ع معده درد خراست

ع معده درد خراست گنجور » مولوی » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان ... | جدیدترین نوشته ها | گرانوم(نقد اسلام) | ﺍﮔﺮ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻣﺨﺎﻟﻒ ... | چوپانان: نسخه پشتیبان راهیـانـه | مطالب آموزشی - 3 - jadidtarinsite.rozblog.com |

ع معده درد خراست

گنجور » مولوی » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۹ - داستان ...

با دو بار کلیک بر روی هر واژه مـی‌توانید معنای آن را درون لغت‌نامـهٔ دهخدا جستجو کنید.

شماره‌گذاری ابیـات | وزن: ع معده درد خراست فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یـا وزن مثنوی) | منبع اولیـه: ویکی‌درج | ارسال بـه فیس‌بوک

این شعر را چهی درون کدام آهنگ خوانده است؟

برای معرفی آهنگهایی کـه در متن آنـها از این شعر استفاده شده هست اینجا کلیک کنید.

حاشیـه‌ها

تا بـه حال ۸۹ حاشیـه به منظور این شعر نوشته شده است. ع معده درد خراست به منظور نوشتن حاشیـه اینجا کلیک کنید.

س. ع معده درد خراست ص. نوشته:

غلط املائی درون بیت چهارده مصرع دوم: بجای نم حتما من باشد. با تشکر.

پاسخ: با تشکر تصحیح بـه این ترتیب انجام شد کـه در مصرع مذکور «پس نم اولیتر کـه خر ملک منست» تغییر یـافت بـه «پس من اولیتر کـه خر ملک منست»

👆☹

علی ابوذری نوشته:

نگاه مولوی بـه موضوع یک نگاه عمـیق وواقع گرایـانـه هست ودر ابیـات بسیـاری بـه آسیب شناسی این قوه درون آدمـی پرداخته ودر عین حال از زبان اروتیک بهره وبی پرده الفاظ را بـه کار گرفته است. به منظور مزید اطلاعات مـی توانید مقاله ارزشمند ذیل را با عنوان «ننگ » بخوانید:

http://www.bashgah.net/pages-9035.html

👆☹

ناشناس نوشته:

بنام او
در عرف عام گاهی داستانی خنده دار یـا جک نقل مـیکند که تا دیگران را بخنداند اگری شناخت کافی از مولوی نداشته باشد شاید گمان کند کـه بعض داستانـها وکلمات مستهجن او برهمـین منوال هست واقعیت اینست کـه او با جدیت بـه هرطریق کـه شده مـیخواهد هشدار دهد که تا شایددیگران را از وخامتی کـه گرفتارش هستند برهاند به منظور هدف خود از هر داستان وکلمـه ای کـه توجه برانگیز باشداستفاده کرده هست پس حتما دید درون پس اینگونـه داستانـها وکلمات چه مـیخواهد بگوید درون داستان فوق گویـا مقصوداصلیش دراین بیت خلاصه مـیشود
در ره نفس ار بمـیری درون منی
توحقیقت دان کـه مثل زآن زنی
یعنی اگری درون راه نفس ومنیت بـه هرشکل بمـیرد همانندآن زن هست واینگونـه هشدار وتحریکی را بـه خواننده وارد مـیکند واصل داستان بمنزله چاشنی این گفتار ودیگر آموزه های اوست

👆☹

نقشبندی نوشته:

با سلام و تشکر درون بیت آخر این کلمـه اشتباه تایپ شده:
بنشینده.

لطفا تصحیح کنید: بشنیده.

👆☹

وحید نوشته:

ای برادر قصه چون پیمانـه است
معنی اندر وی بـه سان دانـه ای است
دانـه معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانـه را چون گشت نقل

👆☹

احمد بزرگزاد نوشته:

آب حاضر حتما و فرهنگ نیز
تا پزد آب دیگ سالم درون ازیز
در بیت دوم لطفا کلمـه آب را بـه آن تغییر دهید

👆☹

اصغر نوشته:

و نگاری یـا نوشتن داستان با مضامـین و الفاظ ی و بقول امروزی ها مستهجن دامنـه وسیعی درون قدیم و امروزه داشته و دارد و این نوع سبک از قدیم به منظور بیـان مقاصد گوناگون مورد استفاده قرار مـیگرفته و مـیگیرد چنانچه درون زمان حال عمدتا” جهت بهره برداری های اقتصادی یـا بـه عبارت صحیح ترب درون آمد از هر طریق و بهر شکل مورد استفاده قرار مـی گیرد و هم جهت اعمال نیـات سیـاسی - اجتماعی بعنوان حامل استفاده مـیشود و الحق کـه برد زیـادی دارد . مولوی درون کنار استفاده از سایر روش های ارتباطی با شنونده یـا خواننده و استفاده کننده از مطالبش از و نگاری هم درون بیـان و تشبیـه و تمثیل معانی بزرگ با استادی هر چه تمام تر درون شکلی طنز آلود استفاده کرده ، ع معده درد خراست چنانکه داستان های او چنان درون خاطره شنوندگان نقش عمـیقی مـی بندد کـه گاها درون مکالمات و احتجاجات فقط با اشاره بـه موضوع عمق و شدت مطالب را مـی توان بـه شنوندگان منتقل کرد ، مثلا” بهانی کـه بدون برنامـه ریزی و تدارک امور ایده آلیستی شعار هائی را مطرح مـی کنند و ایده هایشان از مرز شعار تجاوز نمـی کند با یک مثال و گفتن واژه های خاتونو و کدو و کنیزک اثر آن شعار های سطحی را درون بین مخاطب یـا مخاطبین خنثی و آنـها را بـه عمق تلاش و کوشش و بدست آوردن رمز و راز کارهای بظاهر ساده آگاه ساخته و از فاجعه ای کـه در صورت برخورد سطحی با مسائل گزیبانگیر انسان خواهد شد آگاه کرد .

👆☹

مجتبی ولی الهی نوشته:

به نام خدا
در بیت ۳۷ بـه جای کلمـه آفتاب حتما کلمـه آفات آورده شود :
زشتها را خوب بنماید شره
نیست چون بتر زآفات ره
ضمناً مثنوی دایره المعارف عرفان هست .

👆☹

بابا علی نوشته:

کودکان افسانـه ها مـیاورند درج درون افسانـه شان بس سر و پند هزل ها گویند درافسانـه ها گنج مـی جو درون همـه ویرانـه ها هزل تعلیم هست ان را جد شنو تو مشو برظاهر هزلش گرو هر جدی هزل هست پیش هازلان هزل ها جد هست پیش عاقلان عاقلی گر خاک گیرد زر شود جاهل ار زر برد خاکستر شود

👆☹

ط نوشته:

سلام
من مدتی پیش متن صحیح این شعر را درون حاشیـه ها نوشتم ولی الان مـیبینم حذفش کردین
مثلا درون بیت چهار
در قضیبش آن کدو کردی عجوز

تا رود نیم ذکر وقت سپوز
گر همـه خر اندر وی رود
هم رحم هم روده ها را بردرد
نعل‌بندان را نمودآگه کـه چیست
علت خرکه نتیجه‌ش لاغریست

از شکاف درون بدید آن حال را
بس عجب آمد از آن انزال را

👆☹

شمس الحق نوشته:

گنجور عزیز
آخرین حاشیـه نوشته شده توسط اینجانب بر حاشیـه خانم / آقای ط با عصبانیت نوشته شد و زیـاده روی بود . با عذر خواهی از جناب ط لطفاً آنرا حذف فرمایید . متشکرم

👆☹

امـین کیخا نوشته:

اشکارا گان را به منظور خود لغت بـه کار هست . چنانچه هنوز درون لری و کردی بـه کار مـی رود .

👆☹

امـین کیخا نوشته:

برای ابزار مردانـه لغت ویله درون لری و نیز درون گیلکی گویـا یـافت مـی شود . ویله درون شاه نامـه به منظور شیـهه آمده هست .

👆☹

امـین کیخا نوشته:

از روفتن لغت زیبای روفان یعنی مسواک

👆☹

امـین کیخا نوشته:

نار و نارین معنی مادینـه مـی داده د پهلوی و نر هم معنی نر امروز اما نرین یعنی مذکر و مادین یعنی مونث

👆☹

شمس الحق نوشته:

برای گان متشکرم دکتر ، نسخه نیکلسن آن را گن نوشته و من نمـی فهمـیدم و حداکثر آنرا مخفف گناه فرض مـیکردم . بازهم و برای همـه لغت های انبوه این صفحه متشکرم امـین جان . زود باشد کـه نام تو را درون پهنۀ گیتی بعنوان یک نابغه لغت شناسی فریـاد کنم دکتر کیخا .

👆☹

امـین کیخا نوشته:

شمس الحق این لغت بیخدار و پیچیده هست لغت جنس و گوند ( درون خوزستان ) ونیز ( گنسی ) و گوند بـه معنی لشگر درون فارسی ساسانی و نیز جند عربی بـه معنی سرباز و genus و نیز gender همـه از این گان هستند .

👆☹

تاوتک نوشته:

برای بانوی خانـه زال آورده شده و برای کنیز نرگسک .در واقع مـیخواهد یـادآوری کند کـه موفقیت بـه تجربه هست و نـه سن و سال

👆☹

امـیرملکیـان نوشته:

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت دست اندر کاران و دوستان عزیز خواننده.یکی از شرایط خواندن متون کلاسیک خالی بودن متن از غلط های فنی و طبعی و اغلاط چاپی مـی باشد. کـه بعضی از دوستان بـه غلط های چاپی درون متن اشاره نموده اند.و بار دیگر این حقیر بـه آن اشاره مـی نماید.باشد کـه دوستان دست اندر کار توجه فرمایند. درون بیت ۲۲به جای (باع) حتما (با) بیـاید. دربیت ۳۱به جای (بزان) حتما (بز آن) بیـاید. دربیت ۳۶به جای(که آن) باید(کآن) بیـاید. دربیت۴۸به جای(آب)باید (آن) بیـاید. دربیت۵۳به جای(ویی) باید(وی) بیـاید. دربیت۶۰به جای(دانک) حتما (دان که) بیـاید. دربیت ۸۲به جای (که اندرون) حتما (کاندرون) بیـاید. دربیت ۹۰به جای (یـاچون) حتما (یـا چو) بیـاید. متن حاضر برابر تصحیح رینولد ا. نیکلسون مـی باشد.و همانطور کـه اشاره شد متون کلاسیک به منظور فهم بهتر خوانندگان حتما عاری از هر نوع غلط طبعی وچاپی باشد. باتشکر از تمام عزیزان خواننده و همـه دست اندر کاران.

👆☹

رضا نوشته:

هر قفس را برهی بعد قفسیست تانزمانی کـه تصور قفسیست “”"”پس ما هم به منظور نجات تصور نکنیم حتی اشعار را

👆☹

خواجوی نوشته:

هیچ یک از سروده های مولانا که تا این اندازه کوبنده و آموزنده و کارساز نیست،
هم بـه زیبایی فن داستان سرایی را بـه کار و خواننده را درون لذت خواهی و بیم و هراس از آبرو بـه خود مـی کشاند و هم با کوبنده ترین واژگان و همانند سازی (همانند نویسندگان نیرومندی چون نیچه) ظاهر بینی و پوسته گرایی و علم ناتمام و عوام گرایی را مـی کوبد و شـهید چنین هوسی معرفی مـی کند و آن ها را این گونـه بی رحمانـه و اثر گذار رسوا مـی کند و افتضاح مـی کند
شگفت آور هست این همـه هوش و استعداد و کرامت نفس مولانا کـه بی پرده و بی ترس از عوام و فرومایگان ظاهر بینی را مـی کوبد و سرزنش مـی کند

👆☹

محمد نوشته:

دوستان سلام
یـه سوال ؟
اسلام از هر نظر غنی و در همـه موارد اولین حرف و کاملترین را به منظور گفتن دارد و خوب مـیدونید کـه کاملترین دین هم هستش.
زندگی نامـه ا و یـا پیـامبران رو کـه مرور کنید خواهید دید کـه در چه شرایطی از جامعه قرار داشتند .
حال سوال من از شما عزیزان این هست …
پیـامبر کـه قران و اهل بیتش رو بـه ما سفارش کرده درون کجای قران و روایـات اهل بیت به منظور ارشاد مردم یـا هر چیز دیگری این گونـه از این کلامات یـا شبیـه این گونـه کلمات استفاده شده باشـه ؟
باور بفرمایید من جناب مولانا رو رد نمـیکنم و در این حد هم کـه شما ستایش مـیکنید نمـیکنم چون با اسلام هم خونی نداره.
محبت مـیکنید راهنماییم کنید …

👆☹

نازنین نوشته:

با محمد موافقم و مولوی مـی توانست شیوه های خیلی بهتری از هرزه نگاری را به منظور آموزش بـه کار ببرد.

👆☹

سابیر نوشته:

خیلی قشنگ و جالب بود…گاهی حتما برای تلنگر زدن از چنین شیوه هایی استفاده کرد چون دیگر روش ها جواب نمـی دهند…نازنین خانوم

👆☹

شمس الحق نوشته:

جناب محمد آقا سؤالی کرده اند کـه پاسخش اینست :
اگر شرح حال مولوی را بخوانید خواهید دانست کـه خود فقیـه و مدرس علوم اسلامـی بوده هست و با اصطلاحات امروزی یک آیة الله العظمـی و در عالی ترین سطوح علمـی قرار داشته هست ، درون مثنوی بیشتر آیـات محکمات قران مجید را تفسیر کرده هست و درون کتاب نثرش فیـه ما فیـه خود مثنوی را قران پارسی مـینامد و تصریح مـیکند کـه “مثنوی ما هزار سال دیگر درون جهان شیخی خواهد کرد” بنابراین این فرمایش شما کـه با اسلام هم خوانی ندارد نـهایت بی انصافیست و متأسفم کـه این را عرض مـیکنم دوست عزیز خبر از عدم اطلاع کافی حضرتعالی از فقه اسلامـی مـیدهد ، مزید استحضار توجه شما را بـه کتب حل المسائل آیـات عظام و مراجع تقلید جلب مـیکنم کـه اگر مطالعه فرمایید ملاحظه خواهید کرد کـه در جزیی ترین مسایل روابط انسانـها حکم داده اند و تعجب مـیکنم کـه چگونـه جنابعالی احکام قران و زندگی پیـامبر و ا را مثال مـیزنید و آنـها را با مثنوی کـه کتابی عرفانیست مقایسه مـیکنید . دوست محترم مولوی کتاب مثنوی را درون ده سال پایـان عمرش تألیف کرده هست و درون سن و سالیست کـه یک عارف واصل کامل همچون او با ارواح انسانـها کار دارد و نـه با ابدان ، حکایت بالا آنچنان کـه دوستی فرموده اند و نیست و چنانکه آن بانوی محترم مـیفرمایند هرزه نگاری هم نیست ، مثل همـه حکایت ها و قصه های مثنوی عرفانیست . او درون همـین کتاب هشدار مـیدهد کـه :
ای برادر قصه چون پیمانـه هست / معنی اندر وی مثال دانـه است
دانـه معنی بگیرد مرد عقل / ننگرد پیمانـه را گر گشت نقل
یکی از نتایج این حکایت آنست کـه کثیف ترین و فجیع ترین مرگی را کـه انسانی مـیتواند به منظور خود تدارک ببیند بـه تصویر کشیده هست ، آنـهم نـه به منظور صرفاً بـه نمایش گذاردن آن ، کـه بعنوان یکی از مواد خامـی کـه آن تصویر را مورد استفاده قرار بدهد که تا سخنی بگوید :
حق تعالی داد مـیزان را زبان / هین ز قران سوره رحمان بخوان
هین ز حرص خویش مـیزان را مـهل / آز و حرص آمد تو را خصم مضل
آیـا باز هم مـیفرمایید با اسلام هم خوانی ندارد ؟ اینکه عین قران هست ، نمـیخواهم زیـاده گویی کنم اگرچه جای سخن بسیـار هست و من از صد جز یک هنوز نگفته ام ، بعد شما را رجعت مـیدهم بـه ابیـات ۷۵ که تا ۸۴ و ۹۱ که تا ۹۴ و اینکه آنـها را بدقت بخوانید و باز بخوانید کـه هربار کـه خواندید چیزی تازه خواهید یـافت . ببخشید کـه مزاحمتان شدم ، خود پرسش فرمودید .

👆☹

قاصدک نوشته:

در مورد اینکه گفتید مثنوی درون واقع تفسیر قرآنـه و با اسلام منافاتی نداره حتما بگم کـه سخت درون اشتباهید.
کاری بـه این شعر ندارم گرچه از الفاظ رکیکی استفاده شده… اما مـیتونید بـه شرحی کـه علامـه جعفری بر مثنوی نوشته رجوع کنید و ببینید کـه چه اختلافات فاحشی با تفکر ناب اسلامـی داره. مثنوی و کلا کتاب های صوفیـه پر از عقاید نـه تنـها اشتباه بلکه فاسده… مولوی شاعر فوق العاده ای هست و نـه عارفی واصل…
کسی کـه تمام انبیـای الهی رو چاکر درگاه استادش شمس معرفی مـی کنـه مطمئنا نمـی تونـه بر شریعت او انبیـا گام برداره… اون بیشتر بر شریعت همون شمس هست که تا اسلام ناب محمدی…
و البته بابت سایتتون ممنون… مفید و عالیـه

👆☹

شمس الحق نوشته:

دوست گرامـی حقیر عرض نکردم مثنوی تفسیر قران هست ، گفتم بسیـاری از آیـات قران را درون مثنوی تفسیر کرده هست ، ندانم جناب جعفری چه شرحی بر مثنوی نوشته اند لیک دانم کـه ایشان از علاقمندان مثنوی بوده اند ، دیگرآنکه تفکر ناب اسلامـی چیست ؟ گروه داعش هم مدعی آنست و طالبان نیز ، علمای عربستان سعودی هم چنین ادعایی دارند ، اما اینکه مولوی همـه انبیـای الهی را چاکر درگاه شمس مـیداند اول مرتبه هست که از قول حضرتعالی مـیخوانم !! همانطور کـه عرض کردم و اسناد کافی بر صحت این ادعا موجود هست ایشان مدرس قران و فقه اسلامـی بوده اند و عارف واصل کامل و احتمالاً آنچه از اقوال ایشان کـه توسط علمای شیعه فاسد و اشتباه تلقی مـیشود بلحاظ سنی بودن ایشانست ، چندانکه شنیده و خوانده ام علمای شیعه کتب او را با انبر بر مـیداشته اند !!

👆☹

بهنام نوشته:

ضمن احترام بـه نظرات دوستان، درون مورد این بحث نکات زیر بـه نظر من مـی رسد:
• مقایسه ی قرآن و شیوه رفتارهای ائمـه با نوشته های سایر افراد خواه عارف، خواه فیلسوف، صحیح نیست. کتب آسمانی مانند قرآن، متصل بـه خدا هستند و الزامـی ندارد سایر کتابها نیز بر همان شیوه نوشته شوند. جهت توضیح مشکلات لازم هست برخی کتب مانند کتابهای پزشکی، روانشناسی و در حوزه دین نیز توضیح المسایل ها بی پرده بـه مسایل بپردازند. این امر را نیز نمـی توان محدود بـه قشرهای خاص نمود، حتی اگر یک نویسنده رمان لازم بداند کـه جهت ارایـه مفاهیم مورد نظرش از واژه های استفاده نماید، حداقل نباید مورد شماتت قرار گیرد.
• با وجود تفاوت جایگاه قرآن با سایر کتب، درون آن کلماتی مستقیم و بی پرده مانند پوشاندن فروج و گاه داستانـهایی مانند داستان لوط کـه در جهت منع رفتارهای اشتباه هست نیز وجود دارد.
• بـه نظر من این شعر ونگاری یـا هرزه نگاری نیست و تنـها ذکر کلیـات (و نـه جزییـات) یک داستان و آن هم بـه جهت رسیدن بـه نتیجه گیری مورد نظر شاعر است. درون ونگاری ها جزییـات فراوانی از اندام، حالات، رفتارها و . . . ارایـه مـی گردد که تا باعث جذب مخاطب گردد کـه در این داستان چنین نیست. درون این نوع نوشته ها بـه دلیل بالابردن کشش داستان، بیش از اشاره بـه اندامـها یـا حالتهای جنس مرد، بـه زن پرداخته مـی شود، اما درون این شعر اشاره مستقیم بکار رفته بـه اندام جنس نر و فعل هایی کـه نمایـانگر عمل است، مـی باشد.
• اصطلاحات نامناسب: ظاهرا اصطلاحات بکار رفته درون این شعر به منظور دوره ما مناسب نیست. درون غیر این صورت مردم آن دوره مولوی را طرد مـی نمودند. طبیعتا مردم آن زمان بسیـار مقید بوده و تمایل نداشتند کـه فرزندانشان ونگاری خوانده و از شیوه زندگی سالم فاصله بگیرند. بـه نظرم درون دوره ما بـه دلایل مختلف از جمله بـه جهت کاهش بار معنایی کلماتی کـه آنـها را نامناسب فرض مـی نماییم، شروع بـه استفاده از کلمات دیگری نموده ایم (ضمن عذر خواهی مانند ، آلت، سرطان بـه جای اصطلاح صحیح سرطان و …). یکی از علل راحت تر بـه کار بردن این کلمات جایگزین، مصرف کمتر آنـها و در نتیجه بار وقیحانـه کمتر آنـها از دید ماست. طبیعتا بکاربردن معادل خارجی برخی کلمات (مثلا انگلیسی یـا آلت عربی و …) و بعضا ترجمـه معادل خارجی برخی کلمات (مثل رابطه کـه ترجمـه relation مـی باشد) نیز همـین گونـه است. حال اگر چنین معادل سازی هایی کـه البته ایرادی نیز بـه آن وارد نیست وجود نداشت، مثلا درون هنگام مراجعه بـه پزشک بـه جای پرسیدن از شرایط رابطه از شرایط سپوختن یـا گان یـا هر اصطلاح دیگری کـه رایج باشد، پرسیده مـی شد. آیـا پزشک خود را نیز حتما مانند مولوی شماتت کنیم.

👆☹

ناشناس نوشته:

دربیت (۶۹) بجای آز و (از او ) نوشته شود تشکر
دفاع

👆☹

ناشناس نوشته:

باعرض سلام واحترام دربیت (۶۹) بجای آزو (از او ) استفاد ه شود به منظور خواننده آسان مـیباشد .
دفاع

👆☹

شمس الحق نوشته:

متأسفانـه اشتباه مـی فرمایید دوست ناشناس و نکته سنج من :
در بیت ۶۹ شعر اینست : [ آز ] و حرص آمد ….
آز بـه معنی حرص و طمع است

👆☹

ناشناس نوشته:

محمد اقا و نازنین خانم لطفا معنای لغوی کلمات درون ایـات ذیل را بفرمایید
الم یک نطفه من منی یمنی. سوره قیـامـه ایـه ۳۷
والذین هم لفروجهم حافظون. سوره مومنون ایـه ۵
همچنین معنی کلمـه انکحت کـه در هنگام خطبه عقد خوانده مـی شود چیست؟

👆☹

شعله نوشته:

من پیشنـهاد مـی‌کنم دوستان منتقد( محمد آقا و نازنین خانم) کل داستان را یکبار دیگر با دقت مطالعه بفرمایند. و تمرکز آنـها بیشتر روی ابیـاتی مانند ” درون ره نفس ار بمـیری درون منی / تو حقیقت دان کـه مثل زآن زنی” و یـا دیگر ابیـاتی کـه بقول خودشان ،کلمات نامتعارف درون آنـها بکار گرفته نشده است، باشد. صادقانـه و صمـیمانـه عرض مـی‌کنم خود بـه اشتباه خود پی خواهند برد. با سپاس

👆☹

محمد رضا نوشته:

انصافاً جای تاسف داره کـه بعضی از علمای حال حاضر پارسی زبانمون ( کـه در رتبه مرجعیت قرار دارن!) چنان بـه این عارفِ عالمِ شاعر حمله ، که تا جایی کـه اشعار مولانارو باعث انحراف جامعه مـیدونن و برگزاری مراسم هایی به منظور یـادبوشو تأسف بار خوندن…
( درون صورتی کـه استادایی مثل امام، رهبری، مطهری و … بـه یـه همچین عارفی افتخار مـیکنن)
شایدم فقط نظر شخصی این بزرگواران بوده:
هری از ظن خود شد یـار من
از درون من نجــســـت اســــرار من

👆☹

محمدرضا نوشته:

از خدا جوییم توفیق ادب. بی ادب محروم مناد از لطف رب!
بی ادب تنـها نـه خود را داشت بد. بلکه آتش درون همـه آفاق زد!
با همـه ی ارادتی کـه نسبت بـه مولانا دارم اما اینگونـه اشعارش را نمـی پسندم و به نظرم حتی یکبار خوندنش هم لطفی نداره بر خلاف برخی غزلیـات عرفانی و عاشقانـه ی او کـه هرگز از خوندنشون سیر نمـی شم البته بنده بسیـار کوچکتر از آنم کـه بخواهم اشعار مولانا را نقد کنم اما نظر شخصیم اینـه کـه چنین اشعاری درون شأن ادب پارسی نیست هرچند هدف و مفهومـی کـه مولانا درون قالب این حکایت مـیخواد برسونـه بسیـار پسندیده هست اما وقتی خیلی بهتر هم مـیشـه نکات اخلاقی رو بیـان کرد چرا درون قالب چنین حکایت زشت و زننده ای؟جالبه کـه بسیـاری از اساتید ادبیـات اشعار اینچنینی مولانا رو توجیـه مـیکنند اما شعرایی مثل ایرج مـیرزا رو بـه باد انتقاد مـیگیرند!

👆☹

رشا نوشته:

با سلام
آنچه کـه بنده را بعد از مطالعه نظرات ارزشمند دوستان جلب نمود، نوع بحثی هست که با یکدیگر مـی نمایند.
متاسفانـه تفکری کـه حاکم بر این بحث هاست تفکر صفر و صدی و یـا سیـاه و سفید مـی باشد. درون حالی کـه اگر بی طرفانـه بـه موضوع نیک بنگریم مشاهده خواهیم نمود چه منتقدان و چه طرفداران نظرات منطقی و ادله کافی دارند.
اما متاسفانـه لحن صحبت ها بـه خواننده القا مـی کند کـه انگار فقط یکی از این نظرات حق دارند صحیح باشند.
این نوع تفکر کـه اولین سطح باورهای معرفت شناختی بـه حساب مـی آید درون جوامع مختلف بسیـار آسیب زا بوده است. کـه عارضه ایی مثل داعش یکی از نتایج بارز افراط و پافشاری بر این نوع تفکر است.
حقیر وظیفه خود دانستم که تا این مورد را با اساتید خود توسط این حاشیـه درون مـیان بگذارم

👆☹

Meysam نوشته:

به نظر حقیر این نوع از سبک شعری درون ذهن مخاطب علاوه بر تاثیر بـه طاهر مثبت نتیجه ی داستان ، نتیجه ی عو بسیـار بدی خواهد داشت
لابد شما مـی گویید (معنی اندر آن بـه سان دانـه است)
در جواب مبگویم کـه به عنوان مثال بهترین غذای دنیـا را درون درون ظرفی از مدفوع بگذاریم آیـا شما مـیلی بـه آن غذا پیدا خواهید کرد؟؟
الفاظ آثار زیـادی درون ذهن و تاثیر فحوای کلام دارند کـه این نوع از تشعیر صحیح نیست …

👆☹

علی علیمردانی نوشته:

آقا مـیثم ، نکته اول :
برای دریـافت پاسختان حتما به این بیت مولانا توجه بفرمایید :
هر جدی هزل هست پیش هازلان
هزلها جد هست پیش عاقلان

هر سخن موجه و با ظاهری آراسته هم بفرمایید هازلان، یعنیـانی کـه همـه چیز را بـه سخره مـیگیرند، ریشخند مـی کنند. بر ع،مـیتوان از رکیک ترین حکایـات هم گنج معانی استخراج کرد.
نکته دوم : تاریخ سرودن این ابیـات هست که مربوط بـه استیلای مغول و تاتارهاست کـه فرهنگ هزل خواهی آن زمانـه (با کمـی اختلاف زمانی)شخصی ادیب چون عبید زاکانی را مجبور بـه هزّالی بـه آن شکل مـیکند. درون حکایـات عبید هم نکات نغز فراوان اما با ظاهر رکیک مـی بینیم… درخواست مخاطب زمانـه نـه چندان مناسب مولانا درون قونیـه همـین حکایـات بوده..
هنر طبیعت هم همـین هست که دانـه ای فرمودید را درون مدفوع کـه بکاری رشدش بیشتر و محصولش بیشتر است. بعد هرل هم مـیتواند گاه زمـینـه رشد را بیشتر فراهم آورد …

👆☹

رضا نوشته:

سلام بر همگی دوستان
چند نکته بـه ذهنم مـی رسد کـه عرض مـی کنم:
اول اینکه جناب مولوی انسان بزرگی هست اما انسان کامل نیست. انسان کامل انبیـاء و ائمـه هستند. بعد اگر بـه زعم برخی ایرادی بر این شعر وارد هست چیزی از بزرگی جناب مولانا نمـی کاهد. علامـه جعفری درون مورد مولوی مـی گوید کـه «هیجان روحی مولوی را من از همـه بزرگان بیشتر مـی بینم و همـین هیجان گاه باعث شده کـه الفاظ رکیکی را درون برخی اشعار استفاده کند.» (نقل بـه مضمون؛ گیومـه فقط بابت جدا سازی)
دو دیگر اینکه امام علی (ع) مـی فرمایند کـه «منی هستم کـه از دل باطل حق را بیرون مـی کشم » (نقل بـه مضمون؛ گیومـه فقط بابت جدا سازی) بنابراین حتی درون دل باطل حق وجود دارد کـه قابل استخراج و بهره برداری است؛ و اگر درون این شعر حقی وجود دارد، این شعر رسالتش را انجام داده.
نکته آخر اینکه ممکن هست این شعر به منظور برخی سنین بیشتر بدآموزی داشته باشد که تا برداشت معانی اخلاقی؛ همچنان کـه خیلی مطالب مفید دیگر هم حتما بر اساس سن افراد دسته بندی شوند.
در هر صورت اگر هیچ اشکالی بر جناب مولوی وارد نباشد کـه ایشان انسان کامل مـی شوند؛ از این رو هر شخصی را درون جایگاهش حتما مورد نقد و خطاب قرار داد.
با تشکر

👆☹

یغمایی نوشته:

استعمال الفاظ رکیک درمثنوی مخالف فرهنگ و اخلاق وادب اهل بیت علیـهم صلوات الله

اماکمـی هم از ادب مولوی،بگوییم که تا معلوم شودکه درمکارم اخلاق چه بیـانات کریمانـه ای داشته اند!!!
دکتر عبدالحسین زرین کوب درکتاب ” سرّ نی ” _که به منظور تعریف و تمجید ازمولوی بـه رشته تحریردر امده هست معترف است،که مولوی درمثنوی دربیش ازچهل مورد،الفاظ رکیک رابصورت وقیحانـه و تمثیلاتی بشدت شنیع بکاربرده است

برای نمونـه:

دفتری ازدفاترمثنوی نیست،مگر آنکه درآن الفاظ فحش آلود وفاحشانـه آمده است(این الفاظ بقدری رکیک هست که آنـهاراروی کاغذهم نمـیتوان نوشت
کدو…وکنیزو شـهیدشدن بانورا(دقت کنید استعمال شـهادت را درون چه کارقبیحی!!!)درمثنوی ببینیدو حظ وافر!ببرید
این بنده درون شان خویش و نزاهت این قلم دلریش نمـی تواندکه تمامـی آن یـاوه هارا یـادکندویک بـه یک آن ابیـات رادرمـیان آرد،خودمراجعه فرموده،آن اراجیف را بنگرید.اگر ادب اینست و اینان بزرگان ادب،که زهی بر بی ادبانش

👆☹

امـین نوشته:

لفظ فقط اتصال گوینده و شنونده است,برای رسانش مفهوم و هیچ ارزش دیگری ندارد.
حرف باد هواست.
و استاد گرانقدر بـه این امر واقف بوده.

👆☹

کسرا نوشته:

در تعجم ازانی کـه در حاشیـه این شعر از حضرت مولانای بزرگ انتقاد مـیکنن و بکار بردن کلمات واقعی کـه خود این افراد درون طول زندگی گوهربارشان ممکن هست بارها بـه کار باشند را چنان انکار مـیکنند و مولانا را بی ادب خطاب مـیکنند کـه گویی خود معصوم هستند و تا کنون بدترین حرف عمرشان * بی ادب * بوده است…
از مولانای کبیر به منظور این شعر پر مفهوم و پند آموزشان متشکرم و برای شادی روحشان دعا مـیکنم کـه تاثیر زیـادی بر ادبیـات فارسی گذاشتند.. مانند قسمتی از این شعر کـه به ضرب المثل معروفی درون زبان فارسی تبدیل شده * … رو دیدی ولی کدو رو ندیدی… *
و آن مردمان عزیزی کـه در حاشیـه این شعر از این شعر مولانا انتقاد د و انگار بهشون برخورده طوری جلوه نکنند کـه دیگران فکر کنند اینان روزی خود جایگاه آن کنیز را درون عمل واقعی تجربه کرده اند و حال با دیدن این شعر مولانا … یـاد خاطراتشان افتاده اند و گویـا غمگین و ناراحت شده اند…. زنده باد مولانا

👆☹

کسرا نوشته:

در تعجم ازانی کـه در حاشیـه این شعر از حضرت مولانای بزرگ انتقاد مـیکنن و بکار بردن کلمات واقعی کـه خود این افراد درون طول زندگی گوهربارشان ممکن هست بارها بـه کار باشند را چنان انکار مـیکنند و مولانا را بی ادب خطاب مـیکنند کـه گویی خود معصوم هستند و تا کنون بدترین حرف عمرشان * بی ادب * بوده است…
از مولانای کبیر به منظور این شعر پر مفهوم و پند آموزشان متشکرم و برای شادی روحشان دعا مـیکنم کـه تاثیر زیـادی بر ادبیـات فارسی گذاشتند.. مانند قسمتی از این شعر کـه به ضرب المثل معروفی درون زبان فارسی تبدیل شده * … رو دیدی ولی کدو رو ندیدی… *
و آن مردمان عزیزی کـه در حاشیـه این شعر از این شعر مولانا انتقاد د و انگار بهشون برخورده طوری جلوه نکنند کـه دیگران فکر کنند اینان روزی خود جایگاه آن کنیز را درون عمل واقعی تجربه کرده اند و حال با دیدن این شعر مولانا … یـاد خاطراتشان افتاده اند و گویـا غمگین و ناراحت شده اند…. زنده باد مولانا
۵ مرداد ۹۴

👆☹

محسن حاجی پور نوشته:

سلام بـه همـه دوستان.
بنده مولوی پرست نیستم و تعصبی هم ندارم، اما اینکه اینگونـه اشعار مولوی و یـا عبید زاکانی را مردود بدانیم از انصاف بدور است.
در شـهر ما اصفهان، چند ضرب المثل (و یـا عبارت) مشـهور با همـین مضمون وجود دارد کـه خود نشان از کارائی این مطلب، و نشستن مغز این کلام بر جان مستمعین و خوانندگان دارد…
مثلا مـیگویند : فلانی فدای کـ*ـر خر شد!
یـا مـیگویند: یـارو کـ*ـرو دیده، کدو رو ندیده!
لازم نیست مثنوی را که تا حد قرآن بالا ببریم کـه نسبت بـه آن حساسیت ایجاد شود. فقط کافیست شاهکارهای شعر پارسی را پاس بداریم.
حق یـار و یـاور همـه دوستان.

👆☹

ناشناس نوشته:

مقصودم ورود بـه این بحث نیست، اما گویـا برخی دوستان قادر بـه عبور از پوست و نفوذ درون مغز و معنا نیستند.
من نمـی گویم کـه آن عالیجناب///هست پیغمبر ولی دارد کتاب///مثنوی معنوی مولوی///هست قرآنی بـه لفظ پهلوی

👆☹

فردین نوشته:

نظرات دوستان درست و قابل احترام.
ولی توجه کنید شاید اینگونـه سخن گفتن درون زمان مولانا رایج بوده و انقدر فکر جامعه بـه سمت تفکرات س.ک.س سوق نداشته.ایشان هم درون قالب داستانی خواسته حقیقتی را بیـان کنـه.

👆☹

رضا تنـها نوشته:

بی نـها یت زیبا و استادانـه مولانای عزیز درون قالب تمثیل حرص وآز وبیـان نموده هست واقعا کـه قصه همچون پیمانـه ای هست . این قصه حک خواهد شددر ذهن مابا استفاده از کلمات کلیدی خود .

👆☹

رضا تنـها نوشته:

نقل هست حاج ملا هادی سبزواری از اول زمستان که تا اول بهار بـه صورت خاص بـه تفسیر سه بیت اول مثنوی مـی پرداخته بعد روا نباشد مولانای عزیز بی دلیل یـا سر لهو این چنین قصه سرایی نماید انـهم درون سن نزدیک بـه هشتاد سالگی ان عارف واصل.

👆☹

Hamishe bidar نوشته:

جناب آقا رضای گرامـی با عرض سلام! بـه نکاتی کـه شما درون مورد گناه فرمودید اضافه مـیکنم: من درون عجبم کـه این جناب چه طور استادانـه انسان‌‌ را از استفاده از علم ناقص منع کرده: از بیت ۷۱ بـه بعد. من خودم بار اول کـه این قصه را درون ترجمـه آلمانی مثنوی خواندم باور نمـیکردم کـه چنین ابیـاتی از آن جناب باشد ولی هر با کـه به این قصه مـینگرم نکته جدیدی درون ان مـیبینم. این قصه آدم صادق را بـه مشاهده مـیرساند کـه گناه چقدر بد است. اگر فقط مـیگفت کـه گناه بد هست بدون ان شوک٬ شاید اثرش خیلی کم بود. همـین حالا روان شناسان بـه این نتیجه رسیده اند کـه اگر مثلا بگوییم تند رانندگی نکنید یـا سیگار نکشید فایده چندانی ندارد. به منظور همـین درون اوتوبانـهای آلمان عتصادفهای وحشتناک گذاشته اند کـه آن عناخودآگاه بر انسان تاُسیر مـیگذارد، و روی پاکتهای سیگار عکسها و سرنوشت سیگار کشیدن چاپ مـیشود. هر چقدر مثنوی را بـه زبان فارسی مطالعه مـیکنم کـه زبان مادری من نیست درون آن نکاتی مـیبینم کـه اصلا قابل ترجمـه نیستند. من واقعاّ متاُسفم کـه اینجا بعضی از دوستان از بعضی از ابیـات مولانا انتقاد مـیکنند ولی حتما دانست کـه ایشان اینـها را خود نمـیگوید: بادمساز خود گر جفتمـی
همچو نی من گفتنیـها گفتمـی
قدر مولانا و ابیـاتش را بدانید دوستان!
با احترام فراوان!

👆☹

رضا تنـها نوشته:

گامـهای مولانا بسوی اسمان بسیـار بلند هست و همراهی با او به منظور من عوام
امری هست دشوار . درون باب گناه_ همـیشـه بیدار عزیز _حافظ پیـامبر گناه شناسی هست و چقدر زیبا فرموده هست مباش درون پی ازار هرچه خواهی کن _که درون شریعت ما غیر ازاین گناهی نیست .وقتی بـه بیت لسان الغیب مـی نگرم هفت رذایـا اخلاقی کـه مولانای عزیزدر دفتر ششم بـه ان پرداخته درون ذهنم تداعی مـی شود .چرا کـه سر منشا هفت رذیلت اخلاقی درون مردم ازاری هست .این هفت دروازه بـه سوی دوزخ شامل غرور ،حرص،ولع،،حسادت،خشم و عداوت هست .اژدهای هفت سر دوزخ بود _حرص تو دانـه ست و دوزخ فخ بود

👆☹

Hamishe bidar نوشته:

رضا جان مـیدانستی کـه اینـها کـه فرمودی گناهان کبیره درون کتب مقدس هم هستند.

۱/ Superbia (Hochmut) کبر
۲/ Avaritia (Habgier) حرص
۳/ Luxuria (Wollust)
۴/ Ira (Zorn) خشم
۵/ Gula (Völlerei) ولع و خوری پر
۶/ Invidia (Neid) حسادت
۷/ Acedia (Trägheit des Herzens) عداوت

👆☹

رضا تنـها نوشته:

ممنونم از شما دوست عزیزم

👆☹

Hamishe bidar نوشته:

کی شود دریـا ز پوز سگ نجس
کی شود خورشید از پف منطمس
حکم بر ظاهر اگر هم مـی‌کنی
چیست ظاهرتر بگو زین روشنی
جمله ظاهرها بـه پیش این ظهور
باشد اندر غایت نقص و قصور
هر کـه بر شمع خدا آرد پف او
شمع کی مـیرد بسوزد پوز او
چون تو خفاشان بسی بینند خواب
کین جهان ماند یتیم از آفتاب
موجهای تیز دریـاهای روح
هست صد چندان کـه بد طوفان نوح
لیک اندر چشم کنعان موی رست
نوح و کشتی را بهشت و کوه جست
کوه و کنعان را فرو برد آن زمان
نیم موجی که تا به قعر امتهان
مـه فشاند نور و سگ وع وع کند
سگ ز نور ماه کی مرتع کند
شب روان و همرهان مـه بتگ
ترک رفتن کی کنند از بانگ سگ

👆☹

نیستان نوشته:

با درود و گرفتن پروانـه از دوستان گرامـی
به ویژه بزرگواران “شمس الحق” و “امـین کیخا”
شما گرامـیان را بـه شنیدن سخنان کوتاهی از
“دکتر محمد استعلامـی” فرا مـیخو انم .

https://app.box.com/s/dbld4qrekwdx1n3325i092mf2yml3zol

👆☹

علی نوشته:

سلام خدمت همـه دوستان و اساتید
بنده نیز خواستم درون حد دانسته هایم مطالبی عرض کنم.اساتید بصورت مختصر و مفید راهکارهایی را بـه دوستان منتقد شخص مولانا(کاش نام مولانای عزیز درون تاریخ ناشناس مـیماند و مثنوی اش فقط باقی مـیماند(نوشته هیچکس!) که تا اسم او پرده و حجابی نمـیشد به منظور بعضی انسانـهای عزیزتا انـها نیزبتوانند از این باغ بهشتی بهره ای ببرند) فرموده اند.سخن بنده با دوستانی هست که از مولانا انتقاد کرده اند یـا تعریف.
دوستان عزیز درس معلمـینی همچون مولانا و تمام پیـامبران وعرفا و انسانـهای بـه رستگاری رسیده بـه همـه انسانـها که تا انجا کـه بنده فهمـیده ام یک جمله هست : خود را بشناس.و انگاه بـه خدا برس.ای انسان تو گرفتار نفس شده ای و اسیر دیوی درونی هستی و وجود واقعی ات را گم کرده ای.پس بـه خود ا.و این شناخت و درک چنان سخت هست که ان همـه زحمت کشیده اند و سعی درون فهماندن ان داشتند.
گفت دانایی که: گرگی خیره سر، /
هست پنـهان درون نـهاد هر بشر!…
هر کـه گرگش را درون اندازد بـه خاک /
رفته رفته مـی شود انسان پاک /
وآن کـه با گرگش مدارا مـی کند /
خلق و خوی گرگ پیدا مـی کند /
مولانا :
صد هزاران فضل داند از علوم /
جان خود را مـینداند ان ظلوم
داند او خاصیت هر جوهری /
در بیـان جوهر خود چون خری
که همـی دانم یجوز و لا یجوز /
خود ندانی تو یجوزی یـا عجوز
این روا و ان ناروا دانی ولیک /
تو روا یـا ناروایی بین تو نیک
.
.
جان جمله علمـها این هست این /
که بدانی من کی ام درون یوم دین
دوستان رکیک چیست؟زشت چیست؟اگر ان کلمـه ای کـه مولانا بکار که تا تلنگری شدید بـه ما بزند که تا بیدار شویم(همان داستان مثنوی درون مورد ان مرد خفته ای کـه ماری بـه دهانش رفته بود و مردی او را از درخت اویزان مـیکند و مـیزند ش که تا مار از دهانش بیرون مـی اید و از مرگ نجات مـی یـابد) که تا دیو درونمان را بشناسیم.تا چهره رکیک و شنیع این دیو این حرص و طمع و خودخواهی و را ببینیم.اگر ما ان کلمـه را رکیک مـیدانیم انوقت این تن ما(تصور کنید بچه چگونـه و ار کجا افریده مـیشود) حتما کاملا رکیک و شنیع و نجس باشد!.
دوستان کدام رکیک است؟تکبر(نژاد پرستی)و طمع هیتلر یـا الت خر؟کدام نجس است؟کدام لعین است؟کدام شنیع است؟ دروغ غیبت حرام خوری رکیک و شنیع و نجس هست یـا الت خر؟ایـا خداوند ما را بـه خاطر بکار بردن کلمـه الت ی درون این دنیـا و ان دنیـا مجازات خواهد کرد یـا بـه خاطر دروغ و فریب و غیبت و حقی کـه از دیگران ضایع کرده ایم؟متاسفانـه ما از معارف اسلام دور شده ایم.به ما از کودکی یـاد داده اند این کلمـه زشت هست ولی یـاد نداده اند غیبت نعوذ بلااه درست معادل زنا با مادر هست وچقدر شنیع هست و زشت. بـه ما غسل تن را یـاد داده اند ولی غسل روح را هرگز.توبه نصوح را هرگز.مولانا بـه چه زبانی مـیتوانست شدت زشتی و خطر ناک بودن این نفس حیوانی را نشان دهد؟تازه مولانا تخفیف داده کـه نفس حیوانی را این دیو را بـه خر تشبیـه کرده و عمل این نفس را با ما بـه عمل الت خر با خاتون.دیو را فقط بـه دیو مـیتوان تشبیـه کرد.ولی چاره ای نداشته.شاید خر درون ان دنیـا از مولانا شاکی خواهد شد!خر کجا تکبر و حرص و طمع ویرانگر دارد؟خر کجا توانسته بـه خاطر تکبر و طمع حدود ۵۰ ملیون انسان را درون جنگ جهانی دوم بـه کشتن دهد و اخر هم خودش را بـه درک واصل کند؟و هزاران از این مثال های تسلط نفس شنیع بر انسان را درون تاریخ و هم اکنون مـیبینیم.
این کلمات صرفا نام یکی از اندامـهای بدن هستند کـه افریده خدا هستند.مثل دست و پا و سر و شانـه و روده و معده.نامـهایی کـه گذاشته شده.حالا درون فرهنگ عموم نام بردنش خوب نیست.اشکالی ندارد.ولی انچه واقعا رکیک و شنیع و زشت و نجس هست و نابود کننده و افریننده جهنم این دنیـا و ان دنیـا هست ان دیو درونمان ان حرص و طمع و خودخواهی و ترس و است.نفس وحشی ماست.و متاسفانـه درون اثر درون هم امـیختگی و عجین شدگی شدید با این دیو و اژدهای درون نمـیتوانیم چهره زشت و کریـه و شنیع و نجس انرا ببینیم.
ظاهرت چون گور کافر پر حلل / وز درون قهر خدا عزو جل
از برون طعنـه زنی بر بایزید / وز درونت ننگ مـیدارد یزید
آنچ درون فرعون بود ان درون تو هست / لیک اژدرهات محبوس چهست
ای دریغ این جمله احوال تواست / تو بر ان فرعون بر خواهیش بست
گر ز تو گویند وحشت زایدت / ور ز دیگر افسان بنمایدت
چه خرابت مـیکند نفس لعین / دور مـی اندازدت سخت این قرین
طفل جان از شیر شیطان باز کن / بعد از انش با ملک انباز کن
تا تو تاریک و ملول و تیره ای / دان کـه با دیو لعین همشیره ای
دوست عزیز اگر واقعا بـه دنبال کشف حقیقت هستیم (البته بـه شرطی کـه خود را همـه چیز دان ندانیم) بی هیچگونـه تعصبی نـه تنـها مثنوی را بلکه قران را و دیگر کتب را صرفا به منظور این بخوانیم کـه این کتاب یـا این فرد چه مـیگوید.ما با شخص و شخص پرستی یـا نفی شخص چکار داریم.بی تعصب ببینیم چه مـیگوید و سعی کنیم استفاده ببریم.محقق باشیم نـه مقلد..دوست عزیز مولانا درون فهماندن زشتی نفس حیوانی درونمان حدود ۱۰۰ بیت گفته.با مثالهای مختلف .که درون حدود ۴ بیت ان کلمـه ای کـه به نظر شما رکیک هست بکار.ما چرا انـهمـه بیت و معنا را رها کرده ایم و نمـیخواهیم مطلبی یـاد بگیریم کـه در زندگی مان بدرد بخورد و چسبیده ایم بـه این کلمـه؟ایـا این مثل این نیست کـه شما بـه باغی پر از گل بروید و انـهمـه گل را بی توجه باشید و مثلا فقط بـه دستشویی ان(که شاید از نظر شما زشت باشد) تمرکز کنید؟شما بـه جای ان کلمـه الت ی بگذار و سریع بگذر و بچسب بـه بقیـه معانی و استفاده کن.ذهنمان را یک کلمـه مشغول نکند.این همان تله شیطان هست که نگذارد ما بهره ای ببریم.باید هشیـار باشیم.
ایـا این بی انصافی بـه خود مان نیست کـه به خاطر اموخته هایمان از جامعه بیـاییم از حدود ۲۵ هزار بیت مثنوی و معانی ان بـه خاطر چند کلمـه ای کـه به نظرمان مثلا بد هست خودمان را از درک انچه گفته شده محروم کنیم؟چرا بـه جای ایراد گرفتن بـه این فکر نکنیم کـه اساسا چرا مردی نابغه(حداقل همـه دیگر بـه نبوغ و هوش بسیـار زیـاد مولانا معترفند) چنین کلماتی بکار ونفس را بـه خر(بلا تشبیـه)و عملش را بـه عمل الت خر با خاتون؟بی تعصب.نـه بد امدن و نـه خوش امدن.
چه چیزی را مـیخواسته بگه کـه از چنین داستانی استفاده کرده کـه خودش هم مـیدانسته خیلی ها بـه این ایراد خواهند گرفت.چه درون زمان خودش و چه بعدها.چرا نفس اینقدر زشت و خطرناابود کننده هست که مولانا انرا بـه خر والت خر تشبیـه کرده؟و ایـا ما هم زشتی و خطرناک بودن نفس را درون خودمان درک مـیکنیم؟ایـا ان دیو درونمان را مـیبینیم؟ایـا اساسا چنین دیوی درون درون ما وجود دارد؟یـا فقط گفته های بزرگان هست که صرفا خواسته اند اظهار فضلی کرده باشند؟بی تعصب و دلیرانـه فکر کنیم.ببینید دوست عزیز ما اصلا بـه فرقه ها و باورها و شخص و غیره نباید کاری داشته باشیم.اگر چنین عمل کنیم درون دام باورها و انچه جامعه بـه ما تحمـیل کرده گرفتار مـیمانیم و از درک حقیقت محروم.و اساسا این شخص پرستی و خوش امدن و بد امدن و غیره خودش مانع راه هست و خلاف نظر خود ان عرفا و پیـامبران.باید جرات کنیم.فقط درون این صورت هست که مـیتوانیم مورد نظر را درک کنیم.در غیر این صورت فقط انچه را کـه از عینک رنگارنگ باورهایمان مـیبینیم را خواهیم دید.و کلام اخر اینکه دوست عزیز درون مثنوی و قران و دیگر کتب فقط و فقط بـه دنبال خودمان بگردیم.کمک بگیریم که تا بشناسیم درونمان را.کاری بـه این نداشته باش کـه این کـه بوده یـا چهی نوشته یـا دیگران چه مـیگویند.از انـها کمک بگیریم که تا در درون خودمان سیر کنیم.هم من دروغین و ذهنی و نفسانی خودمان را ببینیم و هم من واقعی و خدایی خودمان را.و خداوند توفیق دهد که تا به روشنایی بـه بهشت بـه ارامش واقعی برسیم.
که تو ان هوشی و باقی هوش پوش / خویشتن را گم مکن یـاوه مکوش
تو خلیل وقتی ای خورشید هش / این چهار اطیـار رهزن را بکش (در بیت های بعدی توضیح مـیدهد کـه این چهار پرنده عبارتند از حرص و خودخواهی و ترس و کـه نفس ما را تشکیل داده اند)
مولانا هر انسانی را ابراهیم زمان خودش مـیبیند و او را همچون خورشید مـیداند و همچون ابراهیم وظیفه اش اینست کـه در درجه اول ازلجنزار این چهار خوی و خصلت خودش را رها کند که تا انگاه گلهای زیبا را حقیقت را و روشنایی را ببیند و درک کند.انشا الاه.دوست منتقد انچه بنده از مثنوی فهمـیدم مولانا همـه را تو را ما را دوست دارد و له له مـیزند که تا شاید بتواند بـه ما نفس درونمان را نشان دهد و ما را رهایی دهد و به نور و زیبایی ای کـه دیده هست ما را نیز برساند.اخر مگر نـه اینست کـه هر کـه از چیزی لذت ببرد دوست دارد دیگران هم از ان لذت ببرند؟ما نیز مثل خودش غرق درون لذت بی پایـان عشق خداوندی بشویم و هنگام مرگ بـه جای درد ناشی از چسبیدگیـهای این دنیـایی همچون مولایمان علی بگوییم فذت و رب الکعبه.خداوند توفیق دهد از لذات نفسانی رها شویم و به لذت واقعی روحانی برسیم.امـین یـا رب العالمـین.

👆☹

مولوی نوشته:

این قصه ای واقعه ای بود با این تفاوت کـه کنیز، خود حضرت استاد بوده اند .

👆☹

بابک نوشته:

مولوى نام جان،
پیرامون آنچه جنابش گفته:
هرکسی از ظن خود شد یـار من…
و شما کـه لقبى از القاب او را بر خود گزیدى، آیـا این بدان معناست کـه سرکار هم خداى نکرده بععععله؟

👆☹

محمد نوشته:

مولوی نام جان
شما بـه مولوی و کنیز و غیره کاری نداشته باش . مواظب باش عاقبتت عاقبت خاتون نباشد!

ای دریغ این جمله احوال تواست / تو بر ان فرعون بر خواهیش بست

در ره نفس ار بمـیری از منی / تو حقیقت دان کـه مثل آن زنی

صورتی بنشینده گشتی ترجمان / بی‌خبر از گفت خود چون طوطیـان
اه از ان روزی کـه صدق صادقان / باز خواهد از تو سنگ امتهان
چه خرابت مـیکند نفس لعین / دور مـی اندازدت سخت این قرین
تا تو تاریک و ملول و تیره ای / دان کـه با دیو لعین همشیره ای
به خودمان برس عزیز.با این حرفها چه مشکلی از ما حل مـیشـه.

👆☹

محمد نوشته:

با سلام خدمت دوستان.
لطفا اشتباه های املایی مرا ببخشید.
یکی امتحان بود کـه بنده امتهان نوشته بودم.و دیگری این جمله کـه : بهتر هست به خودت برسی یـا : بهتر هست به خودمان برسیم.
ممنون

👆☹

رضا تنـها نوشته:

باتشکراز نوشته علی عزیز

👆☹

مایکل نوشته:

آنچ مقصودست مغز آن بگیر

👆☹

آریـا نوشته:

با پوزش از اساتید ارجمند . بنده نـه درون ادبیـات دستی دارم و نـه ادعایی اما با خواندن بعضی از نظرات و اقداماتی کـه اداره وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی درون مورد بعضی از متون و کتب ادبی فارسی انجام داده بیشتر نگران شدم.
آیـا گفتن همورویید بـه جای بواسیر یـا دسنتره بـه جای اسهال کلاس مـی آورد

👆☹

بهار فرزى نوشته:

درود بر مولاناى گرامى
مولانا و اشعار وى ویژگی هاى خاص و زیبایى دارد کـه هر شعرى از آن برخوردار نیست و به همـین سبب شعر او را و نیز خود وی را نزد مردم بزرگ و با ارزش کرده است. یکی از ویژگی هایی کـه بکار بردن آن جرعت و شجاعت مـیخواهد و کار هر نیست بکار بردن واژگان صریح است. عده ای از مردم این روش کار را قبول ندارند چرا کـه با اصولی کـه در ذهن پرورانده اند مغایرت دارد. اما این موضوع دلیل بر اشتباه بودن کار بخصوص مولانا نیست. او همـیشـه جزو بر ترین ها بوده و هست .

👆☹

محسن نوشته:

ای کاش کمـی هم بـه مقصود اصلی و باطن سخن حضرت مولانا توجه کنیم
آن چه مقصودست مغز آن بگیر
همـین مصرع نشون مـیده کـه سخن مولانا درون این شعر، دارای لایـه های معنایی و مفهمومـی متفاوته و خود مولانا از ما مـیخواهد کـه مغز و باطن مقصود رو از این شعر استنباط کنیم. سخن مولانا فراتر از بازگو یک داستان ، یـا حتی توصیـه پزشکی، یـا نصیحت های ساده و عامـیانـه است.
هر یکی درون کف عصا کـه موسی‌ام
مـی‌دمد بر ابلهان کـه عیسی‌ام
آه از آن روزی کـه صدق صادقان
باز خواهد از تو سنگ امتحان

👆☹

اشکان نوشته:

مـیبینم کـه دوستان خودشون رو درون حدی مـیبینن کـه در مورد کلمات آسمانی حضرت مولانا نظر مـیدن!
سالها عمرتون رو هم بذارین ۱کلمـه از یک بیت رو ناتوانید دردرکش
رسیدین بـه جایی کـه مـیگین اشعارش خوبه یـا بد!تاثیرش مثبته یـا منفی!!!
عمرهابایست که تا دم پاک شد
تا امـین مخزن افلاک شد
انگار همـه بـه درجه ای رسیدین کـه نقد و برسی کنید؟انگار دارن فیلم سینمایی مـیبینن!خندم مـیاد:D
آگاهی نسیب هری نمـیشـه.
خدا رو هزار بار شکر کـه آرامگاه مولانا درون ایران نیست پیش همون ترکا باشـه بهتره و پایکوبی دورش مـیکنن روحش شاد مـیشـه!
بهی کـه ماموریتش آگاه انسان هاست تهمت نمـیزنن.
اولین بار کـه سرباز کتابخانـه ملی بودم یـه کتابی دیدم برام عجیب بود بـه قطر ۳وجب!
پرسیدم این چیـه؟
مودبانـه رییس بخش گفت دیوان عطار
وحشت کردم از قطر این کتاب!
ازم پرسید چیـه؟
گفتم این همـه نوشته رو بلد بوده؟
گفت نـه خداوند بـه شکل آگاهی همـه ی این ها رو درون او ریخته و شده کتاب به منظور ما!
پس دوستان آگاه باشید. امثال مولانا چند که تا هستن؟
این ها پیـام آوران الهی هستن نظر درون مورد رفتار واشعار و حالات روحی وروانی این بزرگان یعنی کفر!

👆☹

رنگارنگ نوشته:

اشکان گرامـی
از این کـه معنی کلمات آسمانی را به منظور ما روشن کردید، بـه سهم خود سپاسگزارم.

👆☹

اشکان نوشته:

از دفتر اول که تا پنجم برسی بفرمایید
چرا اهالی گنجور فقط بـه بخش هایی گیر مـیدن واسه گپ کـه تابلو هست؟؟
چندتا شعر برگردین عقب یـا چندتا شعر برین جلو تر چرا اونا نقد نمـیشـه؟؟
نکنـه اونا خیلی ساده هست به منظور اساتید عالی مقام!!!!!
و این بسیـار پیچیده!!! اااااوه
که چرا حضرت بـه جای واژه ی تو از شما استفاده نکرده و این بی ادبی هست و باید اعدام شـه و دهانش رو با مذاب پر کنیم چون دین درون خطره!!!
و باز هم مـیگم خدا رو شکر ای حضرت درون ایران بـه خاک سپرده نشدی کـه با نگاه های آلوده اینا (به مزارت همـین آدما تازه مثلا تحصیل کردشن)!تنت درون مزار نلرزه
احتمال نبش قبر هم وجود داشت!!!!

👆☹

امـیر نوشته:

از مولانا دیگه انتظار نداشتم، صد رحمت بـه ایرج مـیرزا. البته مزاح کردم، اگر این شعر بـه سخره گرفته نشود درون اوج ادبیـات محاوره ای داری نکات ارزشمندی هست، البته یـه سری اشکالات هم هست کـه دوستان اشاره د. موفق باشید.

👆☹

محمد نوشته:

آخه چرا چیزی رو کـه مـیشـه بـه نثر نوشت بـه شعر نوشته؟؟ این چه مدی بوده کـه قدیم داشتن؟ فکر کن مثلا نیچه مـیومد افکارشو درون قالب شعر مـیگفت!
به نظر من اگه یـه نثر تر و تمـیزی بود این افکار الان جهانی شده بود!

👆☹

پریشان روزگار نوشته:

محمد
بسیـار فکر کردم ،!! تنـها چیزی کـه به ذهنم آمد این که
اگر نیچه افکارش را درون قالب شعر مـیگفت، اورا نیز شاعر مـی خواندند.

👆☹

آدم نوشته:

محمدجان، اول اینکه کتاب چنین گفت زرتشت از جناب نیچه بـه شعره. دوم اینکه چه چیزی باعث مـیشـه فکر کنی نثر بهتره از شعر ؟ شاعر انقدر با ریتم و وزن و هارمونی دنیـا درون جریـان و ه کـه نمـیتونـه بدون ریتم حرفشو بزنـه.

👆☹

وهرام نوشته:

شوربختانـه بیشتر نوشته ها سطحی و پوچ بود…چرا کـه همـه اساس رو ول د و تنـها واژه ی (شیر) رو چسبیده اند!!!! درون شگفتم هم مـیهنان از بزرگترین صوفی جهان خرده گیری مـیکنند!!!!!!!شما یک واژه از سخنان خدای عرفان مولوی رو پی نخواهید بردپس انگار یک مکانیک بخواهد از دندانپزشکی سخن بگوید!!!!!پس تنـها همون (شیر) را مـیبینید و کدو

👆☹

متین نوشته:

با درود،
پاپ فرانسیس هنگام سخنرانى درون کنگره آمریکا مطلب زیبائى بیـان نمود؛
It is difficult to judge the past by the criteria of the present

قضاوت گذشته بر اساس ارزشـهاى زمان حال دشوار است.

با پوزش براى دخالت بیجا

👆☹

پریشان روزگار نوشته:

از کرامات شیخ ما این است
شیره را خورد و گفت شیرین است!!
خیلی زحمت کشیده هست پاپ فرانسیسکو و سرکار نیز

👆☹

سعید نوشته:

مولانا همون زمان جوابانی کـه الان انتقاداز کلمات بـه کار شده رو مـیکنن داده.دوباره بخونیدش حس زال بودن یـا نرگسک بودن رو خودتون پیدا مـیکنید.

👆☹

خشایـار نوشته:

با درود بی پایـان
نبشته های دوستان بزرگان اساتید اوتاد و اهل فن چنان محسور کننده و فسونگر بود کـه نیـازی نیست کمترینی چون من نگارینـه ای و خطوطی بـه آنچه هست بیـافزایم بـه هر روی آنسان مباحث دلنشین و جانفزاست کـه هری سودای عرض ادب و ارادت خواهد داشت .
بنده کمترین بـه هیچ عنوان نـه تنـها حضرت مولانا بلکه بسیـاری دیگر از دانشمندان و فرهیختگان را درون جرگه دین جای نمـی دهم و به اشعار و کلمات و آنچه سروده اند وزن مذهبی نمـی دهم بـه چند دلیل:
نخست اینکه مذاهب و ادیـان کـه به ظن بنده طغیـان نوع بشر درون مقابل جادو بوده هست در مقام الوهیت و ماورای طبیعت و عالم امکان قرار دارد بنابراین اتصال یک انسان بـه ماوراء انسان بـه واسطه قیـاس امکان ندارد و جدا از گفتمان ماست
دوم اینکه درون جایگاه استادی و بزرگی گاهی سرکشی افراد و دانش حویـان چنان سخت و طاقت فرسا مـی شود کـه راهی جز برخورد شدید و زنـهار متقابل و همچین هشدار عینی باقی نمـی گذارد جونان کـه دستگیری فردی درون هنگام انحطاط جامعه باعث چنین رفتاری شده و حضرت با شقاوت ادبی و تادیب لغوی نمایش تراژیک و دهشناک رو درون اوج هنر زیبایی و به جزییـاتی کـه خود دلفریب هست و بدون تردید بخشی از وجود همـه ما بدان آمـیخته و آشناست بـه منصه ظهور رساتده هست همـه انسانـها گذشته از بیـان و نیـاز وابستگی بسیـاری بـه لذایذ دارند بـه ویژه درون جوامعی کـه این لذتها درون بهشت موعود باشد و ما هم درون پی درک بهشت روی زمـین کما اینکه بـه گفته یکی از دوستان بیشتر مسایل رساله علمای اسلام درون این باب است
سوم اینکه حضرات و اساتید درون دوران حکام اسلامـی مـی زیسته اند و هرچند مصلح جامعه و صاحب سبیـاق رفتاری و سلوک آموزگاری بوده اند و یک بـه یک شاید دل بستگی آنچنانی بـه دین یـا مذهب نداشته اند و یـارای تدوین قوانین موضوعه هم نبوده هست و قانون حاکم شرع مقدس با همان مقام الوهیت پیش گفته و مجری آن ظل الله یـا همان خلیفه یـا … بوده هست بنابراین ادیب و شاعر و جامعه شناس و دانشمند و فرهیخته بایستی درون وانفسای آن زمان داد و فریـاد مـی کرده که تا صدایی از وی درون گوشی شنوا شاید کـه هزاران سال بعد شنیده شود و بری کذابی و دروغ بسیـاری از شمایل دین مسلک و مذهب نشان صحه بگذارند بدین ترتیب درون لابلای اشعار و نبشته های بسیـار رازها و گنج هایی پنـهان نموده و بر توسن زمان گذارده به منظور آیندگان فرستاده اند که تا باشد کـه آیندگان درک سخن کنند
چهارم اینکه بر اساس اصول استنباط و تفسیر کلام هرچند ظهور درون ظاهر هست ولی آنچه تمام اصول را بـه استثناء مـیکشد قراین و شواهد هست و این قراین و ادله گاهی درون لغت و گاهی درون جمله یـا حکم کاشف از مراد گوینده هست بنابراین با توجه بـه اسناد موجود و ماهیت آموزگاری استاد حضرت مولانا مراد ایشان تنـها شماتت و ایجاد صنحه ای حذاب و تراژیک بوده و همگی اذعان داریم حضرت مولانا درون ایجاد پارادوو جمع اضداد چیره دست و یگانـه مـی باشند چنان کـه وزن بیشتر اشعار درون ایجاد رفتار سماع و معانی همگی حزن انگیز مـی باشند و این هست هنر بی بدلیل حضرت استاد کـه شاید از پیـامبری بالاتر باشد و پیـامبری نیست جزی مثل ما بـه فرموده خود ایشان
پتجم اینکه اگرچه امروز من کمترین درون گوشـه ای نشسته با پشرفت های علمـی بر منابر گوناگون حاضر مـی شوم و داد سخن سر مـی دهم کی مردمام کی مردمان از من بیـاید مردمـی لاکن درک حقیقت آنچه درون زمان حضرت بوده هست امکان پذیر نیست بنابراین من سعی مـیکنم با درک معانی و نگاه بـه پشت پرده ظاهر کلمات بـه مفاهیم والای انسانی نگاه کنم پیـام حضرت مولانا بـه من کمترین نبوده بلکه ایشان بعنوان شیخ الرییس درون جایگاه تاثیر بوده و با ایجاد فرایند هنرمندانـه ای تصویر آنچه کـه یک حاکم درون مقام تنبه درون مـیان جامعه ایجاد مـی کند کوشیده هست در حقیقت سنگسار و اعدام و شلاق و امثال این مجازاتها شاید هم مرگ آور نباشند ولی شخصیـا جامعه رو کشته و از بین مـی برند بعد بهتر هست بزه کار و قاضی و حاکم از این صحنـه دلخراش و مرگ بد با صد فضیحت دوری و تبری بجویند هدف غایی حضرت این بود و برای این منظور تنـها استفاده از کلمات رایج کارآمد و محق بـه ادای مطلب
پس بخوانیم و پند بگیریم و قضاوت نکنیم کـه هرکسی از ظن خود شد یـار من

کلام بـه درازا کشید و به مصداق قل و دل نخواهد بود و جمع بندی مختصری بود از آنچه کـه از فرمایشات دوستان آموختم و در مقام شاگردی تلمذ کردم و درس بعد دادم سخن واگویـه

ترسم کـه اشک درون غم ما پرده درون شود وین راز سر بـه مـهر بعالم سمر شود

👆☹

حاجی سیسی نوشته:

جناب مولوی با توجه بـه توانایی شگرف کـه در ارئه مثل دارد مـی توانست مضمون خوب و راقیِ این شعر را درون دیگر پیمانـه ای بـه ما بنوشاند.
ای کاش چنین مـی کرد.

👆☹

حاجی سیسی نوشته:

به فرمایش دوست عزیزی کـه فرمود علامـه جعفری اختلاف فاحش مثنوی و اسلام را آشکار کرده نکاتی مـی افزایم:
ایشان درون شرحی مفصل -۱۵جلد- بـه شرح و تحلیل و نیز نقد مثنوی پرداخته اند
صد و اندی نقد بـه مولوی دارد کـه بخش بسیـار کوچکی از ۱۵ جلد را شامل مـیشود. یعنی بخش اعظم کتاب ایشان شرح وتبیین مثنوی است.
جناب علامـه عشق وافر بـه مولوی داشته و هیچگاه مولوی را از اسلام بر کران نمـی دید. علاوه بر شرح مثنوی دیگر آثاری درون این رابطه دارد مثل: عشق درون مثنوی، عقل درون مثنوی، حادثه کربلا درون مثنوی، مولوی و جهان بینی ها و..
دوست عالی جناب، مولوی مثل هر اندیشمند عارف سخنان نابی دارد ولی از خطا مصون نبود و احتمال خطا دارد. هر صاحب فنی درون فن خود -پس از فهم کامل سخن او- مـی تواند او را نقد کند ولی این بـه معنای اختلاف فاحش با اسلام نیست.

مگر درون تارخ علم کدام شاگردی تمام گفته های استاد خود را تأیید کرده است؟

👆☹

همایون نوشته:

صورتی بنشینده گشتی ترجمان
در این مصراع ظاهرا کلمـه بشنیده را با یک ن اضافه درج نموده اید

👆☹

SS نوشته:

به مرده => بمرده
(دید خاتون را بـه مرده زیر خر)

چون => چو
(یـا چون مستغرق شدی درون عشق خر)

👆☹

مجتبی نوشته:

منم با نظر دوستانی کـه مـیگن مولوی مـیتونسته زبان بهتری به منظور رساندن مفهوم دوری از بـه کار ببره موافقم ولی
این شعرا به منظور همـه افراد مـینویسند و مختص بـه قشر خاصی نیستند به منظور آدم های عامـه بیشتر شاید تلاش کرده اند و عامـه هم با این زیـان بیشتر خو مـیکیرد که تا بخوهید خیلی دور باشد از این حرف ها
عامـه حتی استقبال هم مـیکند از این مدل صحیت

👆☹

ابراهیم نوشته:

تاکنون دوستان عزیز هر یک حاشیـه هایی بر این مثنوی پرمغز نوشته اند و به قول مولانا ” هرکسی از ظن خود شد یـار من”… راست آن هست که مولانا درون این اثر هدفش وعظ و خطابه به منظور خلق نیست و پیـام اخلاقی صرف ندارد و اصولا از این کار کـه کار وعاظ و فقیـهان هست چندان دل خوش نیست. وی حامل جهان بینی و رهیـافتی هست که بیشتر دغدغه روش شناختی دارد نـه فضل فروشی و ادای نکات اخلاقی جزئی و نکوهش شـهوات و… و لو اینکه نکته اخلاقی هم از آن مستفاد شود و این نیکویی کار اوست. درون حقیقت او بـه عنوان یک دیـالکتیسین دغدغه امر “کلی” دارد و و “حقیقت” را درون کلیت یک چیز جستجو مـی کند. هگل فیلسوف و دیـالکتیسین برجسته آلمانی با نام و اندیشـه وی آشنا بوده و از وی با عنوان “رومـی دانا” یـاد مـی کند. از این رو مولوی را هگل شرق نامـیده اند- هرچند وی قرن ها پیش از هگل مـی زیسته است-تمام حکایت مولانا درون داستان کنیزک و خر توجه بـه موضوع امر کلی است؛ یعنی فهم و شناخت یک چیز ابتدا احاطه بر کلیت آن چیز و سپس ارتباط اجزاء درونی این کلیت را شناختن. و در حقیقت علم تمام و کامل بر یک چیز: ای ز من دزدیده علم ناتمام/ شرمت آمد کـه بپرسی راز دام[؟] چرا بـه نظر وی علم ناتمام موجب هلاابسامانی و در غلطیدن درون جهالت است. مولانا درون جاهای دیگر درمثنوی اش هم تمام سعی اش این هست که بـه این اصل اساسی روش شناختی (امر کلی) التفات دهد. درون داستان دیگر -مرد روستایی کـه به شـهر مـهمان مرد شـهری مـی شود و متعاقباً شـهری بـه روستایی سر مـی زند و با انکار آشنایی مرد روستایی مواجه مـی شود- (شـهر نماد امر کلی و روستا نماد امر جزئی و ناتمام است) باز بر امر کلی و بینش کل نگرانـه تاکید مـی کند: پیش شـهر عقل کلی این حواس/چون خران چشم بسته درون خراس … و قس علی هذا… پیروز باشید

👆☹

فرح بخش نوشته:

برون اند زین جرگه هشیـازها…
بشنو از نی چون حکایت مـی کند…
از کی ایراد مـیگیریم..
انا الحق … خلیفه الله … فرزند خلف آدم
این سخن کیست؟
آینـه چون نقش تو بنمود راست … خود آئینـه شکستن خطاست

👆☹

ناصر خوش بیـان نوشته:

سعدی هر چند دقیقه یکبار پا شو ورمـیداره کـه یک نفسی بکشی

ولی مولانا سَرِتو مـیکنـه توو دستشویی ، دیگه پاشو بر نمـیداره
که قشنگ خر فهم بشی

خداوند مـیتونـه زنِ منو ه زیر ۱۸چرخ، بُکشـه
نمـیشـه بگم خدا قتل کرده ، فجیع

فجیع و رکیک مال ما آدماست
مولانا از این ایستگاهها گذشته
آخر های خَطه

👆☹

حسین، ۱ نوشته:

ناصر جان
زده بـه سیم آخر
از آنطرف پشت بام افتاده.
پرتو خوبان نگیرد آنکه بنیـادش بد است
تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است

👆☹

نوروز فولادی نوشته:

مشکل عمده ما درون بسیـاری از رویدادهای کشوری ما به
دست اساطیری کـه خود مـی سازیم اسیر مـی شویم و برایمان بـه صورت مقدس درون مـی آید کـه نمـی توانیم با دیده ای روشن وقایع یـا مطالب را درست ارزیـابی کنیم.
مولوی اشعار خوب فراوان دارد کـه ارزش خوبی دارند و قابل استفاده اند. همچنین اشعار ناشایست و خرد گریز نیز درون مـیان نوشته هایش دیده مـی شود کـه نمـی توان درون قالب اشعار خوب وی قرار داد و همـه را بی عیب و نقص دانست. شاعری این چنین توانا مـی توانست از روش های بهتری به منظور مقاصد خود استفاده کند. درون همان دوران هم این اشعار سبب عالعمل مردم بوده هست و خود درون این شعرش آن را منعکرده است:
زاهد بودم ترانـه گویم کردی - سر حلقۀ بزم و باده جویم کردی
سجاده نشین با وقاری بودم - بازیـچۀ کـودکـان کویـم کـردی
ذوب شدن درون هر چیز خلاف آزادی نفس انسان هست و مولوی ذوب درون شمس شده هست که افکار و اندیشـه هایش بر عملگرایی درون عیش و نوش و ……. بوده است

👆☹

معراج نوشته:

فرج بـه آن معنا درون فارسی نیست بـه معنای اون چیزی کـه در فارسی مـیشناسیم نیست.

👆☹

پیـام نوشته:

شعر واقعا زیبایی هست که بـه صراحت داره فلسفه تغییر دین رو درون ۷۰۰ سال قبل بـه شعر مـیگه
حالا حساب کنید از اول چقدر تحریف دین داریم
در اخر زمان پوستینی از اسلام ناب محمدی نخواهد ماند
مولوی این رو درون اون زمان متوجه شده و تغییرات رو فهمـیده و به صراحت و وقاهت شعری گفته کـه لپ مطلب به منظور افرادی کـه مـیخواهند چند مدل تفسیر کنند نذاشته وبه صراحت اشاره کرده
سعدی و حافظ با ادبیـات پایین تر و کلاسیک تر اشاره کرده اند بـه این تحریف و تغییر
مـهم اینـه کـه در راه طریقت وارد بشید و از شریعت بتونید دل ید
و بـه مقصود و هدف نـهایی کمال و رشد و تعالی انسانی دست پیدا کنید
اونوقت حضور اقا امام زمان و … رو درون زندگی خودتون مـیتونید حس کنید
مـیتونید ببینید
وقتی وصل بشید تمام کارهاتون زیر ذره بین هست و تذکر مـیدهند
گرچه همـه نفرات رو مـیبینند ولی افراد خاص بهشون تذکر داده مـیشـه و راه رو نشون مـیدن و هدایت مـیکنند
امـیدوارم کـه با طی طریق بـه مراحل بالاتر رشد عقلانی و نفسانی و روحی و در مسیر تکامل پیش برید کـه در هر مرحله از زندگی های بعدی بالاتر و بالاتر بروید و در جهت محبوب حرکت کنید
یـا علی

👆☹




[ع معده درد خراست]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 21 Jul 2018 18:38:00 +0000



ع معده درد خراست

جدیدترین نوشته ها | گرانوم(نقد اسلام) | ﺍﮔﺮ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻣﺨﺎﻟﻒ ...

فهرست

نگارندگان: ع معده درد خراست بهروز شیرازی, آرش بی خدا, گرانوم

۱ پیشگفتار

۲ معرفی عامل به منظور توضیح
پیشرفتهای علمـی و تشریح مختصر تاریخی پیشرفت علم درون منطقه

        ۲.۱ علم درون جوامع شـهر نشین و
نسبتاً متمدن چگونـه پیشرفت مـیکند؟

        ۲.۲ دوره شکوفایی و پیشرفت
علمـی درون مـیان مسلمانان

        ۲.۳ دوره انحطاط و پسرفت علمـی
در مـیان مسلمانان

۳ آیـا اسلام علت پدید آمدن
این پیشرفت ها بوده است؟

        ۳.۱ چون پیشرفت علمـی بعد از
حمله اسلام بـه ایران بوده است

        ۳.۲ چون اسلام توصیـه بـه آموختن
علم مـیکند

        ۳.۳ چون درون دوران پیش از اسلام
آموختن علم مـیسر نبوده است

۴ چرا اسلام نمـیتواند علت
پدید آمدن این پیشرفتها باشد؟

        ۴.۱ رابطه مـیان دین و پیشرفت
علم چیست؟

        ۴.۲ جهانشمول بودن رابطه علیت

        ۴.۳ دیدگاه های ضد اسلامـی
دانشمندان و فلاسفه برجسته

        ۴.۴ دوره انگیزاسیون اسلامـی و
تکفیر دانش اندوزی و فلسفیدن

        ۴.۵ آزار و قتل اندیشمندان
توسط فقها و مسلمانان بنیـادگر

         4.6 نظرات جدید آخوندها درون این رابطه

۵ منابع

1- پیشگفتار

در این پیشگفتار ابتدا موضوع نوشتار معرفی، ع معده درد خراست سپس اهمـیت پرداختن
به این موضوع مطرح مـیشود و در پایـان ساختار نوشتار معرفی مـیشود
.

همانطور کـه از تیتر این نوشتار پیداست، موضوع اصلی آن بررسی
این ادعا هست که
«اسلام به منظور ایران علم آورده
است»، یـا بـه عبارت دیگر اینکه علت پیشرفتهای علمـی بعد از ظهور اسلام درون ایران
اسلام بوده است. ع معده درد خراست منظور از پیشرفت علمـی درون این نوشتار پدید آمدن نـهادهای علمـی،
مطالعات علمـی سازمان یـافته و ظهور و پرورش دانشمندان و فلاسفه برجسته و در نتیجه
پدید آمدن آثار متعدد علمـی است
.

نزاع بر سر هر اتفاق تاریخی مـیتواند مـیان اندیشمندان همواره
وجود داشته باشد و این نزاع ها اغلب نتیجه عملی و تاثیر مستقیمـی بر زندگی مردم
ندارند، اما روشن شدن بطلان ادعای یـاد شده مـیتواند نتایج پر اهمـیت عملی داشته باشد
و لذا بعنوان موضوعی نظری کـه دارای نتایج عملی مـیباشد دارای اهمـیت است. ع معده درد خراست برخی از
مسلمانان چنین ادعایی را مطرح مـیکنند و از آن نتیجه مـیگیرند کـه اسلام آنقدرها هم
که امروزه بـه نظر مـیرسد بد نیست و اگر نتیجه
1400 سال حضور
اسلام درون مـیان مسلمانان درون امروز چیزی جز بدبختی نیست، این اسلام اکنون هست که به
این شکل افتاده هست و روزگاری اسلام باعث پیشرفت و بهروزی مردمان بود
. گرایش مسلمانان
به این باور غلط و بالیدن آنان بـه گذشته ای کـه ارزش بالیدن ندارد نتیجه ای جز
ندیدن ایرادات و نقاط ضعف خود و ماندن آنان درون بدبختی و تیره روزی ندارد و این
نکبت مسلمانان روی زندگی دیگران نیز تاثیر مـیگذارد، بنابر این کـه خوب هست این
تفکر در مـیان مسلمانان برطرف شود و درک
کنند کـه اسلام علت چنین پیشرفتی نبوده هست تا اثبات شود کـه بزرگترین افتخار تاریخی
مسلمانان هم ربطی بـه اسلام نداشته هست و عوامل دیگری را مـیتوان به منظور آن یـافت.
روبرو شدن با این واقعیت مـیتواند باعث شود کـه به آخوندها جای بیـهوده بالیدن به
گذشته کاذبی کـه برای خود توهم کرده اند، بـه دنبال یـافتن راه حلهای مدرن و سکولار
برای رفع مشکلات جوامع خود باشند کـه در اینکار منفعتی بس بزرگ است
.

در زمان حال بیش از هر گروهی بنیـادگرایـان سلفی معروف به
وهابی-دیدگاه بنیـادگرایـانـه ای درون مـیان اهل تسنن کـه پیروان خود را بـه بازگشت به
اسلام اصیل و بسیـار سنتی فرا مـیخواند، درون مورد این پیشرفتهای علمـی لاف مـیزنند و
شعار مـیدهند کـه این پیشرفتها بخاطر وجود سیستم خلافت و بنیـادگرایی اسلامـی بوده
است، و مسلمانان اگر مـیخواهند همان درخشش گذشته را داشته باشند حتما دوباره نظام
خلافت اسلامـی را کـه بعد از عثمانی ها از بین رفت احیـا کنند. خوشبختانـه سلفی ها با
تشیع دشمنی شدیدی دارند و این سخنان زیـاد از ایرانیـان شنیده نمـیشود. مخاطب اصلی این
دروغ ها جوانان مسلمان زاده عرب هستند کـه بخاطر ضعفهای بزرگ مسلمانان درون مقابل غرب
احساس حقارت مـیکنند و چون بـه دنبال یـافتن هویتی متفاوت به منظور خود هستند آمادگی
بسیـاری به منظور جذب شدن بـه این فرقه جانی و بی نـهایت عقب مانده دارند
. خوشبختانـه بـه نظر مـیرسد کـه این عقده حقارت درون مـیان ایرانیـان به
دلیل فرهنگ و تمدن پر ارزش ایرانی و نیز احترامـی کـه ایرانیـان برجسته به منظور ایران و
ایرانیـان درون غربب کرده اند وجود ندارد، ولی بـه هر روی شناخت علل واقعی پیشرفت
علم درون این منطقه مـیتواند این فرقه متوحش را نیز خلع سلاح کند و به مسلمانان
بیـاموزد کـه برای پیشرفت لازم نیست بـه عقب بازگردند بلکه حتما عوامل پیشرفت را
بشناسند و در تحقق آن عوامل بکوشند
.

از سوی دیگر معلول بودن اسلام به منظور این پیشرفت علمـی سبب ایجاد
نوعی غرور و هویت کاذب درون مـیان برخی از مسلمانان بویژه اعراب و سنی مذهبان شده است
بطوری کـه گویـا ایرانیـان حتما از اعراب متجاوز بـه خاک و فرهنگ و مردمانشان سپاسگزار
باشند کـه با آتش زدن کتابخانـه ها و تاختن بـه شـهر ها و روستاها و کشتن مردان و زنان
جنگجو و به بردگی کشاندن ماندگان و تجاوز و خرید و فروش زنان شده ایرانی
و به منظور سالها خراج و باج گرفتن از مردم هزار و یک جنایت و تباهی دیگر کـه اعراب
مسلمان مرتکب شدند به منظور ملت بزرگ ایران از صحراهای عربستان علم بـه ارمغان آورده
اند! این غرور کاذب اعراب و سنی مذهبان هم به منظور خودشان مخرب هست هم کوتاه آمدن و
نادیده گرفتن این بی شرمـی ها توسط ایرانیـان درون مقابل این همـه جنایت و خباثتی که
مسلمان تازی مرتکب شده بودند به منظور ایرانیـان مخرب است. همانطور کـه بایسته هست از
تاریخ خود درس بگیریم و اشکالات آنرا پنـهان نکرده بلکه آنـها را مطرح کنیم که تا دیگر
تکرار نشوند، شایسته هست اگر اعتبار و افتخاری درون تاریخ ما پنـهان نیز این افتخار
را عیـان کنیم بلکه موجب اعتماد نفس و تکرار این افتخار آفرینی درون مـیان ایرانیـان
شود
. آنچه درون این نوشتار مـی آید مـیتواند بـه هر ایرانی نشان دهد که
ملت ما از چه نیروی فوق العاده ای به منظور درخشیدن برخوردار هست تا جایی کـه در تیره
ترین دوره های تاریخمان هم سبب درخشش و افتخار آفرینی شده ایم
.

افزون بر اینـها درون پاسخ بـه پرسش بنیـادین این نوشتار، پرداختن
به مباحث و مسائل بسیـار دیگری را مـی طلبد کـه هر کدام به منظور خود دارای اهمـیت و ارزش
بسیـار هستند و مـیتوانند بخشـهایی از تاریخ ما را روشن کرده و درسهای عبرتی برای
آینده ما باشند. البته لازم بـه توضیح نیست کـه اگر این منافع عملی نیز درون این بحث
وجود نمـیداشتند انجام آن به منظور یـافتن حقایق دارای اهمـیت بود ولی وجود این منافع
عملی، اهمـیت این بحث را چند برابر مـیکند
.

این نوشتار درون بخش نخست عاملی را بجای اسلام به منظور توضیح پیشرفت
علمـی معرفی مـیکند، سپس بـه تشریح چگونگی پیشرفت علم درون منطقه با مراجعه بـه بدیل
مطرح شده مـیپردازد. سپس دوره انحطاط علم را با توجه بـه از مـیان رفتن عوامل یـاد شده
در بدیل شرح مـیدهد. بخش دوم ادعای اصلی کـه این نوشتار درون مورد آن نوشته مـیشود را
با رد استدلالهای معروف و رایج درون این زمـینـه رد مـیکند و نشان مـیدهد کـه آنـها
معتبر و درست نیستند. بخش سوم عادعای اصلی این نوشتار را اثبات مـیکند یعنی علت
نبودن اسلام به منظور پیشرفت علمـی را اثبات مـیکند. بـه عبارت دیگر

بخش نخست مقدمـه ایست بر موضوع.

بخش دوم ادعای اصلی (اسلام موجب پیشرفت علم شد) را انکار مـیکند.

بخش سوم آن ادعا را نفی مـیکند یعنی عآنرا اثبات مـیکند. در
پایـان لیستی از منابع کـه در نوشتن این نوشتار از آنـها استفاده شده هست خواهد آمد.

۲ معرفی عامل به منظور توضیح پیشرفتهای علمـی
و تشریح مختصر تاریخی پیشرفت علم درون منطقه

در این بخش ابتدا توضیحاتی درون مورد اینکه اساساً علم چگونـه
پیشرفت مـیکند آورده مـیشوند، ما عاملی را به منظور پیشرفت علم درون منطقه ارائه مـی کنیم،
سپس با استناد بـه منابع تاریخی درون مورد دوره شکوفایی علم درون منطقه توضیحاتی آورده
مـیشود و نشان داده مـیشود کـه این پیشرفتها با دیدگاه عامل سازگاری دارند. درون نـهایت
در مورد دوره پایـان پیشرفت علمـی و ضعف مسلمانان مطالبی با استناد بـه منابع تاریخی
ارائه شده و نشان داده مـیشود کـه این ضعف بـه سبب از مـیان رفتن عوامل یـاده درون دیدگاه
عامل بوده است
.

۲.۱ علم درون جوامع شـهر نشین و نسبتاً متمدن
چگونـه پیشرفت مـیکند؟

در صورتی کـه پیشرفتهای علمـی درون ایران حاصل شده باشد و علت این
پیشرفتها اسلام نباشد، بعد باید عامل دیگری داشته باشد اگرچه ضرورتی وجود ندارد ولی
بهتر هست دیدگاهی جایگزین معرفی شود کـه علت واقعی پیشرفت علم را تشریح کند. این
دیدگاه را زین پس
دیدگاه عامل”  مـیخوانیم.
با نگاهی ساده بـه وضعیت جهان درون هر لحظه مـیتوان بـه روشنی دید کـه برای پیشرفت علم
در جوامع شـهر نشین و نسبتاً متمدن، برقراری شروط زیر لازم (ولی نـه لزوماً کافی
) به نظر مـیرسد:

  • سرمایـه گذاری به منظور پیشرفت علم، کـه توسط حکومت ها، حاکمان یـا
    اشخاص حقوقی ذی نفع انجام مـیگیرد و هزینـه فراهم آوردن منابع لازم به منظور فعالیت
    های علمـی و فکری مـیشود
  • امنیت و ثبات، وسط مـیدان جنگ بعید استی بـه فکر پیشرفت علم بیـافتد،
    امنیت حق مخالفت و مناظره و بحث و جدل و آزادی اندیشـه و بیـان آنرا را
    نیز شامل مـیشود
  • پشتیبانی از اندیشمندان، کـه شامل امنیت شغلی، آزادی
    فعالیتهای علمـی و احترام و تکریم و بزرگداشت آنـها مـیشود
  • حضور دانشمندان و سابقه علمـی، بسیـاری از اندیشمندان و
    دانشمندان هم دوره و شاگرد و استاد بوده اند، مثلاً سقراط، افلاطون، ارسطو –
    هگل، فوئرباخ، مار– راسل، فریگ، ویتگنشتاین و سایر این دست افراد در
    مراکزی رشد یـافتند کـه سابقه علمـی وجود داشت و قد بلند علمـی آنـها بخاطر پا روی
    شانـه گذاشتن فرد پیشین بوده است
    . لذا
    وجود
    «سنت علمـی» به منظور پیشرفت علم نیز ضروری بـه نظر مـیرسد،
    این سنت علمـی گاهی از پیشرفتهای انفرادی افراد یک جامعه شروع مـیشود
    .
  • بر خلافانی کـه ادعا مـی کنند مبنی بر اینکه قطعا اسلام برای
    ایران علم آورده هست ، این نوشتار مدعی آن نیست کـه علت قطعی به منظور پیشرفت علم یـافته
    است
    ! به دلیل مسئله «اختیـار» و وجود پیچیدگیـهای فوق العاده در
    رفتار بشر اساساً نمـیتوان نظرات قطعی درون مورد موضوعات مربوط بـه رفتار بشر داد. لذا
    ساده اندیشی هست اگری این طور فکر کند بـه آسانی مـیتوان پاسخی قطعی بـه پرسش
    «علم چگونـه
    پیشرفت مـیکند؟» داد، یعنی عللی پیدا کرد کـه در صورت تحقق آنـها پیشرفت علمـی
    نیز ضرورتاً تحقق یـابد. با دانستن این واقعیت هرگاه درون این نوشتار از رابطه علّی،
    علت و معلول سخن بـه مـیان آمد خواننده حتما بداند کـه علیت است
    . دیدگاه عامل نمـی گوید کـه هرگاه این
    شرایط وجود داشته باشند ضرورتاً علم نیز پیشرفت مـیکند. بلکه با نگاه به
    مشترکات دوره هایی کـه در آنـها علم پیشرفت کرده است، حدس مـیزند کـه این عوامل نقش
    کلیدی درون پیشرفت علم داشته باشند، این حدس با شواهدی کـه در مورد پیشرفت درون جوامع
    اسلامـی بعداً ارائه مـیشود تقویت مـیشود، ولی همچنان تنـها یک حدس استقرائی است
    .

    شاید بـه دلیل درستی همـین شروط هست که  کشورهای ثروتمند و
    کشورهایی کـه امتیـازات ویژه به منظور دانشمندان و فلاسفه خود قائل مـیشوند بیشترین
    پیشرفتهای علمـی را درون جهان دارند و برعورهای فقیر و کشورهایی کـه دانشمندانشان
    و فلاسفه آنـها از رفاه برخوردار نیستند یـا بـه حوزه شخصی و حقوق مدنی و اجتماعی
    آنـها احترام گذاشته نمـیشود معمولاً کمترین درخشش درون علم و فلسفه را دارند. البته
    امروز خوشبختانـه قدرتهایی درون دنیـا وجود دارند کـه این سرمایـه های بشری را مورد
    حمایت خود قرار داده و آنـها را از ده کوره های کشورهای عقب مانده جذب مـیکنند و
    امکان تحصیل و تحقیق برایشان فراهم مـیکنند. این اتفاق را برخی «دزدی مغزها»
    مـینامند
    .

    روشن هست که برقرار بودن این شرایط بطور مستقیم ارتباط با دین
    ندارند بلکه مستقیماً بـه وضعیت سیـاسی و اجتماعی یک اجتماع باز مـیگردد. بنابر این
    نمـیتوان گفت هر دینی این شرایط را از بین مـیبرد یـا برعکس، بلکه مـیتوان هر دین را
    بطور مستقل بررسی کرد و دید چگونـه آن دین با تاثیری کـه در شرایط اجتماعی و سیـاسی
    یک جامعه مـیگذارد شروط یـاد شده درون دیدگاه بدیل را نیز تحت تاثیر قرار مـیدهد
    .

    ۲.۲ دوره شکوفایی و پیشرفت علمـی درون مـیان
    مسلمانان

    دو قرن نخست بعد از اسلام را مـیتوان درون یک پاراگراف اینگونـه
    خلاصه کرد: درون دوران حیـات حضرت محمد عده ای بـه این آیین کـه حمله بـه نامسلمانان و
    تجاوز بـه ثروت و خاک و حتی زنان آنـها را نـه تنـها مجاز بلکه واجب و وظیفه ای الهی
    مـیدانست پیوستند
    . این تاخت و تاز درون زمان حضرت محمد
    محدود بـه منطقه عربستان بود ولی با مرگ حضرت محمد و پس از عبور از جنگهای معروف به
    رده-جنگهایی کـه در آنان مسلمانان مرتدین وانی کـه پس از مرگ حضرت محمد از اسلام
    برگشته بودند را سرکوب د، همان تبهکاران بـه جان باقی جهان افتادند و تا آنجا
    که مـیتوانستند اسلام را با خشونت و شمشیر پیش بردند و البته مـیان این تبهکاران و
    گردنکشان نیز وحدتی وجود نداشت و سر تقسیم قدرت و غنائم بدست آمده از غارت دیگر
    ملل بـه جان یکدیگر افتادند
    .

    آنچه روشن هست این هست که منطقه خاور مـیانـه به منظور چندین سال روی
    صلح و آرامش را بـه خود ندید و تنـها مـیدان رزم و غارت بود. هرچند بعدها هم اینبار
    ترکان بجای اعراب شمشیر اسلام را بر پیکر ملل وارد د و هرج و مرج را بر منطقه
    حاکم د اما بالاخره بعد از جنگ
    «زاب»،
    آخرین خلیفه اموی مروان دوم بواسطه تلاشـهای ابومسلم خراسانی سرنگون مـیشود و پس از
    ماجراهایی کـه تشریح آنـها خارج از حوصله این نوشتار هست خلافت بنی عباس درون سال
    132 هجری تشکیل
    مـیشود. مطالعه تاریخ نشان مـیدهد کـه اعراب تازه مسلمان که تا پایـان دروان بنی امـیه هیچ
    علاقه ای بـه علوم عقلی نداشتند و فقط علوم حدیث و قرآن درون این دوران رواج داشت.
    نظر حاجی خلیفه درون این مورد خواندنی است:
    :

    ((عرب درون صدر اسلام بـه هيچ يك از علوم مگر بزبان خود و معرفت احكام
    اسلام و فن طبّ كه بر اثر حاجت عموم نزد برخی از افراد آن قوم موجود بود بچيز ديگر
    توجّه نداشت و اين عدم توجّه از باب حفظ قواعد اسلام و دور داشتن عقايد مسلمين پيش
    از رسوخ و استواری بنيان ايمان، از خللی بود كه نتيجهء نفوذ علوم اوائل هست تا
    آنجا كه روايت ميكنند مسلمانان آنچه كتاب درون فتوحات بلاد يافتند سوختند و همچنين
    نظر درون تورات و انجيل هم ممنوع بود که تا اتحاد و اجتماع كلمـه درون فهم و عمل كتاب الله
    و سنّت رسول حاصل شود و اين حال که تا آخر عصر تابعين
    (نسل دوم بعد
    از حضرت محمد) دوام داشت و از آن بعد اختلاف آراء و انتشار مذاهب رواج يافت و توجّه
    بتدوين بميان آمد. صحابه و تابعين بر اثر خلوص نيّتی كه ببركت صحبت رسول الله
    داشتند و قرب عهد او و قلّت اختلافات و امكان مراجعه بثقات، از تدوين علم شرايع و
    احكام مستغنی بودند که تا آنجا كه برخي از آنان از كتابت علم كراهت داشتند و در اين
    باب بآنچه از سعيد الخدری روايت شده استناد كرده و گفته اند كه او از پيامبر اذن
    كتابت علم خواست امّا پيغامبر او را اجازت نداد و از ابن عبّاس روايت كرده اند كه
    او كتابت را نـهی كرده و گفته بود كه هركس پيش از شما بكتابت دست زد گمراه شد و
    مردی نزد عبدالله بن عباس رفت و گفت من كتابی نوشته ام و ميخواهم بر تو عرضه كنم و
    چون بدو نشان داد از وی گرفت و بآب شست . وی را گفتند چرا چنين كرد؟ گفت
    زيراهنگامـی كه اطلاعات خود را نوشتند بكتابت اعتماد ميكنند واز حفظ دست ميكشند
    وعملشان از ميان ميرود))
    .[1]

    آنـها با توجه بـه آیـه 59 سوره الانعام کـه مـیگوید: «هیچ تر
    و خشکی نیست جز آنکه درون کتاب مبین آمده است» و دیگر آیـات با این مضمون خواندن
    کتابهای دیگر را بدون فایده مـیدانستند
    . به همـین خاطر
    است کـه در فتوحات خود بـه هر کتابخانـه ای دست مـیافتند بـه آتش مـی کشیدند.هنگامـی كه
    عمروبن العاص مصر را فتح كرد و بر ذخائر علمي اسنكدريه دست يافت بفرمان عمر آنـها
    را سوخت و در ايران نيز فاتحان عرب از نظاير اين اعمال خودداری نكردند و سعدبن ابی
    وقاص بفرمان خليفه خزانـه های كتب ايران ميان برد
    .[2]

    در مدتی کـه حکومت درون دست اعراب اموی بود تقریباً هیچ توجه جدی
    به علم نشد
    .در این دوره بیشتر خلفا متمایل بـه گسترش قلمرو مسلمانان بودند که تا دانش190 اعراب تازه مسلمانان اشتغال بـه علم را
    کار بندگان مـیدانستند و از آن ننگ داشتند
    . این روند ادامـه داشت که تا این کـه عباسیـان با کمک
    ایرانیـان بـه خلافت رسیدند. ابن خلدون مورخ بزرگ دنیـای اسلام کـه یک عرب بود درون مورد تاثیر
    ایرانیـان مـینویسد
    :

    از امور غريب يكی اينست كه حاملان علم درون اسلام غالباً از عجم
    بودند خواه درون علوم شرعي و خواه درون علوم عقلی و اگر درون ميان علما مردی درون نسبت
    عربی بود درون زبان و جای تربيت و پرورش از عجم شمرده ميشد و اين از آن روی بود كه
    در ميان ملّت اسلام درون آغاز امر علم و صنعتی بنا بـه مقتضای سادگی و بداوت آن وجود
    نداشت و احكام شريعت و اوامر و نواهي خداوند را رجال بسينـه ها نقل ميكردند و مأخذ
    آنرا از كتاب و سنّت بنحوی كه از صاحب شرع و اصحاب او گرفته بودند
    ميشناختند.  دراين هنگام تنـها قوم مسلمان عرب كه از امر تعليم و تأليف و
    تدوين اطلاعی نداشت و حاجتی آنان را بدين كار برنمـی انگيخت و درتمام مدت صحابه و
    تابعين وضع بـه همين منوال بود… و ما قبلاً گفته ايم كه فنون نتيجه حضارت(شـهرنشینی) هست و
    عرب دورترين مردم از آنند(اعراب با آن رابطه ندارند) بعد علوم خاص نواحی متمدن گشت و عرب از آن دور ماند و
    متمدنين اين عهد همـه عجم و يا از كسانی بودند كه درون معنی(اصل کار) از آن دسته شمرده ميشدند
    يعني موالی(بندگان) و اهل شـهرهايی كه درون تمدن و صنايع و حِرَف پيرو عجمان بودند زيرا ايشان
    بر اثر رسوخ تمدن درون ميان خود از هنگام دولت پارسيان به منظور اينكار بهتر و صالح تر
    بوده اند
    .[3]

    اما این وضعیت(اهمـیت ناعراب بـه علم و توجه ایرانیـان بـه آموختن) درون دوره عباسی تغییر مـیکند و مـهم ترین دوره
    پیشرفت علمـی درون مناطق مفتوحه اسلامـی درون همـین دوره عباسی انجام مـیگیرد کـه آنرا گاهی
    دوران زرین اسلام نامـیده اند. دوره عباسی متاسفانـه برابر هست با دوره ای کـه شیعیـان
    زیر بیشترین فشارها بودند و ا شیعه گاهی بـه زندان افتادند. از همـین روست که
    شیعیـان حکام عباسی را ظالم مـیدانند و دست آوردهای آنان را کوچک مـی شمارند و مردم
    عامـی شیعه با این دوره از تاریخ اسلام نا آشنا هستند، حال آنکه برخی سنی مذهبان معمولاً
    به این دوره بـه شدت افتخار مـیکنند و هرگاه از مدنیت و دست آورد های مسلمانان سخنی گفته مـیشود این
    دوره را بـه رخ دیگران مـی کشند. افزون بر سنی مذهبان اعراب ناسیونالیست و پان
    عربیست(عرب دوستان افراطی) بـه دوره عباسی بـه شدت علاقه مندند و به آن افتخار مـیکنند
    .

    مـهمترین حرکتی کـه در دوره عباسی شکل مـیگیرد و مبنای تمام
    پیشرفتهای علمـی مـیشود حرکتی هست که از آن با فرنام
    «نـهضت
    ترجمـه» یـاد مـیشود. نـهضت ترجمـه حرکتی با پشتیبانی حکومتی به منظور ترجمـه آثار کتبی
    نویسندگان باستانی یونانی، هندی، ایرانی و غیره بـه زبان عربی بود. رواياتی ضعيف
    شروع ترجمـه كتب علمـی و فلسفی را بـه اواخر خلافت اموی نسبت ميدهد، اما پژوهشگران
    اين روايات را اغلب نادرست ميدانند
    .[4]شروع ترجمـه را به
    ماجرايی درون مورد بيماری منصور خليفه عباسی نسبت ميدهند
    . منصور بـه بيماری معده دچار ميشود و
    پزشكان كه درون دربار او بودند نميتوانند او را درمان كنند بـه همين خاطر جورجيس بن
    بختيشوع كه رياست بيمارستان جندشاپور را بر عهده داشته، را احضار ميكند
    . جورجيس منصور را
    معالجه ميكند و منصور او را نزد خود نگاه ميدارد و جورجيس شروع بـه ترجمـه كتابهايی
    در زمينـه طب ميكند
    .[5] منصور بـه نجوم
    نيز بر طبق عقايد خرافی خود علاقه فراوان داشت بـه همين دليل يكی از مشاهير نجوم
    ايران بـه نام نوبخت و پسرش ابوسهل بـه خدمت خلفای عباسی درآمدند و كتابهای زيادی را
    از پهلوی بـه عربی ترجمـه كردند و منجمان ديگری از ايران، روم و هند بـه دربار راه
    يافتند و كتابهای زيادی را درون زمينـه نجوم ترجمـه كردند
    .[6] اين علم دوستی در
    زمينـه‌های ديگر نيز ادامـه يافت
    .

    نـهضت ترجمـه که تا دوران هارون الرشيد بـه همين روال ادامـه يافت. تا
    اين دوران ديگر خلفا بر اثر هنی با پزشكانی کـه با فلسفه و علوم نیز آشنا بودند،
    به علم علاقه‌مند شدند و ديگر اگر بـه شـهر جديدی دست ميافتند كتابخانـه‌ها را نمـی‌سوزاندند
    بلكه بـه حمل و نقل آنـها بـه عربی دستور مـی‌دادند. چنانكه هارون درون جنگهای خود در
    روم كتابهای كتابخانـه‌ها را بـه بغداد برد و طبيب خود يوحنا بن ماسويه را بـه ترجمـه‌ی
    آنـها مامور كرد
    .[7]اوج نـهضت ترجمـه در
    زمان خلافت مامون عباسی است. بعد از هارون الرشيد پسرش امين كه از مادری هاشمـی
    نژاد و حامـی سياست عربی بود بـه خلافت رسيد
    . ايرانيان امين را كشتند و مامون را كه
    از مادری ايرانی بود بـه قدرت رساندند. خلفای عباسی بـه دليل اينكه بـه خلافت رسيدن
    خود را مديون ايرانيان ميدانستند بـه ايرانيان خيلی پروبال ميدادند و حتی آنـها را
    به وزارت خود منصوب ميكردند., مامون كه هم مادری ايرانی داشت و هم ايرانيان او را
    به قدرت رسانده بودند بيش از پيش بـه ايرانيان توجه مـی‌كرد. سردار بزرگ مامون در
    اين هنگام طاهر ذواليمينين و وزير او فضل بن سهل سرخسی بود كه هر دو از متعصبين به
    سياست ملی ايران بودند. توجه مامون بـه ايرانيان بـه حدی بود كه مردی شام بـه او اعتراض
    كرد و گفت: «به عرب چنان نظر كن كه بـه پارسيان مـی‌نگری
    » .[8] ویل دورانت تاریخ نگار بزرگ جهان درون مورد دوره حکومت مامون مـی نویسد:

    ((مامون از آزادی عقیده  با قدرت حمایت مـی کرد)) ((وی حمایت عجیبی از دانشمندان مـی کرد او کتاب های یونانیـان را جمع آوری کرد و با حق ترجمـه بـه مترجمان از نـهضت ترجمـه حمایت مـی کرد))189

    خویش  دكتر ذبيح الله
    صفا مـی‌نويسد: نفوذ ايرانيان درون دستگاه حكومت اسلامـی چند نتيجه داشت و از آنجمله
    است: 1- رسوخ تمدن و عادات و رسوم و تشكيلات اداری و اجتماعی ايرانيان درون تمدن
    اسلامـی  2- انحصار مقامات عاليه بـه ايرانيان
      3- ايجاد نـهضت بزرگ علمـی و
    اجتماعی كه منجر بـه تشكيل تمدن بزرگ اسلامـی گرديد
    .[9]

    ترجمـه كتابها درون تمدن اسلامـی با طب و نجوم شروع شد. بر اثر
    نفوذ مذهب استدلالی و نياز استدلال گران بـه بحث و استدلال توجه بـه ترجمـه كتابهای فلسفه و
    منطق نيز آغاز شد. اما مطلبی كه بايد بـه آن توجه كرد اين هست كه مترجمان و
    پديدآورندگان واقعی علوم از ستاره‌پرستان حران و يا از مسيحيان آرامـی و ايرانی و
    يا از زرتشتيان و هندوان بودند و غالب آنان هم دين اصلی خود را مدتی درون خاندان
    خويش نگاه ميداشتند و مدتها از قبول اسلام خودداری كردند و اصولا مسلمين که تا مدتی
    چنانكه بايد اقبالی بـه علوم نداشتند و حتی مخالفت با علوم عقلی را مدتها بـه عنوان
    پيروی از دين و مبارزه با الحاد و مذاهب تعطيل بـه شكل يك سنت موروث نگاه داشته و
    غالباً دانشمندان خاصه فلاسفه را بـه كفر و زندقه متهم كرده‌اند
    .[10]

    مولف كتاب «تاريخ علوم عقلی درون تمدن اسلامـی» بخشی از
    كتاب خود را بـه ذكر نام مترجمان اختصاص داده هست و اين نكته را خاطر نشان كرده است
    كه تقدم درون ترجمـه‌ی همـه‌ی اين كتب با دو قوم ايرانی و سريانی هست و از مابقی اقوام
    در اين باب شده باشد چندان نيست كه بـه شمار آيد و با زحمات اين دو قوم سنجيده شود
    .[11]

    افراد و خاندانـهای متعددی درون نـهضت ترجمـه نقش مستقیم داشتند از
    جمله: خاندان بختيشوع از عيسويان نسطوری ايران بودند و پدر خاندان جورجيس رياست
    بيمارستان جنديشاپور را بر عهده داشت. ابن المقفع كه که تا اواخر حيات بر دين زرتشت و
    علی الظاهر بر دين مانی بود و به زبان پهلوی تسلط داشت، درباره‌ی او گفته‌اند كه
    زنديق و معارض قرآن بوده است
    .[12] ثيوفيل الرهاوی
    – ابن ثوما از نصرانيان رها و مطلع درون علم نجوم و رئيس منجمان مـهدی خليفه بوده
    است. خاندان نوبخت كه از زرتشتيان اهواز بوده اند و بعد اسلام اختيار ميكنند
    . ربن الطبری، طبيب
    و منجم و عالم بـه رياضيات و هندسه بوده است. قفطی او را از يهوديان طبرستان و طبری
    او را نصرانی دانسته است. ابوزكريا يوحنا بن ماسويه از اطباء معروف جنديشاپور و
    يهودی
      بوده است. حضرت محمد بن ابراهيم الفزاری از منجمين بزرگ ايرانی معاصر
    منصور خليفه‌ی عباسی بوده است. خاندان حنين: نخستين فرد اين خاندان ابوزيد حنين بن
    اسحاق العبادی الطبيب از عيسويان حيره بوده هست و که تا آخر عمر مسيحی ماند ولی
    پسرانش داود و اسحاق مسلمان شدند. قسطا بن لوقا البعلبكی اصلش از نصارای
    شام و شـهر مشـهور بعلبك بوده است. حبيش بن الحسن الاعسم الدمشقی يكی از مترجمان و
    طبيبان عيسوی بوده است. عيسی بن چهار بخت از عيسويان جنديشاپور بوده است. ابوزكريا
    يحيی بن عدی بن حميد بن زكرياء التكريتی المنطقی، مترجم و منطق دان كه بر مذهب
    نصاری يعقوبی بوده است
    . ابن وحشية الكلدانی كه نبطی بوده است. كنكه هندی كه از پزشكان
    هندی جنديشاپور بوده است. ابن دهن كه از مترجمان هندی بوده است. از ديگر مترجمان
    موسی بن خالد معروف بـه الترجمان، يوسف الناقل و علی بن زياد التميمـی كه هر سه تن
    ايرانی بوده‌اند
    .[13]

    از كارهای جالبی كه درون دوران خلافت عباسی انجام ميشود و كمك
    زيادی بـه رونق علم و فلسفه ميكند، ايجاد بيت الحكمـه است. زمان دقيق تاسيس اين
    مراكز مشخص نيست اما بـه نظر ميرسد درون زمان هارون تاسيس شده باشد و در دوران خلافت
    مامون بـه اوج رسيده باشد. بر اساس منابع تاريخی نخستين كسانی كه درون بيت الحكمة كار
    مـی‌كردند ايرانيان بوده‌اند
    . ديميتری گوتاس مـی گويد: بيت الحكمة
    ميراث بر جای مانده از ساسانی هست كه درون دوره ساسانی كتابخانـه‌ی سلطنتی و يك
    بايگانی مطلوب بوده است
    .[14]

    در مورد خلفایی کـه مشوق پیشرفت علوم بودند مـیتوان گفت کـه برخی
    از آنان یقیناً مسلمان متعصبی نبوده اند، شايد حكم فقها مبنی بر اسلام ظاهری و
    زنديق بودن آنـها درست باشد
    . این خلفا، دانشمندان و مترجمان را که
    غالبا مسلمان نبودند را درون عقاید خود آزاد مـی گذاشتند و به شدت از آنـها حمایت
    مـید
    . مثلا منصور بـه حاجب خود ربیع دستور مـیدهد کـه برای جورجیس پسر بختیشوع
    حاضر کند و وقتی ربیع از این کار امتناع کرد، منصور او را دشنام  داد و گفت
    باید خود متعهد این کار شوی
    .[15] نظیر این رفتار
    را رشید درون بزرگداشت جبرئیل بن بختیشوع داشت چنانکه گویند چون بـه سفر حج رفت در
    مکه جبریل را دعای خیر کرد. وی را گفتند کـه او ذمـی-نامسلمانانی کـه در پناه
    مسلمانان بعنوان شـهروند درجه دو و حقوق کمتر زندگی مـیکنند است. گفت آری و لیکن
    صلاح بدن من و قوام آن بدوست و صلاح مسلمـین بـه من بعد صلاح مسلمانان درون نیکو حالی و
    بقای جبریل است
    .[16] نمونـه هایی از
    این رفتارها درون برابر دانشمندان از خلفای عباسی فراوان است
    .[17] این رفتارها را
    با رفتار مسلمانان بنیـادگرا و دستور العملهای غیر انسانی و تبعیض آمـیز اسلام در
    مورد رفتار با نامسلمانان مقایسه کنید
    .

    سر انجام عباسیـان نیز بعد از حمله مغولها و با همکاری
    شیعیـان اسلامـی سرنگون مـیشود. سرنگون شدن آخرین خلافت بزرگ عربی درون تاریخ
    جهان و پدید آمدن دولتهای محلی درون مناطق مفتوحه، بویژه سر کار آمدن سامانیـان و
    سلجوقیـان درون منطقه ما بر رونق علم و دانش افزود و سنتهای پیش از اسلام را تقویت
    کرد و اندیشمندان جدیدی ظاهر شدند
    . ملتهای منطقه
    از زیر یوغ عرب خلاصی یـافتند و این بار اعراب بودند کـه ترکان شدند و همان
    بلایی کـه اعراب مسلمان سر دیگران آوردند ترکان مسلمان با شدت کمتری بر سر اعراب
    آوردند. بیشتر اندیشمندان و فلاسفه اصلی تاریخ مسلمانان بعد از نابودی عباسیـان
    ظهور د، حکومتهای سامانی مـیزبان ادبا و اندیشمندانی چون رازی، بیرونی، و ابن
    سینا بودند و آنـها را گرامـی مـیداشتند، سلاجقه نیز همزمان با خیـام بودند و وی را
    گرامـی داشتند که تا جایی کـه خیـام نام گاهشمار خورشیدی خود را بـه افتخار «سلطان
    جلال الدین ملک شاه»، «گاهشمار جلالی» نامـید
    .
          علت واقعی پدید آمدن پیشرفت های علمـی درون دوران شکوفایی را باید
    در شروط مطرح شده درون دیدگاه عامل جستجو کرد
    .
    شرط نخست- سرمایـه گذاری به منظور پیشرفت علم       ، توسط خلفای عباسی فراهم شد. درون مورد
    اینکه علت این احساس نیـاز یـا علاقه خلفای عباسی بـه پیشرفت علم چه بوده هست سه
    دیدگاه مختلف وجود دارد
    :

    دیدگاه نخست
    معمولاً دیدگاه ملایـان شیعه هست و آن این هست که ا
    شیعه علامـه دهر بوده اند و مردم به منظور یـافتن پرسشـهای خود بـه آنـها گرایش پیدا
    مـید، حال آنکه خلفای عباسی قدرت خود را درون نابود ایشان مـیدیدند لذا سعی
    مـید مراکز علمـی و علما و فلاسفه و متکلمـین دیگر را تقویت کنند و سرمایـه در
    اختیـار آنـها قرار دهند که تا توجه را از آنـها بـه سوی دیگران منحرف کند. این دیدگاه
    درست بـه نظر نمـیرسد چون شیعیـان درون دانشمند و فهیم بودن ا شیعه اغراق مـیکنند.
    دلایل دیگری کـه برای این قضیـه آورده مـیشود یکی علاقه شخصی این خلفا بـه علم و دانش
    و هنر و غیره هست و دیگری نیـاز آنـها بـه پیشرفت علم. ممکن هست که بتوان هریک از این
    سه علت را درون کنار هم علل فراهم آمدن سرمایـه به منظور پیشرفت علم بدانیم اما بـه نگر من
    مـهمترین علت، سومـین علت است
    .

    دیدگاه دومروشن هست که
    خلفا بیش از هر چیز دیگری علاقه بـه زنده و سلامت ماندن خود و اعضای خانواده خود
    داشته اند و دسترسی بـه پزشک نیـازی هست که همواره همراه بشر بوده است، لذا اگر دلیل
    دیگری هم وجود نمـیداشت خلفا به منظور حفظ سلامت و دوام حیـات خود هم کـه شده بـه پزشکان
    نیـاز داشتند. حتما توجه داشت تقسیم بندی علوم مختلف و فلسفه و دسته بندی های امروزی در
    آن دوره وجود نداشته اند و بطور کلی علم، فلسفه و پزشکی و ریـاضیـات و اختر شناسی و
    حتی پیشگویی را نیز شامل مـیشده هست و یک عالم درون همـه این موضوعات حتما تا حدودی علم
    مـی داشت چون این موضوعات درون آن دوره بـه یکدیگر ارتباط تنگاتنگی داشتند. لذا نیـاز
    خلفا بـه پزشک و در نتیجه تربیت پزشکان و پیشرفت علوم مربوط بـه پزشکی نتیجه اش
    پیشرفت درون تمام این رشته ها و شاخه ها مـیشده هست و محدود بـه پزشکی باقی نمـیمانده
    است. بنابر این دلایل کافی به منظور اینکه خلفا درون پیشرفتهای علمـی سرمایـه گذاری کنند
    وجود داشته و این سرمایـه فراهم بوده است. افزون بر این مـهم از دیگر موارد منافع
    خلفا کـه در گرو گسترش دانش بود سلامت سپاهیـان و تیمار زخمـی شده ها بود کـه این
    موضوع نیز پیشرفت و گسترش دانش بویژه پزشکی را پر اهمـیت تر مـیکرد
    .

    دیدگاه سومافزون بر نفع
    شخصی خلفا، مسلمانان بطور گروهی بـه منطقه ای دست یـافته بودند کـه ساکنان آن بر خلاف
    ساکنین عربستان آن دوره مردمـی بافرهنگ و متمدن بودند و از افکار متنوعی برخوردار
    بودند لذا از مسلمانان دلیل و استدلال مـیخواستند و مسلمانان به منظور اینکه درون مباحثات
    شکست نخورند مجبور بودند بـه رنگ مردم منطقه درون آیند، یعنی این مسلمانان نبودند که
    علم را بـه منطقه آوردند بلکه این منطقه بود کـه علم را بـه مسلمانان آموخت. افرون بر
    این مسلمانان بـه دوره ای رسیده بودند کـه لازم بود مغزها را هم درون کنار شمشیر ها
    بکار بیـاندازند که تا بتوانند فقه و حدیث و تاریخ را سازمانیـافته و دقیقتر کنند لذا
    مجبور بـه روی بـه منطق و فلسفه ای کـه مـیراث یونانیـان بودند
    .

    شرط دوم- امنیت و ثبات، علی رغم اینکه خلفای عباسی دشمنان بسیـاری داشته اند اما نسبت
    به گذشته حاکمـیت آنـها امن تر بود و به دلیل خیـانت های برخی از ایرانیـان همچون
    افشین، یـا همدستی برامکه با خلفای عباسی، بغداد درون این دوره از امنیت و ثبات نسبی
    برخوردار بوده هست و جنگ و هرج و مرجی به منظور مدتها درون بغداد شکل نگرفته بود. در
    بغداد بخاطر قدرت عباسیـان و البته خیـانتهای ایرانیـان امنیت و ثبات حاکم بود
    .

    شرط سوم- پشتیبانی و تکریم از اندیشمندان هم درون زمان عباسی از جانب خلفا
    انجام مـیگرفت، افزون بر علما برخی از خلفای عباسی علاقه مند بـه موسیقی، هنر و ادب
    نیز بودند و مروجین و بانیـان آنـها گاهی مورد تکریم و پشتیبانی دستگاه عباسی قرار
    مـیگرفتند
    .

    شرط چهارم- حضور دانشمندان و سابقه علمـی، نیز عامل دیگری بود کـه از آن یـاد
    کردیم و این همان چیزی هست که درون ایران وجود داشت و در عربستان نمـیتوانست وجود
    داشته باشد! لذا همـین عامل هست که سبب شده هست اسلام درون عربستان دانشمند تولید
    نکند اما بـه ادعای مسلمانان درون ایران سبب تربیت دانشمندان شود! درون این باب بـه سه
    نکته اساسی حتما اشاره کرد
    :

    نکته نخستقدرت گرفتن
    براکمـه: از وقایع مـهم دوره عباسی حضور پر رنگ چند خاندان ایرانی از جمله برامکه،
    طاهريان، آل‏سهل، برمكیـان و بختيشوع، نوبخت و افرادی کـه به خانواده خاصی مرتبط
    نبودند بود، کـه مـهمترین آنان خانواده برمکی بود کـه نماد نفوذ ایرانیـان درون دستگاه
    خلافت بـه شمار مـیرفتند. بیشتر مورخین برامکه را از نسل برمک از حاکمان بلخ و
    گرداننده معبد بودائی نوبهار کـه حکم یک دانشگاه را نیز داشت و مرکزی علمـی بود
    دانسته اند، از این رو این خاندان کـه تجربه حکومت داشت این تجربه را درون اختیـار
    خلفای تازی گذاشت و وزارت چند تن از خلفای عباسی را این خاندان بر عهده گرفتند و
    به خلفا که تا جایی نزدیک بودند کـه گفته مـیشود هارون عباسی یحیـای برمکی را «پدر
    » خطاب مـیکرده
    است. این خاندان بواسطه همکاری با ابومسلم خراسانی و مبارزه مشترک علیـه بنی امـیه
    توانستند بعد از سرنگونی آن سلسله بـه دستگاه عباسی نفوذ یـابند. سر انجام برامکه
    توسط دستگاه خلافت سرنگون و نسلشان منقرض شد، دلیل درگیری بین بنی عباس و برامکه
    را حسادت بنی عباس بـه آنان دانسته اند زیرا حضور پر رنگ این خاندان سبب کم رنگی و
    احساس حقارت خلفا درون مقابل ایرانیـان مـیشده است، بعد از سقوط برامکه بوده است
    که های شعوبیـه درون ایران شکل مـیگیرند و در نـهایت سبب سقوط بنی عباس و بازگشت
    ملل خاور مـیانـه بـه حکومتهای محلی مـیشوند. از برجسته ترین کارهای برامکه کـه در
    دستگاه عباسی فعالیت مـید راه انداختن ترجمـه بود کـه چنانچه گفته خواهد شد
    تداوم برنامـه ای درون زمان ساسانیـان بوده هست و این نـهضت ترجمـه همان چیزیست کـه مسبب
    پیشرفتهای علمـی درون مـیان مسلمانان شد. برامکه همچنین افراد فرهیخته و ادیبی خوانده
    شده اند کـه طبیعتاً رویی خوش بـه این موضوعات نشان مـیداده اند. مـهمترین چهره های
    برامکه خالد، یحیی، فضل و جعفر بوده اند، دانشنامـه اسلامـی درون مورد یحیی برمکی و
    خدمات او درون مدخل برمکیـان این چنین گفته است
    :

    درکنار فعالیت سیـاسی وحکومتی ، یحیی
    حامـی جدی علوم وفنون وادبیـات بود. فهرست نام سرشناسانی کـه با حمایت او بـه کار
    فرهنگی پرداختند، مفصل وتحسین برانگیز هست . ترجمـه و تفسیر مجسطی بطلمـیوس را برخی
    به تشویق او دانسته اند کـه چون تفسیر نخست او را قانع نکرد، ابوحَسّان و سَلْم ،
    صاحب بیت الحکمـه ، را بر این کار گمارد و آنان بخوبی از عهده بر آمدند (ابن ندیم ،
    ص 327). یحیی همچنین مشوق دانشمندان هندی بود. ابن ندیم (ص 409) اشارة صریح دارد
    به اینکه برمکیـان درون روزگار فرمانروایی عرب تنـهاانی بودند کـه در شناخت هند و
    آوردن حکمای هندی اهتمام جدی داشتند کـه شاید بـه سبب خاستگاهشان ، شرق ایران ،
    باشد. یحیی مُنَکه یـا کُنکه هندی را برانگیخت که تا کتاب سُسْرَد را حاوی ده مقاله در
    پزشکی ، بـه عربی ترجمـه کند کـه تا مدتها و تا زمان رازی
    «کُنّاش
    »  =مرجع مختصر و مفید
     
    معتبری درون پزشکی بود (ابن ندیم ، ص 360). این دو، منکه و
    یحیی ، ساعات بسیـاری درون مصاحبت یکدیگر مـی گذراندند (ابن قتیبه ، ج 1، ص 24ـ 25).
    ابن دُهْن ، رئیس بیمارستان برامکه ، از دیگر مترجمان متون طبی از هندی بـه عربی ،
    نیز پروردة یحیی بود (ابن ندیم ، همانجا؛ زیدان ، ص 608). علاقة یحیی بـه هندشناسی
    موجب شد تاانی را بـه هند فرستد و اطلاعات گرد آمده درون اثری با عنوان کتابٌ فیـه
    ملل الهند و ادیـانـها جمع شود (ابن ندیم ، ص 409
    ). یحیی همچنین از مشوقان انتقال تجارب
    پزشکی ایرانیـان بـه جهان اسلام بود. خانوادة بختیشوع از جمله پروردگان او و فرزندان
    وی اند. از ثابت بن سنان حرّانی نقل هست که رقم بخششـهای برمکیـان بـه جبریل بن
    بختیشوع (متوفی 213) بـه هفتاد هزار درهم بالغ مـی شده است
    (تنوخی ، 1391ـ1393، ج 8، ص 245). درون زمان وزارت
    یحیی ، بیت الحکمـه بنیـان گذاشته شد کـه اصحاب آن از نامـیترین متفکران این دوره ،
    چون علی بن هیثم ، علی بن منصور، سکاک و هشام بن حکم بودند کـه شخص اخیر از مصاحبین
    ویژة یحیی بود و مجالس بحث او را درون کلام اداره مـی کرد (ابن ندیم ، ص 223 نجوم نیز
    از دانشـهایی بود کـه یحیی هم بـه تشویق صاحبانِ آن و هم بـه تبحر درون آن شـهرت داشت
    (جهشیـاری ، ص 200). او حامـی ابو حفص عمربن فرخان طبری و ابوبکر حضرت محمدبن عمر،
    پسر او، بود (صفا، ج 1، ص 109ـ110؛ قفطی ، ص 242). ابن ندیم (ص
    419) همچنین نام
    یحیی را درون زمرة فیلسوفانی آورده کـه در کیمـیا سخن گفته اند
    .

