آدرس استودیو دورهمی شماله

آدرس استودیو دورهمی شماله مـهارا | شیکاگو، ایـالت ایلینوی | Images about #shomal - Instagram ranking photos and videos | اسم ها on Instagram - mulpix.com | تو یـه کـه on Instagram - mulpix.com |

آدرس استودیو دورهمی شماله

مـهارا | شیکاگو، ایـالت ایلینوی

ارسال‌ها: آدرس استودیو دورهمی شماله 47
موضوع‌ها: 0
تاریخ عضویت: Feb 2014
رتبه: 2

تشکر: 209
235 تشکر درون 57 ارسال

2014-11-25 ساعت 21:58

واسه منم یـه مقدار عجیبه کـه چرا سایت های مختلف آمار هاشون که تا این حد باهم فرق مـیکنـه ! توی نامبئو هزینـه های Utilitie مثل آب و برق و ... آدرس استودیو دورهمی شماله رو 76درصد اختلاف بـه نفع شیکاگو زده درحالی کـه سایت areavibes حدود 5.5 درصد زده اونم بـه نفع هیوستون !! اجاره خونـه رم 66درصد شیکاگو رو گرون تر زده درحالی کـه نابئو فقط 8درصد اختلاف زده کـه اونم الان برسی مـیکنم.
درسته 8درصد هیوستون رو ارزونتر زده ولی این اختلاف بیشتر مال اجاره منزل هست درون خارج از مرکز شـهر کـه معمولا خونـه های بزرگی هستن چون نوشته سه خوابه ! بقیـه توی یـه رنج هستن اگر بـه قیمت نگاه کنید فرق زیـادی باهم نمـیکنن.
برای تازه مـهاجر ها جایی مناسبه کـه خونـه هایی تو رنج قیمت مناسب توی مناطق خوبتر پیدا بشـه !
تا اینجا اجاره خونـه کـه هزینـه ی اصلیـه فرقی ن. آدرس استودیو دورهمی شماله فقط مـیمونـه مابقی هزینـه ها کـه اینطور کـه مشخصه عمده ترین هزینـه بعد از اجاره هزینـه ی شارژ ساختمون مثل آب و برق و ... هست کـه اینجا اختلاف زیـادی زده و هیوستون گرونتره !
دیگه مـیمونـه هزینـه ی خورد و خوراک و متفرقه کـه بازم شیکاگو رو ارزونتر زده !
حالا دیگه مـیشـه شیکاگو رو شـهر ارزونتری نسبت بـه هیوستون بـه حساب آورد !
البته همـه ی این آمار هارو مردم زدن ! بعد لزوما قیمتا اینطوری نیست توی هر شـهری سرچ کنید با 700 و 800 دلار مـیشـه آپارتمان یـه خوابه یـا سوئیت توی منطقه ی نسبتا خوب پیدا کرد. فقط این نکته هم هست کـه شیکاگو با این آسمون خراش هایی کـه داره و این آپارتمانای زیـادش حتما تنوع بیشتری توی خونـه ها وجود داشته باشـه.

پاسخ یـافتن نقل قول‌ها
ارسال‌ها: 11
موضوع‌ها: 1
تاریخ عضویت: Sep 2014
رتبه: 0

تشکر: 40
27 تشکر درون 10 ارسال

2014-11-25 ساعت 23:33 (آخرین تغییر درون ارسال: 2014-11-25 ساعت 23:35 توسط hhoushmand.)

سلام
آقا واسه یـه جون 26 ساله ، مجرد ، اهل سرما ، چاق ، بدون تخصص ، سرمایـه 10 که تا 12 هزار
کدوم بهتره ؟؟ شیکاگو یـا سیـاتل یـا تگزاس؟
اونورم پرسیدم

پاسخ یـافتن نقل قول‌ها
ارسال‌ها: 47
موضوع‌ها: 0
تاریخ عضویت: Feb 2014
رتبه: 2

تشکر: 209
235 تشکر درون 57 ارسال

2014-11-29 ساعت 23:34

عزیزان شیکاگو نشین اونجا اوضاع آرومـه ؟! از اونجایی کـه سیـاه زیـاد داره بـه نظر مـیاد شـهر یـه کم بهم ریخته باشـه ! :| بـه مراکز تجاری و مغازه ها آسیبی نزدن ؟

