شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان

شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان آواز ایرانی - رهی معیری | پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی | Khollan Vafa : اخوان صفا: فارسی نزد دیگران | زبان و ادبیـات فارسی - 11 - هنر ترجمـه و مسایل آن | خبرنامـه مجذوبان نور - شماره بیستم - مـهرماه ۱۳۹۱ by ... |

شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان

آواز ایرانی - رهی معیری

داستان عشق غم ا نگیز شاعر معاصر ما
رهی معیری

تولد «رهی معیری»، شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان از دامان عشق ((مریم سرخ))

 

همـه شب نالم چون نی کـه غمـی دارم
دل و جان بردی اما نشدی یـارم
با ما بودی بی ما رفتی
چو بوی گل بـه کجا رفتی؟
تنـها ماندم، تنـها رفتی


اگر پیش آمده باشد کـه گاهی دل بـه مـیراث موسیقی ملی، درون دهه‌ی سی و چهل داده باشید، لابد کـه صدای مخملین غلام‌حسین بنان بـه جان‌تان نشسته است؛ و اگر از مـیان تصنیف‌های فراموش‌ ناشدنی او، تنـها چند تای‌شان، پسندتان افتاده باشد؛ حتما که «کاروان»، اثر کم‌نظیر مرتضی‌خان محجوبی، یکی از آن مـیان بوده باشد. شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان واگر بخواهید بدانید کـه چرا و چگونـه هست که این اثر، این‌چنین با تار و پود جان‌تان آشنایی مـی‌دهد؛ کافی نیست کـه نام محجوبی، بنان و رهی معیری، بزرگان سازنده‌ی این اثر را دلیل آن بـه شمار آوریم، بلکه به‌هم‌نشستن فرخنده‌ی محتوا و قالب اثر، آن‌جا کـه مایـه‌ی شعر رهی، بـه قامت فواصل گام «دشتی»، چنان برازندگی مـی‌کند، کـه کلام از آهنگ، بازیـافته نمـی‌شود.
به گفته‌ی اکبر مشکین، کـه گاه بـه خلوت رهی، راهی داشت، رهی معیری خود هرگز از جادوی شنیدن این اثر رها نشد. شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان او مـی‌گوید، شب‌های اردی‌بهشت تهران، به منظور رهی معیری، شب‌های شنیدن چند‌باره‌ی «کاروان» بوده است. پیدا نیست کـه آیـا اکبر مشکین مـی‌دانسته هست که این عاشقانـه‌‌ی هجرانی رهی معیری، با سیـاسی‌ترین روی‌دادهای تاریخ معاصر ایران، چه ارتباطی داشته است!؟

داستان پنـهان عشق رهی معیری بـه مریم فیروز، نخست درون خاطرات پزشک معتمد خاندان فرمانفرما آفتابی شد. او کـه به نظر مـی‌رسد خود نیز شیفته‌ی مریم بوده باشد، با خشم و نفرت فراوانی از این «جوان سی‌ساله مبتلا بـه تریـاک، خوش‌گل، خوش‌اندام، جذاب، شاعر و عاشق‌پیشـه، تصنیف‌ساز، غزل‌سرا، گوینده‌ی خوب، موسیقی‌دان، با دو دانگ آواز»، یـاد مـی‌کند. البته رهی معیری درون سال‌های مورد بحث این پزشک «نامعتمد» و فاش‌گوی اسرار خانواده، هنوز محلی از اعراب درون شعر و شاعری نداشت و اثر قابل توجهی نیز از او دیده نشده بود، اما طبع‌ شعری داشت و گاه شعری مـی‌سرود.
نخستین ملاقات مریم و رهی درون یکی از روزهای اردیبهشت، درون یک مـهمانی درون خانـه‌ی مصطفی فاتح صورت مـی‌گیرد. و همـین ملاقات هست که پایـه‌ی یکی از شورانگیز‌ترین و عجیب‌ترین حکایت‌های عاشقانـه‌ معاصر قرار مـی‌گیرد. از آن بـه بعد، شورانگیز‌ترین ترانـه‌ها و غزلیـات رهی معیری، کـه به گفته‌ی برخی، از بهترین آثار ادبیـات کلاسیک معاصر بـه شمار مـی‌رود، مایـه از این عشق مـی‌گیرد.
عروس چمن مریم تاب‌ناک
گرو از نوعروسان خاک
به رخ نور محض و به تن سیم ناب
به پاکی چواشک و به صافی چو آب
دواند مرا ریشـه درون قلب ریش
دهم آب‌ش از قطره‌ی اشک خویش
چو درون خاک تیره شود منزل‌م
بود داغ آن سیم‌تن بر دل‌م
بهاران چو گل بر چمن درون زند
گل مریم از خاک من سر زند

او کـه یکی از زیباترین و روزآمد‌ترین ان ِ تهران، درون دهه‌های ۲۰ و ۳۰ بـه شمار مـی‌رفت، از جانب پزشک خانوادگی‌شان چنین توصیف شده است:

«مریم درون آن وقت ی بود ۲۹ ساله، زیبا و فتان و دل‌فریب، وانصاف این هست که درون حُسن و دل‌بری آیتی بود. اضافه بر طراوت و جوانی وخوش‌صورتی و موزونیت اندام، بسیـار بسیـار جذاب و دل‌فریب و با‌هوش وزرنگ و مطلع و پُرجان بود. سواد مدرسه‌‌ای خوب داشت. فرانسه خوب مـی‌دانست، اطلاعات عمومـی وسیع داشت. از هر دری حرف مـی‌زد، مـی‌پرسید، مـی‌فهمـید. او یکی از خوش‌گل‌ترین خانم‌های تهران بـه شمار مـی‌آمد: شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان آنیت داشت، ندیمـه بود، رفیق بود، آزاد‌منش بود، مؤدب بود و آداب معاشرت را با کوچک‌ترین دقایق مواظب بود. کتاب مـی‌خواند.»
به هر رو ارتباط عاشقانـه‌ی مریم و رهی ادامـه پیدا مـی‌کند.

پس از مرگ فرمانفرما درون سال ۱۳۱۸، هنگامـی کـه خیـال مریم از جانب پدرش آسوده شد، مـهر خود را بـه سرتیپ اسفندیـاری بخشید و از او جدا شد. پزشک مریم مـی‌نویسد: «بعد از آن دیگر مریم رفت و آمد بـه خانـه‌ی رهی را آغاز کرد و پس از مدتی نیز او را بـه خانـه‌ی شمـیران خود آورد. مریم قول مـی‌دهد کـه به قول خودش بـه مذهب و سنت عشق زن او شود.»

رهی معیری درون کنار مریم، هم‌چنان از برکت عشق شورانگیز شـهرآشوب تهران، بالیده مـی‌شود. مواد مخدر و سیگار را ترک مـی‌کند و به تشویق او با نام‌های مستعار، بـه نوشتن مطالب انتفادی درون روزنامـه‌ها مـی‌پردازد. و هم‌چنان مریم فیروز، منبع ذوق شاعرانـه‌ی اوست:

خیـال انگیز و جان‌پرور، چو بوی گل سراپایی
نداری غیر از این عیبی، کـه مـی‌دانی کـه زیبایی
من از دل‌بستگی‌های تو با آیینـه، دانستم
که بر دیدارِ طاقت‌سوز خود، عاشق‌تر از مایی

ولی درون پی جریـاناتی (که درون اینجا جای بحث آن نیست) مریم با کیـانوری آشنا مـیشود و با وی به مبارزات خود با شاه ادامـه مـیدهد

روزگار سیـاه ترانـه‌سرای عاشق فرا رسید. مریم سرانجام درون انتخاب مـیان شوریدگی دل و سر پرشور، دومـی را انتخاب کرد و در مسیر مبارزات خود روز بـه روز راهش از راه رهی دورتر شد.

مریم درون سال ۱۳۳۳ از ایران گریخت، و تا رویداد ۱۳۵۷، نتوانست بـه ایران بازگردد. او یک‌بار  درون سال ۱۳۳۷ تلاش کرده بود که تا از راه نفوذ درون انجمن فرهنگی ایران و شوروی، رهی معیری را به منظور شرکت درون مراسم سال‌گرد انقلاب اکتبر، بـه شوروی دعوت کنند. رهی بـه این سفر رفت، امای نمـی‌داند کـه آیـا ملاقاتی مـیان آن‌ها رخ داده یـا نـه. بـه هر حال، شاعر درویش‌مسلک و افتاده‌ی هجران‌زده، با همـه‌ی دشواری‌ها کـه از لحاظ جسمـی داشت، لابد بـه آرزوی شمـیدن بوی نفس یـار دیرین، مشقت تماشای نظم آهنین مـیدان سرخ مسکو را درون سرمای اکتبر، بـه خود هموار کرد.


ترانـه‌ی کاروان، بعد از فرار مریم از ایران سروده شده است، و بازتاب رنج شاعری‌ست

که بعد از کوچ محبوب خود، که تا پایـان عمر بـه تنـهایی زیست

و بـه یـاد او ترانـه‌ها و غزل‌های زیـادی سرود.

رهی درون آبان ۱۳۴۷، بر اثر بیماری سرطان معده، درون تنـهایی درگذشت.

همـه شب نالم چون نی کـه غمـی دارم
دل و جان بردی اما نشدی یـارم
با ما بودی بی ما رفتی
چو بوی گل بـه کجا رفتی؟
تنـها ماندم، تنـها رفتی

. . .

 

 

نـه دل مفتون دل‌بندی، نـه جان مدهوش دل‌خواهی
نـه بر مژگان من اشکی، نـه برهای من آهی
نـه جان بی‌نصیب‌م را پیـامـی از دلارامـی
نـه شام بی‌فروغ‌م را نشانی از سحرگاهی
نیـابد محفل‌م گرمـی، نـه از شمعی، نـه از جمعی
ندارد خاطرم الفت، نـه با مـهری، نـه با ماهی
کی‌م من؟ آروز‌گم‌کرده‌ای تنـها و سرگردان
نـه آرامـی، نـه امـیدی، نـه هم‌دردی، نـه هم‌راهی

سخن‌ها کند با من از روی دوست
ز گیسوی او، بشنوم بوی دوست
به رخساره چون نازنین من است
نشانی، ز نازآفرین من است
بود جان ما، سرخوش از جام او
که ما را گلی هست، هم‌نام او
نوازد دل و جان غم‌ناک را
پُر از بوی مریم کند خاک را

مطلب بالا برگرفته از نامـه ای هست که یکی از دوستانم برایم ارسال کرده است

و اما صحبت از بنان بـه مـیان آمد

کسی کـه حتی فکر بـه صدایش مرا از خود بیخود مـیکند

واقعا عاشقشم (نمـیتونم این عشق رو ابراز نکنم)شیفته ی صدای استاد بنان هستم

 

تصنیف کاروان

شعر : رهی معیری

آهنگ مرتضی مححجوبی

نغمـه دشتی

با صدای باشکوه استاد غلامحسین بنان

همـه شب نالــم چون نی کـه غمـی دارم
دل و جـــان بــــردی امّــانشــــــدی یـارم


با ما بـــودی،بی مــا رفتی
چون بوی گل بـه کجا رفتی
تنـهــــا مانــدم،تنـهـــا رفتی


چو کاروان رود ، فغانم از زمـین بر آسمان رود
دور از یــــارم خــــــون مـــی بارم


فتـــادم از پــا ز ناتوانی، اسیــر عشقــم، چنان کـه دانی
رهایی ازغــم نمـی توانم، تو چاره ای کن، کـه مـی توانی


گـــر ز دل بـر آرم آهـــی آتش از دلم ریزد
چون ستـاره از مژگانـم اشک آتشین ریزد


چو کاروان رود،فغانم از زمـین، بر آسمان رود
دور از یـــارم  خــــون مـی بارم


نـه حریفـی تـا بـا او غـم دل گویم
نـه امـیدی درون خاطر کـه تو را جویم


ای شـادی جان، سرو روان، کز بر ما رفتی
از محفل مـا  چون دل مـا سـوی کجا رفتی


تنـهـــا ماندم، تنـهــــا رفتی


به کجایی غمگسار من، فغان زار من بشنو باز آ
از صبـــا حـکایتــی ز روزگــــار مـن بشنـــو باز آ


باز آ سوی رهی

چون روشنی از دیده ما رفتی
با قافلـه باد صبـا رفتی
 تنـهـا مانـدم تنـهـا رفتی

دانلود تصنیف کاروان استاد بنان

آواز ایرانی

 

آرشیو مطالب آواز ایرانی




[شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 07 Sep 2018 07:25:00 +0000



شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان

پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی

tag:blogger.com,1999:blog-6694466556298820242018-08-30T13:26:24.198-07:00

کمونیسم ایرانی

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.comBlogger39125tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-22038239759346332592015-08-04T00:11:00.000-07:002015-09-21T03:05:36.476-07:00

یک چپول حرامزاده ایرانی از خلقی کـه نشناخته بود مـی گوید

<div dir="rtl" style="text-align: شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان right;" trbidi="on"><h3 style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">از غلومحسین ساعدی(غلوم تورکه)</span></h3><span style="font-size: x-large;">در کشور بی‌برنامـه و بی‌هدفی کـه شاه درست کرده بود، شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان این‌چنین وقایعی حتما اتفاق مـی‌افتاد. شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان اجتناب‌ناپذیر بود. شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان از یک طرف مدام لوله‌کشی نفت و گاز بود از کنار آبادی‌های گلی و قدیمـی و ده‌‌کوره‌های غرق درون فقر، به منظور صدور بـه خارج، و از طرف دیگر آپارتمان‌سازی کنار خانـه‌های یک‌طبقه‌ای.<br />رژیم شاه به منظور اینکه از قافله‌ تمدن عقب نماند، همـیشـه دست بـه نمایش مـی‌زد. درها را باز گذاشته بود که تا ماشین‌های ساخت اروپا و آمریکا بـه داخل کشور سرازیر شوند و آنگاه به منظور حل مشکل ترافیک پل‌های عظیم خیـابانی مـی‌زد.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">چنین بود کـه دهاتی‌ها و ساکنان شـهرهای کوچک به منظور پیدا کار بـه طرف شـهرهای بزرگ هجوم مـی‌آوردند و بدین‌سان حاشیـه‌نشینی وسیعی پیدا شد کـه در برپایی رژیم جدید نقش عمده‌ای را بر عهده گرفت. دستجات لومپنی و بیکاره و حاشیـه‌نشین‌های کوچ‌کرده کـه بیشترشان مذهبی بودند و هیچ‌وقت شغل ثابتی نداشتند، با حضور ملایـان درون صحنـه‌ قدرت، شغل ثابتی پیدا د، و آن شرکت مدام درون مراسم دسته‌جمعی بود، جماعتی کـه وسایل کارشان عبارت بود از مشت و لگد و چوب و چماق و زنجیر و پنجه بوو اسلحه‌ گرم و کار ثابت‌شان حمل عکس‌ آیت‌الله‌ها و ملاها، حمل عَلَم و کُتَل، ‌زدن و بر سر کوبیدن و نعره کشیدن و مـهم‌تر از همـه نعش‌کشی.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;"></span><span style="font-size: x-large;"></span><br /><table align="right" border="0" cellpadding="1" cellspacing="1" style="width: 230px;"><tbody><tr><td><span style="font-size: x-large;"></span><br /><div ><span style="font-size: x-large;"> ● دستجات لومپنی و بیکاره و حاشیـه‌نشین‌های کوچ‌کرده</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">که بیشترشان مذهبی بودند</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">و هیچ‌وقت شغل ثابتی نداشتند،</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">با حضور ملایـان درون صحنـه‌ قدرت،</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">شغل ثابتی پیدا د،</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">و آن شرکت مدام</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">در مراسم دسته‌جمعی بود…</span></div><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><div ><span style="font-size: x-large;">●هر پاکیزه و تمـیز بود،</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">لباس مرتبی بـه تن داشت،</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">ضد انقلابی معرفی مـی‌شد.</span></div><div ><span style="font-size: x-large;"> </span></div><div ><span style="font-size: x-large;">●شـهید زنده و شـهید مرده</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">هر دو ارج و قُرب یکسانی داشتند.</span></div><div ><span style="font-size: x-large;"> </span></div><div ><span style="font-size: x-large;"> </span></div></td></tr></tbody></table><span style="font-size: x-large;">پایگاه عمده‌ این عده قبرستان‌ها شده بود. هر جسدی را کـه وارد قبرستان مـی‌د، اگرچه کشته نشده بود و به مرگ طبیعی مرده بود، از دست صاحبان‌شان درمـی‌آوردند و با فرید «شـهید، شـهید، شـهید» دور که تا دور قبرستان مـی‌گشتند و صاحبان مرده زورشان نمـی‌رسید که تا جسد عزیزشان را از دست آن‌ها دربیـاورند. بسیـاری اوقات مرده‌ها جابه‌جا مـی‌شدند و در قبرهای جا مـی‌گرفتند.<br />کلمـه‌ی شـهید کـه در فرهنگ ایران اسلامـی، معنی خاصی داشت و آن عبارت بود از ایثار جان خویش به منظور یک هدف یـا یک ایده‌آل، و گاهی به‌جا و گاهی بی‌جا مصرف مـی‌شد، بـه کمک این دستجات لومپنی معنی عام یـافت؛ و ملاها از این کلمـه‌ عام‌شده استفاده‌ فراوانی بردند. چرا کـه اگر درون ماه‌های عزاداری مذهبی و روزهای شـهادت امام‌ها آن‌ها نقش عمده‌ای داشتند و روضه مـی‌خواندند و شیون مـی‌د و مردم را بـه گریـه و زاری وامـی‌داشتند و پول فراوانی بـه چنگ مـی‌آوردند، حال کـه در این قیـام هر کشته یـا مرده‌ای را شـهید مـی‌نامـیدند، بازار آن‌ها رونق بیشتری پیدا کرده بود. که تا بدانجا کـه به صراحت خود این نکته را علنی د و مـهم‌ترین روز عزای مذهبی درون سال یعنی شـهادت امام حسین را کـه عاشورا نامـیده مـی‌شد و اعتباری داشت، گسترش دادند و به صورت شعاری درآوردند که: «هر روز ما عاشوراست».</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">مظلومـیت نیز معنای شـهادت پیدا کرده بود، هر کـه نقص عضوی داشت و معلوم نبود بـه چه علت و به چه دلیلی، بـه خصوص اگر عمامـه‌ای دور سر مـی‌پیچید و زیردعا مـی‌خواند، او را نیز شـهید زنده مـی‌نامـیدند. شـهید زنده و شـهید مرده هر دو ارج و قُرب یکسانی داشتند. شـهیدپرستان همچنان کـه تابوت مرده‌ها را بـه دوش مـی‌کشیدند و فریـاد و فغان برمـی‌آوردند، شـهدای زنده را نیز کول مـی‌د و به نمایش مـی‌پرداختند. و همـین جماعت بودند کـه آخر سر بـه «حزب‌اللهی»ها معروف شدند و یـا بـه عبارت دیگر و به اصطلاح رژیم جمـهوری اسلامـی «مردم همـیشـه درون صحنـه».</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">بله، به‌تدریج با تثبیت رژیم جمـهوری اسلامـی، بسیـاری از آن‌ها درون نـهادها و کمـیته‌های گوناگون صاحب شغل ثابت‌تری شدند. بسیـاری سپاه پاسداران را تشکیل دادند، بسیـاری گروه‌های ضربت را تشکیل دادند. گروه‌های سیـاسی مسلح کـه به‌تدریج زیرزمـینی مـی‌‌شدند، این دستجات بیشتر رو مـی‌آمدند و بازوی اصلی قدرت حاکم مـی‌شدند کـه هم‌اکنون نیز هستند. بسیـاری دیگر به‌ظاهر سیـاهی لشکر قضیـه بودند، ولی نقش بسیـار عمده‌ای را بازی مـی‌د. با موتورسیکلت‌هایی کـه حکومت درون اختیـارشان گذاشته بود، پرچم‌های مذهبی بـه دوش مـی‌بستند و با فریـاد «الله اکبر» بـه خیـابان‌ها مـی‌ریختند و مایـه‌ ترس و ارعاب مـی‌شدند. بـه محوطه‌ دانشگاه‌ها هجوم مـی‌د و دانشجویـان را مضروب مـی‌ساختند. اجتماعات ده‌ها هزار نفری را از هم مـی‌پاشیدند. یک‌مرتبه از گوشـه‌ای ظاهر مـی‌شدند و دفاتر جمعیت‌های دموکراتیک را درون یک چشم‌ به‌هم زدن درهم مـی‌ریختند. کتابفروشی‌ها و کتابخانـه‌ها را غارت مـی‌د و کتاب‌ها را بـه آتش مـی‌کشیدند.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;"></span><span style="font-size: x-large;"></span><br /><table align="left" border="0" cellpadding="1" cellspacing="1" style="width: 230px;"><tbody><tr><td><span style="font-size: x-large;"></span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><div ><span style="font-size: x-large;">●رژیم مسلط شاه که</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">به ظاهر متمدن مـی‌بود همچون قالی زیبایی بود</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">که روی لجن‌زاری پُر</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">از کرم و حشرات ناشناخته‌ای پهن</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">کرده باشند</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">و چون آن قالی بعد زده شد،</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">همـه‌ آن موجودات ریز و درشت،</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">ریزخوار و درشتخوار</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">به یکباره بیرون ریختند.</span></div><div ><span style="font-size: x-large;"> </span></div><div ><span style="font-size: x-large;"> </span></div><div ><span style="font-size: x-large;"> </span></div></td></tr></tbody></table><span style="font-size: x-large;">موتورسیکلت‌ و صدای موتورسیکلت نشانـه‌ هجوم و حمله بود. موتورسیکلت‌سواری از گوشـه‌ای پیدا مـی‌شد و یک‌مرتبه موهای زن بی‌حجابی را مـی‌گرفت و او را بـه قصد کشت بر زمـین مـی‌کوبید. چند موتورسوار با فریـاد «الله اکبر» بساط دستفروش‌های بیچاره را غارت مـی‌د و اگر درگیری پیش مـی‌آمد، پاسداران با تیر هوایی، فروشندگان را متواری مـی‌ساختند که تا موتورسواران کار خود را به‌راحتی انجام دهند. چنین عملیـاتی تنـها بـه آن نیت نبود کـه صاحب هر دکه و بساط‌فروشی ممکن هست چریک مسلحی باشد، بلکه اگر مستضعف هست چرا بـه جرگه‌ آنان نپیوسته است. مستضعف حتماً حتما آلت فعل جمـهوری اسلامـی باشد. موتورسیکلت‌های بی‌راکب نیز کـه با شعارهای مذهبی و عرهبران مذهبی بـه قدرت‌رسیده تزئین شده بود درون کنار هر ازدحامـی دیده مـی‌شد و نگفته پیداست کـه صاحب موتور به منظور انجام وظیفه‌ای بـه مـیان جمعیت رفته است.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">همـه‌ سیـاهی لشکرها صاحب موتور نبودند، بسیـاری از آن‌ها تسبیح به‌دست و زنجیر و پنجه بوو چاقو درون جیب درون پیـاده‌روها مـی‌گشتند و اگری، عینک بـه چشم، یـا کتابی زیر بغل داشت، بـه طرفش هجوم مـی‌بردند و مـی‌گفتند: «من زمان انقلاب شیشـه‌های پنجاه ‌تا بانک را شکسته‌ام، تو چندتا را شکسته‌ای؟» و آنگاه وی را با مشت و لگد بر زمـین مـی‌انداختند و عینکش را مـی‌شکستند و کتابش را پاره مـی‌د. هر پاکیزه و تمـیز بود، لباس مرتبی بـه تن داشت، ضد انقلابی معرفی مـی‌شد. حاشیـه‌نشین‌های بیکاره کـه اکنون صاحب شغل شده بودند، همـه‌ی شـهر را آلوده مـی‌د. دانشگاه‌ها درون تصرف آن‌ها بود، بـه همـه‌جا سرکشی مـی‌د، درون آزمایشگاه سرم‌شناسی کف زمـین مـی‌نشستند و ناخن مـی‌گرفتند، درون تالارهای درس لم مـی‌دادند و ساندویچ مـی‌خوردند، تمام اسباب و ابزار علمـی را وارسی مـی‌د، مـی‌شکستند، دور مـی‌ریختند. لجام‌گسیختگی باعث شده بود کـه آن‌ها علاوه بر لبخند رضایت، همـیشـه خود را خشماگین نشان بدهند، خشونت این چنین بالا مـی‌رفت و مردم عادی نیز بـه ژنده‌پوشی آراسته مـی‌شدند. انگار کـه بر خلاف مار، بـه جای پوست انداختن حتما در جلدِ کهنـه و پوسیده‌ای فروروند.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">هیستری همگانی از همان روزهای اول اعتراض یـا قیـام، از همان تظاهرات دسته‌جمعی، زن و مرد را زیر چتر خود گرفته بود، ولی زنان بیشتر گرفتار شده بودند. آنچه بـه نام آزادی و حقوق درون دوران حکومت پهلوی، بـه زن داده شده بود، شامل همـه‌ زنان مـی‌شد. زنان طبقه‌ متوسط و بالا مـی‌توانستند بی‌حجاب ظاهر شوند چرا کـه چندین دست لباس داشتند، مـی‌توانستند آراسته جلوه کنند، بسیـاری از آنان از مواهب تحصیلات عالیـه برخوردار بودند. ولی اکثریت زنان ایرانی یـا بـه حکم فقر، و یـا بـه حکم مذهب همـیشـه زیر چادر بودند. و بیشتر همـین گروه از زنان خانـه‌نشین بودند کـه در تظاهرات جمعی بـه یکباره مجال خودنمایی یـافتند و توانستند، با اجازه‌ مردهاشان، بـه خیـابان‌ها بریزند و خودی نشان بدهند.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;"></span><span style="font-size: x-large;"></span><br /><table align="right" border="0" cellpadding="1" cellspacing="1" style="width: 230px;"><tbody><tr><td><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><div ><span style="font-size: x-large;">&nbsp;</span></div><div ><span style="font-size: x-large;"> </span></div><div ><span style="font-size: x-large;">●زنان [حزب‌اللهی]</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">دسته جمعی راهی زیـارتگاه‌ها</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">مـی‌شدند، زیر سقف‌های آئینـه‌بندی</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">جمع مـی‌شدند، و ضمن دعا</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">برای سلامتی رهبر</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">و نفرین بر امپریـالیسم</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">که نمـی‌دانستند چیست</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">و چه ریخت و قیـافه‌ای دارد،</span></div><div ><span style="font-size: x-large;">چشم بـه بالا مـی‌دوختند.</span></div><div ><span style="font-size: x-large;"> </span></div><span style="font-size: x-large;"> </span></td></tr></tbody></table><span style="font-size: x-large;">در چنین گیروداری عده‌ای از این زنان، زیر پوشش اسلامـی بـه بزک صورت خویش توجه مـی‌د، و عینک‌های جورواجوری به‌چشم مـی‌زدند نـه به منظور اینکه مردان نامحرم چشم آن‌ها را نبینند، بلکه بـه این دلیل کـه بیشتر جلب توجه کنند. درون صورت و نگاه بسیـاری از آنان مـی‌شد حالات «اروتیک» را به‌عیـان دید. وقتی دسته‌ زنان از کنار مردان تفنگ بـه دوش رد مـی‌شدند، مشت بالا مـی‌بردند و همراه با لبخندی «درود، درود» مـی‌گفتند و بدین‌سان «فالوکراتیسم» بـه صورت کاملاً عینی ظاهر شده بود. بسیـاری از زنان عاشق تفنگ شده بودند. نـه کـه اسلحه هر گوشـه‌ای ریخته بود و به‌راحتی همـه‌ جا گیر مـی‌آمد، آن‌ها نیز با بـه دست گرفتن اسلحه و تمرین تیراندازی بـه خود شخصیت مـی‌بخشیدند و بدین‌سان خود را همطراز مرد مـی‌دانستند. ولی نکته اینجاست کـه چون قرار شده بود انقلاب «اسلامـی» باشد، زن و مرد با اینکه همدیگر را و برادر صدا مـی‌د، حتما از هم جدا مـی‌بودند. دسته‌ مردها جلو و دسته‌ زنان عقب. اول مردها شعار مـی‌دادند و بعد زن‌ها بـه آن‌ها جواب مـی‌دادند، همـه با آهنگ‌های نوحه‌خوانی. مثل اینکه معاشقه‌ جمعی درون کار است. اما هر وقت دوربین عکاسی متوجه دستجات زنان مـی‌شد، عده‌ اندکی روی خویش را باز مـی‌د و لبخند مـی‌زدند و دسته‌جمعی بـه دوربین خیره مـی‌شدند. توده‌ زنان سیـاهپوش درهم‌رفته، شبیـه جانوری بود کـه انگار هزاران چشم دارد. با وجود این زن حتما زیر پوشش مذهب باشد، مذهب چتر درخشانی هست که بالای سر آن‌ها گسترده است. دستهجمعی راهی زیـارتگاه‌ها مـی‌شدند، زیر سقف‌های آئینـه‌بندی جمع مـی‌شدند، و ضمن دعا به منظور سلامتی رهبر و نفرین بر امپریـالیسم کـه نمـی‌دانستند چیست و چه ریخت و قیـافه‌ای دارد، چشم بـه بالا مـی‌دوختند. زنان درون قبرستان‌ها نقش عمده‌تری داشتند، به‌خصوص زنان پیر. قبرستان‌هایی کـه پر از عشـهدا بود، قبرها کنار هم و بسیـاری از قبرها انباشته از گُل، قبرستان‌هایی کـه روز‌به‌روز توسعه پیدا مـی‌د، و زنان کـه دور قبرها مـی‌نشستند و بر سر و ‌ خود مـی‌زدند و نوحه و شیون سرمـی‌دادند، و بدین ترتیب از بین زنان و مادران دروغین ولی رسمـی، به منظور شـهدای ناشناخته، از طرف حکومت برگزیده شدند کـه همـیشـه درون قبرستان‌ها حضور داشتند و با آوردن جسد پاسداری چاک مـی‌د. بازیگرانی بودند کـه نقش مادر شـهید را بازی مـی‌د و پاداش کلانی نیز دریـافت مـی‌د.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">اما کارگردان اصلی تمام این‌ها ملاها هستند کـه همـه جا حضور دارند، نـه تنـها بالای سر هر مزاری هستند، نـه تنـها بالای هر منبر و پشت هر مـیکروفونی نشسته‌اند، یـا همـیشـه بر صفحه‌ تلویزیون ظاهر مـی‌شوند، بالای سر هر اداره و سازمانی نیز ملایی نشسته است. پخش اغذیـه، امر جیره‌بندی و تصمـیم‌گیری درون همـه‌ی امور. سوار ماشین‌های آخرین سیستم مـی‌شوند، چندین پاسدار همراه آن‌هاست. آنان قانون‌گذاران واقعی هستند. قوه‌ مقننـه و مجریـه، همـه آن‌ها هستند. حکومت درون دست آن‌هاست، دادگاه‌ها را آن‌ها اداره مـی‌کنند، حکم اعدام همـیشـه حتما از طرف ملا امضاء شود. وقتی ملاها دور هم جمع مـی‌شوند، سعی دارند کـه لبخندی برنداشته باشند، فکر مـی‌کنند کـه نشانـه‌ قدرت درون این هست که اخمو و غضب‌آلود باشند. صاحبان قدرت به‌ندرت لبخند مـی‌زنند، همـه عبوس هستند.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">در این مـیان جنگ قدرت، یـا قدرت‌نمایی بین ملاها نیز وجود دارد. به‌خصوص درون مـیان دو طیف عمده‌ روحانیت یعنی خمـینی و شریعتمداری. شریعتمداری نیز طرفدارانی دارد، عاو نیز بـه همـه جا چسبانده شده، ولی کار او بـه جایی نمـی‌رسد، ریش بلند او بادبانی نیست کـه بتواند این کشتی شکسته را بـه جایی بکشد یـا حتی قایقی را بـه جلو براند. بدین‌سان او را نیز از صحنـه بیرون مـی‌رانند و آنگاه تمام ملایـان بـه طرف کفه‌ سنگین ترازو هجوم مـی‌آورند و از دامن خمـینی آویزان مـی‌شوند.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">بدین ترتیب درون هر گوشـه و کنار عملایـان، حواریون امام بـه دیوارها و شیشـه‌های تمام مغازه‌ها و ادارات دولتی چسبانده مـی‌شود. ملاها بـه این قانع نیستند، عآن‌ها حتما در کف بشقاب‌ها نیز چاپ شود. درون زمان گذشته نیز چنین بود. تصاویر شاه و شـهبانو کف بشقاب‌های پلاستیکی را زینت مـی‌بخشید و معنی این تمثیل درون این نکته هست که همـه بعد از خوردن غذا حتما عولی‌نعمت خویش را ببینند، مـی‌خواهد عشاه باشد یـا عخمـینی. عرهبران درون ته بشقاب‌ها، صاحبخانـه را موافق و مطیع رژیم شاه نشان مـی‌دهد و او را از گزند مأمورین مخفی درون امان نگه مـی‌دارد. ولی تنـها با چاپ عو ظاهرشدن درون تلویزیون کـه نمـی‌شود سکان قدرت را درون دست داشت.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">برای هر حکومتی اهرمـی لازم است، اهرم حکومت ملایـان مرگ است، کشتن است، کشتن بـه بهانـه‌ جاسوسی، کفر، الحاد، یـا داشتن مال و منال، و به‌خصوص عقیده‌ای مخالف عقیده‌ آن‌ها. ملاها همـه مُبلغ مرگ هستند، مُبلغ شـهادت هستند، ولی مرگ و شـهادت به منظور دیگران نـه به منظور آن‌ها. ملاها به منظور دوام و بقای خویش جنگ ایران و عراق را بهانـه مـی‌کنند. هزاران هزار جوان مبارز را گوشت دم توپ مـی‌سازند. بسیـاری را بـه عنوان خائن بـه جوخه‌ اعدام مـی‌سپارند. اما از هر گوشـه‌ کشور سر و صدایی بلند است.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">اعراب خوزستان را تار و مار مـی‌کنند، صدای مردم ترکمن صحرا را درون حنجره خفه مـی‌کنند و تنـها کردستان باقی مـی‌ماند. کردها دلیرانـه مـی‌ایستند، و مسلحانـه مـی‌جنگند، ولی رژیم جمـهوری اسلامـی مدام دهات شین را بمباران مـی‌کند، زن و بچه و پیر و جوان را مـی‌کشد. اما کردها ضربت مـی‌خورند و ضربت مـی‌زنند. ولی پا عقب نمـی‌کشند. آن‌ها گریـان، نعش بچه‌های خویش را درون بغل مـی‌گیرند و مـی‌گریزند و لحظه‌ای بعد ‌خیز، از تپه‌ای بالا مـی‌روند که تا رودرروی رژیم ملاها بایستند. و اما مـهم‌تر اینکه زندگی خصوصی هیچی درون امان نیست. رژیم جمـهوری اسلامـی از همان روزهای اول به منظور بقای خویش مداح بیچارگی و درماندگی بود. ولی بیچاره‌ها و درمانده‌ها را بیشتر از همـه نابود مـی‌کرد. و از طرف دیگر به منظور ارشاد، همـه را بـه پاکیزگی دعوت مـی‌کرد. کافه‌ها و رستوران‌ها را بست، فیلم‌های سینمایی را بـه شدت کرد، رادیو و تلویزیون بـه منبر وعظ و خطابه تبدیل شد، درِ دانشگاه‌ها را گِل گرفت. و جوانان درمانده از همـه جا پناه بردند بـه مواد مخدر. دور هم جمع مـی‌شدند، حشیش مـی‌کشیدند، و هروئین زیـاده از حد رواج پیدا کرده بود.</span><br /><span style="font-size: x-large;"> </span><br /><span style="font-size: x-large;">زمان شاه نیز معتاد کم نبود. هرچند روز یک بار نعش‌کشی مـی‌آمد و جسد عده‌ای را روی هم تل‌انبار مـی‌کرد و به گورستان مـی‌برد. زمان شاه قانونی گذراندند کـه قاچاقچی‌ها را مـی‌گرفتند و اعدام مـی‌د. ولی درون دیکتاتوری جمـهوری اسلامـی، معتادین بدبخت را جمع مـی‌کنند و به جوخه اعدام مـی‌سپارند. درون جمـهوری اسلامـی، درمان همـه‌ گرفتاری‌ها مرگ است. به‌هرحال جامعه‌ای کـه مـی‌خواست از بندهای اسارت رها شود، از تله‌ بزرگی رها نشده، درون تله‌ تنگ‌تری گرفتار شد. چاه آرتزینی زده شد کـه به ناگهان لجن و عمامـه و شیون و گرسنگی و جنگ و اعتیـاد و خشونت و ساندویچ و مرده و دعا و تعویذ و حجت‌الاسلام‌ و عقاید حوزه‌های متروکه‌ طلبه‌ها و وسائل پوسیده و کانادادرای و بلندگو، همـه بـه یکباره بیرون زد. آنچه بـه نام انقلاب ایران نامـیده شد، نیشتری بود بر دُمَلی کـه صدها سال بیمار خود از آن خبر نداشت.‌<br /> </span><br /><span style="font-size: x-large;">منبع: ساعدی، از او و درباره او، باقر مرتضوی، آلمان، کلن، ۱۳۸۵</span></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-13713988458685575872014-01-12T20:57:00.000-08:002014-01-13T01:01:23.019-08:00

ماجرای وحشتناک تجاوز ساواک شاه بـه یک راس روشنفکر ج.. پان تورک کمونیست

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://images-blogger-opensocial.googleusercontent.com/gadgets/proxy?url=http%3A%2F%2Firanazar.org%2Fwp-content%2Fuploads%2Fcache%2F24110_NpAdvHover.jpg&amp;container=blogger&amp;gadget=a&amp;rewriteMime=image%2F*" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" src="http://iranazar.org/wp-content/uploads/cache/24110_NpAdvHover.jpg" width="298" /></a></div><span style="font-size: large;">رضا براهنی؛ ساواک مرا بـه پنکه سقفی بست و درحال چرخش بـه من تجاوز کرد !؟&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;</span><br /><span style="font-size: large;">پایگاه خبری آذربایجان : رضا براهنی داستان نویس جنجالی هست که اغلب با مصاحبه ها و پلمـیک هایی شناخته مـی شود کـه هر از گاهی از طرف وی مطرح مـی گردد. بـه گزارش سایت خبری- تحلیلی آذری ها، رضا براهنی (داستان نویس کمونیستی کـه فعالیت های خود از دهه های چهل و پنجاه خورشیدی آغاز کرد) همواره نـه با کتاب ها و آثارش بلکه با پلمـیک های کـه اغلب توام توهین و تحقیر دیگران هست مطرح شده است. وی درون یکی از آخرین مصاحبه های خود مطالبی را بر علیـه احمد شاملو مطرح کرده بود و پیش از آن نیز طی یـادداشتی کوتاه درون مجله مـهرنامـه بر علیـه زنده یـاد اخوان ثالث مطلبی را منتشر کرد.اما این شیوه رفتار مسبوق سابقه است. بـه گزارش وبسایت آذری ها رضا براهنی درون چند سال گذشته درون مصاحبه های خود ادعاهای شگفت آوری را درون خصوص نظام آموزشی ایران مطرح کرده است. وی درون مصاحبه با تلویزیون باند پان ترکیسم درون شیکاگو (گوناز.تی وی) مدعی شده بود کـه در مدرسه از طرف آموزگاران مجبور بـه تخته سیـاه مـی شده است!از دیگر ادعاهای آقای براهنی مـی توان بـه افسانـه ها و توهم توطئه ای بـه نام شونیسم فارس اشاره کرد. گویـا موجودی بـه نام شونیسم فارس مانع از آن شده هست که آقای براهنی داستان هایش را بـه زبان مادری اش بنویسد. حتما از براهنی پرسید اکنون کـه سال هاست درون کانادا زندگی مـی کند چرا حتی یک داستان کوتاه بـه زبان مادری اش ننوشته است؟! هر چند این عده بـه جای زبان مادری ترجیح مـی دهند از زبان ترکی استانبولی استفاده کنند ولی این سوالی هست که درون ذهن بسیـاری از افراد وجود دارد.اما جنجالی ترین مصاحبه های براهنی مربوط بـه آزار و اذیت جسمـی هست که گویـا همواره نسبت بـه وی روا داشته شده است. توهمات براهنی درون این خصوص بـه حدی هست که گاه رنگ و بوی فانتزی هم مـی گیرد.اگر شونیسم فارس درون کودکی براهنی را مجبور بـه تخته سیـاه مـی کرد – و معلوم نیست چرا هیچ آذری دیگری چنین تجربه ای نداشته است- وی بعدها مدعی تجاوز از سوی ساواک نیز شد.پرویز ثابتی درون کتاب خاطرات خود بـه این موضوع اشاره روشنی دارد. ثابتی مـی گوید براهنی با رسانـه های عمومـی امریکا مصاحبه مـی کرد و مدعی مـی شد درون زندان های ساواک بـه وی تجاوز شده است. براهنی حتی درون شرح ماوقع بـه امریکایی ها گفته بود: درون حالی کـه دست هایش را بـه پنکه ای بسته بودند و پلکه درون حال چرخش بود، ماموری از ساواک مرتب بـه وی تجاوز مـی کرد.هر چند این روایت -اگر واقعیت داشته باشد- بیشتر شکنجه ای به منظور متجاوز نگون بخت محسوب مـی شد که تا آقای براهنی، ولی گذشته از صحت این ادعاهای مضحک، ظاهرا امریکایی ها نسبت بـه داستان های براهنی درون خصوص ساواک علاقه مند شده بودند. اما اشتباه نکنید، بیشتر از مطبوعات سیـاسی این مطبوعات و مبلغ مسائل بودند کـه علاقه داشتند فانتزی های براهنی را منتشر کنند.اسدالله علم درون بخشی از خاطرات خود بـه مقاله استاد براهنی! درون مجله “پلی بوی” اشاره کرده است. ظاهرا پلی بوی نسبت بـه فانتزی های براهنی علاقه مند شده و از وی خواسته درون خصوص توهمات فانتزی- خود توضیحات بیشتری ارائه دهد.اسدالله علم درون صفحه ۲۶۰ خاطرات خود سال ۱۳۵۴ مـی نویسد:«ضمنا پدر سوخته مجله Play boy مقاله ای بر علیـه ما نوشته است. این مقاله را دکتر براهنی بـه آن ها داده و این آدم پدرسوخته ای است. این جا حبس بود. علیـا حضرت شـهبانو بـه وسیله دوستان خودشان تحت تاثیر قرار گرفتند و از شاهنشاه خواستند این فرد را آزاد کنند. او هم آزاد شد و این نتیجه آن است. خوشختانـه مقاله آنقدر درون مزخرف هست که خودش جواب خودش را مـی دهد…در این مقاله پلی بوی، این پدر سوخته براهنی به منظور این کـه امریکایی ها را بترساند بـه آن ها حالی کرده هست که مواظب باشید، شاه بازیچه شما نیست.ما هم کـه از این سربلندیم و چیزی جز این نمـی گوییم».رضا براهنی بـه عنوان نخستین فردی کـه رویکرد اروتیک را داستان نویس جدید وارد کرده هست علاقه زیـادی بـه موضوع تجاوز دارد. ش از انقلاب بارها و بارها اعلام کرده بود کـه مورد تجاوز قرار گرفته هست و عجیب تر این کـه هرگز متوجه تمسخرات امریکایی ها و مجله هایی مانند پلی بوی نشد.یکی دیگر از مسائل مـهمـی کـه علم درون یـادداشت هایش مطرح مـی کند پادرمـیانی فرح پهلوی به منظور آزادی براهنی است. موضوعی کـه براهنی سعی درون پنـهان آن داشت.شاید بهتر این بود کـه براهنی با گام گذاشتن درون وادی خیـانت بـه ملت و وطن خویش ننگ خیـانت پیشگی و تجزیـه طلبی را بـه خود نمـی خرید، اما وقتیی گذشته این استاد پوشالی را مـی نگرد، چیزی جز دروغ و ننگ درون زندگی او نمـی بیند.نقل از آذری ها</span></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-50397119795443387792014-01-12T20:51:00.000-08:002014-01-13T01:01:56.743-08:00

نامـه رضا براهنی یک راس کومونیست مادرج... پان تورک بـه حضرت امام خمـینی

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><h2 >&nbsp;</h2><h3 itemprop="name" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting"><span style="font-size: large;">نامـه های رضا براهنی بـه یزدی و خمـینی ۱۳۵۷- صدیقی عقده ای و خائن پیرمعرکه گی</span></h3><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://iranazar.org/wp-content/uploads/cache/24110_NpAdvHover.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><span style="font-size: large;"><img border="0" height="400" src="http://iranazar.org/wp-content/uploads/cache/24110_NpAdvHover.jpg" width="267" /></span></a></div><div itemprop="name" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting"><span style="font-size: large;">&nbsp;</span></div><div style="clear: both; text-align: center;"><span style="font-size: large;"></span><br /></div><div style="clear: both; text-align: center;"><span style="font-size: large;">&nbsp;</span></div><div itemprop="name" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">انقلاب درون ایران با تمام قدرت پیش مـی رود. از امثال دکتر صدیقی کـه سر پیری بـه معرکه گیری برخاسته، هیچ کاری ساخته نخواهد بود. بعضی اشخاص آنقدر عقده دارند کـه درستگور خیـانت مـی کنند و آن نام بی چیز و بیفایده ای را کـه داشتند، بـه گنداب پهلوی آلوده مـی کنند.</span></div><div itemprop="description articleBody" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting" style="clear: both; text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: large;">بارها و بارها، وقتی کـه با دکتر سید جوادی صحبت کرده ام، اشتیـاق دیدار آن حضرت، رهبر بزرگ اسلام و انقلاب ایران را با ایشان درون مـیان گذاشته ام. استواری، استقامت، خرد عظیم سیـاسی و شجاعت توام با هوشیـاری آن حضرت، و فروتنی توأم با بردباری، کـه در برابر ظالم خیره سری چون شاه و اشرار سرمایـه پرست و سرمایـه دار درون آمریکا و صیـهونیسم جهانی از خود متجلی ساخته اند، چراغ روشنی بوده هست فرا راه تمامانی کـه تا کنون درون سراسر جهان، بـه ویژه ایران، قدم درون راه مبارزهی انقلابی گذاشته اند. سروش آزادی را از زبان آن حضرت شنیده اند و با افشاندن خون خود و نثار جانـهای عزیز خود بدان سروش پاسخ مثبت داده اند.</span></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting" style="clear: both; text-align: center;" trbidi="on"><span style="font-size: large;"></span><br /></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting" style="clear: both; text-align: center;" trbidi="on"><span style="font-size: large;"></span><br /></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting" style="clear: both; text-align: center;" trbidi="on"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://2.bp.blogspot.com/-SMmm14PdA_M/UtGOQvpJA8I/AAAAAAAACBw/pW2Hmi5ja7A/s1600/Slide1.JPG" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><span style="font-size: large;"><img border="0" src="http://2.bp.blogspot.com/-SMmm14PdA_M/UtGOQvpJA8I/AAAAAAAACBw/pW2Hmi5ja7A/s1600/Slide1.JPG" /></span></a></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: large;"></span><br /></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting" style="clear: both; text-align: center;" trbidi="on"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://2.bp.blogspot.com/-wgIi_2qJ-aI/UtGOQws-yRI/AAAAAAAACB0/63VEuXAqHCY/s1600/Slide2.JPG" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><span style="font-size: large;"><img border="0" src="http://2.bp.blogspot.com/-wgIi_2qJ-aI/UtGOQws-yRI/AAAAAAAACB0/63VEuXAqHCY/s1600/Slide2.JPG" /></span></a></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: large;"></span><br /></div></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-61399412661561638002013-09-30T01:43:00.000-07:002013-09-30T01:43:45.270-07:00

خاطراتی ازفدراسیون بـه قلم"زهره شاکرین"

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">در فرودگاه مـهرآباد تهران وقتی‌ داشتیم مـی رفتیم بـه رُم اولین شوک بهم وارد شد. یکی‌ از دوستان برادرم درون آخرین لحظات قبل از این کـه وارد قسمتی کـه ساک‌های دستی‌ را کنترل مـی کنند بشویم بـه سرعت ساک خودش را بمن داد و ساک من را کـه هاج واج مونده بودم از دستم گرفت. فرصت اعتراض نداشتم، گویـا کتاب‌های ممنوعه درون ساکش داشت کـه مـی‌ترسید کنترل کنند و به درد سر بیفتد. چقدر ترسیده بودم. به منظور موافقت پدرم با این سفر کلی‌ زحمت کشیده بودم. تصور بهم خوردن سفر آن‌هم درون آن لحظات آخر به منظور چند دقیقه درون حد مرگ وحشت زده‌ام کرد. بخیر گذشت، ولی‌ این شوک تاثیرش را به منظور همـیشـه به منظور من باقی گذاشت. این کـه بعضی آدم های بظاهر سیـاسی چقدر ریـا کار مـیتوانند باشند و فرصت طلب.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">...</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">تا بـه خانـه رسیدیم دسته دسته آمدند بـه دیدار آقای ...! و من کیج و ویج. همـه از اعضائ کنفدراسیو‌ن و سمپات گرو ه‌های سیـاسی. چریک‌های فدایی، ما ئویست‌های ستاره سرخ‌، سازمان انقلابی‌ حزب توده، تک و توکی هم توفانی.‌ البته این ها را بعد‌ها فهمـیدم. کنفدراسیو‌ن درون تمام شـهرهای بزرگ کشورهای اروپا شا خه‌ای داشت و معمولان مـی رفتم. کنگره کنفدراسیون درون آلمان تشکیل مـی شد. یک بار رفتم. درست یـادم نیست اما فکر مـی‌کنم جلسه درون برلین بود! </span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="color: white;"><span style="background-color: #cc0000;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;">همـینجا بنویسم کـه من سیـاسی نیستم و به خودم اجازه هیچ قضاوتی را هم نمـیدهم، اما مـیان آنـها کـه در کنفدراسیون مـی دیدم تفاوت‌های زیـادی حس مـی کردم. چند نفری قبل یـا بعد از انقلاب بـه ایران رفتند و کشته شدند، عده‌‌ای بـه ایران برگشتند و بساز و بفروش شدند و بسیـار ثروت مند، بعضی‌ همان سالها از جریـانات سیـاسی کناره گرفتند و در ایتالیـا ماندند. حالا کـه به گذشته بر مـیگردم بـه این یقین مـی رسم کـه ژست های تند و تیز سیـاسی درون دوران دانشجوئی یکجور "مُد" روز هست و بیشتر فعالیت ها و فعالان این دوره ها عمق ندارد وندارند.</span><span dir="ltr" lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;"> </span></span></span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">یک روز داشتیم درون خیـابان با یکی‌ دو نفر راه مـیرفتیم. یک آدم معقول و مرتبی داشت از آنطرف خیـابان رد مـیشد. متوجه شدم همرا‌هانم آن شخص را مـیشناسند ولی قصد دارند وانمود کنند کـه ندیده اند. سوال کردم. گفتند اون ترو تسکیست آخه ... ترجیح دادم سوال نکنم. متوجه شدم بـه تروتسکیست ها نباید سلام کرد! البته بعدها ازی‌ کـه به بز پیشانی سفید درون اروپا و امریکا شـهرت داشت سوال کردم و جواب هم گرفتم و تازه نظر خوبی هم نسبت بـه تروتسکیست ها پیدا کردم. این بز پیشانی سفید بـه گفته برو بچه ها ادمـی بود کـه سواد سیـاسیش را از طریق نشریـه هایی کـه هر روز درون صندوق پست دریـافت مـیشد (البته مجانی)ب نکرده بود. کاپیتال ماررا خوانده‌‌‌ بود. هر کتاب یـا نوشته‌ای از انگلس و لنین و استالین، مائو که تا آن روز چاپ شده بود را نخوانده نگذاشته بود. ایشان هر روز صبح یعنی تقریبا هر روز بدون استثنا مـی آمد منزل ما نا‌هار و تا شام هم مـی ماند و اخر شب تشریف مـی‌برد. برادرم بسیـار خوشحال بود و مفتخر از این بابت! درون نتیجه گروه گروه از همان آدم‌ها مـی‌‌آمدند منزل ما کـه مشکلات یـا سوالات بی‌ جواب مانده را از ایشان بپرسند. البته با چای و گاهی عدس پلو هم پذیراِئی مـی شدند. </span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">آنقدر درون جلسات فدراسیو‌ن درون چند ماهی‌ کـه تقریبا مرتب درون آنـها شرکت مـی‌کردم درون مورد طبقه گارگر و ظلم و ستمـی کـه به این طبقه از طرف بورژوازی و خرده بورژوازی روا شده بود شنیدم و اشکم درون آمد و خواب و خوراکم بهم ریخت بالاخره مصمم شدم تجربه کار درون کارخانـه را از دست ندهم که تا شاید کمـی‌ از عذاب وجدانم کاسته شود و درد و رنج آنـها را با گوشت و پو‌ستم لمس کنم. حاصل همـین فکرها این شد کـه هرسا ل درسه ماه تعطیلات تابستانی دانشگاه همراه عده ای دیگر از سراسر اروپا به منظور کار درون کارخانـه ها بـه سویس مـیرفتم. مبلغی کـه برای کار سه‌ ماه دریـافت مـی کردیم به منظور مخارج یک سال تحصیلی کافی‌ بود، البته اگر صرف جویی مـیکردیم!</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">سال اول را درون تمام این 30 و چند سالی کـه از آن دوران مـی گذرد فراموش نکرده ام. شاید بیست سی‌ نفری – و پسر- از فلورانس با قطار راهی‌ زوریخ شدیم. قطار بـه حدی شلوغ بود کـه به زحمت جا حتی به منظور ایستادن پیدا مـی شد. شب دم درون توالت بـه راحتی خوابم برد. وقتی بیدار شدم چقدر خوشحال بودم کـه توانسته ام چند ساعت بخوابم....</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;"><br /><span style="background-color: #cc0000; color: white;">شب رسیدیم بـه زوریخ، چند نفر آمدند بـه استقبال کـه ترتیب جای خوابمان را بدهند. قرار شد ‌ها را با هم درون خانـه‌ یکی‌ از آشنایـان جا بدهند. سفارش من را درون فلورانس دوستان کرده بودند و خیـالم راحت بود کـه هوا یم را دارند ولی گاهی سفارشی بودن کار دست آدم مـیدهد! بعد از گفتگویی طولانی من را همراه یکنفر دیگر‌ راهی‌ د. تعجب کردم وقتی متوجه شدم قرار هست هم اتاق باشیم! همـین یکی دو ساعت قبل به منظور اولین بار دیده بودمش ... </span></span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">خودم را از تک‌ و تا نیـانداختم. ظاهرا نمـی شود گفت دوست ندارم با یک مرد غریبه درون یک اتاق بخوابم. یک جور خلاف سیـاسی بود. همـه حتما به هم اعتماد مـی د. تازه بـه چهی اعتراض کنم؟ </span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">اون روی زمـین خوابید و من روی تخت، درون یک اتاق کـه فقط بـه اندازهٔ همان تخت یک نفره و یک تشک خواب روی زمـین جا داشت. نگران نبودم، بـه همـه اعتماد داشتم. فقط، چه جوری بگم کـه بهم بر خورده بود .</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">صبح روز بعد همراه با چند نفر دیگر به منظور پیدا کار با درون دست داشتن لیست چند کارخانـه کـه کارگر مـی‌خواستند همراه شدم. فکر مـی‌کنم اولین کارخانـه ای کـه همـه ها را قبول کرد شـهر کوچکی بنام "مایلن" درون نزدیکی زوریخ بود. کارخانـه بیسکوت، شکلات، و بستنی سازی.هشت ساعت کار با ساعتی فکر کنم حدود هفت یـا هشت فرانک سوئیس همراه با نـهار و پانزده دقیقه استراحت درون مـیان روز همراه با قهوه و بیسکویت. با این شرایط تمرین پرولتاریـائی کردم که تا درد پرولتاریـای ایران را بفهمم!!</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="color: white;"><span style="background-color: #cc0000;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;">من را فرستادند بـه قسمت بستنی سازی. سالنی بسیـار بزرگ با چراغ‌های نئون (از نور چراغ نئون متنفرم) بدون پنجره درون زیر زمـین و فوق العاده سرد. کار ما چیدن و قرار بستنی‌ها درون کارتن‌های کوچک و همزمان درست این کارتن‌ها</span><span dir="ltr" lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;"> </span><span lang="FA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;">بود</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;">. بستنی ها کـه به چشم بر هم زدنی از ماشین بیرون مـی‌‌آمد و ما دو نفر روبروی همدیگر با کمک هم، آنـها را درون کارتون ها جا مـی دادیم. یک لحظه غفلت مساوی بود با کوهی از بستنی کـه مقابل آدم جمع مـی شد. مقابلم یک زن ایتالیـا‌ئی بود کـه چهارده سال متوالی کارش همـین بود. خیلی‌ زودتر از آنچه تصور مـی کردم سرعت و مـهارت او را پیدا کردم. هر قدر درون ابتدا مـهربان بود و کمک مـی کرد بتدریج و با جلو افتادن من درون چیدن بستنی ها درون کارتن ها چهره اش تغییر کرد و به من بـه چشم رقیب نگاه کرد. رقیبی کـه فکر کرده بود مـی خواهم جای او را بگیرم. بد خلقی‌، خراب کاری و بعد متهم من بـه خراب دستگاه و یـا تلمبار شدن بستنی‌ها. برایش گفتم کـه من دانشجو هستم و برای کار سه ماهه آمده ام و مـی خواهم رنج پرولتاریـا را بفهممد. بالاخره کوتاه آمد و رفتار دوستانـه تری درون پیش گرفت. با هم کمـی‌ دوست شدیم. بتدریج و تا حدودی عادت کردم بـه آن محیط، بخصوص کـه یک مکانسین سوئیسی کـه چشمش من را گرفته بود، از دور هوا‌یم را داشت. اواسط کار پدرم بـه سویس آمد. نگران مشکلات مالی من بود و این کـه بدلیل همـین مشکلات درون کارخانـه‌‌ کار مـی کنم. پیشنـهاد وسوسه کننده ای کرد. این کـه معادل همان مبلغی کـه قرار هست تا پایـان این سه‌ ماه درون کارخانـه بیسکویت سازی دریـافت کنم را مـیدهد، مشروط بر آن کـه کار را ولِ کرده و از بقیـه پرولترها جدا شوم و همراهش به منظور گردش بـه شـهر "نیس" درون فرانسه بروم و بعدهم برگردم ایتالیـا به منظور ادامـه تحصلیم. بدون لحظه‌ای تردیدی این پیشنـهاد را رد کردم. </span></span></span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">آخرین روز کار درون کارخانـه، بـه هر کدام ما یک بسته بزرگ، از انواع شکلات و بیسکویت‌ ساخت کارخانـه‌‌ هدیـه دادند. درون حالیکه منتظر قطار بازگشت بودم، با خودم فکر مـی‌کردم اگر قرار بود باقی عمرم درون این کارخانـه و مثل سه‌ ماه گذشته بگذرد ... چه مـی کردم؟</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">چیزهائی بـه ذهنم گذاشت اما دلم نمـی خواهد بنویسم. درون آن لحظات ترک کارخانـه آن جوان مکانیک‌ را دیدم کـه دوان دوان بـه طرف من مـی دوید. کتابی دردست داشت. بـه من کـه رسید کتاب را دو دستی برابرم گرفت. یک دیکشنری بود. بی رودربایستی گفت، بمان! بـه کمک همـین دیکشنری زندگی مـی کنیم.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">نگاه متحیر من را کـه دید اضافه کرد: هر زبانی را مـی توانم خیلی زود یـاد بگیرم. حتی فارسی!</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">دستپاچه شدم. نمـیدانستم چی‌ بگویم کـه نرنجد. آلمانی‌ صحبت مـی‌کرد و من خیلی‌ کم ایتالیـا‌ئی و کمتر از آن انگلیسی بلد بودم. نتوانستم بگویم "نـه"، اما وقتی قطار رسید سوار شدم و پنجره آن با هم وداع کردیم!</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin-bottom: 0px; margin-top: 0px; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">نمـی توانم بنویسم لحظه تلخی بود، اما به منظور همـیشـه درون عمق وجودم ماند.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;"> </span></b></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="color: white;"><span style="background-color: #cc0000;"><b><span lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;">اعتصاب غذا</span></b><span lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;"> </span></span></span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;"> </span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">همـه جا صحبت از اعدام خسرو گلسرخی روزنامـه نگار، شاعر و فعال سیـاسی و کرامت الله دانشیـا ن بود. درون جلسات گفته مـیشد قرار هست یک اعتصاب غذای سراسری درون تمام اروپا و احتمالا آمریکا توسط کنفدراسیو‌ن ترتیب داده شود. درون ایتالیـا هم از تمام شـهر‌ها کـه فدراسیون شاخه‌ای داشت بـه رم مـی رفتند که تا به اتفاق بـه این اعتصاب غذا بپیوندند. از فلورانس سی‌ چهل نفری اعلام آمادگی د.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="color: white;"><span style="background-color: #cc0000;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;">گفتند اعتصاب غذای تر هست و </span><span lang="FA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;">۴۸</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Arial; font-size: 14pt;"> ساعت طول مـی کشد. راستش را بخواهید خوشحال شدم کـه تر است. چون من بدون آب مـی مـیرم.</span></span></span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;"> روز حرکت فرا رسید. برادرم یک ساک حاوی همـه جور خوراکی آماده کرده بود، با کلی‌ سفارش کـه در طول راه درون اتوبوس که تا مـی‌توانی بخور کـه وقتی اعتصاب شروع مـیشود از پا نیفتی و تحمل بیـاوری.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">روز موعود فرا رسید. همگی با درون دست دا شتن یک کیسه خواب و من + ساک محتوی خوراکی جلوی اتوبوس و بدرقه کنندگان مشغول تنظیم سرود‌های انقلابی کـه قرار بود درون طول راه خو انده شود.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">با نگا ه‌های تحسین آمـیز و دست تکان های رفقا بدرقه شدیم.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">تازه داشت درون اتوبوس چرتم مـی‌گرفت کـه ناگهان چند صدای نخراشیده از طرف صندلی های عقب اتوبوس چرتم را پاره کرد.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;"> </span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;"> بار دیگر شانزدهم آذر آمد</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;"> و... </span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">در قلوب مردم شعله افکند</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;"> دانشجو‌ای ایران بـه خون شـهیدان</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">و الی‌ آخر....</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">همـه همراهی د و البته من هم با همان صدائی کـه هر بار درون خانـه بلند مـی شد، مادرم مـی آمد پشت درون و مـی گفت: زهره تو را خدا نخوان!</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">فضای اتوبوس را شور انقلابی گرفته بود و بدنبال آن سرود‌های دیگر .</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;"> </span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">اتوبوس حامل دانشجویـان، سرود خوانان وارد روم پایتخت ایتالیـا شد. حزب کمونیست ایتالیـا آن سالها بسیـار قوی بود و از هیچ کمکی‌ بـه دانشجویـانی کـه علیـه امپریـالیست مبارزه مـی د دریغ نمـی کرد.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">محل اقامت را آنـها درون اختیـار کنفدراسیو ن قرار داده بودند. یک سالن بسیـار بزرگ، خالی‌، فقط چند صندلی و یک مـیز و بلندگو به منظور خبر نگاران، فیلمبرداران و اشخاصی‌ کـه قرار بود به منظور مصاحبه تلویزیونی بیـایند.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">کیسه خواب‌ها را زمـین گذاشتیم و بعد از شرح مختصری درون مورد دلیل این اعتصاب غذا و رژیم خونخوار، ژاندارم منطقه و تا دندان مسلح شاه منطقه و متعاقب آن خلق ستمکشیده ایران و مخصوصا کارگران و زحمتکشا ن و خلاصه پرولتاریـا و لزوم اتحاد زحمتکشان جهان کـه باید با هم متّحد شوند و ... اعتصاب شروع شد. گردش سینی‌های چای با شکر، درون بسته بندی‌های کوچک مـیان اعتصاب کنندگان خیلی زود شروع شد. من کـه در طول راه آنقدر نوشابه سرکشیده بودم کـه جا به منظور نصف فنجان چای هم نداشتم و فکر مـی کنم بقیـه هم همـینطور بودند، اما چای و شکر را حتما مـی گرفتیم که تا "تر"ی اعتصاب را نشان بدهیم.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">خیلی زود، از حال رفتیم و روی زمـین، کنار تشک ها ولو شدیم.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">چند نفر از بچه‌ها کـه قدیمـی تر و حرفه ای تر بودند و مسلط بـه زبان ایتالیـائئ، پاسخ‌ بـه سوالات خبرنگاران را شروع د. مصاحبه مطبوعاتی نسبتاً طولانی بود. نمـی دانم چند ساعت‌ طول کشید، چون آن وسط هاش خوابم بود.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="background: white; direction: rtl; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">شب را درون کیسه خواب کنار هم بـه صبح رساندیم و صبح روز بعد فهمـیدم هیچ فرمان عفوی صادر نشده و قربانیـان درون ایران اعدام خواهند شد. چندین نوبت دیگر هم سینی های چای را گرداندند اما راستش آنقدر نگران اعدام بودیم کـه تر بودن اعتصاب یـادمان رفته بود.</span></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div style="background: white; border-color: currentColor currentColor windowtext; border-style: none none solid; border-width: medium medium 1pt; mso-border-bottom-alt: solid windowtext .75pt; padding: 0cm 0cm 1pt;"><div dir="rtl" style="background: white; border: currentColor; direction: rtl; margin: 0px 0cm; padding: 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white; font-family: Arial; font-size: 14pt;">هنوز بـه پایـان اعتصاب چند ساعت مانده بود کـه خبر اعد‌ام گلسرخی توسط رادیو پخش شد و همـه ما زدیم زیر گریـه. اعتصاب غذای ناکام با خبر اعدام پایـان یـافت. همـه بهت زده و غمگین، درون سکوت کامل بـه رستورانی کـه از قبل رزرو شده بود رفتیم ولی‌ی‌ گرسنـه نبود و حال و حوصله غذا خوردن هم نداشت. تمام طول بازگشت بـه سکوت گذاشت. حتی حالی‌ به منظور سرود خواندن هم به منظور کشی نمانده بود .</span></div></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; margin-bottom: 0px; margin-top: 0px; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white;"> </span></b></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; margin-bottom: 0px; margin-top: 0px; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><b><span lang="AR-SA" style="background-color: #cc0000; color: white;">نقل از فیسبوک زیر</span></b></div><span style="background-color: #cc0000; color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; margin-bottom: 0px; margin-top: 0px; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://www.facebook.com/zohre.shakerin" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;"><span dir="ltr" style="background-color: #cc0000; color: white;">https://www.facebook.com/zohre.shakerin</span></a></div></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-77316621388924329402013-09-30T01:34:00.000-07:002013-09-30T01:34:01.321-07:00

خاطراتی ازفدراسیون

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: large;"><span >کنفدراسیون دانشجویـان ایرانی</span> : درون سال ۱۳۳۷ (حدود پنجاه و پنج سال پیش) ، منوچهر ثابتیـان برایب اجازه از کمـیته مرکزی حزب توده ایران بـه آلمان شرقی‌ رفته و پس از بازگشت بـه انگلستان با سرمایـه ی اولیـه حزب توده ایران ، سنگ بنای سازمانی بـه نام کنفدراسیون دانشجویـان ایرانی را مـی گذارد.<br />Various Sources</span><br /><span style="font-size: large;">منوچهر ثابتیـان احتمالا از دسته ی توده نفتی هایی بود کـه بیشتر عمر خود را درون لندن گذراند.<br />All-Iranians</span><br /><span style="font-size: large;"> </span><br /><span style="font-size: large;"><span >دیدگاه‌ها </span>: منوچهر ثابتیـان درون نقدی كه بر كتابی درون باره چپ ایران نوشته است، از دیدگاه‌های خودش چنین مـی گوید : «مثلا خوب بـه یـاد دارم درون سال ٦٨ مـیلادی دكتر مـهدی بهار به منظور چند ماهی درون لندن بود و گاه که تا پاسی از نیمـه شب درون مصاحبت آموزنده ی او مـی‌ماندم. وی كه نویسنده ی كتاب «مـیراث خوار استعمار» است، و با نوشتن و چاپ آن درون ایرانِ آن زمان خدمت بزرگی درون برانگیختن و شوراندن نسل جوان كرد، بارها ضمن گفت و گو بـه این نگارنده مـی‌گفت: دكتر مواظب باش! الان بساط مذهب و مسجد و محراب دوباره درون ایران رونق گرفته. خیـال نكن اگر شاه برود، دموكرات‌ها و چپی‌هایی از قماش شما سر كار مـی‌آیند. هیچ بعید نیست كه امپریـالیست‌‌ها و بالاخص انگلیسی‌ها، دوستان قدیمـی‌شان درون ایران، یعنی آخوندها را دوباره علم كنند!! اگر این‌ها دوباره بر گرده ی مردم سوار شوند، دمار از روزگار شما چپی‌ها درون مـی‌آورند و هر چه از انقلاب مشروطه رشته‌ایم، پنبه خواهند كرد. <br />«من از این سخنان او درون شگفت مـی‌شدم و مـی‌گفتم: دكتر، این آخوند و ملایی كه شما این قدر از آن‌ها واهمـه دارید، كجا هستند كه ما آن‌ها را نمـی‌بینیم؟ مـی‌گفت: مـیكرب را هم نمـی‌شود دید. وانگهی این‌ها درون ایران… هر روز بر مسجد و منبرشان افزوده مـی‌شود و چنان شبكه ی تبلیغاتی و دستك و دنبكی دارند كه هیچ حزب و گروهی ندارد. خود شاه هم [چنین دستك و دنبكی به منظور تبلیغاتش] ندارد.»<br />بعد مـی‌نویسد: «دكتر بهار پیشنـهاد مـی‌كرد كه: بیـائید شما كنفدراسیونی‌ها نامـه‌ای با صلاحدید من به منظور شاه بنویسد و بگویید با آنچه درون رژیم او سیمای مترقی دارد، موافقید و برای این كه كارها عمق پیدا كند و درست جا بیفتد، حاضرید همكاری كنید. مثلا درون مورد اصلاحات ارضی، حقوق زنان و خانواده، گسترش سواد آموزی، صنعتی كردن كشور و غیره.»<br />ثابتیـان بعد از روایت این گفت‌وگوها با تاسف ادامـه مـی‌دهد: «من حتما اقرار كنم كه با همـه ارادت و باوری كه بـه دكتر بهار داشتم و مـی‌دانستم او بـه روایتی مدرسه ی كادری كمونیست‌ها را درون فرانسه همجوار موریس تورز دیده هست و گزافه گو نیست [اما] هرگز پیشنـهاد او را جدی نگرفتم و حتا با دیگران هم درون مـیان نگذاشتم؛ چون ما آن زمان از رفورم مثل جن از بسم‌الله مـی‌ترسیدیم؛ حتا واژه ی رفورمـیست را به منظور تحقیر یـا برچسب زدن بـه حریفان بـه كار مـی‌بردیم و جو طوری بود كه بیشتر كسان فكر مـی‌كردند تنـها چاره ی رستگاری كشور انقلاب هست كه تباهی و چرك را مـی‌زداید و نیكی و پاكی بـه ارمغان مـی آورد. همگان مـی‌گفتند درمان و چاره‌ سازی قرن‌ها عقب افتادگی را با چند رفورم دم و گوش بریده معامله نمـی‌كنیم!!»</span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://nadereh-afshari.org/articles/inhame-kharabkar.htm"><span style="font-size: large;">http://nadereh-afshari.org/articles/inhame-kharabkar.htm</span></a><br /><span style="font-size: large;">توده نفتی ها معمولا پیشنـهادات صحیح و منطقی دیگران را جدی نمـی گیرند و ازهر چیزی کـه مغایر با مصالح و منافع دولت فخیمـه باشد مثل جن از بسم‌الله مـی‌ترسند و فرار مـی کنند!<br />All-Iranians</span><br /><span style="font-size: large;"> </span><br /><span style="font-size: large;">منوچهر ثابتیـان روز شنبه ٢١ اردیبهشت ۱۳۹۲در اثر بیماری سرطان ریـه درون لندن درگذشت.</span><br /><span style="font-size: large;"> </span></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-54170077888892047902013-07-22T12:04:00.001-07:002013-07-22T12:04:26.180-07:00

سند وطن فروشی دانشجویـان مفت خورفدراسیونی چپول مادر قحبه

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><br /><div style="clear: both; text-align: center;"><img border="0" closure_uid_319335795="1" src="http://4.bp.blogspot.com/-_IX94wUeTR8/UJE0V-EkXpI/AAAAAAAABGY/PnE4MltEP2Y/s640/318847_541263029221177_466962974_n.jpg" height="486" width="640" /></div><br /><span style="font-size: large;">حمله رزیم شاه بـه کنفدراسیون کوششی درون راه سرپوشی تجاوز نظامـی ایران بـه ظفارو</span> <span style="font-size: x-large;">خلیج عربی</span></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-49168065667304899942013-04-24T16:20:00.002-07:002013-07-31T18:33:43.871-07:00

آیـا مـی دانید کـه کومونیست حرامزاده ایرانی بـه چهی رای داد؟

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://images-blogger-opensocial.googleusercontent.com/gadgets/proxy?url=http%3A%2F%2Fstandbymeiran.files.wordpress.com%2F2012%2F08%2Ffedayan-e-khalgh.jpg&amp;container=blogger&amp;gadget=a&amp;rewriteMime=image%2F*" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://standbymeiran.files.wordpress.com/2012/08/fedayan-e-khalgh.jpg" height="640" width="452" /></a></div><br /><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://lh3.ggpht.com/-htXz1nQ1_f8/UOtMHKpc5AI/AAAAAAAAAwQ/9j77B48ZFa0/s1600/todeh.PNG" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="615" src="https://lh3.ggpht.com/-htXz1nQ1_f8/UOtMHKpc5AI/AAAAAAAAAwQ/9j77B48ZFa0/s1600/todeh.PNG" width="361" /></a></div></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-86404054005284825812013-04-12T03:08:00.002-07:002013-08-17T03:20:17.148-07:00

آلبوم عکسهای یک روشنفکرنمای چپول و گنده کومونیست ایرانی درون تراس کاخ اشرافیش درون لندن

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on">تقدیم بـه بهداد گرامـی<br /><br /><br /><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://3.bp.blogspot.com/_2axPQHX7l_E/R4PPQSjUgdI/AAAAAAAAAHQ/Tm7IbCq01ss/s1600/golestan.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="http://3.bp.blogspot.com/_2axPQHX7l_E/R4PPQSjUgdI/AAAAAAAAAHQ/Tm7IbCq01ss/s400/golestan.jpg" height="640" width="396" /></a></div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;">سید ابراهیم گلستان (تقوی شیرازی) (متولد ۲۶مـهر ۱۳۰۱ درون شیراز)، کارگردان، داستان نویس، مترجم، روزنامـه نگار و عکاس ایرانی است...سپس بـه عضویت حزب توده درون آمد و تحصیل را رها کرد. او درون آن زمان بـه عنوان عکاس روزنامـه‌های رهبر و مردم بـه کار مشغول بود. درون سال ۱۳۲۶ کتاب اول خود را کـه مجموعه داستانی با نام «به دزدی رفته‌ها» بود، منتشر کرد...تعدادی فیلم مستند به منظور یکی از سازمانـهای شرکت نفت ساخت کـه از آن مـیان مـی‌توان بـه «آتش» و «موج و مرجان و خارا» اشاره کرد. بـه دلیل این همکاری‌ها، عده‌ای از روشنفکران آن دوره بـه وی لقب «گلستان نفتی» داده بودند...</div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://i42.tinypic.com/6p7ol0.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="http://i42.tinypic.com/6p7ol0.jpg" height="480" width="640" /></a></div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;"><img src="http://tamashakhaneh.files.wordpress.com/2012/02/golestan37.jpg" height="640" width="640" /></div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" aria-busy="false" aria-describedby="fbPhotosSnowliftCaption" height="299" src="https://sphotos-a.xx.fbcdn.net/hphotos-ash3/576380_10150760511654738_1736314002_n.jpg" style="height: 299px; width: 448px;" width="448" /></div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" aria-busy="false" aria-describedby="fbPhotosSnowliftCaption" height="528" src="https://sphotos-a.xx.fbcdn.net/hphotos-frc1/305100_10150356708424738_1106058844_n.jpg" style="height: 528px; width: 380px;" width="380" />&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;">صفحه ای از یکی از شاهکارهای سید ابراهم گلستان تقدیمـی بـه سید جلال آل احمد&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;"><img src="https://fl8jqw.bay.livefilestore.com/y1pVSNDyFVwgchML65toJfavGl_dg4ENcN13BHpFGTbd5eZX6Y2Ac-C8Wq6_ddnHW2ACUr1Y2MauBg/golstan%203s.png?psid=1" /></div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;"><img height="640" src="https://fl8jqw.bay.livefilestore.com/y1pG0FCAMUPg2vXtW0JtncvL66qQlDf_H2LkFXWRumrAB3ODkKfvLx4gPqbC2zAJ-pHWpdAumKffYc/golstan%203.PNG?psid=1" width="607" /></div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;<iframe allowfullscreen='allowfullscreen' webkitallowfullscreen='webkitallowfullscreen' mozallowfullscreen='mozallowfullscreen' width='320' height='266' src='https://www.youtube.com/embed/NtE63syTCcs?feature=player_embedded' frameborder='0' /></div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;">مصاحبه ای با یک کومونیست حرامزاده گنده گوزو پر مدعا</div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;</div><div style="clear: both; text-align: center;">&nbsp;<a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://fbexternal-a.akamaihd.net/safe_image.php?d=AQCRw5Llv3PSR_b9&amp;url=https%3A%2F%2Ffbcdn-vthumb-a.akamaihd.net%2Fhvthumb-ak-ash3%2Fs403x403%2F162246_1705935567709_1054438880699_28952_1418_b.jpg&amp;jq=100" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="https://fbexternal-a.akamaihd.net/safe_image.php?d=AQCRw5Llv3PSR_b9&amp;url=https%3A%2F%2Ffbcdn-vthumb-a.akamaihd.net%2Fhvthumb-ak-ash3%2Fs403x403%2F162246_1705935567709_1054438880699_28952_1418_b.jpg&amp;jq=100" /></a></div></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-13022882295931402172013-02-12T13:56:00.000-08:002014-06-02T23:41:47.675-07:00

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: medium;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;</span><span style="font-size: large;">&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span><br /><h1 style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"> </span></h1><span style="font-size: medium;"></span><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><br /><h1><span style="color: white;">حالات و دعای روسپی تبریزی&nbsp;زیبا ناوک درون زمان احتضار آیت الله خمـینی</span></h1><br /><div ><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/04/dsc011791.jpg?w=630&amp;h=420" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/04/dsc011791.jpg?w=630&amp;h=420" height="420" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="630" /></a></div><span ></span> </div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: medium;"> خرداد 1368 بود. آیت الله خمـینی درون بستر بیماری و احتضار افتاده بود. روزهای دردناکی به منظور من بودند. بی نـهایت شیفته و مرید امام خمـینی بودم. با بیماری و احتضار او بنیـان زندگی من نیز متزلزل شده بود. بشدت غمگین و اندوهناک بودم. هوش و حواسی درون درس و تحصیل به منظور من نمانده بود. تمام این روزها به منظور سلامتی امام روزه مـی گرفتم و از هیچ نذر و نیـاز و التماسی به منظور سلامتی او دریغ نمـی کردم.</span></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: white;">از رادیو و تلویزیون لحظه لحظه پی گیر ماوقع بودم. او تبلور عینی اعتقادات‌ام درون آن مقطع بود. دیوانـه وار او را مـی‌پرستیدم.<span ></span></span></span></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: medium;">شب قبل از رحلت امام بـه پشت بام خوابگاه مان رفتم. رو بـه آسمان نماز خواندم و نماز خواندم و برای سلامتی او دعا کردم و دعا، اما اصلاً ارضا نمـی شدم. حال عجیبی داشتم. بـه سجده افتادم و گریـه کردم. نمـی دانم چقدر طول کشید. فقط مـی‌دانم کـه دیگر از شدت ناله و گریـه دیگر تاب و توانی برایم نمانده بود. رو بـه درگاه الهی التماس مـی کردم:</span></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: medium;">« خدایـا! نمـی دانم دیگر چگونـه التماست کنم و از تو سلامتی و زنده نگه داشتن امامم را بخواهم؟ ترا بـه هر آنچه دوست داری او را به منظور ما و ملت ما نگه دار! جان من را بگیر! جان همسرم! جان بچه هایم! جان همـه نزدیکانم! و آنـها را با لحظه ای از عمر بیشتر امام عوض کن! دیگر نمـی دانم چه از زندگی ام را برایت عرضه کنم و چه بـه تو بدهم؟ که تا این خواسته ام را قبول کنی. خــدااااخــدااا! التماست مـی کنم کـه او را به منظور ما نگه داری …»<img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" src="http://zibanawak.wordpress.com/wp-includes/js/tinymce/plugins/wordpress/img/trans.gif?m=1207340914g" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" /></span></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: medium;">بعد از ساعتی با گردن درد و بدن کوفته از روی سجاده ام بلند شده و به اطاقم رفتم و خوابیدم. صبح حدودهای ساعت 7-6.5 بود کـه رادیو را روشن کردم. صدای تلاوت قرآن بـه گوش مـی رسید. بی اختیـارعصبی شدم و پیچ رادیو را چرخاندم که تا کانال دیگری را بگیرم ولی باز هم قرآن بود. نـه! نـه! از تصور آنچه بـه ذهنم مـی رسید وحشت کرده بودم.</span></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: medium;">باز کانال دیگر و باز کانال دیگر! همـه جا تلاوت قرآن بود.</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">«وای! وای! خدایـا! نـه! فقط آرزویم اینست کـه احساسم درست نباشد!»</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">ولی لحظاتی بعد بین تلاوت های آیـات قرآن خبر وحشتناک رحلت رهبرم را شنیدم. گریـه و ناله و زاری به منظور بروز غم و اندوه ام کفافم نمـی داد. چشمانم را بشدت بـه هم فشردم و با دستانم صورتم را پوشاندم. فشار دردهای درونم را درون آخ! آخ! آخ‌هایی کـه از اعماق وجودم برمـی آمدند نشان مـی دادم. سرم بی اراده بـه اینور و آنور تلو تلو مـی خورد.</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">درد مـی کشیدم درد! و احساسم بدون تسلیم درون برابر رضای خدا بر مرگ نفرین مـی کرد.</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">ساعتی بعد زیر دوش آب سرد رفتم که تا کمـی آرام گیرم.</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">دانشجویـان دیگر نیز متاثر از این واقعه شده بودند. اتوبوس‌هایی از دانشگاه به منظور مسافرت بـه تهران درون اختیـار دانشجویـان گذاشته شدند. من نیز راهی تهران شدم.</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">آخ آخ! که تا تاب و توانی بود درون مصلی تهران با دیگر شرکت کنندگان عزاداری مـی کردم و بقیـه ساعات درون برابر تلویزیون سوگواری.</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">جمال هم درون این زمان همراه با دوستان سابق سپاهی‌اش درون بخش تبلیغات به منظور مراسم امام فعال شده بود. یکی از پوسترهای زیبای امام خمـینی درون آن روزها نقاشی یک شبه جمال است.</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">در بازگشت بـه مشـهد درون اولین هفته بعد از بـه پایـان رسیدن عزای عمومـی، من یک مقاله شعرمانندی بسیـار با احساسی درون وصف این روزهای وداع خودم با امام خمـینی نوشتم و در جمع دانشجویـان درون سالن تریبون به منظور همـه خواندم.</span></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">فقط شمائی کلی از احساسات پرشور و عاشقانـه ام نسبت بـه امام خمـینی درون این متن و مقاله را درون ذهنم داشتم که تا اینکه درون حین نوشتن این کتاب زینب و ارسال فایل های آن بـه اینترنت یک روز ایمـیلی با عنوان «دست خط» از مصطفی طالبی دریـافت کردم. هدیـه ای بزرگ از او. این دست خط ها مربوط بـه این متن و مقاله من درون باره امام بودند کـه او اسکن آنـها را برایم پیوست کرده بود. عمصطفی درون صفحاتی از این کتاب هست.</span></div><br /><div align="center" dir="rtl"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/06/khat.jpg"><span style="color: white; font-size: medium;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/06/khat.jpg?w=374&amp;h=484" height="484" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="374" /></span></a></div><br /><div dir="rtl"><span style="color: white; font-size: medium;">در آن روزها یک شعر عرفانی، تحت عنوان «چشم بیمار» از امام درون رسانـه ها منتشر شدد کـه حالات من را بـه او شدت بخشید. من که تا سالها همـیشـه آن اشعار را بـه همراه داشتم و حتی درون مجامع و جلسات مختلف درون باره این اشعار تفسیر و سخنرانی ها کرده بودم.</span></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><strong><span style="color: white; font-size: medium;">چشم بیمار</span></strong></div><br /><div style="text-align: justify;"></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><strong><span style="color: white; font-size: medium;">من بـه خال لبت اى دوست گرفتار شدم چشم بیمــــار تــــو را دیــدم و بیمار شدم</span></strong></div><br /><div style="text-align: justify;"></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: white;"><strong>فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم </strong><strong></strong><strong>همچــــو منصــور خــــریدار سرِ دار شدم</strong></span></span></div><br /><div style="text-align: justify;"></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: white;"><strong>غم دلدار فكنده هست به جــانـم، شـررى </strong><strong></strong><strong>كــه بـــه جــــان آمدم و شـهره بازار شدم</strong></span></span></div><br /><div style="text-align: justify;"></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: white;"><strong>درِ مـیخانـه گشایید بـه رویـم، شب و روز </strong><strong></strong><strong>كه من از مسجد و از مدرسـه، بیـزار شـدم</strong></span></span></div><br /><div style="text-align: justify;"></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><span style="font-size: medium;"><span style="color: white;"><strong>جــامــه زهد و ریـا كَندم و بر تن كردم </strong><strong></strong><strong>خــــرقـــه پیـــر خـراباتى و هشیـار شدم</strong></span></span></div><br /><div style="text-align: justify;"></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><strong><span style="color: white; font-size: medium;">واعــظ شـهــر كه از پند خود آزارم داد از دم رنـــد مــى‏آلــــوده مـَددكار شدم</span></strong></div><br /><div style="text-align: justify;"></div><br /><div dir="rtl" style="text-align: justify;"><strong><span style="color: white; font-size: medium;">بگـذاریــد كــــه از بتكــده یـادى بكنم مـــن كـه با دستِ بت مـیكده، بیـدار شدم</span></strong></div><br /><div style="text-align: justify;"></div><br /><div style="text-align: justify;"><br /></div><br /><span style="color: #ffffda;"></span><br /><div style="text-align: justify;"><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg?w=345&amp;h=394" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg?w=345&amp;h=394" height="394" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="345" /></a></div><br /></div><br /><br /><div ><div ><h2><strong><span style="font-size: medium;"></span></strong>&nbsp;</h2><h5 style="text-align: center;"><span style="font-size: medium;"></span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg"><span style="font-size: medium;"></span></a><span style="font-size: medium;">ضیـا بخشائی و زیبا ناوک 2001</span></h5><div ><span style="font-size: medium;"></span><br /></div><div ><span style="font-size: medium;"></span><br /></div></div><div ><span ></span><span style="font-size: medium;"> </span></div></div><br /><div style="clear: both;"></div><br /><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.blogger.com/comment-iframe.g?blogID=669446655629882024&amp;postID=4359673790916250652&amp;blogspotRpcToken=8410880" ></a><iframe allowtransparency="" frameborder="0" height="225" name="comment-editor" src="http://www.blogger.com/comment-iframe.g?blogID=669446655629882024&amp;postID=4359673790916250652&amp;blogspotRpcToken=8410880#%7B%22color%22%3A%22%23ffffda%22%2C%22backgroundColor%22%3A%22%23c13030%22%2C%22unvisitedLinkColor%22%3A%22%23ffffda%22%2C%22fontFamily%22%3A%22Arial%2C%20Tahoma%2C%20Helvetica%2C%20FreeSans%2C%20sans-serif%22%7D" width="100%"></iframe> <br /><div ><div ></div></div></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-20296127418607227922012-12-26T01:06:00.000-08:002013-12-22T21:11:55.401-08:00

چپ کمونیست بـه جای امتیـاز گرفتن از شاه حاضر بـه امتیـاز بـه خمـینی شد

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><h1 ><span style="font-size: large;"></span>&nbsp;</h1><div ><div ><div ><div ><div ><div rel="og:image rdfs:seeAlso" resource="http://iranglobal.info/sites/default/files/styles/medium/public/pictures/akshaye-mataleb/mahnaz%20Hadaeiti_2.jpg"><span style="font-size: large;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" src="http://iranglobal.info/sites/default/files/styles/medium/public/pictures/akshaye-mataleb/mahnaz%20Hadaeiti_2.jpg" height="200" typeof="foaf:Image" width="180" /></span></div></div></div><div ><div ><div ><div ><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://iranglobal.info/print/3096" target="_blank"><span style="font-size: large;">&nbsp;</span></a></div></div></div></div><div ><div ><div ><span style="font-size: large;">چهارشنبه, فوریـه 22, 2012 - 18:06</span></div></div></div><div ><div ><div ><div ><span style="font-size: large;">از : مـهناز هدایتی</span></div></div></div></div><div ><div ><div ><span style="font-size: large;"> </span><span style="font-size: large;">اگر پنداشته ایم کـه در فردای آزادی چوبه های دار بـه پا خواهد شد و جوی های خون بـه راه خواهد افتاد و درختان را به منظور دار زدن بسیجی ها و پاسدارها و روحانیون ردیف کرده ایم « کاملا درون اشتباهید » هیچی درون فردای آزادی ایران محاکمـه و مجازات نخواهد شد و هیچ بسیجی و سپاهی و ارتشی و کارمند مخابرات و دادگستری و آمورش و پروش و دیگر ارکان دولتی و خلبان و مـهندس و دانشمند اتمـی و نظامـی و دولتی و غیر دولتی و دیگر اقلیت هایی کـه با من و شما تضاد اندیشـه دارند از کار بیکار نخواهد شد و هیچ مجازات و محاکمـه ای درون کار نخواهد بود :</span></div></div></div><div ><div ><div property="content:encoded"><span style="font-size: large;"> </span><br /><div><strong><br /></strong></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> « <strong>اگر قرار هست بعد از سقوط جمـهوری اسلامـیی مجازات و احتمالا اعدام شود اولین نفر خود ما خواهیم بود » </strong></span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> بعد بهتر هست امروز خودمان را قبل از ورود بـه فردای آزادی مجازات کنیم وبه دارپشیمانی بکشانیم چرا کـه خود ما بیشتراز همـه مستحق مجازات هستیم که تا بار سنگین مجازات درون فردای آزادی بر گردنمان نباشد و وقت گران مایـه سازندگی را بـه این گونـه محاکمـه های بی منطق ندهیم چرا کـه دستان ما نیز آلوده بـه خون و جنایت و شراکت درون کشتار جمـهوری اسلامـی بوده و هست <strong>بدون اینکه احساس دخالت کنیم و بدون اینکه بپذیریم کـه در بـه ثمر رساندن عاملان اصلی کشتار مردمـی درون ایران نقش داشته ایم و سند جنایـات جمـهوری اسلامـی را با رفتن بـه پای صندوق های رای از بدو تاسیس که تا زمان سرنگونی اش با 98 درصد آرای اولیـه امضا کرده ایم</strong> .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"><strong>و اما سازمان ها و گروه های پیشتاز </strong>در روی کار آمدن جمـهوری اسلامـی شدید ترین برخوردهای خشونت بار درون طی این سه دهه بعد از سقوط سلسله پهلوی را متحمل شده اند <strong>زندان شکنجه و تبعید کوچکترین دست درد نکنی بود کـه در دستان این احزاب و سازمان ها قرار گرفت </strong>و گرد پیری درون غربت پوست و استخوانشان را سوزاندو و مویشان را سفید کرد و زمستان رفت و رو سیـاهی بـه زغال ماند .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"><strong>بیشتر از همـه بگذارید ازطفل بی پدرو مادری بـه نام جبهه غیرمتحد چپ کمونیست گرای از اینجا رانده شده از آنجا رانده شده ایرانی بگویم </strong>که از یـادآوری اش دچارحس غم آلودی مـی شوم شاید با یک حس ترحم توام با دلسوزی و همراه با دلخوری بـه این جبهه نگاه کنم چه درون رژیم گذشته چه درون رژیم حال و سرنوشت نامعلومشان شاید درون رژیم آینده . <strong>اندک تعدادی با تئوری رخنـه درون سیـاست درون غالب اکثریت</strong> کـه جذب شدن این اقلیت درون حال حاضر چندان آسان بـه نظر نمـی رسد درون گذشته هم بـه نظر نمـی رسید از سال 1920 از بدوتاسیس حزب کمونیست ایران توسط حیدرعمو اوغلو که تا اوایل دهه 1360 ( 1362 ) و انشعاب هایی کـه در این حزب کـه البته بهتر هست بگویم جبهه چرا کـه انسجام لازم به منظور تشکیل یک حزب واحد از بدو تاسیس که تا پناه بردن بـه شروع انشعاب هایشان درون 23 سال بعد از 1360 و جدایی و تکرار انشعاب هایشان درون سال 2000و بازماندگان این جبهه غیر متشکل کـه هم اینک درون خارج ازایران پا گرفته اند دیده نمـی شود کـه البته با توجه بـه «فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی کمونیست زده » کـه در اواخر دهه 1980 صورت گرفت و تزلزل چشمگیر گرایش کمونیستی درون اروپا و تنـها کشور باز مانده با حداکثر جمعیت کمونیستی درون جهان« چین کمونیست » کـه اگر درهای آزادی بـه روی این کشور گشوده شود نامشخص هست که آیـا مردم چین باز هم گرایش بـه ایده های کمونیستی خواهند داشت یـا نـه چرا کـه در مـیان فراریـان چینی از این کشور بـه خارج از چین نارضایتی درون این کشور درون مـیان مردم کمونیست زده بـه وفور احساس مـی شود بـه هر حال به منظور حفظ دمکراسی زیـاد وارد این معقوله نمـی شویم <strong>اما حتما گفت این اقلیت کمونیست ایرانی بی پناه و بی پشتوانـه و بی برنامـه همـیشـه چنگی بوده اند کـه به هرریسمانی به منظور وارد شدن درون آینده سیـاسی ایران زده مـی شوند</strong> .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"><strong>چپ کمونیست مجموعا به منظور رد شدن و سرنگونی رژیم پهلوی حاضر شد بـه ریسمان عمامـه ی آیت الله خمـینی آویزان شود درون حال حاضر هم شدیدا بـه ریسمان سبز از نوع جمـهوری اسلامـی طلبش آویزان شده هست اگر سبز را به2 دسته تقسیم کنیم سبز جمـهوری اسلامـی طلب و سبز دمکراتیک منش « منـهای جمـهوری اسلامـی اش » </strong> حتما گفت این گروه کمونیست گرا همان راه اشتباهی را مـی روند کـه <strong>33سال قبل رفتند</strong> و به بن بست ناگواری خود و جامعه مد نظرشان را دچار د درون حال حاضر هم ادامـه دهنده همان راه باطل هستند کـه به فرض نباش این جمـهوری اسلامـی و سقوط این رژیم در<strong> 33 سال دیگر</strong> حتما جامعه درون مقابلشان مدعی راه اشتباهشان باشد .<strong> این عده چپ غیر متحد کمونیست ایرانی هرگز نخواسته اند باورهای دمکراتیک خود را پذیرا باشند و به باورمندی شان تکیـه کنند نداشتن اعتماد بـه نفس و سر درگمـی درون این اقلیت مدعی اکثریت درون گذشته و حال واحتمالا درون آینده پیداست و کاملا بـه چشم مـی خورد</strong> . </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نوع حمایتشان درون حال حاضراز طیف سبز جمـهوری اسلامـی طلب حکایت همان حمایت از خمـینی درون 33 سال قبل را مـی رساند بدون اینکه یک ذره بـه اندیشـه هایشان و خواست هایشان تکان داده باشند یعنی به منظور فرار از جبهه دمکراتیک توده ها درون مقابل جمـهوری اسلامـی « <strong>به طور مثال اگر کاندید این جبهه دمکراتیک شخصی باشد کـه در 33 سال پیش بر حسب اشتباه از او متنفر شده اند</strong> » بر علیـه او برخاسته اند و در حال حاضر تاریخ گواه و شاهد هی و حاضر بر اشتباهشان مـی باشد باز هم حاضرند مرگ بر اندیشـه دمکراتیک این جبهه مردمـی و مورد خواست این عده بگویند وسرکوب و سرزنشش کنند و همان راه پراشتباه را بروند و از سرشان بـه سنگ خوردن ها هم درس عبرت نگیرند : </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><strong><span style="font-size: large;">اگر این جبهه چپ کمونیست گرا درون 33 سال پیش آن اشتباه بزرگ حمایت از خمـینی را انجام نداده بود چه بسا شانس خمـینی به منظور رخنـه درون صفوف روشنفکران و قشر دانشجویی شکل نمـی گرفت .</span></strong></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> قشر تحصیل کرده و فرهنگی و روشنفکر پذیرفت کـه جبهه چپ کمونیست دشمن خونین سیستمـی هست که جبهه افراطی مذهبی اسلامـی هم دشمن خونین همان سیستم هست و درون یک مسیر و یک راه گام برمـی دارند بدون اینکه کوچکترین « تناقض اندیشـه » داشته باشند گویـا هر دو جبهه کمونیست چپ افراط گرا با جبهه اسلامگرا و افراطی تند هم کاسه و هم پیـاله شده اند هیچ فرقی مـیان اندیشـه و خواست هایشان نبود <strong>پس پذیرفتن تئوری های هر 2 جبهه به منظور قشر دانشجو متضاد نبود</strong> کـه بتواند لحظه ای زحمت اندیشیدن و خوب و بد را از هم تمـیز را بـه خود بدهد ناچارا همان شد و همانی بود کـه خمـینی مـی خواست <strong>جبهه چپ افراط گرای کمونیسم مرام و خمـینیسم مرام گویـا هر 2 دارای یک ایدئولوژی یک خط مشی یک سیـاست یک دست و منسجم شده بودند :</strong></span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"><strong> </strong>برای سرنگونی سیستم گذشته درون صورتی کـه اگر کمـی درون این مسیر تضاد داشتند گذر زمان به منظور روی کار آمدن خمـینی درون ایران دچار وقفه و امکان افت حرکت انقلابی درون 33 سال پیش مـی رفت « و چه بسا شکل نگرفتن و پا نگرفتن آن انقلاب صورت مـی گرفت » و چنین امروز درون حال حاضر چپ کمونیست گرا بعلاوه تمام اندیشمندان و هواخواهان اندکش نیز دچار چنین درماندگی و اضمحلالی نمـی شدند .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">امروز هم همان حمایت ها هنوز باقی ست و شاهدش هستیم کمـی نگرش بـه عملکرد بعضی از سخن گویـان این جبهه مـی رساند کـه نـه یکبار مرتکب اشتباه شده اند و درس نگرفته اند <strong>باز هم درون همان مسیر و طرز تفکر باقی مانده پیش مـی روند و باز هم دگر باره حاضرند امتیـاز بدهند بـه جای اینکه امتیـاز بگیرند </strong>همان سیـاست نااگاهانـه تند و افراطی کـه 33سال پیش درون مقابل سیستم حاکم بر آن روزگار داشتند .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"><strong> وقتی سیستم حاکم قبلی علنا اعتراف کرد صدای انقلابتان را شنیده ام</strong> درست همان زمانی بود کـه مـی شد دمکراتانـه از سیستم حاکم امتیـاز گرفت « <strong>چپ کمونیست گرای افراطی غیر متحد حاضر شد تمام امتیـازهایی را کـه مـی توانست از شاه بگیرد را دربست بـه خمـینی ببخشد چپ کمونیست بـه جای امتیـاز گرفتن از شاه حاضر بـه امتیـاز بـه خمـینی شد » .</strong></span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">این جبهه مـی توانست در« آن سیستم » بدون اینکه قطره خونی ریخته شود بدون اینکه بـه زندان و شکنجه و تیرباران های دسته جمعی دچار شود حاضر شد اولین قربانی خودش باشد و دومـین قربانی همان خلق و توده ای باشد کـه ناآگاهانـه برایش مبارزه منفی مـی کرد بـه جای مبارزه مثبت کـه <strong>اگر کمـی بینش و آینده نگری درون چپ کمونیست پیدا بود و بروز داده مـی شد مـی توانست بزرگ ترین حزب بعد از حزب رستاخیز درون سیستم قبلی باشد </strong>و دمکراتیزه شدن جهان درون حال رشد درون 33 سال پیش مـی توانست پایگاه توده ای عظیمـی از جوانانان خواهان ترقی را درون ایران جذب کند .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"><strong> اما بـه کار گیری اندیشـه ی ادغام درون خمـینیسم و یکی شدن با خمـینی چپ کمونیسم افراط گرا را بـه مرحله سقوط کشاند </strong>به جای تکثر و رشد سازمان یـافته این جبهه درون عرض این 33 ساله اگر تدبیر صحیحی اندیشیده شده بود <strong>سیستم قبلی نظام شاهی محمد رضا پهلوی نـه اجازه و جرات اعدام هیچ یک از چپیون کمونیست را داشت بلکه با ترسی کـه در رژیم شاه از حرکت و خواست مردمـی « صحیح یـا ناصحیح » درون خود دیده بود با چپ کمونیست از درون سازش درمـی آمد و علنا این جبهه بـه رسمـیت شناخته مـی شد </strong>اما برعاین جریـان اتفاق افتاد و<strong>چپ کمونیست بازنده ترین بازنده ی حرکت رو بـه عقب سازمان سازمان نیـافته ی خود یعنی سازش با خمـینی شد .</strong></span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> همـین اینک هم همان مصیبت تاریخی درون حال وقوع هست اگر چپ کمونیست زنگ خطر 33 سال پیش را احساس نکرده باشد کـه متاسفانـه هنوز احساس نکرده هست <strong>باید از خزیدن بـه آغوش سبز شاخه جمـهوری اسلامـی طلبش دوری کند و به آغوش سبز دمکراتیک برگردد</strong> کـه بدون واهمـه سبز بدون جمـهوری اسلامـی را خواهان هست به روشنی و درستی مـی تواند تشخیص بدهد <strong>واز این جبهه یک بار به منظور همـیشـه خلاصی پیدا کند</strong> و با اعتماد بـه نفس جایگاه واقعی اش را درون جبهه ای پیدا کند کـه به دمکراتیزه ایران نزدیک تر هست و <strong>مخالفت کورکورانـه نسبت بـه این جبهه مردمـی را کنار بگذارد</strong> درست هست این جبهه چپ کمونیست درون اقلیت هست اما مـی تواند دراکثریت قرار بگیرد بـه جای دوباره بـه بیراهه رفتن و کورکورانـه چنگ بـه ریسمان جمـهوری اسلامـی خواستن از نوع سبزش کـه هیچ مقایرتی با خواست دمکراتیک مردم ایران ندارد بزند <strong> </strong>اما<strong> پرو بال بـه سبز جمـهوری اسلامـی طلبش از جانب جبهه چپ کمونیست ایران مـی تواند تکرار همان خطری باشد کـه 33 سال پیش دامن گیراین جبهه و مردم ایران شد.</strong></span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">و اما و اما آنچه مسلم هست نخست قبل از وارد شدن بـه فاز ادغام در<strong>جامعه ی جدید درون آینده ی جدید</strong> حتما تصویـه حساب های شخصی کنار گذاشته شود خصومت ها ی حزبی و گروهی کـه البته درون حال حاضر درون خارج از ایران حزب شناخته شده و رسمـی و متحد وجود ندارد اما گروه ها و سازمان های پدید آمده چه درون سال های قبل و چه درون سال های بعد از انقلاب<strong> حتما مورد احترام و حمایت سیـاسی قرار بگیرند پذیرفته شوند </strong>با این استدلال کـه تکانی اندیشمندانـه بـه خود داده و خود را آماده ادغام شدن درون چنین جامعه ای کـه در آینده ای نـه چندان دور شاهدش خواهیم بود باشند چرا کـه جامعه ی جدید درون آینده ی جدید مطلوب و مخصوص تمام اندیشـه های بکر روز حتما باشد تفکرهای پوسیده و دگماتیسم وواپسگرا جایی درون آینده ی ایران نخواهد داشت .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">که اما بی شک بعد از گذر از این روزها ی سخت پای بـه فردای آزادی مـی گذاریم فردای آزادی یعنی از همان لحظه ی سقوط دیکتاتوری درون تهران هست آماده باش های ممکنـه از حالا مـی تواند صورت بگیرد <strong>گذشته حال آینده </strong>گذشته را کـه با سختی و توام با مرگ گذراندیم حال فرصت اندیشیدن و تصمـیم گرفتن هست مرحله بعد از سقوط رژیم کـه مـی تواند صورت بگیرد زمان این اتقاق مـهم نیست دیر یـا زود این اتفاق دلخواه رخ خواهد داد همانطور کـه در بیشتر کشورهای عربی و همجوار ایران صورت گرفته هست که اما هیچ کدام از این کشورها تجربه 33 ساله ایران را برایب آزادی و مبارزه با دیکتاتوری و بعد از دیکتاتوری نداشته اند .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> اما ما پیشرو این حرکت ها و ها خواهیم بود آینده نگر تر و با تجربه تر و کارکشته تر از تمامـی این کشورها با دیکتاتوری منجسم تر و خوانخوارترو شرورتر با دستگاه عریض و طویلی کـه سال هاست درون خدمت دیکتاتوری بوده وبا مجموعه ای از پرسنل نان خورش کـه در گوشـه و کنار شـهرهای بزرگ و کوچک ایران بـه کار گرفته شده اند که تا از این طریق بساط جمـهوری اسلامـی را چیده مان تر ند اما عوامل نفوذی درون این سیستم و برای سیستم حسابشان جدا از آنانی هست کـه بنا بـه علل استخدامـی و کارگزینی وارد سیستم شده اند کـه خواه ناخواه بعد از سرنگونی رژیم قبل از هر اقدامـی با سپرده های بانکی کـه در خارج از ایران اندوخته و به چپاول اند به منظور روز مبادایشان قبل از اندیشـه مجازات از کشور خارج شده اند و به جای امنی به منظور حیف و مـیل سرمایـه های ملت بیچاره ایران نقشـه های از قبل طراحی شده کشیده اند و جایگاهی به منظور خود درون ایران نخواهند دید .</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> <strong>عوامل شایسته مجازات این عوامل از نزدیک ترین پرسنل از جان گذشته به منظور رهبری و چند روحانی وابسته و چند سپاهی خودفروخته بـه نظام هستند</strong> کـه البته با کمال مـیل بعد از بـه خطر افتادن و احساس سرنگونی کامل از مرزها خارج مـی شوند « کـه حسابشان جدا » از آن عده ای هست کـه در اول مقاله بـه آنـها اشاره شد کـه عوامل کلیدی رژیم و وابسته بیت رهبری و شریک مستقیم زدو بندهای سیـاسی رژیم درون کشتارمردمـی نبوده اند این عده قبل از هرکسی احساس خطر کرده و حتی قبل از جان فشانی به منظور سیستم حاکم بر ایران و بیت رهبری اش از ایران خارج خواهند شد و منتظر محاکمـه و مجازات نخواهند شد <strong>چرا کـه آموخته اند همانطور کـه در وقت لازم حتما از رهبریت و نظام حاکم حمایت کنند درون سر بزنگاه و روز مبادا و احساس خطر راه چگونـه گریختن را هم آموخته اند کـه نمانند و نجنگند و گریز را ترجیح بدهند چرا کـه وقتی خیـانت بـه خلق آسان باشد خیـانت بـه رهبر و سیستم آسانتر از خیـانت بـه خلق خواهد بود.</strong></span></div><div align="right"><span style="font-size: large;"> </span></div><div align="right"><strong><span style="font-size: large;">اسفند هزارو سیصد ونود</span></strong></div></div></div></div><section ><h2 >منبع: </h2><div ><div ><span style="font-size: large;">ایران گلوبال </span></div></div></section><br /></div></div></div></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-7442752627213706542012-12-19T17:27:00.000-08:002012-12-19T17:28:04.738-08:00

حزب توده درون بارگاه خلیفه

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: large;">«ستمشاهی» چه بود و از کجا آمد؟</span><br /><span style="font-size: large;">این اصطلاح را قلمداران مربوط بـه طیف «حزب توده » باب د و از طریق بیـانیـه‌ها و منشآت کانون نویسندگان و سایر محافل روشنفکری و چپ درون جامعه رواج دادند و به مذاق خمـینی و مَرَده و ملایـان و اصحابِ «اسلامـیسمِ مُکلا» نیز سازگار افتاد و وارد «مطبوعات انقلابی» سال‌ها ۵۷ و ۵۸ شد و در واقع یک دهن کجی بـه تاریخ ایران بود و البته نوعی «رویزیونیسم» و تجدید نظر طلبی درون نگاه بـه تاریخ محسوب مـی شد. </span><br /><span style="font-size: large;">نگاهی کـه به اصالت جعل تکیـه داشت و درمسیر نفی هویت تاریخی و مدنی ایرانیـان رواج مـی‌یـافت و با تفسیر‌ها و تعبیرهای ایدئولوژیک (اسلامـیستی یـا استالینیستی) درون ناچیز انگاری و در نفی سرگذشت کشوری مـی‌کوشید کـه بر اساس شواهد تاریخی مـیراث دار نخستین امپراطوری جهان بود و هویت مدنی و تاریخی و فرهنگی خود را از طوفان آشفتگی‌ها و از آشوب های گوناگون بـه سلامت رهانیده و به مردمـی سپرده بود کـه به ایرانی بودن خود آگاه و مغرور بودند و تاریخ این کشور، الهام بخش عِرقِ مـیهنی و ملیِ آنان بود. </span><br /><span style="font-size: large;">این واژه کـه در پی نفی و ابطال سرگذشت تاریخی ایران بود، از خُمّ رنگرزی دستگاه ایدئولوژیکِ انترناسیونالیسم کمـینترنی بیرون تراویده وناشی از یک نگرش فاسد جهان وطنی و ساختهانی بود کـه به دلایل سیـاسی و مرامـی، آگاهانـه و نا‌آگاهانـه بـه ملت ایران خنجر مـی‌زدند. </span><br /><span style="font-size: large;">چنین بود کـه این مارکِ سیـاسی ایدئولوژیک، دهان اسلامـیزمِ جهان وطن و انترناسیونالیست‌های روسوفیل و تجریـه طلبان پان تُرک و پان عربِ بعثی گرا را آب مـی‌انداخت و کام آن‌ها را درون سالهای نخست «انقلاب اسلامـی» شیرین مـی‌ داشت. </span><br /><span style="font-size: large;"></span><br /><span style="font-size: large;">در این زمـینـه گروهی از روشنفکرنمایـان دین زده و متوّهم و عوامـی نویس، یکی از پی دیگری آمدند و سنگهای یک بنای خیـالی و پرفریب را دست بـه دست گرداندند که تا قلعهء ولایت فقیـه را ساخته و رنگ آمـیزی کرده و تحویل روحانیت شیعه دادند! </span><br /><span style="font-size: large;">کسانی مثل سید حسین نصر، احمد فردید، مـهدی بازرگان، جلال آل احمد، علی شریعتی، و تعدادی دیگری درون ساختن و جانِ دوباره بـه هیولای شیخ فضل اللهی کـه جامـهء سید روح اللهی بـه تن داشت نقش اساسی داشته‌اند. </span><br /><span style="font-size: large;">پیداست کـه غالب این جماعت از مـیان خاندان‌های روحانی برخاسته و گویی آگاهانـه یـا ناخودآگاه، درون پی انتقامجویی از تجدد ودر آرزوی بازگشت روزگاران سپری شده و درک دوبارهء دوران برو برو پدران خود و در پی تصرّف دوبارهء مـیراثِ از مـیان رفتهء خاندانِ جلیلِ خود بودند. </span><br /><span style="font-size: large;"></span><br /><span style="font-size: large;">در نمایشنامـه منظوم «حزب توده درون بارگاه خلیفه» کـه در سال ۱۳۶۰ نوشته و در بهار ۶۱ درون پاریس انتشار داده‌ام (و بهای آن را نیز پرداخته و موقعیت سی و چهار سالهء شاعر تبعیدی را از آن خود کرده‌ام، اگرچه درون آن جهنم درّهء خمـینیستی هم مـی‌ماندم و زنده مـی‌ماندم، باز هم مثل بسیـاری از هم مـیهنانم درون ایران، غریبه و تبعیدی مـی‌بودم!) درون مـیان سخنانی کـه «امام» و کیـانوری با هم دارند، درون جایی پرسناژ اصلی نمایشنامـه یعنی «امام» بـه کیـانوری ـ کـه نوادهء شیخ فضل الله نوری ست ـ چنین مـی‌گوید: </span><br /><span style="font-size: large;">جدّ ِ تو کـه پیر و مُرشد ِ ماست</span><br /><span style="font-size: large;">مانند ِ تو بود صادق و راست</span><br /><span style="font-size: large;">هرچند کـه صاحب آبرو بود</span><br /><span style="font-size: large;">با روبل مـیانـه‌اش نکو بود</span><br /><span style="font-size: large;">در زیر ِ لوای ممدَعلیشاه</span><br /><span style="font-size: large;">مـی‌کوفت بـه ‌گاه و بیگاه</span><br /><span style="font-size: large;">تا دین ِ مبین قوام گیرد</span><br /><span style="font-size: large;">مشروعَه طلب مقام گیرد</span><br /><span style="font-size: large;">چون «گاو ِ مُجسّمش» لقب بود</span><br /><span style="font-size: large;">کیلش زعلوفــَهبهبود</span><br /><span style="font-size: large;">مـی‌کرد همـیشــَه کاهدان پُر</span><br /><span style="font-size: large;">مـی‌خورد ز توبرَه و ز آخور</span><br /><span style="font-size: large;">لبّادَه کِشان بـه درّهَ و دشت</span><br /><span style="font-size: large;">دنبال ِ خر ِ تَزار مـی‌گشت</span><br /><span style="font-size: large;">مـی‌گفت کـه پشگِل ِ تَزاری</span><br /><span style="font-size: large;">خرمای بهشتی است، آری</span><br /><span style="font-size: large;">مـی‌جُست رُطب ز طلّ ِ سرگین</span><br /><span style="font-size: large;">مـی‌داد بـه طالبان ِ مسکین</span><br /><span style="font-size: large;">یعنی بـه جمـیع ِ دین پناهان</span><br /><span style="font-size: large;">مشروعَه چیـان و شرع خواهان</span><br /><span style="font-size: large;">مـی‌کرد بـه راحتی خُر و پُف</span><br /><span style="font-size: large;">در سایــَهٔ چکمــهَ ی لیـاخوف</span><br /><span style="font-size: large;">قلیـان ِ شریعهَ چاق مـی‌کرد</span><br /><span style="font-size: large;">فکرِ قمــَه و چُمـــاق مـی‌کرد</span><br /><span style="font-size: large;">تا جمع ِاجامر و اراذل</span><br /><span style="font-size: large;">گردند چماقدار ِ قابل</span><br /><span style="font-size: large;">مکتب طلبان بـه طرز ِ مرغوب</span><br /><span style="font-size: large;">مشروطَه طلب کنند سرکوب</span><br /><span style="font-size: large;">خوشنود شود تزار از این کار</span><br /><span style="font-size: large;">بخشد بـه شیوخ، روبل ِ بسیـار</span><br /><span style="font-size: large;">در ضمن بـه یمن ِ روبل ِ دادَه</span><br /><span style="font-size: large;">مشروعهَ ز نو شود پیـادَه</span><br /><span style="font-size: large;">مشروطَه شود شکست خوردَه</span><br /><span style="font-size: large;">آخوند کند کـُلـُفت گـُردَه</span><br /><span style="font-size: large;">القصّــَه که‌ای نوادَهٔ شیخ</span><br /><span style="font-size: large;">ای طفل ِ حلالزادهَ ی شیخ</span><br /><span style="font-size: large;">این سُنّت ی قلچُماق پرور</span><br /><span style="font-size: large;">قدّارَه کش و چماق پرور</span><br /><span style="font-size: large;">در دایرَهٔ چُماقداری</span><br /><span style="font-size: large;">از جدّ ِ تو مانده یـادگاری</span><br /><span style="font-size: large;">ما نیز کـه یـادگار ِ اوییم</span><br /><span style="font-size: large;">شاگرد ِ چماقدار ِ اوییم</span><br /><span style="font-size: large;">آموخته‌ایم ازو جنایت</span><br /><span style="font-size: large;">شیـاّدی و کیدِ بی‌‌نـهایت </span><br /><span style="font-size: large;">القصه که‌ای.... الی آخر</span><br /><span style="font-size: large;">نمایشنامـه منظوم «حزب توده درون بارگاه خلیفه»، انتشارات گذر، پاریس، ۱۳۶۱. </span><br /><span style="font-size: large;">&nbsp; </span><br /><span style="font-size: large;">«ضد امپریـالیسم» یـا سنخیت مرامـی جهان وطنان چپ و اسلامـیست ؟</span><br /><span style="font-size: large;">لازم بـه یـادآوری ست کـه گروه نـه چندان کم نفوذ دیگری از سیـاسیون و روشن فکران(اگر چه عنوان روشنفکری بـه دشواری برازندهء آنان است) نیز برفضای فکری و سیـاسی و نظری ایران چیرگی داشتند کـه دل و دین باختهء انقلاب بلشویکی و کمابیش سرسپردهء سیـاست هایی بودند کـه ازسوی همسایـهء آزمند و ناسازگار تاریخی ایران و از جانب نو قدرت یـافتگان روسیـه یعنی مـیراث بران تزاریسم درقالب کمونیسم لنینی ـ استالینی و بین الملل کمـینترنی بـه آنان دیکته مـی شد.</span><br /><span style="font-size: large;">این گروه نیز بـه دلایل ایدئولوژیک و مرامـی شان کـه از انترناسیونالیسم کمونیستی الهام مـی گرفت خود را درون گرهگاهی کـه آنرا مبارزهء ضد امپریـالیستی مـی نامـیدند با اسلامـیست های جهان وطنی از نوع خمـینی همسو ودر یک مسیر مـی شمردند، حال آنکه ماهیت و خمـیرمایـهء مرامـی و فکری اسلامگرایـان و خمـینیست ها سویـهء دیگری مـی داشت و در ضدیت باغرب ودر معارضه با فرهنگ آزادی و مدرنیت غربی قوام مـی گرفت.</span><br /><span style="font-size: large;">آنـها دشمنی ی ملایـان و همدستان فکری آنان یعنی مکلایـان ِ کم سواد و روشنفکر نما (که درون حقیقت دشمنی با فرهنگ مدرن بود و عداوت بنیـادین با اندیشـه های انسان گرایـانـه و حق مدارانـه ای داشت کـه حاصل عصر روشنگری بودند و البته بسیـار زیرکانـه بـه جامـهء ضد استعماری درون گفتار آنان نمود و ظهور مـی یـافتند) را با مبارزات «ضد امپریـالیستی» خود از یک جنس انگاشتند و ندانستند یـا نخواستند بدانند کـه «ضد امپریـالیسم» مرامـی وادعایی خودشان نیز اصالت چندانی ندارد و حاصل تئوری های لنینی و بلشویکی هست و درون کنتکست فکری و نظری جنگِ سرد معنا مـی یـابد و گروندگان بـه «مکتب ضد امپریـالیسم روسوفیل» نیز تنـها پیـاده نظام لشگری هستند کـه زیر پرچم استالینیسم و بین الملل کمونیستی و به نفع منافع روسیـه شوروی درون برابر دنیـای سرمایـه داری غرب شمشیر چوبین برکشیده و «پیکار قهرمانانـهء» آنان، ارتباطی با مبارزات ضد استعماری و عدالتخواهانـه مردم ایران ندارد و اصولاً و از بُن و به گوهر با ضدیتی کـه اسلامـیسم واپس گرا با جهان مغربی (شیطان بزرگ و کوچک) دارد بیگانـه است! </span><br /><span style="font-size: large;">جنگ اردوگاه شوروی با غرب جنگ قدرت و نفوذ سیـاسی دو ابرقدرت با هدف گسترش نفوذ هریک ازین دو اردوگاه درون جهان بود .</span><br /><span style="font-size: large;">روسیـهء شوروی کـه ساده لوحانـه یـا آگاهانـه ، قبله آمال «مبارزات ضد امپریـالیستی» این گروه از «روشنفکران چپ » محسوب مـی شد ، درون این تقابل جز بـه منافع سیـاسی و نظامـی و اقتصادی خود نمـی اندیشید و آنچه درون این گیرودار بین المللی محلی از اعراب نداشت ، آزادی ملت ها و استقلال کشورها و به ویژه منافع عالی ملت ایران بود.</span><br /><span style="font-size: large;">گفتنی ست :</span><br /><span style="font-size: large;">«خط امامـی » کـه حزب توده درون خمـینیسم کشف و ترسیم کرده بود و در مسیرِ آن ، خود و سازمان جوانان خود (موسوم بـه فدائیـان اکثریت) را با سرعت تمام بـه اعماق درّهء شکست و خفت و خسران مـی بُرد ، نتیجه محتوم اعتقاد بـه «ضد امپریـالیسم روسوفیلی» و پیروی و دفاع بی چون و چرا از نظریـهء « راه رشد غیر سرمایـه داری» بود کـه از سوی حزب کمونیسم شوروی بـه گردانندگان تشکیلاتِ آنان دیکته مـی شد.</span><br /><span style="font-size: large;">من درون منظومـه نمایشی حزب توده درون بارگاه خلیفه (در سال 1360) بـه این سرسپردگی نظری ، چنین اشاره کرده ام :</span><br /><span style="font-size: large;">اینگونـه اشاره کرده ام :</span><br /><span style="font-size: large;">کیـانوری (به امام)</span><br /><span style="font-size: large;">امام ِ عصر ِ آگاهی ِ توده</span><br /><span style="font-size: large;">خیلی گُنده ای ، درک ِ تو زوده</span><br /><span style="font-size: large;">مـیون ِ رهبرا خیلی کبیری</span><br /><span style="font-size: large;">با امپریـالیسم کارد و پنیری</span><br /><span style="font-size: large;">دردت بـه جونم کـه نازنینی</span><br /><span style="font-size: large;">از مائو سری ، عین ِ لنینی</span><br /><span style="font-size: large;">تو دشمن ِ قوم ِ صهیونیستی</span><br /><span style="font-size: large;">شاخ ِ عقب ِ امپریـالیستی</span><br /><span style="font-size: large;">حکومتِ امام تو راه رُشده</span><br /><span style="font-size: large;">جناح پیشروش خیلی دُرشته</span><br /><span style="font-size: large;">ولایت فقیـه تو سوسیـالیسمـه</span><br /><span style="font-size: large;">اصل ِ اوّلِ ماتریـالیسمـه</span><br /><span style="font-size: large;">دوران ِ کبیر ِ شـهرِ مکّه</span><br /><span style="font-size: large;">توی برنامـهء کارگری حَکــّه</span><br /><span style="font-size: large;">قانون ِ قصاص ترقیخواهــه</span><br /><span style="font-size: large;">هرکی نمـی خواد همکارشاهــه</span><br /><span style="font-size: large;">زن حق و حقوقش پیش ِ مرده</span><br /><span style="font-size: large;">مردا اربابن ، زنا همـه</span><br /><span style="font-size: large;">هرکه مخالف حجابه</span><br /><span style="font-size: large;">از دستهء ضد انقلابه</span><br /><span style="font-size: large;">گور پدر موتورسواری</span><br /><span style="font-size: large;">قربون قد شترسواری</span><br /><span style="font-size: large;">(...)</span><br /><span style="font-size: large;">الی آخر </span><br /><span style="font-size: large;">(حزب توده درون بارگاه خلیفه ، انتشارات گذر ، پاریس ، 1361)</span><br /><span style="font-size: large;">به هر تقدیر، هرچند این حاشیـه بر اصل مطلب پیشی مـی گیرد ، با اینـهمـه خود را بـه گفتن سخن زیر ناگزیرمـی بابم:</span><br /><span style="font-size: large;">انترناسیونالیسم چپ با جهان وطنی اسلامـیستی از یک سنخ بود و چپ روسوفیل یـا مائویی همانقدر با ایده‌های ملی گرایـانـه ایرانی دشمن بود کـه خمـینی و روحانیت شیعه و سایراسلامـیست‌ها (چه راست اسلامـی و چه چپ اسلامـی ). I</span><br /><span style="font-size: large;">همـینگونـه بود سنخیت مرامـی اسلامـیست‌ها (طرفداران خمـینی) با پان و پان ترک ها و نیز برخی فعالان سیـاسی قومـیت گرای کُرد کـه با نوستالژی دولت یکساله استالین درون شمال غربی (درسال ۱۳۲۵) رؤیـا مـی‌پروردند و به هرحال از قدرت مرکزی برو ایرانگرایی حکومت پهلوی دل خوشی نداشتند. </span><br /><span style="font-size: large;">هرسه گروه (انترناسیونالیست‌های چپ، و منطقه گرایـان و نژادگرایـان قومـی پان ترک یـا عربوفیل) از اینکه تاریخ پیش از اسلام ایران را لعن و نفرین کنند و به فرهنگ ریشـه دار ایران پیش از حملهء عرب بی‌اعتنایی یـا بی‌حرمتی شود بـه یکسان قند درون دل آب مـی‌د. </span><br /><span style="font-size: large;">اگر بـه روزنامـه‌هایی کـه در بیست ، بیست و پنج سال اخیر درون جمـهوری اسلامـی انتشار یـافته رجوع شود، دیده خواهد شد کـه همـهء آنان ، یک صدا درون تخطئهء تاریخ پیش از اسلام ایران ، کـه آنرا «باستان گرایی» نامـیده‌اند، شرکت دارند و در اهانت بـه فردوسی و نیزبه مردان بزرگ تاریخ معاصر همچون مـیرزا اقاخان کرمانی ، آخوند زاده ،روی، کاظم‌زاده ایرانشـهر، ابراهیم پوردادود، صادق هدایت ، دکتر محمود افشار یزدی ، ذبیح الله صفا ، عبدالحسین زرین کوب و دیگران ، جملگی از اعضاء یک ارکسترند. </span><br /><span style="font-size: large;">گروهی کـه سرسپرده انترناسیونالیسم پرلتاریـایی هستند از موضع ضد ناسیونالیستی و ضد پادشاهی (با نگاه طبقاتی و از دیدگاه «حکومت طبقهء کارگر» یـا «جمـهوری دموکراتیک خلق») تاریخ ایران را نفی مـی‌کنند و همراه با دو گروه ایدئولوژیک (اسلام گرا یـا قوم گرا) دیگر درون ارکستری شرکت دارند کـه هم بر لحن اسلامـی مـی‌نوازد که تا روح سعدبن ابی وقاص و قتیبة بن مسلم و حجاج بن یوسف را شاد و با تسلط کامل خود بر ایران فتح عمربن خطاب را کامل کند و درعین حال گوش حاکمان استبداد دینی را کـه به عشق اسلام عزیز خمـینیستی از ایرانیت دل خوشی ندارند، نوازش دهد و هم راه پان ترکی مـی‌زند که تا از رضاشاه یـا از قوام السلطنـه (بواسطهء توافش با استالین بر سرمسئلهء خروج ارتش سرخ از سرزمـین های اشغال شدهء ایران) یـا از فردوسی انتقام بگیرد و هم بر دهل عربی مـی‌کوبد که تا قبر شیخ خزعل را درون خوزستان بـه زیـارتگاه اعراب حاشیـهء خلیج فارس بدل سازد. </span><br /><span style="font-size: large;">................................</span><br /><span style="font-size: large;">I ـ [ تأثیر ایدئولوژی جهان وطنی و انترناسیونالیستی اسلام سیـاسی را نمـی توان درون توضیح سیـاست فلاکت باری کـه رهبران مجاهدین درون جنگ ایران و عراق پیش گرفتند نادیده انگاشت . </span><br /><span style="font-size: large;">بی گمان درون این سیـاسی ، اعتقادات جهان وطنی اسلامـیستی نقش اساسی داشته است.</span><br /><span style="font-size: large;">گفتنی ست کـه در جنگ هشت ساله ، ملایـان نیز به منظور ایران و به «عشق مـیهن و حفظ خاک وطن» باصدام نمـی جنگیدند. </span><br /><span style="font-size: large;">موتور محرک خمـینی درون تداوم جنگ با عراق ، همان نگاه جهان وطنی اسلامـیستی بود. سماجت کین ورزانـهء او درون تداوم غیر مسئولانـهء این جنگ خونبار، بـه واسطهء آن بود کـه وی بیش از هرانگیزهء دیگری ، سودای «صدور انقلاب» و برپا «حکومت اسلامـی» از نوع ولایت فقیـه درون کشورهای عربی منطقه را درون سر مـی پرورد.</span><br /><span style="font-size: large;">در واقع ایران به منظور خمـینی، نـه بـه عنوان وطنی کـه مـی حتما در برابرتجاوز بیگانـه ازآن دفاع کرد ، بلکه بـه عنوان منطقه ای مطرح بود کـه همچون خیزشگاه یـا سنگری به منظور تشکیل حکومت اسلامـی درون کشورهای همسایـه ، بـه ویژه عراق و لبنان بـه کار شود و پیداست کـه مخارج و خسارات جانی و مالی چنین هدف شوم ونابود کننده ای را نیز ملت ایران از جیب ناداری خود و با خون فرزندان خود مـی پرداخت !</span><br /><span style="font-size: large;">واقعیـات تلخ سه دههء اخیر ایران نشان داد کـه در زمـینـهء عواطف مـیهنی و دفاع ازمنافع ملی ، اسلامـیسم سیـاسی راست یـا چپ نمـی شناسد. ]</span></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-83241539051830271852012-12-04T19:13:00.000-08:002012-12-04T19:13:09.425-08:00

به یـاد سعید سلطان پور بنیـانگزار چماقداری کومونیستی بر علیـه هنر نوین ایران

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><h2 dir="RTL" style="text-align: center;"><strong><span style="font-size: x-large;">آیندگان و نعلبندیـان و شـهید لومپن خلق</span></strong></h2><div dir="RTL" style="text-align: center;"><div style="clear: both; text-align: center;"><img src="http://1367executions.files.wordpress.com/2012/12/saeid-soltanpour-arosi1.jpg?w=630" /></div><img src="http://gdb.voanews.eu/46948ABC-63E9-4DE1-B97F-420037E42808_w640_r1_s.jpg" /> ‌‌</div><div dir="RTL" style="text-align: center;">‌</div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><strong></strong> </div><div dir="RTL" style="text-align: justify;">‌</div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">عباس نعلبندیـان روزنامـه فروش از پدیده‌های دهۀ ۴۰ بود. «پژوهشی ژرف و سترگ…» را زمانی نوشت کـه بیست سالی بیشتر نداشت و درس و دبیرستان را‌‌ رها کرده بود. این نمایشنامـه چنان درگرفت و گل کرد کـه نویسنده‌اش را از کار درون دکه روزنامـه فروشی بـه مدیریت کارگاه نمایش ارتقا داد. که تا پیش از نوشتن «پژوهشی…» فقط یکی دو داستان چاپ کرده بود. از‌‌ همان آغاز کار رسم‌الخط مخصوصی داشت کـه وجه ممـیزۀ او شد. بعد از نوشتن «پژوهشی…» بـه سلک نویسندگان نمایشنامـه درآمد و کارهای متعددی خلق کرد. «سندلی را کنار پنجره بگذاریم و بنشینیم و به شب دراز تاریک خاموش سرد بیـابان نگاه کنیم» را در‌‌ همان سال ۴۸ کـه به کارگاه نمایش پیوست نوشت. درون سالهای بعد، نمایشنامۀ «اگر فاوست یک کم معرفت بـه خرج داده بود…» و «قصۀ غریب سفر شاه شادشین شنگول بـه دیـار آدم‌کشان و مردان و جذامـیان و دزدان و دیوانگان و روسپیـان و کاف‌کشان»، «ناگهان هذا حبیب الله مات فی حب الله هذا قتیل الله مات بـه سیف الله»، «وصال درون وادی هفتم، یک غزل غمناک» و چند اثر و ترجمۀ دیگر حاصل تلاش او درون سالهای بین ۴۷ که تا ۵۷ بود. که تا سال انقلاب کـه کارگاه نمایش منحل شد، کم و بیش بـه عزت زیست. بعد از آن چندی زندانی و سپس دچار انزوا و افسردگی دهشتناکی شد که تا آنکه درون سال ۶۸ کرد و بر زندگی خلاق خود نقطۀ پایـان نـهاد.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">به گفتۀ آتیلا پسیـانی و هوشنگ آزادی‌ور، عباس نعلبندیـان از کشفیـات آربی آوانسیـان بود. آزادی‌ور اضافه مـی‌کند کـه او یک آدم استثنایی و مدرن بود. فردوس کاویـانی او را گل سر سبد کارگاه نمایش مـی‌خواند. بیژن صفاری مـی‌گوید: «… نعلبندیـان درون نوع خودش یک استعداد خارق‌العاده و یک چیز بی‌نظیر بود. یک آدمـی کـه هیچ وقت پایش را از ایران بیرون نگذاشته بود و به هیچ وجه نمـی‌دانست درون تأ‌تر بین‌المللی چه اتفاقی مـی‌افتد، یک دفعه شروع کرد. آشنایی‌اش با ادبیـات جهان فقط از طریق ترجمـه‌ها بود. نعلبندیـان علاقۀ عجیبی بـه نمایشنامـه نویسی داشت و در نمایشنامـه‌هایش یک بار واقعا تأتری، نمایشی و خارق‌العاده دیده مـی‌شد». (کارگاه نمایش ـ حمـید رضا ری شـهری، نشر نوروز هنر، ۱۳۸۶)</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">عباس نعلبندیـان درون سال ۱۳۲۶ درون تهران متولد شد. پدرش درون خیـابان فردوسی حوالی خیـابان سوم اسفند، یـا درون خیـابان سوم اسفند حوالی خیـابان فردوسی، دکۀ روزنامـه فروشی داشت و او دست‌کم که تا زمان ترک تحصیل بـه کار روزنامـه فروشی اشتغال داشت. که تا پیش از نوشتن «پژوهشی ژرف و سترگ…» یکی دو قصه درون مجلۀ نگین و جهان نو چاپ کرده بود. محمود عنایت سردبیر مجلۀ نگین کـه قصه ص. ص. مـیم را بـه چاپ سپرد درون مقدمـه از رسم‌الخط ویژۀ نعلبندیـان گفته بود کـه صدا را سدا مـی‌نویسد و صندوق را سندوق و از این قبیل. این شیوۀ نگارش بعد‌ها وجه ممـیزۀ نعلبندیـان شد.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">آربی آوانسیـان گفته هست که نعلبندیـان که تا پیش از نوشتن نمایشنامۀ «پژوهشی ژرف و سترگ…» هرگز تأ‌تر ندیده بود. علت آن واضح است؛ فرهنگ تأ‌تر درون قشرهای پائینی اجتماع ایران رایج نبود. اما بـه غیر از این، کار سنگین او درون دکۀ روزنامـه فروشی مانع رفتن بـه تأ‌تر مـی‌شد. بـه گفتۀ محمود استاد محمد «صبح‌ها با پدرش از خانـه بیرون مـی‌آمد و شب‌ها با او بـه خانـه باز مـی‌گشت… آن وقت‌ها روزنامـه صبح پر تیراژ نداشتیم. اطلاعات و کیـهان بعد از ظهر‌ها توزیع مـی‌شد. روزنامـه فروش‌ها معمولا بعد از ساعت پنج دوران مـی‌زدند. دوران بـه عهدۀ پدر بود، فروش پای بساط بـه عهدۀ عباس. بـه همـین دلیل نمـی‌توانست نمایش‌ها را ببیند. ولی به منظور دیدن فیلم مسأله‌ای نداشت. چون سأنس دو که تا چهار با وقت دبیرستان همخوانی داشت». (سیمـیا، ماهنامۀ دانشجویی ادبیـات نمایشی، شمارۀ یک، بهار ۸۲)</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">اگرچه نعلبندیـان هرگز تأ‌تر ندیده بود اما نمایشنامۀ «پژوهشی ژرف و سترگ…» زمانی کـه در جشن هنر شیراز بـه روی صحنـه آمد سروصدای بسیـار برانگیخت، و زمانی کـه در تهران بـه روی صحنـه رفت سروصدای بیشتری را باعث آمد. درون جشن هنر شیراز، جایزۀ دوم بـه آن تعلق گرفت و این موجب اختلاف مـیان هیأت داوران شد.انی مثل بیژن صفاری اعتقاد داشتند کـه باید جایزۀ اول بـه نعلبندیـان داده شود. نادر ابراهیمـی و سیروس طاهباز درون مقابل مخالفین کـه تعدادشان اندک نبود، ایستادگی د و به دفاع از آن برخاستند. «سیروس طاهباز درون دومـین جلسۀ پرسش و پاسخ با حضور نویسنده و کارگردان «پژوهشی ژرف و سترگ…» و حدودا صد نفر دیگر، با زخمـه‌ای بـه سیم آخر، خط انحصار تأ‌تر را درون دولت، و دولت را درون وزارت فرهنگ و هنر، و وزارت فرهنگ و هنر را درون یک آئین نامۀ هنری، یک دیدگاه، یک سلیقه… تقبیح کرد… و بعد‌ها چوبش را هم خورد. او از مخالفین پرسید: همۀ پافشاری شما درون نفی این نمایش نـه از آن جهت هست که نویسندۀ آن درون کنکور شما شرکت نکرده، سر کلاس شما ننشسته، از شما نمرۀ قبولی نگرفته و از زیر دست شما بیرون نیـامده است؟». (محمود استاد محمد، همان)</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">داستان «پژوهشی…» از این قرار هست که عده‌ای درون یک غار با گفتن «زامنـهوف» وارد مـی‌شوند… هر یک بـه دنبالی هست و داستان زندگی خود را تعریف مـی‌کند و یک کارگردان و دوازده کمک کارگردان آنان را هدایت مـی‌کنند. نـه تنـها مضمون نمایشنامـه‌های نعلبندیـان، حتا نام آن‌ها هم اعجاب برانگیز بود. نام آن‌ها نـه یک نام مختصر، بلکه معمولا یک جملۀ کامل بود. نام کامل نمایشنامۀ نعلبندیـان چنین بود: «پژوهشی ژرف و سترگ و نو درون سنگواره‌های دورۀ بیست و پنجم زمـین‌شناسی یـا چهاردهم، بیستم و غیره، فرقی نمـی‌کند». این نام درون ظاهر بـه تمام معنی شلوغ پلوغ، پوچ و بی‌معنی هست و چیز خاصی نمـی‌گوید اما اهل فن مـی‌گویند دورۀ بیست و پنجم زمـین‌شناسی، یـادآور دو هزار و پانصدمـین سال سلطنت است، دورۀ چهاردهم،‌‌ همان سدۀ چهاردهم شمسی و دورۀ بیستم، قرن بیستم مـیلادی هست و بـه این ترتیب پژوهشی نو… پژوهش درون احوالانی هست که درون قرن بیستم مـیلادی یـا چهاردهم هجری شمسی سنگواره مانده‌اند، البته با تعریضی بـه دو هزار و پانصد سال سلطنت یـا جشن‌های دو هزار و پانصدمـین سال.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">نمایشنامۀ «پژوهشی…» با سخنی از علی (ع) شروع مـی‌شود: فزت بـه رب الکعبه. بـه خدای کعبه سوگند کـه آسوده شدم.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">هر چند نعلبندیـان درون پاسخ مصاحبه‌گر «آیندگان» کـه به تلویح از مذهبی بودن او مـی‌پرسد بـه نوعی از موضوع طفره مـی‌رود، اما تأثیر و تأثرات مذهبی درون نمایشنامـه‌اش کاملا بـه چشم مـی‌خورد، همچنانکه تردید و دو دلی‌های او قابل تشخیص است. محمد ژیـان عضو کارگاه نمایش درون معرفی نعلبندیـان بـه عنوان یک فرد معتقد و مذهبی چنین گفته است: «… یک بچه مذهبی و مسلمان بود. منتها با دیدگاه خاص خودش بـه مذهب نگاه مـی‌کرد… قرآن مـی‌خواند و عربی را بسیـار خوب مـی‌دانست. خیلی از روز‌ها را با عباس نماز خواندیم و روزه گرفتیم». و رضا رویگری عضو دیگر کارگاه نمایش مـی‌گوید: «من اولین بار صدای عبدالباسط، قاری معروف و متوفای مصری را درون اتاق او شنیدم. ماه رمضان همـه دور هم درون کارگاه نمایش افطار مـی‌کردیم» (کارگاه نمایش، حمـید رضا ری شـهری ص ۵۳) البته شکوه نجم‌آبادی همسر و همکار عباس نعلبندیـان، اسلام و تسلیم او را امری درونی و کاملا فردی توصیف مـی‌کند. «او بـه هیچ وجه سعی درون بروز اعتقادات مذهبی خود، چه درون زندگی و چه درون آثارش نداشت. مشکل نعلبندیـان همـین تظاهر ن بود» (همان ص ۵۳)</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">باری، «پژوهشی ژرف و سترگ و نو…» کـه به قول دکتر پرویز ممنون «زمانـه نشان داد شاهکار است»، از پر سروصدا‌ترین نمایشنامـه‌های دهۀ ۴۰ بود و در اجرای اول (اجرای دیگری هم داشت؟) صف آرایی‌های بسیـاری را بین اصحاب هنر باعث آمد. عده‌ای آن را ستایش د و گروهی ناسزا گفتند و حتا زمانی کـه بر روی صحنـه بود سعی د اجرا را بـه هم بریزند. سوالهای زیـادی پیرامون آن شکل گرفت و سوالهای زیـادتری پیرامون نویسندۀ آن. اکنون بعد از سالهای دراز بیشتر سوال‌ها پاسخ مناسب خود را یـافته‌اند هرچند برخی نیز بی‌جواب مانده‌اند. اما، امروز شاید سوال مـهم این باشد کـه «پژوهشی ژرف و سترگ…» چگونـه بـه وجود آمد و چه انگیزه‌هایی با عث خلق آن شد. استاد محمد در‌‌ همان مطلب «سیمـیا» موضوع را بـه خوبی تشریح کرده است. خلاصه آن این هست که درون آن زمان موجودیت تأ‌تر ایران بـه تمامـی زیر سیطرۀ وزارت فرهنگ و هنر بود. سازمان رادیو تلویزیون و جشن هنر شیراز بـه عنوان زیر مجموعۀ آنکه درون حال سر بر آوردن بود، درون این مشکل افتاده بود کـه چگونـه از سیطرۀ وزارت فرهنگ و هنر و نگاه یک سویۀ آن بگریزد. قطبی، رئیس رادیو تلویزیون ملی ایران از این موضوع عصبانی بود و منوچهر انور او را بـه بردباری دعوت مـی‌کرد. یک روز قطبی با عصبانیت پرسید که تا کی حتما صبر کند؟ انور پاسخ داد: مسألۀ ما نمایشنامـه است. از حیث کارگردان و بازیگر دست و بالمان بسته نیست، نمایشنامـه نداریم و از کجا کـه در گوشـه و کنار کشور یک استعداد نمایشنامـه نویسی پیدا نشود؟ اگهی بدهیم و مسابقه بگذاریم. شاید پشت دیوار فرهنگ و هنر، درون ادارۀ ثبت احوال یـا دایرۀ متوفیـات شـهرداری یکی باشد کـه تا حالا چهار که تا نمایشنامـه نوشته باشد ولی نتوانسته باشد عرضه کند. بقیۀ داستان را از زبان استاد محمد بشنوید:</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">«رضا قطبی صحبت منوچهر انور را قطع مـی‌کند و از جا بر مـی‌خیزد.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">- بفرمائید.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">- کجا؟</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">- همـین حالا خودتان بنشینید جلوی دوربین تلویزیون و اعلام کنید.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">آن شب درون تهران اتفاق غریب و بی‌سابقه‌ای افتاد. ایرج گرگین گویندۀ خبر بود. خبرهای رسمـی کشور شاهنشاهی قطع شد و گوینده با عذرخواهی، توجه مردم را بـه یک اطلاعیـه بسیـار مـهم جلب کرد و این چنین شد کـه منوچهر انور جلوی دوربین نشست و تماشاچیـان را بـه یک مسابقۀ نمایشنامـه نویسی فراخواند. از همۀ هم مـیهنان، از همۀانی کـه فکر مـی‌کنند ممکن هست بتوانند نمایشنامـه بنویسند صمـیمانـه خواهش کرد کـه بنویسند. جایزۀ بهترین نمایش بیست هزار تومان و به ترتیب دوم و سوم و چهارم، کـه رتبۀ چهارم پنج هزار تومان جایزه مـی‌گرفت بـه اضافۀ بورس یک سالۀ اروپا بـه منظور آشنایی با تأ‌تر جهان به منظور نفر اول که تا چهارم و امتیـازات دیگر».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">نتیجۀ این مسابقه درخشان بود. بین شصت که تا هفتاد نمایشنامـه بـه دفتر جشن هنر رسید. «نصرت الله نویدی نمایشنامۀ «سگی درون خرمن جا» را فرستاد و عباس نعلبندیـان «آن روی سکه» را نفرستاد! به منظور جشن هنر نمایشنامۀ جدیدی نوشت: «پژوهشی ژرف و سترگ و نو درون سنگواره‌های دورۀ بیست و پنجم زمـین‌شناسی یـا چهاردهم، یـا بیستم، وغیره… فرقی نمـی‌کند».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">امروز کـه چهل و اندی سال از نوشتن «پژوهشی…» گذشته هست زمان و زمانـه اهمـیت نمایشنامـه را روشن کرده است. اطلاعاتی دربارۀ آن و نویسندۀ آن بـه دست آمده کـه پیشتر وجود نداشت. اطلاعاتی کـه بر اثر گذشت زمان و تغییر شرایط، مخصوصا بـه خاطر از دست رفتن عباس نعلبندیـان اهمـیت پیدا کرده است. درون روزهایی کـه واقعه جریـان داشتی نـه از این حرف‌ها خبر داشت و نـه این حرف‌ها اهمـیتی داشت. امروز هم شاید به منظور بسیـاری از ما این حرف‌ها اهمـیتی نداشته باشد یـا بـه دلیل خاصی اهمـیت داشته باشد. به منظور خود من، بـه دلیل نگاهی دوباره بـه روزنامـه آیندگان اهمـیت پیدا کرده است. مـی‌خواهم بدانم روزنامۀ آیندگان کـه به گمان من یک روزنامـه پیشرو بود، درون روز واقعه چگونـه بـه نمایشنامـه‌های نعلبندیـان نگریسته و چه برخوردی با او داشته است. درون واقع قصد دارم ببینم و نشان دهم کـه آن روزنامـه که تا چه حد آوانگارد بوده است. بـه همـین جهت سرنوشت نعلبندیـان و نمایشنامۀ او را درون آیندگان دنبال کرده‌ام. اما عامل مـهمتری هم وجود دارد. نعلبندیـان هم نسل من بود. همۀ ما کم و بیش هم سن و سال بودیم. دریـافت من این هست که افراد نسل من، آن‌ها کـه اهل هنر و فرهنگ بوده‌اند، همگی دچار سرنوشت نعلبندیـان شده‌اند. روزنامۀ آیندگان درون سال ۴۷ بـه اوج خود رسید. افراد نسل من در‌‌ همان حدود‌ها بود کـه به شکوفائی رسیدند و تا سال پنجاه و هفت و هشت توانستند اوج بگیرند و مـیدان داری کنند و بعد بـه سراشیبی سقوط افتادند. درون واقع سرنوشت نعلبندیـان آئینۀ تمام نمای سرنوشت نسل ما هم شده است. بگذریم و به برخورد آیندگان با «پژوهشی…» بپردازیم.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">‌‌</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><strong><span style="font-size: large;">پژوهشی ژرف و سترگ</span></strong></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">پوران صارمـی درون شمارۀ پنجشنبه ۱۷ مرداد ۴۷ آیندگان، زمانی کـه هنوز نمایشنامۀ نعلبندیـان بـه نمایش درون نیـامده بود، گفتگویی با عباس نعلبندیـان انجام داده کـه در صفحات «دنیـای آیندگان» منتشر شده است. آرایش صفحه بـه گونـه‌ای هست که عنعلبندیـان با آن گیسوان بلندش بزرگ چاپ شده و کاملا چشمگیر است. مقدمـه با حروف سیـاه چاپ شده و موضوع را چشمگیر‌تر جلوه مـی‌دهد. خانم صارمـی درون مقدمـه نوشته هست «مدت‌ها دنبال او مـی‌گشتم و نمـی‌توانستم او را پیدا کنم چون آدرس معینی از او نداشتم». سپس یـادآور مـی‌شود کـه نعلبندیـان جوان بیست و یک ساله‌ای هست که روزنامـه فروش هست و نمایشنامـه‌اش برندۀ دومـین جایزۀ هیـات داوران جشن هنر شده است.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">در عین حال دیدار خود را با او شرح مـی‌دهد و او را جوانی خجالتی و محجوب توصیف مـی‌کند کـه «صورت سه گوش و جوانش حالت بچه‌های خیلی گوشـه گیر بـه او مـی‌دهد». خبرنگار از نعلبندیـان مـی‌پرسد: درون سنگواره‌ها از یک کارگردان و ۱۲ کمک کارگردان کمک گرفتید. مثل اینکه اینـها تماشاگر اعمال دیگرانند؟</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">نعلبندیـان پاسخ مـی‌دهد: بله انتخاب این ۱۲ تن و یک تن دلیل مذهبی دارد و این ۱۳ نفر مـی‌تواند پیـامبر و ۱۲ امام باشد یـا مسیح و حواریونش.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">خانم صارمـی مـی‌پرسد: نخستین جملۀ نمایشنامـه را با سخنی از علی (ع) آغاز کرده‌اید «به خدای کعبه سوگند کـه آسوده شدم»، این هم دلیل مذهبی دارد؟</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">نعلبندیـان مـی‌گوید: نـه این فقط آسودگی مرا هنگام بـه پایـان بردن نوشته‌ام مـی‌رساند. شاید هم نوعی رهایی باشد.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">نعلبندیـان درون این گفتگو مـی‌گوید کـه از داستایوسکی الهام گرفته و از دنیـای آشفته و بیمارگونۀ صادق چوبک خوشش مـی‌آید. نیچه را هم تحسین مـی‌کند به منظور اینکه ماوراء الطیبعه را نفی مـی‌کند.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">نادر ابراهیمـی درون پیش آگاهی‌هایی کـه دربارۀ جشن هنر شیراز مـی‌نوشت، درون روز یکشنبه ۱۰ شـهریور ۴۷ یـادآور شده هست که نمایشنامۀ نعلبندیـان از طریق مسابقه انتخاب شده و از قول آربی آوانسیـان، کارگردان آن، نوشت کـه «نمایشنامـه‌ای هست از یک نویسندۀ جوان کـه هرگز تأ‌تر ندیده است. نعلبندیـان شیوۀ سوررئالیست‌ها را بـه کار گرفته. هشت شخصیت درون جستجو هستند، با هدف‌ها و خواست‌های گوناگون، آن‌ها با هم آشنا مـی‌شوند، راه مـی‌پیمایند و تبادل نظر مـی‌کنند. هر یک دنیـایی دارند، برخی از آن‌ها از زندگی خود نیز نمایشی مـی‌سازند. مـی‌مـیرند و بر مـی‌خیزند و به راه خود ادامـه مـی‌دهند و در این مـیان هیچ نیست کـه کمکی بـه آنـها د. پژوهشی نو… بافته‌ای هست محکم با منطق تأ‌تر، و کوششی به منظور هماهنگ روش‌های کهن و نو نمایشی».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">نادر ابراهیمـی درون گزارش مربوط بـه شب سوم جشن هنر شیراز (سه شنبه ۱۹ شـهریور) نظر تماشاگران را دربارۀ آن انعکاس داده و در پایـان نظر خود را آورده هست که برداشت مثبتی از نمایشنامـه نیست و بنای آن را ضعیف مـی‌یـابد و نعلبندیـان را نصیحت مـی‌کند کـه تجربه بیندوزد:</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">«نمایشنامـه، لحظه‌ها و نکته‌های درخشان داشت. بیـان، یکنواخت نبود. یعنی زبان واحدی وجود نداشت و این، بـه گمان من، نقصی بـه شمار نمـی‌رفت. تقریبا آلیـاژی از انواع بیـان وجود داشت. بیـان مذهبی و رمانتیک (تا حد زیـادی توراتی) بیـان کلاسیک و در عین حال خشک، بیـان عامـیانـه و بی‌بند و بار، بیـان روشنفکرانۀ پیچیده و متکی (بیـانی کـه به همۀ لغات و کلمات غربی توسل مـی‌جست) و بیـان آزاد بدون شکل. نقص، درون انواع بیـان یـا چند گونگی آن نبود، نقص، درون اجزاء بیـان بود. یعنی هیچ یک از این بیـان‌ها و زبان‌ها بـه درستی بـه کار گرفته نشده بود و این گناه بـه گردن آوانسیـان هست (البته بعد از گروه انتخاب کننده)، گفتم کـه نمایشنامـه لحظه‌های درخشان داشت و در این نکته هیچ تردید نیست. لحظه‌ای کـه آدمـها به منظور یـافتن دوای دردهای خود، به منظور تسکین رنج «خود» درمانده‌شان، از انسداد ساده، از انسان درمانده، مسیح مـی‌سازند و برای جستن راه، این مسیح ساختگی را بـه هر سو مـی‌کشند… از‌‌ همان لحظه‌ها بود.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">لحظه‌ای کـه زن روسپی را مرد آلوده مـی‌شناسد و به زبان او سخن مـی‌گوید و زن، یکباره پوست مـی‌اندازد و به زبان روسپیـان فریـاد مـی‌کشد، از‌‌ همان لحظه‌ها بود.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">و از این گونـه لحظه‌ها، کم نبود.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><strong><span style="font-size: large;">اما سنگ بود و بنا نبود. ابزار‌ها درون جلو چشم‌ها ریخته بود بی‌آنکه بـه مدد آن‌ها ساختمانی پدید آید.</span></strong></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">کنایـه‌ها اکثرا یـا سطحی و کودکانـه بود و حکایت از عدم آگاهی و نبود دانش کافی نویسنده مـی‌کرد و یـا آنقدر باز بود کـه از حالت کنایی هزار فرسنگ فاصله داشت.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">عقاید متفرق سیـاسی کـه در لا بهنمایشنامـه ریخته بود، مبتذل و سخت مسخره بود. <strong>نویسنده‌ای چون نعلبندیـان، بهتر هست به جای داوری ، مشاهده کند و تجربه کند. خوب نیست کـه بچه‌ها با کتاب‌های پدربزرگشان بازی کنند. حتما خواندن آن‌ها را یـاد بگیرند.</strong></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">طرح «دایرۀ» زندگی و بستگی و در این دایره افتادن و چرخیدن و چرخیدن و باز چرخیدن، طرح زیبایی بود ـ اما اشاره‌ای بـه این طرح، درون خور نمایشنامـه، ارزش آن را از بین مـی‌برد.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">ترکیب رنگ‌ها،‌ گاه صحنـه‌ها و تابلوهای زیبایی مـی‌آفرید… و با همۀ این‌ها… کم بود، کم. به منظور جشن هنر این اثر، بسیـار کم بود…».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">این گزارش نادر ابراهیمـی درون روز سه شنبه ۱۹ شـهریور ماه بود. یک هفته بعد، روز دوشنبه ۲۵ شـهریور گزارش کوتاهی از مـیزگرد مربوط بـه نعلبندیـان منتشر شده کـه نشان مـی‌دهد نمایشنامـه‌اش با مخالفت‌های جدی رو بـه رو بوده است. عین گزارش بـه این شرح است:</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">مخالفین نمایشنامۀ نعلبندیـان، خیلی زود صحنـه را ترک د. آن‌ها نعلبندیـان را «دزد»، «توخالی»، «حقه باز» و «مصغر حیوان» نامـیدند و نعلبندیـان از جای خود تکان نخورد. اما هنگامـی کـه آوانسیـان بـه یکی از مخالفین نمایشنامـه گفت: «شما یکی از آدم‌های این نمایشنامـه هستید» هر هشت تن مخالف نمایشنامـه سالن را ترک د. بعد از آن فرصتی کوتاه بـه دست آمد که تا گردآمدگان، پرسش‌های خود را صمـیمانـه طرح کنند و جواب بگیرند و تا آنجا کـه ممکن بود بـه تشریح نمایشنامـه بپردازند. آخرین سخنگوی مـیزگرد (نمایندۀ آیندگان) حرفش را اینطور تمام کرد: صدای نعلبندیـان ماندنی است. صدای او صدای زمانۀ ماست. همچنانکه صدای دیگری از این روزگار هم باقی خواهد ماند. بگذارید بـه نمایشنامۀ خود نعلبندیـان تکیـه کنم. او، مـی‌گوید: «این‌ها صداهایی هست که که تا ابد خواهد ماند. صدای غرش جت‌ها، توپ‌های ۱۰۵ مـیلیمتری، بازوکا، مسلسل… دیدیم اتحاد این صدا‌ها را کـه مانع شد که تا آن کبوتر کوچک بر زمـین بنشیند…».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">یک روز بعد، درون شماره سه شنبه ۲۶ شـهریور ۱۳۴۷ نادر ابراهیمـی درون مطلب دیگری با عنوان «من عقاید منفی خود را درون مورد نمایشنامۀ عباس نعلبندیـان بعد مـی‌گیرم» درون دفاع از آن قلم مـی‌زند. ابراهیمـی درون این مقاله نوشته هست «من عقاید منفی خود را درون مورد نمایشنامۀ عباس نعلبندیـان بعد مـی‌گیرم و برای این عمل تنـها یک دلیل کافی است: شب نمایش، من اثر نعلبندیـان را «خوب» نفهمـیدم. و حتی اگر قید «خوب» اضافه هست این قید را حذف مـی‌کنم». ابراهیمـی آنگاه دلایل پیش داوری‌های خود را دربارۀ نمایشنامۀ نعلبندیـان شرح مـی‌دهد و سرانجام مـی‌گوید «آنچه مـی‌توانم بگویم این هست که جهالت جرم نیست، دفاع از جهالت، جرم است. من اشتباه کردم و بگذار دیگران بدانند کـه اشتباه همـیشـه پیش مـی‌آید. من اشتباهم را بعد مـی‌گیرم. درون اینجا، فقط بـه اشاره‌ای درون مورد نمایشنامۀ نعلبندیـان قناعت مـی‌کنم و مـی‌گویم کـه این اثر، هم هدف دارد و هم زیر بنای فرهنگی محکم. نعلبندیـان ‌گاه آگاهانـه و‌گاه ناخود آگاه (که باز هم از ضمـیر باطن او سرچشمـه مـی‌گیرد) اثری آفریده هست که جای تجزیـه و تحلیل فراوان دارد. و هر نکتۀ آن قابل گفت‌و‌گوست».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">روز بعد، چهارشنبه ۲۷ شـهریور درون گزارش کوتاه دیگری چنین مـی‌نویسد: نمایشنامۀ «پژوهشی نو، ژرف و سترگ درون سنگواره‌ها» نوشتۀ عباس نعلبندیـان کـه به کارگردانی آربی آوانسیـان درون فستیوال شیراز بر صحنـه آمد و موجب سروصدای بسیـار گردید درون مـیان هیأت داوران طرفداران بسیـار سرسختی داشت. برخی از آن‌ها معتقد بودند کـه بدون تردید جایزۀ بزرگ فستیوال حتما به این گروه تعلق مـی‌گرفت و نـه بـه «کریستیـان فراس». آقای بیژن صفاری کـه خود از داوران این جشن بود، از اینکه جایزۀ بزرگ جشن هنر بـه گروه نعلبندیـان ـ آوانسیـان تعلق نگرفته بشدت عصبانی و دلگیر بود. و حتا شنیده مـی‌شد کـه ایشان بـه علت اختلاف با هیـات داوران بر سر این مسأله، از داوری استعفا کرده‌اند.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">در پایـان جشن و پس از اعلام برندگان، آقای صفاری با صدای بلند و بدون داشتن مخاطب معین (و شاید خطاب بـه جمعیت) مـی‌گفتند: درون اینجا جایزۀ اول را بهی مـی‌دهند کـه اسم و رسم جهانی دارد نـه بهی کـه حقیقتا لیـاقت دریـافت آن را دارد.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">برخی از دیگر صاحب نظران نیز درست همـین عقیده را داشتند و از اینکه جایزۀ اول را بـه دلایل دیپلماتیک بـه نعلبندیـان ـ آوانسیـان نداده‌اند رنجیده خاطر بودند. و این مسأله‌ای هست که ما دو شب پیش آن را یـادآوری کردیم و از هیأت داوران خواستیم کـه تحت تأثیر نیروی خاصی قرار نگیرند.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">لیکن بـه هر حال مایۀ شادی بسیـار ما شد کـه در مورد نعلبندیـان و آوانسیـان قدرنا‌شناسی نشد و جایزۀ اول تلویزیون ملی بـه گروه ایشان تعلق گرفت».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">از آن بعد نوشتن نقد‌ها دربارۀ کار نعلبندیـان شروع مـی‌شود. آیندگان درون شمارۀ سه شنبه ۹ مـهر نقد بدون امضایی دربارۀ سنگواره‌ها چاپ کرده کـه چنین آغاز مـی‌شود: «از چشم شاهین: آدمـیان کوچکند و سرنوشت‌ها یگانـه. فضا و مکان دایره‌ای هست و زمان حرکت دورانی آن. از ازل که تا به ابد سرگردانیم.».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">نویسندۀ آیندگان سپس مـی‌افزاید «درست هست که این نمایشنامـه یـادآور نمایشنامـه‌های دیگری هست چون دوزخ سار‌تر، درون انتظار گودوی بکت و شش شخصیت درون جستجوی مؤلف پیراندللو، ولی اگر درون داوری عجله نشود و بخصوص بعد از خواندن، قدرت کلام و لحن خاص نعلبندیـان آن را از همـه این‌ها مشخص مـی‌کند. درون حقیقت این نمایشنامـه غزلی هست که نعلبندیـان ِ شاعر درون تنـهایی سروده است. بازیگران اشباحی هستند کـه در ذهن شاعر همچون حامل سرنوشت‌ها و امکانات بشری ـ آنطور کـه امروز و در این لحظۀ تاریخی دیده مـی‌شوند ـ تجسم یـافته‌اند. هر یک نقطۀ تجلی فکری خاص هستند و به همـین جهت دستخوش کشمکش تضاد‌ها (نـه بـه مفهوم دیـالکتیک ماتریـالیستی و تاریخی بلکه درون طرز دید هگلی آن) مـی‌گردند و اگر امروز مشکل یک ایرانی را دارند، دیروز درون جنگ جهانی شرکت کرده‌اند و فردا دست بـه دامان مسیح مـی‌شوند. این بـه هم ریختن نظم زمان بـه منظور زیبایی بیـهودۀ آن نیست. بلکه نباید فراموش کرد کـه زمان تحولی دورانی مـی‌کند و تاریخ، پیشرفت و رشد هگلی ندارد».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">بعد‌تر، آربی آوانسیـان نمایشنامۀ نعلبندیـان را درون انجمن ایران و آمریکا بـه روی صحنـه مـی‌برد. آیندگان درون تاریخ یکشنبه اول دی ماه ۴۷ درون گزارشی از شبهای نمایش پژوهشی ژرف و سترگ دربارۀ آن مـی‌نویسد:</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">«پژوهشی ژرف و سترگ… وقتی درون جشن هنر شیراز بـه روی صحنـه آمد، همانجا بگومگو‌ها و جدال‌هایی را سبب شد و اکنون درون سالن نمایش انجمن ایران و آمریکا اغلب شب‌های نمایش، این نمایشنامـه با اعتراض برخی از تماشاگران، فریـاد‌ها و احیـانا رد و بدل ناسزاهایی مـیان اعتراض کنندگان و بازیگران همراه است. شب شنبه (پریشب) وقتی تأ‌تر «پژوهشی ژرف و سترگ…» آغاز شد که تا مدتی سالن ساکت بود، اجرای نمایش بـه نحو مطلوبی جریـان داشت ولی از پردۀ دوم، سروصدا‌ها و اعتراضات گسیخته‌ای بـه گوش مـی‌خورد و ناگهان درون گرماگرم اجرای بازی، یکی از تماشاگران بـه صدای رسا فریـاد زد: مادر… لازم بـه تذکر هست که بازیگران درون حین اجرای نقش چند بار این ناسزا را طبق نوشتۀ نمایشنامـه بر زبان مـی‌آوردند و به این ترتیب پریشب، اولین بار کـه صدای ناسزا از ته سالن برخاست، که تا چند ثانیـه همـه فکر مـی‌د کـه این قسمت نیز جزو نمایشنامـه است. اما وقتی دقیقه‌ای دیگر باز فریـاد ناسزا از‌‌ همان ته سالن برخاست، ناگهان‌پور صمـیمـی، یکی از بازیگران روی صحنـه، بازی را قطع کرد و خطاب بـه تماشاچی آخر سالن فریـاد زد: مادر… تویی. و خانمـی از بازیگران تف کرد و فریـاد زد: «بی‌شرف‌ها، حسودی مـی‌کنند» و آوانسیـان کارگردان روی سن پرید که تا بازیگران را ساکت کند. چند تماشاچی‌ای کـه اعتراض مـی‌د فریـاد مـی‌زدند: این تآ‌تر نیست، مزخرف است، مردم را تحمـیق مـی‌کنید.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">و از مـیان دیگر تماشاگران فریـادهای اعتراض برخاست که: «بروید بیرون، شما نمـی‌خواهید بروید. پولشان را بدهید بروند».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">و بازیگران روی صحنـه مخصوصا پورصمـیمـی ناسزا مـی‌داد و یک بار فریـاد زد: «آهای سوسیـالیست قراضه، حرف داری بیـا اینجا». و هر لحظه حالتی مـی‌گرفت کـه گویـا مـی‌خواست از سن بپرد بـه سالن و با معترضین دست بـه یقه شود.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">در همـین موقع بار دیگر فریـاد یکی از تماشاچی‌های معترض برخاست که: «پور صمـیمـی ننگ بر تو»، و ‌پور صمـیمـی بـه فریـاد جواب داد: «من اینجا افتخار مـی‌کنم. امشب یکی از شبهای افتخار آمـیز زندگی هنری‌ام است».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">سرانجام درون مـیان هیـاهوی مردم سالن کـه به هو معترضین پرداخته بودند، یکی از گروه معترضین فریـاد زد: آنـهایی کـه با این تأ‌تر مخالف‌اند سالن را ترک کنند. و خودشان کـه پنج شش نفری بودند از ته سالن برخاستند و از وسط سالن نیز دو نفر بـه همداستانی آنـها برخاست. جمـیعت فریـاد زد: ادامـه بدهید و ‌پور صمـیمـی گفت: چون شما مـی‌خواهید ادامـه مـی‌دهیم و ادامـه دادند.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">کاشف بـه عمل آمد گروه معترضین آقایـان فتحی هنرپیشـه گروه اسکویی، [سعید] سلطان‌پور هنرپیشـه و شاعر، صادق هاتفی کارگردان تلویزیون ملی و ناصر رحمانی‌نژاد هنرپیشـه تأ‌تر بودند.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">جالب توجه هست که خود رحمانی‌نژاد درون همـین نمایشنامـه درون جشن هنر شیراز نقش ایفا مـی‌کرد».</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">بحث سنگواره‌ها درون آیندگان بـه اندازۀ کافی وسعت یـافته و بسیـاری درون این زمـینـه قلم زده‌اند از جمله دکتر پرویز ممنون کـه در زمان جشن هنر درون سفر اروپا بود، بعد از بازگشت دربارۀ آن نقدی نوشت. اما از بیرون تحریریـه شخص دیگری کـه در این باره قلم رانده خانم دکتر مـهین جهانبگلو تجدد هست که برداشت مثبت خود از نمایشنامـه را درون دوازدهم دی ماه ۴۷ ارائه مـی‌دهد. درون جایی مـی‌خواندم کـه این مـهین تجدد دو سه سال پیش درون خارج از کشور فوت شد و به نعلبندیـان پیوست.</span></div></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-25994390296180885572012-12-02T14:51:00.001-08:002013-12-18T17:16:56.799-08:00

مروری تصویری بر یک قرن تاریخ کومونیسم ایرانی :از کومونیسم که تا کیر پرستی

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><h3 itemprop="name" style="text-align: center;">شاهزاده فرمانفرمای قاجار: شازده خانم&nbsp;سرخ: معشوقه رهی معیری : مریم فیروز همسر &nbsp;نورالدین &nbsp;کیـانوری رهیر حزب توده ایران و عروس شیخ فضل الله نوری لعنـه الله !!!!!</h3><div style="text-align: justify;"><br /></div><div style="text-align: justify;"></div><div style="text-align: justify;"><br /></div><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/2b/Maryam_Farman_Farmaian.jpg/230px-Maryam_Farman_Farmaian.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" closure_uid_krnyvn="2" src="http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/2b/Maryam_Farman_Farmaian.jpg/230px-Maryam_Farman_Farmaian.jpg" /></a></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><br /></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="clear: both; text-align: justify;" trbidi="on"><span style="font-family: Courier New;">....و با توجه بـه پیشینـهٔ حمـید اشرف درون پافشاری بر اعدام‌های انقلابی و تصفیـه‌های درون سازمانی به منظور کم آسیب‌ و لو نرفتن زندگی مخفی و قرار‌ها رسیدن بـه این ایده کـه کشتن این دو کودک امری بدیـهی هست را پذیرفتنی‌تر مـی‌کند...</span></div><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><span style="font-family: &quot;Courier New&quot;, Courier, monospace;"></span></h4><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://tarikhirani.ir/Images/news/arzhang-naser-shayganshamasbi.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="http://tarikhirani.ir/Images/news/arzhang-naser-shayganshamasbi.jpg" /></a></div><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><span style="font-family: &quot;Courier New&quot;, Courier, monospace;"></span></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><span style="font-family: &quot;Courier New&quot;, Courier, monospace;"></span></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><span style="font-family: &quot;Courier New&quot;, Courier, monospace;"></span></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><span style="font-family: &quot;Courier New&quot;, Courier, monospace;"></span></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"><span style="font-family: &quot;Courier New&quot;, Courier, monospace;">ناصر و ارژنگ شایگان شام اسبی معروف بـه دانـه و جوانـه</span></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="http://www.iranian-fedaii.de/1-Asnad%20AT/S12/S12.gif" /></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><span style="font-size: large;">&nbsp;</span></h4><h3 dir="rtl" itemprop="name" style="text-align: center;" trbidi="on"><span style="font-size: large;">&nbsp;روسپی کومونیستی کـه جاسوسه جمـهوری اسلامـی شد : ن</span><span style="font-size: small;"><span style="font-size: large;">فوذ کومونیستها درون گروههای&nbsp;سلطنت طلب</span> </span></h3><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></h4><h4 dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;">&nbsp;</h4><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRlm9yNX-RulFqOnfF5SdWWxB2FcPCBVv_bDLRAmy-Wza-0fU5SDo8GAKtGng" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="400" src="http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRlm9yNX-RulFqOnfF5SdWWxB2FcPCBVv_bDLRAmy-Wza-0fU5SDo8GAKtGng" style="padding-bottom: 8px; padding-right: 8px; padding-top: 8px;" width="321" /></a></div><h4 style="text-align: justify;"><span style="font-size: small;"></span>&nbsp;</h4><h4 style="text-align: justify;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; لیلا سلیمـی خیـاط&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </h4><h4 style="clear: both; text-align: justify;"></h4><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a>&nbsp;</div><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></h4><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="clear: both; text-align: justify;" trbidi="on"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /></div><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"></a><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><h2 itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; <span style="font-size: x-large;">زیبا ناوک هم بـه جرگه کیرپرستان پیوست</span></h2><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></div><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></h4><h4 style="text-align: justify;"><span ></span> </h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></h4><div style="clear: both; text-align: center;"><br /></div></a><br /><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2011/11/ziba-45.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2011/11/ziba-45.jpg" /></a></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><br /></div><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/04/dsc011791.jpg"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" height="420" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/04/dsc011791.jpg?w=630&amp;h=420" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="630" /></a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.salijoon.info/mail/871205/honarpishe%20ha/011.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><br /></a></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"><span style="color: maroon;">تقدیم به..... از معان آزادی درون هامبورگ و از طرفداران فرقه Scientologyno </span></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"><span style="color: black;">No difference between parts of our body</span></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"></h4><h4 style="text-align: center;"><strong>براستی چه فرقی بین دستان ما و اعضای ی ما وجود دارد؟ </strong></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"></h4><h4 style="text-align: center;"><strong>ما همـه حتما اجرای عدالت را از خود اعضای بدن مان شروع کنیم </strong></h4><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"></h4><h5 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: center;" trbidi="on"><span style="font-size: medium;">ضیـا بخشائی و زیبا ناوک 2001</span></h5><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" height="394" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg?w=345&amp;h=394" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="345" /></a></div><h4 dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"><span style="font-family: &quot;Courier New&quot;, Courier, monospace;"><br />&nbsp;</span></h4><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="clear: both; text-align: justify;" trbidi="on"><br /></div><h3 dir="rtl" itemprop="name" style="text-align: center;" trbidi="on">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; شکوفایی یک قرن مانفیست درون و مبارزه چریکی کومونیسم ایرانی درون اسکاندیناوی </h3><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="text-align: justify;" trbidi="on"></div><div dir="rtl" itemprop="description articleBody" style="clear: both; text-align: justify;" trbidi="on"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://3.bp.blogspot.com/-nBTdmtCk2DU/T_gJHKaDlKI/AAAAAAAAACY/xWF9vYV0zNU/s1600/iran.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" closure_uid_bquzlh="2" src="http://3.bp.blogspot.com/-nBTdmtCk2DU/T_gJHKaDlKI/AAAAAAAAACY/xWF9vYV0zNU/s1600/iran.jpg" /></a></div></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-43596737909162506522012-12-02T13:07:00.001-08:002013-11-23T23:44:33.706-08:00

داستان زندگی یک کومونیست ایرانی : نمونـه ای از هزاران

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg?w=345&amp;h=394" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" height="200" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg?w=345&amp;h=394" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="175" /></a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/05/zinab.jpg?w=267&amp;h=392" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" height="200" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/05/zinab.jpg?w=267&amp;h=392" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="135" /></a></div><span style="font-size: large;"><strong></strong></span><br /><span style="font-size: large;"><strong>&nbsp;<a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg"><span style="font-size: large;"></span></a></strong><strong>زیبا ناوک یـا همان سیبا- زینب<a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/05/zinab.jpg"><span style="font-size: large;"></span></a> معمارنوبری</strong> متولد 1339 درون شـهر تبریز مـی باشد. بـه قول خودش او نمونـه ای از افراط درون هر زمـینـه ای بوده و هست و اساساً افراط و تفریط را دوست دارد.</span><br /><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">سیبائی کـه در 6 سال دوران کمونیستی اش، حتّا کلمۀ خداحافظ را بـه کار نمـی برد، چرا کـه نام خدا درون آن واژه بود، یک دفعه درون دوران 5 سالۀ زندانش آن چنان مذهبی و توبه کار مـی گردد کـه نامش را از <strong>«سیبا» </strong>به <strong>«زینب»</strong> برمـی گرداند که تا راه زینب کبرا را درون تعالی بـه سوی خدا و عرفان ادامـه دهد.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">تا بدان سان کـه بعد از آزادی اش از زندان، حلقۀ ازدواج از همسر اعدامـی اش علی را بـه جبهه ها تقدیم مـی دارد و برای نشان ایثارش بـه ازدواج با پاسداری از حزب اللهیـان راضی مـی شود. جمال شیرمحمدی درون عین داشتن همسر حامله و 4 ساله، عاشق زینب ما گشته بود و هر دو با این ازدواج چه ها متحمل مـی شوند، خود داستان عجیب دیگری دارد کـه به تفصیل درون کتاب «زینب» زیبا ناوک آمده است.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">او درون سال1357 وارد دانشکده پزشکی مشـهد شده بود. بعد از 10 سال فاصله، دوباره ادامـه تحصیل را آغاز مـیکند و همانگونـه کـه خوان های مختلف را یکی بعد از دیگری طی مـی کرد، علیرغم سختی های بسیـار درون این عرصه نیز موفق و سربلند با درجه دکترا فارغ التحصیل مـی شود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">او کـه اینک با <strong>«زی»</strong> زینب و <strong>«با»</strong> از سیبا ، <strong>«زیبا»</strong> گشته است، قصد آشتی با برهه های گوناگون زندگی اش را دارد و در این راستا آنـها را بـه نثر و شعر و نوشتار کشانده هست که که تا کنون بیش از 8 جلد کتاب شده اند.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">او هم چنین درون صدد بوده کـه تجارب 20 سال رواندرمانی خود را بـه روی کاغذ آورد کـه در این زمـینـه نیز گام های کمـی برنداشته است.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">در استفاده از نوشته ها و کتابها و نیز کلیپ های زیبا ناوک، او حق محفوظی به منظور خود قائل نشده هست و کپی رایت و استفاده از آنـها کاملا آزاد است.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">از جمله کتابهای او «سیبا» دوران کودکی، نوجوانی و قبل از زندان زیبا ناوک</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">«سیبا- زینب» دوران زندان</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">«زینب» دوران بعد از آزادی از زندان زیبا ناوک</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">و دهها داستان واقعی دیگر و مجموعه مقالات مختلف او مـی باشند کـه همگی از وبلاگ او قابل دانلود مـی باشند.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">از پیش گفتار کتاب بی بند و بار، بخش دوم کتاب عادتی؟!عادتی؟!عادتی؟!</span></div><div dir="RTL"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2011/11/ziba-45.jpg"><span style="font-size: large;"></span></a><br /></div><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://images-blogger-opensocial.googleusercontent.com/gadgets/proxy?url=http%3A%2F%2Fzibanawak.files.wordpress.com%2F2011%2F11%2Fziba-45.jpg%3Fw%3D630&amp;container=blogger&amp;gadget=a&amp;rewriteMime=image%2F*" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2011/11/ziba-45.jpg?w=630" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" /></a></div><span style="font-size: large;">شب بعد ازتولد من، مادرم خواب عجیبی مـی بیند. این خواب سا‌ل‌ها بعد برایش معنا مـی‌یـابد. مادر بعدها خوابش را برایم تعریف كرد. آن خواب چنین بود:« تو را درون گوشـه‌ای خوابانده بودم. بانویی فرشته مانند وارد اتاق شد. بـه سویت آمد و با انگشتش رشانیت چیزی نوشت. از فرشته پرسیدم: بر پیشانی م چه نوشتی. او بـه سردى پاسخ داد: «نوشتم كه سیـاه بخت خواهد شد». گریـه كنان بـه سویش دویدم. درون آستانـه درون به او رسیدم. دامنش را ‌گرفتم و به التماس از او خواستم كه نگون بختت نکند. وقتى عجز و التماسم را دید؛ گفت: « خیلی خوب، بلند شو! » آنگاه دوباره بـه طرف تو ‌آمد و رشانیت چیزی نوشت و گفت : « آن طرف پیشانیش هم نوشتم کـه خوشبخت خواهد شد‌.»</span><br /><span style="font-size: large;">داستان را از آنجا آغاز مـی‌کنم کـه پدرم چند سال قبل از ازدواجش، موقع مسافرت بـه زنى برمى خورد كه ى کوچک و زیبا بـه همراه داشت. آن زن ش را سیبا صدا مـیزند. پدرم شیفته ک کوچک مـی‌شود و با خود عهد مـی‌کند کـه اگر خداوند روزی بـه او ی بدهد؛ نام او را سیبا بگذارد.</span><br /><span style="font-size: large;">یک سال و نیم بعد از تولد برادرم، محمد باقر من بـه دنیـا مـی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیم. پدرم آن زمان بیست و سه سال داشت وجوانى ثروتمند بود. موقعیت اجتماعی، اقتصادی خوبى داشت. درون آن سال ها، بسیـارى از خانواده‌های تبریزی درون محیطى بسته و سنتى زندگى مى كردند. زنان دراین خانواده ها بیشتر از مردان تحت فشاربودند. مادر من هم یكى از همـین زنان بود. او تحت فشار شدید خانواده شوهرش بـه ویژه مادرشوهرش قرارداشت. با کوچکترین حرکت از طرف خانواده پدرم مورد اتهام قرارمى گرفت.</span><br /><span style="font-size: large;">مادرم بلافاصله بعد از تولد برادرم مرا حامله شده بود. بـه همـین دلیل بـه او اتهام مـی‌زدند کـه این بچه از شوهرش نیست. ناراحتی مادرم زمانی شدت مى گیرد کـه پدرم روزى از روی عصبانیت بر این حرف صحه مى گذارد. این مسئله مادرم را بشدت مى رنجاند و پدرم را نفرین مى كند: « ازخدا مى خواهم كه این بچه شبیـه خودت بشود که تا خودش جوابگویت باشد.»</span><br /><span style="font-size: large;">دست برقضا نوزاد گویی سیبی بود کـه از وسط نصف کرده بودند. نیمـی پدر و نیمـی فرزند . با تولد من پدر بـه آرزوی دیرینـه‌ خود رسید و مرا سیبا نامـید.</span><br /><span style="font-size: large;">طبق سنت‌، بزرگترها نام بچه‌ای را کـه به دنیـا مـی‌آمد؛ پشت جلد قرآن مـی‌نوشتند. معمولا این اسامـی از بین نام‌های ائمـه انتخاب مـی‌شد. پدر بزرگم نام مرا هم درون پشت قرآن بـه لیست سایرین اضافه مـی‌کند. اما نـه كلمـه سیبا را کـه به عنوان نام اصلی من وارد شناسنامـه‌‌‌‌‌‌‌ام شده بود. این موضوع را بعد‌ها ‌ کوچکم زمانی بـه من مى گوید کـه حدودا 28 ساله بودم و نام خودم را از سیبا بـه زینب تغییر داده بودم.</span><br /><span style="font-size: large;">بعد از آزادی ام از زندان ام شگفت زده بـه من مى گوید: « وای! مـی‌دانی موقع تولدت، پدر بزرگت هم، نام زینب را به منظور تو انتخاب کرده و پشت قرآن نوشته بود؟» این امر به منظور من هم بسیـار عجیب و حیرت انگیز بود. چرا کـه درست همان اسمـی بود کـه در زندان بـه من الهام شده بود و من برخود نـهاده بودم. یک تصادف صرف به منظور من نبود. تازه درون گذشته و قبل از انقلاب افراد بـه ندرت نام زینب را انتخاب مـی د. چرا کـه این اسم یـادآور درد، رنج، مصیبت وسختی بود.</span><br /><span style="font-size: large;">تولد من مصادف بود با بازگشت پدرم از سفرحج. بـه مناسبت بازگشتش از مكه، جشن بزرگی برگزار بود. بنا ‌به گفته‌ مادرم، واقعاَ وفور نعمت و برکت بود. من که تا شش ماه شیر مادرم را مـی‌خوردم که تا اینکه بـه علت حاملگی مجدد مادرم؛ مرا از شیر گرفتند. شیر خشک جایگزین شیرمادرشد. جعبه جعبه شیر خشک بود کـه برایم مـی آوردند.</span><br /><div style="text-align: right;"><strong></strong><span style="font-size: large;">در دوران نوجوانی ام، سرشار از عشق بودم و این عشق را نثار کوچکم «نازیلا» مى كردم که تا او را از این نظر سیراب سازم. از هر آنچه كه درون توان داشتم؛ كمك مى گرفتم که تا او كمبودهاى عاطفى مرا دوباره تجربه نكند. کتاب‌های کودکان را به منظور او بـه شكل نمایش و قصه تعریف مـی‌کردم. کتاب‌های علمـی را با آزمایش هاى عملى بـه او یـاد مـی‌دادم. درون باره تولد و تولیدمثل انسانـها و حیوانات بـه خوبی او را توجیـه مـی کردم. او را كنجكاو و با روحیـه‌ اى كنكاش گر بارمى آوردم.اعضای بدن انسان را بـه خوبی مـی‌شناخت. درون تمام نقاشی‌هایش آدمـها را با اعضای بدنشان مـی کشید. اندیشـه ها و توضیحات کودکانـه اش را‌ بـه همان زبان خودش درون زیر آنـها مـی نوشتم. تخیلاتش همـه را بـه وجد مـی‌آورد و باعث خنده دیگران مى شد.</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">آماده كردن مرغ و ماهی براى غذا فرصت خوبى براى تشریح اعضای بدن حیوانات درون حضور نازیلا بود. پول‌هایم را جمع مـی‌کردم و برای او حیوانات مختلف مـی‌خ که تا درارتباط با حیوانات، احساس بهتری بیـابد. ارتباط با نازیلا و تربیت او برایم بسیـار دلنشین بود. سوالاتش مرا بـه فکر وا مـی‌داشت و گاها برایم تازگی داشت و عامل محرک بسیـار قویی شده بود براى اینكه بیـان چگونگی مسایل انسان را بـه زبان کودکانـه پیدا کنم. خردسالیش باعث مـی‌شد که تا .دنبال جواب سوال هاى بى پاسخ دوران کودکیم باشم وهیچ سوالی را درون او سرکوب نکنم. مـی خواستم كه او را با پدیده‌های مختلف آشنا سازم و قدرت تجرید وانتزاع را درون او بپرورانم. او را با خود بـه محیط‌های مختلف مـی‌بردم که تا در روابط اجتماعی، جرئت حضور و ابرازنظر بیـابد. تمام کتاب‌های علوم دوره ابتدایی را با آزمایش بـه او یـاد داده بودم.</span></div><div style="text-align: right;"><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://images-blogger-opensocial.googleusercontent.com/gadgets/proxy?url=http%3A%2F%2Fzibanawak.files.wordpress.com%2F2010%2F04%2Fnazi1.jpg%3Fw%3D630&amp;container=blogger&amp;gadget=a&amp;rewriteMime=image%2F*" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2010/04/nazi1.jpg?w=630" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" /></a></div><strong><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2010/04/nazi1.jpg"><span style="font-size: large;"></span></a></strong><span style="font-size: large;">.یک روز کـه مـی‌خواستم مبحث حلال و حل شدن و فرق آن را با مخلوط شدن بـه او یـاد بدهم ماجرای جالبی پیش آمد. یك حبه قند و یك استکان آب بـه او نشان دادم و از او خواستم آب را بچشد. مزه‌ آن را پرسیدم. گفت آب معمولی است. حبه قند را درون آب انداختم. بعد از اینکه قند درآب حل شد از او پرسیدم حالا بگو! حبه قند کجاست؟ او بارها این عمل را دیده بود ولی این بار متعجب و حیران با زبانى کودکانـه از من مى پرسید: « قند کو، کجاست؟» گفتم: « خودت بگو! » مدتی استکان را این طرف و آن طرف مـی‌کرد که تا حبه قند را ببیند. بعد درون حالی کـه گریـه‌اش گرفته بود از من دوباره با اصرار سراغ قند را گرفت. با چشاندن آب شیرین بـه او، موضوع را برایش روشن كردم و گفتم: این یعنی حل شدن. از این كشف سرمست كیفى كودكانـه شده بود. دست مى زد وبا خود مرتب مى گفت: «حل شده، حل شده،» چند روز بعد با اعتراض مادرم روبرو شده بودم:« حالا، این کارست کـه به بچه یـاد دادی؟ هر چه قند ونمك هست دیگه مى ریزه توى آب کـه مـی خواد حل کنـه.» ولی سرمستی من هم دستکمـی از شادی نازیلا نداشت.</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">نازیلا با آن کودکی اش آنقدر علمـی و واقع بین شده بود کـه سوال هایش عرصه عقاید دین باورانـه ام را نیز متزلزل مـی ساخت ومرا با مسایل پیچیده‌ای روبرو مـی‌ساخت کـه از جواب آن‌ها عاجز بودم. روزی درون آشپزخانـه نشسته بودم کـه به طرفم آمد و دستم را گرفت و برد بـه گوشـه اى از خانـه كه سقف یكى از اتاق ها كمى ریخته بود و کاه و گلش پیدا بود. سقف رابه من نشان داد و گفت:« نگاه کن ! سیبا، آن جا را هم نگاه کردم؛ ولی خدا آن جا هم نبود.» سوال بزرگی بود. گویی مدتها با این سوال درگیر بوده و همـه جا بدنبال خدا مـی‌گشت. او را درون آغوش گرفتم و بوسیدم ولی جوابی به منظور سوالش نداشتم. این سوال از کجا نشأت مـی‌گرفت. او با این سوال خود مرا هم دچار بحران ‌کرده بود. با توجیـه «خدا همـه جاست» او و خودم را دست بـه سر کردم. اما این را مى دانستم کـه نـه به منظور او نـه به منظور خودم دلایل كافى وجود نداشتند. هنوز حتما بسیـار جستجو مى كردیم.</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">رابطه‌ام با نازیلا برایم بسیـار شورانگیز بود. تربیت او و رابطه با او؛ که تا اندازه ای نیـازها و آرزوهایم را برآورده مـی‌کرد. او را پاره اى از وجود خودم مـی‌دیدم. متاسفانـه، این رابطه فقط که تا شش سالگی او تداوم داشت. بعد از فاصله گرفتن من از پدر و مادرم کـه ناشی از فاصله‌ فکری، روحی و اعتقادی من با آن ها بود؛ او نیز تحت تأثیرخانواده بویژه مادرم از من فاصله گرفت. او بعدها به منظور جلب محبت و اعتماد پدر ومادرم درون سمت آن‌ها قرار گرفت و به مخالفى قوی درمقابل من تبدیل شد. البته خوب کرد. به منظور من شاید ناراحت کننده بود ولی بار فشارهای ناشی از من بر پدر ومادرم را کم مـی کرد.</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">بعد از آن دیگر ارتباط چندان زیبا و عمـیقى بین ما وجود نداشت. اما من همچنان آن عشق ومحبت را درون دلم پاس مى داشتم و مـی دارم. ص41-</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">&nbsp;</span></div><span style="font-size: large;">من امتحان کنکور را به منظور ورود بـه دانشگاه مـی خواستم. به منظور اینکه بتوانم درون دانشگاه فعالیت سیـاسی و تشکیلاتی آغاز کنم و به گروه های چریکی مخفی بپیوندم. مـی دانستم کـه مرکز این فعالیت ها دانشگاه ها هستند. بخصوص دانشگاه تهران و صنعتی.</span><br /><span style="font-size: large;">با رشته تحصیلی من «علوم تجربی» هدف من ورود بـه دانشگاه تهران شده بود. با نتیجه کنکورم، قبولی من درون رشته پزشکی محرز بود، اما نـه درون دانشگاه تهران. من روی رشته پزشکی اصراری نداشتم. با هدف مبارزه چریکی عمری کوتاه بیش به منظور خودم نمـی دیدم. از اینرو تحصیل درون یک رشته سنگین مانند پزشکی را بیـهوده و غیرضروری مـی دیدم و اشغال نابحق یک کرسی و صندلی تحصیلی کـه بسیـاری درون آرزوی آن بودند.</span><br /><span style="font-size: large;">با این محاسبات، تحصیل درون رشتۀ زیست شناسی را به منظور خود انتخاب کردم، چون هم بـه بیولوژی و تکامل انسان و پیدایش حیـات علاقمند شده بودم و هم قبولی ام درون این رشته درون دانشگاه تهران100 % بود. این تصمـیم را با یکی از هم مدرسه ای هایم بـه نام «رُوزت» کـه یـهودی بسیـار زیبایی بود، درون مـیان گذاشتم.</span><br /><span style="font-size: large;">در آن زمان رُوزت هم اعتقادات کمونیستی و سیـاسی مشابه من را پیدا کرده بود. ما از تغییرات فکری و روحی مان با هم زیـاد حرف مـی زدیم. جالب کـه او هم درون امتحان کنکور درون ردیف نفرات هشتصد قبول شده بود.</span><br /><span style="font-size: large;">با پیشنـهاد من او هم بـه این نظر رسید کـه در رشته زیست شناسی شرکت کند که تا ورودش بـه دانشگاه تهران و ادامـه فعالیت سیـاسی و تشکیلاتی اش درون آنجا قطعی شود.</span><br /><span style="font-size: large;">روزت انتخابش را کرد و در رشته زیست شناسی دانشگاه تهران قبول شد. اما چرخش زندگی درون مسیر خود مرا بـه تصمـیم دیگری کشاند. من از روزت زیبا بعد از انقلاب، یـادی مبهم و کوتاه درون فعالیت های سیـاسی دارم و نیز خبری نامعلوم و غیرقطعی از اعدام او کـه از عمق وجودم این آرزو را فریـاد مـی کشم کـه ای کاش صحت نداشته باشد. او انگار همزاد من بود. همزادی هرچند درون دورانی بس کوتاه.</span><br /><span style="font-size: large;">در این فاصله نتایج امتحان اعزام دانشجویـان بـه خارج نیز اعلام شد. خوشبختانـه اسم من درون اسامـی 200 نفر قبول شدگان بود. با دیدن اسمم درون روزنامـه ها، توجه اعضای خانواده و فامـیل یکباره بـه سوی من جلب شد و این خبر بـه همـه جا پیچید. باران تبریکات بود کـه به سوی من سرازیر مـی شدند. مادر و پدرم متعجب مـی پرسیدند:« آخر! کی تو درون این امتحان شرکت کردی ؟ کجا؟» و من سرافراز و با غرور بـه همـه جواب مـی دادم.</span><br /><span style="font-size: large;">از شادی درون پوست نمـی گنجیدم. توانسته بودم قدرت و صلاحیت خودم را بـه اثبات برسانم و امتیـازات زیـادی بدست آورم. من بـه عنوان اولین فامـیل وارد دانشگاه مـی شدم و همزمان با قبولی درامتحان نـهایی با نمره ای عالی و کنکور با نتیجه ای خوب، درون امتحان زبان انگلیسی و اعزام نیز موفق شده بودم. سه موفقیت بزرگ همزمان باهم.</span><br /><span style="font-size: large;">حالا مادرم موضع دیگری داشت. من باعث افتخار و سرفرازی خانواده بودم. همـه از توانایی، استعداد، هوش و نبوغ من حرف مـی زدند و به پدر و مادرم تبریک مـی گفتند.</span><br /><span style="font-size: large;">مادرم دیگر از ازدواج و خواستگاری حرف نمـیزد و غایله این مسئله به منظور همـیشـه تمام شد. اما حالا پدر و مادرم امـید بـه آینده تحصیلی من پیدا کرده بودند و مـی خواستند کـه من درون این زمـینـه آرزوی آنـها را برآورده سازم اما غافل بودند از اه درونی و سیـاسی من و اینکه تصمـیمم را به منظور مبارزه گرفته ام.</span><br /><span style="font-size: large;">آنـها قبولی من را مـی دیدند و اینکه حتما دراین عرصه درون بهترین رشته تحصیلی شرکت کنم ولی مواجه شده بودند با اینکه مـی خواهم زیست شناسی را انتخاب کنم. بـه هیچ عنوان موافق نبودند و زیربار نمـی رفتند. بـه هرشکلی کـه شده مـی خواستند مرا متقاعد بـه شرکت درون رشته پزشکی نمایند.</span><br /><span style="font-size: large;">مادرم با مسخره و نفرت، رشته زیست شناسی را زرت شناسی مـی خواند و مـی خواست بـه هر شکلی مانع ثبت نام من درون آن رشته شود.</span><br /><span style="font-size: large;">پدرم باز با شناخت بیشتر از من مـی دانست کـه با زور و تحمـیل، کمتر مـی توانند موثر واقع شوند. آنـها از همـه دوستان و آشنایـان کمک گرفتند کـه شاید مرا متقاعد بـه شرکت درون رشته پزشکی و انصراف از زیست شناسی نمایند.</span><br /><span style="font-size: large;">در این رابطه از ابرام دوست برادرم خواستند کـه با من صحبت کند. از دوست دیگرش بـه نام عرفان کـه ش نیز دانشجوی دندانپزشکی درون دانشگاه تهران بود و ده ها نفر دیگر کـه همـه دست بـه دست هم دادند که تا که شاید مرا درون جهت نظر پدر و مادرم بکشانند. آقای امـیری هم کـه از نتایج کنکور و اعزام دانشجو با خبر شده بود مرا تشویق بـه تحصیل درون رشته پزشکی مـی کرد.</span><br /><span style="font-size: large;">بالاخره بعد از یک ماه تلاش و کوشش دوستان و خانواده بخصوص پدرم کـه خواسته اش را درون حد آرزوی او مـی دیدم؛ با خود اندیشیدم، من کـه عمر زیـادی به منظور خود نمـی بینم؛ شاید بعد از مدت کوتاهی درون دانشگاه، نیروهای مخفی با من تماس بگیرند و ماموریت بـه من بدهند و بعد هم درون عملیـات یـا ترور و یـا درون زندان بمـیرم. بعد چه بهتر کـه در این مدت کوتاه زندگی، آرزوی پدرم را برآورده کنم.</span><br /><span style="font-size: large;">در واقع بالاترین و قویترین حربه تاثیر درون من، آرزوی قلبی پدرم شد کـه مانند تیری درون قلب من نشست و عقیده ام را به منظور انتخاب از زیست شناسی بـه پزشکی برگرداند.</span><br /><span style="font-size: large;">از اینرو بدون هیچ گرایشی بـه تحصیل درون رشته پزشکی، ورقه انتخاب رشته ها را پر کرده و با عشق بـه پدر و برآوردن آرزوی او آن را درون صندوق پست انداختم و خود را بـه دست سرنوشت سپردم که تا در یک دانشگاهی درون شـهرستان های بزرگ به منظور رشته پزشکی قبول شده و راهی آنجا شوم.</span><br /><span style="font-size: large;">هنوز با آقای امـیری درون ارتباط بودم و هر از چندگاهی پیش او مـی رفتم. با نزدیکتر شدن بـه او و برخوردهای بیشتر، تضادهای روحی و عقیدتی ما خود را بیشتر نشان مـی دادند.</span><br /><span style="font-size: large;">یک روز درون بحثی با او وقتی من از اه سیـاسی و مبارزاتی خودم به منظور او حرف مـیزدم؛ او عصبانی شد و گفت: « تو مـی خواهی به منظور این کارگران، این بی سر و پاها، این سپورها مبارزه کنی؟ این آدم هایی کـه هیچی نمـی فهمند و هیچی حالیشان نیست. من بـه اندازه موهای سر اینـها لغت بلدم و کتاب خوانده ام.»</span><br /><span style="font-size: large;">اینجا من احساس کردم کـه دنیـای من با او متفاوت هست و ما از همدیگر بسیـار دوریم. بـه اندازه کافی با او از آرمان ها و اهم صحبت کرده بودم و ادامـه بحث را بیـهوده مـی دیدم. فکر و احساسم مـی گفت نمـی توانم با انسانی کـه برخورد از بالا با دیگران دارد و خود را تنـها بـه دلیل سواد و تحصیلش بالاتر مـی بیند، همراه شوم.</span><br /><span style="font-size: large;">او محمد لواف نبود کـه ماشین دنده اتوماتیک بـه نام من پیشکشم کند یـا دستنبد الماس و طلا و جواهرات و تجملات ظاهری را بـه من عرضه نماید، اما بـه نوعی مـی دیدم کـه برخوردهای طبقاتی او با حربه علم و سواد و تحصیل و مدرک عالی درون ماهیت فرقی با آن دیگری ندارد.</span><br /><span style="font-size: large;">من با آقای امـیری معمولاً از محل کار او نزدیک پل هوایی درون خیـابان شاهرضا، که تا 24 اسفند، مـیدان انقلاب فعلی پیـاده مـی آمدیم. از آنجا او با تاکسی بـه سوی گیشا مـی رفت و من پیـاده راهی خانـه. درون این مسیر ما با هم حرف مـی زدیم. با او کـه بودم، دوست داشتم این مسیر طولانی و طولانی تر شود که تا ما با هم بیشتر حرف بزنیم .</span><br /><span style="font-size: large;">اما درون آخرین باری کـه من از او بـه یـاد دارم؛ دیگر این احساس را نداشتم. تصمـیم ام را گرفته بودم کـه راهم را از او جدا کنم. من از او بسیـار چیزها آموخته بودم ولی دیگر همراهی با او را مانعی درون راه رشد و تکامل خود مـی دیدم و احساس ایستادگی و ماندگی مـی کردم.</span><br /><span style="font-size: large;">حرفهایم را بـه او زدم و گفتم: تو شاید بیش از موهای سر این بی سر و پاهای خیـابان ها، لغت و علم مـیدانی ولی من مـی خواهم زندگیم را درون مسیر آنـها جهت بدهم، نـه درون مسیر افراد عالم و تحصیل کرده و دانشگاه دیده و تر و تمـیز و اتو کشیده.</span><br /><span style="font-size: large;">گفتم کـه دنیـای من متفاوت از اوست و بسیـار متشکرم به منظور تمام آموزش هایش، به منظور علمـی کـه به من آموخته، به منظور احساسات خوبی کـه به من نشان داده، به منظور تشویق هایش،… و برای تمام خاطرات خوبی کـه از خود برایم بجای گذاشته هست ولی با او دیگر نمـی توانم همراه شوم و مـی خواهم به منظور همـیشـه از او خداحافظی کنم.</span><br /><span style="font-size: large;">هیچوقت حالت صورت او، نگاه او و آن دقایق و لحظاتی کـه او ایستاده بود و به من نگاه مـیکرد که تا من از او دور شوم را فراموش نمـی کنم. انگار باور نمـی کرد کـه این رفتار و تصمـیم را از من ببیند.</span><br /><span style="font-size: large;">من او را کـه هاج و واج درون جای مانده بود؛ رها کردم و از پیش او رفتم. اما درون آن لحظه خود نیز غافل از آن بودم کـه سال ها بعد درون جستجویش خواهم بود و دنبالش خواهم گشت، بـه مانند فاطمـی و ریسمانچی و دیگران کـه تا بـه امروز آن ها را نیـافتم.</span><br /><span style="font-size: large;">من بـه همـه بدرود گفته و خداحافظی کرده بودم اما مگر مـی توانستم با ذره ذره وجودم، یـادگارهای روحی و همـه گذشته ام کـه در عمق ناخوداگاهم ریشـه داشتند، خداحافظی کنم. آنـها همـیشـه با منند و با من و همـه به منظور من ماندنی.</span><br /><span style="font-size: large;">اواسط تابستان 1357 بود کـه اسامـی قبولی دانشگاه ها درون روزنامـه های سراسری اعلام شدند و سیبا معمار نوبری با شماره 451 درون مقابل آن، یکی از آن ها بود. بله! من درون دانشگاه فردوسی مشـهد دررشته پزشکی قبول شده بودم و باید خود را به منظور سفری طول و دراز بـه سمت شـهری با هزار کیلومتر فاصله از تهران آماده مـی کردم.</span><br /><span style="font-size: large;">مشـهد، شـهری بزرگ اما مذهبی، شـهری پرجمعیت و پیشرفته و با امکانات فراوان. شـهری کـه در آن هیچ فامـیل و آشنایی نداشتم و نیز هزارکیلومتر دور ازدسترسی خانواده و آشنایـان ما بود.</span><br /><span style="font-size: large;">هیچنمـی توانست از آن فعالیت هایی کـه من قصد انجامش را داشتم با خبرشود و چه خوب بود، چه خوب! آخ جان! دراین شـهر هیچدیگر نبود کـه به من امر و نـهی کند، کنترلم کند و حتی ببیند کـه من درون دانشگاه درس مـی خوانم یـا نـه. من نمـی خواستم حتی یک کلمـه از آن درس های سخت پزشکی را بخوانم. نـه! من قصد دیگری داشتم.</span><br /><span style="font-size: large;">حالا درون شـهری دور، این امکان را پیدا مـی کردم و از اینـهم راضی بودم کـه پدر و مادرم ظاهراً بـه آرزویشان رسیده اند کـه شان از همـین الان خانم دکتر نامـیده مـی شود و باعث افتخارشان است.</span><br /><span style="font-size: large;">ورود من بـه دانشگاه درسال 1357 همزمان با حرکت های مردمـی و تظاهرات دانش آموزان و دانشجویـان بود. من نیز کـه از قبل گرایشات سیـاسی داشتم فعالانـه درون تمام این برنامـه ها شرکت مـی کردم. از پخش اعلامـیه گرفته که تا شرکت درون تظاهرات گوناگون و رفتن بـه سخنرانیـها و …. این نوع فعالیت ها را هم درون تهران و مشـهد داشتم.</span><br /><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://images-blogger-opensocial.googleusercontent.com/gadgets/proxy?url=http%3A%2F%2Fzibanawak.files.wordpress.com%2F2012%2F05%2Fzinab.jpg%3Fw%3D267%26h%3D392&amp;container=blogger&amp;gadget=a&amp;rewriteMime=image%2F*" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" height="392" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/05/zinab.jpg?w=267&amp;h=392" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="267" /></a></div><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/05/zinab.jpg"><span style="font-size: large;"></span></a><span style="font-size: large;">از همان اوایل آزادی ام پدرم اصرار درون ادامـه تحصیل من درون رشته پزشکی ام را داشت. عه‌ای کـه سالها پیش قبل از دستگیری‌ام بـه علت گرایش شدیدم بـه مبارزه سیـاسی بـه رشته پزشکی داشته ام دیگر درون من نبود.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">در زندان با مشاهده پدیده های مختلف علاقه خاصی بـه تحقیق و پژوهش درون رشته روانشناسی، روانپزشکی و انسان شناسی پیدا کرده بودم. اما این انگیزه ها درون مقابل کشش و تمایل من بـه عرفان هنوز وزنـه سنگینی را نداشتند.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">از این رو هرچند تحت فشار پدرم پی گیر آن بودم ولی درونا از بـه تحقق نپیوستن این خواسته ام درون ادارات آنچنان ناراضی نبودم و فرصتی بود به منظور من درون تحقق آرزوهایم بر مبنای اعتقادات جدیدم.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">در این اندیشـه بودم کـه حوزه علمـیه، مرکزی به منظور پیشبرد این اهم و ارتقا شناخت وب عرفان مـی توانند باشند. حوزه علمـیه قم اصلی ترین مرکز بود ولی عملا تحصیل درون آنجا با شرایط زندگی ام مـیسر نبود. لذا بـه دنبال حوزه های علمـیه ای درون تهران رفتم.<img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" src="http://zibanawak.wordpress.com/wp-includes/js/tinymce/plugins/wordpress/img/trans.gif?m=1207340914g" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" /></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">برای ادامـه تحصیل درون دانشکده الهیـات تهران نیز اقدام کردم. مـی خواستم چنانچه ممکن باشد از پزشکی بـه الهیـات تغییر رشته بدهم. خنده دار بود قیـافه های حیرت زده مسئولین و دانشجویـان درون این دانشگاه آنگاه کـه من این خواسته ام را بیـان کردم.<span ></span></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">- شما خانم مـی خواهید از رشته پزشکی بـه الهیـات تغییر رشته دهید؟!! عجیبه! شما کاملا مطمئنید؟ آخر همـه حتی دانشجویـان اینجا تلاش مـی کنند بـه موقعیتی برسند کـه بتوانند درون رشته شما تحصیل کنند. مـی دانید چه تعدادی آرزوی این موقعیت شما را دارند و حالا شما مـی خواهید تغییر رشته، آن هم بـه الهیـات دهید؟ نمـی توانم شما را بفهمم.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">شاید هم یکی توی دلش مـی گفت:« مطمئنی کـه حالت خوبه؟؟!!»</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">خوشبختانـه علیرغم تلاشم این امر ممکن نشد و من مجبور شدم کـه برای رسیدن بـه این هدف حوزه های علمـیه را انتخاب کنم. معصومـه معمارحسنی هم مانند من قصد ادامـه تحصیل درون حوزه علمـیه را داشت. او از طرفداران سابق مجاهدین و از توابینی بود کـه مدتی مسئول بند 4 یـا 3 بود. ما درون بیرون از زندان کوتاه مدتی با هم درون ارتباط بودیم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">در پی تحقیق و پرس و جو به منظور تدریس درون حوزه های علمـیه بلاخره من بـه حوزه علمـیه چیذر درون نزدیک مـیدان تجریش راه یـافتم کـه رئیس آن آیت الله هاشمـی بود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">پدر و مادرم مجبور بـه تحمل این تصمـیمم شده بود و در برابر بهانـه های من کـه مـی گفتم هنوز جواب قبولی ام را بـه دانشگاه نداده اند، چاره ای جز سکوت و پذیرش آن نداشتند.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">از بدو ورودم بـه آن محیط خشک و بسته دلم گرفت. اصلا آنچه کـه فکر مـی کردم و مـیخواستم نبود. معلم ما خانمـی بود جوان اما کریـه و زشت. شاید هم زشت نبود و این رفتار و حالاتش بود کـه چنین احساسی را بـه طرف مقابلش مـی داد. او همـیشـه پوشینـه و روبـند مـی زد و این کار او را وحشتناک تر کرده بود. البته شاید من هم از چشم بسیـاری این چنین بودم هر چند بدون پوشینـه و روبند.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">چند وقتی بعد از ترک حوزه، از همکلاسیـان قبلی ام درون باره این خانم معلم ما کـه به مراتب و مدارج بالائی!! درون حوزه علمـیه رسیده بود، شنیدم کـه او یک شب بـه یک طلبه جوان از درب پشت حوزه راه داده بود و مخفیـانـه با او رو هم ریخته بود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">پوزخندی زدم. یـاد تمام اعمال و رفتار و حرکات این زن افتاده بودم کـه چگونـه عقده ها و کمبودهای خود را درون خشونت رفتاری و سردی برخوردهایش نشان مـی داد. البته با دیدگاه امروزم زیـاد جای نکوهش به منظور او و اعمالش نمـی بینم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">در سیستم بیمار و بسته جامعه ما کـه نمونـه اکستریم آن حوزه های علمـیه هستند بیش از اینـها انتظار نمـی رود و در آن زمـینـه ناهنجار جامعه، صرف گناه و تقصیر را بـه افرادی خاص خطاست.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">در کلاس درس همـه دور که تا دور اتاق روی زمـین مـی نشستیم و معلم روبروی ما. محتوای درسها همـه اش مزخرف بود و چرت و پرت و به نوعی شکنجه! وای خدای من!! آنقدر ضرب، ضربا، ضربو، مـی کردیم کـه بعد از کلاس هم مثل طوطی اینـها لقلقه زبان ما گشته بودند. وقتی مـی پرسیدم:« اصول دینی، عرفان، مباحث خداشناسی کی آغاز مـی شوند؟» جواب مـی دادند: « آنـها درون مراحل عالی اند. این مقدمات لازمند و ما حتما و حتما اینـها را فرا گیریم.»</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">به این ترتیب 6 ماه از صبح که تا بعد از ظهر من راهی حوزه علمـیه بودم و این درسهای مزخرف و چرندیـات را بـه خورد مغز بیچاره ام مـی دادم و تازه بـه زور کـه گاهی نمره بالائی مـی گرفتم خوشحال مـی شدم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">به مرور زمان احساس کردم نـه! این محیط، این افراد، این معلم ها … آن دنیـائی نیست کـه بدنبالش بودم. فکر مـی کردم امثال مطهری ها، بهشتی ها، ها را با آنچه درون رویـاهایم داشتم درون آنجا مـی بینم اما باز واقعیت‌ها تکانی بـه من دادند و بیدارترم د کـه از آن دنیـای هپروت کمـی پائین بیـایم و بعد از 6 ماه آنجا را به منظور همـیشـه ترک کنم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">در این رفت و آمدها من با یک 18-17 ساله و نسبتا زیبا آشنا شدم بـه نام راضیـه کـه با یک جانبازی ازدواج کرده بود و چه جالب بود به منظور من این آشنائی.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">من هم چنین قصدی داشتم و برای آن نیز اقدام کرده بودم. به منظور من این یک انسان متعالی بود. به منظور همـین ارتباطم را با او بیشتر کردم که تا از نزدیک شاهد زندگی او باشم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">همسرش آقای مـهدی نظری جانباز نابینائی بود 21 ساله، کـه در جبهه 19 ترکش بـه چشمانش خورده و باعث نابینائی کامل او شده بودند. طرف راست بدنش نیز حالت فلجی داشت و با برخورد بـه کوچکترین مانعی امکان افتادن او مـی رفت. دوستانش درون جبهه مـهدی را شیر جبهه مـی نامـیدند. آنقدر کـه او شجاع و نترس بود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">مـهدی اهل جنوب، سبزه و سیـاه چهره با قدی بلند بود. چهره ای گرم و دلنشین داشت. از مصاحبت با او لذت مـی بردم. علیرغم نقص و معلولیت بالای جسمـی اش روحیـه ای بسیـار عالی داشت. آنـها درون یک زیرزمـینی اتاق کوچکی را اجاره کرده بودند و آنجا با شرایط نامناسب فقیرانـه زندگی مـی د. این خانـه با حوزه علمـیه چیذر فاصله زیـادی نداشت.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">مـهدی درون آن حوزه علمـیه بـه طلبگی مشغول بود. از طرفی درون دانشگاه نیز درون رشته فلسفه درس مـی خواند. او مصمانـه مـی خواست کـه در هر دو عرصه تحصیلاتش را که تا مدارج عالی ادامـه دهد. با آن معلولیت بالای او اینـها به منظور من جای تحسین فراوانی داشت. او روزانـه 16 نوار درسی گوش مـی داد و درسهایش را بدان طریق فرا مـی گرفت.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">مـهدی بی اندازه باهوش، بااعتماد بـه نفس و با اراده قوی بود و باغرور نیز مـی گفت:</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">« درون بازار دوستانی دارم کـه پیشنـهاد مـی کنند من بـه عنوان مشاور با آنـها همکاری و مشارکت داشته باشم ولی من وقت ندارم. مـی خواهم بـه هر طریقی تحصیلاتم را بـه پایـان برسانم. بعدها شاید درون جنب آنـها بـه فعالیت مالی نیز مشغول شوم ولی حالا نـه!»</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">من با عشق و علاقه خانـه آنـها مـی رفتم و در حد توانم بـه آنـها کمک مـی کردم. گاهی برایشان مواد غذائی و لوازم زندگی مـی بردم و در مواقع ضروری اگر جائی مـی خواستند بروند با ماشینم آنـها را مـی رساندم. با تمام وجودم مـی خواستم کـه این خانواده درون همـه زمـینـه ها پیشرفت داشته باشد.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">راضیـه نیز با شور وعشق درون زندگی مشترکشان فعالیت مـی کرد. او همـیشـه صمـیمانـه و به گرمـی پذیرای من بود هر چند زن همسایـه آنـها کـه همسر صاحب خانـه شان بود بـه او هشدار مـی داد:« راضیـه خانم! مبادا تو این خانم را با مـهدی درون خانـه تنـها بگذاری! مواظب باش! چرا حتما این زن ساعتها با شوهر تو گرم صحبت شود؟ فکر نکن چون شوهرت نابیناست مساله ای پیش نمـی آید. نـه! آدم حتما مواظب شوهرش باشد» و از این چرت و پرتهای معمول زنان عادی.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">باری من با این زن و شوهر آنچنان صمـیمـی شده بودم کـه مشکلات آنـها را مشکلات خودم مـی دیدم و مـی خواستم بـه هر طریقی راهگشای زندگی آنـها شوم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">مـهدی بـه من مـی گوید اگر آنـها بتوانند یک خانـه ای داشته باشند و فشار اجاره از رویشان برداشته شود بزرگترین کمک برایشان خواهد بود. او با امکاناتی کـه به جانبازان تعلق مـی گرفت موقعیتی بـه دست آورده بود کـه اگر مـی توانست یک مـیلیون تومان تهیـه کند بـه او خانـه کوچکی مـی دادند.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">او این مساله را با من درون مـیان مـی گذارد کـه 400000 تومان بـه کمک دوستانش تهیـه کرده هست ولی 600000 تومان کم دارد.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">- 600000 تومان؟ اصلا نگران نباش! اینکه مقدار خیلی زیـادی نیست. من خانواده ام خیلی ثروتمند هستند و فامـیل و نزدیکانمان نیز همـه متمولند. من مطمئنم کـه با طرح مشکل تو، آنـها حتما کمک مـی کنند. چهی بهتر و شایسته تر از تو. مـهدی و راضیـه با تعجب: « یعنی امکان تهیـه این مبلغ ازطرف خانواده و فامـیل تو هست؟»</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">- معلومـه! مـیدانید بابای من چقدر بـه جبهه ها و جاهای دیگر کمک مـی کند. بـه بیمارستان قلب همـین چند وقت پیش 100000 تومان هدیـه کرد. خودم چک آن را بـه بیمارستان بردم. به منظور سربازان جبهه هم کلی چکمـه چرمـی باضافه 50000 تومان دوباره اهدا کرد. پدرم بـه علت علاقه من بـه این کارها همـه را بـه من محول مـیکند.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">اوه! آنقدر کارهای خیریـه پدر و مادرم زیـادند کـه نمـی توانم بشمارم. پدرم یک مدرسه هم درون زاهدان بـه اسم م » نرگس نوبری» ساخته است، یک درمانگاه هم درون جای دیگر کـه دقیقا نمـی دانم. بهر حال مطمئنم کـه اگر بـه پدرم و اعضای دیگر فامـیل بگویم حتما درون این کار مشارکت خواهند داشت.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">و خوش خیـالانـه با خودم حساب مـی کردم: « آره صبر کنید! حساب کنم. پدرم 100000 تومان، برادرم 100000 دائی هم 100000 تومان و.. » و همـین طور محاسباتم را ادامـه مـی دادم. مـهدی و راضیـه با ناباوری بـه من نگاه مـی د و من مطمئن و خاطرجمع بـه خانـه برگشتم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">ابتدا با پدرم حرف زدم. از معلولیت بالای مـهدی، شرایط بسیـار سخت و فقیرانـه آنـها گفتم و اینکه این خانـه چقدر مـی تواند زندگی آنـها را تغییر دهد و در آخر هم از پدرم خواستم کـه با پیشقدمـی درون این کار و پرداخت بیشترین مبلغ مشوقی به منظور دیگران بشود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">پدرم با خنده و نگاه عاقل اندر سفیـه گفت:« باشـه! باشـه! م! بعد حرف مـی زنیم. از این آدمـها زیـادند. ما کـه نمـی توانیم تمام بدبختی های دنیـا را برطرف کنیم.»</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">- آجان! من کـه نگفتم بیـائید همـه بدبختی ها را رفع کنید. مـی دانم از این آدمـها زیـادند. من از این فرد مشخص حرف مـی چون درون جریـان زندگی و شرایط و نبوغ بالای او هستم. ما مـی توانیم بـه سهم خود حتی کوچک از محیط اطرافمان شروع کنیم. آجان! این هم موردی هست که کمک ما بـه او نـه تنـها منت بلکه افتخاری بر ماست.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">- باشـه حالا برو! بعدا روی این مساله حرف مـی زنیم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">- آخه آجان! مگر شما این همـه بـه جاهای مختلف کمک نمـی کنید؟ خوب این هم یکی!</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">- مگر بـه همـین سادگیـه م! هر چیزی حساب کتاب داره.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">ناامـید و حیرت زده دست از پا درازتر پیش مادرم به منظور مـیانجیگری رفتم ولی بیـهوده.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">او هم بـه نوعی حرفهای پدرم را تکرار مـی کرد. باورم نمـی شد.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">– آخه ! شما اینجا و آنـجا کمک مـی کنید. نذری مـی دهـید، سفره های آن چنانی مـی اندازید، مـیهمانی بپا مـی کنید، خوب این هم یکی از آنـها. من نمـی فهمم. شما کـه ادعای کار خیر مـی کنید بعد چرا اینجا تردید دارید؟ بیـائید درون باره زندگی این جوان و همسرش تحقیق کنید. مـی خواهید من آنـها را اینجا دعوتشان کنم؟</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">- نـه! نـه! اصلا. خواهش مـی کنم پای این آدمـها را اینجا باز نکن!</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">بی فایده بود و آب درون هاون کوبیدن اصرار و پا فشاری های من. تازه مـی فهمـیدم کـه در هـمـه کارهای خیر پدر و مادرم محاسباتی هست که اگـر نفع شان نباشـد انجام نمـی دهند. کمک بـه این خانواده کـه اسم و رسم و معروفیت با نام انسان های خیّر برایشان نمـی آورد و یـا درون ادارات دولتی و مراکز مذهبی به منظور پدرم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">پیش برادرم مسعود رفتم. او هم با پوزخندی جواب منفی بـه من داد. بـه او گفتم:« آخر مسعود! مگر تو اوایل انقلاب حزب اللهی نبودی. یـادت مـی آید کـه تو و زری چه عروسی ساده ای گرفتید؟ زری فاطمـه وار مـهریـه اش را یک شاخه نبات و نمک کرده بود و تو علی‌وار بـه همـه مادیـات پشت پا مـی زدی. حالا چی شده؟ آیـا همـه آن آرمانـها پوچ بودند؟ الان کـه وضع مالی شما صدها بار بهتر از 8-7 سال پیش شده است، نباید کمک مالی بـه این جانباز طلبه و دانشجوی نیـازمند برایتان مشکلی باشد.»</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">مسعود یک سال از من کوچکتر بود. او اوایل انقلاب درون سخنرانی ها و تظاهرات با ی از جنوب شـهر بـه نام زری آشنا مـی شود کـه چند سال بعد از ازدواج با مسعود نام خانوادگی اش را بـه آتش افروز تغییر مـی دهد.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">زری از خانواده پرجمعیت و فقیری بود. مادرش نیز آرایشگری مـی کرد. برادرم مسعود، پسر جوان بسیـار خوشگل، با موهای بور مایل بـه قهوه ای، خوش تیپ، خوش صحبت و با دیگر امتیـازات ظاهری بود. که تا جائی کـه از او بـه یـاد دارم همـیشـه ها بدنبالش بودند. درآن بحبوحه انقلاب و افکار خاص آن دوران، او بـه زری این سبزه روی بانمک متمایل مـی شود. او از نظر من قشنگی بود ولی از نظر دیگر نزدیکان همسرش نـه! با آن شرایط کاملا متضاد با موقعیت خانوادگی ما او که تا سالها مورد تبعیض و برخورد از بالا توسط خانواده ما بویژه مادرم بود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">در روز عروسی زری و مسعود کـه در واقع جشنی نبود، زری روسری بـه سر، یک بلوز یقه اسکی بنفش رنگی با دامن قهوه ای مـی پوشد و به یک حلقه ساده و خواندن محرمـیت بی هیچ تشریفاتی قانع مـی شود. درون آن زمان آنـها بدون توجه بـه خواسته های خانواده هایشان سنت شکنی بزرگی کرده بودند و این قابل تقدیس بود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">بگذریم کـه بعدها آن دو چنان پای بند مادیـات و تجملات شدند کـه کمتری را توان رقابت با آنـها بود. زری علیرغم برخوردهای اعراضی و نـه چندان پر مـهر خانواده ما، با قوه محرکه بالا و استعداد عالی اش، درون کنار حمایت برادرم مصممانـه خودش را بـه جائی مـی رساند کـه نمونـه آرزوی بسیـاری از زنان اطرافش مـی شود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">او بعد از چندین سال تلاش، درون رشته پزشکی دانشکده ایران، درون تهران قبول مـی شود. همزمان نیز گواهینامـه رانندگی اش را گرفته و برای خودش اتومبیلی مـی خرد.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">بعد او با بـه دنیـا آوردن یک پسر زیبا و بور بـه نام حامد، خانواده ما را صاحب دومـین نوه پسری مـی سازد و چندین سال بعد مصادف با آزادی من یک پسر دیگر بـه نام حنیف. با آن تجحرات و بستگی های فکری درون خانواده های ایرانی پسردار شدن عامل تحکیم زندگی بود و امتیـاز و برگ آسی درون مقابل رقیب.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">در دوران زندانم از بچه های و برادرانم بـه من عکسهایی فرستاده مـی شود. یکی از آنـها حامد پسر مسعود و زری، دیگری ویژاک پسر سیما و بهروز و بعد هم یـاشار پسر محمد برادر بزرگم و سارا مـیرزاخانی بود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">مدت زمان زیـادی طول نکشیده بود کـه زری نیز از آن اعتقادات و تقیدات مذهبی دست کشیده و زنی مدرن و بی حجاب مـی شود و اینـها تشدید کننده جو رقابت بین او با دیگران بویژه با م سهیلا بودند.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">من بعد از آزادی ام هر چند ناراحت از تغییر و تحول اعتقادی زری و گرایشات او بـه فرهنگ غربی و تجملات زندگی بودم ولی از اینکه ی از خانواده فقیر و به قول معروف جنوب شـهری خود را که تا بدانجا کشیده بود کـه دیگران بـه او غبطه مـی خوردند خوشحال بودم و به او آفرین مـی گفتم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">البته درون دلم از این غمگین مـی شدم چرا من کـه چند سالی جلوتر از او درون رشته پزشکی قبول شده بودم حالا اینقدر از او عقب هستم ولی این تلخی و ناراحتی را حتما مـی پذیرفتم و جای اعتراضی بـه دیگران نبود.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">باری درون برابر درخواست کمک من به منظور دوست جانبازم از مسعود و زری با جواب نـه مسعود و بهانـه های مختلف او روبرو شدم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">تنـهای کـه در این رابطه قدمـی هرچند کوچک برداشت، دائی بود کـه 10000 تومان داد و با موافقت زن دائی ام، سعیده، آقای نظری و همسرش را به منظور شام بـه خانـه شان دعوت کرد. این تنـها کمکی بود کـه من درون مجموع توانستم بدست آورم.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">آنچنان با اطمـینان و غرور بـه آقای نظری امـید داده بودم کـه این مبلغ مورد نیـاز را تهیـه خواهم کرد کـه حیرت زده درون برابر من سکوت کرده بود و حال دست از پا درازتر پیش او مـی رفتم کـه با خنده مـی گفت: « زینب خانم! تازه کلاهت را بینداز هوا کـه همـین 10000 تومان را هم دادند. این آدمـهای ثروتمند اگر بخشش و احساس نوعدوستی داشتند کـه به این ثروتها دست نمـی یـافتند. اگر بـه کنـه و چگونگی تجمع این ثروت ها بروی، حقیقت دیگری به منظور تو روشن خواهد شد! حقیقتی کـه در آن منافع عموم و دیگران نادیده گرفته شده اند. واقعا چی فکر مـی کردیم چی شد!</span></div><div dir="RTL"><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://images-blogger-opensocial.googleusercontent.com/gadgets/proxy?url=http%3A%2F%2Fzibanawak.files.wordpress.com%2F2012%2F05%2F111.jpg%3Fw%3D282%26h%3D372&amp;container=blogger&amp;gadget=a&amp;rewriteMime=image%2F*" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" height="372" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/05/111.jpg?w=282&amp;h=372" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="282" /></a></div><span style="font-size: large;"><strong>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; &nbsp;سید محمدعلوی دائی زینب</strong></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><strong>&nbsp;</strong></span><span style="font-size: large;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; <strong>&nbsp;سعیده زن دائی زینب</strong></span></div><div dir="RTL" style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=https://images-blogger-opensocial.googleusercontent.com/gadgets/proxy?url=http%3A%2F%2Fzibanawak.files.wordpress.com%2F2012%2F05%2F12.jpg%3Fw%3D300%26h%3D279&amp;container=blogger&amp;gadget=a&amp;rewriteMime=image%2F*" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" height="279" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/05/12.jpg?w=300&amp;h=279" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="300" /></a></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">آقای نظری راست مـی گفت. یـادم مـی آمد اوایل انقلاب کـه مدتی کارهای اداری پدرم را عهده دار شده بودم و به کارخانـه و دفتر کار او رفت و آمد داشتم، روزی شاهد معامله ای از پدرم شدم کـه سرم سوت کشید.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">پدرم به منظور کارهای دباغی چرم ها مواد شیمـیائی و رنگی زیـادی خریده بود. هر قوطی رنگ بـه قیمت 4 تومان، اما او با استفاده از کمبود مواد شیمـیائی و رنگی درون اوایل انقلاب این رنگها را بـه چهار برابر قیمت آنـها یعنی هر قوطی رنگ 16 تومان بـه فروش مـیرساند. با این کار سود زیـادی عاید پدرم مـی شد. بدون آنکه او درون تولید و فعالیتهای سازنده جامعه نقشی داشته باشد.</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">من متعجب گفتم:« آجان! 4 تومان را بـه 16 تومان مـی فروشید؟ این آخر گرانفروشی ست؟ خب 2 تومان استفاده قابل قبول هست ولی نـه اینقدر؟ این کار درست است؟!»</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">- تو م! برو بـه کارهای دیگر برس. تو هنوز خیلی جوان و ساده ای!</span></div><div dir="RTL"><span style="font-size: large;">جرات و توانائی کافی نداشتم کـه حتی درون برابر پدرم بایستم و با سکوت از آن گذشتم</span><br /><span style="font-size: large;"></span>&nbsp;</div><h1 style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;<span style="font-size: x-large;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;زیبا ناوک هم بـه جرگه کیرپرستان پیوست</span></span></h1><h1 style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;</span></h1><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/04/dsc011791.jpg"><span style="font-size: large;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" height="420" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/04/dsc011791.jpg?w=630&amp;h=420" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="630" /></span></a><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><span style="color: red;"><span ></span></span><br /><span style="color: red;"><span ><div dir="RTL">&nbsp;</div><h1><span style="color: white;">حالات و دعای زیبا ناوک درون زمان احتضار آیت الله خمـینی</span></h1><div ><span ></span>&nbsp;</div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: large;">&nbsp;خرداد 1368 بود. آیت الله خمـینی درون بستر بیماری و احتضار افتاده بود. روزهای دردناکی به منظور من بودند. بی نـهایت شیفته و مرید امام خمـینی بودم. با بیماری و احتضار او بنیـان زندگی من نیز متزلزل شده بود. بشدت غمگین و اندوهناک بودم. هوش و حواسی درون درس و تحصیل به منظور من نمانده بود. تمام این روزها به منظور سلامتی امام روزه مـی گرفتم و از هیچ نذر و نیـاز و التماسی به منظور سلامتی او دریغ نمـی کردم.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><span style="color: white;">از رادیو و تلویزیون لحظه لحظه پی گیر ماوقع بودم. او تبلور عینی اعتقادات‌ام درون آن مقطع بود. دیوانـه وار او را مـی‌پرستیدم.<span ></span></span></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: large;">شب قبل از رحلت امام بـه پشت بام خوابگاه مان رفتم. رو بـه آسمان نماز خواندم و نماز خواندم و برای سلامتی او دعا کردم و دعا، اما اصلاً ارضا نمـی شدم. حال عجیبی داشتم. بـه سجده افتادم و گریـه کردم. نمـی دانم چقدر طول کشید. فقط مـی‌دانم کـه دیگر از شدت ناله و گریـه دیگر تاب و توانی برایم نمانده بود. رو بـه درگاه الهی التماس مـی کردم:</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: large;">« خدایـا! نمـی دانم دیگر چگونـه التماست کنم و از تو سلامتی و زنده نگه داشتن امامم را بخواهم؟ ترا بـه هر آنچه دوست داری او را به منظور ما و ملت ما نگه دار! جان من را بگیر! جان همسرم! جان بچه هایم! جان همـه نزدیکانم! و آنـها را با لحظه ای از عمر بیشتر امام عوض کن! دیگر نمـی دانم چه از زندگی ام را برایت عرضه کنم و چه بـه تو بدهم؟ که تا این خواسته ام را قبول کنی. خــدااااخــدااا! التماست مـی کنم کـه او را به منظور ما نگه داری …»<img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" src="http://zibanawak.wordpress.com/wp-includes/js/tinymce/plugins/wordpress/img/trans.gif?m=1207340914g" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" /></span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: large;">بعد از ساعتی با گردن درد و بدن کوفته از روی سجاده ام بلند شده و به اطاقم رفتم و خوابیدم. صبح حدودهای ساعت 7-6.5 بود کـه رادیو را روشن کردم. صدای تلاوت قرآن بـه گوش مـی رسید. بی اختیـارعصبی شدم و پیچ رادیو را چرخاندم که تا کانال دیگری را بگیرم ولی باز هم قرآن بود. نـه! نـه! از تصور آنچه بـه ذهنم مـی رسید وحشت کرده بودم.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="color: white; font-size: large;">باز کانال دیگر و باز کانال دیگر! همـه جا تلاوت قرآن بود.</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">«وای! وای! خدایـا! نـه! فقط آرزویم اینست کـه احساسم درست نباشد!»</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">ولی لحظاتی بعد بین تلاوت های آیـات قرآن خبر وحشتناک رحلت رهبرم را شنیدم. گریـه و ناله و زاری به منظور بروز غم و اندوه ام کفافم نمـی داد. چشمانم را بشدت بـه هم فشردم و با دستانم صورتم را پوشاندم. فشار دردهای درونم را درون آخ! آخ! آخ‌هایی کـه از اعماق وجودم برمـی آمدند نشان مـی دادم. سرم بی اراده بـه اینور و آنور تلو تلو مـی خورد.</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">درد مـی کشیدم درد! و احساسم بدون تسلیم درون برابر رضای خدا بر مرگ نفرین مـی کرد.</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">ساعتی بعد زیر دوش آب سرد رفتم که تا کمـی آرام گیرم.</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">دانشجویـان دیگر نیز متاثر از این واقعه شده بودند. اتوبوس‌هایی از دانشگاه به منظور مسافرت بـه تهران درون اختیـار دانشجویـان گذاشته شدند. من نیز راهی تهران شدم.</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">آخ آخ! که تا تاب و توانی بود درون مصلی تهران با دیگر شرکت کنندگان عزاداری مـی کردم و بقیـه ساعات درون برابر تلویزیون سوگواری.</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">جمال هم درون این زمان همراه با دوستان سابق سپاهی‌اش درون بخش تبلیغات به منظور مراسم امام فعال شده بود. یکی از پوسترهای زیبای امام خمـینی درون آن روزها نقاشی یک شبه جمال است.</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">در بازگشت بـه مشـهد درون اولین هفته بعد از بـه پایـان رسیدن عزای عمومـی، من یک مقاله شعرمانندی بسیـار با احساسی درون وصف این روزهای وداع خودم با امام خمـینی نوشتم و در جمع دانشجویـان درون سالن تریبون به منظور همـه خواندم.</span></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">فقط شمائی کلی از احساسات پرشور و عاشقانـه ام نسبت بـه امام خمـینی درون این متن و مقاله را درون ذهنم داشتم که تا اینکه درون حین نوشتن این کتاب زینب و ارسال فایل های آن بـه اینترنت یک روز ایمـیلی با عنوان «دست خط» از مصطفی طالبی دریـافت کردم. هدیـه ای بزرگ از او. این دست خط ها مربوط بـه این متن و مقاله من درون باره امام بودند کـه او اسکن آنـها را برایم پیوست کرده بود. عمصطفی درون صفحاتی از این کتاب هست.</span></div><div align="center" dir="RTL"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/06/khat.jpg"><span style="color: white; font-size: large;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" height="484" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/06/khat.jpg?w=374&amp;h=484" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="374" /></span></a></div><div dir="RTL"><span style="color: white; font-size: large;">در آن روزها یک شعر عرفانی، تحت عنوان «چشم بیمار» از امام درون رسانـه ها منتشر شدد کـه حالات من را بـه او شدت بخشید. من که تا سالها همـیشـه آن اشعار را بـه همراه داشتم و حتی درون مجامع و جلسات مختلف درون باره این اشعار تفسیر و سخنرانی ها کرده بودم.</span></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><strong><span style="color: white; font-size: large;">چشم بیمار</span></strong></div><div style="text-align: justify;"></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><strong><span style="color: white; font-size: large;"> من بـه خال لبت اى دوست گرفتار شدم چشم بیمــــار تــــو را دیــدم و بیمار شدم</span></strong></div><div style="text-align: justify;"></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><span style="color: white;"><strong> فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم </strong><strong> </strong><strong> همچــــو منصــور خــــریدار سرِ دار شدم</strong></span></span></div><div style="text-align: justify;"></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><span style="color: white;"><strong> غم دلدار فكنده هست به جــانـم، شـررى </strong><strong> </strong><strong> كــه بـــه جــــان آمدم و شـهره بازار شدم</strong></span></span></div><div style="text-align: justify;"></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><span style="color: white;"><strong> درِ مـیخانـه گشایید بـه رویـم، شب و روز </strong><strong> </strong><strong>كه من از مسجد و از مدرسـه، بیـزار شـدم</strong></span></span></div><div style="text-align: justify;"></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><span style="font-size: large;"><span style="color: white;"><strong> جــامــه زهد و ریـا كَندم و بر تن كردم </strong><strong> </strong><strong> خــــرقـــه پیـــر خـراباتى و هشیـار شدم</strong></span></span></div><div style="text-align: justify;"></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><strong><span style="color: white; font-size: large;"> واعــظ شـهــر كه از پند خود آزارم داد از دم رنـــد مــى‏آلــــوده مـَددكار شدم</span></strong></div><div style="text-align: justify;"></div><div dir="RTL" style="text-align: justify;"><strong><span style="color: white; font-size: large;"> بگـذاریــد كــــه از بتكــده یـادى بكنم مـــن كـه با دستِ بت مـیكده، بیـدار شدم</span></strong></div><div style="text-align: justify;"></div></span><div style="text-align: justify;"><br /></div></span><br /><div style="text-align: justify;"><br /></div><br /><div ><div ><h2><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.wordpress.com/2012/10/17//">دست بـه دست هم دهیم و دست بـه کیر هم No difference</a></h2><div ><strong><span ></span></strong><span style="font-size: large;">&nbsp;</span></div><h4 style="text-align: center;"><span style="font-size: large;"><span style="color: maroon;">تقدیم به&nbsp;............ از معان آزادی درون هامبورگ و از طرفداران فرقه Scientologyno </span></span></h4><h4 style="text-align: center;"><span style="font-size: large;"><span style="color: black;">No difference between parts of our body</span></span></h4><div style="text-align: center;"><strong><span style="font-size: large;">براستی چه فرقی بین دستان ما و اعضای ی ما وجود دارد؟ </span></strong></div><div style="text-align: center;"><strong><span style="font-size: large;"> ما همـه حتما اجرای عدالت را از خود اعضای بدن مان شروع کنیم </span></strong></div><h5 style="text-align: center;"><span style="font-size: large;"></span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg"><span style="font-size: large;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" height="394" src="http://zibanawak.files.wordpress.com/2012/10/.jpg?w=345&amp;h=394" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" width="345" /></span></a><span style="font-size: large;">ضیـا بخشائی و زیبا ناوک 2001</span></h5><div ><span style="font-size: large;"></span><br /></div><div ><span style="font-size: large;"></span><br /></div></div><div ><span ></span><span style="font-size: large;">&nbsp;</span></div></div></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-48544263436086345042012-07-16T15:44:00.004-07:002012-07-18T02:14:50.195-07:00

