تو چیز بری هی مست مست

تو چیز بری هی مست مست دانلود آهنگ هندی تو چیز بریـهه مست مست + متن و ترجمـه ... | دانلود آهنگ هندی مست مست تو - funiaa.ir | مست مـی تو من on Instagram - mulpix.com | دانلود اهنگ های بچ از پارسالیپ (اهنگ hi bich فارسی) | گنجور » سعدی » دیوان اشعار » غزلیـات » غزل ۱۸ |

تو چیز بری هی مست مست

دانلود آهنگ هندی تو چیز بریـهه مست مست + متن و ترجمـه ...

آهنگ هندی تو چیز بریـهه مست مست
یک ترانـه شاد و زیبا به منظور و دنس هندی با کیفیت بالا و لینک مستقیم

متن این ترانـه:
pa ni sa…

kaliyon jaisa husn jo paaya
har adaa mein noor hai aaya
saat mare aur, sathattar ghaayal,
blame doon rab ko kyun aisa banaaya?

از لحظه ای کـه من زیبارویی مثل گل ، تو چیز بری هی مست مست گلها
یک نوری درون جزء بـه جزعم روشن شد
هفت نفر مردند و ۷۷ نفر زخمـی شدند
مـیتونم از خدا شکایت کنم کـه چرا مرا آفرید

tera jis se paR gaya paala
achchhe ko ghalat kar Daala
tera.. تو چیز بری هی مست مست nahi tera koi dosh dosh
tera husn hi zabardast-dast
tu cheez baRi hai mast-mast
tu cheez baRi hai mast
tu cheez baRi hai mast-mast
main cheez baRi hoon mast

هرکسی کـه باتو معامله کند
تو از خوب بـه بد تبدیل مـیشوی
ولی تقصیر تو نیست
زیبایی تو خیلی وحشی است
تو یک شی فوق العاده ای
تو محشری
منم فوق العادم

آهنگ هندی تو چیز بریـهه مست مست

جست و جو:
آهنگ هندی چیز بریـهه مست مست تو
اهنگ هندی تو چیز بری هه مست مست
اهنگ هندی چیز بریـهه مست مست
اهنگ هندی مست مست تو
اهنگ چیز بریـهه مست مست تو
اهنگ هندی چیز بریـه مست
اهنگ هندی چیزی بری هی مست مست
تو چیز بری هی مست مست

بخش دانلود:

Tu Cheez Badi Hai Mast

Download دانلود این آهنگ (برای دانلود کلیک کنید)

. تو چیز بری هی مست مست : تو چیز بری هی مست مست




[تو چیز بری هی مست مست]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 27 Jul 2018 05:30:00 +0000



تو چیز بری هی مست مست

دانلود آهنگ هندی مست مست تو - funiaa.ir

  • کاردستی خروس به منظور بچه ها

    آموزش ساخت خروس کاغذی کلاه جشن بچه ها به منظور نوروز 97 سال آموزش کاردستی با کاغذ خروس به منظور کودکان آموزش ساخت خروس کاغذی کلاه جشن بچه ها برای...

  • متن انگلیسی درون مورد شـهر شیراز

    متن نمایشنامـه دهه فجر نقاشی صله رحم انشا انگلیسی درون مورد شیراز دانلود پاورپوینت درون مورد شیراز 56 اسلاید رایگان پرشین فایلز انگلیسی در...

  • تکليف نيروهاي پيش دبستان بازمانده از استخدام

    نقاشی صله رحم الگوی ساخت استوانـه تریلر witch دوبله فارسی چوب نی داخل گلدان دانلود شمـیم یـاس 97 طرح سرامـیک دور حال بانک الگوی نمدی...

  • فیلم شمبل وشاهی قسمت آخر

    تصویر برداری بخش دوم مجموعه تلویزیونی شمبل و شاهی درون متن نمایشنامـه دهه فجر تریلر witch دوبله فارسی کانال تلگرام سعید شاهی بانک الگوی...

  • معنی بال درون بال پرستوها کتاب پنجم

    دانلود شمـیم یـاس 97 متن نمایشنامـه دهه فجر الگوی ساخت استوانـه چوب نی داخل گلدان نقاشی صله رحم بانک الگوی نمدی نقاشی کودکان درون خصوص اسیب...

  • شبکه colors tv

    Full List of Colors Tv Serials and Schedule TRP Rating Opinions on colors tv Colors Channel Live Streaming Online Colors Tv Live Auto...

  • دانلودتلگرام غیررسمـی

    اموزش بافت سیر با قلاب سید محمود علوی نیـا درست توپ نمدی عرض خیر مقدم بـه مدعوین نفرات برتر تخصص پزشکی اگر من جای یک کتاب بودم موبوگرام...

  • تصاویر سبزه تخم شربتی

    فکت گرافی جایگاه تخم شربتی درون زندگی سالم رنگی رنگی رفع تشنگی درون ماه رمضان با تخم شربتی تخم ریحان نماگویـا آموزش کاشت سبزه دورنگ عید درون کمترین...

  • مدل های کفش چراغدار ال ای دی بچه گانـه

    فروشگاه اینترنتی سیتی راز کتونی کفش ال ای دی led امروزی ترین کفش های LED اسپرت بچگانـه کتونی کفش ال ای دی led فروشگاه خرید اینترنتی و پستی...

  • نقاشی حاشیـه گل

    پیش دبستانی سه ستاره فرشته ها نقاشی آموزش تجربه های آموزشی قرآنی نقاشی حاشیـه گل نقاشی گل و زیباترین نقاشی ها از انواع گل های زیبا + تصاویر...

  • لباس عقد کنان

    لباس عقد کنان آلبوم مانتو عقد محضری مدل لباس پوشیده مجلسی چی و چه عهای دیدنی مراسم عقد فرزاد حسنی و آزاده نامداری دو مجری مدل لباس...

  • تصاویرجنین

    هفته دهم بارداری فوتبال زنده اندروید پی دی اف کتاب قران نـهم با جواب نحوه ساخت اتر بیـهوشی فیلم اینـه بغل تماشا نیک طیز اطفال طرز تهیـه...

  • شعر درباره دشمن

    مجموعه 5 شعر درباره برادر بسیـار زیبا و دوست داشتنی نیستان زیباترین شعرهای فردوسی درون مورد علم و دانش ایران ایبنا نظر حداد عادل درباره حذف...

  • جویین درون تلگرام بـه چه معناست

    هک گوشی افراد آموزش کامل ترفندها و رازهای مخفی برنامـه لاین LINE فوتبال زنده اندروید کانال تلگرام کدینگ 504 سونت اینفو دروس رشته عکاسی در...

  • عضویت درون گروه تلگرام رفاقت

    عضویت درون گروه تلگرام جدیدترین گروه های تلگرام 97+کلوپ تفریحی تلگرام 97 عضویت درون گروه تلگرام آشپزی سایت قیمت ها عضویت درون کانال اختلالات...

  • سامانـه مدیریت آموزش کوتاه مدت ضمن خدمت فرهنگیـان

    سایت آموزش پرورش ضمن خدمت 98 آموزش پیش دبستانی که تا ششم ابتدایی مجتمع آموزشی و پرورشی عاشقان ولایت سامانـه جامع مدیریت صدای مشاوران نمونـه...

  • موبو گرام به منظور اندروید 2 3 6

    دانلود بازی رمز آلود Elder Sign Omens 1 3 6 به منظور اندروید نرم افزار whatsapp به منظور اندروید 2 3 6 فایل سورس دانلود بازی کاکتوس باز 3 2 برای...

  • مدل تاج مو بغل سر

    مدل تاج کافه مد مدل تاج سر عروس کافه مد مدل تاج سر مدل های جدید تاج سر زیبا و ظریف انـه زیباترین مدل تاج تل و گل سر انـه 2018 97...

  • چالش سوالی

    هشتگ اسکرین شات چالش سوالی زندگی چالش 20 سوالی من ali asghar barca طرفداری چالش 20 سوالی من MasterAminH طرفداری با این تست هوش ذهن خود...

  • پودریخ چیست

    تراریوم ریمـیا نگین ظفر مرکز تخصصی تراریوم گل گیـاه تزئینی و بخور مانتو بلند پشت پیلی دار کار درون منزل با نمد نقاشی از امانتداری تم...

  • جلسه شورای عالی کاردست مزدکارگران درسال97 د

    تم لباس زرد مشکی دو بسته همزمان اینترنت ایرانسل صور جماع نقاشی از امانتداری تراریوم ریمـیا نگین ظفر مرکز تخصصی تراریوم گل گیـاه تزئینی و...

  • اویز اپن

    جدیدترین مدلهای آویز کریستالی اپن آشپزخانـه پرده شیکترین مدلهای آویز کریستالی اپن آشپزخانـه عکسهای زیباترین مدلهای آویز کریستالی اپن آشپزخانـه...

  • غذاهای دستپخت

    طعم خوش غذاهای آذربایجان ناهار مـهمان ما تبریزی ها باشید غذاهای دریـایی به منظور دوستانم لیست غذاهای برنامـه دستپخت جشنواره غذاهای سنتی ایرانی در...

  • . تو چیز بری هی مست مست . تو چیز بری هی مست مست : تو چیز بری هی مست مست ، تو چیز بری هی مست مست




    [تو چیز بری هی مست مست]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 04 Jun 2018 03:49:00 +0000



    تو چیز بری هی مست مست

    مست مـی تو من on Instagram - mulpix.com

    مست مـی تو من on Instagram

    Unique profiles

    90

    Most used tags

    Total likes

    0

    Top locations

    Tabriz, Iran, جنـه اسوكا جويس, Tehran, Iran

    Average media age

    416.4 days

    to ratio

    8.1

    Media Removed

    #داستان #به_لیمو #قسمت_چهارم این روز ها حتی زن و شوهر ها هم دیگه از دلِ هم خبر ندارند.به قول شما یک ماسماسک تو دستشونـه و حرف دلشون رو تو همون گوشی ها بـه هم مـی گن.حالا این حرف ها چه از غم باشـه و چه از شادی،خلاصه مشتی آدم دروغین واسه خودشیرینی واسه هم پیغوم مـی زارند.آدم ها خیلی خنده دار شدن  نقد رو گرفته ... تو چیز بری هی مست مست #داستان
    #به_لیمو
    #قسمت_چهارم

    این روز ها حتی زن و شوهر ها هم دیگه از دلِ هم خبر ندارند.به قول شما یک ماسماسک تو دستشونـه و حرف دلشون رو تو همون گوشی ها بـه هم مـی گن.حالا این حرف ها چه از غم باشـه و چه از شادی،خلاصه مشتی آدم دروغین واسه خودشیرینی واسه هم پیغوم مـی زارند.آدم ها خیلی خنده دار شدن  نقد رو گرفته و نسیـه رو چسبیدن.دیگه نـه از حوض خبریـه تو خونـه ها و نـه از نیمرخ اصغر آقاها و نازخاتون ها روی زلالی آب حوض.تواین حال و هوا،همـه از هم عمـی گیرند و مـی ذارند یک جاهایی کـه مثلا بگن ما عاشق هم هستیم .اما دیگه کیـه کـه مثل نازخاتون با روح اصغر آقاش زندگی کنـه .الان شب کـه بخوابی ،صبح بلند بشی،مـی بینی یکهو زنت یـا شوهرت رفته.بعدش کـه بپرسی ،مـی گه دیگه دلم با تونیست ،قلبم خالیـه.الان دیگه همش جدایی...جدایی...جدایی...نمـی دونی چه خبره ... تو چیز بری هی مست مست دیگه تودل هیچی مـهرو محبت نیست.دیگهی با بوی شکوفه های لیمومست نمـی شـه وعاشقی نمـی کنـه.الان همـه روح ها خشک و مثل بیـابونـه.با بوی چیزی مثل پول مست مـی شن.
    من دوست داشتم از نسل نازخاتون باشم و همدم و همسری داشته باشم مثل اصغر آقا،که هر جا حتی وقتی نازخاتون ش هم نبود،به لیمو رو از دست هری کـه مـی گرفت،مـی گفت :نازخاتون اینجاست.
    من دلم از این عشق ها مـی خواد.
    سرم رو گذاشتم رو پاهاش،دست روی سرم کشید و گفت:((م،این درخت رو مـی بینی؟
    .
    .
    .
    #نویسنده.. #راحل_ظ .
    📷@fa__ti__ma__71__ .
    .
    #عشق_الهی #خدا #نازخاتون #به_لیمو #داستان #گلها #رهایی #پروانـه #_بزرگ #لیمو #بوشـهر #بوشـهریـا #کتابخوانی #خلاقیت #هنر #داستانویسی #داستان_ما_در_زمـین

    Read more

    Media Removed

    وقتی حوصله هیچی رو نداری خواننده مورد علاقه ات آمده توشـهرت شیراز تو بی خبر از همـه جا سرکار هستیو کاکای بزرگت با بلیط کنسرت همایی مـیاد دنبالت مـهمانت مـیکنـه واسه رقم زدن یـه شبی کـه ده سال منتظرش هستی دیشب تو باغ عفیف آباد یـاد تک تک دوستان گلم بودم جای همگی خالی بود.مرسی از حمـیدشیرازی کاکای بزرگم. پروازهمای درون ... وقتی حوصله هیچی رو نداری خواننده مورد علاقه ات آمده توشـهرت شیراز تو بی خبر از همـه جا سرکار هستیو کاکای بزرگت با بلیط کنسرت همایی مـیاد دنبالت مـهمانت مـیکنـه واسه رقم زدن یـه شبی کـه ده سال منتظرش هستی دیشب تو باغ عفیف آباد یـاد تک تک دوستان گلم بودم جای همگی خالی بود.مرسی از حمـیدشیرازی کاکای بزرگم.
    پروازهمای
    در شب گیسوان تو
    مست بـه خواب مـی روم
    مست بـه خواب این رهِ
    پر خم و تاب مـی روم

    بوی تو مـی کشد مرا
    سوی تو مـی کشد مرا
    ای کـه تو سوی خویش و من
    سوی سراب مـی روم

    هر شب از آرزوی تو
    در تب ماه روی تو
    در خم و تاب موی تو
    مست و خراب مـی روم

    Read more

    Advertisement

    ﷽ . . . ادب كنـيم و به خيرُ الوَرا سلام كنيم بعد از نبي بـه شـه لافتيٰ سلام كنيم بيا بـه حضـرت خيرُالنّسا سلام كنيم بـه ماهِ نيــمـه ي ماهِ خُـدا سلام كنيم (سلام حضرت دلبر، تو چیز بری هی مست مست سلام قرص قـمر) سـلام عُصاره ي نـابِ مُحمّد و حيدر . ســلام اي ثـمـرِ كوثـرِ خُـداي علي سـلام اي جَـلَـواتِ خـدانماي علي ...
    .
    .
    .

    ادب كنـيم و به خيرُ الوَرا سلام كنيم
    پس از نبي بـه شـه لافتيٰ سلام كنيم
    بيا بـه حضـرت خيرُالنّسا سلام كنيم
    به ماهِ نيــمـه ي ماهِ خُـدا سلام كنيم
    (سلام حضرت دلبر، سلام قرص قـمر)
    سـلام عُصاره ي نـابِ مُحمّد و حيدر
    .

    ســلام اي ثـمـرِ كوثـرِ خُـداي علي
    سـلام اي جَـلَـواتِ خـدانماي علي
    سلام ، پاسخِ شيـرينِ ربّـناي علي
    تو آمدي بـه زمين که تا كه پا بـه پاي علي

    به دادِ اين همـه بيچاره ي گدا برسي
    شبيه يك پـدر مـهـربان بـه ما برسي

    چه قدر فاطمـه خوشحال شد از آمدنت
    مدينـه ي كعبه ي آمال شــد از آمدنت
    دعا چه قــدْر سبكـبال شـد از آمدنـت
    سپيدْبخت و خوش اقبال شد از آمدنت

    پُر از تب تو و مستيِ بي حساب شديم
    نـه اربعين، شب نيمـه ، ِ ناب شديم

    خوش آمدي بـه زمين،با دَمِ پيمبري ات
    خوش آمدي بـه زمين،با وقارِ مادري ات
    خوش آمدي بـه زمين،با شُكوه حيدري ات
    شبِ ظُـهور تو ، ماييم و ذرّه پروري ات

    نشسته ايم همـه با تو هم سُخـن هستيم
    دم سحر شـده و مستِ "ياحسن" هستيم

    چه قدر طعمسُرخ تو چشيدني است
    چه قدر نازِ مليحانـه ات كشيدني است
    جمال ماه تو اي حُسن محض ديدني است
    به نقد جان گران عشق تو خريدني است

    سُخن بـه وصف تو هرگز بـه انتها نرسـد
    (به حُسنِ خُلق و وفا كس بـه يار ما نرسد)

    چه قدر درون رمضان،گفتن از تو مي چسبد
    چه قدر وقت اذان ، گفتن از تو مي چسبد
    چه قدر با هيجان گفتن از تو مي چسبد
    و درون قُصـورِ جنان، گفتن از تو مي چسبد

    چرا كه گفته نـبي : تو چیز بری هی مست مست سيّـد الشّـبابي تو
    كه چـشـمْ روشنيِ مُـوْقفِ حسابي تو

    از آفتابِ جهـانْ تاب ، آفتاب تري
    تو از تمـام قبيله ، نـبي مآب تري
    تو صاحب كرم و لطف بي حساب تري
    تو از همـه ، بـه جلالت ابوتراب تري

    اگر تو جلوه كُني آن چنان كه مي بايد
    خـروش (يا حَسن) از هر كنـاره مي آيد

    تـبسّم تو ، تمـنّاي هر چه آيينـه سـت
    تويي طبيبِ دل هر كسي كه غمگين است
    صـداي گـرم تو تسكين دردِ سنگين است
    فداي لهجه ي قرآني ات كه شيرين است

    عجيب نيست كه درون كوچه راه بندان است
    حسن نشسته و مشغول ختم قرآن است

    طلب كنم ز خُدا رزقِ خود"به نامِ حَسن"
    كه سُفره ي دوجهان هست بارِ عامِ حسن
    چرا بـه سجده نيفتم بـه احترامِ حسن ؟
    (حسن امام من هست و منم غلامِِ حَسن)

    كريم آل مُحمّد ، بـه روز رسـتـاخيز
    (به جُز ولاي توأم نيست هيچ دستاويز)

    ولادت با سعادت امام حسن مجتبی علیـهم السلام را خدمت شما عزیزان تبریك و شادباش عرض مـی‌کنم .
    ‎ #ياعلي
    ‎ #حاج_محمد_رضا_طاهری
    ‎ #محمد_رضا_طاهری
    ‎ #طاهری ‎

    Read more
    چند یـاد چمن و حسرت پرواز کنم بشکنم این قفس و بال و پری باز کنم بس بهار آمد و پروانـه و گل مست شدند من هنوز آرزوی فرصت پرواز کنم خار حسرت زندم زخمـه بـه تار دل ریش چون هوای گل و مرغان هم آواز کنم بلبلم ، لیک چو گل عهد ببندد با زاغ من دگر با چه دلیبه سخن باز کنم سرم ای ماه بـه دامان نوازش بگذار که تا در آغوش تو ... چند یـاد چمن و حسرت پرواز کنم
    بشکنم این قفس و بال و پری باز کنم
    بس بهار آمد و پروانـه و گل مست شدند
    من هنوز آرزوی فرصت پرواز کنم
    خار حسرت زندم زخمـه بـه تار دل ریش
    چون هوای گل و مرغان هم آواز کنم
    بلبلم ، لیک چو گل عهد ببندد با زاغ
    من دگر با چه دلیبه سخن باز کنم
    سرم ای ماه بـه دامان نوازش بگذار
    تا درون آغوش تو سوز غزلی ساز کنم
    به نوایم برسان زانشیرین کـه چو نی
    شکوه های شب هجران تو آغاز کنم
    با دم عیسوی ام گر بنوازی چون نای
    از دل مرده بر آرم دم و اعجاز کنم
    بوسه مـی خواستم از آن مـه و خوش مـی خندید
    که نیـازت بدهم آخر ، اگر ناز کنم
    سایـه خون شد دلم از بس کـه نشستم خاموش
    خیز که تا قصه ی آن سرو سرافراز کنم

    #هوشنگ_ابتهاج
    #ابتهاج
    #سایـه
    #پرواز
    #سه_تار

    Read more

    Media Removed

    . کاک خسرو من یک پسرک اوگاندایی ام روی تنم برگ گذاشته اند شلاق مـی زنند بـه پاهایم که تا بم آنقدر کـه از حال بروم بعد برگ ها را از تنم مـی کنند - چه مـی کند عرق یک پسر سیـاه با برگ شاهدانـه؟ - مـی گویند آدمـی را بـه فراموشی مـی برد فراموشی کاک خسرو همـه مـی خواهند فراموش کنند. کاک خسرو من یک ک ابوریجینالم* پدر ... .
    کاک خسرو
    من یک پسرک اوگاندایی ام
    روی تنم برگ گذاشته اند
    شلاق مـی زنند بـه پاهایم
    تا بم
    آنقدر کـه از حال بروم
    بعد
    برگ ها را از تنم مـی کنند
    - چه مـی کند عرق یک پسر سیـاه با برگ شاهدانـه؟
    - مـی گویند آدمـی را بـه فراموشی مـی برد
    فراموشی
    کاک خسرو همـه مـی خواهند فراموش کنند.
    کاک خسرو
    من یک ک ابوریجینالم*
    پدر یـاغی ام را بستند بـه دو اسب سپید
    و تنش را از هم گشودند
    طبق قانون، مرا از مادرم گرفتند
    وبه یک خانواده سفید سپردند
    پدرخانواده سفید
    هر شب بـه سراغم مـی آمد
    و دکمـه های های سیـاهم را باز مـی کرد.
    کاکا خسرو
    من رودخانـه "قویق" هستم*
    تا همـین دیروز
    ماهیـان ِ جوان، ِ تنشان را با من مـی گفتند
    اما حالا تلخم
    و ماهیـانی ساکت را از آنسوی "حلب" بـه اینجا مـی آورم
    ماهیـانی دست بسته
    چشم بسته
    با حفره ای عمـیق بر پیشانی.
    کاک خسرو
    روی تی شرتم بزرگ نوشتم
    "1948"
    من بازمانده سال نکبتم
    فلسطینم من.*
    کاک خسرو
    تو کردی
    من هزاره ام
    ما برادران تنی یکدیگریم
    که قرنـها همدیگر را گم کرده بودیم
    تا امشب
    در خانـه کوچک تو در" سلیمانیـه"
    و این عرق ِ روسی کـه ما را چنین گرم کرده است
    تا زبان هم را بفهمـیم
    کاک خسرو، کاک خسرو
    چرا یک بطری عرق ِ روسی ما را بـه هم برساند؟

    کاک خسرو
    همـین لحظه کـه من و تو غرق ِ عیشیم
    دریـاها حرکت مـی کنند
    کوهها حرکت مـی کنند
    از مرزی مـی گذرند
    و وارد مرز دیگری مـی شوند
    دور نیست آن صبح کـه از خواب برخیزیم
    همـه جا را آب گرفته باشد
    لباسهای بازماندگان "آشویتس" روی جالباسی،
    لچکهای آن چهل چشم بادامـی روی طناب حویلی،*
    و گوش کوچک ونگوگ درون سینک آشپزخانـه باشد
    زمـین بیرون بریزد همـه ی آنچه درون خود پنـهان داشته
    شناور شود همـه ی رازها
    تلخی عشق ویرجینیـاوولف
    تنـهایی غمگین هیتلر
    تن ِ زخمـی بن لادن
    و تو بـه چشمـهاش ببینی
    - چه چشمـهای زیبا و معصومـی...

    کاک خسرو
    دنیـا غمگینم مـی کند
    بر آمدن آقتاب
    چرخیدن آدمـها دور مربعی توخالی
    صدای ناقوس ها
    صدای پدرم
    و صدای ک زیبا کـه خبرهای جنگ را مـی خواند.
    کاک خسرو درون همـین چند دقیقه خواندن این شعر
    در رواندا چند پسر جوان را از پله های مرگ بالا مـی برند؟
    در قندهار، چند قومندان ِ سابق و نماینده پارلمان ِحالا، از بستر کودکی لاغر مـی خیزد؟
    چند زن بغدادی از گورستان بـه خانـه باز مـی گردد؟
    - خانـه؟
    خانـه تسلی احمقانـه ای است
    هیچ کجا خانـه نیست
    و هیچ شـهید نمـی شوند
    همـه مـی مـیرند
    و مـی پوسند
    مثل همـین پنچ هزار استخوان کـه در گورستان "حلبچه" پوسیده اند
    آنـها فقط بوی موز و سیب و سیر را شنیدند
    و مست شدند
    بوی واقعی مـیوه ها، آدمـی زاد را مـی کشد.

    ادامـه درون کامنت اول 👇

    Read more

    Media Removed

    . بوی باران بوی سبزه بوی خاک شاخه های شسته باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس باد نغمـه شوق پرستو های شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک مـی رسد اینک بهار خوش بـه حال روزگار خوش بـه حال چشمـه ها و دشت ها خوش بـه حال دانـه ها و سبزه ها خوش بـه حال غنچه های نیمـه باز خوش بـه حال ... .
    بوی باران بوی سبزه بوی خاک
    شاخه های شسته باران خورده پاک
    آسمان آبی و ابر سپید
    برگهای سبز بید
    عطر نرگس باد
    نغمـه شوق پرستو های شاد
    خلوت گرم کبوترهای مست
    نرم نرمک مـی رسد اینک بهار
    خوش بـه حال روزگار
    خوش بـه حال چشمـه ها و دشت ها
    خوش بـه حال دانـه ها و سبزه ها
    خوش بـه حال غنچه های نیمـه باز
    خوش بـه حال مـیخک کـه مـی خندد بـه ناز
    خوش بـه حال جام لبریز از
    خوش بـه حال آفتاب
    ای دل من گرچه درون این روزگار
    جامـه رنگین نمـی پوشی بـه کام
    باده رنگین نمـی نوشی ز جام
    نقل و سبزه درون مـیان سفره نیست
    جامت از آن مـی کـه مـی حتما تهی است
    ای دریغ از تو اگر چون گل نی با نسیم
    ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
    ای دریغ از ما اگر کامـی نگیریم از بهار
    گر نکویی شیشـه غم را بـه سنگ
    هفت رنگش مـیشود هفتاد رنگ
    دوستان عزیز 
    #هر_روزتان_نوروز
    #نوروزتان_پیروز
    پ. ن
    حاکمان حقیر ملتشان را تحقیر مـی کنند
    و حاکمان رشید، باعث عزت ملتشان مـی شوند...

    Read more

    Advertisement

    Media Removed

    الهی بـه مستان...الهی بـه مستان جام شـهود بـه عقل آفرینان...به عقل آفرینان بزم وجود بـه آنان که...به آنان کـه بی باده . مست آمدند ننوشیده مـی . مـی پرست آمدند دلم مجمر آتش تور کن . گلم ساقر آب انگور کن بـه ساقرکشان ازل . بـه مـیخوارگان مـی لمـیزل بـه عشقی کـه شد از ازل آشکار . بـه حسنی کـه شد عشق را پرده دار دلم ... الهی بـه مستان...الهی بـه مستان جام شـهود
    به عقل آفرینان...به عقل آفرینان بزم وجود
    به آنان که...به آنان کـه بی باده . مست آمدند
    ننوشیده مـی . مـی پرست آمدند
    دلم مجمر آتش تور کن . گلم ساقر آب انگور کن
    به ساقرکشان ازل . بـه مـیخوارگان مـی لمـیزل
    به عشقی کـه شد از ازل آشکار . بـه حسنی کـه شد عشق را پرده دار
    دلم مجمر آتش تور کن . گلم ساقر آب انگور کن
    در این حال مستی صفا کردم
    تو را ای خدا من صدا کردم
    از این روزگاری کـه من دیده ام
    چه شبها خدایـا خدا کردم
    نـهادم سر سجده بر خاکت
    به درگاهت امشب دعا کردم
    شرار عمر فانی من . طلوع جاودان تویی تو
    نشان ناتوانی من . توان بی نشان تویی تو
    تو شور عشقم داده ای . مرا تو رسوا کرده ای
    به کوی اهل دل مرا . تو مست و شیدا کرده ای
    کجا روم کـه چاره ساز . ای خدا تویی
    نیـاز هر چه بی نیـار . ای خدا تویی

    Read more

    «آدینـه» ‎مـی گدازد ‌ی من ‎‌ام آیینـه‌ی من ‎پس کجا جویم تو را ‎من کـه سرتاسر خموشم ‎مست‌بی اندازه نوشم ‎پس کجا جویم تو را ‎پس کجا جویم تو را ‎من کـه شیدا شدنم ‎محو پیدا شدنم ‎عابری گم شده ‎در کوی رها شدنم ‎فارغ و دل زده ام ‎قید حاصل زده ام ‎نغمـه ای براین ‎شوق صدا شدنم ‎من بـه خوابی ... «آدینـه»
    ‎مـی گدازد ‌ی من
    ‎‌ام آیینـه‌ی من
    ‎پس کجا جویم تو را
    ‎من کـه سرتاسر خموشم
    ‎مست‌بی اندازه نوشم
    ‎پس کجا جویم تو را
    ‎پس کجا جویم تو را
    ‎من کـه شیدا شدنم
    ‎محو پیدا شدنم
    ‎عابری گم شده
    ‎در کوی رها شدنم
    ‎فارغ و دل زده ام
    ‎قید حاصل زده ام
    ‎نغمـه ای براین
    ‎شوق صدا شدنم
    ‎من بـه خوابی کـه آدینـه دیدم
    ‎شاعری مرده درون دیدم
    .
    .
    ممنونیم از دوستانی کـه برای تهیـه این کار کنارمون بودن
    @arashpakzad
    @navidzomorrodi
    @payamghorbani
    @maryam.vahidzadeh
    @hanifparandeh
    @zibanece
    @rahastunt
    #چارتار
    #chaartaar
    #آدینـه

    Read more

    Advertisement

    Media Removed

    #یـادداشت‌هایی_که_هیچ_وقت_منتشر_نشد #قسمت_هفتم اختراع عطر از اولش هم احمقانـه‌ترین ابداع بشر بود؛ درست بعد از این اتفاق زجر کشیدن وارد دوره جدیدی شد؛ من مالیخولیـا داشتم و دکتر بوی عطر تو رو تجویز کرده بود؛ هفته‌ای یک بار بـه همون عطرفروشی خیـابون جمـهوری سر مـی‌زدم و دو شیشـه ایفوریـا مـی‌گرفتم ... #یـادداشت‌هایی_که_هیچ_وقت_منتشر_نشد
    #قسمت_هفتم
    اختراع عطر از اولش هم احمقانـه‌ترین ابداع بشر بود؛ درست بعد از این اتفاق زجر کشیدن وارد دوره جدیدی شد؛ من مالیخولیـا داشتم و دکتر بوی عطر تو رو تجویز کرده بود؛ هفته‌ای یک بار بـه همون عطرفروشی خیـابون جمـهوری سر مـی‌زدم و دو شیشـه ایفوریـا مـی‌گرفتم و پیک‌پیک بـه خورد بالش مـی‌دادم. اصلا بـه نظر من زندگی بشر بـه دوره بعد و قبل از اختراع عطر تقسیم مـی‌شـه. آدم‌هایی کـه قبل از این بیگ‌بنگ عاطفی متولد شدن، هیچ وقت معنی خُرد شدن رو تجربه ن اما همـه ما حداقل به منظور یک بار هم کـه شده بوی عطر یک نفر تو خیـابون، یک عصر خوب پاییزی رو بـه یـه جهنم برامون تبدیل کرده. یکدفعه کل روزایی کـه برای ثانیـه‌ بـه ثانیـه‌اش جنگیدی، تو یک لحظه جلو چشمات اومده و تا اومدی بـه خودت بیـای، یـه غریبه دست خاطراتت رو گرفته و از این طرف خیـابون ردش کرده و تو کوچک‌ترین اعتراضی نمـی‌تونستی بهش داشته باشی. اصلا مگه مـیشناسیش؟ خیلی بهش فکر کردم، بـه نظر من عطر تنـها بهونـه بود، به منظور بقای نسلی کـه احساس مـی‌کرد، عشق از رگ گردن بهش نزدیک‌تره اما که تا به خودش اومد دید کـه دیگه بوی هیچ عطری طعم مزخرف سیگارش رو عوض نمـی‌کنـه. شبی کـه فهمـیدم تمام پل‌های پشت سرم بـه یـه باتلاق تبدیل شده، انقدر سیگار کشیدم کـه بوی سیگار بـه خرد تک‌تک سلول‌های پیرهنی کـه دوست داشتی رفته بود. مردها انسان‌های ضعیفی هستند، تلفیق بوی سیگار با بوی یک عطر تند زنانـه کافیـه که تا شاهد یـه برادرکشی چشمـی باشیم. بـه هم لبخند مـی‌زنیم اما تو دلمون همـیدگه رو جروجار مـی‌کنیم. همـین بهونـه کوچیک کافیـه که تا چند ساعت مست رویـاپردازی با زنی بشیم کـه از وقتی چشمش بـه چشممون افتاد، چشم‌ارضایی تنـها کارمون شده بود. تو تنـها ی بودی کـه علاقه‌ای بـه عطر نداشتی؛ البته اگه من هم جای تو بودم همـین کار رو مـی‌کردم. ایفوریـا شبیـه‌ترین عطر فیک موهات بود. تنـها دلخوشی زندگیم این بود کـه وقتی شبا روی تخت غلت مـی‌خورم بوی عطرت بزنـه زیر دماغم که تا فرشته خواب از هر جایی کـه هست خودش رو بـه تو برسونـه بغلت کنم، انقدر تو بغلت بمونم که تا تو خواب خوابم ببره. تو خوب بلد بودی انتقام بگیری. ترکیب طعم تلخ سیگار، طعم شیرین رژلب رولون با طعم مزخرف اسپرسو به منظور من کافی بود که تا همـه چیز رو ببخشم که تا همـه چیز رو لو بدم که تا تسلیم بشم. البته بعضی وقت‌ها رولون جای خودش رو بـه لانکوم مـی‌داد و اونجا بود کـه بوی تک‌تک سلاح‌های کشتارمردی لانکوم پوست تنم رو مـی‌کند. مردها بی‌دفاع‌ترین موجودات خلقت درون برابر توطئه‌های زنانی هستند کـه خوب یـاد گرفتن بهترین سلاح به منظور انتقام، جا گذشتن نشونـه‌های کوچیکه. #شـهاب_دارابیـان

    Read more

    Media Removed

    . دزدیده چون جان مـی روی اندر مـیان جان من سرو خرامان منی ای رونق بستان من . چون مـی روی بی‌من مرو ای جان جان بی‌تن مرو وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من . هفت آسمان را بردرم وز هفت دریـا بگذرم چون دلبرانـه بنگری درون جان سرگردان من . که تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان ... .
    دزدیده چون جان مـی روی اندر مـیان جان من
    سرو خرامان منی ای رونق بستان من
    .
    چون مـی روی بی‌من مرو ای جان جان بی‌تن مرو
    وز چشم من بیرون مشو ای شعله تابان من
    .
    هفت آسمان را بردرم وز هفت دریـا بگذرم
    چون دلبرانـه بنگری درون جان سرگردان من
    .
    تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
    ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
    .
    بی‌پا و سر کردی مرا بی‌خواب و خور کردی مرا
    سرمست و خندان اندرآ ای یوسف کنعان من
    .
    از لطف تو چو جان شدم وز خویشتن پنـهان شدم
    ای هست تو پنـهان شده درون هستی پنـهان من
    .
    گل جامـه درون از دست تو ای چشم نرگس مست تو
    ای شاخ‌ها آبست تو ای باغ بی‌پایـان من
    .
    یک لحظه داغم مـی کشی یک دم بـه باغم مـی کشی
    پیش چراغم مـی کشی که تا وا شود چشمان من
    .
    ای جان پیش از جان‌ها وی کان پیش از کان‌ها
    ای آن پیش از آن‌ها ای آن من ای آن من
    .
    منزلگه ما خاک نی گر تن بریزد باک نی
    اندیشـه‌ام افلاک نی ای وصل تو کیوان من
    .
    مر اهل کشتی را لحد درون بحر باشد که تا ابد
    در آب حیوان مرگ کو ای بحر من عمان من
    .
    ای بوی تو درون آه من وی آه تو همراه من
    بر بوی شاهنشاه من شد رنگ و بو حیران من
    .
    جانم چو ذره درون هوا چون شد ز هر ثقلی جدا
    بی‌تو چرا باشد چرا ای اصل چار ارکان من
    .
    ای شـه صلاح الدین من ره دان من ره بین من
    ای فارغ از تمکین من ای برتر از امکان من
    .
    #مولانا
    .
    .
    Photo By @c_losc

    Read more
    الهی بـه مستان جام شـهود. بـه عقل آفرینان بزم وجود . بـه آنان کـه بی باده مست آمدند. ننوشیده مـی؛ مـی پرست آمدند. . بـه ساغر کشان ازل. بـه مـی خاندان مـی لم یزل . بـه عشقی کـه شد از .ازل آشکار . بـه حسنی کـه شد . عشق را پرده دار. دلم مجمل آتش تور کن. گَل ام ساغر آب انگور کن . . . دراین حال مستی صفا کرده ام تو ... الهی بـه مستان جام شـهود.
    به عقل آفرینان بزم وجود .
    به آنان کـه بی باده مست آمدند.
    ننوشیده مـی؛ مـی پرست آمدند.
    .
    به ساغر کشان ازل.
    به مـی خاندان مـی لم یزل .
    به عشقی کـه شد از .ازل آشکار .
    به حسنی کـه شد . عشق را پرده دار.
    دلم مجمل آتش تور کن.
    گَل ام ساغر آب انگور کن .
    .
    .
    دراین حال مستی صفا کرده ام
    تو را ای خدا من صدا کرده ام
    از این روزگاری کـه من دیده ام
    چه شبها خدایـا . خدا کرده ام
    نـهادم سر سجده بر خاکت
    به درون گاهت امشب دعا کرده ام .
    .

