باشگون = باش (سر) + گون (اک) = سرنگون

944. وشاق

= اُوشاق = بچّه ، غلام بچّه ، پسرزیبا ، خاصة شاه ، پسر ساده (1،27): نماند از وشاقان گردن فراز *ی درون قفای ملک جز ایـاز /سعدی

945. وطن

= واطان = باتان (ه.م)

946. ویجین

= بیجین= بیچین = بیچ(بیچمک = درو ) + ین(اک)= درو ، هُرُس

947. هالو

= آلو و آلوق = بد ، زشت ، دست و پا چلفتی ، بی دست و پا ؛ تغییر آلو بـه هالو مانند تغییر آچار بـه هاچار است.

948. هاله

= هالا = هایلا = آیلا (ه.م) = نور و روشنائی دور ماه ؛ تبدیل آ بـه ها درون اول کلمـه مرسوم است. مانند: هاچار (= آچار) و هالو (آلو)!

949. هردم بیل

= هردن بیر= هردن (گاهی ، هر از چند گاه) + بیر (یک ، یکبار) = یکبار گاهی ، گاه و بیگاه ، بگیر نگیر

950. هُما

= همای = اوْمای و اوُمای = از الهه ها و ریشـه های ترکی باستان (17)

951. همـه

= هامـیْ ، درون ترکی باستان بصورت قامـیْ یـا قامو آمده هست (2،17).

952. هون

= هوُن = درون ترکی باستان بمعنی «خلق ، ایل» ، امپراطوری بزرگ ترک که1500 سال پیش از آسیـای مـیانـه که تا اروپای مرکزی را تحت حاکمـیت خود درآورد. درون کتیبه های باستانی بصورت«خون و گون» نیز آمده و در ترکی معاصر اصطلاح «ائل-گون» از آن ریشـه باقی مانده است.

953. یـاپونجی

= یـاپیْنجیْ = یـاپینج (پالتو) + ی (اک) = پالتوئی ، لباس نمدی بدون آستین و با دامن دراز کـه از یقه با بند بسته مـی شود و از نفوذ باران جلوگیری مـی کند (19).

954. یـاتاقان

= یـات (یـاتماق = خوابیدن) + اغان (اک) = خوابنده ، وسیلة مکانیکی تخت وخوابیده (و امروزه بـه شکلهای مختلف) کـه در صنعت استفاده مـی شود ، برینگ

955. یـارماق

و یرماق و یرمق = یـارماق = یـاریماق (= درخشیدن) = درخشنده ، سکه ، درهم و دینار ، پول ، نقره (1،27): هم خواسته بـه خنجر هم یـافته بـه جور * از خصم خود تو یرمق و از من تو یرمغان/ رشیدی

956. یـارمـه

= یـارما = یـار (یـارماق = شکافتن) + ما (اک) = شکافته ، بلغور ، گندم نیم کوفته ، یـارمـیش (2)

957. یـاسا

از مصدر یـاساماق (تنبیـه ، برقرار نظم و قانون) = قاعده ، قانون ، تنبیـه به منظور تأدیب ، سیـاست ، قصاص (1) ؛ بـه یـاسا رسانیدن = مجازات و قصاص ، یـاسامـه = یـاساما = مالیـات کشاورزان ، یـاسامـیشی = نظم و تدبیر ، یـاسای بزرگ = از انواع مالیـات ها به منظور کشاورزی غیر از مالیـاتهای قلان و قبجور ، یساق = سیـاست و ترتیب ، یساول = نظم دهنده: و آن قپچور کـه اکنون بحکم یـاسای بزرگ مـی ستانند ، نستدندی و اکنون هم بحکم یـاسق از پنج نمـی گیرند… / رسائل خواجه نصیر

958. یـاشار

= یـاشا (یـاشاماق = زندگی ، جاودانـه بودن) + ار (اک فاعلساز) = جاودان ، نام آقا

959. یـاشماق

= پوشش ، نقاب ، چهره پوشانی (1) ، نوعی حجاب صورت، بصورت Yashmak درون انگلیسی

960. یـاغی

= یـاغیْ = سرکش ، دشمن ، از ریشـه های ترکی باستان (1،17)

961. یـال

= یـال و ییْل و یـالیْغ = رُستنگاه موی درگردن اسب ، موی گردن اسب و شیر (2): بدین کتف و این قوت یـال او × شود کشته رستم بـه چنگال او/ شاهنامـه

962. یـالانچی

= یـالانچیْ = یـالان (دروغ) + چیْ (اک) = دروغگو ، بی بند و بار ، شعبده باز (1)

963. یـالقوز

= یـالقیْز و یـالنیْز = یـالینقیز = یـالین (ساده ، بدون همراه) + قیْز (اک) = تک ، تنـها ، مجرد (1،19)

964. یـاوه

= یـاوا = یـاو (بد ، فحش ، هرزه) + ا (اک) = سخن نامناسب و هرزه ، سست و بی پایـه ، اراجیف و اباطیل ، سست و بی پایـه ؛ یـامان = یـاومان = فحش ، یـاووز = بد ، یـاوا آدام = آدم سست و آرام ، یـاواش = آرام

965. یتاق

= یـاتاق = یـات (یـاتماق = خوابیدن) + اق (اک) = خواب ؛ نگهبانی و پاسبانی ، شاید بخاطر اینکه نگهبان درون محل نگهبانی حتما مبیت کند:

خِردم یزک فرستد بـه وثاق خیلتاشم

ادبم طلایـه دارد بـه یتاق و پاسبانی/ نظامـی گنجوی (27)

966. یدک

= یـاتاک = یـاتاق = یـات (یـاتماق = خوابیدن) + اق (اک) = خوابیده ، درحال استراحت ، سابق بـه اسبهای درحال استراحت کـه جهت تعویض با اسبهای خسته از راه درون چاپارخانـه ها نگهداری مـی شدند مـی گفتند ولی اکنون بـه هر وسیلة ذخیره ای یـا کمکی مـی گویند، زاپاس ، ذخیره

967. یر

= یئر = جا ، زمـین ، مساوی ؛ یر بـه یر= مساوی مساوی ، جا بـه جا

968. یراق

= یـاراق = یـارا (یـاراماق = بـه درد خوردن) + ق (اک) = بدرد بخور ، ابزار و تجهیزات لازم ، تجهیزات جنگی ، اسلحه ؛ یـاراقلیق = مسلّح ، از ریشـه های ترکی باستان (17)

969. یرغو

= یـارقی = یـار (یـارماق = شکافتن ، زخم ) + قی (اک) = ابزار شکافنده ، سیـاست ، تنبیـه ، فرمان ، محاکمـه ، شاید بـه اعتبار برنده و شکافنده بودن قانون ؛ یرغوچی = یـارقیچی = بازرس و رئیس دیوان ، یوْرغولاماق = مجازات ، یـارقیتای = دیوان عدالت:

عاشق از قاضی نترسد ، مـی بیـار × بلکه از یرغوی دیوان نیز هم / حافظ

970. یَرلیغ

= یـارلیغ = حکم پادشاهی (1): ز بیم خاتم القاب تو نـهادستند × بحکم یرلیغ از آل ایلخان یـاقوت / نزاری قهستانی

971. یرنداق

= یـارانداق = چرم خام ، انبان کـه ازپوست بزماده باشد ، روده ، تسمـه ، دوال (2،8،27): بی یرنداق گرد گردن تو × نـه بگردی و نـه فرو گذری/ رودکی سمرقندی

972. یزنـه

= یئزنـه = شوهر (1،19،27) ؛ بصورت عام یعنی داماد

973. یساق

= یـاساق = یـاسا (ه.م) + اق (اک) = تنبیـه ، قانون ، سیـاست ؛ بصورت یـاسق هم آمده است: خفتان و زره ز تیغ و تیرش × دلب نکرد دریساقت/ نورالدین ظهوری

و آن قپچور کـه اکنون بحکم یـاسای بزرگ مـی ستانند ، نستدندی و اکنون هم بحکم یـاسق از پنج نمـی گیرند/ رسائل خواجه نصیر

974. یسال

= یـاسال = قشون ، صف ، لشکر ، فوج ؛ احتمالاً از مصدر یـاساماق (باخ: یـاسا) (8) :

لشکری منـهزم از راکب او چون نشود

که ز شوخی همـه جا فوجی از او بسته یسال / سنجر کاشی

975. یساول

= یـاسوْووُل = یـاسا (باخ: یـاسا) + قوْل (بازو) = بازوی قانون ، بازوی تنبیـه ،ی کـه در دست نشان اجرای تنبیـه یـا قانون دارد ، تنبیـه کننده ، نگهبان چماق بـه دست جلوی خانة خانـها درون جشنـها و مـهمانی ها به منظور تمـییز مـهمانـها از غریبه ها و طرد بیگانـه (1) ؛ همریشـه با یساق و یـاسا
976. یغلاوه

= یـاغلاوا = یـاغلا (یـاغلاماق = روغنی ، چرب ) + وا (اک) = روغن اندود ، چربناک ، ظرف آهنی دسته دار کـه در آن روغن سرخ مـی کنند ، کاسة مسی دسته دار به منظور کشیدن غذای سربازان (1،25)

977. یغلق

= یـاغلیْق = یـاغ (= غارت) + لیْق (اک) = احتمالاً: وسیلة غارت و شکار ، تیر پیکاندار (1،27): هنوزش پّرِ یغلق درون عقاب هست × هنوزش برگ نیلوفر درون آب است/ نظامـی گنجوی

978. یغما

= ییْغما = ییْغ (ییْغماق = برچیدن) + ما (اک) = برچیدنی ، جمع ی ، برچیدن سفره ، غارت ، تاراج ؛ یـاغما با همـین معانی هم صحیح هست ، یـاغمالاماق = غارت :

979. یغمور

= یـاغمار ویـاغموُر= یـاغ (یـاغماق = با) + مـیْر (اک) = باران ، نام آقا ؛ البته درون معنای باران آنرا درون ترکیـه بکار مـی برند و ترکان آذری بجای آن یـاغیش(از همـین مصدر) استفاده مـی کنند. مثل ترکیـه ای: یـاغموردان قاچارکن دوْلویـا توتولماق و معادل آذری آن: یـاغیشدان قاچیب دوْلویـا دوشمک(= از باران رهیدن و به تگرگ مبتلا شدن)

980. یغناغ

= ییْغیْناق = ییْغین (ییْغینماق = جمع شدن ، متراکم شدن) + اق (اک) = تجمع ، گردهمائی مردم ، محل تجمع (27)

981. یُغور

= یوُغوُر از مصدر یوغورماق (=خمـیر ) = خمـیرواره ، بدقواره و شُل و ول ، صفت منفی به منظور آدم بدهیکل

982. یقه

= یـاخا = گریبان ، گلو (1)

983. یلاق

= یـالاق = یـالا (یـالاماق = ) + اق (اک) = ی ، سفال شکسته کـه در آن به منظور سگ و گربه آب و غذا بدهند (27) ؛ یئلاق = نام شاهی از ترکان (27): تراست ملک جهان و تویی سزای ثنا * چگونـه گویم مدح یماک و وصف یلاق/ خاقانی شیروانی

984. یلپیک

= یئلپیک = سایبان ، سایبان درشکه و خودرو (25)

985. یلمـه

= یله مـه = زره دارای چند تکّه ، قبا ، بارانی ، یلمق (معر) (1،2):

من از یلمـهبودم همـیشـه بـه تنگ×گذشتی همـی روز نامم بـه ننگ/ قاری

986. یلواج

= یولاوُوج = یول (راه) + آووج (آگاه) = راه دان ، رهنما ، پیـامبر، محمود یلواج خوارزمـی سفیر و رسول چنگیزخان درون دربار سلطان محمد خوارزمشاه و نیز وزیر قاآن :

هر یک عجمـی ولی لغزگوی × یلواج شناس تنگری جوی / خاقانی

987. ینگه

= یئنگه = همسربرادر ، مقابل یِزنـه(شوهر ) ، پیرزنی کـه شب زفاف همراه عروس مـی آمد،همراه،مثل؛ینگة دنیـا = همتای دنیـا = آمریکا

988. یواش

= یـاواش = یـاوا(یـاواماق = سست وآرام شدن) + ش(اک) = آرام ، سست

989. یوت

= مرگ فراگیر دامـی ، مریضی کـه منجر بـه مرگ عام ستوران گردد (27).

990. یوخه

= یوْخا = نازک ، تنک ، نان تنک (27) ؛ اورهیوْخا = دل نازک:

و خوانـها بـه رسم غزنین روان شد از بزرگان و نخجیر و ماهی و آچارها و نانـهای یوخه/ تاریخ بیـهقی (27)

991. یورت

= یوُرد = خانـه ، محل خیمـه ، چراگاه : … هریک را یورت معین فرمود کـه آنجا عصای اقامت بیـاندازد / تاریخ جهانگشای جوینی

گفتم: قرقچی گشته ای ای عشق اما یورت دل

ییلاق سلطان چون بود ، قشلاق چوپانی هست این/ مولوی

992. یورتگه

= یورت (ه.م) + گه (اک) = نوعی خانـه :

از پناه حق حصاری بـه ندید × یورتگه نزدیک آن دز برگزید / مولوی

993. یورتمـه

= یوْرتما = یوْرت (یوْرتماق = حرکت اسب بصورت یک پا و یک دست درون هر قدم ، حالت اجباری از مصدر یورماق) + ما (اک) = نوعی راه رفتن اسب ، رفتار بـه شتاب ، یورغه یـا یُرغه (1،3)

994. یورش

= یوروش = یورو (یوگورمک ، یورومک = حمله ور شدن) + ش (اک) = حمله وری ، هجوم

995. یورغه

و یرغه = یوْرغا = یوْر(یوْرماق = حرکت اسب بصورت یک پا و یک دست ) + غا (اک) = حرکت یک پا و یک دستی اسب ، یرغا ، حرکت با عجله و شتاب :

کانید از دمم یرغا روید×تا یواش ومرکب سلطان شوید/مولوی

996. یوزباشی/ت

= یوز (صد) + باشیْ (فرمانده) = فرمانده گروه صد نفره ، سابقاً از رتبه های نظامـی

997. یوغ

معرب چوغ و چیْغ ترکی ( افزار چوبی کـه به گردن حیوانات بارکش مـی اندازند) ؛ این ریشـه اصیل ترکی درون زبانـهای دیگر هم نفوذ کرده است. مانند: چوغ (فارسی) ، یوغ (عربی) ، yoke (انگلیسی ، وسیله ای بـه همـین شکل درون سیستم فرامـین هلیکوپتر) ، joch (آلمانی) ، joug (فرانسه) ، yogo (اسپانیـائی) (1،2،19،27): یکی تخت عاج و یکی تخت چغ×یکی جای شاه و یکی جای فغ/ لغت فرس (27)

998. یوغورت

= یوُغوُرت از مصدر متعدی یوغورتماق (= خمـیر گرداندن ، سرشتن ، عجین ) = عموماً ماست تُرشیده ، جغرات (معر) ، بصورت Yoghurt , Yogurtدر انگلیسی
999. یونجه

= یوْنجا = یون (یونماق =کندن ، درآوردن از زمـین ) + جا (اک) = چیدنی ، کندنی ، از روئیدنی ها

1000. ییلاق

= یـایلاق = یـای (تابستان) + لاق (اک) = تابستانـه ، جای مطبوع و خنک و قابل زندگی درون تابستان

منابع و مراجع

1. معین ، محمد ، فرهنگ شش جلدی فارسی

2. دبیرسیـاقی ، دیوان لغات التُرک محمود کاشغری

3. بهزادی ، بهزاد ، فرهنگ تکجلدی آذربایجانی-فارسی

4. زهتابی ، محمدتقی ، تورکلرین اسکی تاریخی

5. غفاری ، رضا ، فرهنگ نامـهای ترک

6. صفرلی ، علیـار و یوسفلی ، خلیل ، آذربایجان ادبیـاتی تاریخی

7. پروفسور نظامـی خودیف ، آذربایجان ادبی دیلی تاریخی

8. عمـید ، فرهنگ تکجلدی فارسی

9. دیوان حافظ

10. مولوی(مثنوی معنوی،دیوان شمس،اشعار ترکی)

11. دیوان سعدی

12. ، ابوالحسن ، غلط ننویسیم

13. الغون و درخشان ، فرهنگ لغات ترکی استانبولی بـه فارسی

14. زهتابی ، محمدتقی ، معاصر ادبی آذری دیلی

15. فرهنگ جغرافیـائی آبادیـهای کشور جلد ششم سازمان جغرافیـائی نیروهای مسلح

16. صدیق ، حسین ، سیری درون اشعار ترکی مکتب مولویـه

17. صدیق ، حسین ، یـادمان های ترکی باستان ، نشر نخلهای سرخ ، تهران ، 1379

18. هیئت ، جواد ، سالنامـه های بیست گانة «وارلیق»
19. دهخدا ، علی اکبر ، فرهنگ لغت بیست و هشت جلدی فارسی
20. Reshid Arat , qutadgu Bilig , Istanbul
21. صدیق ، حسین ، شاهنامـه ملحمـه هست نـه حماسه ، مجلة مقام ، ش4 ، 1378

22. صدیق ، حسین ، قارا مجموعه، اردبیل ، انتشارات شیخ صفی الدین ، 1378

23. پاشا صالح ، علی ، مباحثی از تاریخ حقوق ، انتشارات دانشگاه تهران ، 1348

24. حییم ، فرهنگ یکجلدی فارسی – انگلیسی

25. Turgut Akpinar, Turk Tarihinde Islamiyet , Istanbul 1993

26. داشقین ، فرهنگ لغات ترکی بـه فارسی

27. محمد حسین بن خلف تبریزی ، برهان قاطع ، تهران ، انتشارات امـیرکبیر ، 1362




[رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله]

نویسنده و منبع |



رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله

آنا دیلی آموزش زبان ترکی

1. رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله آئينـه

= آينا = آي (ماه) + نا (اك) = ماه وش ، رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله ترکيب آينا مانند دُرنا و قيْرنا

2. رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله آئين

= آييْن و اوْيوُن = جشن ، مراسم جشن باستاني و ساليانة تركهاي چين

3. آباد

= آپاد ، آوا ، اوْوا ، آواد = از ريشـه هاي قديمي ترك بمعناي جاي خرّم و سرسبز ، محل زندگي آدمي ، بصورت پسوند درون انتهاي اكثر روستاها ، اَبَد درون عربي نيز جمع اين ريشـه است: رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله ابدالآباد = منتهي الآباد ، آوادانليق = آباداني ؛ احتمالاً اوْبا نيز محرف همين كلمـه هست و ريشة اصلي آباد نيز همان اوْب (محل زندگي) است. درون واقعيت هم جاي زندگي انساني را آبادي مي گويند نـه جاي پر آب را! كه اگر غير اين بود بايستي درياها و جزائر را بزرگترين آباديها مي پنداشتيم. احتمال خيلي قوي ائو (= محل زندگي) نيز محرف همين اوْب باشد. پسوند آوا از قديمي ترين پسوندها درون انتهاي نام دهات ترك مي باشد.

4. آبجي
= آباجيْ = آغاباجي = آغا (پيشونداحترام براي خانمـها) + باجي () = مكرمـه و بزرگوار
5. آتاباي/ت

= آتا (پدر) + باي (باخ: بيگ) = بيگ بزرگ ، بيگ پدر ، طايفة بزرگ تركمني (18)

6. اتابك

= آتابك = آتابئيگ = آتا (پدر ، بزرگ) + بيگ (ه.م) = خان بزرگ ، خان خانان ، وزير ، سابقاً از رتبه هاي درباري درون حكومت هاي ترك (باخ: اتابكان) (1،27):

اي صبا برساقي بزم اتابك عرضه دار

تا ازآن جام زرافشان جرعه اي بخشد بمن/حافظ

7. اتابكان

اتابك از رتبه هاي بالاي درباري بود و سلسله حكومتهائي درون نقاط مختلف دنيا تشكيل دادند از جمله:

اتابكان آذربايجان(531-622 ق) ، اتابكان اربل (539-630 ق) ، اتابكان الجزيره (576-648 ق) ، اتابكان شام (497-549 ق) ، اتابكان سنجار(566-617 ق) ، اتابكان فارس(543-686 ق) ، اتابكان لرستان (543-740 ق) ، اتابكان موصل(521-631 ق)

8. آتاترك/ت

= آتا (پدر ، بزرگ) + تورك = پدر ترك ، ترك بزرگ ، لقب مصطفي كمال پاشا

9. آتاش

= آداش = آدداش = آد (نام) + داش (هم) = همنام (1)

10. اتاغه

و اتاقه = اوْتاقا = اوْتاق (ه.م)+ ا(اك) = كلغي با پرهاي بعضي مرغان

11. اُتاق

= اوْتاق = اوْداق = اود(اودماق = آتش زدن)+ اق(اك) = جاي گرم ؛ اودا = منزلگاه ، اوتاغه (ه.م) ؛ اجاق (ه.م) محرّف اين كلمـه است.

12. اتاليق /ت

= آتاليْق = آتا (پدر) + ليق (اك) = پدري ، للـه ، نگهبان ، منصبي درون عهد صفوي ؛ اتاليقانـه = شايسته (1،19)

13. اُتراق

= اوْتوُراق = اوتور (اوتورماق = نشستن) + اق (اك) = نشست ، جلوس ، استراحت كاروان بعد از يك حركت طولاني

14. اَترك

= بنظر همان اترنگ (ه.م) باشد كه درون تركي اتره و اترك مي گويند ، درون تركي اوغوزي يعني مرد سفيد مايل بـه سرخ (2) ، رود مرزي ايران و تركمنستان

15. اَترنگ

= ات (گوشت) + رنگ = رنگ گوشت ، صورتي رنگ

16. آتسز/ت

= آدسيْز = آد (نام ، شـهرت) + سيز (اك صلبيت ، بي) = بي نام ، بي شـهرت ، بي آوازه ، ابن محمدبن انوش تگين از سلسلة خوارزمشاهيان كه بين 521 که تا 551 ه.ق حكومت مي كرد. از آنجاكه گاهي آنرا اَتسز مي خوانند بـه اشتباه آنرا بي گوشت (اَت= گوشت) و لاغر معني مي كنند.

17. آتش

و آتيْش = آت (آتماق = انداختن ، پرتاب كردن) + يش (اك مفاعله) = پرتاب دو طرفه ، بـه هم تير انداختن ، شليك بـه هم ، جرقّه ؛ شايد آتش بمعناي برافروخته فارسي باشد ولي درون معناي اخير تركي است.

18. اَتليق

و اَتليغ = آتليْق = آت (اسب) + ليْق (اك) = اسب داري ، سواردلاور ، شخص مشـهور ؛ اتلغ ار = سواره (1،19)

19. اُتو

= اوتو = اوت (اوتمك = پاك كردن ، زدودن ناپاكي ، بـه آتش گرفتن پشم و مو) + و (اك) = وسيلة صاف كردن چين و چروك ؛ اوتويه دوشمك = بـه اتو افتادن = تغيير ماهيت دادن

20. آتيش باي

آتيش باي = آتيش (باخ: آتش) + باي (بزرگ ، فرمانده) = مسئول آتشبار ، مسئول شليک ، ار رتبه هاي نظامي دوره صفوي

21. آتيلا

= آتيلا = آتيل (آتيلماق = پريدن) + ا (اك) = كسي كه خوب پرش كند ، چابك ، امپراطور بزرگ تركان هون كه 1500سال پيش ازآسياي ميانـه که تا اروپا حكومت مي كرد (435-453 م)

22. اُجاق
= اوْجاق = اوْداق = اوْتاق (باخ: اتاق) = وسيلة گرمايشي ، كوره ، كانون ، سرچشمـه ، منزل ، خاندان ، زيارتگاه ؛ اوْجاغيْ كوْر = بي فرزند ، تغيير اوداق بـه اوجاق مانند تغيير ديغال بـه جيغال است.
23. آچار
= آچ (آچماق = باز كردن) + ار (اك فاعلساز) = بازكننده ، كليد ، وسيلة مكانيكي براي باز كردن پيچ ها و مـهره ها ؛ اكِ فاعلساز ار/ ر درون چاپار ، ياشار و يئتر هم ديده مي شود.

24. آچمز

= آچماز = آچ (آچماق = باز كردن) + ماز (اك سلبيت فاعلي) = بازنشونده ، درون بازي شطرنج بـه مـهره اي گويند كه با برداشتن آن شاه مات گردد ؛ اين اك براي هميشـه يك صفت را از اسم سلب مي كند. مانند: سولماز (ه.م)

25. اچه

و اچي = ايجي = برادر بزرگتر و مـهتر ، مقابل ايني = برادر كوچكتر (1،2)

26. اخته

= آختا = آخ (آخماق = روان شدن ، بيرون آمدن ، بالا رفتن) + که تا (اك) = بيرون آورده شده ، حيواني كه بيضه هايش درآورده شده (1)، عقيم ، طويله ؛ اختاچي و اخته بيگ = طويله دار و اخته كنندة حيوانات ، درون مورد انسان غلامان اخته شده درون دربارها را خواجه مي گويند. تركيب آختا مانند يومورتا (= تخم مرغ) است.

27. آذربايجان

1. = آذربايجان = آذ (و آس = نيت خير ، اوغور ، نام قوم معروف) + ار (جوانمرد) + باي (= بيگ) + جان (اك مكان) = مكان خان جوانمرد قوم آذ ، آذربيگستان ؛ نام قوم آذ (يا آس) هنوز هم درون تعدادي از نقاط جغرافيائي كشور باقي هست مانند: آستارا ، ارس ، آستاراخان ، استرآباد و شيراز. اين قوم 5200 سال قبل درون شرق درياي خزر با غلبه بر ساير اقوام هم اقليم خود ، سنگ بناي حكومتي مقتدر بنام آذر را نـهادند (16 ، 17). اكِ مكاني جان بصورتهاي مختلف كان/ غان / قان/ خان درون انتهاي شـهرهاي ديگر هم ديده مي شود.

2. تحريف شدة آتورپاتكان = آ (صوت براي راحتي تلفظ ، اين تسهيل تلفظ با الف سابقة ديرينـه دارد) + تور (نام قوم ، احتمالاً همان تاوور باشد ، باخ: تبريز) + پات (و باش = رئيس) + كان (همان اكِ مكاني جان) = مكان خان تور

28. آذوقه

و آزوغه وآزوغا وآزوق و آزيق = آز (آزماق = گم شدن) + ايق (اك) = بخاطر گم شدن ، ره توشـه ، توشـه اي كه احتياطاً براي گم شدن درون راه برمي دارند ، آزيق از ريشـه هاي تركي باستان (2،17)

29. اُرتاغ

= اوْرتاق = اورتا (وسط) + اق (اك) = بينابين ، بين ، گذاشتن چيزي درون وسط و تقسيم كردن سود آن ، شريك ، تاجر، بازرگان؛ ارتاغي = بازرگاني ، مضاربه ، با سرماية ديگران تجارت كردن: بـه حضرت او آمد و دويست بالش زر التماس كرد بـه ارتاغي/جهانگشاي جويني

30. ارخالق

= آرخاليْق = آرخا (پشت ، دوش) + ليق (اك) = شانـه اي ، لباسي كه طلاب و بعضي افراد زير قبا مي پوشيدند و در داخلش پنبه بود ، نوعي قماش نازك (1) ؛ آرخا = پشت ، آرخاي عنان = از چيزي بي تأمّل گذشتن (19):

ناشي ز هواي جلوة او × آرخاي عنان آفرينش / عرفي

31. اُردك
= اؤرده ك = اؤرته ك = اؤرت (اؤرتمك = پوشاندن) + اك (اك) = پوشش ، پرنده اي كه درون بدن خود پوششي روغني براي جلوگيري از نفوذ آب بـه بدنش دارد.

32. اَردلان

= اردالايان = ار (پهلوان) + دالا (به زمين زندن با ضربت و سرعت) + يان (اك فاعلي) = برزمين کوبنده ، نام آقا

33. اُردو

= اوْردوُ = اور (وسط) + دو (اك) = مركز ، پايتخت ، مركز مملكت ، قشون وتجهيزاتشان ، محل گشت و گذار كه بصورت گروهي مي روند ، محل تفريح و تفرج ؛ اردوكند = نام قديمي كاشغر پايتخت اويغور(2،17) ، ارديبهشت = بهشت وسط بهار ، بصورتHorde درون انگليسي ؛ همريشـه با اورتا (= ميان) و اورال (درياچه)

34. آرزو

آرزي = آر (آرماق و آريماق = جستن ، يافتن) + زي (اک) = جستني ، يافتني ، غير موجود درون دست. همريشـه و هم معني با آرمان

35. ارس

= اَرآس = آرآذ = ارآذ = ار(پهلوان) + آذ (باخ: آذربايجان)=آذ پهلوان

36. ارسلان
= ارسالان = ار (پهلوان) + سال (سالماق = انداختن ، برانداختن) + ان (اك فاعلي) = پهلوان انداز ، مركن ، شير ، بصورت اسلان و آسلان و اصلان (معر) نيز مي آيد ؛ ارسلانلي (19) = ارسالان (شير) + لي(اك ملكي) = شيردار ، شيرنشان ، سكه داراي نشان شير ، غروش:

قزل ارسلان قلعه اي سخت داشت×كه گردن بـه الوند برميفراشت/سعدي

37. آرش

يا اشْك يا اَرشَك = ار (پهلوان) + شَك (نشكن ، شكست نخورنده) = پهلواني كه هرگز نشكند ، پهلوان هميشـه پيروز ، از امراي ايالات بلخ و مؤسس و جدّبزرگ سلسلة اشكانيان كه250سال قبل از ميلاد با پيروزي بر آنتيوخوس حكومت مقتدري درون ايران تشكيل داد (باخ: اشكانيان).

38. ارگ

= ارك = اقتدارهمراه با محبوبيت ، تخت سلطنت ، دژحكومتي ، احتمالاً تغيير يافتة «اوُروُق» باشد ، بصورت اريكه درون عربي ؛ ارك ائدمك = افتخار كردن

39. آرمان

= آريْمان = آري (آريماق = جستن ، بصورت اسم يعني پاك) + مان (اك مبالغه) = خيلي جستني ، حالت ايده ال ، هدف و مقصود ، رسيدني ، مورد جستجو ، آرزو ، خيلي سالم

40. اَرمان

= ار (جوانمرد ، با ادب ، داراي فضيلت) + مان (اك مبالغه) = خيلي صاحب ادب و هنر و فضيلت ، هنرمند ، شـهري درون ماوراءالنـهر ؛ اردم = هنر ، اردملي = هنرمند: كه افراسياب اندر ارمــــان زمين×دو سالاركرد از بزرگان گزين/شاهنامـه فردوسي

41. ارمغان
و يَرمغان = 1-آرماغان = درون تركي اوغوزي يعني سوغات راه (2)

2-يارماغان = يارماق (ه.م) + ان (اك) = درهمي ، هرچيز نقدي ، هديه(1،27):

هم خواسته بـه خنجر هم يافته بـه جور×از خصم خود تو يرمق و از من تو يرمغان/ رشيدي (27)

42. اُرمك
= اؤرمك = هؤرمك = تاب نخ يا گيسوان ، چيزي كه مثل گيسو با تابيدن بهم درست مي شود ، كلاه و پارچة پشمينـه ، امروزه جامة پنبه اي خاكستري ؛ اؤرتمك = پوشيدن ؛ هؤروك = گيسو ، باخ: ارومچك:

اميران ارمــك سلاطين اطلس × گزيده ز سنجاب و ابلق مراكب/ قاري

43. اُروغ

و اُروق = اوُروُق = ثقيل شدة اؤروك = اؤر (اؤرمك = چيزي مانند نخ و گيسو را بهم تابيدن ، پيوند كردن) + وك (اك) = بهم وصل شده ، داراي پيوند با هم ، خانواده ، دودمان ، خويشان:… اكناف ربع مسكون درون تحت فرمان ما و اروغ چنگيزخان هست / جامع التواريخ

44. اَروك

= اريك = اري (اريمك = ذوب شدن ، آب شدن) + ك (اك) = آب شده ، زردآلو (1)

45. اُرومچك

= اورومچك = هؤرومچك = هؤر (هؤرمك = زلف بافتن ) + وم (اك) + چك (اك) = زلف بافنده ، تار بافنده ، عنكبوت ؛ هؤروك = گيس يا زلف بافته شده

46. آريا
=آريْيا = آري (آريماق = پاك شدن ، آريتماق = پاك كردن) + يا (اك) = پاك و زلال ، نژاد سفيد. مثل تركي : سودان دورو (زلالتر از آب) ، آيدان آري (سفيدتر از ماه)

47. آريَن

= آريان = آريْيان = آري (باخ : آريا) + يان (اك فاعلي) = پاك شده ، آيدين ، پاك ، آريا ، نام آقا

48. آز

= آج = گرسنـه ، حريص ؛ آزمند = آدم گرسنـه و حريص و طمعكار ؛ آج آدام = آدم حريص و گرسنـه ، شـهريار نيز درون اين شعر آج را درون مفهوم حريص بكار است: كربلايه گئدنلرين قاداسي × دوشسون بو آج يوْلسوزلارين گؤزينـه

49. آزار

= آزار = آز (آزماق = منحرف شدن ، گم شدن ، بيمار شدن) + ار (اك) = بيماري ، (رفتارِ) غير صحيح و با اذيت ؛ آزار دوتماق = بيمار شدن ، توْيوق آزاري = بيماري نيوكاسل درون مرغها ، ككليگي آزماق = مسموم شدن و فساد معده

50. اُزبك

= اؤزبك = اوْغوزبك = اوْغوزبيگ = خان قوم اوغوز ، بي باك ، آدم صاف و صادق ، از اقوام ترك.

51. اَزگيل

= از (ازمك = له كردن) + گيل (اك) = له كردني ، از ميوه هائي كه بصورت له كرده و خميري درون غذاها خصوصاً آش استفاده مي گردد.

52. اُزُم

= اوزوم = انگور: آن يكي تركي بُد وگفت : اي گؤزوم! × من نمي خواهم عنب ، خواهم اوزوم / مولوي

53. اُزنگو

= اوزه نگي = اوز (= صورت) + ان (اك) + گي (اك) = ركاب (ارتباط ركاب و اوز معلوم نشد) ، مـهميز ، آلتي درون پاشنة پا براي حركت و كنترل اسب ؛ ازنگوقوچي سي = كسي كه مـهميزسوار را مي گيرد که تا براحتي سوار شود. اوزه نگي چكمك = ركاب كشيدن

54. اُستاد

= اوْستا = اوس (عقل ، درايت ، تربيت ، ادب) + که تا (اك) = عاقل ، بادرايت ، مربي ، اديب ، بصورت استاذ درون عربي ؛ تركيب اوستا مانند يومورتا است:

غازي بدست پورخود شمشير چوبين ميدهد

تا اودرآن اُستا شود، شمشير گيرد درون غزا / مولوي

55. آستان

= آست يان = آست (= زير ، پائين ، مقابلِ اوست = رو) + يان (طرف) = پائين دست ، طرف پائيني خانـه ، پيشگاه ، پائين دامن ، آستانـه = آستانا = بطرف پائين ، پيشگاه ، مَطلع (باخ: آستين و آستر و آهسته)

56. آستر

= آستار = آست (باخ: آستان) + ار (اك) = زيرين ، زيرينِ لباس ؛ آست اوست = زير و رو (18،2)

57. آستين

= آست يان (باخ : آستان) = پائين دست لباس

58. آسمان

آسيمان و آسمان = آس (آسماق = آويختن) + مان (اک مبالغه و تشبيه) = شبه آويزان ، بسيار آويزان

59. آش

= درهم برهم ، قاراشميش ، غذا ، از غذاهاي متنوع آبكي ، آشيج و آشاج = قابلمـه ، از ريشـه هاي تركي باستان (17،2)

60. آشاميدن

وام گرفته از مصدر تركي آشاماق (= خوردن) ؛ معادل فارسي آن نوشيدن است(2،18).

61. اُشتُق

= اوُشتوغ و آشيق= بجول (1) ، يكي از هفت استخوان مچ پا درون فاصلة دو قوزك پا كه از آن براي بازي «قاب» استفاده مي كنند.

62. آشغال

= آشقال = لاغر و نامناسب براي برّه كشي (3) ، هر چيز نامرغوب و غيرقابل استفاده ؛ آشقار = مخلوط ، قاطي (3)

63. اشكانيان / ت

= حكومتي از ترك هاي توران كه با پيروزي اشك يا ارشك يا آرشك (باخ: آرش) كه از حاكمان ايالات بلخ بود ، بر آنتيوخوس امپراتوري بازمانده از اسكندر مقدوني بوجود آمد و قبل و بعد از ميلاد مسيح 500 سال بر ايران حكومت كردند. تاريخ نيز بخاطر غيرايراني بودن اين حكومت ، از كنار آن براحتي گذشته است. مورخان و لغوي هاي بزرگ مانند دهخدا ، اعتمادالسلطنـه و علي بن حسن مسعودي نيز آنـها را از ترك ها دانسته اند (18).

64. اشكنـه

= ايشگينـه = ايش (ايشمك = ايچمك = نوشيدن) + گين (اك) + ه (اك ، شايد پسوند فارسي) = آشاميدني ، نوشيدني ، نوعي غذاي آبكي ازتخم مرغ و ماست وپياز… .

65. اشيك

= ائشيك = خارج ؛ اشيك آقاسي = رئيس خارج ، رئيس تشريفات سلطنتي ، رئيس دربار ، داروغة ديوانخانـه ، اشيك آقاسي باشي = رئيس تشريفات ، اشيك خانـه = ادارة تشريفات سلطنتي (1،19 )

66. آغاجي/ت

= آغاجيْ = خاصة شاهان درون دربارهاي مشرق ايران درون قرن چهارم و پنجم كه وسيلة رساندن مطالب و رسائل بين پادشاهان و اميران و اعيان دولت بود (20) ؛ شايد ريشة اين كلمـه آغاج (فرسنگ) باشد بخاطر طي كردن فرسنگها.

67. آغاز

= آغيْز = دهان ، مطلع ، ابتداي هرچيز ، دهانة نـهر و دهانة خم و چاه و مشك شير ؛ ريشة اين كلمـه شايد آخماق (= روان شدن ، سرازير شدن) باشد و آغاز بمعني مطلع جاري شدن هست ؛ قويو آغزي (و آغيزي) = سر چاه ، كوچه آغزي = سركوچه ، قاپي آغزي = دم در

68. آغرُق

و اغرق = آغريق = بار و بنديل ، احمال و اثقال(3) ؛ شايد درون اصل آغيرليق (= سنگيني) باشد كه بـه آغيرريق و آغيريق تبديل شده است:

بعد از آنكه آغروق ها را آنجا بگذاشت … / رشيدي (19)

69. آغُل

= آغيْل = آغيْ (حشم و مال) + يل (اك)= محل نگهداري حشم ، محل نگهداري رمـه ، جاي نگهداري چهارپايان درون شب درون بيابان (1،25) ، همريشـه با آغور (باخ: آخور)

70. اُغلان

= اوْغلان = پسر ، پسربچه (1)

71. آغوز

= آغيْز = شير نخست بعد از زايش ، ابتداي هر چيز ، البته درون بعضي دهات ترك بـه آن كالا هم مي گويند ؛ آغيزلانديرماق = آغوز خوراندن (باخ: آغاز).

72. اُغوز/ت

و اُغُز و غُز = اوْغوُز = اوْغ (قوم) + اوُز (نشانة جمع) = اقوام ، درون معناي رئوف وخوش قلب هم آمده هست (18) ، ازقبائل بزرگ ترك كه درون قرن ششم ميلادي همة قبائل ساكن چين که تا بحرسياه را بصورت امپراتوري واحد درآورد و در تاريخ حتي گاهي ترك را معادل با آن مي آورند. مثلاً: آنكو بـه غصب و دزدي آهنگ پاليـزي كند×از داد و داور عاقبت اشكنج هاي غز خورد / مولوي

73. آغوش/ت

= آغقوش = آغ (سفيد) + قوش (پرنده) = پرندة سفيد ، نامي براي غلامان پادشاهان ترك ، يكي از تحريفات تاريخي هم ، همين كلمة «غلامان ترك» هست كه يك تركيب ملكي هست و بمعني «غلامان متعلق بـه پادشاهان ترك» هست ولي آنرا «تركهاي غلام» تعبير مي كنند!:

اي خواجة ارسلان و آغوش × فرمان ده خود مكن فراموش / سعدي

74. افشار/ت

= اوْوشار = احتمالاً اوْوسار = اوْو (حيوان وحشي ، پرندة شكاري ، آهو) + سا (اكِ طلب) + ار (پهلوان) = طالب شكار حيوانات وحشي ، عاشق شكار حيوانات وحشي قدرتمند ، جدّي ، چابك ، از تقسيمات22 گانة اوغوزها كه نادرشاه افشار نيز كه درون اصل زنجاني هست از طايفة قيرخليِ افشار است. درون اوايل حكومت صفويه ، قوم آنـها بـه خراسان تبعيد شد ولي همان نادرشاه افشار بود كه محمود افغان را شكست داد و ابتدا صفويه را مجدداً حاكم كرد و سپس حكومت مقتدر افشاريه را تأسيس كرد.

75. افشين
= آفشين = آغشين = آغ (سفيد) + شين (وش) = سفيدوش متمايل بـه سفيد ، فرمانده ، سردار (5)

76. آق
= آغ = رنگ سفيد ، وسيع ، بزرگ: آق قلعه = قلعة سفيد ، اكباتان (ه.م) ، آقا = بزرگوار و سينـه فراخ

77. آق قويونلو/ت

= آق (سفيد) + قوْيوُن () + ليْ (اكِ ملكي) = وابسته بـه سفيد ، گروهي كه بـه بالاي بيرق خود صورت سفيد مي زدند. سلسله اي كه توسط ابونصرحسن بيگ آق قويونلو (اوزون حسن) تأسيس شد و از سال873 تا920 ه.ق درون قفقاز ، آذربايجان و دياربكر حكومت كردند و تا جنوب و مغرب ايران گسترش يافتند.

78. آقا

آغا = آغ (باز و گسترده ، بزرگ ، سفيد) + ا (اك) = بزرگ ، سرور ، درحال حاضر آقا را براي مردان و آغا را براي احترام بـه خانمـها استفاده مي كنند ولي درون اصل همان آغا صحيح است: آغاخانيم ، آغاننـه ، آبجي ، آغابيگم ، آغا بي بي

79. آقاسي/ت

= آغاسيْ = آغا (آقا) + سي (اك مضاف) = رئيس ، متصدي ، پيشرفت كننده ؛ اشيك آقاسي = رئيس تشريفات دربار

80. آقچه/ت

و اقجه وآخچه = آغجا = آغ (سفيد) + جا (اك) = سفيده ، زر يا سيم مسكوك ، سكّه ، سكة نقره اي ضرب شده درون زمان كريم خان زند: وز پي آن که تا زند ، سكه بنام بقـــــــاش × مي زند از آفتاب ،آقچه موزون فلك / خاقاني

81. آقوش

= آوقوش = اوْوقوش = اوْو (شكاري ، وحشي) + قوش (پرنده) = پرندة شكاري(1)

82. اكباتان
= آكباتان = آغباتان =آغ (سفيد ، وسيع و باز) + باتان (باخ: وطن) = وطن سفيد يا گسترده و باز ، نام سابق همدان كه بعداً بـه هكمتان و هگمتان و هگمتانـه نيز تغيير يافت.

83. اكدش
= اكداش = اك (اكمك = كاشتن) + داش (هم) = همريشـه ، هم كاشت ، همريشـه از نظر روحي ، محبوب و معشوقه:

من نـه بوقت خويشتن ، پير و شكسته بوده ام

موي ، سپيد مي كند چشم سياه اكدشان / سعدي

84. اِكي

= ايكي = دو ؛ اكي ثانيه = دو ثانيه ، كنايه از كار سريع

85. اگير

و اكير = اك (اكمك = كاشتن) + ير (اك) = كاشته ، گياه تركي ، وج ، گياهي كه اسانس آن بـه عطر سوسن زرد معروف هست (1،25)

86. آل

= سرخ كمرنگ ، مـهر و نگين پادشاهي (1)

87. آلاچيق

= آلا (اك براي كاستن خصلت) + چيْغ (پرده اي ازحصير يا ني) = پرده مانند ، سايباني حصيري بر روي چهار ستون با اطراف باز:

اي آنكه اندر باغ جان آلاجقـــي برساختي

آتش زدي درجسم وجان ، روح مصور ساختي / مولوي

88. اُلاغ

= اُولاق = اُولا (اولاماق = رساندن ، رساندن پيام ، عوعو كردن گرگ) + اق (اك) = حامل ، پيام رسان ،كار بي مزد ، بيگاري ،خر ، پيك واسب پيكچي ؛ همريشـه با اُلام (ه.م)

89. آلاله

= آلالا = آل لالا = آل (ه.م) + لالا (باخ: لاله) = لالة سرخ ، لالة آل ، نام ؛ البته برهان قاطع (27) تأكيد مي كند كه اين كلمـه درون پهلوي پيدا نشد و شك ندارد كه با آل درون ارتباط باشد.

90. اُلام

= اُولام = اُولا (باخ: الاغ) + م (اك) = پيام رسان ، پيام يا نوشته اي كه دست بدست يا زباني رسانند (1) ، همريشـه با الاغ (ه.م)

91. آلامانچي

= آل (آلماق = گرفتن) +ا (اك) + مان (اك مبالغه) + چيْ (اك شغل) = كسيكه كارش گرفتن مال ديگران باشد ، بسيار غارتگر ؛ آلامان = بسيار گرفته شده = غارت

92. آلاو

= الوْو= شعلةآتش،زبانة آتش ، آتش شعله ور(1،27)؛ اوْد- الوْو = آتش - شعله ، الوْولاماق = شعله ور كردن ، الوْولو = شعله ور: بر اوج گنبد گردون از آن بتابد هور×كه يافت از تف قنديل مرتضي آلاو/ آذري

93. آلپ

= آلپ و آلب = پرزور ، قدرتمند ، قوي ، پيشوندي براي شاهان ترك مانند: آلپ ارسلان ، آلپ ارتنقا ، آلپ تگين: چوآلپ ارسلانجان بـه جانبخش داد × پسرتاج شـــاخي بـه سر برنـهاد/ سعدي

94. آلپ ارتونقا/ت

= آلپ (ه.م) + ار (پهلوان ، جوانمرد) + تونقا (ببر) = ببر جوانمرد شاه ، از قديميترين پادشاهان توران زمين كه لقب «خــان» نيز درون اصل ازآن او بود. فردوسي درون شاهنامـه اش او را افراسياب ناميده هست (2).

95. آلپ ارسلان/ت

= آلپ (قوي) + ارسالان (باخ: ارسلان) = مركن شاه ، عضدالدين ابو شجاع پادشاه سلجوقي كه بين سالهاي 455 که تا 465 ه.ق حكومت كرد.

96. آلتون
و التون = آلتين = آل (سرخ) + تين (اك) = سرخ گون ، طلاي سرخ ، زر ، نام (1،2،3،5،19) :

توهمي زن اين يتيمان را كه هان آلتون بيار

توهمي سوز اين ضعيفان را كه هين جامـه بكش/كمال اسماعيل

97. آلتون تاش/ت

يا آلتون داش = آلتين (باخ: آلتون) + داش (سنگ) = سنگ طلا ، حاجب سالارِسلطان محمود غزنوي و حاكم خوارزم درون سال 432 ه.ق

98. اُلجاميشي

= اوْلجاميش = ؟ ، اطاعت ، فرمانبرداري ، تعظيم ، كلمة تركي (1) :

… و در آن منزل اميرارغوان با عموم اكابر واعيان وصدورخراسان برسيد و الجاميشيكردند/ رشيدي

99. اُلجه

و اولجه واُلجي واُلچا = اوْلجا = اوْل (اوْلماق = شدن ، مالك شدن) + جا (اك) = ملك شده ، بـه تملك درآمده ، مال و جنس يا اسيري گرفته شده از دشمن بعد از تاخت و تاز ؛ بو منيم اوْلدو = اين مال من شد: … و محترفة بسيار را اسير كردند و الجاي بي اندازه گرفتند/ جامع التواريخ رشيدي

گر صاحب زمان را وقت ظهور مي بود

از بهر الجه مي رفت دنبال لشكر او/ واله هروي

100. الچوق

= آلچاق(=كوتاه). شايد هم تسهيل شدة آلاچيق،نوعي خيمة تركمني:

به سراي ضرب همت ، بـه قراضة چه لافم

چه كند بپاي پيلان الچوق تركماني / نظامي گنجوي

101. اُلدوز

و يلدوز = اوُلدوز و يولدوز = ستاره (1) ؛ شايد از يالماق (= درخشيدن) باشد و شايد هم: اول (بزرگ) + دوز (نمك) = نمك درشت ، بخاطر شباهت ظاهري ستارگان آسمان بـه دانـه هاي نمك.

102. الش دگش

= آليْش (خريد) + دئگيش (مبادله ، فروش) = خريد و فروش ، مبادله (1)

103. اُلُغ

= اُولوُغ = اُول (بزرگ) + اُوغ (اك) = بزرگ ، قدرتمند ؛ الغ بيگ = بيگ بزرگ: از جهود ومشرك وترســـــــــا و مغ×جملگي يك رنگ شد زآن آلپ الغ/ مولوي

104. اَلَك

= اله ك = اله (اله مك = غربال كردن) + ك (اك) = وسيلة غربال

105. الگو

= اولگو و يولگو = اول و يول (اولمك و يولمك = بريدن ، تراشيدن) + گو (اك) = بريده ، نمونة بريده ؛ اولگوج = چاقوي سرتراشي ، باخ: اولكا (18،2)

106. آلما

= آل (سرخ ، آلماق = گرفتن ، خريدن) + ما (اك) = گرفتني ، سرخ گون ، سيب ، نام ، احتمالاً ريشة اين كلمـه آل (سرخ) هست و درون قديم ابتدا بـه سيب هاي سرخ شامل مي شده است.

107. آلماآتا

= آلما (ه.م) + آتا (پدر) ، پايتخت جمـهوري قزاقستان (باخ: قزاق)

108. الميرا

= ائلميرا= ائل(ايل) + ميرا(تمثيلگر)= تمثيل كنندة ايل ، نام (5)

109. الناز

= ائلناز = ناز ايل ، نام

110. اُلنگ

= اؤلنگ = اؤل (خيس شدن ، مرطوب شدن) + انگ (اك) = جاي خيس و مرطوب ، سبزه زار ، مرتع ، سرزمين سبز و خرم (1)

111. النگو

= ال (دست) + انگي (اك) = مربوط بـه دست ، دستبند ؛ تركيب النگو مانند ازنگو (ه.م) است.

112. آلو

= آليْ = آل (سرخ ، آلماق = گرفتن ، خريدن) + يْ (اك) = گرفتني ، سرخ ، نام ميوه (باخ: آلما).

113. اُلوس

= اُولوُس = اوُلوش از اولاماق (پيوند ، بجائي رساندن) = محل تجمع ، اجتماع مردم ، ملت ، قوم ، ايل ، همريشـه با الاغ و الام : … درون همة الوس ، پادشاه را از او مشفقتر نيست / جامع التواريخ رشيدي

114. اَلوك

= اليك = پروانـه ، پيغام (1)

115. اِلِه-بِلِه
= ائله بئله = ائله (آنطور ، چنان) + بئله (اينطور ، چنين) = چنين و جنان ؛ اله و بله گفتم = چنين و چنان گفتم

116. آماج
= آماج و اَمج و آرناج و آنناج و آماچ = نشان ، تابلوي شليك ، هدف تير ، سيبل ، هدف (1،2) ؛ واحد طولي درون بين تركها متعارف بوده كه 24/1 فرسنگ تعريف مي شد. با توجه بـه اينكه هر فرسنگ 5919 متر هست ، احتمال دارد كه 250 متر (24/1 فرسنگ) فاصلة تيراندازي بوده هست و سيبل درون اين فاصله نصب مي شده است. از همين جا هدف تيراندازي بـه هدف تعميم پيدا مي كند.

117. اُماج
= اوْماج = اوْغماج = اوْغ (اوغماق = سائيدن) + مآج (اك) = سائيده ، نام آشي (1) كه درون آن خمير را مي سايند که تا به رشته تبديل شود ، آش اماج = آش رشته ، باخ: تتماج

118. آمرود

= آرموُد و آرموُت = گلابي (2)

119. اميد
= اُوميد و اُوموُد = اُوم (اوُمماق = چشم براه ماندن) + اُود (اك) = چشم براه ماندن ، انتظار ؛ اميدوار = اميد + وار (دارا) = داراي اميد ؛ درون تركي معاصر مصدر اومماق را وقتي بكار مي برند كه بچه اي بوي خوش غذائي را بشنود و آنرا هوس كند كه مجازاً از معناي فوق برداشت شده است: واي بر مشتاق و بر اوميد او × حسرتا بر حسرت جاويد او / مولوي
120. انار

= نار ؛ نارين (= نار + ين = ريز مانند دانـه هاي انار) ، نارگيله (= دانة انار) و ناردانا (= دانة انار) هر دو نام
121. آناكه

= آناكا = آنا (مادر) + كا (اك) = مادري ، دايه (19) ؛ احتمالاً درون اصل آناغا صحيح است.

122. آناهيتا

= داراي احساس ، درك كننده ، مادر ؛ درون تركي سومري «آنا-آناننا-آنو-ايناننا» نيز آمده هست (17). درون تركي معاصر آنا و آننا مورد استفاده قرار مي گيرد.

123. انگ

= ان و انگ (نون غنـه) = داغ يا چاكي كه بعنوان نشان بر گوش زنند ، برچسب زدن ، افترا ؛ انگ زدن = مـهر و مارك زدن

124. او

= اوْ = ضمير اشاره براي جاندار و بي جان ، از ريشـه هاي تركي باستان (17). صورت قديمي آن «اول» بوده است.

125. اِو اوغلي/ت

= ائو (خانـه) + اوْغلو (پسر) = پسر خانـه ، غلام معمولي خدمتكار شاهان صفوي (1)

126. اِو پولي/ت

=ائو(خانـه) + پول + ي (اك مضاف) = پول خانـه ، ماليات برمنازل درون دورة صفوي (3)

127. آواره

= آوارا = آوار (و آپار = تكيه دهنده ، نام قوم ترك) + ا (اك) = مانند قوم آوار بدون منزلگاه ثابت ؛ آوارها 250 سال (558 که تا 805 ميلادي) بر اروپاي ميانـه حكومت كردند و امپراطوري آنـها مجارستان ، آلباني ، چكسلواكي ، اتريش و آلمان را شامل مي شد. نام اين قوم درون كتيبه هاي اورخون نيز آمده هست (18،17)

128. اوبه

= اوْبا = اوْب (منطقه ، محل زندگي) + ا (اك) = زيستگاه ، چادرسياه بزرگ كه داخل آن پارتيشن بندي شده باشد و اتاق خواب و غذا و مـهمان و … داشته باشد (1).

129. اوج

= اُوج = سرحد ، انتها ، گوشـه ، نوك ؛ ميداد اوجو = نوك مداد ، دووار اوجو =ديوار ، آغاجين اوجو = بالاي درخت

130. آوج

= آووُج = راهنما (1) ؛ يول آووج = پيامبر

131. اوزان/ت

= اُوزان = اوُز (اوُزماق = تصنيف خواندن) + ان (اك فاعلي) = شاعر و آوازخوان و نوازندة قوْپوز درون ايل اوغوز. درگذشته شاعر ونوازندة مردمي را نيز «اوزانچي» مي گفتند و بعد از قرن نـهم آنرا «آشيق» گفتند(3). اوُزلوق = تصنيفي ، جدّ بزرگ فارابي

132. اوزقنوغ/ت

و اوزقنوق = اؤزقوْنوُق = اؤز (جان ، روح) + قوْنوُغ (فرود) = اقامتگاه روح (3) ، برجستن بعضي اعضاي بدن وپيشگوئي ازروي آن ، اختلاج اعضاء ، حالت خلجان و جهش و پرش بدن (روح!) (2)

133. اوزُن حسن/ت

= اُوزوُن حسن = حسن بلند قامت ، لقب ابونصرحسن بيگ آق قويونلو مؤسس سلسلة آق قويونلو (ه.م) درون سال 873 ق.

134. اوزون برون

= اُوزوُن (دراز ، بلند) + بوُروُن (دماغ) = دماغ دراز ، نام يك نوع ماهي با بيني دراز

135. اوغور

= اُوغوُر = وقت ، يمن و بركت ، عزم سفر ؛ بد اوغور = بديُمن ، اوغور بخير = سفر بخير ، اوغروما پيس چيخدي = طالعم بد آمد ، اوغورلاماق = بدرقه كردن

136. اوق

و اوغ (1) = اوْغ = چكمة پشمينـه ، چوبهاي فوقاني آلاچيق

137. اولكا

و اُلكا = اؤلكه = اؤل (اؤلمك و يؤلمك = بريدن ، تراشيدن) + كه (اك) = بريده ، جدا شده ، كشور ؛ بولكا = بؤلكه از مصدر بؤلمك (= پارتيشن كردن) = استان ؛ همريشـه با الگو (ه.م)
138. اولوق كوك

= اولوق كؤك = اُولوُق (بزرگ) + كؤك (ه.م) = كوك بزرگ ، يكي از 360 كوك ختائي (1)

139. اومّا

= اومما = اُوم (اومماق = چشم براه ماندن ، هوس كردن) + ما (اك) = چشم براه ماندگي ، هوس كردگي. باخ: اميد : ترسم او اين بوي خــوش چون بشنود × هفت قرآن درميان اومـّا شود / دهخدا

140. اون باشي/ت

= اوْن (ده) + باشيْ (فرمانده) = فرمانده گروه ده نفره ، سابقاً از رتبه هاي نظامي (باخ: اون باشي و يوز باشي)

141. اويغور

شايد ازمصدر اويانماق (= بيدار شدن) = بيدار شده ، مدني شده ، از ايالات بزرگ ترك نشين چين كه الآن بـه ايالت سين كيانگ تغيير نام داده اند (18).

142. اويماق

=اوْيماق= قبيله ، طايفه ، مسكن ، متفق ، فاميل ، درتركي اويغوري بمعني اجتماع كردن بوده هست (3،18) :

… ساير لشكريان و اويماقاتي كه همراه داشتند ، با اموال و جهات تحت تصرف امراء محمد زمان ميرزا درآمد / حبيب السير (19)

143. آهسته

= آسته = آستا = آست (باخ: آستان) + ا (اك) = (راه رفتن با سرعتِ) زيرين و پائين ، بصورت آرام و كُند ، يواش

144. آهو

= آوو = اوْوو = اوْو = شكار و صيد (عموما) ، آهو (خصوصا) ؛ اوْوجو = شكارچي ، اوْو قوش = پرندة شكاري

145. اَياز

= آياز = نسيم خنك سحري ، هواي سرد و صاف ، شب بدر بدون ابر ، نام غلام تيزهوش و محبوب سلطان محمود غزنوي (5):

غرض ،كرشمة حسن هست ، ورنـه حاجت نيست

جمـــــال دولت محمود را بـه زلف اياز / حافظ

146. اياغ

= آياق= پا،همپا،هم پياله، پياله ؛ اياغ شدن = هم پياله يا همراه شدن:
به چمن خرام و بنگر برتخت گل كه بلبل

به نديم شاه ماند كه بـه كف اياغ دارد/ حافظ

147. آيبك

= آي (ماه) + بك (بيگ ، بزرگ) = بيگ بزرگ ، بيگ ماه وش ، ماه كامل ، صفتي براي قاصد و غلام ، قطب الدين آيبك مؤسّس اولين سلسلة مسلماني درهندوستان درسال 602ه.ق: گفت: اي آيبـــك بيا درآن رسن × که تا بگويم من جواب بوالحسن/ مولوي

148. ايت بورني/گ

= ايت بوُرنوُ = ايت (سگ) + بوُرن (دماغ) + و (اك مضاف) = دماغ سگ ، نام ديگرنسترن (1)

149. آيتك

= آي (ماه) + تك (مانند) = مـهسا ، نام

150. ايچاايچ

= ايچ (بنوش) + ا (اك) + ايچ (بنوش) = نوشانوش ، پيالة :

از فقيهان شد وحدّي منع جام باده را

در صبوحي بانگ ايچاايچ مي دانيم ما / ميرنجات (19)

151. ايچگي

= ايچ (داخل ، درون) + گي (اك) = اندروني ، خودماني و داخلي ، نديم ، خاص ، مقرّب (19) ؛ ايچلي = مغزدار

152. آيدا

= آي (ماه) + دا (اك) = درون وجود ماه ، ماه صفت ، روئيدني درون كنار آب ، نام (5) ، درون اصل بصورت آيداق (مانند بارداق و چارداق)

153. آيدين

= آي (ماه) + دين (اك) = شفاف ، زلال ، آشكار ، روشنفكر ، نور ، باز ، واضح ، نام پسر (5)
154. ايران

= ايره ن = اير (ايرمك = بـه مقصدرسيدن) + ان (اك فاعل ساز) = بـه مقصدرسيده ، عارف ، نام

155. ايرج

= اير (ايرمك = بـه مقصدرسيدن) + ج (اك) = بـه هدف رسي ، نام آقا

156. ايرقي

= ايْرغيْ =؟ ريشـه اش معلوم نشد ، گياه شيرخشت ، ماده اي خوش طعم كه از تركيب قندهاي مختلف بدست مي آيد. ايرقي را خاشاك نيز مي گويند (1).

157. ايري قلمـه/گ

= ايري (درشت) + قلمـه(درخت تبريزي) = تبريزي درشت ، نام ديگر گياه شالك

158. ايز

= اثر ، نشان قدم ، ردپا ، انتهاي نخ درفرش بافي ؛ ايزكسي راگرفتن = رد و پاي كسي را گرفتن ، ايزگم كردن = گم كردن نشان

159. آيسان

= آي (ماه) + سان (مانند) = آيتك ، آيتكين ، مـهسا ، نام

ليك خورشيد عنايت تافته است*آيسان را از كرم دريافته است/مولوي

160. ايشك

= ائشكك = خر :

زر نابش فتد بـه كف بي شك × بخرد توبره براي ايشك / دهخدا

161. ايغاغ
= ايقاق = ايقا (ايقاماق =شوخي كردن ، سخن چيني كردن) + اق (اك) = شوخ ، سخن چين : زبان كشيده چو تيغي بسرزنش سوسن × دهان گشاده شقايق چو مردم ايغاغ/ حافظ

162. اَيغَر

و آيغيْر = نر ، گشن ؛ بـه آيغري درآمدن = گشني كردن: آن ايغـــــر تيز ،كند گردد ناگاه × كز شوق بپاي ماديان راه برد/ ركناي مسيح

163. ايل

= ائل = قوم ، قبيله ، درون تركي باستان بصورت ايل آمده هست (1،17) ؛ مردم ، ملت ، گروه ، سال ، مطيع و تابع (27)
164. آيلا

= آي (ماه) + لا (اك) = آيلين ، هالة دور ماه ، نام (5) ؛ هاله = هايلا = آيلا

165. آيلار

= آي (ماه) + لار (اك تحبيب) = ماه نازنين ، نازنين ماه ؛ اك «لر-لار» درون تركي علاوه بر وظيفة جمع بستن ، حالت تحبيب هم ممكن هست به اسم بدهد. مانند: قيزلار (ك ناز من ) ، گوللر (گل ناز) ، آيلار (ماه نازنين)

166. ايلاق

= خليج ،شـهري درون ختا ، نام درختي (27) ؛ احتمالاً درون اصل آيلاق (گرد مانند ماه) باشد:

وگر خان را بـه تركستان فرستد مـهر گنجوري

پياده از بلاساغون دوان آيد بـه ايلاقش/ منوچهري

167. ايلجار

= ائلجار = ائل (باخ: ايل) + جار (ه.م) = اجتماع مردم براي انجام كاري (1) ؛ ايلجاري كردن = خبررساني

168. ايلچي

= ائلچي = ائل (ايل) + چي (اك شغل ساز) = سفير ، پيغام رسان ، خواستگار ؛ ايلچي خانـه = سفارتخانـه : سَرَم فداي تو اي ايلچي خجسته سير× مگو زبان فرنگي بگو زبان دگر/ امثال و حكم

169. ايلخان/ت

= خان ايل ، بزرگ و شاه مردم ، عنوان سلاطين مغول درون ايران

170. ايلخي

= ايْلخيْ = رهاكردن چهارپايان بـه صحرا براي چريدن ، رمـه اسب (19،1) ؛ درون ديوان لغات الترك (2) بصورت ييْلخيْ ثبت شده است. ريشـه اش معلوم نشد.

171. ايلغار

و ايلقار و يئلقار و يلقا = ايلقار = ايلقا (ايلقاماق = تاخت كردن ، اسب تاختن ، هجوم بردن) + ار (اك) = تاخت ، يورش ؛ ايلغاركنان = درون حال يورش (1)

172. ايلغين آغاجي/گ

= ايْلغيْن (؟) + آغاجي (درخت) = درخت ايلغين ، گز (1)

173. ايلقار

= ايلقار = ايلقا (ايلقاماق = تاخت كردن ، اسب تاختن ، هجوم بردن) + ار (اك) =؟ ، عهد و پيمان ؛ از ايلقار برگشتن = بدقولي كردن (1) ؛ معلوم نيست چه رابطه اي بين اين مصدر و معني اين كلمـه هست؟

174. ايلَك خانيان/ت

= الك خانيان = غربال خانيان ، احمدبن علي (شمس الدوله) مؤسّس سلسلة ايلگ خانيان بـه پايتختي بخارا كه از بحر خزر که تا چين حكومت كرد. آنـها از نژاد ترك چگلي بودند و به مدت 220سال از 389 که تا 609 ه.ق حكومت كردند. بـه آل خاقان و قراخانيان نيز معروفند.

175. آيلين

= آي (ماه) + لين (اك) = هالة دور ماه ، آيلا ، نام (5)

176. آيمان

= آي(ماه)+ مان (سا) = صاف و پاك و نوراني چون ماه ، نام (5)

177. ايناغ

و ايناق = اينا (ايناماق = باوراندن ، اينانماق = باور كردن) + اق (اك) = باور ، دوست ، بصورت ايناك نيز آمده هست ؛ ايناق خان از رؤساي زند و پدر كريم خان زند : اي ترك نازنين! كه دل افروز و دلكشي × ايناق دلربائي و امراق اينشي / وصاف

178. اينجو/ت

= اينجه (=نحيف) يا اينجي (= مرواريد) ، شرف الدين محمود مؤسس حكومت آل اينجو كه درون قرن هشتم از اصفهان که تا كناره هاي خليج فارس حكومت كرد.

179. ئيل

= ايل = سال ؛ دورة 12 سالة فلكي درون بين تركهاي قبچاق و اويغور هركدام بـه حيواني نامگذاري مي شد كه هريك از آن حيوانات سمبل خاصي بودند. اين دور 12 ساله عبارت بودند از: سيچقان ئيلي (موش) ، اود ئيلي (گاو) ، بارس ئيلي (پلنگ) ، توشقان ئيلي (خرگوش) ، لوي ئيلي (نـهنگ) ، ئيلان ئيلي (مار) ، آت ئيلي (اسب) ، قويون ئيلي () ، پيچي ئيلي (ميمون) ، تويوق ئيلي (مرغ) ، ايت ئيلي (سگ) ، دوووز ئيلي (خوك). اين دور اكنون نيز جزو سنتهاي سال تحويل مي باشد. درون فارسي اين سالهاي 12 گانـه بصورت شعر آورده شده است:

موش و بقر و پلنگ و خرگوش شمار

زين چار چو بگذري،نـهنگ آيد و مار

وآنگاه بـه اسب و هست حساب

حمدونـه ومرغ و سگ وخوك آخركار

180. بابا

= پدر بزرگ ، پدر ، از ريشـه هاي تركي باستان (7) ؛ بصورت papa درون انگليسي

181. بابك

= باي بك = باي (بزرگ ، بيگ) + بك (بيگ) = بيگ بزرگ ، خان خانان ؛ بابك خرّمدين از مردان مبارز آذري كه از سال 201 که تا 222 بيست سال عليه مأمون عباسي بپا خــــاست و از مقرّ خود درون قلعة بابك (واقع درون كليبر) لطمات زيادي بـه سپاه خلفاي سنّي عباسي واردكرد و ايران را از دست حكومتهاي عرب مسلمان نما نجات داد و عاقبت با خيانت يك ايراني بنام افشين دستگيـر و سرافرازانـه بـه فجيع ترين حالت كشته شد ؛ همچنين پادشاه بزرگي كه اردشير بابكان (مؤسس ساسانيان) زادة او بود (27).

182. باتان

= باتان و بوتون و بَتَن = مكان و جا ، كامل ، همة مردم ، وطن (معر) ؛ بوتؤ = كامل ، بوتون = تمام ، اين ريشة باستاني درون اكباتان (باخ:همدان) و لؤك باتان و آسباتان نيز آمده هست (17)

183. باتلاق

= بات (باتماق = فرو رفتن) + لاق (اك) = فرو رفتني ، جاي فرورفتني

184. باجّه

= باجا = دريچه ، روزنة نور ، كيوسك با دريچة كوچك

185. باخه

= باخا = باغا = لاك پشت ، حيوان دوزيست مانند قورباغا و توسباغا : آورده اندكه درآبگيري دو بط و يكي باخه ساكن بودند… / كليله ودمنة ترجمة ابوالمعالي

186. باديه

= بايده = بايدا = ظرف دهن پهن كه از كاسه بزرگتر هست و از ديگ كوچكتر ، احتمالاً با بارداق (ظرفي) همريشـه اند. مولوي درون شعر زير شيرِ حيوان را با شير خوردني جناس آورده هست و بادية بياباني را با بادية ظرفي: آن يكي شير هست اندر باديـــه × وان دگر شير هست اندر باديه!/ مولوي

187. بار

= بار (تركي باستان) = وار (تركي معاصر) = دارائي ، موجودي ، سود ، بر ، ميوه ، اكنون هم كاربرد اين ريشـه (بار) درون تركي بمراتب بيشتر ازفارسي هست (17). آغاج باري = بار درخت ، بارسيز = بي بار ، بارلي = پربار

188. باروت

و بارود = باريت = بار (بارماق = رفتن ، ازدست دررفتن ، جهيدن) + يت (اك) = درون رونده ، جهنده ، مادة منفجره كه بعد از انفجار بشدت حالت جهندگي دارد.

189. باره

= بارا = بار (بارماق = انداختن ، شليك كردن ، پرت كردن از دست) + ا (اك) = محل شليك و پرتاب ، قلعه ، دژ ، برج و دژ دفاعي كه از بالا با دشمن مي جنگند.

190. باز

پسوندي كه شدت علاقه بـه كاري خاص را مي رساند : دغل باز = دغل كار و عاشق دغل كاري ، كلك باز = كسي كه كارش دوز وكلك هست ؛ باز اولماق = عاشق شدن

191. باسليق

= باسيْليْق = باسيْل (باسيلماق = پوشانده شدن) + يْق (اك) = پوشانده ، سياه رگي زيرپوست ، شاهرگ (1)

192. باشلق

= باشليْق = باش (سر) + ليْق (اك) = سرانـه ،كلاه ، پوشش سر ، شيربها

193. باشي

پسوندي بمعني رئيس و متصدي و متخصص: حكيم باشي ، آشپزباشي ، قورچي باشي

194. باغ

درخت انگور و مو ، رز ، تاكستان ، هر بسته و دسته از هيزم (2) ، بعدها اين كلمـه تعميم پيدا مي كند بـه هر جاي پُر از درختان ميوه

195. باقلا

= باغالا و باغلا از مصدر باغلاماق (= بستن)= بسته ، سربسته ، از حبوبات خوراكي كه درون داخل غشائي قرار مي گيرد.

196. باقلوا

= باغلاما= باغلا(باغلاماق= بستن)+ما(اك)= بسته كردني، نوعي شيريني

197. بالابان

= بالا (كوچك ، ضعيف ، كوتاه) + بان (باخ: بانگ) = بانگ كوتاه ، بانگ آرام و دلنشين، از سازهاي بادي ، نوعي ني

198. بام

= از ريشةتركي بان (= آواز ، بانگ ، بالاي خانـه) كه اين ريشـه درون كلمة نردبان (= نرده بان = نردة بام) نيز باقي مانده است.

199. بانگ

= بان و بانق = آواز ، پشت بام ؛ از مصدر تركي بانگلاماق = بانلاماق (= قوقولو كردن خروس ، داد و فرياد كردن ، زِر زدن) ؛ نون آخر بان يا بانگ بصورت غنـه (ng) هست كه درون تركي باستان استفاده مي شد ولي الآن يا بـه ن تبديل شده و يا بـه نق. مثلاً همين بانگ درون جائي بان شده (بانلاماق) و در جائي بانق (بانقيرماق= باغيرماق = شيون و داد و بيداد راه انداختن) آمده است. درون برهان قاطع (27) هر دو تركيب بانگ وبان آمده است.

200. باي سنقر/ت

= باي (بزرگ) + سنقر (ه.م) = سنقر بزرگ ، شاهين بزرگ ؛ ابن يعقوب از امراي آق قويونلو كه درون سال 896 ه.ق درون ده سالگي بـه حكومت رسيد.

201. بايقرا/ت

=1-باي (بزرگ) + قارا (سياه ، قوي ) = قهرمان بزرگ

2-بايقيْر(بايقيرماق= غرّيدن ، نعره زدن) + ا (اك) = نعره زن ، غرّان

ابن عمر شيخ بن تيمور از امراي تيمور حاكم همدان(سال 817 ه.ق)

202. بايقوش

= باي (بيگ ، بزرگ) + قوُش (پرنده) = پرندة بزرگ ، جغد و بوم ؛ بايقوشخانـه = كنايه از جاي سوت و كور

203. بخار

= بوُخار = بوُغار = بوٌغ (هواي مـه مانند آب گرم) + ار (اك) ؛ بوخور نيز از همين ريشـه درون عربي مشتقاتي چون تبخير گرفته است.