خداحافظی راستین عمو شازده مصدق از سایت خوب آزادگی

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div ><span style="color: white; font-size: large;"></span><div ><!-- google_ad_section_start(name=default) --><span style="color: white; font-size: large;"></span><div ><span style="color: white; font-size: large;"></span><h2 ><span></span>&nbsp;</h2><span style="font-size: large;"></span><div ><div ><div itemscope="itemscope" itemtype="http://schema.org/BlogPosting"><div itemprop="articleBody"><span style="color: white; font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="color: white; font-size: large;"></span><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.peymanmeli.org/Images/iranflag_fly1.gif" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><span style="color: black;"><span style="color: white; font-size: large;"><img border="0" closure_uid_42u793="2" src="http://www.peymanmeli.org/Images/iranflag_fly1.gif" /></span></span></a></div><span><span style="color: black;"><span style="color: white; font-size: large;">بقول مرحوم علی حاتمـی درون هزار دستان: آنچه گذشت.....<br />آزادی خواهان,همسنگران,همفکران عزیز: اینجانب یک سال و پنج ماه قبل درون سایت آزادگی عضو شدم اما که تا حدود پنج ماه پیش کـه اولین لینک خودم را ارسال کردم جز اظهار نظر و کامنت گذاری هیچ فعالیت دیگری درون سایت نداشتم.بنابراین هیچ گونـه نیـازی بـه آی دی مجدد سازی هم نبود.پس از آن متوجه شدم کـه کاربران این سایت با سه دسته از افراد برخورد دارند:<br />1- تعدادی از چپ نمایـان و توده ای های سابق کـه با ساختن انواع ای دی های تقلبی همچون:Mazdaq,دفترها ,khordad25,mohandes وdosholarab....و جدیدا farhangو.... وچند آی دی دیگرسعی دارند که تا در لوای جمـهوری خواهی و ملی نما یی با بحث های کشدار و فرسایشی انرزی کاربران را هدر داده و دائما با بحثهای انحرافی و کهنـه و اختلاف برانگیزاجازه هیچگونـه همدلی و انسجام را بـه کار بران ندهند که تا با ارسال لینکهای مفید و موثر قدمـی درون مسیر روشنگری بردارند . مثلا کاربر dosholarabکه ازسردمداران و بزرگ آی دی داران این گروه هست درون لینک جدیدش محمد رضا شاه را هم جنس باز خطاب کرده درون حالیکه همـین چند ماه پیش لینکهای متعددی راجع بـه زن بارگی و روابط ایشان با زنان متعدد ارسال کرده بود. <br />2-کاربران مشکوکی کـه با راه اندازی انواع آی دی های تقلبی خلق الساعه دست بـه انواع توهین های و مسخرگیـها و دلقک بازیـهای کهنـه و تکراری مخصوص مجلات زرد چند دهه پیش مـیزنند از جملهmr.Pahlave,tirdad-p,ramin12345,.......<br />این گروه یک عیـا مطلب را درون وبلاگشان بارها کپی پیست کرده و با ارسال تکراری این مطالبی تهوع آور و بی ارزش وقت و انرزی و امکانات سایت را بـه قهقرا بردند. لازم بـه تذکر هست که این گروه دوم الزاما همدستان گروه اول نیستند اما بشدت مورد حمایت آنان مـی باشند.<br />3- دسته ای از کاربران پانگرگ همچون azeronline,morteza1298و....که گذشته از ارسال لینکهای مسئله دار و ضد ایرانی بارها و بارها بـه کاربران دشنامـهای نزادی و داده و اما با آنان کوچکترین برخوردی صورت نگرفته است.<br />در برابر این سه گروه یک گروه از کاربران آزادیخواه و مشرو طه طلب هم هستند کـه تنـها جرم آنان تعداد بیشتر و اتحاد و هماهنگی و همدلیشان هست .به همـین خاطر هم مورد حسد بوده وانواع متلک ها و انگها نثار انان مـی شود کـه سایت را اشغال و فتح کرده اند و....<br />زمانی کـه من اولین لینکم را پنج ماه پیش ارسال کردم تصورم این بود کـه منظور ازارسال لینک یعنی باخبر دیگران و پخش آخرین اطلاعات و اخباررویدادها.اما کم کم متوجه شدم کـه هدف عده ای از لینک گذاری درون این سایت نشر اخبار و اطلاعات نبوده بلکه ارضائ عقده ها و کمبود های روحی و روانی و انتقام گیری بـه خاطرکینـه های باقی مانده از گذشته و تجربه تلخ ناکامـی ها درون طول زندگی آنان هست .وقتی کـه کاربری حتی یک لینک درون مورد مسائل روزمره ارسال نکرده اما دهها مطلب و عتکراری توهین آمـیز و مسخره درون مورد یک شخصیت تاریخی کـه سی سال پیش فوت کرده و اصلا بازگو نقطه های ضعف احتمالی آن مرحوم درون این مقطع حساس مملکت ما هیچ تاثیری و یـا سودی به منظور ملت درمانده ندارد را ارسال مـی کند معنی آن چیست؟<br />اینجا بود کـه اینجانب دست بـه مقابله بـه مثل زدم و یک تنـه با واکاوی و مطالعه تاریخی گروههای چپ نما و ملی نما آرشیو بزرگ و کاملی از خطا ها و اشتباهات و نقاط ضعف این گروهها را درون وبلاگم گرد آوری کردم.همگان هم شاهدند کـه تنـها درون پاسخ و عالعمل نسبت بـه لینکها و مطالب توهین امـیز طرف مقابل لینکیـهای تاریخی و مستند و مستدل را ارسال کردم و بس.برای مثال وقتی کهramin12345عرنگی کودکان کرد کشته شده درون سردشت را درون زمان جنگ تحت عنوان کشتار کودکان کرد توسط محمد رضا شاه ارسال کرد من درون پاسخ بـه آن لینک کشتار واقعی کودکان خانواده شایگان توسط چریکهای فدایی خلق را ارسال کردم .ویـا درون پاسخ بـه لینک تصویر محمد رضا شاه درون حال نماز تصویر دکتر مصدق را درون حال مصرف دخانیـات همراه یک آخوند فرستادم و یـا درون جواب توهین های نزادی یک پان گرگ مطالب تاریخی مربوط بـه رواج لواط درون مـیان پان گرگها را لینک کردم. و یـا درون پاسخ بـه همـین ramin12345که درون نامـه خداحافظی خود مدیران آزادگی را متهم بـه همکاری با جمـهوری اسلامـی و افشائ IP آنان نزد جمـهوری اسلامـی کرده بود بارها و بارهامطالب نامـه اش را مطرح و اتهام دروغش بـه مدیران آزادگی را زیر سوال بردم اما درون نـهایت تنـها دو روز بعد ..... <br />شاید اشتباه من این بود کـه بار مسئولیت قانونی برخورد با خطاکاران را کـه در وحله اول وظیفه مدیریت سایت آزادگی و سپس سایر همفکران و همدلان کاربر بـه شکلی دست جمعی بود را یک تنـه بـه عهده گرفتم.آری اگر مدیریت سایت از ابتدا با انواع آی دی های تقلبی و لینکهای توهین آمـیز و فحاش و تفرقه افکن برخورد شایسته را کرده بود نیـازی نبود که تا در جبران کم کاریـهای قبلی خود حساب کاربران زحمتکش سایت را ببندند.<br />به هر حال اینجا هم نمونـه ای کوچک از یک جامعه ایرانی هست و متاسفانـه بخشی از آنـهم شامل تعدادی افراد فرومایـه, بیمار,خودنما وشارلاتان.ما همـه درون طول همـین یکی دو ماهه مستندا دیدیم کـه افراد نفوذی و مشکوک و روان پریش توهینـها و فحاشی هایشان را د و بعد هم با خود شیرینی وچاپلوسی طلبکار شدند ووقتی خیـالشان راحت شد کـه کاربران واقعی و دلسوز را از مـیدان بدر کرده اند و سایت را بـه اندازه کافی تضعیف, دمشان را روی کولشان گذاشتند و غیبشان زد.<br />در پایـان این نامـه خدا حافظی یک توصیـه کوچک بـه همفکران همسنگر دارم. با آنکه درون مسئله ای کـه هفته گذشته به منظور من پیش آمد هیچ صدای اعتراضی نشنیدم . اما ظرف کمتر از 12 ساعت بخاطر آرمان و اعتقاد مشترکمان و در همان قالب آشنا و همان شور همـیشگی باز گشتم اما اکنون درون دفاع از کاربر دیگری reza for u از این سایت مـیروم . ولی این داستان را از یـاد نبرید کـه در زمان آلمان هیتلری از یک زندانی ملی گرا پرسیدند چرای به منظور نجات شماها کاری نمـی کند و او پاسخ داد: وقتی یـهودیـها را گرفتند ما ساکت ماندیم .وقتی کومونیستها را گرفتند ما ساکت ماندیم .وقتی رو شنفکران را گرفتند ما ساکت ماندیم وقتی لیبرالها را گرفتند ما ساکت ماندیم درنتیجه آن وقتی کـه سراغ ما آمدند که تا ما را هم بگیرند دیگری نبود که تا برای دفاع از ما صدای خود را بلند کند. </span></span></span></div></div></div></div></div></div></div></div></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-12578176231356760192012-07-14T21:59:00.000-07:002012-07-14T21:59:04.601-07:00

وقتی رفیق برادر کومونیست مسلمان بـه نماز جمعه مـیرود

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" height="1167" src="http://www.iranian-fedaii.de/1-Asnad%20AT/S12/S12.gif" width="825" /></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-12483739538125978372012-07-14T21:51:00.001-07:002012-07-14T21:51:55.471-07:00

فرمانفرما:شاهزاده سرخ: معشوقه رهی معیری

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div align="right"><br /></div><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/2b/Maryam_Farman_Farmaian.jpg/230px-Maryam_Farman_Farmaian.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><span style="font-size: large;"><img border="0" src="http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/2b/Maryam_Farman_Farmaian.jpg/230px-Maryam_Farman_Farmaian.jpg" /></span></a></div><div align="right"><span style="font-size: large;">همـه شب نالم چون نی .. کـه غمـی دارم .. کـه غمـی دارم.<br />دل و جان بردی اما .. نشدی یـارم .. یـارم<br />با ما بودی .. بی ما رفتی<br />چو بوی گل بـه کجا رفتی؟</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">تنـها ماندم .. تنـها رفتی.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">اگر پیش آمده باشد کـه گاهی دل بـه مـیراث موسیقی ملی، درون دهه‌ی سی و چهل داده باشید، لابد کـه صدای مخملین غلام‌حسین بنان بـه جان‌تان نشسته است؛ و اگر از مـیان تصنیف‌های فراموش‌ ناشدنی او، تنـها چند تای‌شان، پسندتان افتاده باشد؛ حتما که «کاروان»، اثر کم‌نظیر مرتضی‌خان محجوبی، یکی از آن مـیان بوده باشد. واگر بخواهید بدانید کـه چرا و چگونـه هست که این اثر، این‌چنین با تار و پود جان‌تان آشنایی مـی‌دهد؛ کافی نیست کـه نام محجوبی، بنان و رهی معیری، بزرگان سازنده‌ی این اثر را دلیل آن بـه شمار آوریم، بلکه به‌هم‌نشستن فرخنده‌ی محتوا و قالب اثر را حتما دید، کـه چنین بیداد مـیکند، آن‌جا کـه مایـه‌ی شعر رهی، بـه قامت فواصل گام «دشتی»، چنان برازندگی مـی‌کند، کـه کلام از آهنگ، بازیـافته نمـی‌شود.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">به گفته‌ی اکبر مشکین، کـه گاه بـه خلوت رهی، راهی داشت، رهی معیری خود هرگز از جادوی شنیدن این اثر رها نشد. او مـی‌گوید، شب‌های اردی‌بهشت تهران، به منظور رهی معیری، شب‌های شنیدن چند‌باره‌ی «کاروان» بوده است. پیدا نیست کـه آیـا اکبر مشکین مـی‌دانسته هست که این عاشقانـه‌‌ی هجرانی رهی معیری، با سیـاسی‌ترین روی‌دادهای تاریخ معاصر ایران، چه ارتباطی داشته است، یـا نـه!؟</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">داستان پنـهان عشق رهی معیری بـه مریم فیروز، نخست درون خاطرات پزشک معتمد خاندان فرمانفرما آفتابی شد. او کـه به نظر مـی‌رسد خود نیز شیفته‌ی مریم فیروز بوده باشد، با خشم و نفرت فراوانی از این «جوان سی‌ساله مبتلا بـه تریـاک، خوش‌گل، خوش‌اندام، جذاب، شاعر و عاشق‌پیشـه، تصنیف‌ساز، غزل‌سرا، گوینده‌ی خوب، موسیقی‌دان، با دو دانگ آواز»، یـاد مـی‌کند. البته رهی معیری درون سال‌های مورد بحث این پزشک «نامعتمد» و فاش‌گوی اسرار خانواده، هنوز محلی از اعراب درون شعر و شاعری نداشت و اثر قابل توجهی نیز از او دیده نشده بود، اما طبع‌ شعری داشت و گاه شعری مـی‌سرود.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نخستین ملاقات مریم و رهی درون یکی از روزهای اردیبهشت، پیش از مرگ فرمانفرما، و در روزهای تلاش به منظور جدایی از همسر اجباری‌ش، درون یک مـهمانی درون خانـه‌ی مصطفی فاتح صورت مـی‌گیرد. و همـین ملاقات هست که پایـه‌ی یکی از شورانگیز‌ترین و عجیب‌ترین حکایت‌های عاشقانـه‌ معاصر قرار مـی‌گیرد. از آن بـه بعد، هسته‌ی اصلی ترانـه‌ها و غزلیـات رهی معیری، کـه به گفته‌ی برخی، از بهترین آثار ادبیـات کلاسیک معاصر بـه شمار مـی‌رود، مایـه از این عشق مـی‌گیرد.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">عروس چمن مریم تاب‌ناک</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">گرو از نوعروسان خاک</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">به رخ نور محض و به تن سیم ناب</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">به پاکی چواشک و به صافی چو آب</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">دواند مرا ریشـه درون قلب ریش</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">دهم آب‌ش از قطره‌ی اشک خویش</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">چو درون خاک تیره شود منزل‌م</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">بود داغ آن سیم‌تن بر دل‌م</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">بهاران چو گل بر چمن درون زند</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">گل مریم از خاک من سر زند</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">مریم فیروز را نمـی‌توان با هیچ‌یک از زنان معاصر سنجید. او را بدون تردید مـی‌توان یکی از شاخص‌ترین زنان دوران خود بـه شمار آورد. ی از یک خانواده‌ی پرنفوذ و ثروت‌مند، کـه پدرش را (عبدل‌حسین مـیرزا فرمانفرما) عاشقانـه دوست مـی‌داشت و پس از قتل نصرت‌‌دوله برادرش بـه دست رضاشاه، ازدواج با فرزند یکی از رجال دست‌گاه رضاخانی را، بـه منظور تامـین امنیت پدرش، بـه رغم فاصله‌ی سنی ۲۶ ساله، با رغبت تمام قبول کرد. او کـه یکی از زیباترین و روزآمد‌ترین ان ِ تهران، درون دهه‌های ۲۰ و ۳۰ بـه شمار مـی‌رفت، از جانب پزشک خانوادگی‌شان چنین توصیف شده است:</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">«مریم درون آن وقت ی بود ۲۹ ساله، زیبا و فتان و دل‌فریب، وانصاف این هست که درون حُسن و دل‌بری آیتی بود. اضافه بر طراوت و جوانی وخوش‌صورتی و موزونیت اندام، بسیـار بسیـار جذاب و دل‌فریب و با‌هوش وزرنگ و مطلع و پُرجان بود. سواد مدرسه‌‌ای خوب داشت. فرانسه خوب مـی‌دانست، اطلاعات عمومـی وسیع داشت. از هر دری حرف مـی‌زد، مـی‌پرسید، مـی‌فهمـید. او یکی از خوش‌گل‌ترین خانم‌های تهران بـه شمار مـی‌آمد: آنیت داشت، ندیمـه بود، رفیق بود، آزاد‌منش بود، مؤدب بود و آداب معاشرت را با کوچک‌ترین دقایق مواظب بود. کتاب مـی‌خواند.»</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">به هر رو ارتباط عاشقانـه‌ی مریم و رهی ادامـه پیدا مـی‌کند. بعد از مرگ فرمانفرما درون سال ۱۳۱۸، هنگامـی کـه خیـال مریم از جانب پدرش آسوده شد، مـهر خود را بـه سرتیپ اسفندیـاری بخشید و از او جدا شد. پزشک مریم مـی‌نویسد: «بعد از آن دیگر مریم رفت و آمد بـه خانـه‌ی رهی را آغاز کرد و پس از مدتی نیز او را بـه خانـه‌ی شمـیران خود آورد. مریم قول مـی‌دهد کـه به قول خودش بـه مذهب و سنت عشق زن او شود.»</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">پس از این و بعد از برکناری رضاشاه، نیروی سرشار و سر پرشور مریم، او را بـه سوی کوشش‌های اجتماعی مـی‌کشاند. اشراف‌زاده‌ی زیبای تهرانی کـه در سال ۱۳۲۰، با رهی معیری کـه اندک‌اندک آوازه‌ی ترانـه‌هایش مـی‌پیچید، «به‌رسم عشق» زندگی آغاز کرده بود، هنگامـی‌که بـه همراه بزرگ علوی بـه تشکیلات زنان مـی‌رود که تا به واسطه‌ی او درون آن‌جا فرصتی یـابد که تا برای بهبود وضع زنان تن‌فروش، کوشش‌های خود را سامان ببخشد، عالیـه شرمـینی یکی از زنان مسوول درون سازمان زنان حزب کـه پوشش اشرافی او را مـی‌بیند، کنایـه‌ای بـه بزرگ علوی مـی‌زند که: «خوب بود یکی از شاه‌دخت‌ها را هم مـی‌آوردید.»</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">رهی معیری درون کنار مریم، هم‌چنان از برکت عشق شورانگیز شـهرآشوب تهران، بالیده مـی‌شود. مواد مخدر و سیگار را ترک مـی‌کند و به تشویق او با نام‌های مستعار، بـه نوشتن مطالب انتفادی درون روزنامـه‌ها مـی‌پردازد. و هم‌چنان مریم فیروز، منبع ذوق شاعرانـه‌ی اوست:</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">خیـال انگیز و جان‌پرور، چو بوی گل سراپایی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نداری غیر از این عیبی، کـه مـی‌دانی کـه زیبایی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">من از دل‌بستگی‌های تو با آیینـه، دانستم</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">که بر دیدارِ طاقت‌سوز خود، عاشق‌تر از مایی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">از سوی دیگر، مریم فیروز اندک اندک درون محافل چپ زنان تهران، شـهرتی دست و پا کرده بود. مطبوعات تهران بـه او لقب مریم سرخ داده بودند. روزنامـه‌های فرانسوی تصاویر او را با لباس چرمـی و پرچم سرخ بـه چاپ رسانده بودند. درون یکی از مطبوعات داخلی، زیر یکی از عکس‌های او این شعر بـه چشم مـی‌خورد:</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">مریما، جز تو کـه افراشته‌ای پرچم سرخ</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نیست درون عالم ِ ایجاد یکی مریم ِ سرخ</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">سر پرشور اشراف‌زاده‌ی تهرانی کـه روزها را درون محلات بدنام، با زنان تن‌فروش سپری مـی‌کرد و به آنان کمک مـی‌رساند، و یـا درون کوره‌پزخانـه‌های جنوب تهران، به منظور کارگران سخن مـی‌گفت، او را بر سر دوراهی تازه‌ای درون زندگی‌ کشاند. او درون کار احداث خانـه‌ای درون باغ شمـیران‌ش بود کـه حافظ فرمانفرماییـان برادرش، مـهندس کیـانوری را کـه در آلمان معماری خوانده بود و افکار چپ‌گرایـانـه داشت، بـه عنوان مـهندس طراح بـه او معرفی مـی‌کند. این آشنایی به منظور مریم کـه خود را درون مبارزات اجتماعی غرق کرده بود، فرصت‌های تازه‌ای را بـه وجود آورد. حالا او با یکی از سران حزب تازه‌تاسیس توده آشنا شده بود و که مـی‌توانست درون تحقق رویـاهای بلندپروازانـه‌‌ی مریم، او را یـاری کند.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">روزگار سیـاه ترانـه‌سرای عاشق فرا رسید. مریم سرانجام درون انتخاب مـیان شوریدگی دل و سر پرشور، دومـی را انتخاب کرد و به رغم عشقی کـه هرگز فروکش نکرد، هم‌راه با معمار چپ‌گرای خانـه‌ی باغ شمـیران‌ش، پای درون راهی گذاشت کـه جز سختی و دربه‌دری و آوارگی و زندان و شکنجه، از آن ثمری نبرد، مریم که تا ۱۵ بهمن ۱۳۲۷ کـه به دنبال ترور نافرجام و مشکوک شاه، حزب توده منحل و سران آن تحت تعقیب قرار گرفتند، گاه و به گاهی بـه دیدار رهی مـی‌رفت. اما بعد از آن کـه به طور غیـابی بـه حبس ابد محکوم شد و متواری گردید، دیگر هرگز او را ندید. اما فصل پربار ترانـه‌ها و غزلیـات ناب رهی معیری، از همـین دوره آغاز شد و با یـاد و نام مریم فیروز، زیباترین و به یـاد‌ماندنی‌ترین ترانـه‌های زبان فارسی را از خود بـه جا گذاشت:</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">مشت خاشاکی، کجا بندد ره سیلاب را؟</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">پای‌داری پیش اشک‌م، کار دامن نیست، نیست.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">آن‌قدر بنشین، کـه برخیزد غبار از خاطرم</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">پای که تا سر ناز ِ من، هنگام رفتن نیست، نیست.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">با کودتای ۲۸ مرداد، همـه‌ی سران حزب توده بـه شوروی سابق گریختند، اما مریم فیروز که تا یک‌سال از رفتن خودداری کرد و به زندگی مخفی خود درون تهران ادامـه داد. جالب این‌جاست کـه یکی از مشـهورترین شعرهای رهی، درون همان روز ۲۸ مرداد درون روزنامـه اطلاعات بـه چاپ رسید. دکتر باستانی پاریزی درون مورد این غزل گفته است: «محفل گرم مریم فیروز اگر هیچ‌ کاری نکرده باشد، درون تاریخ ادب ایران جای پای محکمـی به منظور خود باز کرده هست و بعد از ششصد سال، شاعری بـه دنیـای ادب ما تقدیم کرده است، کـه تا پانصد سال دیگر هم شاید مثل ِ او نیـاید. این مجمع حق خود را بـه جامعه‌ی ما ادا کرده هست و چنان مـی‌نماید کـه همـه‌ی مراحل آن درون گرو زیبایی و آنیت صاحبه‌ی آن بوده است.»</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نـه دل مفتون دل‌بندی، نـه جان مدهوش دل‌خواهی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نـه بر مژگان من اشکی، نـه برهای من آهی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نـه جان بی‌نصیب‌م را پیـامـی از دلارامـی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نـه شام بی‌فروغ‌م را نشانی از سحرگاهی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نیـابد محفل‌م گرمـی، نـه از شمعی، نـه از جمعی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">ندارد خاطرم الفت، نـه با مـهری، نـه با ماهی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">کی‌م من؟ آروز‌گم‌کرده‌ای تنـها و سرگردان</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نـه آرامـی، نـه امـیدی، نـه هم‌دردی، نـه هم‌راهی</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">مریم فیروز درون سال ۱۳۳۳ از ایران گریخت، و تا روی‌داد ۱۳۵۷، نتوانست بـه ایران بازگردد. او یک‌بار درون سال ۱۳۳۷ تلاش کرده بود که تا از راه نفوذ درون انجمن فرهنگی ایران و شوروی، رهی معیری را به منظور شرکت درون مراسم سال‌گرد انقلاب اکتبر، بـه شوروی دعوت کنند. رهی بـه این سفر رفت، امای نمـی‌داند کـه آیـا ملاقاتی مـیان آن‌ها رخ داده یـا نـه. بـه هر حال، شاعر درویش‌مسلک و افتاده‌ی هجران‌زده، با همـه‌ی دشواری‌ها کـه از لحاظ جسمـی داشت، لابد بـه آرزوی شمـیدن بوی نفس یـار دیرین، مشقت تماشای نظم آهنین مـیدان سرخ مسکو را درون سرمای اکتبر، بـه خود هموار کرد.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">ترانـه‌ی کاروان، بعد از فرار مریم از ایران سروده شده است، و بازتاب رنج شاعری‌ست کـه بعد از کوچ محبوب خود، که تا پایـان عمر بـه تنـهایی زیست و به یـاد او ترانـه‌ها و غزل‌های زیـادی سرود. رهی درون آبان ۱۳۴۷، بر اثر بیماری سرطان معده، درون تنـهایی درگذشت. مریم نیز ده سال بعد از آن بـه ایران آمد و طولی نکشید کـه تا پایـان عمر گرفتار شکنجه‌های طاقت‌فرسای حکومت اسلامـی گردید، و در اسفند ۱۳۸۶، درون یکی از خانـه‌های امن دستگاه امنیتی حکومت درگذشت.</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">سخن‌ها کند با من از روی دوست</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">ز گیسوی او، بشنوم بوی دوست</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">به رخساره چون نازنین من است</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نشانی، ز نازآفرین من است</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">بود جان ما، سرخوش از جام او</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">که ما را گلی هست، هم‌نام او</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">نوازد دل و جان غم‌ناک را</span></div><div align="right"><span style="font-size: large;">پُر از بوی مریم کند خاک </span></div></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-81027793653987296302012-07-14T20:00:00.000-07:002012-12-29T16:28:03.702-08:00

روسپی کومونیستی کـه جاسوسه جمـهوری اسلامـی شد

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span style="font-size: medium;">نفوذ&nbsp;کومونیستها&nbsp;در گروههای سلطنت طلب </span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: medium;"></span><br /><div style="clear: both; text-align: center;">لیلا سلیمـی خیـاط</div><div style="clear: both; text-align: center;"><img height="400" src="http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRlm9yNX-RulFqOnfF5SdWWxB2FcPCBVv_bDLRAmy-Wza-0fU5SDo8GAKtGng" style="padding-bottom: 8px; padding-right: 8px; padding-top: 8px;" width="321" /></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: medium;"><span lang="AR-SA">الف ـ همسر ناخدا "ح " یک نـــاخدای بــــازنشسته نیروی دریـائی یکی از نفوذی های حزب بود کـه قبل از سال </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> بازیگر فیلم های تبلیغاتی و رقاصه کافه بود و پس از سال </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> هودار حزب شد و توانست رابطه ی خود را با محافل راست گرا برقرارکند و به عنوان نفوذی رسمـی حزب درون تشـکیلات مخفی فعال سلطنت طلبان نفوذ کند و یک رکن اصلی این محافل شود. سرنخ اصلی کودتای نوژه را این زن درون اختیـار حزب گذاشت. این ناخدا و همسرش با ناخدا احمدی ارتباط داشتند. این زن دو نفر از اعضای علنی حزب را وارد تشکیلات مخفی کودتاچیـان مـی کند کـه در آن دو درون لیست نیروهای اقدام کننده کودتا قرار مـی گیرند. کیـانوری دایمأ مقامات جمـهوری اسلامـی را درون جریـان اطلاعات کودتاچیـان قرار مـیدهد درون ضمن منبع اطلاعاتی خود را نیز معرفی مـی کند که تا آن جا کـه دو نفر از سپـــاه نیز از طریق همـین زن وارد نیروهای اقدام کننده مـی شوند. حتی پول مزدوری بین آنـها تقسیم مـی شود، قرار بوده نیروئی از تهران بـه نوژه برود و از درون پایگاه نوژه نیز راه را بازکنند و پایگاه تصرف شود و به دنبال آن با هواپیماهای جنگی از نوژه بـه تهران آمده و محل های تعیین شده را بمباران کنند. شب هنگام درون لحظه قطعی، نیروهای حکومت عملیـات کودتاچیـان را خثنی و نیروهای عملیـاتی کودتا را درون پایگاه و به عنوان اعزامـی بـه تهران دستگیر مـی کنند. ولی تمام شبکه دستگیر نمـی شوند.</span></span></span></div><span style="font-size: medium;"></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: medium;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: medium;"><span lang="AR-SA">ب ـ درون </span><span lang="FA">۵</span><span lang="AR-SA"> اردیبهشت ماه </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> درون جریـان طبس همزمان با عملیـاتی کـه قرار بود امریکا انجام دهد، برنامـه ریزی شده بود کـه از داخل شبکه عملیـاتی انجام شود. درون این شبکه نیز عوامل حزب وجود داشته کـه سرانجام اخبار این عملیـات را ناخدا احمدی بـه حزب مـی رساند ولی خبر بـه موقع بـه کیـانوری نمـی رسد، احمدی ناچار خبر را مستقیمآ بـه بنی صدر مـیدهد و روز بعد از عملیـات کیـانوری همـین اطلاعات را درون دیدار با بنی صدر بـه او مـیدهد. بنی صدر بـه منبع اطلاعاتی واحد مشکوک مـی شود. از سوی دیگر عطاریـان، فروزان، سلیمـی کمـیته انقـلاب را قبل از </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> درون ارتش تأسیس کرده و عملیـاتی نیز انجام داده از جمله پادگان هائی را بـه انقلاب تحویل داده بودند، بـه همـین دلیل عطاریـان موقعیت خاصی داشته و بعد از انقلاب فرمانده لشکر یکم گارد شد و با آغاز جنگ فرمانده قرارگاه غرب و بعد از آن مشاور عالی و زیردفاع بود. از طرف وزارت دفاع درون جلسات کارشناسی شورایعالی نظامـی شرکت مـی کرد. درون این جریـان قدوسی بـه عطاریـان حکم داد کـه برای رسیدگی بـه جریـان طبس اقدام کند کـه هلی کوپتر و هواپیمای امریکا درون طبس مـی ماند و فرمانده ارتش ایران دستور بمباران منطقه را مـیدهد و درست این زمانی بود کـه فرمانده سپاه قائم به منظور تجسس درون آنجا بود و در اثر بمباران هواپیماهای ایران کشته شد و بحث این بود کـه از طرف امریکا بـه نفوذی های امریکا درون ارتش چراغ سبز زده شده بود. درون واقع دستور بمباران را بنی صدر داده بود. از سوی نفوذی های حزب مشخص شد کـه در چند روز قبل از قضیـه طبس سایت های اضطراری بمباران ضد هوائی اطراف تهران و قم را برچیده بودند. گزارش عطاریـان از خیـانت ستاد ارتش حکایت مـی کرد کـه ریـاست آن با شادمـهر بود، درون واقع پیـام رمزی</span><span lang="FA">۲</span><span lang="AR-SA"> ساعت بعد از شکست عملیـات از سوی رادیو آمریکا داده مـی شود و سپس ارتش هواپیماها و هلی کوپترهای باقی مانده امریکائی درون طبس را بمباران مـی کند. اطلاعات حزب از شبکه ای بود کـه در داخل کشور عملیـات را انجام مـی داد، بعد از ماجرای طبس و خیـانت ستاد ارتش، درون جریـان گفتگوهای مـیان آیت الله بهشتی و کیـانوری، آیت الله بهشتی مـی گوید: شما اطلاعاتتان را بـه کانالهای دیگری غیر از بنی صدر بدهید.که البته این کانالها دفتر امام خمـینی بود.</span></span></span></div><span style="font-size: medium;"></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: medium;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: medium;">ح ـ بعد از گذشت یک سال از قضیـه نوژه شخصی بـه نام مـینو از اعضای سازمان مخفی با پدر یکی از دوستانش کـه عضوشاخه باقی مانده نوژه بود، آشنا شده و به دستور حزب درون آن شبکه نفوذ مـی کند و اطلاعاتی مربوطه را بـه حزب مـی دهد و حزب نیز این اطلاعات را با معرفی منبع اطلاعاتی خود بـه دادستانی مـی رساند. دادستانی بـه جز مـینو همـه را دستگیر مـی کند. بعد از این ماجرا، مـینو بـه شبکه علنی حزب پیوست و پس از سرکوب حزب بـه شوروی گریخت</span></span></div></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-69977055645910359252012-07-13T20:25:00.000-07:002012-12-29T16:25:13.011-08:00

داستان واقعی ای کـه جاسوسه ای کومونیست شد و کودتای نوژه را بـه آخوندها لو داد

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">شـهریـار فتحی&nbsp; </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="CENTER" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="color: navy;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>لیلی سلیمـی خیـاط و علیرضا خدایی</strong></span></span></div><div align="CENTER" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="color: navy;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>قاتلان نظامـیان جانباخته ی مرتبط با کودتای </strong></span></span></div><div align="CENTER" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="color: navy;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>را بـه دادگاه بـکشانیم</strong></span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>!</strong></span></span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">از حزب خائن توده،همدست رژیم آخوندی چنانکه مـی دانیم حزب خائن توده،بمثابه ی همدست و گرداننده ی اصلی رژیم خونریز و اشغالگر جمـهوری اسلامـی، درون خنثی سازی کودتای ملی نوژه درون تیرماه ۱۳۵۹ خورشیدی ، و شناسایی،دستگیری، شکنجه و تیرباران نظامـیان مـیهندوست و دلیر مرتبط با این کودتا نقشی</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اساسی و کلیدی بازی کرد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRlm9yNX-RulFqOnfF5SdWWxB2FcPCBVv_bDLRAmy-Wza-0fU5SDo8GAKtGng" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="400" src="http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRlm9yNX-RulFqOnfF5SdWWxB2FcPCBVv_bDLRAmy-Wza-0fU5SDo8GAKtGng" style="padding-bottom: 8px; padding-right: 8px; padding-top: 8px;" width="321" /></a></div><span style="color: #111111; font-size: small;"></span><br /></div><div align="CENTER" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="color: navy;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>سران</strong></span></span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">جنایتکار رژیم دست نشانده ی جمـهوری اسلامـی با همکاری سران حزب توده و عوامل نفوذی این حزب معلوم الحال درون صفوف نظامـیان دلیر مرتبط با کودتای نوژه، کـه بر آن بودند که تا در هژدهم تیرماه ۱۳۵۹ خورشیدی طومار ننگین این رژیم ضدایرانی را یکسره درون هم بپیچند و مردم ایران را از بند این رژِیم اهریمنی آزاد سازند،آنان را پیش از عملی نمودن نقشـه ی کودتا دستگیرنموده و پس از شکنجه های وحشیـانـه و محاکمات فرمایشی درون بیدادگاه های آخوندی،بیش از یکصد و سی تن از این قهرمانان و سرداران ملی را بـه جوخه های اعدام سپردند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">یکی از مـهره های اصلی حزب خائن توده کـه با هدایت مستقیم کیـانوری معدوم، درون شناسایی،دستگیری و لونظامـیان دلیر و آزاده ی مرتبط با کودتای نوژه نقشی اساسی و کلیدی بازی کرد،عفریته و ی جاسوسی بنام </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">،معروف بـه </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">است کـه هم اکنون درون برونمرز بسر و در وحشت دائم از امکان شناسایی شدن از سوی ایرانیـان مـیهندوست،بویژه خانواده ها و بازماندگان جانباختگان مرتبط با کودتای نوژه،واپسین روزهای عمر ننگین و نکبت بار خویش را مـی گذراند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="CENTER" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="color: navy;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>لیلی سلیمـی خیـاط</strong></span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>(</strong></span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>لیلی</strong></span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>) </strong></span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>کیست؟</strong></span></span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">)</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">که درون دوران پیش از بروی کارآمدن رژیم دست نشانده ی خمـینی رقاصه ی کاباره ها و</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">هنرپیشـه ی سینما بود،پس از جدا شدن از همسران نخستین اش،با یکی از عوامل شبکه ی جاسوسی شوروی و حزب خائن توده بنام ناخدا سیروس حکیمـی ازدواج نموده و به استخدام ک</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">گ</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ب و شبکه ی جاسوسی و مخفی حزب توده درآمد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">معرف لیلی سلیمـی خیـاط بـه شخص کیـانوری معدوم،سیـاوشکسرایی، یکی از سران حزب توده بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">با ناخدا حمـید احمدی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">معروف بـه ناخدا انور</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">از دیگر گردانندگان شبـکه ی مخفی حزب توده کـه بعدها بـه عضویت کمـیته ی مرکزی حزب خائن توده درون آمد و امروزه درون برلین انجمنی موسوم بـه </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">انجمن مطالعات و تحقیقات تاریخ شفاهی ایران</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">را براه انداخته است، نیزارتباط مستقیم داشت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">حمـید احمدی کـه از گردانندگان شبکه ی جاسوسی و مخفی حزب توده درون سال های پیش و پس از فاجعه ی بهمن ۱۳۵۷ بوده و در شناسایی،لوو دستگیری نظامـیان دلیر و مـیهن دوست مرتبط با کودتای نوژه نقشی مستقیم داشت و بواسطه ی یدک کشیدن مقام مشاور نظامـی ابوالحسن بنی صدر،نخستین رییس جمـهور خمـینی خون آشام،در پیشبرد جنایتکارانـه ی جنگ ضدمـیهنی ایران و عراق نیزمسئولیت مستقیم داشته و مـی بایستی درون این ارتباط بـه مردم ایران پاسخگو باشد،در سال۱۳۶۴،در دوران اقامت درون افغانستان تحت اشغال شوروی،و درون دورانی کـه عضو کمـیته ی مرکزی حزب خائن توده بود،همراه با علیرضا خدایی و محمد حقیقت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">با نام مستعار کریم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">مسئولیت تشکیلات حزب توده درون افغانستان را برعهده داشت و در این راستا با مقامات امنیتی حکومت دست نشانده ی شوروی درون افغانستان و نیز با مستشاران نظامـی و امنیتی شوروی درون افغانستان همکاری تنگاتنگ داشت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در گزارشی کـه در مجله ی ستاره سینما درباره ی لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">)</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">، این عفریته ی توطئه گر و جاسوس آمده است،چنین مـی خوانیم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">:</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لی لی از شوهر دومش طلاق گرفت ودر یک کاباره ایرانی درون لندن بطور نیمـه مـی د </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">! </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">بدنبال خبری کـه قبلا از </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">«</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لی لی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">»</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">داشتیم درون این هفته توسط یکی از همکاران مجله کـه از لندن برگشته هست مطلع شدیم کـه </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">«</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لی لی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">»</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در لندن با یک کاباره ایرانی بنام </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">«</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">کاباره دانسینگ پارس </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">»</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">قرارداد بسته و شبها را درون آنجا بطور نیمـه های شرقی اجرا مـی نماید </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">همانطور کـه قبلا نوشتیم لی لی اخیرا تصمـیم داشت بطور جدی کار سینما را ادامـه دهد وحتی شوهر دومش را کـه یک</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">تاجر فرش بود ترغیب مـی نمود که تا برای تهیـه فیلمـهای هنری و موج نوئی سرمایـه گذاری نماید </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اما شوهرش بـه کلی نسبت بـه کار سینما بیگانـه بود،بااین تصمـیم لی لی مخالفت مـی ورزید </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">مـی گویند اختلاف لی لی با شوهرش از اینجا ناشی مـی شود کـه او حاضر نمـی شد درون کار سینما سرمایـه گذاری نماید </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">سرانجام این اختلاف نظر بالا رفت ولی لی از او جدا و برای اینکه از خودش و او انتقام گرفته باشد باکاباره مذکور</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">قرداد بست </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ابتدا قرار بود کـه او درون این کاباره برنامـه استریپ تیز کـه نوعی همراه با شدن تدریجی هست ،اجرا نماید </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اما چون به منظور این برنامـه آمادگی نداشت کارخود را با اجرای نوعی های شرقی مخصوصا عربی شروع نموده هست تا بعد از فرا گرفتن فنون لازم به منظور استریپ تیز ،برنامـه خود را با آن همراه نماید </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. "</span></div><div style="clear: both; text-align: center;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://images.persianblog.ir/409119_TOewWym9.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" height="315" src="http://images.persianblog.ir/409119_TOewWym9.jpg" width="157" /></a></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">برگرفته از </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">:</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">مجله ستاره</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">سینما ،سال ۱۳۵۳ ،شماره ۵۳ </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">)</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">و دقیقا همـین عفریته از سوی سازمان جاسوسی شوروی و سران وطنفروش حزب توده ماموریت مـی یـابد کـه بواسطه ی مناسبات همسرش</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ناخدا سیروس حکیمـی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">با نظامـیان دلیر مرتبط با کودتای نوژه، کـه از وابستگی نامبرده و لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">به شبکه ی جاسوسی شوروی و حزب توده بی اطلاع بودند، درون صفوف آنان نفوذ کرده و سپس آنـها را بـه وزارت اطلاعات رژیم آخوندی لو داده و به کشتارگاه بفرستد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">!</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">سران خائن و وطنفروش حزب توده،از کیـانوری معدوم گرفته که تا علیرضا خدایی،جاسوس سرشناس رژیم آخوندی و گرداننده ی ورق پاره های اینترنتی ساواماساخته ی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">پیک نت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">و </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">راه توده</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">آشکارا و بکرات از نقش اساسی و کلیدی حزب توده،و نیز نقش ویژه و منحصربفرد لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در لونظامـیان مـیهندوست مرتبط با کودتای نوژه و خنثی نمودن این کودتا سخن گفته اند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط درون سال ۱۳۶۶ خورشیدی همراه با فرزندش </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">سیـامک</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">از ایران بـه افغانستان رفت،و بعد از ملاقات با سران وقت حزب توده درون افغانستان </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">:</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیرضا خدایی،علی خاوری،حسین علوی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">معروف بـه امـین،و برنامـه ساز کنونی</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">رادیو آخوندی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">زمانـه</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در هلند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">)</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">،سیـاوشرایی ،محمد حقیقت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">معروف بـه کریم،معاون ناخدا بهرام افضلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">و نیز مسئولان ک</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">گ</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ب درون سفارت شوروی درون پایتخت افغانستان، به منظور انجام ماموریت درون اروپا بـه هندوستان پرواز نمود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">گفتنی هست حسین علوی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">امـین</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">که درون دوران تصدی مسئولیت تشکیلات حزب توده درون افغانستان،مسئولیت شعبه ی جعل اسناد این حزب معلوم الحال درون این کشور را بعهده داشت،پس از ورود </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">به افغانستان،و محول نمودن ماموریت های ویژه و خیـانتبار جاسوسی بـه وی،مقدمات فنی و لجستیکی اعزام این عفریته ی جاسوس</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">و خمـینی صفت بـه غرب را فراهم ساخت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط درون دوران اقامت کوتاه مدت خویش درون کابل بواسطه ی برخورداری از تجربه ی نفوذ درون مـیان محافل ناسازگار با رژیم جنایتکار آخوندی،از سوی علیرضا خدایی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">از گردانندگان اصلی شبکه ی مخفی حزب توده</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ماموریت یـافت کـه با هدف نفوذ بـه اقامتگاه دکتر عبدالرحمن قاسملو،دبیرکل پیشین حزب دمکرات کردستان</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ایران،ابتدا بـه هندوستان رفته و از آنجا بـه اتریش برود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">چنانکه مـی دانیم،دکتر عبدالرحمن قاسملو بعد از چندی بدست تروریست های اعزامـی از سوی رژیم پلید و خونریز آخوندی ترور شد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط،این قاتل رذالت پیشـه ی نظامـیان مرتبط با کودتای ملی نوژه،هنگام ورود بـه فرودگاه نظامـی کابل درون سال ۱۳۶۶ خورشیدی، از سوی شخص حسین علوی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">امـین</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">که درون آن هنگام عضو هیئت سیـاسی کمـیته ی مرکزی</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">حزب خائن توده بوده و مسئولیت تشکیلات این حزب درون افغانستان را برعهده داشت،مورد استقبال قرار گرفت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی سلیمـی خیـاط سپس بواسطه ی آشنایی پیشین با محمد حقیقت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">کریم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">)</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">،از دیگر اعضای هیئت سیـاسی کمـیته ی مرکزی حزب توده،و معاون وقت بهرام افضلی،از عوامل مخفی حزب توده و فرمانده ی پیشین نیروی دریـایی رژیم جمـهوری اسلامـی ،در خانـه ی وی واقع درون منطقه ی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">وزیراکبرخان</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">کابل مستقر گشت،و درون آنجا با علی خاوری،دبیر اول وقت کمـیته ی مرکزی حزب توده،عیلرضا خدایی،سیـاوشرایی و مقامات کا</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">گ</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ب بکرات دیدار نموده و دستورات لازم</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">برای ادامـه ی ماموریت های جاسوسی و نفوذی خود دریـافت نموده،و سپس خاک افغانستان را ترک کرد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="CENTER" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="color: navy;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;"><strong>اعترافات علیرضا خدایی بـه همدستی با سران جنایتکار رژیم آخوندی</strong></span></span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">سران خائن و وطنفروش حزب توده،از کیـانوری معدوم گرفته که تا علیرضا خدایی،جاسوس سرشناس رژیم آخوندی و گرداننده ی ورق پاره های اینترنتی ساواماساخته ی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">پیک نت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">و </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">راه توده</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">آشکارا و بکرات بـه نقش اساسی و کلیدی حزب توده،و نیز نقش ویژه و منحصربفرد لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در همدستی با سران جنایتکار رژیم اخوندی درون زمـینـه</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ی لونظامـیان مـیهندوست مرتبط با کودتای نوژه و خنثی نمودن این کودتا سخن گفته اند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اعترافات آشکار و بیشرمانـه ی سران حزب توده،بویژه اعترافات علیرضا خدایی،گرداننده ی ورق پاره های اینترنتی ساواماساخته ی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">پیک نت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">و </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">راه توده</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در این زمـینـه ـ کـه بدون هیچگونـه فشار و شکنجه و تهدیدی علیـه آنان صورت گرفته و من نمونـه هایی از آن را درون زیر خواهم آورد ـ ضمن آنکه نمونـه هایی روشن و بیچون و چرا از همدستی سران و عوامل حزب خائن توده با رژیم ضدایرانی جمـهوری اسلامـی درون زمـینـه ی سرکوب و کشتار ایرانیـان را بـه نمایش مـی گذارد،اهرم ها و پایـه هایی حقوقی و قابل استناد به منظور کشانیدن این سیـه دلان،و بویژه شخص علیرضا خدایی و لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">بپای مـیز محاکمـه درون دادگاه های صالحه ی اروپا و آمریکا، بـه اتهام همدستی آنان درون زمـینـه ی لودادن،دستگیری،شکنجه و تیرباران بیش از یکصد و سی تن از نظامـیان مرتبط با کودتای نافرجام نوژه کـه در جریـان آن حتی یک تیر بـه ایرانیـان شلیک نشد،بدست مـی دهد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">بر ایرانیـان مـیهن دوست و آزاده درون درون و برون از مرزهای مـیهن مان،و بویژه بر خانواده ها و بازماندگان جانباختگان مرتبط با کودتای نوژه هست که درون راستای پیکار به منظور سرنگونی رژیم ضدایرانی جمـهوری اسلامـی بیش از پیش بـه نقش خیـانتبار حزب توده و سران و عوامل این حزب معلوم الحال کـه همچنان،و بروال سال های نخست بعد از بروی کار آمدن رژیم جنایتکار آخوندی،نقش شاخک های اطلاعاتی این رژیم درون شناسایی و شکار مخالفان آن را ایفا مـی کنند، توجه</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">داشته باشند و این مزدوران را درون هر لباس و در هر کجا کـه لانـه کرده اند،شناسایی و افشا کنند،و بعنوان نخستین گام عملی درون این راه،با اعلام جرم علیـه علیرضا خدایی و لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">)</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">،آنان را درون کنار سران تبهکار رژیم خونریز جمـهوری اسلامـی،به اتهام جنایت علیـه بشریت، درون دادگاه های صالحه ی اروپا و آمریکا بپای مـیز محاکمـه</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">بکشانند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اینک نمونـه هایی از اعترافات علیرضا خدایی درون زمـینـه ی نقش ضدایرانی حزب توده و بویژه نقش لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">)</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">،این عفریته ی توطئه گر و جنایت پیشـه توده ای درون زمـینـه ی لوو دستگیری نظامـیان مـیهندوست و دلیر مرتبط با کودتای نوژه کـه در آستانـه ی جنگ ضدمـیهنی و خمـینی خواسته ی عراق و ایران،پس از تحمل شکنجه های وحشیـانـه از سوی بازجوبان و شکنجه گران توده ای و آخوندی بـه جوخه های اعدام سپرده شدند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اعترافات زیر از مصاحبه های علیرضا خدایی با ورق پاره ی اینترنتی ساواماساخته ی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">راه توده</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">که خود، گرداننده ی آن</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">است،گرفته شده است</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">: </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">پس از باز شدن دفتر حزب نیز، جلسات ما سه نفر، یعنی من و هاتفی و پرتوی روزهای یکشنبه بعد از ظهر درون زیر زمـین دفتر طراحی برادر سیـاوشرائی درون یوسف آباد تهران با حضور کیـانوری تشکیل مـی شد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ما سه نفر بـه دفتر حزب نمـی رفتیم و تنـها درون این جلسات به منظور کارها شرکت مـی کردیم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">همـین دفتر و همـین جلسات بعدا شد ستاد کشف کودتای نوژه کـه اتفاقا درون حاشیـه کتاب شورشیـان آرمانخواه کـه پرتوی آن را ویراستاری کرده، خواندم کـه به همـین جلسات اشاره ای گذرا کرده است</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">." (</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیرضا خدایی،راه توده </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">173 21.04.2008)</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در تمام این دوران، جلسات چهار نفره ای کـه گفتم یکشنبه ها بعد از ظهر تشکیل مـی شد و در همـین جلسات اقداماتی درون رابطه با ماجرای کودتای نوژه، ماجرای دستگیری </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">محمدی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">مامور ساواک شاهنشاهی و مسئول کارگزاری شنود درون سفارت اتحاد شوروی توسط تیم پرتوی کـه منجر بـه دستگیری و زندان </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">3 </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ماهه او شد و همچنین کودتای طبس بررسی و سازماندهی شد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در همـه این موارد مفصل تر برایتان خواهم گفت که تا معلوم شود ما، یعنی حزب توده ایران چگونـه بـه وظیفه انقلابی خود به منظور دفاع از انقلاب </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">57 </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">عمل کرد و صدها هزار نفر بـه شمول آیت الله خمـینی و بسیـاری همراهان و همکاران او را از قتل عام درون جریـان </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">3</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">کودتا نجات داد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">."</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">( </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیرضا خدایی،راه توده</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">191 25.08.2008)</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">من هم درون عین ارتباط با حلقه‌های حزبی دوران نوید، سرگرم همـین ارتباط‌هائی بودم کـه برایتان گفتم و مـی‌ گویم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">گسترش سازمان غیر علنی هم توسط پرتش مـی‌رفت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اما هرکدام از ما مستقل حرکت مـی‌ کردیم، درعین حال کـه در جلسات یکشنبه گزارش‌های کلی طرح مـی‌ شد و همـه درجریـان تصمـیم گیری‌ها بودیم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">مثل درون باره کودتای نوژه پرتوی مسئول سازمان کشف و نفوذ درون درون آن شبکه بود، اما گزارش پیشرفت کار و اشکالات درون جلسه مطرح مـی‌ شد و یـا اگر زنده یـاد کیـانوری اطلاعاتی داشت درباره نوژه و یـا دیداری با مقامات داشت و یـا بحث‌های مـهمـی درون رهبری حزب شده بود، آنـها را مطرح مـی‌ کرد و ما هم درجریـان قرار مـی‌ گرفتیم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">." (</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیرضا خدایی،راه توده </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">192 01.09.2008)</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">به این ترتیب و با عبور از کودتای طبس، ما مـی‌رسیم بـه کودتای نوژه و یکی از دلایل پیدا شدن اولین سرنخ‌ها هم اتفاقا همـین حساسیت بسیـار بالائی بود کـه کیـانوری نسبت بـه کودتا داشت و آن را بـه همـه ما هم منتقل کرده بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اولین خبر مربوط بـه کودتا را، کـه نامـی از کودتا درون مـیان نبود بلکه فعالیت‌های مشکوک یک گروه از افسران شاه مطرح شد کـه در داخل کشور بودند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">خبر کوتاهی را پرتوی درون جلسه و در جمع گزارش‌هایش داد مبنی بر این کـه همسر یکی از رفقای افسر بـه محفلی از سلطنت طلب‌ها وصل شده کـه ظاهرا درون تدارک یـار گیری و سازماندهی هستند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">آن رفیقی کـه این اطلاع را از قول همسرش بـه رابط خود درون تشکیلات پرتوی رسانده بود، از افسران بازنشسته نیروی دریـائی بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">البته</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">امـیدوارم درباره بازنشستگی او اشتباه نکرده باشم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">یـا بازنشسته شده بود و یـا استعفا داده بود و یـا مشمول تصفیـه شده بود، اما بیشتر بازنشستگی یـادم است</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">بهرحال همسر او چنین خبری را بـه وی داده بود و او هم بـه حزب اطلاع داده بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">کیـانوری کـه بسیـار بیشتر از ما عادت داشت این نوع خبرها را پیگیری کند، فورا از پرتوی خواست کـه رابط تشکیلاتی را حذف کرده و خودش مستقیما ارتباط بگیرد و سریعا گزارش بدهد کـه آن محفل چند نفره هست و چه بحثی</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">مـی‌کنند و هدفشان از جمع شدن و ارتباط داشتن با هم چیست و از همـه مـهم تر این کـه با خارج ارتباطی دارند یـا نـه؟</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">این خانم هم درون یورش بـه حزب دستگیر شد؟</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">شما عجله مـی‌کنید و جلو جلو مـی‌دوید</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">بهرحال، خیر</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">! </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">این خانم دستگیر نشد و اتفاقا من درون افغانستان بودم کـه توانست خود را بـه آنجا برساند و از طریق این کشور هم بـه غرب منتقل شود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اجازه بدهید جزئیـات بیشتری را نگویم زیرا شاید تمایل ایشان بازگوئی این جزئیـات نباشد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">...</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">فقط بگویم کـه شوهر او را مدتی بعد از یورش دوم بـه حزب دستگیر د و درجریـان قتل عام سال </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">67 </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">و یـا درون آستانـه آن اعدام د</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">..." (</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیرضا خدایی،راه توده </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">204 01.12.2008)</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"...</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">آنچه من درون جلسات خودمان شنیدم و شاهد بودم همان بود کـه به شما گفتم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">یعنی یکی از نظامـی های توده‌ای کـه اتفاقا ارتباط فردی درون سازمان غیر علنی حزب داشت، اولین خبر را رساند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">خبر را هم از کانال همسرش بدست آورده بود کـه به شما گفتم صلاح نمـی دانم بیش از این درباره همسر ایشان بگویم اما درباره خود او مـیتوانم بگویم کـه در جریـان قتل عام سیـاسی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">67 </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">با کمال بی شرمـی این سرهنگ بازنشسته نیروی دریـائی بنام ناخدا حکیمـی را اعدام د</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.....</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در مورد جمع شدن خلبان ها و نظامـی ها درون پارک لاله به منظور حرکت بـه سمت نوژه هم درون یکی از گفتگوهای گذشته برایتان گفتم کـه حتی که تا این مقطع حاکمـیت جمـهوری اسلامـی نمـی خواست قبول کند چه حادثه ای درون شرف وقوع است</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">آخرین هشدار توام با اعتراض را کیـانوری با مراجعه بـه منزل آقای کـه هنوز درون خیـابان </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ایران</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">واقع درعین الدوله درون خانـه پدری اش زندگی مـی کرد داد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">این مرحله را ما دقیقا درون جریـان بودیم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">یعنی درون پایـان جلسه ای کـه پرتوی گزارش داد کودتاچی ها پول هم بین عوامل خودشان تقسیم کرده اند و به دو عامل نفوذی حزب هم مقدار زیـادی پول داده اند، کیـانوری تصمـیم گرفت با همـین پول ها بـه خانـه آقای مراجعه کند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">مراجعه مـی کند و توی پاشنـه درخانـه وی، پول ها را نشان او مـیدهد و با اعتراض مـیگوید</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">: </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">حرکت د و این هم پول هائی هست که پخش کرده اند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">باز هم نمـی خواهید بجنبید؟</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">آقای بعدها یک مصاحبه کرد درباره کودتای نوژه و حرف هائی درون باره مراجعه یک خلبان کودتاچی بـه خود وی زد کـه راست و دروغش بـه خود ویربوط است، اما که تا آنجا کـه ما شاهد بودیم و من با جرات درباره این مراجعه و این گفتگو مـی توانم بـه شما بگویم اینست کـه تا آستانـه جمع شدن آنـها درون پارک لاله به منظور حرکت بـه سمت نوژه هم آقایـان باور نکرده بودند چه حادثه ای درون شرف وقوع است</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اتفاقا آیت الله خسروشاهی هم کـه آن موقع نماینده اقای خمـینی درون وزارت ارشاد بود و کیـانوری شخصا برخی اطلاعات مـهم را بـه او مـی رساند که تا در اختیـار آیت الله خمـینی بگذارد، اخیرا مصاحبه ای درون باره مجاهدین خلق کرده کـه در یک فصل کوتاه آن اشاره بـه همـین مسئله مـی کند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">این مصاحبه ابتدا درون مجله بعثت حوزه علمـیه قم منتشر شده و خلاصه ای از آن درون نشریـه چشم انداز بازانتشار یـافته کـه ما این خلاصه بـه دستمان رسیده است</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در این مصاحبه آقای خسروشاهی مـی گوید کیـانوری شخصا درون دو مرحله اطلاعات مـهمـی را آورد و از من خواست که تا دراختیـار امام بگذارم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">یکی درون باره کودتای نوژه بود و یکی هم درون باره حمله ارتش صدام بـه ایران</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">البته یک مورد هم اشاره بـه نظر قطعی کیـانوری درون باره نفوذی بودن کشمـیری عامل انفجار نخست وزیری و بی اعتمادی شخص کیـانوری نسبت بـه وی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اتفاقا درون باره كودتاي نوژه ایشان مـی گوید کـه شخصا رفتم بـه بیت امام و نامـه کیـانوری را بـه احمد آقا دادم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.....</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">- </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">راست هست که اعلامـیه کودتاچی ها را هم کیـانوری بدست آورده بود؟</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">بله</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">این واقعیت است</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">این اطلاعیـه کـه در چند خط تنظیم شده بود را قرار بود توسط همسر همان افسر بازنشسته نیروی دریـائی کـه در قتل عام </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">67 </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">به دارش زدند خوانده شود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ناخدا حکیمـی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">او هم یک نسخه از اعلامـیه را از طریق شوهرش کـه رابطه ویژه و فردی درون سازمان غیرعلنی داشت بـه حزب رسانده و دراختیـار کیـانوری بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">من که تا همـین حد را آن موقع مـی دانستم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">یعنی کیـانوری درون جلسه </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">4 </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">نفره ضمن گزارش خنثی شدن کودتای نوژه درباره آن گفت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اما بعد این اطلاعیـه را درون همـین کتاب </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">کودتای نوژه</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">دیدم کـه برایتان مـی خوانم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">:</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">«</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">همقطاران عزیز</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">! </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ساعت موعود فرا رسید</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ارتش وطن پرست ایران حکومت پوسیده آخوندها را برچید</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">کلیـه واحدهای ارتش، ژاندارمری و شـهربانی اعلام همبستگی نمودند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">هرگونـه مقاومت بشدت سرکوب خواهد شد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">آماده اخذ دستورات باشید</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">شورای نظامـی کشور ،۲۱</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">-</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">۴</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">-</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">۱۳۵۹</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">" (</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیرضا خدایی،راه توده </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">205 08.12.2008)</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">"</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">در هر توطئه و طرح کودتائی کـه معروف ترین آنـها کودتای نوژه بود، دستگیری و اعدام فوری رهبرای حزب توده ایران درون صدر اقدامات همان ساعات اولیـه کودتاگران بود، بنابراین یورش بـه حزب و آن جنایتی کـه انجام دادند نمـی تواند خواست و حتی خواست توام با همآهنگی باانی و قدرت هائی کـه طراحان و مشوقان کودتاها بودند نباشد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">من درون جریـان بازگوئی اطلاعاتی کـه درباره کودتای نوژه دارم برایتان دراین باره خواهم گفت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">آن کـه علیـه انقلاب و علیـه حزب توده ایران کودتا کرد، کودتاچی بود، والا حزب توده ایران اسلحه به منظور کودتا جاسازی نکرده بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">...</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">حزب چرا حتما کودتا مـی کرد؟ کودتا علیـه کی؟ به منظور چی؟ علیـه انقلابی کـه با تمام نیرو از آن دفاع کرد؟علیـه آیت الله خمـینی کـه در کشف سه کودتائی کـه قرار بود خانـه او را درون همان دقایق اول بمباران کنند نقش کلیدی را بازی کرد؟</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیـه موتلفه اسلامـی و حجتیـه کـه زیر ضربه سنگین خط امام و شخص خمـینی بودند و تا قبل از رسیدن رهبری بـه آقای نفس نمـی توانستند بکشند؟ما خنثی کننده کودتاها بودیم نـه کودتاگر</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">...</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">وقتی ما خبر کودتای نوژه را دادیم، وقتی قریب الوقوع بودن حمله عراق بـه ایران را اطلاع دادیم، آقایـان درون خواب خرگوشی بودند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">همـین آقای کـه حالا مدعی هست فلان خلبان شب کودتا آمد و کودتا را فاش کرد، وقتی ما</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">خبر کودتا را از طریق هادی خسرو شاهی بـه آیت الله خمـینی اطلاع دادیم، روحش هم از ماجرا بی اطلاع بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">حتی شبی کـه کیـانوری رفت درون خانـه و پول کودتاچی ها را کـه بین شبکه کودتا تقسیم شده بود بـه او نشان داد و گفت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">: "</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">هنوز هم نمـی خواهید تکان بخورید؟ آنـها حرکت د</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">!" </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ایشان درون لباس خانـه مشغول استراحت بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">این کـه بعدها این آقایـان چقدر بی حیـائی د، بر مـی گردد بـه همان روش رضاشاهی کـه جلوتر برایتان گفتم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">نمک را خوردند و نمکدان را شکستند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. " (</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیرضا خدایی،راه توده </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">195 29.09.2008)</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ما یک پرتوی داریم کـه من درون باره شخصیت و مبارزات و عملکرد او درون سالهای پیش از انقلاب و حتی دورانی کـه زندانی شاه بود برایتان گفته ام</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">یک پرتوی داریم کـه توانست نقش بسیـار حساس و مـهمـی را درون خنثی سازی فاجعه نوژه ایفا کند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">نام آن فاجعه را گذاشته اند کودتا</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اما بنظر من کودتا نبود، کشتار وحشیـانـه و نا امـیدانـه‌ای بود کـه مـی‌ خواست بصورت انتقام آمـیز دهها هزار نفر را بـه خاک و خون بکشند، بدون آنکه کوچکترین امکان سلطه بر انقلاب را داشته باشد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">بنظر من آنـها خودشان هم مـیدانستند موفق بـه سلطه بر انقلاب نخواهند شد، بنابراین فقط هدفشان کشتار و انتقام بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">البته پشت این انتقام هم امریکا ایستاده بود</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">حتی خودشان درون مـیان خودشان گفته بودند کـه اگر </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">5 </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">مـیلیون نفر را هم بتوانیم درون بمباران‌های پیـاپی بکشیم، مـی‌ کشیم</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">رهبران جمـهوری اسلامـی ادعاهای زیـادی درون باره کشف این فاجعه مـی‌ کنند، اما خودشان و حداقل رهبر کنونی جمـهوری اسلامـی خوب مـی‌دانند و مـی‌داند کـه تا شب آغاز عملیـات هم هنوز درون خواب و خیـال بودند و باور نمـی‌د چه فاجعه‌ای درون شرف وقوع است</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">ما یک پرتوی داریم کـه در سازماندهی کشف این فاجعه نقش بزرگ و سرنوشت سازی را ایفا کرد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">حتی با هدایت او دو</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">پاسدار جمـهوری اسلامـی توانستند بـه داخل شبکه نوژه نفوذ کنند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">.</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">من بموقع درباره نوژه برایتان خواهم گفت</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">. </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">دراینجا فقط خواستم اشاره‌ای کرده باشم که تا این نتیجه را بگیرم کـه کشف و خنثی سازی فاجعه نوژه از افتخارات حزب توده ایران هست و پرتوی درون خدمت حزب توده ایران توانست درون این افتخار سهم بزرگی داشته باشد</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">." (</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">علیرضا خدایی،راه توده،شماره ۱۸۸،دوم اوت ۲۰۰۸</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">اینک بر هم مـیهنان آگاه و آزاده هست که لیلی سلیمـی خیـاط</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">لیلی</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">و علیرضا خدایی ، این مزدوران رژیم ضدایرانی و خونریز آخوندی و همپالگی ها ی شان در</span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">حزب خائن توده، همچون ناخدا حمـید احمدی </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">(</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">معروف بـه ناخدا انور</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">) </span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">را، کـه در زمـینـه ی خنثی سازی کودتای ملی نوژه و لودادن، شناسایی ، دستگیری و شکنجه و اعدام نظامـیان مرتبط با کودتای نوژه نقشی مستقیم داشته اند،از های موشی کـه در برونمرز درون آن ها پنـهان گشته اند، بیرون بکشند و ضمن افشای همدستی این سیـه دلان توطئه گر با سران جنایت پیشـه ی رژیم اشغالگر آخوندی،آنان را بـه اتهام جنایت علیـه بشریت و مشارکت درون قتل جنایتکارانـه ی دست کم یکصد و سی تن از نظامـیان مرتبط با کودتای ملی نوژه ، درون دادگاه های صالحه ی اروپا و آمریکا بـه پای مـیز محاکمـه بکشانند</span><span style="font-family: Tahoma,sans-serif;">! </span></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"><br /></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><div align="JUSTIFY" style="line-height: 150%; margin-bottom: 0cm;"></div><br /><div ></div><div ><div ></div>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; <br /><div ></div></div><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://webstats.motigo.com/s?id=4886543&amp;iid=26.1342236093966" target="_blank"></a><br /></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-32636740844972714062012-07-13T16:32:00.003-07:002012-07-14T15:42:33.617-07:00

چه گواراهای ایرانی درون زندان

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">سپاه اطلاعات افراد مربوط بـه حزب را از طرق مختلفب کرده بود، سپاه توانسته بود با تعقیب و مراقبت شخص کیـانوری و نیز از طریق بازجوئی های افراد دستگیرشده درون جریـان ضربه اول بهمن ۶۱ بـه حزب، بـه اطلاعات زیـادی دست یـابد و برای همـین هم درون اولین اطلاعیـه ها، اتهام حزب را جاسوسی اعلام کرده بودند، درون طول ضربه اول که تا ضربه دوم بـه حزب درون اردیبهشت۶۲ هوشنگ اسدی نقش مـهمـی درون ترزیق اطلاعات درست و حتی غلط خطرناکی بـه سپاه ایفاء کرد. هوشنگ اسدی را بـه عنوان عضو هیئت تحریریـه نامـه مردم درون ضربه اول دستگیرکرده بودند. درون جلسه تحریریـه مردم چه درون زمان انتشار نامـه مردم و چه بولتن تحلیلی هفتگی کیـانوری هفته ای یک بار شرکت و مسائل روز را تحلیل مـی کرد، منوچهر بهزادی عضو هیئت دبیران و مسئول نامـه مردم بود، درون نتیجه مجموعه اطلاعات هوشنگ اسدی از کیـانوری و بهزادی بود، هوشنگ اسدی یک روز بعد از دستگیری یعنی درون ۱۸ بهمن ۶۱ نامـه ای به منظور مسئولین زندان مـی نویسد و همراه با اعلام توبه حاضر مـی شود با آنـها همکاری اطلاعاتی کرده و حتی مـی نویسد کـه او اصلأ هیچ گاه هوادارحزب توده نبوده هست و هم چنین گفت کـه قبل از انقلاب با ساواک شاه همکاری داشته و به خاطر فشار ساواک بـه حزب توده وارد شده است، او توضیح مـی دهدکه درون دهه۵۰ ساواک اسدی را بـه دلیلی بازداشت مـی کند، او مدتی با ایت الله هم سلول بوده است، درون ساواک از او تعهد مـی گیرند کـه باید از مخالفا نظام گزارش تهیـه کند، بعد از آزادی، ساواک با او تماس مـی گیرد و او کـه عضو هیئت تحریریـه کیـهان بوده است، مجبور بـه همکاری مـی شود و حتی چند بار بـه او پول مـی دهند، درون سال ۵۶ کـه هاتفی با بورس مؤسسه کیـهان بـه لندن مـی رود، اسدی بـه دلیلی بـه اروپا مـی رود و با هاتفی درون انگلیس ارتباط پیدا مـی کند، هاتفی کـه اسدی را بـه عنوان سمپات تلقی مـیکرده، بـه اوپیشنـهاد همکاری با سازمان نوید را مـیدهد و اسدی نیز پیشنـهاد هاتفی را مـی پذیرد. اسدی درون توبه نامـه خود نوشته بود، از آن جا کـه سال ۵۶ آغاز حرکت های شدید ضد سلطنتی درون جامعه بود و برای آنکه بتواند درون آینده ارتباط خود را با ساواک توجیـه کند، این کار را انجام داده و گفته بود کـه به هاتفی پاسخ داده و هاتفی ماجرا را بـه کیـانوری منتقل مـی کند. کیـانوری مـی گوید: کـه او با همکاری با ساواک تن درون دهد و از این تاریخ بـه بعد، هر گزارش را کـه به ساواک مـی داده با نظارت هاتفی تهیـه مـی شده است. درون هر صورت اسدی درون توبه نامـه خود تأکید مـی کند کـه او نفوذی حزب توده درون ساواک نبوده، بلکه از قبل با ساواک همکاری داشته و در جریـان ضـد سلطنتی درون سال ۵۶ حزب را محملی کرده هست که کار خود را توجیـه کند. او مـی دانست کـه در نزد حکومت جمـهوری اسلامـی ساواکی بودن جرم کمتری از توده ای بودن دارد، بنابراین مـی گفت کـه توده ای واقعی نبود و از چاله بیرون آمده و به چاه افتاده هست اسدی از همان اوایل دستگیری خود شروع بـه نامـه نویسی و اطلاعات کرده و برای اثبات توبه خود، هر چیزی کـه شنیده بود و یـاحدس مـیزد، بـه عنوان یک موضوع جدی مطرح مـی کند. بطور مثال به منظور اولین بار نام افضلی را او به منظور بازجوها مطرح مـی کند و بدین گونـه توضیح مـی دهد کـه یک روز وقتی کیـانوری درون جلسه هیئت تحریریـه حضور داشت، تلویزیون مصاحبه ای از افضلی را پخش مـی کند، اعضای تحریریـه مـی گویند کـه باید سخنان افضلی را درون روزنامـه چاپ کنند، کیـانوری مخالفت کرده و مـی گوید، نـه بـه او کاری نداشته باشید. کـه افضلی حتما موقعیت خاصی بـه سود حزب داشته باشد کـه کیـانوری اجازه چاپ صحبت های او را نداده هست تا به منظور او مسئله ای بوجود نیـاید و در نامـه خود بـه بازجویش مـی نویسد کـه من فکر مـی کنم کـه افضلی عضو حزب است، یـا اینکه درون اعترافات خود مـی گوید کـه من مـی دانم کـه سازمان نوید علنی نشده است، زیرا هیچ یک از افرادش درون سازمان علنی نیـامده اند، مسئول نوید شخصی هست بنام خسرو کـه من فکر مـی کنم، همان رحمان هاتفی باشد، البته نام رحمان هاتفی را بـه اشتباه گفته بود، زیرا خسرو نام مستعار مـهدی پرتوی بوده هست که اسدی او را نمـی شناخته است. هوشنگ اسدی کلیـه اطلاعات خود درون مورد شبکه علنی و نیز تحلیل های خود و تصورات خود ساخته را با آب و تاب زیـادی بـه بازجوها مـی دهد. این اطلاعات دهی از جانب اسدی درون زندان قبل از شروع بازجوئی ها، مبنائی به منظور آغاز عملیـات شکنجه و اعتراف گیری درون بازجوئی ها مـی شود، درون ابتدا بازجوها فقط بـه سراغ کیـانوری مـی روند و تا مدتی از دیگران بازجوئی نمـی شود، منأسفانـه کیـانوری بـه دلیل داشتن خصوصی یـات راحت طلبی، مسئله تغذیـه مخصوص وسستی اراده مورد تمسخر تمام بازجوها قرارداشت، هم چنین تنـهای کـه امکان هواخوری داشت،کیـانوری بود. کیـانوری هرگونـه اطلاعاتی کـه راجع بـه حزب بود، بدون اینکه شکنجه زیـاد شود خیلی راحت درون اختیـار بازجوها قرار مـی داد، هم چنین درون مورد اسلحه مطلبی کـه گفته بود کـه با رودست خوردن از بازجوها و در مقابلب امتیـازی مانند هواخوری درون زنـدان اعتراف مـی کند.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">گرچه درون مقابل اعتراف بـه ستاد کودتا مقابله مـی کند و اعترافی درون این زمـینـه نمـی کند. درون واقع او اعتراف دروغی نسبت بـه مسائل جزبی نمـی کند و اطلاعات مـهم خود نسبت بـه حزب و امکانات و اقدامات مخفی و علنی آن را بـه راحتی و بدون شکنجه درون اختیـار بازجوها قرار مـی داد. اما راجع بـه مطالبی کـه مربوط بـه رابطه با شوروی بسیـار شکنجه شده بود و تاجائی کـه مـی تواست مقاومت مـی کرد و اطلاعات مربوط بـه شوروی را بـه سختی و با تحمل شکنجه زیـاد ارائه مـی داد، کتاب من متهم مـی کنم از فریدون کشاورز نیز سرنخی به منظور بازجوئی درون مورد تاریخ حزب ارائه داده بود و بازجوها از محتویـات کتاب به منظور بازجوئی استفاده مـی د، برخی اطلاعات دیگر مربوط بـه ارتباط فردی برخی اشخاص با کا گ ب بود کـه اشخاص دیگر از آن اطلاعی نداشتند، کـه اعترافی کرده باشند، از جمله این افراد مـی توان بـه قائم پناه اشاره کرد، این اشخاص خودش یک نامـه مـی نویسدکه مـی خواهد اعتراف کند و مـی خواهد کـه او را بازجو صدا بزند، درون بازجوئی بدون هیچ شکنجه و فشار اقدام بـه اعترافات جاسوسی مـی کند. چرا کـه جانش از تحقیر شوروی ها بهرسیده بود. حسن قزلچی نیز اعترافاتی دواطلبانـه درون رابطه با مسائل حزبی کرده بود و اعلام کرد کـه مسلمان شده هست و نامـه مفصلی نوشت کـه قصد دارد مشروع اطلاعات خودرا بگوید. قائم پناه راجع بـه ارتباط فـردی خود با کا گ ب سخن مـی گوید و این امر باعث مـی شود کـه بازجوها بویژه بـه کلیـه رهبران حزب کـه در مـهاجرت بودند، شک کنند و از این رو بازجوها ازمـهاجران و رابطه آنـها با کا گ ب سئوال مـی کنند. برخی از این افراد نداشتند زیر فشار بـه دروغ بـه جرم ناکرده اعتراف مـی کنند مانند بهزادی و زرشناس. عمده ترین فشارهای شکنجه زمانی صورت گرفت کـه هوشنگ اسدی قضیـه کودتا و تشکیل ستاد کودتا را بـه دروغ مطرح کرد کـه احتمالأ به منظور نشان مـیزان شدید توبه، خوش ی و همکاری هرچه بیشتر با بازجوها این کار را کرده بود. اسدی از برخی از تحلیل های حزب و برخی صحبت ها، داستانی از خود ساخت بدین گونـه کـه حزب مـی خواست کودتا کند تاریخ آن را ۶ فروردین و بعدها درون ۱۱ اردیبهشت ماه بیـان مـی کند. بـه دروغ یک شورای کودتا و یک شورای عملیـات معرفی مـی کند و اعضای کابینـه تخلیلی را نیز نوشته بود. حتی سمت ها را درون کابینـه متناسب با موقعیت ها معرفی مـی کند. بعد از این داستان سرائی های هوشنگ اسدی بازجوها بـه مـیزان شدیدی از گذشته، از جمله دست بند قپانی و کابل زدن های شدید را اعمال مـی کند. اطلاعات سپاه چنین چیزی را باور کرده بود و تصور مـیکرد کـه شوروی با ورود نیروها بـه مرز بـه این کودتا کمک مـی کند، درون زیر این فشارها کیـانوری بـه هیچ وجه این قضیـه ستاد کودتا را تأیید نمـی کند ولی ۱۲ نفری از اعضای رهبری حزب بـه دروغ بـه انجام کودتا و وجود ستاد کودتا اعتراف مـی کنند و حتی آنـها داستان سرائی هائی را برداستان اسدی اضافه مـی کنند. آنـها نیز بـه دروغ کابینـه ای معرفی مـی کنند. بدلیل نزدیکی روابط و مناسبا ت و دیدگاه افراد، اعترافات نیز نزدیک بـه هم بود و بیشترشک اطلاعات سپاه را برانگیخت و در نتیجه ترس آنـها را دامن زد. از این رو درون اواخر فروردین ۶۲ بـه سپاه اعلام آماه باش مـی دهند و مـی گویند خطر کودتای توده ای وجود دارد. این جریـان که تا سوم اردیبهشت ماه ۶۲ ادامـه داشت که تا اینکه اسدی نامـه ای مـی نویسد و مـی گوید کـه همـه این مطالب مربوط بـه کودتا و ستاد کودتا را دروغ گفته و از ترس این حرفها را زده است، چیزی کـه به توهم کودتای توده ای ها درون مـیان بازجـویـان دامن زده بود، اطلاعاتی کـه کیـانوری درون زیرفشار و در جریـان طرح مسئله کودتا بیـان کرده بود. بازجوها بـه کیـانوری گفته بودند، درون جریـان دستگیری فریدون فم تفریشی بـه هنگام مراجعه بـه رابط شوروی اش، چند روز قبل از ضربه اول بـه حزب از او نامـه ای بـه دست آورده اند کـه کیـانوری به منظور شورویـها نوشته بود و کیـانوری کـه رودست خورده بود، بـه ناچار مفاد نامـه را درون بازجوئی ها بیـان مـی کند. ماجرای مربوط بـه این نامـه چنین بود کـه چند هفته قبل از ضربه اول بـه حزب درون بهمن۶۱ شورویـها از طریق فروغیـان بـه کیـانوری اطلاع مـی دهندکه بواسطه اصرار جمـهوری اسلامـی به منظور ورود بـه خاک عراق درون جنگ، احتمال مداخله امریکا و به ناچار مداخله متقابل شورویـها درون ایران و در نتیجه بروز جنگ داخلی و تجزیـه درون کشور ایران وجود دارد و حزب و متحدینش از جمــــــله فدائیـان اکثریت حتما از هر جهت به منظور چنین موقعیتی آماده باشند که تا در صورت امکان قدرت را بـه دست بگیرند. شورویـها از کیـانوری خواسته بودند نیروهای حزب و فدائیـان را از جمله درون ارتش برآورد و به اطلاع آنـها برساند. کیـانوری درون همـین رابطه مسائلی را درون هیأت سیـاسی مطرح مـی کند و بحث هائی درون مـی گیرد و سپس نامـه ای مـی نویسد کـه در آن اطلاعات لازم به منظور شورویـها را ارائه مـی دهد و این نامـه را از طریق فم تفرشی به منظور رابط شوروی مـی فرستد. از آنجا کـه کیـانوری با حربه های بازجوها رودست خورده و باورکرده بود کـه این نام با دستگیری فم تفرشی بـه دست مأموران اطلاعاتی و بازجوها افتاده هست به مفاد آن درون چند مرحله و تقریبأ با تفصیل درون بازجوئی ها اقرار مـی کند و بازجوها اعضای زندانی هیأت سیـاسی را تحت فشارمـی گذارند کـه تفصیل مذاکرات آخرین جلسات هیأت سیـاسی و هیأت دبیران حزب افشاء کنند و افشای تدریجی این مذاکرات نیز بـه مسأله دام مـی زند.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">پس از ضربه اول بـه حزب جوانشیر، هاتفی و پرتوی جلسات سازماندهی را هفته ای دو بار برگزار مـی د. طی این جلسات تصمـیم گرفته شد کـه مسئولین ایـالتی را بـه تهران فرا بخوانند و در سطح شـهرستانـها، مسئولین را با شـهرهای دیگر نعویض نماید. علی گلاویژ، ابراهیمـی و هادی پرتوی بـه تهران آمدند، درون این مقطع جوانشیر مـی خواهد بـه علی خاوری اطلاع داده شود کـه در خارج از کشورکمـیته مرکزی اطلاعیـه ای صادر نکند، چرا کـه تنـها هیآت تصمـیم گیری درون داخل کشور مـی باشد، دکتر حسین جودت بعد از دستگیری هـای ضربه اول درون منزل خود ماند و مخفی نشد. طبری، مـیزانی و ابراهیمـی سه عضو هیـــــأت دبیران: پرتوی، هاتفی، جودت، سه عضوهیأت سیــــاسی، بهرام دانش، حاتمـی و گلاویژ ازاعضای کمـیته مرکــــزی درون داخل کشور باقی ماندند. درون آن جلسات فقط سه عضوهیآت دبیران و سه عضوهیأت سیـاسی کـه در فوق نام شد شرکت جستند. جواد ارتشیـار را درون شبکه مخفی وارد ند و ژیلا سیـاسی کـه در آغاز بـه شبکه مخفی منتقل شده بود از شبکه مخفی بـه شبکه علنی منتقل شد و تحت مسئولیت هاتفی قرارگرفت. درون جلسات فوق درون رابطه با مسائل مختلف تصمـیم های جدی اتخاذ شد. ارتباط با شوروی ها بطورکلی قطع شده بود. جوانشیر تأکید داشت حتما با آنـها ارتباط گرفت و نظر آنـها را جویـا شدکه چه کاری حتما انجام داد، حتی او درون جلسات خصوصی بـه پرتوی یکبار گفت: کـه شاید بهتر باشد کـه این سازمان نظامـی را تحویل شوروی ها داد، درون ضمن جوانشیر اعتقاد داشت کـه مصوبه رهبری کـه براساس آن اعضای رهبری حزب حتما به خارج مـی رفتند و اجرا نشده بود، حالا حتما اجـرا شود، همچنین عده ای از کادرهای حزبی به منظور تحصیل حزبی بـه خارج از کشور بروند. ولی حتما اول با شورویـها تماس برقرار شود و آنـها موافقت کنند. جوانشیر به منظور اینکار پیشنـهاد کرد کـه ابراهیمـی به منظور تماس با شوروی بـه خارج برود. تمامـی مقدمات کار نیز انجام شد کـه در روز آخر و زمان رفتن ابراهیمـی جوانشیر حرف خود را بعد گرفت و گفت ممکن هست در آینده بگویند کـه جوانشیر همـه را رد کرد که تا خودش درون ایران کنترل حزب را بـه دست بگیرد، از سوئی طبری درخانـه ای مخفی شده بود و یک زوج مخفی سارمان بـه عنوان پوشش درون آن جا زندگی مـی د این زوج بـه سعید آذرنگ و پرتوی گفته بودند کـه طبری همـه ما را دیوانـه کرده هست زیرا طبری همـیشـه مـی گوید دنیـا صفحه شطرنج هست و دو قطب شوروی و امریکا دو طرف صفحه شطرنج نشسته اند و صفحه دنیـا را آرایش مـی دهند. صفجه سیـاست جهان و همـه چیز و رقابت و تنازع و سازش این دو قدرت حل مـی شود. دهه هفتاد پیشرویـهای سوسیـالیستی و دهه هشتاد حرکت و هجوم متقابل نیروهای کشورهای استعمارگر و متعاقب آن حتما هجوم سوسیـالیسم شکل بگیرد و شورویـها خود را آماده هجوم مـی کنند، ولی درون حال حاضر عقب نشینی تاکتیکی د و این گردش بـه راست درون حکومت ایران، جزئی از عقب نشینی تاکتیک است، زیرا رژیم ایران بـه شوروی وابسته است. امام خمـینی از طریق سوریـه یـا الجزایر با شورویـها ارتباط دارد و به امام خمـینی مـی گویند چه د. این گرایش بـه راست درون عرصه اقتصادی ایران شبیـه همان طرح"نپ" است. جریـان حمله امریکائی ها درون طبس نیز توسط شوروی ها سرکوب شد. بعد هر چه زودتر با شوروی تماس بگیریم وب تکلیف کنیم، ما قطب نمای خود را با کیـانوری کـه با شوروی ارتباط داشت از دست داده ایم و گیج شده ایم و فعلأ نباید سیـاست خود را نسبت بـه حکومت عوض کنیم، درون جلسه هیئت سیـاسی درون نوروز ۶۲ از اطلاعیـه های دادستانی و اضافه شدن اتهامات درون این اطلاعیـه قاعدتأ حتما این برداشت بـه وجود مـی آید کـه تحت فشار بازجوئی ها اعتراقاتی صورت گرفته و مسائل جدیدی باشد. اما این واقعیت بیشتر توطئه دادستانی قلمداد مـی شد. از سوئی دیگر سعی مـی د، رد و اثر کیـانوری را پاک کنند، حتما تمام تشکیلات حزب را بـه خارج مـی فرستادند، ولی درون هر صورت هیچ تصور اینکه کیـانوری درون بازجوئی ضعف نشان دهد را رد نمـی کرد. جودت اعتقاد داشت کـه باید پیشنـهاد دادستانی مبنی بر این کـه اگر حزب رهبریت جدید را معرفی و مطرح کند، مـی تواند دوباره فعالیت کند. همگی اعضاء درون جلسه هیئت سیـاسی این پیشنـهاد را رد د، درون این جلسه طبری مـی خواست همان تحلیل صفحه شطرنج جهانی و نقش شوروری را مطرح کند کـه جوانشیر حرف او را قطع کرد و گفت ما کـه از مسائل خبر نداریم، هاتفی و پـرتوی تحلیل د کـه گردش بـه راست کاملآ جدی هست و سیـاست ما نباید سیـاست گذشته باشد و دیگر نباید دفاع از خط امام و تقویت آن را تبلیغ کنیم، بلکه حتما مستقیمأ درون جهت بسیج مردم عمل کنیم. جوانشیر با این خط مشی و افراد درون آن مخالف بود و مـی گفت، نباید تصورکرد کـه ما شرایط فوریـه و اکتبر را مـی گذرانیم اشاره بـه دو مرحله انقلاب روسیـه، طبری پیشنـهاد داد کـه هیئت اجرائیـه ای از پرتوی، هاتفی و جوانشیر تشکیل شود کـه مسئولیت هــا را بـه آن تفویض کنند، ولی جوانشیر گفت هیئت اجرائیـه تشکیل مـی دهیم، ولی مسئولیت تفویض نمـی کنیم. جوانشیر آرزو مـی کرد کـه شاید جمـهوری اسلامـی رهبران حزب را درون رابطه خاصی با شوروی معامله و در مرز تحویل دهد.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">از سوی دیگر درون جریـان بازجوئی ها اسامـی کبیری و عطاریـان و از این رو اطلاعات سپاه اطلاعات غلط و گمراه کننده درون اختیـار کبیری مـی گذاشتد، درون عین حال بخش اطلاعات سپاه مـی دانست کـه در یک سری از نـهادهای اطلاعاتی مانند اطلاعات نخست وزیری عوامل نفوذی وجود دارد، بنابراین از آنـها اطلاعات مـی گرفتند، ولی بـه آنـها اطلاعات نمـی دادند. کبیری با شعبه مربوط بـه نیروهای سلطنت طلب درون اطلاعات سپاه ارتباط داشت. درون فروردین ۶۲ اسامـی افرادی از سازمان نظامـی توسط بازجوها شناسائی شده بود، از سوی شعبه مربوط بـه حزب اطلاعات غیر واقعی را بـه شعبه سلطنت طلب و سپس بـه کبیری مـی دادند، بطور مثال اطلاع داده بودند کـه کیـانوری قهرمانانـه مقاومت مـیکند و گفته هست که حاضر نیستیم بـه شما بازجــوئی بعد بدهیم و باید درون دادگاه علنی محاکمـه شویم و یـا مـی گفتند کـه بازجوها مـی ترسند کـه به تنـهائی پیش کیـانوری بروند، زیرا تحت تأثیر او قرار مـی گیرند، هم چنین کیـانوری و دوستانش از زمان بازداشت تاکنون بازجوئی بعد نداده اند، این اطلاعات را هاتفی باور مـی کرد، ولی جوانشیر با تردید بـه آن نگاه مـی کرد ولی درون مجموع بـه خوش بینی ها دامن زده مـی شد، که تا اینکه درون اواخر ۶۱ و اوایل اردیبهشت ۶۲ از کانالهای دیگر از جمله حزب و سازمان فدائیـان اکثریت کـه آنـها هم از یکی از آزاد شده های کمـیته ۳۰۰۰ فهمـیده بودند کـه عموئی را با برانکارد و پاهایش را باندپیچی کرده بودند، درون هرصورت خبر شکنجه رهبران حزب رسیده بود و تأثیری احساسی و مخرب درون بقیـه افراد داشت، با پیشنـهاد هاتفی و پرتوی نامـه سرگشاده خطاب بـه مجموعه مقامات مسئول کشور درون مورد شکنجه رهبران حزب درون اردیبهشت ماه۶۲ صادر و از گرایش بـه راست درون سیـاستهای حکومت سخن گفته شد، روز ۵ اردیبهشت ماه خبرهائی بـه رهبران رسید کـه به زودی ضربه دوم بـه حزب احتمالأ درون ۱۱ اردیبهشت ماه وارد خواهد شد. بـه طور مثال ابوالقاسم سرحدی زاده بـه برادرش کـه توده ای بود گفته بود، همـین روزها همگی توده ای را دستگیر مـی کنند. تصمـیم گرفته مـی شودکه جلسه ای از بحش فعال چهار نفره پرتوی، هاتفی، ابراهیمـی و جوانشیر تشکیل شود و تصمـیم گیری های کامل اتخاذ شود کـه بقیـه افراد رهبری را ظرف دو یـا سه روز از کشورخارچ کنند. تصور آنـها این بود کـه ضربه دوم متوجه بخش مخفی نیست. جلسه ای درون ۶ اردیبهشت ماه شب درون منزل راسخ قاضیـاتی تشکیل و تصمـیم گرفته شد کـه پرتوی هر چه سریعتر به منظور انتقال طبری، حاتمـی، گلاویز، جودت و دانش بـه خارج ازکشور اقدام کند. گرچه جودت اظهارکرده بود کـه به خارج نمـی رود. لیستی از اسامـی افرادی کـه مـی بایست بـه خارج از کشور منتقل شود و هم چنین اسامـی افرادی کـه مـی حتما جانشین هیأت سیـاسی مشخص شود، توسط جوانشیر آماده شده بود. پرتوی درخانـه سعید آذرنگ زندگی مـیکرد. ساعت حدود۱۱ شب پرتوی مـی گوید کـه باید برود وگرنـه سعید آذرنگ نگران مـی شود. جوانشیر درون ابتدا تــــأکید دارد کـه پرتوی از جلسه خارج نشود، ولی با اصرارپرتوی بـه او مـی گوید کـه زودتر از ساعت ۱۱ شب جلسه را ترک کند. پرتوی از جلسه خارج مـیشود ولی جلسه همچنان ادامـه داشت. درست یک ربع بعد از زمانی کـه پرتوی بـه منزل آذرنگ مـیرسد یعنی ساعت۱۲شب مأموران امنیتی بـه منزل آذرنگ وارد مـی شوند و آذرنگ همسرش گیتی و هم چنین پرتوی را با خود مـی برند. درون واقع همـه مراکز شناسائی شده و بود و ضربه همزمان بـه همـه مراکز علنی و مخفی حزب یک جا وارد شد. نیم ساعت بعد از خروج پرتوی از منزل راسخ، مأموران امنیتی بـه منزل راسخ مـی ریزند و همـه را با مدارک روی مـیز درون جلسه مـی گیرند. بعدها جوانشیرگفته بود کـه پرتوی عامل جمـهوری اسلامـی بوده است. زیرا هرچه درون آن شب بـه اوگفته بودیم کـه همـین جا بمان، او چنین نکرد و از جلسه بیرون رفت و پس از بیرون رفتن او مأموران بـه خانـه وارد شدند و همـه را دستگیرد ولی درون هر صورت پرتوی نیز هم زمان با آنـها درون محل دیگری خانـه سعیدآذرنگ دستگیر شد. کیـانوری و عموئی هم اکنون نیر حتی تأکید دارند کـه پرتوی حداقل تازمان دستگیری خود درون اردیبهشت ۶۲ عامل جمـهوری اسلامـی نبوده است.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">از ساعت ۱۲ شب ۶ اریبهشت دستگیری مرحله دوم انجام شد. اواسط روز ۷ اردیـهشت قسمت هائی از مصاحبه کیـانوری و عموئی و به آذین را به منظور برخی از دستگیر شدگان نشان مـی دهند، پرتوی را پیش کیـانوری مـی برند و کیـانوری با سفارش قبلی بازجوها بـه او مـی گوید کـه ما درون این جا بـه این نتیجه رسیده ایم کـه هیچ چیز را از جمـهوری اسلامـی مخفی نکنیم و به بیـان واقعیـات توصیـه مـی کند. اکثریت افرادی کـه به دنبال ضربه دوم اردیبهشت ۶۲ دستگیرشدند زیـاد درون معرض شکنجه قرار نگرفتند، چرا کـه اعترافات اصلی صورت گرفته بود و درعین حال این افراد اصلأ روحیـه خوبی به منظور مقاومت، عدم انجام مصاحبه یـا عدم اعتراف نداشتند، جو عمومـی درون زندان جو روحیـه تسلیم و شکست و عدم مقاومت بود، بطوری کـه اکثریت مطلق این افراد ضمن اعلام توبه، مسائل خطر ساز را از خود دور مـی د و به دوش دیگری مـی انداختند، همـه آنـها درون این فکر بودند کـه گلیم خود را از آب بیرون کشند و برای آنـها جان دیگر رفقا و موقعیت حزب مطرح نبود بـه جز عبدالحسین آگاهی و تقی کیـا منش کـه در مراحل اولیـه بازجوئی شـهید شدند، تمامـی افرادی کـه در ضربه اول دستگیر شده بودند، حاضر بـه مصاحبه شدند و به جز رحمان هاتفی کـه در مراحل بازجوئی شـهید شد. تمامـی افرادی کـه در ضربه دوم نیز دستگیر شده بودند، حاضر بـه مصاحبه شدند، اما بازجوها از همـه افراد مصاحبه نگرفتند و در تلویزیون سراسری نیز مصاحبه افرادی کـه معروف بودند، پخش د، درون زندان پیشنـهاد مـیزگرد را درون همان ماههای اول شخص کیـانوری بـه بازجوها مـیدهد، درون واقع طی یک نامـه بـه آنـها دو پیشنـهاد مـیدهد که:</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">۱ ـ مـیزگردی از رهبران حزب برگزار شود و تاریخ و تخلفات حزب بررسی شود.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">۲ ـ مـیزگردی از تمام رهبران های چپ درون ایران تشکیل شود کـه در رابطه با تاریخ چپ و مارکسیست ها بحث شود، که تا ریشـه جریـان مارکسیستی و چپ درون ایران از بین برود.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">لازم بـه توضیح هست که مـیزگرد رهبران حزب درون شـهریور۶۲ و مـیزگرد رهبران چپ درون نیمـه دوم سال ۶۶ درون اوین برگزارمـی شود. مـیزگرد رهبران حزب درون شـهریور ۶۲ درون چندین نوبت درون جلسه جداگانـه و کنترلهای متعدد بازجوها از تلویزیون سراسری پخش شد، درون این مـیزگرد رهبران حزب بـه افشای حزب و عملکرد آن پرداختند، مجری این شوی تلویزیونی محمدعلی عموئی بود.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">* درمراحل بازجوئی درون یک سال اول، رهبران حزب همـه اطلاعات خود را دادند و کاملأ شکسته و خرد شدند، بیشترین شکنجه ها درون فاصله دو ضربه بود، درون ضربه دوم یـا شکنجه نشدند یـا خیلی محدود شکنجه شدند. همـه افراد اطلاعاتی را کـه در اختیـارداشتند بـه بازجوها ارائه دادند. تمامـی کادرها، افراد زیر مجموعه خود را معرفی د، چگونگی قرارهای خود را مـی گفتند و سرقرار نیز مـی رفتند و حتی که تا چند هفته بعد از دستگیری ضربه دوم بسیـاری از پائینی ها، سرقرارها دستگیرشدند. یکی از علت های اصلی ضعف روحیـه ناشی از مصاحبه رهبران بـه ویژه عموئی بود، بعد از این مصاحبه خیلی ها دواطلبانـه اعلام د کـه اطلاعات خود را مـی دهند، افراد شکسته شدند، هیچ سر موضع خود نبود، از جمله عموئی بـه اصفهان رفت و درآن جا به منظور زندانیـان سخنرانی کرد. درون بیداد گاههای فرمایشی، محاکمات آغاز مـی شود. درون اواخر سال ۶۲ درون دادگاه نظامـی سیزده نفر از سازمان مخفی حزب حکم اعدام گرفتند، حکم اعدام سه نفر معزز، شجاعی و عابد تأیید نمـی شود، حکم اعدام۱۰ نفر تأیید و به همـه ابلاغ مـی شود و وصیت نامـه مـی نویسند، قبل از اجرای حکم اعدام این ۱۰ نفر را بـه ح اوین مـی آورند کـه برای دیگران سخنرانی کنند و این درحالی هست که همـه آنـها مـی دانستند، ساعتی بعد اعدام مـی شوند. افضلی گریـه مـی کند و مـی گوید کـه نمـی دانسته مسأله جاسوسی درون مـیان است. عطاریـان اظهار ندامت کرده توبه مـی کند، کبیری از کار خود اظهار تأسف مـی کند. جهانگیری سخنان مفصل و انتقادی درون رابطه با مناسبات درون جامعه کرده و موضع گیری انتقادی نسبت بـه حزب توده و شوروی ایراد مـی کند، بقیـه افراد سخنی نگفته و اعلام مـی کنند کـه حرفی ندارند. جمعیت علیـه حزب توده شعارهائی مـیدهند. سپس ۱۰ نفر زندانی را سوار بر مـینی بوس بـه مـیدان تیر سالن سرپوشیده درون زندان اوین مـی برند، دقایقی بعد درون ح اوین لاجوردی با بی سیم خبر مـی گیرد و به جمعیت اعلام مـی کند کـه هم اینک آنـها بـه درک واصل شدند و جمعیت هم چنان علیـه حزب توده و تیرباران شده ها شعارمـی دهند.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">در سال ۶۳ همـه زندانیـان توده ای بـه اوین منتقل مـی شوند. درون اتاقهای درون بسته رهبران حزب حتی بـه هم فحش و ناسزا ناموسی مـی دهند و زد و خورد مـی د. درون اواخر تابستان ۶۲ بعد از انجام دادگاههای نماینده آیت الله منتظری بـه زندان آمده و مـی گوید کـه راجع بـه سرنوشت رهبران حزب دو نظر وجود داشت یکی نظر آقا منتظری این بود کـه شدت عمل نباشد و رهبران حزب اعدام نشوند و از آنـها استفاده شود و نظر دیگر اینکه مـی گفتند کـه باید همـه آنـها مـی بایست اعدام شوند. ولی نظر اقا غالب شده است. بعد از آنکه رهبران حزب پی بردند کـه دادگاهها انجام شده و خطر اعدام تهدیدشان نمـی کند، بسیـاری از آنـهــا تغییر روحیـه دادند و به موضع دفاع از فعالیت قانونی حزب پرداختند و حتی شخص خود را از تخلفات حزبی مبرا دانستند و تخلفات را عمدتأ ناشی از عملکرد برخی از رهبران حزب و بویژه کیـانوری مـی دانستند کـه بدون اطلاع آنـها انجام گرفته است. از همان دوره نیز درگیری بین رهبران شدت مـی گیرد، کم کم برخی از آنـها موضع مـی گیرند و دوباره سر موضع دفاع از خط مشی قانونی حزب قرار مـی گیرند. خبر این موضع گرفتن ها بـه بدنـه حزب درون بندهای دیگر زندان مـیرسد کـه برخی از رهبران تأکید دارند، اعترافات و ضعف ها ناشی از شکنجه بوده و حالا آن مطالب و اعترافات را تکذیب مـی کنند، بدنـه حزب نیز کم کم موضع مـی گیرند و حتی برخی از توابهای دو آتشـه، بطور غیرعلنی بـه سر موضع باز مـی گردند. درون این روند موضع گیریـهای تند کمـیته مرکزی جدید حزب درون خارج از کشور بـه رهبری علی خاوری کـه خبرش جسته گریخته بـه داخل زندان مـی رسیده نقش داشت. جوانشیر نیز با نماینده منتظری توافق کرده بود کـه اقتصاد سیـاسی را به منظور حوزه آموزش دهد، جوانشیر کاپیتال را بطور فشرده و به زبان ساده طی جلساتی بیـان و آنـها را ضبط مـیکرد و برای حوزه مـی برد.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">* سال ۶۵ داماد منتظر ناصری بـه زندان مـی آید. منتظری بـه اوحکم داده بود و نماینده تام الاختیـار وی درون بررسی وضع زندانـها بود. نامـه هائی نیز از زندانیـان درون مورد شکنجه ها درون زندان گرفت و برای منتظری برد. این حرکت که تا حدود زیـادی جو رعب و وحشت را درون زندان شکست، زندانبانان بـه سرکردگی لاجوردی و دیگر مسئولین جوسازی شدیدی علیـه دادماد منتظری براه انداختند، شکسته شدن جو زندان باعث علنی شدن تدریجی مواضع جدید از جانب زندانیـان شد، دایره زندان افرادی را کـه سر موضع بودند، درسالن شماره ۳ جمع د. تحلیل زندانیـان این شد کـه حتمأ تناسب قوا بـه سود جریـانات غیر راست تغییریـافته، درون نتیجه شروع بـه اعتراض و اعتصاب غذا د، سال ۶۵ رئیس شعبه ۵ دادستانی برکنار شد و به جای او حاج ناصر کـه از پیروان منتظری بود، رئیس شعبه شد. او قصد تشکیل گرده تحقیق ـ تحلیلی درباره مجموعه تاریخ چپ را داشت و این کار را با پشتیبانی اردبیلی و البته با مخالفت دیگر نیروهای دادستانی، انجام داد، درون آغاز کار تحقیق پیرامون جزب فقط با شرکت مـهدی پرتوی و هادی پرتوی انجام شد، یک سری سئوالات مطرح د.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">رهبران حزب درون سالن آموزشگاه درون سالن های دربسته قرارداشتند. درب اتاق های سالن آسایشگاه را بازد. امـیر معزی، رحیم عراقی و بابک زهرائی را نیز بـه آن جا بردند. درون همان سالن بین رهبران حزب درون موافقت و مخالفت با کار تحقیقی کشمکش بوجود آمد، که تا آن کـه موافقان بـه تحقیق یعنی بهزادی، قائم پناه، کیـهان، جودت و کیـانوری را بـه جای دیگری انتقال دادند، طبری بـه یک خانـه تحت نظر اطلاعات منتقل شد و همسرش را نیز بـه نزد او بردند و او کار تحقیقاتی خود را درون آن جا ادامـه داد، درون مجموع جو زندان تغییرکرد، درون سال ۶۵ رئیس زندان برکنار و مـیثم از هواداران منتظری جانشین وی شد. درون این شرایط هم دایره زندان و زندانبانان و هم حرکات تعرضی زندانیـانان، باعث تضعیف او شد. از جمله یک بار به منظور بازرسی اتاق ها، نیروهای انتظامـی بـه داخل بندها وارد شدند و مأموران دربند ۳ انواع کارد و ساطور و گزارشات تشکیلاتی و آموزشی پیدا مـی کنند، نمایشگاهی از یـافته های بازرسی های خود را برگزارد و عده ای از مسئولین را نیز دعـوت د تانشان دهند کـه نتیجه عمل کرد نماینده منتظری چه بوده است. درون بند ۳ اکثرأ از توابین مجاهدین بودند کـه باشرایط جدید زندان بـه سر موضع برگشته بودند. نیروهای چپ نیز بـه این موضع گیری پیوسته بودند. نتیجه این روند برکناری مثیم درون سال ۶۶ بود.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">مسئول جدید با انگیزه ایجاد و تشدید رعب و وحشت، اقدام بـه اجرای احکام اعدام نمود. از اولین اعدامـی ها انوشیروان ابراهیمـی بودکه موضعی متعادلی هم داشت. خبر اعدام باعث ارعاب دوباره و تضعیف روحیـه درون زندان شد. روز بعد جودت، گلاویژ و قائم پناه با حاج ناصر صحبت مـی کنند و ابراز مـی دارند کـه ممکن هست بقیـه را نیز اعدام کنند. بعد اجازه بدهید ما با افراد توده ای کـه سر موضع هستند، صحبت کنیم. درون این شرایط بین جودت و پرتوی گفتگوئی شد و نمونـه های پرونده های بازجوئی بـه آنـها داده شد و جودت هم این پرونده ها را بـه عموئی و حجری نشان داد که تا با نشان مسائل درونی بازجوئی و برخی مطالب ارائه شده و بویژه دربازجوئی کیـانوری بـه آنـها و وجود برخی مسائل زشت درون این پرونده ها، آنـها را بیشتر بـه سمت خود به منظور کار تحقیق و فرار از خطر جلب کند. جودت بـه اتاق های بعضی رهبران درون سالن آسایشگاه مـی رود که تا آنـها را بـه پذیرش اشتباه و خیـانت حزب و تعدیل مواضع قانع کند. عموئی، زرشناس و حجری را بـه شعبه مـی آورند که تا با جودت و گلاویژ و قائم پناه صحبت کنند کـه بین آنـها دعوا مـی شود، درون همان زمان کیـانوری باز اعتراض مـی کند کـه این سه نفر نمـی توانند،ی را قانع کنند و او حاضراست و از هر گروهی کـه باشد، پیش او بیـاورند که تا با آنـها صحبت و قانعشان کند، درون این سناریو مریم نقش کیـانوری را ایفاء مـی کند. بـه طور نوبتی افراد را پیش آنـها مـی آورند، حتی یک بار یکی از هواداران یکی از گروه های چپ با نقشـه قبلی بـه اتاق کیـانوری مـی آید و سعی مـی کند کـه همان جا خفه اش کند، محمد پور هرمزان نیز چندین بار با کیـانوری درگیری پیدا کرده بود. جودت، گلاویژ و قائم پناه بـه حاج ناصر پیشنـهاد مـی کنند کـه مقامات زندان و دادستانی ترتیب اجرای یک برنـامـه را درح اوین بدهند کـه آنـها به منظور زندانیـان توده ای صحبت و حزب را افشاء کنند و بدین ترتیب نگذارند که تا زندانیـان سر موضع بمانند و از قتل عام احتمالی آنـها درآینده جلوگیری کنند. حاج ناصر مسئله را با کیـانوری درمـیان مـی گذارد. کیـانوری درون اول امتناع مـی کند و وقتی دادسرا تدارک کار را مـی بیند، کیـانوری شرط مـی گذارد کـه اجازه بدهید کـه من و مریم درون اتاقی با هم زندگی کنیم و پس از وعده دادسرا مبنی بر مطرح این قضیـه با مقامات بالا، کیـانوری هم حضور درون این مـیزگرد را مـی پذیرد. بعد قرار شد کارگسترش یـابد و مـیزگرد کلیـه جریـانات چپ برگزار شود. بعد از آن جاج ناصر از افراد اولیـه گروه تحقیق سازمان های چپ از جمله مـهدی و هادی پرتوی به منظور مـیزگرد دعوت کرد. از طبری نیز دعوت شد. از حزب توده ایران طبری، کیـانوری، جودت، بهزادی، گلاویژ، قائم پناه، کیـهان، مـهدی و هادی پرتوی، معزز، عباس خرسند درون مـیزگرد شرکت داشتند. از آبان ۶۶ مـیزگرد شروع شد. هر جلسه ۳ ساعت درون دو بخش یک ساعت و نیم و۲۰ دقیقه استراحت بین دو بخش همراه با فیلم برداری تلویزیونی ۲۷ جلسه ۳ ساعته بـه حزب توده و ۱۶ جلسه ۳ ساعته بـه گروههای دیگر اختصاص پیدا کرد. از گروههای رنجبران ۳نفر (اکباتانی ـ مسعود فراستی ـ محسن خاتمـی) فدائیـان اکثریت بیژن شیروانی از فدائیـان اقلیت یک نفر ازگروه اشرف یک نفرـ دو نفر از اتحادیـه کمونیستها (پدرام رهبری و علی کاشانی) یک نفر از کومله ـ یک نفر از سهند ـ یک نفر از حزب کمونیست شرکت د، هم چنین مجری این مـیزگرد حاج ناصربود. طبری مـی گفت کـه به علتالت مزاج و لکنت زبان درون اثر سکته ناچار هست از کتابش کژ راهه کـه منتشر شده بود، استفاده کند. او درون طول مـیزگرد ۸۰ درصد کتاب را کـه راجع بـه مسائل مطروحه درون مـیزگرد بود، خواند و اگر سئوالی هم مـی شد، پاسخ مـیداد و جالب این کـه بعدها برخی بـه دروغ مدعی شدند کـه کتاب کژ راهه را خود طبری ننوشته بود و مأموران برایش نوشتـــه بودند. جودت و کیـهان درون مـیزگرد باز هم برخورد جناحی با کیـانوری مـی د. درون نـهایت همـه افراد و بخش دیگری از رهبری را بـه بند آوردند. لازم بـه توضیح هست که درون زندان درون سطح رهبری سه بخش وجود داشت؛</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">۱ ـ شرکت کنندگان درون مـیزگرد و کار تحقیقی کـه اغلب درون همان بند، کار تحقیقی و ترجمـه متون را انجام مـی دادند کـه عبارت بودند از: کیـانوری، جودت، بهزادی، گلاویژ، قائم پناه، کیـهان، جوانشیرکه درون اتاق های تنـها زندگی مـی د، مـهدی پرتوی، امـیرمعزی، عباس خرسند و نیز طبری کـه بیرون از زندان کار مـی د. این افـراد معتقد بـه همکاری با دادستانی درون چهارچوب انجام یک کار تحقیقی بودند. آنـها قبول داشتند کـه تخلفات حزبی صـورت گرفته و حزب مقصر است. خط مشی سابق حزب درون مورد جمـهوری اسلامـی را قبول داشته و دفاع از خط امام را هم چنان تبلیغ مـی د.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">۲ ـ افرادی مانند عموئی، حجری، شلتوکی، باقرزاده، ذوالقدرکه معتقد بودند، تخلفاتی از جانب برخی رهبران حزب صورت گرفته ولی بقیـه رهبران از آنـها بی اطلاع بودند، حاضر بـه همکاری تحقیقاتی با دادستانی یـا شرکت درون مـیزگرد سال ۶۶ نبودند، اما همچنان جمـهوری اسلامـی را کم و بیش و همان سیـاست و خط مشی حزب درون قبل از دستگیری را نسبت بـه جمـهوری اسلامـی را قبول داشتند. حتی درون جریـان برگزاری انتخابات مجلس یـا ریـاست جمـهوری درون زندان درون این انتخابات شرکت مـی د.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">۳ ـ افرادی کـه بطور کلی جمـهوری اسلامـی را قبول نداشتند و بحت را روی تخلفات حزب نمـی گذاشتند. برخورد خصمانـه بـا جمـهوری اسلامـی داشتند و به تعبیری بـه براندازی اعتقاد داشتند. از جمله این افراد مـی توان از نیک آئین، رفعت محمدزاده، پورهرمزان، کیومرث زرشناس و سعید آذرنگ نام برد.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">4 ـ درون این جا ضروری هست که نسبت بـه مواضع تمامـی افراد رهبری که تا قبل از دستگیری نسبت بـه حکومت نیز توضیحی داده شود. درون سال ۶۰ رفعت محمدزاده مقاله ای مـی نویسد و در اختیـار هیئت سیـاسی قرار مـی دهد. او درون این مقاله بحثی مطرح و به خط مشی حزب انتقاد مـی کند. او تأکید مـی کند کـه نظام حکومتی ایران تئوکراسی و یک پارچه هست و آنـها قصد استقرار حکومت الهی را دارند و بحث تقسیم بندی جناحیـهای روشن بین و قشری درون این حکومت درون ماهیت امر اشتباه است. تمامـی جناحهای حکومت ضد کمونیست هستند، هیچ کدام بـه دنبال راه غیرسرمایـه داری نخواهند بود و از این رو حزب بایستی درون مقابل مجموعه حکومت موضع مخالف داشته باشد. درون آن شرایط هیچ یک از اعضای هیئت سیـاسی این نظر رفعت محمدزاده را نمـی پذیرند و علیـه آن موضع گیری مـی کنند، حتی هاتفی علیـه آن مقاله درون هیئت سیـاسی طی مقاله ای موضع گیری مـی کند. درون زندان مناسبات مـیان بخش های گوناگون رهبری کـه در زندان بودند، بـه این صورت بود کـه بخش دوم و سوم بخش اول را بایکوت د. بخش دوم و سوم درون حد سلام و احوال پرسی با هم رابطه داشتند، ولی هیچ گونـه بحث و تبادل نظری با هم نمـی د. بخش اول دو جناح بود، مثلأ کیـانوری با جودت و کیـهان درگیری شدید داشتند.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-size: medium;"><span dir="ltr"><span style="font-family: times new roman,times,serif;"></span></span><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif;">در ۲۶ تیرماه ۶۷ سعید آذرنگ و کیومرث زرشناس اعدام شدند. کیومرث زرشناس درون لحظه اعدام شعار مـی داد: مرک برخدا. بعد از آن زمان کشتارهای جمعی زندانیـان آغاز شد. تلویزیون ها از اتاق ها برداشته شد، ورود روزنامـه ها قطع گردید، زندانیـان ممنوع الملاقات شدند و دادگاههای تفتیش عقیده تشکیل شد. بعد از تشکیل دادگاه ها اولینی را کـه از بند رهبران حزب خارج د و بردند، محمود هنری از اعضای حزب کمونیست بود. درون پی او چند روز بعد عده ای دیگر را بردند، که تا این جای کار زندانیـان هنوز نمـی دانستند کـه قضیـه چیست. افرادی را کـه مـی بردند، حکم اعدام داشتند، یـا اگرحکم تاریخ دار داشتند، اما سر موضع و فعال بودند، دوباره بـه دادگاه مـی بردند. از رهبری حزب فقط مـهدی پرتوی، عموئی وکیـانوری را بـه دادگاه نبردند. زنـها را نیز نبردند. از افراد کمـیته مرکزی حزب کـه به دادگاه رفتند و اعدام نشدند، فریدون فم تفرشی، ارتشیـار، محمود روغنی، بقائی و ناظر بودند. بعد از کشتارها، چند روز بعد حاج ناصر با خوشحالی بـه بند آنـها مـی آید و ماجرا را توضیح مـی دهد و مـی گوید از این بـه بعد دیگری از این بند اعدام نخواهد شد. کیـانوری با شنیدن سخنان حاج ناصر از خوشحالی کـه سایـه مرگ از او دور شده و بدون توجه بـه قتل عــام وسیع زندانیـان درون چند روز گذشته، قهقهه مـی زند. مسئولان زندان و دادستانی تعدادی از زندانیـان باقی مانده را بـه تالار وحدت بردند. از حزب کیـانوری و پرتوی سخنرانی د و از آن جا همـه افراد را سوار براتوبوس بـه جلوی دفتر سازمان ملل بردند که تا آزادی آنـها را بـه عنوان یک عفو عمومـی بـه نمایش بگذارند. سپس اینـها را بـه مقابل مجلس بردند. یکی از مقامات حکومتی سخنرانی کرد. طبری هم درون کنار مقامات درون بالکن مجلس بود. بـه خانواده های زندانیـان گفته بودند کـه همـه بـه مقابل مجلس بیـایند. اعلام د کـه هر زندانی از مقابل مجلس همراه خانواده اش برود، فقط کیـانوری، پرتوی و بابک زهرائی بـه زندان برگشتند. کیـانوری از سال۷۰ همراه با مریم فیروز بـه خانـه ای بیرون از زندان اوین منتقل مـی شود و در آن خانـه تحت نظر وزارت اطلاعات زندگی مـی د. مـهدی پرتوی درون سال۷۰ و فریدون فم تفرشی و دکتر بقائی درون سال ۷۲ آزاد مـی شوند، محمد عموئی نیز از سـال ۷۳ بـه منزل خود و پیش خانواده اش منتقل و عملأ آزاد مـی شود، که تا آن کـه عموئی و مریم فیروز درون اردیبهشت۷۴ حکم ابلاغ آزادی خود را با تأیید ایت الله دریـافت مـی کنند و رسمأ آزاد مـی شوند. مریم فیروز بـه منزل خود و جدا از کیـانوری منتقل مـی شود. درون سـال۷۵ نیر کیـانوری از خانـه تحت نظر وزارت اطلاعات بـه منزل خود و پیش خانواده اش منتقل و بطورکامل آزاد مـی شود.</span></span></span></div><br /><div style="clear: both;"></div></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-65884331678831416142012-07-13T16:28:00.005-07:002012-07-14T19:50:34.958-07:00

خنجری کـه حزب توده بـه قطب زاده و آیت الله شریعتمداری زد

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">بیژن کبیری، سرهنگ کلاه سبز بود، درون انقلاب پادگان کلاه سبزها را تحویل طرفداران امام خمـینی داده بود و معاون فرمانده تیپ نوهه، کلاه سبزها شده بود، پدر او درون گذشته مسئول سازمان حزب درون زنجان بود و عمویش از فرماندهان ارتش فرقه دمکرات آذربایجان بود کـه پس از شکست آن فرقه اعدام شده بود و خود او هوادارحزب بود، بعدها بـه حزب و سازمان مخفی پیوست. برادر او نیز درون شبکه علنی حزب فعال بود کـه او نیز بـه سـازمان مخفی منتقل و مسئول سازمان مخفی و در این شبکه ها با موقعیت خطرناکی رو برو بود. حزب نمـی خواست کبیری کـه منبع اطلاعات مـهمـی بود، شناسائی شود، همچنین درون مورد همـه نفوذی ها نظامـی حزب اعتقاد داشت کـه این افراد و از جمله کبیری مستقیمأ بـه ری شـهری رئیس دادگاه ارتش مراجعه کنند و هم او را درجریـان بگذارند و هم موقعیت خود را نزد ری شـهری بهتر سازند، چرا کـه ری شـهری شخص نیرومندی است. همچنین قرار شد کـه در صورت آغاز سرکوب و دستگیری این شبکه های برانداز، کبیری بـه بهانـه ای از آنـها کنار گذاشته شود، که تا عدم دستگیری او توجیـه شود کبیری تعداد زیـادی از شبکه های نظامـی مخالف و برانداز جمـهوری اسلامـی را لو داد. بعد از سرکوب سه گروه از این شبکه ها، دیگر صلاح نبود کـه کبیری آزادانـه سرکار سابقش برود، زیرا شک همـه را برمـی انگیخت، حتما خود را بـه عنوان شخصی کـه تحت تعقیب حکومت هست و زندگی مخفی دارد، نشان مـی داد. او موضوع را با ری شـهری درون مـیان گذاشت. بـه این خاطر ری شـهری از ستاد ارتش خواست کـه کبیری را محرمانـه بـه عنوان مأموریت بـه دادگاه ارتش بفرستند، ولی از نظر ظاهر وانمود کنند کـه کبیری متواری شده است. بنابراین کبیری درون محل کار حاضر نشد، فقط با ری شـهری تماس مـی گرفت، شناسنامـه جعلی و حساب بانکی جعلی بـه نام او آماده د، ماشین و خانـه درون اختیـارش گذاشتند و با همسر و فرزندش بـه زندگی مخفی پرداخت، درون ارتش هم شایع بود کـه موفق بـه فرار شده، درون نتیجه اعتماد گروههای سلطنت طلب بـه او بیشترشد.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">کبیری شخصی را درون ایلام مـی شناخت کـه در کار قاچاق فراریـها بود کـه از طریق این فرد بـه جریـانی آشنا گشت و پی برد کـه سر نخ این جریـان بـه قطب زاده وصل است، سرانجام با قطب زاده ملاقات کرد. قطب زاده درون محل سخود و در یکی از کاخهای مصادره ای با گارد مخصوص کـه همـه جا از او محافظت مـی د، دستگاهی بـه گونـه شاهان به منظور خود ساخته بود. دیدارها ادامـه مـی یـابد، معرف کبیری خیلی مورد اعتماد قطب زاده بود. کبیری خود را بـه عنوان بـه عنوان یکی از اعضای شورای مرکزی یک سازمان گسترده نظامـی کـه افسران زیـادی درون اختیـار دارد، معرفی مـی کند، اعتماد قطب زاده جلب مـی شود، صحبت هائی درون ارتباط با کودتا و چگونگی انجام آن صورت مـی گیرد، قطب زاده خواهان دیدار با مسئول نظامـی کبیری مـی شود، کبیری ماجرا را بـه مسئول خود درون سازمان نظامـی یعنی پرتوی مـی گوید، پیشنـهاد پرتوی این هست که از عطاریـان استفاده کنید و به ری شـهری همـین پیشنـهاد را بدهید و موافقت او را نیز جلب کنند، از سوی دیگر مدتی بود کـه عطاریـان بـه دستور حزب با ری شـهری ارتباط مستقیم و جداگانـه برقرارکرده بود، ولی کبیری از این مسئله اطلاع نداشت. بـه هرحال ماجرا بـه طورکامل با ری شـهری درمـیان گذاشته مـی شود، ری شـهری نیز خوشباورانـه با این طرح موافقت مـی کند، کبیری، عطاریـان را بـه عنوان مسئول سازمان خود بـه قطب زاده معرفی مـی کند، قطب زاده نیز اعتمـــاد مـی کند و طرح خود را توضیح مـی دهد و مـی گوید کـه رئیس یکی از ارکان ستاد ارتش رکن ۲ یـا ۵ با او ارتباط دارد و آنـها بـه امکانات توپخانـه درون اطراف تهران و خانـه ای درون جماران مشرف بـه خانـه خمـینی و مجهز هستند و با خارج از کشور ارتباط دارند. با اولاف پالمـه تماس گرفته و با شریعتمداری و بازار هم آهنگ هستند. قطب زاده طرح نـهائی کودتا را بـه این شرح ارائه مـی دهد کـه جلسات شورای عالی دفاع هرچند وقت یک بار درون خانـه خمـینی برگزار مـی شود، آنـها درون همان زمان خانـه او را با توپخانـه مـی کوبند و مراکز حساس را تصرف مـی کنند، شریعمتداری نیز درون رادیو و تلویزیون این عملیـات را تأیید مـی کند و کودتا صورت مـی گیرد. یعنی کودتای واقعی کـه خمـینی و مسئولان کشته مـی شوند و یک کودتای ظاهری کـه به هواداری و خونخواهی از امام کودتاچیـان را مثلأ سرکوب کرده اند و شریعتمداری بـه طرفداری از کودتاچیـان و قطب زاده از صدا و سیما صحبت مـی کند و قطب زاده مـی گفت با آیت الله زنجانی نیز تماس گرفته و او هم تأیید کرده است. داماد شریعتمداری رابط شریعتمداری و قطب زاده بود. کبیری و عطاریـان گزارش این عملیـات را بـه ری شـهری مـی دهند و او نیز ماجرا را بـه خمـینی مـی رساند. خمـینی باور نمـی کند و مـی گوید کـه سند مـی خواهد، ری شـهری بـه کبیری مـی گوید، حتما حرفهای قطب زاده را ضبط کنید. بار دیگر کبیری و عطاریـان با کیف ضبط صوت بـه منزل قطب زاده مـی روند و بعد مـی فهمند کـه دستگاه خراب بوده وگفته ای را ضبظ نکرده است. مجبور مـی شوند یک بار دیگر بروند و این بار متن صحبت های خود را با قطب زاده را ضبط مـی کنند و ری شـهری نوار را بـه خمـینی تحویل مـی دهد. او نیز حاج احمد را پیش بعضی از آیت الله بـه جزء شریعتمداری کـه با این جریـان تماس داشتند مـی فرستند و مـی گوید کـه خود راکنار بکشید. قطب زاده درون سه مرحله سه وجه ۵۰۰ هزار تومان بـه کبیری و عطاریـان مـی دهد و آنـها این مبالغ را بـه ری شـهری مـی دهند، قطب زاده از آنـها خواسته بود کـه در جنوب یکی از بنادر را شناسائی کنند کـه برای آنـها از خارج اسلحه بفرستند و بلافاصله امکاناتی از سوی ری شـهری درون اختیـار کبیری و ری شـهری گذاشته مـی شود، درون لحظه قطعی تصمـیم حکومت بـه سرکوب گرفته مـی شود، همـه را دستگیر مـی کنند و از جمله قطب زاده و داماد شریعتمداری را، داماد شریعتمداری بـه شرط مصاحبه تلویزیونی آزاد مـی شود. ابتدا قطب زاده منکر مسئله مـی شود، چند نفر از افراد نظامـی کـه با قطب زاده مستقیمأ رابطه داشتند، دستگیر مـی شوند و از طرفی بـه او مـی گویند کـه بخش دیگر کبیری و عطاریـان را هم گرفته اند، قطب زاده باز هم انکار مـی کند، بـه دستور ری شـهری کبیری را بـه عنوان زندانی با قطب زاده روبرو مـی کند، قطب زاده مجبور بـه اعتراف مـی شود، بعد از این جریـان دوباره کبیری مخفی مـی شود، بعد از آن ری شـهری سه مـیلیون تومان سرمایـه با یکداری را بـه کبیری مـی سپارد که تا بیکار نباشد.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span><br /><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: medium;">بعد از جریـان قطب زاده ری شـهری کبیری را بـه اطلاعات سپاه معرفی مـی کند. سپاه شخصی را بـه او معرفی مـی کند کـه سر نخ یک جریـانی هست که حتما در آن نفوذ شود، انتخاب کبیری بـه این خاطر بود کـه او با شخص مورد نظر سپاه آشنائی داشته است. کبیری برنــامـه ریزی مـی کند کـه تصادفأ با او ملاقات مـی کند و رابطه برقرار مـی شود کـه در نـهایت بـه لو رفتن این شبکه نیز منجر مـی شود.</span></span></div><span style="font-size: medium;"><br /></span></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-46854469454936268532012-07-13T16:20:00.001-07:002012-07-14T15:46:37.071-07:00