    شراره عمر فانی ام من .
    طلوع جاویدان تویی . تو
    نشان نا توانی ام من . توان بی نشان تویی تو .
    تو شور عشق ام داده ای . مرا تو رسوا کرده ایی
    به کوه ای عقل دل مرا . تو مست و شیدا کرده ایی .
    کجا روم کـه چاره ساز ای خدایـا تویی.
    نیـاز هرچه بی نیـاز ای خدایـا تویی.
    شب یلدا همـه عزیزانم خجسته ومبارک .

    Read more

    Media Removed

    ی خوردم از دستِ عزیزِ رفته از دستی، نمـی دانم چه نوشیدم کـه سیرم کرده از هستی، خودم مستُ، غزل مستُ، تمام واژه ها مستند، قلم شوریده ای امشب، عجب اُعجوبه ای هستی! بـه ساز من کـه مـی ی، قیـامت مـی کنی بـه به ... چه طوفانی بـه پا کردی، قلم شاید تو هم مستی؟!؟ زمـین مستُ، زمان مستُ، مخاطب مست شعرم شد بنازم ... ی خوردم از دستِ عزیزِ رفته از دستی،
    نمـی دانم چه نوشیدم
    که سیرم کرده از هستی،
    خودم مستُ، غزل مستُ، تمام واژه ها مستند،
    قلم شوریده ای امشب، عجب اُعجوبه ای هستی!
    به ساز من کـه مـی ی، قیـامت مـی کنی بـه به ...
    چه طوفانی بـه پا کردی، قلم شاید تو هم مستی؟!؟
    زمـین مستُ، زمان مستُ، مخاطب مست شعرم شد
    بنازم دلبریـهایت!
    قلم، الحق کـه تردستی.
    فلانی، فرق بسیـار است،
    مـیان مستی و مستی،
    عزیزم خوب دقت کن!
    به هر مستی نگو پستی،
    تظاهر مـی کنی اما،
    تو هم از دیدِ من مستی،
    اگر پاکیزه تر بودی،
    به شعرم دل نمـی بستی،
    خودم مستُ، غزل مستُ، تمام واژه ها مستند،
    مخاطب معصیت کردی!

    Read more

    Advertisement

    Media Removed

    بهشت را یـافته ام من درون نوازش های سحرگاهی کـه تو گیسوان مرا پیچ و تاب مـی دهی بهشت را یـافته ام من درون بوسه های گس ناشتا از لبانی کـه طعم گیلاس های تیر مـی دهند بهشت من اینجاست کنار تویی کـه دستانت کوشک طلایی من هست و چشمانت دنیـایی بـه نور و روشنی شاهزاده من اینگونـه کـه من تو را مـی سرایم خدا هم نمـی تواند بهشت ... بهشت را یـافته ام من
    در نوازش های سحرگاهی کـه تو
    گیسوان مرا پیچ و تاب مـی دهی
    بهشت را یـافته ام من
    در بوسه های گس ناشتا
    از لبانی کـه طعم گیلاس های تیر مـی دهند
    بهشت من اینجاست
    کنار تویی کـه دستانت کوشک طلایی من است
    و چشمانت دنیـایی بـه نور و روشنی
    شاهزاده من
    اینگونـه کـه من تو را مـی سرایم
    خدا هم نمـی تواند بهشت را درون کتاب های اسمانیش سراییده باشد
    آن گونـه بی پروا و مست
    در تیر رس نگاه مردمان
    خود را درون مـیان باز وانت خواهم افکند
    که تمام زنان شـهر انگشت سبابه شان را گاز بگیرند
    و آنگونـه تو را خواهم بوسید
    که هیچ مردی از تاریخ تصورش را نداشته باشد
    آری این گونـه من
    مست و بی پروا و عاشق پیشـه
    بی آنکه درون اثنای عشق ورزیم نگران سوختن پیـاز داغ های روی گاز باشم
    و بی آنکه درون حین عشق بـه لکه های عمـیق مانده روی
    فلان دیوار بیندیشم
    نداحبیبی

    Read more

    Media Removed

    . خون مـی‌جهد از گردنت با عشق و بی‌رحمـی درون من دراکولای غمگینی‌ست… مـی‌فهمـی؟! خون مـی‌خورم از آن کبودی‌ها کـه دیگر نیست درون مـی‌روم این خانـه را… هرچند کـه در نیست! عکسی افتاده‌ام درون حوض نقاشی محبوب من! گه مـی‌خوری مالی باشی گه مـی‌خوری با او بخندی توی مـهمانی مـی‌خواهمت بدجور و تو بدجور مـی‌دانی هذیـان ... .
    خون مـی‌جهد از گردنت با عشق و بی‌رحمـی
    در من دراکولای غمگینی‌ست… مـی‌فهمـی؟!
    خون مـی‌خورم از آن کبودی‌ها کـه دیگر نیست
    در مـی‌روم این خانـه را… هرچند کـه در نیست!
    عکسی افتاده‌ام درون حوض نقاشی
    محبوب من! گه مـی‌خوری مالی باشی
    گه مـی‌خوری با او بخندی توی مـهمانی
    مـی‌خواهمت بدجور و تو بدجور مـی‌دانی
    هذیـان گرفته بالشم بس کـه تبم بالاست
    این زوزه‌های آخرین نسل ِ دراکولاست
    از بین خواهد رفت امّا نـه بـه زودی‌ها!
    از گردن و آینده‌ات جای کبودی‌ها
    حل مـی‌شوم درون استکان قرص‌ها، درون سم
    محبوب من! خیلی از این کابوس مـی‌ترسم!
    زل مـی‌ با گریـه درون لیوان آبی که…
    حل مـی‌شوم توی سؤال بی جوابی که…
    مـی‌ترسم از این آسمان کـه تار خواهد شد
    از پنجره کـه عاقبت دیوار خواهد شد
    از دست‌های تو بـه دُور گردن این مرد
    که آخر قصّه طناب ِ دار خواهد شد!
    از خون تو پاشیده بر آینده‌ای نزدیک
    از عشق ما کـه سوژه‌ی اخبار خواهد شد!
    مـی‌چسبمت مثل ِسیگار درون مستی
    ثابت : هستم کـه من ثابت کنم: هستی
    سرگیجه دارم مثل کابوس زمـین خوردن
    روزی هزاران بار مردن! واقعا مردن!!
    بعد از تو الکل خورد من را… مست خوابیدم…
    بعد از تو با هر کـه بود و هست خوابیدم!
    بعد از توزخم‌هایم استخوان کردم
    با هر کـه مـی‌شد هر چه مـی‌شد امتحان کردم!
    خاموش کردم توی لیوانت خدایم را
    شب‌ها بغل کردم بـه تو همجنس‌هایم را
    رنگین کمان کوچکی بر روی انگشتم
    در اوّلین بوسه، خودم را و تو را کشتم
    هی گریـه مـی‌کردم بـه آن مردی کـه زن بودم
    شب‌ها دراکولای غمگینی کـه من بودم!
    و عشق، یک بیماری ِ بدخیم ِ روحی بود
    تنـهایی‌ام محکوم بـه گروهی بود
    سیگار با با طعم هماغوشی
    یعنی فراموشی… فراموشی… فراموشی…
    تنـهایی ِ درون جمع، درون تن‌های تنـهایی
    با گریـه و صابون و خون و تو، خودارضایی
    دلخسته از گنجشک‌ها و حوض نقاشی
    رنگ سفیدت را بـه روی بوم مـی‌پاشی!
    لیوان بعدی: قرص‌های حل شده درون سم
    باور از هیچ چی دیگر نمـی‌ترسم
    پشت ِ سیـاهی‌های دنیـامان سیـاهی بود
    معشوقه‌ام بودی و هستی و… نخواهی بود.
    Blut wirft den Hals mit Liebe und Brutalität
    Ich bin traurig in Dracula ... verstehst du?!
    Ich blute von diesen Prellungen, die nicht mehr sind
    Ich werde dieses Haus bekommen ... aber nicht drin!
    Ich habe ein paar Bilder vom Malerduo
    Meine Geliebte! Schande über jemanden
    Schreien Sie lachen über ihre Party
    Ich will dich schlecht und du weißt es schlecht
    Wahnvorstellungen sind mein Gesicht, meine Tabs sind hoch
    Dies ist das neueste Puzzle des Dracula
    Wird verschwinden, aber nicht bald!
    Vom Nacken und der Zukunft bis

    Read more

    Media Removed

    مصرع ناقص من کاش کـه کامل مـی شد شعر درون وصف تو از سوی تو نازل مـی شد شعر درون شأن تو شرمنده بـه همراهم نیست واژه درون دست من آنگونـه کـه مـی خواهم نیست من کـه حیران تو حیران توام مـی دانم نـه فقط من کـه در این دایره سرگردانم همـه ی عالم و آدم بـه تو مـی اندیشد شک ندارم کـه خدا هم بـه تو مـی اندیشد کعبه از راز جهان راز خدا ... مصرع ناقص من کاش کـه کامل مـی شد
    شعر درون وصف تو از سوی تو نازل مـی شد

    شعر درون شأن تو شرمنده بـه همراهم نیست
    واژه درون دست من آنگونـه کـه مـی خواهم نیست

    من کـه حیران تو حیران توام مـی دانم
    نـه فقط من کـه در این دایره سرگردانم

    همـه ی عالم و آدم بـه تو مـی اندیشد
    شک ندارم کـه خدا هم بـه تو مـی اندیشد

    کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
    راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است

    کعبه افتاده بـه پایت سر راهت سرمست «پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی درون دست»

    کعبه وقتی کـه در آغوش خودش یوسف دید
    خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید

    کعبه بر ی خود نام تو ای مرد نوشت
    قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت: «ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
    مست از خانـه برون تاخته ای یعنی چه»

    راز خلقت همـه پنـهان شده درون عین علی ست
    کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست

    روز و شب از تو قضا از تو قدر مـی گوید «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» مـی گوید  مـی رسد دست شکوه تو بـه سقف ملکوت
    ای کـه فتح ملکوت هست برای تو هبوط

    نـه فقط دست زمـین از تو تو را مـی خواهد
    سالیـانی ست کـه معراج خدا مـی خواهد-

    زیر پای تو بـه زانوی ادب بنشیند
    لحظه ای جای یتیمان عرب بنشیند

    دم بـه دم عمر تو تلمـیح خدا بود علی
    شمشیر تو تفریح خدا بود علی

    وای اگر تیغ دو دم را بـه کمر مـی بستی
    وای اگر پارچه ی زرد بـه سر مـی بستی

    در هوا تیغ دو دم  نعره ی هو هو مـی زد
    نعره ی حیدریـه «أینَ تَفرو» مـی زد

    بار دیگر سپر و تیغ و علم را بردار
    پا درون این دایره بگذار عدم را بردار

    بعد از آن روز کـه در کعبه پدیدار شدی
    یـازده مرتبه درون آینـه تکرار شدی

    راز خلقت همـه پنـهان شده درون عین علی ست
    کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست

    روز و شب از تو قضا از تو قدر مـی گوید «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» مـی گوید.

    #نوکر_نوشت:
    از عین علی دیده ما بینا شد
    از لام علی لوای دین برپا شد
    با یـای یدللهی آن سر وجود
    منشور سعادت بشر امضا شد
    #حیدری_ام
    #فقط_حیدر_امـیرالمومنین_است
    #یـاعلی_گفتیم_و_عشق_آغازشد
    #علی #علی #علی
    #امـیرالمومنین
    #شیعه #علوی
    #تولدت_مبارک_آقاجون💕💕💕💕

    Read more

    Advertisement

    Media Removed

    ی خوردم از دستِ عزیزِ رفته از دستی، نمـی دانم چه نوشیدم کـه سیرم کرده از هستی، خودم مستُ، غزل مستُ، تمام واژه ها مستند، قلم شوریده ای امشب، عجب اُعجوبه ای هستی! بـه ساز من کـه مـی ی، قیـامت مـی کنی بـه به ... چه طوفانی بـه پا کردی، قلم شاید تو هم مستی؟!؟ زمـین مستُ، زمان مستُ، مخاطب مست شعرم شد بنازم ... ی خوردم از دستِ عزیزِ رفته از دستی،
    نمـی دانم چه نوشیدم
    که سیرم کرده از هستی،
    خودم مستُ، غزل مستُ، تمام واژه ها مستند،
    قلم شوریده ای امشب، عجب اُعجوبه ای هستی!
    به ساز من کـه مـی ی، قیـامت مـی کنی بـه به ...
    چه طوفانی بـه پا کردی، قلم شاید تو هم مستی؟!؟
    زمـین مستُ، زمان مستُ، مخاطب مست شعرم شد
    بنازم دلبریـهایت!
    قلم، الحق کـه تردستی.
    فلانی، فرق بسیـار است، مـیان مستی و مستی،
    عزیزم خوب دقت کن!
    به هر مستی نگو پستی،
    تظاهر مـی کنی اما،
    تو هم از دیدِ من مستی،
    اگر پاکیزه تر بودی،
    به شعرم دل نمـی بستی،
    خودم مستُ، غزل مستُ، تمام واژه ها مستند،
    مخاطب معصیت کردی!
    به مشتی مست پیوستی...
    ((سیمـین بهبهانی))

    Read more
    «دژاوو» ترانـه خوانی تو ونوسِ برنزه‌ای بودی با یـه لب‌خندِ بی‌غش و ساده پیِ ردِت رو ماسه‌ها مـی‌گشت این نـهنگِ بـه ساحل افتاده. من دچارِ نگاهِ ایرانیت، مستِ عطرِ فرانسویت بودم شمس بودی تو جلدِ یـه پری و منِ دیوونـه «مولویت» بودم. شکلِ آیدای شاملو مُرده، غمِ پشتِ نگات مُسری بود بوفِ ... «دژاوو»

    ترانـه خوانی

    تو ونوسِ برنزه‌ای بودی
    با یـه لب‌خندِ بی‌غش و ساده
    پیِ ردِت رو ماسه‌ها مـی‌گشت
    این نـهنگِ بـه ساحل افتاده.

    من دچارِ نگاهِ ایرانیت،
    مستِ عطرِ فرانسویت بودم
    شمس بودی تو جلدِ یـه پری و
    منِ دیوونـه «مولویت» بودم.

    شکلِ آیدای شاملو مُرده،
    غمِ پشتِ نگات مُسری بود
    بوفِ کوری نخونده داشتی تو
    اون دو نیلوفرِ سیـاه و کبود.

    حل شدم تو چشات و حس کردم
    اگه از من جداشی مـی‌مـیرم
    مثلِ یـه ماهیِ جدا از آب،
    لاله و لادنِ جدا از هم.

    طعمِ لب‌هات خلاصه‌ی طعمِ
    لبِ زن‌هایی بود کـه بوسیدم
    من تو رو لحظه‌، لحظه‌ی عمرم،
    توی جاهای مختلف دیدم.

    هرجای دنیـا دیدمت مثلِ
    کهربا غرقِ جاذبه‌م کردی
    هر دفعه اسمِ تازه‌ای داشتی،
    هر دفعه قول دادی برگردی.

    رنگِ چشمات مدام عوض مـی‌شد،
    منو هر مرتبه نمـی‌شناختی
    من برات از گذشته مـی‌گفتم،
    تو برام شونـه بالا مـی‌نداختی.

    توی عکسام کنار من هستی،
    هر دفعه با یـه صورتِ تازه
    با شباهت بـه چهره‌ای واحد
    که نمـی‌مـیره، رنگ نمـی‌بازه.

    گاهی پیشم نشستی وقتی که
    شمعای کیکو فوت مـی‌کردم
    گاهی شکل پرستاری بودی
    که با عکسش سکوت مـی‌کردم.

    کی‌مـی‌دونـه کجا تموم مـی‌شی،
    کی مـی‌دونـه کـه بارِ دیگه کِیـه
    تو یـه بازیگرِ تئاتری یـا
    ِ شاعری کـه تو اِل.اِیـه.

    تو رو با یـه نگاه مـی‌شناسم،
    با هر اسم و لباسی کـه باشی
    یـه زنی کـه همـیشـه گم مـی‌شی
    تا با یـه شکلِ تازه پیداشی.

    حالا رو تخت‌خواب خوابیدی،
    تیکه‌ای از تمامِ این پازل
    من خودم رو شبیـه مـی‌بینم
    به نـهنگی کـه مُرده تو ساحل.

    یغما گلرویی

    دژاوو (Déjà vu) آشنا پنداری: کلمـه فرانسوی. بـه حالتی اطلاق مـی شود کـه در آن شخص احساس مـی کند، چیزی کـه در حال رخ هست را قبلن تجربه کرده است.

    تصویربرداری: حسن علیشیری

    نسخه کامل این ویدئو را مـی توانید درون کانال رسمـی یغما گلرویی درون تلگرام بینید:
    https://telegram.me/yaghmagolrouee

    Read more

    Media Removed

    .... حتما نباید دست آدم تار و دَف باشد که تا که وجودش غرقِ درون شور و شعف باشد . از بچگی طی کرده ام با دست هایم کـه انگشترم حتما فقط دُرِّ نجف باشد . اعمال ما را با ترازوی تو مـی سنجند حاشا کـه خلقت با وجودت بی هدف باشد . پُشتم بـه تو گرم هست وقتی کـه خودت گفتی: هر بـه تو بَد مـی کند با من طرف باشد! . این بچه ... ....
    حتما نباید دست آدم تار و دَف باشد
    تا کـه وجودش غرقِ درون شور و شعف باشد
    .
    از بچگی طی کرده ام با دست هایم که
    انگشترم حتما فقط دُرِّ نجف باشد
    .
    اعمال ما را با ترازوی تو مـی سنجند
    حاشا کـه خلقت با وجودت بی هدف باشد
    .
    پُشتم بـه تو گرم هست وقتی کـه خودت گفتی:
    هر بـه تو بَد مـی کند با من طرف باشد!
    .
    این بچه شیعه خوب مـی داند فقط باید
    با از تو گفتن درون پِیب شرف باشد
    .
    دیوانگی را از پدر آموخته ، یعنی
    سعی خودش را کرده فرزند خَلَف باشد
    .
    در دین ما حَد مـی خورد هر کـه مِی خورده
    الّای کـه مست انگور نجف باشد

    Read more

    Advertisement

    Media Removed

    نیمـه شب آواره و بی حس و حال درون سرم سدای جامـی بی زوال پرسه ایی آغاز کردیم درون خیـال دل بیـاد آورد ایـام وصال از جدایی یک دو سالی مـیگذشت یک دوسال از عمر رفت و برنگشت دل بیـاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را آن نظر بازی آن اصرار را آن دو چشم مست آهو وار را همچو رازی مبهم و سر بسته بود چون من از تکرار او ... نیمـه شب آواره و بی حس و حال درون سرم سدای جامـی بی زوال

    پرسه ایی آغاز کردیم درون خیـال دل بیـاد آورد ایـام وصال

    از جدایی یک دو سالی مـیگذشت یک دوسال از عمر رفت و برنگشت

    دل بیـاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را

    آن نظر بازی آن اصرار را آن دو چشم مست آهو وار را

    همچو رازی مبهم و سر بسته بود چون من از تکرار او هم خسته بود

    امد و هم اشیـان شد با منو هم نشین و هم زبان شد با منو

    خسته جان بودم کـه جان شد با منو ناتوان بود و توان شد با منو

    دامنش شد خوابگاه خستگی این چنین آغاز شد دلبستگی

    وای از آن شب زنده داری که تا سحر وای از آن عمری کـه با او شد بـه سر

    مست او بودم زه دنیـا بی خبر دم بـه دم این عشق مـیشد بیشتر

    آمد و در خلوتم دم ساز شد گفتگوها بین ما آغاز شد

    گفتمش ...... گفتمش درون عشق پا برجاست دل گر گشایی چشم دل زیباست دل

    گر تو ذورق وان شوی دریـاست دل بی تو شام بی فرداست دل

    دل زه عشق روی تو حیران شده درون پی عشق تو سرگردان شده

    گفت ......... گفت درون عشقت وفادارم بدان من تو را بس دوست مـیدارم بدان

    شوق وصلت را بـه سر دارم بدان چون تویی مخمور خمارم بدان

    با تو شادی مـی شود غم های من با تو زیبا مـی شود فردای من

    گفتمش عشقت بـه دل افزون شده دل زه جادوی رخت افزون شده

    جز تو هر یـادی بـه دل مدفون شده عالم از زیباییت مجنون شده

    بر لبم بگذاشتیعنی خموش طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش

    در سرم جز عشق او سودا نبود بحر جز او درون این دل جا نبود

    دیده جز بر روی او بینا نبود همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود

    خوبی او شـهره عافاق بود درون نجابت درون نکویی طاق بود

    روزگار..... روزگار اما وفا با ما نداشت طاقت خوشبختی ما را نداشت

    پیش پای عشق ما سنگی گذاشت بی گمان از مرگ ما پروا نداشت

    آخر این قصه هجران بود و بس حسرت و رنج فراوان بود و بس

    یـار ما را از جدایی غم نبود درون غمش مجنون عاشق کم نبود

    بر سر پیمان خود محکم نبود سهم من از عشق جز ماتم نبود

    با من دیوانـه پیمان ساده بست ساده هم آن عهد و پیمان را شکست.. بی خبر پیمان یـاری را گسست این خبر ناگاه پشتم را شکست

    آن کبوتر عاقبت از بند رفت رفت و با دلداری دیگر عهد بست

    با کـه گویم او کـه هم خون من هست خسم جان و تشنـه خون من است

    بخت بد بین وصل او قسمت نشد این گدا مشمول اون رحمت نشد

    آن طلا حاصل بـه این قیمت نشد عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست

    با چنین تقدیر بد تدبیر نیست از غمش با دود و دم هم دم شدم

    باده نوش غصه او من شدم مست و مخمور و خراب از غم شدم

    زره زره آب گشتم

    کم شدم..... آخر آتش زد دل دیوانـه را ...... آخر آتش زد دل دیوانـه را

    سوخت بی پروا پر پروانـه را

    Read more

    Media Removed

    . تقديم بـه حضرت بقیة الله الاعظم ، امام غريب شيعيان !!! . #السلام_عليك_يا_ابا_صالح_المـهدي_يا_امام_حاضر . از بار فراق تو مرا، کار ... خراب هست دریـاب، کـه کار من از این بار ... خراب هست . پرسید، کـه حال بیمار تو چون است؟ چون هست مپرسید، کـه بیمار ... خراب هست . کی چشم تو بـه حال من افتد، کـه ... .
    تقديم بـه حضرت بقیة الله الاعظم ، امام غريب شيعيان !!!
    .
    #السلام_عليك_يا_ابا_صالح_المـهدي_يا_امام_حاضر
    .❇❇❇
    از بار فراق تو مرا، کار ... خراب است
    دریـاب، کـه کار من از این بار ... خراب است
    .
    پرسید، کـه حال بیمار تو چون است؟
    چون هست مپرسید، کـه بیمار ... خراب است
    .
    کی چشم تو بـه حال من افتد، کـه شب و روز
    او خفته و مست هست و مرا کار ... خراب است
    .
    هشیـار سری، کز مـی سودای تو مست است
    آباد دلی، کز غم دلدار ... خراب است
    .
    من مستم و فارغ ز غم محتسب، امروز
    کو نیز چو من، بر سر بازار ... خراب است
    .
    تنـها نـه منم مست، زخمخانـه عشقت
    کز جرعه جامش، درون و دیوار ... خراب است
    .
    سلمان ز مـی جام الست است، چنین مست
    تا ظن نبری کز خم خمار ... خراب است
    .
    زاهد چه دهی پند مرا؟ جامـی ازین مـی
    درکش کـه دماغ تو ز پندار ... خراب است
    سلمان ساوجى
    .❇❇❇
    #اللهم_عجل_لوليك_الفرج
    🕣دلدادگى هاى ... ياران منتظر🕣

    Read more

    Media Removed

    . . مـیلاد با سعادت حضرت فاطمـه معصومـه سلام الله علیـها و روز مبارک غزلی از آقای هادی جانفدا: جایی کـه کوه خضر بـه زحمت بایستد شاعر چگونـه پیش تو راحت بایستد نزدیک مـی‌شوم بـه تو چیزی نمانده هست قلبم از اشتیـاق زیـارت بایستد بانو سلام کاش زمان با همـین سلام درون آستانـه درون ساعت بایستد و گردش ... .
    .
    مـیلاد با سعادت حضرت فاطمـه معصومـه سلام الله علیـها و روز مبارک

    غزلی از آقای هادی جانفدا:

    جایی کـه کوه خضر بـه زحمت بایستد
    شاعر چگونـه پیش تو راحت بایستد

    نزدیک مـی‌شوم بـه تو چیزی نمانده است
    قلبم از اشتیـاق زیـارت بایستد

    بانو سلام کاش زمان با همـین سلام
    در آستانـه درون ساعت بایستد

    و گردش نگاه تو درون بین زائران
    روی من – این فتاده بـه لکنت – بایستد

    تا فارغ از تمام جهان روح خسته‌ام
    در محضر شما دو سه رکعت بایستد

    بانو اجازه هست کـه بار گناه من
    در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟

    در این حرم هزار هزار آیـه عذاب
    هم وزن با یک آیـه رحمت بایستد

    باید قنوت حاجت بی‌انتهای ما
    زیر رواق‌های کرامت بایستد

    شیعه بـه شوق مرقد زهرا بـه قم رسید
    طاقت نداشت که تا به قیـامت بایستد

    آنکه جای فاطمـه درون قم نشسته است
    در روز حشر هم بـه شفاعت بایستد

    تو امام غریبی و این غزل
    با بیت‌هاش درون صف بیعت بایستد

    من واژه واژه عطر تو را پخش مـی‌کنم
    حتی اگر نسیم ز حرکت بایستد

    این شعر مست تکیـه زده بر ضریح تو
    مستی کـه روی پاش بـه زحمت بایستد

    #هادی_جانفدا
    #مـیلادحضرت_معصومـه_سلام_الله_علیـها
    #مجمع_شاعران_اهل_بیت_علیـهم_السلام

    Read more

    Media Removed

    #سال_نو_مبارک بوی باران بوی سبزه بوی خاک شاخه های شسته باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس باد نغمـه شوق پرستو های شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک مـی رسد اینک بهار خوش بـه حال روزگار خوش بـه حال چشمـه ها و دشت ها خوش بـه حال دانـه ها و سبزه ها خوش بـه حال غنچه های نیمـه ... #سال_نو_مبارک
    بوی باران بوی سبزه بوی خاک
    شاخه های شسته باران خورده پاک
    آسمان آبی و ابر سپید
    برگهای سبز بید
    عطر نرگس باد
    نغمـه شوق پرستو های شاد
    خلوت گرم کبوترهای مست
    نرم نرمک مـی رسد اینک بهار
    خوش بـه حال روزگار
    خوش بـه حال چشمـه ها و دشت ها
    خوش بـه حال دانـه ها و سبزه ها
    خوش بـه حال غنچه های نیمـه باز
    خوش بـه حال مـیخک کـه مـی خندد بـه ناز
    خوش بـه حال جام لبریز از
    خوش بـه حال آفتاب
    ای دل من گرچه درون این روزگار
    جامـه رنگین نمـی پوشی بـه کام
    باده رنگین نمـی نوشی ز جام
    نقل و سبزه درون مـیان سفره نیست
    جامت از آن مـی کـه مـی حتما تهی است
    ای دریغ از تو اگر چون گل نی با نسیم
    ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
    ای دریغ از ما اگر کامـی نگیریم از بهار
    گر نکویی شیشـه غم را بـه سنگ
    هفت رنگش مـیشود هفتاد رنگ
    #فریدون_مشیری
    ب ا ...:
    #کیک مادر❤️ به منظور تقدیر از زحمات مادر درون آستانـه سال جدید
    دستبوسم دستان پرتوان و زحمات بی دریغت ای عزیزجانم مادرم 💗سال نو همگی دوستان عزیزم مبارک 💗
    با اینکه گذاشتن یـا نگذاشتن رسپی درون لایک برخی دوستان و همراهان تاثیری نداره ولی همـیشـه صمـیمانـه دوست دارم هرآنچه مفید فایده هست حتی به منظور تعداد اندکی یـا به منظور چندین علاقمند یـا تازه کار درون حد توانم قلمـی کنم.
    این کیک خوشمزه با بافت پوک و اسفنجی مـیتونید فقط با پودر قند یـا مثل من با گاناش و مـیوه کاور کنید.
    نوش جان
    موادلازم
    4 عدد تخم مرغ
    1 و نیم پیمانـه پودرشکر (پودرشکر یـا همون پودرقند تو کیفیت و بافت کیک تاثیر مـیذاره)
    1 پیمانـه روغن مایع
    ½ پیمانـه شیر
    ½ پیمانـه ماست
    رنده ی پوست لیمو 1 عدد
    1 ق چ وانیل
    2 ق چ بکینگ پودر
    3 پیمانـه آرد
    1 پیمانـه مغز گردو طرزتهیـه
    تخم مرغ هارو یک دقیقه مـیزنیم که تا فومـی بشـه، بعد پودرقند رو اضافه‌ مـیکنیم و هم مـیزنیم حدود 5 دقیقه
    حالا رنده ی پوست لیمو، روغن، شیر و ماست رو هم اضافه کرده و مجدد هم مـیزنیم
    مواد‌خشک شامل آرد وانیل و بکینگ پودر رو باهم مخلوط کرده و به مواد اضافه‌ مـیکنیم و در حد مخلوط شدن مـیزنیم
    سپس مغز گردو رو اضافه‌ کرده و با لیسک مخلوط مـیکنیم
    مواد رو داخل قالب چرب و آردپاشی شده ی مـیان تهی و یـا قالب کمربندی 23 سانتی متری و یـا کپسول کاپ کیک ریخته و در فر 180 درجه ی گرم مـیپزیم
    حدود 40-45 دقیقه، یـا که تا وقتی کـه روی کیک طلایی بشـه
    بعد از سرد شدن کیک رو از قالب خارج کنید و روی توری خنک کننده بذارید که تا کیک خوبِ خوب سردشـه و وقتی تو ظرف مـیذارین عرق نکنـه
    خوب کـه سرد شد با پودرقند تزیینش کنید
    باتشکر از پیج کوکی بابرای رسپی
    *سفره همگی شما عزیزان پربار وپر برکت*
    #کیک_خونگی_بهار

    Read more
    ******** . مولوی » دیوان شمس » غزلیـات بـه جان جمله مستان کـه مستم بگیر ای دلبر عیـار دستم بـه جان جمله جانبازان کـه جانم بـه جان رستگارانش کـه رستم عطاردوار دفترباره بودم زبردست ادیبان مـی نشستم چو دیدم لوح پیشانی ساقی شدم مست و قلم‌ها را شکستم جمال یـار شد قبله نمازم ز اشک رشک او ... ********
    .
    مولوی » دیوان شمس » غزلیـات
    به جان جمله مستان کـه مستم

    بگیر ای دلبر عیـار دستم

    به جان جمله جانبازان کـه جانم

    به جان رستگارانش کـه رستم

    عطاردوار دفترباره بودم

    زبردست ادیبان مـی نشستم

    چو دیدم لوح پیشانی ساقی

    شدم مست و قلم‌ها را شکستم

    جمال یـار شد قبله نمازم

    ز اشک رشک او شد آبدستم

    ز حسن یوسفی سرمست بودم

    که حسنش هر دمـی گوید الستم

    در آن مستی ترنجی مـی ب

    ترنج اینک درست و دست خستم

    مبادم سر اگر جز تو سرم هست

    بسوزا هستیم گر بی‌تو هستم

    تویی معبود درون کعبه و کنشتم

    تویی مقصود از بالا و پستم

    شکار من بود ماهی و یونس

    چو حاصل شد ز جعدت شصت شستم

    چو دیدم خوان تو بس چشم سیرم

    چو خوردم ز آب تو زین جوی جستم

    برای طبع لنگان لنگ رفتم

    ز بیم چشم بد سر نیز بستم

    همان ارزدی کش مـی پرستد

    زهی من کـه مر او را مـی پرستم

    ببرد ازی کآخر ببرد

    به سوی عدل بگریزید ز استم

    چو ری با سین و تی و مـیم پیوست

    بدین پیوند رو بنمود رستم

    یقین شد کـه جماعت رحمت آمد

    جماعت را بـه جان من چاکرستم

    خمش کردم شکار شیر باشم

    که که تا گوید شکار مفترستم
    .
    .
    غزل شمارهٔ ۱۴۹۸ »
    . « غزل شمارهٔ ۱۴۹۶
    .
    ****************************

    Read more

    Media Removed

    ...خنده ی لبانت کم نیست به منظور من تو تنـها "مـی خندی" اما شوق بعد از خنده هایت درون دل من پر مـی گیرد... مـی رود... مـی رود که تا آسمان ها دورتر... که تا آنجایی کـه تو هستی... که تا جایی کـه نزدیک توست... که تا جایی کـه صدایت رود شکر جاری مـی کند درون دلم... بخند... جامم را پر کن از خنده هایت کـه مستِ مست شوم... روی زیبای ... ...خنده ی لبانت کم نیست به منظور من
    تو تنـها "مـی خندی" اما شوق بعد از
    خنده هایت درون دل من پر مـی گیرد...
    مـی رود...
    مـی رود که تا آسمان ها دورتر...
    تا آنجایی کـه تو هستی...
    تا جایی کـه نزدیک توست...
    تا جایی کـه صدایت رود شکر جاری مـی کند درون دلم...
    بخند...
    جامم را پر کن از خنده هایت کـه مستِ مست شوم...
    روی زیبای خالی بـه چه کار آید مرا،
    تو رو کن آنچه را کـه دیگران ندارند...
    بخند کـه دور از خانـه آرام ندارم...
    خانـه ی من آن چال های روی گونـه هایت است...
    نخندی، بی خانمان مـی شوم... بخند.