204. بخش

= بخيش = بغيش و باغيش (= عفو ، احسان) = عفو و گذشت ، از ريشـه هاي تركي باستان (باخ: پخش) (2)

205. بخو

= بوْغاو = بوْغاغو از مصدر (بوغماق = خفه كردن ، بوْغاماق = گريه درون گلو گير كردن) = طوق گردن حيوانات ، مجازاً زنجير پاي ستوران و مجرمان

206. برابر

= بيرابير = بيره بير = يك بـه يك ، يك درون مقابل يك ، پاياپاي

207. بُرك يارق/ت

= بؤرك (كلاه) + ياريْق (شكافته ، شكسته ، قاچ دار ، نوعي كلاه قديمي كه بصورت قاچهايي بلند ساخته مي شد) = كلاه قاچ دار ؛ ركن الدين ابوالمظفّر پادشاه سلجوقي از سال 486 که تا 498 ه.ق

208. برگه

و بلگه(باخ: بلگه و بلله)؛از همين كلمـه برگ نيز استخراج شده است.

209. بزرگ

= بؤزوك = بؤزو (بؤزومك = صورت قديمي بؤيومك = بزرگ شدن) + ك (اك) = بزرگ ؛ درون ديوان كاشغري بزوك آمده هست (2).

210. بزك

= بزه ك = بزه (بزه مك = آرايش دادن) + ك (اك) = آرايش ؛ بزكچي = آرايشگر

211. بَسَق
= باساق= باس(باسماق = پوشاندن) + اق (اك) = پوشش ، سقف ،گنبد

212. بَسقو

= باسقي = باس (باسماق = مسقف كردن ، استتار كردن) + قي (اك) =كمين ، استتار بقصد گير انداختن : بطرف كوه كه سمت دست راست پادشاه بود بسقو انداخت…/ مجمع التواريخ گلستانـه

213. بسكليدن

= وام گرفته از مصدر تركي بسله مك (= درآغوش پروردن ، تربيت كردن ، بزرگ كردن)

214. بسمـه

= باسما= باس(باسماق = فشار ، داخل كردن) + ما(اك) = فشاري ، ورق طلا و نقرة منقوش ، نام سابق چاپخانـه ؛ بسمـه چي = كسيكه كارش با بسمـه باشد ، چاپخانـه چي: بسمـه اش رنگي ندارد ازگل بستان فقر × زآنكه سطر چيت اورنگ هوس را مسطر هست / طغرا (19)

دلم ماندازبسمـه چي درون شگفت×ازو ديده ام نقش،حيرت گرفت/ وحيد

215. بشقاب

= بوْش (خالي) + قاب (ظرف) = ظرف خالي ، از ظروف آشپزي

216. بشكه

= بوْشقا = بوْش (خالي) + قا (اك) = توخالي ، تودار

217. بَغ

و فغ و بي و باي = بيگ = خدا ، معشوقه ، بزرگ ؛ بغداد = خداداد ، بغستان = بي ستان = بيستون = عبادتگاه ، فغواره = فغ (بت) + واره (مانند / فارس) = بت مانند ، بايقوش (ه.م)

218. بُغاز

= بوْغاز = بوْغ (بوغماق = خفه كردن ، بوْغاماق = گريه درون گلو گير كردن) + از (اك) = گلو ، تنگه ، باب (3) ؛ بغاز داردانل ، سابق خليج را نيز بغاز مي گفتند (19).

219. بُغض

= بوْغوز = بوْغ (بوغماق = خفه كردن ، بوْغاماق = گريه درون گلو گير كردن)+وز(اك)=گلوگرفتگي ناشي از شدت غم و ناراحتي(باخ:بغاز)

220. بُقچه

= بوُغچا = بوغ (چمدان ، قاب بزرگ لباس) + چا (اك تصغير) = چمدانك ، وسيلة يا پارچة كوچك براي نگهداري لباس

221. بكتاش

و بهتاش = بيتش و بيگتاش = بيگ (ه.م) + تاش (= داش= هم) = هم بيگ ، غلامان تحت امر يك بيگ ، بصورت بهتاش هم استفاده مي شود.

222. بَگتر

و بكتر = نوعي لباس جنگي كه از بهم وصل كردن چند تكه آهن كه رويش مخمل و زربفت كشيده شده هست ، درست مي شود ؛ بكترپوش = زره پوش (1،27) ؛ درون برهان قاطع ريشة اين كلمـه بگ (بيگ) ذكر شده هست ولي معلوم نشد چرا؟

223. بِگماز

و بكماز و بكمز = ، خوري ، پيالة ، غم و اندوه ، مـهماني (1،27) ؛ ريشـه اش معلوم نشد:

آنرا كه بـه دست خويش بگماز دهي × اقبال گذشته را باو باز دهي/ معزي نيشابوري

224. بلاغ

= بوُلاق = پوُلاق = پو (بمعناي چشمـه درون تركي سومري) + لاق (اك كثرت) = جائي كه چشمـه باشد ، چشمـه ، بصورت تركيبي با بعضي كلمات : ساوج بلاغ ، قره بلاغ ، آغ بلاغ ؛ احتمالاً پينار (= پونار = بونار) بمعناي چشمـه هم از همين ريشـه است.

225. بلاغ اوتي /گ
= بولاق اوْتو = بولاق(چشمـه)+ اوْت (گياه) + و (اك مضاف) = گياه چشمـه،از گياهان درماني و خوراكي، بصورت Water – Cress درون انگليسي از اين اصطلاح گرته برداري شده هست (1،25) .

226. بلدرچين
= بيلديرچين = بيلدير (بيلديرمك = فهماندن ، آگاهاندن ، آشكار كردن) + چين (اك) = آگاه ، دانا ، نام پرنده اي كه كاشغري (2) آنرا «بوُدوُرسين» ثبت كرده هست ؛ اكِ چين درون انتهاي نام پرندگان ديگر هم ديده مي شود: گؤيرچين (كبوتر) ، سيْغيْرچيْن (پرستو) ، باليغچين (مرغ ماهيخوار) ، لاچين

227. بُلغار

= بوُلغار = بوُلغا (بوُلغاماق = بولاماق = برهم ريختن ، آشوب و بلوا كردن) + ار (اك فاعلي) = برهم ريزنده ، آشوبگر ، قاراشميش (در گؤي تورك) ؛ از اقوام ترك باستان كه که تا اروپاي شرقي حكومت كردند و كشور بلغارستان يادگار آنـهاست (18).

228. بلغاق

= بوُلغاق = بوُلغا (بوُلغاماق = بولاماق = برهم ريختن ، آشوب كردن) + اق (اك) = درهم برهم ، آشوب ، فتنـه ، شور و غوغاي بسيار ؛ بصورت بلغاك هم آمده هست ؛ بلغاكي = واقعه طلب و فتنـه جو ، بلغاق افتادن = آشوب افتادن و فتنـه برپا شدن ، بلغاق نـهادن = فتنـه برپا كردن (1،27).

229. بلغور

= بوُلغور = بوُلغا (بوُلغاماق = بولاماق = برهم ريختن ، آشوب كردن) + ور (اك) = گندم و جو شكسته و نيم پخته كه بعد از خيس كردن هم مي زنند و مي پزند ، عموماً هرچيز درهم شكسته ، آش پخته شده از بلمـه ، حرف قلمبه و بزرگ ؛ بلغور كردن = حرفهاي بزرگ زدن ، تهيه كردن بلغور (1،25)

230. بِلگا

= بيلقا و بيلگه = بيل(بيلمك = دانستن) + گه(اك) = دانا ، دانشمند(1)

231. بَلگه

= بل (آشنا ، شناخته شده ، مشخص) + گه (اك) = نشان ، علامت ، آرم ، سند ، مدرك (1) ، بلگه مك = مستند كردن ، بمعناي پيچيده شده (برگه ، بلله ) ، هلو و زردآلوي دونيمـه شدة خشكيده (احتمالاً بؤلگه (بؤلمك = قسمت كردن) براي شيئي تقسيم شده صحيح است).

232. بُلماج

و بُلَماج = بوُلاماج = بوُلا (بوُلاماق = هم زدن) + ماج (اك) = هم زدني ، آش رقيق و بي گوشت (27) ؛ نوعي از كاچي كه آش بي گوشت و آبكي هست (باخ:تتماج) (1).

233. بلوك

= بؤلوك = بؤل (بؤلمك = تقسيم كردن ، پارتيشن بندي كردن) + وك (اك) = قسمت شده ، پارتيشن ، البته اين كلمـه از انگليسي (Block) بـه فارسي آمده است. حتي تركها نيز آنرا بولوك تلفظ مي كنند غافل از اينكه ، اين كلمـه درون اصل همان بؤلوك مي باشد.

234. بَلّه

= بلله =بل(گرد شده ، بسته) + له (اك) = پيچيدني ، ساندويچ

235. بنجاق

و بنچاق = بونچاق ، قباله و سند (8) ؛ سند رسمي درون دفاتر اسناد ، مدرك رسمي و قانوني (19)

236. بنده

= بن (من) + ده (اك) = اينجانب

237. بو

= بو و پو = دودي كه از آتشفشان تصعيد گردد ؛ پونج (بخاري هيزمي) و پوسكولتي (دود-مود!) از همين ريشـه اند.

238. بوته

= بوُتا و در اصل بوُتاق و بوُداق = شاخه ، نـهال كوچك درخت و رياحين كه تازه بنشانند ، بچه و فرزند آدمي يا حيوانات ؛ احتمالاً مصدر اصلي اين كلمـه بيتمك (= روئيدن) باشد ، آدم بي بوته = آدم ابتر و بي شاخ و برگ ، بيتگي = گياه

239. بوران

= بوُر (بورماق = پيچاندن) + ان (اك فاعلي) = بهم پيچيده ، بادغليظ

240. بوش

= بوْش = خالي ، از ابزارهاي فني توخالي كه البته اين كلمـه ابتدا بصورت ( Bush Bosh ) بـه انگليسي رفته و بصورت ابزار فني دوباره بـه زبانـهاي ديگر رفته است.

241. بـه به

=كودك قنداقي ،كودك ؛ كلمات دوتائي مانند: دادا ، ده ده ، بابا ، بي بي ، بـه به ، كاكا(قاغا) ، نـه نـه … تركي اند. اين كلمات ابتدائي ترين و راحت ترين كلماتي هست كه كودك مي توان بيان كند و اين ناشي از الهام گرفته شدن زبان تركي از طبيعت است.

242. بها

= باها = گران ، ارزش و قيمت (1)

243. بهادر

= باهادور و باهادير و باتير و باتور= قهرمان ، شجاع و دلاور(8)

244. بي بي

= عمّه ، مادر بزرگ ، خاتون (باخ: بـه به)

245. بيات
= بايات = باياد = باي (باخ :بيگ) + آد (نام) = نام بزرگ ، كنايه از خدا: باياتآدي ايله سؤزه باشلاديم × تؤره دن ، يارادان ، كؤچوره ن ، ايديم / قوتادغو بيليک

246. بيات / نان

= بايات = بايا (قبل از اين) + ت (اك) = قبلي ، چيزي كه زمان آن گذشته هست ، نان و غذاي مانده ؛ باياق = زمان خاصي از گذشته

247. بير

= يك ، واحد ؛ اللهم بير بير! = خدايا ! يكي يكي

248. بِيرام

= بايرام = عيد ، نام آقا

249. بيرق

= بايراق = درون تركي قديم باتراق (2) = بات (باتماق = فرو رفتن) + راق (اك) = فرو شده ، عَلَمي كه درون ميدان كارزار درون زمين فرو مي بردند ، پرچم ، علم ، درفش ؛ سنجاق (ه.م) نيز آمده است.

250. بيزار

= بئزار = بئز (بئزمك = بـه ستوه آمدن ، برخود لرزيدن) + ار (اك فاعلساز) = بـه ستوه آمده ، خسته ، از جان سير شده ؛ بي درون اول كلمـه بعنوان حرف نفي فارسي نيست و اصولاً «بدون زار» درون فارسي مفهومي ندارد.

251. بيستون

= بي ستان = بي (خدا) + ستان (پسوند مكان فارسي) = بغستان ، عبادتگاه ، پرستشگاه ، كوهي تاريخي با يادمان هائي از زمان هخامنشيان ؛ تعبير اين كلمـه بـه «بدون ستون» صحيح نيست چرا كه عبادتگاه ها بدون ستون نيستند!

252. بيگ

= بزرگ ، خان ، زيبا ، خدا ، شاه ؛ از ريشـه هاي اصيل تركي كه با تركيبات مختلف زير درون تاريخ آمده است: بيگ(بيگدلي)، بگ(بگتاش)، باي(بايقوش، باي سنقر) ، بي (بيات) ، بغ (بغداد) ، فغ (فغفور ، فغواره)

253. بيگدلي

= بيگ (ه.م) + ديل (زبان) + ي (اك مضاف) = زبان بيگ ، عزيز مانند بزرگان ، از اقوام ترك كه درون زمان صفويه ، درون اوج قدرت بودند.

254. بيگم

= بئيگيم = بئيگ (ه.م) + يم (ضمير ملكي ، مال من) = بيگ من ، پسوند نام خانمـهاي صاحب مقام ، ملكه ، بصورتBegam درون انگليسي ، ترك ها براي احترام و محبت همراه اسم ، ضمير ملكي نيز مي آوردند ، مانند: خانيم ، بيگيم ، غلام ، گولوم ، بالام ، آييْم و…

255. بيل

= بئل = كمر ، وسايل و ابزار ، گاهي ارتباطي با بدن دارند مانند پارو درون فارسي كه ريشة آن پا هست چرا كه با پا درون ارتباط هست و درون تركي بيل با حركت كمر درون ارتباط هست و براي آن نام بئل (= كمر) داده اند.

256. بيلقان/ت

= بيل (بيلمك = دانستن) + قان (اك فاعلساز) = بسيار داننده ، دانشمند ؛ ابوالمكارم مجير الدين بيلقاني متوفّي586 ه.ق ازمردم بيلقان شروان و ازشاگردان خاقاني و ازشعراي دربار اتابكان آذربايجان كه قبرش درمقبره الشعراي تبريز هست (1).

257. بيوك

= بؤيوك = بؤيو (بؤيومك = بزرگ شدن) + ك (اك) = بزرگ ، نام آقا ؛ اين كلمـه محرف بزرگ (ه.م) است.

258. پاپاخ

= پاپاق = قسمي كلاه بزرگ پشمي (1،19) ؛ اين كلمـه تحريف شده هست چراكه مصدر پاپاماق درون تركي نداريم. شايد درون اصل قاپاق (باخ: قاپو) بوده باشد.

259. پاتق

= پا (فارس) + توق (و توغ وطوق = بايراق ، پرچم عزا ، دسته اي پر مرغ يا دم اسب بر روي كلاه افسران ترك) = محل نصب پرچم ، محل گرد آمدن (1،2)

260. پاره

= پار (احتمالاً: خُرد ، تكه)+ ا (اك) = تكه شده ، پول خرد ؛ پارچا = پار + چا ، پارچالاماق = تكه و پارچه كردن ، پارداق = تكه و پاره ، پارداقلاماق = تكه و پاره كردن كه اصولاً درون مورد حيوانات وحشي بكار مي رود ، پاراق = بي ارزش و بي اصل و نصب و يا خيلي كم ارزش و نيز سگ پست ؛ ايت اوغلو پاراق = كنايه از آدم بي اصل و نصب. قطعاً نميدانم پار درون تركي معناي فوق را دارد يا نـه؟ ولي تركيبات آنرا درون تركي داريم كه درون فارسي استفاده نمي شوند.

261. پاشا

= پاشا = احتمالاً: باشا = باش (سر) + ا (اك) = رئيس ، خان خانان ، افسر ، از ريشـه هاي تركي باستان و لقبي براي افسران و فرماندهان (17،25). گاهي آنرا مخفف پادشاه مي دانند درون حاليكه هم قدمت اين كلمـه پيشتر از پادشاه هست و هم معني آن غير از پادشاه ؛ بصورت Pasha , Pacha درون انگليسي استفاده مي شود.

262. پالان

= پال (پوست ، پوسته) + ان (اك) = پوستين ، پوشش ؛ پالتار (لباس) و پالاز (باخ: پلاس) و پالتو كه همگي بـه نوعي پوشيدني هست از همين ريشـه اند.

263. پالتو

پالتوْو = پال (پوسته) + توْو (اك) = پوستين ، آرخاليق ، لباسي دراز كه روي بقية لباسها مي پوشند(باخ: پالان) (18) ؛ كاشغري آنرا بصورت پارتوْ ثبت كرده هست (2)

264. پاياپاي

پايا پاي = پاي (سهم ، هديه) + ا (به) + پاي (”) = سهم درون برابر سهم ، کالا درون برابر کالا. مثل ترکي: پاي گئدر ، پاي گلر (کالائي کـه برود ، کالائي ديگر بجاي خود مي آورد).

265. پِتِه

= پيتي و بيتي = بيت (بيتمك = نوشتن) + ي (اك) = نوشته ، كاغذ ،گذرنامـه ، مدرك ؛ پيتيك =كاغذ پاره و مدرك بي ارزش ، پتة كسي را بـه آب انداختن = رازش را فاش كردن (18،2)

266. پُچُك

و پچق = پيچاق = بيچه ك = بيچ (بيچمك = درو كردن ، بريدن) + اك (اك) = وسلة بريدن ، چاقو ، كارد (1) ؛ الآن تركها آنرا پيْچاق تلفظ مي كنند ولي صحيح همان هست كه درون اشعار فارسي آمده است.

267. پخش

= بخيش = بغيش و باغيش (= عفو ، احسان) = احسان ، چيزي را بين مردم احسان كردن ، از ريشـه هاي تركي باستان (باخ: بخش) (2)

268. پرت

= پرت از مصدر پرتمك و پرتيمك (= درون رفتن ، درون رفتن استخوان بدن بدون خونريزي) ، از اين كلمـه پرتاب هم ساخته مي شود.

269. پرچم

= برجم و بجكم = موي نوعيكوهي وحشي درون بالاي علَم را مي گفتند كه بعدها بـه خود علم هم شامل شد ، معادل فارسي آن «درفش»مي باشد (12):ي نشان دهند درين قلزم نگون * ليكن نـه پرچم هست مر او را ، نـه عنبر هست / اثير اخسيكتي (27)

270. پرداخت

= پارداق و پارداخ = پار (شفاف ، روشن ؛ پارلاق = شفاف ، پاريلداماق = روشنائي دادن) + داخ و داق (اك) = صيقل و جلا ، جلا سطح فلزات بعد از ماشينكاري يا ريخته گري … ؛ تبديل پارداخ بـه پارداخت درون فارسي مانند تبديل كرِخ بـه كرخت است.

271. پُرز

= پوروز = پور (باخ: پور) + وز (اك) = زائده ، پرز ، غشاء ميوه

272. پَلاس

= پالاز = پال (پوست ، پوسته) + از(اك) = پوسته ، پوستين ، نوعي زيرانداز نازك (باخ: پالان):

مرا قلّاده بـه گردن بود ، پلاس بـه پشت × چه انتظار ازين بيش زآسمان دارم / پروين

273. پلو

= پيلوْو = برنج پخته ؛ pilaw (25) ؛ نميدانم چرا تركي است؟ و مرجع مذكور تنـها مرجعي هست كه آنرا تركي دانسته است.

274. پنبه

= پانبي = پانبيق بـه همين معني درون تركي باستان (2)

275. پور

= پور= بور= پسر ، جوانة درخت ، پورلنمك = جوانـه زدن نوك شاخه ها ، تركيبي درون انتهاي فاميلها

276. پولاد

= پوْلاد = بي باك ، از نامـهاي قديمي ، فولاد ، كسي كه سردي و گرمي را چشيده (5) و مجازاً آهني كه درون دماهاي خيلي بالا ذوب شده و در آب سرد ريخته مي شود که تا فولاد خشك بدست آيد. اگر بـه تدريج دماي ذوب كاهش يابد بـه فولاد نرم ميرسيم .

277. پِهِن

= پئهين = فضولات چهارپايان (1)

278. پيسي

از ريشة تركي پيس(= بد، نامناسب ، نامرغوب) ، نوعي مريضي(18)

279. پينار

= پيْنار = بيْنار و بوُنار = چشمـه ، نام ؛ احتمالاً ريشة اصلي پينار نيز مانند بولاغ عبارتست از بو (= چشمـه).

280. تا

= تاي = لنگه ، ينگه ، تك ، نظير ، كيسه وگوني ، طرف و سو ، ساحل ، درون متون تركي باستان بمعني ينگه وجفت آمده ، مانند «آي تاي» بمعني لنگة ماه كنايه از خدا ؛ تايا = كيسه يا واحد كيسه

281. تابور

و طابور= تابيْر و تاوور= كتيبه ، فوج ، صف(1).
282. تاب

= تاو و توْو = سرعت ، شتاب ، تاب ، مسطح ، ناي و نفس ، احتمالاً مصدر دويدن (فعل امرِ دو) درون فارسي از همين ريشـه هست ؛ توْو گئدمك = سريع و باشتاب و به دو رفتن ، توْولاماق = تاباندن و چرخاندن و سر كار گذاشتن ، توْودان دوشمك = از نفس افتادن و كم ناي شدن ، توْولانماق = دور زدن و علاف گشتن

283. تابه

و تاوه = تاوا = تاو (پهن و بزرگ) + ا (اك) = هرچيز پهن و باز ، ظرف باز و پهن آشپزي ؛ تاوا داشي = سنگ پهن و بزرگ ، تاوار = بزرگ و درشت و مال و جنس (3)

284. تات

عنوان مردمان غيرترك تحت حكومت ترك ، عموماً فارس زبان

285. تاجيك

= تاتجيك = تات (ه.م) + جيك (اك) = تاتي ، مردمان غيرترك تحت حكومت پادشاهان ترك ، عموماً فارسها ؛ تركيب تاجيك مانند يئنجيك هست ، تازيك و تاژيك و تاجك هم درون تاريخ آمده است.

286. تاراج

= تارا (تاراماق = شانـه كردن ، زدودن چرك ، بهم ريختن جهت منظم كردن ، پاك كردن ، برچيدن) + ج (اك) = پاك كردن وبرچيدن ، بهم ريختن ؛ تاراق = وسيلة بهم ريزنده ، شانـه ، همريشـه با تراش و تاراندن

287. تاراندن

مصدر جعلي و وام گرفته از مصدر تركي تاراماق (= بهم ريختن جهت منظم كردن ، پاك كردن ، برچيدن ، شانـه كردن)

288. تارْوِردي

= تاريْ وئردي = تاريْ (خدا) + وئردي (داد) = خداداد ؛ ريشة «تاري»از 5000 سال پيش بصورتهاي مختلف تانري ، تانقري ، تنقري ، دينگري و تونگري درون تركي آمده است.

289. تازي.1

در اصل تازيك (باخ: تاجيك) ؛ البته اين كلمـه عنواني بود كه تركها بـه غيرترك لقب داده بودند ولي همين اسم بعدها از طرف فارسها بـه غيرفارسها (مخصوصاً عربها) لقب داده شد.

290. تازي.2

= تازيْ = تاز (باخ:تاس) + يْ (اك) = سگ بي مو ، سگ شكاري كه نسبت بـه بقيه سگها كم مو و لاغر اندام است. ممكن هست اين كلمـه از فعل امر تاختن درون فارسي نيز آمده باشد ولي درون فارسي چنين تركيبي را از اسم مي توان ساخت نـه فعل.

291. تاس

= تاز = موي سرريخته ،كَل ، از ريشـه هاي قديمي ترك ؛ تازقوي = بي شاخ (2)

292. تالار

= تالوار = ايوان ، كلبة دهقاني ؛ تالواردا توْي ساليبلار = درون ايوان عروسي گرفته اند. طالار (معر) ، كلبة چوبي (1) ؛ از همين معني اخير مي توان فهميد كه اين كلمـه سابقاً درون مفهوم ديگري استفاده مي شد.

293. تالان كردن

از مصدر تالاماق (= غارت كردن ، چپاول كردن) = غارت ، چپاول ؛ تالانچي = غارتگر

294. تام
و توم = كامل ، درون تركي باستان نام آقا ؛ تاماي = ماه كامل ، از الهه ها (2،17) ، احتمالاً اين ريشـه بـه عربي رفته و تمام ، تامّ ، اتمام و… از آن مشتق گرفته شده است.

295. تانري

= خدا ، اين ريشـه از 5000 سال پيش بصورتهاي مختلف تانري ، تانقيري ، تونقوري ، تونگري و تاري درون تركي استفاده شده است:

هر يك عجمي ولي لغزگوي × يلواج شناس تنگري جوي / خاقاني

296. تاوان

= تاو (بزرگ ، مال و جنس(3)) + ان (اك) = معادل با مال و جنس ، خسارت ، جريمـه

297. تُبره

= توْربا = كيسة بزرگ :

زر نابش فتد بـه كف بي شك × بخرد توبره براي ايشك / دهخدا

298. تُپاله

= توْپالا = توْپپالا = توْپمالا (توْپمالاماق = گرد كردن ، گرد آوري كردن ، جمع كردن) = گرد شده ، پشكل (3)

299. تپانچه
= توْپانچا = توْپان (= تپن = ضربه زننده) + چا (اك) = ضربه زنندة كوچك ، قديم بـه معني سيلي و ضربه با كف دست بود ولي الآن بـه سلاح كمري گويند (12).
300. تپاندن

حالت متعدي از مصدر جعلي تپيدن(تپمك = داخل شدن با فشار). مانند: از سرما زير پتو تپيدم. تپيدن درون معناي ضربان قلب مصدر اصيل فارسي هست و نبايد با اين مصدر جعلي اشتباه گرفته شود.

301. تُپُق

= توْپوُق = مچ پا ، قوزك پا ، لكنت زبان ، چاق ؛ تپق زدن = حرف بي اراده زدن ؛ احتمالاً اين كلمـه ثقيل شدة تپيك (لگد ، رو پا) باشد.

302. تپمـه

= تپمـه = تپ (تپمك = چيزي را بزور داخل كردن) + مـه (اك) = چپاندني ، اصطلاح نظامي

303. تپّه

= تپه = سر ، فرق ، قلّه ، هيكل ؛ «تپه گؤز» درون كتاب دده قورقود بمعني كسيكه درون پيشاني يك چشم دارد آمده است. برهان قاطع (27) هم آنرا تركي مي داند. نمي دانم با مصدر تپمك (= تپاندن) چه رابطه اي دارد.

304. تُتُق
= توُتوُق = توُت (توتماق =گرفتن ، پوشاندن) + اُوق (اك) = ابر سياه (هواي تتقي) ، پردة پياز (تتق پياز) ، چادر (تتقش راپوشيد) ، آسمان (تتق سپهرگون ، تتق نيلي) :

شب ، تُتُق شاهد غيبي بُود × روز كجا باشد همتاي شب؟ / مولوي

سّرخداكه درتتق غيب منزويست×مستانـه نقاب زرخساربركشيم/حافظ

305. تتماج

= توُتماج = توُت (توتماق = گرفتن) + ما (اك) + اج (اك) =گرفته ، آشي با آرد ، آش برگ (1،27،19) ؛ اكِ ماج براي آش درون جاهاي ديگر هم ديده مي شود: اُماج (ه.م) و بلماج (ه.م). بعيد نيست كه آج همان آش باشد. يعني: آشِ توتما ، آش بولاما ، آش اوْوما: چونكه تتماجش دهد،او كم خورد×خشم گيرد،مـهرها را بردرد/مولوي

306. تخم

= توْخوم = توْغوم و دوْغوم = دوْغ (دوْغماق = زائيدن ، تكثير كردن ، زياد شدن) + وم (اك) = فزوني ، تكثيري ، زادني ، بذر ، فرزند ، خلف ، درون اصل نقش تخم نيز همان تكاثر و ازدياد كردن است.

307. تُخماق

= اسم و مصدر توْخماق (= زدن ، كوبيدن) = افزارچوبي براي كوبيدن گوشت يا لباس ؛ اين كلمـه احتمالاً ثقيل شدة دؤيمك (= دؤگمك = تؤگمك = توْخماق) است.

308. تر

= عرق ، خيس ، نم و رطوبت ؛ ترلمك = عرق كردن و خيس شدن

309. ترخون /گ

= ترخون و ترخان = از گياهان ؛ بصورت Tarragon درون انگليسي

310. تراش

= تاراش = تارا (تاراماق = شانـه كردن ، زدودن ، پاك كردن) + اش (اك) = وسيلة تميز كردن و زدودن ؛ از ديگر ريشـه هاي اين كلمـه درون فارسي داريم : تراشيدن ، تاراج ، تاراندن ، تراشـه ، تريشـه

311. تَرْك

= تر (ترمك = جمع كردن ، بار كردن) + ك (اك) = جاي بار ، ترك اسب و دوچرخه و موتور كه سواره ملزومات خود را آنجا قرار مي دهد ، پشت زين

312. تُرك
= تورك = توروك ، كه بنا بنظرخانم عادله آيدين خفيف شدة توُروُق (= دوروق) بـه معني «قوم ساكن ويكجانشين» هست البته درغزل فارسي لغت تُرك كنايه از زيبارو است:

اگر آن ترك زنجاني بدست آرد دل مارا

به خال هندويش بخشم مغان و آستارا را !

313. تُركان

و تَركان = تاركان = عنوان بانوي دربار ، لقبي ارجمند براي خانمـها ، اين كلمـه درون تركي قديم بهمين صورت آمده هست ولي آنرا بـه اشتباه تُركان مي گويند.

314. تُركمن

= توركمان = تورك (ترك) + مان (شبيه ، قوي ، اك مبالغه) = شبه ترك ، خيلي ترك ، عنوان مردماني كه ازنظر زباني ترك بودند ولي ظاهرشان با تركهاي اوغوزي فرق داشت.

315. تسمـه

= تاسما = تاس (قاب فلزي پهن ، شئي دايروي) + ما (اك) = جسم حلقوي ، چرم خام (1) ، موي شانـه كرده ؛ طسمـه (معر) (27)

316. تشك

= دؤشـه ك = دؤشـه (دؤشـه مك =گستردن ، پهن كردن) + ك (اك) = پهن كردني ،گستردني

317. تُغار

= تاغار= داغار= ظرف سفالي يا گِلي براي ماست وخمير ، واحد وزني تقريباً برابر با 10 كيلوگرم (1)

318. تفنگ

= توفه ك = توف (صداي فوت كردن با دهان ، باد دهان) + اك (اك) = فوت كردني ، وسيله اي كه با آن فوت كنند ، قديم درون بين تركها چنين رسم بوده كه داخل چوبي را خالي مي كردند و شئي ريزي درون داخل آن قرار مي دادند و با فوت كردن درون داخل چوب ، پرندگان را مي زدند (مانند همانكه شاهدانـه را درون داخل بدنة خودكار گذاشته و بزنند). اين وسيلة ساده درون ديوان لغات الترك با توفه ك و دووه ك نامگذاري شده هست (2)

319. تك

= تنـها ، ساده ، يك ، حرف فاصله ، مانند ، انتها (25) ؛ تكم = تنـهايم ، زنجانا تك = که تا زنجان ، آيتك = مانند ماه ، قويو تكي = ته چاه

320. تكاب / ج

= نام جعلي تيكان تپه (تپة خاردار) از شـهرستانـهاي آذربايجانغربي

321. تكش/ت

= تكيش = تك (ه.م) + يش (اك) = بي همتا ، ابوالمظفر علاءالدين بن ايل ارسلان از سلسلةخوارزم شاهي (5) ؛ شايد ريشـه اش تك (ه.م) باشد:

تكش با غلامان يكي رازگفت×كه اينرا نبايد بـه كس بازگفت/سعدي

322. تكلتو

= تك آلتيْ = ترك آلتيْ = ترك (ه.م ، زين) + آلت (زير) + يْ(اك مضاف) = زير زين ، نمدي كه زير زين بر پشت اسب مي اندازند ، نمد زين ، آدرم (1،25)

323. تكمـه

= تيكمـه = تيك (تيكمك = دوختن) + مـه (اك) = دوخته ، دگمـه

324. تكّه

= تيكه = تيك (تيكمك = دوختن ، بستن) + ه (اك) = دوختني ، درون اصل مقداري پارچه براي وصله كردن كه بعدها تعميم پيدا مي كند بـه هر چيز كم مقدار ، لقمـه ، قطعه ، درون تركي باستان تيكوْ آمده هست (2).

325. تَكه

= ته كه = بُز نر (1) ؛ تكه ساققالي = ريش بزي

326. تگين

و تكين= شاهزاده ، خوش تركيب ، پهلوان،پسوندي درون نامـهاي تركي ، عنوان پادشاهان غزنوي(367 که تا 582 ه.ق) مانند: سوبك تگين (سبكتكين) مؤسس سلسلة غزنويان ، آلپ تگين: پند از هركس كه گويد گوش دار × گر مثل طوغانش گويد يا تگين/ ناصرخسرو

327. تِل

= تئل = زلف سر ، كاكل ، موي جلوي سر (25)

328. تلاش

= تالاش = تالا (تالاماق = جنب و جوش كردن ، دنبال چيزي گشتن) + اش (اك) = جنب و جوش ، پي چيزي رفتن ؛ مصدر «متلاشي» (= تلاش كننده) درون عربي نيز از همين ريشـه است.

329. تليشـه

= تيليشـه = تيلي (تيليمك = خُردكردن ، بريدن) + شـه (اك) = خرده ريزه ، خردة چوب وكاغذ (1)

330. تمشك

= تؤمشوك = درختچه اي و نوعي خوردني پرنده (2)

331. تُمغا
= تومغا و دامغا = دام (دامماق = چكيدن) + غا (اك) = چكيده ، مـهرهاي شاهانة قديمي كه بوسيلة چكاندن يا پرس جوهر يا داغ كردن بدست مي آمد ، داغ ، مُهر ، نشانـه ، تهمت ؛ آل تمغا = مـهرسرخ ، مـهرشاهانـه با جوهرسرخ درون بالاي طومارها ، قره تمغا = قارا تومغا = مـهر شاهي با جوهر سياه: خون بدخواهان او آل هست و برحكم ازل* آنچنان حكم آل تمغا برنتابد بيش از اين/ سلمان ساوجي

چهار امير را معين فرمودو هريك را قراتمغائي عليحده…/ تاريخ غازان

332. تن

= وجود و بدن ؛ كلمة اصيل تركي (18،2)

333. تُنبان

= تومان = توما (توماماق = پوشاندن) + ان (اك فاعلساز) = پوشاننده ، پوشانندة تن و عورت ، شلوار زير

334. تنبك

= تومروك درون تركي باستان ، از سازهاي ضربي (18،2)

335. تُنُك

= تونوك = تون (كم ناي ، ضعيف) +وك (اك) = ظريف ، نازك ، شكننده ؛ تنكه = شلوار ضعيف و كوچك

336. تُنُكه

= تونوكه = تون (ضعيف ، كم ناي) + وك (اك) + ه (اك) = كوچك ، شلوارك ، ، باخ: تنك

337. تُنگ

= تونگ (مأخوذ از تونج = آلياژ مس و روي) = كوزة دهن تنگ ، ظرف ظريف گردن براي شربت خوري

338. تنور

و تنّور (معر) = تندير درون تركي = تمدير (تمديرمك و تامديرماق = سوزاندن) ؛ تامو (= جهنم) از همين ريشـه هست ، وظيفة اصلي تنور نيز حرارت هست نـه نور و در اصل چندان هم نور نمي دهد لذا ريشة اين كلمـه «نور» نيست(18).

339. توپ

توْپ = نوعي سلاح جنگي ، بستة پارچه ، وسيلة بازي (1) ؛ اين كلمة اصيل تركي درون تركيبات زيادي آمده است. مانند: توپمالا (باخ: تپاله) ، توپوز ، تپانچه ، توپارلاماق (باخ: توپيدن)
340. توپوز

= توْپوز = توْپ (گرد) + وز (اك) = گردگون ، آلت آهني كه سرش مانند چماق گرد هست ، گرز ، دُبّوس (معر)

341. توپيدن

مصدرجعلي فارسي كه از توپ تركي تشكيل شده هست ؛ توْپارلاماق = بـه توپ بستن ، مانند توپ سر كسي داد زدن

342. توتك

= توتوك = توت (توتمك = دود كردن ، سوختن) + وك (اك) = سوخته ، فراق (3)

343. توتون

= توتون = توت (توتمك = دود كردن) + اون (اك) = دود ، نوع تنباكو ؛ همچنين توتسوله مك (= توستوله مك) و توتسو (توستو) و دود (توت) همريشـه با توتون هستند.

344. توختن

از مصدر تركي توخوماق(= بافتن)،احتمالاً دوختن هم از همين ريشـه هست ؛كينـه توزي = كينـه توختن =كينـه بافتن ؛ درون فارسي بافتن مصدر معادل آن مي باشد. البته معناي توختن درون فارسي تعميم يافته است.‏

345. تور

= توْر = شبكه ، دام ، از ريشـه هاي قديمي تركي (2)

346. توران

= توُر(تورماق يا دورماق = ماندن ، حركت نكردن) + ان (اك فاعلساز) = مانده ، ثابت ، ترك ها چون قوم يكجانشين و شـهر نشين بودند سرزمينـهايشان توران خوانده مي شد ؛ همريشـه با تُرك

347. تورج

= توُراج = توُر (تورماق يا دورماق = يكجاماندن) + اج (اك) = محكم واستوار ، پرندة وحشي شبيه كبك ، درّاج (معر) ؛ نام بزرگترين پسر فريدون كه توران منسوب بـه اوست (1،2،19،27):

الا که تا بانگ دراج هست و قمري × الا که تا نام سيمرغ هست و طغرل/ منوچهري دامغاني (27)

348. توسن

= توْوسان= توْوسا(توْوساماق = چست و چابك رفتن)+ ان (اك فاعلي) = چست و چابك رونده ، سركش ؛ توْوسون = وحشي و رام نشده

349. توك

= توك = مو ، دسته مو يا پشم ، موي پيشاني ، كاكل اسب (1)

350. تولك

= تولك = توله (توله مك = صاف كردن ، زدودن پَر زائد ، از بين بردن پر و رويش پر تازه) + ك (اك) = پر ريزي و درآوردن پرهاي جديد ، پرريزي ابتدائي جوجة پرنده

351. تومان

= تومن = ده هزار ، واحد پولي معادل ده هزارلير ؛ تومن مين = ده هزار هزار = يك ميليون ، بيشمار: ئوكوش ئودو ايله،تومن مين ثنا × اوغان بير باياتا اونا يوخ فنا / عتبه الحقايق

352. توي

=توْي = عروسي وجشن ، درون تركي باستان بمعني مجلس ، بصورت طو و طوي بـه عربي رفته هست (1،25،18)

353. ته

= تگ و تك و ته = انتها ، حرف ربط که تا ، منتها اليه چيزي ، درون ادبيات فارسي تك نيز استفاده شده؛قويو تكي= ته چاه، زنجانا تك = که تا زنجان:

در تگ جوهست سرگين اي فتي×گرچه جو صافي نمايد مرترا/ مولوي

354. تيپا

= تيپا و تيپاق (معادل تپيك درون تركي جغتائي) = با زور زدن ، لگد

355. تير

از مصدر تيره مك (= ديره مك = پايه كردن ، لَم دادن) ، باخ: ديرك

356. تيز

= تئز = سريع ، تند ؛ البته شايد تيز براي لبة چاقو تركي نباشد ولي درون اصطلاحهائي مانند تيز رفتن (تند و سريع رفتن) تركي است.

357. تيشـه

= دئشـه = دئش (ديشمك = تراشيدن سنگ با تيشـه ، تيز كردن دندانة داس) + ه (اك) = وسيلة تراش سنگ

358. تيليت

= تير يا تيل (تيلمك و تيرمك = بريدن طولي ، بريدن) + يت (اك) = برش طولي خورده ، برش شده ، تكه نانـهاي بريده شده و خيس شده درون آب گوشت ؛ تيريد نيز از مصدر محرف تيرمك بدست آمده همچنين با تلفظ ثقيل از مصدر تيْلماق كلمة تيْلتا (تيْل + تا) بدست مي آيد كه تركها غالباً تلفظ اخير را مورد استفاده قرار مي دهند.

359. تيماج

= توُماج و توُماش = توما (توماماق = پوشاندن) + اج (اك) = پوشش ، چرم دباغي شده ، پوست تميز شدة بز (1) ؛ اگر از اين مصدر باشد وجه تسميه اش را نمي دانم.

360. تيمار

= توُمار= درك يك شخص ، خدمت بـه درمانده بامحبت نـه ترس (7) ، نام خانم ؛ تومار خانم كه كوروش استيلاگر را درون جنگي پيروزمندانة تعي درون حوالي جيحون از پاي درآورد(20).

361. تيمور

و تَمور = توْموُر = دمير = آهن (2) ، مردآهنين ، لقب امير تيمور گوركاني يا تيمور لنگ ؛ دمير براي آهن و تيمور براي مرد آهنين مانند پولاد و پولادين درفارسي و استيل و استالين درون انگليسي است:

سلطان تَمر آنكه چرخ را دلخون كرد

وز خون عدو روي زمين گلگون كرد/ فرهاد ميرزا (27)

362. جاجيم

= جئجيم =كئجيم =كئزيم =كئز (كئزمك = صورت قديمي گئيمك = پوشيدن) + يم (اك) = پوشش ، تغيير كاف بـه جيم را درون صحبتهاي روزانـه هم مي توان ديد:كئچل - چئچل ، كوچه - چوچه

363. جار

= قشقرق؛جار وجنجال= داد وبيداد ، جارچي = خبردهنده ، خبرچي

364. جُربُزه

= جوربوز = گوربوز = تنومند و قوي ، با شـهامت ؛ فلاني جربزة (شـهامت ، قدرت) اين كار را دارد.

365. جر دادن

مصدر جعلي از مصدر تركي جيرماق (= پاره كردن)

366. جرگه

= جؤرگه = چؤرگه = چؤر (= صف ، رديف) + گه (اك) = بـه صف ، بـه رديف (باخ: چريك) (2)

367. جغَتاي
= جوغاتاي = جوغ (بچه، باريك و كوچك) + ا (به) + تاي (مانند) = كودك وش ، نام اصلي سيمينـه رود (5)

368. جقّه

و جغه و جيقه = جيققا و جيغا = جيق (چيْغماق و چيخماق = سر برآوردن) + قا (اك) = سر برآوردني ، تاج ، هر چيز تاج مانند يا پر كه بـه كلاه نصب كنند (1).

369. جُلّ

= چوْل و جوْل = پالان ، پوشاك ، پوشاك چهارپايان ؛ جوْلون سودان چيخارتدي = (كنايه از بزور حاجت و نياز خود را برآوردن)

370. جلگه

= جؤلگه = چؤلگه = چؤل (باخ: چول) + گه (اك) = جاي فراخ و هموار و صاف

371. جلو

= جيلاو وجيلوْ = پيش ، افسار اسب كه درون جلوي صورتش مي بندند (1) كه بعداً اين كلمـه تعميم پيدا مي كند بـه هر چيز كه پيش باشد.

372. جوال

= جوُوال و چوُوال = چوُخال و چوُخا = زير انداز يا پارچة پشمي ، بالاپوش نمدين چوپانـها؛چوُخار=زره آهنين جنگي روي اسب يا سرباز

373. جوجه

= جوجه = جو (صدا) + جه (اك) = جوجو كنندة كوچك

374. جور

= جور = گونـه ، مناسب ؛ بوجور = اينگونـه ، جورله مك = جور كردن ، جورلش مك = جور شدن

375. جوشيدن

جوشماق درون تركي و جوشيدن درون فارسي از مصدرهاي مشترك هست كه درون هر دو زبان بـه وفور مورد استفاده قرار مي گيرد. شايد هم فارسي باشد چون درون تركي مصدر قايناماق هم درون اين معني داريم ؛ جوش = بجوش ، جوشدي = جوشيد

376. جوق

= چوُغ و چوْخ و جوُخا و چوْخا و جوُغ = زياد ، گروه ، جمعيت بسيار زياد ؛ درون تركي معاصر چوخ استفاده مي شود و نيز جوْوقا قورماق = تجمع كردن ؛ باخ: سرجوخه: پاي او مي سوخت از تعجيل و راه × بسته از جوق زنان همچوماه/ مولوي

عجب اين غلغله ازجوق ملك مي آيد×عجب اين قهقهه ازحورجنان مي آيد/مولوي

377. جوله

و جولا=جوْلا= بافنده. همريشـه با جلفا: ديبه ها بي كارگاه و دوك و جولا بافتن * گنج ها بي پاسبان و بي نگهـبان داشتن / پروين اعتصامي

378. جيران

= جئيران = مارال ،آهو (1)
379. جيك

= حالتي كه درون بازي ، قاب (آشيق ، اُشتق) درون گودي بخوابد و پشت آن رو شود (برعكس بؤك) ، حالتي كه لاك پشت برگردد ؛ بيك = بؤك ، جيكين - بؤكونون بيليرم = جيك و بيك او را مي دانم

380. چابك

= چابوُك و چئويك=زرنگ و كاردان،«شابوك»صورت قديکي آن(2)

381. چاپار

= چاپ (چاپماق = تاخت كردن) + ار (اك فاعلساز) = اسب تازنده ، پستچي ، سيستم رساندن نامـه درون سابق

382. چاپيدن

مصدرجعلي فارسي وام گرفته از مصدر تركي «چاپماق» (= تاخت وتازكردن)

383. چاتاغ

وجاتاغ = چاتاق = چات (چاتماق = باركردن) + اق (اك) = بار ، چيزي كه بار را تحمل كند ، تختة دار بر سر ستون خيمـه:

اي خيمة تو بـه ز بهشت برين بقدر × جاتاغ خيمة تو سزد از سپر بدر/ سوزني (19)

384. چاتلانقوش/گ

و چاتلاقوچ = ميوة درخت پستة وحشي كه از آن ترشي درست مي كنند (1) ؛ بوته اي با ساقه و شاخة يكسان كه درون كنار مزارع گندم مي رويد و روستائيان از آن بعنوان جارو استفاده مي كنند.

385. چاتمـه زدن

= چاتما = چات (چاتماق = بار كردن ، روي هم سوار كردن ، روي هم گذاشتن ، بهم رسيدن) + ما (اك) = روي هم سوار كرده ، روي هم گذاشته ، درون اردوها اسلحه ها را سه تائي بصورت هرم چيدن که تا از سو استفادة انفرادي آن جلوگيري شود.

386. چاخان

= چاخ (چاخماق =؟) + ان (اك فاعلساز) = شارلاتان ، فريبنده ، لاف زن

387. چادر

= چاتيْر و جاتيْر و جاجيْر ودر غزي جاشيْر = خرگاه ، خيمـه ، چادر (2) ، همريشـه با چتر (ه.م)

388. چارق

= چاريْق = كفش ساق بلند كه بندها درون ساق بسته شود ؛ احتمالاً درون اصل ساريْق (ساريْماق = پيچاندن ، بستن) باشد :

تو كجائي که تا شوم من چاكرت×چارقت دوزم شانـه سرت/مولوي

389. چاق.1

= چاغ = سلامتي ؛ حالت چاغه؟ = حالت خوب است؟ ، دماغ چاق = خوب مزاج (1)

390. چاق.2
= چاغ = زمان ؛ چاغ آدم درون بهشت لايزال … (1)

391. چاق.3
= چاغ = درشت هيكل (1،25)

392. و
= چاغالي = چاغا آلي = چاغا (بچه و نورس درون تركمن ها) + آلي (آلو) = آلوي نورس و شايد نرسيده و ترش ؛ بعيد مي نمايد كه تركيب اين كلمـه بصورت چاغ + آلي (آلوي چاق ؟) باشد.

393. چاقو
= چاققي و چاغيْ = چاغ(چاقماق = بريدن) + قي يا يْ (اك) = بُرنده ، وسيله بريدن،چاققي چي= چاقوكش،همريشـه با چاك چاك و چكاچاك

394. چاك چاك

= چاق چاق = بريده بريده ، چاك دامن = شكاف و بريدگي درون طرح دامن (باخ: چاقو)

395. چاكر

= چاكير= نوكر ، «شاكر»صورت عربي اين ريشـه هست (1)

396. چال

= اسبي كه داراي موهاي سرخ و سفيد هست ، بچة شتر ، ريش سيا ه و سفيد (1،27)

397. چالاك

= چالاق = چال (چالماق = تلاش كردن ، جدال كردن) + اق (اك) = تلاشگر ، رزمجو

398. چالانچي

= چال (چالماق = نواختن ، زدن) + ان (اك فاعلي) + چيْ (اك شغل) = نوازنده ، خواننده ، سازندة ساز ، ساز زن (1)

399. چالش

= چاليْش = چال (چالماق = زدوخوردكردن) + يْش (اك مفاعله) = زد وخورد ، دعوا با هم ، جنگ :

ور نبودي نفس و شيطان و هوا × ور نبودي زخم و چاليش و وغا / مولوي

400. چاوش

= چوْووش = چوْو (چووماق = خبر ، شايعه كردن ، خبري را با آب وتاب و سر و صداگفتن) + وش (اك) = پيام ، خبر ، خبر با داد و فرياد ، شخصي كه آواز بخواند و جلوي كاروان برود :

حيدربابا! قاراچيمن جاداسي × چوووش لارين گلرسسي صداسي/ شـهريار

401. چاويدن

مصدر جعلي فارسي و وام گرفته از مصدر تركي چوْوماق (= فرياد كردن ، شايعه پراكني كردن ، خبر دادن) ؛ چاو چاو = شور و غوغا:

مرغ ديدي كه بچه زو ببرند×چاوچاوان درت چونان است/سمرقندي

402. چاي/ج

= رودخانـه ، پسوندي درون انتهاي اسامي جغرافي: آجي چاي ، قوروچاي ؛ درون لهجه هاي ديگر تركي ساي و سئي هم گفته مي شود مانند رودخانة يئني سئي(رود جديد) درون چين(باخ: سيل)

403. چپار

= چاپار= ؟ ، عموماٌ هرچيز دورنگ ، ابرش (1،19). ريشـه اش اگر همان چاپماق (= چاپيدن) باشد ارتباطش معلوم نيست.

404. چپاندن

= تپاندن = مصدر جعلي فارسي و وام گرفته از مصدر تركي تپمك (= بزور فرو كردن). درون تركي هم اين فعل بصورت چپمك محرّف شده و همان طور كه تپيك از تپمك گرفته شده هست ، چپيك (كف زدن) نيز از چپمك اشتقاق يافته است.

405. چپاول

= چاپوْوول = چاپوْ (ه.م) + وول (اك) = تاخت و تاز، يغما

406. چپِش

= چپيش = بچة بز شش ماهه (1)

407. چپق

= چوُبوُق =شاخة نازك و باريك ، تركه ، چوبدستي كوچكي كه گندمكاران براي راندنـها بـه بدنشان مي زنند (27) ، وسيلة كشيدن توتون و تنباكو (1) ؛ احتمالاً درون اصل چؤپوك (چؤپ + وك = چوبي) بوده و بعداً ثقيل شده است. بصورت chibouk درون فرانسه استفاده مي شود (27).

408. چپل

و چفل = چوه ل = احتمالاً چپ ال = چپ (فارسي) + ال (دست) = چپ دست (در نوشتن) ، كج دست (در اخلاق) ، كنايه از آدم نادرست (1)

409. چپو

= چاپوْ = چاپ (چاپماق = چاپيدن ، تاختن) + وْ (اك) = غارت ، تاخت ؛ چپوچي = غارتگر

410. چتر

= چه تير= چاتير= چات (چاتماق = بار كردن ، انداختن روي چيزي ، بهم رسيدن) + ير (اك) = بار ، بهم رسيده ، همريشـه با چادر ، درون چادرصحرائي و چتر درون مركز آنـها پارچه بهم مي رسد. همچنين درون چاتمـه (ه.م) با قنداق سه اسلحه روي زمين و سرشان بهم مي چسبد

411. چِچك
= چيچك = غنچه ، گل (1)

412. چخماق
= چاخماق هم اسم و هم مصدر (= درخشيدن ، جرقه زدن ، كوبيدن ميخ ، درخشنده و جرقه زننده) ؛ شاخماق صورت قديمي تر اين مصدر هست ، ايلديريم شاخدي = رعد و برق زد ، شيمشك چاخدي = رعد و برق زد ، يكي از موارد استفادة مصدر چكاندن درون فارسي كشيدن ماشة اسلحه هست كه درون اين معني درون اصل چخاندن (از چخماق) است.




[رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله]

نویسنده و منبع |



رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله

با مرغ از خاص on Instagram - mulpix.com

Unique profiles

61

Most used tags

Total likes

0

Top locations

Pasdaran, Tehran, Iran, Mashhad, Iran, Pasdaran

Average media age

229.2 days

to ratio

8.5

Media Removed

هميشـه براي خود من پشت صحنـه و وقايع طبيعي و غير هماهنگ شده جذاب تره که تا صحنـه هايي با چيدمان خاص و اصطلاحا بزك شده ! 🤗 مثلا همين عكس : رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله برشي از بِردينگ شده ( همون مرحله آرد سوخاري و پولك زدن مرغ ) مرغ هستش و حتي كفگير و اون ظروف كناري هم انگار از روغن درومدن ! تمام عوامل نساني صحنـه اي داره كه درون اون تلاش و ... رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله هميشـه براي خود من پشت صحنـه و وقايع طبيعي و غير هماهنگ شده جذاب تره که تا صحنـه هايي با چيدمان خاص و اصطلاحا بزك شده ! 🤗
مثلا همين عكس :
برشي از بِردينگ شده ( همون مرحله آرد سوخاري و پولك زدن مرغ ) مرغ هستش و حتي كفگير و اون ظروف كناري هم انگار از روغن درومدن ! تمام عوامل نساني صحنـه اي داره كه درون اون تلاش و هيجان و ورك شاپ حاكم هست 😌
دست آقاي فضل الاهي عكاس خوبمون درد نكنـه كه له اين موارد هم توجه دارن 🙏🏻
چند وقتيه دستشون تو گچ هست و دلمون براشون تنگ شده ☹️ تميدوارم زودتر بهبود خاصل كنن كه كلي كار داريم باهاشون 🤗
@hamedfazl .
ببینم، رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله كدوماتون تو خونـه مرغ سوخاري درست ميكنيد ؟!! 🤔
من كه ازين هنرها ندارم ! درون واقع بهتره بگم وقتشو ندارم ! ولي داشتمم ترجيح ميدادم زنگ ب خروس تو اندرزگو برام بفرسته 😜
استوري ها رو ببينيد ... رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله موافقين مرغ هارو بگيرم بيارم برا روز كلاس با مرغ محلي سوخاري درست كنيم ؟! 😈😈😈 بـه خصوص خروسه كه ديوونم كرده !!! 😬😬😬 بعد همتون كمپين حمايت از مرغ و خروس هاي محلي تشكيل بدين و منو بـه عنوان حيوان آزار محكوم كنيد ؟ 🤣🤣🤣
بعد سر همين موضوع فالورز هاي پيج موندريان زياد بشـه و بالا بره 😜به جان خودم ديدم ملت با اين روش ها جذب مخاطب ميكنن 🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️
.
.
🍗سوخاری ها_رامـین عباسی
سه شنبه_سیزدهم شـهریور
نام نويسي :
از طريق سايت آموزشگاه موندريان ❤️💛💙
تمام سوالات شما اعم از شـهريه ، ساعت شروع و پايان ، منوي آموزشي ، تصاوير دوره ، شماره كارت ، آدرسمون و حتي جزوه الكترونيك كلاستون درون سايت هست ! 🤩🤩🤩 كليه مراحل همونجا انجام ميشـه و قبلش هم بايد عضو سايت بشين !
هر ساعت از شبانـه روز ميتونيد اطلاعات كسب كنيد! فقط ظرفيت هاي دوره ها تعريف شده هست و تكميل بشـه جاي نام نويسي باقي نميمونـه ! و يادتون باشـه كه تصميم داريم ٢٤ ساعت قبل از كلاس ثبت نام دوره رو ببنديم ! و سايت ما هم مثل خانم همتي انعطاف نداره و بسته ميشـه و ديگه فردي رو قبول نميكنـه 👹👹👹
پس عجله كنيد .....
.
آدرس سايت :
www.mondrianpastry.com
.
.
#موندريان #آموزشگاه #آشپزي #قنادي #خوشمزه #اپليكيشن #وب_سايت #سوخاري #فست_فود #مرغ #فيله #سيب_زميني #نوشابه #آموزشي #آموزش

Read more

Advertisement

Media Removed

جواهر لکه‌دارشده‌ی ایران دریـاچه‌ی ارومـیه زمانی بهشتی به منظور پرندگان و آبزیـان بود. اکنون، اسکله‌های آن هیچ مقصدی ندارند. چه اتفاقی افتاد؟ توضیح : این مقاله درون وب‌سایت نشنال جئوگرافی بـه چاپ رسیده (https://on.natgeo.com/2GzGk40 ) و ما وظیفه‌ی خود دانستیم به منظور آگاهی مخاطبانمان، ترجمـه‌ی ... 🔴 جواهر لکه‌دارشده‌ی ایران
دریـاچه‌ی ارومـیه زمانی بهشتی به منظور پرندگان و آبزیـان بود. اکنون، اسکله‌های آن هیچ مقصدی ندارند. چه اتفاقی افتاد؟ 👈 توضیح : این مقاله درون وب‌سایت نشنال جئوگرافی بـه چاپ رسیده (https://on.natgeo.com/2GzGk40 ) و ما وظیفه‌ی خود دانستیم به منظور آگاهی مخاطبانمان، ترجمـه‌ی آن را منتشر کنیم. درون این مقاله بـه هم‌کاری دولت‌های جمـهوری اسلامـی و ایـالات متحده‌ی آمریکا درون زمـینـه‌ی خشکسالی و به طور خاص احیـای دریـاچه‌ی ارومـیه کـه با اجازه‌ی بالاترین مقامات هر دو کشور انجام مـی‌شود، اشاره شده است. هم‌چنین طبق ادعای این مقاله روحانی قول داده هست تا ۵ مـیلیـارد دلار به منظور احیـای دریـاچه‌ی ارومـیه تخصیص دهد. این‌که دولت ایران هیچ اطلاعاتی درون مورد این هم‌کاری‌ها و نتایج آن‌ها و اه آن و نیز سرنوشت این ۵ مـیلیـارد دلار منتشر نکرده و این موضوع را اساسا مسکوت گذاشته است، مـی‌تواند نشان‌گر تلاش‌های این حکومت به منظور حفظ پل‌های بین خود و دولت آمریکا بـه هر ترتیب ممکن باشد. این‌که درون اتاق‌های دربسته با موضوع احیـای دریـاچه‌ی ارومـیه چه موضوعاتی بـه بحث گذاشته مـی‌شوند و اساسا از طرف ایران کدام «دانش‌مندان» بـه این جلسات فرستاده مـی‌شوند، به منظور ما روشن نیست. اما یک مطالبه‌ی جدی مردم ایران و به خصوص مردم آذربایجان شفافیت درون طرح‌های احیـای دریـاچه‌ی ارومـیه و بودجه‌های تخصیص‌یـافته به منظور این امر با توجه بـه فساد گسترده موجود است. 🔴 دریـاچه‌ی ارومـیه کـه تورکان آذربایجان آن را بـه احترام «عروس فیروزه‌ای آذربایجان» مـی‌نامند، بعد از دریـاچه‌ی خزر، بزرگ‌ترین دریـاچه‌ی آب شور خاورمـیانـه بود و بهشتی به منظور پرندگان و آبزیـان بود. از اوایل دهه‌ی ۱۹۷۰ مـیلادی، انسانیت و طبیعت این جواهری کـه در شمال غربی ایران جا گرفته را تراشیده‌اند که تا این‌که وسعت آن درون ۳۰ سال گذشته ۸۰٪ کاهش یـابد. فلامـینگوهایی کـه با مـیگوهای آب شور این ذخیره‌ی زیست‌گاهی یونسکو جشن مـی‌گرفتند، عمدتا رفته‌اند. همـین‌طور پلیکان‌ها، مرغ‌های ماهی‌خوار و اردک‌ها. حتی خیل توریست‌هایی کـه برای مصارف درمانی آب گرم و نمکین آن بـه دریـاچه‌ی ارومـیه مـی‌رفتند هم از آن دوری مـی‌کنند.
ان‌چه باقی مانده، اسکله‌هایی بلامقصد، کشتی‌های زنگ زده کـه تا نیمـه درون گل فرو رفته‌اند، و زمـین‌های سفید و نازای ناشی از نمک کف دریـاچه. بادهایی کـه روی سطح دریـاچه مـی‌وزند، نمک را روی مزارع مـی‌پاشند و به آرامـی خاک را نابارور مـی‌کنند. طوفان‌های گرد و خاک سمـی و نمکی، چشم‌ها، پوست و ریـه‌ها را که تا تبریز، شـهری با ۱ و نیم مـیلیون نفر جمعیت و در فاصله‌ی ۶۰ مایلی دریـاچه دچار عفونت مـی‌کنند. درون سال‌های اخیر

Read more

Media Removed

اولين اردوي يك روزه موندريان 🏕 پيشروان پژوهش خوراك ️ درون تابستان امسال ، تصميم داريم برخي از دوره هايمان را درون باغ هاي كشاورزي برگزار كنيم ..... و برخي نيز درون خانـه هاي سنتي شـهرهاي ايران و با هم بـه فرهنگ غذايي آن مناطق بپردازيم اولين دوره ما ، 🏼‍در باغ كشاورزي ٢٦ هكتاري عمو نصي 🏻‍ تحت نظر ... 🚌اولين اردوي يك روزه موندريان 🏕
پيشروان پژوهش خوراك ❤️💛💙
در تابستان امسال ، تصميم داريم برخي از دوره هايمان را درون باغ هاي كشاورزي برگزار كنيم .....
و برخي نيز درون خانـه هاي سنتي شـهرهاي ايران و با هم بـه فرهنگ غذايي آن مناطق بپردازيم 😍
اولين دوره ما ، 👨🏼‍🌾در باغ كشاورزي ٢٦ هكتاري عمو نصي 👩🏻‍🌾
تحت نظر سازمان ميراث فرهنگي
واقع درون نشتارود خواهد بود ( از تهران ٤/٥ ساعت فاصله)
🎒روز برگزاري اردو :
شنبه _ شانزدهم تير ماه 🚌بدليل تقاضاي شما عزيزان و راحتي و ارامش يكايك شما مـهربانان و بدليل جلوگيري از آلودگي و ترافيك ، وسيله نقليه براي اياب و ذهاب هنرجويان فراهم گشته و راس ساعت ٦ صبح روز شنبه ، از جلو درب آموزشگاه بـه سمت باغ حركت خواهد كرد . توجه كنيد كه اين امر از مسئوليت آموزشگاه خارج بوده و صرفا براي راحتي شما فراهم شده هست . لذا آموزشگاه درون تايم عبور و مرور شما عزيزان درون جاده ، مسئوليتي نخواهد داشت .
💁🏼‍♀️ورود بـه باغ ساعت ١١ صبح💁🏼‍♂️
👨🏻‍🍳👩🏼‍🍳آموزش غذاهاي سنتي و اصيل شمالي بـه همراه مواد اوليه ارگانيك و محلي و روش هاي پخت سنتي و اصيل با منويي ويژه انجام خواهد شد . و نيز آموزش دمنوش هاي خاص و سنتي ( منوي مورد آموزش اعلام خواهد شد)
🐠شما ميتوانيد علاوه بر شركت درون دوره ، از استخر ويژه ماهي ها ، صيد ماهي تازه انجام دهيد و نيز از محصولات باغ درون كل روز استفاده كنيد و يا خريداري كرده و با خود ببريد .
🐔باغ داراي مرغ و خروس و اردك و غاز ميباشد🦆
تا ساعت ٦ عصر ، زمان استفاده از باغ ميباشد و سپس حركت بـه سمت تهران ....🏃🏼‍♂️🏃🏽‍♀️🏃🏼‍♂️🏃🏽‍♀️
🍽پذيرايي كليه وعده ها درون طول روز بـه عهده آموزشگاه ميباشد ( يك روز كامل )🍽
⛔️در باغ استفاده از تلفن همراه ممنوع ميباشد ⛔️
و صرفا هنرجويان ميتوانند درون داخل وسيله نقليه درون صورت وجود موردي ضروري استفاده نمايند .
📞تلاش بر آن داريم تا
يك روز بدون موبايل را تجربه كنيم 📞
براي نام نويسي فقط که تا آخر روز ٣شنبه فرصت خواهيد داشت و دايركت يا كامنت پاسخ داده نميشود و صرفا تماس حاصل فرماييد:
٠٢١٢٢٧٩٥٨٩٠
٠٩١٩٨٠٢٨٢٤٣
.
رعايت شئونات اسلامي درون طول روز الزامي ميباشد🙂
.
.
پاورقي :
تعداد محدود ميتونيم درون خدمتشون باشيم بعد عجله كنيد .....🏃🏽‍♀️🏃🏼‍♂️
اگر ٣ نفر باشيد ، ١٠٪؜ تخفيف داريد !👩‍👧‍👦👨‍👧‍👦
ميتونيد فرزندتون يا همسرتون يا اصلا خانوادگي بياين 👪
منوي غذاهايي كه قراره اموزش ببينيد رو هم بـه زودي براتون ميذارم 😊
.
#موندريان #آموزشگاه #قنادي #آشپزي #آموزش #آموزشي #اردو #كلاس #غذا #خوراك #شمال #شمالي #تابستان #باغ #كشاورزي #روستا #

Read more

Media Removed

#goodearthrestaurant كيا غذاي چيني دوست دارن؟ امروز با هدف شكم گردي بـه شرق دور يه سرميزنيم و غذاي چيني ميخوريم.هر موقع اسم چين مياد وسط همـه ي ما بي اختيار ياد ديوار چين ميوفتيم...وقتي كه رستوران چيني ميبينم با كارمندهاي چيني واقعا آدم دلش نمياد كه واسه يه بار هم كه شده غذاي چيني رو مزه نكنـه🥙🥙🥙 تنوع ... #goodearthrestaurant
كيا غذاي چيني دوست دارن؟
امروز با هدف شكم گردي بـه شرق دور يه سرميزنيم و غذاي چيني ميخوريم.هر موقع اسم چين مياد وسط همـه ي ما بي اختيار ياد ديوار چين ميوفتيم...وقتي كه رستوران چيني ميبينم با كارمندهاي چيني واقعا آدم دلش نمياد كه واسه يه بار هم كه شده غذاي چيني رو مزه نكنـه🥙🥙🥙
تنوع غذاي چيني خيلي زياده و هر قسمت از چين غذاي خاص خودش رو دارن ... پخت خيلي سريع و جالبشون واقعا ديدني هستش غذاهاي شمال چين اغلب باب طبع اروپا هستش مردم اين مناطق از گوشت و نشاسته زيادي استفاده ميكنند البته بـه رشته فرنگي و سبزيجات هم علاقه ريادي دارند
در كنار انواع مختلف غذا هايي كه دارن ،يه غذاي جالب و سنتي دارن و من امشب براي اولين بار امتحان كردم دامپلينگ بود🍤🍤🍤 دامپلینگ غذایی بسیـار محبوب هست و سابقه ی پخت آن درون چین بـه 1800 سال پیش مـی رسد. این خوراکی خوشمزه درون شمال این کشور بـه وفور یـافت مـی شود. به منظور پخت این غذا کـه به پیراشکی های ما شباهت دارد، گوشت و سبزیجات را با هم تفت داده و سرخ مـی کنند سپس آن ها را درون خمـیرهای مخصوص و نازک مـی پیچند. اندازه دامپلینگ حتما به حدی باشد کـه با یک گاز خورده شود بـه همـین خاطر لازم هست برای هر نفر حدود 6 دامپلینگ آماده شود.