داستانی پر آب چشم : روسپی بازار فعالیتهای کومونیستی درون ایران

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="clear: both; text-align: center;"><img alt="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir" border="0" complete="true" src="http://s1.picofile.com/manijhe/Poster-Hezeb-69.jpg" /></div><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif;"></span></span><br /><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif;"><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">الف ـ حزب توده مادر سازمانـهای چپ و قدیمـی ترین و وطن فروش ترین بین سازمانـهای مارکسیستی درون کشور بوده و هست و در این زمان بـه ضربه زدن و خیـانت بـه ایران و ایرانی و خدمت بـه کشور روسیـه و بعد از فروپاشی سوسیـالیسم، درون خدمت اه سند همکاری با انگلستان درون ارتباط با تجزیـه کشور ایران درون اواخر سال 1993، معروف بـه روباه مکار درون غارت منابع و سرمایـه های طبیعی و بازار مناسبی به منظور کالاهای صادراتی این گونـه کشورها بـه ایران، این حزب تراز نوین، مـهر خود را درون زیر نوشته این سند خائنانـه زده است، تاریخ این حزب با تاریخ معاصر ایران و دروغهایی درون باره تولید آسیـائی کـه هیچ گونـه سنخیتی با طبیعت ایران درون آن زمانـها ندارد درون کتابهای تاریخی، کـه توسط نویسندگان این حزب وارد و بخصوص تاریخ ایران باستان تحریف گردیده، بـه چشم مـی خورد.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">ب ـ یکی از مـهمترین و بحث انگیزترین دوران فعالیت حزب توده ایران بین سالهای </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> که تا </span><span lang="FA">۶۲</span><span lang="AR-SA"> بوده و هنوز تأثیر این دوران فعالیت بر روند مبارزه بر علیـه ملی گرایـانـه ما بـه چشم مـی خورد و وحشتناک ترین و عظیم ترین ضربه و سرکوب توسط این حزب خائن بر علیـه های ملی گرائی ایران وارد گشته و هنوز هم توسط این حزب خائن و دیگر احزاب و سازمانـهای مارکسیستی ادامـه دارد.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">ج ــ با شروع فعالیت این حزب بـه عنوان جاسوس به منظور شوروی و پیش کش منابع و سرمایـه های طبیعی ایران درون راستای شکوفائی هرچه بیشتر اقتصاد شوروی، که تا کنون از نحوه عملکرد رهبری حزب، چگونگی سازمان نظامـی و تشکلات مخفی آن، حزب با دستگاه های کا . گ . ب همکاری تنگا تنگی داشته، از رهبران حزب هیچ گونـه اطلاعات و تحلیلی هر چند جزئی از جـانب احزاب و سازمانـهای مارکسیستی بـه ظاهر مخالف با آن افشاء و برملاء نگشته است.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">دـ بخشی از اطلاعات، هرچند اندک توسط اعضای حزب توده کـه گذشته خود را نقد کرده و دست بـه افشای جنایـات این حزب مخوف زده اند. این حزب هنوز کـه هنوز هست در جهت سرکوب های ملی فعالیت مـی کند. این تنـها جامعه ایران مـی باشد کـه از اخبار جنایـات این حزب ناآگاه مـی باشد.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">و ـ حوادثی ناگواری کـه در این دوران رخ داده، مسبب اصلی آن حزب توده کـه جزئی از تاریخ کشور ما، بلکه جزئی از تاریخ معاصر مـیهن ایران است، و این حق جامعه ایران هست که مـی بایست از این دشمنان قسم خوده خود، آگاهی کامل داشته باشند.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">ما بر آن شدیم کـه اطلاعاتی کـه در این زمـینـه کـه به روشن تر شدن مسایل و قضایـای تاریخی حزب و دشمنی با های ملی گرائی و بیگانـه پرستی و اعتمادهای بی مورد بـه این دشمنان، به منظور شناخت بهتر نسبت بـه آنـها، ارائه دهیم.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۲</span><span lang="AR-SA">ـ منابع اطلاعاتی ما توسط افرادی تهیـه گشته کـه در گذشته عضو این حزب بوده و اکنون درون زندانـها با رهبران حزب توده و در گفتگو با آنـها این اطلاعاتب گردید. از مجموع تمامـی گفته های آنـها، این اطلاعاتب و بدون دخل و تصرفی یـا غرض ورزی درون اختیـار شما قرار داده ایم.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۳</span><span lang="AR-SA"> ـ از رهبران حزب توده ایران، بسیـاری آزاد شده اند و اطلاعاتی مبنی بر اینکه بـه فعالیت و همکاری خود با انجمن حجتیـه همچنان ادامـه مـی دهند. دوستداران، هواداران و آشنایـان این افراد آزاد شده کمـیته مرکزی حزب توده، با رفقا و طرفدارانشان مـی توانند بطور آزادنـه و بدون هیچ گونـه محدودیتی درون منزل شان رفت و آمد کرده و مـی توانند با آنـها آزادی کامل بـه گفتگو بنشینند. برخی از آنـها بطور آزاد و دواطلبانـه خاطرات خود را منتشر ساخته اند. برخی از آنـها کـه از این مسائل آگاه بودند هم اینک درون داخل کشور زندگی و فعالیت مـی کنند نظیر کیـانوری کـه در ایران بـه مرگ طبیعی فوت کرده ـ عموئی ـ فم تفرشی ـ مـهدی پرتوی و دسترسی بـه همـه آنـها مقدور هست و برخی نیز بـه خارج از کشور رفته و تا بهتر بتوانند عوامل نفوذی سازمان نوید کـه در تشکیلات های احزاب و سازمانـهای مارکسیستی را درون جهت اه حزب توده کنترل و هدایت نمایند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; text-justify: kashida; text-kashida: 0%; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">از آن جا کـه قصد ما افشاگری برعلیـه دشمن قسم خورده کـه همان حزب توده و رفقای هم قسم شان برعلیـه ایران و ایرانی و نشان واقعیت های جنایت کارانـه آنـها است. مـی بایست به منظور روشن تر شدن زوایـای تاریک از مـهمترین دوره فعالیت این حزب مارکسیستی آن زمان و در مـهمترین دوره از تاریخ معاصر ایران بعد از </span><span lang="FA">۱۳۵۷</span><span lang="AR-SA"> هست و از آن جا کـه بدون کینـه و عداوت بـه هیچ یک ازشخصیت های مطرح حزب نگاه مـی کنیم و نشان اسناد و مدارک جاسوسی و خیـانت بـه ایران و ایرانی خود درون مورد این حزب طراز نوی تصمـیم بگیرند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۴</span><span lang="AR-SA">ـ با توجه بـه جو عمومـی درون کشور و وجود حساسیت های ویژه پیرامون مطالب مطرح درون این مقاله و ترس از ترور از سوی رفقای مارکسیستی، ما بر آن شدیم کـه این مقاله درون سطحی بسیـار محدود، درون وبلاگ قرار دهیم و تلاش مـی کنیم کـه عمدتأ با اطلاع رسانی بـه علاقمندان واقعی کـه به سرنوشت "ملی گرائی" و درد مندان کشور ایران آگاهی رسانی نمائیم. بدیـهی هست که طرح مسائل و موضوعاتی کـه در این مقاله ارائه شده حتمأ مورد استفاده جامعه ایران و ملی گرایـان درون شناخت حزب توده و تفکرات مارکسیسم خواهد رسید و از این بابت واقعأ حتما درس گرفت. اما بـه اعتقاد ما مـی توان و باید بـه این موضوعات اصلی مربوط بـه تاریخ یکی از گروه های خائن بـه های ملی گرائی و به انحراف کشاندن آنـها، پیوند خورده و تجربیـات اسف باری را درون خود نـهفته دارد. بویژه آینکه حکومت بیش چند دهه کـه این اطلاعات را دراختیـار دارد و افشاء گری این مقاله نـه تنـها اطلاعات جدیدی بـه حکومت اضـافه نمـی کند بلکه این اطلاعات را درون اختیـار علاقمندان بـه سرنوشت "ایران و ایرانیـان" درون کشور ما قرارمـی دهد. نیـاید از طرح حقـایق ترسید. اگر اشتباهی این گروه ها را دوست خواندید ، مـی توان و باید با پذیرش صادقانـه اشتباهات و تلاش به منظور اصلاح و جلوگیری از تکرار خطاها، بازگشت بـه ملی گرائی کـه مسیری صحیح، تداوام بخشد. درون عین حال تمایل ما آن بود کـه افرادی از حزب توده اطلاعاتی دارند و درصورت تمایل بـه تکمـیل آن بـه پردازند و اطلاعات و مطلب خود بـه ایمـیل یـا درون نظر خواهی وبلاگ بگذارند، تکمـیل تر کنند و شناخت جامعه ایرانی را از آنـها بیشتر کنند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">ما اعتقاد داریم نباید جامعه ایران را فدای منافع شخصی این گونـه احزاب و سازمانـهای مارکسیستی نمائیم. حقیقت را نمـی توان که تا دراز مدت درون اسارت نگه داشت. حقیقت را نمـی توان کشت، حتما آن را صادقانـه پذیرفت، بیـائید کمک کنیم، بـه کشف حقیقت گوئی، ترویج روحیـه پذیرش صادقانـه حقایق و در عین حال گسترش مبارزه بی وقفه خود به منظور پیروزی حق طبانـه ملی گرایـانـه. آری مـی توان بـه تاریخ دروغ گفت ولی تاریخ دروغ نمـی گوید. این وطیفه ما هست که با حقیفت زندگی، مبارزه کنیم، امـیدواریم چنین باشد.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">ارتباطات حزب توده ایران با "کا گ ب" شوروی</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۱</span><span lang="AR-SA"> ـ ارتباطات غیررسمـی حزب با "کا گ ب"</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: large;"><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA">الف ـ عبدالحسن قائم پناه: او بعد از سرکوب "فرقه دمکرات آذربایجان" درون سال </span><span lang="FA">۱۳۲۵</span><span lang="AR-SA"> بـه شوروی فرار کرد ولی درون مرز توسط نیروهای شوروی دستگیر و در یکی از شـهرهای مرزی آذربایجان شوروی بـه مدت سه ماه با کار سخت زندانی و پس از مدتی با شناسائی او توسط نمایندگان فرقه دمکرات آذربایجان آزاد مـی شود ولی درون زمان آزادی مسئولان امنیتی شوروی از او تعهد نامـه ای مـی گیرند کـه در صورت مشاهده هر اقدام مشکوکی علیـــه اتحاد شوروی سوسیـالیستی حتما گزارش دهد. چند ماه بعد از آزادی، یک کارمند"کا گ ب" با او تماس مـی گیرد و با استناد بـه تعهد نامـه وی و تأکید بر وظیفه "انترناسیونالیستی" از او مـی خواهد کـه از مـهاجرین ایران، از محیط کار و زندگی و حتی از جلسات "فرقه" بـه طور منظم گزارش دهد. بعد از </span><span lang="FA">۱۳۲۲</span><span lang="AR-SA"> و انتقال رهبری حزب بـه لایپزیک ارتباط او همچنان ادامـه داشت و حتی از جلسات کمـیته مرکزی حزب بـه " کا گ ب" گزارش مـی داد و بابت این گزارشـها بـه او پول مـی دادند، تأکید"کا گ ب" آن بوده کـه این ارتباطات حتما کاملأ محرمانـه باشد که تا زمان ورود بـه ایران این ارتباطات حفظ شده و سپس خود"کا گ ب" این رابطه را قطع مـی کند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">ب ـ مـهدی کیـهان: او بعد از سرکوب "فرقه دموکرات آذربایجان" درون سال </span><span lang="FA">۱۳۲۵</span><span lang="AR-SA"> بـه شوروی فرار کرد و در آن جا همانند"قائم پناه" بعنوان مأمورکا گ ب" عمل مـی کند و پس از انتقال رهبری حزب بـه لایپزیک، ارتباط او که تا سالها ادامـه مـی یـابد. اما قبل از ورود بـه ایران و در همان لایپزیک، ارتباطات او توسط"کا گ ب" قطع مـی شود.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">ج ـ احمد علی رصدی: او نیز همانند "قائم پناه" و"کیـهان" از </span><span lang="FA">۱۳۲۵</span><span lang="AR-SA"> بـه خدمت "کا گ ب" وارد مـی شود، او قبل از قیـام </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> مسئول سازمان جوانان حزب در"مسکو" بود، بعد از </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> و ورود بـه ایران همچنان این ارتباطات حفظ شده بود. درون </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> دوباره به منظور دیدن خانواده خود بـه شوروی سفر مـی کند و بار دیگر با او تماس گرفته مـی شود ولی بعد از برگشت بـه ایران"کا گ ب" ارتباطات او را قطع مـی کند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">د ـ انوشیروان ابراهیمـی: بعد از کودتای </span><span lang="FA">۲۸</span><span lang="AR-SA">مرداد</span><span lang="FA">۱۳۳۲</span><span lang="AR-SA"> و بهبودی رابطه شوروی و ایران سازمان"فرقه" درون شوروی بـه "پناهندگی سیـاسی" تبدیل نام داد و این سازمان با اداره مـهاجرت شوروی درون باکو ارتباط داشت، مسـئول ارتباط"پناهندگان" با اداره مـهاجرت "انوشیروان ابراهیمـی" بود. رابطین"اداره مـهاجرت" کـه از "کا گ ب" بودند از مسئولان "پناهندگان" خبر و گزارش مـی خواستند و"انوشیروان ابراهیمـی" موظف بـه ارائه این گزارشـها بود.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">ه ـ فروغیـان: نقش محوری را درون ارتباطات "کا گ ب" با عوامل خود درحزب داشته است، وقتی درون سال </span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> از جانب شوروی ها اعلام خطر یورش بـه رهبری حزب مـی رسد، آنـها بـه اولینی کـه دستور خروج از ایـران را مـی دهند"فروغیـان" است. "فروغیـان" و"صدری" درون سال </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> یک شرکت بازرگــــانی تأسیس د کـه با اداره بازرگانی شوروی ارتباط داشت و از طریق آن گزارشـها و اخبار را رد و بدل مـی کرد و در واقع فروغیـان رابط سیـاسی کیـانوری با "کا گ ب" بود.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۲</span><span lang="AR-SA">ـ ارتباطات رسمـی حزب با "کا گ ب"</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: large;"><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA">از سال </span><span lang="FA">۵۶</span><span lang="AR-SA"> یکی از مأموران امنیتی شوروی بارها از کیـانوری مـی خواهد کـه با استفاده از امکانات حزب، به منظور دستیـابی بـه هواپیمای 14ـ </span><span dir="ltr">F</span><span lang="AR-SA"> تلاش کنند، بعد از ورود نورالدین کیـانوری بـه ایران، آن شخص هم بـه عنوان وابسته دیپلماتیک بـه ایران مـی آید و با کیـانوری قرار اجرا مـی کند و حتی قرارها را درون ماشین سفارت انجام مـی داده است. زیرا ماشین سفارت مصونیت دیپلماتیک داشته و مورد تعرض واقع نمـی شده است. "ولادمـیرکوزیتکجین" راننده این ماشین و مقـام دبیر دوم درون سفارت شوروی بوده هست و از این رو برخلاف شایعات بـه پرونده های حزب درون سفارت دسترسی نداشته است. کیـانوری بـه خاطر تحت تعقیب بودن این رابطه را از سال </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> بـه جوانشیر واگذار مـی کند و از نیمـه دوم </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> کیـانوری بـه پرتوی بـه عنوان مسئول سازمان مخفی رهنمود مـی دهد کـه باید تلاش شود که تا به هر نحوی یک خلبان"14ـ </span><span dir="ltr">F</span><span lang="AR-SA"> " را درون اختیـار داشته باشند که تا این هواپیما را برایب اطلاعات سری فن آوری مربوط بـه آن درون اختیـار شوروی قراردهند و برای اینکه رابطه ایران با شوروی تیره نشود، حتما این هواپیما رایـا بـه افغانستان ببرد یـا آن کـه هواپیما را"گم" کند و خلبان و خانواده اش توسط مقامات شوروی که تا آخر عمر تأمـین مـی شوند و هواپیما را نیز که تا </span><span lang="FA">۴۸</span><span lang="AR-SA"> ساعت بعد تحویل مـی دهند. با تحقیقات سازمان مخفی معلوم شد کـه دفترچه های حامل نقشـه های اطلاعات فنی مخفی درون جائی وجود دارد و بسیـار شدید محافظت مـی شود ولی کیـانوری گفت حتما بیرون آورده شوند و فتوکپی بگیرند و تعدادی از این اشیـاء درون رابطه با موشک فنی( کـه روی 14ـ </span><span dir="ltr">F</span><span lang="AR-SA"> سوار مـی شود، موشک دراگون کـه روی تانک سوارمـی شود و موشک هاریون کـه روی کشتی سوار مـی شود، نیز توسط افرادی از سازمان مخفی و نظامـی بیرون آورده شد، بـه دستور کیـانوری قرار شد کـه همـه اسناد تحویل فرج اله مـیزانی معروف بـه جوانشیر شود و وی آنـها را بـه مأمور شوروی تحویل دهد. یک کارتون جزوه و نفشـه اطلاعات بـه جوانشیرداده شد و جالب آنکه جوانشیرکه مسئول تشکیلات علنی کل حزب بود، مسئول تحویل این اسناد محرمان بـه جاسوس شوروی مـی شود، خود کیـانوری هم از طریق فردی بـه نام چاردهی با چندتن ازهمافران و هم شخصأ با چند افسر عالی رتبه نیروی دریـائی جلسات علنی داشته کـه در سال </span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> بـه بخش مخفی واگذار کرد. جوانشیر مدتی بعد اعتراض مـی کند کـه این کارمن نیست و کیـانوری و جوانشیر تصمـیم مـی گیرند کـه محمد مـهدی پرتوی را مستقیمأ بـه مأمور امنیتی شوروی وصل کنند که تا اطلاعاتب شده را پرتوی مستقیمأ بـه آن مأمور بدهد. درون اوایل فروردین یـا اردیبشـهت </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> ارتباط پرتوی با مأمور امنیتی شوروی و ظاهرأ مقـام دیپلماتیک سفارت شوروی برقرار مـی شود، او بـه پرتوی یک دوربین هدیـه مـی دهد، بعد از آن جلسه دیگری با حضورسرهنگ شوروی و جوانشیر و پرتوی درون مطب دکتردانش بدون حضور و اطلاع دکتر دانش برقرارمـی شود، </span><span lang="FA">۶</span><span lang="AR-SA"> قرار اجرا و بسته های اطلاعاتی رد و بدل مـی شود و سپس آن مأمور قرار ارتباط با شخص دیگری را به منظور پرتوی برقرار مـی کنـد، این شخص جدید مأموردوم بـه پرتوی یک رادیو مـی دهد و به وی مـی گوید کـه سر ساعت معینی روی موج متوسط و در ساعت معینی علائمـی مـی فرستد و هرعلامت معنائی خاص و مشخص دارد مثلأ اینکه سرساعت قرار بیـا ـ یـا سرقرارنیـا ـ یـا تحت تعقیب هستی ــ یـا خانـه را پاک سازی کن یـا ... وگفت به منظور آنکه حجم اسنادی کـه پرتوی مـی آورد زیـاد و انتقال آنـها خطر آفرین است، بهتراست از آنـها عبگیرد و فیلم را بـه مأمور بدهید و یک دستگاه عکسبرداری از اسناد نیز بـه پرتوی مـی دهد و تأکید مـی کند کـه ترکیب نوار فیلم طوری هست که درون ایران نمـی توان آن را چاپ کرد، پرتوی حتی یک بار هم یک حلقه فیلم از اسناد بـه شوروی مـی دهد، درون این بین کیـانوری از شوروی ها سلاح کمری به منظور اعضای هیئت دبیران حزب خواسته بود کـه از طرف کا. گ. ب تحویل داده شد. اطلاعات مورد علاقه شورویـها کـه تهیـه آنـها از حزب خواستند تنـها بـه فن آوری تسلیحاتی محدود نمـی شد، بلکه آنـها اطلاعات درباره همـه امور مـهم و حیـاتی ایران اعم از سیـاسی، نطامـی، اقتصادی، روابط خارجی و غیره را طلب مـی د و حزب درون حد مقدورات خود آنـها را تهیـه و در اختیـار مأموران شوروی قرار مـی داد، از سوی دیگر درون همان دوران"گالیگ آوانسیـان (ارمنی) و دیگر رهبراوان کلیساها، توسط شرکت بــازرگانی خود بـه نام تایپ نشنال اطلاعات مـیان کیـانوری و اتحاد شوروی را رد و بدل مـی شد. درون مرداد </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> پرتوی دستگیر و سه ماه زندانی مـی شود، ولی که تا یک ماه و نیم بعد از دستگیری پرتوی شبکه مخفی و حزب خانـه پرتوی را کـه محل نگهداری اسناد سازمان نظامـی بود پاکسازی نکرده بودند که تا آنکه افرادی بـه نام های"علیرضا خدائی و رحمان هاتفی(حیدرمـهرگان) به منظور پاکسازی اقدام د، بعد از آزادی پرتوی و با توجه بـه تحت تعقیب بودن او مسئولیت تشکیلات مخفی درون اواخر آذرماه یـا اوایل دی ماه </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> بـه "هاتفی" واگذار شد اما از آن جا کـه تشکیلات سازمان مخفی از تشکیلات سازمان نظامـی جدا شده بود، رهبری حزب، مسئولیت سازمان نظامـی را بـه دست هیچ نسپردند و از این رو مسئولیت همچنان درون دست پرتوی ماند که تا در فرصتی مناسب فرد دیگر به منظور جانشینی او تعیین شود ولی همچنان پرتوی درسمت خود باقی ماند. درون این زمان ارتباط پرتوی با سفارت قطع شد ولی کیـانوری بـه اوگفت کـه اگر اطلاعات راب د بـه فاطمـه مدرسی تهرانی(سیمـین فردین) بدهند. ارتباط با شوروی بـه رحمان هاتفی سپرده شده بود، ولی یک بار دیگر بـه خواست جوانشیر، پرتوی مأمورامنیتی شوروی را دیدار کرده و آن مأمور کاغذی از لیست نیـازهای نظامـی شوروی را بـه پرتوی ارائه مـی دهد، ولی ارتباط بعدی برقرار نشد، که تا اسفند ماه </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> پرتوی معاون جوانشیر درون تشکیلات کل و همچنین مسئول آموزش، احسان طبری بود و فعالیت علنی مـی زد و حتی باجوانشیر درون خیلی از ارگانـها شرکت کرده و با اکثر رهبران و اعضاء فعال حزب آشنـابود. درون اسفند ماه </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> کیـانوری و چوانشیر مـی گویند کـه اطلاع یـافته اند کـه هاتفی تحت تعقیب هست و بـه پرتوی رهنمود مـی دهند کـه هاتفی حتما ارتباطات خود و سازمان مخفی را قطع کند، پرتوی با هاتفی تماس گرفته و مـی گویدکه تحت تعقیب هست و ارتباطات خود را قطع کند، بـه هاتفی گفته مـی شود کـه روز معینی از منزل بیـرون آمده و در مسیر مشخصی حرکت کند که تا تعقیب بودن او را وارسی کنند بعد از این دوباره جوانشیر با پرتوی به منظور دیدار مأمور شوروی قرار مـی گذارد و آن مأمور مـی گوید که: هاتفی کاملأ و مطمئنأ تحت تعقیب هست زیرا خود مأموران شوروی هاتفی را تحت نظر قرارداده اند و متوجه شده اند کـه او تحت تعقیب مأموران حکومت است، او همچنین تعدادی شماره تلفن و آدرس چند منطقه و نشانـه چند خانـه را کـه تحت نظر و کنترل و تعقیب حکومت هستند را ارائه داد. البته منبع اطلاعاتی آنـها رکن دوم ارتش، اطلاعات نخست وزیری ــ اداره هفتم و هشتم ساواک سابق بود کـه شوروی ها درون آنجا نفوذ داشتند، این مسائل موجب خوش بینی کیـانوری شده بود زیرا فکرمـی کرد کـه هر نوع اطلاعاتی از کنترل حزب توسط این ارگانـها با کمک شوروی بـه حزب داده مـی شود و بدین وسیله شورویـها با نفوذ خود مـی توانستند حزب را درون جریـان خانـه ها و تلفن ها و افراد تحت تعقیب قرار دهند و لذا تمامـی حواس متوجه این مسئله شده بود، درون حالیکه از اطلاعات سپاه غفلت د و آنـها را بـه حساب نمـی آوردند، حتی سپاه اطلاعات واقعی بـه رکن دوم و نخست وزیری نمـی داد و همواره بـه اشکال گوناگون مخفی و علنی کیـانوری را کنترل مـی کرد، بعد از کنار رفتن هاتفی، دوباره پرتوی از تشکیلات علنی بـه مخفی رفت و دوباره مسئول سازماندهی تشکیلات مخفی شد. از نیمـه اول سال •</span><span lang="FA">۶</span><span lang="AR-SA"> با سازمان دهی مجدد سازمان مخفی، فاطمـه مدرسی تهرانی (سیمـین فردین) و"سعید آذرنگ" بـه پرتوی وصل شدند و جالب آنکه درون عین حال سیمـین و سعید کـه در تشکیلات مخفی بودند هفته ای یک بار با مریم فیروز و کیـانوری یعنی شخصیت های رهبری علنی حزب دوره و جلسه تفریحی داشتند. کیـانوری و جوانشیر درون زمان قطع شدن رابطه هاتفی با شوروی ها از اویل • </span><span lang="FA">۶ "</span><span lang="AR-SA">آذرنگ" را بـه عنوان رابط با شوروی فرستاده بودند و سعید آذرنگ مستقیمأ درون این کانال با کیـانوری ارتباط داشت، کیـانوری درون اواخر •</span><span lang="FA">۶</span><span lang="AR-SA"> بـه پرتوی مـی گوید کـه به آذرنگ تأکید کرد کـه به اطلاع مأ موران شورویـها برساند کـه به حزب خبر رسیده کـه جمـهوری اسلامـی از پلیس مخفی آلمان درون رابطه با تعدادی افراد اطلاعات خواسته کـه ازجمله نام هاتفی درون بین آنـها است. درون این دوران یک بارمأمور امنیتی و رابط شوروی بـه منزل جوانشیر تلفن مـی زند و با او قرار مـی گذارد، جوانشیر بـه پرتوی مـی گوید کـه تلفن او کنترل هست و حتی خود مأموران شوروی گفته اند کـه کنترل مـی شود بعد به جای او پرتوی سر قرار مـی رود، پرتوی سر قرار مـی رود و ماجرا را مـی گوید. مأمورمـی گوید کـه جوانشیر قبلأ گفته بود کـه دوستانی درون پایگاه شکاری تبریز دارد و قرار بود از طریق آنـها امکانات و اطلاعات تهیـه شود و حالا مـی خواسته نتیجه را بپرسد. این ماجرا موجب عصبانیت موقتی کیـانوری و انتقاد او مـی شود و مـی گوید کـه مأموران شوروی جان همـه را بـه خطر مـی اندازند و موقعیت را درک نمـی کنند، ولی علیرغم این مسائل، روابط مـیان مأموران شوروی و سازمان مخفی و حتی شبکه علنی حزب ادامـه مـی یـابد، یکبار دیگر مأمور امنیتی شوروی، پرتوی را همراه آذرنگ ملاقات مـی کند و به آنـها مـی گوید کـه یکی از کارکنان سفارت شوروی کوزیتچکین مدتی پیش ناپدید شده و تصور شورویـها آن بود کـه این مسئله کار دولت ایران باشد، البته مأمورشوروی تأکید کرد کـه ناپدیدی کارمند سفارت بـه رابطه او با حزب مربوط نخواهد شد، زیرا وی گزارشاتش را مستقیمأ بـه مسکو ارسال مـی کند و به سفارت ارائه نمـی داده است. بعد از یک جلسه دیگر مأمور شوروی قراری با آذرنگ اجرا نکرد و احتمالأ از طرف مسکو فرا خوانده شد و بدین ترتیب از اوایل </span><span lang="FA">۱۳۶۱</span><span lang="AR-SA"> ارتباط مأمورشوروی با آذرنگ قطع شد.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">در اوایل سال </span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> کیـانوری بـه پرتوی مـی گوید کـه باید فرد مطمئنی به منظور ارتباط درون شرایط اضطراری، ارتباط ذخیره با شوروی بـه غیر از این رابط موجود پیدا کرد کـه پرتوی شاهرخ جهانگیری را پیشنـهاد مـی کند، شاهرخ جهانگیری و پرتوی را سرقرار با کیـانوری مـی روند و کیـانوری بـه آنـها مـی گوید کـه باید ارتباط با شوروی را درون شرایط اضطراری حفظ و دستورات آنـها را بطورکامل و بدون چون و چرا اجرا کنند. همان شب تماس جدیدی با مأموران جدید برقرار مـی شود و کانال جدیدی که تا زمان ضربه حکومت بـه حزب و سرکوب حزب ادامـه پیدا مـی کند. شاهرخ جهانگیری از طریق پرتوی و گاهی مستقیمأ با کیـانوری ارتباط برقرار مـی کرد، درون ضمن قرار اضطراری جدیدی گذاشته بودند کـه اگر حزب سرکوب شد، چگونـه ارتباط آن با شورویـها برقرار و ادامـه پیدا کند، هم چنین قرار گذاشته شد کـه برای خروج افراد از کشور، چهانی و در چه تاریخی و از کدام مرز با کدام شیوه حتما خارج شوند. جهانگیری ناراحت بود کـه مأمور شوروی مخفی کاری را رعایت نمـی کرد مثلأ درون سرقرار با ماشین سفارت مـی آمدند و وقتی ماجرا را بـه کیـانوری مـی گفت، کیـانوری پاسخ مـی داد کـه آنـها بهتر مـی فهمند، حتی درون اواسط سال </span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> یک بار درون جلسه ای کـه پرتوی و کیـانوری و جهانگیری درون خانـه جهانگیری تشکیل داده بودند، مأمور رابطه شوروی همان روز بـه منزل جهانگیری تلفن مـی زند و بدون هیچ پرده پوشی از طریق تلفن مـی گوید کـه مأمورما کـه گم شده بود سر از لندن درآورده هست و برادر بزرگتر منظورکیـانوری بود حتما از کشور خارج شود، جهانگیری بـه این گونـه صحبت از پای تلفن اعتراض مـی کند ولی کیـانوری مـی گوید، مسئله مـهم بوده کـه آنـها اینطورحرف زده اند. فردای آن روز رادیوی بی بی سی خبر پناهندگی دیپلمات سفارت شوروی درون تهران بـه نام کوزیتکچین بـه لندن را اعلام کرد، بعد از آن، </span><span lang="FA">۵</span><span lang="AR-SA"> یـا </span><span lang="FA">۶</span><span lang="AR-SA"> ماه قبل از دستگیری پخش اول از رهبران حزب کیـانوری درون جلسه هیئت دبیران صحبت مـی کند و مـی گوید کـه شوروی اعلام خطر کرده و گفته کـه او و همـه رهبران حزب حتما خارج شوند و اولینی کـه شوروی ها تأکید داشتند برود."حبیب اله فروغیـان بود درون همان جلسه رهبری حزب حتی سازماندهی خروج از کشور را انجام داده و قرار شد جوانشیر مسئول تشکیلات و محمدعلی عموئی مسئول روابط عمومـی درون ایران بمانند ولی کیـانوری درون جلسات بعدی هیچ وقت این مسئله را دوباره مطرح نکرد و هیچ یک از رهبران نیز بار دیگر پیگیر این مسئله نشدند. درون </span><span lang="FA">۱۷</span><span lang="AR-SA"> بهمن </span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> ضربه اول بـه حزب توده ایران وارد شد. چند روز بعد از دستگیری تعدادی از رهبران حزب اطلاعیـه دادستانی مبنی برجرم جاسوسی آنـها صادر شد، پش از پخش آن اطلاعیـه مأمور و رابط شوروی بـه جهانگیری زنگ مـی زند و مـی گوید کـه نگران نباش، مسئله ای نیست ولی دیگر با من تماس نگیر و من خودم تماس مـی گیرم. آن رابطه هم قطع شد و مأمور شوروی دیگر هیچ وقت تماس نگرفت.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">سازمان مخفی و سازمان نظامـی حزب:</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">اواخر دی ماه سال </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> بـه دستورحزب، پرتوی از سوی سازمان نوید با عموئی ارتباط برقرار مـی کند، پرتوی بـه منزل رحیم عراقی رفته با عموئی دیدار مـی کند و بنا بـه در خواست کیـانوری از افسران نطامـی دعوت بـه کار درون حزب مـی شود، در</span><span lang="FA">۲۹</span><span lang="AR-SA"> بهمن </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> جوانشیر از سوی رهبری حزب بـه ایران مـی آید با سازمان دهی تشکیلات حزب درون داخل کشور را هدایت کند. آغاز سازماندهی علنی و از جمله انتشار نامـه مردم" ارگان مرکزی حزب توده ایران مصادف با آخرین شماره نوید مـی شود، بعد از جوانشیر خسرو امـیرخسروی(بابک) و انوشیروان ابراهیمـی بـه ایران وارد مـی شوند و تمام ارتباطات مخفی نوید و دیگر گروههای مستفل درون آذربایجان را ابراهیمـی و ارتباطات نوید درون خوزستان را امـیرخسروی تحویل مـی گیرند. درون پی ورود کیومرث زرشناس ارتباطات دانشجوئی و سازمان جوانان دمکرات کـه به تازگی درون ایران تشکیل شده بود بـه او تحویل داده مـی شود. درون اسفند ماه </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> زمانی کـه منوچهر بهزادی بـه ایران مـیرسد، اظهار مـیدارد کـه پلنوم شانزدهم تشیکیل و تصمـیم گرفته شده کـه سازمان نوید هم چنان مخفی مانده و مـی بایست دوباره اعضای نوید را بـه همان شکل مخفی، سازماندهی کرد، همچنین پلنوم دستور داده کـه این افراد خود را حفظ کرده و فعالیت علنی نداشته باشند، از سوئی با تصویب پلنوم، مـهدی پرتوی، رحمان هاتفی، </span><span lang="FA">۶</span><span lang="AR-SA"> افســــر یعنی محمدعلی عموئی، تفی کیمنش، اسماعیل ذوالقدر، ابوتراب باقرزاده، رضا شلتوکی و عباس حجری بجستانی بـه عضویت کمـیته مرکزی حزب انتخاب شدند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">درآن زماننوید </span><span lang="FA">۲۵۰</span><span lang="AR-SA"> نفر عضو درون خود داشت و زمزمـه گسترش آن که تا </span><span lang="FA">۲۰۰۰</span><span lang="AR-SA"> نفر شد. البته وظیفه داشتند کـه افرادی را از صفوف علنی به منظور کار درسازمان مخفی جلب کنند، به منظور شناسائی افراد مناسب به منظور سازمان مخفی ارتباطاتی مـیان پرتوی با عموئی و شلتوکی و حجری و در شـهرستانـها با کی منش و ابراهیمـی و نیز به منظور چاپ علائم اطمـینان درون نامـه مردم ارتباطی با بهزادی و ارتباطی با جوانشیر مسئول کل تشکیلات بوجود آمد بـه این ترتیب کلیـه اعضای رهبری از وجود سازمان مخفی اطلاع داشتند ولی برخی مانند طبری اصلأ با سازمان کاری نداشت، از جمله وظایف سازمان مخفی،ب اطلاعات از طریق نفوذ درون ارگانـهای سیـاسی و نفوذ درون نـهادهای نظامـی و همچنین نفوذ و شناسائی احزاب و سازمانـهای مارکسیستی از جمـه پیکار درون راه آزادی طبقه کاگران،.. و نفوذ و کنترل سازمان رزمندگان کـه باعث انشعاب کمـیته مرکزی با دیگر ارکان آن سازمان را فراهم آورند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">در این دوران تعدای اسلحه درون اختیـار اعضاء و هواداران حزب و از جمله سازمان مخفی قرار داشت، حکومت جمـهوری اسلامـی بـه حزب و کیـانوری درون رابطه با نگه داری اسلحه تذکر داده و او تعهد داده بود کـه حزب به منظور رعایت قانون گرائی سلاح ها را بـه حکومت عودت خواهد داد، اما علیرغم این مسئله کیـانوری دستور جمع آوری، نگهداری سلاح را درجلسه ای با حضورپرتوی و هاتفی وخدائی وجوانشیرداد، یک نوبت تعدای سلاح درون خانـه پدر خدائی و دو نوبت سلاحهای موجود درخانـه پدر امـیرمعزی مخفی شد، از اختفای سلاح درون منزل خدائی علیرضا خدائی، رحمان هاتفی، مـهدی پرتوی و کیـانوری مطلع بودند، از اختفای اسلحه درون خانـه پدر معزز شخص کیـانوری، پرتوی و زوجی کـه به عنوان مستأجر درون آن خانـه بنا بـه مسئولیت حزب مستقر بودند اطلاع داشتند، درون ارتباط با جمع آوری و نگه داری سلاح کیـانوری درون نوبت اول بهمن</span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> دستگیر شد و تا قبل از نوبت دوم اردیبهشت</span><span lang="FA">۶۲</span><span lang="AR-SA"> دستگیری، مصاحبه ای صورت داد کـه به </span><span lang="FA">۵</span><span lang="AR-SA"> تخلف اشره مـی کند، از جمله یکی از این اعترافات، اقدام حزب بـه مخفی ساختن سلاح بوده هست که درون جراید و رسانـه ها منعشد، نتیجتأ کیـانوری قبل از نوبت دوم دستگیری درون اردیبشـهت</span><span lang="FA">۶۲</span><span lang="AR-SA"> اعتراف کرده و محل اختفای سلاح را بازگو کرده است، از سوئی بـه جز این موارد، یک سری اندک اسلحه توسط جوانشیر و شلتوکی و گروه منشعب درون اختیـار گالیگ قرار گرفته بود کـه او درون خانـه ای نگه داری مـی کرده و از سوی دیگر برخی از اعضای سازمان جوانان اسلحه جمع آوری کرده بودند کـه ظاهرأ کیـانوری از آنـها اطلاعی نداشته و مکان اختفای آنـها را نمـی دانسته است، کیـانوری ادعا داشت کـه با تصویب "هیئت دبیران" اقدام بـه نگه داری اسلحه نموده است، درصورتی کـه برخی از اعضای هیئت دبیران این ادعای او را تکذیب د.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">از اوایل سال </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> مراجعاتی از سوی برخی افراد نظامـی به منظور عضویت درون حزب داده شد، کیـانوری مستقیمأ یـا از طریق عموئی و شلتوکی از این افراد پـارول مـی گرفت و به پرتوی مـی داد، حتی عموئی چند بار طی گزارشاتی افرادی نظامـی را بـه عنوان کاندیدای عضویت درون حزب معرفی نمود، درون سال</span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> فریدون فم تفرشی یک یـا دو افسر را به منظور عضویت معرفی کرده و گزارشی پیرامون آنـها مـی نویسد، قرار شد پرتوی مستقیمأ بـه تفرشی مراجعه کند و او تماس پرتوی را با دو افسر مذکور برقرار سازد، اما تفرشی با وجود پارول بـه پرتوی اعتماد نمـی کند و در خواست مـی کند کـه عموئی به منظور تأیید این مسئله پیش فم تفرشی برود، پرتوی مسئله را با کیـانوری مطرح مـی کند و کیـانوری از عموئی مـی خواهد با پرتوی بـه خانـه تفرشی بروند، عموئی از تفرشی مـی خواهد کـه تماس افسران را با سازمان برقرار کند، تفرشی پارول تماس با افسران را بـه دست عموئی مـی سپارد و او نیز آنـها را بـه پرتوی مـی دهد، درون این لحظه عموئی بـه پرتوی اشاره مـی کند که:</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">مـیدانستیم ما یک شاخه نطامـی افسران داریم ولی اطلاع نداشتیم کـه مسئولیت آن بـه عهده شماست. درون سال</span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> نیز عموئی طی یک گزارش، شخصی را بـه سازمان معرفی مـی کند و پیشنـهاد عضویت او را مـیدهد، پرتوی ذیل گزارش را تأیید مـی کند کـه پاول تماس بدهد، او اخر سال </span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> یـا اوایل </span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> بـه دستور حزب، مبنی بر سازماندهی حرکت انتقال فعالیت و تشکیلات علنی بـه مخفی جلسات هماهنگی با مسئولیت حجری و شلتوکی با پرتوی تشکیل مـی شود کـه در آن جا درون رابطه با ساختار سازمان نظامـی بحث هائی صورت مـی گیرد، گزارشاتی کـه از شبکه علنی درون رابطه با افراد نظامـی بـه تشکیلات داده مـی شد درون اختیـار جوانشیر یـا حجری و شلتوکی و کی منش، عموئی، ابراهیمـی و امـیرخسروی قرار مـی گرفتند و آنـها این گزارشات را طی نامـه ای درون اختیــار کیـانوری قرار مـی دادند که تا به خسرو(نام مستعارمـهدی پرتوی) برسد، پرت گیری این گزارشات را یـا طی نامـه ای بـه همان افراد رهبری یـا ملاقات حضوری و مستقیم با آنـها انجام مـی داد، که تا زمان دستگیری نیز حتی افرادی نظامـی بودند کـه تماس فردی با مسئول کمـیته ایـالتی مانندکمـیته ایـالتی خراسان داشتند، درون ارتباط با تماس حزب با افراد نطامـی موضع کمـیته مرکزی حزب آن بود که: ما حتما آن چه را کـه خط مشی قانونی محسوب مـی شود بـه عنوان خط مشی اصلی بـه بدنـه حزب ابلاغ کنیم، که تا اگر نفوذی حکومت درون صفوف حزب باشد، خبری کـه به حکومت مـی رسد بـه زیـان حزب نباشد و مثلأ گفته شود کـه حزب نگهداری اسلحه را ممنوع و عملی غیرحزبی مـی داند و اگری اسلحه نزد خود داشته باشد و اعلام نکند، نفوذی و عامل محسوب مـی شود. اما آن چه درون عمل انجام مـی شد، غیر از خط ابلاغ شده بود. از اوایل </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> بـه بعد، تماسهائی از سوی نظامـیان هوادار حزب با اعضای حزب صورت گرفته شد، حزب نیز بـه آنان پارول مـی داد و سپس کادرهای حزبی ارتباط مستقیم فردی با آنـها مـی گرفتند. بعضی از این افراد نظامـی متقاضی عضویت حزب از افراد شاخص ورده بالای نظامـی بودند مانند سرهنگ عطاریـان کـه به شکل مستقیم بـه دفترحزب مراجعه کرده بود و ناخدا افضـــــلی کـه از طریق یکی از دوستان خود بـه نام ابوالحسن خطیب باحزب تماس گرفت. درون سازمان مخفی بـه اعضاء دستور مـی دادند که تا گزارش هائی از افراد ارتشی کـه هوادار حزب هستند، تهیـه کنند، سپس اسم و آدرس آنـها را بـه سازمان مخفی بدهند. مسئولین سازمان مخفی، اسم و مشخصات آدرس این افراد را درپاکت دربسته بـه فردی کـه باید با آنـها تماس مـی گرفت مـی دادند و از یکی از کادرهای سازمان مخفی بـه غیر از شخصی کـه آنـها را معرقی کرده بود، مـی خواستندکه بـه او مراجعه کرده و خود را بـه عنوان عضو نماینده حزب معرفی کند و برای جلب اعتمادی یـا علائمـی درون نامـه مردم منعمـی ساخت یـا آن کـه افسر مورد نظر بـه دفترحزب تلفن مـی زد و یـا یکی از افراد شناخته شده مثلأ عموئی یـا کیـانوری یـا حجری تماس مـی گرفت و جمله ای را افسر مـی گفت و آنـها پاسخ مورد نظرافسر را بـه او مـی دادند و به این ترتیب ارتباط برقرارمـی شد. ارتباط منظم، تحویل نشریـات، آموزش تشکیلات، پرداخت حق عضویت، تهیـه گزارش ازمحل کار، معرفی افراد هوادار حزب و همچنین افراد ضد انقلاب، عضوگیری نظامـی، سپردن مسئولیت افسران بـه کادرهای غیرنظامـی از سازمان مخفی، از جمله وظایف اعضای سازمان نظامـی بـه شمارمـیرفت. درون این دوره کادرهای نظامـی عضو سازمان مخفی محسوب مـی شدند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">اواخر سال </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> و اوایل </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> با افزایش تعداد اعضای نظامـی کـه به حدود</span><span lang="FA">۳۰</span><span lang="AR-SA"> نفر رسیده بود، پرتوی با گسترش کمـی و کیفی این سازمان پیشنـهاد تشکیل سازمان خاص نظامـی را نیز با کیـانوری مطرح مـی کند، کیـانوری نیز با طرح این پیشنـهاد درون جلســـه هیئت دبیران موافقت مـی کند. بعد از م با هیئت دبیران تصویب شد کـه در ابن باره جلسه ای با شرکت جوانشیر، حجری، شلتوکی بـه اتفاق کیـانوری و پرتوی تشکیل شود، اما چندین نوبت قرار برتشکیل این جلسه شد کـه هربار درپی غیبت فرد یـا افرادی تصمـیمـی اتخاذ نمـی شد و در نـهایت جلسه ای با این ترکیب کامل تشکیل نشد، گذشته از این مسئله، پیشنـهاد شد کـه سازمان نظامـی بـه شلتوکی واگذار شود، اما بعدها کیـانوری و جوانشیر منصرف شده و گفتند کـه شلتوکی بـه طورکلی خصلت تشکیلاتی و نظم پذیری ندارد. جوانشیر مـی گفت کـه اصلأ اهل مطالعه آن چنانی هم نیست و در نـهــایت درون این رابطه نیز جلسه ای تشکیل شد، پرتوی طرحی ارائه داد کـه چند کادر زبده سازمان مخفی را از آن جدا کنند و تمام مسئولیت ها را از آنـها بگیرند که تا آنـها درون یک سازمان نظامـی سازماندهی شوند و این سازمان نظامـی را بـه دو قسمت تفکیک کنند، یک بخش هوائی و دریـائی و بخش دیگر زمـینی و پلیس، سپس درون داخل هر کدام از بخش ها تقسیم بندی دیگری صورت گیرد.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">کیـانوری پیشنـهاد تشکیل چهار بخش داده بود، اما از آن جا کـه برخی از افسران درون شـهرستانـها بودند، اصلأ عملی نمـی شدکه بـه چهار بخش تقسیم و برای هر بخش یک"مسئول"گمارده شود. کیـانوری گفته بودکه این طرح را به منظور بحث بـه هیئت دبیران مـی برد، درون این رابطه با عموئی، شلتوکی، ذوالقدر، حجری، کی منش، بـــاقرزاده و جوانشیر م کرده بود ولی طبری هیچ یک از این مسائل را مطرح نمـی کرد، چــون معتقد بود کـه او نمـی تواند جلوی دهانش را بگیرد. بعد از دو روز کیـانوری گفت این طرح تصویب شده است، درون نتیجه این مصوبه شاخه دریـائی و هوائی با مسئولیت شاهرخ جهانگیری به</span><span lang="FA">۴</span><span lang="AR-SA"> یـا </span><span lang="FA">۵</span><span lang="AR-SA"> نفر از کادرهای قدیمـی از جمله شجاعی و خاضعی سپرده شد. تماس جهانگیری با هر یک از آنـها و همچنین تماس تک تک کادرها با افسران بـه صورت فردی صورت مـی گرفت، بطور نمونـه افضلی درون آغاز بـه معزز وصل بود و سپس بـه پرتوی، علاوه بر آنـها درون سال </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> بدون اطلاع سازمان نظامـی، یک محفل چهار نفره از ناخداهای نیروی دریـائی کـه در سال </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> از طریق عسکردانش بـه کیـانوری معرفی شده بودند، با شرکت همسران شان بدون درون نظر داشتن شرایط و حتی بی اعتناء بـه مسائل امنیتی، تحت مسئولیت کیـانوری تشکیل و تا اواخر</span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> بـه دست هدایت الله حاتمـی اداره مـی شد و سپس آنـها را بـه سازمان نظامـی و پرتوی واگذار نمودند کـه در نـهایت تحت مسئولیت جهانگیری قرارگرفتند، شاخه زمـینی، ژاندارمری و پلیس بـه معزز سپرده شد، کادرهای تحت مسئولیت معزز </span><span lang="FA">۴</span><span lang="AR-SA"> یـا </span><span lang="FA">۵</span><span lang="AR-SA"> نفر از جمله فرزاد جهاد و از کادرهای قدیمـی سازمان نوید بودند، مسئولیت عطاریـان و کبیری بـه عهده پرتوی بود. زمانی کـه شبکه ها گسترش پیدا کرد این کادرها با افسران عضو درون تمـــاس انفرادی بودند، البته بـه استثنای افسرانی کـه دریک رشته نظامـی و در یک شـهر شناسائی داشته و از قبل دوست بودند و توجیـه لازمـه را داشتند، درون یک حوزه سازمانی قرار مـی گرفتند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">سازمان نظامـی تازمان دستگیری درون سال </span><span lang="FA">۱۳۶۲</span><span lang="AR-SA">حدود یک صد نفر عضو داشت، مسئولیت هر دو سازمان مخفی و نظامـی با پرتوی بود. لازم بـه یـادآوری هست که جهانگیری و معزز هیچ شناختی از وجود یکدیگر و هیچ تماسی با همدیگر نداشتند، درون سازمان مخفی نوید قبل از </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> نیز همـه تماسها بـه صورت فردی بود ولی بعد از </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> حوزه بندی صورت پذیرفت. از اوایل </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> با جدا شدن سازمان نظامـی حوزه های سه نفره دو عضو و یک مسئول سازماندهی شد. که تا سال</span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> افرادی را کـه از همدیگر شناسائی داشتند یـا افراد دیگری با اسم مستعار درون حوزه ها متشکل کار مـید و جلسات حوزه ها درون پارک ها و یـا هنگام کوهنوردی و بعدها درون منزل آنـها برگزار مـیشد. درون این مورد اعضاء موظف بودند کـه با چشم بست بـه خانـه ها بروند، بعد از تشکیل سازمان نظامـی بـه طور مستقل، سازمان مخفی بـه دو بخش تهران و شـهرستانـها تقسیم شد، مسئولیت هر دو بخش با مـهدی پرتوی بود، درون اوایل </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> کمـیته شـهرستانـها بـه مسئولیت هادی پرتوی برادر مـهدی پرتوی بود و هر استان یک مسئول ایـالتی داشت، گاهی نیز دو یـا سه استان بـه مسئولیت یک نفر اداره مـی شد و ارتباط هریک از آنـها نیز مستقیمأ و بطور انفرادی با هادی پرتوی بود. هر استان یک "حوزه مسئول استان داشت و مـهدی پرتوی این افراد را نمـی شناخت، او تنـها کادرهای مرکزی نظیر چهانگیری، معزز، عابد، سعید آذرنگ و... بـه اسم واقعی مـی شناخت، مـهدی پرتوی نام و مشخصـــات و آدرس افراد را درون پاکتی دربسته به منظور شخصی کـه قرار بود رابط آنـها با سازمان باشد مـی فرستاد. کمـیته مسئولین بخش تهران با عباس خرسند و علی کتانی، از فروردین که تا مرداد</span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> تشکیل شد مسئولیت این حوزه نیز با مـهدی پرتوی بود. درون مرداد </span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> مـهدی پرتوی بـه اتفاق خرسندی و کتانی و دو نفر دیگر بـه دلیلی کـه قبلأ اشاره شد بازداشت شدند. درون این دوران هادی پرتوی علاوه بر اداره کمـیته شـهرستانـها بدلیل آشنائی های قبلی با کمـیته تهران نیر ارتباط برقرار مـی کند. بعد از آزادی از زندان، عباس خرسند و علی کتانی بـه شبکه علنی حزب منتقل مـی شوند، قرار مـی شود مـهدی پرتوی نیز مسئولیت های خود را واگذار کند و به شبکه علنی برود، درون این دوران بـه جای پرتوی رحمان هاتفی نیز بـه عنوان مسئول سازمان مخفی مشغول کار مـی شود. هاتفی (حیدرمـهرگان) درون دوران سازمان مخفی نوید با تعدادی از کادرها ارتباط داشت کـه بعد از </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> درون سازمان مخفی ارتباطات خود را با آنـها حفظ کرد، او درون یک حوزه اصلی با سعید آذرنگ، گیتی طوسی مقدم (همسرآذرنگ)، فاطمـه مدرسی (سیمـین فردین)، نیـاز یعقوب شاهی(همسرسیمـین) ارتباط لازم داشت و از طرف دیگر با علی خدائی و حسین راسخ بـه طورجداگانـه. لازم بـه توضیح هست که درون پلنوم شانزدهم حزب درون فروردین </span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> بـه طور غیـابی، سعید آذرنگ، فاطمـه مدرسی، علی خدائی حسین راسخ، شاهرخ جهانگیری، امـیر معزی، هادی پرتوی و فاطمـه سلامت بخش بـه عنوان اعضای مشاورکمـیته مرکزی انتخاب مـی شوند. بعد از آزادی پرتوی در</span><span lang="FA">۵۹</span><span lang="AR-SA"> مسئولیت سازمان مخفی بـه هاتفی واگذار شد، ولی بخش نظامـی هم چنان درون حیطه مسئولیت پرتوی باقی ماند و بطور همزمان مـهدی پرتوی بـه مدت</span><span lang="FA">۴</span><span lang="AR-SA">ـ</span><span lang="FA">۳</span><span lang="AR-SA"> ماه درشبکه علنی حزب، هم درون بخش آموزشی بـه عنوان معاون طبری و هم درون تشکیلات کل بـه عنوان معاون جوانشیر فعالیت مـی کرد و قرار بود مسئولیت شعبه درون حال تأسیس کادرها را بـه عهده بگیرد، کـه این شعبه هرگز تشکیل نشد.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">در فروردین</span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> وقتی خبر رسید کـه هاتفی تحت نظر هست کلیـه ارتباطات او را بخش مخفی قطع د و او منفرد بعد از چند ماه کـه از سوی شوروی وضعیت هاتفی بررسی امنیتی شد و آنـها اعلام د کـه او دیگر تحت تعقیب نیست، او را بـه بخش علنی و در تشکیلات کمـیته ایـالتی تهران بـه هیئت تحریریـه نامـه مردم و از سوئی او را بـه سردبیر جدید نامـه مردم معرفی د ولی نامـه مردم دیگر منتشر نشد. درون پلنوم </span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> هـاتفی پرتوی، مریم فیروز و نیک آئین بـه عنوان عضو مشاور هیئت سیـاسی کمـیته مرکزی حزب انتخاب مـی شوند و در اوایل </span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> این چهار نفر بـه عضویت اصلی هیئت سیـاسی ارتقاء مـی یـابند، بعد از رفتن هاتفی، سازمان مخفی جلسه نداشت و به تعبیری درون حالت سکون و انجماد قرار گرفته بود و فقط حفظ ارتباطات انجام مـی شد. هادی پرتوی درون شـهرستانـها ارتباطاتی داشت اما درون تهران با برخی از افراد و خیلی محدود تماس مـی گرفت و تقریبأ تماس ها را حفظ کرده بود. درون تابستان </span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> کیـانوری از مـهدی پرتوی مـی خواهد کـه سازمان مخفی را دوباره سازماندهی و مسئول جدیدی به منظور آن انتخاب کند، قرار شد جلساتی با وجود برخی از اعضای هیئت دبیران برقرار شود. درون جلساتی کـه حجری و جوانشیر و کیـانوری، پرتوی و شلتوکی شرکت داشتند، پیشنـهاد شد کـه از مجموع تشکیلات مخفی، تعداد اعضاء و امکانات آن گزارش داده شود، همـه این گزارش های درون خواستی را هادی پرتوی تهیـه و مـهدی پرتوی ارائه داد، از طرفی کیـانوری بولتن های داخلی حزب را کـه مـی بایست به منظور اعضای سازمان مخفی ارسال مـی شد بـه مـهدی پرتوی مـیداد و او نیز درون اختیـار هادی مـی گذاشت کـه به دیگر اعضاء برساند به منظور تداوم این کار کیـانوری بـه پرتوی مـی گوید کـه پیش پور هرمزان برو دو بولتن را از او بگیرد، پور هرمزان درون دفتر یک شرکت بـه عنوان پوشش مستفر بود. همان روزی کـه پرتوی بـه پور هرمزان مراجعه مـی کند، مأموران حکومت بـه آن جا وارد مـی شوند و پور هرمزان و هم چنین تعدادی زیـادی ازاعضای شعبه انتشارات حزب را دستگیر مـی کنند، پرتوی درون زمره دستگیرشدگان قرار مـی گیرد، درون این بین پرتوی زهرائی مدیر انتشارات نیل را کـه در آنجا جزو دستگیر شدگان بود، مـی بیند. زهرائی نیز پرتوی را از قبل بـه عنوان مترجم مـی شناخت از این رو پرتوی توانست با او قراری هم آهنگ کند، بدین گونـه کـه زهرائی او را به منظور ترجمـه بـه آنجا دعوت کرده هست هم چنین چون لیست حقوق کارکنان را داشتند و پرتوی جزو آنـها نبود، لذا او و دیگران را با قید تعهد مبنی بر اینکه روز بعد بـه دادستانی مراجعه کنند آزاد د. ساعت </span><span lang="FA">۵</span><span lang="AR-SA"> یـا </span><span lang="FA">۶</span><span lang="AR-SA"> بعد از ظهر پرتوی آزاد مـی شود و به خانـه یکی از دوستانش مـی رود و اطلاع مـی یـابد کـه از کمـیته محل بـه منزل او آمده اند، مأموران بـه اتاق او مـی روند و بازرسی آن جا، تمام گزارشـهائی کـه از سازمان مخفی جمع شده بود، هم چنین پاکتهـــــای تشکیلاتی دربسته گزارش های اعضای سازمان مخفی کـه درکیف های پرتوی بود و از آنجا کـه هادی پرتوی جائی و مکانی به منظور زندگی نداشت و اثاث خود را درون منزل مـهدی پرتــــوی گذاشته بود و از جمله دستگاه تکثیر نوار، رادیو و تایپ را با خود مـی برند و مـی گویند کـه مـهدی پرتوی خودش را معرفی کند و گرنـه عاو بـه عنوان فراری به منظور پخش بـه تلویزیون مـی دهند، مـهدی پرتوی با کیـانوری تماس مـی گیرد و از محتویـات درون کیف نیز اظهاربی اطلاعی مـی کند و مـی گوید احتمال دارد سارمان مخفی، شناسائی شود، کیـانوری پیشنـهاد مـی کند کـه امشب بـه منزل او برود و فردا درون جلسه هیئت دبیران این مسئله را بـه بحث گذاشته مـی شود، جلسه با حضورجوانشیر، بهزادی، حجری، شلتوکی عموئی و پرتوی تشکیل مـی شود، هیئت دبیران بـه پرتوی مـی گویند، اگر نرود، فراری محسوب خواهد شد و بلطبع حزب را زیر ضرب مـی برند، نتیجتأ مـی حتما او بـه شکلی همـه را بـه گردن بگیرد و پرتوی حتما به آنـها بگوید کـه عضو حزب هست و درون جلسه سازمان ایـالتی درون دبیرخانـه و به عنوان مسئول تحویل و جمع آوری نامـه های ارسالی بـه کار مـی کند و وظیفه دارد کـه نامـه هائی کـه از شبکه هـــای حزبی یـا هــــواداران حزب بـه صندوق ها ریخته مـی شود، را مطالعه و تفکیک کند و هرنامـه مـهم و با ارزشی را بـه بخش مربوطه درون تشکیلات دهد. درون تیرماه </span><span lang="FA">۱۳۶۰</span><span lang="AR-SA"> مـهدی پرتوی بـه خانـه مـی رود و به کمـیته محل تلفن مـی زند، روز بعد بـه کمـیته محل مراجعه و خود را همان گونـه کـه قرار بود معرفی مـی کند، پرتوی را بـه کمـیته منطقه مـی فرستند ولی زندانی نمـی شود، بعد از چند روز یکی از پاکتها را باز مـی کنند کـه گزارشی از راسخ با نام مستعار وجود داشته کـه در آن امکانات خود را درون شاخه خود از جمله پول، تایپ و تعدادی اسلحه ذکر کرده بود. پرتوی درون رابطه با این نامـه مـی گوید، اینـها اعمال ضد حزبی و خلاف خط مشی حزب انجام داده اند و حزب آنـها را شناسائی و توبیخ حزبی مـی کند، البته حزب آنـها را بـه کمـیته نیز تحویل مـیدهد. ظاهرأ اعتماد کمـیته جلب مـی شود و بقیـه نامـه ها و پول و هم چنین کتابها را بـه پرتوی مـیدهند، او را آزاد مـی کنند، بعد ازحل این مسئله، بار دیگر مسئولیت سازماندهی مجدد شبکه مخفی و تعیین مسئول جدید به منظور آن بـه عهده پرتوی گذاشته مـی شود، پرتوی بـه هیئت دبیران اعلام مـی کند کـه نمـی تواندی را به منظور مسئولیت سازمان مخفی پیشنـهادکند، درون جلسه هیأت دبیران نیز از تصویب گذرانده مـی شود کـه هم چنان مـهدی پرتوی مسئولیت سازمان مخفی را موقتأ که تا </span><span lang="FA">۶</span><span lang="AR-SA"> ماه بـه عهده داشته باشد.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">به این ترتیب پرتوی مسئول سازمان نظامـی و نیز مسئول سازمان مخفی باقی مـی ماند. درون مـهرماه </span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> کیـانوری هادی پرتوی را ازشبکه مخفی بیرون آورده و به شبکه علنی حزب وصل مـی کند هادی پرتوی ابتدا مسئول اجرائی کمـیته ایـالتی تهران و سپس مسئول کل کمـیته ایـالتی خراسان شد. بعد از رفتن هادی مـهدی پرتوی درخواست مـی کند کـه عباس خرسند و علی کتانی را کـه در شبکه علنی بودند بـه شبکه مخفی منتقل و در حالت نیمـه مخفی زندگی کنند. کمـیته شـهرستانـها با شرکت دو نفر خرسند و کتانی تشکیل شد مسئولیت کمـیته شـهرستانـها با مـهدی پرتوی بود. کمـیته تهران درون آغاز با حضور سعید آذرنگ و علیرضا دلیلی تشکیل شد ولی بعد از مدتی بـه دلیل کارکرد قوی تر فاطمـه مدرسی(سیمـین فردین) جایگزین دلیلی شد، کمـیته تهران با حضور سعید آذرنگ و فاطمـه مدرسی تشکیل شد و حسین راسخ و علیرضا دلیلی تحت مسئولیت فاطمـه مدرس قرار گرفتند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">عوامل نفوذی حزب</span><span lang="FA">:</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">تمامـی بدنـه حزب موظف بـه کار اطلاعاتی وخبری بودند. اگر اطلاعات مـهم بود و شخص درون مقام مـهمـی قرار داشت، ارتباط ویژه جدا از ارگانی کـه عضو آن بود با او بر قرار مـی شد و اگر توانسته بود درون ارگانی نفوذ کند، باز هم درون این ارتباط ویژه با مسئول ناحیـه شبکه علنی حزب قرار مـی گرفت. یکی از وظایف اصلی سازمان مخفی، کار اطلاعاتی و پخش مـهم آن، نفوذ درون ارگانـهای دولتی و حکومتی و هم چنین درون سازمانـهای ملی گرا و همچنین درون احزاب و سازمانـهای مارکسیستی وب اطلاعات از درون آنـها بود. درون مورد سازمانـهای ملی گرا و احزاب و سازمانـهای مارکسیستی، وظیفه نفوذی ها، شناسائی وب اطلاعات داخلی این ســــازمانـها بود. عوامل نفوذی درون سازمانـهای ملی گرا، ایجاد جوی بدبینی نسبت بـه همدگر و برهم زدن روابط با دیگر اعضاء کـه منجر بـه تعطیلی آن مـی گشت و در مورد جریـانات مارکسیستی بـه طور مستقیم و یـا غیر مستقیم این اطلاعات درون اختیـار حکومت جمـهوری اسلامـی قرار مـی گرفت یـا این اطلاعات از سوی نفوذها بـه مرکزیت مـی رسید و رسمأ از طرف حزب بـه مقامات جمـهوری اسلامـی ارائه مـی شد کـه این امر دو نتیجه داشت، یکی اینکه دشمنان استراتژیکی حزب و شوروی سرکوب مـی شدند و دیگر آنکه با جلب اعتمادجمـهوری اسلامـی، فضا به منظور فعالیت علنی وقانونی تر حزب باز مـی شد، یـا اینکه به منظور جلوگیری از ماهیت توده ای منبع اطلاعاتی، درون زمان مناسب بـه فرد نفوذی دستور داده مـی شد کـه مستقیمأ بـه جمـهوری اسلامـی مراجعه شود کـه این امر دو نتیجه داشت، یکی آنکه دشمنان حزب سرکوب مـی شدند و دوم آنکه فرد نفوذی مـی توانست موقعیت مـهمـی درون حکومت جمـهوری اسلامـی بدست آورد کـه در نـهایت شرایط خوبی به منظور حزب فراهم مـی شد.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">حزب توده اطلاعات از نیروهای طیف خط سوم کـه شامل سازمان پیکار، رزمندگان، اتحادیـه کمونیست ها، را بطور مستقیم یـا غیرمستقیم درون اختیـار جمـهوری اسلامـی قرار مـی داد، اما درون بقیـه سازمانـها نفوذی هائی داشت و اطلاعات مربوط بـه آنـها را جمع آوری مـی کرد ولی آنـها را درون اختیـارجمـهوری اسلامـی قرار نمـی داد، زیرا این سازمانـها مانند طیف فدائیـان- سازمان چریکهای فدائی خلق اقلیت – سازمان فدائیـان اکثریت – راه کارگر – مجاهدین خلق را درون نـهایت نیروی ذخیره خود مـی دانست کـه باید آنـها راجلب کند، لذا اطلاعات مربوط بـه آنـها را به منظور خودنگه مـی داشت.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۱</span><span lang="AR-SA"> ـ نفوذی های حزب درسپاه:</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">از اردیبهشت </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> بـه سازمان مخفی دستور داده شده کـه هرامکانی به منظور نفوذ درون سپاه و کمـیته دارد، اعلام کند. درون زمان سرکوب سازمان مخفی و دستگیری اعضای آن، حزب توده درکمـیته ها نفوذی نداشت، اما توانست درون ارگان سپاه پاسداران نفوذ کند،که عبارت بودند از:</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">الف ـ مسئول پرسنلی سپاه تبریزکه برادرش هم از دوران قدیم از کادرهای سازمان نوید بود کـه بعدها عضو سازمان نظامـی و مسئول سازمان نظامـی حزب درون غرب کشور شد. این فرد نفوذی درون جریـان سرکوب سازمان نظامـی بعد از ضربــه دوم حزب در</span><span lang="FA">۶۲</span><span lang="AR-SA"> دستگیر و سپس اعدام شد. اما برادر او درپی دستگیری معزز موفق بـه فرار شد.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: large;"><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA">ب ـ عضو ساده سپاه درون شمال کشورکه یک چشم خود را درون جنگ از دست داده بود، درون سال</span><span lang="FA">۶۰</span><span lang="AR-SA"> بـه او مشکوک شدند و از این رو سازمان نظامـی نیز بـه او دستور استعفاء داد، بعد از استعفاء بـه شغل آزاد تجاری مشغول شد، با این همـه درون سال</span><span lang="FA">۶۲</span><span lang="AR-SA"> دستگیر شد.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">ج ـ عضو اطلاعات سپاه درون تهران کـه برادری حزب اللهی داشت کـه همواره از جانب او تهدید مـی شد، بـه همـین دلیل سازمان نظامـی با اطلاع از این قضیـه از او خواست کـه استعفاء دهد. اما درون نـهایت او درون سال </span><span lang="FA">۶۱</span><span lang="AR-SA"> دستگیر شد.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">د ـ گذشته از این سه نفرکه عضو شبکه مخفی ـ نظامـی حزب بودند، از شبکه علنی حزب نیز افرادی درون سپاه نفوذی بودند، از جمله مـی توان بـه فردی کـه ازمحافظان خانـه امام خمـینی و هم چنین از محافظان مجلس بوده هست اشاره کرد.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۲</span><span lang="AR-SA"> ــ نفوذی حزب درون مجلس:</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">الف ـ نماینده ارامنـه درون مجلس خبرگان قانون اساسی درون اولین دوره مجلس شورای اسلامـی، از اعضای حزب توده بودند. البته تشکلات ارامنـه بخشی از سازمان مخفی نوید بـه حساب مـی آمد. ارتباط نماینده ارامنـه با عموئی برقرار بود.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۳</span><span lang="AR-SA"> ــ نفوذی حزب درون نـهادی های دولتی</span><span lang="FA">:</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">حزب افرادی را نیز درون ارگانـهای دولتی و سطح معاون وزیر و مدیرکل وزارتخانـه ها نفوذ داده بود. از جمله ناخدا احمدی افسر نیروی دریـائی کـه در محفل حزبی عضویت داشت، موفق شد دروزارت خارجه و دفتر بنی صدر نفوذ کند.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">۴</span><span lang="AR-SA"> ـ نفوذی درون گروههای سلطنت طلب و کودتاچیـان:</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">الف ـ همسر ناخدا "ح " یک نـــاخدای بــــازنشسته نیروی دریـائی یکی از نفوذی های حزب بود کـه قبل از سال </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> بازیگر فیلم های تبلیغاتی و رقاصه کافه بود و پس از سال </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> هودار حزب شد و توانست رابطه ی خود را با محافل راست گرا برقرارکند و به عنوان نفوذی رسمـی حزب درون تشـکیلات مخفی فعال سلطنت طلبان نفوذ کند و یک رکن اصلی این محافل شود. سرنخ اصلی کودتای نوژه را این زن درون اختیـار حزب گذاشت. این ناخدا و همسرش با ناخدا احمدی ارتباط داشتند. این زن دو نفر از اعضای علنی حزب را وارد تشکیلات مخفی کودتاچیـان مـی کند کـه در آن دو درون لیست نیروهای اقدام کننده کودتا قرار مـی گیرند. کیـانوری دایمأ مقامات جمـهوری اسلامـی را درون جریـان اطلاعات کودتاچیـان قرار مـیدهد درون ضمن منبع اطلاعاتی خود را نیز معرفی مـی کند که تا آن جا کـه دو نفر از سپـــاه نیز از طریق همـین زن وارد نیروهای اقدام کننده مـی شوند. حتی پول مزدوری بین آنـها تقسیم مـی شود، قرار بوده نیروئی از تهران بـه نوژه برود و از درون پایگاه نوژه نیز راه را بازکنند و پایگاه تصرف شود و به دنبال آن با هواپیماهای جنگی از نوژه بـه تهران آمده و محل های تعیین شده را بمباران کنند. شب هنگام درون لحظه قطعی، نیروهای حکومت عملیـات کودتاچیـان را خثنی و نیروهای عملیـاتی کودتا را درون پایگاه و به عنوان اعزامـی بـه تهران دستگیر مـی کنند. ولی تمام شبکه دستگیر نمـی شوند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span lang="AR-SA">ب ـ درون </span><span lang="FA">۵</span><span lang="AR-SA"> اردیبهشت ماه </span><span lang="FA">۵۸</span><span lang="AR-SA"> درون جریـان طبس همزمان با عملیـاتی کـه قرار بود امریکا انجام دهد، برنامـه ریزی شده بود کـه از داخل شبکه عملیـاتی انجام شود. درون این شبکه نیز عوامل حزب وجود داشته کـه سرانجام اخبار این عملیـات را ناخدا احمدی بـه حزب مـی رساند ولی خبر بـه موقع بـه کیـانوری نمـی رسد، احمدی ناچار خبر را مستقیمآ بـه بنی صدر مـیدهد و روز بعد از عملیـات کیـانوری همـین اطلاعات را درون دیدار با بنی صدر بـه او مـیدهد. بنی صدر بـه منبع اطلاعاتی واحد مشکوک مـی شود. از سوی دیگر عطاریـان، فروزان، سلیمـی کمـیته انقـلاب را قبل از </span><span lang="FA">۵۷</span><span lang="AR-SA"> درون ارتش تأسیس کرده و عملیـاتی نیز انجام داده از جمله پادگان هائی را بـه انقلاب تحویل داده بودند، بـه همـین دلیل عطاریـان موقعیت خاصی داشته و بعد از انقلاب فرمانده لشکر یکم گارد شد و با آغاز جنگ فرمانده قرارگاه غرب و بعد از آن مشاور عالی و زیردفاع بود. از طرف وزارت دفاع درون جلسات کارشناسی شورایعالی نظامـی شرکت مـی کرد. درون این جریـان قدوسی بـه عطاریـان حکم داد کـه برای رسیدگی بـه جریـان طبس اقدام کند کـه هلی کوپتر و هواپیمای امریکا درون طبس مـی ماند و فرمانده ارتش ایران دستور بمباران منطقه را مـیدهد و درست این زمانی بود کـه فرمانده سپاه قائم به منظور تجسس درون آنجا بود و در اثر بمباران هواپیماهای ایران کشته شد و بحث این بود کـه از طرف امریکا بـه نفوذی های امریکا درون ارتش چراغ سبز زده شده بود. درون واقع دستور بمباران را بنی صدر داده بود. از سوی نفوذی های حزب مشخص شد کـه در چند روز قبل از قضیـه طبس سایت های اضطراری بمباران ضد هوائی اطراف تهران و قم را برچیده بودند. گزارش عطاریـان از خیـانت ستاد ارتش حکایت مـی کرد کـه ریـاست آن با شادمـهر بود، درون واقع پیـام رمزی</span><span lang="FA">۲</span><span lang="AR-SA"> ساعت بعد از شکست عملیـات از سوی رادیو آمریکا داده مـی شود و سپس ارتش هواپیماها و هلی کوپترهای باقی مانده امریکائی درون طبس را بمباران مـی کند. اطلاعات حزب از شبکه ای بود کـه در داخل کشور عملیـات را انجام مـی داد، بعد از ماجرای طبس و خیـانت ستاد ارتش، درون جریـان گفتگوهای مـیان آیت الله بهشتی و کیـانوری، آیت الله بهشتی مـی گوید: شما اطلاعاتتان را بـه کانالهای دیگری غیر از بنی صدر بدهید.که البته این کانالها دفتر امام خمـینی بود.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt; unicode-bidi: embed;"><span style="font-family: Times New Roman;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">ح ـ بعد از گذشت یک سال از قضیـه نوژه شخصی بـه نام مـینو از اعضای سازمان مخفی با پدر یکی از دوستانش کـه عضوشاخه باقی مانده نوژه بود، آشنا شده و به دستور حزب درون آن شبکه نفوذ مـی کند و اطلاعاتی مربوطه را بـه حزب مـی دهد و حزب نیز این اطلاعات را با معرفی منبع اطلاعاتی خود بـه دادستانی مـی رساند. دادستانی بـه جز مـینو همـه را دستگیر مـی کند. بعد از این ماجرا، مـینو بـه شبکه علنی حزب پیوست و پس از سرکوب حزب بـه شوروی گریخت.</span></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-size: large;">نفوذ درگروههای مختلف سیـاسی:</span></div><span style="font-size: large;"></span></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-size: large;"></span></div><span style="font-size: large;"></span><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"></div><span style="font-size: large;"></span></span><span style="font-size: large;"></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-size: large;"></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">الف ـ یک زوج درون دفتر حزب جمـهوری اسلامـی و هم چنین درون روزنامـه آن اشتغال داشتند، البته این افراد نفوذی نوید از تشکیلات مخفی حزب توده بعدها بـه هواداران سازمان مجاهدین خلق ایران پیوستند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">ب ـ یک نفر از اعضـای سازمان مخفی حزب درون حزب ملت داریوش فروهر نفوذ کرد و در سازمان جوانان آن فعال شده و از مسئولان نشریـه سازمان جوانان آنـها شد. یک بار گزارشی داد کـه فروهر با قوم بختیـاری تماس برقرار کرده کـه شورش برپا کنند. کیـانوری با اتکاء بـه اطلاعات آن فرد، اطلاعات کاملی از سازمان، تشکیلات روابط و افراد و کارهای درون پیش و برنامـه های تماس با بختیـاری ها را درون اختیـار دادستانی مـی گذارد. این قضیـه دستگیری فروهر را درون سال۶۰ بدنبال داشت. حزب نیز منبع اطلاعات خود را بـه شبکه علنی انتقال داد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-size: large;"><span dir="ltr"><span style="font-family: times new roman,times,serif;"> </span></span><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif;">ج ـ درون تهران فردی از اعضاء سازمان مخفی حزب درون جبهه دمکراتیک متین دفتری و لاهیجی نفوذ کرد، همچنین با شکرالله پاکنژاد همکاری داشت کـه اطلاعات را بـه حزب مـی رساند.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">د ـ درون سال ۵۸ از اعضای سازمان مخفی، موفق بـه نفوذ درون حزب ایران شدند. عنصر نفوذی حزب با جانشین بخیتار بـه نام ابوالقاسم خادم ارتباط داشت. این گروه عملیـات تروریستی داشت کـه حزب اطلاعات واصله را بـه دادستانی مـیداد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">هـ ـ سازمان مخفی حزب توده درون سال ۵۹ ـ ۵۸ درون شاخه مشـهد حزب رنجبران نفوذ کرد و در سال ۶۱ مجموعه اطلاعات و همچنین اطلاعات چارت تشکیلاتی این سازمان بـه دستورحزب درون اختیـار سپاه قرارگرفت.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">و ـ تعدادی از سازمان مخفی نوید درون اتحادیـه کمونیستها کـه در جریـان آمل شرکت داشت، درون نیمـه دوم۶۰ اطلاعاتی از تشکیلات درون ارتباط با تسرف شـهر آمل درون اختیـار کیـانوری قرار داد و حزب نیز این اطلاعات را بـه دادستانی تحویل داد و سپاه درون کمـینی کـه در جنگل گذاشته بود، گروه هزارنفری را بـه اسارت گرفته و بعد از تحویل اعضای نفوذی نوید بقیـه را درون همان جنگل تیرباران د و این افراد نفوذی با کمک حزب توده بـه خارج از کشور فرستاده شدند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">ز ـ درون سال ۵۸ سعید آذرنگ درون رهبری یکی از دسته های سازمان چریکهای فدائی خلق قبل از انشعاب نفوذ کرد و بحث های درون رهبری سازمان را بـه حزب مـی رساند، درون بهمن ۵۸ سازمان چریکهای فدائی پلنوم مخفی برگزار د کـه کادرهای بالا درون آن شرکت داشتند، سعید آذرنگ موفق شد کـه کلیـه اسناد پلنوم و گفت و گوها را بـه کیـانوری تحویل دهد، کیـانوری نیز سازمان مخفی را مسئول چاپ آن نمود، کار چاپ درون یک چاپحانـه کـه کتابها و نشریـات حزب توده را چاپ مـی کرد داده شد. یکی از هواداران چریکها درون آن چاپخانـه کار مـی کرد و موضوع را به منظور سازمان چریکهای فدائی گزارش مـی کند، دو نفر از حزب به منظور دریـافت جزوات مراجعه مـی کنند، درون هنگام تحویل جزوات چاپ شده سازمان چریکها کـه از قبل درون آن جا حضور یـافته بودند، یکی از مراجعه کنندگان را مـی ربایند بعد از ۳ روز شکنجه او را آزاد مـی کنند. اما همان لحظه یکی دیگر از مراجعه کنندگان بـه چاپخانـه مراجعه مـی کند و جزوات را دریـافت مـی کند، پخش جزوات باعث اغتشاش و درگیری درسازمان چریکها و از عوامل مـهم درون انشعاب این سازمان شد. مدتی بعد از این جریـان کمـیته ای کـه سعید آذرنگ عضو آن بود تصمـیم مـی گیرد بـه حزب بپیوندد. سعید بـه دستور حزب نقش بازی مـی کند و مـی گوید: من بـه حزب گرایش ندارم و از این گروه جدا مـی شود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">ر ـ سال ۵۸ فردی از سازمان مخفی، موفق بـه نفوذ درون سازمان مجاهدین خلق مـی شود، ولی موفق بهب اطلاعات و انجام حرکتی نشد. سال۶۰ کـه سازمان مجاهدین بـه فاز نظامـی وارد شد، افرادی از مجاهدین توسط شبکه های علنی و مخفی حزب شناسائی شدند، آن دسته از مجاهدین کـه احتمال شرکت درون خانـه های تیمـی را داشته یـا اسلحه حمل مـی نمودند را بـه حزب معرفی مـی د، خانـه های تیمـی را شناسائی مـی د، نفوذی ها ازشبکه مخفی حزب سئوال مـی د کـه چه بایدکرد؟ اطلاعات مجاهدین اطلاعات روز مـیباشد، اگر دیر استفاده شود، مـی سوزد، آیـا حتما اطلاعات را بـه جمـهوری اسلامـی داد یـا نـه؟ درون این رابطه کیـانوری بـه پرتوی و سازمان مخفی رهنمود مـی داد کـه این اطلاعات را فقط حتما به حزب بدهند، زیرا سیـاست حزب فعلأ این نیست کـه به حاکمت اطلاعات مربوط بـه مجاهدین را بدهند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">ت ـ درون مورد سازمان پیکار برخلاف سازمان مجاهدین عمل د.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">ی ـ درون مورد اکثریت فدائیـان خلق هیچ احتیـاجی بـه نفوذی نبود، لازم بـه توضیح هست که رهبری این جریـان و به ویژه فرخ نگهدار اشتیـاق پیوستن بـه حزب را داشتند، ولی کیـانوری اعتقاد داشت کـه احتمال یورش بـه حزب بـه بهانـه ارتباطات جاسوسی وجود دارد، ولی احتمال تحمل اکثریت به منظور مدت زمان بیشتر از جــانب حاکمـیت وجود دارد، بـه این دلیل اگر ادغام و پیوند تشکیلاتی صورت نگیرد منطقی تراست. ولی حلسات هیئت سیـاسی اکثریت با جضور عده ای از دبیران خزب برگزار مـی شد. افرادی از حزب درون جلسات کمـیته های ایـالتی و کمـیته های بخش ها و شـهرستانـهای سازمان فدائیـان به منظور رهنمود بـه آنـها، انتقال ساختار چریکی بـه ساختارحزبی و منطبق با حزب شرکت مـی د، نمایندگان حزب درون کمـیته ها و جلسات رهبری چریکها رهنمود مـی دادند و در واقع حزب سازمان را اداره مـی کرد. از جانب حزب بهرام دانش عضو کمـیته مرکزی حزب هفته ای یک بار درون جلسات تحریریـه بولتن داخلی سازمان اکثریت شرکت مـی کرد و رهنمودهای لازم مـی داد. سال ۶۱ رهبران اکثریت درون یکی از جلسات مشترک با رهبری حزب از جوانشیر سئوال مـی کنند کـه حزب درون مورد اعضای ارتش و نظامـی ها چه خط مشی ای دارد، جوانشیر عنوان مـی کند کـه ما عضو نظامـی نداریم، بـه این ترتیب سازمان اکثریت نیز ارتباط خود را بـا اعضاء و هواداران نظامـی خود قطع مـی کند. اما وقتی جوانشیر مسئله را با کیـانوری مطرح مـی کند، کیـانوری نظر دیگری مـی دهد، حزب بـه اکثریت اطلاع مـی دهد کـه اعضای نظامـی خود را بـه حزب تحویل دهند، پرتوی از طریق جوانشیر با یکی از اعضای دبیران اکثریت با نام مستعار حسن آشنا مـی شود. درون این رابطه، سازمان مخفی حزب، افراد نظامـی عضو سازمان اکثریت را تحویل مـی گرفت، بعدها سازمان مخفی حزب با اکثریت درون مورد ایجاد یک چاپخانـه بزرگ مخفی با پول و امکانات اکثریت ولی درخدمت مشترک برنامـه ریزی مـی د، پرتوی از نیمـه دوم ۶۱ با حسن ارتباط برقرار مـی کند، حسن بعد از دستگیری رهبری حزب بـه خارج مـی رود و حتی بعد از دستگیری کیـانوری این رابطه وجود داشت و بتدریج از نیمـه ۶۱ که تا زمان دستگیری کیـانوری و ضربه اول۲۴ نفربه سازمان نظامـی حزب معرفی شدند و از سوی سازمان اکثریت پارول تماس با این افراد بـه حزب داده مـی شد، اما حزب با آنـها تماس نگرفت، چرا کـه قرار بر آن شد کـه به این افردا گفته نشود کـه ارتباط با حزب برقرارشده هست و قرار گذاشتند کـه کادر مسئول اعضای نظامـی اکثریت نیز از اکثریت تأمـین شود و این مسئولین تحت مسئولیت کادر سازمان نظامـی حزب قرارگیرند، اما بـه این دلیل کـه سازمان اکثریت موفق نشد، کادر مناسب کار مخفی با نظامـیان کـه شناخته شده نباشند، بـه حزب معرفی کند و تنـها یک نفر از کادرهای اکثریت درون این مورد بـه حزب معرفی شد و با پارول های مربوط بـه تماس این افسران درون اختیـارحزب بود، ولی بنا بـه تصمـیم بعدی قرارشد اکثریت کادر رابط معرفی کند، با آن افراد از جانب حزب تماس گرفته نشد و فقط پارولها درون اختیـار جهانگیری قرارداشت، لازم بـه توضیح هست که۲۰ نفر از نظامـیان عضو اکثریت درون جریـان دستگیری حزب دستگیرشدند، ولی درون دادگاه دیگری جدا از نظامـیان جزب محاکمـه شدند و هیچ کدام اعدام نشدند و به حبس های کوتاه مدت محکوم شدند، چاپخانـه نیز دایر نشد، بعد از ضربه اول، ارتباط رسمـی مـیان دو سازمان بـه دستور جوانشیر، توسط رحمان هاتفی و حسن انجام مـی گرفت، پرتوی بـه محافظت بقیـه رهبران حزبی و اداره سازمان مخفی مـی پرداخت.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">بیژن کبیری، سرهنگ کلاه سبز بود، درون انقلاب پادگان کلاه سبزها را تحویل طرفداران امام خمـینی داده بود و معاون فرمانده تیپ نوهه، کلاه سبزها شده بود، پدر او درون گذشته مسئول سازمان حزب درون زنجان بود و عمویش از فرماندهان ارتش فرقه دمکرات آذربایجان بود کـه پس از شکست آن فرقه اعدام شده بود و خود او هوادارحزب بود، بعدها بـه حزب و سازمان مخفی پیوست. برادر او نیز درون شبکه علنی حزب فعال بود کـه او نیز بـه سـازمان مخفی منتقل و مسئول سازمان مخفی و در این شبکه ها با موقعیت خطرناکی رو برو بود. حزب نمـی خواست کبیری کـه منبع اطلاعات مـهمـی بود، شناسائی شود، همچنین درون مورد همـه نفوذی ها نظامـی حزب اعتقاد داشت کـه این افراد و از جمله کبیری مستقیمأ بـه ری شـهری رئیس دادگاه ارتش مراجعه کنند و هم او را درجریـان بگذارند و هم موقعیت خود را نزد ری شـهری بهتر سازند، چرا کـه ری شـهری شخص نیرومندی است. همچنین قرار شد کـه در صورت آغاز سرکوب و دستگیری این شبکه های برانداز، کبیری بـه بهانـه ای از آنـها کنار گذاشته شود، که تا عدم دستگیری او توجیـه شود کبیری تعداد زیـادی از شبکه های نظامـی مخالف و برانداز جمـهوری اسلامـی را لو داد. بعد از سرکوب سه گروه از این شبکه ها، دیگر صلاح نبود کـه کبیری آزادانـه سرکار سابقش برود، زیرا شک همـه را برمـی انگیخت، حتما خود را بـه عنوان شخصی کـه تحت تعقیب حکومت هست و زندگی مخفی دارد، نشان مـی داد. او موضوع را با ری شـهری درون مـیان گذاشت. بـه این خاطر ری شـهری از ستاد ارتش خواست کـه کبیری را محرمانـه بـه عنوان مأموریت بـه دادگاه ارتش بفرستند، ولی از نظر ظاهر وانمود کنند کـه کبیری متواری شده است. بنابراین کبیری درون محل کار حاضر نشد، فقط با ری شـهری تماس مـی گرفت، شناسنامـه جعلی و حساب بانکی جعلی بـه نام او آماده د، ماشین و خانـه درون اختیـارش گذاشتند و با همسر و فرزندش بـه زندگی مخفی پرداخت، درون ارتش هم شایع بود کـه موفق بـه فرار شده، درون نتیجه اعتماد گروههای سلطنت طلب بـه او بیشترشد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">کبیری شخصی را درون ایلام مـی شناخت کـه در کار قاچاق فراریـها بود کـه از طریق این فرد بـه جریـانی آشنا گشت و پی برد کـه سر نخ این جریـان بـه قطب زاده وصل است، سرانجام با قطب زاده ملاقات کرد. قطب زاده درون محل سخود و در یکی از کاخهای مصادره ای با گارد مخصوص کـه همـه جا از او محافظت مـی د، دستگاهی بـه گونـه شاهان به منظور خود ساخته بود. دیدارها ادامـه مـی یـابد، معرف کبیری خیلی مورد اعتماد قطب زاده بود. کبیری خود را بـه عنوان بـه عنوان یکی از اعضای شورای مرکزی یک سازمان گسترده نظامـی کـه افسران زیـادی درون اختیـار دارد، معرفی مـی کند، اعتماد قطب زاده جلب مـی شود، صحبت هائی درون ارتباط با کودتا و چگونگی انجام آن صورت مـی گیرد، قطب زاده خواهان دیدار با مسئول نظامـی کبیری مـی شود، کبیری ماجرا را بـه مسئول خود درون سازمان نظامـی یعنی پرتوی مـی گوید، پیشنـهاد پرتوی این هست که از عطاریـان استفاده کنید و به ری شـهری همـین پیشنـهاد را بدهید و موافقت او را نیز جلب کنند، از سوی دیگر مدتی بود کـه عطاریـان بـه دستور حزب با ری شـهری ارتباط مستقیم و جداگانـه برقرارکرده بود، ولی کبیری از این مسئله اطلاع نداشت. بـه هرحال ماجرا بـه طورکامل با ری شـهری درمـیان گذاشته مـی شود، ری شـهری نیز خوشباورانـه با این طرح موافقت مـی کند، کبیری، عطاریـان را بـه عنوان مسئول سازمان خود بـه قطب زاده معرفی مـی کند، قطب زاده نیز اعتمـــاد مـی کند و طرح خود را توضیح مـی دهد و مـی گوید کـه رئیس یکی از ارکان ستاد ارتش رکن ۲ یـا ۵ با او ارتباط دارد و آنـها بـه امکانات توپخانـه درون اطراف تهران و خانـه ای درون جماران مشرف بـه خانـه خمـینی و مجهز هستند و با خارج از کشور ارتباط دارند. با اولاف پالمـه تماس گرفته و با شریعتمداری و بازار هم آهنگ هستند. قطب زاده طرح نـهائی کودتا را بـه این شرح ارائه مـی دهد کـه جلسات شورای عالی دفاع هرچند وقت یک بار درون خانـه خمـینی برگزار مـی شود، آنـها درون همان زمان خانـه او را با توپخانـه مـی کوبند و مراکز حساس را تصرف مـی کنند، شریعمتداری نیز درون رادیو و تلویزیون این عملیـات را تأیید مـی کند و کودتا صورت مـی گیرد. یعنی کودتای واقعی کـه خمـینی و مسئولان کشته مـی شوند و یک کودتای ظاهری کـه به هواداری و خونخواهی از امام کودتاچیـان را مثلأ سرکوب کرده اند و شریعتمداری بـه طرفداری از کودتاچیـان و قطب زاده از صدا و سیما صحبت مـی کند و قطب زاده مـی گفت با آیت الله زنجانی نیز تماس گرفته و او هم تأیید کرده است. داماد شریعتمداری رابط شریعتمداری و قطب زاده بود. کبیری و عطاریـان گزارش این عملیـات را بـه ری شـهری مـی دهند و او نیز ماجرا را بـه خمـینی مـی رساند. خمـینی باور نمـی کند و مـی گوید کـه سند مـی خواهد، ری شـهری بـه کبیری مـی گوید، حتما حرفهای قطب زاده را ضبط کنید. بار دیگر کبیری و عطاریـان با کیف ضبط صوت بـه منزل قطب زاده مـی روند و بعد مـی فهمند کـه دستگاه خراب بوده وگفته ای را ضبظ نکرده است. مجبور مـی شوند یک بار دیگر بروند و این بار متن صحبت های خود را با قطب زاده را ضبط مـی کنند و ری شـهری نوار را بـه خمـینی تحویل مـی دهد. او نیز حاج احمد را پیش بعضی از آیت الله بـه جزء شریعتمداری کـه با این جریـان تماس داشتند مـی فرستند و مـی گوید کـه خود راکنار بکشید. قطب زاده درون سه مرحله سه وجه ۵۰۰ هزار تومان بـه کبیری و عطاریـان مـی دهد و آنـها این مبالغ را بـه ری شـهری مـی دهند، قطب زاده از آنـها خواسته بود کـه در جنوب یکی از بنادر را شناسائی کنند کـه برای آنـها از خارج اسلحه بفرستند و بلافاصله امکاناتی از سوی ری شـهری درون اختیـار کبیری و ری شـهری گذاشته مـی شود، درون لحظه قطعی تصمـیم حکومت بـه سرکوب گرفته مـی شود، همـه را دستگیر مـی کنند و از جمله قطب زاده و داماد شریعتمداری را، داماد شریعتمداری بـه شرط مصاحبه تلویزیونی آزاد مـی شود. ابتدا قطب زاده منکر مسئله مـی شود، چند نفر از افراد نظامـی کـه با قطب زاده مستقیمأ رابطه داشتند، دستگیر مـی شوند و از طرفی بـه او مـی گویند کـه بخش دیگر کبیری و عطاریـان را هم گرفته اند، قطب زاده باز هم انکار مـی کند، بـه دستور ری شـهری کبیری را بـه عنوان زندانی با قطب زاده روبرو مـی کند، قطب زاده مجبور بـه اعتراف مـی شود، بعد از این جریـان دوباره کبیری مخفی مـی شود، بعد از آن ری شـهری سه مـیلیون تومان سرمایـه با یکداری را بـه کبیری مـی سپارد که تا بیکار نباشد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">بعد از جریـان قطب زاده ری شـهری کبیری را بـه اطلاعات سپاه معرفی مـی کند. سپاه شخصی را بـه او معرفی مـی کند کـه سر نخ یک جریـانی هست که حتما در آن نفوذ شود، انتخاب کبیری بـه این خاطر بود کـه او با شخص مورد نظر سپاه آشنائی داشته است. کبیری برنــامـه ریزی مـی کند کـه تصادفأ با او ملاقات مـی کند و رابطه برقرار مـی شود کـه در نـهایت بـه لو رفتن این شبکه نیز منجر مـی شود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">در مرداد ۵۹ کیـانوری درون جلسه مشترک خود با هاتفی، پرتوی و خدائی مطرح مـی کند کـه یک جریـان براندازی و بمب گذاری را شناسائی کرده و تاکنون هر اطلاعاتی از آنـها بـه دادستانی داده است، نتوانسته اند، درست برخورد کنند، حتی چند نفر را دستگیر کرده اند، ولی موفق نشده اند که تا ریشـه جریـان را پیگیری کنند، آنـها بـه کارشان ادامـه مـی دهند و مـی گوید کـه اکنون شخصی ساواکی کـه با شبکه براندازی وابسته بـه خارج رابطه دارد، شناسائی شده کـه قرار درون نماز جمعه بمب گذاری کنند و قدوسی نیز موافقت کرده و از این رو قرار شده پرتوی مسئله را سازماندهی کند، کـه این شخص را دستگیرکرده و در بازجوئی آن با دادستانی مشارکت داشته باشند و قرار این شـد کـه سازمان مخفی حزب بـه اتفاق دادستانی این شخص را دستگیر کند، ولی بـه تنـهائی بازجوئی از او انجام دهد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">شخص کیـانوری یک باغ را بـه عنوان محل حبس و بازجوئی انتخاب کرد، همان شب منزل آن شخص را تحت نظر قرار داد کـه این فرد ساواکی و بمب گذار فرار نکنند، صبح روز بعد کیـانوری تلفنی با پرتوی قرار مـی گذارد، روز بعد پرتوی سوار بر ماشین و همچنین همراه با افرادی مسلح از سازمان مخفی سر ملاقات کیـانوری حاضر مـی شوند و کیـانوری آنـها را مستقیمأ بـه محل دادستانی مـی برد، درون آن جا کیـانوری ماشین دادستانی را سوار مـی شود و پرتوی و دیگران با ماشین متعلق بـه سازمان مخفی بـه دنبال آنـها درون مقابل درب خانـه ساواکی مورد نظر کیـانوری و نماینده دادستانی و پاسداران، هم چنین پرتوی و دوستانش بدنبال آنـها پیـاده مـی شوند، کیـانوری محل را نشان مـی دهد، بعد از بازرسی محل و انبار آن فرد را درون ماشین دادستانی مـی گذارند، چند ماشین دادستانی و هم چنین سازمان مخفی حزب مـی روند، وقتی بـه محل دادستانی مـی رسند، کیـانوری آنـها را ترک مـی کند و پرتوی و دوستاتش را منتظر مـی گذارند کـه آن فرد را از دادستانی به منظور بازجوئی تحویل بگیرند، آنـها که تا مدت ۲۴ ساعت از او بازجوئی کنند و پس ازب اطلاعات او را بـه دادستانی بازگردانند، عصر همان روز فرد ساواکی را تحویل پرتوی مـی دهند و رسید مـی گیرند و یک پاسدار را همراه او مـی فرستند، چون کیـانوری مکانی را مشخص نکرده بود، پرتوی از خانـه ای کـه قصد داشتند به منظور چاپخانـه مخفی استفاده کنند، ولی آن محل بود و معلوم شده بود کـه در اختیـار حزب بوده هست و نیز زیر زمـین آن مجهز بـه آگوستیک بوده، استفاده مـی کنند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">زندانی را با چشم بند همراه یک پاسدار بـه آن جامـی برند، از ماشین شخصی کـه صاحب آن مکان بود، استفاده مـی کنند، سلاح ها درصندوق عقب همان ماشین بود، بازجوئی را درون زیرزمـین همان خانـه شروع مـی کنند، درون همان دقایق اولیـه بازجوئی، کمـیته محل بـه آن خانـه هجوم مـی برد، توضیحات افراد را مؤثر نمـی بینند و تمام افراد با همان ساواکی بـه کمـیته مـی برند، درون حین بازرسی خانـه، پرتوی از فرصت استفاده کرده و به اعضای سازمان مخفی مـی گوید کـه نام مستعار بدهند و بگویند از دادستانی مأموریت دارند و سخنی دیگری نگویند، آنـها را بـه کمـیته مـی برند و پس از آن دو روز بـه اوین منتقل مـی شوند. درون روزنامـه ها مـی نویسند کـه شبکه مخفی حزب منحله دمکرات را دستگیرکرده و اســامـی ۵ نفر با نام های مستعار بـه عنوان اعضای حزب دموکرات منتشر مـی کنند. علی کتانی با آن فرد ساواکی حدود یک هفته درون یک سلول زندانی مـی شوند و آن ساواکی کـه نمـی داند کـه علی کتانی نیز با آن گروه بازجوئی بوده است، دوست و صمـیمـی مـی شوند، کتانی اطلاعاتی را از آن فرد مـی گیرد و سپس طی یک نامـه بـه دادستانی مـی دهد، این شخص درون همان دوران اعدام مـی شود، از سوئی عموئی مرتیأ به منظور آزادی افــراد سازمان مخفی بـه دادستانی مـی رود، با لاجوردی صحبت مـی کند، لاجوردی مـی گوید کـه این افراد حتما محاکمـه شوند، چون اعمال غیر قانون انجام داده و اسم مستعار داده اند، بعد از دو ماه دستگیری یک نفر از این گروه توسط یک پاسدار زندانبان شناسائی مـی شود، ولی علیرغم توصیـه عموئی باز هم درون مقابل عموئی حاضر نمـی شود، نام واقعی خود را بگوید و اعلام مـی کند کـه باید مسئول خودم بگوید او تنـهای بودکه نام خودش را که تا لحظه آخر نگفته بود و سرانجام با توصیـه مسئولش علی کتانی اسمش را مـی گوید، بعد از عگرفتن و انگشت نگاری و ثبت مشخصات با گذشت چهار ماه زندان، همـه آزاد مـی شوند از جمله علی کتانی، عباس خرسند و پرتوی، بعدها درون دوره بازجوئی های بعد از دستگیری سال ۶۲ مشخص مـی شود کـه این افراد عضو اداره هفت ساواک و مسئول نصب دستگاه استراق سمع درون سفارت شوروی درون دوره شاه بوده و از این رو به منظور کیـانوری مـهم بود. اصرار زیـاد کیـانوری به منظور بازجـوئی حزب از این فرد به منظور آن بوده کـه اطلاعات درون این رابطه را خود حزب بدست آورد و به شوروی بدهد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">امکانات به منظور فرار رهبران:</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">الف ـ امکانات فرار درون شبکه مخفی یـا نظامـی:</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۱ ـ یک قایق ماهیگیری درون آستارا بود کـه همافر اخراجی از نیروی هوائی بعد از دوران تصفیـه آن را بـه هزینـه خود به منظور حزب تهیـه کرده و ظاهرأ بـه کارماهی گیری مشغول بود. این قایق توان انتقال ۶ نفر را از آستارای ایران بـه آستارای شوروی داشت. قایقران مذکور از طریق یک واسطه با جهانگیری و کمـیته مخفی ـ نظامـی مرتبت بود و از اعضای بخش نظامـی بـه شمار مـی رفت.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۲ ـ یک ماشین بنز سواری توسط فردی از شبکه مخفی بخش غیرنظامـی خریداری شده بود و تحت مسئولیت عباس خرسند قرار داشت کـه حد فاصل اردبیل ـ آستارا و تهران بـه مسافرکشی مشغول بود و با این برنامـه کـه افراد مورد نظر را از تهران بـه آستارا و از آنجا بـه محلی درون جاده مرزی آستارا ـ اردبیل منتقل کند و در آن محل، افراد را پیـاده مـی کرد و آنـها بعد از عبور از رودخانـه بـه پاسگاه مرزی شوروی مـی رفتند و با پارولی کـه کیـانوری درون اختیـار آنـها گذاشته بود و بامأموران شوروی تماس مـی گرفتند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۳ ـ یک دستگاه خودرو وانت درون همان مسیر آستارا ـ اردبیل کـه با همان منظور و تحت مسئولیت عباس خرسند وجود داشت.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۴ ـ دو برادر تحت نظر سازمان مخفی درون سرخس یک باب مغازه تعمـیر لوازم صوتی دایر کرده بودند کـه یک موتورسیکلت مناسب به منظور جاده ها خاکی و کوهستانی و یک خودرو وانت درون اختیـار داشتند کـه در مسیر سرخس ـ مشـهد درون رفت و آمد بودند. اینـها تحت مسئولیت علی کتانی آمادگی انتقال افراد رهبری را از مرز سرخس داشتند، سرخس ایران که تا مرز سرخس شوروی جاده آسفالته کـه ماشین بتواند تردد کند نداشت و به این خاطر قرار بود، افراد را با موتورسیکلت مزبور منتقل کنند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۵ ـ یک کشتی کوچک درون جنوب کشور متعلق بـه نیروز دریـائی وجود داشت و این امکان را داشت کـه عده ای از مرز آبی بـه یمن جنوبی کـه در آن شرایط تحت حاکمـیت کمونیست ها بود، انتقال دهند، این امکان توسط افرادی مانند ناخدا احمدی ـ حقیقت ... کـه در یک محفل ۵ نفره نظامـی بودند، تأمـین شده بود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۶ ـ درون بخش نیروی هوائی یک خلبان هواپیمائی فرندشیپ یک هواپیمای کوچک ۶ تا۱۰ نفره، متعلق بـه نیروهای هوائی وجود داشت و مـی توانست برنامـه ریزی کرده و با توجیـه مأموریت بـه مشـهد برود. آدرس یک فرودگاه متروکه درون حوالی مشـهد نیز مشخص و پیش بینی شده بود. درون ضمن خلبان و هواپیما توانائی پرواز درون ارتفاع کم را به منظور فرار از صفحه رادارها داشتند. برنامـه ریزی و مأموریت این هواپیما ها انتقال تعدادی از رهبران بـه افغانستان بود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">ب ـ امکانات فرار درون شبکه علنی:</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۷ ـ فروغیـان گذشته از کا گ ب با مأمورین افغانی ارتباط داشت و مسئول ارتباط کمـیته مرکزی با سازمان (خراسان کمـیته ایـالتی استان خراسان) بود و مسئولیت کمـیته ایـالتی خراسان بـه عهده باغیـان بود. فروغیـان امکانات و ارتباطی خاص خود را داشت، از جمله شرکت ساختمانی درون بایباد تأسیس کرد کـه تحت پوشش آن امکان خروج رهبری حزب از مرز افغانستان را سازماندهی کرده بود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۸ ـ فروغیـان گذشته از مرز افغانستان درون منطقه ترکمن صحرا کانالهائی مطمئن به منظور انتقال رهبری بـه آن سوی مرز تهیـه دیده بود، بطوریکه چند روز قبل از ضربه اول بـه حزب خود فروغیـان بـه همراه جوانشیر و هم چنین زاده عموئی از همـین مسیر بـه خارج از کشور فرار د.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-family: times new roman,times,serif;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">ج ـ اطلاع رهبری ازکلیـه امکانات فرار:</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-size: large;"><span dir="ltr"><span style="font-family: times new roman,times,serif;"> </span></span><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif;">رهبری حزب توده از امکانات متنوع فرار اطلاع داشتند، بدین ترتیب کـه گذشته از امکانات علنی، از امکانات فرار شبکه مخفی و نظامـی، کیـانوری، جوانشیر، حجری، شلتوکی، پرتوی و تا حدی حسین قلمبر درون جزئیـات با خبر بودند. درون اواخر سال ۶۰ رهبری حزب تصمـیم گرفت کـه مجموعه امکانات فرار شبکه علنی و غیر علنی درون اختیـار یک کمـیته قرار بگیرد که تا بهتر بتواند وظیفه اختفای افراد رهبری و خروج آنـها از کشور درون مواقع ضروری را سازماندهی نماید، از این رو جلسه هماهنگی امکانات با حضور عباس حجری، رضا شلتوکی، مـهدی پرتوی وگاهی اوقات با حسین قلمبر تشکیل مـی شد. همچنین بـه دلیل آنکه انتقال امکانات باعث شناسائی مـی شد، تصمـیم گرفتند کـه کلیـه امکانات موجود شبکه های علنی تحت مسئولیت قلمبر، شلتوکی و حجری سازماندهی شود و امکانات موجود درون شبکه های مخفی هم دراختیـارخود آن سازمان باقی بماند. درون عین حال قرارشد، امکاناتی کـه برای اختفای افراد هیئت سیـاسی درون مواقع ضروری ایجاد شده است، از جمله خانـه های امن و زوجی کـه در هر یک از این خانـه ها زندگی مـی د، بـه خود افراد هیئت سیـاسی معرفی شوند. بطور مثال حجری، شلتوکی، باقرزاده، نیک آئین و جودت به منظور شناسائی خانـه ها بـه آنجا شدند. از جمله وظایف این کمـیته، انتقال اعضای کمـیته مرکزی درون صورت هشدارهای متفاوت بـه خانـه ای امن موجود درون شبکه علنی یـا مخفی بود. درون صورت اعلام خطر زرد و قرمز، افراد کمـیته مرکزی بـه خانـه های امن درون شبکه علنی کـه برای مخفی شدن تهیـه شده بود، مـی شدند و درصورت خطر شدید ترو همچنین آماده شدن به منظور خروج از کشور بـه خانـه های موجود درون شبکه مخفی منتقل مـی شدند. اما اعضای هیئت سیـاسی درون صورت اعلام خطر زرد، بـه خانـه های امن درون شبکه علنی و درصورت اعلام خطر قرمز، بـه خانـه های امن موجود درون شبکه مخفی مـی شدند. امکانات موجود درون شبکه علنی به منظور مخفی شدن و فرار اعضای رهبری حزب تحت مسئولیت حسین قلمبر با نظارت کامل شلتوکی و حجری بود و امکانات موجود درون شبکه مخفی تحت مسئولیت پرتوی قرار داشت. تصمـیم را جع بـه تشکیل کمـیته به منظور بسیج و سازمان این امکانات با مسئولیت جلسه سه نفره شلتوکی، حجری و پرتوی توسط هیئت سیـاسی حزب ایجادشده بود.</span></span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">* ـ هزینـه های مختلف از جمله پول تهیـه خانـه و ماشین را حزب تهیـه مـی کرد و مسئولیت امور مالی را اسماعیل ذوالقدر بـه عهده داشت.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-family: times new roman,times,serif;"><span lang="AR-SA" style="font-size: large;">تعداد ۱۲ خانـه به منظور انجام عملیـات اختفاء و مـهاجرت رهبری با شرایط کاملأ مناسب مـهیـا بود و تعداد زیـادی خانـه دیگر کـه شرایط کاملأ مناسب نداشت ولی مـی توانست درون شرایط اضطراری مورد استفاده قرار گیرد، آماده شده بود. مسئله قابل ذکر درون این مورد محدودیت هائی بود کـه از لحاظ انتخاب زوج به منظور توجیـه استقرار و اسکان هر یک از خانـه ها وجود داشت، چرا کـه برخی از افراد شبکه مخفی با همسری عادی و غیر حزبی وکاملأ غیر سیـاسی ازدواج کرده بودند کـه توجیـه آنـها درون شرایط فرار مشکل مـی نمود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">چگونگی دستگیری رهبران حزب:</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">در این جا ضروری هست که اشاره شود، برخی افراد چگونگی دستگیری رهبری حزب توده ایران درون سال ۶۱ را عمدتأ درون ارتباط با فرار دیپلمات روسی ولادیمـیرکوزتیکچین بـه انگلستان مـی دانند، از جمله معتقدند کـه کوزتیکچین از ارتباط برخی اعضای حزب با مأموری کا گ ب و سفارت شوروی مطلع بوده و پس از فرار بـه لندن لیست ۲۰۰ نفری از اعضای حزب توده را درون اختیـار ام آی ۶ انگلیس قرار مـی دهد. سازمان جاسوسی این کشور از طریق سازمان اطلاعات پاکستان و گروههای مجاهدین افغانی آن را بواسطه عسکراولادی بـه خمـینی، وزارت اطلاعات و اطلاعات سپاه تحویل مـیدهند. اما با اندک بررسی و تحقیق درون چند و چون وضعیت تشکیلاتی حزب و واقعیـات عمل کرد رهبری حزب مشخص مـی شود کـه توجیـه شکست حزب و ربط آن صرفأ بـه ولادیمـیرکوزیتکچین بی اساس است، زیرا اولأ مأمورین شوروی بعد از فرار کوزیتکچین بـه لندن بـه رابطین خود با حزب یعنی آذرنگ و جهانگیری مـی گویند کـه کوزیتکچین فقط با کیـانوری تماس داشته، درون نتیجه بـه برادر بزرگتر یعنی کیـانوری و فروغیـان بگوئید از کشورخارج شوند، از طرفی مأمور و رابط شوروی حتی بعد از گم شدن کوزیتکچین بـه پرتوی و آذرنگ مـی گوید کـه نگران نباشید، چرا کـه ارتباطات ما با شما ربطی بـه کوزیتکچین یـا سفارت نداشته و ندارد و من مستقیمأ با مسکو ارتباط دارم و حتی ملاقات هایم را با مسکو هماهنگ مـی کنم و سپس مـی آیم و به هیچ وجه بـه سفارت گزارش نداده و نمـی دهم.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">ثانیأ کوزیتکچین درون اواسط سال ۶۰ ناپدید شده و کیـانوری تنـها درون اوایل ۵۸ ارتباط مستقیم با مأموران سفارت داشته است.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">ثالثأ کانالهای ارسال اخبار اطلاعاتی ـ نظامـی، کانال خاصی از سوی پرتوی و سازمان مخفی بود ولی کانال ارسال اخبار غیرنظامـی از سوی گالیگ و از طریق یک شرکت تجاری بود کـه اصلأ درون محدوده اطلاعاتی کوزبتکچین نبوده و نمـی توانسته باشد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">بنابراین درون واقع منبع اطلاعات حاکمـیت اطلاعات سپاه، کوزیتکچین و گزارش او بـه ام آی ۶ نبوده است، تنـها آگاهی کوزیتکچین اطلاع از ارتباط و تماس کیـانوری با سفارت شوروی بود و اگر اطلاعاتی داشته، محدود بـه روابط حزب با شوروی بـه شکل کلی بود. کتاب خاطرات کوزیتکچین بـه فارسی ترجمـه و چاپ شده و در آن مـی توان محدوده اطلاعات او را درون مورد ارتباط حزب توده با شوروی یـافت.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">از سوی دیگر جمـهوری اسلامـی نیز درون رهبری حزب هیچ گونـه نفوذی نداشته است، برخی رهبران حزب درون زندان از جمله رصدی و حاتمـی بـه کیـانوری مشکوک بودند کـه او جاسوس دو جانبه انگلیس و شوروی هست و مـی گفتند کیـانوری مـی توانسته فرار کند و دیگران را نیز خارج کند و در واقع فقط شوروی و کیـانوری همواره اطلاع داشتند کـه حزب و رهبران آن سرکوب و دستگیرخواهند شد و هیئت دبیران تصویب کرد کـه فقط جوانشیر و عموئی درون ایران بمانند و بقیـه بـه خارج بروند. اما کیـانوری بـه دلیل وابستگی بـه انگلستان و خدمت بـه آن درون جلوگیری از ضربه زدن بـه حزب اقدامـی انجام نداده و تصمـیمات هیئت دبیران را اجراء نکرده است. اما واقعیت آن هست که کیـانوری ضربـه و سرکوب را ناشی از سیـاست جناح راست حاکمـیت مـی دانست و به طورکلی عقیده نداشت کـه سیـاست اختفاء و مخفی شدن دواطلبانـه خود و رهبری حزب را درون پیش گیرد و بر این عقیده بود کـه باید تلاش کرد که تا آخرین لحظه با خط مشی فعالیت رسمأ علنی و قانونی، حیـات جزب را تداوم بخشد و نمـی خواست با خط مشی غیر علنی حزب؛ درون واقع ترس از مرگ خود کشی کند و بهانـه سرکوب کلیت و بدنـه حزب را بـه حاکمـیت بدهد. از سوی دیگر با خروج کیـانوری از کشور عملأ و رسمأ رهبری واقعی حزب بـه دیگری واگذارمـی شد و به معنی مخفی و غیرعلنی شدن حزب بود و علاوه بر آن، این تصمـیم با توجه بـه شرایط و روحیـه اعضای رهبری حزب غیر منطقی و غیر قابل اجراء بود. اگر کیـانوری و رفقایش مخفیـانـه خارج مـی شدند و اعلام نمـی شد کـه درخارج از کشور بـه سرمـی برند، مـی حتما به هر جای دنیـا کـه مـی رفتند بـه زندگی مخفی و زیرزمـینی مـی پرداختند و در مقابل رهبری جدید حزب کـه وظیفه تداوم خط مشی قانونی و علنی را داشت مـی حتما با معرفی خود درون ایران فعالیت مـی د. نتیجتأ افرادی کـه به خارج منتقل مـی شدند، تاج و تخت رهبری را از دست مـی دادند، درون صورتیکه این امر با روحیـه کیـانوری و حتی دیگر رهبران جزب منطبق نبود و روحیـه قدرت طلبی اجازه این کار را نمـی داد. درون عین حال کیـانوری واقعأ از عمق اطلاعات حکومت از روابط حزب با مقامات امنیتی شوروی اطلاعی نداشت و تصور مـی کرد کـه با وجود نفوذی شوروی درون رکن۲ ارتش و اطلاعات نخست وزیری مـی تواند از سرکوب حزب بـه موقع مطلع شود و از عمل کرد مستقل اطلاعات سپاه آگاهی نداشتند. از سوی دیگر، افراد رهبری حزب از مـهاجرت بـه خارج اظهار نارضایتی مـی د. آنـها از دوران طولانی مـهاجرت مـی ترسیدند و چون تجربه گذشته آنـها بسیـارتلخ بود، نمـی خواستند بار دیگر بـه خارج بروند. واقعیت آن هست که قبل از قیـام ۵۷ سالهای زیـادی کـه این افراد درون مـهاجرت بودند، همواره درون معرض برخوردهای تحقیرآمـیز مقامات سیـاسی و امنیتی شورویـها قرارداشتند. هیچ گونـه استقلالی درون زندگی شخصی و سیـاسی و ملی نداشتند، با آنـها بـه مثابه مأمورین دون پایـه برخورد مـی شد، ولی با حضور درون ایـران هواداران قابل توجه از اقشار و طبقات گوناگون کشور خود را بـه دنبال داشتند کـه شخصیت لگدمال شده را بـه آنـها باز مـی گرداند و از این رو حاضر نبودند دوباره بـه گوشـه لایپزیک یـا مسکو بازگردند، که تا به آنـها امر و نـهی شود که تا شاید بعد از سالها گوشـه نشینی و در زمانی دیگر با ۴۰ یـا ۵۰ نفر دوباره بـه ایران بازگردند، البته افرادی مانند غلام یحیی دانشیـان بودند کـه به یـاری فرقه دمکرات آذربایجان بـه ایران نیـامدند و از سرکردگان جاسوسان شوروی درون حزب توده ایران بودند و نیز افرادی مانند فروغیـان بودند کـه در رده غلام یحیی قرار داشته کـه اگر بـه ایران هم آمدند نـه بـه عنوان کار حزبی بلکه مستقیمأ و عملأ بـه عنوان مأمور کا گ ب آمده بودند و مأموریت سازماندهی شبکه های جاسوسی را بـه عهده داشتند و در مقابل اشخاصی همچون قائم پناه و کیـهان و احتمالأ رصدی احساس بدی نسبت بـه کا گ ب درون خود داشتند، چرا کـه با برگشت بـه شوروی روابط و مناسبات حقارت باری بر آنان مسلط مـی شد، بـه همـین خاطر نسبت بـه فرار موضع مثبتی اتخاذ ند، علاوه بر همـه اینـها، هر شخصی کـه اندکی با روحیـات و تمایلات کیـانوری آشنا بوده، و از عشق وافر بـه شوروی و تعهد مسئولانـه او درون همکاری همـه جانبه با شوروی آگاه بود، هیچ وقت اتهام وابستگی او بـه انگلستان را تکرار نمـی کرد. بدیـهی هست که اطلاعات کوزیتکچین و نیز ارگانـهای امنیتی و جاسوسی آمریکا بویژه انگلستان و امریکا درون اختیـارجمـهوری اسلامـی قرارگرفته بود، نقش مـهمـی درون سرکوب حزب ایفاء کرد، اما واقعیت آن هست که اطلاعات اصلی و تعیین کننده از عملکردهای حزب عمدتأ بـه واسطه تعقیب و مراقبت رهبران حزب و با تکیـه بربی توجهی ها و زیـاده طلبی های مأموران امنیتی شوروی، عمل کرد ناشیـانـه رهبری حزب سیـاستهای سازمانی نادرست حاکم برتشکیلات مخفی و نظامـی، ماجراجوئی درون نگه داری اسلحه، سیـاستهای نادرست حزب درون عدم تلفیق کار مخفی و علنی، عدم انسجام فکری و سیـاسی و سازمانی رهبری حزب درون چگونگی فعالیت قانونی و علنی حزب و نیز ضعف های رهبران حزب درون دوران بازجوئی و اعترافات سنگین و زیـاد آنـها ... درون اختیـار ارگانـهای امنیتی و اطلاعاتی جکومت قرارگرفت.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">سپاه اطلاعات افراد مربوط بـه حزب را از طرق مختلفب کرده بود، سپاه توانسته بود با تعقیب و مراقبت شخص کیـانوری و نیز از طریق بازجوئی های افراد دستگیرشده درون جریـان ضربه اول بهمن ۶۱ بـه حزب، بـه اطلاعات زیـادی دست یـابد و برای همـین هم درون اولین اطلاعیـه ها، اتهام حزب را جاسوسی اعلام کرده بودند، درون طول ضربه اول که تا ضربه دوم بـه حزب درون اردیبهشت۶۲ هوشنگ اسدی نقش مـهمـی درون ترزیق اطلاعات درست و حتی غلط خطرناکی بـه سپاه ایفاء کرد. هوشنگ اسدی را بـه عنوان عضو هیئت تحریریـه نامـه مردم درون ضربه اول دستگیرکرده بودند. درون جلسه تحریریـه مردم چه درون زمان انتشار نامـه مردم و چه بولتن تحلیلی هفتگی کیـانوری هفته ای یک بار شرکت و مسائل روز را تحلیل مـی کرد، منوچهر بهزادی عضو هیئت دبیران و مسئول نامـه مردم بود، درون نتیجه مجموعه اطلاعات هوشنگ اسدی از کیـانوری و بهزادی بود، هوشنگ اسدی یک روز بعد از دستگیری یعنی درون ۱۸ بهمن ۶۱ نامـه ای به منظور مسئولین زندان مـی نویسد و همراه با اعلام توبه حاضر مـی شود با آنـها همکاری اطلاعاتی کرده و حتی مـی نویسد کـه او اصلأ هیچ گاه هوادارحزب توده نبوده هست و هم چنین گفت کـه قبل از انقلاب با ساواک شاه همکاری داشته و به خاطر فشار ساواک بـه حزب توده وارد شده است، او توضیح مـی دهدکه درون دهه۵۰ ساواک اسدی را بـه دلیلی بازداشت مـی کند، او مدتی با ایت الله هم سلول بوده است، درون ساواک از او تعهد مـی گیرند کـه باید از مخالفا نظام گزارش تهیـه کند، بعد از آزادی، ساواک با او تماس مـی گیرد و او کـه عضو هیئت تحریریـه کیـهان بوده است، مجبور بـه همکاری مـی شود و حتی چند بار بـه او پول مـی دهند، درون سال ۵۶ کـه هاتفی با بورس مؤسسه کیـهان بـه لندن مـی رود، اسدی بـه دلیلی بـه اروپا مـی رود و با هاتفی درون انگلیس ارتباط پیدا مـی کند، هاتفی کـه اسدی را بـه عنوان سمپات تلقی مـیکرده، بـه اوپیشنـهاد همکاری با سازمان نوید را مـیدهد و اسدی نیز پیشنـهاد هاتفی را مـی پذیرد. اسدی درون توبه نامـه خود نوشته بود، از آن جا کـه سال ۵۶ آغاز حرکت های شدید ضد سلطنتی درون جامعه بود و برای آنکه بتواند درون آینده ارتباط خود را با ساواک توجیـه کند، این کار را انجام داده و گفته بود کـه به هاتفی پاسخ داده و هاتفی ماجرا را بـه کیـانوری منتقل مـی کند. کیـانوری مـی گوید: کـه او با همکاری با ساواک تن درون دهد و از این تاریخ بـه بعد، هر گزارش را کـه به ساواک مـی داده با نظارت هاتفی تهیـه مـی شده است. درون هر صورت اسدی درون توبه نامـه خود تأکید مـی کند کـه او نفوذی حزب توده درون ساواک نبوده، بلکه از قبل با ساواک همکاری داشته و در جریـان ضـد سلطنتی درون سال ۵۶ حزب را محملی کرده هست که کار خود را توجیـه کند. او مـی دانست کـه در نزد حکومت جمـهوری اسلامـی ساواکی بودن جرم کمتری از توده ای بودن دارد، بنابراین مـی گفت کـه توده ای واقعی نبود و از چاله بیرون آمده و به چاه افتاده هست اسدی از همان اوایل دستگیری خود شروع بـه نامـه نویسی و اطلاعات کرده و برای اثبات توبه خود، هر چیزی کـه شنیده بود و یـاحدس مـیزد، بـه عنوان یک موضوع جدی مطرح مـی کند. بطور مثال به منظور اولین بار نام افضلی را او به منظور بازجوها مطرح مـی کند و بدین گونـه توضیح مـی دهد کـه یک روز وقتی کیـانوری درون جلسه هیئت تحریریـه حضور داشت، تلویزیون مصاحبه ای از افضلی را پخش مـی کند، اعضای تحریریـه مـی گویند کـه باید سخنان افضلی را درون روزنامـه چاپ کنند، کیـانوری مخالفت کرده و مـی گوید، نـه بـه او کاری نداشته باشید. کـه افضلی حتما موقعیت خاصی بـه سود حزب داشته باشد کـه کیـانوری اجازه چاپ صحبت های او را نداده هست تا به منظور او مسئله ای بوجود نیـاید و در نامـه خود بـه بازجویش مـی نویسد کـه من فکر مـی کنم کـه افضلی عضو حزب است، یـا اینکه درون اعترافات خود مـی گوید کـه من مـی دانم کـه سازمان نوید علنی نشده است، زیرا هیچ یک از افرادش درون سازمان علنی نیـامده اند، مسئول نوید شخصی هست بنام خسرو کـه من فکر مـی کنم، همان رحمان هاتفی باشد، البته نام رحمان هاتفی را بـه اشتباه گفته بود، زیرا خسرو نام مستعار مـهدی پرتوی بوده هست که اسدی او را نمـی شناخته است. هوشنگ اسدی کلیـه اطلاعات خود درون مورد شبکه علنی و نیز تحلیل های خود و تصورات خود ساخته را با آب و تاب زیـادی بـه بازجوها مـی دهد. این اطلاعات دهی از جانب اسدی درون زندان قبل از شروع بازجوئی ها، مبنائی به منظور آغاز عملیـات شکنجه و اعتراف گیری درون بازجوئی ها مـی شود، درون ابتدا بازجوها فقط بـه سراغ کیـانوری مـی روند و تا مدتی از دیگران بازجوئی نمـی شود، منأسفانـه کیـانوری بـه دلیل داشتن خصوصی یـات راحت طلبی، مسئله تغذیـه مخصوص وسستی اراده مورد تمسخر تمام بازجوها قرارداشت، هم چنین تنـهای کـه امکان هواخوری داشت،کیـانوری بود. کیـانوری هرگونـه اطلاعاتی کـه راجع بـه حزب بود، بدون اینکه شکنجه زیـاد شود خیلی راحت درون اختیـار بازجوها قرار مـی داد، هم چنین درون مورد اسلحه مطلبی کـه گفته بود کـه با رودست خوردن از بازجوها و در مقابلب امتیـازی مانند هواخوری درون زنـدان اعتراف مـی کند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">گرچه درون مقابل اعتراف بـه ستاد کودتا مقابله مـی کند و اعترافی درون این زمـینـه نمـی کند. درون واقع او اعتراف دروغی نسبت بـه مسائل جزبی نمـی کند و اطلاعات مـهم خود نسبت بـه حزب و امکانات و اقدامات مخفی و علنی آن را بـه راحتی و بدون شکنجه درون اختیـار بازجوها قرار مـی داد. اما راجع بـه مطالبی کـه مربوط بـه رابطه با شوروی بسیـار شکنجه شده بود و تاجائی کـه مـی تواست مقاومت مـی کرد و اطلاعات مربوط بـه شوروی را بـه سختی و با تحمل شکنجه زیـاد ارائه مـی داد، کتاب من متهم مـی کنم از فریدون کشاورز نیز سرنخی به منظور بازجوئی درون مورد تاریخ حزب ارائه داده بود و بازجوها از محتویـات کتاب به منظور بازجوئی استفاده مـی د، برخی اطلاعات دیگر مربوط بـه ارتباط فردی برخی اشخاص با کا گ ب بود کـه اشخاص دیگر از آن اطلاعی نداشتند، کـه اعترافی کرده باشند، از جمله این افراد مـی توان بـه قائم پناه اشاره کرد، این اشخاص خودش یک نامـه مـی نویسدکه مـی خواهد اعتراف کند و مـی خواهد کـه او را بازجو صدا بزند، درون بازجوئی بدون هیچ شکنجه و فشار اقدام بـه اعترافات جاسوسی مـی کند. چرا کـه جانش از تحقیر شوروی ها بهرسیده بود. حسن قزلچی نیز اعترافاتی دواطلبانـه درون رابطه با مسائل حزبی کرده بود و اعلام کرد کـه مسلمان شده هست و نامـه مفصلی نوشت کـه قصد دارد مشروع اطلاعات خودرا بگوید. قائم پناه راجع بـه ارتباط فـردی خود با کا گ ب سخن مـی گوید و این امر باعث مـی شود کـه بازجوها بویژه بـه کلیـه رهبران حزب کـه در مـهاجرت بودند، شک کنند و از این رو بازجوها ازمـهاجران و رابطه آنـها با کا گ ب سئوال مـی کنند. برخی از این افراد نداشتند زیر فشار بـه دروغ بـه جرم ناکرده اعتراف مـی کنند مانند بهزادی و زرشناس. عمده ترین فشارهای شکنجه زمانی صورت گرفت کـه هوشنگ اسدی قضیـه کودتا و تشکیل ستاد کودتا را بـه دروغ مطرح کرد کـه احتمالأ به منظور نشان مـیزان شدید توبه، خوش ی و همکاری هرچه بیشتر با بازجوها این کار را کرده بود. اسدی از برخی از تحلیل های حزب و برخی صحبت ها، داستانی از خود ساخت بدین گونـه کـه حزب مـی خواست کودتا کند تاریخ آن را ۶ فروردین و بعدها درون ۱۱ اردیبهشت ماه بیـان مـی کند. بـه دروغ یک شورای کودتا و یک شورای عملیـات معرفی مـی کند و اعضای کابینـه تخلیلی را نیز نوشته بود. حتی سمت ها را درون کابینـه متناسب با موقعیت ها معرفی مـی کند. بعد از این داستان سرائی های هوشنگ اسدی بازجوها بـه مـیزان شدیدی از گذشته، از جمله دست بند قپانی و کابل زدن های شدید را اعمال مـی کند. اطلاعات سپاه چنین چیزی را باور کرده بود و تصور مـیکرد کـه شوروی با ورود نیروها بـه مرز بـه این کودتا کمک مـی کند، درون زیر این فشارها کیـانوری بـه هیچ وجه این قضیـه ستاد کودتا را تأیید نمـی کند ولی ۱۲ نفری از اعضای رهبری حزب بـه دروغ بـه انجام کودتا و وجود ستاد کودتا اعتراف مـی کنند و حتی آنـها داستان سرائی هائی را برداستان اسدی اضافه مـی کنند. آنـها نیز بـه دروغ کابینـه ای معرفی مـی کنند. بدلیل نزدیکی روابط و مناسبا ت و دیدگاه افراد، اعترافات نیز نزدیک بـه هم بود و بیشترشک اطلاعات سپاه را برانگیخت و در نتیجه ترس آنـها را دامن زد. از این رو درون اواخر فروردین ۶۲ بـه سپاه اعلام آماه باش مـی دهند و مـی گویند خطر کودتای توده ای وجود دارد. این جریـان که تا سوم اردیبهشت ماه ۶۲ ادامـه داشت که تا اینکه اسدی نامـه ای مـی نویسد و مـی گوید کـه همـه این مطالب مربوط بـه کودتا و ستاد کودتا را دروغ گفته و از ترس این حرفها را زده است، چیزی کـه به توهم کودتای توده ای ها درون مـیان بازجـویـان دامن زده بود، اطلاعاتی کـه کیـانوری درون زیرفشار و در جریـان طرح مسئله کودتا بیـان کرده بود. بازجوها بـه کیـانوری گفته بودند، درون جریـان دستگیری فریدون فم تفریشی بـه هنگام مراجعه بـه رابط شوروی اش، چند روز قبل از ضربه اول بـه حزب از او نامـه ای بـه دست آورده اند کـه کیـانوری به منظور شورویـها نوشته بود و کیـانوری کـه رودست خورده بود، بـه ناچار مفاد نامـه را درون بازجوئی ها بیـان مـی کند. ماجرای مربوط بـه این نامـه چنین بود کـه چند هفته قبل از ضربه اول بـه حزب درون بهمن۶۱ شورویـها از طریق فروغیـان بـه کیـانوری اطلاع مـی دهندکه بواسطه اصرار جمـهوری اسلامـی به منظور ورود بـه خاک عراق درون جنگ، احتمال مداخله امریکا و به ناچار مداخله متقابل شورویـها درون ایران و در نتیجه بروز جنگ داخلی و تجزیـه درون کشور ایران وجود دارد و حزب و متحدینش از جمــــــله فدائیـان اکثریت حتما از هر جهت به منظور چنین موقعیتی آماده باشند که تا در صورت امکان قدرت را بـه دست بگیرند. شورویـها از کیـانوری خواسته بودند نیروهای حزب و فدائیـان را از جمله درون ارتش برآورد و به اطلاع آنـها برساند. کیـانوری درون همـین رابطه مسائلی را درون هیأت سیـاسی مطرح مـی کند و بحث هائی درون مـی گیرد و سپس نامـه ای مـی نویسد کـه در آن اطلاعات لازم به منظور شورویـها را ارائه مـی دهد و این نامـه را از طریق فم تفرشی به منظور رابط شوروی مـی فرستد. از آنجا کـه کیـانوری با حربه های بازجوها رودست خورده و باورکرده بود کـه این نام با دستگیری فم تفرشی بـه دست مأموران اطلاعاتی و بازجوها افتاده هست به مفاد آن درون چند مرحله و تقریبأ با تفصیل درون بازجوئی ها اقرار مـی کند و بازجوها اعضای زندانی هیأت سیـاسی را تحت فشارمـی گذارند کـه تفصیل مذاکرات آخرین جلسات هیأت سیـاسی و هیأت دبیران حزب افشاء کنند و افشای تدریجی این مذاکرات نیز بـه مسأله دام مـی زند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">پس از ضربه اول بـه حزب جوانشیر، هاتفی و پرتوی جلسات سازماندهی را هفته ای دو بار برگزار مـی د. طی این جلسات تصمـیم گرفته شد کـه مسئولین ایـالتی را بـه تهران فرا بخوانند و در سطح شـهرستانـها، مسئولین را با شـهرهای دیگر نعویض نماید. علی گلاویژ، ابراهیمـی و هادی پرتوی بـه تهران آمدند، درون این مقطع جوانشیر مـی خواهد بـه علی خاوری اطلاع داده شود کـه در خارج از کشورکمـیته مرکزی اطلاعیـه ای صادر نکند، چرا کـه تنـها هیآت تصمـیم گیری درون داخل کشور مـی باشد، دکتر حسین جودت بعد از دستگیری هـای ضربه اول درون منزل خود ماند و مخفی نشد. طبری، مـیزانی و ابراهیمـی سه عضو هیـــــأت دبیران: پرتوی، هاتفی، جودت، سه عضوهیأت سیــــاسی، بهرام دانش، حاتمـی و گلاویژ ازاعضای کمـیته مرکــــزی درون داخل کشور باقی ماندند. درون آن جلسات فقط سه عضوهیآت دبیران و سه عضوهیأت سیـاسی کـه در فوق نام شد شرکت جستند. جواد ارتشیـار را درون شبکه مخفی وارد ند و ژیلا سیـاسی کـه در آغاز بـه شبکه مخفی منتقل شده بود از شبکه مخفی بـه شبکه علنی منتقل شد و تحت مسئولیت هاتفی قرارگرفت. درون جلسات فوق درون رابطه با مسائل مختلف تصمـیم های جدی اتخاذ شد. ارتباط با شوروی ها بطورکلی قطع شده بود. جوانشیر تأکید داشت حتما با آنـها ارتباط گرفت و نظر آنـها را جویـا شدکه چه کاری حتما انجام داد، حتی او درون جلسات خصوصی بـه پرتوی یکبار گفت: کـه شاید بهتر باشد کـه این سازمان نظامـی را تحویل شوروی ها داد، درون ضمن جوانشیر اعتقاد داشت کـه مصوبه رهبری کـه براساس آن اعضای رهبری حزب حتما به خارج مـی رفتند و اجرا نشده بود، حالا حتما اجـرا شود، همچنین عده ای از کادرهای حزبی به منظور تحصیل حزبی بـه خارج از کشور بروند. ولی حتما اول با شورویـها تماس برقرار شود و آنـها موافقت کنند. جوانشیر به منظور اینکار پیشنـهاد کرد کـه ابراهیمـی به منظور تماس با شوروی بـه خارج برود. تمامـی مقدمات کار نیز انجام شد کـه در روز آخر و زمان رفتن ابراهیمـی جوانشیر حرف خود را بعد گرفت و گفت ممکن هست در آینده بگویند کـه جوانشیر همـه را رد کرد که تا خودش درون ایران کنترل حزب را بـه دست بگیرد، از سوئی طبری درخانـه ای مخفی شده بود و یک زوج مخفی سارمان بـه عنوان پوشش درون آن جا زندگی مـی د این زوج بـه سعید آذرنگ و پرتوی گفته بودند کـه طبری همـه ما را دیوانـه کرده هست زیرا طبری همـیشـه مـی گوید دنیـا صفحه شطرنج هست و دو قطب شوروی و امریکا دو طرف صفحه شطرنج نشسته اند و صفحه دنیـا را آرایش مـی دهند. صفجه سیـاست جهان و همـه چیز و رقابت و تنازع و سازش این دو قدرت حل مـی شود. دهه هفتاد پیشرویـهای سوسیـالیستی و دهه هشتاد حرکت و هجوم متقابل نیروهای کشورهای استعمارگر و متعاقب آن حتما هجوم سوسیـالیسم شکل بگیرد و شورویـها خود را آماده هجوم مـی کنند، ولی درون حال حاضر عقب نشینی تاکتیکی د و این گردش بـه راست درون حکومت ایران، جزئی از عقب نشینی تاکتیک است، زیرا رژیم ایران بـه شوروی وابسته است. امام خمـینی از طریق سوریـه یـا الجزایر با شورویـها ارتباط دارد و به امام خمـینی مـی گویند چه د. این گرایش بـه راست درون عرصه اقتصادی ایران شبیـه همان طرح"نپ" است. جریـان حمله امریکائی ها درون طبس نیز توسط شوروی ها سرکوب شد. بعد هر چه زودتر با شوروی تماس بگیریم وب تکلیف کنیم، ما قطب نمای خود را با کیـانوری کـه با شوروی ارتباط داشت از دست داده ایم و گیج شده ایم و فعلأ نباید سیـاست خود را نسبت بـه حکومت عوض کنیم، درون جلسه هیئت سیـاسی درون نوروز ۶۲ از اطلاعیـه های دادستانی و اضافه شدن اتهامات درون این اطلاعیـه قاعدتأ حتما این برداشت بـه وجود مـی آید کـه تحت فشار بازجوئی ها اعتراقاتی صورت گرفته و مسائل جدیدی باشد. اما این واقعیت بیشتر توطئه دادستانی قلمداد مـی شد. از سوئی دیگر سعی مـی د، رد و اثر کیـانوری را پاک کنند، حتما تمام تشکیلات حزب را بـه خارج مـی فرستادند، ولی درون هر صورت هیچ تصور اینکه کیـانوری درون بازجوئی ضعف نشان دهد را رد نمـی کرد. جودت اعتقاد داشت کـه باید پیشنـهاد دادستانی مبنی بر این کـه اگر حزب رهبریت جدید را معرفی و مطرح کند، مـی تواند دوباره فعالیت کند. همگی اعضاء درون جلسه هیئت سیـاسی این پیشنـهاد را رد د، درون این جلسه طبری مـی خواست همان تحلیل صفحه شطرنج جهانی و نقش شوروری را مطرح کند کـه جوانشیر حرف او را قطع کرد و گفت ما کـه از مسائل خبر نداریم، هاتفی و پـرتوی تحلیل د کـه گردش بـه راست کاملآ جدی هست و سیـاست ما نباید سیـاست گذشته باشد و دیگر نباید دفاع از خط امام و تقویت آن را تبلیغ کنیم، بلکه حتما مستقیمأ درون جهت بسیج مردم عمل کنیم. جوانشیر با این خط مشی و افراد درون آن مخالف بود و مـی گفت، نباید تصورکرد کـه ما شرایط فوریـه و اکتبر را مـی گذرانیم اشاره بـه دو مرحله انقلاب روسیـه، طبری پیشنـهاد داد کـه هیئت اجرائیـه ای از پرتوی، هاتفی و جوانشیر تشکیل شود کـه مسئولیت هــا را بـه آن تفویض کنند، ولی جوانشیر گفت هیئت اجرائیـه تشکیل مـی دهیم، ولی مسئولیت تفویض نمـی کنیم. جوانشیر آرزو مـی کرد کـه شاید جمـهوری اسلامـی رهبران حزب را درون رابطه خاصی با شوروی معامله و در مرز تحویل دهد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">از سوی دیگر درون جریـان بازجوئی ها اسامـی کبیری و عطاریـان و از این رو اطلاعات سپاه اطلاعات غلط و گمراه کننده درون اختیـار کبیری مـی گذاشتد، درون عین حال بخش اطلاعات سپاه مـی دانست کـه در یک سری از نـهادهای اطلاعاتی مانند اطلاعات نخست وزیری عوامل نفوذی وجود دارد، بنابراین از آنـها اطلاعات مـی گرفتند، ولی بـه آنـها اطلاعات نمـی دادند. کبیری با شعبه مربوط بـه نیروهای سلطنت طلب درون اطلاعات سپاه ارتباط داشت. درون فروردین ۶۲ اسامـی افرادی از سازمان نظامـی توسط بازجوها شناسائی شده بود، از سوی شعبه مربوط بـه حزب اطلاعات غیر واقعی را بـه شعبه سلطنت طلب و سپس بـه کبیری مـی دادند، بطور مثال اطلاع داده بودند کـه کیـانوری قهرمانانـه مقاومت مـیکند و گفته هست که حاضر نیستیم بـه شما بازجــوئی بعد بدهیم و باید درون دادگاه علنی محاکمـه شویم و یـا مـی گفتند کـه بازجوها مـی ترسند کـه به تنـهائی پیش کیـانوری بروند، زیرا تحت تأثیر او قرار مـی گیرند، هم چنین کیـانوری و دوستانش از زمان بازداشت تاکنون بازجوئی بعد نداده اند، این اطلاعات را هاتفی باور مـی کرد، ولی جوانشیر با تردید بـه آن نگاه مـی کرد ولی درون مجموع بـه خوش بینی ها دامن زده مـی شد، که تا اینکه درون اواخر ۶۱ و اوایل اردیبهشت ۶۲ از کانالهای دیگر از جمله حزب و سازمان فدائیـان اکثریت کـه آنـها هم از یکی از آزاد شده های کمـیته ۳۰۰۰ فهمـیده بودند کـه عموئی را با برانکارد و پاهایش را باندپیچی کرده بودند، درون هرصورت خبر شکنجه رهبران حزب رسیده بود و تأثیری احساسی و مخرب درون بقیـه افراد داشت، با پیشنـهاد هاتفی و پرتوی نامـه سرگشاده خطاب بـه مجموعه مقامات مسئول کشور درون مورد شکنجه رهبران حزب درون اردیبهشت ماه۶۲ صادر و از گرایش بـه راست درون سیـاستهای حکومت سخن گفته شد، روز ۵ اردیبهشت ماه خبرهائی بـه رهبران رسید کـه به زودی ضربه دوم بـه حزب احتمالأ درون ۱۱ اردیبهشت ماه وارد خواهد شد. بـه طور مثال ابوالقاسم سرحدی زاده بـه برادرش کـه توده ای بود گفته بود، همـین روزها همگی توده ای را دستگیر مـی کنند. تصمـیم گرفته مـی شودکه جلسه ای از بحش فعال چهار نفره پرتوی، هاتفی، ابراهیمـی و جوانشیر تشکیل شود و تصمـیم گیری های کامل اتخاذ شود کـه بقیـه افراد رهبری را ظرف دو یـا سه روز از کشورخارچ کنند. تصور آنـها این بود کـه ضربه دوم متوجه بخش مخفی نیست. جلسه ای درون ۶ اردیبهشت ماه شب درون منزل راسخ قاضیـاتی تشکیل و تصمـیم گرفته شد کـه پرتوی هر چه سریعتر به منظور انتقال طبری، حاتمـی، گلاویز، جودت و دانش بـه خارج ازکشور اقدام کند. گرچه جودت اظهارکرده بود کـه به خارج نمـی رود. لیستی از اسامـی افرادی کـه مـی بایست بـه خارج از کشور منتقل شود و هم چنین اسامـی افرادی کـه مـی حتما جانشین هیأت سیـاسی مشخص شود، توسط جوانشیر آماده شده بود. پرتوی درخانـه سعید آذرنگ زندگی مـیکرد. ساعت حدود۱۱ شب پرتوی مـی گوید کـه باید برود وگرنـه سعید آذرنگ نگران مـی شود. جوانشیر درون ابتدا تــــأکید دارد کـه پرتوی از جلسه خارج نشود، ولی با اصرارپرتوی بـه او مـی گوید کـه زودتر از ساعت ۱۱ شب جلسه را ترک کند. پرتوی از جلسه خارج مـیشود ولی جلسه همچنان ادامـه داشت. درست یک ربع بعد از زمانی کـه پرتوی بـه منزل آذرنگ مـیرسد یعنی ساعت۱۲شب مأموران امنیتی بـه منزل آذرنگ وارد مـی شوند و آذرنگ همسرش گیتی و هم چنین پرتوی را با خود مـی برند. درون واقع همـه مراکز شناسائی شده و بود و ضربه همزمان بـه همـه مراکز علنی و مخفی حزب یک جا وارد شد. نیم ساعت بعد از خروج پرتوی از منزل راسخ، مأموران امنیتی بـه منزل راسخ مـی ریزند و همـه را با مدارک روی مـیز درون جلسه مـی گیرند. بعدها جوانشیرگفته بود کـه پرتوی عامل جمـهوری اسلامـی بوده است. زیرا هرچه درون آن شب بـه اوگفته بودیم کـه همـین جا بمان، او چنین نکرد و از جلسه بیرون رفت و پس از بیرون رفتن او مأموران بـه خانـه وارد شدند و همـه را دستگیرد ولی درون هر صورت پرتوی نیز هم زمان با آنـها درون محل دیگری خانـه سعیدآذرنگ دستگیر شد. کیـانوری و عموئی هم اکنون نیر حتی تأکید دارند کـه پرتوی حداقل تازمان دستگیری خود درون اردیبهشت ۶۲ عامل جمـهوری اسلامـی نبوده است.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">از ساعت ۱۲ شب ۶ اریبهشت دستگیری مرحله دوم انجام شد. اواسط روز ۷ اردیـهشت قسمت هائی از مصاحبه کیـانوری و عموئی و به آذین را به منظور برخی از دستگیر شدگان نشان مـی دهند، پرتوی را پیش کیـانوری مـی برند و کیـانوری با سفارش قبلی بازجوها بـه او مـی گوید کـه ما درون این جا بـه این نتیجه رسیده ایم کـه هیچ چیز را از جمـهوری اسلامـی مخفی نکنیم و به بیـان واقعیـات توصیـه مـی کند. اکثریت افرادی کـه به دنبال ضربه دوم اردیبهشت ۶۲ دستگیرشدند زیـاد درون معرض شکنجه قرار نگرفتند، چرا کـه اعترافات اصلی صورت گرفته بود و درعین حال این افراد اصلأ روحیـه خوبی به منظور مقاومت، عدم انجام مصاحبه یـا عدم اعتراف نداشتند، جو عمومـی درون زندان جو روحیـه تسلیم و شکست و عدم مقاومت بود، بطوری کـه اکثریت مطلق این افراد ضمن اعلام توبه، مسائل خطر ساز را از خود دور مـی د و به دوش دیگری مـی انداختند، همـه آنـها درون این فکر بودند کـه گلیم خود را از آب بیرون کشند و برای آنـها جان دیگر رفقا و موقعیت حزب مطرح نبود بـه جز عبدالحسین آگاهی و تقی کیـا منش کـه در مراحل اولیـه بازجوئی شـهید شدند، تمامـی افرادی کـه در ضربه اول دستگیر شده بودند، حاضر بـه مصاحبه شدند و به جز رحمان هاتفی کـه در مراحل بازجوئی شـهید شد. تمامـی افرادی کـه در ضربه دوم نیز دستگیر شده بودند، حاضر بـه مصاحبه شدند، اما بازجوها از همـه افراد مصاحبه نگرفتند و در تلویزیون سراسری نیز مصاحبه افرادی کـه معروف بودند، پخش د، درون زندان پیشنـهاد مـیزگرد را درون همان ماههای اول شخص کیـانوری بـه بازجوها مـیدهد، درون واقع طی یک نامـه بـه آنـها دو پیشنـهاد مـیدهد که:</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۱ ـ مـیزگردی از رهبران حزب برگزار شود و تاریخ و تخلفات حزب بررسی شود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۲ ـ مـیزگردی از تمام رهبران های چپ درون ایران تشکیل شود کـه در رابطه با تاریخ چپ و مارکسیست ها بحث شود، که تا ریشـه جریـان مارکسیستی و چپ درون ایران از بین برود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">لازم بـه توضیح هست که مـیزگرد رهبران حزب درون شـهریور۶۲ و مـیزگرد رهبران چپ درون نیمـه دوم سال ۶۶ درون اوین برگزارمـی شود. مـیزگرد رهبران حزب درون شـهریور ۶۲ درون چندین نوبت درون جلسه جداگانـه و کنترلهای متعدد بازجوها از تلویزیون سراسری پخش شد، درون این مـیزگرد رهبران حزب بـه افشای حزب و عملکرد آن پرداختند، مجری این شوی تلویزیونی محمدعلی عموئی بود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">* درمراحل بازجوئی درون یک سال اول، رهبران حزب همـه اطلاعات خود را دادند و کاملأ شکسته و خرد شدند، بیشترین شکنجه ها درون فاصله دو ضربه بود، درون ضربه دوم یـا شکنجه نشدند یـا خیلی محدود شکنجه شدند. همـه افراد اطلاعاتی را کـه در اختیـارداشتند بـه بازجوها ارائه دادند. تمامـی کادرها، افراد زیر مجموعه خود را معرفی د، چگونگی قرارهای خود را مـی گفتند و سرقرار نیز مـی رفتند و حتی که تا چند هفته بعد از دستگیری ضربه دوم بسیـاری از پائینی ها، سرقرارها دستگیرشدند. یکی از علت های اصلی ضعف روحیـه ناشی از مصاحبه رهبران بـه ویژه عموئی بود، بعد از این مصاحبه خیلی ها دواطلبانـه اعلام د کـه اطلاعات خود را مـی دهند، افراد شکسته شدند، هیچ سر موضع خود نبود، از جمله عموئی بـه اصفهان رفت و درآن جا به منظور زندانیـان سخنرانی کرد. درون بیداد گاههای فرمایشی، محاکمات آغاز مـی شود. درون اواخر سال ۶۲ درون دادگاه نظامـی سیزده نفر از سازمان مخفی حزب حکم اعدام گرفتند، حکم اعدام سه نفر معزز، شجاعی و عابد تأیید نمـی شود، حکم اعدام۱۰ نفر تأیید و به همـه ابلاغ مـی شود و وصیت نامـه مـی نویسند، قبل از اجرای حکم اعدام این ۱۰ نفر را بـه ح اوین مـی آورند کـه برای دیگران سخنرانی کنند و این درحالی هست که همـه آنـها مـی دانستند، ساعتی بعد اعدام مـی شوند. افضلی گریـه مـی کند و مـی گوید کـه نمـی دانسته مسأله جاسوسی درون مـیان است. عطاریـان اظهار ندامت کرده توبه مـی کند، کبیری از کار خود اظهار تأسف مـی کند. جهانگیری سخنان مفصل و انتقادی درون رابطه با مناسبات درون جامعه کرده و موضع گیری انتقادی نسبت بـه حزب توده و شوروی ایراد مـی کند، بقیـه افراد سخنی نگفته و اعلام مـی کنند کـه حرفی ندارند. جمعیت علیـه حزب توده شعارهائی مـیدهند. سپس ۱۰ نفر زندانی را سوار بر مـینی بوس بـه مـیدان تیر سالن سرپوشیده درون زندان اوین مـی برند، دقایقی بعد درون ح اوین لاجوردی با بی سیم خبر مـی گیرد و به جمعیت اعلام مـی کند کـه هم اینک آنـها بـه درک واصل شدند و جمعیت هم چنان علیـه حزب توده و تیرباران شده ها شعارمـی دهند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">در سال ۶۳ همـه زندانیـان توده ای بـه اوین منتقل مـی شوند. درون اتاقهای درون بسته رهبران حزب حتی بـه هم فحش و ناسزا ناموسی مـی دهند و زد و خورد مـی د. درون اواخر تابستان ۶۲ بعد از انجام دادگاههای نماینده آیت الله منتظری بـه زندان آمده و مـی گوید کـه راجع بـه سرنوشت رهبران حزب دو نظر وجود داشت یکی نظر آقا منتظری این بود کـه شدت عمل نباشد و رهبران حزب اعدام نشوند و از آنـها استفاده شود و نظر دیگر اینکه مـی گفتند کـه باید همـه آنـها مـی بایست اعدام شوند. ولی نظر اقا غالب شده است. بعد از آنکه رهبران حزب پی بردند کـه دادگاهها انجام شده و خطر اعدام تهدیدشان نمـی کند، بسیـاری از آنـهــا تغییر روحیـه دادند و به موضع دفاع از فعالیت قانونی حزب پرداختند و حتی شخص خود را از تخلفات حزبی مبرا دانستند و تخلفات را عمدتأ ناشی از عملکرد برخی از رهبران حزب و بویژه کیـانوری مـی دانستند کـه بدون اطلاع آنـها انجام گرفته است. از همان دوره نیز درگیری بین رهبران شدت مـی گیرد، کم کم برخی از آنـها موضع مـی گیرند و دوباره سر موضع دفاع از خط مشی قانونی حزب قرار مـی گیرند. خبر این موضع گرفتن ها بـه بدنـه حزب درون بندهای دیگر زندان مـیرسد کـه برخی از رهبران تأکید دارند، اعترافات و ضعف ها ناشی از شکنجه بوده و حالا آن مطالب و اعترافات را تکذیب مـی کنند، بدنـه حزب نیز کم کم موضع مـی گیرند و حتی برخی از توابهای دو آتشـه، بطور غیرعلنی بـه سر موضع باز مـی گردند. درون این روند موضع گیریـهای تند کمـیته مرکزی جدید حزب درون خارج از کشور بـه رهبری علی خاوری کـه خبرش جسته گریخته بـه داخل زندان مـی رسیده نقش داشت. جوانشیر نیز با نماینده منتظری توافق کرده بود کـه اقتصاد سیـاسی را به منظور حوزه آموزش دهد، جوانشیر کاپیتال را بطور فشرده و به زبان ساده طی جلساتی بیـان و آنـها را ضبط مـیکرد و برای حوزه مـی برد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">* سال ۶۵ داماد منتظر ناصری بـه زندان مـی آید. منتظری بـه اوحکم داده بود و نماینده تام الاختیـار وی درون بررسی وضع زندانـها بود. نامـه هائی نیز از زندانیـان درون مورد شکنجه ها درون زندان گرفت و برای منتظری برد. این حرکت که تا حدود زیـادی جو رعب و وحشت را درون زندان شکست، زندانبانان بـه سرکردگی لاجوردی و دیگر مسئولین جوسازی شدیدی علیـه دادماد منتظری براه انداختند، شکسته شدن جو زندان باعث علنی شدن تدریجی مواضع جدید از جانب زندانیـان شد، دایره زندان افرادی را کـه سر موضع بودند، درسالن شماره ۳ جمع د. تحلیل زندانیـان این شد کـه حتمأ تناسب قوا بـه سود جریـانات غیر راست تغییریـافته، درون نتیجه شروع بـه اعتراض و اعتصاب غذا د، سال ۶۵ رئیس شعبه ۵ دادستانی برکنار شد و به جای او حاج ناصر کـه از پیروان منتظری بود، رئیس شعبه شد. او قصد تشکیل گرده تحقیق ـ تحلیلی درباره مجموعه تاریخ چپ را داشت و این کار را با پشتیبانی اردبیلی و البته با مخالفت دیگر نیروهای دادستانی، انجام داد، درون آغاز کار تحقیق پیرامون جزب فقط با شرکت مـهدی پرتوی و هادی پرتوی انجام شد، یک سری سئوالات مطرح د.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">رهبران حزب درون سالن آموزشگاه درون سالن های دربسته قرارداشتند. درب اتاق های سالن آسایشگاه را بازد. امـیر معزی، رحیم عراقی و بابک زهرائی را نیز بـه آن جا بردند. درون همان سالن بین رهبران حزب درون موافقت و مخالفت با کار تحقیقی کشمکش بوجود آمد، که تا آن کـه موافقان بـه تحقیق یعنی بهزادی، قائم پناه، کیـهان، جودت و کیـانوری را بـه جای دیگری انتقال دادند، طبری بـه یک خانـه تحت نظر اطلاعات منتقل شد و همسرش را نیز بـه نزد او بردند و او کار تحقیقاتی خود را درون آن جا ادامـه داد، درون مجموع جو زندان تغییرکرد، درون سال ۶۵ رئیس زندان برکنار و مـیثم از هواداران منتظری جانشین وی شد. درون این شرایط هم دایره زندان و زندانبانان و هم حرکات تعرضی زندانیـانان، باعث تضعیف او شد. از جمله یک بار به منظور بازرسی اتاق ها، نیروهای انتظامـی بـه داخل بندها وارد شدند و مأموران دربند ۳ انواع کارد و ساطور و گزارشات تشکیلاتی و آموزشی پیدا مـی کنند، نمایشگاهی از یـافته های بازرسی های خود را برگزارد و عده ای از مسئولین را نیز دعـوت د تانشان دهند کـه نتیجه عمل کرد نماینده منتظری چه بوده است. درون بند ۳ اکثرأ از توابین مجاهدین بودند کـه باشرایط جدید زندان بـه سر موضع برگشته بودند. نیروهای چپ نیز بـه این موضع گیری پیوسته بودند. نتیجه این روند برکناری مثیم درون سال ۶۶ بود.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">مسئول جدید با انگیزه ایجاد و تشدید رعب و وحشت، اقدام بـه اجرای احکام اعدام نمود. از اولین اعدامـی ها انوشیروان ابراهیمـی بودکه موضعی متعادلی هم داشت. خبر اعدام باعث ارعاب دوباره و تضعیف روحیـه درون زندان شد. روز بعد جودت، گلاویژ و قائم پناه با حاج ناصر صحبت مـی کنند و ابراز مـی دارند کـه ممکن هست بقیـه را نیز اعدام کنند. بعد اجازه بدهید ما با افراد توده ای کـه سر موضع هستند، صحبت کنیم. درون این شرایط بین جودت و پرتوی گفتگوئی شد و نمونـه های پرونده های بازجوئی بـه آنـها داده شد و جودت هم این پرونده ها را بـه عموئی و حجری نشان داد که تا با نشان مسائل درونی بازجوئی و برخی مطالب ارائه شده و بویژه دربازجوئی کیـانوری بـه آنـها و وجود برخی مسائل زشت درون این پرونده ها، آنـها را بیشتر بـه سمت خود به منظور کار تحقیق و فرار از خطر جلب کند. جودت بـه اتاق های بعضی رهبران درون سالن آسایشگاه مـی رود که تا آنـها را بـه پذیرش اشتباه و خیـانت حزب و تعدیل مواضع قانع کند. عموئی، زرشناس و حجری را بـه شعبه مـی آورند که تا با جودت و گلاویژ و قائم پناه صحبت کنند کـه بین آنـها دعوا مـی شود، درون همان زمان کیـانوری باز اعتراض مـی کند کـه این سه نفر نمـی توانند،ی را قانع کنند و او حاضراست و از هر گروهی کـه باشد، پیش او بیـاورند که تا با آنـها صحبت و قانعشان کند، درون این سناریو مریم نقش کیـانوری را ایفاء مـی کند. بـه طور نوبتی افراد را پیش آنـها مـی آورند، حتی یک بار یکی از هواداران یکی از گروه های چپ با نقشـه قبلی بـه اتاق کیـانوری مـی آید و سعی مـی کند کـه همان جا خفه اش کند، محمد پور هرمزان نیز چندین بار با کیـانوری درگیری پیدا کرده بود. جودت، گلاویژ و قائم پناه بـه حاج ناصر پیشنـهاد مـی کنند کـه مقامات زندان و دادستانی ترتیب اجرای یک برنـامـه را درح اوین بدهند کـه آنـها به منظور زندانیـان توده ای صحبت و حزب را افشاء کنند و بدین ترتیب نگذارند که تا زندانیـان سر موضع بمانند و از قتل عام احتمالی آنـها درآینده جلوگیری کنند. حاج ناصر مسئله را با کیـانوری درمـیان مـی گذارد. کیـانوری درون اول امتناع مـی کند و وقتی دادسرا تدارک کار را مـی بیند، کیـانوری شرط مـی گذارد کـه اجازه بدهید کـه من و مریم درون اتاقی با هم زندگی کنیم و پس از وعده دادسرا مبنی بر مطرح این قضیـه با مقامات بالا، کیـانوری هم حضور درون این مـیزگرد را مـی پذیرد. بعد قرار شد کارگسترش یـابد و مـیزگرد کلیـه جریـانات چپ برگزار شود. بعد از آن جاج ناصر از افراد اولیـه گروه تحقیق سازمان های چپ از جمله مـهدی و هادی پرتوی به منظور مـیزگرد دعوت کرد. از طبری نیز دعوت شد. از حزب توده ایران طبری، کیـانوری، جودت، بهزادی، گلاویژ، قائم پناه، کیـهان، مـهدی و هادی پرتوی، معزز، عباس خرسند درون مـیزگرد شرکت داشتند. از آبان ۶۶ مـیزگرد شروع شد. هر جلسه ۳ ساعت درون دو بخش یک ساعت و نیم و۲۰ دقیقه استراحت بین دو بخش همراه با فیلم برداری تلویزیونی ۲۷ جلسه ۳ ساعته بـه حزب توده و ۱۶ جلسه ۳ ساعته بـه گروههای دیگر اختصاص پیدا کرد. از گروههای رنجبران ۳نفر (اکباتانی ـ مسعود فراستی ـ محسن خاتمـی) فدائیـان اکثریت بیژن شیروانی از فدائیـان اقلیت یک نفر ازگروه اشرف یک نفرـ دو نفر از اتحادیـه کمونیستها (پدرام رهبری و علی کاشانی) یک نفر از کومله ـ یک نفر از سهند ـ یک نفر از حزب کمونیست شرکت د، هم چنین مجری این مـیزگرد حاج ناصربود. طبری مـی گفت کـه به علتالت مزاج و لکنت زبان درون اثر سکته ناچار هست از کتابش کژ راهه کـه منتشر شده بود، استفاده کند. او درون طول مـیزگرد ۸۰ درصد کتاب را کـه راجع بـه مسائل مطروحه درون مـیزگرد بود، خواند و اگر سئوالی هم مـی شد، پاسخ مـیداد و جالب این کـه بعدها برخی بـه دروغ مدعی شدند کـه کتاب کژ راهه را خود طبری ننوشته بود و مأموران برایش نوشتـــه بودند. جودت و کیـهان درون مـیزگرد باز هم برخورد جناحی با کیـانوری مـی د. درون نـهایت همـه افراد و بخش دیگری از رهبری را بـه بند آوردند. لازم بـه توضیح هست که درون زندان درون سطح رهبری سه بخش وجود داشت؛</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۱ ـ شرکت کنندگان درون مـیزگرد و کار تحقیقی کـه اغلب درون همان بند، کار تحقیقی و ترجمـه متون را انجام مـی دادند کـه عبارت بودند از: کیـانوری، جودت، بهزادی، گلاویژ، قائم پناه، کیـهان، جوانشیرکه درون اتاق های تنـها زندگی مـی د، مـهدی پرتوی، امـیرمعزی، عباس خرسند و نیز طبری کـه بیرون از زندان کار مـی د. این افـراد معتقد بـه همکاری با دادستانی درون چهارچوب انجام یک کار تحقیقی بودند. آنـها قبول داشتند کـه تخلفات حزبی صـورت گرفته و حزب مقصر است. خط مشی سابق حزب درون مورد جمـهوری اسلامـی را قبول داشته و دفاع از خط امام را هم چنان تبلیغ مـی د.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۲ ـ افرادی مانند عموئی، حجری، شلتوکی، باقرزاده، ذوالقدرکه معتقد بودند، تخلفاتی از جانب برخی رهبران حزب صورت گرفته ولی بقیـه رهبران از آنـها بی اطلاع بودند، حاضر بـه همکاری تحقیقاتی با دادستانی یـا شرکت درون مـیزگرد سال ۶۶ نبودند، اما همچنان جمـهوری اسلامـی را کم و بیش و همان سیـاست و خط مشی حزب درون قبل از دستگیری را نسبت بـه جمـهوری اسلامـی را قبول داشتند. حتی درون جریـان برگزاری انتخابات مجلس یـا ریـاست جمـهوری درون زندان درون این انتخابات شرکت مـی د.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">۳ ـ افرادی کـه بطور کلی جمـهوری اسلامـی را قبول نداشتند و بحت را روی تخلفات حزب نمـی گذاشتند. برخورد خصمانـه بـا جمـهوری اسلامـی داشتند و به تعبیری بـه براندازی اعتقاد داشتند. از جمله این افراد مـی توان از نیک آئین، رفعت محمدزاده، پورهرمزان، کیومرث زرشناس و سعید آذرنگ نام برد.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif; font-size: large;">4 ـ درون این جا ضروری هست که نسبت بـه مواضع تمامـی افراد رهبری که تا قبل از دستگیری نسبت بـه حکومت نیز توضیحی داده شود. درون سال ۶۰ رفعت محمدزاده مقاله ای مـی نویسد و در اختیـار هیئت سیـاسی قرار مـی دهد. او درون این مقاله بحثی مطرح و به خط مشی حزب انتقاد مـی کند. او تأکید مـی کند کـه نظام حکومتی ایران تئوکراسی و یک پارچه هست و آنـها قصد استقرار حکومت الهی را دارند و بحث تقسیم بندی جناحیـهای روشن بین و قشری درون این حکومت درون ماهیت امر اشتباه است. تمامـی جناحهای حکومت ضد کمونیست هستند، هیچ کدام بـه دنبال راه غیرسرمایـه داری نخواهند بود و از این رو حزب بایستی درون مقابل مجموعه حکومت موضع مخالف داشته باشد. درون آن شرایط هیچ یک از اعضای هیئت سیـاسی این نظر رفعت محمدزاده را نمـی پذیرند و علیـه آن موضع گیری مـی کنند، حتی هاتفی علیـه آن مقاله درون هیئت سیـاسی طی مقاله ای موضع گیری مـی کند. درون زندان مناسبات مـیان بخش های گوناگون رهبری کـه در زندان بودند، بـه این صورت بود کـه بخش دوم و سوم بخش اول را بایکوت د. بخش دوم و سوم درون حد سلام و احوال پرسی با هم رابطه داشتند، ولی هیچ گونـه بحث و تبادل نظری با هم نمـی د. بخش اول دو جناح بود، مثلأ کیـانوری با جودت و کیـهان درگیری شدید داشتند.</span></span></div><span style="font-size: large;"><br /></span><br /><div dir="rtl" style="line-height: 18pt; text-align: justify; text-indent: 8.5pt;"><span style="font-size: large;"><span dir="ltr"><span style="font-family: times new roman,times,serif;"> </span></span><span lang="AR-SA"><span style="font-family: times new roman,times,serif;">در ۲۶ تیرماه ۶۷ سعید آذرنگ و کیومرث زرشناس اعدام شدند. کیومرث زرشناس درون لحظه اعدام شعار مـی داد: مرک برخدا. بعد از آن زمان کشتارهای جمعی زندانیـان آغاز شد. تلویزیون ها از اتاق ها برداشته شد، ورود روزنامـه ها قطع گردید، زندانیـان ممنوع الملاقات شدند و دادگاههای تفتیش عقیده تشکیل شد. بعد از تشکیل دادگاه ها اولینی را کـه از بند رهبران حزب خارج د و بردند، محمود هنری از اعضای حزب کمونیست بود. درون پی او چند روز بعد عده ای دیگر را بردند، که تا این جای کار زندانیـان هنوز نمـی دانستند کـه قضیـه چیست. افرادی را کـه مـی بردند، حکم اعدام داشتند، یـا اگرحکم تاریخ دار داشتند، اما سر موضع و فعال بودند، دوباره بـه دادگاه مـی بردند. از رهبری حزب فقط مـهدی پرتوی، عموئی وکیـانوری را بـه دادگاه نبردند. زنـها را نیز نبردند. از افراد کمـیته مرکزی حزب کـه به دادگاه رفتند و اعدام نشدند، فریدون فم تفرشی، ارتشیـار، محمود روغنی، بقائی و ناظر بودند. بعد از کشتارها، چند روز بعد حاج ناصر با خوشحالی بـه بند آنـها مـی آید و ماجرا را توضیح مـی دهد و مـی گوید از این بـه بعد دیگری از این بند اعدام نخواهد شد. کیـانوری با شنیدن سخنان حاج ناصر از خوشحالی کـه سایـه مرگ از او دور شده و بدون توجه بـه قتل عــام وسیع زندانیـان درون چند روز گذشته، قهقهه مـی زند. مسئولان زندان و دادستانی تعدادی از زندانیـان باقی مانده را بـه تالار وحدت بردند. از حزب کیـانوری و پرتوی سخنرانی د و از آن جا همـه افراد را سوار براتوبوس بـه جلوی دفتر سازمان ملل بردند که تا آزادی آنـها را بـه عنوان یک عفو عمومـی بـه نمایش بگذارند. سپس اینـها را بـه مقابل مجلس بردند. یکی از مقامات حکومتی سخنرانی کرد. طبری هم درون کنار مقامات درون بالکن مجلس بود. بـه خانواده های زندانیـان گفته بودند کـه همـه بـه مقابل مجلس بیـایند. اعلام د کـه هر زندانی از مقابل مجلس همراه خانواده اش برود، فقط کیـانوری، پرتوی و بابک زهرائی بـه زندان برگشتند. کیـانوری از سال۷۰ همراه با مریم فیروز بـه خانـه ای بیرون از زندان اوین منتقل مـی شود و در آن خانـه تحت نظر وزارت اطلاعات زندگی مـی د. مـهدی پرتوی درون سال۷۰ و فریدون فم تفرشی و دکتر بقائی درون سال ۷۲ آزاد مـی شوند، محمد عموئی نیز از سـال ۷۳ بـه منزل خود و پیش خانواده اش منتقل و عملأ آزاد مـی شود، که تا آن کـه عموئی و مریم فیروز درون اردیبهشت۷۴ حکم ابلاغ آزادی خود را با تأیید ایت الله دریـافت مـی کنند و رسمأ آزاد مـی شوند. مریم فیروز بـه منزل خود و جدا از کیـانوری منتقل مـی شود. درون سـال۷۵ نیر کیـانوری از خانـه تحت نظر وزارت اطلاعات بـه منزل خود و پیش خانواده اش منتقل و بطورکامل آزاد مـی شود.</span></span></span></div></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-20394305647945976422012-07-10T15:23:00.000-07:002012-07-10T15:23:41.442-07:00

نفوذ کمونیست های سابق (تواب) درون ارگان های حساس کشور

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div align="center" dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin-bottom: 0px; margin-top: 0px; text-align: center; unicode-bidi: embed;"><br /></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;">ارسالی از: <span style="color: red;"><span style="color: red; text-decoration: none;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.farmane-ariya.blogfa.blogfa.com/" style="text-decoration: none; text-underline: single;">فرمان آریـا</a></span></span></span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;">تحلیل سیـاسی:<b> </b>نفوذ کمونیست های سابق (تواب) درون ارگان های حساس کشور<b>:</b>پس از انقلاب و بازداشت های گسترده ای گریبان گیر نیروها و عناصر چپ شد ،بنا بر شیوه های متداول برخورد با آن ها درون زندان گروهی از این عناصر با اظهار ندامت از باورهای کمونیستی خود بـه دامن اسلام بازگشتند! نیروهای موسوم بـه مجاهدین خلق نیز از این پروسه مستثنی نبودند.بسیـاری از این تواب ها بعدها درون بازجویی ها و محاکمات هم اندیشان سابق خود نقش فعالی ایفا نمودند و متاسفانـه بـه مرور زمان جذب ارگان های اطلاعاتی و امنیتی کشورمان شدند و نقش نسبتا موثری را درون این نـهادها ایفا د.از جمله بـه دست گرفتن بخش های فرهنگی نـهادهای امنیتی و اطلاعاتی از تبعات همـین روند بـه شمار مـی رود.افرادی مانند ناصر بنا کننده (پورپیرار) و عبدالله شـهبازی با گرایش های کمونیستی و توده ای از این عده اند.هر چند کـه عناصری مانند شـهبازی و پورپیرار بـه ظاهر از عقاید مارکسیستی خود دست برداشته اند اما ته مایـه های این باورها درون عملکردها و نوشتارهایشان بـه روشنی قابل تشخیص است.پورپیرار با سلیمـی نمـین کـه از نزدیکان سعید امامـی بـه شمار مـی رفت دارای پیوندهای محکمـی هست و که تا جایی کـه سلیمـی نمـین آشکارا از ادعاهای پورپیرار دفاع کرده و در مناظره های تاریخی بـه سود پورپیرار حاضر مـی شود کـه این موضوع درون جای خود قابل بحث و انتقاد است.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;">عبدالله شـهبازی نیز یکی دیگر از عناصر مرتجع کمونیست و توده ای بود کـه پس از دستگیری و اظهار ندامت مراکز فرهنگی وابسته بـه وزارت اطلاعات را بـه دست گرفت.اظهارات وی که تا اندازه ی زیـادی مبالغه آمـیز بـه نظر مـی رسد و دارای رگه های خصومت آمـیز با ملی گرایی و تاریخ ایران است.از دید وی دنیـا از طرف چند یـهودی و یـا انجمن های یـهودی اداره مـی شود و تنـها با مطالعه کارکرد این انجمن هاست کـه مـی توان بـه زوایـا و چیستان های تاریخی پی برد.از یک منظر مـی توان عقاید وی را بـه عنوان یک سرچشمـه به منظور آثار ناصر پورپیرار دانست.هر چند کـه شـهبازی با احترام قابل توجهی بـه تاریخ و فرهنگ ایران مـی نگرد ولی ادعاها ستیزه جویـانـه وی با فرهنگ و تبار آریـایی هر فرد باریک بینی را یـاد ادعاهای شبه پورپیراری (البته با کلاس بالا) مـی اندازد.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;">ادعاهایی وجود دارد مبنی این کـه شـهبازی از بولتن سازان محرمانـه وزارت اطلاعات بوده هست و درون معرفی جریـان های سیـاسی بـه مدیران رده بالای کشور درون قالب بولتن های محرمانـه تلاش مـی کرده هست ولی بـه نظر نمـی رسد کـه او درون انجام درست این وظیفه مـهم موفق بوده باشد،از سوی دیگرانی مدعی اند کـه نقش عبدالله شـهبازی و حلقه مرتبط با او درون ایجاد جریـان های قوم گرا ،نقشی پر رنگ بوده است.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> مطلب زیر شامل زندگی نامـه و کارنامـه سیـاسی عبدالله شـهبازی هست که از دانش نامـه اینترنتی ویکی پدیـا برداشته شده است.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=mailto:ANIRANISTT@GMAIL.COM" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;"><span dir="ltr" lang="EN-US" style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">ANIRANISTT@GMAIL.COM</span></span></a></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> شـهبازی درون سال </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/۱۳۳۴" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span lang="FA" style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">۱۳۳۴</span></span></a><span style="color: white;"> درون شـهر </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/شیراز" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">شیراز</span></span></a><span style="color: white;"> بـه دنیـا آمد. پدرش </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/حبیب_الله_شـهبازی" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">حبیب الله شـهبازی</span></span></a><span style="color: white;"> رئیس طوایف </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/کوهمره_سرخی" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">کوهمره سرخی</span></span></a><span style="color: white;"> بود کـه پس از </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%B4_%DB%B2-%DB%B1%DB%B3%DB%B4%DB%B1_%D8%B9%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D8%B1_%D8%AC%D9%86%D9%88%D8%A8&amp;action=edit&amp;redlink=1" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="color: white;"><span style="text-decoration: none;">شورش </span><span lang="FA" style="text-decoration: none;">۲-۱۳۴۱</span><span style="text-decoration: none;"> عشایر جنوب</span></span></a><span style="color: white;"> علیـه حکومت </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/پهلوی" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">پهلوی</span></span></a><span style="color: white;"> تیرباران شد.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;">از سال 1348 وارد محافل مذهبی- سیـاسی هوادار </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/آیت_الله_خمـینی" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">آیت الله خمـینی</span></span></a><span style="color: white;"> شد و از شاگردان شیخ محی‌الدین حائری شیرازی بود. درون تابستان </span></span><span style="color: white;"><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۳۴۹</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> درون چهارده سالگی به منظور نخستین بار بـه اتهام پخش اعلامـیه مرجعیت آیت الله خمـینی درون مجلس ختم <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%A2%DB%8C%D8%AA_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%AD%DA%A9%DB%8C%D9%85&amp;action=edit&amp;redlink=1" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">آیت الله حکیم</span></a> (<a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/مسجد_نو_شیراز" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">مسجد نو شیراز</span></a>) دستگیر شد. از آن بعد در سالهای 1350 و 1351 نیز دستگیر شد که تا سرانجام درون تابستان 1352 بـه اتهام عضویت درون گروهی با مرام ضدیت با مقام سلطنت برغم صغر سن بـه یک سال و نیم زندان محکوم شد. درون زندان، تحت تاثیر محمدعلی عمویی و عباس حجری و تقی کی منش بـه <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/حزب_توده_ایران" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">حزب توده ایران</span></a> گرایش یـافت. بعد از آزادی از زندان درون سال 1354 وارد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران شد.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;">عبدالله شـهبازی تحصیلات خود را درون </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/شیراز" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">شیراز</span></span></a><span style="color: white;"> و سپس درون </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B4%DA%A9%D8%AF%D9%87_%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85_%D8%A7%D8%AC%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C&amp;action=edit&amp;redlink=1" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">دانشکده علوم اجتماعی</span></span></a><span style="color: white;"> </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/دانشگاه_تهران" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">دانشگاه تهران</span></span></a><span style="color: white;"> بـه پایـان برد و در همـین سالها بـه </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/حزب_توده" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">حزب توده</span></span></a><span style="color: white;"> پیوست و به سرعت مراحل ترقی را درون این حزب طی کرد. بعد از </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D8%AF%D8%B3%D8%AA%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C_%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86_%D9%88_%DA%A9%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%AD%D8%B2%D8%A8_%D8%AA%D9%88%D8%AF%D9%87&amp;action=edit&amp;redlink=1" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">دستگیری رهبران و کادرهای حزب توده</span></span></a><span style="color: white;"> توسط نیروهای امنیتی درون سال‌های </span></span><span style="color: white;"><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۶۱-۶۲</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;">، احتمالا بـه خاطر دستخط پدرش خطاب بـه خمـینی درون سال </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۴۲ </span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;">مورد عفو قرار گرفت و آزاد شد، شـهبازی از دهه </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۳۶۰</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> درون عرصه تحقیقات تاریخی و سیـاسی فعال شد. درون سال </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۳۶۷</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> درون تأسیس <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D9%88%D8%B3%D8%B3%D9%87_%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D8%AA_%D9%88_%D9%BE%DA%98%D9%88%D9%87%D8%B4%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%DB%8C&amp;action=edit&amp;redlink=1" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیـاسی</span></a> وابسته بـه <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/وزارت_اطلاعات" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">وزارت اطلاعات</span></a> جمـهوری اسلامـی ایفای نقش نمود و به مدت یک دهه اداره امور این مؤسسه را بـه دست داشت.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="color: white;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;">در سال </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۳۷۴</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> درون تجدید سازمان مرکز اسناد <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/بنیـاد_مستضعفان_و_جانبازان" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">بنیـاد مستضعفان و جانبازان</span></a> بـه عنوان مؤسسه تخصصی <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D8%AA_%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE_%D9%85%D8%B9%D8%A7%D8%B5%D8%B1_%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86&amp;action=edit&amp;redlink=1" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">مطالعات تاریخ معاصر ایران</span></a> موثر بود. او مسئولیت معاونت پژوهشی این مؤسسه را بـه دست گرفت و فصلنامـه تخصصی <i>تاریخ معاصر ایران</i> و ده‌ها طرح پژوهشی از جمله «فهرست نمایـه مطبوعات ایران درون دوره قاجاریـه»، «دانشنامـه ایلات و طوایف ایران» و «روزشمار تاریخ ایران درون دوره قاجاریـه» را طراحی كرد. وی درون انتخابات نـهم ریـاست جمـهوری از حامـیان <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/محمود_احمدی_نژاد" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">محمود احمدی نژاد</span></a> بود. </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;">از شـهبازی ده‌ها نوشتار و مصاحبه درون دانشنامـه‌ها و مطبوعات ایران منتشر شده‌است. دو کتاب خاطرات منتشر شده بعد از انقلاب (خاطرات ارتشبد </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/حسین_فردوست" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">حسین فردوست</span></span></a><span style="color: white;">، رئیس دفتر ویژه اطلاعات </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/محمدرضا_شاه_پهلوی" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">محمدرضا شاه پهلوی</span></span></a><span style="color: white;">، و </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.rahetudeh.com/rahetude/mataleb/kiya/html/aghaz-kiya.html" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">خاطرات</span></span></a><span style="color: white;"> </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/نورالدین_کیـانوری" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">نورالدین کیـانوری</span></span></a><span style="color: white;">، دبیر اول </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/حزب_توده_ایران" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">حزب توده ایران</span></span></a><span style="color: white;">) ویراسته شـهبازی است.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="color: white;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;">روز </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۲۲</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> آذر سال </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۳۸۶</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> خورشیدی شـهبازی با ایراد سخنانی درون <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/دانشگاه_شیراز" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">دانشگاه شیراز</span></a> برخی از مسوولان شـهر <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/شیراز" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">شیراز</span></a> را <i>زمـین‌خوار</i> نامـید.سازمان روز </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> دی همـین سال شعبه نـهم دادسرای شیراز، شـهبازی را بـه دادگاه فراخواند و شعبه </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۵</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> اداره آگاهی نیروی انتظامـی شیراز (ویژه رسیدگی بـه پرونده‌های قتل) بـه عنوان مرجع رسیدگی بـه پرونده تعیین شد.<sup><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/عبدالله_شـهبازی#cite_note-12#cite_note-12" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;"><span style="font-size: small;"><span style="text-decoration: none;">[</span><span lang="FA" style="text-decoration: none;">۱۳]</span></span></a></sup> درون پاسخ بـه سخنان شـهبازی درون دانشگاه شیراز، سازمان منابع طبیعی نیز وی را <i>زمـین‌خوار</i> نامـید. </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="color: white;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;">شـهبازی به منظور پاسخ بـه این اتهامات درون </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۸</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> فروردين </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۳۸۷</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> کتابی اینترنتي </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۴۶۱</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> صفحه اي با عنوان «زمين و انباشت ثروت: تکوين اليگارشي جديد درون ايران امروز» بر روی وبگاه شخصی خود قرار داد.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="color: white;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;">وی </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۲۹</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;">خرداد </span><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۳۸۷</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> پیرامون مطالبی کـه در رابطه با زمـین خواری و ارتباط مقامات دولتی درون <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/استان_فارس" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">استان فارس</span></a> با این موضوع نگاشته بود بازداشت گردید.<sup><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/عبدالله_شـهبازی#cite_note-15#cite_note-15" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;"><span style="font-size: small;"><span style="text-decoration: none;">[</span><span lang="FA" style="text-decoration: none;">۱۶]</span></span></a></sup> و با وثیقه یکصد مـیلیون تومانی یکروز بعد آزاد گردید.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;">مقامات دولتی بعد از انکار اولیـه بمب گذاری و خرابکاری درون </span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/انفجار_در_شیراز_(فروردین_۱۳۸۷)" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: white;">انفجار شیراز</span></span></a><span style="color: white;"> بعد از چندی بمب گذاری را تایید و اعلام د کـه </span></span><span style="color: white;"><span lang="FA" style="font-family: Tahoma;">۱۲</span><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"> مظنون را پیش از منفجر کنسولگری <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/روسیـه" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">روسیـه</span></a> درون <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/رشت" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">رشت</span></a> و چند مکان مذهبی دیگر درون قم دستگیر کرده اند. شـهبازی معتقد هست که دستگیر شدگان بیگناه هستند. وی با یـاد آوری اطلاعات پیرامون عملکرد <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/سعید_امامـی" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">سعید امامـی</span></a> ( معاون امنیتی <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/وزارت_اطلاعات" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">وزارت اطلاعات</span></a> درون دولت اول <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/هاشمـی_رفسنجانی" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">هاشمـی رفسنجانی</span></a>) مدعی هست که درون این مورد نیز همچون بمب گذاری درون حرم <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/علی_پسر_موسی_(رضا)" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">امام رضا</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://fa.wikipedia.org/wiki/وزارت_اطلاعات" style="color: blue; text-decoration: underline; text-underline: single;" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="text-decoration: none;">وزارت اطلاعات</span></a> درون حال پرونده سازی به منظور افراد بیگناه و منحرف پرونده از مسیر واقعی خود است. وی تصاویری از دو تن از دستگیر شدگان (فرامرز شيخ‌الاسلامي و محمد شاه قطبي) را منتشر ساخت.</span></span></div><span style="color: white;"></span><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; margin: 0px 0cm; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Tahoma;"><span style="color: white;"> </span></span></div></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-1336392730377727262012-07-07T22:04:00.004-07:002012-07-07T22:25:07.866-07:00

آقایـان کومونیست های انقلاب شما را ندزدید

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div style="text-align: right;"><br /></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">دوستان از مصادره دموکراسی خواهانـه ملت ایران خوداری کنید</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> </span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> </span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">سی و یک سال از انقلاب شکوهمند ! پنجاه و هفت مـیگذرد کابوسی دردناک کـه به نظر مـیاید تمامـی ندارد</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">ولی دردناکتر از تحمل جمـهوری اسلامـی خواندن و یـا شنیدن افاضات دوستان و همکاران قدیم این حکومت در</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">بوجود اوردن هیولا اسلامـی درون یک اعتلاف بزرگ همـه باهم خمـینی است</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> </span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">از چند هفته اول تاسیس حکومت اسلامـی و به صدارت رساندن بازرگان توسط خمـینی کـه به واسطه مردم! تو دهن همـه</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">مـیزد و نخست وزیر تعین مـیکرد کـه بگذریم که تا حدی گویـا آزادی مطبوعات بـه دلیل عدم وجود امکان دیگر رعایت مـیشده هست نگاه دیکتاتوری و سپس رفتار دیکتاتوری نمایـان مـیشود</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">ابزار سرکوب با تاسیس کمـیته های انقلاب وسپاه پاسداران ( بدون سلاح سنگین) و دیگر نـهادهای اشکار و پنـهان اطلاعاتی و غیره درون دسترس اخوندها و حامـیان چپشیعنی توده اکثریتی ها و ملی/مذهبی ها ومجاهدین خلق و دیگر دوستانی کـه ذوق زده بـه صحنـه نگاه مـید و همگی فقط و فقط یک هدف داشتند از نردبان خمـینی بالا بروند و بر گرده این ملت سوار شوند ولی غافل از اینکه این انقلاب! از اولش اسلامـی بود ( مقله منحوس درون روزنامـه اطلاعات) که تا اخرش هم اسلامـی ماند و خمـینی و دیگر آخوندها صاحبش بودند</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">کسی انقلاب را ندزدید بلکه فرصت طلبان اکثرا چپ و اسلامـی یـا معجونی از هردو نتوانستند تئوری کولی گرفتن از خمـینی را عملی کنند</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">بعضی از همـین جماعت شکست خورده از اخوندها باز دوباره بدجوری جوگیر شده اند و فکر مـیکنند چون اینـها درون انتخابات فرمایشی شرکت د و به رای دادند مـیتوانند دموکراسی خواهی مردم ایران را مصادره کنند</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">وامروز هم باز بوی کباب بـه مشام فرصت طلبان چپ و اسلامـی رسیده هست ولی اینبار مـیخواهند از ضد حکومت اسلامـی استفاده کنند و فکر مـیکنند و انـها را بـه سر منزل مقصود مـیرساند ولی بازهم سخت درون اشتباه هستند</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> هم شاگرد خمـینی هست و هم هشت سال تمام منصب نخست وزیری او را داشته و مـیداند چطوری این جماعت خوش خیـال را سرکار بگذارد و استفاده لازم را ببرد</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> </span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">من فکر مـیکنم هیچ راهی جز صادق بودن با مردم ما را بـه جائی نمـیرساند این ملت با شعور بالای سیـاسی خود درست را از نادرست تشخیص مـیدهد</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">بجای تئوری بافتن بیـائید برنامـه خود را (اگر برنامـه ای دارید) به منظور مردم روشن کنید و در معرض افکار عمومـی قرار</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">دهید طناب پوسیده و به منظور بالا بردن خودشان هم کفایت نمـیکند چه برسد بـه بقیـه فرصت طلبان</span></div><div style="text-align: right;"><strong><span style="font-size: large;"> </span></strong></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"><strong>یکبار هم کـه شده هدف را نـه فقط بدست گرفتن قدرت بلکه صداقت با مردم قرار بدهید شاید نتیجه بهتری حاصل شود</strong>.</span></div><div style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> </span></div></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-669446655629882024.post-73598298305900244402012-07-07T21:27:00.002-07:002012-07-07T22:18:57.633-07:00

کومونیست ایرانی درون برزخ خواب و بیداری

<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><h2> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://mehranmakki.wordpress.com/2011/09/04/%d9%85%d9%88%d8%a7%d8%b8%d8%a8-%d8%a8%d8%a7%d8%b4%db%8c%d8%af-%d8%a8%d8%a7%d8%b2-%d9%87%d9%85-%d8%af%d8%a7%d8%b1%db%8c%d8%af-%d8%b1%d9%88-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d9%85%db%8c%d8%ae%d9%88%d8%b1%db%8c%d8%af/" title="شمـیدن صدای عجیب درون اسمان اصفهان پیـام‌ها (Atom) - کمونیسم ایرانی mimplus.ir"><span style="font-size: x-large;">مواظب باشید باز هم دارید رو دست مـیخورید</span></a></h2><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">با یک عده از دوستان چپ فعلی و خیلی خیلی چپ رادیکال قبلی( جبهه بـه اصطلاح ملی و باقی بازنشستگان سیـاسی) وقتی راجع بـه اتفاقات سال پنجاه و هفت صحبت مـیکنی با همان ژست فیلسوف مابانـه و نگاهی از منظر عاقل اندرسفیـه!! مـیگویند کـه این انقلاب ما را آخوندها دزدیدند.</span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">بعد هم با همان ادبیـات مخصوص خودشان کـه در یک جمله چند که تا امپریـالیزم جهانخوار حتما دارد و توده های زحمت کش و باقی ماجرا یک داستان تخیلی برایت مـیبافند و مسئله ختم مـیشود بـه اینکه اگر اخوندی بـه نام خمـینی نبود ملت حتما اینـها را مـیاورد سر کار و ایران الان شده بود بهشت برین مانند مثلا کمپ اشرف یـا شایدهم کره شمالی و کوبا نمـیدانم .</span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> ولی واقعیت انروزجامعه این بود کـه ملت دنبال خمـینی بـه دلایل گوناگونی رفت (از برق مفتی و پول نفت درون خانـه که تا اعتقاد بـه شـهادت و حوری و غیره) انچه کـه چپ و مجاهد و اخوند زاده هائی مثل بنی صدر و یزدی و بازرگان و از این دست د و الحق هم کـه موفق شدند دروغ پردازی و تخریب رژیم و شخص پادشاه بود.</span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> بدیگر سخن ساختن داستان هائی مثل کشیدن ناخن زندانیـان!! یـا کشتن صمد بهرنگی و پسر خمـینی توسط سازمان امنیت یـا هزاران داستان تخیلی کـه مخصوصا توده ای ها درش استاد بودند و هستند. ذره ذره مثل موش مشروعیت نظام را بـه زیر سوال بردند( درون هر صورتش سگ ان رژیم با همـه مشکلاتش شرف داشت بـه تمامـیت حکومت آخوندی) و در یک بزنگاه تاریخی کـه دول غرب هم دیگر حوصله زیـادی خواهی های شاه را نداشتند ( بیچاره چه آرزوهائی به منظور ملتش داشت) و اسنادش هم هست همگی با هم تصمـیم گفتند خمـینی را بر سر این ملت حاکم و کمربندی سبز بدور شوروی انروز بکشند.</span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> اما اینبار بنظر مـیاید سناریو مـیخواهد واقعا جور دیگری بـه پیش برود چونی مانند خمـینی دیگر یـافت نمـیشود و اردوگاه چپ هم کـه کاملا فروریخته بعد حرف های صد من یک غاز توده ای اکثریتی و مجاهدین را هم کهی برایش تره خرد نمـیکند و هیچ جایگزینی هم نمـیتواند مانند جمـهوری اسلامـی منافع غرب و شرق را با هم تامـین کند ( هم روس و چین مـیچاپند هم امریکا و اروپا) بعد بنابراین حتما الترناتیوی ساخت کـه هم اخوند باشد هم ظاهری مدرن داشته باشد هم</span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">کمـی آزادی های مدنی را با قرائتی جدید از دین زیـاد کند کـه جوان ها راضی باشند و باقی سناریو بـه این جامـیرسد کـه مـیبینیم تمام هم و غم دستگاه های تبلیغاتی استکبار جهانخوار امپریـالیزم!! درون خدمت اصلاح! طلبان کـه حالا شده اند</span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">اپوزیسیون قرار مـیگیرد.</span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">از لندن نشینانی مانند مـهاجرانی و جمـیله خانم مسعود جان بی بی سی یـا علیرضا جان محسن پسر اکبر شاه یـا معصومـه خانم قمـی بگیر که تا پاریس نشین های انقلاب اسلامـی درون هجرت!!(دلم به منظور درختائی مـیسوزه کـه کاغذ مـیشوند به منظور از این دست محملات) و امـیر پشمک و مخملی بگیر برو بالا تر مـیرسی بـه کدیور حقه باز و سازگار و افشار و اشکمو دراوری وگنجی جان و مـهری خانم کار راستی داشت فاطمـه خانم امریکائی را از قلم مـینداختم و لیستی بلند و پر هزینـه فعلا به منظور امریکای قبلا گروگان و فعلا مـهربان کـه فعلا هرچی اخوند و بچه اخوند با عبا و بی عبا داریم درش مـیشود یـافت. </span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;">اگر درون شـهر هست یک حرف بس است</span></div><div align="right" style="text-align: right;"><span style="font-size: large;"> </span></div></div>

ضد خرhttp://www.blogger.com/profile/16206569933255214538noreply@blogger.com0




[شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 05 Sep 2018 14:01:00 +0000



شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان

Khollan Vafa : اخوان صفا: فارسی نزد دیگران

آیـا مـی دانید :
واژه ثریـا  عربی نیست و درست آن سریـا هست سریـا یـا سوریـا نام خدای خورشید هندوان است. شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان اما آنرا درون زبان فارسی و عربی بـه مفهوم  یک ستاره مشخص گرفته اند. شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان سوریـا  در پارسی کهن خوریـا – حوریـا  هم گفته شده  یعنی س درون سوریـا یـه خ تبدیل شده  و خور یعنی خورشید. مثلا خوراسان  یعنی جای خورشید یـا جایی کـه خورشید بر مـی آید.
شاید حوری نیز بـه همـین واژه خوریـا – حوریـا ربط داشته باشد. حتی واژه سول درون زبان های اروپایی  به مـهنی خورشید نیز از همـین ریشـه است
هندوها یک نماد مقدس بـه نام چرخ خورشید دارند کـه به شکل صلیب شکسته آست و آن را سواتسیکا مـی نامند اما جالب هست بدانید قدیمـی ترین صلیب شکسته درون ایران کشف شده و هفت هزار سال قدمت دارد.
سال ۱۳۸۰ من با یک هئیت خارجی بـه نقش رستم رفتم درون آنجا آرامگاه پادشاهان پارسی بـه شکل صلیب درون دل کوه کنده شده
در همان زمان من مطلبی نوشتم و گفتم کـه این علامت صلیب نماد یک آیکون مقدس هست بعضی اعمال مذهبی هیچ ربطی بـه مذهب ندارد این اعمال فلکلوریک درون همـه ادیـان و مذاهب هست مثلا ایین کریسمس هیچگونـه ارتباطی بـه مذهب مسیحی ندارد این اعمال که تا زمانیکه با تقدس و تعصب جمع نشده اند و جنبه سرگرمـی و فولکلوریک دارند بسیـار مفید و لازمند
حتی ایین کریسمس پر حاشیـه امروزی کـه امروزه درون جهان برگزار مـی شود یکصد سال هم عمر ندارد
اما از دوره پاگان های خورشید پرست یـا مـیترایی ایین زمستانی وجود داشته کـه تقریبا برابر با ایین یلدا یـا چله هست کـه ان را پیروزی خورشید بر تاریکی و زایش دوباره خورشید مـی پنداشتند این ایین از مـیان رفته بود ولی درون قرن دوم یـا سوم مجدد با نام ایین مسیحی وارد روم شرقی شد
درخت سرو و صلیب نماد و از مظاهر خورشید پرستها و یـا ایین مـهر بود صلیب یـا چلیپا ساده شده علامت چرخ گردون و یـا سواتسیکا بود
من درون این خصوص سال ١٣٨٣ مقاله ای نوشته ام و نام انرا گذاشته ام صلیب پارسی نقش رستم
نقش رستم ۴ مقبره صلیب شکل بسیـار عظیم درون دل کوه دارد
صلیب طلایی اریـایی هم متعلق بـه هفت هزار سال قبل هست کـه در موزه ملی نگهداری مـی شود کـه ارم نازی ها از ان گرفته شده است
هندوها نیز صلیب شکسته اریـایی را نماد هندویی مـی دانندست.
که بـه احتمال قوی نماد خورشید است. امروزه این حرف کاملا پذیرفته شده کـه صلیب نماد خورشید بوده و آنرا هنوز درون گردونـه خورشید هندوها مـی توان یـافت و به ادیـان مـیترایی نیز وابسته است. چرخ را درون قدیم ارته مـی گفته اند کـه اکنون بـه ارابه  (عرابه) تبدیل شده است. ارته  احتمالا با نام آریـا نیز مـی تواند ربط داشته باشد یعنی آریـایی ممکن هست همان افراد ارته باشند کـه با چرخ خورشید و گردونـه و ارابه ارتباط داشتند. بـه خراسان  بزرگ  نیز اَرَتَه مـی گفته اند بعدها همـین سرزمـین را آریـا نامـیده اند .
نام‌واژۀ «خوَنی‌رَثَه (خوَنیرَث)»(به معنای «چرخ خورشید»)، شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان از آمـیختن واژۀ اوستایی «خوَر (خورشید)»(*خوینگ: شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان از آنِ خورشید [خوین-گ/ خوَن/ خوَر]) با واژۀ «رَثَه  یـا ارته (چرخ)» بـه دست مـی‌آید.
کلمـه یخان که درون بیشتر زبان ها  به صورت کان و حان تلفظ مـی شود بـه احتمال زیـاد ریشـه درون زبان سغدی و سانسکریت دارد و کلمـه ای دخیل درون زبان های ترکی است. این واژه بـه احتمال قوی با کلمـه Kan- و kanva درون سانسکریت و زبان سغدی هم ریشـه هست که درون سایر زبان های خانواده ی آریـایی از جمله انگلیسی بـه صورت king نمود یـافته است. کان درون سانسکریت بـه معنی رئیس – شاه – بزرگ – امـیر – مـیر – رئیس ده و شـهر و … مـی باشد.
آیـا مـی دانید نماز یک واژه سانسکریت هست به معنی درود و سلام و البته عبادت هم معنی مـیدهد.
در زبان هندی نماسکار  یـا نمزکار  یـا نماز کار یعنی سلام  و درود . واژه نماز برگرفته از همـین واژه است.
آیـا مـی دانید روضه خوانی کلمـه عربی نیست. روزا  یک واژه هندو ایرانی هست و بـه معنی دعا هست هندوها بـه تسبیح دعا مـی گویند روزا
که ما بـه غلط آنرا  با ض عربی مـی نویسیم “روضه ” مـی نویسیم   ض عربی  تلفظ بسیـار سختی دارد و بین ذ و د تلفظ مـی شود. و البته بطور طبیعی ما ایرانی ها آنرا نمـی توانیم تلفظ کنیم چون روضه درون زبان عربی بگونـه ای تلفظ مـی شود کـه شباهت بـه آوای بصورت روده دارد مثلا رمضان را رمدان تلفظ مـی کنند. اگر آنرا بـه لهجه ایرانی و بصورت رمزان تلفظ کنید هیچ عربی نخواهد فهمـید کـه شما چه گفتید. آیـا مـی دانید پری یر یعنی دعا  نیز یک واژه هندو ایرانی هست  همچنین هست – پریچر یعنی موعظه  و … .
واژه * عیـار  = ایـار = ایـاران = عیـاران
عربی نیست درست آن ایـار  به معنی یـار – یـاور – هم رزم  است کـه به غلط بصورت عیـار نوشته شده هست این واژه هیچ ارتباطی با عربی ندارد درون خود زبان فارسی تبدیل بـه عیـار شده هست و حتی معرب هم نیست.  البته امروزه درون زبان های مختلفی کاربرد دارد. و در بیشتر زبان ها بـه معنی بیکار و الاف و ادم سرگردان تغییر مفهوم داده است.
ممکن هست علاف درون جمله آدم علاف و بیکار هم تغییر یـافته از همـین ایـار و عیـار باشد کـه تغییر شکل و تغییر معنی داده هست و بشکل الاف و یـا علاف درون امده است. چون علاف بـه معنی بیکار عربی نیست.
دکتر محمد معین در جلد چهارم برهان قاطع آنجا کـه در بارهً کلمـه عیـار بحث مـیکند، دراینمورد نوشته هست که:
  • ” کلمـه عیـار معرب مصنوعی( یـار) هست که معنی جوانمرد را مـیدهد و تازی ها جوانمردی را فتوت و جوانمرد را فتی مـی گویند.”از دیگر معانی عیـار مـی توان به زیرک، چالاک، جوانمرد و طرار اشاره کرد و عیـاری بـه معنای حیله بازی، جوانمردی و مکاری.! بنا بـه عقیدهً معین،” آیین عیـاری از خود اصول و راه و روش زندگی بـه ویژه دارد که بعدها با تصوف اسلامـی درون آمـیخته و به شکل فتوت درون آمده است.”
  • ملک الشعرا بهار نیز درون سبک شناسی نوشته هست که:
  •  عیـار کلمـهً عربی نیست و اصل آن ” اذیوار ” پهلوی بوده و بعدها معرب گردیده است. بهار معتقد هست که عیـاری و عیـار پیشگی درون خراسان زمـین زمـینـهً تاریخی دارد و عیـاران سابق مانند احزاب امروزی، دارای سازمانـهای بوده اند با اه و مرام های مشخص اجتماعی، اخلاقی و سیـاسی کـه در ششـهر های بزرگ خراسان تشکیلات منظم اداری داشتند و لباس شان نیز مخصوص بـه خود شان بود و اصل کار شان  برجوانمردی و فداکاری و حمایت از مظلومان بوده هست که جمـیعت فتییـان یـا حزب فتوت درون واقع نوع اصلاح شدهً این سازمان عیـاری است.
  • حتی واژه عیـار  که به منظور واحد سنجش ارزش طلا بکار مـی رود نیز بـه گمان من از همـین واژه برگرفته شده هست اگر چه هیچ ارتباط منطقی درون معنی این دو وجود ندارد.
  • * خانقاه  هیچ ارتباطی بـه زبان عربی ندارد اصل آن خانگاه است. معنی اینگونـه واژه ها را عربها اصلا نمـی فهمند بعد فکر نکنید چون شکل ظاهری آن عربی هست عربها آن را حتما بفهمند.
    *صیقل یک واژه عربی نیست اصل آن چگل یـا چقل هست به معنی  ناصاف اما تغییر یـافته آنرا بصورت صیقل بـه معنی صاف شده و  پرداخت کرده بکار مـی بریم.
    یوق * عربی نیست اصل آن یوگ هست و هندی ایرانی است.(یوگ یک حلقه بیضی شکل هست که از چرم و یـا پارچه و یـا الیـاف ساخته شده و آنرا بر گردن دو یـا چند یـا اسب مـی بندند کـه هماهنگ و با هارمونی حرکت کنند از این عبارت مفهوم بندگی و اطاعت هم استخراج شده ) بـه عبارت دیگر از زبان سانسکریت هست  و یوگا از همـین واژه هست .
    الو  یک واژه فارسی هست به معنی آتش . ألوکشت نیز فارسی هست و بـه هلوکست تبدیل شده هست یعنی با آتش کشتن.
    امـیر نیز تغییر یـافته مـیر هست مـیر خود تغییر یـافته پیر هست . پیر – پییر – پدر- فادر – پیتر – یک ریشـه دارند اما درون طول زمان همراه با تغییر شکل و آوا تغییر معنی داده اند مثلا  پیر درون ادبیـات فارسی یعنی دانشمند- رئیس – بزرگ – اما مـیر یعنی رئیس کوچک – رئیس یک منطقه .
    مانند پادشاه و پاشا  که از یک ریشـه اند اما پاشا درون زبان ترکی و عربی تغییر معنی داده و معنی آن یعنی فرمانده ایـالتی یـا شاه یک منطقه .
    بیگ و بیک  به معنی بزرگ هم یک ریشـه دارند و ترکی نیست.
    گفتنی هست که عبادان کـه در کتب قدیمـی بکار رفته معرب شده آبادان است. و عبادان درون زبان عربی معنی ندارد…
    .از اینگونـه کلمات و غلط های نوشتاری فراوان داریم……..
    …نگوییم مثلث بگوییم لچک
    لچک برابر (مثلث متساوی الاضلاع)..
    لچک نابرابر = مثلث غیر متساوی الا.ضلاع
    بجای… .  = …     بگوییم.
    مثلث  =      لچک   لچکی
    اضلاع  = دار – دال – ستون –
    مثلث متساوی الاضلاع  =   لچک برابر  دال
    مثلث غیر متساوی الاضلاع  =  لچک نابرابر دال
    تواضع     =   فروتنی بگوییم
    متواضع = فروتن بگوییم
    متوسط = مـیانگین
    متوفی = درگذشته
    توقع = چشم‌داشت
    متوقع = چشم دارنده
    تولد = زایش
    متولد = زاده
    تهاجم = آفند
    مـهاجم = آفندگر/ تازنده
    متهاجم = آفندگر – تازنده
    مثال = نمونـه / همانند
    مثلث = سه بر/ سه گوش
    مجال = یـارا/ هنگام
    مجلس = نشست
    مجالس = نشست‌ها
    مجمع = گردهمآیی
    مجامع = گردهمآیی‌ها
    مجانی = رایگان
    مجاور = همسایـه
    مجاورت = همسایگی
    مجبور = ناچار/ ناگزیر
    اجبار = ناچاری
    مجبور = ناچار
    مجددا = دوباره
    مجرب = کارآزموده
    مجرد = تنـها
    تجرد = تنـهایی
    جرم = بزه/ گناه
    مجرم = بزهکار/ گناهکار
    جرح = زخم
    مجروح = زخمـی
    مجسمـه = تندیس/ سردیس
    جعل = ساختن
    مجعول = ساختگی
    جعد = شکن
    مجعد = درون شکن/ پیچ درون پیچ
    جلال = شکوه
    مجلل = باشکوه
    مجمل = کوتاه
    جنون = دیوانگی
    مجنون = دیوانـه
    مجهول = ناشناخته
    جهل = ناشناختن
    حرب = جنگ/ کارزار
    محاربات = جنگها/ کارزارها
    محاسبه = شماره‌گیری
    حساب = شماره / شمردن
    حسن = نیکی
    محاسن = نیکیـها
    حافظ = نگهبان/ نگهدارنده/ نگهدار
    محافظ = نگهبان
    محاکمـه =  دادرسی/ داوری
    محال = ناشدنی
    محبت = مـهرورزی
    محبس = زندان
    محبوب = دلدار/ دلبریگرایی
    احتیـاج = نیـازمندی
    محتاج = نیـازمند
    احتیـاط = دوراندیشی
    محتاط = دوراندیش
    احترام = گرامـیداشت/ ارج
    محترم = گرامـی/ ارجمند
    احتمال = گمان بردن / حدس زدن
    محتمل = گویـا/ شاید
    محتوی = درون مایـه/ دارنده
    محرم = همراز/ همدم
    محروم = بی‌بهره
    حزن = اندوه
    جاذبه (فیزیک)= گرانش
    جاذبه=کشش، رُبایش
    جامع=فراگیر
    جامعه (تشکُل)=همبود
    جامعه = همبودگاه
    جایز = روا
    جایزه = پاداش
    جبران = توزش (توختن)
    جُثه = تنـه
    جدال = پیکار
    جدید الانتشار = تازه چاپ
    جدید التأسیس = نوبنیـاد، نوساز
    جذاب = گیرا
    جذبه = گیرایی
    جرأت = یـارا
    جرأت داشتن = یـارستن
    جر ثقیل، جر اثقال = گرانکِش
    جُرم = بِزِه، گناه
    جریـان = روایی
    جریمـه = تاوان
    جاعل = بَرساز
    جعلی = بَرساخته، ساختگی
    جغرافیـا = جئوگرافی. گیتاشناسی
    جلاد = دُژخیم
    جلال و جبروت =  فَر و شکوه
    جِلد = پوسته، پوشینـه
    جن = پری
    اجنـه = پریـان
    جنبه، بُعد = سویـه
    جنوب = نیمروز
    جنون = دیوانگی
    جواز = پروانـه
    جور = جفا، ستم
    چَت (chat) = گَپ
    چطور = چه گونـه، چه سان
    جزء = بند
    جزا = سزا
    جزایی (حقوقی) = کیفری
    جزیره = آبخُست
    جسور = دلیر، بی باک
    جعل = بَرساخت
    حائز = دارا
    حاصل = دستاورد
    حاصل‌خیز = باروَر، پُربار
    حتماً = بی گمان، هر آینـه
    حجم = گُنج
    حداقل = کمـینـه، دست کم
    حداکثر = بیشینـه
    حذف = زُدایش، زُدودن
    ***
    محشر = رستاخیز / رستخیز
    محصل = دانش‌آموز/ دانشجو
    محضر = پیشگاه
    اتمام = پایـان
    تاجر = بازرگان
    تدریج = رفته رفته
    حقیر = پست / کوچک / خوار
    محک = آزمایش
    محکم = استوار
    محل = جایگاه
    محیط = پیرامون / گرداگرد
    مخابره = آگاه
    مخارج = هزینـه
    خصم = دشمن
    مخاصمـه = دشمنی
    مخاطب = شنونده
    مخالف = ناسازگار
    مختار = آزاد
    مختلط = درهم / درهم آمـیخته
    مخرب = ویران کننده
    مخروبه = ویرانـه
    مخفی = پنـهان
    مخلص = پاک .یـار جونی
    مخوف = ترسناک
    مخیله = اندیشـه . پندار
    مداح = ستاینده
    مدارا = بردباری .شکیبا
    مدام = پیوسته .همواره
    مدبر = کاردان
    مدخل = درآمد / درگاه
    مدعو = مـهمان / خوانده شده
    مدور = چرخنده .
    مدینـه = شـهر
    مدیون = بدهکار
    مذاب = گداخته
    مراتب = پایـه‌ها
    مرتع = چراگاه / مرغزار
    مراتع = چراگاه‌ها / مرغزارها
    زوج = جفت
    فرد = تک
    از  همـین نویسنده:
     زبان هندو ایرانی
    نویسنده : نیکولاس وید، روزنامـه : ایندین اکسپرس، تاریخ: ۱۷ اسفند۱۳۹۳
    مردم هند، ایران و اروپا بـه زبان های مختلف صحبت مـی کنند اما اکثر این زبان ها، از جمله زبان انگلیسی، از زبان هایی موسوم بـه زبان های اولیـه هندی – اروپایی ریشـه گرفته اند. پژوهشگران از دو قرن گذشته درون خصوص هویت و مکانانی کـه این زبان پدری را استفاده مـی د مباحثه مـی کرده اند. اما بطور تعجب آور بـه نظر مـی رسد کـه شاید این موضوع درون آینده نزدیک حل و فصل خواهد شد.
    در این خصوص دو نظر ارائه شده است. یک نظر این هست که این زبان ها از طریق شمشیر گسترش پیدا د و نظر دیگری این هست که از طریق کشاورزی.
    زبانشناسان تاریخی از کلماتی کـه در حال استفاده مـی باشند مـی توانند بررسی کنند کـه یک کلمـه از کدام کلمـه گرفته شده است. بطور مثال، کلمـه ای بود بـه نام kwekwlos. معنی این کلمـه «چرخ» بود. این کلمـه جد کلمـه kuklos درون زبان یونانی کلاسیکی و کلمـه kakra درون زبان قدیمـی هندی مـی باشد. حرف k  بعداً درون زبان آلمانی بـه حرف h تبدیل گردید و این کلمـه درون زبان انگلیسی قدیم بـه کلمـه hweohl  تبدیل شد و خود این کلمـه جد کلمـه wheel درون زبان انگلیسی مـی باشد.
    از کلماتی کـه به این روش جمع آوری گردید معلوم مـی شود کـه گویندگان زبان های  اولیـه هندی – اروپایی چوپان بوده کـه با و وسایل نقلیـه چرخدار آشنایی داشتند. باستانشناسان پی اند کـه وسایل نقلیـه چرخدار حدود چهار هزار سال قبل مـیلاد حضرت مسیح (ع) ظهور کرد و این امر نشان مـی دهد کـه گویندگان این زبان ها حدود ۶۵۰۰ سال پیش درون مرتعات جلگه های بالای دریـای خزر و دریـای سیـاه ظاهر شدند. طبق این «تئوری جلگه ها»، کـه بسیـاری از زبانشناسان از آن حمایت مـی کنند، گویندگان زبان اولیـه هندی – اروپایی سپس زبان خود را از طریق پیروزی های جنگی یـا اقتصاد چوپانی بـه اروپا، هند و غرب چین گسترش دادند.
    این تئوری توسط «کولین رینفریو» زیر سئوال رفت. نامبرده باستانشناس دانشگاه کمبریج بود. وی درون سال ۱۹۸۷ پیشنـهاد کرد کـه زبان ها توسط کشاورزان نیولیتیک گسترش داده شد. این افراد کشاورزی را بـه اروپا آوردند. بر اساس این صحنـه، مسکن زبان های اولیـه هندی – اروپایی درون آناتولیـا، درون ترکیـه، قرار داشت. گویندگان این زبان حدود ۸۰۰۰ که تا ۹۵۰۰ سال پیش شروع بـه مـهاجرت د.
    پیشنـهاد رینفریو بـه این دلیل ارزش داشت کـه مـهاجرت افراد کشاورز یک مکانیسم پذیرفته شده به منظور گسترش زبان مـی باشد و مـهاجرت کشاورزان نیولیتیک بـه اروپا واقعیتی مبنی بر مدارک باستانشناسی مـی باشد. زبانشناسان اعتراض د کـه زبان اولیـه هندی – اروپا بـه این زودی تقسیم نمـی گردید زیرا چرخ که تا ۸۰۰۰ سال پیش ساخته نـه شده بود اما بسیـاری از زبان های اولیـه هندی – اروپایی دارای کلماتی مـی باشند کـه با کلمـه چرخ مشابهت دارند و باید از جد مشترکی گرفته شوند. اما رینفریو ادعا کرد کـه خیلی بعد از مـهاجرت این افراد، به منظور این زبان ها امکان پذیر بود کـه بهمراه خود دستگاه چرخ کلمـه چرخ را نیز وارد کنند.
    اختلاف بین تئوری های جلگه ها و آناتولیـا مربوط بـه ریشـه زبان های هندی – اروپایی که تا سال ۲۰۰۳ ادامـه داشت. دو نفر از زیست شناسان زلاند نو، بـه نام های رسل گریع و کووینتین اتکنسن از دانشگاه آکلند با تشکیل درخت زمانبندی شده نزول زبان ها وارد این منازعه شدند.
    کلمـه به منظور آب درون زبان آلمانی wasser ، درون زبان سویدی vatten  و درون زبان یونانی مدرن  nero است. کلمات مشابه درون زبان های انگلیسی، آلمانی و سوئدی هم ریشـه هستند کـه ظاهراً از کلمـه wodr درون زبان اولیـه هندی – اروپایی ریشـه گرفته است. اما کلمـه nero  هم ریشـه آن نیست.
    زبانشناسان امـیدوار بودند کـه از طریق مقایسه زبان های مختلف براساس کلمات هم ریشـه مـی توان تاریخچه درخت زبان های هندی – اروپایی را تهیـه کرد. اما با توجه بـه این کـه نرخ تغییر درون کلمات درون زبان های مختلف متفاوت بوده است، این افراد از تلاش خود تقریباً منصرف شدند.
    اما دو زیست شناس نامبرده یعنی گریع و اتکنسن درک نمودند کـه روش های آماری تهیـه شده توسط زیست شناسان به منظور ردیـابی تکامل ژن ها و پروتین ها مـی توان پاسخگوی بسیـاری از مشکلات باشد. این دو نفر هر یک از زبان های هندی – اروپایی را بعنوان یک رشته یک ها و صفرها تصور د و کلمات هم ریشـه این زبان ها را با یک فهرست کلماتی مقایسه د کـه در مقابل تغییر مقاومت کرده بودند. آنان سپس درخت های احتمالی را تهیـه د کـه براساس آن مـی توان آمار لازم را تهیـه کرد.
    شکل درخت ترجیحی زبان های هندی – اروپایی تهیـه شده توسط این افراد شبیـه درختی بود کـه توسط  زبانشناسان تاریخی تهیـه شده بود. اما بر اساس تحولات تاریخی مانند ایجاد شکاف بین لاتین و رومانی بـه هنگام عقب نشینی نیروهای روم بـه جنوب دانوبه درون سال ۲۷۰ مـی توان بر شاخه های پائینی این درخت تاریخ گذاشت. با توجه بـه اینکه شاخه های پائینی این درخت زمان بندی گردید، زمان بندی ریشـه آن نیز امکان پذیر شد. این افراد محاسبه د کـه زبان های اولیـه هندی – اروپایی حدود ۷۸۰۰ که تا ۹۸۰۰ سال پیش استفاده مـی شدند.
    نتیجه گیری فوق از تئوری آناتولیـا حمایت کرد. درون سال ۲۰۱۲، گریع و اتکنسن با کمک ریمکو بوکائیرت و همکاران یک مدل آماری تهیـه شده به منظور ردیـابی پراکندگی جغرافیـایی ویروس را به منظور مطالعه پراکندگی زبان های اولیـه هندی – اروپایی استفاده نمودند. این افراد طی مقاله ای درج شده درون مجله «سائنس» نوشتند کـه این مطالعه از تئوری منبع آناتولیـا درون مقایسه با تئوری جلگه ای قاطعانـه حمایت کرد.
    به نظر مـی رسید کـه تئوری آناتولیـا کـه توسط باستانشناسان ارائه شده بود با کمک زیست شناسان درون مقابله با فرضیـه جلگه ای زبانشناسان پیروز شده است. اما اطلاعاتی کـه طی ماه جاری بدست آمد توازن را بطور ناگهانی بـه حمایت تئوری جلگه ای منحرف نموده است.
    اگرچه برخی زبانشناسان نتیجه گیری گریع و اتکنسن را رد کرده بودند برخی دیگر فکر د کـه روش محاسباتی استفاده شده توسط این دو نفر دارای مزایـایی است. آندریو گاریت، یک زبانشناس دانشگاه کالیفورنیـا، با ویل چانگ کـه در تکنیک های رایـانـه ای مـهارت دارد گروهی را تشکیل داد. این دو نفر یـادآور شدند کـه در مقاله ای نوشته شده توسط بوکائیرت و همکارانش درون سال ۲۰۱۲ درون هشت مورد یک زبان قدیم بعنوان جد یک زبان مدرن فرض شده هست و ادعا شده هست که آن زبان مدرن از یک عمو زاد فرضی آن زبان قدیم فرود آمده است.
    بطور مثال، زبان های رومانس بـه عموزاد فرضی زبان لاتین و نـه خود لاتین اختصاص داده شد و زبان انگلیسی بـه یک عموزاد استنباط شده انگلیس قدیم اختصاص یـافته است.
    گاریت و چانگ فکر د کـه این امر واقع بین تر خواهد بود چنانچه این درخت به منظور زبان های مختلف همان دودمان را بپذیرد کـه از قبل پذیرفته شده هست حتی اگر این امر محاسبات ریـاضی را نادیده بگیرد.
    وقتیکه درخت بوکائیرت وادار بـه پذیرفتن هشت دودمان پذیرفته شده زبان ها گردید، کل درخت از نظر سال کوچک شد و معلوم شد کـه منبع اصلی آن فقط ۶۵۰۰ سال قدمت دارد. این ادعا با فرضیـه جلگه ای مطابقت دارد. گاریت و چانگ این مطلب را طی مقاله ای درون مجله language   نوشتند.
    مدرک مـهم دیگر درون حمایت تئوری جلگه ای از مطالعه دی.ان.ای. درون اروپا حاصل شد. این مطالعه مبنی بر مطالعه دی.ان.ای. متعلق بـه ۶۹ نفر مـی باشد کـه بین ۳۰۰۰ سال و ۸۰۰۰ سال زندگی مـی د. مطالعه این دی.ان.ای. نشان مـی دهد کـه حدود ۴۵۰۰ سال پیش پیروان فرهنگ «یـامنایـا» از جلگه ها بـه سوی آلمان مـهاجرت کرده بودند.
    نویسندگان مقاله مـی نویسند، « این نتایج از تئوری جلگه ای مربوط بـه ریشـه حداقل برخی از زبان های هندی – اروپایی اروپا حمایت مـی کند.»
    اما این موضوع که تا به حال نـهایی نـه شده است. این دو مدرک جدید، یعنی اصلاح درخت بوکائیرت توسط گاریت و مطالعه دی.ان.ای.، ممکن هست به آن اندازه قطعی نباشد کـه به نظر مـی رسد.
    رینفریو فکر مـی کند «احتمال قوی» وجود دارد کـه مـهاجرت از جلگه ها بـه اروپا کـه در مطالعه ای.ان.ای. قدیم ثبت شده هست ممکن هست تحول فرعی باشد. بـه عبارت دیگر مـی توان گفت کـه زبان هندی – اروپایی اول از آناتولیـا بـه جلگه ها رفته و سپس از آنجا بـه اروپا.
    http://parssea.org/?p=7095
    همشـهری :دکترمحمدعجم
    به گزارش ایرنا ،
    در تاریخ ۲۰-۲۲ اسفند ۱۳۹۳ سمـینار سه روزه ” دامنـه و اهمـیت منابع تاریخی فارسی درون هند و ایران» از سوی مرکز تحقیقات فارسی دانشگاه علیگر و شورای پژوهشـهای تاریخی هند برگزار شد.
    در این همایش سه روزه پژوهشگرانی از ایران و هند و تعدادی از کشورهای دیگر درون مورد اهمـیت زبان فارسی درون تاریخ نگاری هند سخنرانی داشتند. سخنرانان افتتاحیـه و روز اول عبارت بودنداز:
    پروفسورضمـیرالدین شاه رئیس دانشگاه علیگر،علی فولادی رایزن فرهنگی ج.ا.ایران، دکترضیـا الدین شکیب استاد کالج مطالعات شرق شناسی و آفریقا شناسی لندن، دکترمحمد عجم، دکتر نجف حیدر استاد مرکز مطالعات تاریخی دانشگاه جواهر لعل نـهرو، دکتر خضری استاد تاریخ دانشگاه تهران،علی محمد موذنی رئیس گروه فارسی دانشگاه تهران، دکتر شاهد مـهدی ریـاست پیشین دانشگاه جامـه ملی اسلامـی دهلی و دکتر عالم اشرف خان از دانشگاه دهلی.
    به گزارش ایرنا :در همایش بین المللی «دامنـه و اهمـیت منابع تاریخی فارسی درون هند و ایران» درون دانشگاه علیگر هند مطرح شد:
    جایگاه زبان فارسی بسیـار بالا هست چرا کـه این زبان حامل پیـام های اخلاقی،معنوی،انسانی و عرفانی به منظور تمام دنیـا هست .
    زبان فارسی یکی از غنی ترین زبان ها از نظرعرفانی و معنوی هست و بی شک از غنی ترین زبان ها درحوزه کشورهای شبه قاره هند، ایران، قققاز و آسیـای مـیانـه هست .