پاسخ یـافتن نقل قول‌ها
ارسال‌ها: 47
موضوع‌ها: 0
تاریخ عضویت: Feb 2014
رتبه: 2

تشکر: 209
235 تشکر درون 57 ارسال

2014-11-30 ساعت 11:48

Thanks god ! :|
آخه بـه خاطر اعتراضات سیـاه پوستا تلویزیون گفت شیکاگو هم صحنـه ی اعتراضات خشن بوده ! :|

پاسخ یـافتن نقل قول‌ها
ارسال‌ها: 642
موضوع‌ها: 0
تاریخ عضویت: May 2014
رتبه: 75

تشکر: 3604
4502 تشکر درون 602 ارسال

2014-12-01 ساعت 02:09

(2014-11-30 ساعت 19:14)inforfang نوشته:  من خرج های روتین رو درون زندگی توی شیکاگو مـی نویسم که تا عبرت سایرین بشـه و بتونن برنامـه ریزی کنن.
همـه چیزهایی کـه مـی گم با فرض امکانات معمولی هستش. اگر دنبال شرایط لوهستید قیمت انتها نداره.

خونـه استدیو : بین 700 که تا 900
یک اتاق اشتراکی درون یک خانـه : 500 که تا 800
خورد خوراک : 200-250 دلار (برای یک نفر)
موبایل : 60 دلار (مثلا T-Moble)
اینترنت : 20-30 دلار
حمل نقل : حداکثر 100 دلار به منظور هر نفر (با Ventra)

پوشاک و تفریح هم بستگی بـه شخص داره.
اگر سوالی بود بپرسید.

سلام دوست عزیز مـیخواستم بپرسم یک اتاق بـه صورت اشتراکی بـه یک زوج هم مـیدهند یـا نـه اگر بله درون اجاره تفاوتی مـیکنـه یـا نـه؟ ممنونم

کیس نامبر-دوهزاروششصدو...تعداد نفرات 2نفر-تاریخ رویت قبولی 1 مـی-فرستادن فرمـها 22 جولای تاریخ کارنت سپتامبر-نامـه دوم ۱۲ دسامبر محل مصاحبه ایروان-تاریخ مصاحبه هفته دوم فوریـه خودم یکضرب همسرم ap و بالاخره شوهرم بعد از ۸۰ روز کلیر شد.مقصد لس آنجلس،من از چیزی نمـیترسم به منظور هر تغییری آماده ام

پاسخ یـافتن نقل قول‌ها
ارسال‌ها: 47
موضوع‌ها: 0
تاریخ عضویت: Feb 2014
رتبه: 2

تشکر: 209
235 تشکر درون 57 ارسال

2014-12-02 ساعت 03:51

راستی بـه جز اینا هزینـه های مثل بیمـه(آزاد) و آب، برق،گاز و ... هم هست دیگه ؟!
بیمـه آزاد باشـه ایـالت بـه ایـالت فرق مـیکنـه ؟! پکیج قابل قبولش ماهانـه چقدر درون مـیاد ؟! به منظور هر نفر مثل همسر و فرزند حتما اندازه ی یـه پکیج هزینـه بشـه یـا بـه عنوان افراد تحت تکفل هزینـه فرق مـیکنـه ؟!

پاسخ یـافتن نقل قول‌ها

تشکر کنندگان:




[آدرس استودیو دورهمی شماله]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sun, 15 Apr 2018 22:20:00 +0000



آدرس استودیو دورهمی شماله

Images about #shomal - Instagram ranking photos and videos

Images about #shomal - Instagram ranking photos and videos

Top ▲

  Germany

  Top 10736 Instagram followed

2018-08-03 23:33   3 2

2018-08-03 23:27   11 1

2018-08-03 22:25   12 0

2018-08-03 22:23   13 0

آهنگ زیبا مازندرانی از ایوب قلی زاده بنام #من_تو تهیـه شده درون پارس رکورد @ayoub_gholizade #shomal #music #babol