دامپلینگ ها بسیـار متنوع هستند؛ درون برخی از آن ها از مـیگو، تکه های مرغ، گوشت خوک یـا نیز استفاده مـی کنند کـه همـین موضوع باعث اختلاف طعم و مزه ی آن ها مـی گردد. رمز این کـه دامپلینگ ها خوشمزه تر شوند این هست که ابتدا آن ها را بپزید و سپس سرخ کنید.
جالب هست بدانید دامپلینگ ها آن قدر محبوب هستند کـه در شب سال نو چینی یکی از اصلی ترین خوراکی ها بـه حساب مـی آیند و همچنین درون چند سال اخیر درون نیویورک نیز طرفداران زیـادی پیدا کرده اند، بعد حتما این غذای کهن چینی را امتحان کنید.
توضيح تك تك غذاها كاري سخت و طولاني هستش
چون با اين سبزيجات اين چيني ها اينقدر غذا بلدن درست كنن و صد مدل اسم براش ميزارن كه ما اگه ماه ها هم تمرين كنيم اسم هاشون رو نمي تونيم حفظ كنيم ...خلاصه كنم غذاهاشون هم مثل زبونشون طولاني و پيچيده ست😁😁😁
#ashpazi_tazin #غذاي_چيني #لندن

Read more

Media Removed

چرا گوش سگهای گله را مـیبرند ؟ همـیشـه فکر مـیکردم اینکار بی رحمـیست که تا اینکه با سرچ دلیلش را فهمـیدم گوش های سگ از جمله حساس ترین موضع هایی هست که درون اندام سگ وجود دارد و گرگهای خونخوار و مبارز بـه محض درگیری با سگهای گله و سگهای نگهبان گوش های سگ را گرفته و زمـین گیرشان مـیکنند . اینکار یک تیپ خاص بـه سگ مـیده ... 🐶چرا گوش سگهای گله را مـیبرند ؟ همـیشـه فکر مـیکردم اینکار بی رحمـیست که تا اینکه با سرچ دلیلش را فهمـیدم 🐶

گوش های سگ از جمله حساس ترین موضع هایی هست که درون اندام سگ وجود دارد و گرگهای خونخوار و مبارز بـه محض درگیری با سگهای گله و سگهای نگهبان گوش های سگ را گرفته و زمـین گیرشان مـیکنند . اینکار یک تیپ خاص بـه سگ مـیده ولی که تا حدودی حس شنوایی سگ را تحت تاثیر قرار مـیدهد . اگر فنی و اصولی تنظیم بشود آسیب بـه شنوایی را بـه حداقل مـیرساند . درون برخی جاها مرسوم هست گوش سگ را با قیچی ببرند کـه بسیـار درد آور و شکنجه گونـه هست و عذاب بسیباری بر سگ تحمـیل مـیشود ولی ب با یک چاقوی بسیـار تیز زیر دو ثانیـه بـه انجام مـیرسد و سگ حین ب دردی احساس نمـیکند . اخیرا با آمدن اسپری لیدوکائین گوش را قبل از ب و بعد از آن آغشته بـه لیدوکائین مـیکنند که تا درد کمتری احساس بشود . لازم بـه ذکر هست باید از لحاظ زیبایی گوش سگ را حتما قرینـه برید . مسکن که تا سه روز لابلای گوشت و جگر مرغ بسیـار خوب هست و روزانـه سه بار با بتادین ضد عفونی شود . بهتر هست در فصل و روزهای سرد بریده شود که تا عفونت بـه آن رخنـه نکند  چون اگر عفونت رخ دهد منجر بـه مرگ توله خواهد شد . ضمنا حتما گوش سگ را درون ده هفتگی اش برید که تا زودتر ترمـیم شود . سگ های بزرگ را درون صورت بـه تاخیر افتادن بگوش حتما زنجیر نمود و انجام داد . 🐩🐕🐶🐩🐕🐶🐩🐕🐶🐩🐕🐶 #سگ_گله
#روستا
#حیوانات_حق_زندگی_دارند

Read more

بالاخره شـهر از خواب تعطيلات و روزاي تنبل بعد تعطيلات بيدار شده و پر جنب و جوش ؛ شكل اصلي خودش رو گرفته ... بارون اين دو روز حسابي زمين و زمان رو شستشو داده و هوااااا هم كه عشششششق !! و اين دقيقا همون حالتِ خوبيه كه هميشـه دوست دارم و كلي بهم انگيزه ميده ( با اينكه يه چند روزي ديرتر تعطيلات من شروع شده بود ... بالاخره شـهر از خواب تعطيلات و روزاي تنبل بعد تعطيلات بيدار شده و پر جنب و جوش ؛ شكل اصلي خودش رو گرفته ... بارون اين دو روز حسابي زمين و زمان رو شستشو داده و هوااااا هم كه عشششششق !! 😍
و اين دقيقا همون حالتِ خوبيه كه هميشـه دوست دارم و كلي بهم انگيزه ميده ( با اينكه يه چند روزي ديرتر تعطيلات من شروع شده بود اما از اونجايي كه ذاتا آدم بيكار نشستن نيستم و از اون مدل ادمـهام كه استراحت بهم نيومده ، اين ركود و سكوت و رخوت نوروزي خسته ام كرده بود ! ) .
.
ويديو اما دستاورد سفر هست ؛ البته #ميرزاقاسمي اصالتا يه پيش غذاي #گيلاني هست ولي ما بـه زور ربطش داديم بـه #مازندران 😁 اصلا همـه جاي #ايران سراي ميرزا قاسميه ! .
.
براي ميرزا قاسمي بادمجونـها رو #كباب كنين ؛ ترجيحا با زغال كه اون طعم اسموكي خاص رو داشته باشـه يه كم كه خنك شد پوستش رو جدا كنين و خرد يا ساطوري كنين . گوجه فرنگي رو توي ش بندازين که تا پوستش راحت كنده بشـه ( من كباب ميكنم گاهي مثل الان ) و خرد كنين و با سير و يه كم زردچوبه توي يه كم روغن تفت بدين که تا آب ميان بافتي اش تبخير بشـه و بعد بادمجونـها رو اضافه كنين و با هم تفت بدين که تا مخلوط بشن و يه كم بـه روغن بيفته . حالا تخم مرغ ها رو توي غذا بشكنين و با نمك يه جا مخلوط كنين و يه كم بزارين با درون بسته روي حرارت بمونـه که تا تخم مرغها كاملا بپزن توي غذا . 👈🏻 من بخاطر ا مراعات كردم و #سير كم ريختم توي غذا ؛ اما شما مراعات هيچ احدي رو نكنين که تا اونجا كه خونـه و زندگي و ميرزا قاسمي جانتون كاملا معطر بشـه بـه بوي سير 🤪 ... بعدم که تا فرداش كه بو از بين ميره كنج عزلت اختيار كنين ! عوضش يه ميرزاقاسمي كاملا اورجينال نوش جانتون شده 😋
نكات ديگه رو اگه دوست داشتين شما بگين 😇

Read more

Advertisement

FOLLOW@badansazan_ir همباشگاهیتو تگ کن . راهکارهای افزایش قد دوستانی کـه درباره رشد قد سوال مـیپرسن به منظور افزایش قد : درون وهله اول بـه پزشک مراجعه بفرمایید که تا مشخص شود صفحه رشد شما بسته شده یـا باز هست در مرحله بعد،اگر صفحه رشد شما بسته شده کـه همـینجا بگم دیگه افزایش قد صورت نمـیگیره،به ... 🔴🔴FOLLOW▶@badansazan_ir 🔴🔴
❌❌همباشگاهیتو تگ کن❌❌
.
🔰راهکارهای افزایش قد🔰
دوستانی کـه درباره رشد قد سوال مـیپرسن
برای افزایش قد :

در وهله اول بـه پزشک مراجعه بفرمایید که تا مشخص شود صفحه رشد شما بسته شده یـا باز است

در مرحله بعد،اگر صفحه رشد شما بسته شده کـه همـینجا بگم دیگه افزایش قد صورت نمـیگیره،به هیچ عنوان.مگر بـه یک روش جراحی کـه باید توسط پزشک درون موارد خاص تایید شود.وگرنـه امکان پذیر نخواهد بود

اما اگه صفحه رشدتون هنوز باز هستش ،راه های زیـادی به منظور افزایش قد شما وجود داره کـه بهشون اشاره مـیکنم:
➊آویزان شدن از بارفیکس
➋شنادر آب
➌پرش
➍ماساژ کف پا با توپ کوچک تنیس
و... .
👈 غذاهای مفید و موثر درون افزایش قد

➊موز
➋لبنیجات
➌تخم مرغ
➍مرغ
➎جوی دوسر
➏آجیل
➐سبزیجات
. .......................
🔴انگیزش و آموزش بدنسازی و فیتنس درون پیج:
@badansazan_ir
@badansazan_ir
💎بیـاتو فیت شو💪
🔥قدیمـیترین پیج استعدادیـابی
💥معرفی برترین بدنسازان ایران و جهان
🔴آموزش تمام نکات تمرینی تغذیـه ای
@badansazan_ir
@badansazan_ir

Read more

Media Removed

#تنبلی_تخمدان ️علل بیماری : ژنتیک تغذیـه ( غذاهای سردیجات) تاثیر محیط( طی دوران پریود، عفونت شدید گوش، بیخوابی درون زنگ خواب، بستن لوله زنان، دستگاه آی یو دی، عفونت رحم، کم خونی، خواب زیـاد درون روز به منظور بلغمـی ها، مـیگرن، ورم شکم، رطوبت زیـاد بدن) ️نشانـه های بیماری : تخمک گذاری کم ونامرتب عدم ... #تنبلی_تخمدان ♨️علل بیماری :
ژنتیک
تغذیـه ( غذاهای سردیجات)
تاثیر محیط( طی دوران پریود، عفونت شدید گوش، بیخوابی درون زنگ خواب، بستن لوله زنان، دستگاه آی یو دی، عفونت رحم، کم خونی، خواب زیـاد درون روز به منظور بلغمـی ها، مـیگرن، ورم شکم، رطوبت زیـاد بدن) ♨️نشانـه های بیماری :
تخمک گذاری کم ونامرتب
عدم تخمک گذاری بـه مدت طولانی کـه بصورت پریودهای دیر بـه دیر بروز مـیکند.
زیـاد شدن هورمونـهای مردانـه یـا علایم آن، از قبیل افزایش موهای زاید درون نواحی خاص ( چانـه و لب) و زبر شدن آن.
بروز چاقی وآکنـه( جوش های صورت درون سن بلوغ) و هیرسوتیسم یـا پرمویی
وجود کیست های متعدد کوچک درون تخمدان درون سونوگرافی
بزرگ و کوچک 🌀درمان :
مدت یک الی سه ماه طول مـیکشد اگر بـه طور کامل انجام دهید.
1_ بادکش زیر شکم وکمر. سعی شود توسط افراد با مـهارت انجام.شود.
2_ شبی یک لیوان دم کرده ی رازیـانـه همراه با یک ق م عسل بغیر از زمان پریودی.
3_ دوسین( سیـاهدانـه نیم کوب وعسل) روزانـه دو ق م صبح و شام.
4_ داروی ترکیبی ( زاج باندازه یک نخود، بیشتر نشود+ یک ق م عسل+ یک ق چ روغن زیتون بودار تصفیـه نشده) ساخته ودر ایـام پاکی در14 مرحله بصورت واژینال استفاده نمایید.
5_ درمان تکمـیلی حجامت عام ( پشت بین دوکتف) ،حجامت ساکرال( پایین ستون مـهره ها) ،حجامت زیر شکم هر دو هفته یکبار مـیباشد کـه باید تحت نظر دکتر طب سنتی باشد.
6_ باروغن.بادام شیرین روی رحم بمالند.
7_ هر شب یـه.کیسه آب گرم درون محل تخمدانـها به منظور چند ساعت قرار دهند. واز شستشوی این ناحیـه با آب سرد پرهیز شود.
8_ بعد از ظهرها یک فنجان دم کرده ی بومادران بخورند.
9_ ماست وخیـار، قند وشکر ممنوع.
10_ شربت خاکشیر باعسل صبحها.
11_ دم کرده اسطوخدوس روزی یک فنجان.
12_ تغذیـه گرم وتر.
13_ فقط با واجبی ( نوره) موهای زاید رحم را ازاله کنند نـه با تیغ.
14_ درزمان پریود، ، شلوار تنگ، غذای سرد، ممنوع.
15_ نخود، هلیم با دارچین، زیـاد مصرف بشـه.
16_ پیـاز باگوشت چرخ کرده با روغن کنجد با تخم مرغ محلی بخورن.
17_ غذا درون ظرف مسی بپزند.
18_ درون هفته یکبار قلم شتر درون خورشتی بیندازند.
19_ آب نخود فراوان بخورند. دارجین. فلافل خانگی با روغن کنجد.
20_ دود اسپند و با کندر و با عنبرنسارا درون زیر دامن بدهند بـه رحم.
21_ روغن زنجبیل بـه روی رحم ( اگه حساسیت پوستی ندارند)
22_استخر رفتن ممنوع.
23_ گوشت ممنوع.
24_ مـیوه سبز وکال ممنوع.
25_ سبزی گشنیز و آش ممنوع.
26- آب سرد و یخ وبستنی ممنوع.
27_ شیرینی طبیعی، خرما، توت، مویز، عسل
28_ یبوست ممنوع.
29_ خوردن سرکه انگبین.
⚘-

Read more

Advertisement

Media Removed

. با توجه وضعیت موجود و اینکه «تا قمر درون عقربه، کار ما چنینـه» امروز تصمـیم گرفتیم شما مخاطبان عزیز رو بر اساس ماه تولدتون جاج کنیم. به منظور اینکه نشون بدیم خیلی هم عقرب زلف کجمون با قمر قرینـه و خاص تشریف داریم از آخر مـیریم اول؛ اسفند: افرادی شجاع، باهوش، گیر سه پیچ و توانمند درون چزاندن و حرص هستند. ... .
با توجه وضعیت موجود و اینکه «تا قمر درون عقربه، کار ما چنینـه» امروز تصمـیم گرفتیم شما مخاطبان عزیز رو بر اساس ماه تولدتون جاج کنیم. به منظور اینکه نشون بدیم خیلی هم عقرب زلف کجمون با قمر قرینـه و خاص تشریف داریم از آخر مـیریم اول؛
اسفند: افرادی شجاع، باهوش، گیر سه پیچ و توانمند درون چزاندن و حرص هستند. اغلب این افراد درون جوانی عاشق‌پیشـه هستند و هر چه سن‌شان بـه پیری مـیل کند، فارغ‌پیشـه مـی‌شوند. متولدین این ماه درون پس ظاهر جدی و خشک‌شان، قلبی جدی و خشن هم دارند و «مرغش یک پا دارد» را از روی کاراکتر اسفندی‌ها برداشته‌اند.
بهمن: بر اساس اسناد موجود، متولدین این ماه ادای شاسخین‌های مـهربان را درمـی‌آورند. با دیدن رنگ سبز از این رو بـه آن رو مـی‌شوند و مغزشان آلارم مـی‌دهد. متولدین این ماه ادای لوس‌ها را درون نمـی‌آورند بلکه بـه شدت لوس هستند و ‌شان موهای‌شان را عروسکی شانـه مـی‌کند. مردان بهمنی بـه دو همسری علاقه دارند. خجالت هم نمـی‌کشند. اگر آن‌ها را دیدید سریع فرار کنید چون یـا دومـی هستید یـا قرار هست یک دومـی بعدا سرتان خراب شود. چشم درومده بی‌حیـا.
دی: از متولدین این ماه هر چه بگویم کم گفته‌ام. چهره‌ای نمکین با چشم و ابرویی بـه سیـاهی شب. به‌به! قد بلندشان آن‌ها را بـه یک مورد اکازیون تبدیل کرده است. زنان متولد این ماه را کـه اصلا نگویم برای‌تان. اووف! مدیر، مدبر، باهوش و توانمند. ایراد اصلی‌شان اما این هست که زیـادی مـهربانند و زود مـی‌بخشند. درون ضمن رنگ سبز و سورمـه‌ای دوست دارند. خواستید کادو بفرستید دفتر روزنامـه لحاظ کنید اینم.
آذر: زود تصمـیم و زود خشم هستند. همان لحظه کـه چیزی بـه ذهن‌شان مـی‌رسد بـه زبان‌شان هم مـی‌رسد و آن را بدون توجه بـه عواقبش مـی‌گویند و فکر مـی‌کنند خیلی باحال و رک هستند. خودشان را دانا مـی‌دانند اما اگر بـه عمق‌شان نفوذ کنید چیز خاصی دستگیرتان نمـی‌شود. عاشق انار هستند و باید بـه آن‌ها گفت: «مـی‌خوری آش انار، مـیگیره دلت قرار». آبان: افرادی بدخلق و بدقلق اما خوش برخورد و منعطف! اصلا جمع اضداد. درون یک لحظه هم مـی‌شود عاشق‌شان بود و هم متنفر. وقتی بیمار مـی‌شوند «مرغ سحر ناله سر کن...» را با سوز و گداز مـی‌خوانند. متولدین این ماه درون عین اینکه مودب و خاکی‌اند، بی‌ادب و مغرور هم هستند. اصلا بگذریم. همان جمع اضداد کافی است.
مـهر: متولدین این ماه با دروغ مشکل اساسی دارند. یعنی هر بار دروغ بگویند سریع صدمـه مـی‌بینند بـه همـین دلیل معمولا زخمـی و شکسته و داغون هستند چون بـه شدت بـه دروغ مصلحتی اعتقاد دارند و از آن استفاده مـی‌کنند.
.
بقیـه درون کامنت اول 👇👇

Read more

Media Removed

‏BCAA 1100 300Caps & 900Caps Olimp ‎شما با مصرف این نوع مكمل مـیتوانید عضلاتی جدید بسازید كه بـه وسیله پروتئین های مجاز ساخته شده است. @mahyarghasemi2007 ‏‎در بین بعضی از بدنسازان هم این مكمل بـه آمـینو اسیدهای شاخه ای و یـا آمـینو اسید های ضروری و یـا آمـینوی BCAA معروف هست كه هر سه نام درست است.‎ ‎این ... ‏💥BCAA 1100 300Caps & 900Caps Olimp💥 ‎شما با مصرف این نوع مكمل مـیتوانید عضلاتی جدید بسازید كه بـه وسیله پروتئین های مجاز ساخته شده است.
@mahyarghasemi2007 ‏‎در بین بعضی از بدنسازان هم این مكمل بـه آمـینو اسیدهای شاخه ای و یـا آمـینو اسید های ضروری و یـا آمـینوی BCAA معروف هست كه هر سه نام درست است.‎ ‎این قرص ها كه معمولا بـه صورت كپسول مـیباشند و بعضی وقت ها هم بـه صورت قرص های گچی تاثیرات آنابولیكی دارند. ‎یعنی تاثیر فوق العاده ای درون رشد و قدرت عضلات دارند. ‎شما با مصرف این نوع مكمل مـیتوانید عضلاتی جدید بسازید كه بـه وسیله پروتئین های مجاز ساخته شده است. ‎وقتی شما مـیخواهید عضلاتی سخت و محكم مانند صخره داشته باشید این مكمل یكی از بهترین انتخاب ها به منظور شماست. ‎مواد تشكیل دهنده این محصول : ‎آمـینواسیدهای ضروری - الوالین - الایزولوسین - لوسین ‎آمـینواسیدهای دارای زنجیره های منشعب, شامل سه امـینواسید ضروری هستند (لوسین, ایزولوسین و والین) کـه برای باقی نگه داشتن عضله و حفظ گلیکوژن, مورد نیـاز هستند. ‎این مواد دارای زنجیره های شاخه ای, کـه به طور طبیعی درون غذاهایی از قبیل محصولات لبنی, گوشت, كشک و تخم مرغ یـافت مـیشوند.
‏‎این نوع از امـینو اسیدها نقش خود را درون سوخت و ساز عضلانی مجزا مـیکنند و به عنوان یک مکمل غذایی مصرف مـیشوند.
براي اطلاع از قيمت بـه دايركت و يا كانال تلگرام @mahyarghasemi2007 مراجعه فرماييد.
#فيتنس #بدنسازي #بادي_بيلدينگ #بادي_كلاسيك #فيزيك #تناسب_اندام #تي_ار_ايكس #كراس_فيت #مربي #مكمل #پروتئين #الماس #باشگاه #بدنساز #انگيزشي #عضله #عضله_سازي #ورزش #سلامت #رژيم_غذايي #تغزيه
پذيرش شاگرد و آموزش حرفه اى و فوق حرفه اى درون رشته هاى(رزمى و بدنسازى) درون هر مقطع بدون محدوديت سنى از مبتدى که تا پيشرفته توسط استاد مـهيار قاسمى قهرمان چندين دوره مسابقات آسيايى و جهانى درون سالهاى متوالى و داور بين المللى مسابقات رينگى و آزاد مولف دو كتاب كمربندمشكى (رزمى) و كتاب تخصصى رژيم غذايى بـه نام هرم(pyramid) براى چاقى و لاغرى از بين بردن عادتهاى بد غذايى براى كودكان و خردسالان رژيم غذايى براى افراد ديابتى ، معلولين، سالمندان و... ارائه برنامـه هاى ورزشى براى بيماران خاص و سالمندان و... فروش مكمل هاى ورزشى و غذايى زير نظارت وزارت بهداشت براى ثبت نام و دريافت برنامـه هاى غذايى و ورزشى و اطلاعات بيشتر مى توانيد از طريق دايركت اينستاگرام استاد مـهيار قاسمى ‏@mahyarghasemi2007 و تلگرام ايشان ‏@Gh2007 بـه طور مستقيم با استاد مـهيار قاسمى درون ارتباط باشيد www.blackbelt.ir insta iD:mahyarghasemi2007 tel

Read more

Media Removed

۔ ۔ امروز ۲۳ تیرماه، سالگرد وفات استاد سخن سرای شـهرمان، "مـهدی حمـیدی شیرازی" است. شاعری کـه در بیـان و تصویر احساسات عاشقانـه ی واقعی، یکی از نوادر بود و جهان را از چشم خود مـی‌دید نـه از چشم دیگران. آرامگاه ابدی این بزرگمرد درون حافظیـه و در کنار مشاهیری چون دکتر صورتگر، رسول پرویزی و . . . قرار دارد. ۔ ۔ #مـهدی_حمـیدی_شیرازی ... ۔
۔
امروز ۲۳ تیرماه، سالگرد وفات استاد سخن سرای شـهرمان، "مـهدی حمـیدی شیرازی" است. شاعری کـه در بیـان و تصویر احساسات عاشقانـه ی واقعی، یکی از نوادر بود و جهان را از چشم خود مـی‌دید نـه از چشم دیگران. آرامگاه ابدی این بزرگمرد درون حافظیـه و در کنار مشاهیری چون دکتر صورتگر، رسول پرویزی و . . . قرار دارد.
۔
۔

#مـهدی_حمـیدی_شیرازی اعتماد بـه نفسی شگفت‌آور داشت. بنابراین، هم بخشی از سنت‌گرایـان از اعتماد بـه نفس او، کـه آن را خودپسندی / خود خواهی مـی‌دانستند، آزرده‌خاطر بودند و هم اغلب نوگرایـان از ستیز بی‌قید و شرطش با شعر نیمایی و نو درون عذاب. او درون آن دسته، منتقدانی داشت و در این دسته، مخالفانی. امّا بی‌شک، وی بخشی از توان شعری‌اش را از ستیز با منتقدان و مخالفانش بـه دست مـی‌آورد. درون واقع، بـه نظر مـی‌آمد کـه این رشته ستیزها بـه نوعی تأثیر و انگیختگی عاطفی درون او مـی‌انجامـید.نباید از یـاد برد کـه هم بـه لحاظ سبک و هم از نظر محتوا، لذّت بردن از شعرهای دوره نخست او بیش‌تر به منظور مخاطبان عام و از شعرهای دوره دوم وی، اغلب به منظور مخاطبان خاص مـیسر است. این نکته، گاه، خود بـه مانعی درون راه‌بردن بـه جهان شعری‌اش درون مـیان این دو طیف تبدیل شده است. با این همـه، وی بـه نحوی مطلوب و نمایـان، خود را از ورطه تصنع و تکرار (یعنی دو خصمـی کـه در کمـین همـه شاعرانِ ادیب هست و درون بهترین حالت، آنان را بـه ادیبانِ شاعر تبدیل مـی‌کند) دور نگه داشت. حمـیدی شیرازی، بـه شیوه ای مخصوص بـه خود، از وجود نوعی شور حیـاتی یـا عشقِ معطوف بـه آفرینش لبریز بود: عشق بـه محبوب، عشق بـه خود، عشق بـه آرای ادبی خود، عشق بـه کلام شعری خود، عشق بـه مـیهن، عشق بـه شعر فارسی. بـه قول "اسماعیل خویی": «همـه عشق و همـه عشق و همـه عشق / دگر هیچ و دگر هیچ و دگر هیچ»
-
قطعه زیبای "مرگ قو" از این شاعر فقید را مـی توانید درون ادامـه بخوانید؛
-
شنیدم کـه چون قوی زیبا بمـیرد
فریبنده زاد و فریبا بمـیرد
شب مرگ تنـها نشیند بـه موجی
رود گوشـه ای دور و تنـها بمـیرد
در آن گوشـه چندان غزل خواند آن شب
که خود درون مـیان غزلها بمـیرد
گروهی بر آنند کـه این مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد آنجا بمـیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود که تا بمـیرد
من این نکته گیرم کـه باور نکردم
ندیدم کـه قویی بـه صحرا بمـیرد
چو روزی ز آغوش دریـا برآمد
شبی هم درون آغوش دریـا بمـیرد
تو دریـای من بودی آغوش باز کن
که مـی خواهد این قوی، زیبا بمـیرد
-

Read more

Media Removed

سلام روزتون سرشار از انرژی های مثبت امروز تصمـیم گرفتم یـه کمـی درون مورد غذاهای پاکستانی براتون توضیح بدم! البته من که تا حالا پاکستان نرفتم ولی رستوران پاکستانی چرا! مـیدونید کـه مردم پاکستان از نظر عادت های غذایی، خیلی بـه هندی ها شباهت دارن! ادویـه های مصرفی شان خیلی متنوعه و حتی ۷ که تا ۸ نوع از اونا ... سلام
روزتون سرشار از انرژی های مثبت😊😊
امروز تصمـیم گرفتم یـه کمـی درون مورد غذاهای پاکستانی براتون توضیح بدم!
البته من که تا حالا پاکستان نرفتم ولی رستوران پاکستانی چرا!😄😄
مـیدونید کـه مردم پاکستان از نظر عادت های غذایی، خیلی بـه هندی ها شباهت دارن! ادویـه های مصرفی شان خیلی متنوعه و حتی ۷ که تا ۸ نوع از اونا رو درون غذاشون مـیریزن!
بازم مثل هندی ها علاقه زیـادی بـه خوردن غذا با دست دارن! بـه خصوص توی ظرفهای چوبی بزرگ!!
ناهار پاکستانی ها معمولا گوشت کاری یعنی گوشت قرمز یـا سفید کـه با انواع ادویـه ها و به خصوص کاری پخته مـیشـه هست کـه معمولا با برنج سرو مـیکنن! نان هم جزء ثابت سفره پاکستانی هاست.
همراه گوشت کاری، اغلب سیب زمـینی هم هست و سبزی هایی مثل کدو و فلفل دلمـه ای و هویج هم کنار غذاشون هست.
البته عده ای از پاکستانی ها کـه منطقه زندگیشون بـه دریـاچه هم نزدیکه، ترجیح مـیدن بـه جای گوشت قرمز و مرغ، ماهی بخورن کـه البته بـه شیوه ای خاص اونو مـی پزند و خودشان بـه آن «تَنْدُری» مـیگن! چیزی شبیـه ماهی کباب شده البته با ادویـه های مخصوص و تند.
غذایی بـه اسم «روتی» هم کـه گوشت های ادویـه زده هست، پرطرفداره!
بریـانی هم یکی دیگه از غذاهای معروف این کشوره!
جالبه کـه اونا هم مثل ما غذای کبابی زیـاد دارن!
پاکستانی ها بعد از غذاشون دسر هم مـیخورن و ترجیح مـیدن این دسر یـه کمـی شیرین باشـه
حلوای پاکستانی، معروف ترین دسرشونـه!
خلاصه اینکه فرهنگ غذایی و عادت های غذاییشون بـه ما هم خیلی نزدیکه!
پس اگر جایی رفتید و رستوران پاکستانی دیدید، شک بـه دلتون راه ندید و با خیـال راحت غذاهای خوشمزه شون رو امتحان کنید!😊😊

Read more

Advertisement

Media Removed

چند وقتيه هر بار ك ميخام ي عكس اپلود كنم تو اينستا ، هي با خودم ميگم ! كه چي؟؟ از وقتي ك همـه ي دوستامون عكاس شدن و ما از قافلة جا مونديم دستم ب عكس گذاشتن تو اينستا نميره . ولي امروز ك داشتم رولت درست ميكردم ، با خودم گفتم اينو ميزارم تو اينستا و ب خودم ياداور ميشم ك اينستا براي من عكساي شيك و پيك و تزييناي جيگول ... چند وقتيه هر بار ك ميخام ي عكس اپلود كنم تو اينستا ، هي با خودم ميگم ! كه چي؟؟ از وقتي ك همـه ي دوستامون عكاس شدن و ما از قافلة جا مونديم 😅 دستم ب عكس گذاشتن تو اينستا نميره .
ولي امروز ك داشتم رولت درست ميكردم ، با خودم گفتم اينو ميزارم تو اينستا و ب خودم ياداور ميشم ك اينستا براي من عكساي شيك و پيك و تزييناي جيگول خاص نبود ، اينستا ي هدف بود ك ب خودم ثابت كنم ، من ميتونم تنبل باشم ولي زن باشم ، كدبانوباشم و از حضورم تو اشپزخونـه هم لذت ميبرم .
اينم رولت تنبلي تقديم نگاه شما 😍

رولت خامـه اي
۴ که تا تخم مرغ زرده و سفيده جدا
١٠٠ گرم شكر
يك چهارم پيمانـه اب جوش
٨٠ گرم ارد
وانيل كمي
بكينگ پودر يك چهارم ق م
اول اب جوش رو با زرده ها حوب هم ميزنيد که تا كف كنـه
شكر ميريزيد
هم ميزنيد که تا كرم بشـه
ارد و بي پي وو روش الك ميكنيد و وانيل ميزنيد
سفيده رو خوب ميزنيد که تا پف كنـه
با مواد محلوط ميكنيد
تو سيني ك با كاغذ روغني پيچيديد ميريزيد و تو فر از قبل گرم شده ١٧٥ حدود ١٠ دقيقه ميزاريد
بعد روش ي حوله ي مرطوب ميندازيد يا سيني بر ميگردونيد روش که تا خنك بشـه و بعد ي دور رولش ميكنيد و بازش ميكنيد
لاش خامـه ميزنيد و دوباره بدون كاغذ رولش ميكنيد
نكات
١: من توي سيني تفال ميريزم و كاغذ نميزارم
٢: هم زدن تو رولت خيلي مـهمـه بعد خوب هم بزنيد
٣: زمان تقريبيه و مكنـه که تا ٢٠ دقيقه طول بكشـه روش نبايد چسبون باشـه
٤: بزاريد كامل خنك بشـه حدودا يك ساعت بعد رول كنيد
٥: ميتونيد بكينگ رو حذف كنيد ) من هميشـه حذف ميكنم )
٦: بعد از پيچيدن حتما بزاريد يخخال ك خوب ببنده بعد برش بزنيد
در صورت استفاده لطفاً صلواتي هم ذكر كنيد با سپاس
نوش جون
https://t.me/monire_channel

Read more

Media Removed

. اینم یـه صبحونـه مشتی دیگه 😀 باز بگین سینا بده😎 رستوران چهار خونـهرول مرغ سفارش دادیم و لقمـه ایرانی 🏴کسرول خیلی جدید و خوشمزه بود و حجمشم خیلی زیـاد بود,داخلش فیله مرغ،سیب زمـینی،پنیر و تخم مرغ داشت با یـه سری ادویـه های خیلی خاص 🏴لقمـه ایرانی هم کـه تعریف خاصی نداره و برای همتون اشناس ولی خب ... .
🚩اینم یـه صبحونـه مشتی دیگه 😀
▪باز بگین سینا بده😎
🔚رستوران چهار خونـه
🔱کسرول مرغ سفارش دادیم و لقمـه ایرانی
🏴کسرول خیلی جدید و خوشمزه بود و حجمشم خیلی زیـاد بود,داخلش فیله مرغ،سیب زمـینی،پنیر و تخم مرغ داشت با یـه سری ادویـه های خیلی خاص
🏴لقمـه ایرانی هم کـه تعریف خاصی نداره و برای همتون اشناس ولی خب خیلی کامل بود
🔥اینجا از بهترین و تازه ترین مواد اولیـه استفاده مـیکنن و اصلا ایتم کنسروی ندارن
➖برخورد پرسنل مخصوصا خود مدیریت خییلیی دوستانـه و لذت بخشـه
◀حدود 7 8 مدل صبحونـه داشتن و رنج قیمتی هم بین 15 که تا 18 بود
◀کنار تمام صبحانـه ها شیر یـا چای سرو مـیشـه(در حال حاضر بـه خاطر شروع سرو صبحانـه ابمـیوه هم سرو مـیشـه کنار صبحانـه ها)
🔴در کل من واقعا راضی بودم از منو صبحونشون و حتما بهتون پیشنـهاد مـیکنم
▪(عهارو ورق بزنید که تا منو با قیمت و ببینید)
☎شماره رزرو:38903332
♌ادرس:وکیل اباد 30-بلوار حافظ-بین حافظ 2 و 4
♈پیج:@chaharkhoone.r

Read more

Media Removed

غذاي دريايي درون جزاير قناري،طبعا بهترين غذايي هست كه ميشـه اينجا خورد....اين رستوران سنتي كه يكي از معروفترين ها براي غذاي دريايي درون جزيره لنزروتي كنار ساحل واقع شده با ديد بسيار زيباي اقيانوس اطلس و پذيرايي گرم و محترمانـه بـه زبون اسپانيايي و نسيم دلپذير جزيره واقعا ميتونـه جالب باشـه سيني ما ... غذاي دريايي درون جزاير قناري،طبعا بهترين غذايي هست كه ميشـه اينجا خورد....اين رستوران سنتي كه يكي از معروفترين ها براي غذاي دريايي درون جزيره لنزروتي كنار ساحل واقع شده با ديد بسيار زيباي اقيانوس اطلس و پذيرايي گرم و محترمانـه بـه زبون اسپانيايي و نسيم دلپذير جزيره واقعا ميتونـه جالب باشـه🍤🍤🍤
سيني ما كه شامل انواع خرچنگ و لابستر و ميگو بود اين زشت هاي خوشمزه درسته خوشگل نيستن ولي طعم بي نظيري داره و تازگي و لذيذ بودنش رو واقعا نمي تونم وصف كنم👌مدل سرو هم جالب بود كه برامون انبر و و يه سري وسايل خاص اوردن...
غذاهای اسپانیـایی خوش بو و خوش آب و رنگ‌اند و با سس‌های خوشمزه سرو مـی‌شوند. غذاهای جزایر قناری هم همـین طورند. بیشترشان باب طبع ما ایرانی‌ها هم هستند: گوشت یـا ماهی گریل‌شده کـه با سیب‌ زمـینی مخصوص قناری و سبزیجات سرو مـی‌شود. بعضی از معروف‌ترین غذاهای جزایر قناری کـه پیشنـهاد مـی‌کنیم امتحان کنید:
پاپاس آروگاداس معروف‌ترین تاپاس تنـه ریف و یکی از خوشمزه‌ترین غذاهای جزایر قناری است. سیب‌زمـینی‌ها را با پوست درون آب خیلی شور آب پز مـی‌کنند و بعد از خشک درون نمک دریـایی مـی‌غلتانند. بعد با سس سالسای قرمز یـا سبز نوش جان مـی‌کنند.

ماهی سوخاری کـه با سس سیر سرو مـی‌شود، هم خیلی درون جزایر قناری طرفدار دارد. فیله ماهی را درون خمـیر لطیف و معطری مـی‌غلتانند و بعد درون روغن سرخ مـی‌کنند کـه فوق‌العاده ترد مـی‌شود. انواع ماهی هم بـه صورت سرخ شده یـا تنوری درون رستوران‌های جزایر قناری سرو مـی‌شود.

کراکتاس کاسراس هم خوش‌قیـافه و هوس‌انگیز است. گول اسمش را هم نخورید؛ این‌ها توپ‌های کوچکی اندازه گردو هستند کـه وسطشان با ماهی و سیب‌زمـینی، مرغ یـا اسفناج پر شده و رویشان هم با آرد سوخاری یـا خرده نان پوشیده شده. بعد هم درون روغن سرخ مـی‌کنند و با سس مـی‌خورند.

روپا ویخا خوراکی از جوجه یـا گوشت هست که همراه سیب زمـینی و نخود محلی گاربانزو پخته مـی‌شود. بایفو هم خوراک گوشت بز هست که درون سسی از گیـاهان معطر، سیر، آویشن، رزماری و چیزهای دیگر خوابانده شده
#ashpazi_tazin #lachalanita
#lanzarote #canariislands #seafoodغذاي_دريايي #caybeachsun #ميگو #لابستر #خرچنگ

Read more

Advertisement

Media Removed

. ۱۰ تصویر . سلام اینجا «دیزج» روستای پدری منـه . بعد از حدود بیست سال، دیروز با برادرم «اسماعیل» و پسردایی پدرم «محمد ابراهیم» به منظور یک مجلس ترحیم اینجا اومدیم. سال‌ها بود دیزج رو ندیده بودم... بیش از تصورم تغییر کرده. . آخرین باری کـه با پدرم دیزج اودیم، چهار ساله بودم. روزهای خوبی ... .
👈 ۱۰ تصویر 👉
.
سلام
اینجا «دیزج» روستای پدری منـه
.
بعد از حدود بیست سال، دیروز با برادرم «اسماعیل» و پسردایی پدرم «محمد ابراهیم» به منظور یک مجلس ترحیم اینجا اومدیم.
سال‌ها بود دیزج رو ندیده بودم...
بیش از تصورم تغییر کرده.
.
آخرین باری کـه با پدرم دیزج اودیم، چهار ساله بودم.
روزهای خوبی بود، خاطرات شیرینی از اون روزها دارم...
الاغ سواری‌ها.
سواری روی «شیر سنگی‌های» قبرستون. البته الان همـه شیرها بـه عنوان آثار باستانی دزدیده شدند.
درخت‌های تبریزی، گردو، سنجد ووو اطراف کوچه‌ها و باغ‌ها.
آزار و اذیت زنبورها و نیش زنبور.
گرمای سوزان آفتاب روز و سرمای طاقت فرسای شب.
باغ‌های پر محصول و مـیوه‌های رنگارنگ.
زردآلوی قطره طلا، برگه زردآلو و انواع لواشک کـه داخل سینی روی بالکن‌ها و بام‌ها آفتاب مـی‌گرفتند.
بالا رفتن از درخت‌های گردو، تکاندن درخت‌های توت.
تنورهای داخل زمـین و خانم‌هایی کـه نان محلی مـی‌پختند.
آب بازی اطراف «بَی‌گُزی». («بی‌گزی» چشمـه آب دوقلویی بود کـه در جوی‌های زلال جریـان پیدا مـی‌کرد و باغ‌ها رو سیرآب مـی‌کرد و الان فقط خاطره‌‌ای ازش باقی مونده)
دسته‌های مرغ و اردک و غاز کـه در خانـه‌ها و کوچه‌ها همدیگه رو دنبال مـی‌د و تعدادی اردک و غاز هم درون حوضچه طبیعی‌یی کـه در مرکز ده از «بی‌گزی» آب مـی‌گرفت کنار انبوه ماهی بازی مـی‌د.
بعد از ظهرها کوچه‌ها پر بود از گله‌های و کـه از چرا برمـی‌گشتند.
محمد ابراهیم «دایی اوغلی» غروب‌ها از روی نوار کاست اذان مسجد رو پخش مـی‌کرد...
یکبار کـه ما مـهمونشون بودیم درون انتهای اذان، «هایده» هم پخش شد. بیچاره با چه دستپاچگی دوید کـه ضبط رو خاموش کنـه. انگار برق گرفته بودتش.
شب‌های با صفا زیر آسمون پر ستاره و داستان‌های من درآوردی جن و آل کـه از ترسش سرمو زیر لحاف قایم مـی‌کردم و خواب شیرین روی بالکن کاه‌گلی.
یـادش بخیر...
کاش همـه چیز برمـی‌گشتند بـه اون روزها، ...
اینـهو «جومانجی».
.
.
.
البته این روزها از دام و طیور هیچ اثری نیست.
کشاورزی هم کم و بیش داره فراموش مـی‌شـه.
خونـه‌های زیبای روستایی با رنگ‌های شاد هم با یک سری ساختمان آجری نامنظم عوض شدند.
البته آسمون «دیزج» همچنان آبی و زیباست. (خواهش مـی‌کنم مسئولین رسیدگی نکنند)
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
#چوب #کاج #نارون #افرا #تزئینات #هدیـه #کادو #جهیزیـه #لوازم_منزل #لو#شیک #خاص #سلطنتی #چشم_روشنی #هدیـه_تولد #پاتختی #دکوراتیو #ظروف_چوبی #آجیلخوری #شمعدان #نوستالژی

Read more

Media Removed

#stepbystep #fillo #rolls #ramadan #رمضان #افطار #فیلو #رول #مرغ الان ماه رمضونـه و احتمالا هیچ دل و دماغ درست خمـیر خانگی رو نداره.اگر حالش رو دارید مـیتونید مطابق دستور (http://www.cheftayebeh.ir/2014/07/blog-post_12.html) خمـیر درست کنید.اگر نـه هم خمـیر فیلوی آماده رو از بازار ... #stepbystep #fillo #rolls #ramadan
#رمضان #افطار #فیلو #رول #مرغ

الان ماه رمضونـه و احتمالا هیچ دل و دماغ درست خمـیر خانگی رو نداره.اگر حالش رو دارید مـیتونید مطابق دستور (http://www.cheftayebeh.ir/2014/07/blog-post_12.html) خمـیر درست کنید.اگر نـه هم خمـیر فیلوی آماده رو از بازار تهیـه کنید.یک ورقه فیلوی مستطیل شکل باریک و بلند رو روی تخته کار قرار بدید و با برس روش رو چرب کنید.قسمت ابتدایی خمـیر نیـازی بـه چرب شدن نداره چون روش خمـیر مرغ و پنیر خامـه ای قرار مـیگیره.
من به منظور خودم باشـه همـیشـه از روغن زیتون فوق بکر استفاده مـیکنم. اما به منظور بچه ها اغلب از روغن جامد خانگی استفاده مـیکنم.یعنی شیر خام مـیخرم. ماست درست مـیکنم. بعد دوغ مـیسازم. بعد ازش کره مـیگیرم و نـهایتا باهاش روغن جامد درست مـیکنم. فرایندش طولانیـه اما بسیـار مفرح. از تمامـی مراحل هم جداگانـه و مصور پست تهیـه کردم کـه مـیتونید مطالعه (http://www.cheftayebeh.ir/2015/05/blog-post.html)بفرمایید.
این روغنی کـه توی تصویر مـیبینید رو بزرگ بچه ها واسه شون از شیری کـه از روستا خریده بوده تهیـه کرده. کیفیتش عالیـه. بوش هم رویـایی! غذا رو خیلی خوشمزه مـیکنـه و از خواصش هم خیـالم راحته. شما هم مواظب کیفیت روغنی کـه مصرف مـیکنید باشید.

به اندازه یک قاشق از مواد رو ابتدای خمـیر قرار مـیدیم و شروع مـیکنیم بـه پیچیدن سیگار.

قانونا حتما دو طرف سیگار رو هم که تا زد و بعد پیچیدش ولی واسه این مدل خاص از فیلینگ، من سر و ته سیگار رو باز مـیذارم.

یعنی بـه همـین شکل کـه مـیبینید خیلی ساده فقط رول مـیکنم.

با این مـیزان مـیشـه ده که تا رول درست کرد.

رول ها رو توی سینی مـیچینیم و روشون رو چرب مـیکنیم و مـیذاریمش توی فر.

Read more

Media Removed

. صحن بستان ذوق بخش و صحبت یـاران خوش هست وقت گل خوش باد کز وی وقت مـی‌خواران خوش هست از صبا هر دم مشام جان ما خوش مـی‌شود آری آری طیب انفاس هواداران خوش هست ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد ناله کن بلبل کـه گلبانگ دل افکاران خوش هست مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق دوست را با ناله‌ی شب‌های ... .
صحن بستان ذوق بخش و صحبت یـاران خوش است
وقت گل خوش باد کز وی وقت مـی‌خواران خوش است

از صبا هر دم مشام جان ما خوش مـی‌شود
آری آری طیب انفاس هواداران خوش است

ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل کـه گلبانگ دل افکاران خوش است

مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق
دوست را با ناله‌ی شب‌های بیداران خوش است

نیست درون بازار عالم خوش‌دلی، ور زان کـه هست
شیوه‌ی رندی و خوش باشی عیـاران خوش است

از زبان سوسن آزاده‌ام آمد بـه گوش
کاندر این دیر کهن کار سبکباران خوش است

حافظا ترک جهان گفتن طریق خوش‌دلیست
تا نپنداری کـه احوال جهان‌داران خوش است

#به‌_همـین_سادگی
#هدیـه_خاص
#دلخوشیـهای_کوچک
#گل
#گیـاه
#مـهربانی
#مجید_یراق_بافان
#lifestyle
#flowers
#plant
#pictorialgift
(از لنز موبایل)

Read more

Advertisement

Media Removed

مرداد درون راه هست مرداد همان کی  هست پر از تردید پر از عشق پر از شور پر از هیجان مرداد ی هست با موهاى قهوه ای چشمانی مـهربان پیراهنی سبز. مرداد ی هست چمدان بـه دست، درون ايستگاه نیمـه ی تابستان بی قرار، از پیچ و خم این راه ها کمـی درمانده، دلواپس آن هایی کـه ترکش د بى رحمانـه. مرداد ... مرداد درون راه است
مرداد همان کی  هست پر از تردید
پر از عشق
پر از شور
پر از هیجان
مرداد ی است
با موهاى قهوه ای
چشمانی مـهربان
پیراهنی سبز.
مرداد ی هست چمدان بـه دست،
در ايستگاه نیمـه ی تابستان بی قرار،
از پیچ و خم این راه ها کمـی درمانده،
دلواپس آن هایی کـه ترکش د بى رحمانـه.
مرداد ی است، درون حسرت صدای باران
در حسرت سفیدی برف هایی کـه نیـامده
او شايد تنـهای باشد کـه بتواند عشق و غرور را باهم آشتی دهد.

@sher_therapy🦋
#نرگس_پازوكى
کیک قهوه و گردو
تخم مرغ ۶ عدد
شکر ۲۵۰ گرم
وانیل ۱/۲ق م
ارد ۲۴۰ گرم
بگینگ پودر ۲ ق م
نمک ۱/۸ق م
گردو پودر شده ۵۰ گرم
اب نیم گرم ۱۵۰ م
روغن مایع ۲۵ م
طرز تهیـه
فر را روی ۱۸۰ گرم کنین
قالب ۲۳ را کاغذ روغنی بزنین
تخم مرغها رو با شکر بزنین که تا روشن شودوانیل را هم اصافه کنین
قهوه را درون اب نیم گرم حل کنین
روغن مایع را بـه مواد اضافه کنین سپس مواد خشگ و محلول قهوه را بـه تناوب با لیسک حل کنین
مواد را درون قالب ریخته درون فر بـه مدت ۴۰ که تا ۵۰ دقیفه بپزین
برای دیزاین از شیر عسلی و گردو استفاده کنین
#کیک_خونگی #کیک_گردو #کیک #کیک_قهوه_و_گردو #سورپرايز_خاص #سورپرايز_عاشقانـه

Read more

Media Removed

ظهرتون پر از شادی های بی سبب قلبتـون مَملُو از مـهربانی دستتـون سرشار از بخشنـدگی آرزوهاتون مستجاب جهت #ایده #تزئین #جشن #مـهمانی #تولد #مبارک #تولدت_مبارک #دورهمـی #خاص #لو#شیک #سورپرایز #افطاری #دوستان #دورهمـی #لو#عشق #مراسم #مجلسی #راتامـهشید #ژله_مـهشید #سالادشوید_وسیبزمـینی_مـهشید ... ظهرتون پر از
شادی های بی سبب😊
قلبتـون مَملُو از مـهربانی❤
دستتـون سرشار
از بخشنـدگی
آرزوهاتون مستجاب🙏

جهت #ایده #تزئین #جشن #مـهمانی #تولد #مبارک #تولدت_مبارک #دورهمـی #خاص #لو#شیک #سورپرایز #افطاری #دوستان #دورهمـی #لو#عشق #مراسم #مجلسی
#راتامـهشید #ژله_مـهشید #سالادشوید_وسیبزمـینی_مـهشید
راتا مرغ و پسته
یک عدد مرغ آبپز، ۲۵۰ گرم خیـارشور،۲ عدد سیب زمـینی متوسط و ۱۰۰ گرم ریحان تازه را نگینی ریز ریز کنیدو بـه آن ۲ قاشق روغن زیتون بزنید.
سس:
مایونز و پنیر خامـه ایی را بـه نسبت یک بـه دو یعنی درون ازای یک قاشق مایونز دو قاشق پنیر خامـه ایی را با نمک و فلفل سیـاه و کمـی آب لیمو تازه مخلوط و به آن ۱۰۰ گرم پودر پسته اضافه کنید و هم بزنید و به مواد بالا اضافه کنید و بمدت دوساعت درون یخچال بذارید . نان سفید ( تست) را کاتر بزنید و مواد راتا را روی آن بذارید. ماسوره را درون قیف یکبار مصرف بذارید و مخلوطی از پنیر خامـه ایی و پودرپسته را درون قیف بریزید و روی راتا را تزئین کنید.
در صورت استقبال شما عزیزان ویدیو روش کاتر و آماده سازی راتا را ارائه خواهم داد 🌺

#سالادشوید_وسیبزمـینی_مـهشید
یک عدد مرغ آبپز ریز خرد شده یـا ( ژامبون) سیب زمـینی آبپز ۴ عدد متوسط، خیـارشور ۲۵۰ گرم ،شوید تازه ، برگ و ساقه مغز کرفس همـه مواد را نگینی خردکنید.
سس :
ماست خامـه ایی یـا چکیده بک پیمانـه، مایونز نصف پیمانـه، پنیر خامـه ای نصف پیمانـه فلفل سیـاه نمک و آب لیموی تازه، پودر سیر، روغن زیتون همـه را با هم خوب مخلوط کرده بـه مواد بالا اضافه و هم بزنید. اندازه ها چشمـی و دلخواه هست مثلأ مرغ بیشتر باشـه خوشمزه تر مـیشـه و یـا سس را بـه دلخواه مـی توانید کم یـا زیـاد کنید ولی نسبت ماست بـه مایونز حتما بیشتر باشـه یعنی ۲ بـه ۱.به این سالاد ، سالاد ماست وشوید هم گفته مـیشود .🌺
شب خوبی را برای
شما خوبان آرزومندم ❤️🙏 ارسالی از کدبانوترین 😍 @mahshidsayadi

Read more

Media Removed

ژله شامپاین ارسالي از دوست هنرمند @yas_yasijon . ژله آناناس ۱بسته. ژله آلوئه ورا هم ۱بسته. ژله آناناس روبایک لیوان ش ودوقاشق غ خ شکر بن ماری کرده وآب سردنمـیزنیم. نصف لیوان یـاجام مـیریزیم ومـیذاریم یخچال تاکمـی نیم بندشـه بعدباچنگال هم زده تاحباب بزنـه. بعدژله آلوئه ورا روهم با یک لیوان ش ... ژله شامپاین
ارسالي از دوست هنرمند
@yas_yasijon .

ژله آناناس ۱بسته. ژله آلوئه ورا هم ۱بسته. ژله آناناس روبایک لیوان ش ودوقاشق غ خ شکر بن ماری کرده وآب سردنمـیزنیم. نصف لیوان یـاجام مـیریزیم ومـیذاریم یخچال تاکمـی نیم بندشـه بعدباچنگال هم زده تاحباب بزنـه. بعدژله آلوئه ورا روهم با یک لیوان ش بن ماری کرده ومـیذاریم تاکاملاخنک وسردشـه وبه حالت روانی سفیده تخم مرغ دربیـادبعدبادورتندهمزن اونقدرمـیزنیم تاکف کنـه وبعد کف روآروم روژله آناناس ک حالاکاملابسته مـیریزیم ودریخچال مـیذاریم.
#ژله #شامپاين #ژله_شامپاين #خاص #شيك #هنر #بانو #كدبانو #هنربانو #ايران #تهران #بفرما #بزن #خوشمزه #لايك #اشپزي #آشپزي #اشپزخانـه #مـهمان #رستوران #پذيرايي #سفره #تزيين_غذا #غذا

Read more

Media Removed

اگر دوست دارید یک ساندویچ خوب و خوشمزه رو با آرامش و صدای دلنواز موج دریـا صرف کنید ساندویچی رو تو ساحل سرو بهتون معرفی مـیکنم کـه واقعاهم جای تمـیز و خوبیـه و هم بسیـار خوشمزه و عالی. تابلو نداره و اسم و رسمـی هم نداره اما مشتری های خاص خودشو داره کـه خیلی هم زیـادن ساندویچ فیله سوخاری مرغ کـه امشب ما گرفتیم ... اگر دوست دارید یک ساندویچ خوب و خوشمزه رو با آرامش و صدای دلنواز موج دریـا صرف کنید
ساندویچی رو تو ساحل سرو بهتون معرفی مـیکنم کـه واقعاهم جای تمـیز و خوبیـه و هم بسیـار خوشمزه و عالی.

تابلو نداره و اسم و رسمـی هم نداره اما مشتری های خاص خودشو داره کـه خیلی هم زیـادن ساندویچ فیله سوخاری مرغ کـه امشب ما گرفتیم بسیـار خوشمزه و عالی بود بسیـار خوب سوخاری شده بود و داخلش هم کامل و خوب پخته شده بود.
قیمت ها خیلی خوب و پایینـه و نکته جالبش دلستر خارجی هست کـه مـیتونید بگیرید و قیمتش هم مناسبه
قبل از رسیدن مـیتونید تماس بگیرید و سفارش بدید که تا موقع رسیدن معطل نشید.
درکل اگر طالب مزه خوب درون کنار ساحل هستید و باکلاس و قشنگ بودن فضا براتون اهمـیتی نداره توصیـه شدید مـیکنم حتما حتما تست کنید.

Read more

Media Removed

.... . . به منظور تزیین سفره هفت سین #ایده بگیرید! . . . بیش از پانصد مدل طراحی سفره هفت سین و تزیین تخم مرغ سفره هفت سین درون وب سایت اتود... . . . اگر بـه این نوع طراحی های فانتزی و مـینیمال به منظور تزیین سفره هفت سین خود علاقه مندید، حتما سری بـه وب سایت اتود بزنید... . . . الگوی این نوع طراحی و چندین مدل ... ....
.
.
برای تزیین سفره هفت سین #ایده بگیرید! .
.
.
بیش از پانصد مدل طراحی سفره هفت سین و تزیین تخم مرغ سفره هفت سین درون وب سایت اتود... .
.
.
اگر بـه این نوع طراحی های فانتزی و مـینیمال به منظور تزیین سفره هفت سین خود علاقه مندید، حتما سری بـه وب سایت اتود بزنید...
.
.
.
الگوی این نوع طراحی و چندین مدل مشابه، درون وب سایت اتود منتشر شده است. براحتی مـی توانید با پرینت الگو چنین طراحی های خاص و زیبایی خلق کنید. .
.
.
.
.
.
.
. #تزیین #هفت_سین #تزیین_هفت_سین #تزیین_هفتسین #هفتسین

Read more

Media Removed

. گزارش ارسالی از گزارشگر کجاخوبه، مـیلاد @light4night چند شب پیش به منظور شام بـه کافه رستوران دارچین رفتیم سفارش ما پاستا، بشقاب ویژه دارچین، موهیتو، لیموناد و یـه دلستر بود قیمت کل این سفارش ها ۸۴ تومن شد کـه به نسبت غذا ها مناسب بود پاستا طعم خاص و متفاوتی داشت و مـیزان سس اون هم بسیـار مناسب بود بشقاب ... .
گزارش ارسالی از گزارشگر کجاخوبه، مـیلاد @light4night
چند شب پیش به منظور شام بـه کافه رستوران دارچین رفتیم
سفارش ما پاستا، بشقاب ویژه دارچین، موهیتو، لیموناد و یـه دلستر بود
قیمت کل این سفارش ها ۸۴ تومن شد کـه به نسبت غذا ها مناسب بود
پاستا طعم خاص و متفاوتی داشت و مـیزان سس اون هم بسیـار مناسب بود
بشقاب ویژه شامل فیله ، شنیسل مرغ کـه هردو گریل شده بودن، همراه با دورچین و پوره سیب زمـینی بود
سسی کـه روی گوشت مـیبینین بسیـار غذا رو خوشمزه کرده بود، فیله گوشت هم اصلا خشفت نشده بود و به اندازه گریل شده بود، پوره سیب زمـینی هم خوب بود
در مجموع از اینجا خیلی راضی بودیم و بازهم بـه این مجموعه خواهیم رفت
بعد از تموم شدن غذا هم بـه عنوان دسر ازشون چیزکیک گرفتیم کـه اون هم عالی بود
آدرس کوثر ۱ ، پایین جام جم
@darchin.caferestaurant

Read more

Media Removed

. پانینی(پنینی) جزو پرطرفدارترین های دوازده صندلی هستش. مواد اولیـه خاص، سس های دست ساز، نون با کیفیت و پنیرهای متنوع، همگی بـه جذاب شدن این سفارش کمک مـیکنـه. پنینی ها از لایـه های ژامبون و پنیر گریل شده، بـه همراه گوشت،مرغ یـا پپرونی تشکیل شده. واسه دوستانی کـه غذای رژیمـی و بدون سوسیس و کالباس مـیخوان، ... .
پانینی(پنینی) جزو پرطرفدارترین های دوازده صندلی هستش. مواد اولیـه خاص، سس های دست ساز، نون با کیفیت و پنیرهای متنوع، همگی بـه جذاب شدن این سفارش کمک مـیکنـه. پنینی ها از لایـه های ژامبون و پنیر گریل شده، بـه همراه گوشت،مرغ یـا پپرونی تشکیل شده. واسه دوستانی کـه غذای رژیمـی و بدون سوسیس و کالباس مـیخوان، چیکن پستو بهترین انتخابه.
آدرس: هاشمـیه 91/3 . بعد از چهارراه اول سمت راست. پلاک 54.
‏@12sandalibistro
38848471
09394406434
پ.ن: پنینی های تصویر بـه ترتیب عبارتند از پنینی چیکن/پنینی گوشت/ چیکن پستو

Read more

Media Removed

* #همراهان_نشر * . . #داستان : . . زندگی ماهی سالمون قابل پیش بینی است؛ شنا بـه دسترسی های بالایی رودخانـه بـه سوی محل تولدشان بـه منظور تخم گذاری ، و سپس مردن. . داستان این کتاب درون مورد سالمونی هست که پولک‌های نقره‌ایش او را بـه عنوان سالمونی خاص متمایز مـی‌کند ؛ی کـه جسارت پ بـه فراسوی سرنوشت ... * #همراهان_نشر * .
.
📚 #داستان :
.
.

زندگی ماهی سالمون قابل پیش بینی است؛ شنا بـه دسترسی های بالایی رودخانـه بـه سوی محل تولدشان بـه منظور تخم گذاری ، و سپس مردن.
.

داستان این کتاب درون مورد سالمونی هست که پولک‌های نقره‌ایش او را بـه عنوان سالمونی خاص متمایز مـی‌کند ؛ی کـه جسارت پ بـه فراسوی سرنوشت خویش را بـه خرج مـی‌دهد. این داستانی هست درباره‌ی بلوغ یـافتن ، و درباره‌ی
بی‌تابی و عشقی پرشور. زیرا شنا بـه سمت دسترسی‌های بالایی رودخانـه، بـه معنای رفتن درون پی چیزی هست که سالمون‌ها نمـی‌توانند آن را ببینند؛ یک رؤیـا ” سالمونی کـه جسارت ورزید و بالاتر پرید” قصه ای مدرن ، خردمندانـه، شیرین و دوست داشتنی و الهام بخش هست راجع بـه یـافتن آزادی و سازگاری با طبیعت کـه ما یـا فراموش کرده ایم، یـا درون واقعیـات الزام‌آور زندگی آن را گم کرده‌ایم ...
.

#ادبیـات_کره_جنوبی
#سالمونی‌‌که‌جسارت‌ورزیدوبالاترپرید
#آن_دوهیون
#ترجمـه #مژگان_رنجبر
۱۱۲ صفحه
جلدشومـیز
۹۵۰۰ تومان
#موسسه_انتشارات_نگاه
#نشرنگاه #negahpub .
.
. 📚گاهی اوقات ساده ترین شخصیت داستانی کـه با ابتدایی ترین نثر ممکن توصیف مـی شود، حماسی ترین سفر زندگی را درون پیش مـی گیرد. با جوانـه آشنا شوید، مرغ بی باکی کـه آرزوی کوچکش به منظور به ثمر نشاندن یک تخم، او را بـه مسیری مـی کشاند کـه جایگاه حقیقی اش درون دنیـای طبیعی رهنمون مـی شود. احساس، عزم و اراده و یکدلی تنـها توانایی هایی هستند کـه جوانـه به منظور گذر از این مسیر خطرناک درون داستان ” مرغی کـه رؤیـای پرواز درون سر داشت ” بدان نیـاز دارد؛ داستانی کـه به طرزی بی مانند با برقراری پیوند بین حکایت داستانی ، فلسفه، ادبیـات کودکان و نوشته ای راجع بـه طبیعت درون تعادل است.
.
(((آدام جانسون، نویسنده ی داستان ” پسر سرپرست یتیم خانـه “ برنده ی جایزه ی پولیتزر)))
.
.
.

#مرغی_که_رؤیـای_پروازدرسرداشت
#سون_مـی_هوانگ
#ترجمـه #مژگان_رنجبر
۱۰۰۰۰ تومان
۱۲۶ صفحه
جلد شومـیز
#موسسه_انتشارات_نگاه
#نشرنگاه #negahpub
#عکس_ازآرشیواختصاصی @mojgan_sepanta #ممنون_ازحضوروهمراهیتان🙏 .
.
.

Read more

Media Removed

💶 ️اين صف خريد دلار 5800تومني هست ! مردم ما گرسنـه اند.حریص هستند. محتکرن. قیمت دلار از مرز 5800 تومان گذشت. و مردم ما ؛درست برخلاف تمام انسانـهای متمدن؛ با داعیـه فرهنگ ۲۵۰۰ ساله، به منظور خرید آن صف کشیدن. ما مردم صفهای طولانی هستیم. #صف شیر درون زمان جنگ #صف مرغ و گوشت #صف پنیر هلندی و #صف کوپن ... 💶
⭕️اين صف خريد دلار 5800تومني هست !
مردم ما گرسنـه اند.حریص هستند. محتکرن.
قیمت دلار از مرز 5800 تومان گذشت.
و مردم ما ؛درست برخلاف تمام انسانـهای متمدن؛ با داعیـه فرهنگ ۲۵۰۰ ساله، به منظور خرید آن صف کشیدن.
ما مردم صفهای طولانی هستیم.
#صف شیر درون زمان جنگ
#صف مرغ و گوشت
#صف پنیر هلندی و
#صف کوپن ارزاق
#صف نفت و گازوئیل
.
پ.ن:یـادم مـیاد جایی خواندم درون آلمان چون شکر کمـیاب شده بود مردم مازاد شکر خانـه هاشانـه بـه فروشگاهها مـیدادن.
بخدا مسلمانی بـه زبان نیست بـه عمله.
شمایی کـه توو خانـه ت داری دلار انبار مکنی؛مـیدانی مدیون چند که تا مریض با بیماری خاص هستی. مـیدانی مقصر درون گرانی داروهای اونـها هستی؟
مـیدانی چند که تا دانشجوی عادی و نـه از نوع ژن خوب درون کشورهای دیـه به منظور گذران حداقل زندگی توو دردسر مـینازی؟
ما مردم خودخواهی هستیم. کاش گاهی بـه عواقب کارمان فکر مـیکردیم.
.

#دلار
#صف
#صرافی
#دارو
#کرمانشاه
#kermanshah

Read more

Media Removed

سالاد مرغ دودى با سس كره بادام زمينى پيپل طعم خاصى دارهاگر قبلا ميل كرديد نظرتون رو براى ما بنويسيد . . . رستوران پيپل از ساعت ٩ صبح تا١٢شب پذيراى شماست...️ . 22069386 22074384 #پيپل_رستوران_كافه #شام #خوشمزه #سالاد #خاص #دورهمى #به_خودت_برس . #peoplelovepeople #delivery #salad ... سالاد مرغ دودى با سس كره بادام زمينى پيپل طعم خاصى داره😋اگر قبلا ميل كرديد نظرتون رو براى ما بنويسيد😍
.
.
.
رستوران پيپل از ساعت ٩ صبح تا١٢شب پذيراى شماست...❤️
.
22069386
22074384
#پيپل_رستوران_كافه #شام #خوشمزه #سالاد #خاص #دورهمى #به_خودت_برس
. #peoplelovepeople #delivery #salad #peanutbutter #testi #people_restaurant_cafe
#picoftheday

Read more

Media Removed

. . . هنر دوست عزیز @feloooraa سلام دوستاي خوب وهميشـه همراهم نان شيرمال ازنوع فانتزي يكي ازبهترين نان هاست #نان #نان_فانتزی_خانگی #نان_شيرمالf #نان_شيرمال #خوشمزه #خاص #شيك نان شیرمال : شکر نصف پیمانـه (٣/٤ زدم) کره ١٢٠ گرم تخم مرغ ٢ عدد (يك زرده براي رومال) شیر١ليوان (ولرم ... . 👇 👇 👇. .
هنر دوست عزیز
@feloooraa
سلام دوستاي خوب وهميشـه همراهم😍
نان شيرمال ازنوع فانتزي يكي ازبهترين نان هاست😍😍
#نان #نان_فانتزی_خانگی #نان_شيرمالf #نان_شيرمال #خوشمزه #خاص #شيك
نان شیرمال :
شکر نصف پیمانـه (٣/٤ زدم)
کره ١٢٠ گرم
تخم مرغ ٢ عدد (يك زرده براي رومال)
شیر١ليوان (ولرم باشـه)
خمـیر مایـه فوري١ق س
آرد بـه مقدار لازم سه بار الک شده حدود ٦پيمانـه
نمک یک هشتم ق چ
كنجد،خرفه،مغزتخمـه،بادام پرك براي تزيين
ابتدا خمـیر مایـه رو با یک قاشق شکر و آب ولرم مخلوط مـیکنیم که تا به عمل بیـاد.(خميرمايه غيرفوري)
خميرمايه فوري نيازبه عمل اوردن نداره)، بعد شیر ولرم و شکر رو اضافه مـیکنیم سپس كره نرم شده و تخم مرغ رو، بعد از مخلوط شدن آردونمک رو کم کم اضافه مـیکنیم و ورز مـیدیم بـه حدی کـه خمـیر بـه دست نچسبد دقت کنید خمـیر زیـاد سفت نشـه،خمـیر رو بـه صورت گلوله ی بزرگ درون مـیاریم و روش کیسه یـا پارچه مـیندازیم حدودا ١ که تا ١/٥ ساعت استراحت کنـه، بعد دوباره خمـیر رو یـه کم ورز مـیدیم تکه هایی از خمـیر رو بر مـیداریم هر شکلی کـه دوست دارید درون مـیارید حتی مـیتونید قالب بزنید خمـیر هارو تو سینی فر کـه چرب کردیم با فاصله مـیزاریم دوباره پارچه روش مـیندازیم و مـیزاریم تو این حالت ١٥دقیقه دیگه بمونـه، (فرروروي ١٨٠ درجه روشن كنين )مرحله ی آخر روي نان هارورومال زده وداخل فربذارين بـه مدت ٣٠ دقيقه تاروي نان هاطلايي بشن .
رومال نان : زرده +زعفران دم شده +١ ق خامـه ياشيرياماست روهم زده ورومال كنين.

برای دیدن دستورات مشابه هشتک زیر را لمس  کنید.
#نان_پرشین_شفز
___________________
Tag your photos with 👇.
#persian_chefs
___________________

Read more

Media Removed

گفتم ‏"مـی‌خوام برگردم بـه چند سال پیش و معزندگیِ الانم قدم بردارم. هرکاری قبلا کردم دقیقا برعکسشو انجام بدم. قطعا اینجا نبودم، شاید احترام الان رو نداشتم. احتمالا یـه آدم خیلی خیلی معمولی بودم. ولی حتما حالم بهتر بود." یـه تکه از شکلات تخته‌ای رو شکوند و گفت "مـی‌خوای شعرو ول کنی یـا هواپیماهاتو؟" ... 💜
گفتم ‏"مـی‌خوام برگردم بـه چند سال پیش و معزندگیِ الانم قدم بردارم. هرکاری قبلا کردم دقیقا برعکسشو انجام بدم. قطعا اینجا نبودم، شاید احترام الان رو نداشتم. احتمالا یـه آدم خیلی خیلی معمولی بودم. ولی حتما حالم بهتر بود."
یـه تکه از شکلات تخته‌ای رو شکوند و گفت "مـی‌خوای شعرو ول کنی یـا هواپیماهاتو؟" (علاقه‌مندیـامو مـیشناخت. مـی‌دونست خیلی وقته نقطه اتصالم بـه زندگی فقط همـیناس)
مثل این بود کـه وسط سقوط از پرتگاه بـه یک طناب چنگ زده باشی. طنابی کـه دو دستی گرفتیش و تورو زنده نگه داشته ولی داره دستت رو مـی‌بُره، هر لحظه ممکنـه پاره شـه و بیفتی... هرچند گاهی انتخابِ سقوط تکلیفت رو روشن مـی‌کنـه اما رها طناب هم حس خوبی نداره!
گفتم "نـه! الان ولشون نمـی‌کنم. ولی گاهی آرزو مـی‌کنم کاش زندگیم طوری رقم مـی‌خورد کـه اینجا نبودم، خیلی چیزا رو نمـی‌فهمـیدم، خیلی آدما رو نمـیشناختم، خیلی کارارو نمـی‌کردم...."
به شکلات تو دستش اشاره کردم و گفتم" تو که تا وقتی شکلات نخوردی، دلت به منظور طعمش تنگ نمـیشـه! من بزرگ‌ترین لذت‌های دنیـارو تجربه کردم، ولی حالا بزرگ‌ترین درد رو دارم، درد از دست دادنشون رو!
یـه روزی بهترین دوست دنیـارو داشتم.حالا نیست
یـه روزی شعر خوندن حالمو خوب مـی‌کرد، الان تسکینم مـیده ولی غمگین‌ترم مـی کنـه
یـه روزی دوستم داشتن، یـه روزی یـهایی رو دوست داشتم...
یـه روزی بلد بودم زندگی کنم، حالا انگار هیچی بلد نیستم"
گفت: "عوضش تو لذت‌هایی رو تجربه کردی کـه خیلیـا هیچ‌وقت نداشتن!"
کدوم مـهم‌تر بود؟ تجربه‌ی خوردن شکلات؟ یـا دیگه هیچ‌وقت نخوردنش؟ کفه‌ی اول ترازو لذت‌های زندگیم بود. کفه‌ی دوم از دست دادنشون. حالا مدت‌ها بود طرف دوم داشت سنگینی مـی‌کرد. و این یعنی دلتنگی به منظور همـه‌چیز، و بی حسی نسبت بـه همـه‌چیز. این مساله، زندگی این روزهامو توجیـه مـی‌کرد. سردرگمـی همـینجا بود"
گفتم" آره. پیچیده‌س. عین قضیـه مرغ و تخم مرغه. همـیشـه سعی کردم بزرگ باشم، تجربه‌های بزرگ بخوام، شادی‌های غیرمعمولی، اتفاقات خاص.... ولی این روزا مـیگم کاش یک آدم معمولی بودم با لذت‌های کوچیکی کـه همـیشگی بود. چیزایی کـه از دستشون ندم. شادی‌هایی کـه ازم نگیرنشون.
مـیدونی آدمایی کـه کم‌تر مـیدونن خوشحال‌ترن. هرچی بیشتر تجربه کنی و بدونی اندوهت عمـیق‌تر مـیشـه. دیگه نمـی‌خوام بیشتر از این تجربه کنم. نمـی‌خوام بیشتر از این از دست بدم..."
یـه نفس عمـیق کشید و گفت "شکلات تلخه. مـی‌خوری؟"
.
#اهورا_فروزان
#نوشتنی #تنـهاتر_از_خودم
💜
متن درون #کانال موجوده. شب‌بخیر
.
پ.ن: تاحالا شده دلتون بخواد برگردید و همـه‌چیزو عوض کنید؟

Read more

Media Removed

. سلام عزیزای دل️ این خورشت کـه "شوید قرمـه" نام داره یکی از غذاهاییـه کـه من از مادر خدابیـامرزم یـاد گرفتم. هر غذایی کـه خوشمزه ست رمز و رازی توی پختش داره کـه اون رو خاص و خوشمزه کرده. این دومـین پستیـه کـه برای کمپین #سفیرمزه شرکت روغن لادن تهیـه کردم کـه قصدش جمع‌آوری فوت و فن‌هاییـه کـه مردم نقاط مختلف ایران ... . سلام عزیزای دل❤️
این خورشت کـه "شوید قرمـه" نام داره یکی از غذاهاییـه کـه من از مادر خدابیـامرزم یـاد گرفتم. هر غذایی کـه خوشمزه ست رمز و رازی توی پختش داره کـه اون رو خاص و خوشمزه کرده. این دومـین پستیـه کـه برای کمپین #سفیرمزه شرکت روغن لادن تهیـه کردم کـه قصدش جمع‌آوری فوت و فن‌هاییـه کـه مردم نقاط مختلف ایران به منظور خوشمزه‌تر شدن غذاهاشون دارن. شما هم توی این کمپین شرکت کنید و #سفیرمزه ی خونـه و یـا شـهر خودتون باشید و راز خوشمزه و خوش عطر شدن غذاهاتون رو با ما بـه اشتراک بذارید ❤️ از هشتگ #سفیرمزه استفاده کنید. درون آخر گزیده ای از این پست‌ها بـه صورت کتاب چاپ خواهد شد و بهانی کـه شرکت این کتاب پر از فوت و فن و نکته رو هدیـه مـیدن . 👌❤️ راستی هر هفته هم بـه سه نفر محصولات لادن جایزه مـیدن. .
.
حالا من بگم از رازهای خورشت "شوید قرمـه" : .
.
۱) شویدِ این خورشن از بقیـه سبزی‌هاش بیشتره.
۲) سبزی این خورش شامل تره، جعفری و شویده کـه شوید اون ۳ برابر سبزی‌های دیگه استفاده مـیشـه. (در این خورشت از شنبلیله استفاده نمـیشـه)
۳) سرخ سبزی‌ها بـه نسبت قرمـه سبزی کمتره.
۴) بعد از اینکه سبزی‌ها بـه طور معمول سرخ شد دو قاشق ازش رو جدا مـیکنیم و بیشتر از بقیـه سرخ مـیکنیم. این باعث مـیشـه خورشت بـه روغن بیفته.
۵) بهتره کـه توی این خورشت از لوبیـای چشم بلبلی استفاده بشـه. ولی اگه درون دسترس نبود از لوبیـا قرمز هم مـیشـه استفاده کرد.
۶) لوبیـای چشم بلبلی بعد از خیس شدن حتما چهار پنج دقیقه بجوشـه و سپس آبکش بشـه و بعد بـه خورشت اضافه بشـه. درون غیر این صورت خورشت رو کدر مـیکنـه.
۷) به منظور چاشنی این خورشت از لیمو عمانی و گرد لیمو عمانی استفاده مـیشـه.
8)هم از گوشت مـیتونید استفاده کنید هم از مرغ

@ladanoil
#غذا #آشپزی #بزن #خوشمزه #شوید_قرمـه #شویدقرمـه

Read more

Media Removed

اصل حالت نیک و احوالت بخیر قهوه ات را نوش کن ، فالت بخیر دی گذشت و بهمن و اسفند هم آخرین ایـام امسالت بخیر.. سلام دوستان روزتون بى نظير تنـها 6 روز مانده که تا بهار خدایـا دراین روزهای اخر سال حال خوب رزق بسیـار برکت زیـاد موفقیت و آرامش را بـه دوستانم عطا كن #شيريني_نخودچي اين كوچولوهاى ... اصل حالت نیک و احوالت بخیر
قهوه ات را نوش کن ، فالت بخیر

دی گذشت و بهمن و اسفند هم
آخرین ایـام امسالت بخیر.. سلام دوستان
🌸روزتون بى نظير
💕تنـها 6 روز مانده که تا بهار
🌸خدایـا
💕دراین روزهای اخر سال
🌸حال خوب 💕رزق بسیـار 🌸برکت زیـاد
💕موفقیت و
🌸 آرامش را بـه دوستانم عطا كن
#شيريني_نخودچي
اين كوچولوهاى خوشمزه رو هركدام از دوستان با روشى خاص درست ميكنند و حتما هم خوشمزه ميشـه 😋😋اما من نظرم اينـه كه شيرينى نخودچى براى اينكه تو دهن اب بشـه بهتره هيچ آردى بهش اضافه نكنيم و كاملا خالص باشـه طبق اين دستور 👇🏻👇🏻👇🏻
مواد لازم
آرد نخودچی 750 گرم
روغن جامد صاف 300 گرم
پودر شکر 300 گرم
پودر هل 1 قاشق چایخوری

طرزتهیـه :
روغن را با پودر شکر کاملا" زده که تا پوک شود و حجم آن دو برابر شود. بعد پودر هل را اضافه مـی کنیم. آرد نخودچی را کم کم اضافه نموده کاملا" خمـیر را ورز مـی دهیم.خمـیر نخودچی بهتر هست یک شب استراحت كند (12 ساعت) اگر خمـیر به منظور قالب زدن آماده نبود دو بار از چرخ گوشت رد مـی کنیم که تا خمـیر لطیفی بـه دست آید. براي خمـیر نخودچی اصلا" نباید از گلاب یـا زرده تخم مرغ استفاده كنيم زیرا باعث مـی شود کـه خمـیر بعد از پخت ترک بخوره . خمـیر نخودچی را بـه قطر یک سانت پهن مـی كنيم قالب مي زنيم درون سيني مي چينيم و در فر 175 درجه بـه مدت 10 که تا 15 دقیقه مي پزيم شیرینی ها حتما کاملا" داخل سینی سرد شود و بعد بـه ظرف سرو منتقل كنيم .
برای تهیـه آرد نخودچی ، نخودچی بدون نمک و برشته و پاک کرده را کاملا" پودر کرده و الک مـی نماییم و برای شیرینی استفاده مـی کنیم. شيرين كام و..... نوش جان 😊😍
پ ن؛
اين مقدار مواد ٢٢٦عدد از اين خوشمزه ها داد 😊😊

Read more

Media Removed

بخش مـهمـی از تجربیـات سفر بـه هر کشور، با خوردن غذای منحصر بـه فرد مردم آن سرزمـین رقم مـی‌خورد. غذاهایی کـه با توجه بـه اقلیم خاص و آداب و رسوم یک کشور رواج پیدا کرده و در فرهنگ و سنت مردم ریشـه مـی‌دواند. به منظور آشنایی بهتر با سبک زندگی و فرهنگ مردم هر سرزمـین حتما مرسوم‌ترین غذاهایشان را بشناسیم کـه با عنوان غذای ... بخش مـهمـی از تجربیـات سفر بـه هر کشور، با خوردن غذای منحصر بـه فرد مردم آن سرزمـین رقم مـی‌خورد. غذاهایی کـه با توجه بـه اقلیم خاص و آداب و رسوم یک کشور رواج پیدا کرده و در فرهنگ و سنت مردم ریشـه مـی‌دواند. به منظور آشنایی بهتر با سبک زندگی و فرهنگ مردم هر سرزمـین حتما مرسوم‌ترین غذاهایشان را بشناسیم کـه با عنوان غذای ملی پرچمدار سنت و فرهنگ آن سرزمـین مـی‌شود.
‌‌‌.‌‌‌‌
وقتی درون مورد غذای ژاپنی حرف مـی‌زنیم اولین چیزی کـه به ذهن‌مان مـی‌رسد سوشی است. سوشی درون لغت، خوراکی برنجی و آمـیزه‌ای از برنج پخته‌ی ژاپنی با چاشنی سرکه، چندین گونـه خوراک دریـایی(بیشتر خام)، سبزیجات و تخم مرغ است که بـه صورت سرد سرو مـی‌شود.