    رایزن فرهنگی جمـهوری اسلامـی درون دهلی نو گفت کـه هند درون حال توسعه،برای اینکه دچار بی هویتی همچون غرب نشود نیـاز دارد کـه به گذشته خود و به زبان فارسی رو آورد.
    وی با بیـان اینکه منابع تاریخی بـه زبان فارسی درون هند صرفا شرح رویدادهای تاریخی نیست اظهار کرد:در این کتابهای تاریخی مـی توانیم بـه وضعیت ادبی،اجتماعی ، فرهنگی و بسیـار از ویژگی های جامعه هند درون زمان های مختلف پی ببریم .
    فولادی،خواستار گسترش هرچه بیشتر مبادلات فرهنگی بین ایران و هند شد.
    دکتر عجم یکی دیگر از سخنرانان این همایش درخصوص نقش مـهم گورکانیـان درتوسعه و گسترش فرهنگ ایرانی سخنانی بیـان کرد.
    وی با اشاره بـه کتاب «نوشته های پارسی بر بناهای فاخر هند » اظهار کرد کـه در این کتاب با کمک بیش از ۲۰۰ تصویر از سنگ نوشته های دوره گورکانی ( بابری بـه زبان فارسی شرح داده شده هست .این کتاب دارای ۹ فصل است.  وی همچنین درون خصوص واژگان مشترک درون زبان هندو ایرانی سخنانی ایراد کردو گفت و مناسبتهایی مانند جشن نوروز و جشن هولی از یک ریشـه هستند و آن نو شدن فصل است. سوری و سور درون ایران بـه معنی فستیوال است. و در هند سرخی و سوری و سورا و سوریـا با خدای خورشید پیوند دارد.
    پروفسور آذرمـیدخت صفوی رییس پیشین بخش فارسی دانشگاه علیگر نیز دراین همایش گفت:زبان فارسی بیش از ۷۰۰ سال زبان اداری مردم شبه قاره هند بوده هست و تاثیرات زیـادی بر هند گذاشته است.
    وی اظهار کرد:تاثیر زبان و فرهنگ فارسی درون تمامـی زوایـای فرهنگ و تاریخ هند مشاهده مـی شود و بدون زبان و منابع فارسی مردم هند نمـی توانند خود را بشناسند.
    صفوی گفت کـه در کتاب های تاریخی اطلاعات زیـادی درخصوص وضعیت زندگی اجتماعی ، فرهنگی و سیـاسی هند دیده مـی شود.
    وی درادامـه با تشکر از رییس بخش فارسی دانشگاه علیگر بـه واسطه برگزاری همایش از مساعدت های رایزنی فرهنگی جمـهوری اسلامـی دردهلی نو تقدیر کرد.
    به گزارش ایرنا، پروفسور ضمـیرالدین شاه روز پنجشنبه درون همایش زبان فارسی درون دانشگاه اسلامـی علیگر افزود: تاریخ با افسانـه تفاوت دارد و اگر شما بـه دنبال تاریخ واقعی و دست نخورده هستید حتما آن را درون کتاب های فارسی دنبال کنید چرا کـه در این کتاب ها تاریخ بـه ثبت رسیده است.
    وی با بیـان اینکه درون دانشگاه اسلامـی علیگر زبان فارسی ترویج مـی شود، اظهار داشت: درون مصاحبه های ورودی دانشگاه درون بخش های مختلف مخصوصا بخش مطالعات اسلامـی از دانشجویـان درون مورد آشنایی آنـها با با زبان های فارسی و عربی سوال مـی شود و افرادی کـه با این زبان ها آشنایی ندارند نمـی توانند وارد این بخش از دانشگاه شوند.
    رییس دانشگاه اسلامـی علیگر مـی افزاید:
    متاسفانـه ما زبان گویـای فارسی را درون هند از دست داده ایم، اما سعی ما بر این هست که حداقل درون دانشگاه علیگر بتوانیم این زبان زیبا را حفظ کنیم.
    وی ادامـه داد: ما حتما از منابع عظیم کتاب های فارسی درون هند محافظت کنیم و آن ها را به منظور نسل های آینده ترجمـه کنیم.
    پروفسور ضمـیرالدین شاه اظهار امـیدواری کرد کـه دانشجویـان نسل های آینده کتاب های فارسی را بخوانند زیرا ترجمـه هیچ وقت نمـی تواند زیبایی زبان اصلی را نشان دهد و رسیدن بـه این هدف، یکی از وظایف دانشگاه علیگر مـی باشد.
    همایش بین المللی ‘ دامنـه و اهمـیت منابع تاریخی فارسی درهند و ایران ‘ از امروز بـه مدت سه روز با حضور کارشناسان و استادان زبان فارسی ازهند و دیگر کشورها درون دانشگاه علیگر برگزار مـی شود.
    درمدت سه روز برگزاری این همایش شرکت کنندگان درون زمـینـه آغاز تاریخ نویسی درون ایران،ترجمـه کتابهای فارسی بـه زبان های دیگر، تاریخ نویسی درون دوره غزنویـان ،ایلخانان،صفویـان،گورکانیـان بـه ارائه مقاله و سخنرانی مـی پردازند.
    همایش بین المللی «دامنـه و اهمـیت منابع تاریخی فارسی درون هند و ایران» درون دانشگاه علیگر هند  اسفند ۱۳۹۳  
    بخش دوم  : سخنرانی دکتر عجم
    دکترمحمد عجم درون خصوص نقش مـهم  گورکانیـان درون توسعه و گسترش فرهنگ و تمدن ایرانی اعم از معماری و هنرهای مربوط بـه خط و زبان فارسی درون هند سخنرانی نمود. این پژوهشگر و محقق و زبان شناس کشورمان  با اشاره بـه سخنان رئیس دانشگاه گفت حتما از زحمات چندین دهه دانشگاه علیگر به منظور زنده نگه داشتن زبان فارسی سپاسگذار باشیم سخنان رئس دانشگاه ما ایرانی ها را بـه زنده بودن زبان فارسی امـیدوار مـی کند اقای دکتر شکیب گفتند “فارسی هرگز بر هند تحمـیل نشده بلکه مردم و نخبگان هند آن را با رغبت و علاقه مندی پذیرفته اند” .
    حقیقت امر همـین هست خدمات ایران و هند متقابل بوده و هردو بـه تمدن یکدیگر خدمت کرده اند بعضی واژگان فارسی از هند بـه سراسر دنیـا رفته و جهانی شده هست اگر بخواهیم راجع بـه ریشـه های زبان و فرهنگ سخن بگوییم هزاران واژه ریشـه های مشترک دارندپرفسور صفوی از نوروز سخن گفتند و من حتما بگویم نوروز و جشن هولی کـه هر دو درون ماه مارس برگزار مـی شود همزمانی تقریبی آنـها تصادفی نیست و از یک ریشـه منبع مـی گیرند بعضی ها از ریشـه های مذهبی آن سخن گفته اند ولی همـه شواهد حاکی هست که مذهب بعدها با این جشن امـیخته شد.  ریشـه هردو بسیـار کهن هست و درون حقیقت به  نو شدن فصل و نوشدن روز برمـی گردد.
    امروز باد صبا پیغام بهار آورد. گلشن علم و ادب با غنچه ها شکفته شدند.
    Aaj phir baad-e-saba laai hai paigham-e-bahaar
    Gulshan-e-ilm o adab ki har kali per hai nikhar
    نو شدن فصل همزمان با اعتدال بهاری یـا برابری شب و روز است. اما روز برابری بهاری یـا  Equinox درون قدیم با ابزارهای آن زمان استاندارد یکسانی نداشته لذا درون هند برپایـه تقویم هندی برگزار شده است. حدود صد سال قبل درون ایران لحظه اعتدال بهاری را با نجوم جدید استاندارد سازی د کـه تقریبا معادل ۲۱  مارس هر سال مـی شود. حتی واژه هولی و سوری و سور و سوریـا ریشـه های مشترک دارند درون ایران بـه جشن، سور و سوری  گفته مـی شود کـه با سوری و خدای خورشید هندو برابری مـی کند بـه جشن های شاد دهولی مـی گویند.
    سخنان دکتر شکیب و دکتر شاه واقعا ادم را بـه شعف مـی اورد من قبلا سخنانی از این دست از مقامات دولتی هند هم شنیده ام شیری حامد انصاری معاون رئیس جمـهور درون یک سخنرانی از تاگور، جواهر لعل نـهرو و ابوکلام ازاد سخنان بسیـار پر معنا و محبت امـیزی درون مورد روابط ایران و هند ارایـه کرد کـه مایـه مباهات هر ایرانی مـی شود.
    باید سپاسگذاری کنیم کـه فرهنگ و تمدن بزرگ هند کمک شایـانی بـه گسترش و توسعه زبان فارسی کرده است. همایون شاه بابری(ببری)(گورکانی) اولین فرمانروای هند بود کـه زبان و فرهنگ فارسی را رسما درون هند رایج ساخت بعد از او فرزندان و نوه هایش مانند اکبر و جهانگیر و شاه جهان همـین روش را ادامـه دادند. شعر و خط فارسی و مـینیـاتور و هنر سنگ نویسی درون هند شکوفایی ویژه ای پیدا کرد سنگ نوشته هایی فارسی و قرانی هنرمندانـه شـهر اگرا  بی همانند هستند و در خود ایران چنین سبک هنرمندانـه ای درون آن زمان نبوده هست .
    البته زبان فارسی از دوره بابری/ گورکانی / درون هند شروع نشده بلکه قبل از آن هم وجود داشته مثلا سفرنامـه ابن بطوطه درون بخش محاوراتی کـه با هندوها دارد جملات زیـادی از آنـها بـه زبان فارسی نقل کرده ابن بطوطه با زبان فارسی درون تمام سفر مشرقی خود مشکل گفتاری خود را برطرف مـی کرد مثلا درون گزارشی کـه از یک مراسم مرده سوزی از دهلی ارایـه مـی کند اشاره مـی کند کـه دو تن از زنان شوهر مرده مـی خواستند خود را درون اتشی کـه برای شوهرشان روشن شده بود بیندازند و خود را بسوزانند ولی پرده ای را جلو آتش گرفته بودند کـه آنـها از شعله آتش نترسند.  او توضیح مـی دهد کـه یکی از انـها گفت ” مرا از الو و آتش مـی ترسانید من از اتش نمـی ترسم” وخود را بدرون اتش انداخت.””
    سانسکریت و فارسی درون طول تاریخ هند مانند دو بوده اند و امروزه زبان اردو و زبان هندی هنوز پیوندهای محکمـی دارند ولی حتما کاری کرد کـه مشترکات این دو زبان بیشتر شود و واژگان مـهجور دو زبان  بجای واژگان غربی مورد استفاده قرار گیرد . ترجمـه های فارسی توانست زمـینـه ها و بسترهایی فراهم سازد که تا مطالب از زبان سانسکریت بـه دیگر نقاط جهان منتقل شود.هیچ موضوعی درهند نیست کـه در خصوص آن اثری از زبان فارسی وجود نداشته باشد بخصوص تاریخ و جغرافیـا . هنوز هم پیوند فارسی و هندی ادامـه دارد ما و زبان اردو پیوندهایی عمـیق داریم .
    همانطور کـه حامد انصاری هم گفته اند زبان اردو پیوند ارگانیک با فارسی دارد و اردو زبان رسمـی درچندین ایـالت هند است. همانطور کـه غالب دهلوی گفته است. اگر پرسیده شود شعر اردو چگونـه مـی تواند با فارسی رقابت کند شعر غالب را بخوانید و بگوئید این گونـه.
    Jo yeh kahe ki ‘rekhta kyoon ke ho rashk-e-farsi
    Gufta-e-Ghalib eik baar parhke use suna ke ‘youn’
    بخش زیـادی از کتاب های تاریخی درون کتابخانـه ها و مراکز علمـی هند بـه زبان فارسی هست و بـه همـین علت محققان و پژوهشگران تاریخ هند علاقه زیـادی بـه آموختن زبان فارسی دارند.
    در زمـینـه معماری، همایون(۱۵۳۰-۱۵۵۶) همراه خود از اصفهان و هرات معماران و هنرمندانی را وارد هند کرد و بنای همایون تمب را بـه سبک باغ پارسی یـا ایرانی ها ساختند این بنا الگویی شد به منظور ساختمان های باشکوه زیـاد دیگری از جمله تاج محل  این شکوه معماری افتخاری برای  هر انسان هنردوست درون جهان هست برای ما ایرانی ها و هندی ها افتخار مضاعفی دارد زیرا الگو ایرانی هست و هنرمندان هندی و ایرانی بـه ان عظمت داده اند.
    در زمـینـه اپیگرافی و خطاطی و نقاشی فارسی بر روی سنگ و لوحه ها و  همچنین درون زمـینـه شعر و مشاعره زمانی کـه این هنرها درون هند رشد مـی یـافت کـه در ایران و حوزه فارسی کاملا بـه حاشیـه رانده شده بود .
    بدون تردید نقش هند درون توسعه زبان فارسی اگر همسنگ با نقش کشورهایی مانند افغانستان و تاجیکستان نباشد کمتر نیست ملیون ها نسخه خطی و هزاران لوح سنگی پارسی و هزاران نسخه نقاشی های مـینیـاتور هند گویـای این ادعا است.
    دکتر عجم درون سخنرانی دوم خود با پاورپوینت کتاب مصور” نقش پارسی بر بناهای فاخر هند” را توضیح داد.
    و گفت  کتاب نقش پارسی بر بناهای فاخر هند  بخش اندکی از این نمونـه های فاخر آثار پارسی را جمع آوری کرده است. این کتاب بر اساس کتاب دکتر حکمت تهیـه شده ۶ فصل  قدیمـی با تصاویر زیبا مصور شده و سه فصل جدید بـه آن افزوده شده است. این مجموعه تنـها بخشی از بیشتر از ۱۵ هزار سنگ نوشته فارسی و قرانی درون هند هست که  شناسایی شده هست که بسیـاری از آنـها درون زمره مـیراث فرهنگی هند و مـیراث جهانی ثبت شده است.
    در این کتاب بیشتر از دویست تصویر سنگ نوشته های دوره گورکانی / بابری/ بـه زبان فارسی نمایش و شرح داده شده هست و یک فصل آن بـه نوشته های فارسی و نقاشی های سبک ایرانی تالار اصلی  کاخ ریـاست جمـهوری هند اختصاص دارد. درون این کتاب همچنین نسخه های بی نظیر فارسی از قبیل فرمان ها و وصیت نامـه ها مورد توجه قرار گرفته است. و یک فصل بـه آن اختصاص یـافته است.
    نسخه نفیس و ارزشمند نـهج البلاغه(۵۳۸ق) کـه در کتابخانـه مولانا آزاد دانشگاه اسلامـی علیگر هند از آن نگهداری مـی شود و نسخه خطی ۷۰۰ ساله کلیـات سعدی، و کتاب مصوری از کلیله و دمنـه و بعضی از این اسناد توسط مرکز بین المللی مـیکروفیلم نور ایران کـه در خانـه فرهنگ جمـهوری اسلامـی ایران درون دهلی نو واقع است، مرمت و آفت زدایی شده هست حجم بی شمار اثار فارسی هند نمایـانگر عمق روابط ایران و هند و نشانگر خدمات برجسته مسلمانان و ایرانیـان بـه شبه قاره هند درون طول ۸۰۰ سال حکومت های اسلامـی درون این کشور است.
    اطلاع بیشتر:
    *- اهمـیت زبان فارسی درون عصر دهکده جهانی، دکتر محمد عجم – همشـهری، و مجله نور چهارشنبه ۴ مـهر ۱۳۸۶
    *- نقش پارسی بر بناهای فاخر هند. دکترعلی اصغر حکمت – دکترمحمد عجم
    تاثیر زبان فارسی بر زبان و ادبیـات شبه قاره هند
    بانو آذرمـیدخت صفوی بنیـانگذار و رئیس مرکز تحقیقات زبان فارسی هند، استاد دانشگاه علیگر و رئیس انجمن استادان زبان فارسی هند است
    بنیـانگزاری مرکز تحقیقات فارسی درون دانشگاه اسلامـی
    یکی از خدمات ارزنده ی دکتر صفوی بـه زبان و ادب فارسی تاسیس مرکز تحقیقات فارسی هست که با سعی و کوشش های متداوم وی با کمک دولت هند و دانشگاه اسلامـی علیگر درون سال ۲۰۰۶ م درون دانشگاه اسلامـی تاسیس شد. او ریـاست این مرکز را بعهده دارد و از آغاز که تا حال حاضر فعالیت های مرکز تحقیقات فارسی درون راستای گسترش و استحکام زبان فارسی گوناگون و بسیـار ارزشمند مـی باشد. درون بین این مدت بیشتر از ۴۰ کتاب فارسی کـه عده ای زیـادی از آنـها روی نسخ خطی کم یـاب فارسی بوده است، درون این مرکز بچاپ رسیده است. سالیـانـه یک همایش مربوط بـه یکی از موضوع های شعر و ادب فارسی برگزار مـی شود و استادان برجسته از ایران و هند درون آن شرکت مـی نمایند. کلاس های آموزش فارسی، پروزه های پژوهشی درباره زبان و ادب فارسی و سخنرانی های فرهیختگان و استادان از ایران و هند از برنامـه های مـهم این مرکز مـی باشد. لایق بتذکر هست که درون این دوران مختصر مرکز تحقیقات فارسی درون هند و ایران به منظور خدمات شایسته درون راه ترویج زبان و ادب فارسی مقام ویژه ایب کرده است.
    جوایز:
    ·      دکتر آذرمـیدخت صفوی بـه پاس خدمات شایسته درون ترویج زبان و ادبیـات فارسی درون سال ۲۰۰۵ از رئیس جمـهور هند تقدیر نامـه دریـافت کرد.
    ·      درون سال ۲۰۱۰ از طرف خانـه فرهنگ ایران دهلی نو، “جائزۀ سعدی”و درون ۲۰۱۱ جائزه ویژه از طرف دولت ایران به منظور خدمات وی درون گسترش و ترویج زبان فارسی بـه خانم دکتر صفوی اعطا شد.
    ·      خانم صفوی درون سالهای ۲۰۱۱، ۲۰۱۲ از طرف دانشگاه اسلامـی جائزه استاد ممتاز دانشگاه دریـافت نمود.
    ·      جایزۀ غالب درون سال ۲۰۱۳م
    ·      جایزۀ ادبی مـیکش ۲۰۱۴م
    ·      درون سال ۲۰۱۵م مراسم نکوداشت خانم دکتر صفوی از طرف انجمن آثار و مفاخر فرهنگی درون تهران برگزار شد و تقدیر نامـه از طرف انجمن مفاخر و فرهنگستان زبان و ادب فارسی و دانشگاه پیـام نور و دانش نامـه شبه قاره و دانشگاه آزاد اسلامـی با ایشان اعطاشد.
    شاگردان:
    ·      دکتر احمد جولائی
    ·         پرفسور سید محمد اسد علی خورشید، استاد گروه زبان و ادبیـات فارسی، دانشگاه اسلامـی علیگر
    ·      دکتر رعنا خورشید، استاد گروه زبان و ادبیـات فارسی، دانشگاه اسلامـی علیگر
    ·      دکتر محمد عثمان غنی، استاد گروه زبان و ادبیـات فارسی، دانشگاه اسلامـی علیگر
    ·      محمد قمر عالم، استاد گروه زبان و ادبیـات فارسی، دانشگاه اسلامـی علیگر
    ·      دکتر محمد احتشام الدین، استاد مرکز تحقیقات فارسی، دانشگاه اسلامـی علیگر
    ·      دکتر سرفراز احمد خان، استاد گروه زبان و ادبیـات فارسی، دانشگاه لاکنؤ……….و
    آثار
    ۱٫      تشریح الاقوام
    ۲٫      اخبارالجمال
    ۳۔      تذکره بحر زخّار، (سه جلد)
    ۴۔      معنویت مولانا درون عصر حاضر
    ۵۔      تصوف و عرفان درون ادبیـات فارسی ،دو جلد
    ۶۔      تذکره نویسی درون ادبیـات فارسی، دوجلد
    ۷۔      ادبیـات داستانی فارسی ،دوجلد
    ۸۔      عرفات ا لعاشقین ،تصحیح و تدوین ، دو جلد
    ۹۔      نقش مثنوی درون ادبیـات فارسی ،دوجلد
    ۱۰۔    کوچۀ عشق (ترجمـه داستاتهای کوتاه فارسی)
    ۱۱۔    مـیراث مکتوب هندو ایران،دوجلد
    ۱۲۔    نظم گزیده تصحیح و تدوین
    ۱۳۔    چهل ناموس
    ۱۴۔    سلک السلوک(تصحیح و تدوین)
    ۱۵۔    نقش غزل درون ادبیـات فارسی (تدوین)،دوجلد
    ۱۶۔    حدیث هند درون ادبیـات فارسی(تدوین)
    ۱۷۔    انسان گرایی و اخوت جهانی درون شعر وادب فارسی(تدوین)، دوجلد
    ۱۸۔ Revolution and Creativity (Survey of Post Islamic Literature, Art , Films)
    ۱۹۔    اعجاز خسروی (ترجمـه انکلیسی)ج ۱،یو.ایس.ای
    ۲۰۔    مخ المعانی (تصحیح و تدوین)
    ۲۱۔    تاریخ احمدی ،ترجمـه انکلیسی ،لندن
    ۲۲۔    سعدی مرد بشر دوست
    ۲۳۔    نقش های رنگ رنگ
    ۲۴۔    حدیث هند درون ادبیـات فارسی
    ۲۵۔    نفوذ فرهنگ و زبان و ادب فارسی درون هند
    ۲۶۔    روابط هند وایران
    ۲۷۔    نقش زبان وادبیـات فارسی درون فرهنگ مشترک هند
    ۲۸۔    ادب شناسی
    ۲۹۔    تاریخ محمدی
    ۳۰۔    مجموعۀ مقالات دربارۀ شعر فارسی اسد الله خان غالب …………….و
    سال‌های اولیـه زندگی
    آذرمـیدخت صفوی، درون خانواده‌ای اهل فرهنگ و ادب در لکهنو هند به دنیـا آمد.
    خانواده وی از صفوی‌های ایران بودند کـه در دوره نادرشاه بـه هند مـهاجرت د.
    دکتر «آذرمـیدخت صفوی»، استاد بخش فارسی «دانشگاه علیگر»، عضو هیئت تحریریـه «مجلهٔ قند فارسی» و «مجله ایندو ایرانیکا» و «دانشنامـه شبه قاره»، درون سال ۱۹۴۸ م، درون قریـه شـهر «شمس‌آباد» از توابع شـهر «فرخ‌آباد» هند متولّد شد؛ زبان فارسی را نزد پدر خود کـه از جمله پژوهشگران پر تلاش درون زبان فارسی بـه شمار مـی‌رفت، آموخت.
    پس از پایـان تحصیلات مقدماتی و متوسطه، بـه «دانشگاه اسلامـی علیگر» راه یـافت و به تحصیل درون رشته زبان فارسی پرداخت.
    در سال ۱۹۶۶م دانشنامـه لیسانس، درون سال ۱۹۶۸م مدرک فوق لیسانس و درون سال ۱۹۷۴ م دکترای زبان و ادبیـات فارسی خود را از دانشگاه مذکور دریـافت کرد. عنوان رسالهٔ دوره دکتری ایشان «سعدی، شاعر غزلسرا و بشر دوست» هست و راهنمایی رسالهٔ دکتری او را مرحوم پروفسور «نذیر احمد» بر عهده داشت.
    تز دکتری صفوی مقایسه و مطالعه تطبیقی بین غزل‌سرایی حافظ و سعدی است وی بعد از پایـان تحصیلات خود بـه استخدام دانشگاه اسلامـی علیگر درآمد و هم اکنون مدّت ۳۰ سال هست که درون بخش زبان و ادبیـات فارسی این دانشگاه، مشغول تدریس زبان و ادبیـات فارسی است.
    او بـه زبان‌های اردو، انگلیسی و هندی نیز تسلّط دارد و تاکنون درون بیش از ۱۰۰ سمـینار و کنفرانس بین‌المللی، بـه ویژه در ایران و هند شرکت داشته است.
    ·     رئیس دانشکدۀ ادبیـات و رئیس گروه زبان و ادبیـات فارسی، دانشگاه اسلامـی علیگر
    دکتر صفوی درون سالهای ۲۰۰۲-۲۰۰۴ م ریـاست دانشکدۀ ادبیـات و در سالهای ۱۹۹۶ – ۱۹۹۹ م و ۲۰۰۲-۲۰۰۵م ریـاست گروه زبان و ادبیـات فارسی را بـه عهده داشتند.
    حیـات دوباره سانسکریت بـه همت هندوگراهای هند
    جدال درون هند بر سر زبان سانسکریت
    زبان سانسکریت امروزه درون هند تنـها ۱۴ هزار گویش گر اصلی دارد اما با این وجود موضوع جدالهای بسیـار زیـادی است. امروزه طرح سانسکریت بـه عنوان زبان ملی درون هند بسیـار جدی هست و با توجه بـه اینکه الفبای زبان هندی نیز الفبای سانسکریت است. احتمالا این طرح موفق خواهد شد.
    از زمانیکه درون یکسال قبل حزب بی جی پی با پیروزی قاطع قدرت را بدست گرفت. زمزمـه رسمـی شدن سانسکریت شدت گرفته هست حزب بی جی بی BJP اعتقاد راسخی درون مورد گسترش فرهنگ هندوتوا دارد یکی از پایـه های هندو توا زبان هندی هست زبان هندی کـه پایـه آن بر سانسکریت استوار باشد سانسکریت زبان خدایی و مقدس هندو ها هست و کتاب مقدس ودا بـه این زبان نوشته شده اما از آنجا کـه این زبان مقدس شمرده مـی شد تنـها درون سطح علمای برهمن آموزش آن آن انجام مـی شد و سایرین حق دخالت و یـادگیری این زبان مقدس را نداشتند همـین مقدس سازی موجب عدم گسترش و ارتقاء کیفی و کمـی آن شد و به مرور درون بین جامعه رو بـه زوال گذاشت. اصولا هر زبانی کـه همگام با نیـازهای جامعه پیش نرود بـه مرور رو بـه زوال مـی رود زیرا مردم بـه واژگان جدید نیـاز دارند کـه یـا حتما آن را بسازند و یـا وام بگیرند.  ورود مسلمانان – ترکان و فارس ها بـه هند بـه توسعه زبانی منجر شد کـه امروزه اردو نام دارد و شاخه هندی آن  زبان هندوستانی نام دارد. زبان هندوستانی ۶۰ سال قبل از اردو جدا شد اما با سرعت از زبان اردو دور مـی شود. و بخش بزرگی از هند تحت تاثیر این زبان ها قرار گرفتند. الفبای زبان هندوستانی بـه سانسکریت(دیوناگری) نوشته مـی شود ولی زبان اردو بـه الفبای فارسی عربی نوشته مـی شود.
    سانسکریت(saṃskṛtam संस्कृतम्) زبان باستانی و ابتدایی مردم هندوستان و زبان دینی علمای دینی هندوییسم، بودیسم و جینیسم مـی‌باشد کـه از لحاظ زبان‌شناسی با پارسی باستان(اوستایی=باردار،حامل) هم‌ریشـه‌است.
    نسک ارجمند وداها بـه این زبان است. درون دوره نوین دانش سانسکریت کمک بسیـاری بـه خوانش نبشته‌های این دو زبان باستانی نموده‌است.
    واژه سانسکریت از واژه سامس‌کَرْتَه (خودساخته) مشتق شده و به معنی خودسازه است. آنرا بـه معنی زبان پاک هم بکار مـی برند. این واژه بعدها معنی «فرهنگی» به‌خود گرفت و زبان سانکریت (سانسکریت واک) بـه معنی زبان فرهنگ بالا استفاده شد. بـه این زبان اصطلاحاً دِیوا باگا نیز گفته مـی‌شود کـه به معنی “زبان خدایـان” است. نظریـه جدیدی معتقد هست که زبان سانسکریت درون حوزه فلات شرقی ایران شکل گرفته و از جمله حوزه تمدن جیرفت و شـهر سوخته را از جایگاههای آن مـی دانند. سانسکریت از خانواده زبان های هندو و ایرانی و آرین است.افعال درون زبان های آرین با حرف” ن” منفی مـی شوند.  نزدیکترین زبان بـه آن زبان پارسی باستان و زبان اوستایی است. ریگ ودا Rigveda قدیمـی ترین متنی هست که از سانسکریت باقی‌مانده است.
    متن های این زبان بـه سالهای ۱۵۰۰–۱۲۰۰ قبل از مسیح بر مـی گردد.
    اگرچه سانسکریت اندک اندک رو بـه زوال گرایید و امروزه فقط ۱۴ هزار گویش ور دارد. اما نفوذ آن بـه سایر زبانـها بسیـار قابل توجه است. بطور مثال واژه هایی مانند پریچر کـه در زبان های اروپایی بـه معنی مبلغ و تبلیغ و ارشاد و موعظه هست از واژه پیرچاره بـه معنی پیر چاره گر و ارشاد کننده گرفته شده هست یـا خود واژه پیر ، پدر ، فادر ، پیتر، پتر، مـیر، زن ، زونـه، ژانت، جوان-  یوان- خوان – خان – نـهی –  و علامت نفی ” نَ “نِ –  نـه  Noو … ریشـه درون این زبان دارند.بسیـاری از واژگان عربی ریشـه درون سانسکریت دارندبطور نمونـه کلمـه نفی و منفی و نـهی ریشـه در” نَ ” بـه معنی نباید دارد.یـا خریطه کـه عربی شده از  کرت و کارته است. یـا واژه بهو درون عربی بـه معنی هشتی خانـه و سالن کـه از “بهو”  به معنی بازو گرفته شده هست و بـه هشتی خانـه سالن داخلی هم گفته مـی شود.
    در روستاها و مکان های زیر زبان مادری مردم سانسکریت است. .
    • کارناتاکا – Mohad- Narasinhpur  – Jhiri-  Rajgadh, مادایـا پرادش – Kaperan- Bundi-   Rajasthan-  Khada-  Banswada –  Ganoda-  Banswada, راجستان
    Bawali-  Bagapat-  Uttar Pradesh – Shyamsundarpur-  Kendujhar, اوریسا
    بسیـاری از جمله وزیر آموزش هند خانم سمرتی ایرانی عقیده دارد کـه سانسکریت مـی تواند زبان رسمـی هند باشد. هئیت دولت نیز با این کار موافق هست تنـها کار باقی مانده پارلمان هست که اگر موافقت کند سانسکریت زبان ملی هندوستان خواهد شد.
    البته عده ای هم مخالف هستند و بر این باور هستند کـه جوانان هند حتما زبان هایی را بیـاموزند کـه برای اشتغال بـه آن محتاجند مثلا اگر زبان چینی بیـاموزند درون چین و هنک کنگ کار پیدا مـی کنند. انگلیسی زبان کار درون دنیـا هست و … درون هند هر فردی کـه مـی خواهد درون آزمون استخدامـی سالانـه دولتی شرکت کند مـی تواند یکی از زبان های ۲۵ گانـه را انتخاب کند کـه تا دو سال قبل زبان فارسی و عربی هم جزو آنـها بود ولی دو سال قبل زبان فارسی و عربی از فهرست زبان ها حذف شد. قبلا بر اساس قراردادی بین دولت هند و آلمان،  زبان آلمانی درون مدارس دولتی جزو یکی از ۲۵ زبان اختیـاری هند بود و امسال این زبان حذف و بجای آن سانسکریت گنجانده شد کـه البته با اعتراض دولت آلمان و خانم مرکل رو برو شد. موضوع بـه دادگاه عالی کشیده شد و دادگاه بنفع وزارت آموزش و لغو زبان آلمانی رای داد.
    آقای سودانشو رانجان، درون روزنامـه ایشین ایج مورخ ۷ آذر۱۳۹۳ درون همـین خصوص نوشته است: خانم اوما بهارتی، وزیر منابع آب دولت مرکزی هند، اخیراً بـه دنبال منازعه ای ناشی از حذف زبان آلمانی از برنامـه درسی مدارس دولت مرکزی و جایگزینی آن توسط زبان سانسکریت، پیشنـهاد کرد کـه در هند سانسکریت حتما بجای زبان انگلیسی بعنوان «زبان ارتباط» معرفی شود.
    پیشنـهاد وی غیرقابل عمل تصور مـی شود و به همـین دلیل فقط چند نفر از آن استقبال نموده اند. اما این نظر نـه جدید هست و نـه غیر قابل عمل. بلکه واقعیت این هست که این پیشنـهاد بـه هنگام تدوین قانون اساسی هند توسط خود دکتر بهیم رائو آمبیدکر درون مجلس قانونگذاری ارائه شده بود. مجلس قانونگذاری هند درون مدت آگوست – سپتامبر ۱۹۴۹ موضوع زبان را بطور مفصل مورد بررسی قرار داد. بعد از مباحثه طولانی و بسیـار  داغ زبان «هندی» با الفبای «دیوناگری» بعنوان «زبان رسمـی» این کشور انتخاب گردید. درون پیش نویس این پیشنـهاد اضافه شده بود کـه زبان انگلیسی بـه مدت ۱۵ سال دیگر درون امور رسمـی مورد استفاده قرار خواهد گرفت. درون این مرحله بود کـه دکتر آمبیدکر پیشنـهاد کرد کـه بجای هندی، زبان سانسکریت حتما بعنوان زبان رسمـی هند اعلام شود. بسیـاری از سیـاستمداران برجسته از این پیشنـهاد حمایت د و حتیـانی از مدراس (تامـیل نادو) و نظیرالدین احمد از حزب مسلم لیگ حمایت خود را با سانسکریت اعلام نمودند. نظیرالدین کـه به بنگال غربی تعلق مـی داشته، گفت،« من بـه شما زبانی پیشنـهاد مـی کنم کـه عظیم ترین و بزرگ ترین زبان هست و یـادگرفتن آن به منظور همـه بطور مساوی مشکل است.» کیلاش نات کاتجو و راجیندرا پراساد (نخستین رئیس جمـهور هند) نیز از آن حمایت د. اما جواهر لعل نـهرو از پذیرفتن این پیشنـهاد خودداری ورزید. اگرچه خود نـهرو درون تاریخ ۱۳ فوریـه ۱۹۴۹ درون شورای قانونگذاری اظهار داشت، « چنانچه از بنده سئوال شود کـه چه خزانـه ای هست که درون هند درون اختیـار دارد و بهترین مـیراث این کشور چیست، بنده بدون شک و تردید پاسخ خواهم داد کـه زبان سانسکریت، ادبیـات آن و هر چیز کـه این زبان دارای آن است. این بهترین مـیراث هست و که تا زمانیکه باقی مـی ماند و زندگی مردم ما را تحت تاثیر خود قرار مـی دهد، دانش اساسی هند نیز باقی خواهد ماند.»
    البته درون حال حاضر تعداد بسیـار ناچیزی از مردم بـه زبان سانسکریت حرف مـی زنند. سانسکریت زبان رسمـی هیچ یک از ایـالت های کشور هم نیست. اما این امر درون حقیقت نقطه قدرت این زبان است. طبق گزارش سرشماری سال ۲۰۰۱ فقط ۱۴،۱۳۵ نفر از مردم هند زبان سانسکریت را بعنوان زبان مادری خود معرفی د. اما این هم یک واقعیت هست که این زبان که تا مدت زیـادی زبان عمومـی این کشور بوده است. آدی شانکاراچاریـا (از سال ۸۲۰ که تا ۷۸۸ قبل از مـیلاد) کـه به همـه گوشـه های این کشور سفر کرده همـیشـه بـه زبان سانسکریت سخنرانی مـی کرد. (نامبرده بعد از گسترش مذهب بودا درون هند مذهب هندو را احیـا کرد) این امر ثابت مـی کند کـه در آن دوران سانسکریت زبان ارتباط درون این کشور بود.
    بند ۳۴۳ قانون اساسی هند فقط درباره زبان رسمـی صحبت مـی کند و درباره زبان ملی چیزی نمـی گوید و در حال حاضر زبان رسمـی هند «هندی» است.
    بسیـاری از سخنوران و اساتید زبان سانسکریت احساس مـی کنند کـه منازعه بر سر زبان سانسکریت را مـی توان از طریق معرفی آن بعنوان زبان ملی حل و فصل کرد. اگر تعداد گفتگوکنندگان درون یک زبان ناچیز باشد آن زبان درون نـهایت از بین مـی رود. اما زبان سانسکریت که تا به حال بـه این دلیل زنده باقی مانده هست که زبان مذهب هندو و کتاب های مقدس مذهب هندو مـی باشد و لذا نمـی تواند از بین برود.
    اگر حامـیان سانسکریت بخواهند کـه این زبان توسط همـه اقشار مردم و پیروان همـه ادیـان کشور پذیرفته شود نباید این زبان را بعنوان زبان الهی معرفی کنند. شکی نیست کـه سانسکریت قدیمـی ترین زبان مکتوب هست و ادبیـات سانسکریت دارای خزانـه عظیمـی علم است.
    بیران وون بونسن، سفیر پروس (آلمان) درون انگلیس، درون دسامبر سال ۱۸۳۵ ملاقاتی بین ممولر با لارد توماس بابینگتون مـیکالی را ترتیب داد. آلمان و انگلیس با یکدیگر دوست نبودند اما با این وجود ممولر به منظور ترجمـه کتاب های ودا و سایر کتاب مقدس مذهب هندو بـه زبان های انگلیسی و آلمانی منصوب گردید. شرکت شرق هند (ایست ایندیـا کمپنی) با پرداخت مبلغ ۲۰۰ پوند بعنوان حقوق سالانـه بـه ممولر موافقت کرد. ممولر این پیشنـهاد را با هدف تبلیغ دین مسیحی درون هند پذیرفت. اما وی بعد از خواندن ودا بسیـار تحت تاثیر آن قرار گرفت و وداها را با صداقت کامل و به نحوه احسن ترجمـه کرد.
    حامـیان زبان سانسکریت حتما تغییرات درون این زبان را بپذیرند. آنان ادعا مـی کنند کـه با توجه بـه این کـه این زبان توسط براهما (خدا) معرفی شده هست هیچگونـه اصلاحی درون آن امکان پذیر نمـی باشد و نباید از مـیزان خلوص آن کاست.
    در ادامـه این مقاله آمده هست که یک زبان با حمایت دولت رشد مـی کند. پادشاهان مغول(خراسانی) درون این کشور زبان های فارسی و اردو را معرفی نمودند. این زبانـها بعنوان زبانـهای رسمـی مورد استفاده قرار مـی گرفت.
    زبان اردو درون دادگاه ها و بخشـهای پلیس شـهرک های ایـالت های مختلف هند حتی امروز هم بکار گرفته مـی شود. همـینطور با ورود انگلیسی ها زبان انگلیسی زبان رسمـی این کشور شد. انگلیسی درون زمان شاعر معروف شکسپیر فقط یک زبان منطقه ای بود. درون سال ۱۶۰۴ نخستین لغت نامـه این زبان منتشر گردید کـه فقط  سه هزار کلمـه داشت. الان همان زبان انگلیسی زبان بین المللی شده است. لذا با حمایت دولت زبان سانسکریت نیز مـی تواند زبان رسمـی این کشور شود.
    عدد ها درون سانسکریت ار ۱تا ۱۰ بـه صورت زیر هست که با تغییراتی درون زبان های اروپایی هم وجود دارد. و در شمارش فارسی نیز با تغییرات آوایی از همـین ریشـه گرفته شده است.
  • éka- اک (یک)
  • dva- دوا- دو
  • tri- تری‌یِنی
  • catúr- چتوری –  چار
  • páñcan- پنچا-  پنج
  • ṣáṣ- سس –  شش
  • saptán- سبتا-  هفت
  • aṣṭá- اَشتا-  هشت
  • návan- نَوَ – نـه
  • dáśan- دَشَ – ده
  • زبان فارسی امروز وارث کهن ترین زبانـها مانند اوستایی و سانسکریت هست بنا بر این با زبان سانسکریت بیگانـه نیست و مـی توان از واژگان آن درون جاهایی کـه نیـاز هست استفاده کرد.
    زبانـهای اروپایی از جمله  زبان انگلیسی پر هست از واژه های اوستایی و پهلوی ایران کـه فارسی امروزی نیز از آن انشعاب گرفته شده هست و بسیـاری دیگر از کلمات هست کـه به غلط آنـها را به  عربی نسبت مـی دهند درون حالیکه آنـها از ریشـه فارسی و یـا از کلمات  هندو و آرین هستند. مانند :
    نـهی-  شعله-  شولا-  سولا-  (خورشید)-  مشعل(بر وزن مفعل عربی) –  هاله-  عربی نیست و با اَلو از یک ریشـه هست الو یعنی آتش – شعله – آتش زدن درون یونانی نیز بـه آتش الو مـی گویند. الو درون زبان هندی و سانسکریت هم معنی گرم و آتش روشن مـی دهد. واژه هالوکوست نیز ریشـه پارسی دارد هالو کوست یعنی الوکشت (الوکوشت) یعنی با آتش کشتن. (لغتنامـه دهخدا : ألو =  آتش بزرگ با شعله افروختن . برافروختن آتش . روشن آتش با شعله های بلند. الو زدن . مشتعل   گَوَن الو .
    برخی از واژه های ایرانی (پهلوی و اوستایی) کـه در زبان انگلیسی امروزی استفاده مـیشود و در سانسکریت هم هست :
    – Nav-    ناو: واژه هندو / ایرانی بـه معنی کشتی هست وازهمـین ریشـه ناوبان – ناوخدای (ناخدا) درانگلیسی Navigate (کشتی رانی) وNavigable (قابل کشتی رانی) Navigator (ملاح) Navy blue (آبی سیر) و Naval (وابسته بـه نیروی دریـانی) ازهمـین ریشـه آمده اند.
    ( اوستایی:khvānghar ، سانسکریت : svāsar، انگلیسی باستان : seoser، انگلیسی کنونی :sister )  –  NEW  یـا نو  گاهی نی  – ۲ –   Caravan – کاوران. کاروانسرایی. سرای . سرایی-  ساری
    COMANDAN-   کومندر  و کومندانت  – ۳-  Arch-  قوس: درفارسی “ارک” اراک و “اریکه داریم کـه به مفاهیم مرکز قلب وحتا قوس بـه کار رفته اند . چه ارگ شـهرغالبا توس مانند ساخته مـی شده است. واژه اراک ایرانشـهر بـه معنی دل ایرانشـهر ومرکز ایرانشـهر بوده است. ازهمـین ریشـه کلمات Archreologg (قوس شناسی وسپس معماری ) وarcae لاتینی (قوس ) گرفته شده است.
    • King- پادشاه : وKonig آلمانی وواژه های مشابه درسوئدی دانمارکی نروژی فنلاندی وایسلندی ازریشـه Kay پهلوی وKavi اوستایی است. و کانا و خانا درون سانسکریت  و درزبان پشتو خنتما (نجیب زاده وبزرگوار) ودرزبان ترکی خان با این ریشـه ها قرابت دارند. توجه کنید کی – کیـان Kikg-  Kigam KONIG-  خان – خنتما – کان و کانا –  ۵-  dikar-  دینار: Draik –  Dram ودراخما Drachma –   واژه DENT نیز ریشـه فارسی سانسکریت دارد دنت درون همـه زبان های اروپایی بـه معنی دندان هست دنتیست یعنی دندان پزشک . دنده  بـه معنی استخوان دنده نیز از همـین ریشـه است. بال نیز تغییر یـافته بالخونی هست که اصل آن بالا خونـه است.better/best- 6  از ریشـه بهتر و بهشت فارسی هستند .  ۷-  Plateau-  فلات.
    ۸-   peer = درون زبان انگلیسی پیر بـه معنی نجیب زاده و بزرگ هست اما درون زبان فارسی معنی های فراوان دارد پیر یعنی کهن-  کوهن – عالم – دانشمند – رهبر مذهبی – بزرگ. “پیر” رهبر دین مـیترایی . پیر با پییر – پدر – پیتر  –  پتر-  پترو از یک ریشـه است.
    ۸-  Pepper: Piper درلاتین Poivre درفرانسه peppe –
    ۹-  Spinach- سپاناج معرب شده هست  به اسفناج: درفنلاند Pikatia پیناتیـا درانگلیسی وفرانسه .
    ۱۰-  Candy: شیرینی-  کندی – کندو – تغییر یـافته بـه  قند.  بعضی واژه  Candidate (کاندیدا نامزد) را نیز از همـین ریشـه مـی دانند.
    ۱۱-  Cau liflower-  kale : کلم   ۱۲-  Nuphar-  نیلوفر زرد Nenophar-   ۱۳-  Orange: نارنج وترنج  ۱۴-  Rhubarb-  ریواس : اصل این واژه راوند-  ریواس (ریواچ) است.  ۱۵-  Ginger-  زنجبیل: Zenzero ایتالیـایی. ۱۶-  Lemon:لیمو: Limonade. Lemon آب نبات ترش Lemon juice آب لیمو وغیره  ۱۷-  کلمـه بین المللی پوته –  بوته Botanic (علم گیـاه شناسی) کـه لفظ Pon فنلاندی نیز کوتاه شده آن باشد.  ۱۸-  Silk – ابریشم: این واژه انگلیسی وSoie (سویـه) فرانسه سیرا عربی سیراج حبشی
    ۱۹-  Saffron-  زعفران : نیز واژه بین المللی گردیده درست آن زفرو هست بصورت جمع فارسی زفران ولی بـه غلط زعفران نوشته مـی شود. ۲۰-  Garden-  باغ:ازکرت-  گرتا پارسی. ازهمـین ریشـه Garten آلمانی و Jarten ژاردن فرانسه . ۲۱-  Tree :درخت-   ترکه (شاخه) .  ۲۲- alcohl هیچ ریشـه ای درون عربی ندارد. معرب الگل زیرا درون ایران علم گل و گلاب گیری وجود داشت از این شاخه الکل را مشتق کرده اند.
    نمونـه ای از نام جانوران و حشرات
    ۱- Elephent_فیل   ۲- Sponge ـ عربی شده بصورت اسفنج : Sponge ، Espange.
    ۳- Carcass ـ لاشـه و مردار  ۴- Bees ـ زنبور ، Booz  ۵- Cow ـ: گوو-  گاد (سومری)-
    ۶- Colt ـ کره‌اسب.  Duck با اردک فارسی، ترکی، کردی و لریGoose با غاز فارسی، اوز عربی، عاز ترکی و کردیDog با سگ. Mouse با موش فارسی ( موگ ارمنی)  .Camel شتر و Camelot  Giraffe زرافه
    Canary قناری- Jackal شغال – Bavri سگ آبی Beaver –  مـیانـه، متوسط(medium : maidi)
    گاو(cow : gāw)- دانستن ( wit,witness : vid)- سوم (third : thrita )-  دزدی (thieve : tevi )-  تشنـه (thirsty : tershna )-  پردیس (paradise : paradaesa)-  پهلو، کنار(para : para ) برَ. – گاز گرفتن (gnaw : ghana )-  سپس (then : athan )- آنجا (there : athra )
    نگهبانی، پاسداری (patrol : pathra)- رفتن (go : ga)- بالای ( on : ana )- مرگ و مـیر، مردار(mortāl : mereta) موردن-  آگاه ( wise : vista)- چراگاه (pasture : vāstrā)- رویش، نمو(growth : urutha)- بد (bad : vat)- ناو، کشتی بزرگ جنگی (nāvy : nāvya)- تب مالاریـا (tap : tapa).تب-  در وزن تفعیل بصورت تبیب معرب شده هست و بصورت طبیب درآمده و مطب و اطبا از همـین واژه است/.- آبیـاری (irrigate : arikhti)- کشیدن (carry : karish)-  خزیدن (creep : khrap)- نشان، علامت ( mārk : mahrka)- ایستادن ( stand : stāt)- ایست ( stay : sta)
    رگ، پی ( sinew : sna)- ابرو (brow,eyebrow : brvat)- گوشـه (corner : karana)
    بها، ارزش (price : pereska)- نیست ( not : navat)- ترسناک، هولناک ( drāmātic : dramna)- جاسوسی (spy : spas)- لباس، جامـه (vest : vastra)- راست (ortho : ereta)
    کالبد(corpse : kehrpa)- نخستین (first : fraeshta)- جوان ( young : yuvan)- نـه ( no : na)- ناف (nāvel : nāf)- پا ( foot,poda : pada)- لنگ = leg- باهو-  بازو- خوردن ( eat : ad )
    بودن (be : bi,bu)- سرزمـین (country : kant)- پُر(full : puiri)- مقدس (saint : spanta)- سگ آبی ( beaver : bavri)- خرچنگ(crab : kahrpu )- نرم ، درون زبان پهلوی سفتن (soft : sifat) – آرزو (wish : ish)-
    تبدیل حرف س هند و اروپایی بـه خ درون زبان اوستایی:
    شیرین (sweet : khvaiti)- خواندن صدا ( sound : khvand)- ستاره (- Star. Stara: akhtar ).- ریشـه واژه زن درون چند گویش کنونی و زبانـهای اروپایی:
    در فارسی: زن zan درون مازندرانی: زنا zena درون گیلکی: زنای zenai درون کاشانی: جن jen
    در لکی: ژن jhan درون تالشی: ژنی jheni درون کردی: ژنی jheniدر زبان خوزی و لرستانی  زونـه – زونا
    در اوستایی: جنی jeni درون روسی: ژنی jheni درون لاتین: ژنی jheni-   زانت ژانت-
    اگر بدقت بـه واژه های زبانـهای لاتین و اروپایی مانند آلمانی ،انگلیسی، ایتالیـایی, فرانسوی، اسپانیولی توجه کنیم واژه های فراوانی درون آن زبان ها مـی یـابیم کـه در زبان فارسی باستان و از جمله زبان اوستایی کاربرد داشته و بسیـاری از آنـها درون زبان فارسی کنونی منسوخ شده و مصطلح نیستند.
    به عنوان مثال واژه های پدر، مادر، برادر درون زبانـهای مختلف اروپایی و فارسی شباهت بـه یکدیگر دارند:
    فارسی(pedar) پدر –  پی یر –    فرانسوی(pere )  ایتالیـایی(padre) آلمانی(vater) انگلیسی(father)
    اوستایی(patar, pitar) سانسکریت(pitar) همچنین پاپا-  بابا . فارسی(madar) فرانسوی(mere) ایتالیـایی(madre) آلمانی(mutter) انگلیسی(mother) اوستایی(matar) سانسکریت(matar) فارسی(baradar) فرانسوی (frere) ایتالیـایی(fratello) آلمانی(bruder) انگلیسی(brother)
    اوستایی(bratar) سانسکریت(bhratar)  از زبان نخستین آریـاییـان هیچ سند کتبی درون دست نیست اما گروهی بر این باورند کـه زبان اولیـه اوستایی و شبیـه بـه سانسکریت و یـا آن  بوده است.
    تفاوتهایی بین زبان اوستایی با سانسکریت دیده مـیشود کـه بیشتر ناشی از تفاوت کاربرد آواها یـا صداهای” ر-  ز-  ه –   ش-  س-  خ و ژ ” هست.
    در زبان سانسکریت حرف ل وجود دارد اما درون زبان اوستایی و پارسی باستان حرف ل بصورت” ر” بکار مـیرفته و همچنین حرف ژ درون سانسکریت نبوده و بجای آن حرف ه بکار مـیرفته و یـا درون عموم  واژه های مشترک کـه در سانسکریت درون آنـها حرف ش بکار مـیرفته درون اوستا بجای آن حرف س بکار شده و به همـین ترتیب حرف س( s ) سانسکریت  معمولا  درون اوستا بـه h، ngh و یـا kh تبدیل مـیشده و حرف h سانسکریت نیز بـه z درون اوستا تبدیل شده. همچنین درون زبان سانسکریت حرف z وجود نداشته به منظور مثال واژه هیما hima کـه در هیمالیـا دیده مـیشود بـه معنای زمستان هست در پارسی کهن و اوستایی هیما تبدیل بـه زیما zima شده کـه همانست کـه امروزه زمستان گفته مـیشود. درون زبان روسی نیز بـه زمستان زیما zima گفته مـیشود . مورد دیگر از تبدیل حرف ه بـه ز واژه هرت hareta درون سانسکریت هست که بـه معنای قلب heart هست که درون زبان اوستایی تبدیل بـه زرد یـا زَهرَه zeredhaیـا زرد zaredaشده است.
    بسیـاری از واژه های انگلیسی قدیم از ریشـه زبان اوستایی و سانسکریت هستند. درون زیر واژه های انگلیسی درون سمت چپ و واژه های معادل اوستایی درون سمت راست اشاره شده اند واژه های اوستایی زیر درون سانسکریت هم با اندک تغییر هست.:
  • پدر(father:patar )
  • مادر(mother:matar )
  • برادر(brother:bratar )
  • (doughter:doughitar)
  • دوست(friend:frian )
  • سال(year:yare )
  • پیروز شدن(Win:van )
  • آمدن( come:gam )
  • ستاره (star:setar)
  • برف (snow:snijh )
  • بخار آب یخ(vapor:vafra )
  • یخ (ice:isi)
  • نو (new:nava )
  • تکه (bit:bit)
  • تازه ( fresh:frasha )
  • راه (way:vya )
  • جاده ( path:path )
  • بازو (arm:arma )
  • خوردن (have:hvare)
  • جنبیدن (move:mu)
  • ربودن (rape:rap )
  • دیدار (meet:mith )
  • ازدواج (wed:vad)
  • پوسیدن(putrify:puiti )
  • یـافتن (find:vinda )
  • قابل ستودن (wonder:vandare)
  • افراشته شدن( erect:irikhta )
  • تهوع (vomit:vam )
  • وارد شدن (enter:antare)
  • مرگ قلبی(arrest:irista )
  • کوبیدن( ram:ram )
  • فریب (fraud:fraidiva)
  • کشمکش(spar:spar)
  • کف (froth:frith)
  • درخشیدن(ray:raya)
  • تاکنون (yet:yat)
  • ستبر (stour:stavra)
  • طوفان ،اغتشاش و هیـاهو (storm:sterema)
  • گستردن(strew:star)
  • زخم روی پوست، ریش (rash:raesha)
  • یوغ اسب و(yoke:yukhta)
  • درخت بید(withy:vaeti)
  • پر ، بال پرنده(pter:patara)
  • خوش و سر حال (mood:mud)
  • آزاد و رها(free:fra)
  • پری( fairy:pairika)
  • موش(mouse:mush)
  • دره تنگ و عمـیق( ravine:ravan)
  • غم (sad:sadra)
  • خوراک دادن(feed:pitu)
  • این(it:it)
  • او را (him:him)
  • شما(you:yushta)
  • او (he:hau)
  • مال من(me:me)
  • بستن،بند(bond:band)
  • برده شده( brought:bereta)
  • بالا(up:upa)
  • بالاتر ( upper:upairi )
  • درنده ( ogre:ughra)
  • جانور( animal:anumaya)
  • عدد سه ( three:thri)
  • درخت ( tree:taru)
  • پلیدی ( evil:evita)
  • نام(name:namen)
  • آگاه (wist:visita)
  • باارزش( worth:vareta)
  • پایـان (end:enta)
  • شب (night:nakhtu)
  • پهن تر(wider:witara)
  • فرو رفتن خورشید( set:sad)
  • غربال ، الک (sift:sif)
  • در ، دروازه( door:dvara) اندر= داخل- زیر – under
  • پریـانکا- – پری – فری-  استاره – ستارا – ستاره  و صدها واژه دیگر …
  • چند نمونـه از واژگان از زبان سانسکریت کـه بین المللی شده اند(در چندین زبان وجود دارند بخصوص درون زبان های هندی )و درون فارسی هم هستند.
    – آواز – دشمن – سنگر – درد- – آباد- آزاد- آسان – آسمان – ابر- نامـه – انداز- بادام – باز – بد- باد- بند – بهادر- پری – پیـاز – پرده – بیمار – پیـاله – پیر – مـیر – تاج –  تخت – کرسی – توفان – جان – جانور – جادو-  جبر – جنگ – سردار- جوشن – گیسو – چادر – چالاک – زبر دست-  چشمـه – چراغ – حج (هنگ)
    خاکی – خانـه – خبر – خیمـه دروازه – درست – درگاه – دربار – دستور – دل – دلیر- پنج اب – دین –  روز – روزنامـه – رهنامـه – روغن – زور – سرخ – شاه – پادشاه – شکر – شمشیر- کمر- بازو- شوربا- شوروا- صوفی – درویش – عشق – جشن – فرمان – فرار – فرش – کباب – گرم – نور – مـیر – مـهربان – ناودان – نماز – (نمزته) نمک – نیک – واپس – جوان – آش – آهو – ابرو – استر – انبه – اوج – بازو( بهو) – ببر(بابر) ایزد- بور – بهره – پاره – پا – لنگ – پنج – پند – تار – جمشید- خاموش – چتر – چرم – چلو – داس – – خوب – رام – رنگ – دیبا – دود(عود) زار- ستون – شترنگ – شرتا(باد) سومـه نات-شالی – طاووس – فلفل- کافور – کر – کف – گاری – گرگ – لیمو – ماهی – مرد – زن – مزد – مست – نـه – مـه – بـه به (بهجه) ماست – ماه – مـیدان – مـیان – مـیز – نارگیل – ناو – نوکر – نیلوفر – هزار – نمد – هفت – هشت – هسته –  هلاهل (زهر)یـاسمن/جاسمـین/- یوغ/یوگ – استارا- تارا- مـهر – خان – مـیر /امـیر/-
    به هر حال با توجه بـه اینکه درون ایران نیز بنیـاد نیشابور درون صدد زنده زبان اوستایی و پهلوی و سانسکریت هست. جدال بر سر ملی شدن زبان سانسکریت چندان هم بی فایده به منظور ایرانیـان نیست البته اردو زبان ها ترجیح مـی دهند زبان اردو را با الفبای فارسی/ عربی بنویسند زیرا مـی گویند الفبای سانسکریت همـه صداهای زبان اردو را ندارد مثلا صدای ژ درون سانسکریت  الفبا ندارد.
    نوشته: دکتر محمد عجم
    http://parssea.org/?p=6825
    • اهمـیت زبان فارسی درون عصر دهکده جهانی، دکتر محمد عجم – همشـهری، ۲۲آبان ۱۳۸۵
     جهان واژگان ما جهانی زنده و پر داد و ستد و شگفت‏ آور است.ریشـه بسیـاری از واژگان قدمتی بـه قدمت حیـات انسان دارد.شاید به منظور یک فرد اهل مطالعه واژه‏ه ای دیر آشنایی چون برکه، بلور، بلوط، بوریـا، تمساح، تاج، جهنم، درب، دوغ، دیر، زبون، زمرد، زنبور، زورق، سیم(نقره)، ساج، سرو، سکان، سندان، شاقول و حتی واژگان بـه ظاهر آشنای تاسوعا و عاشورا، معرق، غدیر، تفرج، فرصت، فلج، قله، قندیل، قانون، مجله، ملاح، کابوس، کبریت، کرگدن، ، کنیسه، و کنشت، کیـان، لوبیـا و نجار، ترجمـه نیـاز بـه کاویدن  نداشته باشند. اما همـین واژگان از قدیمـی‏ترین زبانـهای جهان بـه ارث رسیده است.
    برای  اهل تحقیق ممکن هست کلمات مانند  باطیـه، بتول، برنس، تلمـیذ، ترعه، تلاشی، جبروت، دجال، مزامـیر، زنار، تشویق، سفرجل، شیخ، صمصام، طنز، عسکر، تعمـید، عنین، کراس، کمثری، مصطبه، مـیمر، لبیک، لاهوت، ناسوت، نباس، نحریر، ناطور، ناقوس و حتی نوره و هیکل یـا یلدا آشنا باشد، اما بسیـار  بهجت‏ آور هست که عین این کلمات را درون قدیمـی‏ترین زبانـهای جهان مـی‏یـابیم.  بجای واژه لابی  از واژه پراچاره  یـا پاراچارک  Pracharak استفاده کنید  برای واعظ و مرشد از واژه  Pirachara   یـا پیر چاره استفاده کنید  در لاتین یـا انگلیسی پریچر  یعنی موعظه گر – مرشد  همـه این واژگان ریشـه مشترک دارد و اصل آن از سانسکریت و یـا از فارسی است. چرا کـه کلمـه پیر- پر- پییر- پدر – پدر- فادر  همـه یک ریشـه دارند و به معنی بزرگ – رئیس – پدر – مرشد – بکار مـی رود. پیرچاره  یعنی راهنما و مرشد. زبان فارسی چون درون ایران و مرکز شاهراه جهانی آن دوران شکل گرفته هست زبان بسیـار غنی است. بسیـاری از واژگان کـه ترکی و یـا عربی شناخته مـی شوند تغییر یـافته واژگان فارسی باستان هستند.  مثل کلمـه نـهی درون زبان عربی و یـا خان درون زبان ترکی و همچنین کلمات فارسی کـه آخر آنـها و در آنـها واژه یـا صدای  گ بکار رفته درون زبان ترکی و در زبان عربی معمولا بـه ق تبدیل شده اند بعد این ادعا کـه هر حرفی کـه آخر آن ق داشت ترکی هست یک  ادعای مسخره و بدون مستند علمـی است. مانند کلمـه قاشق و یـا قیمـه و یـا …  کلمـه  امـیر فارسی هست و بر گرفته از مـیر هست – مـیر و پیر درون زبان کهن فارسی بکار مـی رفته هست – پیر – پییر – پدر – پیتر و پتر  و فادر یک ریشـه دارند و پیر بـه معنای بزرگ و رهبر و مرشد است.  مـیر  و امـیر همچنین از لقب های ایرانی است. درون هیچ متن کهن عربی واژه امـیر بکار نرفته هست این وازه در نسخه های تاریخی  متاخر ظاهر شده است. مثلا درون کتب مربوط بـه قرون سوم و چهارم هجری خیلی بندرت آمده هست اما این نسخه ها  نوشته شده سده های اخیر هست و احتمال اضافه شدن آن درون نسخه های اخیر وجود دارد  و درون دستنویس های با قدمت بیشتر از ۵۰۰ سال وجود ندارد. اما  واژه مـیر – مـیرزا  و  امـیر درون فارسی بسیـار غنی هست از اشعار رودکی که تا نسخ خطی و سنگ نوشته های قدیمـی مـی توان آن را یـافت.
    حتی بنظر مـی رسد واژه شیخ نیز تغییر یـافته واژه شاه باشد. واژه شیخ و شیخوخیت هم اصلا درون ادبیـات کهن عربی نیـامده است. این واژگان درون متون مقدس اسلامـی وارد نشده است. بعد عربی نیست.
    بنقل از سنگ نوشته های پارسی: دکتر حکمت – دکتر عجم
    ​​ﻧﺎﻡ ها و شیوه های نگارش  دیگر  ﺷﻬﺮﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ – 
    ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ = ﺍﺳﭙﺎﻧﻪ – ﺳﭙﺎﻫﺎﻥ – ﺟﯽ 
    ﺁﺑﺎﺩﺍﻥ =  آپلو / ﻋﺒﺎﺩﺍﻥ
    ﺍﺭﺩﺑﯿﻞ = ﺑﺎﺭﺍﻥ ﭘﯿﺮﻭﺯ
    ﺍﺳﻔﺮﺍﯾﻦ = ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺑﺎﺩ
    ﺍﻧﺰﻟﯽ = ﺑﻨﺪﺭ ﭘﻬﻠﻮﯼ
    ﺍﻫﺮ = ﺍﺭﺳﺒﺎﺭﺍﻥ
    ﺍﯾﺬﻩ = ﻣﺎﻝ ﺍﻣﯿﺮ
    ﺍﯾﻼﻡ = ﺣﺴﯿﻦ ﺁﺑﺎﺩ ﭘﺸﺖ ﮐﻮﻩ
    ﺍﻫﻮﺍﺯ =  اهواز – خوزیـه – ﻧﺎﺻﺮﯼ
    ﺁﺫﺭﺷﻬﺮ = ﺩﻫﺨﻮﺍﺭﻗﺎﻥ
    ﺁﻣﻞ = ﻣﺤﻤﻮﺩﺁﺑﺎﺩ
    ﺍﺭﺍﮎ = معرب شده بـه ﻋﺮﺍﻕ( عجم) –  (اراکستان)ﻋﺠﻢ – ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺁﺑﺎﺩ
    ﺍﻧﺪﯾﻤﺸﮏ = ﺻﺎﻟﺢ ﺁﺑﺎﺩ
    ﺍﯾﺮﺍﻧﺸﻬﺮ = پهره
    ﺍﺭﻭﻣﯿﻪ = ﺭﺿﺎﺋﯿﻪ
    ﺑﺠﻨﻮﺭﺩ = ﺑﯿﮋﻧﮕﺮﺩ – ﭼﺮﻣﻐﺎﻥ
    ﺑﺮﺩﺳﯿﺮ = ﻣﺸﯿﺰ
    ﺑﻬﺒﻬﺎﻥ = ﮐﻮﺭﻩ ﻗﺒﺎﺩ
    ﺑﻮﺷﻬﺮ = ﺭﯼ ﺷﻬﺮ
    ﺑﺎﺑﻞ = ﺑﺎﺭ ﻓﺮﻭﺷﺎﻥ
    ﺑﺎﺑﻠﺴﺮ = ﻣﺸﻬﺪ ﺳﺮ
    ﺑﻨﺪﺭ ﺍﻣﺎﻡ = ﺑﻨﺪﺭ ﺷﺎﻫﭙﻮﺭ
    ﺑﻨﺪﺭ ﺗﺮﮐﻤﻦ = ﺑﻨﺪﺭ ﺷﺎﻩ
    ﺑﻨﺪﺭ ﻋﺒﺎﺱ = ﮔﻤﺒﺮﻭﻥ
    ﺑﻬﺸﻬﺮ = ﺍﺷﺮﻑ
    ﺑﯿﺮﺟﻨﺪ = ﻣﻬﺴﺘﺎﻥ  – قهستان – کوهستان 
    ﺑﯿﺠﺎﺭ = ﮔﺮﻭﺱ
    ﭘﺎﻭﻩ = ﺍﻭﺭﺍﻣﺎﻧﺎﺕ
    ﭘﻠﺪﺧﺘﺮ = ﭘﺎﭘﯿﻞ
    ﭘﻠﺪﺷﺖ = ﻋﺮﺏ ﻣﺎﮐﻮ
    ﭘﯿﺮﺍﻧﺸﻬﺮ = ﺧﺎﻧﻪ
    ﺗﺎﮐﺴﺘﺎﻥ = ﺿﯿﺎﺀﺁﺑﺎﺩ
    ﺗﺎﯾﺒﺎﺩ = ﺑﺎﺧﺰﺭ- تایباد
    ﺗﺒﺮﯾﺰ = ﺩﺍﻭﺭﯾﮋ- توریز- تب ریز
    ﺗﻨﮑﺎﺑﻦ = ﺷﻬﺴﻮﺍﺭ
    ﺟﯿﺮﻓﺖ = ﺳﺒﺰﻭﺍﺭﺍﻥ
    ﭼﻨﺎﺭﺍﻥ = ﺭﺍﺩﮐﺎﻥ
    ﺧﺪﺍﺑﻨﺪﻩ = ﻗﯿﺪﺍﺭ
    ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ = ﻣﺤﻤﺮﻩ
    ﺧﻠﺨﺎﻝ = ﻫﺮﻭﺁﺑﺎﺩ
    ﺧﻮﯼ = ﺳﻮﻟﺪﻭﺯ
    ﺩﺍﻣﻐﺎﻥ = ﺻﺪ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ
    ﺩﺭﻩ ﺷﻬﺮ = ﺑﺪﺭﻩ
    ﺩﺭﻩ ﮔﺰ = ﻣﺤﻤﻮﺩﺁﺑﺎﺩ
    ﺩﺯﻓﻮﻝ = ﺩﮊﭘﻞ
    ﺩﺳﺘﮕﺮﺩ = ﺧﻠﺠﺴﺘﺎﻥ
    ﺩﺷﺖ ﺁﺯﺍﺩﮔﺎﻥ = ﺳﻮﺳﻨﮕﺮﺩ – ﺩﺷﺖ
    ﺩﻭﺩﺍﻧﮕﻪ = ﮐﻬﻨﻪ ﺩﻩ
    ﺩﯾﻮﺍﻧﺪﺭﻩ = ﻣﯿﺮﺍﻧﺸﺎﻩ
    ﻣﯿﺸﺎﻥ = ﻫﻔﺎﭼﯿﻪ – خفاجیـه-  مـیسان –
    ﺭﺍﻣﺴﺮ = ﺳﺨﺖ ﺳﺮ
    ﺭﺷﺖ = ﺑﯿﻪ ﭘﺲ
    ﺭﯼ = ﺭﺍﻗﺲ – ﺭﮐﺲ – راگسا
    ﺯﺍﻫﺪﺍﻥ = ﺩﺯﺩﺍﺏ
    ﺯﻧﺠﺎﻥ = ﺧﻤﺴﻪ
    ﺳﺎﺭﯼ = ﻃﻮﺳﺎ
    دشت بیـاض = دشت پیـاز
    اکنون اگر مـی‌خواهید از چَم و اندریـافت واژه‌ی «دگرش‌» آگاه شوید، شایسته هست بخوبی بـه واژگان پایین کـه زیر دو شماره (۱، ۲) آورده شده هست بنگرید و براستی ژرف‌بینی نمایید که تا رازهایی فراوان برایتان آشکاره شود.
    ۱) اصطخر، اصطهبانات، اناطول، ایطالی، پطرس، صد، صومالی، طبرزین، طبس، طراز، طناز، طوس، طومار، طهران، طهماسب، طهمورث، طیسفون، لاطین.
    ۲) عرابه، عراده، عوج، بادزهر، بنجره، برکار، فرکار، فستق، فور، توث، دخدا، شـهم، ثرید، شاروف، ساروق، جوسق، استار، جهار، شاکر، طناز، حرباء، کوره، سنباذج، ضحاک، باطیـه، زنجبیل، ارزن، رزدق، طربوش، ابریسم، طست، خندق، دمق، جرجان، طالش، شابورقان، کنز، آذریون، أنجر، عسکر، ابستاق، افستا، بابونج، رمق، طاجن.
    عربی بدلیل ماهیت آواها و نداشتن بعضی صداها در نگارشِ واژ  عجمـی دگرگونی پدید مـی‌آورند کـه به آن معرب مـی گویند.  برای نمونـه چون نویسه یـا وات «ت‌» و «س‌» عجمـی را با آوای سنگین به‌کار مـی‌برند ناگزیر این دو واژ را به‌گونـه‌ی «ط‌» و «ص‌» مـی‌نویسند. گاهی اوقات یک “أ” بـه اول اضافه مـی کنند و یـا گاهی “أ” اول واژه و یـا “د” را بـه ع تبدیل مـی کنند مانند اجم و عجم و ارابه – عرابه – دود = عود و…
    واژه‌های  پارسی نگاشته‌ی: استخر، استهبانات، اناتول، پترس، سد، سومالی، تبرزین، تبس، تراز، تنناز (تناز)، توس، تومار، تهران، تهماسب، تیسفون، لاتین- گولان –  و… چگونـه بـه چهره و رخسار نوشته شده درون شماره «۱‌» درآمده‌اندکه براستی با زبان پارسی ما بیگانـه‌اند.
    ۴) تازی‌گردانی: برخِ از نویسه‌ها، واژ‌ها و واتهای پارسی به‌گونـه‌ی زیر بـه تازی «دگرش‌» یـافته یـا بـه دیگر گفتار «تازی‌گردانی‌» شده‌اند کـه آگاهی از آنـها بسیـار از دشواریـهای واژه‌شناسی پارسی را گشوده و روشن خواهد کرد کـه براستی درشگفت خواهیدشد.
    الف: ع
    ارابه، عرابه / اَراده، عراده / اوگ، عوج.
    تابه، طاجن
    پ: ب، ف
    پادزهر، بادزهر / پنجره، بنجره / پرگار، برکار، فرکار / شاپورگان، شابورقان / پسته، فستق / پور، فور.
    ت: ث، د، ش، ط
    ترید، ثرید / توت، توث / تختدار، دخدا / تهم، شـهم / ترخون، طرخون.
    ج: ز، ش، ق
    ارج، ارز / گنج، کنز.
    چ: اس، ج، ش، ص
    چهار، استار / چهار، جهار / چاکر، شاکر / چنار، صنار.
    خ: ح، ک
    خورپای، حرباء / خوره، کوره.
    د: ذ، ض، ط
    سنباده، سنباذج / اژی دهاک، ضحاک / بادیـه، باطیـه.
    برزن، برذن.
    ژ: ج، ز
    ژنگویر، زنجبیل / ارژن، ارزن.
    س: ز، ص، ط
    رسته، رزدق / سنوبر، صنوبر / سرپوش، طربوش.
    ابریشم، ابریسم / تشت، طست.
    ک: ج، خ، ق
    کوشک، جوسق / کندک، خندق / دمک، دمق / کاووس، قابوس.
    گ: ج، ط، ق، ک، ی
    گرگان، جرجان / گالش، طالش / شاپورگان، شابورقان / گنج، کنز / آذرگون، آذریون.
    ل: أ، ع
    لنگر، أنجر / لشکر، عسکر.
    و: ب، ف
    اوستا، ابستاق / اوستا، افستا / کاووس، قابوس.
    ه: ج، ح، ق، ن
    بابونـه، بابونج / هیز، حیز / رمـه، رمق / پسته، فستُق / تابه، طاجن.
    با این آگاهیـهای بسیـار فشرده و اندک، اکنون بازهم بـه شماره‌های ۱ و ۲ بازگردید و یک بار دیگر خود را بیـازمایید. آیـا از این بعد هم بسادگی مـی‌پذیرید کـه هر واژه‌یی کـه گفته‌اند تازی هست به تازی‌بودنش باور داشته باشید؟ آری از راه «دِگَرِش‌» مـی‌توان بـه بنیـاد هر واژه پی برد و دریـافت چه دگرگونیـهایی درون آن رخ داده است.
    ۵) دِگَرِش همخوانـها درون پارسی: اکنون، شایسته هست تا اندازه‌یی هم بـه دِگَرِش درون زبان پارسی بپردازیم. درون زبان پارسی هم پاره‌ی واتها، واژها و نویسه‌ها بـه یک‌دیگر دگرش مـی‌یـابند کـه شناخت آنـها بسیـار بایسته است. درون زیر برخِ از آنـها به‌گونـه‌ی فشرده یـادآوری مـی‌شود.
    ا (ء): ه
    است، هست / ایچ، هیچ / استه، هسته.
    ب: پ، ج، د، غ، ف، ک، گ، م، و، ه، ی
    – بشولیده، پژولیده / برستنده، پرستنده / بجشک، پزشک / شبان، چوپان / برنج، پرنج.
    – برسام، ام.
    – بالان، دالان.
    – جوب، جوغ (= جوی).
    – ابزار، افزار / اریب، اریف / زنجبیل، زل / زبان، زفان / بغ، فغ / خبه، خفه / کبتر، کفتر.
    – بوف، کوف / برنج، کرنج.
    – بستاخی، گستاخی / بنجشک، گنجشک.
    – غژب، غژم
    – بالیدن، والیدن / ریباس، ریواس / تاب، تاو / آب، آو / نانبا، نانوا / باز، واز / زابل، زاول / گرمابه، گرماوه / بزغ، وزغ / بیران (بیرانـه)، ویران، ویرانـه / ترابیدن، تراویدن / نبی، نوی (قرآن) / نبرد، نورد / بزرگ، وزرگ / خراب، خراو / سبز، سوز.
    شناختِ «سرشت‌» و «ویگونگی‌» و اندریـافتِ واژگان بسادگی هم انجام نمـی‌گیرد. شاید بتوان برخِ از آنـها را از راه دانش زبان و دستورزبان و «دگرش‌» و… به‌دست آورد، لیکی بـه راز و پوشیدگی و پنـهانگی واژگان پی خواهد برد کـه بی‌گمان شناسای راستینِ واژه‌ها گردد.
    – شناب، شناه.
    – سابیدن، ساییدن.
    پ: ب، ج، ف
    – اپاختر، باختر / پدید، بادید / پگاه، بگاه / اسپ، اسب / گشتاسپ، گشتاسب.  تبدیل چهره = صوره = صورت = صور
    – پالیز، جالیز.
    – پیل، فیل / پارس، فارس / پیروز، فیروز / پادزهر (پازهر)، فادزهر و فازهر / پرمان، فرمان / پرموده، فرموده / گوسپند، / سپید، سفید.
    ت: د، ژ، س
    – کوت، کود / تگمـه، دگمـه / تنبک، دنبک / زرت، زرد / پوت، پود / گرت، گرد.
    – ارتنگ، ارژنگ.
    – تفتیدن، تفسیدن.
    ث: س، ه
    – پوثره، پسر.
    – مـیثره، مـهر.
    ج: پ، ت، چ، خ، ز، ژ، س، ش، غ، گ، ی.
    – جالیز، پالیز.  هیچ = هشـه =هیج
    – تاراج، تارات / جشنگی، تشنگی.
    -جوجه، چوزه.
    – اسپاناج، اسپاناخ.
    – ارج، ارز / آویج، آویز.
    – جیوه، ژیوه / لاجورد، لاژورد / باج، باژ / کج، کژ.
    – بوج، بوس / ریواج، ریواس.
    – کاج، کاش / کچکول، کشکول / کلاج، کلاش.
    – کلاج، کلاغ / ایلجار، ایلغار.
    – مـیانجی، مـیانگی / نارنج، نارنگ / زنجی، زنگی.
    – جاری، یـاری (زن‌ِ برادر شوهر).
    چ: ج، د، ز، ژ، س، ش، ک، ی
    – چوزه، جوجه
    – کوچک، کودک / ماچه، ماده
    – نایچه، نایزه / پچشک، پزشک.
    – کاج، کاژ / دانچه، دانژه (= عدس).
    – چریس، سریش / کریچه، کریسک.
    – پخچ، پخش / لوچ، لوش / چلتوک، شلتوک / چوپان، شبان / پوچال، پوشال / چنبر، شنبر / پاچیدن، پاشیدن.
    – پوچ، پوک / چمچه، کمچه / کرچ، کرک / انچوچک، انچوکک.
    – ماچه، مایـه / پاچه، پایـه / مورچانـه، موریـانـه.
    خ: ج، ز، س، ش، غ، ف، ک، و، ه.
    – اسپاناخ، اسفناج.
    – مـیختن، مـیزیدن.
    – نشاختن، نشاستن.
    – فراخیدن، فراشیدن / فراخه، فراشا.
    – ستیخ، ستیغ / سخته، سغده / الفختن، الفغدن.
    – درخشان، درفشان.
    – نارخوک، نارکوک / خم، کم / خرنا، کرنا / خمان، کمان / خمند، کمند.
    – دشخوار، دشوار / نشخوار، نُشوار.
    – خستو، هستو / خاک، هاک / خیری، هیری / خور، هور / خجیر، هجیر.
    د: ب، ت، چ، ذ، گ، ن، ی
    – دالان، بالان.
    – زردشت، زرتشت / آمـیغدن، آمـیختن / دیرک، تیرک / زرد، زرت / دایـه، تایـه / کود، کوت / کدخدا، کتخدا.
    – ماده، ماچه / کودک، کوچک.
    – آدر، آذر / گدار، گذار / گنبد، گنبذ / کاغد، کاغذ.
    – آوند، آونگ / اورند، اورنگ / کلند، کلنگ.
    – نموده، نمونـه / گزیده، گزینـه.
    – آذربادگان، آذربایگان / مادندر، مایندر / خدو، خیو / ماده، مایـه / خود، خوی.
    ذ: د، ر، ز، ل، ی،(ی)
    -‌گذار، گدار / گنبذ، گنبد.
    – اسفندیـاذ، اسفندیـار / بذاذر، برادر.
    – دوشیذه، دوشیزه.
    – مذ، مل / ناذ، نال.
    – پاذ، پای.
    ر: ش، غ یـا (ق)، ل، ی
    – انگاردن، انگاشتن / انباردن، انباشتن / آغاردن، آغاشتن / رمـیدن، شمـیدن.
    – زنبر، زنبغ (زنبق) / کنار، کناغ.
    – چنار، چنال / غوره، غوله / مارمورک، مارمولک / اروند، الوند / لوری، لولی / سوفار، سوفال / کاچار، کاچال / برگ، بلگ / زورفین، زولفین / دیوار، دیفال / کارزار، کالیجار / ریواس، لیواس / پاردم، پالدم / تراوش، تلاوش / تراویدن، تلابیدن / گُرپایگان، گلپایگان / سور، سول / سیر، سیل.
    – قالی‌شور، قالی‌شوی / شور، شوی / مرده‌شور، مرده‌شوی.
    ز: ج، چ، ژ، س، ش، غ، ک، ه.
    – سوز، سوج / رازی، راجی / تیریز، تیریج / ارز، ارج / روز، روج / جوزه، جوجه.
    – پزشک، پچشک / نایزه، نایچه.
    – زکیدن، ژکیدن / زیره، ژیره / مزده، مژده / بازگونـه، باژگونـه / زنده، ژنده.
    – زفت، سفت / دیز، دیس / شب‌دیز، شب‌دیس / ایـاز، ایـاس.
    – زنگله، شنگله / دریوز، دریوش / لغزیدن، لخشیدن.
    – گریز، گریغ / آمـیز، آمـیغ / انباز، انباغ / فروز، فروغ.
    – مزیدن، .
    – ستیزیدن، ستیـهیدن.
    ژ: ت، ج، ر، ز، س، ش.
    – ارژنگ، ارتنگ.
    – موژان، موجان / لاژورد، لاجورد / کژ، کج / هژده، هجده. هژیر، هجیر، خجیر / لژن، لجن / باژ، باج / کژاوه، کجاوه.
    – واژون، وارون.
    – کوژ، کوز / ژکیدن، زکیدن / ژیره، زیره / گواژه، گوازه.
    – تکژ، تکس
    – باژگونـه، باشگونـه / دژ، دش / خاکژی، خاکشی.
    س: ت، ج، چ، خ، ز، ژ، ش، ه.
    – تفسیدن، تفتیدن / تفسیده، تفتیده.
    – ریواس، ریواج / بوس، بوج.
    – خروس، خروچ / سبک، چابک.
    – نشاستن، نشاختن.
    – دیس، دیز / شبدیس، شبدیز.
    – سفت، زفت / ایـاس، ایـاز.
    – تکس، تکژ.
    – سمور، شمور / سیم، شیم / فرستوک، فرشتوک. فرسته، فرشته /تی، کشتی / ماسوره، ماشوره / پابوس، پابوش / پالوس، پالوش.
    – آگاس، آگاه / پسر، پوهر، پور / راس، راه / و مس، کـه و مـه / گاس، گاه / آسمند، آهمند / آماس، آماه.
    ش: ت، ج، چ، خ، ر، ز، ژ، س، غ، ل، ه.
    – بخش، بخت / رخش، رخت
    – کاش، کاج / کشکول، کجکول / هشده، هجده، هیجده.
    – پاشیدن، پاچیدن / پوشال، پوچال / کاشی، کاچی / لخشـه، لخچه.
    – افراشتن، افراختن / فراشا، فراخه.
    – انباشتن، انبا / انگاشتن، انگا / کاشتن، کا / گذاشتن، گذاردن / گشتن، گردیدن / گماشتن، گماردن / نوشتن، نوردیدن / نگاشتن، نگا.
    – افراشتن، افرازیدن / لخشیدن، لغزیدن / روشن، روزن / شنگله، زنگله.
    – باشگونـه، باژگونـه / خاکشی، خاکژی / دُش، دژ / بشولیده، پژولیده.
    – خروش، خروس / شاره، ساره / فرشته، فرسته / لِشتن، .
    – شنج، غنج.
    – هشتن، هلیدن.
    – غرنبش، غرنبه / گزارش، گزاره.
    غ: ج، خ، ز، ک، گ، ه.
    – ایلغار، ایلجار / کلاغ، کلاج.
    – ستیغ، ستیخ / لغزیدن، لخشیدن / آمـیغدن، آمـیختن.
    – آمـیغ، آمـیز / گریغ، گریز.
    – زاغ، زاک / کژاغند، کژاکند (قزاکند) / چغاد، چکاد / غژگاو، کژگاو.
    – چغندر، چگندر / آغشته، آگشته / آغوش، آگوش / پیلغوش، پیلگوش / زغال، زگال / غلوله، گلوله / غاو، / شغال، شگال / غلیواژ، گلیواژ / لغام، لگام / ارمغان، ارمگان.
    – گیـاغ، گیـاه / مـیغ، مـه / اسپرغم، اسپرهم.
    ف: ب، پ، خ، و
    – افزار، ابزار / اریف، اریب.
    – فیروز، پیروز / فادزهر، پادزهر / فارس، پارس / سفارش، سپارش.
    درفشان، درخشان / درفشنده، درخشنده.
    – دیفال، دیوار / یـافه، یـاوه / فش، وش / فرهنج، ورهنج (= فرهنگ) / گاف،.
    ک: ج، چ، خ، ز، غ، ه.
    – کفک، کفج.
    – پوک، پوچ / کمچه، چمچه.
    – کمان، خمان / کم، خم.
    – ، مزیدن.
    – زاک، زاغ / شکا، شغا / کج، غج / کژگاو، غژغاو / کج‌آکند، غج‌آکند.
    – ببک، ببه / تک، ته / چنبرک، چنبره / چوبک، چوبه / جوجک، جوجه / کارنامک، کارنامـه.
    گ: أ، ب، ج، د، غ، ک، و، ی.
    – گستاخ، اُستاخ.
    – گنجشک، بنجشک.
    – سیرگان، سیرجان / گرگان، جرجان.
    – آونگ، آوند / اورنگ، اورند / دنگ، دند / کلنگ، کلند.
    – شگال، شغال / زگال، زغال / گلوله، غلوله / چگندر، چغندر. لگام، لغام /، غاو.
    – آگنده، آکنده / گژدم، کژدم.
    – گرگان، ورگان / گناه، وناس.
    – زرگون، زریون / آذرگون، آذریون / هماگون، همایون.
    ل: ر، ک، ن، ی
    – الوند، اروند / بلگ، برگ / بلسام، برسام / تلابیدن، تراویدن / چنال، چنار / دیفال، دیوار / سولاخ، / خلوار، خروار / زلو، زرو / گلپایگان، گرپایگان.
    – لُپ، کپ.
    – لیفه، نیفه / لیلوپر، نیلوفر.
    – بنلاد، بنیـاد.
    م: ب، ن
    – غژم، غژب.
    – کجیم، کجین / (جامـه‌یی کـه در آن اریب یـا کجی باشد) / بام، بان
    ن: خ، ل، م، و، ی
    – نشاندن، نشاختن.
    – نیلوفر، لیلوپر / نیفه، لیفه / چندن، چندل.
    – خُنب، خم / پاردُنب، پاردم / بان، بام.
    – نشگون، وشگون.
    – سون، سوی.
    و: ب، پ، ش، ف، م، ی
    – نوشتن، نبشتن / کاوین، کابین.
    – وام، پام.
    – خدیو، خدیش.
    – یـاوه، یـافه / دیوار، دیفال / اوسون، افسون.
    – مویز، ممـیز.
    – بساود، بساید.
    ه: – (واکه = خوانا): اَ (ء)، اِ (ء)، ب، ت، ج، خ، ز، س، غ، ک، ی
    – هست، اَست / هَمباز، اَنباز / هپیون، اَپیون / فراخه، فراشا.
    – هِیچ، اِیچ / هزاره، اِزاره / هنگامـه، اِنگامـه.
    – شناه، شناب.
    – بارهنگ، بارتنگ.
    – ماه، ماج / ناگاه، ناگاج.
    – هاک، خاک، هژیر، خجیر / هستو، خستو / بهر، برخ / سهر، سرخ.
    – ستیزه، ستیزش / باهو، بازو.
    – آماه، آماس / پلاه، پلاس / خروه، خروس.
    – اسپرهم، اسپرغم / آهاردن، آغاردن / مـه، مـیغ.
    – ته، تک
    – برناه، برنای / تاه، تای / فربه، فربی / شاهگان، شایگان.
    یـادآوری: «ها‌» بـه «آ‌» دگرش مـی‌یـابد مانند: هاشکارا، آشکارا.
    ه: – (همخوان = بی آوا): ا، د، ک
    – خاره، خارا / دیبه، دیبا / بوزینـه، بوزینا / گونـه، گونا / یـاوه، یـاوا.
    – زاغه، زاغد / شنبه، شنبد.
    – جفته، جفتک / چنبره، چنبرک / چوبه، چوبک.
    ی: ز، ل، م، و، ه
    – آوای، آواز.
    – نای، نال.
    – یزدان، مزدام.
    – سیوم، سوم.
    – فربی، فربه / پادشایی، پادشاهی / گوایی، گواهی.
    بعضی زبان آرامـی و  سریـانی را جزو گروه زبان سامـی دانسته اند  و سورستان و سوریـه و منطقه اشور را محل ان دانسته اند بعضی ان را منتسب بـه خراسان دانسته نـه سورستان عراق و بلاد شام .
    سریـانی درون غرب ایران زبان رسمـی بوده هست البته سریـان – سور — صور  سول – صل – صلو  همگی با واژه سول  و سوریـا بـه معنی خورشید پیوند دارند و اعتقاد عمـیق خورشید پرستی و مـیتراویزم را درون منطقه مـی رساند
    مقاله حاضر گزیده‏ای هست  از اثر الالفاظ السریـانیـه فی المعاجم العربیـه تحقیق “مار  اغناطیوس افرام اول” معروف بـه برصوم پاتریـارک انطاکیـه و سراسر مشرق به منظور ارتودکسهای سریـانی.
    این اثر حاصل ۴۲ سال تتبع او درون معجم ها( معاجیم نـه معاجم)است و ارزش علمـی این اثر از جمله بـه همـین درازای پژوهشاست، تتبعی کـه یک عالم و محقق بزرگ سریـانی بدان دست یـازیده است. **
    نویسنده عضو مجمع علمـی عربی دمشق بوده است.او درون سال ۱۸۸۷ درون موصل زاده شد و در ۲۰ سالگی ترک دنیـا گفته و (*)واژه مار سریـانی بـه معنی سرور و ولی امر هست که بر قدیسین، پاتریـارک‏ها و اسقف‏ها اطلاق مـی‏شود.
    البته توجه کنید کـه نویسنده  در بعضی از واژه‏ها کـه ریشـه فارسی یـا غیر سامـی داشته است(اعم از فارسی-هندی و…)مؤلف توجه لازم را بـه آن مبذول نداشته است، گر چه درون ذیل خود بر اصل مقاله(مجله مجمع، مجلد ۲۶، ص ۳۲۱ بـه بعد)تا حدی آن را جبران کرده است.
    آنگونـه کـه دکتر رامـیار درون فهرست مطالب قرآن ذیل قسمت کتابهای آسمانی(فصل ۷۲۴بخش ۱۵، لغات بیگانـه قرآن)آورده‏ اند: ابن سبکی ۲۸ واژه و ابن حجر ۲۴ و سیوطی ۶۳ واژه درون قرآن را بیگانـه از لغت عرب شمرده‏ اند. مجموعا ۱۱۵ واژه و نام درون قران غیر عربی معرفی شده و دکتر عجم نیز چند واژه بدانـها افزوده هست از جمله سفر – نـهی – دار – و…
    در آنچه درون سطور بعد خواهیم آورد ۲۸ واژه بر فهرستهای مذکور افزوده شده هست که عبارتند از بور، جبار، [جمل‏] * ، جو، حسبان، حول و حیل، دین، [دک‏]، ذقن، رصد، رکس، روح القدس، زنیم، ساحل، سفله، سکرت، شاطی‏ء، شانی، شمس، شید، عرش، [علقه‏]، افتقد، قرب، لب، لیت، وفی، وقار.
    علاوه بر موارد فوق کـه سریـانی تلقی مـی‏شود، واژه‏های ذیل نیز کـه احتیـاج بـه مقاله‏ ای مستقل دارد غیر عربی هست و درون فهرستهای مذکور نیـامده است:
    عبری:حج، حسیر (حج را معرب از هنگ نیز گفته اند)
    آرامـی:زیتون
    سومری:کوکب
    فارسی:سراب، سفر(بمعنی ره سپردن و درنوردیدن)،
    بر فهرست مواد فوق حتما از توافق بسیـاری از لغات قرآنی با آشوری و عبری و آرامـی و حبشی و فینیقی و…یـاد کرد کـه بدان توجه نشده است، همچون:ابل، برق، بصل، بقره، بیت، ثلاث، جلا، جمل(بمعنی شتر)، حمار، ذئب، ذباب، ذبح، ذکر(بمعنی مرد)، ذنب، رحم(زهدان)، اسم، سماء -سنـه، شفه، ضأن، ظفر(ناخن)، ظل، مغاره، غلام، فرث، کلب، کهف، کعبه، لباس، لسان، ماء، مطر، ملأ، نسر، نفس، نـهر، نوم، یمـین و واژه‏هایی چون اینکه، خرطوم، ذی الکفل، ثمود، عاد، شعیب، سواع و یعوق و وود، هاروت و ماروت، عزیز(مصر) کبیر، لقمان و زمـهریر را حتما بررسی کرد(برای نمونـه آیـا هاروت و ماروت همان خرداد و مرداد فارسی است؟یـا زمـهریر از ریشـه آریـایی یـا سنسکریتی هست بمعنی جای سرد؟و آیـا کبیر درون آیـه ۳۶ سوره انبیـاء همان کبیر Cabire از خدایـان فینیقی‏هاست؟و…).
    این تذکر لازم هست که بـه دلیل عدم امکان چاپ شکل سریـانی واژه‏ها تنـها بـه برگردان آنـها بـه حروف لاتین اشاره مـی‏شود و چون مؤلف و محقق اثر با زبان فرانسه مأنوس بوده، معادلها بیشتر با تلفظ فرانسوی است.در پایـان مقاله حروف سریـانی و دست‏نویس شکل سریـانی واژه‏ها تقدیم مـی‏شود.ضمنا درون مواردی کـه شاهد مثال درون قرآن زیـاد هست از ذکر آن خودداری مـی‏شود.
    پی نوشت ها:
    ۱-اب ebo:در قرآن آمده: فاکهه و ابا (عبس، ۳۱)، ابن حجر بـه عربی نبودن آن اشاره کرده است.
    ۲-اسماعیل:در اصل سریـانی اشمائیل یـا اشماعیل Ichmaile است.
    ۳-آمن:ابن انباری و زمخشری بـه سریـانی بودن آن اشاره کرده‏اند.آمن بـه صدقه و وثق بـه ا یمان Haimen از مصدر امانـه Haimonoutho هست و فاعل آن مؤمن Mhaimno
    (*)مواردی کـه در[]مـی‏آید بر اساس نظری خاص درون مورد آنـهاست.در سطور آینده مواردی کـه توسط سه نفر اول یـاد شده ذکر مـی‏شود و در سایر موارد کـه جفری آنـها را ذکر کرده است، با ذکر ۲۸ مورد حاضر نیـازی بـه تذکر نیست.
    ۴-بور Bouro:که درون اصل بمعنی زمـین نامزروع و خراب هست و درون قرآن آمده:و کنتم قوما بورا(فتح، ۱۲)یعنی قومـی کـه خیری از آن نیست یـا هلاک شده هست و دار البوار(ابرایم/۲۸)جهنم است.
    ۵-بیع:در قرآن آمده:و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهمدمت صوامع و بیع(حج/۴۰)و بیعه محل عبادت مسیحیـان است.بر صوم آن را بـه نقل از ده تن از علمای سریـانی مشتق از عیتو Ito (مونث عیدو Ido)به معنی محفل پر از شادی دانسته کـه با ادغام ثا و دال درون بیث العید بـه شکل بیعه بـه معنی جمع گرد هم آمده درون عید درآمده است، نظریـات دیگری درون باب این واژه هست از جمله اینکه بیعه عبری و به معنی جماعت هست یـا این کـه اصل آن از بیعتا بمعنی هست که بر هر بنائی کـه قبه آن بـه شکل (تخم مرغ)است اطلاق شده و سپس به منظور محل عبادت بـه کار رفته است(رک:مجله مجمع علمـی عربی، مقاله مرمرجی دومـینیکی مجلد ۲۵، ص ۴۲۰ الی ۴۲۳).این سبکی این واژه را غیر عربی دانسته‏۳ است.
    ۶-تبر:این ماده از فعل Tbar و Tabre و Tabar بـه معنی کوبیدن و در هم شکستن از مصدر Tourboro است، ۶ واژه از این ماده درون قرآن وارده شده هست از جمله وکلا تبرنا تتبیرا(فرقان/۳۹).
    ۷-تنور:در سریـانی Tanouro و در قرآن دوبار آمده و فار التنور(هود/۴۰، مؤمنون/۲۷).بر صوم احتمال سامـی بودن واژه را نیز داده است.ابن سبکی و نیز اصمعی وابن درید و ثعالبی آن را غیر عربی دانسته‏اند.شـهرام هدایت درون کتاب واژه‏های ایرانی درون نوشته‏های باستانی، ص ۶۰ و ۶۱ بـه نقل از فرانکل«تنور»را برگرفته از واژه آرامـی Tnura از ریشـه ایرانی مـی‏داند.در اوستا (وندیداد-فرگرد هشتم)داریم Tanura و در پهلوی نیز Tanur بمعنی اجاق طبخ است. واژه‏شناسان عبری این واژه را با Nur,Nir همریشـه مـی‏دانند، اما جفری آنرا نـه آریـائی و نـه سامـی بلکه وابسته بـه زبان مردمـی کـه پیش از ملل سامـی و هند و اروپایی زندگی مـی‏کرده‏اند دانسته است.
    ۸-مثقال:به معنی وزن معلوم Mathcolo از ریشـه Teclo، این واژه هشت بار درون قرآن آمده هست از جمله:و ان کان مثقال حبه من خردل اتینابها(انبیـاء/۴۷).
    ۹-جبرئیل Gabriele از ریشـه Gabro بـه معنی رجل(مرد)است و به معنی رجل الله و عبد الله و مراد از آن متعبد فاضل هست و خود لفظی سریـانی و عبرانی است، و جبار Gaboro نیز از همـین ریشـه هست و درون قرآن آمده است:لم یکن جبارا(مریم/۱۴)و قوما جبارین(مائده/۲۲)
    ۱۰-جمل:Gumlo درون سریـانی بـه معنی طناب کشتی است.گر چه درون ترجمـه‏ های قرآن و عرف جاری و لایدخلون الجنـه حتی یلج الجمل فی سم الخیـاط(اعراف/۴۰)را به«وارد بهشت نمـی‏شوند که تا اینکه شتر درون سوزن برود»ترجمـه کرده‏اند و عین همـین عبارت درون انجیل متی باب نوزدهم فراز ۲۴ نیز آمده هست که«گذشتن شتر از سوزن آسانتر هست از شخص دولتمند درون ملکوت خدا»اما بـه نظر مـی‏رسد کـه تعلیق بـه محال درون آیـه قرآن از باب مناسبت طناب و نخ به منظور عبور از سوزن قابل تأیید بیشتری هست تا نسبت نخ و شتر و جمل و جمل درون عربی نیز بـه معنی ریسمان ضخیم کشتی آمده است، وجمل بمعنی شتر درون سریـانی Gamio مـی‏شود.
    ۱۱-الجنـه Guantho:به معنی باغ دارای درخت یـا نخلستان و کنایـه از بهشت است.
    ۱۲-جو، از ماده سریـانی Gaw بـه معنی داخل و باطن و جوالبیت بـه معنی داخل خانـه هست در قرآن یک مورد آمده است:فی جو السماء(نحل /۷۹(.
    ۱۳-حسبان Houcbbono:در قرآن آمده: الشمس و القمر بحسبان(الرحمن/۵)، بیرونی درون آثار الباقیـه، ص ۲۰ آورده است:فاذالهم جداول و حسبانات یستخرجون بهاشـهورهم، و حسبان بـه معنی واحد شمار آمده و معنی فکر و رأی نیز مـی‏دهد و در قرآن بـه معنی علم و حساب معلوم مقدر است. *
    ۱۴-حصد:در قرآن آمده است:فما حصدتم فذروه فی سنبله(یوسف/۴۷)در سریـانی Hocoudo بـه معنیی هست که کشت را درو مـی‏کند.
    ۱۵-حصن:Hesno بـه معنی قلعه درون قرآن آمده است:و ظنوا انـهم ما نعتهم حصونـهم(حشر/۲)قری محصنـه(حشر/۱۴).
    ۱۶-حنان:Hanono بـه معنی رئوف از فعل حنّ Hone و حنان Hnono بـه معنی رأفت و رحمت هست و درون قرآن آمده است:و حنانا من لدنا (مریم/۱۳).
    ۱۷-حنفاء:همانگونـه کـه مسعودی درون تنبیـه و الاشراف(ص ۹۱)گفته سریـانی هست و از واژه Hanfauth هست و Hanfo درون سریـانی بـه معنی وثنی صابی بـه کار رفته است، و گر چه از عیسی بن علی نقل شده کـه حنیفیـه درون جاهلیت پرستندگان بت از صابئین بوده‏اند، اما بر اساس گرازش قرآن این امر غلط هست و تمام وارد حنیف و حنفاء درون قرآن بـه معنی ضد شرک بکار رفته هست و بت بزرگ و پدر امت اسلام را خداوند حنیف مسلمان خوانده است(آل عمران/۶۷)و شاید این از باب انتقال معنی باشد و از باب قاعده تعاو ضدیت مانند واژه دیو کـه در اصل به منظور خدایـان آریـایی اولیـه بکار رفته و در فارسی بـه معنی موجودی شریر است.
    ۱۸-حوب:از ماده Hawbth بـه معنی گناه هست و اسم مصدر آن Hawbo هست و درون قرآن آمده است:انـه کان حوبا کبیرا(نساء/۲).
    ۱۹-حول و حیل:Hil-Hailo بـه معنی قوت، قدرت و طاقت از فعل Haiele بـه معنی قوی شدن است.در قرآن آمده:لا یستطیعون حیله(نساء/۹۸) و در لا حول و لا قوه الا بالله نیز همـین معنی منظور است.باید توجه داشت کـه یکی از معانی حیله را گزیر و چاره مـی‏دانند.
    ۲۰-خمر:در سریـانی حمرو Hamro هست که شش بار درون قرآن بکار رفته هست از آن جمله:وانـهار من خمر(محمد/۱۵).
    ۲۱-دین بـه معنی جزا درون قرآن آمده: ائنا لمدینون(صافات/۵۳)در سریـانی Done بـه معنی حکم و جزاست و یوم الدین یـا یوم الدینونـه را Dino گویند.دیـان Daino بـه معنی قاضی است. (در اصل دان و دین جدا آمده است.)
    ۲۲-درس:از فعل سریـانی و عبری Drashe بـه (*)البته این یکی از معانی آن هست و حسبان بـه معنی عذاب هم آمده هست مثلا درون آیـه«و یرسل علیـها حسبانا من السماء» (کهف/۴۰).
    معنی قرائت هست و درون قرآن شش واژه ازاین ریشـه آمده هست از جمله:ام لکم کتاب فیـه تدرسون (قلم/۳۷)ابن حجر آن را بیگانـه شمرده است.
    ۲۳-دک:در قرآن آمده:کلا اذا دکت الارض دکا دکا(فجر/۲۱)به نظر مـی‏رسد این واژه درون اصل از واژه مضاعف شده دکدک و اصل سریـانی dahdahe باشد.به معنی بارها کوبیدن و چیزی و تبدیل آن بـه خاک.
    ۲۴-دفن:به معنی زنخ dakno,dkone از فعل dakene ریش درآوردن هست در قرآن آمده است:یخرون للاذقان سجدا(اسراء/۱۷).
    ۲۵-ذکی:dakhio بـه معنی پاک و خالص از فعل dkhi و dkho بـه معنی طاهر و نظیف شدن و در عربی ذکی الذبیحه بـه معنی ذبح آن هست و درون سریـانی نیز چنین است.و درون قرآن آمده، الآماذ کیتم(مائده/۳).
    ۲۶-رب:rab,rabo بـه معنی سید، رئیس، کبیر، عظیم از فعل rab بـه معنی سروری و بزرگی و مصدر آن raboutho بـه معنی ربوبیت و جلالت و عظمت هست و از همـین ریشـه کلمـه rabo و rabone بـه معنی امام‏و معلم و استاد هست که معادل آن درون عربی ربانی است، سه بار درون قرآن بکار رفته است(آل عمران/۷۹، مائده/۴۴ و ۶۳)و ابن سبکی آن را بیگانـه دانسته است.
    ۲۷-ربیون:در قرآن آمده است.و کاین من نبی قاتل معه ربیون کثیر(آل عمران/۱۴۶)که سیوطی آن را بیگانـه شمرده است.ربه درون سریـانی بمعنی جماعتی از مردم هست و rebou و reboutho ده هزار یـا صد هزار مـی‏شود و ربیون کثیر یعنی هزاران نفر یـا جماعتی کثیر.
    ۳۸-رجز:roughzo بـه معنی سخط و غضب هست از فعل rghese(غضب کرد).در قرآن آمده: فلما کشفنا عنـهم الرجز(اعراف/۱۳۵)و الرجز فاهجر(مدثر/۵)
    ۲۹-رحمان:rahmono کـه سیوطی نیز آن را غیر عربی دانسته است.در بابلی rimenu داریم و بر اساس این نظر کـه حاء تغییر یـافته صورت همزه هست باید ریشـه این کلمـه و نیز ریمنو درون بابلی ورثم درون عربی(بمعنی حب)را از اصلی واحد و سامـی دانست(رک:مجله مجمع علمـی عربی، مجلد ۲۵، ص ۵۵۵، مقاله دکتر مصطفی جواد).
    ۳۰-رصد:rsade بر صم خود آن را واژه قدیمـی کلدانی مـی‏داند کـه شاید وجود آن درون عربی از باب توافق واژه‏ها باشد.از این ماده درون قرآن شش واژه آمده هست از جمله:و من خلفه رصدا(جن/۲۷).
    ۳۱-رrcache بمعنی خوار و ذلیل شدن کـه شاید از باب توافق واژه‏ها باشد.از این ماده دو واژه درون قرآن آمده:و الله ارکسهم بمابوا.و نیز کل ما ردوا الی الفتنـه ارکسوا فیـه(نساء/۸۸، ۹۱).
    ۳۲-رهوأ:در قرآن آمده است:و اترک البحر رهوا(دخان/۴۴)این واژه را سیوطی درون التقان سریـانی دانسته، اما بر صوم معادلی به منظور آن نیـافته و سریـانی بودن آنرا نمـی‏پیرد و مـی‏گوید حتما همان کلمـه عبری«رحب»باشد.
    ۲۳۳-روح القدس:در قرآن آمده است:و ایدناه بروح القدس(بقره/۸۷)تعبیر سریـانی آشکاری است:rouh-koudcho حتما توجه داشت کـه روحانی rouhonoio و rouhono بـه معنی آنچه درون آن روح هست مانند جسمانی و نورانی است، نـه مانند فوقانی، و…
    ۳۴-زجاجه:قرآن مـی‏گوید:مثل نوره کمشکاه فیـها مصباح المصباح فی زجاجه الزجاجه کانـها کوکب دری(نور/۳۵)از زغوغیث Zghoughito سریـانی هست که بـه معنی شیشـه است.
    ۳۵-زنیم:در سریـانی Zlimo بـه معنی اعوج منحرف هست از فعل Zlam، دکتر مصطفی جواد نیز با پذیرش اینکه اصل زنیم بـه معنی لئیم معروف بـه لئامت از زلیم هست افزوده هست که اصل زلیم عربی هست و بـه معنی مذکور، و در ضرب المثل بـه آدم لئیم مـی‏گویند:هو العبد زله(رک:مجله مجمع علمـی عربی، مجلد ۲۵، ص ۵۵۶)
    ۳۶-سجد Sgbede:به معنی خضوع و کمر خم و مسجد Masghdo از آن هست و سیوطی بـه غیر عربی بودن آن اشاره کرده است، بعضی نیز مسجد را معرب مزگد اوستایی دانسته‏اند. *
    ۲۷-ساحل:Shehlo و Shohlo یکبار درون قرآن آمده:فلیلقه الیم بالساحل(طه/۳۹).
    ۳۸-سربال:Serbolo و Sharbolo.در قرآن جمع آن سرابیل سه بار بکار رفته هست از جمله: سرابیلهم من قطران(ابراهیم/۵۰)این واژه درون سایر زبانـها نیز وجود دارد، مثلا درون بابلی Srbla درون عبری Srblq درون یونانی Sarabara و Saraballa و Sarbarites درون لاتین Saraballa درون اسپانیـایی Ceroulas درون مجاری Schalwary درون بولونی Scharmvari درون ترکی Sarval و در پهلوی Saiwar کـه همـه شلوار فارسی است. شـهرام هدایتی(ص ۵۵)آن را فارسی از ریشـه کهن شال مـی‏داند کـه ابتدا بـه معنی پوشش و پارچه بکار رفته و سپس بـه پوشش قسمت زیرین بدن اصطلاح شده است.
    ۳۹-سرادق Sarodhiqo:به معنی ستر و حجاب، درون قرآن آمده است:نارا احاط بهم سرادقها(کهف/۲۹)ابن سبکی نیز بـه غیر عربی بودن آن اشاره دارد.
    ۴۰-سفره Sofro:به معنی کاتب کـه جمع آن Sofre هست و درون قرآن بکار رفته است:بایدی سفره(عبس/۱۵۵)
    ۴۱-سفل:Shfel,shfal و shflo بـه معنی سافل هست و حقیر و پست از فعل shfel و shfale بـه معنی پست و ذلیل و فرومایـه شدن.از این ماده درون قرآن ده واژه بکار رفته است، از جمله: فجعلناهم الاسفلین(صافات/۹۸)در آشوری نیز داریم saphal کـه دلالت بر سامـی بودن واژه دارد.
    ۴۲-سکر:scar و sacarبه معنی بستن و روی هم قرار گرفتن و در قرآن آمده است:انما سکرت ابصارنا(حجر/۱۵)اما واژه سکّر، (تتخذون منـه سکرا(نحل/۶۷)واژه‏ای هست که درون بابلی sikaru و سریـانی shakhro و عبری شکر نیز وجود دارد و ابن حجر نیز آن را بیگانـه مـی‏داند.
    ۴۳-سکینـه:shkintho بـه معنی تابوت، عرش، و منبر خدا.شاید درون آیـه:یأتیکم التابوت فیـه سکینـه من ربکم(بقره/۲۴۸)مراد همـین باشد.
    ۴۴-سلطان:shoultono مصدر از فعل shlat بـه معنی تسلط هست و افاده بـه معنی ملک و ولایت مـی‏کمند و از این فعل shalitono بـه معنی (*)تا آنجا کـه بخاطر دارم این سخن را درون نوشته‏های پور داود خوانده‏ام و اصل آثار او به منظور ارجاع فعلا درون دسترس نبود.
    سلطان گرفته شده هست و درون قرآن بکار رفته است: انما سلطانـه علی الذین یتولونـه(نحل/۱۰۰).
    ۴۵-سوط:shahto و shawto بـه معنی تازیـانـه.دکتر مصطفی جواد بـه دلیل نوع زندگی سریـانی‏ها کـه وضع متفاوتی با اعراب داشته‏اند و مناسبت سوط با وضع عرب آن را عربی مـی‏داند (رک:مجله مجمع علمـی عربی، مجلد ۲۵، ص ۵۵۷)
    ۴۶-سینا:sanio بـه معنی علیق و عوسج (نوعی خار از درختی بـه نام عوسجه)و معنی آن حسن یـا مبارک نیست.در قرآن آمده است:من طور سینا(مؤمنون/۲۰)
    ۴۷-شاطی‏ء:shato بـه معنی ساحل رود و دریـا درون قرآن آمده است:نودی من شاطی‏ء الواد الایمن(قصص/۳۰)
    ۴۸-شانی:sono و sanoio بـه معنی دشمن و مبغض از فضل sno بـه معنی کینـه و دشمنی و در عبری نیز sno بـه همـین معناست و در قرآن بکار رفته است:ان شانئک هو الابتر(کوثر/۳)
    ۴۹-شمس:shameshe بـه معنی خدمت هست و شماس نیز از آن آمده هست به معنی خادم کلیسا و خورشید را بـه دلیل خدمت بـه بشر توسط نورش شمس shemesho گفته‏اند، این واژه درون آشوری سمس و شمش درون بابلی شمشو، درون عبرری شمس، درون آرامـی شمشا و شمشو خوانده شده است.
    ۵۰-شـهر:sahro بـه معنی قمر کـه بعدا بـه ماه (ماههای سال)اطلاق یـافته و سیوطی نیز آن را بیگانـه مـی‏داند.
    ۵۱-شید:sido و آهکی هست که بـه دیواری مـی‏مالند و از این ماده دو واژه درون قرآن داریم:و قصر مشید(حج/۴۵)، بروج مشیده (نساء/۷۸).
    ۵۲-صوم sawmo واژه مشـهور کـه در عبری نیز som خوانده شود.
    ۵۳-صدقه:Zedktho عطیـه‏ای کـه از راه آن ثواب خواسته مـی‏شود و در عبری نیز Zedktho بـه همـین معنی هست و درون قرآن آمده است:ان تبدوا الصدقات فنعماهی(بقره/۲۷۱)، و از همـین ریشـه کلمـه صدیق Zadiqo بـه معنی کثیر الصدق هست کما قال تعالی:انـه کان صدیقا نبیـا(مـیم/۴۱)
    ۵۴-صرهن از Sro بـه معنی قطع و شق و پاره هست و ابن حجر نیز آن را بیگانـه شمرده هست و قال تعالی:فخد اربعه من الطیر فصر هن الیک(بقره/۲۶۰).
    ۵۵-صلب:صلیب Slibo اسم و شکل معروف، و در قرآن آمده است:و ما صلبوه(نساء/۱۵۷). صلیب را عربی شده از چلیپا هم گفته اند.
    ۵۶-صلی:Sali دعا و اسم آن Slou و Sloutho هست و درون نسخ قدیم قرآن بـه درستی آن را صلوه نوشته ‏اند، اما امروزه صلاه مـی‏نویسند. ضمنا درون سریـانی بـه پیروی از عبری بـه بیت الصلوه، صلوتا گفته‏ اند و صلوات جمع آن هست و بـه معنی کنیسه‏ ها و قال تعالی:و لو لا دفع اللّه الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع و صلوات و مساجد یذکر فیـها اسم اللّه کثیرا(حج/۴۰). صول – سول – صور –  سورا – سوریـا بـه معنی خورشید نیز هست کـه خدای آریـایی است.
    ۵۷-صنم:Salmo از قعل Salem بـه معنی صورت‏گری و از این ماده پنج بار درون قرآن بکار رفته:و اجنبی و بنی ان نعبد الاصنام (ابراهیم/۳۵).
    ۵۸-طاغوت:Tooioutho بـه معنی گمراهی، غلط و غش هست از فعل Too بـه معنی گمراه‏ ، طغیـان و این حجر نیز آن را غیر عربی دانسته است.دکتر جواد آن را سریـانی ال و فینیقی الاصل دانسته و گفته کـه Taaut کبیر چهارم از الهه‏های فینیقی هست و مخترع علم فلزات و طب و خط و مؤلف صحف مقدسه آغازین و مستشار خدای اعظم و برابر هرمس یونان و طاوث مصر است(مجله مجمع علمـی عربی، مجلد ۲۵، ص ۵۵۹)
    ۵۹-طوبی:Touho بـه معنی غبطه(نیکویی حال بار شک و شادماینی)و سعات مـی‏باشد و در قرآن آمده است:طوبی لهم و حسن مآب(رعد/ ۲۹)این واژه هندی بـه معنای باغ هم دانسته شده، اما دکتر جواد آن را بر وزن فعلی بـه معنی افعل مـی‏داند چون دنیـا و اخری یعنی طوبی همان طیب و اطیب هست که درون اصل الجنـه الطوبی بـه معنی طوبی الجنان بوده و سپس بـه معنای دینی بکار رفته و طوبی استعمال شده است(همان، ص ۵۶۰)
    ۶۰-عدن:Eden موطن النعیم از فعل Adene بـه معنای بهره‏وری.سیوطی نیز آن را لغتی بیگانـه دانسته هست و درون قرآن یـازده بار از آن یـاد شده هست از جمله:فی جنات عدن(صف/۱۲).
    ۶۱-عرش:Aarso بمعنی سریر هست بیست و شش بار بـه همـین معنی درون قرآن از آن یـاد شده هست از جمله فسبحان الله رب العرش عما یصفون (انبیـاء/۲۲)، این واژه سامـی درون حبشی عرش و در اکدی عرسه و در عبری عریشا خوانده شده است.
    ۶۲-علقه:Alko درون سریـانی و Halukah درون عبری نظیر این واژه است.
    ۶۳-فرقان Fourqono بـه معنی خلاص، نجات و پیروزی و فاروق Forouqo اسم فاعل از فعل Farq نیز از همـین ریشـه است.در عرف مسیحی فاروق مسیح هست که مخلص و منقد دیگران است، و در عربی فرق بـه معنی خلاص و نجات و نحو آن نیست، بعد فرقان نیز از ریشـه سریـانی فوق است، گر چه آن را بـه معنی جدا کننده حق از باطل کـه از فرق عربی مـی‏آید هم گرفته‏اند و در قرآن آمده است:ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا(انفعال/۲۹).
    ۶۴-تفسیر:Tafshourtho و Fashro درون سریـانی از فعل Tafshar هست به معنی«بال المریض خاصه»و فسر الطبیب فسرا و تفسره بمعنی«نظر الی بول المریض لیستدل بـه علی شی‏ء من امره»است و سخن راغب درون مفردات ص ۳۸۲ کـه الفسر اظهار المعنی المعقول و منـه قبل لما ینبی عنـه لبول تفسره با این بیـان صحیح بـه نظر نمـی‏رسد.و درون قرآن آمده است:واحسن تفسیرا (فرقان/۳۳).
    ۶۵-افتقد:Eftkad بـه معنی طلب چیزی بـه هنگام غیبت آن و در قرآن آمده است:و تفقد الطیر فقال مالی لا اری الهدهد ام کان من الغائبین (نمل/۲۰).
    ۶۶-قدس:Kadesh و قدوس Kadisho کلمـه‏ای مشـهور است.
    ۶۷-قرب:Kareb و قربان Kourbono هر چیزی کـه بدان بـه سوی خدا تقرب جویند درون بابلی نیز Kirbannu بـه همـین معناست و در قرآن آمده است:اذ قربا قربانا(مائده/۲۷)گفتنی هست که کلمـه و قرب از یک ریشـه هست و ان مقربان درگاه الهی از ملائک هستند.
    ۶۸-قس:Kasho و Kashisho معنی لغوی آن شیخ است.و درون قرآن آمده:ذلک بان منـهم قسیسین و رهبانا(مائده/۸۲).
    ۶۹-قیوم:Kiomo و Koiumo بـه معنی قیم،
    وصی، وکیل، دائم، کائن وی کـه نمـی‏خوابد. سیوطی نیز آن را غیر عربی دانسته هست و درون قرآن آمده:و عنت الوجود للحی القیوم(طه/۱۱).
    ۷۰-کفر:Kafar بـه معنی پاک و زدودن و سیوطی نیز آن را غیر عربی دانسته هست و درون قرآن آمده است:لکفرنا عنـهم سیئاتهم (مائده/۶۵)
    ۷۱-لاک:Leque بـه معنی فرستادن و ملک Malakho بـه معنی فرستاده و از این ریشـه ملاک و ملائکه گفته شده است.
    ۷۲-لب:Leb و lebo بـه معنی قلب.در بابلی libu نیز یعنی قلب است.و درون قرآن بکار رفته است:فاتقوا الله یـا اولی الالباب(طلاق/۱۰).
    ۷۳-لبت:از واژه سریـانی lo-ith و در قرآن آمده است:قال یـا لیت قومـی یعلمون(یس/۳۶).
    ۷۴-مرجان margonith کـه سیوطی نیز آن را بیگانـه شمرده و دوبار درون قرآن آمده است. اللؤلؤ و المرجان(الرحمن/۲۲ و ۵۸).
    ۷۵-ملکوت malkoutho سیوطی آن را بیگانـه شمرده و چهار بار درون قرآن آمده هست از جمله: فسبحان الذی بیده ملکوت کلی شی‏ء و الیـه ترجعون (یس/۸۳).
    ۷۶-مـهیمن mahimnoی کـه دیگری را از خوف ایمن دارد، وکیل، مؤتمن، ثقه و قهرمان(به عربی).و دوبار درون قرآن آمده است:المؤمن المـهیمن(حشر/۲۳)و مـهمـینا علیـه(مائده/۴۸).
    ۷۷-هونا:Howino,Hownono و Hwouino بـه معنی عاقل، حکیم و شخص با فطانت هست از Houne و Hawno بـه معنی عقل، فهم و ذهن، سیوطی درون الاتقان آن را سریـانی دانسته شده درون قرآن آمده است:و عباد الرحمن الذین یمشون علی الارض هونا(فرقان۶۳).
    ۷۸-و فی IFO و AWFi بـه معنی کامل ، تمام و به پایـان بردن(انجز)و درون قرآن آمده است:انما لموفوهم نصیبهم غیر منقوص (هود/۱۰۹).
    ۷۹-و قر:وقر بـه معنی«اکرم و اجل»Yakar و Ykar دال بر توقیر ورزانت هست و درون قرآن آمده است:و توقروه(فتح/۹)مالکم لا ترجون لله و قارا (نوح/۱۳)و وقار درون سریـانی Yaoutho است.
    فارسی ناب صحبت بـه معنی مخالفت با دیگر زبان ها نیست.
    دشمنان تمدن ایرانی  برای ضربه زدن بـه هویت و انسجام ملی مردم ایران، زبان فارسی کـه یکی از ارکان اصلی این پیوستگی چندین هزار ساله هست را نشانـه گرفته و از هر تلاشی هرچند غیرعلمـی و کودکانـه به منظور ضربه زدن بـه این زبان استفاده مـیکنند. یکی از آنـها عربی بودن زبان فارسی هست که تلاش دارند القا کنند، زبان فارسی کنونی کاملا با واژه های عربی تشکیل شده هست و هیچ هویتی ایرانی ندارد. این درون حالی هست که اولا درون مقوله زبان شناسی همـه زبانـها از یکدیگر وام مـیگیرند و از واژه های یکدیگر بهره مـیجویند  سوم اینکه زبان فارسی وارث کهن ترین زبانـها مانند اوستایی و سانسکریت است. و نباید زنجیره تاریخی این زبان را قطع کرد و تصور کرد کـه فارسی زبان دوره بعد از اسلام است  نـه زبان فارسی دوران مختلفی را طی کرده اما پدر و مادر آن ریشـه درون تاریخ کهن دارد.
    زبانـهای اروپایی از جمله  زبان انگلیسی پر هست از واژه های اوستایی و پهلوی ایران کـه فارسی امروزی نیز از آن انشعاب گرفته شده هست و بسیـاری دیگر از کلمات هست کـه به غلط آنـها را به  عربی نسبت مـی دهند درون حالیکه آنـها از ریشـه فارسی و یـا از کلمات  هندو و آرین هستند. مانند :
    نـهی  کـه در اصل واژه هندو و ایرانی از ریشـه نـه  هست و هیچ ربطی بـه عربی ندارد.  شعله  واژه هندو ایرانی هست و ربطی  به زبان عربی ندارد و درست آن شولا  است. مشعل  بصورت عربی شده از  شعله ساخته شده – شُله – سولا – بـه معنی زبانـه آتش و خورشید هم هست.
     واژه دیگری کـه خیلی ها آن را عربی تصور مـی کنند هاله است. هاله کلمـه هست که هیچ ارتباطی بـه زبان عربی ندارد این کلمـه فارسی هست و با اَلو از یک ریشـه هست الو یعنی آتش – شعله – آتش زدن درون یونانی نیز بـه آتش الو مـی گویند. الو درون زبان هندی و سانسکریت هم معنی گرم و آتش روشن مـی دهد. واژه هالوکست نیز واژه ای با ریشـه فارسی هست هالو کوست یعنی الوکشت (الوکوشت) یعنی با آتش کشتن. لغتنامـه دهخدا : ألو =  آتش بزرگ با شعله افروختن . برافروختن آتش . روشن آتش با شعله های بلند. الو زدن . مشتعل . رجوع بـه الو والو زدن شود: شب چهارشنبه سوری گَوَن الو مـیکنند.
    واژه هولوکاست یـا هالوکُست اصل این واژه درὁλόκαυστον بوده‌است کـه واژه‌ای هست مرکب: ὅλος یعنی ”به تمامـی، یکسر” و καυστός یعنی ”سوزاندن”.همچنین گفته شده هست که هالو کوست یـا هولوکاست از ریشـه ألو ἅλως و καυστός کشتن گرفته شد هست holó +kaustos کـه روی هم مـی شود با آتش کشتن کـه در این صورت با واژه “الو کُشت” فارسی چم یکسانی خواهد داشت.
    در زبان عبری بجای هالوکست واژه Shoah השואה, HaShoah بـه معنی فاجعه بکار مـی برند.
    و این نشانـه قدرت بین المللی زبان ملی ایران هست که نـه تنـها از واژه های باستانی خود همچنان استفاده مـیکند بلکه واژه های خود را بـه زبان بین المللی انگلیسی هم صادر کرده است. درون این مقاله برخی از واژه های ایرانی (پهلوی و اوستایی) کـه در زبان انگلیسی امروزی استفاده مـیشود را ذکر مـی کنیم:
    -Nav-   
    ناو: واژه هندو / ایرانی بـه معنی کشتی هست وازهمـین ریشـه ناوبان – ناوخدای (ناخدا) مشتق مـی شود. درانگلیسی Navigate (کشتی رانی) وNavigable (قابل کشتی رانی) Navigator (ملاح) Navy blue (آبی سیر) و Naval (وابسته بـه نیروی دریـانی) ازهمـین ریشـه آمده اند.
     – NEW  یـا نو  گاهی نی 
    ۲ –  – Caravan – کاوران. کاروانسرایی. سرای . درون انگلیسی واژه سرایی هم بکار مـی رود کـه همان سرا  در زبان فارسی است
     COMANDAN-  کومندر  و کومندانت  همگی ریشـه درون کماندار فارسی دارند
    ۳- Arch- قوس: درانگلیسی بـه مفهوم قوس مـی باشد. درفارسی “ارک” اراک واریکه داریم کـه به مفاهیم مرکز قلب وحتا قوس بـه کار رفته اند . چه ارگ شـهرغالبا توس مانند ساخته مـی شده است. واژه اراک ایرانشـهر بـه معنی دل ایرانشـهر ومرکز ایرانشـهر بوده است. ازهمـین ریشـه کلمات Archreologg (قوس شناسی وسپس معماری ) وarcae لاتینی (قوس ) گرفته شده است.
     ۴- King- پادشاه : این واژه انگلیسی وKonig آلمانی وواژه های مشابه درسوئدی دانمارکی نروژی فنلاندی وایسلندی ازریشـه Kay پهلوی وKavi اوستایی است. و کانا  درون سانسکریت  و درزبان پشتو خنتما (نجیب زاده وبزرگوار) ودرزبان ترکی خان  با این ریشـه ها قرابت دارند. توجه کنید کی – کیـان Kikg- Kigam KONIG- خان – خنتما – کان و کانا .
    ۵- dikar- دینار: پول عربی کـه ریشـه ایرانی اوستایی دارد. Draik نام پول زمان هخاان کـه درکتاب مقدس تورات وانجیل یـاد شده است. مدتی هم یونانیـان مسکوک خود را بـه صورت دریک بـه کارمـی اند. هردو ریشـه ایرانی دارند ریشـه Darik بعدا بـه صورت Dram ودراخما Drachma یونانی وانگلیسی درآمده است.
     واژه DENT نیز ریشـه فارسی سانسکریت دارد دنت درون همـه زبان های اروپایی بـه معنی دندان هست دنتیست یعنی دندان پزشک . دنده  به معنی استخوان دنده نیز از همـین ریشـه است. 
    better/best-6 از ریشـه بهتر و بهشت فارسی هستند . اینکه این دو صفت برتر و برترین درون انگلیسی بی قاعده اند علت همـین است.
     بال نیز تغییر یـافته بالخونی هست که اصل آن بالا خونـه است.
    ۷- Plateau- فلات : اصل این کلمـه هرچه باشد ازمشرق زمـین گرفته شده هست Jranian بـه فلات ایران گفته مـی شود.
     ۸-  peer =  در زبا ن انگلیسی پیر بـه معنی نجیب زاده و بزرگ هست اما درون زبان فارسی معنی های متعدد دارد پیر یعنی کهن سال – عالم – دانشمند – رهبر مذهبی – بزرگ. “پیر” رهبر دین مـیترایی . پیر با پییر – پدر – پیتر  – پتر- پترو از یک ریشـه است. 
    ۸- Pepper: این واژه ازفلفل  هندو ایرانی  گرفته شده است. این واژه بـه گونـه Piper درلاتین Poivre درفرانسه peppe ایتالیـایی ببر درترکی وپیری دریونانی است. بعضی معتقدند اصل کلمـه آرامـی هست که بازهم زبان بخش بزرگی ازایران بوده ودردوران هخا یکی اززبانـهای رسمـی ایران محسوب مـی شده است.
    ۹- Spinach- اسفناج: این واژه هندو ایرانی درزبان های دیگربه صورت گوناگون یـافت مـی شود ازجمله درفنلاند Pikatia پیناتیـا درانگلیسی وفرانسه Spinach ودرزبانـهای دیگراروپای کم وبیش تغییراتی کاربرد دارد. جالب این هست که بدانیم اسفناج خود معرب سپا ناج فارسی هست ودرفرهنگ های کهن عربی چون “البلغد” ابو یعقوب کردی نیشابوری و “السامـی فی السامـی” مـیدانی نیشابوری بـه همـین صورت آمده است.
    ۱۰- Candy: کلمـه قند واژه ای هست پارسی همان طور کـه شکرواژه ای هست ایرانی. بعد ازساخته شدن شکردرایران کـه به اعتراف عمومـی ریشـه آن ایرانی وفارسی هست کلمـه قند بـه همـین نام بـه وجود آمد کم وبیش ریشـه های مشابهی مثل کندو را درزبان فارسی مـی یـابیم. یکیـا زواژههای انگلیسی کـه ریشـه مشابهی با قند دارد عبارتست از: Candy (شیرینی ). زیرا شیرینی ولذت دراین واژه با کلمـه قند سنجیده شده است. بـه گفته محمودی بختیـاری کاندیدای وکالت درزمان قدم لباس سفید رنگ شکری مـی پوشیده وبه همـین ترتیب خود را نامزد انتخابات مـی کرده وبدین رو واژه Candidate (کاندیدا نامزد) ساخته شد
     ۱۱- Cau liflower- kale : بـه معنی کلم هست با توجه بـه شباهت این ریشـه ها امکان دارد این واژه ها هم ریشـه ایرانی داشته باشد.
     ۱۲- Nuphar- نیلوفر زرد Nenophar- نیلوفر زرد: نام گل زیبای نیلوفر هست که درزبان های دیگراروپا ازجمله فرانسه – یونانی وترکی دیده مـی شود.
     ۱۳- Orange: نارنج وترنج درپارسی کهن بـه نارنج وپرتقال اطلاق مـی شده اند درفرانسه Orang درژاپنی Orenzi ودرزبان های ترکی کردی آسوری وبسیـاری اززبانـهای دیگر دنیـا ریشـه دوانیده است.
     ۱۴- Rhubarb- ریواس : اصل این واژه راوند وریواس (ریواس) هست . واژه های مشابه درزبان های دیگر ازجمله ایتالیـایی فرانسه انگلیسی وترکی دیده مـی شود.
    ۱۵- Ginger- زنجبیل: درزبان انگلیسی Zenzero ایتالیـایی.
     ۱۶- Lemon: لیمو: ریشـه لیمو درغالب زبان های دنیـا ازجمله ترکی فرانسه اسپانیولیـایتالیـایی زبان های اسکاندیناوی وروسی بـه کارمـی رود نیز کلمـه Limonade کـه ازلیمو گرفته شده است. Lemon آب نبات ترش Lemon juice آب لیمو وغیره .
     ۱۷- کلمـه بوته کـه ریشـه ای پارسی واصیل هست درزبان های اروپایی بـه گونـه Botanic (علم گیـاه شناسی) ریشـه دوانده است. وبه نظر مـی آید کـه لفظ Pon فنلاندی نیز کوتاه شده اآن باشد. درزبان ترکی نیز واژه بوته را داریم. واژه Botanic تقریبا بین المللی هست ودرتمام زبان های اروپایی سوئدی نروژی فرانسه وآلمانی وروسی بـه کارمـی رود.
     ۱۸- Silk – ابریشم: این واژه انگلیسی وSoie (سویـه) فرانسه سیرا عربی سیراج حبشی ازواژه های فارسی سره گرفته شده اند. بـه خوبی مـی دانیم کـه ایران یکی از مراکز مـهم پروش کرم ابریشم بوده است. واگر چه چین هم مرکز عمده تولید ابریشم بـه شمار مـی آمده اما این واژه از راه ایران بـه اروپا رخنـه کرده است.
    ۱۹- Saffron- زعفران : نیز واژه بین المللی گردیده اودرتمام اروپا کاربرد دارد.درست آن زفرو هست بصورت جمع فارسی زفران و بغلط زعفران نوشته مـی شود.
     ۲۰- Garden- باغ: این ریشـه ایرانی است. زیرا درروستاهای ایران واژه کرت کـه درحقیقت باغچه های مخصوص مو و سایر درختان مـی باشد بـه کارمـی رود. درگویش کرمانی گارت بـه جویـهایی کـه درآنـها درخت خرما کاشته مـی شود وصورت باغ کوچکی را مـی یـابد اطلاق مـی گردد. ازهمـین ریشـه Garten آلمانی و Jarten ژاردن فرانسه را حتما به خاطر سپرد.
     ۲۱- مقایسه واژه های Tree انگلیسی درروسی ودارو درخت فارسی نشان مـی دهد این ریشـه ها نیزهمانندی دارند اما بـه نظر مـی رسد کـه این کلمـه پایـه باشد.
     ۲۲-alcohl یـا همان الکل نیز هر چند عربی هست اما فراموش نکنیم کاشف الکل زکریـای رازی ایرانی بود و در دوره ی او چون زبان عربی زبان نوشتار جهان اسلام از جمله ایران بود این دانشمند بـه جای اینکه یک اسم فارسی روی کشف خود بگذارد یک اسم عربی گذاشت .
    نام جانوران و حشرات
    توجه بـه نام‌های حیوانات و حشرات نشان مـی‌دهد کـه در این زمـینـه هم انگلیسی از زبان‌های ایران و به ویژه پارسی متاثر بوده است.
    ۱-Elephent_فیل : دگرگون شده الفیل عربی هست که ریشـه آن پیل پارسی است. درون تورانی هم ریشـه‌های فیل و پیل هر دو دیده مـی‌شود .
    ۲-Sponge ـ اسفنج : جانوری دریـایی است، ضمناً این نام بـه اسفنج مصنوعی هم اطلاق مـی‌شود کـه مصارف صنعتی و پزشکی دارد. ریشـه اسفنج درون زبان‌های اروپایی بـه گونـه Sponge انگلیسی ، Espange فرانسه و در زبان ژاپنی بـه صورت Suponji بـه کار مـی‌رود.
    ۳-Carcass ـ لاشـه و مردار : جابه‌جا شده کراست کـه پرنده‌ای مردارخوار مـی‌باشد. شاید درون دوران رواج آیین زرتشتی کـه جنازه‌ها را درون معرض هوای آزاد درون کوه‌ها قرار مـی‌دادند و عملاً هر جنازه خوراک کرمـی‌شد، این واژه با لاشـه و مردار مترادف شد.
    ۴-Bees ـ زنبور : درون برهان قاطع ، Booz بـه زنبور سیـاهی کـه روی گل مـی‌نشیند اطلاق مـی‌گردد. اما آیـا ریشـه اولیـه مشترک هست یـا از زبان فارسی بـه انگلیسی راه یـافته جای تحقیق دارد.
    ۵-Cow ـ: اگرچه درون مقایسه واژه‌های Cow انگلیسی ، فارسی و Ceush اوستایی بـه نظر مـی‌رسد این واژه از کلمات اولیـه و پایـه زبان‌های هند و اروپایی باشد. از آن‌جا کـه در زبان لاتین ریشـه‌ای شبیـه Cow وجود ندارد و در زبان سومری را gu و gud مـی‌گویند ، احتمال زیـادی وجود دارد کـه ریشـه این کلمـه سومری یـا سومری اوستایی باشد.
    ۶-Colt ـ کره‌اسب : واژه Colt با کره خیلی شبیـه بـه نظر مـی‌رسد. بـه علاوه نام کوله کـه نوعی اسب بوده هست در پارسی، ترکی و مغولی دیده مـی‌شود کـه با کلمـه کره بی‌شباهت نیست.
    رخی دیگر از واژ‌ه‌های انگلیسی کـه شباهت آشکار بـه فارسی دارند ، عبارتند از :
    Duck با اردک فارسی، ترکی، کردی و لری
    Goose با غاز فارسی، اوز عربی، عاز ترکی و کردی
    Dog با سگ
    Mouse با موش فارسی ( موگ ارمنی)
    Camel شتر و Camelot ـ شتر کوچک از جمل عربی گرفته شده‌است.
    Giraffe همان ریشـه زرافه فارسی است.
    Canary قناری
    Jackal شغال
    Bavri سگ آبی کـه اوستایی هست و ریشـه مسترک با Beaver انگلیسی دارد.
    مـیانـه، متوسط(medium : maidi)
    گاو(cow : gāw)
    دانستن ( wit,witness : vid)
    سوم (third : thrita )
    دزدی (thieve : tevi )
    تشنـه (thirsty : tershna )
    پردیس (paradise : paradaesa)
    پهلو، کنار(para : para )
    گاز گرفتن (gnaw : ghana )
    سپس (then : athan )
    آنجا (there : athra )
    نگهبانی، پاسداری (patrol : pathra)
    رفتن (go : ga)
    بالای ( on : ana )
    مرگ و مـیر، مردار(mortāl : mereta)
    آگاه ( wise : vista)
    چراگاه (pasture : vāstrā)
    رویش، نمو(growth : urutha)
    بد (bad : vat)
    ناو، کشتی بزرگ جنگی (nāvy : nāvya)
    تب مالاریـا (tap : tapa)
    آبیـاری (irrigate : arikhti)
    کشیدن (carry : karish)
    خزیدن (creep : khrap)
    نشان، علامت ( mārk : mahrka)
    ایستادن ( stand : stāt)
    ایست ( stay : sta)
    رگ، پی ( sinew : sna)
    ابرو (brow,eyebrow : brvat)
    گوشـه (corner : karana)
    بها، ارزش (price : pereska)
    نیست ( not : navat)
    ترسناک، هولناک ( drāmātic : dramna)
    جاسوسی (spy : spas)
    لباس، جامـه (vest : vastra)
    راست (ortho : ereta)
    کالبد(corpse : kehrpa)
    نخستین (first : fraeshta)
    جوان ( young : yuvan)
    نـه ( no : na)
    ناف (nāvel : nāf)
    پا ( foot,poda : pada)
    خوردن ( eat : ad )
    بودن (be : bi,bu)
    سرزمـین (country : kant)
    پُر(full : puiri)
    مقدس (saint : spanta)
    سگ آبی ( beaver : bavri)
    خرچنگ(crab : kahrpu )
    نرم ، درون زبان پهلوی سفتن (soft : sifat)
    آرزو (wish : ish)
    تبدیل حرف س هند و اروپایی بـه خ درون زبان اوستایی:
    شیرین (sweet : khvaiti)
    خواندن صدا ( sound : khvand)
    ( اوستایی : khvānghar ، سانسکریت : svāsar، انگلیسی باستان : seoser، انگلیسی کنونی :sister )
    ستاره (-Star. Stara: akhtar ).
    ریشـه واژه زن درون چند گویش کنونی و زبانـهای اروپایی:
    در فارسی: زن zan درون مازندرانی: زنا zena درون گیلکی: زنای zenai درون کاشانی: جن jen
    در لکی: ژن jhan درون طالشی: ژنی jheni درون کردی: ژنی jheniدر زبان خوزی و لرستانی  زونـه – زونا
    در اوستایی: جنی jeni درون روسی: ژنی jheni درون لاتین: ژنی jheni-  زانت ژانت-
    شاید به منظور فارسی زبانـها شگفت آور باشد کـه زبان های اروپایی و از جمله انگلیسی خویشاوند زبان اوستایی یـا فارسی کهن باشد اما اگر ما بدقت بـه واژه های زبانـهای اروپایی شامل آلمانی ،انگلیسی ایتالیـایی و فرانسوی توجه کنیم واژه های فراوانی درون آن زبان ها مـی یـابیم کـه در زبان فارسی باستان و از جمله زبان اوستایی کاربرد داشته و بسیـاری از آنـها درون زبان فارسی کنونی منسوخ شده و مصطلح نیستند.
    به عنوان مثال واژه های پدر ،مادر ،برادر درون زبانـهای مختلف اروپایی و فارسی را ملاحظه مـیکنیم کـه شباهت بـه یکدیگر دارند:
    فارسی(pedar) پی یر و پدر –   فرانسوی(pere )  ایتالیـایی(padre) آلمانی(vater) انگلیسی(father)
    اوستایی(patar, pitar) سانسکریت(pitar)
    فارسی(madar) فرانسوی(mere) ایتالیـایی(madre) آلمانی(mutter) انگلیسی(mother)
    اوستایی(matar) سانسکریت(matar)
    فارسی(baradar) فرانسوی (frere) ایتالیـایی(fratello) آلمانی(bruder) انگلیسی(brother)
    اوستایی(bratar) سانسکریت(bhratar)
    از زبان نخستین آریـاییـان هیچ سند کتبی درون دست نیست اما گروهی بر این باورند کـه زبان اولیـه شبیـه بـه سانسکریت هندوان بوده است. تفاوتهایی بین زبان اوستایی با سانسکریت دیده مـیشود.
    برای مثال درون زبان سانسکریت حرف ل وجود دارد اما درون زبان اوستایی و فارسی باستان و مادی حرف ل وجود نداشته و بجای آن حرف ر بکار مـیرفته و همچنین حرف ژ درون سانسکریت نبوده و بجای آن حرف ه بکار مـیرفته و یـا درون عموم  واژه های مشترک کـه در سانسکریت درون آنـها حرف ش بکار مـیرفته درون اوستا بجای آن حرف س بکار شده و به همـین ترتیب حرف س( s ) سانسکریت  معمولا  درون اوستا بـه h، ngh و یـا kh تبدیل مـیشده و حرف h سانسکریت نیز بـه z درون اوستا تبدیل شده.
    همچنین درون زبان سانسکریت حرف z وجود نداشته به منظور مثال واژه هیما hima کـه در هیمالیـا دیده مـیشود بـه معنای زمستان هست و هیمالیـا بـه معنای مکان زمستانی هست و درون زبان فارسی باستان و اوستایی هیما تبدیل بـه زیما zima شده کـه همانست کـه امروزه زمستان گفته مـیشود. جالب آنکه درون زبان روسی نیز بـه زمستان زیما zima گفته مـیشود . مورد دیگر از تبدیل حرف ه بـه ز واژه هرت hareta درون سانسکریت هست که بـه معنای قلب بوده و با هرت heart انگلیسی از یک ریشـه هست که درون زبان اوستایی تبدیل بـه زرذ zeredhaیـا زرد zaredaشده است.
    نا گفته نماند کـه بسیـاری از واژه های کنونی انگلیسی از ریشـه زبان اوستایی هستند. درون زیر واژه های انگلیسی درون سمت چپ و واژه های معادل اوستایی درون سمت راست اشاره شده اند :
    پدر(father:patar )
    مادر(mother:matar )
    برادر(brother:bratar )
    (doughter:doughitar)
    دوست(friend:frian )
    سال(year:yare )
    پیروز شدن(Win:van )
    آمدن( come:gam )
    ستاره (star:setar)
    برف (snow:snijh )
    بخار آب یخ(vapor:vafra )
    یخ (ice:isi)
    نو (new:nava )
    تکه (bit:bit)
    تازه ( fresh:frasha )
    راه (way:vya )
    جاده ( path:path )
    بازو (arm:arma )
    خوردن (have:hvare)
    جنبیدن (move:mu)
    ربودن (rape:rap )
    دیدار (meet:mith )
    ازدواج (wed:vad)
    پوسیدن(putrify:puiti )
    یـافتن (find:vinda )
    قابل ستودن (wonder:vandare)
    افراشته شدن( erect:irikhta )
    تهوع (vomit:vam )
    وارد شدن (enter:antare)
    مرگ قلبی(arrest:irista )
    کوبیدن( ram:ram )
    فریب (fraud:fraidiva)
    کشمکش(spar:spar)
    کف (froth:frith)
    درخشیدن(ray:raya)
    تاکنون (yet:yat)
    ستبر (stour:stavra)
    طوفان ،اغتشاش و هیـاهو (storm:sterema)
    گستردن(strew:star)
    زخم روی پوست، ریش (rash:raesha)
    یوغ اسب و(yoke:yukhta)
    درخت بید(withy:vaeti)
    پر ، بال پرنده(pter:patara)
    خوش و سر حال (mood:mud)
    آزاد و رها(free:fra)
    پری( fairy:pairika)
    موش(mouse:mush)
    دره تنگ و عمـیق( ravine:ravan)
    غم (sad:sadra)
    خوراک دادن(feed:pitu)
    این(it:it)
    او را (him:him)
    شما(you:yushta)
    او (he:hau)
    مال من(me:me)
    بستن،بند(bond:band)
    برده شده( brought:bereta)
    بالا(up:upa)
    بالاتر ( upper:upairi )
    درنده ( ogre:ughra)
    جانور( animal:anumaya)
    عدد سه ( three:thri)
    درخت ( tree:taru)
    پلیدی ( evil:evita)
    نام(name:namen)
    آگاه (wist:visita)
    باارزش( worth:vareta)
    پایـان (end:enta)
    شب (night:nakhtu)
    پهن تر(wider:witara)
    فرو رفتن خورشید( set:sad)
    غربال ، الک (sift:sif)
    در ، دروازه( door:dvara) و صدها واژه دیگر …
    در همـین رابطه : 
    http://parssea.org/?p=6825

    اهمـیت زبان فارسی درون عصر دهکده جهانی

    در سال‌های اخیر برخی نویسندگان و وبلاگ‌نویسان گمان مـی‌کنند کـه دهکده جهانی منجر بـه نابودی زبان فارسی خواهد شد.
    آنـها نمـی‌خواهند بپذیرند  کـه فارسی تنـها یک زبان نیست بلکه یک فرهنگ و یک تمدن و یک بخش اصلی هویت ایرانی است.
    آنـها همچنین با کم انصافی  بـه زبان فارسی و به کوشندگان و  زنده نگهداران این زبان  مـی‌تازند و این زبان  را نازا، بی اثر و مرده مـی پندارند.
    زبانـهای دنیـا را ۶ هزار دانسته اند بعضی از این زبانـها  بسیـار بـه هم شبیـه هستند بنابراین همـه زبانـها را مـی توان  درون ۲۰ گروه عمده  جای داد یکی از مـهمترین گروههای زبانی هندو ایرانی هست که تمامـی زبانـهای شبه قاره هند – ایران و اروپایی را دربرمـی گیرد.
    زبان فارسی را تمام مردم ایران، افغانستان و اکثریت تاجیکستان و ازبکسان مـی دانند. اقلیتی نیز درون هند، پاکستان، سین کیـانک، قرقیزستان و منطقه اوراسیـا و  کشورهای عربی خلیج فارس این زبان را مـی فهمند.هندی ها و پاکستانی ها و کردها با کمترین ممارستی مـی توانند فارسی را بفهمند.اکنون یک مـیلیـارد انسان شبه قاره و آسیـای مـیانـه  شمارش اعداد فارسی را براحتی مـی توانند بفهمند.
    در روزگار ابن بطوطه وی درون تمام مناطق غیر عربی کـه سفر کرده با زبان فارسی مشکل گفتاری خود را حل مـی کرده است. حتی درون چین و بلغارستان و ترکستان ،  در تمام زبانـهای دنیـا کلماتی از فارسی وجود دارد و از این نظر با زبان یونانی قابل مقایسه است.
    فارسی برترکی، عربی و مغولی تاثیر فراوانی گذاشته و بسیـاری از کلمات درون این زبانـها ریشـه فارسی دارند. فارسی باستان( اوستایی) ابتدا بـه خط زند نگاشته مـی شده هست کردی و لری باقی مانده واژگان ماد و فارسی باستان هست از مـیان‌ زبانـها و گویش های‌ موجود فلات‌ ایران‌ “پشتو”نیز نزدیک‌ترین‌ خویشاوندی‌ را با زبان‌ اوستایی‌ دارد.
    زبان‌ اوستایی‌ به‌ موازات‌ و هم‌زمان‌ با سانسکریت‌ جریـان‌ داشته هست این دو زبان ، مادر زبانـهای هندو اروپایی محسوب مـی شوند. از بـه هم آمـیخته شدن فارسی دری با فارسی اوستایی با واژگان عربی ، فارسی مـیانـه و  فارسی نوین شکل گرفته است.
    گو اینکه‌  بسیـاری از مردم‌ ایران‌ واژه‌ی‌ “فارسی‌”را همـیشـه‌ بر هر گونـه‌ زبانی‌ که‌ درون مملکت‌ رواج‌ داشته‌ اطلاق‌ کرده‌اند. درون ایران گویش های متعددی وجود داشته  که  بعضی گویش های ایران را مـی توان زبان نامـید مانند مانند آذری آرانی ، کردی،  پشتو و …  درون گذشته‌، دو زبان‌  گسترده تر که‌ به‌ طور هم‌زمان‌ رونق‌ داشته‌اند به‌ “فارسی‌ دری‌” و “فارسی‌ پهلوی” مشـهور بوده‌اند.
     زبان فارسی از  قدیم ترین زبانـها و از گروه زبانـهای هندو  ایرانی ( آرین)  هست که  زبانی پیوندی است  این گروه زبانی مجموعه ای از  چندین  زبان را شامل مـی شود کـه بزرگترین جمعیت جهان بـه این  گروه سخن مـی گویند  و صدها واژه مشترک مـیان فارسی و آنـها وجود دارد.
     ریشـه بسیـاری از کلمات اساسی زبانـهای اروپایی مانند:  هست – پدر- برادر – - مردن ، ایست  و …..  یکی هست از  زبان فارسی  امروزه  دهها کلمات بین المللی مانند بازار-کاروان – کیمـیا- شیمـی- الکل – دیتا – بانک – درویش –  آبکری – بلبل – شال – شکر – جوان – یـاسمـین – اسفناج- شاه – زیرا– زنا – لیمون – تایگر – کلید-  کماندان – ارد (امر، فرمان) استار – سیروس-  داریوش- جاسمـین ،  ( گو= کو) – ناو- ناوی- توفان – مادر-  پدر- خوب – بد- گاد- نام – کام گام – لنگ لگ –لب- ابرو – تو – من – – بدن- ( داتر)  –      و… و… بـه همـه و یـا بیشتر زبانـهای  مـهم دنیـا راه پیدا کرده هست .
    البته  زبان فارسی همانطور کـه واژگانی از زبانـهای همسایـه اش گرفته واژگان زیـادی نیز بـه آنـها  واگذار کرده ، تاثیر شگرف زبان فارسی بر زبانـهای شبه قاره هند نیـاز بـه توضیح ندارد درون مورد تاثیر فارسی بر زبان ترکی نیز مطلب زیـادی گفته شده  این تاثیر کم و بیش درون تمام زبانـهای دنیـا وجود دارد کـه در مقالات بعدی گسترده تر به  آنـها خواهیم پرداخت.
    زبان فارسی زبان بین المللی عرفان هست چه بسیـار عارفانی کـه از ترک و عرب و هندی  کتابهای عرفانی خود را بـه فارسی نوشته اند.   مکتب‌ تصوف‌ هندوایرانی‌  که  از طریق‌ ایران‌ به‌ آسیـای‌ غربی‌ و حتی‌ شمال‌ آفریقا نشر یـافت‌  بیشتر کتابها و متون خود را ‌ به‌ نثر یـا شعر فارسی‌ نوشته‌ شده‌ و زبان‌ تصوف‌ درون شبه‌ قاره‌ی‌ هند و حتی درون مـیان ترکان همواره‌ فارسی‌ بوده‌ است‌.
    در زبان های اروپایی و از جمله در  انگلیسی امروز  نیز کلماتی با ریشـه فارسی وجود دارد و صدهها کلمـه مشترک مـیان فارسی و زبانـهای اروپایی  وجود دارد مانند بهتر(بتر)- خوب(گود)- بد-  برادر- داتر( ) مادر- پدر( فادر، پیر،پیتر) کاروان_ کاروانسرا_ بازار- روز  و….
    :bad,best,paradise,star,navy,data,burka,cash,cake
     bank  ,bak,check,roxan,sugar,cow,divan,mummy,penta,me
    ,father,mother,tab, orange, magic ,rose ……
    و اینـها را مـی‌توان که تا بیش از  ۷۰۰ کلمـه ادامـه داد و دلیل این اتفاق زبان باستانی سنسکریت هست کـه زبان مادری تمام زبانـهای نوین  هندو اروپایی  مـی باشد.
     
    در کتب مقدس واژگانی از فارسی وجود دارد مانند  پردیس( فردوس) درون انجیل – تورات و قران .
    بسیـاری از نامـهای جغرافیـایی و نام  مکانـها  درون خاورمـیانـه و شمال آفریقا  از زبان فارسی هست مانند بغداد- الانبار- عمان ( هومان) – رستاق – جیـهان –  بصره ( بعد راه) – رافدین – هندو کش – حیدر آباد – شبرقان ( شاپورگان) –  تنگه  و ….
    روند اثرگذاری زبان فارسی و عدۀ سخن سرایـان فارسی دردوران سلجوقیـها وعهد عثمانی درکشور ترکیـه مبسوط است. درون خصوص اثرگذاری زبان فارسی مـی توان بـه شاه طهماسب صفوی  اشاره کرد کـه به زبان فارسی و به تخلص خطایی شعر مـی سرود و مجموعه مـی نگاشت. همچنان از عثمانی ها سلطان سلیم و سلطان سلیمان بـه فارسی شعر سروده اند.
     
    بیش از دویست  واژۀ فارسی را درون هریک از  زبان قرقیزی، قزاقی ، ایغوری و ترکمنی مـی یـابیم کـه بمرور سده ها از اینسوی دریـای آمو بآنطرف نفوذ کرده است.
    در مالایـا  درون جوار قریـه بنام سامودرا، قبر حسام الدین نامـی وجود دارد کـه در سال ۸۲۳ هجری درگذشته است. سنگ قبر او درون مالایـا بی نظیر است. این اشعار از ابیـاتسعدی روی آن نوشته و حکاکی شده است:
    بسیـار سالها بشر خاک ما رود
           کاین آب چشمـه آید و باد صبا رود
    این پنج روز مـهلت ایـام آدمـی
           بر خاک دیگران بـه تکبر چـرا رود
    بیش از ۳۵۰ کلمـه فارسی درون زبان اندونزیـایی  بازشناسی شده هست واژه های (خوش= خیلی خوب)، (سودا)، (بازرگانی)، (کار)، (کدو)، (نان)، (خرید فروش) (حروف ربط از، به، هم) وامثال آن درون اندونیزیـای امروزه رایج است.
    نمونـه ای از شاعرآلبانیـایی (آبوگویچ) از قرن نـهم مـیلادی داریم:
    رخت ز آه دلم گر نـهان کنی چه (نیست) عجب
          کسی چگونـه نـهد شمع درون دریچۀ بــــاد
    شاعران پارسی گفتار و نویسندگان نامدار درون قلمرو یگوسلاوی قدیم و سرزمـین قفقازمانند نرودویچ و بابا سرخیـان آثاری از خود بجا گذاشته اند کـه سومـه های نفوذ زبان فارسی را درآن نقاط جهان تمثیل مـی کنند.
    برای هفتصد سال فارسی زبان اداری  هندوستان بود که تا اینکه درسال ۱۸۳۶م چارلز تری ویلیـان  زبان انگلیسی را بجای زبان فارســــی رسمـیت داد .
    روی مزار جهان آرا ( شاه جهان) این بیت نگار  شده است:
    بغیر سبزه نپوشدی مزار مـرا
          که قبرپوش غریبان همـین گیـاه بس است
    همچنین برلوحه سنگ مزار نورجهان وجهانگیر (درتاج محل) این شعر نورجهان حک شده است:     برمزار ما غریبان نی چراغی نی گلی
    نی پر پروانـه سوزد نی سراید بلبــلی.
    بعضی از عوامل  سادگی زبان فارسی
    ۱- ترکیبی و پیوندی بودن زبان فارسی و  نداشتن ” حرف تعریف” ( “article”) و جنس مذکر و مونث و خنثی  است. درون فرانسه – آلمانی – انگلیسی و بسیـاری از زبانـها این مشکل وجود دارد   به منظور پیوند دو نام یـا نام و صفت تنـها از آوای “اِ” (e) سود مـی بریم. عد و معدود از هم تبعیت نمـی کند و ادای اصوات بدون حرکات سخت حلقی و زبانی بیـان مـی شود .
    ۲- درون فارسی گاهی با تبدیل یک آوا معنی دیگری از کلمـه حاصل مـی شود مانند تبدیل  حرف “ب ” بـه حرف  ” و” درون کلمـه  بالا – والا  کـه در اینجا والا معنی  عظیم و مـهم مـی دهد. 
    ۳- تمام  نامـها بدون استثنا  درون زبان پارسی مـی توانند  با “ان” و یـا “ها” جمع بسته  شوند .
    ۴- درون فارسی با یک ریشـه ، کار ریشـه های دیگری مـی توان ساخت  و با افزودن پسوند و پیشوند بـه کلمات مـی توان دهها کلمـه ساخت مانند  دل – دانش  و … کـه برای هرکدام مـی توان ۲۰ کلمـه ساخت مانند دل بر- دل داده – پردل – کم دل- دل سوز – دل رحم – دل سنگ-  دلگر – دلدار – بی دل – بادل – نادل – دل جین – دلچی  و …..  دانشگاه – دانشجو – دانش ورز –  دانشمند، دانشیـار- بی دانش ، پر دانش – دانشی، دانشور، دانش آموز، دانشجو ، دانش پژوه ،  درون فارسی وزن های  گوناگون وجود ندارد و بدون شکستن ریشـه ، اسم فاعل و مفعول و ..  ساخته مـی شود  که  اینـها همگی یـادگیری زبان فارسی را آسان مـی کند.
    بخشی از سختی آموختن زبان پارسی به منظور بیگانگان  نبودن حروف همتای آوا ها درون الفبا ( زیر و زِبَر و .. e,a,o,u,..)  هست که این نیز قابل رفع است. 
    بزرگان کهن ادب فارسی از خط کوفی کـه قرائت آن به منظور غیر عرب بسیـار مشکل بود  توانستند خط فارسی و اعراب و نقطه گذاری را  ابداع کنند ولی  تقریبا هزار سال است  کـه این شیوه نگارش بدون تحول و تکامل باقی مانده و به علت نوشته نشدن صداها( ضمـهره و فتحه) ، غیر فارسی زبانان بسختی مـی توانند واژگان را بدون شنیدن و فقط از طریق کتابت فرا بگیرند مشکلی کـه البته درون زبان های دیگر و در کتابت با حروف لاتین نیز بطور کامل برطرف نشده است  اما درون فارسی نیز با کمـی انعطاف مـی توان این مشکل را حل کرد.کردها و پاکستانی ها که تا حدودی با ابداع بعضی ابتکارات این مشکل را کم کرده اند.
      
    تاثیر فارسی بر زبان و ادبیـات عرب
    نظر بـه اینکه زبان عربی جزو ۱۰ زبان مـهم کنونی دنیـا هست و ۲۰۰ مـیلیون متکلم و یک مـیلیـارد مسلمان کم و بیش با آن آشنایی دارند درون این بخش بـه تاثیر زبان فارسی بر عربی مـی پردازیم و برسی تاثیر فارسی بر سایر زبانـها را بـه زمانی دیگر وامـی گذاریم .
    هیچ زبانی درون دنیـا نیست کـه از سایر زبانـها واژه گان قرض نگرفته باشد، همـه زبانـها از همدیگر تاثیر گرفته اند زبانی کـه وام نگرفته باشد زبان های مرده است  هرچقدر زبانـها تاثیر بیشتری گرفته باشند زنده تر شده اند  و این هیچ عیب نیست  مـهمترین زبان فعلی جهان (انگلیسی )تقریبا ۷۵ درصد کلمات خود را از سایر زبانـها بویژه انگلو- جرمن و لاتین گرفته است. اسپانیولی و پرتغالی ۹۵ درصد زبان و ادبیـاتشان یکی هست با این وجود خود را  دو زبان مختلف مـی نامند .
    زبان عربی و فارسی نیزازهمدیگر واژگان زیـادی وام گرفته اند بطوریکه بیشتر اصطلاحات فقهی،مذهبی و حقوقی از زبان عربی گرفته شده هست اما عربی نیز بـه نوبه خود واژگانی بصورت دست نخورده و واژگان زیـادی بصورت برهم زده شده (بشکل قالب های معرب) از فارسی وام گرفته است.
    به تازگی  یک نویسنده  عرب حدود  ۳ هزار کلمـه عربی را کـه ریشـه فارسی دارند بـه همراه توضیحات به منظور هر کلمـه آورده است. این نگارنده با ترجمـه آن کتاب  ۶۰۰ کلمـه بر آن افزوده کـه امـید هست بزودی منتشر گردد.  قبلا نیز جوالیقی ۸۳۸ کلمـه و در کتاب المنجد ۳۲۱ کلمـه و ادی شیر درون کتاب خودش ۱۰۷۴ واژه فارسی را توضیح داده است.
    مـی دانید سه هزار کلمـه از فارسی یعنی هرکلمـه  مـی تواند درون زبان عربی بـه ۷۰  ، وزن  و یـا قالب دیگر درون آید این خصلت زبان عربی است  به منظور نمونـه از کلمـه  پادشاه  درون زبان عربی دهها کلمـه ساخته شده   شاید بندرت فردی باور کند کـه واژه اشتها، ، شـهی، شـهیوات، شاهین- شیخ ،بدشاو- پاشا، باشا همگی  از کلمـه پاد شاه گرفته شده باشد. استیناف از کلمـه نو و از واژه گناه  کلماتی مانند  جناه ، جنایی و جنحه- جناح – جنائیی- جنحه-  مجنی ، جنایت-  جان – یجان و صباح از پگاه  و الی آخر.
    اما اگر با قواعد و قالب های زبان عربی آشنا باشید براحتی قبول خواهید کرد کـه کلمـه اوراش (ورشـه)  از  work shop   گرفته شده  و هامش و حاشیـه از گوشـه و شکایـه از گلایـه .
    شعر حماسی‌ و پهلوان‌ نامـه‌های‌ ملّی‌ درون ایران‌ پیش‌ از اسلام‌ همواره‌ از محبوبیّتی‌ گسترده‌ برخوردار بوده‌ است‌. ادبیـات‌ فارسی‌ درون این‌ زمـینـه‌ نیز همچون‌ بسیـاری‌ از زمـینـه‌های‌ دیگر بسیـار غنی‌ و تاثیر گذار بر ادبیـات عرب و بر تمام فرهنگ های منطقه و جهان بوده است.
     
    سرودن‌ شعر فلسفی‌ و مطرح‌ ‌ مباحث‌ کلی‌ فلسفی‌ درون اشعار فارسی  که‌ به‌ زبانی‌ ساده‌ گفته‌ شده‌ است‌. کلیله‌ و دمنـه‌ نمونـه آن  است  که‌ ابتدا از متن‌ اصلی‌ سانسکریت‌ به‌ پهلوی‌ برگردانده‌ شد و ‌ درون سده‌ی‌ ششم‌ مـیلادی‌ و در زمان‌ پادشاهی‌ خسرو انوشیروان‌ (نوشیروان‌ دادگر) به‌ ایران‌ آورده‌ شد. 
    این‌ کتاب‌ درون همان‌ اوان‌ از پهلوی‌ به‌ سریـانی‌ درآمد. درون نخستین‌ دوره‌ی‌ اسلامـی‌، ادیب‌ مشـهور ایرانی‌ ابن‌ مقفّع‌ آن‌ را از پهلوی‌ به‌ عربی‌ درآورد. این‌ اثر بعدها به‌ دست‌ رودکی‌،  بـه همراه  سندباد نامـه  بـه شعر درآمد.
    حداقل ۱۵ نویسنده  بزرگ ایرانی درون شکل دهی ادبیـات عرب نقش داشته اند کـه سیبویـه از جمله آنـها است  معمولا این  دانشمندان ایرانی را  کـه درادبیـات ، طب، کیمـیا، تفسیر و معارف دینی، درون نجوم، موسیقی، جغرافیـا و در زبانشناسی و تاریخ خدمات بی نظیری نتنـها بـه جامعه عرب و اسلامـی بلکه بـه جامعه بشریت نمودند را درون کشورهای عربی بـه عنوان عرب مـی شناسند  همـین دانشمندان بودند کـه از مصدرهای فارسی با استفاده از ابواب و قالب های گرامر عربی صدها کلمـه جدید ابداع و به غنای ادبیـات عربی افزودند.
    آنـها همچنین  درون ادبیـات فارسی با استفاده از مصدر ها و قالبهای  عربی  کلماتی ساخته اند  که  بعدها بسیـاری  بـه ادبیـات عرب وارد  شده اند  مانند سوء تفاهم ، منتظر و …
    در ادبیـات فارسی از واژگان پارسی ولی  با کمک قالب های عربی واژگانی ساخته شده کـه تعدادی از آنـها بـه زبان عربی نیز راه یـافته اند مانند: استیناف ( از نو، درخواست نو و تجدید نظر)، تهویـه ( از هوا بر وزن تفعیل) وزن توزین و   ….. و …
    زبان های گروه سامـی و  عربی   بخش اعظمـی از واژگان  خود را از فارسی گرفته اند کـه در مورد عربی بدلیل ماهیت صرفی و قالب های متعدد آن  واژگان فارسی بیشتر درون شکل مفرد و ساده  آن  قابل رد یـابی هست و  بدلیل  ذوب شدن  مفردات  درون قالبها و ها  رد یـابی آن  مشکل مـی شود  اما زبان فارسی از معدود زبانـهای دنیـا هست که  کـه تقریبا عموم واژگان وام گرفته را بدون دستکاری و بدون  حذف آوا و حروف مـی پذیرد  بویژه کلمات قرانی را  بدون هیچ تغییری پذیرفته هست مانند : صالح – کاذب – مشرک – کافر و …
    از اینجا هست که بسیـاری اعتقاد دارند  حتما هدف از  بیگانـه زدایی از زبان فارسی ، نـه حب و بغض نسبت بـه بیگانـه بلکه حتما تلاش به منظور آسان فارسی از یکسو و پویـا و زنده نگه داشتن آن از سوی دیگر  پیش نظر باشد.
    بطور نمونـه کاربرد جمع مکسر عربی فهم فارسی را به منظور غیر فارس زبانان مشکل مـی کند  (مانند اساتید – بساتین – دساتیر- خوانین – دهاقین – بازارات – مـیادین – اکراد – افاغنـه – بجای  استاد – بستان – دستور – خان – دهقان – بازار – مـیدان – کرد ، افغانی کـه همگی  حتما با افزودن” ها”  جمع  بسته شوند   نـه بصورت مکسر عربی.
     اما بنظر نمـی رسد خارج واژگانی کـه در اصل ریشـه فارسی دارند کمکی بـه پویـایی زبان فارسی کند و بسیـار گفته و شنیده شده کـه افرادی ما را از بکار بردن  بعضی کلمات  مشترک کـه در فارسی و عربی از قدیم وجود دارند برحذر داشته اند بطور نمونـه مـی گویند نگویید جنایی و استیناف – فن – صبح- نظر  بگویید کیفری و تجدید نظر- پیشـه، بامداد ، دید و … نگویید خیمـه یـا مخیم  بگویید اردوگاه و  نگوئید …. بگویید حال اینکه  بیشتر اینگونـه کلمات ریشـه فارسی دارند درون همـین مثال های گفته شده بـه ریشـه  جناح  کـه گناه هست و کلمات جنائی – جنایت- جناه- جناح- جنحه – مجنی له و علیـه جنی یجنی و ….. همگی از ریشـه جناه یـا گناه ساخته شده .
    استیناف از بردن واژه” نو” بـه باب استفعال بدست آمده  و استانف – یستانف و …. از آن بدست آمده  فن از واژه پن و پند  ساخته شده و در های مختلف عربی فن – یفن – فنان –  تفنن – متفنین و … و ….. از آن ساخته شده است.
    صبح از صباح و صباح از پگاه  ساخته شده  و مصباح و …… از آن ساخته شده هست . نظر عربی شده ” نگر”  است  انظر- نظر ینظر منظر و  …. از آن ساخته شده  هست .
    خیمـه از واژه پهلوی گومـه  و کیمـه( بـه معنی کلبه) گرفته شده و خیـام مخیم خیم یخیم  صرف شده است   درون مورد واژه گان لاتین نیز گاهی همـینطور هست مانند کلمـه بالکن – بنانا ( موز)  بانک  کـه هر سه  ریشـه فارسی دارند.
    چه نیـازی هست بجای عبارت دار آخرت  کـه در اصل  فارسی است  عبارت سرای دیگر را بکار بریم  و یـا بجای بالکن  کـه لاتین شده  همان بالاخانـه هست و از طریق ترکی بـه فرانسه راه یـافته و بجای  واژه گان بین المللی  پارتیزان( پارتی- پارسی ) و …. بنانا ( بندانـه ) کـه از طریق عربی بـه لاتین راه یـافته  کلمـه دیگری بکار ببریم  حذف و یـا جایگزینی   واژگان بین المللی  مانند رادیو – تلویزیون – کامپیوتر و …  کـه در همـه زبانـهای دنیـا   نزد مردم جا افتاده هست نیز نباید اولویت  باشد.
    بسیـاری از کلمات مشترک فارسی و عربی اگر مورد کنکاش قرار گیرند ریشـه فارسی آن معلوم مـی شود بطور نمونـه تقریبا بندرت ی  درون عربی بودن  کلمـه کم (چن؟چند؟) – جص ( گچ) – رباط – بیـان –  نور، دار الاخره ، تکدی ،  رجس ، نجس  و یـا باکره ( پاکیزه) ترجمان تردید کرده است   اما درون حقیقت  همـه اینگونـه کلمات یـا بطور کامل  فارسی هستند و یـا معرب شده  هستند.
    بطور نمونـه به منظور کلمات  فوق درون زبان عربی ریشـه  و مصدر  حقیقی وجود ندارد  و وزن بعضی از آنـها نیز عربی نیست  کلمـه نور بر وزن کور و دور و خور است.اگر نور با همـین شکل فارسی نباشد حتما معرب شده  خور ( بـه معنی خورشید و روشنایی) هست – رباط درون فارسی به  معنی اسطبل هست رباط الخیل یعنی خانـه یـا پرورشگاه اسب ریشـه آن بـه رهپات و یـا ره باد برمـی گردد .نجس  و رجس هر دو از واژه زشت و جش  گرفته شده اند.” دار” درون زبان فارسی بـه معنی دارنده – پایـه – ستون – تنـه درخت  بکار مـی رود مانند دیندار – داربست دار و درخت  اما درون عربی آنرا درون معنی خانـه بکار گرفته اند مانند دارالجانین. دار الحکمـه و …
    قرآن شناس ، زبان شناس و پژوهشگر نامـی انگلیسی زبان، جفری آرتور را عقیده برآنست بیست وهفت کلمـه قران ریشـه فارسی دارد از جمله :
    سجیل: معرب سنگ وگل، اباریق: جمع ابریق، معرب آبریز، تنور، مرجان، مِسک: معرب مِشک، کورت:  کور شدن ، تاریک شدن – تقالید: ، قلاده، جمع تقلید، بیع: خرید و فروش، بیعانـه(بیـانـه) قسمتی از پیش پرداخت. جهنم – دینار پول مروج ایرانی قدیم (یک صدم ریـال) زنجبیل: معرب زل، – سُرادِق: سراپرده، – سقر: جهنم، دوزخ – سجین: نام جایی درون دوزخ، زندانی – سلسبیل: سلیس، نرم، روان، گوارا، مـی خوشگوار، نام چشمـه ای درون بهشت-  ورده: پرگه ،گل سرخ – سندس:  دیبای زربفت لطیف و گران بها- قرطاس: کرباس – کاغذ، جمع آن قراطیس – اقفال: جمع قفل – کافور – یـاقوت .
    بعضی  پژوهشگران  تعداد واژگان فارسی قرانی را که تا یکصد عدد برآورد کرده مانند:
    سراج = چراغ – دار – غلمان = گلمان  جوان گل رو  – زمـهریر- کاس یـا کاسه – جُناح: گناه، – رجس = زشت – خُنک: سرد- زُور: قوه، نیرو، عقل-  شُواظ: زبانۀ آتش، شعله، حرارت، درحال ذوب شدن –  اُسوَه =  الگو = – فیل: پیل – توره: شغال، حیوان وحشی –  عبقری ( آبکری آبکاری)=  زیبا سازی=  کنز(گنج)-  ابتکار  جای نیکو، درخشان، نفیس – زبانیـه:  نگهبانان دوزخ،  زبانـه کشیدن شعله های آتش- زانی زنا – ابد: جمع آن آباد،جاودان-   قمطریر: شدید، سخت، دشوار-  نجس: ناپاک، پلید-  بررُخ: مانع وحایل بین وچیز –  تَبَت: نابودشده، قطع شده، تب و تاب یـافته – سخط: خشم گرفتن برکسی، غضب –  سُهی: (بگونۀ سها)، ستارۀ کوچک و کم نور درون دب اصغر. اریکه = اورنگه = ارائک بـه معنی بالش و متکی  چندبار درون قران تکرار شده است. برهان = دلیل  در  قران  برهان و براهین آمده است- برج =  تبرج – زینت – الجزیـه = گزیت = توبه ۲۹ –   الجند = گند -= یس ۷۵  جند و جنود –
     این کلمات ریشـه و بنیـاد فارسی داشته کـه به فراخنای زبان عربی درآمده ومشتقات آنـها با دلایل مبسوط از جانب محققین توضیح شده هست . و نفوذ  واژگان از پارسی بـه سایر زبانـها  خود نشانـه اصالت ، کهن بودن و گستردگی و نفوذ زبان فارسی  و زنده بودن و اهمـیت آن درون همـه زمانـها را  اثبات مـی کند .
    واژگان فارسی بصورتهای ذیر بـه زبان عربی داخل شده اند
    ۱- بدون تغییر یـا با کمترین تغییر مانند: بند= بند= بنود – (سکر)  شکر- شیرین- ارش – بخشش – دیبا- آشوب- اوباش- ابریشم= ابریسم – خیـار- عدس – لوبیـا – شادان – شاذان-  بادام – استاد- خبر – درویش- استاد – دیوان  و … 
    ۲- با تغییر، حذف و تبدیل  حروف پ- ژ-چ- گ کـه در زبان عربی وجود ندارد بـه صداهای دیگر مانند چغندر= شمندر- چنده چیـه؟ = شنوه-  پگاح = صباح – پند- پن = فن-مـیش = جاموس – گلنار= جلنار- چلیپ = صلیب-  چین = صین  چارسو = شارسو- دیباچه = دیباجه- گدا= کدا= تکدی – لگام = لجام – چمران= تشمران – گرنادا= قرناطه – خانـه گاه = خانقاه – گزیـه = جزیـه – گعک = کعک = کیک – گنجینـه = خزینـه –  پرده – برقه و …
    ۳- تغییر حروف ک بـه ق و  خ –   مانند کاسپین = قزوین= کله= قله- کوروش = قورش  –را = خسرو – 
     
     تغییر کلی : گاهی در  تبدیل واژه پارسی بـه زبان عربی  هیچ اثری بـه جز وزن واژه فارسی باقی نمانده مانند:  چند؟ چن ؟ = کم – گچ = جص مجصص – زشت= رجس- پسک = برص – گنج – کنز –  و …
    ۴- کاربرد کلمات درون معنی متضاد با فارسی و یـا غیر معنی اصلی  مانند: خوبه = خیبه – زرابی ( قالی)
    ۵-  بـه هم ریخته شدن تمام صدا و حروف مانند:باغ = غابه –  باغات= غابات
    ۶- یک کلمـه از فارسی چند بار و به معنی های مختلف وارد عربی شده مانند از کلمـه باغ = باقه بـه معنی دسته گل و کلمـه غابه بـه معنی جنگل ، ساروج  بـه معنی نوعی ملاط سیمان و آب انبار و سهریج صهریج بـه معنی  تانکر  
    ۷- حذف سایر آواها  مانند : نارگیل = ارکیل-     آبریز= ابریق
    ۸-    گاهی در  تبدیل واژه پارسی بـه زبان عربی  تنـها یک  حرف از  واژه فارسی باقی مانده  مانند: گوشـه = حاشیـه = هامش = حامش- جشن = دشن = تدشین- سنگ = سنج = صنج – چار راه  = شارا= شارع  –  شاد یشید=  شادی اناشید = جشن = دشن=  تدشین – = تایگر= بایبر = ببر = نمر ( نمور) و …
    ۹-  گاهی درون ادبیـات زبان  فارسی از مفردات  فارسی و یـا عربی کلماتی ساخته شده و بعد بـه ادبیـات عرب نیز راه یـافته هست مانند فهم و  سوء تفاهم – تهویـه
    ۱۰- حذف و یـا تغییر و تبدیل هر یک از حروف عله ” و . ا.ی”  بـه یکدیگر مانند
     جوراب= جورب – خوب= خید = خیر- 
    ۱۱-  تبدیل  ا  بـه هـ  و تبدیل ز بـه س  مانند : اندازه = هندسه  –  اندام = هندام –
    ۱۲- گاهی در  تبدیل واژه پارسی بـه زبان عربی  دو  حرف از  واژه فارسی باقی مانده
    مانند: آیین = دین – 
    گاهی در  تبدیل واژه پارسی بـه زبان عربی   آواهایی بـه آن اضافه شده مانند:
    ستون =  اسطوانـه = استوانـه – سروج  ساروج سهریج  صهریج
    بعضی غلط های رایج
    بسیـاری از مردم  بـه غلط کلماتی مانند تاج –  خبر-  بیگ –  دهقان – خاقان – خان  را بـه زبانـهای دیگر مرتبط مـی کنند درون حالیکه بطور نمونـه  دهگان  یـا دیـهه گان ریشـه  کلمات دهقان – خاقان و خان است.
    گاهی درون زبان فارسی نیز   آواهایی  مانند گ – ش – پ و ذ   بـه آواهای  ج – س – ف  و ذ تبدیل  شده است  مانند گرگان = جرجان – شوش = سوس پند- فند – استاذ = استاد و گاهی گ درون آخر کلمات بـه ه تبدیل شده  مانند گردگ = گرده
    نمونـه هایی از  کلمات فارسی درون ادبیـات امروز عربی
     وزیر. وزارت. مرزبان. اسوار. دیوان. برید. ورد(برگ- گل )- ورق . دین.  مصر ( مـیثرا- الهه الشمس) . تاج. سفته – چک – خنجر – جوشن- خود-   خدنک – ساروخ – هاون – ستون استون استوانـه –  نام ستارگان :هرمس ناهید.بهرام. مـهر.کیوان. تیر ، ماه ، بروین. ناهد  و در موسیقی نای  نی سورنا  بربط تنبور  صنج سکاح سیکاه – بغ  بگ بیک (بعضی بـه غلط این واژه را ترکی مـی دانند)  بـه معنی ارباب امـیر خداوند رهبر دینی، مرشد و هدایتگر هست که بغ دخت( بیدخت) ایزد بانو نام دیگر آناهیتا فرشته آبها و پاکی. بغداد- جم – عجم –  دیباچه = دیباجه . امـیر- مـیر –  پاک  پاکیزه = باک باکره –  پگاح = صباح – پیـام= بیـان –  پروانـه فروانـه = فرواشـه فراشـه –     ابریق= آبریز-  اندازه = هندسه  –  اندام = هندام – بخشیش = بخشش- الجاموس =مـیش- جلنار = گلنار- شمندر= چغندر- سکر= شکر- فن= پن(پند) صلیب(چلیپا)-
    استاذ –  دور-  دوران – دوریـه – لج لجاجت لجوج . تریـاک= تریـاق – شاد ( فرح ). شادان.شاذان . شیشـه. رزق(روزیک). لگام = لجام . هزاره = حضاره (تمدن)  حور= حوریـه . فتیله . فارس- فرسان – جهنم – راز- رمز-  بند- بنود. زیور= زینت . خیـار . جربزه.  صابون . گچ = جص . غوغا.سوگ( تونل )= سوق . چهار سو = شارسو. زنانی (زننما) زانی. زانیـه. زان – دین – دستور -. کرباس= قرتاس –  گدا= کدا تکدی . قاب ( کاب)  کعب –  بته = پته= بطاقه(بلیط) –  کلات قلات= قلعه قلاع  – دلو دوالی  – رنگ= رنج. روزنامج –  خانـه – پادشاه =پاشا= باشا- شاهی = شـهی( لذیذ)- شاهین- شاو- شاحنـه – باشـه (نوعی شاهین)  . شیرین .شمع  و شمعدان . – شلوار=  سروال سراویل –  مـهرگان = مـهرجان- آبخانـه – آباد – آبدان = حوض – آبدست= وضو- آجر= آجر آگر آجور- آخور = اصطبل- آزاد مرد = رجل حر – آستانـه = دربار- آسمان خون = آسمان گون – آهن
     اباش = اوباشـه = اوباش – ایوان – دیوان – اخش = خوش – ارجمند = با ارزش  عزیز- ارجوان = ارغوانی – -  ارزن = ارز-  ارگ – بورگ = برج –  انجمن=  الهنزمن –  الماس    =   الماس –  انبار =  الانبار –  انبان =    انبان  -استبرق درون قران آمده هست اصل آن استبرگ – انبوب – انجر – اسوه  درون قران درون چند آیـه تکرار شده است  اسوه از کلمـه پهلوی آسا   بـه معنی نمونـه  گرفته شده است.اساور = اسوار بـه معنی اسب سوار – اشتربان = شتربان – بابا – باذام- بیجامـه-   باذنجان=  باذمجان- بندر- پاپوش چی = پاپوش=  بابوش- بابونج = بابونـه = پونـه  باج = باژ= مالیـات و زورگیری – باجه = پاچه – باجایـه = چادر نقاب = پوشش- باخ = باختن – باداش = پاداش  –بادزهر = پادزهر- بادگیر-بادکیر – بادنج = جوز هندی – بادهنج = بادهنگ –  باده = مـی – بارجاه = بارگاه = کاخ و قصر = بارجه = کشتی جنگی – بارجین = قاشق– باره = پاره = بهره – بارود= باروت- پارولا= مکر و حیله – باری = بوری  حصیر- باریچی – باروتچی – باز= عقاب – بازار= سوق- بازدار= صاحب عقاب- بازرباشی= بزرگ بازار- بازرکان= بازرگان- بازوبند= باصوبند- بازی = ملعبه- بازیـار = مربی شاهین و عقاب- پاسبانی = نگهبانی شب- باسقانی = بازرس- باشق = باشـه نوعی عقاب-  باطیـه = پاتیل = بادیـه- باغ = باغ – باغبان = باقدار- باغستان = بوستان – باک = پاک – بال = بال –   باله = جوراب محکم از کلمـه پیله گرفته شده و باله از این کلمـه است) پالوته= بالوظه= فالوذج = پالوده –  بانو – بانوان- بانوکه= بانوچه – نمر = ببر= شیر اسد-  بخشیش = بخشش برجد = لباس برچم = برچین – پرچه = یـاره – برخ = سهمـیه – برخاش = پرخاش باقه = دسته گل باغ گل –  باغ داد .بغ داد  =  بغداد-  برزخ = پرژک = پردک = پرده = برقع – برزغ = پرذوق  پر نشاط-  برزه = برزکار-   بسط= بساط- از کلمـه پوست  پهن   بسط و بساط . بست = بستن – بستان از بو استان و یـا باغ استان گرفته شده است. بستان = بگیر –بستانبان = باغبان-  = –بغداد = بغ داد = خدا داد- باغ داد – بغوان = باغبان – بقجه = بقچه – بلاز= بلاژ= شیطان- بلاس = پلاس- بلبل- بلدام = پلید اندام = بلندم – بلس = پلوس = ابلیس – بلشت = پلشت = نجس – بلکون = بالگون – بلند= بلند- بلنک = پلنگ –بهادار= ثروتمند- بهار= بهار نوعی گل – بـه به = بـه به – بهبوذان = بهبود= شاد- بهرس = بهی = زیبا – پهریز= پرهیز- بهزر= بـه زر- بهلول – بهلوان = پهلوان- بهو = صوفه = ایوان – بوتقه = بوته = قالب – بوتین = پوتین – بوران = باران – بشارت – بوس = بوسه –  بهلول از  پهلوان – بهلوان = پهلوان – پوچ = بوش (خسارت)-  – برهوت = بیـابان –  برو = برو-  بر.از= پرواز- برید= بردن نامـه – باز = عقاب و پادشـه = باشـه  = شاهین- بذر= دانـه
    بزکوار= بزرگوار- بس = بس هست – بساط= بسط= پهن– مرجان- بشکیر = پیشگیر= پیشبند- بشم = پشم = تخم– بط= پت= قوی دریـایی – بطریق = پاتریک = رهبر = یونانی اصل – بغداد= خداداد- بغداد= باغ داد = بهشت- بغشور = کاشور- بقجه = بقچه – بقسماط =  پخت مال نوعی نان خشک (پی تنوری ) 
    بقلاوا= نوعی شیرینی –بلاس = پلاس = زیلو و زیر انداز دراویش – بهبوذان = مسرور شاد- بهرامج = نوعی درخت- بهرم = بهرمان = نوعی پرنده – بهزر = بهترین زر-  تبان = تنبان – تبر = تبر = طبر – تبرج = برج = زینت ( درون قران احزاب ۳۳-  تخت = تخته  خواب – تخدار = پادشاه – تور = نوعی نخ – ترس و مترس نوعی چوب حائل – ترسانـه = انبار مـهمات  درون زبان ترکی و عربی  – اما اصل آن از ترس فارسی گرفته شده  هست – تبرج = آیـه ۳۳ احزاب – از برج فارسی بـه معنی زینت و آرایش – تخت = تخت = سریر – التخدار = صاحب قدرت – توتیـا = پودر سنگ – اکسید آهن – این کلمـه بـه زبانـهای اروپایی نیز رفته است.توت = توت  مـیوه توت و درخت توت – – التور و طست = تور و طشت  دو نوع ظرف هستند. تور نوعی سبد و نوعی بافتنی است- التیر = تیر = تیرک = ستون چوبی – تیغار = تغار. 
    الجادی = الشادی = نوعی زعفرانی- الجارق = چارق = نوعی کفش  الساروخ نیز گفته مـی شود ساروخ همچنین بـه موشک نیز گفته مـی شود.
    جاش = جوش – جاکوش = چکش – الجام = جام = کاسه = تاس – الجاموس =مـیش – جان = جن  = جن و پری – الجاه = جایگاه – الجاوشیر =شیر –جردقه = گرده = گردگه = یک عدد نان – الجرز= گرز- الجرف=  توبه ۱۰۹= جرف = گررف – الجرم = گرم – الجرماق = ؟- جرموق = گل موگ  نوعی کفش الجزاف = گزافه گویی – جزدان = جلد قران  – الجزف = گزاف = زیـاد = بی اندازه –الجص = گچ = جبس = چسب –  بعضی اشتباها این کلمـه را یونانی د دانسته اند درون حالیکه جبص و جیس همگی از کلمـه گچ مـی باشد.جفت= جفت= زوج –الجل = گل – – الجلاب = گلاب – این کلمـه بـه فرانسه نیز رفته هست = جولپ – تولیپ – جلاهق = کلاهک = نوعی تنفنگ – جلبان = گلبان – الجلجلون = گلگون – چکین = سکین – الجلسان = گلشن- الجلنار = گلنار = گل انار – – جلنسرین = گل نسرین – الجلوز = دانـه صنوبر – جم = جمشید = عجم – الجمان = گمانـه نوعی درون و لولو – جمباز = اکروبات = جم باز = جان باز –  جمرک = گمرک – جمسفرم = جم اسپرم – ریحان سلطانی و ملکی – جن = جان = شیطان – الجنار = چنار – گند = قند – الجنبذه = گنبذ-– جندر = چادر – جندره = چنگره = چکش چوبی – جنزیر = زنجیر –  جن = اجنـه ۳۹ الرحمن – جند = گند = سرباز – یس ۷۵ – جندر  جوسق = کوشک = قصر – جوف = یوگ = خالی – جوق = جرگه = گروه – جون = گون = لون – جوهر = گوهر – جویبار = رودخانـه و نـهر – جیسران = گیسوان = دسته خرما –
    حانـه و الحان  از خانـه گرفته شده  بـه معنی پستو خانـه کـه در آن مـی فروشند حانوت بـه معنی فروشگاه نیز از همـین کلمـه است.
     الحب حوب  از خونب و تونب و تنگه  نوعی ظرف  آب .حباری = حوبره  نوعی کبک-  حربا = خرپا  – حسبان = ملخک  صاعقه و در قران الرحم ۵ –  
    خاشوقه = قاشق –  دهقان = خاقان  = خان  = رئیس بعضی آنرا فارسی و بعضی آنرا ترکی مـی دانند. احتمال دارد از ریشـه  دیـهگان  و دهقان بـه معنی کدخدا گرفته شده باشد.
    غنچه  = خنچه – الخلیج = خلیج – خندریس = کنده ریش – الخندق = خندق – – خواجه = بزرگ – خوان = سفره – خان = سفره دار- خوذه = خود – کلاه خود – – خورشید = خورشید- خورنق = خرگاه –  خورنـه گاه – خورندگاه – خوش بوش = خوش پوش – – خیـار = خیـار  نوعی سبزی-  خید = خوب = تازه – خیر = خوبی – خیزران = خیزران = نی – خیش = کیش = پارچه کتانی – الخیم = خم = زیـادی –
    دکان – دیبا=  دیباج – دیباچه=   دیباجه – دنگ = ضنک – دنب بره = طنبوره –  دایـه – دولت – دسته – دباره – دهلیز – دولاب – دلو- دول = دلو- دینار – قوزه (کوزه) گل پنبه –   جوزق –  غذا –  نیزه – نیزک –  نوروز= نیروز-  نرگس  – نرجس – نی، نای،-  نازک، نشان – نسرین  –  نـهی- نرد- بازی تخته.
    سیب.=    سیب سیبوی  مصیب –  سرایـه –  سرو – سندان – سرپوش =  الطربوش –  سراب –  سمندر= سمندر – سنبوک = نوعی زورق  –  سوله پای (لاکپشت)  سلحفاه –  سرور – سفینـه – سرداق  سرطاق  –    سبد=  سبط – چکین = سکین =( خنجر – خونگر) –  سرد=    برد برودت بارد – سندباد و تند باد  سرداب = سرداب (انبار زیرزمـینی) سرو – سندان  سرپوش  =الطربوشئ –  سمندر= سمندر – سوله پای (لاکپشت)= سلحفاه – 
    شترنگ =  شطرنج – شاهین-  شـهری ،شـهره، –  – شاهی، شـهی( لذیذ)=  شـهی – شلوار=  سروال سراویل  شادی =   شادی ،شاطی –  شیرین – شیشـه – شـهرزاد  –  شـهرازاد-  شاهراه- الشـهره – شال = شال – شادی – شاذان  –  چمن = شمن = صنم –   سروال، سراویل- شکر- سکر  –  شنبه سمبه سبت-
     توت – تنور- تنبان تبان –  تل (تپه)= تل اتلال –  ترنگبین=  ترنجبین –  تابوت – تیمار=  بیطار –  تاس  =  طاسه –  ترشی=   طرشی –  تشت =       طشت-  تب   = طب طبیب-  تمساح = تمساح تماسیح –  تریـاک= تریـاق-  تراج = دراج –  تاووس= طاووس  طاووس –  تاج= تاج  تتویج متوج –  تر و  تازه  = طری و  تازج طازج  –         
    لک لک = لق لق – آب = لعاب الآب
    ورم = تورم و مشتقات آن  –  وزن   =   وزن     اوزان
    ورد بـه معنی گل – ورل –   ورد بار و  بـه معنی حرف کلامـه – 
     گنجینـه = خزینـه( انبان- انبار)= خزینـه  یخزن  مخزن
    گلستان  =  جلستان –  گوهر، جوهر،جواهر، مجوهرات، جوهری
    گنج =   کنز، کنوز –  گل آب  = جلاب –  گلابی = کلابی –  کاروان =کاروان – قیروان    کاری = الکاری = العقاری = سازنده – بنا
    کندک(کندن)  =  خندق –  کبایـه  –  کیذ کید= کید –  کیمـیا( شیمـی)=   کیمـیا  
    کفچلیز =کفگیر= قفشلیل –  کشیش=     قسیس  قسیسین – کنشت کنیست = کنیسه کنایس –  نور بر وزن دور، کور=  نور منور تنویر – نفت = نفط –  نامـه – نعناع 
    نقش =   نقش نقاش  ینقش منقش –  ناو، ناوخدا =   ناخدا ناخذا –  روستا    =   روستاق – الرزداق –  رای  =    الرای –  رونگ رونق= رونق 
    رهبان= ربان –  رو( برو) = رو، یراح یروح راحه استریح استراحه  
    رهنما رهنامج – راه بان رهبان ربان ( کاپیتان) – زاغر + زقله نام پرنده ای –  زور= زور تزویر –  زفران=   زورق – زواریق
    زندیک = زندیق زنادقه –  زنبق –  زور – تزویر  –  زشت = رجس
    زر = زر- زرابی – زریـاب –  زرتک = زردج –  زنگول = جلجول زنگ دام و گله –   هاون = هاون –  دستور = دستور ( قانون اساسی)
    دولاب – دلو  – دود، اود   عود (دود چشم زخم) –  دولاب – دوغ – دیباج – دیدبان – دهقان = دهاقین – دهاقنـه  –  دشن یعنی جشن افتتاحیـه  = جشن – دکل = دقل – دکان – دکمـه = تکمـه – دشمان = دشمن 
    چوگان=    صولجان – چلاق = شل – شلال – شلل- 
    گرداب = جرداب – جوراب = جوارب – جاروب=   شاروب،جاروف – 
    کیـهان جهان،=  جیـهان –  جوال ( توبره)- جوخ – خورشید – خور – خوری( شمس )
    خانقاه = خانگاه –   خوش پوش = خوش بوش – خاشاک=  غساق –  سیخ = سخ  
    فلفل – فنجان – فستان –   فورگ- بورگ،برج= برج ابراج بروج –  فانوس =  الفانوس  
     صندل( نوعی گیـاه دارویی صندلی   =  صیدلی( داروخانـه) –  صابون – 
    غذا  – غذا تغذیـه اغذیـه مغذی  –  آبکاری آبگری = عبقری 
    مـیدان –  مـینا( ساحل کناره بندر)= مـینا-  مومـیایی –   مجانی –  مال= مال اموال تمویل –  مـیث مـیثاق = مـیثاق-  ماما (مادر)-  مرزبان =    مرزبان مرازبه-  موج  = فوج، افواج  –  لیمو  =  للیمون –  لوبیـا-  لنگر = لنکر –  لشگر = لسکر = عسکر عساکر- دود =  اود = عود   
      
     عروس –  عنبر  –  پولاد =    فولاذ –  پند،فند  فن= فن فنون فنان یفن –  پروانـه= فرنقه-   پیروز = فیروز –-  پالوده =فالودج، فالوذج  – پیل = فیل، افلال –  پهلوان= بهلوان، بهلوانیـه
    = فستان( کرست لباس زیر) –  پردیس = فردوس فرادیس
    پیک = فیک فیج فیوج افواج –  پوزه = البوز- پونـه = بونـه   –   پاک = باک – پاکیزه = باکره – باکره- بکر –  پگاه پگاح = صباح صبح اصبح یصبح مصباح –  پیـام= بیـان
     منابع :
     الکلمات الفارسیـه فی المعاجم العربیـه – جهینـه نصر علی – طلاس – برج دمشق – ۲۰۰۳
    معجم المعربات الفارسیـه: منذ بواکیر العصر الحاضر – محمد التونجی‏
    در همـین زمـینـه:

    امروزه درون زبان پارسی چهار سوی جغرافیـایی را شمال، جنوب، غرب و شرق مـی‌نامـیم؛ و اگر بخواهیم پارسی‌تر بنویسیم و یـا سخن بگوییم، شرق را خاور و غرب را باختر مـی‌گوییم. آن‌چه پیداست این هست که  یک زبان و فرهنگ کهن نمـی‌تواند درون زمـینـه‌ی واژه‌هایی کـه در زندگی هر روزه‌اش کاربرد داشته هست کمبودی داشته باشد. وام‌گیری واژگانی هنگامـی‌ رخ مـی‌دهد کـه پدیده و یـا فرایـافتی وارد فرهنگ جدیدی شود کـه در آن زبان و فرهنگ تازه پیشینـه و در نتیجه برابرنـهاده‌ای ندارد. درون این موارد اگر به منظور پدیده و فرایـافتِ نوپیدا، برابری از ریشـه‌های بومـی‌ زبانِ پذیرنده ساخته نشود، وام‌گیری واژگانی ناگزیر خواهد بود. ولی سویـه‌های چهارگانـه واژه‌هایی بنیـادین هستند کـه بی‌گمان نام‌هایی بر پایـه‌ی زبان پارسی داشته‌اند.
    «آس» درون زبان پهلوی بـه معنای «آمدن» بوده هست که درون پیوند با واژه‌ی خور (خورشید) مـی‌شود خراسان؛ یعنی جایگاه برآمدن خورشید.
    بنابراین برابر واژه‌ی مشرق درون زبان پارسی «خورآسان» بوده است. بر همـین پایـه غرب را کـه جایگاه فروشد خورشید هست «خوروران» مـی‌گفتند. جنوب را  نیمروز و شمال را که در فرهنگ و جهان‌بینی کهن ایرانی سرزمـینی نفرین‌شده و جایگاه دیوان و ریمنان (تبهکاران) بوده است، «اپاختر» یـا باختر مـی‌نامـیده‌اند.*
    و اما چهار سوی جغرافیـایی درون زبان پارسی دگرگونی شگفتی پیدا کرده است؛ چنان‌که نیمروز و خورآسان به‌کلی فراموش شده‌ هست و خاور کـه کوتاه‌شده‌ی خوروران است، جای خورآسان را گرفته است؛ یعنی درون معنایی کاملا وارونـه‌ی معنای خود بـه کار مـی‌رود و سپس به منظور کامل‌شدن زنجیره‌ی شگفتی‌ها باختر نیز جای خاور را گرفته است! دکتر کزازی درون کتاب از گونـه‌ای دیگر، جستارهایی درون فرهنگ و ادب ایران نمونـه‌های گوناگونی از چامـه‌های چامـه‌پردازان مختلف را آورده هست که درون آن‌ها خاور و باختر گاه درون معنای درست و نژاده‌ی خود و گاه درون معنای دگرگون‌شده‌شان بـه کار رفته‌اند کـه چند نمونـه از آن‌ها را مـی‌آوریم:
    فخرالدین اسعد گرگانی درون ویس و رامـین درباره‌ی خراسان چنین سروده است:
    خوشا جا یـا بر و بوم خراسان | درو باش و جهان را مـی‌خور آسان
    زبان پهلوی هر کو شناسد | خراسان آن بود کز وی خور آسد
    خورآسد پهلوی باشد خورآید | عراق و پارس را خور زو برآید
    خورآسان را بود معنی خورآیـان | کجا از وی خور آید سوی ایران
    همـین چامـه سرا درون پیوند با خاور سروده است:
    به خاور، مـهر تابان رخ بپوشید | بـه گردون زهره را زهره بجوشید
    رودکی نیز به‌درستی خورآسان را جایگاه برآمدن خورشید و خاور را جای فروشد آن نامـیده است:
    مـهر دیدم بامدادان چون بتافت | از خراسان سوی خاور مـی‌شتافت
    نیم روزان بر سر ما برگذشت | چون بـه خاور شد زما نادیده گشت
    ولی فرخی سیستانی خاور را درون معنای دِگَرش‌یـافته‌ی آن بـه کار است:
    دری را از آن مـهر خوانده هست مشرق | دری را از آن ماه خوانده هست خاور
    به‌درستی آشکار نیست کـه این دگرشِ شگفت‌آور از چه زمانی و چگونـه رخ داده و شوندهای(علل) آن چه بوده است.  ولی شاید بتوان آن را نشانـه و نتیجه‌ای از تغییرات و فرگشت‌هایی دانست کـه پس از تازش تازیـان(اعراب) بـه ایران درون فرهنگ، آیین، زبان و جهان‌بینی ایرانیـان درون حال شدن بوده هست و بـه گونـه‌ای نمادین گفت کـه ژرفای این تغییرات چندان گسترده بوده هست که ایرانیـان دست چپ و راست‌شان را نیز گم د.
    * در وندیداد فرگرد ۱۹ بند ۱ چنین آمده است: از سرزمـین پاختر، از ژرفای سرزمـین‌های باختر، انگره مـینیو، آن دیوان دیو، کـه سرشار از مرگ و تباهی هست فراجست.

    کوروش جننتی

    قرآن قدس نسخه‌ای هست از ترجمـه فارسی قرآن کـه گفته مـی‌شود کهن‌ترین ترجمـه قرآن بـه فارسی هست این قرآن درون سال ۱۳۴۵ درون موزه آستان قدس شناسایی و نظر کارشناسان را جلب کردو معلوم شد ترجمـه بسیـار ارزشمند تاریخی هست و درون سال ۱۳۵۵ درون یک جلد چاپ گردید و در سال ۱۳۶۴ علی رواقی آن را درون دو جلد بزرگ منتشر نمود. اندکی از آغاز این ترجمـه  از ابتدای قرآن که تا آیـه ۲۱۳ سوره بقره و اندکی از انتهای آن تعدادی از سوره‌های کوچک قرآن درون دست نیست.
    اهمـیت آن درون این هست که مشخص شد قدیمـی ترین ترجمـه فارسی از قرآن هست که که تا کنون باقی مانده‌است. خط آن کوفی هست اما با جوهر رنگی اعراب گذاری شده‌است اعراب گذاری روی خط کوفی (حیره‌ای) خود بر اهمـیت این اثر مـی‌افزاید  اما از همـه مـهمتر اینکه درون ترجمـه فارسی آن واژگان بسیـار زیـادی از زبان پهلوی وجود دارد و حتی بدیـهی ترین واژگان عربی مانند کافر و مومن نیز بصورت کژ اندیشان و باور داران ترجمـه شده‌است کـه نشان مـی‌دهد درون زمان ترجمـه این قرآن مردم هنوز با بدیـهی ترین و معروفترین واژگان عربی آشنا نبوده‌اند.  
    و بنا بر این قدمت کتابت را بـه اوایل دوره اسلامـی  و بین سالهای  ۲۵۰ که تا ۳۵۰ هجری قمری  نشان مـی دهد. 
    دوم اینکه درون این قرآن کلماتی مانند بهشت و بد بصورت گهشت و گد نوشته شده کـه نشان مـی‌دهد کـه در فارسی مـیانـه حرف “گ” نـه تنـها درون آخر کلمات (مانند خانگ = خانـه) بلکه درون ابتدای کلمات نیز حذف و یـا تبدیل شده‌است.
    به گفته علی رواقی (که این قرآن بـه کوشش ایشان منتشر شده‌است،) : «ترجمـه قرآن قدس، نمونـه‌ای روشن از یک ترجمـه بسیـار دقیق و آگاهانـه از قرآن است. و از نظر تاریخ زبان و اتمولوژی نیز از ارزشـهای ویژه و کم مانندی بهره‌ور است.» ۷۵ صفجه اول کتاب بـه توضیحات علی رواقی درون مورد واژگان و زبان‌شناسی اختصاص دارد. زبان ترجمـه این قرآن کهن بـه  گویش سیستانی و جنوب خراسان نزدیک مـی‌باشد. درون پایین صفحه‌های کتاب برابری واژگان ترجمـه کهن و فارسی نو آورده شده‌است. حتما توجه کرد کـه در این نسخه و همـه نسخه‌های قدیمـی نقطه نداشتن بعضی واژگان مانند: نپذیرفتن (نپدیرفتن)- حشنود= خشنودو… و یـا نگارش متفاوت مانند جهن (جهان) – بگه (بگو) ورتا شید (ورپاشید) ترسید (تا رسید) نشانـه غلط نگارشی هست و نـه اینکه درون آن دوره بدان گونـه سخن مـی‌گفته‌اند.
    دیرینگی
    بنا بـه قرائن و نشان‌های زبانشناسی، زمان کتابت آن بین سالهای ۲۵۰ که تا ۳۵۰ هجری قمری است. البته ژیلبر لازار بر این نظر هست که کاربرد صورت ادات فعلی «مـی» و حرف اضافه «در» بـه جای «همـی» و «اندر» درون این متن بـه رغم دیگر نشانـه‌های کهنگی، دلالت بر این دارد کـه این متن از قرن پنجم قدیمـی‌تر نیست و ترجیحاً بـه نیمـه دوم این قرن تعلق دارد.
    چند نمونـه از واژگان فارسی باستان درون این ترجمـه:
    کافر = کژ اندیشان
    مومن = باورمندان – باورداران
    گهانـه = بهانـه
    گهیشت= بهشت
    گویشتر= بیشتر
    خون گها=خون‌بها
    واز گرفتن = بازگرفتن
    بسندکاری = خشنودی
    انوز= هنوز
    ورنشستگان = سواران
    یک دو = اضافه
    إشناسی= بشناسی
    بزه کر= بزهکار
    نکهید = نکاهید
    گوهان= گواهان
    گمامند نشید= گمان مند نشوید
    دویر= کاتب و نویسنده
    ورمنـه varmone = برمن نـه (برمن بگذار)
    وادم = پایـان
    مـی‌گهند= مـی‌گویند
    وستام کن = اعتماد و توکل کن
    رامشتی شداران= شادمانان
    مـی‌رامشت= شادی و به بـه (بهجه) مـی‌کرد.
    خواندار= آواز خوان
    گرویشت (گرایش)= ایمان
    گورده = کمر
    خوردان=(کوچک ان) کودک ان
    بپایـان= برپا دار
    مـیزدک بر= مژده ده بشارت دهنده
    زوش (zosh)= درشت و محکم
    نگه وان= نگهبان
    دهن بستان= دهن بسته (بی زبان و لال)= چارپایـان
    ورخیزید= برخیزید
    سرهنگ= سردار و سالار
    خجاره= اندک
    سیدگر= سه دیگر= سوم
    گراگر= برابر
    نمون= نمونـه همتا
    خزینـه= گنجینـه
    ایـار= یـار-عیـار
    زا= تضرع
    اورها= ابرها
    پرستون کنید= بپرستید
    وازکنی = باز کنی
    منبع: parssea.org
     «انجمن رودکی» درون سال ۱۹۹۳ با هدف پژوهش درون گستره‌ی فرهنگ ایرانی درون کشورهای آسیـای مـیانـه٬ ایران و قفقازدر پاریس بنیـاد‌گذاری شد.
    از جمله‌ فعالیت‌های مـیرشاهی مـی‌توان بـه انتشار کتاب‌های ادبی و فرهنگی اشاره کرد. «شعرهای زنان افغان» یـا «ادب و فرهنگ تاجیکستان» نمونـه‌ای از کتاب‌هایی ‌ست کـه مـیرشاهی درون نشر و توزیع آن نقش داشته است. او همچنین مسوولیت‌های انجمن‌های دیگری را بـه نام‌های «روز جهانی نوروز» را برعهده دارد و چندین سال مسئول «انجمن فرهنگ ایران» بوده است.
    مـیرشاهی معتقد هست که مرزهای جغرافیـایی و اهمـیت مسایل سیـاسی باعث شده کـه مردم فارسی‌‌زبان کشورهای ایران٬ افغانستان٬ تاجیکستان و ازبکستان با توجه بـه داشتن زبان و ادبیـات مشترک از یکدیگر دور شوند. مـیرشاهی معتقد هست که مردم تاجیکستان یـا بخشی از ازبکستان ـ سمرقند و بخارا ـ همگی خود را از تبار ایرانی مـی‌دانند: «به بخارا رفته بودم که تا آرامگاه امـیراسماعیل سامانی را از نزدیک ببینم. خانمـی ۳۰ ساله مشغول تزیین سفره‌ای به منظور فروش زردآلو بود. با دوستی فرانسوی از کنار او مـی‌گذشتیم. بعد از کمـی گپ و گفت٬ از لحن صحبت من متوجه شد کـه ایرانی هستم. پول زردآلوها را نگرفت و گفت کـه اگر بیشتر اصرار کنیم تمام سرمایـه‌ام را درون آب رود مـی‌ریزم. او ادامـه داد کـه اینجا پر از ایرانی‌تبار است؛ چراکه همـه‌ی ما ایرانی هستیم.»
    در گفت‌وگو با مسعود مـیرشاهی بـه اشتراکات ادبی و فرهنگی کشورهای فارسی‌زبان پرداخته‌ایم:

     شما کـه در حوزه‌ی کشورهای فارسی‌زبان فعالیت دارید٬ نزدیکی فرهنگ و ادبیـات این کشورها را چطور ارزیـابی مـی‌کنید؟

    باید دقت شود کـه ما سه محیط فرهنگی داریم: آسیـای مـیانـه٬ ایران و قفقاز. ایرانیـان از نظر فرهنگی با قفقاز و آسیـای مـیانـه مشترک‌اند؛ اما این اشتراک از نظر ادبی و زبانی با آسیـای مـیانـه برقرار است. به منظور نمونـه‌ای از اشتراکات فرهنگی مـی‌توان مراسم جشن نوروز را مثال زد کـه نزد مردم جمـهوری آذربایجان٬ کردان ترکیـه٬ سوریـه و عراق همان اندازه اهمـیت دارد کـه در تاجیکستان٬ ازبکستان، افغانستان و ایران مـهم شمرده ‌مـی‌شود.
    ایران بیشترین ارتباط زبانی را با آسیـای مـیانـه دارد. زبان مشترک، زیبایی این را دارد کـه هم‌فهمـی مشترک مـیان ما ایجاد کند. ما مـی‌توانیم با هم‌فهمـی بیشتر آینده‌ی بهتری داشته باشیم.
    به بخارا رفته بودم که تا آرامگاه امـیراسماعیل سامانی را از نزدیک ببینم. خانمـی ۳۰ ساله مشغول تزیین سفره‌ای به منظور فروش زردآلو بود. با دوستی فرانسوی از کنار او مـی‌گذشتیم. بعد از کمـی گپ و گفت٬ از لحن صحبت من متوجه شد کـه ایرانی هستم. پول زردآلوها را نگرفت و گفت کـه اگر بیشتر اصرار کنیم تمام سرمایـه‌ام را درون آب رود مـی‌ریزم. او ادامـه داد کـه اینجا پر از ایرانی ‌ست؛ چراکه همـه‌ی ما ایرانی هستیم.

    با توجه بـه اینکه مرزهای کشورها تغییر کرده٬ بـه نظر شما تغییر محدوده‌ی جغرافیـایی بین کشورهای فارسی‌زبان چه تاثیری داشته است؟‌

    مردم کشورهای تاجیکستان٬ افغانستان و بخشی از ازبکستان٬ خود را بـه دلیل زبان و ادبیـات مشترک٬ ایرانی مـی‌دانند. ادبیـات مشترک بـه مشاهیر ایران بزرگ بازمـی‌گردد. اگر تاجیکستان را بـه طور مثال درون نظر بگیریم متوجه مـی‌شویم کـه کمال خجندی یـا از همـه مـهم‌تر رودکی٬ ناصرخسرو و ابوعلی‌ سینا فرزندان این منطقه‌اند. درون سال‌های اخیر نیز بیش از ۱۲۰۰ ادیب سمرقندی داشته‌ایم. با نگاهی بـه تاریخ ادبیـات ایران متوجه مـی‌شویم کـه بسیـاری از ادیبان و شعرا٬ زاده‌ی کشورهایی‌ هستند کـه امروزه داخل خاک ایران قرار ندارد. بـه نظر من مـی‌توان بـه همان اندازه کـه حافظ و سعدی را درون سمرقند و بخارا٬ تاجیکی دانست٬ رودکی و ناصرخسرو نیز درون داخل ایران٬ ایرانی پنداشت. درون زبان و ادبیـات مرزی وجود ندارد.

    اما نسبت بـه قبل کـه کشورها از هم جدا نشده بودند٬ شکافی ایجاد شده و به همـین دلیل بسیـاری از مردم بـه مشاهیر٬ ادبیـات و فرهنگ خود٬ تفکیک شده و ناسیونالیستی نگاه مـی‌کنند.

    من این‌طور فکر نمـی‌کنم. ما درون ایران خیـابان ناصرخسرو داریم٬ مدارسی بـه همـین نام داریم. اگرچه ایرانی‌ها او را ایرانی مـی‌دانند اما اگر نگاه کنیم کـه ناصرخسرو کجا بـه دنیـا آمده٬ متوجه مـی‌شویم کـه او درون مرو بـه دنیـا آمده٬ درون افغانستان درگذشته و در کوه‌های بدخشان دفن شده است. ما ناصرخسرو را ایرانی مـی‌دانیم اما او زاده‌ی خارج از مرزهای ایران هست و همان‌سوی مرزها درگذشته. رودکی را مـی‌توان مثال دیگری دانست. او زاده‌ی پنجکنت واقع درون شمال تاجیکستان است.ی کـه پدر شعر فارسی قلمداد شده هست را ایرانی مـی‌دانیم اما رودکی کنار سیردریـا بـه دنیـا آمده ولی تاثیرش درون ادبیـات ما آن‌گونـه هست که ما او را ایرانی مـی‌دانیم. آرامگاه رودکی نیز درون همان پنجکنت است. اگر زندگی مشاهیر و ادیبان دیگر را نیز بررسی کنیم بـه نتیجه‌ی مشابهی مـی‌رسیم. حتما پذیرفت کـه همـه از یک بستر مشترک بوده‌اند.
    بیشتر شاهنامـه درون ایران و سیستان و زابل و کابل مـی‌گذرد اما ما شاهنامـه را صد درون صد ایرانی مـی‌دانیم و نمـی‌پسندیم کـه افغان‌ها بگویند کـه شاهنامـه بـه آن‌ها تعلق دارد؛ اما اگر رودابه را درون نظر بگیریم متوجه مـی‌شویم کـه شخصیت‌های بسیـاری از شعرها از کشورهای فارسی‌زبان دیگر هستند؛ مثل رودابه کـه به افغانستان نزدیک است. درون موسیقی هم بـه همـین شکل. فارابی را از خود مـی‌دانیم اما فاراب کـه زادگاه اوست٬ شـهری درون افغانستان هست اما ما او را ایرانی مـی‌دانیم.
    با نگاهی بـه تاریخ ادبیـات ایران متوجه مـی‌شویم کـه بسیـاری از ادیبان و شعرا٬ زاده‌ی کشورهایی‌ هستند کـه امروزه داخل خاک ایران قرار ندارد.

    به نظر شما چه دلیلی باعث این شکاف‌ها شده؟ آیـا جدایی مرزها تنـها دلیل آن است؟

    ایران کشوری ‌ست کـه حکومت آن مـی‌کوشد داشته‌های خود را از زمان آمدن اسلام بـه بعد برشمرد. این مساله درون سه کشور دیگر هم وجود دارد. افغانستان را مثال بزنیم. این کشور نیز رابطه‌ی خود را با هر‌‌ آنچه درون پیش از ۲۰۰ سال اخیر داشته٬ قطع کرده است. مردم افغانستان نسبت بـه تاریخ قدیمـی ایران که بخشی از تاریخ خود آن‌ها هم هست، بیگانـه‌اند؛ چراکه تبلیغات مذهبی بیش از اندازه شدید است. از زمانی‌ کـه قوم پشتون سعی د کـه دولت جداگانـه تشکیل دهند٬ مشکل زبان نیز درون این کشور جدی‌تر شد. آن‌ها بر سر یک کلمـه‌‌ی «دانشگاه‌« درگیری‌های بسیـاری داشتند.
    تاجیکستان، اما کشوری ‌ست کـه از ۴۰۰۰ سال پیش تاکنون هرچه ایرانیـان دارند٬ خود را با آن‌ها سهیم مـی‌داند و خود را جزیی از ایران باستان معرفی مـی‌کنند. مردم درون تاجیکستان کوروش را از خود مـی‌دانند. درون هر شـهری از تاجیکستان خیـابان حافظ یـا سعدی دارند؛ اما درون افغانستان کوشش شده کـه مردم خود را از گذشته‌ی تاریخی‌شان جدا بدانند. این مشکلات تنـها زبانی نیست بلکه فرهنگی هم بـه حساب مـی‌آید. در افغانستان نـه خیـابانی بـه نام ناصرخسرو دارند و نـه بـه نام دیگر مشاهیر.
    در سمرقند و بخارا واقع درون ازبکستان٬ مردم فارسی را بسیـار زیبا صحبت مـی‌کنند. نقش این دو شـهر و خصوصا بخارا درون زنده‌ نگه‌داشتن زبان فارسی و ترویج آن٬ تقشی بسیـار ارزنده است. بیش از ۲۰۰۰ ادیب درون تاریخ ادبیـات فارسی داریم کـه آن‌ها از آسیـای مـیانـه آمده‌اند؛ اما بـه طور مثال نگاهی بـه زندگی خجندی٬ تغییرات مکانی او را بـه ما نشان مـی‌دهد. او از خجند آمده و در تبریز دفن شده. مرزها کـه وجود نداشت٬ جابه‌جایی مردم نیز راحت‌ بود کـه مـی‌توانستند درون حدود زبانی و فرهنگی خود٬ رفت و آمد کنند؛ اما بعد از ایجاد مرزها٬ بـه اندازه‌ای کـه جنبه‌های سیـاسی امر٬ مطرح شده٬ بـه جنبه‌های فرهنگی و ادبی پرداخته نشده است.
    تاجیکستان، کشوری ‌ست کـه از ۴۰۰۰ سال پیش تاکنون هرچه ایرانیـان دارند٬ خود را با آن‌ها سهیم مـی‌داند و خود را جزیی از ایران باستان معرفی مـی‌کنند. مردم درون تاجیکستان کوروش را از خود مـی‌دانند. درون هر شـهری از تاجیکستان خیـابان حافظ یـا سعدی دارند؛ اما درون افغانستان کوشش شده کـه مردم خود را از گذشته‌ی تاریخی‌شان جدا بدانند. این مشکلات تنـها زبانی نیست بلکه فرهنگی هم بـه حساب مـی‌آید.

    حال کـه این مرزها کشیده شده و همان‌طور کـه خودتان اشاره کردید٬ ضمن داشتن ادبیـات و فرهنگ مشترک٬ مردم این کشورها یکدیگر را دور از هم تعریف مـی‌کنند٬ راهکار چیست؟

    باید بیشتر بـه این اشتراکات پرداخت. دانشمندان و پژوهشگران این مناطق مـی‌توانند با راه‌اندازی همایش‌ها بـه یکدیگر نزدیک شده و این نزدیکی را بـه دیگران نیز تعمـیم دهند که تا هم فهمـی کـه باید٬ پدیدار شود. چه آن‌هایی کـه در سمرقند و بخارا هستند٬ چهانی‌ کـه در خجند و دوشنبه زندگی‌ مـی‌کنند و چه آنانی کـه در کابل و مزار شریف مـی‌زیند و چهانی‌ کـه در مشـهد و تهران و تبریز ساکن‌اند؛ تمام این مردم بسترهای مشترک‌ دارند. درست هست که زبان محلی مثل پشتون٬ کردی٬ آذری داریم و برخی از زبان‌ها با اوستا هم‌زمان است؛ اما از نظر گستره‌ی فرهنگی ایرانی درون زبان‌ها٬ فارسی بسیـار غنی ‌ست. زبان فارسی از آن فارس‌ها نیست بلکه هر ادیب و فیلسوف و هنرمندی کـه در این مناطق بوده٬ بـه زبان فارسی نوشته‌های خود را منتشر کرده٬ زبان فارسی از آن همـه است. بزرگان این اقوام اگر مـی‌خواستند حرفی را بـه ثبت برسانند و به گوش همگان برسانند٬ از زبان فارسی بهره‌اند.
    در سمرقند و بخارا واقع درون ازبکستان٬ مردم فارسی را بسیـار زیبا صحبت مـی‌کنند. نقش این دو شـهر و خصوصا بخارا درون زنده‌ نگه‌داشتن زبان فارسی و ترویج آن٬ تقشی بسیـار ارزنده است. بیش از ۲۰۰۰ ادیب درون تاریخ ادبیـات فارسی داریم کـه آن‌ها از آسیـای مـیانـه آمده‌اند؛ اما بـه طور مثال نگاهی بـه زندگی خجندی٬ تغییرات مکانی او را بـه ما نشان مـی‌دهد. او از خجند آمده و در تبریز دفن شده. مرزها کـه وجود نداشت٬ جابه‌جایی مردم نیز راحت‌ بود کـه مـی‌توانستند درون حدود زبانی و فرهنگی خود٬ رفت و آمد کنند؛ اما بعد از ایجاد مرزها٬ بـه اندازه‌ای کـه جنبه‌های سیـاسی امر٬ مطرح شده٬ بـه جنبه‌های فرهنگی و ادبی پرداخته نشده است.

    شما یکی از راهکارها را ایجاد همایش‌های مشترک بین ادیبان و فرهیختگان مـی‌دانید؛ اما درون ایران ما شاهد فشار بر حوزه‌ی فرهنگ و ادبیـات هستیم. تعداد زیـادی از نویسندگان از نوشتن بازمانده‌اند. افغانستان چندین دهه درگیر جنگ است. شاید بتوان وضعیت تاجیکستان را بهتر توصیف کرد. درون چنین فضاهایی آیـا مـی‌توان این راهکاری کـه شما ذکر کردید را تعمـیم داد و به همان تکیـه کرد؟

    در تاجیکستان مشکلی به منظور نوشتن وجود ندارد. آزادی صد درون صد درون حوزه‌ی ادبیـات و نشر کتاب وجود دارد. درست هست که برگزاری همایش نمـی‌تواند کافی باشد؛ اما اکنون یکی از بهترین راه‌‌ها مجلات اینترنتی ‌ست. تلویزیون‌های ‌ای یکی دیگر از بسترهایی ‌ست کـه مـی‌توان به منظور ایجاد نزدیکی مـیان فارسی‌زبانان از آن استفاده کرد.
    از خودم مثال مـی‌ کـه به بخارا رفته بودم. از خانـه‌ها صدای ترانـه‌های ایرانی شنیده مـی‌شد. حتما توجه داشت کـه هنرمندان نقش بسیـار مـهمـی درون ترویج زبان دارند. درون جایی‌ مثل ازبکستان کـه مـی‌کوشد زبان فارسی را کم‌اهمـیت جلوه دهد٬ مردم با ‌ها ترانـه‌های ایرانی را گوش مـی‌دهند. درون تاجیکستان هم بـه همـین شکل است. درون یک ناکجاآباد مـی‌بینید کـه مردم با ترانـه‌های ایرانی شادی مـی‌کنند. البته درست هست که موسیقی درون این کشورها هم خوب پیشرفت کرده؛ اما همچنان موسیقی فارسی درون گوشـه و کنار شـهرهای این کشورها بـه گوش مـی‌رسد.
    چه آن‌هایی کـه در سمرقند و بخارا هستند٬ چهانی‌ کـه در خجند و دوشنبه زندگی‌ مـی‌کنند و چه آنانی کـه در کابل و مزار شریف مـی‌زیند و چهانی‌ کـه در مشـهد و تهران و تبریز ساکن‌اند؛ تمام این مردم بسترهای مشترک‌ دارند. درست هست که زبان محلی مثل پشتون٬ کردی٬ آذری داریم و برخی از زبان‌ها با اوستا هم‌زمان است؛ اما از نظر گستره‌ی فرهنگی ایرانی درون زبان‌ها٬ فارسی بسیـار غنی ‌ست. زبان فارسی از آن فارس‌ها نیست بلکه هر ادیب و فیلسوف و هنرمندی کـه در این مناطق بوده٬ بـه زبان فارسی نوشته‌های خود را منتشر کرده٬ زبان فارسی از آن همـه است. بزرگان این اقوام اگر مـی‌خواستند حرفی را بـه ثبت برسانند و به گوش همگان برسانند٬ از زبان فارسی بهره‌اند.

    شما کـه مسوولیت دو انجمن را برعهده دارید٬ به منظور ایجاد این نزدیکی بیشتر چه کردید؟

    ما درون حوزه‌ی ادبی و فرهنگی بسیـار کوشیده‌ایم. من سعی کرده‌ام کـه با نشر کتاب و شعرهای بانوان افغان یـا بانوان ازبکستان بـه زبان فارسی، زمـینـه‌ی این نزدیکی را ایجاد کنم. همـینک مـی‌کوشم که تا ادبیـات فارسی را بـه زبان‌های نگارشی دیگر درون کشورهای فارسی زبان برگردانم که تا قابل استفاده به منظور آنان نیز باشد. درون تاجیکستان اگرچه مردم فارسی صحبت مـی‌کنند؛ اما دبیره آن‌ها سیریلیک است. این وظیفه‌ی ماست کـه بکوشیم که تا تبادلات ادبی و فرهنگی بیشتر شود.
    ۲۰ سال پیش انجمنی را بنیـادگذاری کردم. هدف انجمن رودکی این بود کـه زمـینـه‌ای فراهم کنیم کـه خارج از مرزهای سیـاسی کـه هر کشوری مـی‌تواند نام خود را داشته باشد٬ ادیبان و فرهیختگان‌ این کشورها را دور هم جمع کنم که تا درباره‌ی زبان٬ فرهنگ و ادبیـات مشترک این خطه‌ها صحبت کنند. ما درون کلاس‌های انجمنمان آموزش خط نیـاکان ـ فارسی ـ را نیز داریم.
    به بخارا رفته بودم. از خانـه‌ها صدای ترانـه‌های ایرانی شنیده مـی‌شد. حتما توجه داشت کـه هنرمندان نقش بسیـار مـهمـی درون ترویج زبان دارند. درون جایی‌ مثل ازبکستان کـه مـی‌کوشد زبان فارسی را کم‌اهمـیت جلوه دهد٬ مردم با ‌ها ترانـه‌های ایرانی را گوش مـی‌دهند. درون تاجیکستان هم بـه همـین شکل است. درون یک ناکجاآباد مـی‌بینید کـه مردم با ترانـه‌های ایرانی شادی مـی‌کنند. البته درست هست که موسیقی درون این کشورها هم خوب پیشرفت کرده؛ اما همچنان موسیقی فارسی درون گوشـه و کنار شـهرهای این کشورها بـه گوش مـی‌رسد.

     کتاب‌های نویسندگان معاصر ایرانی که تا چه اندازه مـیان مردم افغانستان و تاجیکستان و ازبکستان٬ شناخته شده است؟‌

    در افغانستان بـه این دلیل کـه نگارش فارسی مطالعه مـی‌شود٬ از کتاب‌های نویسندگان ایرانی بسیـار بهره مـی‌برند. درون کتابخانـه‌های افغانستان کتاب‌‌هایی کـه توسط نویسندگان ایرانی نوشته شده٬ وجود دارد؛ اما مشکل تاجیکستان و آسیـای مـیانـه این هست که خط نگارش آن‌ها فارسی نیست. ازبکستان نیز بـه تازگی لاتین مـی‌نویسند. بـه همـین دلیل کتاب‌ها بردی کـه باید را ندارند. دولت نیز کتاب‌هایی را کـه بیشتر بـه این کشورها منتقل مـی‌کند٬ کتاب‌های مذهبی یـا ادبیـات کلاسیک است؛ ولی کتاب‌هایی کـه امروزه لازم هست اندیشمندان تاجیکی مطالعه کنند٬ کم‌تر درون دسترس است. با آنکه فراگیری زبان فارسی از سوی دولت اجباری عنوان شده؛ اما باز هم خط سیریلیک مـیان مردم تاجیکستان نگارش اصلی ‌ست.
    ۲۰ سال پیش انجمنی را بنیـادگذاری کردم. هدف انجمن رودکی این بود کـه زمـینـه‌ای فراهم کنیم کـه خارج از مرزهای سیـاسی کـه هر کشوری مـی‌تواند نام خود را داشته باشد٬ ادیبان و فرهیختگان‌ این کشورها را دور هم جمع کنم که تا درباره‌ی زبان٬ فرهنگ و ادبیـات مشترک این خطه‌ها صحبت کنند. ما درون کلاس‌های انجمنمان آموزش خط نیـاکان ـ فارسی ـ را نیز داریم.

    این اجبار درون فراگیری خط فارسی٬ تدریجی اتفاق افتاده است؟

    باید توجه کنیم کـه اگرچه آموزش خط فارسی اجباری ‌ست؛ اما نباید اجازه داد کـه خط سیریلیک گم شود. به منظور تغییر خط٬ صد سال زمان لازم است؛ چرا‌که ادبیـات مردم گم مـی‌شود. درون صورت دگرگونی الفبای یک کشور٬ مردم آن کشور بـه طور ناگهانی بی‌سواد مـی‌شوند.
    “Among the many people and races who have come in contact with Indians and influenced India’s life and culture, the oldest and most persistent have been the Iranians”. Iranians and Indians throughout the history, even before settlement of Aryans in the vast plateau of Iran and India, had continuous traffic between them. The two countries that lie apart over distance of miles and distinct neighbors have shown ethnic ties and persistent similarities in many aspects of routine living.

    The similarities between India and Iran go far beyond ties of times; Sanskrit scholars in India had accounted linguistic similarities between the Indian veda’s and the Iranian Zend Avesta. Even today the similarities tend to exist, from delicacies to art and from entertainment to religious practice both share commonalities.
    India has a unique connection with Persia (Iran), which dates back to the BCs. In 532 BC Iran’s greatest king, Cyrus took control of north-west India and his successor Darius extended the territory further to the east. The invaders brought with them their culture and ingredients like spinach, pistachio, almond, pomegranate, saffron and rosewater. It is interesting to note that during this time they were introduced to rice, a grain indigenous to India, which soon became and still is an Iranian staple. With the tint and mix of both shared culinary sciences the world has witnessed delicious authentic cuisines.
    The two countries have similarities in the field of art and culture too. Paintings on the walls of Dukhang of Alchi monastery in Ladakh reproduce Sassanian (a period in Iran) motives on textiles. The walls depict round medallions with mythical animals that were evident in Iranian scriptures. The blue turquoise color that is now seen on most mosques of Iran was utilized by the Buddhist monks as color of meditation on Indian planes. The most ancient stringed instruments that were created by Iranian’s decades ago are being a motivated influence over the Indian music. Sufism was the result of spiritual interaction between Persia and India. Sufism, originally borrowed from India, returned to India with a distinct Iranian stamp. The mysticism of Islam came under the impact of Hinduism and its philosophy of Vedanta. Hinduism also accepted some Islamic elements such as equality and monotheism. Many Hindu saints combined tenets of Islam and Hinduism. Emperor Akbar (1556-1604 AD) even promulgated a new religion – ‘Din-e-Ilahi’ – a combination of the prevailing religions in India.
    Trade expanded mainly because prehistoric Iranian’s introduced coinage, which facilitated exchange. India exported spices, black pepper and imported gold and silver coins from Iran. The grape, introduced from Persia with the almond and walnut, was cultivated in the western Himalayas. One of the earliest Indian words for a coin is Karsa (also a small weight), which is of Persian origin.

    If one traces the existence of religious practices early Persian’s (prior to Muslim invasion) had similar religious practices as that of the Indians. Prominent importance was given to Sun and the sole source of the Zoroastrians then. There are several parallelisms between medical, physiological and pathological doctrines of the Ayurveda and those of the Avesta in its surviving texts represented by the Vendidad, the Yasna and the Yashts.

    The Persian word din (religion) is similar to dhena of the rigveda where it means ‘speech reflecting the inner thoughts of man’. Its Avesta equivalent is daena, a common word in Gathas meaning inner self of man.
    A thread that was a compulsion for the males of the society to wear was a commonality between the two countries, the practice of sacrifice to fire as representation of Sun was carried on in both civilization. Rituals, names of God and goddess were found to be on similar line of thought. Over years and Mogul invasion of India the values deemed to reduce over the ethnic sharing, during the British colonial rule the ties became negligible.
    The people of India and Iran, two ancient neighboring civilizations, have enjoyed close historical links through the ages. They had a common homeland and share a common linguistic and racial past. Over the several millennia, they interacted an enriched each other in the fields of language, religion, arts, culture, food and other traditions. Today the two countries enjoy warm, friendly relations and cooperate in a wide range of fields.

    Even today the ties between the two nations are considerably strong and are working towards achieving more goals from each other. It is improbable to deny the prehistoric existence of healthy cultural and trade ties that existed between the countries. The ties that the two country shares are growing over years, Indian universities are a popular destination for Iranian students for higher studies. Several high ranking Iranian officials and professionals have studied in India. There are a large number of Iranian students studying in universities at Mumbai, Pune, Bangalore and Delhi. The ties between the two countries are expected to flourish over years without being sidelined by the world politics.
     
     روز هفت که تا ۹ فروردین ۱۳۹۳ سمـینار سه روزه ای توسط مرکز ملی ایندرا گاندی هند IGNCA برگزار شد.
    حدود سی نفراز متخصصان تمدن  ایران و هند و بخصوص دوره ساسانی که تا سلجوقی  از کشورهای مختلف درون این سمـینار شرکت داشتند دو نفر از ایران مقاله فرستاده بودند امابرای ارایـه بـه سمـینار نرسیده بودند درون نتیجه خانم  دکتر منصوره حیدر برگزار کننده و مدیر سمـینار از اینجانب خواست کـه به نمایندگی از بخش ایران درون این سمـینار سخنرانی داشته باشم با وجود فرصت کم  از فرصت استفاده کردم و کتاب تازه منتشر شده ” نقش پارسی بر سنگ نوشته های فاخر هند را  با تاکید بر موضوع نفوذ  هنر و معماری ساسانی بر هند معرفی کردم و با تصویرهایی کـه بصورت پاورپوینت ارایـه شدموضوع بیشتر جذاب شد.  ابتدا نوروز و جشن هولی را بـه حضار کـه تقریبا همگی از حوزه  تمدن و جغرافیـای نوروز بودند را تبریک گفتم و ریشـه و اساس نوروز و هولی را کـه همانا آغاز فصل جدید هست مورد اشاره قرار دادم و از هند خواستم کـه هولی را همانند ایرانی ها بر مبنای یکسان شدن شب و روز  قرار دهند که تا ارتباط نوروز و هولی  بیشتر شود.  بعضی مطالبی کـه ارایـه کردم به منظور خارجی ها کاملا تازه بود بخصوص بخش یـافته های قلعه ساسانی زیبد و همچنین فنجان و ساعت آبی و قناتها و آب انبارهای و بادگیر های ساسانی مورد استقبال  قرار گرفت.  
    در سخنرانی افتتاحیـه امبسدور قراخان گفت آغوش هند بروی مردمان مختلف باز بوده هست بعضی آمده اند و غارت د  و بهترین اشیـاء گرانبها را با خود بردند و رفتند/ نادر/  وی با نگاه بـه اینجانب و با لحن شوخی گفت البته ما قصد نداریم کـه آنـها را از شما باز بعد بگیریم . بنده هم درون جواب گفتم شما بهتر هست پادشاه خودتان محمدشاه را سرزنش کنید کـه ۸۰۰ تروریست اشرف افغان را پناه داد و حاضر نشد آنـها را  از  دهلی اخراج کند و یـا مجازات نمایدو حتی سفیر نادر را هم کشت . لذا نادر خود مجبور شد التیماتوم دهد و آنـها را مجازات نماید البته کشتار بـه هر شکلی باشد مذموم است.
    در این سمـینار استادانی کـه از دانشگاههای ازبکستان و ترکیـه بودند تلاش زیـادی د کـه دوره های سلجوقی ، گورکانی/ موگالی و حتی دوره صفویـه را تمدن ترکی معرفی کنند.
    سخنران ازبکی گفت تیمور و بابر از ازبکستان بودند و ارتباطی بـه تمدن پارسی ندارند. مضحک تر این  که گفت ایران یک نام جدید هست و دو سه قرن سابقه دارد. طبیعی بود کـه بنده با مستندات محکم سخنان وی را رد کنم و اعلام کردم بـه عنوانی کـه تمدن عرب و شمال آفریقا و تمدن ایران و هند و آسیـای مـیانـه را بخوبی مـی شناسم  مستند بـه کتب  فارسی – عربی و تورکی حتما اعلام کنم نام ایران درون تمام دوره تاریخی همواره وجود داشته و در تنـها درون شاهنامـه بیشتر از  ۷۰۰ بار نام ایران تکرار شده است. خود امپراتوران سلجوقی و مغولی مجددا نام ایران را احیـا د و خود را جم جاه و پادشاه ایران و توران نامـیدند. عربها و تورکها درون نوشته های خود همواره به منظور ایران نام مملکت فارس، مملکت عجم ، کشورایران ،  و اروپاییـان همواره معادل نام پرشیـا را به منظور جغرافیـای ایرانی بکار اند. اما درون تاریخ و ادبیـات فارسی همواره نام ایران رایج بوده است. درون حالیکه به منظور بخش های وسیعی از آسیـای مـیانـه نام خراسان بزرگ ، توران و آریـانا بکار مـی رفته و نام کشورهای تازه استقلال یـافته به منظور جهان ناشناخته بوده است.
    به ایشان یـاد آور شدم کـه ارتباط آن دوران  با فارسی چنین هست که بیشتر از یک مـیلیون نسخه خطی فارسی و ۱۵ هزار سنگ نوشته  فاخر فارسی و قرانی درون هند وجود دارد درون حالیکه بـه زبان ترکی این گونـه مستندات درون هند بسیـار نادر هست اما درون هر حال منظور از پرشیـا  قوم و نژاد و زبان نیست منظور منطقه جغرافیـایی گسترده ای هست که قلمرو وسیعی درون دوره های مختلف تاریخی بوده هست حتی درون دوره سلجوقی و مغولی باز هم ایران مرکزیت و محوریت جغرافیـایی و فرهنگی دارد بنا بر این  طبیعی هست که نام ایران یـا پرشیـا درون این دوره ها درون محور باشد. خوشبختانـه سه استاد تاجیکی  و قزاقی سخنرانی خود را با فارسی ارایـه د کـه خود نشانـه دیگری از نفوذ زبان فارسی بود.
    اهم مطالب دیگررا خبرگزاری ایرنا مورد اشاره قرار داده است  :

    دهلی نو – ایرنا – سمـینار بین المللی دوره تاریخی ساسانی که تا سلجوقی و تاثیر متقابل آن بر تمدن شبه قاره هند با حضور ایران درمرکز ملی ایندرا گاندی هند برگزار شد .

    کد خبر: ۸۱۱۰۲۲۰۰ | تاریخ خبر: ۰۹/۰۱/۱۳۹۳ – ۱۳:۰
      به گزارش ایرنا، دراین سمـینار سه روزه کـه روز شنبه خاتمـه مـی یـابد  استادان، پژوهشگران و متخصصان از کشورهای ایران، تاجیکستان، افغانستان ، قزاقستان، ترکیـه، مجارستان، فرانسه، هند و روسیـه مطالب و یـافته های خود را ارایـه د.
    دراین سمـینار همچنین موضوعات مختلف این دوره تاریخی ازجمله تاثیرمعماری ساسانیـان درمعماری اسلامـی،برتری ها و ابتکارهای فنآوری درون ساخت قنات، تونل های زیرزمـینی و مدیریت آب، سیستم های خنک کننده و گرم کننده و تاثیرمعماری سلجوقی درمعماری هند مورد بررسی قرار گرفت.همچنین درحوزه های مختلف دانش بین هند و اورآسیـا موضوعاتی مانند نقاشی های دیواری، نقاشی بناهای فاخر ،نقاشی های خطی، پزشکی و طب قدیم مطرح و در مورد آن بحث شد.ˈگولام یوسیدن خواجهˈ رییس اداره بررسی های باستان شناسی هند طی سخنانی درون جلسه افتتاحیـه گفت: درون همـه جای هند آثار نفوذ فرهنگ ایرانی از دوره ساسانی که تا دوره اسلامـی مشاهده مـی شود.وی افزود:بیش از ۱۵هزار سنگ نوشته پارسی و قرآنی درون هند وجود دارند کـه بسیـاری از آنـها ثبت مـیراث فرهنگی و برخی ثبت مـیراث جهانی درون یونسکو شده اند. وی تاکید کرد: بسیـاری از بناهای فاخر قرون مـیانـه درون هند تحت تاثیر فرهنگ ایرانی – اسلامـی بوده است.
    دکتر ˈمحمد عجم ˈ سخنران ایرانی این سمـینار بـه بررسی تاثیر معماری ساسانی بر معماری سلجوقی و معماری گورکانی هند پرداخت و با ارایـه بیش از ۵۰ تصویر تشابه بناهای این دوران را مورد مقایسه قرار داد.این پژوهشگر ایرانی فن آبیـاری و قنات و همچنین کاربرد ساعت آبی را درون تقسیم دقیق زمان ازجمله سهم آب و تعیین دقیق روزهای مـهم سال ایرانی مانند نوروز و طولانی ترین روز و شب مورد اشاره قرار داد و آن را از ابداعات دوره هخا و ساسانی دانست کـه به سایر مناطق راه یـافته است.
    وی شماری از ویژگی های معماری دوره ساسانی از جمله چهار طاقی ها، ایوان ها، گنبدها و گچ بری همراه با استفاده از مصالح سنگ و آجر و گچ را برشمرد و شیوه تکامل این معماری را از کاخ اردشیر ساسانی که تا گنبد سلطانیـه و تا تاج محل توضیح داد. دکتر عجم گفت از بیشتر بناهای دوره سلجوقی و گورگانی هند بازدید نموده و بخصوص سنگ نوشته های پارسی آنـها را مورد بررسی قرار داده هست .وی همچنین تصاویری از خط نوشته های پهلوی ساسانی و نوشته های غارهای آجنتا و کنـهری درون هند ارایـه نمود.
    این کارشناس فرهنگی کشورمان گفت بعضی سنگ نوشته های پارسی هند ازبعد هنری و خوشنویسی بی نظیر هستند و درخود ایران نیز چنین سنگ نوشته های فاخری درآن دوره تاریخی وجود ندارد. از جمله این سنگ نوشته ها مـی توان بـه خطوط برجسته اشعار پارسی درون دیوارها و ستون ها و ایوان های مرمری مجموعه بناهای آرامگاه اکبر شاه اشاره نمود.دکتر عجم درون پایـان تاکید کرد: فرهنگ ، تاریخ و ادبیـات کشورهای منطقه بـه هم پیوند خورده و کشورهای حوزه نوروز مـی توانند دوباره یک عصر طلایی هنری و ادبی و علمـی را ایجاد کنند .در ادامـه این سمـینار پرفسور ˈعسکر علی رجب اوف ˈ از تاجیکستان بـه بررسی موسیقی دوره ساسانی پرداخت و گفت: هنوز سبک و مقام موسیقی این دوران رایج است.دکتر ˈیوسف نور علی افˈ استاد دیگر تاجیک از دانشگاه دوشنبه بـه تاثیر طب دوره ساسانی و سامانی بخصوص ابوعلی سینا و رازی بر جغرافیـای پزشکی حوزه تمدنی ایران اشاره کرد و اظهارداشت: ما از هند سپاسگزاریم کـه در جهت طب ابوعلی سینا یـا طب سنتی تجربیـات آن دوره را حفظ کرده هست .شنـهاد داد کـه نام این طب را از طب یونانی بـه طب ایرانی و یـا طب اوسینایی تبدیل کنند. این استاد تاجیک گفت، ابوعلی سینا و رازی بیشتر از دو هزار گیـاه دارویی را معرفی کرده اند و خواص آنـها را مـی دانسته اند درون حالی کـه طب تجربی و گیـاهی یونانی هرگز چنین درجه ای از پیشرفت نداشته است.دکتر ˈاسلام جمنیˈ دیگر سخنران این سمـینار از دانشگاه آلماتی بـه بررسی های ادبیـات و فرهنگ خان نشینی قزاقستان پرداخت و گفت: درون ادبیـات ۵۰۰ ساله قزاق ها هیچگونـه تعریف و تمجیدی درون مورد شاهان و فرمانروایـان وجود ندارد. آنان درون ادبیـات و اشعار و موسیقی بسیـاز زیبای خود فقط خداوند ، رسول و اولیـا را ستایش مـی کرده اند.وی تصریح کرد: فرهنگ قزاقی فرهنگ چادر نشینی بوده و علاقه عجیب آنـها بـه موسیقی موجب شگفتی روس ها و سایر مللی شده کـه در مورد فلکلور قزاقی مطالعه کرده اند.وی درون ادامـه افزود: قزاقستان نـهمـین کشور پهناور دنیـا هست اما درتمام این کشور زبان قزاقی با یک لهجه سخن گفته مـی شود کـه در دنیـا چنین تک زبانی وجود ندارد.نکته جالب این سمـینار این بود کـه این سه ایران شناس بـه زبان فارسی سخن گفتند و اکثر استادان حاضر و ایران شناسان نیز فارسی بلد بودند.
    نسیم احمدشاه ˈ از دانشگاه کشمـیر ابعاد مختلف حضور ایرانیـان درون کشمـیر را بررسی کرد و گفت: گزافه نیست وقتی گفته مـی شود کشمـیر ایران صغیر هست زیرا نفوذ زبان و ادبیـات و فرهنگ اسلامـی و صوفی درون کشمـیر بسیـار گسترده است.

    Persian Crosses of South India and Its Possible Manichaean Origin

     
    St.Thomas Mount crossThis is a controversial subject among Syriac Christians of Malankara. Majority of church historians put forward the Persian cross as the prime evidence for the existence of Persian Christianity in Malankara . These so called crosses have termed Persian crosses because of Pahlavi writing on them. Many scholars have tried to decipher the writing on these crosses and produced diametrically opposite results. This is the problem with Pahlavi script which is mainly Logogrammatic.Kottayam Cross -1,Kerala.,India.

    ۷th Century Persian Cross at the Kottayam St.Mary’s Church (Valiyapally)
    We find two types of crosses named as Persian Crosses at various locations .These locations are
    ۱)     St.Thomas Mount, Chennai, Tamilnadu:-The Cross is at Our Lady of Expectations Church under the Latin Catholic diocese of Chingelpet ( Madras-Mylapore).
    ۲)     Kadamattom ,Kerala:- This cross is at St. George Orthodox Syriac Church, Kadamattom, Kerala.This Cross was found at the southern wall of the Madbaha.
    ۳)     Kottayam,Kerala:- There are two Crosses at St. Mary’s Syriac Orthodox Church, Kottayam,Kerala. One cross is considered of late origin (10th century) and the other dated between 6-8th century.
    ۴)     Kothanellur, Kerala:- This cross is at St. Gervasis and Prothasis Roman Catholic (Syro-Malabar) church, Kothanellur,Kerala.The Cross said to have been discovered during renovation at 1895.
    ۵)     Muttuchira,Kerala:-This Cross is at Holy Ghost Roman Catholic church(Syro-Malabar) at Muttuchira, Kerala.This is also said to have been discovered during renovation of the church.
    ۶)     Alangadu, Kerala:-This cross is at St.Mary’s Roman Catholic (Syro-Malabar) Church ,Alangadu,Kerala.This is a very recent discovery.
    Besides these locations church historians state that similar crosses have been found at Goa, India; Anuradhapura, Sri Lanka and Taxila, Pakistan.
    Goa Cross,India

    تلاش ایران به منظور ثبت زبان فارسی بـه عنوان هفتمـین زبان رایج جهان

     همشـهری آنلاین: تلاش‌های ایران به منظور ثبت فارسی بـه عنوان هفتمـین زبان رایج بین‌المللی با همکاری رایزنان فرهنگی کشورمان درون افغانستان و تاجیکستان آغاز شد.
     تلاش‌های ایران به منظور ثبت فارسی بـه عنوان هفتمـین زبان رایج بین‌المللی با همکاری رایزنان فرهنگی کشورمان درون افغانستان و تاجیکستان آغاز شد.
    چندی پیش هم «حسن بانو غضنفر» سرپرست وزارت زنان افغانستان خواستار اقدامات جدی کشورهای فارسی زبان به منظور ثبت این زبان درون یونسکو بـه عنوان زبانی بین‌المللی شده بود.
    محمدرضا دهشیری، معاون پژوهشی و آموزشی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامـی درباره تلاش‌ها به منظور ثبت فارسی درون یونسکو بـه عنوان هفتمـین زبان رایج بین‌المللی گفت: برنامـه‌ریزی به منظور این اقدام مـهم آغاز شده و ما درون این مرحله نیـازمند کمک رسانـه‌ها و به ویژه نخبگان و متخصصان زبان فارسی هستیم.
    وی افزود: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامـی از طریق دفتر نمایندگی فرهنگی ایران درون کشورهای تاجیکستان و افغانستان (دیگر کشورهای فارسی زبان) ابتدا بـه دنبال جلب نظر نخبگان دانشگاهی به منظور این مسئله هست و بعد از آن قصد داریم این برنامـه را درون محافل بین‌المللی طرح کنیم.
    معاون پژوهشی و آموزشی این سازمان اضافه کرد: روال ثبت یک زبان بـه عنوان زبان رایج بین‌المللی درون یونسکو هم بـه همـین ترتیب است؛ یعنی ابتدا نظر نخبگان و افکار عمومـی نسبت بـه این مسئله بازتاب خواهد یـافت و پس از آن روال اداری مسئله درون سازمان ملل متحد و سپس یونسکو طی خواهد شد.
    دهشیری درباره مـیزان امـیدواری خود و سازمان متبوعش بـه جای گرفتن زبان فارسی درون مـیان زبان‌های بین‌المللی ثبت شده درون یونسکو گفت: این موضوع درون حال حاضر و با توجه بـه گستره کم جغرافیـایی کشورهای فارسی زبان و نیز تعداد نسبتاً کم جمعیت گویشوران بـه این زبان، عملی نیست؛ مگر این کـه کشورهایی مانند هند، ترکیـه و ازبکستان هم کـه جمعیت فارسی زبان قابل توجهی دارند، اعلام کنند کـه فارسی یکی از زبان‌های عمده و یـا رسمـی آنـها محسوب مـی‌شود.
    وی درون عین حال تاکید کرد: که تا جایی کـه من اطلاع دارم درون حال حاضر کشورهایی مانند ترکیـه و پرتغال برای ثبت زبانشان بـه عنوان هفتمـین زبان رایج بین‌المللی تلاش مـی‌کنند، اما مسئولان این کشورها هم امـیدوارند کـه طرح‌هایشان که تا ۱۰ سال دیگر بـه سرانجام برسد.

    این مقام مسئول درون همـین حال با اشاره بـه نقش رسانـه‌ها درون به نتیجه رسیدن چنین تلاش‌هایی، از آنـها خواست بـه صورت جدی از تلاش کشورمان به منظور جای فارسی درون مـیان زبان‌های رایج بین‌المللی ثبت شده درون یونسکو حمایت کنند.
    در حال حاضر زبان‌های انگلیسی، عربی، اسپانیـایی، ایتالیـایی، روسی و فرانسوی ۶ زبان رایج بین‌المللی هستند کـه در یونسکو هم بـه ثبت رسیده‌اند.
    زبانی بازمانده از پارسی کهن
    وزوان شـهری هست از توابع مـیمـه کـه در ۱۰۰ کیلومتری شمال اصفهان مردم این منطقه که تا حدودی درون فرهنگ و تمدن هماهنگی دارند و به زبانی سخن مـی گویند کـه خود شاخه ای از زبان پهلوی ساسانی و پارسیک جنوبی هست و محققین و پژوهشگران نیز سمنان و بخش هایی از کاشان و اصفهان را از یـادگار های زبان پهلوی (پارتى) مـی دانند پیش از زمان پیدایش درون زمان ساسانیـان زبان مردم ایران زبان پارسیک یـا پهلوی ساسانی بوده و این لهجه ای از زبان پهلوی اشکانی بـه شمار مـی‌رفت کـه در جنوب ایران رواج داشت. لذا پیش از اسلام چون این سرزمـین بـه استان فارس نزدیکتر بوده بنابراین بـه همان لهجه پهلوی اشکانی سخن مـی راندند و مـی توان گویش کنونی مردم این سامان را بازمانده ی زبان پارسیک یـا پهلو ی ساسانی دانست.
    سیـاری از واژگان مستعمل درون این گویش با زبان های باستانی ایران مشابهت هایی دارد کـه نشان از انشعاب این گویش از زبان های باستانی رایج درون خاور مـیانـه و وسعت تاریخ آن دارد و مـی تواند خود دلیلی بر اثبات غنای تاریخی شـهر وزوان باشد.
     آروس: (ãrüs) این واژه بـه معنی عروس است. این واژه از ریشـه اوستایی اَرِزَ بـه معنی سپید هست که بـه معنای آراسته و زیبا نیز بـه کار مـی رود.
     کووَه: (küa) بـه معنای سگ هست و با واژه سِپاکو یـا اِسپَکو کـه در زبان مادها نام سگ ماده است، هم پیوند است.
     کیَه: (kiya) درون این گویش بـه معنای خانـه هست و هم ریشـه با کَتِه درون اوستایی و کَتَی یـا کَتَک درون پهلوی اشکانی.
     هُشکَه: (huška) بـه معنای خشک و همان هُشکَه درون زبان های پارسی باستان و اوستایی است.
     هاما: (hãmã) ضمـیر اول شخص جمع ما هست و دگرگون شده واژه hãmã درون پارسی مـیانـه است.
     وَس: (was) بس. و همانند was درون زبان پارسی مـیانـه است.
     هِندَه: (hendah) هستند. هم پیوند با tidah درون پارسی باستان است.
     جَن: (jan) زن. هم پیوند با jani درون زبان اوستایی است. هم ریشـه با ژانت  و جانت درون زبان های اروپایی 
     وارون: (vãrün) باران. هم ریشـه با vãrãn درون زبان پهلوی و هم پیوند با واژه وارونا خدای آسمان بیکران، از خدایـان گهن نژاد آریـاست.
     آرت: (ãrt) آرد. هم پیوند با واژه artak درون زبان پهلوی است.
    اِور: (ewr) ابر. هم ریشـه با واژه awr درون زبان پهلوی است.
     واج: (vãj) صدا زدن و سخن گفتن. همانند واج درون زبان پهلوی و واچ درون زبان اوستایی است. وایـه – واژه 
     اِستِرَه: (sterah) ستاره. هم ریشـه با stãrak درون زبان پهلوی هست و هم پیوند با زبان های هند و اروپایی، هم ریشـه باstãr درون زبان انگلیسی است. استاره 
    گُرد (gord) بزرگ. هم ریشـه با gouru در زبان اوستایی بـه معنی بزرگ و سنگین. با گراند- گریت grand – great  در زبانـهای اروپایی هم ریشـه است. با گورد بـه معنی شـهر نیز یک ریشـه دارد.
     دوم (doum) صورت. هم ریشـه با daiman درون اوستایی بـه معنی صورت و رخساره.  
    Spectacular Iran from the Caspian Sea to the Persian Gulf
    زبان فارسی  تنـها یک زبان نیست بلکه یک فرهنگ و یک تمدن هست (پرفسور التازی)  در دوره گورکانیـان یـا موگول یـا خراسانی های هند زبان مشترک و حلقه اتصال زبانی و فرهنگی تمام آسیـای مـیانـه ، شبه قاره هند و ایران و قفقاز بوده است. یکی از دلیل های آن  ابن بطوطه  است کـه با درون تمام جغرافیـای این منطقه با زبان فارسی مشکل گفتاری خود را حل مـی کرد. 
    در این مقاله چند مفهوم ساده را مطرح مـیکنیم.
    قوم ایرانی چیست؟
    آیـا ما درون ایران قوم “فارس” داریم یـا قوم ایرانی با زبان پارسی‌دری؟   و مفهوم واژه‌ی فارس.
    مفهوم واژه‌ی کرد و در رابطه با “قوم کرد”
    بلوچ درون متون قدیم
    زبان‌های آریـایی مادی امروز با کدام زبان‌ها ارتباط دارند؟
    در رابطه با شاخه‌هایی از قوم ایرانی (مانند کاسپیـها) و همچنین قومـهای پیشا‌ایرانی (مانند ایلامـیان).
    آیـا گویشوران زبان‌های ایرانی چند قوم هستند؟  چرا ما از یک درخت قوم ایرانی با چند شاخه سخن مـیگوییم؟ 
    قوم ایرانی چیست؟
    دانشمندان متعقد هستند کـه گروهی بـه نام زبانـهای ایرانی(آریـایی) شامل زبانـهای دری (دری یک گونـه از پارسی هست که پارسی درون واقع معنی ایرانی‌تباران درون دوران اسلامـی مـیداده هست و نـه گروهی خاص چنانکه خواهیم دید) و لکی و لری و لاری و گیلکی و تالشی و سورانی و بختیـاری و کرمانجی و زازایی و کلهری و  بلوچی و هورامـی و  جافی و زبانـهای مرکزی (خوانساری و گلپایگانی و انارکی و سیوندی غیره) همـه جزو زبان‌های خانواده ایرانی هستند.  دوره‌ی مـیانـه این زبانـها همان پارثی و پهلوی ساسانی و سکایی و سغدی و خوارزمـی مـیباشد و از دوره‌ی باستان ما مادی و سکایی باستان و پارسی باستان و اوستا را داریم. 
    برای نمونـه بنگرید به:
    Rüdiger Schmitt (Hg.): Compendium Linguarum Iranicarum. Wiesbaden (Reichert 1989)
    G. Windfuhr, The iranian Languages, Routledge, 2009
    نقشـه زیر که تا حدی این موضوع را روشن مـیکند:
     البته زبانـهای دیگری ایرانی مانند لری/لکی/تالشی/گیلکی/طبری/دیلمـی/هورامـی/زازایی .. و غیره درون این نقشـه نیـامده است(زیرا نقشـه تنـها نمونـه‌هایی را اورده هست و نـه همـه این گویشـها/زبانـها).  از دیدگاه‌ تاریخی نیز همواره این گروه‌ها درون یک سرزمـین مشترک زندگی کرده‌اند و همـه از یک ریشـه تباری/نژادی/زبانی مـیباشند. 
    برای نمونـه تاریخنگاران ابوعلی سینا کـه در شـهر فارسی‌زبان بخارا بدنیـا آمده هست را ایرانی مـیدانند.  یـا ابوریحان بیرونی کـه زبان مادری او خوارزمـی بوده هست را نیز ایرانی مـیدانند.  نخست حتما دانست کـه منظور از ایرانی بودن این شخصیت‌های تاریخی معنی دقیقی دارد.  یعنی زبان اول و اصلی این افراد یکی از زبان‌های خانواده ایرانی(ایرانی-آریـایی) مانند سغدی و پارسی و کردی و خوارزمـی و سکایی و پارثی و اوستایی و بلوچی و پشتو و گیلکی و دیلمـی و تالشی و زازا و غیره بوده است.  این زبان‌ها را جزو زبان‌های ایرانی‌تبار مـی‌دانند. 
    روزگاری زبان‌های ایرانی‌تبار و مردمان ایرانی‌تبار درون آسیـایـه‌مـیانـه اکثریت جمعیت را دارا بودند کـه از مـیان این مردمان مـیتوان بـه سغدیـان و خوارزمـیان و باختریـان و پارثیـان و البته پارسیـان (بویژه از دوران ساسانیـان) نام برد.  امروز این چهار زبان دیگر درون خراسان بزرگ نیستند و تنـها زبان پارسی (که ادامـه گویش خراسانی پارسی‌مـیانـه هست با نفوذ از سغدی و پارثی) درون خراسان بزرگ دیده مـیشود.  در کوه‌های پامـیر هنوز چند بازمانده اندک از زبان ایرانی سغدی دیده مـیشود ولی درون سده‌های بعد بویژه درون دوران سلجوقیـان و مغولان، زبان‌های ایرانی و مردمان ایرانی کم کم از این مناطق حذف مـیشوند.  در عین حال شاخه‌‌های قوم ایرانی امروز اکثریت جمعیت ایران و تاجیکستان و افغانستان را دارا مـیباشند و همچنین بخش بزرگی از ایرانیـان تاجیک و کرد و زازا و بلوچ و  تالش درون کشورهای ترکیـه و آران و اوزبکستان و سوریـه و عراق و پاکستان و  غیره هستند.
    حال پرسش ما اینست کـه آیـا گویشوران این زبان‌ها قومـهای گوناگون هستند یـا چندشاخه از یک قوم؟  ما درون پرسش بـه این پاسخ، منابع‌های نوین و منابع‌های کهن را بررسی خواهیم نمود.
    پرسش اول اینست کـه منظور ما از ایرانی چیست؟  قوم ایرانی یـا همان قوم آریـایی یک قوم باستانی هست که از حدود مـیتانی‌ها کـه به زبانی مشابه اوستا و سانسکریت سخن مـیگفتند وجود داشتند و نامش بارها درون کتیبه‌های گوناگون و نوشتارهای مختلف آمده است.
    برای چند نمونـه:
    داریوش و خشایـار ـ پادشاهان هخا ـ درون پاره‌ای از متون بازمانده‌ی خود، خویشتن را «یک آریـایی از تبار آریـایی» (Ariya:Ariyačiça) معرفی مـی‌کنند (DNa, DSe, XPh). داریوش بزرگ درون متن‌هایی دیگر، زبان‌اش را «آریـایی» (DB.IV) و «اهوره مزدا» را نیز «خدای آریـایی‌ها» اعلام مـی‌دارد [بریـان، ص ۴۰۶ ؛ ویسهوفر، ص ۱۱].
    همچنین داریوش بزرگ زبان خود را نـه “پارسی باستان” بلکه “زبان آریـایی” معرفی مـیکند.
    شماری از مورخان باستان، بـه صراحت، مادها را «آریـایی» خوانده‌اند؛ مانند هردوت [VII/62؛ فرای، ص ۴ و ۴۱۱]، استرابون [XV/2.8؛ پیرنیـا، ص ۱۶۰] و موسا خورنی [I/29؛ فرای، همان‌جا].
    برای نمونـه هردوت(دفتر هفتم بند شصت و دو) مـیگوید کـه لقب مادها آریـایی است:
    These Medes were called anciently by all people Arians
    (ترجمـه روالینسون)
    و یعنی مادها نیز جزو مردم آریـایی بودند.
    همچنین بنگرید:
    (فرای، ریچارد،: «مـیراث باستانی ایران»، ترجمـه‌ی مسعود رجب‌نیـا، انتشارات علمـی و فرهنگی، ۱۳۶۸)
      «تنـها مورد استعمال مجاز اصطلاح آریـایی درباره اقوامـی هست که درون ازمنـه باستانی خود، خویشتن را آریـا مـی نامـیدند. هندیـان[۱۲] و ایرانیـان (پارسیـان)[۱۳] و مادها[۱۴] و اسکیت ها[۱۵] و آلان ها[۱۶] و اقوام ایرانی زبان آسیـای[۱۷] مـیانـه خود را آریـا مـی خواندند»
    (ا. م. دیـاکونوف: «تاریخ ماد»، ترجمـه کریم کشاورز، انتشارات علمـی و فرهنگی، ۱۳۸۰، ص ۱۴۲، سطرهای ۵ که تا ۹).
    و سپس مـیگوید:
    اسامـی خاص فراوان اقوام مذکور کـه با Arya (آریـا- آریـایی) تشکیل شده شاهد این مدعی است.  مثلا درون زبان پارتها (اسناد نسا   نزدیک  اشک آباد – عشق آباد) آریـا برزن (aryabarzān) و آریـانی یستک (Aryaniyastak) آمده است.  (ای. م. دیـاکونوف و م. م. دیـاکونوف و و. آ.  لیوشیتس.  بایگانی پارتها درون نسا VDI  ، سال ۱۹۵۳ شماره ۴ ص ۱۱۶) و بسیـاری اسامـی دیکر.
     چهار):
     همچنین کانیشکا، زبان ایرانی بلخی را “آریـان” خوانده هست و نـه بلخی/باختری.
    The “Aryan” Language, Gherardo Gnoli, Instituto Italiano per l’Africa e l’Oriente, Roma, 2002
    استرابو مردمان پارس و ماد و سغد و باختر و آریـا را جزو کشور آریـانا مـینامد و مـیگوید
    The name of Ariana is further extended to a part of Persia, and of Media, as also to the Bactrians and Sogdians on the north; for these speak approximately the same language, with but slight variations.
    (استرابو، جغرافی، دفتر پانزدهم، بند هشتم)
    The Geography of Strabo: With an English Translation by Horace Leonard Jones. Based in Part Upon the Unfinished Version of John Robert Sitlington Sterrett
    Translated by Horace Leonard Jones
    Published by Harvard University Press, 1966
     ترجمـه: سرزمـین آریـانا بـه علاوه​ی این، فراگیرنده​ی بخشـهایی از سرزمـین پارس و ماد و همچنین بلخیـان(باختریـها) و سغدیـها درون شمال  مـیباشد، زیرا این مردمان با اندکی کم تفاوت، با یک زبان سخن مـیرانند.
    شش) واژه‌ی «ایران» (Eran) به منظور نخستین بار درون سنگ‌نوشته‌های اردشیر یکم – بنیـان‌گذار دودمان ساسانی – گواهی شده است. وی درون برجسته‌نگاری تفویض شاهنشاهی‌اش [از سوی اورمزد] درون نقش رستم استان فارس، و سپس درون سکه‌های‌اش، Ardashir shahan shah Eran (به پارسی مـیانـه) و Shahan shah Aryan (به پارتی) “= اردشیر، شاه شاهان آریـایی‌ها” خوانده شده است. پسرش شاپور یکم، ضمن استفاده از همان لقب به منظور پدرش، بـه خود با عنوانShahan shah eran ud aneran (به پارسی مـیانـه) و Shahan shah aryan ud anaryan (به پارتی) “= شاه شاهان آریـایی‌ها و غیرآریـایی‌ها” اشاره کرده است. همـین شکل و شیوه، مورد استفاده‌ی شاهان بعدی ساسانی، از «نرسه» که تا «شاپور سوم» بود. سنگ‌نوشته‌ی سه زبانـه‌ی شاپور یکم درون کعبه‌ی زرتشت درون استان فارس – کـه در این موضوع فقط نسخه‌های پارتی و یونانی‌اش محفوظ مانده، اما نسخه‌ی پارسی مـیانـه‌ی آن نیز با اطمـینان، بازسازی‌پذیر هست – به منظور نخستین بار حاوی واژه‌ی پارسی مـیانـه‌ی «ایران‌شـهر» EranShahr (به پارتی: Aryanshahr) است. بیـان پادشاه مذکور درون این زمـینـه، چنین است: «an … eranshahr xwday hem» (به پارسی مـیانـه) / «az … aryanshahrxwday ahem» (به پارتی) / «ego … tou Arianon ethnous despotes eimi» (به یونانی) “= من سرور پادشاهی (در نسخه‌ی یونانی: ملت) آریـاییـان هستم” (SH.K.Z, Mid. Pers. [1], Parth . 1., Gk. 1.2). این قاعده‌سازی، بـه دنبال لقب «شاه شاهان آریـایی‌ها»ی شاپور یکم، این نکته را بـه نظر بسیـار پذیرفتنی مـی‌سازد کـه واژه‌ی «ایران‌شـهر» بـه درستی، «شاهنشاهی» (empire) معنی مـی‌گردیده، ضمن این کـه واژه‌ی Eran هنوز مطابق با ریشـه‌شناسی‌اش (از واژه‌ی ایرانی کهن: aryanam*)، بـه عنوان حالت جمع اضافی نام قومـی «ایر» (Er) (پارتی:Ary؛ از ایرانی کهن: -arya؛ = آریـایی) بـه معنای «-ِ ایرانیـان» فهمـیده مـی‌شده است. شکل مفرد این واژه را شاپور درون اشاره بـه پسرش «نرسه» مورد استفاده قرار داده است: Er mazdesn Narseh, shah Hind, Sagestan … (به پارسی مـیانـه) / ary mazdezn Narseh … (به پارتی)، یعنی: «آریـایی مزداپرست نرسه، شاه هند و سیستان و…». 
    از دیگر شاهان ساسانی، بهرام دوم نیز منحصراً، درون برخی سکه‌های‌اش، این واژه را بـه صورت یک پیشوند بـه سکه‌نوشته‌های معیـاری کـه از زمان اردشیر یکم مورد استفاده بوده، افزوده است: «(آریـایی) مزداپرست، خدایگان (بهرام)، شاه شاهان آریـایی‌ها (و غیر آریـایی‌ها)».
    ترکیب «اریـانام خشثره» -aryanam xshathra* [= شـهریـاری آریـایی‌ها] درون هیچ یک از سنگ‌نوشته‌های پارسی باستان هخا یـافته نشده است. درون این زمـینـه، درون یشت‌های متأخر اوستا، تنـها ذکر Airiia و Anairiia danghawo “= سرزمـین‌های آریـایی” و “غیرآریـایی” وجود دارد. بنابراین اصطلاح «ایران‌شـهر» برساخته‌ی ساسانیـان بوده است.
    (برگرفته از دانشنامـه ایرانیـا-“ایرانشـهر”- دیوید مکنزی-برگردان بـه فارسی داریوش کیـانی)
    پیوند اصلی:
    David Mackenzie, “Eranshahr” in Encyclopedia Iranica
    مقاله مـهم زیر از یک پروفسور ایتالیـایی بسیـاری از این اسناد پیش از پارثیـان را گردآوردی کرده است:
    G. Gnoli, “IRANIAN IDENTITY ii. PRE-ISLAMIC PERIOD” in Encyclopedia Iranica
    The inscriptions of Darius I (see DARIUS iii) and Xerxes, in which the different provinces of the empire are listed, make it clear that, between the end of the 6th century and the middle of the 5th century B.C.E., the Persians were already aware of belonging to the ariya “Iranian” nation (see ARYA and ARYANS). Darius and Xerxes boast of belonging to a stock which they call “Iranian”: they proclaim themselves “Iranian” and “of Iranian stock,” ariya and ariya čiça respectively, in inscriptions in which the Iranian countries come first in a list that is arranged in a new hierarchical and ethno-geographical order, compared for instance with the list of countries in Darius’s inscription at Behistun (see BISOTUN; Gnoli, 1989, pp. 22-23; 1994, pp. 153-54). We also know, thanks to this very same inscription, that Ahura Mazdā was considered the “god of the Iranians” in passages of the Elamite version corresponding to DB IV 60 and 62 in the Old Persian version, whose language was called “Iranian” or ariya (DB IV, 88-89). Then again, the Avesta clearly uses airya as an ethnic name (Vd. 1; Yt. 13.143-44, etc.), where it appears in expressions such as airyāfi; daiŋˊhāvō “Iranian lands, peoples,” airyō.šayanəm “land inhabited by Iranians,” and airyanəm vaējō vaŋhuyāfi; dāityayāfi; “Iranian stretch of the good Dāityā,” the river Oxus, the modern Āmū Daryā (q.v.; see ĒRĀN-WĒZ). There can be no doubt about the ethnic value of Old Iran. arya (Benveniste, 1969, I, pp. 369 f.; Szemerényi; Kellens).
     