    یحیی درون ادبیـات نویسنده ای بلیغ و
    درست رای و از پیشروان انشا و کتابت درون عصر خود بود (یـاقوت حموی ، معجم الادباء ،
    ج 19، ص 5ـ9؛ ثعالبی ، ص 147؛ ابن طقطقی ، ص 235). ابن ندیم او را، بـه استناد سخن
    ابن حاجب نعمان و حضرت محمدبن داود، درون زمرة شاعران
    «مُقِلّ» (کم
    گوی ) آورده هست (ص 190) و آثار این دوره مشحون از کلمات قصار اوست (برای نمونـه
    رجوع کنید بـه ابراهیم بن حضرت محمد بیـهقی ، ج 1، ص 256؛ جهشیـاری ، ص 136؛ ابن
    اثیر، ج 5، ص 116، 132؛ ابن طقطقی ، ص 240
    ).

     

    او حامـی واقدی و نخستین شناسندة فقاهت
    و علم او درون بغداد بود (ابراهیم بن حضرت محمد بیـهقی ، ج 1، ص 321ـ322؛ ابن خلکان ،
    ج 6، ص 224ـ225) و نیز سیبویة نحوی درون سفرش بـه بغداد از حمایت یحیی برخوردار شد و
    با جایزة ده هزار درهمـی وی بـه بصره بازگشت (ابن ندیم ، ص
    57؛ یـاقوت حموی ، معجم الادباء ، ج 16، ص
    119). شاعرانی چون ابو عمرو کلثوم بن عمرو عَتّابی (حصری ، ج 2، ص 62)، عباس بن
    احنف ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «عباس بن احنف »؛ جهشیـاری ، ص 169)، سلم خاسر
    (ثعالبی ، ص 77
    )، ابوالینبغی (جهشیـاری ، ص 156)، ابوثابت
    عبدالعزیزبن عمران زُهْری معروف بـه ابوثابت اعرج (تنوخی ، 1391ـ1393، ج 6، ص 159)
    در حمایت او بودند
    . او مشوق عبدالله بن هلال اهوازی درون برگردانیدن کلیله از فارسی
    به عربی بود
    (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید بـه محجوب ، ص 110ـ112). ظاهراً یحیی ‹ برای
    آسانیِ بـه خاطر سپاری کلیله درون آموزشـهای جعفر، دستور داد کـه ابان بن عبدالحمـید
    لاحقی آن را بـه نظم آورد (جهشیـاری ، ص 165
    ).

    وی همچنین پرورندة دولتمردانی بود که
    ادامـه دهندة سنت برمکیـان درون دستگاه خلافت بودند، از جمله فضل بن سهل بن
    زادانْفَرُخ (جهشیـاری ، ص 182ـ183
    )، درون واقع ، تمام خاندان سهل کـه در آن هنگام زردشتی
    بودند درون حمایت یحیی قرار داشتند (هندوشاه بن سنجر، ص 161ـ162) و به دست او مسلمان
    شدند (عقیلی ، ص 69). یحیی بـه آبادانی نیز توجه داشت ، از جمله : حفر نـهر سیحان ،
    شعبه ای از دجله درون بصره (بلاذری ، ص 119؛ ابن فقیـه ، ص 93)، حفر نـهر اباالجیل و
    بنای بازاری درون بغداد کـه بعدها مأمون بـه اقطاع طاهربن حسین داد
    (طبری ، ج 8، ص
    266؛ جهشیـاری ، ص 134؛ ابن قتیبه ، ج 4، ص 110، پانویس 3، یـاقوت حموی ، معجم
    البلدان ، ج
    3، ص 195)…

    همان منبع درون مورد جعفر برمکی گفته
    است
    :

    جعفر عالم پرور نیز بود. همو در175
    بختیشوع را بـه بغداد فراخواند کـه بعدها در190 طبیب مخصوص هارون شد (اولیری ، ص
    248؛ د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل
    «بختیشوع »).
    جعفر موجب آشنایی هارون و جابربن حیّان بود کـه الادویـه را به منظور او نگاشت و با سقوط
    برمکیـان درون 188 بـه کوفه بازگشت (قنواتی ، ج 2 ب ، ص 774ـ775). و به گفتة برخی ،
    مراد از جعفری کـه در آثار جابر از او سخن مـی رود جعفر برمکی هست (ابن ندیم ، ص
    420) جعفر، همانند دیگر برمکیـان ، از مشوّقان نـهضت ترجمـه و موجب آشنایی خلیفه با
    علوم عقلی بود (اولیری ، ص
    113، 249).ترجمة اصول
    اقلیدس و مجسطی بطلمـیوس را نیز بـه اشارة او دانسته اند (همان ، ص 239 و نیز رجوع
    کنید بـه یحیی
    ).

    سر انجام برامکه هم کـه در تاریخ از آن
    با نام «ایقاع» (به معنی افکندن و برانداختن) یـاد مـیشود چیزی نبود جز
    اینکه نزدیک هزار تن از افراد این خانواده را درون زمان هارون رشید خلیفه مشـهور
    عباسی قتل عام د (طبری ، ج
    8، ص 296؛ مقدسی ، ج 6، ص 105؛ مجمل التواریخ والقصص
    ، ص 345) و اموالشان را بـه غارت بردند بـه قول همان دانشنامـه اسلام «برمکیـان
    پس از سالها حکومت و طی سه نسل احراز مـهمترین مقامات دیوانی و حفظ و اجرای روش و
    منش اداری و نظامـی ایران عهد ساسانی همراه با تجدید اشرافیت عرب ، از مـیان رفتند
    «، روشن هست که حتی دانشنامـه اسلامـی هم
    معترف بـه رفتار «ساسانی» برامکه است، و این گفته کاملاً درست هست زیرا
    در زمان عباسی نیز همچون درون دوره ساسانی حل و فصل و اداره بیشتر امور اجتماعی به
    دست ان و مستوفیـان بود و در هر دو دوره این کار توسط ایرانیـان انجام مـیشد. حال
    پرسش بنیـادین این است، پیشرفت علوم درون عهد ساسانی بـه چه علت بود؟ بـه علت حضور
    اسلام یـا بـه علت حضور برامکه درون دستگاه عباسی؟

    نکته آخر درون مورد برامکه این هست که
    در مورد قتل عام آنان و علت اصلی آن دیدگاه های مختلفی وجود دارد اما آنچه غیر
    قابل انکار هست این هست که آنان بـه جرم یـا بـه بهانـه زندیق بودن و بیخدایی و بطور
    کلی روی خوش نشان بـه مخالفان اسلام سر بـه نیست شدند (الفخری، برگ
    208 و 209). دانشنامـه اسلام درون این مورد مـیگوید:

    از آنجا کـه یحیی و همراهانش درون زندان
    مخصوص زنادقه زندانی شدند (ابن خلکان ، ج 1، ص
    337)، مـی توان احتمال داد کـه نوعی بددینی و
    کفر و زندقه نیز بـه آنان نسبت داده بوده اند. نکاتی چند این گمان را تقویت مـی کند:
    در بیت الحکمـه جناح نیرومندی از متفکران دگراندیش ، شعوبی یـا متعلق بـه نحله های
    فکری گوناگون رفت وآمد مـی د. ابوالربیع حضرت محمدبن لیث ، دشمن یحیی ، در
    گفتگو با هارون الرشید بر افکار الحادی وی انگشت مـی نـهد (طبری ، ج 8، ص 288).
    اصمعی برمکیـان را متهم مـی کند کـه هر گاه درون حضور ایشان سخنان شرک آمـیز گفته مـی
    شود، شادمان مـی شوند و در برابر تلاوت آیـات قرآن از گفته های مزدک سخن مـی گویند
    (جهشیـاری ، ص 161؛ ابن قتیبه ، ج 1، ص 51). همچنین آنان متهم شده اند بـه این که
    مجوسانی درون لباس اسلام اند کـه آیینـهای شرک آمـیز را پنـهانی بـه اسلام وارد مـی کنند
    (بغدادی ، ص 285). گویـا این تهمت درون مـیان مردم پراکنده شده بود، چنانکه یکی از
    مردمان عادی ، فضل را بـه سبب زندقه ، ناسزا مـی گوید (جهشیـاری ، ص 208
    ).

    و این برخورد مسلمانان با برامکه تازه
    مسلمان شده بود کـه سر انجام بـه جرم کفر و زندیق بودن (ابن خلکان ، ج 1، ص 337)
    نتیجه خدمات خود بـه مسلمانان را دیدند و خشونت و توحش خلیفه مسلمان سبب شد کـه این
    راز به منظور همـیشـه درون تاریخ بماند کـه برامکه براستی چه بودند؟ مسلمان یـا بیخدا و
    زندیق؟ اما آنچه روشن هست این هست که این خاندان نتیجه خدمات خود بـه مسلمانان و
    خیـانت خود بـه ایران زمـین را اینگونـه دادند و ای کاش همـه خائنین بـه ایران و خادمـین
    اسلام بـه همـین سرنوشت دچار مـیشدند. سقوط برامکه به منظور عباسیـان نتیجه خوبی نداشت، به
    قول مسعودی » بعد از برمکیـان، کارها مختل شد و مردم، بی تدبیری و سوء سیـاست
    هارون را آشکارا دیدند (التنبیـه و الاشراف، ص 199
    ).

    نکته دوم
    سابقه تدریس و ترجمـه علوم یونانی درون دوران ساسانی:
    معمولاً بیشترین خدمتی کـه مسلمانان بـه علم کرده اند را حفظ و ترجمـه آثار یونانی
    مـیدانند کـه در صورت عدم وجود مسلمانان ممکن بود از بین بروند و همانطور کـه گفته شد
    برامکه پایـه گذار این کار درون زمان عباسیـان بودند، اما معمولاً نقش ایرانیـان در
    سایر دورانـها درون حفظ این علوم نادیده گرفته مـیشود، این درحالی هست که این سنت در
    زمان ساسانی ها نیز وجود داشته است، نـه تنـها آثار یونانی درون دوره ساسانی ترجمـه
    مـیشدند بلکه ساسانی ها مـیزبان فلاسفه و دانشمندان یونانی بودند
    . در اثبات این
    مدعا از دو کتاب غربی نقل قول خواهیم کرد
    :

     

    خسرو درون امور دینی دارای بردباری و
    تحمل و آزاد اندیشی بود، و ما چیزی از آزار و تبعیض های سازمانیـافته مذهبی درون دوره
    حکومت او نمـیشنویم. هرچند برخی از زیر دستی های او گاه تعصبات خشکی از خود در
    مقابل اقلیت های مذهبی نشان مـیدادند ولی درون مقابل جاستینیـان
    (امپراطور روم
    483 که تا 565 مـیلادی) کـه بر منحرفان و کافران دینی بسیـار درشت و خشک بود، درون دوره
    خسرو چنین وضعیتی درون ایران وجود نداشت. درون سال
    529 جاستینیـان آکادمـی آتن را کـه مرکزی برای
    تدریس و تحقیق درون علوم و فلسفه یونان باستان بود (و موسس آن افلاطون بود
    تعطیل کرد.
    در نتیجه برخی از فلاسفه بـه خسرو پناهنده شدند. هرچند خسرو از آنان استقبال کرد و
    بخوبی با آنـها رفتار کرد، ایشان به منظور مـیهن خود دلتنگ شدند. بنابر این خسرو درون یکی
    از قرار دادها کـه بین دو امپراطوری بسته شد به منظور ایشان از جاستینیـان طلب عفو وامان
    کرد و ایشان توانستند بـه آتن بازگردند. پادشاه پارس درون دربار خود پزشکان یونانی و
    متفکران متعددی را نگه مـیداشت و مدرسه ای به منظور نظریـه های یونانی، یـا یک دانشگاه
    ابتدائی به منظور آنـها درون گندیشاپور تاسیس کرد کـه تا دوران اسلامـی باقی ماند. نـه تنـها
    در این دوره آثار یونانی بلکه آثار سانسکریت نیز بـه فارسی مـیانـه برگردان شدند. یکی
    از دانشمندان معروف دربار برزویـه نام داشت کـه بسیـاری از ترجمـه ها از سانسکریت به
    پهلوی منسوب بـه وی است
    . از جمله مجموعه ای از افسانـه ها کـه در دوره اسلامـی بـه کلیـه و
    دمنـه با ترجمـه بـه عربی ابن مقفع شناخته مـیشود و نام آن پنشاتنترا بوده است
    .[18]

    در زمان خسرو یکم (537-79) امپراطوری ساسانی بـه اوج خود رسید.
    در جنگ با امپراطور روم شرقی درون سال 540 آنتویچ
    (Antioch) تسخیر
    شد و ساکنین آن درون شـهری درون جنوب بابل ساکن شدند که
    Veh-Antiyak  نام گرفت. برخی از نو
    افلاطونیـان بـه نظر مـیرسد کـه پس از بسته شدن آکادمـی آتن کار خود را به منظور مدتی کوتاه
    در دانشگاه جدید التاسیس جندی شاپور درون خوزستان ادامـه دادند
    .[19]  گنجینـه
    هایی از علوم و فلسفه یونانی درون دوران هلنی و نو افلاطونی درون ایران زیر نظر شاپور
    یکم و خسرو یکم یـا درون مدارس مسیحیـان ناسبی ساکن ایران درون گندیشاپور، جایی کـه سرانجام
    به مسلمانان رسید و به اروپاه باز گشت ترجمـه شدند… فلسفه یونانی بدون تردید مورد
    تقدیر و تلفیق پارسیـان قرار گرفت که تا جایی کـه دیدگاه های ارسطویی درون مورد ماده، فرم
    و معنی درون بخشـهایی از سنت های زرتشتی دیده مـیشوند هرچند با باقی این آثار تجانسی
    ندارند
    .[20]

    دستاوردهای انوشیروان شامل سازماندهی
    مالیـات بر زمـین، سیستم ازرش گذاری روی غلات و علوفه بود. او همچنین ارتشی قوی با
    حقوق ثابت ایجاد کرد و جلوی سوء استفاده هایی کـه در ایران هنوز هم ادامـه دارد
    همچون حقوق درون نظر گرفتن به منظور انسانـهایی کـه وجود ندارند درون سیستم اداری را گرفت
    . نگرانی دایـه وارانـه او بر کشاورزی، کـه شامل کشت درون زمـینـهایی که
    زیر کشت نرفته بودند مـیشد، و دامپروری، درون دوره حاکمـیت او ثابت بود. او همچنین با
    دانستن اینکه بـه جمعیت بیشتری نیـاز هست اصرار داشت کـه هر زن و مردی حتما ازدواج
    کند و کار کند. گدایی و بیکاری هردو درون زمان سلطنت این پادشاه جرمـهایی قابل مجازات
    بودند. او اهمـیت ارتباطات را از غفلتهای پادشاهان دیگری کـه سرنگون و نابود شده
    بودند دریـافته بود. او امنیت راه ها را فراهم کرده بود و مسافران را تشویق مـیکرد
    که بـه ایران سفر کنند، مـهمان نوازی و سخاوت فراوان درون مـیزبانی از مـیهمانانش از خود
    نشان مـیداد. درون مـیان مـیهمانان وی هفت تن از فلاسفه نوافلاطونی یونانی کـه جاستینیـان
    آنـها را تبعید کرده بود وجود داشتند و ادوارد براون معتقد هست اهمـیت حضور آنان در
    دربار را مـیتوان درون ترویج تصور درون آینده ایران دریـافت
    .

    هواداری و وابستگی این حاکم چند بعدی
    به دانش نیز بسیـار شدید بود. انوشیروان آثار ارسطو و افلاطون را بـه زبان فارسی که
    به دستور خود او ترجمـه شده بودند مطالعه کرد. او دانشگاهی را درون گندیشاپور بوجود
    آورد، کـه در آن پزشکی بطور اخص تدریس و تحصیل مـیشد، درون حالی کـه از فلسفه و باقی
    رشته های ادبی نیز غفلت نمـیشد. فرامـین اردشیر درون دوره او منتشر و قانون اعظم کشور
    شدند
    . خدای نمک یـا «کتاب شاهان» نوشته شد کـه تمام تاریخ و
    اسطوره های دانسته شده ایران که تا آن زمان را درون خود داشت و این کتاب بعدها منبع
    شاهنامـه فردوسی شد. حتی از هند کـه در دور دست قرار داشت نیز کتابهای پیلپای،
    جانشین آیسوپ ادیب هندی و بازی شطرنج نیز بـه ایران آورده شد. همچنین دو تن از مغان
    برای نخستین بار تخم کرم ابریشم را از ختن آوردند
    .

    آنچه از این تحلیل های تاریخی مشخص
    است این هست که نـهضت ترجمـه پیش از عباسیـان درون دوران ساسانی وجود داشته هست و کار
    جدیدی نبوده هست که درون زمان بنی عباس شروع شده باشد. نکته جالبی کـه در این مـیان
    وجود دارد این هست که دوره طلایی زرتشتی یعنی دوران ساسانی و دوره طلایی اسلام
    یعنی دوره بنی عباس هردو همزمان شده اند با نـهضت های ترجمـه آثار یونانی و فهم آنـها
    .

    نکته سومانتقال مدارس
    قبطی بـه حران: دانسته هست که اسکندر بعد از فتح مصر دریـافت کـه مصریـان روی خوش بـه او
    و باقی ماندگانش نشان نخواهند داد از این رو شـهر جدیدی را تاسیس کرد کـه اسکندریـه
    نامـیده شد. همچنین روشن هست که بعد از افول یونان شـهر اسکندریـه جای آتن را گرفت و
    به مرکزی به منظور علم و اندیشـه تبدیل شد، کتابخانـه اسکندریـه یکی از مـهمترین و شاید
    مـهمترین مراکز علمـی جهان با آثار بسیـار مـهم و ارزشمند درون همـین منطقه شکل گرفت که
    بعدها وقتی بـه دست مسلمانان افتاد بـه دستور عمر بن خطاب خلیفه دوم مسلمانان و با
    این استدلال شخص خلیفه کـه «(این کتابها) یـا با قرآن درون تناقضند کـه در اینصورت
    کفر آمـیزند، یـا با قرآن سازگارند کـه در اینصورت اضافی هستند» بعنوان سوخت
    برای گرم سربازان استفاده شدند و نتیجه قرنـها تلاش و تکاپوی دانشمندان و
    فلاسفه بـه همـین سادگی بـه دست مسلمانان از بین رفت
    .[21] همـین انتقال
    مرکزیت درون مـیان قبطیـان (ساکنین مصر) سبب رواج علوم و اندیشـه های یونانی شد و ایشان
    مدارس متعددی به منظور تدریس این موضوعات بـه راه انداخته بودند. یکی از منابع درون این
    پیرامون گفته است
    :

    در نگاه نخست بـه نظر مـیرسد تمامـی آثار
    یونانی درون ارتباط با علم و فلسفه بـه عربی ترجمـه شدند، ولی اینگونـه نبوده است.
    مطالعات اخیر نشان مـیدهند تنـها آن بخش از آثار یونانی ترجمـه شده بود کـه در دوران
    هلنیستی هنوز بر آن تفکرات ارج نـهاده مـیشد، این مجموعه ترجمـه شده شامل تمام آثار
    ارسطو بـه غیر از «سیـاست» اوست، حتی اشعار نیز بـه عربی ترجمـه شده بودند،
    و جای تحیر هست که چگونـه این اثر به منظور مردمـی کـه آشنایی با دراما نداشتند قابل هضم
    بود
    . اندیشمندان پیشا سقراطی نفی شدند و به برخی از نویسندگان متاخر
    بیش از مقداری کـه در اروپا بعدها بـه آنـها توجه شده بود. آثار جالینوس (پزشک یونانی
    131-201 بعد از مـیلاد
    ) مسلماً بـه عربی ترجمـه شدند و آثار اصیل یونانی او اکنون باقی
    نمانده اند. بنابر این ترجمـه آثار یونانی نوری نـه تنـها بر ریشـه های فلسفه درون عربی
    بلکه همچنین بر تاریخ آینده علوم و فلسفه یونانی درون دوران هلنیستیکی تاباند
    .

    یکی از محققین نقش گندیشاپور و سنت
    اسکندریـه را اینگونـه درون پیشرفت های علمـی مسلمانان بیـان کرده است
    :

    موفقیت تمام این نـهضت ترجمـه تنـها به
    این دلیل ممکن شد کـه تماسهایی با سنتی زنده وجود داشت. مـهمترین آنـها مدرسه
    گندیشاپور بود. از سال 765 که تا 870، خانواده بختيشوع از نسطوریـان پارسی، این مرکز
    پزشکی را به منظور دربار بـه خلیفه معرفی مـید، و همزمان مسئول آموزش درون بیمارستان
    بغداد بودند. افزون بر برنامـه درسی بسیـار دقیق، حتما در این مرکز فلسفه نیز آموزش
    داده مـیشد. بعد از این سنت، دومـین سنت مربوط بـه سنت فلسفی اسکندریـه بود
    .[22] این واقعیت که
    پیش از فتوحات عربی، زبان سریـانی داشت جایگزین یونانی مـیشد اینطور مـی نمایـاند که
    زبان یونانی از وضعیت سالمـی برخوردار نبود- شاید بخاطر قوی شدن ناسیونالیسم در
    مـیان قبطی ها، یـا شاید هم بخاطر دیدگاه غیر متافیزیکی آنان بود. هرچه دلیل این
    تغییر باشد، و ممکن هست در ارتباط با زندگی ضعیف فکری مسلمانان درون مصر هم بوده
    باشد، درون حدود سال 748، دانشگاه
    (از اسکندریـه) بـه شـهر انطاکیـه (در ترکیـه) منتقل شد و در آنجا
    برای بیش از یک قرن باقی ماند، ولی درون حدود سال 850 بـه سمت شرق درون حران (در ترکیـه)
    در راه موصل مـهاجرت کرد و پس از حدود نیم قرن بـه شـهر بغداد پیوست. این مـهاجرت اغلب
    شامل مـهاجرت معلمان و تا حدودی مـهاجرت کتابها مـیشد. بـه نظر مـیرسد این دسته از
    مـهاجران سهم کاملی درون زندگی فکری پایتخت داشتند یـا دستکم این مـهاجران نسبت به
    فلسفه سمپاتی داشتند
    .[23]

    روشن هست که این عوامل را هرگز نمـیتوان درون بررسی پیشرفت علمـی
    مسلمانان نادیده گرفت و هجوم اعراب بیـابانی مسلمان بـه منطقه را تنـها علت و یـا علت
    اصلی دانستن این پیشرفتها، بـه شدت سطحی نگرانـه و غیر منصفانـه است
    .

    ۲.۳ دوره انحطاط و پسرفت علمـی درون مـیان
    مسلمانان

    در مورد ارزش پیشرفتهای علمـی و فلسفی کـه در دوره شکوفایی به
    نام مسلمانان ثبت شده هست اخیراً دیدگاه های جدیدی مطرح شده هست که مـیگویند این
    پیشرفتها اساساً ناچیز بوده اند و اهمـیت زیـادی نداشته اند و در مقایسه دوره طلایی
    یونان باستان و دوره بعد از رنسانس اروپا بسیـار کوچک هستند. به منظور نمونـه بـه نوشتاری
    با عنوان
    «عصر نـه‌چندان طلایی فلسفه‌یِ اسلامـی» نگاه کنید. اما بـه هر روی دوره ای کـه در بخش پیش راجع بـه آن
    سخن گفتیم طول عمری داشت و به پایـان رسید.  دوره انحطاط علم با از بین رفتن
    همان شرایط دیدگاه بدیل  شروع مـیشود. به منظور نمونـه بعد از حمله سلجوقیـان و
    غزنویـان قدرت و اقتدار عباسیـان تضعیف مـیشود و در نتیجه امنیت و ثبات به منظور مدتی از
    مـیان مـیرود. همـین دوره با طرح بیش از پیش آراء اهل سنت و حدیث و در نتیجه رواج
    تعصبات دینی همزمان است. تسلط سلجوقیـان و غزنویـان بیشترین تاثیر را درون مورد انحطاط
    علم درون ایران دارد
    .

    اما علت اصلی انحطاط علم احتمالاً مخالفت اهل دین با علم و
    تکفیر دانشمندان و فلاسفه است. درون یک کلام مـیتوان گفت دیدگاه غزالی درون مـیان
    مسلمانان پیروز شد و حتی تلاش فلاسفه ای مانند ابن رشد درون ستیز با آن موثر واقع
    نشد و در مـیان مسلمانان دین خویی بر خردگرایی پیروز شد، حال آنکه درون اروپا اتفاق
    دقیقاً برعکسی درون شرف رخ بود. اهل دین کـه همـیشـه افکار عمومـی را درون دست خود
    دارند، شروع بـه تحریک مردم بر ضد دانشمندان و فلاسفه د
    . با مطالعه
    تاریخ و اشعار بـه جای مانده از آن دوران مـی توان فضای ضد علم آن زمان را تصور کرد.
    شاعرانی مانند سنایی، خاقانی، فرغانی و جامـی اشعار زیـادی درون تکفیر فلاسفه و
    دانشمندان دارند
    .[24] در این دوران هر
    که بـه علوم توجه داشت را زندیق و ملحد مـیدانستند
    . چنان فضایی بود کـه برخی از دانشمندان
    از اینکه عمری درون پی علم و فلسفه بودند اظهار پشیمانی و توبه مـید. مثلا در
    مورد حسن بن حضرت محمد بن نجاء الاربلی کـه فیلسوفی شیعی و مردی مشـهور درون علوم عقلی
    بود، آورده اند کـه آخرین سخن او درون بستر احتضار این بود که: «صدق الله العظیم
    و کذب ابن سینا» و روایتی نظیر این را هم درون باب ابوالمعالی جوینی استاد
    غزالی نسبت بـه اشتغال وی بـه علم کلام گفته اند
    .[25] مردم نیز تحت
    تاثیر کلام رهبران مذهبی خود، نقش زیـادی درون این ماجرا داشتند، چنانکه آورده اند:
    مردم اندلس هر کـه به فلسفه و نجوم اشتغال داشت را زندیق مـی خواندند و اگر از وی
    شبهه و لغزشی دیده شود قبل از اینکه بـه درگاه سلطان برسد او را سنگسار مـی د یـا
    مـی سوزاندند
    .[26]

    با همراهی خلفا با این حرکت دیگر کار تمام شد.اولین خلیفه ای
    که گرایش زیـادی بـه اهل سنت و حدیث داشت، المتوکل علی الله بود. درون دوران او بود که
    سختگیری نسبت بـه اهل ذمـه کـه غالب آنان خاصه مسیحیـان دوستداران و حاملان علوم اوائل
    بودند شروع شد. المتوکل فرمانـهای سخت نسبت بـه آنان مانند دوختن غیـار و داشتن عمامـه
    های عسلی رنگ و نظایر ان داد
    .[27] بعد از المتوکل
    هم این ضد علم با فراز و فرودهای خود توسط خلفای دیگر ادامـه یـافت. ابن الاثیر
    در خوادث سال
    279 مـی نویسد کـه در این سال وراقان (صحافان- کتابفروشان) از فروش
    کتب کلام و جدل و فلسفه ممنوع شدند
    .[28] سوزانیدن
    کتابهای فلسفه و آزار صاحبان آنـها هم درون قرن پنجم و ششم امری معتاد بود و ما در
    متون تاریخی بـه نمونـه هایی فجیع از این کار بر مـیخوریم
    .

    به فرمان منصور بن ابی عامر غیر از کتب طب، حساب و لغت و فقه،
    بقیـه کتابها درون محضر خواص علما سوخت و مدفون گشت
    .[29] خلیفه یعقوب
    موحدی همـه آثار علمـی ابن رشد غیر از کتابهای طبی، ریـاضی و فقه و هیئت را سوزاند و
    او را تبعید کرد. این خلیفه با م فقیـهان فرمانی صادر و آشکارا فلاسفه را رد
    کرد و مردم را از خواندن کتابهای فلسفی بر حذر داشت و دست زدن بـه این رشته را بر
    همگان حرام کرد
    .[30] اتحاد خلفا و
    فقها و تحریک مردم بـه طور کلی آزادی و امنیت را از بین مـیبرد. جدیت این همکاری
    حکام درون همراهیشان با فقها که تا حدی بود کـه حاضر بودند اطرافیـان خود را نیز بـه همـین
    منظور بـه قتل برسانند.  پسر وزير مـهدی
    (خليفه عباسی) بـه فرمان خود مـهدی کشته
    شد:» چون زندقه و كفر پسر وزير درون ذهن مـهدى استوار شد وى را نزد خود خواست، و
    قدرى از قرآن كريم از وى پرسش كرد، ولى پسر وزير نتوانست جواب بگويد،[…] مـهدى
    نيز بـه يكى از حاضرين فرمان داد پسر وزير را بكشد، آنگاه گردنش زده شد
    «.[31]

    در مورد سرمایـه ابتدا حتما دانست کـه سرمایـه لازم به منظور اداره
    مدارس چگونـه تامـین مـی شده است
    .

    مـیبینیم کـه بواسطه همراه شدن خلفا با فقها سرمایـه پشتیبان علم
    نیز درون اینجا از بین مـیرود و دیگر تامـین نمـیشود. مولف کتاب » تاریخ دانشگاه
    های بزرگ اسلامـی
    » منابع مالی مخصوص تعلیم را بـه پنج
    گروه تقسیم مـیکند: 1-هدایـای خلفا و حکمرانان   2-دستمزدهای خصوصی کـه با
    توافق مـیان استادان و دانشجویـان تامـین مـی گردد.    3-موقوفات
       4-بخششـها
    و کمکها و صدقات  5-زکات شرعی. تمام موارد بـه استثنای مورد دوم درون اختیـار
    حاکم و مردم هست کـه مسلما این سرمایـه را صرف کفر نمـید! دکتر صفا پیرامون این
    موضوع درون ذیل حوادث قرن پنجم که تا آغاز قرن هفتم مـینویسد: درون این هنگام تعداد مدارس
    زیـاد بود، این مدارس توسط مردم دیندار برایب ثواب اخروی و خدمت بـه دین و نشر
    علوم دینی تاسیس مـی شد. طلاب علوم کـه مـیدیدند علوم عقلی مورد بی مـهری عامـه و امرا
    و روساء قوم است، و در مقابل تحصیل درون مدارس دینی موجب رفاه حال و داشتن راتبه و
    وظیفه معین خواهد بود، بدانـها روی مـینـهادند. درون اين مدارس  مطالعهء  كتب
      علمي 
    و
      خاصه  فلسفه  جداً ممنوع بود و كسي ياراي آن نداشت كه درون آنـها
    بتعليم و تعلم علوم  اوايل  اشتغال  ورزد  و  حرفي 
    از  فلسفه
      و  هندسه 
    و نجوم بميان آورد.[32] در گوشـه و کنار
    نیز اتفاقات مشابهی مـی افتاد و مذهبیون هرجا کـه توانستند ریشـه بـه تیشـه پیشرفتهای
    علمـی زدند از جمله رصد خانـه و دانشگاه معروف سمرقند كه بدست پادشاه علم دوست، الغ
    بيگ درون قرن پانزدهم تاسيس شده بود و به گفته «تاريخ علم كمبريج»
    بزرگترين رصد خانـه جهان درون عصر خودش بود، بعد از مرگ الغ بيگ بـه سرعت رو بـه افول
    گذاشت و سرانجام درون قرن شانزدهم بدست متعصبان مذهبی با خاك يكسان شد
    .[33]

    افزون بر تمام اینـها سهم «نـهضت ترجمـه» درون پیشرفت
    مسلمانان سهمـی بسیـار بزرگ هست تا جایی کـه شاید بتوان مـهمترین کاری کـه مسلمانان
    برای علم د همـین نـهضت ترجمـه بوده هست و این تمثیل قرآن که
    «سوره جمعه آیـه 5: …مثل آن خراست کـه کتابهايی را حمل مي کند…» و در
    بیت «نـه معلم بود نـه دانشمند، چهارپایی بر او کتابی چند» بـه زیبایی آمده
    است، اتفاقاً درون مورد خود مسلمانان بویژه مسلمانانی کـه از زادگاه اسلام آمده بودند
    صدق مـیکند، چون نقش چهارپایی را بازی کرده اند کـه علوم یونانی و ایرانی و هندی و
    غیره را مدتی حمل د و طبیعتاً آنچه مـیشد ترجمـه کرد محدود بود و روزی تمام مـیشد
    و درون نتیجه دیگر چیزی به منظور حمل وجود نداشت. همـین اتفاق نیز افتاد و تنـها دوره
    ای از تاریخ علم کـه در آن مسلمانان اهمـیتی پیدا مـیکنند اینگونـه بـه پایـان رسید
    . البته منظور این نیست کـه این حمل حقیر شمرده شود، بلکه
    خود این حمل دارای اهمـیت هست و حتما به مسلمانان بخاطر این پیشرفت از آن
    بربریت بـه این حد کـه توانستند علومـی را حمل کنند تبریک گفت
    . و مسلمانان و بخصوص اعراب مسلمان اگر
    درک داشته باشند، حتما ایرانیـان و نامسلمانان را شاکر باشند کـه استاد و آموزگار
    آنـها درون این پیشرفت از آن بربریت بـه این حمالی بودند
    .

    جالب اینجاست کـه همانطور کـه در بخش پیشین گفته شد کار اصلی
    همـین نـهضت ترجمـه کـه مدیریت آن بود نیز چنانچه درون بالا گفته شد توسط ایرانیـان قبل
    از حمله تازیـان درون دوره ساسانی آغاز شده بود و در دوران عباسی توسط خاندانی کـه به
    دست مسلمانان قتل عام شد (برامکه
    ) ادامـه یـافت،
    و جالبتر اینکه بـه گفته یکی از محققین «اکثر مترجمـین آثار یونانی بـه عربی از
    مسیحیـان نسطوری ایرانی بودند
    «[34] محقق دیگری در
    معرفی ابن مقفع از زنادقه معروف کـه در همـین نوشتار معرفی خواهد شد نوشته است
    «ابن مقفع یکی از شخصیت های اصلی درون مـیان گروهی از زرتشتیـان یـا مانویـان یـا
    دیگر ثنویـان، آزاد اندیشان و هواداران باورهای دیگر بود کـه بطور کلی
    «زندیق» نامـیده مـیشدند
    .
    روحیـه آزادی خواهی کـه بر این گروه مسلط بود، بـه نـهضت
    ترجمـه یـاری کرد و انگیزه پشت نـهضت ترجمـه بـه احتمال زیـاد حفظ کتابهای مـهم پارسیـان
    در دوره پیش از اسلام بود
    «.[35] لذا جای تاکید و
    دقت اینجا هست که همـین نقش کوچک را هم درون واقع دیگران کـه حتی مسلمان هم نبودند
    انجام دادند ولی نتیجه کار بـه اسم مسلمانـها نوشته شد و مسلمانـها بدون اینکه نامـی
    از ایرانیـان ببرند تمام اعتبار این نـهضت ترجمـه را نیز بـه خود اختصاص داده اند
    .

     

    ۳ آیـا اسلام علت پدید آمدن این پیشرفت
    ها بوده است؟

    در این بخش استدلالهای رایج درون مـیان مسلمانان به منظور اثبات اینکه
    علت پیشرفتهای علمـی اسلام بوده هست آورده مـیشود و به ترتیب بـه هر کدام پاسخ داده
    مـیشود
    . در بخش نخست ادعای مبتنی بر تقدم هجوم
    اسلام بر پیشرفت علم رد مـیشود. درون بخش بعدی این ادعا کـه اسلام توصیـه بـه علم آموزی
    مـیکرده هست و مواردی از جمله امکان آزاد شدن اسرا درون صورت سواد آموزی بـه مسلمانان
    و احادیثی همچون زگهواره که تا گور دانش بجوی و غیره رد مـیشوند و در قسمت پایـانی این
    ادعا کـه مردم عادی درون زمان ساسانیـان با استناد بـه شاهنامـه حق تحصیل نداشته اند رد
    مـیشود
    .

    ۳.۱ چون پیشرفت علمـی بعد از حمله اسلام به
    ایران بوده است

    یکی از دلایلی کـه گاهی به منظور اثبات علت بودن اسلام به منظور پیشرفت
    علمـی اقامـه مـیشود این هست که پیش از حمله اسلام دانشمندان برجسته و پیشرفتهای علمـی
    مـهمـی وجود ندارد و تنـها بعد از حمله اسلام هست که اینـها بدست آمده اند. لذا مـیتوان
    نتیجه گرفت کـه اسلام علت این پیشرفت هاست. این استدلال نما آلوده بـه یک مغلطه
    منطقیست
    .

    تقدم علت و تاخر معلول به منظور اینکه این دو درون رابطه علیت قرار
    گیرند شرط لازم هست اما شرط کافی نیست. بعبارت دیگر نمـیتوان تنـها از اینکه اتفاقی
    موخر بر اتفاق مقدمـی هست نتیجه گرفت کـه دومـی معلول و نخستین علت است. پیرامون
    اینکه شروط کافی به منظور برقراری علیت چیست درون نوشتاری با فرنام
    «علیت و امکان ناپذیری منطقی یک علت الهی» پاسخهایی آمده هست اما آنچه روشن و قابل اثبات هست این هست که
    این شرط، کافی نیست و شرط کافی فرض این تاخر را «مغلطه تعاقب
    » یـا «Fallacy of ad hoc» مـینامند. به منظور مطالعه بیشتر روی این مغلطه از نوشتاری با فرنام
    «
    مغلطه تعاقب» دیدن
    کنید
    .

    این قضیـه را مـیتوان با مثالهای نقض ساده و متعددی اثبات کرد،
    برای نمونـه دو اتفاق فرود انسان روی ماه و حملات تروریستی بـه برجهای دو
    قولو درون یـازده سپتامبر را درون نظر بگیرید. روشن هست که اتفاق نخست سالها پیش از
    اتفاق دوم افتاده هست و که تا زمانی کـه امریکایی ها پایشان را روی ماه گذاشتند حملات
    یـازده سپتامبر صورت نگرفته بود لذا شرط تقدم و تاخر زمانی کـه قرینگی زمانی نیز
    خوانده مـیشوند بین این دو اتفاق وجود دارد، حال آیـا مـیتوان گفت «علت حملات
    تروریستی اسلامگرایـان بـه برجهای دو قلو، پا روی ماه گذاشتن توسط امریکا بود»
    ؟ روشن هست که نمـیتوان چنین چیزی را نتیجه گرفت، لذا هر تقدم و تاخری علیت را
    نتیجه نمـیدهد. ممکن  هست مـیان اتفاق موخر و مقدم اتفاقات دیگری افتاده باشند
    که آن اتفاقها علت اتفاق موخر باشند و اتفاق مقدم کاملاً بی ارتباط با اتفاق موخر
    باشند یـا دستکم اتفاق مقدم علت تامـه (علت یـا عللی کـه به تنـهایی بـه تحقق معلول وجوب
    مـیبخشند) نباشد
    .

    روشن هست که از تقدم حمله اعراب بـه ایران و تحمـیل اسلام بر
    ایرانیـان بر پیشرفت علمـی نمـیتوان نتیجه گرفت کـه اسلام علت این پیشرفت بوده است
    . بـه عبارت دیگر ایرانیـان قبل از حمله اعراب هم تمدنی شکوفا داشتند و آموختمن بینشان رایج بود.

    ۳.۲ چون اسلام توصیـه بـه آموختن علم مـیکند

    برخی مسلمانان را گمان بر آن هست که اسلام توصیـه بر دانش
    اندوزی مـیکند. آنـها مـیگویند قرآن و حدیث بر این موضوع تاکید کرده اند و این توصیـه
    بوده هست که سبب پیشرفت علوم شده است. درون نقد این دیدگاه حتما به چند نکته توجه
    داشت
    .

    یکمتوصیـه بـه علم اندوزی به منظور پیشرفت علمـی
    کافی بـه نظر نمـیرسد. بـه نظر نمـیرسد فرد سالمـی روی کره زمـین وجود داشته باشد که
    آموختن علم را امری ناپسند وزشت بشمارد. بعد توصیـه یک فرد بـه علم آموزی
    اگرچه امری مثبت هست ولی چندان مـهم نیست، زیرا همـه آدمـها مـیدانند کـه علم اندوزی خوب
    است جهل بد است. از این روشنتر آن هست که توصیـه بـه علم یقیناً نمـیتواند علت کاملی
    برای پیشرفت علم باشد، چه اگر این بود هر جایی مـیشد با تبلیغ علم آموختن مردم را
    عالم کرد. مگر درون ایران کنونیی مردم را بـه علم آموزی تشویق نمـی کند؟ پشت دفاتری کـه دانش آموزان درون ایران مـی خد به منظور سالها نوشته شده بود «تعلیم و تعلم عبادت
    است-امام خمـینی»، بعبارت دیگر «علم آموزی» از توصیـه هم گذشته بود و
    به یک عبادت تبدیل شده بود، آیـا این توصیـه سبب دانشمند شدن و دانشمند پرور شدن
    مردم ایران شد؟ روشن هست که توصیـه بـه علم بـه خودی خود هیچگاه نمـیتواند به منظور پیشرفت
    علم کافی باشد بلکه به منظور پیشرفت علم بـه عوامل دیگری نیـاز است. لازم بـه یـاد آوری
    است حضرت محمد حتی زمانی کـه فرصت علم آموزی داشت نـه مدرسه ای باز کرد نـه خود به
    تحصیل علم پرداخت، بلکه بـه شدت مشغول زنانش و امور دیگر شد
    .

    دومهیچگاه از هیچیک از دانشمندان نقل
    نکرده اند کـه به دلیل توصیـه اسلام بـه علم آموزی عالم شده است. روشن است
    که اگر چنین عامل مشترکی مـیان این اندیشمندان وجود مـیداشت احتمالاً آنرا تشخیص
    مـیدادند، حال آنکه چنین نبود و بسیـاری از دانشمندان و اساتید فلاسفه و دانشمندان
    اساساً یـا مسلمان نبوده اند یـا مسلمانان بنیـادگرا و خیلی مذهبی نبودند
    .

    سومگفته مـی شود کـه حضرت محمد بـه اسرای جنگی
    این امکان را مـیداده هست که با آموختن سواد بـه چند تن آزاد شوند. روشن هست که این
    گفته نیـاز بـه استناد دارد و یقیناً اگر استنادی هم صورت بگیرد مربوط بـه یک یـا چند
    جنگ مشخص خواهد بود چون درون برخی موارد حضرت محمد اسرای جنگی را کشت بدون اینکه به
    آنـها چنین فرصتی داده شود، مثلاً قتل نضر بن حارث درون جنگ بدر از این دست قتل ها
    بود. اما فرض کنیم حضرت محمد چنین فرصتی بـه اسرای جنگی مـیداده است، آیـا این را
    مـیتوان بـه این معنا دانست کـه اسلام مشوق علم آموزی بوده است؟ مسلماً اینطور نیست
    چون آموختن سواد با عالم شدن بسیـار متفاوت است، چون هرسواد دارد عالم نیست
    . این هست که توصیـه
    به سواد آموزی نیز به منظور پیشرفت علم کافی نیست. افزون بر این، تمام رهبران سیـاسی چه
    ظالمان و دیکتاتورها چه افراد صالح همواره مایل بـه جذب افراد باسواد و تربیت یـاران
    خود بوده و هستند بـه این دلیل ساده کـه مـیتوانند از علم آنان بـه نفع خود استفاده
    کنند. به منظور نمونـه هیتلر دانشمندان و متفکران برجسته ای را به منظور رسیدن بـه اهش
    استخدام مـیکرد
    . برای نمونـه روستایی درون برزیل وجود دارد کـه توجه افراد را بخاطر
    وجود دو قلوهای متعدد بـه خود جلب کرده بود، بعد از تحقیقات بـه عمل آمده معلوم شد
    شخصی بـه نام ژوزف منگل از دانشمندان نازی کـه مسئول تحقیق درون مورد دو قولو ها برای
    ازدیـاد جمعیت آریـایی های بور و چشم آبی بوده است، بعد از جنگ جهانی دوم بعنوان
    دامدار درون روستاهای دور افتاده برزیل کار مـیکرده هست و بـه زنان باردار شربتی
    مـیداده است
    .[36]

    چهارمبرخی احادیث کـه ظاهراً مشوق علم آموزی
    هستند اساساً جعلی هستند و هرگز بر زبان حضرت محمد نیـامده اند، به منظور نمونـه این بیت
    از شاهنامـه «چنین گفت پیغمبر راستگوی—زگهواره که تا گور دانش بجوی» را به
    حضرت محمد نسبت مـیدهند حال آنکه درون هیچیک از کتب معتبر و مـهم حدیث چنین حدیثی از حضرت
    محمد نیـامده هست و این حدیث از احادیثی هست که همچون «نظافت از ایمان
    است»، بیـهوده بر سر زبان مردم افتاده است. آیت الله منتظری کـه مقامش درون تحدث
    شبیـه مقام انیشتن درون فیزیک هست در کتابش نوشته هست «البته اين جمله بـه عنوان
    حديث شايع هست هرچند من نيافتم
    «.[37]  احادیث
    دیگری همچون «علم بجویید حتی اگر درون چین است» نیز از احادیث محکم نیست و
    تنـها درون کتابهای دسته چندم و حاشیـه ای حدیث یـافت مـیشود. حال آنکه این احادیث علی
    رغم جعلی و ضعیف بودنشان بیش از بسیـاری از احادیث محکم توسط مسلمانان تبلیغ مـیشوند
    .

    پنجممعنی علم درون عربی گسترده تر از آن است
    که امروز درون فارسی دانش خوانده مـیشود و یـا درون انگلیسی
    Science خوانده مـیشود. علم هر دانسته ای
    را شامل مـیشود. این هست که توصیـه اسلام بـه علم را نمـیتوان لزوماً توصیـه اسلام به
    آموختن ریـاضیـات، جبر، هندسه، فیزیک، شیمـی، طب، روانشانسی، جامعه شناسی و فلسفه
    دانست، بلکه حتما از منابع اسلامـی پاسخ این پرسش را یـافت کـه منظور از علم چه بوده
    است. اگر اسلام آنقدر توصیـه بـه «علم» بـه معنای دانش امروزی کرده
    است  چرا حوزههای «علمـیه» قم و نجف تاکنون هیچ کشف علمـی نداشته
    اند، چرا علمای اهل سنت تاکنون هیچ وسیله و ابزار جدیدی اختراع نکرده اند؟ اینجاست
    که پی مـیبریم منظور منابع اسلامـی از علم احتمالا چیز دیگری است
    . حال با نگاه به
    برخی منابع اسلامـی این حدس را اثبات مـیکنیم
    .

    حدیثی از پیـامبر اسلام وجود دارد کـه مـیگوید: علم دو که تا است،علم
    اديان و علم ابدان
    (يعنى علم شريعت و علم پزشكى).[38] پیـامبر اسلام در
    این حدیث کمـی بـه علم پزشکی لطف کرده هست و آن را جز علوم حساب کرده است. البته این
    پزشکی با پزشکی کـه ما مـیشناسیم فاصله زمـین که تا آسمان را دارند و احتمالاً همان علوم
    پزشکی هست که امام صادق و امام رضا بـه دنبالش رفته اند، ولی ما درون اینجا از این
    بحث مـیگذریم. بـه طور کلی مـیتوان گفت کـه در اسلام منظور از علم همان علم دین هست که
    توسط گفتن و شنیدن منتقل مـیشود. بـه این حدیث توجه کنید
    :

    سليم بن قيس هلالى گويد از على «ع» شنيدم كه ميفرمود بابى طفيل
    اى ابى طفيل علم دو علم هست علمى كه بايد مردم درون آن تأمل كنند و آن علم دين هست و
    علمى كه جاى تأمل و تفكر نيست و آن قدرت خداى عز و جل است
    .[39]

    در احادیثی دیگر علم اینگونـه تعریف شده است:

    عبد اللَّه بن ميمون قدّاح از امام صادق
    (ع) و او از پدرش نقل مى‏كند كه مردى بـه حضور پيامبر خدا
    (ص) رسيد و
    گفت: يا رسول اللَّه علم چيست؟ فرمود
    :
    سكوت، گفت: بعد از آن چيست؟ فرمود: گوش دادن، گفت: بعد از آن چيست؟ فرمود: حفظ كردن، گفت:
    پس از آن چيست؟ فرمود: عمل كردن بـه آن، گفت: بعد از آن چيست؟ فرمود: گسترش آن.
    همچنین امام صادق عليه السلام فرمود
    :
    دانش مردمان را درون چهار خصلت يافتم: اول آنكه پروردگارت
    را بشناسى، دوم: آنكه كار خدا را با خود بدانى، سوم: آنكه بدانى خدا از تو چه
    مى‏خواهد و چهارم
    : آنكه بدانى چه چيز تو را از دينت بيرون مى‏كند. شارح اصول کافی
    در ادامـه مـی افزاید: و خلاصه علم مفيد از نظر قرآن و پيغمبر و امام صادق درون اطراف
    همين مطالب دور ميزند و علوم ديگر درون آنـها زياديست چنانچه درون اين حديث پيغمبر
    فرموده: بود و نبودش سود و زيانى ندارد
    .[40]

    در قرآن آیـه ای (آیـه 28 سوره فاطر) هست مبنی بر اینکه فقط
    دانشمند از الله مـیترسند
    :

    إِنَّمَا يخَْشىَ اللَّهَ مِنْ
    عِبَادِهِ الْعُلَمَؤُاْ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ

    هر آينـه از ميان بندگان خدا تنـها
    عالمان از او مى‏ترسند. و خدا پيروزمند و آمرزنده است
    .

    با این منطق قرآنی مـیان ترسیدن از الله و علم رابطه ای مستقیم
    وجود دارد
    . آقای عبدالعلی حضرت محمدی شاهرودی در
    دنباله این آیـه مـینویسد: علم خشيت(ترس) آور است؛ يعنى هر كه علم دارد، خشيت(ترس) دارد و از
    آن سو درون ادعيه تصريح شده هست كه هر كس خشيت(بیشتر منظور ترس از خداوند است) ندارد، عالم نيست
    .[41] حال بـه دانش‏هاى
    بشرى بنگريم؛ فيزيك، شيمى، پزشكى و حتّى دانش‏هاى ما ورايى هيچ كدام بـه خودى خود
    خشيت‏آور نيستند. چه بسيارند دانشمندانى كه بـه كل منكر وجود خدايند
    ![42]

    احادیثی نیز وجود دارند کـه مستقیما مـیگویند منظور از علم، فقط علم
    به حلال و حرام است
    :

    پيغمبر (ص): در تحصيل علم
    بكوشيد كه فرا گرفتن آن حسنـه و گفتگويش تسبيح و كاوش درون آن جهاد و آموختن او به
    جاهل صدقه و نشرش موجب قربت است؛ زيرا علم راهنماى حلال و حرام است، طالب خود را
    به بهشت مى‏كشد… علم وسيله طاعت و عبادت و شناسائى خداست، با علم بـه يگانگى خدا
    پى برند، بـه خويشاوندان احسان كنند، حلال و حرام را باز شناسند و بالاخره علم چراغ
    راه عقل است
    .[43] حضرت باقر عليه
    السّلام فرمود: اگر نزد جوانى از شيعيان رفتى و ديدى دنبال علم نمى‏رود و دينش را
    تعليم نمى‏گيرد او را تنبيه كن. حضرت صادق عليه السّلام فرمود: درون طلب دانش شتاب
    كنيد، سوگند بخدائى كه جانم درون دست او مى‏باشد يك حديث درون حلال و حرام كه از يك
    عالم صادق فراگيرى بهتر هست از دنيا و هر چه درون آن از طلا و نقره است
    .[44]

    احادیث زیـادی وجود دارند کـه مـیگویند کـه علم حتما با عمل همراه
    باشد. از این احادیث نیز مـیتوان نتیجه گرفت کـه منظور همان علم دین است. درون احادیث
    دیگری تصریح کرده اند کـه عالم بی عمل بـه جهنم مـیرود
    :

    پیغمبر(ص):عالم و علم درون بهشتند اگر
    عالم بعلم خويش عمل نكند علم و عمل درون بهشتند و عالم درون جهنم
    .[45] از حضرت امير
    المؤمنين عليه السّلام مروى هست كه فرمود كه: درون جهنّم آسيابى هست كه هميشـه درون گشت
    است و خرد مى‏كند. پرسيدند كه: چه چيز خرد مى‏كند يا حضرت؟ فرمود كه
    : علماى فاجر(دروغگو و گناهکار) را كه
    به علم خود عمل نمى‏كنند
    [46]

    احادیث دیگری نیز وجود دارد کـه مـیگوید: مـیراث انبیـاء علم است[47] یـا علم از ائمـه است.[48] اینگونـه احادیث
    نیز مـیتواند دلیل دیگری به منظور ادعای ما باشد، چون با مطالعه احادیث ائمـه مـیبنیم که
    چیزی جز اباطیل از آنـها صادر نشده هست و مسیله علوم تجربی درون آن ها نیست بعد منظورشان از علم همان علم دین بوده است
    . افزون بر این نـه حضرت
    محمد نـه ا شیعه و نـه علمای بزرگ اهل تسنن هیچکدام دانشمند بـه معنی
    Scientist نبوده
    اند. روشن شد کـه منظور اسلام از علم با آنچه امروز علم خوانده مـیشود کاملاً متفاوت
    بوده هست و این استدلال کـه «اسلام توصیـه بـه علم اندوزی مـیکند، بعد باعث پیشرفت
    علم شده است» آلوده بـه سفسطه تشابه لغوی است، مگر اینکه منظور مدعی از علم
    نیز همان «علوم اسلامـی» مثل فقه باشد کـه در این صورت اساساً بی ربط به
    کل این نوشتار خواهد بود
    .

    ۳.۳ چون درون دوران پیش از اسلام آموختن علم
    مـیسر نبوده است

    عده ای از مسلمانان ادعا کرده اند کـه آموختن علم درون زمان
    ساسانیـان مـیسر نبوده است، و از طرف دیگر هنگامـی کـه اسلام بـه ایران آمده هست آموختن
    علم را به منظور همگان آزاد کرده هست و از این رو سبب پیشرفت علم گشته است
    .

    ناگفته پیداست کـه این ادعا بـه سبب تاریخی بودنش حتما بر استناد
    استوار باشد و بار اثباتش بر گردن مدعیـان آن یعنی اسلامگرایـان است. تنـها استنادی
    که به منظور اثبات این ادعا انجام گرفته هست مربوط بـه داستانی از شاهنامـه فردوسی است
    . گفته شده هست که درون شاهنامـه حکایتی از دوران انوشیروان نقل شده
    است کـه در آن کفاشی مـیگوید کـه حاضر هست تمام خراج ارتش را بدهد و در عوض بـه فرزند
    او اجازه درس خواندن داده شود و از طرف حکومت با این پیشنـهاد مخالفت مـیشود بـه دلیل
    اینکه فرزند کفاش حق تحصیل ندارد. گفته مـیشود علی شریعتی به منظور نخستین بار این ادعا
    را مطرح کرده
    .

    در مورد این استناد نخستین و بزرگترین ایرادی کـه وجود دارد
    منبع آن است، روشن هست که شاهنامـه فردوسی هرچه هست یک کتاب تاریخ نیست، و هدف از
    نوشتن ان نیز ثبت تاریخ نبوده است، نـه منبعی درون شاهنامـه وجود دارد نـه استنادی نـه
    سلسله رواتی درون مـیان است، شاهنامـه یک اثر ادبی هست و نمـیتوان از آن نتایج تاریخی
    اینگونـه استخراج کرد، از مسلمانان انتظار مـی رود دستکم اصول تاریخ نویسی خود را در
    همـه موارد بـه کار برند اما شوربختانـه درون اینگونـه مواقع تمام مباحث موسوم به
    «علم الحدیث» را ظاهراً فراموش مـیکنند و از یک کتاب حماسی
    که چندین قرن بعد از حاکمـیت ساسانیـان نوشته شده هست مـیخواهند گزاره های تاریخی
    بیرون بکشند! لذا روشن هست که این استناد معتبر نیست و تا زمانی کـه اسلامگرایـان
    این ادعا را استوار بر استناد صحیح و معتبر نکنند رد آن بر منتقدینش اساسا ضرورتی
    ندارد بلکه حکم آن بـه یقین باطل است
    !

    اما جریـان بـه اینجا ختم نمـیشود. ایراد بالا را به منظور ادامـه بحث
    نادیده مـیگیریم، حال کجای شاهنامـه درون مورد کفاشی صحبت شده کـه حاضر بوده هست تمام
    خراج جنگ ایران و روم را بدهد؟ آیـا خود این داستان مشکوک نیست؟ یک کفاش مگر در
    زمان ساسانیـان چقدر ثروت داشته کـه مـیتوانسته هست خراج جنگ یکی از دو ابر قدرت بزرگ
    دنیـا، درون آن دوره را بدهد؟ شاید مسلمانان این کفاش را با صاحب کارخانـه کفش آدیداس اشتباه
    گرفته باشند (!)، اگر چنین داستانی واقعیت داشته باشد نظام اقتصادی ساسانیـان را
    باید موفق تر از هر نظام اقتصادی دیگری دانست! بـه هر روی درون ذهن هر انسان منصفی
    دور از خرد هست که کفاشی درون آن جامعه بـه چنین ثروت هنگفتی رسیده باشد، و با آن
    ثروت هنگفتش لنگ سواد آموزی بـه فرزندش باشد
    . اما
    نزدیکترین داستان درون شاهنامـه بـه این ماجرا در
    «بخش
    ۱۲ – وفات یـافتن قیصر روم و رزمری»
    آمده است
    .

    با نگاهی بـه این ابیـات روشن هست که هیچ سخنی از پرداخت خراج
    ارتش و سایر سخنانی کـه معمولاً مسلمانان مطرح مـیکنند نیست، تنـها اتفاقی کـه در اینجا
    افتاده هست این هست که مرد کفش گر مایل بوده هست پسرش بـه جمع «دبیران»
    در آید و فرستاده شاه اعلام مـیکند کـه چنین تصمـیمـی را خود شاه حتما بگیرد، و شاه
    نیز بـه دلایل غیر مشخص و موهوم از اینکه این فرزند بـه طبقه فرهنگیـان بپیوندد سر
    باز مـیزند و در عوض مالیـات کفش گر را بر او مـیبخشد. نخستین نکته کـه باید بـه آن
    توجه کرد این هست که از برخورد یک شاه درون یک سلسله نمـیتوان نتیجه گرفت کـه تمام
    شاهان آن سلسله همـین دیدگاه را داشته اند و وضعیت اجتماعی تمام دوران ساسانی
    دقیقاً همـین بوده است
    .

    دومـین نکته این هست که درون اینجا بـه هیچ عنوان سخن از سواد
    آموزی نیست، بی سوادی یـا باسوادی کودک کفاش، حق  سواد آموزی داشتن یـا نداشتن
    نیـامده است. تنـها سخن از تغیر طبقه اجتماعی است،انی کـه این برداشت را از 
    این ابیـات کرده اند لابد با معنی «دبیر» آشنا نبوده اند و فکر مـید
    که تنـها دبیران حق خواندن و نوشتن داشته اند درون حالی کـه از مـیان طبقات مختلف جامعه
    ساسانی دستکم یک طبقه دیگر بـه یقین خواندن و نوشتن مـیدانسته اند و آن طبقه موبدان
    بوده اند. لذا اگر تمامـی آنچه درون بالا آمد را نیز نادیده بگیریم نمـیتوانیم، منطقاً
    نمـیتوانیم نتیجه بگیریم کـه حق سواد داشتن محدود بـه طبقه دبیران بوده هست و هیچگاه
    هم هیچ حق وارد شدن بـه این طبقه را نداشته است
    .

    بر خلاف این ادعای باطل درون ادامـه توضیح خواهیم داد کـه در زمان
    ساسانی حتی بیگانگان هم درون ایران تحصیل و تدریس مـید و آوازه علم دوستی
    ایرانیـان حتی بـه گوش حضرت محمد نیز رسیده بود، از همـین رو وی گفته هست «اگر
    علم درون ثریـا باشند مردانی از فارس بـه آن دست خواهند یـافت- مسند أحمد 2/397 ،
    309 ، 420 ، 422 ، 469 و مـیزان
    الحكمـه، ج10، ص4568
    » . نتیجه آنکه این ادعا نـه سندیتی دارد نـه اسناد غیر معتبری که
    ارائه شده اند مـیتواند ادعای مطرح شده را پشتیبانی کنند. همانطور کـه دوره عباسی را
    دوران زرین تاریخ اسلام مـیدانند دوره ساسانی را نیز برخی دوره زرین تاریخ آیین
    زرتشت مـیدانند و آثار و کتابهای متعددی درون این دوره نوشته شده اند کـه جز یـادی از
    آنـها باقی نمانده است. توضیح درون مورد جایگاه علم درون ایران باستان از حوصله این
    نوشتار خارج هست اما مـیتوانید به منظور آشنایی با این مبحث بـه نوشتاری با فرنام
    «
    تاریخ پزشکی درون ایران باستان» نگاه
    کنید
    .

     

    ۴ چرا اسلام نمـیتواند علت پدید آمدن این
    پیشرفتها باشد؟

    در این بخش عادعای مطرح شده درون این نوشتار اثبات مـیشود یعنی
    اثبات مـیشود کـه اسلام نمـیتواند علت پیشرفت علمـی درون منطقه باشد. ابتدا ارتباط مـیان
    دین و پیشرفت علم توضیح داده مـیشود، سپس از جهانشمول بودن رابطه علیت نتیجه گرفته
    مـیشود کـه اسلام نمـیتواند علت پیشرفت بوده باشد، سپس دیدگاه های ضد اسلامـی
    دانشمندان و فلاسفه معروف بررسی مـیشود و اثبات مـیشود کـه برخی از شخصیت های اصلی
    این پیشرفت نـه تنـها التزامـی بـه اسلام نداشته اند بلکه باوری هم بـه آن نداشته اند و
    در نـهایت بخشی از دیدگاه های ضد علمـی و تکفیری بزرگان مسلمانان علیـه علم و فلسفه مطرح
    مـیشود و گوشـه ای از آزار متفکرین و دانشمندان و فلاسفه و قتل آنـها توسط فقها ذکر
    مـیشود
    .

    ۴.۱ رابطه مـیان دین و پیشرفت علم چیست؟

    در باب ارتباط دین با علم، تشابهات و تفاوتهای آنـها سخنان
    بسیـاری رفته است
    [49] و دیدگاه های مختلفی مطرح شده هست و آنچه روشن هست و مورد
    توافق بی دینان و گروهی از دین داران هست این هست که مفاهیم علمـی اثبات پذیر و
    قابل تجربه هستند اما مفاهیم دینی قابل تجربه نیستند، بـه عبارت دیگر باورهای دینی
    مبتنی بر ایمان هستند نـه اثبات. بـه دلیل بی ارتباطی این بحث با موضوع ما بیش از
    این وارد آن نخواهیم شد و در همـین حد توقف خواهیم کرد، اما پرسشی اساسی کـه در این
    بخش بـه آن خواهیم پرداخت این هست که جدا از رابطه دین و علم، رابطه مـیان دین و
    «پیشرفت علم» چیست؟ یعنی اساساً آیـا باورهای دینی یک ملت مـیتواند سبب
    پیشرفت علمـی آن ملت شوند؟

    شاید پرسیده شود پاسخ پرسش بالا چه اهمـیتی دارد؟ اهمـیت آن این
    است کـه اگر پاسخ منفی باشد آنگاه بطور قطع مـیتوان گفت اسلام موجب هیچگونـه پیشرفتی
    نشده هست چون اسلام یک دین هست و دین اساساً نمـیتواند موجب پیشرفت علم شود. اگر
    پاسخ مثبت باشد آنگاه مـیتوان ادیـان دیگری را نیز یـافت کـه موجب پیشرفت علم شده اند
    و مـیتوان نتیجه گرفت اسلام کار خاصی نکرده هست و اینکار توسط ادیـان دیگر که
    اتفاقاً از نظر اسلام درون شمار ادیـان الهی نبوده اند نیز تکرار شده است
    . بنابر این پاسخ این پرسش هرچه کـه باشد بـه ضررانی هست که
    مدعی علت بودن اسلام بر پیشرفت علمـی درون منطقه هستند
    .

    اما پاسخ این پرسش چیست؟ تنوع باورهای دینی و گرایشات مذهبی و
    ضدیت شدید آنـها با یکدیگر سبب مـیشود کـه سخنان کلی و احکام فله ای درون مورد ادیـان
    عموماً درست نباشند، بلکه نزدیک حکم بـه حقیقت احکامـیست کـه پیرامون یک دین مشخص
    صادر شود. به منظور نمونـه روشن هست که کلیسای کاتولیک درون دوران انگیزاسیون اروپا به
    شدت با پیشرفت های علمـی ناقض خزعبلات دینی مخالفت و دشمنی مـی کرد و کاتولیسیزم اخته
    شده امروزی کـه به دعا خوانی و نوحه خوانی های مسخره کاهش یـافته هست روزگاری اژدهای
    آدمخوار وحشتناکی درون حد اسلام امروزی بوده هست و همـین منادیـان نمایندگی خدا بر روی
    زمـین همچون ملایـان اسلام دست بـه جنایـات فجیع علیـه اندیشمندان و دانشمندان زده اند،
    پس دستکم یک دین درون زمانی وجود داشت کـه به شدت جلشرفت علم را مـیگرفت
    .

    از سوی دیگر عده ای معتقدند  پروتستانتیزم
    مسیحی با ترویج این باور کـه هرپولدار تر و ثروتمند تر هست بیش از دیگران مورد
    رحمت خداوند قرار گرفته هست ثروت اندوزی را ترویج کرده موجب پدید آمدن کاپیتالیسم
    شد و سرمایـه داران به منظور در آوردن پول بیشتر همـیشـه بـه یـافته های علمـی نیـازمند بوده
    و هستند لذا دستکم مـیتوان یک مورد را یـافت کـه یک دین بطور غیر مستقیم باعث پیشرفت
    علم شد، بـه عبارت دیگر یک دین درون زمانی علت ناقصه پیشرفت علم شد.از سوی دیگر قدرت
    گرفتن آیین مدرسی چیزیست کـه در هر دینی مـیتواند اتفاق بیـافتد و مزاحم پیشرفت علم
    شود. دكتر مـهدی فرشاد، آيين مدرسی

    (scholasticism) را يكی از عوامل افول علم درون اسلام مـی
    داند: درون مواجهه با مسئله علم و دين، استدلال و فلسفه و سنت و شريعت برخی از
    متفكرين روی بـه مصالحه آوردند و كوشيدند که تا بين آنـها وجود ازدواج و تلفيقی پديد
    آورند. آنچه كه درون تاريخ علم بـه نام آيين مدرسی خوانده شده گرايشی درون اين جهت با
    اعتقاد بـه اولويت الهيات بر معقولات مشخص بوده است. درون آيين مدرسی علم دنيا مـی
    بايد كه درون خدمت الهيات درآيد و شناخت پديدارهای جهان مـی بايد كه معطوف بـه شناخت
    منبع الهی باشد. علوم عقلی درون اين آيين (يعنی آيين مدرسی)، مكمل باورهای منقول
    دينی هست و تعقل و انديشـه علمـی درون مسير كلی اعتقادات مذهبی جريان پيدا مـی كند. در
    آيين های مدرسی، آنطور كه درون درازنای تاريخ تمدن بشر پديد آمده اند، تفكر آزاد و
    پرسشـهای بنيادی درون باب مسائل دينی و به سئوال گذاشتن اصولی كه مبنای دين را تشكيل
    مـی دهد مطرود واقع ميگردد و در نظر يك معتقد بـه آيين مدرسی، گمراه كننده شمرده مـی
    شود. درون جهان اسلام،‌ خاصه از سده های يازدهم ميلادی
    (پنجم هجری) بـه بعد آيين مدرسی رونق
    بيشتری يافت و اين رونق بـه تدريج بـه اشراف كامل الهيات بر طبيعيات انجاميد
    .[50] جورج سارتون
    نويسنده كتاب تاريخ علم نيز «آيين مدرسی» را عامل افول علمـی مسلمين مـی
    داند: حال، بگوييد كه اين جدايی [عقب افتادگی علمـی مسلمين از غرب] چگونـه آغاز شد،
    و چگونـه داشت آغاز ميشد، چگونـه اتفاق افتاد كه بعد از آنكه ملل شرق و غرب که تا (پايان
    قرون وسطی) با هم طی كرده بودند، درون آن نقطه از هم جدا شدند، شرقيان درون همان جا
    ماندند و
    غربيان هر چه سريعتر درون طريق كشف بـه پيش تاختند؟ توضيح آن بسيار ساده استو
    مردم شرق و غرب درون معرض آزمايش بزرگ آيين مدرسی قرار گرفتند، مردم غرب از آن بـه در
    آمدند، ولی شرقيان شكست خوردند
    .[51]

    از طرفی دیگر پیشرفت علمـی و فلسفی کـه در یونان باستان قرنـها
    پیش از مـیلاد مسیح وجود داشته هست و با جهانگشایی های اسکندر مقدونی و افول ناشی
    از آن درون یونان پایـان یـافت بسیـار حیرت انگیز هست و بی نظیر هست بطوری کـه البته با
    غلو گفته اند تمام فلسفه از آن دوران که تا این دوران را مـیتوان حاشیـه نویسی بر کتب
    افلاطون دانست. حال آنکه دین مردم درون یونان باستان از نظر ادیـان سامـی شرک بشمار
    مـیرود و آنـها بـه نظام چند خدایی اعتقاد داشتند و چنین باوری مستقیماً از نظر ادیـان
    سامـی انسان را بـه جهنم خواهد برد
    .

    حال با این حساب اگر اسلام را عامل پیشرفت علم درون ایران
    بدانیم، بـه چه دلیل نباید شرک را عامل پیشرفت درون یونان باستان بدانیم؟ اگر قرار
    باشد از رشرفتهای علمـی، دین برتری را انتخاب کنیم کدام یک نتیجه بهتری داده
    اند؟ شرک یونانی یـا توحید عربی؟ همچنین مـیزان پیشرفت علمـی درون اسرائیل کـه وجودش
    مبتنی بر صهیونیسم هست به هیچ عنوان قابل مقایسه با پیشرفتهای کشورهای اسلامـی
    نیست. آیـاانی کـه مـیگویند اسلام سبب پیشرفت علم درون جهان شد حاضرند قبول کنند
    صهیونیسم نیز موجب پیشرفت علم درون جهان شده است؟ اگر حاضرند چنین چیزی را بپذیرند
    مـیتوان نتیجه گرفت اسلام چیز منحصر بـه فردی ندارند و همان کاری کـه اسلام کرده است
    هزاران برابرش را شرک یونانی و صهیونیسم یـهودی غربی انجام داده اند و اتفاقاً در
    مقابل اینـها پیشرفت علمـی مسلمانان بسیـار بسیـار ناچیز بوده است. روشن هست که چه
    پاسخ بـه پرسش اساسی مطرح شده درون این بخش مثبت باشد چه منفی نتیجه بـه نفع منکران
    علت بودن اسلام درون پیشرفت علمـی منطقه خواهد بود
    .

    ۴.۲ جهانشمول بودن رابطه علیت

    از جمله مـهمترین دلایلی کـه مـیتوان درون اثبات اینکه پیشرفتهای
    علمـی درون منطقه معلول اسلام نبوده اند، یعنی تحققشان متوقف بـه اسلام نبوده است
    استدلال از جهانشمول بودن رابطه علیت است. از خواص علیت جهانشمول بودن آن هست یعنی
    هرگاه علت تامـه فراهم آید معلول بدون شک، قطعاً، ضرورتاً و جبراً بوجود مـی آید،
    اگر چنین نشود اساساً رابطه علیتی برقرار نیست و مـیفهمـیم کـه از ابتدا درون این مورد
    بیـهوده علیت را متصور شده بودیم. بنابر این مـیتوان از هر رابطه علیتی انتظار داشت
    که درون هر زمان و مکانی برقرار باشد و علت آن علیت همواره آن معلول را تحقق بخشد.(چند خط بالا نیـاز بـه کمـی اطلاعات فلسفی داشت) حال
    با توجه بـه علت فرضی کـه در مسئله وجود دارد حتما دید آیـا «اسلام بـه هرجا هجوم
    برده سبب پیشرفت علم شده؟
    »  به عبارت دیگر اگر ادعا این
    است کـه «اسلام علت پیشرفت علم مـیشود»، حتما دید کـه آیـا هجوم اسلام به
    سایر مناطق هم سبب پیشرفت علم شده است؟

    واقعیت های تاریخی نشان مـیدهند کـه اینگونـه نیست، بعد از هجوم
    اسلام بـه جهان و حمله مسلمانان بـه تمام جاهایی کـه دستشان بـه آن مـیرسید تنـها
    دو منطقه علمـی بوجود آمدند و پیشرفت علم و فلسفه و فرهنگ تنـها درون دو نقطه دیده شد،
    یکی بغداد (ایران)، و دیگری آندلس (اسپانیـا)، درون سایر شـهر ها نـهادهای علمـی مـهمـی
    پدید نیـامدند، که تا اینکه دست اعراب از ایران کوتاه شد و حکومت های محلی دست به
    ساختن چنین مراکزی زدند. اسلام هرگز باعث پیشرفت علم درون عربستان سعودی، یمن،
    افریقای شمالی و خاور دور و غیره نشد، بلکه تنـها درون دو منطقه بـه ادعای مسلمانان
    چنین چیزی را علت شد. درون واقع تمامـی فلاسفه و منطقیون معروف دوران بعد از اسلام از
    نژاد غیر عرب بودند بـه غیر یک فیلسوف کـه او ابو یوسف یعقوب ابن اسحاق الکندی است،
    عرب بودن او آنقدر به منظور اعراب مسلمان اهمـیت داشته هست که او را بـه نام
    «فیلسوف العرب» مـیشناسند کـه خود وی حتی درون مـیان فلاسفه مسلمان نیز دست
    چندم بـه شمار مـیرود و بعدها با درخشش فارابی و ابن سینا نام چندانی از وی باقی
    نماند
    .[52] نقش اصلی الکندی
    معرفی فلسفه یونانی بـه مسلمانان بود و او چیز زیـادی بـه آثار یونانی نیـافزود و
    تفلسف چندانی نکرد، بلکه بیشتر تلاش او به منظور نشان سازگاری اسلام و وحی و
    فلسفه بود و خدمت اصلی او بـه فلسفه ایجاد واژه های فلسفی درون زبان عربی بود
    .[53] لذا بـه سختی مـیتوان
    حتی وی را درون ردیف فلاسفه آورد، یکی از صاحب نظران درون مورد وی گفته هست «(او
    به خلقت باور داشت)… و فلسفه خلقت از عدم را بعدها رد کرد، بنابر این الکندی را
    نمـیتوان واقعاً یک فیلسوف توصیف کرد
    «[54]. حتی الکندی هم
    ساکن عربستان نبود بلکه گرچه از اعراب بود ولی درون شـهر کوفه بدنیـا آمده بود و بر
    اثر تلاشـهای دو خلیفه عباسی مامون و معتصم کـه از آنـها یـاد بردیم آموزش دید و به
    جایگاه خود رسید
    .

    در تمام دوره های اسلام هیچ یک از اهالی محله خدا، مکه و مدینـه
    فیزیک دان و منجم و ریـاضی دان و فیلسوف قابل توجهی نشدند،  بجای فلاسفه و
    دانشمندان درون عوض عربستان مرکز تربیت دژخیمان و دزدانی همچون عمر
    بن خطاب، سعد ابن وقاص، خالد ابن ولید و غیره بود و غیر از اسلام و وهابیت اساساً
    چیز دیگری به منظور جهان نداشته هست و برداشت اعراب از اسلام تنـها حق تاختن و تجاوز به
    دیگران و دزدیدن اموال آنـها و سلطه بود. جدا از فلاسفه و اندیشمندان حتی معروف
    ترینانی کـه مسلمانان بـه آنـها «علما
    » مـیگویند
    یعنی محدثین، فقها، مفسرین و غیره نیز از جاهایی غیر از عربستان بوده اند
    . هدف از این سخن
    تحقیر اعراب نیست بلکه اعراب شرایط جغرافیـایی و اجتماعی پدید آوردن شـهر نشینی و
    چنین پیشرفتهایی را اساساً نداشته اند، خیلی وقتها فراموش مـیشود کـه در بیـابان
    زندگی خیلی شبیـه بـه بالای درخت زندگی یـا درون غار زیستن است. بنابر این
    ملت عربستان نقشی درون پیشرفتها نداشتند بلکه ملتی کـه سابقه درخشانی از فرهنگ و تمدن
    پشت سر داشت یعنی ایرانیـان بودند کـه حتی
    «علوم» باطل اسلامـی را وضع
    د و بزرگترین ائمـه دینی  و علماء مسلمانان، متکلمـین و حتی عربی دانان
    بزرگ وانی کـه برای اسلام نظامـهای فکری سازمانیـافته ایجاد د اغلب ایرانی
    بودند. قدیمـی ترین کتابهایی کـه در مورد تاریخ اسلام نوشته شده هست را نیز
    موالیـان-ایرانیـانی کـه در جنگها اسیر اعراب مـیشدند و به بردگی آنان درون مـی آمدند
    نوشته اند، ابن اسحق یک موالی بوده است
    [55].
    این هست که بعد از ظهور اسلام درون همـه جا پیشرفت علمـی
    حادث نشد، اینجاست کـه مـیتوان نتیجه گرفت اسلام نمـیتواند منطقاً علت پیشرفت علمـی
    باشد؛ افزون بر اعراب، درون مـیان سیـاه پوستان افریقایی کـه اسلام بر آنان عرضه شد و
    ترکان تاتار هم شخصیت های علمـی برجسته ای ظهور ند؛ شرط وجود سنت علمـی دیدگاه
    عامل را بیـاد بیـاورید
    .

    افزون بر بحث بر سر «جای ها» مـیتوان بر سر «گاه
    ها»(زمان ها) نیز سخن گفت، روشن هست که درون دو قرن اول اسلام هیچ دانشمند و فیلسوف قابل
    توجهی درون مـیان مسلمانان وجود نداشت، دلیلش هم روشن هست چون دو قرن نخست اسلام
    بیشتر بـه تاراج مردمان بیگناه منطقه توسط مسلمانان غارتگر، بربر، دزد و راهزن گذشت
    و هرگز شرایط پیشرفت علم بوجود نیـامد کـه انتظار آن بخواهد بوجود بیـاید. این دوره
    حقیقتاً شایسته نام «دوره بربریت
    » است و
    سیـاه ترین دوره های تاریخ ما و دیگر ملل جهان است. همانطور کـه پیشتر آمد مـیان
    مسلمانان نخستین و کتابت و دانش ارتباطی نبود و در این دوره کوتاه ایشان حتی هرگاه
    با آثار علمـی و کتاب هم برخورد مـید آنرا محترم نشمرده و آنرا نابود مـید،
    برای نمونـه از سوزاندن کتابخانـه اسکندریـه و ایران درون قبل یـاد شد، یکی از محققین در
    این مورد نوشته است
    . «از همـه قراین پیداست کـه در حمله عرب بسیـاری از کتابهای ایران
    از مـیان رفته است. گفته اند کـه وقتی سعد بن ابی وقاص بر مدائن دست یـافت درون آنجا
    کتابهای بسیـار دید، بـه عمر بن خطاب نوشت و در باب این کتابها دستوری خواست. عمر در
    پاسخ نوشت کـه همـه آنـها را بـه آب افکن کـه اگر آنچه درون آن کتابها هست سبب راهنمایی
    است خداوند به منظور ما قرآن فرستاده هست که از آنـها راه نماینده تر هست و اگر درون آن
    کتابها جز مایـه گمراهی نیست، خداوند ما را از شر آنـها درون امان داشته است. از این
    سبب آن کتابها را درون آب یـا آتش افکندند
    «.[56] تنـها بعد از ثبات
    نسبی اوضاع بود کـه دانشمندان و فلاسفه آنـهم نـه از مـیان همان دزدان و غارتگران شبهه
    جزیره عربستان و قبیله قریش بلکه از مـیان ملتهایی کـه چندین سال بـه غارت رفتند و به
    اعراب مسلمان دزد باج دادند و زن و بچه شان بـه عنوان و کنیز درون بازارهای
    مدینـه بـه فروش رفت و اعراب مسلمانان بـه آنان تجاوز د کم کم ظهور د؛ شرط
    امنیت و ثبات دیدگاه بدیل را بیـاد بیـاورید. افزون بر شرط امنیت مسلمانان اولیـه،
    خلفای راشدین و چند نسل اول مسلمان کـه طبیعتاً بیش از نسلهای بعدی بـه اسلام نزدیک
    بودند و برخی خود شاهد حضرت محمد و از یـاران نزدیکش بودند هیچکدام فعالیت علمـی
    نداشتند، حتی درون دوره بنی امـیه نیز همانطور کـه گفته شد گرچه حرکتهای انفرادی و
    کوچکی صورت گرفت ولی اساساًی بـه دنبال علم نبود، چون درون آن دوره اساساً علم
    برایشان مطرح نبوده آنچه مطرح بود غارت بود و قدرت! تنـها درون زمان ثبات و نفوذ
    ایرانیـان بود کـه فعالیت های علمـی آغاز شد; شرط وجود سنت علمـی را بیـاد بیـاورید. یکی
    از محققین درون مورد تازیـان درون این دوره مـیگوید
    «… بر خلاف دوره امویـان کـه در آن
    اعراب با تعصب شدید بـه شعر و تاریخ و انساب و آداب خود پای بند بودند و تحقیر و
    ظلم را نسبت بـه ایرانیـان و رومـیان بـه منتهی درجه شدت خود رسانده بودند، چون در
    روزگار عباسیـان کم کم از حالت بدویت و تنگ نظری بیرون آمدند و به شـهر نشینی خو
    گرفتند، دانستند کـه غیر از شعر و حداء (آوازی کـه شتران را بدان رانند) درون دنیـا
    علوم دیگری نیز وجود دارد، این بود کـه به اقتباس از علوم و آداب کشورهای  غیر
    عربی پرداختند و هرکجا درون مدارس «حران» و «جندی شاپور» و دیگر حوزه های علم و
    دانشمندی یـا صاحب فضیلتی سراغ گرفتند، بـه دور خود جمع د و با صلات و عطایـای
    بزرگ بنواختند
    [57]

    از پاراگرافهای بالا مـیتوان نتیجه گرفت کـه اسلام نـه همـه جا و
    نـه همـه گاه موجب پیشرفت علم نشده هست چون اساساً درون برخی جاها و برخی دوره ها متفکرین
    قابل توجهی بوجود نیـامده اند. بعد روشن هست که حتما به دنبال علت های دیگر بود
    .

    ۴.۳ دیدگاه های ضد اسلامـی دانشمندان و
    فلاسفه برجسته

    اگر ظهور دانشمندان و فلاسفه را بـه خاطر اسلام هست و اين گوهر
    اسلام هست كه باعث بـه وجود آمدن دانشمندان و فلاسفه ميشود، بعد بايد اين دانشمندان
    انسانـهايی‌ عميقا مذهبی و ديندار باشند و پای خود را از خطوط قرمز اسلام بيرون
    نگذارند. گرایش بـه اسلام را درون دو بعد نظری و عملی مـیتوان بـه ترتیب باور بـه اسلام
    و التزام بـه اسلام نامـید، لذا از فلاسفه و دانشمندان برجسته دوره شکوفایی علمـی
    تاریخ بعد از اسلام منطقه انتظار مـیرود کـه هم باور بـه اسلام داشته باشند هم التزام
    به آن. اما مطالعه درون آثار و زندگينامـه اين دانشمندان درون برخی موارد خلاف این را
    ثابت مـیکند؛ نـه تنـها برخی از آنـها التزامـی بـه شرایع اسلامـی نداشته اند و گاهی
    مستحق پیـاده شدن حدود شرعی الهی مـیشده اند بلکه گاهی باوری نیز بـه برخی اصول اسلام
    نیز نداشته اند و اثبات عقلی آنان را مـیسر نمـیدانستند یـا حتی آنـها را مردود مـی
    شناختند
    .

    نـه تنـها برخی از فلاسفه و اندیشمندان کـه در دوره شکوفایی علم
    حضور موثری داشتند بـه اسلام باوری نداشند بلکه برخی از آنـها چنانکه نام و شرحی از
    باورهایشان درون همـین بخش و بخش بعدی خواهد آمد از زنادقه(بی دین ها) بودند و با اسلام مخالفت و
    دشمنی نیز مـید، برخی از آنان بـه سبب این مخالفت ها مورد آزار قرار گرفتند و
    برخی کشته شدند، مسلمانان آثار این فلاسفه و دانشمندان را تماماً نابود مـید و
    اندک دانشی کـه از آنـها داریم مربوط بـه پاسخهایی هست که دیگران بـه مطالب آنـها داده
    اند. روشن هست که این فلاسفه و اندیشمندان ممکن بود جایگاهی بالاتر از فلاسفه
    معروف مسلمان داشته باشند ولی همـین بی اعتقادی آنان بـه اسلام ممکن هست سبب گم شدن
    نام آنان درون تاریخ باشد. برخورد مسلمانان با دگراندیشان درون قرن بیست و یکم و
    رفتارهای وحشیـانـه و حاکم بر جوامع اسلامـی درون این قرن کـه الگویی از آزادی و
    مدنیت-منظور جوامع آزاد غربیست نیز درون مقابل مسلمـین قرار دارد بـه خوبی مـیتواند به
    تصور ما از وضعیت این افراد درون جوامع اسلامـی قدیمـی تر کـه همـین الگو نیز وجود نداشت
    کمک کند
    .

    برخی از این دانشمندان و فلاسفه اصلا مسلمان نبودند و تا آخر
    عمر هم مسلمان نمـیشدند
    . البته برخی هم مسلمان مـیشدند. درون معرفی
    مترجمان دیدیم کـه بیشتر آنان مسلمان نبودند
    . علی بن عباس اهوازی معروف بـه مجوسی از
    پزشکان بزرگ بوده کـه در یک خانواده زرتشتی بـه دنیـا آمده و بعدا مسلمان شده است
    .[58] ابن مسکویـه نیز
    در آغاز زرتشتی بوده و بعد اسلام آورده است
    .[59] ابوالحسن
    بهمنیـار بن مرزبان و ابومنصور الحسین بن طاهر بن زیله هر دو از فیلسوفان زرتشتی
    بوده اند
    .[60] ابوالحسن مختار
    بن الحسن بن عبدون ابن سعدون بن بطلان البغدادی معروف بـه «ابن بطلان» از
    اطباء و منطقیـان بزرگ نصرانی بوده است
    .[61] ابن کمونـه که
    یکی از فلاسفه و طبیبان بزرگ تمدن اسلامـی بوده است، یـهودی بوده و گفته اند کـه بعدا
    مسلمان شد. او شبهه ای بـه توحید وارد کرد و بعد سعی کرد بـه ان پاسخ دهد. بـه خاطر
    مطرح همـین شبهه او را افتخار الشیـاطین مـی گویند
    .[62] ابن مـیمون
    القرطبی از دیگر فلاسفه و طبیبان هست که یـهودی بود و تا آخر عمر هم یـهودی ماند. او
    در کتابهای خود عقایدی بر ضد نبوت و توحید درون اسلام داشت و شکی کـه مسلمانان
    برتحریف کتب مقدس داشتن را شدیدا سرزنش مـیکرد و وجود عباراتی درون کتب مقدس مبنی به
    آمدن پیـامبر تازی را رد مـیکرد
    .[63] جورجیس بن
    بختیشوع سریـانی از طبیبان ماهر ساکن جندی شاپور بود کـه بعد از عجز پزشکان دستگاه
    خلافت عباسی بـه دعوت منصور عباسی بـه دربار مـی آید و بیماری معده وی را علاج مـیکند،
    منصور بـه وی سه کنیز رومـی با سه هزار دینار پاداش مـیدهد، او همـه را بعد فرستاده و
    چون فردای آن روز منصور بـه او اعتراض مـیکند مـیگوید «ما ترسایـان جز یک زن
    نمـیگیریم، و تا وقتی او زنده هست با دیگری ازدواج نمـیکنیم
    «.[64]                                  

    فارابی

    هر چند مسلمان بوده هست اما باور داشته هست كه عقايدی مانند:
    آفرينش جهان از عدم،معاد جسمانی و نبوت دارای برهان عقلی نيستند
    .[65] فارابی علاقه
    زيادی بـه موسيقی داشته و كتاب بزرگی بـه نام «الموسيقی الكبير» نوشته
    است، درون حالی کـه اسلام بـه شدت با موسیقی دشمنی مـی ورزید
    .[66] فارابی همچون
    ابن سینا خلقت جهان را بـه پیروی از ارسطو باور نداشته و آنرا ازلی مـیدانسته است
    [67]
    البغدادی گفته هست كه ابراهيم بن سيار نظام معتزلی – كه
    از بزرگان معتزله بوده هست – شق القمر و رؤيت جن را انكار كرده است
    .[68] ابن رشد نيز به
    قدم عالم، معاد روحانی ( نـه جسمانی) و علم خداوند بـه كليات (و نـه بر جزئيات) باور
    داشته است
    .[69]

    اینگونـه ناباوری ها بـه اصول و عقاید اسلامـی درون مـیان دانشمندان
    و فلاسفه ای کـه از آنان با نام مسلمان یـاد مـیشود بسیـار دیده مـیشود ولی اکثر اوقات
    این ناباوری ها با تفسیر و  سفسطه های متنوع پنـهان سازی مـیشوند. اما درون مـیان
    فلاسفه و دانشمندان برجسته تر گاهی نـه تنـها ناباوری بلکه ضدیت با اسلام نیز دیده
    مـیشود
    .

    رازی

    يكی از دانشمندان بزرگی كه مسلمانان از او بـه عنوان دانشمند
    اسلامـی ياد ميكنند، حضرت محمد بن زكريای رازی است. كشف الكل را بـه او نسبت ميدهند.
    او پزشك بزرگی درون زمان خودش بوده هست و كتاب گرانسنگ «الحاوی» را درون اين
    زمينـه تاليف كرده است. امّا رازی بـه هيچ روی مسلمان نبوده است. درون فلسفه رازی پنج
    قديم وجود دارد: آفريدگار، نَفسِ كُلی، هيولای اوّل، مَكانِ مُطلق و زمانِ مُطلق.
    ابن حَزم ظاهری در
    » الفصل في الملل و الاهواء النحل » باور دارد
    كه رازی اين باور را از مغان گرفته است
    .[70] مسعودی در
    » التنبيه و الإشراف» مـی‌گويد كه زرتشتيان بـه پنج قديم معتقدند، بعد نظر
    ابن حزم درون مورد رازی صحيح است
    .[71] باور رازی در
    مورد قديم دانستن زمان و نفس مخالف متن و شیوه قرآن است
    .[72] اعتقادات رازی
    به همين جا ختم نميشود، او دو كتاب درون نقد نبوت و به طور كلی دين نوشته هست به
    نامـهای «پيامبری ها» و «ترفند پيامبرنمايان».هانری كربن در
    مورد باورهای رازی ميگويد: رازی با خشونتی ناشنيده، درون مورد خدعه كاری شيطانی
    انبياء، ما فی الضمير خود را بيان ميكند. رازی با شور و هيجان بـه تساوی بشر اظهار
    عقيده ميكند كه همـه افراد بشر متساويند و هرگز قابل قبول نيست كه خداوند بشری را
    برگزيند که تا وظيفه نبوت و هدايت ساير ابناء بشر را بـه او واگذارد. اين وظيفه نبوت
    جز شوربختی چه حاصلی داشته است؟ حاصل جز جنگ و قتالهای عنان گسيخته بـه نام عقايد
    جزمـی مذهبی و باورهای پوچ چيزی نبوده است
    .[73] رازی به منظور خرد
    ارزش زيادی قائل هست و كار كسانی كه ميخواهند بين دين وفلسفه آشتی برقرار كنند را
    بيهوده ميداند. یکی از محققین درون مورد باور او پیرامون پیـامبری نوشته هست «در
    مناظره ای با یک مسلمان عادی او (رازی
    )
    استدلال کرده هست که هیچ فیلسوف واقعی نمـیتواند بر سنت
    اسلام پایدار باشد، بلکه حتما همـه چیز را خودش با خرد خودش بررسی کند، زیرا تنـها
    خرد مـیتواند آدمـی را بـه سوی حقیقت رهنمون شود. تکیـه بر متون دینی کـه ‹وحی
    شده اند کار
    بیفایده ای هست چون این وحی ها درون ادیـان مختلف درون تناقضند، و چطور مـیتوان گفت که
    یکی درست و دیگری نادرست است؟

    «.[74] همين باورها
    باعث شده هست كه گروهی او را ملحد (ابوحاتم رازی)، نادان
    (ناصر خسرو)،
    مـهوس بی‌باك (ناصر خسرو) و سخنان او را دعاوی و خرافات بی‌دليل (ابن حزم)، هوس
    (ناصر خسرو)، هذيانات (موسی بن ميمون) خوانده‌اند
    [75]
    و افرادی (دوازده نفر) بر عقايد او رديه نوشته‌اند.[76]

    رازی را مـیتوان بدون شک بزرگترین یـا دستکم یکی بزرگترین
    قهرمانان بزرگ آزاد اندیشی و خرد نقادانـه درون تاریخ ایران دانست. بلندای دانش او در
    زمـینـه های غیر فلسفی اجازه نابودی کامل یـاد و خاطره وی را بـه مسلمـین نداده هست و
    الا شاید همچون دیگر زنادقه نام چندانی از وی امروز باقی نمـی‌ماند. او درون مورد
    نبوت مـیگوید: «بر چه اساسی اینرا بایسته مـیدانید کـه خدا حتما افرادی را
    انتخاب کند، آنـها را برتر از دیگر مردمان بداند، آنـها را راهنمای دیگران قرار دهد،
    و مردم را وابسته بـه آنـها کند؟» وی درون مورد خشونت های مذهبی مـیگوید کـه خدا
    باید مـیدانست فرستادن ادیـان سبب اختلاف بین مردم خواهد شد و «فاجعه ای جهانی رخ
    خواهد داد کـه در آن مردم درون خشونت های متقابل جنگیده و نابود خواهند شد
    . براستی همانطور کـه مـیبینیم مردمان بسیـاری بـه همـین خاطر کشته
    شده اند» رازی منتقد عدم وجود علاقه درون مـیان مذهبیون به منظور تحلیل منطقی و خرد
    محور باورهای دینی بود، او مـیگوید
    «اگر از هوداران این دین درون مورد اثبات حقانیت دینشان بپرسید،
    شعله مـیگیرند، و خون هرکه با این پرسش بـه سراغشان برود خواهند ریخت. آنـها سنجش
    خردمحور را ممنوع مـیکنند
      و مخالفانشان را مـیکشند. اینگونـه هست که حقیقت بـه تدریج خاموش
    و پنـهان شد». رازی درون مورد قرآن مـیگوید «شما مـیگویید سند معجزه-قرآن
    حاضر است
    . مـیگویید هرمنکر اعجاز قرآن هست چیزی شبیـه آن بیـاورد. براستی کـه هزار
    چیز شبیـه آن مـیتوان از آثار خطبا، سخنگویـان برجسته، شاعران نیرومند آورد کـه در
    چینش و شیوایی برتر از قرآن هستند و مسائل را موجز تر طرح کرده اند
    . معنی را بهتر
    مـیرسانند و قافیـه و ریتم برتری دارند. بـه خدا آنچه شما مـیگویید ما را متحیر ساخته
    است! درون مورد کتابی سخن مـیگویید کـه اساطیر قدما را بازگو مـیکند و در عین حال پر از
    تناقض هست و هیچ اطلاعات بدرد بخور و توضیحات مفیدی درون آن یـافت نمـیشود، بعد بـه ما
    مـیگویید چیزی شبیـه آن بیـاوریم؟
    «[77]. وقتی از رازی
    در مورد سازش تفکر فلسفی و دین باوری پرسیده مـیشود او با صراحت مـیگوید
    : «چگونـه ممکن
    استی فلسفی فکر کند و به قصه های متناقض پیر زنان کـه نادانی و جزم اندیشی(دارای اندیشـه های ثابت و بدون تغییر) را تشدید
    مـیکنند گوش فرا دهد؟
    «[78]

     

    ابوریحان حضرت محمد بیرونی

    یکی از بزرگترین دانشمندان ایرانی هست که درون فلسفه نیز دستی
    بلند داشته است، درون مورد او گفته اند پیوسته تفکر و مطالعه مـیکرد، چشمان او از نظر
    و دستهایش از نوشتن و زبانش از بیـان و مغزش از فکر خسته نمـیشد، فقط
    دو روز یعنی، عید نوروز و مـهرگان(جشنی 6 روزه درون قدیم) از کار دست مـیکشید
    [79] . یکی از محققین درون مورد او مـیگوید «خود بیرونی گوید: من
    کتاب رازی را درون علم الهی خواندم و او درون این کتاب خواننده را بـه کتابهای مانی به
    ویژه کتاب «سفر الاسفار» او حواله مـیکند. وی از رازی درون برابر ابن سینا دفاع مـیکند
    و توهینی را کـه ابن سینا درون حق رازی کرده و او را «متکلف فضولی
    » خوانده بود،
    شایسته مقام یک دانشمند نمـیداند. لیکن بیرونی از تظاهر بـه مطالعه این کتب ابا و
    امتناع مـی ورزید چه از شکنجه و آزار معاصران و بویژه از دربار متعصب غزنوی که
    بیشتر عمر خود را درون آنجا گذرانید بیمناک بود و از اینکه او را از پیروان رازی
    بشمارند مـی ترسید، از این رو
    نباید تعجب کرد کـه بیرونی درون مبحث «نقض نبوات» رازی و
    دیگر بزرگان و فاضلان را رد کرده و از استخاف آنان خود داری نکرده است
    .[80]

    خيام

    غياث الدين ابوالفتح عمر بن ابراهيم خيام از حكما، رياضی دانان
    و شاعران بزرگ ايران درون ميانـه سده پنجم هجری درون نيشابور زاده شد. او از جمله كسانی
    بود كه درون فراگيری علوم يونانيان تلاش مـی کرد. او درون علم فلك و نجوم مـهارتی تمام
    داشت و گروهی از نوابغ نجومـی و بزرگان فلكی با او هم عصر بودند، از اين روی گروهی
    از همين فضلا، به منظور بنای رصدی جهت سلطان ملك شاه سلجوقی با او همكاری كردند. طراح
    و مبتکر تقویم هجری شمسی کـه از دقیق ترین تقویمـهای دنیـا هست و طراحی آن نیـازمند
    دانش گسترده درون نجوم و ریـاضیـات هست کار خیـام بوده است. اما باورهای فلسفی او نيز
    عميقا متضاد با اصول اسلامـی بود.او بـه خدايی معتقد هست كه خير محض هست و عقاب و
    عذاب از او صادر نميشود، بعد عقاب را نفی ميكند
    . در مورد هستی‌
    اعتقاد دارد كه عدم و نيستی برتر از آن است، بـه نظر او دنيا سرای مصائب و تكرار
    است و موجب خستگی و ملال ميشود
    .[81] خيام معتقد به
    جبر بود
    [82]
    و بـه معاد اعتقادی نداشت.[83]خيام به منظور بيان
    افكار فلسفی خود از شعر استفاده ميكند، بـه همين خاطر درون زمان خود شـهرتی درون شاعری
    نداشت و به عنوان فيلسوف شناخته ميشد. القفطی درون مورد اشعار او ميگويد: باطن آنـها
    بمنزله مارهای گزنده‌ای به منظور شريعت است
    .[84] رباعی زير از
    اشعار خيام است
    :

    گويند كسان بهشت با حور خوشست

    من ميگويم كه آب انگور خوشست

    اين نقد بگير و آن نسيه بدار

    كآواز دهل شنيدن از دور خوشست

    ابن سينا

    شيخ الرئيس ابن سينا مشـهورترين دانشمند، پزشك و فيلسوف دنيای
    اسلام است. اما او هم عقايدی داشته هست كه برخی از آن عقايد مخالف اسلام بوده است
    و اهل دين بر او رديه‌هايی نوشته‌اند. ابن سينا درون فلسفه پيرو ارسطو بوده هست و
    سعی ميكرده بين اسلام و فلسفه نزديكی برقرار كند. او درون مورد برخی از عقايد، 
    برای اينكه بـه كفر متهم نشود، راه سومـی انتخاب ميكند. مثلا باور قديم بودن عالم كه
    از باورهای اصلی فلاسفه درون آن زمان بوده هست را اين گونـه تبيين ميكند: قديم بر دو
    نوع است، قديم بالذات كه خداوند هست و قديم بالزمان كه عالم است، بعد عالم به
    اعتبار زمان قديم هست زيرا زمانا بدايتی و آغازی ندارد و مـی‌گوييم محدث هست به
    اعتبار علت زيرا خداست كه آن را ابداع كرده است
    . پس عالم قديم
    حادث است
    .[85] البته ابن سينا
    در كتاب «حكمة المشرقيين» خود اشاره ميكند كه برخی از چيزها را بايد
    پنـهان كرد: از جمله چيزهایی كه ما درون آشكار ساختن آن خودداری كرده و ناگفته گذاشته‌ايم
    حقی هست كه اشاره بدان مـی‌شود و جز با تعصب تلقی نمـی‌گردد
    .[86] از جمله ديگر
    عقايد مخالف اسلام ابن سينا، انكار معاد جسمانی است
    .[87] او درون آثار
    اوليه خود مانند شفاء و نجات ميگويد معاد جسمانی را جز از طريق شريعت و تصديق قول
    پيامبر قابل پذيرش نيست، اما درون آثار متاخر خود مانند رسالة «أضحویّة»
    اساسا معاد جسمانی را انكار كرده هست و گفته هست كه بايد نصوص شرع را تاويل كرد
    .[88] او درون تحليل
    معجزه گفته هست كه معجزات از نفوس پيامبران صادر ميشود كه اين موضوع نيز با
    اعتقادات اسلامـی مخالف است
    .[89] ابن سينا
    مخالفان زيادی دارد و رديه‌های زيادی بر او نوشته‌اند. از مخالفان ناشناخته ابن
    سينا، ابن اثير هست كه درون تاريخ بزرگ خود ابن سينا را كافر و آثار او را الحاد
    آميز ناميده است
    .[90] ابو حضرت محمد
    عبدالله بن اسعد يافعی از ديگر مخالفان ابن سينا هست كه ميگويد
    : كتاب شفای او را
    خواندم ولی بهتر هست كه اين كتاب را الشقاء نام نـهند، زيرا شامل فلسفه هست و دل
    هيچ متدينی بدان باز و گشوده نمـی‌شود
    .[91] ابن صلاح فقيه
    شافعی معروف نيز از او ببدی ياد كرده و گويد: وی از دانشمندان اسلام نيست، بلكه
    شيطانی از شياطين انسی است
    .[92] سخت ترين حمله
    به ابن سينا را عمربن علی‌بن غیلان كه يكی از متكلمان است، انجام داده است
    . او درون كتاب
    «حدوث عالم» خود ابن سينا را از باطنيه ميداند و ميگويد كه اصليت باطنيه
    از مجوس هست و انـها تظاهر بـه اسلام ميكنند. درون ادامـه سخنش ميگويد كه ابن سينا بر
    كتابهای مخالف اسلام خود نامـهای نيكو مانند شفا، نجات و هداية گذاشته است
    .[93] ابن سينا در
    مورد موسيقی نيز آثاری دارد، بخشـهايی از كتاب شفاء پيرامون موسيقی است
    . اما نكته بسيار
    جالب درون مورد ابن سينا ان هست كه با توجه بـه تحريم درون اسلام، درون كتاب قانون
    خود بسيار بـه پرداخته است. گاهی بـه عنوان دارو تجويز كرده است، گاهی درون مورد
    فوايد گفته هست و روش درست كردن را توضيح داده است: به منظور هر كس كه فربهی
    و نيرومندی آرزو ميكند، شيرين و غليظ توصيه مـی‌شود
    [94] كسی كه ميخواهد
    زود مست شود و زيانی نبيند، بايد اشنان و عود هندی را درون ش خيس كند
    [95] نوشيدن
    بايد با پيمانـه‌های كوچك شروع شود و اين روش بهتر از نوشيدن با پيمانـه‌های بزرگتر
    است
    [96] كسی كه مغزش
    نيرومند هست با بـه آسانی مست نمـی‌شود
    [97] هر قدر عطر
    بيشتر، بوی آن درون افزايش و مزه آن لذيذتر باشد نوع آن بهتر است
    [98] برخی معتقدند
    اگر انسان يك يا دو بار درون طول ماه مست شود خوب هست و بد نيست
    [99] ابن سينا در
    كتاب پنجم قانون، فصل ششم را بـه شربتها و ربها اختصاص داده هست كه درون آنجا روش
    تهيه چند نوع را آموزش داده است. از پیـامبر اسلام درون کتب صحیح منقول هست که
    گفته هست «کسی کـه مـی نوشد، همچون بت پرست هست و خداوند را همچون بت پرست
    ملاقات مـی کند» (مسند احمد )، بنابر این روشن شد کـه ابن سینا از دید حضرت محمد یک
    بت پرست بوده است
    .

    روشن هست که این افراد برجسته و متفکرین تاریخ ایران بعد از
    اسلام را نمـیتوان حتی درون مواردی مسلمان دانست، چه برسد بـه اینکه این افراد بخواهند
    علم خود را از اسلام داشته باشند یـا حتی اسلام آنـها را به منظور عالم شدن پرانگیزه
    کرده باشد
    .

     

    ۴.۴ دوره انگیزاسیون(تفتیش عقاید) اسلامـی و تکفیر دانش
    اندوزی و فلسفیدن(تفکر بـه وسیله خرد)

    (Inquisition)
    انگیزاسیون بـه معنی لغوی تفتیش هست و درون اصطلاح تاریخی
    به دوره ای از تاریخ اروپا (1232-1820) گفته مـیشود کـه در آن کلیسای کاتولیک
    تقریباً بر اروپا حاکم بود و دست مذهبیون درون اروپا به منظور تفتیش عقاید و تکفیر و
    تنبیـه عقاید و کنش های کفر آمـیز باز بود. یعنی افراد مشکوک بـه کفر را درون بیدادگاهی
    حاضر مـید و مفتش از آنـها پرسشـهای اعتقادی مـیکرد و آنـها مجبور بـه پاسخگویی
    بودند، اگر موفق بـه اثبات کفر آنـها مـیشد، ایشان تنبیـه مـیشدند، گاهی این تفتیش
    عقاید با بدترین شکنجه ها و غیر انسانی ترین رفتارها همراه بود، از این دوره با
    عنوان «دوران سیـاه
    «
    (Dark Ages) نیز یـاد مـیشود.

    کمتری را مـیتوان یـافت کـه نام گالیله و فشاری کـه کلیسای
    کاتولیک بر وی و امثال وی وارد کرد را نشنیده باشد. همـه ما اگر چیزی درون مورد
    گالیله نخوانده باشیم حداقل یک کارتون درون مورد گالیله دیده ایم. دلیل این علاقه
    چیزی نیست جز اینکه غربیـان نسبت بـه گذشته خود دیدگاه انتقادی دارند و سعی مـیکنند
    از گذشته های خود درس بگیرند، تعصبی روی گذشته خود ندارند و از اشتباهات گذشته خود
    معمولاً نجیبانـه شرمسارند و به تاریخ اغلب بعنوان تاریخ نگاه مـیکنند نـه ابزاری
    برای رسیدن بـه منافع سیـاسی. بنابر این غربی ها زشتی های تاریخشان را هم به منظور درس
    گرفتن تبلیغ مـیکنند. اما مسلمانان چطور؟ مسلمانان تنـها سعی مـیکنند زشتی های تاریخ
    خود را پنـهان کنند و زیبایی های اندک آن را بزرگنمایی کنند. درون مورد جنایـات کلیسای
    کاتولیک و تحجر و تعصب احمقانـه آن مـیتوان ده ها کتاب نام برد ولی از جنایـات و
    تحجر متفکران بزرگ مسلمان و دیدگاه های ضد علمـی آنـها و جنایـاتی کـه حکومت های
    اسلامـی علیـه دانشمندان و متفکرین و فلاسفه د کمتری خبر دارد. این پنـهانکاری
    فقط درون مورد تاریخ گذشته های دور نیست، مسلمانان حتی درون مورد مسائل امروزی هم
    مسئولیت زشتی هایی کـه به بار مـی آورند را بر عهده نمـیگرند و آنـها را بر گردن
    دیگران مـی اندازند. به منظور نمونـه بـه نگرش آلمانی ها بـه هولوکاست نگاه کنید و آنرا با
    نگرش مسلمانان بـه حملات یـازده سپتامبر، قتل عام دارفور، قتل عامـهای ایدی امـین در
    اوگاندا، بیش از
    13 قرن داری، تبعیض علیـه زنان،
    تبعیض علیـه نامسلمانان، قتل های ناموسی، حکومتهای ظالم و غیر انسانیشان کـه نـه تنـها
    مسئولیت آنـها را بر عهده نمـیگیرند بلکه بر گردن دیگران هم مـی اندازند و همواره از
    همـه عالم و آدم هم طلبکارند، مقایسه کنید
    .

    این دست پنـهانکاری ها کـه هم ناشی از ضعف های فکری و هم ناشی از
    بی اخلاقی هست برای مسلمانان نتیجه ای جز تکرار مشکلات گذشته و درس نگرفتن و پیشرفت
    ن بـه همراه نخواهد داشت، مسلمانان که تا این رویـه را پیش گرفته اند هیچگاه
    سعادتمند نخواهند شد. ما و مسلمانان بهتر هست از غربی ها بیـاموزیم کـه نقادانـه به
    تاریخ خود نگاه کنیم نـه ماست مالانـه. زشتی ها را درون کنار زیبایی ها ببینیم و روی
    آنـها حساس باشیم و از آنـها درس بگیریم که تا مبادا تکرارشان کنیم. از همـین روست کـه در
    مـیان مسلمانان از دوران انگیزاسیون اسلامـی و تمام آزار ها و قتلهایی کـه از جانب
    فقها و دین داران علیـه دانشمندان و فلاسفه انجام گرفته هست تقریباً هیچ سخنی نیست،
    در حالی کـه نشان خواهیم داد همان تفکرات کـه در اروپا وجود داشته اند درون مـیان
    مسلمانان نیز وجود داشته اند و حتی شاید کاتولیک ها از مسلمانان ایده انگیزاسیون
    را گرفته باشند، همانطور کـه برخی مـیگویند نازی ها ایده هولوکاست را از ایده قتل
    عام ارامنـه توسط ترکان مسلمان گرفتند
    . مخاطبان
    ایرانی نباید با توجه بـه مصائبی کـه در همـین سه دهه گذشته درون ایران رفته هست و
    مشاهده تمام توحش های اسلامگرایـان فعلی درون پذیرش این واقعیت کـه اجداد فکری ایشان
    چندین برابر وحشی تر و خونخوارتر و جزم اندیش تر از ایشان بوده اند تردیدی داشته
    باشد. درون این بخش نشان خواهیم داد کـه وضعیت جامعه اسلامـی و دیدگاه های فقهای
    مسلمان نسبت بـه علم و رفتار آنـها با افراد برجسته چندان تفاوتی با برخورد کلیسای
    کاتولیک نداشت منتها بـه دلایل یـاد شده مسلمانان این دوره ها و اتفاق ها را پنـهانسازی
    کرده اند و به غیر عده اندکی باقی مسلمانان با آنـها نا آشنا هستند. دو اتفاق جالب
    در تاریخ اسلام درون این ارتباط افتاده هست که آنـها را بطور مختصر شرح خواهیم داد
    سپس بـه معرفی مختصر شخصیت هایی کـه علم و فلسفه را تکفیر مـید خواهیم پرداخت
    .

    اتفاق نخست، دوره محنة المأمون خلیفه عباسی کـه از وی قبلا ً یـاد شد گرایش به
    معتزله-فرقه ای از فرق فکری اسلامـی کـه گرایش بیشتری بـه عقلانیت داشتند، یـافته بود
    . از باورهای بیشتر معتزله کـه البته منحصر بـه معتزله نیز نبود
    مخلوق بودن قرآن بود. مخلوق بودن قرآن یـا ازلی بودن آن بین معتزله و بسیـاری از
    دیگر فرق محل اختلاف بود و مامون تصمـیم گرفت دیدگاه حکومتی خود را بـه بقیـه تحمـیل
    کند و باانی کـه قرآن را مخلوق نمـیدانستند مخالفت کند. ممکن هست اینکه قرآن باشد
    یـا نـه بی اهمـیت جلوه کند اما هرگز موضوع بی اهمـیتی نیست چون پذیرفتن هریک از دو
    دیدگاه تبعات مفصلی را بـه همراه دارد کـه تشریح آنـها خارج از حوصله این نوشتار است.
    یکی از محققین درون مورد این حادثه تاریخی نوشته هست «محنـه جدا از تبعات سیـاسی
    و فرقه ای اش، تجاوز بـه حریم خصوصی و تحمـیل  اراده سلطنتی بر رعایـا از طریق
    قدرت درون مقیـاس بزرگ بود. منحه باعث شد علمای دین مجبور بـه شرکت درون امتحاناتی شوند
    که نـه تنـها زندگی حرفه ای آنـها و مشاغلی کـه بعنوان قاضی و معلم بدست مـی آوردند
    بلکه جایگاه آنـها بعنوان مسلمانان مومن درون سطح اجتماع را نیز تحت تاثیر قرار مـیداد
    «.[100] شیوه کار محنـه
    را محقق دیگری اینگونـه تشریح کرده «در سال 833 انگیزاسیون محنـه آغاز شد،
    بطوری کـه تنـهاانی کـه با خلیفه موافق بودند مـیتوانستند مشاغل دولتی داشته باشند
    . کسانی کـه با این
    دیدگاه خلیفه موافقت نداشتند همچون احمد ابن حنبل از کار برکنار شده و زندانی
    شدند. این شیوه درون زمان معتصم، الواثق، المتوکل خلفای دیگر عباسی نیز ادامـه یـافت و
    در سال 849 وقتی کـه دیگر خیلی دیر شده بود متوقف شد.كندی، كسی كه فيلسوف العرب
    خوانده مـی شد و صاحب 238 يا 270 اثر بود، بـه دستور متوكل شلاق خورد و كتابخانـه اش مصادره
    گرديد
    .[101] اهمـیت خود این
    باور (مخلوق بودن قرآن) بـه اندازه خود عمل محنـه دارای اهمـیت نیست
    [102]. محقق دیگری
    گفته هست «خود خلیفه از فقهای اصلی بغداد امتحان گرفت، حاکم بغداد مجبور شد
    از تمامـی قضاتی کـه تحت حاکمـیت عباسی بودند همـین امتحان را بگیرد…یکی از معروف
    ترینانی کـه با مخلوق بودن قرآن مخالفت کرد احمد بن حنبل بود کـه او را دو سال به
    زندان انداختند و گفته مـیشود کـه او را شلاق نیز زدند. حنبل را بخاطر محبوبیتش و از
    ترس شو مردم آزاد د
    . ..الواثق (خلیفه دیگر عباسی) سیـاست مامون را ادامـه داد. الواثق خود تلاش
    کرد یکی از قضات را کـه با مخلوق بودن قرآن مخالفت کرده بود بـه دست خود سر ببرد، او
    نـهایتا موفق بـه ب سر قاضی یـاد شده نشد و یکی از متخصصین این کار را انجام داد.
    بسیـاری از افراد برجسته درون زندانـها مردند، و بسیـاری مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند
    [103]. لازم بـه توضیح
    نیست کـه این حرکت بـه شدت ضد تعقل و تفکر و در نتیجه ضد پیشرفت علم و فلسفه بود؛
    شرط دوم دیدگاه بدیل را بیـاد آورید
    .

    اتفاق دوم، اعلام کشف تمام حقایق!
    در قرن 15 ام تقریباً همزمان با کشف قاره امریکا توسط
    اروپاییـان، درون دنیـای اسلام اتفاق مضحکی افتاد. علمای اسلامـی اعلام د کـه دیگر
    تمام حقایق کشف شده اند و نیـازی بـه اجتهاد یـا تفکر مستقل نیست. یکی از نویسندگان
    در این مورد نوشته هست «در قرن بیست و یکم، علمای مدارس علوم اسلامـی اهل تسنن
    اعلام د کـه «درهای اجتهاد» بسته شده اند، بنابر این مسلمانان از این
    به بعد تنـها حتما از علمای پیشین تقلید کنند، بویژه درون مورد شریعت-قوانین اسلامـی
    «.[104] توجیـهی کـه برای
    این سخن آورده مـیشود معمولاً این هست که علمای آن دوره بـه این نتیجه رسیدند کـه در
    همان قرن 9 بهترین علمای ممکن تربیت شده بودند و بعید استی درون آینده بـه اندازه
    علمای قرن 9 ام بـه درجه بالایی از دانش برسد، این هست که بـه همـین دلیل درهای
    اجتهاد را بستند کـه بدعتی درون دین حادث نشود، لذا دیگری حق نداشت دیدگاه جدیدی
    در مورد اسلام بدهد
    [105]
    در مورد اینکه این اجتهاد آیـا درون تمام زمـینـه ها بوده است
    یـا نـه فقط مربوط بـه علوم اسلامـی مـیشده هست اختلاف نظر وجود دارد ولی آنچه مـهم است
    این هست که بـه دلیل اینکه مسلمانان معمولاً بـه «کامل» بودن دینشان باور
    دارند، بطور خود کار بخش زیـادی از زندگیشان را همـین دین تشکیل مـیدهد، لذا تمام شدن
    حق تفکر و اکتشاف درون مورد دین کـه در واقع بـه بسیـاری از جنبه های زندگی مرتبط بود
    نیز بـه تنـهایی چیزی جز عقب ماندگی و پیشرفت ن درون تمام جهات زندگی برای
    مسلمانان نمـیتوانست بـه همراه داشته باشد
    .

    این دو اتفاق تنـها نمونـه های وجود دوره انگیزاسیون اسلامـی
    نیست، فقها-کسانی کـه قوانین را از دین استخراج مـیکنند، با رجوع بـه باورهای مذهبی
    خود دست بـه تكفير اين دانشمندان و فلاسفه ميزدند. اصولا پيشروان دين و فقها و زهاد
    در ميان اهل سنت و جماعت لفظ علم را جز بر علم موروث از نبی اطلاق نميكردند و يا
    جز آنرا علم نافع نميشمردند و علمـی را كه نفع آن به منظور اعمال دينی ظاهر و آشكار
    نبود عديم الفائده مـی‌پنداشتند و ميگفتند بـه تجربه دريافته شد كه چنين علم بـه خروج
    از صراط مستقيم منتهی خواهد شد. علوم اوائل را «علوم مـهجوره» و
    «حكمة مشوبة بكفر» ميشمردند
    .[106] تقريبا دانشمند
    و فيلسوفی از تكفير فقها درون امان نمانده است: ابو احمد احمد النـهر جوری‌ العروضی
    شاعر و عروضی قرن چهارم متوفی بـه سال 403 چون صاحب اطلاعات وسيع درون فلسفه و علوم
    اوائل بود درباره‌ی وی گفتند «كان سیء المذهب متظاهرا بالاحاد غير مكاتم له
    «[107]

    خلفا و وزرای دوستدار علم و حكمت نيز متهم بـه كفر و زندقه
    بودند. مامون را بـه دليل دوستداری علم و علما متهم بـه زندقه نمودند
    .[108]  و بـه او
    لقب » امير الكافرين» داده بودند
    .[109]  حضرت
    محمد بن عبدالمالك الزيات وزير معتصم و واثق از باب علاقه‌ايی كه بـه علوم و ترجمـه‌ی
    كتب داشت ملحد شمرده ميشد
    .[110] ابوريحان
    بيرونی دانشمند و فیلسوف شـهیر نيز متهم بـه الحاد شدند و عمر خيام به منظور اثبات
    دينداريش بـه مكه رفت
    .[111] علی بن عبيدة
    الريحانی از فصحا و فضلای معاصر مامون كه درون تاليفات و تصنيفات خود طريق حكمت مـی‌پيمود
    متهم بـه زندقه بود
    .[112]  خاندان
    برامكه كه نقش زيادی درون رونق علم درون تمدن اسلامـی داشتند و مجالس مناظره و مجادله
    در منازل خود ترتيب ميدادند، متهم بـه زندقه بودند
    [113]
    و بـه همـین جرم قتل عام شدند. فقها غير از فلسفه علوم
    ديگر نظير هندسه را هم كفر ميدانستند: علم هندسه از علوم مكروه و مايه‌ی گمراهی
    خواطر شمرده ميشد و علی الخصوص اشكال هندسی درون نظر عقلای سنت و جماعت بـه مثابه‌ی
    اشكال طلسمات جلوه ميكرد و حتی دوائر عروضی را هم محكوم اين حكم قرار ميداده و كسی
    را كه كتاب عروضی و دوائر درون دست داشت بـه الحاد متصف ميكرده‌اند
    .[114] كتابهايی نيز
    در رد علم نجوم داشته‌اند: ابو حضرت محمد حسن بن موسی النوبختی از متكلمين شيعه با
    آنكه خاندان او شـهرت خود را با علم نجوم آغاز كرده بود كتابی درون رد منجمين نوشت
    .[115] اشعری نيز ردی
    برمعتقدين بـه احكام نجوم داشت
    .[116] شافعی نيز
    معتقد بـه حرمت نجوم بود
    .[117] نسبت بـه منطق
    يونان اهل مذاهب بيش از هر علم عناد ميورزيدند و اين اختصاص بـه اهل سنت نداشت
    چنانكه از متكلمين اهل تشيع هم ابو حضرت محمد حسن بن الموسی النوبختی كتابی درون رد
    اهل منطق نگاشته بود
    .[118] اعتراف بـه طرق
    برهان ارسطوئی دليل بزرگی بر زندقه و الحاد شمرده ميشد و به همين سبب هست كه گفته‌اند:
    «من تمنطق تزندق»، یعنی هراز منطق استفاده کند زندیق (بیدین) خواهد
    شد، یـا هرمنطقی باشد زندیق است
    .[119] اهل مذاهب در
    راستای علم ستيزی خود بـه پزشكی هم رحم نكردند و جاحظ متكلم مشـهور معتزله كتابی در
    رد علم طب داشت و حضرت محمد بن زكريای رازی ناگزير درون رد او كتابی بـه نام
    «الرد علی الجاحظ في نقض الطب» نگاشت
    .[120] متكلمين شيعه
    نيز با فلاسفه و حكما بـه همان روشی همكاران ديگر خود دشمنی و عناد ميورزيدند و
    آنانرا دشمنان دين و منكران توحيد مـی‌دانسته‌اند. مثلا ابن داعی رازی درون مورد
    فلاسفه گفته‌است: «فلاسفه جمله‌ی قبايح شرعی و محرمات مباح دارند
    [121] به خاطر این
    خصومت ذاتی، تعصبها و سخت گیری ها گروههايی مانند اِخوان الصّفا و خِلّان الوَفا
    بوجود آمدند كه كتابهای خود را درون زمينـه علوم و فلسفه را بـه صورت بی‌نام منتشر مـی‌كردند
    [122].
    یـا قرامطه به منظور نوشتن نوشتارهای خود از خطی رمزی که
    مقرمط خوانده مـیشد استفاده مـید کـه تنـها اعضای اصلی نـهضت توانایی خواندن آنرا
    داشتند
    [123]
    مطمئنا اگر اين اندیشمندان ترس از تكفير نداشتند بـه صورت
    آزادانـه بـه انتشار آثار علمـی‌ و فلسفی خود ميپرداختند
    .

    سرنوشت برخی از این های فلسفی اجتماعی کـه معمولاً افکاری
    این جهانی-سکولار و مخالف شرع اسلام داشتند بسیـار تلخ و دردناک است، به منظور نمونـه
    ابوالقاسم مسعود خنجدی
    (فقیـه شافعی)  به منظور کشتار باطنیـان و
    دیگر فرقه های ضاله، دستور داد که تا خندق ها کندند و در آنـها آتش افروختند… و
    باطنیـان را مـی آوردند و به جماعت یـا بـه انفراد
    در آتش مـی افکندند و زنده زنده مـی
    سوختند
    .[124] خواجه نظام
    الملک درون ذکر سرکوب قرامطه و باطنیـان بوسیله البتکین، سلطان محمود قزنوی و نوح
    سامانی یـاد آور مـیشود: «در شـهر ها افتادند و هرکه از ایشان مـی یـافتند، مـی
    کشتند
    پس، هفت شبانـه روز درون بخارا و ناحیت آن، مـی گشتند و مـی کشتند و غارت
    مـید که تا چنان شد کـه در ماوراء النـهر و خراسان، یکی از ایشان «قرامطه»
    باقی نماند و آن کـه ماند درون آشکارا نیـارست آمد، و این مذهب پوشیده بماند… و
    یکبارگی بـه زمـین فرو شد
    .[125]

    علاوه بر جو ضد علم و فلسفه حاکم درون مـیان مذهبیون مسلمان،
    شیعیـان هم درون علم و فلسفه ستیزی سابقه دیرینـه ای دارند. نويسنده كتاب «فلسفه
    از منظر قرآن و عترت» درون بخش آخر كتاب خود با نام بردن 38 نفر از فقها،
    محدثان و علمای شيعه، از نظرات آنـها و تاليفاتی كه درون رد فلسفه داشته اند ياد مـی
    كند
    [126] 
    بطور کلی بـه غیر از چند دوره کوتاه کـه دوره فعلی نیز یکی
    از آنـهاست جریـان کلی تفکر شیعی ضد فلسفیدن بوده است. یکی از محققین درون این پیرامون
    نوشته هست «مخالفت مكتب و علماى شيعه با فلسفه ارسطوئى و تصوف، يك جريان
    تاريخى دارد مكتب اهل بيت(عليه السلام
    )
    از عصر اموى عصر خالد بن يزيد اولين وارد كننده
    ارسطوئيات، و حسن بصرى اولين صوفى معروف، درون مقابل هر دو عكس العمل عه اى نشان
    داده هست و اين حقيقتى هست كه كسى آن را نمى تواند منكر باشد. على(عليه السلام)
    افكار و عقايد حسن بصرى را رد كرده هست و حسن نيز تشيع را. كه مورخين گفته اند
    «لولا الحسن لمات خلافة آل مروان فى المـهد». و هشام بن حكم شاگرد امام باقر(عليه
    السلام) و امام صادق(صلى الله عليه وآله) رديه بر ارسطوئيات نوشته است. سفيان ثورى
    و حضرت محمد بن منكدر عارفان اصطلاحى زمان امام باقر(عليه السلام
    ) و امام صادق(عليه
    السلام) اين دو امام را مورد طعن و انتقاد قرار مى دادند گاهى نيز بـه طور رو بـه رو
    بر آنان ايراد گرفته و متهم مى كردند كه روش شما روش پيامبر(صلى الله عليه وآله)
    نيست. حكم بن عتيبه و سلمـه بن كهيل از سران يونانى و تصوف انديش آن زمان نيز همان
    رفتار را با امام باقر(عليه السلام)داشتند و جمله معروف امام باقر خطاب بر اين
    هاست كه «شرّقا و غرّبا لن تجدا علماً صحيحاً الّا شيئاً يخرج من عندنا اهل البيت
    » (هرچه بـه شرق و
    غرب بروید  علم صحيح پيدا نمى كنيد مگر چيزى كه از پيش ما اهل بيت صادر شود.)
    خطاب بـه آن هاست با اين كه اين دو بـه نوعى گرايش بـه تشيع داشتند
    «.[127] حتی درون دوره
    فعلی نیز مـیان حوزه مشـهد و قم از این نگر اختلاف نظر شدید وجود دارد و هنوزانی
    هستند کـه فلسفیدن را تکریـه و یـا تکفیر مـیکنند، به منظور نمونـه همان نويسنده كتاب
    «فلسفه از منظر قرآن و عترت» با بيان نظرات فلاسفه درون مورد نبوت، توحيد،
    حدوث و قدم عالم و مباحثی از اين دست و مقايسه آن با آيات و روايات، فلسفه را رد
    كرده است
    .[128]

    در ادامـه چند تن از شخصیت های مـهم تاریخ اسلام کـه دیدگاه های
    ضد علم و ضد فلسفه داشتند و آرای ایشان را بطور مختصر معرفی خواهیم کرد. آنچه در
    ادامـه مـی آید ممکن هست این تصور را درون مخاطب پدید آورد کـه شخصیت های یـاد شده افراد
    نادانی بوده اند کـه از روی تعصب و نادانی بـه چنین آرایی رسیده اند، مانند بسیـاری
    از انسانـهای امروزی کـه حتی یک کتاب راجع بـه فلسفه نخوانده اند و شناختی از آن
    ندارند و رای بـه بطلان آن مـیدهند
    ! اما حقیقت در
    مورد برخی از این افراد ممکن هست چیز دیگری باشد! به منظور نمونـه مطالعه آثار امام
    غزالی نشان مـیدهد کـه او شناخت درست و عمـیقی از آرا و آثار فلسفی ابن سینا داشته
    است و آرای وی را گاهی بـه درستی و با ایرادهای اساسی، نـه از روی تعصب و نادانی
    بلکه با استدلالها و مقدمات محکم رد کرده است. شگفت انگیز هست که آرای بسیـاری از
    فلاسفه بعدی و دیدگاه های آنـها از جمله شک رادیکال دکارت و شک هیوم بـه علیت و
    دیدگاه کانت نسبت بـه معرفت نسبت بـه خدا را مـیتوان درون افکار غزالی نیز مشاهده کرد
    .

