لالایی مادر در سوگ فرزند

لالایی مادر در سوگ فرزند وفاتیـه - سوگ فرزند | متن سنگ قبر به منظور مادر – 09123713813, 09122967157 -سنگ یـادبود | جملات زیبا بـه یـاد مادر - beytoote.com | شعر درون سوگ مادر | تبریک غمگین عید بهی کـه مادرش فوت شده |

لالایی مادر در سوگ فرزند

وفاتیـه - سوگ فرزند

در سوگ فرزند:

دریغا دریغا از این زندگانی
از این زندگانیّ و این دار فانی

نپاید درون آن بـه ناز و به نعمت
نماندی اندر آن جاودانی

دریغا از آن نونـهال برومند
از آن عقل و آگاهی و پاک جانی

دریغا از آن روی و آن خلق نیکو
و از آن درفشانی و شیرین زبانی

سرا پا وقار و کمال و شرافت
همـه لطف بود و همـه مـهربانی

به نور ولایت دلی داشت روشن
گلی بود درون بوستان معانی

مرا مجتبی روح و نور بصر بود
بود سخت بی او بـه من زندگانی

برفت از برم سوی گلزار جنت
به فصل بهار و بهار جوانی

مرا آرزو بود بعد از وفاتم
بخواند بـه روحم ز سبع المثانی

ایـا سرو قد گلستان عمرم
ز حال پدر بعد رفتن چه دانی؟

پسر بود و نخل امـید پدر بود
مَثَل بود درون فهم و در کاردانی

ز عاشوریـان و ز خیل حسینی
جوانان بیدار صاحب زمانی

بماندم من و فتنـه و رنج دوران
گرفتی تو درون کوی حق آشیـانی

غم هجرت ای نور چشم رشیدم
غمـی هست جانکاه اما نـهانی

امـیدم کـه از بحر غفران و رحمت
دهندت ز الطاف حق مژدگانی

از: لالایی مادر در سوگ فرزند آیت الله لطفعلی صافی گلپایگانی درون رثای فرزندشان

نقل از: http://saafi.org/fa/node/1953

 

. لالایی مادر در سوگ فرزند . لالایی مادر در سوگ فرزند ، لالایی مادر در سوگ فرزند




[لالایی مادر در سوگ فرزند]

نویسنده و منبع |



لالایی مادر در سوگ فرزند

متن سنگ قبر به منظور مادر – 09123713813, 09122967157 -سنگ یـادبود

جهت سنگ قبر و سوگ فرزند:

لالایی کن بخواب، لالایی مادر در سوگ فرزند خوابت قشنگه

گل مـهتاب شبا، هزار که تا رنگه

یـه وقت بیدار نشی از خواب قصه

یـه وقت جا نمونی تو شـهر غصه

…………………..

آرام رفتی

ولی طوفان بـه پا کردی!

بود اینجا مزار مادر من

فروغ دیدة پر اختر من

چو نی مـی‌نالم و مـی‌گریم هر دم

که شد درون خاک پنـهان مادر من

…………………..

در سوگ توام ناله ز عیوق گذر کرد

داغ تو، دل سوخته را سوخته تر کرد

آهی کـه به یـادت ز دل زار بر آمد

از کوه گذر کرد و بر افلاک اثر کرد

…………………..

آتش هجران تو همچون سپندم مـی کند

پر ز ناله همچو نی بند بندم مـی کند

داغ سنگینی کـه بر دل دارم از هجران تو

تا قیـامت بر غم تو پای بندم مـی کند

…………………..

مادرم ای رفته درون خوابی دراز

یـاس هایت توی ایوان گشته باز

گرچه گلهایت همـه تنـها شدند

با شقایق های آن دنیـا بساز

…………………..

مادر گمان مبر زخیـال تو غافلم

گر مانده ام خموش خدا داند و دلم

…………………..

این چه شمع هست که خاموش نگردد هرگز مرگ مادر کـه فراموش نگردد هرگز

…………………..

مادر بـه تو سوگند کـه در این خانـه خاموش افسانـه شادی وخوشی گشته فراموش

…………………..

ای خاک تیره مادر ما را عزیزدار این نور چشم ماست کـه در برگرفته

…………………..

مادر امروز جهان بی تو نبیند چشمم این منم بر سر خاک تو کـه خاک بر سرم

…………………..

اینجا بهشت ارزو درون زیر خاک هست ارامگاه مادری مظلوم وپاک است

…………………..

مادرم غم تو.همنفسم شد بـه جان تو با این غم بزرگ چه خاکی بر سر کنم

…………………..

مادرم رفتی و داغت بـه دل ماست هنوز هرکجا مـی نگرم روی تو پیداست هنوز

…………………..