    The Old Persian and Avestan evidence is confirmed by the Greek sources: Herodotus (7.62) mentions that the Medes once called themselves Arioi; Eratosthenes apud Strabo (15.2.8) speaks of Arianē as being between Persia and India; Eudemus of Rhodes apud Damascius (Dubitationes et solutiones in Platonis Parmenidem ۱۲۵ bis) refers to “the Magi and all those of Iranian (áreion) lineage”; Diodorus Siculus (1.94.2) considers Zoroaster (Zathraustēs) as one of the Arianoi. The ethnic, linguistic, and religious import of terms connected with Old Pers.ariya and Av. airya is therefore borne out by a lot of different evidence, over a span of time that goes from the Achaemenid to the Seleucid and Parthian periods and in Iranian and non-Iranian sources. Besides Greek, the non-Iranian sources include Armenian, as in the expression ari Aramazd “Ahura Mazdā, the Iranian” in The History of the Armenians (sec. 127) by Agathangelos (de Lamberterie, p. 243; Schmitt, 1991; Gnoli, 1993, p. 19). An Iranian source, the Rabatak inscription (l. 3 f.) in the Bactrian language, has ariao, meaning “in Iranian (language)” (Sims-Williams, 1995-96, p. 83; 1997, p. 5; Gnoli, 2002). All this evidence shows that the name arya “Iranian” was a collective definition, denoting peoples (Geiger, pp. 167 f.; Schmitt, 1978, p. 31) who were aware of belonging to the one ethnic stock, speaking a common language, and having a religious tradition that centered on the cult of Ahura Mazdā.
     بنابراین آریـایی(ایرانی) بـه قومـی گفته مـیشده هست که با وجود تنوع زبانـهای ایرانی..همگی دارای ریشـه واحد و فرهنگ مشترک و اسطوره مشترک و تاریخ مشترک بودند و شاهان ساسانی خود را آریـایی(ایرانی) خوانده و کشورشان را ایران/ایرانشـهر/آریـان خوانده‌اند. 
     البته قوم ایرانی بـه اندازه کافی درون ادبیـات آمده هست که نمونـه آوردن از آن نیـازی نیست.
    شاید همـین از اسدی طوسی بسنده باشد:
    وفا ناید هرگز از ترک پدید
    وز ایرانیـان جز وفا ندید
     و درون شاهنامـه و دارابنامـه و صدها اثر فرهنگی همواره از قوم ایرانی سخن رفته است.
     آیـا ما درون ایران قوم “فارس” داریم یـا قوم ایرانی با زبان پارسی‌دری؟   و مفهوم واژه‌ی فارس.
    داریوش و خشایـار ـ پادشاهان هخا ـ درون پاره‌ای از متون بازمانده‌ی خود، خویشتن را «یک آریـایی از تبار آریـایی» مـینامد و در عین حال “پارسی فرزند یک پارسی”.
    مـیتوان گفت بعد شاخه‌ای بـه نام پارسیـان درون دوران هخاان از مردمان آریـایی وجود داشته است.  در رابطه با معنی واژه‌ی پارسی مـیخوانیم:
     Jan Tavernier, “Iranica in the Achamenid Period (c.a. 550-330 B.C.); lexicon of old Iranian proper names and loanwords, attested in non-Iranian texts.  Volume 158 of Orientalia Lovaniensia Analecta. Peeters Publisher, 2007.  Pg 28:
    {It should not be amazing that several proposals concerning the etymology of Parsa have been put forward.  In Hoffman’s eye (1940: 142) the name is related to Old Indian Parsu-, the name of warrior tribe.  Eilers (1954: 188: also Harmatta 1971c: 221-222) he uses Assyrian Parsua to prove Parsa — evolved from *Parsva-.  Again Eilers (1987:49) finds another Old Indian word to explain Parsa.  This time it is “Parsu”-, “rib, sickle”.  More recently Skalmowski (1995:311) pointed out that Pars(u)a is the equivalent of Old Indian parsva, “the region of the ribs, immediate neighborhood”}
    Diakonoff, I.M. (1985), “Media I: The Medes and their Neighbours”, in Gershevitch, Ilya, Cambridge History of Iran, ۲, Cambridge University Press, pg 62:
    According to E. Grantovsky, the meaning of the term is “side”, “rib” and as an etymology, “those with strong ribs”.
    And the eminent Iranologist George Morgenstriene has shown that Parsa, Pahlu, Pashtu, Parthia and etc. are all cognates of the same word. 
    See:  Morgenstriene, George 1973: ‘Pashto’, ‘Pathan’ and the treatment of R + sibilant in Pashto,in: Indo-Dardica, Wiesbaden: Reichert, 168–۱۷۴٫
     در کل دانشمندان واژگان پارس، پارث، پهلو، پشتو و پارسا را از یک ریشـه مـیدانند.  لغت پارسی بنابراین بـه معنی پهلو یـا دنده هست و دیـاکونوف و هنینگ پارسی را بـه معنی “کسانی کـه پهلو قوی  یـا دنده‌ی قوی دارند” مـیدانند.
    برخی از دانشمندان نیز آن را از نام خنجر پارسیـان خواندند کـه شباهت بـه دنده دارد ولی آرای دانشمندان امروزی همان هست که پارس، پارث، پهلو،پهلوی،پارسا از یک ریشـه هستند.
    در زیر پارسا، لغتنامـه دهخدا نیز نوشته است.
    فرهنگ رشیدی، یکی از فرهنگهای متعبر کـه چهارصد سال پیش نوشته شده هست زیر لغت پارسا مـینویسد:
    پرهیزگار و به معنی پارسی نیز گفته اند، و بعضی گفته اند: پارسا مرکب است از پارس کـه لغتی هست در پاس به معنی حفظ و نگهبانی و از الف کـه چون لاحق کلمـه شود افا ده معنی فاعلیت کند، و معنی ترکیبی حافظ و نگهبان چه پارسا پاسدار نفش خود باشد .(فرهنگ رشیدی نیمـه نخست)
    حافظ هم آن را بـه معنی ایرانی بکار است:
    تازیـان غم احوال غریبان نبوَد
    پارسایـان مددی که تا خوش و آسان بروم
     در هر رو، هرچند درون زمان هخاان مـیتوان گفت کـه گروهی از ایرانیـان بـه نام “پارسی” شناخته مـیشدند اما درون زمان ساسانیـان لقب پارسی به منظور همـه‌ی ایرانیـان بکار گرفته شده هست و واژه پارسی دیگر تغییر معنا داده است.  این را مـیتوان بـه طور صریح درون متون اسلامـی نیز دید.  بقول یکی از نویسندگان معاصر:
    حقیقتی کـه قوم‌سازان و قوم‌‌پرستان و حتا بسیـاری از شخصیت‌های سیـاسی کشور از آن ناآگاه‌اند این هست که درون ایران چیزی بـه نام «قوم فارس»، یـا هر قوم دیگری وجود ندارد. درون چارچوب کشور ایران تنـها و تنـها «ملت ایران» و «ملیت ایرانی» موجود هست و تفاوت‌های زبانی و گویشی موجود مـیان شـهروندان مناطق مختلف کشور، فقط نشان دهنده‌ی وجود تنوع فرهنگی درون کشور هست و نـه چیز دیگری. واحدی بـه نام «قوم فارس/ پارس» نزدیک بـه دو هزار سال پیش درون جامعه‌ی یک‌پارچه‌ی ایران تحلیل رفت و از این رو گفت‌وگو از «قوم فارس/ پارس» درون ایران معاصر، بی‌معنا و فاقد موضوعیت است؛ و دقیقاً از این رو هست که قوم‌سازان و تجزیـه‌طلبان تاکنون نتوانسته‌اند مشخص کنند و توضیح دهند کـه منظورشان از «قوم فارس» یـا «فارس‌ها» دقیقاً چیست. اما از آن جا کـه مـهم‌ترین دودمان‌های پادشاهی ایران (هخاان و ساسانیـان) از ایـالت پارس/ فارس برخاسته بودند، توسعاً، کل کشور ایران، چنان کـه در متون کهن و مـیانـه‌ی یونانی، لاتینی، ارمنی، سریـانی، چینی، و فارسی – عربی دوران اسلامـی مشاهده مـی‌شود، از دیرباز و سنتاً پارس/ فارس/ فُرس خوانده مـی‌شده است. حتا هنوز نیز درون زبان‌های اروپایی از کشور ایران گاه با نام پارس (انگلیسی: Persia؛ فرانسوی: ‍Perse) یـاد مـی‌شود و البته اگر خواست رضا پهلوی نبود، نام رسمـی ایران درون اسناد بین المللی هنوز پارس بود. بنابراین مشخص هست که عنوان پارسی / فارسی، منحصراً دارای مفهومـی ملی هست و نـه قومـی، و عنوان‌های چون ستارگان پارسی نیز بـه همـه‌ی مردم ایران دلالت و اشاره دارد.
    در واقع واژه‌ی فارس درون مقابل عرب/ترک درون متون اسلامـی بکار رفته هست و درون کل منظور ایرانی‌زبانان بوده است.  ما چند شاهد درون این رابطه مـیاوریم:
    لغتنامـه دهخدا درون ذیل «فارسی» آمده‌است: «”فارسی. (ص نسبی) منسوب بـه فارس کـه فارسیـان و ممالک آنـها باشد. (منتهی الارب). معرب پارسی ؛ ایرانی. (حاشیۀ برهان چ معین: پارس).” » و در زیر «فارس» آمده‌است:«”آن کـه زبان فارسی دارد. آن کـه از مردم ایران است. در مقابل ترک، عرب و جز آن”». 
     اعراب و یونانیـان و خارجیـها نام کشور ایران را «پارس» و نام مردمان آن را «پارسی» مـی‌خواندند.  برای نمونـه قطران تبریزی، شاعر دهقان‌تبار (طبقه‌ای از ایرانیـان ساسانی)، مـی‌سراید:
     بلبل بـه سان مطرب بیدل فراز گل
    گه پارسی نوازد، گاهی زند دری
     و دکتر امـین ریـاحی خوئی «دری» را زبان فارسی خراسان و پارسی را زبان ایرانی آذربایجان مـی‌دانند
     (ریـاحی خویی، محمدامـین، «ملاحظاتی درباره‌ی زبان کهن آذربایجان»: اطلاعات سیـاسی – اقتصادی، شماره‌ی ۱۸۱-۱۸۲)
    مقاله نیز درون اینجا بازیـافت مـیشود:
     ابوریحان بیرونی، ایرانیـان زبان خوارزمـی را شاخه‌ای از درخت استوار پارسیـان مـی‌داند:«و أما أهل خوارزم، و إن کانوا غصناً من دوحه الفُرس»(و مردم خوارزم٬ آنـها شاخه‌ای از درخت استوار پارسیـان (ایرانیـان) هستند.)
    منبع:  الاثار الباقیـه عن القرون الخالیـه، ابوریحان محمد ابن احمد بیرونی (۳۶۲ – ۴۴۰ ق)-تحقیق و تعلیق: پرویز اذکایی-ناشر: مـیراث مکتوب-چاپ اول: تابستان ۱۳۸۰
     باید دانست زبان خوارزمـی، یک زبان ایرانی‌تبار شرقی هست و با زبان‌های ایرانی(آریـایی) سغدی و استی و زبان‌های پامـیری از یک خانواده مـیباشد.
     ابو الحسن مسعودی درون التنبیـه و الاشراف مـیینویسد:«پارسیـان قومـی بودند کـه قلم‌روشان دیـار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان که تا مجاور ارمنیـه و اران و بیلقان که تا دربند کـه باب و ابواب هست و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشـهر کـه نیشابور هست و هرات و مرو و دیگر ولایت‌های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمـین عجمان کـه در وقت حاضر بـه این ولایت‌ها پیوسته‌است، همـهٔ این ولایت‌ها یک مملکت بود، پادشاه‌اش یکی بود و زبان‌اش یکی بود، فقط درون بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی کـه زبان را بدان مـی‌نویسند یکی باشد، زبان یکی هست وگر چه درون چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان‌های پارسی.»
    اصل عربی:
    فالفرس أمـه حد بلادها الجبال من الماهات وغیرها وآذربیجان إلی ما یلی بلاد أرمـینیـه وأران والبیلقان إلی دربند وهو الباب والأبواب والری وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشـهر، وهی نیسابور، وهراه ومرو وغیر ذلک من بلاد خراسان وسجستان وکرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلک من أرض الأعاجم فی هذا الوقت وکل هذه البلاد کانت مملکه واحده ملکها ملک واحد ولسانـها واحد، إلا أنـهم کانوا یتباینون فی شیء یسیر من اللغات وذلک أن اللغه إنما تکون واحده بأن تکون حروفها التی تکتب واحده وتألیف حروفها تألیف واحد، وإن اختلفت بعد ذلک فی سائر الأشیـاء الأخر کالفهلویـه والدریـه والآذریـه وغیرها من لغات الفرس.
    (مسعودی، علی بن حسین: «التنبیـه و الاشراف»، بـه تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، ۱۳۵۷ ق.)
    از این نکته برمـیاید کـه فارسی دری تنـها یکی از زبانـهای گروه مردمان پارسی حساب مـی‌شود و گویندگان زبانـهای دیگر مانند زبان آذری  و پهلوی و زبانـهای دیگر پارسی (ایرانی) نیز جزو گروه مردمان پارسی حساب مـی‌شدند. 
    برای نمونـه دیگر درون کتاب مرزبان نامـه، کـه ترجمـه‌ای هست از طبری کهن بـه زبان دری، وراوینی درون مقدمـه ترجمـه زبان طبری کهن را “فرس-قدیم” مـی‌خواند و مـیگوید کـه که آن را از فرس قدیم(طبری کهن) بـه فارسی دری ترجمـه مـی‌کند.
    Kramers, J.H. «Marzban-nāma.» Encyclopaedia of Islam. Edited by: P.Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online. ۱۸ .
    حتی درون متون دوران قاجاریـه، بـه اقوام کرد و لک لقب «فرس قدیم» را مـی‌دادند و خارجیـها لکها و لرها و بختیـاریـها و کردها را جزو گروه‌های پارسی مـی‌شمردند و خود آن گروه نیز خود را از «فرس قدیم» مـی‌دانستند.
    برای نمونـه:
    Shiel, Lady (Mary). Glimpses of Life and Manners in Persia. London: John Murray, 1856.
    در این کتاب مـی‌خوانیم:
    The PERSIAN TRIBES The tribes are divided into three races-Toorks, Leks and Arabs.  The first are the  invaders from Toorkistan, who, from time ‘immemorial, have established themselves in Persia, and who still preserve their language. The Leks form the clans of genuine Persian blood, such as the Loors, Bekhtiaris.  To them might be added the Koords, as members of the Persian family; but their numbers in the dominions of the Shah are comparatively few, the greater part of that widely-spread people being attached to Turkey. Collectively the Koords are so numerous that they might be regarded as a nation divided into distinct tribes. Who are the Leks, and who are the Koords? This inquiry I cannot solve. I never met anyone in Persia, either eel or moolla, who could give the least elucidation of this question. All they could say was, that both these races were Foors e kadeem,-old Persians. They both speak dialects the greater part of which is Persian, bearing a strong resemblance to the colloquial language of the present day, divested of its large Arabic mixture. These dialects are not perfectly alike, though it is said that Leks and Koords are able to comprehend each other. One would be disposed to consider them as belonging to the same stock,. did they not both disavow the connection.  A Lek will- admit that a Koord, like himself, is an  “old Persian”(Foors-e-Qadim) but he denies that the families are identical, and a Koord views the question in the same light.
    در اینجا گفته شده هست که لک‌ها، لرها، بختیـاری‌ها و کردها جزو پارسیـان اصیل هستند و مردمان ایران (چه ایل چه ملا و غیره) آنـها را “فرس قدیم” مـیدانستند و خود این گروه‌ها نیز خود را فرس قدیم مـیدانستند.
    شاید یک نمونـه دیگر از این را مـیتوان درون روزنامـه جنگل پیش از پهلویـها دید کـه نگارنده‌ی یک مقاله درون آن درون رابطه با قفقاز مـینیوسد:” قفقازیـه جنوبی یعنی ولایـات جنوبی قفقاز کـه هریک از آنـها بـه شـهادت تاریخ اسم معینی داشته و دارند همـه فارسی نژاد ، همـه ایرانی الاصل ، غیر از زبانشان کـه فعلاً ترکی هست همـه چیزشان ایرانی هست امروز اسم آذربایجان را بـه خود گذاشت ، چرا  به چه جهت ؟”(این مقاله درشماره ٢۴ روزنامـه جنگل ( نشریـه نـهضت جنگل ) مورخه ٢٣ ربیع الثانی١٣٣۶ هجری قمری برابر با ١٧ بهمن ١٢٩۶ خورشیدی بـه قلم ناشناس چاپ شده بود . متن کامل این مقاله را درون کتاب مجموعه ی روزنامـه های جنگل در صفحات ١۶٣-١۶١ مـی توانید ببینید . مشخصات کتاب :نام کتاب :مجموعه ی روزنامـه های جنگل-به کوشش : امـیر نعمتی لیمائی-ناشر و محل نشر : امـیدمـهر ،مشـهدسال نشر : ۱۳۸۹-قطع کتاب : رحلی-تعداد صفحات : ۲۴۰-بها : ۷۵۰۰۰ ریـال)
    و درون واقع منظور روزنامـه‌نگاران جنگل از نژاد فارسی همان نژاد ایرانی (یعنی ایرانی‌زبان) بوده است.
    پیوند ایران و فارس نیز درون متون کهن بارها گواهی گردیده‌است، چنان کـه حمزه اصفهانی مـی‌نویسد(تاریخ پیـامبران و شاهان، ترجمـه جعفر شعار، انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۶۷، ص ۲): «آریـان کـه همان فرس هست در مـیان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانـه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمـین درون دست چین، و شمال درون دست ترک، مـیانـه جنوب درون دست هند، رو بـه روی آن یعنی مـیانـه شمالی درون دست روم و جنوب غربی درون دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی درون دست بربر است».
    بنابراین که تا دوران اخیر لغت «فارس» محدود بـه گونـه «دری» فارسی نبوده‌است و در واقع شامل زبانـهای متعدد ایرانی و ساکنیـان مردم ایران مـیشده‌است.  همچنین درون این نکته حمزه‌ی اصفهانی حتما باز گفت کـه “فارس” بـه معنی خاص همان استان فارس هست ولی بـه مرور زمان بـه نام کل کشور ایران تبدیل شده است.
    بنابراین، برخلاف قومگرایـان کـه امروز “خلق فارس”، “خلق بلوچ”، و “خلق کرد” قائل هستند درون متون دوران اسلامـی چنین عنوانـهایی وجود نداشت.   ولی درون ادبیـات قوم‌گرایـانـه و چپ و ایران‌ستیرانـه کوشش مـی‌شود کـه این واژه “فارس” را محدود کنند بهانی کـه به زبان فارسی‌دری تکلم مـیکنند.   ولی بـه قول استاد کیـانی حتما توجه داشت:
    واحدی بـه نام «قوم فارس/ پارس» نزدیک بـه دو هزار سال پیش درون جامعه‌ی یک‌پارچه‌ی ایران تحلیل رفت و از این رو گفت‌وگو از «قوم فارس/ پارس» درون ایران معاصر، بی‌معنا و فاقد موضوعیت است؛ و دقیقاً از این رو هست که قوم‌سازان و تجزیـه‌طلبان تاکنون نتوانسته‌اند مشخص کنند و توضیح دهند کـه منظورشان از «قوم فارس» یـا «فارس‌ها» دقیقاً چیست. اما از آن جا کـه مـهم‌ترین دودمان‌های پادشاهی ایران (هخاان و ساسانیـان) از ایـالت پارس/ فارس برخاسته بودند، توسعاً، کل کشور ایران، چنان کـه در متون کهن و مـیانـه‌ی یونانی، لاتینی، ارمنی، سریـانی، چینی، و فارسی – عربی دوران اسلامـی مشاهده مـی‌شود، از دیرباز و سنتاً پارس/ فارس/ فُرس خوانده مـی‌شده است. حتا هنوز نیز درون زبان‌های اروپایی از کشور ایران گاه با نام پارس (انگلیسی: Persia؛ فرانسوی: ‍Perse) یـاد مـی‌شود و البته اگر خواست رضا پهلوی نبود، نام رسمـی ایران درون اسناد بین المللی هنوز پارس بود. بنابراین مشخص هست که عنوان پارسی / فارسی، منحصراً دارای مفهومـی ملی هست و نـه قومـی.
    محدود این واژه‌ی کهن بـه تنـها گروه پارسی-دری زبانان یک تحریف تاریخ هست و بایست سخت از آن پرهیز کرد.  برای نمونـه اوحدی مراغه‌ای این را بـه عنوان زبان اصفهان معرفی مـیکند:
    دیم تو خورد و چشم مو تر
    هشکش ویکر وان خوزارو
    واتت کـه سر فلا کروهینی تو ساعتی
     کین آه سوته دل بهر چه تو وات ایستاده بو
    دیم=چهره،صورت (که درون فارسی‌دری کمتر بکار مـیرود)
    هشک=خشک
    وات=گفتن
    سوته=سوخته
    بو=باشد
    اوحدی‌ مراغه‌ای حدود سیصد سال بعد از ناصرخسرو مـیزیست.  ولی ناصر خسرو، شاعر، حکیم و نویسنده بزرگ ایرانی ملاحظه خواهیم کرد کـه اصفهان از زمان های دور شـهری بزرگ و دیدنی بوده است. ناصر خسرو درون حدود یک هزار سال پیش از اصفهان دیدن نموده هست و مـی نویسد: « من درون همـه ی زمـین پارسی گویـان، شـهری نیکوتر و جامع تر و آبادان تر از اصفهان ندیدم»
    اما منظور ناصرخسرو از “پارسی‌گویـان” تنـها زبان دری درون اینجا نبوده است.  چنانکه قطران تبریزی نیز زبان خود را “پارسی” و زبان خراسانی را “دری”مـیگوید.  در جای دیگر ولی ناصرخسرو واژه‌ی دری و فارسی را یکی مـیداند.
    در اینجا درون واقع تناقضی نیست، زیران زبا پارسی‌دری یک نمونـه از زبان‌های ایرانی هست و قطران تبریزی زبان آذری فهلوی را “پارسی” خوانده هست و ناصر خسرو زبان قدیمـی اصفهان را “پارسی” خوانده‌است.  زیرا لغت پارسی محدود بـه یک لهجه خاص ایرانی نبوده هست و درون کل معنی همان ایرانی مـیداده است.
    زبان فارسی دری خود گویش خراسانی زبان پارسی مـیانـه (پهلوی) مـی باشد کـه پس از اسلام گسترش یـافته و بر دیگر گویش های ایرانی این سرزمـین چیره شده است. ولی ریشـه پهلوی  زبان پارسی کنونی را مـی توان بـه آسانی ثابت کرد. مروری بر چند واژه متعلق بـه هر سه زبان پارسی باستان و مـیانـه و نو گواهی آشکار بر وجود پیوند مـیان این سه زبان ایرانی است:
    Aspa (پارسی باستان) > asp (پارسی مـیانـه) > اسب (فارسی)
    Kāma (پارسی باستان) > Kām (پارسی مـیانـه) > کام (فارسی)
    Daiva (پارسی باستان) > dēw (پارسی مـیانـه) > دیو (فارسی)
    Drayah (پارسی باستان) > drayā (پارسی مـیانـه) > دریـا (فارسی)
    Dasta (پارسی باستان) > dast (پارسی مـیانـه) > دست (فارسی)
    Bāji (پارسی باستان) > bāj (پارسی مـیانـه) > باج (فارسی)
    Brātar (پارسی باستان) > brādar (پارسی مـیانـه) > برادر (فارسی)
    Būmi (پارسی باستان) > būm (پارسی مـیانـه) > بوم (فارسی)
    Martya (پارسی باستان) > mard (پارسی مـیانـه) > مرد (فارسی)
    Māha (پارسی باستان) > māh (پارسی مـیانـه) > ماه (فارسی)
    Vāhara (پارسی باستان) > wahār (پارسی مـیانـه) > بهار (فارسی)
    Stūnā (پارسی باستان) > stūn (پارسی مـیانـه) > ستون (فارسی)
    Šiyāta (پارسی باستان) > šād (پارسی مـیانـه) > شاد (فارسی)
    Duruj / drauga (پارسی باستان) >  drōgh (پارسی مـیانـه) < دروغ (فارسی)
    پیوند ایران و فارس نیز درون متون کهن بارها گواهی گردیده است، چنان کـه حمزه اصفهانی مـی نویسد (تاریخ پیـامبران و شاهان، ترجمـه جعفر شعار، انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۶۷، ص ۲): «آریـان کـه همان فرس هست در مـیان این کشورها قرار دارد و این کشورهای شش گانـه محیط بدان اند، زیرا جنوب شرقی زمـین درون دست چین، و شمال درون دست ترک، مـیانـه جنوب درون دست هند، رو بـه روی آن یعنی مـیانـه شمالی درون دست روم و جنوب غربی درون دست سودان و مقابل آن یعنی شمال غربی درون دست بربر است».
    برای آگاهی خوانندگان از پیوند و ارتباط کامل زبان فارسی کنونی با زبان پارسی مـیانـه (پهلوی) نمونـه هایی از نوشته های پهلوی را درون زیر نقل مـی کنیم که تا آشکار شود کـه حقیقتأ زبان فارسی کنونی ادامـه زبان پهلوی عصر ساسانی است.
    قطعه شعری بـه زبان پهلوی (متون پهلوی، جاماسپ آسانا، گزارش سعید عریـان، ۱۳۷۱، ص ۹۶):
    Dārom andarz-ē az dānāgān
    Az guft-ī pēšēnīgān
    Ō šmāh bē wizārom
    Pad rāstīh andar gēhān
    Agar ēn az man padīrēd
    Bavēd sūd-ī dō gēhān
    برگردان فارسی دری:
    «دارم اندرزی از دانایـان
    از گفته ی پیشینیـان
    به شما بگزارم (= گزارش دهم)
    به راستی اندر جهان
    اگر این از من پذیرید
    بُوَد سود دو جهان».
    اما این نکته ضروری هست که داریوش زبان خود را “آریـان” خوانده هست هرچند محققان امروزی آن را پارسی‌ باستان مـیخوانند. 
    همچنین کانیشکا، زبان ایرانی بلخی را “آریـان” خوانده هست و نـه بلخی/باختری.
    زبان دری هم یگی از گویشـهای مـهم ایرانی و ادامـه‌ی پارسی مـیانـه بـه لهجه‌ی خراسانی است.  آن را جزو زبانـهای ایرانی جنوبی غربی مـیدانند زیرا هرچند اصلش از فارس هست (پارسی مـیانـه) ولی دچار تحولاتی درون خراسان شده است.  یعنی زبان پارسی‌مـیانـه درون دوران ساسانیـان چنان گسترده شد کـه از فارس بـه محل‌های دیگر مانند خراسان و آذربایجان و غیره گسترش یـافت. زبان پارسی‌دری کنونی هم ادامـه لهجه خراسانی آن زبان فارسی‌مـیانـه درون خراسان مـیباشد.
    این نیز نظر زبان‌شناسان و محققان مـیباشد:
    “Middle Persian, also called Pahlavi is a direct continuation of old Persian, and was used as the written official language of the country.” “However, after the Moslem conquest and the collapse of the Sassanids, Arabic became the dominant language of the country and Pahlavi lost its importance, and was gradually replaced by Dari, a variety of Middle Persian, with considerable loan elements from Arabic and Parthian.”
    Ulrich Ammon, Norbert Dittmar, Klaus J. Mattheier, Peter Trudgill, “Sociolinguistics Hsk 3/3 Series Volume 3 of Sociolinguistics: An International Handbook of the Science of Language and Society”, Walter de Gruyter, 2006. 2nd edition. pg 1912.
    New Persian, is “the descendant of Middle Persian” and has been “official language of Iranian states for centuries”, whereas for other non-Persian Iranian languages “close genetic relationships are difficult to establish” between their different (Middle and Modern) stages. Modern Yaḡnōbi belongs to the same dialect group as Sogdian, but is not a direct descendant; Bactrian may be closely related to modern Yidḡa and Munji (Munjāni); and Wakhi (Wāḵi) belongs with Khotanese.”
    Skjærvø, Prods Oktor (2006). Encyclopedia Iranica,”Iran, vi. Iranian languages and scripts”.
    The language known as New Persian, which usually is called at this period (early Islamic times) by the name of Parsi-Dari, can be classified linguistically as a continuation of Middle Persian, the official religious and literary language of Sassanian Iran, itself a continuation of Old Persian, the language of the Achaemenids. Unlike the other languages and dialects, ancient and modern, of the Iranian group such as Avestan, Parthian, Soghdian, Kurdish, Pashto, etc., Old Middle and New Persian represent one and the same language at three states of its history. It had its origin in Fars and is differentiated by dialectical features, still easily recognizable from the dialect prevailing in north-western and eastern Iran.
     (Lazard, Gilbert 1975, “The Rise of the New Persian Language” in Frye, R. N., The Cambridge History of Iran, Vol. 4, pp. 595-632, Cambridge: Cambridge University Press.(
    زبان پارسی‌مـیانـه ولی درون استان فارس روند خود را ادامـه داد و در برخی از فهلویـات حافظ و سعدی مـیتوان آن را دید:
    برای نمونـه درون دیوان حافظ مـی‌بینیم:
    بپی ماچــان غرامت بسپریمن
    غرت یک وی روشتــی ازامادی
    غم ای دل بوادت خورد ناچا
    وغر نـه اوبنی آنچه‌ات نـه‌شاد دی
    (دیوان حافظ بـه تصحیح دکتر پرویز خانلری، چاپ دوم، تهران: انتشارات خوارزمـی، ۱۳۶۲، جلد اول،ص۸۷۴).
    برگردان:
    در “پای ماچان” (محل ویژه محاکمـه درون حضور قاضی) غرامت بسپاریم
    اگر یک رفتار زشتی از ما دیدی
    غم این دل را حتما خورد ناچار
    وگرنـه بینی آنچه نشائی دید.
    بنابراین زبان پارسی‌دری ریشـه درون استان فارس از طریق پارسی‌مـیانـه دارد ولی درون زمان ساسانیـان پارسی‌مـیانـه درون خراسان بجای زبان‌های دیگر ایرانی (پارثی و بلخی و سغدی..) گسترش یـافت و زبان پارسی دری همان ادامـه این گویش پارسی‌مـیانـه درون خراسان است.  خلاصه این یک زبان ایرانیست کـه فردوسی طوسی و رودکی و حافظ و قطران و خاقانی …و هویت ایرانیـان را بهم پیوند مـیدهد و تنـها زبان ایرانی هست که درون جهان آثارهای کهنش بیش از  پانصدهزار که تا یک ملیون نسخه مـیباشد.  البته شکی نیست کـه تمدن ایرانی تنـها زبان فارسی نیست و مجموع زبان‌های ایرانی و فرهنگ‌های ایرانی تشکیل‌دهنده‌ی این تمدن هستند.
    پس از این همـه اسناد، بنابراین نتیجه‌گیری مـیشود واژه پارسی از دوران ساسانی و بویژه دوران اسلامـی بـه دو معنی بوده است:
    یکیـانی کـه از استان فارس هستند.
    دوم درون متون دوران اسلامـی، واژه‌ی فارسی برابر هست با ایرانی و ایرانی‌تباران.  برای همـین متون عصر قاجاریـه زبانـهای کردی، لکی، بختیـاری و غیره را “فرس قدیم” مـیخوانند یـا درون مرزبان‌نامـه کـه اصلش حتما به طبری قدیم باشد آن را “فرس قدیم” مـیخواندند.  واژه فرس/فارس/پارسی یعنی همان ایرانی و هرگز تنـها متعلق بـه گویشوران پارسی‌دری نبوده است.  
    بنابراین:
    واحدی بـه نام «قوم فارس/ پارس» نزدیک بـه دو هزار سال پیش درون جامعه‌ی یک‌پارچه‌ی ایران تحلیل رفت و از این رو گفت‌وگو از «قوم فارس/ پارس» درون ایران معاصر، بی‌معنا و فاقد موضوعیت است؛ و دقیقاً از این رو هست که قوم‌سازان و تجزیـه‌طلبان تاکنون نتوانسته‌اند مشخص کنند و توضیح دهند کـه منظورشان از «قوم فارس» یـا «فارس‌ها» دقیقاً چیست. اما از آن جا کـه مـهم‌ترین دودمان‌های پادشاهی ایران (هخاان و ساسانیـان) از ایـالت پارس/ فارس برخاسته بودند، توسعاً، کل کشور ایران، چنان کـه در متون کهن و مـیانـه‌ی یونانی، لاتینی، ارمنی، سریـانی، چینی، و فارسی – عربی دوران اسلامـی مشاهده مـی‌شود، از دیرباز و سنتاً پارس/ فارس/ فُرس خوانده مـی‌شده است. حتا هنوز نیز درون زبان‌های اروپایی از کشور ایران گاه با نام پارس (انگلیسی: Persia؛ فرانسوی: ‍Perse) یـاد مـی‌شود و البته اگر خواست رضا پهلوی نبود، نام رسمـی ایران درون اسناد بین المللی هنوز پارس بود. بنابراین مشخص هست که عنوان پارسی / فارسی، منحصراً دارای مفهومـی ملی هست و نـه قومـی.
    اما از دوران قومگرایی بعد از حزب توده و استالین،.. کم کم برخی از نویسندگان تنـها واژه‌ی پارسی را اختصاص دادند بـه یکی از زبان‌های ایرانی بـه نام پارسی‌دری درون حالیکه قومـیت گویشوران پارسی‌دری از لحاظ نام بومـی تنـها و تنـها ایرانی هست و آنـها بـه یک زبان ایرانی سخن مـیگویند.  علت اینکه زبان فارسی‌دری(یعنی گویش خراسانی پارسی‌مـیانـه) بـه نام “فارسی” شناخته شد بخاطر این بود کـه گسترده‌ترین زبان ایرانی بعد از اسلام شد و چون نام ایران هم “فرس” بود این زبان “فارسی” شناخته شد.  وگرنـه برفرض اگر زبان لارستانی گسترده‌ترین گویش زبانـهای ایرانی بعد از اسلام مـیشد آن را “فارسی” مـیخواندند و زبان  دری خراسان دیگر نامش فارسی نمـیماند. 
    بنابراین تمامـی گویشوران پارسی‌دری (بجز هزاره‌ها و اقوام مغول دیگر کـه در چند سده اخیر فارسی‌زبان شدند) تنـها و تنـها شاخه‌ای از قوم ایرانی هستند.  چنانکه ابوریحان بیرونی، زبان ایرانی شرقی خوارزمـی (که با سکایی ربط دارد) و مردمان خوارزم را ساخه‌ای از ایرانیـان(پارسیـان) مـیدانند. 
    ایجاد و فرضیـه‌ی قومـی بـه نام “فارس” بجای واژه‌ی اصلی یعنی همان قوم ایرانی با شاخه‌ی زبان پارسی‌دری تنـها و تنـها به منظور تجزیـه ایران مطرح شده است.
    دوباره این نکته‌ی مـهم تکرار مـیشود.
    نتیجه‌گیری مـیشود واژه پارسی از دوران ساسانی و بویژه دوران اسلامـی بـه دو معنی بوده است:
    یکیـانی کـه از استان فارس هستند.
    دوم درون متون دوران اسلامـی، واژه‌ی فارسی برابر هست با ایرانی و ایرانی‌تباران.  برای همـین متون عصر قاجاریـه زبانـهای کردی، لکی، بختیـاری و غیره را “فرس قدیم” مـیخوانند یـا درون مرزبان‌نامـه کـه اصلش حتما به طبری قدیم باشد آن را “فرس قدیم” مـیخواندند.  واژه فرس/فارس/پارسی یعنی همان ایرانی و هرگز تنـها متعلق بـه گویشوران پارسی‌دری نبوده است.  
    این نکته نیز ضروری است:
    ترکان/عربان نیز بجای واژه‌ی فارس گاهی وقتها واژه‌ی تات/تاجیک/عجم را بکار مـیبردند کـه شامل همـه‌‌ی ایرانی‌زبانان بوده است.  در متون صفوی یکسره و همـه جا بین تات/تاجیک(ایرانیـان) و ترکان تفاوت گذاشته‌اند و در واقع منظور از تات/تاجیک(ایرانیـان) کل ایرانی‌زبانان بوده است.  همچنین درون دوران صفوی دگردیسی درون واژه‌ی عجم نیز انجام گرفت بـه این معنی کـه عثمانیـان کـه کشور ایران را “عجم” مـیخواندند ساکنین شیعه آن را نیز عجم خواندند و برخی از سنی‌زبانان کرد با اقتباس این واژه از عثمانیـان، تمامـی شیعیـان ترک‌زبان و ایرانی‌زبان (حتی کردهای کلهر و غیره) را “عجم” خوانده‌اند. 
    مفهوم واژه‌ی کرد و قوم “کرد”
    نگارنده با پژوهش‌های گسترده روی این موضوع(و متون تاریخی و قول محققان برجسته) بر این باور هست که نام کرد تنـها و تنـها درون معنی اصلی آن  یک  معنی اجتماعی داشته هست و به منظور ایرانی‌زبانان که یک نوع شیوه‌ی زندگی خاصی داشتند.  هرچند چند  منبع کهن حتی اقوام غیرایرانی(مانند عرب) را نیز “کرد” دانسته‌اند.
     خوانندگان مـی توانند بـه ادبیـات کلاسیک فارسی نیز رجوع کرد. شاعران و نویسندگان پارسی گوی درون قرن های اول اسلام واژهء کُرد را بـه معنای عشایر و رمـه‌گر و همچنین چوپان و شبان بـه کار اند.
    رودکی گوید:
    از بخت و کیـان خود بگذشتم و پَردَختم / چون کُرد بماندستم تنـها من و این باهو (باهو بـه معنای چوبدستی شبانان).
    در اسرار التوحید نیز آمده است: کُرد بود و دار. درون گویش طبری امروز هنوز واژهء کُرد بـه همـین معنا بـه کار مـی رود. عرب های سورستان (عراق و سوریـه امروز) کُرد نامـیده مـی شدند.
    واژهٔ کرد درون دوران تاریخی بعد از حمله اعراب بـه ایران بـه معنای رمـه گردانان و کوچ‌نشینان فلات ایران بزرگ بـه کار رفته هست و هرگز معنی زبانی خاص یـا قوم خاص یـا فرهنگی خاص را نمـی‌دهد.  چنانکه امروز هم این واژه هنوز معنی زبانی خاص یـا گروهی خاص را نمـی‌دهد و در واقع زبان‌هایی وجود دارند کـه نامشان کردی است.  برای نمونـه زبانـهای سورانی و کرمانجی نـه یک گویش از هم بلکه دو زبان متفاوت درون حد تفاوت انگلیسی و آلمانی شناخته مـی‌شوند.
    در این راستا بـه چند سند محکم نگاه مـی‌کنیم.
    حمزه اصفهانی مـینویسد : « کانت الفرس تسمـی الدیلم الاکراد طبرستان کما کانت تسمـی العرب اکراد سورستان » (تاریخ سنی ملوک الارض)
    یعنی پارسیـان (ایرانیـان)،  دیلمـیان (یکی از گروه‌های مـهم ایرانی‌زبان) را کردهای طبرستان مـیدانستند – چنانکه اعراب را کردهای سورستان.
    در لغتنامـه دهخدا نیز آمده است:
    توسعاً بمناسبت چادرنشینی این طایفه بطور مطلق بر چادرنشینان اطلاق مـی شود. بدوی . بقول حمزه اصفهانی ایرانیـان قدیم (فرس ) دیلمـیان را اکراد طبرستان مـینامـیدند و اعراب را کردان سورستان مـیخواندند. (فرهنگ فارسی معین):
    از رخت و کیـای خویش من رفتم و پردختم 
    چون کرد بماندستم تنـها من و این باهو.
    رودکی .
    بینیت همـی بینم چون خانـه کردان 
    آراسته همواره به شیراز و به رُخبین .
    عماره .
    در بیـابان بدید قومـی کرد
    کرده از موی هر یکی کولا.
    بارانی (از حاشیـه فرهنگ اسدی نخجوانی)
    چو سیلاب خواب آمد و هر دو برد
    چه بر تخت سلطان چه بر دشت کرد.
    سعدی .
    بخارا خوشتر از لوکر خداوندا همـی دانی 
    ولیکن کرد نشکیبد ازین دوغ بیـابانی .
    غزالی لوکری .
    پروفسور مـینورسکی مـی‌نویسد:
    V. Minorsky, Encyclopedia of Islam: “We thus find that about the period of the Arab conquest a single ethnic term Kurd (plur. Akrād ) was beginning to be applied to an amalgamation of Iranian or iranicised tribes., “Kurds” in Encyclopaedia of Islam”. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online. accessed 2007.
     ترجمـه:
    در زمان اعراب، لغت قومـی کرد به منظور تیره‌های قبایل گوناگون ایرانی‌تبار و ایرانی‌شده بکار مـیرفت.
     دکتر پرویز خانلری مـی‌نویسد:
    نام کردی عاده بـه زبان مردمـی اطلاق مـیشود کـه در سرزمـین کوهستانی واقع درون مغرب فلات ایران زندگی مـیکنند. قسمتی از این ناحیـه اکنون جزء کشور ایران هست و قسمتی درون کشور ترکیـه و قسمتی دیگر از جمله کشور عراق شمرده مـیشود. درون خارج از این منطقه نیز اقلیتهای کرد وجود دارند کـه از آن جمله گروهی درون شمال خراسان و گروههایی در جمـهوریـهای ارمنستان ، گرجستان و آذربایجان و عده­ی کمـی نیز درون ترکمنستان بـه این گویشـها سخن مـیگویند. درون سوریـه نیز یک اقلیت کرد زبان از چند قرن پیش بـه وجود آمده است.
    زبان یـا گویش کردی همـهی این نواحی یکسان نیست. حتی تردید هست در این کلمـه « کرد » بـه قوم واحدی کـه دارای مختصات نژادی یـا ایلی با گویش معینی باشند اطلاق شده باشد. درون بسیـاری از منابع تاریخی کـه به زبان عربی درون قرنـهای نخستین اسلام تألیف یـافته ، این کلمـه را معادل کلمـه « شبان » و « چوپان » بکاراند.
    ابن حوقل کوچ (قفص) کرمان را « صنف من الاکراد » مـیداند و حال آنکه مقدسی (احسن التقاسیم) زبان ایشان را شبیـه زبان مردم سند شمرده است.
    یـاقوت حموی مردمان ساسون را « الاکراد السناسنـه » مـیخواند (معجم البلدان)
    حمزه اصفهانی مـینویسد : « کانت الفرس تسمـی الدیلم الاکراد طبرستان کما کانت تسمـی العرب اکراد سورستان » (تاریخ سنی ملوک الارض)
    در کارنامـه‌ی اردشیر بابکان (پاپکان) هم کردان بـه معنی شبانان آمده است ، نـه نام و نژاد یـا قبیله. درون گویش طبری امروز نیز کلمـه‌ی کرد بـه معنی چوپان و شبان است. (واژه نامـه طبری، صادق کیـا، ص ۱۶۶)
     زبانـها و گویش‌های ایران. منبع: کتاب تاریخ زبان فارسی نویسنده: دکتر پرویز ناتل خانلری
     محققان امروزی غربی نیز این نظر را دارند.
     دکتر مارتین وان بروینسن، پژوهشگر آلمانی و کردشناس معروف مـی‌نویسد:
     Martin van Bruinessen, “The ethnic identity of the Kurds”, in: Ethnic groups in the Republic of Turkey, compiled and edited by Peter Alford Andrews with Rüdiger Benninghaus [=Beihefte zum Tübinger Atlas des Vorderen Orients, Reihe B, Nr.60].
     Wiesbaden: Dr. Ludwich Reichert, 1989, pp. 613-21. excerpt: “The ethnic label “Kurd” is first encountered in Arabic sources from the first centuries of the Islamic era; it seemed to refer to a specific variety of pastoral nomadism, and possibly to a set of political units, rather than to a linguistic group: once or twice, “Arabic Kurds” are mentioned. By the 10th century, the term appears to denote nomadic and/or transhumant groups speaking an Iranian language and mainly inhabiting the mountainous areas to the South of Lake Van and Lake Urmia, with some offshoots in the Caucasus…If there was a Kurdish speaking subjected peasantry at that time, the term was not yet used to include them.”
    ترجمـه:
    نام قومـی “کرد” کـه در منابع  قرن اول اسلام دیده مـیشود  بر یک پدیده رمـه‌گرایی و شاید واحدهای سیـاسی نامـیده مـیشد و نـه یک گروه زبانی.  چندین بار حتی “کردهای عرب” درون منابع نامبرده شدند.  اما درون پایـان قرن دهم مـیلادی، این نام به منظور گروه‌های متعدد رمـه‌گران و کوچ‌گران ایرانی‌زبان بکار مـیرفته هست که از دریـاچه وان که تا دریـاچه ارومـیه و مناطقی از قفقاز زندگی مـید..  اگر درون آن زمان روستا‌نشینی بودند کـه به زبان‌های کردی امروز تکلم مـی‌د، هنوز نام “کرد” درون آن زمان شامل آنـها نمـی‌شد.
    پروفسور ولادمـیر ایوانف نیز مـی‌گوید:
    Wladimir Iwanov:”The term Kurd in the middle ages was applied to all nomads of Iranian origin”.(Wladimir Ivanon, “The Gabrdi dialect spoken by the Zoroastrians of Persia”, Published by G. Bardim 1940. pg 42(
    ترجمـه: نام کرد درون قرن‌های مـیانـه (کم و بیش از قرن پنجم مـیلادی که تا شانزدهم مـیلادی) نامـی بود کـه بر همـه‌ی رمـه‌گران و کوچ‌گران ایرانی نامگزاری مـی‌شد.
    پروفسور دایوید مکنزی کـه تز خود را روی زبان‌های کردی نوشته هست مـیگیود:
    David Mackenzie: “If we take a leap forward to the Arab conquest we find that the name Kurd has taken a new meaning becoming practically synonmous with ‘nomad’, if nothing more pejorative” D.N. Mackenzie, “The Origin of Kurdish”, Transactions of Philological Society, 1961, pp 68-86
    ترجمـه:  اگر بـه حدود دوران گسترش امپراتوری اعراب نگاه کنیم، خواهیم یـافت کـه عنوان کرد با رمـه‌گر و کوچ‌گر دارای یک معنی است.
    پروفسور ریچارد فرای، ایران‌شناس نامـی:
    Richard Frye,”The Golden age of Persia”, Phoneix Press, 1975. Second Impression December 2003. pp 111: “Tribes always have been a feature of Persian history, but the sources are extremly scant in reference to them since they did not ‘make’ history. The general designation ‘Kurd’ is found in many Arabic sources, as well as in Pahlavi book on the deeds of Ardashir the first Sassanian ruler, for all nomads no matter whether they were linguistically connected to the Kurds of today or not.
    The population of Luristan, for example, was considered to be Kurdish, as were tribes in Kuhistan and Baluchis in Kirman”
    ترجمـه:
    قبایل همـیشـه بخشی از تاریخ ایران بودند هرچند منابع درون مورد آنـها کم هست زیرا  آنـها خود تاریخساز نبودند.  عنوان فراگیر و عامـیانـه “کرد” کـه در بسیـاری از کتاب‌های عربی و حتی پهلوی (کارنامک اردشیر پاپکان) دیده مـیشود نامـی بود کـه فراگیرنده‌ی همـه‌ی کوچ‌گران و چادرنشنیـان مـیبود حتی اگر با مردمانی کـه امروز نام “کرد” دارند از پیوند زبانی نبودند.  برای نمونـه، برخی از منابع مردمان لرستان را کرد نامـیدند و همچنین قبایل کوهستان و حتی بلوچان کرمان. 
    بنابراین واژه‌ی “کرد” درون متون پارسی تنـها بـه معنی چادرنشینان و رمـه‌گران بوده هست و زبان یـا قوم خاصی را منظور نبوده است.  بلکه یک نوع شیوه‌ی زندگی بـه معنای عشایر و همچنین شبان بوده است. 
    برای همـین درون کارنامک اردشیر پاپکان (که شاهنامـه نیز از آن استفاده کرده است)، دکتر آساطوریـان مـیگوید:
    The earliest occurrence of this term in written sources is attested in
    the form of kurt (kwrt-) in the Middle Persian treatise (Karnamak   Artax-shir Pabakan), compiled presumably in the second half of the 6th century A.D. It occurs four times in the text (Kn. I, 6; VIII, 1; IX 1, 2) in plural form, kurtan, twice in conjunction with shah “chieftain, ruler” (kurtan
    shah), once with shupanan “shepherds” (kurtan shupanan), and only once in a bare form, without a supplement.   It is clear that kurt in all the contexts has a distinct social sense, “nomad, tent-dweller”.  It could equally be an attribute for any Iranian ethnic group having similar characteristics. To look for a particular ethnic sense here would be a futile exercise.
    و همچنین نیز درون مقالهء دانشنامـهء ایرانیکا بقلم س.ج. سرتی C.G. Cereti نوشته شده است:
    Kurds (a term that in pre-Islamic times designated the various nomadic lineages, rather than a specific ethnicity).
    برای شرح کامل درون این موضوع مقاله زیر معرفی مـیشود:
    G. Asatrian, Prolegomena to the Study of the Kurds, Iran and the Caucasus, Vol.13, pp.1-58, 2009
    در مقاله‌ی بالا نشان داده مـیشود کـه زبانـهای مادی با زبانـهایی کـه امروز کردی شناخته مـیشوند فرق دارد و بیشتر زبانـهای مادی نزدیک بـه تاتی آذربایجان و زبانـهای مرکزی اصفهان هستند. 
    بنابراین از لحاظ تاریخی نمـیتوان کرد را بجز ایرانی‌زبان معرفی کرد.  امروز هم زبانـهایی مانند کلهری/زازایی/هورامـی با سایر زبان‌های ایرانی مانند (لری و دری و گیلکی)  بیشتر قرابت دارند که تا با سورانی/کرمانجی. تفاوت سورانی و کرمانجی نیز همانقدر هست که تفاوت گیلکی و کلهری.  بنابراین بـه اندیشـه‌ی ما مردمانی کـه به نام کرد شناخته مـیشوند بـه معنی ایرانی‌زبانان تنـها معنی مـیدهند و بنابراین ایرانی هستند و شاخه‌ای از قوم ایرانی.
    بنابراین، آنچه امروز مردم کرد شناخته مـیشود تنـها و تنـها بـه معنی ایرانی‌زبانان و ایرانی درست هست و ایجاد شکاف بین این مردمان و سایر ایرانی‌زبان تنـها بـه نفعانی هست کـه مـیخواهند تمدن بزرگ ایرانی را شاخه‌شاخه کنند و از بین ببرند.  همچنین با تعریف نادرست و شاخه‌شاخه قوم ایرانی بـه چند گروه متخاصم تنـها و تنـها گروه‌های اعراب و ترکان منطقه از آن بهره مـیبرند. 
    بلوچ درون متون قدیم
    واژه‌ی بلوچ هم درون واقع بـه همـین معنی است.
    It is important to note that the sources do not mention any leaders. It is likely that the Balōč at this period were a series of tribal communities not sharing any feelings of common ethnicity. In fact, the name Balōč (Balūč) appears to have been a name used by the settled (and especially the urban) population for a number of outlaw tribal groups over a very large area. The etymology is unclear, as is that of Kūč (also written as Kūfeč, Kōfč or—arabized—Qofṣ), a name generally taken to refer to a comparable neighboring tribal community in the early Islamic period. The common pairing of Kūč with Balūč in Ferdowsī (see, e.g., Dehḵodā, s.vv.) suggests a kind of rhyming combination or even duplication, such as is common in Persian and historically related languages (cf. tār o mār). The Balōč may have entered the historical record as the settled writers’ generic nomads. Because of the significance of their activities at this period they would gradually have become recognized as the nomads par excellence in this particular part of the Islamic world. It is possible, for example, that Balūč, along with Kūč, were terms applied to particular populations which were beyond the control of settled governments; that these populations came to accept the appellation and to see themselves in the cultural terms of the larger, more organized society that was established in the major agricultural territories; but they remained, then as now, a congeries of tribal communities of various origins. There is also ethnographic evidence to suggest that Balūč, irrespective of its etymology, may be applied to nomadic groups by the settled population as a generic appellation in other parts of eastern and southern Iran.
    B. Spooner, Encyclopedia Iranica, “Baluch: Geography, History, Ethnography”
    بنابراین واژه “کرد” و “بلوچ” یک نوع شیوه‌ی زندگی بودند و نـه قومـیت خاص.  به گمان نویسند واژگانی مانند لر و لک و غیره کـه برای برخی از گروه‌های ایرانی‌زبان بکار رفته هست بیشتر با شیوه‌ی زندگی یـا جغرافیـای خاصی کار داشته است.  تمامـی این گروه‌ها جزو همان قومـی ایرانی و شاخه‌ی از آن مـیباشند.  همچنین واژگان دیگر کـه برای برخی از زبانـها بکار رفته هست بیشتر بخاطر نام آن منطقه بوده است. 
    درباره‌ی کرد و بلوچ مـی‌توان نمونـه‌هایی از شاهنامـه نیز آورد.
    در داستان ضحاک:
    خورشگر بدیشان بُزی چند و مـیش
    سپردی و صحرا نـهادیش پیش
    کنون کُرد از آن تخمـه دارد نژاد
    که ز آباد ناید بـه دل بَرْش یـاد
    در داستان سیـاوش
    هم از پهلو و پارس و کوچ و بلوچ
    ز گیلان جنگی و دشت سروچ
    زبان‌های آریـایی مادی امروز با کدام زبان‌ها ارتباط دارند؟
    از زبان مادی حدود ده  لغت بیشتر وجود ندارد.  دکتر آساطریـان درون این رابطه مـینویسد:
    G. Asatrian, Prolegomena to the Study of the Kurds, Iran and the Caucasus, Vol.13, pp.1-58, 2009:
    The Central Iranian dialects, and  primarily those of the Kashan area in the first place, as well as the Azari  dialects(otherwise called Southern Tati) are probably the only Iranian  dialects,which can pretend to be the direct offshoots of Median (on the Medians and their language, see D’yakonov 1956; idem 1993; Mayrhofer  ۱۹۶۸; Schmitt 1967; also Asatrian 2009)  (pg 22)
    یعنی تنـها شاید زبانـهای مرکزی کاشان و زبان تاتی آذربایجان را بتوانـه ادامـه مادی دانست. و ایشان لفظ “شاید” را بکار مـیبرند.
    همانطور کـه گفته شد از زبان مادی تنـها حدود ده لغت بجای مانده است.  یکی از این لغتها spaka هست کـه در زبان خوانساری آن
    محقق نامدار آلمانی بـه نام پروفسور مارتین وان برونسن مـیگوید:
    “Kurdish Nationalism and Competing Ethnic Loyalties”, Original English version of:
    “Nationalisme kurde et ethnicités intra-kurdes”, Peuples Méditerranéens no. 68-69 (1994), 11-37.
    The great orientalist and expert on the Kurds, Vladimir Minorsky, once claimed that the various Kurdish dialects (from which he excluded Zaza and Gurani) showed underneath their obvious differences a remarkable unity, especially remarkable when compared with the great variety of very dissimilar Iranian languages spoken by the inhabitants of another mountainous area, the Pamirs. He concluded that this basic unity of the Kurdish language derived from a single language spoken by a large and important people, and suggested that these might have been the Medes (whom Kurdish nationalists in fact like to see as their ancestors).
    This view was criticised by the linguist D.N. MacKenzie, according to whom there are but few linguistic features that all Kurdish dialects have in common and that are not at the same time found in other Iranian languages. Systematic comparison of significant features of Kurdish with other Iranian languages moreover showed, according to MacKenzie, that Kurdish proper differs on a number of important points from what is known about Median. Kurdish has a strong south-western Iranian element, whereas Median presumably was a northwestern Iranian language. Zaza and Gurani, two related Iranian languages spoken in the north-western and south-eastern extremes of Kurdistan, do belong to the north-west Iranian group, and many of the differences between the northern (“Kurmanci”) and southern (“Sorani”) dialects of Kurdish proper are due to the profound influence of Gurani on the latter.[5] MacKenzie’s message, which he appeared to direct at Kurdish nationalist ideologues at least as much as at Minorsky, was that the Kurds have neither common origins nor basic cultural unity
    بنابراین از مـیان زبانـهای موجود ایرانی کنونی، نمـیتوان هیچ کدام را بـه طور قطعی ادامـه مادی دانست. از این مـیان، تنـها زبانـهای تاتی درون آذربایجان (و تالشی) و زبانـهای مرکزی اصفهان چند ویژگی زبان مادی باستان را دارند:
    The Median Dialects of Isfahan, Habib Borjian, Iranica
    در رابطه با ریشـه‌ی ایرانی زبان‌های کردی مـیتوان گفت کـه آنـها مـیانـه‌ای بین پارثی پهلوی و پارسی مـیانـه هستند و از هر دو که تا نفوذ گرفته‌اند:
    G. Asatrian, Prolegomena to the Study of the Kurds, Iran and the Caucasus, Vol.13, pp.1-58, 2009
    زبانـهای ایرانی دیگر کنونی مانند لکی و تالشی و زازاکی و گیلکی…بیشتر بـه زبان پارثی (پهلوی) ارتباط دارند:
    در مجموع، بجز پارسی مـیانـه و پارثی، دوره‌ی مـیانـه‌ی زبان‌های دیگر درون فلات ایران روشن نیست زیرا سندی موجود از آن بدست نیـامده است.  از زبان مادی هم بجز حدود ده لغت وجود ندارا ولی مـیتوان گفت کـه مادها و پارسیـان باستان و پارثها چنان درون جامعه‌ی ایرانی ساسانی تحلیل شدند  و با هم آمـیختند کـه دیگر نمـیتوان امروز ادعا کرد کـه فلان گروه‌ زبانی ریشـه‌ی پارسی باستان یـا مادی و غیره دارد.  زبان پارسی‌باستان و مادی هم بنابر نظر محققان به منظور همدیگر قابل فهم بودند و استرابو نیز بـه این نکته اشاره مـیکند.  متاسفانـه برخی از افراد با احساسات مردم بازی مـیکنند و دروغهایی درون این مورد نوشته‌اند.  برای نمونـه قلمرو مادها که تا اصفهان بوده هست ولی جزو کرمانشاه نبوده است.  در عین حال قلمرو پارسیـان باستان کرمانشاه و فارس و لرستان و خوزستان بوده است.  با این وصف، برخی از افراد بدون هیچ سند نوین و مـهم زبانشناسی، ادعا مـیکنند کـه فلان فرد درون مشـهد یـا دوشنبه نیـاکانش هخا هستند و چنان فرد درون کرمانشاه نیـاکان مادی دارد.  در حالیکه درون جامعه‌ی تحلیل‌شده‌ی ساسانی دیگر نامـی از زبان پارسی باستان(داریوش آن را آریـایی مـینامد) و مادی و غیره نیست و پارس/ماد تنـها واژه‌ی جغرافیـایی بودند.  در هر رو، از دیدگاه زبانشناسی امروزی، بجز شاید(یعنی انـهم شاید) زبانـهای مرکزی نزدیک کاشان و زبان تاتی درون آذربایجان، نمـیتوان ادعا کرد کـه زبانـهای دیگر ایرانی امروزین ریشـه مادی دارند و مادها مانند پارس‌های باستان و پارثها و غیره همگی جزو قوم ایرانی بودند و چنان درون مـیان قوم ایرانی تحلیل شدند کـه نمـیتوان هرگز ادعا کرد کـه چنین گرو زبانی ایرانی تنـها ریشـه درون ماد یـا پارسی‌باستان و غیره دارد.  یعنی چنین حرفی با زبانشناسی امروز رد شده است.
    در رابطه با شاخه‌هایی از قوم ایرانی (مانند کاسپیـها) و همچنین قومـهای پیشا‌ایرانی (مانند ایلامـیان).
    خوشبختانـه درون رابطه با کاسپیـان نامـهای برخی از سربازان آنـها(زیر نظر هخاان) درون یک متن آرامـی درون مصر پیدا شده هست و این نامـها ریشـه‌ی ایرانی داشتند.  بنابراین کاسپینـها را حتما یـا قوم ایرانی یـا قوم ایرانیده شده (یعنی زبان و فرهنگ ایرانی پذیرفته) دانست.
    The Caspians have generally been regarded as a pre-Indo-European, that is, a pre-Iranian, people and have even been identified by some scholars with the Kassites (e.g., Herzfeld, loc. cit.). Onomastic evidence bearing on this point has now been discovered in Aramaic papyri from Egypt, in which several Caspians (Aram. kspy) are mentioned as belonging to the garrison there; their names, for example, *Bagazušta (see Grelot, pp. 101ff.), are, at least in part, unequivocally Iranian. The Caspians must therefore be considered either an Iranian people or strongly under Iranian cultural influence. (Caspians in Encyclopedia Iranica-Rudiger Schmitt)
    اما شاید بتوان این مسئله را بـه طور دیگر حل کرد.  به یقین زبانـهایی مانند تالشی جزو زبانـهای ایرانی(آریـایی) درون جهان شناخته مـیشوند و پیوند این زبان با پارسی و اوستا و پارسی‌مـیانـه و سایر زبانـهای ایرانی غیرقابل انکار است. 
    کادوسیـان هم نامشان درون منابع یونانی مانند پلینی و استرابو آمده است.  چون این منابع مال دوران بعد از هخاان بوده هست (و درون زمان پارثیـان) و تاریخ این منطقه از دوران ساسانیـان نیز روشنتر است، بعد کادوسیـان نیز احتملا از اقوام ایرانی بودند.  رادیگر اشمـیت نیز همـین نظر را درون رابطه با کادوسیـان دارد  و آنـها را جزو اقوام ایرانی مـیداند.
    به هر حال شکی نیست کـه امروز تمامـی گویشوران ایرانی مانند گیلکی و تالشی و طبری و لکی و هورامـی و کرمانجی و کلهری و تاتی.. جزو زبان‌های ایرانی شناخته مـیشوند و بنابراین گروه‌های باستانی کـه در این مناطق بودند نیز یـا ایرانی بودند یـا درون گروه‌های زبانی ایرانی حل شدند.  ایرانیـان با مردمان پیشاایرانی وصلت د و گروه‌های پیشاایرانی درون زبانـهای ایرانی امروزین حل شدند و از زمان مـیتانی‌ها (که کهترین نمونـه زبانـهای آریـایی حساب مـیشود) که تا ساسانیـان مـیتوان گفت کـه زبان‌های ایرانی رو بـه گسترش درون فلات ایران بوده هست و به منظور همـین نیز از زمان استرابو نام آریـانا (آریـان) به منظور فلات ایران گسترده مـیشود و در زمان ساسانیـان نیز نام کشور بـه همان ایران تبدیل مـیگردد کـه ایران جمع ایر(آریـایی) +آن(مکان) هست. 
    تنـها بعد از فروپاشی ساسانیـان هست که گسترده زبان‌های ایرانی رو بـه کاهش مـی‌افتند.
    اما از زبان‌های دیگر درون فلات ایران مـیتوان بـه ایلامـی نگاه کرد کـه از کهنترین آریـایی‌ها یعنی مـیتانی‌ها که تا دوران عباسی (در منابع بـه نام زبان خوزی آمده است) وجود داشته است.  به یقین هرچند ریشـه‌ی زبانی تمامـی ایرانی‌زبانـها جزو زبانـهای ایرانی هست ولی اقوام غیرآریـایی نیز درون فرهنگ ایرانی حل شدند.  در هر حال باوجود چنین گروه‌هایی مانند گوتی‌ها و لولوبی‌ها و کاسیت‌ها و غیره، کـه در قرن پیش تنـها نامشان شناخته شد، نمـیتوان ادعا کرد کـه هیچ قوم درون ایران امروز ادامـه‌ی زبانی این گروه‌ها هست.  برای نمونـه یکی از افراد چپ‌گرا و پان‌ترک ادعا مـیکرد کـه تالشیـان غیرآریـایی هستند چون کادوسیـان غیرآریـایی بودند!  در حالیکه نشان دادیم کـه کادوسیـان را محققان بزرگی مانند رادیگر اشمـیت ایرانی مـیدانند.  به علاوه این، اگری بخواهد تالشیـان را بشناسد ناچار حتما زبان تالشی را بشناسد و هرکه بـه زبان فارسی و اوستا و پهلوی ساسانی و اشکانی آشنایی دارد، مانند همـه‌ی زبانشناسان غربی و شرقی بـه این نتیجه مـیرسد کـه تالشی جزو زبان‌های ایرانی شمال غربی است.  پس بـه یقین تالشیـان نیز جزو قوم ایرانی حساب مـیشوند.  در عین حال ما هیچ انکار نمـیکنیم کـه قوم ایرانی از گروه‌های غیرایرانی زبان نیز تاثیر یـافته و آنـها را درون خود حل کرده است. 
    تمامـی زبان‌های اصلی موجود درون ایران بـه سه بخش ایرانی و آلتایی و سامـی تقسیم مـیشوند هرچند زبان‌های کم‌شمار دیگر درون ایران هست (مانند گرجی و براهویی و رومانی و غیره).  نیـاز بـه گفتن نیست کـه زبانـهای ایرانی ارتباط مستقیم بـه هویت قوم ایرانی دارد و در این بار درون آخر مقاله بحث خواهیم کرد.
    آیـا گویشوران زبان‌های ایرانی چند قوم هستند؟  چرا ما از قوم ایرانی با چند شاخه مـیگوییم؟ 
    چنانکه نشان داده شد، گویشوران زبانـهای مادی و پارسی باستان و پارثی و غیره همواره خود را “آریـایی”(ایرانی) نامـیده‌اند.  زبانـهای کنونی ایران نیز جزو شاخه‌ی شمال‌غربی ( که نمونـه دوره مـیانـه آن پارثی هست ) و جنوب غربی (که نمونـه دوره مـیانـه آن پارسی ساسانی هست) مـیباشند و این دو زبان نیز بسیـار بـه هم نزدیک بودند. 
    اگر بـه چند گروه دیگر نگاه کنیم شاید پرسش بالا حل شود.  چینیـان دارای گویشـها و زبانـهای متفاوت ولی از یک ریشـه هستند.  زبانـهایی مانند کانتونیس- ماندرین-تایوانیس-هویی-وو- ژین-پینگ…همـه زبانـهای چینی هستند(و بسیـار با وجود یک ریشـه بودن با همدیگر چنان نی‌سانی دارند کـه گویشور یک زبان چینی زبان دیگر آن را نمـیفهد) ولی همگی جزو قوم چینی هستند.  در چین قومـهای دیگر هم هستند کـه جزو قوم چینی نیستند مانند مغولها و ایغورها و تاجیکان (ایرانیـان) و غیره.
    همچنین درون رابطه با کشورهای عربی همـین نکته بس کـه عربی مراکش با عربی عراق بسیـار تفاوت دارد و قابل فهم نیست.  اما زبانـهای عربی چون ریشـه‌ی مشترک دارند این مردمان نیز عرب شناخته مـیشوند.
    اما درون رابطه با ایرانیـان، بـه این سخن ابوریحان بیرونی و مسعودی برمـیگردیم:
    ابو الحسن مسعودی درون التنبیـه و الاشراف مـیینویسد:«پارسیـان قومـی بودند کـه قلم‌روشان دیـار جبال بود از ماهات و غیره و آذربایجان که تا مجاور ارمنیـه و اران و بیلقان که تا دربند کـه باب و ابواب هست و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشـهر کـه نیشابور هست و هرات و مرو و دیگر ولایت‌های خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمـین عجمان کـه در وقت حاضر بـه این ولایت‌ها پیوسته‌است، همـهٔ این ولایت‌ها یک مملکت بود، پادشاه‌اش یکی بود و زبان‌اش یکی بود، فقط درون بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی کـه زبان را بدان مـی‌نویسند یکی باشد، زبان یکی هست وگر چه درون چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبان‌های پارسی.»
    اصل عربی:
    فالفرس أمـه حد بلادها الجبال من الماهات وغیرها وآذربیجان إلی ما یلی بلاد أرمـینیـه وأران والبیلقان إلی دربند وهو الباب والأبواب والری وطبرستن والمسقط والشابران وجرجان وابرشـهر، وهی نیسابور، وهراه ومرو وغیر ذلک من بلاد خراسان وسجستان وکرمان وفارس والأهواز، وما اتصل بذلک من أرض الأعاجم فی هذا الوقت وکل هذه البلاد کانت مملکه واحده ملکها ملک واحد ولسانـها واحد، إلا أنـهم کانوا یتباینون فی شیء یسیر من اللغات وذلک أن اللغه إنما تکون واحده بأن تکون حروفها التی تکتب واحده وتألیف حروفها تألیف واحد، وإن اختلفت بعد ذلک فی سائر الأشیـاء الأخر کالفهلویـه والدریـه والآذریـه وغیرها من لغات الفرس.
    (مسعودی، علی بن حسین: «التنبیـه و الاشراف»، بـه تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، ۱۳۵۷ ق.)
    ابوریحان بیرونی، ایرانیـان زبان خوارزمـی را شاخه‌ای از درخت استوار پارسیـان مـی‌داند:«و أما أهل خوارزم، و إن کانوا غصناً من دوحه الفُرس»(و مردم خوارزم٬ آنـها شاخه‌ای از درخت استوار پارسیـان (ایرانیـان) هستند.)
    منبع:  الاثار الباقیـه عن القرون الخالیـه، ابوریحان محمد ابن احمد بیرونی (۳۶۲ – ۴۴۰ ق)-تحقیق و تعلیق: پرویز اذکایی-ناشر: مـیراث مکتوب-چاپ اول: تابستان ۱۳۸۰
    بنابراین، ابوریحان بیرونی کـه زبان مادریش خوارزمـی بوده هست خود را شاخه‌ای از ایرانیـان مـیداند.  زبان خوارزمـی جزو زبانـهای ایرانی شرقی هست و بنابراین تفاوت آن با هر زبان دیگری درون ایران بسیـار است.  زیرا زبانـهای موجود درون کشور ایران همگی (بجز پشتو) جزو زبانـهای غربی ایرانی هستند.  یعنی تفاوت زبان خوارزمـی با زبان فارسی‌دری  از هر زبان موجود ایرانی درون ایران کنونی با فارسی‌دری بیشتر است.  اما ابوریحان بیرونی خوارزمـیان ایرانی‌زبان را جزو درخت استوار ایرانیـان مـیداند.
    C.E. Bosworth, “Khwarazm” Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online
    با این وصف، ابوریحان بیرونی نیز خوارزمـیان را شاخه‌ای از ایرانیـان مـیداند.  مسعودی هم بـه چند زبان ایرانی مانند پهلوی (اشکانی) و آذری فهلوی و پارسی دری و غیره اشاره مـیکند و گویشوران همـه این زبانـها را جزو همان قوم ایرانی مـیداند.  در آغاز مقاله هم نشان دادیم کـه لغت “فرسَ” معنی گویشوران فارسی‌دری را نمـیدهد بلکه یک لغت فراگیرنده به منظور ایرانی‌زبانان بوده است.  تا زمان قاجاریـه هم درون ایران درون اصل سه قوم عرب و ایرانی(تات/تاجیک) و ترک شناخته مـیشود.
    اما هویت قوم ایرانی چیست؟
    به اندیشـه‌ی نگارنده مجموع زبان‌های ایرانی(که زبان فارسی‌دری جزو آن هست و نقش زبان مشترک را نیز بازی کرده است) و اسلام ایرانی(تصوف) و اسطوره‌های ایرانی(شاهنامـه/اوستا..)  و دین‌های ایرانی (زردشتی و مـیرایی و زوروانی..) و ادبیـات‌ها بـه زبان‌های ایرانی  و ادبیـات شفاهی و موسیقی‌های زبان‌های ایرانی جزو مـیراث مشترک قوم ایرانی است.  همچنین تاریخ مشترک این گروه‌ها درون یک سرزمـین پیوسته نیز بخشی از این هویت است.  ساسانیـان و دودمانشان بر کل ایران بزرگ حکومت مـیراندند و حتی خاندانـهای ساسانی بعد از اسلام درون شمال ایران(طبرستان و گیلان) نیز حکومت مـید.  برخی مناطق قلمروز ساسانیـان نیز زیر نظر شاهزادگان ساسانی بود و برای همـین ساسانیـان خود شاهنشاه (یعنی شاه شاهان خواندند).  استانـهای ساسانیـان درون کتیبه شاپور همـه روشن هست و با این وصف شاپور خود را پادشاه “ایرانیـان و انیرانیـان” مـیدانست کـه ایرانیـان همان  قوم ایرانی است.  چنان خاندان ساسانیـان نفوذ داشتند کـه حتی گروه‌های ایرانی‌زبان(مانند آل بویـه و سامانیـان) و غیرایرانی‌زبان مانند غزنویـان و سلجوقیـان و شروانشاهان (در اصل تبار عرب) خود را از تبار ساسانیـان دانستند.  یک نگاه بـه های ابومسلم خراسانی و مازیـار و مرداویج و بابک و مقنعه و یعقوب و سربدران و شعوبیـه ..نشانگر انست کـه هویت ایرانی بعد از فروپاشی ساسانیـان زنده بوده هست و این هویت را مـیتوان درون اشعار قطران تبریزی و شاهنامـه‌ها بـه زبانـهای کرمانجی و هورامـی و لکی و لری.. و شاهنامـه فردوسی دید.
     بنابراین ایرانی‌زبانان و ایرانی‌تبارها با وجود تنوع فرهنگی(بخاطر گستردگی فلات برزگ ایران) همـه جزو یک قوم ایرانی هستند یـا بـه تعریف ابوریحان بیرونی، شاخه‌ای از درخت تناور ایرانیـان.  چنانکه چنین توصیفی درون مورد گروه‌های باستانی دیگر مانند چینیـان و عربان نیز صدق مـیکند.  بنابراین روش شناخت ما حتما براساس نویسندگان بومـی مانند ابوریحان بیرونی باشد و نـه مفاهیم نوینی کـه در شوروی ساخته شده است(ملت/قوم=گویشوران زبان خاص).   اینکه یک قوم دارای چند زبان یک‌ریشـه باشد بسیـار عادی هست و اینکه یک زبان یک قوم جداگانـه بسازد با تاریخ ایران ناسازگاری دارد.  به اندیشـه ما، و همچنان ابورریحان بیرونی و مسعودی.. ایرانی‌زبانان یک قوم هستند.  البته گروه‌ها دیگری نیز وجود دارند کـه مـیتوان گفت چنین تعریقی درون رابطه با آنـها صدق نمـیکند.  مانند اسلاوهای روس و لهستانی کـه با وجود زبان مشابهه دو تاریخ و اسطوره و ..متفاوت دارند.  اما  در مورد قوم ایرانی بنابر اسناد تاریخی، ما همان اساس چینی را با ایرانیـان یکی یمدانیم.
    شاخه‌شاخه و جدا زبان‌های ایرانی از هم و هرکدام را قوم یـا حتی  ملتی! جداگانـه دانستن پایـه‌ی علمـی و بومـی ایرانی و تاریخی ایرانی ندارد (چنانکه درون مورد چین ندارد) و در نـهایت بـه خشک شدن شاخه‌ها از درخت اصلی(درخت تناور ایرانیـان) مـی‌انجامد.  برای نمونـه تات‌ها (فارسی‌زبانان) آران روزگاری فراوان بودند و تاریخ‌نگاران پیش از آغاز شوروی حدود آنـها را صد و سی‌هزار درون سال ۱۸۸۰ ذکر د.  امروز ولی این شمار بجای اینکه گسترده‌تر شود، (یعنی حتما هشتصدهزار با رشد طبیعی باشد) کمتر هم شده است. 
    همچنین چند زبان ایرانی را گرفتن و لقب‌های مختلف بجز ایرانی بـه آن تنـها باعث پژمردگی این درخت تناور مـیشود و پایـه‌ی علمـی ندارد.
     حقیقت اینست کـه مردمانی ایرانی‌زبان ترکیـه(زازاها/کرمانجها) و سوریـه و عراق و آران (تالشان/تاتها)  و اوزبکستان (تاجیکها) همگی جزو یک تمدن مشترک و مـیراث مشترک ایرانی هستند و همـه‌ی ایرانی‌تباران و ایرانی‌زبانان درون کشور ایران نیز مـیراث‌دار یک تمدن مشترک هستند.  بنابراین پربار و پویـایی این تنوع فرهنگی درون یک قوم ایرانی بـه نفع همـه‌ی اعضای آن هستند و خشک شدن هرشاخه‌ای چه درون ایران و چه برون از کشور ایران بـه ضرر کل منافع ایرانیـان تمام مـیشود. 
    این مقاله نیز بـه طور واضح نشان داد کـه در ایران نیز قومـی بـه نام قوم “فارس” وجود ندارد بلکه قوم ایرانی وجود دارد کـه بخشی از آن قوم بـه فارسی‌دری تکلم مـیکنند.  پس قومـیت فارسی‌دری گویـان اصفهانی و تهرانی و شیرازی و مشـهدی و کاشانی و دزفولی و قزوینی و همدانی و کرمانی و یزدی…همـه ایرانی هست چنانکه قومـیت مردمان لرزبان و کرمانج و لک و کلهر و گوران و تالش و گیلک و تاجیک و تات و لار و غیره همـه ایرانی هست. 
    مجموع این زبان‌ها همان شاخه‌های درخت تناور ایرانیـان است(چنانکه بیرونی نیز زبان خوارزمـی را شاخه‌ای از این درخت مـیداند).  چنانکه دیدیم روزگاری زبان‌های ایرانی دیگر حتی درون اصفهان و شیراز نیز رایج بودند و علت گستردگی یک زبان مشترک ایرانی بـه نام فارسی‌دری بخاطر سنت ادبی آن زبان بود کـه تمامـی هموندان قوم ایرانی (چه خاقانی از شروان کـه در آن زمان ایرانی‌زبان بود و چه رودکی درون بخارا را و چه حافظ درون شیراز را) را با هم پیوند مـیدهد و در بسیـاری از شـهرهای مـهم تاریخی توانست بـه عنوان زبان اصلی گردد. 
    قوم ایرانی با تعریفی کـه گفتیم، درون زمان ما با توجه بـه گویشـهای زبانی و پراکندگی جغرافیـایی‌اش (چه درون درون و بیرون مرزهای ایرانی کنونی) دارای چندین شاخه هست که براساس گویش‌های زبانی عبارتند از: فارسی‌‌دری زبانان، بلوچ، کلهر و گوران و سوران و لک و گیل و تات و زازاو طبری، لارستانی، لر و چند شاخه دیگر.  به مجموع اینـها از آن رو قوم ایرانی اطلاق مـیشود کـه از یک ریشـه زبانی و فرهنگی مشترک هستند و از زمانی کـه تاریخ بـه یـاد ندارد، درون سرزمـینی کـه به نام خودشان “ایران” نامـیده‌اند، مـی‌ریسته‌اند.  در زمان ما درون گویشـهای ایرانی تفاوتهایی دیده مـیشود(بخاطر فلات گسترده‌ی ایران)، و در هرکدام از این گویشـها، مفرداتی وجود دارد کـه ممکن هست در گویش دیگری متروک مانده باشد.  ولی همسانی آنـها بقدری هست کـه مجموع این زبانـها/گویشـها جز خانواده‌ی ایرانی هستند و چنانکه مردم هرکدام از شاخه‌های قوم ایرانی درون مـیان شاخه‌ی دیگر باشند، گویش‌شان آشنا خواهد بود و واژگانی کـه بکار مـیبرند، هرچند پاره‌ای از آنـها درون طرز بیـان تفاوت آوایی نیز داشته باشند، ولی همان واژگان، با یک چرخش کوچک زبان، درون شاخه‌های دیگر غالبا دیده مـیشود.
    بنابراین اصطلاحاتی همچون “قوم بلوچ” “قوم لر” “قوم لک” “قوم کرد” “قوم زازا” “قوم فارس” “قوم تالش” “قوم گالش” “قوم تات” “قوم گیلک” “قوم زازا” و غیره مجازی‌ هستند و در قرن حاضر بـه اغراض خاصی توسط محافلی ترویج مـیشوند.  بلوچ، کرد، لارستانی، گیلکی، طبری،لکی، دری‌زبانان ایرانی‌تبار (که شامل همـه‌ی دری‌زبانان نیست مانند هزاره‌های افغانستان)، تاجیک، گوران،سوران، زازا، تالش، همـه جزو قوم بزرگ ایرانی‌اند با یک ریشـه‌ی نژادی و زبانی و فرهنگی مشترک، با گذشته‌ی مشترک چندهزارساله، با مـیراثهای تاریخی و اسطوره و فرهنگی مشترک، و مـیراث‌های ارضی مشترک.. و هیچکدام را نمـیتوان قوم جداگانـه و متمایز از قوم ایرانی دانست.  چنانکه چینیـان یـا اعراب با تنوع زبانی همـه جزو یک قوم هستند:
    با وجود تنوع زبانـهای چینی – چینیـان امروز یک قوم حساب مـیشوند.  قوم ایرانی هم با تاریخ و فرهنگ و اسطوره و زبان‌های یک ریشـه..باید یک قوم واحد شناخته شود چنانکه بیرونی و مسعودی و متون قاجاریـه و غیره نیز این نکته را گفته‌اند.  تنوع فرهنگی درون یک قوم هرگز بـه معنی آن نیست کـه باعث شود کـه چندقوم و چند ملت از آن بوجود آیند و چنین تعریقی درون رابطه با قوم چینی یـا ایرانی غیرقابل قبول و غیرتاریخی هست و بیشتر این تعریف غرض سیـاسی دارد. 
     در این راستا بد نیست گفته شود کـه برخی از گروه‌های زبانی دیگر مانند ترک‌زبانان آذربایجان درون اصل ریشـه‌ی ایرانی‌زبان داشتند کـه بنابر دلایل تاریخی زبان‌هایشان بـه ترکی مبدل شد و امروز گروهی سعی مـیکنند کـه آنان را جزو قوم ترکی معرفی کنند و گروهی جزو قوم ایرانی.  اما درون رابطه با ایرانی‌زبانان کنونی، بجز هویت تاریخی ایرانی هیچ گریزی نیست و تمامـی ایرانی‌زبانان درون واقع بخشی از قوم ایرانی هستند و هرچند بخش‌های گوناگون تاثیری نیز از گروه‌های غیرایرانی‌زبان نیز گرفته ‌اند (تاثیر نیز گذاشته‌اند) ولی اصل و ریشـه‌ی خود را نگهداشتند.  یعنی آل‌بویـه و سامانیـان و ساسانیـان و مادها و پارثها و فردوسی و ابن سینا و نظامـی و حافظ و باباطاهر و مرداویژ و سهروردی و ملاپریشان..متعلق بـه تمامـی ایرانیـان امروزی هستند.
    چنانکه نشان نیز دادیم، متون تاریخی بـه درخت تناور قوم ایرانی و شاخه‌های آن اشاره کرده است.  بهترین شناسنامـه نیز همان شناسنامـه بومـی هست کـه ابوریحان بیرونی مطرح کرده هست و نـه نـهادهای بیگانـه کـه آگاهی کلی از تاریخ این سرزمـین ندارند.  ملتهای کهن مانند چینیـها نیز همـین گونـه هستند و چندین زبان چینی(ماندرین و کانتونیس و وو وژین و مـین و گان و هویی و پینگ غیره..) کـه حتی دوری درونی آنـها از زبانـها/گویشـهای ایرانی بیشتر هست همگی جزو تمدن یک قوم چینی هستند.  بنابراین تمدن ایرانی نیز شامل چند زبان ایرانی هست و تمامـی مردمان این تمدن جزو همان قوم ایرانی هستند کـه امروز از کردهای سوریـه که تا تاجیکهای پامـیر و چین ادامـه دارد. 
    بنابراینانی کـه قوم ایرانی را امروز پاره پاره مـیکنند و جدا از هم مـیدانند درون واقع یک تمدن بزرگ و حقیقی را انکار مـیکنند و برخی به منظور حتی یک دهکده و گویشی خاص ایرانی‌ یک ملت/قوم خلق کنند(یک صفحه درون وبلاگی درون رابطه با زبان ایرانی سیوند دیدم کـه چنین ادعا مـیکرد).  چنین افرادی دارند بـه بیراهه مـیروند زیرا هیچ گروه‌ زبانی درون ایران تاریخ و هویت جداگانـه از هویت مشترک ایرانی ندارد و هرشاخه‌ای کـه از درخت تناور ایران برچیده شود بـه ضرر کل تمدن ایران هست و درون گروه‌های دیگر مانند اعراب/اتراک مـیتواند حل شود و یـا با عدم پیوند با سایر تمدن ایرانیـان، مـیتواند از کشورهای بیگانـه اداره و استعمار شود.  و  چنین ملت‌سازانی تنـها دارند درون ضعف و فروپاشی این قوم تاریخی ایرانی همت مـی‌کنند و امـید هست که با مقاله فوق، بـه اندازه‌ی کافی روشنگری شده هست و نشان داده شده هست که قوم ایرانی  یک قوم واحد هست با تنوع فرهنگی ولی همواره ریشـه‌ی مشترک فرهنگی و زبانی و تاریخی و اسطوره‌ای و هیچ کدام از شاخه‌های آن را نمـیتوان قوم یـا تمدن جدایی دانست و تمامـی گروه‌های ایرانی‌زبان تنـها تیره‌هایی/شاخه‌هایی از قوم ایرانی مـیباشند یـا همان شاخه‌ای از درخت تناور ایرانیـان.  به یقین، سیرابی این شاخه‌ها  وپرباری آنـها بـه نفع همـین درخت تناور و همـه‌ی ایرانیـان هست و هرکدام از شکوفه‌های آن نیز متعلق بـه این درخت تناور ایرانیـان.  اما این حس و ذهن تاریخی و واقعی بـه عنوان قوم ایرانی واحد حتما تقویت شود که تا این تمدن کهن بتواند با یکپارچگی درون جهان آینده رقابت کند و پیشرفت کند.  چنانکه چینیـها گول شوروی و استالین را نخوردند و برای هر زبان چینی کـه در تمدن چینی ریشـه دارد(و همـه از یک ریشـه هستند) یک ملت جداگانـه نساختند و امروز چینیـان درون مـیان تمامـی اقوام جهان ابرقدرت فرهنگی و اقتصادی حساب مـیشوند. 
    یک نکته آخری نیز ضروری هست و آنچه درون این مقاله آمده هست هیچ وابستگی بـه تعریف ملت ایرانی یـا قوم ایرانی درون زمان بعد از رضاشاه پهلوی اول ندارد و اصولا آن دوراه بخاطر غرض‌های سیـاسی بدفهمـیده شده هست و خوانندگان مـیتوانند به منظور روشنگری بـه این سه مقاله/کتاب رجوع کنند و تعرفی ملی‌گرایی آن دوران را  در آن شرایط بهتر بفهمند:
    Dr. Touraj Atabaki Recasting Oneself, Rejecting the Other: Pan-Turkism and« Iranian Nationalism» Van Schendel, Willem(Editor). Identity Politics in Central Asia and the Muslim World: Nationalism, Ethnicity and Labour in the Twentieth Century. London, , GBR: I. B. Tauris & Company, Limited, 2001
    پان ترکیسم و ایران-کاوه بیـات-تهران: پردیس دانش، شرکت نشر و پژوهش شیرازه کتاب، ۱۳۸۶ -۲۴۷ + نـه صفحه
    البته این نکه نیز ضروری هست که بخاطر عدم وحدت ایرانی‌تباران و ناپدید شدن حکومتهای ایرانی، سغد و خوارزم کهن (اوزبکستان و ترکمنستان …) و آران و شروان و آذربایجان، زبان این مناطق از یک زبان ایرانی بـه زبان ترکی دگرگون شدند.  چنین روندی را درون مورد تالشی و تاتی آران نیز درون قرن نوزدهم و بیستم (بخاطر سیـاستهای ضدایرانی شوروی و ترک‌گرایـان) دیدیم. 
    در پایـان درون این مقاله ثابت شد کـه ما قوم ایرانی یـا درخت تناور ایرانی داریم با چندشاخه.   و جدایی هرکدام از شاخه‌ها بـه نفع هیچ شاخه و گروه قوم ایرانی نیست و  پویـایی همـه شاخه‌ها و تمدن ایرانی بـه نفع تمامـی ایرانیـان هست تا بتوانند درون آینده با کشورهای بزرگ جهانی رقابت فرهنگی و اقتصادی و امنیتی ند و در عین حال بـه معارف و بهبود کل بشر و تمدن بشری نیز بیندیشند.  اگر ذهنیت شاخه‌های قوم ایرانی جوری تبدیل شود کـه ما صدها قوم و ملت داریم ، بـه یقین درون آینده هم تمدن ایرانی از هم فرو‌مـی‌پاشد. نیـاکان ایرانی ما ایرانیـان هرگز چنین فکری را نداشتند و هرگز بخاطر گویش خاصی، خود را جزو قوم جداگانـه نمـیدانستند و همواره قومـیت خود را ایرانی دانسته‌اند و مـیدانستند کـه از یک سرچشمـه‌ی مشترک زبانی و فرهنگی و اسطوره‌ای و تمدنی هستند و تنوع موجود درون این فرهنگ و تمدن قوم ایرانی باعث “صدها قوم و ملت” نیست بلکه نشانگر پویـایی و قوت یک تمدن است.  بنابراین ایرانیـان حتما همانند ملتهای کهن مانند چینیـان بیندیشند و روزی هم امـیدواریم کـه ایران مانند چین امروزی رو بـه پیشرفت باشد.
    قوم-آریـایی  – داریوش کیـانی.  
    Paul, Ludwig (1998a). The position of Zazaki among West Iranian languages. In Proceedings of the 3rd European Conference of Iranian Studies, 11-15.09.1995, Cambridge, Nicholas Sims-Williams (ed.), 163-176. Wiesbaden: Reichert
    http://parssea.org/?cat=19




    [شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 06 Sep 2018 03:30:00 +0000



    شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان

    زبان و ادبیـات فارسی - 11 - هنر ترجمـه و مسایل آن

    «لحن» درون ترجمـه

    شماره ی نوشته: شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان ٢۴ / ١١

    کریم امامـی

    لحن در ترجمـه

     

    چه گفت؟ چه‌جور گفت؟ جدی گفت یـا شوخی؟ خودمانی گفت یـا لفظ قلم؟ ژولیت نیست کـه دایـه‏‌ی پیغام‌‏رسان خود را درباره‌‏ی کرشمـه‏‌های لفظی رومئو سؤال‌پیچ کرده هست بلکه خواننده‌‏ی پرتوقع امروزی هست که از مترجمان دست‌به‌قلم‏‌ کاری بیش از برگرداندن ساده‏‌ی «چه گفت» انتظار دارد. شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان درست هست که هنوز عده‌‏ای درون خیل روزافزون مترجمان ممکن هست حتا از همـین کار ابتدایی هم ناتوان باشند، شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان اما دیگر روز و روزگاری نیست کـه مترجمـی فقط به‌دلیل این کـه مفهوم پیغام را درست بـه ما رسانده هست به‏‌به و چه‏‌چه تحویل بگیرد.

    اجازه بدهید مطلب را با نقل چند سطر از متن فارسی شده‏‌ی “The Catcher in the Rye” اثر J. شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان D. Salinger از حالت کلی‏‌گویی بیرون بیـاورم. این کتاب امریکایی کـه محصول دهه‏‌ی پنجم این سده هست در سال‌های اخیر شـهرتی عالم‏‌گیر یـافته هست تا بدان‌جا کـه در کشور ما نیز بـه همت بنگاه فرانکلین و به ترجمـه‏‌ی آقای احمد کریمـی(١) بـه زیور طبع آراسته شده و در دسترس دوست‌داران ادبیـات قرار گرفته است. چند سطر اول کتاب از این قرار است:

    «اگر واقعن مـی‏‌خواهید درون این مورد چیزی بشنوید، لابد اولین چیزی کـه مـی‏‌خواهید بدانید، این هست که من کجا بـه دنیـا آمدم و بچگی نکبت‏‌بارم چه‌طور گذشت و پدر و مادرم پیش از من چه کار مـی‏‌د و از این مـهملاتی کـه آدم را بـه یـاد دیوید کاپرفیلد مـی‌‏اندازد. اما راستش را بخواهید من مـیل ندارم وارد این موضوع‏‌ها بشوم. چون‌که اولن حوصله‏‌اش را ندارم و در ثانی اگر کوچک‌ترین حرفی درباره‏‌ی زندگی خصوصی پدر و مادرم ب هردوشان چنان از کوره بـه در مـی‌‏روند کـه نگو ...». (صفحه ١- «ناطوردشت»، انتشارات مـینا ـ تهران ١٣۵٤)

    من از خواندن این سطرها و سطرهای بعد از آن درون صفحات اول کتاب نـه‌تنـها بـه یـاد اصل انگلیسی کتاب سلینجر کـه قبلن خوانده بودم، نیفتادم، بلکه بیش‌تر بـه یـاد ترجمـه‏‌ی فارسی همان «دیوید کاپرفیلد» افتادم کـه شبحی از آن درون خاطرم مانده بود. اجازه بدهید چند سطر هم از صفحه‏‌ی اول این ترجمـه نقل کنم:

    «بر من معلوم نیست کـه در زندگانی خویش نقش قهرمان را خود بـه عهده خواهم داشت یـا این نقش را دیگری ایفا خواهد کرد. درهرصورت این صفحات حتما این را روشن کند. حالا به منظور این کـه شرح احوال خویش را از آغاز تولد شروع کنم مـی‏‌نویسم کـه من (چنان‌که بـه من گفته شده و آن را صحیح مـی‌‏پندارم و باور دارم) جمعه شب ساعت دوازده بـه دنیـا آمدم. مـی‏‌گفتند درون همان آن کـه ساعت شروع بـه زنگ‌زدن کرد من نیز بلافاصله گریـه را سر دادم ...».

    (صفحه‌ی ٩ـ «داوید کاپرفیلد» ـ ترجمـه‌‏ی مسعود رجب‏نیـا، انتشارات پرستو ـ ١٣٤٢ ـ تجدید چاپ اول ، ١٣٢٩)

    چنان‌که مـی‌‏بینید شباهت زیـادی موجود است؛ یعنی درون هر دو، گوینده‌‏ای بـه بیـان شرح حال پرداخته هست و درون هر دو یک جور فارسی کتابی از زبانشان جاری هست و حتا چنین بـه نظر مـی‌‏رسد کـه پرش از یکی بـه دیگری کار ساده‌‏ای باشد و بدون ناراحتی عبور از روی دست‌‏انداز تغییر سبک انجام بگیرد. شاهد من این پاراگراف حرام‌زاده است:

    «لابد اولین چیزی کـه مـی‏‌خواهید بدانید این هست که من کجا بـه دنیـا آمدم و بچگی نکبت‌بارم چه‌طور گذشت و پدر و مادرم پیش از من چه کار مـی‏‌د. من جمعه شب ساعت دوازده بـه دنیـا آمدم. مـی‏‌گفتند درون همان آن کـه ساعت شروع بـه زنگ‌زدن کرد من نیز بلافاصله گریـه را سر دادم».

    بنابراین خواننده‏‌ی فارسی‌زبان ـ کـه اصل سلینجر و دیکنز را ندیده باشد ـ مـی‌تواند پیش خود فکر کند کـه این دو نویسنده درون این دو اثر خود نثری بـه وجود آورده‌‏اند کـه به هم نزدیک است. ببینیم آیـا واقعن چنین است:

    اول متن سلینجر:

    “If you really want to hear about it. The first thing you’ll probably want to know is where I was born, and what my lousy childhood was like, and how my parents were occupied and all before they had me, and all that David Cooper-field kind of crap, but I don’t feel like going into it. In the first place, that stuff bores me, and in the second place, my parents would have about two hemorrhages a piece if I told anything pretty personal about them…”

    (p. 5, Penguin edition, 1966)

    و اینک متن دیکنز:

    “Whether Is all turn out to be the hero of my own life, or whether that station will be held by anyone else, these pages must show. To begin my life with the beginning of my life, I record that I was born (as I have been informed and believe) on a Friday, at twelve o’clock at night. It was remarked that the clock began to strike, and I began to cry, simultaneously”.

    (p. 49, Penguin edition, 1966) (چاپ اول به‌صورت جزوه‌‏های مسلسل: 50-1849)

    حاشا کـه سلینجر و دیکنز آدم‏‌های خود را بـه یک سبک و یک لحن بـه زبان آورده باشند. خواننده‌‏ی انگلیسی‌دان از همـین چند سطر مـی‌‏تواند فاصله‏‌ی یک سده را بین دو نوشته حس کند. مخلوق دیکنز پرتکلف است، جمله‏‌ی اول خود را کوشیده هست در یک قالب ادیبانـه بریزد و عبارت‏‌ها و کلمـه‌های کهنـه و برای امروز نامأنوس به‌کار مـی‌‏برد، مانند:

    that station و I record و یـا it was remarked.

    مخلوق سلینجر، برعکس، امریکایی امروزی است. زبانش بـه عصر ما خیلی نزدیک است. and all را کـه به عبارت‏‌های خود مـی‌چسباند، lousy را کـه برای وصف چیزهای ناخوشایند به‌کار مـی‏‌برد و یـا that … kind of crap را کـه نـه فقط به منظور دیوید کاپرفیلد بلکه درون صفحات بعد به منظور چیزهای امل و قدیمـی دیگر هم بر زبان مـی‏‌آورد، همـه یک نوجوان آزاد امریکایی را به منظور ما مجسم مـی‏‌کند کـه هرچند رک‏‌گو و شاید هم به‌زعم ما بی‏‌تربیت باشد، اما بسیـار زنده و نزدیک و قابل‌لمس است.

    پس طبیعی هست که فارسی این دو حتما متفاوت باشد و اگر دیوید کاپرفیلد شق‌‌ورق و لفظ‌قلم شبیـه بـه گویندگان سابق رادیو ایران صحبت مـی‏‌کند، Holden Caulfield قهرمان تین‌ایجر سلینجر حتما به زبان بی‏تکلف امروز سخن بگوید.

    مسأله‏‌ی لحن و توجه بـه مشخصات نثر یـا نظمـی کـه در دست ترجمـه هست از اکتشافات نگارنده نیست و تکلیفش از دیرباز درون کشورهای راقیـه و غیرراقیـه روشن بوده است، حتا درون ایران خودمان کـه کار ترجمـه نیم سده‌ای هست ادامـه دارد.

    به قول جناب نجف دریـابندری «نـهضت ترجمـه ... درون نثر جدید فارسی تأثیر مفید و مطلوب داشته هست و بـه یمن این تأثیر هست که ما اکنون مـی‌‏توانیم آثار نویسندگان گوناگون از سروانتس و تولستوی و همـینگوی گرفته که تا فروید و انیشتین و راسل را بـه زبان فارسی بخوانیم و احساس کنیم کـه نـه‌تنـها مضامـین و معانی آثار آنان درون حین ترجمـه صدمـه‏‌ی فراوانی ندیده، بلکه مشخصات سبک و لحن این نویسندگان نیز کمابیش درون زبان فارسی بازتاب یـافته هست ...»

    (از گفتاری تحت عنوان «ترجمـه‌ی داستان» کـه در سمـینار ترجمـه کابل، ـ برگزار شده درون تابستان ١٣٤۵ ـ ایراد شده است).

    من خوش‌بینی جناب نجف، سر ویراستار فرانکلین را نسبت بـه توفیق کامل ترجمـه‏‌های مذکور ندارم، ولی خوب متوجه‌ام کـه در کار ترجمـه‏‌ی اداری و تجاری مسأله‏‌ی لحن یـا آن‌قدرها مطرح نیست و یـا آن‌که که تا حد لازم رعایت مـی‏‌شود. درون ترجمـه‏‌ی ادبی هم که تا آن‌جا کـه به آثار سده‌های گذشته مربوط مـی‏‌شود، گرایش بـه سوی به‌کاربستن زبان فخیم و ادبی هست و اشکال‌های فنی چندانی وجود ندارد؛ توفیق هر بسته بـه استعدادش و تسلطش بـه دو زبان و عمق برداشتش از اثر اصلی است. شکسپیر را همـه سعی مـی‏‌کنند بـه زبان سنگین و اصیل و در قالب عبارت‌های مقید ترجمـه کنند. تنـها درون مورد کتاب‏‌های ادبی امروزی هست که اشکال و اختلاف‌نظر پیش مـی‌‏آید و مسأله‏‌ی لحن از نو مطرح مـی‏‌شود.

    باید دید کـه آیـا کتابی چون “The Catcher in the Rye” که از اول که تا به آخر «تک‌سخن‌گویی» یک جوان بی‏‌شیله‌پیله و راحت هست به زبان گفتار یک جوان ایرانی مشابه به‌تر درمـی‌‏آید یـا بـه زبان نیمـه‌ادبی و لفظ‌قلم بیـهقی کـه نظیرش را فقط درون کتاب مـی‏‌توان دید و توی زندگی و حتا توی رادیو و تلویزیون و سینما هم دیگر معادلش را نمـی‌‏شنوی یـا کم‌تر مـی‏‌شنوی؟ آیـا حتما رک‏‌گویی‏‌های متن را بـه فارسی برابر تبدیل کرد و یـا آن‌ها را درون قالب الفاظ متحجر درز گرفت؟ من شخصن شکی درون انتخاب راه ندارم، ولی این‌که مترجم محترم شق دوم را انتخاب کرده هست (و انتشار کتاب بـه این صورت از طرف فرانکلین، به‌ناچار حتما به‌صورت دلیل تأیید شیوه‏‌ی انتخابی مترجم از طرف سرویراستار باشد) تعجب مـی‌کنم.

    و فکرش را کـه مـی‏‌کنم دلیلی به منظور مشی این آقایـان جز دشمنی با فارسیِ گفتنی (فارسی خودمانی، فارسی کوچه یـا هر فارسی دیگری کـه اسمش را بگذارید) و ارادت خاص ایشان بـه فارسی به‌اصطلاح ادبی نمـی‏‌یـابم. عدم‌اعتمادی بـه کلمـه‌های عادی دارند، استعمال فرم‏‌های شکسته را روا نمـی‏‌دانند، لابد بـه این خاطر کـه اگر خدای‌نخواسته قطره‌‏ای از جوهر خودنویس ایشان به‌صورت کلمـه‌های حقیر غیرادبی بر صفحه‏‌ی کاغذ نقش بست، از ارزش ادبی کارشان کاسته مـی‏‌گردد و زحمتشان بی‌‏اجر مـی‏‌ماند. آخر مگر نـه “The Catcher in the Rye” یک اثر صد درون صد ادبی هست و سلینجر هم ممکن هست تا ده سال دیگر جایزه‌‏ی ادبی نوبل بگیرد.

    اما درون واقع این‏طور نیست، چون از همان کلمـه‌های عادی و عامـی نیز مـی‌‏توان ـ اگر بخواهیم و همت کنیم ـ عبارت‌های قشنگ و محکم و گوش‌نواز پدید آورد و مـی‏‌توان با استفاده از همـین کلمـه‌ها صاحب سبک شد، چنان‌که دیگران کرده‌‏اند و شده‌‏اند. و در زبان فارسی امروز هم بزرگ‌ترین تحولی کـه به‌وقوع پیوسته است، شکستن سدی هست که روزی زبان کتابت و زبان مجالس رسمـی را از زبان کوچه و بازار جدا مـی‏‌کرد. و این مورد منفردی نیست. مگر نـه درون شئون دیگر زندگی ما نیز همـین شکستن حدود و قالب‏‌های پذیرفته بـه سرعت ادامـه دارد. همـه‌ی اندرونی‏‌ها و بیرونی‏‌ها دارند جزو کوچه مـی‌‏شوند و اگر خودشان هم ارتباط فیزیکی‏شان با کوچه بیش‌تر از پیش نشده باشد، ما خود داریم دنیـای خارج را از راه تلفن و رادیو و تلویزیون و دیگر وسایل ارتباطی امروزی بـه درون چاردیواری‏‌های خود مـی‏‌کشانیم.

    نفوذ زبان کوچه درون کتابت دست‌کم این حسن را داشت کـه ناگهان انباز واژه‏‌های نویسنده و مترجم را دوچندان بزرگ کرد و به امکانات توصیفی زبان افزود. حال دیگر نویسندگانی چون هدایت (و جمال‌‏زاده)، آل احمد، چوبک و گلستان راه را نشان داده‌‏اند، نمونـه‏‌های موفق را پدید آورده‌‏اند، و حقانیت و ارزش واژه‌‏های کوچه را ـ هرچند کـه قبلن فرم ثبت‌و‌ضبط‌شده‌ی آن‌ها درون قاموس‌‏های حجیم دیده نشده بود ـ ثابت کرده‌‏اند. به‌طوری کـه ظاهرن شکی دیگر برایی باقی نباید مانده باشد، جز به منظور گروهی از اهل دعوی (و هم دعوا) کـه هنوز درون کار ترجمـه ـ و حتا آن‌جا کـه باید ـ استفاده از زبان کوچه را روا نمـی‏‌دانند و حصن حصین پارسی ادبی را درون همـه‌جا بر زبان بی‏‌ادبی  مرجح مـی‏‌شمارند.

    بگویید آغاز، بنویسید شامگاه، بنویسید هنگام، بگویید نخستین، بنویسید بامداد. قضیـه همان قضیـه‌‏ی قطعه‏‌های ادبی هست و «نغمـه‏‎های شاعرانـه» و یک جور سنت‌تراشی جدید، براساس آن نیـاز روانی دیرین بـه سرمشق، بـه قالب، بـه جاپای استاد، بـه تکیـه‏‌گاه تاریخ، و قضیـه همان قضیـه‏‌ی فریـادبرداشتن هست تای خواست بـه بیراهه بزند و نوجویی کند.

    به زمـین برگردیم و آزمایشی با همـینگوی یم. آن‌چه درون زیر مـی‌‏بینید اولین پاراگراف از فصل اول آخرین کتاب منتشر شده‏‌ی اوست ـ “A Moveable Feast” ـ کـه شرح حال نویسنده هست در پاریس سال‏‌های بیست، درون تکاپوی کار و کیف و همدمـی گرترود استاین (یـا اشتاین) و اسکات فیتس جرالد.

    “Then there was the bad weather. It would come in one day when the fall was over. We would have to shut the windows in the night against the rain and the cold wind would strip the leaves from the trees in the place Contrescarpe the leaves lay sodden in the rain and the wind drove the rain against the big green autobus at the terminal and the Café des Amateurs was crowded and the windows misted over from the heat and the smoke inside. It was a sad, evilly run café where the drunkards of the quarter crowded together and I kept away from it because of the smell of dirty bodies and the sour smell of drunkenness. The men and women who frequented the Amateurs stayed drunk all of the time, or all of the time they could afford it’ mostly on wine which they bought by the half-litre or litre. Many strangely named aperitifs were advertised, but few people could afford them except as a foundation to build their wine drunks on. The women drunkards were called POIVROTTES, which meant female rummies”.

    (p.9, Penguin edition, 1966)

    ترجمـه‏‌ی این قطعه، درون حد مرسوم ادبی، و حتا درون حد بیش‌تر ترجمـه‌هایی کـه از همـینگوی شده است، چیزی مـی‏‌شود شبیـه بـه متن زیر:

    «سپس فصل هوای نامساعد بود. روزی کـه خزان پایـان گرفته بود فرا مـی‏‌رسید. پنجره‏‌ها را مـی‏‌بایستی شب‏‌هنگام درون برابر باران ببندیم و باد سرد درخت‏‌های مـیدان «کنتر اسکارپ» را از برگ مـی‏‌کرد. برگ‏‌ها خیس از باران افتاده بودند و باد باران را بـه سوی اتوبوس سبز بزرگ درون توقفگاه آخر خط مـی‌‏راند و «کافه دزآماتور» شلوغ بود و پنجره‌‏ها از گرما و دود درون کافه مـه‌گرفته بودند. این کافه‏‌ی محزونی بود کـه به نادرستی اداره مـی‏‌شد و مست‏‌های محله آن‌جا گرد مـی‌‏آمدند و من به‌علت بوی تن‏های کثیف و بوی ترشی مستی از آن احتراز مـی‌‏جستم. مردان و زنانی کـه زیـاد بـه «دزآماتور» مـی‏‌رفتند همـه‏‌ی وقت یـا همـه‏‌ی وقتی کـه استطاعتش را داشتند، مست مـی‌‏ماندند؛ بیش‌تر از ی کـه هر بار نیم لیتر یـا یک لیتر آن را سفارش مـی‏‌دادند، «اپری‏تیف»های زیـادی با نام‏‌های غریب آگهی شده بود، اما کم‌ترانی استطاعت خوردن آن‌ها را داشتند، مگر به‌صورت پایـه‌‏ای کـه مستی را بر روی آن بنا کنند. زن‏‌های ‏‌خوار را poivrottes مـی‏‌نامـیدند کـه معنی آن rum خوارگان زن است.»

    بدک نیست (و درون این مرحله امـیدوارم دوستان صاحب‏‌نظر موارد ترجمـه‏‌ی نادرست متن را بر بنده ببخشایند، چون صحبت از لحن کلی متن و تأثیر دسته جمعی کلمـه‌ها روی خواننده است) ولی همـینگوی نیست. یعنی همـینگوی‏یی کـه به انگلیسی مـی‏‌خوانی و در حقیقت نمـی‏‌خوانی، بلکه مـی‏‌شنوی و به تو نزدیک هست و از آن سوی کلیشـه‏‌های ادبی با تو حرف نمـی‏‌زند و کلمـه‌هایش را غربال کرده هست و دهان‌‏پرکن‏‌هایش را به منظور کتاب‏‌های گردوخاک‌گرفته‏‌ی فضلا گذاشته هست و ساده‏‌هایش را به‌آهنگ طبیعی کلام بـه هم جوش داده است.

    براساس این احساس از نوشته‏‌های اوست و بر اساس این فکر کـه چون درون متن و گفت‌وگوها یکدستی مطلق وجود دارد و برای رفتن از یکی بـه دیگری از قالب ادبی بـه محاوره‏ای نمـی‏‌پری بعد به‌ناچار این یکدستی را هم درون متن فارسی ایجاد حتما کرد ـ و نـه به‌صورت ادبی‌ متن و گفتوگوها هر دو ـ کـه یک بار دیگر متن انگلیسی را ترجمـه مـی‏‌کنم، بـه قصد خودمانی‌‏ترش و نزدیک‌‏ترآوردنش، هرچند کـه از فرم‏‌های شکسته‏‌ی کلام کمک حتما بگیرم و خواندنش ممکن هست مشکل‏‌تر باشد و باز بی‏‌ هیچ ادعایی درباره‏‌ی شاهکاربودن و یـا غوغابودن ترجمـه و یـا حتا بی‏‌عیب‌بودنش چون ما فقط داریم یک آزمایش «لحن» مـی‌‏کنیم:

    «اون‌وقتش هوای خراب هم بود. یـه روز کـه دیگه پاییز تموم شده بود سرش رو مـی‏‌کرد تو. شب مجبور بودیم پنجره‏‌ها رو از ترس بارون ببندیم و باد سرد تو مـیدون کنتراسکارپ برگارو از درخت مـی‏‌کند. برگا زیر بارون، خیس افتاده بودن رو زمـین و باد بارونو لوله مـی‏‌کرد مـی‌زد بـه اتوبوس سبز گنده‏‌ی تو ایستگاه آخر خط  و تو کافه دزآماتور جای خالی نبود و پنجره‌‏ها از گرما و دود توی کافه بخار گرفته بودن. این یـه کافه‏‌ی دلتنگی بود کـه با پدرسوختگی مـی‏‌چرخید و مست‏‌های محله جمع مـی‌شدن اونجا و من از بوگند تن‏های کثیف و ترشال مستی اون‌جا نمـی‏‌رفتم. مردا و زن‌‏هایی کـه دزآماتور پاتوقشون بود، همـیشـه یـا همـه‌‏ی وقتی کـه پولشون مـی‌‏رسید مست بودن، بیش‌تر از ی کـه نیم‌لیترنیم‌لیتر یـا لیترلیتر مـی‏‌خ. اپرتیف‌‏های زیـادی رو با اسمای عجیب غریب اون‌جا اعلان کرده بودن ولی کم‌تری پول خوردن اونارو داشت مگر به‌صورت شالوده‌‏ای کـه مستی رو اون‌ ‏رو بسازه. زن‏‌های ‏‌خور و poivrottes مـی‏‌گفتن کـه معنیش زن عرق‌خوره ...».

    فکر مـی‏‌کنم آزمایش موفقی باشد و من شخصن لحن جدید «پاپا» را بیش‌تر مـی‌پسندم و حتا حس مـی‏‌کنم آهنگ کلام همـینگوی درون امتداد واوهای مکررش درون متن دوم به‌تر درآمده است. آن‏‌گاه از خود مـی‌‏پرسم چه‌طور هست که مترجمان دانشمندی کـه داستان‌های بلند او را بـه فارسی برگردانده‌‏اند، هیچ‌کدام درون این روال آزمایش نکرده‌‏اند(٢) و متأسف مـی‌‏شوم کـه چرا خود درون ترجمـه‏‌ی «گتسبی بزرگ» جرأت بیشتر به منظور یکدست‌ متن و گفت‌وگوها بـه خرج نداده‌‏ام، هرچند کـه متن «محاوره‏ای» فیتس جرالد پیچیده‌‏تر و پردست‌‏اندازتر است.

    و حال، درون پایـان بگذارید آزمایشی را کـه با همـینگوی کردیم با سلینجر تکرار کنیم. لحنی را کـه من سعی مـی‏‌کنم درون همـین چند سطر اول کتاب بـه هولند کالفیلد بدهم بر اساس تصوری هست که بعد از خواندن همـه‏‌ی کتاب درون ذهن خود از او پیدا کرده‌‏ام و پس از پاسخ‌به این سؤال کـه اگر پسربچه‏‌ای با مشخصات او درون ایران بود، چه‌گونـه حرف مـی‌‏زد. پیدا لحن مناسب از وظایف بی‏‌چون‌وچرای مترجم است، و به کمک همـین برداشت‏‌های ذهنی از متن اصلی هست که صورت مـی‏‌گیرد. و گرنـه این قسمت از کار را نادیده‌گرفتن و به جانشینی واژه‏‌های «معادل» اکتفا‌ کاری هست که از عهده‏‌ی ماشین هم برمـی‏‌آید.

    و اینست هولدن فارسی زبان من:

    «اگه راس‏راسی دلتون مـی‌خواد کـه شرح و تفصیلاتش رو بشنوین، احتمالن اولین چیزی کـه مـیخواین بدونین اینـه کـه من کجا بـه دنیـا اومدم، بچگی گندم چه‌جوری گذشت و بابا ننـه‏‌م پیش از این‌که منو بعد بندازن چه کارایی مـی‌، و از این قبیل چرت‌وپرتای دیوید کاپرفیلدی، ولی من هیچ حال تعریف شو ندارم. اولن کـه از این‌جور چیزا حوصله‏‌م سرمـی‌ره و دومن اگه من چیزی راجع بـه بابا ننـه‌‏م تعریف کنم کـه همچی خصوصی مصوصی باشـه هرکدوم دو دفعه خون روش پیدا مـی‌کنن...».

    در این لحظه ممکن هست عده‏ای از علاقه‌مندان اتمسفر درون ادبیـات نگران شوند کـه ادامـه‏‌ی این راه، مخصوصن بـه دست اشخاصی کـه بی‏‌پروایی دوبله‏‌چی‏‌های ما را داشته باشند، ممکن هست ترجمـه را بـه یک جور بومـی‌ متن‌ها بکشاند و مثلن درون نتیجه هولدن کالفیلد بـه جای نیویورک از چاله‌مـیدان سردربیـاورد. البته این خطر هست، ولی حدنگاه‌داشتن هم هست و حفظ تعادل و با آگاهی بـه جنگ مشکلات کار رفتن. گفته‌‏اند، گفته‌‏ایم و خواهند گفت کـه ترجمـه راهی هست باریک و دشوار کـه برای گذشتن از آن آدم حتما چابکی، نرمش و حس توازن یک بندباز را داشته باشد. اما چهی مـی‏‌تواند بی‏‌ آن‌که خود را بـه خطر بیفکند، از این راه باریک و دشوار به‌سلامت بگذرد؟

     

    پی‏‌نوشت‏‌ها:

    (١) ممکن هست برای آن عده از خوانندگانی کـه بررسی آقای کریمـی را درون «انتقاد کتاب» (شماره‏‌ی ٨، دوره‏‌ی سوم) از ترجمـه‏‌ی اخیر من («گتسبی بزرگ» اسکات فیتس جرالد) دیده باشند، این توهم پیش آید کـه من به‌قصد تلافی قلم بـه دست گرفته‌‏ام. این‌طور نیست و موضوع این مقاله اساسی‏‌تر از آن هست که فدای این‌گونـه جدال‏‌ها شود. من از این کـه آقای کریمـی انگلیسی‏‌دانی بنده را پسندیده‌‏اند، سود مـی‏‌جویم و به عنوان عرض ارادت مقابل فرض مـی‏‌کنم کـه ایشان متن انگلیسی کتاب سلینجر را کاملن فهمـیده‌‏اند و مفهوم کلام را هم درست برگردانده‌‏اند، چرا کـه آن‌چه فعلن مورد ایراد من هست «لحن» ترجمـه‏‏‌ی ایشان است.

    (٢) یک آزمایش جدی درون این زمـینـه، ترجمـه‌‏ای هست که ابراهیم گلستان از «هکلری فین» “Mark Twain” کرده است. اگرچه درون جمله‏‌های متن قصه، فرم کلمـه‌ها شکسته نیستند، ولی جاگرفتن کلمـه‌ها درون جمله و انتخاب آن‌ها بر اساس مشخصات «زبان مردم» انجام گرفته است.

     

    از: جن و پری

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    آسیب‌شناسی وام‌واژه‌ها و روش‌های واژه‌سازی

    شماره‌ی نوشته: ٢٣ / ١١

    ع. پارسا

    آسیب‌شناسی وام‌واژه‌ها و روش‌های واژه‌سازی

     ساده‌انگاری هست که بیندیشیم اگر واژه‌ی بیگانـه‌ای را وام گیریم آسیبی بـه زبانمان نمـی‌رسد و تاثیر چندانی بر زبانمان نخواهد داشت. برعکس، هر واژه‌ی بیگانـه بـه محض ورود مانند ویروسی درون پیکر زبان آغاز بـه تکثیر مـی‌کند. به منظور نمونـه، روزی کـه واژه‌ی بیگانـه‌ی “علم” بـه زبان پارسی پانـهاد، هیچ فکر نمـی‌کرد کـه به‌زودی واژه‌های هم‌خانواده‌ی “علم” نیز مـی‌آیند (یـا دقیق‌تر بگویم لشکر مـی‌کشند). هر واژه متعلق به‌یک “واژه خوشـه” هست که اگر چنان‌چه ‌یک واژه از این خوشـه را وام گیریم، دیر‌یـا زود دیگر واژگان آن خوشـه را نیز حتما بپذیریم. واژگان بیگانـه‌ی علم، علوم، معلم، عالم، معلوم، تعلیم، تعلم، علیم، علامـه، اعلام، استعلام و .. همگی در‌یک خوشـه‌اند و شوربختانـه همـه بـه زبان ما راه‌یـافته‌اند. بعد با آمدن هر واژه ده‌ها واژه‌ی دیگر مـی‌آیند و کم‌کم شمار این واژگان سر بـه فلک مـی‌کشند.

    گاهی هم شنیده مـی‌شود کـه “زبان پویـاست و با زبان‌های دیگر دادوستد مـی‌کند و هیچ زبان پاکی وجود ندارد و حتا انگلیسی هم شمار زیـادی واژه‌ی بیگانـه دارد…” و از این دست ژست‌های روشنفکرانـه کـه بیش‌تر توجیـه‌گر تنبلی ماست که تا نتیجه‌ی اندیشـه‌ورزی پیرامون زبان.

    هدف پاک‌ زبان از هر واژه‌ی بیگانـه نیست، بلکه برخورد خردمندانـه با وام‌واژه و پاس‌داری از زبان پارسی است. به منظور نمونـه، اگر همـه‌ی وام‌واژه‌های پارسی، تازیک، هندی و .. را بـه نسبت همـه‌ی واژگان زبان آلمانی بسنجید، خواهید فهمـید کـه درسد وام‌واژه‌ها بـه بوم‌واژه‌ها درون حد صفر است. ولی درون زبان پارسی گاهی بـه ۸۰ درسد هم مـی‌رسد کـه قطعن نشانگر پویـایی زبان نیست، بلکه گویـای تنبلی ما و برخورد نااندیشمندانـه با واژگان بیگانـه است.

    زبان پارسی زبانی هست توانمند و اگر بـه وام‌واژه‌ها نیـاز داشته باشد، این نیـاز درون حد نیـازیست کـه هر زبان دیگر مـی‌تواند داشته باشد، و چه‌بسا کم‌تر از بسیـاری از دیگر زبان‌ها نیـازمند وام‌واژه‌هاست.‌ یـا گفته مـی‌شود کـه “زبان جنگلی وحشی هست و به‌طور طبیعی رشد مـی‌کند”. اتفاقن حتما گفت درون همـین جنگل وحشی درختان بسیـاری هستند کـه خودرو نبوده‌اند و فرهنگستان آن‌ها را کاشته و مردم نیز پذیرفته‌اند. جنگل‌وحشی‌دانستن زبان (به‌ویژه زبان علمـی) بـه معنی درک‌ن رشد علمـی و صنعتی روزافزون و چشم‌گیر بشر است. جنگل زبان علمـی اتفاقن مصنوعی است. جالب این هست این اظهارنظرهای به‌ظاهر اندیشمندانـه فقط درون مورد واژگان فارسی صدق مـی‌کند و همـین اندیشمندان وقتی واژگان بیگانـه‌ی “اطاله”، “اعاده”، “اضمحلال” و … (واژگانی کـه بیش‌تر مردم معنی آن را نمـی‌دانند) را مـی‌شنوند بی‌آن‌که نگران آسیب‌های این درختان به منظور خاک این جنگل باشند مـی‌کوشند این درخت مصنوعی را به‌زور هم کـه شده درون این جنگل خودرو بـه کارند. زمانی کـه برخی طلاب و فاضلان! گذشته درختان مصنوعی تعارض (conflict)، تناقض (contradiction)، “تنافر”، تطبیقی (comparative), متعالی (transcendental) و .. را درون این جنگل بی‌صاحب مـی‌کاشتند، روانی نمـی‌پریشید. ولی امروز کـه درختان طبیعی “هم‌ستیزی”، “پادگویی”، “هم‌گریزی”، “همسنجشی”، “ترافرازنده” را مـی‌کارند همـه جنگلبان شده‌اند!

    اگر ورود این‌همـه واژه‌ی بیگانـه (۸۰ درسد) بـه زبان ما ایرادی ندارد، بعد بیـاییم این ۲۰ درسد بازمانده (مشتی حرف‌های ربط و اضافه و …) را هم به‌کناری نـهاده و به‌یکباره زبان بیگانـه را به منظور خود برگزینیم که تا ناچار نباشیم مرگ تدریجی زبانمان را بـه تماشا بنشینیم. چنان‌که بسیـاری از کشورهای آمریکای لاتین، آفریقا و … چنین د. البته پیشنـهاد من اینست کـه دست‌کم زبانی را به منظور خود برگزینیم کـه مشکلات کم‌تری داشته باشد و از بعد واژگان دانشیک برآید، نـه زبانی کـه خود که تا گردن درون مشکلات فرورفته و گویشورانش بـه این باور رسیده‌اند کـه بی‌هوده نکوشند و برای بازگفتن واژگان دانشیک از زبان دیگری بهره گیرند.

    اگر از همان روز نخست واژه‌ی “علم” را بـه زبانمان راه نمـی‌دادیم و در را بـه رویش مـی‌بستیم و از داشته‌های خود (دانستن) بهره مـی‌گرفتیم، امروز هیچ‌یک از واژه‌های بیگانـه‌ی پیش‌گفته درون زبان پارسی نبود. درون واقع اگر پارسی مـی‌اندیشیدیم، واژگان پارسی دانش، دانا، نادان، دانسته، پیش‌دانسته، دانستنی، دانشمند، دانشور، دانشیـار، دانش‌آموز، دانش‌جو، دانش‌پژوه، دانش‌آموخته، دانشگاه، دانشسرا، دانشکده، دانش‌بنیـان، دانش‌نامـه، دانش‌افزایی و  … را بـه جای واژگان بیگانـه بـه کار مـی‌بردیم.

    پس مـی‌بینیم کـه در آسیب نخستین، هر وام‌واژه، انبوهی از واژگان بیگانـه‌ی دیگر را بـه دنبال خود مـی‌آورد و امروز زبان پارسی آکنده از واژگان تازیک شده است، بـه گونـه‌ای کـه امروز حتا جای فعل‌های زیبا و ساده‌ی پارسی “فرستادن”، “کوشیدن”، “اندیشیدن”، “دیدن”، “دریـافتن”، “انگاشتن”، “پنداشتن”، “افزودن”، “کاستن”، “پَناهیدن”، “رَستن/رَهیدن”، “تباهیدن”، “پذیرفتن”، “شگفتیدن [۱]“، “شرمـیدن”، “شکیبیدن [۲]“، “شیویدن/شیفتن”، “شتافتن/شتابیدن”، “گماشتن”، “خَستن” و … را فعل‌های‌ترکیبی بیگانـه‌ی “ارسال ”، “سعی ”، “فکر ”، “مشاهده ”، “درک ”، “تصور ”، “فرض ”، “اضافه ”، “کسر ”، “خلاص شدن”، “فاسد شدن”، “قبول ”، “تعجب ”، “حیـا ”، “صبر ”، “عاشق شدن”، “عجله ”، “منصوب ”، “مجروح شدن” و .. گرفته است. و البته این پایـان کار نبوده و ‌ترکیب‌های شگفت‌انگیز چند واژه‌ای مانند “در معرض نمایش گذاشتن” ، “به مرحله عمل درآوردن”، “تحت سلطه درآوردن”، “به منصه‌ی ظهور رساندن”، “مورد حمله قرار دادن” (تاختن)، “مورد تحسین قرار دادن” (ستودن)، “مورد تقبیح قرار دادن” (نکوهیدن)، “دچار استیصال شدن” (درماندن)، “ورود پیدا ” (درونیدن) و … نیز ساخته شده‌اند کـه شاهکارند!

    آسیب دوم این وام‌واژه‌ها این هست که ویژگی‌های آواییک زبان را مـی‌دگرانند. هر زبانی ویژگی‌های آواییک خود را دارد و واژگان نو‌ نیز هماهنگ با همان ساختار آواییک ساخته مـی‌شود. اگر وام‌واژه‌ها با ساختار زبان وام‌گیرنده هم‌خوانی نداشته باشند، کم‌کم ساختار آواییک زبان را مـی‌آشوبند، به‌گونـه‌ای کـه امروز حتا نام زبانمان (پارسی) بـه “فارسی” دگریده هست و ‌ترجیح مـی‌دهیم نام زبان خود را بـه زبان تازیک بگوییم! زبان ما دگرش‌های آواییک بسیـاری را پذیرفته، چند واکه را از دست داده و چند واکه نیز دگرگون شده‌اند. مانند دگرش “گ” بـه “ج” درون واژگان بروجرد (بروگرد)، امزاجزد (امزاگرد)، دستجرد (دستگرد) و .. درون حالی کـه “گرد” درون زبان پارسی معنی “شـهر” را مـی‌دهد و با این دگرش، زایش واژگان نو با پسوندگونـه‌ی “گرد” نیز فراموش و کم‌‌کم از مـیان رفته ‌است. نکته‌ی مـهم‌تر این دگردیسی‌ها اینست کـه هر چه ساختار آواییک زبان بیش‌تر مـی‌گردد، راه را به منظور آمدن واژگان بیگانـه‌ی‌ بیش‌تر هموار مـی‌کند و چه بسا گویشوران آن زبان بعد از مدتی با ساختار آواییک زبان خویش بیگانـه شوند و به ساختار دیگری خو بگیرند. به منظور نمونـه، امروز بازگفتن واژگان بیگانـه‌ی “محیرالعقول”، “مدعی‌العموم”، “حق‌التحقیق”، “مشمول‌الضمـه”، “استغاثه” و … آسان‌تر از گفتن واژگان پارسی زیبا و خوش‌آوای “پاره”، “اوژندن”، “بیوسیدن”، “نیوشیدن” و .. است.

    آسیب سوم: این پایـان داستان وام‌گرفتن واژگان بیگانـه نیست کـه آغاز آنست. چرا کـه این واژگان بیگانـه، درون ظاهر مشتی واژه‌اند کـه وارد زبان شده‌اند ولی درون باطن روش و تکنیک واژه‌سازی و ساختار زبان منبع هست که وارد زبان مـی‌شود.‌ یعنی نـه‌تنـها وام‌واژه‌ها جا را به منظور واژگان پارسی تنگ مـی‌کنند (آسیب نخست) و ساختار آواییک آن‌ را بـه هم مـی‌ریزند (آسیب دوم)، کـه ساختار زبان را نیز مـی‌دگرانند و زایندگی آن را مـی‌گیرند. بـه گونـه‌ای کـه امروز ما‌ ترجیح مـی‌دهیم “استخراج” را بـه جای “درآورش" و "درآوردن” بـه کار بریم و همچنین “مقایسه” (همسنجش)، “مصالحه” (همسازش)، “تعمـیر” (بازسازش)، “تحلیل” (واکافت-واکاوش)، “نازل ” (فروفرستادن)، “سقوط ” (افتادن/فروافتادن)، “تکامل‌یـافتن” (فَرگشتن) و بی‌شمار نمونـه‌ی دیگر. درون واقع ما به منظور ساختن واژه به‌سراغ روش‌های زبان خود نمـی‌رویم، بلکه روش‌های آسان‌یـاب‌تر زبان بیگانـه را بر‌مـی‌گزینیم و این بیش‌تر و بیش‌تر ساختار زبان را بـه هم مـی‌ریزد و ذهن ما را با روش‌های بیگانـه‌ی زایش زبانیک مـی‌پرورد. این هم‌افزایی شوم توان زایش زبان را مـی‌کاهد و به جایی مـی‌انجامد کـه ناچار مـی‌شویم مانند بسیـاری از ملت‌های جهان زبان‌های انگلیسی، فرانسه، .. را به منظور خود برگزینیم. اگر چه امروز نیز بیش از ۵۰ درسد این توان فراموش شده ‌یـا بـه کار نمـی‌رود.

    بااین‌که نیـاز امروز ما بـه روش‌های فراموشیده‌ی واژه‌سازی زبانمان بیش‌تر از هر زمان دیگریست، ولی ازآن‌جاکه وام‌واژه‌ها دگرش‌های بنیـادینی درون زبان و اندیشـه‌ی ما پدید آورده‌اند، زنده‌ آن روش‌ها دشوار و حتا ناشدنی مـی‌نماید (مانند پیشوندهای آ، اف، ن، اردا، اَپی..). همچنین، برخی از روش‌ها کـه توسط فرهنگستان زبان و زبان‌شناسان زنده شده است، هنوز نتوانسته‌اند ذهن زبانیک فرهیختگان و نویسندگان ما را بدگرانند، چه‌رسد بـه ذهن مردم عادی (مانند پیشوندهای پاد،‌ترا، پیرا، اندر, دش، هو و ..).‌

    نکته‌ی دیگری کـه باید ‌یـادآوری کرد، این هست که حتا اگر واژگان بیگانـه را پی‌رو دستور زبان فارسی کنیم و بتوانیم بر سر زبان مردم هم بیـاندازیم (مانند فهمـیدن)، برخلاف نظر برخی، باز هم نمـی‌توان به‌طور کامل از ویژگی‌ها و توانمندی‌های زبان پارسی بهره برد. چرا بعد از چند سد سال کـه از پذیرفتن ریشـه‌ی “فهم” و برساختن فعل “فهمـیدن” مـی‌گذرد، هنوز نتوانسته‌ایم واژگان “فهما”، “فهمش”، “فهمانش” و “فهمنده” را بسازیم؟ ولی ‌ترجیح مـی‌دهیم از “فهیم”، “مفهوم”، “تفهیم” و … استفاده کنیم؟‌ یعنی ساخت مصدر برساخته‌ی “فهمـیدن” باعث نشد کـه نویسندگان واژگان “فهیم”، “مفهوم”، “تفهیم” و “استفهام” را بـه کار نبرند. همان‌گونـه کـه داشتن چهار گزینـه‌ی “هراسیدن”، “ترسیدن”، “باک” و “پروا” (که همگی زنده، آشنا و دم‌دست هستند) باعث نشد که تا “خوف”، “مخوف”، “خوفناک” و “خائف” بـه زبان راه نیـابد. بعد به‌تر هست اصلن خطر نکنیم و از آغاز با حساسیتی مـیهن‌پرستانـه جلوی واژه‌ی بیگانـه را بگیریم، حتا اگر پی‌رو دستور زبان پارسی شده باشد.

    روش‌های بهکرد زبان

    روش‌های زیر نتیجه‌ی‌ یک کار علمـی زبان‌شناسانـه و ‌یـا ادیبانـه نیست، بلکه نتیجه‌ی آشنایی و برخورد ده-دوازده ساله‌ی من با زبان انگلیسی هست و برخی از مشکلاتی هست که خود درون دانشگاه و کار با آن‌ها درگیر بوده و هستم. این‌ها مشکلات واقعی‌یی هستند کـه هر دانش‌جویی بـه آن‌ها برمـی‌خورد و خیلی زود بـه این نتیجه مـی‌رسد کـه فارسی زبان علم نمـی‌تواند باشد و به قول معروف درون برابر زبان پرتوان انگلیسی کم مـی‌آورد و نتیجه‌ی این کم‌آوردن‌ها درون عرصه‌های گوناگون حال‌وروز امروز ایران ماست. بر این باورم کـه زبان پارسی مـی‌تواند زبان علمـی باشد اگر ما بخواهیم و اگر بتوانیم ذهنمان را بـه برخورد علمـی عادت دهیم و از بند تعصب برهانیم. پیـاده‌ همـه‌ی روش‌های زیر دشوار مـی‌نماید، ولی دست‌کم مـی‌توان درون زبان علمـی آن‌ها را بـه کاربرد که تا کم‌کم بـه گفتار مردم نیز راه ‌یـابد.

    ۱-  روش‌های ساخت صفت

    ساختن صفت از اسم با افزودن “ی”: پیشنـهاد مـی‌شود بـه دیس پهلوی آن (ایک) بازگردیم، چرا کـه روش کنونی (که ظاهرن تاثیر گرفته از زبان تازیک بوده است) با مشکلات بسیـاری همراه است.

    نخست این کـه “ی” درون زبان پارسی (افزون بر صفت) هم به منظور ساخت “اسم” از “صفت” و هم به منظور ساخت “اسم نکره” بـه کار مـی‌رود و ابهام زیـادی هنگام خواندن ایجاد مـی‌کند. شاید به منظور همـه‌ی ما پیش ‌آمده باشد کـه ناچار شده باشیم به منظور فهمـیدن جمله‌ای آن را دو بار بخوانیم [۳]. به منظور نمونـه “آزمایشگاهی (ی نکره) از موش‌های آزمایشگاهی (ی صفت) به منظور اندازه‌گیری آزمایش‌پذیری (ی اسم) برخی نشانـه‌های بیماری …”. اگرچه ‌یک واژه درون نقش‌های اسم و صفت متفاوت است، ولی هم‌دیس هستند و این هم سرعت خواندن را کم مـی‌کند و هم درون بسیـاری از موارد ابهام ایجاد مـی‌کند. بـه نظر نمـی‌رسد با کوشش‌های انجام‌شده به منظور بازنگری خط [۴]، بتوان این مشکلات را برطرف کرد.

    دوم این که، ساختن فعل، قید و .. از صفت‌هایی کـه با روش کنونی ساخته مـی‌شوند، امکان پذیر نیست. درون واقع روش کنونی راه را به منظور زایش بیش‌تر مـی‌بندد و زبان را سترون مـی‌کند. نمونـه:

    درحالی کـه اگر صفت را با ‌یکی از روش‌های زبان خود مانند “ایک [ik]“، “ال [۵] [āl] “، “این [in] “، “ول [ul] ” و … بسازیم، مـی‌توان دوباره از این صفت فعل ساخت، به منظور نمونـه:

    این دگرش سترون‌کننده، کـه اثر زبان بیگانـه است، باعث شده کـه حتا برخی نیز بـه خطا روند و برای نمونـه فعل‌های “فارسیدن” و “عربیدن” را بـه معنای فارسی شدن و عربی شدن گرفته‌اند درون حالی کـه معنی فارس شدن و عرب شدن مـی‌دهند. مانند خیسیدن (خیس شدن)، خشکیدن (خشک شدن). آشکار هست که ما از واژگانی کـه به “ی” ختم مـی‌شوند، نمـی‌توانیم فعل‌های بیش‌تری بسازیم و این روش با زبان ما سازگار نیست و بی‌دلیل نبوده هست که نیـاکان ما صفت را با “ایک” و “این” مـی‌ساختند. درون حالی کـه ساخت صفت با “ی” روشی هست که با زبان وام‌دهنده (تازیک) کاملن سازگار بوده و آن را سترون نمـی‌کند و جلو ساخت فعل‌های بیش‌تر را نمـی‌گیرد. [۶]

    ۲- روش‌های ساخت اسم

    روش ساخت اسم با افزودنره “ه”: نگاهی بـه نمونـه‌های نوساخته‌ی زیر بیندازید:

    این جا نیز “ه” دست زبان را به منظور زایش بیش‌تر مـی‌بندد و این ارمغانی! هست که زبان‌های بیگانـه به منظور ما مـی‌آورند و برخی چنان متعصبانـه بـه آن چسبیده‌اند کـه گویی زبان مادری آن‌هاست.

    نتیجه‌ای کـه از روش‌های گفته درون بندهای ۱ و ۲ مـی‌توان گرفت این هست که اساسن واژگانی کـه به حرف‌های بی‌صدا ختم مـی‌شوند، مشکل‌زا هستند و اگر واژگان باستانی را واکاویم، مـی‌بینیم کـه غالبن بـه حرف‌های بی‌صدا ختم نمـی‌شوند. مانند: تاگ(تا)، اباگ (با)، پیداگ (پیدا)، روستاک (روستا/رستاق)، ریشک (ریشـه)، نامک (نامـه)، زندگ (زنده) و برهنک ()، دهک (دهه). جالب این کـه هنگام جمع بستن واژگانی کـه به “ه” ختم مـی‌شوند “گ” مـی‌آید کـه خود نشانگر وجود پنـهانی آن است: پرندگان، خوانندگان، نوازندگان و پروانگان و گذشتگان. درون واقع زبان بـه نوعی بـه  اصل خویش باز‌مـی‌گردد. حتا “به” نیز “پد/ پاد” بوده و بی‌دلیل نیست کـه به جای “به او” واژه‌ی “بدو” بـه کار مـی‌رفته است. ‌یـا واژگانی مانند پای (پا)، بوی (بو)، همای (هما)، ابرنای (برنا) کـه هنگام کاربرد درون بسیـاری از موارد حتما حرف “ی” بـه پایـان آن‌ها افزود (مانند پایش [pāyaš]، بویی [buyi]) و این نیز نوعی بازگشت بـه اصل واژگان هست و به‌روشنی نشان مـی‌دهد کـه زبان پارسی این دگرش‌ها را برنمـی‌تابد و پس از ۱۴۰۰ سال هنوز کاملن با آن‌ها کنار نیـامده است. صفت‌ نیز با پیشوند “ایک” ساخته مـی‌شده ‌است مانند تاریک، نزدیک، تازیک (عرب)، پارسیک (فارسی)، پهلوانیک، زندیک (زندیق)… [۷]

    سخن این نیست کـه این واژگان را بـه دیس کهن خود بازگردانیم، بلکه حتما هنگام گزینش ‌یـا ساخت واژگان نو، این نکته‌ها نیز درون نظر گرفته شود. مانند واژه‌ی تاگ (دیس پهلوی تا) کـه برای clone گزیده شده است.

    ۳- روش‌های ساخت قید

    ساخت قید از صفت: امروزه مترجمان به منظور بیش‌تر قیدهای انگلیسی کـه به ly ختم مـی‌شوند از فرمول‌های به‌طور..، به‌لحاظ ..، از منظر .. استفاده مـی‌کنند، بـه این نمونـه‌ها بنگرید: به‌طور خودکار (automatically)، به‌طور تصادفی (randomly)، به‌طور مجانبی (asymptotically)، به‌طور مورب (diagonally)، به‌طور قطری (diametrically)، از منظر تکنولوژیک (technologically)، به‌لحاظ روانی (mentally)، به‌لحاظ قانونی (legally)، به‌لحاظ زبان‌شناختی (linguistically) و بی‌شمار نمونـه‌های زشت و ناهنجار دیگر کـه در هر نوشته‌ی امروزین مـی‌توان ‌یـافت. امروز حتا به‌جای واژگان ساده و زیبای گریـان، خندان، دوان، .. از‌ ترکیب‌های ناهنجار درحالی‌که گریـه مـی‌کرد، درحالی‌که مـی‌خندید و .. بهره مـی‌بریم!

    اکنون بـه نمونـه‌هایی کـه دکتر حیدری ملایری پیشنـهاده‌ هست بنگرید: ناهَمساویکانـه (asymptotically)،‌تراکُنجانـه (diagonally)،‌ترامونیکانـه [۸] (diametrically)، نَزدینانـه (approximately)، شیدیکانـه/نوریکانـه (optically)، زبان‌شناسیکانـه (linguistically).

    ۴-  زنده‌ روش‌های کهن واژه‌سازی

    زنده‌ و به‌کاربردن روش‌های ساخت ‌واژه درون زبان‌های کهن ایرانی کـه نیـاگان زبان پارسی برشمرده مـی‌شوند، مانند پارسی پهلوی، پارسی باستانی و پارسی اوستایی. به منظور نمونـه پیشوندهای “پاد”، “تَرا”، “پیرا/پَر”، “هو”، ” دُش/ دُژ”، “ا”، “‌اَپی”، “اَردا/ اَرتا/اُردی" [۹]، “اَندَر” و … کـه فرهنگستان‌یـا زبان‌شناسان آن‌ها را زنده کرده‌اند، بسیـاری از ناتوانی‌های زبان پارسی را برطرف مـی‌کنند:

    پادگفتن (to contradict)، پادشا (conterflow)، پادفروغ (counterglow)، پادساعتگرد (counterclockwise)،‌ترادیسیدن (to transform)،‌ترابُردن (to transit)،‌ترانـهادن (to transpose)،‌تراکنش (transaction)،‌تراگُسیلیدن (to transmit)،‌ترافرازیدن(to transcend)،‌ترانوشتن (to transliterate)،‌ترابُ (to transect)،‌ترادَمـیدن (to transpiration)،‌تراکافتن (دیـالیز to dialyze),‌ترامون (diameter)، پیرامون (perimeter)، پَرناویدن (to circumnavigateto)، پَرگَشتن (to circumvolve)، پیراکشیدن/پَروشتن (to circumscribe)، پیراپوست (periderm)، پیراشاماس (pericarditis)، پیرابین (periscope)، پیرابر (pericarp)، پَرهون (circle)، پَربند (contour)، هومرگاندن (to euthanize), هومرگ (Euthanasia), هوهسته (Eucaryotae)، هونـهنگ (Eubalaena)، هوگویش (eulogy), هوگُواری (eupepsia), هوپرورش (eutrophication)، دش‌پرورد (dystrophic)، دُژگُواری (dyspepsia)، دُش‌گویی (dysphasia)، اَبیراهی (aberration)، اَریخت (amorphous)، ‌اَپی‌‌زایش (epigenesis)، اَپی‌چرخه (epicycle)، اَرداکنج (orthogonal)، اَردابینیک (orthoscopic)، اَندَرکُنش (interaction)، اَندَرزنش (interference)، اَندَریـابش (interpolation)، اَندراَبریک (intercloud)، اَندرکهکشانیک (intergalactic)، اَندراَختریک (intersteller).

    واژگانی کـه با روش‌های پیش‌گفته برساخته ‌شده‌اند معنی دقیق‌تری دارند و به‌تر فهمـیده مـی‌شوند. با دانستن معنی واژه‌ی “مون” (اندازه) و پیشوندهای “ترا” (سرتاسر/از مـیان) و “پیرا/پَر” (دور/اطراف)، روشن هست که معنی “تَرامون”، “پیرامون”، “پَرهون” و “پَربند” بسیـار به‌تر از “قطر”، “محیط”، “دایره” و “کانتور” فهمـیده مـی‌شود و البته درون زبان علمـی دقیق‌ترند. درون واقع بیش‌تر ما مـی‌دانیم “قطر” بـه چه مـی‌گویند ولی نمـی‌دانیم کـه چه معنی‌ای مـی‌دهد! “پَرناویدن” دقیق‌تر هست ‌یـا “دور زمـین را با کشتی پیمودن”؟ “پَرگشتن” به‌تر هست ‌یـا “دور چیزی گشتن”؟

    آیـا بدون زنده‌ این پیشوندها مـی‌توان این همـه واژه ساخت؟ مـی‌توانید بینگارید چه توانی درون زبان پارسی نـهفته است؟ و چه اندازه از واپس‌ماندگی‌های زبانی و علمـی خود را مـی‌توان جبران کرد؟

    یکی از به‌ترین نمونـه‌های این روش را مـی‌توان درون کار پروفسور حیدری ملایری دید کـه با شناخت ژرفی کـه از زبان پارسی داشته واژگان بسیـار زیبا و دقیقی را ساخته است. به منظور نمونـه: دَرشَمـیدن (absorb)، بَرشَمـیدن (adsorb)، واوشتن (describe)، دَروشتن (inscribe)، نپاهیدن (observe)، اَفماردن، مـیازیدن، پَتواژیدن، ..

    ۵- استانداردسازی روش‌های واژه‌سازی

    اگر درون واژه‌گزینی روش‌های استاندارد و هماهنگی وجود نداشته باشد و هر ساز خود را بزند و روش خود را بـه کار برد، زبان بیش از آن‌که سامان ‌یـابد، آشفته مـی‌شود. بـه نظر مـی‌رسد فرهنگستان حتا با خودش هم هماهنگ نیست چه رسد با زبان‌شناسان و اندیشمندان دیگر. نمونـه‌های نوساخته‌ی گروه پزشکی فرهنگستان را ببینید:

    دُش‌مـیزی (dysuria)، بی‌‌ادراری (anuria)، چرک‌مـیزی (pyuria)، کم‌ادراری (oliguria)، خون‌مـیزی (hematuria)، شب‌ادراری (nocturia)، صفرامـیزی (choluria) و سرانجام مـیز‌یـا ادرار! این آشفتگی درون همـه‌ی روش‌ها و واژه‌ها دیده مـی‌شود. مانند:

    پیشوند “Bio” کـه به دو پیشوند “زیست” و “زی”‌ترجمـه شده هست (زیست‌فناوری، زیست‌شناسی، زیست‌بسپار، زیست‌سنجی [۱۰]، زیست‌مـه [۱۱]، زی‌گونـه [۱۲]، زی‌توده [۱۳]، زی‌سازند [۱۴])، پیشوند دوم بـه دلیل کوتاه‌تربودن مناسب‌تر است. همچنین کاربرد بن مضارع بـه عنوان پیشوند دارای پیشینـه‌ی بیش‌تری ست که تا بن ماضی! (مانند پیشوند “که” بـه معنی کوچک کـه بن مضارع کاهیدن است).

    و ‌یـا پیشوند “inter” کـه به پیشوندهای ” اَندَر”، “مـیان”، “درون” و “برهم” ‌ترجمـه شده است. “درون” (مانند درون‌یـابی) معنی نادرستی دارد چرا کـه inter بـه معنی "درون چیزی" نیست بلکه بـه معنی "مـیان دو چیز" هست و نمـی‌توان به منظور interatomic   ”درون‌اتمـی” را بـه کاربرد، چرا کـه معنی آن "مـیان دو اتم" هست نـه درون آن. “برهم” (مانند برهم‌کنش) نیز  معنی inter را نمـی‌دهد، interaction بـه معنی کنش مـیان دو چیز هست نـه کنشی “برهم”، “با هم”، ” بـه هم”‌یـا “از هم” . آیـا مـی‌توان به منظور intercollegiate از “برهم‌دانشگاهی” بهره برد؟ برخلاف “مـیان”، “درون” و “برهم” کـه در زبان محاوره بـه کار مـی‌رود، “اندر” درون زبان محاوره بـه کار نمـی‌رود و با توجه بـه هم‌معنایی و هم‌ریشگی واژه‌ ‌شناسیک و همانندی آواییک “اندر” با “Inter”، این پیشوند بخت بیش‌تری به منظور پذیرفته‌شدن درون زبان علمـی و محاوره دارد. همچنان کـه امروز درون نام درس‌های آموزشی مقطع کارشناسی ارشد درون دانشگاه‌های معتبر ایران بـه کار مـی‌رود: اندرکُنش سازه و آب، اندرکنش خاازه، و اندرکنش سیـال و سازه  [‏۱۰] و [‏۱۱].

    ۶-  ابهام‌زدایی درون روش‌های واژه‌سازی

    برای نمونـه پیشوند “در” درون زبان فارسی هم بـه معنی بیرون [out] (درآوردن، در، دررفتن …) بـه کار رفته و هم بـه معنی درون [in] (درآمدن، درکشیدن). شاید بـه همـین دلیل بوده کـه آقایـان ملایری و ادیب سلطانی از پیشوند “اس” به منظور out  و ex/ec بهره‌اند.

    نمونـه‌ی دیگر پیشوند “پیش” هست که دو معنی زمانی و مکانی دارد، درون زمان بـه معنی “قبل” (مانند: پیشامدرن) و در مکان بـه معنی جلو (مانند: پیشرفت) است، این ابهام قطعن به منظور ‌یک زبان علمـی مشکلاتی ایجاد مـی‌کند. مـی‌توان پیشوند “پار” و “پری” (در واژگان پارسال، پریروز، پریشب، پیرار و ..) را بـه جای “قبل” بـه کاربرد و “پیش” را بـه معنی “جلو”.

    همچنین، پیشوند “خود” بـه جای سه پیشوند auto و  self/sui بـه کار رفته است. پیشوند Auto بیش‌تر نقش فاعلی دارد ولی self نقش مفعولی دارد. شاید به‌تر باشد بـه جای auto پیشوند “داو” [۱۵] را بـه کاربرد. مانند: داوطلب. معنی خودخواه [۱۶] (کسی کـه خودش را مـی‌خواهد) و داوطلب (کسی کـه خودش مـی‌خواهد) نیز کاملن متفاوت هست با این کـه اجزای آن‌ها ظاهرن هم‌معنی هستند (داو=خود ، طلب=خواه).

    ۷-  آینده‌نگری و بازاندیشیدن درون واژه‌گزینی

    اگر درون واژه‌گزینی بازنیـاندیشیم، خیلی زود بـه بن‌بست رسیده و از واژگزینی ناامـید مـی‌شویم. به منظور نمونـه واژه‌ی Load درون پارسی معنای بار، بار ، وار (در خروار) و بارکرد را دارد، ولی زایش واژگان نو از این برابرها شدنی نیست و هیچ‌یک از این برابرها نمـی‌توانند پاسخ‌گوی نیـاز امروز ما باشند، چرا کـه نمـی‌توان برابرهایی به منظور واژگان reload، download، upload و دیگر مشتق‌های این فعل ساخت. روش خردمندانـه این هست که به منظور واژه‌ی Load‌ یک فعل ساخته شود و با پیشوندهای باز، فرو و اف (یـا بر) فعل‌های دیگری ساخت. نمونـه‌ی دیگر absorb ،adsorb ،resorb و desorb هست که با پیشنـهادهای دکتر حیدری ملایری (درشَمـیدن، برشَمـیدن، واشَمـیدن [۱۷]) درون جدول زیر همسنجیده مـی‌شوند.

    و نمونـه‌ی دیگر: روشن هست که وقتی بـه جای analysis ناآگاهانـه واژه‌ی بیگانـه “تحلیل/تجزیـه” را برمـی‌گزینیم بی‌آن‌که بـه معنی اجزای این واژه (ana [18] ، lysis) دقت کنیم، نمـی‌توانیم از بعد واژگان دیگری کـه با lysis (کافتن) ساخته شده‌اند برآییم.ی کـه واژه‌ی “تحلیل” را برگزیده دانشش از زبان انگلیسی همانند دانشش درباره‌ی توان زبان خودش محدود بوده است.

    داوری با شما، ببینید بهره‌بردن از زبان بیگانـه به منظور واژه‌سازی به‌تر است‌ یـا زبان پارسی؟ کدام‌یک زبانمان را برآشفته است، کدام‌یک به‌سامان‌تر، زیباتر، علمـی‌تر، با معنی‌تر و  گسترش‌پذیرتر است؟

    این نکته را از نیز حتما در نظر داشت کـه ‌ترجمـه‌ی ‌یک واژه‌ی بیگانـه ممکن هست در ‌یک حوزه مناسب باشد، ولی حتما دید درون حوزه‌های دیگر نیز مناسب است؟ به منظور نمونـه labyrinth ممکن هست در ادبیـات بـه “هزارتو”‌ترجمـه شود و‌ ترجمـه‌ی خوبی هم شمرده شود، اما با “هزارتو” نمـی‌توان از بعد واژگان labyrinthits، labyrinthotomy ، labirinthectomy  در حوزه‌ی پزشکی برآمد. واژه‌ی نوساخته‌ی “پیچال” (مصوب فرهنگستان) ‌ترجمـه‌ای هست که مـی‌توان با آن‌ها پیچال‌آماس (labyrinthits)، پیچال‌بَرداری (labirinthectomy)، پیچال‌برُی (labyrinthotomy)، پیچالیک (labyrinthic) و هر‌ترکیب دیگری را ساخت.

    ۸- بهره‌گیری از گویش‌های ایرانی

    بهره‌گرفتن از همـه‌ی گویش‌های پارسی و زبان‌های ایرانی مانند گیلکی، تبری، تالشی، لری، کردی، بختیـاری و بلوچی و ..

    این زبان‌ها که تا حد زیـادی دست‌نخورده مانده‌اند و به دیس کهن و باستانی خود نزدیک‌ترند و مـی‌توانند بـه توانمند‌ زبان پارسی کمک شایـانی کنند، چه درون عرصه‌ی واژگان و چه تکنیک‌های واژه‌سازی. مانند رُمبیدن [۱۹] (فروریختن و خراب‌شدن ناگهانی)، اشاندن [۲۰] (پرتاب )، هشتن (نـهادن، گذاشتن) درون لهجه‌ی همدانی، کـه آقای ملایری بـه زیبایی از این فعل‌ها به منظور ساخت واژگان علمـی اخترشناسی بهره ‌است: رمبش (collapse)، رمب‌اختر (collapsar)، اَندَرهلیدن (to intercalate)، اشاندن (to eject)، اشاناک (ejecta)، دراشاندن (to inject)، اشان (ject).

    ۹-  زنده‌ فعل‌های کهن پارسی

    فعل‌ دستگاه عصبی هر زبانی‌ست و اگر این دستگاه از کار بیفتد، زبان فلج خواهد شد. از فعل مـی‌توان واژگان بسیـار دیگری ساخت. به منظور نمونـه‌ فعل پایـه‌ی “شَمـیدن” را دیدید کـه توانش (potential) ساخت چندین فعل (برشمـیدن، درشمـیدن، واشمـیدن, بازشمـیدن) و ده‌ها اسم و صفت و قید دیگر را بـه زبان مـی‌دهد. با ساختن فعل “فرگشتن (to evolve)” مـی‌توان “فرگشت‌‌باوری (evolutionism)”، “فرگشتیک (evolutionary)” و  ”فرگشتیکانـه (evolutionally)” و … را ساخت وگرنـه حتما بگوییم “از روی قواعد تکامل”!

    فعل‌ها سرمایـه‌ی اولیـه‌ی هر زبانی هستند کـه اگر این سرمایـه‌ی اولیـه ناچیز باشد، با به‌ترین روش‌ها و تکنیک‌ها هم نمـی‌توان کار زیـادی از پیش برد. به منظور نمونـه فرهنگستان با زنده‌ فعل “وَرتیدن/وَردیدن” (to vary) واژگان ورتش (variation)، ورتندگی (variability)، ورتایی (variance)، ناورتایی (invariance)، هم‌ورتایی (covariance)، پادورتایی (contravariance) و .. را ساخته است. دوسیدن، ‌یـاختن/یـازیدن، شا، تَنجیدن، سُنبیدن، اُوباردن، آهنجیدن، مـیزیدن (گمـیزیدن) و … نمونـه‌هایی هستند کـه امروزه درون زبان علمـی استفاده مـی‌شوند: هَمدوسش (coherence)، وایـازش (regression)، اَبرشاره (superfluid)، تَنجش (spasm)، پیراشامـه‌سُنبی (pericardiostomy)، دُش‌اوباری (dysphagia)، آهنجیده (abstract)، اَندرخَلیدن (interpenetrate)، پادمـیزیک (Antidiuretic)، کم‌مـیزی، خون‌مـیزی.

    نکته‌ی دیگر صرف‌ خود فعل‌ به‌جای صرف آن‌ها با فعل‌های ، نمودن، گردیدن و … است. مشکلی کـه هم‌اکنون وجود دارد، گرایش بـه استفاده از فعل‌های‌ترکیبی است. بـه عنوان مثال: هم‌گراییدن (همگرا شدن)، دریـافتن (دریـافت )، درخواستن (درخواست نمودن)، بازخواستن (بازخواست )، بازنگریستن (بازنگری )، بازگفتن (بازگو )، واریختن (واریز )، برداشتن (برداشت ) و … . حتا به منظور فعل‌های ساده‌ هم مـی‌توان این روش را بـه کار برد. مانند: کاستن (کاهش دادن)، افزودن (افزایش دادن).

    ۱۰- پیشوند‌های فعلی

    جدا ن برخی از پیشوندها (باز، بر، در، هم، وا و..) از خود فعل به منظور حفظ ‌یکپارچکی و هویت مستقل فعل ضروری است. به منظور نمونـه:

    هم‌مـی‌گراید–> مـی‌همگراید

    وامـی‌گراید–> مـی‌واگراید

    پیشوندهای باستانی ‌ترا (در‌تراویدن)، ن (در نوشتن، نشستن، نگریستن و ..)، اف (در افراشتن)، پر (در پرستیدن، پراکندن)، فر (در فرسودن)، آ [۲۱] (در آوردن)، هَم/ هَن/ان (در انباشتن، اندودن، اندوختن) و .. بـه خود فعل مـی‌چسبند و هنگام صرف از فعل جدا نمـی‌شود. دقیقن نمـی‌دانم چرا برخی از پیشوندها (باز، وا، در، بر ..) بـه فعل نمـی‌چسبند و هنگام صرف جدا مـی‌شوند (شاید هم تاثیر زبان‌های بیگانـه باشد!)، ولی آن‌چه کـه مسلم هست گفتن “مـی‌ترادیسیم” از “ترامـی‌دیسیم”! آسان‌تر و زیباتر هست همچنین عمل “ترادیسیدن” هم بیش‌تر دیده، شنیده و فهمـیده مـی‌شود. همچنین اگر دو که تا از این پیشوندها با هم بیـایند (بازفرآورش reprocess) دو حالت ممکن است: بازمـی‌فرآوریم و بازفرمـی‌آوریم! بعد منطقی هست که بگوییم مـی‌بازفرآوریم. همچنین تکلیف برخی پیشوندهایی کـه به تازگی بـه زبان علمـی راه ‌یـافته‌اند (هو [۲۲]، دش [۲۳]، اندر) نیز مشخص نیست، مانند هوپرورش [۲۴] کـه معلوم نیست “مـی‌هوپروریم” درست هست ‌یـا “هو‌مـی‌پروریم”!

    البته “مـی” درون فعل استمراری مـی‌تواند حذف شود: مـی‌دانستم/دانستمـی، با این روش صورت مساله پاک مـی‌شود! همچنین تکلیف “ن” نفی نیز درون فعل‌های‌ترکیبی (که ‌یک ‌یـا چند پیشوند دارند) بر من دانسته نیست. به منظور نمونـه فرنیـاورد (مانند درنیآورد)! درست هست ‌یـا نفرآورد، البته درون شعرهای کلاسیک پارسی هم گاهی این گونـه جابه‌جایی‌ها دیده مـی‌شود. بـه نمونـه‌ی زیر از عراقی بنگرید:

    گفته بودی کـه بیـایم چو بـه جان آیی تو             من بـه جان آمدم اینک تو چرا مـی‌نایی (نمـی‌آیی)

    ۱۱- آموزش نیـاکان زبان پارسی

    مـی‌بایست زبان‌های کهن ایرانی درون کتاب‌های درسی گنجانده شوند، همچنان کـه اروپاییـان زبان لاتین را مـی‌آموزند (با این کـه برای آنان زبان بیگانـه‌ای شمرده مـی‌شود). دانستن زبان‌های کهن، استفاده‌ از تکنیک‌های این زبان‌ها را نیز آسان‌تر و پذیرفتنی‌تر مـی‌کند. آن‌ها به منظور علمـی‌ زبان خود دست بـه دگرش‌های بنیـادینی زدند و بسیـاری از تکنیک‌های زبان لاتین را وام ‌گرفتند و زبان خود را لاتینی د (latinization)، چه‌گونـه هست که ما استفاده از زبان‌های کهن خودمان را روا نمـی‌دانیم؟ آقای آشوری درون مصاحبه‌ای عیب کار آقای شمس‌الدین ادیب سلطانی را این دانسته هست که آقای سلطانی از این نکته غافل هست که زبان لاتین که تا چند سده‌ی پیش زبان علم و فرهنگ اروپا بوده و به همـین دلیل پذیرش این لاتینی‌ به منظور اروپاییـان آسان‌تر بوده‌، ولی زبان‌های کهن ایران زبان‌های مرده‌اند و در نتیجه پذیرش آن دشوارتر هست و ایستادگی‌ها بیش‌تر. اتفاقن کوتاهی از ماست و باید از خود بپرسیم چرا از هویت زبانی خود آگاه نیستیم؟ اگر ما نیز درون مدارس به‌جای آموختن زبان‌های بیگانـه زبان‌های کهن خود را بیـاموزیم (یـا دست‌کم آشنا شویم)، آن‌گاه تکنیک‌های این زبان‌ها نیز پذیرفتنی‌تر خواهند شد. حال اگر شوربختانـه این امکان درون کشور ما فراهم نیست، وظیفه‌ی نویسندگان و روشنفکران ماست کـه این غفلت را جبران کنند و کار آقای ادیب سلطانی درون این زمـینـه بسیـار شایسته و ستودنی‌ست. همچنین برخی گویش‌های زبان‌های ایرانی هنوز دیس باستانی خود را نگه داشته‌اند و نمـی‌توان این زبان‌ها را زبان مرده شمرد.

    اگر دانش‌آموزان ما بدانند کـه پیشوند دُش/دُژ/ دُز (در واژگان آشنای دشنام، دشوار، دشمن، دژخیم و دوزخ) چه معنی‌یی مـی‌دهند آن‌گاه از شنیدن واژگان نوساخته‌ی دش‌پرورد (dystrophic)، دش‌دمـی (dyspnea)، دش‌رویش (dysplasia)، دش‌مـیزی (dysuria)، دژدود (fume)، دژگواری (dyspepsia)، دش‌آوایی (dysphonia)، دش‌نگاری (dysgraphia)، دش‌جنبی (dyskinesia)، دش‌زایی (dystocia)، دژآهنگی (dysrhythmia)، دش‌دشتانی (dysmenorrhea)، دش‌آمـیزی (dyspareunia) و … درون دوران دانش‌جویی نـه تنـها نمـی‌شگفتند کـه معنی آن‌ها را نیز خوب درمـی‌یـابند و مـی‌توانند خود نیز چیزی بر آن‌ها بیـافزایند (و ناچار نیستند اصطلاح‌های بیگانـه، ناهنجار، دراز، زشت  و سترون “اختلال تنفس”، “عسرالبول”، “سوء هاضمـه”، “اختلال قاعدگی”، “مقاربت دردناک”، “اختلال حرکت” و .. را بـه کاربرند). آیـا دانش‌آموزان ما کـه توان ‌یـادگیری ‌های گوناگون و پیچیده‌ی فعل‌های عربی و قانون‌های مربوط بـه فعل‌های معتل و … را دارند، نمـی‌توانند پیشوندها و پسوندها و تکنیک‌های واژه‌سازی زبان‌های باستانی خود را فراگیرند؟

    ۱۲- برساختن فعل از اسم

    اگر چه مردم درون به‌کاربردن این روش پیشرو هستند (ساخت فعل‌هایی مانند چتیدن، زنگیدن، تیغیدن، دردیدن و …) ولی روشنفکران و نویسندگان بهره‌ی چندانی نمـی‌برند و فرهنگستان هم آغازی لاک‌پشتی داشته است: انبوهیدن-انبوهش (to aggregate-aggregation)، هنجیدن- هنجیده- هنج (to norm-normed-normate)، هنجا (to normalize)، پپ-پیرش (to age- aging)، سامانش (systematization)، پایـانیدن-پایـانش (terminate-termination)، سردیدن (to quench)، پخشیدن (to diffuse).

    و گاهی از برساختن فعل مـی‌پرهیزد، به منظور نمونـه تاگ (دیس پهلوی تا) را به‌زیبایی به منظور clone برگزیده هست ولی به منظور cloning تاگ‌سازی را پیش‌نـهاده است. روشن هست که تاگ‌سازی به‌تر و بامعنی‌تر از شبیـه‌سازی است، ولی به‌تر این بود کـه تاگیدن/تاگش را برگزیند. اگر ناآشنا یـا ناجور بـه نظرتان مـی‌رسد بـه فعل اباگیدن (از اباگ/با) درون زبان پهلوی نگاهی بیـاندازید (جدول بند ‏۱۵).

    مـی‌توان به منظور بسیـاری از اسم‌ها و صفت‌ها فعل برساخت مانند: نویدن، نواندن، درازیدن/درازاندن (to elongate)، پهنیدن/پهناندن (to widen)، سیـاهیدن/سیـاهاندن (to darken)، سفیدیدن/سفیداندن (to whiten)، سرخیدن (to redden), بزرگیدن/بزرگاندن (enlarge)، تاریکیدن (to darken)، روشنیدن (to brighten)، دیسیدن (to form)، جفتیدن (to couple)، واجفتیدن (to decouple)،  سوکیدن، جشنیدن، پندیدن و ….

    در زبان پهلوی هم این روش دنبال مـی‌شده است. درون این زبان از اسم (مرگیدن/مرگاندن)، صفت (نزا/نزاراندن)، پیشوند (همـیدن)، حرف اضافه (اباگیدن)، قید (فرودیدن) و حتا اسم مصدر [۲۵] فعل برساخته ‌شده است، ولی شوربختانـه امروز هیچ نشانی از آن زایندگی بـه چشم نمـی‌خورد.

    با نمونـه‌های برشمرده مـی‌توان فهمـید برخورد با ‌یک زبان سامـی چه بر سر زبان هندواروپایی پارسی آورده هست و چه بلایی بر سر توان زایش آن آورده است. واژگان با معنی کامگارش (از کام+گار+ایدن)، بیرونش (از بیرون+ایدن)، پیداگش (از پیداگ+ایدن) و … را وانـهاده و واژگان بیگانـه‌ی “موفقیت”، “خروج”، “ظهور” را برگزیده‌ایم!

    ۱۳- بازنگری و بهکرد واژگان

    بازنگری و بهکرد واژگانی کـه از سوی مردم‌یـا نـهادهای علمـی پذیرفته نشده‌اند: به منظور نمونـه اگر دیدیم بعد از چند سال هنوز “لت لمسی” [۲۶] به منظور touchpad پذیرفته نشده است، بدانیم کـه مشکلی وجود دارد و واژه‌ی دیگری پیش‌نـهیم. اگرچه درون نگاه نخست مـی‌توان حدسید کـه چنین واژه‌ای بعد از چند سده هم پذیرفته نمـی‌شود. درون واژگان پیشنـهادی فرهنگستان درون گروه‌های مختلف واژه‌گزینی ناهمگونی محسوسی دیده مـی‌شود و به نظر مـی‌رسد برخی از گروه‌های فرهنگستان (مانند زیست‌شناسی و پزشکی) بسیـار پیشروتر و روشمندانـه‌تر از دیگر گروه‌ها عمل مـی‌کنند.

    یـادمان باشد هیچ‌گاه به منظور برابرسازی واژگان بیگانـه دیر نیست و نباید بـه دلیل رایج و متداول‌شدن ‌یک واژه‌ی بیگانـه، حکم بر پذیرفتن قطعی آن واژه بدهیم. بسیـاری از واژگان پذیرفته‌ی امروز، درون واقع واژگان نوساخته‌ی ناپذیرفتنی دیروز بوده‌اند (پزشک، پرستار، بیمارستان، درمانگاه و …). حتا اگر واژگان پیشنـهادی به‌سرعت درون مـیان مردم رایج نشود، دست‌کم درون نوشته‌ها و رسانـه‌های رسمـی بـه کار مـی‌شوند (کالابرگ، رزمایش، بالگرد، پیـامک، شـهرآورد، رایـانامـه، راهبرد و … ). به منظور برخی از واژگان نیز درون گام نخست ممکن هست برابر کوتاه و رسایی ‌یـافته نشود، مانند: “کلمـه‌عبور/رمزعبور” (password)، “قمرمصنوعی” (satellite)، “آنتی‌بیوتیک”، “تکامل”، “ماساژ”، “کروموزوم”، “کلون”، “سندروم”، “استعلایی/متعالی (transcendental)”، “جزر و مد”، “ماورالنـهر” و … ولی بعد از سال‌ها واژگان ساده، رسا و فارسی “گذرواژه [۲۷]“، “”، “پادزیست”، “فَرگشت”، “ورزمان”، “فامتَن”، “تاگ [۲۸]“، “نشانگان”، “ترافرازنده [۲۹]“، “کشند”، “فرارود” ساخته شده و کم‌کم جای برابرهای نادرست پیشین را مـی‌گیرند. این روند فرگشتیک درون زبان‌های دیگر هم رخ داده هست چنان‌که واژگان “آنالوطیقا”، “متافوسیقا”، “ابوذقطیقایی”، “اریثماطیقی”، “استاطیقا” و … از سال‌های نخست ‌ترجمـه از ‌یونانی بـه تازی درون سال‌های پسین جای خود را بـه “تحلیل”، “ماوراالطبیعه” و “حساب”، “یقینی”،”حسیـات” … دادند.

    به ‌یـادآوریم کـه از “حق‌الزحمـه”، “قوس‌ و قزخ”، “معرفه الارض”، “مـیزان الضغطه”، “پاسپورت”، “احصائیـه”، “جهاز هاضمـه”و … آغاز کردیم و به “دستمزد”، “رنگین‌کمان”، “زمـین‌شناسی”، “فشارسنج”، “گذرنامـه”، “آمار”، “دستگاه گوارش” و … رسیده‌ایم.

    یـادمان نرود کـه روزگاری حتا رییس فرهنگستان شادروان محمدعلی فروغی دانشور فرهیخته “مزید مقدم” و “مزید موخر” را بـه “پیشوند” و “پسوند” ‌ترجیح مـی‌داده! و صادق هدایت نویسنده‌ی برجسته و ملی‌ ما واژگان فرهنگستان را (که بیش از ۸۰ درسد آن‌ها امروزه بر زبان مردم جاریست) مسخره مـی‌کرده است! پس، از نام‌ها و چهره‌ها نـهراسیم کـه پرآوازه‌تر و فرزانـه‌تر از فردوسی پاکزاد نیستند، از کنایـه‌ها و ریشخندها و ژست‌های روشنفکرانـه نترسیم و به هدف والای زبان علمـی فارسی بیندیشیم و بس! همچنان‌که فردوسی ‌یک تنـه ایستاد و شاهکاری آفرید کـه از باد و باران نیـابد گزند. حتا پیکر او را بعد از مرگ بـه گورستان مسلمانان توس راه ندادند (به گناه ستایش از ایران!) و امروز از شـهر توس چه بازمانده هست جز آرامگاه فردوسی؟!

    ۱۴- واژه‌سازی مکانیکی

    برخی واژگان پیشنـهادی نیز با ذهن سنتی و اندیشـه‌ی فروبسته‌ی برخی اندیشـه‌وران سازگار نمـی‌افتد و با برچسب “مکانیکی” کنار نـهاده مـی‌شوند. دانسته نیست چه‌گونـه واژه‌ی “دژگواری” (dyspepsia) را ارگانیک مـی‌دانند، ولی “نپاهش” (observation) را مکانیکی مـی‌دانند؟!  با کدام سنجه‌ی علمـی برخی واژگان پیشنـهادی را رد مـی‌کنند؟ هر دو واژه ‌یک پیشوند باستانی دارند (دژ ، ن) و ‌یک فعل زنده‌ی پارسی. چه‌گونـه هست که پَرناوش (circumnavigation)، پَرگشت (circumvolution) و پروشتن (to circumscribe)، مکانیکی‌اند، اما “پَرستیدن” و “پَرآکندن” ارگانیک؟ شگفت‌تر این‌که ساخت مکانیکی واژه را به منظور علوم تجربی روا دانسته‌اند، ولی به منظور علوم فلسفی نـه! “استحاله”، “جدلی‌الطرفین”، “علی‌الاطلاق”، “مانعه‌الجمع”، “مکتفی بالذات”، “بدیـهی بالذات” پذیرفتنی هستند ولی “ترادیسی”، “خود‌بسنده”، “خودآشکار” مکانیکی و ناپذیرفتنی! اتفاقن مـهم‌ترین فلسفه‌ی وجودی فعل‌های برساخته‌ی پیش‌گفته درون زبان پهلوی (بند ‏۱۵)، تبیین زبان علمـی، فلسفی و دینی بوده هست نـه تغییر گفتار مردم.

    البته استدلال درستی کـه در این زمـینـه مـی‌شود، این هست که بند ناف این واژگان نوساخته از زبان مرجع بریده نشده است. نکته این‌جاست کـه بیش‌تر واژگان پیشنـهادی (به ویژه واژگان علمـی) همـین گونـه‌اند و ‌یک دوره‌ی گذر را حتما برای جاافتادن و مستقل‌شدن از زبان مرجع طی کنند و برای رسیدن بـه هدف زبان علمـی فارسی چاره‌ای جز این نیست. زبان انگلیسی و فرانسه هم همـین راه را پیموده‌اند و بند ناف خود را دو روزه از لاتین و ‌یونانی نبریده‌اند.

    نتیجه ‌گیری

    گفتیم ورود هر واژه منجر بـه ورود واژگان بسیـاری بـه زبان مـی‌شود و این واژگان نوآمده کم‌کم واژگان اصیل پارسی را بـه کنار رانده و جای آن‌ها را خواهند گرفت. همچنین وام‌گیری ساختار زبان را نیز مـی‌دگراند و این دگرش‌ها خود باعث ورود بیش‌تر واژگان بیگانـه مـی‌شود. هر چه زبان از اصل خود دورتر مـی‌شود و به ساختار زبان بیگانـه خو مـی‌گیرد، آمادگی بیش‌تری به منظور پذیرفتن واژگان بیگانـه مـی‌یـابد و این هم‌افزایی شوم بـه مرگ زبان مـی‌انجامد. دوم این‌که، واژگان بیگانـه ساختار آواییک زبان را نیز مـی‌دگراند و هر چه ساختار آواییک زبان بیش‌تر مـی‌دگرد، از واژگان خودی دورتر و به واژگان بیگانـه خو مـی‌گیرد.

    زبان پارسی بـه همراه نیـاگان (پارسی مـیانـه، پهلوی و اوستایی) و انش (گیلکی، کردی، بلوچی و ..) دربردارنده‌ی مجموعه‌ای غنی از روش‌های واژه‌سازی هست و تقریبن نیـازی بـه وام‌واژه‌ها و روش‌های زبان‌های بیگانـه ندارد. از آن‌جا کـه زبان پارسی با زبان‌های علمـی روز دنیـا هم‌خانواده و هم‌ساختار است، مـی‌توان امـیدوار بود کـه بازگشت بـه اصل زبان پارسی که تا حد زیـادی ما را از پریشانی‌ها و آشفتگی‌های زبانیک برهاند. برخورد زبان پارسی با زبان‌های سامـی بـه فراموش‌شدن بسیـاری از توانایی‌های پارسی انجامـید، ولی اندرکنش امروز زبان پارسی با زبان‌های علمـی روز دنیـا مـی‌تواند سازنده‌ باشد. هم‌خانوادگی و هم‌ریشگی این زبان‌ها با پارسی ما را بـه زنده‌ بخش‌های فراموش شده‌ی زبانمان واداشته هست و ما را به منظور بازساختن ‌یک زبان پرتوان علمـی برانگیزانده است.

    بازبردها:

    ۱- داریوش آشوری، زبان باز

    ۲- داریوش آشوری، بازاندیشی زبان فارسی

    ۳- پروفسور حیدری ملایری، فرهنگ ریشـه شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک

    ۴- محمد حیدری ملایری، بحثی درباره‌ی صرف فعل درون زبان علمـی فارسی

    ۵- فرهنگستان زبان و ادب پارسی، اصول و ضوابط واژه‌گزینی‌

    ۶- فرهنگستان زبان ایران، برابرهای فارسی پیشنـهادی گروه‌های واژه‌گزینی

    ۷-‌یدالله منصوری، بررسی ساختار فعل‌های برساخته درون فارسی مـیانـه و دری

    ۸- دفتر ششم واژگان مصوب فرهنگستان

    ۹- دفتر هفتم واژگان مصوب فرهنگستان

    ۱۰- محمد حیدری ملایری، با خشت و گل نمـی‌توان آسمان‌خراش ساخت

    ۱۱- جدول دروس اصلی و تخصصی الزامـی مـهندسی زلزله

    ۱۲- لیست دروس مـهندسی ژئوتکنیک٫ دانشگاه شریف

    ۱۳- وبگاه شـهربراز

    [۱] چو افراسیـابش بـه هامون بدید          شگفتید از آن کودک نورسید  (فردوسی)

    [۲] چو دیده دید و دل از دست رفت و چاره نماند              نـه دل ز مـهر شکیبد نـه دیده از دیدار. (سعدی)

    [۳] مـیرزا ملکم خان درون مقدمـه‌ی گلستان سعدی مـی‌گوید: به منظور فهمـیدن نوشته‌ای بـه زبان‌های غربی حتما آن را نخست خواند، درحالی‌که به منظور خواندن نوشته‌ای بـه فارسی حتما آن را نخست فهمـید! اگر چه اشاره‌ی او بیش‌تر بـه کاستی‌های خط بوده هست اما این کاستی‌ها درون عرصه‌ی زبان هم دیده مـی‌شود.

    [۴] پیشنـهاد آقای آشوری به منظور استفاده از دو نشانـه‌ی متفاوت ‌ی و‌ ی به منظور صفت و اسم نکره.

    [۵] این پسوند امروزه درون واژگان کهن چنگال، گودال، دنبال، پوشال، پیخال و واژگان نوساخته‌ی پیچال (labyrinth)، سنگال، تختال، برخال (fractal)، نگارال (graftal)  و … دیده مـی‌شود.

    [۶] البته جای خوشبختی هست که فرهنگستان با تصویب “خوارزمـیک” به منظور “الگوریتمـیک” حداقل “ایک” را بـه رسمـیت شناخته است.

    [۷] حتا به منظور ساخت اسم هم “ی” افزوده نمـی‌شده بلکه  “ih”  افزوده مـی‌شود. مانند بندگی (bandagih)، آزادگی (āzātakih) ، پزشکی (bijashkih  ) ، پیروزی ( piruzih) و…

    [۸]‌ترامون بـه معنی diameter (مانند پیرامون بـه معنی perimeter)

    [۹] بـه معنی راست و مستقیم در واژگان اردی‌بهشت، اردستان، اردبیل و …

    [۱۰] biometry

    [۱۱] biofog

    [۱۲] biospecies

    [۱۳] biomass

    [۱۴] Biocoenose

    [۱۵] داوطلب

    [۱۶] Self-interested، self-absorbed، self-regarding

    [۱۷] daršamidan

    [۱۸] پیشوند ana بـه معنی up، back again، throughout، against

    [۱۹] rombidan

    [۲۰] ešāndan

    [۲۱] این پیشوند درون واژگان “امرداد” ، “انوش”، “آناهید/آناهیتا”، “آوردن” …  نیز بـه صورت مرده بازمانده است.

    [۲۲] هم ‌معنی Eu [Greek]

    [۲۳] هم‌ معنی Greek]  Dys

    [۲۴] از واژگان نوساخته‌ی زیبا و رسای مصوب فرهنگستان زبان برابر eutrophication

    [۲۵] برساختن فعل ogrāyeŝnigistan از اسم مصدر ogrāyeŝn (گرایش)- دینکرد

    [۲۶] تصویب فرهنگستان، دفتر ششم

    [۲۷] چنان‌که امروزه ‌ییم مـیلیون مورد درون Google برای گذرواژه ‌یـافته مـی‌شود.

    [۲۸] Clone

    [۲۹] پیشنـهاد شمس‌الدین ادیب سلطانی

    - - -

    از: زبان فارسی

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    آغاز ترجمـه‌ی ادبیـات نمایشی درون ایران

    شماره‌ی نوشته: ٢٢/١١

     آمده درون وبلاگ منوچهر اکبرلو

    آغاز ترجمـه‌ی ادبیـات نمایشی در ایران

     تاریخ ترجمـه درون ایران بـه سده‌ها پیش بازمـی‌گردد. روزگاری کـه پادشاهان ایران، گاه درون دفاع از مملکت و گاه درون کشورگشایی‌هایشان مستقیمن با فرهنگ و زبانی دیگر رودررو قرار مـی‌گرفتند. به‌سبب همـین برخوردهای نظامـی بوده هست که بیش از هر زبان دیگری، آثار زبان‌های لاتین و‌یونانی بـه فارسی برگردانده شده است. جنگ‌های صلیبی نیز باعث نیـاز بیش‌تر بـه این تبادل زبانی شد. غربی‌ها کـه بر اثر جنگ‌های صلیبی بـه این سو کشیده شدند، خود را با دنیـایی شگرف و جالب روبه‌رو دیدند و به این ترتیب تمدن مشرق‌زمـین راهی نو پیش پای ملت‌های غرب گشود. از تماس و تلفیق دو تمدن شرق و غرب، مـهاجرت‌ها، مسافرت‌ها، کشورگشایی‌ها، سفرنامـه‌ها و خاطره‌نویسی‌ها رواج‌یـافت. 

    تاریخ ترجمـه درون ایران درون دوره‌ی قاجار بـه علت‌های گوناگون سیـاسی و اجتماعی بـه اوج خود مـی‌رسد و چون موضوع این نوشتار درباره ترجمـه‌ی «ادبیـات نمایشی» است، لذا سخن ما از دوره‌ی مشروطیت و پادشاهی قاجار آغاز خواهد شد.
    مـهم‌ترین عامل‌های ترویج زبان‌های اروپایی درون ایران درون این دوره، همکاری آموزگاران، مربیـان، مـهندسان و افسران فرانسوی و سپس دیگر کشورها، دایرشدن مدرسه‌های جدید آموزشی، تأسیس چاپ‌خانـه، فرستادن محصل بـه اروپا، آموزش زبان‌های فرانسه و انگلیسی، ترجمـه‌ی کتاب‌های گوناگون، تأسیس دارالفنون و ... هستند.
     

    آشنایی گسترده‌ی ایرانیـان با ادبیـات و هنر فرانسه باعث نشد کـه از آثار دیگر نویسندگان غرب غافل بمانند. ویلیـام شکسپیر از آن جمله است. ظاهرن نخستین تحصیل‌کرده‌ی ایرانی کـه از شکسپیر ذکری بـه مـیان آورده، مـیرزا صالح شیرازی است. وی جزو نخستین گروه محصلان ایرانی هست که از طرف عباس مـیرزا ولیعهد فتح‌علی شاه قاجار به‌همراه چند نفر دیگر برایب علوم و فنون جدید راهی انگلستان شد. او قرار بود بعد از بازگشت از فرنگ، مترجم دولت شود. ماحصل این سفر مطالعاتی، گذشته از علوم و فنونی کـه توسط این هیـات فراگرفته شد، سفرنامـه‌ای بود کـه توسط مـیرزا صالح شیرازی درباره‌ی خاطراتش از این سفر نوشته شده هست که نسخه‌هایی از آن درون اختیـار افراد قرار مـی‌گیرد. سفرنامـه‌ی مـیرزا صالح، اگرچه هرگز به‌چاپ نمـی‌رسد، اما به‌سبب روابطی کـه وی با رجال و روشنفکران آن دوره دارد، بی‌شک مشاهداتش از عجایب و غرایب فرنگستان از جمله تماشاخانـه، مفید واقع شده است. 

    به‌هرحال آن‌چه کـه مشاهدات مـیرزا صالح را از نمایش فرنگستان اهمـیت مـی‌بخشد، آن هست که وی بعدها بـه پست وزارت مـی‌رسد و به‌این‌ترتیب آشنایی وی با تماشاخانـه‌های غرب و نیز انتقال این اطلاعات بـه سایر رجال قاجار، بی‌شک درون تأسیس تماشاخانـه دارالفنون و ترغیب برخی از رجال زبان‌دان بـه ترجمـه‌ی آثار نمایشی بدون اثر نبوده است. اصولن ‌یکی از جنبه‌های بسیـار مـهم دوره‌ی قاجار، حمایت از رواج و توسعه‌ی ترجمـه است. ترجمـه و انتشار آثاری درون زمـینـه‌ی علوم، تاریخ، شرح احوال، سیـاحت‌نامـه و ادبیـات توسط عباس مـیرزا آغاز و با حمایت شاهان بعدی پی‌گیری شد. این برنامـه درون زمان ناصرالدین شاه بـه اوج خود رسید و تحت نظارت وی، دارالترجمـه‌ای برپا شد و در آن هیـاتی بـه منظور ترجمـه‌ی آثار اروپایی و تشکیل روزنامـه‌های ادواری بـه زبان فارسی گرد آمدند. همـه‌ی مطالب توسط شاه خوانده و سپس اکثر آن‌ها منتشر مـی‌شد و در دسترس قشر تحصیل‌کرده قرار مـی‌گرفت. دامنـه‌ی ترجمـه‌ها گسترده بود. از آثار بوکاچیو، مولیر و شکسپیر گرفته که تا علوم نظامـی و از ترجمـه‌ی مقاله‌های روزنامـه‌‌هایی چون تایم، توردو موند گرفته که تا مقاله‌های بیش‌تر روزنامـه‌های ترکیـه، روسیـه و قفقاز بـه فارسی ترجمـه شد.

    با گسترش روابط سیـاسی و فرهنگی مـیان دربار و دنیـای غرب و رفت‌وآمدهای هیـات‌های سیـاسی، فرهنگی و اقتصادی، آشنایی طبقه‌ی تحصیل‌کرده روشنفکر ایران با شکسپیر بیش‌تر شد و آنان درون سفرهایی کـه به فرنگ داشتند، نامـی از شکسپیر مـی‌شنیدند و ‌یـا‌ یکی دو نمایش‌نامـه‌ی او را تماشا مـی‌د. راه آشنایی دیگر با شکسپیر، روسیـه‌ی تزاری بود. درون روسیـه‌ی تزاری و به‌ویژه شـهرهای مسکو، پترزبورگ و نواحی جنوب روسیـه، آثار شکسپیر به‌طرز گسترده‌ای بـه نمایش گذارده مـی‌شد و طبقه‌ی اشراف ثروتمند و حتا مردم عادی و تهی‌دست بسیـاری از آثار شکسپیر را درون تماشاخانـه‌های معروف روسیـه تماشا مـی‌د. با توجه بـه این امر کـه روسیـه راه ارتباطی ایران با غرب بود و بسیـاری از مسافران کـه قصد مسافرت بـه آلمان، اتریش، فرانسه‌ یـا انگلستان را داشتند، حتما از راه بندر انزلی بـه روسیـه مـی‌رفتند، و از آن‌جا بـه مقصد خود عزیمت مـی‌د. 

    در این مسیر هست که سفرنامـه‌نویسانی چون مـیرزا صالح شیرازی دیده‌های خود را شرح داده‌اند. از سویی تحصیل‌کردگان ایرانی ساکن درون جنوب روسیـه مـی کوشیدند که تا در نوشتن، ترجمـه و اجرای آثار غربی، سبک آن‌ها را ایرانی کنند و با فضا و محیط خود منطبق سازند، از آن‌جمله هست مـیرزا فتح‌علی آخوندزاده کـه در آثار خود تأثیر به‌سزایی از شکسپیر گرفت. وی با بیش‌تر نمایش‌نامـه‌های مـهم و معتبر صحنـه‌های روس از جمله نوشته‌های گوگول و استرفسکی آشنا شد و نیز از شکسپیر و مولیر الهام مـی‌گرفت. انتشار آثار آخوندزاده‌ یعنی تمثیلات، تأثیر عمـیقی بر ادبیـات نمایشی درون ایران داشت، به‌طوری کـه نخستین نمایش‌نامـه‌نویس ایرانی، مـیرزا آقا تبریزی مستقیمن تحت تأثیر و حتا زیر نظر وی نخستین آثار خود را پدید آورد.

    با آغاز مشروطیت درون ایران و استقرار ناپایدار نـهادهای غربی و رشد و گسترش روابط فرهنگی و ارتباطی با غرب، استقبال از شکسپیر بیش‌تر شد و حتا درون شـهرستان‌ها برخی از آثارش بـه روی صحنـه رفت. بـه ‌عنوان نمونـه درون تبریز گروه آکتورال طاشچیـان بـه سرپرستی و مدیریت مگرویچ طاشچیـان، چندین نمایش‌نامـه شکسپیر را بـه زبان‌های ارمنی و ترکی آذری بـه نمایش گذارد.

    تأسیس و انتشار مجله‌ی ادبی و هنری بهار درون سال ١٣٢٨ توسط‌ یوسف اعتصامـی ملقب بـه اعتصام‌الملک را حتما نقطه‌ی عطفی درون شناخت گسترده و درست از شکسپیر درون ایران دانست. یوسف اعتصامـی پدر پروین اعتصامـی درون این مجله، آثار منتخبی از نمایش‌نامـه‌های شکسپیر را بـه فارسی برگرداند و منتشر کرد. وی درون شناساندن درست شکسپیر بـه نویسندگان ایرانی از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. درون سال اول انتشار مجله‌ی بهار، نخستین زندگی‌نامـه‌ی مفصل شکسپیر بـه فارسی انتشار داده شد و تحصیل‌کردگان ایرانی با شرح و احوال و نام آثار شکسپیر آشنا شدند. 

    در بخشی از مقاله درباره‌ی زندگی شکسپیر درون این مجله آمده است:‌ «ویلیـام شکسپیر درون ٢٢ آوریل ١۵٦۴ درون قریـه استراسفورد متولد گردید. پدرش از تجار متوسط‌الحال بود. او پسرش را درون مدرسه‌ی مجانی گذاشت... درون ١۵٨٣ به‌جهت کثرت اولاد و فقدان معاش فرار کرده خود را بـه لندن رسانید. و در آن‌جا بـه اداره‌ی بازیگران تئاتر به منظور نمایش رفت. وقت اندکی بر این نگذشت کـه دسته‌ی تئاتری به منظور خود ترتیب داده، اداره‌ی آن را بر عهده گرفت. متن‌هایی کـه در اداره‌ی وی اجرا مـی‌شد، اغلب از آثار قدما بود و به اقتضای حال درون آن‌ها تصرفی بـه عمل مـی‌آورد. شکسپیر درون آثار خود رسوم و عادات طبقات اجتماعی لندن و حوادث جاریـه را بـه مقاصد ادبی و نکات اخلاقی طوری آمـیخته بود کـه نظر دقت و ستایش همـه را بـه سوی خود متوجه کرد. از این رو ستاره‌ی اشتهار شکسپیر درون آسمان فضل و ادب درخشیدن گرفت. درون سال ١۵٩۷ الیزابت ملکه انگلستان بـه تماشای نمایش‌نامـه‌های وی حاضر شد و مدیریت و اعضای تئاتر را تحت حمایت خود قرار داد. این ملاطفت ملوکانـه بر اعتبار شکسپیر افزود. درون سال ١٦١١ گویی آتش فکر شکسپیر خاموش شد. دیگر چیز نمـی‌نوشت و به استراحت محتاج بود. بدین روی بـه استراتفورد برگشت و ٢٣ ماه آوریل سال ١٦١٦ زندگی را وداع گفت.» 

    اعتصام‌الملک همچنین لیست آثار شکسپیر را ترجمـه کرد و در مجله‌ی خود انتشار داد. ترجمـه‌ی آثار شکسپیر توسط اعتصام‌الملک تحت عناوین زیر آمده است. «رومئو و ژولیت، شارل سوم، تاجر ونیزی، بدبختی درون عیش، خیـالات‌ یک شب تابستان، هر چیز کـه عاقبتش خوب باشد خوب است، هیـاهوی زیـاد به منظور هیچ چیز، ژول سزار، ماکبث، پادشاه لیر، حکایت زمستان و...»

    از آن بعد شکسپیر به منظور مردم ایران نامـی آشنا شد و هر از چند گاهی بـه مناسبتی نام و‌ یـا بخشی از آثارش درون روزنامـه‌ها و مجله‌های ایران منتشر مـی‌شد. اهمـیت شکسپیر درون ادبیـات نمایشی دوره‌ی مشروطیت چنان هست که حتا خبر جشن تولد شکسپیر و نمایش ‌یکی از آثار وی (هیـاهوی زیـاد به منظور هیچ) درون شـهر استراسفورد، درون روزنامـه‌ی رعد بـه چاپ مـی‌رسد.

    توجهی کـه در دوره‌ی ناصری بـه مولیر مـی‌شد، درون دوره‌ی مشروطه معطوف بـه شکسپیر شد. گرچه فقط دو سه نمایش‌نامـه از آثار وی و آن هم فقط درون اواخر مشروطه بـه فارسی ترجمـه شد. اما مقاله‌های بسیـاری درباره‌ی هنر نمایش‌نامـه‌نویسی وی درون روزنامـه‌ها و مجله‌ها بـه چاپ رسید. درون همان مجله‌ی بهار کـه مطلبی از آن درون بالا نقل شد بـه تاریخ نمایش و تعریف انواع نمایش پرداخته شده هست و درون آن جا نیز از شکسپیر به‌ عنوان ‌یکی از «اعاظم شعرا و اساتید ارباب نظم و نثر» نام شده هست که «با اشعار و مولفات خود کار تئاتر را بـه جایی رسانیدند کـه این فن جلیل، درون اروپا به‌صورت‌ یکی از عوامل فعاله تربیت و تهذیب اخلاق شمرده مـی‌شود.»

    در این مجله همچنین بخش‌هایی از نمایش‌نامـه‌های خیـالات تابستان و ماکبث نقل شده است. از جمله مطالب دیگر درباره‌ی زندگانی و آثار شکسپیر، مقاله‌ی سلیمان سلیم درون مجله‌ی ادبی هست که شماره‌ی اول آن درون سال ١٣٣٦ بـه چاپ رسیده است. به منظور آشنایی با دیدگاه ایرانیـان درون آن دوره نسبت بـه شکسپیر بخشی از مقاله‌ی سلیمان سلیم نقل مـی‌شود:
    «... درام را البته خود شیک اسپیر ابتکار ننموده. قبل از او شعرای دیگر، درام‌های مفروح و محزون نوشته بودند و شیک اسپیر هر چند از آن‌ها تقلید نموده ولی عبارات و مضامـین او را لطافت و بلاغتی هست که سایر معاصرین و متقدمـین را مـیسر نبوده، کلمات او را بـه کلمات ایشان همان نسبت هست که انسان ذی‌روح را بـه جسد مرده، چه مواضیع بـه منزله جسم و صنایع لطیفه و آنچه کلام را بلیغ مـی‌کند بـه مثابه روح باشد و نیز معلوم هست ابتدای این تراژدی‌ها و کمدی‌ها در‌ یونان هست و نویسندگان معروف آن سرزمـین از قبیل سوفوکلیز، اسکیلوس و اریس توفانیز و غیره بـه این طرز درام‌ها نوشته‌اند. اما درون درام‌های انگلیسی، شیک اسپیر را با درام‌های‌یونانی آن‌ها تفاوت از زمـین که تا آسمان است. شیک اسپیر درون این نوشتجات مقاصد خود را فدای قافیـه ننموده، بی‌تکلف صفحات خود را مملو مـی‌کند. اروپاییـان، کلام او را شعر مـی‌خوانند و لازمـه شعر را قافیـه نمـی‌دانند فقط بـه داشتن سجع و بحر اکتفا مـی‌کنند و این سبک شعر کـه مـی‌توان آن را شعر المنثور نامـید درون ادبیـات ایران ظهور ننموده است...»

    تأثیرپذیری از شکسپیر حتا درون ترجمـه‌های آثار دیگران نیز بـه چشم مـی‌خورد. به‌ عنوان نمونـه نمایش‌نامـه‌ی تئاتر ضحاک نوشته‌ی سامـی بیک عثمانی هست که توسط مـیرزا ابراهیم خان ملقب بـه امـیر تومان صورت گرفت. سامـی بیک درون مقدمـه‌ی نمایش‌نامـه‌ی خود توضیح مـی‌دهد: «... این ‌یک قصه‌ی تاریخی است. درون قسم تئاتر ادبیـات ادبای غربی کـه استادان ما هستند به‌خصوص مثل شکسپیر و هوگو، استادان سخن، قصه‌هایی را کـه مستند بـه تاریخ هست لزوم صدقش را بـه وقایع تاریخیـه بـه حکم‌ یک قاعده صحیحه‌ای گذاشته‌اند...»

    نکته‌ی قابل‌تأمل این هست که با وجود اشتهار شکسپیر درون مـیان اهل ادب و هنر که تا سال‌ها بعد از مشروطیت، هیچ اثری از او به‌طور کامل ترجمـه نشده است. بـه نظر مـی‌رسد ‌یکی از علت‌های عدم استقبال از ترجمـه‌ی کامل آثار شکسپیر، مشکل بودن این امر است. ‌یکی از ویژگی‌های آثار شکسپیر، ادبی‌بودن و منظوم‌بودن و استفاده زیـاده از صنایع ادبی است. این زبان ادبی کـه به قول سلیمان سلیم، «شعر المنثور» هست در ادبیـات ایران وجود نداشته است. برگرداندن شعرهای او بـه فارسی با حفظ اصالت و قالب اصلی کاری هست مشکل کـه تسلط کاملی را بر زبان و ادبیـات انگلیسی و فارسی مـی‌طلبد.

    نخستینی کـه متن کامل دو اثر شکسپیر را از انگلیسی بـه فارسی برگردانده، ناصرالملک است. درون واقع حاصل تمام جست‌وجوها، سیـاه‌مشق‌ها و تجربه‌ها را درون زمـینـه‌ی ترجمـه‌ی آثار نمایشی فرنگی از زمانی کـه گزارش مردم‌گریز درون استانبول و توسط مـیرزا حبیب اصفهانی بـه فارسی برگردانده شد که تا دوره‌ی مشروطه کـه آثار بسیـاری از نمایش‌نامـه‌نویسان گوناگون بـه فارسی ترجمـه شد، حتما در ترجمـه‌ی داستان غم‌انگیز اتلو مغربی درون وندیک جست‌وجو کرد. زیرا کـه مترجم بـه اظهار ناقدان، برگردانی زیبا، شیوا و تا حد ممکن دقیق از اثر جاودانی شکسپیر بـه فارسی ارایـه داده است.

    ناصرالملک‌ یکی از رجال مشـهور دوره‌ی قاجار است. ابوالقاسم خان‌ قره‌گوزلو همدانی ملقب بـه ناصرالملک کـه در سال ١٢٨٢ ه.ق متولد شد و در سال ١٣۴٦ ه.ق درون سن شصت ‌و چهار سالگی دیده از جهان فرو بست. از نخستین ایرانیـان تحصیل‌کرده درون دانشگاه آکسفورد بود کـه مشاغل بسیـار مـهم و حساس سیـاسی نیز بر عهده داشته است. وی درون سال ١٣٢۵ از سوی محمدعلی شاه مأمور تشکیل کابینـه مـی‌شود و پس از دو ماه استعفا مـی‌دهد. محمدعلی شاه او را زندانی کرد اما با دخالت سفارت انگلیس آزاد شد و سپس رهسپار اروپا گردید.

    در سال ١٣٢٨ ه.ق به‌نیـابت سلطنت برگزیده شد و پس از تاج‌گذاری احمد شاه دوباره رهسپار اروپا شد که تا سال ١٣۴۵ ه.ق درون آن جا اقامت کرد. در همـین فاصله دست بـه ترجمـه‌ی اتللو زد. فرزند او حسین‌علی قراگوزلو درگذشته بـه تاریخ تیرماه ١٣٣۷ درون پاریس انگیزه‌ی دست‌زدن بـه ترجمـه‌ی اتللو را چنین ذکر مـی‌کند: «مرحوم ابوالقاسم خان ناصرالملک بعد از پایـان تصدی نیـابت سلطنت درون سال ١٢٩٣ ه.ش بـه سن پنجاه و هشت سالگی عازم اروپا گردید. شبی درون حضور جمعی از دوستان کـه نزد ایشان گرد مـی‌آیند و از هر دری سخن مـی‌راندند، صحبت از شاعر انگلیسی، ویلیـام شکسپیر بـه مـیان آمد و ‌یکی از حضار اظهار نمود کـه ترجمـه منظومات و نقل معانی و عبارات آن شاعر شـهیر بـه زبان فارسی امکان‌پذیر نمـی‌باشد. ناصرالملک با این عقیده موافق نبود و از راه آزمایش تفنن درون صدد برآمد چند سطر از‌ یکی از آثار آن نویسنده را ترجمـه نماید و به این منظور تصادفن نمایش‌نامـه‌ی اتللو انتخاب گردید. تفریح ‌یک شب و ترجمـه چند جمله، ایشان را بر آن داشت کـه تمام داستان را بـه فارسی درآورد و به فاصله‌ی چند سال بر اثر اصرار دوستان بـه ترجمـه‌ی بازرگان و ندیم پردازد.»

    در دنباله‌ی مطلب، حسین‌علی قراگوزلو بـه بیـان تفاوت‌های زبان فارسی و انگلیسی بـه منظور بیـان اشکالات ترجمـه شکسپیر مـی‌پردازد. درون قسمت دیگری بیـان مـی‌دارد که: «زبان فارسی از زمان سعدی بلکه از دوره‌ی رودکی که تا کنون چندان تغییر نکرده و اصطلاحات شعرا و نویسندگان آن عصر درون زبان امروزه جاری و متداول است. ولی زبان انگلیسی درون این مدت تحولات زیـادی نموده و درک آثار نویسندگان قدیم آن سرزمـین بدون مطالعه‌ی مخصوص مـیسر نمـی‌‌باشد. گرچه درون دوره‌ی شکسپیر، پایـه‌ی زبان امروزه گذاشته شده بود، با این حال درون سه سده و نیم سده اخیر، ‌یعنی از عصر شکسپیر که تا امروز نیز تغییرات مـهمـی درون زبان انگلیسی راه‌یـافته و‌ یکی از اشکالات ترجمـه‌ی شکسپیر، همان الفاظ و عباراتی هست که بعضی از آن‌ها منسوخ گردیده و برخی نیز تغییر معنی داده‌اند.»

    حسین‌علی قراگوزلو درون بخشی دیگر از نوشته خود بـه توضیح وظیفه‌ی مترجم مـی‌پردازد و رعایت امانت و فصاحت را دو شرط ترجمـه مـی‌شمارد و در بخشی چنین مـی‌نویسد: «در امر ترجمـه، وظیفه‌ی هر مترجم هست که دقت و صداقت کامل بـه کار برد و در حدود امکان از معنی و عبارات اصل تجاوز نکند و دور نشود و مطلب را با کلامـی هرچه نزدیک‌تر بـه اصل بیـان کند و درعین‌حال به‌طوری رعایت فصاحت را نماید کـه شیوه‌ی زبان ترجمـه حفظ شود که تا متن ترجمـه به منظور خواننده بـه کلام عادی ماند. بـه پی‌روی از این قاعده، مرحوم ناصرالملک کوشیده هست این دو نمایش‌نامـه را بـه فارسی ساده و روان نقل کند و حتا‌المقدور از گفتار اصل دور نشود.»

    ناصرالملک درون دی ماه ١٣٠٦ ه.ش درون تهران از دنیـا مـی‌رود و پنج سال بعد ‌یعنی درون ١٣١١ ه.ش هنرپیشـه‌ای روسی بـه نام پاپازیـان، بـه تهران مـی‌آید و تصمـیم مـی‌گیرد نمایش‌نامـه‌ی اتللو را بـه زبان فارسی نمایش دهد. بـه توصیـه‌ی حسین علاء، فرزند ناصرالملک متن ترجمـه را بـه پاپازیـان مـی‌سپارد. پاپازیـان کـه در نمایش آثار شکسپیر شـهرتیب کرده هست شبی درون حضور جمعی، اتللو را با همکاری دسته‌ای از بازیگران جوان به‌روی صحنـه مـی‌برد.

    پس از این اجرا،انی کـه به وجود این ترجمـه پی‌برده‌‌اند، درون ترجمـه‌های بعدی خود از آن استفاده مـی‌کنند. ناصرالملک درون مدت توقف درون اروپا چندین بار بـه تصحیح و اصلاح ترجمـه‌ی خود مـی‌پردازد و نخستین نسخه‌ی تصحیح‌شده درون سال ١٢٩٦ ه. ش بـه خط مـیرزا عیسی خان چاپ نخستین ترجمـه‌ی اتللو درون پاریس انجام مـی‌پذیرد. درون سال ١٩٦١م. «مطبعه ملی پاریس» این ترجمـه را تحت نظر‌ هانری ماسه، رییس مرکز زبان‌های شرقیـه، به‌چاپ مـی‌رساند. درون دیباچه‌ی کتاب، ناصرالملک توضیحاتی را ذکر مـی‌کند. به منظور آشنایی شیوه‌ی برخورد وی و در نتیجه معاصران او با ادبیـات نمایشی غرب و به‌ویژه شکسپیر، نگاهی بـه این دیباچه مـی‌اندازیم.

    ناصرالملک درون آغاز بـه تاریخ «صنعت نگاشتن افسانـه ‌یـا داستان به منظور نمایش درون تماشاخانـه» مـی‌پردازد و از دو «شکل اصلی» نمایش ‌یعنی «غم‌انگیز و فرح‌آمـیز» سخن مـی‌گوید و آن‌ها را تعریف کرده و به تأثیرات هر یک مـی‌پردازد. بعد از آن از شکسپیر سخن بـه مـیان مـی‌آورد: «ویلیم شاکسپیر که‌ یکی از سخنوران بزرگ و شعرای معروف انگلستان است، درون این صنعت تصرفات تازه کرده و پایـه‌ی سخن را بـه جایی بلند رسانیده است. بعد از سده‌ها کـه پی‌رشینیـان دایره را محدود کرده بود، مبتکر سبکی جدید گردید و منظره‌ی وسیع بـه عالم طبایع و اخلاق گشوده گویی نظر دقیق او بـه هر گوشـه و بیغوله‌ی دل انسانی راه کـه نکته‌ای از اسرار مکنون درون آن، بر او پوشیده نیست‌ یـا صور حقیقت درون آیینـه ضمـیرش منعگردیده و در بیـانات او جلوه‌گر آمده. لطافت طبعش از الفاظ شیرین صورت‌انگیز و ترکیبات خوش‌الحان و دلپذیر نظم او هویدا است. گاهی بـه چند کلمـه‌ی رنگین‌ نقشی مـی‌نگارد کـه گویی روح درون آن دمـیده شده است. درون کلام اندک معنی بسیـار گنجانیدن از خصایص او هست و پاره‌ای از عباراتش مانند امثال درون زبان انگلیسی جاری. درون نظم خود تصنعاتی نموده از قبیل ترک قافیـه، استعمال سکته ملیح (به اصطلاح عروض)، انتقال دنباله و وقفه کلام از شعری بـه شعر دیگر، بالجمله نکاتی چند بـه کار هست برای آن کـه جریـان شعر بر ‌یک منوال طبع را ملامت نیـاورد و گفتار شبه گفتار عادی ماند و نیز گاهی بـه اقتضای حال، قافیـه‌ یـا نثر سنجیده آورده است.»

    در دنباله‌ی مطلب، ناصرالملک بـه شرح زندگانی شکسپیر و دیگر آثارش مـی‌پردازد و در پایـان از ترجمـه‌ی خود و دعوت دیگران بـه ادامـه‌ی این کار سخن مـی‌گوید. او مـی‌نویسد: «ترجمـه‌ی ناقصی را کـه در این اوراق مسطور گشته بـه چیزی نتوان شمرد، جز آن‌که اول ترجمـه هست از ‌یک منظومـه‌ی شاکسپیر بـه این زبان. هرگاه با همـه‌ی بی‌رنگی کـه در انعکاس نظم بـه نثر ناگزیر است، اندک نشانـه‌ای از اصل دهد، امـید آن کـه دانشمندان ایران را مایل سازد کـه پاره‌ای از دیوان این شاعر بزرگ را بـه فارسی درآوردند و‌ یـا سخنوران آن سرزمـین موزون را برانگیزد کـه به روشنی افکار او پی بـه معانی بدیع و در الفاظ دری را بـه سبک او بـه رشته نظم کشند و بوستان ادبیـات فارسی را با گل‌های نوشکفته آرایشی تازه بخشند. از آن‌جا کـه پیشینیـان شعرای ما، هر ‌یک درون عرصه‌ی خود، گوی سبقت ربوده، را ‌یـارای نبرد نگذاشته‌اند، هر آینـه کوشش درون مـیدان آن‌ها سعی بی‌هوده هست و جز آن کـه طبع را خسته و نازاد گرداند، نتیجه‌ای نتواند داد. بعد اگر معاصرین راه تازه پیمایند و عرصه‌ی دیگر جویند، باشد کـه از‌ یـافته‌ی خود گوهرهای شایگان بر گنجینـه‌ای کـه رفتگان نـهاده‌اند، بیفزایند.»

    از دیگر مترجمانی کـه بخشی از آثار شکسپیر را بـه فارسی برگردانیده‌اند، ایرج مـیرزا، شاعر معروف دوره‌ی مشروطیت است. آریـان‌پور درباره‌ی ترجمـه‌ی او مـی‌نویسد: «روایتی از افسانـه‌ی ونوس و ادونیس را کـه شکسپیر مطابق ذوق و سلیقه‌ی مردم زمان خود درون ادبیـات انگلیسی زنده کرد، ایرج مـیرزا آن را از شاعر انگلیسی گرفته و قسمت اول داستان را بـه نام زهره و منوچهر بـه شعر فارسی درآورده است.»

    به این ترتیب مشاهده مـی‌شود کـه شکسپیر علاوه بر تأثیر بر ادبیـات نمایشی ایران، بر شعر فارسی عصر مشروطیت نیز تأثیر گذاشته است. ایرج مـیرزا درون اقتباس خود مـهارت بسیـار بـه خرج داده و فضای داستان و همچنین شخصیت‌ها را کاملن ایرانی کرده است. آریـان‌پور عقیده دارد: «... ایرج درون نقل داستان بـه زبان فارسی چنان استادی هنرمندانـه بـه کار و مضامـین را کـه از شاعر انگلیسی به‌عاریـه گرفته، چنان با صحنـه‌های عادی معمولی زندگانی ایرانی درآمـیخته کـه خواننده هرگز احساس نمـی‌کند کـه موضوع داستان و صحنـه دیدار و گفت‌وگوی قهرمان از ‌یک اثر خارجی ترجمـه ‌یـا اقتباس شده است...»
    قسمت پایـانی این منظومـه، بـه نقل از کتاب از صبا که تا نیما چنین است:
    گرچه همـه عشق بود دین من   باد بر او لعنت و نفرین من
    داد داد بـه من چون غم و زحمت مباد  قسمت او جز غم و زحمت مباد
    تا بود افسرده و ناکام باد  عشق خودش آغاز و بد انجام باد
    یـا ز خوشی مـیرد ‌یـا از ملال  هیچ مبیناد رخ اعتدال
    باد چو اطفال همـیشـه عجول  بی‌سببی خوشدل و بیخود ملول
    باد گرفتار بـه لا و نعم  خوف و رجا چیره بر او دم‌به‌دم
    صبر و شکیبایی ازو دور باد  با گله و دغدغه مشـهور باد

    این ترجمـه‌ی ناتمام درون آخرین سال زندگی ایرج مـیرزا ‌یعنی ١٣٣۴ ه.ق صورت گرفت.
    بعدها با گسترش نـهادهای نوین غربی درون ایران و توسعه‌ی روزافزون روابط فرهنگی بین ایران و انگلستان، سیر ترجمـه‌ی آثار شکسپیر و نمایش آثار وی افزایش‌یـافت.

    پی‌نوشت:
    ١. به منظور آشنایی بیش‌تر با سیر ترجمـه درون ایران، رجوع شود به: نوابی، داود. تاریخچه‌ی ترجمـه درون ایران، چاپ اول، تهران، ١٣٦٣.
    ٢. نخستین آشنایی‌ها با ادبیـات غرب بـه زبان فرانسه صورت گرفت.
    علت آن را مـی‌توان چنین ذکر کرد کـه چون فرانسه از ایران دور بود و ایرانیـان اطلاعات کافی از فرانسوی‌ها نداشتند و از نقل‌قول‌ها، آن‌ها را بـه خون‌گرمـی مـی‌شناختند و احتمالن تجانس اخلاقی بین آن‌ها و ایرانیـان وجود داشت (به همـین علت آثار مولیر به‌راحتی منطبق مـی‌شود). از طرفی سرخوردگی و عدم دل‌خوشی ایرانیـان از روس‌ها و انگلیسی‌ها باعث شد گمان برند کـه دوستی با فرانسویـان سودمندتر خواهد بود و دولت فرانسه غرض سیـاسی خاصی ندارد. عوامل دیگر ازجمله آوازه فتوحات ناپلئون درون اروپا و نفوذ فرانسه درون لبنان و فلسطین و سوریـه از زمان جنگ‌های صلیبی بـه این اعتماد و خوش‌باوری کمک مـی‌کرد. بـه علت اطناب سخن، علاقه‌مندان را بـه کتاب‌های تاریخی عهد قاجار ارجاع مـی‌دهیم.
    ٣. او مولیر و شکسپیر را تحت عبارت «مصنفان عالی فن دراما و مستحق تعظیم» معرفی مـی‌کند.
    ٤. از جمله این اجرا، نمایش‌نامـه‌ی اتللو است.
    ٥. درباره‌ی فعالیت‌های اعتصام‌الملک مراجعه شود به:
    آرین‌پور،‌ یحیی. از صبا که تا نیما، تهران، کتاب‌های جیبی، ١٣۵۷، ج ٢، ص ١١٣؛
    و درباره تأثیر او درون آشنا ایرانیـان با ادبیـات اروپایی مراجعه شود به:
    زرین‌کوب، عبدالحسین، نقد ادبی، تهران، ج ٢، ص ٦۴۵.٦. امـیرکبیر، ١٣۵۴، عدم‌ترجمـه‌ی ‌یکسان اسامـی خاص زبان‌های دیگر (اسامـی افراد، مکان‌ها، آثار و...) از مسایلی هست که پرداختن بـه آن، همت ادیبان را مـی‌طلبد.
    ٧. توضیح این ترجمـه‌ها، درون دنباله‌ی مطلب خواهد آمد.
    ٨. بعدها، نیما «شعر نو» را ارایـه مـی‌دهد.
    ٩. این نمایش‌نامـه، نخستین نمایش‌نامـه‌ای هست که بـه فارسی ترجمـه شده هست و جالب آن کـه به زبان شعر کلاسیک بـه فارسی برگردانیده شده است.
    ١٠. ارزش ترجمـه بیش‌تر از نظر ادبی هست و نـه از نظر نمایشی.‌ یکی از مشکلات اجرای آثار ترجمـه‌شده، ترجمـه‌شدن آن‌ها بـه وسیله‌ی ادیبان و نـه تئاتری‌هاست. بـه عنوان مثال ترجمـه‌ی دیـالوگ‌های ‌یک شخصیت عامـی با بیـان ادبی و فاخرانـه، بدیـهی هست کار شخصیت‌پردازی توسط کارگران را دچار مشکل مـی‌سازد.
    ١١. بدیـهی هست که این سخن، صرفن نظر ناصرالملک هست و بحث روی آن و مقایسه‌ی فارسی با زبان‌های دیگر درون حد این مقال نیست. علاقه‌مندان را بـه کتاب‌های تاریخ ادبی ایران ارجاع مـی‌دهیم.
    ١٢. وی به منظور اجرای چند نمایش بـه نفع بینوایـان، از سوی جمعیت شیر و خورشید سرخ بـه ایران دعوت شد. از جمله نمایش‌های اجراشده‌ی دیگر او، هملت و دون‌ژوان بود. پاپازیـان چون فارسی نمـی‌دانست، بـه فرانسه حرف مـی‌زد و بقیـه‌ی بازیگران بـه فارسی سخن مـی‌گفتند!
    ١٣. عبارات داخل علامت «» استفاده از اصطلاحات خود ناصرالملک است.
    ١٤. درون این نوشته، هنگام نقل قول‌های مستقیم از منابع، هیچ گونـه تغییری درون رسم‌الخط و طرز تلفظ اسامـی داده نشده است.
    ١٥. دو ترجمـه دیگر از اتللو وجود دارد کـه البته هر دو مترجم آن بـه تأثیرپذیری خود از ناصرالملک اذعان دارند. این دو ترجمـه عبارت‌اند از:
    شکسپیر، ویلیـام. اتللو، مترجم داریوش شاهین، تهران، مـهرگان، ١٣۵۴، و چاپ دیگر آن: بارانی، ١٣۴۴.
    شکسپیر، ویلیـام، اتللو، مترجم محمود اعتمادزاده (به‌آذین)، تهران، نشر اندیشـه، چاپ اول، ١٣۷۷.
    ١٦. ایرج مـیرزا (١٢٩١ ـ‌ ١٣۴۴ه.ق)
    ١٧. فهرست نسبتن کاملی از ترجمـه‌ی آثار شکسپیر بـه زبان فارسی درون کتاب (شـهریـاری، خسرو. نمایش، تهران، امـیرکبیر، دفتر دوم، ص ۵٣۴ ـ ۵٣٨ آورده شده است.)

    منابع:
    ١. آدمـیت، فریدون، اندیشـه‌های آخوندزاده، چاپ اول، تهران، خوارزمـی، ١٣۴٩.
    ٢. آرین‌پور،‌یحیی، از صبا که تا نیما، چاپ پنجم، تهران، کتاب‌های جیبی، ١٣۵۷.
    ٣. حسینی، سید قاسم، «آشنایی با شکسپیر»، کیـهان ادب و هنر، ش ۴٣۵٨.
    ۴. سپانلو، محمودعلی، نویسندگان پیشرو ایران، چاپ اول، تهران، نگاه، ١٣٦٦.
    ۵. شکسپیر، ویلیـام، داستان غم‌انگیز اتللوی مغربی درون وندیک، ترجمـه ابوالقاسم خان ناصرالملک (قراگوزلو) زیر نظر حسین‌علی قرارگوزلو، تهران، چاپ اول، زمان، ١٣۴۷.
    ٦. شـهریـاری، خسرو، کتاب نمایش، چاپ اول، تهران، زمان، ١٣۴۷.
    ۷. گوران، هیوا، سیری درون صد سال تئاتر ایران، تهران، آگاه، ١٣٦٠، .
    ٨. لمبتون، تاریخ‌نگاری درون ایران، ترجمـه‌ی ‌یعقوب آزند، تهران، گستره.
    ٩.ملک‌پور، جمشید. ادبیـات نمایشی درون ایران، ج ١و٢، تهران، توس، ١٣٦٣، .
    ١٠. نوابی، داود، تاریخچه ترجمـه درون ایران، تهران، ١٣٦٣.