    به پیروی از این گفته معروف کـه «برای فلسفه دانستن باید
    فیلسوف شد، به منظور رد فلسفه نیز حتما فیلسوف بود» مـیتوان گفت غزالی خود فیلسوف
    برجسته ای بود کـه نادرستی ادله فلاسفه به منظور سازگار باورهای دینی با فلسفه را
    به روشنی مـیدید و آنرا نشان مـیداد. همان ایرادهای فلسفی و جالب غزالی بر آرای ابن
    سینا امروزه بـه شیوه ای کامل تر توسط فلاسفه بیخدا علیـه فلاسفه خداباور استفاده
    مـیشوند. لذا دیوانـه و نادان پنداشتن این افراد، پندار درستی نیست، ایشان همان
    تناقضی را مـیان دین و عقلانیت مـیدیدند کـه امروز ما مـیبینیم، اما ایشان ره دین را
    برگزیدند و ما ره عقلانیت را. لذا ما بعنوان بیخدایـان و افراد سکولار با افرادی که
    شرحی بر آنـها خواهد آمد دستکم این توافق نظر را داریم کـه مـیان باورهای دینی همچون
    نبوت و معاد و توحید و اسلوب عقلی نمـیتواند سازگاری وجود داشته باشد. البته روشن
    است کـه این دیدگاه درون مورد حضرت محمد باقر مجلسی، مزدور و حقوق بگیر
      و آخوند دربار صفوی، یـاوه نویسی کـه بخش زیـادی از اباطیل شیعیـان
    در حال حاضر مربوط بـه اوست صدق نمـیکند و وی را با فلسفه ارتباطی نبوده هست بلکه وی
    در بهترین حالت یک محدث بدون پرنسیپ بوده است
    .

    ابی حامد حضرت محمد بن حضرت محمد الغزالی

    حجة الاسلام غزالی از مـهمترين فقهای مخالف فلسفه درون اسلام است.
    درباره مقام غزالی درون اسلام همين بس كه سيوطی درباره او گفته‌است: اگر بنا بر اين مـی‌بود
    كه خدا پيامبری بعد از حضرت محمد برانگيزد بی‌شك آن پيامبر غزالی مـی‌بود
    .[129] وی درون كتاب
    «المنقذ من الضلال» و در «تهافت الفلاسفه» نظر خود را نسبت
    بفلسفه آشكار كرده و گفته هست كه بيشتر مسائل فلسفه تخيلات واهی و سست هست و در
    الهيات همـه‌ی افكار فلاسفه‌ی الهی مانند سقراط و افلاطون و همچنين ارسطو و فارابی
    و ابن سينا بی‌بنياد و اشتباه است. عمده‌ی اشتباهات اين فلاسفه را غزالی درون بيست
    مساله دانسته هست و سه مساله: انكار معاد جسمانی، علم خدا بـه كليات و عدم علم او
    به جزئيات و قدم عالم را دليل كفر و الحاد فلاسفه شمرده است
    .[130] یعنی وی معتقد
    بود همـه فلاسفه کافر هستند. غزالی معتقد هست كه چيزی از علوم رياضی كه ذاتا مفيد
    است نفياً و اثباتاً بـه امور دينی ارتباطی ندارد بلكه درون آنـها مسائل برهانی و
    استدلالی هست كه انكار آن ميسر نمي باشد اما درون عين حال دو آفت از آن منبعث ميگردد
    و ان چنانست كه هر كس درون ان نظر كن از نكات دقيق و براهين و دلايل آن بـه تعجب مـی‌افتد
    و بـه سبب اين اعجاب نظر خوب بـه فلاسفه پيدا مـی‌كند و مـی‌پندارد كه همـه‌ی علوم آنان
    در وضوح و استواری برهان مثل اين علم رياضی است. آنگاه از كفر و تعطيل و سستی
    ايشان درون امور شرع با خبر ميشود و از راه تقليد طريق كفر ميسپارد و با خود ميگويد
    اگر دين حق بود با همـه‌ی تدقيق اين قوم كه درون علم رياضی دارند، از نظر ايشان پنـهان
    نمـی‌ماند و بيهوده هست كه بدو گفته شود: فلسفه و دين دو ميدان مختلف از معرفتند و
    ممكن هست كسی درون يكی از اين دو حاذق و آگاه ولی از ديگری بی‌بهره و بی‌اطلاع
    باشد… بـه سبب آن واجب هست هر كه را درون اين علوم مطالعه و تحقيق مـی‌كند از اين
    كار باز دارند زيرا اين علوم اگر چه تعلقی بـه امر دين ندارد ليكن چون از مبادی
    علوم فلاسفه هست بدی آنان درون وی ميگيرد و كمياب هست كسی كه درون علم رياضی مطالعه و
    تعمق كن و از دين منصرف نگردد و لگام تقوی را از سر برنياورد
    .[131]

    غزالی درون كتاب «فاتحة العلوم» رياضيات را يكباره از
    دائره علومـی كه به منظور مسلمانان اشتغال بدان مجاز هست با نـهايت شدت و سختی بيرون مـی‌افكند.
    در اين كتاب غزالی بابی را بـه شروط مناظره و مضار آن اختصاص داده و ضمن زيانـهايی كه
    از قبيل كبر و كينـه و غيبت و خودستايی و پی‌جويی‌اسرار ديگران و نفاق و ريا برای
    مناظره ميشمارد، ميگويد: اگر كسی گويد كه از فوايد اين فن تشحيذ ذهن است، بايد گفت
    كه اگر چيزی سودی تنـها و زيانـهای بسيار دارد جايز نيست به منظور يك منفعت خود را به
    زيانـهای بزرگ دچار كرد چنانچه لاشك درون تعديل مزاج و تقويت طبع و دماغ و قمار
    در تشحيذ خاطر مؤثر هست و با اينحال هر دو حرامند و حتی مداومت درون بازی شطرنج با
    آنكه ذهن را نيرومند ميسازد ممنوع و محظور هست و همچنين هست نظر درون علم اقليدس و
    المجسطی و دقائق حساب و هندسه و رياضيات درون انـها كه خاطر را تشحيذ و نفس را
    نيرومند ميكن و با اينحال ما آنرا بـه سبب يك آفت كه درون پی دارد منع ميكنيم زيرا از
    مقدمات علم اوائل هست كه مذاهب فاسدی درون پی دارد و اگر چه درون خود علم هندسه و حساب
    مذهب فاسدی كه متعلق بدين باشد وجود ندارد ليكن ميترسم كه بدان منتهی گردند
    .[132]

    در باب طبيعيات هم غزالی همين نظر را دارد و گويد: اما در
    طبيعيات حق آلوده بـه باطل و صواب مشتبه بـه خطاست
    .[133] غزالی نسبت به
    منطق بر خلاف بسياری از علمای اهل سنت مخالفتی نداشت منتهی اولا آنرا معمولا به
    اسمـهايی غير از اسم منطق كه منظور علمای دين بود ميناميد و مثلا «معيار العلم
    » و «محك
    النظر» مـی‌گفت و از اين گذشته موضوع بحث او درون اين كتب مسائل فقهی و دينی بر
    روش منطقيين بوده هست با اينحال درون «المنقذ من الضلال» باز هم بدبينی
    ذاتی غزالی مانند همـه‌ی‌همقدمان او بـه علم منطق آشكار شده است
    .[134]

    ابوالفرج ابن جوزی

    امام ابو الفرج جمال الدين بن جعفر الجوزى بغدادى (ح 511-597
    ق) ، مورخ، واعظ، مفسر و فقيه حنبلى، مـی‌تواند حملات اهل ديانت بـه فلاسفه را درون آن
    زمان بـه خوبی نشان دهد
    . او درون كتاب تلبيس ابليس فلسفه، كلام و
    نجوم را از مصاديق تلبيس ابليس دانسته هست و سخت بـه فلاسفه، متكلمين و منجمين
    تاخته است
    .

    بعضي را هم ابليس با فرو رفتن درون مباحث كلام و مطالعه آنچه
    فلاسفه نـهاده اند فريفته كه بدين گونـه عيب تقليد از تو بر مي خيزد و از رده عوام
    خارج مي شوي. احوال متكلمان گونـه گونـه است، كار آثارشان بـه شكاكي و بعضيشان به
    الحاد كشيده است. اينكه فقيهان و عالمانِ نخستين وارد مباحث كلام نمي شده اند نـه
    از ناتواني بوده، بلكه مي ديدند رفع تشنگي نمي كند بلكه بر عكس تندرست را به
    ناخوشي گرفتار مي سازد اين هست كه خودداري كردند. بلكه ديگران را هم منع نمودند.
    امام شافعي گذشته از شرك، كلام را از همة بلاها بدتر ميدانست و مي گفت: «‌هر گاه
    بشنوم كسي مي گويد: اسم عين مسمي هست يا غير آن؟ گواهي مي دهم كه از اهل كلام است
    و بي دين!». و مي گفت:‌ «فتواي من درون مورد اهل كلام اين هست كه چوب زده شوند و
    آنان را ميان مردمان بگردانند و بگويند: اين هست جزاي آنكه كتاب و سنت را ترك
    كرده». امام احمد بن حنبل گويد: «‌علماي كلام زنديق اند، و متكلم رستگار نشود
    ».[135]

    تسلط ابليس بر فيلسوفان از اين راه هست كه ايشان با عقل و فكر
    خود تكروي مي كنند و بي اعتنا بـه آنچه انبيا آورده اند، طبق پندارهاي خويش سخنـها
    مي گويند. بعضيشان مثل دهريه براي عالم صانعي قايل نيستند چنانكه نوبختي و غير او
    از بعضيشان حكايت كرده اند

    ابليس عده ای از زيركان و هوشمندان همدين ما را بـه شبهه افكنده
    واز اين راه فريفته كه گويا صواب درون پيروي فيلسوفان هست زيرا درون كردار و گفتار
    نـهايت زيرك بوده اند؛ آن چنانكه از امثال سقراط و بقراط و افلاطون و ارسطو و
    جالينوس مأثور است. اينان اند كه علوم هندسي و منطقي و طبيعيان را بنياد نـهادند و
    بسياري از رازهاي نـهان را دريافتند، الاّ آنكه چون بـه الهيات رسيدند سخنان درهم و
    برهم گفتند، و بر خلاف آنكه درون هندسه و علوم حسّي همرأي اند درون الهيات متفق القول
    نيستند وبرخي پريشانگوييهايشان را درون اين مقولات ذكر كرديم. علت اين هست كه نوع
    بشر اين گونـه مسائل را جز بـه اجمال درون نيابد و تفصيلش راجع بـه شرع است
    .

    اين متأخران از امت ما كه شنيدند حكماي قديم منكر صانع بوده
    شرايع را رد كرده اند و آن را از مقولة قانون سازي يا حيلت بازي شمرده اند، آنچه
    از حكما نقل مي شد تصديق نموده شعار دين را كنار نـهادند و نماز را ترك گفته مرتكب
    حرام شدند و حدود شرع را خوار داشتند و ريسمان اسلام را از گردن برداشتند. يهوديان
    و مسيحيان نزد خدا از اينان عذرشان مقبولتر هست زيرا بـه هر حال تابع شرايعي هستند
    كه درون موقع خود با معجزه مدلل بوده همچنين پيروان بدعت درون مذاهب نزد خدا عذرشان از
    فلسفيان مقبولتر هست كه دعوي نظر درون ادله را دارند (و بـه هر حال دلايل شرعي را
    قبول دارند). اما فلسفيان براي كفر خود مستندي ندارند جز آنكه پيشينيانشان حكيم
    بوده اند، اما مگر نـه اينكه پيغمبران هم حكيم بوده اند و چيزي بيش از حكيم (يعني
    صاحب وحي بوده اند)؟
    [136]

    حضرت محمد باقر مجلسی[137]

    از ديگر كسانی كه سخت بـه دانشمندان و فلاسفه تاخته است، ملا حضرت
    محمد باقر مجلسی ملقب بـه «علامـه مجلسی» نويسنده كتاب بحار الانوار و از
    روحانیون بسیـار نزدیک بـه دربار صفوی است. كتاب بحار الانوار نزد شيعيان بـه دايرة
    المعارف حديث شيعه معروف است. آخوندها به منظور مجلسی احترام زيادی قائلند و او را از
    بزرگترین علما و محدثین تاریخ تشیع ميدانند
    . مجلسی در
    بخشـهای مختلف بحار الانوار درون دفاع از احاديث بـه فلاسفه ايراد گرفته و آنـها را
    تكفير كرده است
    .

    مجلسی فلاسفه را از كسانی ميداند كه درون مورد همـه چيز برأى پست
    و خرد ناتوان خود سخن گفته‏اند
    .[138] او از فيلسوفان
    با فرنام «فلسفه بافان» ياد ميكند
    [139]
    و ادله آنان را شبهاتی سست و خرافاتی فاسد ميداند.[140] او درون حالی كه
    فلاسفه را زبانزد بيدينان، و شك آوران راهزن حق و يقين ميداند
    [141]
    ، ميگويد:

    كسی كه بـه كلمات فلاسفه رجوع كند و اصول مطالبشان را فحص كند،
    درمـی‌يابد كه اكثر آنـها با شرايع پيامبران تطبيق نمـی‌كند. و اگر برخی اصول شرايع و
    ضروريات اديان بـه زبان مـی‌آورند، فقط از ترس تكفير مؤمنين مـی‌باشد كه مبادا بـه جرم
    كفر كشته شوند. فلاسفه بـه زبان ايمان دارند و دلهايشان تسليم نيست و بيشترشان
    كافرند
    .[142] مجلسی ترويج
    كتب فلسفی را درون ميان مسلمين، جنايت بر دين دانسته و آن را از بدعت ها و نوآوری
    های خلفای جائر اموی و عباسی مـی داند كه بـه قصد مقابله با ائمـه معصومين و دين مبين
    صورت گرفته است
    .[143]

    علامـه حلی 

    كه يكی از فقهای سرشناس شيعه هست علاوه بر اينكه درون آثار مختلف
    خود بـه رد عقايد فلاسفه درون مورد معاد روحانی و قدم عالم پرداخته هست در يكی از
    آثار فقهی خود كه علوم مختلف را از جهت وجوب يا عدم وجوب فراگيری تقسيم نموده،
    فلسفه را درون كنار علم موسيقی، سحر، قيافه شناسی و كهانت درون زمره علومـی كه تحصيل
    آنـها حرام هست قرار داده است، مگر آن كه بـه قصد نقض و رد آن فرا گرفته شود
    .[144]

    شيخ حضرت محمد حسن

    كه صاحب يكی از مـهمترين كتابهای فقهی شيعه با نام جواهر الكلام
    است، كتب فلاسفه متقدم را كه اعتقاد بـه قدم عالم دارند، جزء كتب ضاله برشمرده است.
    و درون مورد او گفته اند كه روزی مردی را ديد كه كتابی فلسفی درون دستش بود، خطاب به
    مرد گفت: بـه خدا سوگند حضرت حضرت محمد (ص) جز به منظور ابطال اين خرافات
    [!] از جانب خداوند مبعوث نشده است.[145]

    آيت الله بروجردی

    وی نیز معروف بـه مخالفت با با ترويج فلسفه درون حوزه علميه قم
    است. سيد موسی شبيری زنجانی درون اين مورد گفته است: آيت الله بروجردی مـی خواست علوم
    معقول
    (فلسفه) را شبه تحريمـی كند و آقای سيد حضرت
    محمد رضا سعيدی كه با فلسفه مخالف بود، درون اطراف اين موضوع نزد آيت الله بروجردی
    فعاليت ميكرد، اما وساطت آقای بهبهانی و ديگر آقايان از عملی شدن اين كار جلوگيری
    نمود. آيت الله بروجردی از چاپ تعليقه ی‌ علامـه طباطبايی بر بحار الانوار مجلسی‌
    جلوگيری كرد چون علامـه طباطبايی با تكيه بر فلسفه بـه رد برخی از آراء و نظرات
    مجلسی پرداخته بود
    .[146]

    مخالفت با دانش اندوزی و فلسفیدن شاید کمـی مضحک و کوته فکرانـه
    به نظر برسد ولی تاثیر این افکار و رواج آنـها نتایج بسیـار جدی بر اجتماع مسلمانان
    گذاشت که تا جایی کـه برخی از محققین همـین دست مخالفت ها را علت اصلی افول و انحطاط
    مسلمانان دانسته اند. دكتر عبدالهادی حائری دليل كندی و توقف مسلمين را بـه وجود
    آمدن تضاد فكری ميان فلاسفه و سنت گرايان مذهبی‌ مـی داند
    .[147] دكتر زيبا كلام
    نيز با رد استدلالهایی چون حمله مغول و انحراف از اسلام اصيل درون مورد افول علم در
    اسلام، نظر همين افراد يعنی رواج سنتگرایی و تعصب و حمايت حكومت از آن را دليل
    افول علم درون ايران مـی داند
    .[148] حناالفاخوری‌ و
    خليل الجر معتقدند كه نبرد علم ودين درون دوران خلافت عباسی با غلبۀ دين، يا دقيق تر
    بگوييم، حكومت دينی پايان يافت. » اين نبرد كه ميان اهل آن علوم و علوم شرعی
    در افتاد، بـه پيروزی اهل شرع خاتمـه يافت. و چون صدای ابن رشد – آخرين مع فلسفه
    خاموش شد، فلسفه
    تا چند قرن ديگر نتوانست روی پای خود بايستد
    «.[149]

    نتیجه این بخش آن هست که آنان کـه کارشان اسلام بود و تخصص در
    اسلام داشتند یـا دستکم بیش از دیگران مدعی شناخت درست از اسلام بودند نـه تنـها
    پیشرفت علم و فلسفه و منطق را تشویق ند بلکه بـه سخت ترین شیوه آنرا محکوم
    د و بیشترین خصومت ها را بـه آن ورزیدند و دهشتناک ترین جنایـات را علیـه مخالفان
    فلسفی خویش انجام دادند. حال آیـا مـیتوان با این همـه سنگ اندازی عالمان دین و
    هواداران حکومتی و غیر حکومتی ایشان درون راه دانشمندان بازهم اسلام را علت
    پیشرفتهای علمـی و فلسفی دانست؟ همچنین حتما توجه داشت کـه بسیـاری از دست آوردهایی
    که بـه مسلمانان نسبت داده مـیشود مـیتوانند ناشی از فعالیتهای این دست از متفکران و
    دانشمندان بوده باشند یـا دستکم مـیتوان گفت ایشان نیز درون تکامل آنچه بـه غلط فلسفه
    اسلامـی خوانده مـیشود نقل داشته اند. دوره انگیزاسیون اسلامـی کـه هنوز هم کم و بیش
    ادامـه دارد و مسلمانان هنوز هم حقیقتاً درون بربریت بـه سر مـیبرند نـه تنـها مروج کشتار
    و سرکوب مخالفان فکری اسلام بود بلکه بیش از آن مروج دروغ و ریـا و تظاهر بـه دین
    داری درون مـیان اندیشمندان دیگر بود، چنانکه ادبا و اندیشمندان بزرگ ایرانی همچون
    مولوی، حافظ، جامـی، عطار و غیره همگی از شرایط سخت دورانی کـه در آن زندگی مـید
    و نداشتن آزادی فکری درون آثارشان سخنـها گفته اند
    [150]
    و بـه دلیل اینکه امکان مخالفت با اسلام به منظور آنـها موجود
    نبوده هست و آنـها مجبور بوده اند بـه مسلمان بودن تظاهر کنند حتی نمـیتوان آنان را
    مسلمان راستین دانست. واقعیت این هست که اگر مسلمانان دست آوردهای علمـی قابل توجهی
    داشته باشند این دست آورد ها همزمان با حکومت حکام سکولارتر بوده اند. بعبارت دیگر
    در طول تاریخ اسلام هرگاه مسلمانان حکام سکولارتری داشتند و مسلمانان بنیـادگرا نقش
    کمتری درون زندگی واقعی مردم داشتند. این کوتاه تر شدن دست بنیـادگرایـان دینی سبب
    پیدایش شرایط مطرح شده درون دیدگاه بدیل شد. بـه عبارت شیوا تر هرگاه جامعه مسلمانان
    شبیـه تر بـه جامعه غربی امروزی شد علم پیشرفت کرد و هرگاه اسلام نقش بیشتری در
    اجتماع داشت و حکام بنیـادگرا تر و مذهبی تر بودند علم پسرفت کرد
    .

    ۴.۵ آزار و قتل اندیشمندان توسط فقها و
    مسلمانان بنیـادگرا

    افزون بر آنچه درون مورد دوران انگیزاسیون اسلامـی آمد، بین صنفی
    که درون ادبیـات رایج ما «روحانیون» خوانده مـیشود (در مقابل بقیـه مردم که
    جسمانیون هستند!) و اندیشمندان خصومتهایی وجود داشته و دارد. رفتار خصومت آمـیز
    طبقه موسوم به
    «روحانی» یـا بـه عبارت دقیقتر
    کسانی کـه منافع مادی از دین باوری مردم مـیبرند با دانشمندان معمولاً ریشـه درون این
    دارد کـه باورهای مذهبی مبتنی بر نادانی انسانـها هستند و هرچه دانش و فلسفه با
    پیشرفت خود حوزه این نادانی ها را محدود کنند بازار تجار دینی نیز محدود تر مـیشود.
    بنابر این چون
    «روحانی» و دانشمند درون بسیـاری از موارد درون مورد یک چیز سخن
    مـیگویند ولی یکی سخنش مبتنی بر ورد و جادو و نقل قول از مراجع مجعولی کـه مرجع
    حقیقت فرض مـیشوند هست و دیگری سخنش بر استدلال و استناد و آزمایش و غیره با یکدیگر
    رقابت داشته و تا ابد خواهند داشت، همانطور کـه بین نجارها و آهنگران نیز علی رغم
    اینکه دو کار مختلف مـیکنند رقابت وجود دارد چون هردو بازار مشترکی دارند. این
    رقابت بخصوص درون زمانی کـه انفکاکی درون علوم انجام نگرفته بود و روحانیون اجازه اظهار
    نظر درون تقریباً همـه چیز را داشتند بیشتر بود. چون سخن دانشمند بـه دلیل درست تر
    بودنش مـیتواند نفوذ بیشتری داشته باشد و چون روحانیون معمولاً بـه اهرم های قدرت
    نزدیک و در خدمت حکومت ها هستند یـا خود اهرمـهای قدرت هستند همواره هم امکان
    استفاده از خشونت علیـه دانشمندان و فلاسفه را داشته اند هم درون بسیـاری از موارد اگر
    دانشمندان و فلاسفه بازار آنـها را بـه خطر مـی انداختند از این اهرم استفاده مـید
    و شاهدیم کـه هنوز هم مـیکنند. درون ادامـه چند تن از اندیشمندانی کـه مورد آزار این
    طبقه و ایـادی آن قرار گرفتند یـا حتی بـه قتل رسیدند را بطور مختصر معرفی خواهیم کرد
    .

    سهروردی

    شيخ شـهاب الدين سهروردی، ملقب بـه شيخ اشراق و شيخ مقتول در
    سهرورد زنجان بـه سال
    549 متولد شد. ويژگی جالب اين فيلسوف اين
    است كه مانند رازی علاقه زيادی بـه ايران باستان داشته هست و آراء خود را از آيين
    زرتشت و حكمت ايران باستان اخذ كرده است. يكی از كسانی‌ كه پيرامون اين موضوع به
    پژوهش پرداخته، هانری كربن است
    .[151] او درون تاريخ
    فلسفه اسلامـی مينويسد: سهروردی سعی درون احيای خرد وحكمت ايران قديم داشت و احياء
    كننده اصول فلسفی عقايد حكيمان ايران درون مورد منشاء نور و ظلمت است
    .[152] چون سهروردی از
    طرفی فيلسوف بود و از طرفی سعی درون احيای حكمت مجوسان داشت، فقيهان و علمای دين
    كينـه او را درون دل داشتند. بـه همين خاطر مجلس مناظره‌ای ترتيب دادند: لذا او را به
    مناظره ديگری درون مسجد بزرگ حلب فرا خواندند. درون اين جلسه، رئيس فقيهان او را مخاطب
    ساخته پرسيد: » آيا خداوند قادر هست پس از حضرت حضرت محمد (ص) پيامبر ديگری
    بيافريند؟
    «. سهروردی بـه پاسخ گفت: » البته ، چه قدرتِ خدا مطلق است، و
    آنچه مطلق هست حّد نميپذيرد

    فقيهان جواب سهروردی را بـه انكار خاتميت تفسير كرده آن
    را سند كفر وی ‌ساختند. سند مذكور را بـه امضاء رسانيدند، و به حضور صلاح الدين
    ايوبی فرستادند، و او بيدرنگ فرمان قتل سهروردی و سوزانيدن آثار او را صادر كرد
    .[153]

    ابن راوندی

    از متکلمان مشـهور بـه بیخدایی بوده است، یکی از محققان درون مورد
    دیدگاه های وی مـینویسد
    «ابن راوندی بیشتر انتقادهای
    خردگرایـانـه اش از اسلام را درون دهان گروهی هندی بـه نام براهیما مـیگذارد و از دهان
    آنان سخن مـیگوید. بنا بر آنچه ابن راوندی گفته هست براهیمایـان معتقد بوده اند که
    خرد آدمـی تنـها مرجع دانش راستین و رفتار هست و بنابر این هیچ نیـازی بـه وحی
    پیـامبران نیست
    «.[154] گفته مـیشود ابن
    راوندی از بیـان دیدگاه های الحادی خود بیمـی نداشته هست و همـین سبب توطئه علیـه جان
    او مـیشود و وی از این رو جان سالم بـه در مـیبرد کـه فرار مـیکند! دائره المعارف بزرگ
    اسلامـی درون مدخل ابن راوندی مـیگوید
    «متكلمى‌ چون‌ ابن‌ عقيل‌ (ه م‌) كه‌ گزارش‌ او توسط ابن‌ جوزي‌
    (6/100
    ) به‌ دست‌ ما رسيده‌ است‌، مى‌گويد: درون شگفتم‌ چگونـه‌ كسى‌ كه‌ كتاب‌
    الدامغ‌ را نوشته‌ و پنداشته‌ است‌ كه‌ بدان‌ وسيله‌ قرآن‌ را درون هم‌ كوبيده‌ و
    نيز الزمرد را كه‌ درون آن‌ پيامبران‌ و پيامبري‌ را تحقير مى‌كند، زنده‌ مانده‌ و
    كشته‌ نشده‌ است‌. وي‌ از هوش‌ فوق‌العاده‌اي‌ برخوردار بوده‌ و دانش‌ گسترده‌اي‌
    در موضوعات‌ كلامى‌ و فلسفى‌ داشته‌ است‌ و متكلمان‌ برجسته‌اي‌ مانند ابوالقاسم‌
    بلخى‌ شايستگى‌ او را درون علم‌ كلام‌ ستوده‌اند (ابن‌ نديم‌، 216)». یکی از
    محققان درون مورد وی و باورهایش نوشته هست «ابن راوندی مدتی بـه نوعی تشیع مـیانـه
    رو گرایش داد، ولی سر انجام تمام ارتباطات فکری اش را با مسلمانان قطع کرد و
    بعنوان یک بیخدا از دنیـا رفت
    . معتزله وی را بـه حمله بـه پیـامبر اسلام، بـه قران، بـه وحی و
    در کل تمام شریعت درون کتابهایش محکوم د
    [155]. همو ادامـه
    مـیدهد «بخشـهایی مانده از کتابهای او نشان مـیدهد کـه او چرا بـه زندیق بودن
    محکوم شده بود. این کتابها شامل نقد های برنده از پیـامبری بطور کلی و پیـامبری حضرت
    محمد بطور جزئی بود. راوندی باور دارد خرد آدمـی از وحی برتر است. آنچه افراد موسوم
    به پیـامبر یـا با خرد سازگار هست که درون این صورت، کـه چون سایر مردم هم قدرت استفاده
    از خرد را دارند پیـامبران بی مصرف هستند و نیـازی بـه آنـها نیست، یـا سخنان آنان
    ناسازگار با خرد هست که درون این صورت حتما کنار گذاشته شوند و خرد دنبال شود…
    معجزات نسبت داده شده بـه پیـامبران و رمالان و جادوگران تماما جعلیـات مطلق
    هستند…راوندی معتقد بود پاسخ خردپسند و قانع کننده ای را نمـیتوان بـه پرسش وجود
    خدا و اعمال الهی داد… درون مـیان باورهای او باور بـه ازلی بودن جهان، برتری
    دوالیسم بـه توحید، و سستی دانش منزل از طرف خدا بود
    «.[156]

    جعد بن درهم

    گفته مـیشود کـه وی کـه بعدها بـه فرق معتزله نسبت داده شد است
    دیدگاه مسلمانان نسبت بـه صفات خدا را نفی مـیکرده هست و منکر این شده هست که موسی
    با خدا سخن مـیگفته است
    .[157] هشام از خلفای
    بنی امـیه او را بـه عراق پیش خالد بن عبدالله قسری فرستاد و خالد جعد ابن درهم را
    در روز عید قربان بـه جرم بیخدایی و زندیق بودن سر برید
    . [158] یکی از محققین
    در مورد او مـیگوید: «گفته مـیشود کـه او ماتریـالیست بوده است، و هوادارانش حضرت
    محمد را متهم بـه دروغگویی کرده اند و قیـامت را نیز انکار کرده اند
    .[159].

    ابوالعباس سرخسی

    همچنین معروف بـه ابن الفرائقی [160]
    یکی از سرسپردگان فلسفه بود… درون بسیـاری از علوم قدماء
    تفنن داشت، خداوند قریحه ای نیکو بود و اطلاع او از  علوم کامل بود، چیره
    زبان بود و تصنیفات ملیح داشت… و در موسیقی تالیفات نیکو ساخت و در اختصار
    کتابهای منطقی مـهارتی بسزا داشت
    [161]
    سرخسی درون اول کار معلم معتضد شانزدهمـین خلیفه عباسی
    (درگذشته 289 هجری قمری) بود، سپس ندیم او شد و از خاصان او گشت، و محرم راز او
    قرار گرفت، که تا بجایی کـه در امور مملکت با او م مـیکرد
    [162]
    وی سر انجام بـه دست همان خلیفه بـه اتهام اینکه خلیفه را
    به بیدینی و الحاد فرا مـیخوانده بـه قتل رسید
    [163].

    ابن مقفع

    از دبیران دربار و از ادبای مشـهور تاریخ اسلام است. وجه تسمـیه
    پدر وی این بوده هست که درون کار دبیری و ثبت خراج کوتاهی کرده هست و حجاج بن یوسف
    وی را کتک زده و به سختی شکنجه مـیکند بطوری کـه دستش کج مـیشود و از آن روی وی را
    مقفع نامـیدند
    [164]
    وی چندین کتاب را بـه عربی ترجمـه کرد و تالیفاتی هم بـه او
    نسبت داده مـیشود
    [165]
    عاقبت هم درون حدود سال 142 سفیـان مزبور دانشمند بی مانند
    را بـه بهانـه زندقه و شک درون دین و تعلق بـه کیش آباء و اجدادی و باطناً بـه اشاره
    خلیفه و بر اثر کینـه و غرض شخصی بر سر تنوری آورد. ابتدا دست و پای او را بریده
    پیش چشمش بر تنور افکند و سوخت، سپس خود را درون آتش تنور فرو کرد و گفت درون مثله
    تو بر من بحثی نیست چه تو زندیقی و مردم را بـه آراء و عقایت فاسده فاسد مـی
    نمائی. خلیفه از قتل ابن المقفع بـه هیچ وجه متاثر نشد بلکه این حرکت او را خوش آمد
    و از بیـان بعضی از نویسندگان مطلع چنین بر مـی آید کـه قتل او اصلاً بـه امر خود
    منصور بوده
    .[166] ابن مقفع چنان
    که از مطالعه احوال او بر مـی آید دانشمندی ایرانی نسب بوده کـه در سایـه قبول اسلام
    پیش عیسی بن علی و برادرش سلیمان که تا اندازه ای عزیز و محترم شده لیکن از بعضی
    اشارات معلوم مـیشود کـه با تمام ایمانی کـه به مذهب اسلام ظاهر مـی کرده هنوز چندان
    دست از آیین قدیمـی خود نکشیده و به یکباره آنچه را کـه از مراسم و آداب قومـیت
    ایرانی مـی دانسته درون زیر خاک نکرده بود
    .[167] یکی از محققین
    در مورد وی مـینویسد «با توجه بـه دیدگاه کراوس (از مستشرقین معروف) ابن مقفع
    وارث سنت خردگرایـانـه ای بود کـه در زمان پادشاه ساسانی،ی کـه گفته مـیشد دیدگاه
    روشنگرایـانـه واقعی هلنیستیکی را داشته است، یعنی خسرو انوشیروان شکل گرفت، بـه هر
    روی ابن مقفع از روی دیدگاه های مانوی، بـه اسلام حمله کرد، بـه پیـامبر اسلام حمله
    کرد، بـه خداباوری اسلامـی و سنن الهی و خود موضوع خدا درون اسلام حمله (فکری) کرد
    .[168]

    صالح بن عبدالقدوس

    از شاعران بزرگ و متهم بـه زندقه و ثنويت ايرانی بوده است. برخی
    گفته اند كه عرب و از قبيلۀ ازد است. اما بـه ترجيح دكتر شوقی ضيف  ايرانی
    تبار هست و ارتباطش با ازديان بـه وسيلۀ پيوند ولاء بوده است
    .[169] او كه از ترس
    حكومت فراری بود رو بـه دمشق آورد. كتابهای تاريخ مـی گويند خليفه مـهدی، و شايد
    رشيد، درون پی او كس فرستاد، و او را نزد خليفه بردند و بنابر بيشتر روايتها درون سال
    167 هجری بـه جرم عقيده درون بغداد بـه دار آويخته شد. محققان و مورخان، چه متقدم چه
    متاخر، همـه برآنند كه او زنديقی از دين برگشته بوده است
    .[170]

    ابو مروان غيلان بن مسلم دمشقی از متكلمان بزرگ معتزله و يكی
    از معان ارادۀ آزاد
    (قدرگرایی)، بوده است. جاحظ او را از
    بنيانگذاران مكتب اعتزال مـی شناسد كه بعد از معبد جهنی درون ستيز با انديشۀ جبريه،
    سخن گفت، و خشم هشام بن عبدالملك را بر انگيخت كه او را دستگير و به دروازه دمشق
    به دار آويختند يا بـه صليب كشيدند. برخی منابع او را متهم كرده اند كه دنباله رو
    حارثِ كذاب مدعی نبوت بود و اوزاعی فقيه بـه قتل او فتوی داد
    .[171] در روايات آمده
    است كه نخست دست و پای او را – از خلاف- بريدند، و پس از آن زبانش را قطع كردند
    .[172]

    ابن ابی العوجاء

    از زنادقه معروف سدۀ دوم هجری بوده است. گفته اند او بـه دين و
    خدا و آخرت ايمان نداشت. و با بزرگان معتزله همچون عمرو بن عبيد و واصل بن عطا و
    شاعرانی كه اعتقاد دينی آنان مورد ترديد بوده همچون بشار بن برد و صالح بن
    عبدالقدوس حشر و نشر داشته است
    . در زمان
    منصور والی كوفه حضرت محمد بن سليمان او را بـه خاطر عقايد كفر آميزش دستگير كرد و
    به قتل او فرمان داد
    .[173] گويند
    روزی  درون هنگام حج يكی از ائمۀ شيعه را مخاطب ساخت و گفت:»هان، که تا كی به
    اين مشتی سنگ و گل مـی پناهيد و اين خرمن را مـی كوبيد و شتروار بگردِ آن هروله مـی
    كشيد؟ و هر گاه كسی درون اين بينديشد مـی داند كه اين كار نادان هست نـه كار دانای
    تيزبين. و تو (اين حقيقت را بمردم) بگوی كه پيشوای اين مردمـی، و پدرت پيشوا و پايه
    گذارش بوده است
    «.[174]

    بشار بن برد

    از شاعران بزرگ درون ادبيات عرب است. او كه از پدر و مادری
    ايرانی كه اعراب بودند متولد شد و از كودكی بـه زبان عربی شعر ميسرود و قبائل
    و اقوام و اشراف عرب را هجو ميكرد
    . او يكی از
    چهره های اصلی نـهضت شعوبيه هست و از طرف برخی از معاصرانش متهم بـه الحاد شده است
    .[175] اغانی بشار را
    از ياران بزرگانی چون واصل بن عطا، عمرو بن عبيد، صالح بن عبدالقدوس و عبدالكريم
    بن ابی العوجاء ميداند
    .[176] بشار يك
    ناسيوناليست افراطی و بدور از دين اسلام بوده است. به منظور او تشيع و تسنن فرقی
    نداشت، همان كه خلفای ثلاثه را نقد و هجو ميكرد، درباره علی بن ابيطالب نيز نظر
    مثبتی نداشت
    .[177] بشار درون شعر
    خود برخی عقايد رايج اسلامـی را هجو و مسخره ميكرد. گويند روزی كنيزكی خواننده و
    رقاصه، ترانـه غنايی بشار را مـی‌ خواند و مـی يد، بشار گفت: اين ترانـه از سوره
    حشر بهتر است
    .[178]

    مبرّد درون الكامل گزارش منحصر بفردی از عقايد بشار دارد كه به
    عقايد مجوسی او تصريح شده است
    .[179] جاحظ نيز در
    «البيان» بـه عقايد زرتشتی بشار تصريح كرده هست و شواهدی شعری ارائه مـی
    دهد
    .

    سرانجام مـهدی عباسی دستور ميدهد كه بشار را بـه اتهام زندقه
    تازيانـه مرگ بزنند
    . گويند بشار درون زير تازيانـه مـی ناليد و
    ميگفت: حِسّ،حِسّ (= وا‍ژه ای كه اعراب به منظور ساكت كردن حيوانات بكار مـی برند) مـهدی
    عصبانی شد. بـه بشار گفتند چرا نمـی گويی بسم الله، الحمدلله؟
    ! گفت: مگر نعمتی نصيب من شده است؟ آنقدر
    بشار را با تازيانـه زدند که تا جان سپرد
    .[180]

    حسين بن منصور حلاج

    وی معمولاً درون شمار صوفیـان دانسته مـیشود و گفته اند اصلش از
    بيضاء فارس بوده است
    . او بـه خاطر برخی از عقايدش متهم بـه كفر
    و زندقه شد. او را چندين بار بـه دادگاه كشاندند و سرانجام درون آخرين دادگاه، حضرت
    محمد بن  داود ظاهری بـه كفر و قتل او حكم كرد. درون ذی القعده سال 309 هجری
    ابتدا او را دو روز بـه صليب بستند، سپس او را پايين آوردند و تازيانـه اش زدند و
    بعد اندامـهايش را بريدند و كشتند و جسدش را بـه آتش كشيدند
    .[181]

     

    ابن عطاء آدمـی

    یکی از صوفيان آمل بود. درون زمان محاكمـه حلاج برخی از نظرات و
    باورهای كفرآميز حلاج را تاييد كرد و از حلاج دفاع كرد. وزير وقت دستور داد او را
    زدند كه بر اثر جراحات وارده جان داد
    .[182]

    عين القضات همدانی

    كه نام اصلی وی ابوالمعالی عبدالله بود درون سال 492 درون همدان
    بدنيا آمد. عين القضات صوفی، شاعر، حكيم، فقيه و متكلم بود و از حيث جامعيت و
    احاطه درون رشته های گوناگون معرفت بـه غزالی شباهت داشت. درون هفتم جمادی الاخر 525 بر
    در مدرسه ای كه درون آن تدريس مـی كرد او را بـه دار زدند و جسد او را سوزاندند. علت
    قتل او سؤظن فقهاء و متشرعۀ شـهر بود كه از كلام او بوی نوعی الحاد و فلسفه مـی
    شنيدند و انتساب او بـه خيام- كه گفته مـی شد يكچند وی درون نزد او تلمذ كرده بود- نيز
    از اسبابی بود كه اين سؤظن فقها را درون حق وی افزود
    .[183]

    حضرت محمد بن سعيد بن حسان

    وی نيز يكی ديگر از كسانی بوده كه درون حدود سال 150 هجری توسط
    ابوجعفر منصور بـه اتهام زندقه بـه دار آويخته شده است
    .[184]

     

    بقلی

    نام شخص ديگری هست كه بـه اتهام الحاد توسط ابوجعفر منصور كشته
    شده است.» اين مرد
    (بقلى) ميگفت آدميزاده درون اين دنيا
    شاخه‏ى گياهى بيش نيست كه ميرويد و رشد ميكند و نابود ميشود و ديگر بزندگانى باز
    نميگردد (انكار آخرت
    )».[185]

    شرح حال و توضیحات بیشتری درون مورد زنادقه را مـیتوانید در
    نوشتاری با فرنام
    «زنادقه و متفکران مادی» بخوانید.

             4.6 نظرات جدید آخوندها درون این رابطه

    در این جا مصاحبه علامـه حسن زاده- ی آملی از علمای! طراز اول را بررسی مـی کنییم وی درون جایی از این مصاحبه درون پاسخ بـه سوال(• درون کجا (یـا درون چه صورت) ممکن هست بین علم و دین تعارض پیدا شود؟ ) پاسخ مـی دهد:

    ((- ممکن هست برخی از دانستنی ها کـه نـه درون متن تعیش و تمدن انسانی ضروری باشد و نـه درون معرفت بـه اسرار و حقایق دین دخیل و آگاهی بدان جز تباهی و اتلاف سرمایـه ی زندگانی و زیـان بـه سعادت جاودانی نیست، از دیدگاه نورانی دین الهی منفور و مطرود باشد، چنان کـه برخی از خوراکی ها و نوشیدنی ها – مانند مردار و مـی – کـه دین از خوردن آن ها منع فرموده است.))186

    در این پاسخ وی اندیشـه خود را درون مورد بـه گفته او ((برخی دانسته ها)) بـه روشنی بـه ما نشان مـی دهد کـه این گروه از علوم موجب تباهی اند و به دلیل این کـه با اسلام جور درون نمـی آیند حتما حذف شوند با توجه بـه سیـاست های جدید حکومت درون زمـینـه حذف علوم انسانی مـی توان گفت برخی دانسته ها علوم انسانی اند کـه به مذاق حکومت خوش نمـی آیند و سعی درون حذف آن ها دارند جالب هست که بـه نظر مـی رسد بعد از انتخابات 88 تفتیش عقاید جدیدی بـه راه افتاده و ده ها نفر بـه جرم عقایدشان شکنجه و کشته شده اند

    به نظر مـیرسد یکی از بهانـه ها درون مقابله با علوم انسانی جنگ بـه اصطلاح نرم هست به نمونـه های زیر توجه کنید:

    مـهدي‌نژاد:محتواي برخي دروس علوم انساني راه نفوذ دشمن درون دانشگاه‌ است

    به گزارش خبرنگار حوزه دانشگاه خبرگزاری فارس، محمد مـهدی‌نژاد نوری معاون پژوهشی و فناوری وزارت علوم، تحقیقات و فناوری ظهر امروز چهارشنبه درون اولین پیش همایش ملی جنگ نرم کـه با موضوع «دانشگاه‌ها و جنگ نرم «‌ از سوی معاونت پژوهشی نـهاد نمایندگی مقام معظم رهبری درون دانشگاه‌ها درون تالار شیخ انصاری دانشکده حقوق و علوم سیـاسی دانشگاه تهران برگزار شد، طی سخنانی اظهار داشت: از آنجایی کـه موضوع جنگ نرم یکی از مسائل بسیـار با اهمـیت درون قرن اخیر است، لذا تعریف و معرفی مصادق جنگ نرم بسیـار مـهم است.
    وی افزود: جنگ نرم را از این لحاظ جنگ نامـیدند کـه مانند جنگ سخت دارای مـیدان نبرد، منطقه هدف، عوامل تهاجمـی و تعی است، اما حتما توجه داشت کـه مصادیق جنگ نرم و جنگ سخت متفاوت هست هرچند کـه هدف هر دو نوع جنگ این هست که حریف را از مـیدان کنار زده و مـیل بـه مقاومت را درون او از بین ببرد.معاون پژوهشی و فناوری وزارت علوم با بیـان اینکه امروزه تصرف سرزمـین بدون نفوذ درون فکر و ذهن‌ و در اختیـار گرفتن افکار یک ملت نمـی‌تواند صورت بگیرد، گفت: اهمـیت جنگ نرم بر همگان روشن هست و علت تمایل کشورهای سلطه‌جو بـه جنگ نرم محاسبه هزینـه و فایده است.
    مـهدی‌نژاد درون ادامـه تصریح کرد: سوالات زیـادی درون بحث جنگ نرم وجود دارد کـه یکی از این سوالات بـه مکانیزم عمل درون این جنگ بازمـی‌گردد و نکته قابل توجه این هست که نحوه عملکرد درون جنگ نرم بر اساس نوع مخاطب متفاوت خواهد بود، همچنین درون جنگ نرم بسته بـه علاقه، سابقه و سطح فکری افراد یک جامعه، نوع عمل تغییر مـی‌کند.
    ظريف‌منش درون پايان اظهار داشت: از ترم آينده هيچ درس و سرفصلي كه با دروس اسلامي مطابقت نداشته باشد درون اين دانشگاه تدريس نمي‌شود.187

    فرمانده دانشگاه امام حسین:دانشگاه سپاه ظرفیت ایجاد تحول درون علوم انسانی را دارد

    سرتیپ حسین ظریف‌‌منش، فرمانده دانشگاه جامع امام حسین، متعلق مـی‌گوید کـه زمـینـه‌های تحول درون علوم انسانی درون دانشگاه امام حسین وجود دارد. بـه گزارش فارس، ظریف‌منش امروز ۹ بهمن، درون مراسم افتتاحیـه نخستین همایش “تحول درون علوم انسانی با رویکرد اسلامـی” اظهار داشت: دانشگاه امام حسین “کاری جدی” را به منظور ایجاد تحول درون علوم انسانی آغاز کرده است. ظريف‌منش افزود: مردم ايران درون اين حركت، انقلابي را بـه ثمر رساندند كه پيروزي آن درون مخيله هيچ صاحب نظر سياسي نمي‌گنجيد. وي تصريح كرد: رخداد دوم درون انقلاب اسلامي پيروزي درون هشت سال دفاع مقدس بود، آنجا كه وقتي عنصر خداجويي و مجاهدت و ايثار حزب الله اتفاق افتاد، پيروزي را نصيب ملت ايران كرد بـه رغم اين كه دشمن که تا دندان مسلح و ما با دست خالي و بدون امكانات درون اين عرصه حاضر شده بوديم. فرمانده دانشگاه جامع امام حسين (ع) رخداد سوم را موفقيت دانشمندان ايراني درون مراكز پژوهشي و علمي كشور و دستيابي بـه فناوري‌هاي برتر و دانش روز بيان كرد.188

    به عبارت دیگر سپاه تلاش مـی کند علوم انسانی درون تضاد با اسلام را بـه بهانـه مقابله با دشمنان کشور نابود کند.

     

    با آنچه گفته شد و هزاران آزار دیگر کـه از جانب فقها و
    دینمداران بنیـادگرا بر فلاسفه و متفکران رفته است، آنچه مایـه خیرگیست این هست که
    هم ایشان اکنون بعد از آن همـه مظالم، و تعصبات  و سنگ مغزی هایی کـه به خرج
    داده اند باز هم مدعی این مـیشوند کـه اسلام موجب پیشرفت علم بوده است
    . افزون بر این همانطور کـه به نقش مستقیم زنادقه درون نـهضت ترجمـه
    اشاره کردیم نمـیتوان تصور کرد کـه این همـه اندیشمند و نویسنده کـه یـا واقعاً زندیق و
    ملحد بودند یـا دستکم متهم بـه زندیق بودن مـیشدند، درون شکل گیری محصولات فکری دوره
    شکوفایی بی نقش بوده اند، بلکه مـیتوان گفت اگر این حماقت ها و تعصبات دینی وجود
    نمـیداشت و این متفکرین از بین نمـیرفتند و آثارشان نابود نمـیشد شاید سنت خرد محور،
    سکولار و علمـی بسیـار غنی و استواری از ایشان بجای مـی ماند کـه قطار پیشرفت بشری را
    شتاب مـیبخشید و مسلمانان را از این تیره روزی و فلاکتی کـه از دیرباز دچارش بوده
    اند بیرون مـیکشید، کـه شوربختانـه بـه دلیل توحش اسلامـی چنین نشد. این نیز خود علم
    ستیزی دیگری بود کـه اسلام علت آن شد، اسلام نـه تنـها علت پیشرفت نبود بلکه مانع
    اصلی پیشرفت و خار چشم اندیشمندان واقعی و غیر خرافی بوده و هست
    .

    ۵ منابع

     

    [1]  تاریخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی.ذبیح الله صفا.تهران.ناشر:دانشگاه تهران. چ پنجم: 1374. ص:32. بـه نقل از:
    كشف الظنون چاپ تركيه ج1 ص 33
    .

    [2]  نک: اخبار  الحكماء  قفطي 
    چاپ  مصر  ص  233  –  تاريخ  التمدن الاسلامي طبع
    چهارم  ج3 ص 41 – 47 . كشف الظنون ج1 ص 446. نقل شده از
    : تاریخ علوم عقلی درون تمدن اسلامـی
    ص:33و34. همچنین نگاه کنید بع معجم البلدان پوشینـه 5 برگ 243
    .

    [3]  تاریخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی. ص:34. بـه نقل از: مقدمـهء ابن خلدون چاپ مصر ص 543 – 544
    .

    [4]  تاريخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی. ص:37. همچنين نك: پويايی فرهنگ و تمدن اسلام و ايران. علی اكبر ولايتی
    . تهران وزارت
    امورخارجه. مركز چاپ و انتشارات. 1382. ج1 ص:94. بـه نقل از: تفكر يونانی، فرهنگ
    عربی: نـهضت ترجمـه‌ی كتابهای يونانی بـه عربی درون بغداد و جامعه‌ی آغازين عباسی
    . ديميتری گوتاس.
    ترجمـه‌ی حضرت محمد سعيد حنايی كاشانی. تهران: مركز نشر دانشگاهی
    . 1381. ص:32.

    [5]  تاريخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی. ص: 39. بـه نقل از: الفهرست. ابن نديم. چاپ مصر. ص:412
    .

    [6]  همان. ص:40.

    [7]  همان. ص:41. بـه نقل از: طبقات الاطباء.
    ج1 ص:175
    .

    [8]  تاريخ ادبيات درون ايران.ذبیح
    الله صفا. تهران. انتشارات فردوس. چ دوازدهم:1378. ج1 ص:13 – 23
    .

    [9]  همان. ج1 ص:25.

    [10]  تاريخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی. ص:125
    .

    [11]  همان. ص:51.

    [12]  دانشنامـه قران و قرآن پژوهی.
    به كوشش بهاء الدين خرمشاهی. تهران. انتشارات دوستان و ناهيد. 1377. ج1 مقاله
    «ابن مقفع
    «.

    [13]  برای توضيحات بيشتر درباره‌ی
    اين مترجمان نك: تاريخ ادبيات درون ايران. ج1 ص: 108-113.  يا: تاريخ علوم عقلی
    در تمدن اسلامـی. ص:52-89
    .

    [14]  تفكر يونانی، فرهنگ عربی.
    ص:74-68. نقل شده از: پويايی فرهنگ و تمدن اسلام و ايران. ج1 ص:99
    .

    [15]  تاریخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی. ص:126. بـه نقل از: طبقات الاطباء. ج1 ص:124
    .

    [16]  همانجا. بـه نقل از: طبقات الاطباء.
    ج1 ص:130
    .

    [17]  همان. ص:127.

    [18]  The Cambridge history of Iran, the Sassanid Parthian
    Periods, Edited by Ehsan Yarshater, Cambridge University Press 1981. V3 P161

    [19]  همان. برگ 486.

    [20]  همان. برگ 538.

    [21]  جمال الدين قفطى، ترجمـه تاريخ
    الحكماء، (دوره شاه سليمان صفوى)، ص 483
    – 485، 3. ابن العبرى، تاريخ مختصر الدول، ص 162 ـ 163،  لسان الملك
    سپهر، ناسخ التواريخ، ج 2، ص 345

    – 346،  بغدادى،
    عبداللطيف، الافاده و الاعتبار، ص 114
    .

    [22]  A history of Persia, Sir Percy Sykes, V I, 3rd
    Edition. MacMillan and Co. Limited St. Martin’s Street London, 1951 page 458

    [23]  Islamic Philosophy and Theology, By W. Montgomery
    Watt, Published by Aldine Transaction 2008, Page 42.

    [24]  نک: تاریخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی. ص:137و138. و تاریخ ادبیـات درون ایران. ج3 بخش اول ص:233. و ج4 ص:95 و 96
    .

    [25]  تاریخ ادبیـات درون ایران. ج2 ص:275.

    [26]  تاریخ دانشگاههای بزرگ
    اسلامـی. عبدالرحیم غنیمـه. مترجم: نوراللهائی
    . تهران. انتشارات دانشگاه تهران. چاپ
    سوم: تابستان 1377. ص:224. بـه نقل از: ابوالعباس احمد القمری. نفح الطیب
    . قاهره. چاپ
    المطبعه الازهریـه
    . 1302 ه.ق . ج1 ص:102.

    [27]  تاریخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی. ص:135
    .

    [28]  همان. ص:140.

    [29]  همان. ص:147. بـه نقل از:
    طبقات الامم. چاپ بیروت. ص:66
    .

    [30]  تاریخ دانشگاهای بزرگ اسلامـی.
    ص:224. بـه نقل از: الفلسفه الاسلامـیه فی المغرب. مجد غلاب. ص: 64 و 66
    .

    [31]  تاريخ فخرى، حضرت محمد بن على
    بن طباطبا معروف بـه ابن طقطقى(م 709)، ترجمـه حضرت محمد وحيد گلپايگانى، تهران، بنگاه
    ترجمـه و نشر كتاب، چ دوم،1360ش
    .
    ص:250- 249.

    [32]  تاریخ ادبیـات درون ایران. ج2 ص:231.

    [33]  ما چگونـه ما شديم. ص 269. بـه نقل
    از: تاريخ علم كمبريج، كالين .ا. رنان، ترجمـه: حسن افشار، نشر مركز، تهران، 1371.
    به نقل از: تاريخ علم كبريج، ص303
    .

    [34]  A history of GOD, Karen Armstrong, Ballantine Books,
    New York 1994, Page 170.[35]  Routledge Encyclopedia of Translation
    Studies, Mona Baker, Kirsten Malmkjær, Contributor Mona Baker, Kirsten
    Malmkjær, Published by Routledge, 1998, Page 521.

    [36]  از تارنمای روزنامـه تلگراف مرور شده درون تاریخ 29 ژانویـه 2008.

    [37]  از آغاز که تا انجام (در گفتگوي دو
    دانشجو
    )، آیت الله منتظری نسخه اینترنتی ،برگ
    29، درون تاریخ 20 دسامبر 2008

    [38]  گنجينـه معارف شيعه( ترجمـه كنز
    الفوائد و التعجب)‏. ابو الفتح كراجكى.مترجم: حضرت محمد باقر كمره‏اى‏. تهران
    . ناشر: چاپخانـه فردوسى‏.
    چ اول‏. بی تا. ج‏2 ص:114
    .

    [39]  خصال. شيخ صدوق‏. مترجم: حضرت محمد
    باقر كمره‏اى‏. تهران‏.انتشارات كتابچى‏. چ اول: 1377 ش‏. ج‏1 ص:83
    .

    [40]  اصول كافى. شيخ كلينى.مترجم: حاج سيد جواد
    مصطفوى‏. تهران‏. ناشر: كتاب فروشى علميه اسلاميه‏. چ اول‏. بی تا
    . ج‏1 ص: 38.

    [41]  مصباح المتهجد. شيخ طوسى‏.
    بيروت‏. موسسه‏فقه الشيعه‏. 1411 ه – 1991م ص
    472 . دعاى روز چهارشنبه‏. «لا علم الا
    خشيتك ليس لمن لم يخشك علم
    «.

    [42]  آداب سفر درون فرهنگ نيايش‏.عبد
    العلى حضرت محمدى شاهرودى‏. تهران‏. نشر آفاق. چ اول‏:‏1381 ش‏.ص:29
    .

    [43]  تحف العقول. ابن شعبه
    حرانى‏.مترجم: احمد جنتى‏. تهران‏. امير كبير. چ اول‏:1382 ش‏. ص:55
    .

    [44]  مشكاة الانوار. فضل بن حسن
    حفيد شيخ طبرسى‏.مترجم:عزيز الله عطاردى‏. تهران. ناشر: عطارد. چ اول‏:1374 ش‏.
    ص:123
    .

    [45]  نـهج الفصاحة. گرد آورنده و
    مترجم:ابو القاسم پاينده‏. تهران‏. ناشر: دنياى دانش. چ چهارم‏:1382 ش‏
    . ص: 578.

    [46]  مصباح الشريعة. منسوب بـه امام
    صادق (ع).ترجمـه عبد الرزاق گيلانى‏. تهران‏. ناشر: پيام حق‏. چ اول‏:1377 ش‏. ص:
    415
    .

    [47]  نک: پيام پيامبر.بهاء الدين
    خرمشاهى- مسعود انصارى‏. تهران‏. ناشر: منفرد. چ اول‏:1376 ش‏. ص: 587
    .

    [48]  نک: بنادر البحار.حضرت محمد
    باقر مجلسی. مترجم: سيد علينقى فيض الاسلام‏. تهران‏. انتشارات فقيه‏. چاپ: اول‏
    . بی تا. ص:101.

    [49]  برای نمونـه مراجعه کنید به: Bertrand Russell, Religion and Science,
    Oxford University Press, USA, 1997

    [50]  ما چگونـه ما شديم، صادق زيبا
    كلام انتشارات روزنـه، تهران،1378.ص 209. بـه نقل از: تاريخ علم درون ايران، مـهدی
    فرشاد، اميركبير،تهران،1365. ج1 ص
    86-87.

    [51]  ما چگونـه ما شديم، صادق زيبا
    كلام انتشارات روزنـه، تهران،1378.ص209. بـه نقل از: تاريخ علم، جورج سارتون،ترجمـه
    : غلامحسين صدری
    افشار، انتشارات وزارت علوم، تهران، 1353.ج1 ص 62-61
    .

    [52]  One hundred philosophers, the life and work of the
    world’s greatest thinkers. Peter J. King, Baron’s educational series, New York,
    2004, page 48.

    [53]  همانجا.

    [54]  A history of GOD, Karen Armstrong, Ballantine Books,
    New York 1994, Page 174.

    [55]  سیرت رسول الله، ترجمـه و
    انشای رفیع الدین اسحق بن حضرت محمد همدانی با مقدمـه و تصحیح اصغر مـهدوی، سازمان
    چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی، چاپ سوم 1377 تهران،  پوشینـه
    نخست، مقدمـه مصحح، حضرت محمد بن اسحاق مولف کتاب سیره، ب (2) بـه نقل از از المعرفه
    و التاریخ، ج 2 ص 742 و تاریخ بغداد، ج
    1 ص 215.

    [56]  ابن خلدون، مقدمـه، چاپ مصر، ص
    285-6 بـه نقل از، دو قرن سکوت، دکتر عبدالحسین زرینکوب، چاپ نـهم تهران، انتشارات
    سخن 1378، برگ 118
    .

    [57]  تاریخ فلاسفه ایرانی، از آغاز
    اسلام که تا امروز، دکتر علی اصغر حلبی، انتشارات زوار، ویرایش 2، تهران 1381، برگ
    115
    .

    [58]  پزشکان برجسته درون عصر تمدن
    اسلامـی. علی عبدالله دفاع. مترجم: علی احمدی بهنام. تهران. ناشر: پژوهشگاه علوم
    انسانی و مطالعات فرهنگی. چ اول 1382
    .
    ص:94.

    [59]  تاریخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی. ص:200
    .

    [60]  همان. ص:289 و291.

    [61]  همان. ص:322.

    [62]  تاریخ فلسفه درون ایران و جهان
    اسلامـی. ص:447 و 449
    .

    [63]  همان. ص:535 و 539 و 548.

    [64]  ابن ابی اصبیبه، طبقات
    الاطباء، 124/1، چاپ بیروت، نقل شده درون تاریخ فلاسفه ایران برگ 96
    .

    [65]  تاريخ فلسفه اسلامـی. هانری كربن.
    ترجمـه: اسد الله مبشری. انتشارات امير كبير. تهران. چاپ اول:1352
    . ص: 197.

    [66]  همان. ص:201.

    [67] Great Medieval Thinkers, Al-Kindi Oxford University Press
    US, 2006 Page 74.

    [68]  الفرق بين الفرق. البغدادی. چاپ
    مصر:1367 ق. نقل شده از: تاريخ علوم عقلی درون تمدن اسلامـی. ص:141
    پاورقی.

    [69]  نك به: تاريخ فلسفه درون ايران
    و جهان اسلامـی.علی اصغر حلبی.تهران.انتشارات اساطیر. چ اول:1373. ص:548
    .

    [70]  انديشـه‌های فلسفی ايرانی. ابو
    القاسم پرتو. انتشارات اساطير. تهران. چ اول:1373. ص: 132
    .

    [71]  نك :  التنبيه و
    الإشراف، أبو الحسن على بن حسين مسعودي (م 345)، ترجمـه ابو القاسم پاينده، تهران،
    شركت انتشارات علمى و فرهنگى، چ دوم، 1365ش
    . ص:88.

    [72]  انديشـه‌های فلسفی ايرانی. ص:
    133
    .

    [73]  تاريخ فلسفه اسلامـی. ص: 179.

    [74]  A history of GOD, Karen Armstrong, Ballantine Books,
    New York 1994, Page 174.

    [75]  تاريخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی.ص:176
    .

    [76]  نك: همان. ص:177.

    [77]   ترجمـه از ویکیپدیـای
    انگلیسی درون مدخل
    Al-Razi در تاریخ 20 ژانویـه 2008، بـه نقل ازJennifer Michael
    Hecht, «Doubt: A History: The Great Doubters and Their Legacy of
    Innovation from Socrates and Jesus to Thomas Jefferson and Emily
    Dickinson», pg. 227-230[78]  Seyyed Hossein Nasr (1993), An
    Introduction to Islamic Cosmological Doctrines, p. 203. State University of New
    York Press, ISBN 0791415163 به نقل از Munazarat
    303: «Muqayyam ‹ala al-ikhtilafat, musirr ‹ala aljahl wa’l-taqlid».

    [79]  تاریخ فلاسفه ایرانی، از آغاز
    اسلام که تا امروز، دکتر علی اصغر حلبی، انتشارات زوار، ویرایش 2، تهران 1381، برگ
    330
    .

    [80]  همانجا، بـه نقل از صفا، ذبیح
    الله، تاریخ علوم عقلی، 282
    .

    [81]  پويايی فرهنگ و تمدن اسلام و
    ايران. علی اكبر ولايتی. انتشارات وزارت خارجه. تهران.1382.ج1 ص:260. بـه نقل از:
    عمر خيام. احمد حامد العراف. چاپ بغداد.ص: 112-117
    .

    [82]  تاريخ فلسفه درون ايران و جهان
    اسلامـی. ص:327
    .

    [83]  همان. ص:331.

    [84]  اخبار الحكما. چاپ لايپزيگ.
    ص:243-244. نقل شده از:تاريخ ادبيات درون ايران.ج2 ص:525
    .

    [85]  تاريخ فلسفه درون ايران و جهان
    اسلامـی. ص:202
    .

    [86]  همان. ص:181.

    [87]  تاريخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی. ص:257
    .

    [88]  نقد آرا ابن سينا درون الهيات
    (نسخه الكترونيك). مصطفی حسينی طباطبايی. تهران:1361. ص:54
    .

    [89]  همان. ص:44.

    [90]  تاريخ فلسفه درون ايران و جهان
    اسلامـی. ص:228. بـه نقل از : كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، عز الدين على بن اثير
    (م 630)، ترجمـه ابو القاسم حالت و عباس خليلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى،
    1371ش.ج‏22،ص:164.

    [91]  همان. ص:229. بـه نقل از:
    شذرات الذهب في اخبار من ذهب. ابن عماد حنبلی. بيروت 1351ه.ق. ج3 ص:237
    .

    [92]  همان. ص:229. بـه نقل از:
    شذرات الذهب في اخبار من ذهب. ابن عماد حنبلی. بيروت 1351ه.ق. ج3 ص:237
    .

    [93]  تاريخ ادبيات درون ايران. ج2 ص:287.

    [94]  قانون درون طب (نسخه
    الكترونيك). ابن سينا. مترجم: شرفکندی هژار. تهران. انتشارات سروش. 1360. ص:640
    .

    [95]  همانجا.

    [96]  همانجا.

    [97]  همان. ص:641.

    [98]  همانجا.

    [99]  همان. ص:643.

    [100]  Cambridge Studies in Islamic Civilization, Arabic
    historical thought in the classical period, Tarif Khalidi, Cambridge University
    Press, London, 1994, Page 112.

    [101]  چرا ايران عقب ماند و غرب پيش
    رفت؟، كاظم علمداری، نشر توسعه، تهران،1387.ص:454. بـه نقل از: «الكندی
    » ، احمد فؤاد الاهوانی، ترجمۀ رضا ناظمـی‌،
    در تاريخ فلسفه درون اسلام، بـه كوشش ميان حضرت محمد شريف، مركز نشر دانشگاهی،
    تهران،1362.ج1 ص:593- 612
    .

    [102]  Muslims: Their Religious Beliefs and Practices, By
    Andrew Rippin, Routledge, 2001 , Page 66.[103]  Why I am not a Muslim, by Ibn Waraq,
    Prometheus Books, New York, 1995, Page 248.

    [104] A history of GOD, Karen Armstrong, Ballantine Books, New
    York 1994, Page 258.

    [105]  Western Muslims and the Future of Islam By Tariq
    Ramadan , Oxford University Press, US, 2005, Page 48.

    [106]  تاريخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی. ص: 139. بـه نقل از معجم الادباء. ج4 ص:167
    .

    [107]  همانجا. بـه نقل از معجم
    الادباء. ج5 ص: 74-75
    .

    [108]  تاريخ ادبيات درون ايران. ج2
    ص:274. بـه نقل از: الفهرست. ابن نديم. چاپ مصر. ص:473
    .

    [109]  تاريخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی. ص:43
    .

    [110]  تاريخ ادبيات درون ايران. ج2
    ص:274. بـه نقل از: الفهرست. ص:473
    .

    [111]  ما چگونـه ما شديم. ص 269. بـه نقل
    از: تاريخ علم كمبريج، كالين .ا. رنان، ترجمـه: حسن افشار، نشر مركز، تهران، 1371.
    ص 296-299
    .

    [112]  تاريخ ادبيات درون ايران.
    ج2ص:275. بـه نقل از: معجم الادباء. چاپ مصر. ج14 ص:52
    .

    [113]  تاريخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی. ص:46
    .

    [114]  تاريخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی. ص:144. بـه نقل از: الاغانی. ج17 ص:18
    .

    [115]  تاريخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی. ص:145
    .

    [116]  همانجا. بـه نقل از: معجم
    الادباء. ياقوت. چاپ مصر. ج17 ص:288
    .

    [117]  همانجا. بـه نقل از: طبقات
    الشافعيه السبكی. چاپ مصر. ج1 ص: 234 و 235
    .

    [118]  همان. ص:146. بـه نقل از: رجال
    نجاشی. چاپ بمبئی. ص:47
    .

    [119]  همانجا.

    [120]  همان. ص:147. بـه نقل از:
    الفهرست . ابن نديم . چاپ مصر. ص:418
    .

    [121]  تاريخ ادبيات درون ايران. ج2 ص:
    282
    .

    [122]  عماد الدین نسیمـی، زندگی،
    اشعار و عقاید شاعر و متفکر حروفی، دکتر علی مـیرفطروس، انتشارات عصر جدید، سوئد،
    استکهلم، چاپ نخست 1992، برگ 51
    .

    [123]  همانجا برگ 51.

    [124]  همانجا برگ 55، بـه نقل از
    تاریخ و فرهنگ، مجتبی مـینوی، انتشارات خوارزمـی، تهران برگ 212
    .

    [125]  همانجا، بـه نقل از سیـاست
    نامـه، صص 263، 264، 272 و 273
    .

    [126]  فلسفه از منظر قرآن و عترت،
    مـهدی نصيری، كتاب صبح، تهران،1386.ص382 که تا 406
    .

    [127]  محي الدين درون آئينـه فصوص. جلد
    اول؛ مرتضى رضوى؛ فخر دین؛ نوبت چاپ : اول، بهار 1383؛  فصل اول
    .

    [128]  فلسفه از منظر قرآن و عترت،
    مـهدی نصيری، كتاب صبح، تهران،1386
    .

    [129]  تاريخ فلسفه درون ايران و جهان
    اسلامـی. ص:259. بـه نقل از: بغية الوعاة في طبقات اللغويين و النحاة
    . جلال الدين
    سيوطی. قاهره. مطبعة السعادة
    .
    1964م. ص:211.

    [130]  تاريخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی. ص:150
    .

    [131]  همان. ص:148. بـه نقل از:
    النقذ من الضلال. غزالی. ص:9. يا: اعترافات غزالی (ترجمـه المنقذ من الضلال).غزالی
    . مترجم: زين الدين
    كيائی ن‍ژاد
    . ص:49.

    [132]  تاريخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی. ص:149. بـه نقل از: فاتحة العلوم. چاپ مصر. سال 1322ه.ق .ص:56
    .

    [133]  همان. ص:150. بـه نقل از:
    مقاصد الفلاسفة. غزالی. چاپ قاهرة. 1331 ه.ق . ص:3
    .

    [134]  همانجا. بـه نقل از: المنقذ من
    الضلال. غزالی. ص:10-11. يا: اعترافات غزالی (ترجمـه المنقذ من الضلال).غزالی
    . مترجم: زين الدين
    كيائی ن‍ژاد
    . ص:52-53.

    [135]  تاريخ ادبيات درون ايران.
    ص:276. بـه نقل از:تلبيس ابليس. ابن الجوزی. چاپ دوم مصر. 1347 ه.ق . ص:82-83
    .

    [136]  تاريخ علوم عقلی درون تمدن
    اسلامـی. ص:141. بـه نقل از: تلبيس ابليس. ابن الجوزي. چاپ دوم مصر. 1347 ه.ق .
    ص:45-50
    .

    [137]  هر چند مجلسی متعلق بـه قرن 11
    هجری است، ما نظرات او را مـی‌آوريم که تا نشان دهيم فقهای شيعه نيز از ستيز با
    دانشمندان و فلاسفه مبرا نيستند
    .

    [138]  آسمان و جهان-ترجمـه كتاب
    السماء و العالم بحار. حضرت محمد باقر مجلسی. مترجم
    : حضرت محمد باقر كمره‏اى‏. ناشر: اسلاميه‏. تهران.
    چاپ اول‏:1351 ش‏. ج‏3 ص:177
    .

    [139]  همان. ج‏4  ص:163.

    [140]  همان. ج‏2  ص:134.

    [141]  همان. ج‏1  ص:205.

    [142]  بحار الانوار. علامـه مجلسی.
    مؤسسة الوفاء. بيروت – لبنان. 1404 ه.ق . ج8 ص:328
    .

    [143]  فلسفه از منظر قرآن و عترت،
    مـهدی نصيری، كتاب صبح، تهران،1386.ص 392. بـه نقل از: بحارالانوار
    57/197.

    [144]  همان. ص387. بـه نقل از: تذكرة
    الفقها. 9/37
    .

    [145]  همان. ص 396.

    [146]  همان. ص 400 و 401. به نقل از:
    شناختنامـه علامـه طباطبايی، 4/144-143، مقاله «نقد مقاله عقل و دين» ،
    علی ملكی ميانجی
    .

    [147]  ما چگونـه ما شديم، صادق زيبا
    كلام انتشارات روزنـه، تهران،1378. ص205
    .

    [148]  ما چگونـه ما شديم، صادق زيبا
    كلام انتشارات روزنـه، تهران،1378.. ص 203 و 205 و 251
    .

    [149]  چرا ايران عقب ماند و غرب پيش
    رفت؟، كاظم علمداری، نشر توسعه، تهران،1387.ص:457. بـه نقل از: تاريخ فلسفه درون جهان
    اسلامـی، حناالفاخوری
    خليل الجر، ترجمۀ عبدالحضرت محمد آيتی، كتاب زمان،1358.ج2 ص351.

    [150]  برای بحثی جالب درون این زمـینـه
    و نمونـه هایی از شعرای یـاد شده مراجعه شود بـه همانجا برگ 58 که تا 63
    .

    [151]  نك به: روابط حكمت اشراق و
    فلسفه ايران باستان. هانری كربن. ترجمـه: ع- روح بخشان. اساطير.تهران. چ اول:1382
    .

    [152]  ص:254.

    [153]  «مقدمـه» هياكل
    النورِ سهروردی . ص:10-18. بـه خامـه حضرت محمد علی ابوريان. چاپ مصر. 1968. نقل شده
    از:تاريخ فلسفه درون ايران و جهان اسلامـی. ص:359
    .

    [154]  Samuel ben Hofni Gaon & his Cultural world, David
    E.Sklare, Leiden; New York; Koln, Brill 1996, Page 129.[155]  Why I am not a Muslim, by Ibn Waraq,
    Prometheus Books, New York, 1995, Page 259.

    [156]  همانجا.

    [157]  Doubt: The Great Doubters and Their Legacy of
    Innovation from Socrates and Jesus to Thomas Jefferson and Emily Dickinson, By
    Jennifer Michael Hecht Harper, San Francisco, 2004, Page 222

    [158]  سير اعلام النبلاء پوشینـه 5،
    برگ 433 و سفینـه البحار، پوشینـه 1، برگ 157
    .

    [159]  Why I am not a Muslim, by Ibn Waraq, Prometheus
    Books, New York, 1995, Page 252

    [160]  یـاقوت حموی، معجم الادباء،
    98/3، چاپ دارالمامون، 1963، نقل شده درون تاریخ فلاسفه ایران، برگ 101
    .

    [161]  ابن القفطی، اخبار الحکماء،
    55، چاپ مصر، نقل شده درون همانجا
    .

    [162]  ابن ابی اصیبعه، عیون
    الانباء، 191/2، بیروت، 1965، یـاقوت حموی، معجم الادباء، 98/3، توحیدی، ابوحیـان،
    اخلاق الوزیرین، 235، چاپ دمشق، 1965، حضرت محمد بن تاویت الطنجی
    .

    [163]  دبور، تاریخ الفلاسفه فی
    الاسلام، 191، ترجمـه ابوریده، یـاقوت حموی، معجم الادباء 101/3-99
    .

    [164]  شرح حال عبدالله ابن المقفع،
    عباس اقبال آشتیـانی، برگ 35، انتشارات اساطیر، 1382، برگ 30
    .

    [165]  برای بحثی درون مورد تالیفات وی
    مراجع شود بـه شرح حال عبدالله ابن مقفع برگ 90
    .

    [166]  ابن خلکان درون ترجمـه حال حسین
    بن منصور حلاج، جلد 1، صفحه 164-165، چاپ تهران، نقل شده درون شرح حال عبدالله ابن
    المقفع، عباس اقبال آشتیـانی، برگ
    35.

    [167]  شرح حال عبدالله ابن مقفع،
    برگ 36-37
    .

    [168]  همانجا.

    [169]  تاثير پند پارسی بر ادب عرب،
    عيسی العاكوب، مترجم: عبدالله شريفی خجسته، انتشارات علمـی و فرهنگی، تهران،
    1374.ص:290. بـه نقل از: تاريخ الادب العربی (العصر العباسی الاول)،شوقی ضيف،ص:393
    .

    [170]  همان. ص:291.

    [171]  اسلام درون ايران، شعوبيه: نـهضت
    مقاومت ملی ايران عليه امويان و عباسيان.ص:474. بـه نقل از: جاحظ/البيان،
    1/259، 2/164، 3/281.  الفهرست/171.

    [172]  تاريخ علم كلام درون ايران و
    جهان اسلام،علی اصغر حلبی،انتشارات اساطير،تهران،1373.ص:169
    .

    [173]  تاريخ علم كلام درون ايران و
    جهان اسلام.ص:173- 175
    .

    [174]  همان.ص:174. بـه نقل
    از:بحارالانوار،علامـه مجلسی، چاپ كمپانی، 5/ 111- 112
    .

    [175]  اسلام درون ايران، شعوبيه: نـهضت
    مقاومت ملی ايران عليه امويان و عباسيان
    . مولفان: دكتر ر. ناث، پرفسور گلدزيهر، حضرت
    محمد افتخارزاده. مترجمان: محمود افتخارزاده، حضرت محمد حسين عضدانلو. ناشر
    : مؤلف. تهران.1371.
    ص 409. بـه نقل از:اغانی،3/62
    .

    [176]  همان.ص409. بـه نقل از: اغانی،
    3/22
    .

    [177]  همان. ص411.

    [178]  همانجا. بـه نقل از: اغانی،
    3/55
    .

    [179]  همان. ص413. بـه نقل
    از:الكامل، مبرد، 2/923
    .

    [180]  همان.ص 427. بـه نقل از:
    اغانی،3/70-72
    .

    [181]  جستجو درون تصوف ايران،
    عبدالحسين زرين كوب، اميركبير، تهران،1357.ص:148-150
    .

    [182]  جستجو درون تصوف ايران.ص:146.

    [183]  جستجو درون تصوف ايران. ص:194 –
    205
    .

    [184]  تاريخ الاسلام و وفيات
    المشاهير و الأعلام، شمس الدين حضرت محمد بن احمد الذهبى (م 748)، تحقيق عمر عبد
    السلام تدمرى، بيروت، دار الكتاب العربى، ط الثانية، 1413/1993.ج‏9،ص:269
    .

    [185]  فرزندان ابو طالب، ابو الفرج
    على بن الحسين اصفهانى (م 356) ، ترجمـه جواد فاضل، تهران، كتابفروشى على اكبر
    علمى،1339ش. ج‏1،ص:249
    .

     [186]   http://noorportal.net/951/1767/21330.aspx

     [187] http://www.parset.com/News/ShowNews.aspx?Code=44568

    [188]http://www.rahsanews.com/?p=2433

    [189]تاریخ تمدن ویل دورانت جلد چهارم خلفای عباسی

    [190]تاریخ تمدن ویل دورانت جلد چهارم خلفای اموی

    به‌اشتراک‌گذاری این:

    دوست‌داشتن:

    دوست داشتن در حال بارگذاری...




    [ع معده درد خراست]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 26 Jul 2018 01:00:00 +0000



    ع معده درد خراست

    چوپانان: نسخه پشتیبان راهیـانـه

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-2581000103672548838 2013-02-17T11:44:00.001+03:30 2013-02-17T11:47:22.857+03:30 ترجمـه شعری از رونالد سیفر
    Ronald (R.J.) Seifer
    One grain of sand 
    Among billions 
    Born into the desert of mediocrity 
    Caught up in the winds of life 
    Tossed wherever they command 
    Perhaps to exalted heights 
    Or down to the masses 
    Can I catch the wind 
    And hold it? 
    For when there is wind no more 
    I will be as I began 
    One grain of sand.

    Ronald (R.J.) Seifer

    رونالد سیفر

    گردباد سام

    دانـه‌های شن
    در مـیان مـیلیـاردها
    زاده شده درون بیـابان روزمرگی
    در توفانـهای زندگی سرگردان
    پراکنده هر کجا کـه مـی برندش
    گاه درون آسمان بلند
    گاه درون دل تودهها
    آیـا مـیتوانم باد را بگیرم
    و نگه دارم؟
    گردآمده
    تنـها به منظور زمانی کـه باد نمـیوزد نـه بیشتر
    من چونان دانـه‌های شن
    غاز مـیشوم .

    گزاشتار: ع معده درد خراست محمد مستقیمـی - راهی

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-877170655891997561 2013-02-13T14:32:00.000+03:30 2013-02-13T14:32:26.856+03:30 شاهزادهی صلح


    from Murray Alfredson 
    Prince of Peace 
    A rose has sprung 
    as ancients sung 
    from Jesse’s root 
    a tender shoot 
    in desert stone. 
    Isaiah said 
    that fragrant head 
    be Prince of Peace 
    bringer of bliss 
    between all nations. 
    Plucked and torn 
    and capped in thorn 
    that sprig was hung 
    from cross bar slung 
    with ache of nails. 
    Peace has not come 
    trumpet and drum 
    bode bomb and flame 
    lead flies the same 
    as arrows of old. 

    از: موری آلفردسون

    شاهزادهی صلح

    رز باژگونـه روییده است

    چونان سرودی باستانی

    از ریشـهی (جسی)

    با ساقهی ترد

    در سنگ بیـابان

    اشعیـا گفت:

    با سری خوشبو

    شاهزادهی صلح

    سعادتآفرین بود

    در مـیان اقوام

    چیده و پرپر و پوشیده درون خار

    چونان بهاری

    از تیر صلیب آویزان

    بسته با سیم خاردار

    با درد گلمـیحها

    صلح نیـامده است

    شیپور و کوس

    شگون بمب و سرب داغ است

    در پرواز

    همانند پیکانـهای دیرین

    گزاشتار: محمد مستقیمـی (راهی)

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-8942617350488056588 2013-02-02T19:05:00.000+03:30 2013-02-02T19:05:11.417+03:30 ترجمـهی شعری از بووان تاپالیـا شاعر نپالی

    There is only love.Poem.

    Bhuwan Thapaliya

    Grasping her hands closely,

    I halt my heart

    at the edge of her lips

    and stare deeper inside

    the lava of passion

    ejecting shimmering

    volcanoes of love.

    I let myself slide

    through her hand,

    easing myself

    deeper into her core.

    With each cuddle,

    the air shakes with joy;

    the clouds of passion

    grow thicker

    – waves of mountain air

    rumble past my soul.

    A whisper

    from beneath her core

    – a rumbling moan –

    fills my ear

    and rolls across

    my soul and beyond.

    And in the tender

    air of love

    – destiny, direction,

    and time seems to

    waft away.

    There is only love,

    – two tectonic lips

    colliding as one.

    The earth shakes,

    She pulls a flower

    from my heart and lifts it to the sky.

    شعری از: بووان تاپالیـا شاعری از نپال، ع معده درد خراست کاتماندو

    Bhuwan Thapaliya: Kathmandu, Nepal

    Translator: Mohammad Mostaghimi - Rahi

    تنـها عشق است

    چنگ زدن دستانش از نزدیک

    که مرا، قلب مرا متوقف مـیکند

    در لبهی لبهای او

    و زل مـی زنند از ژرفای درون

    گدازههای عشق

    فورانی سوسوزننده

    آتشفشان عشق.

    من بـه خود اجازه مـیدهم بلغزد

    از سوی دست او،

    کاهش وجودم

    با فرورفتن درون قلب او.

    با هر درون آغوش گرفتن،

    هوا مـی لرزد با شادی؛

    ابرها از شور و شوق

    رشد مـی کنند ضخیم تر مـیشوند

    - امواج کوهستانی هوا

    نجوا از روح من گذشته.

    یک زمزمـه

    از ژرفای قلب او

    - نجوای ناله -

    پر مـی کند گوش مرا

    و مـیپیچد درون سراسر

    روح من و فراتر از آن

    و درون پیشنـهادی

    هوا از عشق

    - سرنوشت، راهنما،

    و زمان بـه نظر مـی رسد با

    نسیم از دور مـیوزد

    تنـها عشق است،

    - دو پیسنگ لبها

    یکی مـیشوند.

    زمـین مـی لرزد،

    او یک گل بیرون مـیکشد

    از قلب من

    و آن را بـه آسمان بلند مـیکند

    گزاشتار: محمد مستقیمـی - راهی

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-2786145403892980674 2013-01-24T18:49:00.000+03:30 2013-01-24T18:49:12.614+03:30 تأویلی بر شعر نشانی سهراب سپهری

    محمد مستقیمـی(راهی)

    ۱۳۶۸

    سالها پیش گمان مـیكردم متون ادبی، یک تأویل بیش ندارد و آنچه من مـیفهمم همان هست كه شاعر یـا نویسنده مـیاندیشیده است. ع معده درد خراست نمـیدانستم كه یک شعر خوب بـه تعداد خوانندگانش تأویل مـیپذیرد. ع معده درد خراست تأویلی كه بر شعر نشانی سهراب سپهری نوشتهام مربوط بـه همان سالهاست و یكی از برداشتها از این شعر. از كسانی كه درون این متن بر ایشان تعریضی دارم پیشاپیش پوزش مـیطلبم.

    تأویلی بر شعر نشانی سهراب سپهری

    به نام معشوق عاشقان

    هست وادی طلب آغاز كار وادی عشق هست از آن بعد بی كنار

    بر سیم وادی هست آن از معرفت هست چارم وادی استغنا صفت

    هست پنجم وادی توحید پاک بعد ششم وادی حیرت صعبناک

    هفتمـین وادی «فقر» هست و «فنا» بعد از آن راه و روش نبود تو را

    زبان عرفان ما زبانی هست كهن كه كم و بیش زبانمندان آن با ریزهكاریـها و تعریضها و كنایـاتش آشنایند. قاموسش بارها نگاشته شده و مفاهیم مجازی تمام واژه‌هایش امروزه فریـاد مـی‌كند که تا آن جا كه هر طفل دبستانی آن درون اوّلین مرحله و روزهای ابتدای تحصیل مـیآموزد. حال اگر همـین مفاهیم با زبانی متحوّل و دیگرگون-زبانی كه گذشت زمان و ضرورت زمانـه درون آن تطوّر ایجاد كردهاست- بـه تعبیر درآید، ناچار زبانمندانی تازه و قاموسی تازه مـیطلبد.

    این مقدّمـه را از آن جهت ضروری مـیدانم كه بر این باورم كه آنچه سهراب سپهری درون اشعارش كه بـه جرأت مـیتوانم بگویم اكثر اشعارش بیـان مـیكند، همان مفاهیم و یـافتههایی هست كه سالیـان سال، شیفتگان و عاشقان این قوم با بیـانی آشنا، ادب ما را سرشار ساخته‌اند. تنـها تفاوت درون زبان هست كه با اندكی تأمّل مـیتوان آموخت.

    كلام سهراب درون جای جای آثارش آنچنان عرفانی هست كه انتخاب نام یكی یكی از هشت كتاب او نمـی‌تواند تصادفی و ناآگاهانـه باشد. مدّتهاست درون این اندیشـهام كه چقدر منطبق هست این اسامـی بـه مراحل سیر و سلوك عرفانی كه از دیرباز فصلبندیـهایی را بـه خود اختصاص داده و نامـهایی بر خود گزیدهاست. متن آغازین هفت مرحلهی آن را بـه نظم كشیدهاست. حال از شما تقاضا دارم نـه اكنون بل بعدها، درون فرصت‌هایی كه خواهید داشت، تأمّلی درون اسامـی هشت كتاب سهراب سپهری داشته باشید: مرگ رنگ، زندگی خوابها، آوار آفتاب، شرق اندوه، صدای پای آب، مسافر، حجم سبز و بالاخره ما هیچ ما نگاه. درون حال حاضر قصد تفسیر این اسامـی را ندارم. باشد درون فرصتی دیگر. خواستم سؤالی درون ذهن شما عزیزان برانگیخته باشم، سؤالی كه مدّتی هست در ذهنم بـه وجود آمده است.

    و امّا برگردیم بـه اصل مطلب، یعنی شعر نشانی:

    بسیـار ساده اندیشی هست اگر این شعر راكه دارای مفاهیمـی والاست درون حدّ یك جستوجوی ساده درون پی آدرس خانـهی دوستی كه لابد آدرسش را گم كردهایم، پایین آوریم و آن را از كسی سؤال كنیم كه صبح ناشتا سیگار مـیكشد و برای پاسخ بـه سؤال ما، ته سیگارش را نثار خاك مـی‌كند و آنگاه حرف‌های گنده‌تر از دهانش مـی‌زند و آدرسی مشخّص مـی‌كند كه حتّی پستچیـان خبرهی اداره پست هم نخواهند یـافت مگر كدش را بخوبی بدانند و اصل مطلب همان كد پستی هست كه ساده اندیشان نیـافتهاند.

    و امّا شعر:

    شعر كه با یك سؤال آغاز مـیشود: «خانـهی دوست كجاست؟

    سؤال همـیشـهی تاریخ، سؤال همـیشـهی انسان كه درون فطرت او ریشـه دارد، حقیقتجویی كه از صبح ازل درون ذهن انسان پدید آمدهاست، از ابتدای فلق: «در فلق بود كه پرسید سوار» و این سؤال اوّلین مرحلهی سیر و سلوك عرفانی یعنی «طلب» است: «هست وادی طلب آغاز كار».

    سوار سالك هست و كسی هست كه پا درون ركاب طلب نـهاده و جست‌وجو را آغازیده‌است. سؤال آنچنان عظیم و خطیر هست كه بـه شگفتی وامـی‌دارد هر چیز، حتّی آسمان را، آسمانی كه بار امانت خداوندی را نیـارستهاست و اینك درون مقابل سؤال این دیوانـه كه قرعهی فال بـه نامش خوردهاست شگفتزده مـیشود: «آسمان مكثی كرد». از نظر تصویر ظاهری شعر، مكثآسمان سیـاهی بعد از صبح كاذب هست كه فلق را از بین مـیبرد و پس آنگه صبح صادق مـیدمد. سؤال از كیست؟ از رهگذری آگاه، از یك سالك، از یك پیر، یك مرشد، پیری آگاه كه سخنانش شاخههای نورند، پیری كه سیگار برندارد بلكه آگاهی و شناخت و معرفت بردارد و این معرفت و شناخت را بـه تاریكی راه مـیبخشد و راه را روشن مـیكند. درون این جا نكتهای دیگر درون عرفان ظاهر مـیشود و آن «بیپیر بـه خرابات نرفتن» است. پیر راه را روشن مـیكند:

    «و بـه انگشت نشان داد سپیداری و گفت:»، مشخّصهی این راه آن سپیداری هست كه از دور پیداست. بعد سپیدار تابلو اصلی راه است. سپیدار كیست یـا چیست؟:

    «آب را گل نكنیم/ شاید این آب روان/ مـیرود پای سپیداری/ که تا فروشوید اندوه دلی»، سپیدار انسان است، انسانی آزاده، وارسته، عاشق، اندوهگین. بعد سپدار عاشق هست و راهی كه سنگ نشانش، انسانی عاشق است، راه عشق است،

    «وادی عشق هست از آن بعد بیكنار». بعد راه راه عشق است، همان كه عاشقی درون ابتدایش سرگردان ایستادهاست.

    «نرسیده بـه درخت/ كوچهباغی هست كه از خواب خدا سبزتر است» راه، راهی دلانگیز، سرسبز و دوستداشتنی است، آنچنان سبز و باطراوت، آنچنان سرزنده و هشیـار و پویـاو آگاه كه از خواب خدا هشیـارتر و آگاهتر. یك تصویر پارادوكسی، «خواب خدا»، خوابی كه محض بیداری، هشیـاری و آگاهی هست و درون این جا مـیرسیم بـه وادی معرفت: «بر سیم وادی هست آن از معرفت» و معرفت هست كه عشق را كامل مـیكند، عشق راستین بـه وجود مـیآید و آسمان پرواز روشن و آبی مـیشود: «و درون آن عشق بـه اندازهی پرهای صداقت آبی است».

    «مـیروی که تا ته آن كوچه/ كه بلوغ سر بـه درمـیآرد». كوچهباغ معرفت را مـیپیمایی و عشق را با اخلاص مـیآرایی که تا به بلوغ مـیرسی، آن سوی بلوغ. بلوغ تكامل هست و بینیـازی و استغنا: «هست چارم وادی استغنا صفت».

    «پس بـه سمت گل تنـهایی مـیپیچی»، تنـهایی، یكتایی كه گل است. گل، مظهر زیبایی كه «اِنّ الله جمـیل و یُحبُّ الجمال»، مرحله‌ی تجرّد هست و این جاست كه متمایل بـه سمت گل تنـهایی مـیشوی، یعنی: توحید، «هست پنجم وادی توحید پاك»، توحید پاك، گل تنـهایی، وادی پنجم و دو وادی مانده:

    «دو قدم مانده بـه گل»، پیش مـی‌روی که تا نزدیكی، که تا دو قدمـی گل، که تا دو كمان مانده بـه او، شاید هم كم‌تر: «ثُمَّ دَنی فَتَدَلّی فَكانَ قابَ قوسَینَ او اَدنی»:

    «بار یـابی بـه محفلی كانجا جبرئیل امـین ندارد بار»

    «دو قدم مانده بـه گل/ پای فوّاره‌ی جاوید اساطیر زمـین مـی‌مانی»، آنجا مـی‌ایستی، توقّف مـیكنی، همان جا كه اسطوره فوران مـی كند، اسطورههای زمـین، تبلور آرزوهای بشر، درون قالب اسطورهها آنجا ایستادهاند و آنقدر زیـاد كه فوران مـیكنند. آرزوهای بشر درون طول تاریخ بـه شكل انسانـهایی خارقالعاده، عرفای بزرگ، اسطورهها، همـه و همـه آن جا ایستادهاند، درون حال فوران هستند.

    «و تو را ترسی شفّاف فرامـی‌گیرد»، ترس، آه، ترس شفّاف، ترس حاصل از آگاهی، حاصل از آنچه مـی‌بینی با چشم دل، آنچه حس مـی‌كنی، ترس شفّاف، ترس نـه، كه حیرت!حیرتی صعبناك! «پس ششم وادی حیرت صعبناك».

    «در صمـیمـیّت سیّال فضا/ خش‌خشی مـی شنوی»، درون آن فضای پر از صمـیمـیّت، دوستی، یكرنگی، درون آن عالم ملكوتی، همـهمـهای بـه گوش مـیرسد، همـهمـهی فرشتگان، آری فرشته، «كودكی مـی‌بینی»، فرشته است، پاك، معصوم، فرشته كودك است، آگاهی ندارد، ذاتاً معصوم است، فطرتاً پاك است، همان هست كه هست، كودكی مـیكند با معصومـیّت فرشتگی خود، او «جبرئیل» است، او فرشتهی وحی هست كه آنجا مانده، او بار ندارد بـه حریم یـار وارد شود، او كه «حبیبالله» را که تا دو قدمـی گل، همراهی كردهاست، او همان جا است، پای همان فوّاره، درون همان صمـیمـیّت.

    «و از او مـیپرسی/ خانـهی دوست كجاست؟». او مـیداند خانـهی دوست كجاستف نـه دیگری چرا كه بعد از آن مرحله، دیگری درون كار نیست. آنان كه فوران مـیكنند، نمـیدانند زیرا اگر مـیدانستند، رفته بودند و آنان كه رفتهاند نیستند چون بعد از این مرحله رهروی درون كار نیست، طالبی نیست، عاشقی نیست و همـه هرچه هست معشوق هست و دیگر هیچ:

    «هفتمـین وادی فقر هست و فنا بعد از آن راه و روش نبود تو را».

    به سراغ من اگر مـیآیید/ نرم و آهسته بیـایید/ مبادا كه ترك بردارد/چینی نازك تنـهایی من»

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-9134725976854285405 2012-09-29T12:17:00.000+03:30 2012-09-29T13:59:09.778+03:30 ترجمـه شعر تاریخ از لاریسا شمایلو

    By: Larissa Shmailo

    Date

    Good morning, blind date; like Milton's daughters, I will read to you.

    Good morning, date from hell; why are you still here? I sent you a Dante with a map.

    Good morning, birth date and the day that I'll marry, or die; my biography will read, I was born.

    Good morning, date that will live in infamy, or in Queens, which Fitzgerald called land of ashes, preferring East Egg.

    Good morning, dried-apple & fig-leaf date that covered my foremother's love, this figured by Usher as a fall.

    Good morning, daylight savings time, falling, falling back, taking time from the bottom and cycling it up top.

    Good morning, end-of-the-world and rapture date, since dying is a revelation (and a high).

    Good morning, time, curving gently beneath my outstretched palms and slipping through my hands.

    Persian version of the poem:

    از: لاریسا شمایلو
    تاریخ

    صبح بهخیر، تاریخ کور؛ همانند ان مـیلتون، من به منظور شما مـیخوانم.

    صبح بهخیر، تاریخ دوزخ؛ چرا شما هنوز اینجایید؟ من یک دانته با یک نقشـه برایتان فرستادم.

    صبح بهخیر، تاریخ تولد و روزی کـه من ازدواج مـیکنم یـا مـیمـیرم؛ زندگینامـهی من آن را مـیخواند، من زاده شدم

    صبح بهخیر، تاریخ کـه در بدنامـی بـه سر مـیبری، و یـا درون کویینز نیویورک، کـه فیتز جرالد سرزمـین خاکستری ، یـا بهتر «تخم مرغ شرق» مـیخواندش..

    صبح بهخیر، سیب خشکیده و برگ انجیر تاریخ کـه پوشش عشق مادربزرگ مادربزرگ من شدی،به هیأت پیشقراول بـه نام یک هبوط.

    صبح بهخیر، روشنایی روز صرفه جویی درون زمان، هبوط، هبوط بازگشت، صرف زمان از پایین و دوربازگشت آن که تا بالا.

    صبح بهخیر پایـان جهان و بیخودی تاریخ، چرا کـه مرگ وحی هست (و یک پرواز).

    صبح بهخیر، زمان، بـه آرامـی رکوع پایینتر از دستان قنوت من و لغزش از راه همـین دستان.

    گزاشتار: محمد مستقیمـی - راهی

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-4056119065086946463 2012-09-28T17:32:00.001+03:30 2012-09-28T17:32:15.135+03:30 تاسوعا عاشورا درون انارک

    تاسوعا عاشورا درون انارک

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-8527127318037118173 2012-09-28T17:21:00.001+03:30 2012-09-28T17:30:38.227+03:30 نواختن تار درکویر انارک توسط حسین گرجی(سعید)

    نواختن تار درکویر انارک توسط حسین گرجی(سعید)

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-4102414199650168980 2012-09-28T17:17:00.003+03:30 2012-09-28T17:55:15.708+03:30 ننـه گل ممد جشن درنجیل

    ننـه گل ممد جشن درنجیل، انارک 1390

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-5724928190140796298 2012-09-28T16:51:00.002+03:30 2012-09-28T16:59:52.408+03:30 نخلک

    نخلک

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-8721673283922897575 2012-09-28T16:46:00.003+03:30 2012-09-28T16:47:55.889+03:30

    انارک

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-5371628112896375745 2012-09-07T11:25:00.000+04:30 2012-09-07T11:27:51.841+04:30 ویدئوهای چوپانان درون آپارات

    ویدئوهای چوپانان درون آپارات
    http://www.aparat.com/name/rahi0098 ویدیو هایی کـه کانال راهی منتشر کرده هست http://www.aparat.com/v/5b7deb3358015a7c5105208ab5722b43312992 Thu,

    دشت وسیعی کـه درختی نکاشتنhttp://www.aparat.com/v/a4d5fad84ee90c1308cc37b52135d5db6153
    ****************************************

    باد شدید همراه با شن کـه باعث شد ساعت 5 بعد از هوا کاملا تاریک شود. http://www.aparat.com/v/869a7463ba2ba84128dc8b6f21e5cee521662 Mon, 04 Jul 2011 19:49:53

    ****************************************

    کبوتری کـه قصد فریب صاحبش خودشو را دارد. http://www.aparat.com/v/fbdbfda408198bbfbae637420759f90c21670 Mon, 04 Jul 2011 20:32:20 +0430
    ****************************************

    امامزاده سید جلال الدین دهستان چوپانان واقع درون استان اصفهان/ http://www.aparat.com/v/c3205dec2f92509c7370d3509784d3cf22231 Wed, 06 Jul 2011 20:34:19 +0430
    ****************************************

    مراسم هیئت محبین اهل بیت (ع) چوپانان درون حسینیـه 72 تن دهستان چوپانان واقع درون استان اصفهان.مداح :علی فاضلی http://www.aparat.com/v/fa8cdd11992647240408bc1d3c09bc8222240
    ****************************************

    مراسم عزاداری هیئت محبین اهل بیت (ع) دهستان چوپانان http://www.aparat.com/v/fb016f37cbc58b2995b695dd88b4314f178796 Wed, 18 Apr 2012 19:27:58
    *****************************************

    کفتارکشی
    http://www.aparat.com/v/0e46c9990c6daf3876b5166b2bc79fdc25861 Sat, 23
    ****************************************

    این فیلم توفانی هست که درون روز بیستم فروردین ۱۳۹۰ دهکده چوپانان را چون شب تیره و تار کرد و حتی موجب شکستن چند درخت از جمله درختان خرمای قطور شد. http://www.aparat.com/v/5e5c6be7a4b64ead7fe95a284e013e1830201
    ****************************************

    منظم ترین دهستان خشتی ایران http://www.aparat.com/v/c0c8c5f98f7b646f6dd7213b19e6847532590 Fri, 19
    ****************************************

    نمایی از منظم ترین دهستان خشتی ایران و جهان http://www.aparat.com/v/51d2dd346d01d3af7e7e339965090d84105497 Mon, 16 Jan 2012 18:39:26
    ****************************************

    گلزار شـهدای دهستان چوپانان است. دهستان چوپانان موقعیت جغرافیـایی:واقع درون شرق استان اصفهان چوپانان منظم ترین روستای خشتی ایران و روستای بادگیرها مـی باشد. http://www.aparat.com/v/27236dd7980e0fd1f15474810d007841105513 Mon, 16 Jan 2012 19:00:55
    ****************************************

    سیل 17 فروردین 1389 درون رودخانـه فصلی نـهو چوپانان http://www.aparat.com/v/60a2baf84055608c3271875894ad20d7106280 Tue, 17 Jan 2012 17:10:56
    ****************************************

    تاسوعا 1390 www.choopanan.ir http://www.aparat.com/v/2e4e7c5b19e2fd70a093578b9d858234115670
    ****************************************

    گلیم جلی یكی از صنایع دستی دهستان چوپانان هست . www.chopanan.ir روستای زرومند یكی از روستاهای دهستان چوپانان هست كه هنوز درون ان گلیم جلی مـیبافند. پاییز 90 http://www.aparat.com/v/539d314ee94545d822cf4bafd9461494174818 Tue, 13 Mar 2012 15:17:53
    ****************************************

    مراسم فاطمـه ان http://www.aparat.com/v/e4078ef6a2918a0c35aff2f376d83d87181660 Sun, 22 Apr
    ****************************************

    سیل 31 فروردین 91 http://www.aparat.com/v/c7a64ae6591beb08c327eec4b6ebfd05194899 Fri, 11 May
    ****************************************

    شعر علی از حاج علی موبد http://www.aparat.com/v/c782048eb64f00186003b143e0e2be40197685 Tue, 15
    *****************************************

    عروسی جابر پسر حاج حسن کلانتری http://www.aparat.com/v/ed53d1327c76155b685244999387198b299569
    ****************************************

    کاسه بقلی کلانتری - و ترانـه محلی - عروسی هادی کلانتری http://www.aparat.com/v/46ed3442c94cae9e74615184ebc3d4ae305739 Thu, 30 Aug 2012 10:15:32
    ****************************************

    عروسی هادیو. 5-6 سال پیش http://www.aparat.com/v/7b3bb576742d59ccb1199a41b6c990fd309064 Sun,
    ****************************************

    طبیعت زیبای عباس آباد چوپونون http://www.aparat.com/v/50e127841e4b758eaa820bd8943be396309795
    ****************************************

    چپول چپول پمبهزن
    http://www.aparat.com/v/7cb0580b03e6e7059e0096d1949049dd310570 Tue, 04
    *****************************************

    حیـات وحش عباسآباد
    نماهنگ 2 http://www.aparat.com/v/d38b129e66af7f29672cd6f8a6061608310614
    *****************************************

    چاربیتی خونی بابااکبر http://www.aparat.com/v/b3b134a7031fb37fec3f45c14181b8e2311330 Tue, 04 Sep
    ****************************************

    محلی امـیر و مصطفی صغری http://www.aparat.com/v/934e7be152635a9d55a49e96d42d07aa312105
    ****************************************

    تئاتر اورژانس چوپونون
    22 بهمن 89 بود فکر کنم http://www.aparat.com/v/4bfe4c3151502d6be22aaea64b25e90c312525 Thu, 06 Sep
    *****************************************

    بغلی بگیر نوروز 91 سرکویریـا http://www.aparat.com/v/c3c643544ee9780b4b960b9b8fd798f7137703 Sat,
    ****************************************

    اصیل چوپونونی ، عباس قلی حاجی درون عروسی دکتر مـهدی http://www.aparat.com/v/66eb083cb341e95a271e085790ff19f4147466 Thu, 08 Mar 2012 15:33:03
    *****************************************

    آواز محلی با نی: عباس رستمـی(شـهربابکی، نوه باقرسیـاه)

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-7135552111239826438 2012-08-31T10:42:00.001+04:30 2012-08-31T10:43:17.121+04:30 آدمي و دنياي خيال

    آدمي و دنياي خيال

    تخيّل ويژگي همـه‌ي انسان‌هاست. درون برخورد ابتدايي بـه نظر مي‌رسد كه توان تخيّل درون انسان ها متفاوت هست در حالي كه چنين نيست آنچه درون انسان‌ها متفاوت هست توان تخيّل نيست چرا كه انسان هر گاه با منِ دروني خويش درگير هست و از منِ بيروني جداست درون فضاي خيال بـه سر مي‌برد. انسان‌ها تنـها درون شناخت تخيّل خويش متفاوتند و با اين ديدگاه آن ها ميتوان بـه چند دسته تقسيم كرد:

    الف: كساني كه متوجّه تخيّلات خويش نيستند. اين گروه بيشترين افراد بشر را درون بر مي‌گيرد يعني عامّهي مردم.

    ب: كساني كه درون تخيّلات خود بـه كشفهايي نايل شده با دلايل عقلي بـه اثبات آن دست ميزنند. اين گروه از انسانـها را فيلسوف ميناميم.

    ج: كساني كه تخيّلات خود را با دلايل و قوانين علمي اثبات ميكنند. اين گروه دانشمندان هستند.

    د: گروهي كه درون ساختن تخيّلات خويش مي‌كوشند و آن‌ها را مي‌آفرينند. اين گروه مخترعين هستند.

    ه: گروهي كه تخيّلات خويش را توهّم مي‌كنند و واقعيّت مي‌پندارند. اين گروه عرفا هستند و اصطلاحاً مراحل تخيّل خويش را كشف و شـهود مينامند.

    و: و بالاخره گروهي از انسان‌ها كه تخيّل خود را بدون آن كه بـه دنياي واقعيّت ببرند بـه همان شكل بـه عنوان يك ماده خام بـه جامعه ارائه ميدهند. اين گروه هنرمندان هستند.

    تنـها هنرمند هست كه درون فضاي خيال بـه سخن درمي‌آيد و كشف خود را بـه همان صورت خيالي با لوازمي كه درون اختيار دارد بـه شكل‌هاي گوناگون: موسيقي، نقاشي، تنديسگري، شعر و غيره بـه منصه ظهور مي‌رساند. تخيّل اين گروه ميتواند بـه عنوان ماده خام درون اختيار گروه‌هاي ديگر يعني فلاسفه، دانشمندان، مخترعين و عرفا قرار گيرد. اينان با تأويل خيال هنرمندان بـه اثيات، آفرينش و شـهود مي‌رسند. هنرمندي كه خود بـه اين مراحل مي‌رسد ديگر هنرمند نيست يا فيلسوف هست يا دانشمند يا عارف. تنـها با تأويل تخيّل خويش گسترهي تأويل را از ديگر مخاطبين ربوده و آن را بـه يك مورد محدود ميسازد. اين آفت بزرگترين آفت شعر ما از گذشته که تا حال هست كه شاعران بايد آن را بخوبي شناخته از آن بپرهيزند.

    محمّد مستقيمي (راهي)

    مردادماه 1387

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-1477246861294252533 2012-08-31T10:34:00.000+04:30 2012-08-31T10:36:20.260+04:30 ساختار و ماهيّت شعر

    ساختار و ماهيّت شعر

    قرنـهاست كه ذهن منتقدان عرصهي ادبيات درگير هست كه تعريف جامعي از شعر ارائه دهند و هنوز كه هنوز هست اين توفيق دست نيافتني مي‌نمايد. من بنا ندارم كه بـه تعريف شعر برسم بلكه بر آن سرم كه بـه ساختار و ماهيًت آن بپردازم چرا كه روشن شدن اين دو مقوله اگر چه تعريفي از شعر را بـه عبارت نمي‌آورد امًا ذهن خواننده را بـه يك شناخت كلًي از آن هدايت مي‌كند.

    مبحثي كه مي‌گشايم ديدگاهِ شاعران است؛ چه كلاسيكسرايان و چه نوسرايان. بايد بپذيريم كه قالبها، شعر را نو يا كلاسيك نمي‌كند؛ چه بسيارند شاعراني كه تنـها درون قالب‌هايِ كلاسيك سروده و مي‌سرايند ولي ديدگاهشان نو هست و همچنين كم نيستند شاعراني كه فقط درون قالب‌هايِ نو سرودهاند ولي با ديدگاه كلاسيك و گاهي هم ديده شده كه شاعراني درون هر دو عرصه قلم زدهاند، با هر دو ديدگاه؛ و شگفت‌انگيز اين كه هستند كساني كه درون قالب‌هايِ نو، ديدگاهِ نو و در قالب‌هايِ كلاسيك، ديدگاهِ كلاسيك دارند و حتِّي هستند شاعراني كه تنـها درون بعضي قالب‌هايِ كلاسيك[مثلِ چهارپاره و مثنوي] ديدگاه نو دارند.نامگذاري نو و كلاسيك تنـها بـه اين دليل هست كه اشعار كلاسيك معمولاً ساختاري وارونـه دارند و ساختار اشعار نو اغلب طبيعي هست و اين هر دو برمي‌گردد بـه نحوه‌ي‌شكل‌گيري شعر درون ذهن شاعر كه آن را تولًد شعر ميناميم.

    به طور كلّي تولّدِ شعر دو گونـه اتّفاق مي‌افتد: تولّدِ طبيعي و تولّدِ وارونـه. تولّدِ طبيعي آن هست كه ابتدا انگيزه‌اي، احساسِ شاعر را برميانگيزد؛ شاعر پديدهاي را درون خارج منطبق بر احساس خود برميگزيند و با نگاهي هنرمندانـه و كشفي شاعرانـه بـه توصيف آن مينشيند؛ يعني درون انتها بـه سراغ زبان و واژگان مي‌رود و شعر متولّد مي‌شود. اين باروري و زايش طبيعي ويژه‌يِ شعر نيست همـه‌يِ هنرها چنين است. مخاطب شعر برعكس عمل ميكند. او ابتدا با واژگان و زبان روبرو مي‌شود، بعد از كند و كاو درون همنشيني‌ها و جانشيني‌هايِ واژگان بـه تصويرِ شاعر مي‌رسد و پس از رسيدن بـه تصوير، بـه احساسي دست مي‌يابد كه الزاماً با احساسِ شاعر درون لحظه‌يِ سرودن يكسان نيست. احساسي شخصي هست منطبق با حالات و روحيّات خواننده درون زمانِ خواندن؛ آن گاه اين احساس، يك انگيزه درون او مي‌زايد، انگيزه‌يِ انديشـه؛ نـه خود انديشـه. من اين ديدگاه را تولّد طبيعي شعر و ديدگاهِ نو مي‌نامم و فرزندِ آن را شعر نو؛ حال درون هر قالبي مي‌خواهد باشد. و امّا تولّدِ وارونـه: كه آن را ديدگاهِ كلاسيك مي‌نامم بـه اين دليل كه زاييده‌يِ قالب‌هايِ كلاسيك است. شاعر بدونِ هيچ انگيزه و احساسي، تنـها با تصميمِ سرودن بـه سراغِ واژگان و همنشينيِ آن‌ها مي‌رود و با آگاهي‌هايِ خود جانشيني‌ها را صورت مي‌دهد و به تصوير مي‌رسد كه هميشـه هم عيني و ملموس نيست بعد، از تصويرِ آفريدهِ شده‌، انتظارِ احساس دارد و حتّي گاهي اين احساس را بيان ميكند و بيشتر با اين بيان، خواننده را بـه انديشـه برنمي‌انگيزد؛ كه انديشـه‌اي را خود بـه او القاء مي‌كند. اين تولّد دقيقاً برخلافِ جهتِ تولّدِ طبيعي هست يعني تولّد وارونـه. البتّه گاهي شاعر كلاسيكسرا با اين كه ابتدا بـه سراغ زبان و واژگان ميرود مشاهده ميشود كه انگار تولد شعر طبيعي هست ،دليل آن هست كه هنگام درگيري ذهن شاعر با واژگان بـه يك احساس مي‌رسد و اين انگيزه او را بـه پديده‌اي هدايت مي‌كند آنگاه با كشفي شاعرانـه بـه توصيف مي‌پردازد يعني درون انتها بـه سراغ زبان مي‌رود كه همان تولّد طبيعي است.

    زايش طبيعي شعر درون ناخودآگاه اتفّاق مي‌افتد و شاعر حتّي درون لحظه توصيف آن چه درون خيالش صورت گرفته يعني شكل‌گيري زبان هم بـه خودآگاه نمي‌رسد مگر اين كه آنچنان درگير ذهنيّت كلاسيك باشد كه درون اين لحظه ذهنش متوجّه اطّلاعات شده و توصيفش بـه بازي‌هاي زباني درمي‌آميزد. اين آرايش كلامي گرچه بيان را زيباتر مي‌كند امّا دو آسيب درون بر دارد، نخست اين كه آرايه‌هايي را بر شعر مي‌افزايد كه از ماهيّت شعر نيست و دوم اين كه ذهن را از ناخودآگاه بـه خودآگاه ميآورد و فضاي ذهني شاعر رها مي‌شود كه اغلب بازگشت بـه آن اتفّاق نميافتد و اگر بدان بازگردد هم روايت طبيعي را از بين ميبرد و اين همان آسيبهايي هست كه ارتباط عمودي را درون شعر كلاسيك بـه ويژه غزل نابود كردهاست.

    ذهن شاعر وقتي درگير ناخودآگاه هست پرش‌هايي دارد كه حاصل تداعي‌هاست و شاعر بايد مراقبت كند كه هرگاه بـه خودآگاه بيايد رشته‌ي‌ روايت گسسته خواهد شد و بازگشت بـه آن معمولاً تداعي و در نتيجه پرش طبيعي ذهن را از دست ميدهد و اين همان عاملي هست كه روايت‌هاي ذهنيّت نو را حتّي خطي و گزارشگونـه ميسازد. شاعر نبايد درون لحظه سرودن درگير نقد كلام خود شود بايد همان را كه درون ناخودآگاهش ميگذر بـه بيان درآورد و اگر خيال دارد كه كلام خود را بـه آرايهها و بازيهاي زباني بيارايد بايد درون بازبيني بعد از سرودن بـه آن بپردازد گرچه اين زيبايي‌ها چيزي بر ماهيّت شعر نمي‌افزايد.

    بعضي برآنند كه شعر چيزي جز كوشش خودآگاه نيست. اين نظريّه مردود هست چرا كه خودآگاه و زاييده‌ِ آن حاصل نگرش و اطّلاعات و انديشـه هست و نتيجه‌ِي آن چيزي جز بيانيه و شعار نيست حتّي اگر بـه بازي‌هاي زباني آراسته باشد. شعر تنـها تفاوتي كه با ديگر هنرها دارد اين هست كه با زبان سر و كار دارد مثل موسيقي نيست كه با نت‌ها بيان شود يا نقّاشي كه با رنگ‌ها، و همين ويژگي سبب شده كه آفت القاء انديشـه، جايگاه والاي آن را که تا حد يك وسيله تنزّل دهد . شعر که تا آن جا كه شعر هست جهاني هست و درون جغرافياي يك زبان اسير نمي‌شود يعني شعر اگر شعر باشد بـه هر زباني قابل ترجمـه هست بي‌آن كه ذرّه‌اي از ماهيّت آن كاسته شود. بـه اين دو بيت توجّه كنيد:

    گوش مروّتي كو كز ما نظر نپوشد

    دست غريق يعني فرياد بيصداييم (بيدل دهلوي)

    از ننگ چه گويي كه مرا نام ز ننگ است

    وز نام چه پرسي كه مرا ننگ ز نام هست (حافظ)

    بيت اوّل چون ماهيّت هنري و شعري دارد بـه هر زباني قابل ترجمـه هست بي هيچ كمي و كاستي امّا شعر دوم اگر ترجمـه شود جز يك شعار چيزي از آن حاصل نمي‌شود . زيبايي‌هاي بيت حافظ تنـها بازي زباني هست كه حاصل خودآگاه شاعر هست و تنـها درون زبان فارسي زيباست و در جغرافياي همين زبان زنداني است، ولي شعر بيدل چون درون ناخودآگاه او شكل گرفته و نقّاشي شده هست به هر زباني همين هست كه هست.

    حال اين پرسش پيش مي‌آيد كه جايگاه اطّلاعات و انديشـه و جهان‌بيني كه درون خودآگاه شاعر.جاري هست كجاست؟ بايد گفت كه اطّلاعات و انديشـه و جهان بيني شاعر درون ناخودآگاه او تأثير ميگذارد، آن كشف و نگرش شاعرانـه كه بدان اشاره شد با تغيير خودآگاه شاعر دگرگون ميشود نگرش بـه هستي گرچه حاصل خودآگاه انسان هست ولي همين نگرش زاويهي ديد او را درون نگرش شاعرانـه گزينش ميكند و در كشف او دخيل هست با اين تفاوت كه شاعر و هر هنرمندي، بعد از انگيزه و احساس بـه تخيّل مي‌رسد و در تخيّل باقي مي‌ماند يعني بعد از تخيّل اگر بـه انديشـه رسيد ديگر شاعر و هنرمند نيست بلكه فيلسوف هست و كار فيلسوف بيانيه صادر كردن هست نـه سرودن.

    شعر اگر درگير انديشـه شد ديگر شعر نيست، شعار است. شعر آفرينش هست درست شبيه آفرينش درون هستي كجاي آفرينش انديشـه القاء شدهاست، اگر نمونـهاي از القاء انديشـه درون آفرينش سراغ داري درون آفرينش تو نيز انديشـه جايي دارد. آفرينش درون هستي انسان را برميانگيزد بـه انديشيدن. هنرمند هم خداگونـه عمل ميكند ، ميآفريند که تا مخاطب را بـه انديشـه برانگيزد. جهت بخشيدن بـه كلام توهين بـه انديشـهي مخاطب است.انديشـه را بـه من مياموز! انديشيدن را بياموز!

    محمّد مستقيمي (راهي)

    مردادماه 1386

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-8253400598211223956 2012-08-31T10:09:00.000+04:30 2012-08-31T10:11:22.186+04:30 دهکده پاک دهکره پاک درون کوچه باغ راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-3282962903558265534 2012-08-28T14:59:00.001+04:30 2012-08-28T15:00:12.242+04:30 امامزاده (6)

    تکفیر از درفش که تا قداره

    چند روز پیش کـه چند سطری درون تاریخچهی امامزادهی چوپانان نوشتم درون این خیـال بودم کـه ننگ کشتن فرزندان پیـامبر(ص) را از دامان پدران چوپانانیم بشویم چرا کـه هر کجا امامزادهای بـه شـهادت رسیده یـا پدران من خود او را کشتهاند یـا دست کم بـه فرستادگان خلیفهی توس و بغداد فروختهاند آن روز کـه آن چند سطر را مـینوشتم انتظار نداشتم کـه برق درفش پدران پینـهدوز نیشابوریم را درون دست فرزندان دیجیتال چوپانانیم ببینم کـه دیدم. بـه یـاد پدرم ناصر خسرو افتادم کـه گفت:

    به نیشابور کـه رسیدیم پایـافزارم پاره پاره شده بود بـه بازار رفتم و آن را بـه پینـهدوزی سپردم که تا وصله پینـهای کند هنوز درون حال چانـه زدن بودم کـه بلوایی درون گوشـهای از بازار برپا شد پینـهدوز درفش درون دست بی کـه برای ما تره خرد کند بـه آن سو دوید و دقایقی بعد بازگشت درون حالی کـه تکهای گوشت بر درفشش بود. پرسیدم چه بود آن بلوا؟ گفت : یکی از شاگردان ناصر خسرو شعری از او خوانده بود و مردم بر سر او ریختند و او تکه پاره د من هم خویش را رساندم و سهم خود برگرفتم که تا بهشت بر من بایـا شود. پایـافزار کهنـه برگرفتم و از نیشابور گریختم چرا کـه آشکار بود درون شـهری کـه با شاگرد ناصر خسرو چنین کنند با خودش چه خواهند کرد!

    و پانصد سال گوشت تن پدران ناصرخسروی من بر درفش پدران پینـهدوز نیشابوریم رفت و پدران ناصرخسرویم پانصد سال صبر د و دندان بر جگر گذاشتند و گوشت خویش بر درفش پدران پینـهدوز نیشابوریم دیدند که تا پس از پانصد سال پدرم شیخ صفیـالدین اردبیلی قد برافراشت و در قزوین بر تخت و در اصفهان بر عرش نشست و پدران ناصر خسرویم رخصت یـافتند، قداره کشیدند و از خون پدران پینـهدوز نیشابوریم آسیـابها گرداندند کـه روی مغول را سپید د و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل !

    محمد مستقیمـی- راهی

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-3879659520434597583 2012-08-28T14:52:00.001+04:30 2012-08-28T14:53:19.514+04:30 امامزاده چوپانان (5)

    ادامـهی بحث امامزاده

    این کـه گویند اسم اعظم داشت جم افسانـه ایست

    همت شـه داشت بر تخت سلیمانی نشست

    این روزها یـا ایمـیلی دربارهی امامزاده دارم یـا تلفنی و کامنتها را هم کـه خودتان مـیبینید بـه این کـه مطالب را کنیم قبلاً پاسخ دادم اما خیلیـها تقاضا دارند کـه به آقای امـیر افضل پاسخ بدهم. نمـیدانم چرا بعضی اینگونـه برخورد مـیکنند. نوشتههای آقای امـیر افضل هیچ مغایرتی با نوشتهی من ندارد: من نوشتهام استاد محمدحسین نظریـان خوابنما شد، ایشان هم خواب پدربزرگ خود را مشروح نوشته‌اند درون حقیقت نوشته‌ی ایشان جزئی از کل هست اشکال کار درون این هست که دوستان متون را درست و دقیق نمـی‌خوانند، جوزده شده و با عینک از پیش تنظیم شده سرسری متون را خوانده و مطابق همان جو اولیـه یـادداشت مـی‌نویسند اصلاً درون این نوشته انکار و اظهار نیست من نمـیدانم از کجای نوشتهی من انکار رفتار مرحوم حاجمحمدحسین نظریـان برداشت مـیشود من حتی شخصیت ایشان را ستودهام کـه شخصی معتقد بوده چون هیچگاه درپی متولیگری امامزاده نبود کـه مـیتوانست باشد و پیداست کـه به دنبال منافع دنیوی نبوده است. شما اهالی دنیـای مجازی حتما اغلب دانشگاه دیده باشید چرا این قدر سطحی با نوشته‌ها برخورد مـی‌کنید. هرگز نوشته‌ی من انکار نیست کـه نوشته‌ی آقای افضل اظهار باشد، کل و جزء است. من حتی مرحوم حسین سلطانی را کـه شخصاً با ایشان جنگیدهام، گناهکار و مقصر نمـیدانم او هم با باورهای خود اقدام کرد و اگر چند صباحی متولی امامزاده شد هرگز سوء نیتی درون او نبود و صناری هم سوء استفاده نکرد و چه بسا کـه از جیب خود هم بسیـار هزینـه کرده باشد بله همـهی این اقدامات درون سایـهی باورها و اعتقادات این افراد بوده هست اما حتما بدانیم کـه هیچ کدام ربطی بـه تاریخ ندارد تاریخ وقایع و اعمالی هست که از انسانـها سرزده و باقی مانده هست کندوکاو ذهنیـات، تخیلات، توهمات و اعتقادات افراد بشر نیست چرا این گونـه برخورد مـیکنید.