Read more

Media Removed

املت رنگین کمانی رنگین کمانی از مزه هارا نوش جان کنین شیر ۱/۲ پیمانـه مایـه خمـیر ترش ۱/۲ ق چ ارد گندم الک شده ۱۲۵ گرم ژامبون گوشت مکعبی رسز خرد شده ۲۰۰ گرم پیـازچه ریز خرد شده ۲ ساقه تخم مرغ همزده ۴ عدد روغن مایع ۶۰ مـیلی نمک ۱ ق چ اویشن خشگ ۱/2ق چ دانـه فلفل قرمز ساییده ۱/۴ ق چ پنیر موتزارلا رنده شده ... املت رنگین کمانی
رنگین کمانی از مزه هارا نوش جان کنین
شیر ۱/۲ پیمانـه
مایـه خمـیر ترش ۱/۲ ق چ
ارد گندم الک شده ۱۲۵ گرم
ژامبون گوشت مکعبی رسز خرد شده ۲۰۰ گرم
پیـازچه ریز خرد شده ۲ ساقه
تخم مرغ همزده ۴ عدد
روغن مایع ۶۰ مـیلی
نمک ۱ ق چ
اویشن خشگ ۱/2ق چ
دانـه فلفل قرمز ساییده ۱/۴ ق چ
پنیر موتزارلا رنده شده ۲۰۰ گرم
فلفل دلمـه ای رنگی ۱ عدد
در کاسه ای کوچک شیر و شکر و مایـه خمـیرترش رو بزنید که تا کاملا مخلوط بشن سپس ۵ دقیقه درون جای گرم قرار بدین که تا عمل بیـاد
مایع خمـیر عمل اومدرو با ارد گندم ژامبون پیـازچه و تخم مرغ و روغن مایع و فلفل دلمـه ای نمک و اویشن و فلفل و پنیر رو درون ظرفی مخلوط کنین هم بزنین که تا کاملت ترکیب بشـه
فر را از ۱۵ دقیقه قبل روی حرارت ۱۸۵ گرم کنین
مواد رو داخل سینی ۲۰ درون ۲۰ کـه کاغذ روغنی انداخته ریخته داخل فر بـه مدت تقریبی ۳۰ دقیقه بپزید درون طبقه وسط فر
به صورت گرم سرو بشـه
مـیتونین دیزاین روشو از فلفل رنگی قبل از پخت بپاشین
تقریبا ی صبحانـه عالی و کامل
رزا
solocookies
#سولو #رزا #املت #خاص #خوشمزه #صبحانـه #تخصصی #عالی #شیک #مزه #رنگی #

Read more

Media Removed

. مرد گوزنی / ⁣THE MOOSEMAN ⁣سازنده : Vladimir Beletsky دسته : ماجراجویی قیمت : رایگان نسخه : 0.1.44 حجم : 181.55 MB دانلود : 5,000+ اندروید مورد نیـاز : 4.1/ ⁣به دنیـای اساطیر باستانی خوش آمدید؛ اساطیری کـه از قرن ها پیش حتی قبل از پیدایش ادیـان و از کشورهای اروپای شرقی بـه جا مانده اند. درون آن ... .
مرد گوزنی / ⁣THE MOOSEMAN ⁣سازنده : Vladimir Beletsky
دسته : ماجراجویی
قیمت : رایگان
نسخه : 0.1.44
حجم : 181.55 MB
دانلود : 5,000+
اندروید مورد نیـاز : 4.1/ ⁣به دنیـای اساطیر باستانی خوش آمدید؛ اساطیری کـه از قرن ها پیش حتی قبل از پیدایش ادیـان و از کشورهای اروپای شرقی بـه جا مانده اند.
در آن زمان تصور مـیشد دنیـا توسط خدایی بـه نام یِن و از یک پوسته تخم مرغ ساخته شده هست و درون اعماق اقیـانوس ها دنیـای زیرین یـا همان دنیـای ارواح قرار داشت. دنیـای مـیانی کـه همـین دنیـا باشد به منظور زندگی انسان ها ساخته شده بود و دنیـای زبرین محل زندگی خدایـان بود. ارواح زیـادی بین این سه دنیـا درون حال رفت و آمد بودند و هر کدام راز خود را داشتند.
شما درون این بازی نقش کاراکتری را بـه نام مرد گوزنی بازی مـیکنید و باید قدم درون دنیـای اساطیر باستانی بگذارید، اشیـاء باستانی متعلق بـه قبلیـه چاد را پیدا کنید و معماهای زیـادی را درون طول بازی حل کنید.
شما درون این بازی قابلیت دیدن چیزهایی را دارید کـه انسان های معمولی قادر بـه دیدن آنـها نیستند. بـه واسطه همـین قابلیت قادر بـه دیدن سه دنیـایی کـه در فوق ذکر شد نیز هستید. سفر شما از اولین دنیـا یعنی دنیـای زیرین یـا همان دنیـای مردگان آغاز مـیشود.

ویژگی ها:
- گرافیک و محیط خاص بازی کـه از روی اشکال حیوانات مختلف الهام گرفته شده است.
- دارای موسیقی متن خاصی کـه بیشتر شبیـه بـه موسیقی سبک کومـی است.
- دیدار با خدایـان و ارواح فراموش شده درون طول بازی
- آشنایی با اساطیر باستانی کشورهای اروپای شرقی
- دارای معماهای مختلفی به منظور حل
- امکان باز قفل قابلیت های جدیدی به منظور کاراکترتان و استفاده از آنـها به منظور صعود بـه دنیـای خدایـان
- امکان پیدا اشیـاء باستانی کـه چشم انسان های معمولی قادر بـه دیدن آنـها نیست.

اپلیکیشن مرد گوزنی را درون #ایران_اپس جستجو و #دانلود نمایید.

#مارکت #مارکت_اندروید #مارکت #اندروید #اندرویدی #نرم_افزار #اپلیکیشن #اپلیکیشن_موبایل #اپلیکیشن_اندروید #بازی #گیم #موبایل #گوشی #موبایلی #اپ_موبایلی #اپلیکیشن_کاربردی #بازی_موبایل
#IranApps #app #download #application #mobile

Read more

Media Removed

Nothing is better than having a home filled with aroma of #orange while you are counting days for spring to come and trying your best to enjoy the last freezing days of winter. سلام مـهربونـهای منصبح زیبای پانزدهمـین روز اسفندتان پرتقالی یـادمـه عیدهای خانـه ی پدری علاوه بر انواع و اقسام شیرینیـهای ... Nothing is better than having a home filled with aroma of #orange while you are counting days for spring to come and trying your best to enjoy the last freezing days of winter.

سلام مـهربونـهای من🙋صبح زیبای پانزدهمـین روز اسفندتان پرتقالی😊
یـادمـه عیدهای خانـه ی پدری علاوه بر انواع و اقسام شیرینیـهای خانگی،گهگاهی پرمـیشد از عطر کیکهای بهشتی،مادرجان دوست داشتن به منظور مـهمانـهای خاص،کیک های تازه و گرم سرو کنن،وحس زیبای عید و خانـه ی پراز سنبل و بوی اسکناسهای تانخوردهقرآن،چقدر مطبوع ترمـیشد برامون با عطر دل انگیز کیکهای بینظیرمادر❤️
یکی ازاون کیکهای فوق العاده،کیک پرتقال بود کـه پیشنـهاد مـیکنم حتما یکبار امتحانش کنین؛
تخم مرغ 4 عدد
شکر 200 گرم
آرد 200 گرم
بکین پودر 2 قاشق چایخوری
کره 150 گرم
آب پرتقال 1/2 پیمانـه
رنده پوست پرتقال 1 قاشق مرباخوری
وانیل شکری 1 قاشق چایخوری

زرده و سفیده رااز هم جدامـیکنیم،سفیده راتا زمانیکه از ظرف نریزه باهمزن برقی مـیزنیم و کنار مـیگذاریم،
زرده هارا خوب با وانیل و پوست پرتقال رنده شده و شکر بزنین که تا کرم رنگ بشـه،آب پرتقال و کره و آرد و بکین پودر الک شده هم اضافه مـیکنیم ودر آخرم سفیده ی زده شده کـه از قبل آماده کرده بودیم و اضافه مـیکنیم،مایـه آماده را داخل قالب چرب و آردپاشی شده مـیریزیم و داخل فر از قبل گرم شده بادرجه 180 بـه مدت 45 دقیقه که تا یکساعت مـیگذاریم
پ.ن این کیک کم شیرین هستش،برای همـین به منظور عید عالیـه،ولی با پودر قند تزیینش کنین شیرین تر مـیشـه😊. #orangecake #spring #ilovemontreal #montrealer #persian_pastry #persian_chefs

Read more

Media Removed

مرغ سوخاری از اون غذاهاییـه کـه وقتی با تعداد زیـادی از دوستا یـا خانواده هستیم همـیشـه بین سفارش‌ها جای خاص خودش رو داره. اگر این غذا قیمت پایینی داشت همـیشـه درون کنار غذاهای دیگه سفارشش مـی‌دادیم. هم بـه خاطر ترد بودنش جذابیت زیـادی داره و هم بـه خاطر سیب زمـینی سرخ شده زیـادی کـه به همراهش سرو مـیشـه. همـینطور ... 😋🍗
مرغ سوخاری از اون غذاهاییـه کـه وقتی با تعداد زیـادی از دوستا یـا خانواده هستیم همـیشـه بین سفارش‌ها جای خاص خودش رو داره. اگر این غذا قیمت پایینی داشت همـیشـه درون کنار غذاهای دیگه سفارشش مـی‌دادیم. هم بـه خاطر ترد بودنش جذابیت زیـادی داره و هم بـه خاطر سیب زمـینی سرخ شده زیـادی کـه به همراهش سرو مـیشـه. همـینطور سس‌های رنگ و وارنگ و جذابی کـه کنارشـه و لذتش رو چند برابر مـیکنـه.🍟😋
اگر مـیخواین بدونین بهترین مرغ سوخاری رو کجا بخورید این مطلب رو از دست ندید👇
.
📍مرغ سوخاری خروس: رستوران خروس شلوغ‌ترین و معروف‌ترین مرغ سوخاری تهرانـه. جایی کـه فقط مرغ سوخاری ارائه مـی‌کنـه و دلیوری‌هاش بیشتر از سفارش‌های سالنـه. یکی از ویژگی‌هایی کـه خروس رو متمایز کرده همـین دلیوری پر قدرته. اکثر مشتری‌ها از غذای داغی کـه به دستشون مـی‌رسه کاملا راضی هستند.
📍مرغ سوخاری دی: دی رستوران قدیمـی و صاف و ساده و بدون تجملات تو خیـابون مطهریـه. اینجا از قدیم پاتوق مرغ سوخاری و کنتاکی تهران بوده و هنوز هم همون مزه رو حفظ کرده.
📍مرغ سوخاری چیترچیکن: یـه رستوران زنجیره‌ای و همـه چیز تموم درون زمـینـه ارائه انواع سوخاریـه. منو چیترچیکن شامل انواع پیش غذا از قارچ سوخاری و پیـاز سوخاری گرفته که تا منوهای ترکیبیـه. .
.
برای اطلاعات کامل درون مورد این رستوران‌ها مثل منو، آدرس و قیمت بـه اپ فیدیلیو مراجعه کنید. 📱📍
.
.
#فیدیلیو #کافه_گرد #رستورانگردی #کافه_گردی #کجا_چی_بخوریم #رستوران #کافه #خوشمزه #شکمو #ناهار #شام #کجاخوبه #غذا #fidilio

Read more

Media Removed

. نامبردگان دیروزی کـه با سآلاد مرغ و بادام پر شدند. تنـها عکسی کـه از سفارش فینگر فودها و دسر امروز داشتم به منظور سالاد مرغ، فیله مرغ را مکعب ریز خرد کرده و با نمک و آبلیمو و زعفران مزه دار مـی کنیم. بعد مرغ ها را با خیلییی کم روغن سرخ مـی کنیم. بعداز خنک شدن مرغ ها،ساقه های لطیف کرفس خام ریز شده، خیـارشور ریز ... .
نامبردگان دیروزی کـه با سآلاد مرغ و بادام پر شدند. تنـها عکسی کـه از سفارش فینگر فودها و دسر امروز داشتم🙈

برای سالاد مرغ، فیله مرغ را مکعب ریز خرد کرده و با نمک و آبلیمو و زعفران مزه دار مـی کنیم. بعد مرغ ها را با خیلییی کم روغن سرخ مـی کنیم. بعداز خنک شدن مرغ ها،ساقه های لطیف کرفس خام ریز شده، خیـارشور ریز شده، بادام پرک فراوون و جعفری خشک را اضافه مـی کنیم . سس این سالاد مایونز و در صورت تمایل خامـه و البته آبلیموی تازه و فلفل سیـاه هست. نمک اضافه لازم نداره . چون هم کرفس طعم خاص شوری داره و هم خیـارشور.

ولوان ها رو با خمـیرهزارلا کـه از شیرینی خانگی توت فرنگی تهیـه مـی کنم درست کردم. دستوری به منظور تهیـه هزارلا ندارم.

Read more

Media Removed

#رول_مرغ_و_کدو #مرغ #رولت #کدو #پسته #غذای_خانگی #خاص #خوشمزه #آشپزی مرغ ۱ عدد کدو ۲ عدد پسته خام ۱/۲ پیمانـه سفیده تخم مرغ ۱ عدد پنیر پارمزان ۱/۴ پیمانـه نمک و فلفل و آویشن سفیده تخم مرغ، پسته خورد شده، پنیر پارمزان و نمک و فلفل و آویشن رو درون غذاساز یـا هر وسیله دیگه‌ای خوب مخلوط مـیکنیم. ... #رول_مرغ_و_کدو
#مرغ #رولت #کدو #پسته #غذای_خانگی #خاص #خوشمزه #آشپزی

مرغ ۱ عدد
کدو ۲ عدد
پسته خام ۱/۲ پیمانـه
سفیده تخم مرغ ۱ عدد
پنیر پارمزان ۱/۴ پیمانـه
نمک و فلفل و آویشن

سفیده تخم مرغ، پسته خورد شده، پنیر پارمزان و نمک و فلفل و آویشن رو درون غذاساز یـا هر وسیله دیگه‌ای خوب مخلوط مـیکنیم.
مرغ رو بـه صورت نوارهای تقریبا باریـازک برش زده، بـه وسیله بیفتک کوب یـا گوشتکوب کمـی مـیزنیم که تا نرم و نازک بشـه. اندازه عرض برشـهای مرغ حتما تقریبا بـه اندازه قطر کدو باشـه. کدو رو هم از درازا بـه نوارهای نسبتا نازکی برش مـیزنیم. روی نوارهای مرغ از مواد پسته و پنیری مـیریزیم و مثل رولت مـیبندیم و بعد با یک نوار کدو دور آن رو مـیپیچیم و به کمک خلال دندان اونـها رو ثابت مـیکنیم. این رولها رو درون روغن زیتون از همـه طرف با حرارت ملایم سرخ مـیکنیم که تا کدو و فیله ها خوب پخته شود.
* مـیزان له شدن مایـه پسته و پنیر بستگی بـه ذائقه دارد. مـیشـه کاملا پوره کرد و یـا طوری باشـه کـه تکه های پسته زیر دندان حس بشـه.
* مـیشـه از یک هویج کوچک رنده شده هم درون مایـه پسته استفاده کرد که تا ترکیب رنگ زیباتری داشته باشیم.

Read more

یـادتونـه با مرغ صحبت کردم قیمت تخم مرغ تغیرنکرد بـه نطرتون کلیپ بعدی درمورد چی مـیتونـه باشـه ؟ ؟ کامنت لطفا🤣🤣🤣 ای کاش بعضی ها مثل این مرغ حرف گوش مـیو یـه کاری مـی فالو کنید و منتظر کلیپ بعدی باشید .خیلی عالی شده دوستانتون و دعوت کنین بـه پیج من کامل این کلیپُ درون پست های قبلی ببینید #مـهدی_صفوی_زاده_با_60_کیلو_وزن_از_یزد #سلطان_خنده #کلیپ #فان #عالی #خاص #پربازدیدترین #صحبت #با #مرغ یـادتونـه با مرغ صحبت کردم قیمت تخم مرغ تغیرنکرد
به نطرتون کلیپ بعدی درمورد چی مـیتونـه باشـه ؟ ؟ کامنت لطفا🤣🤣🤣
ای کاش بعضی ها مثل این مرغ حرف گوش مـیو یـه کاری مـی
فالو کنید و منتظر کلیپ بعدی باشید .خیلی عالی شده
دوستانتون و دعوت کنین بـه پیج من 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
کامل این کلیپُ درون پست های قبلی ببینید
#مـهدی_صفوی_زاده_با_60_کیلو_وزن_از_یزد #سلطان_خنده #کلیپ #فان #عالی #خاص #پربازدیدترین #صحبت #با #مرغ

Media Removed

تنفس شروع زندگیست ، عشق قسمتی از زندگیست ، اما دوست خوب قلب زندگیست دلتون پُرمـهر ️ عصر تون پُر از مـهربانی و نشاط و ️ مـیز پذیرایی جهت #تولد ‎ #ایده #تزئین #جشن #مـهمانی #خاص #لو#شیک #سورپرایز #دوستان #دورهمـی #لو#عشق #مراسم لطفاً ورق بزنید تصوير ١ -آماده سازی ميز تولد تصوير ٢-ساندويچ ... تنفس شروع زندگیست ، عشق قسمتی از زندگیست ، اما دوست خوب قلب زندگیست
دلتون پُرمـهر ❤️
عصر تون پُر از مـهربانی و نشاط و ❤️ مـیز پذیرایی جهت #تولد ‎ #ایده #تزئین #جشن #مـهمانی #خاص #لو#شیک #سورپرایز #دوستان #دورهمـی #لو#عشق #مراسم
لطفاً ورق بزنید🙏
تصوير ١ -آماده سازی ميز تولد
تصوير ٢-ساندويچ لقمـه ايی : ناگت مرغ و قارچ آماده، برش گوجه فرنگی، كاهو فرانسوی‌و نان باگت لقمـه ای سياهی چشم فلفل سياه و سفيدی آن با مايونز یـا پنير خانـه ای .
تصوير ٣- پاچينی زعفرانی و اسپايسی :
استخوان بال مرغ را با یک دست گرفته و بادست دیگر با چاقو یک برش دهید که تا گوشت از استخوان جدا شود سپس با دست یـا چاقو بـه سمت پایین بال را بِبرید وبرگردونید و فرم دهید وبا نمک ، فلفل سیـاه و زعفران آب شده مزه دار کنید و با پودر سوخاری زعفرانی یـا اسپایسی خوب پوشش دهید و در ظرف وگود با مقدار نسبتأ زیـاد روغن سرخ کنید. اول روغن را داغ کنید و بعد با حرارت کم سرخ کنید سپس روی دستمال آشپزخانـه گذاشته که تا روغن اضافه آن گرفته شود.
تصوير ٤-نان باگت فينگرچهار گوش،پنير رنگی ورقه ای گودا، پپرونی ، خیـار شور و گوجه فرنگی .
تصوير ٥- #سالادشوید_وسیبزمـینی_مـهشید :
سينـه مرغ آبپز، سيب زمينی آبپز،خيارشور وكرفس و پيازچه نگينی شده.
سس: ماست چكيده، مايونز، نمك و فلفل سياه، روغن زيتون و آبليمو
تزيين: پنير رنگی گودا و چوب شور .
تصوير ٦-سالاد ماكارونی :ماكارونی رنگی پفكی ، ژامبون دودی ، خيارشور ، هويج بخار پز،كنسرو ذرت و نخود فرنگی و پنير دودی رشته ای
سس: ماست چكيده ، مايونز ، نمک، فلفل سياه ، آبليمو و روغن زيتون.
تصوير ٧-فيله سوخاری :
فيله های مرغ را بين يك كيسه فريزر با
گوشكوب يا بيفتك كوب بـه آرامـی كمي پهن و نازك كنيد ، نمك و فلفل سياه زعفران آب شده زده و در پودر سوخاری پوشش داده و سپس سرخ كنيد .
تصوير ٨-حُمُس و نان كنجدی به منظور حُمُس این غذای لبنانی دو‌لیوان نخود خیس خورده ابپز شده و پوست گرفته شده را با نصف استکان اب بافیمانده درون غذا ساز پوره کرده سپس بـه ان سه حبه سیر رنده شده ریز یک لیوان ارده ، آبلیمو نمک و فلفل قرمز درون حد ذائقه مخلوط وبا روغن زیتون تزیین مـی کنیم
تصوير ٩- #کشک_بادمجان_مـهشید_پز
کپی بدون ذکر منبع ⛔️
اضافه شده :به فیله ها و پاچینی. ارد و تخم مرغ نزدم وقتی با برس زعفران ابشده مـیزنید بلافاصله پودر سوخاری بزنید .

ارسالی از دوست خوبم @mahshidsayadi

Read more

Media Removed

هفته ي قوه قضائيه درون پيش روست ضمن ارج گذاشتن بـه كوشندگان دلسوز نـهاد دادرسي. كه با زحمات بي شائبه خود مي كوشند که تا مرغ جان عدالت بر آسمان اين خاك بـه پرواز درآيد جا دارد بـه قوانين ناظر بر عملكرد مجريان نـهاد دادرسي توجه خاص نمود وبا آگاهي از حقوق خود، همواره پيشگيري از وقوع ناهنجاري را بر پيگيري و برخورد ... هفته ي قوه قضائيه درون پيش روست ضمن ارج گذاشتن بـه كوشندگان دلسوز نـهاد دادرسي. كه با زحمات بي شائبه خود مي كوشند که تا مرغ جان عدالت بر آسمان اين خاك بـه پرواز درآيد
جا دارد بـه قوانين ناظر بر عملكرد مجريان نـهاد دادرسي توجه خاص نمود وبا آگاهي از حقوق خود، همواره پيشگيري از وقوع ناهنجاري را بر پيگيري و برخورد با متخلف از قانون پيشينـه خود نمود. چرا كه بايد باور داشت مـهمترين علت رفتار هاي هنجار شكنان سوء استفاده. آنان از ناآگاهي ما از حقوق مان مي باشد.
#هفته_قوه_قضائیـه_گرامـی_باد
#وكيل_پايه_يك_دادگستري
#وكيل_خوب
#قاضي_خوب_شايسته_تقديراست
#تخلف_انتظامـی_قاضي
#تخلف_انتظامـی_بازرپرس
#مشاوره_رایگان
#تلفن_وكيل_٠٩١٧١٧٢٠٠١٧
#وكيل_خانواده #وكيل_اراضي
#تهران #بوشـهر #اصفهان #شيراز
#حكم_جلب_سيار
#حكم_جلب
#متهم #مجرم #متخلف #جاني #محكوم

Read more

Media Removed

سلام دوستان عزيزم یـادتونـه قبلا درون مورد كمپین سفیر مزه براتون گفتم؟ لادن مـیخواد رمزورازهایی کـه مردم شـهرهای مختلف ایران به منظور درست غذاهای ایرانی دارند رو درون کتابی چاپ کنـه. شما هم مـی‌تونید #سفیرمزه ى خونـه و شـهر خودتون باشید و غذاهاتون رو بـه همراه فوت و فن خودتون با هشتگ #سفیرمزه بـه اشتراك بگذارید. ... سلام دوستان عزيزم
یـادتونـه قبلا درون مورد كمپین سفیر مزه براتون گفتم؟ لادن مـیخواد رمزورازهایی کـه مردم شـهرهای مختلف ایران به منظور درست غذاهای ایرانی دارند رو درون کتابی چاپ کنـه. شما هم مـی‌تونید #سفیرمزه ى خونـه و شـهر خودتون باشید و غذاهاتون رو بـه همراه فوت و فن خودتون با هشتگ #سفیرمزه بـه اشتراك بگذارید. چون قراره گزیده‌ای از این پست ها درون كتابى جمع‌آورى بشـه و از این كتاب بـه كسانى كه تو كمپین شركت كردن هدیـه داده بشـه.
در ضمن هر هفته هم بـه سه نفر محصولات لادن جایزه مـیدن.
همونطور كه ميدونيد كوفته يكى از غذاهاى پر طرفدار درون سفره ما ايرانيهاست و هر شـهرى كوفته رو طبق سليقه خودشون درست ميكنند. كوفته تبريزى هم از غذاهايى هست كه با فوت فن خاص خودش بايد آماده بشـه. دستورش رو تو هشتك #مـهنازكوفته ميتونيد پيدا كنيد. اما فوت و فن من براى اين غذا کـه از مادربزرگ عزیزم کـه تبریزی بودن یـاد گرفتم:
اولا گوشت اين غذا بايد كم چرب باشـه. حتى ميشـه كمى سينـه چرخ شده مرغ بهش اضافه كرد که تا كوفته ها کم چربی باشن و وا نرن.
نكته دوم اينكه موقع پخت درون قابلمـه رو نيمـه ميگذارم که تا كوفته ها وا نرن، اين غذا از لحاظ طعم و مزه عاليه و من با طبخ اين كوفته هاى خوشمزه بـه كمپين #سفيرمزه پيوستم ‏@ladanoil
#غذا #كوفته #آشپزی #خوشمزه #بزن #تبريز

Read more

Media Removed

هرچه زودتر عده ای سیـاه برزنگی به منظور تولید تفرقهٔ نژادی و یک دوجین کشیش کار کُشته با دوستاق بان و متخصصین شکنجه و هر چه دزد و خونی و جاروکش و پاچه ورمالیده و ماجراجوست برایمان بفرستید که تا دخل اهالی محترم اینجا را بیـاوریم و ضمناً نژادی جانیِ بالفطره پدید آید اندر مـیان کـه اهالی اینجا بعدها خودشان را با خلوص ... هرچه زودتر عده ای سیـاه برزنگی به منظور تولید تفرقهٔ نژادی و یک دوجین کشیش کار کُشته با دوستاق بان و متخصصین شکنجه و هر چه دزد و خونی و جاروکش و پاچه ورمالیده و ماجراجوست برایمان بفرستید که تا دخل اهالی محترم اینجا را بیـاوریم و ضمناً نژادی جانیِ بالفطره پدید آید اندر مـیان کـه اهالی اینجا بعدها خودشان را با خلوص نیـّت و صدق عقیدت
‏Johnny بنامند.
ناگفته نماناد کـه من به منظور این سرزمـین مشغول تهیـهٔ نقشـهٔ نظم نو و دموکراسی تازه درآمدی هستم کـه تا دنیـا دنیـاست دست نشاندهٔ ما بماند. عجالتاً به منظور شروع بموجب آیـهٔ شریفهٔ: "فخذوهم و اقتلوهم حیث ثقفتموهم و اولئکم جعلنا لکم علیـهم سلطانا مبینا." حکم قتل عام اهالی را صادر کردم. - درون این گیر و دار، زیـاده از پنجاه هزار کَس نقاب تراب بر عذار گـُلفام کشیدند و عالمـیان را درون فراق خویش قرین ناله و زاری و تشویش گردانیدند. این شد کـه رقم عفو بر جریدهٔ جریمـهٔ سایر مخالفان کشیدم و برای بازماندگان رژیم هواسیل را پیشنـهاد کردم که تا باد بخورند و کف صادر بنمایند. (نباید اشتباه کرد کـه هواسیل را عموماً حواصیل مـینویسند، ولیکن اصل این لغت هواسیر بر وزن بواسیر است. زیرا این مرغ از هوا سیر مـیشود و آنرا تبدیل بـه کف مـی نماید.) بهرحال، حتما کاری کنیم کـه اهالی اینجا به منظور ما جان ند و کار ند و به دعاگوئی ذات اقدس شـهریـاری رطب اللسان باشند. همچنین بازداشتگاه هائی با آخرین وسائل مرگ برق آسا تأسیس مـی نمایم و سربازانی بر آنـها مـیگمارم با علامت
‏U.S.A
که خلاصهٔ : "افسران سنده زار اونور دریـاها" باشد و رساله ای درون علم کینـهٔ شُتری و فن شریف داغ و درفش تألیف کرده ام کـه صدور اجازهٔ چاپ آنرا از متخصص فقهیـات وزارت فرهنگ و جاسوسان محترم شـهربانی خواستارم که تا هر چه زودتر درون دسترس کشورگشایـان محترم مـیهنم بگذارم. ضمناً استدعای عاجزانـه دارم، فرمانی بمضمون ذیل شرف صدور یـابد کـه از این پس، بپاس کشفیـاتم، این سرزمـین ناچیز کـه به ینگهٔ دنیـا معروف هست "کلمب آباد" نامـیده شود. درون خاتمـه معروض مـیدارد کـه فدوی قضیـهٔ فیزیکی محیرالعقولی درین سفر کشف کرده ام کـه بعدها باسم "تخم کریستف کلمب" معروف خاص و عام خواهد شد. استدعا دارم مقرر فرمائید این اختراع بزرگ را بنام خایـهٔ حقیر درون تواریخ ثبت نمایند و امر بندگان اعلیحضرت همایونی را بوسیلهٔ کبوتری برق آسا بـه جان نثار ابلاغ کنند. امر امرِ مبارکست
🦉
#توپ_مرواری
#صادق_هدایت

Read more

Media Removed

سبزيجات آنيتا و مزرعه سرشار دو که تا برند و توليد كننده داخلي كه هميشـه حمايتشون كنار موندريان ️بوده و هميشـه درون دوره هاي سالاد و غذايي و قناديمون كلي مارو سورپرايز ميكنن ازتون ممنونيم كه با توليدات خوب و عالي باعث شدين همـه بتونن از محصولات خاص با قيمت مناسب استفاده كنن . . 🥙سالاد بار و ... سبزيجات آنيتا
و
مزرعه سرشار
دو که تا برند و توليد كننده داخلي كه هميشـه حمايتشون كنار موندريان ❤️💛💙بوده
و هميشـه درون دوره هاي سالاد و غذايي و قناديمون كلي مارو سورپرايز ميكنن 😊😍
ازتون ممنونيم كه با توليدات خوب و عالي
باعث شدين همـه بتونن از محصولات خاص با قيمت مناسب استفاده كنن 😘
.
. 🥙سالاد بار و سس ها🥗
پيشروان پژوهش خوراك ❤️💛💙
ويژه سالاد خور هاي عزيز و دوستاني كه بـه تغذيه سالم و تناسب اندامشون اهميت ميدن ...👨‍🍳👨‍🍳👨‍🍳
شركت درون اين دوره بـه كليه كافه دار ها و رستوران دار ها و خانم هاي خانـه دار توصيه ميشـه 😊😊😊
🥑آشنايي با انواع پايه هاي سالاد ها
معرفي انواع سبزيجات خاص و جديد و نحوه طبخ يا استفاده
انواع سس هاي متناسب با طعم هاي مختلف
مزه دار كردن پروتئين ها براي سالاد ها .
🌽مدرس :
سراشپز عمران
🥒موارد مورد اموزش:
١-سالاد نودل ژاپني ( سوئيت چيلي سس )
٢-تاي سالاد با فيله هندي ( جينجر سس )
٣-گرين سالاد ايتاليايي ( سيزر سس - چيكن ديژون )
٤-فرنچ استيك سالاد( با سس خردل و گشنيز )
٥-سالاد اسفناج هالومي چيز( سس انار )
٦- سالاد اگ نودل سَته ( با سس كره بادام زميني )
٧- سالاد كينوآ وميگو ( با سس عسل )
٨ - سالاد سيب و كرفس ( با سس والدورف )
٩- روزماري آووكادو سالاد ( با سس رزماري )
١٠-سالاد سبزيجات زيتون ( لبناني ) با مرغ و سس صدف
١١ - سالادبروكلي و بيكن ( وايت سس انگور ) .
تاريخ برگزاري :
سه شنبه _ سي ام مرداد
.
نام نويسي :
٠٢١٢٢٧٩٥٨٩٠
٠٩١٩٨٠٢٨٢٤٣
.
.
#موندريان #آموزشگاه #قنادي #آشپزي #آشپزخانـه #فست_فود #رستوران #وركشاپ #سالاد #سبزيجات #بري #توت #برگر #اپليكيشن #مجازي #آنلاين #

Read more

Media Removed

. . سلام روز همگي خوش . .اينم آخرين ناهار ماه شعبان ما كه از فردا بـه اميد خدا سفره افطاري مون پهن ميشـه 🏻 . .. .عزيزاني هم كه بـه پيشواز رفتند طاعات و عبادات شون قبول حق باشـه🏻 التماس دعا🏻 . .جاتون خالي ناهار امروز ما غذاي عربي و جنوبي هست و بنام اُمفَطح يا مُفَطح ، اُمفطاح تلفظ مختلفي داره اين ... .
.
سلام روز همگي خوش .
.اينم آخرين ناهار ماه شعبان ما كه از فردا بـه اميد خدا سفره افطاري مون پهن ميشـه 🙏🏻
.
..
.عزيزاني هم كه بـه پيشواز رفتند طاعات و عبادات شون قبول حق باشـه🙏🏻
التماس دعا🙏🏻
.
.جاتون خالي ناهار امروز ما غذاي عربي و جنوبي هست و بنام اُمفَطح يا مُفَطح ، اُمفطاح تلفظ مختلفي داره اين غذا ، و بيشتر براي ماه رمضان و مراسم هاي خاص درست ميكنند .
.و از درسته( بره كوچيك) يا ران كامل استفاده ميكنند .
.طرزتهيه ش بـه روشـهاي مختلفي درست ميشـه .
.مثلاً كشورهاي عربي گردو و لپه نميذارند اما ما جنوبي ها كشمش و لپه استفاده ميكنيم و گردو هم براي اينكه مجلسي بشـه استفاده ميكنيم .
.
.دوستاني كه درون استوري با من همراه بودند كيا بودند؟؟🤔🤔
.
.اگر جايي رو متوجه نشديد سوال بفرماييد درون خدمتون هستم که تا بعداً سر فرصت طرزتهيه رو بنويسم واقعاً بعد از پخت اين غذا حوصله ميخواد طرز تهيه رو تايپ كرد
.
.چون واقعاً پخت اين غذا حوصله ميخواد، بعدشم يه سرو سنتي هم داشته باشي🤦🏼‍♀️ ما اينجوري بـه استقبال ماه مبارك رمضان ميريم 💪تا قوي باشيم 🙈كم نياريم 😉
.
.الان يه عده ميان كامنت منفي ميدند 😉به فكر فقير و فقرا باشيد، اَي خِدا اااا ( 👉به قول بهتاش سريال پايتخت😉) اين يكماه رو با اين كامنت ها بايد سر كنيم😉😉🤦🏼‍♀️🤦🏼‍♀️
.
. .
.كليپ طرز تهيه درون هايلايت استوري سيو شد
.
.طرز تهيه : مُفَطَح لحم ،اُمفَطَح، اُمفَطاح، .
.
.ابتدا گوشت رو با پياز داغ تفت بديم ، بـه همراه زرد چوبه و ادويه كاري، فلفل سياه بعد آب روي گوشت ميريزيم و به همراه ادويه جات آسياب نشده : برگ بو ، ليمو اماني، سير ، تخم گشنيز ، ميخك ، هل ، چوب دارچين ، هروقت آب گوشت جوش اومد مقداري زعفرون ميريزيم بـه همراه فلفل سبز تند ، که تا گوشت كاملاً بپزه .
برنج خيس خورده رو آبش خالي ميكنيم ودر يك قابلمـه بطور مجزا بهمراه كره و هل و چوب دارچين تفت ميديم و به اندازه كافي از آب گوشت پخته شده روي برنج ميريزيم که تا دم بكشـه( آب گوشت رو از صافي رد ميكنيم)
.
.دريك ماهي تابه پياز رو تفت ميديم بـه همراه كشمش شسته شده و لپه پخته شده و پودر دارچين همـه رو تفت ميديم ومقدار خيلي كمي آب گوشت بـه كشمش و لپه (حشو) اضافه ميكنم که تا جذب مواد بشـه .
.گوشت پخته شده را يا بطور كامل و درسته( بره كوچيك ، يا ران كامل ) درون فر گريل ميكنيم يا بصورت آبپز نوش جان ميكنيد يا مثل من برش ميديد و كمي تفت ميديد .
.
.
.با ماهيچه و گردن هر قسمتي از گوشت كه لذيذه ميتونيد درست كنيد .مُفَطح (دجاج )، با مرغ و بوقلمون هم درست ميكنند .
.
.

Read more

Media Removed

🌭 ساندویچ هات داگ بین کشورای اروپایی و همچنین آمریکا خیلی محبوبه. محبوبیتش دلایل زیـادی داره کـه یکی از اون‌ها اندازه‌ی کوچیک ساندویچ و قیمت اقتصادی اونـه. این ساندویچ از سوسیس فرانکفورتری تشکیل شده کـه به صورت سرخ شده و یـا گریل استفاده مـیشـه. نون مخصوص و نرمـی داره کـه اندازه‌اش از سوسیس کوچیکتره ... 😋🌭
ساندویچ هات داگ بین کشورای اروپایی و همچنین آمریکا خیلی محبوبه. محبوبیتش دلایل زیـادی داره کـه یکی از اون‌ها اندازه‌ی کوچیک ساندویچ و قیمت اقتصادی اونـه. این ساندویچ از سوسیس فرانکفورتری تشکیل شده کـه به صورت سرخ شده و یـا گریل استفاده مـیشـه. نون مخصوص و نرمـی داره کـه اندازه‌اش از سوسیس کوچیکتره و به همـین دلیل دو طرف سوسیس از ساندویچ بیرون مـی‌زنـه. و بخش مـهم افزودنی‌ها مثل انواع سس‌ها، سبزیجات و انواع ادویـه‌هاست کـه طعمش رو متمایز مـی‌کنـه. با اینکه این ساندویچ غذای اصیل ما ایرانی‌ها نیست اما پاتوق‌های هات‌داگ خوری زیـادی توی شـهر هست.
برای آشنایی با این پاتوق‌ها این مطلب رو از دست ندید👇
.
📍هات داگ شیلا: شیلا اولین فست فود زنجیره‌ایـه کـه به طور اختصاصی بـه هات داگ پرداخته. سال‌های اول تاسیس فقط چند مدل از این ساندویچ رو ارائه مـی‌کرد و کم کم منو رو گسترش داد و حالا انواع پیتزا، برگر و مرغ سوخاری رو هم سرو مـیکنـه. شیلا سوسیس‌هاش رو بـه طور مخصوص و با فرمول ویژه‌ی تولید مـی‌کنـه و با سوسیس‌های کارخونـه‌ای متفاوته.
📍هات داگ گامبی: یـه رستوران با ویژگی‌های خاص، تصمـیم‌گیری تو این رستوران به منظور سفارش سخته از بس کـه همـه چیز خوشمزست و معمولا تو سفارش مشتری‌ها ترکیبی از همـه‌ی غذاهای منو دیده‌ مـیشـه و این اشتراک نظر وجود داره کـه طعم این هات‌ داگ‌ها یـادآور هات داگ آمریکائیـه. .
📍هات داگ چمن: ساندویچ چمن کـه از قدیمـی‌ترین فست‌ فودهای نیـاورانـه و پیتزا و ساندویچ‌های تنوری معروفی هم داره. هات داگ چمن یـه ساندویچ بزرگ و پرملاته کـه به صورت تنوری سرو مـیشـه.
.
.
برای اطلاعات کامل درون مورد این هات داگ فروشی‌ها مثل منو، آدرس و قیمت بـه اپ فیدیلیو مراجعه کنید. 📱📍
.
.
#فیدیلیو #کافه_گرد #رستورانگردی #کافه_گردی #کجا_چی_بخوریم #رستوران #کافه #خوشمزه #شکمو #ناهار #شام #کجاخوبه #غذا #fidilio

Read more

Media Removed

Chicken tacos with corn & green peas salsa 🌮 تاکوی مرغ با سالسای ذرت و نخودفرنگی تاکو از غذاهای سنتی و خوشمزه مکزیک هست. غذاهای مکزیکی تو کل دنیـا محبوبیت خاص و جایگاه ویژه‌ای دارن. با ذائقه ما ایرانیـها هم کاملا همخونی داره. بیس این غذا نان ترتیـا هست کـه با مواد متفاوتی از جمله گوشت ، مرغ ، مـیگو ... Chicken tacos with corn & green peas salsa 🌮
تاکوی مرغ با سالسای ذرت و نخودفرنگی
تاکو از غذاهای سنتی و خوشمزه مکزیک هست.
غذاهای مکزیکی تو کل دنیـا محبوبیت خاص و جایگاه ویژه‌ای دارن.
با ذائقه ما ایرانیـها هم کاملا همخونی داره.
بیس این غذا نان ترتیـا هست کـه با مواد متفاوتی از جمله گوشت ، مرغ ، مـیگو ، لوبیـا یـا انواع سبزیجات و انواع پنیر و
سس های تند پر مـیشـه.
inspired by: @lauraponts
تو پستای قبل نمونـه های متفاوت تاکو هست کـه مـیتونین ببینین.
✔️روش پخت نان ترتیـا
اين نان درواقع با آرد ذرت درست ميشـه ولي ميشـه آردگندم رو هم جايگزين كرد.
تو كاسه اي مناسب مقداري آرد (حدود يك و نيم پيمانـه) بريزين و روش كمي نمك بپاشين و مخلوط كنيد ، حالا سه قاشق غذاخوري روغن زيتون بريزين و كم كم آب بريزين و ورز بدين که تا زمانيكه خمير صاف و يكدست و از ظرف جدا بشـه ، روشو بپوشونين و نيم ساعت بذارين كنار که تا استراحت كنـه ، بعدش خمير رو بـه هشت قسمت تقسيم كنيد و هرقسمت رو گلوله كنيد و روي سطح آردپاشي شده بـه كمك وردنـه بـه ضخامت يك الي دو ميليمتر بازكنيد ، تابه مسطح را بذارين روحرارت که تا داغ بشـه و دونـه دونـه نونـها رو بذارين روش و اجازه بدين حباب بزنـه و هرطرف رو حدود دو الي سه دقيقه بپزين.
تو بعضي دستورات نوك قاشق بكينگ پودر هم هست ولي من نميريزم و نان كاملا دولايه ميشـه.
من اين نان رو با آرد گندم درست كردم چون آردذرت كه مناسب تهيه اين نان باشـه دردسترس نيست ، و اينكه هيچ مخمري نداره و استراحت خمير براي اين هست كه پروتئين آرد آزاد بشـه.
#soh_taco #soh_mexicanfood .
. ✔️راستی روزتون مبارک ا 💕🌸💕🌸💕🌸💕
.
✔️یـه سوال: شما واسه ناهار دوست دارین هرروز غذا برنج باشـه یـا این مدل غذاهای متنوع هم دوست دارین؟😄

Read more

Media Removed

آقاي فضل اللهي عزيز ، مرسي كه با عكس هاي خوبتون تمام خوراكي هاي خوشگل و خوشمزه موندريان رو ثبت كردين و مرسي از اينكه اين همـه با اخلاق و حرفه اي هستين ️ ما اخر نفهميديم روز عكاس هست يا عكاسي 😬 درون هر صورت روزتون مبارك @hamedfazl @hamedfazl . . 🥙سالاد بار و سس ها🥗 پيشروان پژوهش خوراك ️ ويژه ... آقاي فضل اللهي عزيز ،
مرسي كه با عكس هاي خوبتون تمام خوراكي هاي خوشگل و خوشمزه موندريان رو ثبت كردين 😊 و مرسي از اينكه اين همـه با اخلاق و حرفه اي هستين ❤️💛💙
ما اخر نفهميديم روز عكاس هست يا عكاسي 😬 درون هر صورت روزتون مبارك 😍
@hamedfazl
@hamedfazl .
. 🥙سالاد بار و سس ها🥗
پيشروان پژوهش خوراك ❤️💛💙
ويژه سالاد خور هاي عزيز و دوستاني كه بـه تغذيه سالم و تناسب اندامشون اهميت ميدن ...👨‍🍳👨‍🍳👨‍🍳
شركت درون اين دوره بـه كليه كافه دار ها و رستوران دار ها و خانم هاي خانـه دار توصيه ميشـه 😊😊😊
🥑آشنايي با انواع پايه هاي سالاد ها
معرفي انواع سبزيجات خاص و جديد و نحوه طبخ يا استفاده
انواع سس هاي متناسب با طعم هاي مختلف
مزه دار كردن پروتئين ها براي سالاد ها .
🌽مدرس :
سراشپز عمران
🥒موارد مورد اموزش:
١-سالاد نودل ژاپني ( سوئيت چيلي سس )
٢-تاي سالاد با فيله هندي ( جينجر سس )
٣-گرين سالاد ايتاليايي ( سيزر سس - چيكن ديژون )
٤-فرنچ استيك سالاد( با سس خردل و گشنيز )
٥-سالاد اسفناج هالومي چيز( سس انار )
٦- سالاد اگ نودل سَته ( با سس كره بادام زميني )
٧- سالاد كينوآ وميگو ( با سس عسل )
٨ - سالاد سيب و كرفس ( با سس والدورف )
٩- روزماري آووكادو سالاد ( با سس رزماري )
١٠-سالاد سبزيجات زيتون ( لبناني ) با مرغ و سس صدف
١١ - سالادبروكلي و بيكن ( وايت سس انگور ) .
تاريخ برگزاري :
سه شنبه _ سي ام مرداد
.
نام نويسي :
٠٢١٢٢٧٩٥٨٩٠
٠٩١٩٨٠٢٨٢٤٣
.
.
#موندريان #آموزشگاه #قنادي #آشپزي #آشپزخانـه #فست_فود #رستوران #وركشاپ #سالاد #سبزيجات #بري #توت #برگر #اپليكيشن #مجازي #آنلاين #

Read more

Media Removed

سالاد الویـه بـه شکل هویج ما امروز براتون یک مدل زیبای سالاد الویـه رو آماده کردیم کـه ایده‌ی خوبی به منظور تولد و مـهمانی‌های عصرانـه محسوب مـی شـه و جلوه خاصی بـه مـیز شما خواهد داد. با آشپزی خاص همراه باشید. مواد لازم آرد بـه مـیزان لازم شیر نصف لیوان خمـیرمایـه ۱ قاشق غذاخوری نمک ۱ قاشق چای‌خوری شکر نصف ... سالاد الویـه بـه شکل هویج

ما امروز براتون یک مدل زیبای سالاد الویـه رو آماده کردیم کـه ایده‌ی خوبی به منظور تولد و مـهمانی‌های عصرانـه محسوب مـی شـه و جلوه خاصی بـه مـیز شما خواهد داد.
با آشپزی خاص همراه باشید.

مواد لازم
آرد بـه مـیزان لازم
شیر نصف لیوان
خمـیرمایـه ۱ قاشق غذاخوری
نمک ۱ قاشق چای‌خوری
شکر نصف قاشق غذاخوری
آب ولرم نصف لیوان
روغن یک سوم لیوان

طرز تهیـه خمـیر نان الویـه با نان بـه شکل هویج:
شما مـی‌توانید از این خمـیر قیفی شکل به منظور پیتزا یـا سالاد الویـه و سالاد مرغ هم استفاده کنید.

1- خمـیرمایـه و شکر را مخلوط مـی‌کنیم و آب ولرم اضافه مـی‌کنیم و درب ظرف را مـی‌گذاریم و اجازه مـی‌دهیم ۱۰ دقیقه درون یک جای گرم و تاریک مثل داخل کابینت بماند که تا عمل بیـاید.

2- شیر را کمـی گرم مـی‌کنیم و با روغن و مایـه‌خمـیر فعال‌شده مخلوط مـی‌کنیم بعد آرد و نمک را مخلوط و الک کرده و به مخلوط اضافه مـی‌کنیم

3- آرد را که تا جایی کـه خمـیر بـه دست نچسبد اضافه مـی‌کنیم و خوب ورز مـی‌دهیم و یک پارچه یـا سلفون روی خمـیر مـی‌اندازیم . بـه مدت ۲ ساعت مـی‌گذاریم درون یک جای گرم که تا حجم خمـیر دو برابر شود.

4- بعد از خمـیر گلوله‌های کوچکی برمـی‌داریم و به شکل نوارهای بلند درمـی‌آوریم قیف را کمـی چرب کرده و نوارها را دور آن مـی‌پیچیم (تا بالای قیف نپیچید)

5- بعد روی خمـیرها را زرده تخم‌مرغ مـی‌زنیم مـی‌توانید از زعفران دم کرده هم استفاده کنید. این‌طوری نان‌های خوش‌رنگ تری دارید.

6- قیف‌ها را داخل فر از قبل گرم شده مـی‌گذاریم که تا با دمای ۱۷۰ بـه مدت ۲۰ که تا ۲۵ دقیقه بپزد. قیف‌ها را سرپا درون سینی فر بگذارید .

7- بعد از پختن و سرد شدن سالاد الویـه آماده شده را داخل قیف ریخته و با برگ تربچه یـا کاهو یـا کلم بروکلی تزئین کنید.
سایر نکات:
1) دوستان عزیز اگر قیف مخصوص درون دسترستان نیست مـی‌توانید با استفاده از فویل آلومـینیوم (اگر ضخیم باشد بهتر است) قیف بسازید اگر داخل قیف‌ها را با فویل پر کنید بهتر هست زیرا دیگر هنگام پیچیدن خمـیر تو رفتگی پیدا نمـی‌کند.

2) اگر وقت یـا حوصله خمـیر درست را ندارید مـی‌توانید از پودر آماده خمـیر پیتزا استفاده کنید.
3) بهتر هست بعد از درست خمـیر آن را بـه قیف‌ها بپیچید، قیف‌ها را درون سینی فر بگذارید و روی آن را نایلون بگیرید و در جای گرم قرار دهید که تا خمـیر بـه عمل آید این‌گونـه هویج‌های پوک تر و نرم تری خواهید داشت.
نوش جان 💜💜

Read more

Media Removed

آشپزی ایرانی با دستورهایی از گیلان و سبزوار و … پیتزا روی مرغ بـه همراه سس پستو یک املت و کباب جگر خاص گفتگو با خانم راشین عبدعلی کاآفرین و تولید کننده سوسیس و کالباس ارگانیک پیش غذاهای جذاب رستورانی کیک نوتلا با ظاهری جذاب و حوس برانگیز کوکی های متنوع نسخه الکترونیک (PDF) مجله را بعد ... آشپزی ایرانی با دستورهایی از گیلان و سبزوار و …
پیتزا روی مرغ بـه همراه سس پستو
یک املت و کباب جگر خاص
گفتگو با خانم راشین عبدعلی
کاآفرین و تولید کننده سوسیس و کالباس ارگانیک
پیش غذاهای جذاب رستورانی
کیک نوتلا با ظاهری جذاب و حوس برانگیز
کوکی های متنوع

نسخه الکترونیک (PDF) مجله را بعد از خرید بدون هیچ هزینـه ارسال، درون تلگرام یـا ایمـیل تان دریـافت خواهید کرد.

اگر علاقمند خرید نسخه چاپی همـین شماره از مجله هستید لطفا با ما تماس بگیرید.
اگر تمایل بـه خرید کل مجله ندارید مـیتوانید برخی از دستورها کـه بصورت رایگان ارائه مـیدهیم را درون قسمت توضیحات ملاحظه کنید. فقط کافی هست روی لینک دستور مورد نظرتان کلیک کنید.

2,500 تومان

Read more

درباره رستوران لاويج قبلا نوشتم درون مورد اين غذا هم قبلا گفتم، اسمش اسموكي هست، هم با گوشت تهيه ميشـه و هم با مرغ ، هم با ميكس گوشت و مرغ من اسموكي ميكس سفارش دادم يكي از خاص ترين و خوشمزه ترين طعم هايي كه ميشـه پيدا كرد پيشنـهاد ميشـه زياددددددد️️️ قيمت : اسموكي بيف : ٢٣ تومان اسموكي ... درباره رستوران لاويج قبلا نوشتم
✅در مورد اين غذا هم قبلا گفتم، اسمش اسموكي هست، هم با گوشت تهيه ميشـه و هم با مرغ ، هم با ميكس گوشت و مرغ
✅من اسموكي ميكس سفارش دادم
👈يكي از خاص ترين و خوشمزه ترين طعم هايي كه ميشـه پيدا كرد😋😋😋
✅پيشنـهاد ميشـه زياددددددد👌👌👌👌❤️❤️❤️
✅💰قيمت :👇
👈💰اسموكي بيف : ٢٣ تومان
👈💰اسموكي مرغ : ٢١ تومان
👈💰اسموكي ميكس : ٢٢ تومان
📍آدرس : بلوار جانباز، جانباز ٣ ، شـهيد زارع ٢ ( كوچه اول سمت چپ) ☎️تلفن رزرو : ٣٧٦٦١٤٠٠
📞 ٠٩١٥٤١٢٧٠٦٢
✅چون فضاي رستوران لاويج كوچك هست، پيشنـهاد ميكنم حتما رزرو كنيد
@lavij_burger

Read more

. با عرض پوزش اون پست دونات قبلی به منظور بعضیـا باز نشد . . دونات و پیراشکی . دونات با نوتلا یـا گاناش یـا کرمفیل قابل تهیـه ست. . : مواد لازم: آرد سفید 400_500 گرم، شیر ولرم یک پیمانـه (150 گرم)، شکر نصف پیمانـه (75 گرم)، تخم مرغ 2 عدد ،کره آب کرده 50 گرم، خمـیرمایـه فوری 2 ق غذاخوری، نمک یک چهارم ق چایخوری، ... .
با عرض پوزش اون پست دونات قبلی به منظور بعضیـا باز نشد .
.
دونات و پیراشکی .
دونات با نوتلا یـا گاناش یـا کرمفیل قابل تهیـه ست. .
:
مواد لازم: آرد سفید 400_500 گرم، شیر ولرم یک پیمانـه (150 گرم)، شکر نصف پیمانـه (75 گرم)، تخم مرغ 2 عدد ،کره آب کرده 50 گرم، خمـیرمایـه فوری 2 ق غذاخوری، نمک یک چهارم ق چایخوری، روغن به منظور سرخ . .
خمـیر مایـه فوری نیـاز بـه عمل آوردن نداره و داخل مواد مستقیم افزوده مـیشـه .
.
تهیـه: شیر و شکر و تخم مرغ و کره آب کرده و نمک و خمـیرمایـه را مخلوط و با همزن 3 دقیقه بزنید.آرد را دوبار الک کنید و کم کم اضافه کنید که تا جاییکه خمـیر بـه دست نچسبه و خمـیر لطیفی بدست بیـاد.روی خمـیر را بپوشانید و تو دمای محیط بذارید یک الی یک ساعت و نیم استراحت و حجم خمـیر دو برابر شـه.
.
روی کاغذ روغنی آرد بپاشید و خمـیر را بـه قطر نیم سانت باز کنید و با قالب مـیان تهی قالب بزنید.اگر قالب ندارید از کاسه گرد یـا حتی یـه نعلبکی استفاده کنید و دورشو با چاقو برش بدید.برای وسطش هم از درون بطری نوشابه استفاده کنید بـه خمـیر های قالب زده ده که تا پانزده دقیقه استراحت بدید.
.
تو ظرف نسبتا گود روغن بریزید کـه روی دونات ها را بگیره.بذارید کاملا گرم بشـه و دوناتها را یکی یکی سریع سرخ کنید. وقتی دوطرف سرخ شد روی حوله کاغذی بذارید که تا روغن اضافیش گرفته شـه . بعد با پودرقند و دارچین یـا شکلات آب شده بـه دلخواه خودتون تزیین کنید.
از مقدار گفته شده مقدار آرد بیشتری درون دسترس داشته باشین چون خمـیر بعد استراحت ممکنـه باز هم بـه آرد احتیـاج داشته باشـه.قبل از شروع مطمئن باشید کـه خمـیرمایـه شما کهنـه نیست چون خمـیر بعد استراحت حجیم نمـیشـه و بافت دونات ها اصلا لطیف نمـیشـه.تو شکر بغلتونید . وسطش نوتلا یـا گاناش غلیظ و کرم پر کنید .
.
☝فوت و فن :☝اگر خواسته باشید پودر شکر بپاشید 👇
:
چربی و رطوبت حاصل از دونات پودر شکر رو ذوب مـیکنـه . حتما گذاشت کاملا سرد بشـه و هنگام سرو پودر زد .☝اما بعد مثل قنادی های حرفه ای از پودر مخصوص قنادی استفاده کرد . درون قنادی ها از پودر شکر با فرمول خاص استفاده مـیکنند کـه درصدی پودر نشاسته ذرت داره . و علت سفیدی و ذوب نشدن پودر شکر بـه پیراشکی ها و دونات های بیرون اینست .محض اطلاع جذب پودر شکر بـه دونات یـا پیراشکی رنگشون رو تیره مـیکنـه .دونات شکل حلقه ایـه همان پیراشکی ست .
.
روغن رو خیلی داغ نکنید کـه رنگ دوناتها تیره تر نشـه. خمـیر رو موقع تهیـه زیـاد ورز ندید کـه سفت مـیشـه و دونات پف نمـیکنـه .
.
.
#پیراشکی_کرمدار_سفره_خونـه
#دونات_سفره_خونـه .
#گاناش_سفره_خونـه
#کرم_انگلیسی_سفره_خونـه .
#کیک_شیرینی_سفره_خونـه .




[رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله]

نویسنده و منبع |



رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله

است و منم از on Instagram - mulpix.com

است و منم از on Instagram

Unique profiles

90

Most used tags

Total likes

0

Top locations

Tehran, Iran, نجف, Iran

Average media age

265.1 days

to ratio

4.9
﷽ . رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله . رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله . ادب كنـيم و به خيرُ الوَرا سلام كنيم بعد از نبي بـه شـه لافتيٰ سلام كنيم بيا بـه حضـرت خيرُالنّسا سلام كنيم بـه ماهِ نيــمـه ي ماهِ خُـدا سلام كنيم (سلام حضرت دلبر، رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله سلام قرص قـمر) سـلام عُصاره ي نـابِ مُحمّد و حيدر . ســلام اي ثـمـرِ كوثـرِ خُـداي علي سـلام اي جَـلَـواتِ خـدانماي علي ...
.
.
.

ادب كنـيم و به خيرُ الوَرا سلام كنيم
پس از نبي بـه شـه لافتيٰ سلام كنيم
بيا بـه حضـرت خيرُالنّسا سلام كنيم
به ماهِ نيــمـه ي ماهِ خُـدا سلام كنيم
(سلام حضرت دلبر، سلام قرص قـمر)
سـلام عُصاره ي نـابِ مُحمّد و حيدر
.

ســلام اي ثـمـرِ كوثـرِ خُـداي علي
سـلام اي جَـلَـواتِ خـدانماي علي
سلام ، پاسخِ شيـرينِ ربّـناي علي
تو آمدي بـه زمين که تا كه پا بـه پاي علي

به دادِ اين همـه بيچاره ي گدا برسي
شبيه يك پـدر مـهـربان بـه ما برسي

چه قدر فاطمـه خوشحال شد از آمدنت
مدينـه ي كعبه ي آمال شــد از آمدنت
دعا چه قــدْر سبكـبال شـد از آمدنـت
سپيدْبخت و خوش اقبال شد از آمدنت

پُر از تب تو و مستيِ بي حساب شديم
نـه اربعين، شب نيمـه ، ِ ناب شديم

خوش آمدي بـه زمين،با دَمِ پيمبري ات
خوش آمدي بـه زمين،با وقارِ مادري ات
خوش آمدي بـه زمين،با شُكوه حيدري ات
شبِ ظُـهور تو ، ماييم و ذرّه پروري ات

نشسته ايم همـه با تو هم سُخـن هستيم
دم سحر شـده و مستِ "ياحسن" هستيم

چه قدر طعمسُرخ تو چشيدني است
چه قدر نازِ مليحانـه ات كشيدني است
جمال ماه تو اي حُسن محض ديدني است
به نقد جان گران عشق تو خريدني است

سُخن بـه وصف تو هرگز بـه انتها نرسـد
(به حُسنِ خُلق و وفا كس بـه يار ما نرسد)

چه قدر درون رمضان،گفتن از تو مي چسبد
چه قدر وقت اذان ، گفتن از تو مي چسبد
چه قدر با هيجان گفتن از تو مي چسبد
و درون قُصـورِ جنان، گفتن از تو مي چسبد

چرا كه گفته نـبي : رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله سيّـد الشّـبابي تو
كه چـشـمْ روشنيِ مُـوْقفِ حسابي تو

از آفتابِ جهـانْ تاب ، آفتاب تري
تو از تمـام قبيله ، نـبي مآب تري
تو صاحب كرم و لطف بي حساب تري
تو از همـه ، بـه جلالت ابوتراب تري

اگر تو جلوه كُني آن چنان كه مي بايد
خـروش (يا حَسن) از هر كنـاره مي آيد

تـبسّم تو ، تمـنّاي هر چه آيينـه سـت
تويي طبيبِ دل هر كسي كه غمگين است
صـداي گـرم تو تسكين دردِ سنگين است
فداي لهجه ي قرآني ات كه شيرين است

عجيب نيست كه درون كوچه راه بندان است
حسن نشسته و مشغول ختم قرآن است

طلب كنم ز خُدا رزقِ خود"به نامِ حَسن"
كه سُفره ي دوجهان هست بارِ عامِ حسن
چرا بـه سجده نيفتم بـه احترامِ حسن ؟
(حسن امام من هست و منم غلامِِ حَسن)

كريم آل مُحمّد ، بـه روز رسـتـاخيز
(به جُز ولاي توأم نيست هيچ دستاويز)

ولادت با سعادت امام حسن مجتبی علیـهم السلام را خدمت شما عزیزان تبریك و شادباش عرض مـی‌کنم .
‎ #ياعلي
‎ #حاج_محمد_رضا_طاهری
‎ #محمد_رضا_طاهری
‎ #طاهری ‎

Read more

Advertisement

Media Removed

دقیقا بعد از نیما و شاملو و فروغ توقع ما از شعر نو بالا رفت. دیگر متن موزون بی‌فایده راضی‌مان نمـی‌کرد، همـین شد کـه شعر خودش را بالا کشید. ادبیـات روی دوش هدایت و گلشیری و براهنی و ساعدی و گلستان و... اگر پا نمـی‌گذاشت هنوز پاورقی‌خوان بودیم. یکی شبیـه اردشیر محصص و کامبیز درمبخش لازم بود کـه توقع ما از طراحی ... دقیقا بعد از نیما و شاملو و فروغ توقع ما از شعر نو بالا رفت. دیگر متن موزون بی‌فایده راضی‌مان نمـی‌کرد، همـین شد کـه شعر خودش را بالا کشید. ادبیـات روی دوش هدایت و گلشیری و براهنی و ساعدی و گلستان و... اگر پا نمـی‌گذاشت هنوز پاورقی‌خوان بودیم. یکی شبیـه اردشیر محصص و کامبیز درمبخش لازم بود کـه توقع ما از طراحی بـه روشنگری و عملی روشنفکری برسد. نقاشی نیـاز بـه جلیل ضیـاپور و حسین کاظمـی و پزشک‌نیـا و بهمن محصص و مارکو گرگوریـان و بهجت صدر و ایران درودی داشت کـه از مکتب کمال‌الملکی گذر کنیم. موسیقی حتما واروژان و بیـات و ابی و فرهاد و فروغی و نامجو را لازم داشت کـه خودمان را دوره نکنیم. سینما حتما شـهید ثالث و کیـارستمـی و مـهرجویی و فرهادی را مـی‌خواست کـه به اثرمان توجه شود نـه خاستگاه خاورمـیانـه‌ای‌مان. دانش نیـاز بـه مـیرزاخانی داشت کـه وارد معادلات جهانی شویم...
و حالا یک نفر بـه نام «تیم ملی فوتبال» لازم بود کـه بفهمـیم دوره‌ی روپایی زدن گذشته و جهان را گروه‌ها و تیم‌ها و همدلی‌ها و اجتماع محترم من‌ها - یعنی «ما» - پیش مـی‌برد.
چیزی کـه بیش‌تر سیـاستمداران ما از درک آن عاجزند.

اما، ما، بیـایید دست از من و منم‌منم برداریم، بیـایید پناه ببریم بـه ساختن زیرساخت‌های این جامعه‌ی متزلزل. بیـایید بـه کودکان‌مان بیـاموزیم کـه برد و باخت بازی هست و اصل زندگی درون کنار هم است. بیـاموزیم کـه شکل هم شدن و رقابت بی‌فایده به منظور اول شدن و شاگرد اول بودن و بهترین بودن و قشنگ‌ترین بودن و باهوش‌ترین بودن و چه و چه، سم جامعه‌ی ماست. کـه این مکتب «من‌ستایی» سبب شده طبیعت را بـه نفع سود شخصی‌مان از بین ببریم، اقتصاد جمعیت را بـه نفع سود شخص از بین ببریم، آزادی مردم را بـه نفع آرامش شخص از بین ببریم...
بیـایید بیـاموزیم کـه همـه‌ی ما یک تیم هستیم و احقاق حقوق شـهروندی مساله‌ای کاملا سیـاسی و از بالا بـه پایین نیست. احقاق حقوق شـهروندی یعنی من و تو بپذیریم ما با هم برابریم. کـه بفهمـیم مسوولیت این جامعه با مسوولانی نیست کـه از مریخ آمده‌اند، آنـها که تا دیروز فامـیل و همسایـه و همکلاس و همبازی ما بودند و امروز بلد نیستند بـه نفع جمع فکر کنند چون یـاد گرفته‌اند و تربیت شده‌اند، مثل همـه‌ی ما، کـه روپایی بزنند و حواس‌شان بـه گل‌هایی نیست کـه به دروازه‌ی مردم زده مـی‌شود.
ما یک تیم حتما بسازیم کـه فردا را بتوانیم بسازیم. فوتبال همـیشـه غیر تیمـی ما ثابت کرد تیم شدن و تیم بودن، آدم را «قوی»، «حرفه‌ای» و «بهتر» مـی‌کند؛ طوری کـه برد و باخت مـهم نباشد اگر «خوب» و «زیبا» و «هماهنگ» بازی کرده باشیم
⬇️⬇️
ادامـه درون کامنت
#جامعه‌شناسی #من_ستایی #آموزش_کودکان #فوتبال

Read more

Media Removed

#فلسطين_مـهمترین_مسئله_و_پرونده_خمـینی_بود . للحق طرح نوشت : خورشیدِ چشمـهایش، دوردست‌ها را روشن کرده، و بر تمام زوایـای مبهم، روشنگرانـه تابیده بود. حالا مردی کـه مـی‌گویند از نسل آنـهایی هست که درون هر قرن فقط یک بار متولد مـی‌شود، روی صندلی سفیدش، با تمام ابهتش نشسته هست و چشم‌هایش، تیزتر از همـیشـه، ... #فلسطين_مـهمترین_مسئله_و_پرونده_خمـینی_بود
.
للحق طرح نوشت : خورشیدِ چشمـهایش، دوردست‌ها را روشن کرده، و بر تمام زوایـای مبهم، روشنگرانـه تابیده بود. حالا مردی کـه مـی‌گویند از نسل آنـهایی هست که درون هر قرن فقط یک بار متولد مـی‌شود، روی صندلی سفیدش، با تمام ابهتش نشسته هست و چشم‌هایش، تیزتر از همـیشـه، بـه نقطه‌ای دور خیره مـی‌ماند.
#مرد، و شاید تنـها مرد،مـی‌گشاید و فضا آکنده از بوی گل لاله مـی‌شود و در نقطه دیگری از جهان، درون رگ‌هایی کـه سخت تشنـه اند، خون تزریق مـی‌شود.
مرد و شاید تنـها مرد، تبرش را بر مى دارد و به سوی هُبَل مى رود.
چشم‌های آتشین هُبل کـه هر روز قربانیـانش را از زیر سایـه #مسیح بیرون مـی‌کشند، سخت هراسناک است. مرد، تبرش را بلند مـی‌کند و تا مغز #تل_آویو، بر سر بت جاهلیت سکوت مـی‌کوبد و زخمـی را کـه ناحیـه خاصی را دردآلود کرده بود، جهانی اعلام مـی‌کند.
حالا شـهر بـه شـهر، دیوار بـه دیوار، پنجره بـه پنجره‌ات، ای دنیـا، حداقل به منظور یک روز هم شده بـه یـاد آن زخم قدیمـی درد مـی‌کند، و تا زخم فلسطین بر پیکرت باقی باشد، نـه اینکه نخواهی، بلکه نمـی‌توانی آرام بگیری...
مرد و شاید تنـها مرد، اولین بار نبود کـه تقویم‌ها را مـی شست و روزها را مقابل چشم‌های آفتابی اش پهن مـی‌کرد! آدینـه! ای آخرین روز #ماه_خدا و ای همـیشـه اولین خط مقدم فریـاد، تو هم شاهد باش کـه #فلسطین، دردآلودترین زخم مسیح زمان بود و او را هر روز، که تا پای صلیب نگرانی‌هایش مـی‌برد.
آری، مسیح؛ همان کـه معجزه دوباره زنده شدن اسلام را با تمام دارائی‌هایش بـه همراه آورد.
سنگ، ای حماسه‌ای کـه هرگز نخواهی شکست! بدان کـه سرزمـینت، مـهم‌ترین مسئله و پرونده #خمـینی بود؛ مردی کـه دهانش بوی نـهج البلاغه مـی‌داد. انگار هنوز روی آن صندلی سفید نشسته هست و بـه چشمـهای آن عروس بـه تاراج رفته، خیره شده است؛ مردی کـه مقیـاس زمانی‌اش هنوز معلوم نیست. انگار هنوز هم دغدغه این سرطان درمان پذیر را دارد! صدایش را بعد از سال‌ها، بـه وضوح مـی‌توان شنید؛ صدای مـهربانی کـه هنوز دست مـی‌گیرد و پیش مـی‌برد: « #فلسطین_پاره_تن_اسلام_است»...ياحق.
.
.
دلنوشت:
نشسته برف تنت بعد سال ها بـه تنم
یخ تو باز شد آخر از آتشی کـه منم

تو درون کنار منی عشق کار خود را کرد
رسیده لحظه ی شیرین با تو ما شدنم

نمـی شود کـه بر این لحظه نام بوسه گذاشت
نزول آیـه یـهای توست بر دهنم

تمام شـهر بـه دنبال نام عطر منند
گرفته بوی تو را تار و پود پیرهنم

من و تو مثل دم و بازدم گره خوردیم
چگونـه رابطه ام با تو را بـه هم ب ؟
.
.
كاملاً بى ربط : لكنت زبان هم خوب است...
براى مزه مزه كردن نامت...
.
.
#اين_عمار #aynaammar #أين_عمار

Read more

Media Removed

‎سلام ااا، صبحتون بخيررر ‎چند روزيه كه خيلياتون راجع بـه نمك مى پرسيد ازم و منم تصميم گرفتم كاملا توضيح بدم كه چيه 🏽🏻 ‎اصطلاح نمک‌ بـه کلیـه مواد حلال درون آب گفته مـی‌شود کـه شامل مواد معدنی جامد و مناسب به منظور است است. این مواد بـه تمـیزی بیش‌تر پوست کمک کرده، هست را دلپذیرتر ... ‎سلام ااا، صبحتون بخيررر😍🌺💞
‎چند روزيه كه خيلياتون راجع بـه نمك مى پرسيد ازم و منم تصميم گرفتم كاملا توضيح بدم كه چيه 🛀🏽💆🏻
‎اصطلاح نمک‌ بـه کلیـه مواد حلال درون آب گفته مـی‌شود کـه شامل مواد معدنی جامد و مناسب به منظور است است. این مواد بـه تمـیزی بیش‌تر پوست کمک کرده، هست را دلپذیرتر کرده، پاک‌کننده مواد آرایشی بوده و فواید پزشکی دارند کـه با توجه بـه خواص مواد معدنی طبیعی موجود درون چشمـه‌های آب‌گرم تولید مـی‌شوند.
‎این نمک ها شامل سولفات منیزیم، کلرید سدیم (نمک طعام)، جوش‌شیرین (بی‌کربنات سدیم)، بوراو غیره هستند.
‎معمولا بـه نمک‌ رنگ، اسانس و روغن اضافه مـی‌شود و در طول استفاده کف کرده، حالت جوشان بـه خود مـی‌گیرد.
‎اکثر ما از اهمـیت آهن و کلسیم به منظور سلامت بدن آگاهیم، ولی درون مورد منیزیم چطور؟ ‎منیزیم دومـین عنصر فراوان درون سلول‌ها و چهارمـین یون مثبت درون بدن هست که بـه تنظیم بیش از 325 آنزیم کمک کرده و نقش مـهمـی درون عملکرد بدن نظیر کنترل ماهیچه، تولید انرژی و حذف سموم دارد.
‎قبلا تصور مـی‌شد کـه منیزیم، فقط از بروز حمله قلبی جلوگیری مـیكند، اما این ماده موجب بهبودی سندرم پیش از قاعدگی، فشار خون بالا، آریتمـی های قلبی، آسم و سنگ‌های کلیوی نیز مـی‌شود.
‎منیزیوم، نقش کلیدی درون عملکرد سالم گردش خون و قلب دارد و در همکاری و هماهنگی سلول‌های عصبی و ماهیچه‌ای دخالت دارد و بدین ترتیب به منظور تمام سیستم عصبی مـهم است، مثلا تحریک و برانگیختگی اعصاب و ماهیچه‌ها را محدود مـی‌کند. از آنجا کـه منیزیوم درون روده کوچک جذب مـی‌شود، جذب آن از طریق کلسیم بـه شدت بهبود مـی‌یـابد.
‎منیزیوم همچنین به منظور اطمـینان از بـه مصرف رسیدن صحیح کلسیم ضروری است. با این حال مصرف بیش از حد کلسیم مـی‌تواند موجب دفع منیزیوم از طریق ادارار شود.
‎ضعف، گیجی، گرفتگی عضلات، کاهش اشتها، تهوع، خرابی دندان‌ها، اختلالات دستگاه گوارش، ریزش مو، بیماری‌های قلبی، سکته، پوکی استخوان، ورم و درد مفاصل، ناراحتی‌های‌های گوارشی، بیماری‌های مربوط بـه استرس و خستگی مزمن جزو علائم کمبود منیزیوم هستند. ‎سبزیجات و دانـه‌های روغنی از منابع خوب منیزیوم هستند
‎متاسفانـه اکثر ما دچار کمبود منیزیوم هستیم، حال آن کـه نمک‌های‌ دارای مقادیر قابل توجهی منیزیم و سولفات هستند کـه به ‌راحتی از طریق پوست جذب مـی‌شوند و از جمله راحت‌ ترین راه‌های تامـین این عنصر است
‎‏ #TatasHealthyTips #OrganicProducts #MadeWithLove #LetsGetToKnowMore #TaTsBathSalt
‎ #بيشتر_بدانيم #محصولات_ارگانيك_و_دستساز_تاتا #با_عشق_و_علاقه_براى #پوستى_بهتر_با_تاتا #نمك__تاتا

Read more

Media Removed

. نگاه مـی‌کنم از هر طرف سوار تویی نشسته یک تنـه بر صدرِ روزگار تویی هزار لحظه گذشت و هزار لحظه دلم بـه سر زد و ... دیوانـه را قرار تویی تو را ندارم و دلتنگم و ... دلم قرص هست که انتهای خوشِ صبر و انتظار تویی خزان اگرچه شکسته‌ست شاخه‌هامان را بیـا پرستو جان، مژده‌ی بهار تویی بخوان بـه نام گل ... .
نگاه مـی‌کنم از هر طرف سوار تویی
نشسته یک تنـه بر صدرِ روزگار تویی

هزار لحظه گذشت و هزار لحظه دلم
به سر زد و ... دیوانـه را قرار تویی

تو را ندارم و دلتنگم و ... دلم قرص است
که انتهای خوشِ صبر و انتظار تویی

خزان اگرچه شکسته‌ست شاخه‌هامان را
بیـا پرستو جان، مژده‌ی بهار تویی

بخوان بـه نام گل سرخ، عاشقانـه بخوان
بخوان کـه سایـه و سیمـین و شـهریـار تویی

به رغمِ ابر سیـه‌جامـه روشنایی هست
که آفتابِ بلندِ طلایـه‌دار تویی

به اعتبارِ تو امـید تازه خواهد شد
در این زمانـه‌ی بی مایـه اعتبار تویی

اگرچه بخت بـه من پشت کرده باکی نیست
"مرا هزار امـید هست و هر هزار تویی"
.
#جویـا_معروفی
مجموعه شعر "از اینجا کـه منم" / انتشارات فصل پنجم
.