این کـه مرقد عشق وآرزوهاست این تربت پاک مادر ماست

ای خاک تو حرمتش نگهدار این رنج کشیده مادر ماست

…………………..

مادر ای آفتاب هستی بخش زیر پایت بهشت جاوید است

دامن پاکت ای فرشته مـهر باغ آلاله گون توحید است

…………………..

امروز هستی ام ز امـید دعای توست فردا کلید باغ بهشتم رضای توست

مادرم بهشت من همـه اغوش گرم توست گویی سرم هنوز بر بالین نرم توست

…………………..

بخواب ای مادرم آرام وخسته بخواب ای مادرم ای دل شکسته

بمـیرم من به منظور غصه هایت بمـیرم من به منظور اشک هایت

…………………..

مادرم ای چشمـه ی مـهرو وفا مادرم ای آیت لطف خدا

مادرم ای روز سختی یـار من مادرم ای بهترین غمخوار م

…………………..

ای روح ایثار ای مادر من ای خاک پایت تاج سر من

از شوق رویت ای مـهر تابان خون مـیزند جوش درون پیکر من

…………………..

در گلستان ادب اموزگارم مادر هست بعد رب العالمـین پروردگارم مادر است

من کـه شاگرد دبیرستان عشق مادرم اولین معشوق من درون روزگار مادر است

…………………..

گل های بهشت سایبانت مادر یک دسته ستاره ارمغانت مادر

دیگر چهی چشم بـه راهم باشد قربان نگاه مـهربانت مادر

…………………..

قلبم شده رنجور ز هجران تو مادر فکرم شده این گونـه پریشان تو مادر

هرروز کنم ارزوی روی تو افسوس دستم شده کوتاه ز دامان تو مادر

…………………..

مادر بـه زیر خاک چه خوش ارمـیده ای ای باغبان ز گلشن خود دل بریده ای

مادر چه شد کـه به همـه مـهر مادری دست از من وتو ثمرانت کشیده ای

…………………..

قربان نگاه خسته ات مادر جان لبخند بـه گل نشسته ات مادر جان

از عمق دو چشم مـهربانت پیداست تصویر دل شکسته ات مادر جان

…………………..

شعله ای خاموش گشت وخانـه ای بی نور شد گوهرارزنده ای پنـهان بـه خاک گور شد

مادر شایسته ای زین عالم نا پا یدار روشن ان دیده کـه رویش مـی دید

…………………..

همـی نالم کـه مادر درون برم نیست صفا وسایـه او بر سرم نیست

مرا گر دولت عالم ببخشند برابر با نگاه مادرم نیست

…………………..

این مرقد عشق و ارزوهاست این تربت پاک مادر ماست

ای خاک توحرمتش نگه دار این رنج کشیده مادر ماست

…………………..

مادر بـه خدا ماه درون این خانـه کـه تو بودی روشنگر این کلبه ویرانـه تو بودی

از خاطر دل ها نرود یـاد تو هرگز ای آن بـه نیکی همـه افسانـه تو بودی

…………………..

آبروی اهل دل از خاک پای مادر هست هر چه دارند این جماعت از دعای مادر است

آن بهشتی را ه قرآن مـیکند توصیف آن صاحب قرآن بگفتا زیر پای مادر است

…………………..

یـاد ایـامـی کـه مادر داشتم افسری زیبنده بر سر داشتم

زندگی با او مرا افسانـه بود روشنی بخش دلم درون خانـه بود

…………………..

گر چه من دیگر نمـی بینم گل روی تو را خاطراتت را درون این غمخانـه مـهمان مـیکنم

گوهر یکدانـه ام ای مادر خوبم بدان که تا ابد یـاد تو را درون پنـهان مـیکنم

…………………..

بگو مادر هنوز یـادی از ما مـیکنی یـا نـه ؟ درون خاک تیره وا عزیزا مـیکنی یـا نـه؟

به هر دردی کـه گشتم مبتلا کردی مداوایم غم بی مادری را هم مدوا مـیکنی یـا نـه؟

…………………..

دلم را از غمت مادر شکستی تمام رشته ها از هم گسستی

یقین دارم کـه در باغ بهشتی کنار حضرت زهرا نشستی

…………………..

امروزهستی ام ز امـید دعای توست فردا کلید باغ بهشتم رضای توست

مادر بهشت من همـه آغوش گرم توست گویی سرم هنوز بـه بالین نرم توست

…………………..

بخواب ای مادرم ارام خسته بخواب ای مادرم ای دلشکسته

بمـیرم من به منظور غصه هایت بمـیرم من به منظور اشک هایت

…………………..

دگر اغوش مادر جای ما نیست دریغا دامنش ماوای ما نیست

از ان روزی کـه از دار فنا رفتی غمخوار و هم اوای ما نیست

…………………..

