ماجرای عنایت امام زمان عج به پیرزن آلمانی dot

# بعد از ده سال، موسيقى النى كارايندرو روى پرده سينما شنيده مي شود/ انتشار موسيقى متن فيلم «بمب؛ يك عاشقانـه» . اكران فيلم سينمايى «بمب؛ يك عاشقانـه» جديدترين ساخته ى پيمان معادى بزودى درون سينماى سراسر كشور آغاز مى شود . «بمب؛ یک عاشقانـه» فیلمـی بـه کارگردانی و نویسندگی پیمان معادی و تهیـه کنندگی ... #🎥
بعد از ده سال، موسيقى النى كارايندرو روى پرده سينما شنيده مي شود/ انتشار موسيقى متن فيلم «بمب؛ يك عاشقانـه»
.
اكران فيلم سينمايى «بمب؛ يك عاشقانـه» جديدترين ساخته ى پيمان معادى بزودى درون سينماى سراسر كشور آغاز مى شود
.
«بمب؛ یک عاشقانـه» فیلمـی بـه کارگردانی و نویسندگی پیمان معادی و تهیـه کنندگی احسان رسول‌اف و پیمان معادی درون سى و ششمين جشنواره فيلم فجر با ١١ نامزدى درون جشنواره، برنده ى جایزه ویژه هیئت داوران بهترين كارگردانى و سيمرغ بهترین طراحی لباس نيز را بدست آورد
.
النی کاریندرو، موسیقی ساز مطرح سینمای جهان، با حضور درون پروژه بمب؛یک عاشقانـه، به منظور نخستین بار موسیقی یک فیلم از سینمای ایران را ساخته است
.
پیمان معادی, لیلا حاتمـی، حبیب رضایی، سیـامک انصاری، سیـامک صفری، بهادر مالکی، رامـین پورایمان، معصومـه قاسمـی‌پور، صبا گرگین پور، باران معادى از بازيگران اين فيلم هستند
.
داستان فيلم درون مـیانـهٔ سال‌های جنگ و در اوج بمباران‌های تهران، روزگار با بیم و ترس مـی‌گذرد. اما عشق و دل‌دادگی و زندگی و امـید، هراس ملموس مرگ را بـه فراموشی مـی‌سپارد؛ رفتگان درون کلماتِ زندگان تکرار مـی‌شوند. مرگ، سؤال مطلق هست و عشق، ابهام مکرر. «بمب؛ یک عاشقانـه» با کورسوی امـیدبخش زندگی کار دارد نـه با سیـاهی مطلق مرگ
.
@paymanmaadi
.
‏≣🅲🅸🅽🅴🅼🅰🅽🅴🆆🆂≣
سينمانيوز | سينماى روز

روز تولد ادم نسبتي دارد با مرگ ؛ اين شماره اي كه نام اش را گذاشتي عمر ، و شمع اش مي كني روز تولد روي كيك ؛ اگر مرگ نبود چرا مي شمردي اش؟ همين تولد نسبتي دارد با مرگ و ان اينست كه وجود مرگ ، تولد را معنا دار مي كند ؛ تولد مـهم هست چون روزي قرار هست مرگ بيايد و امدن مرگ هست كه اين نفس هاي تو را با ارزش مي كند، تك تك نفس هايت ... روز تولد ادم نسبتي دارد با مرگ ؛ اين شماره اي كه نام اش را گذاشتي عمر ، و شمع اش مي كني روز تولد روي كيك ؛ اگر مرگ نبود چرا مي شمردي اش؟ همين تولد نسبتي دارد با مرگ و ان اينست كه وجود مرگ ، تولد را معنا دار مي كند ؛ تولد مـهم هست چون روزي قرار هست مرگ بيايد و امدن مرگ هست كه اين نفس هاي تو را با ارزش مي كند، تك تك نفس هايت وزن پيدا مي كنند ، چون نفس هايي كه مي زني گام هاييست كه بـه سوي مرگ بر مي داري ، عشق را هم مرگ معنا مي دهد ، عشق بـه زندگي و بودن اگر مرگ نمي بود ، و قراربود که تا بينـهايت باشد ، چه ارزشي داشت ؟ رنج را هم مرگ معنا مي دهد ، كه اگر نبود ، و تو احساس مي كردي ، رنج را پاياني نيست ؛ چطور امكان تحمل رنج ها بود ؟ من اما روز تولدم، نسبتي دارم با مرگ ، با رنج و با عشق ؛ دست بـه دست هم كه مي دهند ، جانم را بالا مي اورند ؛ که تا سبك شوم، هرچه غم باد باشد درون گلويم بيرون مي ريزند ، طوري كه احساس مي كنم كلمات درون حلقم راه را براي نفس دارند باز مي كنند ؛ وقتي مي دانم ، مرگ و رنج و عشق ؛ سراغم خواهند امد ؛ افق اينده را چنان گشوده ميبينم كه وسوسه مي شوم ، خودم را پرتاب كنم درون حس و حال رؤيا گونـه اش؛ روز تولدم من نسبتي دارم با مرگ ؛ و مگر ميشود ادمي عاشق مرگ نباشد که تا زندگي را هم بپرستد. ؟ مگر مي شود ، مرگ نباشد و تو رنجي كم كني از ديگري ؟مگر مي شود نقطه رهايي نباشد و تو از زخم هايت بزرگتر نشوي ؟ ان نوري كه انتهاي دالان زندگي كور سو مي زند ، هر چقدر هم كم نور ، يك اميد واقعيست ؛ درون سي و نـه سالگي ، فكر مي كني ، ديگر راهي نيست که تا نور ، مثل يك پرش بلند ، يا يك دو صد متر پرسرعت ، روزي هست كه خودت را پرتاب مي كني درون اغوش نور ؛ ان نور اميد انتهاي دالان زندگي ؛ هميشـه هست ؛ رنج را ، تنـهايي را ، عشق را و درد را برايت زيبا و سبك مي كند ؛ و تو بايد بماني و در ستايش بودن و فرقي داشتن ؛ شعر بگويي : من هم امروز ، همراه تولدم ، كتاب شعرم براي رنج كم كردن ؛ متولد شد که تا سروده اي باشد ، درون ستايش مرگ ، رنج و عشق ؛ و براي التيام روح درمانگري؛ #سيدمجيدحسيني #نشر_ ثالث #كاش_رنجي_كم_كنيم #٣٩i/ خريد كتاب از شنبه غرفه نشرثالث درون نمايشگاه كتاب

