شعر درون سوگ مادر
فرشته زير خاك! اين باورم نيست
كه ديگر سايهي او بر سرم نيست
نميبينم بـه غير از غصّه و غم
به دنيايي كه درون آن، لالایی مادر در سوگ فرزند مادرم نيست
برايم سايهي سر بود، مادر
نـه گويا چيز ديگر بود، مادر
به دنيايم اگر چيزي نميماند
فقط اي كاش مادر بود، مادر
تبریک غمگین عید بهی کـه مادرش فوت شده
برايم يار و ياور كاش ميماند
كنارم روز ديگر كاش ميماند
فغان و درد و آه و اشك و افسوس
نگاه گرم مادر كاش ميماند
ز سر شد سايهات كوتاه، مادر!
جهانم شد مصيبتگاه، مادر!
سخن آموختي، رفتي، نمانده ست
مرا جز واي مادر! آه مادر!
مادر
اي عاشق و عاشق ترین
در پیش من هستی ترین
دادی بـه من عشقی دگر
تو پیش من صادق ترین
بودم درون آن تاریک وخون
تو کـه تولد داده اي،اي عشق من، زیباترین
هدیـه کنی دنیـا بـه من بادردو رنج منتها
بودی با خندیدنم ،خندان ترین،زیباترین
آغوش تو دنیـای من، گرمای خوبی مـی دهد
شـهدی بـه کامم ریخته اي ازهر شـهد شیرین ترین
عاشق کلامش عشق تو،تو خود کلامم بوده اي
در هر شب تاریک من،تو بوده اي روشن ترین
مـهتاب من درون آسمان،بودی و هستی با صفا
اي مظهر عشق وصفا،هستی برام عاشق ترین
از خوبید هر چه بگم،کم بوده هست در دفترم
دفتر بـه اتمام مـیبرم،اي خوب من، اي بهترین
گزیده اشعار درون سوگ مادر
تمام بود و نبودم وجود مادر بود
کسی کـه مظهر عشق بود، مادر بود
برای من بـه جهان هزار رنگ و فریب
کسی کـه مونس وغمخوار بود مادر بود
برای راحتی من چه رنج ها نکشید
کسی کـه موی سفید روی سفید بود مادر بود
به وقت بیماری بی قرار او بـه برم
کسی کـه دست بر سرم مـیکشید مادر بود
به نیمـه های شب و با صدای گریـه من
کسی کـه با هراس ز جا مـی پرید مادر بود
به کوچه و برزن یـا بـه وقت خطر
کسی کـه با شتاب درون پیام مـی دوید مادر بود
چو پای من بـه زمـین گاه مـی لغزید
کسی کـه از ته دل آه مـیکشید مادر بود
حتماً بخوانید: اس ام اس غمگین تبریک عید بهی کـه مادرش فوت شده
اگر چه دیگر مادرم نیست
دلم تنگ مـیشود به منظور او
برای رزهایی کـه خشکیده خواهند شد
و باغچه اي کـه دیگر یـاران دست را نخواهد دید
دلم تنگ مـیشود
برای کوچه اي کـه دیگر آب را نخواهد فهمـید
و گدایی کـه دستانش همـیشـه ازین کوچه خالی خواهند ماند
اي مادر بی مثال خوبم
خورشید امـید بی غروبم
اي نام تو بهترین ترانـه
ورد همـه ی ي بـه هر زمانـه
اي شعر قدیم نو سروده
درعرش، خدا تو را ستوده
بوی خوش توست ره گشایم
تا کوی بهشت رهنمایم
زآن روز کـه چشم بسته بودی
آرام و قرار دل ربودی
تا چشم ازاین جهان ببستی
سر رشته الفتم گسستی
در مکتب ام بـه گوهر
بر لوح دلم نوشته مادر
یک چند گذشت از فراقت
هرگز نشده هست کهنـه داغت
شب بیمادری را همچو یلدا مـیکنی یـا نـه
در عالم بهتر از مادر تو پیدا مـی کني یـا نـه
به موی مادری دنیـا تو سودا مـی کني یـا نـه
بگو مادر هنوزم یـادی از ما مـیکنی یـا نـه
درون خاک تیره واعزیزا مـیکنی یـا نـه
خجالت دارم اي مادر کـه گل بودم شدم خارت
از آنم خون بـه دل باشد کـه خون کردم دل زارت
تو حق داری کـه روگردانی از فرزند بدکارت
اگر رنجیدهاي مادر ز اولاد گنـه کارت
گناهان مرا درون حشر حاشا مـیکنی یـا نـه
چه شبها که تا سحر بودی تو اي مادر سر راهم
درون آن سکوت شب شمردی تو قدمهایم
چه زحمتها کـه مـی دیدي ز خواهشهای بیجایم
به هر دردی کـه گشتم مبتلا کردی مداوایم
غم بیمادری را هم مداوا مـیکنی یـا نـه
چه شبها که تا سحر بستر نمودم من درون آغوشت
اگر یک ناله مـیکردم جهان مـیشد فراموشت
در اینجا کـه گل شده بستر و خاک روپوشت
نمـیدانم درون این وحشتسرا با لعل خاموشت