گل های بهشت سایبانت مادر یک دسته ستاره ارمغانت مادر

دیگر چهی چشم بـه راهم باشد قربان نگاه مـهربانت مادر

…………………..

دریـای خروشان محبت گل ایثار ای هم نفسان مادر ما خفته درون اینجا

…………………..

ناله کردم ذره ای از کوه دردم کم نشد گریـه کردم اشک بر داغ دلم مرهم نشد

در گلستان گردگل بسیـار گردیدم ولی از هزاران گل کـه بوییدم یکی مادر نشد

…………………..

کسی کـه ناز مرا مـیکشید مادر بودی کـه حرف مرا مـی شنید مادر بود

مرا ستاره صبحی کـه هرچه کوشیدم شد اخر از نظرم ناپدید مادر بود

…………………..

کسی کـه طعم محبت چشیده مـیداند مصبیتی بـه جهان همچو مرگ مادر نیست

…………………..

به یـاد شمع رویت همچنان پروانـه مـیسوزم تورفتی من بـه جایت اندرین کاشانـه مـیسوزم

گهی آیم کنار قبر تو با دیده گریـان گهی از مـهربانی های تو درون خانـه مـیسوزم

…………………..

فلک دیدی چه خاکی بر سرم شد برون اخر ز دستم مادرم شد

برون از دست ماه نازنینم کـه از هجران او اندوهگینم

…………………..

اگر مادر نباشد زندگی نیست بـه خورشید وفلک تابندگی نیست

خدا عشق هست ومادر مـهر مطلق بـه انان بندگی شرمندگی نیست

…………………..

تو رفتی ترک کردی مادر این دنیـای فانی را برایم تیره کردی زندگی و زندگانی را

همـیشـه شادمان بودم کـه چون تو مادری دارم کجا دیگر توانم دید روی شادمانی را

…………………..

ای کاش تو باز آیی و من پای تو تو بوسم درون سجده روم صورت زیبای تو بوسم

هرجا کـه گذشتی و دمـی جای گرفتی انجا روم وگریـه کنان جای تو رو بوسم

…………………..

در سوگ پدر و سنگ قبر:

ای گل باغ و چمن، از ما گسستن زود بود

پشت فرزندت از این ماتم، شکستن زود بود

بهر تو همسر ندارد، صبر درون این انتظار

ای پدر بر سنگ، نامت نقش بستن زود بود

…………………..

مکش کـه بیـهده این نقش مـی­کشی نقاش

که خون بگریی اگر پی بری بـه احوالم

چه حاجت هست پس از من بماند این تمثال؟

فلک چه کرد بـه من که تا کند بـه تمثالم؟!

…………………..

باز آمدم بـه پرسش حال تو، ای امـید

ای مادری کـه هر نفسم، گفتگوی توست

باز آمدم کـه بوسه بر مزار تو

ای قبله‌ای (مادری) کـه جان و دل من بـه سوی توست

…………………..

من گُلم، مادر گلستان من است

من تنم، مادر دل و جان من است

در مـیان ناامـیدی‌های عمر

مادرم، شمع شبستان من است

…………………..

قسم بـه تربت مادر کـه سجده گاه من است

که مـهر مادریش که تا ابد پناه من است

…………………..

خدایـا ای صد چاک دارم

فغان از گردش افلاک دارم

چرا شب که تا سحر از دل ننالم

که اینجا مادری درون خاک دارم

…………………..

ای آسمان بـه جلوه خورشید خود مناز

مادر ستاره ایست کـه خورشید پرور است

مـهر از دلش نمـی رود گر مـی رود بـه خاک

خاک کـه بوی عشق مـی دهد خاک مادر است

در سينـه اش دلی هست فروزنده تر ز مـهر

وز آن چراغ تربت پاکش منور است

…………………..

در گلستان ادب اموزگارم مادر است

بعد رب العالمـین پروردگارم مادر است

من کـه شاگرد دبیرستان عشق مادرم

اولین معشوق من درون روزگار مادر است

…………………..

باورم نیست كه دیگر نشـنوم آواي تو

يــا نبـينم روی مـاه و قامت رعـنـاي تو

سالها سنگ صبورم بودي و هم صحبتم

بي تو رنگ يأس دارد منزل و مأواي تو

…………………..

مادرم ای رفته درون خوابی دراز

یـاس هایت توی ایوان گشته باز

گرچه گلهایت همـه تنـها شدند

با شقایق های آن دنیـا بساز

…………………..

مادر ای آفتاب هستی بخش

زیر پایت بهشت جاوید است

دامن پاکت ای فرشته مـهر

باغ آلاله گون توحید است

…………………..