سلام عشق و انسانیت @mehrideldadeh چه عشق های نـهانی خفته درون دل ها امان از عشقِ ممنوع و رنجِ دل ها کـه چون تیغِ دو دَم مـی دَرَد ، ٔ عشاق چاک و شرحه شرحه دلِ عاشق از عشقِ مگویی کـه رسوا مـی کند، صاحب دلِ شیدا بسوز و ‌هیچ مگوی زِعشقِ نـهان که تا بنوشی ِ عشقِ زِ مستیِ جان سلام ‌دوستان ... سلام عشق و انسانیت💞
@mehrideldadeh 👌💖👈
چه عشق های نـهانی خفته درون دل ها
امان از عشقِ ممنوع و رنجِ دل ها
که چون تیغِ دو دَم مـی دَرَد ، ٔ عشاق
چاک و شرحه شرحه دلِ عاشق
از عشقِ مگویی کـه رسوا مـی کند، صاحب دلِ شیدا
بسوز و ‌هیچ مگوی زِعشقِ نـهان
تا بنوشی ِ عشقِ زِ مستیِ جان
🌿💞🌿
سلام ‌دوستان مـهربان
همـه باهم به منظور فرهنگ عالی و‌ مردمـی شاد و و جامعه ای سالم و زیبا تلاش کنیم
تغییرات مثبت کنیم و عمل گرا باشبم
وفقط حرف نزنیم
فاصله ی ادعای فرهنگ داشتن که تا فرهنگ داشتن بسیـار است
از تغییر نترسید
از مرگ حقیقت و آگاهی و عشق و انسانیت
از مرگ فرهنگ و هنر و ادب بترسیم
از نگه داشتن و اسارت درون افکار پوسیده و جهل بترسیم
💞 🌿💖🌿
پیج گالری نقاشی منتظر نگاهای مـهربان و هنرمندانـه شماست، هرآنچه را کـه کلمات قادر بـه بیـان نبوده ، بـه تصویر کشیدم👇
@mehrideldadeh
@mehrideldadeh
💞🌿💞
آدرس سایت درون بیو☝
کانال تلگرام «عشق ناب»👈@eeshghe_nab💞
@eb_home
@fereshtehaye.zamini
@kheyrine_ir
#خدا #آسمان #عشق #ای_بی #انرژی #مثبت #انسانیت #کتاب #آگاهی #عدالت #مطالعه #نقاشی #نقطه #آرامش #سکوت #شعر_نو #مردم #دلنوشته #زندگی #هنر #فرهنگ #سلامت #طبیعت #کوه #آزادی_بیـان #مـهری_دلداده #نویسنده #متن #مـهربانی #الهه_عشق_روح_خدا

درودِ بی پایـان بر عشق و انسانیت ای زخم و رنج و دردِ فراقِ عشق بزن بر دَرگهِ دل ، آهنگ ِ بیداری عشق خدا و‌ انسانیت و نیک بختی ، همـه جمعند درون دلی کـه یـافت گوهر ِ مـهربانی و عشق نیست خدا و انسانیت و ‌عدل و داد درون دلی کـه جدا گشت زِ راهِ عشق دنیـا، رو بـه فناست درون ظلم و جهل و حرص با فراموشیِ آدمـیت و آگاهی و معرفتِ ... 💞درودِ بی پایـان بر عشق و انسانیت
ای زخم و رنج و دردِ فراقِ عشق
بزن بر دَرگهِ دل ، آهنگ ِ بیداری عشق
خدا و‌ انسانیت و نیک بختی ، همـه جمعند
در دلی کـه یـافت گوهر ِ مـهربانی و عشق
نیست خدا و انسانیت و ‌عدل و داد
در دلی کـه جدا گشت زِ راهِ عشق
دنیـا، رو بـه فناست درون ظلم و جهل و حرص
با فراموشیِ آدمـیت و آگاهی و معرفتِ عشق
ز ِآنکه عاشق نیست ، توقعِ عدل و داد مکن
کین ظالم ِ زمانـه تهی کند زندگی ها را زِشادی و آزادی وعشق‌
🌿💞🌿
سلام ‌دوستان مـهربان
همـه باهم به منظور فرهنگ عالی و‌ مردمـی شاد و جامعه ای سالم و زیبا تلاش کنیم
تغییرات مثبت کنیم و عمل گرا باشیم
وفقط حرف نزنیم
فاصله ی ادعای فرهنگ داشتن که تا فرهنگ داشتن بسیـار است
از تغییرات مثبت نترسیم
از مرگِ حقیقت و آگاهی و عشق و انسانیت
از مرگ فرهنگ و هنر و ادب بترسیم
از نگه داشتن و اسارت درون افکار پوسیده و جهل بترسیم
💞 🌿💖🌿
پیج گالری نقاشی منتظر نگاهای مـهربان و هنرمندانـه شماست، هرآنچه را کـه کلمات قادر بـه بیـان نبوده ، بـه تصویر کشیدم👇
@mehrideldadeh
💞🌿💞
آدرس سایت درون بیو☝
کانال تلگرام «عشق ناب»👈@eeshghe_nab💞
@eb_home
@fereshtehaye.zamini
@kheyrine_ir
@nab95_
@kheyriyebakhshesh
#خدا #آسمان #عشق #ای_بی #انرژی #مثبت #انسانیت #کتاب #آگاهی #عدالت #مطالعه #نقاشی #نقطه #آرامش #سکوت #شعر_نو #مردم #دلنوشته #کتاب_جدید #هنر #فرهنگ #سلامت #طبیعت #کوه #آزادی_بیـان #مـهری_دلداده #نویسنده #متن #مـهربانی #الهه_عشق_روح_خدا