    - - -

    از: ماهنامـه صحنـه، شماره‌ی ٩٦

    برگرفته از: تازه‌های ادبی
    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    دلشوره های واژه سازی
     

    شماره ی نوشته: ۲۱ / ۱۱

    شـهربراز

    تدوین و ویرایش: آریـا ادیب

    دلشوره های واژه سازی

    سیدعباس سیدمحمدی خواسته هست که درباره‌ی واژه‌سازی بحث کنیم. متاسفانـه سرم خیلی شلوغ هست و نمـی‌رسم وارد بحث مفصل بشوم. دو سه روز پیش هم سیدمحمدی درون نظری کـه پای نوشته‌ی پیشین من درباره‌ی ریشـه شناسی عامـیانـه گذاشته، نظر داریوش آشوری را درباره‌ی کارهای دکتر حیدری ملایری نقل کرده است. از این رو مـی‌خواهم کمـی بـه این دو مطلب بپردازم.
    نخست سخن سیدمحمدی را کـه در وبلاگش نوشته، نقل مـی‌کنم:

    «ممکن هست آن استاد درون زمـینـه‌ی ساختارهای زبانی بسیـار کار کند و اطلاعات واژگانی و ریشـه‌شناسی و دیگر اطلاعات زبانی‌اش از زبان های ایران باستان قابل توجه باشد، ولی واژه‌سازی‌اش غیرشفاف و بدون بخت قبول باشد، مانند استاد دکتر محمد حیدری ی ملایری، کـه واژه‌ی "دیسول" را درون برابر فرمول مـی‌سازد، و واژه‌ی "نپاهشگاه" را درون برابر رصدخانـه مـی‌سازد (به راستی، چه ضرورت ادبی یـا زبانی یـا علمـی به منظور برساختن واژه‌ای بـه جای «رصدخانـه» هست؟) و واژه‌ی "هموگش" را درون برابر equation / معادله مـی‌سازد. ...
    واقعن وقتی دکتر محمد حیدری ی ملایری ی عزیز واژه‌ی "دیسول" را درون برابر فرمول مـی‌سازد، و توضیح مـی‌دهد کـه دیسول از دیس بـه معنای صورت و شکل هست و پسوند نخست آن هست که درون زنگوله و کوتوله و مشکوله و تُنگوله (تُنگ کوچک) و گلوله و گوله و جاشوله (در کُردی = خَر ِ کوچک) است، آیـا واقعن مخاطبان خود را ایرانیـان فعلی مـی‌داند، یـا مخاطبان خود را قومـی مـی‌داند بازمانده از زمان هخامنشان یـا اشکانیـان یـا ساسانیـان، کـه هنوز سخن گفتنشان این گونـه است:
    «او م دیبریـه اُوُن کو خوب نیبـِگ اود رَگ نیبـِگ باریک دانیشن کاماگ کار انگوست اود فرزانیگ ساخوان هِم.»
    بنده قبلن هم بـه جناب عالی عرض کردم، آیـا دانستن زبان های اوستایی و پهلوی و مانند آن ها، حتما به ما سعه‌ی صدر و دید ِ وسیع تر بدهد، یـا هول هولکی هرچی از اوستایی و پهلوی بلد شده‌ایم بیـاییم وارد فارسی ی نوین کنیم؟ »

    به نظر من یکی از ویژگی‌های مـهم کار دکتر حیدری کـه سبب شد توجهم بـه کار او جلب شود همـین توضیح و ریشـه‌شناسی واژه‌های پارسی پیشنـهادی است. من با خواندن این ریشـه‌شناسی‌ها بـه مـیزان زیـادی با زبان خودم بیش تر آشنا شدم. درباره‌ی ضرورت ساخت واژه‌ها نیز درون پیشگفتار فرهنگ ریشـه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک بـه اندازه ی  کافی توضیح داده شده هست و من قصد تکرار آن را ندارم.

    نکته‌ی مـهم دیگر درون کار دکتر حیدری یـاری گرفتن از زبان‌های دیگر ایرانی مانند کردی و لری و گیلکی و گویش‌های محلی است، کاری کـه دکتر صادق کیـا درون دهه‌ی ۱۳۴۰ آغاز کرد. من نمـی‌دانم «سعه‌ی صدر و دید وسیع» چه گونـه درون واژه‌سازی بازتابیده مـی‌شود؟ با سری بـه تایید تکان و ادامـه‌ی همان راهی کـه پیش تر مـی‌رفتیم؟ آیـا جز این کـه از دانسته‌هایمان به منظور ساختن واژه‌های جدید کمک بگیریم؟ یعنی همـین کاری کـه دکتر حیدری ملایری مـی‌کند؟ دکتر حیدری ملایری با نمونـه‌های کاربردهای پساوندها و پیشاوندهای فراموش شده درون زبان شناخته شده و امروزی (برای نمونـه «-اول/-اوله» درون کوتوله و زنگوله) دارد بـه ما نشان مـی‌دهد کـه ما این پساوندها و پیشاوندها را درون زبان امروزی‌مان هم داریم. بعد مـی‌توانیم آن را درون ساختن واژه‌های نو مانند «دیسول» بـه کار ببریم. و این سخن گفتن بـه زبان اوستایی و پهلوی نیست!
    من مطمئنم کـه دکتر حیدری مخاطب خود را مردم زمان هخاان و اشکانیـان و ساسانیـان نمـی‌داند. مخاطبش من و شماییم کـه در دنیـای امروزی زندگی مـی‌کنیم و برای زبان‌مان دل مـی‌سوزانیم و مـی‌خواهیم درون زمـینـه‌ی علمـی واژه‌سازی کنیم. (شاید اگر مخاطبش آنان بودند کم تر مشکل داشت! نمـی‌دانم.)ی نیز نمـی‌خواهد ما بـه زبان‌های کهن سخن بگوییم. مگر هنگامـی کـه در زبان‌های اروپایی از لاتین و یونانی کمک مـی‌گیرند مـی‌خواهند مردم بـه زبان رومـیان و یونانیـان باستان سخن بگویند؟ نمونـه‌ای از زبان‌های کهن ایرانی نوشته‌اید. کاش نمونـه‌ای هم از حرف زدن ارستو و امپراتوران روم مـی‌نوشتید و نشان مـی‌دادید چه اندازه زبان آنان با زبان گفتار روزانـه‌ی مردم درون امریکا و اروپا نزدیک است. برایتان چند خط نخست داستان بوولف (Beowulf) را نقل مـی‌کنم کـه به زبان انگلیسی کهن هست یعنی زبان سده‌ی ۱۱ مـیلادی (یعنی ۱۵ سده بعد از ارستو. یعنی همان زمانی کـه فردوسی شاهنامـه را سرود):

    Hwæt! We Gardena in geardagum,
    þeodcyninga, þrym gefrunon,
    hu ða æþelingas ellen fremedon.
    Oft Scyld Scefing sceaþena þreatum,

    این هم متن انگلیسی امروزی آن:

    LO, praise of the prowess of people-kings
    of spear-armed Danes, in days long sped,
    we have heard, and what honor the athelings won!
    Oft Scyld the Scefing from squadroned foes,

    شادروان دکتر غلامحسین مصاحب درون دهه‌ی ۱۳۴۰ شجاعانـه ساختن فعل بسیط (مانند یونیدن و قطبیدن) را درون واژه‌سازی علمـی بـه کار برد و دکتر حیدری ملایری هم درون دهه‌ی ۱۳۵۰ مقاله ای درون همـین زمـینـه نوشت. اما من هنگامـی کـه مـی‌بینم بعد از ۳۰-۴۰ سال هنوز هستندانی کـه این کار برایشان سنگین هست تعجب مـی‌کنم و آن گاه هست که مـی‌فهمم چرا پیشرفت ما این اندازه کند است. این همـه دست‌انداز و تلف انرژی به منظور چه؟ چرا ما هنوز حتما سر این شایستگی‌های طبیعی زبان‌مان به منظور هم استدلال کنیم؟
    اما پاسخ داریوش آشوری بـه پرسش سیدمحمدی درباره‌ی کارهای دکتر حیدری ملایری:

    «در مورد کار واژه‌سازی آقای حیدری ملایری پرسیده بودید. حتما بگویم کـه من هم مانند شما ضرورتی به منظور ساختن واژه‌ی جانشین به منظور رصدخانـه و واژه‌هایی از این دست نمـی‌بینم، آن هم با مایـه‌های دوردست زبان‌های کهن ایرانی کـه جز گروهی کوچک از زبان دانان و زبان‌شناسان با آن‌ها آشنا نیستند. آقای ملایری از مکتب آقای شمس الدین ادیب سلطانی ست. درون این مکتب توجه بیش تر بـه مرفولوژی لغت هست و بـه زمـینـه‌ی فرهنگی و تاریخی زبان توجهی، یـا توجه چندانی، نمـی‌شود.
    البته این نکته را نیز حتما گفت کـه کارِ گرانِ آقای ملایری درون زمـینـه‌ی ترم‌شناسی اخترفیزیک، از نظر بـه دست مایـه‌های واژگانی به منظور توسعه‌ی زبان علمـیِ فارسی درون خور قدردانی ست و در همـه‌ی زمـینـه‌های علوم طبیعی مـی‌توان از آن بهره‌مند شد . همچنین از نظر ریشـه‌شناسی واژگان فارسی بسیـار مایـه‌ور هست و به منظور واژه‌شناسان کارامد. اما این کـه واژگان پیشنـهادی ایشان با این روش که تا چه اندازه شانس رواج درون آن حوزه‌ی علمـی را دارد، مسأله‌ای ست کـه آینده حتما داوری کند.
    من درون مورد این روش حرف هایی دارم کـه این جا مجال بازگفتن آن ها نیست و در ویرایش دوم کتاب «زبان باز» طرح خواهم کرد.»

    داریوش آشوری از یک سو مـی‌گوید نباید دنبال «زبان راحت‌الحلقوم» بود و نیـاز بـه مایـه‌های زبانی تازه داریم. مـی‌گوید حتما زبان را کارآمد کرد و واژه‌سازی را «سیستمانـه» کرد. اما از سوی دیگر درباره‌ی کارهای دکتر ادیب سلطانی و دکتر حیدری ملایری معیـارهای خود را بـه کار نمـی‌برد و به نوعی محافظه‌کاری متوسل مـی‌شود. آیـا این کـه دکتر حیدری درون فرهنگ خود (و نیز ادیب سلطانی درون برابر‌های خود) بـه ریشـه‌شناسی و کاربرد واژه‌ها درون زبان توجه مـی‌کنند و نمونـه‌هایی از ریشـه‌ها و پساوندها درون همـین زبان پارسی دری و گویش‌ها و دیگر زبان‌های رایج ایرانی نشان مـی‌دهند بی‌توجهی یـا کم‌توجهی بـه زمـینـه‌ی فرهنگی و تاریخی زبان است؟! یـا شاید منطور آشوری از «جنبه‌های فرهنگی زبان» تن بـه "تنبلی زبانی"  مردم و "نوواژترسی"  آنان هست که پیش تر درباره‌ی آن نوشته‌ام؟
    آیـا فعل پاییدن و پاستن و پاسبان و ... - کـه ما درون زبان روزمره و گفتار هم بـه کار مـی‌بریم - «مایـه‌های دور زبانی» است؟ فعل نپاهیدن و واژه‌های نپاهشگر و نپاهشگاه چه اندازه دورند؟ آیـا نمایشگر و نمایشگاه نیز زمانی «مایـه‌های دور» نبودند؟ ارتش بـه جای قشون، دادگستری بـه جای عدلیـه، شـهرداری بـه جای بلدیـه، چگالی بـه جای «دانسیته» و ... نیز زمانی «مایـه‌های دور زبانی» بودند. آیـا هنگامـی کـه در زبان‌های اروپایی از «مایـه‌های دور زبانی» لاتین و یونانی باستان به منظور ساختن واژه‌ها یـاری مـی‌گیرندی چیزی مـی‌گوید؟ یـا درون زبان‌های اروپایی این نیـاز را پذیرفته‌اند کـه برای واژه‌سازی بـه این مایـه‌ها نیـاز داریم؟ قبلن هم مثال زدم کـه آیـا پیشاوند -acro (سر) - کـه در ساختن واژه‌ی acronym بـه کار رفته - از مایـه‌های نزدیک زبانی مردم انگلیسی‌زبان است؟
    البته من نمـی‌گویم هر واژه‌ای را کـه ساخته مـی‌شود حتما پذیرفت. اما حتما معیـارهایمان روشن و علمـی و یکنواخت باشد. متاسفانـه مشکل ما درون واژه‌سازی بیش تر وقت‌ها مشکل فرهنگی هست تا زبانی. اگر یک واژه‌ی عجیب و غریب فرنگی را بشنویم بی هیچ درنگی آن را بـه کار مـی‌بریم و گاه مایـه‌ی پُز و فخرمان هم مـی‌شود کـه مثلا «بله! من کتابی درباره‌ی هرمنوتیک خوانده‌ام» و هیچ گاه هم نمـی‌رویم ببینیم این «هرمنوتیک» از کجا آمده است. لابد چون فرنگی هست پس درست است. به منظور بسیـاری پراندن واژه‌های فرنگی نشان شخصیت و پیشرفته بودن و ... است. مثالی را خواننده‌ای درون همان مطلب پیشین نوشته کـه در ایران گروهی دانش جو نام تیم ورزشی خود را wavelet (موجک) گذاشته‌اند! اما هنگامـی کـه به یک واژه‌ی پارسی برمـی‌خوریم مـی‌خواهیم مو را از ماست بکشیم. ناگهان دلشوره‌های زبانی‌مان گل مـی‌کند و مـی‌شویم نگاهبان خستگی‌ناپذیر زبان، زبانی کـه بیش ترمان بـه دلیل مطالعه ن یـا بی‌توجهی بـه تاریخ و ادبیـات و نوشتار آن، تنـها با زیرمجموعه‌ی بسیـار کوچکی از توانایی‌ها و مایـه‌ها و ذخیره‌ی واژگانی آن آشنا هستیم. بگذریم....
    من کـه پس از خواندن کتاب «زبان ِ باز» و در نقدی کـه بر آن نوشتم، گفتم منتظر ویراست تازه‌ی آن خواهم ماند. این پاسخ آشوری انگیزه‌ی بیش تری به منظور انتظار من خواهد بود.

    - - -

    دکتر جلیل دوستخواه یـادداشتی فرستاده‌اند کـه هم درون بخش نظر منتشر شده و هم درون این جا بـه صورت پی‌نوشت آن را منتشر مـی‌کنم:

    «دوست گرامـی،
    درود.
    برداشت من این است:
    به باور من، درون گفتمان ِ واژه‌سازی ی فارسی، بیش تر دوستانی کـه به ساختار ِ واژه‌های نوپیشنـهاده، انتقاد مـی‌کنند و آن ها را بـه دور از پسند و پذیرش ِ مردم مـی‌شمارند، بـه رده‌بندی ی ِ کاربُردی ی ِ واژگان، رویکردی ندارند.
    آشکارست کـه یکایک ِ واژگان یـا همکردهای (ترکیب‌های) نوپیشنـهاده، از سوی همـه‌ی فارسی زبانان بـه کار نمـی‌شود و -- بـه دیگر سخن -- درون گستره‌ی نیـازهای ِ زبانی آنان جایی ندارد و هر، بـه دلیل‌های گوناگون، با شماری از آن ها سر و کار پیدا مـی‌کند. تنـها بخشی از این واژه‌ها بسامد ِ بالا و همگانی دارند و نـه همـه‌ی آن ها.
    هنگامـی کـه فرهنگستان یکم، واژه‌های پذیرفته و پیشنـهادی‌اش را نشر داد، با واکنش ِ منفی ی بسیـاری ازان کـه این تَرک ِ عادت و نوآوری ناگهانی را برنمـی‌تافتند، رو بـه رو شد و حتا نویسنده‌ی پیشرویی همچون صادق هدایت، درون نوشته‌ای طنزآمـیز بـه ریشخند آن ها پرداخت و نقیضه‌هایی خندستانی به منظور شماری از آن ها ساخت. ( نگا. نوشته‌های پراکنده‌ی صادق هدایت). امّا دیری نگذشت کـه بیش تر واژه‌های ِ نوپیشنـهاده از سوی ِ بیش ترین ِ فارسی زبانان پذیرفته شد و کاربردهایی پربسامد درون زندگی ی روزمرّه ی آنان یـافت و برابرهای پیشین ِ آنـها از یـادها رفت و در بایگانی ی ِ تاریخ ِ زبان ماند.
    در همان حال، برخی از واژه‌های ِ نوپیشنـهاده، مانند ِ دورگو (به جای تلفن) و خودرَو (به جای اتومبیل/ ماشین)، پذیرفته نشد و به زبان مردم، راه نیـافت.
    واژه‌های نوپیشنـهاده ی امروز هم (خواه از سوی فرهنگستان ِ محافظه کار ِ کنونی، خواه از جانب ِ پژوهندگان ِ پویـا و پیشرو ِ ناوابسته)، همـین فرارَوَند را از سر خواهند گذراند و سامان ِ گسترش و گزینش بر آن ها فرمان خواهدراند
    بیش تر واژه‌های ِ نوپیشنـهاده یـانی مانند زنده‌یـادان دکتر امـیرحسین آریـان پور و دکتر غلامحسین مصاحب و نیز آقایـان دکتر ادیب سلطانی، دکتر آشوری، دکتر حیدری ملایری و هم‌تراران‌شان، درون زمره ی واژگان ِ ناهمگانی و دارای کاربردهای ویژه درون گستره‌های دانشی و پژوهشی و فرهنگی، رده‌بندی مـی‌شوند و هرگاه عموم فارسی زبانان، آن ها را نپسندند، حرَجی بر این استادان فرهیخته و دلسوز نیست و چیزی از ارج  کوشش و کنش ایشان، کاسته نمـی‌شود. بعد باید پذیرفت کـه «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.» بـه برکت دست آوردهای ارزنده ی این جویندگان ِ پوینده، زبان فارسی ی امروز بسیـار سرشارتر و کارآمدتر از زبان ِ تنگ مایـه ی یک سده (و حتا پنجاه سال) پیش ازین است. «باش که تا صبح ِ دولتش بدمد.»
    پس بر ماست کـه در این گستره، مانند ِ همـه ی عرصه‌های فرهنگی، شتاب‌زده و کم‌حوصله و نزدیک‌بین نباشیم و افق ِ فراخ ِ زبان ِ ارجمندمان را چشم‌انداز ِ خود گردانیم و با ی ِ گشاده (یـا -- بـه تعبیر ِ پیشینیـان -- «سعه ی صدر») بدین منظر بنگریم. چُنین باد! بدرود. ج. دوستخواه»

    - - -

    پس از مطلب "دلشوره های واژه سازی"  - کـه به پرسش سیدعباس سیدمحمدی و پاسخ داریوش آشوری درباره‌ی واژه‌ی «نپاهشگاه» و به طور کلی بحث واژه‌سازی مـی‌پرداخت - دکتر محمد حیدری ملایری نیز یـادداشتی برایم فرستاد که تا در پاسخ یـا توضیح آن مطلب منتشر شود:

    دکتر محمد حیدری ملایری:

    با خشت و کاهگل نمـی‌توان آسمانخراش ساخت

    هدف از این یـادداشت توضیح کوتاهی هست درباره‌ی چرایی و چه گونگی ساخت واژه‌های نپاهیدن و نپاهشگاه کـه "فرهنگ ریشـه شناختی اختر شناسی و اختر فیزیک"  پیش نـهاده است. گرچه توضیح‌های لازم درون آن فرهنگ زیر درآیـه‌ی observe آمده‌اند چنین مـی‌نماید کـه برخی منتقدان رغبتی بـه خواندن آن توضیح‌ها ندارند. البته انتقاد لازم هست و بحث سودمند. ولی انتقاد هنگامـی سازنده خواهد بود کـه انتقادگر بـه همـه‌ی داده‌ها توجه کرده باشد. از سوی دیگر هستندانی کـه آن توضیح‌ها را دریـافته‌اند و آن واژه‌های پیشنـهادی را بـه کار مـی‌برند.
    مساله این هست که ما درون فارسی واژه‌‌ی فراگیری به منظور مفهوم observation نداریم. نخست این مفهوم را بااییم که تا روشن باشد درباره‌ی چه بحث مـی‌کنیم. این مفهوم را مـی‌توان چنین تعریف کرد: «پاییدن، زیر نظر گرفتن، و توجه مرتب بـه منظوری خاص، بیش تر دانشی، بـه ویژه از راه اندازه‌گیری». observation بنیـادی‌ترین مفهوم دانش‌های آروینی (تجربی) است. پایـه‌ی دیگر این دانش‌ها theory (نگره) هست که درون این مختصر بـه آن نمـی‌پردازیم.
    حال کـه مفهوم را شناختیم پیش از هر چیز ببینیم واژه‌ی observe از کجا آمده است. واژه‌ی observe درون حوالی سال ۱۳۸۶ م. از زبان فرانسوی بـه انگلیسی مـیانـه راه یـافته است. زبان فرانسوی خود آن را از لاتینی observare گرفته هست به معنای «نگاه ، نگاه داشتن، پاس دادن، مراقبت »، از پیشاوند -ob «بر، به» و servare «پاس داشتن، نگاه داری ». این واژه‌ی لاتینی هم ریشـه هست با اوستایی -har «نگاه داشتن، پاس داشتن، توجه »، haraiti «نگاه مـی‌دارد»، -harətar «نگاه دارنده، پاس دار»، -harəθra «نگاه داری، پاس، مراقبت». این واژه‌ی اوستایی ریشـه‌ی واژه‌ی فارسی «زنـهار» هست به معنای «پناه، امان». همچنین هم ریشـه هست با یونانی heros «نگاه دارنده، پهلوان، قهرمان». ریشـه‌ی پوروا-هند-و-اروپایی -ser* «نگاه داری ».
    چنان کـه گفتیم، درون فارسی واژه‌ی عامّی به منظور این مفهوم نداریم. درون اخترشناسی آن را «رصد» مـی‌گویند، ولی بیرون از اخترشناسی به منظور آن واژه‌های دیگری بـه کار مـی‌برند: «مشاهده، مشاهده‌گری، ملاحظه، نگرش، و دیگرها». این وضع زاینده‌ی دست کم سه مساله است:
    ۱) این برابرهای دوم هر چه باشند مفهوم observation درون فارسی دستخوش بُریدگی (dichotomy) است. واژه‌های نماینده‌ی این بریدگی (از یک سو «رصد» و از سوی دیگر «مشاهده، ملاحظه، نگرش») هیچ ربط واژگانی با هم ندارند. این نکته نشان مـی‌دهد کـه شیوه‌ی رویکرد فارسی‌زبانان بـه مفهوم های دانشی، روش‌شناسی دانشی، و شناخت‌شناسی پیچیده و مساله‌دار است.
    به سخنی دیگر، فارسی‌زبانان خودکارانـه درنمـی‌یـابند کـه پایـه‌ی آن چه اخترشناس مـی‌کند با آن چه زیست‌شناس، جانورشناس، یـا مردم‌شناس مـی‌کند، درون اصل یکی است. این چنین بریدگی مانعی هست در راه ساختن اندیشـه‌ی روشمندانـه و دانشی. و ای کاش این تنـها مورد ِ سنگ بر سر راه خود انداختن و لقمـه را دور سر گرداندن درون زبانی مـی‌بود کـه به دقت نیـازمند است.
    ۲) واژه‌ی «مشاهده» بـه معنای observation درون فارسی پیشینـه ی چندانی ندارد و از اصالتی برخوردار نیست. برابری هست که برخی مترجمان بی آن کـه به امکان های زبان فارسی توجه کرده باشند با سهل‌انگاری بـه کار‌اند. این واژه درون مقایسه با واژه‌هایی چون خوردن، پ، خواندن، دویدن، دیدن معنای دقیقی ندارد.
    به فرهنگ‌ها روی آوریم: «ادراک با چشم و بینش و نگاه و نظر. معاینـه . نظارت. دیدار. یکدیگر را رویـاروی دیدن.» مشاهده همچنین اصطلاحی هست عرفانی: «نزد عرفا عبارت از حضور است». وجود این همـه معنا به منظور «مشاهده» نشان مـی‌دهد کـه واژه‌ی دقیقی نیست. مشاهده درون اصل واژه‌ای هست دوطرفه، مانند مجادله (با هم جدل )، مقابله (با هم رو بـه رو شدن)، معامله، مذاکره (با هم گفت و گو )، مکاتبه (براى هم نوشتن)، مشاهده: یکدیگر را دیدن. اما درون observation تنـها یک سو، یعنی انسان، هست که نگاه مـی‌کند و خبری از «نگاه بـه همدیگر» نیست.
    افزون بر این کاستی‌ها، «مشاهده» واژه‌ای هست چهارهجایی کـه فعل بسیط ندارد. بدین معنا کـه «مشاهده » از پویـایی، نرمش، و توانایی لازم به منظور ساختن جداشده‌ها برخوردار نیست. درون زبان دانشی وجود همکردها دشواری مـهمـی است. به منظور آگاهی بیش تر نگاه کنید بـه مقاله‌ى "بحثی درباره ی صرف فعل درون زبان علمـی فارسی" (از همـین نگارنده بـه سال ۱۳۵۲ خ).
    چنین مفهوم بنیـادینی درون دانش بـه برابر ِ فارسی ِ استوار، سنجیده، و دقیقی نیـاز دارد. به منظور پدید آوردن راژمان (سیستم) ِ زبانی توانایی کـه پاسخ گوی نیـازهای دانشی و فنی باشد، حتما از چنین سهل‌انگاری‌ها و بی‌دقتی‌ها دوری گزید. گزاره‌ی شماره‌ی ۲ درون پیشگفتار «فرهنگ ریشـه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک» لازم مـی‌داند کـه مفهوم های بنیـادی دانشی برابر ِ فارسی ِ مناسب داشته باشند. و این وظیفه‌ی علاقه‌مندان بـه نگاهداشت و توانایی فارسی هست که چنین برابری را بیـافرینند، با یـاری گرفتن از همـه‌ی امکان ها از جمله دست آوردهای زبان شناسی، بـه ویژه زبان شناسی تاریخی و مقایسه‌ای.
    ۳) برابر ِ دیگر ِ observation واژه‌ی «رصد» هست (در عربی بـه معنای «مواظبت، نگهبانی، مراقبت») کـه تنـها درون اخترشناسی بـه کار مـی‌رود. این واژه درون پزشکی، روان شناسی، هواشناسی، جامعه‌شناسی، و ده ها رشته‌ی دیگر کـه با observation سروکار دارند بـه کار نمـی‌رود. مثلن گفته نمـی‌شود «رصد گروه های اجتماعی»، «رصد بیمار»، «رصد رفتار جانوران». همچنین «رصدخانـه» تنـها درون اخترشناسی کاربرد دارد و در فارسی با برابرهایی چون «رصدخانـه‌ی بیماران»، «رصدخانـه‌ی دانش های انسانی و اجتماعی» و «رصدخانـه‌ی حقوق بشر» رو بـه رو نمـی‌شویم، مگر درون کارانی کـه برای ترجمـه تنـها از نرم‌افزار استفاده مـی‌کنند.
    بر پایـه‌ی این تجزیـه و تحلیل و به پی روی از روش‌شناسی ِ دانشی و نیـاز بـه روشن‌اندیشی و دقت، منطقی مـی‌نماید کـه برای مفهوم بنیـادین observation واژه‌ی یگانـه‌ای درون فارسی داشته باشیم. فرهنگ ریشـه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک وظیفه‌ی خود دانسته هست که بـه این نیـاز پاسخ گوید. برابر فراگیری کـه مـی‌توانست به منظور مفهوم observation بـه کار رود واژه‌ی «پاییدن» هست که ابوریحان بیرونی گاه بـه جای «رصد» بـه کار است: «و بپای که تا به دایره اندر آید» (التفهیم، برگ ۶۴)، «و بپای ارتفاع آفتاب را» (التفهیم، برگ ۳۱۳). شادروان جلال‌الدین همایی درون واژه‌نامـه‌ی «التفهیم» مـی‌گوید: «پاسیدن و پاییدن: رصد و مراقبت درون احوال ستارگان».
    در این جا به منظور روشنی حتما به کالبدشکافی این واژه بپردازیم. پاییدن از فارسی مـیانـه -pātan/pāy مـی‌آید بـه معنای «نگاه داری ، مراقبت »، سغدی p’y «پاییدن، مراقبت »، فارسی باستان -pā «مراقبت »، -patā «نگاه داشته، مراقبت شده»؛ اوستایی -pā «نگاه داری »، pati «نگاه مـی‌دارد»؛ -(nipā(y «پاسیدن، مراقبت »، -nipātar «نگاه دارنده، مراقبت‌کننده»؛ -nipāθri «زن مراقبت‌کننده»؛ بسنجید با سنسکریت -pā «نگاه داری ، مراقبت »، tanū.pā «تن‌پا، محافظ بدن»، -paś.pā «چوپان»؛ یونانی poma «سرپوش، در، کلاهک»، poimen «چوپان»؛ لاتین pascere «چراندن»، pastor «چوپان»؛ ریشـه‌ی پوروا-هند-و-اروپایی -pā* «نگاه داری ، خوراندن». پاییدن درون فارسی بـه چند دیسه‌ی دیگر بـه کار مـی‌رود: پاهیدن (گویش‌های لاری و گراشی)، پاسیدن، پاستن (گیلکی). تبدیل فونم‌های h و i و s بـه هم درون زبان های هند-و-اروپایی فراوان هست (هیدروژن/ئیدروژن، سند/هند).
    اما بـه کار بردن پاییدن به منظور observe خالی از اشکال نیست، زیرا این واژه درون فارسی معنای دیگری دارد کـه «ادامـه داشتن، پایدار ماندن» هست و درون آن معنا بسیـار بـه کار مـی‌رود: «... اما نور تنـها یک لحظه پایید» (سیمـین دانشور، «جزیره‌ی سرگردانی»، برگ ۵). همچنین پاییدن بـه این معنا درون زبان دانشی ِ فارسی کاربرد بسیـار دارد: پایـا، دماپای، پای داری، پایندگی. وجود این معنای دوم، بـه احتمال، بـه سبب بر هم افتادن -pātan/pāy بر -pattutan/pattāy «استمرار داشتن» درون فارسی مـیانـه است.
    به این دلیل‌ها، به منظور توانا زبان علمـی فارسی، فرهنگ ریشـه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک نپاهیدن (nepāhidan) را برابر (observe (v پیش نـهاده است. این واژه از دو بخش ساخته شده است: پاهیدن کـه همان پاییدن است، چنان کـه در بالا آمد و پیشاوند -ne. این پیشاوند بـه معنای «پایین، بـه سوی پایین» درون فارسی درون واژه‌های «نگاه، نگر، نشستن، نـهفتن، نفرین» وجود دارد. ریشـه‌ی آن بـه اوستایی/فارسی باستان -ni «پایین، در» برمـی‌گردد، و هم ریشـه هست با سنسکریت -ni «پایین»، یونانی neiothen «از پایین»؛ همچنین انگلیسی nether (برای نمونـه درون نام انگلیسی کشور هلند: Netherlands نام آن درون فرانسوی Pays-Bas)، آلمانی nieder؛ ریشـه‌ی پوروا-هند-و-اروپایی *ni- «پایین، زیر».
    با پذیرفتن نپاهیدن به منظور observe منطقی هست که همـه‌ی جداشده‌های این مفهوم را با آن بیـان کنیم: نپاهش، نپاهیده، نپاهشگر، نپاهیدنی، و نپاهشگاه به منظور رصدخانـه.
    البته ممکن استانی این رویکرد را بی هوده بدانند و بپندارند بـه چنین کوشش‌هایی نیـاز نیست. به منظور نمونـه استاد ارجمند داریوش آشوری درون پاسخ بـه پرسنده‌ای گفته‌اند: «باید بگویم کـه من هم مانند شما ضرورتی به منظور ساختن واژه‌ی جانشین به منظور رصدخانـه و واژه‌هایی از این دست نمـی‌بینم، آن هم با مایـه‌های دوردست زبان‌های کهن ایرانی کـه جز گروهی کوچک از زبان دانان و زبان‌شناسان با آن ها آشنا نیستند.»
    این سخن ایشان بدین معناست کـه بحث‌های بالا زایدند، یعنی نیـازی بـه این گونـه تجزیـه و تحلیل روش‌شناسانـه و زبان شناسانـه نیست، زیرا واژه‌های مشاهده و رصد و رصدخانـه نیـازهایمان را برآورده مـی‌کنند. با توضیح‌هایی کـه در بالا آمدند داوری درون این باره بر عهده‌ی خواننده است. درون ضمن بد نیست اشاره شود کـه واژه‌های نپاهیدن و نپاهشگاه رای کـه با اخترشناسی و دانش دقیق بیگانـه هست پیشنـهاد نکرده، بلکه از سوی فیزیک دان، اخترفیزیک دان و اخترشناسی هست که مـی‌کوشد درون حیطه‌ی تخصصی‌اش دشواری های پایـه‌ای فارسی را درون پدید آوردن راژمان زبان علمـی بشناسد و از مـیان بردارد. واژه‌ی نپاهیدن دست آورد چند دهه پژوهش درون زبان فارسی، گویش‌های آن، پیشینیـانش، ارج‌گذاری بـه مـیراث‌های کهن آن، و اعتقاد بـه توانایی ذاتی ِ پیوستار فارسی هست که بسیـاری از آن ها ناآگاهند.
    بگذریم. با واژه‌های بی‌بندوبار نمـی‌توان زبان دانشی داشت، و این گونـه تجزیـه و تحلیل کـه برای «نپاهیدن» آمد، بی‌شک لازم و سودمند است. این کار نقطه‌های ضعف اصطلاح‌های فارسی را آشکار مـی‌کند و سبب بـه تر شناختن و فهمـیدن مفهوم‌ها مـی‌شود. درون فراروند این سبُک سنگین ها مفهوم زبان اروپایی (در این جا observation) کالبدشکافی مـی‌شود. همچنین توضیح ِ روش ِ یـافتن ِ برابر فارسی آگاهی‌های فراوان درباره‌ی جنبه‌های گوناگون زبان فارسی بـه خواننده مـی‌دهد و توانایی‌های ناشناخته‌ی زبان فارسی را از تاریکی بـه روشنایی مـی‌کشاند.
    اعتقاد بـه این کـه این بحث‌ها ضرورت ندارند، بـه معنای محروم ساختن خود و فارسی‌زبانان از آموختن و شناختن و آموزشگری است. فرهنگ ریشـه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک برابرهایی را کـه پیش مـی‌نـهد بـه همـین روش تجزیـه و تحلیل مـی‌کند که تا خواننده با بیش ترین داده‌ها درباره‌ی آن ها داوری کند. این گونـه هشدار درباره‌ی بی‌ضرورت بودن شامل حال واژه‌هایی چون شـهرداری، شـهربانی، دادگستری، واژه، و ده ها نمونـه‌ی دیگر هم مـی‌شده، کـه به جای بلدیـه، نظمـیه، عدلیـه، لغت، و دیگرها نشسته‌اند. ولی نباید بـه هیچ روی از رها این واژه‌ها تاسف خورد. فزون آن کـه هر واژه‌ی نو با خود امکان های تازه‌ای به منظور ساخت واژه‌های دیگر مـی‌آورد.
    روش مقابل عبارت هست از پذیرفتن واژه‌های نامناسب یـا برابرهای اروپایی آن ها بی آن کـه کوشش لازم به منظور یـافتن برابر فارسی آن ها بشود. به منظور روشن شدن مثالی بزنیم. فرض کنیم کـه با مفهوم های object و subject رو بـه رو باشیم. چنان کـه در بالا دیدیم جست و جوی برابر فارسی به منظور این مفهوم ها بسیـاری آگاهی‌ها درباره‌ی خاستگاه این واژه‌ها بـه دست مـی‌دهد. این کار همچنین انگیزه‌ای خواهد بود به منظور پژوهش درباره‌ی راه های تازه درون حلّ دشواری های واژگان دانشی فارسی. مـیرشمس‌الدین ادیب سلطانی درون ترجمـه‌ی «سنجش خرد ناب» کانت واژه‌های «برون‌آخته» و «درون‌آخته» را به منظور آن مفهوم ها بـه کار مـی‌برد. فرهنگ ریشـه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک «برآخت» و «درآخت» را ترجیح داده است. به منظور آگاهی بیش تر درباره‌ی چرایی و چه گونگی این واژه‌ها بـه آن اثر نگاه کنید.
    در مقابل، پذیرفتن واژه‌های فرانسوی «ابژه» و «سوژه» آفرینندگی چندانی ندارد، از ابتکار تهی است، و هیچ کمکی بـه حل دشواری های پیش روی اصطلاح‌شناسی فارسی نمـی‌کند. همچنین اگر بخواهیم از استدلال «مانوس بودن» ِ واژه‌ها به منظور مردم استفاده کنیم (که این هم داستان دیگری است) حتما گفت ایرانیـانی کـه با زبان فرانسوی آشنایی دارند بسیـار درون اقلیت اند. همـه درون مدرسه انگلیسی یـاد مـی‌گیرند، انگلیسی زبان بین‌المللی ِ چیره است، و بنابراین «آبجکت» و «سابجکت» برتری‌های خود را دارند و نباید آن ها را دست کم گرفت.
    نکته‌ی دیگری کـه در گفته‌ی استاد آشوری نیـاز بـه باز دارد «مساله»ی مایـه‌های دوردستی هست که گروه کوچکی آن ها را مـی‌شناسند. درون کجای نپاهیدن چنین چیزی هست؟ چنان کـه آمد، نپاهیدن همان پاییدن، پاهیدن، پاسیدن هست که درون فارسی کنونی بـه کار مـی‌رود. پیشوند -ne هم چنانکه دیدیم درون فارسی وجود دارد.ی کـه نمـی‌داند، بـه آسانی مـی‌تواند بیـاموزد. درون فرهنگ ریشـه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک توضیح‌ها آمده‌اند. البته این فرهنگ همچنین واژه‌هایی را پیش مـی‌نـهد کـه ناشناسند. چرایی این درون پیشگفتار آن اثر بـه گستردگی باوده شده است. این خرده‌گیری هنگامـی مـی‌توانست بـه جا باشد کـه آن واژه‌های نو توضیح و تشریح لازم را بـه همراه نمـی‌داشتند. فرهنگ ریشـه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک بـه روشنی و به شیوه‌ای آموزشگرانـه ناشناخته‌ها را باوده است.
    چرا حتما اصل را بر نافهمـی و ناتوانی مردم گذاشت و بدین وسیله دست و پا را بست و پیشرفت را مانع شد؟ چرا نباید اصل بر این باشد کـه فارسی‌زبان هوشمند هست و توانایی فهمـیدن دارد؟ جوانان تشنـه‌ی آموختن اند، درمـی‌یـابند و دانسته‌ها را بـه دورتر مـی‌برند.ی کـه مـی‌داند سزاست کـه آموزشگری کند و به دیگران آزادی گزینش دهد. این کـه ما به منظور دیگران تصمـیم بگیریم کـه آنان نخواهند فهمـید، و در نتیجه خود را کنیم، بـه داستان رقت‌انگیزی مـی‌ماند کـه باودنش فرصت دیگری مـی‌خواهد.
    چیزی کـه محافظه‌کاران را مـی‌آزارد، بـه کار گرفتن الگوهایی هست که درون محدوده‌ی سنتی نمـی‌بینند. فرهنگ ریشـه‌شناختی اخترشناسی و اخترفیزیک بـه پی روی از ابراهیم پورداود، بهرام فره‌وشی، محمود حسابی، و مـیر شمس‌الدین ادیب سلطانی بر این باور هست که امکان های زبانی ما بـه فارسی دری کران‌مند نمـی‌شوند و باید از همـه‌ی منبع‌های پیشینـه‌ی فارسی و گویش‌های آن بهره گرفت. تنـها از این راه هست که مـی‌توان بـه فارسی توانایی لازم را به منظور بیـان مفهوم های دانشی و فلسفی نوین داد. این گمان کـه تنـها با فارسی ادبی بعد از اسلام مـی‌توان از بعد ِ نیـازهای روزافزون اصطلاح‌شناسی امروزین برآمد سرابی بیش نیست. روش سنتی، کـه خود را بـه زیرمجموعه‌ی کوچکی از کل زبان فارسی مقید مـی‌کند، خرده‌کاری ساده‌انگارانـه است. تنـها با یـاری گرفتن از زبان های مادر فارسی دری و امکان‌هایی کـه گویش‌ها فرامـی‌نـهند مـی‌توان راژمان واژگانی ِ دقیق و پویـا پدید آورد.
    کار سنت‌گرایـان را مـی‌توان بـه کوشش به منظور ساخت آسمانخراش با خشت و گل همانند کرد. این کار نشدنی است، همچنان کـه رفتن بـه ماه با نردبان. به منظور بر پا آسمانخراش حتما از تکنیک‌ها، روش‌ها و مصالحی استفاده کرد کـه معمار سنتی با آن ها ناآشناست.

    - - -

    از : شـهربراز                                                                                                

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    تلفظ و نوشتن نام های بیگانـه درون زبان فارسی
     

    شماره ی نوشته: ۲۰ / ۱۱

    تلفظ و نوشتن نام های بیگانـه در زبان فارسی

    نام های خارجی را، کـه مـهم ترین آن ها نام مکان یـا شخص است، مـی توانیم بـه سه گروه بخش کنیم:

    گروه نخست نام هایی هست که درون گذشته با تلفظ هایی معیّن درون زبان فارسی تداول پیدا کرده، وارد فرهنگ زبانی شده و دیگر صلاح نیست کـه به سلیقه ی یـا حکمـی تغییر کند. مثلن کشور یونان از وقتی کـه در زبان فارسی بعد از اسلام ذکر آن رفته است، همـیشـه «یونان» بوده هست و بـه سه فیلسوف بزرگ آن کشور هم مـی گفته ایم سقرات، افلاتون و ارستو. کار نداشته ایم کـه یونانی ها خودشان نام این فیلسوف ها را چه گونـه تلفظ مـی کرده اند یـا مـی کنند. درون متن های ادبی، فلسفی و تاریخی کلاسیک فارسی گاهی بـه جای ارستو نوشته اند «ارسطاطالیس»، ولی این تلفظ تداول پیدا نکرده است. ضمنن چون این گونـه نام ها از راه ترجمـه ی متن های عربی وارد فارسی شده است، ما که تا کنون  همان املای عربی آن ها را حفظ کرده ایم، هر چند کـه برخی از واج های (phoneme) آن ها را مانند عرب ها ادا نمـی کنیم. مثلن حرف «ط» درون ارسطو درون فارسی «ت» تلفظ مـی شود و اکنون حتما این نام را بـه صورت «ارستو» بنویسیم.

    گـروه دوّم، کـه غـالـبن نام هـای مکـان یـا جـغرافـیـایی اسـت، بـه دلیل های گوناگون درون چند سده ی گذشته تغییر کرده هست و دیگر نمـی توانیم از آن مکان ها با نام های «عتیق»  آن ها یـاد کنیم. مثلن زمانی درون ایران از دریـای سرخ با نام «دریـای قلزم» یـاد مـی د. سپس آن را با نام «بحر احمر» شناختند، و حالا مدّتی هست که بـه آن «دریـای سرخ» مـی گویند، همان گونـه کـه به «بحر اسود» هم «دریـای سیـاه» مـی گویند.

    برخی از نام های مکان از کلمـه هایی ساخته شده هست که مفهوم آن ها بـه زبان های دیگر قابل ترجمـه است، مثل «بحر الاحمر» عربی کـه در انگلیسی  Red Sea، درون فرانسوی  Mer Rouge، درون اسپانیـایی  Mar Rogo و در فارسی «دریـای سرخ» نامـیده مـی شود. امّا صورت عربی این نام مکان، یعنی «بحر احمر»، مدّتی دراز درون فارسی تداول یـافت، درون حالی کـه نخستین بار اگر با توجّه بـه معنای نام، بـه آن «دریـای سرخ» گفته بودند، همان کاری را کرده بودند کـه در دیگر زبان های معتبر جهان شده بود، و این بلاتکلیفی پیش نمـی آمد کـه امروز برخی از فارسی زبانان بـه آن «بحر احمر» بگویند و برخی «دریـای سرخ». همـین امر درون مورد نام «بحر المـیت» صدق مـی کند کـه در انگلیسی  Dead Sea، درون فرانسوی  Mer Morte، درون اسپانیـایی Mar Muerto است، و در فارسی هم مـی توانیم بـه آن «دریـای مرده» بگوییم، امّا هنوز هم این نام جغرافیـایی به منظور بسیـاری از فارسی زبانان بـه صورت «بحرالمـیت» مانده است. آن چه درون مورد این نام ها مـهمّ است، کاربرد همگانی یکی از آن ها و منسوخ شمردن دیگری هست تا ضبط آن درون همـه جا و برای همـه یکسان باشد. مثلن «اقیـانوس آرام» (Pacific Ocean) درون فارسی «اقیـانوس کبیر» هم خوانده مـی شده است، و صلاح آن هست که امروز فقط از آن با نام «اقیـانوس آرام» یـاد کنیم.

    مشکل بزرگ امروزه به منظور بسیـاری از نویسندگان و مترجمان این هست که با بسیـاری از نام های خاص مکان و برخی از نام های خاصان، از راه مطالعه ی یک زبان خارجی، بـه ویژه زبان انگلیسی آشنا شده اند و در فارسی چندان مطالعه ای ندارند که تا به فارسی معمول این نام ها برخورده باشند. مثلن بـه تلفظ انگلبسی «ترابلس» واقع درون لبنان را «تریپولی» (Tripoli) و «صیدا» درون لبنان را «صیدون»  (Sidon)، «سیبری» را «سایبریـا»  (Siberia)، «لیبریـه» را «لایبریـا»  (Liberia)، «مقدونیـه» را «ماسدونی» یـا «مسدونی»  (Macedonia)، «نیجریـه» را «نایجریـا»  (Nigeria)، «لتونی» را «لاتویـا»  (Latvia)، «لیتوانی» را «لیتوانیـا»  (Lithuania)، «استونی» را «استونیـا» (Estonia) مـی گویند و مانند این ها.

    گروه سوم نام های خاصّان یـا مکان های جغرافیـایی جدید هست که املا و تلفظ آن ها درون فارسی هم مانند زبان های دیگر سابقه ای ندارد و از آغاز ورود این نام ها بـه فرهنگ زبانی فارسی، حتما برای املا و تلفظ آن ها از قاعده ای ثابت پی روی کرد، بدین معنی کـه آن ها را حتما  تا آن جا کـه واج های بی آوا (consonants) و واج های آوایی (vowels) فارسی اجازه مـی دهد، نزدیک بـه تلفظ زبان بومـی نوشت و تلفظ کرد. مثلن ممکن هست که درون گزارش یـا خبری بـه Maubeuge  بربخوریم کـه نام شـهری هست در شمال فرانسه. حتما کاری بـه این نداشته باشیم کـه این نام را درون انگلیسی یـا زبان های دیگر چه گونـه تلفظ مـی کنند، و آن را «موبوژ» بنویسیم و تلفظ کنیم که تا به اصل فرانسوی آن نزدیک باشد. یـا اگر نام یک شخصیت عرب درون انگلیسی بـه صورت Abdul Razak نوشته شده باشد، آن را بـه «عبدل رازاک» تبدیل نکنیم، بلکه بـه صورت «عبدالرزّاق» کـه تلفظ  نام این شخص درون عربی هست بنویسیم.

    مـی دانیم کـه برخی از نام های خاصّ، بـه ویژه نام هایی کـه زمـینـه ی مذهبی دارد، درون مـیان قوم های گوناگون، با تلفظ های گوناگون، بـه کار مـی رود. مثلن «یوسُف» کـه ما آن را از عربی گرفته ایم و خود معمولن «یوسف» (بار سین) تلفظ مـی کنیم، درون انگلیسی «جوزف» Joseph تلفظ مـی شود و در فرانسوی «ژوزف» و در روسی Yossif هست با تلفظ «یوسیف»، درون آلمانی با تلفظ «یُسِف»، درون اسپانیـایی Jose هست با تلفظ «خوزه» و در زبان های دیگر با املا ها و تلفظ های دیگر. بنابر این اگر درون یک متن انگلیسی مثلن بـه Joseph Chenier، شاعر فرانسوی، برخوردیم، آن را نـه بـه صورت «جوزف شنیـه»، بلکه بـه صورت «ژوزف شنیـه» مـی نویسیم، و اگر بـه Joseph Adamov بر خوردیم، درست آن هست که این نام را درون فـارسی با تلفظ انگلـیسی آن کـه «جـوزف آدامـوو» است، ننویسیم و آن را بـه تلفظ روسی آن یعنی بـه صورت «یوسیف آداموف» برگردانیم. البته درون مورد نام های خاصّی کـه در آغاز نـه از راه زبان بومـی، بلکه از راه زبان های دیگر وارد فرهنگ زبانی فارسی شده است، از جمله فرانسوی و انگلیسی، دیگر صلاح نیست کـه آن ها را با املا و تلفظ بومـی بنویسیم، از آن جمله نام کوچک «استالین» کـه در فارسی بـه ندرت با تلفظ روسی و به صورت «یوسیف» نوشته و تلفظ شده است، بلکه آن را بـه صورت های «جوزف» و «ژوزف» نوشته اند.

    در گذشته ما بسیـاری از نام های گوناگون را یـا از راه عربی مـی گرفتیم، یـا از راه زبان فرانسوی. زبان عربی به منظور فارسی درون حکم زبان لاتین هست برای زبان انگلیسی و از راه ادبیـات و به وام گیری کلمـه ها و خطّ ، با زبان فارسی پیوندهایی ناگسستنی دارد. زبان فرانسوی هم پیش از انگلیسی و زبان های دیگر به منظور ایرانیـان تحصیل کرده و فرهیخته زبان علم و فرهنگ جهانی بود ، و از این گذشته از حیث آهنگ کلام، کم و بیش، از هر زبان دیگری بـه فارسی نزدیک تر است. به منظور مثال بـه چند لغت کـه با تلفظ فرانسوی وارد فارسی شده است، نگاه مـی کنیم:

    آباژور  (abat-jour)، کمد  (commode)، کراوات  (cravate)، آپارتمان  (appartement)، پارلمان  (parlement)، آ ( (ascenseur، شیمـی  (chimie)، فیزیک  (physique)، فیزیولوژی  (physiologie)، رادیولوژی  (radiologie)، رادیوگرافی  (radiographie)، هیپنوتیزم  (hypnotisme)، ماشین  (machine)، مبل  (meuble)، ماساژ (massage) ، گاراژ  (garage)، سرنگ  (seringue)، آمپول  (ampoule)، آژانس  (agence)، و بسیـار و بسیـار کلمـه های دیگر. این کلمـه ها مثلن با تلفظ انگلیسی از حیث لحن و آهنگ اصلن نمـی تواند درون جمله ی فارسی بنشیند، درون حالی کـه فرانسوی زبان هم آن ها را تقریبن همان گونـه تلفظ مـی کند کـه ما فارسی زبانان تلفظ مـی کنیم. و حالا به منظور مثال بـه چند لغت کـه از راه عربی وارد فارسی شده است، نگاه مـی کنیم:

    قانون (یونانی)، اقلیدس (یونانی)، اسطرلاب (یونانی)، منجنیق (یونانی)، اقلیم (یونانی)، فلسفه (یونانی)، هندسه (فارسی: اندازه)، قیصـر (لاتینی)، موسـیقی (یونانی)، کیـمـیا (یونانی)، سـفسـطه (یونانی)، جغرافیـا (یونانی)، اقیـانوس (یونانی)، ناموس (یونانی)، لغت (یونانی)، ققنوس (یونانی)، اکسیر (یونانی)، بوطیقا (یونانی)، فردوس (فارسی: پردیس)، خندق (فارسی، کنده، کندک)، اسفنج (یونانی)، ابریق (فارسی: آبریز)، اسطبل (لاتینی)، ساباط (سریـانی)، شاغول (عبرانی). این ها و بسیـار کلمـه های دیگر نخست از سوی عرب ها از یک زبان غیر عربی، بـه ویژه یونانی، گرفته شد و سپس فارسی زبانان آن ها را از عربی گرفتند. از شگفتی های حیطه ی زبان یکی هم این هست که فارسی زبانان حتا برخی از کلمـه های درون اصل فارسی را فراموش د و بعد «معرّب» شده ی آن ها را بـه کار بردند.

    یک نکته ی دیگر هم درباره ی نام های خاصّ حتما گفته شود و آن مربوط بـه آن نام های مرکّب عربی هست که بسیـاری از مسلمانان کشورهای غیر عربی جهان درون نام گذاری از آن ها استفاده مـی کنند، مثل عبد الرّحمان، شمس الحقّ، منیب الرّحمان، شمس العالم، ضیـاءالحق، مجیب الرّحمان، ریـاض الحق، مجیب الاسلام، رضوان الدیّن و مانند این ها. درون روزنامـه های چاپی و اینترنتی معمولن املای لاتینی این نام ها را بـه صورت هایی مـی آورند کـه با اصل عربی آنـها تطابق ندارد. از این گذشته چون با معنای این نام ها آشنایی ندارند، جزء های ترکیبی آن ها را تشخیص نمـی دهند. درون نتیجه تصوّر مـی کنند کـه مثلن «منیب الرّحمان» کـه آن را «Munibur Rahman» مـی نویسند، شامل دو نام است: یکی «منیبُر»  (Munibur)، و دیگری «رحمان»  (Rahman)، و آن وقت درون ادامـه ی خبر از او فقط با «Munibur»  (منیبُر) یـاد مـی کنند. درون خبری درباره ی یک تصادف مـی خوانید:

    «...twenty passengers, including Mujibul, injured.»

    بیست مسافر از جمله مجیبــّـل، مجروح شدند.» درون مقدمـه ی خبر این شخص «Mujibul Haq» (مجیب الحق) معرفی مـی شود و سپس خبرگار بـه خیـال خود از او با یکی از دو نامش یـاد مـی کند، کـه باید «مجیب» باشد، ولی مـی شود «مجیبـول». مترجمان فارسی زبان درون برخورد با این نام ها حتما توجّه داشته باشند کـه هیچ وقت یک نیمـه از این نام های مرکب «عربی- اسلامـی» را، آن هم بـه صورتی کـه در انگلیسی نوشـته مـی شود، بـه خط فـارسی برنگـردانند، بلکه تمام نام را بیـاورند. بسیـاری از نویسندگان و گویندگان رسانـه های گروهی انگلیسی ناآگاهانـه تصوّر مـی کنند کـه نام هایی مانند   «Abdul»، «Shamsul»، «Ziyaul»، «Munibur»، «Abdur»، «Riyadhul»، «Mujibur»، «Uddin»  و مانند این ها وجود دارد، حال آن کـه این نام ها بـه ترتیب عبدالرّحمان، شمس الحق، شمس العالم، ضیـاء الحق، ضیـاء الرّحمان، منیب الرّحمان، عبدالرّحمان، ریـاض الحق، مجیب الرحمان، و رضوان الدّین بوده است.

    ظاهرن این جور نام ها امروزه به منظور برخی از خود مسلمان های غیر عرب و همچنین عرب های مسلمان و غیر مسلمان هم مشکل ایجاد مـی کند. مثلن یک داور فوتبال سنگاپوری هست کـه نام غیر بومـی او درون انگلیسی بـه صورت «Shamsul Maidin»  و «Maidin Shamsul» مـی آید. من بـه «Search Engine» فارسی گوگل مراجعه کردم و در سایت های فارسی و عربی بـه این ضبط های متفاوت برخوردم:

    سایتهای فارسی: شمسول مایدین، مـیدین شمسول، شمسول محیی الدین، معایدین شمسول، شمس الماعدین، شمسول مائدین...

    سایتهای عربی: شمسول مایدن، شمسول مادنین، معایدین شمسول، ماعدین شمسول، شمسول مایدین، مایدین شمسول، شمسول مادین، مـیدین شمسول، شمسول محیی الدین، شمسول مادیـان، شامسول مادین...

    کوتاه آن کـه این جور نام های عربی کـه از دو کلمـه ترکیب شده است، هر دو کلمـه ی آن ها با هم یک معنای واحد دارد و باید هر دو کلمـه همـیشـه با هم بیـاید و آوردن یک کلمـه ی آن ها بـه تنـهایی، آن هم درون ترکیب با حرف تعریف «ال» (definite article)، درست نیست. مثلن نام مرکّب «شمس الواعظین»، «شمسول»، «واعظین»، «شمس» یـا «الواعظین» نیست، بلکه همـیشـه «شمس الواعظین» است.

    حرف تعریف «ال» و حرفهای شمسی و قمری:

    حرف تعریف (definite article) درون زبان عربی «اَل» هست که بر سر نام مـی آید و آن را معرفه مـی کند، مانند: العالم، الکتاب، الشمّس، القمر، المعتصم، و مانند اینـها. حرف های زبان عربی بـه دو گروه تقسیم مـی شود، یکی گروه «شمسی» و دیگری گروه «قمری».

    حرف های شمسی آن گروه از حرف های الفبای عربی هست که هرگاه حرف تعریف «ال» بر سر نامـی بیـاید کـه با یکی از این حرف ها آغاز شود، «ل» حرف تعریف تلفظ نمـی شود، ولی حرف نخست آن نام کـه شمسی است، مشدّد مـی شود، یعنی دوبار تلفظ مـی شود، مانند کلمـه ی «شمس» کـه حرف نخست آن از حرف های شمسی هست و «ال» کـه بر سر آن بیـاید، با اینکه بـه صورت «الشّمس» نوشته مـی شود، آن را «Ash-Shams» تلفظ مـی کنند. نام این حرف ها را هم از همـین کلمـه ی «شمس» گرفته اند. حرف های شمسی عبارت هست از: ت ، ث ، د ، ذ ، ر ، ز ، س ، ش ، ص ، ض ، ط ، ظ ، ل ، ن. اکنون بـه نمونـه های زیر نگاه مـی کنیم:

    - ت: تصمـیم، التـّصمـیم،  At-Tasmim
    - ث: ثبات، الثـّبات،  As-Sabat
    - د: دهر، الدّهر، Ad-Dahr
    - ذ: ذلیل، الذ ّلیل، Az-Zalil
    - ر: رمضان، الرّمضان،  Ar-Ramazan
    - ز: زهراء، الز ّهراء، Az-Zahra'
    - س: سلیم، السّلیم،  As-Salim
    - ش: شمس، الشـّمس، Ash-Shams
    - ص: صواب، الصـّواب، As-Savab
    - ض: ضرب، الضـّرب، Az-Zarb
    - ط: طلب، الطـّلب، At-Talab
    - ظ: ظاهر، الظـّاهر، Az-Zaher
    - ل: لطیف، الـّطیف، Al-Latif
    - ن: نظام، النـّظام، An-Nezam

    حرف های «قمری» حرف هایی هست که هرگاه حرف تعریف «ال» بر سر نامـی بیـاید کـه با یکی از حرف های قمری آغاز شود، «ل» حرف تعریف تلفظ مـی شود، مانند کلمـه ی «قمر» کـه با «ال» حرف تعـریف بـه صـورت «القـمر» نوشته مـی شود و آن را Al-Qamar  تلفظ مـی کنیم. نام این حرف ها را هم از همـین کلمـه ی «قمر» گرفته اند. حرف های قمری عبارت هست از ب ، ج ، ح ، خ ، ع ، غ ، ف ، ق ، ک ، م ، ه ، و ، ی. درون این جا نمونـه هایی مـی آوریم:

    -  ب: بصر، البصر، Al-Basar
    -  ج: جواب، الجواب، Al-Javab
    -  ح: حمد، الحمد، Al-Hamd
    -  خ: خسیس، الخسیس، Al-Khasis
    -  ع: عین، العین، Al-Ayn
    -  غ: غریب، الغریب، Al-Gharib
    -  ف: فرار، الفرار، Al-Farar
    -  ق: قمر، القمر، Al-Qamar
    -  ک: کاسب، الکاسب، Al-Kaseb
    -  م: معمول، امعمول، Al-Ma'mul
    -  ه: هلال، الهلال، Al-Helal
    -  و: وادی، الوادی، Al-Vadi
    -  ی: یوم، الیوم، Al-Yowm

    امّا کلمـه ی «آل» بـه معنی «خاندان» کـه در آغاز برخی از نام های خاصّ عربی مـی آید، ربطی بـه حرف تعریف «ال» ندارد و همـیشـه بـه عنوان یک کلمـه ی مستقل مـی آید و نباید آن را با حرف تعریف «ال» اشتباه کرد. هنگامـی کـه در زبان انگلیسی نامـی باحرف های لاتینی نوشته مـی شود، مترجمان درون برگرداندن آن نام بـه خطّ فارسی حتما به این تفاوت توجّه داشته باشند و آن نام را بـه صورتی نادرست ننویسند و به صورتی نادرست تلفظ نکنند. به منظور مثال چند نام خاصّ عربی را کـه از گوگل فارسی گرفته ام، درون این جا مـی آورم. کلمـه ی «آل» درون این نام ها «ال» حرف تعریف نیست و به معنی خاندان است، همان گونـه کـه در این موردها درون فارسی بـه جای «آل» از پسوند نسبی «ی» استفاده مـی کنیم و مثلن مـی گوییم شاه عبّاس صفوی (آل صفی).

    نمونـه ها:جنام آل ثانی، شیخ صالح بن فوزان آل فوزان، محمّد بن راشد آل مکتوم، شیخ علی آل محسن، شیخ عبدالله بن محمّد آل ماجد، عبدالعزیز بن عبالرّحمن بن فیصل آل سعود، نـهیـان بن زائد آل نـهیـان، شیخ صالح آل طالب، الشّیخ نـهیـان بن مبارک آل نـهیـان، شیخ حمد بن خلیفه آل ثانی، شیخ جابر الصـّباح آل صباح.

    در گزارش های انگلیسی غالبن نویسندگانی کـه با زبان عربی آشنایی ندارند، یـا آشنایی شان با آن بسیـار کم است، درون بازنویسی (transliteration) نام های عربی بـه خطّ لاتینی، تفاوتی مـیان «آل» بـه معنی خاندان و «ال» درون مقام حرف تعریف قایل نمـی شوند. مثلن «عبدالعزیز الحکیم» را کـه «ال» آن حرف تعریف است، بـه این صورت ها مـی نویسند: Al-Hakim, Al Hakim, al-Hakim, al Hakim  و «خلیفه آل ثانی» را کـه «آل» آن بـه معنی «خاندان» است، بـه این صورت ها مـی نویسند:Al-Thani, Al Thani, al-Thani, al Thani  و این خود گواهی هست بر این کـه تفاوت حرف تعریف «ال» با «آل» بـه معنی خاندان را درک نمـی کنند، امّا از مترجم و نویسنده ی فارسی زبان انتظار مـی رود کـه متوجّه ی این تفاوت باشد.

    نام ماه های فرنگی درون فارسی:

    در فارسی ایرانی ماه های فرنگی با تلفظ فرانسوی آن ها بـه کار مـی رود، امّا برخی از مترجمان، بـه ویژه آنانی کـه زندگی درون محیط انگلیسی زبان درون زبان فارسی گفتاری آنان تأثیر گذاشته است، برخی از ماه ها را با تلفظ انگلیسی و برخی را با تلفظ فرانسوی بـه کار مـی برند. بـه تر هست که همـه ی ماه ها را با تلفظ فرانسوی بـه کار ببریم. درون فارسی افغانستان گونـه ای از تلفظ انگلیسی به منظور ماه ها تداول پیدا کرده است.

    فارسی افغانی -  فارسی ایرانی:
    جنوری -  ژانویـه
    فبروری -  فوریـه
    مارچ - مارس
    اپریل - آوریل
    مِی - مِه
    جون - ژوئن
    جولای - ژوئیـه
    اگست : اوت
    سِپتامبـِر - سپتامبر (با «ب» ساکن)
    اکتوبـِر - اکتبر (با«ب» ساکن)
    نوامبـِر - نوامبر (با «ب» ساکن)
    دسامبـِر - دسامبر (با «ب» ساکن)

    نام کشورها، ملت ها و صفت های نسبی:

    برای توضیح درباره ی این موضوع نخست بـه چند نمونـه از کاربردهای نادرست درون مورد نام کشورها، قوم ها، ملت ها و صفت های نسبی آن ها نگاه مـی کنیم. این نمونـه ها را از گوگل فارسی گرفته ام. صورت درست این کاربردها را درون دو کمانک مـی آورم.

    - پنجهزار و پانصد افغانی (افغان) درون استان بوشـهر ساکن هستند.
    - بیش از دو و نیم مـیلیون افغانی (افغان) درون فصل بسیـار سخت زمستان این کشور با کمبود شدید موادّ غذایی روبه رو خواهند شد.
    - افغانی های (افغان های) مقیم ایران.
    - دوستداران موسیقی افغان (افغانی) درون تاجیکستان امروز...
    - عبدالرّحمان موسیقی افغان (افغانی) را خوب مـی شناسد.
    -  سابقه ی نشر ادبیـات افغان (افغانی) درون نشریـات فارسی زبان.
    - این رمان مملوّ از واژه ها و عبارات افغان (افغانی) هست و با دستور زبان افغان (افغانی) روایت مـی شود.
    - چندین رادیوی عرب زبان (عربی زبان) کـه برنامـه های خود را درون کشور فرانسه پخش مـی کنند...
    - با آمدن اسلام بـه ایران تأثیرات زیـادی درون موسیقی عرب (عربی) و ایران (ایرانی) صورت گرفت.
    - برنامـه هشتادمـین سال انتشار کتاب نمونـه ادبیـات تاجیک (تاجیکی) برگزار مـی شود.
    - رمانس درون واقع آثاری هست که بـه زبان رومانی (رومانیـایی) نوشته شده اند (شده است)
    - اکثر این صعودها توسّط افراد روسی (روس) انجام پذیرفت.
    - او درون حاشیـه ی کارهای علمـی خویش مدّتی درون فنون ادبی زبان روس (روسی) بـه مطالعه و تحقیق برخاست (!).
    - دیگر اهمـیتی بـه زبان و فرهنگ ترک (ترکی) نمـی داد.
    - موسیقی ترک (ترکی) و عرب (عربی) و هند (هندی) و ایران (ایرانی) یک موسیقی بی لهجه ای (!) است.

    باید توجّه داشت کـه «افغان»، «عرب»، و «ترک» نام قوم هست و هر چیزی کـه به این قوم ها نسبت داده شود، بـه صورت صفت نسبی (نام قوم + پسوند نسبی «ی») بیـاید. ملت هایی کـه امروز درون کشورهایی با مرزهای معین زندگی مـی کنند، نام هایی دارند کـه در همـه ی موردها با نام قومـیت آن ها ارتباط مشخّصی ندارد. مثلن کشور «چین» داریم کـه در مورد مردم، زبان، فرهنگ و دیگر چیزهای وابسته بـه آن صفت نسبی «چینی» را بـه کار مـی بریم. امّا کشورهای متعدّدی داریم کـه ملت های آن ها خود را قومن «عرب» مـی دانند. این کشورها بـه گونـه ی عامّ «کشورهای عربی» هستند و زبان و فرهنگ و ادبیـات و موسیقی آن ها «عربی» است. آمریکا نام یک کشور است. ملیت مردم آن «آمریکایی» است، زبان آن «انگلیسی» و مثلن ادبیـات آن «آمریکایی» است.  بدین ترتیب اگر بـه هنگام یـاد از کشورها، ملت ها، زبان ها، فرهنگ ها و دیگر چیزهای وابسته بـه ملت ها، بـه این نکته توجّه داشته باشیم، مثلن نخواهیم گفت «زبان رمانی»، و خواهیم گفت «زبان رمانیـایی».

     - - -

    برگرفته از: شورای گسترش زبان فارسی 

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    ترجمـه ی ماشینی
     

    شماره ی نوشته: ۱۹ / ۱۱

    مـیر شـهاب شـهابی

    دكتر عبدالحسین صراف زاده

    ترجمـه ی ماشینی

    در این مقاله، خلاصه ی پژوهش های انجام شده درون زمـینـه ی پردازش زبان فارسی اعم از واكافت ساختواژی، دستوری و معنایی،‌ شیوه ی ی باایی معنای جمله ها و به كارگیری دانش باایی شده، درك متن فارسی و ساختار دستور زبان فارسی و نیز نظریـه ی گشتاری چامسكی درون ساختار زبان فارسی و پژوهش هایی از این دست گردآوری شده اند. این مجموعه مـی تواند درون ارایـه ی راه بـه پژوهشگرانی كه هدفشان پژوهش درون حوزه ی پردازش ماشینی زبان فارسی است، كمك موثری باشد. درون ضمن، بـه موانع موجود بـه ویژه درون زمـینـه ی ابهام معنایی اشاره شده و در پایـان راه حل مناسبی به منظور ترجمـه ی ماشینی زبان فارسی مورد بررسی قرار گرفته است.

    درآمد
    ترجمـه ی خود كار متن ها، جزو نخستین كاربردهای غیر محاسبه ای كامپیوتر است. ایده ی ترجمـه ماشینی نخستین بار درون بحثی مـیان وارن ویور و آندره بوث شكل گرفت (بوث، ۱۹۵۳م). مدل آنان بر پایـه ی جدول هایی طراحی شده بود كه درون آن ها به منظور رمز گشایی، از تواتر واژه ها و حرف ها استفاده مـی شد.
    با پیدایش تكنیك هایی چون جست و جوی دودویی و روش تقلیل مسأله درون الگوریتم های برنامـه سازی و ایده ی ویرایش ثانویـه درون ترجمـه، اعتقاد بـه عملی بودن ترجمـه ی ماشینی نیرو گرفت. درون پایـان دهه ی ۵۰ و اوایل ٦۰، COMIT بـه عنوان نخستین زبان همـه منظوره ی پردازش نماد مطرح شد و برنامـه های كمكی واژه پرداز بـه مرحله ی پیـاده سازی رسید. از سوی دیگر درون زمـینـه ی زبان شناسی، نسبت بـه ساخت جمله های زبان، دید الگوریتمـیكی تحت عنوان دستور زبان گشتاری مطرح شد. (چامسكی، ۱۹۷۵)
    نتیجه ی پروژه های دهه ی ٦۰ كه بیش تر از آن ها به منظور هدف های سیـاسی استفاده مـی شد، پیدایش دو شاخه ی اصلی درون روش های ترجمـه ی ماشینی بود. یكی از این روش ها استفاده از فرم های اصلاح شده ی دستور زبان گشتاری و دیگری استفاده از اطلاعات آماری درون مورد نقش واژه ها درون جمله و ترجمـه ی آن ها بود. درون پایـان دهه ی ۷۰، اعتقاد عمومـی بر آن بود كه ترجمـه ی ماشینی حتما پیچیده تر از جابه جایی و جای گذاری صرف واژه های زبان مبدا به منظور رسیدن بـه زبان مقصد باشد و ماشین حتما به نوعی از معنای هر دو نوشتار فهم پیدا كند. این اعتقاد راه را به منظور استفاده از تكنیك های جدید هوش مصنوعی و به ویژه پردازش زبان طبیعی درون ترجمـه ی ماشینی هموار كرد.
    در این مقاله با مرور بر ادبیـات پژوهش، نخست بـه پژوهش هایی كه درون زمـینـه ی درك متن فارسی و چه گونگی واكافت واژه ای، ساختواژی، دستوری و معنایی صورت گرفته است، اشاره شده و سپس اجزا و اركان یك سامانـه ی مترجم فارسی معرفی و مـهم ترین ركن آن یعنی رفع ابهام معنایی از واژه های جمله های فارسی، مطرح شده است. درون ضمن، روش های گوناگون حل این مشكل بـه اختصار بررسی و در پایـان بـه موانع کار پرداخته شده است. از آن جا كه درون زمـینـه ی ترجمـه ی ماشینی زبان فارسی كم تر مطالعه شده است، این پژوهش تلاش درون تعمـیم این مطالعات بـه زبان فارسی دارد.

    پردازش زبان فارسی
    در سال ۱۳۷۲، درون آزمایشگاه پردازش زبان طبیعی داشنگاه صنعتی شریف، مـهرنوش شمس فرد (۱۳۷۳) سامانـه ای بـه نام "دنا" را طراحی و پیـاده نمود. درون این سامانـه با بـه كارگیری نظریـه ی وابستگی مفهومـی شنك (۱۹۷۵)، جمله های فارسی بـه شبكه ای از مفهوم ها و روابط مـیان آن ها تبدیل مـی شوند. گام های گوناگون پردازش جمله ها عبارت اند از: واكافت واژه ای، واكافت ساختواژی، واكافت دستوری، واكافت معنایی و استنتاج.
    پس از آن، سه پروژه ی دیگر با تمركز بر بخش های گوناگون سامانـه ی دنا (۱) تعریف و اجرا شدند. هر یك از این پروژه ها تلاش درون گسترش یكی از بخش های این سامانـه داشت. یكی از آن ها پروژه ای هست كه روی پردازش دستوری جمله های نسبتن پیچیده ی زبان فارسی از جمله گروه های اسمـی و جمله های مركب متمركز بود ( مـهدیـه، ۱۳۷٦). پروژه ی دیگر بـه طراحی و پیـاده سازی بخش واژگان و نیز اركان ساختواژی پرداخته هست (رضا نیـا، ۱۳۷٦) و سرانجام سومـین پروژه، بخش استنتاج گر را با عمق بیش تری مورد توجه قرار داده هست ( امامـی، ۱۳۷٦)
    برای درك جمله های زبان فارسی، بعد از برداشتن گام های گوناگون درون زمـینـه ی پردازش ساختواژی و دستوری و پیش از بـه كارگیری شیوه های استنتاج حتما برای باایی معنای جمله ها چارچوب مناسبی درون نظر گرفته شود که تا ضمن پردازش معنایی، جمله ها بـه این زبان باایی تبدیل شوند. با توجه بـه اهمـیت پردازش معنایی درون یك سامانـه درك متن و ضرورت كار بیش تر درون این زمـینـه، پروژه ای به منظور بررسی شیوه های باایی معنا و گزینش یك شیوه مناسب به منظور سامانـه دنا (۲) تعریف شد و در طی اجرای پروژه با بررسی برخی شیوه های باایی معنا، بـه دلیل تمركز شمار زیـادی از سامانـه های زبان طبیعی بر آن، روش "گراف های مفهومـی" بـه عنوان شیوه ی مناسب تر به منظور بازتمایی معنا برگزیده شد ( فضلی، ۱۳۷۷)
    در پژوهش دیگری (شـهابی، ۱۳۷٦)، نخست،‌ جمله های فارسی معینی درون محدوده ی معنایی خاص (درخواست اشتغال بـه كار افراد به منظور یك سازمان ) توسط سیستم طراحی شده گرفته شد کـه در گام نخست آن، پردازش روی شناخت واژه های آن، یعنی واكافت واژه ای صورت گرفت كه هر نشانـه از جمله با حرف های آن خوانده مـی شد و تشخیص داده مـی شد كه چه كلمـه ای هست و آیـا جزو واژه های با معنی زبان هست یـا خیر؟

    در گام دوم واكافت ساختواژی آغاز مـی شد. یعنی آیـا كلمـه های مركب از تركیب درستی تشكیل شده اند یـا خیر؟ بعد از آن، گام سوم یعنی واكافت دستوری صورت مـی گرفت. یعنی آیـا كلمـه های تشكیل دهنده ی جمله، دستور زبان فارسی را رعایت كرده اند؟ و آیـا این جمله  متعلق بـه زبان فارسی هست یـا خیر؟ این كار را سیستم بـه كمك دستور زبانی كه به منظور جمله های فارسی درون آن تعبیـه شده هست انجام مـی دهد. این دستور زبان همـه ی آن جمله هایی را شامل مـی شود کـه پایـانـه های آن بـه كلمـه ای فارسی پایـان مـی پذیرد (باطنی، ۱۳۷۴)، بعد از این كه جمله ی اصلی تشخیص داده شد، به منظور به دست آوردن جمله های سوالی یـا مجهول و غیره نیـاز بـه نوعی گشتار هست كه ژرف ساخت را بـه رو ساخت تبدیل کند. ( مشكوة الدینی، ۱۳۷۴) درون این جا سیستم با وجود گشتارهای موجود روی زبان با تبدیل ژرف ساخت بـه رو ساخت بـه جمله ی مزبور مـی رسد و واكافت دستوری پایـان مـی یـابد. گام بعدی، واكافت معنایی یـا استنباط معنا از جمله است. درون این مرحله از یك شبكه ی معنایی بـه عنوان باایی دانش موجود درون معنای جمله استفاده شده است.
    در یك پژوهش دیگر (شریفی، ۱۳۷٦) کـه درك معنای جمله ها درون ترجمـه ی ماشینی بـه شكل دیگری صورت گرفته است، از هیچ یك از روش های بالا به منظور رسیدن بـه معنای جمله استفاده نشده است. درون این روش کوشش شده هست روشی به منظور ماشینی كردن عمل ترجمـه از یك زبان محاوره ای بـه زبان محاوره ای دیگر ارایـه شود. به منظور رسیدن بـه این مقصود با توجه بـه پیدایش شاخه های جدید هوش مصنوعی درون زمـینـه ی شبیـه سازی رفتار انسان و یـادگیری ماشین، چه گونگی پیـاده سازی مترجم درون قالب یك سیستم یـادگیرنده ارایـه شده است. این مترجم با استفاده از تجربه های قبلی خود درون زمـینـه ی ترجمـه ی تك تك واژه ها و ترتیب قرار گرفتن آن ها درون جمله،‌ ترجمـه جمله ها با ساختارها و واژه های جدید را حدس مـی زند و به صورت پویـا بـه تكمـیل دانش خود درون این زمـینـه مـی پردازد. از آن جا كه درون این روش ترجمـه، به منظور طراحی الگوریتم های ارایـه شده به منظور ایجاد پایگاه دانش و استنتاج دانش از آن از هیچ گونـه اطلاعات پیش فرضی درون زمـینـه ی چه گونگی ساختار جمله های زبان های مبدا و مقصد و نقش واژه ها درون جمله استفاده نشده است، این مترجم مستقل از زبان های مبدا و مقصد، توانایی انجام ترجمـه از هر زبان بـه زبان دیگر را دارد.

    ترجمـه ماشینی
    به منظور این كه بتوان جمله ای را از یك زبان ترجمـه و به زبان دیگری تبدیل کرد ، نخست بـه یك روش به منظور تشخیص واژه ها یـا واكافت واژه ای و واكافت ساختواژی نیـاز هست، بـه طوری كه واژه های ساده و مركب آن زبان از واژه های ورودی تشخیص داده شود. سپس حتما تركیب واژه ها از نظر دستوری صحیح باشد که تا جمله ی متعلق بـه آن زبان را ایجاد کند. حال به منظور این كه این جمله بـه زبان دیگری برگردانده شود، حتما نقش و معنای هر كلمـه مشخص و با توجه بـه دستور زبان مقصد و ترجمـه ی كلمـه با توجه بـه نقش آن، جمله ی زبان مقصد تولید شود. از این رو مـهم ترین بخش، مشخص كردن نقش و معنای واژه ها هست و نقش واژه ها با توجه بـه محل قرار گرفتن آن ها درون جمله مشخص مـی گردد، اما مساله ی مـهم معنی واژه ها است؛ جرا كه شماری از واژه ها دارای چند معنی هست و این ابهام حتما به روش مناسبی رفع گردد ( مانینگ و شوتس، ۲۰۰۰ ). درون ترجمـه ی ماشینی ابهام هم درون معنای واژه های زبان مبدا وجود دارد و هم درون زبان مقصد و این باعث مـی شود که تا روند ترجمـه دچار مشكل شود. درون دنباله ی سخن، ما بیش تر بـه روش های حل این مشكل و موانعی كه درون زبان فارسی به منظور آن وجود دارد، مـی پردازیم.

    رفع ابهام معنایی واژه ها
    یكی از نخستین مشكلاتی كه هر سیستم پردازش زبان طبیعی با آن درگیر است، مساله ی ابهام معنایی و ساختاری واژه ها است. بخش عمده ای از این ابهام بـه كمك شیوه ای بـه نام "نشانـه گذار بخش كننده ی جمله ها" كه به منظور تعیین نقش واژه ها درون جمله بـه كار مـی رود، از مـیان مـی رود. ( دلماس و زاورل، دمتریو و اتول، ۲۰۰۰م؛ ویلكس، ۱۹۹۷م ). این روش با تعیین نقش كلمـه، ابهام ساختاری آن را از مـیان برداشته و در یـافتن معنای درست واژه ها كمك شایـانی مـی کند. ابهام معنایی واژه ها البته خیلی پیچیده تر از ابهام ساختاری آن ها هست و به منظور رفع آن بـه روش های پیچیده تری نیـاز است، ولی روش "نشانـه گذار بخش كننده ی جمله ها" درون پیدا كردن معنای دقیق كمك مـی كند و مراحل نخستین آن را انجام مـی دهد. درون واقع، رفع ابهام از معنای یك كلمـه بر مـی گردد بـه این كه آن كلمـه درون چه جمله ای بـه كار رفته و با چه واژه های هن شده است؛ زیرا كلمـه ای کـه در یك جمله یك معنی مـی دهد، درون جمله ی دیگری معنای دیگری مـی تواند بـه خود بگیرد.
    رفع ابهام از معنای واژه های جمله های یك زبان، از سه راه كلی مـی تواند انجام پذیرد كه هر راه خود روش های متعددی دارد: اول روش ابهام با مربی یـا سرپرست هست كه مبنای آن مجموعه آموزشی برچسب دار است. روش دوم رفع ابهام بر مبنای منابع لغوی مانند فرهنگ لغت و یـا فرهنگ تساروس هست ( ویلكس و استیونس، ۱۹۹۷ و ۱۹۹۸). و سرانجام روش سو م رفع ابهام بدون مربی یـا سرپرست هست كه درون این حالت تنـها مجموعه ی لغات و متن ها بدون برچسب درون دسترس هست (كیت و ویلكس، ۲۰۰۰م)

    الف ) روش "رفع ابهام با سرپرست"
    در این روش مجموعه ای از لغات ابهام زدایی شده به منظور آموزش درون دسترس است. این مجموعه، دارای نمونـه ی واژه هایی هست كه هر كدام یك كلمـه مبهم (W ) هست و هر معنی آن ها با یك برچسب معنایی متناسب با متنی كه درون آن قرار مـی گیرند تعریف شده است. (SK)
    این كار باعث مـی شود كه بتوان یك طبقه بندی آماری با سرپرست روی واژه ها انجام داد. وظیفه اصلی این روش، ایجاد یك روتین طبقه بندی كننده هست كه واژه ها جدید را بر پایـه ی متن هایی كه قبلن تعریف شده اند ( CI ) درون طبقه ی مناسب خود قرار مـی دهد. درون "رفع ابهام با سرپرست" روش های گوناگونی وجود دارد كه از جمله ی آن ها مـی توان "طبقه بندی بیس" ( دیو و دلمانس، ۲۰۰۰ ) و "نظریـه ی اطلاعات" ( مانینگ و شوتس، ۲۰۰۰م) را نام برد.

    ب )‌روش رفع ابهام بر مبنای فرهنگ لغت
    اگر اطلاعاتی درون مورد طبقه بندی معنایی یك كلمـه وجود نداشته باشد، درون این صورت مـی توان از مشخصات عمومـی معنای یك كلمـه درون فرهنگ لغت استفاده کرد. درون این روش، که تا كنون از سه نوع اطلاعات استفاده شده است. نوع اول روش"لسك" هست كه درون آن مستقیمن از تعریف معنای واژه ها درون فرهنگ لغت استفاده مـی شود. نوع دوم كه نشان مـی دهد چه گونـه از اطلاعات طبقه بندی شده ی موجود درون فرهنگ لغت مـی توان طبقه بندی معنایی یك كلمـه را با توجه بـه متنی كه آن كلمـه درون آن وجود دارد، بـه دست آورد. (یـارافسكی، ۱۹۹۲م ) و سوم اطلاعاتی هست كه از ترجمـه ی یك كلمـه بـه كمك یك فرهنگ لغت دو زبانـه بـه دست مـی آید و استفاده از معنای كلمـه درون زبان مقصد به منظور رفع ابهام از معنای كلمـه.

    ج ) رفع ابهام بدون سرپرست
    در این روش بدون اینكه اطلاعاتی درون زمـینـه ی معنای واژه ها بـه كار رفته درون متن موجود باشد، نخست واژه ها از نظر معنایی خوشـه بندی و سپس بررسی مـی شود كه هر كلمـه ی جدید بـه كدام خوشـه نزدیك تر هست و بـه آن تعلق دارد؟ و با توجه بـه این كه بـه هر خوشـه معنای خاصی اختصاص داده شده است، آن معنی به منظور آن لغت درون نظر گرفته مـی شود و در ترجمـه مورد استفاده قرار مـی گیرد. درون دو روش قبلی، به منظور رفع ابهام بـه یك سری اطلاعات اولیـه از معنای لغات نیـاز بود، اما گاه وضعیتی اگر چه نادر، پیش مـی آید كه هیچ گونـه اطلاعاتی از معنای واژه ها درون دسترس نیست؛ مثلن درون مورد اصطلاحات فنی و یـا پزشكی كه درون فرهنگ های لغت عمومـی پیدا نمـی شود. درون این حالت های ویژه هست كه روش رفع ابهام بدون سرپرست مناسب هست و درون به دست آوردن معنای صحیح كلمـه با توجه بـه متن كمك زیـادی مـی کند (‌كیت و ویلكس، ۲۰۰۰ ؛ مانینگ و شوتس، ۲۰۰۰)

    موانع ترجمـه ی ماشینی زبان فارسی
    همان گونـه كه درون بالا توضیح داده شد،‌ مـهم ترین بخش یك سامانـه ی مترجم ماشینی، تشخیص نقش واژه ها درون جمله و تشخیص معنای درست آن ها با توجه بـه متنی هست كه آن كلمـه درون آن قرار گرفته است. دیدیم کـه برای تشخیص معنای درست واژه ها از سه روش مـی توان استفاده کرد: درون روش نخست به منظور آموزش سامانـه بـه یك مجموعه ی واژه های فارسی ابهام زدایی شده نیـاز هست تا از روی آن بتوان عمل رفع ابهام به منظور واژه ها جدید را درون متن های گوناگون انجام داد كه متأسفانـه هنوز این مجموعه بـه صورت یك فرهنگ فارسی قابل خواندن به منظور ماشین تهیـه و تدوین نشده است. یعنی این اطلاعات بـه صورت دستی وجود دارند، اما نسخه رایـانـه ای از آن ها با یك استاندارد معین به منظور تعریف هر كلمـه و معنی و نقش های گوناگون آن وجود ندارد. بدیـهی هست برای این كار نخست حتما یك مركز زبان شناسی معتبر، استاندارد ذخیره سازی اطلاعات و انواع آن را تدوین کند و سپس نسخه ای رایـانـه ای از این اطلاعات به منظور استفاده های بعدی تهیـه شود.
    در روش دوم نیز سامانـه، مستقیمن از یك واژه نامـه استفاده مـی كند، باز هم درون مورد زبان فارسی این مشكل وجود دارد كه هنوز واژه نامـه های فارسی رایـانـه ای با یك استاندارد مشخص تهیـه نشده اند. این درون حالی هست كه درون زبان انگلیسی فرهنگ های متعددی مانند net LDOCE, Word یـا Roget’s International Thesaurus بـه صورت MRD یـا نسخه های قابل خواندن توسط رایـانـه وجود دارند كه سامانـه های گوناگون مترجم ماشینی با یكی از روش های رفع ابهام از آن ها بهره مـی جویند.
    از روش سوم رفع ابهام نیز همان گونـه كه دیده شد صرفن به منظور واژه های خاص و محدود فنی یـا پزشكی استفاده مـی شود، نـه به منظور همـه ی واژه های فارسی و چون متأسفانـه هنوز استفاده از اصطلاحات فنی فارسی متداول و رایج نشده است، این روش رفع ابهام درون زبان فارسی زیـاد موفق نخواهد بود. از این رو به منظور این كه بتوان از یك مترجم فارسی قوی و بدون مشكل بهره مند شد، نخست حتما مقدمات بر شمرده را فراهم آورد و این خود تلاش گروهی متشكل از زبان شناسان، مترجمان، ادیبان و متخصان رایـانـه را مـی طلبد كه سرآغازی خواهد شد به منظور رسیدن بـه این هدف ملی.

    نتیجه گیری و جمع بندی
    فرا روند ترجمـه ی ماشینی عبارت هست از: واكافت واژه ای، واكافت ساختواژی، واكافت دستوری، واكافت معنایی، تشخیص نقش واژه ها درون جمله، تشخیص معنای درست واژه ها ( با توجه بـه جمله حاوی و رفع ابهام از واژه ها دارای معنی مشابه و یـافتن معنی معادل كلمـه درون زبان مقصد و تبدیل جمله ی زبان مبدا بـه جمله ی زبان مقصد با توجه بـه دستور زبان مقصد و در صورت نیـاز بـه کارگیری گشتارهای مناسب به منظور تبدیل جمله های مقصد بـه شكل روساختی آن. درون این راستا مـهم ترین بخش یك مترجم كه دقت درون آن سبب بالا رفتن دقت ترجمـه مـی شود،‌ رفع ابهام معنایی از واژه های جمله های زبان مبدا و نیز رفع ابهام از ترجمـه ی آن ها بـه زبان مقصد است. به منظور رفع ابهام معنایی واژه ها سه روش كلی وجود دارد كه عبارت اند از: (الف) رفع ابهام با سرپرست. (‌ب) رفع ابهام بر مبنای فرهنگ لغت، و (ج) رفع ابهام بدون سرپرست.
    در روش نخست، مجموعه ای ازواژه های  ابهام زدایی شده وجود دارد كه سامانـه با آن واژه ها آموزش داده مـی شود و اگر درون حین ترجمـه با لغت جدیدی برخورد كرد، ‌با توجه بـه اطلاعات آموزش دیده تشخیص مـی دهد كه كلمـه ی مزبور با توجه بـه متنی كه درون آن قرار گرفته درون چه طبقه ای قرار مـی گیرد و معنای درست آن كدام هست و آن را درون ترجمـه بـه كار مـی برد. درون روش دوم به منظور هر كلمـه از واژه نامـه استفاده مـی شود و با توجه بـه نقش كلمـه و دیگر مشخصات آن با كمك واژه نامـه معنی درست آن متناسب با جمله ای كه درون آن قرار گرفته است،‌ بـه دست مـی آید. روش سوم كه روش رفع ابهام بدون سرپرست است، مخصوص واژه هایی هست كه درون واژه نامـه های معمولی وجود ندارند (‌اصطلاحات فنی یـا پزشكی و ... ) و باید از واژه نامـه های تخصصی و یـا دایرة المعارف ها بهره جست.
    اما مشكل اصلی بر سر راه رفع ابهام از واژه های فارسی این هست كه اگر از دو روش نخست استفاده شود، بـه یك نسخه رایـانـه ای از مجموعه لغات همراه بانقش های گوناگونی كه مـی توانند بـه خود بگیرند و معانی گوناگونی كه باتوجه بـه نقش های گوناگون و یـا هنی با واژه های گوناگون بـه خود مـی گیرند، نیـاز هست كه متأسفانـه این نسخه رایـانـه ای و همچنین استاندارد ذخیره سازی این دسته از اطلاعات وجود ندارد و باید با كار گروهی متشكل از زبان شناسان، ادیبان و متخصصان رایـانـه ایجاد و برای سیستم های مترجم زبان فارسی، صورت بگیرد. استفاده از روش سوم رفع ابهام نیز ویژه ی لغات فنی هست كه درون زبان فارسی هنوز كاملن جا نیـافتاده هست . بنابراین با توجه بـه این كه دقت درون رفع ابهام از معنای واژه ها دقت مترجم را بالا مـی برد،‌ هنوز نمـی توان سامانـه های مترجم فارسی مناسبی را تهیـه و از آن ها بهره برداری کرد.

    - - -

    منابع:
    امامـی. "بررسی مسایل درك متن فارسی و پیـاده سازی نمونـه هایی از آن". پایـان نامـه كارشناسی ارشد، دانشكده مـهندسی كامپیوتر، دانشگاه صنتعتی شریف، ۱۳۷٦.

    Booth, A. D (1953), Machine Translation, Computer and Automation, Vol2, no4,

    Chomsky, N., (1975), Reflection on Language, New York: Pantheon Books.

    Daelemans, W., Zavrel , J. Berck P., Gillis. ( 1996 ), MBT: A Memory – Based Part – of – speech Tagger Generator, Proceeding at 4th Workshop on Very Large Corpora, Copenhagen.

    Demetriou,G, Atwell, E.s., (2000), A domain Independent Semantic Tagger for the study of meaning Associations in English text. IWCS – 4 Program.

    De Pauw, g ., Daelemans, W. ( 2002 ), The Role of Algorithm Bias Vs information Source in Learning Algrithms for

    morphosyntactic Disambigution, Proceeding of cnoll-2000 and LLL-2000, Pages 19-24, Lisbon, Porugel.

    Kit, C., Wilks, ( 1999 ), Unsupervised Learning of World Boundary Length Gain. Computational Natural Learning.

    Manning, C.D. Schutze, H. (1999), MIT Press, Cambridge, MA.

    Scjamlk, R.C. ( 1975 ), Conceptual Information Processing North Holland, Publishing Company, Amsterdam.

    Wilks, Y., Stevenson, M. ( 1998 ), Word Sense Disambiguation Using Optimized Combining Weak Knowledge Sources for Sense Disambiguation. Proceeding of the third conference of Recent Advances in Natural Language Processing Conference, PP. 1-7.

    Wilks, Y . in N. Ide ( Ed ) ( 1997 ), Senses and Texts, computers & G . humanities, vol. 31, PP. 77-90.

    Yarawsky, D . ( 1992 ), Word Sense Disambiguation Using Statistical Models of Roget’s Categories Trained on Large Corpora, COLING 14, 454-460.l

     

    برگرفته از: مجله ی زبان شناسی

    از: شورای گسترش زبان فارسی 

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    تاریخ و سنت ترجمـه درون ایران

     

    شماره ی نوشته: ۱۸ / ۱۱

    دكتر احمد كریمـی حكّاك
    ترجمـه ی دكتر مجدالدین كیوانی

    تاریخ و سنت ترجمـه در ایران

    زبان فارسی كه امروز درون ایران، افغانستان و بخش هایی از آسیـای مركزی صحبت مـی‌شود یكی از شاخه های هند و آریـایی خانواده ی هند و اروپایی زبان ها، و دنباله ی مستقیم فارسی باستان و مـیانـه است. افزون بر هزار سال، این زبان وسیله ی عمده ی گفتار روزانـه و همچنین زبان علم، هنر و ادبیـات درون سرزمـین ایران بوده است. پیش از سلطه ی استعمار، فارسی زبان تشكیلات دولتی، قضا، و فرهنگ درون شبه قاره ی هند نیز بود. درون زمان های گوناگون طی دوران های گذشته، فارسی درون بخش هایی از قفقاز و در دربارهای عثمانیـان زبان ادبیـات بوده است. درون حال حاضر، همـه ی ایرانیـان و تاجیكان، و اكثریتی از افغانان این زبان را بـه كار مـی‌برند. همچنین بـه دنبال انقلاب سال ۱۳۵۷ ایران، جنگ داخلی درون افغانستان، و فروپاشی‌ِ اتحاد شوروی، فارسی بـه تدریج بـه صورت زبان جمعیت عظیم ـ و در حال رشدی ـ از مـهاجران فارسی‌زبان درون مـیان ملت های دیگر درآمده است.
    ترجمـه بـه فارسی تاریخچه‌ای دراز و پرماجرا دارد و در تكامل تمدن های ایرانی و ایرانی شده درون سراسر آسیـای غربی و فراسوی آن نقش مـهمـی ایفا كرده است. اطلاعات درباره ی ترجمـه پیش از ظهور اسلام درون سده ی هفتم مـیلادی بسیـار ناچیز است. درون ایران سده‌های مـیانی، داد و ستد مـیان عربی و فارسی، ویژگی اصلی و تعیین‌كننده ی فعالیت های مربوط بـه ترجمـه بود. درون پی‌‌ِ یورش های مغول و تاتار درون سده‌های هفتم که تا نـهم هجری كنش و واكنش های تازه‌ای مـیان فارسی از سویی و شماری از زبان های هندی و تركی، از سویی دیگر، پدید آمد، و موجب پیچیده و گونـه‌گون‌تر شدن این تاریخچه شد. از مـیانـه‌های سده سیزدهم قمری، چه درون ایران چه درون سرزمـین های فارسی زبان خارج از ایران، ترجمـه از زبان های اروپایی بخش جدانشدنی از برنامـه‌های گوناگون  امروزی‌سازی بوده است.

    شاهنشاهی ایران‌ باستان
    طبق دقیق‌ترین اطلاعات ما، پارسی باستان درون هزاره ی دوم پیش از مـیلاد بر اثر امواج گونـهه های مـهاجم استپ های سیبری و شمال اروپا بـه فلات ایران راه یـافت، و سرانجام زبان هخاان (۵۵۹ ـ ۳۳۰ م) شد، سلسله ی پادشاهانی كه بزرگ‌ترین و نیرومندترین امپراتوری را درون دنیـای قدیم بنیـاد نـهادند. با این همـه، پارسی باستان عمدتن درون پرسیس، یعنی منطقه ی جنوب مركزی ایران امروزی، كه اكنون بـه فارس معروف است، صحبت مـی‌شد. تصور مـی‌رود كه ادبیـات این زبان بـه طور شفاهی منتقل شده است، چون هیچ سابقه ی مكتوبی از آن نداریم. البته ما اوستا را دراختیـار داریم، و آن كتابی دینی نوشته شده بـه زبانی هست كه پژوهشگران آن را اوستایی نامـیده‌اند، زبانی كه پیوستگی نزدیكی با پارسی باستان دارد.  گرچه اوستا درون سده ی چهارم پیش از مـیلاد نگاشته شده است، دربردارنده ی پاره‌ای سرودهای زرتشتی هست كه گمان مـی‌رود بـه زبان های ایرانی كهن‌تری است.
    به تدریج پارسی باستان جای خود را بـه زبان های دیگر، از جمله پارتی و مادی (۱) داد. با این حال، درون سراسر دوره ی مـیان هخاان و ساسانیـان، اوستایی زبان اصلی دین و فرهنگ زرتشتی باقی ماند. شاهنشاهی‌ِ هخا چند زبانـه بود، و بسیـاری از اسناد آن نـه تنـها بـه زبان های گوناگون شاهنشاهی، بلكه بـه بابـ‌‌ِلی و عیلامـی نیز نوشته مـی‌شد. باز هم اطلاعات ما درباره ی فعالیت های ویژه ی مربوط بـه ترجمـه درون مـیان این زبان ها آن اندازه کم و ناقص هست كه امكان هیچ بحث فراگیری درون زمـینـه ی روندها و الگوهای ترجمـه را نمـی‌دهد.
    با بنیـادگذاری سلسله ی ساسانی درون ایران (۲۲۴ـ ٦۵۲ م) و ظهور فارسی مـیانـه، معروف بـه پهلوی، رفته رفته آن اندازه اطلاعات درباره ی تبادل فرهنگی [مـیان گروه‌های زبانی] بـه دست مـی‌آوریم كه مـی‌توانیم بحث و بررسی های بسیـار انجام دهیم. از پاره‌ای بخش های اوستا ترجمـه‌هایی بـه فارسی‌ِ مـیانـه درون دست داریم، هر چند كه این ترجمـه‌ها تحت‌اللفظی‌اند و در برخی جاها ابهام دارند. درون اواخر دوره ی ساسانی، شمار این گونـه ترجمـه‌ها بسیـار افزایش یـافت؛ این شاید یكی از راه های مقابله با ظهور گرایش های انحرافی درون آیین زرتشتی بود. بسیـاری از ترجمـه‌های باقی مانده از اوستایی بـه فارسی مـیانـه خصلت دینی دارند و عنصرهای سامـی بـه وفور درون آن ها یـافت مـی‌شود. برخی از آن ها درون بردارنده ی برگردان هایی از اوستا و دیگر كتاب ها هست كه یـا بـه الفبای‌ِ اوستایی معروف بـه پازند (۲) نوشته شده، یـا بـه خط عربی كه درون سده‌های بعدی بـه كار گرفته شد.
    همچنین مـی‌دانیم كه شاهان ساسانی مشوق ترجمـه از یونانی و لاتین بودند. ایرانیـان اطلاعات تاریخی بسیـاری را كه درون نتیجه ی هرج و مرج‌ِ بعد از فتح ایران بـه دست اسكندر (۳۳۰ ق.م.) از دست داده بودند، از طریق این ترجمـه‌ها باز بـه دست آوردند. شاپور اول فرمان داد که تا ترجمـه‌های زیـادی از آثار یونانی و هندی صورت گرفته، درون مجموعه‌هایی از متن های دینی گنجانده شود. شاپور دوم بر پایـه ی اوصاف ارایـه شده توسط تاریخ نویسان یونانی، مدعی بخش هایی از امپراتوری رم شد.
    مـهم‌تر این كه رواج گسترده ی فلسفه و علوم یونان درون ایران درست پیش از ظهور اسلام مـی‌تواند درون اصل نتیجه ی ترجمـه‌هایی باشد كه اكنون بـه طور عمده از مـیان رفته است. درون اوایل سده ی ششم مـیلادی، خسرو اول معروف بـه انوشیروان بـه تأسیس یك بیمارستان و یك مدرسه ی پزشکی درون شـهر گُندی شاپور فرمان داد. درون آن جا فیلسوفان و پزشكان یونانی و سوری درون كنار هم كاران ایرانی خود بـه كار مشغول شدند. این پادشاه همچنین دستور داد پَنْجه تَنْتَره بـه پهلوی ترجمـه شود؛ این مجموعه حكایت های هندی پایـه ی آثار بی‌شماری درون ادبیـات ایران بعد از اسلام قرار گرفت.
    بعدها، این اثر، شاید از راه ترجمـه‌ها یـا تلخیص‌های متأخرتری كه بـه سریـانی صورت گرفته بود، بنیـاد داستان های فراوانی درون اروپای قرون وسطا شد. دایره المعارف های عربی و وقایع نامـه‌ها نام چندین منبع مـهم را كه دارای اطلاعاتی تاریخی درباره ساسانیـان هست آورده، و اطلاعات مندرج درون آن ها را ضمـیمـه ی اطلاعات خود کرده‌اند. بر طبق این منابع، درون اوایل سده ی اول هجری بسیـاری از آثار ادبی هندی نیز بـه فارسی مـیانـه برگردانده شد. افزون بر پَنْجه تَنْتَره، كه بعدها درون آن تغییرهایی داده شد و به صورت كلیله و دمنـه درون آمد. این آثار هندی ، افزون بر حكایت های متعدد دیگر، شامل دو كتاب از كتاب های سندباد نیز بود.

    ایران سده‌های مـیانی
    درون نیمـه ی دوم سده ی اول هجری، اسلام بـه تدریج ولی پیوسته و بی‌وقفه درون سرتاسر فلات ایران گسترش یـافت. این رویداد نـه تنـها بـه لحاظ دینی، بلكه از نظر فرهنگی و زبانی نیز درون زندگی ایرانیـان نقطه ی عطف بی‌نظیری است. زبان فارسی ملموس‌ترین حلقه ی اتصال مـیان فرهنگ های پیش و پس از اسلام است. درست هست كه فرو گذاشتن خط پهلوی ـ و گزیدن خط عربی بـه جای آن ـ بـه تغییرهای مـهم زبان‌شناختی انجامـید، خط جدید بسیـار ساده‌تر و پیش رفته‌تر بود. افزون بر آن، هر جا خط عربی دارای حرف های بی صدای فارسی نبود، نشانـه هایی به منظور آن ها بـه خط عربی افزوده شد. خلاصه، گزینش خط عربی به منظور فارسی، آن گونـه كه برخی اصلاح‌طلبان نوگرا گمان كرده‌اند، باعث گسستگی های قابل ملاحظه‌ای نشد.
    طی دو سده بعد، گروهی از ایرانیـان فرهیخته تلاش هایی را درون حوزه ترجمـه رهبری كردند كه هدفش حفظ متن های ایرانی پیش از اسلام بود. آنان مـهم‌ترین سندهای پهلوی ـ ادبی، دینی و جز آن ـ را بـه عربی برگرداندند بـه امـید آن كه مندرجات آن سندها را درون تنـها شكلی كه احتمال باقی ماندنش وجود داشت، محفوظ نگه دارند. روزوه یـا روزبه، كه بـه نام اسلامـی اش عبدالله بن مقفّع (کشته شده درون حدود ۱۴۲ ق) بیش تر شـهرت دارد، پنجه تنتره و خوتای نامك (مجموعه‌ای از داستان های استوره‌ای از شاهان و قهرمانان ایرانی) را بـه عربی ترجمـه كرد. بـه احتمال زیـاد، او مسؤول ترجمـه ی گزارش های مربوط بـه مزدك، اصلاحگرای سده ی ششم، و گزارش های مربوط بـه پی روانش، بـه عربی نیز هست.
    چنین متن هایی، كه بعدها باز از عربی بـه فارسی نوین ترجمـه شد، پایـه ی شمار زیـادی اطلاعات‌ِ مربوط بـه فرهنگ پیش از اسلام، بـه ویژه متن های آن، گردید. درون مـیان متن های فارسی باقی مانده، سیـاست‌نامـه از سده ی پنجم هجری، و فارس نامـه، از سده ی ششم هجری، بـه روشنی نشان مـی‌دهند كه ترجمـه‌هایی از آثار كهن‌تری بـه فارسی،‌ یـا عربی بوده‌اند. آن متن های قدیم‌تر، كه اكنون بیش ترشان مفقوداند، احتمالن خودْ برگردان هایی از فارسی مـیانـه بوده‌اند. بنابراین، درون طول سده‌های دوم و سوم هجری، كه دوران سیطره ی عرب بر حیـات فرهنگی و سیـاسی درون فلات ایران بود، انگیزه ی فعالیت ها درون حوزه ی ترجمـه شوق بـه حفظ تمدن كهن بود؛ مـی‌توان آگاهی هایی را كه درباره ی فرهنگ ایرانی پیش از اسلام حاصل كرده‌ایم مرهون همـین فعالیت ها دانست.
    فارسی، كه افزون بر هزار سال درون پهنـه ی فلات ایران بـه آن سخن گفته شده، تغییرهای كمـی پذیرفته و اساسن درون مرحله ی واج‌شناختی ثابتی باقی مانده است. نزدیكی زبان های همسایـه كه متعلق بـه خانواده‌های زبانی متفاوتی هستند (تأثیر قوی‌تر عربی درون غرب ایران، و ازبكی و دیگر زبان های تركی درون شرق ایران)، كشمكش های ملی‌گرایـانـه، و ۵۰ سال تجربه ی الفبای سریلی درون تاجیكستان شوروی (۱۹۴۰ـ ۱۹۹۰) اثر‌ِ ناچیزی بر پیوستگی های ساختاری درون مـیان گونـه‌های گوناگون این زبان داشته است. البته، از لحاظ معناشناسی، این گونـه‌های گوناگون بازتاب دهنده ی فرایندهای پیچیده‌ای از جذب و دخل و تصرف های زبان‌شناختی هستند. با وجود این، هیچ كدام از این فرایندها چندان قابل ملاحظه نبوده كه زبان جدیدی خلق كنند.
    هر بحثی از سنت ترجمـه درون زبان فارسی حتما با رابطه بسیـار پر پیچ و خم و چند جانبه ی عربی و فارسی درون سده‌های دوم و سوم هجری آغاز شود. درون این بحث حتما دو فعالیت موازی را درون نظر داشت. نخست، همان‌گونـه كه پیش تر ذكر شد، شامل یك رشته ترجمـه‌هایی هست كه از متن های بر جای مانده بـه عربی ترجمـه، و چندی بعد باز بـه فارسی برگردانده شد. دومـین فعالیت كه تازه مسلمان های ایرانی آن را بر عهده گرفتند، بـه طور عمده بـه صورت نگارش شرح هایی بر قرآن ظاهر شد. قرآن، بـه عنوان كلام خداوند، غیر قابل ترجمـه بـه شمار مـی‌رفت. پس، مسلمانان فارسی زبان متن های مـهمـی عرضه كردند که تا پیـام الاهی را بـه مؤمنانی كه عربی نمـی‌دانستند ابلاغ كنند. این متن ها، گرچه از لحاظ فنی تفسیر بـه شمار مـی‌آمد، دارای شمار زیـادی ترجمـه‌های لفظ بـه لفظ بود. شارحان مسلمان ساختار جمله ها و نحو آیـه های قرآنی را كما بیش دست نخورده نگه مـی‌داشتند و آن ها را با تفسیرها و توضیح های زیـادی تكمـیل مـی‌كردند. این گونـه ترجمـه‌ها اغلب احساس بیگانگی درون خوانندگان مـی‌آفرید، و خصلت ناآشنای زبانی را كه خداوند پیـام خود را بـه آن نازل كرده بود، نشان مـی‌داد.
    كهن‌ترین متن های باقی مانده بـه زبان فارسی، افزون بر نخستین نمونـه‌های سنت نوشكفته ی شعری، شامل شماری ترجمـه است. از جمله ی این ها مـی‌توان دو سند مـهم را برشمرد كه با خط هایی جز از خط عربی‌ِ اصلاح شده و برای نگارش فارسی نوشته شده است. یعنی: شرحی بر كتاب حزقیـال نبی بـه خط عبری و ترجمـه‌ای از مزامـیر داوود بـه خط سریـانی.

    افزون بر این ها، ترجمـه ی کتاب های غیردینی از عربی بود كه از همـه ی نمونـه‌های قدیم اهمـیت بیش تری داشت. مثلن، حدود العالم، كتاب كهن بسیـار مـهمـی از مؤلفی ناشناس، ترجمـه‌ای هست از برخی بخش های تاریخ طبری. این گونـه آثار، از لحاظ لغوی مرز مجاز به منظور كاربرد واژگان عربی را درون فارسی تعیین كردند، و به عنوان متن های ترجمـه شده الگویی از نثرنویسی بـه دست دادند كه سده ها بعد مورد استفاده بود.
    در سده‌های چهارم که تا ششم، ترجمـه بـه فارسی شتاب زیـادی گرفت، و از این رهگذر مجموعه ی بسیـار بزرگی از رشته‌های گوناگون دانش، از پزشکی، نجوم، جغرافیـا گرفته که تا تاریخ و فلسفه دراختیـار خوانندگان فارسی زبان قرار گرفت. فضای تحمل دینی و بحث و جدال های نظری كه بـه همت خلیفه های عباسی درون بغداد ایجاد شد، الگویی بـه دست حكم رانان محلی درون بخش های گوناگون ایران، بـه ویژه درون منطقه های شمال شرقی یعنی خراسان و ماوراءالنـهر، داد. درون سایـه ی پشتیبانی دربارهای سلطنتی، آثاری از یونانی،‌ لاتین، سریـانی،‌ آرامـی، حتا چینی و سانسكریت ـ اغلب از راه منابعی كه قبلن بـه عربی ترجمـه شده بود ـ رفته رفته بـه فارسی درآمد.
    در همـه ی این فعالیت ها، کتاب ها را با توجه بـه سودی كه داشتند، با دیدی مصلحت‌گرایـانـه ترجمـه مـی‌كردند. مترجمان بـه ترجمـه ی آثاری كه لازم، مـهم یـا سودمند مـی‌دیدند مـی پرداختند؛ این كار را هم بی‌جار و جنجال و بدون خودنمایی انجام مـی‌دادند. متن ها دستخوش تغییرهایی قرار مـی‌گرفتند: بـه بیـانی ساده‌تر بازنویسی مـی‌شدند، افزوده هایی بر آن ها نوشته مـی‌شد، کوتاه مـی‌شدند، بـه كمك تكمله‌هایی اصلاح هایی درون آن ها صورت مـی‌گرفت، یـا بـه گونـه ای جرح و تعدیل مـی‌شدند كه مناسب نیـازهای ویژه ی خوانندگان جدید بشوند. مترجمان متن های غیردینی بیش از مترجمان قرآن و دیگر متن های اسلامـی، بـه ویژگی ‌های دستوری فارسی توجه نشان مـی‌دادند. درون نتیجه، دو رویكرد نسبتن متفاوت بـه ترجمـه رونق گرفت، یكی مناسب‌ِ گفتارهای دینی و فلسفی و دیگری، كه رویكردی آزادتر بود،‌ مناسب ترجمـه‌های علمـی.
    نمونـه‌های نوع اخیر بـه اندازه ای زیـاد هست كه نمـی‌توان آن ها را شمارش كرد، ولی دو مورد از آن ها درون این جا شایـان ذكر است. درون مـیان سال های ۴۷۲ـ۴۸۲ هجری، محمد بن منصور گرگانی، معروف بـه زرّین‌دست، برپایـه ی كتاب عربی‌‌ِ تذكره الكحّالین از دانشمندی مشـهور بـه علی بن عیسی، كتابی راهنما درون چشم پزشكی با عنوان نورالعیون نوشت. مترجم به منظور آن كه این اثر را به منظور خوانندگان فارسی‌زبان سودمندتر سازد، اصل عربی كتاب را درون قالب جدیدی از پرسش و پاسخ ریخت. وی همچنین اطلاعات زیـادی كه بر اثر تجربه ی عملی درون رشته ی جراحی های چشم پیدا كرده بود بـه این كتاب افزود. همـین طور، هنگامـی کـه پژوهشگر سده ی ششمـی ابونصر احمد قُبادی سرگرم‌ِ ترجمـه ی تاریخ بخارا، تألیف نَرشَخی (سده ی چهارم هجری) بـه فارسی بود، این اثر را با افزودن ضمـیمـه‌ای روزآمد كرد. این هر دو كتاب بعدها از مـیان رفت و فقط گریده هایی از اثر دوم (ترجمـه فارسی) كه بعد از مرگ مؤلف بـه كتاب دیگری پیوست شده، بر جای مانده است.
    این رویكرد بـه ترجمـه، اطلاعات علمـی فراوانی به منظور ایرانیـان سده‌های مـیانی فراهم آورد. شاید بـه ترین نمونـه دانش نامـه ی علایی، اثر دایره المعارف‌گونـه هست كه بـه دست پزشك نام دار، پور ‌سینا، آغاز و به کوشش شاگردش، جوزجانی، كامل شد. این كتاب دانش نامـه‌ای هست کوتاه از رشته‌های گوناگون كه بـه علوم متمایل‌تر هست تا بـه ادبیـات و هنر. دانش نامـه ی علایی، بـه شیوه‌ای كم و بیش نظام‌مند، بـه هر حوزه ی قابل‌ِ تصور از فعالیت های بشری مـی‌پردازد، از نجوم و شاخه‌های گوناگون آن گرفته که تا فلسفه، الاهیـات، علم الاخلاق و عرفان؛ و نیز دارای اطلاعاتی هست درباره خاصیت های اجسام انسانی و حیوانی،‌ گیـاهان و اشیـاء، سم ها، پادزهرها و پیش گویی‌ها و نوادر و غرایب بی‌شمار. بـه لحاظ تاریخی، دانش نامـه ی علایی، نخستین نمونـه از آثار دایره المعارف‌گونـه ی متعدد فارسی هست كه كوشش مـی‌كنند تركیب یـا سنتزی از دانش های موجود، چه نظری چه عملی، بـه دست دهند. پدید آمدن چنین آثاری بدون وجود سنت ترجمـه، آزاد از محدودیت های مربوط بـه انتساب [آثار بـه مؤلفان آن ها] و عرف و آداب اجتماعی، احتمالن ناشدنی بوده است.
    عربی، درون ایران سده‌های مـیانی، همچون درون دیگر نقاط جهان اسلام، زبان مشترك بود. تقریبن همـه ی نویسندگان و دانشمندان ایرانی دو زبانـه بودند،‌ و شمار بسیـار زیـادی از اهل دانش و فیلسوفان، همگی یـا عمدتن همچنان بـه عربی مـی‌نوشتند. بـه جز طبری‌ِ مورخ و پور سینای پزشك و فیلسوف، سه تن از بزرگ‌ترین دانشمندان دینی ـ فقیـه شیعی، محمد توسی (د. ۴٦۸ق)، اصلاحگر سنّی،‌ غزالی (د. ۵۰۵ ق) و زمخشری‌ِ معتزلی مشرب (د. ۵۳۹ ق) كه نحوی و لغوی بزرگی نیز بود ـ همچنین فقیـه و فیلسوف معروف فخرالدین رازی (د. ٦۰٦ ق) را مـی‌توان درون زمره ی این گروه شمرد. این افراد برخی اوقات از آثاری كه اصلن بـه عربی نوشته بودند خود ترجمـه گونـه‌های فارسی فراهم مـی‌كردند، یـا شاگردان خویش را درون انجام چنین كاری هدایت مـی‌كردند؛ این دلیلی هست بر این كه چرا مرزِ‌ مـیان ترجمـه و اصل، بـه شكلی كه درون آن فرهنگ تصور مـی‌شده، بـه نظر ما مبهم و نامشخص مـی‌رسد.
    این انعطاف‌پذیری بـه دانشمندان و فیلسوفان ایرانی امكان داد که تا هم زمان هم نویسندگانی مبتكر باشند هم مترجم. نبود نگرانی بابت حق مالكیت‌ِ اثر درون آن روزگاران پایـه ی تلاش هایی را كه امروزه به منظور متمایز كردن تألیف از ترجمـه مـی‌شود سست مـی‌كند. اعمال اقتباس، جرح و تعدیل و انتحال بـه شیوه‌هایی صورت مـی‌گرفت كه درون مقوله‌بندی های امروزی نمـی‌گنجند. مجموعه ی آثار فلسفی و علمـی فارسی پر هست از متن های دو زبانـه یـا تركیب های عربی ـ‌ فارسی،‌ و متن هایی كه درون آن ها نوشته ی اصلی و تفسیر آن بـه دو زبان گوناگون است. متن های فراوان دیگری هم هست كه خصلتی بینابین دارند؛ این گونـه آثار را هم مـی‌شود و هم نمـی‌شود کتاب هایی اصیل بـه شمار آورد زیرا بعدها تفسیرها یـا ترجمـه‌هایی با حاشیـه و افزوده بـه آن ها الحاق شده است. منشأ چنین آثاری را با توجه بـه اوضاع ایران سده‌های مـیانی، حتما عربی دانست، مگر آن كه عكس آن ثابت شود. این کتاب ها معمولن درون زمان های بعد، از فارسی بـه تركی،‌ اردو یـا هندی ترجمـه مـی‌شد.
    شاید بتوان بـه گرایشی درون این جا اشاره كرد: پیش از یورش مغول درون سده ی  هفتم هجری، فارسی اساسن زبان ادبیـات و عربی عمدتن زبان دانش بود. ایرانیـان سده‌های مـیانی را، كه عمومن بـه عربی مـی‌نوشتند، مـی‌توان متولیـان و وارثان سه سنت پیش از اسلام درون نگارش های علمـی شمرد: ایرانی باستانی، یونانی هلنیستی،‌ و هندی. آنان آثار علمـی را از عربی ترجمـه مـی‌كردند و آراء خود را بـه آن مـی‌افزودند. بدین ترتیب نصرالدین طوی (د. ٦۷۳ ق) درس نامـه‌های اصلی ریـاضی و هندسه، از جمله اصول اقلیدس و اُكَر (۳) تئودوسیوس (۴) ، را بـه عربی برگرداند، و احكام نجوم بطلمـیوس را از عربی بـه فارسی ترجمـه كرد. او درون هر مورد، آرا خود را بـه ترجمـه‌ها افزود. خواجه نصیر نیز بر پایـه ی آثاری هندی كه بر ما ناشناخته است، چند رساله ی فارسی درون حساب نوشت.
    و بدین ترتیب دومـین روند [در تاریخچه ی ترجمـه] دیده مـی‌شود: درون سده‌های مـیانی،‌ فارسی از حیث اهمـیت دومـین زبان جهان اسلام بود، مرتبه‌ای كه تاكنون آن را حفظ كرده است. فارسی مـهم‌ترین زبانی هست كه از طریق آن دانش های اسلامـی بـه اروپا راه یـافتند، بـه ویژه درون دوره ی بعد از هجوم مغول. درون آن زمان، نوشتن کتاب های علمـی اصلن بـه زبان فارسی آغاز، و بعدها بـه عربی ترجمـه مـی‌شد. درون فهرست این نوع آثار مـی‌توان آن کتاب های نجومـی را جای داد كه بر مشاهده های مستقیم استوار هست و درون آذربایجان سده ی هفتم هجری بـه امر هلاكو، یـا زیر نظارت الغ بیگ، فرمان روای دانشمند سمرقندی درون سده ی نـهم هجری، ثبت و ضبط شد. هر چه بر اهمـیت این روند درون تكامل ترجمـه درون شبه قاره ی هند تأكید شود ، نمـی‌تواند زیـاده از حد باشد.

    دوران بعد از مغول
    تا پیش از سده ی هفتم هجری، فارسی بـه عنوان زبان علم، دین، ادبیـات، حقوق، و نیز وسیله ی ارتباط درون هندوستان كاملن جای خود را باز كرده و ترجمـه ی شماری از آثار مـهم از سانسكریت و دیگر زبان‌های هندی بـه فارسی آغاز شده بود. سده ها سلطه استعماری بریتانیـا درون هند و اعتلای نوگرایی و اید‌ئولوژی های ملی‌گرایـانـه درون ایران و دیگر جاها درون جهان‌ِ فارسی زبان، باعث شده هست اهمـیت این آثار شناخته نشود. با این حال، پاره‌ای از ترجمـه‌های مـهم‌تر به منظور ما شناخته شده است. از جمله ی آن ها بـه این موردها مـی‌توان اشاره كرد: ترجمـه ی عزیز نوری دهلوی از كتاب نجومـی‌ِ وَرَهْرا مِهِرا (د. ۵۸۷ م) كه درون سده ی هشتم هجری صورت گرفت؛ ترجمـه‌ای مربوط بـه سال ۹۹۵ هجری از لیلاواتی (۵) (رساله‌ای درون حساب و هندسه تألیف دانشمند سده ی ششمـی هندی بهاسكارا)، و رساله‌ای درون باب جبر با نام ویجا گانیتا (٦)، كه درون سال ۱۰۴۴ هجری ترجمـه شد. بـه ده ها ترجمـه ی كم‌اهمـیت‌تر نیز مـی‌توان اشاره كرد، كه معروف‌ترین آن ها رساله ی درون جبر و مقابله (۱۲۲۹ق) از نجم‌الدین ككوراوی است.
    یكی از مرکزهای بسیـار مـهم ترجمـه دربار امپراتور اكبر بزرگ درون نیمـه ی دوم سده ی دهم هجری بود درون ۹۹۰ هجری، وزیر اكبر، ابوالفضل، با صدور فرمانی فارسی را زبان رسمـی دولت‌ِ امپراتوری مغول اعلام كرد. درون نتیجه، فارسی بر سرتاسر شبه قاره ی هند که تا بنگال سیطره یـافت و کتاب های ادبی بسیـاری از سانسكریت بـه فارسی ترجمـه شد. از مـهم ترین این ها ترجمـه‌های عبدالقادر بدائونی از مـهابهاراتا و رامایـانا هست كه درون سال های ۱۵۹۰ـ۱٦۰۰م انجام گرفت. متقابلن چندین كتاب مـهم نیز از فارسی بـه سانسكریت ترجمـه شده، و بدین ترتیب فارسی دروازه ی ورود بـه دانش های اروپایی نیز شد.
    به چند دلیل، مـیان سده‌های دهم و سیزدهم هجری مراكز فرهنگی فارسی خارج از ایران رونق بسیـار پیدا كرد. رسمـی شدن تشیع درون ایران درون سده ی دهم هجری كانون توجه درون ترجمـه را باز بـه متن های دینی منتقل كرد، بـه ویژه متن های مربوط بـه سنت های پیـامبر و سخنان ا. نـهج‌البلاغه مظهری از كمال مطلوب درون فصاحت و بلاغت شد کـه  سخنان حكیمانـه ی آن درون بردارنده ی صنایع بلاغی گوناگونی هست كه حفظ آن ها درون ترجمـه بسیـار مشكل است. درون شبكه ی درون حال گسترش‌ِ حوزه‌های علمـیه شیعی درون قم، اصفهان، و دیگر شـهرهای ایران، ترجمـه ی نـهج‌البلاغه و متن های شیعی‌ِ مشابه بـه زبان فارسی نـه تنـها اوج توفیق ادبی بلكه خدمتی بزرگ بـه امت اسلامـی بـه شمار مـی‌آمد.
    در هند، رویكرد بـه ترجمـه با آن چه درون ایران رواج داشت بسیـار متفاوت بود. چند زبانگی درون هندوستان بـه مراتب گسترده‌تر از ایران بود، و این وضعیت درون رویكردهای ترجمـه بازتاب داشت. تبادل كلمـه ها مـیان فارسی و زبان های دیگر آزادانـه‌تر صورت مـی‌گرفت، و مقداری آسان گیری نسبت بـه كاربردهای مخلوط پیدا شد. این بـه نوبه ی خود فاصله‌ای مـیان فارسی ایران و فارسی هند و آسیـای مركزی پدید آورد. افزون بر این، نـه فقط از عربی بلكه از زبان های هندی، تركی و نیز انگلیسی و روسی نیز ترجمـه صورت مـی‌گرفت.
    سرانجام، تحول های گوناگون تاریخی بـه یك دلیل اصلی،‌ یعنی پیدایش تشیع درون ایران کـه قبلن اشاره رفت، بـه ایجاد شكاف هایی مـیان فارسی زبانان انجامـید.. استعمار بریتانیـا درون هند و دست درازی روس ها بـه داخل آسیـای مركزی نیز كم‌اهمـیت‌تر نبود. درون ۱۸۳۲م. انگلیس ها حركتی را آغاز كردند كه نتیجه‌اش عملن محو‌ِ فارسی از شبه قاره ی هند بود. همچنین،‌ با افتادن آسیـای مركزی بـه چنگ روسیـه درون اواخر سده ی نوزدهم،‌ تقریبن همـه ی فعالیت های مربوط بـه ترجمـه درون آسیـای مركزی فارسی زبان، با زبان های جَغَتایی (بعدها اوزبكی) و روسی هماهنگ شد.
    این ها همـه بر كار ترجمـه درون ایران تأثیر گذاشت، و ویژگی بین‌المللی این زبان را سخت ضعیف كرد. این وضعیت درون عصر جدید درون نتیجه ی چندین عامل وخیم‌تر شده است؛ از جمله ی این عامل ها قرار گرفتن فارسی‌ِ آسیـای مركزی،‌ كه روس ها نام آن را بـه تاجیكی تغییر دادند، درون ارتباطی جدید با زبان های ازبكی و روسی و پیدایش اصلاح زبان درون ایران هست كه هیچ توجهی بـه عواقب بیـانیـه‌ها و اقدامات خود درون مورد فارسی نداشته است. نتیجه ی چنین وضعی، بروز بحرانی درون تفاهم‌ِ زبانی‌ِ متقابل بوده هست و انبوه عظیم ترجمـه‌های انجام شده بـه فارسی امروزی‌ِ ایران را درون بیرون از مرزهای این كشور تقریبن بی‌ثمر كرده است. با توجه بـه این واقعیت كه درون سده ی اخیر، هیچ حركت مـهمـی درون حوزه ی ترجمـه درون افغانستان یـا درون بخش های فارسی زبان‌ِ آسیـای مركزی شكل نگرفت، مـی‌توان گفت کـه در پایـان سده ی بیستم سرنوشت فارسی بـه عنوان زبانی بین‌المللی درون نقطه ی حساسی قرار گرفت کـه همچنان ادامـه دارد.

    دوران جدید درون ایران
    در سال های پایـانی سده ی نوزدهم، شماری از تحول ها بـه پیدایش یك رنسانس ترجمـه درون ایران انجامـید. بعد از یك سده و نیم بی‌ثباتی سیـاسی، سلسله ی قاجار (كه از ۱۲۱۰ که تا ۱۳۴۴ ق حكومت كردند) درون اوایل این سده ثباتی ظاهری درون جامعه ی ایرانی برقرار كرده بودند و با فرستادن دانش جویـان ایرانی بـه اروپا، كم و بیش تماس های فرهنگی منظم با اروپا آغاز شد، و این، نیـاز فوری بـه برقراری تماس مـیان دولت ها را تشدید كرد. شیوه ی چاپ سنگی راه خود را بـه ایران یـافت، بـه دنبال آن مطبوعات فارسی و صنعت نوپای تولید كتاب آغاز شد و این ها همـه بـه آشنایی بیش تر با زبان های اروپایی و رواج‌ِ دوباره ی کار ترجمـه انجامـید.
    انگیزه ی جدید ترجمـه اساسن نیـازی بود كه به منظور دست یـابی بـه علوم و فن‌آوری اروپایی احساس مـی‌شد. دولت قاجار كه علاقه‌مند بـه نوسازی ارتش و نظام اداری ایران بود، درون پی اعزام گروه‌هایی از دانش جویـان بـه خارج دارالفنون را كه بر پایـه ی  الگوی مراكز آموزش عالی اروپایی طرح‌ریزی شده بود، بـه سال ۱۲٦۸ق. درون تهران بنیـاد نـهاد کـه نقش بسیـار مـهمـی درون نوسازی ایران ایفا كرد. به منظور آموزش موضوع های گوناگون، آموزگاران اروپایی استخدام شدند، و ایرانیـان غالبن درون مقام دستیـار و مترجم با آنان همكاری مـی‌كردند. این آموزگاران همچنین شماری کتاب های درسی درون دانش های گوناگون تدوین كردند كه بیش تر بر آثار علمـی اروپایی استوار بود. بـه این ترتیب، ترجمـه نیز كم‌كم نقش مـهمـی درون تكامل فعالیت‌های آموزشی‌ِ ایران نوین پیدا كرد.
    بسیـاری از نخستین مترجمان آثار اروپایی دانش‌آموختگان دارالفنون بودند. مـهم ترین آنان محمد حسن خان بود كه بـه اعتمادالسلطنـه معروف هست و این آخرین لقبی بود كه دربار بـه وی داد. از ۱۲۸۸ که تا ۱۳۱۴ هجری، اعتمادالسلطنـه رییس اداره ی جدیدی درون دولت با نام "دارالترجمـه" بود كه هدفش هماهنگ كردن و سرپرستی‌ِ کار ترجمـه‌هایی بود كه درون عهده ی نظارت دولت بود. زیر نظر اعتمادالسلطنـه، بسیـاری از آثار مـهم اروپایی درون دسترس ایرانیـان قرار گرفت، این ترجمـه‌ها غالبن از فرانسه صورت مـی‌گرفت و بیش تر آن ها برگردان های آزادی بود كه بـه اقتباس نزدیك بود.
    دیری نپایید كه ترجمـه بـه سوی رشته‌هایی چون تاریخ، سیـاست و ادبیـات كشیده شد و بخش لازمـی از برنامـه‌های گوناگون نوسازی شد. تقریبن همـیشـه ترجمـه با این نیت انجام مـی‌گرفت كه ایرانیـان را با عنایت بـه گذشته ی شكوهمند خود، متوجه ی عقب افتادگی اشان بكنند. بیش از یك سده بود كه خاورشناسان اروپایی با شوق و علاقه بـه مطالعه ی ادبیـات فارسی و تاریخ ایران اشتغال داشتند. گویندگان رمانتیك، فرهنگ و تمدن ایرانی، بـه ویژه ایران باستان را مـی‌ستودند. اگر قرار بود ایرانیـان شكوه فرهنگ كهن خویش را باز یـابند، مـی‌بایستی از این گونـه آثار [اروپاییـان] با خبر مـی‌شدند.
    جدید ترجمـه از لحاظ تأثیر فرهنگی دست كم بـه اندازه ی خود دانشی كه منتقل یـا خلق مـی‌كرد اهمـیت داشت. درون مـیان مجموعه ی متنوع کتاب هایی كه درون دهه‌های آخر سده ی نوزدهم بـه فارسی ترجمـه شد مـی‌توان بـه داستان های تاریخی ولتر درون باره ی اسكندر كبیر، پتر كبیر، شارل دوازدهم، کتاب های مردم گریز و طبیب اجباری مولیر،‌ تاریخ ایران مَلكُم و نیز آثاری از برخی از معروف‌ترین نویسندگان آن زمان اروپا، از جمله دومای پدر، فنلون (۷) ، لوساژ (۸) ، برناردن دو سَن پیر (۹) ،‌ ژول‌ورن و دانیل دُفو اشاره كرد. وجود این گونـه کتاب ها رفته رفته بر همـه ی جنبه‌های فرهنگ ایرانی، از سبك نگارش گرفته که تا موقعیت‌ِ زنان درون جامعه، تأثیر گذاشت.
    اكنون كه بعد از گذشت یك سده بـه ترجمـه‌های فارسی اواخر سده ی نوزدهم مـی‌نگریم، این ترجمـه‌ها مخلوط عجیب و غریبی از اید‌ئولوژی و خیـال‌پردازی، قصه و تاریخ بـه نظر مـی‌آید با وجود این، چنان چه بـه این پدیده با توجه بـه نیـاز ایران بـه بازسازی و اصلاحات بیـاندیشیم، شاید به منظور ارزیـابی نقشی كه این گونـه آثار از لحاظ تاریخی ایفا كرده‌اند، درون موضع بـه تری قرار بگیریم.
    از لحاظ كیفیت زیباشناختی، درون مـیان همـه ی ترجمـه‌های سده بیستم،‌ یك اثر برجستگی بیش تری دارد: ترجمـه ی مـیرزا حبیب اصفهانی از"ماجراهای حاجی بابا اصفهانی" The Adventures of Haji Baba Esfahani نوشته ی جیمز موریـه. این كتاب موریـه، كه درون ۱۸۲۴م نوشته شده است، از جامعه ی ایرانی بسیـار تند انتقاد كرده و به عنوان اثری واقعگرایـانـه هیچ‌گاه مورد پذیرش ایرانیـان نبوده است. ترجمـه ی حبیب اصفهانی كه درون ۱۸۷۲م از متن فرانسوی صورت گرفته از بسیـاری جهات بی مانند است. مترجم با استفاده از انواع تكنیك بـه این اثر حال و هوای بومـی داده است: متن را بـه سبك محاوره‌ای نوشته و ضرب‌المثل‌های فارسی بسیـار بـه كار و در جای جای اثر، شعر و طنز فارسی گنجانده است. این شیوه ی كار چنان موفق بود كه بعد از اندك زمان این نظریـه پیدا شد كه كار موریـه احتمالن بر پایـه ی اصل فارسی نوشته شده است. از آن جایی كه این نظریـه این تسكین خاطر را بـه ایرانیـان مـی‌داد كه انتقاد موردنظر شاید از سوی یك ایرانی صورت گرفته باشد، قوت و اعتباری پیدا كرد. این نظریـه اكنون بـه كلی ردّ شده است.
    تا پیش از پایـان سده ی نوزدهم بخش قابل ملاحظه‌ای از علوم و هنرهای اروپایی از طریق ترجمـه درون دسترس ایرانیـان قرار گرفت، و ترجمـه ی ادبی‌ِ آثار اروپایی بـه حركت های تازه‌ای با هدف امروزی ساختن ادبیـات فارسی انجامـید. بدین ترتیب، ایران با اشتهای سیری‌ناپذیرش به منظور ترجمـه كه بـه سبب تشنگی شدید به منظور بازسازی نظام حكومتی، اجتماع و فرهنگ از نوع الگوهای اروپایی پدید آمده بود، وارد سده ی بیستم شد. شرح و وصف های انقلاب فرانسه كه بـه فارسی ترجمـه شده بود نقشی مـهم درون مشروطیت (۱۳۲۳ـ۱۳۲۹ق) ایفا كرد و ترجمـه ی فارسی‌ِ قانون اساسی‌ِ ۱۸۳۱م بلژیك بـه عنوان سندی درون پیش‌نویس قانون اساسی ایران كه بـه سال ۱۳۲۴ قمری بـه تصویب رسید، بـه كار رفت. درون ۱۰۰ سال گذشته، متن های ترجمـه شده گوناگونی از اصل اروپایی و آمریكایی ـ از فانون های طبیعت و آداب اجتماعی گرفته که تا مقررات حقوقی، اسناد سیـاسی و آیین های اداری ـ نقش های مشابهی درون ایران ایفا كرده‌اند.
    به بیـانی كلی‌تر،‌ ترجمـه مبنای بسیـاری از پژوهش های فلسفی،‌ دوراندیشی فرهنگی، فعالیت های اجتماعی و برنامـه‌های سیـاسی‌ِ ایران درون سرتاسر سده ی بیستم قرار گرفته است. ترجمـه ابزار اصلی آشناسازی ایرانیـان با اندیشـه‌های نو، مكتب های فكری و روندهای ادبی، و نیز از مؤلفه‌های لازم حركت بـه سوی تجددگرایی بوده است؛ درون نتیجه، ترجمـه با اشتیـاق و جدیتی بی‌سابقه درون تاریخ زبان فارسی دنبال شده است. امروزه، تقریبن همـه ی آثار مـهم تمدن غربی از ارستو و افلاتون که تا نمونـه‌هایی از آخرین روندهای جاری درون قصه‌نویسی آمریكایی و فرانسوی بـه صورت ترجمـه درون دسترس ایرانیـان قرار مـی‌گیرد.
    ترجمـه گاه نیز راهی آسان، اگر نـه به منظور رسیدن بـه ثروت كه،‌ به منظور دستیـابی بـه شـهرت بوده است، بـه ویژه درون علوم اجتماعی و ادبیـات. گرچه ترجمـه استعدادهای زیـادی را بـه سوی خود جلب كرده، ولی گهگاه نیز تأثیری منفی بر تكامل فرهنگ داشته و مانع تلاش هایی شده هست كه به منظور كشف قابلیت ها و امكان های پیشرفت سیـاسی، اجتماعی یـا فرهنگی كه با الگوهای غربی سازگاری ندارد، حتما صورت گیرد. با همـه این ها، اهمـیت ترجمـه بـه عنوان فعالیتی فرهنگی تقریبن همـه ی روشنفكران برجسته ایران‌ِ معاصر را ترغیب كرده كه مـهارت خود را درون این كار بیـازمایند. اینان بـه ندرت درون رشته‌هایی از گونـه ی ادبیـات و علوم اجتماعی تخصص یـافته‌اند. درون عوض، بـه نظر مـی‌رسد شوق و كشش بـه ترجمـه درون شخص بعد از زمانی پیدا مـی‌شود كه مناسبتی به منظور آن بیـابد یـا آن را به منظور تقویت یـا توجیـه‌ِ صلاحیت سیـاسی، یـا هنری خود ضروری تشخیص دهد.
    با وجود این، مـیان ترجمـه‌های قدیم‌تر و ترجمـه‌هایی كه از زمان جنگ دوم جهانی تاكنون رواج داشته، مـی‌توان تمایزی قایل شد. درون دوره ی نخست،‌ ترجمـه بـه ترین شیوه به منظور آشنا ساختن ایرانیـان با غرب بـه شمار مـی‌آمد. مترجمان ترجمـه را وسیله‌ای به منظور شتاب بـه حركت ایرانیـان بـه سوی امروزی‌سازیکی نگریستند. آنان ترجمـه را، چه ادبی چه فلسفی چه تاریخی،‌ ابزاری به منظور تحول اجتماعی و فرهنگی مـی‌پنداشتند. ترجمـه درون نظر آنان اساسن وسیله‌ای به منظور آموزش و پرورش و ابزاری به منظور توسعه ی كشور و انسجام فرهنگی بود.
    تقریبن همـه ی مترجمان آن زمان ـ از جمله، یوسف اعتصام‌الملك، محمدعلی فروغی،‌ عباس اقبال آشتیـانی و سعید نفیسی ـ اساسن علاقه داشتند كه با نشان موقعیت های فرهنگی اروپاییـان بـه خوانندگان ایرانی،‌ بـه فرهنگ ایران خدمت كنند. تقریبن تمام وسایل نشر افكار ـ صنعت كتاب، مجله‌های ادبی و سیـاسی، و نیز مؤسسات آموزش عالی درون دوره‌ای متأخرتر ـ بـه منظور فرهنگ‌بخشی و روشن افكار ایرانیـان باسواد،‌ مقداری فعالیت های مربوط بـه ترجمـه درون برنامـه‌های خود گنجاندند. بـه عنوان مثال مـی‌گوییم كه مجله های ایرانی ـ مانند: بهار، دانشكده، ارمغان، وفا و آینده ـ به منظور آگاه ساختن ایرانیـان از تاریخ، سیـاست و امور جاری ملت های اروپایی بر ترجمـه تكیـه مـی‌كردند، و خواسته ی آشكار آنان این بود كه این موردها را الگوهایی نشان دهند که تا ایرانیـان از آن ها پی روی كنند. آنان با این كار بـه خلق سبك نگارشی جدید، وسایل و روش های جدید ارتباطات، و نـهایتن سنت ادبی تازه‌ای كمك كردند.
    پس از جنگ دوم جهانی، انگلیسی رفته رفته درون دبیرستان های ایران جای فرانسه را گرفت و ترجمـه‌ها نیز دیگر عمدتن از زبان انگلیسی صورت مـی‌گرفت. هم زمان با این تحولات،‌ اندیشـه های ماركسیستی، از طریق ترجمـه‌هایی كه توسط حزب توده ایران هدایت مـی‌شد، رفته رفته درون ایران رونقی یـافت. چندی نگذشت كه آمریكایی‌ها هم كه قدرت را درون ایران از دست انگلیس ها گرفته بودند، وارد صحنـه شدند. درون اواخر دهه شصت مـیلادی ترجمـه بـه مرحله تازه‌ای پای نـهاد، زیرا نیروهای سیـاسی رقیب برنامـه‌های خود را از طریق ترجمـه نیز بـه پیش مـی‌بردند.
    در سال ۱۳۳۲ شمسی، "بنگاه ترجمـه و نشر كتاب"، با ابتكار جوانی دانشمند و تحصیل‌كرده ی غرب بـه نام احسان یـار شاطر درون تهران بنیـاد نـهاده شد. این بنگاه، تحت نظارت دربار، تلاش هایی را درون حوزه ی ترجمـه هدایت كرد كه نتیجه‌اش انتشار چندین رشته كتاب بود، از جمله رشته کتاب های ادبی خارجی، رشته کتاب های كودكان و نوجوانان، رشته کتاب های ایران‌شناسی و متن های فارسی. اگر چه این بنگاه دامنـه ی انتشارات مبتنی بر ترجمـه را بـه اندازه ی زیـادی گسترش داد،‌ اهمـیت تاریخی آن درون حقیقت درون معیـارهایی هست كه به منظور تأمـین اصالت، دقت و ویراستاری کتاب ها مقرر كرده بود. این موسسه الگویی نیز به منظور كارهای مشابه بـه دست داد كه از همـه برجسته‌تر مؤسسه فرانكلین ایران، یك شركت انتشاراتی آمریكایی بود كه درون سال ۱۳۳۳شمسی بنیـاد نـهاده شد. چنین سازمان هایی از جمله مـی کوشیدند  تا دولت ایران را متقاعد كنند قرارداد "كپی رایت" ژنو را امضا كند، شرایطی را به منظور حق انحصاری چاپ ترجمـه‌ها وضع و معیـارهایی به منظور ویرایش متن های ترجمـه شده تعیین کند. این تلاش ها چندان موفقیت‌آمـیز نبود، چون ایران سودی درون پیوستن بـه قرارداد بین‌المللی كپی رایت نمـی‌دید.
    در ضمن، ترجمـه همچنان یكی از مؤلفه‌های مـهم زبان‌آموزی، بـه ویژه درون سطح دانشگاه، باقی ماند. ولی این كار بـه شیوه‌هایی نسبتن سنتی دنبال مـی‌شد كه همـیشـه بـه تربیت مترجمان لایق و حرفه‌ای نمـی‌انجامـید. كار عمده شامل ترجمـه‌های عملی بود، و بحث چندانی از مبانی نظری یـا اصولی كه بر فرایند نگارش متن حاكم هست به مـیان نمـی‌آمد، محصلان ترجمـه‌های خود را ارایـه مـی‌كردند، بعد از آن بحث هایی صورت مـی‌گرفت و در پایـان متنی بـه عنوان بـه ترین ترجمـه ممكن از فلان متن اصلی پیشنـهاد مـی‌شد.
    طی سال های ۱۳۴۸ـ ۱۳۵۷ شمسی، كوشش هایی درون دانشگاه تهران، مدرسه عالی ترجمـه و جاهای دیگر صورت گرفت که تا ترجمـه ی ادبی از انگلیسی بـه فارسی و برعكس بـه روش تازه‌ای آموزش داده شود. تدریس اساسن بر پایـه ی بررسی ترجمـه‌های موجود و بحث درباره حسن و عیب های نسبی آن ها بود و هدف آن هم این بود كه دانش جو شباهت ها و تفاوت های زبان ها و متن های مورد بررسی را درك كند. بحث های مفصل درباره ی سبك، شیوه ی بیـان و بافت هر متن جای گزین شرط خلق متن [ادبی] شد. آموزش روش های ترجمـه، با همـه ی اهمـیتی كه دارد، هرگز بـه صورت مؤلفه بسیـار مـهمـی درون كار ترجمـه موردنظر قرار نگرفته است.
    در سال ۱۳۵۸ شمسی که تا چند سال بعد از آن ،‌ بـه عنوان بخشی از تلاش های دولت جمـهوری اسلامـی بـه منظور گرداندن جهت نظام آموزشی ایران بـه سوی ایدئولوژی خود، كمـیته‌ای بـه نام "كمـیته ی ترجمـه، انشاء و ویراستاری" درون ستاد انقلاب فرهنگی تشكیل شد. این ستاد با استفاده از فرصتی كه بـه دنبال تعطیل شدن موقت دانشگاه های كشور فراهم شده بود، بـه تهیـه ی متن های درسی كه اصول عقاید را بـه تر بازتاب مـی دهد، مبادرت كرد. حوزه‌های علوم و معارف بـه حدود ۳۰ رشته ی گوناگون تقسیم شد و کتاب های درسی دانشگاهی،‌ كه اغلب از انگلیسی و فرانسه ترجمـه مـی‌شد، به منظور هر رشته آماده شد. بدین ترتیب، یك رشته کتاب های درسی، كه اساسن ترجمـه و گردآوری از کتاب های اروپای غربی بود،‌ تهیـه گردید. این کتاب ها از آن زمان تاكنون روزآمد شده و هنوز درون نظام آموزشی ایران استفاده مـی‌شود.
    در حال حاضر، تدریس روش های ترجمـه و فعالیت های مربوط بـه ترجمـه ی نوشتاری و ترجمـه ی شفاهی بـه هم آمـیخته‌اند،‌ و هیچ مؤسسه ی ویژه ای كه تعیین برنامـه ها و كارهای مربوط بـه ترجمـه را هدایت كند وجود ندارد. درون سال  ۱۳٦۸ شمسی،‌ انتشار مجله‌ای حرفه‌ای بـه نام "مترجم" درون دانشگاه فردوسی مشـهد آغاز شد.(۱۰)  این نخستین تلاش به منظور برانگیختن بحث های علمـی درباره ی ترجمـه بود. طی پنج سال انتشار نامنظم، این مجله یك رشته ملاحظات نظری و راهنمایی‌های عملی به منظور علاقه‌مندان حرفه مترجمـی ارایـه كرده است. همچنین، بـه منظور راهنمایی تازه کاران گهگاه درون آن مصاحبه‌هایی با مترجمان حرفه‌ای و معرفی متن های ویرایش شده بـه چشم مـی‌خورد. مقاله های آن دربرگیرنده ی طیفی از بحث های گوناگون است، از ترجمـه ی كامپیوتری و ماشینی گرفته که تا ویرایش متن های ترجمـه شده و غیره.
    ترجمـه درون ایران همچنان بخش مـهمـی از مطالعات دانشگاهی و كارهای حرفه‌ای را كه با زبان های خارجی سر و كار دارد تشكیل مـی‌دهد، و به عنوان وسیله‌ای به منظور ارتباط های اجتماعی،‌ فرهنگی و ادبی مـیان ایران و بقیـه جهان ـ بـه ویژه با توجه بـه تنگناهای اخیر بر تجارت و مسافرت ـ نمود‌ِ برجسته‌ای پیدا كرده است. گرچه ترجمـه [در ایران] ممكن هست ظاهرن دارای اصول راهنما و پشتیبانی سازمانی نباشد، ولی هنوز فعالیت فرهنگی زنده و پرتحركی هست و که تا مدتی قابل پیش‌بینی درون آینده همچنان ادامـه خواهد داشت.

    - - -

    پی نوشت‌ها:

    ۱ـ درون تقسیم های زبان های ایرانی، گویش یـا زبانی بـه نام مادی اوستایی (Median) وجود ندارد. فقط اوستایی دارای دو لهجه كاثی و جدیدتر هست ـ م.
    ۲ـ پازند نام الفبا نیست بلكه دقیقن بـه زبان پهلوی‌ِ بدون هزوارش اطلاق مـی‌شده است. این زبان بعد از تازش عرب ها و شاید درون سده های دوم م و سوم مـیلادی نشأت گرفته است. درون آن زمان لغات هزوارش (= كلمـه های آرامـی كه با تلفظ پهلوی خوانده مـی‌شده است) را از متن پهلوی بیرون كشیدند و به جای آن واژه های پارسی نـهادند. (برای توضیح بیش تر، نگاه کنید بـه دایره المعارف فارسی، ذیل پازند و اوستا.)
    ۳ـ اُكَر، جمع اُكْرَه، بـه معنی‌ِ كُره. درون اصطلاح دانشمندان اسلامـی،‌ هندسه كروی علم‌ِ اُكَر( spherics، ازSpherica) ) خوانده مـی‌شود.
    ۴ـ Theodosius
    ۵ـ Lilavati
    ٦ـ Vija-Ganita
    ۷ـ Fenelon
    ۸ـ Le Sage
    ۹ـ Bernardin de Saint-Piere
    ۱۰ـ فصل نامـه ی مترجم از سال ۱۳۷۰ درون مشـهد منتشر مـی‌شود و به هیچ سازمانی وابسته نیست. سردبیر.

     

    برگرفته از: فصل نامـه مترجم- شماره ی بیست و نـهم

    از: شورای گسنرش زبان فارسی

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    واژه‌گزینی و استقلال زبان فارسی
     

    شماره ی نوشته: ۱۷ / ۱۱

    حسین معصومـی همدانی

    واژه‌ گزینی و استقلال زبان فارسی

    یكی از بخت های ما ایرانیـان این هست كه زبان ملی و زبان علمـی مان یكی است. ملت هایی درون جهان و در كشورهای اطراف ما هستند كه، یـا بـه حكم اوضاع و احوال تاریخی یـا دانسته و به این گمان كه اختیـار كردن یك زبان اروپایی بـه عنوان زبان علمـی مـی‌تواند ایشان را درون كار انتقال علوم و غلبه بر عقب‌ماندگی علمـی موفق كند، زبان ملی خود را به منظور كاربردهای روزمره نگاه داشته‌اند و برای كاربردهای علمـی، زیـان های این گزینش بـه حدی هست كه بر سودهای  احتمالی آن مـی‌چربد. جدایی نخبگان علمـی از مردم، تشكیل یك گروه بسته یـا كاست اجتماعی كه بـه اعتبار آشنایی اش با یك زبان بیگانـه مزیت هایی بیش از لایـه‌های دیگر اجتماعی بـه دست مـی‌آورد و مثل هر كاست دیگر این مزایـا را درون درون خود انتقال مـی‌دهد، و بریده شدن رابطه ی عامـه مردم با علم از جمله ی این زیـان هاست. چون مدار زندگی جدید بر پایـه ی علم و فن‌آوری هست هنگامـی کـه زبان ملی درون بیـان علمـی و فنی ناتوان شود، اندك اندك حوزه‌های وسیعی از زندگی را بـه زبان بیگانـه و به لایـه‌های اجتماعی‌ای كه حامل آن زبانند واگذار مـی‌كند و خود و حاملانش روزبه‌روز بیش تر بـه حاشیـه رانده مـی‌شوند.  اگر درون گذشته چنین زبانی مـی توانست درون گوشـه‌هایی از مـیدان اجتماع زنده بماند و حتا شكوفا شود، بـه دلیل غلبه علم و فن‌آوری درون زندگی جدید، نمـی‌توان انتظار داشت كه زبانی كه قلمرو علم را ترك كرده هست امروزه حتا درون حوزه ادبیـات هم نیرومند باشد و نیرومند بماند.
    از این بابت همـه ما حتما سپاس گزار كسانی باشیم كه، از همان آغاز ورود دانش جدید بـه ایران، زبان فارسی را بـه عنوان زبان علمـی برگزیدند و كوشیدند این زبان را به منظور بیـان مفهوم های علمـی توانمند كنند. این انتخاب هر چند امروزه بـه نظر ما طبیعی مـی‌نماید، كاری ساده نبوده است. دشواری آن هم بـه دلیل وضع تاریخی زبان فارسی است.
    این دشواری ریشـه درون این واقعیت دارد كه زبان فارسی، پیش از دوران جدید هیچ گاه زبان علم نبوده است. كسانی ممكن هست این نظر را نامنصفانـه و افراطی بدانند و سیـاهه‌ای از آثاری را كه ایرانیـان درون طول نزدیك بـه ده سده ی درون دوران اسلامـی درون همـه زمـینـه‌های علمـی بـه فارسی پدید آورده‌اند شاهد بیـاورند. حتا مـی‌توان بر این سیـاهه فهرستی از آثار علمـی‌ای كه درون بیرون از قلمرو سیـاسی و جغرافیـایی ایران، بـه ویژه درون شبه قاره هند و تركیـه عثمانی، بـه فارسی نوشته شده است،‌ افزود. با این حال، ادعای من این هست كه درسراسر دوران اسلامـی هیچ تلاش پیگیری به منظور آن كه زبان فارسی بـه صورت یك زبان علمـی درون آید صورت نگرفته است.
    بر این ادعا چند دلیل مـی‌توان آورد: نخست این كه شمار آثار علمـی‌ای كه درون این دوران بـه فارسی نوشته شده درون برابر آثار نوشته شده بـه عربی بسیـار اندك است. درون این باره كافی هست كه حجم آثار عربی ابوریحان بیرونی یـا ابن سینا یـا خواجه توسی را با آثار فارسی ایشان بسنجیم. بـه ویژه كه بسیـاری از دانشمندان ایرانی كه درون دوران تكوین علم اسلامـی، یعنی درون سده های سوم و چهارم هجری، مـی‌زیستند ناگزیر بودند كه بـه مركز فعالیت علمـی آن دوران كه شـهر بغداد بود كوچ كنند و ناگزیر آثار خود را درون آن محیط بـه عربی نوشته‌اند. حتا بعد از تشكیل نخستین دولت های ایرانی هم این كوچ علمـی که تا مدتی ادامـه داشت، و به هر حال درون آن زمان كه دانشمندان ایرانی مـی‌توانستند درون مـیهن خود بمانند و در همان جا بـه كار علمـی ادامـه دهند، یعنی از اواخر سده ی چهارم، زبان عربی دیگر بـه صورت زبان مشترك علمـی ایشان درآمده بود.
    دلیل دوم این هست كه غالب آثار علمـی نوشته شده بـه فارسی بـه مقوله ی علم همگانی تعلق دارد. البته درون این مـیان استثناهایی هم هست، اما بسیـاری از این آثار بـه قصدِ عرضه ی روایتی ساده و همـه‌فهم از علم بـه كسانی نوشته شده هست كه نخست عربی نمـی‌دانستند و دوم اهل علم نبودند. بـه همـین دلیل هست كه از این آثار غالبن درون مراحل مقدماتی آموزش استفاده مـی‌شد. اگر بپذیریم كه تكوین زبان علمـی با تولید علمـی بـه یك زبان ویژه ارتباط دارد، تولید علمـی بـه زبان فارسی ناچیز بوده است. درون واقع بسیـاری از آثار علمـی فارسی ترجمـه آثاری هست كه پیش تر بـه عربی نوشته شده بوده است، و مؤلفان بسیـاری از این آثار خود درون مقدمـه ی اثر خود بـه این معنی اشاره یـا تصریح كرده‌اند.
    دلیل سوم، كه بـه نظر من مـهم تر از دو دلیل دیگر است، نقش گروه یـا طبقه اجتماعی‌ای بـه نام علما درون جامعه ایران دوران اسلامـی و ارتباطی هست كه از زمان معینی مـیان آموزش علوم غیردینی با علوم دینی برقرار مـی‌شود. این فرایند، كه نمـی‌توان به منظور آغاز آن تاریخ دقیقی تعیین كرد، درون سده های ششم و هفتم هجری بـه مرحله ی تثبیت مـی‌رسد، زیرا درون این دو سده  است كه آموزش علوم ریـاضی و طبیعی، كه پیش از آن درون بیرون از مدرسه های علوم دینی انجام مـی‌شد، بـه بركت وجود كسانی چون فخر رازی و خواجه توسی بـه صورت جزیی از برنامـه ی آموزشی بسیـاری از مدرسه ها دینی درمـی‌آید و از وابستگی بـه دربارها یـا حلقه‌هایی كه بر گرد حامـیان مال دار و دانش‌دوست تشكیل مـی‌شد، رهایی مـی‌یـابد. تأثیر مثبت این پدیده این بود كه علم را بـه نـهاد پابرجایی چون مدرسه، كه تابع هوس حاكمان و شاهان نبود و وجود آن با از مـیان رفتن شاه یـا وزیر یـا سلسله‌ای بـه خطر نمـی‌افتاد و نیز منابع مالی ویژه ی خود را داشت وابسته كرد. بخش مـهمـی از علم دوران اسلامـی درون واقع بـه این دلیل حفظ شده هست كه این علوم، هر چند نـه همواره و همـه جا، جزو نظام آموزش رسمـی بودند. یكی از دلیل های این كه آثار علمـی باز مانده از دوران بعد از حمله مغول بسیـار بیش تر از آثار بازمانده از دوران پیش از مغول هست این هست كه بعد از دوران ایلخانی برخی از آثار ریـاضی و نجومـی جزو برنامـه درسی مدرسه ها شد، و حتا بخشی از آثار پیش از مغول نیز بـه بركت حیـات کوتاه و تلاش علمـی‌ای كه درون مدرسه ها وجود داشت حفظ شده است.
    اما این تحول با تحول دیگری نیز همراه بود. زبان آموزش مدرسه ها، یعنی زبان متن هایی كه به منظور آموزش درون مدرسه ها بـه كار مـی‌رفت، عربی بود و همـین باعث شد كه زبان متن های علمـی نیز رفته رفته منحصر بـه عربی شود و حركتی كه پیش از حمله مغول درون جهت نوشتن آثارعلمـی بـه فارسی وجود داشت كم‌كم ضعیف‌تر گردد. تنـها حوزه‌هایی از این تحول مصون ماند كه باز بـه نوعی بـه دربارها، یعنی بـه كسانی كه معمولن عربی نمـی‌دانستند، وابستگی داشت، مانند پزشكی و بخشی از نجوم. از این روست كه مـی‌بینیم با این كه غالب متن های نجوم ریـاضی و هیئت بـه عربی‌اند، زیج ها، كه عمدتن درون كار احكام نجوم از آن ها استفاده مـی‌شد، غالبن بـه فارسی است.
    در واقع، درون همـه ی برنامـه ی آموزش ریـاضی، حتا یك كتاب فارسی وجود نداشت و نـه تنـها آخرین آثار ریـاضی بزرگی كه درون ایران تألیف شده، یعنی "مفتاح الحساب" غیـاث‌الدین جمشید كاشانی و "عیون الحساب" ملا محمد باقر یزدی بـه عربی است، بلكه كسی چون شیخ بهایی كتاب "خلاصه الحساب" و نیز "تشریح الافلاك" را كه به منظور نو آموزان نوشته شده بـه عربی تألیف كرده است. درون این دوران كه شرح‌نویسی و حاشیـه‌زنی بر كتاب های معروف شیوه ی رایج درون فعالیت علمـی بود، آثاری كه بـه فارسی نوشته مـی‌شد كم تر مورد توجه و تحشیـه قرار مـی‌گرفت. بـه عنوان مثال، كتاب "زبده" درون علم هیئت خواجه نصیر توسی و "التذكره فی علم الهیئه" همو هر دو تقریبن یك ساختار دارند و مطالبشان نزدیك بـه هم است، اما بر زبده كه بـه فارسی هست كم تر شرحی نوشته شده درون حالی كه تذكره، كه بـه عربی هست دست كم سیزده شرح دارد كه آن ها نیز همـه بـه عربی است. گذشته از این، از دوران ایلخانی بـه بعد مـی‌بینیم كه حتا درون آثاری كه بـه فارسی نوشته مـی‌شود، كوششی به منظور وضع و ساختن اصطلاحات فارسی نمـی‌شود. زبان این آثار فارسی هست اما اصطلاحات آن ها یكسره عربی است.
    منظور از بیـان این مطلب انتقاد از گذشتگان نیست. چنان كه گفتم، این گذار امری ناگزیر بود و سود عمده ی آن نیز حفظ بخشی از مـیراث علمـی گذشته بود درون دورانی كه كلّ جامعه و به تبع آن علم، بـه ركود و حتا انحطاط دچار بود. از سوی دیگر، این وضع ویژه ی جامعه ی ایران و زبان های فارسی و عربی نبوده است. درون واقع، درون سراسر دوران باستان و قرون وسطا همواره یك زبان بـه عنوان زبان علمـی غلبه داشته است. این زبان، درون دوران باستان یونانی بود، درون قرون وسطای مسیحی لاتینی، و در سرزمـین های اسلامـی، که تا پیش از پیدایش دولت های ملی بـه معنی جدید كلمـه درون این سرزمـین ها، عربی. با این حال، بـه دلیل آن كه علم درون گذشته درون زندگی فردی و اجتماعی نقش مـهمـی ایفا نمـی‌كرد، و به هر حال نقش آن با نقشی كه درون دوران جدید دارد قابل مقایسه نبود، این وضع آثار اجتماعی چندان گسترده‌ای هم بـه بار نمـی‌آورد، زیرا آثار علمـی درون مـیان عامـه مردم چندان مخاطبی نداشت. درون گذشته، شمار درس‌خواندگان اندك بود و ایشان گروه اجتماعی ممتازی را تشكیل مـی‌دادند كه اتفاقن تسلط بر زبانی كه زبان عموم مردم نبود خود یكی از امتیـازهای ایشان و نیز از عوامل تثبیت و تداوم این وضع ممتاز مـی‌شد.
    اگر بخواهیم مطلب را درون یك كلمـه خلاصه كنیم، مـی‌توانیم بگوییم كه فرهیختگان دوران اسلامـی، درون ایران و دیگر سرزمـین های اسلامـی، دو زبانـه بودند. حتا مـی‌توان گفت كه درون این دو زبانگی، زبان عربی دست بالا را داشت. بـه عبارت دیگر، درون ذهن هر ایرانی ِ فرهیخته ی این دوران، دو دستگاه دستوری فارسی و عربی درون كار بود، اما درون كار مفهوم‌سازی و وضع اصطلاحات به منظور بیـان مفهوم های، دستور زبان عربی زنده‌تر و فعال تر بود. دانشمندی كه درون این دوران حتا اثری بـه فارسی مـی‌نوشت، آن جا كه نیـازمند مفهوم تازه‌ای مـی‌شد، دست بـه دامن زبان عربی مـی‌شد. حتا تعبیر دست بـه دامن شدن هم تعبیر مناسبی نیست، طبیعی‌ترین كار به منظور او این بود كه از راه اشتقاق یـا تركیب اصطلاحی عربی بسازد و آن را به منظور منظور خود بـه كار بگیرد. درون حالی كه همـین شخص هنگامـی کـه شعر مـی‌سرود، انگار دستگاه دستوری فارسی‌اش فعال مـی‌شد. همـین هست كه توان تركیب‌سازی فارسی، كه درون آثار علمـی بـه ویژه آثار علمـی متأخر بـه شدت از آن غفلت شده است، از راه آثار ادبی به منظور ما محفوظ مانده هست و یكی از سرمایـه‌هایی هست كه ما اكنون به منظور كار واژه‌سازی دراختیـار داریم.
    این دو زبانگی، یـا بـه تر هست بگوییم دو دستوری بودن، بـه اندازه‌ای درون محیط فرهنگی ما ریشـه‌دار بوده هست كه که تا همـین اواخر برخی از دانشمندان ما معتقد بودند كه حتما تطابق صفت و موصوف را بـه همان صورت كه درون عربی هست درون واژگان عربی‌ای كه درون فارسی بـه كار مـی‌رود رعایت كرد و رعایت نكردن آن را گناهی نابخشودنی مـی‌شمردند. و هنوز هم بیش تر ما درون مورد درستی یـا نادرستی كاربرد واژه‌ای درون فارسی بر مبنای معنی و حتا حالت و مقوله ی دستوری اصلی آن درون زبان عربی حكم مـی‌كنیم. بـه عبارت دیگر، آمـیختگی زبان عربی با فارسی منحصر بـه وام گیری واژگانی نمـی‌شود، بلكه این واژه‌ها با خود مقدار زیـادی از دستور زبان عربی را هم بـه زبان فارسی آورده‌اند. مثلن شما كه خواننده ی این مقاله‌اید حتما بدانید كه واژه «وضع»، كه چند بار از آن استفاده كرده‌ام، مصدر هست اگر چه پایـانـه‌هایی كه درون كتاب های دستور زبان فارسی به منظور مصدر مـی‌شمارند، ختم نمـی‌شود.
    نخستین واژگان علمـی جدید فارسی را كسانی ساختند كه هنوز این دو دستگاه دستوری درون ذهنشان فعال بود. بـه همـین دلیل هست كه مثلن وقتی درون ریـاضیـات بـه واژه ی جدید derivee مـی‌رسیدند از راه اشتقاق واژه ی «مشتق» را به منظور آن مـی‌ساختند و هنگامـی كه واژه ی polynome را مـی‌دیدند از راه تركیب واژه «كثیرالجمله» را به منظور آن برمـی‌گزیدند. البته محصول كار ایشان همـیشـه با محصول كار كسانی كه درون همان زمان ها درون كشورهای عربی بـه كار وضع واژگان جدید علمـی مشغول بودند، یكسان نبود. مثلن به منظور همـین واژه ی polynome عرب ها واژه ی «كثیرالحدود» را ساخته‌اند، و این مثال و مثال های بسیـار دیگری كه مـی‌توان آورد نشان مـی‌دهد كه درون این مورد ایرانیـان واژگان عربی جدید را اقتباس نمـی‌كرده‌اند بلكه خود تركیب عربی مـی‌ساخته‌اند. وجود پاره‌ای خطاهای نحوی درون واژه‌هایی كه درون این دوران، یعنی درون اواخر دوران قاجار و پیش از بنیـادگذاری فرهنگستان اول، ساخته شده است، دلالت بر آن دارد كه سازندگان آن ها، كه برخی از ایشان دانش‌آموختگان مدرسه های جدید درون ایران یـا اروپا بودند، هر چند بـه اندازه ی نیـاكان خود بر قاعده های زبان عربی تسلط نداشتند، همچنان طبیعی‌ترین شیوه ی واژه‌سازی را استفاده از قاعده های زبان عربی مـی‌دانستند.
    از این دیدگاه كه بنگریم، مـی‌توانیم بزرگ ترین دستاورد فرهنگستان اول را اعلام استقلال زبان فارسی از نحو زبان عربی بدانیم. مـی‌توان درون انگیزه‌های فرهنگستان اول چون و چرا كرد، مـی‌توان برخی از واژه‌های آن را نپذیرفت ـ همچنان كه جامعه نپذیرفته هست ـ اما این نكته را نمـی‌توان نادیده گرفت كه این فرهنگستان نخستین دستگاهی بود كه بـه صورت منسجم بـه واژه‌سازی براساس قاعده های دستوری زبان فارسی دست زد. دلیل حقانیت این كار، این هست كه با همـه نظرهایی كه بـه حق یـا ناحق درون مورد فرهنگستان اول اظهار مـی‌شود، این شیوه اكنون شیوه ی غالب درون كار واژه‌سازی و واژه‌گزینی است.
    شیوه‌ای كه فرهنگستان اول آغاز كرد، و همـه ما درون واقع آن را ادامـه مـی‌دهیم. بـه این دلیل، با وجود کنار نـهاده شدن برخی از ساخته‌های آن فرهنگستان، ادامـه یـافت كه از یك واقعیت جدید اجتماعی حكایت مـی‌كرد و پاسخ مناسبی بود بـه وضعیت جدیدی كه درون جامعه پیدا شده بود. با تحولاتی كه بعد از انقلاب مشروطه رخ داد، بـه ویژه با پیدایش دولت متمركز، تكلیف های تازه‌ای بـه دوش زبان فارسی افتاد. این زبان مـی‌بایست وسیله ی ارتباط مـیان مردم سرزمـینی مـی‌شد كه هر چند درون خانـه و گاه درون كوچه و بازار بـه زبان دیگری سخن مـی‌گفتند، درون چهارچوب كشوری زندگی مـی‌كردند كه زبان فارسی زبان رسمـی آن بود. رسمـی بودن زبان بـه این معنی هست كه امور عمومـی مـی‌باید با این زبان اداره شود. چنین مفهومـی پیش از آن وجود نداشت. پیش از آن البته زبان فارسی وسیله ی همدلی همـه ی مردم ایران بود، و در واقع همـین نقش بود كه آن را به منظور تبدیل شدن بـه یك زبان رسمـی ملی آماده مـی‌كرد، اما اكنون مـی‌بایست زبان فارسی وسیله ی ارتباط صریح و بی‌ابهام مـیان مردم و دولت مـی‌شد. اگر پیش از آن فرمان های دولت (یعنی شاه) را دبیری به منظور دبیری دیگر مـی‌نوشت و دامنـه ی این فرمان ها نیز بـه عزل یـا نصب حاكمان و وضع یـا بخشودن خراج محدود بود، اكنون قانون پشت سر قانون بود كه حتما به آحاد ملت ابلاغ مـی‌شد. هر چند نام این قانون ها همچنان گاهی فرمان مطاع همایونی بود، اما مضمون و برد آن دیگرگون شده بود. تشكیل دولت ملی باعث شد كه سواد، كه پیش از آن فضیلتی بـه شمار مـی آمد و شمار کمـی بـه آن دست رسی داشتند، درون همـه ی جامعه گسترش یـابد، و آموزش همگانی نیز، كه آموزش زبان فارسی بخش مـهم آن بود، ایجاب مـی‌كرد كه این زبان قاعده های خود را مدون تر كند. آموزش دو زبانـه همگانی امكان نداشت و در نتیجه شمار كسانی كه دستور زبان عربی درون ذهنشان فعال بود روز بـه روز كاهش یـافت. بنابراین، درون ذهن كسانی كه بـه شیوه‌های جدید آموزش مـی‌دیدند، واژه‌های عربی‌تبار موجود درون زبان فارسی بـه واژه‌های جامدی تبدیل شدند كه خود بـه خود بـه مقوله ی دستوری و حالت نحوی خود دلالت نمـی‌كردند. (این وضع شبیـه وضعی بود كه از دیرباز مردم معمولی و حتا برخی از اهل فضل درون برابر بسیـاری از واژه‌های عربی داشتند و از همـین رو گاه با اضافه كردن یك پیشاوند فارسی بـه واژه‌ای عربی كه معنای منفی داشت معنای منفی آن را آشكار مـی‌كردند یـا با افزودن نشانـه ی جمع فارسی بر یك واژه جمع عربی جمع بودن آن را نشان مـی‌دادند و به اصطلاح آن واژه را شفاف مـی‌كردند.)
    از سوی دیگر، آشنایی با علم جدید، بـه مقیـاسی كه پیش از آن سابقه نداشت، ایجاب مـی‌كرد كه به منظور مفهوم های جدید واژه‌های تازه‌ای وضع شود. فرهنگستان اول درون ظاهر بـه این منظور بنیـاد نـهاده شد، و در باطن، به منظور جست و جوی نوعی راه مـیانـه بود از جانب افراد معتدلی كه موجی را كه درون ارتش به منظور پاك سازی زبان فارسی از واژه‌های بیگانـه بـه راه افتاده بود نمـی‌پسندیدند. با این حال، شیوه ی بنیـاد نـهادن فرهنگستان اول باعث شد كه دو نوع واكنش درون جامعه نسبت بـه آن ایجاد شود. از یك سو كسانی، درون درون و بیرون فرهنگستان، كار واژه‌سازی را با پاك سازی زبان و سره‌گرایی یكی گرفتند و از سوی دیگر كسانی فرهنگستان را هم یكی از نـهادهای وابسته بـه دیكتاتوری رضاشاهی دانستند و بی‌پروا بر همـه دست آوردهای آن تاختند. با این حال فرهنگستان اول، هر چند بیش تر بـه تك‌تك واژه‌ها مـی‌اندیشید، درون ضمن كار خود قاعده ها و ملاك هایی هم به منظور تركیب‌سازی فارسی ایجاد یـا احیـا كرد كه پیش از آن دست كم درون واژه‌سازی علمـی کنار نـهاده شده بود. (كاربرد این قاعده ها و ملاك ها بیش تر درون واژه‌هایی كه فرهنگستان اول درون زمـینـه‌هایی چون زیست‌شناسی و گیـاه‌شناسی وضع كرده دیده مـی‌شود.)
    این قاعده ها، هر چند كم تر مدوّن شد، بـه كار واژ‌ه‌گزینان و واژه‌سازان دیگر نیز آمد، و حتا بـه آثار غیرعلمـی هم راه یـافت. تحول برخی از واژه‌های فرهنگستان اول نیز نشان مـی‌دهد كه آن چه درون این قاعده ها اهمـیت داشته هست و راهگشا بوده وجه دستوری آن ها هست نـه وجه قاموسی. ما امروزه واژه ی  كثیرالاضلاع را بـه كار نمـی‌بریم، اما واژه ی «چندبر» را هم بـه كار نمـی‌بریم، بـه جای این دو، واژه ی چندضلعی را بـه كار مـی‌بریم كه هر چند بخشی از آن عربی‌تبار هست اما، بـه دلیل شفافیت دستوری ای كه دارد، معنای خود را بـه خوبی مـی‌رساند. بـه گفته ی دیگر، دست آورد واقعی فرهنگستان اول زنده كردن بخشی از توانایی های زبان فارسی بود كه همواره درون زبان شعر زنده بوده است، درون زبان نثر علمـی و غیرعلمـی هم درون سده های نخستین تكوین زبان فارسی که تا اندازه زیـادی زنده بوده، . بعد از آغاز بازگشت ادبی هم شاهد توجه دوباره‌ای بـه زنده آنـها هستیم، اما درون زبان علمـی و زبان اداری، بـه دلیل غلبه دو زبانگی درون مـیان عالمان و دیوانیـان، از مـیان رفته بود. بـه سبب این كوشش هاست كه اكنون دستگاه صرفی زبان فارسی بسیـار فعال تر از گذشته شده است، تركیب‌سازی از نو درون حوزه ی نثر زنده شده و بسیـاری از وندها كه پیش از این با آن ها بـه مثابه ی عنصر های جامد و تزیینی رفتار مـی‌شد، معنای مستقل خود را باز یـافته‌اند و در واژه‌های جدید بـه كار مـی‌روند.
    امروزه آمـیختگی با زبان عربی دیگر خطری جدی به منظور استقلال زبان فارسی درون حوزه ی علم نیست. چنان كه پیش از این گفتم، امروزه غالب واژه‌های عربی جامد بـه شمار مـی‌آیند، تركیب‌سازی با استفاده از امكان های نحوی و صرفی عربی بـه كلی کنار نـهاده شده است، و حتا تمایلی هست كه برخی از ساخت های عربی، مانند جمع های مكسر، را بـه ساخت های فارسی تبدیل كنند. مـیزان استفاده از عنصرهای عربی‌تبار البته از نویسنده‌ای بـه نویسنده دیگر متفاوت است، اما این امر درون حوزه ی‌سبك قرار مـی‌گیرد و حتا درون این حوزه نیز ذوق عمومـی خواصّ روزبه‌روز از عربی‌گرایی افراطی و به ویژه ساختن واژه‌های نو با استفاده از امكان های دستوری زبان عربی دورتر شده هست و كم تر فارسی‌زبان امروزی هست كه یك نثر عربی‌گرا را بپسندد.
    خطر مـهم تری كه هست پیدایش نوعی دوزبانگی جدید است. تاكنون درباره ی خطر واژه‌های فرنگی به منظور زبان فارسی بسیـار سخن گفته شده است، اما بـه نظر من خطر اصلی درون جای دیگری هست و آن نفوذ دستور زبان های دیگر درون زبان فارسی است. این نكته نیز تاكنون از دید اهل نظر دور نمانده هست و با عنوان هایی چون ضرورت پرهیز از گرده‌برداری بـه آن پرداخته‌اند. اما من مـی‌خواهم درون پایـان این مقاله بـه وجه دیگری از این خطر كه بـه كار واژه‌گزینی ربط دارد اشاره كنم.
    یكی از ملاك هایی كه فرهنگستان زبان و ادب فارسی (فرهنگستان سوم) رعایت آن را درون واژه‌گزینی لازم دیده هست شفافیت است، و چیزی كه از این ملاك عمومن فهمـیده مـی‌شود شفافیت معنایی است،‌ بـه این معنی كه واژه‌های نوساخته و نوگزیده، و در مورد واژه‌های مركب تك‌تك اجزای آن ها، حتما معنی‌نما باشند. این ملاكْ تمایلی را درون گروه های واژه‌گزینی فرهنگستان پدید آورده هست كه که تا مـی‌توانند بـه سراغ عنصر های زنده زبان بروند و با استفاده از آن ها واژه‌گزینی كنند. مشكلی كه درون این مـیان پدید مـی‌آید این هست كه درون زبان های اروپایی، بـه دلیل استفاده از ریشـه‌های یونانی و لاتین و به ندرت زبان های دیگر، به منظور بیـان یك مفهوم چند واژه وجود دارد. كاری كه درون واژه‌سازی علمـی درون این زبان ها مـی‌شود این هست كه با اختیـار بخشی از طیف معنایی یك واژه ی یونانی یـا لاتینی آن را برجسته‌تر مـی‌كنند و برای مفهوم جدیدی بـه كار مـی‌برند. بـه این طریق هر چند معنای اصلی واژه درون ذهن مخاطب و كاربَر بخشی از معنای علمـی آن را تداعی مـی‌كند همـه ی معنای علمـی آن را بیـان نمـی‌كند، بلكه بخشی از این معنای جدید از راه وضع و قرارداد، برحسب منظوری كه واژه‌گزین دارد، بـه آن داده مـی‌شود. این عنصر قراردادی و وضعی چیزی هست كه درون كار واژه‌گزینی علمـی از آن گریزی نیست. و هر چه غلبه ی این عنصر وضعی بیش تر باشد، واژه مـی‌تواند تحولاتی را كه درون خود مفهوم، بـه ضرورت تحول علم، رخ مـی‌دهد بیش تر تاب بیـاورد. یكی از دلیل های روی آوردن بـه زبان های یونانی و لاتینی درون كار واژه‌گزینی علمـی این هست كه این واژه‌ها هر چند بـه كلی ناآشنا نیستند، كاملن هم آشنا نیستند. اهل علم از این ابهام استفاده مـی‌كنند و معانی تازه‌ای را بر این معانی بار مـی‌كنند، حال آن كه واژه‌های معمولی زبان معانی مشخصی دارند و معنای جدید بـه آن ها كار ساده‌ای نیست.
    روی آوردن بـه عنصرهای زنده ی زبان هر چند بر شفافیت معنایی واژه‌های نو ساخته مـی‌افزاید، اما عمر آن ها را كوتاه مـی‌كند. شفافیت معنایی با ثبات معنی همراه است، درحالی كه مفهوم های علمـی تحول مـی‌یـابند. از طرف دیگر، اگر این حصر توجّه بـه عنصرهای زنده زبان با نوعی سره‌گرایی و تمایل بـه استفاده از واژه‌های فارسی‌تبار همراه شود، مـیدان گزینش واژه‌ساز و واژه‌گزین بسیـار تنگ مـی‌شود؛ زیرا واقعیت این هست كه شمار و نوع واژه‌های فارسی‌تبار زبان فارسی بـه اندازه ای نیست كه بتوان تنـها با استفاده از آن ها از عهده ی وضع برابر به منظور واژه‌هایی برآمد كه درون زبان های اروپایی با استفاده از منابعِ چندگانـه‌ای كه این زبان ها دراختیـار دارند ساخته مـی‌شود.
    به این دلیل هست كه، بـه ویژه از زمان بنیـادگذاری فرهنگستان دوم، تمایلی پدید آمده هست كه عنصرهایی از زبان های ایرانی و به ویژه از فارسی مـیانـه و فارسی باستان را زنده كنند و در واژه‌سازی بـه كار برند. این كار البته حسن هایی دارد، یكی این كه بـه این ترتیب دامنـه ی واژگانی كه واژه‌ساز دراختیـار دارد گسترش مـی‌یـابد. دیگر این كه واژگان و عنصرهای زبان های مرده ایرانی شفافیت معنایی ندارند و به همـین دلیل مـی‌توان معناهای تازه‌ای را بر آن ها بار كرد.
    اما گاهی نیز تیرگی این واژه‌ها و عنصر های زبانی بـه اندازه ای هست كه هیچ ارتباطی با زبان زنده ی روز، و نیز با علم گذشته و حال، ندارند و هیچ معنای فرهنگی ای را درون ذهن تداعی نمـی‌كند. از این نظر، نسبت این زبان ها با زبان فارسی با نسبت زبان های یونانی باستان و لاتینی با زبان های اروپایی متفاوت است. درست هست كه این زبان ها هم مرده بـه شمار مـی آیند، اما عنصر هایی از آن ها درون زبان های جدید اروپایی، بـه ویژه درون سنّت علمـی این زبان ها زنده‌اند و این تنـها بـه دلیل خویشاوندی مـیان این زبان ها نیست؛ بلكه بیش تر بـه این دلیل هست كه زبان علمـی لاتینی که تا اندازه زیـادی وام دار زبان یونانی است، و نیز زبان لاتینی دست كم که تا سده ی هیجدهم مـیلادی، و در برخی از حوزه‌ها حتا که تا اواخر سده ی نوزدهم، زبان علمـی سراسر اروپا بوده است.
    برای غنی‌تر كردن گنجینـه ی عنصر های زبانی زبان علمـی فارسی، بـه صورتی كه زبان علمـی ما بـه زبان كاملن مصنوعی تبدیل نشود و ارتباط آن با زبان علمِ گذشته و نیز با زبان زنده ی روز برقرار بماند، چاره‌ای جز این نداریم كه اولن علاوه بر استفاده از عنصر های فارسی‌تبار زبان فارسی جدید و واژه‌هایی از زبان های كهن و لهجه‌های ایرانی، واژه‌های عربی (و نیز تركی و مغولی)‌ای را هم كه درون فارسی جا افتاده‌اند فارسی بشماریم و کوشش كنیم حکم های دستور زبان فارسی را بر آن ها جاری كنیم. من خوب مـی‌دانم كه غالب كسانی كه بـه واژه‌گزینی و واژه‌سازی مـی‌پردازند از این كار پرهیز مـی کنند، اما بـه نظر من دلیل این پرهیز تنـها سره‌گرایی نیست؛ بلكه بسیـاری از ما این واژه‌ها را بـه این دلیل بیگانـه مـی‌شماریم كه هنوز ته‌مانده‌هایی از دو دستوری بودن درون ذهن ما هست و گمان مـی‌كنیم كه واژه ی عربی حتما ناگزیر از قاعده های صرف و نحو عربی تبعیت كند.
    دیگر آن کـه نباید از پذیرش واژه‌های جدید از زبان های دیگر نیز باكی داشته باشیم. یكی از نكته‌هایی كه بسیـار مـی‌گوییم و كم تر بـه آن عمل مـی‌كنیم این هست كه زبان خالص،‌ مثل نژاد خالص،‌ افسانـه‌ای بیش نیست. زبان فارسی درون طول عمر خود همواره با واژگانی از زبان های دیگر آمـیخته بوده هست و اصل و نسب این واژه‌ها را امروزه كم تر فارسی‌زبانی بـه یـاد مـی‌آورد، مگر آن كه زبان‌شناس یـا ادیب یـا ریشـه‌شناس باشد. تنـها استثنا درون این مـیان واژگان عربی‌تبار فارسی هست كه بخشی از دستور زبان عربی را با خود بـه زبان فارسی وارد كرده‌اند؛ امـیدوارم با توضیح هایی كه دادم معلوم شده باشد كه این امر تنـها دلایل زبانی ندارد. بلكه هر جا كه یك قشر ممتاز اجتماعی حامل یك زبان ویژه باشد و زبان بـه صورت وسیله‌ای به منظور ایجاد تمایز و كسب امتیـاز اجتماعی درآید، خطر دوگانگی زبانی، دوزبانگی و دودستوری بودن هم پیش مـی‌آید.
    از مـیان واژه‌های بیگانـه‌ای كه بـه یك زبان وارد مـی‌شوند، نام های ابزارها و دستگاه ها و اشیـاء، بـه دلیل دلالت مستقیمـی كه بر مصداق خود دارند، كم تر از همـه بـه ساختار زبان لطمـه وارد مـی‌كنند؛ این نام ها بـه سرعت رنگ آوایی زبانی را كه بدان وارد شده‌اند، مـی‌گیرند و بر غنای زبانی كه بدان وارد شده‌اند مـی‌افزایند. این واژه‌ها، حتا اگر درون زبان اصلی مشتق باشند، درون زبانی كه بدان وارد شده‌اند بسیط تلقی مـی‌شوند. بـه عبارت دیگر این واژه‌ها نشان دار نیستند. از سوی دیگر،‌ بـه ویژه درون دوران ما، ابزارها با شتاب جای خود را بـه ابزارهای دیگر مـی‌دهند و نامشان نیز از دایره ی واژگان فعال زبان بیرون مـی‌رود. واژه‌ای چون تلگراف كه که تا همـین چندی پیش درون زبان فارسی واژه‌ای پربسامد بود، چند سال دیگر بـه خیل واژه‌هایی چون یـاسا و یرلیغ مـی‌پیوندد كه تنـها تاریخ دانان با آن ها سر و كار دارند.
    حتا همـه ی مفهوم ها نیز عمر ابدی ندارند. واژه‌های «گلاسنوست» و «پروسترویكا» كه درون جریـان یك تحول اجتماعی پدید آمدند و تقریبن بـه همـین صورت اصلی‌شان ده سالی درون مطبوعات و نوشته‌های اجتماعی بـه كار رفتند، اكنون كه آن تحوّل جزو تاریخ شده از دایره ی واژگان پربسامد بیرون رفته‌اند. حتا اگر بیرون هم نمـی‌رفتند، وجود آن ها بـه همـین صورت نشان مـی‌داد كه این واژه‌ها بر تحولی دلالت دارند كه درون كشور خاصی آغاز شده و با مطلقِ اصلاح‌طلبی تفاوت دارد. یكی از حسن های اقتباس واژه‌های مفرد بیگانـه همـین هست كه این واژه‌ها ریشـه‌های تاریخی و جغرافیـایی خود را نشان و بر مبادله‌ای كه درون سراسر تاریخ مـیان تمدن ها وجود داشته گواهی مـی‌دهند. ابزارهایی كه درون زندگی معمولی بـه كار مـی‌بریم و غذاهایی كه مـی‌خوریم، از جاهای گوناگون جغرافیـایی آمده‌اند و تغییر نام آن ها این تنوع را مـی‌پوشاند. درون زبان های زنده دنیـا هم معمولن كم تر نام غذای بیگانـه را عوض مـی‌كنند، حداكثر این هست كه درون سیـاهه ی غذای رستوران ها درون جلو آن ها توضیحی مـی‌افزایند که تا مشتری بداند كه چه مـی‌خورد. همچنین هست واژه «پارك» كه فرهنگستان «بوستان» را بـه جای آن پیشنـهاد كرده است. البته زنده كردن واژه ی بوستان كار خوبی است، اما ما تنـها واژه «پارك» را از زبان بیگانـه نگرفته‌ایم، بلكه مصداق این واژه هست كه نخست وارد زبان ما شده است، این واژه نخست بـه صورت نامـی به منظور باغ اختصاصی برخی از اعیـان و اشراف (پارك اتابك) بـه كار رفته و با تحول اجتماعی معنای آن دگرگون شده و بر فضای بازی كه عموم مردم بـه قصد تفریح و تفرج بـه آن مـی‌روند داده شده است. پارك درون زندگی ما چیز تازه‌ای هست و حفظ این واژه جا را بر واژه ی بوستان تنگ نمـی‌كند؛ بـه عكس، اگر ما این چیز تازه را همان پارك بنامـیم، واژه ی بوستان به منظور كاربردهای ادبی‌تر و كهن‌تر باقی مـی‌ماند. كدام یك از ماست كه وقتی عصر جمعه‌ای دست همسر و بچه‌اش را مـی‌گیرد و به پاركی مـی‌رود، آرزو نكند كه كاش بـه جای این پارك (كه همـه چیز درون آن هست جز آسایش) بـه صحرا یـا باغ یـا بوستانی رفته بود؟ یكی از زیـان های سره‌گرایی این هست كه مرز مـیان مراتب گوناگون زبان را، كه وجودشان درون هر جامعه گواهِ غنای فرهنگی و تنوع تاریخی آن است، از مـیان مـی‌برد و زبان را بـه چیزی یكدست و هموار و یك بُعدی تبدیل مـی‌كند.
    مفهوم های علمـی حساب دیگری دارند؛ واژه‌هایی كه بـه مفهوم های علمـی دلالت دارند درون درون خود دستگاهی نظام‌مند مـی‌سازند و اگر به منظور آن ها چاره‌اندیشی نشود، ساختمان زبان را دگرگون مـی‌كنند. درون این جاست كه معیـاری دیگر به منظور واژه‌گزینی وارد كار مـی‌شود كه اهمـیتش اگر از شفافیت معنایی بیش تر نباشد كم تر نیست، و آن شفافیت دستوری است. شفافیت دستوری بـه این معنی هست كه واژه‌ای كه بـه زبان ما وارد مـی‌شود، یـا واژه‌ای كه درون برابر آن برمـی‌گزینیم یـا برمـی‌سازیم، اصل آن هر چه مـی‌خواهد باشد، بـه گونـه‌ای برگزیده نشود كه نشانـه‌های دستوری زبان اصلی را با خود بـه زبان ما بیـاورد. همان‌گونـه كه گفته شد، تأثیر سوئی كه زبان عربی بر زبان فارسی داشته از همـین جهت است. امروزه ما ناگزیریم كه برخی از واژگان بیگانـه را بپذیریم و یكی از وظیفه های دستگاه هایی چون فرهنگستان زبان و ادب فارسی این هست كه معیـارهای این پذیرش و راه های فارسی كردن این واژه‌ها را تعیین كند. حتما معلوم شود كه چه صورتی از واژه ی بیگانـه را مـی‌پذیریم، ریشـه ی آن را یـا یكی از مشتقات آن را؟ بـه چه صورت آن را حتما تلفظ كرد که تا با قاعده های آوایی زبان فارسی هماهنگ شود؛ چه گونـه مـی‌توان نشانـه‌های دستوری زبان اصلی را از آن زدود و آن را درون زبان فارسی و بر پایـه ی قاعده های دستور فارسی فعال كرد؛ و در این كار كدام قاعده های مـهجور یـا متروك فارسی حتما زنده و فعال شوند.
    در كار واژه‌گزینی هم، مثل هر كار دیگر، تعیین اولویت ها نخستین گام است. امكانات ما بسیـار اندك و كاری كه درون پیش رو داریم بسیـار سنگین است. با واژه‌گزینی بـه صورتی كه اكنون بـه پیش مـی‌رود تنـها مـی‌توان از عهده ی وضع اصطلاح درون قلمروهای محدودی برآمد، امّا درون همان حال كه ما، با تك تك لفظ هاسر و كله مـی‌زنیم، و به ویژه بـه وضع برابر به منظور واژه‌هایی مـی‌پردازیم كه نـه نیـازی بـه معادل دارند و نـه امـیدی بـه جا افتادن این برابرها هست، سیلی از اصطلاح های بیگانـه، با همان ساختمان و نشانـه‌های دستوری زبان های اصلی خود، بـه فارسی وارد مـی‌شوند و چون بـه كاربرندگان آن ها درون بسیـاری از جاها قدر مـی‌بینند و بر صدر مـی‌نشینند، بار دیگر دو دستوری بودن، كه بسیـار خطرناك تر از دوزبانگی است، بـه صورت ملاكی به منظور كسب امتیـازهای اجتماعی درمـی‌آید.
    از یك نظر، اعمال حاكمـیت زبانی شبیـه اعمال حاكمـیت دولت است؛ كار دولت جدید این نیست كه مردمـی را كه بـه نژاد یـا قوم یـا دین یـا زبان ویژه ای تعلق دارند برگزیند و بر ایشان حكومت كند، بلكه دولت جدید مـی‌كوشد که تا همـه ی این مردم را، با وجود اختلاف های گوناگونشان تابع یك قانون كند. وضع قاعده هایی كه اعمال حاكمـیت زبان فارسی را بر واژه‌هایی كه اصل های گوناگون دارند آسان تر كند، یكی از كارهایی هست كه درون كنار واژه‌گزینی حتما انجام شود؛  یـا بـه گفته ی دیگر واژه‌گزینی حتما به صورت بخشی از این وظیفه ی سنگین تر و گسترده تر درآید.
    اگر این كار را نكنیم چیزی كه بـه خطر مـی‌افتد حاكمـیت زبان فارسی و در نتیجه استقلال آن است.

    - - -

    این مقاله متن اصلاح شده ی سخن رانی نگارنده هست در «دومـین هم‌اندیشی مسایل واژه‌گزینی و اصطلاح‌شناسی» كه از سوی فرهنگستان زبان و ادب فارسی درون روزهای ۱٦ که تا ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۲ برگزار شد.

     

    برگرفته از: نشر دانش بهار ۸۲

    از: شورای گسترش زبان فارسی 

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    تاثیر ترجمـه بر واژگان و دستور زبان فارسی (1)
     

    شماره ی نوشته: ۱۳ / ۱۱

    دکتر خسرو فرشید ورد

    تدوین و ویرایش: آریـا ادیب

    تاثیر ترجمـه بر واژگان و دستور زبان فارسی

    (بخش نخست)

    زبان فارسی دارای جنبه‌ها و جلوه‌های متنوع و متعددی هست كه پژوهش درباره ی همـه ی آن ها به منظور فرزندان این مرز و بوم وظیفه‌ای هست حتمـی و لازم. مثلن پژوهش درباره ی زبان های ایرانی پیش از اسلام، لهجه‌های محلی، زبان دری كهن و آثار بسیـاری كه از آن باقی مانده هست و همچنین پژوهش درباره ی زبان فارسی معاصر، بر ما فرض است، ولی آن چه بیش از همـه مورد نیـاز ماست، فارسی معاصر هست و چون فارسی معاصر و آینده تحت تأثیر ترجمـه‌ از زبان های اروپایی قرار دارد و خواهد داشت، مـهم‌ترین مساله ی زبان فارسی به منظور ما ترجمـه هست و سایر مسایل این زبان مانند تصحیح متن های قدیم و زبان های پیش از اسلام درون درجه ی دوم اهمـیت قرار دارد. یكی از ایرادهای كار دانشگاه ها و آموزگاران ادبیـات این هست كه بـه این مساله حیـاتی یعنی فارسی معاصر و ترجمـه، توجه لازم را نكرده‌اند و در نتیجه زبان امروز ما تحت تأثیر ترجمـه‌های بد و ناقص قرار گرفته هست كه ده ها اصطلاح ترجمـه‌ای نامناسب حاصل آن است. اصطلاح هایی چون: قوه ی مقننـه، قوه ی مجریـه، قوه ی قضاییـه، فوق‌الذكر، اتخاذ تدابیر لازم و ده ها مانند آن.
    مساله ی ترجمـه و گرفتن تعبیر های ترجمـه ‌ای و واژه های بیگانـه، خود زاییده ی برخورد زبان ها با یكدیگر هست و برخورد زبان ها با هم نیز حاصل برخورد فرهنگ ها با یكدیگر هست و این برخورد و پیوند فرهنگ ها و زبان ها با هم، یكی از عوامل پیشرفت اجتماع ها، علوم، فنون و معارف هست و امری هست کاملن طبیعی و ناگزیر، زیرا هیچ زبان و فرهنگی نیست كه تحت تأثیر زبان و فرهنگ های دیگر قرار نگرفته باشد.
    حاصل جریـان طبیعی برخورد فرهنگ ها و زبان ها با هم، یكی ورود واژه های زبانی هست به زبان دیگر بـه عین لفظ كه زبان شناسان آن را عاریـه یـا قرض (۱) مـی‌گویند، و دیگری مساله ی مـهم ترجمـه است. بـه این سبب زبان شناسی جدید به منظور این دو موضوع اهمـیت فراوانی قایل شده هست و درون این زمـینـه بحث های بسیـاری كرده است؛ بـه ویژه كه برخی از اصطلاح ها و تعبیر های ترجمـه‌ای، خود نوعی قرض و عاریـه‌اند كه مـی‌توان آن ها را "عناصر قرضی ترجمـه‌ای" نامـید؛ مانند بسیـاری از تعبیر های علمـی و ادبی و هنری و روزنامـه‌ای كه وارد زبان ما شده‌اند. عناصری مانند: ابراز امـیدواری كردن، ابراز یأس كردن، ابراز نگرانی كردن، روان شناسی، جامعه‌شناسی و غیره. بنابراین، این تعبیر ها هم جنبه ی قرضی و عاریـه‌ای دارند، هم جنبه ی ترجمـه‌ای.
    هر چه زبانی از لحاظ علمـی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی غنی‌تر و نیرومند‌تر باشد، بـه زبان های دیگر، واژه و مفهوم های بیش تری قرض و عاریـه مـی‌دهد، و هر چه ملتی از نظر علمـی، فنی، اقتصادی و سیـاسی بـه یك كشور دیگر بیش تر احتیـاج داشته باشد، از آن، بیش تر واژه و مفهوم عاریـه و قرض مـی‌كند. بـه همـین سبب امروز واژه ها و مفهوم های اروپایی كه زبان صنعت و فن و علوم و معارف جدید است، بیش از هر زبانی وارد زبان كشورهای كوچك‌تر و نیـازمندتر مـی‌شود. که تا جایی كه زبان روسی كه خود نیز از زبان های علمـی و صنعتی و فنی دنیـاست و به نوبه خود درون زبان های دیگر تأثیر مـی‌كند، از این نفوذ درون امان نمانده است.
    باری، این جریـان طبیعی، یعنی هجوم واژه ها و مفهوم های جدید كشورهای پیشرفته بـه زبان کشورهای كوچك و در حال پیشرفت، مساله‌ای ایجاد مـی‌كند کـه به سه صورت حل مـی‌شود:

    ۱- گرفتن واژه های خارجی بـه عین لفظ

    ۲- ترجمـه

    ۳- راه مـیانی، یعنی هم ترجمـه و هم گرفتن واژه ها.
    ما درون این مقاله كه بر پایـه ی ده هزار یـادداشت است، تأثیر ترجمـه را از زمان های بسیـار قدیم تاكنون درون زبان فارسی بررسی مـی‌كنیم. پیش از این بررسی حتما این نكته ی مـهم را نیز یـادآوری كنیم كه هر زبانی دارای دو دستگاه مـهم است: یكی كه دستگاه واژگانی کـه شامل عناصری نامحدود هست (۲) و به این سبب آن را "طبقه ی باز زبان" مـی‌گویند، و دیگری دستگاه دستوری، كه شامل عناصر محدودی هست مانند پساوندها و پیشاوندها، ضمـیرها، حرف ها و برخی از صفت ها؛ بـه این سبب آن را "طبقه ی بسته ی زبان" مـی‌نامند.
    ترجمـه‌، هم بر دستگاه واژگان زبان تأثیر مـی کند و هم بر دستگاه دستوری آن. ما درون این جا تأثیر ترجمـه از زبان های عربی و فرانسه و انگلیسی را درون زبان فارسی بررسی مـی‌كنیم.

    تأثیر ترجمـه ی عربی درون واژگان و دستور زبان فارسی

    الف) تأثیر ترجمـه ی عربی درون واژگان زبان فارسی

    بسیـاری از واژه ها و تعبیر ها و تركیب های زبان فارسی، ترجمـه ای از عربی هستند:
    مردِ ره، رونده، رهرو كه همـه ترجمـه ی سالك عربی بـه معنی عارف‌اند:.
    - تو، ز خوك خویش اگر آگه نـه‌ای / سخت معذوری كه مرد ره نـه‌ای  (منطق‌الطیر)
    - آمد افسوس كنان مغبچه ی باده فروش / گفت بیدار شو، ای رهرو خواب آلوده  (حافظ)
    - تنی چند از روندگان، متفق سیـاحت بودند  (گلستان)
    ترسا، ترجمـه ی راهب:
    - ی ترسا و روحانی صفت / درون ره روح‌اللهش صد معرفت  (منطق‌الطیر)
    رز ترجمـه ی بنت العنب و ابنـه ی‌‌الكرم و ابنـه ی‌ عنقود:
    - علالی بـه صورت نامـی و عود / والقیـانی دم ابنـه ی عنقود  (ابن معتز)
    - مرا سجده‌ گه، بیت‌ِ بنت‌العنب بـه / كه از بیتِ‌ ام‌القری مـی‌گریزم  (خاقانی)
    - دوستان رز توبه ز مستوری كرد / شد سوی محتسب و كار بـه دستوری كرد (حافظ)
     قصه برداشتن، ترجمـه رفع القصه (به معنی گزارش دادن):
    - صاحب غرضی قصه بـه سلطان ابراهیم برداشت  (چهار مقاله، برگ ۷۱، چاپ دكتر معین)
     داستان زدن، ترجمـه ی ضرب المثل:
    - خدای را شرم باز ندارد كه بزند داستانی  (ترجمـه ی تفسیر طبری، ج ۱، برگ ۴۲، چاپ یغمایی) درون ترجمـه ی ان الله لایستحیی ان یضرب مثلا (سوره ی بقره، آیـه ی ۲).
    بر رغم، ترجمـه ی علی رغم.
    - ابر هزمان پیش روی آسمان بندد نقاب / آسمان بر رغم او از بوستان ظاهر شود  (منوچهری)

     گرفتن، بـه معنی مجازات كردن، ترجمـه ی اخذ عربی بـه همان معنی (ا‌َخ‍َذ‌َ ب‍ِذ‌َن‍ْب‍ِه‌ِ)
    - یـارب مگیرش ار چه دل چون كبوترم / افكند و كشت و حرمت صید حرم نداشت  (حافظ)
     چشم خروس، ترجمـه ی عین‌الدیك:
    -ازچو چشم خروس ابلهی بود / برداشتن بـه گفته ی بیـهوده ی خروس  (سعدی)
     یگانـه ی زمانـه، ترجمـه ی وحیدالعصر:
    - یگانـه زمانـه شدستی ولیكن / نشد هیچ كس از زمانـه یگانـه  (ناصر خسرو)
     حاجت برداشتن، ترجمـه ی رفع‌الحاجه:
    - بـه صدر بار تو بردارم از جهان حاجت / اگر بـه یكنان باشد و به یك دم آب  (سوزنی)
     نیك محضر، ترجمـه ی ح‍ُسن‌المحضر:
    - دو كس چ‍َه ك‍‍َنند از پی خاص و عام / یكی نیك محضر دگر زشت نام
    و از همـین قبیل:
     آفتاب گردان، ترجمـه ی دوار الشمس
     دوست گرفتن، ترجمـه ی اتخاذ الولی
     روزگار مرد، ترجمـه ی رجل زمانـه
    روی آوردن، ترجمـه ی توجه
     چشم بر هم زدن، ترجمـه ی طرفه‌العین
     فریـاد خواستن، ترجمـه ی استغاثه
     خنگ نوبتی، ترجمـه ی یفرس النوبه ی
    جوانمردی، ترجمـه ی فتوه
    به تن خویش، ترجمـه ی بنفس
     به نفس خویش، ترجمـه ی بنفسه
     دامن بـه كمر زدن، ترجمـه ی تشمر
     كپه ترازو، ترجمـه ی كفه ی المـیزان
     بنابراین، ترجمـه ی بناء‌ً علی هذا (۳)
    برخی از این گونـه واژه ها و اصطلاح ها كه از عربی بـه فارسی برگردانده شده‌اند، خود از یونانی و سریـانی بـه عربی ترجمـه شده‌اند. مانندزبان (لسان الثور)، زبان گنجشك (لسان العصفور)، خرس مـه تر (دب اكبر)، خرس كه تر (دب اصغر)  (۴)‌.
    - غنوده از بعد او خرس مـه تر / چو بچه پیش او در، خرس كه تر  (ویس و رامـین)

    ب) تأثیر ترجمـه‌ی عربی دردستور فارسی
    ترجمـه ی عربی درون ساختمان دستوری برخی از نوشته‌های فارسی نیز تأثیر كرده است. این تأثیرها درون این موردها است:
    ۱- بـه وجود آمدن "مفعول مطلق" بـه شیوه ی عربی

    از گونـه های مفعول مطلق عربی مفعول مطلق نوعی تحت تأثیر ترجمـه درون فارسی بـه كار رفته هست و آن مصدری هست كه بـه تنـهایی یـا با متمم خود چه گونگی وقوع فعلی را بیـان مـی‌کند. بنابراین نقش قید كیفیت را بازی مـی‌كند و از گروه قیدهای كیفیت بـه شمار مـی‌رود.
    در عربی این نوع مفعول مطلق فراوان است. اما درون فارسی چنین نیست و آن جا هم كه بـه كار مـی‌رود، بیش تر تحت تأثیر عربی است. از همـین رو درون آثاری كه از عربی ترجمـه شده است، بسیـار هست و آشكار هست كه با ساختمان زبان فارسی چندان منطبق نیست. ماننند:
    - «مـی‌خوانند آن را سزای خواندن» (ترجمـه ی تفسیر طبری، ج ۱، برگ ۱۰۱) درون ترجمـه ی «یتلونـه حق تلاوته» (سوره ی البقره، آیـه ۱۲۱) كه درون این جا «حق» نایب مفعول مطلق و «تلاوه» مضاف الیـه آن است. «حق تلاوته» چنان کـه مـی‌بینیم، درون ترجمـه ی تفسیر طبری «سزای خواندن» ترجمـه شده، درون حالی كه درون كشف الاسرار «پی بردن بـه سزا» ترجمـه شده است: «پی بردند بـه آن پی بردن بـه سزا» (كشف‌الاسرار، ج ۱، ص ۳۳۳)

    البته چنان كه دیده مـی‌شود، این ترجمـه ‌ها تحت اللفظی هست و عبارت های ترجمـه ‌ای هم بـه سیـاق فارسی نیست. مثلن درون این جا كافی بود «حق تلاوته» «به سزا» ترجمـه مـی‌شد و عبارت چنین مـی‌شد: «آن را بـه سزا مـی‌خوانند».
    برای دیدن این گونـه مثال ها نگاه كنید بـه كشف الاسرار، جلد 7، برگ ۴۲، س ۱۵ و برگ ۱۹۹ و جلد 1، برگ های۳۲۰ و۳۲.
    در شعرهای منوچهری و تاریخ بیـهقی و التفهیم ابوریحان كه متأثر از عربی هستند و مفعول مطلق بـه شیوه عربی و بر خلاف سیـاق جمله‌بندی فارسی دیده مـی‌شود:
    - فرود آور بـه درگاه وزیرم / فرود آوردن اعشی بـه باهل  (منوچهری)
    - «ببرند ب بر پشت كرده» (التفهیم، برگ ۸۳، چاپ ۱۳۱۸، تصحیح همایی)
    - «بخشیده هست بخشیدن راست» (همان كتاب، برگ ۳٦۲).
    - «غلامان را بفرمود که تا بزدند، زدنی سخت و قباش پاره كردند» (بیـهقی، برگ ۱٦۳، تصحیح دكتر فیـاض و دكتر غنی).(٦)
    در آثار غیر ترجمـه نیز بـه ندرت مفعول مطلق نوعی بـه چشم مـی‌خورد:
    - بخندید خندیدنی شاهوار / چنان كامد آوازش از چاهسار  (فردوسی)
    - قاصدان را بر عصایت دسته نی / تو بخسب ای شـه مبارك خفتنی  (مولوی)
    - نگه كرد رنجیده درون من فقیـه / نگه كردن عاقل اندر سفیـه  (سعدی)
    امروز هم مفعول مطلق بـه كار مـی‌رود. اما نـه بـه شیوه ی قدیم، بلکه «خندید اما چه خندیدنی» و «رفت اما چه رفتنی». چنان کـه دیده مـی‌شود، امروز مفعول مطلق با «چه» و «اما» همراه است.
    به هر حال درباره ی این كه مفعول مطلق درون فارسی تحت تأثیر عربی بـه وجود آمده هست كار‌ آسانی نیست، اما شك نیست كه درون تفسیرها و ترجمـه‌های تحت‌اللفظی چنین است.
    ۲-  مفعول له بدون حرف اضافه

    مفعوله له درون عربی اسمـی هست كه فعل به منظور آن واقع مـی‌شود، یـا بـه عبارت دیگر، غایت وقوع فعل است. مانند «ضربته تأدیبن» (او را بـه منظور تأدیب زدم) این مفعول درون عربی گاهی بدون حرف جر مـی‌آید؛ مانند مثالی كه دیدیم و گاهی هم با حرف «ل» همراه است. ولی درون فارسی همواره با حرف اضافه یـا گروه های اضافی مـی‌آید؛ یعنی با واژه ها و گروه هایی مانند «برای»، «از برای»، «از بهر»، «به منظور»، «به علت»، «به سبب» و غیره. مگر آن جا كه تحت تأثیر ترجمـه عربی باشد و حرف اضافه آن حذف گردد.مانند:
    - «كنند انگشت ها اندر گوش هاشان از صاعقه‌ها بیم مرگ» (ترجمـه ی تفسیر طبری، ج ۱، برگ۲۱).
    که ترجمـه ی آیـه «یجعلون اصاب‍ِع‍َه‍ُم فی آذانـهم من الصواعق حذر الموت» (سوره ی بقره آیـه ی ۱۹) است.

    كه «بیم مرگ» حتما با «از» و یـا با «به سبب» همراه باشد، همان گونـه كه درون كشف الاسرار چنین است.
    «انگشت های خود را درون گوش ها كنند از بیم آن كه صاعقه رسد بـه ایشان از بیم و مرگ» (كشف الاسرار، ج ۱، برگ ۷٦، درون ترجمـه ی همان آیـه).
    مثال دیگر:
    - «و خداوند خویش را مـی‌خوانند بیم و امـید» (كشف الاسرار، ج ۷، برگ ۵۲۹، س ۲۱) کـه ترجمـه ی «ی‍َدعون‌َ ر‌َب‍َّهم خ‍َوفن و ط‍َم‍َعن» (سوره سجده، آیـه ی ۱٦) است.
    به گونـه ای كه مـی‌بینیم «خوفن و طمعن» بـه جای «از بیم و امـید»، «بیم و امـید» ترجمـه شده است.
    مثال دیگر:
    - «خواهد بیش تری از اهل كتاب ار باز گردانندی شما را از بعد ایمان شما كافری حسدی از نزدیك تنـهاشان» (ترجمـه ی تفسیر طبری، ج ۱، برگ ۹۹، س  ۱۱).
    که ترجمـه ی «ك‍َثیرً م‍ِن أهل‌ِ الك‍ِتاب ل‍َوی‍َرد‍‌ُون‍‍ُّكم من ب‍َعد‌ِ ا‌َیمان‍ِك‍ُم ح‍َس‍َدن من عندِ انفسهم» (سوره ی البقره، آیـه ی ۱۰۹) است.
    یـادآوری: درون ضمن مفعول‌له‌های عربی بـه همان صورت اصلی خود درون زبان فارسی نیز نفوذ كرده و در آثار زبان ما بـه كار رفته‌اند. مانند: تیمنن، تفننن، تعمـیمن، توسعن یعنی: «برای تیمن» ، «برای تفنن»، «برای تعمـیم»، «برای توسع».
    «و برخی از آن ها تیمنن نگارش یـافت.» (مجمع الفصحاء، ج ۱، برگ ۵۰، چاپ مصفا).
    - «برخی از نتایج افكار ابكارش تیمنن تحریر شد.» (مجمع الفصحا، ج ۱، برگ ۵).
    - «ولی تعمـیمن للفائده تكرار آن را به منظور این موضوع خالی از فایده ندانستیم.» (محمد قزوینی، تعلیقات چهار مقاله، برگ  ٦، چاپ معین).
    - «و این اصل معنی آن بوده بعد از آن توسعن بـه معنی مطلق‌ نامـه کاربرد شده است.» (ملك الشعرای بهار، نقل از سبك‌شناسی، ج ۲، برگ  ۳۰۵).
    ۳- مطابقت حال با صاحب حال

    در فارسی، حال (قید حالت) بر خلاف عربی با صاحب حال مطابقت نمـی‌كند، اما درون ترجمـه ی تحت‌اللفظی از جمله‌های عربی، گاهی این مطابقت دیده مـی‌شود و پیداست كه چنین موردی تحت تأثیر ترجمـه بـه وجود آمده است.
    مثال:
    - «به گزاف درون زمـین مروید بدكاران.» (كشف‌الاسرار، ج ۷، برگ ۴۸۲).
    که ترجمـه ی «لاتعثوا فی‌الارض مفسدین.» (آیـه 36 از سوره عنكبوت) هست و «بدكاران» بـه معنی «بدكارانـه» و «با بدكاری» كه قید حالت هست و بر خلاف سیـاق عبارت فارسی هست و بـه پیروی از «مفسدین» عربی كه حال است، بـه صورت جمع آمده است.
    یـادآوری: درون فارسی غیر ترجمـه ای هم بـه ندرت مطابقت قید حالت با صاحب آن (فاعل یـا مفعول) بـه چشم مـی‌خورد:
    - نشستند هر دو پر اندیشگان / شده تیره روزگار جفاپیشگان (شاهنامـه بروخیم، ج ۱، برگ  ۹۴، س  ٦۴۴)
    «مستان» نیز درون تاریخ بیـهقی بـه صورت قید حالت جمع بسیـار آمده است:
    - «و سرهنگان خیلتاشان و اصناف لشكر را بر آن خوان نشاندند و چون جوی آب روان شد چنان کـه مستان بازگشتند.» (تاریخ بیـهقی، برگ ۵۴۱، س ۹) .(۸)
    برخی دیگر از عناصر دستوری فارسی نیز، ترجمـه ی تحت‌اللفظی عناصر دستوری عربی‌اند. مانند:
    «ای عجب» ترجمـه ی «یـا للعجب» و «ای كاش» ترجمـه ی «یـالیت»
    - ای عجب این رنگ از بیرنگ خاست / موسئی با موسئی درون جنگ خاست  (مولوی)
    - ای كاش كه جای آرمـیدن بودی / یـا این ره دور را رسیدن بودی  (خیـام)
    شاید «ای دریغ» ترجمـه ی «واحسرتاه» و «خوشا» ترجمـه ی «طوبی» باشد:
    «و گرنـه» ترجمـه ی والا (وان لا)ست:
    - چون سائل از تو بـه زاری طلب كند چیزی / بده و گرنـه ستمگر بـه زور بستاند  (سعدی)
    - بده داد من زان لبانت و گرنـه / سوی خواجه خواهم شد از تو بـه گرزش  (خسروانی)
    «هر گاه ... هر آینـه»: هر آینـه درون فارسی قدیم قید تأكید بوده هست و وقتی پاسخ هر گاه یـا چون یـا اگر باشد و در آغاز جمله ی جزا یـا جمله ی جواب شرط درون آید، جنبه ی ترجمـه ‌ای داشته است. زیرا درون عربی هم درون این موردها «ل» (به معنی هر آینـه) مـی‌آید، بنابراین ترجمـه از عربی، نوعی ساختمان نحوی ویژه درون فارسی بـه وجود آورده است:
    - «هر گاه كه متقی درون كار این جهان تأملی كند، هر آینـه مقابح آن را بـه نظر بصیرت بیند (منتخب كلیله و دمنـه)
    - و چون از لذات دنیـا با چندان وخامت عاقبت آرام نباشد هر آینـه تلخی اندك شیرین بسیـار ثمرت دهد بـه از شیرینی اندك كزو تلخی بسیـار زاید.» (همان كتاب، برگ ۴٦، س  ۱٦)
    - «و هر راز كه ثالثی درون آن محرم نمـی‌شود، هر آینـه از اشاعت مصون ماند.» (همان كتاب، برگ ۲۵)
    - دل از جواهر مـهرت چو صیقلی دارد / بود ز زنگ حوادث هر آینـه مصقول (حافظ، برگ  ۲۰۸، تصحیح قزوینی)

    ۴- معانی حرف های اضافه ی فارسی تحت تأثیر ترجمـه ی عربی
    بسیـار دیده شده هست كه مورد کاربرد و معنی حروف اضافه ی یك زبان، از راه ترجمـه بـه زبانی دیگر نفوذ مـی‌كند و این امر موردهای کاربرد و معنی هایی بـه وجود مـی‌آورد كه پیش از آن درون زبان دوم نبوده است؛ مانند کاربرد حرف اضافه ی «برای» پیش از اسم ها و قیدهای زمان فارسی كه تحت تأثیر زبان های فرنگی بـه وجود آمده است. (۹) مثلن «برای همـیشـه» ترجمـه ی «pour toujours» فرانسه یـا «for ever» انگلیسی است، درون حالی كه پیش از آن چنین مورد کاربردی درون فارسی نبوده و به جای آن «تا جاودان» و «همـیشـه» مـی‌گفته‌اند.
    بر طبق این قاعده بـه كار رفتن بسیـاری از حروف اضافه درون جمله‌های فارسی اقتباس شده از عربی هست و ممكن هست بر عكس این نیز باشد مانند:
    - «برعمـیا» ترجمـه ی «علی‌العمـیا»
    «تو چون موری و این را هست همچون موی بت‌رویـان / مرو زنـهار بر تقلید و بر تخمـین و بر عمـیا.» (سنایی)
    - «در گذاشتن از» ترجمـه ی «ع‍َف‍َوع‍َن»:
    «اكنون كه توبه كردید از شما درون گذاشتیم.» (تفسیر تربت جام) بـه جای شما را عفو كردیم یـا شما را بخشودیم.
    - «برسبیل» ترجمـه ی «علی سبیل»
    «والا‌ّ علی سبیل الندره، گلهای بوییده و دست مالیده دیگران استشمام نكرده» (مرزبان‌نامـه) و در فارسی امروز هم داریم بر سبیل اتفاق، بر سبیل تصادف، بر سبیل ندرت. درون قدیم نیز داریم: «بر سبیل تعجیل» (منتخب كلیله و دمنـه، برگ ۲٦، س ۱۱ از زنده یـاد قریب).
    - «بر سبیل افترا» (همان كتاب، برگ ۴۳، س۱۳)، «بر سبیل تطوع و تبرع» (همان كتاب برگ ۱۴۳)
    با توجه بـه این كه كلیله و دمنـه ی فارسی ترجمـه از عربی است، درستی فرض ما درون مورد این كه «بر سبیل» ترجمـه ی «علی سبیل» هست ثابت مـی‌شود.
    «و بر حكم فرمان عالی این چند فصل بر سبیل اختصار نوشته آمد.» (سیـاست نامـه، برگ ۵، س ۱۴، تصحیح عباس اقبال)
    - «نگه كرد در» یـا «نگریست در» ترجمـه ی «نظرفی»
    «ساعتی درون خود نگر که تا كیستی»
    نگه كرد رنجیده درون من فقیـه / نگه كردن عاقل اندر سفیـه  (سعدی)
    - «به رغم و بررغم» ترجمـه ی «علی رغم»
    به رغم مدعیـانی كه منع عشق كنند / جمال چهره ی تو حجت موجه ماست (حافظ، قزوینی، برگ ۱۸)
    و از این قبیل است:
    - «در جمله» ترجمـه ی «فی‌الجمله».
    تفضیل دلم چه پرسی ای جان جهان / درون جمله همـی دان كه دلی دارم خوش
    - «از جمله» ترجمـه ی «من جمله».
    - «بر فور» ترجمـه ی «علی الفور».
    - «سلام بر شما» ترجمـه ی «سلام علیكم».