    Read more
    . بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپید برگ‌های سبز بید عطر نرگس، باد نغمـه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک مـی‌رسد اینک بهار خوش بـه حال روزگار خوش بـه حال چشمـه‌ها و دشت‌ها خوش بـه حال دانـه‌ها و سبزه‌ها خوش بـه حال غنچه‌های نیمـه‌باز خوش ... .
    بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
    شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
    آسمان آبی و ابر سپید
    برگ‌های سبز بید
    عطر نرگس، باد
    نغمـه شوق پرستوهای شاد
    خلوت گرم کبوترهای مست
    نرم نرمک مـی‌رسد اینک بهار
    خوش بـه حال روزگار
    خوش بـه حال چشمـه‌ها و دشت‌ها
    خوش بـه حال دانـه‌ها و سبزه‌ها
    خوش بـه حال غنچه‌های نیمـه‌باز
    خوش بـه حال مـیخک کـه مـی‌خندد بـه ناز
    خوش بـه حال جام لبریز از
    خوش بـه حال آفتاب
    ای دل من گرچه درون این روزگار
    جامـه رنگین نمـی‌‌پوشی بـه کام
    باده رنگین نمـی‌بینی بـه جام
    نقل و سبزه درون مـیان سفره نیست
    جامت از آن مـی کـه مـی‌‌باید تهی است
    ای دریغ از تو اگر چون گل نی با نسیم
    ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
    ای دریغ از ما اگر کامـی نگیریم از بهار
    گر نکوبی شیشـه غم را بـه سنگ
    هفت رنگش مـی‌شود هفتاد رنگ

    #نوروز #گاندو #فریدون_مشیری
    #gandotours #gando

    Read more

    Media Removed

    خورشید روی ماه تو را که تا که دیده هست رنگ از رخش ز روی خجالت پریدا هست حیرت حلول کرده بـه رگهام جای خون یک لحظه که تا که روی تو را دیده،دیده هست دل مانده درون تحیر و دبگر نمـی تپد از ساعتی کـه نام عزیزت شنیده هست احساس مـی کنم کـه خدا وقت خلقتت بر صفحه ی زمانـه خودش را کشیده هست آن گونـه ای لطیف کـه حتی خود خدا مثل ... خورشید روی ماه تو را که تا که دیده است
    رنگ از رخش ز روی خجالت پریدا است

    حیرت حلول کرده بـه رگهام جای خون
    یک لحظه که تا که روی تو را دیده،دیده است

    دل مانده درون تحیر و دبگر نمـی تپد
    از ساعتی کـه نام عزیزت شنیده است

    احساس مـی کنم کـه خدا وقت خلقتت
    بر صفحه ی زمانـه خودش را کشیده است

    آن گونـه ای لطیف کـه حتی خود خدا
    مثل تو درون تمامـی عمرش ندیده است

    مبهوت مانده درون تو خودش،فکر مـی کند
    از روی اشتباه تو را آفریده است

    گر وا نمـی کند گره کار خلق را
    انگشت حیرت از تو بـه دندان گزیده است

    افتاده که تا که دیده ی آهو بـه چشم تو
    از روی عجز و خشم و خجالت رمـیده است

    نـه،باورم نمـی شود ای ماه!چشم من
    یـا مست بوده یـا کـه تو را خواب دیده است

    حالا شگفت این کـه دل خوش خیـال من
    گشته هست در جهان و تو را برگزیده است

    مـهر تو بود درون دلم اول نـهالکی
    حالا بـه آب چشم ترم قد کشیده است

    حالا غم تو درون دل من آن چنان شده است
    سنگین،که پشت طاقت و صبرم خمـیده است

    گر خواستی سری بـه دل خسته ام زنی
    آهسته تر بیـا کـه غمت آرمـیده است

    نون.الف

    #شعربايدشعرباشد #مـهدی_نمازی #اینجا_هوا_به_مـیل_تو_تغییر_مـی_کند
    #غزلیـات #شعر #شعرمعاصر #شعركلاسيك #شعرنو #شاعر #كتاب #sherbayadsherbashad #poem #lyric #book

    Read more

    Media Removed

    . درون خودم گم شده ام آه بگو راه کجاست؟ شب تاریک پر ابری شده ام، ماه کجاست؟ دورم از ساقی و بی یـار شدم مست خودم گله دارم، گله دارم، گله از دست خودم سخت سرگرم رصد مردم شده‌ام از خودم دورم و بی قبله‌نما، گم شده‌ام نردبان نرده شد و ساختم از آن قفسی مرغ باغ ملکوتم شد اسیر هوسی حُسن یوسف گهری بود ... .
    در خودم گم شده ام آه بگو راه کجاست؟
    شب تاریک پر ابری شده ام، ماه کجاست؟

    دورم از ساقی و بی یـار شدم مست خودم
    گله دارم، گله دارم، گله از دست خودم

    سخت سرگرم رصد مردم شده‌ام
    از خودم دورم و بی قبله‌نما، گم شده‌ام

    نردبان نرده شد و ساختم از آن قفسی
    مرغ باغ ملکوتم شد اسیر هوسی

    حُسن یوسف گهری بود کـه ارزان دادیم
    چقدر سخت درون این فاصله تاوان دادیم

    در فراقت چه قَدَر شعر کـه از بر کردیم
    شعر خواندیم از آرامش و باور کردیم

    شعر از عشق و جنون خواندن ما، عشق نبود
    عشق جاری است، نـه! جا ماندن ما عشق نبود

    عشق شرح پر پروانـه درون آتش باشد
    «عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد»

    عاشقان تو، شب از شوق سحر بیدارند
    روزها بار ز دوش همـه بر مـی دارند

    در پی دوست بـه کوی دگران مـی گردیم
    یـار درون خانـه و ما گرد جهان مـی گردیم

    کاش یک بار بیوفتیم بـه پای خودمان
    جمعه ای ندبه بخوانیم به منظور خودمان

    ای خوش آنـها کـه دمـی لایق دیدار شدند
    که بـه خال لبت ای دوست گرفتار شدند

    شاعران شعر به منظور خط و خالی گفتند
    چقدر شعر کـه در وصف خیـالی گفتند

    زلف محبوب نـهان بود ولی شانـه زدند
    «چون ندیدند حقیقت ره افسانـه زدند»

    من ولی شاعر این حادثه‌ی واقعی‌ام
    عاشق بیت پر از بارقه‌ی برقعی‌ام:
    .
    «مـی نویسم کـه شب تار سحر مـی‌گردد
    یک نفر مانده از این قوم کـه برمـی‌گردد»(1)

    یک نفر مانده کـه چشم همـه بر درگه اوست
    یک نفر مانده کـه صد قافله دل همره اوست

    ساقی از عهد و قراری ازلی برگشته
    پسر فاطمـه با تیغ علی برگشته

    پسر پاک حسن بهنام حسین
    که بگوید بـه همـه، دین فقط اسلام حسین

    که بگوید کـه زمـین مامن مردان خداست
    پایتخت همـه عشاق جهان کرببلاست

    یک گل هست او کـه بهار آمده با عطر تنش
    عقل بینا شده از رایحه‌ی پیرهنش

    یوسف ابن الحسن و گمشده‌ی کنعان اوست
    زده فریـاد مسیحا: پسر انسان اوست

    ساقی آورده قدح که تا همـه عالم بچشند
    بچشند و پس از آن بار امانت بکشند

    وقت آرامش این عالم سرگردان است
    هان بـه قرآن قسم! این مرد، خودِ قرآن است

    #قاسم_صرافان
    .
    (1) تضمـینی از: #سیدحمـیدرضابرقعی #سیدحمـیدبرقعی

    سیدجان!برادر عزیزم و شاعر نظر کرده اهل بیت، تولدت رو با کمـی تاخیر تبریک مـیگم. چشمـه سار طبعت همچنان جوشان و قلمت همچنان روان. 🙏🙏🌷🌷❤❤ .
    @hamidrezaborghei
    .
    .
    #فایل_صوتی_کامل_ومتن_شعردرکانالها ی تلگرام و سروش
    شعرخوانی اردیبهشت 97 درون #فرهنگسرای_اندیشـه
    @farhangsara.andishe
    .
    .

    Read more

    Media Removed

    : : دوش دیدم وسط کوچه روان پیری مست.. : : برلبش جام ی و سبویی درون دست.. : : گفتم نکنی شرم از این مـی خواری؟ : گفتا کـه مگر حکم بـه جلبم داری!؟ : : گفتم تو ندانی کـه خدا مست ملامت کرده؟ : درون روز جزا وعده بـه اتش کرده؟ : گفتا کـه برو بی خبر از دینداری : خود را بـه از باده خوران پنداری؟! : من مـی خورمو هیچ ... :
    : دوش دیدم وسط کوچه روان پیری مست.. :
    :
    برلبش جام ی و سبویی درون دست.. :
    :
    گفتم نکنی شرم از این مـی خواری؟
    :
    گفتا کـه مگر حکم بـه جلبم داری!؟ :
    :
    گفتم تو ندانی کـه خدا مست ملامت کرده؟ :
    در روز جزا وعده بـه اتش کرده؟
    :
    گفتا کـه برو بی خبر از دینداری
    :
    خود را بـه از باده خوران پنداری؟! :
    من مـی خورمو هیچ نباشد شرمم :
    زیرا بـه سخاوتِ خدا دل گرمم.. :
    من هرچه کنم گنـه از این مـی خواری :
    صد بـه ز تو ام کـه دایما هشیـاری..
    :
    عمرِ زاهد همـه طى شد بـه تمناىِ بهشت
    :
    او ندانست کـه در ترکِ تمناست بهشت
    :
    این چه حرفیست کـه درعالم بالاست بهشت
    :
    هر کجا وقت خوش افتاد همانجاست بهشت
    :
    دوزخ از تیرگی بخت درون من و توست
    :
    دل اگر تیره نباشد همـه دنیـاست بهشت..
    :
    :
    یـادمون نره یک ماه نـه طلا ، نـه خودرو نـه هر چیزی کـه گرون شده رو نخریم ، با سه که تا الف همـه چی درست مـیشـه
    :
    👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽 👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽
    امـید و ایمان و اتحاد :
    👇🏽👇🏽👇🏽👇🏽
    طلایِ واقعی درون درونِ من و توست
    :
    :
    روزهایی پر از اتفاقاتِ زیبا براتون آرزومندم

    Read more

    Media Removed

    ‌ ‌بشنو این نی چون شکایت مـی‌کند ‌ از جداییـها حکایت مـی‌کند ‌ کز نیستان که تا مرا ببریده‌اند ‌ درون نفیرم مرد و زن نالیده‌اند ‌ خواهم شرحه شرحه از فراق ‌ که تا بگویم شرح درد اشتیـاق ‌ هری کو دور ماند از اصل خویش ‌ باز جوید روزگار وصل خویش ‌ من بـه هر جمعیتی نالان شدم ‌ جفت بدحالان و خوش‌حالان ...
    ‌بشنو این نی چون شکایت مـی‌کند

    از جداییـها حکایت مـی‌کند

    کز نیستان که تا مرا ببریده‌اند

    در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

    خواهم شرحه شرحه از فراق

    تا بگویم شرح درد اشتیـاق

    هری کو دور ماند از اصل خویش

    باز جوید روزگار وصل خویش

    من بـه هر جمعیتی نالان شدم

    جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

    هرکسی از ظن خود شد یـار من

    از درون من نجست اسرار من

    سر من از نالهٔ من دور نیست

    لیک چشم و گوش را آن نور نیست

    تن ز جان و جان ز تن مستور نیست

    لیک را دید جان دستور نیست

    آتشست این بانگ نای و نیست باد

    هر کـه این آتش ندارد نیست باد

    آتش عشقست کاندر نی فتاد

    جوشش عشقست کاندر مـی فتاد

    نی حریف هرکه از یـاری برید

    پرده‌هااش پرده‌های ما درید

    همچو نی زهری و تریـاقی کی دید

    همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید

    نی حدیث راه پر خون مـی‌کند

    قصه‌های عشق مجنون مـی‌کند

    محرم این هوش جز بیـهوش نیست

    مر زبان را مشتری جز گوش نیست

    در غم ما روزها بیگاه شد

    روزها با سوزها همراه شد

    روزها گر رفت گو رو باک نیست

    تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست

    هر کـه جز ماهی ز آبش سیر شد

    هرکه بی روزیست روزش دیر شد

    در نیـابد حال پخته هیچ خام

    پس سخن کوتاه حتما والسلام

    بند بگسل باش آزاد ای پسر

    چند باشی بند سیم و بند زر

    گر بریزی بحر را درون کوزه‌ای

    چند گنجد قسمت یک روزه‌ای

    کوزهٔ چشم حریصان پر نشد

    تا صدف قانع نشد پر درون نشد

    هر کـه را جامـه ز عشقی چاک شد

    او ز حرص و عیب کلی پاک شد

    شاد باش ای عشق خوش سودای ما

    ای طبیب جمله علتهای ما

    ای دوای نخوت و ناموس ما

    ای تو افلاطون و جالینوس ما

    جسم خاک از عشق بر افلاک شد

    کوه درون آمد و چالاک شد

    عشق جان طور آمد عاشقا

    طور مست و خر موسی صاعقا

    بادمساز خود گر جفتمـی

    همچو نی من گفتنیـها گفتمـی

    هر کـه او از هم‌زبانی شد جدا

    بی زبان شد گرچه دارد صد نوا

    چونک گل رفت و گلستان درگذشت

    نشنوی زان بعد ز بلبل سر گذشت

    جمله معشوقست و عاشق پرده‌ای

    زنده معشوقست و عاشق مرده‌ای

    چون نباشد عشق را پروای او

    او چو مرغی ماند بی‌پر وای او

    من چگونـه هوش دارم پیش و پس

    چون نباشد نور یـارم پیش و پس

    عشق خواهد کین سخن بیرون بود

    آینـه غماز نبود چون بود

    آینت دانی چرا غماز نیست

    زانک زنگار از رخش ممتاز نیست

    #مثنوی_مولوی‌

    Read more

    Media Removed

    . #عاشقانـه #دلبرانـه #امام_رضایی . شـهادت غریبانـه پیـامبر اکرم(ص) و امام حسن مجتبی(ع) و امام رضا(ع)تسلیت باد . . . #باز_هم_دربدر_شب_شدم_ای_نور_سلام #باز_هم_زائرتان_نیستم_از_دور_سلام #با_زبانی_که_به_ذکرت_شده_مامور_سلام #به_سلیمان_برسد_از_طرف_مور_سلام . . . باز ... .
    #عاشقانـه
    #دلبرانـه
    #امام_رضایی
    .
    🌹شـهادت غریبانـه پیـامبر اکرم(ص) و امام حسن مجتبی(ع) و امام رضا(ع)تسلیت باد🌹
    .
    .
    .
    #باز_هم_دربدر_شب_شدم_ای_نور_سلام
    #باز_هم_زائرتان_نیستم_از_دور_سلام
    #با_زبانی_که_به_ذکرت_شده_مامور_سلام
    #به_سلیمان_برسد_از_طرف_مور_سلام
    .
    .
    .
    باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام
    باز هم زائرتان نیستم از دور سلام
    🌲🌲🌲
    با زبانی کـه به ذکرت شده مامور سلام
    به سلیمان برسد از طرف مور سلام
    🌲🌲🌲
    کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها
    باز از دوریت افتاده بـه کارم گره ها
    🌲🌲🌲
    ننوشته ست گنـهکار نیـاید بـه حرم
    پس بیـایید اگر خوب و اگر بد بـه حرم
    🌲🌲🌲
    برسد خواهش این ناله ی ممتد بـه حرم
    زود ما را برسانید بـه مشـهد بـه حرم
    🌲🌲🌲
    مست از آنیم کـه از باده بـه خم آمده ایم
    ما سفارش شده ایم، از ره قم آمده ایم
    🌲🌲🌲
    یـاد دادید بـه ما رنج کشیدن زیباست
    پس از این فاصله که تا طوس دویدن زیباست
    🌲🌲🌲
    پا شدن و جامـه د زیباست
    بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست
    🌲🌲🌲
    پیچش قافله ی ما کـه به سوی نور است
    رگه ای درون دل فیروزه ی نیشابور است
    🌲🌲🌲
    چه خبر درون حرم ضامن آهو شده است؟
    صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است
    🌲🌲🌲
    طرف پنجره فولاد هیـاهو شده است
    باز یک چشمـه از آن لطف و کرم رو شده است
    🌲🌲🌲
    مادری گریـه کنان ذکر رضا مـی گیرد
    دست و پای فلجی باز شفا مـی گیرد
    🌲🌲🌲
    با شفا از تو، چه زیبا شده بیمار شدن
    به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن
    🌲🌲🌲
    کار من هست فقط گرمـی بازار شدن
    گر چه درون باور من نیست خریدار شدن...
    🌲🌲🌲
    یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟
    من برایت دو سه که تا بیت کلاف آوردم
    🌲🌲🌲
    تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی
    کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی
    🌲🌲🌲
    مرد سلمانی تو باشم و یـارم باشی
    لحظه ی مرگ بیـایی و کنارم باشی
    🌲🌲🌲
    قول دادی بـه همـه بعد به خدا مـی آیی
    هر کـه یک بار بیـاید تو سه جا مـی آیی
    🌲🌲🌲
    #مجید_تال
    .
    @cafechenar
    #شعر_آئینی #ادبیـات #عشق #حرم #امام_رضا #مشـهد #غریب #کربلا #صحن_رضوی #سقاخونـه #کبوتر #ایوون_طلا #قم #زیـارت #هنر #نقاره #نقاره_خونـه

    Read more

    Media Removed

    . باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام باز هم زائرتان نیستم از دور سلام با زبانی کـه به ذکرت شده مأمور سلام بـه سلیمان برسد از طرف مور سلام کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها باز از دوریت افتاده بـه کارم گره ها ننوشته ست گنـهکار نیـاید بـه حرم بعد بیـایید اگر خوب و اگر بد بـه حرم برسد خواهش این ناله ی ممتد بـه ... .
    باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام

    باز هم زائرتان نیستم از دور سلام

    با زبانی کـه به ذکرت شده مأمور سلام

    به سلیمان برسد از طرف مور سلام

    کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها

    باز از دوریت افتاده بـه کارم گره ها

    ننوشته ست گنـهکار نیـاید بـه حرم

    پس بیـایید اگر خوب و اگر بد بـه حرم

    برسد خواهش این ناله ی ممتد بـه حرم

    زود ما را برسانید بـه مشـهد ، بـه حرم

    مست از آنیم کـه از باده بـه خم آمده ایم

    ما سفارش شده ایم ، از ره قم آمده ایم

    یـاد دادید بـه ما رنج کشیدن زیباست

    پس از این فاصله که تا طوس دویدن زیباست

    پا شدن و جامـه د زیباست

    بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست

    پیچش قافله ی ما کـه به سوی نور است

    رگه ای درون دل فیروزه ی نیشابور است

    چه خبر درون حرم ضامن آهو شده است؟

    صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است

    طرف پنجره فولاد هیـاهو شده است

    باز یک چشمـه از آن لطف و کرم رو شده است

    مادری گریـه کنان ذکر رضا مـی گیرد

    دست و پای فلجی باز شفا مـی گیرد

    با شفا از تو ، چه زیبا شده بیمار شدن

    به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن

    کار من هست فقط گرمـی بازار شدن

    گر چه درون باور من نیست خریدار شدن- -یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟

    من برایت دو سه که تا بیت کلاف آوردم

    تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی

    کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی

    مرد سلمانی تو باشم و یـارم باشی

    لحظه ی مرگ بیـایی و کنارم باشی

    قول دادی بـه همـه بعد به خدا مـی آیی

    هر کـه یک بار بیـاید تو سه جا مـی آیی
    .
    #مرتضی #شاه #سلطان #علی_بن_موسی_الرضا #امام_رضا #امام_رئوف #عشق #مشـهد #حرم #پرچم

    Read more

    Media Removed

    از ترانـه های خودم از وقتی عاشقت شدم از وقتی با منی چشام هیچی ندیده جز خودم خودم رو خیلی دوس دارم از وقتی عاشقت شدم کاشکی کنار من باشی نـه جبهه مقابلم نمـی دونی چه جنگایی واست بـه پا کرده دلم قسم بـه چشمات کـه بازم باعث این ترانـه شد قسم بـه این بیتایی کـه دوباره عاشقانـه شد خیلی عزیزتر از اونی کـه ... از ترانـه های خودم

    از وقتی عاشقت شدم
    از وقتی با منی چشام هیچی ندیده جز خودم

    خودم رو خیلی دوس دارم از وقتی عاشقت شدم

    کاشکی کنار من باشی نـه جبهه مقابلم

    نمـی دونی چه جنگایی واست بـه پا کرده دلم

    قسم بـه چشمات کـه بازم باعث این ترانـه شد

    قسم بـه این بیتایی کـه دوباره عاشقانـه شد

    خیلی عزیزتر از اونی کـه عشقو سرسری کنم

    مـی خوام هر اندازه بخوای واسه تو دلبری کنم

    اراده کن که تا من بشم یـه شمالی که

    با سبدی از گل سرخ مـی یـاد بـه این حوالی که

    بشینـه پای چشمـه سار که تا تو بیـای و رد بشی

    اونقده ناز کنـه کـه تو بوسیدنو بلد بشی

    واست تموم حکمـی کـه از دلت آوردی مـیشم

    حتی اگر تو دوس داری یـه کردی مـی شم

    یـا نـه مـی شم ی از کوه و کمر ...دشت و دمن

    سوار اسبای اصیل ... پاک ترکمن

    اصلا اگر دلت بخواد با چشمای نافذ و مست

    زیر نقاب آتشی...شرجی زده...حنا بـه دست

    نجیب و ساکت و صبور ،ساده ترین پری مـیشم

    آره !اگر دلت بخواد بندری مـیشم

    # # #

    تشنـه تر از صحرا بیـا بـه چشمـه سار چشم من

    بیـا که تا شرمنده نشن ایل و تبار چشم من

    نمـی دونی چه جنگایی واست بـه پا کرده دلم

    مـی خوام کنار من باشی نـه جبهه ی مقابلم

    Read more

    مـی گدازد ی من ام آیینـه ی من بعد کجا جویم تو را؟ من کـه سرتاسر خموشم مست بی اندازه نوشم بعد کجا جویم تو را؟ من کـه شیدا شدنم محو پیدا شدنم عابری گمشده درون کوی رها شدنم من کـه سرتاسر خموشم مست بی اندازه نوشم بعد کجا جویم تورا؟ من بـه خوابی کـه آدینـه دیدم شاعری مرده درون دیدم فارغ و دلزده ام قید ... مـی گدازد ی من
    ام آیینـه ی من
    پس کجا جویم تو را؟
    من کـه سرتاسر خموشم
    مست بی اندازه نوشم
    پس کجا جویم تو را؟
    من کـه شیدا شدنم
    محو پیدا شدنم
    عابری گمشده در
    کوی رها شدنم
    من کـه سرتاسر خموشم
    مست بی اندازه نوشم
    پس کجا جویم تورا؟
    من بـه خوابی کـه آدینـه دیدم
    شاعری مرده درون دیدم
    فارغ و دلزده ام
    قید حاصل زده ام
    نغمـه ای براین
    شوق صدا شدنم
    من کـه سرتاسر خموشم
    مست بی اندازه نوشم
    پس کجا جویم تو را؟

    Read more

    Media Removed

    چقدر از کامنت‌های پست قبلی لذت بردم... از همـهانی کـه لطف بیت مورد علاقه‌شون رو نوشتن سپاسگزارم. این هم چندتا از ابیـاتی کـه من خیلی دوستشون دارم: ای کـه تاروپودم از یـاد تو بی‌تاب با منی ولی باز دوری مثل مـهتاب —- توی اعماق نگاهت بذار که تا ابد رهاشم دلو بسپرم بـه چشمات مست این جاذبه باشم —- مـی‌خوام ... چقدر از کامنت‌های پست قبلی لذت بردم... از همـهانی کـه لطف بیت مورد علاقه‌شون رو نوشتن سپاسگزارم. این هم چندتا از ابیـاتی کـه من خیلی دوستشون دارم:

    ای کـه تاروپودم از یـاد تو بی‌تاب
    با منی ولی باز دوری مثل مـهتاب
    —-
    توی اعماق نگاهت بذار که تا ابد رهاشم
    دلو بسپرم بـه چشمات مست این جاذبه باشم
    —-
    مـی‌خوام تو موج دریـا بشی فانوس راهم
    بمونـه جای پاهات تو ساحل نگاهم
    ——
    وقتی کـه بودن با من تو رو مـی‌رنجونـه
    شاید این فاصله احساستو برگردونـه
    ——
    روی موج آب با آواز دریـا، مـی‌ن باز قایق‌های چوبی
    ولی من طلوعو همـیشـه باتودارم، تو اون خورشیدی کـه بی‌غروبی
    ——
    بیـاتا بارون باشیم
    تاکه از غبار غم پاک کنیم دل‌هارو
    تا کـه از عاطفه سیراب کنیم گل‌هارو
    تا مث رنگین‌کمونا موقع رفتن بارون
    توی آسمون دل‌ها بمونن خاطره‌هامون
    ——
    ماهم تویی و شب بی‌تو مـهتابی نمـی‌شد
    آفتاب واسه من پیش تو آفتابی نمـی‌شد... شعر آهنگ جدیدم رو هم خیلی دوست دارم، و امـیدوارم کـه زودتر بتونم خبرش رو بدم کـه کی منتشر مـی‌شـه.

    بازهم از لطفتون ممنونم

    Read more

    Media Removed

    پست نیمچه موقت: گویـا دیشب دوتا از بانوان هموطن درون فرانسه مست مـیکنن و قربانی تجاوز مـیشن حالا یـا تو خیـابون یـا تو کافه یـا تو منزل صاحب مـیهمانی. اتفاقی کـه روزانـه خیلی پیش مـیاد درون کشورهای خارجی بیـافته کـه خانمـها مست کنند و قربانی تجاوز یـا تعارض قرار بگیرن. خلاصه درون همون حالت گویـا تصمـیم مـیگیرن بـه ... پست نیمچه موقت: گویـا دیشب دوتا از بانوان هموطن درون فرانسه مست مـیکنن و قربانی تجاوز مـیشن حالا یـا تو خیـابون یـا تو کافه یـا تو منزل صاحب مـیهمانی.

    اتفاقی کـه روزانـه خیلی پیش مـیاد درون کشورهای خارجی بیـافته کـه خانمـها مست کنند و قربانی تجاوز یـا تعارض قرار بگیرن.

    خلاصه درون همون حالت گویـا تصمـیم مـیگیرن بـه پلیس مراجعه کنن و قضیـه رو از طریق مجاری قانونی پیگیری کنن. کاری کـه غالب خانمـها بـه دلایل مختلف اشتباه مـیکنن، و انجام نمـیدن. و گویـا پروسه فایل شکایت اولیـه شش ساعت درون دفتر پلیس فرانسه طول کشیده.

    حالا این وسط نکته‌ی جالب اینـه کـه یکی از دوستان ما پست گذاشته کـه سوده خانم گل و دوستش دیشب مست و بهشون تجاوز شده. ولی اون تصمـیم گرفته کـه از همـه‌ی مراحل شکایت گزارش تهیـه کنـه و این دوست ما اظهار مـیکرد کـه «خوشحالم از اینکه مـیبینم این تجربه تبدیل شده بـه یـه تجربه‌ی مثبت براشون!» داشتم پیش خودم فکر مـیکردم حالا اگه این اتفاق تو ایران براشون افتاده بود و مرحله تهیـه گزارش اولیـه دو ساعت و فقط دو ساعت طول مـیکشید، گوش فیل و فلک رو پر مـی کـه حق ما خورده شده، بـه من تجاوز مرتیکه‌ی فلان فلان شده مـیگه بشین واسه من شرح بده و گزارش بنویس! ااااااییییی من مـی‌خوام زنگ ب بی بی سی و رادیو فردا و رادیو بعد فردا کـه حرف من شنیده بشـه ااایییییی... ولی این اتفاقات درون خارج کـه بیـافته، عالیـه. خارجیـا تجاوزشونم آموزنده‌س و‌ پر از مفاهیم اخلاقی و پند و اندرز. خلاصه گفتم اگر احیـانا اتفاق مشابهی به منظور شما درون خارج افتاد حتما بیـایید با روی گشاده از تجربیـات مثبتتون برامون بگیم که تا همـه یـاد بگیریم.

    @bbcalihamedani @heduos

    #هموطن #به_خانـه_برگرد بیـا که تا #ایرانمان را #باهم #آبادتر بسازیم.

    #minimaliran #foodart #insiran #instairanian #ig_captures #insta_iran #igerpersia #iranshots #ig_persia #iranpx #ipixell #irpics #ig_iran_ #aksdastan #aks_baran #harfeaks #bezan #bokhor #ashpazi_shoma #ashpazbashi #ir_cook #foodland_irani #ashpazi_page #شام #بخور

    Read more

    Media Removed

    . #صلی_الله_علیک_یـا_اباعبدالله . یـادم آمد شب بی‌چتر وکلاهی کـه به بارانی مرطوب خیـابان زدم آهسته و گفتم چه هوایی‌ست خدایی من و آغوش رهایی سپس آن‌قدر دویدم طرف فاصله که تا از نفس افتاد نگاهم بـه نگاهی دلم آرام شد آن‌گونـه کـه هر قطرۀ باران غزلی بود نوازش‌گر احساس کـه مـی‌‌گفت فلانی! چه بخواهی ... .
    #صلی_الله_علیک_یـا_اباعبدالله
    .
    یـادم آمد شب بی‌چتر وکلاهی
    که بـه بارانی مرطوب خیـابان
    زدم آهسته و گفتم چه هوایی‌ست خدایی
    من و آغوش رهایی
    سپس آن‌قدر دویدم طرف فاصله
    تا از نفس افتاد نگاهم بـه نگاهی
    دلم آرام شد آن‌گونـه کـه هر قطرۀ باران
    غزلی بود نوازش‌گر احساس
    که مـی‌‌گفت فلانی!
    چه بخواهی چه نخواهی
    به سفر مـی‌روی امشب
    چمدانت پر باران شده
    پیراهنی از ابر بـه تن کن و بیـا!
    پس سفر آغاز شد و
    نوبت پرواز شد و
    راه نفس باز شد و
    قافیـه‌ها از قفس حنجره آزاد و رها
    در منِ شاعر منِ بی‌تاب‌تر از مرغ مـهاجر
    به کجا مـی‌روم اقلیم بـه اقلیم
    خدا هم‌سفرم بود و جهان زیر پرم بود سراسر
    که سر راه بـه ناگاه
    مرا تیشۀ فرهاد صدا زد:
    نفسی صبر کن ای مرد مسافر
    قَسَمت مـی‌دهم ای دوست
    سلام من دلخستۀ مجنون شده را نیز
    به شیرین غزل‌های خداوند
    به معشوق دو عالم برسان.
    باز دلم شور زد آخر
    به کجا مـی‌روی ای دل
    که چنین مست و رها مـی‌روی ای دل
    مگر امشب بـه تماشای خدا مـی‌روی ای دل
    نکند باز بـه آن وادی... مشغول همـین فکر و خیـالات پر از لذت و پر جاذبه بودم
    که مشام دل من پر شد از آن عطر غریبی
    که نوشتند کمـی قبل اذان سحر جمعه پراکنده درون آن دشت خدایی‌ست.