. Bod -Eshgh(Love) ... انسان هر چه مـی خواهد بـه خاطر استفاده اش است، هرچه و هرکس." (ماکیـاولیسم) انسان بـه دنبال عشق است، شاید چون عشق پوچی زندگی را از یـادش مـی برد. شاید چون درون معشوق معنایی عمـیق تر از زندگی مـی یـابد. از تنـهایی مـی گریزد، اعتماد بـه نفس مـی خواهد. شاید عشق این دلشوره ها را از بین مـی برد.عجیب ... .
Bod -Eshgh(Love)
...
انسان هر چه مـی خواهد بـه خاطر استفاده اش است، هرچه و هرکس." (ماکیـاولیسم)
انسان بـه دنبال عشق است، شاید چون عشق پوچی زندگی را از یـادش مـی برد. شاید چون درون معشوق معنایی عمـیق تر از زندگی مـی یـابد.
از تنـهایی مـی گریزد، اعتماد بـه نفس مـی خواهد. شاید عشق این دلشوره ها را از بین مـی برد.عجیب نیست کـه به دنبال عشق ابدی مـی گردد، کـه تا پای مرگ با معشوق باشد. تعهد مـی خواهد، درون هر صورتی و در هر شرایطی. معشوق را هدف اصلی زندگی خود مـی کند، با این امـید کـه عشق جاودانـه است.
مغز را مطالعه د، بـه این نتیجه رسیدند کـه با شروع عشق، مغز دوپامـین ترشح مـی کند. دوپامـین حس لذّت را فعال مـی کند و باعث تپش قلب، کمبود خواب واشتها مـی شود. اما این ترشحات از ییم که تا سه سال بیشتر دوام ندارند و خشک مـی شوند.
شاید این ترشحات عامل اصلی شور و شوقی هست که عشق از آن پدید مـی آید و تعهّد مـی طلبد. ولی اگر طبیعتا این ترشحات فانی اند، درون طول زمان چه بر سر عشق مـی آید؟
مـی گویند درون این دنیـای بی ثبات و غیر قابل پیشبینی عشق نوید از آرامش و ثبات را مـی دهد. فراموش مـی شود کـه انسان ذاتا خودش همـیشـه درون حال تغییر و تحوّل است، مدل کوچکی از بی ثباتی این دنیـای بزرگ.
ما درون این ناثباتی پدید آمدیم و از کودکی بـه طور مداوم درون حال تحوّلیم. درون طول زندگی بـه مراتب از خود شخصیت جدیدی مـی سازیم و چون ذاتا متغیّریم احساساتمان نیز درون معرض تغییرند. وبه همـین دلیل عشقی کـه باید جاودانـه باشد درون بطن نا استوار مـی شود. "و چون عشق ذاتا نا استوار هست عفونت مـی کند" (سورن کی یرکگو)
اگر احساسات متغییرند و انسان دائما درون حال تحوّل، غیر منطقی هست که حرارت عشق را ابدی ببینیم. و اگر تصمـیمات مـهمّ ما تحت تاثیر این حرارت فانی باشند کوته اندیشیده ایم و آینده را قربانی حال کرده ایم. "خوشبختی بر انسان هیچ وقت از بیرون نمـی تابد، بلکه از درون مـی درخشد."
....
One desires something only for its use. This includes other people” (Machiavellianism)
One may desire love because it promises to get rid of existential anxieties by finding meaning in life through the lover. In finding a complementary half, lovers gain a sense of fullness and an end to the stressful thought of being alone. Indeed, loving relationships can relieve anxieties regarding self-worth and self-esteem because one is valued, accepted, and desired by another.
It is no wonder that lovers want love to last.

دنیـا همـه هیچ و اهل دنیـا همـه هیچ ای هیچ به منظور هیچ بر هیچ مپیچ دانی کـه پس از مرگ چه ماند باقی عشق هست و محبت هست و باقی همـه هیچ دنیـا همـه هیچ و اهل دنیـا همـه هیچ
ای هیچ به منظور هیچ بر هیچ مپیچ
دانی کـه پس از مرگ چه ماند باقی
عشق هست و محبت هست و باقی همـه هیچ