Read more

Media Removed

نميدونم چى شد كه درون كشور ما فقر تبديل بـه يك فضيلت شد؟ من كه چهل سال پيش نبودم ولى تو مدرسه و تلويزيون ميگفتن كه طاغوت و شاه و خانواده اش و خارجيها (البته نـه همـه خارجيها فقط غربيها) و سرسپردگانشون رو بيرون انداختيم، همـه مفسدان اقتصادى اجتماعى رو يا اعدام كرديم يا فرارى داديم. خلاصه حكومت رو از آدم بدها ... نميدونم چى شد كه درون كشور ما فقر تبديل بـه يك فضيلت شد؟ من كه چهل سال پيش نبودم ولى تو مدرسه و تلويزيون ميگفتن كه طاغوت و شاه و خانواده اش و خارجيها (البته نـه همـه خارجيها فقط غربيها) و سرسپردگانشون رو بيرون انداختيم، همـه مفسدان اقتصادى اجتماعى رو يا اعدام كرديم يا فرارى داديم. خلاصه حكومت رو از آدم بدها و ظالمـها گرفتيم و سپرديم دست مردم كه که تا اون موقع مستضعف بودن. ولى بنظرم قرار نبود كه مستضعفها که تا آخر مستضعف بمونن! قرار بود كه كارها سر و سامان بگيره و همـه چيز درست بشـه! اينروزها وضع خيلى خرابه، فقير و غنى مون فقيرتر شديم. ديدين يمدتيه كه بعضيها بـه اشرافيگرى گير ميدن! البته بـه دونـه هاى درشتى هم گير نميدن، همين درون حد يك ساعت مچى و كيف فلان و ماشين بهمان، درون حقيقت اونچيزيكه بعنوان اشرافيگرى ازش ياد ميشـه درون بسيارى از كشورهاى دنيا يك روتين عادى زندگيه! تازه اون كشورها يك دهم منابع طبيعى ما رو هم ندارن! امروز حساب ميكردم كه اگر حقوق پايه درون ايران رو يك ميليون و دويست هزار تومان درنظر بگيريم، يك كارگر ميتونـه معادل با حقوق سى و پنج ماه يك ماشين تيبا بخره (چهل و دو ميليون)! با اين فرمول اگر حداقل دستمزد درون آلمان هزار و دويست يورو درون ماه باشـه(كه البته بيشتره)، يك كارگر ميتونـه با معادل سى و پنج ماه حقوقش يك مرسد كلاس اى بنزينى فول آپشن بخره! چى شد كه الان ما اينجاييم؟ چرا بجاى گير بـه ميكرو اشرافيگرى ها سؤالات اساسى ترى نميپرسيم؟ چيشد كه ما الان اينجاييم؟ چرا مستضعفان كماكان فقيرن؟ مگه ما همـه مفسدين رو بيرون نمرديم؟ بعد اينـهمـه رانت و دزدي اطرافمون چيه؟ بعد آقاى خاورى و اون چفيه اش و دوستانش از كجا اومدن؟ اونوقت درون اين شرايط چرا اصرار داريم كه بگيم فقر يك فضيلته؟ چرا نيميگيم فقر يك كاستى است؟ چرا نميپرسيم كه كجاى راه رو اشتباه رفتيم که تا به مسير صحيح برگرديم؟ چرا همـه بـه فكر مـهاجرت اجبارى هستن؟ ايكاش بجاى درآوردن قيمت ساعت مچى اين و اون، بريم سراغ سؤالهاى اصلى تر كه چرا اصلاً اين ساعتها فقط براى بعضيهاست نـه براى همـه؟ راستى چرا وضع ما الان اينـه؟
Music by @bomranimusic 👍🏻
#اشرافیگری #ايران #وطن #مـهاجرت
#picassomo #iran
پ.ن. اين ويديو رو مامزى ديدم الان گذاشته گفتم منم براتون بدارم ولى با تفسير خودم

Read more

Advertisement

Media Removed

. خوانش سطرهایی از کتاب «طریق بسمل شدن» توسط محمود دولت آبادی . طریق بسمل شدن رمانی از محمود دولت آبادی درباره جنگ هشت ساله ایران و عراق است. این کتاب بعد از ده سال انتظار درون اردیبهشت سال ۱۳۹۷ مجوز چاپ دریـافت کرد. . درون نوشته پشت جلد کتاب بخشی از داستان آمده است: همـین‌ها، این‌ها، نمـی‌بینی‌شان؟ ... .
خوانش سطرهایی از کتاب «طریق بسمل شدن» توسط محمود دولت آبادی
.
طریق بسمل شدن رمانی از محمود دولت آبادی درباره جنگ هشت ساله ایران و عراق است. این کتاب بعد از ده سال انتظار درون اردیبهشت سال ۱۳۹۷ مجوز چاپ دریـافت کرد.
.
در نوشته پشت جلد کتاب بخشی از داستان آمده است: همـین‌ها، این‌ها، نمـی‌بینی‌شان؟ تو نمـی‌بینی؟ همـه هستند، همـه هستند، نمـی‌بینی‌شان؟ کفن و قمقمـه. نگاه کن، نگاه کن! «تشنـه‌ای، تو تشنـه‌ای برادرم. بنوش آب!» نگاه کن، نگاه کن! چه رستخیز روشنی! منم، تویی و دیگران. تویی، منم و دیگران. چه رستخیز روشنی. کلاه‌خود و چکمـه و یراق. یکی بـه آفتاب مـی‌دهد سلام، یکی بـه آب. یکی بـه آسمان نیـاز مـی‌برد، یکی بـه خاک. یکان یکان بروز مـی‌کنند، از پناه خاک، از شکَفت‌های دره هلاک، از حوالی و حدود تپه‌های تاک، تپه‌ها و تنگه‌های کهنـه و عمـیق، پوده و عتیق، از درون خاک، از مغاک‌ها، مثل رویش و شکفتنِ عجیب سنگ‌ها و خارها. پوست پوست‌های خاک مـی‌شکَفت و مـی‌شکُفت از آنی - تنی. تنی کـه با کفن، تنی کـه بی کفن. بیرقی بـه دست یـا نشانـه‌ای بـه نوک نیزه‌ای. تکه پاره‌ای نشانِ رایتی - پاره‌ژنده‌ای؛ ژنده‌ای سیـاه، ژنده‌ای سپید، ژنده‌ای کبود، سبز، ارغوانی و بنفش و سرخ و هرچه رنگ؛ رنگ‌ها پریده‌رنگ...
.
www.30book.com
.
#محمود_دولت_آبادی #طریق_بسمل_شدن

Read more

Media Removed

دوستم داشت البته من از اولش این را نمـیدانستم. تقریبا این را همـه محل فهمـیده بودند کـه پسر حاجیِ معتمد محل، همان جوان لاغر و دراز و سبزه و خجالتی، عقلش عیب پیدا کرده و دلش را بـه آتش پاره ترین محل داده است. اصلا من از کجا فهمـیدم؟! از همان روزی کـه توی حیـاط گیتی خانم سمنو پزان داشتیم و مادرش جواب سلامم ... 💚🌸💚
دوستم داشت البته من از اولش این را نمـیدانستم. تقریبا این را همـه محل فهمـیده بودند کـه پسر حاجیِ معتمد محل، همان جوان لاغر و دراز و سبزه و خجالتی، عقلش عیب پیدا کرده و دلش را بـه آتش پاره ترین محل داده است. اصلا من از کجا فهمـیدم؟! از همان روزی کـه توی حیـاط گیتی خانم سمنو پزان داشتیم و مادرش جواب سلامم را با ابروی بالا رفته داد و پشت بندش هم قربان صدقه آمصطفی لحافدوز رفت. من هم چه کار کردم؟! هیچ شانـه ام را بالا انداختم و خیـال کردم این زن هم یک تخته اش کم هست و رفتم توی جمع ها کـه دور هم حلقه زده بودند و در مورد پسرانی کـه امسال بـه سربازی مـی رفتند پچ پچ مـید. بعدش هم یکی از آن سیـاه سوخته هایشان صاف چرخید سمت من و گفت تو کـه اوضاعت از همـه بدتر است، هم حتما برای درسش توی دانشگاه صبر کنی هم خدمتش، من کـه عقلم بـه این چیزها درست و حسابی قد نمـیداد مگر چند سالم بود؟! شاید سیزده شاید چهارده... وقتی ها شیرفهمم د کـه اوضاع از چه قرار هست مثل خنگها گریـه کردم کـه این حرفها عیب دارد و اگر بابایم بفهمد روزگارم سیـاه است... اصلا به منظور همـین مـیگویم این پسر سر بـه زیر خجالتی عقلش عیب کرده بود دلش را فرستاده بود دنبال خنگ بازیـهای من... بابا از او بدش نمـی آمد... گرچه از مادرش دل خوشی نداشت.
برای همـین بود شاید وقتی سال بعد از آن محل رفتیم، زیـاد دلم برایش تنگ نشد...
ولی خب،
گالیله ثابت کرده کـه زمـین گرد هست و گذشت و گذشت و ما توی یک مدرسه پسرانـه همکار شدیم. من معلم یـار اول دبستانیـها بودم و مدام آبدماغشان را مـی گرفتم و با گریـه هایشان مدارا مـی کردم و او مدیر مدرسه بود و به زور از خودش جذبه نشان مـیداد...
نمـی توانست. اصلا آدمـی نبود کـه بشود او را جدی گرفت. حتی وقتی توی زنگ تفریح توی اتاق چهار متری کتابخانـه گیرم انداخت و گفت
#دوستت_دارم من ابرویی نازک کردم و گفتم خاک بر سرت یک جای رمانتیک تر سراغ نداشتی بعد از این همـه چشم انتظاری حرفت را بزنی؟!
و همان زنگ یکی از شاگردها پرسیده بود خانم رومالتیت یعنی چه؟!
اینکه جواب آن وروجک را چه دادم را درست یـادم نیست اما خیلی وقت هست که یک زندگی رومالتیت را شروع کرده ایم😊
#داستانک
#مرجان_خاتون
#منم_ابابیل

Read more

Advertisement

#محمد_صوفى معلم vip من! . فرقى ندارد با او از يك كوچه بـه يك كوچه سفر كنى يا از يك شـهر بـه شـهر ديگر و يا از يك كشور بـه كشورِ بى هدف! مـهم اين هست كه طول و زمان مسير مفيد است. . من بيمار سوال كردنم و او بيمار پاسخگويى و درد ما درمان ندارد. وقتى درس مى دهد بايد بـه تدريسش اعتماد كرد اما بهتر اين هست كه همپايش(!) ... #محمد_صوفى معلم vip من!
.
فرقى ندارد با او
از يك كوچه بـه يك كوچه سفر كنى
يا از يك شـهر بـه شـهر ديگر
و يا از يك كشور بـه كشورِ بى هدف!
مـهم اين هست كه طول و زمان مسير مفيد است.
.
من بيمار سوال كردنم و او بيمار پاسخگويى و درد ما درمان ندارد.
وقتى درس مى دهد بايد بـه تدريسش اعتماد كرد اما بهتر اين هست كه همپايش(!) اطلاعات داشته باشى و در بحث بـه چالش بكشانيش که تا خسته اش كنى از تحليل پشت تحليل!
.
رُك تر از خودم نديده ام اما محمد خيلى شبيه محبوب است! شايد هم برعكس!!
.
حدود يك سال شده كه از نزديك مى شناسمش و خودش و خدايش شاهد هست يك بار هم از او تقاضاى حضور درون برنامـه اش را نكرده ام(نـه او نـه منصور) درست مثل رشيدپور كه سالها هست معلمم هست اما حتى يك شماره تلفن از او ندارم و با وجود لطفش بـه من هرگز نگفتم: آقا منم بازى!
حتى وقتى كه با واسطه يا بى واسطه از طرف تيم هاى برنامـه سازى مختلف دعوت شدم فقط يك كار كردم؛ رَدّّّ!
خريت هست يا حريت نمى دانم اما من دلم مى خواهد فقط و فقط برنامـه (معمولىِ معمولىِ معمولى) خودم را بسازم و بعد آرام بميرم؛ ايشالا!
و رَد مى كنم چون مى خواهم #نقد كنم!
رُك و راست!
بى نگاه بـه دانـه هاى چيده شده مقابل پرنده مغزم...
خدا نكند روزى قلمم دانـه پرست شود...
و گاه (بى محلى) خودش يك نقد بزرگ است!!!
.
خداوندا همچنان مقاومم بدار درون برابر خالتور شدن!
زيرا مرگ من همان روز فرا مى رسد كه براى پول(با تمام نيازم بـه اين كثافت) تعظيم كنم...........
.
چقدر حرف زدم...
تَش كِ چى!؟
.
پ.ن: چند پُست را هم بـه خودم اختصاص دادم براى ثبت درون تاريخِ اعتبارِ چشم هاى كور..!
.
پ.ن دو: باشد كه فردا از پسفردا قشنگ تر باشد زيرا احتمال زيست درون فردا هست اما پسفردا بـه فيزيك و شيمى بستگى دارد.
.
پ.ن سه: توى ويديو يه كَله بالا پايين ميشـه كه اسمش امير (كورلئونـه)ست!
داره بند كفشاشو تنظيم ميكنـه! فكر بد نكنيد.
.
موقت!!!

Read more

Media Removed

ديوارهاي خانـه ام بزرگتر شده اند... بـه اندازه شـهرم... بـه اندازه كشورم. درون خيابان كه راه ميروم انگار درون ميان خانواده ام هستم.... افراد خانواده من بـه تعداد مردم ايران شده اند... دست تك تك شما را ميبوسم... امضا گيرنده واقعي منم كه بايد از شما ، از تك تك شما امضا بگيرم. كه بي آنكه كاري برايتان كرده باشم ... ديوارهاي خانـه ام بزرگتر شده اند... بـه اندازه شـهرم... بـه اندازه كشورم. درون خيابان كه راه ميروم انگار درون ميان خانواده ام هستم.... افراد خانواده من بـه تعداد مردم ايران شده اند... دست تك تك شما را ميبوسم... امضا گيرنده واقعي منم كه بايد از شما ، از تك تك شما امضا بگيرم. كه بي آنكه كاري برايتان كرده باشم قلبتان چنان لبريز از محبت بـه من هست كه جز اشكهاي از سر شوقم هيچ پاسخي درون برابرتان ندارم... اين عشق دو طرفه بين من و شما، از آنجاييست كه من درون تمام لحظات نقشـهايم تنـها نبوده ام انگار كه از دريچه تلويزيون خانـه هايتان، تك تك شما كنارم بوده ايد انگار كه دستهايم را گرفته ايد با هم درون نقشـهاي بسيارم با هم گريه كرده ايم... با هم خنديده ايم، دويده ايم، تحقير شده ايم خسته شده ايم ، عاشق شده ايم، با عشق بارها خنديده ايم و دل شكسته شده ايم... از خداوند تواني ميخواهم كه که تا نفس هست باز هم از دريچه تلويزيون خانـه هاي شما بازهم با شما تمام لحظه هاي تلخ و شيرين زندگي را، باهم درون فيلمـها و نقشـهايم ، زندگي كنيم.....و اميدوارم لايق اينـهمـه لطف شما باشم.... الهي شكرت
.
.
خيلي دوستتون دارم
.
.
شيوابلوريان
.
#شيوابلوريان #شيوا_بلوريان #بازيگر #بازيگران_زن #shivaboloorian #shiva_boloorian #actress #director

Read more

Media Removed

. #درد_دلهای_یک_نویسنده_ی_جوان نشستن درون تاکسی آن هایی کـه کار هر روزشان سوار تاکسی شدن هست مـی دانند کـه کلی فوت و فن تاکسی سواری حتما بلد باشند که تا این کار هر روزه جزو عذاب های هر روزه شان نشود . محاسن و معایب صندلی های مختلف تاکسی : 1. جلو بغل دست راننده : اگر جلو نشستید منتظر باشید راننده جان برایتان ... .
#درد_دلهای_یک_نویسنده_ی_جوان

نشستن درون تاکسی
آن هایی کـه کار هر روزشان سوار تاکسی شدن هست مـی دانند کـه کلی فوت و فن تاکسی سواری حتما بلد باشند که تا این کار هر روزه جزو عذاب های هر روزه شان نشود .
محاسن و معایب صندلی های مختلف تاکسی :
1. جلو بغل دست راننده : اگر جلو نشستید منتظر باشید راننده جان برایتان درد و دل کند و امـیدوارم از قضا دیشبش هم سیر تازه نخورده باشد .
یک جورهایی مثل عصای دست راننده اید و در حد پسر و حقیقی راننده رویتان حساب مـی کند . جایتان راحت هست اما تو سرما و گرما و باران و طوفان تنـها شیشـه ای کـه توی ماشین پایین کشیده مـی شود شیشـه ی شماست و وقتی تنـها مسافر که تا انتهای خط تاکسی باشید راننده توی دلش مـی گوید عجب قدم نحسی دارید . 😐

2.بغل عقب پشت راننده : دومـین صندلی از نظر راحتی هست اما همـیشـه با خجالت حتما دو نفر را از ماشین پیـاده کنید و همـیشـه هم درون سمت شما بـه صورت کاملا اتفاقی خراب هست 😞

3. وسط عقب : بدترین صندلی تاکسی هست . یک چیزی تو مایـه های آن قدیم کـه دو نفر را جلو سوار مـی د و شما مجبور بودی سمت دنده ی ماشین بنشینی 😳
نامرد ها کنار دستی هایتان کـه یک جوری گشاد مـی نشینند انگار کرایـه ی همـه ی مسافرها را آن ها حساب کرده اند 😐
وسطی ها مثل بچه های وسط خانواده اند کـه معمولا افسرده اند و همـیشـه ناراضی از تاکسی پیـاده مـی شوند .
تازه اگر شانس بیـاوری نفر گوشـه ای وزنش بیش تر از 120 نباشد 😭
هوای وسطی ها را داشته باشید تو را بـه خدا . منم خودم از هر ده بار نـه بار وسطی بوده ام و اصلا دلیل نوشتن این متن همـین بوده .
شاید جور هم شد کمپینی چیزی راه انداختم به منظور حمایت از وسط نشینان مظلوم و حقمان را از گوشـه نشینان گشاد نشین گرفتم 😁

4 .عقب بغل راست :
این هم انتخاب خوبی هست اما مشمول پیـاده شدن هست یعنی نفر دوم و سوم هر جا بخواهند پیـاده بشوند حتما وسایلت را دست بگیری پیـاده شوی و دوباره بنشینی .
اگر کمـی زرنگ باشی و باز بنشینی مـی توانی بـه نفر وسط زور بگویی و عیشت را تکمـیل کنی .

و اما خانم ها : هر خانمـی کنار دست آدم مـی نشیند بایست مثل بچه ی آدم جمع و جور نشست نـه مثل بیماران پوستی پاها را از هم باز کرد .
اگر جلو بودی و مـی توانستی جایت را بـه خانمـی بدهی قربان سبیلت و اگر نتوانستی و دلت نیـامد لااقل بگو ببخشید کـه دیسکم عود کرده و مـهره ی نـهم کمرم جا بـه جا شده و نمـی توانم جایم را با جایت عوض کنم 😊

حالا اگر این بار تاکسی سوار بشوی انتخابت کدام هست ؟

مرتضی عبدی

Read more

Media Removed

. #فرهنگ_نیوز: ابوالشَّعثَاء نام مشـهورش یزید بن ‌زیـاد بن مُهاصِربن نعمان کِنْدی هست که به منظور او نام‌های دیگری هم درون #منابع_تاریخی ضبط شده هست که از قبیله کِنده و از تیره بَنی بَهدَلَه بوده است. اگرچه #کوفیـان بـه بی وفایی مشـهورند و امروزه به منظور بی وفایی از مردم کوفه مثال مـی زنند، اما بوده اندانی ... .
#فرهنگ_نیوز: ابوالشَّعثَاء نام مشـهورش یزید بن ‌زیـاد بن مُهاصِربن نعمان کِنْدی هست که به منظور او نام‌های دیگری هم درون #منابع_تاریخی ضبط شده هست که از قبیله کِنده و از تیره بَنی بَهدَلَه بوده است.

اگرچه #کوفیـان بـه بی وفایی مشـهورند و امروزه به منظور بی وفایی از مردم کوفه مثال مـی زنند، اما بوده اندانی از جمع مردمان کوفه کـه عاشق و دلداده #مکتب_حسینی بوده و در این راه نـه اهل گفتار کـه اهل #شـهادت بودند.

یکی از مسائلی کـه درباره ابوالشَّعثَاء بین #مورخان اختلاف نظر وجود دارد؛ اینکه چه زمانی ابوالشَّعثَاء بـه یـاران #امام_حسین (ع) پیوسته است. برخی گزارش ها حکایت از آن دارد کـه #ابوالشعثاء قبل از برخورد لشکر #حرّ بن یزید ریـاحی با کاروان امام حسين عليه السلام از كوفه خارج شده و به کاروان امام(ع) پیوسته است.

اما درون برخی گزارش های دیگر آمده هست که ابوالشَّعثَاء بـه همراه #عمر_بن_سعد از كوفه بـه كربلا آمد و زمانی كه عمر سعد پيشنـهادهاي امام حسين علیـه السلام را رد كرد، ابوالشعثاء از لشكر عمر سعد جدا شد ه و به امام (ع)ملحق شد.

در بررسی مجموع گزارش های تاریخی مـی توان بـه این نتیجه رسید کـه ابوالشَّعثَاء درون هنگام مواجهه سپاه حربن ریـاحی با سپام امام(ع) درون کنار حضرت قرار گرفته بود.

پس معلوم مـی شود کـه خیلی ها هم مـی توانستند بـه جمع یـاران #سیدالشـهداء درون کربلا ملحق شوند ولی بـه بهانـه های واهی متوسل شدند و یـا مصلحت اندیشی د و خود را از فیض بزرگی محروم ساختند. از اینرو ملاک وضعیت فعلی افراد هست نـه آنچه خود و خاندانش کرده بودند، مـهم آن هست که چه مـی کنند و به کجا مـی رسند. ابـوالشعثاء درون روز #عاشورا با تمام توان بـه دفاع از حریم #اهل_بیت مـی پردازد کـه در مـیانـه جنگ اسبش بـه وسيله سپاه عمر بن سعد پي شد. و او درون كنار امام حسین علیـه السلام با کمان خویش دشمن را هدف قرار داد و پس از پرتاب صد تيری کـه داشت، جز پنج تير خطا نداشته است.

ابوالشعثاء با تمام شدن تیرهایش با شمشیر بـه دشمن حمله کرد درون حالی کـه رجز مـی‌خواند: منم يزيد كه پدرم مـهاصر بود، دليرتر از شير بيشـه هستم، خدايا من ياور حسينم. بنابر گزارش‌های موجود ابوالشعثاء بعد از كشتن نُه نفریـا نوزده نفر از سپاه دشمن بـه شـهادت رسيد.

#ریزش_ها_و_رویش_ها
#امام_شناسی
#بصیرت

واقعه کامل مربوط بـه این شخصیت را درون سایت فرهنگ نیوز بخوانید:

http://www.farhangnews.ir/content/233732

Read more

Advertisement

Media Removed

. برخیز کـه غیر از تو مرا دادرسی نیست گویی همـه خوابند ،ی را بهی نیست آزادی و پرواز از آن خاک بـه این خاک جز رنج سفر از قفسی که تا قفسی نیست این قافله از قافله سالار خراب هست اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست که تا آئینـه رفتم کـه بگیرم خبر از خویش دیدم کـه در آن آئینـه هم جز توی نیست من درون پی خویشم ، بـه تو بر ... .
برخیز کـه غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همـه خوابند ،ی را بهی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک بـه این خاک
جز رنج سفر از قفسی که تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست
تا آئینـه رفتم کـه بگیرم خبر از خویش
دیدم کـه در آن آئینـه هم جز توی نیست
من درون پی خویشم ، بـه تو بر مـی خورم اما
آن سان شده ام گم کـه به من دسترسی نیست
آن کهنـه درختم کـه تنم زخمـی برف است
حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست
امروز کـه محتاج توام ، جای تو خالیست
فردا کـه مـی آیی بـه سراغم نفسی نیست
در عشق خوشا مرگ کـه این بودن ناب است
وقتی همـه ی بودن ما جز هوسی نیست

#هوشنگ_ابتهاج
#fatemeh93qa
امروز کـه محتاج توام جای تو خالیست
فردا کـه مـی آیی بـه سراغم نفسی نیست
بر من نفسی نیست ، نفسی نیست
در خانـهی نیست
نکن امروز را فردا
بیـا با ما کـه فردایی نمـی ماند
که از تقدیر و فال ما
در این دنیـای چیزی نمـی داند
تا آینـه رفتم کـه بگیرم خبر از خود
دیدم کـه در آن آینـه هم جز توی نیست
من درون پی خویشم بـه تو بر مـی خورم اما
در تو شده ام گم بـه من دسترسی نیست
نکن امروز را فردا
دلم افتاده زیر پا
بیـا ای نازنین ای یـار
دلم را از زمـین بردار
در این دنیـای وانفسا
تویی تنـها ، منم تنـها
نکن امروز را فردا ، بیـا با ما

#اردلان_سرفراز
Photo by: #امـیرعلی_ق

Read more

Media Removed

. رفتی و شاعرشعرت همـه بی‌من باشد وزن و بی‌وزنیِ ما راغمِ رفتن باشد رفتی و غیر ز خویشم،من و این او چه کنم تو چو ایمان بـه دلی،او همـه‌اش ظن باشد چاره‌ام نیست دگر، رفتن تو ماتم ماست جانِ بی‌چاره‌ی ما راهمـه شیون باشد شاعران راچه تبی هست که درتاب ره‌اند تو طبیبی و تبم از شب و رهزن باشد رفتنت آتش و دردست، ... .
رفتی و شاعرشعرت همـه بی‌من باشد
وزن و بی‌وزنیِ ما راغمِ رفتن باشد
رفتی و غیر ز خویشم،من و این او چه کنم
تو چو ایمان بـه دلی،او همـه‌اش ظن باشد
چاره‌ام نیست دگر، رفتن تو ماتم ماست
جانِ بی‌چاره‌ی ما راهمـه شیون باشد
شاعران راچه تبی هست که درتاب ره‌اند
تو طبیبی و تبم از شب و رهزن باشد
رفتنت آتش و دردست، بـه جان دل ماست
زاتشم نوربه راهت کـه ره ایمن باشد
سازِ بی‌چاره‌ی مارا کـه تو آن را سازی
در فراقت همـه رسوایْ بـه برزن باشد
دلِ بی‌چاره ازین سازچه سوزی دارد
من بسوزم،هیمـه برآتش تو تن باشد
من زبانم چه فرومـی‌خورم از آتش تو
شعرِ بی‌تاب کـه در وصف تو الکن باشد
شاید این شعر کـه در من بـه وقوع نزدیک است
یـادگار و تَرَک عشق تو درون من باشد
شایدم؛حتم‌تر از صبح بـه تاریِ شب است
شاید این شعر وقوعش دمِ مدفن باشد
شاید این دم کـه تو خوانی،رفتن این حالِ من است
این‌که آواز بخوانیش،ز سرِ دن باشد
تو برفتی ز بر و هوش برفته ز سرم
کاش این بار اگر آیی سرِ من،من باشد
آخِرِ قصه‌ات ای کاش بیـایی بـه برم
باشی و روح من و روح تو متقن باشد
خانـه‌ای از پَر و پوش هست امـیدِ دل من
تو نگاهت شرر و دل همـه خرمن باشد
کلمـه؛سُرتر از آن هست که بماند درون یـاد!!
مـی‌روم،رفتن از این بار چو ماندن باشد
رفتنت درد بـه جانم زد و عالم بسترد
همـه عالم شده‌اند هیچ کـه چون من باشد
بردی‌ام با خودت از من کاین منت هم شده هیچ
دل بی‌چاره‌ام از کیست کـه بی‌من باشد
تو بـه خویشتن بـه وفایی و منم بر تو فدا
شرطِ "ما"را ز نگاه تو فقط من باشد
این همـه من بـه مـیان و منِ من را همـه هیچ
تو بخوان سر درون بازکه مرا رن باشد
من تو را خویش‌تر ازخویش بدانم درون خویش
که تو را هست تویی و همـه این من باشد
تو بـه من هیچ ندادی ونـهادم هیچ است
شمعِ این هیچ امـیدم شده روشن باشد
تو خود آرا بـه منیت،من تو را هم بـه خدا
راهم از غیر بشویم،سو بـه روزن باشد
روزنی نور بـه من تابد و من تابم بر
سیری از راهِ سلوکم کـه ره از تن باشد
بودِ تو گر ز منت بود چه بودی بودم
جان وعشقت کـه حریفی بـه همـه فن باشد
بودِ من بوده هماره دلِ من بودهِ زتو
از دردِ هبوط هست که مخزن باشد
من بـه مـینوی دلت آدمِ حوا بودم
آدمـی بود،نـه تقصیر ز یک زن باشد
شاعران را چه حساب هست که درون عالم خویش
به قلم خلقت سیب و چمِ راندن باشد
شاعر شعرْ تویی وصف کـه در عالم توست
شاعر شعرِ تو این مـهر،قلم‌زن باشد
کلمـه؛سُرتر از آن هست که بماند درون یـاد!!
رفتمت،راه کـه باشی سمتِ روشن باشد
حَوِّلِ حال تویی ای کـه تویی درون دل و دید
گردش سیبِ تو این سو وضعِ احسن باشد
رفتن وآمدن از توست،تو مـهری بـه مـیان
من کلامم همـه از توست کـه ماندن باشد
مـهرداد قربانی

Read more

Media Removed

و اما کنکور! یـه مشت پیرو پاتال الان نشستید دارید مـی‌گید آخ آخ آخ ولی این مطلب هیچ ربطی بـه شما نداره! چون کنکور الان هیچ ربطی بـه کنکور اون موقع نداره! راستش اون وقتا کنکور مثل جام جهانی بود! یعنی حتما خودت رو از وسط نصف مـی‌کردی که تا تازه برسی بـه جام جهانی! بعد صعود از مرحله گروهی یعنی قبولی درون کنکور! ... و اما کنکور!

یـه مشت پیرو پاتال الان نشستید دارید مـی‌گید آخ آخ آخ ولی این مطلب هیچ ربطی بـه شما نداره! چون کنکور الان هیچ ربطی بـه کنکور اون موقع نداره!

راستش اون وقتا کنکور مثل جام جهانی بود! یعنی حتما خودت رو از وسط نصف مـی‌کردی که تا تازه برسی بـه جام جهانی! بعد صعود از مرحله گروهی یعنی قبولی درون کنکور! بعدی تو جام جهانی قهرمان مـی‌شد کـه سراسری تهران قبول بشـه!

الان ولی فرق داره!

الان کنکور مثل جام جهانیـه! یعنی بدون باخت و گل خورده مـی‌رسی بـه جام جهانی! اونم بـه عنوان اولین تیم! بعد دیگه مث قبل نیست که! ژاپن و کلمبیـا هم از مرحله گروهی صعود مـی‌کنن! مگه اینکه مث ایران بخوای پزشکی بخونی کـه تو گروه مرگ شانس کمتری داری!

خلاصه کـه هرکی کارت ورود بـه جلسه بگیره از الان قبوله! خیلی بـه خودتون فشار نیـارید! حالا پزشکی تهران و مـهندسی شریف قبول نشدید هم نشدید! بیکار بیکاره دیگه! چه فرقی مـی‌کنـه از کجا مدرک گرفته!

ولی قدیما خیلی استرس داشت و من از چند شب مونده بـه امتحان استرس مـی‌گرفتم! یـه اخلاق عجیبی هم کـه داشتم استرس مـی‌گرفتم غذا زیـاد مـی‌خوردم!

الان یـه عده نشستن عین مونگلا نیششون رو باز مـی‌کنن مـی‌گن منم استرس مـی‌گیرم همـینجوری‌ام! شما هیچکدوم‌تون بـه جز حسین کریمـی اینجوری نیستین! شما حجم مـیان‌وعده رو ببین درون تصویر آخه!

خلاصه کـه چند سال بعد نزدیک ایـام کنکور کـه مـی‌شد اون استرس مـیاد سراغم! بعدش هر وقت اسمش مـی‌اومد، بعد هر وقت آموزشگاه مـی‌دیدم! بعد دیگه کم کم کارت دانشجویی و کتاب و جزوه سیمـی هم استرس مـی‌داد! حتی یـه بار مداد دیدم اینجوری شدم.

خواستم بگم نگران نباشید نوگلای باغ علم! برید کنکور بدید گند بزنید تو برگه‌ها و هار هار بـه زندگی بخندید! بالاخره باغ علم هم نیـاز بـه کود داره!

ترانـه مربوطه
اگه چشمات منو مـی‌خواست توی خونتون مـی‌موندم
اگه کنکور داده بودم صنعتی شریف مـی‌خوندم

پ‌ن یک
کنکوری‌ها خسته نباشید

پ‌ن دو
پدرا، مادرا، بخدا اگه مـی‌بینید ام‌اس زیـاد شده علتش استرسه! دکتر نشد هم نشد! نکنـه پشیمون بشین. آدم موفق اونـه کـه خوب زندگی کنـه و هیچ چیزی تو دنیـا ارزش اینـهمـه استرس نداره

پ‌ن سه
اگه درخواست زیـاد بود خاطره کنکورم رو مـی‌نویسم

#دو_یو #مرتضی_درخشان #رییس_جمـهور #کنکور #دانشگاه #شریف #قیف #امتحان #سختگیری #مدرسان_شریف #گاج #قلمچی #تو_حاضری_برای_عشقمون_چیکار_کنی #من_حاضرم_کنکور_ریـاضی_رتبه_اول_بشم #خرخون #خرنزن #تست #کلید_سوالات #تقلب #غمگینم #چنان_پیرزنی_که_آخرین_سربازی_که_از_جنگ_مـی_آید_پسرش_است_که_با_لیسانس_الکی_دوسال_پا_کوبیده_الانم_بهش_کار_نمـیدن #امـید_به_خدا #ومن_الله_التوفیق

Read more

Advertisement

Media Removed

. . یکی بود یکی نبود ماهی سیـاه کوچولویی بود کـه با مادرش درون جویبار زندگی مـی کرد ، ماهی از ۱۰۰۰۰ تخمـی کـه گذاشته بود تنـها این بچه برایش مانده بود بنابراین ماهی سیـاه یکی یک دانـه ی مادرش بود، یک روز ماهی کوچولو گفت: مادر من مـی خواهم از اینجا بروم. مادرش گفت کجا؟ مـی خواهم بروم ببینم جویبار آخرش کجاست. هم ... 🌠🌠🌠🌠🌠
.
.

یکی بود یکی نبود ماهی سیـاه کوچولویی بود کـه با مادرش درون جویبار زندگی مـی کرد ، ماهی از ۱۰۰۰۰ تخمـی کـه گذاشته بود تنـها این بچه برایش مانده بود بنابراین ماهی سیـاه یکی یک دانـه ی مادرش بود، یک روز ماهی کوچولو گفت: مادر من مـی خواهم از اینجا بروم. مادرش گفت کجا؟ مـی خواهم بروم ببینم جویبار آخرش کجاست.

هم بندی ، هم درد سلام
شما را بـه خوبی مـی شناسم. معلم، آموزگار، همسایـه ی ستاره های خاوران، همکلاسی ده ها یـار دبستانی کـه دفتر انشایشان پیوست پرونده هایشان شد و معلم دانش آموزانی کـه مدرک جرمشان اندیشـه های انسانیشان بود. شما را بـه خوبی مـی شناسم، همکاران صمد و خان علی هستید.
مرا هم کـه به یـاد دارید
منم ، بندی بند اوین
منم دانش آموز آرامِ پشت مـیز و نیمکت های شکسته ی روستاهای دورافتاده ی کردستان کـه عاشق دیدن دریـاست
منم بـه مانند خودتان راوی قصه های صمد اما درون دل کوه شاهو
منم عاشق نقش ماهی سیـاه کوچولو شدن
منم، همان رفیق اعدامـیتان
حالا دیگر کوه و دره تمام شده بود و رودخانـه از دشت همواری مـی گذشت. از راست بـه چپ رودخانـه های کوچک دیگری هم بـه آن پیوسته بودند و آبش را چند برابر کرده بودند…ماهی کوچولو از فراوانی آب لذت مـی برد…ماهی کوچولو خواست ته آب برود .مـی توانست هرقدر دلش خواست شنا کند و کله اش بـه جایی نخورد ناگهان یک دسته ماهی را دید ، ۱۰۰۰۰تایی مـیشدند،که یکی از آنـها بـه ماهی سیـاه گفت:به دریـا خوش آمدی رفیق.
همکار دربند، مگر مـی توان پشت مـیز صمد شدن نشست و به چشمـهای فرزندان این آب و خاک خیره شد و خاموش ماند ؟
مگر مـی توان معلم بود و راه دریـا را بـه ماهیـان کوچولوی این سرزمـین نشان نداد؟ حالا چه فرقی مـی کند از ارس باشد یـا کارون، سیروان باشد یـا رود سرباز، چه فرقی مـی کند وقتی مقصد دریـاست و یکی شدن، وقتی راهنما آفتاب است. بگذار پاداشمان هم زندان باشد.
مگر مـی توان بار سنگین مسئولیت معلم بودن و بذر آگاهی پاشیدن را بر دوش داشت و دم برنیـاورد ؟ . مگر مـی توان بغض فروخورده دانش آموزان و چهره ی نحیف آنان را دید و دم نزد ؟
مگر مـی توان درون قحط سال عدل و داد معلم بود ، اما “الف” و “بای” امـید و برابری را تدریس نکرد، حتی اگر راه ختم بـه اوین و مرگ شود؟
نمـی توانم تصور کنم درون سرزمـین” صمد”،” خانعلی” و “عزتی” معلم باشیم و همراه ارس جاودانـه نگردیم. نمـی توانم تجسم کنم کـه نظاره گر رنج و فقر مردمان این سرزمـین باشیم و دل بـه رود و دریـا نسپاریم و طغیـان نکنیم؟
مـی دانم روزی این راه سخت و پر فراز و نشیب، هموار گشته و سختی ها و مرارت های آن نشان افتخاری خواهد شد “برای تو معلم آزاده” ، بقیـه درون کامنت👇👇👇

Read more

Media Removed

. سلام بـه دوستان گلم وقت بـه خیر خیلی درخواست داشتیم به منظور آموزش نان جو امروز مـیخوام براتون یک دستور عالی نون سبوس دار با بافت نرم و بسیـار عالی بزارم سبوس جو نصف لیوان- ارد گندم دو لیوان- پورد خمـیر مایـه نصف یک ق غ - نمک دو ق چ- شیر یک سوم لیوان- روغن مایع پنج ق غ - شکر یک ق غ سر خالی- اب ولرم نصف پیمانـه-تخم مرغ ... . سلام بـه دوستان گلم وقت بـه خیر خیلی درخواست داشتیم به منظور آموزش نان جو امروز مـیخوام براتون یک دستور عالی نون سبوس دار با بافت نرم و بسیـار عالی بزارم

سبوس جو نصف لیوان- ارد گندم دو لیوان- پورد خمـیر مایـه نصف یک ق غ - نمک دو ق چ- شیر یک سوم لیوان- روغن مایع پنج ق غ - شکر یک ق غ سر خالی- اب ولرم نصف پیمانـه-تخم مرغ یک عدد
ابتدا اب ولرم رو با پودر خمـیر مایـه مخلوط کنید یک ربع بزارین عمل بیـاد ، بعد تخم مرغ و شیرو نمک و شکر و روغن را مخلوط کرده و بعد مایع خمـیر عمل اومده رو اضافه کنید و حسابی هم بزنید و بعد سبوس را اضاف کرده و با قاشق هم برنید بعد یک پیمانـه ارد گندم را ریخته و هم بزنید و بعد کم کم و با قاشق بقیـه ارد را اضاف کنید بیشتر از این ارد اضاف نکنید اگه زیـاد ارد ب خورد خمـیر بره نون بافت سنگین و خمـیری پیدا مـیکنـه.اگر خمـیر کمـی چسبناک بود ایراد نداره بعد موقع کار دست رو چرب کنید خمـیر منم چسبناک‌بود .روی خمـیر را حسابی بپوشانید و در جای گرمـی قرار دهید بعد از دو ساعت خمـیر عمل اومده و حجمش دو برابر شده دوباره دست خود را چرب کرده و ورز دهید . خمـیر رو بـه سه قسمت تقسیم کنید و با دست بـه کف قالب ک کمـی چرب شده انتقال بدید و صاف کنید بـه صورت گرد مـیتونید تو هر قالبی کـه کیک یـا پیتزا درست مـیکردید درست کنید یـا اینکه کلا خمـیر رو توی سینی فر پهن کنید من تو قالب بیست درون سی گذاشتم حتما گف قالب رو چرب کنید بعد ک خمـیر رو پهن کردید روی نون رو با سفیده تخم مرغ رومال کنید و مغز یـا سبزیجات خشک بریزید
روش پخت روی گاز :شعله پخش کن رو مدت یک ربع روی شعله متوسط با حرارت ملایم مـیزلریم داغ بشـه بعد تابه رو روش قرار بدین درش رو ببندین اگر با تابه معمولی درست مـیکنید دم کنی بزارین دم کنی بزارین بعد بیست دقیقه آماده است
روش پخت داخل فر.فر رو مدت یک ربع با حرارت ۱۸۰ ب ترین گرم بشـه بعد قالب نون رو داخلش بزارین بعد بیست دقیقه چک کنید اگر رروی نان سفت بود آماده هست و چند دقیقه ای گریل رو روشن کنید

Read more

Media Removed

. #من_گیـاهخوارم بـه این موضوع افتخار مـی‌کنم چون انتخاب من هست ولی هیچ‌وقت درون عادت غذا خوردنی دخالت نکرده‌ام فقط گاهی توصیـه کرده‌ام کـه #یک_روز_بدون_گوشت را درون هفته امتحان کنید اینجا منم و #طوفان و #آتیش کـه با ضربه شلاق یک چشمش را از دست داده هست و پسر جوان زیبایی کـه همراه پدرش این اسب‌ها را ... .
#من_گیـاهخوارم
به این موضوع افتخار مـی‌کنم چون انتخاب من هست ولی هیچ‌وقت درون عادت غذا خوردنی دخالت نکرده‌ام فقط گاهی توصیـه کرده‌ام کـه #یک_روز_بدون_گوشت را درون هفته امتحان کنید

اینجا منم و #طوفان و #آتیش کـه با ضربه شلاق یک چشمش را از دست داده است
و پسر جوان زیبایی کـه همراه پدرش این اسب‌ها را درون #ساحل_فریدونکنار مـی‌چرخاند و دوستشان دارد

دوست داشتن حیوانات کار سختی نیست ولی به منظور دوست داشتن هرچیزی اول حتما خودتان را دوست بدارید
این کار سختی‌ست
_____________
#نیلوفر_لاری_پور
پ.ن:
برای حمایت از حیوانات نیـازی بـه انتشار تصاویر وحشیـانـه از سلاخی و آزار دادنشان نیست
تصاویر #مـهربان را منتشر کنید

#فریدونکنار #اسب #ساحل #سفرکوتاه #دریـا #حال_خوب #با_حیوانات_مـهربان_باشیم #حیوانات_را_دوست_بداریم #حیوان_آزاری_ممنوع #تصاویر_خشن_را_منتشر_نکنیم

#داری_فیلم_مـیگیری
#Niloufarlaripour
#niloufar_laripour
#لطفا_فقط_فارسی_بنويسيد

Read more

Advertisement

Media Removed

. همـین ‏ها، این‏ها، نمـی‏ بینی‏شان؟ تو نمـی‏ بینی؟ همـه هستند، همـه هستند. نمـی‏ بینی‏شان؟ کفن و قمقمـه. نگاه کن، نگاه کن! «تشنـه‏ای، تو تشنـه‏ای برادرم. بنوش آب!» نگاه کن، نگاه کن! چه رستخیز روشنی! منم، تویی و دیگران. تویی، منم و دیگران. چه رستخیز روشنی. کلاه‏‏خود و چکمـه و یراق. یکی بـه آفتاب مـی‏ دهد سلام، ... .
همـین ‏ها، این‏ها، نمـی‏ بینی‏شان؟ تو نمـی‏ بینی؟ همـه هستند، همـه هستند. نمـی‏ بینی‏شان؟ کفن و قمقمـه. نگاه کن، نگاه کن! «تشنـه‏ای، تو تشنـه‏ای برادرم. بنوش آب!» نگاه کن، نگاه کن! چه رستخیز روشنی! منم، تویی و دیگران. تویی، منم و دیگران. چه رستخیز روشنی. کلاه‏‏خود و چکمـه و یراق. یکی بـه آفتاب مـی‏ دهد سلام، یکی بـه آب. یکی بـه آسمان نیـاز مـی ‏برد، یکی بـه خاک. یکان‏یکان بروز مـی‏ کنند، از پناه خاک، از شکَفت‏ های درّه‏ی هلاک، از حوالی و حدودِ تپّه‏ های تاک، تپّه ‏ها و تنگه‏ های کهنـه و عمـیق، پوده و عتیق، از درون خاک، از مغاک‏ ها، مثل رویش و شکفتنِ عجیب سنگ‏ها و خارها. پوست‏‏ پوست‏ های خاک مـی‏ شکَفت و مـی‏ شکُفت از آنی ـ تنی. تنی کـه با کفن، تنی کـه بی‏کفن. بیرقی بـه دست یـا نشانـه‏ای بـه نوک نیزه‏ای. تکه‏ پاره‏ای نشانِ رایتی ـ پاره‏ژنده‏ای؛ ژنده‏ای سیـاه، ژنده‏ای سپید، ژنده‏ای کبود، سبز، ارغوانی و بنفش و سرخ و هر چه رنگ؛ رنگ‏ها پریده‏ رنگ

#طریق_بسمل_شدن
#محمود_دولت_آبادی
#نشرچشمـه .
.
.
.طريق بِسمل شدن بعد از ١٠ سال مجوز انتشار گرفت. محمود دولت آبادی رمان طریق بِسمِل شدن را درون فاصله سال‌های 1383 که تا 1385 نوشته و اثر حاضر کـه روایتگر جنگ ایران و عراق است، حالا بعد از 12 سال موفق بـه اخذ مجوز نشر شده است. تپه‌ای بـه نام “تپه صفر” محل رخدادهای روایت هست و سربازانی کـه در محاصره‌ی دشمن قرار گرفته‌اند و به دنبال راهی به منظور رسیدن بـه تانکر آب پایین دره هستند عناصر اصلی رمان.اما درون این مـیان خرده روایت‌هایی چون: روایت نویسنده‌ای عراقی، نویسنده‌ای ایرانی، اردوگاه اسرای جنگی، دادگاهی نظامـی، فیلمـی از همسر یک شـهید، بازجویی و شکنجه و مرگ، روایت‌های تاریخی سلسله‌های ایرانی و عرب، داستان کبوتر و ماده شیر و … بـه تدریج درون بدنـه روایت مرکزی تنیده مـی‌شوند.

Read more

Media Removed

از سال هفتاد و نـه با هم آشنا شدیم.از همون روز اول با هم دوست شدیم.همون لحظه ی اول توی صف ثبت نام....آهنگ همـه ی کارتونا و سریـالای تلویزیونو حفظ بود و با دهن مـی زد.منم همـین طور.لباساش خیلی خنده دار بود و به تنش زار مـی زد.منم همـین طور.عاشق فوتبال بود و همـه ی فوتبالیستا رو مـی شناخت.منم همـین طور. شعرها و ترانـه ... از سال هفتاد و نـه با هم آشنا شدیم.از همون روز اول با هم دوست شدیم.همون لحظه ی اول توی صف ثبت نام....آهنگ همـه ی کارتونا و سریـالای تلویزیونو حفظ بود و با دهن مـی زد.منم همـین طور.لباساش خیلی خنده دار بود و به تنش زار مـی زد.منم همـین طور.عاشق فوتبال بود و همـه ی فوتبالیستا رو مـی شناخت.منم همـین طور. شعرها و ترانـه های مسخره و بامزه مـی نوشت.منم همـین طور.مـهربون بود، رفیق بود، حامـی بود....و هنوزم هست.توی این سالا هر کاری کـه کردم و ذره ای دیده شده و مورد توجه قرار گرفته حتما امـیر تو پشت صحنـه اش یـا جلوی صحنـه اش یـه عنصر اساسی بوده .امـیر از اون سالا که تا الان خیلی بزرگتر شده...مـهربانتر و عمـیق تر و شفاف تر...دیدنش و شنیدن حرفهاش زاویـه ی نگاهت رو از زمـین حتما بـه سمت آسمون مـی بره.....حالا درون این لحظه احساس کردم کـه باید مـیزان ارادت و محبتم رو بهش علناً و در اینجا فریـاد ب.خدا بـه همتون رفیقی مثل امـیر بده......مثل امـیر ِ سلطان🌹
.
.
عمربوط بـه پشت صحنـه ی کلاه قرمزیِ چند سال پیش هست و عکاس آن باران جعفری است.راستی امـیر عروسک گردان پسر زاست...

Read more

Media Removed

خوشم مـیاد از اونایی کـه تو هر زمـینـه ای احساس وظیفه مـیکنن که تا نظر کارشناسانـه بدن . ازش مـی پرسی آخرین کتابی کـه خوندی چی بوده؟! مـیگه وقت نمـیکنم... نیست کـه همش درون حال اکتشاف و اختراع و ورزش و تجارت و عبادته... از اون لحاظ!!! صفر که تا صد فعالیت فرهنگیش گشت زنی تو #اینستاگرام و غیره و غیره است(به دلیل ... 😂😂😂
خوشم مـیاد از اونایی کـه تو هر زمـینـه ای احساس وظیفه مـیکنن که تا نظر کارشناسانـه بدن
.
ازش مـی پرسی آخرین کتابی کـه خوندی چی بوده؟!
مـیگه وقت نمـیکنم...
نیست کـه همش درون حال اکتشاف و اختراع و ورزش و تجارت و عبادته... از اون لحاظ!!!
صفر که تا صد فعالیت فرهنگیش گشت زنی تو #اینستاگرام و غیره و غیره است(به دلیل ینگ از بردن نام شبکه اجتماعی خودداری شد)
بعد مـیری مـی بینی خب... حالا چیـارو نگاه مـیکنی مـی بینی مـیره زیر پست یـه شونزده ساله کـه واسه جلب توجه داره زیر بغل شِیو نکرده شو نشون مـیده و مـی پرسه #اُجِلَم؟؟؟ مـی نویسه
بانو شما عُسوه ی پاکی و نجابتی!
بعد بقیـه کامنتا رو مـیخونی مـی بینی بقیـه هم نوشتن #پَلَشت ، #بابا_حالمون_به_هم_خورد ، #سلام ، و شونصدتا فحش از طرف ای شونزده که تا سی و چند ساله دیگه
که باز این شریف مجددا اومده بـه اونا تذکر داده
#ما_ایرانیـها_کی_دست_از_قضاوت_برمـیداریم؟؟؟
.
.
.
خو سلول جهش یـافته!!!! تو واسه عادی سازی یـه مورد کاملا زشت و غیراخلاقی این همـه داری وقت صرف مـیکنی
دو دقیقه وقت بذار واسه بالا بردن #شعور خودت!!!
یکم بفهم...
ما واسه رشد عرضی پا روی این کره خاکی نذاشتیم
قراره رشد طولی یم...
نترس
من بهت قول مـیدم،
اگر بی اعتنا از زیر بغل اون بدبخت بگذری طوری نمـیشـه!!!
اما اگر بی اعتنا از کنار فرصتهای مـهم زندگیت بگذری
پیر مـیشی بدون اینکه بزرگ بشی!
#باشد_که_رستگار_شويم
#مرجان_خاتون
#منم_ابابیل .
.
پ-نون و ازین دست حروف:
آقاااا باز یکی بیـاد بگه قضاوت نکن و تند حرف نزن و چی و چی
مـی ریپورتش مـیکنم بـه مولا😒😒😒😒😒
یکم بـه فکر باشیم
گند خورده بـه همـه چی...

Read more

Media Removed

چرا این جوری هستی!؟ نمـیشـه گفت کی خوبه کی بد یـا چه رفتاری درسته و چه رفتاری نا درست کـه قبلا برسی کردیم و رسیدیم بـه این کـه رفتار هر فرد بـه شرایط خاص خودش مربوط مـیشـه و ... اما درون چهار چوبا و اصول هری یـه خط قرمزایی هست کـه ترمز طرفه ! ایـا خوب‌یـا بد بودن ((داخل چهار چوب‌خود فرد )) بهی وابستس ؟! این روزا خیلی ... چرا این جوری هستی!؟ نمـیشـه گفت کی خوبه کی بد یـا چه رفتاری درسته و چه رفتاری نا درست کـه قبلا برسی کردیم و رسیدیم بـه این کـه رفتار هر فرد بـه شرایط خاص خودش مربوط مـیشـه و ... اما درون چهار چوبا و اصول هری یـه خط قرمزایی هست کـه ترمز طرفه !

ایـا خوب‌یـا بد بودن ((داخل چهار چوب‌خود فرد )) بهی وابستس ؟! این روزا خیلی دیده مـیشـه کـه : چون بـه من بد نگاه کرد منم بد نگاه مـیکنم بهش
چون بـه من ناسزا گفت منم ناسزا مـیگم
چون اون بـه من دروغ گفت منم دروغ مـیگم
چون راز من رو فاش کرد منم راز اون رو فاش مـیکنم
چون بدهیش رو بـه من پرداخت نکرد منم بدهی و امانتش رو بهش بعد نمـیدم
چون خیـانت کرد بـه من منم بـه اون خیـانت مـیکنم
و چون دوستم ندارد منم هم او را دوست ندارم !!!! بـه نظر شما این درسته !؟ چند درصد رفتار ما وابسته بـه رفتار طرف های مقابل از دور ترین فرد که تا نزدیک ترین فرد بستگی داره ؟! این کاملا اشتباه کـه چون درگیری یـا اختلاف نظری یـا حتی اشتباهی از سمت دیگری پیش بیـاد و اون سمت از اصول خارج بزنـه ما هم واسبته بـه اشتباهات اون اشتباه کنیم و عکل خودمون رو زیر سوال ببریم !
پس فرق من با او درون چیست؟! شاید شرایط اون رو مجبور بـه انجام کار نا خواسته ای کرد کـه باب مـیل من نبوده ، شاید فشار هایی بر اون وارد بوده کـه کم درون جریـان نیستم
شاید هم او بـه احساسات خودش باخت داده و ... بعد در هر صورت ساختار و چهار چوب‌ اصول رفتار شخصی ام مجاز بـه تغیر نیست و اجازه ندارد وارد شانـه جاده شود ، چرا کـه اگر رفتار او دروغ هست رفتار منم هم دروغ نام دارد فقط شرایط و دلایل افراد با هم متفاوت مـیشوند و لی جفت امتیـازات منفی و ناپسند هستند .

چگونـه بر خورد کنم با کم لطفی یـا ... او!؟
بروم جلو و با مشت بکوبم دهنش که تا حالیش شـه 🤦🏻‍♂️😄🤔نـه نـه کانال عوض شد‌ عذر خواهم 🙌🏻🙌🏻 من طبق اصول‌بر ترین و سالم ترین نیـاکان داخلی و خارجی رفتار مـیکنم و از تاریخ و کرده اون ها عبرت مـیگیرم . من با تجربه دیگران مـیتوانم چندین بار زندگی‌کنم .

پس اجازه ندهیم رفتار غلط دیگران مارا وارد جریـانات اشتباه خودشان کنند ... #حک شدن #نفهمـیدن #سخت بودن #..... #یـه تیکه ای از این متن خالیـه پیشنـهادات شما را مـیپذیریم 🌺💁🏼‍♂️🙏🏼

Read more

Media Removed

سفارش جناب @m_r_najafi تكنيك : ميكس مديا ( ديجيتال پينتيگ و اكريليك ) سايز 120x120 نام اثر : زمستان هست Limited: 1/1 كار ذهني هست و هر گونـه كپي از اثرپيگرد قانوني دارد Design by : @modernpainting #reihanehkalantari #شجريان #استاد_شجریـان #شـهرام_ناظری #زمستان_است #اخوان_ثالث و ... سفارش جناب
@m_r_najafi
تكنيك : ميكس مديا ( ديجيتال پينتيگ و اكريليك ) سايز 120x120
نام اثر : زمستان است
Limited: 1/1
كار ذهني هست و هر گونـه كپي از اثرپيگرد قانوني دارد
Design by : @modernpainting #reihanehkalantari
#شجريان #استاد_شجریـان #شـهرام_ناظری #زمستان_است
#اخوان_ثالث
و گر دست محبت سوي كسي يازي بـه اكراه آورد دست از بغل بيرون كه سرما سخت سوزان هست نفس كز گرمگاه سينـه مي ايد برون ابري شود تاريك چو ديوار ايستد درون پيش چشمانت نفس كاين هست پس ديگر چه داري چشم ز چشم دوستان دور يا نزديك
مسيحاي جوانمرد من اي ترساي پير پيرهن چركين هوا بس ناجوانمردانـه سرد هست دمت گرم و سرت خوش باد سلامم را تو پاسخگو ي درون بگشاي منم من ميهمان هر شبت لولي وش مغموم منم من سنگ تيپا خوده ي رنجور منم دشنام پست افرينش نغمـه ي ناجور نـه از رومم نـه از سنگم همان بيرنگ بيرنگم بيا بگشاي درون بگشاي دلتنگم
پ.ن : با افتخار عاشق اين شعرم و حفظم خيلي سفارش لذت بخشي برام بود.

Read more

Media Removed

.تا آخرش بخونيد آدمو تکون مـیده . . . - نمـی دانم دوستت داشتم یـا نـه؟ گفتی برو! باور نکردم. اما خشم تو ساده نبود. گفتی برو! انگار محکم تر از همـیشـه بود. مـهربانیت رنگ باخت.گفتم بـه خاطر یک موجود خاکی رهایم مـی کنی؟ سکوت کردی. گفتی برو! فریـاد زدم نگاهم کن… نگاهم نکردی. نمـی دیدمت دلم نمـی خواست آدمت ... .تا آخرش بخونيد آدمو تکون مـیده .
.
.
- نمـی دانم دوستت داشتم یـا نـه؟
گفتی برو! باور نکردم. اما خشم تو ساده نبود.
گفتی برو! انگار محکم تر از همـیشـه بود.

مـهربانیت رنگ باخت.گفتم بـه خاطر یک موجود خاکی رهایم مـی کنی؟
سکوت کردی. گفتی برو!
فریـاد زدم نگاهم کن… نگاهم نکردی.
نمـی دیدمت دلم نمـی خواست آدمت را هم ببینم. تکان مـی خورد و سخن مـی گفت انگار.
همـه بـه خاک افتادند و سجده اش د.
گفتی جانشین من هست خلیفه است…
روزی کـه از من خواستی بـه غیر از توسجده کنم ، بـه آن تلی از خاک کـه کم‌کم تبدیل بـه گل مـیشد، من نمـیدانستم جنس آبی کـه این خاک را گل مـیکند چیست. نمـیدانستم آب عشق چیست، آب روح چیست؟ از آن بـه من ننوشانده بودی، آخر جنس من از آتش بود و من برتر بودم!
من … سوختم .به خاک نیفتادم.چیزی تمام بدنم را فشرد. نمـیتوانستم به منظور یک مشت گل زانو ب.ایستادم.محکم و مقتدر ایستادم.
گفتی زانو بزن. نتوانستم.فریـاد زدم. این همان آدم خاکی توست کـه ستم خواهد کرد. سرکش و طغیـانگر خواهد شد،
تنگ چشم و حریص ناسپاس و مجادله گر .این آدم توست؟…
باز سکوت …آرام زمزمـه کردی خلیفه است.
…وای خلیفه خلیفه خلیفه چقدر خندیدم!خلیفه ای کـه دروغ مـی گوید خلیفه ای کـه گناه مـی کند. خندیدم و طعنـه زدم
یک خلیفه گناهکار!…
گفتی نخوت تورا بلعیده است.
خندیدم! سجده نکردم! رانده شدم!
نمـی دانم دوستت داشتم یـا نـه؟ قرن ها از آن روز مـی گذرد و من ساکن زمـینم.
بین همـه این آدمـهای خاکی تو! بین همـه دروغها و حرص هایشان.بین فراموش کاری های گاه و بیگاه و نادانی هایشان!
بین همان ها کـه مـی خواهند نبودنت را ثابت کنند یـا نادیده ات بگیرند.همان ها کـه گاهی فقط گاهی بـه سراغت مـی آیند.و من از شوق لبریز مـی شوم
من ابلیس فرزند آتش!از ذلت این عنصر خاکی لذت مـی برم. از این کـه امـیدهایت را نامـید مـی‌کنند شادی مـی کنم.و دلم به منظور لغزش‌هایشان پر مـی زند.
وتو! با همـه قدرت و بزرگی ات زیـاده گویی‌هایشان را مـی بخشی هنوز توبه مـی پذیری و باران مـی‌بارانی و مـهربانانـه سر فرازش مـی کنی.
عجب از او کـه مـهربانی‌ات را مـی بیند و ستم مـیکند و عجب از تو کـه ستمش مـی‌بینی و مـهربانی مـی کنی…
و من هنوز از این کـه زشتی‌هایشان را نادیده مـی گیری آتش مـی خورم و برای نابودی‌اش قسم مـی خورم. به منظور سر گشتگی‌اش لحظه شماری مـی کنم…
منم ابلیس!

Read more

‌ ‌ ‌به مناسبت روز پدر؛ ‌ ‌ از اخرين باري كه برايت نامـه نوشتم مدت زمان زيادي مي گذرد. اين بار براي ديدارت چمداني بسته ام بيا و ببين، از همان چمدان ها كه هنگام بستنش بغض راه گلو را مي فشارد، اين چمدان را فقط يكبار مي بندند. اگر از روزگار و احوالم بخواهي بداني ؛ كلي از موهايم سپيد شده، هميشـه با ...

‌به مناسبت روز پدر؛🌷

‌ 🔻از اخرين باري كه برايت نامـه نوشتم مدت زمان زيادي مي گذرد.
اين بار براي ديدارت چمداني بسته ام بيا و ببين،
از همان چمدان ها كه هنگام بستنش بغض راه گلو را مي فشارد،
اين چمدان را فقط يكبار مي بندند.
اگر از روزگار و احوالم بخواهي بداني ؛
كلي از موهايم سپيد شده،
هميشـه با خود مي گفتم چه زماني بود كه اولين تار مويت سپيد شد؟
الان جوابم را ميدانم.
خيلي زمان هست صبح هاي جمعه كسي اسمم را صدا نمي زند و به زور بيدارم نمي كند.
خيلي زمان هست عطر نان گرم و چاي تازه بـه مشامم نمي رسد.
خيلي زمان هست ديگر صداي ابوعطا نيست،
يادت مي ايد تو ابوعطا بودي و من شور.
من شور ميخواندم و تو مي بخشاييدي.
يادت مي ايد مي پرسيدم من كي ابوعطا ميخوانم؟
و
ميگفتي هروقت ابوعطا شدي،
پدر شدن حس خوبي است، اما پدر داشتن حس ديگري است.
دستان من نـه ضخيم شده،نـه پينـه بسته،
راست هست كه ميگويند مظلوميت تو با همـه متفاوت است.
بگذريم ...
خواستم بگويم دلم برايت تنگ شده حتي اگر بالاي پلكم باشي،
دلم براي سحرخيزي و تكرار اسمم و چاي تازه دم و نآن داغ تنگ شده.
دلم براي سفره دسته جمعي و شيطنت هاي من و عصبانيت و نفس هاي عميق ان لحظه ات تنگ شده.
يادت مي ايد چه زماني چمدان بستي؟
تو درون خزان رفتي و زمستان شد
اين بار من درون خزان مي ايم و بهار مي شود.
من امدم بايد قول بدهي،
قول بدهي چاي تازه را تو دم كني
من هم قول ميدهم برايت بـه تلافي سالياني كه نبودي جوراب كادو بياورم.
قول ميدم اين بار از شور خبري نباشد
تو ابوعطا باش ،من بيداد مي كنم.
راستي من راه را بلد نيستم،
ممكن هست خواب بمانم و از تو عبور كنم
اخر ميداني تقصير من نيست،
هميشـه مي گفتم خوشا ديدار ما درون خواب،
به خودم قول داده ام که تا برسم بيدار بمانم.
زمان زيادي هست نديدمت
اما خيالت راحت...ميشناسمت.
موهاي سپيد زياد داشتي
تو هم اگر كسي را ديدي موهايش سپيد شده و يك چمدان درون دست،،،
منم.
اصلا بـه گمانم صبح جمعه برسم.
چاي تازه دم با تو
نآن داغ با من
تو ابوعطا بخوان ....
من بيداد مي كنم.
به یـاد پدران سفر کرده
پیشاپیش روز پدر مبارک 🌷

Read more

Media Removed

‌ نویسنده: اشکان ۱. اگر متر و معیـار ما وضعیت درونی کلیت فوتبالمان و موقعیت کلی کشورمان درون صحنـه جهانی باشد تیم مان «خوب» و در برخی شاخصه ها عالیست. بـه طور خلاصه قدری تأمل کنیم و ببینیم واقعیـات فوتبالی ما چیست: فدراسیون پنج ستاره ناکارآمد و پر از فسادهای مالی و مدیریتی، فوتبال پایـه ای کم رمق، دو باشگاه ...
نویسنده: اشکان ۱. اگر متر و معیـار ما وضعیت درونی کلیت فوتبالمان و موقعیت کلی کشورمان درون صحنـه جهانی باشد تیم مان «خوب» و در برخی شاخصه ها عالیست. بـه طور خلاصه قدری تأمل کنیم و ببینیم واقعیـات فوتبالی ما چیست: فدراسیون پنج ستاره ناکارآمد و پر از فسادهای مالی و مدیریتی، فوتبال پایـه ای کم رمق، دو باشگاه اصلی کشور شبه آماتور و سایر باشگاه ها کـه مدام بین ارگان های نظامـی‌، شبه دولتی و افراد متمول بدون هیچ رزومـه مدیریتی ورزشی، پاسکاری مـیشوند. تنـها یک استادیوم استاندارد آنـهم انحصارا پسرانـه و ۴-۵ کمپ تمرینی درخور درون کل کشور داریم. اقتصاد فوتبال متاثر از اقتصاد کشور فشل و فاسد هست و رسانـه های فوتبالی اغلب وابسته و اهل تجارت اند. فرهنگ عمومـی مسئولیت گریزی فرد محوری و راحت طلبی، تحریم های بین المللی کـه رد پایشان از بازی های تدارکاتی بـه پیراهن و حالا کفش ورزشی رسیده، نداشتن ارتباطات بین المللی موثر ورزشی، بودجه کم درون قیـاس با رقبای حتی آسیـایی از دیگر مشکلات ما هستند. کل سابقه فوتبالی ما تنـها دو پیروزی درون تاریخ جام های جهانی هست ‌و وجه بین المللی فوتبالی نداریم. آخرین قهرمانی ما درون جام ملت ها بـه بیش از ۴۰ سال پیش برمـیگردد. بهترین بازی تدارکاتیمان به منظور این جام ترکیـه بود و در حسرت بازی با یونان و کوزوو، ماندیم! سواد و فهم فوتبالی رایج درون کشور کـه نمونـه اش را درون کارشناسان تلویزیونی، برنامـه های پر بیننده، مصاحبه های فوتبالیست های بازنشسته و صفحات هواداری مجازی مـی بینیم، نازل است. درون قیـاس با سایر کشورهای حاضر درون جام جهانی تعداد بازیکن با تجربه بین المللی ما اندکند و تعداد مربی ایرانی کـه مـیتوانند درون یک تیم آسیـایی غیر ایرانی مربیگری کنند شاید بـه دو نفر هم نرسد. بـه طور کلی با درون نظر گرفتن حال و احوال فوتبالمان، همـین کـه تیمـی منظم ،جنگجو، متعهد و متمرکز را مـیتوانیم روانـه مسابقاتی بین المللی کنیم و تا حدی رقابت کنیم و صحبت از سبک و روش بازی و نتیجه کنیم حتما کلاهمان را بالا بیندازیم! همـینکه بهانـه ای به منظور در کنار هم قرار گرفتن و احیـانا شادی داریم عالیست! همـین کـه از بازیکنانی با ابعاد شخصیتی سردار آزمون ها، رضاییـان ها، طارمـی ه و سعید عزت اللهی ها تیمـی متمرکز، هدفمند و مسئولیت پذیر ساخته ایم کـه بدون ذره ای بی نظمـی و منم منم که تا سر حد جان مسئولانـه تلاش مـیکنند، شاهکار مدیریتی هست و حتما کیروش را بابت آن ستود. همـینکه عقلمان رسیده کـه دنبال یک مربی خوب بین المللی بگردیم، حوزه فنی و مدیریتی تیم را بـه او بسپاریم و قرارداد طولانی مدت با او ببندیم، بـه موقع قرار دادش را تمدید کنیم

ادامـه درون کامنت‌

Read more

Media Removed

* #همراهان_نشر * . . . . . . کافکا درون ساحل،اولین کتابی بود کـه به پیشنـهاد لیلی از بین کتابایی کـه تو نمایشگاه خریده بودم،شروع کردم..حدود صد صفحه خوندم و با اینکه دوسش داشتم، چون خیلی شلوغ و آشفته بودم(از لحاظ فکری) تمرکز نداشتم و گذاشتمش کنار، که تا اینکه هفته پیش دوباره رفتم سراغش و از اول خوندم ... * #همراهان_نشر * .
.
.
.
.
. 📙کافکا درون ساحل،اولین کتابی بود کـه به پیشنـهاد لیلی از بین کتابایی کـه تو نمایشگاه خریده بودم،شروع کردم..حدود صد صفحه خوندم و با اینکه دوسش داشتم، چون خیلی شلوغ و آشفته بودم(از لحاظ فکری😁) تمرکز نداشتم و گذاشتمش کنار، که تا اینکه هفته پیش دوباره رفتم سراغش و از اول خوندم و انقدری دوسش داشتم کـه جیره‌بندیش کرده بودم کـه تموم نشـه(آخرم شد😭🤦🏻‍♀️)📙 کافکا درون ساحل دو که تا داستان رو بـه صورت موازی پیش مـی‌بره، یکی داستان پسری بـه نام کافکا کـه به علت یک پیشگویی عجیب از خونـه فرار کرده و اون‌یکی داستان یک پیرمرد عجیب بـه نام آقای ناکاتا کـه به علت یک اتفاق مرموز و عجیب توی کودکیش بـه قول خودش کودن شده،اما توانایی صحبت با گربه‌ها رو به‌دست آورده 📙این کتاب کاملا سورئاله،به نظر شخص من به منظور خوندنش حتما فراتر از یک خواننده مبتدی باشین و یکم پیش زمـینـه هم لازم داره. کـه البته من خودمم خیلی چیزها رو نمـی‌دونستم و بعد خوندن کتاب سرچ کردم و نقدهاشو خوندم که تا یکم دیدم بازتر شـه و البته کـه هنوز درون حال جست و جو هستم😁📙واقعا یکی از بهترین تجربه های کتابخونی من بود،یک جای کتاب هست کـه هوشینو(یکی از شخصیت‌های داستان) مـی‌گه کـه : "فکر مـی‌کنم درون آینده هربار چیزی پیش بیـاید همـیشـه از خودم مـی‌پرسم 'آقای ناکاتا درون این مورد چه مـی‌گفت؟آقای ناکاتا چکار مـی‌کرد؟' من همـیشـهی را دارم کـه به او رو بیـاورم. واین،اگر فکرش را ی،خیلی مـهم است،مثل این هست که قسمتی از تو همـیشـه درون من زندگی خواهد کرد. نـه اینکه من بهترین قالبی بودم کـه پیدا کردی،اما از هیچی بهتر بودم،هان؟" بعد از تموم کتاب این پاراگراف رو با تمام قلبم درک کردم..این حس رو منم بـه اقای ناکاتای مـهربون و نازنین پیدا کردم و حالا هر گربه ای رو کـه ببینم و هر اتفاق عجیبی کـه بیفته، یـادش مـیفتم😭❤❤(البته با دیدن گربه‌ها، این احتمال کـه ممکنـه مروفسور مک‌گونگال باشن رو هم درون نظر مـی‌گیرم🤔🤭)📙حتی با اینکه ترا دوست داشت، حتما ترا رها مـی کرد . حتما درک کنی او درون آن زمان چه احساسی داشته و یـاد بگیری آن را بپذیری . ترس و خشم طاقت فرسایی را کـه تجربه کرده درک کنی ،و آن را چنان احساس کنی انگار درون خود توست _ بـه این ترتیب آن را بـه ارث نمـی بری و تکرارش نمـی کنی. مسئله ی اصلی این هست که حتما اورا ببخشی ‌. فقط بـه این ترتیب مـی توانی خلاص شوی. راه دیگری وجود ندارد ....
.
.
.
.