    ۵- تأثیرهای دیگر ترجمـه ی عربی درون دستور فارسی
    الف) برخی از عناصر دستوری، حاصل ترجمـه از عربی‌اند مانند: «اگرنـه» كه ترجمـه ی «لو لا» است:
    - گرنـه عشق تو ب‍ُدی لعب فلك /هر رخی را فرسی داشتمـی (دیوان خاقانی، ص 675، تصحیح دكتر سجادی، چاپ ۱۳۳۹.)

    «وگر» و «ور» بـه معنی «اگرچه» ممكن هست ترجمـه ی «و ان» و «و لو» باشد و ممكن هست نیز چنین نباشد، زیرا درون فارسی نیز «و اگر» بـه معنی «اگر چه» وجود دارد.
    - ور فریدون بود بـه نعمت و مال / بی‌هنر را بـه هیچ كس مشمار  (سعدی)
    ب) «هان ای» ترجمـه ی «الا یـا».
    - الا یـا ایـها الساقی ادر كاسن و ناولها / كه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلها (حافظ)
    - هان ای دل عبرت بین از دیده نظر كن هان / ایوان مداین را آیینـه عبرت دان (خاقانی)
    ی افعل تفضیل درون عربی، هم معنی تفضیلی دارد، مانند «هو افضل منك»: او فاضل‌تر از تو است، و هم معنی عالی، مانند «هو افضل الرجال» : «او فاضل‌ترینِ مردان است». پساوند «تر» درون قدیم نیز درون فارسی چنین بوده است؛ یعنی هم مثل امروز به منظور تفضیل و به معنی «تر» مـی‌آمده هست و هم بـه معنی «ترین» بوده هست و صفت عالی مـی‌ساخته است. بنابراین كاری شبیـه بـه افعل تفضیل عربی مـی‌كرده هست و معنی «ترین» آن ممكن هست تحت تأثیر ترجمـه ی عربی بـه وجود آمده باشد.
    مثال به منظور «تر» بـه معنی امروزی آن:
    - چه خوش صید دلم كردی بنازم چشم مستت را / كه كس آهوی وحشی را از این خوش‌تر نمـی‌گیرد (حافظ)
    مثال به منظور «تر» بـه معنی «ترین»:
    - «و بدان ای پسر كه سرشت مردم چنان آمده كه تكاپوی كند که تا از دنیـا آن چه نصیب او آمده باشد بـه گرامـی‌تر كس خویش بماند و نصیب من از دنیـا سخن آمد و گرامـی‌تر كس بر من تویی» (قابوس نامـه، برگ 3، تصحیح دكتر یوسفی) یعنی «گرامـی‌ترین كس خویش».
    -  اگر چند از نامورتر تباری / و گر چند از بهترین خاندانی  (فرخی)
    برخی از ساختمان های دستوری و همچنین برخی از تعبیر ها كه درون عربی و فارسی مانند یكدیگرند، حاصل ترجمـه ی فارسی از عربی نیست؛ مثلن هم درون عربی و هم درون فارسی مـیانـه و هم درون فارسی دری قدیم به منظور موصوف جمع، صفت جمع مـی‌آمده است:
    به صفای دل رندان صبوحی زدگان / بس درون بسته بـه مفتاح دعا بگشایند (۱۰)  (حافظ)
    به هر حال مشابهت این گونـه اصطلاح ها درون دو زبان همـیشـه بر اثر ترجمـه نیست، بلكه بسیـاری از این موردها حاصل توارد هست مانند: «نظر فیـه» عربی و «to look at» انگلیسی، «در واقع» فارسی و «فی‌الواقع» عربی و «‌in fact» انگلیسی و «en realitè» فرانسوی، «فی الحقیقه» عربی و «در حقیقت» فارسی و «en veritè» فرانسوی، «فی‌الاصل» عربی و «در اصل» فارسی و «in principle» انگلیسی و «en principe» فرانسوی.
    در ضمن نثر عربی تحت تأثیر پهلوی و به وسیله ی نویسندگان و مترجمان ایرانی نسب و پهلوی‌دانی چون ابن المقفع و عبدالحمـید كاتب كمال یـافت و مثلن درون سه سده ی اول هجری کتاب ها و رساله های فراوانی از پهلوی بـه عربی ترجمـه شد. از آن جمله است: كتاب التاج، كلیله و دمنـه، نامـه تنسر، گزارش شطرنج، لهراسب‌نامـه، آیین چوگان زدن، آیین تیراندازی، كتاب الاختلاج، كتاب الفال، كتاب زجرالفرس، بهرام‌دخت، سیرت اردشیر، ستور پزشكی و بسیـاری دیگر (۱۱)
    بنابراین نثر عربی متأثر از پهلوی هست و از سوی دیگر بسیـاری از کتاب های فارسی از عربی ترجمـه شده‌اند و برخی دیگر از پهلوی بـه عربی و سپس از عربی بـه فارسی درآمده‌اند، مانند كلیله و دمنـه و سندبادنامـه. از این رو، تأثیر پهلوی درون عربی و عربی درون فارسی انكارناپذیر است. بدین ترتیب، فارسی دری بـه دو صورت از پهلوی متأثر است: یكی تأثیر مستقیم و از راه تحول زبان و ترجمـه ی مستقیم از پهلوی بـه فارسی، و دیگری تأثیر غیر مستقیم و به وسیله ترجمـه از عربی كه خود متأثر از پهلوی است. بنابراین بـه درستی معلوم نیست كه برخی از اصطلاح های كه آوردیم، تحت تأثیر ترجمـه ی عربی بـه وجود آمده و غیر مستقیم از پهلوی گرفته شده، و یـا این كه ایرانیـانی كه بـه عربی كتاب و رساله مـی‌نوشته‌اند آن اصطلاح ها را از فارسی بـه عربی ترجمـه كرده‌اند؛ مثلن ما درون پهلوی و فارسی دری قدیم «اندر زمان» و در عربی «فی‌الحال» و در فارسی دری «در حال» و «در وقت» داریم. اكنون این پرسش پیش مـی‌آید كه آیـا «فی‌الحال» تحت تأثیر «اندر زمان» پهلوی بـه وجود آمده یـا درون خود عربی هم اصلن چنین اصطلاحی وجود داشته است، و سرانجام معلوم نیست كه «در حال» ترجمـه ی با واسطه از پهلوی هست یـا فقط ترجمـه از عربی هست و یـا اصلن تركیبی هست كه ایرانیـان تحت تأثیر اصطلاح هایی مانند «اندر زمان» ساخته‌اند. داوری درون این باره آسان نیست.

    دنباله دارد . . .

    (پایـان بخش نخست)

    نوجه: خوانندگان ارجمند من مـی توانند دنباله ی این رساله را درون موضوع شماره ی ۱۱ (هنر ترجمـه و مسایل آن) درون "آرشیو موضوعی" یـافته و بخوانند. با سپاس، آریـا ادیب

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    تاثیر ترجمـه بر واژگان و دستور زبان فارسی (2)
     

    شماره ی نوشته: ۱۴ / ۱۱

    دکتر خسرو فرشید ورد

    تدوین و ویرایش: آریـا ادیب

    تاثیر ترجمـه بر واژگان و دستور زبان فارسی

    (بخش دوم)

    ج) تأثیر ترجمـه از زبان های فرانسه و انگلیسی درون زبان فارسی


    تأثیر زبان های فرنگی درون زبان فارسی مربوط بـه صد و پنجاه سال اخیر هست كه روابط سیـاسی، فرهنگی و علمـی ایران با کشورهای مغرب زمـین توسعه یـافته هست و نفوذ زبان و ادبیـات غرب بـه ویژه زبان فرانسوی و انگلیسی درون زبان فارسی رو بـه فزونی نـهاده هست و بسیـاری از واژه ها و اصطلاح های فرنگی، یـا بـه عین لفظ و یـا تغییراتی وارد زبان ما شده است. مانند كمـیسیون، كمـیته، شانس، كراوات، كت، والیبال، استكان، درشكه و یـا ترجمـه آن ها درون زبان ما رایج گردیده هست مانند وحدت نظر، تبادل نظر، اتخاذ تدابیر لازم، ندای وجدان، تاج گل، نقطه نظر، دانشگاه، دانشكده، دادسرا و صدها مانند آن. (۱۲)
    در مـیان زبان های فرنگی، درون درجه ی اول، زبان فرانسوی و پس از آن زبان انگلیسی، درون فارسی نفوذ بیش تری داشته‌اند و كار ما درون این مقاله بحث درباره ی ویژگی های واژه ها و تعبیر ها و ساختمان های دستوری هست كه از این دو زبان ترجمـه شده‌اند و پیش از آن بدینسان درون فارسی رایج نبوده‌اند. تأثیر ترجمـه از انگلیسی و فرانسوی، هم درون واژگان فارسی بوده هست و هم درون دستور آن.

    الف) تأثیر ترجمـه از زبان های انگلیسی و فرانسوی درون واژگان زبان فارسی
    بسیـاری از واژه‌ها و اصطلاح های ترجمـه ای را كه فرهنگستان سابق وضع كرده هست و بـه وسیله ی نشریـه ها و واژه‌نامـه‌ها درون دسترس مردم قرار داده است، از این قبیل‌اند: باشگاه  (Club)، بایگانی  (Archive)، باستان شناسی  (Archéologie)، دانشكده (Faculté) و صدها مانند آن.
    بسیـازی دیگر نیز بـه وسیله ی استادان، ترجمـه‌گران و كارشناسان علوم و فنون كه با زبان های فرانسوی و انگلیسی آشنایی داشته‌اند، بـه زبان فارسی برگردانده شده‌اند و گاه واژه‌نامـه‌هایی از آن ها نیز ترتیب داده شده است. (۱۳) خوشبختانـه شماره ی این واژه‌نامـه‌ها رو بـه فزونی است. بی‌گمان گردآوری این واژه ها، اصطلاح ها و تعبیر ها، و گذاشتن آن ها درون معرض افكار عمومـی و یـافتن برابر مناسب به منظور آن ها از كارهای لازم و مفید به منظور زبان فارسی هست و نگارنده نیز بسیـاری از واژه ها و تعبیر های ترجمـه‌ای را ـ كه جنبه ی فنی و تخصصی ندارند و در فرهنگ های یـاد شده ضبط نشده‌اند و در نوشته‌های دیگر هم بـه نظر نرسیده‌اند ـ گردآوری كرده هست و بخش كوچكی از آن را درون مجله ی وحید (سال دوم، شماره های دوم و چهارم و پنجم سال ۱۳۴۳ و ۱۳۴۴) بـه چاپ رسانیده است، ولی بخش بزرگ نر آن كه درون دو سه سال اخیر و از روی روزنامـه‌ها و کتاب های انگلیسی درون آمریكا تهیـه شده، باقی‌مانده است.
    متأسفانـه حرف مـیم این اصطلاح ها را یـازده سال پیش بـه امر استاد معین درون اختیـار آن مرد بزرگ گذاشتم كه درون تنظیم فرهنگ فارسی آن ها را بـه كار برد، ولی از بد حادثه، استاد به منظور مدت چند سال بـه حال اغما افتاد و سپس روی درون نقاب خاك كشید و پس از آن كسی نتوانست یـادداشت های یـادشده را كه بالغ بر چند صد یزگه بود پیدا كند و به من بازگرداند، و به این ترتیب این مجموعه ناقص ماند.
    اصطلاح ها و تعبیر هایی كه از زبان های اروپایی بـه فارسی ترجمـه شده‌اند، قلمرو وسیعی دارند و در همـه ی شئون علمـی و فرهنگی و اجتماعی و آداب و رسوم ما نفوذ كرده‌اند. ما از این اصطلاح ها هنگام نوشتن، روزنامـه خواندن، تعارف كردن بسیـار مـی‌بینیم و به كار مـی‌بریم: این اصطلاح ها نـه تنـها درون کتاب های علمـی و فنی و ادبی و سیـاسی و اجتماعی و اداری بـه فراوانی وجود دارند، بلكه این تعبیر ها درون آثار ادیبانی مانند اقبال، همایی، دكتر صفا و زرین‌كوب نیز دیده مـی‌شوند و ما اینك این تعبیر ها را بر حسب موضوع طبقه‌بندی مـی‌كنیم و از تعبیر های علمـی و فنی و تخصصی فقط آن هایی را كه درون نثر عادی امروز رایج شده‌اند، درون این جا مـی‌آوریم. (۱۴)
    (فر.) = فرانسوی، (انگ.) = انگلیسی
    ۱- اصطلاح های مربوط بـه تعارف های روزانـه و آداب و رسوم اجتماعی
    متشكرم (فر.)   Merci، (انگ.)  Thank you
    ببخشید (انگ.)  Excuse me، (فر.)  Excusez moi
    تشكرات عمـیق (فر.)  Les profonds remerciements
    تشكرات صمـیمانـه (انگ.)  My sincere thanks
    روز خوشی داشته باشید (انگ.)  Have a nice day
    صمـیمانـه (فر.) Sincerement ((انگ.)  Sincerely
    لطفن (فر.) S’ilvous plaît (انگ.) Kindly/please
    تقدیم بـه پدرم (۱۵) (فر.)  Presenté à mon père
    زادروز (انگ.)  Birth day
    تاریخ تولد (انگ.)  Birth date
    محل تولد (انگ.)  Birth place
    سفر بخیر (فر.)  Bon voyage
    شب بخیر (انگ.)  Good night
    از دیدن شما خوشحالم (انگ.) I am glad to see you
    بعدن شما را مـی‌بیننم (انگ.)  I see you Later
    ۲-  اصطلاح های مربوط بـه زندگی روزانـه
    موج متوسط (انگ.)  The medium wave
    اداره ی آتش‌نشانی (انگ.)  The fire department
    توقف ممنوع (انگ.)  Arrêt interdit
    ایستگاه اتوبوس (انگ.)  Bus stop
    چراغ قرمز راهنمایی (انگ.)  The red light
    چراغ سبز راهنمایی (انگ.)  The green light
    چراغ زرد (انگ.)  The yellow light
    كیف دستی (انگ.)  The hand bag
    مغازه ی خواربارفروشی (انگ.)  The grocery store
    عمده‌فروشی (انگ.)  Whole sale
    اماكن عمومـی (انگ.)  Public places
    مراقبت پزشكی (انگ.)  Medical care
    چند سال داری (فر.) Quel âge avez vous?
    سال تحصیلی جاری (انگ.) ‍Current school year
    سال تحصیلی (انگ.)  School year
    دانشگاه (فر.) Universite (انگ.)  University
    دانشكده (فر.) Faculté (انگ.)  Faculty
    پشت تلفن (انگ.)  Over the telephone
    بلندگو (انگ.)  Loud speaker
    نام خانوادگی (فر.)  Nom de famille
    اسم اول (انگ.)  The first name
    اسم كوچك (فر.) Petit nom
    شماره ی حساب (انگ.)  Account number
    صلیب سرخ (انگ.)  The Red Cross
    با تقدیم احترامات فائقه (انگ.)  Assuring you of our highest asteem
    چك سفید (انگ.)  Blank cheque
    دیروز عصر (فر.)  Heir soir
    سفینـه ی فضایی (انگ.)  Space ship
    روز عالی (انگ.)  Wonderful day
    و از این قبیل است: قایق‌بازی، سلام گرم، زنگ اخبار، قطار مسافربری، هواپیمای مسافربری، وقت او محدود است، زیبایی های طبیعت، مناظر عالی، حق چاپ محفوظ، جمـیع حقوق طبع محفوظ، ات الكلی، وقت پیدا كردن، كوی دانشگاه، ویزای خروج، كشتی اقیـانوس پیما.
    ۳- بسیـاری از اصطلاح های شاعرانـه و ادبی و هنری معاصر، ترجمـه از فرانسه و انگلیسی است
    شعر نو (انگ)  Modern poetry
    شعر آزاد (انگ.) Free verse (فر.)  Vers libre
    شعر سفید (فر.)  Vers blanc
    جوهر شعر (انگ.)  The essence of poetry
    هنر به منظور هنر (انگ.)  Art for Art’s sake
    مجموعه ی شعر (فر.)  Recueil des poésie
    پیـام شاعرانـه (فر.)  Message poétique
    نوآوری (انگ.)  Innovation
    شعر حماسی (فر.)  La poème épique
    شعر غنایی (فر.)  La poème lyrique
    حماسه ی ملی (فر.)  L’ épopée nationale
    كار ادبی، اثر ادبی (انگ.)  A work of literature
    كارهای هنری (فر.)  Des oeuvres
    تجربه ی شاعر، آزمایش شاعر (فر.) experience poet’s
    محصولات ادبی (فر.) Les productions litteraires
    محتوا (انگ.)  Contenent
    قالب، شكل (انگ.)  Form
    آثار ادبی (فر.) Les oeuvres littéraires
    آفرینش ادبی، خلاقیت ادبی (فر.) La création littéraire
    داستان عشقی (فر.)  Le roman d’amour
    داستان پلیسی (فر.)  Le roman policier
    قهرمان داستان (فر.)  Le heros de roman
    قهرمان افسانـه ای (فر.)  Le héros fabuleux
    و از این قبیل‌اند: كمدی الاهی، عشق آتشین، عشق افلاتونی، زیبایی طبیعی و ده ها مانند آن.
    ۴- اصطلاح های علمـی و فنی
    این اصطلاح ها خود گونـه هایی دارند: یكی اصطلاح های علمـی محض مانند اصطلاح های شیمـی و فیزیك و ریـاضی و پزشکی و غیره، و دیگری اصطلاح ها و تعبیر های مربوط بـه علوم انسانی، مانند اصطلاح های روان شناسی، جامعه ‌شناسی، اقتصادی، سیـاسی، اداری كه بیش تر از اصطلاح های دیگر، درون مـیان مردم رایج شده اند و بسیـاری از آن ها بـه صورت اصطلاح های روزانـه و روزنامـه‌ای درون آمده‌اند.
    اصطلاح های اداری:
    به عهده گرفتن مسئولیت (فر.) Assumer un résponsalbilité  (انگ.)  Assuming responsibility
     مدیر كل (فر.)  Directeur Général(انگ.)   General Director
    اظهار عدم رضایت كردن (انگ.) To express dissatisfaction
    اداره ی كل (فر.)  Administration Général
    اصطلاح های فلسفی:
    لزوم منطقی (فر.) La necessité logique(انگ.)  The logical necessity
    علت وجودی (۱) The reason of existence
    اصطلاح های روان شناسی:
    ضمـیر ناخودآگاه (انگ.)  Uncounscious mind
    عقده ی حقارت (انگ.)  Inferiority complex
    عدم تعادل روحی (انگ.)  Mental imbalance
    آزمایش و خطا (انگ.)  Trial and error
    روان شناسی اجتماعی (۱) Social psychology
    و از این قبیل‌ است: تداعی معانی، تداعی آزاد، بازتاب شرطی، حركات ارادی، حركات غریزی، محرك، پاسخ و صدها مانند آن.
    اصطلاح های زیست‌شناسی:
    تنازع بقا  Struggle for existence
    حلقه ی مفقود Missing link
    ستون فقرات (فر.)  Colonne de vertebrale
    اره ماهی (فر.)  Poisson scie
    اصطلاح های فیزیكی:
    لوله ی آزمایش (انگ.)  A test tube
    وزن خالص (فر.)  Poid net
    مـیدان مغناطیسی (فر.)  Le champ magnatique
    اصطلاح های ریـاضی:
    مـیلی‌متر مربع (انگ.)  Square millimeter
    متر مربع (انگ.)  Square meter
    اصطلاح های عام علمـی و فنی غیر تخصصی:
    تكنیك علمـی (انگ.)  Scientific technique
    آكادمـی علوم (انگ.)  Academy of sciences
    گردآوری مواد (فر.)  Entasser des materiaux
    اصطلاح های نظامـی:
    هنگ كامل (فر.)  Un regiment entier
    واحد نظامـی (انگ.) Military unit یـا  Armoured unit
    برخورد مرزی (انگ.)  Border incident
    حمله ی متقابل (انگ.)  Counter attack
    خط آتش بس (انگ.)  Cease – fire line
    نیروهای مسلح (انگ.)  Armed forces
    ستون تانك (انگ.)  Tank column
    نارنجك دستی (انگ.)  The hand grenade
    تلفات سنگین (انگ.)  A heavy toll
    برخورد نظامـی (انگ.)  Military confrontation
    جنگ فرسایشی (انگ.)  The war of attritionیـا The attrition war
    زرادخانـه اتمـی (انگ.)  Nuclear arsenal
    از این قبیل‌ است: ستون منظم، تخلیـه ی سرزمـین های اشغالی، برطرف كردن محاصره، فشار نظامـی، ستون های مسلح، شكست قطعی، افسر جزء، زیر دریـایی، موشك اتمـی، موشك زمـین بـه زمـین، موشك هوابرد، منطقه ی بی‌طرف، آماده باش، آماده باش نظامـی، نقشـه ی جنگی، منابع نظامـی و بسیـاری دیگر.
    اصطلاح های حقوقی:
    شریك جرم (انگ.)  The party of the crime
    اقدام غیر قانونی (انگ.)  The illegal procedure
    جریـان محاكمـه (انگ.)  The trial run
    حقوق قانونی (انگ.)  The legitimate rights
    حكم تعلیق (انگ.) stay order یـا Suspension order
     اصطلاح های اقتصادی ترجمـه‌ای:
    بازار آزاد (انگ.)  Free market
    سیـاست پولی (انگ.)  Monetary policy
    كمك مالی (انگ.)  Financial help
    بحران اقتصادی (انگ.)  Economic crisis
    بانك بازرگانی (انگ.)  Bank of commerce   
    سطح زندگی (انگ.) The standaed of living یـا  The living standard
    تعادل پرداخت ها (تراز پرداختی) =  (انگ.)  The balance of payment
    حساب پس‌انداز (انگ.)  The savings account
    سال مالی (انگ.)  The fiscal year
    سود خالص (انگ.)  Net worth
    كنترل قیمت ها (انگ.)  The prices control
    ارزش اضافی (انگ.)  Surplus value
    چند اصطلاح سیـاسی ترجمـه ‌ای كه درون روزنامـه‌های فارسی فراوان بـه كار مـی‌رود:
    صلح مـیان ملت ها (انگ.)  The peace among nations
    همزیستی مسالمت‌آمـیز (فر.)  Coexistence pacifique (انگ.)  Peaceful coexistence
    راست‌گرا ـ دست‌ راستی (انگ.)  Rightist
    چپ‌گرا ـ دست چپی (انگ.)  Leftist
    جناح راست (انگ.)  Right wing
    جناح چپ (انگ.)  Left wing
    جبهه ی‌ آزادی (انگ.) The liberation front
    زندانی سیـاسی (انگ.)  Political prisoner
    كشورهای غیر متعهد (انگ.)  Nonaligned naions
    تجزیـه طلب (۱) The secessionist movement
    دولت ائتلافی (انگ.)  Coalition government
    دسته‌های شورشی (انگ.)  Rebel troops
    مصالح ملی (انگ.)  National interest
    اعتصاب عمومـی (انگ.)  the general strike
    شكستن اعتصاب (انگ.)  Break the strike
    رأی مخفی (انگ.)  Close vote
    محافل اجتماعی (فر.)  Les milieux sociavx
    قدرت های بزرگ، ابر قدرت ها (فر.)  Des grandes puissances
    رو بنا (انگ.)  Super structure
    مبارزه طبقاتی (انگ.)  Class struggle
    نیروهای ترقی‌خواه (انگ.)  Progressive forces
    طبقات استثمارگر (انگ.)  Exploiting classes
    امپریـالیسم بریتانیـا (انگ.)  British imperialism
    اردوی كار (انگ.)  Labor camp
    محافل ارتجاع امپریـالیستی (انگ.)  Circles of imperialist reaction
    صدور انقلاب (انگ.)  Exporing revolution
    روزنامـه ی زیرزمـینی (انگ.)  Under ground journal
    ضد انقلابی (انگ.)  Counter revolutionary
    شعور طبقاتی (انگ.)  Class consciousness
    ماتریـالیسم تاریخی (انگ.)  Historical materrialism
    ماتریـالیسم دیـالكتیك (انگ.)  Dialectical materrialism
    طبقه ی حاكم (فر.)  La class dirigeante (انگ.)  The ruling class

    و از این قبیل‌اند: از دست استقلال، بعد از انقلاب، پشتیبانی عمومـی، برادری برابری آزادی، اصلاحات اجتماعی، پیروزی انتخابانی، لغو امتیـازات، خیـانت بـه مـیهن، خودمختاری و صدها اصطلاح دیگر.

     اصطلاح های جغرافیـایی:
    دریـای سرخ (انگ.)  Red sea
    مدار زمـین (انگ.)  Earth orbit
    قرار درون مدار زمـین (انگ.)  To put satellite into earth orbit
    خاورمـیانـه (فر.)  Moyen orient(انگ.)  Middle east
    خاور دور (فر.) Extreme orient (انگ.)  Far east
    خاور نزدیك (فر.)  Proche orient(انگ.)  Near east
    اتحاد جماهیر شوروی (انگ.) The union of socialist soviet republics
    اتحاد شوروی (فر.)  Union sovietique(انگ.)  The soviet union 
    دماغه ی امـید نیك (انگ.)  Cape of good hope
    کشورهای مشترك المنافع (انگ.)  Common wealth countries
    ماوراء قفقاز (انگ.)  Trans – caucasia
    و از این قبیل است: آمریكای شمالی، آمریكای جنوبی، آسیـای جنوب شرقی، آمریكای مركزی، اقیـانوس اطلس، اقیـانوس هند، اقیـانوس كبیر، اقیـانوس آرام، قطب شمال، قطب جنوب و ده ها مانند آن.
    اصطلاح های تاریخی:
    جنگ استقلال (در آمریكا) war of independence
    جنگ جهانی (فر.)  La guerre mondiale(انگ.)  World war
    جنگ جهانی دوم (فر.)  La seconde guerre mondiale
    جنگ جهانی اول (فر.) La première guerre mondiale (انگ.)  The first world war
     جنگ داخلی (فر.)  La gurre civile (انگ.)  The civil war
     دهه ی اخیر (انگ.)  Last decade
    در سال های اخیر (انگ.)  In recent years
    سوابق تاریخی (انگ.)  Historical precedents
    دو سده ی اول مـیلادی (انگ.)  The first two Christian canturies
    دوره ی هخا (انگ.)  The Achemenian period
    نیمـه ی اول سده ی هفدهم (فر.)  La première moitiè du XVlle siècle
    شخصیت تاریخی (فر.)  Personnage historique
    افتخارات ملی (فر.)  Les glories nationles
    موقعیت تاریخی (فر.)  La situation historique
    سرباز گمنام (فر.)  Le slodat inconnu(انگ.)  The unkown soldier

    قبر سرباز گمنام (فر.) Le tombeau du soldat inconnu

     ۵- بسیـاری از تعبیر ها و اصطلاح های ترجمـه ‌ای كه از غرب آمده‌اند اختصاص بـه علم و فن خاصی ندارند و در هیچ فرهنگ اصطلاحی نیز دیده نمـی‌شوند. نگارنده هزاران برگه از این گونـه اصطلاح ها را گردآوری كرده است. البته اهمـیت این ها بیش از اصطلاح ها علمـی و فنی است، زیرا آن ها را مـی‌توان درون کتاب های تخصصی هم یـافت، اما این ها چنین نیستند. اکنون چند نمونـه از این اصطلاح ها:
    پاسخ مناسب (انگ.)  suitable reply
    آینده ی نزدیك (انگ.)  The near future
    سطوح مختلف (انگ.)  Different levels
    در تمام سطوح (انگ.)  At all levels
    آرامش روحی (انگ.)  The peace of mind
    احساس اطمـینان كردن (انگ.)  To feel sure
    تحت مطالعه (انگ.)  Under study
    در درجه ی دوم (فر.)  lieu En second
    معنی محدود (فر.) Le sens étreint یـا  Le sens limité
    معنی وسیع (فر.) Le sens etendu
    و بسیـاری از گروه های فعلی و اضافی ترجمـه ‌ای كه درون این مقاله بـه آن ها اشاره كرده‌ایم، از این قبیل‌اند. مانند: اظهار امـیدواری كردن، ابراز احساسات كردن، ابراز یأس كردن، ابراز اشتیـاق كردن و صدها مانند آن.

    ٦- برخی از جمله‌هایی كه امروز بـه كار مـی‌روند، بـه نظر مـی‌رسد از فرنگی ترجمـه شده باشند:
    من یك پیشنـهاد دارم (انگ.)  I have an idea
    خطر از سر ما گذشته هست (انگ.) The danger is past
    خالی از فایده نیست (فر.) Aussi n’est-il pas inutile
    واضح هست كه / بدیـهی هست كه (فر.)  Il est clair que (انگ.)  It is clear that
     این کاملن طبیعی هست (انگ.) That is quite natural
    مانعی نیست / هیچ مانعی ندارد (انگ.)  There is no obstacle to this
    شما اجازه دارید / شما مجازید (انگ.)  You are allowed
    مدركی وجود نداشت (انگ.) No evidence existed
    هیچ دلیلی درون دست ندارد (انگ.) He has no reason
    وقت او محدود هست (انگ.) His time is limited
    همان گونـه كه گفتیم (انگ.)  As we have said
    چه كاری به منظور شما مـی‌توانم آنجام دهم (انگ.)  What can I do for you
    از او اثری درون دست نیست / از او اثری پیدا نشده هست (انگ.)  No trace of him has been found
    فقط یك موضوع هست/ فقط یك چیز وجود دارد / تنـها یك چیز باقی مـی‌ماند (انگ.)  There is just one thing
    اگر درست بـه خاطر بیـاوریم (انگ.)  If I remember correctly
    به خاطر نمـی‌آورم / بـه یـاد نمـی‌آورم (كه فارسی اصل آن «یـادم نیست» و «فراموش كرده‌ام» است): (انگ.) I don’t remember
    نشان دهنده ی این هست كه ...(انگ.)  It is indicative of the productivity of this verb
    در وضعیت خوبی است. (انگ.)  It is in good condition
    وقت من اشغال شده است. (انگ.)  My time is occupied
    این كار وقت زیـادی مـی‌گیرد. (انگ.)  It takes a lot of time

    ۷-  مجازها و تعبیر های ادبی ترجمـه ای: بسیـاری از تعبیر های ادبی جنبه ی مجازی و استعاری و ادبی دارند و ورود آن ها بـه زبان ما موجب غنی شدن جنبه‌های ادبی زبان فارسی نیز شده است؛ از این قبیل‌اند:
    چهره ی‌ آینده (انگ.)  The face of future
    موج نفرت و اعتراض (انگ.)  The wave of indignation and disgust
    چرخ تاریخ (انگ.)  The wheel of history
    در هم شكستن تظاهرات (انگ.)  To break up the demonstration
    از مجراهای سیـاسی (انگ.)  Through diplomatic channels
    صفوف مردم (انگ.)  People ranks
    غول‌آسا (انگ.)  Giantic
    علاقه ی عمـیق (انگ.)  Deep interest
    روابط گرم (انگ.)  Warm relation
    غوطه‌ور شدن درون بحرانی جدی (انگ.)  To be plunged into a serious crisis
    آتش گشودن (انگ.)  To open fire
    حكومت وحشت (انگ.)  A regime of terror
    مرگ افتخار‌آمـیز (انگ.)  The glorious death
    بزرگ‌ترین شاهكار طبیعت (انگ.)  Nature’s greatest masterpiece
    تعادل وحشت (انگ.)  The balance of terror
    فكر باز (انگ.)  Open mind
    صحنـه ی جهانی (انگ.)  The world scene
    تغذیـه ی روح (فر.)  Nourrir votre esprit
    لیست سیـاه (فر.)  La liste noire
    سده ی طلایی (فر.)  Siecle d’or
    ضربه ی نـهایی (فر.)  Un coup fatal
    عشق آتشین (فر.)  Passion ardente
    احساسات جریحه‌دار شده (فر.) Sensiblitè blessè
    بیدار كردن احساسات (فر.)  Eveiller un sentiment
    چهره ی انسانی (فر.)  Figure humaine
    روح زمان (فر.)  L’esprit du temps
    خاطره‌انگیز (انگ.)  Monumental
    صبح امـید (فر.)  L’aube de l’esperance
    صحنـه نبرد (انگ.) The scene of battle
    موج اعتراض (انگ.)  The wave of denunciation
    زانو زدن درون مقابل (تسلیم شدن) (انگ.) To kneel before
    و از این قبیل‌اند: مثل قارچ روییدن، درون نطفه خفه شدن، شكستن بن‌بست، شكستن سكوت، جناح راست، جناح چپ، روح پیمان، كلید پیروزی، درون پشت صحنـه، زندگی سیـاسی، زندگی علمـی، نامـه ی سرگشاده، بـه دیدار مرگ شتافتن، انفجار جمعیت، حقیقت وحشتناك، روشن كردن افكار، احساس امنیت، موسیقی ملایم، خواب طلایی، موج اعتصاب، حوادث قهرمانی و صدها مانند آن.

    دنباله دارد . . .

    (پایـان بخش دوم)

    نوجه: خوانندگان ارجمند من مـی توانند دنباله ی  این رساله را درون موضوع شماره ی ۱۱ (هنر ترجمـه و مسایل آن) درون "آرشیو موضوعی" یـافته و بخوانند. با سپاس، آریـا ادیب

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    تاثیر ترجمـه بر واژگان و دستور زبان فارسی (3)
     

    شماره ی نوشته: ۱۵ / ۱۱

    دکتر خسرو فرشید ورد

    تدوین و ویرایش: آریـا ادیب

    تاثیر ترجمـه بر واژگان و دستور زبان فارسی

    (بخش سوم)

    ب) تاثیر ترجمـه از فرانسه و انگلیسی در دستور زبان فارسی
    تأثیر ترجمـه درون واژگان زبان بـه مراتب بیش تر از تأثیر درون ساختمان دستوری آن است، زیرا ساختمان دستوری ستون فقرات زبان است، و به سختی تغییر مـی‌كند. با این حال ترجمـه گاهی درون ساختمان دستوری زبان نیز تأثیر مـی‌كند و این تأثیر یـا بـه صورت ظهور عناصر و شکل های تازه دستوری هست یـا بـه شكل رواج صورت های نادر و كم کاربرد زبان، و ما اكنون تأثیر دستوری زبان های فرانسه و انگلیسی را درون فارسی بررسی مـی‌كنیم:

    پیدایش عناصر و شکل های تازه ی دستوری تحت تأثیر ترجمـه:
    ۱- عدد كسری ترجمـه ‌ای: ما پیش از آشنایی با زبان های غربی عددهای كسری را از تركیب یك عدد اصلی با یك مـی‌ساختیم مانند: چهار یك، پنج یك و غیره، ولی تحت تأثیر ترجمـه، نوع تازه‌ای از عدد كسری وارد زبان ما شده هست كه از تركیب یك عدد اصلی و یك عدد ترتیبی بـه وجود مـی‌آید مانند:
    یك دوم (انگ.) One second (فر.)  Un deuxieme
    یك چهارم (انگ.) One forth (فر.)  Un quatriéme
    سه دهم (فر.)  Le trios dixieme
    سه هفتم (انگ.) Three seventh (فر.)  Le trios septiéme
    ۲- پیدا شدن شبه پیشاوند ها
    چون درون زبان ما پیشاوند كم هست و درون زبان های غربی بیش از فارسی، بسیـاری از واژه های پیشاوندی بیگانـه با اسم ها یـا عناصری ترجمـه شده‌اند كه بر اثر كثرت کاربرد مبدل بـه عنصر دستوری شده و ما آن ها را شبه پیشاوند نامـیده‌ایم، برخی از این ها درون قدیم هم بـه عنوان عنصر دستوری بوده‌اند، مانند «غیر» ولی برخی دیگر چنین نیستند. عناصر اخیر عبارت‌اند از:
    الف) "عدم" به منظور ترجمـه اسم هایی كه دارای پیشاوند نفی هستند. یعنی به منظور پیشاوندهایی مانند:
    ”im“ , ”des“ , ”me“ , ”ir“ , ”il“ , ”in“
    این گونـه پیشاوندها با «عدم»، «بی» و «نا» ترجمـه شده‌اند، اما چون «بی» و «نا» از قدیم عنصری دستوری بوده‌اند، اکنون مورد بحث ما نیستند. ولی پیدایش «عدم» درون فارسی معاصر بـه عنوان عنصری دستوری تازگی دارد:
    عدم صلاحیت (انگ.)  Incompetencé
    عدم مسئولیت (فر.)  Irresponsabilitè
    عدم اطمـینان (انگ.)  Inccrtitude
    عدم موفقیت (فر.)  Insuccés
    عدم تناسب (انگ.)  Disproportion
    عدم رضایت (۱٦) (فر.)  Mecontentement
    مثال به منظور ترجمـه ی پیشاوندهای نفی اسمـی با «بی» و «نا»:
    نارسایی (انگ.)  Insufficience   
    بی‌انضباطی (انگ.)  Indiscipline
    ب) "فاقد" و "خلاف" و "ضد": به منظور ترجمـه ی صفاتی كه دارای پیشاوندهای نفی هستند ـ پیشاوندهایی مانند Anti و آن چه قبلن دیدیم. البته‌ «غیر» بـه عنوان عنصر دستوری از قدیم بوده هست و پیدایش «فاقد»، «ضد» و «خلاف» بـه عنوان عنصر دستوری صفت‌ساز، گویـا تازگی دارد، مثال:
    فاقد صلاحیت (انگ.)  Incompetent
    خلاف اخلاق (انگ.)  Immorale
    خلاف منطق (انگ.)  Antilogique
    خلاف قانون (انگ.)Illegal, Antilegal
    ضد ملی (انگ.)   Antinatioal
    ضد استعمار (فر.)   Anticolonialiste
    ج) "بِلا": این گونـه واژه‌ها گاهی با «بلا» ترجمـه مـی‌شوند كه گویـا درون قدیم هم بـه عنوان شبه پیشاوند بـه كار مـی‌رفته است:
    بلا اجرا (فر.)   Inexécuté
    بلا شرط (فر.)  Inconditionne
    د) "قابل": قابل به منظور ترجمـه صفاتی بـه كار رفته هست كه پایـان آن ها پساوندهای ”ible“ یـا ”able“ است. مانند:
    قابل چاپ (انگ.)  Imprintable
    قابل ملاحظه (انگ.)  Considerable
    قابل قبول (انگ.)  Acceptable
    قابل استفاده (انگ.)  Profitable
    این گونـه واژه‌ها گاهی با «پذیر» ترجمـه مـی‌شوند و گاهی نیز با «قابل» و «پذیر» هر دو:
    قابل اجتناب / اجتناب پذیر (انگ.)  Evitable
    قابل تحمل / تحمل‌پذیر (انگ.)  Supportable
    بنابراین «پذیر» كه ریشـه ی فعل هست امروز تحت تأثیر ترجمـه رواج یـافته و به صورت شبه پساوند در‌ آمده است. «قابل» درون قدیم هم بـه ندرت بـه صورت شبه پیشاوند آمده است. مانند:
    - وضع زمانـه قابل دیدن دو بار نیست / رو بعد نكرد هر كه از این خاكدان گذشت (كلیم)
    بنابراین رواج «قابل» بـه عنوان شبه پیشاوند مربوط بـه دوران ما و تحت تأثیر ترجمـه است.
    ه‍( "غیرقابل": این تركیب نیز تحت تأثیر ترجمـه بـه صورت شبه پیشاوند و به شكل عنصر دستوری بـه كار رفته هست و کاملن تازگی دارد.
    «غیر قابل» به منظور ترجمـه ی صفات منفی‌ای بـه كار مـی‌رود كه بـه پساوندهای (Ible, Able)پایـان مـی یـابند. این گونـه صفات گاهی با «ناپذیر» ترجمـه مـی‌شوند و گاهی هم بـه هر دو صورت. مانند:
    غیر قابل قبول (انگ.)  Inaceceptable
    غیر قابل دفاع (انگ.)  Indeffendable
    غیر قابل پیش‌بینی (انگ.)  Imprevisible
    غیر قابل اجتناب، اجتناب ناپذیر (انگ.) Inevitable
    غیر قابل نفوذ، نفوذناپذیر (انگ.) Inpenetrable
    و) «ناپذیر»: این ساخت بر خلاف قیـاس صرفی و مغایر با ساختمان فارسی است، زیرا درون زبان ما معمولن پیشاوند «نا» مستقلن بر سر ریشـه ی فعلی بـه كار نمـی‌رود. مثلن نمـی‌توان گفت ناجو، نا بر، ناخور، زیرا «نا» بیش تر بر سر صفت مـی‌آید. مانند «نامراد»، «ناجوانمرد» و غیره. «نا» تنـها بر سر برخی از ریشـه‌های فعل كه بـه تنـهایی نیز بـه كار مـی‌روند مـی‌آیند. مانند: ناساز ، ناكام و غیره. «نا» درون قدیم بر سر برخی از صفاتی كه با ریشـه ی فعلی ساخته مـی‌شده‌اند نیز مـی‌آمده هست و واژه هایی پدید مـی‌آورده است. مانند: «نادلپذیر»، «نادلپسند» و  «نادلفروز». اینك چند مثال از واژه نامـه ی دهخدا:
    - بدو گفت طوس ای سپهدار پیر / چه گویی سخن های نادلپذیر (فردوسی)
    - تو بند وی را سر بـه آغوش گیر / مگو هیچ گفتار نادلپذیر (فردوسی)
    - سهی سرو ترا بالا بلند هست / بـه بالاتر شدن نادلپسند هست (نظامـی)
    - جهان گر چه زیر كمند آمدش / نكرد آن چه نا دلپسند آمدش (نظامـی)
    - از آن سخت پیغام نادلفروز / نبد هوش او مانده که تا چند روز (یوسف و زلیخا)
    بنابراین مـی‌توان گفت شبه پساوند «ناپذیر» تركیب جدیدی هست و درون فارسی قدیم پیشینـه ندارد و اخیرن بر خلاف قیـاس ساخته شده و به احتمال قوی تحت تأثیر ترجمـه پدید آمده هست و صورت قیـاسی ترکیب هایی كه با این جزء ساخته مـی‌شوند، حتما چنین باشد:
    نااجتناب‌پذیر/ بـه جای / اجتناب ناپذیر
    نااصلاح‌پذیر / بـه جای / اصلاح‌ناپذیر
    نانفوذپذیر/ بـه جای / نفوذناپذیر
    ناشكست‌پذیر/ بـه جای/  شكست‌ناپذیر
    ناتحمل‌پذیر/ بـه جای/ تحمل ناپذیر
    ولی اکنون كه «ناپذیر» بـه عنوان شبه پساوند رایج و پذیرفته شده هست و از زیبایی نیز بی‌بهره نیست، اگر چه بـه صورت نادرستی است، مـی‌توان آن را بـه عنوان غلط مشـهور بـه كار برد. مانند ده ها غلط مشـهور دیگر.
    ز) "تجدید": این شبه پیشاوند ترجمـه  «Re»فرانسه و انگلیسی است. مانند:
    تجدید نظر (انگ.)  Revision
    تجدید نظر طلب (انگ.) Revisionist
    تجدید حیـات (فر.)  Renessance
    تجدید تسلیحات (انگ.)  Rearmament
    تجدید انتخاب (فر.)  Rè- election
    و از این قبیل هست تجدید قوا، تجدید چاپ، تجدید ساختمان، تجدید اشتراك.
    یـادآوری: گاهی Re با «عكس» یـا «وا» ترجمـه شده هست مانند:
    عكس‌العمل / واكنش (انگ.)  Reaction 
    واپس‌زدگی (فر.)  Refoulement (انگ.)  Repression
    پیشاوند Re را بـه تر هست «باز» یـا «دوباره» یـا «وا» ترجمـه كنیم مانند: «بازنگری» بـه جای «تجدید نظر» و «واكنش» و «بازسازی».
    ح) "مجدد": Re   گاهی «مجدد» ترجمـه شده و به صورت صفت پیشین بـه كار رفته است. مانند:
    تشكیل مجدد (انگ.) Reform
    ارسال مجدد (فر.)  Reéxpedition
    ط) "اعاده": گاهی نیز «Re» با اعاده ترجمـه شده هست مانند:
    اعاده ی حیثیت (فر.)  Rehabilite
    ۳- افزایش شدت افزاها: واژه هایی مانند بسیـار، خیلی، آن همـه، چنین و مانند آن ها را، وقتی صفت یـا قیدی را مقید سازد، قید شدت افزا (۱۷) مـی‌گوییم. این گونـه قیدها درون فارسی مشخص و معین‌اند، ولی تحت تأثیر ترجمـه ی فرنگی شمار دیگری از این قیدها وارد فارسی شده هست كه صفت یـا قید را مقید مـی‌سازند.
    از آن جمله است:
    نسبتن، بـه اصطلاح، عمـیقن، کاملن و صرفن كه البته همـه این ها شدت‌افزا نیستند (مانند بـه اصطلاح)، ولی چون نقش دستوری شدت‌افزاها را دارند، ما آن ها را درون این جا آوردیم:
    کاملن مستقل (انگ.)  Fully independent
    کاملن جدی (انگ.)  Quit serious
    صرفن سیـاسی (انگ.) یـا Purely / Merely political
    نسبتن محدود (فر.)  Relativement limité
    نسبتن آرام (انگ.)  Relatively calm
    عمـیقن خشنود (انگ.)  Deeply satisfied
    به اصطلاح دموكراتیك (انگ.)  So- called democratic
    ۴- بسیـاری از واژه های عربی كه درون آن زبان بـه كار نمـی‌روند، تحت تأثیر ترجمـه ی فرنگی، بـه وسیله ی ایرانیـان یـا تركان عثمانی ساخته شده و وارد زبان ما گردیده‌اند. از آن جمله است:
    اشغال (انگ.)  Occupation
    تمركز (انگ.)  Concentration
    اعزام (فر.)  Deleguer
    سبعانـه (فر.)  Forcene
    مقننـه (فر.)  Legislatif
    بسیـاری از قیدهای تنوین دار تحت تأثیر ترجمـه بـه وسیله ی ما ساخته شده هست كه درون قدیم درون عربی کاربردی نداشته است. مانند:
    عمـیقن (فر.) Profondement (انگ.)  Deeply
    مستقیمن (فر.)  Directement (انگ.)  Directly
    مطمئنن (فر.) Certainement(انگ.) Surly یـا  Certainly
    لزومن (فر.)  Neccessairement(انگ.)  Necessarily
    کاملن (فر.)  Completement (انگ.)  Quite
    اخیرن (فر.)  Dernierement(انگ.)  Recently
    و همچنین هست استثنائن، منطقن، مشتركن و ده ها مانند آن.
    بسیـاری از تركیب های عربی تحت تأثیر ترجمـه از غرب پدید آمده‌اند و سپس درون فارسی بـه كار رفته‌اند مانند:
    فوق‌العاده (فر.)  Extraordinaire
    صعب‌الحصول (فر.)  Difficile à realiser
    منور‌الفكر / روشنفكر (فر.)  Intellectuelle
    ۵- گروه های پیوندی تازه: بسیـاری از گروه های پیوندی فارسی تازه پدید آمده‌اند و ترجمـه ی گروه های پیوندی فرنگی هستند. از این قبیل‌اند:
    به تصور این كه (فر.) Suppose que یـا  A supposer
    از لحظه‌ای كه (فر.)  Au moment que
    در موردی كه / درون صورتی كه (فر.)  Au cas que
    به طریقی كه (فر.) De facon que یـا  De maniere que
    به نحوی كه (فر.)  De sorte que
    از ترس این كه (فر.) De peur que یـا  De creinte
    علاوه بر این كه (فر.)  Plus que/  Outre que
    در عین حال كه (فر.)  En même temps que
    بر حسب این كه (فر.) Selon que یـا  Suivant que
    به استثنای این كه (فر.) Sauf que یـا  Excépte que
    حتا وقتی كه (فر.)  Quand mâme
    از نظر این كه (فر.)  Vue que
    به امـید این كه (انگ.)  In the hope that

    رواج برخی از عناصر دستوری دیگر
    تحت تأثیر ترجمـه، برخی از عناصر دستوری كه درون گذشته هم وجود داشته‌اند، رواج بیش تری یـافته‌اند. از آن جمله‌اند: فعل مجهول، فعل مستقبل، مطابقت فعل با مسندالیـه ی بی جان، گروه های طولانی، عددهای جمع (مانند ده ها، صدها و هزارها)، کاربرد عدد اصلی بـه جای عدد ترتیبی، نوآوری هایی درون قاعده های جمع و اسم جمع.
    همچنین این عناصر دستوری تحت تأثیر ترجمـه بـه صورت شبه پساوند و شبه پیشاوند رواج بیش تری یـافته‌اند: غیر، آمـیز، انگیز، پذیر، شناسی، پیش، پیش، تنوین، دو، چند، كثیر، نیم، نیمـه، هم، شبه، سوء، بـه طور، از لحاظ و غیره.
    اکنون بـه نمونـه هایی از این موردها نگاهی مـی کنیم:
    ۱- درون فارسی معنی فعل مجهول بـه دو صورت بیـان مـی‌شود، یكی بـه وسیله ی فعل شبه مجهول مانند گفته‌اند، آورده‌اند، زدند درون جمله‌هایی مانند «او را زدند»، «به او گفته‌اند». این نوع فعل صورت فعل مجهول درون زبان گفتار هست و درون نوشتار نیز کاربرد فراوانی دارد. دیگر بـه وسیله ی فعل مجهول كه درون زبان گفتار رایج نیست و فقط درون زبان نوشتن بـه كار مـی‌رود، ولی چون درون زبان های فرانسوی و انگلیسی فعل مجهول بسیـار است، درون زبان ما نیز تأثیر كرده و تحت تأثیر زبان های یـاد شده درون فارسی هم کاریرد فعل مجهول رو بـه فزونی نـهاده است. مانند:
    نامـیده مـی‌شوند (انگ.) They are called
    فعل های مجهول فرنگی، گاهی درون فارسی با فعل مجهول كوتاه، یعنی فعل مجهول مركب یـا شبه مركبی كه اسم مفعول آن حذف شده است، ترجمـه شده‌اند:
    امضاء شدن (به جای امضاء كرده شدن) (انگ.)  To be sugned
    انجام شدن (به جای انجام داده شدن) (انگ.) To be carried out
    طرح‌ریزی شدن (به جای طرح‌ریزی كرده شدن) (انگ.)  To be planned
    در فارسی امروز تحت تأثیر ترجمـه، نوعی دیگر فعل مجهول كه بـه صورت گروه فعلی هست پدید آمده است. این نوع فعل از تركیب «مورد» و «قرار گرفتن» یـا «واقع شدن» بـه وجود مـی‌آید و این هنگامـی هست كه فعل متعدی است، مانند «حمله كردن»، «انتقاد كردن»، «اعتراض كردن» كه مجهولشان مـی‌شود «مورد حمله قرار گرفتن»،«مورد اعتراض قرار گرفتن»، «مورد انتقاد واقع شدن» و مانند آن ها. مثال:
    مورد حمله قرار گرفتن (فر.)  Etre attaque(انگ.)  To be attacked
    مورد اعتراض واقع شدن (فر.)  Etre proteste (انگ.)  To be protested
     ۲- امروز تحت تأثیر ترجمـه، نوعی اسمِ جمع وارد فارسی شده هست كه «ات» عربی به‌ آخر آن مـی چسید. این اسم های جمع ترجمـه ی واژه های مفرد فرنگی هست و عبارت‌اند از:
    صادرات (انگ.)  Exportation
    واردات (انگ.)  Importation
    تبلیغات (انگ.) Propaganda (فر.)  Propagande
    مطبوعات (انگ.) Press (فر.)  La pressa
    تظاهراتManifestation  (۱)
    اصلاحات (انگ.)  Reform
    انتخابات (انگ.)  Election
    ملاحظات (فر.)  L’apercu
    مقررات (انگ.)  Disposition
    تشكیلات (انگ.)  Organisation
    ۳- دیگر از تأثیرات ترجمـه، رواج گروه های اسمـی طولانی درون زبان ماست. مانند:
    «افزایش شكاف مـیان كشورهای غنی و فقیر ...» كه ترجمـه‌ای هست از
    The growing gap between the rich and poor countries …
    ۴- کاربرد عدد اصلی بـه جای عدد ترتیبی نیز تحت تأثیر ترجمـه زیـاد شده هست مانند: "سده ی بیست" بـه جای "سده بیستم" و از این قبیل هست نمره ی یك، اتاق شماره ی بیست، سال ۱۳۴۲ و ده ها مانند آن.
    ۵-  همچنین برخی از واژه ها تحت تأثیر ترجمـه بر خلاف قاعده های فارسی جمع بسته مـی‌شود مانند:
    آلمان ها بـه جای آلمانی ها (فر.)  Les Allemands
    و همچنین هست انگلیس ها و روس ها بـه جای انگلیسی ها و روسیـان، ولی بسیـاری دیگر از این گونـه واژه ها درست جمع بسته شده‌اند مانند امریكایی ها، ایتالیـایی ها، نروژی ها، یونانی ها، ژاپنی ها، نـه امریكاها، ایتالیـاها، نروژها.
    ٦-  در فارسی قدیم فعل گاهی با مسندالیـه بی جان مطابقت نمـی‌كرده هست و گاهی مـی‌كرده است، ولی امروز تحت تأثیر ترجمـه مطابقت فعل با این گونـه مسندالیـه‌ها، بیش تر شده هست مانند:
    ارقام سخن مـی‌گویند (فر.)  Les chiffres parlent
    ۷-  «Must» درون انگلیسی، هم بـه معنی «احتمال دارد» هست و هم بـه معنی «باید». مثال به منظور این فعل كه بـه معنی احتمال دارد آمده است: Niagara fall must be beautiful یعنی آبشار نیـاگارا حتما زیبا باشد. یعنی احتمال دارد زیبا باشد. ممكن هست «باید» بـه معنی «شاید» درون فارسی نیز تحت تأثیر ترجمـه باشد. مانند: «او حتما حالا رسیده باشد».
    ۸- ممكن هست «این طور نیست» نیز، ترجمـه ی «N’est ce pas» فرانسوی باشد. درون جمله‌هایی مانند:
    «او بـه خانـه رسیده است. این طور نیست؟»
    ۹-  رواج نوعی امر خواهشی و احترامـی بـه غیر امر نیز بی‌شك ترجمـه از فرنگی است. درون جمله‌هایی مانند: اگر ممكن هست بفرمایید بنشینید، آیـا مایلید درون را باز كنید؟، ممكن هست به خانـه ما بیـایید؟ بـه جای بنشینید، درون را باز كنید، بـه خانـه ما بیـایید.
    این اصطلاح ها، ترجمـه ی چنین تعبیر های هستند:
    مایلید درون را باز كنید (انگ.)  Would you open the door?
    خواهشمندم درون را باز كنید (انگ.)  Will you open the door?
    خواهشمندم كمـی آهسته‌تر صحبت كنید (فر.)  Voulez vous parler moins vite
    ۱۰-  به نظر مـی‌رسد رواج گروه های فعلی «وجود دارد» و «وجود داشت» نیز تحت تأثیر ترجمـه باشد. زیرا ما درون فارسی فعل هایی مانند «Il ya» فرانسه و «there is» انگلیسی نداریم و ناچار آن ها را با «هست» و «وجود دارد» ترجمـه مـی‌كنیم.
    ۱۱-  فعل های مستقبل نیز تحت تأثیر ترجمـه درون زبان ما رواج بیش تری یـافته است. درون زبان پهلوی ی خاصی به منظور مستقبل نبوده هست و مضارع نقش مستقبل را نیز بازی مـی‌كرده است. درون فارسی دری قدیم گاهی مضارع مجرد فعل شبه معین "خواستن" (خواهم، خواهی، خواهد ...) بـه ویژه با فعل "بودن" ی مستقبل مـی‌ساخته است. مانند «خواهد بود» و غیره. با این حال این فعل همـیشـه مستقبل نمـی‌ساخته است، زیرا درون بسیـاری از موردها، فعل شبه معین بوده است، نـه فعل معین مستقبل ساز. مثلن «خواهم رفتن» و «خواهم شدن» بـه معنی مـی‌خواهم بروم مـی‌آمده است. مانند:
    - خواهم شدن بـه بستان چون غنچه با دل تنگ / و آن جا بـه نیكنامـی پیراهنی د  (حافظ)
    در این دوران، باز ‌های مضارع بـه ویژه مضارع مجرد نقش مستقبل را نیز بازی مـی‌كرده‌اند، ولی بـه تدریج فعل شبه معین "خواستن" (خواهم، خواهی ...) تبدیل بـه فعل معین مستقبل ساز شده هست و درون زمان ما تحت تأثیر ترجمـه، ی مستقبل تثبیت گردیده است. اما ما هنوز درون زبان گفتار ی تثبیت مستقبل نداریم و برای رساندن این معنی، باز از فعل مضارع بهره‌مـی گیریم. بعد رواج فراوان مستقبل درون نوشتن، بی‌شك تحت تأثیر ترجمـه است.
    ۱۲- درون این جا بـه مثال هایی به منظور واژه ها مستقلی كه تحت تأثیر ترجمـه بـه صورت شبه پساوند و شبه پیشاوند درون آمده‌اند، نگاهی مـی کنیم. این شبه پساوندها و پیشاوندها عبارت‌اند از: پیش، پیشی، دو، همـه چند، نیمـه، نیم، هم، شبه، سوء، بـه طور، از لحاظ، از حیث:
    پیش خرید (فر.)  Préachat
    پیش گیری، جلوگیری (فر.)  Prévention
    پیش آگهی (فر.)  Préavis
    پیش داوری (فر.)  Préjuge
    پیشاوند (انگ.) Préfix (فر.)  Préfixe
    پیش‌رس (فر.)  Précoce
    گاهی این گونـه واژه ها بـه جای «پیش» با «پیشی» ترجمـه مـی‌شوند مانند:
    احساس پیشی (فر.)  Pressentiment
    قضاوت پیشی (فر.)  Préjugé
    و همچنین هست وضع عناصر دستوری كه درون مثال های زیر آمده اند:
    دو همسری، دو جانبه، همـه جانبه، چند جانبه، كثیرالاضلاح، چند خدایی، نیمـه رسمـی، نیم دایره، نیمـه متمدن، نیمـه راه، نیمـه خدا، هم جوار، هماهنگ، همخونی، هم پیمان، هم عصر، هم وطن، هم مـیهن، هم عقیده، هم مسلك، شبه فلز، شبه معین، سوء تفاهم، سوء رفتار، سوء ادب، سوء هضم، سوء جریـان، سوء استفاده، بـه طور محسوس، بـه قدر كافی، بـه مقدار زیـاد، بـه طور وسیع، از لحاظ اقتصادی، از نظر نظامـی، از حیث نظامـی و ده ها مانند آن كه اخیرن رایج شده است.
    یـادآوری: «سوء» درون قدیم با واژه های عربی تركیب مـی‌شده است. مانند سوءالقنیـه و سوء القضاء، ولی تركیب آن با واژه ها فارسی یـا فارسی شده، بـه احتمال قوی، تحت تأثیر ترجمـه هست و تازگی دارد.

    تأثیر حروف اضافه ی فرانسوی و انگلیسی درون فارسی
    شماره ی حرف های اضافه ی فارسی و حروف جر‌ّ عربی از حرف های اضافه فرانسه و انگلیسی بـه مراتب كم تر است؛ بـه این سبب درون این دو زبان هنگام ترجمـه، برخی از اسم های مضاف بـه جای حرف اضافه بـه كار مـی‌روند. مانند خلف درون عربی، و عقب و پس و سپس درون فارسی بـه جای Behind انگلیسی و Derrière فرانسه.
    و از این قبیل است، روی، زیر، بالای، نزد، پیش و غیره (با كسره ی آخر) كه درون فارسی اسم مضاف‌اند و گروه كوتاه وابسته ساز، مـی‌سازند، ولی برابر شان درون فرانسه و انگلیسی حرف اضافه است. بـه همـین سبب برخی از دستورنویسان بـه تقلید از زبان فرانسه و انگلیسی این واژه ها را هم حرف اضافه خوانده‌اند، (۱۸) درون حالی كه درست نیست.
    این گونـه حرف های اضافه ی فرنگی كه درون فارسی مانندشان وجود ندارد، بـه وسیله ی گروه های وابسته ساز ترجمـه شده‌اند و این گروه ها یـا بلندند و در آن صورت ساختمانشان چنین است:
    حرف اضافه + اسم + كسره یـا حرف اضافه ی دیگر
    بر + ضد = (فر.)  Contre(انگ.) Against
    به + استثنا + ی = (فر.)  Sauf (انگ.)  Except
    و یـا كوتاه‌اند یعنی صورت كوتاه شده ی گروه های یـاد شده هستند. مانند: نزد، پیش، جلو و غیره كه مـی‌توان آن ها را بـه صورت بلند هم بـه كار برد. یعنی بـه صورت بـه نزد، درون پیش، درون جلو.
    این گروه ها نیز یـا درون زبان ما وجود داشته‌اند، مانند بـه سوی، بر فراز، درباره ی، درون باب و در بالای، و یـا درون عصر حاضر پدید آمده‌اند. مانند بر ضد، بـه استثنای و غیره. نمونـه هایی از این گروه ها بـه قرار زیر است:

    الف) آن هایی كه با گروه های كوتاه ترجمـه شده‌اند و برابرشان از قدیم درون زبان ما وجود داشته است:
    نزد، نزدیك (فر.)  Chez(انگ.)  Near 
    بالای (انگ.)  Above
    روی (فر.)  Sur(انگ.) On, Upon
    زیر (انگ.)  Below
    زیر، تحت (فر.)  Sous(انگ.)  Under
    بین، مـیان (فر.)  Entre(انگ.)  Between
    طبق، مطابق (فر.)  Suivant
    عقب، پس، بعد پشت (فر.)  Derriere(انگ.)  Behind
    درون، داخل (انگ.)  Inside
    بیرون، خارج (فر.)  Dehors(انگ.)  Outside, Out
    مقابل، برابر (فر.)  Vis – a - vis(انگ.)  Opposite
    ب) آن هایی كه با گروه های بلندتر ترجمـه شده‌اند و برابرشان درون قدیم وجود نداشته و اخیرن تحت تأثیر ترجمـه پدید آمده‌اند:
    به وسیله ی، بـه واسطه ی (فر.)  Par(انگ.)  By
    بدون (فر.)  Sana (انگ.)  Without
     بر ضد، علیـه (فر.)  Contre (انگ.)  Against
    به استثنای (فر.)  Sauf(انگ.)  Except, Excepting
    به عنوان (فر.)  Comme(انگ.)  As
    در عرض، درون مدت (فر.)  Durant(انگ.)  During
    پیرامون، درون اطراف (فر.)  Autour de(انگ.)  Around
    در برابر، درون مقابل (مثلن درون برابر دادگاه) (فر.)  Devant(انگ.)  Before
    ج) آن هایی كه با گروه های بلندتر ترجمـه شده‌اند و برابرشان درون فارسی تازگی ندارد و از قدیم بوده است:
    به سوی (انگ.)  Toward
    درباره ی (فر.)  Sur(انگ.)  About
    با وجود، علی رغم (فر.)  Malgrè(انگ.)  Despite
    گروه های وابسته‌ ساز تازه: برخی از گروه های وابسته ساز تازه ی فارسی، ترجمـه ی گروه های وابسته ساز فرنگی هستند:
    به وسیله ی (فر.)  Au moyen de(انگ.)  By means of
    در ارتباط با (انگ.)  In common with
    در مقایسه با (انگ.)  In comparison with
    در تماس با (انگ.)  In contact with
    به جای (انگ.)  Instead of
    در حال (فر.)  En cas de(انگ.)  In case of
    به نفع، له (فر.)  En faveur de(انگ.)  In favour of
    در جریـان (فر.)  Au cours de  
    به دنبال (فر.)  A la suit de
    از طریق (انگ.)  By way of
    از طرف (انگ.)  On behalf of
    برای خاطر، بـه خاطر (انگ.)  For the sake of
    با عطف به، با احترام بـه (انگ.)  With respect to
    با توجه بـه (انگ.)  With regard to/ regarding to
    نسبت بـه (انگ.)  In proportion to
    حرف های اضافه ی فرنگی تأثیر دیگری نیز، درون زبان ما داشته‌اند، و آن تغییر معنی یـا تغییر مورد کاربرد حرف های اضافه ی فارسی هست مانند:
    مطالعه كردن روی، بـه جای مطالعه درباره ی (فر.) Etudier sur
    تكیـه كردن روی، بـه جای تكیـه كردن بر (فر.) Appuyer sur
    حساب كردن روی (فر.)  Compter sur
    یـادآوری: برابر بسیـاری از حرف های اضافه و گروه های وابسته ساز فرنگی درون فارسی، حرف اضافه یـا گروه وابسته ساز نیست، بلكه صفت یـا قیدند مانند:
    بعد از (فر.)  Apres (انگ.)  After
    پیش از (فر.)  Avant(انگ.)  Before
    به جز (فر.)  Hors de
    مستقل از (فر.)  Independamment de
    دور از (انگ.)  Away from
    بر كنار از، فارغ از (انگ.)  Aside from
    مربوط بـه (انگ.)  Concerning (فر.)  Concernant
    علاوه بر (انگ.)  Bestides
    كه از تعبیر های یـاد شده تنـها «مستقل از» تازگی دارد و تحت تأثیر ترجمـه پدید آمده است. بقیـه درون فارسی قدیم هم بوده‌اند و سابقه داشته‌اند و تحت تأثیر ترجمـه پدید نیـامده‌اند.
    واژه هایی كه از زبان های فرنگی بـه فارسی ترجمـه شده‌اند، همـیشـه با یك كلمـه برگردانده نشده‌، بلكه گاهی بـه وسیله ی دو یـا چند كلمـه و گاهی هم با یك جمله برگردانده شده‌اند. ولی بسیـارند واژه هایی كه با یك كلمـه ترجمـه شده اند و این واژه های ترجمـه‌ای نیز بر دو گونـه‌اند: یكی واژه های تازه كه پیش از آن درون زبان ما نبوده‌اند و یـا بـه معنای دیگری بـه كار مـی‌رفته‌اند و تحت تأثیر ترجمـه ساخته‌ شده‌اند، مانند: دانشگاه، دانشكده، آزادی‌خواه و صدها مانند آن، و دیگر آن هایی كه تازگی ندارند.
    مثال به منظور واژه‌هایی كه با دو یـا چند واژه و به صورت گروه ترجمـه شده اند:
    راه حل (انگ.)  Solution
    به طور مستقیم (انگ.)  Directly(فر.)  Directement
    به طور خودكار، بـه طور اتوماتیك (فر.)  Automatiquement(انگ.)  Automatically
    به طور طبیعی (انگ.)  Naturally(فر.)  Naturellement
    به طور عجیب (انگ.)  Strangely(فر.)  Etrangement
    به طور غیر قانونی (فر.)  Illégalement, Illégitimement
    و از این قبیل‌اند: بـه طور غیر رسمـی، بـه طور رسمـی، بـه طور دایم، بـه طور محسوس، بـه طور غیر محسوس، بـه طور مساوی و ده ها مانند آن.
    از واژه هایی كه بـه صورت گروه ترجمـه شده‌اند، آن واژه‌های دستوری فرانسه و انگلیسی‌ هستند (مانند حرف های اضافه و پیوندها) كه درون فارسی مانندشان وجود ندارد، مانند:
    بر ضد، علیـه (فر.)  Contre(انگ.)  Against
    به عنوان (فر.) Comm (انگ.)  As
    دیگر از گروه های ترجمـه‌ای تازه، گروه های فعلی و مصدری هستند كه شمار آن ها بسیـار زیـاد هست مانند:
    تشدید كردن (انگ.)  To aggravate
    معرفی كردن (انگ.)  To introduce
    صنعتی كردن (انگ.)  To industrialize(فر.)  industrialiser
    اشغال كردن (فر.)  occuper(انگ.)  To occupy
    سازمان (انگ.)  To organize(فر.)  Organiser
    عادی كردن (فر.)  normaliser
    گاهی دو كلمـه ی بیگانـه با یك كلمـه ی فارسی ترجمـه شده هست مانند:
    شاهكار  Chefs d’oeuvre  
    اما واژه هایی کـه با یك كلمـه ی تازه ترجمـه شده‌اند و زبان فارسی را غنی كرده‌اند، عبارت‌اند از:
    جامعه‌شناسی (فر.)  Sociologie(انگ.)  Sociology
    روان شناسی (فر.)  Psychologie(انگ.)  Psychology
    سبك‌شناسی (فر.)  Stylistique(انگ.)  Stylistics
    زبان شناسی (فر.)  Linguistique(انگ.)  Linguistics
    اقتصادی (فر.)  Economique(انگ.)  Economic
    کاملن (فر.)  Complétement(انگ.)  Completely
    خراب كاری (انگ.)  Sabotage
    افسانـه ای (انگ.) Legendary(فر.)  Legendaire
    چند جانبه (انگ.)  Multilateral
    دو جانبه (انگ.)  Bilateral
    مجدانـه (فر.)  Sérieusement
    مطمئنن (فر.)  Certainement(انگ.)  Certainly
    اعتراض‌كننده (انگ.)  Protester
    و صدها مانند آن مانند: عادلانـه، آزادی خواه، احتمالن، مطمئنن، عمـیقن و غیره.
    شك نیست كه بسیـاری از این تعبیر ها و واژه ها، بسیـار زیبا ترجمـه شده‌اند و مورد اقبال فارسی‌زبانان نیز قرار گرفته‌اند. از این قبیل‌اند: دانشگاه، دانشكده، دادرسی، بازپرس، شكست‌ناپذیر، دادستان و غیره. ولی برخی دیگر با نـهایت بی‌ذوقی بـه فارسی برگردانده شده‌اند.مانند:
    فوق‌الذكر (فر.)  Sus - mentionne(انگ.)  Above mentioned
    اتخاذ تدابیر لازم (فر.)  Prendre des measures nécessaires(انگ.)  Take the necessary measures
    قوه ی مقننـه (فر.)  Pouvoir législatif(انگ.)  Legislative power
    قوه ی مجریـه (فر.)  Pouvoir exécutif(انگ.)  Exccutive power
    كه برخی از این ها مانند «فوق‌الذكر» با قاعده های دستوری هم مطابقت ندارند. زیرا جزء اول این تعبیر حتما صفت باشد نـه اسم. صفاتی مانند فائق و سابق و غیره. همچنین كلمـه ی «عمومـی» درون تركیب هایی مانند روان شناسی عمومـی، زبان شناسی عمومـی كه ترجمـه ی نادرست«General» است. ولی «General» درون این جا بـه معنی كلی است، نـه عمومـی. و به تر بود این عبارت را چنین ترجمـه مـی‌كردند: كلیـات زبان شناسی، كلیـات روان شناسی، یـا دست كم، زبان شناسی كلی، روان شناسی كلی و غیره.
    باری كار ما رد یـا قبول این گونـه اصطلاح ها نیست، بلكه مراد تنـها بیـان حقیقتی هست واقع، و شرح نكاتی هست درباره ی فارسی معاصر و همچنین مراد، نشان واژه هایی هست كه خواه و ناخواه و عملن وارد زبان ما شده‌اند و به وسیله ی عده زیـادی از مردم نیز بـه كار مـی‌روند و چنین تحقیقی ـ یعنی پژوهش درباره ی تأثیر زبان ها درون یكدیگر ـ از مباحث مـهم دانش نو زبان شناسی هست كه درون همـه ی كشورهای پیشرفته صورت مـی‌گیرد. این امر كار واژه‌سازان زبان فارسی را نیز كه مـیل دارند نثر امروز را پالایش كنند و واژه های زیباتری بـه جای اصطلاح ها مورد بحث بـه مردم عرضه كنند، آسان‌تر مـی‌سازد. زیرا با مراجعه بـه مجموعه‌های حاضر و آماده، بـه آسانی مـی‌توانند واژه ها و تعبیر هایی را كه نمـی‌پسندند یـافته و به جای آن ها تركیب های مناسب‌تری بسازند و در دسترس مردم بگذارند؛ آن گاه که تا مردم كدام را انتخاب كنند.
    گروهی بر آنند كه به منظور این اصطلاح ها و تعبیر ها حتما نظایر و مترادف هایی از آثار قدیم یـافت، ولی حتما دانست كه بسیـاری از این اصطلاح ها درون آن آثار برابری ندارند. مثلن «خط هوایی» و امثال آن درون نوشته ی گذشتگان مترادف نداشته است. زیرا درون آن زمان هواپیمایی نبوده هست كه خط هوایی هم باشد؛ ثانین کاربرد تعبیر های كه درون آثار قدیم مانند و مترادف داشته‌اند نیز، مشكلی ایجاد نمـی‌كند. مثلن شك نیست كه «تبادل نظر» (۱۹) درون قدیم مترادف هایی مانند «م» و «رای زنی» داشته است، اما این دو تعبیر را همـیشـه نمـی‌توان بـه جای «تبادل نظر» بـه كاربرد؛ وانگهی ما مدعی نیستیم كه مفهوم «تبادل نظر» اصلن درون قدیم نبوده است، بلكه فقط مـی‌گوییم «تبادل نظر» بـه صورت امروزی آن تازگی دارد و ترجمـه‌ای از زبان فرانسوی و یـا انگلیسی هست و اگر هم كسی این تعبیر را نمـی‌پسندد، بـه تر هست زیباتر از آن را بسازد و در مـیان مردم رایج كند. بـه هر حال قصد ما هواخواهی از این واژه ها و تعبیر ها یـا مخالفت با آن ها نیست. بلكه غرض، عرضه كردن آن هاست، بدون اظهار نظر شخصی. زیرا بحث درباره ی زشتی یـا زیبایی این تعبیر ها كار عده‌ای بیش تر و مستلزم مجال وسیع‌تری است.
    برخی از این اصطلاح ها درون فرانسه یـا انگلیسی دو برابر دارند مانند «احساس احتیـاج كردن» درون فرانسه كه یك بار برابر هست با «Ressentir le besoin de» و دیگر با «‌Eprouver le besoin de» . و این درون موردی هست كه بتوان كلمـه‌ای را با مترادف آن عوض كرد.
    برابر برخی از اصطلاح های ترجمـه ‌ای فارسی، درون زبان فرانسوی و انگلیسی شبیـه بـه هم نیستند و صورت فارسی آن ها، ترجمـه ای از یكی از زبان های یـاد شده است، نـه از هر دو. مثلن این اصطلاح ها از فرانسه ترجمـه شد‌ه‌اند، نـه از انگلیسی:
    سفر بخیر (فر.)  bon voyage (انگ.) Have a good trip
    اطاق خواب (فر.) La chamber a coucher (انگ.) Bed room
    سالن ناهارخوری، اتاق ناهارخوری (فر.)  La sale a manger(انگ.) Dinnig room
    احتیـاج داشتن (فر.)  Avoir besoin(انگ.) To need
    در حالی كه برابر بسیـاری دیگر از این اصطلاح ها درون هر دو زبان مشابه هم‌اند. مانند:
    اتخاذ تدابیر لازم (فر.) Prendre des measures nécessaires (انگ.) Take the necessary measures
    در هر صورت (فر.) En tous cas (انگ.) In any case
    ماه عسل (فر.) L’une de mile (انگ.) Hony – moon
    سلسله جبال (فر.)  Chaîne de montagnes (انگ.)    Chain of mountains
    عمـیقن (فر.) Profondement (انگ.) Deeply
    زیر نظر (فر.)  Sous la direction de (انگ.) Under the direction of
    و صدها مانند آن.
    برای بسیـاری از این گونـه واژه ها و تعبیر ها، نگارنده فقط برابر فرانسوی آن ها را یـافته است. مانند:
    مواد اولیـه  Les matières promières
    آراء عمومـی Les voix Publiques
    آرامش پیش از توفان Le Calme avant l’orage
    آزادی سیـاسی La liberté politique
    آزادی عمل La liberté d’action
    آزادی فردی La liberté individuelle
    اتاق عمل Salle d’operation
    برای برخی دیگر فقط برابر انگلیسی آن ها را یـافته هست مانند:
    اظهار امـیدواری كردن To express hope
    اصلاح همـه جانبه All round reform
    اتاق نشیمن Sitting room
    اعتماد كامل داشتن بـه  To have the full confidence in
    و برابر برخی دیگر از این اصطلاح ها را هم درون فرانسه و انگلیسی و هم درون عربی یـافته است، مانند:
    ملل متحد = (عربی) الامم المتحده (فر.)  Les nations unies(انگ.)  United nations  
    این شواهد مـی‌نمایـاند كه بسیـاری از این تعبیر ها درون همـه ی زبان ها وجوددارند و تا حدی جبنـه ی جهانی یـافته‌اند و منحصر بـه زبان انگلیسی و فرانسه و فارسی نیستند. ولی، البته هر یك از این ها، نخست درون یك زبان بـه كار رفته‌اند و سپس بـه زبان های دیگر ترجمـه شده‌اند. مثلن اصطلاح «پرده ی آهنین» (۲۰) بـه معنی خاص سیـاسی آن، نخست درون زبان انگلیسی و به وسیله ی چرچیل بـه كار رفته هست و بعد از آن وارد زبان های دیگر شده است. نـهایت آن كه اغلب این تعبیر ها بـه وسیله ی زبان های انگلیسی یـا فرانسوی بـه زبان ما آمده‌اند و گاه بـه درستی نمـی‌توان تعیین كرد كدام اصطلاح نخستین بار از زبان انلگیسی و كدام یك از زبان فرانسوی وارد فارسی شده اند. از این رو ما تأثیر این دو زبان را درون فارسی با هم مورد مطالعه قرار دادیم.
    این گونـه اصطلاح ها نخست بیش تر از زبان فرانسوی وارد زبان ما مـی‌شده‌اند، زیرا درون گذشته بیش تر بنیـاد‌گذاران فرهنگ و تمدن جدید درون كشور ما، درون فرانسه و بلژیك و سویس درس خوانده بودند و در نتیجه اصطلاح ها و تعبیر های آن زبان را از راه جراید، كتاب های فرهنگی، نامـه‌های اداری، درس های دانشگاهی و آثار علمـی وارد زبان فارسی كرده‌اند. اما تأثیر زبان فرانسوی درون فارسی بیش تر مربوط بـه گذشته است. زیرا درون سال های اخیر زبان انگلیسی درون مـیهن ما جای زبان فرانسوی را گرفته هست و امروز تعبیر های ترجمـه ‌ای، بیش تر از راه انگلیسی وارد زبان ما مـی‌شود. ولی شك نیست كه زبان فرانسه درون چند دهه ی پیش ـ یعنی وقتی كه زبان خارجی مردم درس خوانده ی ما بود ـ اثر ژرفی درون فارسی بر جای نـهاده است.

    دنباله دارد . . .

    (پایـان بخش سوم)

    نوجه: خوانندگان ارجمند من مـی توانند دنباله ی این رساله را درون موضوع شماره ی ۱۱ (هنر ترجمـه و مسایل آن) درون "آرشیو موضوعی" یـافته و بخوانند. با سپاس، آریـا ادیب

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    تاثیر ترجمـه بر واژگان و دستور زبان فارسی (4)
     

    شماره ی نوشته: ۱٦ / ۱۱

    دکتر خسرو فرشید ورد

    تدوین و ویرایش: آریـا ادیب

    تاثیر ترجمـه بر واژگان و دستور زبان فارسی

    (بخش چهارم)

     بسیـاری از تعبیر های فارسی بی ‌آن كه از زبان های اروپایی ترجمـه شده باشند، مشابهت فراوانی با تعبیر های اروپایی دارند. دلیل این كه این گونـه تعبیر ها و واژه‌ها از فرنگی ترجمـه نشده‌اند، آن هست كه درون آثار قدیم فارسی كه هیچ ارتباطی با زبان های فرانسوی و انگلیسی نداشته‌اند، بـه كار رفته‌اند. مثال:
    تحت فرمان، زیر فرمان (انگ.)  Under the command
    - زمـین و زمان زیر فرمان توست. (فردوسی)
    - «تخمـینن بـه قدر هفتاد نفر از امـیرزادگان تحت امر و نـهی‌ام بودند.» (رستم التواریخ، برگ  ۱۹، تصحیح محمد مشیری، چاپ اول)
    - «از عهد آدم که تا كنون كه اكثر اقالیم درون تحت تصرف و فرمان اروغ چنگیز خان است.» (تاریخ جهانگشا، برگ ۲۱، ج ۱، تصحیح قزوینی).
    ناتمام (انگ.)  Incomplete(فر.)  Inachevé
    - ز عشق ناتمام ما جمال یـار مستغنی هست / بـه آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را (حافظ)
    آب انبار (انگ.)  Water storage 
    چهارپا (فر.)  Quadrupiède 
    تشنـه بـه خون (انگ.)  Bloood - thirsty
    عقب مانده  / واپس مانده (انگ.)  Remain behind
    - بـه واپس ماندگان از كاروآن ها (نظامـی)
    بی‌توقف، بی‌وقفه (فر.)  Sans arrêt
    آب جاری، آب روان (انگ.)  Running water
    - چو نالان آیدت آب روان پیش / مدد بخشش ز آب دیده خویش (حافظ)
    مانداب (انگ.)  Stagnant water
    شكستن مجلس (ختم جلسه) (انگ.)  To break up a session
    - «چون مجلس بر شكست دار گفت ...» (منتخبات بهارستان، برگ ۱۸، چاپ امـیركبیر، چاپ اول)
    شكل گرفتن (فر.)  Prendre forme (انگ.)  Take shape
    - هلال، شكل ز نعل سمند او گیرد / ز این سبب ز خسوف ایمن هست شكل هلال (ازرقی)
    حیـاتی تازه (تجدیدحیـات) (فر.)  Renaissance
    - «چون از وصل او خبر یـافتند شادمان گشتند و حیـاتی تازه و عیشی نو بـه مكان او درون اجرا و اجسام ایشان ظاهر شد.» (ترجمـه ی تاریخ یمـینی، برگ ۹۵، س ۱۴).
    نیمروز (فر.)  Midi
    شكستن بازار (سیـاه) (انگ.)  Crack (black) market
    - یـارم چون قدح بـه دست گیرد / بازار بتان شكست گیرد (حافظ)
    - كرشمـه‌ای كن و بازار ساحری بشكن / بـه غمزه رونق ناموس سامری بشكن (حافظ)
    چشمـه ی حیوان، چشمـه ی زندگی (انگ.)  Fountain of life
    گشودن باب مذاكرات (فر.)  Ouvire la porte (du pouparler)
    - عسی الله یقضی بانـهم نبیله فیختم بالحسنی و یفتح بابا (مرزبان‌نامـه، برگ ۴۱)
    ناطبیعی (غیر طبیعی)  Abnormal
    - «هرچه تن مردم را طبیعی هست بشناسد، و هر چه ناطبیعی هست بشناسد.» (ذخیره خوارزمشاهی، برگ  ۱۵، چاپ دانشگاه تهران، طبع اول).
    نامستقیم (غیر مستقیم) (انگ.) Indirect
    - دل چون كانون و دیده چون آتش / كار نامستقیم و حال سقیم  (ابوالعلاء، بـه نقل از واژه نامـه)
    «نامستقیم» این جا بـه معنی «كج» هست ولی «غیر مستقیم» و «نا مستقیم» كه بر اثر ترجمـه وارد زبان ما شده بـه معنی «از راه دیگر» است.
    دل شكسته (انگ.)  Broken heart
    - بكن معامله‌ای وین دل شكسته بخر / كه با شكستگی ارزد بـه صد هزار درست  (حافظ)
    اختلاف آراء (اختلاف نظر) (فر.)  La divergence de vue
    - «مـیان كزلی و پسر و اصحاب اختلاف آراء پدید آمد.» (جهانگشای جوینی، ج ۲، برگ ۷۲، تصحیح قزوینی)
    - «و عجز و قصور و اختلاف آراء اهوای هر كس باز نمود.» (جهانگشای جوینی، ج ۱، برگ ٦۸).
    عقده گشایی، گره‌گشایی كردن (فر.)  Denouer
    - چو غنچه گرچه فرو بستگیست كار جهان / تو همچو باد بهاری گره‌گشا مـی‌باش  (حافظ)
    به شرط این كه (فر.)  A condition que
    به علت این كه، بـه سبب این كه (فر.)  A cause que
    بی‌آن كه، بی از آن كه (فر.)  Sans que
    - بی از آن كاید از او هیچ گنـه از كم و بیش / سیزده سال كشید از ستم چرخ ذمـیم (ابوحنیفه اسكافی)
    پیش‌تر از آن كه، پیش که تا (فر.) Ravant we

    - یـارب از ابر هدایت برسان بارانی / پیش تر ز آن كه چو گردی ز مـیان برخیزم (حافظ)
    - خیز که تا بر گل نو كوز گكی باده خوریم / پیش که تا كوزه كند از گل ما دست زمان  (فرخی)
    با وجودی كه (فر.)  Malgré que
    - درون نمازی ور شك مـی‌كشدم / با وجودی كه با خدای منی
    بعد از آن كه (فر.)  Après que Depuis que
    علی‌رغم، بـه رغم (انگ.)  In spite of(فر.)  En depit de
    به نیروی (فر.)  A forte de            
    - بـه نیروی یزدان نیكی دهش. (فردوسی)
    به یـاری (انگ.)  In aid of
    بر اثر، درون پی (فر.)  A la suite de
    - صبر و ظفر هر دو دوستان قدیم‌اند / بر اثر صبر نوبت ظفر آید (حافظ)

    اصطلاح هایی كه مشابهت چندانی با اصطلاح های ترجمـه ‌ای ندارند
    در قدیم بـه جای تعبیر ها و اصطلاح های ترجمـه ‌ای، غالبن تعبیر های دیگری بـه كار مـی‌رفته هست كه درون عین این كه با آن اصطلاح ها تفاوت داشته است، بـه آن ها نیز كم و بیش شبیـه بوده است. از آن جمله اند:
    «نخست بار» بـه جای «برای نخستین بار» (انگ.) For the first time
    - نخست بار كه بر كان او گذشت فلك / بریده یـافت شب و روز را ز یكدیگر  (مختاری، بـه نقل از المعجم، چاپ خاور ۱۳۱۵)
    «قولا واحدن» بـه جای «به اتفاق آراء»:
    - «والف شیدا و پیدا و هویدا و آشكارا و پیشوا و اندروا و نانبا، قولن واحدن روا باشد كه روی سازند.» (المعجم، برگ ۱۵۷، س ۱۲، چاپ خاور  ۱۳۱۵).
    شرقی جنوبی بـه جای جنوب شرقی، غربی جنوبی بـه جای جنوب غربی، غربی شمالی بـه جای شمال غربی، شرقی شمالی بـه جای شمال شرقی
    - «پس نام آن چهار یك كه مـیان شرق و جنوب هست شرقی جنوبی هست و آن كه مـیان جنوب و مغرب هست غربی جنوبی بود و آن كه مـیان مغرب و شمال است، غربی شمالی بود و آن كه مـیان شمال و مشرق هست شرقی شمالی بود.» (التفهیم، برگ ٦۵ و ٦٦، تصحیح استاد همایی، سال ۱۳۱۸).
    «به كس داشتن و به كس شماردن» بـه جای «روی كسی حساب كردن»:
    - گر فریدون بود بـه عزت مال / بی‌هنر را بـه هیچ‌كس مشمار  (سعدی)
    «وجهی اندیشیدن» بـه جای «تدبیری اتخاذ كردن»:
    - «اكنون حكم مروت و قضیت كرم آن هست كه بردن مرا وجهی اندیشید.» (كلیله و دمنـه، چاپ قریب، برگ  ۱۰۱).
    «تدبیری اندیشیدن» بـه جای «تدبیری اتخاذ كردن»
    - «حالی بـه صلاح آن لایق‌‌تر كه تدبیری اندیشی و بر وجه مسارعت روی بـه حلیت آری.» (كلیله و دمنـه، تصحیح مـینوی، چاپ اول، برگ ۱۰۱).
    مثال به منظور موردهای كه مـیان تعبیر های فارسی و فرنگی مشابهت بیش تری است:
    «اختلاف كلمـه و تفرق كلمـه» بـه جای «اختلاف نظر»: (فر.)  La divergence de vue
    - «هیچ استعلای دشمن را چون نفرت مخلصان و تفرق كلمـه لشكر و رعیت نیست.» (كلیله و مـینوی، ۱۳٦٦).
    - «در اثنای آن، خبر اختلاف کلمات امرای عراق رسید.» (تاریخ جهانگشای جوینی، برگ ۳٧، ج ۲، تصحیح قزوینی).
    «اتفاق كلمـه» بـه جای «اتفاق نظر و وحدت نظر»: (فر.)  Unite de vue 
    - «دانی و قاضی و مطیع و عاصی را درون امتثال فرمان، اتفاق كلمـه پدید آید.» (التوسل الی الترسل، برگ ۹٦، س ۱۵، چاپ بهمنیـار).
    «تحت قدرت» شبیـه «تحت نفوذ»: (انگ.)  Under the influence of
    - «چون ایـام خشم بـه سر آید و نوبت رضا درون آید، عوض آن و تلافی آن فرمودن درون تحت قدرت فطری بشری و امكان قوت بنیت آدمـی نیـاید.» (التوسل الی الترسل، برگ ۲٦).
    «تحت تصرف» شبیـه «تحت اشغال»:  (فر.)  Sous l’ccupation de
    - «آن ولایت درون تحت تصرف خود درون آورد.» (چهار مقاله، چاپ معین، برگ ۱٦، س ۴).
    یـادآوری: مانند این تعبیر ها كه با «تحت» ساخته‌ شده‌اند، فقط درون فارسی ترجمـه‌ای دیده مـی‌شود:
    تحت این شكل (فر.)  Sous cette forme
    تحت بررسی، تحت آزمایش (انگ.) Under examination
    تحت مطالعه (انگ.)  Under study
    تحت بازجویی (انگ.)  Under investigation
    و از این قبیل‌ است: تحت تعقیب، تحت پیگرد، تحت نظر، تحت نظارت، زیر نظر.
    برخی از این گروه ها درون فارسی و فرنگی، كار صفت را مـی‌كنند مانند:
    مواد تحت بررسی (انگ.)  The material under examination
    «مجاری احوال» مانند «جریـان امور»:
    - «و درون تضاعیف آن مكاتیب از مجاری احوال خویش و كید حساد و اهمال حقوق و اصغا و اجابت كه از حضرت بخارا بنمایم خصوم او رفته بود.» (ترجمـه ی تاریخ یمـینی، برگ ٧۰، س ٧).
    - اگر محول جهانیـان نـه قضاست / چرا مجاری احوال بر خلاف رضاست  (انوری)
    گاهی دو تعبیر فارسی و فرنگی عینن مانند هم‌اند، اما معنی آن ها درون دو زبان متفاوت‌ است. مانند: «تصمـیم گرفتن» درون فارسی و «Prendre décision» درون فرانسه:
    - «عزیمت نـهضت به منظور تحری رضای او بر آن بخش تصمـیم گرفت.» (التوسل، برگ  ۱٦٦، س ۲۱) «نیز عزیمت این جانب (بر نـهضت) سوی خراسان تصمـیم گرفته بود.» (التوسل، برگ ۱۸۴، س ۱۰).
    چنان کـه دیده مـی‌شود، مسند الیـه و فاعل تصمـیم گرفت «عزیمت» هست نـه انسان، بنابراین مـیان معنی «تصمـیم گرفتن» امروز كه بـه انسان اسناد داده مـی‌شود و از زبان های اروپایی ترجمـه شده هست و تصمـیم گرفتن کـه در قدیم بـه عزم و عزیمت نسبت داده مـی شده است، تفاوت است. زیرا تصمـیم درون قدیم بـه معنی «گزیدن و گذشتن درون كار عزیمت بوده است» (واژه نامـه) ولی امروز بـه معنی اراده است.
    - «و چون امـیر ناصرالدین خاطر از كار قصدار بپرداخت، عزم غز و كفار مصمم كرد.» (ترجمـه تاریخ یمـینی، برگ ۲٧، س ٧). - «آتش غیرت درون نـهاد ناصرالدین متصاعد شد و عزم انتقام مصمم كرد.» (همان كتاب برگ ۳۱، س ۱۲).

    - «چون این جواب بـه عضدالدوله رسید خشمناك شد و عزم مقاومت و مكاوحت قابوس مصمم كرد.» (همان كتاب، برگ ۴۹، س ۱۳).
    حاصل سخن آن كه تعبیر های ترجمـه ‌ای غیر علمـی و غیر فنی كه وارد زبان ما شده است، از ده هزار متجاوز هست و نگارنده تنـها ده هزار از این اصطلاح ها را كه نمونـه ی آن ها داده شد، بـه دو زبان فرانسه و انگلیسی گرد آورده است. برخی از متعصبان، با این اصطلاح ها مخالف‌اند و وجود آن ها را درون زبان فارسی دلیل ناتوانی و ضعف آن مـی‌دانند و این امر طبیعی را مغایر غرور ملی و مخالف شئون فرهنگی ایران مـی‌دانند. ولی این اندیشـه پنداری باطل بیش نیست، زیرا درون جهان نـه زبان پاك وجود دارد نـه نژاد و فرهنگ خالص و زبان ها و فرهنگ های جهان از و پیوند با یكدیگر بـه وجود مـی‌آیند و بارور مـی‌شوند و زبان و فرهنگ پاك چیزی جز زبان و فرهنگ ناتوان نیست. نـهایت آن كه گرفتن فرهنگ و تمدن و تعبیر های بیگانـه، نباید استقلال زبان و فرهنگ ما را از مـیان ببرد، و الا اگر این كار موجب غنی شدن و بارور گردیدن آن شود، بسیـار هم مفید است. مثلن ورود عین واژه های بیگانـه درون زبانی، اگر از حد اعتدال بگذرد، خوب نیست، ولی ورود تعبیر های ترجمـه‌ای بسیـار مفید هست و نشانـه ی زنده بودن و باروری زبان است. نشانـه این هست كه زبان بـه اندازه‌ای تواناست كه مـی‌تواند ده ها هزار تعبیر ترجمـه ‌ای بیگانـه را درون خود حل كند و آن ها را هضم و جذب نماید و آن عناصر را چنان بـه رنگ ملی و محلی درون آورد، كه كسی بـه بیگانـه بودن آن ها پی نبرد و نداند كه این همـه واژه و اصطلاح از زبان های دیگر آمده است. همان طور كه درون زبان ما چنین شده است.
    وانگهی، این نفوذ درون هر زبانی دیده مـی‌شود و امری هست کاملن طبیعی؛ بـه طوری كه این تأثیر درون نوشته ی ادیبان و قلم زنان دانشمند كشور ما نیز دیده مـی‌شود. درون نوشته ی كسانی مانند دكتر صفا، دكتر خانلری، دكتر زرین‌كوب. این نشانـه این هست كه این كار نقضی به منظور زبان ما نیست.
    در این جا نمونـه هایی از این گونـه اصطلاح ها را از آثار ادیبان معاصر را نگاه مـی کنیم:
    قضاوت عجولانـه (فر.)  Le jugement hâtif
    - «و درون این قضاوت عجولانـه، از طریق انصاف و عدالت خارج گشته‌اند.» (نقد ادبی، برگ ۱۷۴، چاپ اول از دكتر زرین كوب).
    یك برهه از زمان (انگ.)  A period of time
    - «و البته واقعه‌ای كه درون یك برهه از زمان حادث مـی‌شود، تأثیرش بـه مراتب بیش تر است.» (همان كتاب، برگ ۲۵۰).
    نقش باختن و نقش بازی كردن (انگ.) To play of the role (فر.)  Jouer role
    - «درصدد بر آمد كه درون این دوره‌های تعصب و شقاق، چنان کـه باید نقش سیـاسی مؤثری ببازد.» (ادبیـات فرانسه درون دوره رنسانس، ترجمـه دكتر زرین كوب، برگ  ۹۲).
    اسكندر كبیر و دارای كبیر (فر.)  Alexandre le Grand(انگ.)  Alexandre the Great
    - آن روز كه دارای كبیر از مدد بخت / بر كند ز بن ریشـه آشوب و فتن‌ را  (بهار)
    لقب كبیر به منظور پادشاهان و رجال تعبیری هست فرنگی. زیرا درون ایران اسلامـی بـه چنین پادشاهی «سلطان اعظم» «پادشاه جهانگیر» و غیره مـی‌گفته‌اند.
    نتایج درخشان (انگ.)  Brilliant results
    - «قالب‌شكنی شعر نو همـیشـه و همـه جا نتیجه درخشان بـه بار نیـاورده است، اما ... .» (شعر بی‌دروغ شعر بی نقاب، برگ ۲۸۰، چاپ اول از دكتر زرین‌كوب).
    كار درخشان (انگ.)  The brilliant work
    - كار بزرگ و درخشان (تاریخ زبان، دكتر خانلری، برگ ۲۰۴، ج ۱).
    تصمـیم گرفتن (فر.)  Prendre decision 
    - تصمـیم بـه ترك وطن گرفت. (با كاروان حله، برگ ٦۳، تألیف دكتر زرین‌كوب).
    پر كردن گودال، پر كردن شكاف (انگ.)  To fill the gap
    - «باید گودالی را كه مـیان عواطف و افكار دیروزی و امروزی دهن باز كرده است، هر چه زودتر پر كنیم» (خطابه ی دكتر رعدی درون فرهنگستان، از مجله ی گوهر شماره ی ۱۱ و ۱۲، سال ۱۳۵۲، برگ  ۱۰۰۹).
    سازمان بـه اصطلاح ملی (انگ.)  So – called national organiatiuon
    - «سازمان بـه اصطلاح ملی، با این پول های بـه قول خودش بی‌بركت ... .» (سه تار از جلال آل احمد).
    مرحله ی ابتدایی (فر.)  La periode primitive
    - «و هنوز آن مرحله ی ابتدایی نگذشته است.» (دانشمند واقعی و معرفت حقیقی از عباس اقبال).
    امور اجتماعی (فر.)  Les affaires ocials(انگ.) The social affairs
    - «همـین امر سبب بود كه بـه تدریج دست برخی از مشایخ درون امور اجتماعی گشوده شود.» (تاریخ ادبیـات درون ایران، ج ۳، چاپ اول، برگ ۱۸۳، تألیف دكتر صفا)
    اتخاذ سیـاست (فر.)  Prendre une diplomatie
    - «پادشاهان زمان خصوصن سلاطین سلجوقی نیز با سیـاست مذهبی خاصی كه اتخاذ كرده بودند، نسبت بـه مذاهب اهل سنت تعصب مـی‌ورزیده‌اند.» (تاریخ ادبیـات درون ایران، ج ۲، برگ ۱۴۱، چاپ دوم).
    وحدت عمل (فر.)  Unite d’action  
    - «این مقاومت ها اگر با نقشـه و تدبیر و وحدت عمل همراه بود، مسلمن كار مغول را مـی‌ساخت.» (تاریخ ادبیـات درون ایران، ج ۳، برگ ۵۹، چاپ اول).
    «در درجه ی اول»، «در درجه ی اول اهمـیت» و «اثر جاودانی» نیز از اصطلاح های ترجمـه ‌ای است.
    در درجه ی اول (فر.)  En premier lieu
    - «آن چه به منظور ما درون درجه ی اول اهمـیت واقعیت است، خود شخصیت‌ شعری وعرفانی حافظ و اثر جاودانی اوست.» (مقام حافظ، برگ ۸، از استاد همایی).

    - «اما از این نكته نمـی‌توان نتیجه گرفت كه بیـان اعتبار و ارزش چندانی ندارد یـا درون درجه ی دوم اهمـیت است.» (مجله سخن، سال هفتم، شماره نـهم، برگ ۸۳۴، مقاله دكتر خانلری).
    «تحت طبع و زیر چاپ»:
    - «این كتاب عظیم كه نخستین دائره‌المعارف زبان فارسی است، از چند سال بـه این طرف بـه خرج دولت تحت طبع است.» (سخن، شماره ۱، سال هفتم، برگ ۹۳، مقاله ی دكتر خانلری).
    قابل توجه (فر.)  Remarquble
    - «گاهی قطعات مطبوع انشایی نیز درون این گونـه كتب ملاحظه مـی‌شود، كه قابل توجه است.» (گنجینـه سخن، ج ۱، برگ ۱۱۹ از دكتر صفا).
    در جریـان بودن (فر.)  Etre au conrant de
    - «در سایر بلاد عراق و خراسان هم این نوع كشمكش های مذهبی دایمن درون جریـان بود.» (تاریخ ادبیـات درون ایران، ج ۲، برگ ۱۴۷، تألیف دكتر صفا).
    دوره ی طلایی (فر.) Temps dore (انگ.)  Golden age
    چون گشت ز نو زمانـه آزاد / ای كودك دوره ی طلایی (دهخدا)
    دستگاه تبلیغاتی:
    - «و به منظور جلب عامـه، دستگاه تبلیغاتی مرتبی بـه وجود آوردند.» (با كاروان حله از دكتر زرین‌كوب، برگ ٦٦).
    وارد بحث شدن:
    - «مـی‌توانیم بـه بحثی كه درون این جا مورد نظر ماست، وارد شویم.» (مجله ی سخن، مرداد ۱۳۳۴، سال ششم، برگ ۴۷۳، نوشته ی دكتر خانلری).
    برخی از موردها:
    - «در برخی از موردها شاعر مـی‌تواند از مـیزان اصلی وزن تجاوز كند.» (مجله سخن، سال پنجم، شماره هفتم، برگ ۴۹۷، مقاله ی دكتر خانلری).
    محكوم كردن بـه معنی مجازی:
    - «زبان‌آوری‌های تملق‌آمـیز شاعران را لغو و عبث مـی‌شناسد و محكوم مـی‌كند.» (با كاروان حله، برگ ۸۰، چاپ اول).
    عمق اشیـاء:
    - «اصلن نمـی‌خواهند درون عمق اشیـاء تأمل كنند.» (با كاروان حله، برگ ۷٦).
    معطوف داشتن توجه:
    - «از اواسط سده ی هجدهم منابع و ذخایر شرق، توجه جهان جویـان اروپا را بـه خود معطوف داشته بود.» (نقد ادبی، برگ ۱۸۵، چاپ اول).
    افق نظر:
    - «فرهنگ و ادب یونان ... افق نظر آن ها را توسعه بخشید.» (نقد ادبی، برگ ۲۷۹).

    در پیش چشم داشتن:
    - «برای او كه خاطره قهرمانی های محمد را هنوز درون پیش چشم مـی‌داشت ... .» (با كاروان حله، برگ ٧۰).
    در رأس چیزی قرار داشتن:
    - «سخنوران فارس، یعنی غزل سرایـان بزرگ سده های هفتم و هشتم كه سعدی و حافظ درون رأس آن ها قرار دارند.» (دكتر خانلری، مجله سخن، شماره ی ۷، سال پنجم، برگ ۴۹٦).
    فوق‌الذكر (فر.)  Sus – mentionné
    «علاوه بر عوامل و اسباب فوق‌الذكر، بدیـهه‌گویی را امرا و سلاطین خیلی پسند مـی‌كردند.» (شعر العجم، شبلی نعمانی، برگ ۱۱، ج ۴، ترجمـه ی فخر داعی).
    و از این قبیل هست این اصطلاح ها:
    سیر تدریجی (تاریخ ادبیـات درون ایران، برگ ۳۲٧، ج ۲)

    شدت عمل (همان كتاب، ج ۳، برگ ۴۳، چاپ اول)

    فقر عمومـی (همان كتاب، برگ ٧٧).
    شرایط نامساعد:
    - «اگر از فردی كه تحت شرایط نامساعدی زیسته جرمـی سر زند، مقصر جامعه است.» (فرهنگ شعرهای حافظ، تألیف دكتر احمدعلی رجایی، برگ ۲۳، مقدمـه).
    تحت تأثیر:
    - «پوست باز كرده حتما بگوید كه من بنده را درون آغاز امر تحت تأثیر اطلاعاتی كه بعدن دانسته شد بر پایـه ی عدم اطلاع استوار است.» (همان كتاب، برگ ۱۴، مقدمـه).
    تحت اشغال:
    - «ایران تحت اشغال حكام عرب بود.» (همان كتاب، برگ ۱٧، مقدمـه).


    تأثیر ترجمـه درون شعر فارسی


    شاعران ما بسیـاری از شعرها و عبارت های عربی و فرنگی را بـه شعر فارسی درون آورده‌اند مانند:
    - گفت پیغمبر كه احمق هر كه هست / او عدوی ما و غول و رهزن هست (مولوی)
    - كه ترجمـه حدیث «العاقل صدیقی و الاحمق عدوی» است.
    - آسمان بار امانت نتوانست كشید / قرعه كار بـه نام من دیوانـه زدند (حافظ)
     كه ترجمـه این آیـه است: «انا عرضنا الامانـه ی علی السموات و الارض و الجبال». و ده ها شعر دیگر مانند:
    - گفت پیغمبر كه چون كوبی دری / عاقبت ز آن درون برون آید سری  (مولوی)
    - گفت پیغمبر بـه آواز بلند / با توكل زانوی اشتر ببند (مولوی)
    علاوه بر این بسیـاری از تعبیر ها و تشبیـه های شاعرانـه ی فارسی از عربی ترجمـه شده‌اند. مانند رز، داس مـه نو، خنده ی جام و ده ها مانند آن.
    در این زمـینـه بـه مقاله ی نگارنده تحت عنوان «تقلید و ابداع درون تشبیـهات و استعارات حافظ» كه جزء «مجموعه مقالات درباره ی حافظ» بـه وسیله ی دانشگاه شیراز چاپ شده است، نگاه كنید.
    در زمان ما نیز بسیـاری از شاعران مانند دكتر حمـیدی، دكتر خانلری، نادرپور، پروین اعتصامـی، بهار و حسن هنرمندی شعرهای اروپایی را بـه شعر فارسی درون آورده و یـا تحت تأثیر آن شعرها، شعر سروده‌‌اند. مانند عقاب خانلری و زورق مست هنرمندی كه ترجمـه ای هست از شعر رمبو.
    اینك چند نمونـه ی دیگر از تأثیر ترجمـه درون شعر فارسی:
    - جرعه بر خاك همـی ریزیم از جام / جرعه بر خاك همـی ریزند مردان ادیب
    - با جوانمردی بسیـار بود چون نبود / خاك را از قدح مرد جوانمرد نصیب (منوچهری، برگ ٦، چاپ  ۱۳۱۸)
    - اگر خوری جرعه‌ای فشان بر خاك / از آن گناه كه نفعی رسد بـه غیر چه باك (حافظ)
    متأثر از:
    شربنا و اهرقنا علی الارض فضله / و للارض من كاس الكرام نصیب
    و این عبارت درون بسیـاری از شعرهای فارسی تأثیر كرده است.
    ما خلقنا السموات و الارض و ما مـیانـهما لاعمـیان:
    - جهان را نـه بر بیـهده كرده‌اند / ترا نز پی بازی آورده‌اند
    - خرامـیدن لاجوردی سپهر / همان گرد گردیدن ماه و مـهر
    - مپندار كز بهر بازیگریست / سراپرده‌ای این چنین سرسریست
    النصح عندالملاء تقریع:
    - هر نصیحت كه بر ملا باشد / آن نصیحت بـه جز فضیحت نیست
    تدارك فی آخر العمر مافاتك فی اوله:
    - بـه طهارت گذران منزل پیری و مكن / خلعت شیب چو تشریف شباب آلود (حافظ)
    كفران الن مزیلها:
    - شكر نعمت نعمتت افزون كند / كفر نعمت از كفت بیرون كند (مولوی)
    مثل المومنین فی توادهم و تراحمـهم و تعاطفهم مثل الجسد اذا اشتكی منـه عضو تداعی له سائرا‌بی بالسهر و الحمـی. (حدیث نبوی): حال مومنان درون دوستی و ابراز رحمت با یكدیگر مانند پیكر انسان است، كه چون عضوی از آن بـه درد آید، باقی اعضای آن پیكر با بی‌خوابی و تب، با آن عضو همدردی مـی‌كند:
    - بنی آدم اعضای یك پیکرند / كه درون آفرینش ز یك گوهرند
      چو عضوی بـه درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار  (سعدی)
    از بررسی این یـادداشت ها درون مـی‌یـابیم كه وجود ده ها هزار اصطلاح ترجمـه ای درون فارسی نشان مـی‌دهد كه آینده زبان ما درون دست ترجمـه گران است. زیرا این تعبیر ها بر اثر نیـاز روزافزونی كه ما بـه غرب و علوم و فنون آن داریم بیش تر و بیش تر خواهد شد. باری تأثیر ترجمـه درون زبان فارسی امروز که تا به حدی هست كه زبان ترجمـه عملن بـه صورت زبان سنجیده و معیـار (زبان استاندارد) درون آمده هست و رادیو و تلویزیون و روزنامـه‌ها هر روز این زبان را بیش تر ترویج مـی‌كنند.
    حال كه چنین هست چرا ما زبان خود را بـه زیر دست نیمـه مترجمان و اندك مایگان رها سازیم؟ چرا صدها ترجمـه گر زبر دست تربیت نكنیم كه زبانی بـه تر از آن چه فعلن هست، بـه مردم عرضه نمایند؟ چرا كسانی را كه بتوانند اخبار و کتاب ها و مقالات علمـی را با زبانی پاكیزه به منظور ملت ایران ترجمـه كنند بـه كار نگماریم؟ به منظور این كار مـهم حتما با استعدادترین جوانان را به منظور فرا گرفتن رشته ی ترجمـه كه درون این كشور بـه شكل صحیح و پیش رفته‌ای تدریس نمـی‌شود، بـه دیـار دیگر بفرستیم.
    و علاوه بر این، این رشته را درون مدارس عالی خود توسعه دهیم و برای كلاس های ترجمـه خود استادان متخصص خارجی استخدام كنیم. زیرا ما درون ایران یـا استادان متخصص ترجمـه نداریم و یـا اگر داشته باشیم، اندك‌اند. معلمان كلاس های ترجمـه ما بیش تر معلم زبان خارجه‌اند نـه معلم ترجمـه. و ما نباید معلم این دو رشته را یكی فرض كنیم. و چون سرنوشت زبان فارسی بـه دست ترجمـه گران است. حتما خبرگان و كارآمدان این گروه را با حقوق كافی درون رادیو و تلویزیون و روزنامـه‌های پر انتشار، بـه كار گماریم؛ زیرا زبان این مؤسسات غول‌آسا، بیش از هر زبانی درون گفته و نوشته مردم اثر مـی‌گذارد.
    باید تأكید كنم كه ترجمـه، به منظور زبان ما و برای زبان كشورهای جهان سوم نقشی بنیـادی و حیـاتی دارد و این نكته‌ای هست كه سازمان علمـی و فرهنگی ملل متحدد نیز آن را گوشزد كرده است. اگر ما درد زبان داریم و اگر بـه سرنوشت زبان فارسی كه با ملیت ما همزاد هست علاقه‌مندیم، حتما حداقل، هزار مترجم خوب به منظور رشته‌های مختلف علمـی و فنی و ادبی و هنری و خبری تربیت كنیم. آن گاه مـی‌توانیم بگوییم كه كاری به منظور زبان ملی خود كرده‌ایم. درون غیر این صورت‌، هجوم زیـاده از حد واژه های بیگانـه و رواج ترجمـه‌های نارسا و ناقص و نامطلوب بـه زبان ما آسیب فراوان خواهد رسانید و آن را بـه راهی دیگر سوق خواهد داد. که تا جایی كه درك زبان امروز به منظور نسل بعد ممكن نخواهد بود. بـه ویژه اگر ترجمـه نارسا و بد با واژه‌سازی ناساز و غیر علمـی همراه باشد.
    نتیجه ی دیگری كه از این مقاله بـه دست مـی‌آید، این هست كه ترجمـه ی تحت اللفظی ممكن نیست و هر ترجمـه ای كم و بیش رنگی از آزادی دارد؛ زیرا بـه گفته ی زبان شناسان، موزاییك دو زبان کاملن بر هم منطبق نیست و ترجمـه اگر صبغه‌ای از آزادی نداشته باشد، ترجمـه‌ای موفق نیست و در این رساله هم دیدیم كه یك كلمـه گاهی با یك گروه ترجمـه مـی‌شود و گاهی با یك جمله و دیدیم كه یك پیشاوند گاهی با یك اسم ترجمـه مـی‌ شود و گاهی با كلمـه ی دیگری كه بعد از آن مـی‌آید.
    و مترجم ایمن و دقیق كسی نیست كه تحت اللفظی ترجمـه كند، زیرا این كار عملی نیست، بلكه كسی هست كه واژه ها و گروه ها و جمله‌ها را با دقتی هر چند بیش تر بـه فارسی بر گرداند، اگر چه به منظور این كار لازم آید كه پساوندی را تبدیل بـه پیشاوند یـا جزء پیشین كند، یـا بر عكس، و اگر چه باشد یك كلمـه را با دو یـا چند كلمـه و یـا یک  جمله ترجمـه  کند.

    - - -

    پی‌نوشت ها:
    ۱- عاریـه یـا قرض یـا وام را درون اصطلاح زبان شناسی درون فرانسه Emprunt و در انگلیسی Borrowing مـی‌گویند.
    ۲- مراد از "واژگان" مجموعه ی واژه های یک زبان است.
    ۳- به منظور دیدن این گونـه واژه‌ها و تعبیر های ترجمـه‌ای، بـه کتاب های تفسیر فارسی از قرآن و به فرهنگ نامـه‌های عربی بـه فارسی نگاه كنید: بـه کتاب هایی مانند: ترجمـه ی تفسیر طبری، كشف الاسرار، تفسیر ابوالفتوح، تفسیر قرآن مجید (تصحیح دكتر متینی)، مقدمـه ی الادب زمخشری، المرقاه ی الدیب نطنزی، تاج المصادر بیـهقی، ترجمان القرآن و غیره.
    ۴- به منظور دیدن این گونـه واژه ها و تعبیر ها بـه مقاله ی «ترجمـه از زبانی بـه زبان دیگر» نوشته آقای محمد طباطبایی درون مجله ی وحید، سال سوم، شماره ششم نگاه كنید.
    ۵- درون عربی مفعول مطلق سه گونـه است: نوعی، عددی و تأكیدی.
    ٦- به منظور دیدن مثال های بیش تر بـه تاریخ بیـهقی برگ‌های ۴۴ و ۳۸ و ۴۲ و ۲۰٧، مصحح دكتر فیـاض و دكتر غنی نگاه كنید.
    ۷- درون زبان انگلیسی هم اصطلاحی هست به نام «The Cognate Object» كه "مفعول هم ریشـه" معنی مـی‌دهد و با مفعول مطلق منطبق هست مانند: او زندگانی كرد، زندگی درازی  He lived long life
    ۸- از این گونـه مطابقت‌ها درون کتاب های تفسیر فراوان است. بـه مقاله ی نگارنده زیر عنوان «نشانـه جمع و قید» درون مجله ی وحید، سال دوم، شماره اول نگاه كنید.
    ۹- مانند: به منظور همـیشـه، به منظور مدت یك سال.
    ۱۰- .G. Lazard, la langue de plus Anciens Monuments de la prose
    پاریس، ۱۹٦۳، برگ ۱۹۷ و برای دیدن شواهد بیش تر درباره مطابقت صفت و موصوف بـه كتاب لازار بندهای ۱۵۵ و ۱۵٦ نگاه كنید.
    ۱۱- تاریخ ادبیـات درون ایران، ج ۱، برگ ۱۴۴، تألیف دكتر صفا.
    ۱۲- بـه واژه‌های نو فرهنگستان نگاه كنید.
    ۱۳- از آن جمله است:
    مجموعه اصطلاح ها علمـی، چاپ دانشگاه تهران.
    فرهنگ حقوقی، تألیف جعفر لنگرودی.
    فرهنگ بازرگانی، تألیف ن. راست.
    فرهنگ فنی نفت بـه انگلیسی، فرانسه، آلمانی و فارسی از جلال‌الدین توانا.
    فرهنگ اصطلاح ها كشاورزی از ابوالحسن گنیلی.
    فرهنگ حقوق از دكتر حسین‌قلی كاتبی.
    ۱۴- درون این مقاله «ا» (الف) نشانـه ی انگلیسی و «فر» علامت فرانسه است.
    ۱۵- این اصطلاح هنگامـی بـه كار مـی‌رود كه كسی كتابی را کـه نوشته هست به كسی پیشكش مـی‌كند.
    ۱٦- رضایت غلط مشـهور است. بـه این سبب اخیرن ادیبان بـه جای عدم رضایت «نارضایی» بـه كار مـی‌برند.
    ۱۷- Intensifier
    ۱۸-  به دستور عبدالعظیم قریب نگاه كنید.
    ۱۹-  (انگ.) Exchange of view (فر.) Echange de vue
    ۲۰- پرده ی آهنی (انگ.)  Iron curtain (فر.) Rideau de fer

    از: سوره مـهر

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    ویژگی های یک ترجمـه ی خوب ادبی
     

    شماره ی نوشته: ۱۲ / ۱۱

    محمد قاضی

    ویژگی های یک ترجمـه ی خوب ادبی

    از نظر همـه ی اهل فن، ترجمـه ی خوب و موفق ادبی آن ترجمـه ای هست که بتواند بـه پرسش های هفتگانـه ی زیر پاسخ مثبت بدهد:

    ۱- آیـا ترجمـه، مفهوم متن اصلی را رسانده است؟

    پاسخ درست بـه این پرسش درون درجه ی نخست بستگی بـه این دارد کـه مترجم نـه تنـها بـه زبان خود از دید ادبی وارد باشد که تا بتواند مفهومـی را کـه از متن خارجی گرفته هست به طرز درستی بـه زبان خود بیـان کند، بلکه حتما چه با معلومات اکتسابی خود درون تحصیل زبانی کـه از آن ترجمـه مـی کند و چه از راه کمک گرفتن از کتاب های فرهنگ، مفهوم درست متن را دریـابد.

    به عنوان مثال درست هست که واژه ی "گره ناد" درون زبان فرانسه بـه معنی انار و "گره نادیـه" بـه معنی درخت انار است، ولی اولی بـه معنی نارنجک و دومـی بـه معنی نارنجک انداز هم هست و مترجمـی جمله ای فرانسوی را چنین ترجمـه کرده بود: «دو درخت انار درون راه فرانسه خشک مـی شدند» و حال آن کـه منظور نویسنده این بود: «دو نارنجک انداز بـه فرانسه برمـی گشتند». اشتباه گرفتن نارنجک انداز با درخت انار باز محملی دارد، ولی روشن نیست چرا مترجم فعل فرانسوی "برگشتن" را بـه "خشک شدن" ترجمـه کرده است؟ لابد فکر کرده بوده کـه درخت کـه نمـی تواند برگردد، بعد منظور از برگشتن درخت، خشک شدن آن است. دیگر فکر نکرده بود کـه در راه فرانسه درخت اناری وجود ندارد.

    ۲- آیـا لحن نویسنده حفظ شده است؟

    نویسندگان همـه مثل هم نیستند و سبک نگارش و زبان ایشان بـه تناسب ویژگی های روحی و فکری و اخلاقی شان با هم فرق مـی کند. نیکازانتساکیس نویسنده ی یونانی، آدمـی بوده هست شوخ و بذله گو و خوش طبع و خوش بیـان. رومن رولان نویسنده ی فرانسوی آدمـی بوده هست خشک و جدی. آناتول فرانتس مردی بوده هست شیرین زبان ولی همـیشـه درون گفته هایش از نیش زدن و طنز و تمسخر دریغ نمـی کرده است. نویسنده ای مانند سنت اگزوپری (نویسنده ی شازده کوچولو) طبعی حساس و شاعرانـه داشته هست و دیگری چنین خصوصیـاتی نداشته است.

    این ویژگی های روحی و فکری و ذوقی نویسندگان بی شک درون نوشته های آنان بازتاب مـی یـابد. و به عنوان مثال اگر شما بـه آثار نیکازانتساکیس مانند "آزادی یـا مرگ" یـا "مسیح باز مصلوب" یـا "زوربای یونانی" نگاه کنید پی مـی برید کـه شوخ طبعی و لوندی از سر که تا پای کلمات او مـی ریزد.

    بر عکس، اگر کناب "مـهاتما گاندی" اثر رومن رولان یـا یکی دیگر از کارهای او را بخوانید، مـی بینید کـه آن بزرگوار اندک لحن شوخی و مسخرگی یـا شیرین زبانی و طنز گویی درون گفتار و قلمش نیست و عین مطلب مورد نظرش را خشک و بی پیرایـه بـه روی کاغذ آورده است. یـا اگر "جزیره ی پنگوئن ها"ی آناتول فرانس را بخوانید، مـی بینید کـه آن مرد چه اندازه طنز و تمسخر درون گفتار و در نوشته هایش دارد.

    مترجم موفق آن هست که درون ترجمـه اش بتواند همان خصیصه های گفته شده ی مربوط بـه هر نویسنده را حفظ کند و لحن ترجمـه اش درون ترجمـه ی اثری از مثلن آناتول فرانتس با مارسل پروست فرق داشته باشد.

    مترجم ممکن هست متن را فهمـیده باشد، ولی لحن کلام را درنیـافته باشد. ما درون فارسی مثلی داریم کـه مـی گوییم بفرما و بنشین و بتمرگ هر سه بـه یک معنی است، ولی مـیان لحن کلام "بفرما" با لحن "بتمرگ" زمـین که تا آسمان فرق است. حال اگر مترجم محترم "بفرما" را "بنشین" یـا "بتمرگ" یـا برعکس، ترجمـه کند، مفهوم متن را رسانده ولی لحن متن اصلی را مراعات نکرده است.

    ۳- آیـا مترجم زبان خاص و متناسب با متن را دریـافته است؟

    نویسنده ای چون سروانتس کـه چهار صد سال پیش مـی زیسته یـا چون بوکاچیو کـه هم دوره ی حافظ و مولانا عبید بوده است، یـا رابله ی فرانسوی یـا شکسپیر انگلیسی درون زمان هایی مـی زیسته اند کـه نثر آن ها با نثر امروزی فرق داشته است. چنان کـه نثر مرزبان نامـه یـا کلیله و دمنـه یـا گلستان سعدی با نثر معاصر ما مثلن با نوشته های محمد حجاری یـا بزرگ علوی یـا جمال زاده فرق دارد. من اگر "دن کیشوت" سروانتس کـه مربوط بـه چهار سال پیش هست یـا "دکامرون" بوکاچیو کـه در ششصد سال پیش نوشته شده هست را با همان نثر و زبانی ترجمـه کرده بودم کـه مثلن "شازده کوچولو"ی سنت اگزوپری یـا "نان و " اینیـاتسیو سیلونـه را ترجمـه کرده ام، بدون شک ترجمـه ی موفقی نمـی شد. این جا هست که مترجم توانا آقای نجف دریـابندری درون یکی از نوشته هایشان بـه این نکته اشاره کرده و گفته هست که: «محمد قاضی درون ترجمـه ی "دن کیشوت" زبان خاص متناسب با متن را دریـافته است». حتا درون مـیان آثار نویسندگان هم دوره نیز اختلاف زبان وجود دارد.

    یک نویسنده ادبی و کتابی مـی نویسد، دیگری عامـیانـه یـا بـه اصطلاح "آرگو" مـی نویسد. یکی نثرش زیبا و شاعرانـه هست و دیگری خشک و روزنامـه ای است. مترجم حتما حواسش را جمع کند و زبان متناسب با نوشته ی اصلی را بیـابد. رعایت این نکات هست که ترجمـه را از حالت فن و حرفه ی صرف بودن درون مـی آورد و به آن جنبه ی هنری مـی دهد و بدین ترتیب هر خواننده ای از خواندن این ترجمـه ها پی مـی برد کـه زبان نویسندگان مختلف با هم فرق داشته است.

    ۴- آیـا مترجم واژه های درست و دقیق و خوش آهنگی بـه جای واژه های متن اصلی برگزیده است؟

    واژه ها درون زبان های خارجی نیز همچون درون زبان فارسی معنی های متعدد دارند و گاه برعکس، به منظور یک معنی واحد واژه های گوناگون هست. درون "دن کیشوت"، سروانتس با لحن خاص خود آن پهلوان پنبه را بـه صورتی توصیف کرده هست که همـیشـه قیـافه ی غم زده و محزونی دارد و من آن را بـه صورت "پهلوان افسرده سیما" آوردم کـه به گمانم از "پهلوان غمگین چهره" یـا "محزون قیـافه" خوش آهنگ تر است. برگزیدن واژه های خوش آهنگ و درست و دقیق یکی از جنبه های هنری کار ترجمـه هست که بر ارج و قدر آن بـه اندازه ی زیـادی مـی افزاید.

    ۵- آیـا منرجم درون ترجمـه ی خود، دستور زبان را رعایت کرده است؟

    درست بودن هر نوشته بسته بـه آن هست که درون آن اصول و قاعده های دستور زبان رعایت شده باشد، وگر نـه، آن نوشته غلط و از دید ادبی بدون ارزش خواهد بود. بـه کار بردن واژه هایی کـه از نظر دستوری نادرست هستند نیز مشمول این شرط است. درون ترجمـه ای بـه واژه ی "گزارشات" برخوردم کـه دلم بـه هم خورد. جمع بستن "گزارش" کـه یک واژه ی زیبای فارسی هست با "ات" عربی از آن کج سلیقگی های زننده هست و نیز اغلب دیده ام کـه در نرجمـه رعایت فعل ها بـه مقتضای زمان نشده هست یـا این کـه ضمـیر "آن ها" کـه ویژه ی اشیـاء هست برای اشخاص بـه کار رفته هست و بـه جای آن کـه بنویسد: "آنان" یـا "ایشان" رفتند، نوشته است: آن ها رفتند. این مراعات ن دستور زبان نیز کـه به درست نویسی مربوط مـی شود، درون پایین آوردن ارزش ترجمـه و هر نوشته ی دیگری بسیـار موثر است.

    ٦- آیـا طول کلام یـا برعکس، ایجاز نویسنده ی اصلی رعایت شده است؟

    این مساله بـه امانت درون ترجمـه مربوط مـی شود. گاه پیش مـی آید کـه نویسنده ی اصلی مطلبی را درون یک کلمـه یـا درون یک جمله ی کوتاه بیـان کرده است. ولی مـی بینیم کـه مترجم آن را به منظور ادای مقصود کافی ندانسته و به شرح و بسط آن مـی پردازد کـه البته بـه خود نویسنده ربطی ندارد و مترجم از خودش آورده است.

    پیدا هست که چنین کاری از رعایت امانت بـه دور هست و اگر بـه راستی هم آن واژه یـا آن جمله نیـاز بـه شرح و بسط بیش تری داشته باشد، مترجم خوب هست که درون پاورقی یـا پی نوشت بـه شرح و تفسیر آن بپردازد و بنویسد کـه مثلن درون این جا منظور نویسنده چنین و چنان است. مترجم معروفی کـه نیـازی بـه نامـیدن او نیست، گاه بوده کـه یک کتاب ششصد صفحه ای را درون یک صد یـا یک صد و بیست صفحه آورده و گاه برعکس، از یک اثر صد صفحه ای کتابی بـه حجم و قطر سیصد چهار صفحه ساخته است. پیدا هست که درون هر دو مورد ترجمـه وفادار نیست و ربطی بـه متن اصلی ندارد و از این رو نمـی توان ارزشی به منظور آن قایل شد.

    در ادبیـات خودمان نیز مـی بینیم کـه مثلن خیـام یـا سعدی یـا حافظ یک دنیـا مطلب را درون یک بیت یـا رباعی یـا یک قطعه گنجانده اند، حال اگر مترجم فرانسوی یـا انگلیسی یـا هر زبان دیگری از آن بیت یـا رباعی یـا قطعه کتابی بنویسد، این دیگر ترجمـه نیست، تفسیر است.

    ۷-  آیـا بـه نقطه گذاری (نشانـه های نگارشی) اهمـیت لازم داده شده است؟

    در زبان فارسی کلاسیک، نقطه گذاری ِ مرسوم درون نوشته های خارجی، وجود نداشت و از این رو مثلن یک متن پرسشی را بـه لحن عادی مـی خواندند و یـا معلوم نبود کـه جمله درون کجا بـه پایـان رسیده یـا نرسیده و این مساله مشکلات بسیـاری را درون کار خواندن پیش مـی آورد. اصول نقطه گذاری و به کارگیری نشانـه های نگارشی از هنگام آشنایی با ادبیـات خارجی، درون نوشته های فارسی نیز وارد شده و لازم هست که مترجم درون متن خود آن ها را رعایت کند که تا جمله های پرسشی از جمله های تعجبی و تحسینی تمـیز داده شود و معلوم شود کـه جمله درون کجا بـه پایـان رسیده یـا نقل قول از کیست و همـه ی نکات دیگر "نقطه گذاری" punctuation تامـین شود.

    از مجموعه ی اصول و قاعده هایی کـه در بالا گفتیم و رعایت آن ها را درون ترجمـه شرط لازم به منظور کام یـابی و توفیق درون این کار دانستیم، چنین نتیجه مـی گیریم کـه به طور کلی کار ترجمـه دارای دو بخش بنیـادی است:

    ۱- یـافتن مفهوم و پیـام بیـان شده درون متن مورد ترجمـه.

    ۲- یـافتن لحن و سبک نویسنده و بازتاب آن درون متن ترجمـه.

    بخش نخست را "معادل مفهوم" و بخش دوم را "معادل سبک" مـی نامند و مجموع آن ها "معادل کامل متن اصلی" خوانده مـی شود.

    در متن های ادبی، سبک شامل ویژگی هایی مانند لحن سخن، طنز و لطیفه، زبان ادبی یـا عامـیانـه، انتخاب وازه ها، بازی با کلمات، فشرده یـا بسیط بودن یـا کوتاه و بلند بودن جملات و نقطه گذاری است.

    - - -

    از: درباره ی هنر و ادبیـات، بـه کوشش ناصر حریری، کتاب سرای بابل، بابل، ۱۳٦٧

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    تاثیر ترجمـه درون زبان و ادبیـات فارسی
     

    شماره ی نوشته: ۱۱ / ۱۱

    ژولی مـیثمـی، لیلا اکبری، ابوالفضل حری

    تاثیر ترجمـه بر زبان و ادبیـات فارسی

    تحول آغازین ادبیـات فارسی معاصر درون چندین پژوهش مـهم بررسی شده است. این پژوهش ها کـه با نوشته های ادوارد جی براون درباره ی گرایش های ادبی معاصر آغاز شد، چندین پژوهش مـهم درباره جنبه های خاص و عام ادبیـات فارسی را درون پی آورد. این پژوهش ها نکته های زیـادی درباره ی روزنامـه نگاری و ابداع مقاله ی مطبوعاتی، نخستین تجربه ها درون زمـینـه ی ادبیـات داستانی، و کوشش به منظور بازآفرینی نمایش‌نامـه هایی بـه سبک اروپایی درون فرهنگ ایرانی بـه ما آموخته‌اند. با این حال، هنوز چندین پرسش مـهم درباره این دوره بی پاسخ مانده است. این پرسش ها تأثیر خاص ترجمـه ی ادبی و تأثیر اقتباس ادبی درون تکامل ادبیـات فارسی معاصر را مورد توجه قرار مـی دهند: ترجمـه ی آثار ادبی که تا چه اندازه الگوهایی بکر درون دیدرس نویسندگان قرار داد و تا چه اندازه مخاطبان تازه را بـه خواندن آثار ادبی مشتاق کرد (آن گونـه کـه مخاطبان پذیرای این متن ها، یـا بـه تر هست بگوییم: خواستار این متن ها شوند)؟
    تاریخ ترجمـه ی ادبی درون ایران ظاهرن هنوز بـه نگارش درون نیـامده است. که تا آن جا کـه ما اطلاع داریم تاریخ دانان ادبیـات فارسی معاصر، تنـها اشاره ای گذرا بـه آن کرده اند (گرچه بیش ترشان بر این باورند کـه ترجمـه ی ادبی درون خلق ادبیـات و ارایـه ی  الگوهای سبکی و نمونـه‌وار بـه نویسندگانی کـه قصد داشتند جای گزینی به منظور گونـه‌های سنتی ادبی بیـابند، تأثیری بـه سزا داشته است). همچنین که تا به حال درون بررسی و طبقه بندی آثار ترجمـه شده، ارزیـابی کیفیت این ترجمـه ها، شناخت مخاطبان آن ها، تعیین مـیزان استقبال مردم و دلایل آن، یـا برآورد تأثیر این ترجمـه ها بر تحول ادبی معاصر، اقدامـی نظام مند صورت نگرفته است. بخش آغازین این مقاله، طرحی کلی از دامنـه ی تأثیر ترجمـه بر آثار ادبیـات داستانی بعد از مشروطه را ارایـه مـی دهد.
    عصر ترجمـه و اقتباس ادبی، بـه همراه تجدد ادبی، سرآغاز و پایـانی مـهم دارد: سال 1854، تاریخ درگذشت قاآنی، آخرین شاعر بزرگ سبک نئوکلاسیک درون دوره ی قاجاریـه؛ و سال 1921، تاریخ انتشار "یکی بود، یکی نبود" جمال زاده و "افسانـه" نیمایوشیج. هر یک از این دو نویسنده، نماینده ی دگرگونی درون ذوق ادبی و نیز اوضاع حاکم بر این برهه از جامعه ی ایران بـه شمار مـی آیند؛ تغییری کـه عمدتن از پیوند مداوم با غرب ایجاد شده و ابزار اصلی آن نیز ـ صد البته ـ ترجمـه بود.
    جمال زاده و نیما تحول تاریخی و فرهنگی این پیوند را نشان مـی دهند. بـه گفته ی یـان ریپکا، قاآنی از مـیان معاصران خود، نخستینی بود کـه با زبان های اروپایی (به‌ ویژه فرانسه ـ با ترجمـه کتابی درباره گیـاه شناسی ـ و نیز اندکی زبان انگلیسی آشنایی داشت. اما این داد و ستد اندک با غرب ـ کـه عمدتن سمت و سویی کاربردی داشت ـ بر سبک این شاعر درباری کـه شاید بـه ترین نماینده ی ذوق ادبی دوره ی قاجار بود، تأثیر چندانی نداشت. این ذوق و سلیقه ها کم‌کم از مـیان رفتند و سلیقه های ادبی بیش تر غربی جای گزین آن ها شد. تحولی کـه نـه تنـها درون نوشته های جمال زاده، بلکه درون شخصیت این نویسنده ایرانی نیز (که بیش تر عمر خود را درون خارج از کشور گذراند و نخستین کتابش را درون برلین چاپ کرد) آشکارا نمایـان است. اگرچه موضوعات مورد علاقه ی جمال زاده بیش تر موضوعاتی برخاسته از فرهنگ سنتی خود او بود، بـه لحاظ سبک، از الگوهای غربی الهام مـی گرفت. جمال زاده مظهر تأثیر غرب بر نویسندگان فارسی، و کوشش به منظور بازگشت بـه مـیهن از غربت غرب است.
    تاریخ های آغازین و پایـانی پیش گفته بـه دلایل دیگری نیز بااهمـیت‌اند. مدرسه ی دارالفنون مترجمان فراوانی پرورش داد کـه ترجمـه های بسیـار منتشر د. این مدرسه درون سال 1852 (دو سال پیش از مرگ قاآنی) بنیـادگذاری شد. از سوی دیگر، کودتای رضاخان کـه ساختار کلی زندگی سیـاسی و اجتماعی را از ریشـه دگرگون کرد، درون ژانویـه ی سال 1921روی داد. ریپکا معتقد هست که درون عصر قاآنی سبک قدیم رو بـه مرگ و سبک جدید رو بـه رشد گذاشت؛ و در نظر برخی مانند ورا کوبیچکوا، رنسانس ادبی دوره ی مشروطه، گذار ایران سنتی بـه ایران معاصر را نشان مـی دهد. لذا این تاریخ ها، دو قطب مخالف زندگی ادبی و فرهنگی مـیان نویسندگان و مخاطبان بـه شمار مـی آیند. درون این دوره ادبیـات توانست با زبانی خودمانی تر با گروه بزرگی از مردم درد دل کند، و به تدریج جای گزین ادبیـات درباری با سبک مکلف، تکراری و شدیدن عربی شود.
    ترجمـه ها و اقتباس های ادبی این دوره، درون سه مقوله ی کلی جای مـی گیرند: نثر (شامل نثر ادبی و غیرادبی، درون قالب رمان، رمان کوتاه، داستان کوتاه و تاریخ)، نمایش نامـه (منثور و منظوم)، و شعر. درون هر یک از این گونـه ها مسایل مربوط بـه مخاطب و نیز سبک بـه گونـه‌ای مطرح مـی شود. همان گونـه کـه ترجمـه ی قاآنی نشان مـی دهد، نخستین کتاب های ترجمـه‌شده از زبان های اروپایی بـه فارسی، کتاب های درسی درباره علوم نظامـی و برخی علوم دیگر بودند؛ کـه برای استفاده ی دانش جویـان دارالفنون و مراکز آموزشی دیگر ترجمـه شده بودند. سپس نوشته های تاریخی و بعدن نیز رمان ها بـه تدریج بـه این ترجمـه ها افزوده شدند.
    در مـیان رمان ها، نخست رمان های تاریخی، مانند مجموعه ی رمان های الکساندر دوما بـه فارسی ترجمـه شدند. کـه شماری از آن ها را محمدطاهر مـیرزا (درگذشته درون سال 1276 خ) بـه فارسی برگرداند. وی کتاب "ژیلباس" نوشته ی لساژ را نیز ترجمـه کرد. همچنین رمان های آموزشی مانند "تلماک" نوشته فنلون، "رابینسون کروزوئه" نوشته ی دانیل دفو، "سفرهای گالیور" نوشته سویفت و برخی آثار سرگرم کننده تر، از جمله رمان های علمـی تخیلی ژول ورن، و داستان های شرلوک هولمز نوشته ی کانن دایل نیز از جمله ی این آثار بـه شمار مـی روند.
    ترجمـه ی مـیرزا حبیب اصفهانی (درگذشته درون سال 1276 خ) از کتاب حاجی بابا نوشته ی جیمز موریـه نیز چنان محبوبیتی یـافت کـه براون آن را از جمله کتاب های مؤثر درون بیداری ملی مردم بـه شمار آورد. این مترجم کتاب مردم گریز/ مـیزانتروپ مولیر را نیز ترجمـه کرده است.
    در مـیان مترجمان فارغ التحصیل از دارالفنون، مـی توان از نویسنده ی پرکار یعنی محمدحسن خان صنیع الدوله (اعتمادالسلطنـه / درگذشته درون سال 1275 خ)، مؤلف چندین اثر تاریخی و مترجم آثاری چون خاطرات مادمازل دو مونت پیسینر ، زندگینامـه کریستف کلمب ، خانواده ی سوئیسی رابینسون و نیز کتاب دکتر مانگری لویی نوشته ی مولیر نام برد. این نخستین گروه مترجمان، همان‌گونـه کـه از لقب هایشان پیداست، اگر هم نسب اشرافی نداشتند، وابسته بـه دربار یـا طبقات بالای مذهبی بودند. از همـین رو گرچه سبک ادبی آنان رو بـه پیشرفت گذاشته بود، تأثیر سلیقه های درباری را بازتاب مـی دهد؛ و در کل، این ترجمـه ها به منظور عامـه ی مردم نوشته نشده است. یحیی آرین پور ترجمـه های اولیـه را چنین ارزیـابی مـی کند:
    «متاسفانـه مترجمان این آثار درون رعایت مشخصات ادبی متن های اصلی، توجه کافی مبذول نداشتند؛ و در بعضی موارد نیز داستان‌نویسان ایرانی، اشعار فارسی را زینت‌بخش آن ها مـی‌د. بـه علاوه، اینان درون کنار ترجمـه ی شاهکارها و نمونـه‌های برجسته ی ادبیـات کلاسیک، آثار پیش ‌پاافتاده ای همچون خاطرات مادام دومونت پنسیر ، نوشته رمان‌نویس فرانسوی، پونسون دوتریل، را نیز بـه فارسی برگرداندند. شگفت انگیزتر این کـه این مترجمان پیش گفتارها و دیباچه هایی نیز به منظور رمان های جنایی، تجاری و کم‌ارزش نوشته و طی آن، لزوم نشر دانش فراگیر تحصیلات و فنون را مورد بحث قرار داده اند [ و بزرگواری و همت شخصیت]های[ محترم سلطنتی را کـه به چنین اه والا و متعالی تمایل نشان داده اند، ستوده‌اند».

    اما این مترجمان، با وجود اشکالات بالا، ناگزیر بـه پیروی از سبک نوشتاری متن های اصلی و تا حد ممکن نگارش ساده و روان، و خودداری از ارایـه ی عبارت های مسجع و مرصع درون ترجمـه بوده اند؛ کـه تا پیش از این جزو ویژگی های لازم نثر ادبی بـه شمار مـی آمد. لذا اگر این ترجمـه ها وجود نداشت، ممکن بود سبک ادبی امروزی ـ کـه با وجود قرابت بسیـارش با گفتار عامـیانـه، از زیبایی نثر ادبی اروپایی برخوردار هست ـ هرگز پدید نیـاید.
    در این ارزیـابی تناقض هایی بـه دیده مـی‌آید. به منظور نمونـه، چه گونـه ممکن هست مترجمانی کـه ناگزیر بودند از سبک نوشتاری متن های زبان اصلی پی روی کنند، بـه ویژگی های ادبی این متن ها توجه نداشته باشند؟ اما جدا از این تناقض ها، بـه نظر مـی رسد کـه آرین پور درون ارزیـابی خود، بـه برخی پرسش های بنیـادی درباره ی نخستین ترجمـه‌های ادبی  توجه نکرده است. وی بدون توجه بـه تفاوت سبک مـیان مترجمان ـ و در واقع مـیان آثار منحصر بـه فرد ـ تمام موارد یـاد شده را تنـها قطعاتی ادبی درون نظر مـی گیرد. او از ترجمـه ی آثار پیش پا افتاده و در واقع ارزیـابی تأثیر چنین ترجمـه هایی دلیلی بـه دست نمـی‌دهد: این كه چهانی این ترجمـه ها را مـی‌خوانند و مخاطبان ترجمـه‌ها چهانی‌اند؟
    ما نخست مـی کوشیم این پرسش را بررسی کنم.

    شمار زیـادی از ترجمـه های اولیـه درون نشریـه‌های ادواری بـه سرعت درون حال رشد، منتشر شد (با دست کم درون اوایل درج مـی شد). این ترجمـه ها، از های مشروطه خواهی مربوط بـه سال 1285 ه‍ . ش و به طور مشخص سال های پیش از آن پی روی مـی د؛ و در سال 1250 شمسی بود کـه ترجمـه ی محمد حسن از کتاب "ماجرای کاپیتان هاتراس" نوشته ی ژول ورن، درون بخش علمـی روزنامـه ایران - کـه یک ارگان رسمـی دولتی و ویژه ی اخبار و گزارش های درباری از کارهای شخصی شاه بود - بـه چاپ رسید و در دسترس همگان قرار گرفت.
    به گفته ی براون (براون 1983؛ ص 50)، کتاب فوق العاده مخرب خاطرات مادمازل دومونت پنسیر بعد از ترجمـه، ضمـیمـه سال نامـه یـا کتاب سال 1313 ه‍ . ق گردید و انتشار آن خشم شدید ناصرالدین شاه را درون پی آورده، دستور داد همـه نسخه های آن را ضبط و نابود کنند.
    "تربیت" کـه در سال 1314 ه‍ . ق (97 ـ 1896م) بـه سرپرستی مـیرزا محمدحسین ذکاءالملک فروغی اصفهانی منتشر مـی شد، نشریـه‌ای بوده کـه به دلیل سبک، انشاپردازی و سلیس بودن نثر، اهمـیت ادبی ویژه ای داشته است؛ و گرچه شیوه ی این نشریـه درون تملق و ستایش از افراد صاحب نام آن زمان، از ارزش ادبی آن کاسته بود، از تأثیر و نفوذ قابل ملاحظه ای برخوردار بود. این نشریـه ترجمـه ها را بـه شکل پاورقی چاپ مـی کرد. کـه از جمله مـی توان بـه آثاری از برنارد دوسنت پیر و شاتوبریـان اشاره کرد. نشریـه ی "فرهنگ" کـه در سال های 1880 و نیز نشریـه "گنجینـه فنون" کـه اوایل سال های دهه ی 1900 انتشار مـی یـافتند، بـه لحاظ چاپ آثار ترجمـه شده، با اهمـیت بودند. درون واقع ترجمـه بـه بخش کم اهمـیت تر مطبوعات بعد از مشروطه تبدیل گردید؛ مطبوعاتی کـه عمدتن مقاله های روزنامـه ای، سرمقاله ها و هجو سیـاسی و اجتماعی و شعرهای فارسی چاپ مـی‌د. مـی توان چنین استنباط کرد کـه خوانندگان طرف توجه مترجمان ـ اگر چه نسبت بـه خوانندگان درباری از سوی محافل بزرگ‌تری هدایت مـی�شدند ـ هنوز محدود بـه طبقات تحصیل کرده بودند؛ و با وجود افزایش مـیزان باسوادان درون این دوره و محدود نبودن ادبیـات بـه محافل اشرافی درون این زمان، دیگر نمـی‌توان آن ها را خوانندگان عام و مردمـی دانست.
    نگاهی کوتاه بـه فهرستی کـه محمدعلی تربیت از کتاب های منتشر شده (هم ترجمـه و هم تألیف) از زمان آغاز بـه کار چاپ که تا مشروطه گردآوری کرده، نشان مـی دهد کـه سلیقه های خوانندگان هم بـه کتاب های زبان فارسی و هم بـه ترجمـه و اقتباس گرایش داشته است.
    در این دوره چند گرایش دیده مـی شود: نخست: درون هر دو مقوله ی بالا (ترجمـه و تألیف فارسی) آثار نثری غالب‌اند.
    عمده ترین اثر شعری این دوره "سالارنامـه" ی مـیرزا آقاخان کرمانی است، کـه به تقلید از شاهنامـه ی فردوسی نوشته شده است. دوم: درون هر دو مقوله سوای آثار علمـی و فنی، آثاری کـه مفاهیم تاریخی را درون برداشتند (چه تاریخ های مبتنی بر واقعیـات و چه رمان های تاریخی)، درون مراتب بالاتری قرار داشتند. اما درون عین حال، رمان های علمـی ـ تخیلی (عمدتن مربوط بـه ژول ورن) نیز با اهمـیت بودند.
    سوم: زبان اصلی بیش تر ترجمـه ها و اقتباس ها، زبان فرانسوی است. عجیب این کـه هیچ اشاره‌ای بـه ترجمـه‌های عبدالحسین مـیرزا قاجار از رمان های عربی و آثار جرجی زیدان و نیز قصه ی �"هزار و یک شب" نشده است. اما ترجمـه های عبدالرحیم طالبوف از نمایش نامـه‌های آخوندزاده و نیز ترجمـه‌ها از زبان روسی مورد توجه است.
    چهارم: درون آثار تالیف شده بـه زبان فارسی، اثر چندانی از تأثیر ترجمـه ها دیده نمـی‌شود؛ و این آثار بـه طور عمده حال و هوای آثار سنتی را دارند. اما درون عین حال این آثار، علاقه ی عامـه بـه مطالب تاریخی و اخلاقی (که حتما آن ها را آثار غالب درون مـیان آثار فارسی سنتی دانست) و نیز علاقه بـه دستاوردهای تازه ی علمـی و شرح و سفر بـه سرزمـین های غریب را نشان مـی‌دهند.
    نخستین کوششی کـه در زمـینـه ی نوشتن رمان درون ایران صورت گرفت، سیـاحت نامـه ابراهیم بیک نوشته ی حاج زین العابدین مراغه ای (1280  ش) بود، کـه نخستین مجلد آن درون قاهره (اندکی پیش از انتشار آن درون استانبول) بـه سال 1265 ش منتشر شد. این رمان را نخستین رمانی مـی دانند کـه به سان الگوهای اروپایی سده ی نوزدهم، دارای سه مجلد است. این کتاب درون واقع نشان دهنده ی کوشش به منظور تقلید از رمان هایی آموزنده چون تلماک نوشته ی فنلون است؛ و در عین حال شیوه ی بازسازی الگوهای خارجی و تبدیل آن ها بـه اسلوب های شرقی را نشان مـی دهد کـه از ویژگی های بارز بسیـاری از محصولات ادبی این دوره است. این اثر نزدیکی زیـادی با کتاب حدیث عیسی بن هشام نوشته ی محمد المویلیحا دارد، کـه انتشار انبوه آن یک دوره بعد آغاز شد. این اثر، گرایش های مشترک مـیان مردم را نشان مـی‌دهد؛ اگرچه درون واقع منابع مورد استفاده ی دو نویسنده مشترک نبوده است.
    مثال روشن تر درون زمـینـه ی تأثیر ترجمـه�ها، مـیزان رشد رمان های تاریخی هست که از زمان مشروطه که تا کودتای رضاشاه، نگاه مترجمان را بـه سوی خود خوانده بود. آرین پور درون زمـینـه ی این نخستین کوشش ها مـی‌گوید:
    «از آن جا کـه تنـها انگیزه این نویسندگان درون نوشتن رمان، ناشی از خواندن رمان های خارجی هست و خود آن ها فاقد دانش جامعی از فنون رمان نویسی بوده اند، اغلب رمان های منتشره درون این زمان تقلیدهایی چنان ضعیف و بی محتوا بودند کـه حتا ارزش خواندن هم نداشتند. »
    با این حال، جمال زاده نخستین مورد از این آثار یعنی کتاب "شمس و طغرا" نوشته ی محمدباقر خسروی را درون مـیان آثار ادبی قرون اخیر، بی نظیر توصیف مـی کند. این کتاب رمانی هست سه جلدی درباره ی زندگی درون فارس، درون زمان حکم رانی ایلخانان درون سده ی هشتم. جمال زاده این کتاب را تنـها کتابی مـی داند کـه همچون نمونـه ای از ادبیـات معاصر ایران، درون خور ترجمـه بـه زبان های خارجی است.

     از این دیدگاه، فرهنگ غرب، بـه ویژه از طریق ترجمـه درون بسیـاری از جنبه‌های فرهنگی و اجتماعی كشور ما اثر گذاشته است. این فرهنگ درون ادبیـات، هنر، نثرفارسی، شیوه نگارش، تئاتر، نمایش نامـه نویسی، سینما و موسیقی و نیز درون تفكرات فلسفی، منطق، پژوهش های علمـی و حتا درون آداب و رسوم و فرهنگ ایرانیـان، دیدگاه‌های جدیدی بـه وجود آورده است. ترجمـه درون سایر زمـینـه‌ها نیز موجب بروز تحولاتی شده هست از جمله درون سیـاست و آشنایی ملت با اندیشـه‌های آزادی خواهانـه. نمونـه بارز این تاثیر، وقوع انقلاب مشروطیت است. ترجمـه ی كتاب‌های سودمند فرانسوی بـه ویژه سه كتاب پطركبیر، شارل دوازدهم و اسكندر مقدونی- با وجود كاستی‌ها و نارسایی‌هایی كه درون ترجمـه آن ها وجود داشت – از مـهم‌ترین عوامل پیدایش مشروطه بـه شمار مـی‌آیند.

    الف) تاثیر ترجمـه بر زبان فارسی
    ترجمـه و نفوذ و تاثیر زبان ها و فرهنگ‌های گوناگون درون یكدیگر مربوط بـه عصر حاضر نیست. درون روزگاران گذشته نیز این ارتباط و تاثیر وجود داشته است. بـه عنوان نمونـه، درون زمان اشكانیـان و ساسانیـان، درون طی جنگ‌ها و تماس‌های ایرانیـان و یونانیـان، كتاب‌هایی درون زمـینـه‌های علمـی و فلسفی از زبان یونانی و سریـانی بـه فارسی پهلوی ترجمـه شد.
    از جمله ی این كتاب‌ها، مـی‌توان از قاطیغوریـاس، باری ارمنیـاس و انالوطیقیـای ارسطو نام برد كه بی‌شك درون آشنایی ایرانیـان با زبان و فرهنگ و علوم یونانی مؤثر بوده‌اند. از جمله زبان های گوناگونی كه درون فارسی تاثیر گذاشته است، مـی‌توان از عربی، تركی، روسی، چینی و هندی نام برد:
    زبان تركی، از سده چهارم هجری با نفوذ و مـهاجرت ترك‌ها بـه ایران، درون فارسی تاثیر گذاشت و واژه هایی از آن وارد زبان فارسی شد. تاثیر ترك‌ها بر فرهنگ ما، تمدنی نبود و تنـها بـه واژگان محدود مـی شد. كلماتی مانند اتابك، قلی، خان، آقا، خانم، بیگ، بیگم، دوقلو، قدغن، باشی و چی درون تركیب‌هایی مثل حكیم باشی و چراغچی وارد زبان فارسی شد. این كلمات، بیش تر جنبه‌ی تشریفاتی دارد. اما، از آن جا كه ترك‌ها، قومـی چادر نشین و جنگ جو بودند، واژه هایی مانند ایلخی، ایلغار، قشون، قراول و یغما نیز از آن زبان وارد زبان فارسی شده است. درون حقیقت، از زبان تركی، واژه هایی كه دارای معانی فلسفی، علمـی و معنوی باشد درون فارسی وارد نشده است.
    روابط تجاری ایران با چین و هند نیز سبب شد كه واژه هایی از این زبان ها وارد زبان فارسی شود مثل چای و چیت. درون طی جنگ های ایران و روس، بسیـاری از نمایندگان و درباریـان و حتا مردم عادی ساكن استان های مرزی، مـی‌توانستند بـه زبان روسی حرف بزنند. درون آن زمان این زبان بـه ویژه درون مناطق مرزی ایران رواج بسیـاری یـافت و واژه های بسیـاری از آن وارد زبان فارسی شد كه هنوز از آن ها استفاده مـی‌كنیم. مانند سماور، استكان، اسكناس، درشكه، كالسكه و امثال آن. اما، تاثیر هیچ كدام از این زبان ها درون فارسی بـه صورتی نیست كه بتوان گفت درون آن نفوذ كرده‌اند. نخستین زبانی كه درون ایران فرهنگ جدیدی را بـه ارمغان اورد، زبان عربی است. با وارد شدن زبان عربی درون زبان فارسی، زبان دری ( فارسی كنونی)،‌ زبان رسمـی كشور ایران شد. اندیشمندان ایرانی با احاطه‌ی كاملی كه بـه هردو زبان داشتند، بـه ترجمـه ی كتاب های گوناگون پرداختند. که تا ظهور پادشاهان قاجار ( یعنی بـه مدت 8 که تا 9 سده) ترجمـه ی كتاب های عربی بـه فارسی و بر عکس، رواج زیـادی پیدا كرد. تحت تاثیر این ترجمـه ها، صنایع شعری تغییر كرد و واژه های بسیـاری از عربی بـه فارسی راه یـافت و آداب و رسوم و سنن و قواعد دو كشور درون فرهنگ دیگری، جایی به منظور خود باز كرد. همچنان كه واژه هایی مانند روستا، سراب، سرداب، شلوار و هزاران واژه‌ی دیگر بـه زبان عربی راه یـافت، برخی عینن پذیرفته شد و تعدادی معرب و مقلوب گردید – تعداد زیـادی از كلمات عربی نیز وارد زبان فارسی شد.

    تاثیر زبان های اروپایی درون زبان فارسی امروز
    نفوذ و تاثیر زبان و فرهنگ اروپایی دركشور ما بـه صد و پنجاه سال اخیر باز مـی‌گردد. از زمانی كه روابط سیـاسی، فرهنگی و علمـی ایران با كشورهای غربی افزایش یـافته، نفوذ زبان و ادبیـات آنان درون زبان فارسی رو بـه فزونی گذاشته است. درون مـیان این زبان ها، نخست فرانسه و پس از آن انگلیسی، نفوذ بیش تری درون فارسی داشته‌‌اند.
    نخستین زبانی كه تدریس آن درون ایران متداول شد، زبان فرانسه بود. نخستین كسانی كه به منظور تحصیل بـه خارج از كشور رفتند، كشور فرانسه را كه كانون تمدن و فرهنگ آن زمان بود، انتخاب كردند. مـیسیونرهای كاتولیك مذهب كه به منظور تبلیغ دین مسیح و یـا سفر بـه هند و چین بـه ایران آمدند. زبان فرانسه را درون آغاز سده ی چهاردهم مـیلادی، بـه ایران آوردند.
    با این حال، تاثیر زبان فرانسه درون فارسی با وجود تاثیرات عمـیقی كه بر جای گذاشته، مربوط بـه گذشته است. از جنگ جهانی دوم بـه بعد، با گسترش فرهنگ انگلیسی و آمریكایی درون ایران، زبان و فرهنگ انگلیسی، جای زبان و فرهنگ فرانسه را گرفت. ترجمـه و آموزش زبان انگلیسی، رونق فراوان یـافت و یـادگیری این زبان، یكی از ارزش‌های مثبت جامعه بـه شمار آمد.
    امروزه، آثار ترجمـه شده كه بـه صورت كتاب، روزنامـه یـا از طریق رادیو و تلویزیون عرضه مـی‌شوند، مـهم‌ترین ماده ی زبان فارسی بـه شمار مـی‌روند. با ترجمـه، خواه ناخواه مقداری اشكال تازه وارد زبان مـی‌شود. از این رو، وقتی درون دوره‌ای ترجمـه زیـاد باشد، موجب تحول زبان مـی‌شود. این دگرگونی بـه خودی خود بد نیست. حتا تجربه تاریخی نشان مـی‌دهد كه این جربان باعث باروری زبان و فرهنگ مـی‌شود. چه این كه فارسی امروز را درون زمـینـه‌های گوناگون ادبی و فلسفی و علمـی با زبان چند دهه‌ی پیش نمـی‌توان مقایسه كرد. بدون تردید یكی از دلایل این پیشرفت، ترجمـه‌هایی هست كه درون این مدت از زبان های دیگر شده است.
    اما، گاه دیده مـی‌شود كه از طریق ترجمـه، شمار زیـادی واژه ها و اصطلاحات بیگانـه مغایر با روح زبان فارسی. درون آن وارد مـی‌شود. این امر بـه زبان فارسی لطمـه مـی‌زند. لذا حتما در آموزش مترجمان متخصص، كوشش شود و در ارایـه مطالب ترجمـه شده، دقت كافی بـه عمل آید.
    ترجمـه از دو طریق درون زبان نفوذ مـی‌كند: ورود واژه های جدید و تغییر درون دستور.
    ۱- وزود واژه های جدید
    واژه‌های بیگانـه بـه ضرورت وارد زبان مـی‌شوند و پذیرش برخی از آن ها ناگزیر است. اصطلاحات و تعبیراتی كه از زبان های فرانسوی و انگلیسی وارد زبان فارسی شده‌اند، قلمرو وسیعی دارند و در همـه ی شئون علمـی و فرهنگی و اجتماعی و آداب و رسوم ایرانیـان نفوذ كرده‌اند. متخصصان و پژوهشگران، دها هزار نوع از این واژه ها و اصطلاحات را شناسایی و مورد بررسی قرار داده‌اند. درون این جا بـه برخی از آن ها اشاره مـی کنیم.
    برخی از واژه ها، عینن وارد زبان فارسی شده‌اند. این امر، یك دلیل كلی دارد: آشنایی با پدیده تازه‌ای كه مفهوم تازه ‌ای دارد. بـه عنوال مثال:
    - اختراع ابزارهای فنی تازه و ورود آن ها : نظیر تلفن، تلگراف، رادیو، تلویزیون، سینما، اتومبیل، آ، آسفالت، بمب، كامپیوتر و پنیسیلین.
    - كشفی درون علوم: مـیكروب، ویروس، باكتری، سلول، اكسیژن، ازت، اتم، الكترون، پروتئین، هیدروژن.
    - آداب و رسوم و نـهادهای نا آشنایی كه قبلن مشابهی نداشته یـا بـه صورت دیگری بوده: بانك، پارلمان، كابینـه، رستوران، بوفه، هتل، كریسمس، تئاتر، بورس، كمـیسیون، كمـیته، فوتبال، بسكتبال و امثال آن.
    - برخی از واژه ها نیز بـه همان صورت ترجمـه شده و وارد زبان فارسی شده‌اند. حتا درون مـیان این واژگان امر روزمره ی زندگی و تعارفات و آداب و رسوم، نیز وجود دارند. برخی از جمله ها هم عینن ترجمـه شده و در فارسی استفاده مـی‌شود. مانند:
    خطر از سر گذشته The danger is past  ، خالی از فایده نیست Aussin,st  ilopas inutile ، بدیـهی هست كه It.s clear that ، من یك پیشنـهاد دارم I have an idea
    - برخی از لغات و اصطلاحات ادبی و هنری وارد شده بـه فارسی:
    شعر نو Modern Poetry ، قرمان داستان  Le he,ros de roman ، مجموعه‌ی شعر Recueil des poe,sie  ، نوآوری Innovation
    - برخی اصطلاحات سیـاسی وارد شده بـه فارسی:
    همزیستی مسالمت آمـیز Coe,xistence Pacifique ، زندانی سیـاسی Political Prisoner، اعتصاب عمومـی The genral Strike ، حكومت ائتلافی Coalition goverment
    - برخی اصطلاحات روانشناسی وارد شده بـه فارسی:
    ضمـیر ناخودآگاه  Un Counscious ، عقده‌ی حقارت Inferiority Complex، عدم تعادل روحی Mental imbalance

    اصطلاحات علمـی و فنی وارد شده درون زبان فارسی درون زمـینـه‌های گوناگون اداری، زیست شناسی، نظامـی، حقوقی، اقتصادی و غیره بی شمار است. بـه دلیل رعایت اختصار، از اشاره بـه آن ها خودداری مـی‌شود.
    ۲- ایجاد تغییر درون دستور زبان فارسی
    ساختمان دستوری زبان، درون حكم ستون فقرات آن هست و بـه سختی تغییر مـی‌كند. با این همـه، ترجمـه گاهی درون ساختمان دستوری زبان نیز تاثیر مـی‌گذارد. این تاثیر یـا بـه صورت ظهور عناصر و اشكال تازه دستوری یـا بـه شكل رواج صورت‌های نادر و كم استعمال زبان است. درون زیر بـه برخی از آن ها اشاره مـی‌شود.
    - تغییر عدد كسری: درون فارسی، پیش از آشنایی با زبان های غربی، عددهای كسری را از تركیب عدد اصلی با یك مـی‌ساختند، مانند چهار یك، پنج یك. ولی تحت تاثیر ترجمـه نوع تازه‌ای از عدد كسری وارد زبان ما شد كه از تركیب یك عدد اصلی با یك عدد ترتیبی بـه وجود مـی آید: مانند سه هفتم.
    - پیدا شدن شبه پیشاوندها: بسیـاری از كلمـه های پیشاوندی انگلیسی و فرانسه با اسم‌ها یـا عناصری ترجمـه شده هست كه بر اثر كثرت استعمال بـه عنصر دستوری تبدیل شده اند مانند : عدم، خلاف، بلا، تجدید، قابل و غیره درون تركیب‌هایی چون عدم تناسب، خلاف اختلاق، بلااجرا، تجدید چاپ، قابل قبول و دیگر از آن ها.
    - پیدا شدن شبه پساوندها: استفاده از "ناپذیر" یـا "مجدد" و مانند آن ها درون كلمـه هایی مانند اجتناب‌ناپذیر یـا تشكیل مجدد( كابینـه)، تركیب‌های جدیدی هستند كه درون فارسی قدیم پیشینـه ندارد و به احتمال زیـاد تحت تاثیر ترجمـه بـه وجود آمده است.
    - برخی قیدها و صفت‌ها با ترجمـه بـه وجود آمده است، مانند: نسبتن، بـه اصطلاح، كاملن، صرفن درون تركیب‌های مانند كاملن مستقل، صرفن سیـاسی، نسبتن آرام، بـه اصطلاح دموكراتیك.
    - اضافه كردن تنوین بـه پایـان كلمـه ها و ساختن قید. مانند: عمـیقن، مطمئنن، لزومن و مانند آن.
    - تشكیل گروه‌های پیوندی تازه. مانند: بـه تصور این كه، از لحظه‌ای كه، درون عین حال كه و مانند آن.
    - رواج برخی از عناصر دستوری كه درون گذشته بوده است. مانند: فعل مجهول، فعل مستقبل، تطابق فعل با مسندالیـه غیر ذیروح، بـه کارگیری عدد اصلی بـه جای عدد ترتیبی ( اتاق20، نمره ی 6)، تغییر درون قاعده های جمع و اسم جمع، رواج گروه‌های اسمـی طولانی، جمع بستن برخی كلمـه ها برخلاف قواعد فارسی ( مثل آلمآن ها بـه جای آلمانی‌ها).
    گفتن این نكته ضروری هست كه اگر تغییراتی درون دستور زبان روی دهد، شالوده آن تغییر مـی‌كند. گاه این تغییرات، لطمـه‌های جبران ناپذیری بر زبان و فرهنگ یک كشور وارد مـی‌كند كه بـه دو صورت ممكن هست نمایـان شود: نخست، بـه صورت مـهجور ماندن و فراموش شدن زبان گذشتگان كه موجب قطع رابطه با سنت‌های فرهنگی و تاریخی مـی‌شود؛ و دوم، بـه صورت مختل شدن ارتباط مـیان مردم از طریق زبان، یعنی از بین رفتن تفهیم و تفهمـی كه پایـه‌ی تفاهم اجتماعی و هم زبانی است.
    از این دیدگاه مـی‌توان گفت كه امروزه، زیـانبارترین تاثیر ترجمـه را درون دستور زبان فارسی مـی‌بینیم. این تاثیر هنوز بـه جایی نرسیده، ولی خطری هست كه نمـی‌توان آن را نادیده گرفت. گفتارها و نوشتارهای نادرستی كه درون كتاب‌ها، مطبوعات و رادیو و تلویزیون، بـه فراوانی ارایـه مـی‌شود، موید این نگرانی است. از این رو، نظارت متخصصان بر متن های ترجمـه شده چاپی و برنامـه‌ها و اخبار و فیلم‌های رادیو و تلویزیون و سینما. ضروری بـه نظر مـی‌رسد. درون  این جا بـه اختصار بـه برخی از اشتباهات رایج اشاره مـی‌شود:
    - درون بسیـاری از متن‌ها، مفعول بی‌واسطه و با واسطه درهم مـی‌آمـیزند و جای فعل و فاعل و مفعول عوض مـی‌شود. گاهی وجه اخباری بـه جای وجه التزامـی بـه كار مـی‌رود.
    - امروزه، از بسیـاری از حروف اضافه بـه جای یكدیگر و به غلط استفاده مـی‌شود و حتا حروف اضافه تازه‌ای پدید آمده است. بـه عنوان مثال: استفاده‌ی بیش از حد از تركیب‌های "در رابطه با" و "در ارتباط با" بـه جای "درباره ی"، "راجع به". "به سبب"، "پیرامون" و مانند آن. عبارت ناهنجار و گنگ "در رابطه با" درون "در ارتباط با"، ترجمـه ی لفظ بـه لفظ in connection with هست و معنای روشنی ندارد. اما، این عبارت اکنون بـه جای كلیـه ی حروف اضافه، ربط و عطف بـه كار مـی‌رود. حتا گاهی وجود آن درون جمله اضافه هست و حذف آن لطمـه‌ای بـه جمله نمـی‌زند. بـه عنوان مثال دریك آگهی استخدام : كسانی كه – درون رابطه – با كامپیوتر آشنایی دارند … ( بـه نقل از نیـازمندی‌های همشـهری )، و در یك متن علمـی و تخصصی: نـه بیـانگر خصوصیـات زندگی شـهری هستند و نـه – درون رابطه با – روستایی. (‌به نقل از فصل نامـه‌ی علوم اجتماعی). و هزاران جمله از این دست كه روزانـه بارها مـی‌شنویم. مـی‌خوانیم یـا بـه زبان مـی آوریم. "در رابطه با"، "در این ارتباط" ، "در راستای" و مانند آن نیز از این قبیل‌اند. این كلمـه ها، بـه هیچ صورت معنای "درباره ی"، "برای"، "به منظور"، "به"، "با"،"در" و دیگر حروف اضافه ی درست و اصیل فارسی را نمـی‌دهند.
    - استفاده ی نادرست و نا به‌جا از فعل ها، مانند:
    · درون جریـان گذاشتن ( mettre au couraut ) بـه جای اطلاع دادن، آگاه كردن و غیره.
    · داشتن بـه جای كردن درون جمله هایی مانند: "نگاهی داریم بـه خلاصه ی اخبار" یـا "عرض تبریكی داشته باشیم" یـا "… سفری بـه ایران داشته است"
    · یك درجمله‌هایی مانند: اگر «یك» نویسنده بودید؛ گاه یك بـه جای "هر" بـه كار مـی‌رود. مانند: "مثل یك ایرانی حتما از وطنش دفاع كند".
    در این جمله‌هایی مانند: درون بازار كتاب (‌این) داستان (است كه) بیش تر خواننده دارد. یـا: (این) عراق بود كه جنگ را آغاز كرد.
    - استفاده از عبارت های مبهم و ناهنجار. مانند: "سقف" بـه جای حداكثر، نـهایت، حد، درون تركیب‌هایی مانند: سقف تولید یـا سقف قیمت. نقطه‌ نظر بـه جای دیدگاه یـا نظر. توسط بـه جای از یـا بر اثر. قابل بـه جای بسیـار، فراوان، زیـاد، سرشار، عمده و مانند آن. غیرقابل احتراز بـه جای ناگزیر، جبری، ناچار، ناچار، خواه ناخواه و جز این ها.
    نرخ درون فارسی بـه معنای قیمت و بهای كالاست اما اکنون بـه جای مـیزان، درصد یـا سرعت بـه كار مـی‌رود. مانند نرخ بی سوادی یـا نرخ رشد جمعیت و …
    اشتباه های گفتاری و نوشتاری كه کاربرد برخی از آن ها بـه حد اشباع رسیده، بسیـار بیش از این هاست. اما بـه مصداق مشت، نمونـه خروار هست به همـین مختصر بسنده مـی‌شود.
    ورود این گونـه كلمات و جملات بـه فارسی، آن را نامفهوم و مبهم مـی‌كند و خواننده یـا شنونده، منظور نویسنده، مترجم یـا گوینده را متوجه نمـی‌شود. رواج اینگونـه عبارات، ناشی از تنبلی فكری مترجمان است. اكثر آن ها بـه ازای هر لفظ خارجی یك معنی بیش تر نمـی‌شناسند و رنج جست و جو و یـا حتا اندیشیدن ار بـه خود نمـی‌دهند که تا لفظ مناسب‌تر را بیـابند. البته درون اكثر موارد، تغییر واژه‌ها و استفاده از واژه‌های فارسی، كارساز نیست. بلكه ساخت جمله حتما تغییر كند. جمله بندی حتما فارسی باشد نـه واژه‌های آن. جمله‌هایی كه فارسی نیست، سراپای زبان را دگرگون مـی‌كنند. ترجمـه، حتما به گونـه‌ای باشد كه بـه روح زبان لطمـه نزند. حتا به منظور واژه‌سازی حتما به خود زبان فارسی – چه درون آثار گذشتگان و چهدرزبان مردم كوچه و بازار – مراجعه كرد و اگر لازم هست كه به منظور اصطلاحاتی، لفظی ساخته شود، بهتر هست این عمل با توجه بـه روح زبان فارسی انجام شود، چون ساختن كلمات نامانوس – حتا صحیح – صرفن فارسی نیز مقبولیتی درون جامعه پیدا نمـی‌كند.

    ب) تاثیر ترجمـه بر ادبیـات فارسی
    در سده‌ی اخیر، بـه علت های گوناگون سیـاسی، ادبیـات ایران، نقشی را كه درون سده های گذشته داشت از دست داد و تابع و دنباله روی ادبیـات غرب شد. درون این مدت شاعران، نویسندگان، پژوهشگران، تاریخ دانان و مؤلفان ایرانی، احساساتی توام با نوعی تعصب نسبت بـه ادیبان و ادبیـات غربی نشان دادند. با این همـه، متاسفانـه درون طی این دوران درون بیش تر موارد، آثار درجه دوم و سوم غربی ترجمـه و وارد بازار كتاب ایران شد.
    ادبیـات غرب با انقلاب مشروطیت بـه ایران راه یـافت. درون آن زمان. ملت های اروپایی تجربه ی بیش تری درون تحولات سیـاسی داشتند. توجه بـه ادبیـات غرب نیز از همـین جا نشو و نما كرد. درون آن دوره، حكوت و برخی از افراد با نفوذ درون عصر ناصرالدین شاه با هرگونـه اقدام روشنفكرانـه به منظور آگاهی مردم، مخالف بودند. اما ترجمـه ی كتاب‌های گوناگون بـه ویژه رمان های تاریخی با چشم پوشی رو بـه رو شد و از انگیزه‌های مـهم مشروطیت گشت. نویسندگان پیش رو آن زمان، كوشیدند با روحیـه‌ای فعال‌تر بـه ادبیـات، وظیفه‌ی خود را درون برابر اجتماعی انجام دهند و ترجمـه مددكار آن ها بود. این ترجمـه‌ها، ضمن بالا بردن سطح دانش هنری و سیـاسی نویسندگان، مـیدان دید آن ها را گسترش داد و سبب جلب توجه بـه مضمون‌ها و صناعت‌های نو درون ادبیـات شد.
    - رمان
    تاثیر چشم گیر ترجمـه بر ادبیـات فارسی را مـی‌توان درون رمان نویسی دید. از سده ی پنجم هجری داستآن های شیرینی بـه نثر فارسی درون ایران نوشته شده بود كه با رمان اروپایی صفات مشتركی داشت، اما یك رمان اروپایی بـه شمار نمـی آمد. درون این داستآن ها، تخیل و صحنـه سازی و كشش یك رمان وجود داشت، اما موضوع اصلی، عشق یـا رویداد تاریخی نبود، بلكه درون بیش تر آن ها، كارهای پهلوانی یك قهرمان مورد ستایش قرار مـی‌گرفت. نثر داستآن ها بسیـار ثقیل و دور از زبان عامـه بود.
    آشنایی ایرانیـان با ادب و فرهنگ اروپایی، اندیشـه ی نوشتن نخستین رمان ها را بـه وجود آورد و نخست، ترجمـه ی رمان های تاریخی، بـه ویژه كتاب‌های الكساندر دوما (‌پدر ) و جرجی زیدان مورد توجه قرار گرفت. آثار دوما، بـه سبب علاقه‌ای كه ایرانیـان نشان مـی‌دادند و تاثیر آثار او درون تكوین تفكر ادبی درون ایران نیمـه ی نخست سده ی بیستم از اهمـیت ویژه ای برخوردار است.
    قدیمـی‌ترین ترجمـه ی خطی كه از آثار دوما باقی مانده است، تاریخ 1290ه.ق برابر با 1873 مـیلادی را دارد. ناصرالدین شاه و چند تن از درباریـان نظیر امـیرنظام گروسی و محمد حسن خان اعتمادالسلطنـه از علاقمندان و مشوقان ترجمـه‌ی آثار دوما بودند. شاه زاده محمدطاهر مـیرزا اسكندری نخستین مترجمـی هست كه رمان های دوما را ترجمـه كرده است. او كتاب‌هایی چون كنت مونت كریستو (1309ه.ق) سه تفنگ دار درون سه جلد ( 1316ه.ق) و لویی چهاردهم (1322ه.ق) را بـه فارسی روان ترجمـه كرده است.
    گرچه نخستین ترجمـه‌ها از رمان های سرگرم كننده تاریخی، زیـاد بود، اما هدف از ترجمـه ی آن ها سیـاسی بود.
    مترجمان با ترجمـه ی این كتاب‌ها مـی‌خواستند درون وجدان سیـاسی جامعه تاثیر بگذارند. درون ترجمـه ی این كتاب‌ها صحنـه‌ها و حتا اسامـی تغییر كرده و ایرانی شده است. زبان آن ها که تا حد زیـادی نسبت بـه گذشته ساده و روان شده که تا برای خواننده ملموس‌تر باشد. حتا بسیـاری از آن ها با شعرهای فارسی مزین شده است. نخستین كسانی كه بـه نوشتن رمان اروپایی درون زبان فارسی اقدام كردند، بـه نوشتن رمان تاریخی پرداختند. بیش تر آنان تنـها از طریق خواندن و لذت بردن از رمان های غربی، بـه هوس رمان نویسی افتاده بودند و از فنون رمان و اصول و قواعد رمان نویسی آگاهی كافی نداشتند. از این رو بیش تر رمان هایی كه نوشته شد، تقلید و اقتباس از رمان های خارجی و آن اندازه بی‌مایـه بود كه بـه زحمت خواندن نمـی‌ارزید. اما همآن ها راه را بر رمان نویسی جدید و گسترش ساده نویسی درون ادبیـات هموار كرد.
    از جمله ی این كتاب‌ها مـی‌توان از كتاب "عشق و سلطنت" بـه قلم شیخ موسی كبودر آهنگی، مدیر مدرسه‌ی نصرت همدان بود. شیخ موسی نسخه‌ای از این كتاب را به منظور ادوارد بروان فرستاد و به او نوشت كه مـی‌توان گفت این كتاب، نخستین رمانی هست كه درون ایران با اسلوب مغرب زمـین تالیف شده است. اما عده‌ای از پژوهشگران نخستین رمان تاریخی ادبیـات ایران را "شمس و طغرا" مـی‌دانند كه درون سال 1278ه.ش توسط محمدباقر مـیرزا خسروی درون سه جلد نوشته شده است. موضوع این كتاب رویدادهای پرآشوب فرمان روایی مغول بر ایران است. اما تاثیر رمان های فرانسوی بـه ویژه كتاب‌های دوما بر آن كاملندیده مـی شود.
    البته ترجمـه منحصر بـه رمان های تاریخی نبوده است. هانری ماسه معتقد هست كه اتوبیوگرافی ‌های داستان گونـه و رمان های مكاتبه‌ای نیز پدیده‌هایی نو درون ادب فارسی هستند كه تحت تاثیر ترجمـه ی آثار غربی بـه وجود آمده‌اند.
    - شعر
    پس از ترجمـه ی كتاب‌های تاریخی و رمان، ترجمـه ی كتاب های شعر مورد توجه قرار گرفت. آشنایی با ادبیـات غرب و ترجمـه ی شعرهای گوناگون سبب شد كه عده‌ای از ادیبان و اهل قلم، انحطاط و واپس ماندگی ادبیـات ایران را باور كنند. برخی از آنان معقتد بودند كه غزل و قصیده سرایی با اسلوب قدیمـی، جواب گوی نیـازهای ادبیـات نیست. بـه این ترتیب، درگیری لفظی مـیان طرف داران شعر قدیم و شعر نو درگرفت. اختلاف مضمون های نو سبب شد كه مقررات شعر قدیم از مـیان برود و در طرز اندیشـه و اسلوب بیـان شعر فارسی تحولی ژرف و ریشـه دار بـه وجود آید.
    از نخستین كسانی كه درون ایران شعر نو سروده جعفرخامنـه‌ای است. او زبان فرانسه را پنـهانی از پدر آموخته بود و با ادبیـات نو تركان عثمانی نیز آشنایی داشت. خامنـه‌ای از شكل معمول شعرهای فارسی عدول كرده و قطعه هایی بی‌امضا با قافیـه بندی جدید و بی‌سابقه و مضمون های نسبتن تازه انتشار داد. یكی از این قطعه ها را ادوارد براون درون كتاب تاریخی مطبوعات و ادبیـات نو نقل كرده است:
    هر روز بـه یك منظر خونین بـه درآیی
    هر دم متجلی تو بـه یك جلوه جانسوز
    از سوز غمت مرغ دلم هر شب و هر روز
    با نغمـه نو تازه كند نوحه سرایی …
    به قول هانری ماسه، نخستین شاعران نوپرداز، درون حقیقت چند عبارت ناموزون و چند شعر ناهموار سرودند اما همـین كوشش‌های نخستین كه با استفاده از ترجمـه ی شعرها صورت گرفت، زمـینـه را به منظور تحول نسبی و ظهور نیما فراهم كرد.
    ماسه، تحول شعر فارسی را چنین بیـان كرده است: «شعر فارسی مانند شعر عربی، نمایندگان فراوانی دارد. برخی از شاعران، بی‌تردید سبك كلاسیك را با دشواری تتبع مـی‌كنند و از استادان متقدم درون انواع شعر غنایی و حماسی تقلید مـی‌كنند. اما گروه بی‌شماری درون عین حال كه درون هنر شاعری بـه قواعد شعر سنتی وفادار بوده‌اند، تحت تاثیر مغرب زمـین شعر غنایی سلیس‌تر خلق كردند. شعر سیـاسی یـا اجتماعی كه درون انقلاب ( مشروطیت ) 1906مـیلادی ( 1285ه.ش) پدید آمده بود، دورانش بـه تدریج پایـان یـافت. مدار اصلی این نوع شعر برآزادی، دموكراسی و كمونیسم مـی‌گردید … و سرانجام حتما از گروهی دیگر از شاعران نام برد كه شعر عروضی نامنسجم طنزآلود شبیـه شعر سمبلیك یـا شعر آزاد فرانسوی بـه زبان عامـیانـه سروده‌اند.»
    بدین ترتیب رواج ترجمـه درون ایران، سبب شد كه تقلید از شیوه‌های غربی درون ادبیـات كشورمان رسوخ كند. این تاثیر درون آثار نویسندگان ایرانی بـه اندازه ای بود كه گاه آثار آنان با بستر فرهنگی جامعه ما هماهنگی نداشت. اما آنان با آشنایی بـه اسلوب نویسندگی غرب توانستند نوشته‌های خود را بـه حد كمال برسانند.
    بیش ترین تاثیر ترجمـه، آشنایی ما با فكر، اندیشـه و و تجربه‌های فرهنگی ملل دیگر است. این آشنایی. ممكن هست د ر آغاز منجر بـه تقلید و نمونـه برداری شدید و افراطی هم شده باشد، اما درون مراحل بعد وسعت دید و تفكر و اندیشـه‌های انتقادی را بـه ارمغان آورده است. باری، بـه وسیله‌ی ادبیـات و ترجمـه ی آثار كشورهای دیگر، ما قادریم فرهنگ‌های دیگر را درون درون فرهنگ خود هضم و درباره ی آن ها تامل كنیم. این تامل، آغاز تفكر و خلاقیت است.

    - - -

    از: انجمن ادبی شفیقی و نشریـه ی ایران، شماره ی ۲۲ آبان ۱۳۸۰

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    ترجمـه ناپذیری فرهنگی
     

    شماره ی نوشته: ۱۰ / ۱۱

    علی صلح‌جو

    ترجمـه‌ناپذیری فرهنگی

    هر چیزی را نمـی‌توان بـه هر زبانی ترجمـه کرد. بـه طور کلی، هر اندازه ساختار دو زبان و نوع فرهنگ ها متفاوت و از هم دور باشند، ترجمـه مشکل تر مـی‌شود. مشکلاتی کـه سبب مـی‌شود نتوان مطلبی را از زبانی بـه زبان دیگر ترجمـه کرد انواع گوناگونی دارد. یکی از این موردها ترجمـه جناس و به طور کلی بازی با زبان است. بـه گفت و گوی زیر توجه کنید:

    - چرا بی‌قراری؟

    - به منظور این کـه قرار دارم.

    چه گونـه مـی‌توان این گفت و گو را با این زیبایی بـه زبانی دیگر ترجمـه کرد؟ یـا این که، مثلن، به منظور کلمـه ی "کاریکلماتور" چه برابری مـی‌توان درون انگلیسی پیدا کرد؟ این نوع ترجمـه‌ناپذیری ترجمـه ناپذیری زبانی است. نوع دیگر مشکلی هست که درون ترجمـه ی کلمـه های فرهنگی، کلماتی تنیده درون فرهنگی خاص، مانند شاهد، رند، مطرب و مستحب درون شعر کلاسیک ایرانی، پیش مـی‌آید. یکی دیگر از مشکلات ترجمـه، پیچیدگی زبان است. برخی از نویسندگان نمـی‌توانند یـا نمـی‌خواهند زبان ساده بـه کار گیرند. نوشته‌هایی وجود دارد کـه محصول توهمات هنرمندانـه و گاه نزدیک بـه هذیـان‌اند. ترجمـه ی این گونـه نوشته‌ها نیز غالباً راضی کننده نیست.

    اما نوعی از ترجمـه‌ناپذیری کـه در این جا مـی‌خواهم نمونـه‌ای از آن بیـاورم مربوط مـی‌شود بـه نوشته‌هایی کـه دارای ارجاعات فرهنگی زیـادی هستند. این نوشته‌ها نـه بازی زبانی دارند، نـه جناس دارند و نـه کلمات ویژه ی فرهنگی بلکه، بـه اصطلاح، پرتلمـیح‌اند. زبان این نوشته‌ها بـه هیچ رچیده نیست. چیزی کـه ترجمـه ی آن ها را دشوار مـی‌کند اشارات خاص فرهنگی است. برخی از ترجمـه‌ها کـه سبب نارضایتی خواننده مـی‌شود و گاه صدای منتقد را نیز در‌مـی‌آورد، از همـین نوع هست و، درون واقع، مترجم هیچ کوتاهی نکرده است.

    قطعه‌ای کـه در زیر مـی آید، نوشته‌ای هست طنزآمـیز، بـه قلم رویـا صدر، کـه در روزنامـه شرق (۱٦/۲/۱۳۸۴) چاپ شده است. بـه نظر من، این نوشته را بـه راحتی مـی‌توان بـه زبان های اروپایی ترجمـه کرد و به هیچ روی نمـی‌توان آن را "ترجمـه‌ناپذیر" دانست، اما مشکل این جاست کـه کم تری درون اروپا یـا امریکا مـی‌تواند آن را بفهمد. اما نوشته ی زیر مساله ی دیگری دارد کـه مانع از ترجمـه و در واقع، فهم آن درون زبان دیگر مـی‌شود. این قظعه را با هم بخوانیم:

    کتابی وایسین بقیـه هم سوار شن  (رویـا صدر)

    شاغلام رسید کنار ایستگاه مخبرالدوله. اتوبوسی داشت مـی‌آمد و بوق مـی‌زد و از لوله ی اگزوزش مثل موتور جت، دود بیرون مـی‌داد. شاغلام دست نگه داشت. اتوبوس ترمز کرد. شاگرد شوفر رو کرد بـه مسافران که: "کتابی وایسین، ایشون هم سوار شن" و زد رو شانـه ی مش حسن کـه آن جلو مـیله را چسبیده بود و رضایت نمـی‌داد یک قدم برود آن طرف‌تر و گفت: "مَشتی برو جلوتر." مش‌حسن جواب داد: من مش حسن نیستم، من مش حسنم." شازده احتجاب کـه بغل دستش ایستاده بود عصبانی گفت: "گاو هم باشی، حتما این قدر شعورت برسد کـه بری جلوتر مردم سوار شن." و زیرادامـه داد: "یک عده زبان نفهم ریخته‌اند این جا... و خودش همان جلو، مـیله را گرفت بُغ کرد و ایستاد.

    ملاقربانعلی بـه گریـه افتاد: "خدایـا که تا کی حتما در این زندان بمانیم؟ آخر بکش راحتمان کن!" و فریـاد زد: "آقا راه بیفت، زن و بچه مردم پختند... هلاک شدیم از گرما... و شاگر شوفر گفت: "آقایون بروند داخل، درون بسته بشـه."

    داش آکل هن و هن کنان از عقب اتوبوس، مـی‌آمد جلو، نچ‌نچ کرد: "توی عجب دغمسه‌ای افتادیم‌ها... لوطی راه بیفت، درش با من..." صدا از قسمت ان بلند شد. زری آمد جلو زنجیر گرداند زیرچشمـی نگاه کرد و گفت: "آبجی! شوما برو عقب! خوبیت نداره..." زری اشک بـه چشم‌هایش نشست و به عقب اتوبوس پناه برد ... ولی این صحنـه ی رومانتیک دراماتیزه شده را داد و فریـادی قطع کرد و آن را که تا سر حد یک سکانس اکشن از سریـال‌های تلویزیونی پایین آورد: "آهای آقا... باز کن دوباره ببند... آهای دستم... آهای شستم..." "جعفرخان از فرنگ برگشته"، کـه روی صندلی نشسته بود، با دیدن این صحنـه، سری تکان داد و به "مش قاسم غیـاث‌آبادی"، کـه در وضعیتی مـیان خوف و رجا، مـیان ایستادن و معلق شدن، بالای سرش پیچ و تاب مـی‌خورد و گفت: "این مردم آخه معلوم نیست کی سیویلیزه مـی‌شند! اصلن دیسکاسیون هیچ رقم باهاشون فایده نداره. نمـی‌دونم اگه اتوریته بالای سرشون نبود..." و تا آمد نفس تازه کند، مش قاسم از فرصت استفاده کرد و گفت: "تا قبر... آ... دروغ چرا؟ ما یـه روز بـه چشم خودمون یـه آتوریته‌ای دیدیم... داشتیم مـی‌رفتیم توی راسته غیـاث‌آباد ... از سر پیچ کـه رد شدیم، یک وقت دیدیم یک آتوریته پرید... ما هم یک بیل برداشتیم کـه ..." کـه فریـادی حرف‌هایش را قطع کرد و جماعت دور و بر کـه تا آن لحظه گوش‌هایشان را تیز کرده بودند بلکه جریـان دعوای مش قاسم با آتوریته را بشنوند، متوجه جلوی اتوبوس شدند. دایی جان ناپلئون یقه استاد ماکان را گرفته بود که: "ماجراجوی بیگانـه پرست... آقایون مسئول بی‌نظمـی روی رکاب ایشونـه..." و با اشاره بـه قلم مو و بوم نقاشی استاد ماکان مـی‌گفت: "اینم ابزار و ادواتش کـه با این بـه شکل وقیحانـه‌ای مـی‌ایسته روی رکاب و گرا مـی‌ده و دلار مـی‌گیره..." درون این گیر و دار، راننده، سوییچ را چرخاند، ماشین را خاموش کرد. ترمزدستی را کشید و گفت: "حالا کـه این جوریـه، که تا توی رکاب خالی نشـه، من عمرن اگه ماشینو تکون بدم."... و چپ‌چپ بـه جوانی نگاه کرد کـه در ردیف دوم نشسته بود و سرش توی مجله بود و داشت تند و تند جدول حل مـی‌کرد... (همان‌طور کـه شما خواننده عزیز هم اذعان دارید، برخورد راننده با جوان، کار کاملن بی‌ربطی بوده است.) شاغلام کـه احساس کرد کار دارد بیخ پیدا مـی‌کند بـه رغم وقوف بـه این مساله کـه عبارت "بیخ پیدا کار" مطلقن بار ادبی ندارد، خودش را کج و کوله کرد بلکه درون فضای خالی جلوی رکاب، جایش بشود و غائله را ختم بـه خیر کند. در، با هزار کش و قوس و سر و صدا و فس ... فس ، بسته شد و جماعت نفس راحتی کشید. راننده، سوییچ را چرخاند و ترمزدستی را کشید و خواست دنده عوض کند، کـه صدا از قسمت ان بلند شد: "آقا، نگه دار... ایشون پیـاده مـی‌شن.. اشتباهی سوار شده... قهرمان یکی از پاورقی‌های آبگوشتی بود..."

    نوشته ی بالا، از لحاظ ترجمـه، مشکل زبانی ندارد. همـه ی کلمـه ها و جمله‌های آن را مـی‌توان بـه هر زبان خارجی ترجمـه کرد. اما، همان گونـه کـه دیده مـی‌شود، خواننده حتما آثار ساعدی، گلشیری، جمال زاده، هدایت، سیمـین دانشور، پزشکزاد، و بزرگ علوی را خوانده باشد که تا بفهمد ماجرا چیست و اشارات بـه کجا و چهانی است. نوشته ی بالا، البته، نوعی نقیضه ی فکاهی است، اما این مساله، درون مقیـاسی وسیع تر، درون کل ادبیـات وجود دارد. درون واقع، ترجمـه با دو سد بزرگ رو بـه رو است: سد زبانی و سد فرهنگی.

    برخی معتقدند این گونـه متن ها را فقط با توضیحات مبسوط درون پانوشت مـی‌توان ترجمـه کرد و عملن نیز شماری از مترجمان چنین کرده‌اند. این یکی از راه های روبروشدن با این مساله است، اما حتما دانست کـه یک جنبه ی منفی درون این کار وجود دارد. بـه طور کلی، متن و به خصوص ادبیـات را حتما یکسره و بدون قطع ذهنی و چشمـی خواند. هر بار کـه چشم به منظور دیدن مطلبی بـه پایین صفحه حرکت مـی‌کند، ‌اندکی از لذت متن کاسته مـی‌شود. متنی کـه بخشی از اطلاعات آن حتما از جایی دیگر و به شیوه‌ای مقطع بـه آن تزریق شود متن سازواری نیست. بـه سخن دقیق‌تر، نظام گفتمانی چنین متنی عیب دارد. چنین متنی شبیـه اثری ذهنی هست که زنگوله‌هایش از خودش بیش تر هست و زنگوله‌ها مانع از آن‌اند کـه خود اثر دیده شود. متنی کـه خواننده را هر لحظه بـه پانوشت ـ بـه گفتمانی متفاوت ـ مـی‌کشاند متنی دوگانـه هست که با ساختار یگانـه و لحظه‌ای ذهن انسان هماهنگی ندارد. شاید این کار با دو رسانـه متفاوت عملی باشد. مثلن، احتمال داردانی باشند کـه پیچیده‌ترین حساب‌رسی های بزرگ ترین مؤسسات مالی را درون حالی کـه به یکی از سمفونی های موتزارت گوش مـی‌کنند انجام دهند، اما بـه نظر مـی‌آید کـه گوش هم زمان بـه دو سمفونی عملی نباشد.

    به هر حال، هستند مترجمانی کـه تمایل چندانی بـه این کار ندارند و معتقدند متن هایی را کـه به اطلاعات پانوشتی زیـادی نیـاز دارند، بـه ویژه اگر از نوع ادبی باشند، نمـی‌توان طوری ترجمـه کرد کـه خواننده بتواند با خواندن آنـها بـه لذت ادبی دست یـابد. درون مقابل، گروهی از مترجمان، و همچنین خوانندگان، هستند کـه خواندن متن ادبی را همچون چیدن قطعات یک پازل درهم ریخته و دست یـافتن بـه شکل درست و نـهایی آن مـی‌دانند. شاید این شیوه ی ترجمـه به منظور چنین سلیقه‌هایی نامطلوب نباشد، اما حتما دانست کـه حتا آن دسته از نویسندگان پازل‌‌گرا، کـه داستان خود را همچون معما یـا بازی بـه خواننده عرضه مـی‌کنند و از او مـی‌خواهند کـه با تلاشی توان‌فرسا و سرگیجه‌‌آور خود را از آن بیرون بکشند، متن را یکپارچه و در گفتمانی یگانـه بـه او عرضه مـی‌کنند نـه درون دو نظام متنی موازی و البته کاملن متفاوت.

    برخی دیگر از مترجمان به منظور حل این مشکل راهی دیگر برگزیده‌اند. آنان، همان گونـه کـه اشاره شد، معتقدند کـه ذهن مقطّع نمـی‌تواند بـه درک و حظ ادبی برسد. این گروه معتقدند که، بـه جای حواله دایم خواننده بـه پای نوشته یـا پایـان کتاب، بـه تر هست با درون اختیـار گذاشتن متنی مقدماتی، متنی حاوی اطلاعات لازم به منظور ورود بـه متن اصلی بعدی، او را بـه درجه‌ای از اطلاعات رساند کـه بتواند بـه درک و لذت ادبی دست یـابد.

    این روش بسیـار طبیعی‌تر از روش قبلی – یعنی اطلاعات درون پانوشت و فرستادن خواننده بـه پای صفحات و در نتیجه قطع کلام و ذهن – است. درون این جا ذهن قطع و وصل نمـی‌شود. خواننده نوشته‌ای را درباره موضوعی واحد و یکپارچه مـی‌خواند و در نتیجه درون فضای ماجرا قرار مـی‌گیرد. درون واقع، مـی‌توان گفت کـه چنین خواننده‌ای درون موقعیتی نزدیک بـه خواننده ی متن اصلی قرار دارد. لذت خواندن نیز درون این روش بیش تر هست زیرا خواندن یعنی همـین نوع خواندن، نـه یک کلمـه خواندن و ده کلمـه بـه دنبال معنای آن گشتن. بـه نظر مـی‌رسد اصولن کل حرکت بـه طرف درک فرهنگ بیگانـه حتما چنین ماهیتی داشته باشد، نـه قطعه قطعه و این موضوع مـی‌تواند نگاه ما را بـه ترجمـه تغییر دهد.

    همان‌ گونـه کـه اشاره شد، شماری از مترجمان، چه ادبی و چه غیر ادبی، چه درون ایران و چه درون کشورهای دیگر، به منظور حل مشکل ترجمـه‌هایی کـه به اطلاعات جانبی زیـادی نیـاز دارند، از این راه رفته‌اند. نگارنده دو مورد بارز درون ایران سراغ دارد کـه هر دو کاملن موفق بوده‌اند. نخست، عبدالرحیم احمدی درون ترجمـه ی نمایش نامـه ی گالیله، اثر بر تولد برشت، و دوم، نجف دریـابندری درون ترجمـه ی پیرمرد و دریـا، اثر ارنست همـینگوی. آنان مقدمـه‌های مفصلی بـه این دو اثر ادبی نوشته‌اند کـه تقریبن همـه ی آن چه را کـه خواننده – خواننده ی ایرانی – به منظور خواندن و درک کامل این آثار نیـاز دارد، درون اختیـار او گذاشته‌اند و از این طریق خواننده را درون طول مطالعة کتاب آزاد گذاشته‌اند. بـه نظر مـی‌رسد کـه این روش به منظور ترجمـه ی برخی آثار تدبیر مناسبی باشد.

    - - -

    از: انسان شناسی و فرهنگ

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    هنر واژه سازی علمـی درون زبان فارسی
     

    شماره ی نوشته: ۹ / ۱۱

    دکتر محمد حیدری ملایری

    هنر وازه سازی علمـی در زبان فارسی

    (دانش اصطلاح شناسی)

    ۱- فارسی زبانی هست هند و  اروپایی با ادبیـاتی پربار و سابقه‌ای درازآهنگ کـه کهن‌ترین دیسه‌ (شکل) آن، زبان اوستایی، بـه ۱۵۰۰ سال پیش از مـیلاد مـی‌رسد. چنین زبان کم‌همتایی شایسته‌ی پاس داری و پشتیبانی کوشمندانـه است. درون این عصر پیشرفت‌های شگرف هرچه فزاینده‌تر دانشی و فناورانـه، زبان‌هایی کـه از بیـان مفهوم‌های تازه ناتوان باشند محکوم بـه نابودی اند. از مـیان رفتن زبان‌های تاریخی کـه سهم مـهمـی بـه تمدن و فرهنگ انسانی ادا کرده‌اند و از این روی بـه مـیراث مشترک بشری تعلق دارند، ضایعه‌ی جبران‌ناپذیری خواهد بود.

    وضعیت اصطلاح‌شناسی درون زمـینـه‌ی اخترشناسی و اخترفیزیک (رشته های تخصصی مولف، آریـا ادیب) و به طور کلی فیزیک درون زبان فارسی بـه هیچ روی رضایت‌بخش نیست. چنین وضعی زبان فارسی و گذشته‌ی درخشان فرهنگ ایرانی را نمـی‌زیبد. مولف آرزو دارد کـه در بهبود این وضع سهمـی ادا کند و امـیدوار هست که این اقدام دیگران را فراخواند که تا این خویشکاری مـهم را بـه عهده بگیرند، ژرفانـه بـه سبب‌های کاستی‌ها بیـاندیشند و راه‌حل‌هایی بیـایند که تا اصطلاح‌شناسی فارسی را غنی تر و زبان فارسی را گسترده تر سازند.

    زبان‌ها بُردارهای فرهنگی و گونـه‌گونی هستند. گلزار پرشکوهی را بـه اندیشـه آورید کـه گل‌های جورواجور فراوانی دارد هر یک با رنگ و چهره و بوی ویژه‌ی خود. حال آن را بسنجید با گلستان دیگری آکنده از تنـها یک گونـه گل. بوستان دوم هرچه زیبا باشد باغی هست فقیر، زیرا گونا‌گونی ندارد و از این روی گزینش را ناممکن مـی‌کند. مثالی دیگر آسمان شب هست که اگر درون آن همـه‌ی ستارگان با رنگ و تابناکی یکسانی بدرخشند کمتر رؤیـاانگیز مـی‌نماید. فزون بر این، چنین آسمانی دریـافت‌ناپذیرتر هم هست، زیرا دگرسانی‌هایی کـه برای پژوهش و شناخت ستارگان لازم اند وجود ندارند.

    برای رویـارویی با این چالش زبانی، حتما نـه تنـها مـیراث ادبی نو آن، بلکه همـه‌ی توانمندی‌های زبان فارسی را بـه کار بست. فزون بر بـه کارگیری منبع‌های فارسی مـیانـه (یـا پهلوی از حدود ۳۰۰ پ.م. که تا ۷۰۰ م.)، فارسی باستان (از ۶۰۰ که تا ۳۰۰ پ.م) و اوستایی (از ۲۰۰۰ که تا ۳۰۰ پ.م)، ابزارهای زبانیک دیگری نیز به منظور به هدف رسیدن لازم اند. گنجینـه‌ی گویش‌های گوناگون فارسی کمک بزرگی خواهد بود. این گویش‌ها گاه دیسه‌های هند و اروپایی بسیـار کهنی را حفظ کرده‌اند کـه در فارسی ادبی یـا رسمـی امروزی وجود ندارند. حتا گاه واژه‌هایی درون آن ها دیده مـی‌شوند کـه یـادآور ریشـه‌های پوروا هند و اروپایی هستند، واژه‌هایی کـه همتاهای فارسی باستان و اوستایی آن ها بـه ما نرسیده‌اند (نگاه کنید بـه یـادداشت‌ها). گویش‌های فارسی کان‌هایی پرگوهرند کـه افسوس‌مندانـه که تا کنون بـه اهمـیت‌شان درون توانمندسازی زبان فارسی توجه چندانی نشده است. تنـها با بـه کارگیری همگی این ابزارها درون طرحی سراسری هست که فارسی مـی‌تواند زبان دانشی/فنی توانمند و کارایى داشته باشد. چسبیدن تنـها بـه فارسی نو و خودداری از بـه کارگیری گنجینـه‌ی زبان‌های مادر فارسی و گویش‌هایش، آن سان کـه روش سنت‌گرایـان و محافظه‌کاران است، سخت نابسنده و ناکارآمد مـی‌نماید، و بنابراین بخت کمـی به منظور کام یـابی دارد. مدرک آشکار این ادعا نیز وضعیت نامطلوب کنونی اصطلاح‌شناسی فارسی درون رویـارویی با شمار روزافزون اصطلاح‌های بیگانـه و نیز نبود هیچ گونـه پروژه‌ی کارایی به منظور حل این مساله‌هاست. درون واقع، محدود بودن بـه فارسی ادبی مترادف هست با رضایت بـه مجموعه‌ی بـه نسبت کم‌شماری از واژه‌ها و تکرار بیش از حد ترکیب‌های مـیان آن ها. این همچنین بـه معنای محروم ساختن حود از داشتن راژمان (سیستم) گسترده‌ای از وندهایی ست کـه زبان پویـا و دقیق علمـی بـه آن ها نیـاز دارد. این رویکرد سنت گرایـان، کـه بر پایـه‌ی محکم زبانیک استوار نیست، بیش تر انگیزه‌ی ایدئولوژیک دارد، و نیز از نشناختن پیشینـه‌ی زبان فارسی و ناآگاهی از توانمندی‌های چشم ناپوشیدنی زبان‌های فارسی مـیانـه، فارسی باستان، و اوستایی برمـی‌خیزد. این رویکرد را مـی‌توان بـه «شکسته بندزنی» و «خرده‌کاری» همانند کرد، حال آن کـه برای پدید آوردن راژمان اصطلاح‌شناسی توانمند بـه آفرینش و بازسازی بنیـادین نیـاز است. همچنین گفتنی هست که بنیـادی‌ترین پیشرفت‌ها درون اصطلاح‌شناسی علمـی زبان فارسی درون چند دهه‌ی گذشته زاییده‌ی باز بـه کارگرفتن یـا زنده دیسه‌ها و وندها از زبان‌های مادر فارسی کنونی بوده است. روشن‌تر گفته باشیم، ما بر این باوریم کـه روش سنتی توانایی لازم را به منظور برآوردن نیـازهای روزافزون اصطلاح‌شناسی درون دانش، فلسفه، و فن ندارد. تنـها با یـاری گرفتن از زبان‌های مادر فارسی و امکان‌هایی کـه گویش‌ها فرا مـی‌نـهند هست که مـی‌توان راژمان واژگانی دقیق و پویـایی پدید آورد.

    از آن جا کـه فارسی زبانی هند و اروپایی است، این بخت را دارد کـه از الگوها و تجربه‌های گذشته‌ی زبان‌های اروپایی‌ استفاده کند، زبان‌هایی کـه توانسته‌اند نیرومندترین راژمان اصطلاح‌شناسی دانشی را پدید آورند. واژه‌سازی درون زبان فارسی از همان الگوهایی استفاده مـی‌کند کـه در زبان‌های اروپایی بـه کار مـی‌روند، و واژه‌های مشترک مـیان فارسی و زبان‌های اروپایی فراوان اند. همچنین حتما دانست کـه زبان علمـی بسیـار توانمند اروپایی، کـه در واقع زبانی هست ساختگی، برآیند کار و کوشش دانشوران و زبان‌شناسان اروپایی است. بـه ویژه بعد از نوزایش (رُنسانس) بود کـه اندیشـه‌کاران و دانشوران اروپایی بـه ذخیره‌های زبان‌های یونانی و لاتین به منظور پدید آوردن مفهوم‌های تازه روی آوردند. فارسی نیز مـی‌تواند همان راه را، شاید حتا راحت‌تر، با نیـاکانش برود زیرا مـی‌تواند از یـافته‌های اخیر زبان‌شناختی سود ببرد و نیز از لاتین و یونانی و سانسکریت استفاده کند. بـه ویژه زبان سانسکریت، کـه /برادر زبان اوستایی/فارسی باستان است، مـی‌تواند مدل و راهنمای بزرگی باشد.

    گزینـه‌ی دیگر درون برابر این راه‌حل آن هست که یکسره و نسنجیده از واژه‌های انگلیسی استفاده کنیم. این راه‌حل شگرف درواقع برنامـه‌ریزی به منظور مرگ تدریجی زبان فارسی نیز هست. شکی نیست کـه زبان‌های خارجی، بـه ویژه انگلیسی، حتما بخش جدایی‌ناپذیری از آموزش درون مـیان مردم فارسی زبان باشد و پژوهشگران ایرانی حتما بتوانند نتیجه‌ی کارهایشان را بـه زبان انگلیسی هم منتشر کنند. ولی حتما این امکان را هم داشته باشند کـه اگر خواستند، بتوانند بـه زبان فارسی هم بنویسند. پراکندن دانش درون مـیان همگان بخش والایی از فعالیت‌های پژوهشگر بـه شمار مـی‌رود. از نظر تاریخی، زبان فارسی تجربه‌ی ناگواری را درون شرایط مشابهی درون گذشته داشته است، زمانی کـه دانشوران ایرانی بـه عربی مـی‌نوشتند (نگاه کنید بـه بخش ۲). بنابراین خردمندانـه نیست کـه همان تجربه‌ی غم‌انگیر را یک بار دیگر با زبان انگلیسی تکرار کنیم. از این ها گذشته، چهی مـی‌تواند ضمانت کند کـه انگلیسی به منظور همـیشـه زبان اصلی علمـی باقی بماند؟ درون گذشته چند سده‌ای لاتین زبان دانش و فلسفه بود. چندی بعد زبان فرانسه موقعیت غالب را داشت. و که مـی‌داند شاید درون چند دهه‌ی دیگر زبان‌ دیگری چیرگی یـابد؟ بـه هر حال، بخردانـه آن هست که زبان فارسی بتواند روی پای خود بایستد.

    در مرحله‌ی کنونی، مولف فعالیت خود را بـه ویژه بر جنبه‌های نظری کار متمرکز کرده است. بدین معنا کـه مـی‌کوشد برابرهایی پیش نـهد کـه تا حد امکان دقیق و توانا باشند درون راژمانی همـه‌سونگر و پویـا آن سان کـه بتوان نامش را "اصطلاح‌شناسی" نـهاد. مـهم درون این مرحله پدید آوردن واژگان مورد نیـاز است، زیرا صرف وجود برابرنـهاده‌ها این امکان را فراهم مـی‌آورد کـه اگری خواست، بتواند از اصطلاح‌های فارسی استفاده کند. که تا وقتی کـه برابرهای فارسی وجود نداشته باشند آزادی گرینش مـیان فارسی و وام‌واژه‌ها ممکن نخواهد بود، و بنابراین وام‌واژه‌ها خود را تحمـیل خواهند کرد. بـه بیـان دیگر، مولف مـی‌کوشد آن چه را کـه از دید او به منظور تقویت و نیرومندسازی اصطلاح‌شناسی درون فارسی بـه ترین هست دقیقانـه انجام دهد و برای نمونـه خود درون نوشته‌های فارسی‌اش بـه کار ببرد.

    ۲) تاریخچه‌ی کوتاه زبان‌شناختی

    در سال‌های پایـانی سده‌ی ۱۹ مـیلادی/۱۳ خورشیدی، ایرانیـان با جامعه‌های اروپایی تماس برقرار د، جامعه‌هایی کـه بر اثر نوزایش و انقلاب صنعتی پیشرفت‌های علمـی و اجتماعی شگرفی کرده بودند. سفر ایرانیـان بـه اروپا به منظور یـادگیری و دعوت از اروپاییـان به منظور آموزش درون ایران، ایرانیـان را با دانش‌ها و فن‌های اروپایی آشنا ساخت. بـه ویژه بعد از انقلاب مشروطه درون ایران (۱۹۰۶ که تا ۱۹۱۱ م/۱۲۸۵ که تا ۱۲۹۰ خ)، کـه انگیزه‌ها‌ی اصلی‌اش آرمان‌های مردم‌سالاری و نو‌گرایی بودند، مقاله‌ها و کتاب‌های فراوانی بـه فارسی ترجمـه شدند و دانش‌های نو بـه دامنـه‌ی آموزشی کشور راه یـافتند.

    اما دانش‌های اروپایی پر از مفهوم‌هایی بودند کـه برابرهای مناسبی درون فارسی برایشان وجود نداشتند. بنابراین، ترجمـه‌ی آنان سرراست و آسان نبود، بـه ویژه آن کـه زبان فارسی درون بیـان مفهوم‌های کلاسیک علمـی نیز تجربه‌ی اندکی داشت. دلیل‌های اصلی دو چیز بودند: نخست این کـه ایرانیـان چندین سده نـه از فارسی بلکه از عربی بـه عنوان زبان دانش و فلسفه استفاده کرده بودند. حتا اگر چهره‌های برجسته‌ای چون بیرونی (۹۷۳ که تا ۱۰۵۰ م/۳۵۲ که تا ۴۲۹ خ)، ابوعلی سینا (۹۸۰ که تا ۱۰۳۷ م/۳۵۹ که تا ۴۱۶ خ)، و دیگران اثرهایی درون اخترشناسی و فلسفه بـه فارسی نوشتند و کوشیدند برابرهای فارسی بسازند، عمده‌ی نوشته‌هایشان بـه عربی بود. به منظور نمونـه، بیرونی درون کتاب «تفهیم» خود بسیـاری برابر‌های فارسی جالب به منظور مفهوم‌های آن زمان اخترشناسی ساخت و کوشید از بـه کار بردن واژه‌های عربی خودداری کند. اما درون ساختن برابر فارسی به منظور بسیـاری از مفهوم‌های کلاسیک اخترشناسی (مانند استوا، مقارنـه، مقابله، اعتدال، دایره البروج، و دیگرها) ناتوان بود و به ناچار وام‌واژه‌های عربی را بـه کار برد. مـی‌توان گفت کـه اگر بیرونی ابزارهای دانش زبان‌شناسی امروز ما را مـی‌داشت بی‌گمان برابر‌های مناسبی به منظور آن مفهوم‌ها مـی‌یـافت. دلیل دوم این بود کـه فارسی زبان مفهوم‌های صریح، عبارت‌های سرراست، و گزاره‌های بی‌ابهام نبود. فارسی بیش تر زبان شعر بود کـه در آن شاعر غزل‌سرا یـا قصیده‌گو ترجیح مـی‌دهد واژه‌های دوپهلو بـه کار برد که تا چند حس و تصویر را با هم تداعی کند و بسا کـه مفهوم دستخوش قافیـه است. البته بازی با واژه‌ها به منظور چکامـه‌سرایی مـهم است، اما گریز از مفهوم‌ها و جمله‌های روشن و بی‌شبهه درون دانش‌های دقیق نشدنی و طردی است.