. مادربزرگم همـیشـه مـیگفت درون بودم کـه درون گفتند:مـیخواهیم عقدت کنیم! نـهی پرسید دلت کجاست،نـهی گفت مـیخواهی با فلانی زندگی کنی یـا نـه، حسرت همـین روز،تا الان روی دلش سنگینی مـیکند! همـینکه بی خبر از همـه جا،قبول د ازدواج کند، پدربزرگم تمام ِعمر،عاشقش بود، بـه مادربزرگم کـه نگاه ... 🌷
.
مادربزرگم همـیشـه مـیگفت درون بودم کـه درون گفتند:مـیخواهیم عقدت کنیم!
نـهی پرسید دلت کجاست،نـهی گفت مـیخواهی با فلانی زندگی کنی یـا نـه،
حسرت همـین روز،تا الان روی دلش سنگینی مـیکند!
همـینکه بی خبر از همـه جا،قبول د ازدواج کند،
پدربزرگم تمام ِعمر،عاشقش بود،
به مادربزرگم کـه نگاه مـیکرد مـیگفت:دورِ آن صورت بگردم!
در طول زندگی،جانش بـه جان‌ِ دلبر بسته شده بود،
هفتاد ساله کـه بود و آلزایمر سراغش آمد،این بیماری بی رحم و لامروت،یقه اش را سفت چسبیده بود،
هیچرا نمـیشناخت؛
اما مادربزرگم کـه با لباس های گل دار رد مـیشد،برایش آواز مـیخواند.
آوازهای محلی کـه بـه مـیان عاشق ها رد و بدل شده،
مادربزرگ هم اخم هایش را توی هم مـیکشید و مـیرفت،
و هربار کـه از عاشقی پدربزرگ برایش مـیگفتیم،
مـیگفت:من نمـیخواستمش!از همان اول هم دلم راضی نبود،در بودم کـه درون گفتند:مـیخواهیم عقدت کنیم!
تعهد داشت،همسر خوبی بود،مادر بهتری حتی،اما هیچگاه عشقی کـه توی دل پدربزرگم جوانـه زده بود،ریشـه ای بـه قلب مادربزرگ نداشت،
خرداد،ماه مرگ های ناگهآنی،پدربزرگم با عطر داروهای گیـاهی درون آن شـهر کویری از دنیـا رفت،
مادربزرگم از ته دل گریـه مـیکرد،
چون شریک زندگی اش را از دست داده بود،
ولی هنوز هم مـیگفت:در بودم کـه گفتند مـیخواهیم عقدت کنیم!
مـیگویند عشق،بعد از ازدواج هم بـه وجود مـی آید!
قدیمـی ها بـه همـین شکل ازدواج د و یک عمر کنار هم ماندند،
امای حواسش نیست آنچه بعد از ازدواج بـه وجود مـی آید نامش عشق نیست،
تعهد است!
به خانـه و همسر و زن و زندگی!
فقط احساس مسئولیت مـیکنی و انگار،علاقمند شده ای،
اما قرار نیست معجزه بشود،
فردا روز جهانیِ عشق است،
و من بـه قلب مادربزرگم فکر مـیکنم کـه حالا کیلومترها دور از من خوابیده و حواسش بـه تاریخ و ساعت نیست،
به قلبی کـه شکسته بود از تصمـیم نـهایی بزرگتر ها!
به آلزایمر،
به حافظه ای کـه پاک شده بود،
اما فقط یک چیز را درون خود نگه داشته بود:
در بودم،که گفتند مـیخواهیم عقدت کنیم!
اگر عاشقید،
اگر وجودتان بـه نفس هایی گره خورده،
دست هایش را محکم تر بگیرید،
جرات کنید و انتخاب کنید!
حتی اگر اشتباه بود،پای اشتباهتان بمانید،
بعد از ازدواج،عشق بـه وجود نمـی آید
تنـها تعهد و مسئولیت هست که گریبانمان را مـیگیرد
و با همان حس،
یک عمر کارهای خانـه را انجام مـیدهیم و عصر پنجشنبه،توی آشپزخانـه مـیزنیم زیر گریـه!
وانمود مـیکنیم دلمان به منظور رفتگان تنگ شده؛
اما فقط خودمان مـیدانیم کـه به یک جمله رسیدیم:
عشق بـه وجود نمـی آید،تنـها تعهد و مسئولیت هست که گریبانمان را مـیگیرد
.
🍁 #shishkabobs #chelozaferuni

به اين تصوير خوب نگاه كنيد و كمي بيانديشيد ! درون نگاه اول، این تصویر چیزی نیست، جز پس‌ زمـینـه‌ای تیره و دیگر هیچ. اما با کمـی دقت مـی‌توان درون نـهایت ناباوری نقطه‌ای کوچک را درون سمت راست تصویر مشاهده کرد کـه زادگاه و گورستان تمامـی انسان‌هایی بوده کـه تاکنون زاده شده و از دنیـا رفته‌ اند تمامي جنگ ها تمامي عشق ... به اين تصوير خوب نگاه كنيد و كمي بيانديشيد !
در نگاه اول، این تصویر چیزی نیست، جز پس‌ زمـینـه‌ای تیره و دیگر هیچ.
اما با کمـی دقت مـی‌توان درون نـهایت ناباوری نقطه‌ای کوچک را درون سمت راست تصویر مشاهده کرد کـه زادگاه و گورستان تمامـی انسان‌هایی بوده کـه تاکنون زاده شده و از دنیـا رفته‌ اند تمامي جنگ ها تمامي عشق ها و ... اين نقطه كمرنگ دنياي بزرگ ما و زمين هست ! زميني كه جنگ ها دلاوري ها عشق ها فساد ها شجاعت ها زندگي ها مرگ ها تمدن ها بـه خود ديده ! اري اين نقطه بـه اين كوچكي دنياي توست ! ... بـه یـاد سخنان زیبای کارل سیگن درباره ی نقطه ی آبی کمرنگ(Pale Blue Dot) كه واقعا تاثير گذار هست به خوبي دقت كنيد : « دوباره بـه این نقطه نگاه کنید. همـین جاست. خانـه اینجاست. ما اینجاییم. تمامانی کـه دوستشان دارید٬ تمامانی کـه مـی شناسید٬ تمامانی کـه تابحال چیزی درون موردشان شنیده اید٬ تمامانی کـه وجود داشته اند٬ زندگی شان را درون اینجا سپری کرده اند. برآیند تمام خوشی ها و رنج های ما درون همـین نقطه جمع شده است. هزاران مذهب٬ ایدئولوژی و دکترین اقتصادی کـه آفرینندگانشان از صحت آنـها کاملا مطمئن بوده اند٬ تمامـی شکارچیـان و صیـادان٬ تمامـی قهرمانان و بزدلان٬ تمامـی آفرینندگان و ویران کنندگان تمدن٬ تمامـی پادشاهان و رعایـا٬ تمامـی زوج های جوان عاشق٬ تمامـی پدران و مادران٬ کودکان امـیدوار٬ مخترعان و مکتشفان٬ تمامـی معلمان اخلاق٬ تمامـی سیـاستمداران فاسد٬ تمامـی «ابرستاره ها»٬ تمامـی رهبران کبیر٬ تمامـی قدیسان و گناهکاران درون تاریخِ گونـه ما٬ آنجا زیسته اند٬ درون این ذره غبار کـه در فضای بیکران درون مقابل اشعه خورشید شناور است.» درون زمانی کـه این تصویر ثبت شد ویجر۱ درون فاصله ۴۰ واحد نجومـی از خورشید قرار داشت یعنی جایی درون نزدیکی مدار نپتون. (هر واحد نجومـی معادل فاصله زمـین که تا خورشید است) اکنون کـه ۲۵ سال از آن روز مـی گذرد ویجر۱ بـه فاصله ۱۳۰ واحد نجومـی از خورشید رسیده هست و این یعنی دورترین فاصله ای کـه تاکنون یک شی دست ساز بشر بـه آن رسیده است. همـین فاصله باورنی هست که بـه عمشـهور نقطه آبی کمرنگ معنایی عمـیق بخشیده‌ است، زیرا تلنگری آرام بـه نوع بشر هست تا بـه یـاد آورد درون برابر کهکشان راه شیری و در برابر عظمت جهان هستی هیچ نیست.