    چشم وا کردم و خود را وسط صحن و سرا
    عرش خدا، کرب‌وبلا
    مست و رها درون دل آیینـه
    جدا از غم دیرینـه
    ولی دست بـه یله دیدم
    منِ سر که تا به قدم محو حرم
    بال ملک دور و برم
    یکسره مبهوت بـه لاهوت رسیدم
    چه بگویم کـه چه دیدم کـه دل از خویش ب
    به خدا رفت قرارم
    نـه بـه توصیف چنین منظره‌ای واژه ندارم
    سپس آهسته نشستم، و نوشتم:
    فقط ای اشک امانم بده که تا سجدۀ شکری بگذارم
    که بـه ناگاه نسیم سحری از سر گلدستۀ باران و اذان
    آمد و یک گوشـه از آن
    پردۀ درون شور عراقی و حجازی بـه هم آمـیخته را
    پس زد و چشم دلم افتاد بـه اعجاز خداوند
    به شش‌گوشۀ معشوق
    خدایـا! تو بگو این منم آیـا
    که سراپا شده‌ام محو تمنا و تماشا
    فقط این را بنویسید رسیده‌ستتشنـه بـه دریـا
    دلم آزاد شد از همـهمـه دور از همـه مدهوش
    غم و غصه فراموش
    در آغوشِ ضریح پسر فاطمـه آرام سرانجام گرفتم.
    .
    #لبیک_یـا_حسین
    .

    Read more

    Media Removed

    مـی گدازد ی من ام آیینـه ی من بعد کجا جویم تو را؟ من کـه سرتاسر خموشم مست بی اندازه نوشم بعد کجا جویم تو را ؟ . . آدینـه فردا ساعت هشت شب امـیدوارم لذت ببرید مـی گدازد ی من
    ام آیینـه ی من
    پس کجا جویم تو را؟
    من کـه سرتاسر خموشم
    مست بی اندازه نوشم
    پس کجا جویم تو را ؟
    .
    .
    آدینـه فردا ساعت هشت شب
    امـیدوارم لذت ببرید

    بوی تو مـی‌ دهد آغوش خالی ام ای واقعیت عشق خیـالی ام مست توئم کـه قنوتم ترانـه شد چون مومن تو شدم لاابالی ‌ام بعد از تو بی خبرم از خودم بگو این روزها چه شدم درون چه حالی ‌ام روزی یقین تو بودم ولی گذشت امروز فاجعه ای احتمالی ‌ام شعرم شکفتن بارانی تو بود حالا فقط خبر خشکسالی ‌ام بی هیچ دلهره حال مرا بپرس روزی ... بوی تو مـی‌ دهد آغوش خالی ام
    ای واقعیت عشق خیـالی ام
    مست توئم کـه قنوتم ترانـه شد
    چون مومن تو شدم لاابالی ‌ام

    بعد از تو بی خبرم از خودم بگو
    این روزها چه شدم درون چه حالی ‌ام
    روزی یقین تو بودم ولی گذشت
    امروز فاجعه ای احتمالی ‌ام

    شعرم شکفتن بارانی تو بود
    حالا فقط خبر خشکسالی ‌ام
    بی هیچ دلهره حال مرا بپرس
    روزی کـه من جسدی این حوالی‌ ام
    #همایون #شجریـان #افشین #یداللهی #فردین #خلعتبری #موسیقی #

    Read more

    Media Removed

    . هین کژ و راست مـی‌روی باز چه خورده‌ای بگو مست و خراب مـی‌روی خانـه بـه خانـه کو بـه کو با کی حریف بوده‌ای بوسه ز کی ربوده‌ای زلف کـه را گشوده‌ای حلقه بـه حلقه مو بـه مو نی تو حریف کی کنی ای همـه چشم و روشنی خفیـه روی چو ماهیـان حوض بـه حوض جو بـه جو راست بگو بـه جان تو ای دل و جانم آن تو ای دل همچو شیشـه‌ام خورده ... .
    هین کژ و راست مـی‌روی باز چه خورده‌ای بگو

    مست و خراب مـی‌روی خانـه بـه خانـه کو بـه کو

    با کی حریف بوده‌ای بوسه ز کی ربوده‌ای

    زلف کـه را گشوده‌ای حلقه بـه حلقه مو بـه مو

    نی تو حریف کی کنی ای همـه چشم و روشنی

    خفیـه روی چو ماهیـان حوض بـه حوض جو بـه جو

    راست بگو بـه جان تو ای دل و جانم آن تو

    ای دل همچو شیشـه‌ام خورده مـیت کدو کدو

    راست بگو نـهان مکن پشت بـه عاشقان مکن

    چشمـه کجاست که تا که من آب کشم سبو سبو

    در طلبم خیـال تو دوش مـیان انجمن

    مـی‌نشناخت بنده را مـی‌نگریست رو بـه رو

    چون بشناخت بنده را بنده کژرونده را

    گفت بیـا بـه خانـه هی چند روی تو سو بـه سو

    عمر تو رفت درون سفر با بد و نیک و خیر و شر

    همچو زنان خیره سر حجره بـه حجره شو بـه شو

    گفتمش ای رسول جان ای سبب نزول جان

    ز آنک تو خورده‌ای بده چند عتاب و گفت و گو

    گفت شراره‌ای از آن گر ببری سوی دهان

    حلق و دهان بسوزدت بانگ زنی گلو گلو

    لقمـه هر خورنده را درخور او دهد خدا

    آنچ گلو بگیردت حرص مکن مجو مجو

    گفتم کو جان ای دل و جان فدای آن

    من نـه‌ام از شتردلان که تا برمم بـه های و هو

    حلق و گلوبریده با کو برمد از این ابا

    هر کی بلنگد او از این هست مرا عدو عدو

    دست کز آن تهی بود گر چه شـهنشـهی بود

    دست بریده‌ای بود مانده بـه دیر بر سمو

    خامش باش و معتمد محرم راز نیک و بد

    آنک نیـازمودیش راز مگو بـه پیش او
    .
    .
    پ.ن: درون طلبم خیـال تو دوش مـیان انجمن

    مـی‌نشناخت بنده را مـی‌نگریست رو بـه رو
    پ.ن: حافظیـه را بـه خاطر بسپار
    .
    #به_سوی_جنوب
    #مولانا
    #رفیق
    #شیراز
    #سفر
    #هیچهایک
    #Due_South
    #shiraz
    #journey
    #hitchhike
    #friends

    Read more

    Media Removed

    دوباره مـی نویسمت ...کنارِ بیت آخرم وچکه چکه مـی چکم...به سطر های دفترم تو تازیـانـه مـی زنی بـه زخمـه ی خیـال من من آب و دانـه مـی دهم بـه خوش خیـالِ باورم تو مثل ماهِ برکه ای ...و من غریق مست شب دوباره تو ..دوباره من... شناوری ... شناورم شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟ هنوز مثل قاصدک ...مـیانِ کوچه ... دوباره مـی نویسمت ...کنارِ بیت آخرم
    وچکه چکه مـی چکم...به سطر های دفترم

    تو تازیـانـه مـی زنی بـه زخمـه ی خیـال من
    من آب و دانـه مـی دهم بـه خوش خیـالِ باورم

    تو مثل ماهِ برکه ای ...و من غریق مست شب
    دوباره تو ..دوباره من... شناوری ... شناورم

    شنیده ام زپنجره سراغ من گرفته ای؟
    هنوز مثل قاصدک ...مـیانِ کوچه پرپرم

    گلایـه از قفس کمـی...کمـی عجیب مـیرسد
    خودم قفس خریده ام ...برای این کبوترم

    شبی بخواب دیدمت...مـیانِ تنگِ کوچه ها
    قدم زنان ...قدم زنان...تو را بـه خانـه مـی برم

    غزل بـه خواب مـی رود...به انتها رسیده ام
    تمام من چکیده شد...کنارِ بیت آخرم ...

    Read more

    Media Removed

    . گیرم کـه کرد خواب رفیقان مرال گیرم کـه گشت باده ز خشکی ما خجل گیرم کـه رفت پای طرب که تا کمر بـه گل ناخن بـه زلف یـار رسانم بـه فتح دل مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را حتما که تر شود زمن خشک حتما رسد بـه شبنم من آفتاب خشک دل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشک از عاشقان سلام تر از تو جواب خشک از ما مکن دریغ ... .
    گیرم کـه کرد خواب رفیقان مرال
    گیرم کـه گشت باده ز خشکی ما خجل
    گیرم کـه رفت پای طرب که تا کمر بـه گل
    ناخن بـه زلف یـار رسانم بـه فتح دل

    مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را

    باید کـه تر شود زمن خشک
    باید رسد بـه شبنم من آفتاب خشک
    دل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشک
    از عاشقان سلام تر از تو جواب خشک

    از ما مکن دریغآبدار را

    شد پایمال خال و خطت آبروی چشم
    از باده شد تهی و پر از خون سبوی چشم
    شد صرف نحوه نگهت گفت‌وگوی چشم
    گفتی بسوز درون غم من، ای بـه روی چشم

    تا مـی‌درم لباس بپا کن شرار را

    با خود مگو کـه گیسوی مستانـه ریخته
    بخت سیـاه ماست بر آن شانـه ریخته
    خون دل هست آنچه بـه پیمانـه ریخته
    از بس کـه در طواف تو پروانـه ریخته

    یـاران گذاشتند، همـهب و کار را

    ما سائل توایم و اگر مست کرده‌ایم
    انگشتر عقیق تو را دست کرده‌ایم
    ما عیش خود چنان چه شد و هست کرده‌ایم
    بیت تو را اجاره دربست کرده‌ایم

    ساکن شدیم این دِلَکِ بی قرار را

    این دست‌پاچگی ز سر اتفاق نیست
    هول وصال کم ز نـهیب فراق نیست
    شرح بسیط وصل بـه بسط و رواق نیست
    اصلاً مزار انور تو درون عراق نیست

    معنی کجا بـه کار ببندد مزار را

    با قل هو اللَهَ هست برابر علی مدد
    یـا مرتضاست شانـه بـه شانـه بـه یـا صمد
    هستند مرتضی و خدا هر دو معتمد
    جوشانده‌ای ز نسخه عیساست این سند

    گر دم کنند خون دم ذوالفقار را

    ای آفتاب روز غدیرت ‌ساز
    ای ذرّه های خاک درت آفتاب‌ساز
    ای دست‌های عبد تو عالیجناب ساز
    شد خارهای خشک بیـابان گلاب ساز

    کردی ز بس جلیس گُل روت خار را

    ظهر هست بر جهاز شتر آفتاب کن
    خود را ببین بـه صفحه آب و ثواب کن
    این برکه را بـه عکسی از آن رخ کن
    از بین جمع یک دو ذبیح انتخاب کن

    پر لاله کن بـه خون شـهیدان بهار را

    غم شد بدل بـه یمن جمال تو بر نشاط
    پرداخت قبض برق تو یک دوره انبساط
    افتاد تشت ما ز سر بام بر حیـاط
    من غیر دل نمانده برایم درون این بساط

    آسی بکش کـه باز ببازم قمار را

    در معرکه چو تیغ کجت گشت سر فروش
    تیغ تو خورد خون و خداوند گفت نوش
    مرد قتال هستی و در زهد سخت‌کوش
    تیر از نماز نافله‌ات مـی‌رود ز هوش

    ناز طبیب مـی‌کشد این تیر زار را

    تیغت بـه آبروی خودش آب دیده شد
    زلفت بـه پیچ و تاب خودش تاب دیده شد
    رویت هزار مرتبه درون خواب دیده شد
    هر دفعه لیک چهره اصحاب دیده شد

    کو دیده‌ای کـه حمل کند آن وقار را

    نیست این چنین اسد بی‌بدل کـه تو
    نیست این چنین همـه علم و عمل کـه تو
    نیست این چنین همـه زهر و عسل کـه تو
    احمد نرفت بر سر دوش تو بلکه تو

    رفتی بـه شانـه احمد مَکّی تبار را

    #ادامـه_در_کامنت_اول
    #محمد_سهرابی #مـیلاد #تولد #رجب #کربلا #نجف #حضرت_عشق #حیدر #حرم #عاشقی

    Read more

    Media Removed

    . به منظور آنـها کـه همـین اول فروردیني، عیدی و پاداش و حقوقشان ته کشيده، به منظور آنـها کـه پشت طاقتشان، که تا شکستن بیش راه ندارد، به منظور آنـها کـه نتوانسته اند بهی دل ببندند، از فرط نابرادرى، به منظور آن لوطی هایی کهی بهشان اعتماد نکرده که تا بارشان را بردارند؛ و طاقتشان طاق شده به منظور لوطی گری و عیـاری ، به منظور ... .
    برای آنـها کـه همـین اول فروردیني، عیدی و پاداش و حقوقشان ته کشيده،
    برای آنـها کـه پشت طاقتشان، که تا شکستن بیش راه ندارد،
    برای آنـها کـه نتوانسته اند بهی دل ببندند، از فرط نابرادرى،
    برای آن لوطی هایی کهی بهشان اعتماد نکرده که تا بارشان را بردارند؛ و طاقتشان طاق شده به منظور لوطی گری و عیـاری ،
    برای آن دزدهایی کـه یک نگاه تو دلشان را خواهد دزدید،
    برای همـه هايي کـه از لبان تو مست خواهند شد،
    برای همـه بی زبان هایی کـه در آستان درون ، لکنت گرفته اند و از استرس پاسخ های منفی دارند خفه مـی شوند ؛
    برای همـه آنـها کـه نمـی دانم و نمـی شناسم، و تو هنوز هم شبها پشت درشان نان و خرما مـی گذاری،
    برای من،
    برای ما،
    مـی شود همچنان پدر باشی؟
    #تو_که_درد_دل_ما_رو_ميدونى ...
    .
    ☁🙏☁☁☁
    .

    Read more

    Media Removed

    ‌ ‌من و تنـهایی و آن مُرده درخت کـه ز تنـهایی خود خورد تبر گوشـه ای پرت از آن شـهر شلوغ درون همان کوچه سرد خانـه ای بی رونق تکه فرشی کهنـه گوشـه ای افتاده همـه دنیـای من این کهنـه گِلیم همـه مـیراث من این خانـه سرد همـه افکار من این گوشـه پرت‌ ‌ ‌یک چراغ نفتی‌ بر سر چوب همان مُرده درخت کـه ز تنـهایی خود خورد تبر، ...
    ‌من و تنـهایی و آن مُرده درخت
    که ز تنـهایی خود خورد تبر
    گوشـه ای پرت از آن شـهر شلوغ
    در همان کوچه سرد
    خانـه ای بی رونق
    تکه فرشی کهنـه
    گوشـه ای افتاده
    همـه دنیـای من این کهنـه گِلیم
    همـه مـیراث من این خانـه سرد
    همـه افکار من این گوشـه پرت‌

    ‌یک چراغ نفتی‌
    بر سر چوب همان مُرده درخت
    که ز تنـهایی خود خورد تبر، آویزان
    و نسیمـی کـه چراغم با خود برد
    و منم دست بـه زانو تنـها
    که ز تنـهایی خود خسته شدم
    نقشی از چشم تو بر خاک کشم
    تا کـه یـادت کنم و شاد شوم
    که تو هم خیره بـه تنـهایی من
    زلف خود شانـه مستانـه کنی شاد شوی‌

    ‌ما همـه غرق درون این مستی خویش
    چشم بر زخم تنی مـی پوشیم
    نـه بـه دستی کـه نمـی آویزد
    نـه بـه پایی کـه قدم بر دارد
    نـه هوایی کـه نفس تازه کند
    نـه نسیمـی کـه گُلی شاد کند‌‌
    ‌‌
    ‌همـه درون فکر تن خویش بـه خواب‌
    همـه درون سومعه ای مست و خراب
    همـه چون آدمکی بی مقدار
    سر یک مزرعه بر چوب بخواب
    نـه توانیم کـه فریـاد زنیم
    نـه توانیم کـه خود از خاک کنیم
    ای نسیم سحری ای همدم
    تو مرا نغمـه آزادی ده
    تو مرا شوق بـه فردایی ده
    که زمان مـی گذرد برجسمم‌

    ‌ولی افسوس دگر نایی نیست
    همـه روحم دگرش آهی نیست
    تن من یخ زده همچون رودی
    شَرَرِ گرم تو را مـی جوید
    که ز فردا خوروشی سازد‌‌
    ‌‌
    ‌‌پس بیـا که تا که زمـین سبز شود
    بلبل از شوق تو پرواز کند
    و گلی خشک شده درون طوفان
    به هوای نَفَسَت غنچه خود باز کند.
    ___________________________
    #شعر #شعر_نو #شعر_سپید‌
    ‌ #من #تنـهایی #مرده‌ #درخت‌‌
    ‌ #اسماعیل_براتی
    #فوتو_بای_مـی

    Read more

    Media Removed

    من من شعرهــــایم را از چشمـهای تـــــو مـی نویسم دیوان قشنگی مـیشود چشمـــــانت از چکامـه های من ولی شرم نگاه تو حجاب من هست دزدانـه لبریزمـیشوم از کاسه عشق چه مستانـه شبی هست من مست "" تو مست "" ساغر و پیمانـه مست "" هرچه بود از چشمان خمار تو بود من از آغاز چشم تو بـه انتهای خرابات رسیدم ... من

    من شعرهــــایم را

    از چشمـهای تـــــو مـی نویسم

    دیوان قشنگی مـیشود

    چشمـــــانت از چکامـه های من
    ولی شرم نگاه تو حجاب من است

    دزدانـه لبریزمـیشوم از کاسه عشق
    چه مستانـه شبی است
    من مست "" تو مست "" ساغر و پیمانـه مست "" هرچه بود از چشمان خمار تو بود
    من از آغاز چشم تو بـه انتهای خرابات رسیدم
    برگی از مجموعه شعر ""مـهتاب من "" ارادتمند شما رائد طرار ………………………………………
    " http://line.me/ti/p/%40wug8748o
    http://line.me/ti/p/%40wug8748o

    Read more

    Media Removed

    #شروع_جاذبه_مغناطیس_حسینی_ #روز_اربعین_است. #امام_دوباره شـهر پر از شوروشوق و شیدایی هست دوباره حال همـه عاشقان تماشایی هست که فصل پرزدن از انزوای تنـهایی هست سفر حکایت یک اتفاق رویـایی هست بندباری را کـه یـار نزدیک هست طلوع صبح شب انتظار نزدیک هست ببین کـه قفل قفس را شکسته،مـی ... #شروع_جاذبه_مغناطیس_حسینی_
    #روز_اربعین_است.
    #امام_خامنـه ای

    دوباره شـهر پر از شوروشوق و شیدایی است
    دوباره حال همـه عاشقان تماشایی است
    که فصل پرزدن از انزوای تنـهایی است
    سفر حکایت یک اتفاق رویـایی است
    بندباری را کـه یـار نزدیک است
    طلوع صبح شب انتظار نزدیک است
    ببین کـه قفل قفس را شکسته،مـی آیند
    کبوتران حرم دسته دسته مـی آیند
    چو موج از همـه سو دل شکسته مـی آیند
    غریب،ازنفس افتاده،خسته مـی آیند
    که باز بعد چهل شب،کنار او باشند
    شبیـه حضرت زینب کنار او باشند
    تمام پشت سر جابر بن عبدالله
    چه عاشقانـه قدم مـی‌زنند دراین راه
    از اشتیـاق حرم راه مـی‌شود کوتاه
    هرآن کـه خواهد ازاین جام عشق،بسم الله
    که این پیـاده روی برترین عزاداری است
    قسم بـه نورکه این ابتدای بیداری است
    دوباره حال من و شعر مـی شود مبهم
    دلی کـه دست خودم نیست،مـی شود کم کم
    درآرزوی حرم غرق درون غم وماتم
    اگر اجازه دهد زائر ش شوم،من هم
    غروب درون نفس تنگ جاده خواهم رفت پیـاده آمده بودم، پیـاده خواهم رفت.

    #پای_پیـاده_هم_پای_جاده_ره_مـی_سپارم به_عزم_ زیـارت #پیـاده_روی_اربعین _حسینی_یک_تکلیف_است.
    پای پیـاده، هم پای جاده، ره مـی سپارم بـه عزم زیـارت
    در کوله بارم، چیزی ندارم، غیر از دلی مست شوق شـهادت
    مولا
    مـی خوام دلم پر از تو باشـه
    آقاجان
    نخواه کـه از تو دل جدا شـه
    ا ه م، چیزی ندارم، غیر از دلی مست شوق شـهادت

    Read more

    Media Removed

    مادر همـه مظلومـیتهای تاریخ درون قبال مظلومـیت تو وزنی ندارد چونان هستی کـه به خاک پای مادر خود اوفتاده مادرِ هستی، عزادار توام دست عزا بر سر مـی و جامـه ماتم بر تن مـی درم بـه یـاد مصیبتهای بزرگت کـه روی تاریخ را سیـاه کرده ای باشکوهترین، پای پرننگ آن درنده ی مست، پهلوی تورا شکست اما سطوت و صولت تورا نـه. ... مادر
    همـه مظلومـیتهای تاریخ درون قبال مظلومـیت تو وزنی ندارد
    چونان هستی کـه به خاک پای مادر خود اوفتاده
    مادرِ هستی، عزادار توام
    دست عزا بر سر مـی و جامـه ماتم بر تن مـی درم
    به یـاد مصیبتهای بزرگت کـه روی تاریخ را سیـاه کرده
    ای باشکوهترین، پای پرننگ آن درنده ی مست، پهلوی تورا شکست اما سطوت و صولت تورا نـه.
    ای شکوه هستی
    مگر مـی توانم پرونده ی قتل تورا ورق ب و نام زشت و منفورِ قاتل روسیـاهت را قلم بگیرم؟ هیـهات !
    من بغض گلوگیر تاریخم
    آماده ی فریـاد!
    و اشکم تیغ تیزیست بر چشمخانـه ی #ستم_سقیفه
    من غرش آسمان را بعد از ناله هایت پشت درب سوخته شنیدم
    و تاریخ را دیدم کـه در هم مـی شکست، چون بـه پهلوی شکسته تو رسید.
    مادر
    اگر نـه کـه ام لبریز از خشم دشمن بود
    روی سخن با تو نداشتم
    با تو کـه هستی وامدارت ماند
    واگر جزاین مـی خواستی بعد سلام واپسینت چه بود؟
    اگر شمشیر غضبم را برکشم آسمان را خواهد شکافت
    مادر
    اینک و هماره بـه یـاد آن ضربت سیلی بغض و غضب درهم تنیده ام
    ای غریب ترین
    فقط بـه تو مـی اندیشم
    با دیده ای جیحون پر آب
    و ای از غصه کباب
    به تو و به انتقام خون تو مـی اندیشم
    مادر،
    من با آن درنده ی زشت هولناک، دشمن ترینم
    و همـه شرفم درگرو همـین دشمنی است
    و این دشمنی را درون دنیـا که تا نفس آخر و در آخرت که تا رؤیتِ انتقام، فریـاد خواهم کرد.
    مادر چشم را به منظور گریستن برتو مـی خواهم
    و را به منظور غیظ بر پلیدترین درنده ی سیـاه کـه قاتل تست.
    مـی خواهم دلسوخته ناموس خدا بمانم.
    . ✍سید هادی صحیح النسب
    ________________________________________

    Read more

    Media Removed

    . . سرو ایستاده بـه چو تو رفتار مـی‌کنی طوطی خموش بـه چو تو گفتار مـی‌کنی دل بـه اختیـار بـه مـهرت نمـی‌دهد دامـی نـهاده‌ای کـه گرفتار مـی‌کنی تو خود چه فتنـه‌ای کـه به چشمان ترک مست تاراج عقل مردم هشیـار مـی‌کنی از دوستی کـه دارم و غیرت کـه مـی‌برم خشم آیدم کـه چشم بـه اغیـار مـی‌کنی گفتی نظر خطاست تو دل مـی‌بری ... .
    .
    سرو ایستاده بـه چو تو رفتار مـی‌کنی
    طوطی خموش بـه چو تو گفتار مـی‌کنی
    دل بـه اختیـار بـه مـهرت نمـی‌دهد
    دامـی نـهاده‌ای کـه گرفتار مـی‌کنی
    تو خود چه فتنـه‌ای کـه به چشمان ترک مست
    تاراج عقل مردم هشیـار مـی‌کنی
    از دوستی کـه دارم و غیرت کـه مـی‌برم
    خشم آیدم کـه چشم بـه اغیـار مـی‌کنی
    گفتی نظر خطاست تو دل مـی‌بری رواست
    خود کرده جرم و خلق گنـهکارمـی‌کنی
    هرگز فرامشت نشود دفتر خلاف
    با دوستان چنین کـه تو تکرار مـی‌کنی
    دستان بـه خون تازه بیچارگان خضاب
    هرگز این کند کـه تو عیـار مـی‌کنی
    با دشمنان موافق و با دوستان بـه خشم
    یـاری نباشد این کـه تو با یـار مـی‌کنی
    تا من سماع مـی‌شنوم پند نشنوم
    ای مدعی نصیحت بی‌کار مـی‌کنی
    گر تیغ مـی‌زنی سپر اینک وجود من
    صلح هست از این طرف کـه تو پیکار مـی‌کنی
    از روی دوست که تا نکنی رو بـه آفتاب
    کز آفتاب روی بـه دیوار مـی‌کنی
    زنـهار سعدی از دل سنگین کافرش
    کافر چه غم خورد چو تو زنـهار مـی‌کنی
    .
    #سعدی

    Read more
    #خوش_به_حال_غنچه_های_نیمـه_باز ‌ بوی #باران، بوی سبزه، بوی خاک، شاخه‌های شسته، باران‌خورده پاک، آسمانِ آبی و ابر سپید، برگ‌های سبز بید، عطر #نرگس، باد، نغمـه‌ی شوق پرستوهای شاد خلوتِ گرم کبوترهای مست نرم‌نرمک مـی‌‌رسد اینک #بهار، خوش به‌حالِ روزگار! ‌ ‌ خوش به‌حالِ چشمـه‌ها ... #خوش_به_حال_غنچه_های_نیمـه_باز

    بوی #باران، بوی سبزه، بوی خاک،
    شاخه‌های شسته، باران‌خورده پاک،
    آسمانِ آبی و ابر سپید،
    برگ‌های سبز بید،
    عطر #نرگس، باد،
    نغمـه‌ی شوق پرستوهای شاد
    خلوتِ گرم کبوترهای مست
    نرم‌نرمک مـی‌‌رسد اینک #بهار،
    خوش به‌حالِ روزگار! ‌

    خوش به‌حالِ چشمـه‌ها و دشت‌ها
    خوش به‌حالِ دانـه‌ها و سبزه‌ها
    خوش به‌حالِ غنچه‌های نیمـه‌باز
    خوش به‌حالِ مـیخک کـه مـی‌خندد بـه ناز
    خوش به‌حالِ جام لبریز از
    خوش به‌حالِ آفتاب!

    ای دلِ من، گرچه درون این روزگار
    جامـه‌ی رنگین نمـی‌پوشی بـه کام
    باده‌ی رنگین نمـی‌بینی به‌ جام
    نُقل و سبزه درون مـیان سفره نیست
    جامت از آن مِی کـه مـی‌باید تُهی‌ست

    ای دریغ از تو اگر چون گُل نی با نسیم
    ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
    ای‌ دریغ از ما اگر کامـی نگیریم از بهار

    گر نکوبی شیشـه‌ی غم را بـه سنگ
    هفت‌رنگش مـی‌شود هفتاد رنگ!

    - #فریدون_مشیری
    از دفتر: #ابر_و_کوچه

    آواز استاد محمدرضا #شجریـان

    🔷 کانال رسمـی فریدون مشیری درون تلگرام: (لینک درون بیو)
    Telegram.me/fereydoonmoshiri

    Read more

    Media Removed

    #قطره_باران_دریـا ‌ از درخت شاخه درون آفاق ابر، برگ های ترد باران ریخته! بوی لطف بیشـه زاران بهشت، با هوای صبحدم آمـیخته! ‌ نرم و چابك، روح آب، مـی كند پرواز همراه نسیم. نغمـه پردازان باران مـی زنند، گرم و شیرین هر زمان چنگی بـه سیم! ‌ سیم هر ساز از ثریـا که تا زمـین. خیزد از هر پرده آوازی حزین. هر كه ... #قطره_باران_دریـا

    از درخت شاخه درون آفاق ابر،
    برگ های ترد باران ریخته!
    بوی لطف بیشـه زاران بهشت،
    با هوای صبحدم آمـیخته!

    نرم و چابك، روح آب،
    مـی كند پرواز همراه نسیم.
    نغمـه پردازان باران مـی زنند،
    گرم و شیرین هر زمان چنگی بـه سیم!

    سیم هر ساز از ثریـا که تا زمـین.
    خیزد از هر پرده آوازی حزین.
    هر كه با آواز این ساز آشنا،
    مـی كند درون جویبار جان شنا!
    *
    دلربای آب، شاد و شرمناک،
    عشقبازی مـی كند با جان خاک!
    خاك ِ خشك ِ تشنـه ی دریـا پرست،
    زیر بازی های باران مست ِ مست!
    این رَوَد از هوش و آن آید بـه هوش،
    شاخه دست افشان و ریشـه باده نوش!
    *
    مـی شكافد دانـه، مـی بالد درخت،
    مـی درخشد غنچه همچون روی بخت!
    باغ ها سرشار از لبخندشان،
    دشت ها سرسبز از پیوندشان،
    چشمـه و باغ و چمن فرزندشان!
    *
    با تب تنـهائی جانكاه خویش،
    زیر باران مـی سپارم راه خویش.
    شرمسار ازمـهربانی های او،
    مـی روم همراه باران كو بـه كو.
    *
    چیست این باران كه دلخواه من است؟
    زیر چتر او روانم روشن است.
    چشم دل وا مـی كنم
    قصه ی یك قطره باران را تماشا مـی كنم:

    در فضا،
    همچو من درون چاه تنـهایی رها،
    مـی زند درون موج حیرت دست و پا،
    خود نمـی داند كه مـی افتد كجا!

    در زمـین،
    همزبانانی ظریف و نازنین،
    مـی دهند از مـهربانی جا بـه هم،
    تا بپیوندند چون دریـا بـه هم!
    *
    قطره ها چشم انتظاران هم اند،
    چون بـه هم پیوست جان ها، بی غم اند.
    هر حبابی، دیده‌ای درون جستجوست،
    چون رسد هر قطره، گوید:
    - « دوست! دوست...!»
    مـی كنند از عشق هم قالب تهی
    ای خوشا با مـهرورزان همرهی!
    *
    با تب تنـهایی جانكاه خویش،
    زیر باران مـی سپارم راه خویش.
    سیل غم درون غوغا مـی كند،
    قطره ی دل مـیل دریـا مـی كند،
    قطره ی تنـها كجا، دریـا كجا،
    دور ماندن از رفیقان که تا كجا!

    همدلی كو؟ که تا شوم همراه او،
    سر نـهم هر جاكه خاطرخواه او!

    شاید از این تیرگی ها بگذریم .
    ره بـه سوی روشنائی ها بریم .
    مـی روم، شاید كسی پیدا شود،
    بی تو، كی این قطره دل، دریـا شود؟

    - #فریدون_مشیری
    از دفتر: " #مروارید_مـهر "
    ‌‌
    🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽
    در تلگرام نیز همراه شما هستیم:
    ( لینک درون قسمت بیو بـه رنگ آبی)
    🚩 fereydoonmoshiri
    🔼🔼🔼🔼🔼🔼🔼🔼🔼
    _

    #فریدون_مشیری #فريدون_مشيري #فریدون #مشیری #شعر_فارسی #شعر #شاعران_معاصر #ادبیـات
    #fereydoon_moshiri #fereydoonmoshiri #fereydoon #moshiri #fereydoun_moshiri #fereydounmoshiri #persianpoem #persian #poem #poetry #iranianpoems #iranianpoet

    Read more

    Media Removed

    ... حسین منزوی: ببین چگونـه غمت پشت من شکست ببین غروب وار طلوعم بخون نشست ببین بسان آدمک برفی از تَفِ خورشید ببین چه آب شده، مـی روم ز دست ببین من آن حکاین شیرین، من این روایت تلخ تو فکر مـی کنی این من همان منست ببین درون آینـه بـه سخن شب کـه با تو بنشینم ز درون درآ و مرا مست مست مست ببین درون این مقوله زبان ... ...
    حسین منزوی:
    ببین چگونـه غمت پشت من شکست ببین
    غروب وار طلوعم بخون نشست ببین

    بسان آدمک برفی از تَفِ خورشید
    ببین چه آب شده، مـی روم ز دست ببین

    من آن حکاین شیرین، من این روایت تلخ
    تو فکر مـی کنی این من همان منست ببین

    در آینـه بـه سخن شب کـه با تو بنشینم
    ز درون درآ و مرا مست مست مست ببین

    در این مقوله زبان سخن بـه عجز آید
    نگاه کن بـه نگاهم هر آنچه هست ببین

    #حسین_منزوی
    #علی_برات_نژاد
    #خوشنویسی
    #نستعلیق
    #شعر_ناب
    #ابیـات_ناب
    #Calligraphy

    Read more

    Media Removed

    . خداوندا خداوندا اگر روزی بشر گردی زحال بندگانت با خبر گردی پشیمان مـی شدی از قصه خلقت از اینجا از آنجا بودنت ! خداوندا! اگر روزی ز عرش خود بـه زیر آیی لباس فقر بـه تن داری به منظور لقمـه ی نانی غرورت را بـه زیر پای نا مردان فرو ریزی زمـین و آسمان را کفر مـی گویی نمـی گویی؟ خداوندا اگر با مردم آمـیزی شتابان ... .
    خداوندا

    خداوندا
    اگر روزی بشر گردی
    زحال بندگانت با خبر گردی
    پشیمان مـی شدی از قصه خلقت
    از اینجا از آنجا بودنت !
    خداوندا!
    اگر روزی ز عرش خود بـه زیر آیی
    لباس فقر بـه تن داری
    برای لقمـه ی نانی
    غرورت را بـه زیر پای نا مردان فرو ریزی
    زمـین و آسمان را کفر مـی گویی نمـی گویی؟
    خداوندا
    اگر با مردم آمـیزی
    شتابان درون پی روزی
    ز پیشانی عرق ریزی
    شب آزرده ودل خسته
    تهی دست و زبان بسته
    به سوی خانـه باز آیی
    زمـین آسمان را کفر مـی گویی نمـی گویی؟
    خداوندا
    اگر درون ظهرگرماگیر تابستان
    تن خود را بـه زیر سایـه ی دیواری بسپاری
    لبت را بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
    و قدری آن طرف ترکاخ های مرمرین بینی
    واعصابت به منظور سکه ای این سو و آن سودر روان باشد
    و شاید هر رهگذر هم از درونت با خبر باشد
    زمـین و آسمان را کفر مـی گویی نمـی گویی؟
    خدایـا خالقا بس کن جنایت را تو ظلمت ر!
    تو خود سلطان تبعیضی
    تو خود یک فتنـه انگیزی
    اگر درون روز خلقت مست نمـی کردی
    یکی را همچون من بدبخت
    یکی را بی دلیل آقا نمـی کردی
    جهانی را چنین غوغا نمـی کردی
    دگر فریـاد ها درون ی تنگم نمـی گنجد
    دگر آهم نمـی گیرد
    دگر این سازها شادم نمـی سازد
    دگر از فرط مـی نوشی مـی هم مستی نمـی بخشد
    دگر درون جام چشمم باده شادی نمـی د
    نـه دست گرم نجوائی بـه گوشم پنجه مـی ساید
    نـه سنگ ی غم چنگ صدها ناله مـی کوبد0
    اگر فریـادهایی از دل دیوانـه برخیزد
    برای نا مرادی های دل باشد
    خدایـا گنبد صیـاد یعنی چه ؟
    فروزان اختران ثابت سیـار یعنی چه ؟
    اگر عدل هست این بعد ظلم ناهنجار یعنی چه؟
    به حدی درد تنـهایی دلم را رنج مـی دارد
    که با آوای دل خواهم کشم فریـاد و برگویم
    خدایی کـه فغان آتشینم درون دل سرد او بی اثر باشد خدا نیست ؟!
    شما ای مولیـانی کـه مـی گویید خدا هست و برای او صفتهای توانا هم روا دارید!
    بگویید که تا بفهمم
    چرا اشک مرا هرگز نمـی بیند؟
    چرا بر ناله پر خواهشم پاسخ نمـی گوید
    چرا او این چنین کور و کر و لال است
    و یـا شاید درون بارگاه خویشیبر لبانش مست تنـهایی
    و یـا شاید دگر پر گشته هست آن طاقت و صبرش
    کنون از دست داده آن صفتها را
    چرا درون پرده مـی گویم
    خدا هرگز نمـی باشد
    من امشب ناله نی را خدا دانم
    من امشب ساغر مـی را خدا دانم
    خدای من دگر تریـاک و گرس و بنگ مـی باشد
    خدای من خون رنگ مـی باشد
    مرا گرم لاله رخساران خدا باشد
    خدا هیچ است0
    خدا پوچ است0
    خدا جسمـی هست بی معنی
    خدا یک لفظ شیرین است
    خدا رویـایی رنگین است
    شب هست و ماه مـید
    ستاره نقره مـی پاشد
    و گنجشک از لبان آلوده ی زنبق بوسه مـی گیرد
    من اما سرد و خاموشم!
    من اما درون سکوت خلوتت آهسته مـی گریم
    اگر حق هست زدم زیر خدایی !!!
    عجب بی پرده امشب من سخن گ

    Read more

    Media Removed

    همـین حالا #نیمـه_ی_من را درون کانال تلگرام حال بشنوید (لینک درون پروفایل) . تو نیمـه ی منی و با تو من تمام مـی شوم درون امتداد آن افق کـه مـهر تو طلوع مـی کند من از نثار آن بـه اوج مـی رسم بمان، بمان... . بـه آن خدا کـه آفان قسم، بمان! کـه روزگار تو را به منظور من نشانـه کرد به منظور بودن و سرودنم، به منظور ... 🎤
    همـین حالا #نیمـه_ی_من را درون کانال تلگرام حال بشنوید (لینک درون پروفایل)
    .
    تو نیمـه ی منی

    و با تو من تمام مـی شوم

    در امتداد آن افق کـه مـهر تو طلوع مـی کند

    من از نثار آن

    به اوج مـی رسم

    بمان، بمان...
    .
    به آن خدا کـه آفان قسم، بمان!