#کافکا_در_ساحل
#هاروکی_موراکامـی
#ترجمـه #گیتاگرکانی
#موسسه_انتشارات_نگاه‌
متن و برداشت از کتاب و عاز @honi_ghaffari #ممنون_ازحضوروهمراهیتان🌿🌼 .
.
.

Read more

Media Removed

اینجا به منظور از تو نوشتن هوا كم هست  دنیـا به منظور از تو نوشتن مرا كم است  اكسیر من نـهاینكه مرا شعر تازه نیست  من از تو مـی نویسم و این كیمـیا كم است  دریـا و من چه قدر شبیـهیم گرچه باز  من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست  با او چه خوب مـی شود از حال خویش گفت  دریـا كه از اهالی این روزگارنیست  امشب ولی هوای جنون موج مـیزند  دریـا ... اینجا به منظور از تو نوشتن هوا كم هست  دنیـا به منظور از تو نوشتن مرا كم است 
اكسیر من نـهاینكه مرا شعر تازه نیست  من از تو مـی نویسم و این كیمـیا كم است 
دریـا و من چه قدر شبیـهیم گرچه باز 
من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست  با او چه خوب مـی شود از حال خویش گفت  دریـا كه از اهالی این روزگارنیست 
امشب ولی هوای جنون موج مـیزند 
دریـا سرش بـه هیچ سری سازگار نیست  ای كاش از تو هیچ نمـی گفتمش ببین 
دریـا هم اینچنین كه منم بردبار نیست

Read more

Media Removed

... زهرا شعبانی: وقتی کـه حالت از غم دنیـا گرفته هست حال من و تمام غزلها گرفته هست دلشوره های خود بـه خود چند روز پیش حالا چقدر یک شبه معنا گرفته هست بعد از تو جای آن همـه تاب و تب مرا مشتی چرا و باید و امّا گرفته هست این سرنوشت غمزده تاوان عشق را روزی هزار مرتبه از ما گرفته هست حتی خدا نخواست ببیند ... ...
زهرا شعبانی:
وقتی کـه حالت از غم دنیـا گرفته است
حال من و تمام غزلها گرفته است

دلشوره های خود بـه خود چند روز پیش
حالا چقدر یک شبه معنا گرفته است

بعد از تو جای آن همـه تاب و تب مرا
مشتی چرا و باید و امّا گرفته است

این سرنوشت غمزده تاوان عشق را
روزی هزار مرتبه از ما گرفته است

حتی خدا نخواست ببیند درون این جهان
کار دو عاشق این همـه بالا گرفته است

یک لحظه چشم بستم و دیدمـی برام
تصمـیم گریـه آور کبری گرفته است

حالا منم و مـیز و دو فنجان قهوه و...
مردی کـه روی صندلی ات جا گرفته است

حرفی نمـی نکند برملا شود
بغضی کـه توی حنجره ام پا گرفته است

دارد بـه عمق فاجعه پی مـیبرد دلم
نفرین نکن کـه آه تو من را گرفته است

#زهرا_شعبانی
#علی_برات_نژاد
#خوشنویسی
#نستعلیق
#شعر_ناب
#ابیـات_ناب
#Calligraphy

Read more

Media Removed

همـین‌ها، این‌ها، نمـی‌بینی‌شان؟ تو نمـی‌بینی؟ همـه هستند، همـه هستند، نمـی‌بینی‌شان؟ کفن و قمقمـه. نگاه کن، نگاه کن! «تشنـه‌ای، تو تشنـه‌ای برادرم. بنوش آب!» نگاه کن، نگاه کن! چه رستخیز روشنی! منم، تویی و دیگران. تویی، منم و دیگران. چه رستخیز روشنی. کلاه‌خود و چکمـه و یراق. یکی بـه آفتاب مـی‌دهد سلام، ... 📕همـین‌ها، این‌ها، نمـی‌بینی‌شان؟ تو نمـی‌بینی؟ همـه هستند، همـه هستند، نمـی‌بینی‌شان؟ کفن و قمقمـه. نگاه کن، نگاه کن! «تشنـه‌ای، تو تشنـه‌ای برادرم. بنوش آب!» نگاه کن، نگاه کن! چه رستخیز روشنی! منم، تویی و دیگران. تویی، منم و دیگران. چه رستخیز روشنی. کلاه‌خود و چکمـه و یراق. یکی بـه آفتاب مـی‌دهد سلام، یکی بـه آب. یکی بـه آسمان نیـاز مـی‌برد، یکی بـه خاک. یکان یکان بروز مـی‌کنند، از پناه خاک، از شکَفت‌های دره هلاک، از حوالی و حدود تپه‌های تاک، تپه‌ها و تنگه‌های کهنـه و عمـیق، پوده و عتیق، از درون خاک، از مغاک‌ها، مثل رویش و شکفتنِ عجیب سنگ‌ها و خارها. پوست پوست‌های خاک مـی‌شکَفت و مـی‌شکُفت از آنی - تنی. تنی کـه با کفن، تنی کـه بی کفن. بیرقی بـه دست یـا نشانـه‌ای بـه نوک نیزه‌ای. تکه پاره‌ای نشانِ رایتی - پاره‌ژنده‌ای؛ ژنده‌ای سیـاه، ژنده‌ای سپید، ژنده‌ای کبود، سبز، ارغوانی و بنفش و سرخ و هرچه رنگ؛ رنگ‌ها پریده‌رنگ...📕
.
.

#دولت‌آبادی درباره این رمان مـی‌گوید: #طریق_بسمل_شدن کـه روایتگر محدوده‌ای از  #جنگ است از سال ۱۳۸۳ که تا ۱۳۸۵ نوشته شد و از یک سال بعد از آن درون انتظار دریـافت مجوز نشر بود.
.
.
. 📖 طریق بسمل شدن، محمود دولت‌آبادی، نشر چشمـه
.
.
.
#محمود_دولت_آبادی
#کتاب
#کتابفروشی
#طاقچه
#کرمان
#سیرجان
#بخوانیم
#نشر_چشمـه

Read more

Media Removed

شما هم از آن هایی هستید کـه معتقدند انسان دارد عمرش را درون اینترنت هدر مـی دهد؟ شما هم از آنـهایی هستید کـه معتقدند آنـهایی کـه عضو هیچ شبکه اجتماعی نیستند، دارند تند تند کتب خطی و به روزترین مقاله های علمـی و جدیدترین رمان ها را مـی خوانند و تند تند پله های ترقی را بالا مـی روند و توی مـهمانی هایشان شعر سعدی مـی خوانند ... شما هم از آن هایی هستید کـه معتقدند انسان دارد عمرش را درون اینترنت هدر مـی دهد؟ شما هم از آنـهایی هستید کـه معتقدند آنـهایی کـه عضو هیچ شبکه اجتماعی نیستند، دارند تند تند کتب خطی و به روزترین مقاله های علمـی و جدیدترین رمان ها را مـی خوانند و تند تند پله های ترقی را بالا مـی روند و توی مـهمانی هایشان شعر سعدی مـی خوانند و باقلوای خانگی مـی خورند و تند تند گل مـی گویند و گل مـی شنوند
و هیچهم تند تند از روی آخرین جوک های تلگرامـی اش روخوانی نمـی کند؟

خب، من این طور فکر نمـی کنم.
اینترنت و این دنیـای اصطلاحاً مجازی، جذابترین جایی ست کـه بشر درون طول حیـاتش توانسته بسازد.
حالا این کـه هرچه استفاده ای از آن مـی کند بـه خودش مربوط است.
عده ای عمرشان را هدر مـی دهند (همان کاری کـه در دنیـای اصطلاحاً واقعی مـی کنند)
و عده ای گنجینـه را پیدا مـی کنند و کشف مـی کنند و مـی آموزند و ایده مـی گیرند و چشم هایشان بازتر از قبل مـی شود
و از دیوارها و مرزها رد مـی شوند و به جایی مـی روند کـه هرگز نبوده اند.

من فرق چندانی بین زندگی درون دنیـای واقعی و مجازی نمـی بینم.
ما همان آدم ها هستیم. اگر درون دنیـای واقعی هی درون حال امتحان رژیم های مختلف لاغری ایم و از این و آن سراغِ «چی بخورم لاغر شم؟» را مـی گیریم، درون دنیـای مجازی پیجِ "لاغری درون 10 روز" را دنبال مـی کنیم.
اگر اهل مطالعه ایم، ناشران محبوبمان را دنبال و کتاب های جدیدی پیدا مـی کنیم.
اگر کارمان درون شـهر، دید زدن این و آن و نظر راجع بـه لباس و هیکل و قیـافه دیگران است، درون شبکه های اجتماعی توی صفحه "ان و پسرانِ فلان" مـی چرخیم و زیر عها کامنتِ «واه واه چه زشت و چه بد تیپ»‌ و «منم اگه انقد آرایش کنم بـه این خوشگلی مـی شم» و «این کـه همـه جاش عملیـه» مـی گذاریم.
اگر درون دنیـای واقعی اهل ورزش یم، درون دنیـای مجازی ویدئوهای "تمرین درون خانـه بدون وسایل بدنسازی" را تماشا مـی کنیم. اگر ذاتاً‌ اهل زنک بازی ایم، درون اینترنت هم دنبال مکانی با چنین هدفی مـی گردیم.
فحاشانِ دنیـای مجازی، خردمندانِ منزه دنیـای واقعی نیستند.
ما درون هر دو دنیـا دنبال علایق مان مـی رویم؛
دنبال چیزی کـه واقعاً هستیم. حالا گیریم با کمـی ظرافت و مخفی کاری بیشتر.

به گمانم این کـه فکر کنیم اگر شبکه های اجتماعی و کلاً اینترنت وجود نداشت، ما داشتیم بـه بهترین و مفیدترین شکل ممکن زندگی مـی کردیم و شاد و خوشبخت و موفق بودیم، بزرگترین فریب خویشتن است.
اینترنت و مشتقاتش روی پله ترقی زندگی ما ننشسته اند. اگر این طور فکر مـی کنید، شکل استفاده تان از این گنجینـه را عوض کنید. #آنالی_اک

Read more

Media Removed

.................. چه خطرناکی تو ،جداً ها !!! خندید باز ... 'دوری' تو چه خوبی. کمکی من را ، باش گه گاه، باش. باز کـه خندیدی ، خطرناک . من ندانستم سرآخر، کـه چطور ؟ نـه با کلام . نـه با ادا. نـه با مدد، از دیدار ،دیدار، به منظور اولین بار ، ای وای . تو ، شعبده باز بر هر چه منم‌. پوست ، جان ،روح، روانم اینچنین ... ..................
چه خطرناکی تو ،جداً ها !!! خندید باز ...
'دوری' تو چه خوبی.
کمکی من را ، باش گه گاه، باش.
باز کـه خندیدی ،
خطرناک .
من ندانستم سرآخر، کـه چطور ؟
نـه با کلام .
نـه با ادا.
نـه با مدد، از دیدار ،دیدار، به منظور اولین بار ،
ای وای .
تو ، شعبده باز
بر هر چه منم‌. پوست ، جان ،روح، روانم
اینچنین سایـه ی بی ته را ، گستراندی و منم ،
نـه دگر آبیِ ماهی دیدم‌ ، نـه دگر سرخی خورشیدی را ، روزمرگی ام مُرد انگار .
گم شدم من زیر این چتر ،
جز تو من را نیست ،چشم انداز .
چای سرد،
نوشابه ی داغ
شوکران نامش دهم این یـا کـه نـه ، سکنجبین‌؟
لذتی با دلهره
طعم گس کن کام ، اما خوش مزه
دوستی ،راهزن
ای دای این غریبی ترس دارد ، بعد به تو مـیگویم هر بار ای خطرناک
خنده دارد این حرف ها ولله؟
عیبی نیست بر تو بخند .
راستی ای سردار ، داد از آن وقت قرار ، درون اولین دیدار.
خون بـه دستِ دست هم دادن
یـا کـه نجوایی بـه دست گوش هم دادن
، یـا کـه شعری با نگاه درون دست ِ چشم یکدگر دادن
یـا کـه اصلا
غول آخر
داغی لبهایمان بر دستها دادن
جداً ها !! بعد چرا ماتی بخند ؟ ترس سراغ ات امد؟
من نمـیدانم ، تورا
اما خودم اینگونـه هست احوالم
دست، بالا ،
بر غرورم ،پا
مـی فریـاد را داد ،
نـه ولی با حلق، دندان و دهان، اینبار
در نگاهی مات ،
این را " کـه تو،
ای تردست
ای شعبدا باز
ای خطرناک‌ ، خطرناکان عالم
گرچه ترسیدم
ولی هستم باز ، مـی مانم .
تا کـه روزی تو چو من ، دل ات بریزد از ترس "
هان ! نمـی خندی چرا !
دستهایت چرا مـی لرزد ؟ آرام باش.
هردو باهم ، من ، تو ، ما
دلهامان
گر بلرزد باهم !!! ترس و آشوب و خطر معنای خود مـیبازد . نابود است
عشق درون مـیگشاید اینبار ... عشق رازش این است
و تو اما 'دوری ' چه بدی ، بیکاری ... بـه سلامت ، دور شو . پیش ما دیگر نیـا
حتی گه یـا گاهی
😊 .. Avid

Read more

Media Removed

بهارِ هر سال برایم مـی‌خواند: "بهار با نفس مشکبار مـی‌گذرد بیـا کـه تا بـه خودآیی بهار مـی‌گذرد بـه پای لاله و گل مـی بنوش و مستی کن کـه همچو آب روان روزگار مـی‌گذرد." آوازی دلنشین درون مایـه‌ی ابوعطا کـه الحق مخصوص خودش هست و حسابی سرحال مـی‌آوردم. دیروز هم خواند.با صدایی خسته و کم‌جان. _نـهیب زد کـه چرا سه‌تار ... بهارِ هر سال برایم مـی‌خواند: "بهار با نفس مشکبار مـی‌گذرد
بیـا کـه تا بـه خودآیی بهار مـی‌گذرد
به پای لاله و گل مـی بنوش و مستی کن
که همچو آب روان روزگار مـی‌گذرد."
آوازی دلنشین درون مایـه‌ی ابوعطا کـه الحق مخصوص خودش هست و حسابی سرحال مـی‌آوردم.
دیروز هم خواند.با صدایی خسته و کم‌جان.
_نـهیب زد کـه چرا سه‌تار نیـاوردی؟زورت مـیومد؟
_خیلی وقته سراغش نرفتم دایی.تعمـیر مـی‌خواد.سیم‌هاش حتما عوض بشـه.پرده‌هاشم شل و وارفته است.وقت هم نکردم عوض کنم.
_شل و وارفته تر از منـه؟
_دور از جون..این چه حرفیـه؟
_گولم نزن.مـی‌دونم تعارف مـی‌کنی.من دیگه قابل تعمـیر هم نیستم.کسی هم سراغم نمـیاد.
خواستم حرفو عوض کنم.
_استاد فهمـیدی داریوش شایگان امروز بعد از دو ماه تو کما بودن فوت کرد؟
_نـه!از کجا بفهمم؟من کـه از این گوشی‌ موشیـا ندارم.حالا بفهمم.که چه؟چند نفر مـیشناسنش؟چند نفر کتاباشو خوندن؟؟!!!
سالی چندتا کتاب خونده مـیشـه تو این احمقستانِ احمق‌پرور؟که نویسنده‌اش هم امـید بـه زنده موندن داشته باشـه؟اونم فلسفه..وقت تلف ه واسه این مردم نوشتن..
_اعصاب نداریـا
_نـه کـه ندارم.سیرم از اینجا.بد سرزمـینی شده..
_حالا چرا احمق‌پرور؟
_همـه‌چیز احمقانـه شده..یـه تبریک خشک و خالی هم دیگه بلد نیستن بگن مردم.هه..پیـامک مـیفرستن واسه آدم.مراسم سال تحویل شبکه یک رو ندیدی!؟اگه ما احمق نیستیم این مزخرفات چیـه واسه ما نمایش مـیدن این نکبتها؟
زیرزمزمـه کرد: " چنان قحطسالی شد اندر دمشق
که یـاران فراموش د عشق"
قحطی فقط قحطی خورد و خوراک و پوشاک نیست که..قحطی معناست..قحطی فهمـه..قحطی عشق..
اینـهارو گفتیم و شنیدیم و زیر نیمچه سایـه‌ی درختِ بی‌برگ خوابید.عمـیق و طولانی خوابید.
حس و حال غریبی داشت.
هیچوقت بـه این حال ندیده بودمش تو این پونزده سال.. پیرمرد خسته است.
خسته‌ی عمر و زندگی.زندگی تو جایی کـه اجتماعش، منابعش، تاریخ و فرهنگ و هنر و همـه‌چیزش جلوی چشمش بـه نکبتِ عُظما کشیده شده.
رفیق ،همدل و استاد دیرینـه‌ام.بخواب و سخت نگیر.
زندگی سراسر رنج و درده.برای بعضی سراسرتر و عمـیق‌تر ولی خب إن مع العسر يُسرا گویـا..
من هم یـه سلفی احمقانـه مـیگیرم.بعد هم گفت و شنود و غر و لندهامونو باهاش پست مـی‌کنم و احمقانـه از لایک شدنش لذت مـی‌برم.😁
منم از همـین نسلم آخه..پیرمرد

Read more

باغي كه قرار هست بريم اردو ، پر از عشقه ! ️ طبيعت اونجا راهنماييتون ميكنـه چي دريت كنيد و بخورين ! من ٤ روز اونجا اقامت داشتم و اصلا قبلش خريد نرفتم ! صبح بـه صبح ميرفتم ببينم چي درومده ، چي ميشـه پخت باهاش ! مرغ هاي باغ منو ميبينن تنشون ميلرزه ! صبح بـه صبح من بدو مرغا بدو ، ميرفتم تخم موغ دزدي 🤣 يك بار يكي ... باغي كه قرار هست بريم اردو ، پر از عشقه ! ❤️
طبيعت اونجا راهنماييتون ميكنـه چي دريت كنيد و بخورين ! من ٤ روز اونجا اقامت داشتم و اصلا قبلش خريد نرفتم ! صبح بـه صبح ميرفتم ببينم چي درومده ، چي ميشـه پخت باهاش ! 😌
مرغ هاي باغ منو ميبينن تنشون ميلرزه ! 😆 صبح بـه صبح من بدو مرغا بدو ، ميرفتم تخم موغ دزدي 🤣 يك بار يكي از مرغا بهم تنـه زد 🤣😂 منم هولش دادم و فوري تخم مرغ رو ورداشتم دِ بدو ... خروسه هم دنبالم 🐔
اينم كه دستمـه سبزي هست واسه سبزي پلو ! ماهيمون رو هم تازه از استخر گرفته بوديم ، بخش سبزي هارو از اول که تا اخر يكي يه دسته
كنديم و شد ناهارمون 😊😊😊
منم بدليل حفظ شئونات ديتام توكادره و خودم نيستم 🤣🤣🤣
قراره اينجا بريم اردو .... 🚌اولين اردوي يك روزه موندريان 🏕
پيشروان پژوهش خوراك ❤️💛💙
در تابستان امسال ، تصميم داريم برخي از دوره هايمان را درون باغ هاي كشاورزي برگزار كنيم .....
و برخي نيز درون خانـه هاي سنتي شـهرهاي ايران و با هم بـه فرهنگ غذايي آن مناطق بپردازيم 😍
اولين دوره ما ، 👨🏼‍🌾در باغ كشاورزي ٢٦ هكتاري عمو نصي @baghe.amoo.nasi 👩🏻‍🌾
تحت نظر سازمان ميراث فرهنگي
واقع درون نشتارود خواهد بود ( از تهران ٤/٥ ساعت فاصله)
🎒روز برگزاري اردو :
شنبه _ شانزدهم تير ماه 🚌بدليل تقاضاي شما عزيزان و راحتي و ارامش يكايك شما مـهربانان و بدليل جلوگيري از آلودگي و ترافيك ، وسيله نقليه براي اياب و ذهاب هنرجويان فراهم گشته و راس ساعت ٦ صبح روز شنبه ، از جلو درب آموزشگاه بـه سمت باغ حركت خواهد كرد . توجه كنيد كه اين امر از مسئوليت آموزشگاه خارج بوده و صرفا براي راحتي شما فراهم شده هست . لذا آموزشگاه درون تايم عبور و مرور شما عزيزان درون جاده ، مسئوليتي نخواهد داشت .
💁🏼‍♀️ورود بـه باغ ساعت ١١ صبح💁🏼‍♂️
👨🏻‍🍳👩🏼‍🍳آموزش غذاهاي سنتي و اصيل شمالي بـه همراه مواد اوليه ارگانيك و محلي و روش هاي پخت سنتي و اصيل با منويي ويژه انجام خواهد شد . و نيز آموزش دمنوش هاي خاص و سنتي ( منوي مورد آموزش اعلام خواهد شد)
🐠شما ميتوانيد علاوه بر شركت درون دوره ، از استخر ويژه ماهي ها ، صيد ماهي تازه انجام دهيد و نيز از محصولات باغ درون كل روز استفاده كنيد و يا خريداري كرده و با خود ببريد .
🐔باغ داراي مرغ و خروس و اردك و غاز ميباشد🦆
تا ساعت ٦ عصر ، زمان استفاده از باغ ميباشد و سپس حركت بـه سمت تهران ....🏃🏼‍♂️🏃🏽‍♀️🏃🏼‍♂️🏃🏽‍♀️
🍽پذيرايي كليه وعده ها درون طول روز بـه عهده آموزشگاه ميباشد ( يك روز كامل )🍽
⛔️در باغ استفاده از تلفن همراه ممنوع ميباشد
بقيه درون كامنت اول 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

Read more
Naku Penda Piya Naku Taka Piya Mpenziwe کـه برویم بر پل رؤیـا بنشینیم بعد بگویی بـه امـیرت: "حالم خوب است" دستانت را سایـه ای بر آفتاب کنی درون سایـه سارِ حریمت حالم خوب هست هر اشارتی ز نظر بازی بر من روا داری کـه با حضور درون چشمـهایت حالم خوب هست استواری کلامت درون نرسیدنـها جاری سخن بگو درون صدایت حالم ... Naku Penda Piya
Naku Taka Piya Mpenziwe

که برویم بر پل رؤیـا بنشینیم
بعد بگویی بـه امـیرت: "حالم خوب است"

دستانت را سایـه ای بر آفتاب کنی
در سایـه سارِ حریمت حالم خوب است

هر اشارتی ز نظر بازی بر من روا داری
که با حضور درون چشمـهایت حالم خوب است

استواری کلامت درون نرسیدنـها جاری
سخن بگو درون صدایت حالم خوب است

درودِ سرودی ز حبیّ و صفا
که درون هُرمِ آن نگاهت حالم خوب است

منم بـه دنبالِ ردی از تو روزها
که درون جا پایِ آن راهت حالم خوب است

جسمـی کولی ام، روحی لولی ام
در رحلی گردِ نگارت حالم خوب است

کم کن دوری ام، مخواه ملولی ام
بیـارامَم کـه کنارت حالم خوب است

زلفین درازایِ عشق و طلا
در پهندشت گیسوانت حالم خوب است

طره معوجِ راه و طولا
چون صافم درون این بیـانت حالم خوب است

گمانِ شکوه آن روح و جانت هوس است
در هارمونیِ وجودت حالم خوب است

آه و آه! ذاتِ دل آشکار ت هوس است
در سمفونیِ حضورت حالم خوب است

حالِ دل با تو گفتنم هوس است
گر گوش سپارد این جانت حالم خوب است

تو برتر ز غزلی درون حافظی
با خواندنِ این دیوانت حالم خوب است

تو غروری ز حسِ مـهرِ وطنی
که درون سه رنگِ ایرانت حالم خوب است

جاوید سه رنگی ز چشم و رخ و دلی
که درون روحِ پر ایمانت حالم خوب است

سبزینـه ی دیدگانت خبری دارد
ز آبادیِ دمـی کـه حالم خوب است

سپیدیِ رخسارت صلح و دوستی باشد
در آماجِ آن لَختی کـه حالم خوب است

وه! لاله مـی دمد از سرخِ خُنبَت
با نوشِ خَمرِ تو خوی حالم خوب است

خون هست و آزادی معنای قلبت
وز عطرِ دلِ تو بوی حالم خوب است

ای غریبِ قریب چه هستی؟
که دور نزدیک و چون هستی حالم خوب است

ای غربتِ همزادِ هستی!
چو دادی آشِنا دستی حالم خوب است

مثالِ طبیعتی پر جان و جوان
با رنگین کمانیِ تو حالم خوب است

وقت رفتن خواهی بمانی یک جهان
با همـین شیداییِ تو حالم خوب است
.
راست تری بر من ز هر چه گمان و وهم
حالا این روزها حالِ خیـالم خوب است

مشقِ شعری بی وَزنَم من، اما با تو
عاشقیِ موزونِ کلامم خوب است
.
کــه بدویم بر پل رؤیـا بــیـــم
بـــــعــــــد بـــــگـــــویـــــــی ........
.
امـیر، بنده ی خدا !
دِیــمــاه هــزار و سیــصــد و نــود و پــنــج

Read more

Media Removed

#افسانـه_اى_به_نام_ميثم . للحق عكس نوشت : من مَلَك بودم و فردوس برين جايم بود #آدم آورد بـه اين دِيرِ خراب آبادم.. . #مربی تند و سختگیری کـه با #صلابت اش بـه رزم آوران #درس #ایستادگی و #استقامت داد و آنان را درون تنور #آموزش خود به منظور مقاومتی سخت آبدیده کرد. و آنگاه کـه آنان از خستگی و مشقت فعالیت روزانـه ... #افسانـه_اى_به_نام_ميثم
.
للحق عكس نوشت : من مَلَك بودم و فردوس برين جايم بود
#آدم آورد بـه اين دِيرِ خراب آبادم..
.
#مربی تند و سختگیری کـه با #صلابت اش بـه رزم آوران #درس #ایستادگی و #استقامت داد و آنان را درون تنور #آموزش خود به منظور مقاومتی سخت آبدیده کرد.
و آنگاه کـه آنان از خستگی و مشقت فعالیت روزانـه خویش آرمـیده بودند #مالک وار بر بستر آنان حاضر مـی شد و آنگونـه کـه نفهمند بر پاهای خسته آنان بوسه مـی زد...
.
پدرم و او درون پادگان امام حسين(ع) مربى تاكتيك بودند و رفاقتى داشتند بس عجيب...
تا اينكه درون ٢٤ اسفند ماه سال ٦٣ او پدر را تنـها گذاشت و در شرق دجله با اصابت موشك جنگنده ى دشمن آسمانى شد..
.
و پدر ماند و داغ از دست رفيق و همسنگر عزيزتر از برادرش...
.
روزها گذشت...
.
و درون #٤مرداد ماه سال ٦٤ يعنى كمتر از ٦ ماه از رفتن بهترين دوست پدرم خداوند فرزندى بـه او داد...
و او نيز نام فرزند را بـه ياد مردى از جنس آسمان " #ميثم" نـهاد...ياحق.
.
.
پانوشت : از خداوند هميشـه خواسته ام که تا وقتى پدرم صدايم ميكند با ديدن من ياد يكى از بهترين بندگان خدا بيُفتد...
.
.
دلنوشت :
هوا حوالی مرداد و دست من سرد است
زدم بـه کوه و کمر،بسکه شـهر نامرد است
زدم بـه کوه و کمر،برف مـی خورم دیگر
که از تمام محل،حرف مـی خورم دیگر
چقدر فاصله ها را ورق زدن که تا تو
چقدر حسرت یک شب قدم زدن با تو
منم کـه آینـه از آه من خبر دارد
تویی کـه از تو دلم دست بر نمـیدارد
من از عشیره ی دلدادگان رسوایم
خدا کجاست ببیند چقدر تنـهایم...
خدا کجاست ببیند کـه از تو دور شدم..
من عاشقم،که بدون اراده کور شدم
هنوز درون طلب خنده هات مـی مـیرم
جسارت است،ولی من برات مـی مـیرم...
.
.
كاملاً بى ربط : چه كسى خواهد ديد...؟
غم پنـهان نگاهِ منِ #مردادي را...
.
.
#aynaammar
#اين_عمار
#أين_عمار
#شـهيد
#شـهيد_ميثم
#مرتضى_شكورى
#تولد
#ميلاد
#۳۳سالگی
#من_مردادي_ام
#گناه_كلاغ_چيست_وقتي_ميخواهد_چهچه_بزند_صداي_غار_غار_از_گلويش_خارج_ميشود
#اللهم_ارزقنا_شـهادت
#به_نزد_يار_چو_ما_پست_بي_بها_نشود
#اين_نيز_بگذرد
#پيشوني_قراره_مارو_كجا_بشوني
#پس_كي_ديگه_موقعشـه
#ى_چنين_ميانـه_ميدانم_آرزوست
#سردارگرام

Read more
#دیوانگی_و_عاقلی به منظور رسیدن بـه تو ، مـیدوم ... بـه جهان ، تنـه مـی ؛ داور سوت مـیکشد ! "خطا " ! داور ، زمان ، و رقیبم ، جهان ، این منم کـه مـیبازم ... . . #چیستایثربی #شعر_نو . . . .قبل از #پستچی این پست را گذاشته بودم.سال 94 ، کـه در اینستاگرام ، تازه وارد بودم. و اکنون ، هنوز هم آن پست ، درون صفحه ... #دیوانگی_و_عاقلی

برای رسیدن بـه تو ،
مـیدوم ...
به جهان ، تنـه مـی ؛
داور سوت مـیکشد !
"خطا " !
داور ، زمان ،
و رقیبم ، جهان ،
این منم کـه مـیبازم ... .
. #چیستایثربی
#شعر_نو
.
.
.
.قبل از #پستچی این پست را گذاشته بودم.سال 94 ، کـه در اینستاگرام ، تازه وارد بودم.

و اکنون ، هنوز هم آن پست ، درون صفحه هست در دو پست..... چون آن دوران ، تایم فیلم گذاشتن درون اینستا ، کمتر بود....
.

پست ، همان پست است.... اما اکنون همـه چیز عوض شده ، زمان و حتی بیشتر فالورهای عزیزم ... زمان ،همـه چیز را دگرگون مـیکند ، دیوانگیـها و عاقلیـها کمتر شده !
.
.

#تو را بخاطر دوست داشتن ، #دوست_مـیدارم ،

#تو را بـه جای همـه یـانی کـه دوست نمـیدارم ،
#دوست_مـیدارم ...
. .
. هنوز معتقدم ، موسیقی ، شعر بینظیر #پل_الوار فرانسوی ، ترجمـه ی زیبای #احمد_شاملو ،بازی تاثیر گذار #شـهاب_حسینی و کارگردانی خوب #فتحی ، این سکانس را بـه یکی از ماندگارترین #سکانسهای_سریـالهای_ایرانی تبدیل کرده است...
.

اوج عشق ،احترام و مسولیت از آن فوران مـیزند. حس این سریـال و بخصوص این سکانس را درون "شـهرزاد "فتحی هم ندیدم . ....به نظرم ، آدمـها شاید کارهای زیـادی درون عمرشان انجام دهند....امافقط لحظاتی از آن ، درون خاطره ی دنیـا باقی مـیماند ، و این سکانس ، از همان لحظات ، به منظور دست اندر کارانش است.

این سریـال فقط #عاشقانـه و #تاریخی نبود. هزاران حرف به منظور همـه ی نسلهای قبل و بعد داشت...
.
. حیف کـه زمانـه نمـیگذارد، آدمـها همـیشـه قوی بمانند و یـا تلویزیون و جامعه ی ما ، مثل گذشته ، دنبال حرفهایی از جنس اصالت باشد!
. .هر لحظه ،دریغ از لحظه ی پیش ... . .
.

#مدارصفردرجه
#حسن_فتحی
#شـهاب_حسینی
#چیستا_یثربی

#سینما #فیلم #سریـال #سکانس
#سکانس_خوب
#سریـالهای_ایرانی

و یک نکته :

تا آدمـی ، عشق را با پوست و گوشت و خون خود ، تجربه نکرده باشد ، موقع شنیدن این شعر و دیدن این سکانس ،مو بر تنش ، راست نمـیشود!
حالا هر نوع عشقی.... کـه مـیخواهد باشد !
#چیستا
.

@chista_yasrebi.2 پیج دوم من درون اینستاگرام
#chista_yasrebi #critic #cinema #film #iranian_cinema
.
.

Read more

Media Removed

. ۱. «من شصت و پنج سال از خدا عمر گرفتم. با آبرو زندگی کردم. سرم بین مردم بلند بوده. با همـین دستام کارگری کردم کـه به بچه‌هام سخت نگذره. صبح که تا شب جون کندم کـه آخر عمری آرامش داشته باشم، نـه اینکه سیصد کیلومتر بکوبم بیـام اینجا کـه این حرفا رو بشنوم. گفتنش به منظور شما آسونـه آقای دکتر اما ما تو شـهر کوچیک زندگی مـی‌کنیم. ... .
۱. «من شصت و پنج سال از خدا عمر گرفتم. با آبرو زندگی کردم. سرم بین مردم بلند بوده. با همـین دستام کارگری کردم کـه به بچه‌هام سخت نگذره. صبح که تا شب جون کندم کـه آخر عمری آرامش داشته باشم، نـه اینکه سیصد کیلومتر بکوبم بیـام اینجا کـه این حرفا رو بشنوم. گفتنش به منظور شما آسونـه آقای دکتر اما ما تو شـهر کوچیک زندگی مـی‌کنیم. من نمـیتونم سرم رو بالا بیـارم. یـا زینب حتما بپذیره کـه مث قبل زندگی کنـه، منم همـه خرج دانشگاهش که تا دکترا رو مـیدم یـا حتما برم کنم کـه بهتر از این ذلت و حقارته!»
۲. پرتوی آفتاب بهاری از مـیان کرکره مطب رو صورت مرد افتاده و چین و چروکهای صورتش را واضحتر کرده و پیرتر نشانش مـی‌دهد. ته ریش خاکستری‌ش درون درخشش خورشید بـه نارنجی مـی‌زند و غمگین‌ترین چهره‌ی همـه عمر مرد را مـی‌سازد. اولین بار هست که با مفهوم «ترنس‌سکشوالیسم» آشنا مـی‌شود، آن هم درون مورد ته‌تغاری‌ش!
۳. اولین مراجعه زینب سه سال قبل بود. گفت من پسرم درون بدنی انـه! وقتیی با ترنس‌سکشوالیسم یـا اسم علمـی آن «اختلال هویت »
Gender identity disorder
مراجعه مـی‌کند اولین قدم ثابت آن است. ممکن هست افرادی با گرایشات همجنسگرایـانـه یـا خسته از محدودیت‌های جامعه به منظور ت‌شان، یـا بـه دنبال آزادی بیشتر یـا مشکلات مشابه بـه غلط فکر کنند ترنس هستند. بعد از آن پروسه طولانی مدتِ اینکه آیـا مـی‌شود فرد را درون ت فیزیولوژیکش نگه داشت، شروع مـی‌شود. تمرین‌هایی بـه فرد داده مـی‌شود و بعد از پایـان مراحل درمان، سخت‌ترین قسمتِ کار درون جریـان گذاشتن خانواده است. درون یک جلسه دوساعته‌ی پر تنش با زینب و خانواده‌اش از این مرحله گذشتیم و حالا حتما سراغ مراحل قانونی و در نـهایت جراحی برویم.
۴. اگری با این مشکل درون اطرافتان هست یـادتان باشد، آنـها خوشی زیر دلشان نزده است. آنـها بـه خاطر چیزی کـه اراده‌ای درون آن ندارند مواخذه و مجازات مـی‌شوند. زجری کـه زینب درون این سه سال کشید را فقط من مـی‌دانم. سعی کنیم درکشان کنیم.
پ.ن. اختلال هویت از نظر قانونی و دینی بـه رسمـیت شناخته شده است. مراجع تقلید اجازه عمل جراحی را منوط بـه تأیید روانپزشک داده‌اند. کمک کنیم از نظر عرفی هم آنـها بـه خواسته‌شان برسند. آنـها نـه بیمارند و نـه منحرف. فقط با ما متفاوتند.

Read more

Media Removed

#مؤمن__یعنی # # # پیـامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر دو مسلمان با هم قهر كنند و تا سه روز آشتى نكنند، هر دو از اسلام، خارج مى شوند و ميانشان، هيچ پيوند دينى اى نيست، و هرکدام از آنـها درون صحبت و آشتی با برادرش پیشی گیرد، درون روز حسابرسی، زودتر بـه بهشت مـی‌رود (کافی، جلد ۲، صفحه ۳۴۵) # # # پيامبر ... #مؤمن__یعنی
#
#
#
پیـامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: 🔹اگر دو مسلمان با هم قهر كنند و تا سه روز آشتى نكنند، هر دو از اسلام، خارج مى شوند و ميانشان، هيچ پيوند دينى اى نيست، و هرکدام از آنـها درون صحبت و آشتی با برادرش پیشی گیرد، درون روز حسابرسی، زودتر بـه بهشت مـی‌رود (📚کافی، جلد ۲، صفحه ۳۴۵)
#
#
#
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
براى هيچ مؤمنى روا نيست كه بيش از سه روز، با مؤمنى قهر كند. بعد از سه روز، بايد بـه ديدارش رود و به او سلام كند. اگر جواب سلامش را داد، هر دو درون ثواب شريك هستند و اگر جواب سلامش را نداد گنـهكار هست و سلام كننده از حالت قهر درون آمده است.😊
(الترغيب و الترهيب : 3 / 455 / 4)
#
#
#
امام باقر عليه السلام فرمود :
هيچ دو مؤمنى بيش از سه روز با يكديگر قهر نكردند، مگر اينكه درون روز سوم من از آن دو بيزار شدم.
شخصی عرض کرد:یـا بن رسول الله آنكه ظالم و مقصّر است، درست [چون حقّش همين هست ] اما مظلوم چرا؟ فرمود: چرا آن مظلوم پيش مقصّر نمى رود و نمى گويد: مقصّر منم، که تا آشتى كنند؟ (بحار الأنوار : 75 / 188 / 10)
#
#
#
پیـامبر اکرم صلّی الله علیـه و آله فرمودند:

من براى كسى كه بگومگو را رها كند، هر چند حق با او باشد و براى كسى كه دروغ گفتن را اگر چه بـه شوخى باشد، ترك گويد و براى كسى كه اخلاقش را نيكو گرداند، خانـه اى درون حومـه بهشت و خانـه اى درون مركز بهشت و خانـه اى درون بالاى بهشت ضمانت مى كنم. (خصال، ص 144، ح 170)
#
#
#نکته:
منظور، آشتی درون دوستی هایی کـه باعث گناه مـیشـه، نیست ها 😁، بعضی به منظور توجیـه گناهان و خواسته های نفسانی شون سعی مـیکنند با این احادیث خودشون یـا دیگران توجیـه کنند. 😒، دوستی با مومنین نباید قطع بشـه 💗
#
#
#
اللهم_صل_على_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
کپی_با_ذکر_صلوات_آزاد
دوستای_خوبتونو_تگ_کنید
اللهم_عجل_لولیک_الفرج

Read more

Media Removed

#مؤمن__یعنی # # # پیـامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: اگر دو مسلمان با هم قهر كنند و تا سه روز آشتى نكنند، هر دو از اسلام، خارج مى شوند و ميانشان، هيچ پيوند دينى اى نيست، و هرکدام از آنـها درون صحبت و آشتی با برادرش پیشی گیرد، درون روز حسابرسی، زودتر بـه بهشت مـی‌رود (کافی، جلد ۲، صفحه ۳۴۵) # # # پيامبر ... #مؤمن__یعنی
#
#
#
پیـامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودند: 🔹اگر دو مسلمان با هم قهر كنند و تا سه روز آشتى نكنند، هر دو از اسلام، خارج مى شوند و ميانشان، هيچ پيوند دينى اى نيست، و هرکدام از آنـها درون صحبت و آشتی با برادرش پیشی گیرد، درون روز حسابرسی، زودتر بـه بهشت مـی‌رود (کافی، جلد ۲، صفحه ۳۴۵)
#
#
#
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
براى هيچ مؤمنى روا نيست كه بيش از سه روز، با مؤمنى قهر كند. بعد از سه روز، بايد بـه ديدارش رود و به او سلام كند. اگر جواب سلامش را داد، هر دو درون ثواب شريك هستند و اگر جواب سلامش را نداد گنـهكار هست و سلام كننده از حالت قهر درون آمده است.
(الترغيب و الترهيب : 3 / 455 / 4)
#
#
#
امام باقر عليه السلام فرمود :
هيچ دو مؤمنى بيش از سه روز با يكديگر قهر نكردند، مگر اينكه درون روز سوم من از آن دو بيزار شدم.
شخصی عرض کرد:یـا بن رسول الله آنكه ظالم و مقصّر است، درست [چون حقّش همين هست ] اما مظلوم چرا؟ فرمود: چرا آن مظلوم پيش مقصّر نمى رود و نمى گويد: مقصّر منم، که تا آشتى كنند؟ (بحار الأنوار : 75 / 188 / 10)
#
#
#
پیـامبر اکرم صلّی الله علیـه و آله فرمودند:

من براى كسى كه بگومگو را رها كند، هر چند حق با او باشد و براى كسى كه دروغ گفتن را اگر چه بـه شوخى باشد، ترك گويد و براى كسى كه اخلاقش را نيكو گرداند، خانـه اى درون حومـه بهشت و خانـه اى درون مركز بهشت و خانـه اى درون بالاى بهشت ضمانت مى كنم. (خصال، ص 144، ح 170)
#
#
ا #للهم_صل_على_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#کربلا_نجف_مدینـه_مشـهد
#غدیری_ام
#محفل_روضه_الزهرا_سلام_الله_علیـها

Read more

Media Removed

چه جملات اشتباهی توی آداب معاشرتمون جا گرفته اند؟! وقتیی از دنیـا مـیره، بـه بستگانش نگیم (راحت شد) یـادمون باشـه یـه نفر هرچقدر هم زندگی سختی داشته، جونش براش عزیز بوده... ما درون جایگاهی نیستیم کـه راحتی یـه نفر رو توی مردنش بدونیم! بگیم(امـیدوارم بتونید سختی دلتنگیش رو تحمل کنید، از خدا براتون ... چه جملات اشتباهی توی آداب معاشرتمون جا گرفته اند؟!👇👇👇
وقتیی از دنیـا مـیره، بـه بستگانش ❎نگیم (راحت شد)
یـادمون باشـه یـه نفر هرچقدر هم زندگی سختی داشته، جونش براش عزیز بوده... ما درون جایگاهی نیستیم کـه راحتی یـه نفر رو توی مردنش بدونیم!
☑بگیم(امـیدوارم بتونید سختی دلتنگیش رو تحمل کنید، از خدا براتون صبر مـیخوام، مـیدونم مرگ عزیزتون خیلی تلخه)
❎نگیم(غم آخرتون باشـه)
آدم همواره که تا زنده هست غم داره.. یـا غم خودش یـا غم دیگران. همونطور کـه آرزو و شادی داره. وقتی بهش مـیگیم غم آخرت باشـه یعنی دیگه زنده نباشی و در واقع داریم آرزوی مرگش رو مـیکنیم
☑بگیم (امـیدوارم ازین بـه بعد زندگی خوبی داشته باشید، امـیدوارم بـه آرامش برسید) .
.

توی مراسمات نیـایش و دعاخونی دسته جمعی ، مناسبات مذهبی و غیره،
وقتیی بهمون مـیگه #التماس_دعا
❎نگیم (محتاجیم بـه دعا)
این یعنی خودم بـه اندازه کافی گرفتار هستم کـه دیگه نمـیتونم به منظور تو وقتی بذارم!
☑بگیم (حتما براتون دعا مـیکنم)
این بـه معنای اون نیست کـه ما آدم خوبی هستیم، نترسید متهم بـه ریـاکاری نمـیشید، آدمـها هرچقدر هم گناهکار باشند اجازه دارند به منظور دیگران دعا کنند و اتفاقا دعایی کـه ما به منظور هم مـیکنیم زودتر اجابت مـیشـه.
❎نگیم (هرچی صلاحت باشـه)
این یعنی من بهتر از تو مـیدونم و تو الان عقلت نمـیرسه و منم البته زیـاد باهات موافقم نیستم کـه به خواسته ت برسی
☑بگیم (از خدا برات بهترینـها رو مـیخوام)
همون جمله قبلیـه اما اثر مثبتی داره... مطمئناً خدا بهترین رو بـه بنده ای کـه دعا مـیکنـه مـیده... بعد ما تنـها کاری کـه باید یم برایی کـه نگرانـه اینـه کـه آرومش کنیم و بهش اطمـینان بدیم کنارش هستیم
.
.
.
وقتیی باهامون درد دل مـیکنـه و ناراحته
❎نگیم (این کـه چیزی نیست، بزرگش نکن، تو قوی هستی)
این یعنی من نمـیفهمم چه حالی داری. یـا تو درک درستی از موقعیت خودت نداری و من بهتر مـی بینم و مـی فهمم
☑بگیم(مثل اینکه این موضوع خیلی ناراحتت کرده. این مسئله برات مـهمـه...)
ما درون جایگاهی نیستیمـی کـه ناراحته رو نصیحت کنیم مگر اینکه خودش بگه تو بگو چیکار کنم. تازه اون وقت حتما با احتیـاط پیشنـهاد بدیم... نـه دستور و اصرار...
.
.
.
❎❎به نظر شما چه جملات اشتباه دیگه ای توی معاشرت آدما هست کـه اثر عداره؟!
#مرجان_خاتون
#منم_ابابیل

Read more

Media Removed

. دورمـیشوم از #غوغای #شـهر بـه #کلبه #احزانت سرمـی... سر,مـینـهم بردیوار #غم... باتو #نجویٰ مـیکنم... . #سلام حضرت عشق... . امامگه...بغض اجازه مـیدهد... . . #مـهدي #جان! اي کاش مي دانستم چشمان پاک کدامين خاک حضور سبز تو را بـه تماشا نشسته هست و بر نرمي قدمـهايت بوسه مي زند. . . #مولاي ... .
دورمـیشوم از #غوغای #شـهر
به #کلبه #احزانت سرمـی...
سر,مـینـهم بردیوار #غم...
باتو #نجویٰ مـیکنم...
.
#سلام حضرت عشق...
.
امامگه...بغض اجازه مـیدهد...
.
.
#مـهدي #جان!
اي کاش مي دانستم چشمان پاک کدامين خاک حضور سبز تو را بـه تماشا نشسته هست و بر نرمي قدمـهايت بوسه مي زند.
. .
#مولاي #من !
اي کاش مي دانستم کدامين سرزمين غريب با وجود نازنين تو آشنايي دارد و آغوش خويش را براي مـهرباني هايت گشوده است.
.
.
.
… #يا_بن_الحسن!
سخت هست براي من کـه سايه تمام مردم از ميان کوچه نگاهم بگذرد، اما پنجره چشمانم بـه روي خورشيد زيباي تو بسته باشد و باغ دلم از بهار صدايت بي نصيب بماند.
.
.
.
.. اي #يوسف دور از #وطن!
سخت هست براي من کـه از اشک فراقت، بي طاقت شوم، درون حالي کـه مردمان ياد تو را از خاطر باشند.
. .
… اي فرزنده ماههاي #تابان !
عمري هست که بـه #انتظار طلوع تو درون #ساحل حسرت نشسته ايم.
قلبهاي تشنـه ما بـه اشتياق ظهور تو مي تپد و کبوتران دعا، قنوت دستهايمان را رو بـه درياي خدا مي برند.
کي مي شود کـه #موج صداي گرم تو برخيزد و زلال قطره هاي ناب تو سيرابمان کند؟
. .
.
… اي #آرزوي #مشتاقان !
کي مي شود کـه آسمان دلهايمان از نسيم صبحگاهي سلام تو معطر شود و شب چشمانمان بـه جمال ماه تابان تو روشن گردد؟
. .
… اي #اميد #منتظران !
کي مي شود کـه ذوالفقار تو بر گردن دشمنان و منکران حق بنشيند و پرچم عدل و دادگري بر فراز شـهر و ديار مؤمنان سايه افکند!
. .
.
… #يا_صاحب_الزمان !
آيا مي شود کـه در حرم امن تو اجازه ورود بيابيم و پروانـه وار گرد کعبه وجود مقدست طواف کنيم؟
.
.
منم آقاهمانی کـه مـیشناسی...
#ذات_الجناحینم
.
.
مـیشودزمان #ظهورت...باشم
.
#گذر #ایـام رافقط بـه وعده آخرآن سپری مـیکنم
.
.
#یـا_فارس_حجاز_ادرکنی
#عشق_من
❤❤❤❤

Read more

Media Removed

چه کنم اگر نکنم نظر بـه جمال یـار سمنبری بـه شکنج طرۀ گیسویی بـه جبین ماه منوّری . خنک آن‌کسی کـه دل از جهان ببرد ز عشق پری‌رخان بـه سحر برد شب تیره‌ای بـه جمال یـار سمنبری . تو و ملکتی و جماعتی من و گوشـه‌ای و فراغتی کـه نیرزدم دوجهان بدان‌که شبی و شمعی و ساغری . بـه سریر ملک شـهان کجا سر بندگی بنـهدی کـه نـهاده ... چه کنم اگر نکنم نظر بـه جمال یـار سمنبری
به شکنج طرۀ گیسویی بـه جبین ماه منوّری
.
خنک آن‌کسی کـه دل از جهان ببرد ز عشق پری‌رخان
به سحر برد شب تیره‌ای بـه جمال یـار سمنبری
.
تو و ملکتی و جماعتی من و گوشـه‌ای و فراغتی
که نیرزدم دوجهان بدان‌که شبی و شمعی و ساغری
.
به سریر ملک شـهان کجا سر بندگی بنـهدی
که نـهاده سر ز هوای دل بـه کمند طرۀ دلبری
.
تو بتا، بـه دیده چنان خوشی کـه به چهره خلق جهان، کشی
نـه رخی کـه خرمن آتشی نـه بتی کـه جلوۀ بتگری
.
منم آن‌که پیش تو بنده‌ام بـه امـید وصل تو زنده‌ام
همـه‌شب بـه یـاد تو مانده‌ام چو به‌خون‌طپیده کبوتری
.
خبرت شود کـه چه مـی‌کشم بـه چه‌سان مـیانۀ آتشم
چو دمـی درون آینـه بنگری بکشی بلای فسونگری
.
تو چنین کـه قلب تَهَمتَنان بـه خدنگ مژّه دریده‌ای
مگر از قبیلۀ قارَنی مگر از سلالۀ نوذری
.
چه‌خوش آن‌که همچو حمـیدی‌اش بـه جهان نبوده نظر دمـی
همـه‌شب نیـاز تو کرده هست و نبرده بار توانگری
.
📝 دکتر #مـهدی_حمـیدی_شیرازی
"نخستین هوس"

Read more

Media Removed

. . . دنیـای شروع یک رابطه با دنیـای ادامـه ی آن، زمـین که تا آسمان فرق دارد. دنیـای شروع یک رابطه، دنیـای اکتشاف و هورمون و حس است، سرشار از همـه ی اتفاق های هیجان انگیز، دنیـاییست کـه همـه ی ویژگی های طرف مقابل بـه نظر ایده آل و مثبت مـی آید. دنیـاییست کـه هر لحظه اش کشف احساس و جسم و روان دیگریست. همان دنیـایی کـه شاهزاده ... .
.
.

دنیـای شروع یک رابطه با دنیـای ادامـه ی آن، زمـین که تا آسمان فرق دارد. دنیـای شروع یک رابطه، دنیـای اکتشاف و هورمون و حس است، سرشار از همـه ی اتفاق های هیجان انگیز، دنیـاییست کـه همـه ی ویژگی های طرف مقابل بـه نظر ایده آل و مثبت مـی آید. دنیـاییست کـه هر لحظه اش کشف احساس و جسم و روان دیگریست.
همان دنیـایی کـه شاهزاده با بوسیدن زیبای خفته مـی سازد. همان دنیـایی کـه آخر همـه ی کارتون ها و فیلم ها و سریـال ها نشانمان مـی دهند و قهرمان های داستان درون آخرین لحظه بـه هم مـی رسند، و همـیشـه درست همـینجا فیلم و نمایش تمام مـی شود. اما مساله اینجاست کـه این لحظه های پرشورِ بـه هم رسیدن، فقط یک شروع است.

اصل رابطه این شروع پر هیجان نیست، پیش آمدنی نیست، مدیریت و ساختن و مراقبت و از همـه مـهمتر، پذیرش مـی خواهد. پذیرش اینکه همانطور کـه ما پر از ایراد و کمبودیم، آدمـها ی روبرویمان هم حق دارند اینگونـه باشند. اصل رابطه یک مسیر پر فراز و نشیب هست که بعضی روزها آرام و امن و بعضی روزها آشفته و سخت مـی شود.

شکایت نکنید کـه "چرا رابطه مثل روزهای اول نیست"،"چرا شور و حال و هیجان اوایل را ندارد." هیجان فقط اهرم کشاننده ی روزهای اول است. درون تمام رابطه های دنیـا، بعد از یک دوره ی کوتاه، این هیجان فروکش مـی کند و بعد از آن رابطه فقط متکی بـه "علاقه ی ناشی از شناخت و دلبستگی و تفاهم و پذیرش است." کـه اگر اینـها نباشد، بـه محضی کـه عمر شور و هیجان اولیـه تمام شد، کم کم بـه ناچار حتما فاتحه ی آن ارتباط را خواند." همـین.
dr.m.ahmadi
.
نکته :
اونم منم ،شرح درون تصویر😩

Read more

Media Removed

‍ #نقل_خاطره_از_شـهید_مسعود_عسگری #دلتنگی_مادر خاطره ای کـه مـیخواستم با حالت طنز و خنده بنویسم بـه گریـه و دلتنگی تبدیل شد ... از مادر گرامـی #شـهید_مسعود_عسگری هم معذرت مـیخام کـه با خوندن این خاطره دلتنگی مسعود چند برابر شد چون خاطرات اون موقع رو تداعی کرد... قرار نبود اینگونـه باشد ولی چه کنم ... ‍ #نقل_خاطره_از_شـهید_مسعود_عسگری
#دلتنگی_مادر

خاطره ای کـه مـیخواستم با حالت طنز و خنده بنویسم بـه گریـه و دلتنگی تبدیل شد ...
از مادر گرامـی #شـهید_مسعود_عسگری هم معذرت مـیخام کـه با خوندن این خاطره دلتنگی مسعود چند برابر شد چون خاطرات اون موقع رو تداعی کرد...
قرار نبود اینگونـه باشد ولی چه کنم کـه شروعش با من هست پایـان با اوست... جلسه قبلی کـه کنسل شد بـه مسعود گفتم بریم به منظور ادامـه کار؟ گفت بریم. رسیدیم خدمت فرمانده محترم استاد خلبان فتحی نژاد
سلام و علیک و... ایشون گفتن خسته نباشید خب چه کردید...؟ شروع کردیم توضیح و مسعود رفت پای تخته وایت برد کارها رو بنویسه📝 ؛ تلفن من زنگ زد گوشی رو برداشتم گفتم بفرمایید... یـه خانم بود سلام و احوالپرسی کرد و گفت کجایی...؟
گفتم شما...؟ با عصبانیت گفت بیشعووووور حالا مادرتم نمـیشناسی...😡؟
گفتم ببخشید اشتباه گرفتید قطع کردم. اومدم گوشی رو بزارم رو مـیز خشکم زد😳😵 گوشی رو اشتباه جواب داده بودم آخه گوشی من و #مسعود کاملا شبیـه هم بود🙈 ، نوکیـا آبی دو سیم کارت.
گفتم واویلااااا😱😵 مسعود گفت چی شده!!؟ گفتم مسعود سوتی دادم شدید🙈🙈🙈 گفت چرا...؟ گفتم گوشی تو رو اشتباهی جواب دادم آبروم رفت مادرت بود🙈🙈🙈 چقدرم شاکی بود.
یـه مکثی کرد و گفت عیب نداره😉.
جلسه تموم شد سوار ماشین شدیم بـه #مسعود گفتم:
آقای برادر!! چرا خونـه اطلاع نمـیدی نگران مـیشن بـه بنده خداها یـه اطلاعی بده کجایی... گفت: باشـه، فهمـیدم نمـی خواد درون موردش صحبت کنیم...
چند وقت بعد #مسعود با بچه ها با ماشین رفته بودن قشم به منظور غواصی و روزی کـه قرار بود برگردن دیر کرده بودن #مادر_مسعود هم نگران بود مـی بینـه خیلی زمان گذشته زنگ مـیزنـه بـه فرمانده. حاجی ام مـیگه دارن مـیان که تا عصر مـیرسن. مسعود مـی رسه تهران و مـیره خونـه و متوجه مـیشـه کـه مادرش بـه فرمانده زنگ زده 😳 ناراحت مـیشـه😔 و از خونـه مـیزنـه بیرون... برگشت گردان منم خبر نداشتم چی شده. مادرشم مـی بینـه گوشی رو جواب نمـیده مـیره از وسایلای مسعود شماره منو پیدا مـیکنـه و زنگ مـیزنـه بـه من، منم گوشی همراهم نبود، گوشی رو برداشتم دیدم چندتا تماس بی پاسخ دارم. بـه #مسعود گفتم این شماره ها رو مـی شناسی چند بار زنگ زدن بهم.
گفت: شماره خونـه ما و برادرم محسنِ بیخیـال...
منم از ترسم جرات نمـی کردم زنگ ب خونشون. سوار موتور شد گفت یـه کاری دارم برمـیگردم.
بعد از حدود یـه ساعت یـه پیـامک برام اومد کـه نوشته بود:
سلام من #مادر_مسعود هستم چند بار زنگ زدم جواب ندادید لطفا جواب بدید...
نگرانی و ناراحتی😔 کاملا از پیـام مشخص بود و خیلی حالم گرفته
ادامـه درون کامنت...
#بدرالدین

Read more

Media Removed

... آقا سلام... مـهربانترین مـهدی دنیـا سلام... امشب کجای این دنیـایی؟ از حال ما خبر داری؟! من کـه با همـه خنگی و بی عقلی ام دارم بـه شما فکر مـیکنم... با همـه جهالتم، با همـه خواب رفتگی ذهن و فکرم، فکر و ذکرم شده هست شما... اما آقا ببخشید دلم یکجوری اش شده... دارم فکر مـیکنم اگر دعای این همـه منتظر بگیرد ... ...
آقا سلام...
مـهربانترین مـهدی دنیـا سلام...
امشب کجای این دنیـایی؟
از حال ما خبر داری؟!
من کـه با همـه خنگی و بی عقلی ام دارم بـه شما فکر مـیکنم...
با همـه جهالتم، با همـه خواب رفتگی ذهن و فکرم،
فکر و ذکرم شده هست شما...
اما آقا
ببخشید
دلم یکجوری اش شده... دارم فکر مـیکنم اگر دعای این همـه منتظر بگیرد و خدا راضی بشود کـه شما را بـه ما نشان بدهد،
چه طور مـی شود...
همـه مـی گویند فرج شما ، مثل طلوع خورشید بعد از یک شب سرد و طولانی نشاط آور و زیباست...
ولی من،
چون آنقدرها کـه به دردتان بخورم باهوش نیستم... حواسم پرت هست و گیجم...
خیلی بـه این فکر مـیکنم کـه اگر بیـایید روال زندگی مان چه تغییری مـی کند... و ته همـه خودخواهی های از سر نادانی ام بـه اینجا مـیرسم کـه مـی ترسم بیـایید و من همانی باشم کـه وعده #گندم_ری فریفته اش کرده... مـی ترسم بیـایید و من سرم گرم گناه و اشتباه باشد ... مـی ترسم گیج بودنم کار دستم بدهد و بروم دنبال نخود سیـاه...
لطفا
حالا کـه قرار هست بیـایید... هوای آنـهایی کـه مثل من حال خودشان را توی این دنیـا نمـیدانند را هم داشته باشید...
من منتظرتان هستم
اگرچه عقلم بـه درک جایگاه شما نمـی رسد...
من دوستتان دارم
اگرچه آنقدر باهوش نیستم کـه چشم از همـه بگیرم و فقط بـه شما بگویم چشم...
من
سرم گرم دنیـاست...
همـین دنیـای بازیچه ی بیوفا...
همـین مخزن معماهای بیجواب و بیسود...
شما کـه تکلیفتان با خدا روشن است
شما از طایفه ی معصومـین هستید و جایگاهتان رضوان است...
اگر مـی آیید به منظور دستگیری من و امثال من است... شما کـه نیـازی بـه من و امثال من ندارید...
برای همـین...
یک چیز از سر بیچارگی و نادانی ام مـی گویم...
اگر حرفهایم بـه گوشتان رسید،
لطفا دعا کنید چشمانم باز بشود...
لطفا دعا کنید آنجور کـه باباها انشان را دعا مـیکنند کـه عقلم بیشتر بشود
که بفهمم دنیـا دست کیست
و وقتی کـه مـی آیید ، لطفا
به رویم نیـاورید کـه این همـه سال
با خنگ بازیـهایم چقدر آزارتان داده ام...
#مرجان_خاتون
#منم_ابابیل
#با_چشم_تر

Read more

Media Removed

. حاجی فیروز نماد داری نیست!! . درون سال های اخیر با نزدیک شدن بـه ایـام نوروز، بحث های زیـادی درون مورد سیـاه بودن صورت حاجی فیروز و نفی این شخصیت اساطیری ایران مطرح شده است. اما نتیجه این بحث ها چقدر صحت دارد؟ . خوب هست که با حاجی فیروز بیشتر آشنا شویم!🤔 . ️ حاجی فیروز نـه نماد داری درون ایران ... .
🔴 حاجی فیروز نماد داری نیست!!
.
🔘در سال های اخیر با نزدیک شدن بـه ایـام نوروز، بحث های زیـادی درون مورد سیـاه بودن صورت حاجی فیروز و نفی این شخصیت اساطیری ایران مطرح شده است.
اما نتیجه این بحث ها چقدر صحت دارد؟
.
خوب هست که با حاجی فیروز بیشتر آشنا شویم!🤔
.
⭕️ حاجی فیروز نـه نماد داری درون ایران بوده و نـه نشانـه تحقیر آدمـی دیگر.
حاجی فیروز نشانـه ای از ایزد گیـاه دارد کـه به زندگی درون زیر زمـین محبوس مـی شود. با اسارت او، عشق مـی مـیرد، جهان غرق درون سکوت شده و باروری متوقف مـی شود. 🌱 حاجی فیروز نماد برخاستن از زمـین است، به منظور باروری دوباره زمـین و از سنت های نیک ایرانیـان باستان.
.
❓ حاجی فیروز چرا صورتش سیـاه هست و لباسش قرمز؟
مـهرداد بهار، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، حاجی فیروز را بـه جشن های سیـاوش مرتبط دانسته و در این باره گفته است: 🔺چهره سیـاه حاجی فیروز نماد بازگشت از جهان مردگان است، لباس سرخ او نماد خون سیـاوش و حیـات مجدد و شادی او، شادی زایش دوباره طبیعت کـه رویش و برکت را بـه همراه مـی آورد.
.
🔻نمایش حاجی فیروز از قدمتی بسیـار دیرینـه برخوردار هست و که تا به امروز بسته بـه هر دوره، آوازهایش دستخوش تغییرات شده. شعر زیر نمونـه ای از آواز حاجی فیروز است:
.
🎶 حاجی فیروزه، سالی یـه روزه
🎶 همـه مـیدونن، منم مـیدونم
🎶 عید نوروزه، سالی یـه روزه
.
.
#حاجی_فیروز #نوروز97 #سال_نو #سنت_ایرانی #نوروز #حاجی_فیروزه_سالی_یـه_روزه #سال97

Read more

Media Removed

. بـه روایت محمود دولت آبادی طریق بسمل شدن روایتی ازجنگ هست که درطول سالهای1383تا1385 نوشته شده. درون نوشته پشت جلد کتاب بخشی از داستان آمده است: همـین‌ها، این‌ها، نمـی‌بینی‌شان؟ تو نمـی‌بینی؟ همـه هستند، همـه هستند، نمـی‌بینی‌شان؟ کفن و قمقمـه. نگاه کن، نگاه کن! «تشنـه‌ای، تو تشنـه‌ای برادرم. بنوش ... .
به روایت محمود دولت آبادی طریق بسمل شدن روایتی ازجنگ هست که درطول سالهای1383تا1385 نوشته شده.

در نوشته پشت جلد کتاب بخشی از داستان آمده است: همـین‌ها، این‌ها، نمـی‌بینی‌شان؟ تو نمـی‌بینی؟ همـه هستند، همـه هستند، نمـی‌بینی‌شان؟ کفن و قمقمـه. نگاه کن، نگاه کن! «تشنـه‌ای، تو تشنـه‌ای برادرم. بنوش آب!» نگاه کن، نگاه کن! چه رستخیز روشنی! منم، تویی و دیگران. تویی، منم و دیگران. چه رستخیز روشنی. کلاه‌خود و چکمـه و یراق. یکی بـه آفتاب مـی‌دهد سلام، یکی بـه آب. یکی بـه آسمان نیـاز مـی‌برد، یکی بـه خاک. یکان یکان بروز مـی‌کنند، از پناه خاک، از شکَفت‌های دره هلاک، از حوالی و حدود تپه‌های تاک، تپه‌ها و تنگه‌های کهنـه و عمـیق، پوده و عتیق، از درون خاک، از مغاک‌ها، مثل رویش و شکفتنِ عجیب سنگ‌ها و خارها. پوست پوست‌های خاک مـی‌شکَفت و مـی‌شکُفت از آنی - تنی. تنی کـه با کفن، تنی کـه بی کفن. بیرقی بـه دست یـا نشانـه‌ای بـه نوک نیزه‌ای. تکه پاره‌ای نشانِ رایتی - پاره‌ژنده‌ای؛ ژنده‌ای سیـاه، ژنده‌ای سپید، ژنده‌ای کبود، سبز، ارغوانی و بنفش و سرخ و هرچه رنگ؛ رنگ‌ها پریده‌رنگ... #طریق_بسمل_شدن
#محمود_دولت_آبادی
#نشر_چشمـه
#عرضه_همزمان_با_نمایشگاه #بین_المللی_کتاب_تهران
#طبقه_زیرین_هیراد_سنتر

Read more

Media Removed

. صحبت از درد مشترک از غمش کم مـیکنـه. به منظور همـینـه کـه با تمام اینکه همـیشـه سعی مـیکنم بـه خودمون انگیزه بدم ولی دیشب از گرونی و فشار اقتصادی نوشتم اما نمـیخوام بیشتر از این دیگه صحبت کنیم و مـیدونم بالاخره روزهای خوبی به منظور ما از راه مـیرسه . همون دوست و همکارم کـه گفتم صبح ها بهش مـیگم از کتابی کـه خونده صحبت ... .
صحبت از درد مشترک از غمش کم مـیکنـه. به منظور همـینـه کـه با تمام اینکه همـیشـه سعی مـیکنم بـه خودمون انگیزه بدم ولی دیشب از گرونی و فشار اقتصادی نوشتم اما نمـیخوام بیشتر از این دیگه صحبت کنیم و مـیدونم بالاخره روزهای خوبی به منظور ما از راه مـیرسه
.
همون دوست و همکارم کـه گفتم صبح ها بهش مـیگم از کتابی کـه خونده صحبت کنـه سه‌شنبه پیش گفت نسیم مـیدونی کلا پول درآوردن که تا حدی حتما باشـه کـه بتونـه خرج خورارپناه رو بده و بعد از یـه تعداد ساعتی کـه این هزینـه رو برات درمـیاره حتما بقیـه ساعات روز رو بری و در سیر و سلوک این زندگی تحقیق و مطالعه کنی. حرفش با اینکه خیلی درون راستای مطالعات و سبک زندگی عارفانـه‌ش بود ولی به منظور من یـه نکته مـهم داشت کـه وقتهایی کـه خیلی داون و بی انرژی مـیشم بهش فکر مـیکنم این چند روزه : اونم اینـه کـه حالا کـه شب گرسنـه نمـیخوابی و وقتهایی کـه دلت خیلی مـیگیره مـیری یـه کافه و قهوه مـیخوری بعد ساعت های زندگیت رو همـیشـه بـه فکر و نگرانی سپری نکن، بخون و یـاد بگیر و این یـاد گرفتن رو بـه بقیـه هم بگو. مـیخوام بگم شرایط هرچقدر هم بد باشـه و حساب کتاب همـه‌چی رو داشته باشیم نمـیتونـه مانع این بشـه کـه ما رشد کنیم و درس بخونیم و یـاد بگیریم،پس هدف مشخصه کـه این مغز ما حتما پر بشـه از چیزهایی کـه ارزشمند هستن و مـیتونـه بـه این زمـین و آدم‌هاش کمک کنـه
.

این عرو مـیذارم که تا شما هم اگر جمعه‌بعد از ظهره و حس و حال کاری رو ندارین شروع کنین بـه خوندن هرچیزی کـه دوست دارین و هرچیزی کـه باید زودتر شروع کنین. حالا چه امتحان زبانـه چه پایـان نامـه ای کـه نوشته نشده چه اصلا مطالعه با موضوعات شخصی. این ساعاتی کـه طی مـیشن هیچ وقت برنمـیگردن و مـیتونن کم کم جمع بشن و تاثیر خودشون رو درون آینده ما بذارن
.
امروز کـه جمعه هست تصمـیم بگیریم این هفته هفته خوبی باشـه برامون و نذاریم ساعت هاش بـه بطالت بگذره. همـین امروز عصر روی کاغذ بنویسیم کـه این هفته چه اهی داریم و چه کارهایی رو حتما انجام بدیم حتی اگر هدف بـه کوچیکی روزی یـه صفحه مطالعه کتاب یـا اصلا گوش یک ربعه بـه یـه پادکست انگلیسی یـا حتی فارسی باشـه. منم یـه کم این نوشته هامو جمع و جور کنم مـیخوام بنویسم کـه تو این هفته چه کارهایی حتما انجام بدم و چه چیزهایی رو حتما بنویسم. شـهریور ماه خیلی خوب و استراتژیکیـه به منظور شروع یـه مـهر مفید کـه انشالله سال آکادمـیک جدید و خوبی برامون باشـه
.
#با_تو_از_امـید_مـیگم

Read more

Media Removed

. سلام بچه ها خوبين . همـه ي روزاي خدا خوبه اما يه روزايي خيلي خوبه امروز يكي از اون روزاي خيلي خوب بود ، امروز شاهد دفاع مـهديه جانم بودم ، عمق وجودم پر از شوق و تحسين بود ، نازنينم عروسكم مباركت باشـه اين تلاش و اين مدرك الهي مقطع بعديتو (دكتري) شاهد باشيم ، ميتوني رو كمك منم حساب كني البته نـه استاد ... .
سلام بچه ها خوبين✋
.

همـه ي روزاي خدا خوبه اما يه روزايي خيلي خوبه امروز يكي از اون روزاي خيلي خوب بود ، امروز شاهد دفاع مـهديه جانم بودم ، عمق وجودم پر از شوق و تحسين بود ، نازنينم عروسكم مباركت باشـه اين تلاش و اين مدرك 😘😘
الهي مقطع بعديتو (دكتري) شاهد باشيم ، ميتوني رو كمك منم حساب كني البته نـه استاد راهنماها درون حد نگه داشتن سبحان و غذا درست كردن برات😂👊🏻
.
با توام مـهديه جانم
بارها كه جلوي همـه گفتم بزار اينبارم جلوي اينـهمـه آدم برات اقرار كنم ، حرفهام حرفهاي يه مادره كه با خيال راحت پسرشو چندساله سپرده بهت ، من تورو از خدا هديه گرفتم خودت و خدا ميدونـه كه چقدررررر دوست دارم و هميشـه و همـه جا بهت افتخار كردم و بارها هم گفتم تو شيرين ترين و عزيزترين رقيب مني وقتي مثه من نگران كم خوابي و خستگي علي هستي وقتي مثه من قد من علي رو دوست داري ، وقتي علي صدات ميكنـه مـهديه ، و تو از ته قلبت جواب ميدي جااااانم و من قند تو دلم آب ميشـه از جانم گفتنت مگه ديگه چي ميخوام از خدا
خدايا شكرت خدايا مرسي🙏🏻🍀
و يه تشكر ويژه بخاطر دنيا آوردن اون كله فرفري عشق و نفس من #آقاسبحان💙
.
ميدونم حرفهام كاملأ از ديد يك مادر شوهر بودا🤓🙋‍♀️
.