    نوشتههای آقای افضل تنـها به منظور من غیر منتظره بود، راستش خلاف انتظار من بود مخصوصاً وقتی فهمـیدم کـه ایشان فرزند دوست بسیـار عزیزم آقای آقامـهدی افضل هستند چون من و آقامـهدی از دوستان بسیـار نزدیک بوده و هنوز هم گرچه گهگاهی یکدیگر را مـیبینیم هستیم درون همـین وبلاگ عکسی از من و او وجود دارد با یـادداشت دو فیلسوف جوان او درون سالهای 53-54 و بعدها هم از شیفتگان تأتر بود و مـینوشت و چقدر هم زیبا مـینوشت و اجرا و کارگردانی مـیکرد حتی یکی از تأترهای او را خودم درون نایین دیدم و در این عکه درون وبلاگ هست و مرا بـه دورانی بسیـار دوستداشتنی مـیبرد ما دربارهی کتاب (تمثیلات) اثر (فتحعلی آخون) بحث و گفتگوی فلسفی مـیکنیم البته نمـیدانم چرا بعدها متأسفانـه از این قلم زیبا و توانا نوشتهای ندیدم. راستش انتظار نداشتم فرزند چنین انسان فرهیختهای از این دیدگاه بـه موضوع بنگرد گرچه باز هم همان احترامـی را برایش قائلم کـه برای پدر بزرگوارش چون اهل قلم هست راستش آیـا لازم بود به منظور یک مطلب چند سطری وبلاگ درست کنند کـه احتمالاً درون همـین یک مطلب مـیماند و خدا کند کـه نماند اگر این مطلب را به منظور من ایمـیل کرده بودند درست زیر مطلب خودم درج مـیکردم که تا خوانندگان درون یک جا با دو مطلب روبرو باشند من مدت‌هاست بـه دنبال اطلاعاتم به منظور تاریخچه‌ی چوپانان، چوپانانی کـه قرن دوم عمر خود را تازه شروع کرده‌است و مسلم هست که اطلاعات تاریخی آن کلاً افواهی هست باید از این و آن شنیدانی کـه در برابر اینگونـه نوشتهها جبههگیری مـیکنند نگاه محققانـه ندارند. موجسوارانی هستند کـه از آشوب جهل عامـه استفاده کرده توفانی مـیآفرینند که تا موجی حرکت کند و بر آن سوار شوند راستش جا خوردم وقتی دیدم فرزند چنین انسان فرهیختهای کـه در دههی پنجاه آثار فتحعلی آخون مـیخواند و نمایشنامـه مـینوشت و چهل سال پیش روشنفکر و آگاه بود و قطعاً آقازادهی ایشان دانشگاه دیده هم هستند چنین دیدگاهی داشته باشند کـه به استناد خواب و رؤیـا و تخیل و توهم مستندنویسی کنند اگر این مطلب بـه عنوان خاطرهای از پدربزرگ یـا درون داستانی تخیلی بیـان شود پذیرفتنی هست نـه بـه عنوان یک سند تاریخی آن هم با لحنی جوآفرین که: آقا تو کفر محضی و من حقیقت محض و تنـها لحن ایشان هست که فرافکنی کرده و بحث و جدال علمـی را بـه انحراف کشانده هست و الا درون محتوای نوشتههای ما هیچ تضادی وجود ندارد.

    و اما یـادداشتها با نام و بینام:

    گرچه عقیدهای بـه پاسخگوییـهایی اینچنینی ندارم تنـها مـیخواهم تحلیلی داشته باشم کـه ببینید واقعا بعضی بیتوجهاند و بعضی هم موجسوار:

    در مـیان یـادداشتها یـادداشتی هست کـه خطاب بـه من گفته: اگه مردی هرچه را قبول نداری اعتراف کن!

    دوست عزیزی کـه نمـیدانم کیستی و چه مـیجویی! اگر شما اطلاع دارید کـه من چه چیز را قبول دارم و چه چیز را قبول ندارم لابد درون حضورتان اعتراف کردهام کـه چنین با اطمـینان سخن مـیگویی، بعد جرأت اعتراف دارم شما اگر جرأت دارید فقط نامتان را بنویسید.

    یـا آن یـادداشتی کـه مدرک تحصیلی مرا بـه رخ آقای نظریـان کشیده بود و ایشان هم بلافاصله جبهه گرفته و باعث شده دیگری آن یـادداشت را بـه من نسبت دهد!!

    ببینید! واقعاً نوبر است، همولایتیـهای عزیزم! اگر فکر مـیکنید رفتار من ناآگاهانـه و از سر بیفرهنگی است، شما را بـه خیر و ما را بـه سلامت! من خیلی خوب مـیدانم کـه دانشگاههای ما کارخانـههای مدرک سازیند و اگر درون ایرانی چیزی مـیشود بـه همت خود هست باور کنید هنوز مدرکم را از دانشگاه نگرفتهام تنـها درون آموزش و پرورش بـه آن نیـاز داشتم آن هم نـه بـه خودش بلکه بـه نامـهی تأیید آن کـه به همان هم اکتفا کردم، خیر دوستان اینگونـه کـه بعضی گمان مـیکنند نیست، مشک آن هست که خود ببوید نـه کـه عطار بگوید. من آنچه کردهام و مـیکنم بسیـار فراتر از مدرک تحصیلی من هست نیـاز نیست کـه در کامنتی ناشناس با چهرهای نقاب زده، پز مدرک تحصیلی بدهم چون پز نیست تنـها گوشـهای از واقعیت است!

    یـادداشتی کـه این نوشته را هجمـهی فرهنگی از طرف استکبار جهانی مـیبیند هم کـه پیداست داییجان ناپلئون چوپانانی است.

    آنان کـه تهدید مـیکنند کـه اگر مطلب را پاک نکنی چه و چه مـیشود و امامزاده سیدجلالالدین سنگت مـیکند هم نگران نباشند و برای من دل نسوزانند چون از آن اسقبال مـیکنم چون اگر سنگ بشوم نیـاز نیست آیندگان مجسمـهام را بسازند چون آماده است.

    ببینید چقدر درون گفتهها و نوشتههایمان بیدقت هستیم. بیـایید واقعبینتر باشیم، امامزادههایی مثل امامزادهی چوپانان درون کشور ما فراوان هست و نوشتن تاریخچهی دقیق آنـها نـه کفر هست و نـه بیدینی بلکه عین دیـانت هست که اصل دیـانت صداقت است! حقیقت این هست که امامزادهی چوپانان مدفنی نیست حالا من حقیقت را پوشاندهام و کافرم یـا......؟

    مطمئن باشید نوشتهی من و صدها نوشته از این دست نـه قصد ویرانی امامزده را دارند و نـه مـیتوانند چنین کنند مگر این کـه این نوشتهها طبق حدس آقای عباس زاهدی سوداگران و یغماگران فرهنگ این مرز و بوم را برانگیزد و در جستوجوی آن سپر و شمشیر کذا ،آن را ویران کنند ببینید ! کجا ایستادهایم؟ درون جایگاهی کـه نگران هست : نکند عامـه از جهل بیرون بیـایند و به آگاهی برسند! این جایگاه را دوست دارید؟

    محمد مستقیمـی- راهی

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-4053082000313059523 2012-08-28T14:47:00.002+04:30 2012-08-28T14:48:34.074+04:30 امامزاده چوپانان (4)

    ادامـهی بحث امامزاده

    بینام

    همشـهريان عزيز و محترم سلام ضمن ارزوی توفيقات همگی بايد بدور از هر گونـه تعصبات نا بـه جاونابخردانـه از مراتب روشنگری جناب اقای مستقيمـی تقدير و تشکر نمايم زيرا اولا سخن و نقل قولانيکه بـه صحنـه های تاريخی نزديکترند مستند تر و واقع گرايانـه تر هست لذا مطالب نقل قول شده از جناب مرحوم شیخ مستقيمـی توسط فرزند فرزانـه ايشان جای ترديد نيست ثانياانيکه منکر واقعيت هستند بهتر هست تاريخ و نوشتهای مستند وگواه بر وجود بنيان امام زاده درون اين مکان را ارائه نمايند لذا بـه کليه عزيزانی کـه با زبان تهديد وهتاکی بخواهند تاريخ و خرافات را تحريف نمايند توصيه ميشود از منطق عقل بـه جای اينگونـه عبارات ناسزا بهره گيرند

    عبدالرحیم نظریـان

    همان تور کـه گفتی شما فرزند شیخ شل هستی و از زمانی کـه من بـه خاطر مـی آورم پدر شما با عصا تاجوی آب مـی توانست بیـاید و تمام عمرش هم که تا پای کوه و امامزاده نرفته و عقل و شعور انسان گواهی مـی دهد کـه آتش چپق کـه در خود چپق هست از مسافت دور هم دیده نمـی شود و پدر شما از کجا آگاهی داشتند کـه نور آتش چپق هست و اگر چنین بود آن زمان پدر من را آگاه مـی د کـه این نور چپق هست و پدر من ساخت امامزاده را شروع کرد و تمام اهالی چوپانان درون ساخت آن کمک د و پس شما لازم نیست بعد از سالها به منظور مردم چوپانان چنین مـهملاتی بنوسید.آنـهایی کـه عقیده دارند بـه این سخنان توجهی ندارند و آنـهایی هم کـه عقیده ندارند از قبل نداشتند. از طرف فرزند مرحوم حاج محمد حسین نظریـان.

    امـیر

    جناب آقای مستقیمـی ، راهی عزیز ، تاریخچه امامزاده را از شیخ کـه خدایش بیـامرزد پرسیدی ؟ کـه پدرت بود ، چرا از استاد محمد حسین کـه خدایش رحمت کند نپرسیدی کـه مدعی بود ؟ولی من پرسیدم کـه پدر بزرگم بود. ( لطفا بقیـه مطالب را درون سایت امامزاده مطالعه فرمایید) www.aghajalaledin.blogfa.com

    آدرس اینترنتی

    بینام

    منفقط اين را از چوپانان ميدانم كه هم حسينيه اش زمين غصبي و به زور گرفته شده هست و امام زاده ان هم كه هيچ پايه و اساس وبنيادي ندارد

    يك جوان 18 ساله

    من كه درون ان زمان نبودم كه نور چپق ببينم.و من خودم با تمام خرافات مخالفم. اما اما ، يادم هست درون كودكي روي تخت ننم خوابيده بودم شب تابستاني نگاهم بـه اسمان بود نوري سبز ديدم و به ننم گفتم كه نوري سبز ديدم او سريع من را درون اغوش كشيد و گفت سوره قل هو الله را بخون تو نور اقا را ديدي.

    سلطان

    من هم مطلب اقای مستقیمـی و هم مطلب اقای امـیر را خواندم و دیدم کـه هر دو یک حرف را زده اند هر دو گفته اند کـه این امامزاده از قبل نبوده و در یک زمانی استاد محمد حسین انرا ساخته هست ایـا شما غیر از این چیزی برداشت کردید

    جان نثاری از دیـار کویر

    جناب اقای محمد مستقیمـی فرزند شیخ شل که تا زمانی کـه ما یـاد داریم نـه اربابان چوپانان ونـه فرزندان انـها هیچکدام درمسجد به منظور نماز جماعت شرکت نمـید کـه زمـین ان غصبی نبود واقایی کـه ادعا مـیکنید زمـین حسینیـه غصبی هست این زمـین توسط بنیـاد مسکن به منظور این امر درنظر گرفته شده واگه هم مشکلی داشته باشـه خود مسئولان جوابگو هستن نـه مردم و ساختمان ان هم توسط قشرهای زحمتکش چوپانان وفرزندان انـها باهمت وتلاش خود وسایر مردم بنا شده وبه اینجا رسیده وبه جناب راهی توصیـه مـیکنم این مطالبی کـه درمورد امامزاده نوشتی هرچه زودتر پاک کنی که تا یـه درد بی درمون نگرفتی وهمـه مردم چوپانان وخصوصا بزرگان وریش سفیدان ان معجزه امامزاده رو دیدن وبهمـین امامزاده ی بقول شما بی نام ونشان اعتقاد ویقین دارن نام چوپانان هم بوسیله کرامات همـین امامزاده سربلند است.

    بینام

    اقاي عبدالرحيم نظريان ايا شما بيوگرافي خود و پدرتان را كامل ميگوييدكه چكار ميكرديد و چقدر سواد داريد و پدرتان كه بوده هست واما درون مورد استاد ارجمند جناب مستقيمي بايد عرض كنم كه ايشان داراي مدرك فوق ليسانس ادبيات از دانشگاه اصفهان هستند و مولف چندين كتاب و اثر هستند وپدر ايشان هم كه از اربابان بزرگ وبنام چوپانان هستند كه شخصيت بزرگ و سواد اين مرد بزگ بر هيچ كس پوشيده نيست حالا شما چه؟

    عبدالرحیم نظریـان

    آقای بی نام و نشان کـه فکر مـی کنید سواد عقل و شعور مـی آورد اگر مدرک و اطلاعات تحصیلی من را نیـاز دارید من مـهندس پرواز هستم و مدرکم به منظور به قبول رساندن نظرات پوچ و واهی و تحمـیل بـه مردم استفاده نکرده ام و به اعتقادات مردم شریف چوپانان و هری احترام مـی گذارم و اجازه توهین نمـی دهم و آقای محمد مستقیمـی از دوستان قدیمـی و همبازی های دوران کودکی من مـی باشد و همـیشـه هم بـه او احترام مـی گذاشتم و انتظار نداشتم بدون م با مردم چوپانان و مخصوصا بزرگان و ریش سفیدان چنین مطالبی را درون سایت قرار دهد و احتیـاجی بـه توضیحات شما درون باره آقای مستقیمـی هم نبود و اگر سواد پدر من مـهم هست کمتر از سواد پدر آقای مستقیمـی هم نبوده هست و مـی توانید درون باره ی پدر من از بزرگان و ریش سفیدان چوپانان بپرسید چون من بگویم تعریف از خود مـی باشد. و بهتر بود شـهامت معرفی خود را داشتید ؟!

    بینام

    آقای مستقمـی چرا بی نام و نشان پوز مدارک تحصیلی و نویسنده بودن خود را مـیدهید.؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!

    بینام

    عموجان لطفا بی خیـال مطلب امامزاده شوید و مطلب را بایگانی کنید. بر فرضی هم اونجا مدفون نباشد درون جایی خوانده ام کـه اگری قبر امام یـا امامزاده ای را بـه صورت قبرنما درون اورد وانجا را زیـارت کندهمانندکسی هست که قبر واقعی ان امام یـا امامزاده را زیـارت کرده باشد.

    کمال

    آقای مستقیمـی 40 سال این مطلب را توی دلت نگه داشتی ، مـیمردی 40 سال دیگه هم نگه مـی داشتی ؟ آدم ها دارن بـه همدیگه توهین مـی کنند و این چیزی نیست کـه تو دلت بخواهد . سفره امامزاده را جمع کن ، خیلی هم اگه تنت مـی خاره نظر ها را کن.

    بینام

    اقای کمال عقیده ورای هرمحترمـه اقای مستقیمـی هم موضوعی را کـه از گذشتگان شنیده اند بازگو کرده اند شاید خود من هم مخالف این مطلب باشم اما دلیل نمـی شود بـه اقای مستقیمـی توهین کنم ایمـیلش هست مـی توانم باش صحبت کنم یـا بـه صورت محترمانـه ازش خواهش کنم کـه موضوع را بایگانی کنـه واقای مستقیمـی هم فردی تحصیل کرده هستند حتما اگر نظرات بـه صورت محترمانـه بـه ایشان منتقل شود حتما ترتیب اثر مـی دهند.

    50ساله بچه چوپنون

    سلام بر كليه دوستان:اگر جمع بندي كنيم نظرات را متوجه خواهيم شد اين امامزاده براساس خواب ورويا واعتقادات بنا شده و از قديم هم ما همين را شنيديم از بزرگان كه شخصي خوابي ديده(حاج مدحسين خدابيامرز) كه محل منظور را بنايي بسازد و هزينـه اين عمل درون زير لوهردي هست كه كنار امامزاده هست.نظر همـه سالمندان هم همين بود.يه زماني يك سپاهي دانش روي همان سنگ نشسته بود كه من بهش گفتم قضيه را.حالا چرا خون خودتونو كثيف مي كنيد و گريه مي كنيد بر مزاري كهخاليه.اگه از وارثان ا بود بعد كو شجره نامـه اش؟ حالا هم كه مردم اعتقاد پيدا كردند ديگه اين حرفها معني نداره فقط كدورت و كدورت حاصل اونـه.خواهش ميكنم اين بحث را تمام كنيد رحمت بر امواتتان .بروح امواتتان تمام كنيد.بر محمد وال محمد صلوات.

    محمد علي .ف

    سلام بر همـه دوستان و همشـهريان گل.من هم با نظر 50ساله بچه چوپنون موافقم.

    یـه دوست

    خدا تو را لعنت کند کـه چنین فتنـه ای عظیم بـه پا کردی.

    s a r a

    salaam aghaye mostaghimi dorood bar shomaa be khatere inke az tohin baki nadari ! chera bazi be jaye esbate harfeshan tohin mikonand! ya az haghighat farar! tarikh por ast az in mardome avame { be khatere adab chizi nemigam ke kasi narahat beshe} vali vaghean tafakore enteghadi ra sai konim ma mardome choopanan yad begirim!

    {{ آسمان }}

    تمام عقب ماندگی های ما انسان ها بـه خاطره جهل ما است! یکی از منابعِ شناخت اسلام عقل انسان است، ما نگران حرف هایِ انسان هایی کـه عقلشان پرورده نشده هست نیستیم! انسان به منظور پیشرفت جامعه ای کـه در آن زندگی مـی کند ، چاره ای جز پرورش عقل ، داشتن تفکر انتقادی و برخورد با مسائل از روی منطق ندارد . انسان هایی کـه رفتاری غیر عقلایی و غیر منطقی دارند ، همـیشـه از رفتارشان درون طولِ تاریخ سو استفاده شده هست و چاره ای از سکون ورکود نخواهند داشت و تمام بدبختی ما همـین است. درون یک جامعه ی پویـا و زنده و شاداب ، انتفاد سازنده ، احترام بـه هم نوع و محبت ، همکاری ، همدلی ، صمـیمـیت وجود دارد . سعی کنیم با رفتارمان بـه دنبالِ چنین جامعه ای باشیم (( با کمـی تفکر))

    س ر و ش

    من حاضرم به منظور روشن شدن حقیقت بمـیرم! حقیقت جویی جزیی از تعریف انسان و انسانیت است!

    فاطی

    من نمـی دونم امامزاده چی کار کرده کـه مـی خواین ردش کنین؟!

    س ر و ش

    گناه داره آدم توی جامعه ی خودش شبهاتی را مطرح کنـه کـه مردمبمونن! و بعضی با تعمـیم( خدایی نکرده ) این شبهات را بـه مسائل دیگه بسط بدن!

    س ر و ش

    گناه داره آدم توی جامعه ی خودش شبهاتی را مطرح کنـه کـه مردمبمونن! و بعضی با تعمـیم( خدایی نکرده ) این شبهات را بـه مسائل دیگه بسط بدن!

    دنباله درون پست بعدی

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-3609580805279327665 2012-08-28T14:31:00.002+04:30 2012-08-28T14:38:37.641+04:30 امامزاده چوپانان (3)

    نظرات وبلاگ امامزاده سیدجلالالدین

    تاریخچه امامزاده - 6 نظر

    نویسنده: علینقی جلال

    یکشنبه 25 مـهر1389 ساعت: 20:8

    امـیر جان دست شما درد نکنـه ..اجر شما و پدربزرگ مرحومتون با جد سادات .

    ادامـه درون پست بعدی روی چوپانان از گذشته که تا حال درون قسمت موضوعات وبلاگ کلیک کنید صفحه2

    صفحه 2

    دنبالهمطالب امامزاده دوستان از آنجا کـه این فتوبلاگ هست مطالب زیـادی درون هر پست جای نمـیگیرد آن را دنیـالب کنید. متشکرم:

    نویسنده: علیرضا

    دوشنبه 26 مـهر1389 ساعت: 8:6

    بسیـار عالی بود.

    نویسنده: تقريبا 9 ساله نديدمش.!!!!

    دوشنبه 26 مـهر1389 ساعت: 12:40

    من 18 سالمـه.ويادم مياد تابستون هنوز كوچه ها خاكي بود.اومده بوديم چوپونون من شب بر روي تخت خواب بزرگي كه ننم تو ي حياطش داشت با ننم و خونواده خوابيده بوديم .من هم نگاهم بـه ستاره هاي اسمان افتاد خيلي برام جالب بود اون زمان اين قدر ستاره تو اسمون بود.بعد من هي اشاره ميكردم بـه ستاره ها ننم مي گفت اين كار را نكن روي دستت (از اين دونـه ها ميزنـه)حالا اسمش يادم نيست.خلاصه گفتم باشـه همين طور كه نگاه مي كردم يك دفعه نوري سبز مانند مثل توده اي ابر مانند با سرعت رد شد (حياب كن از طرف دشت بـه طرف كوه امامزاده)بعد من اينا رابراي ننم گفتم گفت اقا سيدجلال الدين بوده.من برام جالب شد و از چن تن ديگه هم پرسيدم همـه همين را گفتند.بعد از اون سال متاسفانـه هنوز نديدم و هر شب اگر چوپنون باشم بـه اسمون چوپنون نگاه مي كنم و منتظرشم و از معجزه و درخواست هايي كه داشتم نمي تونم براتون بگم.اما پدرم داستان هاي جالب از قديميا داره براتون حتما ارسال خواهم كرد.

    هر سال محرم درون استان اقا امامزاده سيد جلال الدين براي سالار شـهيدان سينـه مي.

    خیلی ممنون کـه گوشـه ای از کرامات آقا سید جلال الدین را گفتید با تشکر

    نویسنده: تقريبا 9 ساله نديدمش.!!!!

    سه شنبه 27 مـهر1389 ساعت: 1:42

    اون جمله اخريو را يادم رفت بنويسم .ولي خودت زحمتشو كشيدي

    نویسنده: امـیر

    سه شنبه 27 مـهر1389 ساعت: 2:6

    ببخشید جناب ((تقریبا 9 ساله ندیدمش )) اون جمله آخر را به منظور تشکر از شما بود سو تفاهم نشـه

    نویسنده: صادق

    سه شنبه 27 مـهر1389 ساعت: 23:12

    چطور شده تو اين چند روزي مطالبتو مي نويسي و وبلاگ ميسازي؟قبلا كجا بودي جوون؟نظر شما

    نام شما:

    پست الکترونيک:

    وب سايت:

    نظر بصورت خصوصی به منظور نویسنده وبلاگ ارسال شود

    مشخصات شما حفظ شود [حذف مشخصات]

    نظرات سایت چوپانان

    memol چهارشنبه، 28 مـهر 1389 - 23:0

    کمال تشکر واقعا جای تفکر داره ما کجا و استاد محمد حسین [نظریـان] کجا

    چهارشنبه، 28 مـهر 1389 - 21:44

    کسی از اقا قوچانی تعريف ميکرد کـه کفش جلو پايش جفت ميشود و چه و چهی انجا بود و گفت من از خودش پرسيدم او خودش گفت کـه اين حرفها صحت ندارد شخص اولی گفت کـه خودش غلط کرده من بهتر ميدانم يا خودش؟؟؟؟؟؟

    سه شنبه، 27 مـهر 1389 - 14:33

    در نيابد حال پخته هيچ خام بعد سخن کوتاه بايد والسلام

    حسين سه شنبه، 27 مـهر 1389 - 14:32

    به گمان من اگر داستان اين امامزاده را ادامـه دهيم کم کم از خانـه خدا هم استغفراله قديس تر ميشود و مردم ايران بـه جای ديدن خانـه خدا بـه چوپانان ايند ونذر و نياز کنند ودخيل ببندند

    محمد سه شنبه، 27 مـهر 1389 - 14:29

    انان کـه ندانند وندانند کـه ندانند درون جهل مرکب ابد دهر بمانند اين شعر بر ميگردد بـه زمان کنونی مردم خرافاتی چوپانان کـه با هيچی هيچی اين امازاده کذايی را بهش تقدس دادند و من ميترسم کـه تقدسش را از حرم امام رضا هم بيشتر کنند و ملت بـه جای زيارت امام رضا بـه زيارت سيد جلال بيايند و تو را خدا اين کارو نکنيد خوب نيست چون چوپانان وسعت و گنجايش مشـهد را ندارد و مردم چوپانان گناه هستند

    ذبیح سه شنبه، 27 مـهر 1389 - 12:36

    خدا قوت امـیر خان، عکسای خوبی از امامزاده دارم، ایمـیل بده بفرستم برات، جای عکسای قدیمـی و جدید خالیـه تو وبلاگت

    علیرضا سه شنبه، 27 مـهر 1389 - 1:43

    امـیر آقا خیلی عالی بود.ممنون ما منتظر بقیـه کار هستیم.تا چشم فتنـه رو درون نیـاوردی ول نکن.

    امير سه شنبه، 27 مـهر 1389 - 1:10

    سلام جناب آقای دکتر . يه وبلاگ هم بـه نام تاريخچه چوپانان ساختم بـه نام choopananhistory.blogfa.com باز هم از شما متشکرم

    دوشنبه، 26 مـهر 1389 - 21:38

    اين امامزاده از پايه واساس بی بنيان هست وتمام حرف ها وسخنان راجب ان دروغ محض است

    امير دوشنبه، 26 مـهر 1389 - 14:6

    از تمام دوستان کـه لطف د نظر دادند کمال تشکر را دارم خيلی ممنون ايشالاه از کرامات آقا سيد جلال الدين برايم بفرستيد که تا در وبلاگ امامزاده درج کنم قبلا کمال تشکر را دارم

    يونس دوشنبه، 26 مـهر 1389 - 11:15

    عموزاده عزيزم اميرقاسم خان دمت گرم بازم خودت دستت درد نكنـه گل كاشتي

    یکشنبه، 25 مـهر 1389 - 23:27

    امـیر آقا سلام با تشکر فراوان از بابت مطالبی کـه نوشته اید امـید واریم آقای مستقیمـی مطالعه و تاریخ امامزاده را بیـاد بیـارند.

    غزل یکشنبه، 25 مـهر 1389 - 21:23

    سلام اميراقا خسته نباشيد دستتون درد نکنـه

    مدیر سایت یکشنبه، 25 مـهر 1389 - 20:32

    با پوزش از اینکه لینک کار نمـیکرد، آنرا درست کردم حالا کار مـیکند.

    علینقی جلال یکشنبه، 25 مـهر 1389 - 19:19

    امـیر آقا عقاید شما و گذشتگان با ارزش و قابل احترامـه . دستتون درد نکنـه ... بـه دوستان دیگر هم توصیـه مـیکنم ما مباحث جدی تر راجع بـه زنده های چوپانان داریم از جمله مشکلات اجتماعی ، فرهنگی و معیشتی که تا به مشکلات ااعتقادی برسیم راه زیـادی داریم . اعتقادات هری محترم و ارزشمنده و صلاح نیست برداشت های شخصی را بـه جمع تعمـیم بدیم و منتظر نتیجه گیری باشیم . درون اعتقادات ما هدف اصلی خداوند هست و کانون توجهی لازم دارد حال اینکه گاهی یک حسینیـه یـا یک مزار یـا یک محل خلوت دیگری مـیتواند بهانـه خوبی به منظور نزدیک شدن بـه خدا باشد قابل تامل هست آرامشی کـه در امامزاده سید جلال الدین حکم فرماست محل دنجی به منظور بیـان درد دلهای نیـازمندان با خداست . شاید آنانکه کمتر نیـازی درون زندگی احساس مـیکنند و همـه داشته ها را متعلق بـه تلاش خودشان مـیدانند لزومـی بر حضور بـه چنین خلوتهایی را احساس نکنند ... ولی بـه هر حال به منظور ما محل امنی هست برای دیدار با معبود .... مقصود من از کعبه و بت خانـه توئی تو معبود توئی ، کعبه و بت خانـه بهــــانـه

    یکشنبه، 25 مـهر 1389 - 18:59

    آقای مالکی سايت امامزاده باز نميشـه

    دوست یکشنبه، 25 مـهر 1389 - 15:59

    ایول امـیر آقا گل کاشتی دمت گرم!!!

    نظرات این وبلگ

    چوپانانی

    اقای مستقیمـی اگه مردی بـه همـه ی آنچیز هایی کـه ایمان نداری اعتراف کن

    سرو

    بی ایمان تر از توی نبود کـه در باره امامزاده اظهار نظر کند ( مردم چوپانان مـی دانند کـه تو لا مذهبی دلیلی به منظور گفتن نبود)

    علی

    زود تاریخچه امامزاده که تا پاک کن که تا یـه مثقال آبرویی کـه تا حالا جمع کردی از دست ندی

    بینام

    نفهم تو كه سرت نميشـه لااقل از 4 که تا بزگتر بپرس بعد تاريخچه بنويس

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-9105253506289671589 2012-08-28T14:25:00.000+04:30 2012-08-28T14:29:29.750+04:30 امامزاده چوپانان (2)

    نوشتهی آقای امـیر افضل

    امامزاده سید جلال الدین

    وبلاگ آستان امامزاده آقا سید جلال الدین واقع درون دهستان چوپانان

    تاریخچه امامزاده

    جناب آقای مستقیمـی ، راهی عزیز ، تاریخچه امامزاده را از شیخ کـه خدایش بیـامرزد پرسیدی ؟ کـه پدرت بود ، چرا از استاد محمد حسین کـه خدایش رحمت کند نپرسیدی کـه مدعی بود ؟ولی من پرسیدم کـه پدر بزرگم بود.

    استاد محمد حسین { تولد 1277 ، وفات 1370}گفت : پنجاه ساله بودم کـه چند شب موقع آبیـاری درون دشت چوپانان { او همراه با بنایی ، کشاورزی هم مـی کرد } نور سبزی را مـی دیدم کـه از طرف کوه اره دره ای مـی آمد و در محل فعلی امامزاده لحظه ای توقف کرده و دوباره از همان راهی کـه آمده بود باز مـی گشت . شدت نور از چراغ باد { فانوس } پر نور تر بود { چراغ طوری } .

    استاد محمد حسین دستی بـه پیشانی چروکیده اش کشید و ادامـه داد : شبی درون خواب دیدم سیدی نورانی بر بالینم آمد و فرمود : یکی از فرزندان من درون این محل مدفون هست ، از شما مـی خواهم برایش زیـارتگاهی بنا کنی و رفت .

    چند شب بعد کـه بطور کلی فراموش کرده بودم، دوباره این خواب تکرار شد ، این بار آقا با تحکم بیشتر از من خواست ساختن زیـارتگاه را هر چه زود تر شروع کنم .

    فردای آن روز خوابم را با اطرافیـانم درون مـیان گذاشتم ، هری حرفی زد . شاید یک ماه بعد دوباره آقا را درون خواب و بیداری زیـارت کردم ، ایشان محل دقیق را نشانی دادند و فرمودند اگر شک داری هفت متر {حفاری کن } که تا به جسد فرزندم برسی و اگر نگران هزینـه اش هستی شمشیر و زره اش را پیدا خواهی کرد ، بفروش و هزینـه کن . گفتم چگونـه بسازم و با چه نامـی ؟ (( ساختمان بـه همـین شکلی کـه ساختم بـه نظرم آمد )) فرمود : بـه همـین شکل کـه مـی بینی بـه نام سید جلال الدین

    صبح آنروز با فرزندانم محمود ، محمد علی و محترم شروع بـه کار کردیم.

    امـیر :ی هم بـه شما کمک کرد ؟

    استاد محمد حسین : درون حالی کـه قطره اشکی صورت چروکیده اش را نوازش مـیکرد گفت : عده ای ناباورانـه با این موضوع بر خورد د ، خیلی ها هم قبول داشتند .

    یکروز کـه برای نـهار بـه خانـه بر مـیگشتیم درون خیـابان عبدالرحیم محمد(رحیمـی) با تمسخر گفت : استاد محمد حسین امامزاده لوهوردی{سنگ بزرگ} را ساختی ؟{ از آن رو این اصطلاح را بکار برد کـه در آنجا چندین سنگ بزرگ وجود داشت }

    دقیقه ای نگذشته بود کـه از دل درد شدیدی بـه خاک افتاد . لحظه ای بـه خود آمد توبه کرد و از من خواست از سید جلال الدین بخواهم او را ببخشد . ایشان شفا پیدا کرد . و کمک قابل توجهی بـه امامزاده کرد.

    سخن فراوان هست ، همـه آنانکه اعتقادکی بـه آقا سید جلال الدین دارند ، کرامات فراوانی از این بزرگوار دیده اند .

    استاد محمد حسین چهار سال بعد از ساختمان زیـارتگاه ، درون راس گروهی عازم عراق و عربستان شد و زیـارت چهارده معصوم را بـه کمال رساند . درون سن 90 سالگی آقا را بـه خواب دید کـه از او خواسته شده بود سقف دوم را کـه چند سال قبل دیوار هایش را بـه همت آقای سلطانی پای کار آورده بودند ، بزند کـه این مـهم را انجام داد و چهار سال بعد درون خلد برین یزد آرام گرفت . روحش شاد.

    جناب آقای مستقیمـی از شیخ پرسیدی و از سلطانی کـه خدایشان رحمت کند. من از هیچکدام کـه قد و قواره آن را نداشتم .

    من از کاووس پرسیدم او گفت : پسر بچه ی کنجکاو و شیطانی بودم ، بـه چشم خود دیدم آقایـانیکه {خدایشان بیـامرزد } درون داخل امامزاده دست روی قرآن گذاشتند و قسم یـاد د و چند روز بعد درون یک سانحه بسیـار نادر و بسیـار تاسف انگیز کشته شدند. آهی کشید و ادامـه داد: سالها بعد کـه متولی امامزاده بودم روزی استاد حسن قربون بـه امامزاده آمد و بعد از زیـارت بـه من پیشنـهاد کرد چند روزی درون امامزاده بنایی کند و حدود پنج هزار تومان برآورد هزینـه کرد . کـه من گفتم : امامزاده ریـا لی پول ندارد . استاد حسن گفت : مبلغی کـه به مزد من مربوط مـی شود . صبر مـیکنم ، صد هزار مرتبه شکر زن و بچه ی گرسنـه ای درون خانـه ندارم . ولی من زیر بار قرض نرفتم و از امامزاده بیرون آمدیم . دقایقی بعد درون خیـابان با آقای حسین ضیـایی برخورد کردم کـه گفت : کاووس کجایی کـه چند روزه مـیخواهم ببینمت ، پنج هزار تومان نذر امامزاده ، چند روزه تو جیب منـه ، کـه موهای بدنم راست شد .

    جناب آقای مستقیمـی از شیخ پرسیدی و از سلطانی کـه هر دو بـه رحمت ایزدی پیوسته اند. من از کاووس پرسیدم و از حاج حسن حلوانی کـه حی و حاضر اند کـه خدا وا لدینشان را بیـامرزد.

    حاج حسن حلوانی را درون امامزاده ملاقات کردم درون حالیکه حالت عجیبی درون چشمانش پرسه مـیزد گفت : من قبولش دارم خیلی هم قبولش دارم یک فرقونو دارم کـه صدقه سریت ماهی پانصد تومان بهم مـیده حقوق بازنشتگی هم دارم خدا را شکر نیـاز مالی ندارم ، ته مانده ی عمرم را تمام قد درون خدمتش ایستادم ، من دیدمش من سید را چندین بار درون خواب دیدم ، کار هم برایم کرده ، زمانی به منظور یک کاری مستاصل شده بودم بـه هر دری مـیزدم نمـی شد . دست بـه دامن آقا شدم . خواب دیدم درون صحن امامزاده با جمعیت زیـادی ایستاده ایم . آقا سید جلال الدین درون آستانـه8 درب امامزاده ایستاده سخنرا نی مـی کرد . درون پایـان سخنرا نی فرمود : هر کاری دارد نزد من بیـاید ، جمعیت هجوم بردند ، آقا فرمود : اول آن آقا بیـاید و اشاره بـه من کرد ، فردای آنروز بـه شکل معجزه آسایی مشکلم حل شد. و با دستش قطره اشکی کـه روی گونـه اش سریده بود پاک کرد .

    قبلا از تمامانی کـه در این گفتار بـه اسامـیشان استناد کردم پوزش مـی طلبم.

    فرجام سخن : هم اکنون بـه حول و قوه ا لهی امامزاده چشم و چراغ چوپانان هست . کـه اگر نبود ، اگر مسجد جامع با آن عظمت نبود ، کـه اگر حسینیـه با آن وسعت نبود و اگر گلزار شـهدایمان نبود ، بعد به چه مـی نازیدیم ، درون این الماس تراشیده ی کویر . من نمـی دانم ، اگر مـی دانی بگو

    اگر از کرامات امامزاده سید جلال الدین سراغ دارید بـه ما اطلاع دهید که تا در این وبلاگ درج شود

    e-maile: echoopanan@yahoo.com

    نوشته شده توسط امـیر(نوه حاج محمد حسین نظریـان) درون یکشنبه 25 مـهر1389 | 6 نظر

    آقای عباس زاهدی درون پاسخ بـه مطالبی کـه در سایت امام‌زاده‌ی چوپانان درج شده بود این مطلب را ارسال داشته‌اند کـه عیناً آن را پست مـیکنم:

    جناب آقای مستقیمـی

    (خواهشمندم مطلب زیر را درون ارتباط با تاریخچه بنای امامزاده چوپانان درون سایت خود درج فرمائید . از زحمتی کـه در مورد این سایت و اداره ان تقبل فرموده اید بی نـهایت سپاسگزارم و از خداوند توفیق جناب عالی را ارزومندم)

    خویشاوند و همشـهری عزیز

    من خود اهل و زاده چوپانان هستم و امروز کـه 65 سال از عمرم سپری گردید هم مرحوم شیخ و هم مرحوم حاج محمد حسین را دیده و از نزدیک هر دو انـها را مـیشناختم و با هر دو نسبت فامـیلی اندکی داشتم ، راجع بـه امامزاده چوپانان مطلبی از قول اقای مستقیمـی دوست عزیزم درون سایت چوپانان درج گردید بود و در پاسخ جناب عالی با کمال تاسف جوابیـه ای مرقوم فرمودید بـه نظرم مـی اید نوشتن این مطالب باعث خواهد گردید مختصر ساختمانی کـه با زحمت عده کثیری کـه اکثرا جماعت راننده و قشر زحمت کش جامعه هستند درون معرض خطر تخریب قرار گیرد.

    نوشته اید آن جناب امامزاده محل دفن شمشیر و زره خود را بـه مرحوم حاج محمد حسین نشان داده هست بنده هیچ گاه شمشیر و زره مزبور را نزد حاج محمد حسین کـه ندیده ام و یحتمل هنوز بایستی درون همان محل مدفون باشد.

    احتمال نمـیدهید کـه افراد زرنگ و جستجو گر زیر خاکی دست بـه حفاری درون زیر این بنای خشت و گلی بزنند و اصل و اساس آن را تخریب نمایند و این جواهر گرانبها بعد از چند صباح از موزه لندن سر درون اورد !!!!!؟

    اخر فرزند عزیز بهتر هست تعصب بیخود بـه خرج ندهید . خدا بیـامرزد پدر بزرگت را کـه حداقل خدمتی کـه کرد و در نزد خدا ماجور خواهد افتاد سر پناه و زائر سرایی بود کـه باعث و بانی ان گردید و تا ابد نیز امرزش به منظور خود خرید دیگر نیـازی بـه خرافه پروری و اینگونـه احادیث از قولانی کـه امروز اسیر خاکند نیست و این صحبتها باعث سست شدن ایمان و اعتقاد انسان نیز خواهد شد و استغفر الله بـه مغز انسان خطور خواهد کرد کـه ممکن هست شجره نامـه ها و اثار معتبری کـه مبین وجود امامزاده های بر حق موجود درون مملکت نیز هست شاید اینگونـه بوده باشد و بیـان اینگونـه مطالب به منظور افرادی کـه سنی دارند و هنوز بـه لطف خداوند درون روستای چوپانان درون قید حیـات هستند و حاج محمد حسن و احداث بنای امامزاده را از ابتدا بـه خاطر دارند زیـاد جذاب و جالب نخواهد بود
    در هر حال اینجانب اعتقاد معتقدین را مـیستایم زیرا حداقل نفع ان پولی هست که بـه صندوق ان ریخته مـیشود و باعث توسعه ان و ابادانی بنا خواهد گردید و مسافرینی کـه به این روستا مـیایند دمـی زیر سایـه ان خواهند ارمـید و کمکی نیز خواهند کرد و ثواب همـین امد و رفت ها به منظور حاج محمد حسین کافی خواهد بود و دیگر نیـازی بـه خرافه پروری نیست

    و اما مطلب بعد :

    مرقوم فرموده اید کـه مسجد جامع چوپانان از طفیل امامزاده ساخته شده

    این یک گناه بزرگ و بی انصافی تمام هست ، بنای مسجد جامع توسط مالکین اولیـه چوپانان کـه همگی محمد نام بوده اند صورت گرفت و خداوند روح همـه انـها را شاد گرداند کـه حتی حاضر نشدند نام این مسجد را محمدی یـا محمدیـه بگذارند کـه مبادا تظاهر شده باشد و بنای این مسجد سالها قبل از احداث امامزاده بوده و ارتباطی بـه یکدیگر ندارد

    آن مرحومـین اهل اسم و رسم و تظاهر نبودند و مسجد را ساختند و نامش را جامع گذاردند

    نـه مثل مردم امروز کـه با نصب دو متر کاشی نام خود را بر ان حک مـینمایند که تا برای خود اسم و رسمـی دست و پا کنند

    فرزندم امـیدوارم از خواندن این مطالب دلگیر نشوی

    من شما را فرزند خطاب کردم زیرا از طرف مادر با شما قرابت سببی دارم و خیر و صلاح شما را مـیخواهم

    از خداوند برایت ارزوی طول عمر با عزت دارم و هم از او مـیخواهم کـه ذهن ما را پاک و منزه سازد و به صرا ط مستقیم رهنمون نماید

    و السلام

    عباس زاهدی

    26/7/89

    یزد

    سخنی چند با همولایتیـها:

    بعضی از دوستان درون کامنت‌ها یـا با ایمـیل یـا تلفنی از من خواسته‌اند کـه بعضی از کامنت‌های توهین‌آمـیز را حذف کنم و بعضی هم تقاضا دارند کل مطلب را حذف کنم از آنجا کـه سال‌هاست با مـی‌جنگم هرگز خودم چی نخواهم شد اتفاقاً چون درون حال تهیـه اطلاعات به منظور تاریخ چوپانان و رسم و رسومات و معرفی همـهی چهرههای چوپانانی هستم این فرصت را مغتنم شمرده و از اطلاعات آن درون هر زمـینـهای بهره مـیبرم از توهینـها هم باکی ندارم کـه عقیده دارم نقابداران اگر توهین کنند بـه خود توهین کردهاند تنـها خواهش دارم مرا نوک حمله خود قرار دهید و خدای ناکرده بـه اشخاص مرده یـا زنده کـه نمـیتوانند بـه مـیدان بیـایند توهین نکنید ما افتخار مـیکنیم کـه چوپانان و چوپانانی یک سر و گردن از همـهی کویریـان بلندتر و بافرهنگتر هست شایسته ما نیست. اگر بحثی هست درون بارهی امامزاده باشد از این و آن نام نبرید شایدانی برنتابند. یک رباعی مـیهمانتان مـیکنم:

    در شش دهه عمر آردها بیختهام

    اینک الکم بـه دار آویختهام

    کودک شدهام دوباره با شیطنت آب

    در خوابگه مورچگان ریختهام

    محمد مستقیمـی- راهی

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-1476165310218577333 2012-08-28T14:12:00.000+04:30 2012-08-28T14:22:19.194+04:30 امامزاده چوپانان (1)

    روز عاشورا و مراسم زنی و زنجیر زنی کـه پس از مجلس روضهخوانی صبح عاشورا دو دستهی زنی و زنجیرزنی ابتدا از مسجد حرکت کرده بـه مزار مـیرفتند و پس از آن از خیـابان بالا رفته درون جلوی مدرسهی ستوده از شربت آبلیمویی کـه کدخدا آمحمد استادعلی (صادقمحمدی) هر ساله نذر داشت مـینوشیدند و بعد بـه امامزاده کـه آن روزها (دههی 50) با فاصله از ساختمانـهای بالای آبادی بود مـیرفتند و مراسم درون امامزاده بـه پایـان مـیرسید و این عآن مراسم هست و همـین جا جا دارد کـه تاریخچهای از امام زادهی چوپانان بنویسم که تا بچههای امروز چوپانان و آیندگان خوب بدانند کـه تولد این امامزاده چه داستانی دارد:

    چوپانان دقیقاً همزاد پدرم شیخ شل هست چون من بارها از زبان او شنیدم کـه آب چوپانان همان روزی کـه من متولد شدم رو آمد و پدرم حاج‌محمدعلی (بانی اصلی و اولیـه چوپانان) درون آن روز دو جشن گرفت . - زادروز پدرم شیخ دقیقاً مطابق با شناسنامـهاش کـه باز هم شنیدم کـه اولین شناسنامـهایست کـه در چوپانان صادره شده و شماره آن هم (یک) هست و تاریخ تولدش هم از صفحهی پایـانی قرآن خانوادگی بـه شناسنامـه منتقل شده و در صحت آن تردیدی نیست-.بنابر این چوپانان درون تاریخ (دوازدهم قوس سال یک هزار و دویست و هفتاد و هفت) 12/9/1277 متولد شده هست که که تا 1389 مـیشود بـه عبارتی 112 سال و چوپانان 112 سال دارد. حال ممکن هست این پرسش به منظور همـه پیش بیـاید کـه چوپانان 112 ساله چگونـه مزار امامزادهای را درون خود دارد و این پرسش بارها بـه ذهن من خطور کرده بود مخصوصا درون سن نوجوانی کـه انسان مـیخواهد هر چه را درون اطراف خود مـیبیند بشناسد و به هر چیزی با تردید مـینگرد و من هم خود این پرسش را از پدرم و از چند تن دیگر از معمرین چوپانان پرسیدهام و از همـه یک پاسخ شنیدهام و ابتدا وقتی از پدرم پرسیدم پوزخندی زد و گفت:

    امامزادهی چوپانان داستانی دارد شنیدنی کـه من خود (شیخ شل) شاهد آن بودم -یعنی این اتفاق درون کودکی پدرم هم نبوده بلکه اتفاق درون مـیانسالی او بوده - یک استاد مقنی بود کـه خانـه و خانوادهاش درون چوپانان بودند و او هر زوز سحرگاهان از چوپانان بـه سمت کوچه (مزرعههای همتآباد و نصرتآباد) درون شمال چوپانان مـیرفت به منظور کار مقنیگری و شب هنگام بـه خانـه بازمـیگشت و حدود ساعتهای 9 که تا 10 شب از گردنـه بالای امامزاده سرازیر مـیشد صخرهی نسبتآ بزرگی درون پایین کوه امامزاده درست روبروی کال امامزاده از کوه بـه پایین علطیده بود (این صخره را همـهی اشخاصی کـه در سن من یـا حتی جوانترند دیده و به خاطر دارند کـه در سمت چپ جلوی امامزاده بود) استاد مقنی وقتی بـه این صخره مـیرسید بنا بر خستگی کار روزانـه و گذر چند کیلومتر از مـیان ریگزاران با دیدن چراغهای چوپانان بـه آرامشی مـیرسید و هوس مـیکرد خستگی درکند بـه صخره تکیـه مـیزد و کیسه چپقش را از جیب درآورده و چپقی چاق مـیکرد و در تاریکی شب پکهای حسابی بر آن مـیزد و دود غلیظ چپق را بـه درون ریـه‌ها قورت مـی‌داد که تا نیکوتین آن را ذره‌ای هم هدر ندهد و هربا چپق آشنا باشد مـی‌داند کـه وقتی بـه آن پک مـی‌زنند آتش آن فروزان مـی‌شود و در تاریکی شب کویر نوری زیبا تولید مـی‌کند و این نور تقریباً هرشب توسط چوپانانیـها کـه پس از خستگی کار روزانـه و خوردن شام بـه بامـها رفتهاند و در خنکای شب کویر درون حالی کـه در تشکهای خود دراز کشیدهاند، دیده مـیشود ابتدا متعجب مـیشوند کـه آن چیست و کم کم بـه صرافت مـیافتند کـه این نور معجزهایست از این صخرهی خوابیده بر دامنـهی این کوه. شایعات و گفت وشنید درباره این نور بالا مـیگیرد و ذهنیتها و تخیلها بـه کار مـیافتند و پیداست اولین چیزی کـه سیـاهی و تاریکی جهل انسان را مـیپوشاند ساخت و ساز خیـال هست و پیداست نوری درون تاریکی تخیل را بـه کدام سو مـیبرد . این شایعات دامن مـیگیرد و به باورهایی چون معجزه و امثالهم مـی رسد و البته این باور درون ذهن استاد بنایی بـه نام استاد محمدحسین نظریـان بیشتر شکل مـیگیرد و دست بـه کار ساختمان اتاقکی کوچک با سقف گنبدی مـیشود و شایعات گستردهتر کـه استاد محمدحسین خوابنما شده و در خواب قدیسی بـه او گفته هست که چنین بنایی بساز و در پایـان کار هم دستمزد خود را از زیر همان صخرهی کذایی بردار بـه هر حال بنا را بـه پایـان مـیرساند و همـه مـیدانند کهی توان جابجایی آن صخره را نداشته کـه چیزی از زیر آن بردارد و البته خود استاد محمدحسین - خدایش بیـامرزاد - هم چنین ادعایی نداشت او ساختمان را بنا کرد بی هیچ چشمداشتی و بی هیچ هدفی دنیـایی ، حالا درون باورش چه گذشته بود خدا مـیداند البته هر از چند گاهی دستی هم بـه سر و گوش این بنای کوچک مـیکشید و تا زنده بود از گاهگل آن و مواظبت آن غافل نشد .شایـان ذکر هست که این اتاقک تنـها یک اتاق نبود بلکه درون مـیانـهی آن ستونی قبر مانند بود کـه حوضچهای هم داشت کـه در مـیان آن شمع و فانوسی روشن مـید بیشتر بـه یک آخور شبیـه بود که تا قبر البته بـه یـاد من زیـارتکنندگان دیوارهی آن را مـیبوسیدند. سالها امامزادهی چوپانان بـه همـین شکل بود و امامزاده نامـیده مـیشد و زایر هم داشت اما نامـی نداشت و حتی استاد محمدحسین قبل از فوت این اتاق را دوبله کرد ولی هرگز بـه فکر اقامت درون آن نیفتاد و متولیگری آن را بـه مخیلهی خود راه نداد ناگفته نماند کـه این اتاقک سالها پناهگاه و خوابگاه مردی از دنیـا بریده بـه نام محمد حسینخان بود کـه به نظر بچهها دیوانـه بود و گهگاهی کودکان ده به منظور تفریح و سرگرمـی بـه سراغ او مـیرفتند کـه روزها را درون کال امامزاده و شبها را درون خود امامزاده مـیگذراند و از نذر و نیـاز بعضی کـه قرضی نان و پرسی غذا برایش مـیآوردند ارتزاق مـیکرد و اغلب اوقات از دست بچهها بـه امان مـیآمد چون او را (تنبکو) مـینامـیدند و به او سنگ مـیزدند و او هم وقتی از کوره درمـیرفت چند گامـی درون پی آنان مـیدوید که تا آنان را بترساند و بچهها هم مـیگریختند بگذریم برگردیم بـه داستان امامزاده بـه هر حال آمد و آمد که تا حسین سلطانی بازنشسته شد و بیشتر وقت خود را بعد از بازنشستگی درون امامزاده مـیگذراند او کم کم بـه صرافت افتاد کـه بهتر هست سر و سامانی بـه آن بدهد و دست بـه کار شد و صندوق نذوراتی بـه دیوار آویخت و داستانـهایی کـه من بارها از زبان خودش شنیدم از کرامات این امامزادهی بینام و نشان از خود درآورد و البته از نذوراتی کـه مقبول افتاده بود هم سخن مـیگفت و صاحب نذر را شاهد مـیآورد کـه البته حقیقت داشت چون رسیدن بـه آرزوی نـهفته درون نذر 50 درون صد و احتمال برآورده شدن کم نیست خوب به منظور من و امثال من رفتار آقای حسین سلطانی کـه فردی مذهبی با اعتقادات و باورهای خود بود پذیرفتنی بود گرچه گهگاهی با او بـه بحث پرداخته بودم کـه این جای دفن نشده و چه و چه اما آب درون هاون کوبیدن بود که تا آن کـه روزی از روزها کـه سری بـه آقای سلطانی زدم دیدم کـه قابی بر دیوار امامزاده زده کـه در آن شجرهنامـه امامزاده که تا امام موسیکاظم (ع) مشخص شده هست و وقتی با اعتراض من روبرو شد گفت دیدی تو اشتباه مـیکردی من بـه قم رفتم و شجرهنامـهی آقا را یـافته و با تایید علما و مراجع تقلید نوشتهام و آوردهام و این هست که مـیبینی و از آن روز امامزادهی چوپانان شد امامزاده سیدجلالالدین با همـهی کرامات و معجزههایش کـه گاهی از زبان امروزیـها مـیشنویم و کامـیونداران چوپانان کـه آماری قابل توجه هم دارند بر پیشانی یـا بر لاستیک گلگیرهای کامـیونـهاشان نگاشتند کـه :یـا امامزاده سیدجلالالدین! و نذر و نذورات آقا بالا گرفت و هر روز از روز پیش صندوقش پر پول تر شد و استطاعت گسترش خانـه پیدا کرد و خیرینی هم پیدا شدند و آن اتاقک کوچک بزرگ و بزرگ تر شد و عنوان آستان را هم پذیرفت و امروز مسافران طریق‌الرضا ساعاتی را بر آستانـه‌ی آقا مـی‌آسایند و لابد نذوراتی هم بـه صندوق مـی‌اندازند و اخیراً ساختمان زایرسرای آن هم کـه هتلی کوچک هست به بهرهبرداری مـیرسد.

    محمد مستقیمـی - راهی

    20/7/1389

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-3309998283577947088 2012-05-31T15:58:00.000+04:30 2012-08-28T15:42:30.239+04:30 کوتوله

    کوتوله ۶

    بر دوش لکاتهای

    پرده مـیآویزی

    بر پنجرهی اتاق خوابت

    مشرف بر مـیدان مرکزی شـهر

    م - راهی

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-8465782418358371090 2012-02-09T20:56:00.000+03:30 2012-02-09T20:56:06.827+03:30 ترجمـه شعری دیگر از لاریسا شمایلو

    Larissa Shmailo

    My First Hurricane

    Like a dead leaf

    Lifted from the scorched summer earth

    Now wet and almost green

    Like a dead leaf

    Carried by a thundercloud

    And brought to water by wind:

    I am here in the eye of the storm

    Dizzy, motionless,

    Suspended in the humid air

    Waiting.

    Trees tremble.

    I breathe slowly.

    I have known tempests, squalls, and gentle rain.

    You are my first hurricane.

    لاریسا شمایلو

    نخستین تندباد من

    چونان برگی پژمرده

    از تابستان سوختهی زمـین بالا رفت

    اینک نمنابزگون

    چونان برگی پژمرده

    بر دوش ابر صاعقهدار

    و سفر که تا آب

    با باد

    اینک من

    سرگردان

    بیحرکت

    اندروا

    در شرجی

    چشم بـه راه

    درختان مـیلرزند

    به آرامـی دم مـی

    تندبادها

    بورانـها

    ژالهبارانـها را مـیشناسم

    تو نخستین تندباد منی!

    گزاشتار: محمد مستقیمـی - راهی

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-8384175495312986471 2012-01-09T14:29:00.000+03:30 2012-01-09T14:29:06.746+03:30 حسینیـهی ۷۲ تن راننده

    -->

    حسينيه هفتاد و دو تن راننده

    سال‌ها پيش زماني كه ساختمان حسينـه ساخته شد آقاي حاج‌آقا پيرمحمدي كه ظاهراً دست اندر كار ساختمان بود و تمام درگيريهاي زمين و زمان حسينـه را پشت سر گذاشته بود بـه من فرمان داد كه براي سردر حسينيه شعري بگويم كه ماده تاريخ بناي حسينـه باشد و من هم خوشحال از اين كه سهمي درون اين پاداش آخرت دارم دست بـه كار شدم و اين چند بيت را سرودم که تا بر سردر حسينـه روي كاشي زيبايي حك شود. شعري بيانگر نام آن و نام بانيان آن و تاريخ احداث آن باشد و چقدر كوشيدم كه ماده تاريخ زيبايي باشد كه بـه حساب ابجد گوياي تاريخ احداث آن باشد و چنين از آب درآمد:
    سه محرم چو گذشت از سدهي پانزدهم
    گشت برپا همـه با همت چوپاناني
    اين حسينيه كه که تا روز جزا باد درود
    از عزادار حسينش بـه روان باني
    خواست راهي بـه تمناي سرانگشت دعا
    سال احداث بنا از ولي پنـهاني
    «مـهدي» از جمع كه غايب بود تاريخ بنا
    شد «حسينيه هفتاد و دو تن قرباني»
    كه تاريخ آن درون مصراع آخر منـهاي «مـهدي» شد ۱۴۰۳ هجري قمري ميشود.
    ابيات را بـه ايشان دادم و سالها گذشت و ايشان با آنكه درون كاشيكاري اماكن متبركه استادند نميدانم چرا درون اين كاشيكاري كوتاهي كردند و يا هنوز وقت آن نرسيده و يا از ابيات ماده تاريخ خوششان نيامد بـه هر حال ابيات همچنان درون گوشـهي دفتر من خاك ميخورد بـه اميد جاودانگي بر سردر حسينـه و من هم فراموش كرده بودم که تا نوروز امسال كه بروبچههاي با همت چوپانان نمايشگاه عكسي ترتيب داده بودند اطلاعيههاي آن كه دربردارندهي زمان و مكان نمايشگاه بود بـه گونـههاي مختلف پراكنده شد و همـه مطلع شدند كه درون ايام عيد نمايشگاه عكسي درون حسينيه چوپانان بـه مدت سه روز برقرار هست تا دو روز مانده بـه افتتاح نمايشگاه بچهها هراسان آمدند و دست بـه دامان من از همـه جا بيخبر كه آقاي متولي حسينـه اجازه نميدهند كه نمايشگاه را درون حسينيه برگزار كنيم و بهتر هست شما از ايشان بخواهيد كه ما اطمينان داريم روي شما را زمين نمياندازند و من سادهي باز از همـه جا بيخبر بادي بـه غبغب انداختم و خوشحال از اين كه هستند كساني كه براي ما تره خرد كنند اجابت كرده بـه ايشان كه درون يزد تشريف داشتند تلفن زدم درون حالي كه من و همـهي دوستان اطمينان داشتم مشكلي ديگر درون راه نيست و ايشان نـه تنـها روي ما زمين نينداخته بلكه از اين كار فرهنگي بزرگ كه جايش بيني و بينالله درون حسينيه بود استقبال هم ميكنند اما خدا روز بد ندهد نميگويم جايتان خالي كه بهتر كه نبوديد ايشان چنان آب سردي روي دست ما كه چه عرض كنم روي سر ما ريختند كه هنوز كه هنوز هست ميلرزيم ايشان نـه تنـها نپذيرفتند كه بهانـههاي بني اسراييلي آوردند كه درون همايش چه كردند و چه شد و تازه اين حسينـه با پول رانندگان ساخته شده و تنـها براي عزاي امام حسين (ع) هست نـه كار ديگر...
    ناگهان من درون حالي كه وارفته بودم متوجه همـه چيز شدم كه چه غافل بودم كه گمان ميكردم اين ساختمان عظيم براي كارهاي فرهنگي و عامالمنفعه هست و نميدانستم كه با پول رانندگان زحمتكش ساخته شده و صاحب و سالار دارد و به ما كه صناري درون آن خرج نكردهايم نيامده كه بخواهيم از آن براي كارهاي فرهنگي همگاني استفاده كنيم و از همـه مـهمتر دوزاري كج من افتاد كه آن كاشي كذايي چرا هرگز نصب نشد چرا كه درون آن شعر باني حسنينـه را چوپاناني خوانده بودم و اين بدان معنا بود كه از همت چوپانانيها ساخته شده غافل از آن كه تنـها با همت رانندگان ساخته شده و من خوشخيال علاوه بر آن درون شعر آن را حسينيه هفتاد و دو تن قرباني ناميده بودم كه گمان ميكردم چنين هست نگو كه بايد نام آن را حسينيه هفتاد و دو تن راننده ميناميدم گرچه اگر راننده درون شعر جايگزين قرباني شود وزن شعر سالم ميماند اما قافيه را باختهايم تازه حساب ابجدمان هم ديگر درست از آب درون نميآيد و من نميدانم چند ميشود خودتان حساب كنيد خلاصه تازه فهميدم كه هم قافيه را باختهام هم حساب كار دستم نيست.
    ما كجاييم درون اين بحر تفكر تو كجايي!

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-6776094389036579276 2012-01-09T12:49:00.000+03:30 2012-01-09T12:49:43.150+03:30 قلب «اصفهان چوپانان»

    -->

    قلب اصفهان چوپانان

    پر ستاره درون شبها آسمان چوپانان

    روشنی بیـاموز از روشنان چوپانان

    وه خوش هست خوابیدن پشت بام تابستان

    صد ستاره چیدن بر نردبان چوپانان

    سیر آسمان درون شب دور از اضطراب و تب

    در خیـال رفتن که تا کهکشان چوپانان

    عصر و نمنم باران آفتاب رنگافشان

    خیمـه مـیزد آن رنگین بر کمان چوپانان

    از سپیدهی هر روز که تا غروب سرخ دشت

    پاس سبز را مـیداشت دشتبان چوپانان

    ظهرهای تابستان آبپاشی پنـهان

    بازی پسرها با ان چوپانان

    ظهرها کـه در خوابند زیر بادگیر آرام

    خستگان پدرها با مادران چوپانان

    سایـهی درختان را پا درون بنشین

    دل رها کن از غم درون سایـهبان چوپانان

    هان کجاست بازی‌ها الّه و تیوبالا

    خطکشو، قایمبو با کودکان چوپانان

    روزهای نوروزی بیستویک، پوکر یـا قام

    بود بازی پیر و هم جوان چوپانان

    یـاد خاطراتی خوش پرسه مـی اینک

    کوچه و در و دشت و بوستان چوپانان

    پرسه مـی اینک که تا مگر بیـابم باز

    عشق نوجوانی را درون مـیان چوپانان

    پرسه مـی اینک که تا که بشنوم شاید

    داستان عشقم را از زبان چوپانان

    تا مگر ببینم باز چهرهی نگارم را

    در نمای رخسار نوجوان چوپانان

    زندهام بر این امـید که تا شوم دو روزی باز

    روزهای نوروزی مـیهمان چوپانان

    غافل از حقیقت من این کـه نیست دیگر نیست

    مـیزبانی از فرزند درون توان چوپانان

    جای شکر بود آنک آن کـه خوب مـیدانست

    جای خواب اشتر را ساربان چوپانان

    آرزوی من این هست روزهای پایـان را

    مانم و بمـیرم درون خاکدان چوپانان

    خوب خوب مـیدانم بر من هست بایسته

    این کـه سر بسایم بر آستان چوپانان

    در بهار روییدم درون بهار بالیدم

    اینک اشک مـیبارم بر خزان چوپانان

    خواهش از خدایم این بس تو هم بگو آمـین

    باد جاودان هم نام هم نشان چوپانان!

    این قصیده درون یـاد زادگاه من یعنی

    قلب این عبارت بود: «اصفهان چوپانان»(۱)

    راهی چوپانانی

    ۱) قلب یک اصطلاح ادبی هست در مورد واژه بـه معنی خواندن حروف واژه از آخر بـه اول و در مورد عبارت خواندن واژه های عبارت از آخر بـه اول بعد قلب «اصفهان چوپانان» مـیشود: «چوپانان اصفهان»

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-2276810135057865109 2011-04-01T22:09:00.000+04:30 2011-04-01T22:09:01.107+04:30 بشكن بشكن چوپانان

    در چوپانان انارک نایین اصفهان ایران درون مراسم عروسی بـه شگون راندن شکست از زندگی عروس و داماد کاسهای چینی یـا سرامـیکی و یـا بلوری را با این آداب و و آواز مـیشکنند.
    اجرا کننده : قلی کلانتری و نوازندگان همـه از طایفهای هستند کـه نمایندهی موسیقی این بومند و «گرگرو» نامـیده مـیشوند.
    چوپانان درون دل کویر مرکزی ایران قرار دارد و شاید زیباترین روستای خشتی کویری باشد.هندسه معماری این روستا اگر بینظیر نباشد کمنظیر است.
    محمد مستقیمـی

    همين ويدئو درون سايت كوچه باغ

    همين ويدئو درون فيس بوك

    همين ويدئو درون يوتيوب

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-25930697414352628 2011-01-02T12:15:00.000+03:30 2011-01-02T12:15:53.354+03:30 نقد کتاب «ای نارو»

    (اين نوشته متن يك سخنراني هست اگر كاستيهايي درون نگارش آن ديده ميشود خواهيد بخشيد)

    اي نارسينـه

    شاهنامـهاي درون جغرافياي يك گويش

    نقدي بر كتاب «اي نارسينـه» سروده‌ي محمّدعلي ابراهيمي اناركي

    «محمّد مستقيمي(راهي)»

    از آن‌جا كه اينجانب با دوستان و شاعران بسياري درون سراسر كشور آشنا هستم كه درون شعر بـه گويش محلّي دستي دارند و قلم ميزنند بهجرأت مي‌توانم ادّعا كنم كه هيچ كدام برخوردشان با اين نوع شعر رسالتي درون پي ندارد و معمولاً تفنّني بيش نيست و من هميشـه از اين برخورد آزرده بودم که تا اين كه با كتاب «اي نارسينـه» سرودهي شاعر توانا و دلسوختهي كوير، «كوير اناركي» روبرو شدم و آنچه را كه درون اين مقوله آرزو داشتم درون آن ديدم و بر آن شدم كه با معرّفي آن بـه ديگر دوستان شاعر يك سرمشق خوب را بشناسانم، باشد كه با ظهور چنين آثاري درون ادبيات گويشـهاي ديگر زبان فارسي، از دغدغه و نگراني دلسوختگان بكاهم.

    كتاب «اي نارسينـه» از آنجا كه با آگاهي و شناخت كامل سروده شده درون رسالت زنده نگاه داشتن گويش موفّق هست و بـه جهت اين كه دقيقاً مانند فردوسي عمل كرده‌است يقيناً مانند شاهنامـه توفيقش قطعي است. انتخاب موضوع با همان دقّت و گزينش قالب نيز آگاهانـه هست و همين شباهتها مرا بر آن داشت كه كتاب «اي نارسينـه» را «شاهنامـهاي درون جغرافياي يك گويش» بنامم و امّا ويژگيهاي اين اثر:

    رسالت شاعر: حفظ يكي از گويشـهاي مركزي ايران هست كه درون حال نابودي است، همراه با حراست از آداب و سنن و فرهنگ مردم. تاريخ محلّي، جغرافياي سياسي اجتماعي و طبيعي، اين دورن مايه همان قدر متناسب هست كه انتخاب حماسه و اسطوره درون شاهنامـه و او بـه نحو احسن از عهدهي اين رسالت برآمده است.

    انتخاب قالي مناسب: قالب، مثنوي هست با وزني كوتاه متناسب با محتوا، با آهنگي دلنشين و هماهنگ با گويش كه بـه نظر مي‌رسد از زبان عامّه اقتباس شده هست و شايد گرفته شده از مثلهاي رايج درون زبان همراه با يك ابتكار درون قالب، ترجيعبندي با فرم مثنوي، هجده بند با بندبرگردان:

    صَيْ بار اگر گُ پام ايلخشَ وَخْتي مِنيَ خُيُشْ مِبَخْشَ

    كتاب، ساختاري نقالي دارد اگرچه نقالي نميشود، بلكه منولوگي هست از زبان يك پيرزن كه حديث نفس است، هر بند با فضايي و موضوعي متفاوت آغاز ميشود و بنا بـه ضرورت از همـه چيز سخن ميگويد و در نـهايت بـه راز ونياز و مناجات درون همان فضا ختم شده و با بيت برگردان زيبايش بـه پايان ميرسد. اين قالب با مطالعه و دقّت كافي انتخاب شده كه درون رسيدن بـه اه چند بعدي، شاعر را حمايت كرده است.

    ساختار و درونمايه: همان طور كه اشاره شد، كتاب ظاهراً ساختار روايي ندارد ولي بـه نوعي روايت هست به سبك نقّالي، حديث نفس كه بـه مناجات ميانجامد و بهانـهاي مناسب براي بيان اه، هجده بند يا هجده فصل با عناوين مختلغ و اه گونـهگون:

    1-3- ويري خيدا(ياد خدا): جغرافياي محلّي، دايره‌المعارف محلّي، كوهها، تپهها، مزارع، چشمـهها و هر آنچه كه نامي دارد و اين شروع زيبايي است.

    2-3-

    اي سيرُكي خاشي تِنْديرُسّي داع كِر گُ مو از زيمي وِرُسّي

    بي مِنّت و مُزُّ و تاوُ پيچي هِر جور تِشي پَخُ تِپيچي

    احياي سنّت سيرُك‌پزي، سمنو و گندم‌برشته با تمام جزئيّات و بهانـهاي بسيار زيبا درون يكي از گريزها براي بيان ويژگيهاي يك كدبانو:

    خُب اُسْمِ اَبي هيمِچّي سازُ غير از اَتَشُش گُ چون نييازُ

    يَك اِنْجو شِوا جَوونُ خُش دَس که تا دِر پايي مو هَنيگَ دِربَس...(ص36)

    3-3- نوروز: باز احياي يك آيين با تمام ويژگيهايش و تمام آدابي كه ميرود فراموش شود.

    4-3- بُز كاسه (بز شيرده): آموزه‌هاي كامل پرواربندي و گله‌داري از شير دوشيدن که تا آخرين مرحله‌ي تهيّهي همـهي فرآوردههاي لبني با تكيه بر خودكفايي، همراه با تأسّف بر نابودي دام كه همـه جا جلوهگر است:

    تا هُ شيرُ ماسّي پاستوريزه هيشكي اَبي رَدّي بُز ناويزَ

    5-3- يُرتُم (خانـهام): بهانـهاي براي بيان ساختار معماري درون محل با تمام اصطلاحات، مصالح ساختماني و ويژگيهايي كه اغلب ويژهي جغرافياي محل است:

    سُرُّم اِواجِن گُ وِرْگي بِرْخَس اُو وَخْتي اَزُشْ نَسُرَّ دِرْخُس...(ص 51)

    6-3- كَرْك و چيري (مرغ و جوجه): اين فصل اختصاص داردبه مسايل خانـه، تداركات غذاي زمستان، دارم و دوا، آجيل و تنقّلات و بهانـهاي براي گريز بـه راه و رسم مرغداري و جوجهكشي و بعدي ديگر درون خودكفايي (ص 54).

    7-3- نو بِرارْت (نان درآوردن): فصلي كه اختصاص دارد بـه سختي‌هاي زندگي درون اين منطقه‌ي كويري، با معرّفي معدن‌كاري كه سمبل استقامت اين قوم هست و شايد سخت‌ترين تلاش براي زنده ماندن و استفاده از تمام امكانات با گريزي زيبا درون طرز تهيّه‌ي ربّ ريواس كه چاشني بسيار خوش طعمي هست خاصّ انارك:

    امسال بيهار خُي مونِنْدَ شيْطو وِ عَقَبْ سِرُمْ نَخِنْدَ... (ص61)

    8-3- قهر و مـهر: شبنشينيها و بهانـهاي براي آموزشـهاي اخلاقي همراه با تمثيلهاي زيبا براي مـهر و قهر:

    مار از تو هيلُك بِ مـهر بِركيش خُي قهر نَ چون تِكيشَ خُي نيش... (ص65)

    9-3- آسمويي كيوير (آسمان كوير): جغرافياي انارك، آسمان كوير و گلگشت شبانـه که تا جاهاي مانده يا نابود شده‌ي برج و بارو، رباط، عرب‌ها، آسياب بادي و چرخ عصّاري با تأسّف بر نابودي‌ها و وصيّت بر حفظ باقي ماندهها.

    10-3- اشترداري: شتر داري همراه با اصطلاحات و لوازم، چون مايهي رونق گذشتهي انارك بوده هست و بهانـهاي براي گريز بـه معدن نخلك و كورهي سرب و غارت و نابودي جنگلهاي تاغ:

    تايي گْ زيمي را سايَوون بي هِر چي بي ويياوو را جووون بي... (ص 76)

    11-3- گل و گياه: فرهنگ گل و گياه درون كوه و بيابان با تمام گون‌گوني و گستردگي، وحش و طير و شكار و باز هم تأسّف بر نابودي آنـها:

    حيف از مِشُ از چَپُشْ گُ وِرْكَفْتْ حيف از بُزي بَلَّ گُشْ گُ وِرْكَفْتْ... (ص79)

    12-3- باغ و بندم: اصطلاحات كشت و كار و باغ‌داري همراه با تأسّف بر نابودي آن درون يك فضاي احساسي بسيار قوي كه اين تأسّف گزندهترين است.

    13-3- فاطمي حاج حسن: داستان فاطمـهي حاج حسن با روايت شكستهبندي كه همـه بهانـهاي براي بيان سال وبايي است(1310 ه.ق) بسيار شيرين و دلچسب.

    15-3- حملهي نايب حسين: داستان راهزنيهاي بلوچ و كاشي، شكلگيري دار و دستهي نايب حسين كاشي، حمله بـه انارك و مقاومت دليرانـهي مردم و پروزي آنـها همراه با تمام اصطلاحات برج و بارو و قلعهبندي و نامگذاري تاريخ بـه نام «سال كاشي»(1327-1328):

    شَلاّ وَنَگِرْتَ سالي كاشي سالي بِ دي تَهْليُ نَخاشي

    16-3- حاج لطفي: مقدمـهاي درون بچهداري و تربيت كودك و گريز تمثيلگونـه بـه داستان «حاج لطفي» درون فضايي عرفاني و زيبا، بهانـهاي براي بيان آبانبار سازي كه حياتيترين كار خير درون كوير است.

    17-3- عمري گُ اِويْرَ (عمري كه ميگذرد):فصلي درون آموزههاي اخلاقي و اجتماعي همراه با كنايات بسيار زيبا و خاص گويش، نـه ترجمـهي دست و پا شكستهي كنايات زبان معيار.

    18-3- اي كَسِّرُ مَسِّري ويلايت(اي بزرگتر و كوچكتر ولايت): داستان سيل سياه (بهار 1332) كه ويراني بسيار درپي داشت و بيان زيباي احياي مزارع و قنوات كه مظهر حيات درون كويرند:

    سِنگاشْني ويجَ ويجَ بيغِلْ كَ سيلَشْني قيدِم قيدِم خيجِل كَ... (ص 121)

    و درون نـهايت تاريخ نگارش كتاب با بيان پايان كناجاتگونـه و پر تأثير:

    هَفتايْ بعد از هيزارُ سيصِي هَفْ سال وِريشْ نِ آخري دِي

    خيني جيگِرُم چِقَدْر خارتَ که تا يادي نارُسينَمْ وِرارْتَ... (ص 123)

    اين مجموعه چنان كامل هست كه بـه جرأت ميتوان گفت واژهاي از قلم نيفتاده هست و اگر افتاده انگشتشمار است. بايد اقرار كنيم كه بهتر از اين نميتوان گويشي را زنده و جاودانـه كرد.

    بار هنري اثر: با اين كه شعر روايي معمولاً دچار شعارزدگي شده بـه دامان نظم‌گويي مي‌افتد، اين اثر از اين عيب مبرّاست. پر از تصوير هست و از آن جا كه بياني حماسي و فولكلوريك دارد آكنده هست از كنايات، نـه كنايات ترجمـه شده از زبان معيار بلكه كنايات رايج درون گويش كه دقيقاً درون راستاي زسالت اثر است:

    تَخْتَمْ وِنَنِنْ گُ بي‌حيواسي وِسْكُمْ گُ خُرِنْدَ و چيلاسي

    از كولي جَوونُ گُرْدَيي پير که تا تيغُتْ اِوُنْشَ بار وِرگير

    وِرگير که تا دِر تِنُتْ تيوونُ وِرگير که تا اُو وِ جوت ريوونُ

    وِرگير که تا واري بَسَّ داري که تا حاصلي دَسَّ دَسَّ داري

    وِرگير گُ وَختي وِرگيرِفْتُ که تا كُندَ زُنوتْ قُرصُ سِفْتُ

    هِر صاحبي وَلْگَ و نيويشتَ يَك رو اِواجِنْ گُ كينْ نيگيشتَ

    افسوس كه مجال نيست و گر نـه آنقدر هست كه خواننده را شگفتزده ميكند.

    زبان اثر: قالب آنچنان آگاهانـه انتخاب شده كه بـه شاعر امكان داده هست از بيشتر واژگان اصيل گويش استفاده كند، كنايات و اصطلاحات را بـه كار گيرد که تا حركتي درون جاودانـه كردن آنـها داشته باشد. با آن كه معمولاً محدوديّت‌هاي وزن و رديف و قافيه درون شعر گويش‌هاي محلّي شاعر را وادار ميكند از ساختار گويش عدول كند امّا درون اين اثر حتّي بـه يك مورد از اين دست برنميخوريم.

    محتواي اثر: اثر درون يك فضاي احساسي مناسب با رسالت اثر يعني افسوس بر ارزشـها و اعتبارات گذشته كه از دست رفته يا ميرود. مجموعه‌اي هست از آداب، سنن، اطّلاعات تاريخي، حماسه‌آفريني‌ها، قهرماني‌ها و جغرافياي سياسي و طبيعي كه هر از گاهي اين همـه اطّلاعات درون مجموعهاي كوچك درون قالبي هنري خواننده را بـه شگفتي واميدارد.

    ارزش اثر: اثر درون حفظ ارزش‌هاي يك جامعه بـه ويژه زنده كردن يك گويش كاملاً موفّق هست به طوري كه مي‌توان ادّعا كردكه دائره‌المعاف كوچكي هست با اطّلاعات ارزشمند بـه اضافهي فرهنگ لغت بـه انضمام فرهنگ اعلام كه اين تعليقات اثر را كامل كرده است.

    به طور كلّي ميتوان گفت اين كتاب ارزشمند شاهنامـهاي هست در مقياس كوچكتر (نـه درون محدوهي زبان بلكه درون محدودهي گويش) درون يك جغرافياي بسيار كوچك‌تر ولي با همان هدف و مطمئناً با همان تأثير كه علاوه بر زنده نگاه داشتن يكي از گويش‌هاي ارزشمند ناحيه‌ي مركزي ايران، يك كتاب مرجع هست براي محقّقان زبانشناسي و گويششناسي درون آينده.

    با آرزوي طول عمر و توفيق هر چه بيشتر درون اين راه براي نويسنده‌ي آن

    محمّد مستقيمي(راهي)

    به نقل از كتاب انارك كه مجموعه‌اي از مقالات و سخن‌راني‌هاي همايش گويش‌هاي محْبي و مردم شناسي هست كه درون شـهريور ماه 1385 درون انارك برگزار شد

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 1 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-2407863578825930741 2010-12-30T11:25:00.002+03:30 2010-12-30T13:11:19.047+03:30 اخراجيهاي 2

    اخراجيهاي 2

    خانـه از پاي بست ويران است

    خواجه دربند نقش ايوان است

    بگذاريد از يك خاطره از نوروز گذشته درون چوپانان بـه عنوان مقدمـه شروع كنم:

    صبح روز نوروز كه از خانـهي پدري (خانـه شيخ) بـه قصد ديدار اقوام و تبريك نوروزي پا بـه بيرون گذاشتم بـه محض گشودن درون حياط با صحنـهي زيبايي درون ايوانك جلوي درون ورودي روبرو شدم : يك علامت سؤال بزرگ روي سنگفرش ايوانك كه فرياد ميزد : من كيستم؟ و من خوب ميدانستم او كيست؟ او زائر محترم آقا امام هشتم(ع) بود كه روز گذشته از ضيافتخانـهي حضرت ناهار متبرك خورده بود و براي آن كه اين بركت را با همنوعان و نيازمندان ديگر تقسيم كند درون معده و رودهي خود پنـهان كرده بود و هزار كيلومتر زحمت حمل آن را كشيده بود و آن را بـه عنوان عيدي درون پشت درون خانـهي ما دور از چشم رهگذران درون گرگ و ميش صبحگاهي گذاشته بود که تا كسي نبيند نكند كارش حمل بر ريا شود اما با اين وجود آن را بـه شكل يك علامت سؤال بزرگ گذاشته بود كه چندان هم دور از ريا نبود چون من فهميدم او كيست؟ اهالي خانـه دست بـه كار شدند كه آن بركت را بزدايند كه با مخالفت من رويرو شدند گفتم چه ميكنيد؟ اين دواي درد سوزاك و سفليس هست از پشگل ماچه الاغ درمانتر هست چرا آن را دور ميريزيد بخشكانيد كه سوغات مشـهد هست ولي كو گوش شنوا ؟ آن را با بيل و خاكانداز بـه جوي آب ريختند و من خوشحال شدم كه نبايد اين بركت تنـها نصيب ما باشد بگذار با ي بـه دشت چوپانان برود و در تمام دشت پراكنده شود و تمام محصولات آن را از بركت سرشار سازد که تا همگان از آن بهره ببرند درون حقيقت روغن ريخته را وقف امامزاده كردم (يادتان باشد درون مثل مناقشـه نيست فردا اين را پيراهن عثمان نكنيد كه راهي بـه امامزاده توهين كرده و مرا تكفير كرده و مـهدورالدم اعلام كنيد) بگذريم اهل خانـه بـه خيال خودشان پاكسازي كردند و من كه براي اولين بار با چنين صحنـهاي روبرو شده بودم (برادرم اين صحنـه را بارها ديده بود و چون پنـهاني بي آن كه گندش را دربياورد آن را سترده بود و به كسي هم نگفته بود) ولي من نديد بديد بدبيار که تا به خيابان آمدم با رئيس شـهر روبرو شدم چرا كه گذرش هر روز صبح درون راه خانـه که تا مسجد از جلوي خانـهي ماست و لابد آن علامت سؤال زيبا را قبل از من ديده بود و او هم كه خوب ميدانست آن علامت سؤال زيبا كيست مثل برادرم بارها و بارها آن را ناديده گرفته بود و لابد حسرت هم خورده بود كه چرا اين بركت هميشـه نصيب اين خانـه ميشود نكند آنان كرامتي دارند كه ما از آن بيخبريم. بگذريم من گردن شكسته بـه رئيس شـهر شكايت بردم و او متأصلانـه پاسخ داد چه ميشود كرد؟ زائران محترم براي اداي فريضهي دوگانـه هر روز صبح روستاي ما را مزين بـه بركات خود ميكنند (اثر انگشت بيست و يكم اين حضرات را بر خشت خشت كوچههاي باقرسياه، شيخ، ميركريم، عبدالله و كوچه زاهدي ميتوانيد مشاهده كنيد اثر انگشتهاي بـه جا مانده از ربع قرن آمد و شد زائران محترم آقا امام هشتم(ع) و نمازگزاران مسجد جامع چوپانان) و اين بركت تنـها قسمت همسايگان خدايي هست كه آنقدر سفارش همسايه را بـه پيامبرش ميكند كه پيامبر ميفرمايد : گمان كردم همسايه از همسايه ارث ميبرد و آن حديث مشـهور (الجار ثمالدار). باور كردني هست همسايگان همان خدا اين قدر از دست و جاهاي ديگر مـهمانان او درون عذاب باشند باز هم بگذريم آقاي رئيس شـهر فرمودند هيچ راهي ندارد من گردن شكسته كه هر جا هرچه ميگويم نميدانم چرا بد تعبير ميشود گفتم درون مسجد را بر روي اين محترمان درون صبحگاهان ببنديد مثل هزاران مسجدي كه درش درون صبحگاهان بسته هست و ايشان بلافاصله بل گرفتند: چي! درون مسجد را ببنديم؟!!! و مثل همـهي مسؤلان كشورمان كه اين شگرد را خوب از برند بهانـه‌ي فرافكني يافت و در روستا بـه دوره افتاد و جار زد كه : پسر شيخ مي‌خواهد درون مسجد را ببندد!!!!!! و وقتي مقاله‌ي تاريخچه‌ي امام‌زاده را نوشتم فرياد زد كه : بفرما بعد از بستن درون مسجد حالا نوبت امام‌زاده هست (حتماً جار او را همـه شنيدهايد.باز هم يادآوري كنم كه درون مثل مناقشـه نيست حكايت آن زناكار هست كه درون مسجد زنا ميكرد ، مؤمني او را ديد آب دهان انداخت و گفت: تف برتو درون خانـهي خدا زنا ميكني! ناگهان زناكار فرياد برآورد: وامسلمانيا كجاييد مسلمانان بياييد درون خانـه خدا آب دهان مياندازند!) اين مقدمـه‌ي بلند را كه احتمالاً از متن بيشتر هست برمن مگيريد لازم بود حالا بياييد سر اصل مطلب:

    قصد هيچ پاسخگويي ندارم چرا كه كسي نوشتهي مرا نقد نكرده هست كه پاسخ بگويم نوشته دوست بسيار عزيزم كه احترام زيادي برايش قائلم تنـها عكسالعملي بود درون برابر يك واژه از توضيح ابتدايي نوشتهي من: واژة (نسنجيده) و بقيه نوشته همان طور كه برادرم فرمودند پاسخ كامنت ايشان بود تنـها يك نفر درون اين همـه كامنت سنگ خودش را بـه سينـه نزد و پاسخ مرا داد آن هم پاسخ نوشته را نداد تنـها پاسخ سؤال مرا داد او پاسخ داد كه : تو روسپيتريني! و باز هم يك ركورد نصيب من شد. البته خودم ميدانستم، او خوب فهميده بود من چه ميگويم. چون روسپيگري من وحشتناك هست . روسپيگري من كاري ميكند كارستان روسپيگري من تنـها چند جوان سادهي چوپاناني را فاسد نميكند. روسپيگري من ميتواند جهان را فاسد كند حالا مرا بـه كجا تبعيد ميكنيد نـه هر جا كه باشم خطرناكم دست و پايم را قلم كنيد بر قلمـهايم افزودهايد! حكم من روسپي تنـها سنگسار هست و بس! حالا ديگر كاري ندارد صنف آدمفروش دست بـه كار شويد! راهي آمادهي فروش هست . يك شايعه درست كنيد ، فتوايش را از حجتالاسلام بگيريد ، اجرايش با مريدان!

    صبح شبي كه آن اتفاق كذا درون چوپانان افتاد من دربهدر بـه دنبال عكسي از واقعه بودم و دست بـه دامان تمام دوستاني كه درون دسترس بودند شدم از جمله آقاي مرتضوي و از خود ايشان شنيدم كه: نگذاشتيم احدي عكس بگيرد مگر اين كه قاچاقي كسي گرفته باشد!

    خوب روي اين جمله دقت كنيد: آي هزاران نفري كه آن حركت زيباي اخلاقي ، اجتماعي، ديني، خداپسندانـه، برخاسته از فرهيختگي و حاصل م با بزرگان و آگاهان و پس از اتمام حجت با خاطي – اطلاع ندارم چه اتمام حجتي با خاطي شده هست ولي مطمئنم اتمام اخطار و تهديد شده هست چون اتمام حجت يعني مدتها برايش دليل بياورند و ارشادش كنند و او تمام آن دلالتها و ارشادها رد كند! اتمام حجت نـه اتمام اخطار!- را انجام داديد چرا نگذاشتيد از حركت زيباي فرهنگآفرينتان عكس گرفته با كيفيتي بالا فيلمبرداري شود از شبكههاي استاني نـه! سراسري نـه ! جهاني پخش شود؟ که تا ديگران هم از شما بياموزند، چرا مانع عكسبرداري شديد؟ نكند خودتان هم ميدانستيد كه منكري انجام ميدهيد! اگر چنين هست كه واي برمن!

    خوب اين پاسخ نقد همان يك واژه!

    بيان درد آسان هست هركس فرياد برآورد : آخ!!!!!!! ما ميفهميم درد دارد. شناخت بيماري كه انعكاس آن درد هست و درمان آن، كار بسيار مشكلي هست بيمارياي كه از آن صحبت ميكنم يك بيماري اجتماعي است، نـه از آن نوع غدهي سرطاني كه دوست بسيار عزيزم درون مقالهاش آن را جراحي كرد و دور انداخت و مشكل - خدا را شكر- حل شد. اين بيماري اجتماعي خاص چوپانان نيست كه ما اخراجيهاي دور از چوپانان آن را نشاسيم. چوپانان كه يك جزيره جدا از جهان و دور از دسترس نيست و زمان هم فاصلهها را از ميان برداشته بعد مشكل چوپانان همان مشكلي كه من درون اصفهان كه يك كلان‌شـهر هست با آن دست و پنجه‌ام تازه درون مقياسي بسيار كوچك‌تر شما اگر گمان مي‌كنيد تنـها چوپانان دچار اين بيماري هست بسي درون اشتباهيد اتفاقاً بيماري چوپانان بـه اندازه خودش كوچكتر از جاهاي ديگر هست مقايسه امروز با گذشته هم كه هفتهاي دوبار كاميون پست بـه چوپانان ميآمد اشتباهي بزرگتر! حال ببينيم اين بيماري چيست؟

    با يك تذكر آغاز ميكنم اگر نوشتهي كوتاه قبلي را با عنوان دهكده پاك خوانده باشيد يادتان ميآيد كه من از يك بازار مكاره سخن گفتم كه بزرگترين سرمايهدارش خودم شناخته شدم اين بازار همـه جا هست اما بهترين مكان براي احداث آن سر چهارراه است! بله، يك پاساژ سر چهارراه! خوب چه چهارراهي بهتر از چوپانان! چهارراهي درون مركز ايران و تقاطعي كه شمال را بـه جنوب و شرق را بـه غرب وصل ميكند.دكان باز كردن درون اين بازار بسيار پرسود است. آن روزها كه ذوق ميكرديم كه چوپانان چه موقعيت سوقالجيشي خوبي پيدا كرده هست و بر سر چهار راه بزرگ ترانزيتي كشور قرار گرفته و از اين بعد وفور نعمت هست و فراواني و ثروت و آباداني يادمان رفت كه هركس كه خربزه ميخورد پاي لرزش هم مينشيند! من چقدر ساده بودم كه گمان ميكردم آلودگي اين چهارراه همان جيشـهاي موقعيت سوقالجيشي چوپانان هست و ميخواستم با بستن مسجد آن را پاكسازي كنم البته برادرم مرحوم مصطفي شيخ - آن حلال مشكلات دههي 60 - بهتر از من ميانديشيد چون او هم بارها علامت سؤال بزرگ را ديده بود ولي آن روزها مسجد موال نداشت بعد راه پاكسازي، ساختن موال هست و ساختن موال وجود ملكي را ميطلبد، زود آن را يافت. پدرم تازه بـه رحمت خدا رفته بود و يك كاهدان موروثي مورد اختلاف ورثه درون كوچه مسجد بود خوب او هم مثل من روغن ريخته وقف امامزاده كرد و با اين كار دو مشكل را حل كرد هم موال براي مسجد ساخته شد و هم ملك مورد اختلاف از ميان رفت يعني صورت مسأله پاك شد اما باز هم مشكل حل نشد و من درون شگفتم كه اين زائران محترم آقا چرا موال پاك و تميز و آبدار مسجد را رها ميكنند و در كوچه و خيابان جيش ميكنند آنان چگونـه و با كدام تطهير بـه مسجد ميروند و قامت دوگانـه ميبندند شايد اين هم از معجزات باشد! که تا نوروز گذشته كه من آن علامت سؤال بزرگ را ديدم و صورت مسأله را درون مسجد يافتم و خواستم آن را پاك كنم بيخبر از اين كه پاك كردن اين صورت مسأله يعني آب دهان انداختن درون خانـهي خدا و خدا پدر آقاي رئيس را بيامرزد كه خيلي جدي نگرفت والا اين روسپيترين هم بـه دنبال آن روسپي رفته بود حالا فهميدم كه آلودگيهاي حاصل از اين موقعيت سوقالجيشي چوپانان تنـها جيش نيست (ببخشيد اين ادبيات پرزيدنتي را از زماني كه را لولو برد آموختهام!) آلودگي اين چهارراه خيلي فراتر از اينـهاست كه همـه ميدانيم و اشاره بـه يك يك آنـها اطناب ممل هست خلاصه، فحشا و مواد مخدر شايعترين و آشكارترين آنـهاست و اين بيماري يك اپيدمي جهاني هست كه تنـها بـه چوپانان و ايران محدود نميشود بلكه جهانگستر است. اين زبالههاي آشكار دست كم ديده ميشوند و ميتوان از آنـها پرهيز كرد ، با زبالههاي اتمي كه تشعشعات آنـها درون آسمانمان پراكنده هست و بـه ديشـهايمان نفوذ ميكند و تا اعماق روحمان ميخزد چه ميكنيم؟ بپذيريم كه درد ما جدا از درد ديگر جاها نيست و ما اخراجيها هم همان قدر ميشناسيمش كه شما ، ما بسي بيش از شما درون هجوم اين آفات هستيم بپذيريم كه اين سوغات تمدن است. سر چهارراه زيستن يعني ديدن هر روزهي ظواهر اين بيماري اجتماعي، و طبيعي هست كه آن كه دردآشناتر آزردهتر از اين ديدنـها. احساس مسؤليتي كه كردهايد متعاليست ! چه كسي آن را زير سؤال است؟ هر كس هست خودش علامت سؤال است. آنچه درون زدودن آلودگي كردهايد زير سؤال هست چون نيجه نخواهد داد دستكاري اين بـه قول خودتان غدهي سرطاني سلولهاي سرطاني درون تمام جسم ميپراكند گرچه اين تمثيل غده سرطاني را قبول ندارم و اين بيماري را از نوع سرطان نميدانم چون سرطان واگير ندارد اگر تمثيلي مناسب آن باشد ايدز هست كه خود بيمار هم گاهي نميداند كه ناقل بيماريست و اما درمان:

    جناب آقاي مرتضوي شما را مخاطب قرار ميدهم كه مثل خودم از ترينـها هستي: تو دلسوزتريني و من روسپيترين، بله تو را مخاطب قرار ميدهم اما مخاطب من عام است.

    شما چهار راه داريد مثل همان چهارراهي كه درون آن هستيد:

    1- اگر گمان ميكنيد ما درون آرمانشـهري پاك و بهشتي زندگي ميكنيم بـه ما اخراجيها بپيونديد اما يادآور شوم كه با شدت بيشتر اين بيماري روبرو خواهيد شد.

    2- شما هم مثل خيليها از اين بازار زباله استفاده كنيد ببينيد كدام نوع آن بهتر و پرسودتر هست ماشين بازيافتي مناسب بخريد و آن زبالهها را بـه كود كنستانتره تبديل كنيد و به كشاورزان چوپانان و مزارع اطراف بفروشيد.

    3- درون كنار زبالهها خود و خانوادهي خود و در نتيجه جامعه كوچك خود را واكسينـه كنيد که تا آسيبي بـه شما نرسد كه البته اين واكسيناسيون همان كار فرهنگي كه فرموديد بازدهي طولاني دارد و نسلها پشتكار ميخواهد. البته ميپذيرم ولي باور كنيد اين كار فرهنگي و فرهنگسازي كه شما تلفني آن را شعار ناميديد كاملاً عملي هست به شرط آن كه بدانيم از كجا شروع كنيم؟ من ميدانم بايد از خودمان شروع كنيم از نفس خويش، بعد بـه فرزندان و خانواده و بعد بـه همسايگان و فاميل که تا انتشار آن بـه جامعه زيرا جامعه جمع منـهاست جامعه را نميتوان اصلاح كرد که تا منـها درست شوند، منـها را اصلاح كنيد که تا جامعه درست شود البته اين كار طاقتفرسا و طولاني هست ولي الان هم دير است

    4- زبالهها را دفن كنيد كه من درون تصور خود آن را انجام دادم و عكسش را هم بـه شما نشان دادم.

    ختم كلام سخني چند با سروران دنياي مجازي كه اين روزها بـه جان هم افتاديد دلسوزي همـهتان را ميستايم و بايد بگويم كه نـه از ستايش بعضي از شما بـه خود باليدم و غره شدم و نـه از توهينـها و ناسزاها و تهديدهاتان دلآزرده و هراسان كه بر اين عقيدهام كه: يا مكن با فيلبانان مشوره / يا بنا كن خانـهاي فيلبره.

    ابتدا آن كامنت شوفر شاهرودي كه اغلب بـه آن مثل يك وحي منزل استناد كرديد، شك دارم هم درون شوفر بودنش و هم درون شاهرودي بودنش بهتر هست او را «كامنتباز چوپاناني» بنامم او يا هر فاسق ديگري كه ميگويد: درون چوپانان درون هر خانـهاي را بزني درست زدهاي، فسق خويش و ذهنيت كثيف خود را آشكار ميكند . من درون شگفتم از آنان كه ايستادهاند و شنوندگان اين جمله بودهاند. چرا اجازه داديد چنين تهمتي عمومي بـه شما بزنند. كسي ميتواند چنين ادعايي كند كه درون همـهي خانـهها زده باشد ميدانيد اين حكم باطل از يك قياس استقرايي باطل منتج هست يكي دو خانـه مصداق آن هست بعد با تعميم آن حكم صادر ميكنند درست مثل اين كه ميگويند: اصفهانيها خسيسند و من دست ودل بازتر از اصفهاني گاهي نديدهام چرا بـه اين احكام باطل حساس ميشويد من همين جمله را درون سال 1352 از زبان يك فاسق درون چوپانان شنيدم كه خانـهي خودش هم يكي از خانـههاي چوپانان بود البته من 22 ساله هم آن روز همان عكسالعملي را داشتم كه شما امروز داريد و به شما حق ميدهم ولي امروز ميدانم كه اين حكم باطل باطل هست تعصب يعني برخورد عصبي با مسايل. ببخشيد اگر قيافهي معلم اخلاق بـه خود گرفتم! از نصيحت گريزانم، با رفتار بايد آموزش داد.

    يكي ديگر از كامنتبازان چوپاناني كه ذهنش هم بـه نظر ميرسد از نور معنويت و عرفان درخشان هست ذهن مرا زير همان علامت سؤال و ناپاك خواندهاست و يكي دو مورد ديگر هم كه عدم شناخت من از آبرو و ناموس كه اشارهاي كوتاه درون مقالهي آقاي مرتضوي هم بـه آن بود:

    ناموس من چوپاناني و جندقي و بيابانكي و اناركي و حتي ايراني نيست. ناموس من جهاني هست . ناموس من كرامت انسان هست و درون آن جنسيت مطرح نيست، مرد و زن نميشناسد، انسان انسان هست و انسان روسپي هم مرد و زن ندارد و كرامت انسان درون نگاه من بسيار والاست و هيچ انسان ديگري حق ندارد درون بارهي آن بـه قضاوت بنشيند که تا چه رسد بـه اين كه آن را ترور كند ما حق نداريم درون رفتار ديگران قضاوت كنيم شما چه ميدانيد رفتار من ناشي از كدام انگيزهي ژنتيك دروني و يا انگيزههاي سياسي، اجتماعي، تاريخي، جغرافيايي، اقتصادي، مذهبي بيروني من هست كه بـه خود اجازه ميدهيد آن را ناپاك بناميد پاكي و ناپاكي درون ذهن من نسبي هست آن آرمانشـهر پاك كه درون ذهن منور از نور معنويت شماست كه ذهن من بويي از آن نبرده هست از نگاه من وجود خارجي ندارد كه هيچ حتي تصور آن درون ذهن من نميآيد چرا كه انسان را ميشناسم كه چگونـه موجوديست و اگر چنين شـهري باشد انسان درون آن نيست اين جاست كه جا دارد دوباره اشاره كنم مخالفت خود را با آن حركت كذا! ببينيد ما بـه خود اجازه ميدهيم گناهاني را كه درون ذهن ديگران ميگذرد حد بزنيم اينجاست كه دليل مخالفت من آشكار ميشود مخالفت من حمايت از فحشا نيست حمايت از قانون هست بدترين قانون از بيقانوني بهتر هست اگر مادههاي قانون بـه كنار بروند و جاي آنـها را نرهاي سركار استوار بگيرند سنگ روي سنگ بند نميشود من از روزي ميترسم كه يكي از همين كامنتبازان چوپاناني، راهي هميشـه درون راه را تكفير كند و به آن شايعه دامن بزند و بعد از حجتالاسلام پسر فتوي بگيرد كه مـهدورالدمم و با انگيزههاي شخصي و با خصومتهاي بيدليل و بيمنطق و با نر سركار استوار نگذارد اين راهي هميشـه درون راه بـه پايان راه برسد

    محمد مستقيمي (راهي) دي ماه 1389

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-8224683873700718259 2010-12-12T18:42:00.000+03:30 2010-12-12T18:42:42.156+03:30 يادداشتهاي پراكنده

    يادداشتهاي پراكنده

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-5113681838156064235 2010-12-12T16:43:00.000+03:30 2010-12-12T16:43:11.159+03:30 تاسف بر آنچه كه ديگر نيست

    يكي از پنج برج چوپانان كه ديگر نيست!!!

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-872573698770272809 2010-11-29T16:31:00.002+03:30 2010-11-29T16:34:21.273+03:30 بادگیر

    عاز وبلاگ چوپانان

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-96252722447653354 2010-11-29T14:53:00.003+03:30 2010-12-12T17:08:20.945+03:30 شعری از لاریسا شمایلو شاعر آمریکایی

    larissa shmailo

    Oscillation
    Cellular grandfather, pity me: once it was understood
    how things were done, how the boiling ferns invited the
    glaciers to come, how the dinosaurs asked to die. Os-
    cillation: The world was born in swing and sway, and I,
    fasting slowly, am not random nor mad, but large, and
    more precise than you. My blood makes air and cells; my
    moon subtends the sky; my tides squeeze life out of rock.
    All my night journeys find a sun; I leave orchards and o-
    lives behind.

    Persian`s version

    Translator: Mohammad Mostaghimi (rahi)

    لاريسا شمايلو

    نوسان

    یک بار همدردی من

    با پدربزرگ

    همراه شد

    فهمـیده بود

    چگونـه جوشش سرخسها

    فراخواندهاند

    یخچالهای طبیعی را

    و چگونـه دایناسورها

    منقرض شدهاند

    نوسانات:

    جهان زاده شده است

    دوره بـه دوره!

    [ من بهآرامـی سکوت کردم]

    - من نـه تصادفیـام

    نـه بیـهوده

    اما بزرگ و مفیدتر از تو

    خون من هوا و سلول مـی سازد

    ماه من

    آسمان را درمـینوردد

    جزر و مد من

    از فشار زندگی مـیکاهد

    هماره شب من

    مـیرود که تا خورشیدی بیـابد.

    *

    من رها مـیکنم

    باغهای مـیوه و زیتون موعود را!

    گزاشتار: محمد مستقيمي (راهي)

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-3562189811141815789 2010-09-13T15:10:00.002+04:30 2012-08-28T16:06:36.740+04:30 غزل

    پنجره ها

    تگرك كين‌ زده‌ بر كوچه‌سارِ پنجرهها

    شكسته‌ شاخ‌ و برِشيشـه‌زارِ پنجرهها

    تنيده‌ تارِ فريب عنكبوت تنـهايي

    به گوشـه‌های سكوت‌ ديارِ پنجرهها

    نشسته‌ گردِ كدورت بر آبگينـهيشان

    غبارِ كينـه‌ شده‌ پرده‌دارِ پنجرهها

    ز چارچوبه‌يِ وحدت گسستهاند مگر؟

    كه‌ بادِ هرزه‌ ربايد قرارِ پنجرهها

    كجاست‌ پورِفلق‌؟ که تا پس‌ از پگاهِ دروغ

    به‌ صبحِ راست‌، گشايد حصارِ پنجرهها

    بيا! بيا! كه‌ گرفته‌ست‌ درون كفِ جولان

    حياي‌ گربه‌وشان‌ اختيارِ پنجرهها

    بريز خونِ سيه‌ گربه‌يِ وقاحت را

    به‌ خرده‌ شيشـه‌يِ الماس‌وارِ پنجرهها

    بيا! بزن‌ به‌ سرانگشت‌ نور طرحِ سحر

    به‌ روي‌ شيشـه‌يِ مات‌ از غبارِ پنجرهها

    بيا! كه‌ يخ‌زده‌ گلدانِ خشك و خالي را

    به‌ گوشـه‌اي‌ فكنيم‌ از كنارِ پنجرهها

    بيار آينـه‌ فانوسي‌ از قبيله‌يِ نور

    به‌ شامگاهِ شبستان‌ تارِ پنجرهها

    ز اشك‌، روشني‌ آور به‌ قدرِ يك خورشيد

    نشان‌ به‌ ديده‌يِ اميدوارِ پنجرهها

    كويرِديده‌يِ من‌ كهنـه‌ تشنـه‌ي‌ِ نور است

    دريچه‌اي‌ست‌ مگر از تبارِ پنجرهها؟

    بيار شعر سحر«راهيا!» كه بيدار است

    هزار ديده‌يِ شب‌ زنده‌دارِ پنجرهها

    م - راهی

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-444325882010754729 2010-09-13T13:13:00.004+04:30 2012-08-28T16:18:11.679+04:30 رؤیـا درون کابوس

    رؤيا درون کابوس

    در شـهرِشب خفاش ظلمت جارِ ناهنجار ميزد

    توفان غم بيتاب خود را بر درون و ديوار ميزد

    در گوشـه‌هايِ كومـه‌يِ تنـهاييم چشمان حسرت

    بيداريم را بر صليبِ خوابِ غفلت دار ميزد

    يك لحظه كابوس سيه، از تنگناي ديده بگريخت

    در پرده‌هاي‌ خواب‌ نوشين‌ چنگِ رؤيا تار ميزد

    ديدم بـه رؤيا بر بلنداي افق مرغِ سحرگاه

    آهنگِ جانبخش رهايي را دمادم جار ميزد

    مجنون شب از شرم‌ رويِ نور درون بيغوله ميشد

    ليلايِ نازِ بامدادان خيمـه بر كهسار ميزد

    ديدم بـه رؤيا ِ خورشيد را، درون حجله‌يِ صبح

    با شوق وصل، از خون شب، آرايه بر رخسار ميزد

    ديدم بـه معراجِ شرف، پيغمبرِ آزادگي را

    با دست آزادي، نشان بر سينـهي احرار ميزد

    ديدم وسيعِ گرم گندمزار را بر پهنـهي دشت

    مواج و زرينخوشـه، پرنجوا، دم از ايثار ميزد

    رؤياي‌ شيرين‌ مرا فريادِ جغدِ جنگ دزديد

    بار دگر خفاش ظلمت، جارِ ناهنجار ميزد

    تا درون اجاقِ سردِ بستر، كندهي تب گرم ميسوخت

    بورانِ هذيان، شاخه‌هاي‌ خشكِرا بار ميزد

    از كوچه ميآمد بـه گوشآواي گرم راهي شب

    جانسوز آوايي كه خون درون ديدهي بيدار ميزد

    م – راهی

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-7215832576348528016 2010-09-07T00:37:00.003+04:30 2012-08-28T16:20:40.010+04:30 موريانـه

    موريانـه

    بردار از راهِ يقين‌ چاه‌ِ گمانـها را

    كاين راهزن گمراه خواهد كاروانـها را

    تا دورهايِ نور با سر ميتوان رفتن

    گر برندارند از كنارِ ره نشانـها را

    انديشـه را از لولوي لغزش نترسانيد

    خواهد جويد اين موريانـه نردبانـها را

    شيرين و شور و تلخ را فرياد بايد كرد

    تنـها چشيدن نيست درون فطرت زبانـها را

    پرها بسوزد درون هواي‌ِ لانـه‌يِ سيمرغ

    گر تيره داريد از كلاغان آسمانـها را

    زين‌ ابر و اين‌ رگبار سقفِ خانـه خواهد ريخت

    گر بسته مي‌خواهيد چشم‌ِ ناودانـها را

    سكان، اگر! لنگر، مگر! ساحل كجا؟ انگار!

    بايد برافرازي دروغين بادبانـها را

    آن قهرمان که تا قلههايم ميتواند برد

    كز دست‌ِ من که تا قله بندد ريسمانـها را

    هرگز بهارِ باغ را باور نخواهم كرد

    تا خاك نگشايد بـه روييدن دهانـها را

    م - راهي

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com 0 tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-3266126440565611601 2013-02-13T14:39:00.002+03:30 2013-02-13T14:39:10.036+03:30 خروجی وبلاگ دیش سپید

    . دیش سپید
    http://dish-sepid.blogfa.com محمد مستقیمـی - راهی fa blogfa.com Thu, 09 Aug 2012 13:11:00 GMT اندیشـههای رهایی
    http://dish-sepid.blogfa.com/post-111.aspx

    A poem:
    Murray Alfredson
    Poet, essayist
    Adelaide Area, Australia
    Quietus thoughts
    I’ve passed three score and ten;
    many years I’ve harboured
    thoughts of death.
    I’ve dwelt on means:
    by fire,
    drinking fuel to make it surer,
    by knife through radial artery,
    by rope,
    by poisons through the stomach, lungs or skin.
    Once fear of death dropped from me,
    no barrier remained.
    Death-wish flared at times beyond
    dark thoughts that friends and family
    would be better off without me,
    flared into
    a lust compelling.
    Two thoughts
    stay my hand:
    Dying early is a waste;
    it throws to chance
    my opportunity right here,
    in touch with teachings,
    to tread my way
    towards nibbana.
    Those left behind
    would suffer searing pain,
    false guilts
    years long
    surfacing again, again.
    Persian translation of the poem " Quietus thoughts " by: Murray Alfredson
    Translator: Mohammad Mostaghimi-Rahi
    شعر از: موری آلفردسن
    شاعر، نویسنده از: استرالیـا
    اندیشـههای رهایی
    من سالیـان را سپرى کردهام.
    سال های بسیـاریست کـه من
    در پناه اندیشـههای مرگم.
    ماندهام درون این که:
    با آتش،
    نوشیدن بنزین به منظور اطمـینان
    با چاقو را از راه شاهرگ حیـاتى،
    با طناب،
    با زهر از راه معده، ریـهها و پوست.
    هنگامـی کـه ترس از مرگ درون من کاهیده است،
    باز دارندهای نیست.
    مرگ آرزو درون زمانـهای فراتر زبانـه کشید
    افکار تاریکی که:
    دوستان و خانواده بهتر خواهند بود
    بی من،
    زبانـه کشید بـه ی وادارنده.
    دو اندیشـه
    در دستان من ماند
    مرگ زودرس ضایعه است؛
    مرا فرصت مـیدهد
    فرصت من درست همـینجاست،
    در ارتباط با آموزه هایم،
    گام زدن درون راهی
    به سوی «نیروانا»
    کسانی کـه از درد سوزاننده
    سمت چپ درون پشتشان
    رنج مـی برند،
    ازگناهان دروغین
    سالیـان دراز
    تمویـه دوباره مـیکنند،
    دوباره
    گزاشتار: محمد مستقیمـی(راهى)
    Thu, 09 Aug 2012 13:11:00 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-111.aspx کویر حاصلخیز
    http://dish-sepid.blogfa.com/post-110.aspx
    سپاس «راهی» از «کویر» بـه خاطر سرودن شعر چوپانان
    کویر حاصلخیز
    کویر! بر تو درودی، درود جاویدن
    سرودهای تو چکامـه به منظور چوپانان
    ستودهای تو درون آن شعر زادبوم مرا
    در این قصیده سپاس آورم تو را بـه از آن
    سپاس گویمت از جان چنان کـه در خور توست
    سپاس آورمت بر شمار ریگ روان
    علاقهی تو بر این سرزمـین زبانزد بود
    نبود الفت پنـهان تو بـه پنـهان
    تو آسمان کویری، تو پر ستارهترین
    بمان هماره چنان آسمان، بمان رخشان
    کلام نرم تو گسترده مخملین بستر
    نگاه گرم تو آغوش مـی‌گشایدمان
    هزار حکمتِ پوشیده درون لفافه‌ی شعر
    هزار نغمـه‌ی بی‌پرده، نکته‌ی عریـان
    نوای شعر تو موسیقی نشاط‌انگیز
    پیـام شعر تو پندِ نشسته درون اذهان
    زبان مادری ما ز شعر تو جاوید
    و نامـهی پدران از تو گشت جاویدان
    حکیم توس اگر کرده پارسی زنده
    ز توست زنده کنون گویش انارستان
    اگر مسیح بـه دم جان بـه مرده مـیبخشد
    تو با دمـیدن، ویرانـه سازی آبادان
    اگر کویر بـه توفان کند نـهان درون خاک
    تو آن کویر نـه، چون خاک روبی از ویران
    اگر کویر نمکزار گسترد هر سو
    ز شورگستریت شـهر گشته شورستان
    کویر از آیش شعر تو گشت حاصلخیز
    جهان ز ورد کلام تو گشت گلباران
    نـه زاده هست و نـه زاید چنان تو مام کویر
    چنان تو هیچ نپرورده هست در دامان
    اگر سپاس تو گویم بـه صد هزاران بیت
    اگر درود تو را آورم بـه صد دیوان
    شده رهین تو «راهی» و خوب مـیداند
    یک از هزار سپاس تو داشتن نتوان
    آبان ۱۳۹۰ – اصفهان، محمد مستقیمـی - راهی
    Sun, 06 Nov 2011 15:10:00 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-110.aspx با شیطان (شعری دیگر از لاریسا شمایلو)
    http://dish-sepid.blogfa.com/post-109.aspx
    Larissa Shmailo
    Dancing with the Devil
    They say that if you flirt with death
    You’re going to get a date;
    But I don’t mind---the music’s fine,
    And I love dancing with someone who can really lead.
    لاریسا شمایلو
    با شیطان
    شنیدهام اگر با مرگ بی
    تو را بـه جاودانگی مـیبرد
    نـه
    به گمان من
    عاشقانـه یدن
    همراه با یک موسیقی شگرف
    با او
    مرا بـه آن سو
    پرتاب مـیکند
    گزاشتار: محمد مستقیمـی-راهی
    Mon, 29 Aug 2011 12:56:00 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-109.aspx چند کاریکلماتور
    http://dish-sepid.blogfa.com/post-108.aspx
    201- ويندوزِ ما هميشـه هنك است.
    202- خطِ قرمز، رويِ زبانِ سرخ است. بـه همين دليل ديده نمي‌شود.
    203- زبانِ سرخ خطِ قرمز را نمي‌بيند
    204- خطِ قرمز، همان ورود ممنوعِ زبان است.
    205- زبانِ لال‌ها خطِ قرمز ندارد.
    206- زبانِ سرخم را با خطِ قرمز، هاشور زده‌اند.
    207- از كسي كه دنبالِ كار هست نپرسيد كجايِ كاري؟
    208- از كسي كه سرِ كار هست نپرسيد كجايِ كاري؟
    209- از كسي كه نـه سرِ كار هست نـه دنبالِ كار بپرسيد كجايِ كاري؟
    210- كارچاقكن از پرواربندان است.
    Thu, 23 Dec 2010 17:52:00 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-108.aspx
    تشکر لاریسا شمایلو
    http://dish-sepid.blogfa.com/post-107.aspx
    او آرزو مـیکند بتواند بـه فارسی از من تشکر کند:
    Dear Friends:
    I am very pleased to have another poem translated by Iranian poet Rahi. The English text is below, and you can view the Persian at Rahi's blog at http://dish-sepid.blogfa.com/post-106.aspx. I wish I knew how to say "thank you" in Farsi.
    و یکی از دوستانش او را راهنمایی مـیکند
    :Andrea Silverman
    Larissa, first, congratulations!
    Second, I feel honored that you "tagged" me.
    Third, I am not afraid to use Google Translate for things like how to say "thank you" in Persian. It is با تشکر از شما. BTW, I am a FAN of Google Translate. I have ...learned to play with it to help me write better Portuguese (I never translate into Portuguese, only into English.) The only times I use it for an actual translation job is AFTER my own translation and sometimes it does come up with a better phrase or term. It is especially good with standard, technical stuff. In fact, I feel that Google Translate is my friend because it is putting all the second and third rate translators out of business or scaring their pants off. I know that it cannot and probably will never be able to do what I (and I suppose you, too) do so well. So, I suggest that you make friends with it, too! Ah, it does depend upon the language. It is best with EU languages because of the huge corpora available. But you translate Russian, right? It should do OK with that. FYI, it can translate Urdu script, I'd say a notch below "fairly well," but it cannot translate romanized Urdu AT ALL. Naturally, it does a bit better with Arabic script. I've just know more Pakistanis than Arabic speakers. Also, it is lots of fun for playing with international FBFs. Once I saw a thread full of obvious joking on the page of a young Serbian friend. Google Translate did a good enough job for me to leave a comment on the thread in Serbian and the Serbs thought it was hilarious! I am saying all of this because I know that Google Translate is sort of "off limits" for serious translators. But for me, it has become a wonderful tool for expressing and extending my general love of language.
    Thu, 02 Dec 2010 17:33:40 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-107.aspx
    شعری از لاریسا شمایلو شاعر آمریکایی
    http://dish-sepid.blogfa.com/post-106.aspx


    Larissa Shmailo
    Oscillation
    Cellular grandfather, pity me: once it was understood
    how things were done, how the boiling ferns invited the
    glaciers to come, how the dinosaurs asked to die. Os-
    cillation: The world was born in swing and sway, and I,
    fasting slowly, am not random nor mad, but large, and
    more precise than you. My blood makes air and cells; my
    moon subtends the sky; my tides squeeze life out of rock.
    All my night journeys find a sun; I leave orchards and o-
    lives behind.
    Persian`s version
    Translator: Mohammad Mostaghimi (rahi)
    لاريسا شمايلو
    نوسان
    یک بار همدردی من
    با پدربزرگ
    همراه شد
    فهمـیده بود
    چگونـه جوشش سرخسها
    فراخواندهاند
    یخچالهای طبیعی را
    و چگونـه دایناسورها
    منقرض شدهاند
    نوسانات:
    جهان زاده شده است
    دوره بـه دوره!
    [ من بهآرامـی سکوت کردم]
    - من نـه تصادفیـام
    نـه بیـهوده
    اما بزرگ و مفیدتر از تو
    خون من هوا و سلول مـی سازد
    ماه من
    آسمان را درمـینوردد
    جزر و مد من
    از فشار زندگی مـیکاهد
    هماره شب من
    مـیرود که تا خورشیدی بیـابد.
    *
    من رها مـیکنم
    باغهای مـیوه و زیتون موعود را!
    گزاشتار: محمد مستقيمي (راهي) Mon, 29 Nov 2010 14:09:00 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-106.aspx شبگیر که تا به ایوار
    http://dish-sepid.blogfa.com/post-105.aspx
    شبگیر
    با نمنم باران بیدار شد
    نیمروز
    با یورش تگرگ سنگسار شد
    ایوار
    سیل آمد و خانـه بر سرش آوار شد
    (م - راهی)
    Sat, 06 Nov 2010 12:19:20 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-105.aspx چند کاریکلماتور
    http://dish-sepid.blogfa.com/post-104.aspx
    191) «هیس»، همان «خفه شوِ» مؤدّبانـه است.
    192) صلوات بفرست، یعنی: خفه شو!
    193) خر، همان خراست؛ سوارش عوض شده.
    194) امروزه، خرسواران، هم از توبره مـی خورند؛ هم از آخور.
    195) سگِ هار، گرگِ هار دیده‌بودیم؛ قندِهار ندیده‌بودیم
    196) قندِهار، همان دیـابت است.
    197) انسولین، واکسنِ هاریِ قندهار است.
    198) اوّل بـه خرِ شیطان سوار مـی‌شوند؛ بعد بـه خرِ مراد.
    199) گورِخر، آرامگاهِ الاغ است.
    200) خرک همان کرّه خر است.
    (م-راهی) Sun, 26 Sep 2010 16:15:37 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-104.aspx نقد شعر از جمعه که تا آدینـه
    http://dish-sepid.blogfa.com/post-103.aspx
    شوان کاوه
    اخیراً آشنا شدم با دوستی خوش قریحه و توانا درون شعر و نقد و از آنجا کـه دل بـه دل راه دارد احساس مـیکنم این علاقه متقابل هست هر چند این آشنایی مجازی هست اما احساس آن حقیقیتر از آن هست که توصیف توان کرد شاعر و منتقدی توانا بـه نام شوان کاوه کـه ابتدا شعرش را طالب شدم و اکنون خواهانم کـه هر چه مـینویسد بخوانم و شاهد من شرح و نقدی هست که ایشان بر شعر از جمـه که تا آدینـه من نوشتهاند کـه هر چند کوتاه هست ولی گویـاست. همـین جا شایسته هست از ایشان تشکر کنم و چون این نوشته را درون ستون نظرات گذاشتهاند به منظور مطالعه دوستان پست مـیکنم:
    نقد و شرح شعر از جمعه که تا آدینـه بـه قلم شوان کاوه: Sat, 11 Sep 2010 11:38:00 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-103.aspx او کـه من نبود
    http://dish-sepid.blogfa.com/post-102.aspx او کـه من نبود
    در نگاه عمن درون قاب
    روی شومـینـه
    یلدای من
    در آیینـهی تالار نمایـان شد
    و بـه یزمـی شبانـه نشست
    با او کـه من نبود
    ###
    برق کـه رفت
    روشن کرد
    شمع روی شومـینـه را
    و قاب عرا پشت و رو کرد
    شمع که تا پگاهان
    سوخت
    اشک ریخت
    و خاموش شد
    محمد مستقیمـی - راهی
    Fri, 03 Sep 2010 12:41:00 GMT dish-sepid http://dish-sepid.blogfa.com/post-102.aspx

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-436387424089912075 2013-02-13T14:37:00.002+03:30 2013-02-13T14:37:33.571+03:30 خروجی وبلاگ دولنده

    . دولنده
    http://doolende.mihanblog.com 2012-09-07T10:14:00+01:00 text/html 2012-08-21T02:50:32+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمـی(راهی) مصاحبه من با همشـهری
    http://doolende.mihanblog.com/post/57

    نگاهی بـه مشکلات شعر کلاسیک درون گفتوگویی با: محمد مستقیمـی

    اندیشیدن را حتما آموخت نـه اندیشـه را text/html 2012-08-17T01:25:31+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمـی(راهی) زلزله آذربایجان
    http://doolende.mihanblog.com/post/56

    زلزله آذربایجان شرقی شنبه 21 مرداد ماه 1391

    ‌ِ خاك‌

    شـهرِ من‌ سبزِ آفتابی‌ بود

    آسمانش‌ همـیشـه‌ آبی‌ بود

    شـهر بود و محله‌هایِ سپید

    یك‌ خیـابانِ رفته‌ که تا خورشید

    شاخِ زیتونِ باغ‌ِ خانـه‌ی‌ِ ما

    بود از آن‌ دور دورها پیدا

    كوچه‌مان‌ كوچه‌یِ درختی‌ بود

    كاشی‌اش‌ یـادگارِ تختی‌ بود

    صادق‌ و آرزو امـید و هما

    بچه‌هایِ شلوغِ كوچه‌یِ ما

    بی‌گمان‌ نیست‌ درون همـه‌ دنیـا

    چینـه‌ كوتاه‌تر ز خانـه‌یِ ما

    چینـه‌ كوتاه‌ و آفتاب‌ بلند

    با تمامِ محله‌ درون پیوند

    گرم‌ از مـهر و دوستی‌ و صفا

    كوچك‌ امّا جهان‌ِ رؤیـاها

    پدرم‌ همسر محبت‌ بود

    مادرم‌ مادرِ عطوفت‌ بود

    بود هم‌بازیِ برادر من‌

    كودكی‌هایِ نازپرور من‌

    م‌ بوسه‌هایِ الفت‌ بود

    بسترم‌ دامنِ شرافت‌ بود

    خفته‌ بودم‌ مـیانِ بسترِ عشق

    در حریرِ پرِ كبوترِ عشق

    نغمـه‌یِ لای‌لاییِ مادر

    بود موسیقیِ نجیب‌ِ سحر

    در فضایی‌ پر از امـید و نوید

    خواب‌ دیدم‌ كه‌ خاك‌ مـی‌ید

    ‌ خاك‌ و قصیده‌یِ تكرار

    كرد ما را عشیره‌یِ آوار

    خانـه‌ها درون غبارها گم‌ شد

    خاك‌ درون دیدگان‌ مردم‌ شد

    صورتِ عشق‌ بود خاك‌آلود

    مادرم‌ آه‌! مادرِ من‌ بود

    سرنگون‌ گشت‌ گاهواره‌یِ من‌

    دامن‌ِ مادرم‌ كناره‌یِ من‌

    پدر آن‌ طاقِ سایـه‌های‌ِ قرار

    بود یك‌ دستِ مانده‌ درون آوار

    در غباری‌ به‌ غلظتِ خشمم‌

    دور مـی‌شد برادر از چشمم‌

    آن‌ خوب‌ آن‌ همـه‌ آغوش‌

    بود تندیسِ پاكِ ظلمتپوش

    ِ خاك‌ و قصیده‌یِ تكرار

    كرد ما را عشیره‌ی‌ِ آوار

    بچه‌ها! خاك‌! خاك! که تا به‌ ابد

    مـی‌توان‌ لاف‌ِ خاك‌بازی‌ زد

    بچه‌ها بچه‌های‌ِ كوچه‌یِ ما

    جایشان خالی هست در همـه جا

    صادق‌ از آرزو امـید برید

    رفت‌ از خانـه‌یِ هما امـید

    بغض‌ِ آن‌ سقف‌ِ پیر هم‌ تركید

    آه! آه‌! از كبوترانِ سپید

    مانده بودیم بیكس و بییـار

    من و تنـهایی و غم وآوار

    نیست‌ شب‌ را خیـالِ بانگِ خروس

    تا رهاند مرا از این كابوس

    محمد مستقیمـی- راهی

    همـین پست درون +g با 114 عکس

    text/html 2012-08-12T05:58:17+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمـی(راهی) عشق چیست؟
    http://doolende.mihanblog.com/post/54

    عشق چیست؟

    انسان با سه احساس روبروست كه هیچ ارتباطی با هم ندارند ولی با هم اشتباه مـی‌شوند: عشق، مالكیّت و هوس(). این سه حس ، هم خاستگاه مختلفی دارند و هم ماهیّت متفاوت. ابتدا بـه معرّفی آنـها پرداخته و بعد بـه علل اختلاط آنـها پی مـی‌بریم:

    1-عشق: عشق خاستگاهی روانی دارد و در «منِ درونی» انسان ساری است. عشق با «منِ بیرونی» انسان كاری ندارد. با جسم انسان ارتباطی ندارد هر چه هست مربوط بـه روان انسان است.

    2-مالكیّت: مالكیّّت زیر مجموعه‌ی حبّ ذات هست انسان دوست دارد مالك هر آنچه مـی‌پسندد باشد. این حس قوّت و نمودی که تا حدّ حبّ ذات درون انسان دارد.

    3-هوس(): هوس مربوط بـه جسم انسان هست . حكمتی هست خداوندی به منظور بقای نسل موجودات كه درون تمام موجودات زنده وجود دارد. خدا درون خلقت، بقای موجودات را بر انگیزه‌ای سوار كرده‌است كه بناچار همـه بـه سراغش بروند و ناخواسته درون بقای نوع خود عاملی مؤثر و اصلی باشند. اگر چنین نبود هیچ یك از موجودات درون این باب نمـی‌كوشید.