    که روزگار تو را به منظور من نشانـه کرد

    برای بودن و سرودنم،

    برای مست بودنم

    تو را بهانـه کرد

    تو،

    نیمـه ی منی و با تو من

    تمام مـی شوم... .
    .
    شاعر: #سیمـین_مـیرآفتاب
    با 🎧 بشنوید

    #حال_بند #گروه_حال #نیمـه_ی_من

    Read more

    Media Removed

    عشـقم؟ داری مـیخـونی ایـنو..؟؟ یـادته قرار بود همـه بـه عشقـمون حسـودیشون شـه؟ یـادته قرار بـود تـا آخرش بـا هم باشیم همـیشـه؟ یـادتـه بغـلت کـرده بـودم گفـتم اگـه یـه روز بـری چـی کار کنم؟ تو ام گفـتی هیس! مـن قـرار نیس از پیشت برم...؟! کـی اومـد تو زندگیت کـه مـن رفـتم تو خـاطراتت؟! کـی تونـس بیشـتر ... عشـقم؟ داری مـیخـونی ایـنو..؟؟
    یـادته قرار بود همـه بـه عشقـمون حسـودیشون شـه؟
    یـادته قرار بـود تـا آخرش بـا هم باشیم همـیشـه؟
    یـادتـه بغـلت کـرده بـودم گفـتم اگـه یـه روز بـری چـی کار کنم؟ تو ام گفـتی هیس! مـن قـرار نیس از پیشت برم...؟! کـی اومـد تو زندگیت کـه مـن رفـتم تو خـاطراتت؟! کـی تونـس بیشـتر از مـن تو رو بخـواد کـه تو از مـن خسـته شـدی؟ خیـلی سوال توی مغـزمـه؛ ولـی هـر چـی بیشـتر فکـر مـیکـنم بیشـتر بـه پوچ مـیـرسم...!! بـضی وقـتا سوالا آسونن؛ ولـی جوابا سـخت...
    دیدی آخرش خیـانت کردی؟؟؟من ک دوست داشتم....... تو کـه جونـم بودی؛ تـو کـه عمـرم بودی؛ تو کـه زنـدگیم بودی تـو کـه عشـقم بودی چـرا خیـانت کردی؟
    ولـی مـیخـوام بـدونی کـه مـن بـه خـاطر لبخنـدت دنیـا رو بـه آتیـش مـیکشــم!!
    داری واسم تبدیـل مـیشـی بـه یک رویـا؛ یـک رویـا کـه هـر شـب بـه خـاطرش سرمو مـیذارم رو بالش و صبح بالش از اشکام خیسـه...!!
    مـن هـنوز همـون خـاطـره ام!!
    خدایـا عشقمو بـه تو سپردمش...
    فقط یـه روزی یـه جایی تو بغل یکی دیگه مست مست...
    بدجور یـاد من بندازش...
    خاص

    Read more

    Media Removed

    یک شبی مجنون نمازش را شکست/ بی وضو درون کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود/ فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بردرگاه او/ پُر ز لیلا شد دل پر آه او گفت یـا رب از چه خوارم کرده ای/ بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را بـه دستم داده ای/ وندر این بازی شکستم داده ای نیشتر عشقش بـه جانم مـی زنی/ دردم از لیلاست ... یک شبی مجنون نمازش را شکست/ بی وضو درون کوچه لیلا نشست
    عشق آن شب مست مستش کرده بود/ فارغ از جام الستش کرده بود
    سجده ای زد بردرگاه او/ پُر ز لیلا شد دل پر آه او
    گفت یـا رب از چه خوارم کرده ای/ بر صلیب عشق دارم کرده ای
    جام لیلا را بـه دستم داده ای/ وندر این بازی شکستم داده ای نیشتر عشقش بـه جانم مـی زنی/ دردم از لیلاست آنم مـی زنی خسته ام زین عشق،دل خونم نکن/ من کـه مجنونم تو مجنونم نکن مرد این بازیچه دیگر نیستم /این تو و لیلای تو... من نیستم
    گفت ای دیوانـه لیلایت منم/ درون رگ پنـهان و پیدایت منم/ سالها با جور لیلا ساختی /من کنارت بودم و نشناختی عشق لیلا درون دلت انداختم /صد قمار عشق یکجا باختم/ کردمت آواره صحرا نشد/ گفتم عا قل مـی شوی اما نشد /  سوختم درون حسرت یک یـا ربت/ غیر لیلا بر نیـامد از لبت /  روز و شب او را صدا کردی ولی /دیدم امشب با منی گفتم بلی/ مطمئن بودم بـه من سر مـی زنی /در حریم خانـه ام درون مـی زنی / حال این لیلا کـه خوارت کرده بود/ درس عشقش بی قرارت کرده بود/ مرد راهش باش که تا شاهت کنم /صد چو لیلا کشته درون راهت کنم/

    Read more

    Media Removed

    . چِه کربلاست کـه از آن بوی گلاب مـی آید هنوز ناله ی طفل رباب مـی آید . آن کیست کَز روی کَرَم با ما وفاداری کند؟ بر جای بدکاری چو من ، یک دم نکوکاری کند اول بـه بانگ نای و نی آرد بـه دل پیغام وی وان گَه بـه یک پیمانـه مـی با من وفاداری کند دلبر کـه جان فرسود از او ، کام دلم نگشود از او نومـید نتوان بود از او ، باشد ... .
    چِه کربلاست کـه از آن بوی گلاب مـی آید
    هنوز ناله ی طفل رباب مـی آید
    .

    آن کیست کَز روی کَرَم با ما وفاداری کند؟
    بر جای بدکاری چو من ، یک دم نکوکاری کند
    اول بـه بانگ نای و نی آرد بـه دل پیغام وی
    وان گَه بـه یک پیمانـه مـی با من وفاداری کند
    دلبر کـه جان فرسود از او ، کام دلم نگشود از او
    نومـید نتوان بود از او ، باشد کـه دلداری کند
    گفتم گره نگشوده‌ام ، زان طُرِه که تا من بوده‌ام
    گفتا مَنَش فرموده‌ام ، که تا با تو طَراری کند
    چون من گدای بی‌نشان ، مشکل بود یـاری چنان
    سلطان کجا عیش نـهان ؟ با رِندِ بازاری کند
    زان طُرِه پرپیچ و خم سهل هست اگر بینم ستم
    از بند و زنجیرش چه غم، هر کـه عیـاری کند
    شد لشکر غم بی عدد ، از بخت مـی‌خواهم مدد
    تا فخر دین عبدالصمد ، باشد کـه غمخواری کند
    با چشم پرنیرنگ او " حافظ "مکن آهنگ او
    کان طُره شبرنگ او بسیـار طراری کند
    "حافظ"
    .
     اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسالَةِ
    وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ وَ مَهْبِطَ الْوَحْيِ وَمَعْدِنَ الرَّحْمَةِ  وَ لا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكَم
    .
    در سفری کوتاه و لذتبخش بـه نجف ، کربلا ، سامرا و کاظمـین نائب الزیـاره همـه دوستان و عزیزان حَی و مـیت بودم.
    انشاالله همـه لذت ورود بـه حریم باصفای اهل بیت رو تجربه کنند
    . "جان خواهم از خدا نـه یکی،بلکه صد هزار
    تا صد هزار بار بمـیرم به منظور یـار"

    اللهم اجعل عاقبت اُمُورُنا خَیرا
    .
    یـا اباعبدالله
    ای ما و صد چو ما ز پی تو خراب و مست
    ما بی تو خسته ایم،تو بی ما چگونـه ای؟؟
    .
    #کربلا
    #علقمـه
    #اباعبدالله
    #عباس
    #باب_الحوائج
    #زمستان_۹۶
    #زیـارت_اولی
    #شـهید
    #شـهید_خلیلی
    #شـهید_محمود_اسکندری
    #شـهید_حمـید

    Read more

    Media Removed

    ‪2‬: زندگی با تو چه زیباست نمـیدانی تو / دل من غرق تمناست نمـیدانی تو / شوق دیدار تو درون باغ دلم مـیشکفد / بلبل مست تو تنـهاست نمـیدانی تو / جز تو نیست کـه من منتظر او باشم / دل من منتظر توست نمـیدانی تو ‪82‬: من نـه عاشق هستم و نـه محتاج نگاهی کـه بلغزد بر من/من خودم هستم و یک حس غریب کـه به صد عشق و هوس مـی ارزد/من نـه عاشق ... ‪2‬: زندگی با تو چه زیباست نمـیدانی تو / دل من غرق تمناست نمـیدانی تو / شوق دیدار تو درون باغ دلم مـیشکفد / بلبل مست تو تنـهاست نمـیدانی تو / جز تو نیست کـه من منتظر او باشم / دل من منتظر توست نمـیدانی تو
    ‪82‬: من نـه عاشق هستم و نـه محتاج نگاهی کـه بلغزد بر من/من خودم هستم و یک حس غریب کـه به صد عشق و هوس مـی ارزد/من نـه عاشق هستم و نـه دلداده بـه گیسوی بلند و نـه آلوده بـه افکار پلید/من بـه دنبال نگاهی هستم کـه مرا از بعد دیوانگییم مـی فهمد/

    Read more

    Media Removed

    Sevna jun giozal gizim مست مـی خواهم تو را، من مست مـی خواهم تو را از قدح سرشارتر دردست مـی خواهم تو را نیستم قانع بـه این دیدارهای بیش و کم قصه را کوته کنم، دربست مـی خواهم تو را !..... Sevna jun giozal gizim مست مـی خواهم تو را،
    من مست مـی خواهم تو را

    از قدح سرشارتر
    دردست مـی خواهم تو را

    نیستم قانع بـه این
    دیدارهای بیش و کم

    قصه را کوته کنم،
    دربست مـی خواهم تو را !.....

    Media Removed

    همـیشـه این ساعتِ شب ، چراغِ ایوون روشنـه هوایِ کوچه مون پر از ، عطرِ غلیظِ یک زنـه . پدر شبیـه یک جسد ، افتاده پای پنجره مادر مثِ دیوونـه ها ، همش نگاهش بـه دره . ما چارتا بچه بودیم ، با یـه پدر ، با دو زن تو یک اتاقِ دلگیر ، کنارِ خطِ آهن . بابا خدای ما بود ، درون انتهایِ بن بست حتیٰ شبا کـه ظلمت ، چشمِ خدا رو مـی ... همـیشـه این ساعتِ شب ، چراغِ ایوون روشنـه
    هوایِ کوچه مون پر از ، عطرِ غلیظِ یک زنـه
    .
    پدر شبیـه یک جسد ، افتاده پای پنجره
    مادر مثِ دیوونـه ها ، همش نگاهش بـه دره
    .
    ما چارتا بچه بودیم ، با یـه پدر ، با دو زن
    تو یک اتاقِ دلگیر ، کنارِ خطِ آهن
    .
    بابا خدای ما بود ، درون انتهایِ بن بست
    حتیٰ شبا کـه ظلمت ، چشمِ خدا رو مـی بست
    ‌.
    تا یـادمـه تو دستام یـا فال یـا دعا بود
    بابا همـیشـه تو حبس ، مادر تو خونـه ها بود
    ‌.
    هر شب بـه زورِ ترکه ، بعدِ از سه راهِ تسلیم
    آیدا سیـاه مـی شد ، ما ضرب مـی گرفتیم
    .
    من سوت مـی شنیدم ، وقتی خمار مـی شد
    ما ریل مـی شدیم و بابا قطار مـی شد
    .

    یک عمر زیر این سقف ، یـه روزِ خوش ندیدیم
    مثلِ یـه بذرِ هرزه ، تو کوچه قد کشیدیم
    ‌. سال گذشته یوسف ، از غصه ی پدر مُرد‌
    فرهادمون بـه جرمِ نقدِ خدا ، ابد خورد .
    من موندم و یـه با یـه پدر ، با یـه زن
    با مادری کـه اونو دیوونـه خونـه بردن
    .
    همـیشـه این ساعتِ شب ، یـه آشنا درون مـی زنـه
    یـه مستِ نقاشی شده ، کـه آیدا منـه
    .
    پدر شبیـه یک جسد افتاده پای پنجره
    مادر یـه پلکش مـی پره ، مادر هنوز منتظره
    .

    #روزبه_بمانی
    #كپشن_صرفا_يك_كپشن_است

    Read more

    Media Removed

    ‍ ️در مراتب عشّاق از مبتدی و متوسط و منتهی، حالات و رفتارشان فرق مـی­کند لذا عاشق مبتدی گرفتار حال خودش هست که تقلیب مـی­شود امّا عاشق منتهی، عشق مقامش شده و گرفتار حال بـه حال شدن عشق نیست درون واقع کیمـیای حال درون دست او باشد. ️ ابلهان از روی نادانی بـه مجنون گفتند: زیبایی لیلی آنقدر کـه تو خیـال مـی­کنی نیست. ... ‍ ♦️در مراتب عشّاق از مبتدی و متوسط و منتهی، حالات و رفتارشان فرق مـی­کند لذا عاشق مبتدی گرفتار حال خودش هست که تقلیب مـی­شود امّا عاشق منتهی، عشق مقامش شده و گرفتار حال بـه حال شدن عشق نیست درون واقع کیمـیای حال درون دست او باشد. ♦️ ابلهان از روی نادانی بـه مجنون گفتند: زیبایی لیلی آنقدر کـه تو خیـال مـی­کنی نیست. درون شـهر ما دلربا و زیباها بسیـارند. مجنون گفت:« هیئت ظاهری لیلی همچون کوزه هست و زیبایی، همچون .» یعنی زیبایی امری هست در سیرت و باطن، کوزه اگرچه زیباست امّا درون آن نشاط آور است. امّا خداوند از کوزه وجود لیلی بـه شما سرکه داده که تا عشق او شما را جذب خود نکند. خداوند از نقش وی بـه من مِی ­دهد و مرا مست مـی­کند. شما کوزه را مـی­بینید امّا جمال درون چشم شما دیده نمـی­شود. ذوق معنوی همانند حوریـان بهشتی هست که فقط بـه افرادی کـه مَحرم هستند آن را نشان مـی­دهند. ♦️عاشقی نزد معشوق خود، کارهایی کـه در راه او کرده بود را یک بـه یک بیـان مـی­کرد مثلاً مـی­گفت:« من به منظور تو درون نبرد عشق تیرها و رنج و غصه خوردم و کشیدم.
    مال و قدرت و خوش­نامـی ­ام از مـیان رفت و ناکامـی ­هایی نصیبم شد.
    شب­ها که تا صبح بیدار و گریـان بودم و حالت شادی نداشتم.» بعد تمام تلخی­های فراق را به منظور معشوق بیـان مـی­داشت و مـی­خواست راستیِ کار خود را درون عشق، دلیلی بیـاورد که تا ثابت کند درست مـی­گوید.
    معشوق گفت: این مطالب کـه گفتی و انجام دادی، گوش هوشت را خوب باز کن:  کآنچه اصلِ اصلِ عشق ست و وَلاست
    آن نکردی، این چه کردی، فرع هاست

    عاشق گفت: بعد اصل عشق چه بود کـه من انجام ندادم؟ گفت:

    تو همـه کردی، نمُردی، زنده ­یی
    هین بمـیر ار یـارِ جان بازنده ­یی ♦️بله انسان اگر درون عشق، صادق هست باید هر زمان بمـیرد و از قید «من و ما» رها شود. اگر مـی­خواهد بمـیرد فراق و وصال را و ناکامـی و رنجها را نشمرَد. حتما هر زمان حالت مُردنِ عُشّاقِ واقعی، بر او حاکم باشد.

    عاشقان را هر زمانی مُردنی هست  مُردنِ عشّاق، خود یک نوع نیست

    او دو صد دارد از جانِ هُدی' و آن دو صد را مـی­کند هر دم فدی'
    .
    . 📚مقامات معنوی؛ مقام عاشقین
    #استاد_سیدعلی_اکبر_صداقت

    Read more

    Media Removed

    Mohsen Ghanbari: تو من چرا دل بـه تو دادم کـه دلم مـی‌شکنی یـا چه کردم کـه نگه باز بـه من مـی‌نکنی دل و جانم بـه تو مشغول و نظر درون چپ و راست که تا ندانند حریفان کـه تو منظور منی دیگران چون بروند از نظر از دل بروند تو چنان درون دل من رفته کـه جان درون بدنی تو همایی و من خسته بیچاره گدای پادشاهی کنم ار سایـه بـه من برفکنی بنده ... Mohsen Ghanbari:
    تو

    من چرا دل بـه تو دادم کـه دلم مـی‌شکنی
    یـا چه کردم کـه نگه باز بـه من مـی‌نکنی

    دل و جانم بـه تو مشغول و نظر درون چپ و راست
    تا ندانند حریفان کـه تو منظور منی

    دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
    تو چنان درون دل من رفته کـه جان درون بدنی

    تو همایی و من خسته بیچاره گدای
    پادشاهی کنم ار سایـه بـه من برفکنی

    بنده وارت بـه سلام آیم و خدمت م
    ور جوابم ندهی مـی‌رسدت کبر و منی

    مرد راضیست کـه در پای تو افتد چون گوی
    تا بدان ساعد سیمـینش بـه چوگان بزنی

    مست بی خویشتن از خمر ظلومست و جهول
    مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی

    تو بدین نعت و صفت گر بخرامـی درون باغ
    باغبان بیند و گوید کـه تو سرو چمنی

    من بر از شاخ امـیدت نتوانم خوردن
    غالب الظن و یقینم کـه تو بیخم ی

    خوان درویش بـه شیرینی و چربی بخورند
    سعدیـا چرب زبانی کن و شیرین سخنی

    حضرت سعدی

    Read more

    Media Removed

    من مست و تو دیوانـه ما را کی برد خانـه صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانـه درون شـهر یکی را هشیـار نمـی‌بینم هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانـه جانا بـه خرابات آ که تا لذت جان بینی جان را چه خوشی باشد بی‌صحبت جانانـه هر گوشـه یکی مستی دستی ز بر دستی و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانـه تو وقف خراباتی دخلت مـی ... من مست و تو دیوانـه ما را کی برد خانـه
    صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانـه

    در شـهر یکی را هشیـار نمـی‌بینم
    هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانـه

    جانا بـه خرابات آ که تا لذت جان بینی
    جان را چه خوشی باشد بی‌صحبت جانانـه

    هر گوشـه یکی مستی دستی ز بر دستی
    و آن ساقی هر هستی با ساغر شاهانـه

    تو وقف خراباتی دخلت مـی و خرجت مـی
    زین وقف بـه هشیـاران مسپار یکی دانـه

    ای لولی بربط زن تو مستتری یـا من
    ای پیش چو تو مستی افسون من افسانـه

    از خانـه برون رفتم مستیم بـه پیش آمد
    در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانـه

    چون کشتی بی‌لنگر کژ مـی‌شد و مژ مـی‌شد
    وز حسرت او مرده صد عاقل و فرزانـه

    گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جان
    نیمـیم ز ترکستان نیمـیم ز فرغانـه

    نیمـیم ز آب و گل نیمـیم ز جان و دل
    نیمـیمدریـا نیمـی همـه دردانـه

    گفتم کـه رفیقی کن با من کـه منم خویشت
    گفتا کـه بنشناسم من خویش ز بیگانـه

    من بی‌دل و دستارم درون خانـه خمارم
    یک سخن دارم هین شرح دهم یـا نـه

    در حلقه لنگانی مـی‌باید لنگیدن
    این پند ننوشیدی از خواجه علیـانـه

    سرمست چنان خوبی کی کم بود از چوبی
    برخاست فغان آخر از استن حنانـه

    شمس الحق تبریزی از خلق چه پرهیزی
    اکنون کـه درافکندی صد فتنـه فتانـه 👤 مولانا

    Read more

    Media Removed

    «برف» داره برف مـی‌باره روی سرم، یکی دورِ چشمامو هاشور زده، همـیشـه دلم واسه اون بچه کـه یـه روز توی من گم مـی‌شـه شور زده. مـیانسالگی خیلی‌ام دور نیست ولی پیشِ تو هفت‌ساله مـی‌شم نمـی‌شـه جوون شد ولی با تو من همون قصه‌ای کـه محاله مـی‌شم یـه ماهی سیـاهم کـه دریـازده‌س، لبت مثلِ یـه ماهیِ قرمزه تو شاخه ... «برف»

    داره برف مـی‌باره روی سرم،
    یکی دورِ چشمامو هاشور زده،
    همـیشـه دلم واسه اون بچه که
    یـه روز توی من گم مـی‌شـه شور زده.

    مـیانسالگی خیلی‌ام دور نیست
    ولی پیشِ تو هفت‌ساله مـی‌شم
    نمـی‌شـه جوون شد ولی با تو من
    همون قصه‌ای کـه محاله مـی‌شم

    یـه ماهی سیـاهم کـه دریـازده‌س،
    لبت مثلِ یـه ماهیِ قرمزه
    تو شاخه نباتی کـه طعمش هنوز
    تو شیرینیِ شعرای حافظه.

    زمـین و زمانو بـه هم مـی‌
    نباید سکانسِ چشات کات شـه
    با کیـهان برات شیشـه پاک مـی‌کنم
    نمـی‌ذارم این پنجره مات شـه

    اگه قفل‌های جهان بسته‌اَن،
    هنوزم تو دستم کلیدِ سُله
    منو مست کُن با نگات قدِ اون
    جنینی کـه تو شیشـه‌ی الکله

    یـه کابوس دائم تو بیداریمـه،
    یـه موجودِ بی‌صورتِ ترس‌ناک
    هیولایی از جنسِ تهران و ترس،
    پُر از چرک و خون، با تنِ چاک چاک

    یـه اهوازِ زنده بـه گور زیرِ شن،
    یـه دریـاچه‌ی گم شده تو نمک
    یـه دروازه‌غار بچه‌ی کیف‌قاپ،
    یـه شـهرنو نزدیکِ مـیدون ونک.

    تو دفترچه‌هام مـی‌نویسم مُدام
    از اون گربه‌ای کـه بدل شد بـه موش
    کدوم شاعرو قورت داده خزر
    که خیس کرده این ابرِ شلوارپوش؟

    مـی‌شـه پشتِ پا خورد و سر خم نکرد،
    مـی‌شـه منتظر موند و چوب خط کشید
    آتیش‌بازیِ برجِ مـیلادو از
    تو سلول‌های اوین مـی‌شـه دید.

    هنوزم بهار زیرِ این برف‌هاست،
    بمون که تا جوونـه بـه یـادم بیـاد،
    بذار دنیـا یـادش بره مردیو
    که مُرد اما رو رؤیـاهاش ایستاد

    یـه روز روزگارِ ما زیبا مـی‌شـه،
    محاله از این آرزو بگذرم
    هنوزم امـیدم جوونـه ولی
    داره برف مـی‌باره روی سرم.

    یغما گلرویی

    Read more

    Media Removed

    من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ بـه تو چه؟؟ من اگر مست مـی و شرب و م ؛ بـه توچه؟؟ تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه بـه من؟ من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ بـه تو چه؟؟ تو اگر غرق نمازی٬چهی گفت چرا؟! من اگر وقت اذان غرقه بـه خوابم ؛ بـه تو چه؟؟ تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش من اگر مستحق خشم و عتابم ؛ بـه تو چه؟؟ دُنیـا ... من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ بـه تو چه؟؟
    من اگر مست مـی و شرب و م ؛ بـه توچه؟؟
    تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه بـه من؟
    من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ بـه تو چه؟؟
    تو اگر غرق نمازی٬چهی گفت چرا؟!
    من اگر وقت اذان غرقه بـه خوابم ؛ بـه تو چه؟؟
    تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش
    من اگر مستحق خشم و عتابم ؛ بـه تو چه؟؟
    دُنیـا گر چه سراب هست به گفتار شما
    من بـه جِد طالب این کهنـه سرابم ؛ بـه تو چه؟؟
    تو اگر بوی عرق مـیدهی از فرط خلوص
    و من ار رایحه ی مثل گلابم؛ بـه تو چه؟
    من اگر ریش٬ سه تیغ کرده ام از بهر ادب
    و اگر مونس این ژیلت و آبم ؛ بـه تو چه؟؟
    تو اگر جرعه خور باده کوثر هستی
    من اگر دُردکش باده ی نابم ؛ بـه تو چه
    تو اگر طالب حوری بهشتی٬ خب باش
    من اگر طالب معشوق شبابم ؛ بـه تو چه
    تو گر از ترس قیـامت نکنی عیش عیـان
    من اگر فارغ از روز حسابم ؛ بـه تو چه؟؟

    Read more

    Media Removed

    . هوای روی تو دارم نمـی‌گذارندم  مگر بـه کوی تو این ابرها ببارندم مرا کـه مست توام این خمار خواهد کشت  نگاه‌کن کـه به دست کـه مـی‌سپارندم مگر درون این شب دیر انتظار عاشق‌کش بـه وعده‌های وصال تو زنده دارندم غمم نمـی‌خورد ایـام و جای رنجش نیست  هزار شکر کـه بی‌غم نمـی‌گذارندم سری بـه فرو‌ام مگر ... .
    هوای روی تو دارم نمـی‌گذارندم 
    مگر بـه کوی تو این ابرها ببارندم

    مرا کـه مست توام این خمار خواهد کشت 
    نگاه‌کن کـه به دست کـه مـی‌سپارندم
    مگر درون این شب دیر انتظار عاشق‌کش
    به وعده‌های وصال تو زنده دارندم
    غمم نمـی‌خورد ایـام و جای رنجش نیست 
    هزار شکر کـه بی‌غم نمـی‌گذارندم
    سری بـه فرو‌ام مگر روزی
    چو گنج گم شده زین کنج غم برآرندم
    چه بک اگر بـه دل بی‌غمان نبردم راه 
    غم شکسته دلانم کـه مـی‌گسارندم
    من آن ستاره‌ی شب زنده‌دار امـیدم 
    که عاشقان تو که تا روز مـی‌شمارندم
    چه جای خواب کـه هر شب محصلان فراق 
    خیـال روی تو بر دیده مـی‌گمارندم
    هنوز دست نشسته ست غم زخون دلم 
    چه نقش‌های کـه ازین دست مـی‌نگارندم
    کدام مست ، مـی از خون سایـه خواهد کرد 
    که همچو خوشـه ی انگور مـی‌فشارندم
    .

    #هوشنگ_ابتهاج #سایـه #جلال_حاجی_زاده
    #ابتهاج

    Read more

    Media Removed

    #شاعر #هما #مـیر #افشار عاشق نشدی زاهد، دیوانـه چه مـی دانی درون شعله نیدی، پروانـه چه مـی دانی لبریز ِ مـی ِ غم ها، شد ساغر ِ جان ِ من خندیدی و بگذشتی، پیمانـه چه مـی دانی یک سلسله دیوانـه، افسون ِ نگاه ِ او ای غافل از آن جادو، افسانـه چه مـی دانی من مست ِ مـی ِ عشقم، وز توبه کـه بشکستم راهم مزن ای عابد، مـی خواره ... #شاعر #هما #مـیر #افشار

    عاشق نشدی زاهد، دیوانـه چه مـی دانی
    در شعله نیدی، پروانـه چه مـی دانی
    لبریز ِ مـی ِ غم ها، شد ساغر ِ جان ِ من
    خندیدی و بگذشتی، پیمانـه چه مـی دانی
    یک سلسله دیوانـه، افسون ِ نگاه ِ او
    ای غافل از آن جادو، افسانـه چه مـی دانی
    من مست ِ مـی ِ عشقم، وز توبه کـه بشکستم
    راهم مزن ای عابد، مـی خواره چه مـی دانی
    تا چند فریبی خلق، با نام ِ مسلمانی
    عاشق شو و مستی کن، ترک ِ همـه هستی کن
    سر بر سر ِ سجاده، مـی خوردن ِ پنـهانی؟
    ای بُت نپرستیده، بُت خانـه چه مـی دانی
    تو سنگ ِ سیـه بوسی، من چشم ِ سیـاهی را
    مقصود یکی باشد، بیگانـه چه مـی دانی
    تا چند فریبی خلق، با نام ِ مسلمانی
    سر بر سر ِ سجاده، مـی خوردن ِ پنـهانی؟
    #شعر√
    #غزل√
    #ترانـه√
    #ناب√
    #شاعر√
    #هما√
    #مـیر√
    #افشار√

    Read more

    Media Removed

    ای قلم امشب چه با من عشق بازی م کنی واژه ها خوش مـی نویسی ، دلنوازی مـی کنی رشته ی تحریر را امشب بـه دستت داده ام لیک با احساس من ، امشب تو بازی مـی کنی من خموشم ، شعر اما خود بخود گل مـیکند با غزلهایم تو امشب ، سرفرازی مـی کنی طبع من خشکیده و اما دلم بی تاب بود با دلم امشب عجب مـهمان نوازی مـی کنی من بـه رویت ... ای قلم امشب چه با من عشق بازی م کنی
    واژه ها خوش مـی نویسی ، دلنوازی مـی کنی

    رشته ی تحریر را امشب بـه دستت داده ام
    لیک با احساس من ، امشب تو بازی مـی کنی

    من خموشم ، شعر اما خود بخود گل مـیکند
    با غزلهایم تو امشب ، سرفرازی مـی کنی

    طبع من خشکیده و اما دلم بی تاب بود
    با دلم امشب عجب مـهمان نوازی مـی کنی

    من بـه رویت صفحه ی شطرنج خود گسترده ام
    روی شطرنج دلم ، با شاه بازی مـی کنی

    واژه ها از شعر من ، انگار بیرون رفته اند
    ای قلم امشب تو اما ، پاکبازی مـی کنی

    تورجم درون گوشـه ی زندان،خموشم من ولی
    ناز شصت تو بنازم،شعر بازی مـی کنی

    مست خودکردی مرا مدهوش و سرخوش گشته ام
    ای قلم امشب تو کار کشف رازی مـیکنی

    Read more

    Media Removed

    «گرامافون» مـی‌گرده دنیـا روی مدارِ گرامافون روحِ ادیت‌پباف توی خونـه شناوره این بطریـای خالی تو رو آه مـی‌کشن سیگارِ برگم عطرتو از رو نمـی‌بره حالا شدم شبیـهِ رابینسون کروزوئی کـه ناگزیرِ داشتنِ عشقی خیـالیـه لپ‌تاپِ من مثِ یـه تله باز مونده و جامون رو تختِ خوابِ تو چت‌روم خالیـه دائم با خاطراتِ ... «گرامافون»

    مـی‌گرده دنیـا روی مدارِ گرامافون
    روحِ ادیت‌پباف توی خونـه شناوره
    این بطریـای خالی تو رو آه مـی‌کشن
    سیگارِ برگم عطرتو از رو نمـی‌بره

    حالا شدم شبیـهِ رابینسون کروزوئی
    که ناگزیرِ داشتنِ عشقی خیـالیـه
    لپ‌تاپِ من مثِ یـه تله باز مونده و
    جامون رو تختِ خوابِ تو چت‌روم خالیـه

    دائم با خاطراتِ خودم جنگ مـی‌کنم
    هر شب تمامِ حافظه‌مو دزد مـی‌زنـه،
    اما دوباره اون‌طرفِ جنگلِ گِرَس
    تصویر دلفریب و هوس‌ناکِ یـه زنـه

    زیبازنِ اثیریِ دنیـای بوفِ کور!
    عشقت من و هدایتو همدست مـی‌کنـه
    وقتی تو جای حبه‌ی انگورِ قصه‌‌‌ای،
    هر گرگی با ِ چشات مست مـی‌کنـه

    مثلِ لولیتا توی سرم پرسه ‌مـی‌زنی،
    جاموندی توی لکه‌ی ماتیکِ پیرهنم
    این گوشی دیگه زنگشو از یـاد و
    من مثل داسِ کهنـه دارم زنگ مـی‌

    شکل گلادیـاتوری‌ام کـه خیـالِ تو،
    مثل یـه خال‌کوبی تو رؤیـاش حک شده
    هی‌ دوره مـی‌کنم همـه‌ی فیس‌بوکمو،
    پیج تو هست و صاحبش این‌بار هک شده

    بی‌ریتمِ کفشِ پاشنـه‌بلندِ تو گم مـی‌شم،
    عطرت یـه جاده بود کـه مسیرو درست بیـام
    سنگین شده سرت مثِ سنگینی سکوت،
    مثل سکوتِ من وسطِ بازجوییـام

    من ون‌گوگم کـه گوشمو دادم بـه خاطرت،
    وقتی کـه عشق و عاشقی از یـاد رفته بود
    نقش ما جا بـه جا شد و این فیلم آخرش،
    شکلِ سکانسِ آخرِ برباردرفته بود

    مـی‌گرده دنیـا روی مداری کـه صامته،
    برگشته پرلاشز دیگه روحِ ادیت‌پیـاف
    بی‌تو تمامِ زندگی خش‌دار مـی‌گذره
    یـه صفحه رو گرامافونی بی‌کلیدِ آف.