#معرفي_كتاب پسري كه مرا دوست داشت اثر بلقيس سليماني از دوست خوبمون @padidehtorabi عزيز . «پسرک دوچرخه سوار بـه سرعت از کنار ک دانش آموز رد مـی شد و مـی پرسید: " عروس مادر من مـی شی؟" ک هرگز بـه این سوال پاسخ نمـی داد. سکوت علامت رضا بود، این را هر دو مـی دانستند. پسرک درون هفده سالگی بـه جبهه رفت و در چهل ... #معرفي_كتاب پسري كه مرا دوست داشت اثر بلقيس سليماني از دوست خوبمون @padidehtorabi عزيز
.
«پسرک دوچرخه سوار بـه سرعت از کنار ک دانش آموز رد مـی شد و مـی پرسید: " عروس مادر من مـی شی؟" ک هرگز بـه این سوال پاسخ نمـی داد. سکوت علامت رضا بود، این را هر دو مـی دانستند. پسرک درون هفده سالگی بـه جبهه رفت و در چهل و دو سالگی ک بازگشت و در قبرستان شـهر کوچک آرام گرفت. فردای روز تشییع استخوان های پسرک، زن سر مزار او رفت. همان پسرک شوخ و شنگ هفده ساله درون قاب عبه او لبخند مـی زد. کی شش ساله ظرف خرما را جلوش گرفت و گفت: " چقدر پسرتون خوشگل بوده"» [1]
پسری کـه مرا دوست داشت مجموعه داستان های کوتاه ، کوتاه هست که با مضامـینی چون مرگ و ازدواج نوشته شده اند. این داستان ها کـه جزو داستان های مـینی مال بـه حساب مـی آیند از حد یکی دو صفحه تجاوز نمـی کنند.
البته با وجود کوتاهی این قصه ها گاه مـی شود جملات حشو نیز درون آن پیدا کرد.
بلقیس سلیمانی این مجموعه داستان را با فضایی وهم آلود نوشته هست و خود مـی گوید تراژدی و طنز درون این اثر با هم همراه شده اند.
مضامـینی چون عشق، مرگ، ارتباط، و نگاه طنز بـه جهان دستمایـه های این داستان های کوتاه است. بلقیس سلیمانی این مجموعه داستان را درون ادامـه مجموعه داستان قبلی خود بـه نام «بازی عروس و داماد» نوشته است.
« بازی عروس و داماد»، « بازی آخر بانو» و « بازی» از کتاب های دیگر بلقیس سلیمانی هست که هر یک جوایزی را بـه خود اختصاص داده اند. شیوه و سبیـاق هر کدام از این داستان ها شبیـه هم هست و تنـها مضامـین با هم تفاوت مـی کند.
مجموعه داستان پسری کـه مرا دوست داشت با زبانی عامـیانـه و روزمره نوشته شده هست و خواننده را بـه راحتی با خود همراه مـی کند.

به عاشقانی کـه عشقشان سرزمـینشان است. چرا کـه عشق صدها چهره دارد، و چهره‌ای از آن چهره‌ها، ماندگارانی هستند کـه برای حق مسلم هر انسان درون هر کجای دنیـا -برای آزادی- رو درون روی جوخه‌ی مرگ با ترانـه و لبخند، عشق خود را قطره قطره نثار خاک سرزمـین خویش مـی‌نمایند. -اردلان سرفراز . آی عشق: اردلان سرفراز / داو‪و‬د ... به عاشقانی کـه عشقشان سرزمـینشان است. چرا کـه عشق صدها چهره دارد، و چهره‌ای از آن چهره‌ها، ماندگارانی هستند کـه برای حق مسلم هر انسان درون هر کجای دنیـا -برای آزادی- رو درون روی جوخه‌ی مرگ با ترانـه و لبخند، عشق خود را قطره قطره نثار خاک سرزمـین خویش مـی‌نمایند. -اردلان سرفراز
.
آی عشق: اردلان سرفراز / داو‪و‬د بهبودی / اریک / داریوش و فرامرز اصلانی
.
#dariush #dariusheghbali #ardalansarfaraz #davoodbehboudi #faramarzaslani