2018-08-03 22:22   12 0

2018-08-03 21:57   32 2

2018-08-03 21:54   1070 2

2018-08-03 21:49   89 4

2018-08-03 21:40   739 8

2018-08-03 21:34   85 2

. آدرس استودیو دورهمی شماله 🌺💐🌹🌺🐟🌊🍴🍽🥃🍺⛱🏕⛺️ . آدرس استودیو دورهمی شماله تصمـیم بگیر با دل خوشی های ساده معادله پیچیده ی زندگی را دور بزنی؛ درون خنده اسراف کن و به غم پشت پا بزن. با باران هم آواز شو و بگذار خورشید تنت را لمس کند. بـه دورهمـی دوستانت نـه نگو و برای بودن درون شادی ها بهانـه نیـاور؛ گذشته را بـه دفترخاطراتت بچسبان و از دلخوشی‌های بندانگشتی ساده نگذر. مورچه ها را باهم بـه جدال بیـانداز و برای گربه همسایـه غذا بگذار. از درخت توت بالا برو و برای بازی ابرها دست تکان بده. با سایـه ات شکلک بازی کن و در سرزمـین تنـهایی آواره نباش؛ خودت را دوست بدار و مثل صبح بعد از باران خنک باش و دلپذیر .. . . Location : آدرس استودیو دورهمی شماله Iran,mazandaran,Shahsavar,2000. ————————————- . . . Photo by : @reza_mfi24 . . #شمال #مازندران #ايران #شـهسوار #تنكابن #متل_قو #سلمانشـهر #دوهزار #سه_هزار #هفتادو_دو #هشتادو_دو #دال ———————————— . . #shahsavar #tonekabon #north #iran #caspian #instagram #traveling #shomal #mazandaran #ramsar #motelghoo #city #gilan #beautiful #72 #82 #72_82

2018-08-03 21:15   36 2

2018-08-03 21:14   123 6

2018-08-03 21:07   52 5

2018-08-03 21:04   96 4

2018-08-03 20:59   40 3

حكمت صلوات : صلوات: تنـها دعايي هست كه حتما مستجاب مي شود. صلوات : بهترين هديه از طرف خداوند براي انسان است. صلوات : تحفه‌اي از بهشت است. صلوات : روح را جلا مي‌دهد. صلوات : عطري هست كه دهان انسان را خوشبو مي‌كند. صلوات : نوري درون بهشت است. صلوات : نور پل صراط است. صلوات : شفيع انسان است. صلوات : ذكر الهي است. صلوات : موجب كمال نماز مي‌شود. صلوات : موجب كمال دعا و استجابت آن مي‌شود. صلوات : موجب تقرب انسان است. صلوات : رمز ديدن پيامبر درون خواب است. صلوات : سپري درون مقابل آتش جهنم است. صلوات : انيس انسان درون عالم برزخ و قيامت است. صلوات : جواز عبور انسان بـه بهشت است. صلوات : انسان را درون سه عالم بيمـه مي‌كند. صلوات : از جانب خداوند رحمت هست و از سو فرشتگان پاك كردن گناهان و از طرف مردم دعا است. صلوات : برترين عمل درون روز قيامت است. صلوات : سنگين‌ترين چيزي هست كه درون قيامت بر ميزان عرضه مي‌شود. صلوات : محبوب‌ترين عمل است. صلوات : آتش جهنم را خاموش مي‌كند. صلوات : فقر و نفاق را از بين مي‌برد. صلوات : زينت نماز است. صلوات : بهترين داروي معنوي است. صلوات : گناهان را از بين مي‌برد. 🌹 اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹 #ایران #تهران #iran #ایرانی #طبیعت #عکس #زیبا #mustseeiran #گردشگری #tehran #اصفهان #عکاسی #گیلان # #خنده #پسر #شمال #irantravel #iranian #شیراز #مازندران #ایرانیـان #مشـهد #اهواز #ورزشی #فوتبال #shomal #هنر #شـهر #موزیک

2018-08-03 20:57   33 2

2018-08-03 20:53   4 0

2018-08-03 20:24   1238 473

2018-08-03 20:19   601 6

2018-08-03 20:18   57 0

2018-08-03 20:17   82 1

2018-08-03 20:15   83 0

2018-08-03 20:14   119 4

2018-08-03 19:59   968 14

❣ ارزششو داشته باشید ... وقتی یکی هر چند وقت حالتو مـی پرسه ... وقتی یکی بی دلیل زنگ مـی زنـه ... وقتی پیشِت مـی شینـه سر صحبت رو باز مـی کنـه ... وقتی سلامش خشک و خالی نیست و پرِ قربون صدقه هست ... وقتی یکی هوا تو داره ... وقتی مـیگه چائیت سرد نشـه ... نبینم غم تو ... فدا سرت ... اینا یعنی برام ارزش داری مـهمـی ... دِ بفهم دیگه با چهارتا کلمـه بیشتر تایپ ، آدرس استودیو دورهمی شماله دوتا چاق سلامتی ... وقت گران بهات تلف نمـی شـه ... قبول، آدم بعضی وقتا مـی ره تو غار تنـهائیشو ازین حرفا، حالی رو نداره ولی بعضیـا انگار دیگه غارنشین شدن همـیشـه افسرده ان ... برایدیگران ارزش قائل شیم درون حقیقت به منظور خودمون ارزش قائل شدیم ... ارزششو داشته باشیم .. 💎 . . . . 💎شبتوووووووون بهشـــــت . . 🌸 ۹٧مرداد _________________________________________ 📍Location : Iran , Mazandaran , Motelghoo ، . 📸 @sajjadsaffari _________________________________________ Music by @habib_music . . . #مرداد #تهران #شمال #مازندران #ایران #متل_قو #غروب #ترافیک #north #iran #mazandaran #shahsavar #motelghoo #mobilegraphy #instagram #traveling #shomal #natgeo #habib #sajjadsaffari #mustseemazandaran #tourism_iran #beautif_iran #hamgardi #shomaltravel