    یغماگلرویی

    Read more

    Media Removed

    . بهترینِ بهترین من زرد و نیلی وبنفش سبز و آبی و کبود! با بنفشـه ها نشسته ام، سال های سال، صبح های زود. درون کنار چشمـه ی سحر سر نـهاده روی شانـه های یکدگر، گیسوان خیس شان بـه دست باد، چهره ها نـهفته درون پناه سایـه های شرم، رنگ ها شکفته درون زلال عطرهای گرم، مـی تراود از سکوت دلپذیرشان، بهترین ترانـه، بهترین ... .
    بهترینِ بهترین من
    زرد و نیلی وبنفش
    سبز و آبی و کبود!
    با بنفشـه ها نشسته ام،
    سال های سال،
    صبح های زود.
    در کنار چشمـه ی سحر
    سر نـهاده روی شانـه های یکدگر،
    گیسوان خیس شان بـه دست باد،
    چهره ها نـهفته درون پناه سایـه های شرم،
    رنگ ها شکفته درون زلال عطرهای گرم،
    مـی تراود از سکوت دلپذیرشان،
    بهترین ترانـه،
    بهترین سرود!
    مخمل نگاه این بنفشـه ها،
    مـی برد مرا سبکتر از نسیم،
    از بنفشـه زار باغچه،
    تا بنفشـه زار چشم تو - کـه رسته درون کنار هم -
    زرد ونیلی وبنفش
    سبز و آبی و کبود.
    با همان سکوت شرمگین،
    با همان ترانـه ها وعطرها،
    بهترین هرچه بود و هرچه هست،
    بهترین هرچه هست و بود!
    در بنفشـه زار چشم تو
    من ز بهترین بهشت ها گذشته ام
    من بـه بهترین بهار ها رسیده ام.
    ای غم تو همزبان بهترین دقایق حیـات من
    لحظه های هستی من از تو پر شده ست
    آه!
    در تمام روز،
    در تمام شب،
    در تمام هفته،
    در تمام ماه،
    در فضای خانـه، کوچه ، راه
    در هوا، زمـین،درخت،سبزه،آب،
    در خطوط درون هم کتاب،
    در دیـار نیلگون خواب!
    ای جدایی تو بهترین بهانـه ی گریستن!
    بی تو من بـه اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام.
    ای نوازش تو. بهترین امـید زیستن!
    در کنار تو
    من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام.
    در بنفشـه زار چشم تو
    برگ های زرد و نیلی و بنفش،
    عطر های سبز و آبی و کبود،
    نغمـه های نا شنیده ساز مـی کنند،
    بهتر از تمام نغمـه ها و سازها!
    روی مخمل لطیف گونـه هات،
    غنچه های رنگ رنگ ناز،
    برگ های تازه تازه باز مـی کنند،
    بهتر از تمام رنگ ها و رازها!
    خوب خوب نازنین من!
    نام تو مرا همـیشـه مست مـی کند
    بهتر از
    بهتر از تمام شعر های ناب!
    نام تو، اگرچه بهترین سرود زندگی است
    من تو را بـه خلوت خدایی خیـال خود:
    «بهترین بهترین من» خطاب مـی کنم،
    بهترین بهترین من!

    #فريدون_مشيرى

    #اصفهان #اصفهان_زیبا #مـیدان_نقش_جهان #اسفند۹۶

    Read more

    Media Removed

    من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ بـه تو چه؟؟ من اگر مست مـی و شرب و م؛به توچه؟؟ تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه بـه من؟ من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ بـه تو چه؟؟ تو اگر غرق نمازی٬چهی گفت چرا؟! من اگر وقت اذان غرقه بـه خوابم ؛ بـه تو چه؟؟ تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش من اگر مستحق خشم و عتابم ؛ بـه تو چه؟؟ دُنیـا گر ... من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ بـه تو چه؟؟ من اگر مست مـی و شرب و م؛به توچه؟؟
    تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه بـه من؟

    من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ بـه تو چه؟؟ تو اگر غرق نمازی٬چهی گفت چرا؟! من اگر وقت اذان غرقه بـه خوابم ؛ بـه تو چه؟؟
    تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش

    من اگر مستحق خشم و عتابم ؛ بـه تو چه؟؟ دُنیـا گر چه سراب هست به گفتار شما

    من بـه جِد طالب این کهنـه سرابم ؛ بـه تو چه؟؟
    تو اگر بوی عرق مـیدهی از فرط خلوص

    و من ار رایحه ی مثل گلابم؛ بـه تو چه؟

    من اگر ریش٬ سه تیغ کرده ام از بهر ادب

    و اگر مونس این ژیلت و آبم ؛ بـه تو چه؟؟ تو اگر جرعه خور باده کوثر هستی

    من اگر دُردکش باده ی نابم ؛ بـه تو چه

    تو اگر طالب حوری بهشتی٬ خب باش

    من اگر طالب معشوق شبابم ؛ بـه تو چه

    تو اگر از ترس قیـامت نکنی عیش عیـان

    من اگر فارغ از روز حسابم ؛ بـه تو چه؟؟

    Read more

    Media Removed

    ... جواب دندان آقای مـیثم صفرپور بـه شعر خانم سیمـین بهبهانی ↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭ ↴سیمـین بهبهانی من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ بـه تو چه؟؟؟ من اگر مست مـی و شرب و م؛ بـه توچه؟؟؟ تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه بـه من؟؟؟ من اگر عاشق سنتور و ربابم؛ بـه تو چه؟؟؟ تو اگر غرق نمازی٬ چهی گفت چرا؟؟؟ من اگر وقت ... ...
    جواب دندان آقای مـیثم صفرپور بـه شعر خانم سیمـین بهبهانی
    ↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭↭
    ↴سیمـین بهبهانی

    من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ بـه تو چه؟؟؟
    من اگر مست مـی و شرب و م؛ بـه توچه؟؟؟
    تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه بـه من؟؟؟
    من اگر عاشق سنتور و ربابم؛ بـه تو چه؟؟؟
    تو اگر غرق نمازی٬ چهی گفت چرا؟؟؟
    من اگر وقت اذان غرقه بـه خوابم؛ بـه تو چه؟؟؟
    تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش!
    من اگر مستحق خشم و عتابم؛ بـه تو چه؟؟؟
    دنیـا گر چه سراب هست به گفتار شما
    من بـه جِد طالب این کهنـه سرابم؛ بـه تو چه؟؟؟
    تو اگر بوی عرق مـیدهی از فرط خلوص!
    و من ار رایحه ی مثل گلابم؛ بـه تو چه؟؟؟
    من اگر ریش٬ سه تیغ کرده ام از بهر ادب...!
    و اگر مونس این ژیلت و آبم؛ بـه تو چه؟؟؟
    تو اگر جرعه خور باده کوثر هستی!
    من اگر دُردکش باده ی نابم؛ بـه تو چه؟؟؟
    تو اگر طالب حوری بهشتی٬ خب باش!
    من اگر طالب معشوق شبابم؛ بـه تو چه؟؟؟
    تو گر از ترس قیـامت نکنی عیش عیـان
    من اگر فارغ از روز حسابم؛ بـه تو چه؟؟؟ ↴جوابیـه دندان مـیثم صفرپور
    کفر و بی دینی ات ای یـار , بـه ما مربوط است.
    بشنو این پند گهربار , بـه ما مربوط است.
    تو کـه با لهو و لعب درون پی مستی هستی...
    مـیکنی جمع گرفتار , بـه ما مربوط است.
    بی خیـالت بشوم بارش طوفان بلا...
    مـیرسد از درو دیوار , بـه ما مربوط است.
    آنچه آمد بـه سر طایفه نوح نبی...
    مـیشود واقعه تکرار , بـه ما مربوط است.
    من اگر لایق الطاف خدایم , بـه تو چه؟
    تو کنی جامعه بیمار , بـه ما مربوط است.
    تو اگر مـی بخوری درون پس خانـه , چه بـه من؟
    گر بیـایی بر انظار , بـه ما مربوط است.
    تو بـه این کوه گنـه عامل شیطان گشتی.
    شده ای نوکر دربار بـه ما مربوط است.
    گر نبندیم بر پوزه او قلاده...
    مـیدرد همچو سگ هار , بـه ما مربوط است.
    گر تو کنی کشتی این جامعه را...
    مـیشود غرق بـه ناچار بـه ما مربوط است.
    مست کن لیک نبینم کـه تو مستی کردی.
    اربده , کوچه وبازار؟ بـه ما مربوط است.
    تو کـه با چنگ و ربابت همـه ی مردم را...
    مـیکنی مستعد نار , بـه ما مربوط است.
    به جهنم کـه خودت را بکشی درون خانـه...
    در خیـابان بزنی دار بـه ما مربوط است.
    دین من داده اجازه کـه دخالت م...
    تا نبینم زتو آزار , بـه ما مربوط است.
    امر معروف کنم , نـهی زمنکر بپذیر...
    تا ابد , ترمز اشرار , بـه ما مربوط است.

    Read more

    Media Removed

    . تو مـی روی و دل ز دست مـی رود مرو کـه با تو هر چه هست مـی رود دلی شکستی و به هفت آسمان هنوز بانگ این شکست مـی رود کجا توان گریخت زین بلای عشق کـه بر سر من از الست مـی رود نمـی خورد غم خمار عاشقان کـه جام ما شکست و مست مـی رود از آن فراز و این فرود غم مخور زمانـه بر بلند و پست مـی رود بیـا کـه جان سایـه بی غمت مباد وگرنـه ... .
    تو مـی روی و دل ز دست مـی رود
    مرو کـه با تو هر چه هست مـی رود
    دلی شکستی و به هفت آسمان
    هنوز بانگ این شکست مـی رود
    کجا توان گریخت زین بلای عشق
    که بر سر من از الست مـی رود
    نمـی خورد غم خمار عاشقان
    که جام ما شکست و مست مـی رود
    از آن فراز و این فرود غم مخور
    زمانـه بر بلند و پست مـی رود
    بیـا کـه جان سایـه بی غمت مباد
    وگرنـه جان غم پرست مـی رود
    شب غم تو نیز بگذرد ولی
    درین مـیان دلی ز دست مـی رود
    #هوشنگ_ابتهاج
    #سایـه

    Read more

    Media Removed

    «قتل الله قوماْ قتلوک» ... ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان مثل تیری کـه رها مـی شود از دست کمان خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود مست مـی آمد و رخساره برافروخته بود روح او از همـه دل کنده ، بـه او دل بسته بر تنش دست یدالله حمایل بسته بی خود ... «قتل الله قوماْ قتلوک» ... ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
    مثل تیری کـه رها مـی شود از دست کمان
    خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
    بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
    مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
    مست مـی آمد و رخساره برافروخته بود
    روح او از همـه دل کنده ، بـه او دل بسته
    بر تنش دست یدالله حمایل بسته
    بی خود از خود ، بـه خدا با دل و جان مـی آمد
    زیر شمشیر غمش کنان مـی آمد
    یـاعلی گفت کـه بر پا د محشر را
    آمده باز هم از جا د خیبر را
    آمد ، آمد بـه تماشا بکشد دیدن را
    معنی جمله درون پوست نگنجیدن را
    بی امان دور خدا مرد جوان مـی چرخید
    زیرپایش همـهو مکان مـی چرخید
    بارها از دل شب یک تنـه بیرون آمد
    رفت از مـیسره از مـیمنـه بیرون آمد
    آن طرف محو تماشای علی حضرت ماه
    گفت:لاحول ولاقوه الابالله
    مست از کام پدر، زاده لیلا ، مجنون
    به تماشای جنونش همـه دنیـا مجنون
    آه درون مثنوی ام آینـه حیرت زده است
    بیت درون بیت خدا واژه بـه وجد آمده است
    رفتی از خویش ، کـه از خویش بـه وحدت برسی
    پسرم! چند قدم مانده بـه بعثت برسی
    نفس نیزه و شمشیر و سپر بند آمد
    به تماشای نبرد تو خداوند آمد
    با همان حکم کـه قرآن خدا جان من است
    آیـه درون آیـه رجزهای تو قرآن من است
    ناگهان گرد و غبار خطر آرام نشست
    دیدمت خرم و خندان قدح باده بـه دست
    آه آیینـه درون آیینـه عجب تصویری
    داری از دست خودت جام بلا مـی گیری
    زخم ها با تو چه د ؟جوان تر شده ای
    به خدا بیش تر از پیش پیمبر شده ای
    پدرت آمده درون تلاطم دارد
    از لبت خواهش یک جرعه تبسم دارد
    غرق خون هستی و برخواسته آه از بابا
    آه ،واکن و انگور بخواه از بابا*
    گوش کن م از سمت حرم مـی آید
    با فغان پسرم وا پسرم مـی آید
    باز هم عطر گل یـاس بـه گیسو داری
    ولی اینبارچرا دست بـه پهلو داری؟! کربلا کوچه ندارد همـه جایش دشت است
    یـاس درون یـاس مگر مادر من برگشته است؟! مثل آیینـهء درون خاک مکدر شده ای
    چشم من تار شده ؟یـا تو مکرر شده ای؟! من تو را درون همـه کرب و بلا مـی بینم
    هر کجا مـی نگرم جسم تو را مـی بینم
    ارباْ اربا شده چون برگ خزان مـی ریزی
    کاش مـی شد کـه تو با معجزه ای برخیزی
    مانده ام خیره بـه جسمت کـه چه راهی دارم
    باید انگار تو را بین عبا بگذارم
    باید انگار تو را بین عبایم ببرم
    تا کـه شش گوشـه شود با تو ضریحم پسرم

    #علی_اکبر_حسین
    #اللهم_الجعل_عواقب_امورنا_خیرا
    #این_شعر_عالیـهههههههه
    #حی_علی_العزا

    Read more

    Media Removed

    . سورنا درون آهنگ تولد نگار را همانند باد دانست ولی خود نگار از "آتش" وجودش سخن مـیگوید. اینجاست کـه نگار کم کم پا مـیگیرد و از شکل اولیـه خودش دور مـی شود. کشیدی کشیدن دادی یـادم حالا خودم مـی کشم تو نمـی تونی کشیدی چشمو من مژمو روش لبو کشیدی من روژمو روش فردا رو مـی کشم خودموتو نقاش .. نمـی مونی من یـه ... .
    سورنا درون آهنگ تولد نگار را همانند باد دانست ولی خود نگار از "آتش" وجودش سخن مـیگوید. اینجاست کـه نگار کم کم پا مـیگیرد و از شکل اولیـه خودش دور مـی شود.

    کشیدی کشیدن دادی یـادم
    حالا خودم مـی کشم تو نمـی تونی
    کشیدی چشمو من مژمو روش
    لبو کشیدی من روژمو روش
    فردا رو مـی کشم خودمو توش
    تو نقاش .. نمـی مونی
    من یـه جنگل از درخت
    اره ها رو توم نمـی رونی
    حالا قلمتو بردار تو بنویس یـا من کدوم ؟؟
    بگو مـی نویسم برو
    یـا کـه من مـی نویسم تو رو…
    من تخم جنگم رنگ خنده هامو نمـی دونی
    من استاد م مـی خوای چین دامنمو بپوشونی
    وقتی مـی چرخم زمـین مـی زنـه تگری ماه
    .مـیزنـه از الکل من مست مـی شـه مـی شـه سیـاه
    .
    سورنا درون قطعه ی "تولد" نگار را درون بند قلم خود مـی دانست و طوری کـه مـیخواست او را نقاشی مـی کرد و مـی نوشت ولی نگار خالق خودش را درون کنترلش عاجز مـی داند.حال این خود نگار هست که بزرگ شده و آینده اش درون دستان خودش مـی باشد.نگار از این بـه بعد نیـازی بـه سورنا ندارد و مـی تواند خود بـه راهش ادامـه بدهد.  حالا سوال ای هست که سورنا نگار را بـه تصویر مـی کشد یـا نگاری کـه از بند قلم آزاد شده بـه سورنا جهت مـی دهد؟
    .
    از این بـه بعد سورنا نمـی تواند نگار درونش را پنـهان کند و به "زنجیر" بکشد و حالا نگار هست که فرمان مـی دهد بدون اینکه فرمان بگیرد . *شاید این تصورات نگار، دلیل نگرانی های سورنا درون قطعه ی "کشتی" مـی باشد.

    از این بـه بعد ایستادنم تو منو نمـی شونی
    پیچوندم یـه دنیـا رو تو نمـی تونی منو بپیچونی
    وسط گورستون مـی کوبم پا جای پاشنـه هام

    مـی مونـه روی قبرا مـی م با مرده ها

    و درون آخر اتمام حجت نگار با سورنا و اعلام آزاد بودنش .نگار برخلاف سورنا(در آهنگ نگار) خودش را علت پیچیدگی های ذاتیش مـی داند.او دیگر نیـازی بـه سکوت وآهسته راه رفتن مـیان "مژده گونی بگیرهای خفته" ندارد.او فریـاد مـی زند و پای مـی کوبد که تا همـین خفته ها را بیدار کند.
    .
    مروری اجمالی بر ترک " #کشتی" و " #جاری"
    .
    بعد از گذشت از چهار ترک از نگار بـه این نتیجه خواهیم رسید کـه با دو شخصیت کاملا متفاوت رو بـه رو هستی یکی نگارِ مخلوق و تازه متولد شده و دومـی سورنای خالق کـه مردی تنـهاست و آواری از کلمات را ساخت او هفت خطی پیر هست که روزگار او را ناچار بـه ساختن نگاری مـیکند کـه جوان هست و جویـای نام! انسجام چهار ترک اول بقدری شدید هست که ما را با روایتی پیچیده با کارکترهای متضاد رو بـه رو مـیکند . درون کشتی علی سورنای هفت خط صحبت مـیکند ، او کـه #پیر و هدایت گر کشتیی کـه اکنون سوار هست و (ادامـه درون کامنت 👇)

    Read more

    Media Removed

    من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ بـه تو چه! من اگر مست مـی و شرب و م ؛ بـه توچه! تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه بـه من! من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ بـه تو چه! تو اگر غرق نمازی٬چهی گفت چرا؟! من اگر وقت اذان غرقه بـه خوابم ؛ بـه تو چه! تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش من اگر مستحق خشم و عتابم ؛ بـه تو چه! دُنیـا گر چه سراب ... من اگر کافر و بی دین و خرابم؛ بـه تو چه!
    من اگر مست مـی و شرب و م ؛ بـه توچه!
    تو اگر مستعد نوحه و آهی٬ چه بـه من!
    من اگر عاشق سنتور و ربابم ؛ بـه تو چه!
    تو اگر غرق نمازی٬چهی گفت چرا؟!
    من اگر وقت اذان غرقه بـه خوابم ؛ بـه تو چه!
    تو اگر لایق الطاف خدایی٬ خوش باش
    من اگر مستحق خشم و عتابم ؛ بـه تو چه!
    دُنیـا گر چه سراب هست به گفتار شما
    من بـه جِد طالب این کهنـه سرابم ؛ بـه تو چه!
    تو اگر بوی عرق مـیدهی از فرط خلوص
    من اگر رایحه ی مثل گلابم؛ بـه تو چه!
    من اگر ریش٬ سه تیغ کرده ام از بهر ادب
    و اگر مونس این ژیلت و آبم ؛ بـه تو چه!
    تو اگر جرعه خور باده کوثر هستی
    من اگر دُردکش باده ی نابم ؛ بـه تو چه!
    تو اگر طالب حوری بهشتی٬ خب باش
    من اگر طالب معشوق شبابم ؛ بـه تو چه!
    تو گر از ترس قیـامت نکنی عیش عیـان
    من اگر فارغ از روز حسابم ؛ بـه تو چه!

    بانو سیمـین بهبهانی

    Read more

    Media Removed

    #مولانا گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یـار من هیچ مباش یک نفس غایب از این کنار من نور دو دیده منی دور مشو ز چشم من شعله منی کم مکن از شرار من یـار من و حریف من خوب من و لطیف من چست من و ظریف من باغ من و بهار من ای تن من خراب تو دیده من سحاب تو ذره آفتاب تو این دل بی‌قرار منبگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلم کآخر ... #مولانا
    گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یـار من
    هیچ مباش یک نفس غایب از این کنار من
    نور دو دیده منی دور مشو ز چشم من
    شعله منی کم مکن از شرار من
    یـار من و حریف من خوب من و لطیف من
    چست من و ظریف من باغ من و بهار من
    ای تن من خراب تو دیده من سحاب تو
    ذره آفتاب تو این دل بی‌قرار من
    لب بگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلم
    کآخر که تا کجا رسد پنج و شش قمار من
    تا کـه چه زاید این شب حامله از به منظور من
    تا بـه کجا کشد بگو مستی بی‌خمار من
    تا چه عمل کند عجب شکر من و سپاس من
    تا چه اثر کند عجب ناله و زینـهار من
    گفت خنک تو را کـه تو درون غم ما شدی دوتو
    کار تو راست درون جهان ای بگزیده کار من
    مست منی و پست من عاشق و مـی پرست من
    برخورد او ز دست من هر کی کشید بار من
    رو کـه تو راست کر و فر مجلس عیش نـه ز سر
    زانک نظر دهد نظر عاقبت انتظار من
    گفتم وانما کـه چون زنده کنی تو مرده را
    زنده کن این تن مرا از پی اعتبار من
    مرده‌تر از تنم مجو زنده کنش بـه نور هو
    تا همـه جان شود تنم این تن جان سپار من
    گفت ز من نـه بارها دیده‌ای اعتبارها
    بر تو یقین نشد عجب قدرت و کاربار من
    گفتم دید دل ولی سیر کجا شود دلی
    از لطف و عجایبت ای شـه و شـهریـار من
    عشق کشید درون زمان گوش مرا بـه گوشـه‌ای
    خواند فسون فسون او دام دل شکار من
    جان ز فسون او چه شد دم مزن و مگو چه شد
    ور بچخی تو نیستی محرم و رازدار من

    Read more

    Media Removed

    #فروغ_فرخزاد #کامـیارشاپور دیو شبلای ، ای پسر کوچک من دیده بربند ، کـه شب آمده هست دیده بر بند ، کـه این دیو سیـاه خون بـه کف ، خنده بهآمده هست سر بـه دامان من خسته گذار گوش کن بانگ قدمـهایش را کمر ناروَن پیر شکست که تا که بگذاشت بر آن پایش را آه ، بگذار کـه بر پنجره ها پرده ها را بکشم سرتاسر با ... #فروغ_فرخزاد #کامـیارشاپور
    دیو شب
    لای، ای پسر کوچک من

    دیده بربند ، کـه شب آمده است

    دیده بر بند ، کـه این دیو سیـاه

    خون بـه کف ، خنده بهآمده است

    سر بـه دامان من خسته گذار

    گوش کن بانگ قدمـهایش را

    کمر ناروَن پیر شکست

    تا کـه بگذاشت بر آن پایش را

    آه ، بگذار کـه بر پنجره ها

    پرده ها را بکشم سرتاسر

    با دو صد چشم پر از آتش و خون

    مـی کشد دم بـه دم از پنجره سر

    از شرار نفسش بود کـه سوخت

    مرد چوپان بـه دل دشت خموش

    وای ، آرام کـه این زنگی مست

    پشت درون داده بـه آوای تو گوش

    یـادم آید کـه چو طفلی شیطان

    مادر خستهٔ خود را آزرد

    دیو شب از دل تاریکی ها

    بی خبر آمد و طفلک را برد

    شیشـهٔ پنجره ها مـی لرزد

    تا کـه او نعره زنان مـی آید

    بانگ سر داده کـه کو آن کودک

    گوش کن ، پنجه بـه در مـی ساید

    نـه ،برو ، دور شو ای بد سیرت

    دور شو از رخ تو بیزارم

    کی توانی برباییش از من

    تا کـه من درون بر ِاو بیدارم

    ناگهان خامُشی خانـه شکست

    دیو شب بانگ بر آورد کـه آه

    بس کن ای زن کـه نترسم از تو

    دامنت رنگ گناهست ، گناه

    دیوم اما تو زمن دیوتری

    مادر و دامن ننگ آلوده !

    آه بردار سرش از دامن

    طفلک پاک کجا آسوده ؟

    بانگ مـی مـیرد و در آتش درد

    مـی گدازد دل چون آهن من

    مـی کنم ناله کـه کامـی ، کامـی

    وای ، بردار سر از دامن من
    بدرود کامـی...
    بدرود

    Read more

    Media Removed

    . هی توو سرم تویی، توو این اتاق مست من گریـه گریـه تو، تو دست روی دست باتو دوباره بغض، بی تو همـیشـه درد باتو دلم گرفت، بی تو دلم شکست! . #احمداميرخليلى . [اینکه من کجام اهمـیتی نداره، اینکه تو کجایی هم مـهم نیست! مـهم اینـه کـه هرجا هستیم، هرجا باشیم، هرجا بمونیم، هرجا بریم، هرچی بشـه، هرچی بگن، هر طوری ... .
    هی توو سرم تویی، توو این اتاق مست
    من گریـه گریـه تو، تو دست روی دست
    باتو دوباره بغض، بی تو همـیشـه درد
    باتو دلم گرفت، بی تو دلم شکست!
    .
    #احمداميرخليلى
    .
    [اینکه من کجام اهمـیتی نداره، اینکه تو کجایی هم مـهم نیست! مـهم اینـه کـه هرجا هستیم، هرجا باشیم، هرجا بمونیم، هرجا بریم، هرچی بشـه، هرچی بگن، هر طوری باشم، هرجوری باشی که تا به هم فکر مـی کنیم حالمون خوب شـه! نـه اینکه بخندیم، نـه اینکه شادی کنیم، نـه! حتا اگه یـه قطره اشک بشـه اون فکر، حتا اگه یـه گوله بغض باشـه اونم حال خوبه! توو دوس داشتن مکان مـهم نیست، زمان مـهمـه! اینکه بعد هزار سال هم هرجا، هر طور، هرکی باشیم بازم باهم باشیم حتا اگه کنار هم نباشیم...]
    #ایران #تهران #کرج #ترانـه #شعر #عشق #شبانـه #روز #موزه #تاریخ #دوست_داشتن #تو #من #هرجا #هرکی #هرطور #زمان #مکان

    Read more

    Media Removed

    سرو ايستاده بهْ چو تو رفتار مـی ‌كنى طوطى خموش بهْ چو تو گفتار مـی ‌كنى . كس دل بـه اختيار بـه مـهرت نمـی‌دهد دامى نـهاده‌اى كه گرفتار مـی ‌كنى . تو خود چه فتنـه‌اى؟ كه بـه چشمان تُرکِ مست تاراج عقلِ مردم هشيار مـی ‌كنى . از دوستى كه دارم و غيرت كه مـی ‌برم خشم آيدم كه چشم بـه اغيار مـی ‌كنى... . گفتى نظر ... 💠
    سرو ايستاده بهْ چو تو رفتار مـی ‌كنى
    طوطى خموش بهْ چو تو گفتار مـی ‌كنى
    .
    كس دل بـه اختيار بـه مـهرت نمـی‌دهد
    دامى نـهاده‌اى كه گرفتار مـی ‌كنى
    .
    تو خود چه فتنـه‌اى؟ كه بـه چشمان تُرکِ مست
    تاراج عقلِ مردم هشيار مـی ‌كنى
    .
    از دوستى كه دارم و غيرت كه مـی ‌برم
    خشم آيدم كه چشم بـه اغيار مـی ‌كنى...
    .
    گفتى نظر خطاست، تو دل مـی ‌برى رواست؟
    خود كرده جُرم و خلقْ گنـهكار مـی ‌كنى!؟
    .
    هرگز فرامُشت نشود دفتر خلاف
    با دوستان چنين كه تو تكرار مـی ‌كنى
    .
    دستان بـه خون تازه ی بيچارگان خضاب
    هرگز كس اين كند كه تو عيار مـی ‌كنى؟
    .
    با دشمنان موافق و با دوستان بـه خشم
    يارى نباشد اين كه تو با يار مـی ‌كنى...
    .
    تا من سماع مـی ‌شنوم، پند نشنوم
    اى مدعى نصيحت بی ‌كار مـی ‌كنى
    .
    گر تيغ مـی ‌زنى سپر اینک وجود من
    صلح هست از اين طرف كه تو پيكار مـی ‌كنى
    .
    از روى دوست که تا نكنى رو بـه آفتاب
    كز آفتاب روى بـه ديوار مـی ‌كنى
    .
    زنـهار سعدى! از دل سنگینِ كافرش
    كافر چه غم خورد چو تو زنـهار مـی ‌كنى؟
    .
    #سعدی
    .
    ______💠______
    #غزل #ناب #عاشقانـه #عشق #فارسی #غزل_فارسی #پارسی #شعر #شعر_فارسی ‏ #sher #Qazal #Farsi #Iran #Persian #poem #poetry #Love
    .

    Read more

    Media Removed

    بی همگان بـه سر شود بی‌تو بـه سر نمـی‌شود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمـی‌شود دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو گوش طرب بـه دست تو بی‌تو بـه سر نمـی‌شود جان ز تو جوش مـی‌کند دل ز تو نوش مـی‌کند عقل خروش مـی‌کند بی‌تو بـه سر نمـی‌شود خمر من و خمار من باغ من و بهار من خواب من و قرار من بی‌تو بـه سر نمـی‌شود جاه و جلال من ... بی همگان بـه سر شود بی‌تو بـه سر نمـی‌شود

    داغ تو دارد این دلم جای دگر نمـی‌شود
    دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
    گوش طرب بـه دست تو بی‌تو بـه سر نمـی‌شود
    جان ز تو جوش مـی‌کند دل ز تو نوش مـی‌کند
    عقل خروش مـی‌کند بی‌تو بـه سر نمـی‌شود
    خمر من و خمار من باغ من و بهار من
    خواب من و قرار من بی‌تو بـه سر نمـی‌شود
    جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
    آب زلال من تویی بی‌تو بـه سر نمـی‌شود
    گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
    آن منی کجا روی بی‌تو بـه سر نمـی‌شود
    دل بنـهند برکنی توبه کنند بشکنی
    این همـه خود تو مـی‌کنی بی‌تو بـه سر نمـی‌شود
    بی تو اگر بـه سر شدی زیر جهان زبر شدی
    باغ ارم سقر شدی بی‌تو بـه سر نمـی‌شود
    گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
    ور بروی عدم شوم بی‌تو بـه سر نمـی‌شود
    خواب مرا ببسته‌ای نقش مرا بشسته‌ای
    وز همـه‌ام گسسته‌ای بی‌تو بـه سر نمـی‌شود
    گر تو نباشی یـار من گشت خراب کار من
    مونس و غمگسار من بی‌تو بـه سر نمـی‌شود
    بی تو نـه زندگی خوشم بی‌تو نـه مردگی خوشم
    سر ز غم تو چون کشم بی‌تو بـه سر نمـی‌شود
    هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد
    هم تو بگو بـه لطف خود بی‌تو بـه سر نمـی‌شود
    «مولانا»
    #شعر #مولانا #فارسی #غزل

    Read more

    Media Removed

    . زاهدا من کـه خراباتی و مستم بـه تو چه ؟ ساغر و باده بود بر سر دستم بـه تو چه ؟ تو اگر گوشـه ی محراب نشستی صنمـی گفت چرا ؟ من اگر گوشـه ی مـیخانـه نشستم بـه تو چه ؟ آتش دوزخ اگر قصد تو و ما د تو کـه خشکی چه بـه من ، من کـه تر هستم بـه تو چه ؟ از باده مدهوشم کنید ، از باده مدهوشم کنید من همان مجنون مست یـاغیم روز ... .
    زاهدا من کـه خراباتی و مستم بـه تو چه ؟

    ساغر و باده بود بر سر دستم بـه تو چه ؟

    تو اگر گوشـه ی محراب نشستی صنمـی گفت چرا ؟

    من اگر گوشـه ی مـیخانـه نشستم بـه تو چه ؟

    آتش دوزخ اگر قصد تو و ما د

    تو کـه خشکی چه بـه من ، من کـه تر هستم بـه تو چه ؟

    از باده مدهوشم کنید ، از باده مدهوشم کنید

    من همان مجنون مست یـاغیم

    روز و شب محتاج جام باقیم

    دو شب کنار زاهد و یک شب کنار ساقیم

    از باده مدهوشم کنید ، از باده مدهوشم کنید

    در خرقه پنـهان مـی کنم ، مـی را و کتمان مـی کنم

    ترک ایمان مـی کنم

    هی بشکنم پیمان و هی تجدید پیمان مـی کنم

    ترک ایمان مـی کنم

    از باده مدهوشم کنید ، از باده مدهوشم کنید

    پندم ای زاهد مده

    با کـه گویم ؟

    من نمـی خواهم نصیحت بشنوم

    آی ، آی مردم .... پنبه درون گوشم کنید

    از باده مدهوشم کنید ، از باده مدهوشم کنید

    دُردی کشم ، دُردی کشم

    بار رفیقان مـیکشم ، دُردی کشم

    پر مـیکشم همچون همای

    در آتشم ، درون آتشم ، درون آتشم ای وایُ خاموشم کنید

    از باده مدهوشم کنید ، از باده مدهوشم کنید

    با کـه گویم من نمـی خواهم نصیحت بشنوم ؟

    آی ، آی مردم ... پنبه درون گوشم کنید

    من همان مجنون مست یـاغیم

    روز و شب محتاج جام باقیم

    من همان مجنون مست یـاغیم

    روز و شب محتاج جام باقیم

    دو شب کنار زاهد و یک شب کنار ساقیم

    از باده مدهوشم کنید ، از باده مدهوشم کنید ... حسین دودی اصفهانی
    _________
    پ.ن: اين پست رو قبلا گذاشته بودم كه بـه اشتباه شاعر رو خيام معرفي كردم، شاعر استاد #حسين_دودي

    Read more

    Media Removed

    . وعده ما پاییز بود زیر آن بید بلند پشتِ دشتِ آسمان وعده کردیم کـه تا آسمان ها برود خنده مان وعده دادیم کـه زمـین مست شود از عاقبت و آخرمان. وعده شد؛ زیر نمِ باران، سرمست بخوانیم «آهای بارون پاییزی، کی گفته تو غم‌انگیزی؟» اما وعده پوشالی شد نقشـه نقشِ بر آب پاییز هم کـه خزان نخواستی؟ نتوانستی؟ نماندی؟ شاید ... .
    وعده ما پاییز بود
    زیر آن بید بلند
    پشتِ دشتِ آسمان
    وعده کردیم کـه تا آسمان ها برود خنده مان
    وعده دادیم کـه زمـین مست شود از عاقبت و آخرمان.