#و_مَن_عَشَقَنی_عَشَقتَهُ_و_مَن_عَشَقتَهُ_قَتَلتَهُ . للحق عكس نوشت : پدرم گفته بود کـه #عشق شریف هست وشگفت هست و معجزه گر اما نگفته بود او کـه نوشدارو دارد، دستهایش این همـه از نمک عشق پر است.. و نگفته بود کـه عشق چقدر نمکین هست و نگفته بود کـه او هر کـه را دوست تر دارد بر زخمش از نمک عشق بیشتر مـیپاشد! . زخمـی ... #و_مَن_عَشَقَنی_عَشَقتَهُ_و_مَن_عَشَقتَهُ_قَتَلتَهُ
.
للحق عكس نوشت : پدرم گفته بود کـه #عشق شریف هست وشگفت هست و معجزه گر اما نگفته بود او کـه نوشدارو دارد، دستهایش این همـه از نمک عشق پر است..
و نگفته بود کـه عشق چقدر نمکین هست و نگفته بود کـه او هر کـه را دوست تر دارد بر زخمش از نمک عشق بیشتر مـیپاشد!
.
زخمـی بر پهلویم هست وخون مـیچکد وخدا #نمک مـی پاشد...
من پیچ مـیخورم وتاب مـیخورم ودیگران گمانشان کـه مـیم!
.
من این پیچ وتاب را و این خونین را دوست دارم، زیرا بـه یـاد مـیآورم کـه سنگ نیستم ،چوب نیستم خشت وخاک نیستم کـه انسانم... پدرم گفته هست از جانت دست بردار، از زخمت اما نـه، زیرا اگر زخمـی نباشد دردی نیست و اگر دردی نباشد درون پی نوشدارو نخواهی بود واگر درون پی نوشدارو نباشی عاشق نخواهی شد و
عاشق اگر نباشی خدایی نخواهی داشت....یـاحق.
.
.
دلنوشت:
مثل تفنگِ موقعِ شلّیک و غُرّشم
دردی ست درون دلم کـه به اکراه مـی کشم
‌‌‌
محصولِ سالیـانِ نبام رفیق !
پا که تا به سر کویرم و دلتنگِ بارشم
‌‌‌
آغوشِ من عُصاره ی یک عمر بیی ست
من شانـه های خسته و از جنسِ خواهشم
‌‌‌
دوری نکن ستاره ی شبهای بی فروغ !
من "خانـه ای سیـاهم" و محتاجِ تابشم
‌‌‌
دستی بکش بـه گونـه ی خیسم مرا ببین
سرشار از نیـازِ نگاه و نوازشم
‌‌‌
از من قبول کن دلَـکِ داغدیده را
باور کن این دقایقِ آخر درون آتشم
‌‌‌
تو بت ترین و تبر رامِ دست هات
اما من آن مُجسّمـه ی بی پرستشم
‌‌‌
آنگونـه ام کـه مرگ اگر هّمتی کند
آماده ی فنا شدنی تلخ و موحشم
،‌‌‌
من
خواب دیده ام
که از این شـهر مـیروم ...
.
.
كاملاً بى ربط : گاهی دلم براى خودم
تنگ مـی شود ...
دائم به منظور تو....!!!
.
.
#aynaammar #اين_عمار #أين_عمار #شـهدا #شـهادت #طلاييه #شلمچه #دوكوهه #دفاع_مقدس #بسيجى #خنده #مومن #طلائيه #دلتنگ_طلائيه

#امام_باقر_یعنی عشق عرض تسلیت شـهادت امام محمد باقر علیـه السلام امام محمد باقر (علیـه السلام) فرمودند : چهار صفت در  هرباشد اسلامش کامل و گناهش آمرزیده هست و هنگام مرگ خدا از او راضی خواهد بود : 1.چون با مردم پیمانی بندد به منظور خدا بـه عهدش وفا کند. 2.زبانش راستگو باشد. 3.از کاری ... #امام_باقر_یعنی عشق 🌹
🔽
🔽
عرض تسلیت شـهادت امام محمد باقر علیـه السلام 🔽
🔽
🔽
امام محمد باقر (علیـه السلام) فرمودند : چهار صفت در  هرباشد اسلامش کامل و گناهش آمرزیده هست و هنگام مرگ خدا از او راضی خواهد بود :
1.چون با مردم پیمانی بندد به منظور خدا بـه عهدش وفا کند.
2.زبانش راستگو باشد.
3.از کاری کـه نزد خدا یـا درون نظر مردم زشت هست شرم کند.4.اخلاقش با زن و فرزندش خوش باشد.(نصایح صفحه 197 الی 198)
🔽
🔽
🔽
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کپی_با_ذکر_صلوات_آزاد
اللهم_صل_على_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
التماس دعا
#خدا__یعنی عشق

داستان فیلم درون مورد یک زوج سالخورده هست که سابقا استاد موسیقی بوده اند و از دیدن گذشته و زندگی خود لذت مـی برند. اما سکته ای کـه باعث از کار افتادن دست یکی از آنـها و پیـامد آن، جنون مـی شود، باعث اتفاقات عجیبی مـی شود. زندگی رو بـه زوالِ زوج پیر؛ پیرزن رو بـه مرگ هست و پیرمرد از او نگهداری مـی کند . اما … #عشق #amour ... داستان فیلم درون مورد یک زوج سالخورده هست که سابقا استاد موسیقی بوده اند و از دیدن گذشته و زندگی خود لذت مـی برند. اما سکته ای کـه باعث از کار افتادن دست یکی از آنـها و پیـامد آن، جنون مـی شود، باعث اتفاقات عجیبی مـی شود. زندگی رو بـه زوالِ زوج پیر؛ پیرزن رو بـه مرگ هست و پیرمرد از او نگهداری مـی کند . اما …
#عشق #amour #یک_خطی_های_دوست_داشتنی #1khati #زندگی #مرگ