بخواب ای مادرم آرام وخسته

بخواب ای مادرم ای دل شکسته

بمـیرم من به منظور غصه هایت

بمـیرم من به منظور اشک هایت

آدرس سنگ یـادبود : لالایی مادر در سوگ فرزند جاده قدیم قم ، بعد از سه راه بهشت زهرا ، بعد از درب جدید ، دست راست سنگ یـادبود
تلفن تماس : 09122967157 و 02155213821 و 09123713813 . لالایی مادر در سوگ فرزند . لالایی مادر در سوگ فرزند




[لالایی مادر در سوگ فرزند]

نویسنده و منبع: vahidalizadeh |



لالایی مادر در سوگ فرزند

جملات زیبا بـه یـاد مادر - beytoote.com

مجموعه: لالایی مادر در سوگ فرزند خواندنیـهای دیدنی

جملات زیبا بـه یـاد مادر

 امروز با شاخه گلی سرخ ودستانی لرزان بـه دیدارت مـی آیم
این اشک های من از سردلتنگی است
دلتنگی به منظور بوسه زدن بر دستهای مـهربانت
کاش بودی...
امروز دلم آتش گرفت ودوباره جای خالیت را حس کردم
مـی دانم جای تو خوب است
وفرشته های آسمان امروز را برایت جشن مـی گیرند
آخر مـیدانم کـه بهشت زیر پای توست....
کاش فقط امروز نگاهت را داشتم
خدایـا کاش فقط یک بار دیگر
آغوشش را داشتم

مـیدونی دلتنگی یعنی چی؟
دلتنگی یعنی اینکه: بشینی بـه خاطراتت با مادرت فکر کنی ..
اونوقت یـه لبخند بیـاد رو لبت ..
ولی چند لحظه بعد ...
شوری اشکهای لعنتی ، لالایی مادر در سوگ فرزند شیرینی اون خاطره ها رو از یـادت ببرند

چشم من بیـا من رو یـاری
گونـه‌هام خشکیده شد کاری
غیر گریـه مگه کاری مـی‌شـه کرد
کاری از ما نمـیاد زاری
اون کـه رفته دیگه هیچوقت نمـیاد
تا قیـامت دل من گریـه مـی‌خواد

بچه کـه بودم دلم بـه گرفتن گوشـه چادر مادرم و رفتن بـه بیرون خوش بود
اکنون بزرگ شده ام مادرم را مـی خواهم , نـه به منظور گرفتن گوشـه چادرش
مـی خواهمش کـه با گوشـه چادرش اشکهایم را پاک کنم.
نـه اینکه دلم خوش شود کـه مـی دانم نمـی شود !
شاید آرام بگیرد با بوی خوش چادر مادرم

در دو چشم تو خدا جا دارد / عشق با چشم تو معنا دارد
مادرم چشمـه ی احساس تویی / عطر خوشبوی گل یـاس تویی

 نبودنِ تــو
فقط نبودنِ تو نیست
نبودنِ خیلی چیزهاست...
کلاه روی سَرمان نمـی‌ایستد!
شعر نمـی‌چسبد...
پول درون جیب‌مان دوام نمـی‌آورد!
نمک از نان رفته!!!
خنکی از آب.............
" ما بی‌تو فقیر شده‌ایم " مادر....

مـــادر
تمام زندگیم درد مــیکند
دلــــم نوازش های مــــادرانـه مـیخواهد

مادری کـه در کهنسالی با اینـهمـه درد و بیماری ،
وقتی مـی بینـه هیچدردشو باور نداره ، با خودش مـیگه " حتمأ " من خوبم " و سعی مـیکنـه با کمر خمـیده و پای لنگش ادای آدمای سالمو درون بیـاره .
قدرشونو بدونیم که تا وقتی هستند . لالایی مادر در سوگ فرزند زمان خیلی زود " دیر " مـیشـه !!!

دغدغهء روزمره ام ، بودن توست !
نفس کشیدنت ..
ایستادنت ..
خندیدنت ..
"مــــــــــادرم"
تو باشی و خدا
دنیـا برایم بس هست ...

مادر، دستی بر گهواره دارد و دستی درون دست خدا.
آن‌گاه کـه مادر، گهواره را تکان مـی‌دهد ، عرش خدا بـه لرزه درمـی‌آید.
و همـه‌ی فرشتگان سکوت مـی‌کنند که تا زیباترین سمفونیِ هستی را بشنوند:
لالایی مادر

منبع:madarjon.blogfa.com

. لالایی مادر در سوگ فرزند




[لالایی مادر در سوگ فرزند]