    وعده شد؛
    زیر نمِ باران، سرمست بخوانیم
    «آهای بارون پاییزی، کی گفته تو غم‌انگیزی؟»
    اما
    وعده پوشالی شد
    نقشـه نقشِ بر آب
    پاییز هم کـه خزان

    نخواستی؟
    نتوانستی؟
    نماندی؟
    شاید حتی
    شروع نکردی؟

    دنیـاست دیگر
    نشیبی دارد و فرازی
    فرازش مال تو
    من درون سایـه نشیب مـی‌نشینم دمـی خاطرات را مرور مـیکنم
    شاید فردایی همتی داشتم و مسیر فراز پیشـه کردم.

    Photo by: Sony Xperia XZ

    #iran #alborz #karaj #atashgah #fall #Autumn #tree #xperia #XZ #sony #friends #leaf
    #ایران #البرز #کرج #آتشگاه #پاییز #خزان #دوست #سونی #اکسپریـا #برگ #برگ_پاییزی

    Read more

    Media Removed

    #آلبوم «تو مست‌تری یـا من»با خوانندگی داود #آزاد و آهنگسازی جاهد محمدی دوشنبه ۴ تیر ساعت ۱۸ درون فرهنگ‌سرای ارسباران رونمایی مـی‌شود. علاقه‌مندان به منظور حضور درون این برنامـه مـی‌توانند بـه فرهنگ‌سرای ارسباران بـه نشانی خیـابان شریعی، سیدخندان، خیـابان جلفا مراجعه کنند. تلفن گویـای20-22872818 داخلی ... #آلبوم «تو مست‌تری یـا من»با خوانندگی داود #آزاد و آهنگسازی جاهد محمدی دوشنبه ۴ تیر ساعت ۱۸ درون فرهنگ‌سرای ارسباران رونمایی مـی‌شود.

    علاقه‌مندان به منظور حضور درون این برنامـه مـی‌توانند بـه فرهنگ‌سرای ارسباران بـه نشانی خیـابان شریعی، سیدخندان، خیـابان جلفا مراجعه کنند.
    تلفن گویـای20-22872818 داخلی 121 به منظور آگاهی بیشتر اعلام مـی شود.

    #سازمان_فرهنگی_هنری_شـهرداری_تهران

    Read more

    Media Removed

    : ﴿دَوامُ الحال، مِنَ المُحال هيچ حالى دائمى نيست﴾ «امـیرمؤمنان حضرت على علیـه‌السلام» ... شعله‌ی انفس و آتش‌زنـه‌ی #آفاق هست #غم #قرار #دل پرمشغله‌ی #عشاق هست جام مـی‌ نزد من آورد و بر آن #بوسه زدم آخرین مرتبه‌ی مست‌شدن #اخلاق هست بیش از آن #شوق کـه من باساغر دارم#ساقی بـه دعاگویی ... :
    ﴿دَوامُ الحال، مِنَ المُحال
    هيچ حالى دائمى نيست﴾
    «امـیرمؤمنان حضرت على علیـه‌السلام»
    ...
    شعله‌ی انفس و آتش‌زنـه‌ی #آفاق است
    #غم #قرار #دل پرمشغله‌ی #عشاق است
    جام مـی‌ نزد من آورد و بر آن #بوسه زدم
    آخرین مرتبه‌ی مست‌شدن #اخلاق است
    بیش از آن #شوق کـه من باساغر دارم
    لب #ساقی بـه دعاگویی من #مشتاق است
    بعد یک #عمر #قنـاعت دگر آموخته‌ام
    #عشق‌گنجی‌است‌که‌افزونی‌اش‌از‌انفاق‌است
    #باد، مشتی #ورق از #دفتر عمر آورده است
    #عشق #سرگرمـی سوزاندن این اوراق است
    | #فاضل_نظری |
    ...
    خدانخواست‌ڪه‌من‌
    اهل‌ناڪجاباشم،
    اجازه‌داد‌فقط‌اهلی‌ِشماباشم
    ...
    عاشقی ن تو اردیبهشت مثل از دست قشنگترین سکانس یـه فیلمـه...!
    #ایشالا_از_دستش_ندیم 🙃
    🌹🌷
    به روایت تاریخ، #اردیبهشت #تولدمـه
    #اردیبهشتی_ام #اردیبهشتیـا_بهشتی_اند
    {ممنونم از رفقایی کـه لطف دارند و تبریک گفتن،
    البته هیچی جای تبریک مخاطب خاصت رو نمـیگیره‌}
    ...
    #حزب‌اللهی‌بودن‌را‌با‌همـه‌تراژدی‌هایش‌دوست‌دارم
    #دلم_کنج_خرابات_مـیخواد #مشـهد_لازمم
    #دلم_حاج_آقا_مجتبی_مـیخواهد...
    #دوری‌ازیـاربلایی‌است‌که‌من‌مـیدانم...
    【ٺونظرڪن‌بہ‌دلـم‌حـال‌دلـم‌خـوب‌شـود】
    ...
    #همچون_انار_خون_دل_از_خویش_مـیخوریم...
    گفت که تا امروز دیدی من دلی را بشکنم!؟
    بغض کردم، خودخوری کردم،
    نگفتم بارها...
    ...

    Read more

    Media Removed

    رها مـی شوم درون آغوش تو .. برشن های ساحلی ، هماهنگ با تلاطم دریـا ... صدای هوهوی باد ، همراه با دوستت دارم هایت ، درون گوشم مـی پیچد و من مست مـی شوم با قطره ای از دریـایی کـه در آغوشت داری ... رها مـی شوم درون آغوش تو ..
    برشن های ساحلی ، هماهنگ با تلاطم دریـا ...
    صدای هوهوی باد ، همراه با دوستت دارم هایت ، درون گوشم مـی پیچد
    و من مست مـی شوم با قطره ای از دریـایی کـه در آغوشت داری ...

    Media Removed

    من مست توام ساغرو مـیخانـه چرا؟ بی روی تو من خارمو خمخانـه چرا؟ بشدم مست از ان طعم دوهای چو سیب بعد مرا جام مـی و مطرب و بتخانـه چرا؟ #حورالشتغانی من مست توام ساغرو مـیخانـه چرا؟
    بی روی تو من خارمو خمخانـه چرا؟
    بشدم مست از ان طعم دوهای چو سیب
    پس مرا جام مـی و مطرب و بتخانـه چرا؟

    #حورالشتغانی

    Media Removed

    . حسرت سروده ای به منظور پیـاده های اربعین ؛ با پای لنگ و در بـه درِ پا ها جا مانده ایم از سفر پا ها ای کاش دیدگان ترم جاده مـی شدند چون چشمْ فرش درون گذر پا ها پروانـه ها درون آتش تو جمع مـی شوند درون اتحادِ شعله ور پا ها بال و پرِ عقیمِ مرا ای طبیب من ! سنجاق کن بـه پال و پر پا ها درون پیشواز ... . حسرت سروده ای به منظور پیـاده های اربعین ؛

    با پای لنگ و در بـه درِ پا ها
    جا مانده ایم از سفر پا ها

    ای کاش دیدگان ترم جاده مـی شدند
    چون چشمْ فرش درون گذر پا ها

    پروانـه ها درون آتش تو جمع مـی شوند
    در اتحادِ شعله ور پا ها

    بال و پرِ عقیمِ مرا ای طبیب من !
    سنجاق کن بـه پال و پر پا ها

    در پیشواز زائر تو صف کشیده اند
    خیلِ فرشته دور و بر پا ها

    هر موکبِ عزای تو مـیخانـه ای شده
    مِی بوده هست همسفر پا ها

    در جاده ای ستون بـه ستون مست مـی شوند
    این هست سُکر ، از نظر پا ها

    عمری دچار عقل شد از فرطِ جهلِ خود
    هر گذاشت سر بـه سر پا ها

    ای کاش چلۂ همـه حُسنِ ختام داشت
    مثل محرم و صفر پا ها.
    . محمد شریف

    قدم قدم با یـه علم .
    ایشالا اربعین مـیام سمت حرم.

    #اربعین
    #نشکر_العراق .
    #پیـاده_روی_اربعین .
    #یـاعلی

    Read more

    Media Removed

    ... باز کن درون که گدای سحرت برگشته عبد عصیـان زده و در بـه درت برگشته بنده ی بی خرد و خیره سرت برگشته سفره را چیدی و دیدم نظرت برگشته اصلا انگار نـه انگار گنـه کارم من بـه تو اندازه ی یک عمر بدهکارم من گرچه آلوده ام و خار ولی برگشتم طبق آن فطرت پاک ازلی برگشتم دیدم از غیر درت بی محلی، برگشتم دستِ پر ... ...
    باز کن درون که گدای سحرت برگشته
    عبد عصیـان زده و در بـه درت برگشته

    بنده ی بی خرد و خیره سرت برگشته
    سفره را چیدی و دیدم نظرت برگشته

    اصلا انگار نـه انگار گنـه کارم من
    به تو اندازه ی یک عمر بدهکارم من

    گرچه آلوده ام و خار ولی برگشتم
    طبق آن فطرت پاک ازلی برگشتم

    دیدم از غیر درت بی محلی، برگشتم
    دستِ پر هستم و با نام علی برگشتم

    از عقوبات من غم زده تعجیل بگیر
    عبد آلوده پشیمان شده تحویل بگیر

    بنده وقتی کـه فرو رفت بـه مرداب گناه
    خواست از چاله درون آید ولی افتاد بـه چاه

    وای از دست رفیقی کـه مرا برد ز راه
    من زمـین خوردم و او جای دعا کرد نگاه

    حرف پرواز زد اما همـه طنازی بود
    دوستت دارمِ آن دوست ،دغل بازی بود

    هیچ با دل من هم دل و همراز نشد
    این درون آن زدم اما گره ام باز نشد

    این پر سوخته وقتی پرِ پرواز نشد
    سدّ راه گنـه خانـه برانداز نشد

    ناگهان هاتفی از سوی خدا گفت بیـا
    گفتم آلوده ام و پر ز خطا گفت بیـا

    حال من آمده ام حالِ مرا بهتر کن
    دیگر از دست خودم خسته شدم باور کن

    با چنین بنده کـه داری بـه مدارا سر کن
    دم افطارم و مست مـی کوثر کن

    کوثر از اشک حسین هست خدا مـیداند
    که علی ریخته و فاطمـه مـیگریـاند

    گرچه اندازه ی یک کوه گنـه سنگین است
    آشتی با تو همـیشـه مزه اش شیرین است

    سفره ای را کـه تو چیدی چقدر رنگین است
    آخر کار هر آن کـه بیـاید این است

    اولین قطره ی اشکی کـه ز چشمت ریزد
    بهر امداد بـه او فاطمـه بر مـیخیزد

    شاعر؟
    اجرا شده درون مراسم احیـاء شب نوزدهم رمضان 1393 چیذر

    Read more

    Media Removed

    اگر روزی پیش من آمدی و لباس سبز تیره‎ای بـه تن داشتی،  و موج گیسوانت همانند شبی کـه در هر سو پراکنده هست روی شانـه‎هایت رها بود مانند زخم خنجر وسوسه‎انگیز... هوس‎انگیز اما من داشتم پک‎های محکمـی بـه سیگار مـی‎زدم و مرکب دواتم را مـی‎نوشیدم و مست مـی‎کردم ملامتم نکن کـه احساس درون من مرده هست و فکر نکن ... اگر روزی پیش من آمدی
    و لباس سبز تیره‎ای بـه تن داشتی، 
    و موج گیسوانت همانند شبی کـه در هر سو پراکنده است
    روی شانـه‎هایت رها بود
    مانند زخم خنجر وسوسه‎انگیز... هوس‎انگیز
    اما من داشتم پک‎های محکمـی بـه سیگار مـی‎زدم
    و مرکب دواتم را مـی‎نوشیدم و مست مـی‎کردم
    ملامتم نکن کـه احساس درون من مرده است
    و فکر نکن قلبم بـه سنگ بدل شده
    که من درون خیـال خود از تو الهه‎ای مـی‎آفرینم
    و بـه جای مو‎هایت، تکه‎های جواهر مـی‎گذارم
    و با خیـالات، درون مـیان موهایت ژاله و گندم
    و بادام و بیشـه‎زاران آویشن مـی‎کارم...
    #Vienna #Brussels #Sofia #Copenhagen #Helsinkiinki #paris #berlin #Athens #Amsterdam #warsaw #oslo #rome #Lisbon #bern #ankara #kiev #Stockholm #london #Bucharest #madrid #Sarajevo #baku #Tbilisi #Belgrade #moscow #istanbul #SaintPetersburg #Barcelona #Munich #mustseeiran

    Read more

    قطعه‌ای زیبا از استاد #همایون_شجریـان: دل بـه دل ز تو، که تا تو آمدم قبله‌گاه من، خاک کوی تو ‌ من کـه عاشقم مست و سرخوشم جرعه مـی‌کشم از سبوی تو ‌ گنج آرزو درون دل منی درون دلم کنم جست‌و‌جوی تو ‌ جان جان جان از همـه جهان مـی‌کشد دلم پر بـه سوی تو ‌ دل سپرده‌ام، من بـه روی تو درون دل من است، آرزوی تو 🎵 قطعه‌ای زیبا از استاد #همایون_شجریـان:
    دل بـه دل ز تو، که تا تو آمدم
    قبله‌گاه من، خاک کوی تو

    من کـه عاشقم مست و سرخوشم
    جرعه مـی‌کشم از سبوی تو

    گنج آرزو درون دل منی
    در دلم کنم جست‌و‌جوی تو

    جان جان جان از همـه جهان
    مـی‌کشد دلم پر بـه سوی تو

    دل سپرده‌ام، من بـه روی تو
    در دل من است، آرزوی تو

    Media Removed

    سلام دوستای خوبم دلم واستون تنگ شده بود گفتم یـه پست بزارم،یـه غزل از خودم: اتش بزن خاکسترم را هم بسوزان رحمـی نکن بال و پرم را هم بسوزان دیوانـه ام مستم دگر چیزی نخواهم جانان من شعر ترم را هم بسوزان لبهای تو اتش نگاهت متل باران عشق و عطش درون بسترم را هم بسوزان من تشنـه تر از خاک و تو مست مـی ناب باران نباش ... سلام دوستای خوبم دلم واستون تنگ شده بود گفتم یـه پست بزارم،یـه غزل از خودم:
    اتش بزن خاکسترم را هم بسوزان
    رحمـی نکن بال و پرم را هم بسوزان
    دیوانـه ام مستم دگر چیزی نخواهم
    جانان من شعر ترم را هم بسوزان
    لبهای تو اتش نگاهت متل باران
    عشق و عطش درون بسترم را هم بسوزان
    من تشنـه تر از خاک و تو مست مـی ناب
    باران نباش و پیکرم را هم بسوزان
    اتش بـه جانم مـی زند برق نگاهت
    پروا نکن پا که تا سرم را هم بسوزان
    عطر تنت گل های سرخ و یـاس و شب بو
    شب بوی من!مـی ساغرم را هم بسوزان
    اتش بزن اتش بزن جان و تنم را
    با شعله هایت باورم را هم بسوزان
    دردم بده زخمم بزن جانم بگیر و
    عشق و امـید اخرم را هم بسوزان...

    Read more

    Media Removed

    . #بانو_بیـا_به_کافه_مسیحا_غزل_بنوش #بهتر_همان_كه_شاعر_تو_كافه_چى_شود #مـهتاب_غدیر_است_بیـا_پنجره_وا_شد #جوشید_خم_از_برکه_شب_مستی_ما_شد . آغاز هر شعر غدیری این چنین هست بعد از نبی حیدر امـیرالمومنین هست . سلام . با تاخیر عید غدیر رو بـه همـه دوستای اینستائی ام تبریک مـی ... .
    #بانو_بیـا_به_کافه_مسیحا_غزل_بنوش
    #بهتر_همان_كه_شاعر_تو_كافه_چى_شود
    #مـهتاب_غدیر_است_بیـا_پنجره_وا_شد
    #جوشید_خم_از_برکه_شب_مستی_ما_شد
    .
    آغاز هر شعر غدیری این چنین است
    بعد از نبی حیدر امـیرالمومنین است
    .
    سلام
    .
    با تاخیر عید غدیر رو بـه همـه دوستای اینستائی ام تبریک مـی گم ایشالله بـه حق مولا زیـارت نجف روزی مکررتون باشـه...
    .
    این روزا کمتر شعر مـی نویسم و کمتر دست بـه قلم مـی برم...
    .
    شاید دلیلش این باشـه کـه حضور عشق رو درون دو قدمـی خودم احساس مـی کنم و دلیلی بـه سرودن نمـی بینم...
    .
    روز عید غدیر محضر حضرت آیت الله مکارم شیرازی مراسم عقد برگزار شد و روز یکشنبه هم جشن عقد...
    .
    عشق با من یـار شد
    کافه بانو دار شد...
    .
    کافه مسیحا این روزا عطر و بوی متفاوتی واسم داره و از این بابت خدا رو شاکرم...
    .
    بهترین ها رو واسه همتون آرزو مـی کنم...
    .
    #کافه_مسیحا
    #حتی_خدا_هم_مـی_شنید_و_اشک_مـی_ریخت
    #من_کنت_مولای_پیمبر_دلنشین_است
    #بیدل_به_تماشای_علی_مست_شد_و_گفت
    #بر_بام_هلال_ابروى_من_قبله_نما_شد
    #ترک_دارد_اگر_دیوار_کعبه_جای_حیرت_نیست
    #ورود_شیر_در_خانـه_اثر_هائی_چنین_دارد
    #نافه_آهوی_ختن_را_بده
    #برات_اربعین_من_را_بده
    #یـا_علی

    Read more

    Media Removed

    . . . مناظره ی یزید(لع)با حضرت رقیـه (س) ـــــــــــــــــــــ قلم زن بنام رقیـه قـلم بود نام او هر زمان محترم کـه افراشته درون دل ما عَلم بنـازم زده مکتبی درون دمشق کـه بر عالمـی مـیدهد درس عشق ___________ روایت شده که تا که دخت یزیـد بـه ویرانسرا آن دمـی کـه رسید بسان پدر بوده فکرش پلیـد ز روی ... .
    .
    .
    مناظره ی یزید(لع)با حضرت رقیـه (س)
    ـــــــــــــــــــــ
    قلم زن بنام رقیـه قـلم
    بود نام او هر زمان محترم
    که افراشته درون دل ما عَلم
    بنـازم زده مکتبی درون دمشق
    که بر عالمـی مـیدهد درس عشق
    ___________
    روایت شده که تا که دخت یزیـد
    به ویرانسرا آن دمـی کـه رسید
    بسان پدر بوده فکرش پلیـد
    ز روی غرور و ز روی حسد
    به اهل حرم،بی ادب،طعنـه زد
    __________
    که من شاه و تاج سرم
    حشم دارم و صاحب زیـورم
    به نسوان اهل عرب سرورم
    شماها همـه خارجی منصبید
    فقیر و اسیران ِ تشنـه لَبیـد
    __________
    منم ناز پرورده ی اهل شام
    منم آنکه دارد کنـیز و غلام
    منم صاحب عزّت و احـترام
    پدر جدِّ من نام او معاویـه
    امـیر و رییس همـین ناحیـه
    _______________
    منم دختـر پادشاه دمشق
    منم مشعل خیمـه گاه دمشق
    منم صاحب عِزّ و جاه ِ دمشق
    کند نام من شامـیان زمزمـه
    مقامم زبانزد بود بر هـمـه
    __________
    منم درون جهان نور چشم امـیر
    لباس ِ قشنگم بـه جنس حریر
    شده مسکنم خانـه ای بینظیر
    نظر کن بـه آنجا بُود کـاخ ِ من
    کنارش گلـستان و باغ و چمن
    __________
    همان دم ز ِ اهل حرم دلبری
    زجـا خاسته ناگهان ی
    زده نعره با هیبـت حیدری
    تیشته از ریشـه نسل تو را
    هم اکنون کنم فاش اصل تو را
    _________
    پدر ِ تو مست ِ مـی و باده است
    همـه عمر خود را هدر داده است
    از او دم مزن ، او زنازاده است
    تو هم آن ستم کاره ای
    منم شـه،تــو آواره ای
    ___________
    بدان جدِّ من ساقی کوثر است
    مرا مونس جان علی اکبر است
    عمویم ابوالفضل سر لشکر است
    به زینب سلاله رقیّه منـم
    سفیر سه ساله رقیّه منـم
    _____________
    اگر چه شـدم من اسیر قفس
    جوابم بـه تو باشد این جمـله بس
    که من بچه شیرم ،چه باک از مگس
    حق لـم یزل حافظ مکتب است
    که استاد من ام زینب است
    ___________
    اگر چه خرابه سرای من است
    سند دو عالـم به منظور من است
    سلاطین عالم گدای من است
    پدرم بُود رهبـــری بت شکن
    خودم بچه شیر،عمّه ام شیرزن.
    .

    Read more

    Media Removed

    مـی روی اما گریزِ چشم وحشی رنگ تو راز این اندوه بی آرام نتواند نـهفت مـی روی خاموش و مـی پیچد بـه گوش خسته ام آنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفت چیست ای دلدار این اندوه بی آرام چیست کز نگاهت مـی تراود نازدار و شرمگین ؟ آه مـی لرزد دلم از ناله‌ای اندوه بار کیست این بیمار درون چشمت کـه مـی گرید حزین ؟ چون خزان‌آرا ... مـی روی اما گریزِ چشم وحشی رنگ تو
    راز این اندوه بی آرام نتواند نـهفت
    مـی روی خاموش و مـی پیچد بـه گوش خسته ام
    آنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفت
    چیست ای دلدار این اندوه بی آرام چیست
    کز نگاهت مـی تراود نازدار و شرمگین ؟
    آه مـی لرزد دلم از ناله‌ای اندوه بار
    کیست این بیمار درون چشمت کـه مـی گرید حزین ؟
    چون خزان‌آرا گل مـهتاب رویـا رنگ و مست
    مـی شکوفد درون نگاهت راز عشقی ناشکیب
    وز مـیان سایـه‌های وحشی اندوه رنگ
    خنده مـی ریزید بـه چشمت آرزویی دل فریب
    چون صفای آسمان درون صبح نمناک بهار
    مـی تراود از نگاهت گریـه پنـهانِ دوش
    آری ای چشم گریز آهنگ سامان سوخته
    بر چه گریـان گشته بودی دوش ؟ از من وا مپوش
    بر چه گریـان گشته بودی آه ای چشم سیـاه ؟
    از تپیدن باز مـی ماند دلِ خوش باورم
    در گمانِ اینکه شاید، شاید آن اشک نـهان
     بود درون خلوت سرای ‌ات یـادآورم .. از: هوشنگ ابتهاج

    Read more

    Media Removed

    مـی روی اما گریزِ چشم وحشی رنگ تو راز این اندوه بی آرام نتواند نـهفت مـی روی خاموش و مـی پیچد بـه گوش خسته ام آنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفت چیست ای دلدار این اندوه بی آرام چیست کز نگاهت مـی تراود نازدار و شرمگین ؟ آه مـی لرزد دلم از ناله‌ای اندوه بار کیست این بیمار درون چشمت کـه مـی گرید حزین ؟ چون خزان‌آرا ... مـی روی اما گریزِ چشم وحشی رنگ تو
    راز این اندوه بی آرام نتواند نـهفت
    مـی روی خاموش و مـی پیچد بـه گوش خسته ام
    آنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفت
    چیست ای دلدار این اندوه بی آرام چیست
    کز نگاهت مـی تراود نازدار و شرمگین ؟
    آه مـی لرزد دلم از ناله‌ای اندوه بار
    کیست این بیمار درون چشمت کـه مـی گرید حزین ؟
    چون خزان‌آرا گل مـهتاب رویـا رنگ و مست
    مـی شکوفد درون نگاهت راز عشقی ناشکیب
    وز مـیان سایـه‌های وحشی اندوه رنگ
    خنده مـی ریزید بـه چشمت آرزویی دل فریب
    چون صفای آسمان درون صبح نمناک بهار
    مـی تراود از نگاهت گریـه پنـهانِ دوش
    آری ای چشم گریز آهنگ سامان سوخته
    بر چه گریـان گشته بودی دوش ؟ از من وا مپوش
    بر چه گریـان گشته بودی آه ای چشم سیـاه ؟
    از تپیدن باز مـی ماند دلِ خوش باورم
    در گمانِ اینکه شاید، شاید آن اشک نـهان
     بود درون خلوت سرای ‌ات یـادآورم .. از: هوشنگ ابتهاج

    Read more

    Media Removed

    یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو درون کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بردرگاه او پر ز لیلا شد دل پر آه او گفت یـا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای جام لیلا را بـه دستم داده ای وندر این بازی شکستم داده ای نشتر عشقش بـه جانم مـی زنی دردم ... یک شبی مجنون نمازش را شکست
    بی وضو درون کوچه لیلا نشست

    عشق آن شب مست مستش کرده بود
    فارغ از جام الستش کرده بود

    سجده ای زد بردرگاه او
    پر ز لیلا شد دل پر آه او

    گفت یـا رب از چه خوارم کرده ای
    بر صلیب عشق دارم کرده ای

    جام لیلا را بـه دستم داده ای
    وندر این بازی شکستم داده ای

    نشتر عشقش بـه جانم مـی زنی
    دردم از لیلاست آنم مـی زنی

    خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
    من کـه مجنونم تو مجنونم مکن

    مرد این بازیچه دیگر نیستم
    این تو و لیلای تو … من نیستم

    گفت: ای دیوانـه لیلایت منم
    در رگ پنـهان و پیدایت منم

    سال ها با جور لیلا ساختی
    من کنارت بودم و نشناختی

    عشق لیلا درون دلت انداختم
    صد قمار عشق یک جا باختم

    کردمت آوارهء صحرا نشد
    گفتم عاقل مـی شوی اما نشد

    سوختم درون حسرت یک یـا ربت
    غیر لیلا بر نیـامد از لبت

    روز و شب او را صدا کردی ولی
    دیدم امشب با منی گفتم بلی

    مطمئن بودم بـه من سر مـیزنی
    در حریم خانـه ام درون مـیزنی

    حال این لیلا کـه خوارت کرده بود
    درس عشقش بیقرارت کرده بود

    مرد راهم باش که تا شاهت کنم
    صد چو لیلا کشته درون راهت کنم.

    Read more

    Media Removed

    یک شبی مجنون نمازش را شکست‬
‫بی وضو درون کوچه لیلا نشست‬ ‎‫عشق آن شب مست مستش کرده بود‬
‫فارغ ازجام الستش کرده بود ‬ ‫سجده ای زد بردرگاه او‬
‫پر زلیلا شد دل پر آه او‬ ‫ گفت یـا رب ازچه خوارم کرده ای‬
‫بر صلیب عشق دارم کرده ای‬ ‫ جام لیلا رابه دستم داده ای‬
‫وندر این بازی شکستم داده ای ‬ ‫نشتر عشقش ... یک شبی مجنون نمازش را شکست‬
‫بی وضو درون کوچه لیلا نشست‬ ‎‫عشق آن شب مست مستش کرده بود‬
‫فارغ ازجام الستش کرده بود
    ‬ ‫سجده ای زد بردرگاه او‬
‫پر زلیلا شد دل پر آه او‬ ‫
    گفت یـا رب ازچه خوارم کرده ای‬
‫بر صلیب عشق دارم کرده ای‬ ‫
    جام لیلا رابه دستم داده ای‬
‫وندر این بازی شکستم داده ای
    ‬ ‫نشتر عشقش بـه جانم مـی زنی‬
‫دردم ازلیلاست آنم مـی زنی‬ ‫
    خسته ام زین عشق، دل خونم مکن‬
‫من کـه مجنونم تو مجنونم مکن‬ ‫
    مرد این بازیچه دیگر نیستم‬
‫این تو و لیلای تو ... من نیستم‬ ‫گفت: ای دیوانـه لیلایت منم‬
‫در رگ پیدا و پنـهانت منم‬ ‫
    سال ها با جور لیلا ساختی‬
‫من کنارت بودم و نشناختی
    ‬ ‫عشق لیلا درون دلت انداختم‬
‫صد قمار عشق یک جا باختم‬ ‫
    کردمت آواره ی صحرا نشد‬
‫گفتم عاقل مـی شوی اما نشد
    ‬ ‫سوختم درون حسرت یک یـا ربت‬
‫غیر لیلا برنیـامد از لبت‬ ‫
    روز و شب او را صدا کردی ولی‬
‫دیدم امشب با منی گفتم بلی
    ‬ ‫مطمئن بودم بـه من سر مـیزنی‬
‫در حریم خانـه ام درون مـیزنی‬ ‫
    حال این لیلا کـه خوارت کرده بود‬
‫درس عشقش بی قرارت کرده بود‬ ‫
    مرد راهم باش که تا شاهت کنم‬
‫صد چو لیلا کشته درون راهت کنم‬
    #مرتضی_عبداللهی
    #مجنون #لیلی #خدا #مرد #شاه #شعر #عاشقانـه #عارفانـه #شعر_عاشقانـه #شعر_عارفانـه #نماز #نماز_شکسته
    #redflowerolife #گل_سرخی_از_زندگی

    Read more

    Media Removed

    یکروز مـی آیی کـه من، دیگر دچارت نیستم از صبر ویرانم ولی، چشم انتظارت نیستم یکروز مـی آیی کـه من، نـه عقل دارم نـه جنون نـه شک بـه چیزی، نـه یقین، مست و خمارت نیستم شب زنده داری مـی کنی، که تا صبح زاری مـی کنی تو بی قراری مـی کنی، من بی قرارت نیستم پاییز تو سر مـیرسد، قدری زمستانی و بعد گل مـیدهی، نو مـیشوی، من درون بهارت ... یکروز مـی آیی کـه من، دیگر دچارت نیستم
    از صبر ویرانم ولی، چشم انتظارت نیستم
    یکروز مـی آیی کـه من، نـه عقل دارم نـه جنون
    نـه شک بـه چیزی، نـه یقین، مست و خمارت نیستم
    شب زنده داری مـی کنی، که تا صبح زاری مـی کنی
    تو بی قراری مـی کنی، من بی قرارت نیستم
    پاییز تو سر مـیرسد، قدری زمستانی و بعد
    گل مـیدهی، نو مـیشوی، من درون بهارت نیستم
    زنگارها را شسته ام، دور از کدورت های دور
    آیینـه ای پیش توام، اما کنارت نیستم
    دور دلم دیوار نیست، إنکار من دشوار نیست
    اصلا "منی"در کار نیست، امنم حصارت نیستم... #افشين_يداللهى

    Read more

    Media Removed

    #مولانا گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یـار من هیچ مباش یک نفس غایب از این کنار من نور دو دیده منی دور مشو ز چشم من شعله منی کم مکن از شرار من یـار من و حریف من خوب من و لطیف من چست من و ظریف من باغ من و بهار من ای تن من خراب تو دیده من سحاب تو ذره آفتاب تو این دل بی‌قرار منبگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلم کآخر ... #مولانا
    گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یـار من
    هیچ مباش یک نفس غایب از این کنار من
    نور دو دیده منی دور مشو ز چشم من
    شعله منی کم مکن از شرار من
    یـار من و حریف من خوب من و لطیف من
    چست من و ظریف من باغ من و بهار من
    ای تن من خراب تو دیده من سحاب تو
    ذره آفتاب تو این دل بی‌قرار من
    لب بگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلم
    کآخر که تا کجا رسد پنج و شش قمار من
    تا کـه چه زاید این شب حامله از به منظور من
    تا بـه کجا کشد بگو مستی بی‌خمار من
    تا چه عمل کند عجب شکر من و سپاس من
    تا چه اثر کند عجب ناله و زینـهار من
    گفت خنک تو را کـه تو درون غم ما شدی دوتو
    کار تو راست درون جهان ای بگزیده کار من
    مست منی و پست من عاشق و مـی پرست من
    برخورد او ز دست من هر کی کشید بار من
    رو کـه تو راست کر و فر مجلس عیش نـه ز سر
    زانک نظر دهد نظر عاقبت انتظار من
    گفتم وانما کـه چون زنده کنی تو مرده را
    زنده کن این تن مرا از پی اعتبار من
    مرده‌تر از تنم مجو زنده کنش بـه نور هو
    تا همـه جان شود تنم این تن جان سپار من
    گفت ز من نـه بارها دیده‌ای اعتبارها
    بر تو یقین نشد عجب قدرت و کاربار من
    گفتم دید دل ولی سیر کجا شود دلی
    از لطف و عجایبت ای شـه و شـهریـار من
    عشق کشید درون زمان گوش مرا بـه گوشـه‌ای
    خواند فسون فسون او دام دل شکار من
    جان ز فسون او چه شد دم مزن و مگو چه شد
    ور بچخی تو نیستی محرم و رازدار من

    Read more

    Media Removed

    #سعدی شکر بـه شکر نـهم درون دهان مژده دهان اگر تو باز برآری حدیث من بـه دهان بعید نیست کـه گر تو بـه عهد بازآیی بـه عید وصل تو من خویشتن کنم قربان تو آن نـه‌ای کـه چو غایب شوی ز دل بروی تفاوتی نکند قرب دل بـه بعد مکان قرار یک نفسم بی‌تو دست مـی‌ندهد هم احتمال جفا بـه که صبر بر هجران محب صادق اگر صاحبش بـه تیر زند محبتش ... #سعدی
    شکر بـه شکر نـهم درون دهان مژده دهان
    اگر تو باز برآری حدیث من بـه دهان
    بعید نیست کـه گر تو بـه عهد بازآیی
    به عید وصل تو من خویشتن کنم قربان
    تو آن نـه‌ای کـه چو غایب شوی ز دل بروی
    تفاوتی نکند قرب دل بـه بعد مکان
    قرار یک نفسم بی‌تو دست مـی‌ندهد
    هم احتمال جفا بـه که صبر بر هجران
    محب صادق اگر صاحبش بـه تیر زند
    محبتش نگذارد کـه بر کند پیکان
    وصال دوست بـه جان گر مـیسرت گردد
    بخر کـه دیر بـه دست اوفتد چنین ارزان
    کدام روز دگر جان بـه کار بازآید
    که جان‌فشان نکنی روز وصل بر جانان؟
    شکایت از دل سنگین یـار نتوان کرد
    که خویشتن زده‌ایم آبگینـه بر سندان
    ز دست دوست بـه نالیدن آمدی سعدی
    تو قدر دوست ندانی کـه دوست داری جان
    گر آن بدیع صفت خویشتن بـه ما ندهد
    بیـار ساقی و ما را ز خویشتن بستان
    زمان باد بهارست، داد عیش بده
    که دور عمر چنان مـی‌رود کـه برق ایمان
    چگونـه پیر جوانی و جاهلی نکند
    درین قضیـه کـه گردد جهان پیر جوان
    نظارهٔ چمن اردیبهشت خوش باشد
    که بر درخت زند باد نوبهار افشان
    مـهندسان طبیعت ز جامـه خانـهٔ غیب
    هزار حله برآرند مختلف الوان
    ز کارگاه قضا درون درخت پوشانند
    قبای سبز کـه تاراج کرده بود خزان
    به کلبهٔ چمن از رنگ و بوی باز کنند
    هزار طبلهٔ عطار و تخت بازرگان
    بهار مـیوه چو مولود نازپرور دوست
    که که تا بلوغ دهان برنگیرد از
    نـه آفتاب مضرت کند نـه سایـه گزند
    که هر چهار بـه هم متفق شدند ارکان
    اوان منقل آتش گذشت و خانـهٔ گرم
    زمان برکهٔ آبست و صفهٔ ایوان
    بساط لهو بینداز و برگ عیش بنـه
    به زیر سایـهٔ رز بر کنار شادروان
    تو گر بـه نیـایی شگفت جانوری
    ازین هوا کـه درخت آمدست درون جولان
    ز بانگ مشغلهٔ بلبلان عاشق مست
    شکوفه جامـه دریدست و سرو سرگردان
    خجل شوند کنون ان مصر چمن
    که گل ز خار برآید چو یوسف از زندان
    تو خود مطالعهٔ باغ و بوستان نکنی
    که بوستان بهاری و باغ لالستان
    کدام گل بود اندر چمن بـه زیباییت؟
    کدام سرو بـه بالای تست درون بستان؟
    چه گویم آن خط سبز و دهان شیرین را
    بجز خضر نتوان گفت و چشمـهٔ حیوان
    به چند روز دگر کافتاب گرم شود
    مقر عیش بود سایـه‌بان و سایـهٔ بان
    تو کافتاب زمـینی بـه هیچ سایـه مرو
    مگر بـه سایـهٔ دستور پادشاه زمان
    سحاب رحمت و دریـای فضل و کان کرم
    سپهر حشمت و کوه وقار و کهف امان
    بزرگ روی زمـین پادشاه صدرنشین
    علاء دولت و دین صدر پادشاه‌نشان
    که گردنان اکابر نخست فرمانش
    نـهند بر سر و پس سر نـهند بر فرمان
    وگر حسود نـه راضیست گو بـه رشک بمـیر
    که مرتبت بـه سزاوار مـی‌دهد یزدان
    نـه تافتست چنین آفتاب بر آفاق
    نـه گستریده چنین سایـه بر بسیط جهان
    بلند پایـهٔ قدرش چه جای فهم و قیـاس
    فراخ مایـهٔ فضلش چه جای حصر وبیـان
    ...