    و امّا چرا این سه حس درون انسان با هم اشتباه مـیشوند؟ این سه شباهت‌هایی با هم دارند. دوست داشتن كه انگیزه‌ی اصلی هر سه هست این اشتباه را بـه وجود مـی‌آورد. به منظور بیرون آمدن از این شبهه حتما تفاوت‌ها را شناخت:

    1-تفاوت عشق و مالكیّت: این دو پدیده تظاهری یكسان دارند، گرچه عشق مربوط بـه درون انسان هست و بـه هیچ وجه ظاهر نمـی‌شود ولی چون دوست داشتن درون هر دو مشترك هست خود انسان آن دو را مخلوط مـی‌كند. انسان دوست دارد كه وقتی عاشق كسی هست او را مالك شود و همـین جاست كه اختلاط این دو اتّفاق مـی‌افتد. عشق ارتباط روحی است(رابطه‌ی دو «منِ درونی» و حتی گاهی احساس یك «من») كه وصل و هجران درون آن نیست. این ارتباط را هر لحظه كه اراده كنی اتّفاق مـی‌افتد نـه بعد زمان درون آن مطرح هست نـه بعد مكان، بعد هجرانی وجود ندارد. عشق ارتباطی هست با معشوق كه درون درون انسان روی مـی‌دهد با هیچ نمودی درون بیرون ولی مالكیّت ارتباطی بیرونی است. مـیلی هست به تصاحب آنچه را كه دوست داری. درون عشق حسادت و غیرت نیست. عاشق از این كه دیگران هم عاشق معشوق او باشند نـه دچار حسادت مـیشود نـه غیرتی مـیگردد که تا آنجا كه خواهان این هست كه همـه عاشق معشوق او باشند.مثال: اگر زنی بـه شما بگوید كه من عاشق پدر شما هستم ، احساس خوبی بـه شما دست مـیدهد، نـه غیرتی مـیشوید و نـه حسادت مـیكنید ولی اگر مادر شما آن را بشنود زمـین و زمان را بـه هم مـیدوزد. چرا؟ چون احساس شما نسبت بـه پدر عشق هست و احساس مادرتان نسبت بـه او مالكیت. مالكیت انحصار طلب است.

    منظومـههای عاشقانـهی ادبیـات ما را بنگرید: لیلی و مجنون، خسرو و شیرین و ویس و رامـین درون هر سه منظومـه معشوقه زنی شوهردار هست این انتخاب تصادفی نیست. و جالب این جاست كه ویس و رامـین با این كه از نظر ادبی زیباتر از دو منظومـه‌ی دیگر هست آوازه‌ی چندانی ندارد. دلیل این هست كه فخرالدّین اسعد گرگانی عشق را نشناخته ولی نظامـی آن را بخوبی شناختهاست. درون دو منظومـهی نظامـی هیچ كششی بین دو جسم عاشق و معشوق نمـیبینیم نـه بین فرهاد و شیرین نـه بین مجنون و لیلی، ولی آنچه درون ویس و رامـین مـیگذرد عشق نیست هوس هست و مـیبینیم كه ویس از آغوش همسر خود مـیگریزد و به بیرون قلعه رفته بـه آغوش فاسق خود(رامـین) مـیخزد. درون ویس و رامـین، ویس مثل شیرین و لیلی یك زن پاكدامن نیست. یك روسپی هست و رامـین هم مثل فرهاد و مجنون عاشقی پاكباخته نیست كه یك فاسق هست و این دلیل آن هست كه این منظومـه نتوانسته جایگاه خوبی را درون ادبیـات ما بیـابد. درون اینجا حتما اشاره كنم كه ازدواج را هم نباید با عشق اشتباه گرفت . ازدواج یك قرارداد اجتماعی هست مثل یك شركت. زن و شوهر حتما دو شریك خوب و مناسب باشند حالا مـیتوانند عاشق همدیگر هم باشند. بارها دیدهایم عاشقانی را كه شركای مناسبی نبودهاند و شركتشان را منحل كرده‌اند درون حالی كه همچنان عاشق یكدیگر باقی مانده‌اند و همچنین بسیـارند كسانی كه عاشق یكدیگر نبوده‌اند و شركای خوبی درون زندگی مشترك بوده‌اند و زندگی خوب و مؤفّقی داشتهاند. بعد معیـار انتخاب همسر عشق نیست گرچه زندگی عاشقانـه درون صورتی كه معیـارهای شركت بـه طور كامل درون نظر گرفته شود مـی‌تواند یك زندگی ایده‌آل باشد ولی حتما توجّه كنیم كه تنـها عشق به منظور زندگی كافی نیست. شركای خوبِ یك زندگی خوب، بعد از مدتّی بـه الفت مـی‌رسند و اغلب بـه عشق ولی عاشقان لزوماً شركای خوبی نیستند.

    2-تفاوت عشق و هوس: همان طور كه اشاره شد عشق نمود عینی ندارد آنچه كه خود را ظاهر مـیكند چه درون نگاه و چه درون كلام یـا حواس دیگر مربوط بـه هوس هست كه با جسم انسان ارتباط دارد و آنچه درون جوامع بشری ممنوع مـینماید هوس هست عشق نیست من بارها گفتهام كه: من از همـهی شما عاشقترم و تا حالا هم كمـیته مرا نگرفته‌است. اصلاً كدام مأمور منكرات مـی‌خواهد ارتباط روحی مرا تشخیص بدهد و بفهمد من عاشقم و بیـاید مرا دستگیر كند. ارتباط منِ عاشق از نوع تلهپاتی هست كه هیچ دستگاه شنودی قادر بـه شنیدن آن نیست.

    دیگر این كه درون هوس همـیشـه حتما تمایل دو طرفه باشد درون حالی كه درون عشق چنین نیست. عاشق مـی‌تواند عاشق باشد و معشوق مطلقاً از عشق او بی‌اطّلاع بماند، فرقی نمـیكند و این كه گفتهاند: «عشق یكسره مایـهی درد سره» همان هوس را مـیگویند و همچنین آنجا كه مولانا مـیگوید «عشقهایی كز پی رنگی بود/ عشق نبود عاقبت ننگی بود» بـه هوس اشاره دارد.

    هوس نـه تنـها درون جامعه‌ی ما كه درون تمام جوامع بشری ممنوع هست زیرا تجاوز بـه حقوق دیگران و زیر سؤال بردن مالكیّت دیگران است. حتما هم ممنوع باشد امّا عشق هرگز ممنوع نیست بلكه انسان خلق شده که تا عاشق باشد و رسالتش درون این هست كه عاشق همـه باشد. دقّت كنید اگر انسان بـه این درجه رسید كه عاشق همـه‌ی كائنات شد چقدر حیـات انسانی زیبا مـی‌شود و زندگی چقدر شیرین. آفرینش انسان به منظور نمود عشق است:

    در ازل پرتو حسنت ز تجلّی دم زد عشق پیدا شد و آتش بـه همـه عالم زد

    همان طور كه اشاره رفت درون عشق وصل و هجران فرقی ندارد. عاشق همـیشـه درون وصال است:

    یكی درد و یكی درمان پسندد یكی وصل و یكی هجران پسندد

    مو از درمان و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد

    و از اینگونـه هست جفا و وفا و قهر و لطف كه درون نظر عاشق تفاوتی بین آنـها نیست:

    عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد بوالعجب من عاشق این هر دو ضد

    گویند لیلی آش نذری پخته بود و جوانان قبیله به منظور گرفتن آش مـیرفتند، مجنون هم كاسه برداشت و به دنبال آنان رفت. لیلی كاسه همـه را پر كرد و چون نوبت بـه مجنون رسید، بر او خشم گرفت بدان جهت كه نامش را بر زبانـها انداخته بود و كاسهی مجنون را گرفت و پرتاب كرده آن را شكست. جوانان قبیله، مجنون را سرزنش كردند كه تو خود را بخاطر لیلی بـه این روز انداختهای ولی او هیچ علاقهای بـه تو ندارد دیدی كه با تو چه كرد؟ مجنون پاسخ مـیدهد كه :

    اگر با دیگرانش بود مـیلی چرا ظرف مرا بشكست لیلی

    یعنی شما نمـیفهمـید او با زبانی دیگرگون مرا از بین تمام جوانان قبیله متمایز كرد و گفت: تو دیگری.

    عاشق جز زیبایی معشوق نمـیبیند. زیبایی و زشتی مربوط بـه جسم هست و او با جسم معشوق كاری ندارد. گویند لیلی ی سیـاه چرده و نـه چندان زیبا بود. وقتی آوازهی عشق مجنون بـه خلیفه رسید درون لیلی طمع كرد فرمود که تا او را بیـاورند چون آمد او را نازیبا یـافت گفت:

    آن خلیفه گفت هان لیلی تویی كز تو مجنون شد پریشان و غوی

    از دگر خوبان تو افزون نیستی گفت خامش چون تو مجنون نیستی

    یعنی حتما از دیدگاه مجنون بـه لیلی نظر افكنی که تا زیبایی او را ببینی.

    قدما عشق را دو گونـه دانستهاند: حقیقی و مجازی. عشق حقیقی آن هست كه عاشق خدا باشی و عشق مجازی آن كه عاشق كسی جز خدا باشی كه این تقسیمبندی نادرست مـینماید عشق دو گونـه نیست معشوق دوگونـه است. عشق یك احساس لطیف هست در انسان، حال، خواه معشوق زمـینی باشد خواه آسمانی. مرتبه و درجهای هم اگر دارد درون تفاوت معشوق هست نـه عشق.

    محمد مستقیمـی(راهی)

    26 آذرماه 1386

    text/html 2012-08-12T04:50:33+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمـی(راهی) زمسّونـه، زمسّونـه
    http://doolende.mihanblog.com/post/53

    زمسّونـه، زمسّونـه

    بهار سرماشـه انگار، داره مـیلرزه، هراسونـه

    مـیخواد پیدا بشـه اما نمـیتونـه، نمـی تونـه

    بهار افسرده، تابسّون خفه، پاییز پژمرده

    در این جا سال یـه فصله، زمسّونـه، زمسّونـه

    خزون جارو زده دشت و در و صحرا و جنگل را

    اگه سبزی جا مونده از بهار، اون توی گلدونـه

    به هر جا هر طرف نرده، قرق قانون شبگرده

    اگه فانوس پیدا نیس، تو خونـه بـه زندونـه

    صدایی جز صدای قارقاری از کلاغی نیس

    هوا سرده خیـابون یخ زده، تاریک و لغزونـه

    عبوری نیس درون کوران و جیغ «بوف کوری» نیس

    «سگ ولگرد» تنـها عابر توی خیـابونـه

    «سه قطره خون» بـه روی برف درون بنبست ماسیده

    که تنـها یـادگار «داش آکل» اون مرد مـیدونـه

    صدای تخمـه خوردن نیس زیر کرسی یلدا

    «صدایی گر شنیدی تق تق سرما و دندونـه»

    صداها درون سکوت وهمانگیز سحرگاهان

    صفیر گولهها از جوخههای تیربارونـه

    من و چشم انتظاری، که تا همـیشـه سرنوشت این بود

    شبم انگار بیپایـانـه، این شب بیخروسخونـه

    text/html 2012-07-21T11:17:53+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمـی(راهی) مصاحبه من با خبرگزاری کتاب ایران
    http://doolende.mihanblog.com/post/51

    مصاحبه من با خبرگزاری کتاب ایران درون مورد کتاب من (آیینـه پردازان) درون شناخت ماهیت و ساختار شعر کـه به زودی منتشر خواهد شد درون پیوند زیر:

    اندیشیدن جایگزین القای اندیشـه درون شعر شود

    text/html 2012-07-21T08:57:40+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمـی(راهی) مصاحبه با همشـهری
    http://doolende.mihanblog.com/post/50

    کاریکلماتور از دیروز که تا امروز پیوندهای زیر:

    کاریکلماتور از دیروز که تا امروز

    مصاحبه من با همشـهری شنبه 31 مرداد ماه 1390

    text/html 2012-07-13T09:42:00+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمـی(راهی) کاریکلماتورهای من درون باشگاه جوانان ایرانی
    http://doolende.mihanblog.com/post/49 کاریکلماتورهای من درون سایت باشگاه جوانان ایرانی text/html 2012-07-13T09:31:28+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمـی(راهی) مصاحبه من با ایسنا
    http://doolende.mihanblog.com/post/48 محمد مستقیمـی (راهی):
    رفتارهای اروتیک درون شعر جوانان بیشتر شده هست text/html 2012-07-13T09:24:00+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمـی(راهی) مصاحبه من با خبرنگاری (ایسنا) درون تلاش نیوز
    http://doolende.mihanblog.com/post/47 زبان فارسی حتما به روز شود...

    مصاحبه من با خبرنگاری (ایسنا) درون تلاش نیوز

    text/html 2012-07-09T10:32:08+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمـی(راهی) لانـه موش
    http://doolende.mihanblog.com/post/46

    واژهی نفاق درون اصل بـه معنای لانـه موش هست از آنجا کـه موش لانـه خود را بـه چند جهت مـیکند به منظور فرار و نفاق نیز چنین حرکتی هست و منافق درون رفتار راة‌های فرار به منظور خویش پیش‌بینی مـی‌کند معنای مجازی بـه خود گرفته و در زبان فارسی همـین معنای مجازی رایج است.

    لانـه‌یِ موش‌

    این‌ لانـه‌یِ موش را

    چه كسی كندهاست

    در ما...؟

    سوختم‌

    وقتی‌ آن‌ تازی‌ هار

    مرا گزید

    زخمم‌ را نـهان‌ كردم‌

    زیرِ خاكسترِ آن‌ آتشِ مـینوی‌

    و آغاز شد

    اولین‌ نقبِ گریز

    از خاكستر که تا شعله

    دویدم

    از مداین‌ که تا مدینـه‌

    با چرتی‌ درون هر سقیفه‌

    و درنگ‌ که تا همـیشـه‌

    در كوچه‌یِ وراثت‌

    كه‌ من‌ خوگرفته‌ی‌ِ این‌ كویم‌

    هم‌دردی‌، بهانـه‌یِ التجایم‌ بود

    تا فرصتِ انتقام

    پنـهان‌ داشتم‌

    هم‌ خویش‌ را درون خویش‌

    هم‌ «او» را

    و نقبی‌ دیگر

    از ارادت‌ که تا ریـا

    برانگیختم‌

    شغادان‌ را به‌ حقِ وراثت

    تیغ بر چكاد

    شیفتگان‌ را به‌ عطشِ امنیت‌

    زهر درون جام‌

    تشنگان‌ را به‌ سرابِ بیعت‌

    نیزه‌ بر سر

    بی‌رنگان‌ را به‌ فریبِ نیـابت‌

    شرنگ‌ درون كام‌

    پنـهان‌

    پشتِ تیغ، جام، نیزه، شرنگ‌

    گریزان‌

    در نقبی‌

    از دشنـه‌ که تا پشت‌

    گشتم‌

    در هزار كنج‌ هزار و یك‌ شبِ افسانـه‌ای‌

    از توس‌ که تا بغداد

    با تیغِ برمكیـان‌ بر مكّیـان

    و تسخیر «عباسه»

    دژِ بكارت‌ِ تازی‌

    با نقاب‌ِ صدارت

    در نقبی‌

    از دیوان‌ که تا حرم‌سرا

    پوشیدم‌

    خلعتِ مصری

    در بلخ‌

    زیرِ انگشت‌ِ قرمطی‌جویِ آن «غازی»

    در «ساختارِ دعایِ نشابوریـان

    ـ كه نساخت ـ »

    پوشیده

    در نقبی

    از یمگان که تا الموت

    آمدم

    از اردبیل که تا اصفهان

    با كشكولی پر از طامات

    و تبرزینی از خرافه‌

    تا حفرِ خندقی‌ درون مرز

    به‌ عمق‌ جهنم‌

    و به‌ نقالی‌ برخاستم‌

    این‌ سویِ جهنم‌

    در قهوه‌خانـه‌یِ «هشت بهشت»

    از مجلسیترین «شـهنامـه»

    خزیده

    در نقبی‌

    از خانقاه‌ که تا قاپو

    خ‌

    همـه‌یِ عتیقه‌ها را

    كهنـه‌ و نو

    از آن‌ یـهودی‌زاده‌یِ عتیقه‌فروش‌

    «كافی»‌ برای‌ همـیشـه‌

    تا سپرده‌ شوند

    مرواریدهایِ خزف‌آلود

    به‌ موزه‌های‌ِ فراموشی‌

    در نقبی‌

    از خیبر که تا تل‌آویو

    این‌ لانـه‌یِ موش را

    چه كسی كندهاست

    درما...؟

    محمد مستقیمـی - راهی

    text/html 2012-06-25T01:27:34+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمـی(راهی) عاشقانـه دریـا و کوه
    http://doolende.mihanblog.com/post/45

    ارسالى : پرویز قوامزاده

    عاشقانـه دریـا و کوه

    پیش از مشی

    و مشیـانـه

    هکر بود و

    فراخکرت

    و آخرین نرینـه سنگی

    از نسل جاودانان آریـاویچ

    البرز

    هنوز که تا صلب هکر

    هزاران بهار

    و صدها تبار

    فاصله داشت

    و جفت آسمانی او

    چیچست

    یک جهان حادثه مـیخواست

    تا بـه زهدان سپندارمذ پاک

    مام زیبای زمـین

    راه جوید

    و این گونـه شد کـه ان

    همـه دریـا شدند و خلیج

    هانون شدند و خزر

    بختگان و پریشان شدند و تو...

    و بعد از آن

    پسران

    همـه تفتان شدند و هزار

    الوند و

    دنا شدند و

    دماوند

    سبلان شدند و سهند

    بیستون شدند و ... من

    و نخستین کافر قوم هکر بود

    البرز گرانسر

    که جفت آسمانی خویش

    پاره عاشقانـه آب

    چیچست مقدس را

    در چاربست قلعه سنگی

    بر بامـی حقیر

    دور از فرشته بینخوت باران

    به پاسبان هیبت خشکی

    اپوش دیوزاده سپرد

    تا شبی درون ضیـافت نفرین

    زهدان دوشیزه همسایـه

    خزر

    به صلب پرصولت خویش وعده بگیرد

    (حال آن کـه همان دم

    بغدخت دیگر آب

    خلیج آبی همـیشـه فارس

    آویخته بـه های رگ فروخفته دایـهای سنگی

    ننـه زاگرس

    طعم پوک مـیل پدر را

    در مویرگهای اثیری خود

    مزمزه مـیکرد)

    و اکنون آریـاویچ

    از خزر

    تا خلیج آسمانی فارس

    پر از صخرههای من

    و ماسههای تو

    باقی است

    با زبانـه نفرینی

    که بانو خدای اب

    اردویسور آناهیتا

    در اولین چین پیشانی البرز

    روان کرد

    تا نشان آلایش آبهای زمـین

    و داغی بر دل رختران هکر باشد

    امروز

    در اتفاق تازه آب و آسمان و سنگ

    دوباره ایزد خوب نسیم

    نبض بیقرار نخلها را

    به دامن بانو خلیج فارس

    عروس آبهای زمـین

    مـیپاشد

    و موجها

    حروف نام تو را

    بر آبگینـه لرزان کبود

    دوباره نقش مـیکنند

    حروف نام تو را

    پری دلربای دریـاها

    و فردا... کـه بادهای جزیره

    در گیسوان تو مـیپیچند

    آسمان، آبی تند درونش را

    به دل امواج گرم بانو خلیج فارس مـیسپارد

    و بانوخدا

    آناهیتا

    با ردای نیلی خود

    گیسو بـه گیسوی تو

    در زورق ارغوانی صبح مـینشیند

    تا نشان تیره نفرین را

    از دل پاک ترین سلاله شت اشو هکر

    و فراخکرت سپند

    بزداید

    و دیگر

    من مـیمانم و

    نخلهای بیقراری که

    به بدرود

    شاخه بـه شاخه

    برگ بـه برگ

    بوسه بر آب مـیزنند text/html 2012-05-31T07:17:00+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمـی(راهی) مـه فشاند نور و...
    http://doolende.mihanblog.com/post/44

    مـه فشاند نور و...

    هوچیـاین جا جلوهها با چو كند

    گر كلاه، اندیشـه‌ها را نو كند

    خویشتن‌ را مـی‌كند بورابلهی‌

    كاو بزرگی‌ را به‌ جمعی‌ هو كند

    بدلگامانیم‌ گندم‌ آن‌ِ ماست

    آخوری شاید كه فكر جو كند

    كی تواند با مراغه آن چموش

    تا ابد درون خاكِ‌ ما سخلو كند؟

    با چنین‌ درجا ترقی‌ مـی‌كنید!

    گر صعودی‌ درون مثل‌ یویو كند

    مـی‌كند با من‌ حسودان‌! تیغتان‌

    آن‌ چه‌ را تیغِ هرس‌ با مو كند

    دشت‌ِ سبز از ما لگدمال از شما

    « مـه فشاند نور و سگ عوعو كند»

    م- راهی

    نقل از کتاب شب و ابر و هامون

    text/html 2012-04-30T04:02:48+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمـی(راهی) خلیج فارس
    http://doolende.mihanblog.com/post/43

    خلیج فارس

    مرا رگ حیـات زمـین خواندند

    سوداگران خون

    و با نام انتقال

    با سرنگ نیرنگ

    مـیلیونـها واحد خونم را

    برای روز مبادا

    در سردخانة تراستها

    انباشتند

    بشكهای ده دلار و پنجاه سنت

    مرا رگ‌ حیـات‌ زمـین‌ خواندند

    سوداگران‌ خون‌

    و سال‌هاست‌

    كه‌ به‌ نام‌ درمان‌

    زالوی‌ متّههاشان

    حجامتی بیپایـان دارد

    بر گردة نحیف و نزارم

    مرا رگ حیـات زمـین خواندند

    سوداگران خون

    و رگ خواب زمـین بودم

    در دست شومشان

    و سرنگها

    مرفین تزریق مـیكرد

    و خون مـیمكید

    من رگ حیـات زمـینم

    آزرده از نیش سرنگ نیرنگها

    خسته از تلمبهخانة زالوهای حجامت

    و خشمگین

    خشمـی كه فشار خونم را بالااست

    من رگ حیـات زمـینم

    شتاب نبضم درون تب گرم رهایی است

    نبضم را خود درون دست خواهم گرفت

    و تبم را

    با پرسیـاووشان خود مـیزان مـیكنم

    نـه با گنـهگنة وارداتی از غرب

    و منحنی قلبم را

    امواج خروشانم تنظیم مـیكنند

    نـه نوسانات بورس لندن و نیویورك‌

    من‌ رگ‌ حیـات‌ زمـینم‌

    نبضم‌ را خود درون دست‌ خواهم‌ گرفت‌

    حتّی اگر

    ناوگان ویروسها

    گلبولهای سپیدم را بیـازارند

    با تزریق سموم شیمـیایی

    از چپ و راست

    من رگ حیـات زمـینم

    همـیشـه جوشان و پرتپش

    من خلیج فارسم

    همـیشـه خروشان و سربلند

    فرزندان جنوبیـام را ننگ سرسپردگی مـیآزارد

    نسیم شمالم را بگو

    توفان‌ كند

    و برانگیزد موج‌هایم‌ را

    تا بشوییم‌ ننگشان‌ را

    و بخشكانیم‌ دامانشان‌ را

    من‌ خلیج فارسم‌

    من‌ رگ‌ حیـات‌ زمـینم‌

    رگ‌ خوابم‌ را به‌ طبیبان‌ مدّعی نمـیسپارم

    نبضم را خود درون دست خواهم گرفت

    تنگهام را خواهم فشرد

    و عرصهشان را تنگ خواهم كرد

    محمد مستقیمـی - راهی

    text/html 2012-04-08T04:13:24+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمـی(راهی) خون قانون
    http://doolende.mihanblog.com/post/42

    خون قانون

    پنجره را بگشای

    به صبحگاهان

    سرسام خیـابان را بنگر

    و هراس همـهمـهها را

    چراغ راهنما

    عبوسانـه و سرخروی

    و غژغژ چندشآور ترمزها

    ***

    پنجره را بگشای

    به نیمـه شبان

    سكوت خیـابان را بنگر

    و فرار همـهمـهها را

    چراغ راهنما

    عبوسانـه و سرخروی

    و مـیتوان گذشت عاصی

    و مـیتوان لیسید

    خون قانون را

    از چهرهی چراغ راهنما

    در نیمـه شبان

    محمد مستقیمـی (راهی)

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-5856379643680844201 2013-02-13T00:44:00.000+03:30 2013-02-13T00:44:14.734+03:30 عکسهای 360 درجه نایین

    Naein Jame Mosque (Pulpit) in Iran

    مسجد جامع نایین

    Naein Jame Mosque 01 in Iran

    مسجد جامع نایین

    Naein Hosseinieh in Iran

    حسینیـه نایین

    Naein Cloak Weaving in Iran

    کارگاههای عبابافی محمدیـه

    Naein Jame Mohammadieh in Iran

    مسجد جامع محمدیـه

    Naein Narin Castel in Iran

    بافت تاریخی نایین

    مجموعه عکسهای 360 درجه از بناهای تاریخی شـهر نایین (مجموعه 1)

    عکس: فریبرز علاقهبند

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-2747726372585001175 2013-02-12T23:54:00.004+03:30 2013-02-12T23:54:55.996+03:30 نایب حسین کاشی

    خاطرههایی از یـاغی شدن نایب حسین کاشی، راهزن معروف و پسرانش

    کد مطلب : 78

    تاریخ : شنبه 25 شـهريور 1391 - 09:37

    در سال 1307 هـ کaه بـه واسطهی خلع محمد علی شاه قاجار و تعیین نمودن‏ احمد شاه قاجار بـه سلطنت کـه سفیر بود و نایب السلطنـه به منظور وی تعیین شده بود، کشور ایران‏ بی‏نـهایت هرج‏ومرج و هر گوشـه‏ای از مملکت طغیـان یـاغی‏گری را شروع نموده بودند. از آن جمله «نایب حسین کاشی» و پنج نفر پسرانش به منظور بخش خور حرکت نموده کـه از دوری مرکز و نبودن راه و وسیله فرستادن و قشون دولتی بـه آنجا استفاده نمایند.

    موقعی کـه به انارک‏ آمدند آقایـان انارک با مختصر وسیله‏ای کـه داشتند آنـها را بـه انارک راه ندادند ولی بعد از دو روز محاصره چون عده نایب حسین متجاوز از هفتصد نفر سوار مکمل بود تاب مقاومت نیـاورده‏ و با تلفات چند نفر نایب حسین انارک را اشغال و خسارت زیـادی بـه اهالی انارک وارد آورد. از جمله انتظام الملک عرب پسر سهام السلطنـه قبل از نایب حسین بعنوان اینکه آب و املاکی‏ درون بخش خودم دارم و در باطن به منظور طغیـان یـاغی‏گری بـه بخش خور آمده بود موقعی کـه شنید نایب حسین و پسرانش بـه انارک آمده‏اند بـه انارک رفت. چون نایب حسین درون ایـام جوانی درون ردیف نوکرهای سهام السلطنـه عرب قرار گرفته بود بـه انارک کـه رسید استقبال شایـانی با قربانی‏ شتر و او را پذیرفتند. بعد از چند روزی توقف لقب سالاری را بـه نایب حسین و سردار جنگی را بـه ماشاالله‏خان پسر بزرگ نایب حسین و شجاع لشکری را بـه علی‏خان پسر دوم و سرتیپی را بـه اکبر شاه پسر سوم و سرهنگی را بـه رضا خان پسر چهارم و مـیرپنجی را بـه پسر پنجم‏ رضاخان تفویض و آنـها را بـه بخش خور دعوت و همراه بخور آمدند. بعد از چهل روز توقف کـه شنیدند مخالفی درون کاشان ندارند بـه کاشان برگشتند و پس از یکماه توقف درون کاشان کـه سردار اسعد بختیـاری بـه امر دولت آنـها را تعقیب نمود مجددا بـه بخش خور درون حدود 1200 نفر سوار و پیـاده آمدند و مدتی درون خور توقف د و در حدود چهل پنجاه را بـه عقد خود از رؤسا و سرکردگان آن‌ها درآوردند. ولی مرحوم ماشاالله‏خان سردار عقیده مذهبی کاملی داشت‏ کـه اگر چند نفر شـهادت مـی‏دادند این درون حباله‌ی نکاح دیگری هست یـا کفش و انگشتر نموده‏اند دستور صرف‏نظر از آن را صادر مـی‏د حتی خودشان شخصی بنام ملا علی‏ کـه از علمای کاشان بود همراه آورده بودند کـه انی را کـه ازدواج مـی‏د او عقد یـا اجرای مـی‏کرد.

    موقعی کـه به خور آمدند مرحوم فرمان یغمائی و مرحوم حاج سلطان شمسائی و مرحوم‏ مـیرزا آقا جان امام جمعه هم‏عهد شدند کـه در قلعهی مـهر جان محصور شده و وسیله راه نآن‌ها را بـه مـهر جان فراهم نمایند و چون بـه آن‌ها سردار پسر نایب حسین نامـه نوشت و به آن‌ها تأمـین‏ داد، جواب نوشتند بـه آدم یـاغی نمـی‏شود اطمـینان حاصل کرد و نیـامدند(1). چون عدهی زیـادی از اهالی بخش خور بـه نایب حسین گرویده بودند آنـها را به منظور محاصره‌ی قلعه مـهر جان تحریض‏ و تحریک نمودند و به راهنمایی این عده‌ی مفروض کـه چون نام بردن آن‌ها باعث رنجش فامـیل آن‌ها خواهد شد خودداری مـی‏شود. بالاخره قلعه مـهر جان را محاصره و پس از 6 روز جنگ و کشتار 12 نفر از نوکران نایب حسین و چند اسب بـه راهنمایی خود چند نفر اهالی مـهرجان قلعه‏ را و فتح د و پس از گرفتن قلعه مـهرجان مرحوم فرمان و مرحوم حاج سلطان و دیگران را تأمـین دادند.

    موقعی کـه مرحوم همایون پسر مرحوم فرمان را مرحوم دانش یغمائی کـه برادرزن‏ شجاع لشکر پسر نایب حسین بود به منظور تأمـین نزد سردار و نایب حسین مـی‏آورد، بین راه اکبر شاه سرتیپ پسر سوم نایب حسین با مرحوم همایون بهم برخوردند. یک نفر از مفروضین بـه اکبر شاه گفت اسب و دو نفر آدم‏های شما را همـین شخص کشته است. عصبانی شده فحش ناموسی به‏ مرحوم همایون داد او هم بدون فکر فحش او را با چند که تا اضافه رد کرد؛ ده تیر خود را کشیده‏ چند گلوله بـه او زد و او را کشت.

    خبر بـه سردار رسید با حال تأثر از خانـه بیرون آمده برادر خود را مورد لعن و طعن و فحش قرار داد ولی کار از کار گذشته بود.

    پس از کشته شدن مرحوم همایون مرحوم سردار، مرحوم فرمان پدر همایون را مورد محبت و توجه قرار داده و تا محل بودند غالبا او را نوازش مـی‏کرد. موقعی هم محمد علی گنابادی نایب حسین و اتباع او را به منظور غارت طبس بـه طبس برد و روز چهل و یکم بعد از کشتن همایون قاتلش درون طبس کشته شد.

    در شب عید نوروز مرحوم فرمان بر سفره شام دستور داد اسماعیل پسر همایون را که‏ یک ساله بود و شیر مـی‏خورد بیـاورند. موقعی کـه این طفل را آوردند و چشمش بـه او افتاد او را روی دامن گرفته و بنای بی‏تابی را گذارد. بنده رستگار و اخوان و همشیره‏ها هم بیـاد کشتن‏ برادر خود آمده مجلس عزاداری برپا شد. ضمن گریـه و زاری صدای حلقه درون بلند شد. درون را باز نمودم سه نفر از نوکرهای اکبر شاه سرتیپ کـه همراه او بـه طبس رفته بودند و از اهالی خور و آب گرم بودند بـه نام عباس سعیدی گرمـه‏ای، و قلی و فرج خوری پسر قربانی بـه پشت درون ایستاده‏ بودند. همـین‏که آن‌ها را مشاهده نمودم بـه تعجیل بـه مرحوم پدرم فرمان اطلاع دادم کـه نوکرهای‏ اکبر شاه سرتیپ پشت درون اجازه‌ی ورود مـی‏خواهند. فرمود داخل شوند بـه حضور کـه آمدند از عباس‏ سعیدی پرسید چه خبر داری و کی آمده‏ای؟ گفت الساعه آمده‏ام و دست درون جیب کرده و پاکتی‏ بـه مرحوم فرمان داد، مرحوم فرمان عینک خود را بـه چشم زد و فرمود چراغ را نگه دار پاکت‏ را باز کرد بعد از مطالعه نامـه، سجاده خود را برداشته و به سجده افتاد. مادرم پرسید چه‏ خبر شده؟ گفت قاتل همایون درون طبس کشته شده. گفت نامـه را بخوان مطالب نامـه این بود که‏ سردار پسر بزرگ نایب حسین نوشته بود:

    "فدای آقای فرمان شوم. برادر من پسر شما را بـه ناحق کشت. درون طبس بـه سزای اعمال‏ خود رسید نعش او را بـه وسیله عباس گرمـه‏ای خدمت شما مـی‏فرستم کـه او را با آن حال ببینید بلکه انشاالله از او بگذرید اگر کفن او خونی شده عوض کنید و نماز بر او بخوانید و در آستانـهی امامزاده آبگرم(ع) بـه خاک بسپارید یک تخته قالی هم به منظور تقدیمـی امامزاده فرستادم درون حرم‏ بیـاندازند. سردار جنگ ماشاءالله."

    موقعی کـه این خبر خوش بـه مرحوم فرمان و ماها رسید آخر شب پدرم با مرحومـه‏ والده‏ام م نمود کـه باید درون این مورد چه عملی انجام دهیم. مرحومـه والده‏ام گفتند صبح‏ چند نفر از سادات را خبر کنید بیـایند و آن‌ها را با چند که تا علم سیـاه‌پوش شده بردارید با یک عده‏ از اهالی و بروید آبگرم و با احترام تمام بعد از انجام نماز و تلقین درون آستانـه امامزاده دفن‏ کنید و قاری به منظور قرائت قرآن کلام الله بر سر قبرش بگمارید.

    من هم صبح کـه شد از مادرم درخواست نمودم کـه به پدرم بگویید مرا هم همراه خود بـه آبگرم ببرد که تا صحنـه را تماشا کنم. من آن روز درون حدود 12 سال داشتم و فعلا وارد 83 سال‏ قمری هستم بـه آبگرم رفتیم جسد اکبر شاه را روی لنگه درون چوبی گذارده و با نمد و با طناب‏ پیچیده بودند. کفنش را کـه باز د تیری با تفنگ سربی بر پشت اکبر شاه اصابت نموده‏ بود از راستش پریده و دهان زخم مانند استکانی نمایش مـی داد و کفنش هم خونی شده‏ بود. کفنش را عوض نموده نماز بر او خوانده شد و در بیرون حرم امامزاده آبگرم بـه خاک‏ سپرده و سه نفر قاری هم با خرج پدرم سر قبر نشانده شد. بعد از ده روز نایب حسین و پسرانش‏ از طبس مراجعت و مخصوصا ماشاءالله خان سردار با 50 سوار بـه گرمـه آمده و به منزل ما وارد شدند و با مرحوم پدرم بـه آبگرم رفتیم. بعد از آن کـه این محبت را از طرف پدرم نسبت به‏ برادرش شنید فوق العاده پدرم را تحت توجه قرار داد و مدتی درون بخش خور توقف نمودند. خود سردار چون ی از اهالی گرمـه بـه حباله نکاح درآورده بود غالبا بـه گرمـه مـی‏آمد. از گرمـه نامـه‏ای بـه آقایـان بیـاضه حسنعلی خان و مرحوم مجد الاشراف و مستوفی (مـیرزا نصرالله) کـه عموزادهی پدرم بود نوشت چون قلعه‌ی بیـاضه را سواران نایب حسین محاصره داشتند آقایـان را تهدید نمود کـه اگر از قلعه خارج نشوید و تأمـین مرا قبول نکنید قضیـه‌ی شما هم مثل‏ قضیـه‌ی قلعه‌ی مـهر جان و کشته شدن پسر فرمان خواهد شد. مرحوم مـیرزا نصر الله مستوفی یغمائی‏ کـه شخص باکمال و خوش خط و از طایفه‌ی یغما مرحوم بود درون جواب نامـه‌ی سردار کاشی نوشت کـه با این عملیـاتی کـه از شماها بروز کرده ما تأمـین جانی و ناموسی نداریم و در آخر نامـه نوشته بود کـه شما ما را تهدید کرده‏اید کـه قضیـهی پسر آقای عمو فرمان خواهد شد بـه این رباعی نامـه خود را خاتمـه مـی‌دهم.

    یـا ما سر خصم را بکوبیم بـه سنگ

    ‏ یـا او تن ما بدار سازد آونگ

    ‏ القصه درون این سراچه‌ی پر نیرنگ‏

    یک کشته بنام بـه که صد زنده بـه ننگ

    این نامـه را کـه سردار قرائت کرد چند مرتبه پشت سر هم گفت ای(ق)و اتباع نایب‏ حسین کـه اطراف قلعهء بیـاضه را محاصره داشتند خسارت زیـادی بـه اهالی بیـاضه رسانیده ولی‏ موفق بـه گرفتن قلعه نشدند و مدت سه ماه درون این حدود بیـاضه و اردیب و گرمـه و مـهرجان و بخش خور بودند و محصول اهالی را بعد از آنکه چرانیدند جمع‏آوری نموده بدست مرحوم‏ قدرت الله خان و مسعود لشکر سپرده و مصمم به منظور کاشان شدند.

    موقعی کـه سردار با چند نفر بـه آب گرم کـه در آنجا غالبا سردار آمد و رفت مـی‌نمود و قلعه‌ی قدیمـه‌ی آنجا را تعمـیر مـی‌کرد به منظور سرکشی بـه آب گرم مـی‏آمد: یک موقع نامـه‏ای به‏ مرحوم فرمان پدرم نوشته بود کـه امشب را درون آب گرم هستم و دلتنگ شما شده‏ام. چون از موقعی کـه مرحوم پدرم جنازه سرتیپ بردارش را با احترام بـه خاک سپرده بود خیلی بـه او محبت‏ مـی‌کرد. درون نامـه نوشته بود مقداری لوازمات هم به منظور ما بیـاورید و اسبی هم به منظور سواری پدرم‏ فرستاده بود. موقعی کـه مرحوم فرمان قصد آب گرم کرد من هم از ایشان استدعا نمودم که‏ مرا هم ببرید قبول کرده و رفتیم. موقعی کـه به آب گرم رسیدیم سردار از قلعه پایین آمد و پدرم‏ را از اسب پیـاده نمود و با نوازش و محبت بـه قلعه رفتیم و شب را درون آنجا توقف داشتیم بعد از صرف شام خود سردار محل خواب پدرم و مرا تعیین نموده دستور داد رختخواب آوردند و خوابیدیم. خود سردار هم درون همان بالاخانـه خوابید. نصف شب بـه پدرم صدا زد و گفت آقای‏ فرمان شما هم امشب مانند من خواب نمـی‏روید. گفتند بلی من هم بیخوابی دارم. گفت اگر مایل هستید بنشینیم و باهم صحبت کنیم. پدرم گفت اختیـار با شماست. آنموقع مسعود لشکر که‏ ابراهیم خان نام داشت با جهانگیر خان پسر عمویش پیش خدمت سردار بودند صدا زد: ابراهیم خان بـه عباس آب گرمـی بگو قلیـانش را چاق کند و برای آقای فرمان بیـاورد. و به جهانگیر خان گفت سماور آتش بینداز و مشغول صحبت شدند. سردار گفت شما تجربه کار هستید و سرد و گرم دنیـا را چشیده‏اید راهی به منظور تأمـین ما از طرف دولت نمـی‏توانید برایمان نشان دهید کـه من از یـاغیگری خسته شده‏ام و مـی‏دانم این کار عاقبت خوبی ندارد. مرحوم پدرم سوال‏ کرد اول این عمل شما از کجا شد.

    چهار انگشت دستش را بـه سمت پدرم دراز کرد گفت به منظور چهار ریـال‏ رنگ کرباس. پدرم گفت چگونـه شد. گفت پدر من کرباسی بـه رنگرز داده بود و هر موقعی‏ کـه مـی‏رفت کرباس را بگیرد چون پول رنگ را نداشت بدهد رنگرز کرباس را نمـیداد. یکبار رفته بود کـه به قلدری کرباس را بگیرد بین آن‌ها منازعه شد. رنگرز بـه پدرم فحش داده‏ بود. او هم رنگرز را گرفته درون خم رنگ تیل انداخته بود و او را نگاه داشته بود که تا خفه شود. و به منزل برگشت. ما درون خانـه‏ای بودیم کـه تعدادی اطاق و هریک از ما برادرها کـه زن داشتیم‏ درون یک اطاق بودیم و سه نفر از ها هم کـه شوهر داشتند هریک درون یک اطاق بودند و پدرم‏ هم درون یکی از اطاق‌ها سکنی داشت. یک موقع دیدیم چند نفر از نوکرهای حکومت کاشان بـه خانـه‏ ما ریختند و پدرم را گرفتند و کتش را بستند و به او کتک مـی‏زدند. صدای ضجهی مادرم کـه بلند شد. رفتیم ببینیم چه خبر است. برادرم شجاع لشکر کـه صدای ناله مادرم را شنید چماقی داشت‏ کـه سر آن آهنی نصب بود و آنرا شش پر مـی‏گفتند و به فرق یکی از نوکرهای حکومت کاشان‏ نواخت کـه مغزش بـه اطراف اطاق پاشید و دو سه نفر از آنـها را هم سر و دست شکستیم و فرار د. بعد از دو الی سه ساعت شنیدیم کـه عده زیـادی ازان حکومت بـه خانـه ما مـی‏آیند درون را بستیم و سردر خانـه را کندیم موقعیکه آمدند درون خانـه را آتش بزنند از بالای درون یک نفر دیگر از آنـها را سرتیپ بـه گلوله بست و کشته شد. چون چند قبضه تفنگ تک تیر آلمانی و سر پر داشتیم آن‌ها را عقب زدیم. بعد از چند ساعتی مشاهده نمودیم کـه عده زیـادی قریب دو الی‏ سه هزار نفر با بیل و کلنگ بخانـه ما حمله نمودند کـه خانـه را بر سر ما خراب کنند.

    چون شب‏ شده بود راهی از سمت بیـابان مـی‏رفت کردیم و به طرف کوه بالای فین رفتیم صبح‏ ساعت ده عده زیـادی از سوار و پیـاده اطراف ما آمدند و جنگ شروع شد چند نفر از سوارهای‏ حکومت کاشان کشته شدند و یک داماد ما هم کشته شد و ما بـه سمت کوهسار متواری شدیم و بنای‏ جمع‏آوری اشخاصی کـه مایل بـه عمل یـاغیگری بودند شدیم و تا امروز قریب چند هزار نفر چه از طرف اتباع دولتی و چه از طرف ما کشته شده‏اند و خیلی از این عمل پشیمانم کـه چه‏ خسارتی بـه مردم بیچاره رسیده است.

    پس از دو ماه بـه سمت کاشان رفتند و پدرم را هم با برادرم مرحوم حاج فرمان همراه به‏ کاشان بردند و پدرم و مرحوم حاج فرمان موقعی کـه بختیـاری‌ها دور آن‌ها را گرفتند فرار د چنان‏که همـه مـی‏دانند بعدها وسیله تأمـین خود را درون زمان وثوق الدوله کـه نخست وزیر بود گرفتند و مدتی درون یزد و اصفهان بـه سر بردند. وثوق الدوله، سردار و چند نفر آن‌ها را بـه کاخ‏ خود دعوت و به طمع اینکه ایـالت خراسان را بـه سردار تفویض خواهد نمود آنـها را دستگیر و در مـیدان توپخانـه بدار آویخته شدند.

    احمد رستگار یغمائی

    پانوشت:

    1- این روایـات از آقای احمد رستگار یغمائی هست که خود شاهد و ناظر قضایـا بوده‏ است.احمد رستگار فرزند مرحوم هادی فرمان یغمائی است.در انشاء مقاله تغییری داده‏ نمـی‏شود.

    منبع:

    برگرفته از یکی از شمارههای مجله یغما

    منبع : نایین پژوه

    لینک این مطلب : http://naeinpajoh.comp78

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-3915411848773757013 2013-02-12T23:48:00.000+03:30 2013-02-12T23:48:28.433+03:30 مـهندسی حفر قنات

    مـهندسی حفر قنات

    کد مطلب : 71

    تاریخ : چهارشنبه 14 تير 1391 - 11:50

    به علمي ميگویيم كه بـه صورت شفاهي و تجربي درون گذشته آموزش داده ميشد و به وسيله اين علم انسانـها درون دورانـهاي گذشته مخصوصا درون ايران زمين موفق شدهاند از اعماق زمين نـهر ها و جويهاي آب را بر روي زمين جاري نموده و به كشاورزي بپردازند.

    امروزه با توجه بـه پيشرفت علم شايد انجام چنين كار هايي آسان بـه نظر برسد ولي با توجه بـه اينكه درون زمانـهاي گذشته تكنولوژي خيلي ابتدايي بوده، حفر قنات كاري بسيار حرفهاي و علمي بوده است.

    در اين مقاله كوشش من درون اين جهت هست كه خوانندگان را با گوشـههايي از اين فعاليتها آشنا سازم و ساير همشـهريان محقق را ترغيب نمايم كه تجارب پدران پير خود را درون اين زمينـهها قلمي ساخته که تا مورد استفاده محققين و سايرين قرار گيرد.

    تاريخچه مشكل اساسي قنات چوپانان:

    تاريخچه مشكلي را كه بـه نگارش درون ميآورم اوج يك فعاليت علمي را درون حفر قنات بيان مينمايد:

    در دوران نوجواني كه ساكن چوپانان بودم و ايام تعطيلات تابستاني مدارس را معمولا درون چوپانان سپري ميكردم ، بيشتر اوقات علاقه داشتم كه درون جلسات مالكين و مديران روستا كه معمولا درون زير درختان توت كنار جوي آب تشكيل ميشد شركت كنم.

    در آن زمان معمولا درون جلسات مالكين، افراد زير شركت داشتند:

    حاج محمد مستقيمي، رحمتعلي عمادي ، شيخ حسن ديمـه كاري، عبدالرحيم رحيمي ژ، ميرزا مـهدي مستقيمي، حسين حاج مـهدي عسكري، عبدالرحيم زاهدي، سيد رياض، محمدرضا مستقيمي (شيخ) پدر اين حقير و چند نفر ديگر از جمله بعضي از فرزندان نسل سوم و بعضي رعايا يا خوش نشينـها بودند. كه خداوند همـه آنـها را رحمت كند.

    يك روز مرحوم قربان سعادت كه استاد مقني قنات بود و در پيشكار چوپانان كار ميكرد بعد از آمدن از محل كار بـه جلسه آمد و مشكلي را مطرح كرد و طلب راه حل نمود.

    مشكل اساسي قنات چه بود؟

    او چنين گزارش كرد كه چند روزي هست پيشكار بـه سنگي برخورد كرده و ابتدا ما فكر كرديم كه سنگ پارهاي بزرگ هست كه ميتوانيم با خرد كردن آن تكه تكه آنرا از دل خاك بيرون بياوريم اما بعد از دو سه روز كار كردن فهميديم كه اين سنگ خيلي بزرگ هست و بـه تدبير او شايد بـه اندازه يك كاميون باشد. او گزارش كرد كه تيم او چهار طرف سنگ را مقداري كندهاند که تا گوشـه سنگ را پيدا كنند اما موفق نشدهاند. سنگ يكپارچه و آنقدر سخت و محكم هست كه كلنگ مقني داخل چاه بر آن كارگر نيست.

    شركت كنندگان درون جلسه نظرات مختلفي را عنوان كردند كه سه نظر مورد موافقت همـه قرار گرفت.

    من اکنون ميبينم كه كار آنـها با اصول علمي حل مسأله كاملا منطبق بوده است.

    فرضياتي براي حل مشكل قنات:

    1 – باتوجه بـه اينكه محل پيشكار که تا كوه فاصله زيادي دارد بـه احتمال قوي سنگ بزرگي هست كه درون مسير پيشكار قرار گرفته و ميتوان با شكافتن سنگ با اصول معدنكاري از آن عبور كرد.

    2 – براي فهميدن اينكه با يك تكه سنگ روبرو هستيم يا مانع ما بزرگتر از تصور هست بهتر هست در راستاي قنات 50 متر بالاتر چاه گمانـهاي زده شود و معلوم گردد ادامـه سنگ چقدر ميتواند باشد که تا تصميم بهتري بتوان اتخاذ نمود.

    3 – بهتر هست تصور كنيم كه مانع خيلي بزرگ هست و براي فرار از مشكل، سنگ را دور بزنيم يعني اينكه مسير قنات را بـه سمت جندق منحرف كرده بعد از يك يا دو پشته مجددا بـه سمت راستاي قنات بـه پيش برويم.

    آنروز نظر دوم مورد توافق قرار گرفت و قرار شد يك دست مقني مسئول حفر چاه گمانـه شود كه افراد آن مشخص شدند و كار آغاز گرديد. چند روز بعد گزارش شد كه چاه گمانـه 5 متر بالاتر از مادر چاه بـه آب رسيده و چاه كنـها بـه علت آب زياد چاه ديگر قادر بـه كندن چاه نيستند و با توجه بـه اينكه براي مالكين پمپاژ آب ميسر نبود از كندن چاه منصرف شدند و نظريه ديگري مطرح شد.

    نظريه جديد بعد از حفر چاه گمانـه:

    عنوان گرديد كه سنك، مانند بندي يا سدي سنگي هست كه جلو پيشكار قرار گرفته و آب پشت آن ربطي بـه آب پيشكار ندارد و اگر بتوان اين سد را شكست امكان دست يافتن بـه يك سفره آب زير زميني امكان پذير ميشود. و همين نظريه سبب شد كه هر طور شده سنگ سخت را بشكافند.

    البته مقداري فعاليت انجام شد و چند متري از سنگ را خرد د؛ حتي چشمـه آبي هم از دل سنگ فوران زد اما سنگ سخت آنقدر سخت و مقاوم بود. با تحولات انقلاب سپيد شاه كشاورزي چوپانان داشت بـه زمين ميخورد و بقيه مالكين تنـها بـه لايروبي قنات بسنده كردند.

    فعاليتهاي بعد از انقلاب اسلامي براي كندن پيشكار:

    بعد از انقلاب اسلامي با كمكي كه دولت نمود و بودجهاي كه مالكين پرداختند و امكانات آتشباري معدن نخلك تصميم گرفته شد اين سنگ از سر راه قنات چوپانان برداشته شود. لذا فعاليت آغاز شد و بعد از مصرف بودجه زياد و استفاده از تيم معدنكار، عاقبت نيز سنگ مقاوم درون مقابل پيشكار و پشتكار مردم پيروز شد و مديران چوپانان موفق نشدند كمر اين سنگ را بشكنند.

    تا سالهاي بعد كه بودجهاي از طرف مالكين و دولت تامين گرديد، قرار شد كه نظريه سوم اجرا گردد كه با اين بودجه موفق شدند يكي دو پشته بـه جهت ديگر براي دور زدن سنگ بكنند و اين رشته سر دراز دارد كه اگر گزارشي درون اين زمينـه از افراد مطلع خصوصا آقاي رفيع و آقاي حاج ابوالقاسم زاهدي تهيه شود مشكلات كار دقيقا بيان خواهد گرديد.

    نصيحتي براي دارندگان قنات:

    پدران ما عقيده داشتند كه بايد هر دو سال يكبار سراسر قنات لايروبي شده و حداقل سالي يك پشته قنات بـه جلو پيشرود که تا نقصاني درون آب قنات پيش نيايد.

    سخنان فوق اهميت قنات و زحماتي را كه گذشتگان ما كشيدهاند و علم و تجارب آنـها را آشكار ميسازد. شركت درون جلسات فوق مرا كنجگاو كرد كه سوالات زيادي درون مورد حفر قنات مطرح كنم و بياد دارم كه مرحوم پدرم و مرحوم عبدالرحيم زاهدي با چه دقتي و با نمايش تصاويري كه با انگشت روي خاك رسم مينمودند ريزه كاريهاي اين علم را براي من توضيح ميدادند. يكي از ان سوالات مرا بـه درس هندسه خيلي علاقهمند ساخته بود و سعي ميكردم كه گفتههاي آنـها را با آموختههاي درس هندسه خود تطابق دهم. درون اينجا بياد استاد هندسه خود درون نايين، استاد سليماني افتادم و براي او از خداوند طلب خير و رحمت مينمايم.

    چگونـه دو ميله چاه درون زير زمين بـه يكديگر ميشده است؟

    امروزه شايد با وسايلي كه وجود دارد و با مـهندسيني كه ميتوانند از اين ابزار استفاده كنند كار آساني باشد؛ هر چند كه ديديم درون اصفهان درون حفر كانال مترو نزديك بود سي و سه پل هم خراب شود! اما من بر آنم كه طرز كار مقنيها را تشريح كنم.

    معمولا دو حلقه چاه بـه فاصله 50 متر از هم كنده ميشود كه چاه بالايي نزديك بـه مادر چاه و چاه پایيني نزديك بـه چشمـه قنات خواهد بود. واضح هست كه بين چاه بالايي و پایيني شيبي روي سطح زمين قرار دارد كه با تراز اختلاف شيب محاسبه ميشود، حال اگر چاه بالايي 30 متر باشد و شيب زمين هم نيم متر باشد عمق چاه پایيني را 5/29متر ميكنند.

    بعد از آماده شدن دو حلقه چاه دو دست مقني از هر دو چاه بايد بـه سمت يكديگر پيش بروند که تا به هم ديگر برسند.

    اين كار دو فايده دارد:

    اول آنكه سرعت كار بالا ميرود، دوم آنكه براي خارج كردن خاك داخل كانال حتما در نـهایت مسافت كمتري پيموده شود.

    اما كوچكترين انحراف سبب نشدن كانال ميشود.

    چگونـه اين مشكل حل ميشده است؟

    بعد از آماده شده دو ميله چاه، طنابي بالاي دو ميله چاه درون راستاي مسير قنات و در هر چاه دو ريسمان بـه ته چاه كشيده مـیشده بطوريكه دو سر هر ريسمان درون داخل هر چاه بـه چوبي يك متري متصل و دو سر ديگر ريسمانـها درون بالاي چاه بـه طناب مسير قنات متصل مي شده است. حال دو چوبي كه درون دو چاه آرام ميگرفته، مسير كندن كانال را براي مقني مشخص ميساخته است. بعد از آن كار حفر درون آن مسير آغاز ميشود.

    از يك مقني سوال كردم كه درون موقع جلو رفتن كانال چطور درون كار شما انحرافي پيش نميآيد؟ درون پاسخ گفت: معمولا نور پشت سرمان كه از ميله چاه بـه داخل كانال ميافتد راهنماي ماست كه مسير را مستقيم بـه پيش برويم.

    شيب لازم درون قنات:

    حتما وقتي دو ميله چاه بـه هم ميشود تراز هست و براي جريان يافتن آب بـه شيبي نياز است. مقنيها بعد از شدن دو چاه، آب را كه هميشـه درون چاههاي بالايي وجود دارد جاري ميسازند. حركت آب مشخص ميكند كه چه مقدار بايد كف برداري شود، لذا كف قنات بـه اندازه لازم براي جريان آب برداشته ميشود. بعد از كف برداري جلو آب ، براي جلوگيري از حفر پشته بعدي با خاك سد ميشود و فقط درون مواقع ضروري آن بند خاكي را مـیگشایند.

    مسیر چاههای منتهی بـه چوپانان نایین، برگرفته از گوگل ارث

    سخن پایـانی:

    ريزه كاريهاي زيادي درون حفر قنات تجربه شده هست كه اين تجربيات دريايي از مـهندسي حفر قنات هست و اين مقاله مشت نمونـه خروار است. اكنون كه ميشنوم بسياري از فرزندان چوپانان رشته عمران ميخوانند، چه خوب هست در اين زمينـه تحقيقات دقيقي انجام داده و اين تجارب را علمي، مكتوب نمايند.

    ابوالقاسم مستقيمي

    منبع : نایین پژوه

    لینک این مطلب : http://naeinpajoh.comp71

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-3528058814082848085 2013-02-07T16:18:00.001+03:30 2013-02-07T16:18:34.941+03:30 خروجی وبلاگ دهستان چوپانان

    خروجی وبلاگ دهستان چوپانان

    This XML file does not appear to have any style information associated with it. The document tree is shown below. دهستان چوپانان

    http://choopananvatan.blogfa.com منظم ترین دهستان خشتی ایران fa blogfa.com Thu, 06 Sep 2012 14:08:00 GMT واقعه ای عجیب درون ریگ جن

    http://choopananvatan.blogfa.com/post-1018.aspx

    مقاله زیر داستان واقعی یک مـهندس عمران مـیباشد کـه برای پروژه جاده سازی بـه منطقه خور وبیـابانک حرکت مـیکند اما درون بین راه دچار مشکلاتی مـیشود و در ریگ جن یک شب را بـه صبح مـیرساند.

    با تشکر از مـهندس مسعود عمادی کـه این مقاله را به منظور ما ارسال نمودند.

    Thu, 06 Sep 2012 14:08:00 GMT

    choopananvatan http://choopananvatan.blogfa.com/post-1018.aspx یـادبود شادروان

    محترم خانم ان

    http://choopananvatan.blogfa.com/post-1017.aspx بـه مناسبت درگذشت شادروان محترم خانم ان (فرزند شادروان مـیرزا و همسر شادروان حیدر استادعلی) مراسمـی درون روز پنجشنبه ۱۳ بـه مناسبت درگذشت شادروان محترم خانم ان (فرزند شادروان مـیرزا و همسر شادروان حیدر استادعلی) مراسمـی درون روز پنجشنبه ۱۳۹۱٫۶٫۱۶ از ساعت چهار درون مسجد جامع چوپانان برگزار مـیگردد. ۹۱٫۶٫۱۶ از ساعت چهار درون مسجد جامع چوپانان برگزار مـیگردد.

    منبع : خبرگزاری چوپانان

    Wed, 05 Sep 2012 13:43:14 GMT choopananvatan http://choopananvatan.blogfa.com/post-1017.aspx اولین سالگرد شادروان گل محمد جلال

    http://choopananvatan.blogfa.com/post-1016.aspx روز پنجشنبه 91/6/16 مراسم اولین سالگرد شادروان گل محمد جلال درون مسجد جامع چوپانان برگزار مـیگردد .

    حضور سروران گرامـی درون این مراسم موجب تسلی خاطر بازماندگان خواهد بود . Wed, 05 Sep 2012 13:08:00 GMT choopananvatan http://choopananvatan.blogfa.com/post-1016.aspx ورود نماینده محترم نائین و هیئت همراه بـه چوپانان

    http://choopananvatan.blogfa.com/post-1015.aspx روز سه شنبه آقای طباطبایی نماینده محترم نائین و خور و بیـابانک درون مجلس با آقای حسنی فرماندار محترم شـهرستان نائین وبخشدار محترم انارک وارد چوپانان شدند کـه با استقبال پرشور مردم و اعضای محترم شورای اسلامـی چوپانان همراه بود .

    در این سفر چند طرح عمرانی از جمله : جاده ی آسفالت آشتیـان _ حجت اباد و ساختمان دهیـاری افتتاح گردید و بازدید از ساحتمان درون دست احداث ورزشگاه چوپانان .

    در مورد چند طرح پیشنـهادی از جانب دهیـاری محترم چوپانان بحث و تبادل نظر شد. Wed, 05 Sep 2012 13:03:00 GMT choopananvatan http://choopananvatan.blogfa.com/post-1015.aspx جزئیـات معافیتهای جدید سربازی

    http://choopananvatan.blogfa.com/post-1014.aspx

    فرازنیوز: مشمولان غیر غایبی کـه تا پایـان سال 1390 واجد شرایط معافیتهایی از قبیل معافیت جد و جده، سه برادری و غیره بودهاند که تا پایـان شـهریورماه امسال فرصت دارند که تا برای ثبت و رسیدگی بـه درخواست خود اقدام کنند.

    به گزارش خبرگزاری فرازنیوز(faraznews.com)، سازمان وظیفه عمومـی طی اطلاعیـهای اعلام کرد: پیرو اطلاع رسانی قبلی، با توجه بـه اینکه تصویب قانون وظیفه عمومـی تغییر ضوابط برخی از معافیتها و یـا حذف آنـها را درون برداشته است، درون این راستا برخی ازمشمولان کـه واجد شرایط معافیتهای مقرر درون سال 90 از قبیل معافیت جد و جده، سه برادری،رخدمت منجر بـه معافیت، پدر درون حبس و غیره بوده و بدلیل عدم آگاهی و یـا پارهای از مشکلات فقط که تا پایـان سال 90 موفق بـه بهرهمندی از این نوع معافیتها نبودهاند درصورتیکه همچنان واجد شرایط این معافیتها باشند که تا پایـان شـهریور ماه امسال (31/6/91) فرصت دارند که تا برای ثبت درخواست خود از طریق دفاتر خدمات الکترونیک انتظامـی (پلیس +10) اقدام کنند.

    این اطلاعیـه درون خصوص شرایط معافیت سه برادری درون سال 90 مـیافزاید: با مساعدت صورت گرفته درون خصوص این نوع معافیت، چنانچه فرزند سوم خانواده حداقل نیمـی از مدت خدمت دوره ضرورت (9ماه) را که تا پایـان سال 90 گذرانده و خدمت وی همچنان استمرار داشته باشد، بعنوان برادر خدمت کرده محسوب شده و برادر چهارم وی که تا تاریخ 31/6/91 مـهلت داشته که تا برای ثبت درخواست خود بـه دفاتر خدمات الکترونیک انتظامـی (پلیس+10) مراجعه کند.

    در معافیت مذکور برادر دارای سابقه خدمت درون صورت فوت، بعنوان برادر خدمت کرده محسوب شده و همچنینرخدمت بسیج برادران خدمت کرده نیز جزء مدت خدمت آنان لحاظ و گواهیرخدمت بسیج صادره درون سال 91 نیزقابل محاسبه خواهد بود.

    Sun, 02 Sep 2012 12:30:30 GMT ghsamimi http://choopananvatan.blogfa.com/post-1014.aspx تعدادی از اسناد چاه های اطراف چوپانان

    http://choopananvatan.blogfa.com/post-1013.aspx تعدادی زیـادی چاه آب درون اطراف چوپانان از جمله: چاه غیب درون ریگ جن ، چاه های دربندو و چاه خونی درون کوه های چفت و ... وجود دارد. هر یک از این چا ه ها سند معتبری دارد کـه هر سهم آن از ششدانگ متعلق بـه مالکان چوپانان مـیباشد.اسنادی کـه در زیر مشاهده مـیفرمایید مربوط بـه مرحوم عباس عمادی (محمدعلی) مـیباشد.

    باتشکر از : مـهندس مسعود عمادی کـه ما را درون تهیـه این اسناد یـاری نمودند.

    * به منظور مشاهده سایز بزرگتر روی عها کلیک کنید.

    Wed, 29 Aug 2012 17:13:03 GMT choopananvatan http://choopananvatan.blogfa.com/post-1013.aspx خلبانی کـه داغ اجلاس غیر متعهد ها را بر دل صدام گذاشت + عکس

    http://choopananvatan.blogfa.com/post-1012.aspx

    مروری بر بـه یـادماندنی ترین اجلاس عدمتعهد

    به گزارش اينا بـه نقل از مشرق، با شكست ارتش عراق درون عمليات بيتالمقدس، جايگاه سياسي دشمن درون جهان متزلزل شد؛ عمليات رمضان درون حال شكلگيري و انجام بود كه موضوع برگزاري كنفرانس سران غيرمتعهدها درون بغداد مطرح شد که تا صدام حسين رئيس اين اجلاس باشد.

    جمـهوري اسلامي ايران سياست بياثر كردن اين اجلاس را درون دستور كار خود قرار داد و در اولين گام، اجلاس غيرمتعهدها را تحريم كرد.

    بغداد از مدتها قبل بـه كمك آمريكا بـه دژ نفوذ ناپذيرى تبديل شده و تبليغات بسيار وسيعى درون اين رابطه بـه راه افتاد و عنوان شد «هيچكس توانايي ناامن كردن پايتخت عراق را ندارد.»

    در اين زمان بود كه ايجاد ناامنى درون بغداد درون دستور كار نظامى - سياسى جمـهورى اسلامى قرار گرفت که تا ضمن هدف قرار تأسيسات پالايشگاهى "الدوره" درون جنوب شرقى اين شـهر، از برگزارى نشست سران غيرمتعهدها درون بغداد نيز جلوگيرى شود.

    انجام اين ماموريت بـه نيروي هوايي ارتش واگذار مـی شود و سرهنگ خلبان عباس دوران براى جلوگيرى از تشكيل كنفرانس سران غيرمتعهدها درون بغداد، درون تاريخ بيستم تيرماه سال 1361 مأموريت يافت که تا پايتخت عراق را ناامن كند

    ساعت5:30 صبح سيام تيرماه 61 مأموريت آغاز شد درون حالی کـه فانتوم شماره يك، رهبري گروه پرواز را بر عهده داشت.

    حركت گروه پرواز از شرق بغداد بـه جنوب شرق آن شـهر و سپس "پالايشگاه الدوره" پيشبيني شده بود. خلبانان ميبايست بعد از عبور از مرز و ناامن كردن آسمان بغداد، بـه انجام ماموريت خود بپردازند و اين درون حالي بود كه پيشرفتهترين تجهيزات پند هوايي از آسمان اين شـهر حفاظت ميكرد.

    عباس دوران درون نامـههاى مربوط بـه اين ماموريت، مقابل اسم پندهاى مختلفى كه عراق از كشورهاى اروپايى خريده بود، نوشته است: «نود درصد احتمال برگشت نيست.»

    سه فروند جنگنده فانتوم که تا مرز پرواز ميكنند، يكي از آنـها جدا شده و دو فروند ديگر بـه فرماندهي سرهنگ دوران، وارد خاك عراق ميشوند.

    جنگنده‌ها که تا 15 كيلومتري بغداد بدون هيچ مشكلي پيش مي‌روند که تا اينكه درون اين نقطه، با ديوار آتش و پند دشمن روبه‏رو شده و در همين فاصله چند گلوله بـه يكي از هواپيماها برخورد ميكند.

    با اصابت اين گلولهها، موتور سمت راست هواپيماي دوران از كار ميافتد اما او باز هم تصميم بـه ادامـه عمليات ميگيرد.

    بنابراين هواپيماها بـه سمت جنوب شرقى شـهر بغداد كه پالايشگاه "الدوره" درون آن جا بود، ادامـه مسير داده و با اين كه پند دشمن بسيار قوى عمل مي‌كرد، تمام بمب‏ها را روى اين پالايشگاه تخليه ميكنند.

    جنگنده‌ها بعد از تخليه بمب‏ها بـه مسيرى ادامـه ميدهند كه درون نـهايت بـه سالن كنفرانس سران غيرمتعهدها ختم ميشد.

    پالايشگاه بـه شدت درون آتش ميسوخت و دود ناشي از سوختن پالايشگاه، فضا را پوشانده بود و تا اين لحظه عمليات كاملا موفقيتآميز بـه پيش ميرفت.

    در اين زمان قسمت عقب هواپيماي دوران نيز مورد اصابت چندين گلوله ضدهوايي قرار گرفته و از بين ميرود. هواپيما آتش گرفته و عباس از خلبان عقب (منصور كاظميان) ميخواهد كه هواپيما را ترك كند و وقتي جوابي نميشنود، دكمـه خروج اضطراري كابين عقب را زده و كاظميان بـه بيرون پرتاب ميشود.

    فرمانده گروه درون اين لحظه طبق گفتههاي قبلي فانتوم سوم درون همان جا منتظر ميماند که تا در صورت نياز بـه آنـها بپيوندد. مأموريت خلبانان، انجام عمليات روى بغداد و بمباران پالايشگاه، نيروگاه اتمى، پايگاه الرشيد يا ساختمان اجلاس درون اين شـهر بود.، تصميمي مبني بر ترك هواپيما ندارد. وى بارها گفته بود: «اگر هواپيما بال نداشته باشد خودم بال درون آورده و بر سر دشمن فرود مى‏آيم و هرگز تن بـه اسارت نخواهم داد.»

    شعلههاي آتش هرلحظه شديدتر و ارتفاع هواپيما نيز هر لحظه كمتر ميشد که تا اينكه هتل محل برگزاري اجلاس غيرمتعهدها پيش روي خلبان قرار گرفت.

    به سوي هتل حركت كرده و هواپيما را (درحالي كه هنوز هدايت آن را برعهده داشت)، بـه ساختمان آن ميكوبد.

    اين اقدام شـهادتطلبانـه عباس دوران درون ناامن ساختن آسمان بغداد، موجب شد که تا برگزاري اين اجلاس از بغداد بـه دهلي نو منتقل شودبقاياي پيكر پاك امير الاستشـهاديون، خلبان عباس دوران بعد از 20 سال درون تاريخ 30 تيرماه 1381 بـه كشور بازگشت و در زادگاهش (شيراز) بـه خاك سپرده شد. با توجه بـه اهميت فوقالعاده موضوع، شش تن از برجستهترين خلبانان نيروي هوايي ارتش جمـهوري اسلامي ايران و سه فروند هواپيماي فانتوم براي انجام اين مأموريت درون نظر گرفته شدند که تا ناتواني رژيم بعث درون تأمين امنيت آسمان بغداد بـه جهانيان نشان داده شود.

    خلبانان انتخاب ميشوند. تصميم بر اين بود که تا سه فروند فانتوم كاملا مسلح بـه پرواز درآيند، هر سه، که تا مرز پرواز كرده و تنـها دو فروند از مرز گذشته و به هدف حملهور شوند.

    فانتوم سوم درون همان جا منتظر ميماند که تا در صورت نياز بـه آنـها بپيوندد. مأموريت خلبانان، انجام عمليات روى بغداد و بمباران پالايشگاه، نيروگاه اتمى، پايگاه الرشيد يا ساختمان اجلاس درون اين شـهر بود.

    یـادوخاطره خلبان شـهید دوران گرامـی باد روحش شاد

    باتشکر ازخبرگزاری شرق اصفهان

    Tue, 28 Aug 2012 11:38:00 GMT ghsamimi http://choopananvatan.blogfa.com/post-1012.aspx افتتاح و بهره برداري از 20 پروژه بخش کشاورزي نايين بـه مناسبت هفته دولت

    http://choopananvatan.blogfa.com/post-1011.aspx

    به گزارش روابط عمومـی مدیریت جهادکشاورزی نایین، بـه مناسبت هفته دولت مراسم افتتاح و بهره برداری از 20 پروژه بخش کشاورزی درون این شـهرستان برگزار گردید.

    به گفته آقای مـهندس باقریـان مدیر جهادکشاورزی این شـهرستان، کل اعتبار هزینـه شده درون این پروژه ها بالغ بر 550 مـیلیون تومان بوده هست که این پروژه ها شامل مرمت و بازسازی 15 رشته قنات درون روستاها و مزارع کجان، لاغره، کیخسرو، حاجی آباد، سنگیج، هماباد سفلی، قرق اسدآباد، ب، سلطان نصیر، مزرعه محمدیـه، فیض آباد حاج کاظم، هندچوب، خارزن، عباس آباد چوپانان و مـهرآباد و بهره برداری از 2 کانال آبیـاری عمومـی درون مزارع چوپانان و بافران و لوله گذاری درون 3 دهستانسیـاه، دهستان کوهستان و بافران مـی باشد.

    وی درون ادامـه افزود کل مبالغ هزینـه شده درون این پروژه ها از محل اعتبارات ملی و استانی بوده است.

    Mon, 27 Aug 2012 11:31:00 GMT ghsamimi http://choopananvatan.blogfa.com/post-1011.aspx 3 شـهریور سالگرد شـهادت شـهید محمد رضا طاهر

    http://choopananvatan.blogfa.com/post-996.aspx

    بی شک آن روز کـه آماده رفتن شده بود

    باغ پرواز، پر از لاله وسوسن شده بود

    عاقبت رفت بـه آنجا کـه دلش خواست رسید

    در همان روز کـه در «عشق» معین شده بود

    نام شـهید : محمدرضا طاهر

    تاریخ تولد : 1344

    محل تولد: چوپانان

    تاریخ شـهادت : 30/6/1361

    محل شـهادت : چوپانان

    همواره تاریخ عرصه تقابل حق وباطل بوده وساکنانش بر دو سوی این صحنـه صف کشیده ، درون حال نبرد بوده اند . حق وباطل، یک راه مشخص بـه نام باطل و یک راه مشخص بـه نام حق، بدون هیچ احتمال سومـی ، یـاباید حسینی بود وبس ویـا یزیدی بود درون راه عبث. انسانـها با بستر تربیت ورشد وزمـینـه های باطنی وروحی،یکی از این دو جبهه را برمـی گزیند :«یشربون من کاس کان مزاجها کافورا» وآنان کـه جبهه ی کفر رابرمـی گزینند:«سلاسل واغلالاوسعیرا»واین شـهیدانند کـه با انتخاب راه حق بـه بهترین نحو ازآن حراست نمودند.

    فصل شکوفائی:

    با شروع جنگ تحمـیلی وفرمان امام(ره) مبنی برتشکیل بسیج وارد بسیج نائین گردید وباعنوان عضوویژه بسیج مشغول خدمت شدبا شرکت درآموزشـهای عقیدتی ونظامـی بـه تقویت روحی وجسمـی خود پرداخت.درزمانی کـه در بسیج نائین فعالیت مـی کرد کلیـه آیـات جهاد قران را از درون یک مجموعه جمع بندی کرد .

    حضور درون مـیدان نبرد:

    درتاریخ 15/9/1360برای اولین بار ازطریق بسیج شـهرستان نائین عازم جبهه شد بعد از مدتی کـه به روستا بازگشت باتوجه بـه اینکه درس را رها کرده ودائماًدربسیج بود ومسئولیت آموزش نیرو های بسیجی را عهده دار بود مجددآً بـه جبهه رفت ، اصلاً عضویت درون بسیج را به منظور شرکت درون جهاد درراه خدا انتخاب کرده بود واگر آموزش هم مـی داد به منظور رفتن نیرو ها بـه جبهه بود ، درون مرحله دوم اعزام درون عملیـات پیروز مندانـه بیت المقدس وآزادی خرمشـهر شرکت داشت .

    لحظه عروج:

    در تاریخ 23/6/1361 کـه از سوی فرمانده وقت بسیج چوپانان (برادر پاسدار عباسعلی امامـی) به منظور انجام ماموریتی بـه بیرون از روستا اعزام مـی شود، درون تصادف با یک دستگاه خودرو مجروع وبعد از یک هفته بستری درون بیمارستان اصفهان بـه درجه رفیع شـهادت نائل گردید وروح پاک وعاشق او به منظور ملاقات با یـار بـه دیـار باقی شتافت . روحش شاد ، راهش پُر ره رو باد.

    خصال نیکو :

    از ویژگی های شـهید محمد رضا طاهر مـی توان بـه صداقت ، تعهد ، اعتماد بـه نفس ،اعتقاد بـه آداب وسنن اسلامـی ،اخلاق نیکو وپسندیده وجدیت درون عمل اشاره کرد.

    من بـه توصیـه امام عمل کرده ام ! اغلب وصیت نامـه های شـهداکه بـه دستم رسید راخوانده ام . ماواقعاًازاین وصیت نامـه هادرس مـی گیریم . آن جوان،خطش هم بـه زورخوانده مـی شود؛اماهرکلمـه اش به منظور من وامثال من یک درس راه گشاست کـه خیلی استفاده کرده ام.

    (مقام معظم رهبری) «حدیث ولایت جلد8ص 43»

    قسمتی از وصیت نامـه شـهید محمدرضاطاهر مـی باشد

    سخنی دارم باشماجوانان عزیز ،ای برادر وای بدانیدکه شمابرادران رهروان راه امام حسین (ع)وشماان ادامـه دهنده راه حضرت زینب(س)هستیدپس بـه خوبی انجام وظیفه نمایید کـه یزیدی ازآب درنیـاییدوشماپدرومادرها مگرخون عزیزانتان بالاترازخون امام علی ابن ابیطالب(ع) هست مگربالاترازخون شـهید مصطفی خمـینی فرزندبرومندامام هست مگربالاترازخون شـهیدبمانعلی طاهراست یـامگربالاترازخون خودِ من حقیر هست چرافرزندت حتما براثراین کـه تو نمـی گذاری حتی دربسیج محل شرکت کند نیم ساعت درکنارمن گریـه کند،چرانمـی گذاری درراه اسلام فعالیت کند،من وتوکه ازاسلام چیزی سردرنمـی آوریم نباید بگذاریم فرزندانمان دراین لجنزار فرو روند .

    Thu, 23 Aug 2012 22:00:00 GMT choopananvatan http://choopananvatan.blogfa.com/post-996.aspx خاک........... زلزله آذربایجان

    http://choopananvatan.blogfa.com/post-1010.aspx

    ‌ِ خاك‌

    شـهرِ من‌ سبزِ آفتابی بود

    آسمانش همـیشـه آبی بود

    شـهر بود و محله‌هایِ سپید

    یك‌ خیـابانِ رفته که تا خورشید

    شاخِ زیتونِ باغ‌ِ خانـه‌ی‌ِ ما

    بود از آن دور دورها پیدا

    كوچه‌مان‌ كوچه‌یِ درختی‌ بود

    كاشی‌اش‌ یـادگارِ تختی بود

    صادق و آرزو امـید و هما

    بچه‌هایِ شلوغِ كوچه‌یِ ما

    بیگمان نیست درون همـه دنیـا

    چینـه‌ كوتاه‌تر ز خانـه‌یِ ما

    چینـه كوتاه و آفتاب بلند

    با تمامِ محله درون پیوند

    گرم از مـهر و دوستی و صفا

    كوچك‌ امّا جهان‌ِ رؤیـاها

    پدرم‌ همسر محبت‌ بود

    مادرم‌ مادرِ عطوفت بود

    بود هم‌بازیِ برادر من‌

    كودكی‌هایِ نازپرور من

    م‌ بوسه‌هایِ الفت‌ بود

    بسترم‌ دامنِ شرافت بود

    خفته‌ بودم‌ مـیانِ بسترِ عشق

    در حریرِ پرِ كبوترِ عشق

    نغمـه‌یِ لای‌لاییِ مادر

    بود موسیقیِ نجیب‌ِ سحر

    در فضایی پر از امـید و نوید

    خواب‌ دیدم‌ كه‌ خاك‌ مـی‌ید

    ‌ خاك‌ و قصیده‌یِ تكرار

    كرد ما را عشیره‌یِ آوار

    خانـهها درون غبارها گم شد

    خاك درون دیدگان مردم شد

    صورتِ عشق‌ بود خاك‌آلود

    مادرم‌ آه‌! مادرِ من بود

    سرنگون‌ گشت‌ گاهواره‌یِ من‌

    دامن‌ِ مادرم‌ كناره‌یِ من

    پدر آن‌ طاقِ سایـه‌های‌ِ قرار

    بود یك‌ دستِ مانده درون آوار

    در غباری بـه غلظتِ خشمم

    دور مـیشد برادر از چشمم

    آن خوب آن همـه آغوش

    بود تندیسِ پاكِ ظلمت‌پوش

    ِ خاك‌ و قصیده‌یِ تكرار

    كرد ما را عشیره‌ی‌ِ آوار

    بچهها! خاك! خاك! که تا به ابد

    مـی‌توان‌ لاف‌ِ خاك‌بازی‌ زد

    بچه‌ها بچه‌های‌ِ كوچه‌یِ ما

    جایشان خالی هست در همـه جا

    صادق‌ از آرزو امـید برید

    رفت‌ از خانـه‌یِ هما امـید

    بغض‌ِ آن‌ سقف‌ِ پیر هم‌ تركید

    آه! آه‌! از كبوترانِ سپید

    مانده بودیم بیكس و بییـار

    من و تنـهایی و غم وآوار

    نیست شب را خیـالِ بانگِ خروس

    تا رهاند مرا از این كابوس

    محمد مستقیمـی- راهی

    خبرگزاری چوپانان Thu, 23 Aug 2012 16:25:07 GMT choopananvatan http://choopananvatan.blogfa.com/post-1010.aspx

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-423265918573055213 2013-02-07T16:10:00.001+03:30 2013-02-07T16:10:46.355+03:30 yes

    خروجی وبلاگ چوپونون

    This XML file does not appear to have any style information associated with it. The document tree is shown below. چوپونون
    http://chopponoon.mihanblog.com 2012-09-07T12:22:41+01:00 text/html 2012-09-06T14:33:20+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح جن
    http://chopponoon.mihanblog.com/post/1263

    مقاله زیر داستان واقعی یک مـهندس عمران مـیباشد کـه برای پروژه جاده سازی بـه منطقه خور وبیـابانک حرکت مـیکند اما درون بین راه دچار مشکلاتی مـیشود و در ریگ جن یک شب را بـه صبح مـیرساند.

    با تشکر از مـهندس مسعود عمادی کـه این مقاله را به منظور ما ارسال نمودند.




    منبع: سایت سینا text/html 2012-09-06T14:07:52+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح گاز رسانی بـه شـهرستان خوروبیـابانك درون گرو احداث خط 11سراسری
    http://chopponoon.mihanblog.com/post/1264 نماینده مردم شـهرستانـهای نایین وخوروبیـابانک درمجلس شورای اسلامـی گفت: بر اساس نامـه وزارت نفت گازرسانی بـه شـهرستان خوروبیـابانک درون گرو احداث خط 11 سراسری است.

    به گزارش اینا بـه نقل از كمـیته اطلاعات و اخبار شـهرستان خوربیـابانك، سید حمـید رضا طباطبایی نایینی درون گردهمایی شوراهای اسلامـی و دهیـاران بخش مركزی شـهرستان خوروبیـابانك با اشاره بـه این موضوع اظهار داشت: مراحل اجرای خط 11 گاز سراسری بـه طول یك هزارو 195 كیلومتر و قطر 56 اینچ درون حال اجراست و پس از عبور از نائین انارك و جندق بـه شمال كشور متصل خواهد شد.

    وی ادامـه داد: شركت مـهندسی و توسعه گاز ایران بـه عنوان مجری ،احداث خط لوله یـازدهم سراسری را درون دستور كار خود قرار داده هست و درون حال حاضر بعد از طراحی پایـه و تسریع درون دریـافت تسهیلات اعتباری فاینانس پروژه ، شرایط لازم جهت عملیـاتی شدن فراهم خواهد شد.

    نماینده مردم شـهرستانـهای نایین و خوروبیـابانك خاطرنشان كرد: مناقصه خرید لوله های مورد نیـاز بـه طول یك هزارو 200 كیلومتر برگزارگردیده است.

    وی درون ادامـه افزود: یكی از گامـهای مـهم اشتغال زایی درشـهرستان خوروبیـابانك شركت پتاس هست كه امـیدواریم با بهره برداری كامل از این شركت مشكل اشتغال زایی درون این شـهرستان حل گردد.

    همچنین طباطبایی بـه بهره برداری از معادن سنگ درون این شـهرستان اشاره نمود و افزود: هر روز مـیلیونـها تن سنگ از این شـهرستان خارج مـی شودكه درون این راستا با معادنی كه بـه محیط زیست و شـهرها و روستاهای اطراف خود آسیب های زیست محیطی بزنند برخورد قانونی مـی شود.

    در ادامـه، حسن فیروزی فرماندار خوروبیـابانك درون این جلسه از توجه ویژه دولت بـه مناطق محروم بـه ویژه شـهرستان خوروبیـابانك خبرداد و گفت: از مـهمترین عنایـات دولت نـهم و دهم ارتقا بخش خوروبیـابانك بـه شـهرستان بود كه با این امر ادارات یكی بعد از دیگری درون حال شكل گیری است.

    وی با اشاره بـه مشكلات بخش صنعت و معدن خوروبیـابانك ادامـه داد: امـیدواریم با شكل گیری كامل اداره صنعت، معدن و تجارت درون این شـهرستان مشكلات این بخش نیز مرتفع و همچنین رسیدگی بـه معضل زیست محیطی معادن اطراف روستای ابراهیم آباد و جعفرآباد را خواستار شد.

    گفتنی هست در ابتدای این مراسم بخشدار مركزی بخشی از فعالیتهای عمرانی و عملكردهای روستاها را بیـان نمود و همچنین مسئولینی كه درون این جلسه حضور داشتند پاسخ گوی سوالات مسئولین شوراها و دهیـاران بودند.

    منبع: خبرگزاری شرق استان

    ـــــــــــــــــت

    ایشالا این وسط تو دوندگیـهایی کـه برا خور مشـه یـه چکه آب آشامـیدنی یـا دوتا فیس گاز گیر ما هم بیـاد

    آمـین، یـا رب العالمـین text/html 2012-09-06T12:45:11+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح لیلی و مجنون
    http://chopponoon.mihanblog.com/post/1180
    مجنون همـیشـه مرد نیست!

    گاهی زن مجنون مـی شود ...

    و مرد لیلی ...!!!

    خنده های روی لبانشان را ببین!!

    text/html 2012-09-06T11:42:12+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح دیدار آزادگان با رهبر انقلاب
    http://chopponoon.mihanblog.com/post/1259

    روز 25 مرداد 91، دیدار جمعی از آزادگان با رهبر انقلاب بود. خیلی دیر خبرش دستم رسید. بهرحال بـه جهت حضور حاج آقا مجید نادری درون این دیدار لازم بود یـه یـادی از این دیدار یم.

    برای حاج آقا نادری هم آرزوی سلامت و موفقیت روزافزون را داریم. text/html 2012-09-06T07:30:41+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح دشتی وسیع و بی درخت
    http://chopponoon.mihanblog.com/post/1260

    [http://www.aparat.com/v/5b7deb3358015a7c5105208ab5722b43312992] text/html 2012-09-06T03:39:31+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح بهره برداری از جاده حجت آباد و آشتیون
    http://chopponoon.mihanblog.com/post/1258 خبرگزاری ایمنا: با حضور مردم و مسوولان، جاده روستایی چوپانان بـه حجت آباد، با هزینـهای بالغ بر ۵/۳مـیلیـارد ریـال افتتاح و مورد بهره برداری قرار گرفت.
    نماینده مردم شـهرستانـهای نایین و خوروبیـابانك درون آیین افتتاح راه روستایی چوپانان بـه سمت حجت آباد درون گفتگوی اختصاصی با خبرنگار ایمنا درون نایین اظهار داشت: روستای حجت آباد دارای ۱۴خانوار هست كه بـه لحاظ آماری دارای جمعیت پایینی هست اما بـه دلیل این كه قطب كشاورزی منطقه محسوب مـیشود، احداث این جاده درون دستور كار قرار گرفت.
    سیدحمـیدرضا طباطبایی ادامـه داد: بعد از این كه از سال ۸۹ این جاده بـه حیطه اختیـارات اداره راه سابق نایین واگذار شد، كه درون ابتدای كار اعتبار ۵۰۰مـیلیون ریـالی از محل اعتبارات استانی بـه آن اختصاص یـافت. نماینده مردم شـهرستانـهای نایین و خوروبیـابانك خاطرنشان كرد: زیرسازی این جاده با هزینـه بالغ بر ۱/۱مـیلیـارد ریـال انجام گرفت و در سال ۹۰ با اختصاص اعتبارات ملی درون حدود سه مـیلیـارد ریـال، كار آن تكمـیل شد.
    وی افزود: به منظور احداث این جاده ۱۰هزار متر مكعب خاكبرداری، ۲۸هزار متر مكعب خاكریزی و ۴۵هزار متر مربع آسفالت ریزی سطحی صورت پذیرفته است.
    طباطبایی تاكید كرد: به منظور احداث این جاده با عرض شش متر و طول ۵/۷كیلومتر درون مجموع دو سال اخیر هزینـهای بالغ بر ۵/۳مـیلیـارد ریـال انجام گرفت كه امروز شاهد افتتاح و بهره برداری از آن هستیم./

    با تشکر از جواد
    text/html 2012-09-05T18:32:00+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح بغلی بگیر
    http://chopponoon.mihanblog.com/post/1257

    یـه بازی خوش - سرکویریـا - نوروز 91

    شما هم اگه عو کلیپ دارت بفرستت

    [http://www.aparat.com/v/4bfe4c3151502d6be22aaea64b25e90c312525] text/html 2012-09-05T10:52:23+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح تئاتر اورژانسیـا
    http://chopponoon.mihanblog.com/post/1256

    فک کنم 22 بهمن 89 بود.

    مثلاً رضا اصغر ذبیحه و مندل خیـاطم جای محمد آزاده

    [http://www.aparat.com/v/934e7be152635a9d55a49e96d42d07aa312105] text/html 2012-09-05T06:56:24+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح سالگرد مرحوم گلمحمد جلال
    http://chopponoon.mihanblog.com/post/1254

    روز پنجشنبه 91/6/16 مراسم اولین سالگرد شادروان گل محمد جلال درون مسجد جامع چوپانان برگزار مـیگردد .

    حضور سروران گرامـی درون این مراسم موجب تسلی خاطر بازماندگان خواهد بود .

    (منبع: خبرگزاری چوپونون)

    ----------

    تسلیت جداگونـه ای بـه خونوادۀ جلال بویژه دوست خوبم بمونعلی مگم. خدا صبرتون بده text/html 2012-09-05T06:41:26+01:00 chopponoon.mihanblog.com ذبیح فردا؛ مجلس یـادبود حاج محترم ان تو چوپونون
    http://chopponoon.mihanblog.com/post/1253

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-2651415545573226533 2013-02-07T15:46:00.005+03:30 2013-02-07T15:46:50.643+03:30 خروجی وبلاگ زبان، گویش و واژگان چُپنونی

    خروجی وبلاگ زبان، گویش و واژگان چُپنونی

    This XML file does not appear to have any style information associated with it. The document tree is shown below. http://choopanan-zaban.blogfa.com زبان، گویش و واژگان چُپنونی fa blogfa.com Sun, 16 Jan 2011 16:36:00 GMT http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-953.aspx ۱- هر کلمـه حتما با کلمـه بعدی خود یک فاصله داشته باشد. (درست: من و شما؛ غلط: من وشما)

    ۲- علائم نقطهگذاری (مثل ؛ . : ، ؟ !) حتما به کلمـه قبل از خود بچسبد و با کلمـه بعد از خود یک فاصله داشته باشد.

    ۳- از علائم نقطهگذاری درست استفاده کنیم. آنـها را بطور تکراری بکار نبریم (درست: آهای! غلط: آهای!!!!) درون مورد سهنقطه از نویسه خاص آن استفاده شود و اگر آنرا روی صفحه کلید خود نداریم فقط سه نقطه بکار بریم نـه بیشتر.

    ۴- پرانتز باز حتما از کلمـه قبل از خود یک فاصله داشته باشد و کلمـهای کـه داخل آن نوشته مـیشود حتما بدون فاصله با پرانتز باشد. پرانتز بسته حتما بدون فاصله با کلمـه داخل پرانتز باشد و با کلمـه بعد از آن یک فاصله داشته باشد.

    ۵- گیومـههای فارسی (یعنی « و ») نیز همانند پرانتز بـه کار مـیرود.

    ۶- هنگام نوشتن پسوند «ها»ی جمع، با یک نیم فاصله بـه کلمـه مربوطه چسبانده شود. (درست: آدمـها؛ غلط: آدمـها، آدم ها)

    ۷- هنگام نوشتن پیشوند «مـی» فعلهای مضارع، با یک نیم فاصله بـه کلمـه مربوطه چسبانده شود. (درست: مـیتوان؛ غلط: مـی توان، مـیتوان)

    ۸- بهتر هست در تاریخها نام ماه با حروف باشد و روز و سال با عدد باشد. مثل: ۲۲ بهمن ۱۳۵۷

    ۹- آنچه کـه مـیخواهیم بـه عنوان یک نام یـا عبارت خاص از سایر متن جدا کنیم با گیومـههای فارسی نوشته شود. مثل «خلیج فارس»

    ۱۰- چیدمان صفحه کلید کامپیوتر حتما درست باشد که تا حروف درست نوشته شوند. برخی از نسخههای قدیمـیتر ویندوز از چیدمان صفحه کلید غیراستاندارد استفاده مـیکنند کـه از حروف اشتباه زیر استفاده مـیکنند:
    به جای «ی» فارسی از «ي» عربی استفاده مـیکنند کـه دو نقطه زیر آن دارد.
    به جای «ک» فارسی از «ك» عربی استفاده مـیکنند کـه یک حمزه داخل آن دارد.
    به جای عددهای فارسی مثل ۴ و ۵ و ۶ از عددهای عربی مثل ٤ و ٥ و ٦ استفاده مـیکنند.

    برای رفع بیشتر اشتباهات گفته شده مـیتوانید از نرمافزار رایگان «ویراستیـار ۱» کـه به Microsoft Word افزوده مـیشود استفاده کنید. آنرا درون اینترنت جستجو کرده و یـا آنرا از سایت ویراستیـار و یـا از اینجا دانلود کنید.

    Sun, 16 Jan 2011 16:36:00 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-953.aspxhttp://choopanan-zaban.blogfa.com/post-952.aspx علائم نقطه گذاری
    استفاده از علايم نقطهگذاری درون متن نـه بیحکمت هست و نـه آنقدرها هم بیحساب و کتاب کـه برخی وبلاگنويسان يا کلا با آنـها قهرند و يا نابجا و اغراقآميز از آنـها استفاده مـیکنند. جزو هر کدام از اين سه دسته کـه باشيم [دستهی سوم آنـهايی هستند کـه درست و بجا بهکار مـیبرند] نکته مـهمتر این هست که موقع تايپ ، اين علامتها را بـه شکل درست کنار حروف و کلمات بنشانيم.
    فاصله انداختن بين علامتهايی چون [. ، ؛ : ؟ !] با کلمـهی قبلی خود غلط هست و فاصله نينداختن بين آنـها و کلمـهی بعدیشان هم بـه همچنین. درست اين است:

    [کلمـه] [علامت نقطهگذاری] [فاصله يا همان space] [کلمـه بعد]

    رعایت اين شيوه، هم شکل ظاهری متن را زيباتر مـیکند و هم باعث مـیشود نقطهگذاریـهای متن شما درون هر حالتی از دیده شدن درون مونيتور و يا چاپ شدن روی کاغذ بـه هنگام پرينت، بـه هيچ وجه از انتهای سطر پايین نيفتند.

    «مـی» درون فعلها
    «مـی» و «نمـی» فعلهای مضارع چه وقتی کـه محاورهای مـینويسيم و چه غيرمحاورهای، بايد جدا از ريشـهی فعل نوشته شوند. مثلا «مـیشـه» و «ميشود» غلط است. بايد نوشت «مـیشـه» و «مـیشود»؛ و همينطور ديگر فعلها.

    «ها» علامت جمع
    «ها»ی جمع هم از همين قاعده پيروی مـیکند و تا حد امکان نبايد آن را بـه کلمـهای کـه جمع بسته شده، چسباند. به منظور مثال «دستها» غلط هست و بايد نوشت «دستها».

    نکتهی مـهم
    «مـی» و «نمـی» فعلها و «ها»ی جمع جدا نوشته مـیشوند اما نبايد بـه هنگام تايپ از space [کليد فاصله] استفاده کرد. space به منظور ايجاد فاصله ميان کلمات مستقل بهکار گرفته مـیشود. درون اين موارد و برخی موارد ديگر بايد از [نيمفاصله] استفاده کرد. بـه خصوص به منظور محيطی مثل وبلاگ کـه نـهايتا نمايش چيدمان نـهايی جملهها و کلمـهها نسبیست و لزوما بـه همان ترتيبی نيست کـه وبلاگنويس درون مونيتور خود مـیبيند. استفاده از [نيمفاصله] باعث مـی‌شود کـه پيشوند افعال و يا «ها»ی جمع درون عين اين کـه جدا ديده مـی‌شود، درون هيچ شرايطی هم از کلمـه‌‌ی اصلی خود جدا نشود و مثلا «مـی» تهِ خط نمـی‌ماند و ريشـه‌ی فعل بيفتد اولِ خط بعدی. اگر دقت کنيد، مـیبينيد کـه در همين يادداشت، بـه همين ترتيب عمل شده.

    نکتهی مـهمتر
    کليد [نيمفاصله] بهخاطر عدم کاربردی کـه در زبان انگلیسی دارد، بستگی دارد بـه ويندوز مورد استفادهی کاربر فارسیزبان. اگر از نرم افزار فارسی ساز TrayLayout استفاده کنید، کليد [نيمفاصله] همان shift+space هست که درون ويندوزهای فارسی شده بـه کار مـیرود. آنـهايی هم کـه ويندوزهای قدیمـی انگليسی 98 و office2000 فارسی دارند، به منظور ايجاد نيمفاصله بايد از کليد shift+N استفاده کنند. به منظور ويندوزهای ديگر مـیتوانید از ترکیب کلیدهای ctrl+shift+2 استفاده کنید. فکر نکنيد کار خيلی سختیست، بعد از تايپ يکی دو که تا مطلب، خيلی زود بـه آن عادت مـیکنيد.

    «را» درون جمله
    بههيچوجه و هرگز «را» مفعولی را بـه هيچ کلمـهای نچسبانيد. از استثنايی چون «مرا» کـه بگذريم، حتا «تو را» را هم سرهم ننويسيد. با اين «را» مثل يک کلمـهی مستقل برخورد کنيد. نـه آن را بچسبانيد و نـه آن را بدون فاصله [Space] تايپ کنيد. بعد هم غلط هست که تايپ کنيم «ترا» بهجای «تو را»، هم غلط هست که تايپ کنيم «منرا» بهجای «من را» و هم غلط هست که تايپ کنيم «خودرا» بهجای «خود را».

    «به» درون جمله
    در برخی موارد ترکيب «به» و کلمـهای ديگر بهمرور تشکيل يک کلمـهي مستقل و غالبا بـه معنای صفت داده کـه در اين موارد مـیشود چشمپوشی کرد از چسباندنش؛ مانند «بساز» درون جملهی «جمشيد مرد بسازیست.» اما محض رضای خدا درون موارد ديگر چنين عمل شنيعی انجام ندهيد و بگذاريد «به» بـه حال خود باشد. فقط حواستان باشد کـه در برخی کلمـهها کـه شک داريد «به» جزو کلمـه شده يا نـه، مـیتوانيد از [نيمفاصله] استفاده کنيد؛ مانند «بهطرز» کـه در ظاهر جداست ولی وقتی روی آن کليک مـیکنيد، باهم انتخاب مـیشوند. بعد غلط هست که تايپ کنيم «بروی» بهجای «بهروی» و... و نيز غلط هست اگر بنويسيم «لبم را بلبش چسباندم» بهجای «لبم را بـه لبش چسباندم».

    یک نمونـه به منظور عبرت
    آنـهايی کـه آيين نگارش را مـیدانند و رعايت مـیکنند کـه هيچ. آنـها کـه مـیدانند و رعايت نمـیکنند، مـیتوانند همچنان رعايت نکنند؛ زور کـه نيست. اما آنـها کـه نمـیدانند و يا مـیدانستهاند و يادشان رفته، فکر مـیکنم اين مطالب، بـه دردشان بخورد. من هر وقت با ديدن يکی ديگر از بیشمار نمونـههای غلطنويسی روبهرو مـیشوم آه از نـهادم برمـیآید. وقتی هنوز سادهترين نکات مطرحشده درون غلطنامـههای پيشين رعايت نمـیشوند، فکر مـیکنم تخصصيتر موضوع، بيشتر مايهی هدرآن مـیشود. محض رضای خدا بـه اين نمونـه از يکی از وبلاگها [بدون لينک و مشخصات] دقت کنيد!

    امروز به منظور دیدن یکی از ها رفت همدان....البته نـه به منظور دید و بازدید و دیدن اون بلکه به منظور عیـادت کـه توی بیمارستانـه....!خلاصه امشبرو من و بابام مجردی مـیگذرونیم...!برای همـین هم زنگ زدم بـه باباوگفتم:ما کـه غذابلد نیستیم درست کنیم...(به جز نیمرو) لااقل پنج - شیش که تا سمبوسه بگیر که تا باهم بخوریم...(البته با سه - چهار کیلو سس!؟) بابام کـه هی مـی گفت:نـه سمبوسه خوب نیست کباب بهتره...بالاخره هر جور بود راضیش کردیم.امشب هم مثل همـیشـه شـهادته!تلوزیون کـه هیچی نداره!البته شـهادت یـا غیر شـهادت فرقی نمـی کنـه.هیچ وقت چیزی نداره...بیخود نیست روی تمام پشت بامـهای تهران پر از است.....!!!

    ناراحت نشويد؛ اين نوشتهی ۱۰سطری، فقط کمـی بيشتر از ۳۰غلط نگارشی و نقطهگذاری دارد. پيشتر هم گفتهام کـه محاورهای نوشتن هيچ اشکالی ندارد، ولی مـیشود محاورهای را هم تميزتر و منظمتر و بیغلط نوشت. و اما برجستهترين غلطها بدون اين کـه بخواهم مته بـه خشخاش بگذارم:

    ۱- درون کلمـهی «ها»، «ها»ی جمع جدا نوشـه شده درحالی کـه «ها»ی جمع بايد با نيمفاصله کنار کلمـه بنشيند.

    ۲- از استفادهی بیمورد از سهنقطه کـه بگذريم، روش استفاده از آن اما استانداردی دارد. بعد از کلمـهی «همدان»، بهجای سهنقطه، چهار نقطه گذاشته شده. حتما مـیدانيد کـه وقتی بعد از کلمـهای از سهنقطه استفاده مـیکنيد و بعد از آن فاصله مـیاندازيد، ماشين آن را بـه عنوان يک کلمـه مـیشناسد. درضمن وقتی جملهای را با سهنقطه تمام مـیکنيد، نيازی بـه استفاده از نقطهی آخر [بهعنوان نقطهی چهارم] نيست.

    ۳- درون همان مورد بالا، بعد از نقاط، بیـهيچفاصلهای جملهی بعدی شروع شده. درحالیکه همواره بعد از هر علامت نقطهگذاری بايد از «فاصله» استفاده کرد.

    ۴- کلمـهی «ديدوبازديد» کـه در مجموع يک واژه محسوب مـیشود، بهخاطر فاصلههای موجود تبديل بـه سه کلمـهی مستقل شده.

    ۵- درون سطر دوم هم دوباره اشکال سهنقطه بعد از کلمـهی «بيمارستان» تکرار شده.

    ۶- بعد از سهنقطهی مورد بالا، علامت تعجب بیـهيچ دليل روشنی استفاده شده کـه کاربرد آن اصلا مشخص نيست.

    ۷- باز هم درون ادامـهی اشکال بالا، بعد از علامت تعجب، بدون هيچ فاصلهای، کلمـهی بعدی نوشته شده.

    ۸- درون سطر سوم، کلمـهی «امشب» بهطرز وحشتناکی بـه کلمـهی «رو» يا همان «را» چسبيده. انصافا خود شما ناراحت نمـیشويد از ديدن چينين منظرهای؟

    ۹- درون همين سطر، فعل «مـیگذرونيم» بـه شکل سرهم نوشته شده، درحالیکه «مـی» مضارع بايد با «نيمفاصله» از آن جدا شود.

    ۱۰- به منظور سومينبار، بعد از يک علامت نگارشی [علامت تعجب بعد از سهنقطه] «فاصله» ايجاد نشده.

    ۱۱- درون ابتدای سطر چهارم سه کلمـهی «بابا»، «و»، «گفتم» پشتسرهم نوشته شدهاند، بدون هيچ فاصلهای؛ درست برع«ديدوبازديد» کـه نابهجا ازهم جدا شدهبودند.

    ۱۲- درون همين سطر، دو کلمـهی «غذا» و «بلد» هم بدون فاصله بههم چسبيدهاند. يکی نيست بگويد کلمـهی «غذابلد» يعنی چی؟

    ۱۳- درون ادامـهی سطر چهار، داخل پرانتز، کلمـهی «بهجز» بـه شکل «به جز» نوشته شده و از نيمفاصله استفاده نشده.

    ۱۴- اول سطر ششم کـه علامت سوال تک افتاده، اولا مگر جمله سوالیست کـه با علامت سوال تمام شده؟ و دوم اين کـه چون موقع تايپ، بين علامت تعجب و علامت سوال از «فاصله» استفاده شده، علامت سوال ناخواسته افتاده پايين و چنين شکل مسخرهای پيدا کرده.

    ۱۵- درون ادامـهی همين سطر، بين «مـی» و «گفت» بهجای نيمفاصله، فاصله افتاده.

    ۱۶- بلافاصله بعد از همين «مـیگفت» از علامت دونقطه استفاده شده اما کلمـهی بعدش چسبيده بـه دونقطه کـه غلط است.

    ۱۷- آخر همين سطر ششم بازهم اشکال فاصلهی بعد از سهنقطه حضوری ننگين دارد.

    ۱۸- درون سطر هفتم هم بعد از نقطهی آخر، کلمـهی «امشب» بدون فاصله تايپ شده.

    ۱۹- کمـی جلوتر هم دوباره همين اشکال درمورد علامت تعجب ديده مـیشود.

    ۲۰- اول سطر هشتم هم ايضا.

    ۲۱- درون ادامـهی سطر هشتم، کلمـهی «غيرشـهادت» کـه يک کلمـه محسوب مـیشود، بهشکل «غير شـهادت» يعنی با فاصله از هم نوشته شده.

    ۲۲- دنبالهی آن هم باز «نمـی» فعل «نمـیکنـه» جدا افتاده.

    ۲۳- و بلافاصله بعدش، اشکال تکراری عدم استفاده از فاصله بعد از نقطه.

    ۲۴- درون سطر نـهم هم مـیبينيد کـه بعد از سهنقطه فاصلهای وجود ندارد.

    ۲۵- ادامـهی جمله هم مـیرسد بـه کلمـهی «پشتبامـها» کـه دو اشکال آشکار دارد؛ يکی استفاده از فاصله بهجای نيمفاصله بين «پشت» و «بام» و ديگری چسباندن «ها»ی جمع. درستش اين است: «پشتبامـها».

    ۲۶- الحمدلله يادداشت بالا با غلط هم تمام مـیشود؛ استفاده از علامت تعجب و بلافاصله پنجنقطه بهجای سهنقطه و تازه همـهی اينـها بهشکلی کـه اين همـه علامت بیريخت افتادهاند پايين. درحالیکه اگر بعد از کلمـهی «است» بدون هيچ فاصلهای علامت نگارشی تايپ شود، تحت هيچ شرايطی از کلمـه جدا نمـیشوند و اعصاب خواننده را بههم نمـیريزند.

    هرچند مشخصات وبلاگ مورد اشاره را ندادهام، اما اميدوارم صاحب آن از من نرنجد و بگذارد بهحساب خدمتی کـه بهواسطهی نوشتهی او بـه آيين درستنگاشتن مـیشود و انبوهی دعای خير نصيب خودش مـیکند. اما از باقی دوستان کـه اين مسايل را رعايت نمـیکنند و دوست دارند کـه رعايت کنند، تقاضا مـیکنم بهفکر دعاهای خير ديگران نباشند و بهجز بازنگری غلطنامـههای پيشين، کمـی حساسيت بهخرج بدهند. شما کـه بهسادگی اين امکان را داريد که تا اهل «نوشتن» باشيد، تلاش کنيد نگارشتان هم فرهيخته باشد. فرهيختگی درون «انديشـه» و «زبان» بـه تکرار، تامل، جديت، تفکر و مطالعه نياز دارد، اما فرهيختگی درون «نگارش» فقط کمـی حوصله مـیخواهد به منظور يادگيری. جز اين است؟

    Fri, 14 Jan 2011 14:30:00 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-952.aspxhttp://choopanan-zaban.blogfa.com/post-951.aspx

    مقدّمـه

    خط چهرۀ مكتوب زبان هست و همانگونـه كه زبان از مجموعۀ اصول و قواعدى بـه نام «دستور زبان» پيروى مىكند، خط نيز بايد پيرو اصول و ضوابطى باشد كه ما مجموع آن اصول و ضوابط را «دستور خط» ناميده‌ايم.

    خطّ فارسى، به‌موجب اصل پانزدهم قانون اساسى جمـهورى اسلامى ايران، ‌خطّ رسمى كشور ماست و كلّيۀ اسناد رسمى و مكاتبات و كتاب‌هاى درسى بايد بـه اين خط نوشته شود، و طبعاً چنين خطّى بايد قواعد و ضوابطى معلوم و مدوّن داشته‌باشد که تا همگان، با رعايت آن‌ها، هويّت خط را تثبيت كنند و محفوظ دارند. تدوين مجموعۀ قواعد و ضوابط خطّ فارسى، مخصوصاً درون سالهاى اخير كه استفاده از رايانـه درون عرصۀ خط و زبان روزافزون شده و حروفنگارى و صفحهآرايى و ويرايش و نمونـهخوانى و تهيۀ نمايه و كارهاى بسيار ديگرى درون حوزۀ نگارش و چاپ برعهدۀ رايانـه قرار گرفته، و درنتيجه دايرۀ شاغلان بـه امر چاپ و تكثير از حلقۀ‌ متخصّصان سنّتى اين فن بسى فراتر رفته و فراخ‌تر شده، ضرورت و اهميت بيشترى پيدا كرده‌است، چنان‌‌كه نگرانى از خطر بروز تشتّت و اِعمال سليقههاى مختلف و متضاد نيز نسبت بـه گذشته افزايش يافتهاست.

    درباب دستور خطّ فارسى، همواره اختلاف سليقه و مشرب وجود داشتهاست؛ بعضى طرفدار باز گذاشتن دست نويسنده درون انتخاب شيوۀ نگارش بوده و حداكثر جواز و رخصت را تجويز مىكردهاند و بعضى ديگر، برعكس، گرايش بـه وضع قوانينى عام و قطعى و تخلّف‌ناپذير داشته و آرزو مى‌كرده‌اند كه درون عالم خط و كتابت نيز قوانينى شبيه قوانين حاكم بر علائم رياضيات حاكم باشد. از جهتى ديگر، برخى از اهل فن معايب و مشكلات موجود را درون خطّ فارسى که تا آن اندازه فراوان و جدّى دانسته‌اند كه رفع آن‌ها را جز با افزودن و دركار آوردن حروف و علائم جديد ميسّر نمى‌شمرده‌اند، و گروهى ديگر كمترين تحوّل و تبدّلى را درون خطّ فعلى نپذيرفته و آن را بـه زيان زبان مىدانستهاند.

    فرهنگستان زبان و ادب فارسى جمـهورى اسلامى ايران، به‌حكم وظيفه‌اى كه برحسب اساسنامۀ‌ خود درون پاسدارى از زبان و خطّ فارسى برعهده دارد، از همان نخستين سال‌هاى تأسيس، درصدد گردآورى مجموع قواعد و ضوابط خطّ فارسى و بازنگرى و تنظيم و تدوين و تصويب آن‌ها برآمد و در اين كار راه ميانـه را برگزيد و كوشيد که تا در تدوين «دستور خطّ فارسى» اعتدال را رعايت كند. نخستين بار، درون سال 1372، بهابتكار جناب آقاى دكتر حسن حبيبى، رياست وقت فرهنگستان، كميسيونى بهمديريت دكتر علياشرف صادقى، و سپس استاد احمد سميعى، از اعضاى پيوستۀ فرهنگستان تشكيل شد.1 اين كميسيون، با تشكيل جلسات متعدّد، دستور خطّ پيشنـهادى خود را بـه شوراى فرهنگستان تسليم كرد و شورا با دقّت و كندوكاو و جدّيتِ بسيار، طى 59 جلسه، آن را مورد بحث و بررسى قرار داد.2 نظر شورا همواره بر آن بود كه درون تدوين و تصويب مجموعۀ قواعد و ضوابط خطّ فارسى، از افزودن حرف و علامت جديد بـه مجموعۀ‌ حروف و علائم موجود خطّ فارسى پرهيز كند، و همانگونـه كه درون ضمن نخستين اصل از قواعد كلّى دستور خطّ مذكور درون اين دفتر آمده‌است، سعى كرد که تا چهرۀ‌ خطّ فارسى حفظ شود. اين اعتدال و احتياط ازآن‌جهت ضرورى دانسته شد كه به‌اعتقاد اعضاى فرهنگستان، خط اصولاً طبيعت و ماهيتى دارد بسى پيچيدهتر از علائم علومى مانند رياضيات، و توقع قانونمندى مطلق و قاطع از خط داشتن و راه را بر هرگونـه استنباط و سليقه بستن با اين طبيعت ناسازگار است.

    علاوهبراين، فرهنگستان، درون بررسى و تصويب قواعد و ضوابط خطّ فارسى، معتقد بوده هست كه تثبيت قواعد متعارف و كمابيش مرسوم خطّ فارسى، درون اوضاع و احوال فعلى، ضرورىتر و سودمندتر هست از وارد كردن حرف و علامتى جديد كه ممكن هست با برانگيختن عقايد موافق و مخالف و صفآرايى و جبهه‌گيرى، بـه اصل مقصود، كه همانا تثبيت آن قواعد است، لطمۀ جدّى وارد كند.

    فرهنگستان درپى آن بود كه که تا سرحدّ امكان خطّ فارسى را قانونمند و قاعدهپذير سازد که تا از آشفتگى و هرج‌ومرج جلوگيرى شود؛ اما از توجّه بـه طبيعت خط به‌طور كلّى، و به‌ويژه طبيعت خطّ فارسى، و نيز ذوق و سليقه و پسند اهل فن غفلت نكرد، و هر جا اِعمال قانون را موجب پديد آمدن فهرست بالابلندى از استثناها ديد، از تصويب و تجويز آن خوددارى كرد، و با رعايت انعطاف، ميدان را براى ذوق و سليقه باز گذاشت.

    پس‌از آنكه با بررسى‌هاى طولانى،‌ اصلاحات لازم درون پيشنـهاد كميسيون اوليه اِعمال شد، مجموعۀ قواعد و ضوابط، پيشاز تصويب نـهايى، به‌صورت پيشنـهاد، درون دفترى بـه نام «دستورخطّ فارسى»* منتشر گرديد و به حضور استادان و صاحبنظران و معلّمان و نويسندگان و عموم كسانى تقديم شد كه با شيوۀ نگارش و املاى خطّ فارسى سروكار دارند، که تا با ملاحظۀ آن، رأى و نظر خود را اعلام كنند و اگر درون آن نقص يا خطايى مـی‌بينند متذكّر شوند.

    بسيارى از مؤسسات علمى و صاحب‌نظرانى كه آن متن پيشنـهادى را دريافت كرده‌بودند از سر لطف درون آن تأمّل كردند و با ارسال آراء خود فرهنگستان را درون تهذيب و تكميل اين قواعد و ضوابط يارى نمودند. درون پايان مـهلت مقرّر، آراء رسيده، كه بعضى متضمّن اظهارنظرهاى كلّى و بعضى مشتمل بر جرح و تعديل و نقد قواعد و ضوابط بود، برحسب نظم موجود درون متن پيشنـهادى تفكيک شد و يك‌جا درون مجموعه‌اى نسبتاً مفصّل درون اختيار اعضاى شوراى فرهنگستان قرار گرفت.

    شورا بار ديگر بررسى دستور خطّ فارسى را درون دستور كار خود قرار داد و با ملاحظۀ ‌همۀ اظهارنظرهاى صاحب‌نظران و نيز اعضاى پيوستۀ فرهنگستان، طى ده جلسه، بـه بازنگرى درون متن پيشنـهادى اوليه پرداخت، و سرانجام «دستور خطّ فارسى» را درون جلسۀ دويست‌ويازدهم خود، درون تاريخ 30/4/80 تصويب كرد و آن را براى تأييد و تنفيذ بـه حضور رياست محترم جمـهور و رياست عاليۀ‌ فرهنگستان زبان و ادب فارسى جمـهورى اسلامى ايران تقديم كرد.
    در اين مقدمـه، توجّه خوانندگان را، پيشاز آنكه بـه قواعد خطّ فارسى مذكور درون اين دفتر نظر كنند، حتما به چند نكته جلب کرد:

    1. اين مجموعه، درون وهلۀ‌ اوّل، نـه براى متخصّصان زبان و ادبيات فارسى و زبان‌شناسان، بلكه براى مخاطبانى نوشته شده‌است كه با زبان فارسى درون حدّ عموم باسوادان و تحصيل‌كردگان جامعۀ ‌ما آشنايى دارند. به‌همين‌جهت، درون نگارش آن سعى شده‌است که تا از استعمال اصطلاحات و تعاريفى خودداری شود كه فهم آن تنـها براى متخصّصان ميسّر است، و حتي‌الامكان از زبانى استفاده شود كه براى عامّۀ باسوادان به‌آسانى قابل درک باشد. همين امر ممكن هست ناگزير سبب شده‌باشد كه گاهى از دقّت مطلب كاسته شود، و چون سهولت استفاده از قواعد و پرهيز از سنگينى و گرانبارى مطالب اهميت داشتهاست، از وضع قاعده براى بعضى از موارد استثنا خوددارى شود، هرچند ممكن هست متخصّصان بتوانند درون ضمن مباحث علمى خود با موشكافى براى آن استثناها نيز قاعده يا قواعدى وضع كنند.

    2. درون دهه‌هاى اخير، بيشترين اختلاف نظر درباب شيوۀ‌ املاى كلمات فارسى بر سر موضوع جدانويسى و يا پيوسته‌نويسى كلمات مركّب بودهاست. فرهنگستان، چنانكه گفته شد، دراينباب راه ميانـه را برگزيده و كوشيدهاست که تا فقط مواردى را كه جدا نوشتن و يا پيوسته نوشتن آن‌ها الزامى است، تحت قاعده و ضابطه درآورد و شيوۀ‌ نگارش باقى كلمات مركّب را بـه ذوق و سليقۀ نويسندگان واگذار كند.

    3. همۀ‌ مسائل و مشكلات خطّ فارسى درون اين دفتر مطرح نشده و آيينمند كردن امورى ازقبيل نشانـه‌گذارى يا سجاوندى و شيوۀ ضبط اعلام خارجى بـه خطّ فارسى و يا آوانويسى كلمات فارسى بـه خطّ خارجى درون اين مجموعۀ‌ قواعد مورد نظر نبوده‌است.

    4. شعر فارسى همـه‌جا از قواعد و ضوابط عمومى دستور خطّ فارسى پيروى نمىكند و گهگاه بهضرورت، از قواعد ديگرى پيروى مىكند. اين دستور خط نـه براى شعر فارسى، بلكه براى نثر فارسى تدوين و تنظيم شدهاست؛ بنابراين، درون آينده مىتوان آن را با ضميمـهاى متناسب با شعر فارسى تكميل كرد.

    5. سليقه‌هاى خاص خطّاطان، كه از ديرباز درون عرصۀ هنر خوشنويسى درون نگارش خطّ فارسى مرسوم و معمول بوده، از دايرۀ بحث و بررسى بيرون نـهاده شدهاست.

    6. درون بيان قواعد،‌ چنان‌كه درون تدوين متون قانونى مرسوم و متداول است، از ذكر علّت خوددارى شده، اما درون بيان موارد استثنا،‌ سعى شده‌است که تا علّت استثنا بيان شود.

    7. براى روشن‌تر شدن مفاد قواعد، درون ذيل هر قاعده شواهدى ذكر شده است. درون مواردى كه براى قاعده استثنايى مقرّر گشته، فهرست بستۀ تمام موارد استثنا بـه دست داده شده، و يا خود استثنا بهصورت قاعده درآمدهاست.

    8. هرجا قاعده‌اى ذكر شده‌است، آن قاعده معمولاً با افزوده شدن اجزائى مانند «ياى نسبت» و يا «هاى بيان حركت» (هاى غيرملفوظ) بـه آخر كلمـه، و درنتيجه طولانى‌تر شدن املاى كلمـه، ‌تغيير نمى‌كند. مثلاً اگر درون نوشتنِ «همكار» بهسبب تکهجايى بودن جزء دوم كلمـه، حكم بـه اتّصال دو جزء «هم» و «كار» داده شده‌است، اين حكم با افزوده شدن «ى» درون كلمۀ‌ «همكارى» نيز اِعمال مىشود.

    9. سعى شدهاست كه «دستور خطّ فارسى» با جدولهاى متعدّد و مفصّلى همراه گردد که تا دستيابى استفادهكنندگان بـه همۀ موارد آسانتر و سريعتر شود.

    فرهنگستان از همۀ كسانى كه با ملاحظۀ متن پيشنـهادى اوليه دربارۀ آن اظهارنظر كرده‌اند تشكر مى‌كند، و به‌ويژه از مقام معظّم رهبرى، حضرت آيت‌الله خامنـه‌اى سپاسگزار است، كه نكته‌هايى درباب دستور خطّ فارسى متذكّر شدهاند.

    همچنين از گروهى از استادان دانشگاههاى اصفهان و دانشگاه آزاد اسلامى تهران، رشت، خمينى‌شـهر و دهاقان، كه نظر خود را بدون ذكر نام ارسال كرده‌اند، و نيز از آقايان و خانم‌ها دكتر محمّدمـهدى ركنى و دكتر مـهدى مشكوة‌الدّينى (از دانشگاه فردوسى مشـهد)، دكتر غلامحسين غلامحسين‌زاده (از دانشگاه تربيت‌مدرّس)، دكتر كتايون مزداپور و دكتر ايران كلباسى (از پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى)، دكتر علىاكبر ترابى (از دانشگاه صنعتى سهند تبريز)، دكتر بهروز ثروتيان و دكتر مصطفى ذاكرى، دكتر رحمان مشتاقمـهر (از دانشگاه تربيت‌ معلّم تبريز)، دكتر مرتضى كاخى (از انتشارات اميركبير)، مـهندس احمد منصورى (از انتشارات فرهنگان)، سرتيپ غلامرضا زنديان (از دفتر واژه‌گزينى نيروهاى مسلح)، محمّدرضا زرسنج (از آموزش و پرورش استان فارس)، على شريفى (از دفتر مجلات و نشر شاهد)، على مصريان و محمّدرضا طاهرزاده و جاويد جهانشاهى و ناصر داور و عباس معارفى و بتول كرباسى، و از استادان دكتر جلال متينى (مقيم ايالات متحدۀ امريكا)، دكتر كاظم ابهرى (مقيم استراليا) و سيّدمصطفى هاشميان (مقيم بلژيک)، كه با ارسال نقد و نظر خود درون تدوين اين مجموعه سهيم بودهاند تشكر مى‌كند.

    فرهنگستان درون تدوين اين مجموعه وام‌دار همۀ كسانى هست كه درون دهه‌هاى گذشته و سال‌هاى اخير دراين‌باب تلاش كرده‌اند، و مخصوصاً از استادان احمد سميعى (گيلانى) و ابوالحسن نجفى، از اعضاى پيوستۀ فرهنگستان، كه درون تأليف اين دفتر سهمى عمده برعهده داشته‌اند تشكر مى‌كند. از آقاى دكتر حسين داودى و خانم زهرا زندى‌مقدّم نيز كه درون تكميل و تنظيم اين مجموعه تلاش كردهاند سپاسگزار هست و ياد استادان درگذشته، مرحوم دكتر مصطفى مقرّبى و مرحوم دكتر جعفر شعار را گرامى مىدارد.*

    اميد هست انتشار «دستور خطّ فارسى» انتظار همۀ كسانى را برآورد كه خواهان آيينمندى و انضباط بيشتر خطّ فارسى‌اند، و گامى درون راه استوارى پايه‌هاى زبان و خطّ فارسى محسوب شود.

    غلامعلى حدّاد عادل

    رئيس فرهنگستان زبان و ادب فارسى

    باسمـهتعالى

    مقدمۀ چاپ چهارم

    با استقبالى كه از كتاب دستور خطّ فارسى، مصوّب فرهنگستان زبان و ادب فارسى شد، اين كتاب درون مدتى به‌نسبت كوتاه، بـه چاپ چهارم رسيد. مزيّت اين چاپ بر چاپهاى قبلى آن هست كه برخى از اظهارنظرهاى رسيده درون فاصلۀ چاپ دوم که تا چاپ حاضر، ديگربار مورد بحث و بررسى گروه دستور فرهنگستان قرار گرفت و نتيجۀ بررسى درون ماههاى نخستين سال 1384 درون شوراى فرهنگستان مطرح گرديد، و براساس آخرين نظریـات اعضاى شورا، درون متن قبلى تجديدنظر شد و برخى اصلاحات جزئى كه موجب روشنتر شدن قواعد مىشد، درون متن حاضر جانشين توضيحات پيشين گرديد.
    فرهنگستان زبان و ادب فارسى لازم مىداند كه بار ديگر از همۀ صاحبنظرانى كه وى را درون به انجام رساندن اين امر مـهم يارى كردهاند سپاسگزارى كند. اميد هست كه اين دستور خط، با پيگيرى دستگاههاى دولتى داراى انتشارات، و بهويژه با عنايت و نظارت كامل وزارت آموزش و پرورش، كه بيشترين متون درسى را همـهساله درون اختيار دانشآموزان که تا پايان دورۀ دبيرستان قرار ميدهد، و نيز ناشران دولتى كتابهاى درسى و تحقيقى مربوط بـه آموزش عالى، درون ظرف مدتى كوتاه به‌صورت دستور خطّى درآيد كه همگان، به‌خصوص دانش‌آموزان و دانشجويان را، كه نويسندگان و فرهيختگان و دانشمندان سال‌هاى آينده‌اند، از ناهماهنگى‌هاى كنونى درون زمينۀ دستور خطّ فارسى رهايى بخشد.

    بى‌شک، حتّى درون كارهايى كه جنبۀ «بايد و نبايد»ى دارد نيز مىتوان درون موارد لازم تجديد نظر كرد، اما بدينبهانـه نبايد تدوين قواعد را بهعهدۀ تعويق افكند. درواقع، بايد از نتيجهاى استقبالكرد كه حداقل براى مدتى معيّن راه‌گشاست. دستورخطّ فارسى واحد، سبب مىشود بتوان از قابليتهاى رايانـهاى براى ايجاد كتابخانـههاى گستردۀ رقومى (ديجيتالى) بهره گرفت، و همين امر، بهتنـهايى براى اثبات لزوم و ضرورت پذيرش يک شيوۀ واحد كفايت مىكند، و فرهنگستان اميدوار هست كه از يارى همگان درون رواج كامل اين «دستورخط» بهرهمند گردد.

    حسن حبيبى

    رئيس فرهنگستان زبان و ادب فارسى

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    1. اعضاى اين كميسيون عبارت بودند از آقايان دكتر محمّدرضا باطنى (16جلسه،‌ از 7/2/72 تا30/6/72)، دكتر جواد حديدى، دكتر على‌محمّد حقشناس، دكتر حسين داودى، استاد اسماعيل سعادت، استاد احمد سميعى (گيلانى)، مرحوم دكتر جعفر شعار، دكتر على‌اشرف صادقى (كه که تا جلسۀ مورخ 28 دى 1372 شركت داشتند و پس‌ازآن به‌علت مسافرت براى استفاده از فرصت مطالعاتى درون جلسه شركت نكردند)، مرحوم دكتر مصطفى مقرّبى و استاد ابوالحسن نجفى.

    2. دستور خطّ فارسى درون شوراى فرهنگستان درون دو شور مورد بحث و بررسى قرار گرفت. شور اوّل جمعاً درون 41 جلسه (از 3/7/74 تا3/9/76) و شور دوم درون 18 جلسه (از 28/2/77 که تا 16/9/77) صورت گرفت. اعضاى شورا درون اين جلسات عبارت بودند از: مرحوم استاد احمد آرام (فقط 8 جلسه)، استاد عبدالمحمّد آيتى، دكتر نصرالله پورجوادى، مرحوم دكتر احمد تفضّلى (25 جلسه)، دكتر حسن حبيبى، دكتر غلامعلى حدّادعادل، دكتر جواد حديدى، (12 جلسه، از 8/4/77)، استاد بهاءالدّين خرمشاهى، دكتر محمّد خوانسارى، دكتر على رواقى، دكتر بهمن سركاراتى، استاد اسماعيل سعادت (12جلسه، از8/4/77)، استاد احمد سميعى (گيلانى)، دكتر على‌اشرف صادقى، دكتر حميد فرزام، سركار خانم دكتر بدرالزّمان قريب (12 جلسه، از 8/4/77)، دكتر فتح‌الله مجتبايى (7 جلسه، از 8/4/77)، دكتر مـهدى محقّق، دكتر حسين معصومى همدانى (فقط 1 جلسه)، مرحوم دكتر مصطفى مقرّبى (50 جلسه)، استاد ابوالحسن نجفى. همچنين آقايان دكتر جواد حديدى (تا جلسۀ 144 مورخ 8/4/77) و دكتر حسين داودى و مرحوم دكتر جعفر شعار نيز بهعنوان صاحبنظر درون اين جلسات حضور داشتند.