2018-08-03 19:52   216 1

2018-08-03 19:52   244 68

2018-08-03 19:48   1185 29

2018-08-03 19:36   15 3

2018-08-03 19:34   44 3

2018-08-03 19:32   138 3

2018-08-03 19:29   1141 27

2018-08-03 19:22   841 22

2018-08-03 19:22   43 3

‌ ‍ چند اصطلاح کاربردی درون مورد خواب: I overslept 😴خواب موندم" My alarm didn't go off 😴ساعتم زنگ نزد. I'm awake . 😴من بیدارم My sister is asleep 😴م خوابه She is sleepyhead . 😴او خواب آلود هست Fall asleep 😴یکدفعه خوابیدن/ خواب رفتن Feel sleepy 😴احساس خواب آلودگی Take a nap 😴چرت زدن/خوابیدن کوتاه Stay up late 😴تا دیر وقت بیدار موندن

2018-08-03 19:19   159 6

2018-08-03 19:13   165 6

2018-08-03 19:00   15 2

2018-08-03 18:58   287 10

2018-08-03 18:50   224 2

2018-08-03 18:48   509 17

2018-08-03 18:33   2536 130

2018-08-03 18:32   22 0

2018-08-03 18:27   630 4

2018-08-03 18:27   21 2

2018-08-03 18:11   594 19

اسم پنیر چیـه و تو کدوم شـهر تولید مـیشـه؟؟ . . . . . . منطقه زیبا و گردشگرپذیر  سیـاهمزگی درون شـهرستان شفت واقع شده کـه شامل چند روستای علیسرا، توسه، مَزگَده، خُرمکش و ونـه بنـه است،اگر بـه ارتفاعات شـهرستان شفت و به امام زاده ابراهیم این منطقه بروید حتما از مغازه های اطراف آن مـیتوانید این سوغات را یـافت کنید، طعم بسیـار خوشمزه و درصد چربی بالای این پنیر باعث شده که تا این محصول قابل رقابت با انواع محصولات مشابه درون داخل و خارج از کشور باشد. هرچند مـیزان پنیر تولیدی این منطقه نسبت بـه سال های گذشته کاهش پیدا کرده هست اما ایرانیـانی کـه سری به گیلان زده اند و طعم پنیر سیـاهمزگی و نان داغ را چشیده اند، هیچگاه نام این پنیر را از یـاد نمـی برند. •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• (⚠️ به منظور تبلیغات دایرکت پیـام بدید ⚠️) . @rasht.state @rasht.state @rasht.state @rasht.state @rasht.state •••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• #rasht #rain_city #gilan #guilan #anzali #shomal #shomaliha #rashtiha #masoleh #talesh #astara #shaft #lahijan #foman #langerod #chaboksar #siahkal #deilaman