نویسنده و منبع: vahidalizadeh |



لالایی مادر در سوگ فرزند

شعر درون سوگ مادر | تبریک غمگین عید بهی کـه مادرش فوت شده

شعر درون سوگ مادر

فرشته زير خاك! اين باورم نيست
كه ديگر سايه‌ي او بر سرم نيست
نمي‌بينم بـه غير از غصّه و غم
به دنيايي كه درون آن، لالایی مادر در سوگ فرزند مادرم نيست

برايم سايه‌ي سر بود، مادر
نـه گويا چيز ديگر بود، مادر
به دنيايم اگر چيزي نمي‌ماند
فقط اي كاش مادر بود، مادر

تبریک غمگین عید بهی کـه مادرش فوت شده

برايم يار و ياور كاش مي‌ماند
كنارم روز ديگر كاش مي‌ماند
فغان و درد و آه و اشك و افسوس
نگاه گرم مادر كاش مي‌ماند

ز سر شد سايه‌ات كوتاه، مادر!
جهانم شد مصيبت‌گاه، مادر!
سخن آموختي، رفتي، نمانده ست
مرا جز واي مادر! آه مادر!

مادر
اي عاشق و عاشق ترین
در پیش من هستی ترین
دادی بـه من عشقی دگر
تو پیش من صادق ترین
بودم درون آن تاریک وخون
تو کـه تولد داده اي،اي عشق من، زیباترین
هدیـه کنی دنیـا بـه من بادردو رنج منتها
بودی با خندیدنم ،خندان ترین،زیباترین
آغوش تو دنیـای من، گرمای خوبی مـی دهد
شـهدی بـه کامم ریخته اي ازهر شـهد شیرین ترین
عاشق کلامش عشق تو،تو خود کلامم بوده اي
در هر شب تاریک من،تو بوده اي روشن ترین
مـهتاب من درون آسمان،بودی و هستی با صفا
اي مظهر عشق وصفا،هستی برام عاشق ترین
از خوبید هر چه بگم،کم بوده هست در دفترم
دفتر بـه اتمام مـی‌برم،اي خوب من، اي بهترین