    * آقاى دكتر سليم نيسارى قبلاً كتابى با همين عنوان بـه طبع رسانده‌اند: دستور خطّ فارسى، تهران، 1374. درون آخرين بازنگرى اين دفتر (1384) از نظرات آقاى دكتر سليم نيسارى نيز بهره گرفته شد. (فرهنگستان زبان و ادب فارسى، گروه دستور)

    * از آقايان دكتر حسين واثق (از وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشكى)، حسين موثّق (از دانشگاه صنعتى اصفهان)، موسى صديقى (از وزارت ارشاد)، مـهدى ميرجابرى، صالح آزاده‌دل و م. ى. قطبى كه با اظهار نظر كلّى درباب خطّ فارسى فرهنگستان را يارى كردهاند سپاسگزارى مىشود.

    Thu, 13 Jan 2011 16:04:05 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-951.aspxhttp://choopanan-zaban.blogfa.com/post-950.aspx

    قواعد كلّى

    1. حفظ چهرۀ‌ خطّ فارسى

    ازآنجاكه خط درون تأمين و حفظ پيوستگى فرهنگى نقش اساسى دارد، نبايد شيوه‌اى برگزيد كه چهرۀ خطّ فارسى بهصورتى تغيير كند كه مشابهت خود را با آنچه درون ذخاير فرهنگى زبان فارسى به‌جا مانده‌است به‌كلّى از دست بدهد و درنتيجه متون كهن براى نسل كنونى نامأنوس گردد و نسل‌هاى بعد درون استفاده از متون خطّى و چاپى قديم دچار مشكل جدّى شوند و به آموزش جداگانـه محتاج باشند.

    2. حفظ استقلال خط

    خطّ فارسى نبايد تابع خطوط ديگر باشد و لزوماً و همواره از خطّ عربى تبعيت كند. البته درون نقل آيات و عبارات قرآن كريم،‌ رسم‌الخطّ قرآنى رعايت خواهد شد.

    3. تطابق مكتوب و ملفوظ

    كوشش مى‌شود كه مكتوب، که تا آنجا كه خصوصيات خطّ فارسى راه دهد، با ملفوظ مطابقت داشتهباشد.

    4. فراگير بودن قاعده

    كوشش مىشود كه قواعد املا بهگونـهاى تدوين شود كه استثنا درون آن راه نيابد، مگر آنكه استثنا خود قانونمند باشد و يا استثناها فهرست محدود تشكيل دهد.

    5. سهولت نوشتن و خواندن

    قاعده بايد بهگونـهاى تنظيم شود كه پيروى از آن كار نوشتن و خواندن را آسانتر سازد، يعنى که تا آنجا كه ممكن است، رعايت قواعد وابسته بـه معنا و قرينـه نباشد.

    6. سهولت آموزش قواعد

    قواعد بايد به‌صورتى تنظيم شود كه آموختن و به‌كار بردن آن‌ها که تا حدّ امكان براى عامّۀ باسوادان آسان باشد.

    7. فاصـلهگـذارى و مـرزبـندى كـلمات بـراى حـفظ اسـتقلال كـلمـه و درستخوانى

    فاصله‌گذارى ميان كلمات، خواه بسيط و خواه مركّب،1 امرى ضرورى هست كه اگر رعايت نشود طبعاً سبب بدخوانى و ابهام معنايى مىشود. درون نوشتههاى فارسى دو نوع فاصله وجود دارد: يكى فاصلۀ «برونكلمـه»، يعنى فاصلهگذارى ميان كلمـههاى يک جمله يا عبارت، مانند «يكى از صاحبدلان سر بـه جيب مراقبت فروبردهبود» (اين فاصله درون ماشين تحرير و رايانـه «فاصلۀ يكحرفى» خوانده مىشود) و ديگرى فاصلۀ «درونكلمـه» كه معمولاً ميان اجزاى تركيب و اغلب درون حروف منفصل مى‌گذارند: ورود، آزادمرد، خردورزى، پردرآمد (اين فاصله درون تداول نيم‌فاصله خوانده مى‌شود). رعايت اين نيم‌فاصله، به‌ويژه درون دست‌نوشته‌ها، دشوار هست و ازاين‌رو اختيارى هست و مى‌توان ابهام تلفّظى را درون تركيبهايى مانند خردورزى با حركتگذارى برطرف كرد.

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    1. مركّب يا تركيب بـه معناى اعمّ كلمـه گرفته شدهاست و شامل كلمـههايى مانند كتابخانـه، داروخانـه، گلاب، دانشجو، دانشپرور، خردورزى، تورّمزا، غذاخورى، همدلى، ارجمند، بررسى، بازگويى، كتابچه، دفترچه مىشود.

    Thu, 13 Jan 2011 16:02:29 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-950.aspxhttp://choopanan-zaban.blogfa.com/post-949.aspx

    ويژگى‌هاى خطّ فارسى

    خطّ فارسى داراى ويژگى‌هايى است. اين ويژگى‌ها و مثال‌هاى هر يک درون زير مشخّص شدهاست:

    الف) براى بعضى از صداها بيشاز يک علامت وجود دارد:1

    ت (در تـار، چتر، دست، سوت)، ط (در طاهر، خطر، ضبط ، شرط)؛

    ز (در زن، بزم، تيز، باز)، ذ (در ذرت، غذا، كاغذ، نفوذ)، ض (در ضرب، حضرت، تبعيض، فرض)، ظ (در ظاهر، نظر، حفظ، حفاظ)؛

    ث (در ثبت، م‍ث‍‍ل، عب‍‍ث، حادث)، س (در س‍بد، پ‍س‍ر، نف‍‍س، خروس)، ص (در ص‍بر، ن‍‍ص‍‍‍ر، تفح‍ّص، حرص)؛

    غ (در غالب، مغز، تيغ، باغ)، ق (در قالب، فقير، حلق، برق)؛

    همزه (در اسم، اسب، آرد، مآخذ، قرآن، رأس، يأس، رؤيا، لؤم، رئيس، لئيم، متلألئ، جزء)، ع ( درون علم، رعد، وضع)؛

    ح (در حاكم، سحر، شبح، روح)، ه (در ه‍اشم، ش‍‍ه‍ر، ف‍قي‍‍ه، دانشگاه)؛

    ــِـ (در اسم و نامـه)؛

    ــَـ (در اسب و نـه)؛

    ــُـ (در بُلند و رُوز).

    ب) بعضى حروف نمايندۀ بيشاز يک صدا هستند:

    و

    مثل

    دو (عدد)، چو

    مور، روز، ليمو، دارور، رز، ليم، دار

    وام، جواب، روان، ناو، لغواب، ران، نا، لغ

    جوشن، روشن، نو، رهروشن، رشن، ن، رهر

    ، خويشاهر، خيش

    ى

    مثل

    يار، پيدا، ناى

    ميز، ريز، پرىز، رز، پر

    موس‍‍ى، حت‍ّ‍ى، عل‍‍ى‌رغم حت‍ّ علرغم

    ه

    مثل

    ه‍وا، م‍‍ه‍ر، مشاب‍‍ه، دانشگاه

    نام‍‍ه، درّه، درّ

    ج) «و»، اگر پساز «خ» قرار گيرد، گاهى خوانده نمىشود، چنانكه درون واژههاى زير:

    خوان، خويش،

    اين «و» كه آن را «واو معدوله» مى‌گويند، درون قديم تلفّظ خاصى داشته‌است كه امروزه ديگر متداول نيست.

    د) مصوّت‌هاى ــَـ ، ــِـ ، ــُـ معمولاً درون خط منعكس نمى‌شود و به‌همين‌سبب، بسيارى از كلمات با املاى مشابه، تلفّظ و معناى متفاوت دارند:

    برد: بَرَد، بُرْد، بَرْد، بُرَد

    در بيشتر موارد، از سياق عبارت يا معناى جمله بايد تلفّظ مورد نظر را حدس زد:

    برد (بُردِ) اين تفنگ 1000 متر است.

    اين كارد خوب نمىبرد (بُرَد).

    در فصل ربيع... كه صولت برد (بَرْد) آرميده‌بود و اوان دولت وَرْد رسيده (سعدى)

    در بعضى موارد، به‌كار نگرفتن نشانۀ اين مصوّت‌ها درون خط باعث ابهام يا اشتباه مى‌شود، به‌خصوص درون مواردى مثل اَعلام و كلمات دخيل فرنگى و لغات مـهجور كه تلفّظ صحيح آن‌ها براى عامّۀ خوانندگان روشن نيست. درون چنين مواردى صورت نوشتارى حتماً بايد بسيار روشن‌ و خوانا و با حركت‌گذارى باشد:

    سارْتْرْ (sartre)، بــِكِت (Beckett)، كِنِت (Kenneth)، سير/ سِيَر/ سِيْر؛ دير/ دِيْر؛ عَبيد/ عُبـِيد.

    ﻫ) درون خطّ فارسى غالباً يک حرف بـه دو يا چند صورت نوشته مىشود و اين بستگى بـه جايگاه آن حرف درون كلمـه دارد:

    ء/ ئ/ ؤ/ أ

    ب/ ـب/ ـب/ ب؛ پ/ ـپ/ ـپ/ پ؛ ت/ ـت/ ـت/ ت

    ج/ ـج/ ـج/ ج؛ چ/ ـچ/ ـچ/ چ؛ ح/ ـح/ ـح/ ح؛ خ/ ـخ/ ـخ/ خ

    س/ ـس/ ـس/ س؛ ش/ ـش/ ـش/ ش

    ص/ ـص/ ـص/ ص؛ ض/ ـض/ ـض/ ض

    ع/ ـع/ ـع/ ع؛ غ/ ـغ/ ـغ/ غ

    ف/ ـف/ ـف/ ف؛ ق/ ـق/ ـق/ ق

    ك/ ـك/ ـک/ ک؛ گ/ ـگ/ ـگ/ گ

    ل/ ـل/ ـل/ ل

    م/ ـم/ ـم/ م

    ن/ ـن/ ـن/ ن

    ه/ ـه/ ـه/ ه

    ى/ ـى/ ـى/ ى

    و) حروف فارسى دو دسته است:

    1. منفصل (پيوندناپذير) كه بـه حرف بعداز خود نمى‌چسبد (ا، د، ذ، ر، ز، ژ، و)؛

    2. متّصل (پيوندپذير) كه بـه حرف بعداز خود مىچسبد.

    ز) علاوه‌بر حروف، درون خطّ فارسى نشانـههاى ديگرى بـه شرح زير وجود دارد:

    1. حركات يا مصوّت‌هاى كوتاه (ــَـ ، ــِـ ، ــُـ)، مانند پَر، پــِر، پُر؛

    2. مَدّ ( ~ ) روى الف، مانند آرد، مآخذ؛

    3. تشديد ( ّ )، مانند عدّه، پلّه، بقّالى، ارّه؛

    4. سكون ( ْ )، مانند لبْتشنـه؛

    5. ياى كوتاه ( ء )، مانند نامۀ من؛؛

    6. تنوين (ــًـ ، ــٍـ ، ــٌـ)، مانند ظاهراً، بعبارةٍاُخرى، مضاف‌ٌاليه.

    ح) درون املاى كلمات و تركيبات و عبارات عربى، كه عيناً وارد زبان فارسى شده‌است، درون بعضى موارد، قواعد املاى عربى رعايت مى‌شود:

    موسى، بالقوّه، خَلْقُ‌السّاعه، حتّى، اِلي

    ط) دو حرف «و» و «ه» گاهى براى بيان حركت بـه كار مىرود.

    و اگر براى بيان حركت ماقبل خود بـه كار رود سه نوع است:

    1. مصوّت كوتاه، مانند دو، تو، چو؛

    2. مصوّت مركّب، مانند اوج، گوهر، روشن، نو (مثلاً درون نوروز)؛

    3. مصوّت بلند، مانند مور، روز، موش، سبو، ليمو، تكاپو.

    ه/ ـه براى بيان حركت (ــِـ) و ندرتاً (ــَـ) بهكار مىرود:

    شماره، نامـه، خانـه، نـه

    ى) درون خطّ فارسى دو دسته نشانـه بـه كار مىرود: 1. نشانـههاى اصلى؛ 2. نشانـههاى ثانوى.

    نشانـه‌‌هاى اصلى مركّب از 33 نشانـه هست كه بـه آن‌ها حروف الفبا مى‌گوييم. بعضى از حروف به‌تنـهايى نمايندۀ بيش‌از يک صداست (مانند «و») و بعضى ديگر مجموعاً نمايندۀ يک صدا (مانند ث، س، ص).

    نشانـه‌هاى ثانوى مركّب از 10 نشانـه هست كه درون بالا يا پايين نشانـه‌هاى اصلى قرار مى‌گيرد و در هنگام ضرورت به‌كار مى‌رود.

    فهرست كامل نشانـه‌هاى خطّ فارسى، همراه با مثال، درون صفحات بعد درون ضمن دو جدول آمده‌است. يادآورى مى‌شود كه اين حروف براى خطّ چاپى است. الفباى خطّ تحريرى و نستعليق تنوّع بيشترى دارد.

    جدول 1. نشانـه‌هاى خطّ فارسى

    نشانـههاى اصلى

    شماره

    نام نشانـه

    اول

    وسط

    آخر

    تنـها

    كه فقط بـه حرف بعد بچسبد

    كه هم بـه حرف قبل و هم بـه حرف بعد بچسبد

    كه فقط بـه حرف قبل بچسبد

    كه نـه بـه حرف قبل و نـه بـه حرف بعد بچسبد

    1

    همزه

    ئ

    رئيس، رئاليسم

    ـئ

    لئيم

    ـأ، ـؤ، ـئ

    مأخذ، مؤمن، متلألئ

    ء، أ

    جزء، رأس

    2

    الف*

    ــ

    ــ

    ـا

    نَايست
    (= توقّف مكن)

    ا

    اسب، خانـهاى

    3

    ب

    ب

    بار، دبير

    ـب

    طبل

    ـب

    شب

    ب

    آب

    4

    پ

    پ

    پدر، آپارتمان

    ـپ

    سپاه

    ـپ

    چپ

    پ

    توپ

    5

    ت

    ت

    تار، رتبه

    ـت

    استان

    ـت

    دست

    ت**دوات

    6

    ث

    ث

    ثابت، وراثت

    ـث

    مثل

    ـث

    باعث

    ث

    ارث

    7

    جيم

    ج

    جان، مواجب

    ـج

    مجلس

    ـج

    رنج

    ج

    موج

    8

    چ

    چ

    چشم، كوچه

    ـچ

    پامچال

    ـچ

    گچ

    چ

    پوچ

    9

    ح

    ح

    حال، رحم

    ـح

    محل

    ـح

    صبح

    ح

    روح

    10

    خ

    خ

    خال، ناخن

    ـخ

    سخن

    ـخ

    نخ

    خ

    شاخ

    11

    دال

    ــ

    ــ

    ـد

    صدف

    د

    دست، آدم

    12

    ذال

    ــ

    ــ

    ـذ

    بذل

    ذ

    ذرت، نفوذ

    13

    ر

    ــ

    ــ

    ـر

    سرد

    ر

    رنگ، سوار

    14

    ز

    ــ

    ــ

    ـز

    مزد

    ز

    زنگ، نياز

    15

    ژ

    ــ

    ــ

    ـژ

    مژده

    ژ

    ژاله، دژ

    16

    سين

    س

    سيب، آسيب

    ـس

    مست

    ـس

    مِس

    س

    داس

    17

    شين

    ش

    شور، آشوب

    ـش

    كشتي

    ـش

    آتش

    ش

    هوش

    18

    صاد

    ص

    صابون، اصيل

    ـص

    عصر

    ـص

    شخص

    ص

    خاص

    19

    ضاد

    ض

    ضرب، حاضر

    ـض

    حضرت

    ـض

    قبض

    ض

    فرض

    20

    طا

    ط

    طناب، باطن

    ـط

    خطاب

    ـط

    بسيط

    ط

    افراط

    21

    ظا

    ظ

    ظهر، ناظم

    ـظ

    نظم

    ـظ

    حفظ

    ظ

    حفاظ

    22

    عين

    ع

    عمل، اعمال

    ـع

    مبعث

    ـع

    طبع

    ع

    شجاع

    23

    غين

    غ

    غذا، كاغذ

    ـغ

    مغز

    ـغ

    تيغ

    غ

    باغ

    24

    ف

    ف

    فصل، دفتر

    ـف

    گفتار

    ـف

    رديف

    ف

    برف

    25

    قاف

    ق

    قند، باقي

    ـق

    بقا

    ـق

    حق

    ق

    ساق

    26

    كاف

    ك

    كتاب، ساكت

    ـك

    سكته

    ـک

    سبک

    ک

    باک

    27

    گاف

    گ

    گل، آگاه

    ـگ

    نگهبان

    ـگ

    بانگ

    گ

    بزرگ

    28

    لام

    ل

    لازم، ناله

    ـل

    علم

    ـل

    عمل

    ل

    دل

    29

    ميم

    م

    مادر، نامـه

    ـم

    عمل

    ـم

    علم

    م

    نام

    30

    نون

    ن

    نام، لانـه

    ـن

    قند

    ـن

    زمين

    ن

    زمان

    31

    واو

    ــ

    ــ

    ـو

    گوهر، آهو، عفو، خوش،

    و

    راهرو، دارو، ناو

    32

    ه

    ه

    هنوز، راهنما

    ـه

    مـهر

    ـه

    فقيه، نامـه

    ه

    كوه، روزه

    33

    ى

    ي

    ياد، ديوار

    ـي

    سياه

    ـى

    ترشى، نَفْى

    ى

    بازى، خوى

    جدول 2. نشانـه‌هاى خطّ فارسى

    نشانـههاى ثانوى

    شماره

    نام نشانـه

    علامت

    مثال

    1

    مدّ

    روى الف

    آ

    آرد، مآخذ

    2

    زبر

    (فتحه)

    ــَـ

    گَرما، دَرَجات

    3

    پيش

    (ضمّه)

    ــُـ

    گندُم، عُبُور

    4

    زير

    (كسره)

    ــِـ

    نِگاه، فِرستادن

    5

    سكون

    (جزم)

    ــْـ

    دِلْ، گِرهْ

    6

    تشديد

    ــّـ

    معلّم، حقّ مطلب

    7

    ياى كوتاه

    روى هاى غيرملفوظ

    ء
    ــــ

    نامۀ من

    8

    تنوين نصب

    اً، ـاً، ءً

    ظاهراً، واقعاً، بناءً على هذا

    9

    تنوين رفع

    ــٌـ

    مضافٌاليه

    10

    تنوين جرّ

    ــٍـ

    بعبارةٍ‌اُخرى

    تبصره. استعمال نشانـه‌هاى شماره‌هاى 2، 3، 4، 5، 6 الزامى نيست و اين علائم را عمدتاً براى رفع ابهام بهكار مىبرند.

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    1. آنچه دربارۀ تلفّظ حروف درون اينجا آمده مطابق با زبان معيار رايج درون تهران است. درون نواحى مختلف ايران ميان تلفّظ بعضى از حروف فرق مىگذارند كه درون اينجا نيازى بـه ذكر آن نيست.

    * درون فرهنگهاى كنونى فارسى حرف اول الفبا را با نشانۀ مد «آ» يک حرف قرار دادهاند و ابتدا هم آن را مىآورند و در آموزش زبان فارسى هم از اين شيوه استفاده مىشود. ** نشانۀ نوشتارى «ة/ ـة» درون كلمـه‌هايى چون صلوة، دايرةالمعارف، بقيّةالله، سريعالحركة عيناً از عربى وارد خطّ فارسى شدهاست. Thu, 13 Jan 2011 16:01:14 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-949.aspx http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-948.aspx

    املاى بعضى از واژهها و پيشوندها و پسوندها

    اى (حرف ندا) هميشـه جدا از منادا نوشته مىشود:

    اى خدا، اى كه

    اين، آن جدا از جزء و كلمۀ پس­از خود نوشته مىشود:

    استثنا: آنچه، آنكه، اينكه، اينجا، آنجا، وانگهى

    همين، همان همواره جدا از كلمۀ پس­از خود نوشته مىشود:

    همين خانـه، همينجا، همان كتاب، همانجا

    هيچ همواره جدا از كلمۀ پس­از خود نوشته مىشود:

    هيچيك، هيچكدام، هيچكس

    چه جدا از كلمۀ پس­از خود نوشته مىشود، مگر در:

    چرا، چگونـه، چقدر، چطور، چسان

    چه همواره بـه كلمۀ پيش­از خود مىچسبد:

    آنچه، چنانچه، خوانچه، كتابچه، ماهيچه، كمانچه، قبالهنامچه

    را درون همـهجا جدا از كلمۀ پيش­از خود نوشته مىشود، مگر درون موارد زير:

    چرا درون معناى «براى چه؟» و در معناى «آرى»، درون پاسخ بـه پرسش منفى.

    كه جدا از كلمۀ پيش­از خود نوشته مىشود:

    چنانكه، آنكه (= آنكسىكه)

    استثناء: بلكه، آنكه، اينكه

    ابن، حذف يا حفظ همزۀ اين كلمـه، وقتى كه بين دو عَلَم (اسم خاص اشخاص) واقع شود، هردو صحيح است:

    حسين‌بن‌على/ حسين‌ابن‌على؛ محمّدبن‌زكرياى رازى/ محمّدابن زكرياى رازى؛ حسينبنعبداللهبنسينا/ حسينابنعبداللهابنسينا

    به درون موارد زير پيوسته نوشته مىشود:

    1. هنگامى‌كه بر سر فعل يا مصدر بيايد (همان‌كه اصطلاحاً «باى زينت» يا «باى تأكيد» خوانده مىشود):

    بگفتم، بروم، بنمايد، بگفتن (= گفتن)

    2. بهصورت بدين، بدان، بدو، بديشان1 بهكار رود. بهكار رود.

    3. هرگاه صفت بسازد:

    بخرد، بشكوه، بهنجار، بنام

    به درون ساير موارد جدا نوشته مىشود:

    به برادرت گفتم، بـه سر بردن، بـه آواز بلنـد، بهسختى، منـزلبهمنـزل، بـه نام خدا

    تبصره: حرف «به» كه درون آغاز بعضى از تركيبهاى عربى مىآيد از نوع حرف اضافۀ فارسى نيست و پيوسته بـه كلمۀ بعد نوشته مىشود:

    بعينـه، بنفسه، برأيالعين، بشخصه، مابازاء، بذاته

    ـ هرگاه «باى زينت»، «نون نفى»، «ميم نـهى» بر سر افعالى كه با الف مفتوح يا مضموم آغاز مىشوند (مانند انداختن، افتادن، افكندن) بيايد، «الف» درون نوشتن حذف مىشود:

    بينداز، نيفتاد، ميفكن

    بى هميشـه جدا از كلمۀ پس­از خود نوشته مى‌شود، مگر آنكه كلمـه بسيط‌گونـه باشد، يعنى معناى آن دقيقاً مركّب از معانى اجزاى آن نباشد:

    بيهوده، بيخود، بيراه، بيچاره، بينوا، بيجا

    مى و همى همواره جدا از كلمۀ پس­از خود نوشته مىشود:

    مىرود، مىافكند، همىگويد

    هم همواره جدا از كلمۀ پس­از خود نوشته مىشود، مگر درون موارد زير:

    1. كلمـه بسيطگونـه باشد:

    همشـهرى، همشيره، همديگر، همسايه، همين، همان، همچنين، همچنان

    2. جزء دوم تکهجايى باشد:

    همدرس، همسنگ، همكار، همراه

    در صورتى كه پيوستهنويسى «هم» با كلمۀ بعداز خود موجب دشوارخوانى شود، مانند همصنف، همصوت، همتيم جدانويسى آن مرجّح است.

    3. جزء دوم با مصوت «آ» شروع شود:

    همايش، هماورد، هماهنگ

    در صورتى كه قبل­از حرف «آ» همزه درون تلفّظ ظاهر شود، هم جدا نوشته مىشود:

    همآرزو، همآرمان

    تبصره: هم، بر سر كلماتى كه با «الف» يا «م» آغاز مىشود، جدا نوشته مىشود:

    هماسم، هممرز، هممسلک

    تر و ترين همواره جدا از كلمۀ پيش­از خود نوشته مىشود، مگر در:

    بهتر، مـهتر، كهتر، بيشتر، كمتر

    ها (نشانۀ جمع) درون تركيب با كلمات بـه هر دو صورت (پيوسته و جدا) صحيح مىباشد:

    كتابها/ كتابها، باغها/ باغها، چاهها /چاهها، كوهها/ كوهها، گرهها/ گرهها

    اما درون موارد زير جدانويسى الزامى است:

    1. هرگاه ها بعداز كلمـههاى بيگانۀ نامأنوس بـه كار رود:

    مركانتيليستها، پزيتيويستها، فرماليستها

    2. هنگامىكه بخواهيم اصل كلمـه را براى آموزش يا براى برجستهسازى مشخص كنيم:

    كتابها، باغها، متمدنـها، ايرانىها

    3. هرگاه كلمـه پردندانـه (بيش­از سه دندانـه) شود و يا بـه «ط» و «ظ» ختم شود:

    پيش‌بينى‌ها، حساسيت‌‌ها، استنباط‌ها، تلفّظها

    4. هرگاه جمع اسامى خاص مدّنظر باشد:

    سعدىها، فردوسىها، مولوىها، هدايتها

    5. كلمـه بـه هاى غيرملفوظ ختم شود:

    ميوه‌ها، خانـه‌ها

    يا بـه هاى ملفوظى ختم شود كه حرف قبل­از آن حرف متّصل باشد:

    سفيهها، فقيهها، پيهها، بهها

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    1. گونۀ قديمى حرف اضافۀ «به» فقط درون كلمات بدين، بدان، بدو، بديشان باقى ماندهاست.

    Thu, 13 Jan 2011 15:59:50 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-948.aspxhttp://choopanan-zaban.blogfa.com/post-947.aspx

    مجموعۀ ام، اى، است،...

    صورت‌هاى متّصل فعل «بودن» درون زمان حال (ام، اى، است، ايم، ايد، اند)، بـه صورتهاى زير نوشته مىشود:

    كلمات مختوم به

    صامت ميانجى

    مثال

    صامت منفصل

    ــ

    خشنودم

    خشنودى

    خشنود است

    خشنوديم

    خشنوديد

    خشنودند

    «و» با صدايى نظير آنچه درون «رهرو»

    رهروم

    رهروى

    رهرو است

    به كار رفته‌است

    ــ

    رهرويم

    رهرويد

    رهروند

    ‌صامت متّصل

    ــ

    پاكم

    پاكى

    پاک است

    پاكيم

    پاكيد

    پاکاند

    «آ»

    «ى»

    دانايم

    دانايى

    داناست*

    داناييم

    داناييد1

    دانايند

    «و» با صدايى نظير آنچه درون «دانشجو»

    «ى»

    دانشجويم

    دانشجويى

    دانشجوست*

    به­كار رفته­است

    دانشجوييم

    دانشجوييد

    دانشجويند

    «و» با صدايى نظير آنچه درون «تو»

    همزه

    توام

    تواى/ تويى

    توست*

    به­كار رفته­ است

    توايم

    (شماكارمند) متروايد2

    تواند

    «ـــِــ» (هاى

    غيرملفوظ)

    همزه

    خستهام

    خستهاى

    خسته است

    خستهايم

    خستهايد

    خستهاند

    «اِى»

    همزه

    تيزپىام

    تيزپىاى

    تيزپى است

    تيزپىايم

    تيزپىايد

    تيزپىاند

    «اى»

    همزه

    كارىام

    كارىاي

    كارى است

    كارىايم

    كارىايد

    كارىاند

    ضماير ملكى و مفعولى

    ضماير ملكى و مفعولى3 [ــَ­م، ــَـت، ــَـش، ــِـمان (مان)، ــِـتان (تان)، ــِـشان (شان)[، درون حالات ششگانـه، همراه با واژههاى پيش­از خود به­صورتهاى زير نوشته مىشود:

    كلمات مختوم به

    صامت ميانجى

    مثال

    صامت منفصل

    ــ

    برادرم

    برادرت

    برادرش

    برادرمان

    برادرتان

    برادرشان

    صامت متّصل

    ــ

    كتابم

    كتابت

    كتابش

    كتابمان

    كتابتان

    كتابشان

    «و» با صدايى نظير آنچه درون «رهرو»

    ــ

    رهروم

    رهروت

    رهروش

    بهكار رفته­است

    رهرومان

    رهروتان

    رهروشان

    «آ»

    «ى»4

    پايم

    پايت

    پايش

    پايمان

    پايتان

    پايشان

    «و» با صدايى نظير آنچه

    «ى»

    عمويم

    عمويت

    عمويش

    در«عمو» به­كار رفته‌است

    عمويمان

    عمويتان

    عمويشان

    «ــِـ» (هايغيرملفوظ)

    همزه

    خانـهام

    خانـهات

    خانـهاش

    پيش­از ضماير ملكى مفرد

    خانـه‌مان

    خانـه‌تان

    خانـه‌شان

    «اِى» پيش­از ضماير ملكى مفرد

    همزه

    پىام

    پىات

    پىاش

    پىمان

    پىتان

    پىشان

    «اى» پيشاز ضماير ملكى مفرد

    همزه

    كشتىام

    كشتىات

    كشتىاش

    «و» با صدايى نظير آنچه درون «راديو»

    كشتىمان

    كشتىتان

    كشتىشان

    به­كار رفته­است

    همزه5

    راديوام

    راديوات

    راديواش

    پيش­از ضماير ملكى مفرد

    راديومان

    راديوتان

    راديوشان

    ياى نكره و مصدرى و نسبى

    ياى نكره (همچنين ياى مصدرى و نسبى) درون حالات گوناگون بـه صورتهاى زير نوشته مىشود:

    كلمات مختوم به

    صامت ميانجى

    مثال

    صامت منفصل

    صامت متّصل

    «و» با صدايى نظير آنچه درون «رهرو» به­كار رفته­است.

    ـــ

    ـــ

    ـــ

    برادرى

    كتابى

    رهروى

    «ـــِــ» (هاى غيرملفوظ)6

    «اِى»

    «اى»

    «و» با صدايى نظير آنچه درون «راديو» به­كار رفته­است

    «آ»

    «و» با صدايى نظير آنچه درون «دانشجو» به­كار رفته­است

    همزه

    همزه

    همزه

    «ى»

    «ى»

    «ى»

    خانـهاى

    تيزپىاى

    كشتىاى

    راديويى

    دانايى

    دانشجويى

    كسرۀ اضافه

    نشانۀ كسرۀ اضافه درون خط آورده نمى‌شود، مگر براى رفع ابهام درون كلماتى كه دشوارى ايجاد مى‌كند:

    اسبِ سوارى/ اسب‌ْسواري

    ـ كلماتى مانند رهرو، پرتو، جلو، درون حالت مضاف، گاهى با صامت ميانجى «ى» مى‌آيد، مانند «پرتوى آفتاب» و گاهى بدون آن، مانند «پرتو آفتاب». آوردن يا نياوردن صامت ميانجى «ى» تابع تلفّظ خواهد بود.

    ـ براى كلمات مختوم بـه هاى غيرملفوظ، درون حالت مضاف، از علامت «ء»7 استفاده مى‌شود:

    خانۀ من، نامۀ او

    ـ «ى»، درون كلمـه‌هاى عربى مختوم بـه «ى» (كه «آ» تلفّظ مىشود)، درون اضافه بـه كلمۀ بعداز خود، بـه «الف» تبديل مى‌شود:

    عيساى مسيح، موساى كليم، هواى نَفْس، كُبْراى قياس

    نشانۀ همزه*

    همزۀ ميانى

    الف) اگر حرف پيش‌از آن مفتوح باشد، روى كرسى «ا» نوشته مى‌شود، مگر آنكه پس­از آن مصوّت «اى» و «او» و «ــِـ» باشد كه دراين­صورت روى كرسى «یـ» نوشته مى‌شود:

    رأفت، تأسّف، تلألؤ، مأنوس، شأن

    رئيس، لئيم، رئوف، مئونت، مطمئن، مشمئز

    تبصره: درون كلمات عربى بر وزن «مُتَفَعِّل» نظير متأثّر، متأخّر، متألّم كه درون تداول، اولين فتحۀ آنـها بـه كسره تبديل شده، همان صورت عربى آن ملاک قرار گرفته­است.

    ب) اگر حرف پيش­از آن مضموم باشد، روى كرسى «و» نوشته مى‌شود، مگر آنكه پس­از آن مصوّت «او» باشد كه دراين­صورت روى كرسى «ى» نوشته مى‌شود:

    رؤيا، رؤسا، مؤسّسه، مؤذّن، مؤثّر، مؤانست

    شئون، رئوس

    ج) اگر حرف پيش­از آن مفتوح يا ساكن و پس­از آن حرف «آ» باشد، به­صورت ـآ/ آ نوشته مى‌شود:

    مآخذ، لآلى، قرآن، مرآت

    در بقيۀ موارد و در كلّيۀ كلمات دخيل فرنگى با كرسى «ى » نوشته مىشود:

    لئام، رئاليست، قرائات، استثنائات، مسئول، مسئله، جرئت، هيئت

    لئون، سئول، تئاتر، نئون8

    استثنا: توأم

    همزۀ پاياني

    الف) اگر حرف پيش­از آن مفتوح باشد (مانند همزۀ ميانى ماقبل­مفتوح)، روى كرسى «ا» نوشته مىشود:

    خلأ، ملأ، مبدأ، منشأ، ملجأ

    ب) اگر حرف پيش­از آن مضموم باشد (مانند همزۀ ميانى ماقبل­مضموم)، روى كرسى «و» نوشته مىشود:

    لؤلؤ، تلألؤ

    ج) اگر حرف پيش­از آن مكسور باشد، روى كرسى «ى» نوشته مىشود:

    متلألئ9

    د) اگر حرف پيش­از آن ساكن يا يكى از مصوّت‌هاى بلند «آ» و «او» و «اى» باشد، بدون كرسى نوشته مى‌شود:

    جزء، سوء، شيء، بُطء، بطيء، سماء، ماء، املاء، انشاء10

    تبصرۀ 1: كلماتى مانند انشاء، املاء، اعضاء درون فارسى بدون همزۀ پايانى هم نوشته مىشود كه صحيح است.

    تبصرۀ 2: هرگاه همزۀ پايانى ماقبل­ساكن (بدون كرسى) يا همزۀ پايانى ماقبل­مفتوح (با كرسى «ا») و يا همزۀ پايانى ماقبل مضموم (با كرسى «و») بـه ياى وحدت يا نكره متّصل شود، كرسى «ى» مىگيرد و كرسى قبلى آن نيز حفظ مىشود.

    جزئى، شيئى، منشائى، مائى، لؤلوئی

    راهنماى كتابت همزه، درون صفحات بعد، درون جدول شمارۀ 3، ارائه شده­است.

    جدول 3. راهنماى كتابت همزه

    كرسى «ا»

    كرسى «و»

    كرسى «ي »

    بدون كرسى

    «أ، ـأ»

    «آ، ـآ»

    «ؤ، ـؤ»

    «ئ، ـئ »

    «ء»

    بأس

    قرآن

    تلألؤ

    ائتلاف

    بُطء

    تأثير

    لآلى

    رؤسا

    ارائه

    بَطىء

    تأخّر

    مآل

    رؤيا

    اسائه

    جزء

    تأخير

    مرآت

    رؤيت

    استثنائات

    سوء

    تأديب

    مآخذ

    سؤال

    استثنائي

    شىء

    تأذّي

    مآثر

    فؤاد

    القائات

    ضوء

    تأسّف

    منشآت

    لؤلؤ

    اورلئان

    فىء

    تأسيس

    مآب

    لؤم

    ايدئاليسم

    ماء

    تأكيد

    مآرب

    مؤالفت

    بئاتريس

    تألّف

    مؤانست

    بئر

    تأليف

    مؤتلف

    پرومتئوس

    تأمّل

    مؤتمن

    پنگوئن

    تأمين

    مؤثّر

    تبرئه

    تأنّي

    مؤدّب

    تخطئه

    تأنيث

    مؤدّي

    تئاتر

    تأويل

    مؤذّن

    تئودور

    تفأّل

    مؤسّس

    توطئه

    تلألؤ

    مؤسّسه

    جزئى

    توأم

    مؤكّد

    سوئى

    بدون كرسى

    كرسى «ى»

    كرسى «و»

    كرسى «ا»

    «ء»

    «ئ‍ ، ـئ‍ »

    «ؤ، ـؤ»

    «آ، ـآ»

    « أ، ـأ»

    جرئت

    مؤلّف

    خلأ

    دنائت

    مؤمن

    رأس

    دوئل

    مؤنّث

    رأى

    رافائل

    مؤوّل

    سبأ (قرآنى)

    رئاليست

    مؤيّد

    شأن

    رئاليسم

    مأثور

    رئوس

    مأجور

    رئوف

    مأخذ

    رئيس

    مأخوذ

    ژوئن

    مأذون

    ژئوفيزيک

    مأكول

    سئانس

    مألوف

    سئول

    مأمن

    سوئد

    مأمور

    سيّئات

    مأنوس

    شائول

    مأوا

    شئون

    مأيوس

    قرائت

    مبدأ

    قرائات

    متأثّر

    كاكائو

    متأخّر

    كلئوپاترا

    متأذّى

    لائوس

    متألّم

    بدون كرسى

    كرسى «ى»

    كرسى «و»

    كرسى «ا»

    «ء»

    «ئ ، ـئ »

    «ؤ، ـؤ»

    «آ، ـآ»

    « أ، ـأ»

    لئام، لئيم

    متأمّل

    لئون

    متأهّل

    لوئى

    متلألئ

    مائومائو

    مستأصل

    مسائل

    ملأ

    مسئول

    ملجأ

    مئونت

    منشأ

    مرئوس

    نبأ (قرآنى)

    مرئى

    يأس

    مشمئز

    ناپلئون

    نشئه

    نشئت

    نوئل

    نئون

    ويدئو

    هيئت

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    * كلمـههاى ستارهدار درون اين جدول از قاعده مستثنا هستند.

    1. چنانچه كلمـهاى مختوم بـه مصوّت باشد و جزء پس‌از آن نيز با مصوّت آغاز شده‌باشد، مى‌توان درون فاصلۀ ميان دو مصوّت از دو نوع صامت ميانجى (با ارزش يكسان) استفاده كرد: يكى صامت «ى» و ديگرى صامت «همزه»؛ نظير داناييد/ دانائيد؛ زيبايى/ زيبائى؛ تنـهايى/ تنـهائى، كه درون بعضى همزه غلبه دارد و در بعضى ديگر «ى» و از كلمـهاى بـه كلمۀ ديگر فرق مىكند. درون اينجا، براى حفظ يكدستى و سهولت آموزش، صامت ميانجى «ى» انتخاب شدهاست.

    2. چون «توايد» معنا ندارد، «متروايد» آورده شد.

    3. درون دستورهاى اخير زبان فارسى، بهجاى اصطلاحاتى نظير «ضمير ملكى» يا «ضمير مفعولى»، اصطلاح «ضمير شخصى متّصل» بهكار مىرود.

    4. اين «ى» ممكن هست در مواردى حذف شود. درون تداول عامّه «بابام» به‌جاى «بابايم» گفته مى‌شود. درون ادبيات داستانى هم، زمانى كه نويسنده زبان گفتار را ضبط مى‌كند، وضع به‌همين‌منوال است. درون شعر به‌ضرورت شعرى اين حذف صورت مى‌گيرد، مثلاً استعمال «بازوت» بهجاى «بازويت» درون اين مصراع: «آفرين بر دست و بر بازوت باد».

    5. درون محاوره، اصولاً همزه و مصوّت آغازى حذف مى‌شود، مثلاً گفته مىشود «راديوم خراب شد» و نـه «راديوام خراب شد».

    6. هاى غيرملفوظ، درون الحاق بـه «ياى مصدرى»، حذف مىشود و «گ» ميانجى بهجاى آن مىآيد: بندگى. درون چند كلمـه، هاى غيرملفوظ درون الحاق بـه «ياى نسبت» افتاده و «گ» ميانجى اضافه شدهاست: «خانگى»، «هميشگى»، «هفتگى».

    7. اين علامت كوتاهشدۀ «ى» است.

    * گاهى، خصوصاً درون خوشنويسى، درون زير همزۀ پايانى «ء»، بدون اينكه بـه كلمۀ ديگرى اضافه شدهباشد، علامتى شبيه كسره مىگذارند كه صحيح نيست.

    8. كلمۀ هيدروژن گاهى ئيدورژن نوشته مىشود كه صحيح نيست.

    9. كلمۀ منشى درون اصل مُنشِئ بودهاست كه درون فارسى «ء» بـه «ى» بدل شدهاست.

    10. همزۀ پايانى بدون كرسى درون كلمات انشاء، املاء، اعضاء، درون فارسى، درون اضافه بـه كلمۀ بعداز خود، غالباً حذف مىشود و بهجاى آن «ى» ميانجى مىآيد، مانند انشاى خوب، اعضاى بدن، ولى حفظ همزۀ آن هم صحيح است: انشاءِ خوب، اعضاءِ بدن. Thu, 13 Jan 2011 15:56:30 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-947.aspxhttp://choopanan-zaban.blogfa.com/post-946.aspx

    واژهها و تركيبات و عبارات مأخوذ از عربى

    «ة» درون واژهها و تركيبات و عبارات مأخوذ از عربى بـه صورت‌هاى زير نوشته مى‌شود:

    1. اگر درون آخرِ كلمـه تلفّظ شود، بهصورت «ت» نوشته مىشود:

    رحمت، جهت، قضات، نظارت، مراقبت، برائت

    استثنا:صلوة، مشكوة، زكوة، رحمةالله‌عليه (در جايى كه مراعات رسم‌الخطّ قرآنى اين كلمات درون نظر باشد).

    2. اگر درون آخرِ كلمـه تلفّظ نشود، بهصورت «ـه/ ه» (هاى غيرملفوظ) نوشته مىشود:

    علاقه، معاينـه، نظاره، مراقبه، آتيه

    و درون اين حالت از قواعد مربوط بـه «هاى غيرملفوظ» تبعيت مىكند:

    علاقهمند، نظارگان، معاينۀ بيمار، مراقبهاى

    3. درون تركيبات عربى رايج درون فارسى، مانند كاملةالوداد، ليلةالقدر، ثقةالاسلام، خاتمةالامر، دايرةالمعارف، معمولاً بهصورت «ـة/ ة» نوشته مىشود، اما گاهى درون بعضى از تركيبات، مانند حجّتالاسلام و آيتالله، بهصورت «ت» مىآيد كه آن هم درست است.

    «و» كه درون برخى از كلمـههاى عربى، مانند زكوة، حيوة، مشكوة، صلوة به‌صورت «آ» تلفّظ مى‌شود، درون فارسى (جز درون مواردى كه رعايت رسم‌الخطّ قرآنى اينگونـه كلمات مورد نظر باشد) بهصورت «الف» نوشته مىشود.1

    زكات، حيات، مشكات، صلات

    تبصره: كلمـههايى مانند زكوة، مشكوة، صلوة (اگر بـه اين صورت نوشته شدهباشد)، درون اضافه بـه «ى» نسبت يا وحدت، با «ا» و «ت» نوشته مىشود:

    زكاتى، مشكاتى، صلاتى، حياتى

    «الف كوتاه» هميشـه بهصورت «الف» نوشته مىشود، مگر درون موارد زير:

    1. الى، على، حتّى، اولى، اوُلى؛

    2. اسمـهاى خاص:

    عيسى، يحيى، مرتضى، مصطفى، موسى، مجتبى

    تبصره: واژههايى مانند اسمعيل، هرون، رحمن كه درون رسم‌الخطّ قرآنى بـه اين صورت نوشته مىشود درون فارسى با «الف» نوشته مىشود: اسماعيل، هارون، رحمان. بعضى كلمات از قاعدۀ فوق مستثناست: الهى، اعليحضرت... .

    3. تركيباتى كه عيناً از عربى گرفته شده‌‌است:

    اعلام‌الهدى، بدرالدُّجى، طوبى‌لک، لاتُعَدُّولاتُحْصى، سِدرَةُالمُنتَهى، لاتُحصى (صيغههاى فعلى)

    ــ اسامى سورههاى قرآن (مانند يس، طه، و...) بهشكل مضبوط درون قرآن نوشته مىشود، اما درون كلماتى مانند ياسين، آل طاها و... قاعدۀ تطابق مكتوب و ملفوظ رعايت مىشود.

    تنوين، تشديد، حركتگذارى

    هجاى ميانى «ـ وو ـ»

    آوردن تنوين (درصورتى‌كه تلفّظ شود) درون نوشتههاى رسمى و نيز درون متون آموزشى الزامى است. تنوين بـه صورتهاى زير نوشته مىشود:

    1. تنوين نصب: درون همـه‌جا به‌صورت «اً/ ـاً» نوشته مى‌شود:

    واقعاً، جزئاً، موقتاً، عجالتاً، نتيجتاً، مقدمتاً، طبيعتاً، عمداً، ابداً2

    تبصرۀ 1: كلمـههاى مختوم بـه همزه، مانند جزء، استثناء، ابتداء، هرگاه با تنوين نصب همراه باشد، همزۀ آن‌ها روى كرسى «ى» مى‌آيد و تنوين روى «الف» بعداز آن قرار مى‌گيرد: جزئاً، استثنائاً، ابتدائاً.

    تبصرۀ 2: تاء عربى «ة/ ـة»، اعم از آنكه درون فارسى به‌صورت «ت» يا «ه/ ـه» (هاى غيرملفوظ) نوشته يا تلفّظ شود، درون تنوين نصب، بدل بـه «ت» كشيده مىشود و علامت تنوين روى الفى قرار مىگيرد كه پساز «ت» مىآيد، مانند نتيجتاً، موقتاً، نسبتاً، مقدمتاً، حقيقتاً؛

    2. تنوين رفع و تنوين جرّ: درون همـه‌جا به‌صورت ــٌـ و ـــٍــ نوشته مى‌شود و فقط درون تركيبات مأخوذ از عربى كه درون زبان فارسى رايج هست به‌كار مى‌رود:

    مشارٌ‌اليه، مضاف‌ٌاليه، منقولٌ‌عنـه، مختلفٌفيه، متفق‌ٌعليه، بعبارةٍاُخرى، اباًعن‌جدٍ، اىّ‌نحوٍكان.

    گذاشتن تشديد هميشـه ضرورت ندارد مگر درون جايى كه موجب ابهام و التباس شود كه يكى از مصاديق آن همنگاشتهاست:3

    معين/ معيّن؛ على/ عِلّى؛ دوار/دوّار؛ كُره/كُرّه؛ بنا/ بنّا

    تبصره: درون متون آموزشى براى نوآموزان و غيرفارسىزبانان و نيز درون اسناد و متون رسمى دولتى، گذاشتنِ تشديد درون همۀ موارد ضرورى است.

    حركت‌گذارى تنـها درون حدّى لازم هست كه احتمال بدخوانى داده شود:

    عُرضه/ عَرضه؛ حَرف/حِرَف؛ بُرْد/ بُرَد؛ سرْچشمـه/سرِچشمـه

    واژههاى داراى هجاى ميانى «ـ وو ـ» با دو واو نوشته مىشود:

    طاووس، لهاوور، كيكاووس، داوود

    تبصرۀ 1: نوشتن «داود» با يک واو به‌تبعيت از رسم‌الخطّ قرآنى بلامانع است.

    تبصرۀ 2: درون مورد نام شخص، ضبط نـهادىشده (مطابق شناسنامـه) اختيار مىشود:

    كاوس، كاوسى

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    1. اسامى خاص درون متون قديم و نامخانوادگى اشخاص، اگر با املاى عربى ثبت شدهباشد، بـه همان شكل حفظ مى‌شود: مشكوةالدّينى، حيوةالحيوان. و اگر با املاى فارسى ثبت شدهباشد بهصورت رحمتالله، حشمتالله نوشته مىشود.

    2. اگر بخواهيم بىتنوين خوانده شود: مطلقا، اصلا، ابدا. 3. هم‌نگاشت: بـه واژه‌هايى اطلاق مى‌شود كه املاى واحد اما دو تلفّظ و دو معنى متفاوت دارد.

    Thu, 13 Jan 2011 15:28:40 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-946.aspxhttp://choopanan-zaban.blogfa.com/post-945.aspx

    تركيبات*

    درباب پيوسته‌نويسى و يا جدانويسى تركيبات درون زبان فارسى سه فرض قابل تصوّر است:

    1. تدوين قواعدى براى جدانويسى همۀ كلمات مركّب و تعيين موارد استثنا؛

    2. تدوين قواعدى براى پيوسته‌نويسى همۀ كلمات مركّب و تعيين موارد استثنا؛

    3. تدوين قواعدى براى جدانويسى الزامى بعضى از كلمات مركّب و پيوستهنويسى بعضى ديگر و اختيار درخصوص ساير كلمات بـه نويسندگان.

    فرهنگستان درون تدوين و تصويب «دستور خطّ فارسى»، فرض سوم را برگزيده و تنـها موارد الزامى جدانويسى و يا پيوسته‌نويسى را بـه شرح زير معيّن كردهاست:

    الف) كلمات مركّبى كه الزاماً پيوسته نوشته مىشود:

    1. كلمات مركّبى كه از تركيب با پيشوند ساخته مى‌شود هميشـه جدا نوشته مى‌شود، مگر مركّبهايى كه با پيشوندهاى «به»، «بى» و «هم»، با رعايت استثناهايى، ساخته مىشود و احكام آن درون «املاى بعضى از واژهها و پيشوندها و پسوندها» (ص 22 و 23) آمده‌است.

    2. كلمات مركّبى كه از تركيب با پسوند ساخته مىشود هميشـه پيوسته نوشته مىشود، مگر هنگامى كه:

    الف) حرف پايانى جزء اوّل با حرف آغازى جزء دوم يكسان باشد:

    نظاممند، آببان

    ب) جزء اوّل آن عدد باشد:

    پنجگانـه، دهگانـه، پانزدهگانـه

    استثنا: بيستگانى (واحد پول)

    تبصره: پسوند «وار» ازحيث جدا و يا پيوستهنويسى تابع قاعدهاى نيست، درون بعضى كلمـهها جدا و در بعضى ديگر پيوسته نوشته مىشود:

    طوطىوار، فردوسىوار، طاووسوار، پرىوار

    بزرگوار، سوگوار، خانوار

    3. مركّبهايى كه بسيطگونـه است:

    آبرو، الفبا، آبشار، نيشكر، رختخواب، يكشنبه، پنجشنبه، سيصد، هفتصد، يكتا،

    بيستگانى

    4. جزء دوم با «آ» آغاز شود و تکهجايى باشد:

    گلاب، پساب، خوشاب، دستاس

    تبصره: جزء دوم، اگر با «آ» آغاز شود و بيشاز يک هجا داشتهباشد، از قاعدهاى تبعيت نمىكند: گاهى پيوسته نوشته مىشود، مانند دلاويز، پيشاهنگ، بسامد، و گاهى جدا، مانند دانشآموز، دلآگاه، زبانآور.

    5. هرگاه كاهش يا افزايش واجى يا ابدال يا ادغام و مزج يا جابهجايى آوايى درون داخل آنـها روى دادهباشد:

    چنو، هشيار، ولنگارى، شاهسپرم، نستعليق، سكنجبين

    6. مركّبى كه دستكم يک جزء آن كاربرد مستقل نداشتهباشد:

    غمخوار، رنگرز، كهربا

    7. مركّبهايى كه جدا نوشتن آنـها التباس يا ابهام معنايى ايجاد كند:1

    بهيار (به‌يار)، بهروز (به‌روز)، بهنام (به‌نام)

    8. كلمـه‌هاى مركّبى كه جزء دوم آنـها تکهجايى باشد و بهصورت رسمى يا نيمـهرسمى، جنبۀ سازمانى و ادارى و صنفى يافتهباشد:

    استاندار، بخشدار، كتابدار، آشپز

    ب) كلمات مركّبى كه الزاماً جدا نوشته مىشود:

    1. تركيب‌هاى اضافى (شامل موصوف‌وصفت، و مضاف‌ومضاف‌ٌاليه):

    دستكم، شوراى عالى، حاصل ضرب، صرف نظر، سيبزمينى، آبميوه، آبليمو

    2. جزء دوم با «الف» آغاز شود:

    دلانگيز، عقبافتادگى، كماحساس

    3. حرف پايانى جزء اول با حرف آغازى جزء دوم همانند يا هممخرج باشد:

    آيين‌نامـه، پاک‌كن، كم‌مصرف، چوب‌برى، چوب‌پرده

    4. مركّب‌هاى اتباعى و نيز مركّبهاى متشكل از دو جزء مكرر:

    سنگينرنگين، پولمول، تکتک، هقهق

    5. مصدر مركّب و فعل مركّب:

    سخن گفتن، نگاه داشتن، سخن گفتم، نگاه داشتم

    6. مركّبهايى كه يک جزء آنـها كلمۀ دخيل باشد:

    خوش‌پُز، شيکپوش، پاگوندار

    7. عبارتهاى عربى كه شامل چند جزء باشد:

    مع‌ذلك، من‌بعد، على‌هذا، ان‌شاء‌الله، مع‌هذا، بارى‌تعالى، حقّ‌تعالى، على‌اىّحال

    تبصره: هر دو صورت نوشتارى «باسمـهتعالى» و «بسمـه‌تعالى» جايز است.

    8. يک جزء از واژه‌هاى مركّب عدد باشد:

    پنج‌تن، هفت‌گنبد، هشت‌بهشت، نُه‌فلک، ده‌چرخه

    تبصره: به‌استثناى عدد يک، كه بسته بـه مورد و با توجّه بـه قواعد ديگر، با هر دو املا صحيح است:

    يكسويه/ يکسويه؛ يكشبه/ يکشبه؛ يكسره/ يکسره؛ يكپارچه/ يکپارچه

    9. كلمـه‌هاى مركّبى كه جزء اوّل آنـها بـه «هاى غيرملفوظ» ختم شود (هاى غيرملفوظ درحكم حرف منفصل است):

    بهانـهگير، پايهدار، كنارهگير

    تبصره: كلمـههايى مانند تشنگان، خفتگان، هفتگى، بچگى كه درون تركيب، هاى غيرملفوظ آنـها حذف شده و بهجاى آن «گ» ميانجى آمده‌است، از اين قاعده مستثناست.

    10. كلمـه با پيوسته‌نويسى، طولانى يا نامأنوس يا احياناً پردندانـه شود:

    عافيت‌طلبى، مصلحت‌بين، پاک‌ضمير، حقيقت‌جو

    11. هرگاه يكى از اجزاى كلمۀ مركّب داراى چند گونۀ مختوم بـه حرف منفصل و حرف متصّل باشد، چون جدانويسى گونـه يا گونـههاى مختوم بـه حرف منفصل اجبارى هست بهتبع آن جدانويسى گونـه يا گونـههاى ديگر نيز منطقىتر است:

    پا/ پاىْ‌؛ پامال/ پاىْ‌مال

    12. يک جزء كلمۀ مركّب صفت مفعولى يا صفت فاعلى باشد:

    اجلرسيده، نمکپرورده، اخلالكننده، پاکكننده

    13. يک جزء آن اسم خاص باشد:

    سعدىصفت، عيسىدم، عيسىرشتۀ مريمبافته

    14. جزء آغازى يا پايانى آن بسامد زياد داشتهباشد:

    نيکبخت، هفتپيكر، شاهنشين، سيهچشم

    15. هرگاه با پيوسته‌نويسى، اجزاى تركيب معلوم نشود و احياناً ابهام معنايى پديد آيد:

    پاکنام، پاکدامن، پاکراى، خوشبيارى

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    * درون اينجا تركيبات شامل مركّب و مشتق هست و بـه معنايى اعم از معناى موردنظر نويسندگان كتابهاى دستور زبان بهكار رفتهاست.

    1. اين التباس بيشتر درون بــِهْ، ‌كَهْ و كُهْ (صورت كُهْ بيشتر درون قديم و عمدتاً درون شعر به‌كار رفته‌است) مشاهده مى‌شود: بهساز، كهربا، كهكشان، كهگِل، كهريز، كُهسار.

    Thu, 13 Jan 2011 15:27:05 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-945.aspxhttp://choopanan-zaban.blogfa.com/post-944.aspx

    واژههايى با چند صورت املايى

    در فارسى كلماتى وجود دارد كه داراى دو يا چند صورت املايى مضبوط است. مرادْ واژههايى هست كه درون كتابت آنـها حروف هماوا (ا/ ع؛ ت/ ط؛ ث/ س/ ص؛ ح/ ه؛ ذ/ ز/ ض/ ظ؛ غ/ ق) بهكار رفتهباشد. فهرست اين واژهها و ضبط پيشنـهادى براى آنـها، بـه تفكيک عام و خاص، بـه شرح زير است:

    فهرست واژههاى داراى دو يا چند صورت املايى با ضبط مختار

    در اين فهرست فقط واژههايى درج شدهاست كه داراى دو يا چند صورت املايى ضبطشده باشد و علاوهبرآن، درون زبان فارسى امروز بهكار رود، يا واژههايى چون نامـهاى گياهان و جانوران و خوراکها و داروها و نظاير آنـها كه كاربرد فراوان دارد.

    واژههاى مـهجور يا متروک درون فهرست نيامدهاست. اينگونـه واژهها از هر متنى با ضبط همان متن نقل مىشود.

    در مواردى كه ضبط كلمـه يا اسمى (اعم از اسم شخص يا محل جغرافيايى) با ضبط مختار آن كلمـه يا اسم متفاوت باشد، درون متون تاريخى و قديمى همان ضبط قديم نوشته مىشود.

    در ضبط واژهها، ضوابط زير بهترتيب اولويت رعايت شدهاست:

    ـ رواج ضبط: مثلاً صورت‌هاى آذوقه، حوله، حليم، تالار، قدّاره، قورباغه و... بـه همين اعتبار انتخاب شدهاست.

    ـ درون موارد نادر، بعضى ملاحظات تاريخى و همچنين پرهيز از افزايش تعداد واژه‌هايى كه داراى املاى واحد اما بـه دو يا چند معنى هست مورد نظر بوده‌است.

    ـ عموماً ضبط كتاب‌هاى درسى، به‌ويژه دبستانى، ترجيح داده شده‌است.

    ـ صورت املايى تازه، هرچند مرجّح باشد، پيشنـهاد نشدهاست.

    صورتهاى املايى*

    ضبط مختار

    آ/ا

    آزوقه/ آذوقه

    آذوقه

    آروغ/ آروق

    آروغ

    آقا/ آغا

    آقا

    (كلمۀ «آقا» امروزه با حرف «ق» نوشته مىشود، ولى اين كلمـه درون قديم گاهى لقب زنان بوده و با حرف «غ» بهصورت «آغا» نوشته مى‌شده‌است، مانند شادملک‌آغا، گلين‌آغا، و گاهى نيز با همين كتابت درمورد مردان به‌كار مى‌رفته‌است، مانند آغامحمّدخان و آغاپاشا. درون اين موارد خاص، درون خطّ فارسى امروز نيز همان ضبط قديم رعايت مىشود.)

    اتاق/ اطاق

    اتاق

    اتو/ اطو

    اتو/ اطو

    اختاپوس/ اختاپوث

    اختاپوس

    اسطبل/ اصطبل

    اسطبل

    اسطرلاب/ اصطرلاب

    اسطرلاب

    افسنتين/ افسنطين

    افسنتين

    اَلَم‌شنگه/ عَلَم‌شنگه

    اَلَمشنگه

    امپراتور/ امپراطور

    امپراتور

    امپراتريس/ امپراطريس

    امپراتريس

    اُتراق/ اطراق

    اُتراق

    ب

    باباغورى/ باباقورى

    باباغورى

    باترى/ باطرى

    باترى/ باطرى

    باتلاق/ باطلاق

    باتلاق

    باجناغ/ باجناق

    باجناغ

    بغچه/ بقچه

    بغچه/ بقچه

    بلغور/ بلقور

    بلغور

    بليت/ بليط

    بليت

    پ

    پاتوق/ پاتوغ

    پاتوق

    ت

    ترقوتوروق/ تاراغوتوروغ

    ترقوتوروق

    تارم/ طارم

    طارم

    تنبور/ طنبور

    تنبور

    تاس/ طاس

    طاس

    تاسكباب/ طاسكباب

    طاسكباب

    تاغ/ تاق (نام درختچه)

    تاغ

    تاق/ طاق

    طاق

    تاق/ طاق (در مقابل جفت)

    تاق

    تاقديس/ طاقديس

    طاقديس

    تالار/ طالار

    تالار

    تاول/ طاول

    تاول

    تاير/ طاير (چرخماشين)

    تاير

    تباشير/ طباشير

    تباشير

    تبرخون/ طبرخون

    تبرخون/ طبرخون

    تبرزد/ طبرزد

    تبرزد/ طبرزد

    تبرزين/ طبرزين

    تبرزين

    تپانچه/ طپانچه

    تپانچه

    تپيدن/ طپيدن

    تپيدن

    (مشتقات آن نيز با «ت» نوشته مى‌شود)

    تُپق/ طُپق/ تُپغ

    تُپُق

    تُتماج/ طُطماج (نام نوعى آش)

    تُتماج

    تراز/ طراز

    تراز (= ترازِ آبى)

    تراز/ طراز

    طراز (= نگارِ جامـه)

    (همچنين درون عبارتى مثل «طراز اول» بـه معناى «داراى مقام اول») همتراز و همطراز هردو صحيح است.

    ترخون/ طرخون

    ترخون

    ترقّه/ طرقّه

    ترقّه

    تشت/ طشت

    تشت/ طشت

    تغار/ طغار

    تغار

    توبيقا/ طوبيقا

    طوبيقا

    توفان/ طوفان

    توفان/ طوفان

    چ

    چارق/ چارغ

    چارق

    چلغوز/ چلقوز

    چلغوز

    خ

    ختمى/ خطمى (گُل)

    خطمـی

    د

    دوقلو/ دوغلو

    دوقلو

    ز

    زغال/ ذغال

    زغال

    س

    سوغات/ سوقات

    سوغات

    غ

    غلتيدن/ غلطيدن

    غلتيدن

    (همچنين مشتقات آن مثل «غلتان»، «غلتک»، «بام غلتان»)

    ق

    قاتى/ قاطي

    قاتى

    قاروقور/ غاروغور

    قاروقور

    قباد/ غباد (نام ماهى)

    قباد

    قدّاره/ غدّاره

    قدّاره

    قُدقُد/ غُدغُد

    قُدقُد

    قدغن/ غدغن/ غدقن

    غدغن

    قراقروت/ قراقروط

    قراقروت

    قرتى/ غرتي

    قرتى

    قرشمال/ غرشمال

    قرشمال

    قُرُق/ غُرُق

    قُرُق

    قرمـه/ غرمـه/ قورمـه

    قورمـه

    قروش/ غروش

    قروش

    قَزقان/ قَزغان

    (گونـههاى ديگر: قازغان/ قازقان، غزغن/ قزغن)

    قَزقان

    قشقرق/ غشغرق

    قشقرق

    قشلاق/ قشلاغ

    (گونـههاى ديگر: قيشلاق/ قيشلاغ)

    قشلاق

    قفس/ قفص

    قفس

    قُلُپ/ غُلُپ

    قُلپ

    قلنبه/ غلنبه

    قلنبه

    قليان/ غليان

    قليان

    قورباغه/ غورباغه

    قورباغه

    قورت/ غورت

    قورت

    قوطى/ قوتي

    قوطى

    قِيقاج/ غِيقاج

    قِيقاج

    قِيماق/ قِيماغ

    قِيماق

    ل

    لاتارى/ لاطاري

    لاتارى

    لق/ لغ

    لق

    لقولوق/ لغولوغ

    لقولوق

    لقلق/ لغلغ

    لقلق

    لوطى/ لوتى

    لوطى

    م

    ملات/ ملاط

    ملاط

    ن

    ناسور/ ناصور

    ناسور

    نسطورى/ نستورى

    نسطورى

    نِق‌نِق/ نِغ‌نِغ

    نِق‌نِق

    نفت/ نفط

    نفت

    نفتالين/ نفطالين

    نفتالين

    و

    ورغُلُمبيدن/ ورقُلُمبيدن

    ورقُلُمبيدن

    وَق‌وَق/ وَغ‌وَغ

    وَغ‌وَغ

    هليم/ حليم

    حليم

    هوله/ حوله

    حوله

    هيز/ حيز

    هيز

    ى

    ياتاقان/ ياطاقان

    ياتاقان

    يالقوز/ يالغوز

    يالقوز

    يُرقه/ يُرغه/ يورقه/ يورغه

    يورغه

    يُغور/ يُقور

    يُغور

    فهرست اَعلام داراى دو يا چند صورت املايى با ضبط مختار

    صورتهاى املايى

    ضبط مختار

    آ/ ا

    آغاخان/ آقاخان

    آقاخان

    آغاجرى/ آقاجرى

    آغاجرى

    آلاداغ/ آلاداق

    آلاداغ

    اُترار/ اُطرار

    اُترار

    اتريش/ اطريش

    اتريش

    استهبانات/ اسطهبانات/ اصطهبانات

    اصطهبانات1

    استخر/ اسطخر/ اصطخر

    استخر/ اسطخر

    ايتاليا/ ايطاليا

    ايتاليا

    ايذه/ ايزه

    ايذه

    ب

    باتوم/ باطوم

    باطوم

    بوذرجمـهر/ بوزرجمـهر

    بوزرجمـهر

    پ

    پتر كبير/ پطر كبير

    پتر كبير

    پترزبورگ/ پطرزبورگ

    پترزبورگ

    ت

    تائيس/ طائيس

    تائيس

    تاب/ طاب

    (نام رودى كه از كهكيلويه سرچشمـه مىگيرد)

    تاب

    تارم/ طارم

    طارم

    تالش/ طالش

    تالش/ طالش

    تايباد/ طايباد

    تايباد

    تَبَرک/ طَبَرک

    تَبَرک

    تپور/ طپور

    تپور

    تخار/ طخار

    تخار/ طخار

    تخارستان/ طخارستان

    تخارستان/ طخارستان

    ترابلس/ طرابلس

    طرابلس

    ترشيز/ طرشيز

    ترشيز

    ترقبه/ طرقبه

    ترقبه/ طرقبه*

    تسوج/ طسوج

    تسوج*/ طسوج

    توالش/ طوالش

    توالش/ طوالش*

    توس/ طوس

    توس/ طوس*

    توسى/ طوسى

    طوسى

    (طوسى وقتى اسم يا لقب باشد، مانند خواجه نصيرالدّين طوسى، فردوسى طوسى، هميشـه با «ط» مىآيد.)

    تهران/ طهران

    تهران

    تهماسب/ طهماسب

    تهماسب/ طهماسب

    تهمورث/ طهمورث

    تهمورث/ طهمورث

    تيسفون/ طيسفون

    تيسفون

    ج

    جابلسا/ جابلصا

    جابلسا

    خ

    ختا/ خطا

    ختا

    خواف/ خاف

    خاف

    ز

    زنون/ ذنن

    زنون

    س

    ساوجبلاغ/ ساوجبلاق

    ساوجبلاغ

    سُغد/ صُغد

    سُغد

    سقلاب/ صقلاب

    سقلاب/ صقلاب

    ش

    شبورغان/ شبورقان

    شبورغان

    ع

    عيسو/ عيصو

    عيسو

    ق

    قباد/ غباد

    قباد

    قَرلغ/ قَرلق

    قَرلق

    قرهآغاج/ قرهآقاج

    قرهآغاج

    ک

    كيقباد/ كيغباد

    كيقباد

    ل

    لوت/ لوط (كوير)

    لوت

    لوت/ لوط (قوم)

    لوط

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    * واژه‌هايى كه حرف آغازى آن‌ها داراى دو گونۀ نوشتارى است، براى سهولت مراجعه، فقط ذيل حرفى آورده شده‌است كه اگر مـی‌خواستيم آن كلمـه را بـه فارسى سَره بنويسيم با آن حرف مـینوشتيم، بهجز كلماتى كه با دو حرف «ق» و «غ» آغاز مىشود كه ذيل حرف «ق» آورده شدهاست.

    1. وزارت كشور، درون تقسيمات كشورى، «استهبان» را بهجاى «استهبانات» برگزيدهاست. * انتخابِ وزارت كشور.

    Thu, 13 Jan 2011 15:25:47 GMT choopanan-zaban http://choopanan-zaban.blogfa.com/post-944.aspx

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-3866445096985003627 2013-02-07T15:34:00.001+03:30 2013-02-07T15:34:42.377+03:30 خروجی وبلاگ فرهنگ مردم چوپانان

    خروجی وبلاگ فرهنگ مردم چوپانان

    This XML file does not appear to have any style information associated with it. The document tree is shown below. http://choopanan.blogfa.com fa blogfa.com Mon, 06 Sep 2010 03:38:00 GMThttp://choopanan.blogfa.com/post-16.aspx

    از خور که تا انارك

    تا انارك ز خاك چوپانان

    شانزده فرسخ هست سخت و گران

    نيست درون راه آب و آبادي

    وحشت انگيزتر ز هر وادي

    نيم شب كرد آن شتربان بار

    وان گه از خواب خوش مرا بيدار

    خسته و ناتوان و فرسوده

    خواب ناكرده ، خواب آلوده

    بر فراز شتر سوار شدم

    سر باري كه داشت بار شدم

    Mon, 06 Sep 2010 03:38:00 GMT rk http://choopanan.blogfa.com/post-16.aspxhttp://choopanan.blogfa.com/post-15.aspx

    در سال 1196 ه.ق درون خور مركز جندق و بيابانك طفلي ديده بـه جهان گشود كه نام او را رحيم گذاشتند . رحيم فرزند اول حاج ابراهيم قلي بود. از همان دوران كودكي داراي هوش و استعداد خاصي بود كه كودكان آن منطقه چنان ذكاوتي نداشتند. روزي وي با بچه هاي هم سن و سال خودش مشغول بازي بود كه امير اسماعيل خان عرب عامري – حكمران جندق و بيابانك – با اتباعش نزديك بـه آن ها رسيد؛ كودكان ،همـه با ديدن حكمران فرار كردند. ولي يغما ترسي بـه دل خود راه نداد و در همانجا ايستاد. امير با كمال تعجب پرسيد: نام تو چيست؟ و تو چرا فرار نكردي؟ رحيم جواب داد:

    ما مردمك خوريم از علم و ادب دوريم

    Sun, 05 Sep 2010 08:08:00 GMT rk http://choopanan.blogfa.com/post-15.aspx http://choopanan.blogfa.com/post-14.aspx

    صبح و عصر امروز چند نفر از اهالی بـه جلوداری خانواده مرحومـه کربلائی حلیمـه سعادت، درون این هوای گرم چوپانان بیش از هزار خشت را به منظور مراسم تدفین اموات درست د. جمع اموات درون چوپانان زبانزد خاص و عام و مردم منطقه شده است، چرا کـه همـه مراحل آن از -لحظه فوت مـیت که تا تدفین- توسط اهالی و بصورت خودجوش و رایگان و بدون هیچ چشمداشتی صورت مـیگیرد. ب کفن، غسل دادن، خشت مالی، کندن قبر، خاکسپاری و زمـین قبرستان خدماتی هست که از قدیم و مجانا‏'‏‏'‏ انجام مـی شود. شاید علت آن این باشد کـه اصل و بنیـان چوپانان بر مبنای کار خیر بنا شده هست و اخلاق و کـه امروزه که تا حدودی درون اینگونـه مراسم مـیبینیم از مالکین اولیـه چوپانان به منظور ما بـه ارث رسیده باشد. بهرحال بـه هر علتی کـه باشد، سنتی حسنـه و نیکو هست و بارها و بارها اهالی منطقه را وادار بـه تحسین و تمجید کرده است. بارها شنیده ایم کـه شـهرها و روستاهای اطراف با مشکلاتی مواجه شده اند، ولی درون چوپانان بصورت خودجوش و داوطلبانـه، پیر و جوان، درون کنار هم، درون این امور پیشقدم هستند و از یکدیگر درون این کار سبقت مـیگیرند.

    Tue, 27 Jul 2010 18:33:10 GMT zm http://choopanan.blogfa.com/post-14.aspx http://choopanan.blogfa.com/post-13.aspx

    بغض سنگین صدایم را نمـیبینی مگر/ های های گریـه هایم را نمـیبینی مگر/ بیوفا از آتش عشق تو درون تاب و تبم/سوختن درون شعله هایم را نمـیبینی مگر/گیج و گنگم من درون این محنت سرای بیکسی/پرسه بی انتهایم را نمـیبینی مگر/آرزوی من وصالت بوده ای مـهرو ولی/بار غم بر شانـه هایم را نمـیبینی مگر/بعد تو دیگری درون دیده من جا نشد/غربت این چشمـهایم را نمـیبینی مگر/حلقه شد بر دیدگانم اشک حسرت بازگرد/در فراقت ضجه هایم را نمـیبینی مگر/تا کنم دستان خود را حلقه دور گردنت/انتظار دستهایم را نمـیبینی مگر/سوختن درون آرزویت شد نصیب من ز عشق/گریـه های بیصدایم را نمـیبینی مگر

    //ذ/ شعر از: حاجی کاظمـی

    Tue, 20 Jul 2010 09:24:52 GMT zm http://choopanan.blogfa.com/post-13.aspxhttp://choopanan.blogfa.com/post-12.aspx

    دیده از هجر تو بارانیست بعد کی مـیرسی/در دلم غوغای طوفانیست بعد کی مـیرسی/دور بودن از وصال آن رخ زیبای تو/ باعث سردرگریبانیست بعد کی مـیرسی/بهترینم سخت محتاج تو ام این روزها/دل پر از درد و پریشانیست بعد کی مـیرسی/من ندارم بیش از این تاب فراق روی تو/دل بـه دام هجر زندانیست بعد کی مـیرسی/ای کـه گرمابخش قلبم عشق رویت هست و بس/ از هجرت زمستانیست بعد کی مـیرسی/ ای بهار هستی من بی تو اندر ام/ فصل پائیزش چه طولانیست بعد کی مـیرسی/ نازنینم بازگرد ار زنده مـیخواهی مرا/ طاقتم که تا روز فردا نیست بعد کی مـیرسی/

    تقدیم بـه منجی عالم بشریت حضرت مـهدی‏(‏عج‏)‏//// شعر از : حاجی کاظمـی

    Tue, 20 Jul 2010 09:03:00 GMT zm http://choopanan.blogfa.com/post-12.aspx http://choopanan.blogfa.com/post-11.aspx

    عاشق ریگ و کویرم

    عاشق دشت و بیـابون

    عاشق خونـه خشتی

    عاشق بادگیر و ایوون

    عاشق دالون و هشتی

    عاشق مردم مشتی

    عاشق یـه مشک مشکی

    اویزون بـه طاق خشتی

    عاشق چارق و گالش

    زیلو و گلیم و بالش

    عاشق نخلک خرما

    مـیون باغچه زیبا

    عاشق قنات جاری

    مـیون ده قدیمـی

    عاشق ده قدیمـی

    مردم خوب و صمـیمـی

    عاشق نم نم بارون

    روی کاهگل توی ناودون

    (شعر از: عبدالرحیم کلانتری)

    Thu, 10 Jun 2010 00:27:14 GMT sa http://choopanan.blogfa.com/post-11.aspx http://choopanan.blogfa.com/post-10.aspx

    بسیـاری درون مورد معماری و ساختار خانـه ها و کوچه های چوپانان گفته اند و نوشته اند ولی ارزش دارد کـه در این زمـینـه کتابها نوشته شود و ساعتها حرف زده شود و ابعاد گوناگون این یـادگار اجدادی نمایـان گردد. هر چه فکر مـیکنم عمده ترین نقش را درون ایجاد چنین فضای یکدست و منظم بنام چوپانان ، همدلی و همبستگی مردمان آن زمان ایفا نموده ، چرا کـه پر مسلم هست این وسعت خانـه ها و اماکن چوپانان همزمان و در یک برهه و طبق نقشـه ای خاص و از پیش طراحی شده ساخته نشده و مشمول زمان گردیده و تنـها نزدیکی دلها و محبتها و یک رنگی ها باعث شده هر قصد بنای خانـه داشته بـه همسایگان نگاه کرده و تلاش کرده مشابه آنرا بسازد چون هیچ حس برتری نسبت بـه خود و دیگران قائل نمـیشدند (البته گاهی تفاوتها بین ارباب و رعیتی را با مساحت خانـه ها نشان مـیدادند کـه آنـهم قابل تحمل همگان بود ) و این اولین اصل درون ساختن خانـه بوده و بعد از آن امکانات و نیـازها و موقعیت جغرافیـایی و آفتاب را درون نظر مـیگرفتند و تغییراتی بنا بر سلیقه ها و تجربه کمبودها ی همسایگان درون داخل خانـه ها اعمال مـید ، همچنین حفظ حریمـها و ارزش قائل شدن بـه حقوق دیگران اجازه نداده سانتیمتری دیوارها جلو یـا عقب گذاشته شوند و حتی همـین عقیده باعث شده درون چوپانان که تا مدت مدیدی کوچه بن بست وجود نداشته باشد چون گذر از کوچه را حق همـه مـیدانستند و محدودیتی ایجاد نمـید. پیوستگی خانـه ها را بخاطر نبود برق و استفاده از نور مـهتاب درون شب نشینی ها و فرار از هوای گرم اتاقها درون نظر داشتند و همسایـه ها از چند خانـه آنطرف تر راحت بامـها گذر کرده و با هم مـینشستند و این هم نشینی ها حاصل دوستی ها و بی ریـایی ها بوده کـه امروزه کمتر دیده مـیشود . امروزه دیوار خانـه ها را با نرده های آهنین کـه مشابه آنرا درون زندانـها مـیتوان دید محصور مـیکنند و لبه های پشت بامـها را بالا مـیبرند و زندانی اختصاصی به منظور خود و خانواده درست مـیکنند و هر چه این زندان خانگی آژیر خطر و دوربین مدار بسته و نگهبان و سگ بیشتری داشته باشد نشانـه اوج فرهنگ شـهر نشینی و تمدن صاحب آن بـه اصطلاح خانـه هست !!! تازه سلام بـه همسایـه افت شخصیت مـی آورد و همـیشـه آن کـه نمای ساختمانش آجر نما یـا سنگ کاری نشده حتما به آنکه نمای ساختمانش ساخته شده و شیشـه اش رفلاست سلام کند و عآن یک معضل فرهنگی هست و افت کلاس مـی آورد !!

    بگذریم ... آن روزها ملات ساختمانی ترکیبی بوده از خاک پاک خدا و عرق جبین و مقداری خون دل حاصل از مشقت ها و چندین قطره اشک شوق حاصل از صاحب خانـه شدن یک همنوع و نقشـه آنـها حاصل پاکی چشمانشان و ریسمان کار آنان بند نامریی کـه با آن دلها را بهم پیوند زده بودند( سر این بند نامریی بـه قلب همسایگان و بستگان با صدها متر فاصله بدون گره وصل بود) و کارگران بخاطر نداری و فقر و اجبار کار نمـید و کارگری نبود بجز اهالی خانـه خود و همسایـه اعم از زن و مرد ، از تهیـه خشت ها گرفته و حمل گل و خشت با زنبر ها و تشت ، که تا پرتاب آن بـه ارتفاع بادگیر ها و جالب اینکه همکاریـها بدون چشم داشت بوده وبا مقداری گندم و جو (آنـهم با اصرار صاحب کار) طی مـیشد و اعتقاد قلبی داشتند کـه روزی هم ما خانـه خواهیم ساخت و او کمک خواهد کرد ......

    ولی امروزه ... یک گروه مـهندسی کـه با پارتی انتخاب مـیشوند چندین ماه و گاهی سال فکر مـیکنند و سلیقه را نسبت بـه مواجب دریـافتی بـه اجبار یکی مـی کنند و پس از مدتی طرح احداث یک شـهرک را آماده مـیکنند و تحویل پیمانکاران منتخب مـیدهند و در یک معامله دو سر سود شریک مـیشوند ( تو نگو ما هم نمـی گم و تو بخور و بگذار ماهم بخوریم )با حقه های واقعا " مـهندسی !!زحمت مـیکشند چشم و دل هزینـه مـیکنند کـه ببینند " کلفتی نان کجاست و نازکی کار کجا" . درون نـهایت هم صاحبان ساختمان بعد از اینکه پیمانکار محترم و گروه مـهندسی را دیدند و حق السکوت آنـها را سرفیدند ! به منظور اینکه حداقل بـه فاصله یک استان متشابهی به منظور نمای ساختمانشان نباشد شـهرها و اینترنت و دنیـا را سرچ مـیکنند !!! تازه به منظور تجاوز بـه حریمـها و حقوق شـهروندان ، چندین برابر پول یـا مفت مـیدهند کـه استاد کاری خبره با چندین عمله افغان کـه قبلا درون کارهای سنگین تست داده اند اجیر مـیکنند و شبانـه ( دور از چشم ماموران بـه ظاهر نگهبان حقوق شـهروندی کـه مواجب بگیر شـهرداری هستند) یک طبقه روی ساختمان بی بنیـه و اساس خود مـیگذارند یـا بالکن اضافه مـیکنند یـا خیلی منصف باشند ورودی زیر زمـین مس یـا تجاری خود را داخل پیـاده رو احداث مـیکنند !!و درون نـهایت هم با یک ببخشید بـه قاضی و پرداخت رشوه مـیلیونی بـه کارشناس مربوطه و جریمـه صد هزار تومانی بـه شـهرداری و یک لبخند رضایت از موفقیت درون تسخیر حقوق دیگران ، سر و ته قضیـه را هم مـی آورند .. بگذریم ما کـه مستاجریم و خانـه پدرمان دیوارش گلی هست !! بـه ما چه؟

    آیـا با این تفکرات تمدنیست مـیتوان امـید داشت کـه متشابهی به منظور چوپانان بوجود آید .؟؟

    حال با درون نظر گرفتن مشقت های پدران و اجدادمان و هنر آنان درون ایجاد چنین فضایی هنری و چشم نواز کـه با خود خاطراتی تلخ و شیرین را یدک مـیکشد و چوپانان را درون بین روستاهای خاص دنیـا قرار داده و انگشت نما کرده ، آیـا مـیتوان براحتی تمدن زد و تنـها بـه دلیل اینکه ..امروز مد نیست و یـا خانـه ها قدیمـی و بی کلاس هست و با تکیـه بر اندوخته مالی( کـه آنـهم ماحصل زحمات همان پدران بوده) تیشـه تخریب درون دست گرفت و تن چوپانان را با آن بادگیرهای زیبای سر بـه فلک کشیده رنجور کرد؟ آیـا آنان کـه چنین تفکراتی دارند فکر کرده اند کـه از زخم هر تیشـه آنـها چقدر عرق جبین و خون دل و اشک پیشینیـان سرازیر مـیشود؟ البته دیدن منظرهای چنین چشم دل مـی خواهد کـه متاسفانـه درون پشت افکار مدنیت و گرد حاصل از شمارش اسکناسهای کثیف، چشم دل بعضی ها کور شده و با چشم دنیـایی قصد تغییر درون ساختمانـها را دارند و به بهانـه استراحت خود و اهل بیت شان آنـهم حداکثر بیست روز درون سال کـه آنـهم بیشتر درون بیـابانـها و تفرجگاههای زیبای چوپانان سپری مـیشود دست بکار تخریب هویت معماری چوپانان شده اند .

    جالب هست تعدادی کـه مدعی اصالت و تملک چوپانان هم هستند بـه بهانـه ساختن پارکینگ و ایجاد سایـه به منظور سواری های لوخود (که چوپانان را درون ایـام عید بـه نمایشگاهی مدرن تبدیل کرده هست !) زیبایی چوپانان را دستخوش رنگ و لعاب مصالح جدید مـیکنند .(البته گاهی سایـه بهانـه هست و ترس از ناامنی و اینکه شاید بچه ای درون حین بازی خطی بر رخسار اتولشان! بیـاندازد و به اندازه رنگهای پریده شده از اتولشان ضرر بـه وارث بخورد بهانـه اصلی است!!).

    علی ایحال آنچه بـه رشته تحریر آمد همـه و همـه بخاطر این بود کـه از مسئولین مربوطه از ریش سفیدان و دهیـاری و شورای محترم چوپانان گرفته که تا .... عاجزانـه خواهش کنیم قانونی مصوب کنند و نگذارند هویت معماری اجدادی ایرانی ما دستخوش تغییر گردد و تخریبها را ممنوع نموده و اعمال سلیقه ها را بـه زمـینـهای واگذاری جدید و بخش چوپانان جدید منتقل نمایند البته آنـهم بـه گونـه ای کـه به نمای چوپانان لطمـه ای وارد نکند ... ( اجبار سازمانـهای بین المللی درون کوتاه ارتفاع ساختمان جهان نمای اصفهان را بدلیل حفظ هویت مـیدان امام بخاطر بیـاورید )... قابل توجه اینکه بافت قدیمـی روستا و خانـه ها مـیتواند منبع درآمدی به منظور ساکنین و مالکین خانـه های چوپانان باشد و با ایجاد جذابیت و تبلیغ و معرفی یک مرکز مردمـی آنرا به منظور لذتی یک یـا چند روزه بـه مسافران کویر و زائران آقا امام رضا( علیـه السلام ) و توریستهای چوپانان ندیده اجاره داد و هنر چندین سال پیش خود را بـه رخ آنـها و سپس جهانیـان بکشیم .

    دست درون دست هم دهیم بـه مـهر چوپانان خویش را آباد نگه داریم .!

    بامـید یـاری مسئولین محترم(علی نقی جلال - خرداد ماه ۱۳۸۹)

    Tue, 08 Jun 2010 18:45:00 GMT choopanan http://choopanan.blogfa.com/post-10.aspxhttp://choopanan.blogfa.com/post-9.aspx

    پس ازب موافقتهای لازم هنگام خواستگاری و پس از آن خانواده های عروس خانم و آقای داماد روزی را کـه خوش یمن باشد را از تقویم پیدا کرده و با رضایت عروس و داماد آن را انتخاب کرده. درون شب قبل از روز عقد کنان ان و زنان فامـیل به منظور چیدن سفره عقد دست بـه کار مـی شوند.

    موارد لازم درون سفره عقد

    ابتدا سفره ای پارچه ای زیبا بر زمـین مـی گسترانند بـه طوری کـه به طرف خانـه خدا باشد بـه طوری کـه عروس خانم و آقای داماد بـه طرف قبله باشند. سپس مواد لازم مانند:

    آینـه و شمعدان، دانـه های روغنی (گردو، بادام، فندق،...)، عسل، آب، شیرینی، نقل و نبات، جانمازی بـه طرف قبله کـه در آن قرآن، مـهر و تسبیح قرار دارد. نمک (به دلیل اینکه دست عروس خانم با نمک باشد و زندگی آقای داماد را پر نمک کند)، برنج (تا پا قدم عروس خانم با برکت باشد، نان و پنیر و سبزی کـه به تعداد مـهمانـها آماده مـی شود و بعد از عقد بـه حضار تعارف مـی کنند، درون جوانان با خوردن این نان و پنیر بختشان باز مـی شود.بعد از چیدن سفره درون کنار سفره بـه جشن و شادی مـی پردازند.خطبه عقد:

    روز عقد کنان بعد از اینکه مـهمانـها و عاقد آمدند، خطبه عقد خوانده مـی شود و با فرستادن عروس خانم به منظور گل چیدن و گلاب آوردن بلاخره بله را از عروس خانم مـی گیرند. (شولولولو.... خو بر محمد و آل محمد صلوات) درون تمام این مراسم ان فامـیل و خانمان خوشبخت فامـیل توری سفید رنگ را بر روی سر عروس خانم و آقای داماد مـی گیرند و یکی از آنـها بر روی طور دو کله قند کوچک را بـه هم مـی ساید. این کار با عوض انی کـه دور طور را گرفته اند بـه ترتیب عوض مـی شود.

    شعرهای موقع عقد:

    بعد از رفتن عاقد شعر خواندن بانوان شروع مـی شود. با یک نخ سفید و سوزن این طور دوخته مـی شود و خوانده مـی شود:

    مـی دوزم و مـی دوزم

    مـهر و محبت مـی دوزم

    خوشبختی و سفید بختی مـی دوزم

    و اگر سراینده از خانواده داماد باشد بـه شوخی مـیگوید:

    زبون مادر شوهر و شوهر را مـی دوزم

    و شخصی کـه قند ها مـی ساید چنین مـیخواند:

    مـی سابم و مـی سابم

    خوشبختی را مـی سابم

    شیرینی را به منظور عروس خانم و آقا داماد مـی سابم

    عسل خوران:

    بعد از انجام این مراسم موقع عسل خوردن مـی شود. ابتدا آقای داماد با انگشت کوچک خود درون ظرف عسل زده و عسل را درون دهان عروس خانم قرار مـی دهد و سپس عروس خانم این عمل را انجام مـی دهد.هدیـههای عقد:

    حالا نوبت بـه هدیـه بـه عروس و داماد مـی رسد. ابتدا مادر داماد یـا خود آقای داماد حلقه ای را کـه قبل از عقد با انتخاب عروس خانم تهیـه شده هست به دست عروس خانم مـی کنند.و سپس مادر عروس خانم یـا خود عروس خانم حلقه آقای داماد را بـه دستش مـی کند و نوبت بـه هدایـای دیگر مـی شود کـه فامـیل های نزدیک بـه عروس خانم و آقای داماد مـی دهند.

    ب کیک:

    بعد از آن نوبت بـه ب کیک مـی شود کـه عروس خانم و آقای داماد با هم کیک را بریده و تقسیم مـی کنند.

    انشا الله بـه پای همدیگر پیر بشوند

    (از وبلاگ امـیر افضل)

    Sun, 06 Jun 2010 22:46:00 GMT choopanan http://choopanan.blogfa.com/post-9.aspxhttp://choopanan.blogfa.com/post-8.aspx

    بازی تالنگه از شش خونـه بـه شکل مربع یـا مستعطیل و یک آتشخونـه بـه شکل نیم دایره تشکیل مـیشود.

    وسائل مورد نیـاز:

    ۱ - زمـین صاف ومسطح

    ۲ - یک سنگ صاف

    تعداد بازیکنان: دو نفر یـا بیشتر

    روش بازی:

    ابتدا بـه وسیله یک تکه گچ شکل بازی را روی زمـین مـیکشیم و سپس بـه وسیله تر و خشک نفر شروع کننده بازی را مشخص مـیکنیم.

    شروع کننده بازی پشت خونـه اول مـیایسته و سنگ را درون خونـه شماره یک مـیاندازه و یک پای خودش را از زانو خم مـی کنـه و روی یک پایش مـیایسته و با زدن یک ضربه پا سنگ را بـه خونـه دوم پرتاب مـیکنـه، اگر پاش یـا سنگ روی خط نره همـینطور بازی را ادامـه مـیده که تا به خونـه چهارم برسه، درون خونـه چهارم مـیتونـه پاشا بـه زمـین بزاره و به بازی ادامـه بده و در خونـه ششم حتما طوری بـه سنگ ضربه بزنـه کـه از آتشخونـه رد بشـه. مجدداً پشت خط مـیایسته و سنگ را درون خونـه دوم پرتاب و به بازی ادامـه مـیده، اگر درون طول بازی سنگ یـا پاش روی خط نره و سنگ از خونـه خارج نشـه بازی که تا آخر ادامـه پیدا مـیکنـه درون غیر این صورت نفر بعدی بازی را شروع مـیکنـه.

    اگر تموم مراحل بازی بـه درستی انجام شد نوبت بـه خ خونـه مـیشـه، بـه این صورت کـه پشت خط مـیایسته بـه طوری کـه پشتش بـه خونـهها باشد و از روی شونـهاش سنگ را بـه عقب بـه طرف خونـه مورد نظرش پرتاب مـی‌کنـه (مثلاً خونـه شماره دو) اگر سنگ تو خونـه دو افتاد، اون خونـه مال خودشـه نفر بعدی نمـی‌تونـه پاشا تو اون خونـه بزاره و حتماٌ حتما به همون صورت لی لی از روی اون خونـه بپره و به بازی ادامـه بده (فقط صاحبخونـه مـیتونـه توی خونـه خودش دوتا پاش را روی زمـین بذاره).

    بازی زمانی بـه پایـان مـیرسه کـه تموم خونـهها توسط بازی کنان خریده شده باشـه.

    (از محمد جلالپور فرزند خسرو)

    Sun, 06 Jun 2010 22:03:00 GMT choopanan http://choopanan.blogfa.com/post-8.aspxhttp://choopanan.blogfa.com/post-7.aspx

    وسائل مورد نیـاز:

    ۱- دوعدد جوب (یك چوب كوچك بـه اندازه بیست الی چهل سانتیمتر و یك چوب بزرگ بـه اندازه ۶۰ الی ۱۰۰ سانتیمتر)

    ۲- دو عد د آجر یـا سنگ

    تعداد بازیكنان: دودسته مساوی ( ۵ نفر یـا بیشتر)

    قوانین بازی:

    ۱- اگر موقع زدن جوب بزرگ بـه جوب كوچك برخورد نكند فرد بازنده مـی شود

    ۲- اگر طرف مقابل چوب كوچك را كه درون هوا مـی باشد تاقبل از برخورد بـه زمـین بگیرد ، تیم باخته وجای آنـها عوض مـی شود وتمام امتیـاز تیم صفر مـی شود.

    ۳- اگر فاصله چوب كوچك که تا سنگ كمتر از اندازه چوب بزرگ باشد فرد بازیكن بازنده مـی باشد.

    ۴- هنگامـی كه چوب كوچك روی زمـین قرار داردو فرد بازیكن باچوب بزرگ روی آن مـی زند که تا به هوا پرتاب شود اگر چوب بـه زمـین برخورد كند فرد بازیكن بازنده مـی شود( گندیدن )

    ۵- امتیـاز بازی توافقی مـی باشد مثلا" ۵۰۰ یـا عددی دیگر.

    ۶- هر تیمـی كه امتیـاز بگیرد از تعداد امتیـاز تیم حریف كم مـی شود .

    نحوه بازی:

    ابتدا با تر وخشك كردن تیم شروع كننده را مشخص مـی كنند.

    تیم شروع كننده پشت سنگ مـی ایستد وتیم دیگر درون زمـین بازی پخش مـی شوند.

    ابتدا دوسنگ را با فاصله كنار هم قرار مـی دهند وچوب كوچك را روی دو سنگ مـی گذارند و اولین بازیكن با چوب بزرگ ،چوب كوچك را بـه هوا پرتاب وزیر آن مـی زند . اگر افراد تیم حریف چوب را درون هوا گرفتند تیم بازنده وجای آنـها عوض مـی شود ولی اگر چوب روی زمـین افتاد یكی از افراد تیم مقابل چوب را برداشته واز همان جا چوب را بـه طرف سنگ پرتاب مـی كند اگر بـه چوب بزرگ بخورد یـا فاصله آن كمتر از چوب بزرگ باشد فرد بازیكن بازنده وجایش عوض مـی شود درون غیر این صورت بازیكن مجاز هست سه ضربه بـه چوب كوچك بزند بدون آنكه چوبش بـه زمـین برخورد كندتا فاصله چوب كوچك را گها زیـاد كند سپس با چوب بزرگ فاصله بین چوب كوچك وسنگها را اندازه مـی گیرند وبه عنوان امتیـاز حساب مـی كنند.

    بازی بـه همـین صورت ادامـه پیدا مـی كند که تا هر تیمـی كه امتیـاز آن بـه حد نصاب برسد برنده مـی شود .

    جریمـه تیم بازنده :

    تیم بازنده حتما به تیم برنده سواری بدهد بـه این صورت كه هر فرد بازنده یك نفر از تیم برنده را روی پشت خود سوار كرده ومسافتی را طی مـیكند.

    یـا اینكه چوب را پرتاب مـی كنند وفرد بازنده حتما یك نفس حرفی (مثلا" زوووو) را بگوید و بدود و چوب را بیـاورد اگر درون بین راه حرفش راقطع كند تنبیـه مـی شود.

    ذبیح:

    جریمـه بازی أله را بش مـیگن "تیلی دادن" و بازنده حتما برنده را که تا جایی کـه چوب کوچک"چوب پله" پرتاب شده سواری بده و یک نفس بگه: "تیلی تیلی تیلی تیلی ....."

    (از: محمد جلالپور)

    Sat, 29 May 2010 20:49:00 GMT sa http://choopanan.blogfa.com/post-7.aspxش

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-2194581358239781857 2013-02-07T15:24:00.001+03:30 2013-02-07T15:24:51.588+03:30 خروجی وبلاگ کویر انارک

    کویر انارک

    You are viewing a feed that contains frequently updated content. When you subscribe to a feed, it is added to the Common Feed List. Updated information from the feed is automatically downloaded to your computer and can be viewed in Internet Explorer and other programs. Learn more about feeds.

    Subscribe to this feed

    آنچه انتظار داريم

    ‎Friday, ‎September ‎07, ‎2012, ‏‎4:18:00 PM | kavireanarak

    بیش از چند ماهی بـه پایـان دوره ی چهارساله ی شورا نمانده است. انتظار مـی رفت منتخبین محترم با تشکیل جلسات سالیـانـه با مردم محل، پاسخگوی سؤالات و بهره مندي از نظرات سازنده ي آنـها درون زمينـه هاي مختلف باشند كه متاسفانـه اين امر محقق نشد. جاي آن دارد كساني كه دغدغه ي پيشرفت نارُسّينـه را درون تمام زمينـه ها دارند دور از هر گونـه حب و بغض بـه نقد عمل كرد شورا بپردازند و كرده ها و نكرده هايشان را مورد تحليل قرار دهند. كسي منكر فعاليت هاي انجام شده نيست . دست كساني كه زحمت مي كشند و خشتي بر خشت مي نـهند که تا مردم درون رفاه باشند درد نكند.غرض، تأييد تصميمات متخذه شورا ، از طرف عامـه ي مردم هست چرا كه درون اين راستا گهگاه زمزمـه هاي عدم رضايت از گوشـه و كنار بـه گوش مي رسد و اين حق مردم هست كه درون سرنوشت شـهر خود سهيم باشند.

    اما درون انتخابات شوراي آينده ، کـه در تاریخ جمعه بیست و چهارم خرداد ماه سال نود و دو برگزار مـی شود، شرایطی کـه يك كانديدا بايد واجد آن باشد را مي توان درون فراز هاي زير خلاصه كرد.

    ۱- تدبير و تجربه ی لازم جهت اداره ي شـهر و اطلاعات كافي درون مديريت شـهري داشته باشد.

    ۲- عملكرد او بتواند رضايت عموم را فراهم سازد.

    ۳- مسؤوليت باز زنده سازي شـهر و رفع مشكلات آن را بـه جان و دل بپذيرد و اوقات خود را بـه جای پرداختن بـه امور شخصی، مصروف خدمت بـه اين هدف مقدس كند.

    ۴- درون زمينـه ي فرهنگ و فرهنگ سازي و ترويج شعائر مذهبي و ساماندهي ابنيه ي تاريخي و حفاظت از ميراث فرهنگي سعي بليغ داشته باشد.

    ۵- بـه وعده هاي دوره ي تبليغات خود عمل كند و در رابطه با وظيفه ي خطيري كه دارد پاسخگوي مردم بوده تكريم ارباب رجوع را سرلوحه ي كار خود قراردهد.

    ۶- بـه وفاق جمعي بیندیشد که تا كار بـه نفاق و اختلاف نكشد و روند كار كند نگردد.

    شک نیست کـه افرادی با چنین ویژگی ها ، موجبات پیشرفت شـهر را از جهات مختلف فراهم خواهند ساخت.

    اولين و آخرين سفر بـه انارك

    ‎Wednesday, ‎September ‎05, ‎2012, ‏‎5:12:04 AM | kavireanarak

    اولین سفرش بـه انارک با تلخکامـی همراه بود. مـی گفت راه درازی را پشت سر گذاشته که تا به خانـه ی پدری رسیده هست . پزشک متخصص بود و تحصیل کرده ی خارج. ته لهجه اش نشان مـی داد کـه فرزند کویر هست همانجا کـه پدرش دیده بـه جهان گشوده و پدر بزرگش درون خاک آن آرمـیده است. آوازه ی زیبایی شـهر، آرامش روز و سکوت شبانـه ي آن، او را درون گرمای کشنده ی تابستان بـه کویر کشانده بود. نـه اوی را مـی شناخت کـه در حکم غریبه بود و نـهی او را بـه جا مـی آورد کـه ساکنان هم، دیگر بومـی نبودند . و چه دشوار هست تحمل دردی کـه انسان درون خانـه ی پدری احساس غربت کند. از موتور سوار جوانی کـه جلو اتومبیلش ویراژ داد سراغ سالمندان و پیران ولایتی را گرفت. بی اطلاعی جوان از شناخت معمرین او را بـه فکر فرو برد. " پدرم مـی گفت درون اینجا ،همـه یکدیگر را مـی شناسند! " کمـی جلو تر آمد. مردی مـیان سال کپسولهای خالی گاز را بر ترک موتور مـی بست. کنارش ترمز کرد." سلام . شما انارکی هستید؟ " "بله ." " ممکن هست بگوييد مسن ترین مرد آین آبادی کیست ؟ " مرد با انگشت پیرمردی را درون خیـابان مکارم نشان داد کـه روی چارپایـه ای نشسته و به عصایش تکیـه زده بود. " اون آقا ست ، اسمش آمحمد هست . از او پیر تر نداریم . انارکی خالص هست ." بـه سراغ آمحمد رفت . چشمش کـه به سنگفرش خیـابان افتاد چهره اش متبسم شد. از آنچه مـی دید احساس شادی مـی کرد. غرور ملی یعنی همـین. از اتومبیل پیـاده شد. سلام کرد و بي آن كه منتظر پاسخ بماند دستانش را بر شانـه ی پیرمرد گذاشت و چهره اش را بوسید. چهره ی یک مرد ولایتی را . نود سال زحمت و تلاش و محرومـیت را . خودش را معرفی کرد پدرش را و پدر بزرگش را هم. و منتظر جواب ماند . آمحمد نگاه درون نگاهش دوخت . دکتر سر فرود آورد و با صدای بلند گفته هایش را تکرار کرد. پیرمرد مکثی کرد ، کوتاه و گذرا، کمتر از ده ثانیـه و این مختصر زمان کافی بود که تا او پرونده ی یکی از معتمدان یک قرن پیش آبادی را مرور کند کـه شتر فراوان داشت و امـین و بخشنده بود. و خانـه درون محله ی بیک علی داشت و آرامگاهش بالا دست اتاقک خشتی (سرد خانـه) درون قبرستان قدیم بود. دکتر با کاشتن بوسه وداع بر پیشانی پیرمرد روانـه ی آرامستان شد. شوق لحظه ای بر مزار پدر بزرگ نشستن و فاتحه ای خواندن دلش را لبریز از شور و نشاط کرده بود. اتومبیلش را کنار تپه ی مولتانی نگاه داشت . بـه اطراف نگریست . اينجا كه .... نکند اشتباه آمده باشد. از مردی کـه سبد پر از نان درون دست داشت نشانی قبرستان قدیم را پرسید. " همـین جاست . حال دیگر قبرستان نیست . پارکش د . مـی خواهند گل بکارند." دانـه های درشت عرق بر پیشانی دکتر نشست. با یک نگاه عرصه ی پهناور مزار را برانداز کرد. از اتومبیل پیـاده شد. بـه بلوکهای سیمانی روی تپه تکیـه زد. آرنج ها را بر گردی استخوان زانو نـهاد و سر را درون فرو رفتگی دو دست گرفت. درون اندیشـه فرو رفت .اندیشـه ای پیوند خورده با اندوه ، اکنده از غم ، غمـی گنگ و سنگین کـه به هیچ زبانی قابل توصيف نبود. " یعنی انارک هیچ اندیشمند و ادیب و خیر نداشته ؟ مزار طرب انارکی آن شاعر خوش قریحه و پدرش حاج محمد رضا بانی مسجد کجاست ؟ حاج باقر بزرگ کجا مدفون هست ؟ آرامگاه ملا ابوالحسن و پدرش آخوند ملا رضا را کجا مـی توان یـافت.؟ پدرم افراد زيادي از بزرگان آبادي را نام مي برد. بدون شک هویت تاریخی شـهر با نابودی قبرستان از مـیان رفته ، اگر تفکر خمـیر مایـه ی این کار بود هم قبرستان حفظ مـی شد و هم پارک ایجاد مـی گردید .افسوس.. " به منظور پرسش هایش پاسخی نداشت ،کسی هم پاسخ گویش نبود. راه درازی آمده بود .بی حاصل . اتومبیل ر ا بـه حرکت آورد پنجاه متر جاده خاکی قبرستان را با تأني طي كرد و در همواري جاده از نظر ناپديد شد. اين اولين و آخرين سفر او بـه انارك بود.

    خزينـه

    ‎Thursday, ‎August ‎09, ‎2012, ‏‎5:10:57 AM | kavireanarak

    نيمكت فلزي ميدان " سراب نارُسّينـه " هنوز زير آفتاب صبحگاهي بود. چند باز نشسته ي معدن كه زبانم لال اگر اينـها نبودند نفس آبادي بند مي آمد روي نيمكت و اطراف آن نشسته بودند. "آقا رضا" مثل هميشـه سيگار بـه دست ايستاده بود. "يدالله" گردنش را كه مي گفت مارسر گزيده بي وقفه خارش مي داد."علي آقا" تخمـه ژاپوني مي خورد و "عبدالحسين" با رفتگر شـهرداري كه پاي چپش ضرب ديده بود چاق سلامت مي كرد. صحبت"پير علي" كه مشتري هر روز نيمكت بود گل انداخته بود: "حوضچه اينجا بود .چهار که تا پله ي سيماني داشت. زن ها، داخلش لباس مي شستند. چند قدم اونطرفتر يه استخر بود. كهنـه ي بچه اونجا شسته مي شد. فاضلاب حموم خزينـه هم تو استخر خالي مي شد. عجب حمومي بود. مگه ميشدبنشيني از گـرما ، تن آدم حال ميـومد. اون بـه درد موزه مي خورد." "مش باقر " كه بغل گوش جمعيت پياز تو چين مي كرد گفت: "خزينشا با ديناميت منفجر كردند ،مگر خراب مي شد! " چقدر هم مردم وقتي خـرابش مي كـردند ذوق كرده بـودند . آخه غير بهداشتي بـود . آقا رضا سري تكان داد و گفت :"ما ، همـه تو اين خزينـه ي پيزري شنا ياد گرفتيم . حيف از اين حموم ." مرد ميانسالي كه بـه نظر مي رسيد اهل يكي از روستاهاي بيابانك باشد پرسيد: "حالا حموم نداريد؟" "مش مـهدي" كه بـه خاطر لق بودن دندانـهاي عملي مشكل تكلم داشت گفت: " حموم داريم،حموم خزينـه نداريم. اونا كه چهل سال پيش فاتحشا خوندن ، ايني هم كه داشتيم ريختندش بـه هم ، دو سه تمن خرجش كردند و اين شد كه مي بيني" و با دست موزه را نشان داد.

    علي آقا كه تخمـه هاي جيبش ته كشيده بود از جا بلند شد و پرسيد: " دو سه تومن! بيست تمن . من با همين گوشام رقمشا از اخبار تلويزيون شنيدم ،بنشين كه دوسه تومن." عبدالحسين كه که تا آن روز پايش را درون موزه نگذاشته بود پرسيد: "مگه چه كار كردند؟" يداله كه رو زمين وارفته بود خودش را جمع و جور كرد و گفت:" چارتا ادم از فارسون اوردند ،دوش و موش و لوله موله هاشا بريدند و دستي بـه پك و پوزش كشيدند و گفتند بفرماييد اينم موزه ." مرد بيابانكي پرسيد: "چرا فارسون؟" پيرعلي گفت :" ولش كن. " "مرتضي" كه مركب مدرك دانشگاهي اش هنوز خشك نشده بود پرسيد:" مگر روي تابلو نام پروژه، نام مجري ، اعتبار پروژه و زمان اجراي آن را ننوشته بودند؟" علي آقا كه آهنگ رفتن داشت گفت:" دهه. اينا باش بـه خيالش اينجا شانزه ليزه هست ." و در حالي كه بشكن مي زد و با ت دور مي شد خطاب بـه آقا مرتضي گفت : "اينجا اناركش ميگن دارام دارام دارام دارام ،تو اين كارا تكش ميگن دارام دارام دارام دارام." "سيف اله" كه از مـهاجرين ارديبي ساكن انارك بود با دلخوري گفت: "مردم حق دارن كه بدونند پول بيت المال چه جوري خرج ميشـه. پياده رو ها سنگ فرش و موزاييك فرش ميشـه ،قبرستون خراب ميشـه و پارك مي شـه دسشون هم درد نكنـه ولي چرا تو اين ۴ سال يك بار ننشستند با مردم دوكلمـه صحبت بكنند آخه اينا خدا نكرده منتخب مردمند." مرتضي كه پشت گرميش بـه سيف اله بود سري تكان داد و گفت: " اگر شفاف سازي نباشـه بي اعتمادي پيش مياد . شايعه ساخته ميشـه چه اشكال داره بـه مردم گزارش كار داده بشـه مردم كه نامحرم نيستند. نـه اينكه صدامون درون نمياد..." آقا رضا وسط حرفش پريد و گفت : "حال صدات دربياد چه كار مي كني؟"

    عبدالحسين كه اين حرفها برايش تازگي داشت با تكان دست رو بـه حاضرين كرده گقت: " ايشيت كينُش وَشيت رو که تا نيماشُم دُوري هِم وَ هَئنيگيت و كين خِرُتني گِل هِم وِراِكيريت گُ اي هُ و دي نـهُ ،نـه والّا ."

    جوانمردي پهلوان تختي

    ‎Thursday, ‎August ‎09, ‎2012, ‏‎2:39:00 AM | kavireanarak

    از بهترين و نفس گيرترين كشتي هاي پهلوان تختي ، كشتي او با سيراكف بلغاري درون دور نـهايي بود. حريف تختي شگرد "بارانداز" را بسيار سريع و فني اجرا مي كرد. بعد از شروع مسابقه ، تختي با يك بار زير گرفتن او را خاك كرد. و پاي او را درون "سگك " گير انداخت .سيراكف مقاومت كرد و كشتي سرپا اعلام شد. غلامرضا اين بار هم زير گرفت و او را خاك كرد و باز پاي او را درون سگك تحت فشار قرارداد. دقيقه ي آخر بود و فشار سگك موجب ناراحتي شديد سيراكف شد. او با دست بـه پايش اشاره كرد. تختي كه متوجه ناراحتي حريف شد او را رها كرد و از جا بلند شد. درون اين هنگام فرياد اعتراض تماشاچيان برخاست كه چرا تختي چنين كرد.سيراكف كه اين عمل جوانمردانـه را از حريف خود ديد منتظر داور نشد. دست تختي را بـه گرفت و به عنوان برنده بالا برد . تختي بـه مربي خويش نگريست .اشك درون چشمان او حلقه زده بود.

    گفت خود پيداست از زانوي تو

    ‎Monday, ‎July ‎30, ‎2012, ‏‎1:05:38 AM | kavireanarak

    حکایت - 2

    ‎Monday, ‎July ‎23, ‎2012, ‏‎3:34:30 PM | kavireanarak

    به قبـرستان انارستان درآمدم ، آدینـه ای درون ماه شعبان کـه دقایقی بر مـزار پدر و تـربت مادر نشینم و فاتحه ای بخوانم. جمعی دیدم بـه هیـاهو برخاسته و ميدان جدال بر سر دو وجب زمـین پوشیده از سنگ و سفال بیـاراسته. یکی زان مـیان کـه لاف جوی و گزاف گوی بود درون آن فضای غمبار و هوای تبدار، مرکب سخن تاختن گرفت و نظر بر چاله ای انداختن کـه این، گور پدر من هست و مادر را کـه پیر و زمـین گیر هست بر آنم کـه چون بـه عالم عدم، قدم گذارد درون جوار او بـه خاک سپارم و دل، قوی دارم کـه رنج صبوری از این بیش، پدر را نشاید و محنت دوری، مادر را نباید.

    پارسایی بـه نظاره ایستاده بود و انگشت اشاره بـه دندان گرفته . بـه تفکر ایستاد و چون سر برآورد گفت:

    خوشتر از جنت نباشد هیچ جا آدمـی را وقت رفتن زین سرا

    توشـه حتما مرد و زن را درون کنار لَیْسَ لِلا نسانِ اِلا ما سعي

    انارك،۲/۵/۹۱

    سالها پیش از این...

    ‎Saturday, ‎July ‎21, ‎2012, ‏‎3:47:06 PM | kavireanarak

    سالهـا پیش از ایــن انارک ما

    خـرم و سبـز چـون گلستان بـود

    توت و انجیر و بوته های انار

    زینت افزای باغ و بستان بود

    مخمل سبز بود دامن دشت

    بسکه اردیـبهشت باران بود

    بر سر شاخه های سبز انار

    نغمـه خوان بلبل غزلخوان بود

    برمرزهای داخل جوی

    مرزه و اسفناج و ریحان بود

    تیـر و مـرداد ماه آبادی

    خنک از سایـه ی درختان بـود

    ماش و کهماش ریـگـزار علم

    حاصـل بـارش زمسـتان بــود

    ماه اسفند کوه و دشت و دمن

    از گل و یـاسمن گل افشان بود

    هیچ دلواپسی نداشتی

    کـوزه پـر آب و سفـره پر نان بود

    چـقدر بـره بـود درون دل دشت

    چـقدر مـیش درون بـیـابان بــود

    اثـری از شغال و گـرگ نبود

    آغل و کنده بی نگهبان بـود

    کره و دوغ و کشک و قاتق و ترف

    سـر هـر گله ای فــراوان بود

    گله بانان مــرام و خصلتشان

    عـزت و احتـرام مـهمان بود

    بز و بزغاله مـیش و بره و قوچ

    در امان زیر دست چوپان بـود

    در زمستان کـه برف مـی بارید

    گـر علف زیــر برف پنـهان بود

    تا نــمانــد گــرسنـه حیـوانـی

    جـو فــراوان و کاه ارزان بود

    آبــگاه غـزال و پازن و کبـک

    لب ریزاب و چشمـه ساران بود

    در مـیادین شـهر از چپ و راست

    هم شتر بود و هم شتربان بود

    تاچه های برنج و گندم و جو

    روی هم چیده گرد مـیدان بود

    روزگاری دراز نقــره و مس

    از انارک روان بـه کاشان بود

    جمعه ها که تا غروب پشت حصار

    بازی گوی و چوب و چوگان بود

    در جدالی کـه پیش مـی آمد

    داوری با فلان و بهمان بــود

    ظهر وقتی بـه خانـه مـی رفتیم

    کُمـه و دوغ بر سر خوان بود

    سالها رفت و جای گریـه ی ابر

    بر زمـین باد و خاک و طوفان بود

    حاصل کار خشک سالی ها

    کوچ مــردم بـه گرد ایران بود

    شتر و گله راه خویش گرفت

    رفت آنجا کـه سفره الوان بود

    باغ ویرانـه گشت و صاحب باغ

    هم پریشان و هم پشیمان بود

    که چه آسان فریب خورد و فروخت

    آ ب ملکش کـه چند فنجان بود

    خشک سالی گرفت حال "کویر"

    حال گیری چقدر آسان بـود

    اندر حكايت سايت نارُسّينـه

    ‎Saturday, ‎July ‎21, ‎2012, ‏‎9:48:00 AM | kavireanarak

    "كاقي" را گفتند سبب چه بود كه با اندك درشتي كه از حريفان ديدي، پيوند خويش با كاربران بريدي و سپاهان رفته خموشي گزيدي؟ گفت: سالي چند بودن درون خانـه ي پدري را عزم كردم و خدمت بـه همشـهريان را جزم. زماني دراز خاك آن تربت بيختم و آب كربت درون گلو ريختم. سرم بـه كار خودم بود و پشتم خميده از سنگيني بار خودم. كسي بـه رويم باب مرافقت نگشاد و در طريق من گام موافقت ننـهاد. انتظارات دوستان افزون بر توانم بود و پيامشان گاه مسبب تخدير روانم. و چون درون نقل اقوال و شرح احوال ديگران ترشرويي آشنایـان ديدم و بدگویی بزرگان شنيدم ، مصلحت آن ديدم كه دست از این کایـه (۱) بدارم و دكان بـه همسايه سپارم كه گفته اند:

    در اين بازار بشكن قدر خود

    را كه گيتي جنس ارزان مي پسندد

    ۱- کایـه ُ واژه ایست محلی بـه معنی بازی

    به ياد زواره 30/2/89

    ‎Saturday, ‎July ‎14, ‎2012, ‏‎3:54:00 AM | kavireanarak

    ز هرم ماسه شميم زواره مي آيد

    پيام دوستي از هر كناره مي آيد

    به هركجا نگري جاي پاي تاريخ است

    كه قهرمان نظامش سواره مي آيد

    به خشت و آجر ديوارها نگر كه بـه چشم

    چه با دوامتر از سنگ خاره مي آيد

    قنات "خسرو" اگر يادگار اشكانيست

    حكايتيست كه گاه اشاره مي آيد

    به "پامنار" گرت افتد گذر بيني

    چه فيض ها كه ز اوج مناره مي آيد

    شب كوير غنيمت شمر تماشا را

    چو ايستاده بـه دستت ستاره مي آيد

    قدم گذار بـه بازار و حجره ها بنگر

    ولي مپرس چرا خوار و زاره مي آيد

    كوير تافته گر خوانمش گناهم نيست

    اشاره ايست كه درون استعاره مي آيد

    "كوير" گر بـه كوير آمدي تامل كن

    كه بوي دوست ز خاك زواره مي آيد

    اي اهل قبور...

    ‎Wednesday, ‎June ‎27, ‎2012, ‏‎6:51:45 PM | kavireanarak

    به مناسبت تبديل آرامستان قديم انارك بـه پارك تفريحي

    اي اهل قبور صاف شد مأمنتان

    شد خُرد و خمير استخوان تنتان

    در ظرف سه چار روز با بيل لُدر

    داغون شد و رفت ازميان مسكنتان

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-3293333159134631441 2013-02-07T15:08:00.000+03:30 2013-02-07T15:08:07.362+03:30 ریگ جن


    مثلث برمودای ایران کجاست؟
    ۱۳۹۱ جمعه ۱۳ بهمن
    بازدید : 469
    کد خبر : 28409
    فرو رفتن درون گل و لجن درون ریگ جن شاید یكی از خطرناك ترین اتفاقاتی باشد كه ممكن هست گریبانگیر مسافران، البته مسافران ناوارد شود و آنـها را بـه كام مرگ بكشاند.
    نسخه مناسب چاپ

    پار:ریگ جن منطقهای کویری و دارای تپههای ماسهای (تلماسه) درون کویر مرکزی ایران است. شاین منطقه درون جنوب سمنان، شرق دریـاچه نمک، شمال چوپانان و انارک و غرب جندق قرار داشته و وسعتی درون حدود 90،000 کیلومتر مربع دارد.
    این منطقه بـه دلیل وسعت زیـاد و نداشتن چشمـه یـا چاه آب درون گذشته محل عبور کاروانـها نبوده و فقط درون سالهای اخیر چند گروه بـه آن منطقه رفتهاند. ریگ جن گستره ای هست از شنزارهای روان. که تا چشم كار مـی كند نمك هست و ماسه و در بعضی مناطق باتلاق؛ باتلاق هایی كه اگر شناختی از محل آنـها نداشته باشید قطعا گرفتار مـیشوید. فرو رفتن درون گل و لجن درون ریگ جن شاید یكی از خطرناك ترین اتفاقاتی باشد كه ممكن هست گریبانگیر مسافران، البته مسافران ناوارد شود و آنـها را بـه كام مرگ بكشاند.
    سالهای متمادی هیچ كس جرات آنكه بـه ریگ جن سفر كند و راز این كویر اسرارآمـیز را كشف كند، نداشت، یـا اگر حتی جراتش را هم داشت بـه دلیل ناآشنایی با منطقه درون راه مـی ماند. از آن جمله مـی توان بـه سون هدین، نویسنده كتاب كویرهای ایران اشاره كرد كه سالهای زیـادی از عمرش را درون گوشـه و كنار كویرهای ایران گذراند و كتاب كویرهای ایران را بـه رشته تحریر درآورد، اما با تمام تلاش هایش هیچ گاه موفق بـه دیدن ریگ جن یـا بهتر بگویم فتح ریگ جن نشد.
    سون هدین درون سال 1900 ریگ جن را كشف كرد و بعد از آن هم آلفونز گابریل درون سال 1930 از نزدیكی آن گذر كرد، اما عبور از آن همچنان به منظور كویرنوردان بـه صورت یك رویـا باقی ماند که تا اینكه بالاخره درون سال 1997 طلسم ریگ جن توسط علی پارسا، كویرشناس مقیم آمریكا شكسته شد.
    او بـه همراه آقای مـیرانزاده، رئیس پارك ملی كویر وقت با هواپیما بر فراز ریگ جن رفتند که تا ثابت كنند كه هیچ چیز شگفتی درون ریگ جن وجود ندارد.

    اما علی پارسا به منظور اولین بار درون نوامبر 1997 با ماشین وارد ریگ جن شد و بعد از آن بسیـاری از كویرنوردان از ریگ جن گذشتند. البته با تجهیزات كامل؛ و نـه گرفتار روح شدند و نـه جن زده!
    مـهمترین مسئله اینكه اگر که تا به حال كویر نوردی نكرده اید و به اصطلاح حرفه ای نیستید، به منظور اولین تجربه بـه هیچ عنوان ریگ جن را برنگزینید كه درون این صورت رفتنتان با خودتان هست و برگشتنتان با خدا، حتی اگر هم حرفه ای هستید حتما گروهی بـه این منطقه سفر كنید.
    از آنجایی كه سفر بـه ریگ جن حركتی نوین و بسیـار مشكل هست و درون نتیجه نقشـه دقیقی از آن درون دسترس نیست، به منظور سفر بـه ریگ جن حداقل حتما به اندازه دو هفته آب ، بنزین، غذا و وسایل فنی ماشین را بـه همراه داشته باشید.
    در ضمن بلد محلی را فراموش نكنید، محلی ها معمولا آدم های كار كشته ای هستند و علاوه بر تعیین مسیر، حتی درون شرایط سخت، خیلی خوب مـی توانند راهنماییتان كنند. اگر از مسیر جندق بـه طرف ریگ جن مـی روید بعد از طی مسیری پر پیچ وخم، وارد یك رودخانـه خشك و عریض مـی شوید، بعد از عبور از رودخانـه که تا چشم كار مـی كند كوه ها و تپه های ماسه ای است.
    بخشی از منطقه نسبتا مسطح تر هست و تپه ها كوچكتر، بنابراین عبور از آن نسبتا آسان بـه نظر مـی رسد ولی با كمـی پیشروی با كم شدن ارتفاع بـه اراضی باتلاقی مـی رسید كه اینجا تقریبا جنوب منطقه است. اصرار به منظور عبور از این اراضی باتلاقی بی فایده است. آخرین كوه هایی كه 2300 متر ارتفاع دارند بـه بخش شمالی ریگ جن مـی رسید از اینجا كوه دماوند را هم مـی توانید ببینید.
    اما تمام این سختی ها و بالا و پایین ها یك طرف و آسمان پرستاره شب های ریگ جن هم یكطرف. خوابیدن روی شن های روان روی تپه ای بلند و چشم دوختن بـه آسمانی كه حتی یك نقطه سیـاه ندارد و شـهاب سنگ هایی كه هر از گاهی بـه زمـین باز مـی دارند، تمام خستگی روزانـه و در شن و باتلاق فرورفتن را از تن مـی زداید.
    طبق گفته کاوشگران هیچ که تا به حال نتوانسته از قلب این بیـابان عبور کند. درون ریگ جن حتی بی سیم های قوی کاوشگران هم از کار مـی افتد. *محلی های این منطقه ،چوپان ها و ساربان ها معتقدند کـه اگری پایش بـه ریگ جن برسد، بلافاصله ناپدید مـی شود!! یکی از کاوشگران مـی گوید کـه حتی شترهای اهالی کویر هم وقتی بـه این منطقه مـی رسند مـی ایستند و به هیچ عنوان حرکت نمـی کنند .
    آیـا واقعا این منطقه برمودای ایران است؟! *"آلفونز گابریل" اتریشی و یک کاوشگر سوئدی قصد داشته اند این منطقه را کشف کنند، اما هیچ کدام نتوانسته اند از این بخش از کویر عبور کنند و ناچار بـه به سمت یزد رفته و از آنجا عبور کرده اند. صداهای عجیب و غریب و ترس آوری ازاین بیـابان برهوت شنیده مـی شود.
    ریگ جن شگفت انگیزترین، اسرار آمـیز ترین و ترسناک ترین منطقه ایران هست با باتلاق های سهمگین کـه مرگ را به منظور هر موجود زنده ای بـه ارمغان مـی آورند. اتفاقات بی پاسخ و توجیـه نشده بسیـاری درون این منطقه روی داده هست و نمکزاراهای این منطقه محل دفن موجودات زنده بسیـاری بوده است!
    فراموش نکنید کـه سفر بـه «ریگ جن» بسیـار خطرناک است.

    منبع: خبرخونـه

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-8652024048400479336 2013-02-07T15:04:00.004+03:30 2013-02-07T15:04:52.266+03:30 چوپانان آباد (1)

    http://choopananabad.mihanblog.com 2012-10-09T23:42:16+01:00 text/html 2012-10-05T05:57:41+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/4

    املاک شما کجاست ؟

    توضیحات :

    1- نام خیـابان آخر دشت را نمـی دانم ولی من آنرا "خیـابان ته دشت" مـی گویم

    2-ممكن هست نام های نوشته شده دقیق نباشد این اطلاعات بر اساس گفته های مرحوم محمدعلی رنجبر و حاج عباس رستاقی تهیـه شده

    3- اگر شما كروكی دقیق تری داری یـا اگر نقشـه هوایی دقیقی داری خوشحال مـی شوم كه آنرا بـه اسم شما منتشر كنم

    4-اگر كسی دقیقا اساس تقسیم املاك را مـی داند و آنرا به منظور اطلاع دیگران بنویسد همـه ما خوشحال خواهیم شد

    text/html 2012-10-02T04:28:36+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/2

    چه حتما كرد؟

    به نظر من من هماهنگی درون موارد زیر و باخبر بودن از هم مـی تواند ما را که تا حدودی همراه هم سازد

    ملك شما كجاست

    1 – بسیـاری از املاك بـه نام مستاجران و زارعان آنـها شناخته مـی شود به منظور مثال مردم مـی گویند املاك حاج آقای " ق "اما شنیده ام مرحوم" ق" مستاجر یكی از مالكین چوپانان بوده كه بعدا همسر ایشان همچنان ملك را درون اجاره دارداما من درون چوپانان هرچه فكر كردم نتوانستم بـه خاطر آورم كه ایشان مستاجر چه كسی هست . البته خانواده ق خانواده محترمـی هستند و به مالكیت مالك زمـین احترام مـی گذارند ومشكلی درون این مورد وجود ندارد مواردی بسیـاری هست كه نقدا از ذكر آن خود داری مـی شود . اما ممكن هست كه این موارد مشكل زا باشد

    دفتر تقسیمات اولیـه چوپانان كجاست

    2 – درون دكان مـیانـه چوپانان دفتری بوده هست كه صورتجلسات و تقسیمات مالكین اولیـه دقیقا ثبت بوده ، امروزه كسی از این دفتر كه مداركی قدیمـی به منظور مالكیت هست خبر نداردشاید این دفتر درون نزد یكی از مالكین دارد خاك مـی خوردیـا درون نزد كسی هست كه شاید جزء مالكین نباشدكه اگر پیدا شود و در نزد یكی از مالكین نگهداری و بایگانی شود و همـه از ادرس آن با خبر باشندتا درون صورت بروز اختلاف بـه آن مراجعه شود بسیـار خوب هست .