دعا درون حق این اولاد رسوا مـی کني یـا نـه
نمـیدانم کـه مـیدانی شدم آواره و تنـها
دگر اندر کجا جویم عزیزی چون تو بیهمتا
همـه ی ي شب مـیکنم روشن بـه فانوسی اتاقت را
نـهان گشتی ز دید من تو درون قلبم گرفتی جا
نمـیدانم ز احوالم تماشا مـیکنی یـا نـه
مزارت آمدم دل ریش و با چشمان تر مادر
نبودی عمر دنیـا کاشکی زین بیشتر مادر
تو با من هن بودی و چون جانم عزیز اما
بگو از من چه بد دیدی؟ کـه خود رفتی سفر مادر
سراپای وجودت ماه من پر مـهر بود اما
کنون بی مـهرت اي ماهم ندارم پا و سر مادر
ازآن روزی کـه صید دام عشقت گشته ام دانم
که آب و دانـه خوش ترا باشد هنر مادر
به گیسوی پریشانت چو این دل مبتلا بودست
در اندوه و غم هجرت شدم شوریده سر مادر
مرا بر بالهای خود بـه اوج آسمان بردی
کنون درون آسمانی و شدم بی بال و پر مادر
به شوق دیدنت هر شب روم درون خواب که تا شاید
که آن رخسار زیبا را ببینم که تا سحر مادر
بیـا امشب بـه بالینم مرا دریـاب غمگینم
به آن چشمان پرمـهرت مرا یکدم نگر مادر
روح همـه ی مادران از دنیـا رفته شاد.
خونمون خالیـه از تو، رفتی تو واسه همـیشـه
رفتی و نبودن تو، هنوز باورم نمـی شـه
این اتاق ساده کم بود، جای تو قلب بهشته
پَر زد از زمـین خاکی، یـه فرشته یـه فرشته
اون عزیزی کـه تو دنیـا یـار من بود یـاورم بود
نازنیم نازنینم اون فرشته مادرم بود
من چه خوشبختم کـه سالها روزگاری با تو داشتم
یـادمـه کـه با چه شوقی سر رو شونـههات مـی ذاشتم
کاش مـی شد بازم ببوسم اون دو دست مـهربونت
اسممو یـه بار دیگه مـی شنیدم از زبونت
اشکامو تو پاک مـی کردی، کاش به منظور بار آخر
من صدات مـی زدم و باز، تو مـیگفتی جان مادر
کاش مـی شد حتی یـه لحظه درون کنار تو بشینم
اگه تو بودی مـیگفتی نذار اشکاتو ببینم
اي خدای مـهربونم واسه تو رسیده مـهمون
از دلم هرگز نمـیره گر چه هست از دیده پنـهون
توی قلب من مـی مونـه که تا ابد یـاد یـه لبخند
نازنینم رو از این بعد مـی سپُرم بـه تو خداوند
اون عزیزی کـه تو دنیـا یـار من بود یـاورم بود
نازنینم نازنینم اون فرشته مادرم بود
شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر
گریـه کردم مثل ابرا بی تو مادر
شد دل من جای غصهها بی تو مادر
رسول خدا گفت بهشت زیر پای توست
برای همـیشـه قلبم فقط جای توست
بخواب مادر
رفتی و من تنـها ماندم
با غصه و غمها ماندم
گر کـه تو را آزردم من
مادر حلالم کن
بعد از تو من بیپناهم
اي کـه بودی تکیـهگاهم
خیز و بنگر اشک و آهم
شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر
تاج از فرق فلک برداشتن
تا ابد آن تاج بر سر داشتن
در بهشت آرزو ره یـافتن
هر نفس شـهدی بـه ساغر داشتن
جاودان درون اوج قدرت زیستن
ملک عالم را مسخر داشتن
بر تو ارزانی کـه ما را خوش تر است
لذت یک لحظه مادر داشتن
شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر
نرفت از سرم هرگز هوای تو مادر
هنوز مـی تپد این دل به منظور تو مادر
چه سان زبان بگشایم کـه خجلت آهنگم
نکرده ام دل و جان را فدای تو مادر
چه چاره گر نبرم داغ هجر تو بـه عدم
امـید قلب حزینم لقای تو مادر
چو شبنم هست سر و برگ رنگ این گلشن
مدام مـیشنوم من صدای تو مادر
درین چمن کـه حضور جفاست مضمونش
چه نعمت هست به عالم وفای تو مادر
مقیم منزل عزتی توان گشتن
که بود حاصل کارش رضای تو مادر
نشد ز کیف و کم عمر چشم ما روشن
حقیقت هست به هر جا صفای تو مادر
رموز جوهر توست بایزید و بایقرا
به این مقام رسیدن عطای تو مادر
نبود لایق این گنج و این کمال رفیع
اگر نبود نصیبش دعای تو مادر
شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر
مادر بهشت من همـه ی ي آغوش گرم تست
گوئی سرم هنوز بـه بالین نرم تست
مادر حیـات با تو بهشت هست و خرّم است
ور بی تو بود هر دو جهانش جهنّم است
ما را عواطف این همـه ی ي از شیر مادر است
این رقّتی کـه در دل و شوری کـه در سراست
اغلبان کـه پرده حرمت دریده اند
در کودکی محبّت مادر ندیده اند
امروز هستیم بـه امـید دعای تست
فردا کلید باغ بهشتم رضای تست
دلم خواهد کـه مادر را ببینم
صمـیمـی دستِ گرمش را بگیرم
بگویم اي تمامِ هستیِ من
فروغِ دیده و سرمستیِ من
چو رفتی،روزمن شامِ سیـاه است
دمادم هر دو چشمانم براه است
نمـیدانم کـه با هجرت چه سازم
که، بامرگِ تو درون سوز و گدازم
فدایِ آن لبِ پُر خندۀ تو
تو شاهِ عالمـی ، من بندۀ تو
مرا مگذار با قلبی پُر از خون
زِ دنیـا رفته اي من مانده ام چون
مرا مگذار با قلبی شکسته
دو چشمانِ تَر ودر خون نشسته
مرا از قیدِ این دنیـا رها کن
زِچشمت یک نگاهی سویِ ماکن
مرا مگذار دیگر ناتوانم
نمـیخواهم درون این دنیـا بمانم
تورفتی ازفراغت دل، کباب است
تمامِ روز و شبهایم خراب است
مرا مگذار مـی سوزم دمادم
نمـی آئی چرا شبها بـه خوابم
جهان بعد از تو شد ماتم سرایم
الهی زودتر پیشت بیـایم
سرم را رویِ دامانت گذارم
بگویم طاق شد صبر و قرارم
نثارش مـیکنم من این دعا را
بیـامرز مادرِ ما را خدایـا
خدا تمام مادران درگذشته را غرق درون رحمتش فرماید.
شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر
شعر کوتاه درباره مرگ مادر
مادرم مرغ دلم پر مـی کشد اندر هوایت
آرام جان باز آ کـه من مشتاق آن خندیدنت
به ماتمت من ماندهام با صد هزاران آرزو
آغوش باز مضطرب درون حسرت بوییدنت
شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر
به پاس آن همـه ی ي مـهر و وفایت
حقیر هست این محبتها برایت
ندیدم درون جهان بهتر ز مادر
سر و جانم همـه ی ي بادا فدایت
شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر
حتماً بخوانید: متن و عپروفایل غمناک به منظور تسلیت مادران فوت شده
مرا آن روز شادی بود درون سر
که سر مـیبود بر زانوی مادر
چراغ خانـهي ما گشته خاموش
که مادر نیست اندر خانـه دیگر
شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر
اي دیده ببار چو مادر نیست دگر
آن سایـهي مـهربان بـه سر نیست دگر
زآن چهرهي پرتبسمش صد افسوس
جز عكس و ماتمـی اثر نیست دگر
شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر
روان مادرم شادان كه عمری
مرا درون راه ایزد رهبری كرد
به گوشم نغمـه توحید سر داد
به جای مادری پیغمبری كرد
شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر
این مرقد عشق و آرزوهاست
این تربت پاک مادر ماست
اي خاک تو حرمتش نگه دار
این رنجکشیده مادر ماست
شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر
مادرم درون غم هجر تو بسی خونبارم
گریـهها كردهام از زندگیم بیزارم
تا دم محشر اگر عمر شود مـینالم
نام آن مادر پرمـهر بود تكرارم
شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر
وﻗﺘﯽ ﺟﻮﺍﻧﻪ نیست ﮐﺠﺎ عید مـیشود
ﻣﺎﺩﺭ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ نیست ﮐﺠﺎ عید مـیشود
ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﺳﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ نیست ﮐﺠﺎ عید مـیشود
شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر
رفتی از من مـهر گسستی مادر
با رفتن خود دلم شکستی مادر
افسوس کـه بودی و ندانستم من
اي دُرّ گرانمایـه چه هستی مادر
شعر فوت مادر ؛ شعر از دست مادر
افسوس دگر مادر شیرین سخنم درون بر ما نیست