2018-08-03 18:03   331 31

2018-08-03 18:01   654 5

🌹 . دوستان ساده تون رو #تک کنید❤ درون این دنیـای پیچیده بعضی‌ها ساده اند؛ ساده لباس مـی‌پوشند، ساده مـی‌خندند... ساده مـی‌گریند... آنـها مـی‌توانند با یک بیت شعر روزشان را بـه بهترین شکل ممکن بسازند همواره به منظور دردها وحال بدتان حاضرند و در تقسیم حال خوب‌شان داوطلب؛ قشنگ‌ترین قسمت چهره شان لبخندی ست همـیشگی و آرامش ساحل چشمان شان جان مـی‌دهد به منظور تماشا... آنـها آنقدر همـیشـه و همـه جا درون دسترسند کـه بودن و داشتنشان عادی مـی‌شود و بی هیچ اعتراضی نادیده گرفته مـی‌شوند و بدترین خصلت‌شان این هست که همانقدر آرام و ساده مـی‌توانند بدون هیچ آسیبی ما را به منظور همـیشـه ترک کنند و جای خالی‌شان را بـه دل‌مان بگذارند. این آدم‌های بـه ظاهر ساده و از درون پیچیده آسمان دنیـامان را آبی‌تر مـی‌کنند بعد خاطرشان را کدر نکنیم آن‌ها قشنگ‌ترین دارایی این دنیـای خط خطی هستند ... . . همچین فردی هستید یـا همچین دوستی دارید؟؟؟ ‌. . نظر یـادتون نره 😉 . . براي انتخاب عكستون،تصاويرتون را با هشتگ  #golestanlite بزنين! يا ما را تگ كنين! . #golestanlite @golestanlite . . #Gorgan #Gorgan #golestan #shomal #photography #gonbad #گلستان #گرگان #شمال #ژست #ژست_عکاسی #عکاسی #گنبد #عاشقانـه #عکس_هنری #دلنوشته #استایل #عکس #گنبدکاووس

2018-08-03 17:51   698 71

2018-08-03 17:50   60 6

2018-08-03 17:44   1168 15

2018-08-03 17:33   67 1

2018-08-03 17:31   212 6

‌ به منظور اولین بار درون گرگان😍 نمایندگی مستقیم واردات برندهای آرایشی و بهداشتی،چاقی و لاغری معروف و کاملا گیـاهی با تائیدیـه وزارت بهداشت و صد درصد تضمـینی💯💄👄 @orginal_brandshop @orginal_brandshop @orginal_brandshop

2018-08-03 17:30   130 2

2018-08-03 17:29   241 7

2018-08-03 17:29   31 3

#shomal #💙💚

2018-08-03 17:28   224 0

2018-08-03 17:25   114 3

2018-08-03 17:24   117 0

2018-08-03 17:21   127 1

2018-08-03 17:15   214 1

2018-08-03 17:13   94 6

2018-08-03 17:08   525 74

2018-08-03 17:07   54 8

2018-08-03 17:04   146 0

2018-08-03 16:53   495 17

2018-08-03 16:44   175 1

2018-08-03 16:38   141 8

2018-08-03 16:32   57 3

2018-08-03 16:23   111 10

2018-06-22 23:00   283 12




[آدرس استودیو دورهمی شماله]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 06 Jul 2018 14:24:00 +0000



آدرس استودیو دورهمی شماله

اسم ها on Instagram - mulpix.com

اسم ها on Instagram

Unique profiles

90

Most used tags

Total likes

0

Top locations

Dubai, United Arab Emirates, Sky News Arabia Tv Channel, Tehran, Iran

Average media age

179.8 days

to ratio

10.1

Media Removed

اين كيك را براي جشن إتمام يك پروژه درست كردم مشتري درخواست داشت كه حتما اسم أفراد روي سيني كيك نوشته بشـه اين همـه اسم روي سيني كيك 🙄بعد گفتش يك كيك مستطيل و اسم ها را پرينت كنيد و روي كيك بگذاريد 😐منم فكر كردم خوب چرا روي كيك ننويسم خودش يه ديزاني مي شـه و منو از كارهاي اضافه و ديزاين هاي اضافه راحت بشم از بس ... آدرس استودیو دورهمی شماله اين كيك را براي جشن إتمام يك پروژه درست كردم مشتري درخواست داشت كه حتما اسم أفراد روي سيني كيك نوشته بشـه 😓اين همـه اسم روي سيني كيك 🙄بعد گفتش يك كيك مستطيل و اسم ها را پرينت كنيد و روي كيك بگذاريد 😐منم فكر كردم خوب چرا روي كيك ننويسم خودش يه ديزاني مي شـه و منو از كارهاي اضافه و ديزاين هاي اضافه راحت بشم از بس اين روزها خسته ام و تنبل 🤦🏻‍♀️ وقتي مشتري مي گه هر كاري كردي و زياد ايراد نمي گيره دوست دارم بهترين كار را مناسب با بودجه اش براش انجام بدم ويك جوري هاي اين مشتري ها را دوست دارم درون ضمن خطاطي روي كيك هم تجربه خوبي بود ( ٦ طبقه كيك ) فرق كار كردن روي كيك که تا ماكت را براي اين سبك كارها خيلي متفاوت تَر هست و من هميشـه دوست دارم هر تجربه اي را روي كيك داشته باشم نـه ماكت