    قیمت املاك چوپانان چند است

    3 – قیمت املاك نامشخص هست مثلا وقتی قیمت املاك سوال مـی شود مـی گویند سه سال پیش آقای عباس طریقتی املاك را حبه ای ده ملیون تومان خریده هست یـا پارسال درون خانواده مرحوم ابوالقاسم نقی بین وراث املاك بر اساس حبه ای 20 ملیون تومانمعامله شده است

    اما امروز چند ارزش دلرد؟

    من فكر مـی كنم حبه ای 30 ملیون كمتر قیمت گذاری نشود بهتر است

    اجاره هر حبه درون سال زراعی 92-91 چند است

    4 – مشكلی كه وجود دارد درون مورد درون آمد املاك هست معمولا نرخ اجاره چوپانان بـه وسیله دو سه نفری كه هر ساله بـه چوپانان مراجعه و قرار داد اجاره با زارعشان مـی بندند تعیین مـی شود كه که تا پار سال حبه ای 250 هزار تومان بوده و بقیـه املاك بر اساس همـین نرخ عمل مـی شود . اما درسال زراعی 92-91 هنوز نشنیده ام كه نرخ جدید چقدر هست . اما شنیده ام كه آقای ابوالقاسم مستقیمـی با زارعش با نرخ حبه ای 400هزارتومان صحبت كردند اما زارع ایشان موافقت نكرد چون بقیـه زارعان با این نرخ موافق نبودند و انتظار داشتند كه حبه ای 300 هزار تومان نرخ بسته شود شنیده ام ایشان هم با اجاره كمتر موافقت نكرده و با زارع به منظور نصفه كاری به منظور یكسال بـه توافق رسیده اند.

    راه ایجاد هماهنگی چیست

    5 –اگر بخواهیم درون بین مالكان هماهنگی ایجاد كنیم همانطور كه بین زارعین این هماهنگی با تماس نزدیك وجود دارد امكان دسترسی بـه مالكین اصلا وچود ندارد اصولا حتما جایی را درون نظر بگیریم كه لااقل نام مالكان مـیزان مالكیت آنـها شماره تلفن و موبایل و ادرس اینترنت آنـها موجود باشدتا درون صورت لزوم اطلاع رسانی شود اگر مالكین مـیزان مالكیت خود و شركایشان و ادرس تلفن موبایل و ادرس الكترونیك خود را بـه این سایت اعلام كنند من لیست آنرا تنظیم و در اختیـار رئیس شورا ، و آقای رفیع حسابدار و دیگران قرار مـی دهم زیرا شنیده ام چند نفر اقدام بـه گرفتن سند كرده اند و موفق هم بوده اند كه مسائل مربوط بـه آن را بعدا بیـان خواهم كرد

    چگونـه املاك را بفروشیم

    6- اگر كسانی مایل بـه خرید یـا فروش املاك درون چوپانان هستند بـه این وبلاگ اعلام كنند که تا به عموم اعلام كنم که تا خریدار و فروشنده بـه هم دسترسی پیدا كنند البته نقدا این خدمت بـه صورت رایگان انجام مـی پذیرد

    در مطالب بعدی حرفهای دیگری را خواهم گفت و از نظرات شما مالكان عزیز استقبال مـی نمایم

    text/html 2012-10-01T06:26:46+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/1

    پیشگفتار

    آیـا راه حلی به منظور نجات چوپانان مـی شناسید؟

    هر دفعه كه بـه چوپانان مسافرت مـیكنم و در دشت و باغات چوپانان قدم مـی گذارم چهره پدرانمان را مشاهده مـی كنم كه چگونـه درون آبادانی این روستا مـی كوشیدند و چگونـه روز بروز روستا آباد و آبادتر مـی شد اما از زمانی كه ما نسل سومـی ها مالك این روستا شدیم دیگر از آن شكوه و جلال خبری نیست اكثر خانـه هایمان مخروبه شده و درهای آن سالی یكبار اگر باز شود! املاك هم كه نمـی دانیم كجاست و چه كسی درون آن مشغول كار است

    از آن باغهای پر درخت و پراز مـیوه دیگر خبری نیست !

    نخلها نیز خشكیده و سوخته اند!

    اخیرا بـه این ایده رسیده ام كه اگر درون دنیـای مجازی ما خرده مالكان بتوانیم بـه هم نزدیك شویم و با هم همفكری كنیم شاید به منظور نجات روستای پدریمان چاره ای بیندیشیم

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-4789226695079337423 2013-02-07T14:57:00.000+03:30 2013-02-07T14:57:54.846+03:30 چوپانان آباد (2)

    روستای "عباس آباد چوپانان" با یک خانوار

    by Yosarsif مـهدی کلهر

    Abbas Abad village like a small paradise in the desert.

    هنگامـیکه درون "روستای چوپانان" یعنی شـهر بادگیر هابودیم، باخبر شدم کـه در این حوالی یککاروانسرای قدیمـی و روستای جالب با یک قنات باستانی است. فردای آن روز بر آن شدیم که تا به این روستا بیـاییم کـه در نوع خود درون مناطق کویری کم نظیر بود.

    حاج علی پیر مرد کـه تنـها خانوار ساکن این روستای کوچک بود مـیگفت: او و همسرش و یک نفر دیگر، تنـها ساکنان این روستا هستند! یعنی یک خانوار و سه نفر تمام سکنـه این روستا بودند! البته چون ایـام نوروز بود، فرزندان و نوه ها از شـهر های مختلف بـه دیدار حاج علی آمده بودند و یکی از آنـها کـه کامـیون دار بود، باد تایر ماشین مرا کـه از روز قبل کمـی نامناسب بود تنظیم کرد و بسیـار خونگرم و مـهربان بودند و به استقبال خانواده ما آمدند.

    در این روستا کـه قدمت آن بیشتر از روستای چوپانان است، یک کاروانسرای قدیمـی نیز وجود دارد کـه در تصویر مربوطه شرح آن داده شده است.

    به منظور حمایت از یوزپلنگ آسیـایی و حفظ و گسترش زیستگاه این گونـه درون خطر انقراض، منطقه شکار ممنوع عباس آباد درون استان اصفهان ، بـه «پناهگاه حیـات وحش» ارتقا یـافت. عباس آباد یکی از 10 زیستگاه مـهم یوزپلنگ آسیـایی درون کشور بـه شمار مـی رود. پناهگاه حیـات وحش عباس آباد درون اصفهان 320 هزار هکتار وسعت دارد و از تنوع گونـه ای خوبی برخوردار هست به طوریکه درون این منطقه جمعیت قابل قبولی از قوچ و مـیش ها، کل و بز، جبیر،آهو و خرگوش وجود دارد کـه مـیتواند بـه عنوان ط های یوز مورد استفاده این جانور قرار گیرد. همچنین پلنگ ،گربه شنی ، سیـاه گوش و یوزپلنگ از جمله گربه سانان موجود درون این منطقه هست که درون کنار انواع دیگری از داران و بسیـاری از گونـه های پرندگان ، غنای تنوع زیستی این منطقه را افزیش داده اند

    http://www.panoramio.com/photo/67800353

    text/html 2012-11-16T03:05:02+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/28

    by Yosarsif مـهدی کلهر

    More info about Windcatcher at this photo

    که درون شمال استان اصفهان و از توابع شـهرستان نایین مـی باشد درون جوار کویر مخوف و معروف ریگ جن قرار دارد. این روستا کـه در نزدیکی تقاطع جاده های اصفهان-طبس واصفهان-دامغان قرار دارد و همچنین نزدیکی آن با خور، جندق و روستای مصر سبب شده هست که بی اختیـار هر رهگذری کـه قصد مسافرت بـه آن مناطق را دارد از آنجا نیز دیدن کند.

    در باره این روستا خیلی خوانده و شنیده بودم و بسیـار مشتاق دیدن آن. که تا قبل از رسیدن درون این آرزو

    بودم کـه بتوانم از بلندی و تپه ای مشرف، این روستا را از نزدیک ببینم. وقتی بـه آنجا رسیدیم شب بود و چون سپیده چشمانم را گشودم حدسم بـه واقعیت تبدیل شد. اما حیف کـه در این روستا دوربین با ما سر ناسازگاری پیدا کرد و عکسهای خوبی نشد بگیری.

    چنانچه صبح زود بر روی تپه بالای امامزاده سید جلال الدین و مشرف بـه روستا بروی، افق را درون دوردست خواهی دید کـه نور ملایم خورشید کویری را بر دامن روستا پهن خواهد نمود. چشم اندازی از روستای بی نظیر و با ساختاری منحصر بفرد. بافت روستای چوپانان پیوسته هست و بـه گونـه ای کـه فقط از یکطرف بـه کوچه و گذر اصلی راه دارد و این امر از مبادله سریع گرما و سرما بـه داخل خانـه ها جلوگیری مـی کند. این روستای سرخ رنگ درون دامنـه سه رشته کوه قراول خانـه، کوه انبار و کوه امام زاده قرار دارد کـه بهترین نمای آنرا از بالای کوه امازاده مـی توان دید.

    با توجه بـه آنکه روستا درون منطقه کویری و مورد هجوم شنـهای روان قرار گرفته، ساختار کوچه ها بگونـه شطرنجی و طوری هست که از ابتدا که تا انتهای آنرا مـی توان دید و اگر شن بهمراه باد بیـاید بـه مانعی برخورد نکرده و از آنسوی کوچه خارج خوهد شد. تقریبا همـه خانـه ها بشکل مربع بوده و ساختار مشابه با حیـاط و حوض و نخل درون آن به منظور رهایی از گرما و یک درب چوبی کـه دارای دو کوبه به منظور آقایـان و ورود خانم ها هست مـی باشد کـه هر جنس حتما کوبه مخصوص را به منظور ورود مـینواخت.

    در اطراف روستا برج و بارو قرار داشت و هنوز هم آثار برخی از آنـها مشاهده مـی شود. آب روستا از طریق قنات تامـین مـی شود

    http://www.panoramio.com/photo/57149482

    text/html 2012-11-16T02:47:40+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/26

    كاروانسرای عباس آباد

    by Yosarsif مـهدی کلهر

    More info about Caravanserai in this photo or this one.

    قدمت روستای عباس آباد بسیـار بیشتر از روستای چوپانان است. و حتی قبل از احداث روستا

    نیز کاروانسرای قدیمـی و چاه آب آن قدمت هزاران ساله دارد. و اما داستان پیدایش این کاروانسرای شاه عباسی کـه بنام کاروانسرای حسام السلطنة خوانده مـی شود درون نوع خود جالب است.

    ساختمان فعلی کاروانسرا درون زمان شاه عباس صفوی ساخته شده و هنوز نیز سالم و پابرجا است. درون مورد تاریخچه آن درون روستای عباس آباد چوپانان مـیگویند که: شاه عباس و هیئت همراه کـه عازم زیـارت مشـهد بوده اند یـا برمـیگشته اند، درون کاروانسرای قبلی اطراق مـیکنند و چون آب و هوای آنجا نسبت بـه بیـابانـهای داغ آنجا بهتر بوده شاه عباس بـه وزیر خود کـه همراه وی بوده مـیگوید من اینقدر درون اینجا مـیمانم که تا یک مـیوه از اینجا را بخورم. وزیر کـه مـیخواست حکم شاه را اجرا کند و از سوی دیگر نیز نمـیشد بساط حکومت را درون پایتخت بدون شاه و وزیر رها کرد، درون مقام چاره جویی بر آمد و با پرس و جو فهمـید کـه تخم شلغم خیلی زود سبز مـیشود. لذا مقداری تخم شلغم را درون باغچه ای کاشتند و آبیـاری د که تا دو سه روز بعد علف آن کـه سر از خاک بیرون آورد آن را به منظور شاه عباس آوردند و وی آنرا همراه با صبحانـه خورد و بر عقل و درایت وزیرش آفرین گفت! سپس دستور داد که تا کاروانسرای فعلی را درون آن محل بسازند و یک قنات هم درون آنجا حفر کنند. این دو درون حال حاضر نیز درون عباس آباد وجود دارند و همجوار روستا مـیباشند.

    داستان خود این روستا نیز بسیـار جالب هست که [در تصویر مربوط بـه خود آن]() گفته شده است.

    http://www.panoramio.com/photo/67773573

    text/html 2012-11-16T02:26:46+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/25

    قنات چوپانان، ملایر

    قنات چوپانان

    کشور

    ایران

    استان

    همدان

    شـهرستان

    ملایر

    بخش

    ازندریـان

    روستا

    قدیمـی

    مشخصات فنی

    طول

    ۶۰۰ متر

    عمق مادر چاه

    ۱۸ متر

    تعداد مـیلهٔ چاه

    ۳۰

    فاصله مظهر قنات که تا محل

    ۴۰۰ متر

    دبی

    ۵ لیتر بر ثانی

    از ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزا د

    چوپانان قناتی هست که درون روستای قدیمـی از توابع بخش ازندریـان، شـهرستان ملایر دراستان همدان قرار دارد.

    مشخصات قنات [ویرایش]

    طول قنات چوپانان ۶۰۰ متر هست و تعداد ۳۰ مـیله چاه دارد. عمق مادر چاه این قنات، ۱۸ متر و فاصلهٔ مظهر که تا محل آن ۴۰۰ متر مـیباشد. دبی این قنات ۵ لیتر بر ثانیـه است.

    مالکان این قنات اهالی روستا مـیباشند و اراضی تحت کشت این قنات ۴۰ هکتار مـیباشد.[۱]

    جستارهای وابسته [ویرایش]

    فهرست قناتهای استان همدان

    منابع [ویرایش]

    ↑ «بانک اطلاعاتی قناتهای کشور». وزارت جهاد کشاورزی ایران.

    text/html 2012-11-16T01:31:44+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/20

    ۳۴ هزار حلقه قنات درون ایران

    ۳۴ هزار حلقه قنات درون ایران آن قدر ویژگی های خاص و منحصر بـه فرد دارند کـه پرداختن بـه همـه آنـها زمان بر و خارج از حوصله است. اما مـی توان اطلاعات کلی درباره قنات های ایران درون این بخش خواند.

    قنات واژه ای فارسی هست از ریشـه «کنات». کنات از دو جز «کنـه»، بـه معنای کندن و «آت»، علامت جمع است، نام دیگر قنات، کاریز است.

    در ایران و سایر کشورهای جهان به منظور قنات بیش از ۲۷ اسم وجود دارد یـا بـه عبارت دیگر، به منظور نامـیدن این شیوه آبیـاری بیش از ۲۷ اصطلاح بـه کار مـی شود.

    ● قنات هایی کـه فراموش شدند

    عمـیق ترین قنات ایران، قنات قصبه گناباد هست که مادر چاه آن ۳۵۰ متر عمق دارد و حتی زلزله های بزرگ نیز تاکنون بـه آن آسیبی نرسانده است.

    طولانی ترین قنات ایران قنات «زارچ» یزد با طول ١٠٠کیلومتر و تعداد چاه های آن ۲۱۱۵ حلقه است.

    پرآب ترین قنات ایران، قنات «اکبرآباد» فسا درون استان فارس است. قنات های تهران و ری کـه دشت ورامـین را آبیـاری مـی د که تا ٣٠ سال قبل جزو پرآب ترین قنات های دنیـا بودند ولی درون ٢٠ سال گذشته بـه دلیل تخریب مادر چاه ها و عدم لایروبی از رونق افتاده اند.

    عجیب ترین قنات ایران قنات دوطبقه «مون» اردستان هست که حدود ٨٠٠ سال پیش احداث شده است. این قنات چاه های مشترک ولی مادر چاه ها و مظهر متفاوت دارد.

    ● قنات ۲هزارساله جزیره

    قنات دوهزارساله کیش درون سال ١٣٧١ کشف شد. این قنات همزمان با شـهر زیرزمـینی کیش ساخته شده است. تاکنون ٢٠٠ حلقه از این چاه ها درون مسیر قنات شناسایی شده کـه فاصله هرکدام از یکدیگر بـه ١٤ که تا ١٦ متر مـی رسد. سقف قنات را لایـه های مرجانی بـه ضخامت ٢ که تا ١٥ متر و لایـه های زیرین قنات را خاک نفوذناپذیر مارنی تشکیل مـی دهد کـه این خاصیت باعث شده هست تا آب باران بعد از نفوذ از لایـه های مرجانی درون عمق نفوذناپذیر زمـین تشکیل سفره های آب زیرزمـینی را بدهد.

    ● ۳۰۰ رشته قنات خفته درون تهران

    در تهران دست کم ٣٠٠ رشته قنات شناخته شده خفته اند کـه طول بعضی از آنـها بـه ۱۸هزار متر مـی رسد. همچنین نقشـه دیجیتال قنات های تهران با استفاده از سیستم GIS تهیـه شده است.

    در استان خراسان ٧٢٣٠ رشته قنات با آبدهی یک مـیلیـارد و ۸۵۰ مـیلیون سانتیمتر مکعب درون ثانیـه وجود دارد یعنی ٩ برابر ذخیره سد کرج و ١٤٠ برابر ذخیره سد طرق. این استان بیشترین آمار قنات های ایران را درون اختیـار دارد.

    ● قنات و گردشگری

    امارات کـه علاوه بر درآمد سرشار نفت، خود را از اقتصاد گردشگری نیز بی بهره نگذاشته از قنات های خود نیز درآمدزایی مـی کند.

    در اطلاعیـه ای کـه مرکز گردشگری قنات القصبه درون دوبی منتشر کرده آمده: «به قنات القصبه دوبی بیـائید و انواعی از بهترین و عالی ترین چای ها را از سراسر جهان بچشید. از چای سیـاه که تا سبز از شرق که تا غرب ما انواع گوناگونی از چای های جهان را به منظور شما، خانواده و دوستان شما درون این مکان ارائه خواهیم کرد».

    ● عروسی قنات ها

    مراسم عروسی قنات یکی از آئین های مرسوم درون رابطه با قنات است. درون روستاها وقتی آب قنات کم و یـا آن خشک مـی شود، برایش عروسی مـی گیرند. این جشن هم اوایل بهار و تقریباً اواخر اسفند وقتی کـه اهالی دیگر از آمدن آب قنات ناامـید شدند صورت مـی گیرد.

    مشـهورترین افسانـه های قدیمـی ایران کـه فردوسی درون شاهنامـه بـه نظم آورده هست و بـه نظر مـی رسد با افسانـه هایی از یک قرن جلوتر بـه زبان عربی از سوی ابوجعفر طبری ایرانی کـه در دربار بغداد مـی زیسته نوشته شده منبع الهام مشترکی داشته اند. این افسانـه ها یک سلسله ابداعات تکنیکی و از جمله بهره برداری از معادن و کانال های آب ضروری به منظور کشاورزی را بـه هوشنگ (از نخستین پادشاهان سلسله اسطوره ای پیشدادیـان) نسبت مـی دهند.

    مصری ها کـه به آب نیل و چشمـه هایشان افتخار مـی د از زمان ورود داریوش بـه مصر از مقنی های ایرانی تقلید د که تا این روش را جایگزین روش های سخت دیگر به منظور تامـین آب کشور خشکشان کنند.

    در دوره داریوش اول کـه اوج شکوفایی و اقدامات آبیـاری و حفر کاریز درون سرتاسر فلات ایران بـه شمار مـی رود، قنات های متعددی درون قلمرو فلات ایران و در عمان و مصر حفر شد. بر اساس کاوش های باستان شناسی این باور وجود دارد کـه کاریزهای ایجاد شده درون نواحی جنوبی خلیج فارس، خراسان، یزد و کرمان درون دوره هخاان ساخته و قنوات قدیمـی قم و بسیـاری دیگر از مناطق ایران درون عصر ساسانیـان و قنوات تهران درون دوره صفویـه و قاجاریـه حفر شده است.

    روزنامـه فرهنگ آشتی ( www.farhangdaily.com )

    text/html 2012-11-15T11:32:00+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/19 نمـیذارم دیگه تنـهات چوپونون

    عكس از سینا صمـیمـی

    نمـیذارم دیگـــه غم لونـه كنـه نمـیذارم تـــو دلت خونـــــــــه کنـــــه

    نمـیذارم تو رو دیوونــــه کنـه مـیکارم شادی رو لبهات چوپونون

    نمـیذارم دیگه تنـهات چوپونون

    text/html 2012-11-15T11:14:34+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/18

    مدیریت گلخانـه

    مقدمـه

    روش های معمول كشت درون هوای آزاد بر اساس مساعد بودن شرایط محیط صورت مـی گیرد معمولا درون اكثر مناطق كشور كاشت درون بهار و برداشت درون اواخر نابستان و در صورت مساعد بودن هوا که تا اوایل پاییز بـه طول مـی انجامد درون روش های معمول كشت تمامـی عملیـات كاشت که تا برداشت تابع شرایط محیطی هست .

    در صورتی كه بخواهیم تولید خارج از فصل داشته باشیم حتما با بـه كار گیریی روش هایی عوامل محیطی مناسب رشد گیـاه (دما.رطوبت نسبی و نور ) را تحت كنترل داشته باشیم . كه به منظور این منظور از گلخانـه Greenhouse استفاده مـی كنیم

    استفاده از گلخانـه بـه منظور تولید خارج از فصل سبزی های گلخا نـه ای انجام مـی شود و اهمـیت بـه سزایی درون علوم باغبانی دارد .

    اه كشت گلخانـه ای :

    تولید محصول درون محلی كه درون آن محصول تولید نمـی شود

    تولد درون زمانی كه كشت محصول درون هوای آزاد غیر ممكن هست .

    مزایـایی كشت گلخانـه ای :

    1- افزایش تولید درون واحد سطح (به عبارت دیگر 10 برابر هوای آزاد ) بـه این معنی كه مثلا درون مورد خیـار تولید 20 كیلو گرم خیـار درون هر متر مربع درون گلخانـه بـه جای تولید 2 كیلوگرم درون همان یك متر مربع درون هوای آزاد

    2- تولید بیش از یك محصول درون سال (كه درون مورد خیـار تولید سه بار درون سال و همچنین درون مورد گوجه فرنگی تولید دو بار درون سال ممكن مـی باشد )

    3- افزایش كیفیت محصول تولیدی (كه با كنترل دقیق و بهتر آفات و بیماری ها با روش های كنترل بیولوژیكی و كاهش مصرف سموم كه باعث افزایش كیفیت محصول و افزایش صادرات و حفظ محیط زیست مـی شود )

    4- صرفه جویی درون مصرف آب (با روش آبیـاری تحت فشار )

    5- استفاده از اراضی غیر قابل كشت با سیستم هیدرو پونیك (مانند گلخانـه های پرورش سبزی درون كیش )

    6- عدم وابستگی تولید بـه شرایط محیطی و امكان بازار یـابی مناسب و تنظیم برتامـه كشت مطابق با نیـاز بازار (مثلا درون مورد خیـار طوری برنامـه تنظیم شود كه زمان برداشت اواخر اسفند ماه باشد )

    7- تواوم كار و تولید محصول درون تمام فصل های سال با توجه با امكان كنترل عوامل محیطی و تنظیم شرایط مورد نیـاز گیـاه

    8- ایجاد فرصت های شغلی مناسب به منظور جوانان و كار آموختگان كشاورزی و استفاده از اوقات فراغت كشاورزان درون فصل های پاییز و زمستان .

    معایب كشت گلخانـه ای :

    1- هزینـه اولیـه آن زیـاد هست و قسمت عظیم این هزینـه صرف احداث گلخانـه مـی شود كه البته درون صورت سود مند بودن محصول تولیدی این هزینـه حداكثر درون سه سال برگشت داده مـی شود .

    2- نیـاز بـه مراقبت دایمـی (برخلاف كشت درون هوای آزاد كه با مراقبت كمتر مـیتوان بـه سود قابل توجهی دست یـافت) درون كشت گلخانـه ای حتی لحظه ای غفلت مـیتواند خسارت جبران ناپذیری وارد كند (مثلا كاهش شدید دما درون گلخانـه درون یك شب سرد زمستانی مـی تواند باعث نابودی كامل محصولات گلخانـه ای شود)

    در صورت تصمـیم بـه كشت گلخانـه ای چه حتما كرد؟

    1- مشخص كردن بازار فروش sell your crope before planting) ) حتما مشخص شود محصول تولید درون كجا بـه فروش خواهد رسید

    2- تعیین زمان های مختلف سال از نظر مـیزان فروش محصول تولیدی , زمان كسادی و اشباع بازار , و زمان خلاء و نیـاز شدید بازاز

    3- تعیین نوع و ویژگی محصول مورد نیـاز كه مورد پسند مصرف كننده همان منطقه باشد (مثلا تولید كوجه فرنگی ریز یـا درشت , تولید فلفل زرد,سیـاه ویـا ....)

    4- جمع آوری اطلاعات هواشناسی منطقه مورد كشت (مـیانگین ده ساله حداقل دما درون سرد ترین شب سال و مـیانگین حداكثر دما درون گرم ترین روز سال ,مـیانگین ده سال بارندگی , تعداد روز های آفتابی, روز های ابری , روز های یخبندان , ....)

    5- تعیین جهت های جغرافیـایی و جهت وزش باد های غالب درون منطقه

    6- نوع خاك از نظر بافت , ساختمان , PHخاك , ECخاك و عناصر پر مصرف و كم مصرف, مـیزان آهك , ظرفیت تبادل كاتیونی ,و....

    7- وضعیت آب منطقه از نظر كمـی و كیفی كه به منظور هر متر مربع بستر خاكی گلخانـه حدود یك متر مكعب آب حتما در دسترس باشد و نیز حتما مواد حل شده جامد درون آب مانند بیكربنات سدیم , كلر , فلور آب , درون حد مطلوب باشد

    8- مسافت گلخانـه که تا بازار مصرف

    9- دستمزد كارگر درون منطقه مورد احداث گلخانـه

    10-جمع آوریـاطلاعات علمـی درون مورد كاشت داشت و برداشت و آفات بیماری ها و انبار داری محصول مورد كشت

    11-بازدید از گلخانـه های اطراف جهت جمع آوری اطلاعات علمـی و تجربی آنان بـه منظور جلوگیری از تكرار اشتباه دیگران و ...

    هزینـه های ثابت گلخانـه :

    1- هزینـه احداث 2- هزینـه تاسیسات گرم كننده 3- هزینـه تاسیسات خنك كننده 4- هزینـه تاسیسات آبیـاری 5- خرید سمپاش

    هزینـه های جاری :

    1- هزینـه آب . برق . گازوئیل. تلفن و ... 2- هزینـه بذر 3- خرید كود 4- هزینـه كارگری (از كاشت که تا برداشت )

    كل هزینـه ها = هزینـه های ثابت + هزینـه های جاری

    سود = فروش كل (عملكرد كل * قیمت ) - كل هزینـه

    منبع: http://baghbanigroup.mihanblog.com/post/category/60text/html 2012-11-15T00:48:34+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/17

    .متاسفانـه درد عدم توسعه روستا ها درون ایران مشترك هست و تقریبا حالت های مشابهی درون اكثر روستا ها مشاهده مـی شود قسمتی از یك مقاله رااز وبلاگ ارسك انتخاب كردم كه امـید هست مورد توجه خوانندگان عزیز واقع شود .

    روستای ارسک ازتواب بخش بشرویـه شـهرستان فردوس هست که درون فاصله 24 کیلومتری مرکز بخش و 85 کیلومتری مرکز شـهرستان و 414 کیلومتری مشـهد واقع است.

    من بـه یـاد دارم كه سالها پیش مردی درون اتاقی روبروی بهداری چوپانان زندگی فقیرانـه ای داشت بـه نام محمد ارسكی ، كه حتما او از اهالی همـین روستا بوده است

    موانع توسعه روستایی

    1-مـهاجرت نیروی فعال:از موانع مـهم توسعه روستا یی درون ارسک این هست که بهترینمغزها و کیفیتریننیروهایش رافراری مـی دهد و دو دستی تقدیم شـهرها مـی کندو آنـهایی کهدر روستا مـی مانند درون گروهای سنس کمتر فعال هستند و به عبارت دیگر نیروی فعال روستا بیشتر مـهاجرت مـی کنند.

    2-فرار سرمایـه ها:افراد مـهاجر بـه شـهرها درون شـهر ها نیـاز بهسرمایـه به منظور کار و تحصیل دارند و درنتیجه آنـها سرمایـه خود را از روستا بـه شـهر انتقال مـی دهند و گریز سرمایـه از شـهر بـه روستا مسئله رنج آوری است.از موارد دیگر فرار سرمایـه اخذ تسهیلات بانکی از بانک روستا و فراری آن بـه خارج روستا ست و موارد زیـادی وجود دارد کـه افرادی بنام کشاورزی و قالی بافی و ...مبالغی را ازبانک گرفته و سپس آنـها را فراری داده اند.

    3-نظام زمـین داری:ارسک بدلیل خرده مالکی نسبت بـه زمـین زیر کشت افت تولید دارد بطوریکه هر مالکی دارای قطعات کوچک زمـین مـیباشدو از هیچ روش علمـی و جدیدی درون مزارع کوچک پیروی نمـی شود . امکان استفاده از ماشین آلات کشاورزی وجودندارد آب زیـادی هدر مـی رودنیروی انسانی زیـادی هدر مـی رودو.. از معایب دیگر خرده مالکی عدم مـهارت این مالکان و بهدر رفتن منابع پولی و آب و زمـین مـی شود.

    4-عدم شناخت جامعه روستا یی از سوی برنامـه ریزان: افرادی کـه برای روستا برنامـه ریزی مـی کنند عمدتا شـهر نشین و روستا ندیده یـا کمتر دیده و متبحر درعلومـی بی ارتباطبا کشاورزی و روستا وجامعه روستایی هستند و در نتجه نمـی توانند یک دید کلی و منسجم از روستا داشته باشند استعدادهی روستا و نظام ارزشی روستا را بشناسند و با توجه بـه آنـها برنامـه ریزی کنند براین اساس مـی بینیم واحدهای تولیدی با حمایت مردم راه اندازی مـی شود مانند تولید پوشاک و کارخانـه چتایی ولی همـینک حمایت مالی دولت کاهش یلفت دیگر این واحدها امکان رقابت درون بازاررا ندارند و تعطیل مـی شوند.

    5-فقدان یک مرکز برنامـه ریزی درون روستا:روستا شبیـه نیـازمندی هست که خیلی ها قصد کمک دارند اما دقیقا نیـازهایش را نمـیدانندهرچند شورا و دهداری و جهاد و ... فعالند اما انسجام کمتری درون این ارگانـها وجود دارد و باید انسجام بیشتری ایجاد شده و کمکها وبودجه ها از یک کانال آن هم با پشتوانـه تحقیقی علمـی هزینـه شود و همواره این سوال مطرح باشد کـه چهی کجا و چگونـه هزینـه کند.

    6-عدم مشارکت مردم درون طرحها و جریـان توسعه:در این چند سال هر طرحی کـه در روستا اجرا شده دولت هم طراح و هم مجری بوده است.در نتیجه بودجه هایرهنگفتیخرج شده بدون اینکه نتایج درون خور شایسته ای بدست آید.اگر نقش دولت ارشاد و کارشناسی و سپس کمک بـه اجرای طرحها باشد نتایج مفید تری حاصل مـی شود.

    منبع: http://eresk.persianblog.ir/post/3/ text/html 2012-11-14T10:30:42+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـی http://choopananabad.mihanblog.com/post/16

    اطلاعیـه انجمن دوستداران چوپانان

    بنام خدا

    سلام دوستان عزیز

    جهت حفظ و زنده نگهداشتن مـیراث فرهنگی نیـاکانمان برآن شدیم "انجمن دوستداران مـیراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری چوپانان" را تأسیس و به ثبت برسانیم. لذا از دوستانی کـه مایلند بعنوان هیئت مؤسس با اینجانب همکاری و حقیر را یـاری نمایند تقاضا مـیکنم حداکثر که تا تاریخ 20 آذر 91 با تلفن همراه09138497868 تماس بگیرند

    یکی از دوستداران چوپانان و چوپانانیـها عباس صادق محمدی (عباس کدخدا) منبع:

    http://chopponoon.mihanblog.com/post/1482 text/html 2012-11-11T05:59:10+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـی http://choopananabad.mihanblog.com/post/15

    آیـا مالكیت درون چوپانان درون خطر است؟

    آیـا فكر مـی كنید مالكیت شما درون چوپانان بـه روش سنتی پابرجا خواهد ماند؟و شما مـی توانیدبه صورت سنتی مالكیت خود را حفظ كنید؟

    اگر درون باره جواب سؤال فوق مثبت فكر مـی كنید كاملاً درون اشتباه هستید.

    مالكیت منازل مسكونی

    از زمانی كه قانون ثبت منازل روستایی آغاز شده ،سیـاست دولت بر آن هست كه این كار حتماً انجام پذیرد و بیشتر منازل هم که تا كنون بـه ثبت رسیده و از این بـه بعد منازل فاقد سند درون مسائل حقوقی دچار مشكل خواهند شد زیرا اولین مدرك به منظور مالكیت سند خواهد بود . امروزه که تا حدودی گرفتن سند درون روستا ها آسان هست ولی سال بـه سال قوانین حاكم درون شـهرها اجرا خواهد شد .

    در حال حاضر به منظور گرفتن سند درون چوپانان اقدامات زیر انجام مـی گیرد :

    - ابتدا مالك فرم استشـهاد زیر را كامل كرده و به امضا شـهود مـی رساند و سپس بـه تائید شورای ده مـی رساند .

    بسمـه تعالی

    استشـهاد محلی

    استعلام و استشـهاد مـی شود از مالكین و مجاور یـا مطلعین و معتمدین محلی كه اطلاع كامل دارند كه

    سهم از ششدانگ زمـین شماره فرعی از اصلی واقع در

    دارائی خانـه

    زمـین – حبه باغ

    بخش ثیتی قمشـه بمساحت با حدود مندرج درون ذیل ملكی خریداراینجانب اینجانبان

    متصرفین فرزند شناسنامـه صادره

    موروثی فرزندان شناسنامـه های صادرات از

    مـی باشد

    محل امضا یـا سر انگشت متقاضی ثبت

    ادرس دقیق متقاضی

    متقاضیـان ...................................................................................................

    حدود مورد تقاضا

    شمال

    جنوب

    شرق

    غرب

    شـهود :

    1- اینجانب شـهرت فرزند شناسنامـه شماره صادره شغل

    مراتب بالا را گواهی دارم امضا یـا اثر انگشت

    2- اینجانب شـهرت فرزند شناسنامـه شماره صادره شغل

    مراتب بالا را گواهی دارم امضا یـا اثر انگشت

    3-- اینجانب شـهرت فرزند شناسنامـه شماره صادره شغل

    مراتب بالا را گواهی دارم امضا یـا اثر انگشت

    4-- اینجانب شـهرت فرزند شناسنامـه شماره صادره شغل

    مراتب بالا را گواهی دارم امضا یـا اثر انگشت

    مراتب فوق را ضمن گواهی امضا یـا اثر انگشت شـهود گواهی دارم اسم و مشخصات

    امضا فقط صحت امضا های كه با علامت × مشخص گردیده مورد گواهی است.

    امضا و مـهر سر دفتر اسناد رسمـی یـا شـهربانی یـا ژاندارمری

    اگر قولنامـه هایی نیز دارد یـا تقسیمنامـه ارث دارد ضمـیمـه كرده و از اداره ثبت اسناد نائین تقاضای صدور سند مـی كند ،كه طی مراحل صدور سند درون اداره ثبت اسناد ،سند بـه نام مالك یـا مالكین صادر مـی شود .

    لازم بـه ذكر هست تا زمانی كه حاج عباس مسئول شوراست که تا حدودی بـه مالكیت آشناست اما اگر قشر جوان كنونی چوپانان مسئول شورا شوند از مالكیت مالكانی كه غیر ساكن هستند بیخبرند و این هشدار اول من است

    خانـه های موروثی به منظور گرفتن سند مشكلات خاصی دارند كه بهتر هست وراث با هم توافق كرده و بین هم معامله انجام داده و قولنامـه ها را تنظیم كنند و منزل بـه اسم یك یـا دونفر تمام شود و الا مخارج صدور سند به منظور خانـه ها زیـاد مـی شود و اگر منزل بـه درد هیچكدام از وراث نمـی خورد بهنر هست كه منزل را بـه معرض فروش گذشته و خیـال خود را راحت كنند .

    مالكیت املاك كشاورزی

    برای اسناد املاك كشاورزی و باغات چوپانان البته مقداری از كار ثبتی درون زمانـهای قبل از انقلاب انجام شده كه درون اداره ثبت معمولاّ نام پدران ما ثبت هست لذا ما حتما قولنامـه یـا تقسیم نامـه های ارثی داشته باشیم كه مالكیت ما را ثابت كند بقیـه كارها مانند صدور سند منازل است

    اگر مالكین با هم متحّد شده و با كسی قرار داد ببندند که تا مراحل كار سند را بـه صورت دسته جمعی انجام دهد بسیـاری از مشكلات درون این زمـینـه كاهش مـی یـابد. text/html 2012-11-06T08:35:40+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/14

    كشاورزی مدرن و مكانیزه

    امروزه كشاورزی تنـها با روشـهای مكانیزه و آبیـاری بـه صورت مدرن مقرون بـه صرفه هست .

    دیگر دوره بیل و كلنگ و نیروی بازوی كارگر و نیروی خر و و شتر درون كشاورزی گذشته است. و ماشین آلات كشاورزی بهترین نیروی كار درون مزرعه مـی باشند.و حتما كشاورزی با وسایل ماشینیآن هم ماشین آلات مدرن و به روز انجام گیرد .

    در چوپانان تنـها از تراكتور و تا حدی از كمباین و یـا خرمنكوب های متصل بـه تراكتور آن هم بـه صورت خیلی مبتدی استفاده مـی شود و از بقیـه ماشین آلات كشاورزی استفاده چندانی نمـی شود و اگر كسی هم بخواهد كه از آنـها استفاده كند امكان استفاده از آن وجود نداردچون این دستگاهها درون منطقه نیست و دراختیـار كشاورز نمـی باشد. زیرا اكثر كشاورزان یـا مستاجرند یـا بـه صورت مزارعه زراعت مـی كنند كه اصلا نـه سرمایـه آنرا دارند كه درون این زمـینـه سرمایـه گذاری كنندو نـه به منظور آنـها مقرون بـه صرفه هست .

    مالك هم خرده مالك هست و اوهم بـه همان علتهای فوق برایش این كار مقرون بـه صرفه نیست .واینـهم دلیل دیگر افت كشاورزی درون چوپانانمان هست .

    امّا چاره كار چیست؟

    برای این درد نیز دو راهكار وجود دارد

    1- اینكه مالكیت چوپانان یكپارچه شود به منظور این كار حتما همـه فروشنده باشند و یكنفر خریدار پیدا شود كه همـه چوپانان را بخرد كه ظاهراً این راه حلّ غیرممكن بـه نظر مـی رسد

    2- خرده مالكان متحد شوند و یك شركت سهامـی زراعی تاسیس كنند که تا كشت و كار درون چوپانان بـه صورت مدرن و علمـی و یكپارچه انجام پذیرد

    انتظار دارم دلسوزان چوپانان راهكار و نظریـات خود را اعلام كنندو مرا درون این امر یـاوری نمایند.

    text/html 2012-11-01T12:53:41+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/13

    ارزن غذا و محصولی فراموش شده

    مصرف ارزن زمانی از مصرف برنج درون چوپانان بیشتر بود و هفتهای چند بار این غله مورد استفاده قرار مـی گرفت اما افسوس كه تقریبا امروز فراموش شده با گذری درون اینترنت بـه موارد زیر برخوردم كه مطالعاتم را درون اختیـار شما قرار مـی دهم

    خواص شفا بخش ارزن

    نویسنده: دکتر فرخ سیف بهزاد همکاران: فرانک مـهرابی پور- فرناز مـهرابی پور - ۱۳۸٩/٧/٢٦

    امروزه روز بـه علت استفاده از غذاهای غربی اگر بهی بگوئید بـه جای برنج سفید از جو، گندم یـا ارزن استفاده کند تعجب خواهد کرد و خواهد گفت مرا با پرندگان اشتباه گرفته ای؟

    ارزن از نظر طبیعت حرارتی خنک کننده است، از نظر طعم شیرین و شور است، سبب افزایش ادرار مـی شود، کلیـه ها را تقویت مـی کند. درون طب چینی معتقدند کـه ارزن به منظور معده و طحال- لوزوالمعده نافع و به ساخت مایعات یین کمک مـی کند، با بـه تاخیر انداختن رشد باکتری ها سبب خوشبو شدن دهان مـی شود، سرشار از اسید آمـینـه هست و سیلیس فراوان دارد ، درون پیشگیری از سقط کمک مـی کند، ضد قارچ هست و بهترین دارو درون عفونت های کاندیدا آلبیکانس خانم ها بـه شمار مـی رود.

    ارزن درون اسهال نیز سودمند هست اگر پیش از پختن بو داده شود، سوپ یـا کانجی ارزن درون استفراغ ، سؤ هاضمـه و دیـابت مفید است. استفاده منظم از سوپ یـا کانجی ارزن به منظور ویـار و تهوع بامدادی نافع است. ارزن را "ملکه غلات" مـی دانند بـه علت طبیعت ایجاد کننده قلیـا ، غالباً درون پختن ارزن نباید از نمک استفاده کرد.

    در حالت رکود گوارش بـه علت هضم نشدن نشاسته و برای مـهارترشح شیر مـی توان از ارزن جوانـه زده استفاده کرد.

    آن عده کـه دچار ضعف گوارش بوده و همـیشـه مدفوع آبکی دارند ، نباید از ارزن استفاده کنند.

    برای تهیـه غذا با ارزن بـه www.pahnak.ir مراجعه کنید.

    منبعhttp://pahnak.persianblog.ir/post/79

    ارزن کاهش دهنده حمله قلبی

    دانـه ارزن غله ای کروی شکل هست و بـه رنگ های زرد، سفید یـا قهوه ای یـافت مـی شود. ارزن کـه قدمت ۷هزار ساله دارد، غذای اصلی مردم کشور هند و آفریقا بـه حساب مـی آید. ارزن سرشار از مواد مغذی هست و طعم شیرینی دارد و یکی از قابل هضم ترین انواع غلات بـه حساب مـی آید.

    به نقل از سایت «ehow»، مصرف این غله حمله قلبی را کاهش مـی دهد.

    با آب رسانی بـه روده بزرگ، مانع از یبوست مـی شود. ویتامـین B۳ آن کلسترول را کاهش مـی دهد.

    محققان کره جنوبی معتقدند کـه ارزن کاهش دهنده کلسترول است.

    هورمونی بـه نام سروتونین درون آن ، آرامش بخش است.

    به علت پایین بودن شاخص گلایسمـی، نسبت بـه گندم و برنج، قند خون را پایین نگه مـی دارد.

    ارزن کـه ششمـین غله جهان بـه حساب مـی آید و یک سوم جمعیت جهان را سیر مـی کند، سرشار از آنتی اکسیدان است.

    روزنامـه خراسان

    خواص ارزن

    دانـه هاى مقشر من شكم روش را بند مى آورد و ادرار را زیـاد مى كند، ولى چون داراى پوستى سخت و سلولز زیـاد هستند براى تهیـه نان صلاحیت ندارند. مقشر من با شیر و روغن تازه لینت مى دهد، و را زیـاد مى كند. پزشكان سنتى ایران عقیده داشتند كه زیـاده روى درون خوردن ارزن تولید سنگ مثانـه مى نماید. چنانچه آرد ارزن یـارس را درون روغن پخته و آن را درون ى گرم بر شكم بمالند و بنشینند که تا عرق كنند و یـا آنكه پارچه اى را درون این روغن آغشته و آن را گرم گرم بر شكم بندید، نفخ شكم و دل پیچه و دل درد را برطرف مى كند. این روغن براى درمان بواسیر و نواسیر مفید هست ، اگررس را با شیر بپزند که تا حلیم شود، خوردن آن خون را تصفیـه مى كند. بد نیست بدانید كه ارزن ورس با اینكه بـه هم شباهت زیـاد دارند، و اكثر مردم آنـها را یكى مى دانند، از نظر تركیبات غذایى یكسان نیستند و نوع نشاسته آنـها با هم فرق دارد. نسبت نشاسته دررس بیشتر و نسبت سلولز درون ارزن زیـادتر هست ، روغن دانـه هاىرس سبكتر از روغن موجود درون دانـه هاى ارزن هست ، مواد معدنى ارزن بیشتر از مواد معدنىرس مى باشد، این نكته قابل توجه هست كه درون دهات بین یزد و كاشان - بین یزد و كرمان كه نان خود را با آردرس درست مى كنند اشخاص سالمند كه سن آنـها از صد سال بیشتر بوده و غالبا تندرست و با نشاط مى باشند، خیلى زیـاد دیده مى شوند. نویسنده كتاب زبان خوراكیـها كه روى علل طولانى شدن عمر آنـها مطالعه كرده هست ، چنین مى نویسد: اینـها با اینكه جزو طبقات زحمتكش بوده و كار و كوشش را که تا آخر عمر ادامـه مى دهند، معذالك غذایى بسیـار ساده و كم قوت دارند. نان آنـها بیشتر با آردرس تهیـه مى شود و گوشت و چربى خیلى كم و به ندرت مصرف مى كند و در عوض از لبنیـات و سبزیـهاى گوناگون مخصوصا سبزیـهاى صحرایى و خودرو زیـاد استفاده مى كنند. نانرس قدرت غذایى زیـادى ندارد، و حرارت بدن را بالا نمى برد و دیر هضم مى باشد، كسى كه نانرس مى خورد حتما حتما كار و فعالیت داشته باشد که تا غذایش هضم شود و چون اشتها را سد مى نماید، مـیل بـه خوردن غذاهاى دیگر ندارد. خوشبختانـه نانرس نـه تنـها براى معده مضر نیست ، بلكه یبوست را هم معالجه مى كند و چون این غله درون معده زیـاد مى ماند. و به تدریج جذب بدن شده و نیروى لازم را مى دهد، چیزى از آن ذخیره نمى شود، و به همـین جهت هست كه اینـها همگى قلمى و لاغر اندام مى باشند و استخوانى محكم دارند. فشار خونشان زیـاد نیست ، و حرارت بدنشان از 37 درجه كمتر هست . ضربان قلب آنـها كندتر از اشخاص دیگر هست . هرگز دچار زیـادى چربى خون ، تصلب شرائین نمى شوند و بطورى كه مى گویند درون بین آنـها كسى بـه سرطان مبتلا نشده است.

    منبع: زبان خوراكیـها، دكتر غیـاثالدین جزایری

    text/html 2012-11-01T01:01:53+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/12

    پسته درون کویر

    نوشته : حسین غلامرضایی

    پسته درختی هست که درون برابر کم آبی مقاوم هست و نمونـه های کهن آن درون روستاهای چاهملک نودشت و قادرآباد یـافت مـی شود.این درختان با اینکه سالهاست آبیـاری نشده اند ولی هنوز آثار حیـات درون آنـها باقیست.پس از انقلاب با ظهور مزارع جدید کـه منجر بـه خشک شدن قنوات روستاها و فروکش آبهای زیرزمـینی شد کشت این درخت درون بعضی مزارع آغاز گشت و در حال حاضر تقریبا اکثریت مزارع ار آن بهره مندند.

    به گفته کارشناسان هوای کویر بـه علت سرما و گرمای شدید به منظور درختان پسته چندان مناسب نیست ولی با این حال بعضی سالها کشاورزان پسته کار از سود نسبتا بالایی برخوردار مـی شوند.البته نباید فراموش کنیم کـه در کنار شغل پسته کاری امروزه شغل پسته دزدی نیز گهگاهی شایع مـی شود و حاصل یکسال کشاورز یکشبه بـه تاراج مـی رود!!!

    text/html 2012-10-31T10:04:15+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/11

    علل عقب ماندگی كشاورزی درون چوپانان قسمت دو

    علل عقب ماندگی كشاورزی چوپانان گونا گون هست كه سعی مـی شود بـه مرور، این علل بررسی شود .

    علت اوّل، تحت عنوان خرده مالكی سرطانی هست كه چوپانان را مـی آزارد ،مورد بررسی قرارگرفت.

    امّا امروز یكی دیگر از علل مـهم این عقب ماندگی را مورد بررسی قرار خواهم داد

    اصولا یكی از عوامل مـهم تولید نیرو متخصص و جوان كار هست كه هم سبب شكوفایی و هم سبب تحول درون نوع تولید و كمـیت و كیفیت تولید مـی شود . متاسفانـه نیروی كار درون املاك چوپانان نیرویی فرسوده و بازنشسته و خسته و دلمرده و بی تجربه درون امور كشاورزی هست . اكثر كشاورزان را كارگران خسته و بازنشسته معدن سرب نخلك تشكیل مـی دهند نیرویی كه جوانی اش را درون كنار سرب و عوارض ناشی از آن سپری كرده و امروز فقط مـی تواند استراحت كند اما زندگی درون چوپانان ایجاب مـی نماید كه دوحبه ای از املاك را با قیمت ناچیزی اجاره كرده که تا بتواند چند زمـین یونجه بكارد که تا شیر و ماست و كشك و گوشت مصرفی خودرا تامـین كند و مقداری از سبزیجات از قبیل اسفناج ، شلغم ، چغندر ، تره ، سیر ، بادنجان ، گوجه ، پیـاز بـه عمل آورد که تا غذای سالمـی درون دوران بازنشستگی مصرف نماید و بعضی اوقات هم كه بـه دیدن فرزندش درون اصفهان یـا یزد مـی رود با دست پر برود که تا عروس یـا دامادش او را تحویل بگیرد . او كشاورزی را که تا همـین اندازه مـی تواند انجام دهد و علم او هم که تا همـین حد هست .پس از این نیروی كار انتظار تحّول نمـی رود

    یـادم هست درون دوران بچگی من، آقای رضا توكل از اهالی ابراهیم آباد، ارتناشی داشت و با آن بار مـی برد بیشتر بار او كود مرغ مرغداری ها بـه مقصد رفسنجان بود واز آنجا كه رضا توكل جوانی با استعداد و باهوش بود با ارتباطی كه با كشاورزان رفسنجانی برقرار كرده بود علم كشت پسته را از آنـها آموخت و همّت كرد و پسته كاری را درون منطقه فرخی بـه راه انداخت، نتیجه نوآوری و همّت آن نوجوان امروزه درون منطقه بـه بار نشسته و عده زیـادی با این علم آشنا شده و باغات پسته پر باری را بـه عمل آورده اند. خداوند بـه او خیر عنایت فرماید.

    نتیجه اینكه كشاورزی ،نیـاز بـه نیروی جوان و كارآمد و متخصص با بهره هوشی بالا دارد و تا نیروی كار كنونی درون مزارع چوپانان فعّال هستند انتظار عقب ماندگی بیشتر، امر معقولی هست . و جذب یك نیروی كار فعّال و كارآمد و جوان بـه غیر از ایجاد یك شركت زراعی با مدیریتی قوی و مورد اعتماد ، راه دیگری ندارد.

    مرحوم مـیرباقر طباطبایی درون فكر ایجاد چنین شركتی بود و برنامـه ریزی های لازم و مطالعات لازم را داشت انجام مـی داد كه متاسفانـه اجل بـه ایشان مـهلت نداد، مدیری چون او، قادر بـه انجام چنین كار بزرگ و شایسته ای هست و ما خرده مالكان حتما به ای مقوله فكر كنیم.

    text/html 2012-10-28T10:25:32+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـیhttp://choopananabad.mihanblog.com/post/10

    یکشنبه، 2 آبان هزار و سیصد و هشتاد و نـه

    گوشـههایی از تاریخ چوپانان بـه قلم آقای ابوالقاسم مستقیمـی

    همشـهری خوبمان آقای مـهندس مجید عسكریـان اعتراض كوچكی نسبت بـه این مقاله نموده اند كه اعتراض ایشان را درون زیر مـی آورم و جوابیـه تهیـه شده ما نیز درون قسمت نظرات آمده هست . به منظور آشكار شدن موضوع بـه اطلاعات دقیق همشـهریـان عزیز نیـازمندیم

    مجید عسکریـان

    جمعه 12 آبان 91 21:11

    با سلام درموردبنیـانگذاران چوپانان بـه فرزندان یـاور حاج عبداله نـه شما ونـه اخویتان اشاره ای نکرده اید درون صورتیکه اقای افضل درکتاب چوپانان صحیح تربه این موضوع پرداخته هست لذا گله مندم

    این مقاله از بایگانی خبرگزاری چوپانان قبل از سال 89 بـه ادرس زیر نقل شده استhttp://choopanan.iranblog.com/

    آقای ابوالقاسم مستقیمـی فرزند مرحوم شیخ، گوشـههایی از تاریخچه چوپانان و خاطرات خود را ارسال کردهاند کـه [با اندکی ویرایش] درون چند بخش ارائه خواهد شد. ایشان از شخصیتهای فرهنگی ما و ساکن تربت حیدریـه هستند و وبلاگی بنام «راه مشاور» بـه آدرس زیر دارند:

    rahe-moshaver.blogfa.com

    به نام خدا

    ایـانی کـه خود را چوپانانی مـیدانید! ای فرزندان مالکین و کشاورزان کـه اکنون درون شـهرها درون رفاه زندگی مـیکنید! ایـانی کـه در ایـام نوروز به منظور زنده خاطرات بـه دیـار خود چوپانان مـیآیید و شمایی کـه مدتهاست نیـامدهاید! آگاه باشید کـه دیـار شما امروز غریب و بیـاست. دریغ از آن شیر و ماست و کره و گوشت بره و بزغاله! دریغ از آن انارهای خوب! دریغ از آن زردآلو، انجیر، انگور و خرما! دریغ از آن نان گندم و نان جوی کـه توسط کشور خانم و عزت خانم پخته مـیشد! دریغ از آن اخوت و برادری کـه در بین مردم چوپانان بود! چوپانان ما امروز تنـهای تنـهاست. بیـایید دست درون دست هم داده و برای آبادی و سربلندی آن بکوشیم.

    متن حاضر، خاطرات خودم و شنیدههایم هست از گفتههای بزرگانی کـه رفتهاند و آنـها کـه هنوز درون قید حیـاتند و کوششی هست تا گوشـههایی از تاریخ این دیـار را بـه تصویر بکشد. شما نیز خاطرات خود و بزرگان خود را بـه آن بیفزایید و اگر خطایی درون آن هست گوشزد نمایید که تا کاملتر شود. بقیـه مقاله را درون ادامـه مطلب بخوانید

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-1654146072769942482 2013-02-07T14:15:00.000+03:30 2013-02-07T14:15:29.477+03:30 خروجی چوپانان آباد (3)

    نسل سومـی http://choopananabad.mihanblog.com/post/66

    آنغوزه


    تدوین: نسل سومـی

    اسامـی دیگر آن
    آنقوزه»، « آنغوزه» ، «انغوزۀ هراتی » ، « انگژد» و « انگژه» و در برخی مناطق ایران از جمله اصفهان بانام محلی « انگشت کنده » نامـیده مـی شود. درون کتب طب سنتی بانامـهای «حلتیت» ، « حلتیت منتن»، « حلتیت طیب» و « صمغ الانجدان » ذکر شده است. بـه فرانسوی آنرا Assa foetida , Asa foetida و به انگلیسی Stingingassa،Assa fetida و Assa foetida مـی نامند.
    در جنوب خراسان آنرا كما مـی نامند و در خور و بیـابانك آنرا هنگ مـی گویند
    مشخصات گیـاه
    گیـاه آنغوزه گیـاهی هست علفی چند ساله ، ریشۀ آن کمـی ضخیم و گوشتی، برگهای آن بسیـار بریده و غباری ، ساقه آن مجوف و گوشتی و بلندی آن که تا 2 متر مـی باشد. گلهای آن بـه رنگ زرد و به گروه چتر مانند درون انتهای ساقه ظاهر مـی شود.این گیـاه درون چند سال اولیـه سن خود ساقۀ قابل رویتی ندارد و برگهای آن گسترده روی زمـین هست که درون مراتع بـه نام « کماه » و « انگزاکماه» چوپانان مـی شناسند و مورد توجه و علاقۀ ان است. دام را چاق مـی کند ولی گوشت کمـی بدبو مـی شود . مـیوۀ این گیـاه دارای دو تخم بـه رنگ قهوه ای تیره و سیـاه ، بیضی کمـی پهن و بسیـار بدبو مـی باشد. از ریشۀ این گیـاه یـا قسمت پایین ساقه و یقۀ گیـاه با تیغ زدن یـا قطع درون ناحیـه یقه دراواخر بهار، شیرۀ بسیـار متعفنی درون طول تابستان خارج مـی شود کـه درمجاورت هوا بـه تدریج سف مـی شود کـه همان « آنغوزه » است. این گیـاه درون اراضی بائر و خشک و آهکی مناطق گرم آسیـا مـی روید. بوی استپهای ایران و افغانستان هست . درون ایران درون مناطق مختلف خراسان ، بلوچستان و نواحی مختلف جنوب ایران ، مانند کرمان ، دشت مرغاب ، آباده ، نائین و آن نواحی مـی روید.
    برداشت شیره آنغوزه
    برداشت شیره انغوزه درون سن 5 که تا ۷ سالگی گیـاه و قبل از موعد گلدهی و بذرافشانی آن صورت مـی گیرد بـه این شکل کـه افرادی کـه قصد جمع آوری شیره این گیـاه را دارند ، درون اردیبهشت گیـاهان انغوزه را درون نظر گرفته و اطراف آن را با دو سنگ پهن و نازک ( لَخت ) بـه صورت مثلثی مـی پوشانند که تا گیـاه از تابش مستقیم نور خورشید درون امان باشد کـه در اصطلاح محلی بـه این عمل " کول کَنی " مـی گویند . ( درون عزیر قابل مشاهده هست ).
    خرداد و تیر زمان برش زدن ساقه گیـاه بـه صورت افقی و گرد هست که بـه این عمل " از کول درون " مـی گویند . کار برش زنی عموما بـه صورت دو روز درون مـیان انجام مـی گیرد و جالب اینجاست کـه بلافاصله بعد از هر برش درون عرض پنج دقیقه سطح برش خورده روی گیـاه از شیره سفید انغوزه پر مـی شود کـه در فاصله دو روز شیره خشک و آماده برش مجدد مـی شود .
    در تصاویر زیر نمونـه کول ها و برش زنی و جمع آوری شیره پرخاصیت و ارزشمند انغوزه قابل مشاهده است


    موارد استفاده آنغوزه
    شیرابه آنغوزه، بـه عنوان آنتی اسپاسمودیک، برطرف کننده انگل های گوارشی روده ، باد و خلط آور، مصرف دارویی دارد و اهمـیت عمده این گیـاه بـه علت ارزش صادراتی آن است.مردم بومـی مناطق خشك و گرم از شیره انغوزه به منظور تسكین دردهایشان استفاده مـی كنند و به علاوه، خاصیت ضد انگل نیز به منظور شیره آن قائل هستند. اگر با فلفل و سداب مخلوط و خورده شود به منظور كزاز و اگر با سركه خورده شود به منظور اعصاب بسیـار نافع هست اگر با عسل خورده شود به منظور اعصاب بسیـار نافع است.اگر با عسل مخلوط و به چشم مالیده شود به منظور تقویت بینایی چشم و قطع نزول آب ( آب سفید) ودفع ناخنك چشم مفید هست اگر درون روغن زیتون جوشانیده شود و چند قطره از آن را درون گوش ریخته شود به منظور تسكیل درد گوش و كاهش كری كهنـه و رفع طنین و صدا درون گوش مفید هست . اگر بر دندان كرم خورده گذارده شود درد آن را تسكین مـی دهد و اگر با انجیر و زوفا مخلوط ودم كردة آن مضمضه شود نیز به منظور تسكین ورم دهان و با سركه به منظور اخراج زالوی درون حلق مانده و اگر با زردة تخم مرغ خورده شود به منظور تسكیل سرفة خشك و درد پهلو و اگر با آب مخلوط و خورده شود به منظور رفع خشونت حلق و صاف كردن صدا نافع هست و به منظور رفع نفخ نیز مفید هست اگر با داروهای قابض خورده شود به منظور بند اوردن اسهال رطوبی مفید هست ضمناً با داروهای مناسب و ضد كرم به منظور كشتن و اخراج كرم شكم و باز كردن خون بواسیر نافع هست اگرمقداری درون حدود یك نخودیـا كمـی كمتر آن رانان پخته گذارده و بلع شود و این كار چند روز تكرار شود به منظور تحلیل استسقای سرد از هر نوع كه باشد ، نافع هست و اگر با انجیر خورده شود به منظور یرقان مفید هست .
    موارد استفاده آنغوزه درون چوپانان
    در چوپانان بیشتر از سبزی آنغوزه درون اواخر اسفند و اوایل فروردین استفاده مـی شود . سبزی آن هر چند تند هست ولی اكثر اهالی مزه آن را مـی پسندند. امروزه از سبزی آنغوزه درون موارد زیر استفاده مـی شود :
    آش آنغوزه
    بعد از پختن حبوبات مثل لوبیـا و نخود و عدس ، مقداری ارزن پوست كنده بـه حبوبات اضافه مـی كنند و آنقدر آنرا مـی جوشانند که تا دانـه های ارزن باز شود و لعاب بدهد سپس مقداری سبزی مثل اسفناج و گشنیز وجعفری و تره و به همان مقدار سبزی آنغوزه خرد كرده و داخل دیگ مـی ریزند که تا بپزد بعد از اضافه كردن نمك و پیـاز داغ با كشك محلی صرف مـی كنند . اگر ارزن پوست كنده درون اختیـار نداشتند از رشته آش استفاده مـی كنند.
    ترشی آنغوزه
    بوته های ترد و تازه آنغوزه را شسته بعد از خشك شدن خرد كرده و در ظرفی پلاستیكی یـا شیشـه ای مـی ریزند و به آن سركه اضافه مـی نمایند معمولا بعد از یكماه ترشی قابل استفاده است
    بورانی آنغوزه
    سبزی آنغوزه را با مقداری اسفناج درون دیگ مـی جوشانند و بعد از پخته شدن درون آبكش مـی ریزند که تا آب آن خارج شود سپس مقدار مورد نیـاز آن را با چنگال درون كاسه ای له كرده و به آن ماست یـا كشك محلی سفت سائیده شده اضافه مـی كنند و سر سفره بـه عنوان دسر مـی آورند.
    سبزی خشك شده آنغوزه
    از سبزی خشك بـه عنوان تحفه به منظور سایر همشـهری ها درون سایر نقاط مـی برند كه از این سبزی مـی توان درون تهیـه ادویـه ترشی و تهیـه ترشی و اگر از طعن و لعن همسایـه ها نترسیم زیرا بوی تند آن همـه را كنجكاو مـی كند درون پختن آش استفاده كنیم همچنین مـی توان از پودر آن درون روی ماست چكیده استفاده نمود .
    زیستگاه آنغوزه درون چوپانان
    این گیـاه درون اكثر مناطق كوهسارهای اطراف چوپانان مثل كوههای عباس آباد ، كوههای كبودان، كوه سفیدو ، كوه جفت ، كوه زرمو ، پوزه وربند و اطراف معدن شیخ مـی روید.
    منابع :http://www.al-falah.ir/portal/?pageID=341
    http://www.menk-iraj.com/anghoze.htm
    نسل سومـی http://choopananabad.mihanblog.com/post/68

    شیشـه فروش:
    زلزله 3.1 ریشتری انارک را لرزاند/خسارتی گزارش نشده است
    اصفهان – خبرگزاری مـهر: مدیر کل حوادث غیر مترقبه استانداری اصفهان گفت: زلزله 3.1 ریشتری صبح امروز سه شنبه منطقه انارک از شـهرستان نائین اصفهان را لرزاند.
    منصور شیشـه فروش درون گفتگو با خبرنگار مـهر درون خصوص جزئیـات این حادثه افزود: صبح امروز ساعت هفت و 50 دقیقه گزارش وقوع این زلزله درون منطقه انارک بـه دست ما رسید.
    وی اظهار داشت: خوشبختانـه با بررسی های بـه عمل آمده خسارتی وارد نشده است.
    مدیر کل حوادث غیر مترقبه استانداری اصفهان یـادآور شد: بعد از وقوع زلزله عوامل امدادی نیز بـه محل اعزام شدند کـه خوشبختانـه چون کانون مرکزی زلزله درون کویر بود هیچگونـه خسارتی متوجه منطقه نشده است. 
    امانت داری و اخلاق مداری
    استفاده از این خبر فقط با ذکر منبع "خبرگزاری مـهر" مجاز است.

    ۱۳۹۱-۱۱-۰
    ۹۱-۱۱-۰۳ ۰۷:۵۰:۲۲.۲ ۳۳.۱۹ N
    ۵۳.۹۶ E
    انارك، اصفهان
    IGUT
    شکل موج
    choopananabad.mihanblog.com نسل سومـی http://choopananabad.mihanblog.com/post/67

    روستای چاهملك درون راستای جهش بـه سوی دگرگونی

    روستا های همسایـه ما با سرعت مراحل رشدو سازندگی را پشت سر مـی گذارند و سرمایـه ها را بـه سوی روستایشان جذب مـی كنند اماما درون چوپانان درون خواب خرگوشی فرو رفته ایم و اصلا بـه فكر سازندگی پایدار درون روستایمان نیستیم ، اعلامـیه زیر را به منظور اطلاع همشـهریـان از وبلاگ "چاهملك درون گذر زمان" مـی آورم که تا شاید دلسوختگان چوپانان نیز از آن درسی بیـاموزند.


    شرکت کاشی سینا چاهملک کـه در بیست و دوم فروردین یکهزار و سیصد و نود با شماره ثبت 165 و به شناسه ملی 10980154038 بـه ثبت رسیده درون راستای ورود بـه صنعت تولید انواع کاشی و سرامـیک درون اردیبهشت همان سال موفق بـه اخذ جواز تاسیس بـه شماره 104/5224/1334777 جهت احداث کارخانـه کاشی درون روستای چاهملک از توابع شـهرستان خوروبیـابانک از سازمان صنعت، معدن و تجارت استان اصفهان گردید.
    شرکت کاشی سینا چاهملک درون راستای تحقق اه خویش تعداد محدودی از سهام خویش را بـه واجدین شرایط واگذار مـی نماید.
    آغاز پذیره نویسی سهام شرکت کاشی سینا چاهملک از 24دیماه 1391تا ۷ بهمن۹۱ از طریق
    choopananabad.mihanblog.com نسل سومـی
    http://choopananabad.mihanblog.com/post/62
    چون بـه انتخابات دور جدید شورا ها نزدیك مـی شویم و شورای اسلامـی روستای ما نیز دچار تحول خواهد شد لازم دانستم كهآیین نامـه داخلی شورای اسلامـی روستا را جهت اطلاع كاندیدا های شورا یـاد آوری كنم که تا كسانی كه دوستدار خدمت هستند و مـی توانند مطابق این قانون بـه روستا خدمت كنند آنرا مطالعه نمایند و كاندیدا به منظور این سمت شوند
    آیین نامـه داخلی شورای اسلامـی روستا
    بسمـه تعالی
    (هیئت وزیران درون جلسه مورخ 5/5/1384 بنا بـه پیشنـهاد شماره 912/ش/ع/الف مورخ 13/3/1383 شورای عالی استانـها و به استناد ماده (75) اصلاحی قانون تشكیلات ، وظایف و انتخابات شوراهای اسلامـی كشور و انتخاب شـهرداران – مصوب 1382- آین نامـه داخلی شورای اسلامـی روستا بـه شرح زیر تصویب نمود)
    ماده 1- اولین جلسه هر دوره شورای اسلامـی روستا، كه درون این آیین نامـه شورا نامـیده مـیشود، بعد از قطعی شدن نتایج انتخابات ، درون تاریخ نـهم اردیبهشت ماه بـه دعوت بخشدار و با حضور دعوت كننده یـا نماینده وی تشكیل مـی شود و با حضور دوسوم اعضا رسمـیت مـی یـابد.
    ماده2- درون اولین جلسه شورا هیئت رئیسه سنی شامل مسن ترین فرد از اعضای حاضر بـه عنوان رئیس سنی و جوانترین اعضای حاضر بـه سمت تعیین مـی شود.
    ماده3- وظایف هیئت رئیسه سنی اداره اولین جلسه اعم از انجام مراسم تحلیف و اجرای انتخابات هیئت رئیسه دائم شورا مـی باشد.
    تبصره – شورا موظف هست یك هفته قبل از اتمام دوره هیئت رئیسه نسبت بـه انتخابات هیئت رئیسه جدید اقدام نماید.
    ماده 4- اعضای شورا درون اولین جلسه خود از بین اعضای شورا ، هیئت رئیسه شورا شامل رئیس ، نائب رئیس و حداقل یك را به منظور مدت دو سال و نماینده شورا به منظور شركت درون انتخابات شورای اسلامـی بخش را انتخاب مـی نمایند.
    ماده 5- رئیس شورا موظف هست در صورت قطعیت یـافتن خروج عضوی از شورا ، مراتب را بـه بخشداری ذیربط بـه طور كتبی گزارش دهد که تا بخشدار از عضو علی البدل شورا با احتساب رأی وی به منظور شركت درون جلسات دعوت نماید.
    تبصره- درون صورتی كه عضو خارج شده از شورا عضو هیئت رئیسه یـا نماینده شورا درون شورای بخش باشد، شورا حتما در جلسه ای با هماهنگی بخشدار و حضور نماینده وی ، جایگزین او را به منظور مدت باقیمانده هیئت رئیسه و نماینده شورا درون شورای بخش را به منظور شركت درون انتخابات شورای اسلامـی بخش انتخاب نماید.
    ماده 6- عضویت درون شورا قائم بـه شخص هست و قابل واگذلری بـه دیگری نیست . هیچ یك از اعضای شورا حق تفویض اختیـارات خود بـه غیر اعم از عضو یـا غیر عضو ندارد.
    ماده7- وظایف رئیس شورا بـه شرح زیر است:
    1- مسؤولیت امور اداری و مالی
    2- اداره جلسات شورا و برقرای نظم درون جلسات
    3- دعوت از اشخاصی كه حضور آنـها درون جلسات شورا ضرورت داشته باشد
    4- دعوت از اعضا و تقسیم كار بین اعضا.
    5- ابلاغ و نظارت بر پیگیری مصوبات شورا.
    6- معرفی نماینده یـا نمایندگان شورا كه از بین اعضای شورا انتخاب مـی شوند بـه مسؤولان اجرایی، نـهادها و سازمانـهای دولتی درون صورت درخواست آنـها و نیز معرفی نماینده شورا به منظور شركت درون انتخابات شورای اسلامـی بخش.
    7- امضای حكم مسؤول و اعضای دبیرخانـه و سایر كاركنان شورا براساس تشكیلات تفصیلی شورا.
    8- ابلاغ كتبی موارد اعتراض و ایراد اعضا كه بـه صورت روشن بـه رئیس شورا تقدیم شده هست به عنوان تذكر بـه دهیـار.
    9- امضای كلیـه مكاتبات رسمـی شورا.
    10 - اعلام روز و ساعت تشكیل جلسه بعد ، قبل از ختم هر جلسه.
    ماده 8- نائب رئیس شورا درون غیـاب رئیس شورا وظایف او را انجام مـی دهد و در مقابل شورا مسؤول است.
    ماده9- وظایف اعضای هیئت رئیسه و نحوه انجام مراسم تحلیف بـه موجب دستورالعملی تعیین مـی شود كه بـه تصویب شورای عالی استانـها مـی رسد.
    ماده10- جلسات شورا با حضور حداقل دو نفر درون شوراهای دارای سه عضو و چهار نفر درون شوراهای دارای پنج عضو ، رسمـیت مـی یـابد و تصمـیمات آن با رأی اكثریت مطلق حاضران معتبر خواهد بود.
    تبصره – حداقل آرای لازم به منظور تصویب تصمـیمات درون جلساتی كه با (5)، (4)، (3) و(2) نفر رسمـیت مـی یـابند بـه ترتیب (3)،(3)، (2)و (2) رأی مـی باشد.
    ماده 11- محل تشكیل جلسات شورا، همچنین مكان نگهداری دفاتر ، اسناد و مدارك شورا حتما در مكان مشخص و مناسب و با هماهنگی دهیـاری تعیین شود.
    ماده 12- جلسات شورا بـه طور مستمر ماهی چهار بار تشكیل مـی شود و در صورت نیـاز ، جلسات فوق العاده شورا با پیشنـهاد دهیـار ، رئیس شورا یـا سه نفر از اعضا درون شوراهای دارای پنج عضو و دو نفر از اعضا درون شوراهای دارای سه عضو تشكیل خواهد شد.
    ماده13- شورا با تأیید شورای بخش مـی تواند فعالیتهای سالانـه و همچنین برنامـه های آینده خود را كه جنبه عمومـی دارد بعد از تصویب با وسایل ممكن بـه اطلاع اهالی روستا برسانند.
    ماده 14- شوراهای واقع درون حریم شـهرها ، موظف بـه رعایت مقررات مربوط بـه حریم شـهرها هستند.
    ماده 15- هر عضو شورا مـی تواند از مقام خود استعفا دهد. پذیرش استعفا با تصویب شورا امكان پذیر است.
    ماده 16- عضو متقاضی استعفا حتما تقاضای خود را با ذكر دلایل بـه رئیس شورا تقدیم نماید و رئیس آن را درون نخستین جلسه علنی بعدی شورا درون دستور كار قرار دهد و در این فاصله عضو متقاضی مـی تواند درون صورت تمایل اعلام انصراف نماید.
    ماده17- به منظور بررسی تقاضای استعفا ابتدا تقاضا قرائت مـی شود ، سپس شخص متقاضی یـا عضو دیگری بـه تعیین او حداكثر نیم ساعت دلایل استعفا را بیـان مـی نمایدو مخالف یـا مخالفان نیز بـه همان مدت مـی توانند صحبت كنند و پس از آن رأی گیری انجام مـی شود.
    ماده 18- هرگاه تقاضای استعفای تعدادی از اعضای شورا بـه نحوی باشد كه مانع از رسمـیت یـافتن جلسه گردد ، قابل طرح درون شورا نیست .
    ماده19 - غیبت از جلسات شورا با اطلاع رئیس شورا امكان پذیر است.
    تبصره 1- تشخیص موجه بودن غیبت و تأخیر درون جلسات شورا بر عهده شورا مـی باشد و در هر صورت اعلان رسمـی غیبت و تأخیر با رئیس شورا خواهد بود.
    تبصره 2- رسیدگی بـه موجه و غیرموجه بودن تأخیر درون پایـان همان جلسه و غیبت درون اولین جلسه بعدی بـه عمل مـی آید و عضو غایب مـی تواند درون این فاصله دلایل خود را مبنی بر موجه بودن غیبت بـه رئیس شورا ارایـه دهد.
    ماده20- درون مواردی كه بر اساس قوانین و مقررات نماینده ای از شورا بـه عنوان عضو سایر مجامع و شوراها انتخاب مـی شوند ، نماینده یـادشده با تصویب شورا انتخاب و توسط رئیس شورا معرفی مـی شوند.
    تبصره- نمایندگان منتخب موظفند گزارش كار خود را درون اولین جلسه بـه اطلاع اعضا برسانند و به صورت كتبی نیز بـه رئیس شورا ارایـه نمایند.
    ماده21- موضوع یـا موضوعات مختلف قابل طرح درون شورا با درخواست هر یك از اعضا یـا تقاضای كتبی شورای اسلامـی بخش ، بخشدار یـا دهیـار ذیربط و با تشخیص رئیس شورا درون دستور كار شورا قرارمـی گیرد.
    ماده22- صورتجلسات شورا حتما طوری تنظیم شود كه درون آن تاریخ و دستور كار هر جلسه ، اسامـی اعضای حاضر و غایب ، تعداد آرای مثبت و منفی اعضا بـه هر یك از موضوعات مورد بحث ، اسامـی مدعوین و حاضران ، درون صورت حضور بـه همراه رئوس مطالب مطرح شده درون جلسه و تمامـی مصوبات آمده باشد.
    ماده23- شورا موظف هست نسخه ای از كلیـه مصوبات خود را حداكثر که تا ده روز بـه نمایندگان حوزه انتخابیـه ،شورای بخش،دهیـار، و مسؤولان اجرایی ذیربط ارسال نماید.
    ماده24- شورا موظف هست در نیمـه دوم فروردین هر سال گزارش سالانـه خود را تنظیم و به شورای اسلامـی بخش و بخشدار ارسال نماید.
    ماده25- دستور جلسات شورا حتما به ترتیب وصول پیشنـهادات و با توجه بـه اولویتها از طرف هیئت رئیسه تهیـه شود و حداقل یك هفته قبل از تشكیل جلسه درون اختیـار اعضا قرار گیرد.
    تبصره1 - درون صورت تعدد تقاضاها درون یك زمان تشخیص اولویت با هیئت رئیسه خواهد بود.
    تبصره 2- با تصویب اكثریت مطلق اعضای حاضر مـی توان موضوع دستور جلسه را به منظور مدت معینی بـه تعویق انداخت یـا مسكوت گذاشت.
    ماده26- رئیس شورا مـی تواند قبل از ورود درون دستور جلسه بـه مدت ده دقیقه درون مورد مسائل مـهم روز شوراها مطالبی را كه آگاهی اعضا از آن ضروری مـی باشد، بـه اطلاع آنـها برساند.
    تبصره – درون صورت صحبت خارج از موضوع هر یك از اعضا ، رئیس جلسه بـه او تذكر خواهد داد و در صورت دو نوبت تذكر درون نوبت سوم ناطق از ادامـه نطق منع خواهد شد.
    ماده27- اخطار راجع بـه منافی بودن پیشنـهادها با قانون اساسی جمـهوری اسلامـی ایران، قوانین و مقررات جاری یـا آیین نامـه داخلی شورا بر اظهارات دیگر مقدم است.
    ماده28- درون صورت توهین بـه اشخاص حقیقی یـا حقوقی ، درون همان جلسه یـا درون جلسه بعد ، با تشخیص هیئت رئیسه بـه آنـها که تا پانزده دقیقه اجازه نطق درون دفاع از خود داده خواهد شد.
    ماده29- شورا درون صورت نیـاز و با مسؤولیت خود مـی تواند بـه منظور م درون زمـینـه موضوعاتی كه درون دستور كار خود قرار داده هست از اشخاص غیر عضو دعوت بـه شركت درون جلسه بدون حق رأی نماید.
    ماده30- شورا مـی تواند درون ارتباط با وظایف خود اطلاعات مورد نیـاز را از دستگاهها ، ادارات و سازمانـهای دولتی درخواست نماید.
    تبصره – درون مواردی كه طرحهای مشترك بوسیله چند روستا بـه مورد اجرا گذارده مـی شود انجام آن علاوه بر تصویب شورا حتما با هماهنگی شورای اسلامـی بخش باشد.
    ماده31- چنانچه یك یـا چند نفر از اعضای شورا نسبت بـه عملكرد دهیـار ی اعتراض یـا ایرادی داشته باشند ایتدا رئیس شورا موارد را بـه صورت واضح بـه دهیـار تذكر كتبی خواهد داد درون صورت عدم رعایت مفاد مورد تذكر ، موضوع بـه صورت سؤال مطرح خواهد شد كه درون این صورت رئیس شورا سؤال را كتباً بـه دهیـار ابلاغ خواهد كرد و حداكثر ظرف ده روز بعد از ابلاغ ، دهیـار موظف بـه حضور درون جلسه عادی و فوق العاده شورا و پاسخ بـه سؤال مـی باشد . چنانچه دهیـار از حضور استنكاف ورزیده یـا پاسخ قانع كننده تشخیص داده نشود ، طی جلسه دیگری موضوع مورد بررسی قرار مـی گیرد و شورا مـی تواند با رأی اكثریت مطلق اعضا، دهیـار را بركنار كند و فرذ جدیدی را انتخاب نماید.
    ماده32- نحوه اداره جلسات، رأی گیری و بررسی پیشنـهادهای واصل شده بر اساس دستورالعملی هست كه بـه تصویب شورای عالی استانـها مـی رسد.
    ماده33- هر تیره از عشایر كوچ رو كشور با حداقل بیست خانوار درون حكم یك روستا هست و شورای اسلامـی آن بر اساس این آیین نامـه عمل مـی كند.
    منبع :http://www.shoraha.org.ir/HomePage.aspx?TabID=4685&Site=DouranPortal&Lang=fa-IR text/html 2013-01-18T04:22:03+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـی http://choopananabad.mihanblog.com/post/65
    زردک صحرایی
    نام فارسی: شقاقل، خرس گیـاه، زردک صحرایی
    نام علمـی : Malabaila Schkakul Boiss
    نام فرانسوی: Painais Cujtive, Panai
    نام انگلیسی: Parsnip
    نام عربی: جزر اقلیطی و جزربری
    نامـهای دیگر: زردک صحرایی, هویج وحشی, زردک ریگی, زردک ریش بزی
    معرفی تیره
    شقاقل گیـاهی هست از تیره بزرگی بـه نام چتریـان umbelliferae کـه به تیره جعفری نیز معروف هستند. این تیره شامل 150 جنس و در حدود 3000 گونـه گیـاه هست که عموماً درون مناطق معتدله دو نیمکره مخصوصاً نیمکره شمالی مـی رویند. و جود گل آذین چتری و برگهای غالباً مرکب از بریدگیـهای باریـازک آنـها را از سایر گیـاهان بـه خوبی متمایز مـی سازد. بـه علت وجود گل آذین چتری هست که بـه تیره چتریـان معروف هستند.
    در بین گیـاهان این تیره گونـه های فراوان دارویی وجود دارد کـه اغلب آنـها مورد شناسایی مردم بوده و در طبابت مورد استفاده قرار مـی گیرند. از جمله این گیـاهان شقاقل هست .
    خواص درمانی
    شقاقل مقوی کبد و کلیـه ها مـی باشد. بلغم را دفع مـی کند. از ریشـه های گره دار آن درون صنعت غذاسازی و داروسازی استفاده مـی شود کـه اشتها را کم مـی کند و برای رژیم های لاغری توصیـه مـی شود. سوپی کـه از شقاقل و پیـاز و پیـاز فرنگی تهیـه شده باشد از بهترین داروهای ادرار آور هست که به منظور رفع سنگهای کلیوی بسیـار مؤثر است. هر گاه برگ شقاقل را بـه این سوپ اضافه کنیم برطرف کننده انواع روماتیسم است. شقاقل درون بعضی افراد گرم مزاج تولید سردرد مـی نماید کـه اگر آن را با مقداری عسل بخورند درون دفع این عارضه مؤثر است. مـیوه هویج وحشی دارای ترکیبی با اثر بازکننده مجرای شرائین قلب است. از این جهت درون ردیف داروهای مفید درون درمان آنژین صدری قرار داده شده است.
    طرز تهیـه مربای شقاقل :
    شقاقل را بشوئید و دو روز درون آب سرد بخیسانید و روزی سه بار آبش را عوض کنید . سپس پوستش را با چاقو پاک نموده آبرا جوش آورده شقاقل ها را مدت یکساعت بجوشانید .
    آنگاه آبش را مجددا عوض ، نموده یکبار دیگر جوش داده خوب کـه شقاقلها پخته شد ، از روی آتش برداشته باز مدت دو روز درون آب سرد بخیسانید و در طی این دو روز باز روزی سه بار آبش را عوض کنید .
    سپس شکر را مات نموده ، شقاقل را از آب بیرون آورده درون شکر مات شده ریخته مدت یک الی یک ساعت و نیم بجوشانید . درون آخر کار مقدار گلاب و هل بآن اضافه کنید
    سوال
    به یـاد دارم كه درون بیـابانـهای اطراف چوپانان بعضی اوقات زردك صحرایی وجود داشت اما من هیچوقت این گیـاه را درون روی زمـین ندیده ام و فقط مـیوه آنرا خام خورده ام . از بیـابان شناسان و گیـاه شناسان چوپانانی و عكاسان چوپانانی تقاضا دارم از این سوژه غافل نمانندو ان شا الله درون فصل خودش اطلاعات خوبی جمع آوری و منتشر كنند . اگر زردك صحرایی همان شقاقل شمال ایران هست پس ما از مربا این گیـاه غافل بوده ایم
    منابع : http://cooking.akairan.com/ashpazi/moraba1/12363.html
    http://www.soil-abbasi.blogfa.com/8807.aspx
    http://azna82.persianblog.ir/post/83
    غلامعلی صمـیمـی
    یکشنبه 1 بهمن 1391 12:23 ق.ظ
    درودبرشما:دررابطه با موضوع بالا عرض کنم زردک صحرایی دربیـابانـهای اطراف چوپانان هم درفصل خودش وجود دارد.این گیـاه بیشتر درون کوهریگ درنزدیکی حوض حاج مدرحیم بـه وفور یـافت مـیشود ودرقدیم یـادم هست کـه بامرحوم پدرم کـه به بیـابانـهای اطراف دربندو وحوض مـیرفتم از این زردکها مـیچیدم ودرآتش مـیپختیم ومـیخوردیم.دقیقا فصل رویش این گیـاه بخاطرم نیس اما ظاهرا حتما همراه با زردک باغی بعمل آید.طول زردک صحرایی که تا 50 سانتیمترش راهم دیدم وچون درون ماسه بادی مـیروید بسیـار راحت مـیتوان آنرا از دل خاک بیرون آورد.برگهای آن بلند وسوزنی هست بزرگتراز نوع دشتی.دراواخر اردیبهشت امسال بـه کوهریگ رفتم تاخاطرات گذشته ام رازنده کنم چشمم بـه گیـاه آن افتاد کـه هنوز زردک درنیـاورده بود.باسپاس از شما text/html 2013-01-17T02:07:10+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـی http://choopananabad.mihanblog.com/post/64
    نقدی بر مقاله
    روستای چوپانان، شگفتی كشف نشده ایران
    نویسنده: نسل سومـی
    خواهسمندم قبل از مطالعه این نقد مقاله اصلی را درون ادرس زیر مطالعه فرمائید:
    http://choopananvatan.blogfa.com/

    من مقاله فوق را درون وبلاگ دهستان چوپانان مطالعه كردم ، این مقاله نوشته چوپاناندوستی، فاضل هست و من بارها نام ایشان را درون در جاهای مختلف خوانده یـا شنیده ام اما که تا كنون ایشان را زیـارت نكرده ام البته فكر مـی كنم عكس های جالبی نیز با نگاهی نو از ایشان تماشا كرده ام . كه دراین مقاله نیز ما زاویـه دید نویسنده را درون عكس هایش مـی بینیم . و از اینكه ایشان درون معرفی چوپانان بسیـار كوشاست جای تشكر فراوان دارد .
    اما مقاله از بعضی جهات دچار اطلاعاتی اشتباه هست كه من درون این مقاله جهت اصلاح اطلاعات نویسنده صحیح آنرا بیـان مـی نمایم.
    در این مقاله آمده :" كه جمعیت اولیـه این روستا بـه دامداری و چوپانی و ساربانی اشتغال داشتتند و این مكان بـه ایستگاهی بزرگ به منظور گله و رمـه تبدیل و با سرمایـه و كوشش چند مالك ثروتمند، قنات پر آبی احداث مـی شود."
    و درون جای دیگر فرموده اند:"كل سابقه این آبادی از لحاظ قدمت بـه 100 سال نمـی رسد."
    و درون جای دیگر فرموده اند:"ریشـه اصلی این آبادی بـه دهی درون 15 كیلومتری آن بـه نام حجت آباد بر مـی گردد."
    منظور از جمعیت اولیـه احتمالا منظور بنیـانگذاران چوپانان هستند كه شغل اصلی آنـها كاروانداری و شتر داری بوده و آنـها هیچوقت درون منطقه چوپانان گله داری نداشته اند قبلا درون دشت چوپانان گله دارانی اتراق مـی كردند و برای تامـین آب خودشان و گله اشان از چاه آبی بـه نام چاه چوپونـها استفاده مـی كردند كه همـین چاه و آب خوب آن درون عمق 30 متری سبب فكر ایجاد قنات را درون مالكان اصلی بوجود مـی آورد و به همـین مناسبت آنرا چوپانان مـی نامند.
    تاریخ احداث چوپانان از 100 سال بیشتر هست . همانطور كه ایشان نوشته اند سون هدین مـی نویسد:" كه این ده درون سال 1282 ساخته شده هست :" یعنی دقیقا چوپانان 109 سال قبل احداث شده.
    آقای فاضلی پنداشته اند كه قدمت حجت آباد از چوپانان بیشتر هست در حالیكه حجت آباد حدود 25 سال بعد از چوپانان و چند سال بعد هم آشتیـان توسط همان مالكان چوپانان احداث مـی شود.
    ان شا الله جناب فاضلی درون نوشته های بعدیشان بـه این نكات توجه مـی فرمایند و ما انتظار داریم كه ایشان با زاویـه دید مخصوصی كه نسبت بـه چوپانان دارند درون معرفی چوپانان فعالانـه ما را خوشنود گردانند.
    text/html 2013-01-16T06:00:06+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـی http://choopananabad.mihanblog.com/post/63
    14 هزار خانوار روستایی اصفهان درون خانـههای فرسوده زندگی مـیکنند

    مدیر تأمـین مسکن و امور مـهندسی ساختمان کمـیته امداد استان اصفهان گفت: مسکن روستاییـان غرب استان درون اولویت بازسازی و نوسازی کمـیته امداد استان قرار دارد.
    رضا رجایی درون گفتوگو با خبرنگار اجتماعی خبرگزاری دانشجویـان ایران (ایسنا) منطقه اصفهان، اظهار کرد: از ابتدای سال جاری که تا کنون طرح نوسازی مسکن درون 250 روستای استان به منظور 700 خانـه روستایی اجرا شده است.
    وی با بیـان اینکه روستاهای غرب استان و مناطقی کـه احتمال وقوع زلزله درون آنـها بیشتر هست در اولویت اجرای این طرح قرار دارند، افزود: روستاهای فریدون شـهر، ف و نایین از جمله این مناطق هستند.
    منبع خبر http://isfahan.isna.ir/Default.aspx?NSID=5&SSLID=46&NID=16600 text/html 2013-01-13T01:08:57+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـی http://choopananabad.mihanblog.com/post/59
    درعمق نگاه تشنـه آب درسوزوگدازدشت بی تاب
    این جمله بـه گوش جان خطاب هست تكلیف همـه نجات آب است
    چگونـه از اب های کشاورزی نگهداری کنیم

    ● تغذیـه مصنوعی
    یکی از راههایی کـه برای کنترل و جلوگیری از پایین افتادن سطح آب دشتها از قدیم الایـام مورد توجه مردم و کشاورزان ایران بوده و در سالهای اخیر نیز مورد توجه متخصصین امر آبهای زیرزمـینی قرار گرفته هست ، تغذیـه مصنوعی سفره هست .
    در مواردی کـه تغذیـه طبیعی و ورودی های طبیعی سیستم جوابگوی مـیزان آبهای خروجی از سیستم نباشد ، متخصصین این روش را پیشنـهاد مـی کنند که تا با تزریق مداوم آب بـه داخل یک مخزن ، از نابودی آن جلوگیری کنیم . تغذیـه مصنوعی های متنوع دشت گرمسار ، سمنان ، زرتل ، آبگرم ، دامغان ، دریـان ، آکسی ، مـهماندوست ، دامغان ، ارمـیان و نعیم آباد و زیدر و ... از تجربیـات نگارنده درون پروژه های تغذیـه مصنوعی سفره های آب زیرزمـینی دشت های مختلف استان سمنان مـیباشند .
    ● روش های تغذیـه
    تغذیـه سفره آب زیرزمـینی بـه دو روش اساسی مـیسر مـی شود . روش طبیعی تغذیـه بدون هی چگونـهدخل و تصرف درون طبیعت ، و روش مصنوعی .
    ▪ تغذیـه طبیعی
    این روش تغذیـه همان روشی هست که طبیعت درون طول سالیـان درازی بـه نفوذ آب بداخل زمـین و تشکیل سفره های آب زیرزمـینی پرداخته هست . هم منابع آبی طبیعی هستند و هم بسترهای تغذیـه کاملاٌ طبیعی هستند .
    ▪ تغذیـه مصنوعی
    همچنانکه قبلاٌ ذکر شد درون مواردی کـه تغذیـه طبیعی جوابگوی نیـازهای روزاقزون بهره برداران نیست ، جوابگوی مصرف نیست ، مصرف بیش از تولید هست و مانند آنکسی هست که دخلش بود نوزده و خرج بیست ، حتما با تغذیـه مصنوعی بـه داد آبخوان رسید .
    مانند سرمـی کـه پزشک بـه بیمارش تزریق مـی کند ، چونکه تغذیـه طبیعی جوابگوی نیـازهای بدن بیمارش نیست .
    ▪ جانمائی تغذیـه
    برای جانمایی تغذیـه چند شرط بعنوان شروط لازم حتما مورد توجه قرار گیرد :
    ▪ وجود دشت نیـازمند بـه تغذیـه
    بدون وجود یک بیمار چگونـه مـیتوان درمان را شروع نمود ؟ مگر بر روی مدل های عروسکی و انـهم فقط بدرد آموزش مـیخورد ، بعد از آموزش حتما آموخته های خود را بر روی مدل های واقعی بـه مرحله عمل درآوریم و در اینجا بـه بیمار واقعی نیـاز خواهیم داشت .
    پس ضروری هست دشت های مختلف را قبلاٌ شناسایی کرده و دشتهای نیـازمند بـه تغذیـه را شناخته باشیم و تمام توجه خود را بـه آن دشتها معطوف کنیم .
    ● وجود آب مازاد و قابل تغذیـه
    داروی واقعی بیمار مورد نظر ما آب هست و ما به منظور درمان بـه چنین دارویی نیـاز داریم ، بنابراین حتما منابع آبهای سطحی منطقه را شناسایی کنیم و منابع آبی مازاد را بشناسیم و پس از یـافتن منابع آبی کـه مازاد بر نیـاز روز حقابه بران و صاحبان منافع هست ، حتما به شرایط کمـی و کیفی آن نیز بپردازیم .
    آیـا این منبع آبی کفایت نیـاز ما را مـی کند ؟ از نظر کیفی ، فیزیکی و شیمـیایی با نیـازهای ما انطباق دارد ؟ وجود یک رودخانـه آب شور کـه دائماٌ جریـان دارد نـه تنـها به منظور تغذیـه مناسب نیست بلکه باعث آلودگی شیمـیایی آبخوان نیز مـی گردد و در صورت توان حتما آنرا از محدوده دشت خارج کنیم . آیـا تغذیـه این آب ، مسایل کیفی جدیدی را بـه آبخوان تحمـیل نخواهد کرد ؟ آبهای سولفاته سبب تلخی آبخوان ( آبگرم سمنان ) و آبهای کلروره سبب شوری آبخوان (آب گندم دره ارادان درون شرق گرمسار) مـی گردند .
    آبهای کربناته ، مناسب ترین آبها به منظور تغذیـه مـیباشد . علاوه بر شرایط شیمـیایی آبها ، دقت درون پارامترهای فیزیکی آب نیز بسیـار حایز اهمـیت هست و هرچه آب مورد استفاده صاف تر و زلال تر باشد ، شانس نفوذ آن بداخل آبخوان زیـادتر و ریسک آن کمتر هست .
    ● وجود اراضی مناسب تغذیـه
    اراضی واقع درون ابتدای مخروط افکنـه ها ، بدلیل نحوه رسوبگذاری آن درون طول سالیـان دراز تشکیل بادبزنـه های آبرفتی ، مناسب ترین اراضی هستند و از آنجا کـه بدلیل دانـه درشت بودن و سنگلاخی بودن این اراضی ، قابلیت زراعی آن نیز پایین هست ، لذا امکان استفاده از این اراضی مـیسر هست . دانـه بندی خاکهای این اراضی دانـه درشت گردشده اند.
    همـین دانـه درشتی آبرفت و نبود لایـه های ریزدانـه و بازدارنده رسی درون بینابین لایـه های آبرفت ، موجب افزایش شانس نفوذ آب بـه داخل آبخوان مـیگردد .
    اراضی واقع درون دامنـه کوهها نیز کـه از واریزه های دامنـه کوهها تشکیل شده اند نیز به منظور تغذیـه شرایط مناسبی را دارند ، دانـه بندی خاک این اراضی دانـه درشت تیز گوشـه اند .
    ● منبع آب سطحی
    منابع آب سطحی عبارت از آب رودخانـه ها ، خشکرود ها ، آبهای سیلابی ، کانالها و انـهار طبیعی و کشاورزی هستند کـه مـیتوان درون فصول غیر زراعی و زراعی از آب مازاد این منابع به منظور تغذیـه مصنوعی استفاده نمود .
    ● منبع آب زیرزمـینی
    منابع آب زیرزمـینی ، آبهای خروجی از چشمـه ها ، قنوات و چاههای عمـیق و نیمـه عمـیق هست ، کـه ممکن هست از یک ناحیـه بنا بـه دلایلی پمپاژ کرده و پس از انتقال بـه منطقه دیگر بـه مصرف تغذیـه مصنوعی آن دشت برسانیم .
    ● اراضی مناسب
    با شناسایی اراضی مناسب تغذیـه ، حتما بدانیم کـه آبهای تغذیـه شده بـه چه مصرفی خواهد رسید ، آیـا موجب پر آب شدن چاهها و قنوات گردیده و یـا باعث زهدار شده اراضی و یـا تخریب ساختمانـها مـی شود ؟ اطمـینان از مناسب بودن موقعیت و شرایط توپوگرافی و فیزیکوشیمـیایی اراضی محل تغذیـه از اهمـیت ویژه ای برخوردار هست .
    ● تغذیـه سطحی
    در این روش با پخش آب درون روی سطح زمـین و توقف درون جریـان آن موجب نفوذ آب را بداخل زمـین فراهم مـی آوریم .
    ● پیتینگ
    ساده ترین شیوه استفاده از آب باران ، بلافاصله بعد از بارش بر روی زمـین ، پیتینگ مـیباشد . درون این روش با حفر چاله هایی مانند چاله درخت با عمق کمتر از چاله درخت و در فاصل مشخصی کـه هر چاله از چاله بعدی حدود ۲ متر فاصله پیدا مـی کند ، موجب مـیشود کـه آب باران هایی کـه در زمـین های حدفاصل چاله ها باریده اند ، قبل از بهم پیوستن و ایجاد جریـان رگه های آب جاری ، درون چاله ها جمع آوری و محبوس شده و چون زمـین محل حفر چاله ها ، از نوع خاکهای دانـه درشت و واریزه ای هست ، سریعاٌ درون زمـین نفوذ مـی کنند .
    از این نمونـه چاله ها کـه با تراکتور های مجهز بـه ابزار چاله کنی حفر مـیشود ، درون بیـابان های شمال روستای قوشـه و بر سر راه جاده تویـه دروار بـه وفور حفاری شده هست . جهاد سازندگی مبدع این روش تغذیـه بود .
    ● کنتورفارو ، خطی ، نواری
    این روشـها نیز مبتنی بر ممانعت از ایجاد جریـان های سطحی بوده و در اراضی شیبدار واریزه ای احداث مـیشوند . با استفاده از تراکتور های مجهز بهآهن های پنجه غازی و سایر ادوات مناسب ، شیـارهای طولی شبیـه شخم ، درون روی زمـین های شیبدار ایجاد مـی کنند که تا آبهای جاری درون سراشیبی ها درون این شیـار ها بـه تله افتاده و در امتداد شیـار جریـان یـافته و به آرامـی درون زمـین نفوذ کنند . این شیـارها غالباٌ موازی با خطوط مـیزان و کنتور لاینـها و خطوط تراز توپوگرافی حفر مـیشوند و چنانچه این شیـارها ازحالت موازی بودن باخطوط تراز خارج شوند ، بلافاصله درون اثر تجمـیع آب و هجوم آبهای اطراف تخریب مـیشوند . سازمان جهاد سازندگی و کشاورزی مبدع این روش تغذیـه بودند .
    ● گردشی
    در اراضی کم شیب تر با ایجاد یکسری خاکریزهایی کـه به ارتفاع مناسبی خاکریزی و متراکم مـی شوند زمـینـه جمع شدن آب درون پشت خاکریزها را فراهم مـی آورند و چون جریـان آب بصورت مداوم برقرار هست و تجمـیع آب موجب تخریب خاکریز مـیشود ، درون انتهای آن با ایجاد یک بستر سنگی آب را درون جهت عمود بر شیب بـه پشت خاکریز پایینی هدایت مـی کنند . تغذیـه مصنوعی زیوان سرخه و مـهماندوست دامغان از نمونـه های این روش تغذیـه بوده کـه توسط آب منطقه ای درون استان سمنان اجرا شده هست . نمونـه زیوان توسط مشاور ری آب طراحی شده بود .
    ● بستری
    کاهش شیب بستر رودخانـه ها و مسیل ها و در نتیجه کم سرعت جریـان ، موجب نفوذ آب از طریق بستر رود مـیشود . اگرچه درون چنین مواردی با کم شدن سرعت جریـان شدن رسوبگذاری سیلابها نیر خود مزید بر علت شده و عامل نفوذناپذیری بستر و مسدود شدن معبر زیر پل ها و غیره مـی گردد . به منظور کاهش شیب بستر رودخانـه ها از سازه هایی از قبیل سنگریزها و گابیون بندیـها و اپی ها استفاده مـی شد . این سازه های خشک و خشکه چین موجب طولانی شدن مسیر جریـان درون بستر رود و کاهش شیب طبیعی بستر و نفوذ آب بداخل بستر مـی گردید . جهاد سازندگی مبدع این روش تغذیـه بود .
    نمونـه های اجرا شده درون بستر رودخانـه زرتل سمنان نیز یکی از نمونـه های تجربیـات نگارنده هست .
    ● تورکینست
    اصطلاح تورکینست بـه معنی لانـه بوقلمون هست و از پروژه های اجرایی استرالیـا اقتباس شده هست . از این نمونـه درون دشت های استان سمنان بوفور اجرا شده هست .
    در حاشیـه مسیل ها و رودخانـه ها حوضچه های منفردی شبیـه لانـه بوقلمون کـه بی شباهت بـه نعل اسب نیست، احداث مـیشود ، و آب سیلابی یـا آب پایـه مازاد رودخانـه را بدرون این حوضچه هدایت مـی کنند . دیواره های این حوضچه ها از خاکریز لایـه لایـه و متراکم هست که از طرف دهانـه نعل هست باز بوده و ارتفاع آن بـه سطح زمـین نزدیک مـیشود .
    از موارد تخریب شده این حوضچه ها ، تورکینست گل رودبار سمنان هست و از تورکینست های خوب ، نمونـه تورکینست زیوان سرخه را مـیتوان نام برد وجهاد سازندگی مبدع این روش تغذیـه بود .
    ● استخری ، حوضچه ای
    در این روش کـه در اراضی کم شیب بالای دشتها احداث مـیشود ، سیستم شامل آبگیر و کامال آنتقال و شیب شکنـها و تعدادی حوضچه رسوبگیر و چندین حوضچه تغذیـه مـیباشد کـه در بالادست دشتها و ابتدای مخروط افکنـه ها احداث مـیگردد .
    آب وارده بـه سیستم ابتدا بـه حوضچه های رسوبگیر کـه دارای طول زیـاد و مسیرهای چرخشی درون حوضچه هست وارد شده و پس از طی شدن زمان ماند پیش بینی شده درون طراحی ، بـه سمت قسمت انتهایی حوضچه رفته و از طریق سرریزهای سنگی یـا بتنی و یـا لوله های تخلیـه کننده از آن خارج مـیگردد.
    آب صاف و زلال خارج شده از حوضچه های رسوبگیر بداخل حوضچه های تغذیـه کـه دارای اشکال یکنواختی هستند شده و بمرور درون زمـین نفوذ مـی نمودند . ابعاد این حوضچه ها و بویژه شکل و طول حوضچه آبگیر براساس شرایط فیزیکی آب مورد استفاده محاسبه و طراحی مـی گردد .
    تغذیـه مصنوعی دامغان درون سطح ۱۰ هکتار و گرمسار درون سطح ۴ هکتار و شمالشرق سمنان درون سطح بیش از ۱۰ هکتار، از نمونـه تجربیـات نگارنده درون تغذیـه مصنوعی دشت های استان سمنان مـی باشد .
    ● دریـاچه ای
    با ایجاد حوضچه های بسیـار بزرگی درون ابتدای مخروط افکنـه ، مـیتوان آب رودخانـه را درون فصول غیر زراعی و یـا سیلابی بدرون این دریـاچه ها هدایت نموده و بمرور امکان صاف شدن و نفوذ آن بداخل زمـین را فراهم آورد . نمونـه هایی از اینگونـه پروژه ها درون مخروط افکنـه رودخانـه حبله رود گرمسار و امامزاده عبدالله سمنان احداث و مورد بهره برداری و استقبال شدید اهالی و صاحبان چاهها قرار گرفته است.
    سد نعیم آباد شاهرود نیز نمونـه دیگری از این پروژه هاست کـه در محل تقاطع رودخانـه های مجن و تاش شاهرود ، بر روی بستر طبیعی و دانـه درشت رودخانـه احداث شده و هدف از ایجاد آن فراهم نمودن زمـینـه تغذیـه مصنوعی قنات بسیـار پر آب و حیـاتی شـهرداری شاهرود مـیباشد کـه یکی از منابع عمده آب شرب شـهر هست .
    ● تغذیـه عمقی
    این روش را شاید بهتر باشد تزریق تلقی کنیم ، زیرا با انجام تمـهیداتی آب را که تا عمقی پایین مـی بریم که تا با لایـه نفوذناپذیر مجاور شده و مستقیماٌ درون لایـه آبدار تزریق گردد . درون این روش بدلیل اینکه آب بـه جای نفوذ قائم ، درون جهت افقی نفوذ مـی کند ، ریسک برخورد آن با لایـه های نازک رسی بازدارنده بـه حداقل مـی رسد و در این حالت مـیزان نفوذ بمراتب بیش از حالت تغذیـه سطحی خواهد بود . بنا بـه بررسی هایی کـه در زمان اجرای پروژه ها درون سمنان انجام شد ، مـیزان نفوذ افقی ۱۶ برابر مـیزان نفوذ قائم آب هست .
    ● گودالی
    در کنار بسیـاری از جاده های سراسری با گودال های متعدد شن و ماسه برخورد مـی کنیم کـه سازندگان راهها به منظور تامـین شن و ماسه و مصالح مورد نیـاز احداث راه ، درون اعماق گوناگون و در راس مخروط افکنـه دشت ها و مناطق با خاکهای دانـه درشت ، ایجاد نموده و پس از خاتمـه پروژه ، آنـها را بـه حال خود رها نموده اند .
    از این نمونـه گودال ها کـه بعضاٌ بدلیل رها شدن ، بـه محل تخلیـه زباله های شـهری و روستایی تبدیل شده بود ، درون حاشیـه جاده گرمسار- سمنان بوفور دیده مـی شدند .
    در شمال کمربندی شـهرسمنان نیز یک گودال بسیـار بزرگ کـه متعلق بـه محل قرضه مصالح مورد نیـاز ساخت جاده کمربندی و سایر راهها بود ، وجود داشت.
    استفاده از این گودالها بعنوان محل تغذیـه مصنوعی نیز مزایـایی را درون پی داشت کـه به جهت صرفه جویی درون هزینـه خاکبرداری درون حجم بسیـار زیـاد ، و صرف هزینـه و زمان از اولویت برخوردار بود و کافی بود که تا آب موجود و مازاد را بدرون این حوضچه ها و گودالها هدایت کنیم .
    در دشت گرمسار با انحراف آب کانالهای آبیـاری درون فصول غیر زراعی و انتقال و هدایت آن بداخل این گودالها ، مـیلیونـها مترمکعب آب را بدرون آبخوان تزریق نمودیم ، کـه مـیزان دقیق آمار آن درون اداره آب شـهرستان گرمسار موجود هست .
    در شـهر سمنان نیز از گودال موجود جهت تغذیـه آبخوان استفاده شده هست .
    ● چاهی
    اگر از چاههای عمـیقی کـه در شرایط عادی به منظور بهره برداری از آب زیرزمـینی مورد استفاده قرار مـی گیرد ، درون فصول غیر زراعی و خاموش بودن چاهها ، بنحو معبهره برداری کنیم ، درون واقع تزریق مصنوعی کرده ایم .
    فرض کنید کـه شما بـه منبع آب بسیـار صاف و زلال سطحی دسترسی دارید کـه در فصول غیر زراعی بدون داشتن حقابه و بیمصرف از محدوده خارج مـی شود .
    مـیتوان با جمع آوری این آبها درون حوضچه های ترسیب و آرام بخش ، آب صاف شده را بداخل چاه ریخت .
    آب وارده بدرون چاه از طریق درز و شکاف لوله ها بدرون درز و شکاف آبرفت راه یـافته و راه خود را بـه سمت مخزن آب زیرزمـینی باز خواهد نمود . این حرکت موجب باز شدن درز و شکافهای بسته شده لوله ها و افزایش آبدهی چاه درون سال بعد نیز خواهد شد .
    البته مـیتوان با احداث تعدادی حوضچه رسوبگیر و تغذیـه و حفر چاه درون مـیان حوضچه های تغذیـه نیز بـه همـین نتیجه رسید و در اینصورت نیـازی بـه استفاده از چاه مالکین و بخش خصوصی نمـیباشد ، کـه ممکن هست از اساس با پروژه موافق نبوده و نسبت بـه عمل ما نیز نظر خوشی نداشته باشند .
    ● سدزیرزمـینی
    سد های معمولی را درون مقابل جریـان سطحی رودخانـه ها مـی سازند که تا آبها را درون مخزن خود درون پشت سد جمع آوری نموده و به مصرف برسانند . سد زیرزمـینی درون حقیقت عسدهای معمولی هست و ارتفاع آن نیز معمولاٌ بالاتر از سطح بستر رودخانـه نخواهند بود .
    با خاکبرداری بستر رود و پر محل با خاکها و مواد نفوذ ناپذیر و ایجاد لایـه های نفوذ ناپذیر درون مقابل جریـان ، یک مخزن زیر زمـینی ایجاد مـی کنند . درون بالادست نیز کف بستر رودخانـه را برداشته و با سنگها و قلوه سنگها بگونـه ای سنگ چینی مـی کنند کـه قسمت عمده ای از جریـان ظاهری رودخانـه درون بستر نفوذ نموده و به اصطلاح غرق شود و آب غرق شده درون حقیقت بـه آبخوان افزوده گردد .
    ● تخلیـه آبخوان
    حتی اگر تمامـی شرایط هم به منظور تغذیـه فراهم باشد ولی آبخوان مملو از آب باشد ، هیچ امکانی به منظور تغذیـه باقی نمـی ماند ، لذا حتما آبخوان فضای خالی به منظور تغذیـه داشته باشد . که تا زمانی کـه آبخوان کاملاٌ پر و مملو از آب باشد ، آبهای جدید وارده مانند جریـان سطحی از روی آن عبور نموده و خارج خواهد شد .
    ● رودخانـه تغذیـه کننده
    در قسمت هایی از رودخانـه ، آب رودخانـه درون بستر فرو مـی رود و به اصطلاح غرق مـی شود ، درون این بخش ها رودخانـه بستر خود را تغذیـه مـی کند و رفته رفته از دبی آن کاسته مـی شود . درون رودخانـه حبله رود گرمسار درون فاصله بسیـار کمـی از طول رودخانـه ، بخش عمده ای از آب رودخانـه درون گسل بن کوه فرو مـی رفت و در واقع رودخانـه گسل را تغذیـه مـی نمود .
    ● رودخانـه تغذیـه شونده
    وقتی رودخانـه درون طول خود با ورود آب از حاشیـه ها و بستر خود مواجه شده و دم بـه دم بـه دبی آن افزوده مـیگردد ، رودخانـه را تغذیـه شوند مـی نامند . عمدتاٌ رودخانـه ها درون قسمت های علیـای خود ماهیت تغذیـه شنده داشته و در قسمت سفلی بـه نوع تغذیـه کننده تبدیل مـی شوند .
    منبع http://www.danab91-92.blogfa.com/post/6: text/html 2013-01-07T17:31:21+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـی http://choopananabad.mihanblog.com/post/61
    موسیقی درون چوپانان
    نویسنده : نسل سومـی
    اساس موسیقی سنتی بر صوت استوار است. سرایندگان نقشی اساسی را دارا مـیباشند: او تصمـیم مـیگیرد چه حالتی جهت ابراز مناسب بوده و اینکه چه دستگاهی مرتبط بـه آن است. درون خیلی از موارد، سراینده مسئولیت انتخاب شعری کـه باید با آواز خوانده شود را نیز برعهده دارد. چنانچه برنامـه نیـاز بـه یک خواننده داشته باشد، خواننده حتما با حداقل یک آلت بادی یـا سیمـی و حداقل یک نوع آلت ضربی همراهی گردد. البته مـیتوان یک مجموعه از آلات موسیقی را یکجا داشت ولی سراینده اصلی نقش خود را ابقاء نماید. زمانی لازم بود کـه نوازندگان خواننده را با نواختن چندین قطعه بصورت تکی همراهی کنند. بصورت سنتی، موسیقی درون حال نشسته و در محلهای مزین شده بـه پشتی و گلیم نواخته مـیگردید. گاهی درون این محلها شمع روشن مـید. گروه نوازندگان و سراینده نوع دستگاه و اینکه کدام گوشـهها اجرا شوند را با توجه بـه شرایط زمانی و مکانی، مشخص مـینمودند.
    http://www.flashkhor.com/forum/showthread.php?tid=21767
    نمـی دانم چرا مردم ما اهل موسیقی نبوده اند و چرا موسیقی نـه تنـها درون روستای ما رشدی نداشته بلكه موسیقی درون خور و جندق و انارك نیز ماجرایش شباهت زیـادی بـه موسیقی چوپانان داشته هست .
    در این مقاله من چند هدف را دنبال مـی كنم كه به منظور پاسخگویی بـه آنـها نیـاز بـه مطالعه بیشتر دارم و منتظردیدگاههای صاحبنظران هستم
    1- چرا موسیقی درون چوپانان رشد جندانی نداشته است.
    2- درون چه زمـینـه هایی از موسیقی درون چوپانان استفاده مـی شده است
    3- چه كسانی درون موسیقی چوپانان نقش داشته اند .
    4-سرایند گان موسیقی كلامـی درون چوپانان چه كسانی بوده اند
    5- چه آلات موسیقی درون چوپانان مورد استفاده بوده هست .
    6- این نوشته زمـینـه ای به منظور تحقیق بیشتر درون این مطلب باشد
    موسیقی محلی چوپانان صرفا درون مراسم جشن عروسی مورد استفاده قرار مـی گرفته و تنـها آلت موسیقی كه درون این مراسم مورد استفاده بوده داریـه بوده كه یك ساز ضزبی و شاید یكی از قدیمـی ترین سازهای ساخته بشری باشد .در چوپانان استفاده از بقیـه سازهای معمول مثل تنبك و سرنا نیز رواج نداشته و كسی با نواختن آنـها آشنایی نداشته هست .ومااز موسیقی كلامـی حداكثر استفاده را داشته ایم
    ویژگی موسیقی چوپانان این بود كه هنگام نواختن داریـه حتما مردان بـه و پایكوبی مـی پرداختند و بعضی از خوانند گان درون هنگام ترانـه خود را اجرا مـی كردند . بعضی اوقات نیز نوارندگان داریـه خود بـه خواندن ترانـه هایی اقدام مـی كردند . درون مجالس عروسی زنانـه بیشر با زدن لگن آهنگ با ریتمـی تند ایجاد مـی شده است. و گاها نیز بعضی خانم اقدام بـه نواختن داریـه مـی كردند .
    چه داریـه توسط مردان نواخته مـی شده و چه داریـه توسط زنان نواخته مـی شد همـیشـه نواختن آن دارای یك ریتم بود و من هیچوقت غیر از آن یك ریتم را از نوازندگان داریـه نشنیده ام.
    بیشتر اشعار ترانـه های مورد استفاده دوبیتی بود كه درون اصطلاح چوپانانی ها آنرا چاربیتی مـی گفتند . بعضی از این دوبیتی ها همان دوبیتی هایی بود كه درون اكثر نقاط ایران مورد استفاده قرار مـی گرفت اما تعداد دوبیتی كه حال و هوای فرهنگ مردم چوپانان را داشته توسط مردم عادی و بیشتر خوانندگان موسیقی سروده شده بود و یـا بـه كمك یكدیگر ابیـات را سروده بودند.
    ترانـه هایی كه بیشتر درون مراسم عروسی شـهرت داشت بـه شرح زیر هست :
    ترانـه حنا بندان
    ترانـه خنچه بران
    ترانـه كاسه مـی شكنم
    ترانـه عروس كشان
    و گاها ترانـه های محلی از سایر نقاط ایران
    مردان موسیقی درون چوپانان

    منبع عكسhttp://www.myheritage.ir
    من فكر مـی كنم كه حتما علی اصغر كلانتری و مـیرگل كلانتری و غضنفر كلانتری را از پیشگامان موسیقی چوپانان بدانیم اصولا موسیقی درون چوپانان اختصاص بـه فامـیل بزرگ كلانتری داشت كه از مـهاجران اولیـه چوپانان هستندو از خور بـه چوپانان هجرت كرده اند و به احتمال زیـاد موسیقی چوپانان تحت تاثیر موسیقی درون خور هست .اناركی های مـهاجر اصولا هیچكدام اهل موسیقی و و آواز نبوده اند . فكر مـی كنم مـیرگل مـی تواند اطلاعات خوبی را درون اختیـار محققین قرار دهد
    مجالس عروسی درون چوپانان شاید نیم قرن با نوای موسیقی این بزرگواران بـه پا داشته شده و تعداد از فرزندانشان نیز درون این زمـینـه درسشان را از بزرگانشان آموخته اند .
    در نوشتن این مقاله این سوال برایم مطرح شد كه واقعا چرا رشد موسیقی درون چوپانان حالت ركود داشته و ما درون این زمـینـه رشدی نداشته ایم . كلیپ هایی از اجرای موسیقی درون چوپانان خدمت خوانندگان عزیز ارائه مـی شود. درون ترانـه اول نوع شعر با اشعار سنتی متفاوت هست ولی من از سراینده و سازنده این تصنیف بی خبرم . درون كلیپ دوم مراسم سنتی پا تختی داماد و ترانـه مخصوص آن اجرا مـی شود هردو خواننده از نسل دوم مردان موسیقی چوپانان هستند.
    [http://www.aparat.com/v/Qngm8]
    [http://www.aparat.com/v/p5JuN]
    text/html 2013-01-05T01:19:01+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـی http://choopananabad.mihanblog.com/post/60
    متن گفتگوبا دکتر عبدالکریم بهنیـا، عضو هیأت علمـی دانشکده علوم آب دانشگاه شـهید چمران

    بهنیـا با نگارش کتاب «قنات سازی و قنات داری»، عنوان بهترین کتاب سال علمـی جمـهوری اسلامـی را نصیب خود کرد و نقشی بسزا درون توجه دوباره بـه قنات ها ایفا کرد. شاید بـه همـین دلیل باشد کـه همـه او را بـه عنوان پدر علم قنات درون ایران مـی شناسند.
    اصولاً درون عصر جدید کـه پیشرفت های تکنولوژیک همـه عرصه های زندگی و روش های تولید را دگرگون کرده است،
    چه نیـازی بـه حفظ فناوری های قدیمـی وجود دارد؟
    اگر ما خواهان توسعه هستیم، حتما تمام شیوه های سنتی و فنون قدیمـی را درون شاخه های مختلف علوم پزشکی، فنی، کشاورزی و ... از فرهنگ و تمدن بومـی استخراج کرده و بعد از پالایش و روزآمد آن ها، بـه ترویج شان اقدام کنیم. نباید فراموش کرد کـه فناوری هایی مانند قنات اگرچه از زمان های قدیم بـه دست ما رسیده اند، اما بـه هیچ وجه قدیمـی نیستند، بلکه بسیـار هم کارا و مطابق با نیـازهای امروزماست. راه پیشرفت هر کشوری از مسیر تکیـه بر فرهنگ و تمدن بومـی آن کشور طی مـی شود و کشورهای دیگر نیز بـه همـین شکل عمل مـی کنند.
    از آنجایی کـه فناوری های بومـی با شرایط طبیعی، اقلیمـی، اجتماعی و فرهنگی کشور ما همخوانی دارد.
    فکر نمـی کنید کـه از این جنبه نیز حتما بر حفظ آنـها تأکید کرد؟
    اگر شما وارث خانـه ای شوید کـه هر چند دوست ندارید درون آن زندگی کنید، آیـا اجازه مـی دهید کـه این خانـه خراب شود؟ بی تردید جواب شما منفی است، زیرا انسان عاقل یـا این خانـه را اجاره مـیدهد و یـا آن را بازسازی و دوباره از آن استفاده مـی کند. ما مخالف ورود شیوه های نوین آبیـاری مانند، آبیـاری قطره ای، بارانی یـا زیرزمـینی نیستیم و معتقدیم حتما از این فناوری متناسب با شرایط استفاده کرد. اما درون عین حال نباید اجازه بدهیم کـه سیستم آبیـاری قطره ای کـه با شرایط محیطی و اجتماعی کشورمان تطابق دارد و بدون صرف هزینـه بـه ما ارث رسیده است، نابودشود.
    طبق آمار رسمـی، ۶۰ هزار قنات درون ایران وجودداشته هست که براثر بی توجهی و تخریبی کـه دراین آن ها صورت گرفته تعداد آن ها بـه ۳۲ هزار قنات کاهش یـافته، یعنی ۲۸ هزار قنات از بین رفته است،
    از قنات های باقی مانده، چه استفاده ای مـی توان کرد؟
    ما حتما با بازسازی این قنات ها، از آن ها درون آبیـاری مزارع استفاده کنیم و کشاورزی را درون مناطق مختلف ایران رونق دهیم.
    سیستم قنات چه مزیت هایی بر روش های دیگر آبیـاری دارد؟
    آبی کـه از قنات بـه دست مـی آید، هزینـه بسیـارکمـی دارد. زیرا به منظور استحصال آب از قنات، بـه موتور پمپ، برق، گازوئیل، کارگر و... نیـازی نیست و استفاده از قنات فقط نیـازمند صرف هزینـه ای اندک به منظور لایروبی است. قنات ها رایگان بـه دست ما رسیده اند و باید از آن ها استفاده بهینـه کرد. اجداد ما با صرف هزینـه و زمان بسیـار با امکانات بسیـار محدود، دل سنگ و خاک را شکافته و قنات ها را به منظور ما بـه ارث گذاشته اند، آیـا عاقلانـه هست که از این سرمایـه ها استفاده نشود؟
    دکتر زرین کوب مـی گوید یکی از دلایل افول تمدن ها درون ایران بعد از حملاتی کـه به کشور ما صورت مـی گرفته از بین رفتن شبکه های آبیـاری بویژه قنات ها بوده است. این نظر را که تا چه حد قبول دارید؟
    کاملاً درست است. زیرا حیـات درون هر کشوری، درون دوران قدیم کاملاً و در عصر حاضر نیز تاحدودزیـادی وابسته بـه مـیزان تولیدات کشاورزی آن سرزمـین هست و کشاورزی هم بدون وجود آب، امکان ندارد. کشور ما از نظر تأمـین آب درون مضیقه است.
    برای نمونـه اگر ارتفاع متوسط کل بارشی کـه کره زمـین دریـافت مـی کند ۸۰۰ مـیلی متر مـی شود، یعنی متوسط کل بارش جهانی ۸۰۰ مـیلی متر و سهم ایران از بارش جهانی ۲۵۰ مـیلی متر یعنی یک سوم متوسط کل بارندگی جهان است. بـه همـین دلیل ایران بـه عنوان یک کشور خشیمـه خشک شناخته مـی شود. درون این کشور خشیمـه خشک یکی از مواردی کـه باعث ظهور و استمرار تمدن ها شده، وجود قنات هاست.
    شماری از متخصصان بر این عقیده هستند کـه سیستم قنات، یک سیستم قدیمـی هست و نمـی تواند پاسخگوی نیـازهای فعلی باشد و شیوه های نوین، کارایی بالاتری دارند، آیـا این نظر درست است؟
    این نظر اصلاً درست نیست. از سوی دیگر این متخصصان هم خیلی مقصر نیستند. زیرا ما درون این زمـینـه، تحقیقات کافی انجام نداده ایم.
    درحال حاضر درون هیچکدام از رشته هایی مانند مـهندسی آبیـاری، مـهندسی عمران آب، زمـین شناسی گرایش آب، جغرافیـای طبیعی و... کـه به نحوی بـه علوم آب مرتبط هستند، حتی یک درس یک واحدی هم درون مورد قنات تدریس نمـی شود و این واقعاً جای تأسف هست که یک فارغ التحصیل رشته آبیـاری، هیچ اطلاعی از قنات ندارد. بنابراین ضعف درون تحقیقات و آشنا نبودن با کاربردهای سیستم قنات و نحوه کارکرد و استفاده بهینـه از آن باعث شده هست که متخصصان ما توجهی بـه حفظ قنات ها نداشته باشند.
    چرا آموزش های مربوط بـه قنات درون دانشگاههای کشور ما صورت نمـی گیرد؟
    به دلیل این کهانی کـه برنامـه ریزی کرده اند، براین باور بوده اند کـه این سیستم کهنـه و قدیمـی شده هست و نیـازی بـه حفظ آن وجودندارد. ولی با تلاش هایی کـه در سال های اخیر صورت گرفته هست دانشکده قنات درون سال ۸۲ درون استان یزد تأسیس شد و سپس مرکز بین المللی قنات کـه وابسته بـه یونسکو هست افتتاح شد و درحال حاضر هم درون رشته مـهندسی آبیـاری دانشکده علوم آب اهواز نیز یک درس سه واحدی درباره قنات تدریس مـی شود.
    برای بهبود وضعیت قنات های کشور حتما فارغ التحصیلان رشته های مرتبط با علوم با ویژگی ها و مزایـای سیستم قنات آشنا باشند و تا زمانی کـه این اتفاق نیفتد بی توجهی بـه قنات ها و تخریب آنـها ادامـه خواهد داشت. گفته مـی شود کـه علم اندک خطرناک ترین چیزها هست و که تا زمانی کـه متخصصان علوم آب درباره قنات اطلاعات کمـی داشته باشند، مخالفت با آن نیز ادامـه خواهد داشت.
    برای احیـا، بازسازی و بهره برداری دوباره از قنات ها حتما چه اقدام هایی انجام داد؟
    واقعاً جای تأسف هست که من به منظور پاسخ بـه این سؤال حتما تجربه چینی ها را درون زمـینـه احیـا و بهره برداری از قنات ها بازگو کنم، زیرا سیستم قنات سازی و قنات داری از ایران وارد چین شده است، ولی آن ها درون حال حاضر بـه شیوه ای بسیـار کارآمد، بهینـه و علمـی از قنات های خود استفاده مـی کنند. من درون سفر بـه چین، بیش از ۲۰قنات استان شین جیـانگ را از نزدیک مورد بررسی قرار دادم. دولت چین به منظور اداره هر قنات، یک تکنیسین فنی گمارده بود. درون این کشور تحقیقات زیـادی درون مورد قنات ها انجام داده اند و برای قنات ها مدل کامپیوتری طراحی کرده اند، دبی آن را بـه صورت مداوم اندازه گیری مـی کنند و براساس آمار گذشته، مـیزان آب دهی قنات را درون سال آینده پیش بینی مـی کنند و مساحت زمـینی را کـه آب این قنات ممکن هست مورد آبیـاری قرار دهد، مشخص مـی کنند. ما حتما این کارها را درون ایران نیز انجام دهیم.
    مـی گویند قنات یکی از شگفتی های دست ساز انسان هست که درون ایران ابداع شده، چرا قنات ها را درون رده شگفتی های انسان ساز قرار مـی دهند؟
    به این دلیل کـه طول قنات های حفاری شده، چند برابر قطر زمـین است. بعضی از قنات ها مانند قنات یزد بیش از شصت کیلومتر طول دارند و عمق بعضی چاه های قنات بـه ۳۰۰ متر مـی رسد مانند قنات گناباد کـه به تعبیر دکتر باستانی پاریزی مـی توان منار ایفل را دزدید و در آن پنـهان کرد.
    از قنات ها علاوه بر تأمـین آب، چه استفاده های دیگری مـی توان کرد؟
    قنات ها درون گذشته به منظور تأمـین آب کشاورزی و آشامـیدنی ساخته مـی شدند. علاوه بر این، سرعت آب بعضی از قنات ها بـه دلیل شیب زیـاد بـه اندازه ای شدید بوده هست که آسیـاب های سنگی را بـه حرکت درمـی آورده. به منظور نمونـه آسیـابی کـه از آب قنات دولت آباد بـه چرخش درون مـی آمد، روزی هزار من گندم را آرد مـی کرد. درون حال حاضر نیز آب قنات را به منظور آبیـاری مـی توان استفاده کرد و از قنات های خشک هم مـی توان استفاده ها و بهره های بسیـاری برد. به منظور نمونـه بعضی از گیـاهان به منظور رشد خود بـه جای مرطوب نیـاز دارند مانند قارچ، کـه مـی توان این گیـاهان را درون کانال های قنات های خشک، پرورش داد.
    کتاب قنات سازی و قنات داری شما بـه عنوان کتاب سال انتخاب شد، نگارش این کتاب چگونـه صورت گرفت؟
    تحقیق درون مورد قنات ها، جمع آوری اطلاعات و داده ها درباره قنات، بازدیدهای مـیدانی درون ایران و خارج از کشور و مصاحبه با مقنی ها به منظور نگارش این کتاب، هفت سال بـه طول انجامـید کـه در نـهایت این کتاب تألیف شد. اگرچه به منظور تألیف آن زحماتی را متحمل شدم، اما خاطرات خوشی را برایم بـه همراه داشت.
    نخستین قنات های ایران درون چه زمانی ساخته شدند و این قنات ها دارای چه ویژگی هایی هستند؟
    نخستین قنات ها درون ایران بیش از ۳ هزار و ۵۰۰ سال پیش درون ایران ساخته شدند. ما درون هر ۳۰ استان کشور قنات داریم کـه خراسان رضوی، خراسان شمالی و خراسان جنوبی، یزد و کرمان دارای بیشترین قنات ها درون ایران هستند، زیرا این مناطق، خشک ترین مناطق کشور محسوب مـی شوند. بعضی از قنات های ایران کـه هزار سال پیش ساخته شده اند هنوز دارای آب اند و از آن ها استفاده مـی شود. از نظر مقدار آبدهی پر آب ترین قنات ایران، قنات جوپار درون استان کرمان است.حفر بعضی از قنات ها بیش از ۶۰ سال یعنی بیش از دو نسل طول کشیده است. ولی فناوری درون امر حفاری پیشرفت کرده هست و مـی توان حفر قنات را درون زمان کنونی درون کمتر از یک سال انجام داد.
    پژوهشگران از شاخه های مختلف علمـی، قنات ها را مورد بررسی قرار داده اند، اما قنات ها از دیدگاه فنی کمتر مورد تحقیق و مطالعه قرار گرفته اند. فکر نمـی کنید کـه در این زمـینـه متخصصان آبیـاری وعلوم فنی، کم کاری داشته اند؟
    چون قنات درون ایران بـه وجود آمده هست چهار گروه بر روی قنات کار کرده اند؛ درون گروه علوم انسانی تاریخ دانان، باستان شناسان، جامعه شناسان و جغرافیدانان.
    گروه دوم اقتصاددانان هستند کـه از بعد اقتصادی قنات ها را بررسی کرده اند. گروه سوم فقها و حقوقدانان هستند کـه احکام و حقوق آب را مشخص کرده اند. گروه چهارمانی هستند کـه از بعد فنی قنات ها را مورد بررسی قرار داده اند، کـه تعداد این افراد تاهشت سال پیش زیـاد نبود، ولی بابرگزاری سمـینارهای ملی و بین المللی تعداد این افراد افزایش یـافته است. ما نباید نسبت بـه سازه های قناتی نا آگاه باشیم، قنات ها از گذشتگان بـه ما ارث رسیده و باید آن را بـه نسل های بعد اهدا کنیم.
    «مقنی سالخورده درون اتاق تاریک یک قنات خشک شده، کلنگ را فرود مـی آورد و من کار عظیم کلنگ ها را مـی نگریستم، جهاد درون تاریکی، تلاش به منظور دست یـافتن بـه آب، مبارزه با خاک، «فرود آمدن به منظور صعود»، سفر بـه اعماق زمـین به منظور سیراب شدن، جست وجوی آب درون زیر زمـین نـه بر روی آسمان؛ آب چشمـه؛ نـه آب باران. ما درون عمق صدوهفتاد متری زمـین بـه دنبال آب مـی گشتیم... غرق درون شکوه لحظه ها و بی تابی انتظار و اعجاز کلنگ ها و زیبایی کار و تلاش درون تاریکی و شکوه سفر بـه قعر زمـین و تقدس جست وجوی آب و کندوکاو درون عمق ظلمت، دور از زمـین و زندگی بودم کـه ناگهان نوازش لطیف و خنکی را درون لابهانگشتان پاهای ام احساس کردم. کم کم زمزمـه هایی کـه هر لحظه بالا مـی گرفت و از هر سو برمـی خاست و سر بـه هم مـی داد و ناله مـی شد و ناله ها از هر سو برمـی خاست و سر بـه هم مـی داد و خشمگین، طغیـانی و مـهاجم مـی گشت: آب! آب این روح مذاب امـید و زندگی، تازه نفس، جوان، زلال و نیرومند با گام های مصمم و امـیدوار، پرشتاب خود را درون بستر قنات افکند و شتابان مـی رفت که تا خود را بـه چشمان غبار گرفته صدها کشتزار سوخته و نگاه های پژمرده هزاران درخت تشنـه برساند و در رگ های خشکیده جوی های مزرعه و کوچه باغ های مرده جاری گردد». قنات ها اگرچه حیـات را به منظور این سرزمـین بـه ارمغان آوردند، اما هم اینک خود درون معرض مرگ و نابودی قرار دارند. مرگی کـه به دلیل بی توجهی ما بـه مـیراث و فناوری های بومـی و فرهنگی مان رخ مـی دهد، اما براستی چرا حتما از مرگ قنات ها جلوگیری کرد؟ و چگونـه مـی توان آنـها را نجات داد؟
    منبع : http://www.reza9173.blogfa.com/post/5 text/html 2013-01-02T04:45:35+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـی http://choopananabad.mihanblog.com/post/58
    اوسا علی و فرزندش آممد و نقش آنـها درون سازندگی چوپانان
    دوچهره ای را كه معرفی مـی نمایم درون آّبادانی و سازندگی چوپانان نقش حساسی داشته اند . شخصیت اول اوسا علی هست كه درحقیقت مـهندس قنات و عالم بـه علم حفاری قنات و كندن پیشكار هست و بـه همـین علت او بـه نام اوسا علی درون چوپانان شناخته مـی شود و به دست توانای او پیشرفت قنات چوپانان و احداث قنات حجت آباد انجام مـی پذیرد و و شخصیت دوم كدخدای چوپانان آمحمد اوساعلی فرزند اوسا علی كه مرد سیـاست بود و نقش دهیـار امروزی را درون روستا داشت و وظایف او از دهیـار بیشتر نیز بود و از همـه مـهمتر اینكه او سالیـان سال ریـاست دفتر مـیانـه مزرعه های چوپانان و حجت آباد و آشتیـان را مدیریت كرد و امانت داری و صداقت را بـه نـهایت رساند او فردی بود كه هم مورد اطمـینان حكومت بود و هم مالكین چوپانان اورا دوست داشتند و به او اعتماد كامل داشتند و هم مورد اعتماد رعایـا و خوش نشین ها بود و در حل و فصل و راهنمایی امورات مردم از قبیل دعاوی و امور سجلی و امور سربازی مسلط بود .برای معرفی این دو چهره سرشناس بـه تاریخ چوپانان، از فرزند آن بزرگواران جناب صادق محمدی خواهش كردم كه درون این زمـینـه مرا یـاری كنند خوشبختانـه قلم شیوا و اطلاعات كامل ایشان نیـاز بـه هیچگونـه توضیحی ندارد و نوشته ایشان را خدمت خوانندگان محترم ارائه مـی نمایم

    عكس:اوسا علی
    نویسنده :عباس صادق محمدی (عباس كدخدا)
    1-اوسا علی كیست؟
    اوستا علی از اناركی های مقیم شاهرود بوده پدرش حیدر فرزندعلی فرزند صادق فرزند محمد مـیباشد.جد بزرگ اوسا علی بنا بـه مقتضیـات زمان (صادق)با خانواده اش مدت چند سال درون قریـه محمدیـه نائین كه درون آن زمان بـه نام دَه نامـیده مـیشده هست سكونت داشته یك ویك پسرش بـه نام محمد درون آنجا ازدواج مـیكنند وهمانجا مـیمانند ولی صادق كه شتر دار بوده از آنجا بـه شاهرود عزیمت مـیكند.علی فرزند كوچك صادق درون شاهرود با ی از اقوامش كه او هم ازانارك بـه شاهرود رفته ازدواج مـینماید.طبق روایت پدرم آممد اوسا علی(كدخدا) ،علی 3 پسر داشته هست پسر بزرگ او قاسم دومـی محمد وسومـی حیدر بوده اند(قاسم جد مادرم فرزند پسری داشته بـه نام محمدرضا كه بعدا فرزندش فامـیل صالحی انتخاب مـیكند بـه علت اینكه پدر مادرشان از خانواده صالح خان شاهرودی مـیباشدو همچنین پسر كوچك او بـه نام حسین معروف بـه حسین قاسم علی ،حسین با پسر عمویش كه درون دَه بوده هست ازدواج مـیكندو او را بـه شاهرود مـیبردكه ثمره ازدواج آنـها دو ویك پسر بوده است.«نرگس زن اوسا علی- فاطمـه زن حسن صالحی ومحمد علی كه بعدا صادق محمدی شده اند».)فرزند دیگر علی حیدر با عالیـه( اش)ازدواج مـیكندمدتی درون دَه نائین مـیباشد سپس او هم با خانواده بـه شاهرود مـیرود حیدر پدراوسا علی معروف بـه چوپانان مـیباشداوسا علی با عموزاده اش نرگس ازدواج مـیكندكه 3 فرزند داشته 1 آممد اوسا علی(كدخدا)-2حیدراوسا علی 3شـهربانو اوسا علی زن حاج محمد حسین نظریـان و دیگر حسین قاسم علی زن صالح دو فرزند داشته 1 خدیجه شاهرودی2شـهربانو زن كدخدا .
    2-اوسا علی چرا بـه چوپانان آمده است؟
    اوسا علی بـه شغل شتر داری ومقنی گری مشغول بوده هست حدود یكصد وچند سال پیش كه تازه چوپانان تاسیس شده بود دوستان شتردارش از جمله حاج محمد علی رمضان وحاج محمد زاهدی و... بـه او پیشنـهاد مـیكنند كه به منظور سرپرستی قنات چوپانان وكندن پیشكاربیشتر قنات بـه چوپانان بیـاید. او اول خانواده اش را درون انارك ساكن مـیكند وخودش با دو پسرانش آممد وحیدر درون قنات چوپانان بـه كار مشغول مـیشود
    3-در چوپانان چه كارهایی انجام داده است؟
    وقتی اوسا علی بـه چوپانان مـی اید قنات زیـادپیشروی نكرده اوباپسرانش آممد واوسا حیدر وحاج محمد حسین(كه بعدادامادش مـیشود)قنات چوپانان را توسعه مـیدهدومالكین برایـاحداث قنات حجت آباد (گفته های حاج ابوالقاسم زاهدی)انبار مـیانـه راتحویل اوسا علی مـیدهند .او هم با جدیت وپشتكاری كه داشته كارها را بخوبی انجام مـیدهدو قنات حجت آباد راه مـیافتد كه تمام سرپرستی كار ها با استاد علی بوده است
    4-چه نقشی درون سازندگی چوپانان داشته است؟
    همان طور كه ذكر شد اوسا علی زمانیكه بـه چوپانان امد مالكین تمام اختیـارات قنات و انبار مـیانـه را بـه او واگذار مـی كنندحتی درون خیـابان اصلی كه مخصوص مالكین بوده هست زمـینی بـه وسعت 600 متر سه نبش بـه او اهدا مـیكنند كه منزل بزرگی مـیسازد كه بعدا بین پسرانش تقسیم مـیكند.
    5-دستیـارانش كه بودند؟
    دستیـاران اصلی او پسرانش ،حاج محمد حسین نظریـان،اوسا حسن ان ،حسین برجی،ابراهیم جلالپور غلامرضا وهمـه كسانیكه درون قنات چوپانان ،حجت آباد وآشتیـان كار كرده اند.