خطابم بـه شما فالورهاي مـهربون
مرسي كه بـه من لطف دارين اما بدونين كه رابطه هاي خوب هميشـه دوطرفه اس ، جايي اين جمله رو خوندم و چقدر كيف كردم
.
خوشبختي از آني هست که درون پي خوشبختي دیگران باشد❤️
و من امروز خوشبخت ترينم🤓
.
@mahdiehalimhm
@nemat.ali
.
حالا بريم سراغ هشتگها😂👊🏻
نمـیدونم چرا هروقت این لباسو مـیپوشم یـاد سفر کره و هشتگ #يانگوم_السلطنـه مي افتم
#ي_نگو_بلا_بگو
امضاء يك مادرشوهر #پزو
.
.
به تاريخ نوزدهم شـهريورماه سال نود و هفت
راستي فردا اول ماه محرم نماز اول ماه و صدقه فراموش نشـه لطفأ 🍀❤️
.
.

Read more
_^ تصنيف دكمـه پنبه اي اين تصنيف موضوع خيلي جالبي داره شايد شما هم دوست داشته باشيد بدونيد. هدف منم از نواختنش داستانش بود (آهنگ و شعر از عارف قزويني ) بله خب اون زمانـها اساتيد هم از اين شكل تصنيفها ميساختند و ايرادي هم نداشت .اين تفكرات متحجرانـه اون زمان هم بود اما خيلي كم بود و كسي بـه خودش اجازه ... _^
تصنيف دكمـه پنبه اي 😊
اين تصنيف موضوع خيلي جالبي داره
شايد شما هم دوست داشته باشيد بدونيد.
هدف منم از نواختنش داستانش بود
(آهنگ و شعر از عارف قزويني )
بله خب اون زمانـها اساتيد هم از اين شكل تصنيفها ميساختند و ايرادي هم نداشت .اين تفكرات متحجرانـه اون زمان هم بود اما خيلي كم بود و كسي بـه خودش اجازه نميداد بياد مثلا عارف و شيدا رو نقد كنـه
داستان تصنيف ——-

این تصنیف به منظور جناب شکرالله قهرمانی (ملقب بـه شکری) کـه نوازنده تار گروه عارف قزوینی بود، و آهنگ های وی را بـه خوبی مـینواخت ساخته شده است.
و منظور از اسماعیل قربانی و عبدالله، همان اسماعیل قهرمانی و عبدالله خان دوامـی مـیباشند.

داستان از این قرار هست که یک شب شکرالله و اسماعیل قهرمانی بـه همراه عبدالله خان دوامـی مـهمانی مـیگیرند و عارف قزوینی بـه این مـهمانی دعوت نمـی شود.
و عارف این تصنیف را بـه طعنـه و شوخی به منظور شکرالله خان کـه دوست و نوازنده گروه وی بود مـیسازد.
پ ن : تصنيف با صداي هاني نيرو بازخواني شده
@hani_niroo
الان اگر اين تصنيف رو من ساخته بودم كارم ساخته بود 😂😂🤦🏻‍♀️ چرا دکمت پنبه‌ای نیست
یـار یـار پنبه‌ای نیست
برو دکمت و پنبه‌ای کن
آ شکرالله، آ شکرالله

اگه دکمش پنبه‌ای بود
یـار یـار پنبه‌ای بود
آ شکرالله خوب بچه ای بود
به ذات الله، بـه ذات الله

یک شب اونجا مـهمونی بود
تو زیرزمـین پنـهونی بود
اسماعیل قربونی بود
با عبدالله، با عبدالله

اگر همـین یـار من بودی
یـار وفادار من بودی
پس اسماعیل اونجا چه مـیکرد
با عبدالله، با عبدالله

اگر مـیخوای یـار من باشی
یـار وفادار من باشی
دیگه مـهمونی تنـها نرو
آ شکرالله، آ شکرالله

Read more

Media Removed

مينا __________🖤__________ Immolated for your eyes . ز طرحِ نازِ چشمانى كه دارى دلم افتاده هست در بيقرارى ٠ تمام اين نفسهايم بـه شوقت هوا خواه تو ام جانا كجايى ٠ بـه پاى چشم تو دل گشت قربان چه گويم از دل و چشم انتظارى ٠ تمام گنبد ميناى قلبم شده فكرِ تو هم دوستم دارى؟ ٠ ندارى، تو ندارى، ... مينا
__________🖤__________
Immolated for your eyes
.
ز طرحِ نازِ چشمانى كه دارى
دلم افتاده هست در بيقرارى
٠
تمام اين نفسهايم بـه شوقت
هوا خواه تو ام جانا كجايى
٠
به پاى چشم تو دل گشت قربان
چه گويم از دل و چشم انتظارى
٠
تمام گنبد ميناى قلبم
شده فكرِ تو هم دوستم دارى؟
٠
ندارى، تو ندارى، درون دل، دلى تو
كه اين گونـه رهايم درون بى قرارى
٠
قرار اين دل سر بـه هوايم
شده تسبيح نامت كى ميآيى
٠
پر از تشويش گشته تپش ها
منم شوريده ى شيدا كجايى
٠
هلالين گشته هست اين قامت من
خبر از تارى چشمم ندارى
٠
نميبينم دگر چون ازرق شام
ز بس افتاده اين ديده بـه زارى
٠
نميفهمى، نميدانى تو دردم
كه درد روح گشت درون جسم، آرى
٠
ستون قامتم درد هست و خم شد
ز درد بيخوابم و شب زنده دارى
٠
كنار پنجره خيره بـه ماهم
منم ماهى و اوج بيقرارى
٠
نگارين طرح چشمان بلورى
منم خيره بـه عكست باز آرى
٠
بسوى نرگس مستت دل من
مداماً پر كشد، با بى قرارى
٠
بجز چشمت نبينم من دگر چشم
همـه چشمم چه سرخست و بهارى
٠
تويى باران و من بارش بـه چشمم
ز فكر تو دو چشمم، سرخ انارى
٠
به هرشب که تا خود صبح حاجت من
نواى كى ببينم جان و يارم يا الٰهى
٠
الٰها اى خداى اين همـه تبدارى و آه
بده حاجت تو ختمِ اينـهمـه چشم انتظارى
.
__________🔵__________

Read more
#اشرافی_گری دیدم این روزها بـه واسطه پست آقای #صدرالساداتی (که خداوند خیر دنیـا و آخرتشان بدهد ان شاءالله) بحث #اشرافی_گری مسئولین #سفرا و وزرا و آقازاده هایشان و #عروس هایشان داغ هست منم از فرصت استفاده کنم سخنرانی (اگر اشتباه نکنم) سال ۸۲ #استاد_عباسی رو یکبار دیگر منتشر کنم و سوال کنم ... #اشرافی_گری
دیدم این روزها بـه واسطه پست آقای #صدرالساداتی (که خداوند خیر دنیـا و آخرتشان بدهد ان شاءالله) بحث #اشرافی_گری مسئولین #سفرا و وزرا و آقازاده هایشان و #عروس هایشان داغ است

منم از فرصت استفاده کنم
سخنرانی (اگر اشتباه نکنم) سال ۸۲ #استاد_عباسی رو یکبار دیگر منتشر کنم
و
سوال کنم که
چرا حتما یـه مسئولی درون سال ۸۲ خونـه چند مـیلیـاردی بشینـه
و صندلی هاش از مبلی کـه #شاه استفاده مـیکرده راحت تر باشـه؟😊 چند سال بعد اون بنده خدا بالاترین مسئول اجرایی کشور...
.
.
.
#از_کجا_آورده_ای و #آورده_اید ؟؟؟؟
.
.
.
#من_دیپلمات_نیستم_من_انقلابی_ام
#من_یک_بی_سواد_از_جهنم_برگشته
عباس شریفی
.
.
.
آن روزی کـه دولت ما توجه بـه کاخ پیدا کرد، آن روز هست که حتما ما فاتحۀ دولت و ملت را بخوانیم. آن روزی کـه رئیس جمـهور ما خدای نخواسته، از آن خوی کوخ ‏نشینی بیرون برود و به کاخ ‏نشینی توجه د، آن روز هست که انحطاط به منظور خود و برایـانی کـه با او تماس دارند پیدا مـی‌‏شود. آن روزی کـه مجلسیـان خویکاخ‏نشینی پیدا کنند خدای نخواسته، و از این خوی ارزندۀ کوخ‏نشینی بیرون بروند، آن روز هست که ما به منظور این کشور حتما فاتحه بخوانیم.
#روح_الله_ال_الخمـینی
.
.

Read more

. . ابوبصير گويد: امام صادق - عليه ‏السلام - فرمود: چيزي يافت نمي‏شود مگر اينکه حد و مرز و تعريفي دارد.  عرض کردم: فدايت شوم؛ حد #توکل چيست؟  حضرت فرمود: #يقين .  عرض کردم: يقين چيست؟  حضرت فرمود: اينکه با خدا هستي از چيزي نترسي. . الکافي: ج 2 ص 57، بحارالأنوار: ج 67 ص 142 ح 6 . . . . #مولوی ... .
.
ابوبصير گويد: امام صادق - عليه ‏السلام - فرمود: چيزي يافت نمي‏شود مگر اينکه حد و مرز و تعريفي دارد. 
عرض کردم: فدايت شوم؛ حد #توکل چيست؟ 
حضرت فرمود: #يقين . 
عرض کردم: يقين چيست؟ 
حضرت فرمود: اينکه با خدا هستي از چيزي نترسي.
.

الکافي: ج 2 ص 57، بحارالأنوار: ج 67 ص 142 ح 6
.
.
.
.
#مولوی :

استعانت جستن از غیر #خدا
مرد را بی شک فزاید ابتلا
خواهش دل درون طریق اولیـاء
کفر باشد جستن از غیر خدا
.
.
.

در دفتر ششم #مثنوی ، با اشاره بـه #داستان #حضرت_یوسف علیـه السلام و ماجرای #زندانی شدن او، آمده :

حتی پیـامبری چون #یوسف علیـه السلام ، آن گاه کـه یک لحظه غفلت مـی کند و برای رهایی خویش، بـه هم سلولی خود متوسل مـی شود که تا نزد عزیز مصر از او وساطت بـه عمل آورد، از طرف پروردگارش تنبیـه مـی شود و چند سال دیگر درون زندان باقی مـی ماند. همو مـی سراید:

پس جزای آن کـه دید او را معین
ماند یوسف حبس درون بضع سنین

زین گنـه کـه آمد از آن نیکوخصال
ماند درون زندان ز داور چند سال

که چه تقصیر آمد از خورشید داد
تا تو چون خفاش رفتی درون سواد

پس ادب کردش بدین جرم اوستاد
که مساز از چوب پوسیده عماد
.
.
.
.

و درون روایتی از #امام_صادق علیـه السلام مـی خوانیم کـه خدای تعالی فرمود:

به عزت و جلالم سوگند، آرزوی هررا کـه به غیر من #امـید بندد، بـه نومـیدی قطع مـی کنم. او درون گرفتاری ها بـه غیر من #آرزو مـی بندد، درون صورتی کـه رفع #گرفتاری ها بـه دست من هست و درِ خانـه غیر مرا مـی کوبد، با آنکه کلیدهای همـه درهای بسته نزد من است. کیست کـه در گرفتاری های خود، بـه من امـید بندد و من امـیدش را قطع کرده باشم؟ کیست کـه در کارهای بزرگش بـه من امـیدوار گشته و من امـیدش را از خود بریده باشم؟! .
.
.
.
.
.
بعدنوشت : ولادت امام موسی کاظم ع با تاخیر مبارک 😊
شب جمعه هم گذشت و سلام بر امام حسین ع ماند ...
دیگهی خوب باشـه مثل خدا و اهل بیت آدم ها هم مـیشن اهل کم کاری ... سلام ولو با تاخیر بر تو یـا حسین ....
اما بعدتر فردا هم روز مباهله هست و اونم تبریک مـیگم ...
راستی #کلیپ #زیبا هم امـیدوارم لذت ببرید ...
دیگه هر کی یک مدل پست مـیگذاره مال منم این مدلیـه ....
الهی خدا بپسنده
شما هم لذت ببرید ...
تا پست بعدی فعلا
به درودددددد 😊
.
.

Read more

Media Removed

در ادامـه بحث وجوب تشكيل حكومت اسلام و در پاسخ بـه سوالات و شبهات پيش آمده براي بزرگواران درون پست قبل ، #علامـه_طهرانی چنين مي فرمايند : . . #بسم_الله_الرحمن_الرحيم . . . ‌ بحمدالله‌ كارمان‌ درون #نجف‌ هم‌ تمام‌ شد ، و به‌ طهران‌ برگشتيم‌ . درون #طهران‌ درون مجالس‌ و محافل‌ همـه‌اش‌ گفتگو از اين‌ بود كه‌ ... در ادامـه بحث وجوب تشكيل حكومت اسلام و در پاسخ بـه سوالات و شبهات پيش آمده براي بزرگواران درون پست قبل ، #علامـه_طهرانی چنين مي فرمايند :
.
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم .
.
.
‌ بحمدالله‌ كارمان‌ درون #نجف‌ هم‌ تمام‌ شد ، و به‌ طهران‌ برگشتيم‌ . درون #طهران‌ درون مجالس‌ و محافل‌ همـه‌اش‌ گفتگو از اين‌ بود كه‌ : .
.
آخر #قرآن‌ كه‌ اينطور به‌ ما مي‌گويد ، پس‌ چراما نمي‌فهميديم‌ ؟ 👌🏻ما بايد حكومت‌ اسلامي‌ تشكيل‌ دهيم‌ و نفوذ و سيطرۀ كفر را از سرمان‌ برداريم‌ .
.
. حالا مي‌فهميم‌ ، و ما که تا بحال‌ قرآن‌ نمي‌خوانديم‌ ، چرا ما اين‌ آيات‌ را نمي‌خوانديم‌ ؟ چرا نمي‌فهميديم‌ ؟ چرا به‌ هر كس‌ مي‌گوئيم‌ ، مي‌گويد :
.
‼️ اي‌ آقا رها كن‌ اين‌ حرفها را . اينـها براي‌ زمان‌ دولت‌ امام‌ زمان‌ عليه‌ السّلام‌ است‌ .‼️
.
.
حتّي‌ درون آن‌ وقتي‌ كه‌ من‌ از نجف‌ برگشته‌ بودم‌ يكي‌ از آقايان‌ معروف‌ و مـهمّ طهران‌ آمده‌ بود ديدن‌ ما وقتي‌ كه‌ ما بازديدش‌ رفتيم‌ - خدا رحمتش‌ كند ، مرد بسيار خوب‌ ، بسيار مقدّس‌ ، بسيار صادق‌ و خيلي‌ عالم‌ بود - يك‌ قدري‌ از اين‌ صحبتها كه‌ كرديم‌ ، ايشان‌ گفت‌ : .
.
⛔️اين‌ حرفها كه‌ مال‌ دولت‌ اسلام‌ است‌ ، مال‌ حكومت‌ #امام‌_زمان‌ عجّل‌ الله‌ فرجه‌ است‌ ، حرفش‌ را الآن‌ نزن‌، اصلاً حرفش‌ را نزن‌ ⛔️.
.
.
.
بله‌ آن‌ بندۀ خدا روي‌ مقتضيّات‌ اعتقادي‌ خودش‌ راست‌ مي‌گفت‌ : انسان‌ حرفش‌ را نمي‌توانست‌ بزند ، اين‌ تصوّر را هم‌ نمي‌توانست‌ بكند ، امّا چه‌ بايد كرد؟ وقتي‌ كه‌ ما ملتزم‌ شديم‌ بانيكه‌ مسلمانيم‌ ؛ و ملتزم‌ شديم‌ به‌ اينكه‌ نـهج‌ ما #قرآن‌ است‌ ؛ و ملتزم‌ شديم‌ و پسنديديم‌ و اين‌ راه‌ را انتخاب‌ كرديم‌ ؛ غير از اين‌ هم‌ راه‌ ديگري‌ نيست‌ ؛ خوب‌ انسان‌ بايد چكار كند !؟
.
.
.
#ادامـه_دارد .
.
#علامـه_سيد_محمد_حسين_حسيني_طهراني
#وظيفه_فرد_مسلمان_در_احياي_حكومت_اسلام
#سيد_علي_قاضي #سيد_هاشم_حداد
.
.
#بنده_شرمنده_نادان_منم

Read more

Media Removed

این منم دوچرخه سوار 🚴 پا درون رکاب... جاده درون پیش... آرام و بی شتاب،پیش مـیروم... تو از کنارم مـیگذری،تند و پرشتاب،دستت را روی بوق مـیفشاری و زیرچیزی مـیگویی! نمـیشنوم،نمـیدانم! نمـیدانم تفاوت مـیان من و تو چیست؟ تو کار مـهمـی داری و من ندارم؟ تو آدم مـهمـی هستی و من نیستم؟ تو آدم جدی هستی و من به منظور ... این منم دوچرخه سوار ✋🚴
پا درون رکاب...
جاده درون پیش...
آرام و بی شتاب،پیش مـیروم...
تو از کنارم مـیگذری،تند و پرشتاب،دستت را روی بوق مـیفشاری و زیرچیزی مـیگویی!
نمـیشنوم،نمـیدانم!
نمـیدانم تفاوت مـیان من و تو چیست؟
تو کار مـهمـی داری و من ندارم؟
تو آدم مـهمـی هستی و من نیستم؟
تو آدم جدی هستی و من به منظور سرگرمـی رکاب مـی؟ 🚴‍♀ بـه خودت نگاه کن! تو یک انسان هستی،من هم!
تو سرمایـه مردم این سرزمـین را بـه دود تبدیل مـیکنی که تا نفس انسانـها را مسموم کنی!
این بهای رسیدن تو بـه مقصد است...
من رکاب کشان راهی هستم،نـه زمـین را آلوده مـیکنم نـه آسمان را،
هیچبرای رسیدن من بـه مقصد بهایی نمـیپردازد!
چربی خون،چاقی،استرس... درکمـین توست!
شادابی،سلامت،آرامش،... همـیشـه با من است!
توبا سرانگشت پا، پدال گاز را مـیفشاری،درچند ثانیـه بـه سرعت صد کیلومتر رسیده ای!
من پا درون رکاب ،انرژی زیـادی بـه کار مـیبرم که تا به سرعت سی کیلومتر برسم!
تو سهم زیـادی از خیـابان را پر کرده ای!
همـه ی سهم من از خیـابان بـه طول قد من است؛
تو گمان مـیکنی کـه پهنای همـه ی خیـابان از آن توست!
من بـه پهنای یک وجب درون خیـابان راضی ام!
تو به منظور رهگذاران شلوغ و پرسروصدا،
ومن به منظور رهگذران یـادآور شادی و شادابی زندگی!
تو به منظور کودکانی کـه مـیگذرند، بوق گوشخراش خود را بـه صدا درون مـیآوری
ومن به منظور کودکان رهگذر لبخند مـی!

تفاوت من و تو چیست؟ 🤔

اگر سرعت من کم است،
بوق های ممتد تو آنرا زیـاد نخواهد کرد!
اگر ماشینی با ماشین تو تصادف کند ،
آهن هست و آهن!
اگر ماشین تو با دوچرخه من تصادف کند،
آهن هست و گوشت و پوست و استخوان!

من دوچرخه سوارم! 🚴
دوستدار طبیعت،دوستدار آفرینش!
دوستدار تو !
جانم درون دست توست!
بی احتیـاطی تو جانم را بر باد خواهد داد!
پس مراقب من باش!
رانندگی یک رفتار نیست،
رانندگی یک فرهنگ است!
رانندگی یک ادب است!
به فرهنگ رانندگی، بـه ادب رانندگی پایبند باشین ... 🚴

Read more
"با ترانـه منتشر شد" فروش درون روزنامـه فروشی های سراسر کشور. تکه ای از گفتگو با یغما گلرویی من و ده نفر دیگر از دوستان ترانـه‌سرا و آهنگ‌ساز اوایل دهه‌ی نود بـه دادسرای رسانـه احضار شدیم وچند سال رفتیم و آمدیم و بعد مشخص شد کـه ان دادسرا صلاحیت رسیدگی بـه اتهام ما را ندارد چون اصلاً قانونی به منظور مجازات ... "با ترانـه منتشر شد"

فروش درون روزنامـه فروشی های سراسر کشور.

تکه ای از گفتگو با یغما گلرویی

من و ده نفر دیگر از دوستان ترانـه‌سرا و آهنگ‌ساز اوایل دهه‌ی نود بـه دادسرای رسانـه احضار شدیم وچند سال رفتیم و آمدیم و بعد مشخص شد کـه ان دادسرا صلاحیت رسیدگی بـه اتهام ما را ندارد چون اصلاً قانونی به منظور مجازاتی کـه به آن ور آبی‌ها کار مـی‌دهد وجود ندارد. بالاخره پرونده را بـه دادگاه انقلاب شعبه معلم فرستادند و بعد از یک سال آن شعبه همـه‌ی ما را رقم مشخصی جریمـه کرد و پرونده بسته شد. خیلی از دوستان هم الان مشغول کار هستند و من هم‌چنان مشکل دارم. بعد ایراد کار قانون و این حرف‌ها نیست. ایراد از آن خواننده‌ها کـه به همکاری باهاشان درون خارج از ایران مفتخرم هم نیست. ایراد، خود منم! چون من درون هر فصلی رنگ عوض نکرده‌ام. بـه دار و دسته تدبیر و کلید هم مثل دولتهای قبلی روی خوش نشان نداده‌ام. من درون همان زمان خاتمـی هم یک دوره‌ی شش ماهه ممنوع بودم و از دوره‌ی دوم احمدی‌نژاد که تا الان هم این ممنوعیت ادامـه دارد. شاید مـیان دو انتخابات از دستشان درون رفته و یکی دو که تا از کتاب‌هایم مجوز گرفته‌اند اما بلافاصله مجوز همان کتابها را هم بعد گرفتند. همـین اوخر کـه ناشرم پنج عنوان کتاب را بـه شورا اصلاً پیش از ورود بـه شورا مـهر غیرقابل انتشار خورده‌اند. کافی‌ست بنفش شوی و به جناح دارد و دسته‌ای روی خوش نشان بدهی که تا ممنوعیت‌ها برداشته شوند. من هم اگر مثل خیلی‌ها دچار آلزایمر مـی‌شدم و اتفاقات همـین چند سال پیش را فراموش مـی‌کردم و بنا بر مد روز رنگ عوض مـی‌کردم شرایطم این نبود. جدا از تمام اینـها سر و ته موسیقی مجاز و گلخانـه‌ای ما چه هست کـه حالا این وسط بخواهم برایش با ارشاد چانـه ب؟ حرف من فقط این هست که کار ممنوع الفعالیت من و ترانـه‌سرایـان دیگر مثل مونا برزویی و نیلوفر لاری‌پور درون یک کلام غیرقانونی‌ست و ارشاد روزی حتما پاسخگوی این ماجرا باشد. اصلنی از خود پرسیده این ترانـه‌سرایـان چگونـه روزگار مـی‌گذرانند؟ البته دیگر این روزها آنقدر گند همـه‌چیز درآمده و شرایط ناگوار اقتصادی و تاراج سرمایـه‌های ملی بلایی بر سر قشر زیـادی از مردم آورده کـه دیگر مضحک هست من هم بنشینم و با شما درباره این کـه دَه سال هست ممنوع الفعالیتم و برای نان شب مجبور بـه کار یدی و کارگری شده‌ام صحبت کنم. مشکلات بزرگتری داریم. .
.
متن کامل این گفتکو را درون "با ترانـه" بخوانید.
با تشکر از دوستان گرامـی ام:

@rabbani.azadeh
@hamid.nasehi
@yashar.hashemzadeh
@kambiz_photography
@mohamaderfanrafeie
#با_ترانـه
#یغما_گلرویی

Read more

Media Removed

روز پزشک شاد دکتر افشین یداللهی سرود انجمن علمـی روانپزشکان ایران را سروده و با اهنگسازی فردین خلعتبری آن را خوانده است،تمام واژه های این شعر فارسی است. جهان تو هست این جهان روان/ روان تو هست آن روان جهان/ تنت استوار از روان تو است/ نگاه تو راز زبان تو است/ جهانی هست در ناخودآگاه تو/ درآمـیخته ... روز پزشک شاد

دکتر افشین یداللهی سرود انجمن علمـی روانپزشکان ایران را سروده و با اهنگسازی فردین خلعتبری آن را خوانده است،تمام واژه های این شعر فارسی است.
جهان تو هست این جهان روان/

روان تو هست آن روان جهان/

تنت استوار از روان تو است/

نگاه تو راز زبان تو است/

جهانی هست در ناخودآگاه تو/

درآمـیخته با خودآگاه تو/

تن تو اگر مرز آبادی است/

روان تو راهی بـه آزادی است/

من آگاهم از رنج و از خشم تو/

که جان تو پیداست درون چشم تو/

تن تو جدا از روان تو نیست/

که خاک تو بی آسمان تو نیست/

در اندوه و شیدایی و در تنش/

تب و ترس و بدبینی و کشمکش/

اگر راه اندیشـه ات نارواست/

منم آنکه با درد تو آشناست/

که پندارت انگه نکو مـی شود/

که با بینشت روبه رو مـی شود/

به گفتار و رفتار دانا مـی شوی/

پس از نوشدارو توانا مـی شوی/

#روز_پزشک

#افشین_یداللهی

#فردین_خلعتبری

این شعر درون کتاب جنون منطقی توسط #انتشارات_نگاه چاپ شده است

Read more
به دست آه بسوزانم کـه شعله ور شدنم دود هست همچنان درون حال سر با چنین روز مـهمـی هستم البته این قضیـه تنـها بـه یک روز ختم نمـیشود بلکه پاییز و زمستانی درون راه هست و خلق موقعیت ها و همزاد پنداری ها بـه نوبه ی خود درون راه هست در ادامـه جدا از اینکه بـه تحلیل و تجزیـه تک تک قطعات مـیپردازم همچنان محو درون افق ... به دست آه بسوزانم
که شعله ور شدنم دود است

همچنان درون حال سر
با چنین روز مـهمـی هستم
البته این قضیـه تنـها بـه یک روز ختم نمـیشود
بلکه پاییز و زمستانی درون راه است
و خلق موقعیت ها و همزاد پنداری ها
به نوبه ی خود درون راه است

در ادامـه جدا از اینکه بـه تحلیل و تجزیـه
تک تک قطعات مـیپردازم

همچنان محو درون افق های بی کران ابراهیم هستم

جهانی کـه کران بـه کران آن قرمز است

جهانی کـه بدون قصه و بوسه تلاش مـیکنیم بخوابیم

جهانی کـه در آن بـه همراه انسان ها زندگانی خود را دفن مـیکنم
جهانی کـه در آن متحمل رنج دنیوی شدم اما پسر شدم که تا تو را ها را آرزو کنم

جهانی کـه در آن خفقان را بـه تصویر مـیکشم و در سوگ گنجشک هایی کـه توی دهانم خفتند، مـینشینم

جهانی کـه در آن سهم من از رابطه ای عاشقانـه مرگ هست و عمری سر درون این آخور مرگ گونـه فرو بردم
و اکتفا کردم بـه عمر زندگی ای کـه دو سه نخ بیش نیست

جهانی کـه در آن ارزش ها را قدر نمـیدانیم و مثل نوشیدیم و بر این جاهلیت ها و ستم ها خاتمـه ندادیم و لگد بـه شیری زدیم کـه چنین روزی حسرت آزادی وبال بالمان باشد
جهانی کـه در آن حتما دور بریزم جهان فاسدی که
برای من بـه ارمغان آوردند
این خلاصه ی آن همـه جهان بینی متفاوتی بود
که حسین صفا و محسن چاوشی درون کنار هم
با چند قطره جنون چنین دنیـایی را درون قالب ابراهیم
برای ما مخاطبانی کـه مثل ایشان فکر مـیکنیم و زندگی مـیکنم و از این جهان و دایره خارج نیستیم
خلق و پردازش د

این همان جهان دگری بود
که از آن نقل قول ها بود

با این مجموعه حتما ساعت ها
در خودت غرق شوی و زنده شوی
تا با بخشی از چنین جهان غریبی آشنا بشی

در نـهایت از محسن چاوشی عزیز و مـهربان و عوامل کاری محترمش
بابت خلق چنین جهانی درون زندگیمان نـهایت تشکر را مـیکنم

منم کـه ط قلابم
مرا شکار کن ای ماهی

متن ارسالى از سعید غفاری
@s.t.n_13
#محسن_چاوشى #ابراهيم

Read more

Media Removed

#فلسطين_مـهمترین_مسئله_و_پرونده_خمـینی_بود . للحق طرح نوشت : خورشیدِ چشمـهایش، دوردست‌ها را روشن کرده، و بر تمام زوایـای مبهم، روشنگرانـه تابیده بود. حالا مردی کـه مـی‌گویند از نسل آنـهایی هست که درون هر قرن فقط یک بار متولد مـی‌شود، روی صندلی سفیدش، با تمام ابهتش نشسته هست و چشم‌هایش، تیزتر از همـیشـه، ... #فلسطين_مـهمترین_مسئله_و_پرونده_خمـینی_بود
.
للحق طرح نوشت : خورشیدِ چشمـهایش، دوردست‌ها را روشن کرده، و بر تمام زوایـای مبهم، روشنگرانـه تابیده بود. حالا مردی کـه مـی‌گویند از نسل آنـهایی هست که درون هر قرن فقط یک بار متولد مـی‌شود، روی صندلی سفیدش، با تمام ابهتش نشسته هست و چشم‌هایش، تیزتر از همـیشـه، بـه نقطه‌ای دور خیره مـی‌ماند.
#مرد، و شاید تنـها مرد،مـی‌گشاید و فضا آکنده از بوی گل لاله مـی‌شود و در نقطه دیگری از جهان، درون رگ‌هایی کـه سخت تشنـه اند، خون تزریق مـی‌شود.
مرد و شاید تنـها مرد، تبرش را بر مى دارد و به سوی هُبَل مى رود.
چشم‌های آتشین هُبل کـه هر روز قربانیـانش را از زیر سایـه #مسیح بیرون مـی‌کشند، سخت هراسناک است. مرد، تبرش را بلند مـی‌کند و تا مغز #تل_آویو، بر سر بت جاهلیت سکوت مـی‌کوبد و زخمـی را کـه ناحیـه خاصی را دردآلود کرده بود، جهانی اعلام مـی‌کند.
حالا شـهر بـه شـهر، دیوار بـه دیوار، پنجره بـه پنجره‌ات، ای دنیـا، حداقل به منظور یک روز هم شده بـه یـاد آن زخم قدیمـی درد مـی‌کند، و تا زخم فلسطین بر پیکرت باقی باشد، نـه اینکه نخواهی، بلکه نمـی‌توانی آرام بگیری...
مرد و شاید تنـها مرد، اولین بار نبود کـه تقویم‌ها را مـی شست و روزها را مقابل چشم‌های آفتابی اش پهن مـی‌کرد! آدینـه! ای آخرین روز #ماه_خدا و ای همـیشـه اولین خط مقدم فریـاد، تو هم شاهد باش کـه #فلسطین، دردآلودترین زخم مسیح زمان بود و او را هر روز، که تا پای صلیب نگرانی‌هایش مـی‌برد.
آری، مسیح؛ همان کـه معجزه دوباره زنده شدن اسلام را با تمام دارائی‌هایش بـه همراه آورد.
سنگ، ای حماسه‌ای کـه هرگز نخواهی شکست! بدان کـه سرزمـینت، مـهم‌ترین مسئله و پرونده #خمـینی بود؛ مردی کـه دهانش بوی نـهج البلاغه مـی‌داد. انگار هنوز روی آن صندلی سفید نشسته هست و بـه چشمـهای آن عروس بـه تاراج رفته، خیره شده است؛ مردی کـه مقیـاس زمانی‌اش هنوز معلوم نیست. انگار هنوز هم دغدغه این سرطان درمان پذیر را دارد! صدایش را بعد از سال‌ها، بـه وضوح مـی‌توان شنید؛ صدای مـهربانی کـه هنوز دست مـی‌گیرد و پیش مـی‌برد: « #فلسطین_پاره_تن_اسلام_است»...ياحق.
.
.
دلنوشت:
نشسته برف تنت بعد سال ها بـه تنم
یخ تو باز شد آخر از آتشی کـه منم

تو درون کنار منی عشق کار خود را کرد
رسیده لحظه ی شیرین با تو ما شدنم

نمـی شود کـه بر این لحظه نام بوسه گذاشت
نزول آیـه یـهای توست بر دهنم

تمام شـهر بـه دنبال نام عطر منند
گرفته بوی تو را تار و پود پیرهنم

من و تو مثل دم و بازدم گره خوردیم
چگونـه رابطه ام با تو را بـه هم ب ؟
.
.
كاملاً بى ربط : لكنت زبان هم خوب است...
براى مزه مزه كردن نامت...
.
.
#اين_عمار #aynaammar #أين_عمار

Read more

Media Removed

#عید_غدیر . کجای قرآن از علی علیـه السلام گفته است؟! . روزی معاویـه وارد مکه شد، گروهی بر معاویـه وارد شدند و گفتند: آیـا مـی دانی کـه ابن عباس تفسیر قرآن مـی کند؟ . معاویـه گفت: خب ابن عباس پسر عَمّ پیغمبر بوده، او از هاشمـیان است! اگر او نکند کـه تفسیر کند؟! . گفتند: آیـات را بـه نفع علی بن ابیطالب تفسیر ... #عید_غدیر
.
کجای قرآن از علی علیـه السلام گفته است؟!
.
روزی معاویـه وارد مکه شد، گروهی بر معاویـه وارد شدند و گفتند:
آیـا مـی دانی کـه ابن عباس تفسیر قرآن مـی کند؟
.
معاویـه گفت:
خب ابن عباس پسر عَمّ پیغمبر بوده، او از هاشمـیان است! اگر او نکند کـه تفسیر کند؟!
.
گفتند:
آیـات را بـه نفع علی بن ابیطالب تفسیر مـی کند و ما از این قضیـه شاکی هستیم!
.
معاویـه گفت:
خودم رسما وارد مجلس مـی شوم و جمع شان را بر هم مـی .
.
معاویـه وارد مجلس تفسیر ابن عباس مـی شود، ابن عباس با چنان کیفیتی تفسیر آیـات مـی کرد کـه معاویـه هیچ جای اعتراضی برخود ندید!
بعد از مجلس معاویـه رو بـه ابن عباس کرد و گفت:
ابن عباس تو تفسیر آیـات مـی کنی یـا فضائل علی بن ابیطالب را بازگو مـی کنی؟!
.
ابن عباس گفت:
معاویـه بـه من بگو کجای قرآن هست که فضائل علی بن ابیطالب نیست؟ از خودت هم سوال مـی کنم جواب مـی دهی؟
.
"انَّما اَنتَ مُنذِرُ و َلِکُلِ قَومِ هاد" این آیـه به منظور کیست معاویـه؟
.
معاویـه گفت:
رسول خدا فرمود؛ منذر این امت منم و هادی وجود علی بن ابیطالب است.
.
ابن عباس گفت: "اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرا" بگو این آیـه به منظور کیست معاویـه؟
.
معاویـه گفت:
این هم قصه ی طهارت و عصمت علی بن ابیطالب و اهل بیتش است.
.
ابن عباس گفت: "اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولُه وَالَّذینَ یُقیمونَ الصَّلوهَ وَ یُوتونَ الزَّکوةَ وَ هُم رکِعون" معاویـه این آیـه به منظور کیست؟
.
معاویـه گفت:
زمانی کـه علی بن ابیطالب انگشتر درون راه خدا داد این آیـه بر حق علی نازل شد، قبول دارم! .
ابن عباس گفت: "عَمَّ یَتَساءَلون عَنِ النَّبَاِ العَظیم" معاویـه بگو این آیـه درون حق کیست؟
.
معاویـه گفت:
رسول خدا فرمود، خبر عظیم علی بن ابیطالب هست که هم مردم ازش مـی پرسند و هم من از علی خواهم پرسید.
.
ابن عباس گفت: "وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَمـیعا وَ لا تَفَرَّقوا" بگو ببینم این آیـه به منظور کیست؟
.
معاویـه گفت:
پیغمبر فرمود، حبل الله علی بن ابیطالب هست دست بـه دامن علی بزنید و جای دیگر نروید کـه گمراه مـیشوید.
.
ابن عباس گفت : "کَفی بِاللهِ شَهیدا بَینی وَ بَینَکُم" این آیـه به منظور چیست معاویـه؟
.
معاویـه گفت:
این قصه قصه ی علم علی بن ابیطالب هست که خدا همـه ی علم جاری رو درون سیره ی او تعریف مـیکند.
.
#ادامـه_در_کامنت_اول

Read more

Media Removed

. نیریش و مـیل، چیز خارق‌العاده‌ای نیست، همان لیموشیرین هست که برعشده. لیموشیرین اول شیرین هست و بـه مرور تلخ مـی‌شود، ولی «نیریش و مـیل» زن و شوهری هستند کـه اولش تلخند و آخرش شیرین. . «نیریش» آینـه درون دست، با بینی‌اش ور مـی‌رفت و نوکش را بالا و پایین مـی‌کرد. «مـیل» از دستشویی بیرون آمد و با تعجب نگاهش ... .
نیریش و مـیل، چیز خارق‌العاده‌ای نیست، همان لیموشیرین هست که برعشده. لیموشیرین اول شیرین هست و بـه مرور تلخ مـی‌شود، ولی «نیریش و مـیل» زن و شوهری هستند کـه اولش تلخند و آخرش شیرین.
.
«نیریش» آینـه درون دست، با بینی‌اش ور مـی‌رفت و نوکش را بالا و پایین مـی‌کرد. «مـیل» از دستشویی بیرون آمد و با تعجب نگاهش کرد. نیریش که تا چشمش بـه مـیل افتاد گفت: «پول بده مـی‌خوام برم عمل کنم!» مـیل خودش را بـه آن راه زد و گفت: «باشـه؛ حوله نبود، تمـیز بردارم؟» این بار نیریش خودش را بـه نشنیدن زد و گفت: «جدی گفتم ها! حساب‌هات رو راست و ریس کن، مـی‌خوام برم عمل کنم». مـیل بی‌حوصله یک حوله تمـیز از توی کمد برداشت و گفت: «منم جدی گفتم باشـه. این ماه کـه هیچ، سرم شلوغه و وقت ندارم، ایشالا ماه دیگه مـیرم یـه بانک مـی‌ و هرچی درآوردم باهات نصف مـی‌کنم کـه بری عمل کنی! فعلا با حقوق خودت یـه کاریش !»
.
نیریش اخم‌هایش توی هم رفت. مـیل جدی شد و گفت: «همـین خود تو نبودی کـه دايم مـی‌گفتی اگه هیچ شانسی نیـاوردی تو زندگی، این خوشبختی رو داشتی کـه دماغت خوش‌فرم بوده و نیـاز بـه عمل نداشته؟ حالا منم بـه کنار کـه جزو شانس‌های زندگیت حسابم نکردی!» نیریش هم جدی پاسخ داد: «چرا! لازم هم نیست وسط دعوا نرخ تعیین کنی، از خود متشکر!» مـیل گفت: «پس کجات رو مـی‌خوای عمل کنی؟» نیریش با پررویی گفت: «دماغم رو!» مـیل چشم‌هایش گرد شد و رو برگرداند سمت دستشویی. نیریش عصبانی گفت: «الان از توالت اومدی، باز کجا داری مـیری؟» مـیل حوله را بـه سمت نیریش گرفت و بعد توی دستشویی آویزان کرد و برگشت.
.
نیریش دید با این استراتژی بـه جایی نمـی‌رسد، دست مـیل را گرفت کنار خودش نشاند، دست انداخت دور گردنش و گفت: «عزیزم، مگه نمـی‌دونی الان سادگی مد شده؟ نشنیدی ا مـیرن کک و مک تتو مـی‌کنن که تا ساده‌تر بشن؟ منم مـی‌خوام برم این دماغم رو کـه شبیـه عملی‌هاست عمل کنم که تا شبیـه دماغ بقیـه مردم بشـه. مـی‌خوام یـه قوز بذارم براش، سرش رو هم بدم پایین، این بغل‌هاش رو هم گوشتی کنم. اصلا بریم دماغم رو مثل دماغ خودت یم، خوبه؟» مـیل با چشم‌های گرد نگاهش کرد.
.
بقیـه درون کامنت اول 👇👇👇

Read more

Media Removed

. تو کافه نشسته بودم کـه تلفنم زنگ خورد، یکی از نوجوان‌ها بود، از تن صداش معلوم بود عصبانی و شاکی هست. گفتم چی شده؟ گفت ببخشید این موقع زنگ زدما ولی دیگه نمـی‌تونستم تحمل کنم، م بدون اینکه درون بزنـه مـیاد تو اتاقم. مگه من حریم خصوصی ندارم آخه؟ گفتم بـه بگو و ازش بخواه کـه در بزنـه. خندید و گفت ... .
تو کافه نشسته بودم کـه تلفنم زنگ خورد، یکی از نوجوان‌ها بود، از تن صداش معلوم بود عصبانی و شاکی هست. گفتم چی شده؟
گفت ببخشید این موقع زنگ زدما ولی دیگه نمـی‌تونستم تحمل کنم، م بدون اینکه درون بزنـه مـیاد تو اتاقم. مگه من حریم خصوصی ندارم آخه؟

گفتم بـه بگو و ازش بخواه کـه در بزنـه.

خندید و گفت بارِ دهمِ کـه مـیگم و خواهش کردم ولی مـیگه ما همـه یک خانواده‌ایم و چیزی به منظور پنـهان نداریم.

منم گفتم خانوم من هیچی به منظور پنـهان ندارم ولی حق خودم مـی‌دونم کـه در اتاقم بسته باشـه. حالا شما مـی‌گید چه کار کنم؟ حرفم اشتباه بوده؟
من سعی کردم بـه حرفاش گوش بدم و حرفی ن کـه رنجش بیشتر بشـه، پیش خودم مـی‌گفتم خب حق داره و‌ مـی‌خواد درون اتاقش بسته باشـه و از طرفی هم ذهنم مـی‌رفت سراغ ذهن مادر کـه احتمالا نگران چیزی بوده کـه اینقدر پی‌گیر باز بودنِ درِ اتاق بوده. ولی خب نگران چی؟
اگر مادر نگران این باشـه کـه نوجوانش تو اتاق یـه کاری مـی‌کنـه کـه ممکنـه بـه خودش آسیب بزنـه( و واقعا هم این باشـه) خب این‌ نوجوان درون یک زمان دیگری هم کـه مادر و‌ پدر خونـه نباشن آزادی عمل بیشتری داره و این چک مادر فقط نوجوانش را حساس‌تر مـی‌کند و بالاخره کار مورد نظرش را انجام مـی‌دهد.
اگر هم نوجوانی باشد کـه به اقتضای سنش و در راستای اثبات مستقل بودنش این کار را مـی‌کند، نگرانی این چنینی مادر او را پرخاشگر، بی‌اعتماد بـه خودش و اطرافیـانش و بتدریج فاصله گرفتن از خانواده مـی‌کند( فاصله عاطفی و فیزیکی). بعضی مواقع بـه نظر مـی‌رسد مسئله از نوجوان هست اما درون واقع مسئله، مسئله خود والدین هست و لازمست بـه عنوان پدر و مادر درون امر فرزندپروری جرات و جسارت این را داشته باشیم کـه چند قدمـی از نوجوانمان فاصله بگیریم و پیش خودمان اعتراف کنیم:
این مسئله خودت هست، خودتم حلش کن.🤔
در مورد‌ بالا با توجه بـه شناختی کـه از خانواده دارم خود مادر درون نوجوانی‌اش توسط هم پدر هم مادر بشدت چک مـی‌شده و حتی تجربه تعقیب شدن درون مسیر مدرسه توسط مادر را داشته هست پس لازمست مادر بـه این مسئله حل نشده با والدین خودش بپردازد.
#گذشته_نگذشته #فرزندپروری #نوجوان
#والدین #سید_مجتبی_حسینی_نیـا

Read more

.. ايوان طلاي يار دل از عاشقان ربود... .. .. .. #جانم_فدای_حیدر #علی_امام_من_است_و_منم_غلام_علی #یـاعلی #یـا_علی_انت_صراط_المستقیم #حرم_شاه_عبدالعظیم_حسنی #یـاعلی_انت_و_شیعته_فائزون #انا_مدینـه_العلم_و_علی_بابها #علی_مع_الحق_و_الحق_مع_علی #علی_یعنی_اسلام ... ..
ايوان طلاي يار دل از عاشقان ربود...
..
..
..
#جانم_فدای_حیدر
#علی_امام_من_است_و_منم_غلام_علی
#یـاعلی
#یـا_علی_انت_صراط_المستقیم
#حرم_شاه_عبدالعظیم_حسنی
#یـاعلی_انت_و_شیعته_فائزون
#انا_مدینـه_العلم_و_علی_بابها
#علی_مع_الحق_و_الحق_مع_علی
#علی_یعنی_اسلام
#انی_تارک_فیکم_الثقلین_کتاب_الله_و_علی_بن_ابی_طالب_و_علی_افضل_لکم_من_کتاب_الله_لانـه_مترجم_لکم_عن_کتاب_الله
#اللهم_إلعن_قتلة_أميرالمؤمنين
#اللهم_العن_الجبت_و_الطاغوت
#کت_فقط_تن_مولاست

Read more

Media Removed

. . . ❣️﷽ ❣️ . ، بَــر سَـــرِ تَــخـــتِ سُـلِیمانْ حَکْ کُنید . شاهْ بودَنْ مُختصِ شَـخـصِ شَخیـصِ حِــــیــــدَرْ اســتْ . . . اللَّـهُـمَّ صَلِّ عَـلَی اَمِیـرِالمُؤمِنِیـن عَلِیِّ بـن اَبِـی طَالِب اَخِی نَبیِّکَ ووَلیِّـه ووَصِیِّه ووَزِیرِه ومُـستَودَع ... .
.
.
❣️﷽ ❣️
.
،
بَــر سَـــرِ تَــخـــتِ
سُـلِیمانْ حَکْ کُنید
.

شاهْ بودَنْ مُختصِ
شَـخـصِ شَخیـصِ
حِــــیــــدَرْ اســتْ
.
.
🌸🌸🌸
.

اللَّـهُـمَّ صَلِّ عَـلَی اَمِیـرِالمُؤمِنِیـن عَلِیِّ بـن اَبِـی طَالِب اَخِی نَبیِّکَ ووَلیِّـه ووَصِیِّه ووَزِیرِه ومُـستَودَع عِلمِـه ومَوضِـعِ سِـرِّه وبَـابِ حِکمَته
.
🌸🌸🌸
.
.
رسول الله صلی‌الله علیـه وآله:
.
سعادتمندی هست که علی را درون زمان حیـات و پس از رحلتش، دوست بدارد.
.
.
امالی صدوق
.
.
#اميرالمومنين
#يا_حيدر_كرار_مددي
#فقط_حيدر_اميرالمومنين_است
#علي_امام_من_است_و_منم_غلام_علي
#سيزدهم_رجب
#عيدتون_مبارك

Read more

.. دل برد از خدا بـه نگاهی دم نخست... .. .. .. #جانم_فدای_حیدر #علی_امام_من_است_و_منم_غلام_علی #یـاعلی #یـا_علی_انت_صراط_المستقیم #حرم_شاه_عبدالعظیم_حسنی #یـاعلی_انت_و_شیعته_فائزون #انا_مدینـه_العلم_و_علی_بابها #علی_مع_الحق_و_الحق_مع_علی #علی_یعنی_اسلام ... ..
دل برد از خدا بـه نگاهی دم نخست...
..
..
..
#جانم_فدای_حیدر
#علی_امام_من_است_و_منم_غلام_علی
#یـاعلی
#یـا_علی_انت_صراط_المستقیم
#حرم_شاه_عبدالعظیم_حسنی
#یـاعلی_انت_و_شیعته_فائزون
#انا_مدینـه_العلم_و_علی_بابها
#علی_مع_الحق_و_الحق_مع_علی
#علی_یعنی_اسلام
#انی_تارک_فیکم_الثقلین_کتاب_الله_و_علی_بن_ابی_طالب_و_علی_افضل_لکم_من_کتاب_الله_لانـه_مترجم_لکم_عن_کتاب_الله
#اللهم_إلعن_قتلة_أميرالمؤمنين
#اللهم_العن_الجبت_و_الطاغوت
#کت_فقط_تن_مولاست

Read more

#من_غدیری_ام #عید_سعید_غدیر_خم_مبارک #ولاية_علی_بن_ابی_طالب_علیـه_السلام_حصنی_فمن_دخل_حصنی_امن_من_عذابی #علی_امام_من_است_و_منم_غلام_علی_هزار_جان_گرامـی_فدای_نام_علی #یـا_شاه_نجف_مددی #یـا_علی_مولا #یـا_مولا_علی #به_عشق_علی #تمام_آفرینش #غدیر #غدیر_خم ... #من_غدیری_ام
#عید_سعید_غدیر_خم_مبارک
#ولاية_علی_بن_ابی_طالب_علیـه_السلام_حصنی_فمن_دخل_حصنی_امن_من_عذابی
#علی_امام_من_است_و_منم_غلام_علی_هزار_جان_گرامـی_فدای_نام_علی
#یـا_شاه_نجف_مددی
#یـا_علی_مولا❤
#یـا_مولا_علی
#به_عشق_علی
#تمام_آفرینش
#غدیر
#غدیر_خم
#غدیری_ام
#عید_غدیر
#عید_غدیر_خم
#عید_ولایت
#من_غدیری_ام
#از_نسل_غدیریم
#غدیر_تا_ظهور
#تبلیغ_غدیر_واجب_است
#یـا_علی
#ولایت
#انا_غدیری
#عید_الغدیر
#عید_الله_الاکبر

Read more

Media Removed

️بسم الله الرحمن الرحیم️ #ورق_بزنید️️ . . .تصریح #پیـامبر اکرم صلی الله علیـه و آله بـه ملاک شناخت مومنان بـه وسیله‌ی وجود امـیرالمومنین علیـه السلام: . . .🌳لَوْلاكَ يا علِيّ، ما عُرِفَ المؤمنونَ مِنْ بَعْدي... . . .اى #على ! اگر تو نبودى بعد از من مؤمنان شناخته نمى شدند... . . . ... ❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️
#ورق_بزنید⬆️⬆️
.
.
.💠تصریح #پیـامبر اکرم صلی الله علیـه و آله بـه ملاک شناخت مومنان بـه وسیله‌ی وجود امـیرالمومنین علیـه السلام:
.
.
.🌳لَوْلاكَ يا علِيّ، ما عُرِفَ المؤمنونَ مِنْ بَعْدي...
.
.
.🌸اى #على ! اگر تو نبودى بعد از من مؤمنان شناخته نمى شدند...
.
.
.📚 #کنزالعمال
.
.
.
.
#علی_امام_من_است_و_منم_غلام_علی
#یـا_حیدر_کرار_مدد
#یـا_مرتضی_علی
#یـا_علی_مددی
#التماس_دعا
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

Read more

Media Removed

🌍🏔🌎 سلام ی قشنگ و هنرمندِ من دیشب یـه شعرِ خیلی عالی گفته… وقتی کـه لطف کرد و کتاب هبوط رو خوند، و مستند Before the Flood رو دید، با الهام از مسائلِ کتاب و مستند، همچنین فرضیـه ی "گایـا"، و تلفیق همـه ی مطالبشون باهم، یـه شعر بی‌نظیر نوشت… راجع بـه فرضیـه ی گایـا (مادر زمـین) مختصر بگم کـه توسط جیمز ... 🌍🏔🌎
سلام
ی قشنگ و هنرمندِ من دیشب یـه شعرِ خیلی عالی گفته…
وقتی کـه لطف کرد و کتاب هبوط رو خوند، و مستند Before the Flood رو دید،
با الهام از مسائلِ کتاب و مستند، همچنین فرضیـه ی "گایـا"، و تلفیق همـه ی مطالبشون باهم، یـه شعر بی‌نظیر نوشت…

راجع بـه فرضیـه ی گایـا (مادر زمـین) مختصر بگم کـه توسط جیمز لاولاک مطرح شده و طی اون مـیگه کـه زمـین یک اَبَر موجود زنده اس و طبق این تشبیـه، رودخانـه ها درون حکم شریـانـها و سیـاهرگها، جنگل درون حکم ریـه و اقیـانوس بـه مثابه "قلب" زمـین هستن…
و بـه طور کلی مـیگه کـه گایـا بـه طور عمده و آگاهانـه کنترل محیط زیست رو درون اختیـار داره و مسائل طبیعی کـه رخ مـیده، درون راستای تعادل چرخه های زیست محیطی و نظمِ زمـینـه،
نظمـی کـه گونـه ی انسان، مدام درون حال برهم زدنشـه…

شعرِ فوق العاده ی پریسای عزیزمو، لطفا حتما بخونید، مرسی: 🙏

_”مانده ام آواره و تنـها درون این ویران سرا
نیست حتی از حیـات و زندگی ردی بجا

تو تمام هستی ما را دریدی ای زمـین
زلزله طوفان و سیل ، آتش زدی بر جان ما

گاه لرزیدی و بلعیدی دیـاری را بکام
گاه با طوفان ز جا کندی بـه یک آن شـهر ها

کِشته های یک دِروگر غرق زیر سیل آب
خشک و آفت خورده محصول کشاورزی رها

حال تنـها این منم با تو برایم شرح گو
قصه ی این جنگ خونین گشته آغاز از کجا!؟”
.
_”تو مرا خونین و بی‌رحمانـه خواندی لیک من
مادرم ، با قلب اقیـانوس و زخمـی از شما

قصه از خودخواهی و سلطه گری آغاز شد
اینکه انسان اشرف خلق هست و عاصی از فنا

خواست که تا راهی به منظور این غرض پیدا کند
کشت حیوانات و غارت کرد سنگ از کوه ها

ریـه هایم جنگلان بودند و آتش مـی‌زدید
رود شریـان حیـاتم غرقه شد درون زهر ها

سالها من زخم خود را نیک درمان کرده‌ام
حال این آثار ویرانیست از آن شما

قلب اقیـانوسیم کشتید و حتی بعد از آن
این منِ بی‌قلب نستاند از شما خونین بها

هرچه کردم بهر حفظ آن توازن بود و لیک
تو ببین با من چه کردی ای بشر ای بی‌وفا”

شاعر:
@parisakarimi__ ❤

ممنون از توجهتون 🙏

#Gaia
#JamesLovelock
#BeforeTheFlood
#LeonardoDicaprio
#Ishmael
#DanielQuinn

Read more

Media Removed

شب شب یـاره، شب دلداره / #سرود_مبعث / مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی / ویژه #عید_مبعث شب شبِ یـاره ، شب دلداره شب پیغمبری احمد مختاره شب شادیِ ، عالمـین اومد شب آقایی جد الحسنین اومد عشق پاک رسول‌الله شده با دلم صمـیمـی بزار که تا صفا کنیم باز ما با این شعر قدیمـی ماه فرو ماند از جمال محمد سرو ... 📋 شب شب یـاره، شب دلداره / #سرود_مبعث / مداحی‌های کربلایی سیدرضا نریمانی / ویژه #عید_مبعث
شب شبِ یـاره ، شب دلداره
شب پیغمبری احمد مختاره
شب شادیِ ، عالمـین اومد
شب آقایی جد الحسنین اومد

عشق پاک رسول‌الله
شده با دلم صمـیمـی
بزار که تا صفا کنیم باز
ما با این شعر قدیمـی

ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد بـه اعتدال محمد
سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد بس‌است و آل محمد

خدا نوشته بـه روی دلا اباالزهرا
سلام ما بـه حبیب خدا اباالزهرا "صلواتٌ‌صلواتٌ ، صلواتٌ‌صلواتٌ
صلوات صلوات علی محمد" 🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠🌠 بگو جانانـه ، شب ایمانـه
شب مـیلادیـه‌ی کتاب قرآنـه
آسمونی‌ها هم هوایی شن
همـه‌ی اهل جهان گرم گدایی شن

داره از جاذبه‌های
یـه نور منجلی مـیگه
رسول خدا هم امشب
با خدا یـاعلی مـیگه

شده نوای همـه انبیـا اباالزهرا
پدر بزرگ شـهِ کربلا اباالزهرا "صلواتٌ‌صلواتٌ ، صلواتٌ‌صلواتٌ
صلوات صلوات علی محمد" 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 یـاعلی مـیگم ، که تا سحر برلب
خوش‌به‌حال اونایی کـه مشـهدن امشب
عاشقا حتما ، با علی باشند
شب مبعث زائرای یـه علی باشند

از آقا مـیخوام کـه هرسال
دیگه صحنشو ببینم
شب مبعث رو بـه زیرِ
ایوون نجف بشینم

من آمدم بـه جهان ذکر یـاعلی گویم
همـیشـه نعره‌زنان ذکر یـاعلی گویم
جنازمو مـیبرن وادی‌السلامِ علی
علی امام من هست و منم غلام علی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#عید_مبعث_بر_همگان_مبارک_باد
#ما_فرو_ماند_از_جمال_محمد
#سرو_نباشد_به_اعتدال_محمد
#سعدی_اگر_عاشقی_کنی_و_جوانی
#عشق_محمد_بس_است_آل_محمد

Read more

Media Removed

شـهادت رئیس مذهب، حضرت امام جعفر ابن محمد الصادق علیـهماالسلام بر شیعیـان حقیقی حضرت تسلیت باد. . نمرود باز آتشی دگر درون خانـه ابراهیم شـهر مدینـه انداخت... . مفضل بن عمر از بزرگان صحابه امام صادق علیـه السلام مـیگوید: منصور بـه حاكم خود درون مكه و مدينـه بـه نام «حسن بن زيد» پيام داد كه خانـه امام صادق ... ⬛ شـهادت رئیس مذهب، حضرت امام جعفر ابن محمد الصادق علیـهماالسلام بر شیعیـان حقیقی حضرت تسلیت باد.
.
🔥نمرود باز آتشی دگر درون خانـه ابراهیم شـهر مدینـه انداخت...
.
◾مفضل بن عمر از بزرگان صحابه امام صادق علیـه السلام مـیگوید:
منصور بـه حاكم خود درون مكه و مدينـه بـه نام «حسن بن زيد» پيام داد كه خانـه امام صادق عليه السلام را بسوزان❗️
👈 بعد حاكم نیز اين دستور را اجرا كرد و خانـه امام صادق عليه السلام را آتش زد❗️
👈 بـه طورى كه شعله هاى آن بـه در خانـه و دهلیز خانـه رسيد❗️
.
◾پس امام صادق عليه السلام بيرون آمدند و وارد آتش شدند و در حالى كه درون ميان آتش قدم مى زدند مـیفرمودند:
منم فرزند رگ ريشـه هاى زمين - کـه بقاء آن بـه من بستگی دارد❗️ -
◾️و منم پسر ابراهيم خليل عليه السلام کـه نمرود او را درون مـیان آتش انداختند آتش به منظور او گلستان شد❗️
.
📕 کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابُ مَوْلِدِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیـه السلام❗️
.
◾سپس نقل مـیکند: يك روز بعد از آتش زدن خانـه حضرت درون مدينـه بـه محضر حضرت مشرف شدم❗️
👈 اما ديدم حضرت بسيار غمگين هست و اشك از ديدگانش بر صورتش مى ريخت❗️
عرض كردم:
این بار اول نیست کـه خانـه شما اهل بیت علیـهم السلام آتش زده اند، ▪️ چنانکه خانـه فاطمـه زهرا علیـها السلام را نیز آتش زدند 🔥
پس چرا ناراحت و گريان هستید⁉️ حضرت فرمود:
◾در روز قبل، وقتى كه آتش درون خانـه ام زبانـه مـیكشيد ديدم کـه بانوان شيون زنان براى حفظ جان خود از آتش بـه اين طرف و آن طرف فرار مـیکنند❗️ لذا بـه ياد ترس و هراس بانوان اهل بيت جدم امام حسين عليه السلام افتادم 😭
👈 كه درون روز عاشورا دشمن خيمـه هاى آنـها را آتش زد❗️
و بـه آنـها هجوم آورد❗️
در حالى كه منادى دشمن فرياد مى زد:
👈 خیـام ظالمان را بسوزانيد 😭 .
____________________
.
⬛ فقال الإمام عليه السلام اعلموا انـه لما أخذت النار ما في الدهليز نظرت إلى نسائي وبناتي يتراكضن في الدار من حجرة إلى حجرة ومن مكان إلى مكان هذا وأنا معهن فتذكرت روعة عيال جدي الحسين (ع) يوم عاشوراء لما هجم القوم عليهن والمنادي ينادي: أحرقوا بيوت الظالمين.
____________________
.
📚 سلسلة مجمع مصائب أهل البيت (عليهم السلام)-الجزء الرابع-للخطيب الشيخ محمد الهنداوي.
.
.
◼آجـرک الـلـه یـا بـقـیـةالـلـه ◼
.
.
.
#شـهادت_امام_صادق #امام_صادق #رئیس_مذهب_شیعه #حدیث #شیعه

Read more

Media Removed

. . سرشکسته خدا بـه همراهت گریـه و اشک ما بـه همراهت پَرگرفتی و پر زد از خانـه .... لطف و نور و صفا بـه همراهت کاش مـی شد بمانی و بِبری خانـه را بـه همراهت دق کند پیرمـرد نابینا مـی رود که تا خدا بـه همراهت روضه یِ شاه بی کفن خواندی گفتی عبّاس ما بـه همراهت یل ام البنین بـه جای من... که تا خود کـربلا ... .
.
سرشکسته خدا بـه همراهت
گریـه و اشک ما بـه همراهت

پَرگرفتی و پر زد از خانـه ....
لطف و نور و صفا بـه همراهت

کاش مـی شد بمانی و بِبری
خانـه را بـه همراهت

دق کند پیرمـرد نابینا
مـی رود که تا خدا بـه همراهت

روضه یِ شاه بی کفن خواندی
گفتی عبّاس ما بـه همراهت

یل ام البنین بـه جای من...
تا خود کـربلا بـه همراهت

مـی دهد دست و چشم و سر آید
به روی نیزه ها بـه همراهت

جای عباس و اکـبرم آید
زینبم ... بی حیـا بـه همراهت

پای نیزه کـه مـی روی بازار
خولی و زجرها بـه همراهت

پوسخند سَنان و حرمله ها
طعنـه و ناسزا بـه همراهت

ندبه خوانی و خطبه مـی خوانی
غیرت مرتضی بـه همراهت
.
.
.
#آجرک_الله_یـا_صاحب_الزمان_عج
#الهم_العن_قتلة_اميرالمؤمنين_ع
#فقط_حیدر_امـیرالمؤمنین_است
#جنازمو_ببرید_وادی_السلام_علی
#علی_امام_من_است_و_منم_غلام_علی .
.
♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣♣

Read more

Media Removed

مقايسه ي عمودي یعنی مثلا من با دورِ شکم 50 بیـایم خودم را با علی داییِ ده سال قبل مقایسه کنم کـه چرا او هِی فرت و فرت گل مـی‌زد و با هر گل کرور کرور اسکناس پارو مـی‌کرد و به متراژ املاک مـی افزود، و من همچنان همان آقایی کـه بودم هستم. خب این خیلی کارِ احمقانـه ای است. حالا جدای از بی‌عدالتی ها و شکافهای ... مقايسه ي عمودي
یعنی مثلا من با دورِ شکم 50
بیـایم خودم را با علی داییِ ده سال قبل مقایسه کنم
که چرا او هِی فرت و فرت گل مـی‌زد
و با هر گل کرور کرور اسکناس پارو مـی‌کرد
و بـه متراژ املاک مـی افزود،
و من همچنان همان آقایی کـه بودم هستم.
خب این خیلی کارِ احمقانـه ای است.
حالا جدای از بی‌عدالتی ها
و شکافهای طبقاتی وحشتناک
و رانتهای خفن درون جامعه‌ی ما،
من کـه نـهایت فعالیت بدنی‌ام
باز درب یخچال است
نباید خودم را با علی دایی و قابلیتها
و تلاش‌هایش مقایسه کنم.
تازه از این هم بگذریم
که درون ممالکِ توسعه نیـافته بعضی چیزها
ارزش خیلی بیشتری از فکر دارد.
یـا مثلا بیـایم خودم را با فروید و یونگ مقایسه کنم.
که ای وای چرا من فروید نمـی‌شوم.
یـا با یک آقازاده‌ی بـه اوج رسیده مقایسه کنم
که چرا پدرِ من عرضه نداشته آقا شود
و من را با ژن خوب و مرغوب بزایـاند.
یـا ننـه‌ام مثلا چرا مثل فلان خانم بازیگر نشده
که هم از قیـافه ی گوگوشی‌اش درون سینما نان دربیـاورد
و هم از توبره‌ی عروس سیـاست شدن.
این مقایسه‌های عمودی چیزی جز رنج و درد ندارد.
آخرش هم آدم را بـه جایی نمـی‌رساند.
هم درون را داغان مـی‌کند
و هم فرصت‌های خودت را مـی‌سوزاند
به جای آن حتما مقایسه‌ی افقی کرد.
یعنی خودت را فقط با خودت مقایسه کنی.
اینکه خودت چه استعدادها و قابلیتها
و ظرفیتها و فرصتهایی داری؛
و مقایسه کنی ببینی چقدر آنـها را بـه فعلیت رسانده‌ای.
چقدر مـی‌توانی خودت را بازبینی کنی.
یعنی بِشَوی، آنچه مـی‌توانی بشوی.
خودت و خانواده ات را
با هیچ ننـه قمرِ دیگری مقایسه نکن.
فایده ندارد.
هیچ حقیقتی را نمـی‌توانی درون هستی تغییر دهی.
همـین‌که هستی را بپذیر. باور کن
همـین‌که هستی بینـهایت است؛
معرکه است.
فقط بشناسش و با یک هدف
و برنامـه‌ی خوب شکوفایش کن.
هیچ بهانـه‌ای هم نداری؛
حتی اگر هر دو پایت هم فلج باشد
و قهرمان دو المپیک نشوی
مشکل از خود تو و اراده‌ات است
و نـه از پاهایت
دست از مقایسه‌ی عمودی خودت با دیگران بردار.
مقایسه‌ی عمودی
تهش یـا آتشِ حسادت و نفرت است
که هیزم وجودت را مـی‌سوزاند
و یـا آتشی هست که فرصت‌های زندگی
و رُشدت را درون تماشای بازیِ زندگی دیگران هدر مـی‌دهد.
خودت پا بـه توپ شو عزیزجون.
تا کی مـی‌خوای فقط تماشاچی،
یـا نـهایتش توپ جمع کنِ زندگی دیگران باشی.
خودت باش.
1.ی کـه بیماریِ روانی شدید دارد
(فردِ سایکوتیک)، مـی‌گوید: «من اينشتين هستم».
2.ی کـه بیماریِ روانی خفیف دارد
(فردِ نوروتیک)، مـی‌گوید: «ای کاش من اينشتين بودم».
3. و انسان سالم مـی‌گوید: «من، منم؛ و اينشتين، اينشتين»

Read more

Media Removed

| این پوستر / تلخ و شیرین | #حمـید_جانی_پور را بیست سالی‌است کـه مـی‌شناسمش{البته این قصه را همـه مـی‌دانند} نزدیک بـه نمایشگاه‌هایش کـه مـی‌شود بـه من زنگ مـی‌زند و مـی‌گوید: _دادا خودت بزنی پوستروها منم مـی‌گم: _مگه قرار دیگه‌ای بزنـه یـادم مـی‌یـاد کـه اول مـهر بود و کارهای حمـید آماده به منظور نمایشگاه ... | این پوستر / تلخ و شیرین |
#حمـید_جانی_پور را بیست سالی‌است کـه مـی‌شناسمش{البته این قصه را همـه مـی‌دانند} نزدیک بـه نمایشگاه‌هایش کـه مـی‌شود بـه من زنگ مـی‌زند و مـی‌گوید:
_دادا خودت بزنی پوستروها
منم مـی‌گم:
_مگه قرار دیگه‌ای بزنـه
یـادم مـی‌یـاد کـه اول مـهر بود و کارهای حمـید آماده به منظور نمایشگاه و از قبل دیده‌بودمشان.
تیتر نمایشگاه و استیتمنت را کـه برایم فرستاد، خشکم زد. کار سختی درون پیش داشتم، دو سه روزی بـه خودم مـی‌پیچیدم بـه نتیجه نـهایی نمـی‌رسیدم، که تا آنکه صبح جمعه همان هفته با دنا رفتم نان سنگک بخرم. تنیده‌گی نور آتش از تنور چشمو اذیت مـی‌کرد و خب اون مجموعه حمـید بر ریزش نور تاکید کرده‌بود و فرم ذوب شده‌ی بدن انسان درون اتمسفر اتاقِ فضای عکاسی بـه آدم هیجانِ ترسناکی را منتقل مـی‌کرد. عکسهای حمـید ترس از انجماد درون برابر نور و آسیب دیده‌گی روزمره رو تداعی مـی‌کرد.
در فکر بودم کـه نور آتش تنور چقدر پر تاثیر هست بر فضای فرمال انسانـهای پیرامونش کـه یک‌دفعه شاطر نان‌داغ پر از سنگ را انداخت روی مـیز مشبک جلوی درون مغازه و برای لحظه‌ای ترس اسیب‌دیده‌گی صورت دنا از برخورد سنگهای داغ مرا همچونی کـه برای سرعت حرکت لشگریـان، خود را بـه روی مـین مـی‌اندازد از جا پراند.
و دقیقا همان لحظه‌بود کـه فهمـیدم«با ریزش ایـام سنگسارم کن» تنـها و تنـها یک نان سنگک هست و بس.
هر چند آن نمایشگاه هرگز برگزار نشد و غممان آنروزها بی‌پرده و عریـان نمایـان شد، ولی از نظر من آن اتفاق پر بود از تلخی و شیرینی.