گزیده اشعار درون سوگ مادر

تمام بود و نبودم وجود مادر بود

کسی کـه مظهر عشق بود، مادر بود

برای من بـه جهان هزار رنگ و فریب

کسی کـه مونس وغمخوار بود مادر بود

برای راحتی من چه رنج ها نکشید

کسی کـه موی سفید روی سفید بود مادر بود

به وقت بیماری بی قرار او بـه برم

کسی کـه دست بر سرم مـیکشید مادر بود

به نیمـه های‌ شب و با صدای گریـه من

کسی کـه با هراس ز جا مـی پرید مادر بود

به کوچه و برزن یـا بـه وقت خطر

کسی کـه با شتاب درون پی‌ام مـی دوید مادر بود

چو پای من بـه زمـین گاه مـی لغزید

کسی کـه از ته دل آه مـیکشید مادر بود

حتماً بخوانید: اس ام اس غمگین تبریک عید بهی کـه مادرش فوت شده

اگر چه دیگر مادرم نیست

دلم تنگ مـیشود به منظور او

برای رزهایی کـه خشکیده خواهند شد

و باغچه اي کـه دیگر یـاران دست را نخواهد دید

دلم تنگ مـیشود

برای کوچه اي کـه دیگر آب را نخواهد فهمـید

و گدایی کـه دستانش همـیشـه ازین کوچه خالی خواهند ماند

اي مادر بی مثال خوبم

خورشید امـید بی غروبم

اي نام تو بهترین ترانـه

ورد همـه ی ي بـه هر زمانـه

اي شعر قدیم نو سروده

درعرش، خدا تو را ستوده

بوی خوش توست ره گشایم

تا کوی بهشت رهنمایم

زآن روز کـه چشم بسته بودی

آرام و قرار دل ربودی

تا چشم ازاین جهان ببستی

سر رشته الفتم گسستی

در مکتب ام بـه گوهر

بر لوح دلم نوشته مادر

یک چند گذشت از فراقت

هرگز نشده هست کهنـه داغت

شب بی‌مادری را همچو یلدا مـی‌کنی یـا نـه

در عالم بهتر از مادر تو پیدا مـی کني یـا نـه

به موی مادری دنیـا تو سودا مـی کني یـا نـه

بگو مادر هنوزم یـادی از ما مـیکنی یـا نـه

درون خاک تیره واعزیزا مـی‌کنی یـا نـه

خجالت دارم اي مادر کـه گل بودم شدم خارت

از آنم خون بـه دل باشد کـه خون کردم دل زارت

تو حق داری کـه روگردانی از فرزند بدکارت

اگر رنجیده‌اي مادر ز اولاد گنـه کارت

گناهان مرا درون حشر حاشا مـیکنی یـا نـه

چه شب‌ها که تا سحر بودی تو اي مادر سر راهم

درون آن سکوت شب شمردی تو قدم‌هایم

چه زحمت‌ها کـه مـی دیدي ز خواهش‌های‌ بی‌جایم

به هر دردی کـه گشتم مبتلا کردی مداوایم

غم بی‌مادری را هم مداوا مـی‌کنی یـا نـه

چه شب‌ها که تا سحر بستر نمودم من درون آغوشت

اگر یک ناله مـی‌کردم جهان مـی‌شد فراموشت

در اینجا کـه گل شده بستر و خاک روپوشت

نمـیدانم درون این وحشت‌سرا با لعل خاموشت

دعا درون حق این اولاد رسوا مـی کني یـا نـه

نمـیدانم کـه مـی‌دانی شدم آواره و تنـها

دگر اندر کجا جویم عزیزی چون تو بی‌همتا

همـه ی ي شب مـیکنم روشن بـه فانوسی اتاقت را

نـهان گشتی ز دید من تو درون قلبم گرفتی جا

نمـیدانم ز احوالم تماشا مـیکنی یـا نـه

مزارت آمدم دل ریش و با چشمان تر مادر
نبودی عمر دنیـا کاشکی زین بیشتر مادر
تو با من هن بودی و چون جانم عزیز اما
بگو از من چه بد دیدی؟ کـه خود رفتی سفر مادر
سراپای وجودت ماه من پر مـهر بود اما
کنون بی مـهرت اي ماهم ندارم پا و سر مادر
ازآن روزی کـه صید دام عشقت گشته ام دانم
که آب و دانـه خوش ترا باشد هنر مادر
به گیسوی پریشانت چو این دل مبتلا بودست
در اندوه و غم هجرت شدم شوریده سر مادر
مرا بر بالهای خود بـه اوج آسمان بردی
کنون درون آسمانی و شدم بی بال و پر مادر
به شوق دیدنت هر شب روم درون خواب که تا شاید
که آن رخسار زیبا را ببینم که تا سحر مادر
بیـا امشب بـه بالینم مرا دریـاب غمگینم
به آن چشمان پرمـهرت مرا یکدم نگر مادر
روح همـه ی مادران از دنیـا رفته شاد.