آن گوهر یک دانـه پر مـهر و وفا درون بر ما نیست
آن سنگ صبور، ذاکر حق که تا دم آخر
افسوس و صد افسوس دگر سایـه او بر سر ما نیست
عرش مـی لرزد ، از مقام والای مادر
زمـین جان گیرد از ،نام زیبای مادر
تو روح عشق خویش را درون زن دمـیدی
بهشت را هدیـه دادی بر پای مادر
سرا پا شور و شوق هست از بهر کودک
چنین عشقی ! این عشق بی ریـای مادر
دلش درون یـایی از مـهر ولبخندش صمـیمـی
نگاهش گرم و پر امـید ، دنیـای مادر
کلامـی بس شیرین و صوت دلنشین اش
نمـی یـا بی بجز، نام پر معنای مادر
همـه ی شوق و همـه ی روح و همـه ی جان
همـه ی هست درون مقام ولای مادر
شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر
شعله اي خاموش گشت و خانـه اي بی نور شد
گوهر ارزنده اي پنـهان بـه خاک گور شد
مادر شایسته اي زین عالم ناپایدار
روشن آن دیده کـه رویش مـی دید
شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر
دگر آغوش مادر جای ما نیست
دریغا دامنش ماوای ما نیست
ازآن روزی کـه از دار فنا رفت
کسی غمخوار و هم آوای ما نیست
شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر
مادرم اي رفته درون خوابی دراز
یـاس هایت توی ایوان گشته باز
اگر چه گل هایت همـه ی ي تنـها شدند
با شقایق های آن دنیـا بساز
شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر
لالایی مادر خوبم لالایی
یـه دور از رنج و غم پیش خدایی
همـیشـه با خدا بودی بـه دنیـا
یقین که تا حشر هم پیش خدایی
شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر
فرشته زیر خاک! این باورم نیست
كه دیگر سایـه او بر سرم نیست
نمـی بینم بـه غیر از غصّه و غم
به دنیـایی كه درون آن، مادرم نیست
شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر
برایم سایـهي سر بود، مادر
نـه گویـا چیز دیگر بود، مادر
به دنیـایم اگر چیزی نمـی ماند
فقط اي كاش مادر بود، مادر
شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر
برایم یـار و یـاور كاش مـیماند
كنارم روز دیگر كاش مـیماند
فغان و درد و آه و اشك و افسوس
نگاه گرم مادر كاش مـیماند
شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر
ز سر شد سایـهات كوتاه، مادر
جهانم شد مصیبتگاه، مادر
سخن آموختی، رفتی، نمانده ست
مرا جز وای مادر! آه مادر
شعر زیبا به منظور مادر ؛ شعر به منظور مادری کـه فوت کرده , متن به منظور تسلیت فوت مادر
این چه شمع هست که خاموش نگردد هرگز
مرگ مادر کـه فراموش نگردد هرگز
اشعار فوت مادر
مادر بـه تو سوگند کـه در این خانـه خاموش
افسانـه شادی و خوشی گشته فراموش
اشعار فوت مادر ؛ اشعار یـاد مادر دم عید
مادر امروز جهان بی تو نبیند چشمم
این منم بر سر خاک تو کـه خاک بر سرم
اشعار فوت مادر ؛ اشعار یـاد مادر دم عید
مـی بافم آن مو های چون ابریشمت را
بردوش خود مـیگیرم این کوه غمت را
دستان لرزان تو درون دستم چه گرم است
بی پاسخی مـهر تورا درون دیده شرم است
وقتی خطوط چهره ات را مـی شمارم
درصدهزاران خاطره من سهم دارم
وقتی نگاهم مـیکنی بامـهر مادر
انگار دنیـا مـیشود از من فراتر
وقتی کـه شبها تاسحر بیدار بودی
در ذهن من بانو نـه، تو سرداربودی
من تکیـه مـی دادم بـه بازوی چو سنگت
دلبسته بودم من بـه آن روح بلندت
سر روی زانو با نوازش خواب بودم
از فکر بی تو بودنم بی تاب بودم
*** شادي روح مادران درگذشته و از جمله مادر حقير، فاتحهاي بخوانيد***
گروه فرهنگ و هنر تالاب
. لالایی مادر در سوگ فرزند . لالایی مادر در سوگ فرزند : لالایی مادر در سوگ فرزند
[لالایی مادر در سوگ فرزند]نویسنده و منبع: vahidalizadeh |