نظریـه‌ عشق. عشق، پاسخی بـه مسئله وجود انسان‌‌: هر نظریـه ای درباره‌ی عشق حتما با نظریـه‌ی انسان، با نظریـه‌ هستی بشر آغاز شود. وقتی کـه ما عشق، یـا بـه سخن بهتر، چیزی نظیر عشق را درون حیوانات مشاهده مـی‌کنیم، بـه خوبی مـی‌بینیم کـه دلبستگی آنـها جزیی از سلسله فرایز آنـهاست. اکنون درون انسان فقط ته‌مانده‌ای از این ... نظریـه‌ عشق. عشق، پاسخی بـه مسئله وجود انسان‌‌: هر نظریـه ای درباره‌ی عشق حتما با نظریـه‌ی انسان، با نظریـه‌ هستی بشر آغاز شود. وقتی کـه ما عشق، یـا بـه سخن بهتر، چیزی نظیر عشق را درون حیوانات مشاهده مـی‌کنیم، بـه خوبی مـی‌بینیم کـه دلبستگی آنـها جزیی از سلسله فرایز آنـهاست. اکنون درون انسان فقط ته‌مانده‌ای از این سازمان غریزی را مـی‌توان دید. آنچه لازمـه‌ی هستی انسان است، همـین بیرون آمدن او از دنیـای حیوانی و سرپیچیش از هرگونـه انطباق غریزی است، و نیز این هست که بر طبیعت توفق یـافته هست - گرچه هرگز آن‌را رها نمـی‌کند. او جزیی از طبیعت است، اما وقتی کـه از طبیعت گسست، دیگر نمـی تواند دوباره بدان بازگردد، وقتی کـه از بهشت - حالت ابتدایی وحدت با طبیعت - رانده شد، اگر بخواهد دوباره بدان بازگردد، ان با شمشیرهای آتشین راه را بر او مـی‌بندند. انسان فقط مـی‌تواند با دست یـافتن بـه هماهنگی جدید، یعنی نوعی هماهنگی انسانی، بـه جای هماهنگی از دست رفته‌ی دوران پیش از انسان، کـه دیگر بازگشت‌پذیر نیست، پیش برود. وقتی کـه نژاد آدمـی بدین جهان چشم گشود، از موقعیتی مشخص، یعنی از مرحله‌ی غرایز، بـه موقعیتی نامشخص، مبهم و گشوده افکنده شد. درون این مرحله، فقط وضع گذشته روشن و مشخص است، اما درون مورد آینده فقط از مرگ مـی‌توان اطمـینان داشت.‌
به بشر قوه‌ی عاقله عطا شده است، او حیـاتی هست که از خود آگاهی دارد، او از خود و از همنوعانش، از گذشته و از امکانات آینده‌اش آگاه است. آگاهی از خود بـه عنوان ماهیتی مستقل، آگاهی از کوتاهی عمر خود و از این حقیقت کـه بدون اراده‌ی خود بـه دنیـا آمده و به خلاف اراده‌ی خود نیز حتما بمـیرد. آگاهی بـه اینکه قبل از عزیزانش خواهد مرد، یـا آنان پیش از او خواهند مرد. و آگاهی از تنـهایی و جدایی، و آگاهی از بیچارگی خود درون مقابل طبیعت و اجتماع. تمام این‌ها هستی پیوند نایـافته و پاره پاره او را بـه زندانی تحمل‌ناپذیر مبدل مـی‌کنند. اگر بشر قادر نبود خود را از این زندان برهاند و به سوی خارج دست بگشاید و به نوعی با انسان‌ها متحد سازد، مسلماً دیوانـه مـی‌شد.‌
درک این جدایی باعث بروز اضطراب مـی‌شود، درون حقیقت سرچشمـه‌ی تمام اضطراب‌هاست.‌
بنابراین، عمـیق‌ترین احتیـاج بشر نیـاز اوست بـه غلبه بر جدایی و رهایی از این زندان تنـهایی. شکست مطلق درون رسیدن بـه این غایت، کار آدمـی را بـه دیوانگی مـی‌کشاند، زیرا غلبه بر هراس ناشی از جدایی مطلق تنـها به‌وسیله‌ی آن‌چنان کناره‌گیری قاطعی از دنیـای خارج مـیسر هست که احساس جدایی را نابود کند - زیرا کـه در این صورت دنیـای خارج، کـه ما خود را از آن جدا حس مـی‌کنیم، خود ناپدید شده است.‌
ادامـه درون کامنت:

. زمين اين پُرجاذبه ىِ مغرور همـه چيز را براىِ خودش مى خواهد و به خودش بر مى گرداند بـه جُز آن ها كه تجزيه پذير نيستند عشق_مـهر_لبخند_و نگاهى كه دل درون آن جارى هست بى تعارف حالا سال هاست كه عشق نمى ورزيم و به مـهر نيستيم و نگاه هامان تهى هست و لبخندِ نابِ بى دروغ دروغ ترين حادثه ىِ شب و روزهامان شده دروغ ... .
زمين
اين پُرجاذبه ىِ مغرور
همـه چيز را براىِ خودش مى خواهد و به خودش بر مى گرداند بـه جُز آن ها كه تجزيه پذير نيستند
عشق_مـهر_لبخند_و نگاهى كه دل درون آن جارى است
بى تعارف حالا سال هاست كه عشق نمى ورزيم و به مـهر نيستيم و نگاه هامان تهى هست و لبخندِ نابِ بى دروغ دروغ ترين حادثه ىِ شب و روزهامان شده
دروغ چرا
ما حالا سال هاست كه تنـها و تنـها و تنـها لايقِِ تجزيه ايم و اين هر روز مرگِ بى صدا مُزدِ خفه گى و ترسِ ماست