    آممد اوسا علی (كدخدا)
    1-كدخدا كیست؟
    كدخدای مورد نظر شما (آممداوسا علی) چهارمـین كدخدای چوپانان (1-مرحوم علی محمد ان معروف بـه مـیرزا2-آقای عباس مـیرزا ان پسر مـیرزا 3-آقای جعفرمحمدعلی زاهدی 4-آممداوسا علی )كه با دوام ترین كدخدایـان بترتیب 1 مـیرزا 2 آممداوسا علی بوده اند كه پدرم از سال 1324 الی 1342 زمان وفاتش كدخدا بوده هست وبعد از آن هم اینجانب بـه انتخاب مالكین وخواست آنـها بـه مدت تقریبا دوسال كدخدا بوده ام.
    2-چرا بـه چوپانان آمد؟
    ابتدا با پدرش اوسا علی بـه چوپانان آمد ومدتی با او همكاری مـیكرده هست مدتی هم حدود 70 الی 80 نفر شتر داشته و بین استانـهای شمالی وخراسان واصفهان ویزد حمل بار مـینموده هست تا زمان فوت پدرش 1322 دستیـار پدرش و شترداری مـینموده بعد از فوت پدرش سرپرستی كارهای قنات چوپانان ،حجت آباد وآشتیـان درون حال احداث را مالكین بـه او واگذار مـینمایندو همچنین انبار مـیانـه را و یكی دوسال بعد نیز اورا بـه كدخدایی انتخاب مـیكنند درضمن وقتی كد خدا مـیشود مغازه هم باز مـیكند.
    3-اقداماتش درون چوپانان چه بوده است؟
    ابتدای كدخدائی پدرم هنوز چوپانان خیلی بزرگ نشده بود وچند سال بیشتر از خرابی قلعه نگذشته بود و مردم درون حال ساختن خانـه بودند كدخدا با سواد بود مخصوصا حساب وكتاب هایش خیلی دقیق بود از اینرو مالكین نسل دوم بـه او اطمـینان و اعتماد كامل داشتند.از این جهت درون تمام كاروصحبتها او را دعوت مـیكردند ومشاور خوبی به منظور آنـها بود تمام مـهمانیـهای دولتی وغیره و سربازگیر ی جایشان درون خانـه كد خدا بود درون احداث مسجد ، ،مدرسه ، بهداری ودیگر بنا هاب عمرانی ،او مسئول وپرداخت كننده حقوق كارگرها بودوهرگز درون حسابهایش اشتباه نمـیكرد .مالك نبودولی با مالكین هن وهمصدا بودوهرگز كسی از او ناراحت وناراضی نبود. مردمداری و صبر وحوصله او بی اندازه زیـاد بود.مسجد درزمان كدخدایی او بـه پایـان رسید. بزرگ درون زمان او ساخته شد. مدرسه ستوده و ایراندخت قدیم درون زمان او ساخته شد. خانـه ای به منظور من ساخته بود كه همـیشـه درون اختیـار معلمـین غیر بومـی بود.شروع ساخت درمانگاه موتور خانـه برق و برق كشی درون آن زمان بوده است.
    4-چرا درون عاشورا شربت مـیداد؟
    به دلیل اینكه به منظور ماه محرم و صفر احترام خاصی قائل بود دو ماه محرم وصفر را هرشب بـه مسجد مـیرفت حسینی بود وبه امام حسین ایمان داشت.مـیگویند درون زمان جوانی پشت پیراهنش را درون مـیآورد وآنچنان زنجیر مـیزد كه ش خون جاری مـیشدو که تا مدتها زخمش احتیـاج بـه مداوا داشت . چندین شب درون محرم وصفر بانی چای مـیشد .اماچرا درون عاشورا شربت مـیداد .یـادم هست اولین سالی كه بـه فكر شربت افتادعاشورا درون تابستان بود و مردم ودسته زنی وزنجیر زنی از قبرستان كه مـی آمدند و مـیخواستند بـه امامزاده بروند درب منزلمان بـه آنـها آب نیمـه خنك مشك مـیدادیم درون آن گرما ی طاقت فرسای تابستان لیوانی آب عطش مردم تشنـه را كم مـیكرد لذا تصمـیم گرفت بـه جهت خدمت درون راه امام حسین درون عاشورا بـه مردم شربت بدهد كه درون آن زمان حال وهوایی داشت با یك لیوان شربت ومقداری تخم شربتی دسته جات زنی و زنجیر زنی را بـه حال مـی آورد وبا انرژی تازه ای بسوی امامزاده حركت مـیكردند.یك نكته هم حتما بگویم كه درون زمان قدیم شبهای عاشورا چای مـیدادند.یكی یـا دو سه نفر هم مشك بـه دوش بـه زنان ومردان لیوان بدست آب مـیدادند كه من هم از5 که تا 12 سالگی سقای ابوالفضل بودم وبه مردم آب مـیدادم (چون مرااسم غلام حلقه بـه گوش حضرت عباس كرده بودند ونذر كرده بودند اگر زنده ماندم هر سال 15 روز ،روز وشب اول ماه محرم آب بدهم بـه دلیل اینكه پدر ومادرم 4 پسرشان ویك شان قبل از من فوت كرده بودند)
    5-دو خاطره از پدرم آممد كدخدا
    چون تنـها پسر او بودم هر چند كودكی بیش نبودم لذا همـیشـه درون كنارش ودستیـارش بودم وهمـیشـه درون جریـان كارهای او بودم واز او خاطرات زیـادی دارم.
    خاطره اول
    یـادم مـی آید كلاس اول كه بودم روز ی ساعت 9 صبح آقای محمد خاكساری مدیر دبستان مرا صدا زد وگفت بروببین پدرت خانـه هست یـا نـه رفتم درون خانـه بود برگشتم گفتم درون خانـه هست .پدرم از خانـه بیرون آمد آقای خاكساری هم از مدرسه درون خیـابان بـه هم رسیدند آقای خاكساری بـه پدرم گفت كدخدا پسر............ امروز بـه مدرسه نیـامده وگویـا مـیخواهد مدرسه را رها كند.كلاس پنجم بود پدرم كسی را فرستاد دنبال آقای ............... فوری آمد وگفت چرا پسرت را بمدرسه نفرستادی ؟ گفت كدخدا پسر بزرگ من هست دست كمك ندارم رعیتی دارم واگه برندارم ارباب گفته اگه بـه ملك نرسی ملك را ازت مـیگیرم پدرم بـه آقای خاكساری گفت ساعت های خط ونقاشی وورزش ودرسهای راحت بـه او مرخصی بده که تا به پدرش كمك كند. آقای خاكساری قول داد همكاری كند آقای .......... هم قبول كرد كه پسرش را بـه مدرسه بفرستد بعدا پدرم با ماك آقای... صحبت كرد كه كمـی رعایت حال او را بكندااحمدا.. بـه خوبی همـه راضی شدند.پسر آقای ... .......هم درس خواند وخدارو شكر كارمند خوبی هم شد.
    خاطره دوم
    یك خاطره جالب دیگر یك روز تابستان ساعت حدود 3 بعد از ظهر بود كه آقای سرهنگ محسنی رئیس سرباز گیری بـه اتفاق هفت هشت نفر آمدند درون اتاق مـهمانی با پدرم رفتن بعد از چند دقیقه پدر آمد وگفت اینـها غذا نخورده اند برو مقداری تخم مرغ بخر وبیـا . تو ی كوچه های چوپانان بـه راه افتادم حدود یك ساعت كمتر شد كه با چها ر پنج عدد مرغ وخروس سر بریده بـه خانـه آمدم پدرم گفت چی گرفتی گفتم :گفتی مرغ بگیر زد زیر خنده سرهنگ محسنی هم فهید واز اتاق بیرون آمد دستی بـه سرم كشید وگفت مـیخواستیم نان وماست وتخم مرغ بخوریم وبعدا همـین امروز بـه خور برویم و حالا با این كارتو امشب را درون چوپانان ماندگار شدیم وكلی خوشحال شد وجایتان خالی شب همگی چلو خروس خوردیم واز دست گلی كه بـه آب داده بودم مـیخندیدند وفرداصبح بـه سمت خور حركت كردند..
    عباس صادق محمدی -11/10/1391 text/html 2012-12-
    30T09:10:30+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـی
    http://choopananabad.mihanblog.com/post/57
    تأمـین كود به منظور كشاورزی درون چوپانان قدیم
    نویسنده: نسل سومـی


    تهیـه كود به منظور كشاورزی امری مشكل و در عین حال بسیـار با ارزش بوده هست به همـین دلیل مقرراتی درون این زمـینـه وضع شده بود كه درون این مقاله مـی خواهم بـه آن اشاره كنم.
    كود را حتما به اشتراك مالك و رعیت هردو تولید نمایند و درمزرعه مورد استفاده قرار دهند . بـه همـین علت كلیـه كود تولیدی آنـها حتما به مزرعه توسط رعیت انتقال یـابد . كودهای تولیدی بـه هشت روش تولید مـی شد كه بـه شرح زیر است:
    1- كودی كه از حیوانات بدست مـی آمد و این شامل كلیـه حیوانات خانـه اربابی و خانـه رعیت بود.
    2 -كود موال كه از مستراحهای منازل اربابی و رعیتی بدست مـی آمد . درون چوپانان قدیم حفر چاه فاضلاب ممنوع بود و هر منزل درون كنار مستراحش چاهكی بود كه رعیت ها هر چند روز یكبار چند بیل ماسه بادی درون داخل چاهك مـی ریختند و هنگامـیكه چاهك پر مـی شد آنرا با بیل خالی مـی كردند و روی آنرا با خاك مـی پوشاندند و یكماهی بـه حال خود رها مـی كردند که تا كاملا كود برسد یـا بـه تعبیر امروزی تخمـیر شود .سپس كود را بار الاغ كرده و به مزرعه منتقل مـی كردند این كود بیشتر مورد استفاده سیفیجات و سبزیجات بود
    3-یكی دیگر از منابع تولید كود درون چوپانان قدیم احداث خلا های عمومـی بود كه بعضی مالكین درون گوشـه ای از زمـین خود خلایی عمومـی احداث مـی كردند كه حق برداشت از كود آن از آن مالك بود و رعیت درون به عمل آوری و انتقال كود اقدام مـی كرد .
    4-در زمان قدیم كه تنـها رفت آمد مسافران و بار توسط كاروان های شتر انجام مـی گرفت و چوپانان لنگر گاه خوبی به منظور اتراق كاروان ها بود مقررات زیر به منظور مالكین چوپانان وضع شده بود .اولا اگر كاروانی وارد مـی شد حق آبه بـه مالكی تعلق مـی گرفت كه آن روزنوبت آب او بود و تنـها او یـا رعیتش اجازه داشتند كه كاه و علوفه بـه كاروانیـان بفروشند و یـا بـه سایرین اجازه دهند كه آنـها درون روز نوبت آنـها اقدام بـه چنین كاری كنند .ثانیـا كود حیوانی كه از شتران درون پیوال بـه جای مـی ماند اختصاص بـه صاحب آب داشت كه رعیت بلافاصله درون پایـان روز آب بـه جمع آوری كود از پیوال اقدام مـی كرد و پیوال مـیدانی بود كه شتران درون آن استراحت مـی كردند.

    تصویر از:http://ali-toodeshkechoo.persianblog.ir/post/37
    5-رعیت های قدیم درون بدست آوردن كود حیوانی تلاش مـی كردند و من بـه خاطر دارم كه مرحوم حسین قلی ابنی كه فكر مـی كنم از رعیت های نسل اول چوپانان باشد همـیشـه واله خرش روی خر آماده بود و بیلش را هم همراه داشت درون كوچه و گذر كه عبور مـی كرد هرجا مقداری مدفوع حیوانی یـا انسانی مشاهده مـی كرد بار مـی كرد و . منظره جالبی كه من از آن مرحوم بـه یـاد دارم این هست كه بارها دیده بودم وقتی خرش مشغول دفع مدفوع مـی شد بلافاصله كف بیلش را جلو مخرج خر مـی گرفت و بعد از جمع آوری آنرا بـه داخل واله منتقل مـی كرد.
    6-یـا از رعیت های نسل دوم شنیده بودم كه درون ایـام بچگی یكی از وظایف آنـها این بوده كه آشارویی را بر مـی داشتند و در بیـابان نزدیك روستا مـی رفتند و كلیـه سرگین های شترها و الاغها را كه درون بیـابان ریخته بوده جمع آوری مـی كردند و به باربند خانـه اشان منتقل مـی كردند .
    7- معمولا كود تولیدی اقوام غیر مالك و خوش نشین توسط مالك و زارع درون قبال زمـین یونجه خریداری مـی شدو اگر كسی خانـه اش را اجاره مـی داد كود ان خانـه مختص مالك ان بود.
    8- بعضی از مالكین كود آغل های گله داران را درون بیـابان مـی خد و این كود كه كود بسیـار قویی بود را بـه مزرعه خود منتقل مـی كردند اسم مخصوصی داشت كه هر چه فكر مـی كنم نام آن بـه خاطرم نمـی آِید فقط فكر مـی كنم كه آنرا كِرس مـی نامـیدند
    البته این زحمت ها نتایج بسیـار خوبی درون بر داشته بـه طوریكه معمولا هر كشاورزی از هر حبه درسال 130من گندم
    130من جو 40 من ارزن و تا دو یـا سه برابر مصرف خود و ارباب از محصولات زیر را بدست مـی آورده :خربزه هندوانـه
    ،چغندر ، زردك ، شلغم ،اسفناج و سبزیجات ، پیـاز ، بادمجان ، گوجه فرنگی ، زیره ، سیـاهدانـه ، كنجد ، شاهدانـه ، كلم ،
    سیر ، انگور ، انجیر ، انار ، خرما ،توت،زردآلو و یونجه فراوان به منظور خوراك چارپایـان و همـه اینـها نتیجه این تلاش خستگی
    ناپذیر بوده هست text/html 2012-12-27T00:13:07+01:00
    choopananabad.mihanblog.com نسل سومـی
    http://choopananabad.mihanblog.com/post/53
    سفرنامـه سون هدین بـه چوپانان
    تصاویر از: http://www.friendfa.com/malekims

    جایی راه چند شاخه شد، نمـیدانستند از کدام طرف بروند، بالاخره یکی را انتخاب د و انتظار داشتند بـه روستای عشین برسند. هر چه پیش رفتند بـه روستا نرسیدند ولی حتما ادامـه مـیدادند. بعد از حدود ۳۰ کیلومتر بـه چاه آبی رسیدند. طبیعی بود کـه ایرانیـها دم و دستگاه یک چای حسابی را راه انداختند. روز بعد درون راه بـه کاروانی برخورد د. یکی از مردان کاروان حاضر شد درون ازای ۱۰ قران راه علم را بـه ایشان نشان دهد. راهی کـه بدون کمک او نمـیتوانستند پیدا کنند. بعد از مدتی درون حالیکه برف مـیبارید بـه علم رسیدند.
    این دهکده کوچک کـه جزیره تنـهایی درون دریـای کویر بود، با پانزده نفر جمعیت ده سال عمر داشت. اگر منابع آب روستا تجدید نمـیشدند (چاه و قنات)، ساکنین روستا را ترک کرده و به سرحد بختیـاری، سرچشمـه زایندهرود اصفهان مـیرفتند. آدم بـه اطلاعات وسیع شتربانـها غبطه مـیخورد. آنـها مسافت زیـادی را که تا قلب ایران کاملاً بـه درستی مـیشناختند و مـیتوانستند درون تاریکی مطلق شب راه بین همدان و سبزوار را طی ند و در ضمن چاهها را بیـابند. آنـها اسم همـه کوههای کوچک و آبشخورهای کوچک را مـیشناختند.
    در علم کاه، مرغ و تخممرغ مورد نیـاز را خد و پس از یک روز استراحت با راهنمایی مرد کاروان حرکت د. اگر آدم با اوضاع و احوال محیط آشنا نباشد، مـیتواند سوگند بخورد، کـه در سمت جنوب دریـای بزرگی قرار دارد و مثل این است، کـه عکوههایی کـه در جنوب این دریـا قرار دارند، درون دریـا منعشده است. با این همـه تمام این صحنـهها سرابی بیش نیست.
    در محل اتراق بـه محض اینکه خورشید غروب کرد و حرارت پایین آمد، صدای خفیف و یـا زوزه مانندی از مـیان تپههای شنی شنیده مـیشد. شاید این صدا از سرد شدن شنـها و به هم مالیده شدنشان بـه وجود مـیآمد. این صدا آواز شبانـه کویر بود. صدای تپههای شنی، کـه به ظاهر آرامند اما از صدها سال بـه این طرف بدون اینکه قراری بگیرند، درون گردشند.
    روز بعد درون ساعت معمول و با نظم معمول راه افتادند. درون این منطقه، فرصت داشت که تا مرز جنوبی بیـابان شن را طی کند و امـیدوار بود کـه خود شخصاً منطقهای را کـه شن بـه کویر نمک تبدیل مـیشد، مطالعه کند.
    پس از چند اتراق بـه روستای چوپانان رسیدند.شب وقتی سکوت همـه جا را فرا گرفته بود، تنـها صدای آبی کـه از قنات بـه استخری هدایت مـیشد، مـیآمد. صدایی غیرعادی و دوست داشتنی درون سرزمـینی خشک.
    http://nooraghayee.com/?p=646
    چوپانان 10 خانـه دارد وجمعیتش 50 نفر هست بصورتی کـه ماالان ده را مـیبینیم ودر همـین محل ،این ده دوسال عمر دارد(در سال1282 ساخته شده) بطوریکه بـه من گفته اند چوپانان قدیم نیم فرسنگ جنوبی تر از محل فعلی قرار داشت.اظهار نظری کـه با نقشـه روی ایران مطابقت دارد.چوپانان 500 و300 شتر دارد.ها درون کوههای پشت انارک مـی چرند.ظل السلطان برادر شاه(ناصرالدین شاه)یک دارد کـه صاحب این ده هست وسالی 200 تومان از این ده درون امد دارد.در حقیقت ساکنین ده بردگان او هستند وکارمـی کنند که تا از زمـین خشک محصول بردارند واز این محصول باشی کـه لابد ادمـی هست تنبل وعیـاش، با زرق وبرق زندگی مـیکند وخری هم دارد واز دیگر لذایذ زندگی برخوردار است.

    خانـه ها یـا بهتر بگویم کلبه های گلی همانطور کـه اشاره شد همـه چسبیده بـه هم ساخته شده اند واز دور بـه یک کاروانسرا مـی مانند.این نوع ساختمان نتیجه اب وهوای این منطقه هست وبی شک عملی ترین ساختمان هم هست کـه انسان درون چنین محلی مـی تواند انتظارش را داشته باشد.اگر هر کلبه به منظور خودش مجزا ساخته شده بود بیشتراز حالا گرفتار باد وبادهای شنی مـیشد وسرمای زمستان یخ مـی زد.اما چون خانـه ها بـه صورت یک مجتمع ساخته شده اند ساکنین ده بهتر مـی توانند با باد وهوا کنار بیـایند وبهتر مـی توانند از خود درون مقابل باد وهوا محافظت کنند.داخل کلبه خیلی ساده،فقیرانـه وکثیف است.اینـها مثل بیشترملتهای اسیـایی با نظافت کمتر سروکار دارند.اب چوپانان بـه وسیله یک قنات تامـین مـی شود وتپه های خاکی راه زیر زمـینی اب را نشان مـیدهد.
    اب از قنات-استخری هدایت مـیشود کـه کمـی نی درون ان روئیده است.اب از استخر با جویـهای رو بازی بـه مزارع تقسیم مـیشود.شب وقتی سروصدا وپرحرفی درون اتراق خوابید،صدای اب را کـه از پله های کوچک وموانع جویبار مـی گذشت مـیشنیدم. صدایی غیر عادی ودوست داشتنی درون این سرزمـین خشک .در اینجا گندم،جو،،پیـاز،سبزی،چغندر ،مـیوه وپنبه و...مـی کارند.انقدر کـه به انارک صادر مـیشود.درست وقتی کـه ماوارد ده شدیم چند شتر با بار پنبه اماده حرکت بـه طرف انارک بود،در نتیجه ما هم توانستیم ذخیره پنبه دانـه خود را کـه در اینجا(پنبه توک)نامـیده مـی شود تجدید یم.در حوالی منطقه ای کـه طاق وگز مـی روید کوره هایی به منظور درست زغال ساخته شده است.قیمت یک بار زغال یک تومان است.

    مردها کفشـهایی بـه تن دارند کـه تا زانو مـیرسد،این کفشـها را از پارچه ای نخی،خشن وابی رنگ مـیدوزند.انـها کمربند سفید کثیفی بـه دور کمر مـیبندند وشلواری گشاد بـه تن دارند جورابهایشان خشن ورنگارنگ هست وبر سر کلاهی دارند، از پوست سیـاه بره.البته این موقعی هست که استطاعت داشتن این کلاه را دارند،وگر نـه کلاه نمدی سفیدی بر سر مـیگذارند.ضمنا از کارهای روزانـه انـها اطلاعات کمـی بـه دست مـی اورم.زنـها با چرخ ریس مـیریسند،نان را درون تنوری از گل رس کـه در مـیانش اتش افروخته مـیشود مـی پزند،لباسها را وصله مـیزنند.برای بچه های کوچکشان لالایی مـیخوانند وبا بچه های بزرگتر بازی مـیکنند.در اینجا همـه روزها مثل یکدیگرند ومردم زندگی یکنواخت وخسته کننده ای دارند اما انـها زندگی را بهتر نمـیشناسند.از این رو کمبودی هم احساس نمـی کنند وشاهد رشد پسرهای خود هستند کـه شتربان وکشاورز ومبارزین زندگی درون حاشیـه کویر مـیشوند.در بیـابان وصحرای اطراف چوپانان غزال بسیـار زیـادی یـافت مـیشود سه نمونـه شکار شده کـه ما خریدیم کباب بسیـار خوبی به منظور دو روز سفر فراهم کرد.در اینجا از گور خر خبری نیست.در کوهایی کـه کبک بیشتر یـافت مـیشود،گرگ هم دیده مـیشود.در ضمن یک شب را درون چوپانان گذراندم.
    سفرنامـه سون هدین 1284
    http://www.iranvillage.ir/modules.php?name=News&file=article&sid=1576&mode=thread&order=0&thold=0 text/html 2012-12-25T12:16:54+01:00
    choopananabad.mihanblog.com نسل سومـی
    http://choopananabad.mihanblog.com/post/56
    خاطره ای از یکی از موسسین چوپانان
    نویسنده : عباس زاهدی
    مرحوم حاج محمد زاهدی معروف بـه حاج محمد حاج محمد رحیم را تمامـی نسل اولی ها و دومـی ها و شاید بعضی از نسل سومـی ها هم مـیشناسند. ایشان جد بزرگ خانواده زاهدی و یکی از پنج محمد موسس چوپانان و حجت آباد و آشتیـان بوده است.
    خاطره ای از ایشان دارم کـه از زبان مرحوم پدرم ( عبد الرحیم زاهدی) بـه کرات شنیدم و لازم مـیدانم ان را درون اینجا ذکر نمایم که تا مردم چوپانان نتیجه اخلاقی لازم را از ان برداشت نمایند.از اینجا انچه مـی گویم از زبان مرحوم پدر کـه خود شاهد قضایـا بوده نقل مـینمایم:
    موقعی کـه احداث قنات چوپانان و حجت آباد بـه سرانجام رسید پدرم مرحوم حاج محمد بـه اتفاق مرحوم حاج مـهدی( جد خانواده عسکری ) و مرحوم حاج دایی کـه ساکن یزد ولی انارکی الاصل بود عزم سفر حج و ادای فریضه الهی نمودند. این سه تن درون ان سال همسفر و همراه بودند. از انارک با شتر و قاطر عزم اصفهان نمودند که تا ضمن تهیـه پاره ای مایحتاج سفر با مرحوم حاج مشیر نیز کـه والی منطقه بود خداحافظی نموده و حلالیت بطلبند، درون اصفهان بـه دارالحکومـه رفتند و ضمن ملاقات با والی عزم خود را بـه ایشان ابراز نمودند، حاج مشیر درون همان مجلس خود را احضار و نامـه ای را انشا و کاتب نیز کتابت مـینماید . متن نامـه سفارشی بود کـه این سه تن را بـه عنوان برادر و افراد مورد اطمـینان خود بـه والی بوشـهر کـه در واقع اخرین نقطه خاک ایران بود مـیسپارد و مـینویسد کـه هر گونـه نیـازی حاملین اعم از مادی و معنوی داشتند مرتفع نمایید و به حساب والی اصفهان مورد قبول هست . نامـه را پاکت نمود و به ما داد و ما نیز ضمن تشکر یـاد اور شدیم کـه مایحتاج و وجه بـه اندازه نیـاز بـه همراه داریم و راضی بـه زحمت شما نیستیم ، ایشان با خنده ای گفت این پاکت کـه سنگینی به منظور شما ندارد و ضرری هم متوجه شما نمـیکند و انشاالله کـه نیـازی هم نخواهید داشت ولی همراهتان باشد. سفر ما که تا بوشـهر حدود یک ماه بـه طول انجامـید و به مجرد رسیدن بـه بوشـهر بـه دارالحکومـه رفتیم و نامـه را بـه والی بوشـهر تحویل دادیم و ایشان از ما تکریم و احترام فوق العاده ای نمود و یک روز را هم مـهمان والی بودیم و از ما خواست کـه نیـاز خود را بگوییید که تا مرتفع نمایم و ما نیز ضمن تشکر فراوان عدم نیـاز خود را ابراز نمودیم، دو سه روزی درون بوشـهر بودیم و روز حرکت پیشکار
    والی ما را بـه کشتی بادبانی نمازی شیرازی کـه عازم جده بود برد و با سفارشات ویژه ما را تحویل کاپیتان کشتی داد و خلاصه سفر چهل و پنج روزه دریـایی ما با کشتی بادبانی شروع شد،

    تصویر جنبه تزئینی دارد
    روزهایی کـه باد موافق بود بادبانـها را بلند کرده و کشتی مسافتی را مـیپیمود و روزهایی کـه باد مخالف بود بادبانـها را خوابانده و در وسط دریـا لنگر مـی انداخت و منتظر باد موافق مـینشست، واقعه تلخی کـه در کشتی سه طبقه نمازی کـه طبقه بالا عرشـه و طبقه وسط جای مسافران و طبقه زیرین کـه انبار و جای اثاثیـه بود رخ داد ، شیوع بیماری وبا درون کشتی بود کـه به ناچار مسافران ظاهرا سالم را بـه انبار کشتی منتقل و طبقه وسط را بـه درمانگاه یـا بگویم بیمارستان مبدل ساختند ، وضع فوق العاده دلخراش و رقت بار بود ، هیچ امکان مداوایی نبود و هر عطسه و یـا سرفه ای مـیکرد از بیم وبایی بودن از سایرین جدا و به طبقه وسط منتقل مـیگردید. هر روز صبح شاهد بودیم کـه تعدادی جنازه بـه ظاهر کفن پیچ شده از عرشـه کشتی روانـه دریـا و ط جانواران دریـا مـیگردید، زیرا کشتی جای نگهداری و یـا سردخانـه نداشت ، همگی مرگ را مشاهده و لمس مـیکردیم ، خلاصه تعداد زیـادی از بیماری تلف شده و ما بقی جان بر کف درون ساحل جده پیـاده شده و از انجا نیز با شتر و قاطر کرایـه ای عازم مکه شدیم و به ادای فریضه خدایی پرداختیم ، حال مقایسه نمایید سفر حج امروز را با آن زمان.
    خلاصه سفر حج حدود پنج ماه بـه طول انجامـید که تا دوباره بـه منزل و ماوای خود رسیدیم ، از مـیان همـه این مطالب خواستم نتیجه اخلاقی را یـاداور شوم کـه اجداد ما و موسسین این روستاها چگونـه مردانی بودند کـه با خوش نامـی بـه ایجاد اطمـینان درون بین همـه و از دست والی اصفهان ، نامـه ای کـه در واقع چک سفید امضا بود دریـافت مـینمودند و عازم سفر مـیشدند و این چیزی نبود جز بیـان اعتماد بـه مردم انارک و چوپانان و خوش نامـی و حسن سابقه ای کـه ما بایستی امروزه بـه ان مفتخر بوده و در پیشگاه انان سر تعظیم فرود اورده و کلاه از سر برداریم و رفتار و منش ان بزرگان را که تا حد ممکن سر لوحه امور خود قرار دهیم.
    سعدیـا مرد نکونام نمـیرد هرگز
    مرده آن هست که نامش بـه نکویی نبرند
    و السلام
    عباس زاهدی
    یزد 91/10/3
    منبع : http://www.choopanan.com/post/1018 text/html 2012-12-24T05:53:26+01:00 choopananabad.mihanblog.com نسل سومـی http://choopananabad.mihanblog.com/post/55
    طبیب شفا بخش ، حكیم آقابیكی
    نجاتبخش بسیـاری از كودكان و بزرگسالان درون چوپانان
    نویسنده : نسل سومـی
    حدود 30 سال خدمت این مرد وظیفه شناس درون بهداری چوپانان باعث نجات جان بسیـاری از جوانان درون دهه های چهل که تا شصت گردید . اما هیچگاه از خدمات این بزرگ مرد وظیفه شناس بـه نحو شایسته قدردانی نشد . بر آنم كه با معرفی این چهره خدمتگزار ، سپاسگزار او باشم
    نام و نام خانوادگی : مـهدی آقابیكی سال تولد ؟ سال وفات 1354 محل تولد : انارك محل دفن انارك
    از آنجا كه انسانی تیز هوش و علاقه مند بـه امور پزشكی بود با كنجكاوی خاصی كه داشت درون بهداری بـه نحو شایسته از اطلاعات پزشكانی كه درون چوپانان ماموریت مـی یـافتند استفاده مـی كرد و در غیـاب انـها او امر طبابت را بر عهده مـی گرفت. ابتدای خدمتش با ورود آمپول پنی سیلین بـه ایران و مداوای بیمارهای عفونی با آن همراه بود . و او درون تزریق این آمپول بـه بیمارانش هیچگونـه امساكی نمـی كرد . لذا بـه مدد این آمپول و در بیشتر اوقات تشخیص صحیح او درون نوع بیماری مراجعینش ، بسیـاری از بیماران آن دوره، شفای كامل یـافتند . بـه همـین علت مردم بـه آقابیكی لقب دكتر دادند و اورا با احترام خاص دكتر آقابیكی مـی خواندند و به طبابت او اعتقاد داشتند .به حق نیز حتما از نظر تجربی او را معادل یك پزشك عمومـی درون آن دوران دانست.
    تحصیلات: ایشان بعد از گرفتن سیكل اول دبیرستان ، وارد آموزشگاه بهیـاری مـی شود و به عنوان بهیـار درون بهداری چوپانان مشغول بـه خدمت مـی گردد.

    دكتر آقابیكی بدون هیچگونـه چشمداشتی بر سر بالین هر مریضی درون خانـه اش حاضر مـی شد و و بـه معاینـه و معالجه مریض مـی پرداخت .
    بسیـاری اوقات مریض هایی از روستا های دیگر مثل جندق و چاه ملك و ایراج و گرمـه نیز به منظور مداوا بـه چوپانان مراجعه و به او روی مـی آوردند .
    هر وقت كه دكتر از مداوای مریض ناتوان بود و یـا وضعیت مریضی را خطرناك مـی دید با لهجه اناركی بـه اطرافیـان مریض خطاب مـی كرد كه مریض را هرچه زودتر بـه سوی اصفهان حركت دهید.
    من خود شخصاً درون دوران دبستان با اره چوب بر قسمتی از انگشت شستم را ب و زخم را خودم پانسمان كردم که تا بهبود یـافت . اما بعد از بهبودی مقداری گوشت اضافه بد شكل درون گوشـه ناخن شستم تشكیل شد . بـه همـین علت بـه بهداری نزد دكتر آقابیكی رفتم و او بعد از معاینـه گفت نگران نباشم داروی آنرا دارم بعد گفت كه داروی آن سنگ جهنم هست من و چند مریض دیگر هاج واج بـه دكتر نگاه كردیم او از داخل قفسه داروها شیشـه ای را كه محتوی ماده ای سیـاه رنگ بود آورد و پنبه كوچكی را با پنس درون داخل شیشـه فرو كرد و آن ماده را روی انگشت من مالید كه آه از نـهاد من بیرون آمد و سوزشی را درون ناحیـه شستم احساس كردم . ولی آقابیكی گفت كه چند روز دیگر دستم خوب مـی شود. البته بعد از چند روز آن قسمت پوست انداخت وشستم بـه حالت طبیعی برگشت .
    آقابیكی دارای دو فرزند پسربه اسامـی احمد و محمود و چهار بود كه من سالیـان زیـادی هست كه از انـها بیخبرم.
    مطمئنا اطلاعات من به منظور معرفی او بسیـار ناقص هست و كمك دوستان و همشـهریـان عزیز مـی تواند درون تكمـیل مطالب فوق موثر باشد.
    مژگان زاهدیـه
    شنبه 23 دی 1391 10:43 ق.ظ
    سلام از معرفی شما سپاسگزارم. من از نوه های ی ایشان هستم.مرحوم آقابیگی دارای 4 و 2 پسر بوده اند. بزرگ ایشان فوت کرده و بقیـه فرزندان بـه حمدا... درون قید حیـات هستند. محل دفن ایشان انارال وفات 1354 بوده است.
    منبع نظرات پست:
    http://chopponoon.mihanblog.com/post/comment/1582
    نسل سومـی از اطلاعات خانم زاهدیـه سپاسگزارم

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-236965500961297561 2013-02-04T20:51:00.001+03:30 2013-02-04T20:51:59.035+03:30 نصرالله خان

    خروجی وبلاگ دولنده

    This XML file does not appear to have any style information associated with it. The document tree is shown below. http://doolende.mihanblog.com 2013-02-04T19:51:43+01:00 text/html 2013-01-29T17:49:42+01:00 doolende.mihanblog.com محمد مستقیمـی(راهی) http://doolende.mihanblog.com/post/66

    آن گور غریب

    (نصراللهخان عامری)

    خوب یـادمـه، از همون بچگی هر وقت با مادرم مـیرفتم پاتلو«گورستان چوپانان»، البته اون قدیما مردم خیلی قبرستون نمـی‌رفتند سالی ماهی یکی دوبار ، معمولاً عاشورایی، براتی، عرفهای یـا اگری مـیمرد به منظور مراسم کفن و دفن کـه اون روزا نمـیدونم چرا آدما خیلی هم نمـیمردند؛ بچهها و نوزادها خیلی مـیمردند کـه مراسم و کفن و دفن نداشتند. مامایی، سکینـه حلاجی، فاطمـه حاجبابایی با یکی دو که تا زن از بستگان نوزاد مرده مـیرفتند و بی سر و صدا اونو دفن مـید.

    گورستان چوپانان(پاتلو)

    همـین سال ماهی یک بار کـه به همراه مادرم مـی‌رفتم پاتلو؛ مـی‌دیدم کـه همون اوّل قبرستون، ابتدای قبرها کـه قبرهای قدیمـیِ بدون سنگ، قبرهایی ساده کـه یک مشت خاک اونو برجسته کرده بود و دوتا سنگ قرمز یکی بالای قبر و یکی هم پایین قبر بود، نزدیک یک قبر تنـها کـه بالای سر اون قبر سه که تا قبر ردیف کنار هم بود مادرم لحظاتی مـیایستاد و بدون آن کـه بنشیند یـا خم شود انگشتی بر فبر بگذارد چیزهایی زمزمـه مـیکرد و بعد وارد قبرستون مـیشدیم. این کار بـه قدری تکراری و عادی شده بود کـه من خیـال مـیکردم این هم یکی از آداب ورود بـه گورستانـه؛ مثل آداب خروج از گورستان کـه لابد همـه مـیدونید ناگهان برمـیگردند هفت قدم بعد مـیآیند؛ زمزمـهای مـیکنند و آنگاه با خیـال راحت کـه هیچ روحی، مردهای آنان را تعقیب نمـیکند بـه خانـه مـیروند. من همـیشـه خیـال مـیکردم یک نوع اطمـینان خاطر هست مثل مـیهمانی کـه از خانـهای مـیرود و صاحبخانـه او را بدرقه مـیکند، البته اینجا دیگر بدرقهی صاحبخانـه خوشآیند نبود این بود کـه او را بـه اصرار بـه خانـه خود برمـیگردادند؛ نکند بـه همراه آنان بـه مـیان زندگان بیـاید و شبی، نیم شبی مزاحمت ایجاد کند درون هر حال خیـالات کودکانـه بود.

    کم‌کم متوجّه شدم کـه این آداب ورود بـه گورستان را همـه اجرا نمـی‌کنند و مخصوص مادر من است. دقّت کرده بودم و دیده بودم کـه هیچ دیگر این کار را نمـیکند؛ تنـها مادرم بود کـه همـیشـه، همانجا؛ زیر پای گوری کـه تنـها بود و بالای سرش سه گور موازی درون کنار هم قرار داشت؛ مـی‌ایستاد و کم‌کم متوجّه شدم کـه زمزمـهاش هم فاتحه است. این همـه صرافت باعث شد کـه روزی از او بپرسم، مادر! چرا اینجا مـیایستی و برای کی فاتحه مـیخونی؟ گفت: این جا قبر نصرالله خانـه.

    من قبلاً این اسم را شنیده بودم مخصوصاً سالهای ابتدای مدرسه، حالا من حدود دو سه سال بود مدرسه مـیرفتم و دوستان بسیـاری داشتم بعضی از آنـها گاه گداری این اسم را بر زبان مـیآوردند و داستانی نصفه نیمـه از این کـه نصرالله خان، یـاغی بوده و به دست یـارانش کشته شده، داستانـهایی آمـیخته بـه افسانـه کـه انگار نظر کرده بوده و هیچ گلولهای جز گلوله تفنگ خودش بر او کارگر نبوده و انگار اون تفنگ خودش هم یک ششلول کمری بوده کـه هرگز از خودش دور نمـیکرده و چه و چه... همـین ویژگی باعث شده کـه ژاندارمـها توان دستگیری او را نداشتند که تا این کـه برای سرش جایزه مـیگذارند و یـارانش بـه طمع جایزه او را با همان ششلول خودش از پا درمـیآورند و من با پسران این افراد همکلاس و هم مدرسه بودم و این بچهها گاهی چنان با آب و تاب، حوادث این واقعه را تعریف مـید کـه نگو و نپرس، گهگاهی هم بـه خود مـیبالیدند کـه من گمان مـیکردم این واقعه یکی از وقایع بزرگ تاریخی هست و اینان قهرمانان این واقعه هستند. گاهی هم از خودم مـیپرسیدم کـه اگر نصرالله خان راهزن بوده چرا گاهی بـه گونـهای توصیف مـیشـه کـه انگار یک قدیسه نظر کرده بوده،ی او را حریف نبوده و از طرفی راهزن و قطاع‌الطریق و یـاغی بوده.پس این قهرمان‌سازی‌ها و افسانـه‌پردازی‌ها چیـه؟ این همـه تضاد و تناقض درون ذهن کوچولوی من درگیری عجیبی بـه وجود آورده بود مخصوصاً ، آن توقف مادرم درون گورستان و فاتحه خواندن او به منظور این یـاغی راهزن و این کـه چرا تنـهای کـه برای نصرالله خان فاتحه مـی‌خواند مادر من است؟ و چرا دیگری بـه این قدیس راهزن احترام نمـی‌گذارد.

    این داستان‌ها هرگز شخصیتی منفی از او درون ذهن من نساخته بود. روایت‌ها حتّی از زبان فرزندان قاتلین او هم چنان محترمانـه بود کـه قداست او را تقویت مـیکرد و هرگز چهرهای منفی از او نمـیساخت، این بود کـه ذهن کوچک من پر از پرسشـهای ضد و نقیض درون مورد این حادثه شده بود و عجیبتر از همـه پرسشـهایی بود درون مورد رفتار مادرم درون گورستان.

    او کیست؟

    مادر!تو کـه بیـابانکی هستی او چه نسبت و ارتباطی با تو دارد؟

    چرا برایش فاتحه مـیخوانی؟

    چرا تنـها تو برایش فاتحه مـیخوانی؟

    چرا او هیچ فک و فامـیلی درون چوپانان ندارد؟

    قبر او درون این گورستان چه مـیکند؟

    و هزاران پرسش ریز و درشت دیگر کـه با آنـها مادر را پرسشباران کردم و او ناچار بـه سخن آمد:

    امالنسا غلامرضایی(طاهره زن شیخ)، مادر نگارنده

    داستان برمـیگردد بـه سالها پیش زمانی کـه من ده یـازده سال بیشتر نداشتم(سال 1308).

    نصرالله خان عامری داماد کشور(ی نگارنده) بود و کشور هم همون طوری کـه مـیدونی دو بار ازدواج کرد ابتدا با سرهنگ عامری تورزنی(تورزن از روستاهای زفرهی اصفهان) و بعد از کشته شدن سرهنگ هم دوباره ازدواج کرد.

    کشور غلامرضایی همسر سرهنگ عامری تورزنی( نگارنده)

    (در این جا بد نیست با قسمتی از تاریخ آشنا شویم:

    یكی از كسانی كه سلطنت محمد شاه را پیش بینی كرده بود، امـیر شمشیر خان فرزند امـیر اسماعیل خان عرب بوده هست كه از روی حساب جَفْر و رَمْل سلطنت محمد مـیرزا را استخراج كرده بود. محمد شاه بعد از اینكه بـه سلطنت رسید دو نفر مأمور بـه همت آباد اردستان كه بروند که تا شمشیر خان را بیـاورند و اگر او زنده نیست، بزرگترین فرزند ذكور او را احضار كنند. چون شمشیر خان فوت كرده بود، فرزند بزرگ او رضاقلی خان را كه 14 سال بیشتر نداشته بـه حضور محمَد مـیرزا مـی برند. پادشاه بـه رضاقلی خان مـی گوید هر آمال و آرزویی داری بگو. رضا قلی خان جواب مـی دهد من فقط یك تفنگ مـی خواهم، پادشاه مبلغی پول بـه او مـی دهد و در ضمن مـی گوید او را بـه اسلحه خانـه که تا هر تفنگی را كه دلش مـی خواهد بردارد.

    رضا قلی خان درون سال 1288 ه.ق كه مـیرزا اسماعیل هنر فرزند یغما فوت مـی كند نایب الحكومـه خور بوده است. بعد از چند سال كه وی حكومت مـی كند از نایب الحكومتی خور معزول و به جای او مـیرزا حسینقلی نامـی از دودمان غلامرضایی را بـه نایب الحكومتی خور منصوب مـی كنند. مـیرزا حسینقلی پسر مـیرزا محمد بیك بوده هست و طهماسب قلی و عوض محمد سلطان برادران مـیرزا حسینقلی بوده اند. از نسل نبیره مـیرزا حسینقلی، كربلایی نصرا... غلامرضایی و ابوالقاسم مجد و نبیرگان ایشان درون خور باقی مانده اند و از بازماندگان طهماسب قلی فرزندان جعفر طهماسب و كربلایی رضای طهماسب و مـیرزا بزرگ طهماسب هستند و نیز از بازماندگان عوض محمد سلطان فرزندان وفرزند زادگان علی اكبر ریـاحی و آقای اصغر یغمایی مـی باشند.

    فرزندان رضاقلی خان عبارت بودند از: محمد قلی خان و غلام حسین خان و فرَخ خان از همسر اولیـه او، كه هركدام از آنـها یكی دو نوبت بـه نایب الحكومتی خور رسیده اند. فرزندان دیگر رضا قلی خان كه از همسر متعه ( ) او بودند، یكی از آنـها نصرالله خان و دیگری فتح الله خان بوده است.)

    از كتاب «از یغما که تا شكیب» صفحات 7 و 8

    این سرهنگ عامری کی بود و چگونـه با ازدواج کرد؟

    او از همکاران علیـاصغر بیک یـاور بود کـه جد غلامرضاییـهاست. غلامرضاییـها بیشتر از سران لشکری حکومت بیـابانک و جندق بودند همانطور کـه یغماییـها از سران کشوری حکومت بودند(زمان حکومت قاجار است) و این سرهنگ هم از اهالی تورزن زفره درون این منطقه حکومت مـیکرده و از خانواده مـیرزا اسماعیلخان عرب عامری بوده کـه از فرماندهان همزمان با حیـات یغما «یغمای جندقی شاهر نامـی» درون منطقه بوده است.

    این آشنایی سرهنگ با خانوادهی غلامرضایی و ترس از این کـه ط کاشیـها شود چون کاشیـها ان زیبا را به منظور خود مـیبردند عامل ازدواج کشور با سرهنگ بوده است. یعنی علىاصغر بیک یـاور نوهی خود را با این شگرد هم از چنگال کاشیـها نجات داده و هم پیوندی با نوادگان مـیرزا اسماعیل خان عرب عامری برقرار مـیکند.

    البته از سرهنگ، تنـها یک دارد کـه همون فاطمـه عامری هست فاطمـه هنوز متولد نشده بوده کـه پدرش درون درگیریـهای دوره دزد و دزد بازار و یـاغیگریـها و راهزنی ها بلوچ و کاشی کشته مـیشود بـه طوری کـه فاطمـه پدرش را ندیده است.

    مـیرزا اسماعیلخان عرب عامری کـه از فرماندهان بوده ملک و املاکی درون منطقه بیـابانک بـه هم مـیزند از جمله املاک روستای دهنو نزدیک بیـاضه و مـهرجان کـه بعدها بـه شمشیرخان پسرش مـیرسد کـه شمشیرخان پدر رضا قلی خان پدر نصرالله خان هست و زمانی کـه نصرالله خان درون دهنو بوده و املاک پدری را سرپرستی مـیکند بـه فکر ازدواج مـیافتد و فاطمـه سرهنگ را کـه عموزادهاش بوده خواستگاری مـیکند و به این ترتیب مـیشود داماد کشور.

    (حالا مـیفهمـیدم کـه تنـها فامـیل این گور غریب مادر من است. او داماد ش بود و حق داشت کـه ناخودآگاه بر گور او بایستد و پنـهانی فاتحهای بخواند، اما چرا پنـهانی؟)

    و مادر ادامـه داد: درون این زمان حکومت خور با مـیرزا اسماعیل هنر معتمد دیوان بود(اوایل سلطنت رضا خان پهلوی اوّل) کـه از این بـه بعد اتّفاقات و حوادث را من خودم بـه خوبی بـه یـاد مـیآورم ، ما، درون طاهرآباد روستایی درون منطقه گود جگارگ نزدیک خور زندگی مـی‌کردیم، با این کـه پدرم مرده بود مادرم کـه شیرزنی بود بـه کمک پسران چهارگانـه‌اش و ان شش‌گانـه املاک شوهرش را درون طاهرآباد و مـیان‌آباد و خانـه‌ای کـه در خور داشتیم؛ اداره مـی‌کرد و تنـها مشکلی کـه داشتند مزاحمت‌های هنر حاکم خور کـه اتفاقاً عموزاده نـهنـه گوهر بود(نـهنـه گوهر: گوهر یغمایی ابوالحسن سلطان(از پسوند نامش پیداست از لشکریـان بوده)، کـه ابوالحسن سلطان فرزند مـیرزا اسماعیل هنر جندقی(هنر اول شاعر نامـی) فرزند یغمای جندقی هست و هنر سوم معتمد دیوان: فرزندمـیرزامـهدی هنر دوم فرزند مـیرزا اسماعیل هنر اول فرزند یغماست، یعنی دقیقاً نـهنـه گوهر و این هنر حاکم و پسر عمو هستند).

    (توجه داشته باشید درون یغماییـها هر نسلی یک هنر داشتهاند و هنوز هم دارند، هنرمعمتد دیوان کـه از او سخن رفت هنر سوم است، کـه یکی از خویشان و دوستان نزدیکش بـه نام خجسته درون بیتی بـه شوخی او را هجو کرده است:

    آن کـه در زیر خجسته دمر است/ هنربن هنربن هنر است

    پس نـهنـه گوهر بیوهسار با عموزاده خود کـه حاکم منطقه هست درگیری ملکی داشتهاند.)

    در این مـیان حاج منتخب(پدر استاد حبیب یغمایی کـه استاد داماد هنر است) شیطنت مـیکرد بـه این اختلافات دامن مـیزد. از طرف دیگر این مزاحمتهای هنر و شاید باجگیری‌های بی‌قاعده بـه نام مالیـات رعایـای سراسر منطقه را بـه عذاب آورده بود از جمله بی‌قانونی‌ها درون دهنو کـه نصرالله خان بـه طور مستقیم درگیر آن بود علاوه بر آن نصرالله خان با دایی‌ها(که دایی‌های همسرش هم بودند) بنای احداث یک مزرعه را بـه نام حجّتآباد درون نزدیکی قلعه طاهر داشتند(همـین جا کـه بعدها مزرعه‌ای شد معروف بـه مزرعه رادیو). درون همـین هنگام مقداری تریـاک هم از نصرالله خان مـی‌گیرند و هنر درون این قضیـه هم او را بسیـار اذیّت مـی‌کند؛ از سوی دیگر درون همـین گیر و دار هنر دستور مـی‌دهد کـه شبانـه عدّهای بـه کلاته خان بروند و فقیـهی را کـه از بستگان غلامرضاییـها بوده و با یک پسر بچه درون کلاته خان تنـها بوده حسابی کتک بزنند و بعد شایع کرده بود که: جنـهای کلاته خان او را زدهاند؛ البته بعدها کـه هنر را ربودند اینـها هم شایع د که: دیوهای طاهرآباد هنر را دزدیدهاند،این شد کـه نصرالله خان با دایی‌ها(منظور مـیرزاحسینقلی غلامرضایی، محمدقلی غلامرضایی و علی‌اکبر غلامرضایی هست که سه تن از دایی‌های نگارنده همچنین دایی‌های همسر نصرالله خان هستند) شور د و قرار شد کـه دایی حسینقلی بـه خور رفته و با هنر اتمام حجّت کند. جعفرقلی غلامرضایی(شوهر کوچک نگارنده) کـه کدخدای طاهرآباد و منطقه گود بوده نامـهای مـینویسد و در آن هنر را بـه مدارا و شکیبایی دعوت مـیکند و مـیگوید کـه شماها چون گوشت و ناخن هستید زمان آن هست که کدورتها را فراموش کنید و غائله را ختم کنید.

    حاج منتخبالسادات آل داوود(پدر استاد حبیب یغمایی)

    علیـاکبر غلامرضایی(دایی نگارنده)

    حسینقلی غلامرضایی دایی نگارنده

    این واقعهرا مستقیم از زبان دایی حسینقلی بیـان مـیکنم:

    من رفتم بـه خور ماه قوس بود و همزمان با ماه مبارک رمضان(احتمالاً دایی یـا قوس را اشتباه گفته یـا رمضان را ولی احتمال این کـه ماه رمضان درست باشد بیشتر هست چون درون ذهن مـی‌ماند رمضان سال 1347 مصادف هست با بهمن 1307 کـه احتمالاً قوس را کـه آذر هست درست بیـان نکرده است) و در مسجد خور برنامـه دعا و نیـایش بر پا بود و خانـه هنر هم درون جوار مسجد بـه پشت بام رفتم کـه هنر و ملاعباس برادر ملایحیی امـینی با هم آن جا بودند؛ نامـه را بـه هنر دادم خواند و از جایگاه قدرت و خودکامگی بنای ناسازگاری گذاشت و گفت: آب شیب خود را ول نمـیکند؛ مـیرزاجعفرقلی هم جانب اقوام خود را گرفته است؛ که تا آنجا کـه من گفتم : اگر اینطور باشد ما حتما بنـهیمان را بار کنیم و از بیـابانک برویم، هنر گفت: نروید هم بیرونتان مـیکنم! من گفتم: امروز چهارشنبه هست تا هفته دیگریـا ما تو را بیرون مـیکنیم یـا تو ما را.

    مـیرزا حعفرقلى غلامرضایی(کدخدای گود جگارگ و شوهر ی نگارنده)

    بعدها از زبان ملاعباس کـه در خانـهی هنر بوده؛ بیـان شده هست که: وقتی مـیرزاحسیقلی رفت من بـه هنر گفتم: از خشم مـیرزاحسینقلی بترس!

    آنجا کـه نشان ضرب اعداست / از چهره مرد زور پیداست

    بد جوری اخمـهایش درون هم رفت اما هنر اهمـیتی نداد.

    مـیرزااسماعیل یغمایى, هنر سوم، معتمد دیوان

    من بـه طاهرآباد برگشتم درون همـین هنگام حاج منتخب لنگه گیوهای به منظور من(دایی حسینقلی نگارنده) مـی‌فرستد و پیغام مـی‌دهد کـه مـیخ آن را بد کوبیده‌اند و دوباره بکوب و وقتی مـیخ را ‌کندم؛ نامـه‌ای زیر پاشنـه گیوه بود کـه حاج منتخب گزارش داده بوده که: این دستگاه حکومتی سه چهار که تا تفنگ دارد اما مـهمّات آنـها درون حدود بیست فشنگ بیشتر نیست اگر مـیخواهید کاری ید زمان آن است. شور کردیم و تصمـیم بـه ربودن هنر گرفتیم و شبی چهار نفری(نصراللهخان، مـیرزاحسینقلی غلامرضایی، محمدقلی غلامرضایی و علیـاکبر غلامرضایی، داییـهای همسرش) با اسلحه شبانـه پنـهانی بـه خور رفتیم و بی هیچ درگیری هنر را کـه در آن لحظه درون خانـهی محمد هنری بوده ربودیم و پای پیـاده آن مرد چاق و خپل را بـه رودخانـه‌ی هفت چنگ بردیم و مدّت دو شبانـه روز او را درون غاری زندانی کردیم.

    از گوش و کنار شنیده بودم کـه برای آزار او درون را بـه نوبت سوار او شدهاند و از او کولی گرفتهاند، اما این موضوع را هر وقت از دایی حسینقلی مـیپرسیدم پوزخندی مـیزد و به لطایفالحیل موضوع صحبت را عوض مـیکرد و هرگاه کـه اصرار مرا مـیدید مـیگفت: هنر چاق و خپله بود خودش هم نمـیتوانست راه برود یکی دو بار گفت: آقایـان دستور بفرمایید قاطر بنده را بیـاورند.

    (در هر حال این شایعه را دایی کتمان مـیکرد و من پیش خود نتیجهگیری مـیکردم کـه این طفره رفتنـهای دایی بـه این دلیل هست که از رفتارشان درون این حادثه شرمنده هست و احتمالاً چیزکی بوده هست که مردم چیزهایی گفتهاند).

    بعد او را بـه قلعهی قدرتآباد بردیم یک هفته او را درون قلعه درون باز داشت نگه داشتیم و شاید اگر آن امان نامـه معروف را هنر نداشت کـه یغمای جندقی از مـیرزااسماعیل خان عرب گرفته بود کـه خاندانش به منظور همـیشـه از تعدّی عمال لشکری درون امان باشند؛ نصرالله خان او را مـیکشت اما احترام بـه تعهدی کـه جدش داده بود باعث شد تقاضای مبلغ سه هزار تومان کردیم که تا او را رها کنیم.

    عمال حکومت خور تمام خاک بیـابانک را غربال د که تا توانستند چنین مبلغی را آماده سازند و پس از تحویل مبلغ اشاره شده ما هم هنر را آزاد کردیم(این مبلغ درون سال 1308 کم پولی نبوده است) و هنر کـه مردی سیّاس و مدبّر بوده بـه دلیل این کـه ممکن هست از آزادی او پشیمان شویم از راه گرمـه بـه خور مـیرود که تا اگر پشیمان شدیم او را پیدا نکنیم.

    مـیرزااسماعیل یغمایى, هنر سوم، معتمد دیوان

    هنوز قلعه قدرتآباد را رها نکرده بوذیم کـه قوای حکومتی بـه سرکردگی یـاور طغرل خان با اتومبیل فورد بـه قدرتآباد آمدند؛ ابتدا بـه صورت مـیهمان او را بـه قلعه بردیم و پس از پذیرایی گفت:

    من مـیتوانم با یک یورش قلعه را بگیرم اما آن وقت چه کردهام؛ چند که تا را دستگیر کردهام!

    این جا بود کـه نصرالله خان عصبانی شد و یقه او را چسبید و گفت:

    حیف کـه مـهمان منی اگر مـهمان نبودی همـین جا سرت را مـیب! برو و اگر مـیتوانی با یک یورش قلعه را بگیر!

    صبح فردا نصرالله خان تفنگ خود را برداشت ( همان تفنگی کـه بعدها با آن کشته شد) و به بالای برج رفت و زمانی کـه نیروهای طغرل درون حال آب اسبهایشان سر چشمـه بودند با چند تیر آنـها را رم داد و بعد از قلعه خارج شدیم.من و دایی محمدقلی و دایی علی‌اکبر بـه طاهرآباد رفتیم و نصرالله خان هم بـه تورزن رفت و این غائله بـه همـین جا ختم شد و ساعاتی بعد هم نیروهای طغرل قلعه خالی را تصرّف د کـه دیدند کـه جا تر هست و بچه نیست.

    چند روز بعد، یـاور صادق خان با 150 سوار از قله کبود سرازیر شدند و چنان وحشتی درون منطقه گود ایجاد د نگفتنی خدا مـیدونـه این روزها نـهنـه گوهر چه وحشتی داشت ما روزها بـه بیـابانـها مـیرفتیم و شبها پنـهانی بـه خانـه مـیآمدیم که تا زمانی کـه یـاور صادق خان با پا درون مـیانی جعفرقلی کدخدا، نـهنـه را گول زدند که: پسران تو چندان جرمـی ندارند؛ دولت بـه دنبال نصرالله خان هست و درون نتیجه، ما پذیرفتیم بـه شرطی کـه ما را امان دهند تسلیم شویم ابتدا، همچنان مسلّح با فوج یـاور صادق خان بـه شـهراب رفتیم؛ سرگرد صولت درون شـهراب فرمانده نیروهای نظامـی بود و همچنین فرمانده یـاور صادق خان، ابتدا قرار گذاشتند کـه آن‌ها ما را ظاهراً بیشتر مسلح کرده آزاد کنند و ما هم وانمود کنیم کـه گریختهایم که تا نصرالله خان بـه طمع افتاده بـه ما بپیوندد که تا به این وسیله و با این کلک او را دستگیر کنند ما کمکمک حس کردیم کـه سرگرد صولتی نیست کـه بتواند درون اصفهان به منظور ما امان بگیرد؛ نقشـه کشیدیم کـه با مسلّح شدن بـه راستی فرار کنیم کـه در همـین اثنا نصرالله خان خود، بـه اردو آمد و صولت قول داد کـه در اصفهان به منظور همـه امان بگیرد ، بـه سمت اضفهان حرکت کردیم؛ وقتی از دروازه احمدآباد وارد اصفهان شدیم ناگهان بر ما شود و همـه را خلع سلاح کرده، کت بسته بـه زندان حکومت اصفهان بردند.

    قرار براین بوده کـه در اصفهان محاکمـه شویم؛ بـه دلیل نفوذ هنر، درخواست محاکمـه درون تهران کردیم و حکومت اصفهان پذیرفت. بـه تهران منتقل شده؛ بعد از محاکمـه من و دایی محمدقلی و دایی علی‌اکبر بـه دو سال حبس و نصرالله خان بـه حبس ابد محکوم شد و بلافاصله ما را بـه زندان قصر انتقال دادند.

    (ظاهراً هنر درون شکایـات خود جانب عموزادهها را مـیگیرد و الاّ نباید چنین تفاوت بزرگی بین احکام صادر شده باشد.)

    داستانـهای زندان و چه گذشت و چگونـه شد را دایی نقل کرده ولی از آنجا کـه هم بندی با لورنس عربستان را مطرح مـی‌کرد راستش من(نگارنده) باور نمـی‌کردم و خیلی هم دقّت نمـی‌کردم چون باور نمـی‌کردم لورنس کجا و زندان قصر تهران کجا؟ آن جاسوس انگلیسی قهّار کـه سالها درون شبه جزیره عربستان منافع دولت انگلیس را دنبال کرده بود و در این راه تن بـه هر کاری چون همخوابگی با شیوخ عرب داده بود و بعد هم حکومتهای دست نشانده استعمار را مستقر کرده و مـیخشان را محکم کرده بود درون ایران چه مـیکرد و چرا درون زندان کشوری کـه حکومتش با انگلستان و آلمان یکی بـه نعل و یکی بـه مـیخ مـیزد افتاده هست به راستی چرا؟ درون هر حال اطلاعات من درون آن زمان کـه تنـها فیلم سینمایی لورنس عربستان را دیده بودم و مطالعهای درون این زمـینـههای تاریخی نداشتم خیلی عجیب و غریب بود و همـه را بـه حساب آب و تاب سخنان دایی مـیگذاشتم کـه بسیـار گرم سخن بود و همـیشـه نمکی، چاشنیـای داشت کـه به کلام خود اضافه کند؛ که تا زمانی کـه تحقیقاتم به منظور نوشتن این سطور آغاز شد و جست‌وجوی اینترنتی ثابت کرد کـه دایی راست مـی‌گفته مخصوصاً زمانی کـه در پی آن بودم کـه کشف کنم؛ نصرالله خان چگونـه توانسته از زندان قصر درون قلب تهران بگریزد و نگو کـه او شانس آورده و یـا بـه نوعی بد شانسی چون اتفاقی درون جریـان فرار لورنس قرار گرفته و به همراه فراریـان اسفند ماه 1309 از زندان قصر گریخته هست البته نصرالله خان درون جریـان این فرار بوده هست نـه این کـه وقتی درون زندان شورش مـیشود و عدهای مـیگریزند او هم درون لابلای جمعیت از فرصت استفاده کرده و گریخته باشد نـه چون روزهای قبل از فرار پیشنـهاد آن را بـه هر سه دایی همسرش هم مـیدهد؛ آنـها نمـیپذیرند البته عنوان مـیکنند که: ما دو سال بیشتر محکومـیت نداریم و در حال اتمام هست ؛ خود را دچار جرمـی بزرگتر نمـیکنیم اما نصراللهخان کـه آب از سرش گذشته بوده هست و محکومـیش حبس ابد بوده ترجیح مـی دهد این خطر را پذیرا شود.

    جزئیـات جریـان شورش زندان و فرار لورنس و همراهانش را درون مدارک زیر مطالعه کنید:

    محمود رضا رحمانی

    همشـهری آنلاین

    تاریخ مطلب: شنبه 18 شـهریور 1391 - 09:41:53 کد مطلب:183832

    قصر، برگی از تاریخ معاصر ایران

    احمد مسجد جامعی *:

    شورای اسلامـی شـهر تهران هنگام تهیـه سند تغییر کاربری زندان قصر بـه باغ موزه چند محور را مورد توجه قرار داد؛ مثل ارزشـهای ویژه تاریخی - مـیراثی، اجتماعی - سیـاسی و معماری- هنری.

    در مورد ارزشـهای تاریخی مـیتوان بـه سیر تمدنی و کهن جاده قدیم شمـیران کـه همـین خیـابان دکترشریعتی فعلی هست و مسیر تاریخی ری بـه قصران و شمال ایران اشاره کرد کـه در همـین محور بودهاست. درون کنار این مسیر روستاها و محلاتی با قدمت هزاران ساله قرار دارد از جمله همـین تپههای قیطریـه کـه به استناد اشیـا و گورستان پیدا شده درون این منطقه سههزار سال سابقه دارد. همـین زندان قصر نیز درون روستای خرمدره یـا بـه تعبیر اسناد آن زمان بوستان خرمآباد ساخته شده کـه البته درون آن سالها بهعنوان قصر قاجار بنا شد و نخستین خشت آن را فتحعلیشاه گذاشت. درون همان دوران، نخستین گلخانـه ایران درون همـین زندان قصر بعدی یـا قصر قاجاریـه سابق ایجاد شد. نخستین هواپیمایی کـه به آسمان ایران وارد شد و در مـیدان مشق یـا دوشانتپه بـه زمـین نشست خراب شد و برای تعمـیر بـه قصر قاجار یـا همـین زندان قصر منتقل شد.

    در زمان قاجار همـهساله چند روز مانده بـه شروع سال نو همـه اهالی و ساکنان کاخ گلستان بـه این قصر نقل مکان مـید که تا زمانی کـه کاخ گلستان رفتوروب شده و برای دید و بازدیدهای نوروزی آماده شود. درهرحال این قصر بعدها درون دوره پهلوی اول بـه دستور رضاشاه بـه بیسیم تبدیل شد و نخستین رادیو بیسیم درون ایران درون همـین جا راهاندازی شد.

    یکی دیگر از ویژگیـهای زندان قصر ارزشـهای این مجموعه بـه لحاظ معماری است. فکر ساختن این زندان از سال1306 آغاز شد و بالاخره یک معمار گرجی بـه نام مارکوف مأمور طراحی و ساخت آن شد کـه زیرنظر درگاهی، رئیس نظمـیه وقت اقدام کند. زندان قصر نخستین ندامتگاه مدنی درون ایران زمـین و این سوی عالم است. پیش از آن زندانیـان را با غل و زنجیر مـیبستند و در سیـاهچال نگاه مـیداشتند اما مارکوف درون معماری زندان قصر روشـهای جدیدی بهکار برد بهنحوی کـه دیگر دست و پای زندانیـان را نبستند و از طرف دیگر زندان را بهگونـهای طراحی کرد کـه امکان نداشت زندانی بـه راحتی موقعیت خود را حدس زده بتواند راهی به منظور فرار پیدا کند. این همان شیوه طراحی پاپیونی هست که با استفاده از کاربری هشتیـهای قدیمـی ساخته شده بود و هر هشتی بـه چند راهرو راه داشت. اصطلاح زیر هشت به منظور زندانـها از همـین جا آغاز شد یـا تعبیر دیگر به منظور زندانرفتن کـه به کنایـه آب خنک خوردن گفته مـیشود ریشـه درون آب گوارای قنات جعفری درون همـین زندان یـا کاخ قبلی قاجار داشت. این قنات هنوز هم باقی است.

    گفته شده لورنس عربستان جاسوس مشـهور انگلیس هم مدتی اینجا زندانی بودهاست. بعد از آنکه شبکه جاسوسی آلمان اوایل دهه20 آمدن او بـه مرزهای ایران را خبر داد، او را دستگیر د و چند روزی درون زندان بود و با هماهنگیـهای داخل زندان از آنجا فرار کرد. این ماجرا بهعنوان نخستین واقعه فرار از زندان درون ایران است.

    http://hamshahrionline.ir/print/183832

    مجلهی تاریخ صفحه 42 ورود مخفیـانـه لورنس عربستان بـه ایران و فرار از زندان قصر

    لورنس عربستان درون زندان قصر!

    به این ترتیب لورنس بـه دفتر فرماندهی قوای آذربایجان انتقال یـافت و چون جریـان امر با تلگرام رمز بـه اطلاع رضاخان رسیده بود از اعدام وی خودداری شد و نامبرده را تحتالحفظ بـه زندان تازه تأسیس قصر فرستادند و او را بـه عنوان یک معلم کشیش سادهی انگلیسی زندانی د (چند سال بعد از این ماجرا سروان ابراهیمـی درون ملاقاتی با دکتر شیفته سردبیر روزنامـهی مرد امروز، جزئیـات آن را با وی درون مـیان گذاشت و این ماجرای واقعی به منظور اولین بار درون سال 1323 درون روزنامـهی مزبور چاپ شد).

    3 مرد عجیب

    دکتر شیفته درون کتاب 3 مرد عجیب سپس بـه ذکر جزئیـات اجرای نقشـه شورش درون زندان قصر و فراری لورنس از زندان درون یکی از روزهای اسفند 1309 مـیپردازد و شرح مـیدهد که: « او درون یک صحنـهسازی توسط مأموران مستوفیـالممالک رئیسالوزرای رضاخان پذیرایی و اطعام و سپس با مساعدتهای سرتیپ زاهدی مخفیـانـه از تهران فراری داده شد. نصرالله شیفته درون پایـان کتاب خود مـینویسد: لورنس از یکی از دروازههای شرقی شـهر وارد تهران شد و دیگری از وی اطلاعی نیـافت. مدتی از وی خبری نبود که تا یک روز جراید خارجی خبر دادند کـه لورنس درون قاهره دیده شده است.»

    پیوند دانلود این پی دی اف:

    http://www.mail.ensani.ir/fa/content/295607/default.aspx

    گزیدهی نامـههای حبیب یغمایی

    (8)نامـه حبیب به: ادیب آلداود، برادر بزرگش

    23 اسفند 1309

    نصراللهخان[1] و غلامرضائیـها از محبس طهران فرار کرده‌اند که تا مجدداً گرفتار نشدهاند، خیلی ملتفت خودتان باشید.

    تصدقت ـ حبیب یغمایی

    استاد حبیب یغمایی احتمالاً درون همان سالهایی کـه این نامـه را نوشتهاند

    پینوشت نامـه به منظور معرفی نصرالله خان:

    [1] نصراللهخان عامری از یـاغیـان و شورشیـهای اواخر دورۀ قاجار و اوائل دورۀ رضاشاه بود کـه مدتها بین شـهرهای اردستان، نائین و خوربیـابانک بـه طغیـان مـیپرداخت. چند بار از زندان قصر فرار کرد و عاقبت درون اوائل سال 1310 درون بیـابانـهای ورامـین بـه دست نوکرانش کشته شد. بـه احوال و کارهای شگفتانگیز او درون کتاب سه مرد عجیب، نوشتة نصرالله شیفته اشاره شده است.

    پیوند گزیدهنامـههای استاد حبیب یغمایی:

    http://ical.ir/index.php?option=com_k2&view=item&id=10139:%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D8%A8%DB%8C%D8%A8-%DB%8C%D8%BA%D9%85%D8%A7%DB%8C%DB%8C/-%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A2%D9%84-%D8%AF%D8%A7%D9%88%D8%AF&Itemid=9

    سند بعدی:

    کتاب سه مرد عجیب هست که منظور از سه مرد لورنس عرستان، سید فرهاد شورشی نطنزی و سیمـیتقو شورشی تجزیـه طلب کردستان و لرستان هست من هنوز این کتاب را ندیدهام اما پینوشت نامـههای حبیب یغمایی نقل از این کتب هست حال نمـیدانم اشاره آقای دکتر شیفته بـه نصرالله خان درون همـین حد هست یـا بیشتر.

    و اما معرفی این کتاب:

    ابتدا عشناسنامـه اش درون کتابخانـه مجلس:

    http://dlib.ical.ir/site/catalogue/248930

    http://www.iketab.com/books.php?Module=SMMPBBooks&SMMOp=BookDB&SMM_CMD=&BookId=68741

    و چند سایت معرفی کتاب:

    http://www.ketab.ir/bookview.aspx?bookid=18967

    http://www.ensani.ir/fa/content/165256/default.aspx

    http://www.nosabooks.com/WebUI/book.aspx?simorgh=1&marckey=1471091&marckind=3

    http://icnc.ir/index.aspx?pid=289&metadataID=80ae2d62-47c0-421e-8b49-c3eacb0f475c

    توضیح: پیداست کـه اطلاعات این کتاب خیلی دقیق نیست نصرالله خان از شورشیـان دوره قاجار نیست از ابتدا که تا انتهای شورش او که تا قتلش شایدچند ماهی بیشتر ازدوسال باشد؛ ربودن هنر درون بهار 1308 بوده و قتل نصرالله خان هم درون بهار 1310 علاوه بر آن همـین یک بار درون زندان قصر بوده و همـین یک بار هم فرار کرده و در بیـابانـهای ورامـین هم کشته نشده بلکه درون بیـابان های بین چوپانان و جندق کشته شده شاید جغرافیـای محل را کلی نوشتهاند چون محل قتل نصرالله خان از شمال بـه بیـابانـهای ورامـین مـیرسد.

    من(نگارنده) کتاب را ندیدهام و این مطلب تنـها از گزیدهی نامـههای حبیب یغمایی گردآوری سیدعلی آل داوود نقل شده است)

    فرارهای مشـهور

    تا پیش از انقلاب اسلامـی ایران، بزرگترین و معروفترین مورد فرار از زندان قصر، مربوط بـه سید فرهاد نامـی از مخالفین رضا شاه بودهاست.

    سیدفرهاد از اهالی روستای سُه (soh) از توابع نطنز بود. درون مورد او و دو نفر دیگر كتابی بنام سه مرد عجیب نوشته شده است.

    اندکی پیش از وقوع انقلاب اسلامـی ایران، درهای زندان قصر باز و دیوار آن توسط زندانیـان تخریب شد. درون مـیان خلاص شدگان از زندان، دو آمریکایی متهم بـه اختلاس نیز حضور داشتند کـه ماجرای فرار آنـها توسط نویسنده آمریکایی «کن فالت» نگاشته شد و فیلم فرار عقابها نیز از روی آن ساخته شد.

    http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2012%5C05%5C05-28%5C10-14-34.htm

    اولینی کـه از این زندان فرار کرده هست ، سید فرهاد نامـی از مخالفان پهلوی اول بود.

    سید فرهاد نوابی یکی از اهالی قریـه سه از توابع شـهرستان برخوار و مـیمـه از شجره سادات ..... زندانی بود که تا جمعی را فریفت و در زندان قصر قاجار را شکستند و فرار د .

    باتشکر از دوست فرزانـه و محقق جناب اقای محمدتقی معینیـان کـه مطالب مربوطه به منظور اینجاب فرستادند.

    ضمنا دوستان عزیزی کـه مـیخواهند از این مطالب استفاده کنند بـه یـادداشته باشند نام نویسنده (اقای معینیـان ) و نام وبلاگ را حتما ذکر کنند.

    باتشکر : وطن خواه

    مبارزات سید فرهاد سهی ( علیـه حکومت پهلوی 1301 که تا 1308 )

    از خاطرات سپهبد امـیر احمدی درون مورد سید فرهاد سهی 1

    شورش درون زندان

    نیمـه شبی صدای شلیک تیر بلند شد و من کـه شب و روز درون شـهربانی مقیم بودم ، روی بالکن عمارت شـهربانی آمدم و از آتش تیر و صدای گلوله ها استنباط کردم کـه در نزدیکی عشرت آباد تیراندازی مـیشود. با سابقه ذهنی کـه راجع بـه اقامت سربازهای روسی درون عشرتآباد داشتم حدس زدم بین سربازان ایرانی و سربازان روسی زد و خورد شده است. فوری تلفن کردم معلوم شد درون سربازخانـه عشرتآباد خبری نیست و تیراندازی درون زندان قصر قاجار بین زندانیـها و پاسبانـهاست. فوری بـه وسیله تلفن بـه فرمانده گروهان نظامـی کـه در قصر قاجار گماشته بودم دستور دادم کـه دور زندان را محاصره کرده و بدون این کـه به داخل زندان بروند و با کشمکش زندانیـها و پاسبانـها کاری داشته باشند هر زندانی خواست فرار کند هدف گلوله قرار دهند و به پادگان قصر قاجار هم گفتم کـه یک گردان نظامـی کـه در آنجا بود بـه کمک آن گروهان بفرستد، آشوب درون زندان قصر کار ساده و طبیعی نبود . درون این زندان 12 هزار زندانی بود و افراد ناراحت و شرور از روسها تحریکشان کرده بودند که تا آشوب نمایند . زندانیـها کـه بعد از ظهر به منظور هواخوری از اتاقهای خود خارج شده و در محوطه زندان قدم مـیزدند . تصمـیم مـیگیرند کـه به اتاقهای خود باز نگردند . سر دستهی آنـها سید فرهاد یـاغی فراری بود کـه در کاشان او را دستگیر کرده بودم . او بـه تحریک روسها زندانیـان را تحریک کرده بود وی جلو پاسبانـها سپر مـیکند و مـیگوید دوران رضا شاه سپری شده ، مـیخواهیم برویم تهران را بـه دست بگیریم و این شـهر فساد را آتش بزنیم . بـه پاسبانـها حمله مـیکنند و چند تفنگ از دست پاسبانـها مـیگیرند . زد و خورد بین زندانیـها و مأمورین درون مـیگیرد و چند نفر کشته مـیشوند . زندانیـها بـه تحریک سید فرهاد بـه طرف درون زندان هجوم مـیآورند و در را مـیشکنند و تعدادی از آنـها از جمله سید فرهاد و لورنس جاسوس. متواری مـیگردند

    منابع و ماخذ :

    1- دست نوشته های مرحوم پدرم حاج محمد باقر معینیـا ن

    2- دست نوشته های مرحومـین حاج ناصر گرانمایـه و حسین قلی خان صابری

    3- کتاب خاطرات سپهبد امـیر احمدی

    4- مجلات اطلاعات چاپ ( سال 1355 )

    5- مصاحبه با مرحومـین حاج قیصر و حاج ناصر گرانمایـه

    6- اظهارات پراکنده اهالی روستا سه

    پایـان ......

    http://alivatank2004.persianblog.ir/post/141

    گفتوگو با امرالله احمدجو(کارگردان سریـال روزی روزگاری) درون بیست و سومـین سالگرد روزی روزگاری:

    مراد بیگ، سید فرهاد نیست

    سید فرهاد یک اعجوبه بوده است. او ژاندارم جوان و شجاعی هست که مـهارت زیـادی درون تیراندازی دارد.

    http://www.bamdadonline.com/fa/cat/1/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1/13568/%D9%85%D8%B1%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%DB%8C%DA%AF%D8%8C-%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA

    تاریخچهی نظمـیه درون ایران (3)

    توطئههای سرتیپ درگاهی

    سرتیپ فضل الله زاهدی

    همانطور كه استاد نوایی نوشته‌اند بعد از پایـان دوره ده ساله نظمـیه سوئدی، سرهنگ درگاهی از سوی رضاخان بـه ریـاست كل شـهربانی منصوب شد. درون كتاب رضاشاه و قشون متّحدالشكل، دكتر باقر عاقلی اطلاعات بیشتری درون مورد سرتیپ محمد درگاهی و دوران ریـاست او بر شـهربانی كل كشور وجود دارد كه اینك خلاصهای از آن را با هم مرور مـی كنیم….

    …زاهدی درون ۱۳۰۸رییس امنیته(ژاندارمری) كل مملكتی شد و در شورش عشایر فارس مأمور شیراز بود كه نـه تنـها كاری از پیش نبرد بلكه بـه وخامت اوضاع افزود. رضاشاه او را بـه تهران احضار، خلع درجه و زندان افكند. بعد از چندی از زندان خارج و از تابینی مجدداً بـه سرتیپی رسید و رییس كل نظمـیه مملكتی شد. دوسه ماهی از ریـاست او نگذشته بود كه درون زندان قصر شورش شد. تمام مأمورین خلع سلاح شدند و عده زیـادی از زندان فرار كردند از جمله سیدفرهاد و لورنس عربستان جاسوس معروف انگلیسی‌ها. كاسه و كوزه بر سر رییس نظمـیه شكست. رضاشاه او را احضار كرد و علّت این شورش را با تغیّر از او پرسید. جواب درستی نداشت بدهد. شاه درون كمال عصبانیت درون حالی كه نعره مـیكشید بـه چند سرباز كه درون نزدیك او بودند گفت: پاگونـهای این مادر... را بكنید….

    " روزنامـه ایران-صفحه تاریخ-شماره ۱۹۰۶ - سال هفتم - پنجشنبه ۲۲شـهریور ۱۳۸۰ "

    روایت قتل فرخی یزدی که تا حبس لورنس عربستان درون زندانی کـه موزه مـی شود

    http://www.chn.ir/NSite/FullStory/News/?Id=59128&Serv=0&SGr

    از شواهد بر مـیآید کـه نصرالله خان درون اسفند 1309 بـه دنبال یک سلسله اتفاقهای سیـاسی و افتادن درون جریـان یک فرار بزرگ از زندان قصر بدون همراهی یـارانش مـیگریزد.

    اغلبانی کـه از زندان گریختهاند شورشیـان و یـاغیـان سالهایی 1299 که تا 1309 ده سال ابتدای حکومت رضاخان هست یعنی همان آشوبگرانی کـه سیـاست انگلستان به منظور متزلزل سلسلهی قاجار برانگیخته بود و با روی کار آمدن رضا خان همانـها را بـه کمک همان انگلستان دستگیر کرد و به کاخ پادشاهان قاجار کـه تازه به منظور توهین بـه پادشاهی منقرض شده آن را بـه زندان تبدیل کرده بود فرستاده و باز هم مـیبینیم کـه همانـها بـه کمک انگلستان از همان زندان مـیگریزند که تا رضاخانی را کـه سر و گوشش بـه افتاده و به سرش زده کـه همآوای هیتلر شود ساقط کنند البته فرار لورنس وجه دیگری دارد کـه ارتباطی بـه رضا خان ندارد و فرار نصرالله خان هم درست هست که جرمـی سیـاسی دارد اما باز هم بـه درد ناامنیـهایی کـه سیـاست انگلستان درون پی آن هست نمـیخورد علاوه بر آن نصرالله خان بـه احتمال زیـاد خود وارد این جرگه شده یـا این کـه از فرصت استفاده کرده و در آن بلبشوی گریز گریز بی هیچ بگیر و ببندی رها مـی‌شود و یـارانش هم کـه ظاهراً آینده نگری کردهاند و درست نگری هم بوده او را همراهی نمـیکنند چون چیزی بـه پایـان محکومـیتشان نمانده بوده است.

    استاد حبیب یغمایی هم درون آن نامـه اشاره شده کـه هشدار داده هست که خویشانش بـه ویژه پدر زنش «هنر» احتیـاط کنند هنوز از جزئیـات فرار بزرگ اطلاع نداشته و نمـی‌دانسته کـه نصرالله خان تنـها گریخته هست و غلامرضایی‌ها همراه او نیستند اما هشداری مدبّرانـه و بجاست.

    نصرالله خان بعد از فرار از زندان قصر دوباره بـه ولایت خود و بیـابانک مـیآید اما بسیـار با احتیـاط و از طرف دولت هم یـاور فروهر مأمور دستگیری او مـیشود و با ژاندارمـهای زیر دستش کـه تعدادشان قابل توجّه هم بوده بـه منطقه مـی‌آید اما نصرالله خان ظاهراً بـه این سادگیـها دم بـه تله نمـیدهد درون بیـابان ها و کوههای منطقه دار و دستهای بـه هم مـیزند و زندگانی مخفی خود را آغاز مـیکند . گاه گاهی سری بـه همسر و خانواده درون بیـابانک و تورزن مـیزند و دوستان و خویشاوندانش هم درون این راه کمک بسیـاری بـه او مـیکنند که تا آنجا کـه در یک درگیری مأموران یـاور فروهر با برادرش فتحالله خان برادرش کشته مـیشود ولی نصرالله خان قاتلین برادرش را با حیلهای درون «تل جنگا» نزدیکی چوپانان محاصره کرده و به تنـهایی سه نفر از مأموران فروهر را کـه قاتلین برادرش بودند از پا درمـی‌آورد. جنازه این سه نفر ژاندارم بـه چوپانان منتقل شده و در یک ردیف درون گورستان چوپانان «پاتلو» دفن مـی‌شود. این انتقام نابرابر یـاور فروهر را درون دستگیری و کشتن نصرالله خان مصمّم‌تر مـی‌کند اما ظاهراً نمـیتواند اثری از او بـه دست آورد. انگار مردم منطقه هم با او همکاری نمـید و اطلاعاتی کـه به او مـیدادند ناصحیح و گمراه کننده بوده هست و بـه نظر مـیرسد او بیشنر درون اطراف محل سهمسر و خانواده او کمـین کرده اما نصرالله خان جز مخفیـانـه گاه گداری کـه سری بـه خانواده مـیزند بیشتر درون منطقه انارک و چوپانان پنـهان بوده هست که از جغرافیـای حکومت «هنر» دور باشد و شاید گمان مـیکرده کـه اگر درون بیـابانک باشد ممکن هست بعضی کدورتها و خصومتهای افراد کار دستش بدهد دوستان و یـارانش هم چنان کـه پیداست همـه از اهالی چوپانان بودهاند. یـاران او نظرعلی و مصطفی‌قلی فاتح فرزندان مـیرزاعلی‌اصغر نظر و ابوالقاسم پیرمحمدی فرزند پیرمحمد بودند کـه او را درون تهیـه مایحتاج از این و آن یـاری مـی‌د گاهی با خرید و گاهی هم با نشان تفنگ اما ظاهراً چون این زورگیریـها درون حد نیـاز آنان بوده و مردم هم درون جریـان امور بوده‌اند تقریباً با مـیل کمک مـید. هرگز دستبرد بـه خانـهای یـا راهزنی کاروانی از این گروه گزارش نشده هست شکایـات موجود از نصرالله خان و یـارانش دو فقره بیشتر نیست؛ این دو شکایت کـه در کتابخانـه موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامـی موجود هست که عمشخصات این دو فقره را درون زیر مـیبینید:

    1- شناسگر رکورد: 424206

    شماره بازیـابی: 23/1/15/195/8

    تاریخ ورود رکورد:50 per 19/12/2007

    زبان اثر: فارسی

    عنوان اصلی: حاج سید علی قهیـاری، شکایت از نصرالله خان عامری درون سرقت وجه و غیره

    اصطلاح موضوعی: اصفهان

    2- شناسگر رکورد: 416275

    شماره بازیـابی: 70/2/14/102/7

    تاریخ ورود رکورد:50 per 19/12/2007

    زبان اثر: فارسی

    عنوان اصلی: سید احمد یزدانبخش، شکایت از تعدیـات نصرالله خان عامری وان او

    اصطلاح موضوعی: اصفهان

    اگر بـه تاریخها توجه کنید فرار از زندان درون اسفند 1309 و قتل نصرالله خان درون بهار 1310 ضبط شده هست پس این رفتارهای تهیـه مایحتاج از این ثروتمند درون این روستا و آن برهی گرفته شده از آن گلهدار درون این مدت کوتاه زیـاد نمـیتواند باشد و شکایـات هم بیشتر مربوط بـه اهالی منطقه شـهرستان اردستان هست که احتمال تسویـه حساب نصرالله خان با بعضی از افراد درون همان حول و حوش زادگاهش تورزن هست و شکایتی از بیـابانک و انارک از او دیده نمـیشود و آنچه را هم کـه از یـارانش شنیدهام بیـانگر آن هست که هر چه از هرکه مـیگرفته وجه آن را مـیپرداخته مگر این کـه طرف از گرفتن وجه خودداری کرده باشد. آذوقههایی مثل آرد را از چوپانان تهیـه مـید و هرگز زورگیری نشده هست یـارانش چوپانانی بودند و این رفت و آمدها بـه چوپانان کمتر مورد ظن بوده و امنیت این فراری را کمتر بـه خطر مـیانداخته است. بگذارید از این بـه بعد را از زبان نظرعلی فاتح بشنویم.

    اشاره کردم کـه دو روایت درون مورد قتل نصرالله خان شنیده بودم: اول روایتی کـه از بر و بچههای این فامـیل(فاتح فرزندان نظر و مصطفیقلی) درون مدرسه شنیده بودم و روایتی کـه از زبان داییـها و به ویژه از زبان همسر نصرالله خان شنیده بودم و این دو روایت تفاوت داشت هر چند تفاوتها فاحش نبود و در ماهیت قتل نصرالله خان تفاوتی ایجاد نمـیکرد اما دو روایت درون قضاوت دیگران تفاوت ایجاد مـیکرد. ابتدا روایت داییـها و ، فاطمـه سرهنگ، همسر نصرالله خان:

    در پرانتز بیـان کنم کـه فاطمـه سرهنگ( نگارنده و همسر نصرالله خان) بعد از آن کـه بیوه شد ی از نصرالله خان بـه دنیـا آورد بـه نام معصومـه کـه هم اکنون درون قید حیـات هست و درون بیـاضه زندگی مـیکند و پس از چندی با ژاندارمـی از اهالی نـهبندان بیرجند بـه نام حسنآقا هاشمزایی ازدواج کرد و دارای چند فرزند شد( تنـها پسرش آقای عبدالرضا هاشمزایی هست که یک دوره نماینده مجلس شورای اسلامـی بود از طرف مردم طبس).

    فاطمـه عامری(فاطمـه سرهنگ، همسر نصرالله خان، ی نگارنده)

    سال 1342 کـه من(نگارنده) دبستان را درون چوپانان تمام کردم و برای ادامـه تحصیل بـه همراه برادرم عباس کـه او هم سیکل اول دبیرستان را درون انارک تمام کرده بود بـه یزد رفتیم و در خانـهی همـین حسنآقا شوهر کـه ایشان هم به منظور تحصیل فرزندشان عبدالرضا بـه یزد آمده بودند سکنی گزیدم و یک سال تمام این مثل مادر از من(این پسر بچه 12 ساله کنجکاو) مواظبت کرد. ایشان هنوز درون قید حیـاتند(در تاریخ نگارش این سطور درون قید حیـات بودنذ و اکنون یکی دو سالی هست که رحلت کردهاند) من تفاوت دو روایت را از او هم پرسیدم ، روایت او هم درست شبیـه روایت داییـها بود و شباهتی بـه روایت شایع درون چوپانان نداشت. هم روایت را بیـان کرد و هم دلیل تفاوت را؛ او گفت:

    من از زبان ابولی پیرمحمد(ابوالقاسم پیرمحمدی را اینگونـه خطاب مـیکرد و البته کینـهای هم درون لحنش بود) شنیدم و همان را مـیگویم و او هم دلیل تفاوت را سرزنش مردم چوپانان بیـان کرده کـه اگر مـیگفتند کـه نصرالله خان را درون خواب کشتهاند این سرزنش شدیدتر مـیشده است. من() او را قسم دادم و گفتم اگر مـیخواهی تو را ببخشم حقیقت داستان را بیـان کن و او گفت:

    ما گول یـاور فروهر و مـیرزا سبیل کدخدای چوپانان را خوردیم مـیرزا ما را بـه طمع جایزه انداخت(یـاور فروهر جایزهای قابل توجه به منظور سر نصرالله خان تعیین کرده بوده هست که یـا خود خورده یـا این کـه جایزهای درون کار نبوده و از طرف خود تنـها به منظور فریب و به طمع انداختن یـاران نصرالله خان جایزه را مطرح مـیکند) و یـاور فروهر هم جایزه جایزه مـیکرد هم تهدید که: شما درون جرم او شریک هستید و اگر دستگیر شوید همراه او اعدام خواهید شد اما اگر همکاری کنید بخشیده شده و اگر سرش را بیـاورید جایزه هم خواهید گرفت بـه هر حال ما گول خوردیم و از طرفی هم باور داشتیم کـه نصرالله خان تنـها با تفنگ خودش کشته مـیشود این بود کـه وقتی زیر کال بالای چشمـه نظیریـه کوه مـیر شریف (چشمـهی زرومند) درون خواب بود من تفنگش را برداشتم و در گوشش چکاندم بلند شد نشست نگاهی کرد و گفت: ای نمک بـه حروما و تمام کرد.

    این روایتی بود کـه از داییـها و مادر و شنیده بودم زمانی کـه هنوز دوازده سال بیشتر نداشتم کـه با روایت رایج درون چوپانان تفاوتش درون همـین بود کـه این روایت قتل درون خواب بود و آن قتل درون بیداری البته این روایت بـه قول همسر نصرالله خان ابولی پیرمحمد بود کـه قسمش داده بوده همراه با قول بخشش گر چه گمان نمـیکنم او را بخشیده باشد چرا کـه او را درون حال حاملگی بیوه کرده بود و بخشش چنین گناهی ساده نیست و من از لحن او درون بیـان نام قاتل شوهرش کینـه و نفرت را حس مـیکردم با آن کـه هنوز بچه بودم.

    اما روایت دیگر و تفصیل روایت را بسپاریم بـه روزی از ایـام جوانی من(نگارنده) کـه از اصفهان بـه چوپانان آمدم و لحظهی ورود بـه خانـهی پدری؛ پدر و نظرعلی فاتح را کـه هر دو درون سالهای پایـانی عمر خود بودند و هر وقت مثقالی، نخودی گیر مـیآوردند(دهه پنجاه) با هم مـینشستند منقلی بر پا مـید و بستی مـیزدند و روزی کـه من سر زده رسیدم بساط بر پا بود و هر دو سر حال بودند و من فرصت را مناسب دیدم کـه این سؤال چندین و چند ساله را بپرسم و تناقضهای ذهنم را برطرف کنم؛ این بود کـه از نظرعلی پرسیدم:

    نظرعلی فاتح از یـاران و از عاملین قتل نصرالله خان

    نگارنده - حالا کـه سر حالی بیـا و کج بنشین و راست بگو جریـان کشتن نصرالله خان را!

    و او هم نگاهی بـه مادر و پدرم کرد و پوزخندی زد و گفت: دو جور شنیدی حق داری! باشد مـیگویم پدر و مادرت حقیقت را مـیدانند و من نمـیتوانم جور دیگری بگویم و داستان را چنین آغاز کرد:

    نظرعلی - ما درون کال کوه مـیرشریف بالای چشمـه نظیریـه پنـهان شده بودیم و من و مصطفی قلی و ابوالقاسم بـه نوبت پنـهانی و شبانـه بـه چوپانان مـیآمدیم و هم سری بـه خانـه مـیزدیم و هم آذوقه تهیـه مـیکردیم که تا این کـه مـیرزا سبیل کدخدای چوپانان ما را پیدا کرد و با وعده وعید و ترساندن ما کـه هر دفعه کـه مـیآمدیم تکرار مـیشد و با هر سه ما صحبت کرده بود و آمدن یـاور فروهر و روبرو شدن ما با او کـه بیشتر مـیترساند که تا قول جایزه بدهد، بـه هر حال این دو نفر ما را گول زدند هم بـه امـید جایزه و هم نجات خود از اعدامـی کـه یـاور فروهر مرتّب یـادآوری مـیکرد بـه هر حال ما سه نفر تصمـیم گرفتیم کار را یک سره کنیم. مـیدانستیم با تفنگهای ما نمـیشـه او را کشت مـیگفتند نظر کرده هست و تنـها با تفنگ خودش کشته مـیشود.

    مصطفیقلی فاتح از یـاران و از عاملین قتل نصرالله خان

    نگارنده- شما این را باور داشتید؟

    نظرعلی - بله باور داشتیم او بارها درگیر شده بود حریف نداشت دست تنـها سه که تا ژاندارم را تل جنگا کشته بود تازه ارباب ما بود نمـیتونستیم چشم درون چشمش بـه او تیراندازی کنیم این بود کـه در یک فرصت مناسب، چون تفنگش را هرگز از خود جدا نمـی‌کرد وقتی کـه او خواب بود و غلت زده بود تفنگ قدری از زیر پهلوی او جدا شده بود و ما هم هر سه مـی‌ترسیدیم؛ نکند بیدار شود امّا خیلی خسته بود تازه از راه آمده و خوابیده بود من و مصطفی‌قلی جرأت نکردیم اما ابوالقاسم تفنگ را برداشت و به کله‌اش نزدیک کرد و در گوشش چکاند، بلند شد نشست نگاه عجیبی بـه ما کرد و گفت: ای نمک بـه حروما! و تو خون خودش غرق شد فوراً ابوالقاسم بـه چوپانان رفت این خبر خوش را بـه یـاور فروهر و مـیرزا داد و طولی نکشید کـه آمدند و جنازه را با زحمت زیـاد از کوه پایین آوردند و به چوپانان منتقل د و تو قبرستون بـه دستور یـاور فروهر زیر پای

    آن سه ژاندارمـی کـه کشته بود دفن د و یـاور مـیگفت: این جا دفن کنید که تا دوستان من لگد بزنند تو کلهاش. چند روز بعد گفتند بیـایید مـیخواهند نصرالله خان را نبش قبر کنند آمدیم داییت محمدقلی را آورده بودند با یک دکتر کـه از اصفهان آمده بود و داییت آمده بود که تا جسد را شناسایی کند قبر را نبش د و دکتر جنازه را حسابی زیر و رو کرد کـه ما ندیدیم اما خیلی طول کشید بعد ما هر سه را خواستند و ما گمان کردیم موقع جایزه هست اما درون حضور یـاور فروهر و داییت محمدقلی و دکتر جریـان را مو بـه مو تعریف کردیم و حقیقت را تنـها داییت مـیدانست کـه بعدها ابوالقاسم گفت کـه زن نصرالله خان مرا خواست قسم داد و قول بخشش و من به منظور او هم جریـان را همـین طور گفتم.

    نگارنده- خب بعد اونی کـه از مردم مـیشنویم از کجا اومده؟

    نظرعلی - ما وقتی کار را تموم کردیم با هم قرار گذاشتیم به منظور فرار از سرزنش مردم کـه چطور تونستید رفیقتون را تو خواب بکشید خرفهامونو یکی کنیم و قرار شد کـه بگویم کـه نصرالله خان از خواب بیدار شد رفت به منظور قضای حاجت و از تفنگش دور شد وقتی نشسته بود به منظور ن من(نظرعلی) او را سر بغل کردم و مصطفی‌قلی هم تفنگ را برداشت اما ترسید کـه شلیک کند نصرالله زور مـی‌زد کـه خوذ را خلاص کند من بـه مصطفی‌قلی گفتم:

    - اخوی بکُت(به گویش خوری یعنی: بزن)

    اما باز هم مـی‌ترسید کـه ناگهان ابوالقاسم تفنگ را از دست مصطفی‌قلی قاپید و بی معطلی توی گوشش چکوند. ما قزار گذاشتیم و همـین‌طور هم تعریف کردیم و همون روزای اوّل همـه این جوری شنیدند و همـین جور بازگو د فکر نمـیکردیم کـه دستمان رو مـیشـه؛ دکتره کـه اومده بود قبل از این کـه ما بگیم جریـان چی بوده گفت: اون تو خواب کشته شده سوخته پنبه بالین تو گوشی هست که گلوله بیرون رفته هست و ما دیدیم کـه اگر دروغ بگیم ممکنـه درد سر بشـه این بود کـه اصل جریـان را به منظور یـاور فروهر و دکتر گفتیم و داییت محمدقلی هم آنجا بود و همـه را شنید بعد دیگه بـه خانواده و اقوامش نمـیشد دروغ گفت حالا هم چون مـیدونم مادرت و بابات حقیقت را مـیدونند برات راستشو گفتم اگه جای دیگه بود همونو مـیشنیدی کـه از مردم شنیدهای.

    نگارنده - حب جایزه یـاور فروهر چی شد؟

    نظرعلی - هیچی بابا همش دروغ بود یـا این کـه خودش بالا کشید که تا مدّتها ما طلبکار مـیرزا بودیم که تا عاقبت صد درم قند بـه ما داد و گفت: اینم جایزه برید خدا را شکر کنید کـه به جرم یـاغیگری و دزدی و راهزنی شما را اعدام نمـیکنند.

    نگارنده - حالا بگو ببینم جریـان کشته شدن ابوالقاسم پیرمحمدی تو نخلک چی بود؟

    نظرعلی - ول کن دیگه اون کـه معلوم نشد چی بود و چی شد.

    نگارنده - نـه من خوب یـادمـه تو تشییع جنازه ابوالقاسم کاشونی زنش مـی‌گفت: من مـیدونم چی شده حیف کـه نمـی‌تونم بگم؛ چی مـیدونست؟ چی نمـی‌تونست بگه؟

    نظرعلی - ولش کن کاشونی پرحرف بود زیـادی حرف مـی‌زد.( اتفاقاً من «نگارنده» حرف زدن کاشونی را خیلی دوست داشتم با این کـه سالها بود از کاشان دور مانده بود اما لهجهی کاشونی را با غلظت حرف مـیزد و من یـادمـه کـه اغلب غروبها مـیرفتم تو کوچه مسجد کـه همـه کوچه را آب و جارو مـید و دم اهنگاشون مـینشستند و من تنـها بـه خاطر حرفهای کاشونی با اون لهجهی قشنگش مـیرفتم و خوب یـادمـه کـه خیلی پز حسین تهرانی تهیـه کننده رادیو ایران را مـیداد و مـیگفت خویش و قوم ماست.

    نگارنده - درسته پرحرف بود و قشنگ هم حرف مـیزد اما تو تشییع جنازه‌ی شوهرش طوری حرف مـی‌زد کـه انگار شوهرش را کشته‌اند و او هم مـی‌داند کار کیست؟ و اصلاً چرا این مرگ مشکوک پیگیری نشد؟

    نظرعلی - تو چقدر سمجی محمد! باشـه که تا اونجا کـه مـیدونم مـیگم . ما دیگه هر سه تامون رفته بودیم نخلک کار مـیکردیم و دیگه یـادمون رفته بود کـه نصرالله خان کی بود و چی شد؛ که تا همون سالی کـه ابوالقاسم خوری مرد یکی دو هفته قبلش تو نخلک شایع شد کـه پسر نصرالله خان تو نخلک پیداش شده و اومده که تا انتقام پدرشا از قاتلاش بگیره.

    نگارنده - مگه نصرالله خان پسر هم داشت ما کـه تنـها یک از مون دیدیم.

    نظرعلی - بله داشت اما از اون زن تورزنیش (من تازه فهمـیدم کـه نصرالله زن دیگری هم داشته است.)؛ ما باور نکردیم وی را هم تو نخلک ندیدیم اما ابوالقاسم خیلی ترسیده بود او همـی را ندیده بود فقط شایعه بود که تا این کـه یکی دو روز بعد گفته شد کـه پسر نصرالله خان از نخلک رفته هست بدون این کـه کاری انجام دهد و درست دو روز بعد ابوالقاسم گم شد البته بـه ما مـیگفت کـه یکی دو بار نصرالله خان را تو تاریکی شب بیرون از خونـه دیده کـه به او گفته: رفیق بیـا دوباره مثل قدیما بزنیم بـه کوه. ما حرفهای ابوالقاسم را جدی نگرفتیم و گفتیم تو ترسیدی و خیـالاتی شدی و اجنـه مـی‌بینی نـه نصرالله خانی هست و نـه پسرش حتماً یکی مـیخواهد ما را بترساند کـه چو انداخته. اما ابوالقاسم گم شد و بعد هم کـه جنازهاش پیدا شد توی چاهی انداخته بودند کـه هیچ باور نمـیکرد خودش بـه آنجا رفته باشد گفتند کرده هست اما باور ی نبودی بخواهد خودش را بکشد آن وقت برود روی کوه و خودش را بیـاندازد توی یک چاه قدیمـی معدن بـه هر حال ما کـه نفمـیدیم چی شد کردی او را کشت کی بود؟ پسر نصرالله خان بود؟ نمـیدونم اگه زنش هم مـیدونست چرا نگفت؟ لابد او هم مـیترسید درون هر حال این معمای مرگ ابوالقاسم خوری معلوم نشد کـه نشد. دیگه دست از سر ما ورمـیداری

    نگارنده - آره خیلی ممنون

    نظرعلی با آن کـه گرم سخن بود اما انگار ساعتها کوه کنده باشـه نفسی عمـیق کشید انگار از یک تنگنا رها شده یـا این کـه باری سنگین از دوشش برداشته شده باشد؛ و دودی غلیظ گرفت و آرام شد.

    سند دیگر:

    1- شناسگر رکورد: 685493

    شماره بازیـابی: 37/1/18/200/8ج

    شماره بازیـابی: 37/1/18/200/8

    موضوع کارتن: سمنان - دامغان

    تاریخ ورود رکورد:50 per 21/7/2009

    زبان اثر:perفارسی

    عنوان اصلی: شیرزاد عامری[از نـهدج اردستان] شکایت از یـاور فروهر مأمور دستگیری نصرالله خان [یـاغی، کـه در موقع توقیف اموال مشارالیـه مقداری از اموال وی را بـه اشتباه جزو اموال نصرالله فوقالذکر توقیف و ضبط نموده است]

    نام عام مواد: [[نامـه]

    تاریخ سند: 28/7/1310 که تا 14/9/1310

    نام خاص و کمـیت اثر: 6 برگ، 1 پاکت، 2 نامـه

    سند بالا نشان مـیدهد کـه یـاور فروهر نـه تنـها جایزهی سر نصرالله خان را بالا کشیده بلکه درون مصادره اموال نصرالله خان هم زیـاده روی کرده و اموال دیگران را هم مصادره کرده حالا بـه نفع دولت یـا خودش خدا مـیداند چون نصیب یـاران نصراللهخان کـه من(نگارنده) دیدم پشیمانی درون چشمان یکی از آنان موج مـیزد تنـها صد درم قند بوده به منظور سه تن.

    و آن گور غریب کـه سه گور درون ردیفی نظامـی بالای سرش هنوز هم کـه هنوز هست لابد لگد توی سرش مـی‌زنند و در سیلی کـه چند سال پیش آمد تقریباً برجستگیـهایشان صاف شده و مادرم که تا زنده بود و در چوپانان بود هر وقت وارد گورستان مـیشد ناخودآگاه مـیایستاد و بی کـه خم شود و دستی بر خاک بگذارد اورادی را زمزمـه مـیکرد کـه بعدها من فهمـیده بودم فاتحه مـیخواند و امروز کـه دیگری بر آن گور غریب سیل ناخودآگاه نمـیایستد و فاتحه هم نمـیخواند تنـها آجر کوچکی وجود دارد کـه روی آن نوشته: نصرالله

    پایـان

    محمد مستقیمـی اصفهان 1380

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.page-7146710024817312209 2010-09-13T15:56:00.000+04:30 2010-09-13T16:41:24.235+04:30 یـادداشتهای پراکنده

    از دوستی پرسیدم: چرا همسر اول طلاق گفتی؟ گفت: از هیچ رو نمـیگرفت جز من!!!!

    {}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}

    گفتند چرا ت را بـه فلانی نمـیدهی گفت: بعضی مـیگویند گذشته بعضی مـیگویند گذاشته من درون مـیان گذشته و گذاشته ماندهام هرچند توفیری درون این دو نیست.

    {}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}

    یکی از نویسندگان مشـهور را گفتند چرا زن نمـیگیری گفت: دوستان دارند

    {}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}

    گفتند: سیگار را ترک کن گفت: سیگار تنـها دوستی هست که پا بـه پای من مـیسوزد چگونـه ترکش کنم؟

    {}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}

    راهی چوپانانی https://plus.google.com/103279659907298274984 noreply@blogger.com tag:blogger.com,1999:blog-7672097997823775815.post-4279224143113526678 2011-01-06T22:42:18.215+03:30 2011-01-06T22:42:18.215+03:30 درون راهي فتو ادرس اين وبلاگ اشتباه هست به همين علت ... درون راهي فتو ادرس اين وبلاگ اشتباه هست به همين علت از آنجا نمي توان وارد اين وبلاگ شد لطفا اصلاحش كنيد Anonymous noreply@blogger.com




    [ع معده درد خراست]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 31 Jul 2018 11:24:00 +0000



    ع معده درد خراست

    مطالب آموزشی - 3 - jadidtarinsite.rozblog.com

    هفته نامـه سلامت: ع معده درد خراست 20 مـهرماه امسال، ع معده درد خراست یکی از حساس‌ترین رقابت‌های مقدماتی جام جهانی 2018 روسیـه به منظور ایران بود و تیم ملی ایران موفق شد درون رقابتی نفس‌گیر، کره جنوبی مدعی را از پیش رو بردارد. ع معده درد خراست این بازی درون کنار حواشی‌ای کـه در خصوص زمان برگزاری‌اش داشت، با حاشیـه دیگری نیز همراه بود؛ حاشیـه‌ای کـه در رسانـه‌های داخلی و خارجی، بازتاب فراوانی داشت.

    ماجرا از این قرار بود کـه بازیکنان تیم ملی کره‌ جنوبی از همان ابتدای ورود بـه فرودگاه، با استفاده از ماسک و با اعلام اینکه هوای تهران، آلوده است، وارد کشورمان شدند. ع معده درد خراست این موضوع بهانـه‌ای شد که تا در «درمانگاه» این هفته بـه معرفی و مقایسه پرکاربردترین ماسک‌های موجود درون بازار بپردازیم.

     

    ماسک تنفسی سوپاپ‌دار اکتیوکربن مدل FAPA PAG2611 FFP2


    نوع: تاشو


    کارایی: مناسب به منظور استفاده درون روزهای آلودگی هوا به منظور تصفیـه گردوغبار، پیشگیری از تنفس هوای آلوده شـهری، مناسب به منظور کارگران کارخانـه‌های صنعتی مانند کارخانـه سیمان، مناسب به منظور پیشگیری از استنشاق بوهای نامطبوع و تنفس آلاینده‌های موجود درون هوا


    جنس: پارچه‌ای


    مزایـا: این ماسک دارای سوپاپی به منظور ذرات گردوغبار و کربنی به منظور جذب مواد شیمـیایی و بو است.


    معایب: عدم پوشش کامل و چسبندگی کامل بـه صورت (به بینی و دهان)


    ماسک تنفسی کربن اکتیو سوپاپ‌دار HY-8636 FFP3


    نوع: کاسه‌ای یـا فنجانی


    کارایی: به منظور پیشگیری از تماس با ریزگردها درون شـهرهای آلوده، مناسب به منظور روزهای آلودگی هوا، مناسب به منظور کارگران کارخانـه سیمان یـا داروسازی


    جنس: پارچه‌ای


    مزایـا: ایجاد بهترین پوشش روی صورت، بالاترین کیفیت به منظور ذرات آلودگی یـا گردوغبار، دارای تسمـه قابل‌تنظیم به منظور محکم شدن روی صورت مصرف‌کننده


    معایب: غیرقابل‌استفاده درون برابر گازها و بخارهای شیمـیایی


    ماسک سوپاپ‌دار تاشو سفید HY-8222 FFP2


    نوع: تاشو


    کارایی: به منظور استفاده درون هوای غبارآلود و دارای ریزگردهای غیر‌شیمـیایی


    جنس: پارچه‌ای


    مزایـا: گردوغبار


    معایب: این ماسک به منظور استفاده درون برابر آلاینده‌های شیمـیایی، گازها و بخارهای سمـی، مناسب نیست.

     


    ماسک کربن اکتیو سوپاپ‌دار HY8626 FFP2


    نوع: کاسه‌ای یـا فنجانی


    کارایی: گردوغبار


    جنس: پارچه‌ای


    مزایـا: کاسه‌ای بودن این ماسک و امکان قرار ساده آن با کمک کش روی صورت، پوشش کامل همراه با استحکام مناسب را به منظور شخص فراهم مـی‌کند. این ماسک، گزینـه مناسبی به منظور شـهرهای دارای آلودگی هوا و ریزگرد غیر‌شیمـیایی است.


    معایب: قابل‌استفاده به منظور مکان‌های دارای گاز و بخارهای شیمـیایی نیست.


    ماسک تنفسی سوپاپ‌دار اکتیو کربن JSP 832 FFP3 NR D


    نوع: کاسه‌ای یـا فنجانی


    کارایی: مناسب به منظور استفاده درون هوای آلوده و محیط‌های دارای ریزگرد


    جنس: پارچه‌ای


    مزایـا: قابل‌شستشو بودن این ماسک، برتری بزرگ آن نسبت بـه رقیبانش است. دارای تسمـه‌های کشی قابل‌تنظیم به منظور پوشش کامل و محکم روی صورت است.


    معایب: قابل‌استفاده به منظور مکان‌های دارای گاز و بخارهای شیمـیایی نیست.


    ماسک تنفسی FFP2-N95


    نوع: کاسه‌ای یـا فنجانی


    کارایی: مناسب به منظور استفاده درون هوای آلوده شـهری، بیمارستان‌ها، آزمایشگاه‌ها و کارخانـه‌های صنعتی


    جنس: پارچه‌ای


    مزایـا: پوشش مناسب دهان و بینی، نرم و سبک، دارای کش‌های منعطف به منظور محکم ماسک روی صورت. مناسب به منظور پیشگیری از بیماری‌های تنفسی فصلی مانند آنفلوآنزا


    معایب: این ماسک، سوپاپ ندارد، یعنی فقط جلوی ورود گردوغبار را بـه ریـه‌ها مـی‌گیرد و نمـی‌تواند آلاینده‌ها را تصفیـه کند.


    ماسک کربن اکتیو سوپاپ‌دار HY8236 FFP3


    نوع: تاشو


    کارایی: قابل‌استفاده درون هوای آلوده، کارخانـه‌های سیمان و کارخانـه‌های صنعتی، قابل‌استفاده درون محیط‌های شـهری با ریزگردها و آلاینده‌های زیـاد


    جنس: پارچه‌ای


    مزایـا: گردوغبار، دارای تسمـه کشی قابل‌تنظیم به منظور پوشش کامل و محکم روی صورت


    معایب: قابل‌استفاده به منظور مکان‌های دارای گاز و بخارهای شیمـیایی نیست.

     


    4 نکته‌ای کـه باید درباره انواع ماسک بدانید


    1. FFP3 ،FFP2 ،FFP1 و N100 ،N99 ،N95 طبقه‌بندی کلاس ماسک‌ها از نظر استاندارد اتحادیـه اروپا و موسسه ملی ایمنی و بهداشت حرفه‌ای آمریکاست.


    2. ماسک‌ها درون 2 نوع پارچه‌ای و کاغذی درون بازار وجود دارند. انواع کاغذی بـه دلیل اینکه ذرات گردوغبار و آلاینده را از خود عبور مـی‌دهند و پوشش مناسبی هم روی صورت ایجاد نمـی‌کنند، گزینـه مناسبی درون برابر پارچه‌ای‌ها نیستند.


    3. ماسک‌های تاشو، قابلیت حمل و نقل ساده‌تری دارند اما کاسه‌ای‌ها، بهتر روی صورت قرار مـی‌گیرند و تنفس زیر آنـها، ساده‌تر است.


    4. باتوجه بـه آلودگی موجود درون محل کار یـا زندگی‌تان، ماسک‌ها از 2 ساعت که تا 12 ساعت




    [ع معده درد خراست]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 27 Jun 2018 18:09:00 +0000



    تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
    هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
    در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
    i.video.ir@gmail.com