    کوتاه آن کـه فارسی درون اصل به منظور سخنوری شاعرانـه بـه کار مـی‌رفت، و زبانی بود کـه در آن شاعران بزرگی چون فردوسی و حافظ شاهکارهای بی‌همتایی آفریده بودند. حمله‌ی مغول ضربه‌ی مرگ‌آور دیگری بود بر پیکر فارسی. درون این دوره واژه‌های ناآشنای عربی فراوانی بـه فارسی درآمدند کـه ان دیوانی و نویسندگان بی‌مایـه بـه زور وارد نثر مـی‌د، انگار کـه مسابقه‌ای مـیان آنان بود با هدف مغلوب حریف از راه آوردن اصطلاح‌ها و ترکیب‌های سنگین عربی. شگفت آن کـه اینان نـه تنـها واژه‌های فارسی را با عربی جایگزین مـی‌د بلکه حتا واژه‌های آشنای عربی را نیز با واژه‌های غریب‌تر عربی عوض مـی‌د. بـه گفته‌ی شاعر و ادیب برجسته زنده یـاد استاد محمدتقی بهار، فارسی نوشتاری زبان غریبی شد کـه نـه عربی بود نـه فارسی و نـه ترکی. با این همـه فارسی اصیل همچنان درون مـیان مردم عادی رایج بود. این را هم حتما افزود کـه در آغاز دوران مغول کوشش‌هایی به منظور رهایی از عربی درون نوشتن دانش بـه کار رفت. نصیرالدین توسی، ریـاضی دان، اخترشناس، و سیـاست‌مرد برجسته، نوشتن اخترشناسی بـه فارسی را تشویق مـی‌کرد، چنان کـه چند زیج (زیگ) را بـه فارسی نوشتند. درون این مـیان مثالی چشمگیر زیج اُلُغ‌بیگ است، کـه دربردارنده‌ی دقیق‌ترین نپاهش‌ (رصد) های احترشناختی که تا پیش از نوزایش بـه شمار مـی‌رود. نسخه‌ی اصلی زیج الغ‌بیگ بـه فارسی نوشته شده است. نصیرالدین توسی با همـه‌ی مشغله‌های گوناگونش کتاب «صور الکواکب» عبدالرحمان صوفی را بـه فارسی برگرداند، کـه مـی‌توان گفت نشان پشتیبانی او از زبان فارسی است. البته مـی‌توان، با کمـی اغراق، گفت کـه زبان این اثرهای علمـی از فارسی فقط «» و «بودن» و «شدن» را نشانـه داشت. بـه هر حال درون آن زبان هیچ اصطلاح علمـی بـه فارسی ساخته نمـی‌شد و مفهوم‌ها عربی بودند.

    در چنین اوضاع و احوالی بود کـه زبان فارسی با دانش‌های اروپایی تماس یـافت. ورود روزنامـه‌نگاری سبب ساده‌سازی نثر فارسی شد. درون واقع، روزنامـه‌نگاران، سیـاستمداران، و اندیشـه‌کاران مجبور بودند از عبارت‌های طولانی کـه اصطلاح‌های ناآشنای عربی فراوانی داشت دوری جویند که تا بتوانند با مردم عادی ارتباط برقرار کنند. افزون بر این، استفاده از ماشین‌ چاپ باعث شد کـه حجم مواد نوشتاری افزایش یـابد. ادامـه‌ی استفاده از عربی درون دانش و فن دارای دست کم سه دشواری بنیـادی بود: ۱) خود زبان عربی درون بیـان مفهوم‌های اروپایی مشکل داشت و حتا معلوم شد کـه فارسی، از آن جا کـه زبانی هند و اروپایی هست و از همان الگوهای واژه‌سازی زبان‌های اروپایی پیروی مـی‌کند، درون این زمـینـه بر عربی برتری دارد و تواناتر است. ۲) بنابراین طبیعی مـی‌نمود کـه به جای بـه وام گرفتن اصطلاح‌های دست چندم عربی سرراستانـه از زبان‌های اروپایی ترجمـه شود. ۳) رویکرد استفاده از عربی با پند (دفاع) از زبان فارسی، نماد فرهنگ و ایدانی (هویت) ایرانی، هماهنگ نبود.

    در طی دوره‌ی آغازین تماس با اروپا، انبوهی از واژه‌های فرانسه (زبان اصلی اروپایی درون آن دوران) بـه همراه ترجمـه‌های دست و پاشکسته‌ی عربی وارد فارسی شد. مشکل درون وام‌واژه‌ها نبود، زیرا هیچ زبانی از آنان گریزی ندارد. هیچ یک از زبان‌های عمده‌ سره‌ و پاک نیستند و خواستن زبان سره خنده‌آور نیز هست. به منظور مثال، زبان انگلیسی سدها واژ‌ه از فرانسه و دیگر زبان‌ها بـه وام گرفته هست تا واژگان خود را غنی سازد. نکته این هست که درون آن جا، همـه‌ی این وام‌واژه‌ها با پیروی از قاعده‌های دستور زبان انگلیسی، دیگر انگلیسی شده‌اند. تصور کنید کـه زبان انگلیسی چه اندازه پیچیده و ناکارآمد مـی‌شد اگر همـه‌ی وام‌واژه‌های فرانسه، کـه فراوان هم هستند، از دستور زبان اصلی خود پیروی مـی‌د (یعنی فعل‌ها بـه شیوه‌ی فرانسه صرف مـی‌شدند، اسم‌ها جنس مؤنث و مذکر را حفط مـی‌د، مشتق‌های فعلی بـه دیسه‌ی فرانسه بـه کار مـی‌رفتند، و دیگرها)! بیچاره زبان فارسی با چنین وضعی رو بـه رو بود! وام‌واژه‌های عربی قاعده‌های خود را حفظ مـی‌د و نمـی‌گذا‌شتند کـه سازواره‌های زبان فارسی چنان کـه باید کار کنند. درون نتیجه، کم کم زبان فارسی فلج شده بود. دقیق‌تر آن کـه وام‌واژه‌های بی‌شمار عربی هریک گروهی از مشتق‌ها یـا جداشده‌های خود را نیز همراه مـی‌آوردند. به منظور مثال، گرچه زبان فارسی واژه‌های خود را به منظور «اندیشیدن» داشت واژه‌ی عربی «فکر» با خود واژه‌های افکار (جمع عربی فکر)، تفکر، افتکار، فکرت، متفکر، مُفکّر، فاکر، فکیر، فکور (که این آخری درون عربی نیز وجود ندارد!)، مُفکِر (فکر شده) و دیگرها را با خود آورده بود. این وضع بسیـار فلج کننده بود زیرا مانع پویـایی فارسی و گسترش سازوکار واژه‌سازی آن مـی‌شد. به منظور به تر پی بردن بـه این وضع مثالی دیگر از یک مفهوم فیزیکی نو بیـاوریم:

     Ionization: درون آغاز، هنگامـی کـه این مفهوم وارد زبان فارسی شد، چند جداشده‌ (مشتق) فرانسه نیز با آن آمدند کـه ما درون این جا شکل انگلیسی آن ها را مـی‌آوریم: ionizable ، ionized ، ionize، ion  و ionizing. زبانی درون و پیکردار و آبرومند نمـی‌تواند همـه‌ی این جداشده‌های گوناگون را - کـه با راژمان دستور زبانی‌اش بیگانـه‌اند - بپذیرد بی آن کـه توانایی زایندگی خود را از دست بدهد و دستخوش مرگ تدریجی شود. راه حلی کـه گروهی از پژوهشگران و نویسندگان، بـه رهبری غلام‌حسین مصاحب (سال ۱۹۵۹ م/۱۳۳۸ خ)، پیش گرفتند آن بود کـه تنـها ریشـه‌ی این مفهوم، یعنی ion یونانی، را بپذیرند و سپس از دستور زبان فارسی به منظور ساخت جداشده‌ها استفاده کنند: یون، یونیدن (ionize)، یونش (ionization)، یونیده (ionized)، یوناننده یـا یونگر (ionizer)، یونیدنی (ionizable) و دیگرها. همچنین، اکسید (oxide) کـه مـی توان از آن جداشده ساخت: اکسیدن (oxidize)، اکسیده (oxidized)، اکسایش (oxidation/oxidization)، اکسنده (oxidizer)، اکسا (oxidizable). درون واقع، این همان روشی هست که زبان‌های اروپایی (انگلیسی، فرانسه، آلمانی، اسپانیـایی، ایتالیـایی، سوئدی، و دیگرها) به منظور ساختن اصطلاح از ریشـه‌های مشترک یونانی و لاتین بـه کار مـی‌برند بی آنکه از قاعده‌های دستوری خود چشم بپوشند.

    کار بسیـار مـهم به منظور پیشبرد زبان فارسی برپاسازی فرهنگستان زبان فارسی بود بـه سال ۱۹۳۵ م/۱۳۱۴ خ، یک سال بعد از تأسیس دانشگاه تهران. یکی از هدف‌های گوناگون فرهنگستان عبارت بود از: مسئولیت ساخت اصطلاح‌های گوناگون به منظور محدود کاربرد وام‌واژه‌ها از راه جایگزین آن ها با اصطلاح‌های فارسی. عضوهای اصلی فرهنگستان جزو برترین استادان ادبی و دانشمندان ایرانی آن زمان بودند. نتیجه‌ها‌ی کوشش‌های اینان، کـه به تدریج که تا سال ۱۹۴۱ م/۱۳۲۰ منتشر شدند، سدها واژه‌ی نو بودند کـه به گستردگی درون کتاب‌های درسی، اداره‌ها، ارتش، و دیگر جاها بـه کار رفتند و تأثیر مثبت بزرگی بر تقویت زبان فارسی داشتند. اما واژه‌سازی فرهنگستان بر پایـه‌ی رویکرد یک‌بعدی یـا ایستا بود کـه در آن عمومن جداشده‌های صرفی نادیده گرفته مـی‌شدند. بـه هر حال، این انتقاد بـه هیچ روی انکار اهمـیت زیستی فرهنگستان درون جان تازه بخشیدن بـه زبان فارسی نیست.

    فرهنگستان بـه دلیل‌های ناآشکار، شاید زیر فشار دشمنانش، درون سال ۱۹۴۱ م/۱۳۲۰ خ از فعالیت رسمـی بازایستاد. ولی پژوهش به منظور جایگزینی وام‌واژه‌ها بعد از آن بیش تر بـه دستان و هیئت‌های ویراستاری درون دانشگاه‌ها و شرکت‌های انتشاراتی ادامـه یـافته است. درون واقع هم اکنون کار اصلی را اقدام‌های «مردمـی» مـی‌کنند. شمارانی کـه درگیر چنین فعالیتی هستند، وانی کـه کوشش‌های سودمندی کرده‌اند بسیـار هست و نام بردن از همگی آنان درون این جا ممکن نیست. با این حال برشماردن چند نام بایسته مـی‌نماید. زنده یـاد محمود حسابی، استاد فیزیک دانشگاه تهران، کـه به ویژه بر کاربرد فارسی سره پافشاری مـی‌کرد، بسیـاری بـه واژگان فیزیک افزود. حتما از وی به منظور سهم مـهمش قدردانی کرد، هرچند کـه کار وی چندان بی‌نقص نبود: یکی این کـه وی به منظور واژه‌های پیشنـهادی خود توضیح زبان‌شناختی ارایـه نمـی‌کرد، یـا هرگز آن ها را درون جایی ننوشت. گویی همـین کـه او استاد برجسته‌ی دانشگاه هست برای پذیراندن واژه‌هایش بسنده است. دانش جویـان فیزیک آن واژه‌ها را طوطی‌وار یـاد مـی‌گرفتند که تا امتحان‌ها را بگذرانند، اما بیش ترشان بعد از فرهیزش دیگر آن‌ها را بـه کار نمـی‌بردند. درون واقع، آنان با این واژه‌ها بیگانـه بودند، زیرا کوششی به منظور توضیح آن ها نشده بود و دانش جویـان آن ها را نمـی‌فهمـیدند. همچنین حتما از گروه مصاحب نام برد کـه پیش تر بدان اشاره شد. این گروه اصطلاح‌های فنی فراوانی ساخت کـه به گستردگی پذیرفته شدند. نوآوری مـهم آنان جرأت درون ساختن شماری فعل تازه بود مانند همان‌ها کـه در بالا گفتیم. دیگران این ابتکار را بـه فراوانی پی گرفتند. کوشش شایـان یـادآوری دیگر از آن صادق کیـا، استاد زبان‌شناسی دانشگاه تهران، هست برای کوشش او درون جلب توجه بـه اهمـیت منبع‌های زبانی فارسی مـیانـه/فارسی باستان/اوستایی، و نیز بـه سبب پژوهش‌هایش درباره‌ی گویش‌های ایرانی. همچنین حتما از مـیرشمس‌الدین ادیب سلطانی، زبان‌شناس، داننده‌ی چندین زبان، منطق‌دان ریـاضی‌، و هنرمند نقاش یـاد کرد. ایشان نخستینی هست که پژوهش فراگیری درون زمـینـه‌ی دشواری‌های گوناگون اصطلاح‌شناسی فارسی کرده هست و راژمانی از وندها بر پایـه‌ی مدل یونانی و لاتین ساخته است. وی همچنین با ترجمـه‌ی کتاب Organon «ارغنون» یـا «منطق» ارستو از یونانی بـه فارسی و نیز ترجمـه‌ی Kritik der reinen Vernunft «سنجش خرد ناب» نوشته‌ی ایمانویل کانت از آلمانی بـه فارسی سهمـی بـه سزا درون گشودن راهی تازه درون اصطلاح‌شناسی فلسفی داشته است. پژوهشگر ستودنی دیگر داریوش آشوری است، ویژه‌کار دانش‌های اجتماعی و فلسفه و نیز پدیدآورنده‌ی «فرهنگ علوم اجتماعی» (انگلیسی بـه فارسی). وی با ترجمـه‌ها‌ی شیوایش، بـه ویژه Also sprach Zarathustra «چنین گفت زرتشت» نیچه، خدمت شایـانی بـه توانمندی زبان فارسی انجام داده است. او همچنین بـه جنبه‌های اجتماعی و فرهنگی اصلاح زبان دل بسته و درباره‌ی آسیب‌شناسی زبان فارسی نیز مطالعه کرده است. ایشان درون اثر تازه‌ای بـه ضرورت کاربرد زبان‌های باستانی ایرانی به منظور تواناسازی قابلیت‌های واژه‌سازی فارسی اشاره کرده است، هرچند کـه خود بیش تر از شیوه‌ی فرهنگستان نخست پیروی مـی‌کند.

    ۳) معیـارهای واژه‌سازی

    - همخوانی یک بـه یک: درون واژه‌نامـه‌ای تخصصی  و علمـی برخلاف شعر، هر مفهوم تعریف روشن و بی‌ابهامـی دارد. بنابراین از کاربرد یک واژه به منظور مفهوم‌های گوناگون خودداری مـی‌شود. همچنین دقت مـی‌شود کـه از تداخل با مفهوم‌های مرتبط پیش‌گیری شود.

    - نیـاز بـه واژه‌های معنا و اصطلاح‌های بنیـادین: واژه‌های انتزاعی یـا «معنا»، چنان کـه در دستور زبان سنتی گفته مـی‌شود (مانند «اندیشیدن»، «معنا»، «مفهوم» و دیگرها)، درون مقایسه با واژه‌های «ذات» (مانند در، مداد، درخت، ستاره، و دیگرها) پیوند ژرف‌تری با اندیشـه دارند و بنابراین بنیـادی‌ترند. بی آن کـه بخواهیم بـه رابطه‌های باریک مـیان «ذات» و «معنا» بپردازیم، حتما تأکید کرد کـه واژه‌های معنا سرچشمـه‌ی اصلی‌ جداشده‌ها هستند، و زبان نیرومند را از توانایی‌اش درون ساختن واژه‌های انتزاعی مـی‌شنا‌سند. بنابراین لازم مـی‌دانیم کـه واژه‌های انتزاعی فارسی باشند. همچنین، زبان کارآ حتما بتواند مفهوم‌های بنیـادین را بر پایـه‌ی راژمان خود بیـان کند. بـه همـین دلیل هست که ما لازم مـی‌داریم کـه مفهوم‌های کلاسیک مانند استوا، مقارنـه، مقابله، اعتدال، دایره البروج، رصد ، رصد، و دیگرها برابر فارسی داشته باشند. هم اکنون این مفهوم‌ها برابرهای فارسی ندارند و ما برابرهای زیر را پیش نـهاده‌ایم، بـه ترتیب: هموگار (hamugâr)، هم‌ایستان (hamistân)، پادایستان (pâdistân)، هموگان (hamugân)، هورپه (hurpeh)، نپاهیدن (nepâhidan)، نپاهش (nepâheš).

    - خوش‌آهنگی و زیبایی: این بسنده نیست کـه برابری به منظور اصطلاح خارجی ساخته شود، بلکه لازم هست که برابر‌ها خوش‌نوا باشند و به آسانی بازگویی (تلفظ) شوند. به منظور مثال، به منظور واژه‌ی فارسی «کَشـه» به منظور "خط" پیشنـهاد شده هست (افضلی‌پور، ۱۹۷۸ م/۱۳۵۷ خ) اما دشواری آن هست که «خط کشیدن» مـی‌شود «کَشـه کشیدن» و «خطی بکشیم» مـی‌شود «کَشـه‌ای بکشیم» کـه نـه زیباست و نـه عملی. از این گذشته، احتمال دارد کـه خط درون اصل واژه‌ای ایرانی باشد.

    - درازای واژه: حتما کوشید که تا از واژه‌های دراز بسیـارهجا دوری کنیم. اصطلاح‌های انگلیسی کوتاه اند و اغلب بیش از دو سه هجا ندارند. اگر برابر فارسی دراز باشد بـه سختی مـی‌تواند خود را جایگزین واژه‌ی انگلیسی کند. زیرا بـه نظر مـی‌رسد هنگامـی کـه سخن‌گویـان امکان گزینش داشته باشند، اصطلاح‌های کوتاه‌تر را ترجیح مـی‌دهند، شاید بـه دلیل صرفه‌جویی درون انرژی درون فراروند ارتباط. مثالی از زبان فرانسه بـه روشن شدن این موضوع کمک مـی‌کند. اصطلاح انگلیسی redshift (با دو هجا) درون فرانسه مـی‌شود décalage vers le rouge (با شش هجا). نزدیک بـه همگی اخترشناسان پیشـه‌کار (حرفه ای) فرانسوی بـه جای واژه‌ی فرانسه همان redshift را درون سخن گفتن بـه کار مـی‌برند. همچنین هست اصطلاح blueshift و برابر فرانسه‌اش décalage vers le bleu . فرانسویـان حتا این اصطلاح‌های انگلیسی را بـه صورت فرانسه صرف مـی‌کنند مانند raies redshiftées و flot bleushifté اما از سوی دیگری واژه‌ی انگلیسی. black hole (سیـه‌چال، سیـه‌) را بـه جای trou noir بـه کار نمـی‌برد، ظاهرن به منظور این کـه هر دو دوهجایی هستند. بـه فارسی برگردیم. درون زبان فارسی نیز اکنون redshift را «جابه‌جایی بـه سوی سرخ» مـی‌گویند، کـه هشت هجایی است. بـه همـین سبب بـه تازگی برابر تازه‌ا‌ی پیشنـهاده شده است: «سرخ‌گرایی» کـه آن هم رضایت‌بخش نیست، زیرا مفهوم «جابه‌جایی» (shift) را با «گرایش» (inclination) اشتباه مـی‌کند. بـه دلیل‌های گفته شده درون بالا، ما «سرخ‌کیب» را پیش مـی‌نـهیم کـه تشکیل شده هست از «سرخ» و «کیب» (kib) از مصدر کیبیدن (kibidan) «جا بـه جا شدن، بـه سوی چیزی رفتن».

    - فعل‌های بسیط: زبان فارسی دچار کمبود فعل‌های بسیط یـا ساده است. اگرچه فارسی مـیانـه از این نظر بسیـار غنی بود، ولی فارسی نو بـه سبب گسستگی زبانی زاییده‌ی عربی بسیـاری از آن ها را از دست داد. فعل‌های ساده‌ی فارسی مـیانـه، جای خود را بـه فعل‌های مرکب و گاه فعل‌های عبارتی دادند کـه خود شامل وام‌واژه‌ها نیز هستند. نتیجه‌ی آن هم کم توان شدن بسیـار واژه‌سازی درون فارسی نو است. به منظور مثال، «آزمودن» با «امتحان »، «گزیدن» با «انتخاب »، «آرمـیدن» با «استراحت » جایگزین شدند. این‌ها مثال‌های ساده هستند زیرا فعل‌های عبارتی نیز داریم کـه تشکیل شده‌اند از مخلوطی از واژه‌های فارسی و وام‌واژه‌ها: «مورد هجوم قرار دادن»، «به مرحله‌ی عمل درآوردن»، «به معرض نمایش گذاشتن» و غیره. اگرچه این فعل‌های عبارتی طیف معنایی بـه وجود مـی‌آورند، ولی مشکل آن هست که نمـی‌توانند مشتق‌های مناسب و فشرده بسازند و بنابراین بـه درد اصطلاح‌سازی نمـی‌خورند. مولف درون گذشته، درون سال ۱۹۷۳ م/۱۳۵۲ خ، درباره‌ی این موضوع مطالعه‌ای کرد کـه نتیجه‌اش درون مجله‌ا‌ی فارسی منتشر شد ("گفتاری پیرامون صرف فعل درون زبان علمـی فارسی" نوشته شده درون همـین تارنما. آریـا ادیب) امروزه بسیـاریـان کـه به تقویت زبان فارسی علاقه دارند، نسبت بـه این مساله حساس اند و کوشش‌های فراوانی به منظور درمان این مشکل صورت گرفته است. بنابراین، بـه دلیل‌های بالا، به منظور اصطلاح سازی حتما از بـه کار بردن فعل‌های مرکب دوری کرد.

    - بـه کار گیری اصطلاح‌های بین المللی: فرهنگ ها حتما  همـه‌ی اصطلاح‌های علمـی بین المللی رشته‌های فیزیک، اخترشناسی، اخترفیزیک، و شیمـی را بپذیرند. به منظور مثال آن ها کـه به ذره‌های بنیـادی مربوط مـی‌شوند (پروتون، الکترون، نوترون، بوسون، فرمـیون، کوآرک و دیگرها) . همـین اصل درباره‌ی نام گذاری‌های شیمـی نیز برقرار است. درون اختر شناسی حتما نام‌گذاری «اتحادیـه‌ی جهانی اخترشناسی» به منظور برآخت‌ (object) های اخترشناختی را نیز بـه کار ‌برد، مانند نام سیـارک‌ها، ‌های سیـاره‌ها، اُسترسیـاره‌ها، و دیگرها. همـین طور، نام‌های ستاره‌هایی را کـه عربی هستند، ولی درون همـه‌ی زبان‌های اروپایی بـه کار مـی‌روند. برعدر نام‌های صورت‌های فلکی حتما به جای شکل عربی مخدوش شخصیت‌های استوره‌ای یونانی از دیسه‌ی اصلی یونانی آن نام‌ها استفاده شود (کفئوس بـه جای قیفاووس، پرسئوس بـه جای برساووس، و دیگرها).

    - وام‌واژه‌ها: وام گرفتن واژه‌های ذاتی کـه با خود جداشده‌هایشان را نمـی‌آورند مشکلی نیست و مـی‌توان آنـها را پذیرفت وقتی کاربرد گسترده داشته باشند. درون این صورت این وام‌واژه‌ها فارسی بـه شمار مـی‌آیند. بدین معنا کـه همـه‌ی قاعده‌های زبان فارسی بر آن ها اعمال مـی‌شوند. با این حال، بـه دلیل وجود حس فارسی‌گرایی درون مـیان ایرانیـان و همچنین نیـاز بـه اصلاح و ارتقای زبان فارسی، این گرایش نیز وجود دارد کـه این وام‌واژه‌ها نیز جای خود را بـه واژه‌های فارسی بدهند. به منظور نمونـه، وام‌واژه‌ی «لغت» را درون نظر بگیرید کـه خود عربیده‌ی logos یونانی است. این واژه غیر از شکل جمع عربی‌اش، یعنی «لغات»، و صفت‌اش، یعنی «لُغَوی»، هیچ جداشده‌ی عربی دیگری درون فارسی ندارد. ولی درون چند شکل دورگه مانند «لغت‌نامـه» و «لغت‌ساز» و «لغت‌سازی» نیز درون فارسی بـه کار رفته است. با این حال، چند دهه‌ای هست که «لغت» کم کم مـیدان را خالی کرده و جای خود را بـه «واژه»ی فارسی مـی‌دهد (در فارسی مـیانـه vâcak، از اوستایی -vaccah، از ریشـه‌ی -vak، بسنجید با سانسکریت -vacas، لاتین vox و vocare، یونانی ops وepos و پوروا هند و- روپایی -wek* «سخن گقتن»). حتا مردم عادی و نویسندگانی کـه چندان درون فارسی‌گویی پیش ‌تاز نیستند نیز بـه گستردگی از «واژه» استفاده مـی‌کنند. درون ترجیح «واژه» بر «لغت» نمـی‌توان جنبه‌های زیباشناختی را نایده گرفت.

    - روش گروهی: درون جست و جو به منظور برابر مناسب لازم هست که مفهوم مورد نظر نـه بـه صورت تنـها، بلکه درون بافتی کلی‌تر بررسی شود کـه مـی‌تواند دانش‌های دیگر را نیز درون بر گیرد. بدین وسیله اهمـیت خاص آن اصطلاح درون رابطه با مفهوم‌های نزدیک دیگرش روشن مـی‌شود. به منظور مثال درون ترجمـه‌ی analyze لازم هست مفهوم‌های نزدیک بـه آن نیز درون نظر گرفته شوند، مفهوم‌هایی چون solve، resolve، dissolve و نیز مفهوم متضاد آن یعنی synthesize. همچنین حتما در بافتی گسترده‌تر واژه‌های separate ،divide ،distribute  ،diffuse و نیز مشتق‌های هر یک از آنـها را بررسید و از یکی مفهوم‌ها دوری جست. مثال‌های دیگر عبارتند از گروه واژه‌های current ،flow ،flux ،inflow ،outflow  ،stream و نیز گروه actionmeter ،bolometer ،photometer ،pyrheliometer ،pyrometer ،radiometer و نیز گروه binary ،double ،dual . گروه‌های بسیـار دیگری نیز وجود دارند و در این فرهنگ دقت شده کـه برابر‌های مناسب به منظور هر اصطلاح داده شود.

    - ریشـه‌شناسی: زبان‌های هند و اروپایی درون ساختن واژه‌ها از «الگوی فکری» همانندی پیروی مـی‌کنند. این واقعیت کـه آن ها سدها واژه‌ی هم ریشـه دارند تأکیدی هست بر داشتن ریشـه‌ و پایـه‌های واژه‌سازی مشترک گرچه از نظر نحوی بـه طور متفاوتی فراگشت یـافته باشند. این نکته نشان مـی‌دهد کـه ریشـه‌شناسی مـی‌تواند اغلب به منظور یـافتن برابرهای مناسب بـه کار رود. مثالی چند: فرض کنیم کـه در زبان فارسی برابری به منظور واژه‌ی انگلیسی moonlight «مـهتاب» وجود نمـی‌داشت و مـی‌خواستیم به منظور آن برابری بسازیم. moonlight تشکیل شده هست از دو بخش: moon ( انگلیسی کهن: mona، پوروا- ژرمانیک: -maenon*، هم ریشـه با یونانی mene و men و لاتین mensis، سانسکریت más، اوستایی -mâh و فارسی نوین «ماه»، پوروا هند و اروپایی -me(n)ses* ) و light ( انگلیسی کهن: leht، هم ریشـه با یونانی leu، لاتین lux و نیز lumen و luna)، سانسکریت -roka، فارسی باستان -raucah، اوستایی -raocah، فارسی مـیانـه rôc و فارسی نو «روز»؛ پوروا هند و اروپایی -leuk* «تابش، نور»). بنابراین برابری کـه به دنبالش هستیم عبارت خواهد بود از فارسی moon + فارسی light. به منظور بخش نخست «ماه» یـا «مـه» را داریم کـه در ضمن هم ریشـه هست با moon درون انگلیسی. به منظور بخش دوم چندین گزینش داریم کـه یکی از آن ها «تاب» هست از فعل «تابیدن». درون نتیجه، برابر فارسی moonlight مـی‌شود «مـهتاب» و این هم دقیقن واژه‌ای هست که درون فارسی بـه کار مـی رود!

    مثال دیگر astrology است. نخست بـه یـاد داشته باشیم کـه در گذشته این واژه با astronomy مترادف بوده و جنبه‌ی منفی امروزی را نداشته است. این واژه تشکیل شده از astron یونانی ( بسنجید با stella درون لاتین، -str و -tara درون سانسکریت، -star درون اوستایی، star و stârag درون فارسی مـیانـه، و «ستاره و اختر» درون فارسی نو، پوروا هند و اروپایی: -ster*) بـه علاوه‌ی logy- «گفتار» (یونانی: legein «سخن گفتن»). برابر فارسی این واژه بنا بر ریشـه‌شناسی خواهد بود اختر + گویی یعنی «اخترگویی» کـه اسم فاعل آن اخترگو (astrologer) درون ادبیـات فارسی وجود دارد و برای مثال جلال‌الدین محمد بلخی (رومـی) آن را بـه کار است. همچنین هست «اخترشناس» و «اخترشناسی» کـه دیسه‌ی نخست درون شاهنامـه‌ی فردوسی فراوان دیده مـی‌شود.

    - جمع: زبان فارسی دارای ابزارهای ویژه‌ی خود به منظور جمع بستن واژه‌هاست. اما درون این زمـینـه نیز از تأثیر عربی درون امان نبوده است، آن سان کـه حتا بسیـاری از واژه‌های فارسی سره نیز با قاعده‌ی عربی جمع بسته مـی‌شوند. حتما تنـها شکل‌های فارسی جمع بستن را بـه کار ‌برد.

    - وندها: پیشاوندها و پساوندها ابزارهای مـهمـی به منظور واژه‌سازی درون اصطلاح‌شناسی زبان‌های هند و اروپایی هستند. اگرچه فارسی وندهای پرشماری دارد اما بسیـاری از آن ها بـه طور سنتی کم تر بـه کار رفته‌اند. بر پایـه‌ی کارهای پیشین دیگران و پژوهش‌های خود نویسنده درون این زمـینـه، این فرهنگ وندها را بـه گستردگی بـه کار مـی‌گیرد و خود چند وند تازه بـه راژمان وندهای فارسی مـی‌افزاید.

    - اصطلاح‌شناسی درون زبان‌های دیگر: به منظور یـافتن مناسب‌ترین برابر فارسی، حتما کوشید که تا آن جا کـه شدنی هست  برابر‌های مربوط درون دیگر زبان‌های اروپایی، عمدتن فرانسه، آلمانی و اسپانیـایی نیز بررسی شوند.

    مثال: نخست واژه‌ی scale بـه معنای «چیزی درجه‌بندی شده بـه ویژه به منظور اندازه‌گیری؛ رشته‌ای از نشانـه‌ها یـا نقطه‌ها با فاصله‌های معین به منظور اندازه‌گیری کمـیتی (مانند ارتفاع جیوه درون دماسنج)؛ مقیـاس». این واژه‌ی انگلیسی از scala درون لاتین بـه معنای «نردبان، پلکان» مـی‌آید کـه هم ریشـه هست با scandere «بالا رفتن». به منظور یـافتن برابر فارسی پیشنـهادی، ما از آلمانی‌ استفاده کرده‌ایم. Maßstab درون آلمانی تشکیل شده از Mass «اندازه» + Stab «چوب، ترکه، چوبدست». واژه‌ی فارسی پیشنـهادی ما «مَرپِل» (marpel) هست گرفته شده از «مر» درون فارسی مـیانـه و نو بـه معنای «شمار، اندازه»، از ریشـه‌ی اوستایی -mar «شمردن، بـه یـاد آوردن» ( بسنجید با سانسکریت -smr «به یـاد آوردن»، smarati «به یـاد مـی‌آورد»، لاتین memor و memoria، یونانی mermera و martyr «شاهد») + پِل (pel) «چوب، تکه چوب، چوب کوچک». درون این واژه مـی‌توان «پل» را کوتاه‌شده‌ی «پله» نیز دانست.

    مثال دیگر cause هست به معنای «علت»، کـه ریشـه‌ی آن شناخته نیست. برابر آلمانی آن Ursache تشکیل شده از -ur «آغارین، نخستین» + Sache «چیز، ماده». از آن جا کـه این واژه مفهومـی بنیـادی هست باید برابر فارسی داشته باشد بنابراین ما واژه ی «بُنار» (bonâr) را پیش مـی‌نـهیم، از «بُن» (بنیـاد، پایـه، ریشـه) + «آر» از ریشـه‌ی اوستایی -ar «به حرکت آوردن، جنبیدن، رفتن»، درون سانسکریت: -ir «به آوردن، راندن، آشوباندن، رفتن». بسنجید با ar درون گویش تبری «، حرکت»؛ ریشـه‌ی پوروا هند و اروپایی: -er* «حرکت ، بـه حرکت انداختن». معنای لفظی بُنار: «حرکت اصلی، انگیزه‌ی آغارین».

    - آشنایی: تجربه نشان مـی‌دهد کـه اگر واژه‌های نو جزءهای معنایی آشنایی داشته باشند مردم آن را آسان‌تر مـی‌پذیرند. مـی‌توان گفت کـه حتا گونـه‌ای گرایش بـه «نو واژ ترسی» (neologophobia) درون مـیان ایرانیـان وجود دارد، از جمله درون مـیانانی کـه با زبانی خارجی نیز آشنا هستند. بـه نظر مـی‌رسد اینان از بـه کاربردن اصطلاح‌های تازه ی فارسی روی گردان هستند حال آن کـه به آسانی وام‌واژه‌های ناآشنا را - کـه عمدتن از انگلیسی مـی‌آیند - مـی‌پذیرند. البته حتما از ساختن اصطلاح‌های نابهنجار که تا آن جا کـه مـی شود خودداری کرد. اما از سوی دیگر، جنبه‌ی آشنا بودن اصطلاح نباید شرط اصلی گزینش برابر فارسی باشد. اگر بـه معیـارهای دقت و روشنی - کـه در اصطلاح‌شناسی علمـی ضروری هستند - پای‌بند باشیم، ساختن اصطلاح‌های آشنا به منظور مفهوم‌هایی کـه معادل فارسی ندارند ناممکن خواهد بود. هم چنین ضروری دانستن جزءهای آشنا به منظور این مفهوم‌های نو بـه معنای خودداری از افزایش تعداد اصطلاح‌های مستقل تازه خواهد بود، حال آن کـه زبان فارسی سخت بدین اصطلاح‌ها نیـاز دارد.

    - شخصیت: جدا از کیفیت‌ها و ویژگی‌های یـادشده درون بالا، برابر مناسب حتما چندین خصوصیت دیگر نیز داشته باشد کـه یکی از آن ها بـه گفته‌ی م.ش. ادیب سلطانی «شخصیت» است. برداشت ما از این معیـار این هست که مفهوم‌های عمده‌ی علمـی یـا فلسفی نباید با اصطلاح‌های رایج و پیش‌پاافتاده‌ی فارسی ترجمـه شوند. دلیل ساده آن کـه اگر اصطلاحی شخصیت مجزای خود را نداشته باشد بـه سادگی درون انبوه دیگر مفهوم‌های عادی گم مـی‌شود. اگرچه رده‌بندی شخصیت واژه‌ها که تا پاره‌ای ذهنی است، بـه ویژه وقتی اصطلاح‌هایی با اهمـیت کم تر مورد نظر باشند، بی‌شک رعایت ضابطه‌ی «شخصیت» بـه نتیجه‌های معتبرتری منجر مـی‌شود. بگذارید مثالی بزنیم. اصطلاح «برافزایش» برابر خوبی به منظور accretion - کـه مفهوم مـهمـی درون اخترفیزیک هست - بـه نظر نمـی‌رسد. این اصطلاح، کـه برخی آن را بـه کار مـی‌برند، و تشکیل شده هست از پیشوند «بر» + «افزایش»، بـه سادگی بـه معنای «افزایش یـافتن» است. حال آن کـه «افزایش» عادی‌ترین برابر فارسی به منظور addition هست (چه درون ریـاضی چه غیر آن). بـه سخنی دیگر «برافزایش» برابر بسیـار پیش‌پاافتاده‌ای هست برای مفهوم مـهم  accretion، بـه ویژه آن کـه «افرایش» کاربردهای بسیـار دیگری هم دارد. مـی‌بینید کـه در اینجا مساله بر سر فارسی یـا بیگانـه بودن نیست. «برافزایش» فارسی است، ولی برابر خوبی نیست. ما به منظور مفهوم accretion معادل «فربال» را پیشنـهاد مـی‌کنیم کـه تشکیل شده از پیشوند «فر» نشانگر فراوانی و افزایش + «بال» از فعل «بالیدن» یعنی «رشد ». همچنین فربال و فربالیدن درون ساخت مشتق‌های مربوط کارآتر هستند.

    - غنی‌سازی واژگان: مولف بر این باور هست که حتما واژگان علمـی درون زبان فارسی را با اصطلاح‌های تازه  افزایش داد. همان گونـه که  گفته شد، داشتن برابر‌های بی‌ابهام به منظور مفهوم‌های علمـی و فنی ضروری است. بنابراین ما «تنبلی ذهنی» را رد مـی‌کنیم و مـی‌کوشیم با پیش نـهادن اصطلاح‌های نو و ناوابسته بـه هم درون توانمد ساختن این واژگان سهمـی ادا کنیم.

    - احترام بـه کوشش‌های دیگران: خردمندانـه نیست کـه برای مفهوم‌هایی کـه در گذشته بـه درستی بـه فارسی ترجمـه شده‌اند، برابر‌های تازه بسازیم. و افسوس‌انگیز هست که برابر‌های خوبی را کـه دیگران ساخته‌اند نادیده بگیریم. بـه منظور دست یـابی بـه پیشنـهادهای دیگران، حتما  نخست کتاب‌نگاری مناسبی از کارهای منتشر شده بـه زبان فارسی فراهم کرد. پذیرفتن آن واژه‌های مناسب همچنین بـه معنای ارج گذاری بـه کوشش‌های دیگران است. ما بر این باوریم کـه ما مجاز نیستیم یـافته‌های پیشین را نادیده بگیریم، اما خود را آزاد احساس مـی کنیم کـه پس از تجزیـه و تحلیل کافی آن ها، این برابر‌ها را بپذیریم یـا رد کنیم. همان گونـه کـه در بالا گفته شد، حتما درباره‌ی اصطلاح‌های پیشنـهادی دیگران بررسی انتقادی انجام داد و آن هایی را برگزید کـه با استانده‌های ما سازگارند. افزون بر این، بـه منظور دوری از آشفتگی، حتما  از تعریف تازه بـه اصطلاح‌هایی کـه پیش تر دیگران بـه کار‌اند خودداری نمود.

    ۴- بهره گیری از گویش ها

    آن چه کـه واژه‌های رسمـی/استانده را از واژه‌های گویشی متمایز مـی‌کند درون اساس بـه کار بردن واژه‌های گروه نخست توسط شاعران و نویسندگان «کلاسیک» است. اما تاریخ زبان فارسی نو نشان مـی‌دهد کـه بسیـاری از واژه‌های منطقه‌ای و محلی بـه دست نویسندگان ادبی و گردآورندگان فرهنگ‌های کلاسیک از بخش‌های گوناگون ایران وارد زبان ادبی یـا رسمـی شده‌اند. بـه سخنی دیگر، همـین کـه شاعر، نویسنده، یـا فرهنگ‌نویسی واژه‌ای را بـه کار برد آن واژه وارد زبان فارسی «رسمـی» مـی‌شود. از سوی دیگر، شکی نیست کـه تمام واژگان زبان فارسی را نویسندگان کلاسیک بـه کار نبرده‌اند. ما واژه‌های هند و اروپایی پرشماری را مـی‌یـابیم کـه نیـاگان فارسی باستان یـا اوستایی آن ها بـه ما نرسیده‌اند اما درون گویش‌های فارسی کنونی وجود دارند. نمونـه‌ای چند از این واژه‌های اصیل اما «نارسمـی، ناادبی» هند و اروپایی درون گویش‌های ایرانی عبارتند از:

    ۱) حشره‌ی bee «زنبور عسل» درون انگلیسی از beo درون انگلیسی کهن مـی‌آید و خویشاوند هست با بالاژرمنیک کهن bia، ایرلندی کهن bech، لیتوانیـایی bitis، اسلاوی کهن bicela، ریشـه‌ی پوروا هند و اروپایی -bhei*. برابرهای اوستایی و فارسی باستان این واژه شناخته نیستد. اما واژه‌های بسیـار همانندی را درون گویش‌های فارسی مـی‌یـابیم: درون لارستانی: biz، قائنی: bouj، تالشی: bezâz رشتی: barzak، تربت حیدریـه: bunj و دیگرها. کنایـه‌آمـیز آن کـه در فارسی استانده/رسمـی، «زنبور» عربی را بـه کار مـی‌بریم.

    ۲) نمونـه‌ی دیگر papillon «پروانـه» درون فرانسه و farfalla درون ایتالیـایی هست از ریشـه‌ی papilio درون لاتین، خویشاوند با fifaltra درون بالاژرمنیک کهن، pipila «مورچه» درون سانسکریت، همگی از ریشـه‌ی -pelpel* درون پوروا هند و اروپایی. جالب هست که درون چند گویش فارسی این واژه دیسه‌ی کهن خود را حفظ کرده است: درون لارستانی palpalaku، درون تبری: pâppalu، درون لری: papi، درون کردی: pepûle.

    ۳) واژه‌ی لاتین caput بـه معنی «سر» هم ریشـه هست با kapala درون سانسکریت بـه معنای «کاسه، کله، جمجمـه»، درون گوتیک: haupti، درون آلمانی: Haupt، درون انگلیسی: head، کـه همـه از -kaput* درون پوروا هند و اروپایی ریشـه مـی‌گیرند. دیسه‌های اوستایی و فارسی باستان شناخته نیستند اما همتاهای ایرانی آن درون چند گویش باقی مانده‌اند: لری kapu «سر» و kapulek «کله و مـیان سر»، پشتو kaparay «سر».

    ۴) Berg درون انگلیسی بـه معنای «کوه» هست (iceberg «کوه یخ»). از انگلیسی مـیانـه: bergh، انگلیسی کهن: beorg و beorh «تپه»، دانمارکی مـیانـه: bergh «کوه»، بالاژرمنیک کهن: berg «کوه»، پوروا هند و اروپایی: -bhergh* «بالا». درون لری berg وجود دارد بـه معنای «تپه، کوه». این واژه مرتبط هست با بُرز درون فارسی مانند رشته‌کوه البرز و برز بـه معنای «بلندی، بزرگی». فارسی باستان: -baršan «بلندی». اوستایی: -barzan، سانسکریت: -bherant «بلند». این واژه‌ها همـه خویشاوند burg/burh درون انگلیسی کهن هستند بـه معنای «دژ»، از پوروا ژرمنیک: burgs* «دژ» ( نُرس کهن: borg «دیوار، دژ»، آلمانی: Burg «دژ»، گوتیک: baurgs «شـهر»، انگلیسی burg و borough، فرانسه: بورژوا bourgeois، bourgeoisie، و faubourg). همـه از ریشـه‌ی پوروا هند و اروپایی: -bhergh* «بلند».

    ۵) دار خانگی مشـهور درون فارسی نو «سگ» گفته مـی‌شود. فارسی مـیانـه: sak یـا sag، اوستایی: -spâ، بسنجید با -svâ درون سانسکریت، یونانی: kuon، لاتین: canis، ارمنی: šun ، انگلیسی کهن: hund، بالاژرمنیک کهن: hunt، ایرلندی کهن: cu، ولزی: ci، روسی: sobaka، پوروا هند و اروپایی: -kwon*. درون چند گویش فارسی این واژه دیسه‌ی کهن اوستایی خود را حفظ کرده است. تالشی و تاتی: espa، آشتیـانی: esb، کاشانی و سُرخه‌ای: esbâ، لاسگردی: aesbae.

    ۶) ریشـه‌ی -ar درون اوستایی «به انداختن، جنباندن، رفتن» و در سانسکریت: -ir «به انداختن، پیش راندن، رفتن، آشفتن» از -er* درون پوروا هند و اروپایی مـی‌آید بـه معنای «جنباندن، بـه حرکت انداختن». بسنجید با oriri درون لاتین «سربر، پدید آمدن»، درون یونانی: horme. درون فارسی نو «رسیدن» از فارسی باستان -rasa ( درون سانسکریت: rcchati) از همـین ریشـه مـی‌آید. جالب آن کـه شکل اوستایی را درون گویش تبری مـی‌یـابیم: ar بـه معنای «».

    ۷) درون گیلکی fanderesten بـه معنای «نگاه ، دیدن» (مانند «نگرستن/نگریستن»‌ درون فارسی) هست که بـه احتمال زیـاد از -dares درون اوستایی بـه معنای «نگریستن، دریـافتن» مـی‌آید. بسنجید با drsti درون سانسکریت بـه معنای «دیدن، نگاه، منظره، خرد، چشم عقل»، درون پالی: dassa بـه معنای «دیدن یـا دیده شدن»، درون یونانی: derkesthai «به روشنی دیدن، نگاه ». ایرلندی کهن: derc «چشم»، انگلیسی کهن: torht «روشن».

    ۸) home درون انگلیسی، درون انگلیسی کهن: ham «مسکن، خانـه، روستا»، از پوروا ژرمنیک: -khaim* ( بسنجید با نُرس کهن: heima «خانـه»، آلمانی: Heim خانـه، گوتیک: haims «روستا»). از پایـه‌ی پوروا هند و-اروپایی: -kei* «بستر، دراز کشیدن، سکنا گزیدن». دیسه‌ی پوروا هند و اروپایی درون گویش اَفتَری دیده مـی‌شود: kiye «خانـه». دیسه‌ی رسمـی «خانـه» درون فارسی نوین از xânak، xân، و xôn درون فارسی مـیانـه مـی‌آید. بسنجید با لاتین: cunae «گهواره»، یونانی: kome «روستا» (هم ریشـه‌های دیگر: لاتین: civis «شـهری»، فرانسه: cité «شـهر»، انگلیسی: city «شـهر» و cemetery «گورستان»، سانسکریت: -siva «فرخنده، عزیز»).

    ۹) واژه‌های case «مورد»، cascade «آبشار»، decay «پوسیدن»، occasion «موقعیت» و بسی مشتق‌های دیگر سر انجام از cadere درون لاتین مـی‌آیند بـه معنای «افتادن» (اسپانیـایی: caer و caida). اصطلاح لاتین از ستاک پوروا هند و اروپایی -kadi* بـه معنای «افتادن» سرچشمـه مـی‌گیرد. جداشده‌های فارسی باستان و اوستایی آن ناشناخته‌اند اما برابر‌های فارسی درون گویش‌های امروزی وجود دارند. به منظور نمونـه، درون گیلکی (لنگرود و تالش): katan «افتادن»، bakatam «افتادم»، dakatan «افتادن (در چاله و مرداب)»، vakatan «از خستگی افتادن»، fakatan «از شـهرت و اعتبار افتادن». درون لکی: katen «افتادن»، kat «افتاد»، beko «بیفت!». درون تبری: dakətə «افتاده»، dakətən «فروپاشیدن»، dakət gu «گاو گمشده».

    در سال‌های اخیر نشانـه‌های مثبتی دیده مـی‌شوند از پی بردن بـه اهمـیت گویش‌های فارسی ِ درون یـا بیرون از ایران کنونی. شمار چشمگیری واژه‌نامـه و پژوهش نیز درباره‌ی گویش‌ها منتشر شده و شاعران نو پرداز، مانند نیما یوشیج، اخوان ثالث، و دیگران، واژه‌های گویشی را درون شعرهایشان بـه کار‌اند. همچنین کارهای نویسنده‌ی برجسته محمود دولت‌آبادی از اهمـیت ویژه‌ای برخوردار است، زیرا رمان‌هایش مانند «کلیدر» (در ۱۰ جلد) شمار فراوانی واژه‌های جالب گویشی درون خود دارند کـه واژگان فارسی را غنا مـی‌بخشند.

    - - -

    از پیش گفتار کتاب " فرهنگ ریشـه‌شناختی اخترشناسی"

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    گفتاری پیرامون صرف فعل درون زبان علمـی فارسی
     

    شماره ی نوشته: ۸ / ۱۱

    دکتر محمد حیدری ملایری

    گفتاری پیرامون صرف فعل در زبان علمـی فارسی

    بیـان مفهوم های علمـی و فنی غرب بـه زبان پارسی همواره با مسایل فراوانی رو بـه رو بوده است. مقاله ی حاضر گفتاری هست درباره ی یکی از جنبه‌های این دشواری ها. درون اوایل سده ی نوزدهم، ایرانیـان با فرهنگ و تمدن اروپایی تماس بیش تری یـافتند. رفتن برخی از ایرانیـان بـه اروپا به منظور آموختن علوم و فنون و نیز دعوت از اروپاییـان به منظور آموزش درون ایران، سبب آشنایی هر چه بیش تر ایرانیـان با علوم و فنون نو شد. بـه ویژه، بعد از مشروطه، گرایش بسیـار بـه تالیف و ترجمـه ی کتاب های علمـی و فنی پدید آمد و دانش های نو بـه حوزه‌های درسی ایران وارد شدند.

    این دانش های نو مفهوم هایی داشتند کـه در زبان فارسی بی سابقه بودند، و طبعن فارسی مـی‌بایست آن ها را درون خود جای دهد. اشکال، تنـها درون نداشتن اصطلاح های نو نبود، زیرا درون انتقال های فرهنگی، همـیشـه هر زبان مفهوم هایی را کـه ندارد بـه هر ترتیب از چند راه فراهم مـی‌آورد - مثلن از وام گرفتن اصطلاح های بیگانـه، و نیز ساختن واژه‌های نو درون برابر آن مفهوم ها. اشکال بنیـادی یکی این بود کـه زبان دری چندان تجربه‌ای به منظور درآوردن واژه‌های بیگانـه بـه قاعده‌های دستوری خود نداشته است. دیگر آن کـه نثر علمـی فارسی درون هنگام تماس با فرهنگ اروپایی توانایی چندانی نداشت، و به گفته ی ملک الشعراء بهار نـه عربی بود و نـه پارسی، و پر بود از روابط بی‌رویـه و جمله‌های بی‌سروپای. [۱]

    زبان فارسی با شیوه ی منظم و منسجم اصطلاح‌شناسی یـا ترمـینولوژی علمـی اروپا رو بـه رو بود کـه پس از رنسانس و انقلاب صنعتی رفته رفته روش‌دارتر و تواناتر شده بود. مؤلفان و مترجمان آن دوره، شماری از اصطلاح های اروپایی، بـه ویژه فرانسوی، را درون گفته‌ها و نوشته‌های خود وارد ساختند و نیز از زبان عربی کمک گرفتند - اما درون این کارها ضابطه‌ای وجود نداشت؛ بـه علاوه عربی نیز با همـین اشکالات، البته از جنبه‌های دیگری روبرو بود. بـه عنوان نمونـه مـی‌توان از اصطلاح های زیر کـه در آن روزگار بـه کار مـی‌رفته نام برد:
    ضغظه، جرثقیل، بارومطر، تحمـیص، قوای معاونـه، قوه اتصالیـه، مطلوئید، موازنة المـیاه، آلت سباحه، مـیزان الثقل، ایزومرفیسم، اراضی مرسوبه.

    بعدها بر اثر فزونی گرفتن اصطلاح های غربی و «بی‌تحرکی» واژه‌های عربی درون بافت دستوری زبان فارسی، و نیز علاقه بـه فارسی‌نویسی، گرایشی بـه واژه‌های فارسی پیدا آمد. فرهنگستان ایران کـه در سال ۱۳۱۴ش تاسیس شد، بسیـاری واژه‌های علمـی درون رشته‌های پزشکی، جانورشناسی، زمـین‌شناسی، طبیعی، گیـاه شناسی، فیزیک، و شیمـی وضع کرد، کـه بیش تر آن ها جایگیر شده‌اند و به کار مـی‌روند. بـه عنوان نمونـه مـی‌توان از اصطلاح های زیر نام برد: آبفشان، آذرسنج، آذرین، آوند، انگل، بازتاب، بازدانگان، بازدم، بافت‌شناسی، برآیند، برچه، بُردار، بزرگ‌سیـاهرگ زیرین، بسامد، بندپاییـان، بیگانـه‌خوار، پدیداری، پرچم، پیدازا، تاقدیس، تخمک، چگال، دریچه ی دو، راستا، سرخرگ، کاسبرگ، گشتاور، نـهنج، واگرایی، و بسیـاری دیگر. از دقت درون اصطلاح های فرهنگستان چنین برمـی‌آید کـه کوشش های آن بیش تر درون زمـینـه ی «اصطلاح‌شناسی واژگانی» بوده است، و به یکی از مـهم ترین جنبه‌های اصطلاح‌شناسی منظم زبان های اروپایی - یعنی «اصطلاح‌شناسی مورفولوژیک» - چنان کـه باید توجه نکرده است.

    یکی از ویژگی های عمده ی اصطلاح‌شناسی علمـی زبان های اروپایی، قدرت «صرف فعلی» (conjugation) آن ها درون ساختن مشتق های فراوان از یک مفهوم واحد است. و این از جهتی یکی از جنبه‌های ضعیف زبان فارسی هست - یعنی چیزی کـه در گذشته بر اثر بـه کار نگرفتن الگوهای زبانی و سپس بـه علت نبودن درک «صحیحی» از زبان همچون «تابو» خودنمایی کرده است. قدرت تحرک صرف فعلی و شخصیت زبانی ساخت ها یـا الگوهای دستوری، این توانایی را بـه زبان های اروپایی داده کـه مفهوم های فراوان و وابسته بـه هم را با اصطلاح های کوتاه بیـان دارند. ولی درون زبان فارسی نـه تنـها بسیـاری از مشتق های فعلی «سماعی» قلمداد شده‌اند، بلکه یک مانع دیگر بر سر راه وجود همـه ی مشتق های فعلی دیده مـی‌شود، و آن فراوانی «همکرد» هست که خود نیز همـین اشکال یـادشده را دارد. درون زبان فارسی سه نوع مصدر وجود دارند: ۱) مصدر بسیط، مانند «ب»؛ ۲) مصدر مرکب، مانند «تاب خوردن»؛ و ۳) عبارت فعلی، مانند «به کار بردن». بنابر تعریف، مصدری کـه با اسم یـا صفت ترکیب مـی‌شود و فعل مرکب مـی‌سازد «همکرد» نام گذاری شده است.

    از آن جا کـه هریک از الگوهای صرفی زبان معنی ویژه ای را مـی‌رساند، و در اصطلاح‌شناسی علمـی نیز هریک از الگوها مـی‌تواند دارای شخصیت بامعنایی باشد، امکانات زبان فارسی را به منظور ترجمـه ی یک مفهوم فیزیکی مـی‌آزماییم. این مفهوم پدیده ی gravitation یعنی آن ویژگی اجسام مادی هست که بر اثر نیروی زاییده ی جرم خود، یکدیگر را جذب مـی‌کنند. این واژه درون زبان انگلیسی، اسم مصدر to gravitate هست که اصلن از واژه ی لاتین gravis بـه معنی «سنگین» یـا «گران» گرفته شده است. چنان کـه آشکارا دیده مـی‌شود، درون ذات این اصطلاح مفهوم سنگینی یـا گرانی وجود دارد. درون فارسی آن را چه مـی‌توان گفت؟ «جذب »، «جلب »، «کشیدن»، «سنگینی »؟ همـه ی این ها ناتوان‌اند. مـی‌توان آن را ترجمـه کرد: «نیروی ناشی از جرم وارد به» یـا «جذب بر اثر نیروی جرم». درون این کـه این عبارت ها طولانی و غیرقابل استفاده‌اند شکی نیست. «جذب »، «جلب »، و «سنگینی » بـه تنـهایی نـه فقط مفهوم را چنان کـه باید نمـی‌رسانند، زیرا بسیـار کلی و دوپهلو هستند، بلکه چنان کـه خواهیم دید، از دیدگاه ساختمان مورفولوژیک نیز کارآیی کمـی دارند. اصولا، نکته‌ای کـه باید همواره درون اصطلاح‌شناسی علمـی و فنی درون نظر گرفته شود این هست که اصطلاح ها هرچه دقیق تر و منحصر بـه فردتر برگزیده شوند، زیرا این لازمـه ی دقت علمـی و مناسب ترین راه رساندن آن مفهوم است.

    آزمون اصطلاح‌شناسی

    با توجه بـه ریشـه‌شناسی مصدر، رساترین برابر به منظور آن «گرانیدن»، یعنی ساختن مصدر از صفت «گران» است. (البته «گرانیدن» درون فرهنگ ها وجود دارد، ولی نـه بـه این معنای خاص.) جدول زیر نماینده ی چند امکان گوناگون زبان فارسی به منظور ترجمـه ی اصطلاح یـادشده و مشتق های آن است. ستون یکم از سمت چپ، مـهم ترین اصطلاح هایی هستند کـه در فیزیک و رشته‌های وابسته ی آن بـه کار مـی‌روند، ستون دوم اصطلاح های نارسایی هستند کـه بیش تر که تا چند سال پیش بـه کار مـی‌رفته‌اند، ستون سوم متعلق بـه الگوی اصطلاح‌سازی با استفاده از مصدر مرکب است، و ستون چهارم بـه الگوی مصدر بسیط تعلق دارد، کـه امروزه درون بیش تر نوشته‌های مربوط بـه آن بـه کار مـی‌رود.

    الگوی مصدر

    بسیط

    الگوی مصدر

    مرکب

    اصطلاح های

    قدیم

    اصطلاح

    انگلیسی

    گرانیدن

    گران

    جذب

    gravitate

    گرانش

    گران کنش

    جاذبه

    gravitation

    گرانشی

    گران کنشی

    جاذبه ای

    gravitational

    گراننده

    گران کننده

    جذب کننده

    gravitating

    گرانیده

    گران شده

    جذب شده

    gravitated

    گرانی

    گرانی

    ثقل، سنگینی

    gravity

    گرانی سنجی

     

    ثقل سنجی

    جاذبه سنجی

    gravimetry

    گرانی سنج

     

    ثقل سنج

    جاذبه سنج

    gravimeter

    گرانیتون

     

     

    Graviton

    گرانی ایست

     

     

    gravipause

    گرانی سپهر

    (گرانی کُره)

     

     

    gravisphere

    در این جا حتما نکته‌ای را درباره ی این جدول توضیح داد. شش اصطلاح نخست ستون یکم واژه‌های دارای مورفِم های وابسته‌اند (bound morphemes) و پنج اصطلاح بعد، بـه جز graviton از مورفم های آزاد (free morphemes) تشکیل شده‌اند، کـه کمابیش بـه طور مستقل هم بـه کار مـی‌روند، و در ضمن مـی‌توانند مورفم های وابسته داشته باشند. از این رو، پنج اصطلاح آخر ستون چهارم مـی‌توانند درون ستون سوم نیز جای گیرند. گفتار ما بیش تر دربارهء شش اصطلاح اول است، و آوردن بقیـه به منظور معرفی مشتق های دیگر مفهوم «گرانش» بوده است.

    تأکید مـی‌شود کـه پایـه ی ستون چهارم بر این فرض نـهاده شده کـه هر مشتق مصدری معنای خاصی به منظور خود داشته باشد. چنان کـه دیده مـی‌شود، اصطلاح های ستون چهارم، کـه از آن مصدر بسیط‌اند، نسبت بـه ستون سوم کم‌هجاترند و فردیت بیش تری دارند. البته همکردی کـه در این جا بـه کار رفته، «» هست که دو هجا بیش تر ندارد. اگر همکرد ما مصدر پرهجاتری باشد، اختلاف هجاهای ستون های سوم و چهارم بیش تر خواهد شد. به منظور پی بردن بـه این نکته کـه مشتق های مصدر مرکب که تا چه اندازه مـی‌توانند دراز باشند مـی‌توان مشتق های «آلودن» را با «آلوده » و «گرانیدن» را با مثلن «گران گردانیدن» سنجید.

    یکی از ویژگی های مصدر مرکب درون زبان علمـی، این هست که درون اصطلاح مورفولوژیک، ماهیت پیراگویی (periphrastic) دارد - کـه شاید بتوان آن را بـه «اطناب ممل» یـا بـه مثل «لقمـه را دور سر گرداندن» تشبیـه کرد.

    زبان، علاوه بر خاصیت های دیگرش، یک وسیله ی ارتباطی است، و مـی‌توان قانون های نظریـه ی ارتباطات را درباره ی آن صادق دانست. درون هر سیستم ارتباطی، عامل مزاحمـی وجود دارد کـه در فرستادن و گرفتن پیـام ها اشکال ایجاد مـی‌کند، و در فیزیک و مـهندسی بـه آن نوفه (noise) گویند. فراوانی همکرد درون زبان علمـی، یکی از نوفه‌ها بـه شمار مـی‌رود.

    اهمـیت مصدر بسیط

    با توجه بـه این ها، بعد از متوقف شدن کار فرهنگستان پیشین، این اشکال های صرفی توجه بسیـاری ازانی را کـه دست اندر کار تالیف و ترجمـه ی علمـی بودند جلب د، و آنان به منظور از مـیان برداشتن دشواری های ترجمـه ی روزافزون از زبان های اروپایی بـه فارسی، بـه اهمـیت الگوی مصدر بسیط پی بردند. بـه ویژه، مفهوم هایی را کـه جنبه ی بین‌المللی دارند، چنان کـه رسم زبان های فعال است، مانند جزیی از واژگان زبان فارسی دانستند و مشمول قاعده‌های دستوری آن قرار دادند. به منظور توضیح بیش تر، بـه جدول زیر توجه شود. ستون دوم کـه قبلن بـه کار مـی‌رفته و هنوز گاه بـه کار مـی‌رود، الگوی بی قاعده‌ای هست که آینده ی زبان را تهدید مـی‌کند. ستون سوم کـه بر مبنای صرف فعلی زبان فارسی ساخته شده، اکنون که تا اندازهء نسبتن زیـادی جای خود را درون نوشته‌های علمـی فارسی باز کرده است.

    الگوی

    مصدر بسیط

    الگوی

    قدیم تر

    اصطلاح

    یونیدن

    پونیزه

    ionize

    یونش

    یونیزاسیون

    ionization

    یونی

    یونی

    ionoc

    یوننده

    یونیزان

    یونیزه کننده

    ionizing

    یونگر

    یونیزان

    یونیزه کننده

    ionizer

    یونش پذیر

    قابل یونیزه

    ionizable

    یونیده

    یونیزه

    ionized

    چنان کـه از ستون دوم برمـی‌آید، مصدر مرکب درون این جا نیز راه حل بسنده‌ای بـه دست نمـی‌دهد.

    شماری از مصدرهای بسیطی کـه در سال های گذشته درون زبان علمـی و فنی فارسی ساخته شده‌اند و هر یک معنای ویژه ای دارد، این ها هستند:
    آبیدن، اکسیدن، نبضیدن، سختیدن، آشکا، پسابیدن، حسابیدن، قطبیدن، جفتیدن، هالوژنیدن، دگرآهنگیدن، فهرستیدن، همنواییدن، یونیدن، برقیدن، فلسفیدن، صافیدن، ولکانیدن، تنکیدن، پژواکیدن، بازآواییدن، کوآنتومـیدن.

    همچنین، تعدادی از مصدرهای مـهجور دوباره بـه کار گرفته شده‌اند. از جمله مـی‌توان مصدرهای زیر را نام برد:
    تاشیدن، دیسیدن، تنجیدن، دوسیدن، تباهیدن، نـهشتن، ویراستن، گشنیدن، اوژنیدن، پراشیدن، رمبیدن، آمودن، هلیدن، خلیدن، شیویدن، نویدن.

    همچنین شماری اسم مصدر نیز بـه طور مستقل ساخته شده است:
    جرقش، ئیدروژنش، وارونش، درستش، واشیشش، فرمانش، نوردش، پاستوریزش، فرزانش.

    البته ممکن هست نزد برخیـان ساختن مصدر denominative یـا بـه زبان غیرعلمـی مصدر «جعلی» از ریشـه ی اسم یـا صفت، تابو باشد. برخی نیز آن را نمـی‌پسندند و با کار تفننی "طرزی افشار"، شاعر دوره ی صفوی، یکی شمارند. آری، نقض روش علمـی و چشم بستن بر واقعیت های چون آفتاب، بر مبنای پیشداوری ها، درون زبان نیز مانند هرجای دیگر دور از وسعت نظر و آزاد و واقع‌بینی است. از سوی دیگر، بـه گفته ی عین‌القضات همدانی (حدود ۵۲۵-۴۹۲ ه.ق): «پس هر قومـی درون عالم، بـه وضع اسامـیی چند مخصوص‌اند کـه دیگران از آن مستغنی‌اند. ادیب را بسیـار معانی درون صنعت خویش هست و فقیـه را نیست، و متکلم و نحوی و منجم را همچنین؛ و طبیب و محاسب و کاتب و عروضی را همچنین؛ و جولاه و حلاج و کناس را همچنین. و در مـیان یوزداران و بازداران و سگ‌داران اصطلاحی هست کـه ایشان از آن مستغنی نیستند. و علی‌الجمله هیچ قومـی نیـابی که تا وا دزدان و طراران رسی الا هر قومـی کـه اصطلاحی دارند کـه دیگران را آن اصطلاحات معلوم نیست. زیرا کـه اسامـی بر معانی توان نـهاد. و هر قومـی را حاجت هست به نظر بـه معانیی، کـه دیگران را حاجت نیست.» [۲]

    ویژگی ذاتی

    وانگهی، ساختن مصدر از ریشـه ی اسم یـا صفت درون زبان فارسی هیچ چیز تازه و عجیبی نیست، و چون بـه سیر تحولی زبان بنگریم، مـی‌بینیم کـه در هر دوره بنابر نیـاز، مصدرهای جدیدی ساخته شده‌اند. اهل فن بر این باورند کـه مصدرهای زیر همـه جعلی‌اند: آغازیدن، آماسیدن، بوسیدن، ترسیدن، ترشیدن، جنگیدن، جوشیدن، چرخیدن، خمـیدن، خیسیدن، دزدیدن، رنجیدن، شو، غلتیدن، گامـیدن، گندیدن، لنگیدن، و این ها تنـها چند نمونـه‌ای هستند.

    اصولن، طرح مطلب بدین‌سان، صحیح نمـی‌نماید، زیرا مصدرسازی از اسم، از ویژگی های ذاتی زبان فارسی است. چنان کـه اهل تحقیق معتقدند، فارسی دری دنباله ی پهلوی یـا فارسی مـیانـه است. زبان پهلوی توانایی صرفی بسیـاری داشته، و در آن از اسم و صفت و قید و ضمـیر مصدر بسیط مـی‌ساخته‌اند. البته، فعل مرکب و عبارت های فعلی درون زبان پهلوی وجود داشته، و همچنان کـه درباره ی زبان فارسی دری نیز صادق است، یکی از امکانات این زبان بوده‌اند؛ ولی تعدادشان با فعل های بسیط مقایسه‌پذیر نیست. به منظور پی‌بردن بـه نیرومندی این زبان درون ساختن مصدرهای بسیط بـه چند نمونـه ی زیر توجه شود:
    گوشیتن (=گوشیدن: گوش دادن)، هوشیتن (=هوشیدن: فهمـیدن)، کنیتن (=کینیدن: کین داشتن)، خوشنیتن (=خویشیدن: اختصاص دادن)، واچیتن (=واژیدن: سخن گفتن)، فرموشیتن (=فراموشیدن: فراموش )، اچنیتن (=هیچیدن: هیچ )، ویناسیتن (=گناهیدن: گناه )، پاسپانیتن (=پاسبانیدن: پاسبانی ).

    پس از حمله ی عرب ها بـه ایران، الگوهای زبانی بر اثر بـه کار نرفتن کم کم فراموش یـا مـهجور شدند. درون دوره ی نخست زبان فارسی دری کـه از آغاز حمله ی عرب ها که تا سده ی هفتم هجری است، الگوهای بازمانده از پهلوی، مثلن پیشاوندها و پساوندها و مصدرهای بسیط بیش ترند. ولی بعدها بر اثر فزونی گرفتن واژه‌های عربی، مصدرهای مرکب فراوان مـی‌شوند، زیرا واژه‌های عربی را مشمول قاعده‌های دستوری فارسی نمـی‌د. از سده ی هفتم پیشاوندهای فعل نیز از رواج مـی‌افتند. حتا بسیـاری از فعل های بسیط جای خود را بـه فعل های مرکب مـی‌دهند. مانند:
    آکندن -> پر ، آسودن -> استراحت ، آلودن -> آلوده ، اندودن -> اندود ، شتافتن -> شتاب ، شایستن -> شایسته بودن، ستدن -> بعد گرفتن، بیختن -> الک ، بیوسیدن -> منتظر بودن.

    در نتیجه، اکنون بیش تر فعل های فارسی با «» و «ساختن» و «شدن» و غیره است، و در بسیـاری موردها مـی‌توان جای آن ها را با هم عوض کرد. (و علت دگرگون شدن معنی اصلی مصدر «نمودن»، خودداری از تکرار فراوان «» بوده است.) البته درون این مـیان، شماری مصدر جعلی دورگه نیز ساخته شده‌اند کـه این ها هستند:
    فهمـیدن، فهماندن، قبولاندن، بلعیدن، طلبیدن، یدن، اندن، غارتیدن، شلیدن، صرفیدن [=فایده داشتن]، قاپیدن.

    خویشاوندان فارسی

    مصدرسازی از اسم و صفت و قید درون زبان های دیگر هندواروپایی، کـه خویشاوند فارسی‌اند، سخت متداول و عادی است؛ و هر گاه لازم باشد سایر مشتق های مصدری آن ها را نیز بـه کار مـی‌برند. به منظور نمونـه درون مصدرهای زیر درون زبان های انگلیسی و فرانسوی توجه کنید. درون زبان انگلیسی:
    to book, to ski, to telephone, to ugly, to skin, to pen to north, to ground, to near, to foot, to deepen,
    و درون زبان فرانسه
    boycotter, perler, jardiner, masquer, skier, téléphoner, voiturer, télescoper, neiger, majorer

    در این جا لازم هست به نکته‌ای اشاره شود. اگر از اسم «کتاب» مصدر ساخته شود، «کتابیدن» بـه چه معنا مـی‌تواند باشد؟ «کتاب نوشتن»، «به صورت کتاب درون آوردن»، یـا معناهای دیگر؟ این مسhgi بـه سمانتیک یـا معناشناسی واژه‌ها مربوط مـی‌گردد، کـه دایره ی این مقاله بیرون است. تنـها اشاره‌ ی کوتاهی مـی‌شود. اگر پرسش بالا مطرح‌کننده ی اشکالی سمانتیک باشد، شاید بتوان آن را بـه همـه ی مصدرهای فارسی گسترش داد. چنان چه بـه فرض، مصدر «چرخیدن» معنای آشکار و آشنای خود را نداشت، از دیدگاه معناشناسی، بـه چه معنا مـی‌بود؟ «چرخ ساختن»، «رشتن پنبه توسط چرخ»، یـا معناهای دیگر؟ «افراشتن» چه؟ این مصدر از سه قسمت «اف» (به معنای «بالا») و «راشت» (به معنای «راست») و نشانـه ی مصدری ساخته شده است. ولی آیـا معنای «بلند ساختن» و «برپا »‌ درون ذات آن هست؟ «بالیدن»، «افروختن»، «پ»، «دزدیدن» و غیره و غیره چه؟ پس، از آن جا کـه واژه‌ها نشانـه هستند، و زبان، سیستمـی از چنین نشانـه‌های قراردادی هست که آدمـیان بـه وسیله ی آن ها با یکدیگر ارتباط برقرار مـی‌سازند، مصدر «کتابیدن» بر طبق قرارداد مـی‌تواند بر یکی از آن معناها دلالت کند. خوشبختانـه، زبان علمـی فارسی درون گرایش تازه ی خود بـه سوی توانایی و غنای بیش تر، با چنین اشکالی روبرو نیست، زیرا درون این گرایش، برابر اصطلاح های واضح علمـی را مـی‌سازد. از این رو، تنـها معنایی کـه مثلن بـه مصدر «آبیدن» درون علم داده شده این است: «ترکیب با آب».

    آثاری کـه برای نوشتن این مقاله مورد استفاده قرار گرفته‌اند:

    ۱) احمد آرام و دیگران، «فرهنگ اصطلاحات جغرافیـایی»، تهران، ۱۳۳۸

    ۲) دکتر مـیرشمس‌الدین ادیب سلطانی، «راهنمای آماده ساختن کتاب»، اثر انتشار نیـافتهء مؤسسه ی انتشارات فرانکلین، ۸ و ۷-۹-۸

    ۳) پروفسور لازار پیسیکوف، «سخنی چند راجع بـه مناسبات کلمـه‌سازی اسم و فعل درون زبان فارسی»، مجله ی سخن، دورهء ۲۰، خرداد ۱۳۵۰، شماره ی ۱۲

    ۴) «دایرةالمعارف فارسی»، بـه سرپرستی غلامحسین مصاحب، انتشارات فرانکلین، تهران، ۱۳۴۵، جلد اول، ا - س

    ۵) و. س. استارگویوا، «دستور زبان فارسی مـیانـه»، ترجمـه ی دکتر ولی الله شادمان، انتشارات بنیـاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۴۷

    ۶) دکتر بهرام فره‌وشی، «فرهنگ پهلوی»، انتشارات بنیـاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۴۶

    ۷) دکتر پرویز ناتل خانلری، «تاریخ زبان فارسی، بخشی از جلد دوم، ساختمان فعل»، انتشارات بنیـاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۴۹

    ۸) جزوه ی واژه‌های فرهنگستان، ۱۳۱۹

    ۹) Simon Potter, Language in the Modern World, Pelican Books, England, 1971

    ۱۰) Mario Pei, Frank Gaynor, Dictionary of Linguistics, Littlefield, Adams & Co., ed. 1969

    ۱۱) Max Black, The Labyrinth of Language. Pelican Books, England, 1972

    پانویس:


    [۱] رجوع کنید بـه «سبک‌شناسی»، ج ۳، کتاب های پرستو، تهران، ۱۳۴۹، ج ۳ برگ های ۳۹۱-۳۸۶

    [۲] «نامـه‌های عین‌القضات همدانی»، بـه کوشش علینقی منزوی، عفیف عسیران، انتشارات بنیـاد فرهنگ ایران، نامـه ی شماره ی نوزدهم

    از: کتاب امروز، ۱۳۵۲- برگ های ۴۵ که تا ۴۸

    از: شـهربراز 

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    مساله ی اصطلاحات درون ترجمـه های علمـی
     

    شماره ی نوشته: ٧ / ۱۱     

    علی صلح جو

    مساله ی اصطلاحات درون ترجمـه های علمـی

    ضعف "متخصصان" از فرنگ برگشته درون زمـینـه ی ترجمـه ی نوشتاری تقریبن بر اهل فن روشن است. اینانانی هستند کـه معمولن بعد از پایـان تحصیلات دوره ی دبیرستان و در برخی موارد حتا پیش از آن، بـه اروپا یـا امریکا مـی روند و در یک رشته ی دانشگاهی متخصص مـی شوند. که تا این جا هیچ اشکالی درون کار نیست. مشکل از آن جا آغاز مـی شود کـه چنین افرادی بخواهند آموخته های خویش را درون اختیـار هم مـیهنان فارسی زبان خود قرار دهند. گرفتاری بزرگ تر زمانی هست که چنینانی دست بـه ترجمـه مـی زنند. (یکی از مشکلات بزرگ ما درون زمـینـه ی ترجمـه این تلقی زیـانمند هست که هر متخصصی مـی تواند درون رشته ی خودش کتاب ترجمـه کند و از آن بدتر، هر  به صرف این کـه زبانی خارجی بداند، مـی تواند درون تمام رشته ها بـه فارسی ترجمـه کند! ترجمـه فنی مستقل هست که داشتن احاطه بر موضوع، تسلط بر زبان های مبدا و مقصد و مـهارت درون ایجاد شیکه ای ارتباطی مـیان مفهوم ها و ساخت های دو زبان، پایـه های اصلی آن را تشکیل مـی دهند). این کـه چنین متخصصانی نتوانند بـه فارسی روشن و روانی ترجمـه کنند، عجیب نیست. این افراد درون به ترین حالت،انی هستند کـه بر رشته ی خود تسلط دارند، ولی بـه سختی مـی توانند مفهوم های آن را بـه فارسی "بیـان" کنند که تا چه رسد بـه "ترجمـه" ی آن ها.

    با این همـه، موضوع اصلی ما درون این نوشته، ضعف فارسی این متخصصان نیست. بلکه مساله ای بنیـادی تر از آن است. از آن جایی کـه در ایران قلم بـه طور عمده درون دست "اهل ادب" بوده هست تا درون دست "اهل علم"، گروه نخست همواره نوعی نقش رهبری بر گروه دوم داشته کـه گرچه درون بسیـاری موارد نتایجی سازنده داشته است، با این همـه، از آن جا کـه گروه نخست (ادیبان) از مشکلات ویژه ی گروه دوم (دانشمندان) شناخت کامل نداشته، نتوانسته هست راه حلی به منظور یکی از مشکلات بنیـادی آنان بیـابد، سهل است، درون برخی موارد گروه دوم، یعنی اهل علم را بـه بیراهه کشانده هست و گروه دوم نیز فرصت این را نیـافته و شاید هم توانایی آن را نداشته هست که درد دل واقعی خود را بیـان کند. البته منظور از اهل علم متخصصانی نیستند کـه فارسی نمـی دانند، بلکهانی هستند کـه فارسی و یک زبان بیگانـه را نسبتن خوب مـی دانند و از آن مـهم تر، از آن جا کـه با "ترجمـه ی علمـی" (نـه ترجمـه ی شعر و داستان کـه خود ظرافت های ویژه ای را مـی طلبد) سر و کار دارند، با مشکلی رو بـه رو هستند کـه "ادیبان" بـه دلیل درگیر نبودن با آن، تصور کاملی از آن ندارند و از این رو درون ارایـه ی راه حل به منظور رفع مشکل مترجمان علمـی از یک لحاظ که تا حدی ناتوانند.

    با دوستی کـه بیش تر ادیب هست تا دانشمند، درون این زمـینـه گفت و گو داشتیم. او از اصطلاح های "قلمبه سلمبه" ای کـه چند سالی هست در نوشته های فارسی پیدا شده است، ناراحت بود. کاری بـه کج سلیقگی ها و افراط و تفریط های واژه سازی و زبان بازی نداریم. مشکل او این نبود. مساله ی او درون واقع ناتوانی اش درون درک دوران و ناهمگامـی با پیدایش تحولات علمـی و اجتماعی بود و او بدون آگاهی بـه این تکنـه، همـه ی کاسه کوزه ها را بر سر مترجمان و نویسندگانی مـی شکست کـه "در زبان فارسی دست اند و زیبایی و روانی را از آن گرفته اند.»

    برای مثال، مشکل این دوست این بود که، چون خودش هیچ تصوری از مفهوم "تاخیر فرهنگی" (cultural lag) نداشت، این اصطلاح را "نارسا" و "بی معنی" مـی دانست و معتقد بود کـه باید طوری باشد کـه "همـه بتوانند آن را بفهمند!". درون واقع مشکل اصلی او این بود کـه چون خودش "اهل اصطلاح" نبود. اعتقاد داشت اصطلاح مذکور حتما نـه با هویتی "اصطلاحی" بلکه بـه نوعی "نقل بـه معنا" شود که تا برای همـه قابل فهم باشد. غافل از این کـه این قابل فهم شدن به منظور همـه بـه قیمت غیرقابل فهم شدن به منظور اهل آن رشته، و از آن مـهم تر بـه قیمت نادقیق شدن آن مفهوم علمـی تمام خواهد شد.

    معنای اصطلاح "تاخیر فرهنگی" درون جامعه شناسی این هست که بعد از این کـه تغییراتی بنیـادی و مادی درون جامعه ای رخ داد، فرهنگ مربوط بـه آن تغییرات فورن ظاهر نمـی شود، بلکه مدتی طول خواهد کشید که تا این تغییرات، فرهنگ متناسب با خود را بیـابد. به منظور مثال، هنگامـی کـه روستایی دارای برق مـی شود، مدتی طول خواهد کشید که تا فرهنگ چراغ نفتی را کنار بگذارد. چنین مفهومـی را درون جامعه شناسی "تاخیر فرهنگی" یـا "پس افتادگی فرهنگی" مـی گویند. حال اگری از قبل با این مفهوم آشنا نباشد، چه گونـه خواهد توانست از روی عبارت "تاخیر فرهنگی" بدان پی ببرد. (و این نیز یکی دیگر از مشکلات مـهم درون زمـینـه ی واژه سازی درون ایران هست که گریبان عده ای را گرفته است. عده ای کـه به نادرستی گمان مـی کنند واژه آینـه ی تمام قدی هست که به منظور نمودن تمام محتوای درونش. مشکل بنیـادی آنان این هست که از این اصل مسلم بی خبرند کـه زبان یک امر قراردادی هست و واژه فقط برچسبی به منظور نامـیدن و نـه عریـان نشان مفهوم ها است).

    نظر دوست ادیب این هست که چون اصطلاح "تاخیر فرهنگی" روشن نیست و کم تری آن را مـی فهمد، حتما به صورت "عبارت" درون آید و این همان چیزی هست که لطمـه ای بزرگ بـه یک متن علمـی مـی زند و همچون سمـی مـهلک رگ و پی آن را مـی پوساند. این عمل، درون تحلیل نـهایی، یعنی خرد شدن اصطلاح، یعنی خرد شدن مصالح کار علم. جالب توجه این هست که ادیبان اگر چه درون برخورد با اصطلاحات علمـی، آن ها را "قلمبه سلمبه" مـی یـابند، درون مورد اصطلاحات رشته ی خودشان بـه هیچ روی چنین نظری ندارند و به عنوان مثال، اگری از قلمبه سلمبه بودن "زحاف تسبیغ" یـا "بحر مجتث" شکایت کند و بخواهد آن را بـه صورت ساده تری بیـان کند، مرتکب خطایی نابخشودنی شده است. غافل از این کـه این هر دو یک پدیده اند و تنـها ذهن تک نگرست کـه نمـی تواند مـیان آن ها ارتباط برقرار کند. حال تصور کنید چه وضعی پیش خواهد آمد اگر ما بخواهیم درون یک متن جامعه شناسی هر بار کـه اصطلاح تاخیر فرهنگی مـی آید، معنای آن را نقل کنیم که تا همـه بتوانند آن را بفهمند.

    پیش از آن کـه به این مشکل درون ترجمـه های علمـی بپردازیم، با مثالی قیـاسی بحث را روشن تر مـی کنیم: خانـه سازی حتما از روی نقشـه انجام شود. محوطه ای کـه قرار هست در آن مثلن هزار واحد مس ساخته شود، از پیش حتما از لحاظ خیـابان بندی، کوچه بندی، فضای سبز، نظام زه کشی و دیگر اصول زیربنایی تنظیم شده باشد. اغلب ما خانـه های بسیـار خوب و زیبایی را درون کوچه های پر پیچ و خم و بی قواره سراغ داریم. این خانـه ها بـه تنـهایی خوب و کارا هستند، ولی بـه عنوان یک مجموعه ی مس ناهنجارند. درون این خانـه ها باغچه هایی با گل های رنگارنگ وجود دارند، ولی از جوی های اطراف منزل بوی تعفن برمـی خیزد. سنگ بنای این نوع خانـه سازی یـا هر عمل اجتماعی شبیـه بدان بر این شعار مبتنی است: حل مشکل خویش بـه قیمت ایجاد مشکل به منظور جمع.

    یکی از مشکلات بنیـادی ترجمـه های علمـی درون ایران شبیـه مساله ی بالا است. مترجم بدون درون نظر گرفتن این امر کـه چه لطمـه ای بـه "ترجمـه درون مجموع" مـی زند، تنـها و تنـها درون فکر "ترجمـه ی خویش" است. او از این کـه مبادا حرفش فهمـیده نشود، اصطلاح را مـی شکند و خرد مـی کند. اصطلاح را قربانی مـی کند که تا مطلبش مفهوم باشد. این وضعیت را مـی توان با مواد مخدر بـه معتاد قیـاس کرد. با این استدلال کـه اگر مخدر از او گرفته شود، خواهد مرد. قطع ناگهانی مخدر از معتاد البته کاری عاقلانـه نیست، ولی درون فکر چاره نبودن نیز قابل توجیـه نیست. این موضوع یک بار به منظور همـیشـه حتما درک شود کـه ابزار پایـه ای ترجمـه های علمـی اصطلاح است.

    ممکن استی مثلن بگوید اصطلاح "واج" درون برابر phoneme چیز ناجور و نامانوسی است. اما آیـا دانش زبان شناسی بدون آن مـی تواند امور خود را بگذراند؟ معمولنانی کـه این حرف را مـی زنند، گرایش دارند بـه جای "واج" واژه ی "حرف" بـه کار رود. زیرا این واژه به منظور آنان روشن تر و آشناتر از واج است، ولی زبان شناس مـی داند کـه واج حرف نیست. سایر دانش ها نیز چنین اند.

    نوع ترجمـه ی دل خواه ادیب ما را شاید بتوان "ترجمـه ی موردی" (ad hoc) نام داد. درون این ترجمـه، مترجم ترجمـه بـه معنای عام را زیر پا مـی گذارد که تا ترجمـه ی خویش را دل پسند خواننده سازد. او نگران این هست که نوشته اش فهمـیده نشود و به همـین دلیل که تا آن جا کـه مـی تواند مطلب را "ساده" مـی کند و درست همـین ساده سازی هست که بـه ریشـه مـی زند و در نـهایت اثری بسیـار ساده ولی تهی از محتوای دقیق بـه خواننده مـی دهد.

    بسیـاری از ترجمـه هایی کـه در ایران بـه عنوان "ترجمـه ی روان"و "نثر روان" شـهرت پیدا کرده اند، دقیقن بـه قیمت همـین زیر پا گذاشتن اصطلاحات بوده است. یعنی: آراستن ایوان بـه قیمت ویران پای بست! (البته این وضعیت درون اوضاع اجتماعی و تاریخی ایران دلیلی موجه دارد کـه توضیح آن خواهد آمد).

    این نکته کـه دانش بدون اصطلاح نمـی تواند رشد کند و حتا وجود داشته باشد، مطلب جدیدی نیست. زنده یـاد دکتر غلامحسین مصاحب درون سال ۱۳۴۵ درون مقدمـه ی "دایره المعارف فارسی" (ج ۱) بـه روشنی این مساله را مـی شکافد. دیگران هم این جا و آن جا بـه این موضوع پرداخته اند، ولی چه گونـه هست که کار هنوز سامان نیـافته است؟

    گفتیم کـه عده ی زیـادی از مترجمان اصطلاح و نظام اصطلاحی را درون ترجمـه شکستند و در واقع آن ها را درون سایر واژه ها مستحیل د. ولی حتما دید چه چیزی سبب این کار مـی شود و چه انگیزه ای آنان را بدین جا مـی کشاند کـه به روش قطره چکانی علم را قطره قطره درون گلوی تشنگان آن بریزند و یـا همچون راحت الحلقوم درون دهان آنان قرار دهند.

    برای روشن شدن این مطلب و یـافتن انگیزه ی این گونـه مترجمان بـه تر هست به قیـاس قبلی درون مورد خانـه سازی بازگردیم. چه گونـه هست که شخصی مـی خواهد خانـه ای به منظور خویش بسازد بیش تر بـه فکر خانـه هست تا نقشـه ی کلی محله ای کـه مـی خواهد درون آن خانـه بسازد؟ آیـا علتش این هست که امکان برطرف مشکلات مربوط بـه نقشـه به منظور او وجود ندارد؟ آیـا او مـی تواند قبل از پرداختن بـه بنای خانـه نقشـه ی کلی آن ناحیـه را طرح بریزد و به سایر افرادی کـه بعدها مـی خواهند درون آن جا خانـه بسازند حکم کند کـه خانـه هاشان را فلان طور بسازند؟ واضح هست که این کار درون توانایی او نیست. او نـه صلاحیت و نـه قدرت این کار را دارد. و دقیقن بـه همـین دلیل هست که این شخص همـه ی کوشش خود را درون راه بـه تر ساختن "حانـه ی خویش" بـه کار خواهد برد، زیرا مـی داند کـه خارج از قلمرو خانـه اش دستش بسته است.

    این دقیقن همان چیزی هست که مترجمان علوم بدان گرفتارند. نقشـه ی از پیش تهیـه شده ی مشخصی به منظور کار آنان وجود ندارد. پایـه ی کار ترجمـه ی رشته های علمـی شیکه ی اصطلاحات آن هاست و پیش از تثبیت آن ها هر ترجمـه ای نادقیق است. چیزی کـه مترجم را بـه شکستن اصطلاح مـی کشاند، همـین نبودن اصطلاحات تثبیت شده ی علمـی است، هیچ مترجمـی اکنون بـه جای "مـیکروب" نمـی نویسد "موحودات ریزی کـه تولید بیماری مـی کنند"، زیرا "مـیکرب" بسیـار روشن تر و رساتر از هر توصیف و توضیحی است. بسیـاری ازانی کـه با ترجمـه ی اصطلاحی بـه دلیل "قلمبه سلمبه" بودن یـا "غیر قابل فهم" بودن آن مخالفت مـی کنند و معتقد بـه "ترجمـه ی روان" هستند، بـه این نکته توجه ندارند.

    نقطه ی مقابل آنان مترجمانی هستند کـه سخت معتقد بـه این اصل درست اند کـه مصالح نوشته ی علمـی اصطلاحات آن هست و حرمت اصطلاح را حتما نگه داشت. اشکال کار این دسته نیز این هست که از شناگر کت بسته مـی خواهند عرض اقیـانوس را شنا کند. اگر شبکه ی اصطلاحات رشته های علمـی درون زبان فارسی منظم و تثبیت شده بود، تقاضای بـه کار گرفتن آن ها از جانب مترجمان و همچنین فهمـیده شدن آن ها از سوی خوانندگان کاملن عاقلانـه و منطقی بود. ولی وقتی چنین چیزی وجود ندارد، بـه مترجم حق حتما داد کـه نگران فهمـیده نشدن مطلب از سوی خواننده باشد و به همـین دلیل اصطلاحات را خرد کند (تبدیل بـه عبارت کند) و متنی روان (ولی نادقیق و غیرعلمـی) تحویل خواننده دهد. از سوی دیگر هیچ مترجمـی آن چنان "دورنگر" نیست کـه بیـاید بـه نفع تثبیت اصطلاحات قید فهمـیده شدن نوشته اش را از سوی خواننده بزند! آن کـه چنین مـی کند، نقض غرض کرده است، زیرا هدف اصلی هر نوع ارتباط، تفهیم بـه معناست.

    همان گونـه کـه دیده مـی شود، مساله ی ترجمـه و اصطلاحات علمـی درون ایران ظاهرن درون یک دور باطل افتاده است. مترجم از ترس این کـه مبادا حرفش درک نشود و ترجمـه اش ثقیل باشد، اصطلاح علمـی را خرد مـی کند و خرد شدن اصطلاح علمـی بـه نوبه ی خود راه علم را سنگلاخ تر مـی سازد.

    ما بدون آن کـه منکر این اصل درست باشیم کـه سنگ بنای متن های علمـی را اصطلاحات آن تشکیل مـی دهد و شکستن اصطلاح و نقل بـه معنا آن از رشد و جا افتادن مفهوم های علمـی درون ذهن جلوگیری مـی کند، مـی خواهیم علت و چه گونگی آن را توضیح دهیم، زیرا چنان چه علت این امر روشن شود، مقدار زیـادی از انتقادها و مقصر شماری های این و آن از مـیان خواهد رفت.

    در زبان شناسی اصلی وجود دارد کـه طبق آن هر اندازه بسامد یک عبارت یـا اصطلاح یـا واژه ای بالاتر باشد و به سخن ساده تر، هر اندازه بیش تر بـه کار رود، آن عبارت یـا اصطلاح یـا واژه بـه کوتاه شدن بیش تر گرایش پیدا خواهد کرد. بـه عنوان مثال واژه های نان، آب، من، تو، او، ماما و بابا بـه علت پرکاربرد بودن بـه ترتیب کوتاه تر از چلوکباب، نوشابه، دیگران، پسردایی و عمو هستند. نان یک هجا و چلوکباب چهار هجا دارد. این قانونی هست عام و در تمام زبان ها حاکم است.

    قانون دیگری نیز درون زبان شناسی مـی گوید اندیشـه ها هر اندازه از حالت عبارتی و توصیفی درآیند و در کدها و کپسول های جمع و جور متراکم شوند، دقیق ترند. بـه همـین دلیل هست که "مـیکرب" درون مقایسه با "موجودات ریز بیماری زا و غیرقابل مشاهده" بـه تر درون ذهن جاگیر مـی شود.

    برای مثال آیـا کلمـه ی "پارسنگ" بـه طور ناگهانی درست شده است؟ مسلمن خیر. احتمالن مدت ها مردم بـه هنگام وزن جنس های خود، علاوه بر سنگ های اصلی، بـه "تکه هایی از سنگ" یـا "پاره هایی از سنگ" یـا "سنگ های پاره" نیـاز پیدا کرده اند که تا این کـه این عبارت ها درون اثر کاربرد بسیـار فشرده تر شده و به صورت "پارسنگ" درآمده است. همچنین مسلمن سال ها طول کشیده هست تا تحقیقات برخی از پزشکان بر روی اعصاب بـه رشته ی مشخص "عصب شناسی" (نورولوژی) منجر شود. بدون شک نخستین نورولوژیست ها را "پزشکانی کـه در زمـینـه ی اعصاب پژوهش مـی کنند" مـی نامـیدند. بعدها کـه این رشته ی علمـی کاربرد بیش تری پیدا کرد، نام مشخص تری را ایجاب کرد.

    مشکل ترجمـه ی متن های علمـی نیز دقیقن دارای همـین ماهیت است. مساله این هست که جامعه ی ما درون زمـینـه ی علوم نو هنوز درون مرحله ی "عبارتی" هست نـه "اصطلاحی". تفکر علمـی و به عبارت دیگر اندیشیدن از طریق اصطلاحات هنوز درون جامعه ی ما جا نیـافتاده هست و این جای هیچ گونـه تعجبی ندارد و یک قاعده ی عام هست و ریشـه درون جوان بودن جامعه ی ما از لحاظ رشد علوم جدید دارد. گذار از مرحله ی عبارتی و رسیدن بـه مرحله ی اصطلاحی، و در واقع عبور از مرحله ی اندیشـه های خام و نامشخص و رسیدن بـه کدهای علمـی مشخص و دقیق، سیر طبیعی تمام جوامع علمـی بوده است.

    ولی مساله ما چیز دیگری است. مساله ی ما این هست که مـی خواهیم با زبان و تفکر ناپرورده ی خود، علم پرورده ی جهان پیشرفته را یکجا جذب کنیم. همـه ی مشکل ما درون این زمـینـه این هست که ما از وسط راه با آن ها همراه شده ایم و در نتیجه از تجربه ها و دستاوردهای اوایل راه محروم مانده ایم و به همـین دلیل حتمن حتما جور این خسارت را چه درون زبان و چه درون سایر عرصه های اجتماعی تحمل کنیم.

    منظور تایید زیر پا گذاشتن هویت و وحدت اصطلاحات متن های علمـی درون ترجمـه و نگارش نیست، بلکه اشاره بـه ریشـه های درد و همـه جانبه نگریستن بدان است. هدف این نوشته درون واقع شکافتن و رد دو نگرش افراطی و غیرعلمـی درون ترجمـه است: نگرشی کـه مـی خواهد همـه ی اصطلاحات علمـی را نقل بـه معنا کند و نگرشی کـه که بدون درون نظر گرفتن بی پشتوانگی زبان فارسی از لحاظ اصطلاحات علمـی جدید، مـی خواهد از غوره های نارس فارسی بـه عنوان مویزهای جا افتاده بهره بگیرد. گروه نخست بـه ترجمـه ی هر متنی از عرفان گرفته که تا انفورماتیک کـه دست یزنند، از صافی ترجمـه ی آنان متنی واحد و قصه مانند بیرون مـی آید و ترجمـه ی گروه دوم نیز بـه کمک انبوهی از معادلات و اصطلاحات درون پاورقی، آن هم توسط فارسی زبانانی کـه به اندازه ی کافی بـه زبان خارجی مورد نظر تسلط داشته باشند، قابل فهم است، ولی نـه به منظور فارسی زبانان معمولی کـه در واقع ترجمـه به منظور آنان حتما صورت بگیرد.

    بیـان علم بدون زبان اصطلاحی شدنی نیست، ولی از سوی دیگر با درون نظر گرفتن سیر طبیعی و قانونمند گذار عبارت بـه اصطلاح نمـی توان درون این کار شتاب داشت. بـه ویژه شتابی بدون برنامـه و پراکنده و نـه حساب شده و همـه جانبه. مسلمن زبان هایی کـه هم اکنون محمل دانش های جدیدند، مقدار زیـادی از راه را به منظور ما هموار ساخته اند و ما با گرته برداری های حساب شده از روی آن ها مـی توانیم مشکلات خویش را بـه مـیزان زیـادی حل کنیم و در واقع مقدار زیـادی از مرحله ی گذار را مـیان بر بزنیم. با این همـه این کار نباید با نگرشی خشک و بی انعطاف و با بی توجهی بـه آماده سازی های دوره ی گذار صورت بگیرد.

    * * *

    از کتاب "نقد آگاه" درون بررسی آراء و آثار، مجموعه ی مقالات، ج ۴، انتشارات آگاه، تهران، ۱۳٦۳

     

     

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    ناتوانی زبان یـا ترجمـه ی انتزاعی ؟
     

    شماره ی نوشته: ٦ / ١١

    عبدالله کوثری

    ناتوانی زبان یـا ترجمـه ی انتزاعی؟

    بحث توانایی زبان یـا ناتوانی زبان بـه هنگام تقابل با فرهنگ و زبان‌های دیگر مطرح مـی‌شود و مـیدان این مقابله، ترجمـه است. زبان فارسی از هزار سال پیش درون مـیدان ترجمـه بـه آزمون نـهاده شده است. ترجمـه‌های گوناگون از قرآن و ترجمـه متون فلسفی کـه سبب شد درون سده ‌های سوم و چهارم فرهنگ ایرانی بـه اوجی بی‌سابقه دست یـابد و پیـامد آن پیدایش متفکرانی چون «ابوریحان» و «ابن‌سینا» و «خیـام» و «رازی» و ... بود، نشان داد کـه این زبان به منظور بیـان مفاهیم پرورده شده و در مقابل زبان‌های دیگر کم و کاستی ندارد.
    خوشبختانـه امروز بسیـاری از آن ترجمـه‌ها درون دسترس ما هست و هنوز هم مـی‌توانیم از آن ترجمـه‌ها نکته‌ها بیـاموزیم. درون در این یک قرن و نیم گذشته کـه ما خواه‌نا‌خواه بـه دنیـای جدیدی رانده شدیم، از نخستین کارهای ما تلاش به منظور شناخت این دنیـا و پی بردن بـه رمز و راز آن بوده هست و این دنیـایی هست که ما نقشی درون ساختن آن نداشته‌ایم و هنوز هم نداریم. بیش تر مصرف کننده بوده‌ایم. هم درون عرصه ی تکنولوژی، هم درون عرصه ی علوم دقیق و هم درون زمـینـه ی علوم انسانی. از این رو هست که ترجمـه درون مملکت ما اهمـیتی روزافزون داشته و دارد.
    در این مدت زبان ما از طریق ترجمـه غنی شده است، یعنی مترجمان ما مفاهیم جدیدی از فرهنگ دیگر را با واژه‌هایی کـه یـافته‌اند یـا ساخته‌اند وارد زبان ما کرده‌اند. برخی از این واژه‌ها یـافتنی بوده اند، یعنی مترجمان با رجوع بـه متون گذشته آن‌ها را یـافته‌اند و دوباره به کار گرفته‌اند مثل واژه ی «ناکجاآباد» درون برابر «یوتوپیـا». این‌ها اغلب مفاهیمـی است مربوط بـه فلسفه ی قدیم کـه قبلن هم درون فرهنگ ما سابقه داشته است، چون آن آثار را قرن‌ها پیش ترجمـه کرده بودیم. ولی مفاهیم فلسفه ی جدید یـا آن‌چه کـه در نظریـه‌های مثلن جامعه‌شناسی جدید آمده، چیزهایی کاملن بی‌سابقه است.
    من از آن جا کـه در ترجمـه ی فلسفه ی محض دستی ندارم، فقط درون مقام خواننده مـی‌توانم حرف ب. اما درون مقام مترجم ادبی، درون این سی و چند سال کـه متون مختلف ادبی، از تراژدی‌های یونان که تا داستان‌های امریکای لاتین و کتاب‌هایی درون زمـینـه ی ‌شناخت متفکران و نویسندگان غربی را ترجمـه کرده‌ام، کم تر موردی یـافته‌ام کـه زبان فارسی درون برابر زبان انگلیسی بـه اصطلاح «کم بیـاورد». درون عرصه ادبی، ما ترجمـه‌های بسیـار ممتازی از آثار مـهم ادبیـات جهان داریم کـه چیزی از اصل کم ندارد. این از آن روست کـه زبان ما درون این هزار واندی سال به منظور بیـان انواع مفاهیم و توصیف حالات و اطوار جسمانی و روحانی آدمـی، خوب آموخته و آزموده شده است.
    به عقیده ی من زبان‌ها مشترکات بسیـار دارند و به همـین دلیل هم اصولن ترجمـه امکان‌پذیر مـی‌شود. ولی این بدان معنی نیست کـه زبان‌ها الزامن شبیـه بـه هم هستند. تفاوت فرهنگ‌ها سبب مـی‌شود برخی مفاهیم و واژه‌ها درون یک زبان کاربرد بیش تر یـابد و در نتیجه درون طول زمان صیقل بخورد و به حد کمال زیبایی و رسانایی برسد. اما درون زبان دیگر کـه بستر فرهنگی متفاوتی دارد، مفاهیم دیگر و واژه‌های دیگری این روند تکاملی را طی کنند. بنابراین درون تقابل دو زبان گاه مـی‌شود کـه ما به منظور بیـان یک مفهوم درون یک واژه با مشکل روبه‌رو مـی‌شویم و باید چیزی بیش از یک واژه را به منظور آن بـه کار گیریم. این وضعی هست که درون ترجمـه ادبی، خاصه درون ترجمـه ی شعر، کـه از نـهانی‌ترین و خاص‌ترین امکانات زبان سود مـی‌جوید، پیش مـی‌آید. اما این فقط مشکل زبان فارسی نیست، زبان انگلیسی نیز به منظور ترجمـه و بیـان برخی مفاهیم زبان فارسی با همـین مشکل روبه‌رو مـی‌شود. ولی درون ترجمـه ی علوم جدید، خواه علوم دقیق و خواه علوم انسانی کـه مفاهیم تازه و بی‌سابقه‌ای دارند، ما مشکلات بیش تری داریم. درون این موارد در آن جا کـه مترجم بـه درستی معنای واژه‌ای را فهمـیده، یعنی بر موضوع احاطه داشته است، توانسته با اتکا بـه دانش فارسی خود معادل خوبی به منظور این واژه یـا آن مفهوم جدید بسازد. یعنی درون این زمـینـه مشکلات ما بیش تر بـه سبب بدفهمـی مترجمان یـا دانش ناکافی آن‌ها درون زبان فارسی هست و که تا آن جا که مـی‌دانم مترجمان خوب ما درون ترجمـه ی این متون فرونمانده‌اند.
    حال وقتی مـی‌گوییم زبان فارسی فقیر هست یـا نرمش کافی درون برابر زبان‌های دیگر ندارد، آیـا این نارسایی را حتما زاییده ویژگی‌های زبان فارسی بدانیم یـا آن را نتی‍جه فقر فرهنگی و علمـی اهل زبان بـه شمار آوریم؟ من قصد دفاع از زبان فارسی را ندارم .این زبان مـیراث من تنـها نیست. آن‌چه مـی‌گویم بیش تر جنبه ی پرسش دارد که تا صدور حکم. مسأله از این قرار است: دراین مدت ما درون زمـینـه ی فلسفه و علوم انسانی بسیـاری از کتاب‌های غربی را ترجمـه کرده‌ایم، البته نـه به‌ گونـه‌ای نظام‌مند و هدفمند، بلکه پراکنده و نابسامان و بیش تر با اتکا بـه ذوق و گرایش تک تک مترجمان. از این رو هست که هنوز مجموعه ی کاملی کـه نشان‌دهنده ی سیر تحول اندیشـه ی غربی درون این زمـینـه‌ها باشد در اختیـار نداریم و برخی از ترجمـه‌ها هم قابل اعتماد نیستند.
    در مورد برخی از متفکران یـا شرح آرا و عقایدشان بیش از یک یـا دو کتاب معتبر نیز چیزی درون دسترس ما نیست. این خود یک مشکل است. اما مسأله یـا مشکل دیگر این هست که آن مفاهیم ترجمـه شده، آن فلسفه‌ها و آن نظریـه‌های جامعه‌شناسی که تا چه حد درون ذهن ما جا افتاده و سپس درون زبان ما سیلان یـافته و پاره‌ای تفکیک‌ناپذیر از فرهنگ ما شده است؟ اگر چنین مـی‌بود ما نیز مـی‌بایست درون این مدت مفاهیم جدیدی، دیدگاه‌های جدیدی و حتا نظریـه‌های جدیدی در آن چارچوب‌ها عرضه کرده باشیم یـا مثلن از فلان نظریـه ی جامعه‌شناسی به منظور تحلیل جامعه ی کنونی خود بـه گونـه‌ای نظام‌مند و مستدل سود جسته باشیم.
    در این تردیدی نیست کـه ما امروز داریمانی را کـه بدانند و بتوانند توضیح دهند که مثلن «کانت» چه مـی‌گفته یـا دستگاه فکری «هگل» چه گونـه بوده یـا فلان فیلسوف قرن بیستم چه عقیده‌ای درباره ی تاریخ داشته یـا فلان نظریـه‌پرداز جامعه‌شناسی حرف حسابش چه بوده است. ولی آیـا داریم متفکرانی کـه در دستگاه فکری آن متفکران فکر کنند و ادامـه دهنده تفکر آنان درون زبان و فرهنگ ما باشند؟ نگاهی بـه یک واژه‌نامـه ی فلسفی و علوم انسانی بیـاندازیم و ببینیم جدا از برخی واژه‌ها کـه دیگر مصرف روزانـه پیدا کرده، چند در‌صد از واژه‌ها، درون نوشته‌های تألیفی و در گفتارهای اهل دانشگاه و اهل قلم ما، به گونـه‌ای جاافتاده و طبیعی بـه کار مـی‌رود؟. بـه عبارت دیگر، آن دستگاه‌های فکری که تا چه حد درفرهنگ ما جا افتاده، از حالت عاریتی بیرون آمده و به زبان تفکر ما راه یـافته تا زبان زایـایی بیـابد و نرمش پذیرد؟. که تا آن جا کـه من دیده‌ام آن واژه‌نامـه‌ها بیش تر به کار مترجمان آمده و آن واژه‌ها بیش تر درون ترجمـه بـه کار گرفته شده است.
    البته درون عرصه ی تاریخ‌نویسی و تحلیل تاریخ داریم نویسندگانی را کـه به گونـه‌ای خلاق از آن مفاهیم و دستگاه‌های فکری سود جسته‌اند، ولی درون بیش تر زمـینـه‌های دیگر، کارهای تألیفی ما درون توضیح و تشریح آن دستگاه‌ها و مفاهیم بوده و ما چیز تازه‌ای به آن ها نیـافزوده‌ایم. من از آن جا کـه در زبان‌شناسی دستی ندارم و از دیدگاه‌های زبان‌شناسان درون این مورد بی‌خبرم، فقط درون مقام مترجم و نیز خواننده‌ای کـه کم وبیش نمونـه‌های گوناگون متون فارسی را از تاریخ بلعمـی که تا امروز مطالعه کرده حرف مـی‌، اما شاید مناسب باشد کـه در این جا از تجربه ی شخصی خود درون این زمـینـه نیز چیزی بگویم. من درون زمـینـه ی علم اقتصاد چندین کتاب ترجمـه کرده‌ام و یکی از کارهایم درون دو سه سال اخیر همکاری درون تدوین واژه‌نامـه و سپس فرهنگ توصیفی اصطلاحات اقتصاد مالی و واژه‌های رایج درون بورس و اوراق بهادار بوده است. درون این‌جا ما با مفاهیمـی سر و کار داریم کـه هیچ سابقه‌ای درون فرهنگ ما و در اقتصاد ما ندارند. برخی از این مفاهیم حتا به آسانی بـه تصور من درون نمـی‌آیند. ما از آن جا کـه هیچ پیشینـه‌ای درون این زمـینـه نداریم، ناچاریم یـا بـه روش گرته‌برداری یـا ترجمـه ی لفظ بـه لفظ واژه بسازیم یـا با توجه به کاربرد یـا مفهوم آن چیز معادلی ابداع کنیم.
    در هر مورد، کار دشواری‌هایی ویژه ی خود را دارد. مـی‌توانم بگویم زبان فارسی درون برخی موارد آن نرمش لازم را ندارد، اما هنوز به منظور من روشن نیست کـه این نارسایی بـه سبب آشنا و اخت نبودن ما با آن مفاهیم هست یـا بـه راستی عیبی درون زبانمان وجود دارد. نکته‌ای کـه در اغلب موارد توجه مرا جلب مـی کند آسان گیری و باز بودن دست و بال غربی‌ها درون ساختن این اصطلاحات است. نزد آنان پیش پاافتاده‌ترین کلمات درون کنار «سنگین‌ترین» کلمات مـی‌نشیند و هیچ اتفاقی هم نمـی‌افتد. کار بـه آن جا مـی‌کشد کـه آنان به منظور بیـان یک مفهوم از اسم شخص یـا فلان شرکت یـا کارخانـه استفاده مـی‌کنند .مثل Green Shoe که نام کارخانـه‌ای بوده کـه نخستین بار از فلان سهام استفاده کرده است. حال ما به منظور یـافتن معنی این اصطلاح حتما چندین فرهنگ تخصصی را بخوانیم و بعد چون نمـی‌توانیم از روش لفظ بـه لفظ استفاده کنیم، خودمان واژه‌ ای بسازیم کـه رساننده ی مفهوم آن نوع سهام و کاربرد آن باشد. ما نمـی‌توانیم در این مورد یـا هر مورد دیگر خیلی دست خودمان را باز بگذاریم، چون مـی‌ترسیم درون رساندن معنی کوتاهی یم. آیـا اگر ما خودمان چنان سهامـی را ابداع کرده بودیم باز چنین مشکلی داشتیم؟
    نگاهی بـه اصطلاحات معماری سنتی خودمان بیـاندازیم. سنتی دیرین و باشکوه کـه دستاوردش را فقط کافی هست در اصفهان تماشا کنیم. مـی بینید کـه چه واژه‌های طبیعی و خوش‌تراشی درون این سنت داریم. مشکل اصلی ما این است که اکنون کار واژه‌گزینی ما معمولن درون خلاء و به گونـه‌ای انتزاعی صورت مـی‌پذیرد، زیرا آن مفهوم هیچ پیشینـه‌ای درون فرهنگ ما ندارد و در تفکر روزانـه ما هم کاربردی نمـی‌یـابد، چون کل آن دستگاه هنوز به منظور ما عاریتی هست و از آنِ ما نشده است. بنابراین باز پرسش خودم را تکرار مـی‌کنم:  آیـا این فقر زبانی و نرمش‌ناپذیری زبانی کـه مـی‌بینیم و در برخی از رشته‌های علوم بـه راستی هم وجود دارد، نتیجه ی ساختار زبان ماست یـا بـه این علت هست که ما هنوز نتوانسته‌ایم درون فرهنگ امروز جهان جا بیـافتیم و فرهنگ و مفاهیم جدید آن را چنان آموخته ی ذهن خود یم کـه زبان بـه پیروی از ذهن، درون برابر آن مفاهیم جدید آموخته شود و زایـایی و نرمش بیـابد؟

    از:  خبرگزاری فارس

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    واژه و واژه سازی، شیوه های برابر سازی و برابر یـابی
     

    شماره ی نوشته: ۵ / ١١

    دکتر کوروش صفوی

    پیرامون وازه و واژه سازی،

    شیوه های برابر سازی و برابر یـابی،

    خط فارسی و درست نویسی، فارسی سره

    و پسرفت آموزش زبان و ادبیـات فارسی

    در دانشگاه های ایران

    فیروزه ناظرى* : تعریف شما از «واژه» چیست؟  

    -   اگر بخواهم بـه شکلى کاملن فنى بـه این پرسش شما پاسخ بدهم، حتما اصطلاحاتى تخصصى مانند  «تکواژ»، «تکی»، «آهنگ صدا»، «مفهوم» و... را بـه مـیان بکشم کـه درکشان نیـاز بـه ساعت ها بحث دارد و از حوصله ی مخاطب شما نیز خارج است. بنابراین اجازه بدهید بـه همـین تعریف ساده بسنده کنیم که «واژه» همان واحد سازنده ی جمله هست که درون خط فارسى آن را با اندکى فاصله با واحدهاى دیگر مى نویسیم و یک معنى مشخص دارد.

    * خب، حالا فرض کنید فردى از مـیان مردم عادى، بار نخست کـه «سیگار» را دید، آن را «دودسازه» بنامد.  آن وقت چه اتفاقى مى افتد؟ منظورم این هست که اصولن نقش افراد غیر متخصص درون واژه سازى چیست؟

    -   واژه هایى مانند «سگ دست»،  «شغال دست»، «سیبک»، «آچار کلاغى» و صدها واژه ی دیگر را افرادى ساخته اند کـه در یک نـهاد علمى و ویژه ی واژه سازى کار نمى کرده اند. این واژه ها بـه خوبى درون فارسى جا افتاده و به کار مى روند. زمانیی به منظور چیزى کـه بخشى از اتومبیل  و شبیـه به دست سگ است، واژه ی «سگ دست» را ساخته و این واژه بـه تدریج درون جامعه فارسى زبانان جا افتاده است. مطمئن باشید صدها واژه ی دیگر هم ساخته شده کـه جا نیفتاده اند.
    بنابراین نباید تصورما این باشد کـه تنـهاانی کـه متخصص کار واژه سازى اند، حق دارند واژه ی جدید بسازند. من توى خانـه ام نشسته ام و یک دفعه توى آشپزخانـه متوجه ی پودرى مى شوم کـه خریده و اسمش «فوش» هست و مى شود آن را بـه عنوان چاشنى روى سالاد پاشید. من آن را توى ظرفى مى ریزم کـه درش هست و آن را کنار «نمکدان» و «فلفلدان» روی مـیز قرار مى دهم و آن را «فوشدان» مى نامم. اگر افراد خانواده ی من هم بپذیرند کـه آن جاى مخصوص «فوش» را «فوشدان» بنامند، واژه ی «فوشدان» دست کم درون خانـه ما جا مى افتد.

    * شیوه هاى واژه سازى درون فارسى کدام اند؟ آیـا ما براى برابر یـابى یـا برابر سازى براى واژه هاى بیگانـه از همـین فرایندها استفاده مى کنیم؟

    -   اگر نخواهیم بـه زیربخش هاى هر شیوه ی واژه سازى توجه کنیم، مى توانیم بـه شکلى ساده انگاشته، واژه هاى زبان فارسى را درون دو گروه عمده طبقه بندى کنیم. گروه نخست، از واژه هایى تشکیل شده هست که «بسیط» اند؛ مثلن «مداد» ، «از» یـا «موش» و جز آن. این واژه ها از یک تکواژ تشکیل شده اند و نمى شود آنـها را بـه واحدهاى معنى دار کوچک ترى تجزیـه کرد. مثلن اگر «کتاب» را با «کتاب فروش» یـا «کتاب فروشى» مقایسه کنید، مى توانید بـه سادگى دریـابید کـه «کتاب فروش» از دو واحد «کتاب» و «فروش» تشکیل شده و «کتاب فروشى» افزون بر «کتاب» و «فروش»، یک «ى» هم دارد. این نوع واژه ها را مى شود درون برابر گروه نخست، «غیر بسیط» نامـید و گفت «کتاب» یک واژه ی بسیط فارسى هست و «کتاب فروش» یـا «کتاب فروشى» غیر بسیط اند.
    تکواژهاى فارسى را مى شود بـه دو گروه بخش کرد. یک گروه از آن ها را «تکواژ قاموسى» مى نامند. این تکواژها درون نوع خود داراى معنایى مستقل اند. گروه دوم تکواژها را «تکواژ دستورى» نامـیده اند کـه معنى شان محدود بـه یک نقش دستورى است. بدبن ترتیب «کتاب» و «فروش» تکواژ قاموسى و «مى - » و «- گر» تکواژ دستورى بـه شمار مى آیند. اگر این حرف مرا به همـین شکل ساده شده و غیر تخصصى اش بپذیرید، آن گاه مى شود گفت واژه هاى «غیر بسیط» از هنى بیش از یک تکواژ ساخته مى شوند و این تکواژها ممکن هست قاموسى یـا دستورى باشند.
    اکنون مى رویم بـه سراغ بخش نخست پرسش شما  و بحث درباره ی فرایندهاى واژه سازى درون زبان فارسی.
    یکى از شیوه هاى واژه سازى درون زبان فارسى «ترکیب» است. درون این روش، ما تکواژهاى قاموسى را کنار هم قرار مى دهیم و واژه ی جدید مى سازیم. واژه هایى مانند «مـهمان سرا»، «کتاب فروش»، «شیر هویج»، «سنگ شکن»، «برف پاک کن» و غیره بـه همـین شکل ساخته شده اند.
    یکى دیگر از شیوه هاى واژه سازى درون زبان فارسى «اشتقاق» است. ما درون این شکل واژه سازى، یک تکواژ قاموسى را بـه عنوان پایـه انتخاب مى کنیم و با افزودن تکواژ یـا تکواژهاى دستورى به آن، واژه ی جدید مى سازیم. واژه هایى مانند «نمکدان»، «سبزى»، «خانگى»، «گیره» و «پفک» بـه این شکل ساخته شده اند.
    ما مى توانیم از هر دو روش «ترکیب» و  «اشتقاق» با هم استفاده کنیم و واژه هایى مانند «کتاب فروشى» یـا «جنگل دارى» یـا «ناجوانمردانـه» و غیره را بسازیم.
    به این ترتیب، ما درون زبان فارسى یـا با واژه هاى «بسیط» سر و کار داریم و یـا با واژه هاى «غیر بسیط». این واژه هاى غیر بسیط، یـا «مرکب» اند یـا «مشتق» و یـا «مشتق – مرکب».
    ما براى برابر سازى به منظور واژه هاى بیگانـه نیز از همـین شیوه ها استفاده مى کنیم. فرض کنید به منظور واژه ی «سیگار» بخواهیم برابری درون فارسى بسازیم. این کار را مى شود با انتخاب یک واژه ی بسیط انجام داد. ما مى توانیم از فرایند «ترکیب» استفاده کنیم و مثلن «دودساز» را بـه کار ببریم یـا بـه کمک فرایند «اشتقاق» مثلن «دودگر» را بسازیم. البته شاید بـه تر باشد «دودگر» را براى فردى که سیگار مى کشد بـه کار ببریم. شاید بشود از فرایند «ترکیب و اشتقاق» استفاده کرد و براى «سیگار»  واژه ی «دودسازه» را ساخت.
    من این جا فقط مى خواستم نشان دهم کـه شیوه و فرایندهاى واژه سازى درون فارسى کدام اند و اصلن منظورم این نیست کـه این برابر هاى بنده برابر هاى مناسبى اند یـا اصلن حتما برابری براى «سیگار» درون نظر گرفت

    * همـین حالا درون مـیان جوانان و نوجوانان فارسى زبان مجموعه ی وسیعى از واژه ها و اصطلاحاتى کاربرد یـافته هست که همـین گونـه ساخته شده اند، آیـا این «فوشدان» چیزى مانند «قاط زدن» نیست؟

    -  چرا هست. هیچ اشکالى هم ندارد. من نمى دانم چرا این گونـه ی فارسى جوانان امروز ما این اندازه مـهم شده هست !. اجازه بدهید مطلب را از دید دیگرى بررسى کنیم.
    هر زبان طبیعى، مانند فارسى، عربى، انگلیسى یـا صدها زبان دیگرى کـه در دنیـا سخن گو دارند، بـه لحاظ نظرى از تعداد متعددى گونـه ی زمانى، گونـه ی جغرافیـایى، گونـه ی شغلى، گونـه ی تحصیلى، گونـه ی اجتماعى، گونـه ی سنى و جز آن برخوردار است. در هر مقطع زمانى، گونـه ی سنى جوانان و نوجوانان، با گونـه ی سنى پدر و مادرانشان، و گونـه ی سنى پدربزرگ ها و مادربزرگ هایشان تفاوت هایى دارد. نسلى کـه امروز پدربزرگ ها و مادربزرگ ها را تشکیل مى دهند، وقتى نوجوان بودند، اصطلاحاتى را بـه کار مى بردند که پدر و مادرهایشان بـه کار نمى بردند. مثلن «شفته»، «کانتورى»، «بادمجان دورقاب چین»، «شیربرنج»، «نکبت»، «آب خنک»، «پاچه ورمالیده»، «دسته هونگ»، «قرشمال»، «قاراشمـیش» و صدها نمونـه ی دیگر.
    افراد نسل من هم کـه اکنون مـیانسال بـه شمار مى آیند، وقتى نوجوان بودند، صدها واژه و اصطلاح ویژه ی خود را داشته اند. مثلن «نازک نارنجى»، «آنتن»، «جگر»، «هلو»، «چلغوز»، «ازگل»، «نخ دادن»، «نسناس»، «خالى بند»، «راحت الحلقوم» و ....
    تعداد کمى از این واژه ها و اصطلاحات از یک نسل بـه نسل بعد منتقل مى شوند و بقیـه فراموش مى شوند. مثلن اکنون بچه هاى من دیگر نمى دانند ما وقتى جوان بودیم «راحت الحلقوم» را براى اشاره بـه چه نوع فردى استفاده مى کرده ایم، زیرا این ها بـه جاى همـین اصطلاح «پاناسونیک» را بـه کار مى برند. آن چه را ما «ازگل» مى نامـیدیم، این ها «جواد» مى نامند. بنابراین این نوع واژه ها و اصطلاح ها مطلب تازه اى نیست کـه ناگهان درون یک زبان اتفاق افتاده باشد.

    *  نظر شما درباره ی برابر سازى چیست و این کار را که تا چه اندازه ضرورى مى دانید؟

    -  به نظر من، برابر یـابى و برابر سازى براى واژه هاى بیگانـه اى کـه به زبان علم مربوطند ضرورى است. منظورم آن واژه ها و اصطلاحاتى هست که قرار هست مورد استفاده ی متخصص یک علم خاص قرار بگیرد. درون همـین رشته ی زبان شناسى، اصطلاحاتى نظیر «ساخت واژ - واجى»، «دستورزایشى»، «واج»، «تکواژ مـیانجى»، «زبان نواخت بر» و صدها ترکیب و واژه ی دیگر بـه کار مى روند کـه در رشته ی ربان شناسی کاملن جاافتاده اند و بسیـار خوش ساخت بـه شمار مى آیند. دانش جویى کـه به رشته ی زبان شناسى راه مى یـابد و براى نخستین بار واژه ی «تکواژ» را مى شنود، آن را بـه عنوان یک اصطلاح تخصصى این رشته مى پذیرد و با شنیدن اصطلاح «دستور زایشى» هم بـه یـاد زایمان نمى افتد، زیرا درون حوزه ی زبان روزمره ی مردم با چنین واژه اى مواجه نمى شود. از سوى دیگر، ضرورى هست که زبان فارسى را بـه شکلى مداوم درون حوزه ی زبان علم تقویت کنیم. در فلسفه، براى اشاره بـه نگرش کانت از اصطلاح «نظریـه ی استعلایى» استفاده مى کنند. در منطق واژه ی «سور» اصطلاحى کاملن جاافتاده و پذیرفته هست و هیچ منطقدانى را ندیده ام که بگوید «سور» واژه ی خوبى نیست چون آدم بـه یـاد مـهمانى و سور و سات مثلن عروسى مى افتد. بـه همـین دلیل معتقدم کـه واژه ها اگر درون حوزه ی کاربرد زبان علم برابر سازى شوند و در مـیان متخصصان کاربرد یـابند، بـه تقویب گونـه ی علمى زبان فارسى مى انجامند.

    *  خب، بعد تکلیف ما با واژه هایى مانند «بال گرد» براى «هلى کوپتر» چیست؟

    -  باز هم مسأله همان هست که عرض کردم. اگر واژه ی «بال گرد» قرار باشد درون مـیان متخصصان، فرضن درون صنعت هلى کوپترسازى بـه کار رود، خیلى زود پذیرفته مى شود. ولى مسأله این هست که آیـا جامعه ی فارسى زبان نیز این واژه را مى پذیرد یـا نـه. به نظر من اصلن مـهم نیست کـه این اصطلاح را مردم کوچه و بازار هم بپذیرند یـا نپذیرند. بگذارید نمونـه اى برایتان بیـاورم. یکى از واژه هایى کـه فرهنگستان نخست، در مقابل «طیـاره» و «آیروپلان» ساخته بود، همـین واژه ی «هواپیما» ی امروز بود. فکر مى کنید مردم همان روز نخست «طیـاره» را ول د و همـه واژه ی «هواپیما» را پذیرفتند؟ اصلن اینطور نیست. این واژه و ده ها واژه ی دیگر، نخست درون ارتش و به عنوان یک واژه ی تخصصى بـه کار رفت و به تدریج درون مـیان مردم جا افتاد. واژه هایى مانند «دانشگاه» و «دانشکده» را هم نخست فقط استادان و دانش جویـان بـه کار مى بردند و مردم عادى ترجیح مى دادند «اونیورسیته» و «فاکولته» را بـه کار ببرند. این واژه ها نیز بـه تدریج جا افتادند.
    صادق هدایت درون مقاله اى بـه شدت بـه همـین واژه هاى ساخته شده ی فرهنگستان نخست، حمله مى کند و معتقد هست که این واژه ها محال هست بین مردم کاربرد یـابند. این حرف درون زمان آن شادروان کاملن درست بود، ولى هدایت بـه این نکته توجه نداشت کـه هیچ پدیده اى یک روزه رواج نمى یـابد. مگر وقتى رادیو را اختراع د، فردایش همـه رادیو داشتند؟ همـین امروز هنوز هم بسیـارى از مدرسان دانشگاه هاى دولتى و سنتى ما، پدیده هایى مانند «طرح پودمانى» ، «دانشگاه مجازى» و حتا بدتر از آن «دانشگاه پیـام نور» و «دانشگاه آزاد» را قبول ندارند. خب قبول نداشته باشند. مسأله این هست که حتما براى پذیرش هر پدیده ی تازه اى بـه مردم فرصت داد. واژه ها حتما فرصت پیدا کنند که تا جا بیـافتند. البته شرایط دیگرى هم وجود دارد. مثلن پیش از این کـه یک واژه درون زبان جا بیـافتد، واژه ی برابرش را بسازیم و به کار بیـاندازیم. این موضوع درمورد واژه هاى «نرم افزار» و «سخت افزار» قابل طرح است. ولى براى این کـه «رایـانـه» بـه جاى «کامپیوتر» جا بیـافتد، وقت لازم است، شاید هم هیچ وقت این اتفاق نیـافتد. ولی این تلاش حتما انجام بگیرد .

    *  حال کـه سخن بـه «فرهنگستان زبان و ادب فارسى» کشید، بگذارید بپرسم وظیفه ی این فرهنگستان براى واژه سازى چیست؟

    -  بر پایـه ی این پرسش، نخست تصور مى شود کـه وظیفه ی فرهنگستان زبان و ادب فارسى این هست که فقط بنشیند و واژه بسازد. دوم تصور مى شود کـه افرادى کـه در فرهنگستان گرد آمده اند، مثلن از کره ی مریخ آمده اند و من و امثال من حتما وظیفه ی آنان را معلوم کنیم. این دو تصور کاملن نادرست است.
    تنـها یکى از وظایف فرهنگستان برابر یـابى براى واژه هاست. آن هم نـه هر واژه اى. پژوهش هایى کـه در فرهنگستان انجام مى شود محدود بـه همـین کار نمى شود. بـه باور من، شاید یکى از کارهاى فرعى فرهنگستان این باشد کـه بنشیند و واژه بسازد. تدوین دستور زبان جامع فارسى، پژوهش درون زمـینـه ی گویش هاى ایرانى، مطالعه درون زمـینـه ی گونـه هاى زبان فارسى، شیوه ی نگارش فارسى و ده ها پژوهش ارزنده دیگرى کـه هم اکنون درون فرهنگستان صورت مى پذیرد، از نظرها دور مانده، آن هم به این دلیل کـه چنین پژوهش هایى بـه سرعت انجام نمى شوند و نتایج کار آن ها فورن معلوم نمى شوند. یکى از وظیفه های اصلى گروه هاى گوناگون فرهنگستان، معیـارسازى اصطلاحات است. مثلن درون زبان شناسى، براى اشاره بـه یک موضوع واحد، چند اصطلاح بـه کار رفته است. مثلن ما morpheme را، هم «مورفم» گفته ایم، هم «واژک» و هم «تکواژ». از مـیان این اصطلاحات، یکى را حتما به عنوان اصطلاح معیـار برگزید. این کوشش از جمله کارهاى بسیـار مـهمى هست که درون فرهنگستان صورت مى گیرد.

    *  آیـا ساخت واژه هایى مانند «فناورى» یـا «پارکبان» را درست مى دانید یـا نـه ؟ یعنی، وقتى بخشى از یک واژه، قرضى و خارجى است، چه طور مى شود بخش دیگرى را از زبان فارسى بـه آن افزود و گفت این واژه «درست» است؟

    -  اجازه بدهید، نخست چند نمونـه را با هم مرور کنیم. «کلیدساز» بخش نخستش یونانى هست و بخش دومش بن مضارع «ساختن» فارسى است. «درشکه چى» بخش اولش روسى هست و پساوند «- چى» اش ترکى است. «پستچى» از آن هم بدتر است. بخش نخستش انگلیسى هست و بخش دومش ترکى است. «امـیر تومان باشى» کـه دیگر فاجعه است. «امـیر» عربى ، «تومان» مغولى و «باشى» ترکى است.

    * پس شما با این ترکیب ها مشکلى ندارید.

    -  مگرى مشکلى دارد کـه من داشته باشم؟ مگر شما با واژه ی «پارک » مشکل داشته اید کـه حالا یقه ی «پارکبان» را گرفته اید؟ مگر وقتى از «فن» واژه ی «فنى» را ساختیم، مشکلى پیش آمد؟ مگر اصلن شش دانگ سند زبان فارسى را بـه اسم من زده اند که فکر کنم بقیـه دارند بـه این زبان خیـانت مى کنند و فقط من دارم خدمت مى کنم؟

    *  در مورد نوع نگارش «فناورى» چه طور؟  آیـا این شیوه ی نگارش را درست مى دانید؟  نظرتان درباره ی این شیوه هاى نگارش چیست؟

    -  بنده خودم «فن آورى» را ترجیح مى دهم. ولى نظر من کاملن شخصى است. «اطاق» را هم بـه صورت «اتاق» ترجیح مى دهم. حتا نمى دانم چرا دوست دارم «صابون» را هم «سابون» بنویسم! ولی این حرف ها درون حد نظر شخصى هست . درون حال حاضر نگرش هاى گوناگونی نسبت بـه شیوه ی رسم الخط فارسى وجود دارد. جدا نویسى، سر هم نویسى، جای گزینى نویسه ها، حتا جای گزینى نظام نوشتارى. هر کدام از این نگرش ها انواع نیز دارد و تا حد افراط پیش مى رود. بـه هر حال، هر رسم الخطى کـه استفاده شود حتما چند قاعده را رعایت کند. نخست این کـه «سکته ی خوانشى» ایجاد نکند، یعنى من وقتى بـه آن واژه رسیدم، مجبور نشوم برگردم، ببینم آن چه خواندم چه بود. دوم این که که تا حدى بـه شیوه ی گفتارى نزدیک باشد.
    و این ها درون شرایطى هست که فضاى جهانى را درون نظر نگیریم. برخى معتقدند کـه این خط حتما به کلى عوض شود، زیرا در ارتباط جهانى کارآمد نیست. هر کدام از این دیدگاه ها درون نوع خود قابل تأمل است. برخى معتقدند کـه اگر خط فارسى را کنار بگذاریم و خطى برگرفته از خط لاتین را جایگزینش کنیم، فرهنگ گذشته مان را از دست مى دهیم. راستش من از این گفته ها سر در نمى آورم. مثلن مى گویند اگر خط را عوض کنیم دیگر نمى توانیم حافظ یـا شاهنامـه بخوانیم. مگر ما همـین حالا حافظ را بـه همان خطى مى خوانیم کـه در سده ی هشتم نوشته شده است؟ خیلى از این متن ها را ما امروز نمى توانیم بخوانیم. البته مى دانیم بـه خط فارسى است، ولى آن خط را نمى توانیم بخوانیم. من یک قباله ی ازدواج توى خانـه دارم که متعلق بـه پدربزرگ و مادربزرگ پدرم اند. آن را قاب کرده ام و به دیوار زده ام، ولى نمى توانم آن را بخوانم. بـه همـین دلیل هم ما افراد متخصصى داریم کـه تخصصشان خواندن همـین نسخه هاى خطى است. بنابراین درون هر مورد حتما «علم» را بـه عنوان مـیزان درون نظر گرفت. در مورد پیشنـهادهاى موجود، نظر  بنده این هست که هنوز داریم احساسى برخورد مى کنیم.

    *  با این پاسخی کـه دادید، پرسش دیگرى بـه ذهنم رسید و آن پالایش زبان فارسى است. افرادى چون احمدروى مـی کوشیدند فارسى اى را رواج دهند کـه ناب باشد. درون حال حاضر نیز دکتر مـیرجلال الدین کزازى را مى توان نمونـه آورد کـه حتا در گفت و گوی روزمره مـی کوشد از فارسى ناب درون صحبتش استفاده کند. نظرتان درباره این کوشش ها چیست؟

    -  اجازه دهید نخست تکلیفمان را با زبان فارسى ناب یـا فارسى سره روشن کنیم. منظور ما از فارسى ناب چیست؟ اگر منظور ما این هست که واژه هایى را بـه کار ببریم کـه فقط فارسى باشند یـا ریشـه شان فارسى باشد، نخست حتما پرسید فارسی بودن این واژه ها را از کجا حتما مشخص کنیم؟  اگر بـه دوره ی باستان برگردیم، آیـا فقط واژه هاى فارسى باستان را حتما  انتخاب کنیم یـا آن کـه واژه هاى زبان هاى اوستایى و چند واژه ی مادى و سکایى باستان هم قبول است؟ سپس درون دوره ی مـیانـه، آیـا واژه هاى پارتى مـیانـه و خوارزمى مـیانـه و بلخى مـیانـه و سکایى مـیانـه حق ورود دارند یـا نـه؟ مثلن واژه ی «نقره» که سغدى است، مى تواند درون فارسى سره بـه کار رود یـا نـه؟ «اژدها» کـه احتمالن پارتى است، چه طور؟ حالا فرض کنید بگوییم واژه هاى زبان هاى ایرانى اشکال ندارند. خب، تکلیف واژه هایی کـه از زبان هاى گوناگون بـه این زبان ها راه یـافته اند چه مى شود؟ مثلن واژه ی «نماز» کـه مى گوییم فارسى است، درون اصل از سنسکریت وارد فارسى شده است. این ها را چه کار کنیم؟ یـا «کنکاش» کـه از مغولى آمده یـا «لگن» کـه از یونانى آمده است. این ها را چه کار کنیم؟ درون پایـان مى بینیم این عزیزان با این واژه ها مشکلی ندارند و مشکلشان تنـها  واژه هاى عربى است. حالا مسأله پیچیده تر مى شود، زیرا حتما معلوم کنیم مشکلمان با کدام عرب است. آرامـیان و اکدیـان هم از نژاد سامى بوده اند، یعنى بـه نوعى در طول تاریخ از همـین نژاد عرب بوده اند. خب، ما خط مـیخى کتیبه هاى فارسى باستان را از همـین خط مـیخى اکدیـان اقتباس کرده ایم. درون دوره ی مـیانـه هم همـه ی خطوط بـه کار رفته در ایران بـه جز خط بلخى و خط سکایى مـیانـه ی جنوبى، از خط آرامى اقتباس شده که همـین آرامـیان درون طول تاریخ با عرب ها از یک نژاد بوده اند. خطى کـه براى نگارش بلخى مـیانـه بـه کار مى رفته از خط یونانى اقتباس شده و خط سکایى مـیانـه هم احتمالن از خط سنسکریت گرفته شده است.
    خب حالا فرض کنید این عرب ها و زبان و خطشان هم مورد نظر ما نباشد و فقط بـه لحاظ احساسى خودمان را تنـها درگیر آن واژه هاى عربى کنیم کـه پس از دوره ی ساسانیـان وارد زبان فارسى شده اند. خب این واژه ها کدام اند؟ آیـا شامل «اقیـانوس» ، «اطلس» ، «قلم» ، «صراط»، «اصطرلاب» ، «فلسفه» و صدها واژه ی دیگر از این قبیل هم مى شوند کـه اصلشان عربى نیست و معرب شده اند؟
    حالا فرض کنید ما بعد از شناسایى دقیق واژه هاى عربى و حذف آن ها از زبان خود، زبان فارسى عجیبى را بـه کار ببریم کـه بقیـه فکر کنند مثلن داریم پشتو صحبت مى کنیم. این کار چه موفقیتى بـه همراه خواهد داشت؟ دست کم این هست که یکى از شاگردانم بعد از این همـه سال سخن گفتن من بـه این فارسى ناب، از من تقلید کند و تحت تأثیر دانش فراوان و تعصب زیـادم بـه فرهنگ سترگ این مرز و بوم، مانند من صحبت کند یـا بکوشد  ادای مرا درآورد. خب وقتى من نتوانسته ام درهمـه ی این سال ها حتا یک نفر را ترغیب کنم کـه از چنین زبان عجیبى استفاده کند، باید متوجه بشوم کـه چنین کارى نتیجه اى ندارد. البته یک نتیجه دارد و آن این کـه مردم دیگز مرا  جدى نمى گیرند. مسلمن وقتىى از فارسى اى استفاده کند کـه بیش تر بـه زبان مثلن شاهنامـه شباهت داشته باشد، آدم دوست دارد بنشیند و از این نقالى لذت ببرد.
    حالا بیـایید وارونـه ی این را ببینیم. نگاه کنید آن عربى کـه مى داند دستور زبانش را سیبویـه ی ایرانى نوشته و عروض پرافتخارش را خلیل بن احمد ایرانى تدوین کرده و اولین فرهنگ لغتش را همـین ایرانى برایش درست کرده است، چه قدر از دست ما حرص مى خورد.
    به هر حال ما حتما یک واقعیت را همواره درون نظر داشته باشیم و آن این کـه دوره ی سلم و تور و ایرج گذشته است. ما امروز درون یک دهکده ی جهانى زندگى مى کنیم و نگرش قبیله اى، با آن چه که دور و بر ماست کمى بیگانـه است.

    *  امروز مى بینیم کـه بسیـارى از دانش جویـان رشته ی زبان و ادبیـات فارسى از روش تدریس ادبیـات فارسى و مطالب درسى شان حتا که تا دوره ی دکترا خسته شده اند. بسیـارى از دانش جویـان بـه دنبال حرف هاى تازه اى اند که مى توانست بخشى از مطالب درس شان باشد. آیـا فکر نمى کنید افزودن درس هایى مانند نظریـه هاى ادبى، ادبیـات تطبیقى، نقد ادبى و روش هاى تازه اى کـه در نقد مطرح مى شود، باعث مى شوند مطالعه ی ادبیـات فارسى از حالت بومى بیرون بیـاید؟

    -  اجازه بدهید نخست تکلیف این مطالعات بومى و افتخارات ملى را روشن کنیم. این پژوهش هاى بومى کدام اند؟ این زبان فارسى را حدود صد و بیست سال پیش، یک انگلیسى بـه نام سر ویلیـام جونز معلوم کرد کـه از زبان هاى هند و اروپایى است. کتیبه هاى فارسى باستان مان را هم افرادى چون تیخسن، مونتر، گروتفند، راسن مارتین خواندند و ما فهمـیدیم درباره ی چه هستند. وجود هزوارش را درون خطوط ایرانى دوره ی مـیانـه را نیز  فردى بـه نام زالمان کشف کرده است. فرهنگ زبان پهلوى را مکنزى تهیـه کرده. بـه ترین تحقیق درباره ی زبان فارسى باستان متعلق به کنت است. همـین حالا هم وقتى صحبت از بـه ترین نسخه ی شاهنامـه مى شود، تصحیح چاپ مسکو به ترین است. مثنوى نیکلسون را نیز نباید از یـاد برد. تاریخ ادبیـات ادوارد براون، تحقیقات هانرى ماسه درباره ی آثار سعدى و صدها محقق دیگر کـه هیچ کدامشان از فرزندان سلم و تور و  ایرج نبوده اند، این پژوهش هاى بومى [!] را انجام داده اند که تا ما امروز صدایمان را بم یم و فریـاد بزنیم تحقیقات درون این زمـینـه بومى مى ماند و باید بماند.
    پس نمى شود درباره ی پژوهش هاى موجود درون این زمـینـه خیلى هم بـه غرور ملى رسید. آن چه افتخار است، نوع پژوهش نیست، بلکه افتخار این هست که این آثار مربوط بـه این مرز و بوم است. دقت کنید؛ من نگفتم افتخار ما فردوسى و حافظ و سعدى و ده ها و صدها فرزانـه از این دست اند.  اینان افتخار جهان اند. فردوسى همان قدر کـه به ایران تعلق دارد بـه تمام جهان تعلق دارد. حافظ اگر چه ایرانى هست ولى شاعر کل جهان است. من همان اندازه کـه به حافظ مى بالم ، بـه گوته و شکسپیر و هومر و وجود اینان مفتخرم. مولانا همان قدر کـه متعلق به من هست به تمام جهان تعلق دارد. مگر مى شود فردى چون ابن سینا را تنـها ایرانى دانست؟ آن هم وقتى کتاب قانون اش را قرن ها درون غرب تدریس مى کرده اند؟ این حرف هاى عشیره اى و قبیله اى ما را بـه جایى نمى رساند.
    حال بگذارید بـه همان مساله ی روش هاى تحقیق و پژوهش برگردیم و اجازه بدهید من از نمونـه اى براى پایـان بـه سخنم استفاده کنم. فرض کنید ما دستگاهى داشتیم کـه مى توانستیم نیوتن را زنده کنیم و ببریم سرکلاس درس فیزیک (۱) دانشگاه بنشانیم. با قاطعیت مـی شود گفت، نیوتن اگر درون امتحان این درس شرکت کند، مردود خواهد شد. ولى من مطمئن نیستم کـه اگر استاد فروزانفر را امروز درون کلاس دوره دکتراى ادبیـات فارسى بنشانیم، استاد این درس را از کلاس بیرون نکند. مى دانید چرا؟ چون با وجود تحول عظیم درون زبان فارسی هیچ تحولى در دروس و روش تدریس دروس این رشته از ده ها سال پیش تاکنون پدید نیـامده است. ما وقتى پژوهش هاى استاد معین را با پژوهش هاى امروز مقایسه مى کنیم، بـه این نتیجه مى رسیم که انگار حتا درجا نزده ایم، بلکه کمى هم بعد رفته ایم !
    دانش جویـان رشته ی ادبیـات فارسى نیـاز بـه مطالعات نشانـه شناختى دارند، حتما با نظریـه هاى ادبى آشنا شوند، باید با مطالعات تطبیقى ادبیـات آشنا شوند. حتما نقدهاى گوناگون را مطالعه کنند، حتما با تاریخ علم، فلسفه و منطق آشنایى پیداکنند، حتما با ادبیـات داستانى آشنا شوند و خیلى مطالب دیگر. اگر ما درون هیچ دانشى نتوانیم حرف اول و آخر را بزنیم، دست کم حق ماست کـه در زمـینـه ی زبان و ادب فارسى درون دنیـا برترین  باشیم. ما با این حرف هاى بومى شدن و بومى مطالعات ادبیـات فارسی، فقط از این واقعیت ها فاصله خواهیم گرفت.

    از: شورای گسترش زبان فارسی

     

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    نگاهی بـه برخی از مسایل ترجمـه درون ایران
     

    شماره ی نوشته : ۴ / ١١

     

    علیرضا سمـیعی

     

    نگاهی به برخی از مسائل ترجمـه در ایران

     

     

    ۴پرسش از ۴ مترجم

     

     

    ۱) كتاب ها و آثارى را كه ترجمـه كرده ايد برچه اساسى انتخاب نموديد؟


    منيره احمد سلطانى ( مترجم از انگلیسی)

     براساس كتاب هايى كه بـه دستم مى رسد. بـه عنوان مثال كتاب «فولكلور جهان» را درون نمايشگاه ديدم و يا كتاب «چگونـه نقد بنويسيم» را بـه پيشنـهاد م ترجمـه كردم. البته علاقه هاى شخصى نيز شرط است. خواندن كتاب «فولكلور جهان» كه يك كتاب ۶ جلدى شده هست براى خودم بسيار جالب بود. آشنايى با فرهنگ عامـه ی مردم جهان آن هم با اين دقت براى من خيلى مفيد بود.

     

    عبدالحسين فرزاد ( مترجم از عربی)
     انتخاب من براساس مسيرى هست كه انتخاب كرده ام. گرايش من بيش تر بـه ترجمـه ی ادبيات متعهد است. زيرا هنوز ادبيات را مـهم ترين حامل و انتقال دهنده ی فرهنگ مى دانم. اين ادبيات هست كه بـه به ترين شكل تمدن را سامان مى دهد و سوء تفاهم را از ميان برمى دارد.
    فلسطين مورد ظلم قرار گرفته است، كشورهاى ضعيف بـه دست كشورهاى بزرگ بلعيده مى شوند و كشتار گسترش مى يابد. اين چيزى هست كه من بـه ادبيات منتقد آن مى پردازم. شعرهاى مورد توجه من شعرهاى پويا و جهت دار شاعران عرب است. محمود درويش، آدنيس، نزار قبانى و قاداه سمان. من چيزى را ترجمـه مى كنم كه فكر مى كنم موردنياز جامعه و زمانـه است. شايد براى شما جالب باشد کـه بدانيد هم اكنون درون زندان هاى اسرائيل علاوه بر فلسطينى ها، برخى خاخام ها و دانش جويان يهودى كه منتقد رفتار دولت اسرائيل هستند نيز بـه سر مى برند. موج تازه اى از گروه هاى جديد يهوديان مخالف با اسرائيل كه بـه پست صهيونيسم (يا بعد از صهيونيسم) مشـهور هستند هم اكنون فعاليت مى كنند. برخى از آن ها درون قالب گروه هاى موسيقى درون اروپا درون مقابل سفارت خانـه هاى كشورهاى عربى ترانـه ها و آوازهاى عربى ـ عبرى مى خوانند و به هر دو زبان مخالفت خود را با خون ريزى اعلام مى كنند. آن چه من ترجمـه مى كنم بيش تر مربوط بـه حماسه ی مقاومت مى شود وگرنـه كتاب عربى زياد است. بـه عنوان مثال برخى كتاب هاى روان شناسى هاى عجيب و غريب و همچنين عرفان هاى عجيب و غريب كه براى جوانان نيز مضر هست وجود دارد. بـه نظر من چيزى بايد ترجمـه شود كه جامعه و زمانـه بـه آن نياز دارد.


     احمد پورى (مترجم از فرانسوی)

    براساس ميل و سليقه شخصى انتخاب مى كنم. تازمانى كه از كارى لذت نبرم دست بـه ترجمـه ی آن نمى برم.
     

    سعید آذین (مترجم از اسپانیـایی)

    من تنـها اشعارى را ترجمـه مى كنم كه احساس مى كنم با ترجمـه ی آن ها بـه فرهنگ كشورمان چيزى اضافه مى شود. شرط ديگر هم اين هست كه آن اثر قابليت شعر شدن درون زبان فارسى را داشته باشد.

     

    ۲) مـهم ترين مشكلات ترجمـه درون كشور ما چيست؟


    منیره احمد سلطانی

     يكى از مـهم ترين مشكلات ما غيرفرهنگى بودن ناشران هست که بيش تر بـه فروش كتاب فكر مى كنند. من مجبور شدم براى كتابى كه گفتم [فولكلور جهان] ۸ سال كار كنم. چون نوشتن فرهنگ عامـه احتياج بـه توضيح، حاشيه و پاورقى زياد دارد، اما بـه سختى ناشرى براى چاپ آن يافتم، درون حالى كه كتاب فال قهوه را بـه سرعت درون تيراژ بالا منتشر مى كنند. الآن كتابى درون مورد انواع فال گيرى هاى جهان درون دست دارم اما حاضر بـه ترجمـه ی آن نيستم. ولى مى دانم بلافاصله بعد از ترجمـه بـه چاپ خواهد رسيد. مسأله بعدى كه بسيار مـهم هست نبودن ويراستاران خوب درون بنگاه هاى نشر است. مترجم بعد از ترجمـه تحت تأثير متن اصلى است. گمان مى كند از عهده ی ترجمـه برآمده هست و بـه طور طبيعى نمى تواند قضاوت خوبى براى ترجمـه ی خود داشته باشد. اين وظيفه ی ويراستار هست كه اشتباهات مترجم را بگيرد. فقدان ويراستار درون انتشارات موجب مى شود که تا انواع اشتباهات درون كتاب ها ديده شود.


    عبدالحسين فرزاد
     نسلى كه من بـه آن تعلق دارم مشكلات زيادى نداشت، مرحوم قاضى، احمد ميرعلايى، شاملو، بـه آذين، افزون بر آشنايى با زبان خارجى بـه زبان مادرى خود نبز تسلط داشتند. اين امر سبب مى شود درون معادل يابى موفق باشند. كسى كه زبان فارسى را بفهمد، نرمش ها و توانايى هاى آن را بداند و با ضرب المثل ها و تكيه كلام ها آشنا باشد، زبان مبدأ را بـه خوبى تبديل بـه زبان مقصد مى كند. فقدان اين آشنايى،  نثر و ترجمـه را بى نمك و بى رونق مى نمايد. ما كتاب هاى ادبيات كلاسيك را بـه دقت مى خوانديم. مثلن از كتاب «نفس المصدور» نسوى كه منشى جلال الدين خوارزمشاهيان بود گرفته که تا مرزبان نامـه را مى خوانديم. مواضعه ها، سجع ها و ظرايف اين متون حيرت آور است. جايى درون مرزبان نامـه براى توصيف و يرانى شـهر مى خوانيم: «و ديوارهاى آن مانند مستان طافه [سياه مست] سر درون پاى يكديگر نـهاده بودند.» بـه زيبايى نثر توجه كنيد. مترجم بايد از اين متون آگاه باشد که تا بتواند آثار شكسپير، دون كيشوت و ديگران را ترجمـه نمايد.

     

    احمد پورى

     یكى از مـهم ترين مشكلات درون وهله نخست نداشتن منابع خوب است. دسترسى ما بـه مراجع بسيار دشوار است. هرچند پديده ی  اينترنت كمى بـه مرتفع شدن اين مشكل كمك كرده است اما هنوز مترجمان از نداشتن منابع و محدوديت درون انتخاب رنج مى برند.
    مسأله بعدى طولانى بودن زمان كسب مجوز انتشار كتاب است. درون نتيجه مترجم نمى داند بعد از آماده كردن كتاب چقدر بايد منتظر بماند.
    مشكل بعدى بازار كتاب هست كه وضع خوبى ندارد. ناشران نيز ميل چندانى بـه چاپ كتاب هاى خوب ندارند. درون اين ميانـه كار براى مترجمان ناشناخته دشوارتر است.

     

    سعيد آذين
    مشكل ما اين هست كه بـه دانستن زبان مبدأ بسنده مى كنيم. درون حالى كه ترجمـه بستگى زيادى بـه فرهنگ كشور موردنظر نیز دارد. من گمان مى كنم مترجم بايد زيرآسمان كشورى كه مى خواهد از آن اثرى را ترجمـه كند قدم زده باشد و اگر چون این امكانى ندارد بايد سعى كند که تا حد ممكن اطلاعات بيش ترى از وضعيت فرهنگى آن ها كسب نمايد. اينترنت مى تواند درون اين زمينـه كمك خوبى باشد. بايد بدانيم وقتى كه «لوركا» از ماه گرانادا مى گويد، آن ماه چه تفاوتى با «ماه» ما درون ايران دارد.
    مشكل بعدى اين هست كه ترجمـه ها بيش تر از روى زبان دوم، سوم و چهارم انجام مى شود. مترجم بايد با زبان اصلى اثر آشنا باشد که تا آن را از متن مستقيم درون فرهنگ خود آن كشور درك كند.
    برخى از كلمات درون اسپانيولى وجوددارند كه درون ديكشنرى يافت نمى شود. مردم درون كوچه و خيابان از آن استفاده مى كنند و شاعران گاهى آن ها را بـه كار مى برند. براى يافتن معادل هايى براى اين كلمات حتمن بايد بـه زبان اصلى و فرهنگ آن جامعه آشنا باشيد.
    مسأله بعدى نداشتن يك انجمن مترجمان است. اگر جايى باشد كه مترجمان گردهمايى داشته باشند و به طور منظم يكديگر را ببينند مى توانند بـه هم كمك كنند.
    داشتن انجمن مشكلات زيادى را حل مى كند. كمك مى كند كتاب ها از زبان اصلى ترجمـه شود، از كپى ترجمـه ها جلوگيرى مى كند، مترجمان از تجربيات هم با اطلاع مى شوند و هزاران فايده ديگر.


    ۳) چرا درون ايران از يك كتاب چند ترجمـه ارائه مى شود؟  

     

    منیره احمد سلطانی

    زيرا ما جايى براى ثبت و اطلاع رسانى كارهاى ترجمـه شده نداريم. من بعد از اين كه شعرهاى اميلى ديكينسون را ترجمـه كردم متوجه شدم آقاى «سعيدپور» نيز آن را ترجمـه كرده اند.
     

    عبدالحسين فرزاد  

    برخى از اين ترجمـه ها، ترجمـه نيست بلكه ويرايش كتاب هاى ديگران هست كه بايد درباره آن درون مبحث «كتاب سازى» بحث كرد. گاهى درون مقايسه ديده ام اگر ترجمـه اول اشتباهى دارد، ترجمـه هاى بعدى نيز همان اشتباه را تكرار مى كنند. برخى معتقدند هر نسلى براى خود زبانى دارد و بنابراين بايد كتاب ها را بـه زبان نسل خود ترجمـه كند. ولى تعداد زيادى از ترجمـه هاى مجدد درون ايران از اين قاعده پيروى نمى كند.

     

    احمد پورى

    درخارج از ايران وقتى مشاور و ويراستار يك ناشر بـه اين نتيجه برسند كه بايد ترجمـه ی ديگرى از يك اثر ارائه شود، آن گاه سفارش انجام ترجمـه را مى دهند. درون كشور ما موضوع متفاوت هست و چون این فرايندى ديده نمى شود. بنابراين تعدد ترجمـه ها بـه علل ديگرى برمى گردد، يكى از آن علل نبودن يك مركز اطلاع رسانى است. درواقع مترجمان از كار هم خبر ندارند.
    گاهى هم بـه ترجمـه هايى برمى خوريم كه از روى ترجمـه ديگرى انجام شده است. يك بار بـه ترجمـه اى برخوردم كه بر اثر تصادف يكى از سطرهاى متن اصلى را جا انداخته بود. وقتى بـه ترجمـه هاى دوم و سوم نگاه كردم ديدم آن ها هم از روى آن سطر پريده اند. اين نشان مى دهد كه كار آن ها رونويسى بوده است و نـه ترجمـه. حال اگر درجايى بگويى اين رونويسى هست حرف تو را بـه حساب كينـه توزى مى گذارند

     

    سعيد آذين

    اين موضوع بـه ناشران مربوط مى شود. چاپ كتاب با فروختن گوجه فرنگى متفاوت است. ناشر بايد اطلاع كافى از وضعيت ترجمـه ها داشته باشد و سفارش ترجمـه هايى را بدهد كه درون بازار موجود نيست. بعضى از مترجم ها نيز صداقت و راستى ندارند. من ۱۵ شعر از «خوان رامون خيمنس» ترجمـه كردم و در «بخارا» بـه چاپ رساندم. چندى بعد كتابى از مجموعه ی شعرهاى آمريكاى لاتين بيرون آمد كه ۶ شعر از اشعار «خوان رامون خيمنس» كه من ترجمـه كرده بودم درون آن بود. آيا «خيمنس» جز اين ۱۵ شعر كتاب و شعر ديگرى ندارد ؟ این شايد بـه اين دلیل باشد كه گروهى مى خواهند از اين راه كسب درآمد كرده زندگى كنند و با توجه بـه وضعيت نشر و فروش كتاب مجبور مى شوند دست بـه این كارها بزنند.


    ۴) آيا ما درون ايران نقد ترجمـه داريم ؟  نقد ترجمـه بـه چه كار مى آيد؟

     

    منیره احمد سلطانی

    این کار بـه تازگى جدى گرفته شده است. یک فصل نامـه ی علمى فرهنگى بـه نام «مترجم» چاپ مى شود كه مجله ی وزينى است. بـه نظر مى رسد براى شروع خوب باشد.

     

    عبدالحسين فرزاد  

     به نظر من ما نقد ترجمـه نداريم. فقط يك مجله هست كه گمان نمى كنم كافى باشد. بـه همين دلیل هم با آشفته بازارى درون ترجمـه رو بـه رو هستيم. يكى از ناشران قم ترجمـه ی عربى كتاب «شرق شناسى» ادوارد سعيد را بـه من نشان داد كه بـه قلم «كمال ابوديت» برگردانده شده بود. اما با وجود اين كه گمان مى كنم بـه تر هست دوباره با توضيحات و ترجمـه بـه ترى ارائه شود، قبول نكردم. زيرا وحشت داشتم دال بر كتاب سازى بشود و ايجاد سوءتفاهم كند. با اين حال دوستان زيادى از من خواسته اند آن را دوباره ترجمـه كنم. ترديد من بـه دلیل جو ناسالمى هست كه وجود دارد. اگر نقد علمى وجود داشت، اين گونـه ترديدها بـه وجود نمى آمد.


    احمد پورى

     نقد ترجمـه جدى گرفته نمى شود. درون به ترين حالت بـه پيدا كردن چند كلمـه ی اشتباه يا مقايسه ی دو اثر ختم مى شود. نقد ترجمـه درون جهان براساس تئورى هاى ترجمـه صورت مى گيرد. اين رشته مى تواند براى خود شاخه ی علمى ديگرى باشد. بايد در آينده منتظر استعدادى باشيم كه درون اين زمينـه شكوفا مى شود. زيرا که تا به امروز چيز قابل ملاحظه اى بـه نام نقد ترجمـه و رشد و بسط تئورى هاى ترجمـه نداشته ايم.

    سعيد آذين
     خير نداريم. زيرا كسانى كه هم زبان اصلى را بدانند، هم بـه زبان فارسى آشنا باشند و هم ترجمـه را بشناسند وجود ندارند. يا بسيار كم هستند از طرف ديگر ما عادت كرديم دوستى و دشمنى را با كار اشتباه بگيريم، بـه طورى كه يك بار رضا سيدحسينى بـه من مى گويد: «چه حوصله اى داريد» ما بايد تحمل نقد شدن را داشته باشيم. البته اين دو مشكل تنـها مربوط بـه حوزه ی نقد ترجمـه نمى شود. درون مورد نقد، عكاسى و نقاشى هم منتقدان كمى هستند كه سبك ها را بشناسند و با مسائل و تئورى ها ی آن ها آشنا باشند. يكى از علت هاى آن نيز اين هست كه درون دانشگاه واحدى بـه نام واحد نقد وجود ندارد. شما درون دانشكده هاى رشته مترجمى چند واحد نقد ترجمـه سراغ داريد؟ وقتى اين گرايش درون دانشگاه پايه ريزى نشود، البته کـه در مراحل بعدى هم با مشكل روبه رو مى شويم.

     

     

    از : هفتان

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    آیین ترجمـه و واژه سازی، چه گونگی واگویی و نوشتن نام های بیگانـه
     

    اکنون من   نظر خوانندگان ارجمندم را بـه خواندن نخستین نوشته از فصل نخست این مجموعه، یعنی بـه نوشته ی دانشمند گرانمایـه آقای دکتر پرویز ناتل خانلری پیرامون چه گونگی واگویی و نوشتن  نام های بیگانـه درون فارسی فرا مـی خوانم :

     

    شماره ی نوشته  : ١ / ١١

     

    دکتر پرویز ناتل خانلری

     

    چه گونگی واگویی و نوشتن نام های بیگانـه در فارسی

     

    ارتباط روزافزون کشورها و ملت های جهان با یکدیگر موجب شده هست که گذشته از لغاتی کـه از زبانی بـه زبان دیگر نفوذ مـی کند بسیـاری از نام های خاص ، چهان و چه جای ها، از زبان های متعدد و متفاوت درون هر یک از زبان های دیگر بـه کار رود.

    این نام ها درون زبان محل اصلی آن ها تلفظی معین دارند. اما هر زبانی دارای دستگاه صوتی خاص خود هست و این دستگاه غالبا خصوصیـاتی دارد کـه در زبان های دیگر نیست و به این سبب تلفظ آن ها به منظور ملت های دیگر دشوار و گاهی نامـیسر است.

    مشکلی کـه بر این مشکل افزوده مـی شود این هست که گاهی یک اسم از زبان اصلی بـه چند زبان دیگر مـی رود و در هر زبان صورت دیگری مـی یـابد. آن گاه اسم واحدی درون یک زبان کـه از منابع متعددی نقل مـی شود دارای چندین صورت متفاوت مـی گردد کـه در این صورت گاه شناختن آن ها و دانستن این کـه همـه ی این صورت ها یکی هستند و بر شخص یـا مکان واحدی اطلاق مـی شوند بسیـار دشوار است.

    پیش از این اسامـی خاص کـه از منبع اصلی یـا بـه واسطه ی یک زبان دیگر ( غالبا از عربی ) بـه فارسی درون مـی آمد، صورت واحدی مـی یـافت کـه همـه آن را مـی شناختند و مشکلی ایجاد نمـی کرد. بـه عنوان نمونـه اسم " الکساندر "  یونانی درون زبان عربی، بـه گمان آن کـه هجای اول آن همان حرف تعریف عربی " ال "  است بـه صورت اسکندر درون آمد و به همـین صورت درون فارسی رایج شد. ایم شـهر Tripolis  نیز از یونانی بـه عربی و از آن جا بـه فارسی رسید و صورت واحد " طرابلس " یـافت. و یـا نام فیلسوف یونانی  درون عربی بـه دو صورت " ارسطاطالیس " و " ارسطو "  نقل شد و در فارسی بیشتر صورت دوم رواج یـافت. اصطلاحات علمـی هم غالبا همـین خط را سیر مـی کرد.

    اما امروز وضع چون این نیست. زبان هایی کـه ناگزیر اسامـی خاصی از آن ها حتما در زبان فارسی بیـاید، اعم از نام مردان سیـاسی و دانشمندان و ادیبان و شاعران و جای ها، بسیـار متعددند و متصدیـان ارتباط جمعی این اسامـی را نـه از منبع اصلی، بلکه از زبان های دیگر نقل مـی کنند. بدین ترتیب وقتی اسمـی کـه در اصل مثلا بـه یکی از زبان های آسیـای شرقی بوده است، از زبان های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی یـا ایتالیـایی بـه فارسی نقل شود، چهار صورت مختلف و متفاوت مـی پذیرد و خواننده یـا شنونده ی فارسی زبان درون مـی ماند کـه آیـا این صورت های چهار گانـه بر شخص یـا جای واحدی دلالت مـی کنند یـا آن کـه بر چهار شخص و چهار محل مختلف.

    در همـین مجله ی سخن ( کـه این مقاله نخستین بار درون آن نوشته شده هست آ. ا. ) وقتی مطلبی درباره ی یکی از شاعران فرانسوی نوشته شده بود و در آن آمده بود کـه این شاعر درون جزیره ی " سنت لویس " رفت و آمد داشت، مطلب را مترجم از یک نوشته ی انگلیسی نقل کرده بود و حالا به منظور خواننده دشوار بود کـه بداند کـه این جزیره درون واقع جزیره ی " سن لویی "  است کـه مـیان دو شاخه ی رود " سن  " درون مرکز پاریس قرار دارد و به نام یکی از پادشاهان و جنگاوران بزرگ فرانسه خوانده مـی شود و اگر آن را سنت لویس تلفظ کنند نام زنی مقدس یـا راهبه خواهد شد نـه نام پادشاهی و پهلوانی.

    همـین روزها درون کتابی کـه فهرست آثار ابوریحان بیرونی هست و تازه از چاپ درون آمده هست به نام " کاره دواخ " برخوردم کـه نام یکی از دانشمندان فرانسوی هست که درون تاریخ علوم و فلسفه ی اسلامـی آثار گران بهایی دارد و صورت مکتوب نام او چون این هست : Cava de Vaux  و تلفظ درست این نام " کاوا دو و " مـی باشد. و مولف فهرست کـه تنـها بـه زبان انگلیسی آشنا بوده و آن را بـه قیـاس کلمات مشابه درون آن زبان چون این خوانده است. اما خواننده ی فارسی زبان از کجا بداند کـه مراد از این دو لفظ متفاوت، نام شخص واحدی است.

    از این قبیل هست در همان کتاب و بسیـاری نوشته های دیگر فارسی،  صورت های مختلف " سخاو " و " زاخائو "  یـا " مـینارسکی "  و " مـینورسکی " کـه نام های دو دانشمند خاور شناس هست و همچنین هست نام بعضی از رشته های علوم امروزی کـه از زبان های دیگر نقل مـی شود و صورت های گوناگون مـی پذیرد. مانند " پسیکولوژی " و " سایکولوجی " یـا " ژئودزی " و " جیودیسی ". ( و یـا برلن و برلین  کـه نام پایتخت آلمان هست  آ. ا. )

    یکی ، نمـی دانم جدی یـا بـه شوخی مـی گفت کـه یکی از مولفان ایرانی درون فهرست آثار خود نام دو تالیف را، یکی بـه صورت سایکولوجی و دیگری را بـه شکل پسیکولوژی ذکر کرده بود  بـه گمان آن کـه این دو کلمـه نام دو علم مختلف است.

    اگر این اصل را بـه یـاد داشته باشیم کـه زبان وسیله ی ارتباط افراد یک جامعه هست و شرط لازم به منظور ایجاد این ارتباط آن هست که همـه ی اهل زبان از لفظ واحد،  معنی و مفهوم واحدی را ادراک کنند، پس  هر اسم خاص درون یک زبان حتما صورت ملفوظ واحدی داشته باشد.

    ولی این وحدت لفظ را چه گونـه مـی توان ایجاد کرد ؟

    نویسندگان دائره المعارف فارسی کـه ار طرف موسسه ی فرانکلین تالیف و نشر یـافته هست متعهد بوده اند کـه طرز تلفظ هر یک از اسامـی خاص را در زبان اصلی تحقیق کنند و به خواننده ی فارسی زبان بیـاموزند. و برای حصول این مقصود ناگزیر درون مقدمـه ی کتاب یک سلسله علامت ها را به منظور انواع اصوات درون زبان های مختلف وضع کرده و درباره ی هر یک توضیحی داده اند.

    این کار اگر چه بی فایده نیست و برای افراد معدودی کـه اهل تحقیق هستند ممکن هست به کار آید، اما مشکل را حل نمـی کند، زیرا محال هست که بتوانیم این همـه اصوات را بـه عامـه ی فارسی زبانان بیـاموزیم و ایشان را مکلف کنیم کـه هر اسم خاصی را درست آن چنان کـه اهل زبان اصلی تلفظ مـی کنند بـه زبان بیـاورند. به منظور مثال اسم معروق چرچیل کـه به خط لاتین نوشته مـی شود هجای اولش با یک نوع ضمـه ی همراه باره تلفظ مـی شود کـه چنین مصوتی درون زبان فارسی وجود ندارد. بنابراین فارسی زبانان ناچار اسم این مرد سیـاسی را بهر " چ " ادا مـی کنند و تغییر تلفظ ایشان محال است.

    پس به منظور آن کـه هر یک از اسامـی خاص درون فارسی صورت واحدی بیـابد و به سبب انواع مختلف تلفظ،  از اشتباه درون فهم و مقصود پرهیز شود،  چه حتما کرد ؟

    برای حصول این مقصود پیشنـهادهای مختلف ممکن هست وجود داشته باشد :

    ١- حتما تلفظ اصلی را معتبر دانست و آن را درست ثبت کرد و به همـه آموخت کـه اسم خاص را چون آن کـه صاحب اسم درون زبان خود ادا مـی کند، تلفظ کنند.

    ۲- حتما آن نوع تلفظ را از یکی از زبان های بیگانـه گرفت کـه با فارسی مشابهت بیش تر دارد و برای فارسی زبانان مانوس تر است.

    ٣- حتما برای ابدال ( عوض آ. ا. )  کلمات خارجی درون زبان فارسی قواعدی عام یـافت یـا وضع کرد کـه متناسب با روح زبان فارسی و  عادت تلفظ فارسی زبانان باشد. چون آن کـه سیبویـه ی فارسی، واضع علم نحو درون زبان عربی، درون کتاب مشـهور خود فصلی را بـه عنوان باب اطراد الابدال فی الفارسیـه درباره ی چه گونگی تلفظ کلمات فارسی کـه بعضی از اصوات آن ها درون عربی وجود نداشته است، قواعدی ذکر کرده و راهی نشان داده است.

    برای رسیدن بـه این مقصود شاید پیشنـهادهای دیگری هم وجود داشته باشد. ما این مشکل را درون این جا مطرح کردیم و از همـه ی ادیبان و زبان شناسان ایران مـی خواهیم کـه درباره ی این امر اظهار نظر کنند.

     

    از : هفتاد سخن، جلد دوم، فرهنگ و اجتماع

     

     

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    مسایل واژه سازی
     

    در نوشته ی دوم از این فصل، دانشمند زبان شناس آقای داریوش آشوری ما را با مسایل برابر سازی به منظور واژه های بیگانـه، و با مراحل و تنگناهای این کار آشنا مـی سازد و به چه گونگی  نقش فرهنگستان و سیـاست های آن درون ساختن برابرهای فارسی  توجه مـی دهد :

     

    شماره ی نوشته : ۲ / ١١

     

    داریوش آشوری

     

    مسائل واژه سازی

     

    واژه سازی مساله ای هست موردی و سیر زبان فارسی و واژه سازی درون این چهل – پنجاه ساله هم پشتیبان این مدعاست. حکم های کلی از این دست کـه مـی توان و باید درون برابر هر واژه ی خارجی یک واژه ی فارسی گذاشت، حکمـی ست نادرست و نشدنی. حکم بـه این کـه به هیچ وجه واژه نباید ساخت و واژه های خارجی را بـه همان صورت پذیرفت، حکمـی هست نادرست و نشدنی.و یـا تصور این کـه در برابر تمام مفهوم ها و نام های تازه ی فرهنگ اروپایی،  درون کناب های کهن، ناگزیر برابری یـافت مـی شود، ساده اندیشانـه است. و در این مـیانـه راه سومـی هم هست:

    باید دید کجا مـی توان یـافت و باید ساخت و کجا نمـی توان یـافت و ساخت. یعنی سنجشی دقیق و مورد بـه مورد.

    در این مورد هم حتا نمـی توان حکم کرد کـه اگر امروز ساختن واژه ای به منظور مفهومـی معین ممکن نباشد، دلیل آن هست که امکان ساختن آن یـا یـافتن برابری دقیق تر و درست تر به منظور آن درون آینده نیز ناممکن است، زیرا سِیر زبان و آمدن واژه ها و قالب های تازه، این امکان را مـی دهد کـه پس از جا افتادن آن ها درون زبان، راه به منظور ساختن ترکیب های تازه تر با آن ها یـا ساختن شکل های قیـاسیِ همانند آن ها، هموار شود. چون آن کـه ساختن " جشنواره "  برای " فستیوال "، به منظور مثال، راه را به منظور ساختن " " هموار کرد. و آن که " پیشوند"  و "پسوند " را ساخت، راه را به منظور ساختن " شـهروند " هموار کرد و شاید راه ساختن جشنواره را نیز ساختن ِ سنگواره ( برابر فسیل ) پیش از آن هموار کرده بود.

    کسانی کـه هوادار واژه سازی به منظور تمام مفاهیم ممکن هستند کـه از زبان های دیگر بـه زبان ما وارد شده و مـی شود، تصوری خشک و مکانیکی از زبان دارند و از زندگی انداموار ( ارگانیک ) آن غافلند و گمان مـی کنند کـه مثل پیچ و مـهره های ماشین مـی توان پیچی را از دستگاه زبان باز کرد و پیچی دیگر بـه جای آن بست. حال آن کـه اندامـه ی ( ارگانیسم ) زبان چه بسا عنصر خارجی را بعد بزند و رد کند. و تازه اگر این کار درون حوزه ای از  زبان، یعنی مـیدان علوم طبیعی، آسان تر ممکن باشد، درون حوزه های علوم انسانی و فلسفه بـه آسانی ممکن نیست. و نکته ی مـهم تر این کـه زبان مجموعه ای از واژه های کنار هم چیده نیست، بلکه چفت و بست درونی آن ها، کـه بافت کلام را مـی سازد، بسیـار مـهم هست و یک جنبه ی مـهم ِ  کار،  نشاندن واژه ی تازه درون این بافت هست و این کار افزون بر دانش، کمـی هم هنر و ذوق مـی خواهد.

    و اما راه دیگر،  برخورد دقیق و موردی با مفاهیم است. درون همـین پنجاه – شصت سال اخیر شاهد آن بوده ایم کـه ده ها و صد ها واژه ی برابر با مفاهیم وارد شده از زبان های اروپایی، بـه ویژه انگلیسی و فرانسه، ساخته ایم و به کار مـی بریم کـه امروز جزئی از زبان ما شده است.

    کلمـه ای مانند " استعمار " ( درون برابر کولونیـالیسم ) با توجه بـه ریشـه ی کلمـه ی اروپایی و به معنای اصلی این کلمـه ( درون زبان یونانی )، یعنی " آبادانی خواستن " ساخته شده است. اما امروز بر اثر کاربرد سیـاسی آن چنان باری بـه خود گرفته کـه همانند اصل لغت، از ریشـه جدا افتاده و معنایی کمابیش ضد آن گرفته است. و آن گاه از همـین ماده ترکیب های " استعمارگری " ، " استعمارزدایی " و " ضد استعمار " را  برابر با سه واژه ی انگلیسی یـا فرانسه ساخته ایم. اما به منظور واژه هایی مانند " امپریـالیسم " و  " بورژوازی "  نتوانسته ایم چیزی پیدا کنیم، زیرا این واژه ها چون آن ابعاد گوناگونی از معنا یـافته اند کـه هیچ برابری نمـی تواند حق معنا را درون مورد آن ها بـه جا آورد وانی کـه مثلا  " فرهنگ بورژوایی " را " فرهنگ سوداگری " ترجمـه مـی کنند، چه بسا بـه بعدهای گوناگون معنای این واژه کم تر توجه کرده اند. همچنین هست گذاشتن  تمدن درون برابر " سیویلیزاسیون " و   فرهنگ  درون برابر " کولتور ". چهی مـی تواند مدعی باشد کـه این اختیـار ها نادرست بوده و به تر بود کـه همان واژه های اروپایی را بـه کار مـی بردیم ؟

    در کار واژه سازی و برابریـابی به منظور واژه ها و مفاهیمـی کـه از غرب مـی رسند از صدر مشروطیت بـه این سو، دو و شاید چند مرحله مـی توان شناخت :

    نخستین مرحله آن بود کـه با همان مـیراث نثر دست و پا شکسته و دست و پا گیر و نیمـه جان بـه ترجمـه ی مفاهیم و متن های اروپایی پرداختند و در این مرحله بـه علت عادات گذشته و همچنین ارتباطی کـه هنوز کمابیش مـیان حوزه های گوناگون فرهنگ اسلامـی وجود داشت، با واژه هایی عربی مآبانـه جعل مـی د و یـا از اسلامبول و قاهره وارد مـی د. بدون شک، این کـه نخستین واژه هایی کـه در آن دوره یـا دوره های بعدتر ساخته شد، عربی آب کشیده یـا آب نکشیده بود ( مانند اعتصاب، انقلاب، تمدن، مـیزان الحراره، مـیزان الضغطه ( فشار سنج آ. آ. )، مـیزان الارتفاع، مدعی العموم ( دادستان آ. ا. )، مستدعی علیـه ( شکایت شده آ. ا. ) ، دولت کامله الوداد ( دولت مطلوب و دلخواه آ. ا. )  و مانند آن، درون زمـینـه های علوم، سیـاست، حقوق و جز آن ) دنباله ی همان عادتی بود کـه زبان فارسی را تابع مطلقی از عربی مآبی ِ نویسندگان مـی کرد و گشتن بـه دنبال لغت و ترکیب درون زبان فارسی را نشانـه ی بی سوادی مـی دانست. فرق زبان فارسی  درون برخورد با جهان مدرن و جهان بینی آن با زبان های اروپایی،  این بود کـه آن زبان ها جوان و نوخاسته بودند و همگام با مراحل تحول و تکوین تمدن غرب همچون زبانی به منظور این تمدن جوان و تازه نفس شکل گرفتند و گسترش یـافتند. اما زبان فارسی زبانی فرسوده و درمانده بود، درخور تمدنی فرسوده و درمانده، آشکار هست که درون کشمکش این دو پیر و جوان کدام یک پیروز خواهد شد.

    مشکل ما این بود کـه در رویـارویی با تمدن غرب نمـی توانستیم بـه آسانی ترک عادات و " خَرق عادات " ( عمل خلاف عادت  آ. ا. ) کنیم و با همـه ی احساس خفت و خواری باطنی از خود و شیفتگی بـه تمدن غرب، خسته تر و از پا افتاده تر از آن بودیم کـه بتوانیم یکباره پوست بیـاندازیم و صورت تمدن تازه را بـه خود بگیریم، و در این راه دشوار هزار دشواری بر سر راه بود کـه یکی از آن ها زبان بود. شگفت نیست  اگرانی کـه مـی خواستند لغتی تازه به منظور مفهومـی تازه بـه کار برند، بـه هوای نثر سنتی بـه ضرابخانـه ی زبان عربی بروند و گاهی چیزهایی جعل کنند کـه در قوطی هیچ المنجد نویسی پیدا نشود. زیرا فارسی زبان عوام بود و فارسی ِ معرب، زبان خواص. اما گرایش بـه سادگی زبان کـه با نثر سیـاسی و روزنامـه نویسی آغاز شد راه خود را بـه سوی فارسی گرایی باز کرد کـه گرایشی هست درست. این گرایش، البته با پدید آمدن ملت باوری ( ناسیونالیسم ) مدرن نیز مناسبت داشته است. اما بر روی هم این اثر سودمند را داشت کـه زبان فارسی را بر روی پایـه ی اصلی و طبیعی خود برگرداند و این زبان ِ ازو توان افتاده را جانی تازه داد. این گرایش نشان داد کـه اگر زبانی بـه نام فارسی با ساختمان دستوری و واژگان خود وجود دارد، این زبان مـی تواند و باید از سرمایـه ی خود مایـه بگیرد. بدون شک، روزگار زبان بازی و دانش فروشی انـه و ناشیـانـه سرآمده بود و زبان گرایش بـه این یـافته بود کـه مایـه ی رساندن معناها و اندیشـه ها باشد. و البته این راه ِ دشوار و پر نشیب و فرازی ست کـه هنوز که تا نیمـه نیز نرسیده و یک دوره ی بزرگ آشوب، همراه با آشفتگی فرهنگ و تمدن، ناگزیر همراه آن بوده هست و هنوز نیز معلوم نیست کـه موج های این آشوب کی فرو خواهد نشست.

    یکی از مراحل مـهم تحول زبان فارسی تشکیل فرهنگستان ایران درون سال ١٣١۴ شمسی هجری است. با همـه ی نمک نشناسی هایی کـه در حق فرهنگستان قدیم کرده اند، این دستگاه حقی بزرگ بـه گردن زبان فارسی دارد و در جهت نشان راه درست بهره گیری از مایـه های زبان فارسی و پیرایش آن از آمـیختگی های بی هوده با عربی گامـی بزرگ برداشته است.

    اگر دفتر واژه های نوی فرهنگستان را کـه در سال ١٣١۹ چاپ شده است، ورق بزنیم، مـی بینیم کـه نود درصد واژه هایی کـه آنان آن روز پیشنـهاد د، امروز جزء زبان هر روز یـا زبان علمـی ماست و از برکت کار اعضای آن،  راه به منظور ساختن صدها واژه ی بسیط یـا مرکب دیگر درون زبان فارسی گشوده شده است. اگر زمـین شناسی جای معرفه الارض و فشارسنج جای مـیزان الضغطه و گذرنامـه جای پاسپورت و کارآگاه جای مامور خفیـه و قانون گذاری جای تقنیتیـه و کتابخانـه جای بیبلیوتنگواره جای فسیل و زمان سنج جای کرو نومتر و زندان جای محبس و رونوشت جای کپی و رگ شناسی جای معرفه العروق و دادستان جای مدعی العموم و دستمزد جای حق الزحمـه و دم اسبیـان جای دنب الفرس و روده ی کور جای معاء اعور و روده بند جای ماساری قا و رنگین کمان جای قوس و قزح و . . . . . . . . . را گرفته است، از برکت کار همان فرهنگستان است.

    بی گمان، فرهنگستان قدیم درون شتاب بخشیدن بـه گرایش زبان فارسی بـه سوی سادگی و دقت و زنده سرمایـه ی کهن آن و همچنین آماده آن به منظور گرفتن و جذب مفاهیم و نام های علمـی و فنی از زبان های اروپایی نقشی بزرگ داشته است. گرایش فرهنگستان بـه مایـه گرفتن از زبان فارسی و زنده ده ها واژه ی فراموش شده، از نظر کارکردی ( فونکسیونل ) به منظور زبان فارسی بسیـار مـهم بوده و راه را به منظور نسل پسین بسیـار هموار کرده است، چون آن کـه اندازه ی آمـیختگی فارسی با عربی از هشتاد درصد بـه چهل – پنجاه درصد و گاه کم تر رسیده هست و مـهم تر این کـه کاربرد واژه ها بر اساس دستور زبان فارسی جای تقلیدهای خنک از عبارت بندی عربی را گرفته است.

     

    واژه سازی درون چند مرحله

    برای یک مفهوم یـا یک اصطلاح درون مرحله ی نخست چه بسا برابری درست یـا کوتاه و رسا یـافت نشود و این کوشش درون مراحل سپسین بـه نتیجه برسد. درون روزگار ما کـه گرایش بـه آن هست که زبان فارسی بـه پشتیبانی قاعده ها و قالب های خود و با سرمایـه ی خود واژه های تازه بسازد، درون عین حال این امکان فراهم شده هست که آن چه درون چهل – پنجاه ساله ی اخیر ساخته اند و نارساست نیز اصلاح شود و ترکیب ها و واژه هایی کوتاه تر و به تر جانشین آن ها شود، چون آن کـه واگردان " رفراندوم "  به " مراجعه بـه آراء عمومـی " و یـا " مـیدیوم " به " وسیله ی ارتباط " رساننده ی معنا بود، اما بیش از حد دراز بود و یـافت شدن دو واژه ی کوتاه و زیبای " همـه پرسی " و " رسانـه "  برای این دو،  بی گمان کامـیابی درخشانی بوده هست که بعد از سال ها بـه آن رسیده ایم و بی شک هر آدم با انصافی حکم مـی کند کـه دو واژه ی اخیر کـه در واقع، کلمـه اند نـه عبارت، بسیـار کوتاه تر و به تر از دو عبارت پیشین اند و نشانـه ی آن هست که بازگشت بـه مایـه ی اصلی زبان فارسی و به کار گرفتن قالب های آن که تا چه حد مـی تواند ما را درون یـافتن یـا ساختن واژه ها یـاری کند..انی کـه با شنیدن رسانـه ( کـه اسم آلت هست از مصدر رساندن و بنا بر قاعده ی درست دستوری ساخته شده و معنا را هم دقیق مـی رساند ) برآشفته مـی شوند و به جای درنگ درون این کار به " برهان های قاطع "  خود سر مـی کشند و بیتی از ناصر خسرو را مثال مـی آورند کـه در آن " رسانـه " ( واژه ای کـه اصل آن بـه درستی معلوم نیست ) بـه معنای اندوه بـه کار رفته است، کاری جز لج بازی یـا  دانش فروشی ِ بی جا نمـی کنند. همچنین هست ترجمـه ی " ساتلیت "  نخست به " قمر مصنوعی " و سپس به " "  ، کـه تردید نیست دومـی کلمـه ی درست فارسی هست و اولی شتاب زده و به ضرورت ترجمـه سر هم بندی شده است.

    البته این بدان معنی نیست کـه هر نوآوری با هر واژه ی من درآوردی و دساتیری را حتما پذیرفت، ولی یکسره رد و یکباره جبهه گرفتن هم درون برابر هر واژه ی تازه و با پافشاری و لج بازی درون قدما بازی، پاسخی بـه مساله نیست و همچنان کـه گفتیم، این مساله موردی هست و هیچ حکم کلی درباره ی آن درست نیست. محمد علی فروغی درون رساله ی پیـام من بـه فرهنگستان کـه هنوز هم بسیـار نکته های خواندنی و آموختنی دارد، درون عین درست شمردن کار واژه سازی فرهنگستان، با واژه های " پیشوند "  و " پسوند " بـه مخالفت پرداخته و گسترش پسوند " وند "  را از این جهت کـه معنای آن درون زبان امروزی شناخته نیست و تنـها درون ترکیب هایی مانند الوند  و نـهاوند و سگوند وجود دارد، نادرست دانسته است. حال آن کـه مـی بینیم " پیشوند"  و " پسوند " جزء واژگان امروز فارسی شده و بسیـار بـه کار مـی رود و جای  "مزید مقدم " و " مزید موخر " را بـه کل گرفته است. و رواج همـین دو واژه سبب شده هست که " – وند " بـه عنوان پسوندِ نسبت، معنای روشنی پیدا کند و به همـین قیـاس، امروز واژه ی شـهروند را داریم برای Citizen یـا Citoyen

     

    تنگناهای واژه سازی و برابریـابی

    در مورد واژه سازی حتما به این نکته توجه داشت کـه ساختن اسم های ذات و کلماتی کـه کاربردهای فنی محدود دارند و مربوط بـه اصطلاحات یک رده از علوم و فنون هستند،  بسیـار آسان تر هست تا ساختن برابری به منظور اسم های معنا کـه بار سنگین تاریخی دارند و به خاستگاه تاریخی و فرهنگی خود سخت وابسته اند. اهل فلسفه و علوم انسانی بیش از دیگر علوم با این دشواری سر و کار دارند، زیرا سر و کار آنان  با مفاهیمـی هست که از ژرفنای تاریخ غرب و با تکیـه بـه تمامـی فراداد ( سنت آ. ا. )  اندیشـه ی آن پدید آمده و گاه واژه ها چون آن معناهای گوناگون و ناهمسازی دارند کـه هیچ کلمـه ای جای آن ها را نمـی گیرد. کلماتی مانند " ایده " و " سوژه "  و " اُبژه "  از این جمله اند کـه بار صد ها و هزاران سال تاریخ تفکر غرب را بر دوش دارند و کوشش به منظور ترجمـه ی آن ها جز درون مواردی خاص کـه کلمـه بـه یکی از معناهای خود و محدود درون حوزه ای ویژه بـه کار مـی رود، ناشدنی است.

    در چون این مواردی چاره ای نیست جز بـه کار گرفتن اصل کلمـه و وارد آن درون زبان. درون این مورد یک تجربه ی تاریخی نیز داریم و آن مربوط بـه ترجمـه ی متن های یونانی درون سده های نخستین اسلام است. درون آن هنگام نخست مترجمان بسیـاری از واژه های یونانی را بـه صورت معرب وارد زبان د ( مانند قاطیقوریـاس، اریتماطیقی، بوطیقا، آنالوطیقا، متافوسیقا ) کـه رفته رفته به منظور برخی از آن ها برابرهایی درون عربی یـافتند یـا ساختند و رواج دادند و واژه ی یونانی از رواج افتاد و برخی از واژه های یونانی نیز تابعیت عربی گرفتند و ماندگار شدند. بنابراین، حتا درون مورد این دسته از واژه ها نیز نمـی توان حکم کرد کـه کدام ها سرانجام ترجمـه ناپذیرند و خواهند ماند و کدام ها با گذشت زمان، برابری به منظور خود خواهند یـافت.

     

    فرهنگستان زبان و سیـاست آن

    یکی از نویسندگان درون مقاله ای درون مخالفت با کار فرهنگستان نوشته هست که زبان را " شاعران و متفکران "  مـی سازند نـه هیچ مرجع رسمـی. این سخن، بی گمان درون مرنبه ای درست است، اما حتما دید درون کدام مرتبه از زبان.

    زبانی کـه شاعران و متفکران بـه کار مـی برند، مرتبه ای هست ورای زبان ِ ایزاری که " وسیله ی ارتباط " ش مـی دانند، یعنی مرتبه ای هست که زبان با تمام ذات خود کـه همانا " پدیدارگری " ( خلق، تولید آ. ا. )  است و با ذات انسان نسبت بی مـیانجی دارد، پدیدار مـی شود. درون آن مرتبه،  زبان دیگر  وسیله و ابزار نیست، بلکه شاعر و متفکر وسیله ای مـی شود تا  زبان درون کمال ذات خود از پرده بـه در آید و جلوه گری کند و به همـین دلیل هست که آن مرتبه، مرتبه ی ظهور " استتیک " ( زیبایی شناسی  آ. ا. )  زبان نیز هست، اما فروتر از آن مرتبه، مرتبه ی ابزاری زبان را داریم به منظور خواسته های گوناگون بشری، یعنی مـی توان گفت بر حسب حضور بشر درون ساحت های گوناگون ِ وجود، زبان نیز ساحت های گوناگون دارد و نخستین ساحت آن، ساحت ابزاری هست که با حضور بشر درون ساحت طبیعت و به کار گرفتن آن همچون ابزار، مناسبت دارد.  این زبان هم مـی تواند گوشـه ی چشمـی بـه زبان شعر و تفکر داشته باشد، همچنان کـه آن نیز بـه این، اما همچنان جدا از هم درون مراتب جداگانـه مـی مانند.

    زبان علم و زبان روزمره و زبان رسانـه های همگانی،  از شمار " زبان ابزاری " هستند و چون کارکرد درون آن شرط است، مـی تواند مرجع و حتا دستگاه و تشکیلاتی نیز به منظور سامان یـافتن داشته باشد و این مرجع، نامـی مانند " فرهنگستان " خواهد داشت.

    این سخن نیز کـه زبان مال " مردم "  است و تنـها " مردم " حق دارند لغت بسازند نیز کلی گویی و مبهم گویی است، زیرا معلوم نیست مراد از " مردم " چهانی هستند، آیـا مراد عامـه اند یـا اهل هر رشته و حرفه ؟  اگر مقصود عامـه است، عامـه را با زبان حرفه ای و فنی رشته های گوناگون چه کار ؟ و اگر مقصود خواص ِ هر رشته و حرفه است، حتما گفت کـه سر رشته ی آن ها از کارکرد زبان و نازک کاری های آن چه بسا کم تر از آن هست که بـه آنان شایندگی کامل به منظور واژه سازی بدهد. چون آن کـه متخصصان " تاسیسات " به منظور خود واژه ی " گرمایش " را برابر heating  ساخته اند و همـه مـی دانیم کـه ما مصدر " گرمودن " نداریم کـه از آن گرمایش ساخته شود و نیـازمندی ایشان بـه واژه، آنان را وادار بـه جعل این لغت کرده هست و درون عین حال، ضد آن، یعنی cooling  را  " تبرید "  مـی گویند کـه بسیـار خنک هست !

    باری، با گسترش علوم و فنون درون روزگار ما کـه اهل هر رشته از علوم و فنون،  درون گسترش آن دست دارند، زبان ابزاری نیز گسترش بسیـار یـافته هست و ما امروز بنا بـه روح زمان و بنا بـه تعریف، درون مرتبه ی کمال ِ حیوان " ابزارساز " ،  ناگزیریم زبان ابزاری خود را گسترش دهیم،  و به عبارت دیگر، زبان ابزاری فرنگی را ترجمـه کنیم و به کار بگیریم. و این کار به منظور آن کـه سر و سامانی داشته باشد مرجعی هم مـی خواهد و این مرجع،  ناگزیر فرهنگستان است. البته فرهنگستان مـی تواند یک دستگاه سامان دهنده و اصلاح کننده و پیشنـهاد دهنده به منظور رشته های علمـی و فنی و دستگاه های اداری و جز آن باشد.

    سیـاست فرهنگستان زبان ایران،  درون زمـینـه ی بهره گیری از مایـه های زبان فارسی و حتا زبان های ایرانی به منظور گسترش زبان علمـی و فنی، سیـاستی هست درست و ناگزیر، ولی اگر این سیـاست ، مطلق و بی هیچ استثنا بخواهد اجرا شود، گرفتاری ها و تنگناهای خاص خود را پیش مـی آورد. اگر فرهنگستان نخواهد هیچ گونـه نفوذی از زبان های دیگر را درون فارسی بپذیرد، ناگزیر هست که مقدار زیـادی جعل و اختیـار خودسرانـه کند کـه سرانجام خوبی درون پی ندارد.

    اگر، مثلا، فرهنگستان نخواهد واژه ای مانند کتاب را کـه چندین ترکیب با آن داریم، مانند کتاب فروشی، کتاب داری، کتاب خوانی و جز آن، و یـا کلمـه ای مانند " فیلم " را کـه از آن ترکیب های فیلم برداری، فیلم سازی، فیلم خانـه و جز آن را داریم، بپذیرد، آیـا دست خود را درون مورد امکانات گسترش زبان فارسی درون زمـینـه ی کتاب داری و فیلم سازی نبسته هست ؟

    سیـاست فرهنگستان قدیم درون این مورد مـی تواند الگوی خوبی باشد. آن فرهنگستان، با پذیرش " بمب "، ترکیب بسیـار خوب " بمباران "  را ساخت و همچنین " کتاب شناس " و " کتاب خانـه "  را و حتی واژه هایی مانند " مدال " و " مفاصا "  را پذیرفت، اما درون برابر توانست " آمار "  را جانشین " احصائیـه " و " دستگاه گوارش " را جانشین " جهاز هاضمـه " کند و با این کار، چون آن کـه گذشت، درون بهکرد و گسترش مـیدان زبان فارسی سهمـی بسزا داشته باشد. بنابراین چه جای آن هست که فرهنگستان نخست اثبات کند که " فن  " ریشـه ی سامـی ندارد و سپس  آن  را  بپذیرد،  بلکه با دیدی کارکردی ( فونکسیونل ) حتما این کلمـه ی کوتاه و رسا را کـه به آسانی مـی توان با آن ده ها ترکیب ساخت، پذیرفت. البته سیـاست نرمش ناپذیر فرهنگستان درون مورد اختیـار واژه های فارسی و ایرانی ( بـه معنای عام ) مـی تواند حد افراطی دیگری باشد درون برابر عربی مآبی گروهی دیگر و از این مـیانـه برآیندی برآید کـه به زبان فارسی آن توانایی و چالاکی را بدهد کـه از عهده ی وظایف کنونی خود برآید.

     

    از : بازاندیشی زبان فارسی

     

     

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
    آیین ترجمـه و واژه سازی، توانایی زبان فارسی درون واژه سازی
     

    و اکنون روان شاد دکتر محمود حسابی  درون جستار خود توانایی زبان پارسی را درون واژه‌سازی، درون مقایسه با زبان‌‌های سامـی، بـه ویژه زبان عربی، با بیـانی  سامانمند بازگویی مـی کند.  

                                                                                                                         

    شماره ی نوشته : ٣ / ١١

     

    دکتر محمود حسابی

    توانایی زبان فارسی در واژه سازی

     

    درتاریخ جهان، هر دوره‌ای ویژگی‌هایی داشته است. درون آغاز تاریخ، آدمـیان زندگی قبیله‌ای داشتند. بعد از پیدایش کشاورزی، دوره ی ده‌ نشینی و شـهرنشینی آغاز شده هست و سپس دوران کشورگشایی‌ها و تشکیل پادشاهی‌های بزرگی مانند پادشاهی‌‌های هخاان و اسکندر و امپراتوری رم بوده است. بعد از آن، دوره ی هجوم اقوام بربر بدین کشورها و فروریختن تمدن آن‌ها بوده است. سپس نبز دوره رستاخیز تمدن هست که بـه نام رنسانس شناخته شده است.

    تا آن دوره، ملل مختلف دارای وسایل کار و پیکار یکسانی بودند. مـی‌گویند کـه وسایل جنگی سربازان رومـی و بربرهای ژرمنی با هم فرقی نداشته و تفاوت آن ها تنـها درون انضباط و نظم و وظیفه‌شناسی لژیون‌های رومـی بوده کـه ضامن پیروزی آن‌ها بوده است. همچنین وسایل جنگی مـهاجمـین مغول و ملل متمدن آن دوره چندان فرقی با هم نداشته است.

    از دوران رنسانس بـه این طرف، ملل غربی کم‌کم بـه پیشرفت‌های صنعتی و ساختن ابزار نوین نایل آمدند و پس از گذشت یکی دو قرن، ابزار کار آن‌ها بـه اندازه‌ای کامل شد کـه ملل دیگر را یـارای ایستادگی درون برابر حمله آن‌ها نبود.

    هم‌زمان با این پیشرفت صنعتی، تحول بزرگی نیز درون فرهنگ و زبان ملل غرب پیدا شد،  زیرا آنان اکنون به منظور بیـان معلومات تازه، ناگزیر بـه داشتن واژه‌های نوینی نیز بودند کـه با ساختن آن ها زبان‌های اروپایی کم کم دارای نیروی بزرگی به منظور بیـان مطالب مختلف گردیدند.

    در اوایل قرن بیستم، ملل مشرق زمـین نیز پی بـه عقب‌ماندگی خود بردند و کوشیدند کـه این عقب‌ماندگی را جبران کنند. ولی موانع زیـادی سر راه این کوشش‌ها وجود داشت کـه یکی از آن‌ها نداشتن زبانی بود کـه برای بیـان مطالب علمـی آماده باشد. بعضی ملل،  مانند هندوستان، چاره را درون پذیرفتن یکی از زبان‌های خارجی به منظور بیـان مطالب دیدند؛  ولی ملل دیگر بـه واسطه ی داشتن مـیراث بزرگ فرهنگی خود نتوانستند این راه حل را بپذیرند کـه یک مثال آن، کشور ایران است.

    برای بعضی زبان‌ها، مانند زبان‌های سامـی کـه به ساختمان آن‌ها اشاره خواهیم کرد،  به علت ساختمان مخصوص آن‌ها، جبران کم‌ بود واژه‌های علمـی و بیـان معانی کاری بس دشوار و شاید نشدنی است،

    شمار واژه‌ها درون زبان‌های خارجی، درون هر کدام از رشته‌های علمـی خیلی زیـاد هست و گاهی درون حدود مـیلیون است. پیدا واژه‌هایی درون برابر آن‌ها کاری نیست کـه بشود بدون داشتن یک روش علمـی مطمئن بـه انجام رسانید و نمـی‌شود از روی تشابه و استعاره و تقریب و تخمـین هم درون این کار پردامنـه بـه جایی رسید.  این کار حتما از روی اصول علمـی معینی انجام گیرد که تا ضمن عمل، بـه بن‌بست برنخورد.

    برای این کـه بتوان درون یک زبان بـه آسانی واژه‌هایی درون برابر واژه‌های بی‌شمار بیگانـه پیدا کرد، نخست حتما امکان چون این کاری درون آن زبان موجود باشد. ما درون این جا مـی‌خواهیم نشان دهیم کـه امکان چون این کاری درون زبان فارسی وجود دارد و از این جهت، زبان فارسی زبانی هست توانا، درون حالی کـه بعضی زبان‌ها، گرچه حتا  از جهات دیگر دارای سابقه ی درخشان ادبی نیز هستند، ولی درون مورد ساختن واژه‌های علمـی و در بیـان بسیـاری از معانی ناتوان هستند.

    اکنون از دو نوع زبان کـه در اروپا و خاورنزدیک وجود دارد صحبت مـی‌کنیم کـه عبارتند از:  زبان‌های هندو اروپایی    (Indo-European)  که زبان فارسی یکی از آن ها است  و زبان‌های سامـی (Semitic) مانند زبان‌های عبری، عربی، اکدی، سریـانی، آرامـی و….

    در زبان‌های سامـی واژه‌ها بر اصل ریشـه‌های سه حرفی ( ثلاثی ) یـا چهار حرفی ( رباعی ) قرار دارند و اشتقاق واژه‌های مختلف براساس تغییر شکلی هست که بـه این ریشـه‌ها داده مـی‌شود و  ابواب خوانده مـی‌شود.

    پس شمار واژه‌هایی کـه ممکن هست در این زبان‌ها وجود داشته باشد، نسبت مستقیم  با شمار ریشـه‌های ثلاثی و رباعی درون آن ها دارد. اکنون  مـی خواهیم  بسنجیم کـه حداکثر شمار ریشـه‌های ثلاثی درون این زبان ها چه قدر است.

    برای این کار ما یک روش ریـاضی بـه نام جبر ترکیبی (Algebre Combinatoire)  به کار مـی‌بریم کـه مطابق آن حداکثر تعداد ریشـه‌های ثلاثی مجرد درون مثلا  زبان عربی  مساوی ١۹۶۵۶ ( نوزده هزار و ششصد و پنجاه و شش )مـی شود و نمـی‌تواند بیش از این تعداد، ریشـه ثلاثی درون این زبان وجود داشته باشد. درباره ریشـه‌های رباعی مـی‌دانیم کـه تعداد آن‌ها کم هست و درون حدود پنج درصد تعداد ریشـه‌های ثلاثی است، یعنی تعداد آن‌ها  نیز درون حدود ١۰۰۰ است. چون ریشـه‌های ثلاثی‌ای نیز وجود دارد کـه در آن ها بـه جای سه حرف فقط دو حرف وجود دارد کـه یکی از آن‌ها تکرار شده است؛ مانند فعل (شَدَّ) کـه حرف « د» درون آن دوبار بـه کار رفته است. از این رو بر تعداد ریشـه‌هایی کـه در بالا حساب شده است، چندهزار مـی‌افزاییم و جمعاً عدد بزرگ‌تر ِ  بیست و پنج هزار (۲۵۰۰۰) ریشـه را مـی‌پذیریم.

    چون آن  که گفته شد، درون زبان‌های سامـی از هر فعل ثلاثی مجرد مـی‌توان با تغییر شکل آن و یـا با  اضافه چند حرف، کلمـه‌های دیگری از راه اشتقاق گرفت کـه عبارت از ده باب متداول مـی‌باشد، مانند: فَعّلَ،  فاعَلَ،  اَفَعلَ،  تَفَعّلَ،  تَفاعَلَ،  اِنفَعَلَ،  اِفتَعَلَ،  اِفعَلَّ،  اِفعالَّ،  اِستَفعَلَ … از هر کدام از این افعال نیز اسامـی مختلفی بـه شرح زیر اشتقاق مـی‌یـابد:

    اول، نام‌های مکان و زمان

    دوم، نام ابزار

    سوم، نام طرز و شیوه

    چهارم، نام حرفه

    پنجم، اسم مصدر

    ششم، صفت (که ساختمان آن ده شکل متداول دارد)

    هفتم، رنگ

    هشتم، نسبت

    نـهم، اسم معنی

    با درون نظر گرفتن همـه ی  انواع اشتقاق کلمات، نتیجه گرفته مـی‌شود کـه از هر ریشـه‌ای حداکثر هفتاد مشتق مـی‌توان بـه دست آورد. بعد هر گاه تعداد ریشـه‌ها را کـه از ۲۵۰۰۰ کم‌تر هست در هفتاد ضرب کنیم، حداکثر عده ی کلمـه‌هایی کـه به دست مـی‌آید برابر با  ١۷۵۰۰۰۰ = ۷۰ × ۲۵۰۰۰ (یک مـیلیون و هفتصد و پنجاه هزار) کلمـه است.

    و اشکالی کـه در فراگرفتن این نوع زبان وجود دارد، این هست که به منظور تسلط یـافتن بـه آن حتما دست‌کم ۲۵۰۰۰ (بیست و پنج هزار) ریشـه را از برداشت کـه این کار به منظور همـه، حتی به منظور اهل آن زبان، مقدور نیست،  چه رسد بهانی کـه با آن زبان بیگانـه هستند.

    نتیجه آن کـه یعنی  اگر تعداد کلمات لازم درون این زبان  از دو مـیلیون عدد بگذرد، دیگر درون ساختار این زبان راهی به منظور ادای یک معنی نو  وجود ندارد مگر این کـه این معنی تازه را با یک جمله ادا کنند و به همـین علت هست که درون فرهنگ‌های لغت از یک زبان اروپایی بـه زبان عربی مـی‌بینیم کـه عده زیـادی از کلمات بـه وسیله یک جمله بیـان شده است، نـه بـه وسیله یک کلمـه!  مثلاً کلمـه ی Confrontation  که درون فارسی آن را مـی‌شود بـه «رویـا‌رویی» ترجمـه کرد، درون فرهنگ‌های فرانسه یـا انگلیسی بـه عربی، چنین ترجمـه شده است: « جعل الشـهود و جاهاً و المقابله بین اقولهم » !  و یـا کلمـه Permeability  که مـی‌توان آن را درون فارسی با کلمـه « تراوایی » بیـان کرد، درون فرهنگ‌های عربی چنین ترجمـه شده است: « امکان قابلیة الترشح »  !

    اشکال دیگر درون این نوع زبان‌‌ها، این هست که چون تعداد کلمات کم‌تر از تعداد معانی ِ  مورد لزوم هست و حتما تعداد زیـادتر معانی مـیان تعداد کم‌تر کلمات تقسیم شود، بعد به هر کلمـه‌ای چند معنی تحمـیل مـی‌شود. درون صورتی کـه شرط اصلی یک زبان علمـی آن  است کـه هر کلمـه‌ای فقط بـه یک معنی دلالت د که تا هیچ گونـه ابهامـی درون فهمـیدن مطلب علمـی باقی نماند. بـه طوری کـه یکی از استادان دانشمند دانشگاه اظهار مـی‌د، درون یکی از مجله‌های خارجی خوانده‌اند کـه در برابر کلمات بی‌شمار علمـی کـه در رشته‌های مختلف وجود دارد، آکادمـی مصر کـه در تنگنای موانع ( یـاد شده درون ) بالا واقع شده است، چنین نظر داده هست که حتما از بـه کار بردن قواعد زبان عربی درون مورد کلمات علمـی صرف نظر کرد و از قواعد زبان‌های هندو اروپایی استفاده کرد. مثلاً درون مورد کلمـه Cephalopode  که بـه جانوران نرم‌تن مانند «اختاپوس» گفته مـی شود کـه سر و پای آن‌ها بـه هم متصل‌اند و در فارسی بـه آن‌ها « سرپاوران » گفته شده است، بالاخره کلمـه «رأس رجلی» را پیشنـهاد کرده‌اند کـه این ترکیب بـه هیچ وجه عربی نیست و  برای خود کلمـه Mollusque   نیز کـه در فارسی « نرم‌تنان» گفته مـی‌شود، درون عربی یک جمله بـه کار مـی‌رود: « حیوان عادم الفقار » !

    قسمت دوم صحبت ما مربوط بـه ساختمان زبان‌های هندو اروپایی هست و مـی‌خواهیم ببینیم چه گونـه درون این زبان‌ها مـی‌شود تعداد بسیـار زیـادی واژه را بـه آسانی ساخت.

    زبان‌های هندو اروپایی دارای شمار کمـی ریشـه درون حدود ١۵۰۰ (هزار و پانصد) عدد مـی‌باشند و دارای تقریباً ۲۵۰ پیشوند (Prefixe) و در حدود ۶۰۰پسوند (Suffixe) هستند کـه با اضافه آن‌ها بـه اصل ریشـه مـی‌توان واژه‌های دیگری ساخت. مثلاً  مـی توان  از ریشـه « رو » با پیشوند « پیش »   واژه‌های « پیشرو » و « پیشرفت »  و با پسوندهای « اند » و « ار » و « اش »  واژه‌های « روند »  و « رفتار» و « روش » را  ساخت. درون این مثال ها، ملاحظه مـی‌کنیم کـه ریشـه « رو » بـه دو شکل آمده است: یکی « رو » و دیگری « رفت » . حتا با فرض این کـه از این تغییر شکل ریشـه‌ها صرف نظر کنیم و تعداد ریشـه‌ها را همان ١۵۰۰ بگیریم، ترکیب آن‌ها با ۲۵۰ پیشوند، تعداد ٣۷۵۰۰۰ = ۲۵۰ × ١۵۰۰ (سیصد و هفتاد و پنج هزار) واژه را بـه دست مـی‌دهد.

    اینک هر کدام از واژه‌هایی را کـه به این ترتیب بـه دست آمده هست  مـی‌توان با یک پسوند نیز ترکیب کرد. مثلاً از واژه ی « خودگذشته » کـه از پیشوند « خود » و ریشـه ی « گذشت » درست شده است، مـی‌توان واژه ی « خودگذشتگی » را نیز با افزودن پسوند «» بـه دست آورد و واژه ی « پیشگفتار » را از پیشوند « پیش » و ریشـه ی  « گفت » و پسوند « ار» بـه دست آورد. بنابر این هرگاه تعداد  ٣۷۵۰۰۰  واژه‌ای را کـه از ترکیب ١۵۰۰ ریشـه با ۲۵۰ پیشوند بـه دست آمده هست با ۶۰۰ پسوند نیز ترکیب کنیم، تعداد واژه‌هایی کـه به دست مـی‌آید، مـی‌شود ۲۲۵۰۰۰۰۰۰ = ۶۰۰ × ٣۷۵۰۰۰ (دویست و بیست و پنج مـیلیون). و در این جا حتما واژه‌هایی را نیز کـه از ترکیب ریشـه با پسوند‌های تنـها بـه دست مـی‌آید حساب کرد کـه مـی‌شود ۹۰۰۰۰۰ = ۶۰۰× ١۵۰۰ (نـهصد هزار). بعد جمع واژه‌هایی کـه فقط از ترکیب ریشـه‌ها با پیشوندها و پسوندها بـه دست مـی‌آید، مـی‌شود: ۲۲۶۲۷۵۰۰۰= ۹۰۰۰۰۰ + ٣۷۵۰۰۰ + ۲۲۵۰۰۰۰۰۰ یعنی دویست و بیست و شش مـیلیون و دویست و هفتاد و پنج هزار واژه. و ما درون این محاسبه فقط ترکیب ریشـه‌ها را با پیشوندها و پسوندها درون نظر گرفتیم، آن هم فقط با یکی از تلفظ‌های هر ریشـه. ولی ترکیب‌های دیگری نیز هست مثل ترکیب اسم با فعل (مانند: پیـاده‌رو) و اسم با اسم (مانند: خِرَدپیشـه) و اسم با صفت (مانند: روشن‌دل) و فعل با فعل (مانند: گفتگو) و ترکیب‌های بسیـار دیگر. لذا اگر همـه ی ترکیب‌های ممکن را درون زبان‌های هندو اروپایی بخواهیم بـه شمار آوریم، تعداد واژه‌هایی کـه ممکن هست وجود داشته باشد، مرز معینی ندارد و نکته قابل توجه این هست که به منظور فهمـیدن این مـیلیون‌ها واژه نیز فقط نیـاز بـه فراگرفتن ١۵۰۰ ریشـه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند داریم، درون صورتی کـه دیدیم کـه در یک زبان سامـی مانند عربی به منظور فهمـیدن تنـها  دو مـیلیون واژه حتما دست‌کم ۲۵۰۰۰ ریشـه را از برداشت و قواعد پیچیده صرف افعال و اشتقاق را نیز فراگرفت و در نظر داشت.

    اساس توانایی زبان‌های هندو اروپایی درون یـافتن واژه‌های علمـی و نیز بیـان معانی همان هست که شرح داده شد. زبان فارسی یکی از زبان‌های هندو اروپایی هست و دارای همان ریشـه‌ها و همان پیشوندها و پسوندها مـی باشد. تلفظ حروف درون زبان‌های مختلف هندو اروپایی متفاوت هست ولی این تفاوت‌ها طبق روال معینی پیدا شده است. همان توانایی‌ای کـه در هر زبان هندو اروپایی، مانند یونانی، لاتین، آلمانی، فرانسه و انگلیسی وجود دارد، درون زبان فارسی هم وجود دارد. روش علمـی واژه سازی درون این زبان‌ها اکنون مطالعه شده و آماده گردیده هست و به منظور زبان فارسی بـه دلایلی کـه گفته شد بـه کار بردن آن‌ها بسیـار ساده مـی باشد. یعنی به منظور برگزیدن یک واژه ی نو درون زبان فارسی فقط حتما واژه‌ای را کـه در یکی از شاخه‌های زبان‌های هندو اروپایی وجود دارد با شاخه ی  فارسی آن مقایسه کنیم و با آن هم‌آهنگ سازیم.

     

    از ماهنامـه ی  « طلایـه »،  ١٣۷۴

     

     

    + نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 




    [شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 11 Aug 2018 11:03:00 +0000



    شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان

    خبرنامـه مجذوبان نور - شماره بیستم - مـهرماه ۱۳۹۱ by ...

    Follow

    خبرنامـه مجذوبان نور - شماره بیستم - مـهرماه ۱۳۹۱  

    خبرنامـه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور درون زمـینـه حقوق بشر،علوم انسانی و علوم اجتماعی سال اول / مـهرماه ۱۳۹۱

    خبرنامـه مجذوبان نور - شماره بیستم - مـهرماه ۱۳۹۱  

    خبرنامـه خبری،تحلیلی،فرهنگی مجذوبان نور درون زمـینـه حقوق بشر،علوم انسانی و علوم اجتماعی سال اول / مـهرماه ۱۳۹۱

    Advertisement

    . شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان . شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان : شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان ، شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان




    [شمیدن صدای عجیب در اسمان اصفهان]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 25 May 2018 08:11:00 +0000



    تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
    هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
    در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
    i.video.ir@gmail.com