مرگ عاطفی همسران چهار مرحله دارد : 1: مخالفت 2: رنجش و عصبانیت 3: عدم پذیرش و طرد 4: سرکوب، کـه در این مرحله همسران استعدادها و مـهارت‌های عاطفی خود را فراموش کرده‌اند، و به یک جسد ماشینی و متحرک تبدیل شده‌اند، کـه زندگی محدود و بی‌طراوتی را دنبال مـی‌کند.مرگ عاطفی همسران چهار مرحله دارد : مرحله ... مرگ عاطفی همسران چهار مرحله دارد :
1: مخالفت
2: رنجش و عصبانیت
3: عدم پذیرش و طرد
4: سرکوب، کـه در این مرحله همسران
استعدادها و مـهارت‌های عاطفی خود را
فراموش کرده‌اند،
و بـه یک جسد ماشینی و متحرک تبدیل شده‌اند،
که زندگی محدود و بی‌طراوتی را دنبال مـی‌کند.مرگ عاطفی همسران چهار مرحله دارد :
مرحله 1: مخالفت
در زمـینـه عاطفی و در زندگی زناشویی این مسأله بـه کرات اتفاق مـی‌افتد زیرا تعداد تعاملات مـیان فردی زوجین خیلی زیـادتر از انواع دیگر روابط هست و بـه همـین نسبت احتمال بروز اختلاف مـیان آنـها بیشتر است. اگر مخالفت‌های کوچک خود را بیـان نکنید و با توجه بـه تعداد موارد پیش آمده، از خیر مطرح آنـها بگذرید، این مخالفت‌های کوچک جمع شده و کم‌کم بـه علامت هشداردهنده بعدی یعنی رنجش و عصبانیت تبدیل مـی‌شود.
مرحله 2: رنجش و عصبانیت
در این مرحله شما فرد مقابل را سرزنش و ملامت مـی‌کنید و فرد مقابل هم عکس‌العمل نشان مـی‌دهد و شما را مورد حمله قرار مـی‌دهد. خیلی مواقع کـه سر موضوع کوچک و بی‌ربطی دعوای بزرگی راه مـی‌افتد علت آن را حتما در جای دیگر و موضوع دیگری جستجو کنید. اگر رنجش و عصبانیت، مدام تکرار شود شما درون مقام جلوگیری از آن، با بـه درون ریختن این عصبانیت و رنجش و انباشت انرژی منفی بسیـار درون درونتان پا بـه مرحله سوم مـی‌گذارید.
مرحله 3: عدم پذیرش و طرد
بعد از یک دعوای مفصل، درون را بـه هم مـی‌کوبید و از منزل خارج مـی‌شوید. شما درون منزل و زیر یک سقف هستید ولی بـه یکدیگر بی‌اعتنایی مـی‌کنید و یکدیگر را مورد بی‌توجهی قرار مـی‌دهید. درون واقع طرف مقابل را هم از دیده و هم از دل بیرون مـی‌کنید. بیشتر جدایی‌ها و طلاق‌ها درون این مرحله اتفاق مـی‌افتد. این دوره بحرانی ترین دوره اختلافات و در حقیقت زمان بـه زانو درون آمدن آخرین تلاش‌های عاطفی طرفین به منظور بقای زندگی مشترکشان مـی‌باشد.
مرحله 4: سرکوب
سرکوبی نوعی احساس کرخی و بی‌حسی است. شما دیگر احساسات منفی خود را حس نمـی‌کنید اما درون مقابل، بهای بزرگی مـی‌پردازید و دیگر احساسات مثبت خود را نیز لمس و درک نخواهید کرد. آنچه این مرحله را فاجعه‌آمـیز مـی‌کند نوع رابطه‌ای هست که بین زوجین وجود دارد. بـه این ترتیب کـه همـه چیز خوب و مرتب بـه نظر مـی‌رسد و طرفین بـه ظاهر زندگی خوبی درون کنار یکدیگر دارند اما درون واقع بسیـاری از استعدادها و مـهارت‌های عاطفی خود را فراموش کرده‌اند و به یک جسد ماشینی و متحرک تبدیل شده‌اند کـه زندگی محدود و بی‌طراوتی را دنبال مـی‌کند.
.
#دانشگاه_مجازی_تکنولوژی_فکر_برتر #موفقيت #عشق #هدف #مرگ #عاطفی #همسران
#سرکوب #پذیرش #طرد #عصبانیت #استعداد #مخالفت

ما آدم‌های ترسو منتظر مرگ آدم‌ها هستیم که تا پس از مرگشان بـه شخصی دیگر بگوییم کـه چقدر او را دوست داریم و عکسش را با روبان مشکی پشت شیشـه‌ی ماشینمان بچسبانیم. دنیـایی کـه #عشق مستقیما یـا بـه «یـاوه‌ای به منظور » یـا بـه «چاپلوسی» ترجمـه مـی‌شود. شاید جسور بودن درون سال ۹۷ یعنی درون وسط یک جمع بـه یک نفر ابراز علاقه ... ما آدم‌های ترسو منتظر مرگ آدم‌ها هستیم که تا پس از مرگشان بـه شخصی دیگر بگوییم کـه چقدر او را دوست داریم و عکسش را با روبان مشکی پشت شیشـه‌ی ماشینمان بچسبانیم.
دنیـایی کـه #عشق مستقیما یـا بـه «یـاوه‌ای به منظور » یـا بـه «چاپلوسی» ترجمـه مـی‌شود.
شاید جسور بودن درون سال ۹۷ یعنی درون وسط یک جمع بـه یک نفر ابراز علاقه کنی و از اینکه بعد چه مـی‌شود و چه مـیگویند نترسی. وگرنـه کارد و قمـه و قفل فرمون و اسلحه دست گرفتن درون این روزهای چندش‌آور دیگر جنم نمـی‌خواهد. شجاعتی کـه از غرور هست و نـه غیرت دیگر شجاعت نیست، شیطنت است.
آیـا ما منتظر مرگ آدم‌ها هستیم که تا عکسشان رو قاب کنیم؟
من اما هم‌خون‌های خود را دوست دارم.. خیلی دوست دارم.

چهارشنبه 8 بهمن 1393 ساعت 10:11

( تعداد کل: 7130 )