    Read more

    Media Removed

    . . کـه اگر مجال بود کنار تو مـی خفتم و آبستن زمان را بـه فراغت مـی سپردیم و چنان مـی فشردمت کـه شیشـه شیشـه ، #غم بشکند از جوارحت بخندیم مست کنیم و عطر تنت خیـابان را ببرد کـه #مجال اگر بود بغل بغل اقاقی از پیرهنت برمـی داشتم و در گلدان پیرهنم مـی گذاشتم کـه گنجشک از حنجره ات بیرون مـی کشیدم و درد را ... .
    .
    که اگر مجال بود
    کنار تو مـی خفتم و آبستن زمان را
    به فراغت مـی سپردیم
    و چنان مـی فشردمت
    که
    شیشـه
    شیشـه ، #غم
    بشکند از جوارحت

    بخندیم
    مست کنیم
    و عطر تنت خیـابان را ببرد
    که #مجال اگر بود
    بغل بغل اقاقی
    از پیرهنت برمـی داشتم
    و درون گلدان پیرهنم مـی گذاشتم
    که گنجشک از حنجره ات بیرون مـی کشیدم
    و درد را
    کاش درون دهان تو غرق مـی شدم
    به زبان کوچکت مـی آویختم
    وتا همـیشـه لال مـی ماندم

    که سلام اگر بودم
    هرروز،
    بر دهانت مـی افتادم
    از نوک زبانت سُر مـی خوردم

    که جواب اگر بودم
    بوسه مـی شدم

    مجال
    مجال
    آه از این نقطه
    آه
    از این محال .
    .

    #کهنـه_نوشت
    #سارا_ابراهیمـی 🍇
    #من_و_من
    #شعر #شعر_نو #شعر_سپید #شعر_ایران #شعر_امروز #شعر_عاشقانـه .
    پ.ن:
    به لبم رسیده جانم ، #تو بیـا کـه زنده مانم
    پس از آن کـه من نمانم بـه چه کار خواهی آمد ...؟
    .
    #امـیرخسرو_دهلوی
    .
    .
    Photo by: #GALLEXY_A8_2018
    Model: اقای ایزدخواست 😂 درون مـه
    Location: #kashpel #lavij
    #u_are_not_alone

    Read more




    [تو چیز بری هی مست مست]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 25 Jul 2018 22:36:00 +0000



    تو چیز بری هی مست مست

    دانلود اهنگ های بچ از پارسالیپ (اهنگ hi bich فارسی)

    دانلود اهنگ های بچ از پارسالیپ (اهنگ hi bich فارسی)

    download new music persian parsalip called hi bitch on sirooz

    آهنگ جدید ایرانی های بیچ از گروه پارسالیپ کـه در سبک رپ هیپ هاپ هست را با لینک مستقیم و بصورت رایگان قرار دادیم.

    متن شعر های بچ پارسالیپ

    وای بنز وای پورش وای لنز
    آی خز ببینم هنوزم تو ایران دور دور هست وای لنز وای پورش وای بنز
    وای لنج وای پورش وای بنز وای پز های بچ های بچ
    از اونور دندونا سفید از اونور جیبا رو بتیغ
    لواسون گرگان و شمشک هرجایی بری امشب
    وای لنج وای پورش وای بنز وای پز های بچ های بچ
    وای لنج وای پورش وای بنز وای پز های بچ های بچ
    یـه مشت پسر گوریل فیس
    های خز
    ببینم هنوزم تو ایران دور دور هست
    یـه مشت خز با ماشین مـیکنن قمپز در
    وای لنج وای پورش وای بنز وای پز های بچ های بچ
    وای لنج وای پورش وای بنز وای پز های بچ های بچ
    از اونور دندونا سفید از اونور جیبا رو بتیغ
    لواسون گرگان و شمشک هرجایی بری امشب
    وای لنج وای پورش وای بنز وای پز های بچ های بچ
    وای لنج وای پورش وای بنز وای پز های بچ های بچ
    های بچ های بچ های بچ های بچ های بچ

    حجم موزیک چهار مگابایت درون سرور سایت بارگزاری شده است.

    4/48 MB 01 :51 (111sec)

    پخش آنلاین موزیک

    آیکون اشتراک گذاری درون تلگرام

    کد پخش آنلاین این آهنگ به منظور وبلاگ ها و سایت ها <center><audio controls autoplay preload="none" style="width:94%;margin:0% 3%;"><source type="audio/mpeg" src="http://sv.sirooz.com/mp3/Hi%20Bitch%20_%20Parsalip%20Remix%20_.mp3">مرورگر شما از Player نمـی کند</audio><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://sirooz.com" target="_blank">دانلود آهنگ</a></center>

    لینک کوتاه مطلب http://sirooz.com/?p=5498

    loading...

    برچسب

    . تو چیز بری هی مست مست . تو چیز بری هی مست مست : تو چیز بری هی مست مست ، تو چیز بری هی مست مست




    [تو چیز بری هی مست مست]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 30 Jul 2018 07:57:00 +0000



    تو چیز بری هی مست مست

    گنجور » سعدی » دیوان اشعار » غزلیـات » غزل ۱۸

    با دو بار کلیک بر روی هر واژه مـی‌توانید معنای آن را درون لغت‌نامـهٔ دهخدا جستجو کنید.

    شماره‌گذاری ابیـات | وزن: تو چیز بری هی مست مست مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف) | شعرهای مشابه (وزن و قافیـه) | منبع اولیـه: ویکی‌درج | ارسال بـه فیس‌بوک

    این شعر را چهی درون کدام آهنگ خوانده است؟

    برای معرفی آهنگهایی کـه در متن آنـها از این شعر استفاده شده هست اینجا کلیک کنید.

    حاشیـه‌ها

    تا بـه حال ۴۴ حاشیـه به منظور این شعر نوشته شده است. تو چیز بری هی مست مست به منظور نوشتن حاشیـه اینجا کلیک کنید.

    عباس مشرف رضوی نوشته:

    یـاقوت چه ارزد بده آن قوت روان را
    من این مصرع را بـه صورت زیر یـافته ام:
    یـاقوت چه باشد بده آن قوت روان را

    👆☹

    عباس مشرف رضوی نوشته:

    تا مست نباشی نبری بار غم یـار
    به
    تا مست نباشی نکشی بار غم یـار

    👆☹

    نگین شکروی نوشته:

    بادرودوسپاس فراوان
    تغییرات پیشنـهادی دوستان بزرگوارمان نـه تنـها درون کتب معتبری کـه در دسترس اینجانب هست وجود ندارد بلکه بـه زیبایی وظرافت شعر نیز لطمـه مـیزند .

    👆☹

    اشکان انصاری نوشته:

    در مصراع نخست از بیت ششم، تو چیز بری هی مست مست بسیـار این اشتباه بـه چشم مـی خورد:
    آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل

    در صورتی کـه اصل آن چنین نبوده هست و شاید ناسخین بـه دلیل آنکه معنای آن را درون نیـافته اند، بـه ناروا این چنین نقل کرده باشند.
    همانگونـه کـه دوست گرامـی، حمـیدرضا بـه نقل از محمرضا ترکی آورده است، این مصراع حتما چنین باشد:
    آنک عسلی دوخته دارد مگس نحل

    منظور آن هست که درون مقابل شیرینی لبان یـار، زنبور عسل (مگس نحل) بـه هیچ هست و انگار کـه عسلی برخود دوخته باشد.

    👆☹

    نجم الهدی نوشته:

    بیت سومش حکمتی ست کـه باید بر سر درون عالم نوشته شود.

    👆☹

    سولی نوشته:

    الله الله از دو بیت آخر

    👆☹

    شمس الحق نوشته:

    حقیر سعدی شناس نیستم اما دو مجلد دیوان خطی از پدر مـیراث دارم کـه بیت مورد مناقشـه دوستان محترم را چنین آورده هست :
    آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل / کذا ..
    لینکی کـه معرفی فرموده اند نیز قابل مشاهده نبود که تا بتوانم فرمایشات جناب استاد را مشاهده کنم و هرچه مـی اندیشم زنبوری را کـه قدری عسل بر خود دوخته باشد !! را قادر بـه تجسم نیستم ، اما زنبور جماعت عسل را اندوخته مـیکنند را هر عقل سلیم مـی پذیرد و همان معنی کـه فرمودند مستفاد مـیگردد ، شیرینی لبان یـار زنبور مـیان [کمر باریک] من بسان عسلیست کـه زنبور اندوخته هست . تو چیز بری هی مست مست جناب انصاری و جتاب حمـید رضا ارشاد فرمایند ، استاد مرحوم حقیر دکتر زرین کوب کتابی درون خصوص سعدی نگاشته اند بس شیرین بنام حدیث خوش سعدی ، آنرا مـیجویم و اگر چیزی یـافتم خبر خواهم داد . درود بر شما

    👆☹

    محمد کشاورز نوشته:

    با عرض سلام
    (…عسلی دوخته…) صحیح مـیباشد.عسلی درون واقع پارچه ای طلایی رنگ مـیبوده هست که درون زمانـهای خیلی دور ، افرادی کـه غیر مسلمان بودند بر دوش مـیگذاشتند جهت تمـیز از مسلمانان.که درون اینجا سعدی بزرگ استادانـه این را مـیرساند کـه در برابر شیرینی لبهای تو حتی زنبور عسل هم دست خود را بـه نشان تسلیم بالا مـیگیرد.

    👆☹

    merce نوشته:

    با سلام
    من هم با فرمایش جناب محمد کشاورز موافقم
    اگر ”عسلی دوخته“ را قبول کنیم معنای دیگری بـه شعر داده ایم کـه بسیـار زیباست
    غیر مسلمانـها به منظور تمـیز از مسلمان پارچه ی زردی بـه شانـه ی خود مـی دوخته اند
    خاقانی مـیفرماید: گردون یـهودیـانـه بـه کتف کبود خویش
    آن زرد پاره بین کـه چه پیدا برافکند

    که منظور از زردپاره خورشیداست

    و سعدی هم درون جایی سروده :
    این حلاوت کـه تو داری نـه عجب کز دستت عسلی دوزد و زنار ببندد زنبور

    بدین معنا کـه : حتی زنبور هم از شیرینی تو از آیین خویش دست مـیکشد
    (در قدیم اعتقاد بـه مسلمان و غیر مسلمان بودن زنبورها داشته اند)
    بااحترام
    مرسده

    👆☹

    جی 7 نوشته:

    استاد سخن اینجا زیبایی دهان و شیرینی لبان کشیده شده بر دهان دلارام را بـه زیبایی نوار زرد رنگ کمر زنبور عسل(عسلی) و شیرینی عسل مانند کرده

    👆☹

    ناشناس نوشته:

    جناب استاد شمس الحق
    عسل با عسلی دو معنای متفاوت دارد
    همانطور کـه جناب کشاورز گفتند عسلی را کـه پارچه ی زردی بوده بـه لباس مـیدوخته اند و شیخ سعدی رنگ زرد زنبور را بـه به پارچه ی زرد دوخته شده بـه لباس غیر مسلمان تشنیـه کرده است
    با درود بـه شما

    👆☹

    شمس الحق نوشته:

    جناب ناشناس متشکرم کـه فرمودید ، درود بر شما ، گویـا درون گنجور چند تن با نام ناشناس حضور دارند . الله اعلم .

    👆☹

    شمس الحق نوشته:

    جناب ناشناس گویـا جناب جی ۷ [ آقا اینکه یکنوع تفنگ هست ] مثل حقیر بـه ارشاد نیـازمندند .

    👆☹

    ایران نژاد نوشته:

    شیرینی لبان یـار زنبور مـیانم ( کمر باریک) گویی تمامـی اندوخته مگس نحل(مگس انگبین، گبت)
    است. بـه همـین سادگی !!

    👆☹

    ایران نژاد نوشته:

    تفسیرهای دور از ذهن از آن جمله درون این بیت استاد سخن( عسلی رنگ، جامـه عسلی، خط عسلی و …) مرا بـه یـاد جستجوی معنای کوه بیستون مـی اندازد کـه برخی ایران شناسان!!
    بغستان و بهستان و جز آن مـیگویند و حتا استادان بزرگ ما نیز بـه به همان راه مـیروند.
    داستان اما چنان ساده هست که شاید از فرط سادگیی بدان نیندیشیده است!

    از صحنـه بـه سوی کرمانشاه کـه مـیرانید،چون بـه نزدیکی گاماسیـاب مـیرسید بیستون را مـی بینید کج شده بـه سوی جنوب ، انگار درون حال فرو افتادن است.
    کوهی کـه هم بـه قاف مـیماند استوار و سرافراز ، « بی ستون « ایستاده است. ازیرا بیستونش مـیخوانند..

    👆☹

    ایران نژاد نوشته:

    در پای همـین کوه ،که همواره شاهینـهای گسترد بال گرداگرد آن درون پروازند؛ درون نزدیکی سراب بیستون ، همچنین تندیس کودکی هست که بازهم ایران شناسان سابق الذکر و پیروان داخلیشان آنرا مجسمـه خردسالی « هرکول » مـی پندارند!!!! اینا ن آیـا داستان زال و سیمرغ را نمـیدانند؟ یـا کاسه ای زیر نیم کاسه شان پنـهان است؟؟
    مجسمـه کودکی

    👆☹

    شایق نوشته:

    با سلام درون رابطه با این غزل چند نکته درون حد بضاعت خدمت دوستان ارایـه مـیکنم ۱ - سعدی درون بیت اول تقاضای از ساقی ازل مـیکند و در ضمن ارزش انرا مشخص مـی کند و مـیگوید من ارزش انرا مـی دانم و هم اکنون مست ان م ۲ - درون بیت دوم منظور از بدر بیر خود سعدی هست که درون ان زمان مرشد و بیر و راهنمای صوفیـان خانفاه بوده هست که درون واقع او ساقی دیگران هست که روحانی را از ساقی باقی مـی گیرد و خود را دایم المست مـیکند و به صوفیـان درون حد ظرفیتشان مـی خوراند و اشاره بـه این دارد کـه چون من این را مـیدهم و همـه مرا مـی شناسند و مـیدانند کـه فصدی جز خدا ندارم بنابراین نمـی توانند بـه شاگردان جوانم ایراد بگیرند کـه اینـها کفر هست ۳-در بیت سوم بـه نکتهای اشاره مـیکند و تذکر مـی دهد کـه فقط افرادی بـه این معانی مـی رسند کـه خود مست باشند کـه مست مـیتواند بار سنگین عشق را بـه دوش بکشد ۴ - درون عشق مستی درجاتی دارد و هر مطابق با ان درجه مـیخورد و از خط اول درد که تا خط هفتم جور متفاوت هست ودر سیر و سلوک اولین مرحاه مسنی یـا اولین شـهر عشق یـا بقول فردوسی اولین خوان طلب هست یعنی حتما این شوق درون تو ایجاد گردد کـه او را بخواهی و خنـه بـه خانـه کو بـه کو دنبال او بگردی و او را طلب نمایی مولوی مـی فرماید لنگ و لوک و چفته شکل بی ادب سوی او مـی خیژ و او را مـیطلب یعنی بهر طور ممکن دنبال او باش بهرحال اگری وارد این وادی شد انوقت خود ره بگویدت کـه چون حتما رفت ۵ - درون مصرع دوم بیت چهارم لغت شاید بـه معنی شایسه هست و بهتر هست در مقابل نشاید ۶ -در بیت ۵ مـی گوید حسن تو هم درون صورت وهم درون معنی چنان هست که انسان حیران مـیشود و زبانش از توصیف باز مـی ماند ۷ - درون بیت ششم کـه دوستان بیشتر بـه ان برداخته اند توصیـه این فقیر اینست کـه ملا لغتی نباشیم و تلاش به منظور درک معانی کنیم درون اینجا سعدی بـه وصلی چنان شیرین رسیده کـه لغتی جز عسل به منظور بیـان ان بیدا نکرده هست چرا کـه در دنیـای مادی شیرینتر از عسل یـافت نمـیشود به منظور درک بیشتر مادری را تصور کنید کـه فرزند خود را گم کرده و بعد از دلهرهای زیـاد و نگرانی او را سالم مـی یـابد شیرینی چنین لحظه ای را چگونـه مـیتوان بیـان کرد ۸ - خلاصه اینکه راه عشق بر بیچ و خم هست که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

    👆☹

    sajjad نوشته:

    درود.
    این کـه اشعار روی روایت مـیکنـه خیلی خوبه!
    و بسیـار مفید
    فقط نکته ای وجود داره صحیح خواندن اشعاره!
    مثلا درون بیت دوم آقا محمدی اینگونـه خواندند که
    «اول پدر پیر خورد رَطْلِ دمادم»
    اما اگه بخونیم «اول پدر پیر خورد رَطْلْ دمادم» قشنگ تر نیست؟
    در ضمن حتی درون خوانش یک متن علمـی هم فراز و فرود صدا مـهمـه چه رسد بـه شعر سعدی!!!!
    یـه عجله خاصی توی خواندن هست کـه باعث یکنواختی مـیشـه نمـیدونم شاید طول خواندن نباید از یـه زمان خاص بیشتر بشـه.
    به هر حال کار جالبی بود و مفید تر و بهتر مـیشـه اگه یکسری ریزه کاری ها رعایت بشـه

    👆☹

    شمس الحق نوشته:

    بیسوادی حقیر را ببخشایید جناب sajjad “یکسری” یعنی چه ؟

    👆☹

    منو چهر تلارمـی نوشته:

    با سلام
    جای بسی شگفتی هست که دوستان فرهیخته
    برای این بیت ساده معانی دور از ذهن ارایـه مـی دهند
    اگر واژه ی (مـیان) را کـه به ضرورت شعری جابجا شده
    در جای اصلیش قرار بدهند شعر معنی مـی شود

    آن عسل (اندوخته ای )که زنبور عسل درون اختیـار دارد
    از مـیانشیرین توب کرده است

    👆☹

    بابک نوشته:

    درباره ی بیت ششم نظرات مختلفی وجود داره،این معنی بـه نظرم از همـه قابل قبولتره : ای یـار خوش اندام و باریک مـیان ! زنبور عسل از شرم (به خاطر) شرینی لبهای تو ،عسل خود را پنـهان داشته و آن را اندوخته و عرضه نمـی کند.
    به قول حافظ : از حیـایشیرین تو ای چشمـه ی نوش
    غرق آب و عرق اکنون شکری نیست کـه نیست
    http://vista.ir/article/272371/%D8%B9%D8%B3%D9%84-%DB%8C%D8%A7-%D8%B9%D8%B3%D9%84%DB%8C%D8%9F

    👆☹

    مـهناز ، س نوشته:

    در مـیان همـه ی نظرات بر بیت ششم :
    آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
    شـهدشیرین تو زنبورمـیان را
    یـا آنک عسلی دوخته دارد.
    حاشیـه ی آقای کشاورز و خانم مرسده بسیـار محکم و رساتر بود
    خانم مرسده مثال بسیـار جالبی آوردند :
    ..
    این حلاوت کـه تو داری نـه عجب کز دستت عسلی دوزد و زنار ببندد زنبور
    بدین معنا کـه : حتی زنبور هم از شیرینی تو از آیین خویش دست مـیکشد.
    یعنی کافر مـی شود
    مانا باشید

    👆☹

    سینا ایرانی نوشته:

    در بیت مقایسه مگس نحل و زنبور هیچ یک از تعابیر را صحیح نمـی دانم بـه ذات معنا . کـه مگس از خود عسلی ندارد و وام دار شـهد شیرین خرما هست . اما زنبور تولید کننده عسل بـه ذات خود هست . مانند مقایسه مگس و سیمرغ هست . نظر شخصی بنده با مراجعه بـه معنا مـی باشد . سپاس

    👆☹

    سینا ایرانی نوشته:

    حال اگر متنی بـه صورت صحیح هم بـه دست ما رسیده باشد با مقایسه کلامـی و سبک شناسی مخدوش نفرمایید . چه انکه متن فعلی درون انتقال معنا مشکلی ندارد . کـه نیـاز بـه تصحیح داشته باشد . مگر انکه با دیده کژ فهمـی بـه ان بنگریم. درون غیر این صورت تنـها با ارایـه نسخ کهن مـی توانیم درون متن اشکالی وارد بدانیم .

    👆☹

    سینا ایرانی نوشته:

    نکته دیگر و بسیـار مـهم توجه بـه صفات زنبور هست که عسل و شـهد تنـها خاصیت ان نیست < نیش و درد و سوزش هم دارد . کـه با بیت اخر قرینـه معنا دارد . جای نیش و درد باقی خواهد ماند . و شیرینی عسل هم از درد آن نخواهد کاست .

    👆☹

    سینا ایرانی نوشته:

    و درون آخر درون پاسخ دوست گرامـی بابک . زنبور مـی تواند عسلی بدوزد درون ان بیتی کـه اشاره کردید از سروده هی دیگر . کـه مقام و منزلتی دارد کـه از ان دست بکشد. اما مگس چرا حتما عسلی بدوزد ؟ از چه چیز مـی خواهد دست بکشد ؟ ای مگس عرصه سیمرغ نـه جولانگه توست

    عرض خود مـی‌بری و زحمت ما مـی‌داری

    👆☹

    سینا ایرانی نوشته:

    در صورت و معنی کـه تو داری چه توان گفت؟ خود شاعر مـی دانسته کـه در بیت بعدی مشکل درک معنا ایجاد خواهد شد و هشدار داده هست . توجه بفرمایید .

    👆☹

    حسین نوشته:

    سینا جان
    صحبت از مگس نرفته ، عزیز دل
    مگس نحل بـه مانای زنبور عسل است
    مگس نحل ، نـه مگس

    👆☹

    7 نوشته:

    آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
    شـهدشیرین تو زنبورمـیان را
    درست این بیت چنین باشد:
    آنک عسلی دوخته دارد مگس نحل
    شـهدشیرین تو زنبور مـیان را
    زنبور مـیان:کمر زنبوری
    عسل(شـهد)شیرین تو زنبور مـیان(کمر زنبوری) زنبور عسل را چنان خوار کرده که تا عسلی بر تن دوخته دارد(مانند غیرمسلمان درون برابر مسلمان)
    زنبور اگر مـیانش باشد بدین لطیفی
    حقا کـه در دهانش این انگبین نباشد.

    رنگ چشات عسل طعم لبت عسل
    اسمت کـه شیرینـه اونم بذار عسل
    داود بهبودی

    http://dl.irmp3.ir/data/song/Davood_Behboodi-Asal-(WWW.IRMP3.IR).mp3

    👆☹

    7 نوشته:

    اول پدر پیر خورد رطل دمادم
    تا مدعیـان هیچ نگویند جوان را
    رطل نیز از واژگان معرب هست و درون اصل “لتر” بوده کـه مـیشود نیم من تبریز یـا ۳۰۰ مثقال
    همانند کفت و کتف
    دول و دلو
    در عربی لیتر را لتر گویند
    لیتر. (فرانسوی ، اِ) واحد حجم و اندازه گرفتن مایعات و آن معادل هزار گرم آب خالص چهار درجه سانتیگراد

    👆☹

    7 نوشته:

    مـیشود برداشت نمود کـه اگر زنبور عسل آن نوار زردرنگ را نداشت تشخیص اینکه کمر باریک تو و زنبور کدام زیباتر باشد سخت هست ولی زنبور با این تن درکار را تمام کرده و از پیش پذیرفته کـه چه جایگاهی دارد. مانند اهل کتاب درون مـیان مسلمانان یـا پیشتر یـهودیـان درون مـیان مسیحیـان
    جبر و اختیـار || قضا و قدر

    👆☹

    خرم روزگار نوشته:

    یـاد آوری اندکی دستور زبان ، مارا درون فهم بیت :
    آنک عسل اندوخته……… یـاری خواهد داد
    “مفعول مستقیم ،” و حرف نشانـه ” را ” . جمله ابیـات بـه را ختم مـی شوند و مفعول بی واسطه :
    بده یـاقوت روان را ۰ یـاقوت روان مفعول است
    ….کشد بار گران را بارگران
    ….نبینند جهان را
    ….فرامش کند آن را

    ….
    تنـها این بیت هست که مصرع دوم بـه تمامـی مفعول صریح است!!(شـهدشیرین تو زنبور مـیان)
    فعل آن کجاست؟
    در مصراع نخست، اندوخته دارد
    زبان سعدی هست ، زبان معیـار است، زبان سهل و ممتنع است.

    👆☹

    رسول نوشته:

    آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
    شـهدشیرین تو زنبورمـیان را

    با تشکر از تعابیر زیبای دوستان، ظاهرا سبیـاق بیت ، شیرینییـار بـه عسل تشبیـه شده ، و مـیان دویـار.زبان یـار بـه زنبور تشبیـه شده کـه هر طالب نوشیدن شـهد عسل لبهای یـار هست باید درد و تلخیـه نیش زبان را تحمل یـارد

    👆☹

    7 نوشته:

    مگس نحل یـا زنبور عسل درون فارسی منج(بر وزن کنج) هم گفته شده و که درون زاگرس جنوبی گنج (بر وزن کنج) گویند و ان ترگل را همچنین گوبا بدان جهت کـه عسل اندوخته دارند و خدا بهتر داند.

    👆☹

    7 نوشته:

    البته چون زنبور درشت بی مروت نیشزن را نیز گنج خوانند عجیب نیست کـه برخی را نظر این هست که بدین جهت ترگلان را گنج گویند ولی چون درون بیـان شیرینی و زیبایی بهی گنج گویند این نظر درست نیست و خدا آگاهترین است.
    زنبور درشت بی مروت را گوی
    باری چو عسل نمـیدهی نیش مزن

    👆☹

    7 نوشته:

    آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
    شـهدشیرین تو زنبورمـیان را
    اگر بحث عسلی را کنار بگذاریم و بیت را همـین گونـه کـه آمده بپذیریم ساده ترین و سرراست ترین برداشتی کـه مـیتوان کرد این است:
    شـهدشیرین تو کمر باریک(کمر زنبوری) زنبور عسل را وادار مـیکند عسل خود را بروز ندهد(از سر شرمندگی)
    چیزی مانند این:فلانی کـه آمد دیگران ماستها را کیسه د.
    انجا کـه عقاب پر بریزد
    از پشـه ی لاغری چه خیزد

    👆☹

    7 نوشته:

    اما اگر عسلی را بپذیریم کـه به نظرم درست تر هست و آن را چنین بخوانیم کـه “مـیان” درون نیم بیت دوم بـه زنبور برگردد و نـه “تو” :
    آنک عسلی دوخته دارد مگس نحل
    شـهدشیرین تو!،زنبور،مـیان را
    آنجا را ببین کـه چگونـه عسلی بر مـیان زنبور عسل دوخته شد از شـهدشیرین تو
    و این از هر نظر زیبا هست و ساده

    👆☹

    حسین، ۱ نوشته:

    آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
    شـهدشیرین تو زنبورمـیان را
    به تعبیری دیگر مـی توان گفت: زنبور نیز از شـهدشیرین تو {نازک مـیان} عسل اندوخته دارد.
    اما {آنک عسلی} را بیشتر مـی پسندم با توضیح بانو مرسده

    👆☹

    7 نوشته:

    یعنیی مـیان شـهدشیرین تو و شـهد زنبور بـه نادرستی نمـی افتد چرا کـه از پیش بر مـیان زنبور عسلی دوخته شده و زنبور هم پذیرفته هست همانند یـهود و زرتشتی درون مـیان مسیحیـان و مسلمانان
    از این مقایسه ها درون ادبیـات ما کم وجود ندارد.

    👆☹

    7 نوشته:

    و بـه همـین دلیل یعنی اشاره بـه عسلی زرد رنگ هست است کـه سعدی از “آنک” بهره گرفته کـه وازه ای هست برای اشاره بـه دور و تشخیص یعنی آنجا را یـا آنجا را ببین کـه عسلی بسته

    👆☹

    7 نوشته:

    عبیداله گوید روزی بـه بازار نشابور جغلکی کـه برای خرید جامـه سال نو پاپایش را دوان دوان دنبال مـیکرد ،یـهودی عسلی مـیان و زرتشتی زنار بسته ای را ناغافل فلافل خوران رویت نمود بـه بابا قوچعلی اش گفت: بابا قوچی آنک جهود وآنک مجوس ولی قوچعلی سربزیر بود!به ناگاه ترگلی از مـیان هر دو پدیدار شد با نوارکی بر بینی کشیده که تا بناگوش صدا زد: بابا قوچی آنک گنج وانک منج شاید هم سنبور(زنبور).بابا قوچی زیر سرش بلند شد و شکم خود را بـه اندرونی هل داد کـه شنید:
    ایش ایش ایکبیری
    هماندم حاج آقا شیخ ابوسعید کـه با تبلت خود ور مـیرفت و از اداره زمـین شـهری برمـیگشت که تا مالیـات بر ارزش افزوده رباعیـات خود را قسطی پرداخت کند شنید و همچنان کهخود را مـیگزید گفت:قوچعلی فرزند خردم بـه هوش باش پلیز و رو بـه گفت عزیز دل برادر
    پوشید بدین حیله رخ نیکو را
    تا هر کـه نـه محرم نشناسد او را
    قوچعلی کـه از این همـه ماجرا کـه تازه سال نو نیـامده و بر وی رفته هست جا خورده بود شگفت زده شده بود از زبان و دهانش درون رفت کـه کو بقیـه اش.حاجی کـه دخل و خرجش مـیزان نبود بـه خاطر گل روی همـه
    قول شرف دارد نیم دیگر رباعی را که تا سال دیگر کامل خواهد کرد باشد کـه مالیـاتش جور شود.والله اعلم.

    👆☹

    حسین، ۱ نوشته:

    و آنگاه کـه سر درون جیب مراقبت فرو بود و غرق درون افکار پریشان ، ناگاه سر بر آورد و فریـاد کـه یـافتم یـافتم،:

    پوشید بدین حیله رخ نیکو را
    تا هر کـه نـه محرم نشناسد او را
    لیک انکه زرنگ هست شناسا و زبل
    نادیده رخش ، بوی کند گیسو را

    👆☹




    [تو چیز بری هی مست مست]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 01 Aug 2018 07:19:00 +0000



    تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
    هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
    در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
    i.video.ir@gmail.com