@hamid_janipour
@dena.gallery
@parsistudio
@fargoldgallery •
#poster #posterdesign #design #graphicdesign #farshidparsikia #denaparsikia #denagallery #photography #photographer #art
#فرشید_پارسی_کیـا #سنگک #نان #نور
#پوستر

Read more

Media Removed

. همـه خوردند و برفتند و بماندم من و تو چو مرا یـافته‌ای صحبت هر خام مجو همـه سرسبزی جان تو ز اقبال دل هست هله چون سبزه و چون بید مرو زینجو پر شود خانـه دل ماه رخان زیبا گرهی همچو زلیخا گرهی یوسف رو حلقه حلقه بر او کنان دست زنان سوی او خنبد هر یک کـه منم بنده تو هر ضمـیری کـه در او آن شـه تشریف دهد هر سوی ... .
همـه خوردند و برفتند و بماندم من و تو
چو مرا یـافته‌ای صحبت هر خام مجو
همـه سرسبزی جان تو ز اقبال دل است
هله چون سبزه و چون بید مرو زینجو
پر شود خانـه دل ماه رخان زیبا
گرهی همچو زلیخا گرهی یوسف رو
حلقه حلقه بر او کنان دست زنان
سوی او خنبد هر یک کـه منم بنده تو
هر ضمـیری کـه در او آن شـه تشریف دهد
هر سوی باغ بود هر طرفی مجلس و طو
چند هنگامـه نـهی هر طرفی بهر طمع
تو پراکنده شدی جمع نشد نیم تسو
هله ای عشق کـه من چاکر و شاگرد توام
که بسی خوب و لطیف هست تو را صورت و خو
گر مـی مجلسی و آب حیـات همـه‌ای
همـه دل گشته و فارغ شده از فرج و گلو
هله ای دل کـه ز من دیده تو تیزتر است
عجب آن کیست چو شمس و چو قمر بر سر کو
آنک درون زلزله او هست دو صد چون مـه و چرخ
و آنک کـه در سلسله او هست دو صد سلسله مو
هفت بحر ار بفزایند و به هفتاد رسند
بود او را بـه گه عبره بـه زیر زانو
او مگر صورت عشق هست و نماند بـه بشر
خسروان بر درون او گشته ایـاز و قتلو
فلک و مـهر و ستاره لمع از وی دزدند
یوسف و پیرهنش از او صورت و بو
همـه شیران بده درون حمله او چون سگ لنگ
همـه ترکان شده زیبایی او را هندو
لب ببند و صفت لعلاو کم کن
همـه هیچند بـه پیشاو هیچ مگو
#مولانا

Read more

Media Removed

. ۱. «م خواسته بیـارمش اینجا. از نظر من لزومـی نداشته. استرس کنکور داره و منم بهش گفتم نباید استرس داشته باشـه. زمان ما کـه مث الان این همـه دانشگاه نبود و کنکور سخت‌تر بود من اینقد استرس نداشتم، حالا این بچه بـه خودش تلقین مـی‌کنـه کـه کنکور چه غول بی شاخ و دمـیه!!» ۲. «آقای دکتر لطفا بـه پدرم بفهمونین کـه ... .
۱. «م خواسته بیـارمش اینجا. از نظر من لزومـی نداشته. استرس کنکور داره و منم بهش گفتم نباید استرس داشته باشـه. زمان ما کـه مث الان این همـه دانشگاه نبود و کنکور سخت‌تر بود من اینقد استرس نداشتم، حالا این بچه بـه خودش تلقین مـی‌کنـه کـه کنکور چه غول بی شاخ و دمـیه!!»
۲. «آقای دکتر لطفا بـه پدرم بفهمونین کـه استرس دست خودم نیس. واقعا درک اینقدر سخته کـه پدر و مادرا نمـیتونن یـه ذره ما بچه‌ها رو درک کنن؟ اینقد استرس دارم کـه سر آزمونا همـه‌چی یـادم مـیره. همـهایی کـه اشکالاتشون رو تو مدرسه از من مـیپرسن، تو آزمون ترازشون بیشتر از منـه!»
۳. وقتی از والدین مـی‌پرسم کـه اگر فرزندتان دیـابت داشت بهش دارو مـی‌دادید ولی چرا به منظور استرس و افسردگی کاری نمـیکنید، مـی‌گویند اینـها با هم فرق دارد!
۴. «فینیـاس گیج» احتمالا مشـهورترین کارگر دنیـاست. حدود ییم قرن پیش درون حادثه‌ای مـیله آهنی وارد مغزش مـی‌شود اما وی از این حادثه جان بـه در مـی‌برد. اما آسیب ناشی از حادثه باعث تغییر شخصیت وی مـی‌شود، آدمـی آرام و جدی تبدیل بـه آدمـی مضطرب و شوخ و بی‌پروا مـی‌شود کـه دوستانش دیگر باور نمـی‌کنند همان آدم سابق است. ماجرای «گیج» بـه ما آموخت آسیب جدی بـه قسمت‌هایی از مغز مـی‌تواند سبب تغییر اخلاق، شخصیت و روحیـات ما شود. سالها بعد با پیشرفت روشـهای تصویربرداری مشخص شد کـه تغییرات کوچکِ مولکولی هم مـی‌تواند سبب تغییرات خلقی و هیجانی درون ما بشود. همانطور کـه کمبود انسولین سبب بیماری دیـابت مـی‌شود، کمبود سروتونین هم سبب اضطراب مـی‌شود.
از طرفی مـی‌دانیم کـه اضطراب مـی‌تواند همـه‌ی حالِ خوب و موفقیت‌های کاری و تحصیلی ما را از بین ببرد، بعد این همـه مقاومت به منظور درمان اضطراب از کجا مـی‌آید. شما مـیدانید؟

Read more

Media Removed

.... #ادبیـات_معاصر_ایران را بیش از چهره‌ی دیگری با #صادق_هدایت مـی‌شناسند و صادق هدایت را بیش از هر نوشته‌ی دیگری با « #بوف_کور»؛ داستان بلندی رمز‌آمـیز و رازآلود کـه از زمان انتشار آن تاکنون بارها و بارها چاپ و خوانده شده هست و حتیـانی کـه چندان اهل #کتاب‌ نیستند، گریزی از خواندن آن نداشته‌اند. ... .... #ادبیـات_معاصر_ایران را بیش از چهره‌ی دیگری با #صادق_هدایت مـی‌شناسند و صادق هدایت را بیش از هر نوشته‌ی دیگری با « #بوف_کور»؛ داستان بلندی رمز‌آمـیز و رازآلود کـه از زمان انتشار آن تاکنون بارها و بارها چاپ و خوانده شده هست و حتیـانی کـه چندان اهل #کتاب‌ نیستند، گریزی از خواندن آن نداشته‌اند. محمدعلی سجادی درون #نمایشنامـه‌ی «بوف نـه‌چندان کور» کـه از سوی انتشارات افراز منتشر شده، بار دیگر سر وقت همـین بحث‌برانگیزترین کتاب دوره‌ی معاصر رفته و همچنان کـه عنوان آن نشان مـی‌دهد، کوشیده هست روایت شخصی خود را از این داستان بلند درون چارچوبی #دراماتیک بـه دست بدهد. سجادی کوشیده هست حال‌و‌هوای خاص «بوف کور» را درون نمایشنامـه‌ی خود حفظ کند، اما هم‌زمان تغییراتی را نیز درون آن بـه وجود مـی‌آورد. از یک سو معشوقه‌ی فرانسویِ هدایت را وارد نمایشنامـه کرده هست و از سویی دیگر دستگیری راوی بوف کور را بعد از قتل همسرش تدارک دیده است. از این دست تغییرات درون «بوف نـه‌چندان کور» نسبت بـه نسخه‌ی اصلی کم دیده نمـی‌شود، اما آن‌چه باعث مـی‌شود نمایشنامـه از جدیت نیفتد و همچنان رابطه‌اش را با متن اصلی حفظ کند، شناختی هست که نویسنده از جهان داستانی هدایت دارد. از این حیث، این نمایشنامـه را مـی‌توان حاصل سال‌ها مطالعه‌ی سجادی درباره‌ی هدایت و آثار او به‌ویژه «بوف کور» دانست؛ شناختی کـه به او توان دراماتیزه‌ داستان را مـی‌دهد، حتی اگر بـه بهای برخی تغییرات درون آن تمام شود. شاید از همـین رو باشد کـه عنوان فرعیِ کتاب «نگاه محمدعلی سجادی بـه بوفِ کورِ صادق هدایت» است؛ عنوانی کـه به‌خودیِ‌خود گویـای پشتوانـه‌های #پژوهشیِ نمایشنامـه‌ی سجادی است، بدون این‌که این پشتوانـه‌ها بـه ساختار دراماتیک آن آسیبی برساند. سجادی نخستین‌بار درون تیر ۷۸ سروقت نوشتن چنین نمایشنامـه‌ای رفته و مدت‌ها بعد درون سال ۹۳ بار دیگر دست بـه نوشتن آن و در نـهایت درون بهار ۹۶ کار نوشتن را بـه پایـان است. اما کتاب «بوف نـه‌چندان کور» تنـها حاوی نمایشنامـه نیست؛ همچنین مصاحبه‌ای با سجادی و یـادداشتی از عزیزالله حاجی‌مشـهدی درباره‌ی این نمایشنامـه بـه همراه تصاویری از اجرای آن نیز درون کتاب گنجانده شده است. با هم پاره‌ای از نمایشنامـه‌ی «بوف نـه‌چندان کور» را مـی‌خوانیم:
زن: ... تو واسه چی افتادی دنبال من؟
نقاش: من دنبال تو نیستم.
زن: بعد دنبال اون دو که تا چشم سیـاهی مـی‌گردی کـه گمش کردی؟
#نقاش: بـه تو دیگه مربوط نیست...
زن: زندگی منم بـه تو مربوط

#بوف_نـه‌_چندان_کور
#محمدعلی_سجادی
#انتشارات_افراز
چاپ اول:۱۳۹۶
قیمت: ۱۲۰۰۰

Read more

Media Removed

‎اين آهوي خوشگل و زيبا با اون نگاه پر معنا مي دونـه چه اشتباهي كرده ، از غفلت من كه محو عظمت و زيبايشان بودم استفاده كرده و در يك لحظه بليط قطار منو از كيفم برداشت و در رفت ، حالا اين بليط كلي پولش بود بكنار ، اينكه درون آلمان خريده شده بود و جوابگوي كل سفرهاي داخلي من با قطارهاي درجه يك بود و از بين رفتنش بـه معناي ... ‎اين آهوي خوشگل و زيبا با اون نگاه پر معنا مي دونـه چه اشتباهي كرده ، از غفلت من كه محو عظمت و زيبايشان بودم استفاده كرده و در يك لحظه بليط قطار منو از كيفم برداشت و در رفت ، حالا اين بليط كلي پولش بود بكنار ، اينكه درون آلمان خريده شده بود و جوابگوي كل سفرهاي داخلي من با قطارهاي درجه يك بود و از بين رفتنش بـه معناي خريد دوباره تك تك مسيرها با هزينـه چند برابر بود بكنار با نمكي داستان اينجا بود كه يكي از دوستان من كه خانم ژاپني مسني بود بعد از اتفاق بـه شكل نينجاگونـه شاخهاي گرم اين خوشگل را گرفته بود و بهش آويزووون ، منم از شدت خنده ناتوان و نصف اين بليط هم بيرون دهنش و مردم هم هيجان زده دورمون رو حسابي شلوغ كردن و خلاصه با يك حركت خدايي شد كه يكهو تونستم از دهنش كارت رو بيرون بكشم ، اسم و فاميل و مشخصاتم نوش جونش شد اما بخش اصلي باقي موند و من بايد از اون بـه بعد درون هر ايستگاه پاسپورت هم نشون مي دادم و شرح ماجرا جالب كه روحيه مأموران كلي عوض ميشد و با خنده اجازه ورود مي دادند . بهر حال دو هفته ما با اين وضع گذرونديم و اين شد يك خاطره و من با ريل پاس جويده شده توسط يك آهوي ناز كه بـه اعتقاد مردم اين منطقه پيام آور الهي و عشق هست سفرم را بـه پايان رسوندم 🦌💕🦌💕🦌🙏🏼 #nara #japan

Read more

Media Removed

لازم نیست بگویی دوستت دارم (You Don't Have to Say You Love Me) #شرمن_الکسی (Sherman Alexie) #نشر_نون @klidar کلبه‌کتاب‌کلیدر/ #سعیده_تیموری: شرمن الکسی، نویسنده، شاعر و فیلم‌ساز آمریکایی هست. ما ایرانی‌ها یـا بهتره بگم همـه دنیـا با کتاب معروفش « #خاطرات_صد درون صد واقعی یک سرخپوست ... 📕 لازم نیست بگویی دوستت دارم (You Don't Have to Say You Love Me)
📓 #شرمن_الکسی (Sherman Alexie)
📕 #نشر_نون
📚@klidar

کلبه‌کتاب‌کلیدر/ #سعیده_تیموری:
شرمن الکسی، نویسنده، شاعر و فیلم‌ساز آمریکایی هست. ما ایرانی‌ها یـا بهتره بگم همـه دنیـا با کتاب معروفش « #خاطرات_صد درون صد واقعی یک سرخپوست پاره‌وقت مـی‌شناسیمش. البته آقای الکسی داستان‌ها کوتاه و رمان‌های درخشان دیگه‌ای هم دارن. پشت جلد کتاب هم آمده "مجله #نیویورکر او را به‌عنوان یکی از بیست نویسنده مستعد قرن بیست و یکم معرفی کرده است." «لازم نیست بگویی دوستت دارم» زندگی‌نامـه خود نویسنده‌ست. یـه کتاب عجیب. درست موقعی کـه مـی‌خندی بـه خاطرات نویسنده، همون لحظه شروع مـی‌کنـه از ظلمـی کـه به سرخپوست‌ها شده مـی‌گه. یـه کتاب کـه گریـه و خنده با هم داره. تو طول خوندن کتاب بـه این فکر کردم چقدر خوبه امروزه این عقاید نژادپرستانـه‌ی مزخرف حذف کـه نـه، حداقل خیلی کم شدن و به شدت گذشته نیست.

نکته‌ای از کتاب کـه برام خیلی جالب و جذاب بود صداقت شرمن الکسی توی نوشتن خاطرات زندگیش بود. با خودم فکر کردم اگه منم محبوبیت الان این نویسنده رو داشتم، موقع نوشتن خاطراتم بدون از همـه چی مـی‌گفتم؟ (البته نکته‌ای کـه هست ما ارشاد جان رو داریم زحمت رو مـی‌کشن و الکسی‌شون اینا ندارن!) نـه منظورم این نیست. مثلا آقای الکسی بدون واهمـه‌ای نوشته کـه پدرش دائما مست یـا به‌قول خودش سگ‌مست بوده، یـا مادرش که تا لحظه مرگ دست از دروغ گفتن برنمـی‌داشته و... یکی از حقه‌های کتاب‌ها اینـه کـه تا یـه کتاب رو تموم مـی‌کنی، خوندن یـه کتاب دیگه مـی‌افته گردنت. دیگه جدا قصد خوندن «خاطرات صددرصد واقعی یک سرخپوست پاره‌وقت» رو دارم. و از همـین تریبون بـه همـه اون‌هایی کـه به من پیشنـهاد مـی‌کردین بخونمش مـیگم کـه موفق شدین.

اون عکوچک روی جلد هم عکودکی جناب الکسی درون کنار مادرشـه. تو یکی از خاطراتش یکی از دوست‌های شرمن بهش گفته بود کـه ش شبیـه «ژاژا گابور» مدل و بازیگر مجارستانیـه کـه البته عرو کـه مـی‌بینم، خیلی هم بیراه نگفته! 🔻 #چند_سطر_کتاب

معلم به منظور اینکه ما بچه سرخ‌پوست‌ها را بـه نظم بیـاورد، ما را هل مـی‌داد و نیشگون مـی‌گرفت. آن‌قدر درون گوش‌هایمان فریـاد مـی‌کشید که تا گوش‌هایمان زنگ مـی‌زد. راهبه‌ای بازنشسته و سفیدپوستی موسرخ بود. ما را گناهکاران صدا مـی‌زد و دست از توهین و تحقیرمان برنمـی‌داشت.
بدتر از آن، ما را دست بـه جلو‌ی کلاس ردیف مـی‌کرد و مجبورمان مـی‌کرد کـه در دستمان کتابی نگه داریم. به‌ یـاد نمـی

Read more

Media Removed

. قسمت دوم بررسی ترک جهان فاسد .ی نمـیشنود ما را . اگر کـه رویِ سخن داری و درد حرف زدن داری اگر دهانِ خودت هستی اگر زبان خودت هستی بـه گوش هایِ خودت رو کن . درون تمام طول شعر شاعر داره مخاطب رو دعوت مـیکنـه بـه اینکه قید بقیـه رو بزنـه و خودش تنـهایی و توی انزوا به منظور خودش کاری انجام بده. اینجا هم از این قاعده ... .
قسمت دوم بررسی ترک جهان فاسد
.
کسی نمـیشنود ما را
.
اگر کـه رویِ سخن داری
و درد حرف زدن داری
اگر دهانِ خودت هستی
اگر زبان خودت هستی
به گوش هایِ خودت رو کن
.
در تمام طول شعر شاعر داره مخاطب رو دعوت مـیکنـه بـه اینکه قید بقیـه رو بزنـه و خودش تنـهایی و توی انزوا به منظور خودش کاری انجام بده. اینجا هم از این قاعده مستثنی نیست. مـیگهی بـه ما توجهی نمـیکنـه بعد اگر حرفی به منظور گفتن داری و این حرف از دل خودته و نـه نقل قول دیگه، بعد باید این حرف رو اول به منظور خودت بزنی. که تا زمانی کـه برای خودت این حرف رو بازگو نکنی (و طبعا بهش عمل نکنی) هیچ اتفاق خاصی نمـیوفته!
.
دو که تا بریده یِ از شانـه
دو که تا خجول دو دیوانـه

منم دو دست کـه مـیخواهم
بغل بگیرمت ای جنگل
تفقدی نظری چیزی
به این دو ساقه یِ کم رو کن

ترکیب «دو که تا بریده ی از شانـه» ناخوداگاه من رو یـاد «دو که تا دستام دو که تا پاروی بی قایق» انداخت!

اینجا جنگل درون نقش همون دریـا توی دو بند بالاتر ظاهر شده. دو دستی کـه از شانـه جدا شدن و ریشـه ندارن و از این بابت خجول (شرمنده) هستن.
ولی با این حال مـیخوان برگردن بـه آغوش جنگل. و از جنگل مـیخوان این دو دستِ کم‌رو رو درون آغوش بگیره.
.
مسم کـه پخش و پلا هستم
دچار درد و بلا هستم
.
تو عادلی کـه طلا هستی
.
به کیمـیای مساواتت
تو را بدل بـه خودت اما
مرا بدل بـه ترازو کن
.
«مس و طلا» از مقایسه های همـیشگی ادبیـات نمادین ما هستن. بعلاوه، «کیمـیا» علمـی بوده کـه هدفش تبدیل مس بـه طلا بوده!
.
شاعر مـیگه من مس هستم و تو طلا هستی. .
«عدالت آن هست که هرموجودی بـه مـیزان حق، استعداد و لیـاقت خود سهمـی دریـافت کند»
مساوات هم کـه یعنی برابری.
.
تو عادلی و استحقاق طلا بودن داری. و کیمـیای تو «مساوات» هست. یعنی اگر روی این مس کیمـیا رو انجام بدی، قاعدتا حتما تبدیل بـه طلا بشـه ولی طبق مساوات تبدیل بـه ترازو مـیشـه.
اما چرا ترازو؟ ترازو همـیشـه نماد معیـار و برابری هست. ترازو فارغ از اینکه چه چیزی رو بذارن روش، وزن اون رو نشون مـیده! چه دو کیلو طلا باشـه چه دو کیلو مس، براش فرقی نداره. بعد شاعر مـیگه کـه کیمـیای واقعی طلا شدن مس نیست! بلکه فراغت از رنگ و جنس و قیمته! بلکه تبدیل بـه معیـار شدنـه.
عدل یعنی یکی طلا و یکی مس باشـه و مساوات یعنی بین این دو تبعیض قائل نشیم و مثل ترازو باشیم و به ظاهر توجهی نکنیم.
.
تو را ببوس کههایت
هنوز طعمِ عسل دارد
.
تو را بخواه کـه آغوشت
هنوز مـیلِ بـه بغل دارد
.
تو را بکار و شکوفا شو
تو را بچین و تو را بو کن
.
در نـهایت هم بـه پیـام اصلی شعر کـه اتکا بـه خود به منظور رسیدن بـه شکوفایی هست تاکید مـیشـه. .
ادامـه درون کامنت
#بررسی_ابراهیم

Read more

Media Removed

. هیچ چیز مثل یک پسر دانشجوی شاغل به منظور ها جذاب نیست. دوره لیسانسم 6 سال طول کشید و بالاخره بین ترم دهم و یـازدهم شاغل شدم. البته کاملِ کامل نـه، یک دوره سه ماهه آزمایشی قرار شد به‌صورت پارت‌تایم سر کار بروم که تا بعد از آن قرارداد رسمـی ببندم. درون اولین روز ترم یـازدهم دیگر آن شـهاب سابق نبودم. یک دست کت و ... .
هیچ چیز مثل یک پسر دانشجوی شاغل به منظور ها جذاب نیست. دوره لیسانسم 6 سال طول کشید و بالاخره بین ترم دهم و یـازدهم شاغل شدم. البته کاملِ کامل نـه، یک دوره سه ماهه آزمایشی قرار شد به‌صورت پارت‌تایم سر کار بروم که تا بعد از آن قرارداد رسمـی ببندم. درون اولین روز ترم یـازدهم دیگر آن شـهاب سابق نبودم. یک دست کت و شلوار طوسی طلایی براق به منظور خودم گرفته بودم، با یک کفش براق‌تر نوک تیز. آن دوران مد بود کـه هر کت و شلوار دو سایز بزرگ‌تر از خودش را بپوشد و من به منظور اینکه خودم را خاص نشان دهم، سه سایز بزرگ‌تر مـی‌پوشیدم. همـین باعث شده بود کـه از دور خیلی چهارشانـه و مردتر به‌نظر برسم و دل همـه ها را ببرم. غیر از لباس، یک کیف چرمـی اداری گرفتم و برای خودم کارت ویزیت هم چاپ کرده بودم. روی کارت ویزیتم بعد از «مـهندس شـهاب پاک‌نگر» شماره تلفن و آدرس ایمـیل هم نوشته شده بود. اولین روز دانشگاه جلوی درون دانشکده نشسته بودم و به هر ی کـه مـی‌رسید، یک کارت ویزیت مـی‌دادم که تا اگری شیفته یک دانشجوی شاغل شد، به‌راحتی بتواند راه ارتباطی‌اش را پیدا کند. یک هفته از تمام شدنِ دسته هزارتایی کارت ویزیت گذشته بود که تا بالاخره یک نفر با من تماس گرفت؛ «مـیترا آذین آذر» از بچه‌های هم‌دوره‌ای‌مان، کـه دو سال قبل فارغ‌التحصیل شده بود. او از طریق یکی از همخوابگاهی‌های سابقش فهمـید کـه سر کار مـی‌روم و تماس گرفت که تا تبریک بگوید. بعد از سلام و احوال‌پرسی گفت «راستی شـهاب! مـی‌تونی تو شرکت‌تون به منظور منم کار جور کنی؟!». همـین یک جمله برایم کافی بود که تا خودم و مـیترا را درون جشن عروسی ببینم. بدون هیچ فکری سریع گفتم «آره! اتفاقا نیرو هم مـی‌خوان!»
.
فردای آن روز رفتم با رییس شرکت صحبت کردم. بـه مـهندس موذنی‌پور گفتم کـه «مـهندس آذین آذر خیلی کارش خوبه، اگه مـی‌شـه اونم بیـاد» اول مخالفت کرد و گفت شرکت فعلا ظرفیت جذب نیرو ندارد ولی بالاخره با اصرار من قبول کرد کـه خانم مـهندس بیـاید و کارهایی کـه مـی‌کردم را با هم انجام دهیم. بلافاصله بـه مـیترا زنگ زدم و قرار شد از فردا مـهندس آذین آذر هم بـه کادر شرکت اضافه شود. زوجِ رویـایی من و مـیترا باهم تقسیم کار کردیم. مـیترا کارهای مستندسازی ایزو را انجام مـی‌داد و من از مستندات کپی مـی‌گرفتم. سر راه هم بچه‌ها با گفتن اینکه «مـهندس سر رات یـه چایی هم واسه ما بیـار» برای‌شان چای مـی‌بردم. هفته بعد قرار شد با مدیرعامل بـه اولین ماموریت کاری زندگی‌ام بروم. با مـهندس موذنی‌پور صحبت کردم کـه بهتر هست مـیترا هم با ما بیـاید. اول مخالفت کرد ولی وقتی یـادش آمد کـه ما درون دوره کارآموزی حقوقی نمـی‌گیریم
.
بقیـه درون کامنت اول 👇👇

Read more

Media Removed

#شونزده_فروردین_روزی_که_آنیما_تولدم_را_تبریک_گفت #روز_تولدم ساعت ششِ صبحِ امروز بود کـه آنیمای درونم کـه موجودی سفید و چاق هست ،چشمانِ روشنی دارد و معمولا لباس هایش را با من ست مـیکند،مرا از خواب بیدار کرد و گفت: "تولدت مبارک پارسا" من کـه تازه از سفر برگشته بودم و نای بلند شدن را نداشتم ... #شونزده_فروردین_روزی_که_آنیما_تولدم_را_تبریک_گفت
#روز_تولدم

ساعت ششِ صبحِ امروز بود کـه آنیمای درونم کـه موجودی سفید و چاق هست ،چشمانِ روشنی دارد و معمولا لباس هایش را با من ست مـیکند،مرا از خواب بیدار کرد و گفت: "تولدت مبارک پارسا"

من کـه تازه از سفر برگشته بودم و نای بلند شدن را نداشتم گفتم ولم کن بزا بخوابم

آنیما ناگهان شاخه گلی زرد رنگ ازپیراهنِ بنفشَش درآورد و گفت:بیـا اینم هدیـه تولدت

من هم کـه هم سمعی هستم و هم لمسی،زرتی شُل شدم😉 با کمـی غرولند بلند شدم

دکمـه پیراهنش را کـه معمولا باز هست بستم😊

کمـی نوازشش کردم

و درون دشتِ سرسبز خیـالم گم شدم
#پارسا_احمد

#پی_نوشت:
۱:شانزده فروردین هست و من n سال پیش درون چنین روزی ، متولد شدم
خیلی خوشحالم درون فروردینی بـه دنیـا آمدم کـه چاپلین و خسر و شکیبایی درش زاده شدن البته گله ندارم کـه نوید محمد زاده هم درون این ماه متولد شده پسری کـه خودم را کمـی شبیـه ش مـیدانم
۲:رابرت جانسون یکی از روانشناسان امریکایی و نویسنده مورد علاقه من درون مورد آنیما مـیگه:
آنیما حمل‌کننده‌ روح مرد و معشوقه‌ دنیـای درونی اونـه
آنیما یـا مـیانجیِ درون مرد ،واسط بین شخصیت آگاهانـه‌ مرد و اعماق طبیعت اونـه یعنی ناخودآگاه جمعی

آنیما قلمرو شکوهمند روان است؛ آن واسطه‌ای هست که ما را با اسرار و اعماق طبیعت مان درون تماس نگه مـی‌دارد. آنیما الهام‌بخش است، حمل‌کننده‌ روح شاعرانـه ، راهنمای زنانـه دنیـای زیرین ما مردهاست است
آنیماست کـه با جادوی خود و با پیوند درونی خود، بـه زندگی مرد ارزش و معنا مـی‌بخشد وگرنـه ما مردها بـه سیب زمـینی یـا نـهایتا سیب تبدیل مـیشدیم😜

حالا درون این بین چرا آنیمای درونم چاق و سفید با لباسی بنفش رنگه،الله و اعلم🤔

۳:این ویژگی رو درون چاق و سفیدهای اطرافم فرافکنی نکنم صلواااات😂

۴:از ویژگی های منفی یـه فروردینی اینـه کـه گاهی دروغ مـیگه
اگه یـه #فروردینی بهتون دروغ گفت زیـاد دعوایش نکنید چون او تحت تاثیر رویـاهای رنگارنگ درونش کـه سرشار از تخیلات هست به دنیـا نگاه مـیکن

۵:اگر درست حدس بزنید کـه امروز چند ساله شدم ،اونوقت منم از آنیما بیشتر مـیگم😊

۵:از پیـام های پر مـهرتون هم سپاسگزارم
دوستون دارم

روزتون بـه مـهر❤

#amazing #naturelover #tagstagram #liveoutdoors #travelgram #sunset #traveler #igtravel #bestvacations #instagram #akkas #nature #عکاسی #همدان #ایران #natural #land #gilan #photography #aks #natureaddict #comeseegilan #top_masters #محیط_زیست #عکاسان_ایرانی #

Read more

Media Removed

. سلام عزیزانم . . . سلام رُفَقا . . . سلام تو دِلیـا . . . . عیدتون مبارک خیلی خیلی مبارک . از صمـیم قلب آرزو مـیکنم کـه تو سال ۹۷ کنار عزیزانتون بهرینا براتون رقم بخوره ، بـه همـه آرزوهاتون برسین ، تنتون همـیشـه صحیح و سلامت باشـه ، لحظه بـه لحظه تون پر از آرامش و یـاد‌ خدا باشـه و لبتون همـیشـه ... .
سلام عزیزانم . . . ❤❤❤
سلام رُفَقا . . . ❤❤❤
سلام تو دِلیـا . . . ❤❤❤
.
عیدتون مبارک ❤❤❤
خیلی خیلی مبارک ❤❤❤
.
از صمـیم قلب آرزو مـیکنم کـه تو سال ۹۷ کنار عزیزانتون بهرینا براتون رقم بخوره ، بـه همـه آرزوهاتون برسین ، تنتون همـیشـه صحیح و سلامت باشـه ، لحظه بـه لحظه تون پر از آرامش و یـاد‌ خدا باشـه و لبتون همـیشـه پُر خنده . . . ❤❤❤
.
دوستان توروخدا امسال قدر تک تک عزیزانتونو خیلی بیشتر بدونید ❤
خیلیـا دیگه کنارمون نیستن الان
قدر پدر مادراتون ، قدر تمام خانواده تون ، قدر دوستای واقعی ، همـه و همـه و همـه اونایی کـه خالصانـه کنارتون بودن و هستنو خیلی بیشتر بدونید رُفَقا . . . ❤❤❤
.
زندگی خیلی کوتاست . . . ☺☺☺
.
طلب شفاعت مـیکنم به منظور همـه مریضا ❤❤❤
طلب آمرزشم مـیکنم به منظور همـه رفتگان ، روحشون شاد . . ❤❤❤
.
منم آخر سر از همـه دعا کنید ، خیلی بـه دعاتون نیـاز دارم خیلی خیلی خیلی . . . ❤❤❤
سعی مـیکنم امسال تو موزیک پُر کارتر از همـیشـه باشم و رو سفیدتون کنم . . . ❤❤❤
.

متن زیرم حتما بخونید ، خالی از لطف نیست 👇👇👇
.
آیت‌الله مـهدی مـهدوی مازندرانی درون نقل روایتی اخلاقی اظهار داشت: حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند «ارحم من فی‌الارض ، یرحمک من فی‌السماء» بـه اهل زمـین رحم کن که تا آنکه درون آسمان هست تو را رحم کند.

فقیـه کامل، حاج ملا احمد نراقی درون کتاب خزائن خود نقل کرده از شخصی کـه از اصحاب بعضی از صلحا بود کـه پس از مردن آن مرد صالح ، او را درون خواب دیدم ، از او پرسیدم کـه خداوند با تو چه کرده ، گفت: خداوند مرا درون محضر جلال خود وا داشت و فرمود «آیـا دانستی کـه برای چه تو را آمرزیدم؟» گفتم: بـه فلان و فلان.

فرمود: نـه، بـه هیچ از اینـها تو را نیـامرزیدم.

گفتم: الهی! بعد به چه مرا آمرزیدی؟

فرمود: آیـا بـه خاطر داری وقتی را کـه در کوچه‌های بغداد راه مـی‌رفتی، بعد گربه کوچکی را دیدی کـه سرما او را عاجز کرده بود و او از شدت یخ و سرما پناه مـی‌برد بـه پایـه کنار دیوار، او را گرفتی بـه خاطر ترحم بـه او و در مـیان پوستین خود کـه در برداشتی، جای دادی کـه او را از سرما نگاه دارد.

گفتم: آری.

فرمود: چون بر آن گربه ترحم کردی، ما بر تو رحم کردیم.

از این رو، درون روایـات آمده کـه فردای قیـامت برخی افراد از خداوند مـی‌خواهند کـه به آنان ترحم شود، خطاب مـی‌رسد کـه شما درون دنیـا بـه یک گنجشک هم رحم نکردید! بعد چگونـه امروز انتظار ترحم و بخشش دارید؟! و لذا درون روایت دیگری حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند:«لایرحم‌الله من لایرحم‌الناس» خداوند بهی کـه به مردم رحم نمـی‌کند
(حتی حیوانات) ، بـه او رحم نخواهد کرد . . .
.
#خدا
بازم عیدتون مبارک . . . ❤❤❤
یـا علی . . . ❤❤❤
.

Read more

Media Removed

ا درون بیـابانی دور کـه نروید جز خار کـه نتوفد جز باد کـه نخیزد جز مرگ کـه نجنبد نفسی از نفسی خفته درون خاکی زیر یک سنگ کبود درون دل خاک سیـاه مـیدرخشد دو نگاه کـه بناکامـی ازین محنت گاه کرده افسانـه هستی کوتاه باز مـی خندد مـهر باز مـی تابد ماه باز هم قافله سالار وجود سوی صحرای عدم پوید راه با دلی خسته ... ا
در بیـابانی دور
که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی
خفته درون خاکی

زیر یک سنگ کبود
در دل خاک سیـاه
مـیدرخشد دو نگاه
که بناکامـی ازین محنت گاه
کرده افسانـه هستی کوتاه

باز مـی خندد مـهر
باز مـی تابد ماه
باز هم قافله سالار وجود
سوی صحرای عدم پوید راه
با دلی خسته و غمگین -همـه سال-
دور ازین جوش و خروش
مـیروم جانب آن دشت خموش
تا دهم بوسه بر آن سنگ کبود
تا کشم چهره بر آن خاک سیـاه

وندر این راه دراز
مـیچکد بر رخ من اشک نیـاز
مـیدود درون رگ من زهر ملال

منم امروز و همان و راه دراز
منم اکنون و همان دشت خموش
من و آن زهر ملال
من و آن اشک نیـاز

بینم از دور،در آن خلوت سرد
در دیـاری کـه نجنبد نفسی از نفسی
ایستادستی! "روح آواره کیست؟
پای آن سنگ کبود
که درون آن تنگ غروب
پر زنان آمده از ابر فرود؟" مـی تپد ام از وحشت مرگ
مـی رمد روحم از آن سایـه دور
مـی شکافد دلم از زهر سکوت!

مانده ام خیره بـه راه
نـه مرا پای گریز
نـه مرا تاب نگاه!

شرمگین مـیشوم از وحشت بیـهوده خویش
سرو نازی هست که شادابتر از صبح بهار
قد برافراشته از دشت
سر خوش از باده تنـهائی خویش! "شاید این شاهد غمگین غروب
چشم درون راه من است؟
شاید این بندی صحرای عدم
با منش یک سخن است؟" من،در اندیشـه کـه :این سرو بلند
وینـهمـه تازگی و شادابی
در بیـابانی دور
که نروید جز خار
که نتوفد جز باد
که نخیزد جز مرگ
که نجنبد نفسی از نفسی... غرق درون ظلمت این راز شگفتم ناگاه
خنده ای مـیرسد از سنگ بگوش!
سایـه ای مـیشود از سرو جدا!
در گذرگاه غروب
در غم آویز افق
لحظه ای چند بهم مـی نگریم
سایـه مـیخندد و مـیبینم وای...
مادرم مـیخندد!... "مادر ای مادر خوب
این چه روحی هست عظیم؟
وین چه عشقی هست بزرگ؟
که بعد از مرگ نگیری آرام؟

تن بیجان تو درون خاک
به نـهالی کـه در این غمکده تنـها ماندست
باز جان مـیبخشد!
قطره خونی کـه بجا مانده درون آن پیکر سرد
سرو را تاب و توان مـی بخشد!

شب،هم آغوش سکوت
مـیرسد نرم ز راه
من از آن دشت خموش
باز رو کرده باین شـهر پر از جوش و خروش
مـیروم خوش بـه سبکبالی باد
همـه ذرات وجودم آزاد
همـه ذرات وجودم فریـاد
.
.
@به یـاد مادرم کـه ناباورانـه مرا درون این دنیـا هشت سال پیش تنـها گذاشت

@in memory of my mother who passed away eight years ago
.
.
#مادر
#جمعه_آخرسال

Read more

. من و آقای هاشمـی یـا آقای رفسنجانی هفته‌ی پیش تو افتتاحیـه‌ی خانـه‌موزه‌ی ایشون حالا اینکه من با اختلافاتِ سیـاسیِ فاحش البته با جناح سیـاسیشون و نـه شخص خودشون (چون هنوزم معتقدم بهترین رئیس‌جمـهور بعد از جنگ ایشون بودن) چطوری سر از افتتاحیـه‌ی اونجا درآوردم عرض مـیکنم خدمتتون 😎 هفته‌ی پیش تهران ... .
من و آقای هاشمـی یـا آقای رفسنجانی هفته‌ی پیش تو افتتاحیـه‌ی خانـه‌موزه‌ی ایشون 🙈🙊
حالا اینکه من با اختلافاتِ سیـاسیِ فاحش البته با جناح سیـاسیشون و نـه شخص خودشون (چون هنوزم معتقدم بهترین رئیس‌جمـهور بعد از جنگ ایشون بودن) چطوری سر از افتتاحیـه‌ی اونجا درآوردم عرض مـیکنم خدمتتون 😎
هفته‌ی پیش تهران نبودم کـه سمـیرا @samirabadivi پیـام داد فاطمـه فردا چیکاره‌ای؟؟؟گفتم فردا برمـیگردم تهران گفت یکی از دوستای بابام دعوتمون کرده واسه تولد و افتتاحیـه خانـه موزه‌ی آقای هاشمـی ولی بابام نمـیتونـه بیـاد بیـا منو تو بریم 😌 منم گفتم بذار ببینم کی برمـیگردیم بهت خبر مـیدم و اینگونـه شد کـه فرداش برگشتم تهران و ساعت سه با سمـیرا مـیدون تجریش قرار گذاشتیم و رفتیم سمتِ جماران کـه من تاحالا نرفته بودم و خیلی با تعجب بـه بافتِ دِه مانندش نگاه مـیکردم 🙈 خلاصه کـه بعد از هماهنگی با دوستِ بابای سمـیرا رفتیم جلوی مسجدِ جماران کـه قرار بود گرامـیداشت اونجا برگزار بشـه و بعد از سلام و علیک با خانم فائزه هاشمـی ‍♀🤦‍وارد مسجد شدیم و اونجا هم بـه ترتیب سیدحسن خمـینی و آقای ظریف و فاطمـه هاشمـی سخنرانی (شاید استوری‌هاشو بذارم) و بعدش رفتیم طرفِ خونـه‌ی آقای هاشمـی کـه چند دقیقه قبلش توسط جهانگیری و یـادگارِ یـادگارِ امام و یـادگارِ یـارگارِ یـادگارِ امام افتتاح شده بود 🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀
وقتی رسیدیم جلو درون محوطه‌ی جماران سمـیرا زنگ زد بـه دوست باباش کـه به نگهبان بگه ما رو راه بدن و وقتی واردِ خونـه شدیم داشتیم کفش‌هامونو درمـیاوردیم کـه یـهو سرمونو بالا آوردیم و نزدیک بود سکته کنیم چون یـه مجسمـه کپی برابر اصل آقای هاشمـی روبه‌رومون بود و یـه لحظه فکر کردیم خودشونن😣خلاصه کـه رفتیم خونـه رو دیدیم و همزمان شده بود با ورودِ گزارشگرای صداوسیما واسه همـین چندتا اتاق پایین رو دیدیم و رفتیم بالا و دوباره برگشتیم پایین و این ویدئو رو سمـیرا وقتی برگشتیم پایین و هنوز کتابخونـه و مجسمـه‌ی دوم رو ندیده بودیم گرفت و البته کل ویدئو حدودآ ده دقیقه‌است ولی چون گفتن از جزئیـات فیلم نذارید همـین یـه تیکه کـه اکثرش خودمم و چیز خاصی مشخص نیست رو گذاشتم 😬 درون مجموع حتما بگم خونـه‌ی خیلی بزرگ و قشنگی بود تو دو طبقه با چندین اتاق و یـه حیـاطِ فوق‌العاده باصفا و بزرگ ولی وسایل خونـه مثل کاناپه‌ها کهنـه بود و در مجموع دکوراسیون خونـه معمولی بود و واسه همـین خونـه رو تبدیل بـه موزه کـه مردم ببینن ایشون زندگی ساده‌ای داشتن!
خلاصه کـه جدا از خط و ربط سیـاسی دیدنِ خونـه کـه فکر کنم از همـین روزها بازدیدش به منظور عموم آزاد مـیشـه خالی از لطف نیست🙂.
.

Read more

Media Removed

... چقدر خوشبختتر بودم اگر هر دوستت دارمـی را باور نمـیکردم... و به هر لبخندی دلخوش نمـیشدم... چقدر دنیـا آرامتر و امن تر بود اگر عشقی را کـه به دیگری دادم، صرف گیسوهای خودم مـیکردم... چقدر پشیمانم کـه به اندازه سنم نخندیدم زندگی نکردم و شاد نبودم... چقدر پشیمانم کـه به خاطر طرز نگاه دیگران بـه ... ...
چقدر خوشبختتر بودم اگر
هر دوستت دارمـی را باور نمـیکردم...
و بـه هر لبخندی دلخوش نمـیشدم...
چقدر دنیـا آرامتر و امن تر بود اگر
عشقی را کـه به دیگری دادم،
صرف گیسوهای خودم مـیکردم...
چقدر پشیمانم کـه به اندازه سنم
نخندیدم
زندگی نکردم
و شاد نبودم...
چقدر پشیمانم کـه به خاطر طرز نگاه دیگران
به روی آرزوهای خودم چشم پوشیدم
و از اخم دیگران ترسیدم
و تصور کردم اگر دوستم نداشته باشند
باید از خودم متنفر باشم....
.
.
چقدر آرامم کـه #خدا را کنار خود احساس مـیکنم
خدایی کـه بینیـاز است...
خدایی کـه خیلی خوب هست که بی نیـاز است...
که نیـازی بـه من ندارد
به احترام بـه تملق بـه باج بـه سرویس بـه توضیح و توجیـه و هرچیزی کـه این آدمـهای بدبخت محتاجش هستند...
خدایی کـه بی نیـاز است... و
البته بسیـار بخشنده...
چنین خدایی
فرصت زندگی را بـه هرکه بخواهد مـی بخشد
و چیزی هم درون عوضش نمـی خواهد...
چقدر آرامم کـه چنین خدای مـهربان و بزرگی را
کنار خود احساس مـیکنم...
#مرجان_خاتون
#منم_ابابیل

Read more

Media Removed

. زمستان سلامت را نمـی خواهند پاسخ گفت سرها درون گریبان استی سر بر نیـارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یـاران را نگه جز پیش پا را دید، نتواند کـه ره تاریک و لغزان هست وگر دست محبت سوی یـازی بـه اکراه آورد دست از بغل بیرون کـه سرما سخت سوزان هست نفس، کز گرمگاه مـی آید برون، ابری شود تاریک چو ... .
زمستان

سلامت را نمـی خواهند پاسخ گفت

سرها درون گریبان است

کسی سر بر نیـارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یـاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی یـازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه مـی آید برون، ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد درون پیش چشمانت

نفس کاین است، بعد دیگر چه داری چشم؟

ز چشم دوستان دور یـا نزدیک

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناجوانمردانـه سرد هست ... آی ... دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی، درون بگشای

منم من، مـیهمان هر شبت، لولی وش مغموم

منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور

منم، دشنام پست آفرینش، نغمـه ی ناجور

نـه از رومم، نـه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم

بیـا بگشای در، بگشای، دلتنگم

حریفا! مـیزبانا! مـیهمان سال و ماهت پشت درون چون موج مـی لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست

صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه مـی گویی کـه بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد!

فریبت مـی دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما هست این، یـادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ مـیدان، مرده یـا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نـه توی مرگ اندود، پنـهان است

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

سلامت را نمـی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر، درها بسته، سرها درون گریبان، دستها پنـهان

نفسها ابر، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آجین

زمـین دلمرده، سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مـهر و ماه

زمستان است

#اخوان_ثالث
#مصطفی_زمانی #ترانـه_علیدوستی #سریـال_شـهرزاد #شـهرزاد۳
#mostafazamani #taranehalidoosti #shahrzadseries #shahrzad3

Read more
زمستان سلامت را نمـی خواهند پاسخ گفت سرها درون گریبان استی سر بر نیـارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یـاران را نگه جز پیش پا را دید، نتواند کـه ره تاریک و لغزان هست وگر دست محبت سوی یـازی بـه اکراه آورد دست از بغل بیرون کـه سرما سخت سوزان هست نفس، کز گرمگاه مـی آید برون، ابری شود تاریک چو ... زمستان

سلامت را نمـی خواهند پاسخ گفت

سرها درون گریبان است

کسی سر بر نیـارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یـاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی یـازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه مـی آید برون، ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد درون پیش چشمانت

نفس کاین است، بعد دیگر چه داری چشم؟

ز چشم دوستان دور یـا نزدیک

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناجوانمردانـه سرد هست ... آی ... دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی، درون بگشای

منم من، مـیهمان هر شبت، لولی وش مغموم

منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور

منم، دشنام پست آفرینش، نغمـه ی ناجور

نـه از رومم، نـه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم

بیـا بگشای در، بگشای، دلتنگم

حریفا! مـیزبانا! مـیهمان سال و ماهت پشت درون چون موج مـی لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست

صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه مـی گویی کـه بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد!

فریبت مـی دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما هست این، یـادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ مـیدان، مرده یـا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نـه توی مرگ اندود، پنـهان است

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

سلامت را نمـی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر، درها بسته، سرها درون گریبان، دستها پنـهان

نفسها ابر، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آجین

زمـین دلمرده، سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مـهر و ماه

زمستان است.

Read more

Media Removed

. مـی‌نروم هیچ از این خانـه من درون تک این خانـه گرفتم وطن خانـه یـار من و دارالقرار کفر بود نیت بیرون شدن سر نـهم آن جا کـه سرم مست شد گوش نـهم سوی تنن تنتنن نکته مگو هیچ بـه راهم مکن راه من این هست تو راهم مزن خانـه لیلی هست و مجنون منم جان من این جاست برو جان مکن هر کی درون این خانـه درآید ورا همچو منش باز بماند ... .
مـی‌نروم هیچ از این خانـه من
در تک این خانـه گرفتم وطن
خانـه یـار من و دارالقرار
کفر بود نیت بیرون شدن
سر نـهم آن جا کـه سرم مست شد
گوش نـهم سوی تنن تنتنن
نکته مگو هیچ بـه راهم مکن
راه من این هست تو راهم مزن
خانـه لیلی هست و مجنون منم
جان من این جاست برو جان مکن
هر کی درون این خانـه درآید ورا
همچو منش باز بماند دهن
خیز ببند آن درون اما چه سود
قارع درون گشت دو صد درشکن
ای خنک آن را کـه سرش گرم شد
ز آتش روی چو تو شیرین ذقن
آن رخ چون ماه بـه برقع مپوش
ای رخ تو حسرت هر مرد و زن
این درون رحمت کـه گشادی مبند
ای درون تو قبله هر ممتحن
شمع تویی شاهد تو باده تو
هم تو سهیلی و عقیق یمن
باقی عمر از تو نخواهم برید
حلقه بـه گوش توام و مرتهن
مـی‌نرمد شیر من از آتشت
مـی‌نرمد پیل من از کرگدن
تو گل و من خار کـه پیوسته‌ایم
بی‌گل و بی‌خار نباشد چمن
من شب و تو ماه بـه تو روشنم
جان شبی دل ز شبم برمکن
شمع تو پروانـه جانم بسوخت
سر پی شکرانـه نـهم بر لگن
جان من و جان تو هر دو یکی است
گشته یکی جان پنـهان درون دو تن
جان من و تو چو یکی آفتاب
روشن از او گشته هزار انجمن
وقت حضور تو دو که تا گشت جان
رسته شد از تفرقه خویشتن
تن زدم از غیرت و خامش شدم
مطرب عشاق بگو تن مزن
خطه تبریز و رخ شمس دین
ماهی جان راست چو بحر عدن
#مولانا

Read more

Media Removed

سلامت را نمي‌خواهند پاسخ گفت، سرها درون گريبان است. كسي سر برنيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را. نگه جز پيش پا را ديد،‌نتواند، كه ره تاريك و لغزان است. و گر دست محبت سوي كس يازي، بـه اكراه آورد دست از بغل بيرون، كه سرما سخت سوزان است. نفس كز گرمگاه سينـه مي‌آيد برون، ابري شود تاريك. چو ديوار ايستد ... سلامت را نمي‌خواهند پاسخ گفت،
سرها درون گريبان است.
كسي سر برنيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را.
نگه جز پيش پا را ديد،‌نتواند،
كه ره تاريك و لغزان است.
و گر دست محبت سوي كس يازي،
به اكراه آورد دست از بغل بيرون،
كه سرما سخت سوزان است.
نفس كز گرمگاه سينـه مي‌آيد برون، ابري شود تاريك.
چو ديوار ايستد درون پيش چشمانت.
نفس كاين است، بعد ديگر چه داري چشم،
ز چشم دوستان دور يا نزديك؟
مسيحاي جوانمرد من! اي ترساي پير پيرهن چركين!
هوا بس ناجوانمردانـه سرد است… آي
دمت گرم و سرت خوش باد!
سلامم را تو پاسخگوي. درون بگشاي!
منم من! ميهمان هر شبت. لولي‌وش مغموم.
منم من، سنگ تيپا خورده رنجور.
منم، دشنام پست آفرينش، نغمـهء ناجور
نـه از رومم، نـه از زنگم. همان بيرنگ بيرنگم.
بيا بگشاي در، بگشاي، دلتنگم.
حريفا! ميزبانا! ميهمان سال و ماهت پشت درون چون موج مي‌لرزد.
تگرگي نيست، مرگي نيست.
صدائي گر شنيدي، صحبت سرما و دندان است.
من امشب آمدستم وام بگذارم.
حسابت را كنار جام بگذارم.
چه مي‌گويي كه بيگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فريبت مي‌دهد، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست.
حريفا! گوش سرما هست اين، يادگار سيلي سرد زمستان است.
و قنديل سپهر تنگ ميدان، مرده يا زنده،
به تابوت ستبر ظلمت نـه توي مرگ اندود پنـهانست.
حريفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز يكسان است.
سلامت را نمي‌خواهند پاسخ گفت.
هوا دلگير، درها بسته، سرها درون گريبان، دستها پنـهان.
نفس‌ها ابر، دلها خسته و غمگين،
درختان اسكلتهاي بلور آجين،
زمين دلمرده، سقف آسمان كوتاه،
غبار آلود مـهر و ماه،
#زمستان_است

Read more

Media Removed

زمستان سلامت را نمـی خواهند پاسخ گفت سرها درون گریبان استی سر بر نیـارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یـاران را نگه جز پیش پا را دید، نتواند کـه ره تاریک و لغزان هست وگر دست محبت سوی یـازی بـه اکراه آورد دست از بغل بیرون کـه سرما سخت سوزان هست نفس، کز گرمگاه مـی آید برون، ابری شود تاریک چو ... زمستان

سلامت را نمـی خواهند پاسخ گفت

سرها درون گریبان است

کسی سر بر نیـارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یـاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی یـازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

نفس، کز گرمگاه مـی آید برون، ابری شود تاریک

چو دیوار ایستد درون پیش چشمانت

نفس کاین است، بعد دیگر چه داری چشم

ز چشم دوستان دور یـا نزدیک؟

مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین

هوا بس ناجوانمردانـه سرد هست ... آی ... دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم را تو پاسخ گوی، درون بگشای

منم من، مـیهمان هر شبت، لولی وش مغموم

منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور

منم، دشنام پست آفرینش، نغمـه ی ناجور

نـه از رومم، نـه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم

بیـا بگشای در، بگشای، دلتنگم

حریفا! مـیزبانا! مـیهمان سال و ماهت پشت درون چون موج مـی لرزد

تگرگی نیست، مرگی نیست

حدیثی گر شنیدی، قصه سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگذارم

حسابت را کنار جام بگذارم

چه مـی گویی کـه بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟

فریبت مـی دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست

حریفا! گوش سرما هست این، یـادگار سیلی سرد زمستان است

و قندیل سپهر تنگ مـیدان، مرده یـا زنده

به تابوت ستبر ظلمت نـه توی مرگ اندود، پنـهان است

حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است

سلامت را نمـی خواهند پاسخ گفت

هوا دلگیر، درها بسته، سرها درون گریبان، دستها پنـهان

نفسها ابر، دلها خسته و غمگین

درختان اسکلتهای بلور آجین

زمـین دلمرده، سقف آسمان کوتاه

غبار آلوده مـهر و ماه

زمستان است.

مـهدی اخوان ثالث

Read more

Media Removed

زمستان..... سلامت را نمـی خواهند پاسخ گفت سرها درون گریبان استی سر بر نیـارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یـاران را نگه جز پیش پا را دید ، نتواند کـه ره تاریک و لغزان هست وگر دست محبت سویی یـازی بـه اکراه آورد دست از بغل بیرون کـه سرما سخت سوزان هست نفس ، کز گرمگاه مـی آید برون ، ابری شود تاریک چو دیوار ... زمستان.....
سلامت را نمـی خواهند پاسخ گفت
سرها درون گریبان است
کسی سر بر نیـارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یـاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و
لغزان است
وگر دست محبت سویی یـازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه مـی آید برون ، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد درون پیش چشمانت
نفس کاین هست ، بعد دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یـا نزدیک ؟
مسیحای
جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانـه سرد هست ... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، درون بگشای
منم من ، مـیهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمـه ی ناجور
نـه از رومم ، نـه از زنگم ، همان
بیرنگ بیرنگم
بیـا بگشای درون ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! مـیزبانا ! مـیهمان سال و ماهت پشت درون چون موج مـی لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه مـی گویی کـه بیگه شد ، سحر شد ،
بامداد آمد ؟
فریبت مـی دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما هست این ، یـادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ مـیدان ، مرده یـا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نـه توی مرگ اندود ، پنـهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت
را نمـی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها درون گریبان ، دستها پنـهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمـین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مـهر و ماه
زمستان است

Read more

Media Removed

*** اینکه خیلی‌ها باشن کـه از من خوششون نیـاد رو کاملا درک مـی‌کنم، طبیعیـه. منم آدمایی رو دوست ندارم، منم از بعضی معاشرت‌ها گریزانم. اما یـه چیزی رو این وسط نمـی‌فهمم. هنوز نتونستم بفهمم کـه چرا به منظور دوست نداشتنِ من دلیل مـیارن کـه «صفحه‌ی اینستاگرامش فقط آشپزی‌ست و غذا». نمـی‌فهمم کـه چرا مـی‌نویسن «طرف ... ***
اینکه خیلی‌ها باشن کـه از من خوششون نیـاد رو کاملا درک مـی‌کنم، طبیعیـه. منم آدمایی رو دوست ندارم، منم از بعضی معاشرت‌ها گریزانم. اما یـه چیزی رو این وسط نمـی‌فهمم. هنوز نتونستم بفهمم کـه چرا به منظور دوست نداشتنِ من دلیل مـیارن کـه «صفحه‌ی اینستاگرامش فقط آشپزی‌ست و غذا». نمـی‌فهمم کـه چرا مـی‌نویسن «طرف اونقدر چیپه کـه باید بره توی خونـه بشینـه و آشپزی کنـه»! چشام گِرد مـیشـه و با خودم فکر مـی‌کنم این عزیزان غذا نمـی‌خورن؟ رستوران نمـیرن توی زندگی‌شون؟ همـینقدر از درکِ هنرِ زندگی دورن کـه آشپزی رو دونِ شأن مـی‌دونن؟ بـه قشنگی و سادگیِ این عقسم کـه من با آشپزی بـه خودم توانِ زندگی مـیدم. آشپزخونـه کلینیکِ تراپی‌ منـه. از غوغایِ جهان با یکساعت ِ ترکیبِ رنگ‌ها و طعم‌ها فارغ مـیشم. اصلا وقتی مـی‌بینم مـهمونای خونـه‌م بـه عشقِ خوردنِ دستپختِ من مـیان بال درمـیارم. بعد اینم شعارِ بعد از اینِ من: هوا را از من بگیر، آشپزی را نـه!
ایشون هم خوراکِ سریع‌السیرِ کوفته‌قلقلی است

Read more

Media Removed

. چهارمـین سالروز درگذشت #سیمـین_بهبهانی هست که از پرچمداران بزرگ غزل معاصر بود و چراغش هنوز و همـیشـه روشن است. او یکی از استوارترین ستون‌های غزل روزگار ما بود و در بسیـاری از مولفه‌های شعری یگانـه بود. غزل زیر درون همان روز واقعه سیمـین سروده شد. همان روز تلخی کـه سیمـین را از ما گرفت و او را بـه جهان خواجه ... .
چهارمـین سالروز درگذشت #سیمـین_بهبهانی هست که از پرچمداران بزرگ غزل معاصر بود و چراغش هنوز و همـیشـه روشن است. او یکی از استوارترین ستون‌های غزل روزگار ما بود و در بسیـاری از مولفه‌های شعری یگانـه بود.

غزل زیر درون همان روز واقعه سیمـین سروده شد. همان روز تلخی کـه سیمـین را از ما گرفت و او را بـه جهان خواجه فرستاد:

ستاره! دیده فرو بستی، گذشت زندگی و جَستی
هلا ستاره من! بدرود، بـه نور و آینـه پیوستی

تو از تبارِ خدایـانی، حدیثِ حادثه خود دانی
برو برو کـه نمـی‌مانی، بخوان کـه شعرِ خدا هستی

در آن کرانـه چه مـی‌جویی؟ بگو بـه خواجه چه مـی‌گویی
بگو کـه خواجه چه مـی‌گوید، بکش بر آینـه‌ها دستی

چه ابرها کـه به چشمانم، چه بغض‌ها بـه گریبانم
نشسته‌اند نمـی‌دانم، دلم شکست و تو نشکستی

خزان رسیده و حجمِ زرد، هوا هواست ولی پر گرد
علاجِ واقعه حتما کرد مگر بـه خوابِ خوشِ مستی

زنی چنین کـه تویی ای زن! نبود درون دو جهان یک تن
نخفته‌ای، تو نخواهی خفت، اگرچه دیده فرو بستی

#جویـا_معروفی
مجموعه شعر "از اینجا کـه منم" / انتشارات فصل پنجم
.

Read more

Media Removed

از آخرین باری کـه با تو بـه صحبت نشستم چندین ماه مـیگذرد مـیدانی خوبی تو این هست که موضوع نوشته هایت را از قبل فکر نمـیکنی مـی‌نشینی و به ته سیگار هایی کـه ته استکان چاییت ات را زرد و سیـاه و بدبو کرده اند خیره مـیشنوی و مـینویسی! رفت! این بار واقعا رفت، برایت گفته ام؟ امـیر را مـیگویم بدون اینکه بهی بگوید رفت خبر ... از آخرین باری کـه با تو بـه صحبت نشستم چندین ماه مـیگذرد مـیدانی خوبی تو این هست که موضوع نوشته هایت را از قبل فکر نمـیکنی مـی‌نشینی و به ته سیگار هایی کـه ته استکان چاییت ات را زرد و سیـاه و بدبو کرده اند خیره مـیشنوی و مـینویسی! رفت! این بار واقعا رفت، برایت گفته ام؟ امـیر را مـیگویم بدون اینکه بهی بگوید رفت خبر داری؟ نـه؟ بذار اجازه بده من فندک دارم برایت سیگارت را روشن کنم ... اه این باد هم خسته ام کرده صبر کن (صدای چرخیده شدن سنگ فندک) اها روشن شد. اره گفته بود کـه قراره بره ... مـی‌شود ازت خواهش کنم دود سیگار را بـه صورت من فوت نکنی؟ نفسم تنگ مـی‌شود و نمـیتونم صحبت کنم چند وقت پیش کـه دکتر رفتم گفت حتما از هوای کثیف و دود سیگار دوری کنی راستی تو چرا اینقد سیگار مـیکشی؟ البته مـیدونم بـه من ارتباطی ندارد حتمن مشکلاتی داری! نـه؟ بعد برای چی مـی کشی؟ البته بـه من ربطی نداره. ازه کمرنگ باشـه لطفا با دو که تا قند نـه همون طوری خوبه. جدیدن احساس مـیکنم وقتی با افراد حرف مـی یـادم مـی‌رود درون جمع هستم و بی اختیـار درون حالی کـه مخاطب حرف دوستام من هستم هدفونم را درون گوشم مـیذارم و مـیروم از دستم ناراحت شده اند اخه فکر درگیره نمـیدونم من سخت مـیگیرم یـا همـینـه ازت خواهش کردم دود سیگارتو تو صورتم فوت نکنی. نـه سوسول بازی درون نمـیارم فقط نفسم تنگ مـی‌شود مثل دلم کـه لامصب همـیشـه ی خدا تنگه یـاد اخوان افتادم بیچاره مـیدانست کـه حالش خوب نمـی‌شود اما تلاشش را مـیکرد مثل صادق کـه راهی برایش نماند. اصلا مـیدانی چیست؟ یـه سیگار بـه منم بدهی کـه سیگار نمـیکشد به منظور چه فندک دارد؟ به منظور چه فندک داشتم؟ مـیدونم مـهم نیست یـه نخ اذیت نمـیکنـه. مـیشـه با بغض نگام نکنی؟ اخه دلم مـیگیره جمعه هم کـه هست بدتر مـیشـه. راستی فرهاد داری؟ اگه اره بذار گوش کنیم. یـه نخ دیگه مـیدی؟ داشتم فکر مـیکردم اگه حالم خوب شد یـه دیقه واستا گوشیم زنگ مـیزنـه( جواب مـی‌دهد: اره چشم) ببخشید کجا بودم؟ اها از امـیر خبر داری؟ شنیده ام رفته هست برای همـیشـه نـه؟ نمـیدونی؟ چجور رفیقی هستی داشتم مـیگفتم حالم خوب شد مـیخوام سیگار رو بذارم کنار راستی گفتی از امـیر خبر نداری؟ *کسی از درون اتاق وارد مـی‌شود *: بسسسس کن باز داری با اینـه حرف مـیزنی؟ بخواب صدات که تا تو حال مـیاد مـیخوایم بخوابیم / امـیر الفرد - ۱۵ فروردین ۹۷

Read more

Media Removed

. . . سرطان زمان . . صداي پاي سكوت و صداي ساعت ها، صداي وحشت و افسوس، غصه و هذيان و درد پرده ي شومي هست روي اندامم كه زير پنجه ي سفاك و وحشي سرطان... تمام پنجره ها رو بـه مرگ مي خندند، و لحظه ها قطرات عبور بر اكنون و مرگ هوهوي باد هست در شب كوچه، و خاك تشنـه درون اندوه و حسرت باران نفس كه داغ، كه همسايه ي دلم ... .
.
.
سرطان زمان
. .
صداي پاي سكوت و صداي ساعت ها، صداي وحشت و افسوس، غصه و هذيان
و درد پرده ي شومي هست روي اندامم كه زير پنجه ي سفاك و وحشي سرطان...
تمام پنجره ها رو بـه مرگ مي خندند، و لحظه ها قطرات عبور بر اكنون
و مرگ هوهوي باد هست در شب كوچه، و خاك تشنـه درون اندوه و حسرت باران
نفس كه داغ، كه همسايه ي دلم درد است، و چشم هام پر از تب، پر از شكايت، دود
درون آينـه گيجم، كه سخت مي لرزم؛ منم كه سايه ي خود، دود آتشي سوزان
منم كه شعله... كه درون ملحفه... كه مي سوزم، صداي سرد پرستار، بوي الكل، درد
منم كه همدم خود، يار خود، كه مي گويم: بروي پاي خودت، روي پاي درد بمان
كه گريه كردن من... مرد و گريه كردن؟ ها! كه هق هقي ست و شعري براي دل كندن
براي خستگي از ماسك ها، كوريدورها؛ براي خستگي از زوزه ي بلند زمان
زمان بـه معني كوتاهي است، پايان است، هزارسال و يك لحظه هر دو پايان اند
و هيچ نيست بـه جز نام ما و ميراثي كه از رسيدن و حسرت، قبول يا طغيان...
# # #
صداي توست كه درون رگ رگ تنم جاري است، و جان من يكي از واژه هاي شعرت، مست
نديدنت همـه ي حسرتم، زمان جاري ست درون انتهاي من و شعر خسته ام؛ .
.
.
(استاد هومن عزیزی)
.
.49sh

Read more

Media Removed

ترجمـه خطبه گران سنگ غدیر بخش پانزدهم پیروان اهل بیت علیـهم السلام و دشمنان ایشان هان مردمان! صراط مستقیم خداوند منم کهش ما را بـه یـاوری آن امر فرموده. و پس از من علی است. و آن گاه فرزندانم از نسل او، پیشوایـان راه راستند کـه به درستی و راستی راهنمایند و به آن حکم و دعوت کنند. سپس ... 🍂🍃💐🍂🍃💐🍂🍃💐
🍃💐
💐 💠ترجمـه خطبه گران سنگ غدیر💠

5⃣1⃣ بخش پانزدهم 💠پیروان اهل بیت💠 💠علیـهم السلام و دشمنان ایشان💠

هان مردمان! صراط مستقیم خداوند منم کهش ما را بـه یـاوری آن امر فرموده. و پس از من علی است.
و آن گاه فرزندانم از نسل او، پیشوایـان راه راستند کـه به درستی و راستی راهنمایند و به آن حکم و دعوت کنند.
سپس پیـامبر صلّی الله علیـه و آله قرائت فرمود: «بسم الله الرّحمن الرّحیم الحمدللّه ربّ العالمـین الرّحمن الرّحیم» - که تا آخر سوره.
هان! بـه خدا سوگند این سوره درباره ی من نازل شده و شامل ا مـی باشد و به آنان اختصاص دارد.
آنان اولیـای خدایند کـه ترس و اندوهی برایشان نیست، آگاه باشید: البته حزب خدا چیره و غالب خواهد بود.
هشدار که: ستیزندگان با ا، گمراه و همکاران شیـاطین اند. به منظور گمراهی مردمان، سخنان بیـهوده و پوچ را بـه یکدیگر مـی رسانند.
بدانید کـه خداوند از دوستان ا درون کتاب خود چنین یـاد کرده: «[ی پیـامبر ما] نمـی یـابی ایمانیـان بـه خدا و روز بازپسین، کـه ستیزه گران خدا و رسول را دوست ندارند، گرچه آنان پدران، برادران و خویشانشان باشند. آنان [که چنین اند] خداوند ایمان را درون دل هایشان نوشته است.» - که تا آخر آیـه.
هان! دوستداران ا ایمانیـان اند کـه قرآن چنان توصیف فرموده:"آنان کـه ایمان آورده وباورخودرا بـه شرک نیـالوده اند،در امان ودرراه راست هستند."
هشدار! یـاران پیشوایـانانی هستند کـه به باور رسیده و از تردید و انکار دور خواهند بود.
هشدار! اولیـاء ی ا آنانند کـه با آرامش و سلام بـه بهشت درخواهند شد و فرشتگان با سلام آنان را پذیرفته، خواهند گفت:"درود برشما کـه دربهشت، جاودانـه خواهید بود".
هان! بهشت پاداش اولیـاءی آنان هست و درآن بی حساب روزی داده خواهند شد.
هان! دشمنان آنان آنانی اند کـه در آتش درآیند.
و همانا ناله افروزش جهنم را مـیشنوند درون حالی کـه شعله ی آتش زبانـه مـیکشد و زفیر (صدای بازدم) جهنم را نیز درون مـی یـابند.
هان! خداوند درباره ی ستیزگران با آنان فرموده: «هرگاه امتی داخل جهنم شود همتای خود را نفرین کند.»
◀️ ادامـه دارد......
💐
🍃💐 🍂🍃💐🍂🍃💐🍂🍃💐

Read more

Media Removed

: #برای_دلمان #آسدمقداد_نوشت: مثل يك كودك بد #خواب كه بازيچه شده #خسته_ام خسته تر از انكه بگويم چه شده درون خيالات بهم ريخته ى دور و برم خيره بر هر چه شدم #خاطره اى زد بـه سرم مى روم چشم ترم را بـه #زيارت ببرم که تا از آن #چشم نظر باز شكايت ببرم ناممان منتسبش بود نميدانستيم جانمان درون طلبش بود نميدانستيم خبر ... :
#برای_دلمان
#آسدمقداد_نوشت:

مثل يك كودك بد #خواب كه بازيچه شده
#خسته_ام خسته تر از انكه بگويم چه شده
در خيالات بهم ريخته ى دور و برم
خيره بر هر چه شدم #خاطره اى زد بـه سرم
مى روم چشم ترم را بـه #زيارت ببرم
تا از آن #چشم نظر باز شكايت ببرم
ناممان منتسبش بود نميدانستيم
جانمان درون طلبش بود نميدانستيم
خبر آمد همـه جا #شعر تو را ميخواند
شعرمان ورد لبش بود نميدانستيم
#قول_دادم برود از غزل آتى من
لطف كن حرف نزن #قلب خيالاتى من
مشكلت با من و احوال پريشانم چيست؟
قلب من تند نرو #صبر كن آرام بايست
نفسم را بـه هواى نفسى تازه بگير
قد #عاشق شدنم را خودت اندازه بگير
بخدا هيچ كسى مثل من آزرده نشد
مثلهاى تو انقدر ترك خورده نشد
هيچ كس مثل من از دست خودش شاكى نيست
از همين #فاصله برگرد تو هم باكى نيست
#فرق_دارد_دل_من_با_دل_تو_عالمشان
#در_دهانم_پر_حرف_است_نمى_گويمشان
به خودم #سيلى سرخى زدم و دم نزدم
آن زمان كه همـه فرياد زدند از #غم شان
پشت #وابستگى ام هست دليلى كه نپرس
منم و تجربه ى #طعم اصيلى كه نپرس
#حرف_دل را كه نبايد بگذارى آخر
اين چه چشمان شروريست كه دارى آخر؟
#چشم تو روى من غم زده شمشير كشيد
#قلب_من_ياد_تو_افتاد_فقط_تير_كشيد
حمله ى قرنيه ها را نپذيرم چه كنم؟
من اگر دست تو را سخت نگيرم چه كنم؟
هر چه من مى كشم از اين #دل نامرد من است
اين #غزل ها همگى گوشـه اى از #درد من است

#طرحی_از_عشق_به_سر_دارم_و_مـیاندازم
#روزی_آن_را_به_بلندای_سفید_کفنم
.
#بی_سبب_درد_که_هم_قافیـه_با_مرد_نشد
#همچون_انار_خون_دل_از_خویش_مـیخوریم
.
#اشتاقك

Read more
....... هیچ بـه قشنگی من دلت را نمـی زد!!! از بس کـه باز نکردی درون را ؛ دلم زنگ زد!!! باور نمـی کنی ؟؟ بپرس از آینـه ام کـه زنگار زردی زد نیـا نیـا نبینمت دیگر بـه ریشـه ی دیدار ما سرمای سختی زد #محمدرضا_آهنگرانی شال و کلاه مـی بافم با خیـالت که تا در سرمای نبودنت یخ نبندم وقتی تو هستی کـه دستانم را ... .......
هیچ بـه قشنگی من
دلت را نمـی زد!!! از بس کـه باز نکردی درون را ؛
دلم زنگ زد!!! باور نمـی کنی ؟؟
بپرس از آینـه ام

که زنگار زردی زد

نیـا
نیـا
نبینمت دیگر
به ریشـه ی دیدار ما
سرمای سختی زد

#محمدرضا_آهنگرانی

شال و کلاه مـی بافم با خیـالت که تا در سرمای نبودنت یخ نبندم

وقتی تو هستی کـه دستانم را بگیری ، آرزو مـیکنم هر روز زمـین بخورم !
کاش تابستانـها هم برفی بود !

چقدر حال و هوای این روزای ما منو یـاد این شعر زمستان اخوان مـیندازه

خیلی از یخ ای ما آدما از سرما نیست
لحنمون زمستونیـه کـه سردمون مـیشـه

حرف تازه ای ندارم فقط زمستان درون راه هست …
کلاه بگذار سر خاطراتی کـه یخ زده اند!!!
شاید یـادت بیفتد جیبهایت را کـه وقتی دستهایم مـهمانشان بودند !
ولش کن ننویسیم بهتره
بریم دوباره باهم مرور کنیم شعر زیبای اخوان رو «زمستان»
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
سرها درون گريبان است
كسي سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
نگه جز پيش پا را ديد، نتواند
كه ره تاريك و لغزان است
و گر دست محبت سوي كسي يازي
به اكراه آورد دست از بغل بيرون
كه سرما سخت سوزان است
نفس، كز گرمگاه سينـه مي آيد برون، ابري شود تاريك
چو ديوار ايستد درون پيش چشمانت
نفس كاين هست ، بعد ديگر چه داري چشم
ز چشم دوستان دور يا نزديك ؟
مسيحاي جوانمرد من! اي ترساي پير پيرهن چركين
هوا بس ناجوانمردانـه سرد هست … آي
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوي، درون بگشاي
منم من، ميهمان هر شبت، لولي وش مغموم
منم من، سنگ تيپاخورده ي رنجور
منم، دشنام بعد آفرينش، نغمـه ي ناجور
نـه از رومم، نـه از زنگم، همان بيرنگ بيرنگم
بيا بگشاي در، بگشاي، دلتنگم
حريفا! ميزبانا! ميهمان سال و ماهت پشت درون چون موج مي لرزد
تگرگي نيست، مرگي نيست
صدايي گر شنيدي، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را كنار جام بگذارم
چه مي گويي كه بيگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فريبت مي دهد، بر آسمان اين سرخي بعد از سحرگه نيست
حريفا ! گوش سرما هست اين، يادگار سيلي سرد زمستان است
و قنديل سپهر تنگ ميدان، مرده يا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نـه توي مرگ اندود، پنـهان است
حريفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز يكسان است
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير، درها بسته، سرها درون گريبان، دستها پنـهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهاي بلور آجين
زمين دلمرده، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مـهر و ماه
زمستان است
#مـهدی_اخوان_ثالث

Read more

Media Removed

. . زیدان : . "خوشحالم کـه تمام بازیکنان رو درون اختیـار دارم، همـه‌ی آنـها به منظور بازی مقابل ویـارئال و لیورپول آماده هستند." . "دوست داشتم هر ۲۴ بازیکنم مـیتونستند بازی کنن اما متاسفانـه این اتفاق رخ نمـیده و برخی خط مـیخورن." . شعار های خوانفران؟ ‌ "اول از همـه قهرمانی اونارو تبریک مـیگم، بخاطری قهرمانی ... .
.
زیدان :
.
"خوشحالم کـه تمام بازیکنان رو درون اختیـار دارم، همـه‌ی آنـها به منظور بازی مقابل ویـارئال و لیورپول آماده هستند."
.
"دوست داشتم هر ۲۴ بازیکنم مـیتونستند بازی کنن اما متاسفانـه این اتفاق رخ نمـیده و برخی خط مـیخورن."
.
شعار های خوانفران؟ ‌
"اول از همـه قهرمانی اونارو تبریک مـیگم، بخاطری قهرمانی خوشحال هستند، ازش خوشم مـیاد و حرفی به منظور گفتن ندارم، بامزه بود و یک شوخی بوده."
.
رییس جدید فدراسیون اسپانیـا؟ ‌
"بهش تبریک مـیگم، سخت تلاش کرده و منم مثه پرز بـه او تبریک مـیگم."
.
"نمـیتوان ویـارئال را با لیورپول مقایسه کرد، ۲ تیم سبک متفاوتی دارند، درون دیدار فرداشب مـهم به منظور ما اینـه کـه بتونیم پیروز بشیم و بازی خوبی داشته باشیم چرا کـه آخرین بازی ما قبل از فینال است."
.
لالیگای این فصل؟ ‌
"از نیم فصل اول راضی نیستم، بارسلونا امسال عالی عمل کرد ولی درون کل از نیم فصل دوم تیمم راضی هستم."
.
گریزمان درون بارسا؟ ‌
"نظر و خبری ندارم."
.
"هر فردا مقابل ویـارئال بازی کند بـه این خاطرِ کـه در مورد شرایطش مطمئن بودیم."
.
صحبت های مسی درون مورد نیمار؟
"در مورد بازیکنی کـه جز تیم من نیست صحبت نمـیکنم، بعد از پایـان این فصل مـیتوانیم درون مورد هر چیزی صحبت کنیم."
.
کریستیـانو؟ ‌
"او ۱۲۰% آماده شده و در طول هفته با جدیت تمرین کرده."
.
بیل؟ ‌
"ترکیب بازی با لیورپول رو لو نمـیدم، خط زدن بازیکنان سخت تر از انتخاب ترکیب است، بیل از نظر بدنی آماده هست و خوب تمرین مـیکند و وقتی گل مـیزند قطعا حس بهتری دارد."
.
خط خوردن کریم از لیست تیم ملی فرانسه؟
"چیزی عوض نمـیشود، حتما روی ادامـه فصلش تمرکز داشته باشد."
.
"در کل خوشحالم کـه مـیتوانم روی تمامـی بازیکنانم به منظور این ۲ بازی باقی مانده حساب کنم، حس خوبیـه وقتی همـه آماده باشن."
.
کسب سه قهرمانی اروپا پیـاپی؟ ‌
"بی نظیره، نشان مـیدهد کـه خوب تلاش کردیم، خوشحالم کـه در این فینال حضور دارم، مـهم اینـه کـه بتونم بهترین عملکردم رو نشون بدم، روی کارم تمرکز مـیکنم و تمام تلاشمون رو مـیکنیم کـه این فینال رو نیز برنده بشیم."
.
.
#ترجمـه_اختصاصی_رئال_مادرید_ایران
#Milad_Sr4

Read more




[رشد سریع مو در هفت روز با تخم موغ حوله]

نویسنده و منبع |



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com