خونمون خالیـه از تو، رفتی تو واسه همـیشـه

رفتی و نبودن تو، هنوز باورم نمـی شـه

این اتاق ساده کم بود، جای تو قلب بهشته

پَر زد از زمـین خاکی، یـه فرشته یـه فرشته

اون عزیزی کـه تو دنیـا یـار من بود یـاورم بود

نازنیم نازنینم اون فرشته مادرم بود

من چه خوشبختم کـه سالها روزگاری با تو داشتم

یـادمـه کـه با چه شوقی سر رو شونـه‌هات مـی ذاشتم

کاش مـی شد بازم ببوسم اون دو دست مـهربونت

اسممو یـه بار دیگه مـی شنیدم از زبونت

اشکامو تو پاک مـی کردی، کاش به منظور بار آخر

من صدات مـی زدم و باز، تو مـیگفتی جان مادر

کاش مـی شد حتی یـه لحظه درون کنار تو بشینم

اگه تو بودی مـیگفتی نذار اشکاتو ببینم

اي خدای مـهربونم واسه تو رسیده مـهمون

از دلم هرگز نمـیره گر چه هست از دیده پنـهون

توی قلب من مـی مونـه که تا ابد یـاد یـه لبخند

نازنینم رو از این بعد مـی سپُرم بـه تو خداوند

اون عزیزی کـه تو دنیـا یـار من بود یـاورم بود

نازنینم نازنینم اون فرشته مادرم بود

شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر

گریـه کردم مثل ابرا بی تو مادر

شد دل من جای غصه‌ها بی تو مادر

رسول خدا گفت بهشت زیر پای توست

برای همـیشـه قلبم فقط جای توست

بخواب مادر

رفتی و من تنـها ماندم

با غصه و غم‌ها ماندم

گر کـه تو را آزردم من

مادر حلالم کن

بعد از تو من بی‌پناهم

اي کـه بودی تکیـه‌گاهم

خیز و بنگر اشک و آهم

شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر

تاج از فرق فلک برداشتن

تا ابد آن تاج بر سر داشتن

در بهشت آرزو ره یـافتن

هر نفس شـهدی بـه ساغر داشتن

جاودان درون اوج قدرت زیستن

ملک عالم را مسخر داشتن

بر تو ارزانی کـه ما را خوش تر است

لذت یک لحظه مادر داشتن

شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر

نرفت از سرم هرگز هوای تو مادر

هنوز مـی تپد این دل به منظور تو مادر

چه سان زبان بگشایم کـه خجلت آهنگم

نکرده ام دل و جان را فدای تو مادر

چه چاره گر نبرم داغ هجر تو بـه عدم

امـید قلب حزینم لقای تو مادر

چو شبنم هست سر و برگ رنگ این گلشن

مدام مـیشنوم من صدای تو مادر

درین چمن کـه حضور جفاست مضمونش

چه نعمت هست به عالم وفای تو مادر

مقیم منزل عزتی توان گشتن

که بود حاصل کارش رضای تو مادر

نشد ز کیف و کم عمر چشم ما روشن

حقیقت هست به هر جا صفای تو مادر

رموز جوهر توست بایزید و بایقرا

به این مقام رسیدن عطای تو مادر

نبود لایق این گنج و این کمال رفیع

اگر نبود نصیبش دعای تو مادر

شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر

مادر بهشت من همـه ی ي آغوش گرم تست

گوئی سرم هنوز بـه بالین نرم تست

مادر حیـات با تو بهشت هست و خرّم است

ور بی تو بود هر دو جهانش جهنّم است

ما را عواطف این همـه ی ي از شیر مادر است

این رقّتی کـه در دل و شوری کـه در سراست

اغلبان کـه پرده حرمت دریده اند

در کودکی محبّت مادر ندیده اند

امروز هستیم بـه امـید دعای تست

فردا کلید باغ بهشتم رضای تست

دلم خواهد کـه مادر را ببینم
صمـیمـی دستِ گرمش را بگیرم
بگویم اي تمامِ هستیِ من
فروغِ دیده و سرمستیِ من
چو رفتی،روزمن شامِ سیـاه است
دمادم هر دو چشمانم براه است
نمـیدانم کـه با هجرت چه سازم
که، بامرگِ تو درون سوز و گدازم
فدایِ آن لبِ پُر خندۀ تو
تو شاهِ عالمـی ، من بندۀ تو
مرا مگذار با قلبی پُر از خون
زِ دنیـا رفته اي من مانده ام چون
مرا مگذار با قلبی شکسته
دو چشمانِ تَر ودر خون نشسته
مرا از قیدِ این دنیـا رها کن
زِچشمت یک نگاهی سویِ ماکن
مرا مگذار دیگر ناتوانم
نمـیخواهم درون این دنیـا بمانم
تورفتی ازفراغت دل، کباب است
تمامِ روز و شبهایم خراب است
مرا مگذار مـی سوزم دمادم
نمـی آئی چرا شبها بـه خوابم
جهان بعد از تو شد ماتم سرایم
الهی زودتر پیشت بیـایم
سرم را رویِ دامانت گذارم
بگویم طاق شد صبر و قرارم
نثارش مـیکنم من این دعا را
بیـامرز مادرِ ما را خدایـا
خدا تمام مادران درگذشته را غرق درون رحمتش فرماید.

شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر

شعر کوتاه درباره مرگ مادر

مادرم مرغ دلم پر مـی کشد اندر هوایت

آرام جان باز آ کـه من مشتاق آن خندیدنت

به ماتمت من مانده‌ام با صد هزاران آرزو

آغوش باز مضطرب درون حسرت بوییدنت

شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر

به پاس آن همـه ی ي مـهر و وفایت

حقیر هست این محبت‌ها برایت

ندیدم درون جهان بهتر ز مادر

سر و جانم همـه ی ي بادا فدایت

شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر

حتماً بخوانید: متن و عپروفایل غمناک به منظور تسلیت مادران فوت شده

مرا آن روز شادی بود درون سر

که سر مـی‌بود بر زانوی مادر

چراغ خانـه‌ي ما گشته خاموش

که مادر نیست اندر خانـه دیگر

شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر

اي دیده ببار چو مادر نیست دگر

آن سایـه‌ي مـهربان بـه سر نیست دگر

زآن چهره‌ي پرتبسمش صد افسوس

جز عكس و ماتمـی اثر نیست دگر

شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر

روان مادرم شادان كه عمری

مرا درون راه ایزد رهبری كرد

به گوشم نغمـه توحید سر داد

به جای مادری پیغمبری كرد

شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر

این مرقد عشق و آرزوهاست

این تربت پاک مادر ماست

اي خاک تو حرمتش نگه دار

این رنج‌کشیده مادر ماست

شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر

مادرم درون غم هجر تو بسی خونبارم

گریـه‌ها كرده‌ام از زندگیم بیزارم

تا دم محشر اگر عمر شود مـی‌نالم

نام آن مادر پرمـهر بود تكرارم

شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر

وﻗﺘﯽ ﺟﻮﺍﻧﻪ نیست ﮐﺠﺎ عید مـیشود

ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ نیست ﮐﺠﺎ عید مـیشود

ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﺳﺖ

ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ نیست ﮐﺠﺎ عید مـی‌شود

شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر

رفتی از من مـهر گسستی مادر

با رفتن خود دلم شکستی مادر

افسوس کـه بودی و ندانستم من

اي دُرّ گرانمایـه چه هستی مادر

شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر

افسوس دگر مادر شیرین سخنم درون بر ما نیست

آن گوهر یک دانـه پر مـهر و وفا درون بر ما نیست

آن سنگ صبور، ذاکر حق که تا دم آخر

افسوس و صد افسوس دگر سایـه او بر سر ما نیست

عرش مـی لرزد ، از مقام والای مادر

زمـین جان گیرد از ،نام زیبای مادر

تو روح عشق خویش را درون زن دمـیدی

بهشت را هدیـه دادی بر پای مادر

سرا پا شور و شوق هست از بهر کودک

چنین عشقی ! این عشق بی ریـای مادر

دلش درون یـایی از مـهر ولبخندش صمـیمـی

نگاهش گرم و پر امـید ، دنیـای مادر

کلامـی بس شیرین و صوت دلنشین اش

نمـی یـا بی بجز، نام پر معنای مادر

همـه ی شوق و همـه ی روح و همـه ی جان

همـه ی هست درون مقام ولای مادر

شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر

شعله اي خاموش گشت و خانـه اي بی نور شد

گوهر ارزنده اي پنـهان بـه خاک گور شد

مادر شایسته اي زین عالم ناپایدار

روشن آن دیده کـه رویش مـی دید

شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر

دگر آغوش مادر جای ما نیست

دریغا دامنش ماوای ما نیست

ازآن روزی کـه از دار فنا رفت

کسی غمخوار و هم آوای ما نیست

شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر

مادرم اي رفته درون خوابی دراز

یـاس هایت توی ایوان گشته باز

اگر چه گل هایت همـه ی ي تنـها شدند

با شقایق های‌ آن دنیـا بساز

شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر

لالایی مادر خوبم لالایی

یـه دور از رنج و غم پیش خدایی

همـیشـه با خدا بودی بـه دنیـا

یقین که تا حشر هم پیش خدایی

شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر

فرشته زیر خاک! این باورم نیست

كه دیگر سایـه‌ او بر سرم نیست

نمـی بینم بـه غیر از غصّه و غم

به دنیـایی كه درون آن، مادرم نیست

شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر

برایم سایـه‌ي سر بود، مادر

نـه گویـا چیز دیگر بود، مادر

به دنیـایم اگر چیزی نمـی ماند

فقط اي كاش مادر بود، مادر

شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر

برایم یـار و یـاور كاش مـی‌ماند

كنارم روز دیگر كاش مـیماند

فغان و درد و آه و اشك و افسوس

نگاه گرم مادر كاش مـیماند

شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر

ز سر شد سایـه‌ات كوتاه، مادر

جهانم شد مصیبت‌گاه، مادر

سخن آموختی، رفتی، نمانده ست

مرا جز وای مادر! آه مادر

شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر

این چه شمع هست که خاموش نگردد هرگز

مرگ مادر کـه فراموش نگردد هرگز

اشعار فوت مادر

مادر بـه تو سوگند کـه در این خانـه خاموش

افسانـه شادی و خوشی گشته فراموش

اشعار فوت مادر ؛ اشعار یـاد مادر دم عید

مادر امروز جهان بی تو نبیند چشمم

این منم بر سر خاک تو کـه خاک بر سرم

اشعار فوت مادر ؛ اشعار یـاد مادر دم عید

مـی بافم آن مو های چون ابریشمت را
بردوش خود مـیگیرم این کوه غمت را
دستان لرزان تو درون دستم چه گرم است
بی پاسخی مـهر تورا درون دیده شرم است
وقتی خطوط چهره ات را مـی شمارم
درصدهزاران خاطره من سهم دارم
وقتی نگاهم مـیکنی بامـهر مادر
انگار دنیـا مـی‌شود از من فراتر
وقتی کـه شبها تاسحر بیدار بودی
در ذهن من بانو نـه، تو سرداربودی
من تکیـه مـی دادم بـه بازوی چو سنگت
دلبسته بودم من بـه آن روح بلندت
سر روی زانو با نوازش خواب بودم
از فکر بی تو بودنم بی تاب بودم

*** شادي روح مادران درگذشته و از جمله مادر حقير، فاتحه‌اي بخوانيد***

گروه فرهنگ و هنر تالاب

. لالایی مادر در سوگ فرزند . لالایی مادر در سوگ فرزند : لالایی مادر در سوگ فرزند




[لالایی مادر در سوگ فرزند]

نویسنده و منبع: vahidalizadeh |



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com