Read more

Media Removed

. آدرس استودیو دورهمی شماله یـاد خاطراتم افتادم سال ۸۹ اولین حضور من تو شبکه های مجازی فنچ بودم اون زمان تو فتنـه ۸۸ آنقدر درباره فیسبوک و توییتر شنیدم کـه نظرم را جلب کرد گفتم برم ببینم چجوریـه و جنگ نرم را شروع کنیم توییتر با من لج بود هرچی مـیخواستم ثبت نام کنم نمـی‌شود منم بیخیـالش شدم و رفتم سراغ فیسبوک با اینترنت ... .
یـاد خاطراتم افتادم

سال ۸۹
اولین حضور من تو شبکه های مجازی
فنچ بودم اون زمان 😂
تو فتنـه ۸۸ آنقدر درباره فیسبوک و توییتر شنیدم کـه نظرم را جلب کرد
گفتم برم ببینم چجوریـه و جنگ نرم را شروع کنیم
توییتر با من لج بود
هرچی مـیخواستم ثبت نام کنم نمـی‌شود
منم بیخیـالش شدم و رفتم سراغ فیسبوک

با اینترنت e و گوشی جاوا من وصل مـیشودم 😂
حالا  هی مارا از تحریم بترسونید

از همون اول جذبم کرد
شروع بـه فعالیت کردم و پست سیـاسی گذاشتم
اومدم بالا
رفتم تو یـه گروه بـه اسم صراط
یکی از گروه های معروف مباحثه سیـاسی فیسبوک اون زمان
چپ راست
ضد انقلاب و انقلابی
همـه بودن و بحث مـیکردیم
یـادش بخیر

با فیسبوک ادامـه دادم و تا سال ۹۱ کـه گوشی اندرویدی خ
جالبه اکثر مجازیون با وی و وایبر شروع و خاطره دارن باهاش
ولی من چون گوشی جاوا داشتم نمـیتونستم وی و وایبر برم
گوشی اندرویدی خ و با لاین شروع کردم
بعد چند وقت از اینستاگرام و تلگرام شنیدم
نصبشون کردم

همون اول نصب اینستاگرام منو بـه خودش جذب کرد
چون مثل فیسبوک بود

بسم الله گفتم

شـهریور ۹۱ شروع فعالیت تو اینستاگرام کردم

بسیـار فضای آزاد گفت‌وگویی اینستاگرام را دوست داشتم
و همـین باعث شد ساعت ها بحث و گفت و گو کنم تو اینستا

خیلی ها را تونستم همراه کنم با خودم
با خیلی ها بحث کردم و بحث های واقعا ارزشمند
بحث و گفتگو را خیلی دوست داشتم
بخاطر همـین ماندگار شدم تو اینستا

ساعت ها وقت مـیگذاشتم به منظور پست ها

یـادمـه سال ۹۳ به منظور متن یـه پست ۷ ساعت وقت گذاشتم
براش کتاب خوندم
چندین ساعت سرچ زدم
تیکه تیکه مطالبم را پیدا کردم
و متن نگارش کردم

تازه ۱ ساعت هم به منظور انتخاب عپست وقت گذاشتم

پست مـی‌نوشتم و هر روز بازدید بیشتری داشت

خیلی ها مـیگن فالو خ
ولی حتی یکدونـه فالو هم نخ

نوشتم و نوشتم و هر روز احساس خوشحالی از اینکه تونستم تو جنگ نرم کار کنم و رسانـه ای خوبی راهم درون دست دارم

تمامـی این حوادث سیـاسی و اجتماعی درون این ۵ سال  کـه برخلاف نظر و اعتقاد من بود نتوانست منو سست کـه از اینستاگرام این جبهه مقابله با جنگ نرم زده بشم

ولی

من کجا و مالک اشتر کجا
ولی کم کم احساس مالک اشتر تو جنگ صفین را پیدا کردم

جنگیدن مقابل این جبهه مـهاجم علیـه نظام و رهبری به منظور من بسیـار شیرین بود
ولی یکباره دیدم دشمن روبرو نیست انگار
خودی ها هستن

Read more

Advertisement

Media Removed

عکسهایش همـه جا را پر کرده است. اسم فیلمـهایش، آدرس استودیو دورهمی شماله اسم نقش هایی کـه بازی کرده، دیـالوگهای معروفش و این سعی بر نادیده گرفته شدنش توسط آنـهایی کـه محبوبیتش را بر نمـی تافتند؛ ترجیع بند پیـامـهای تسلیت شده است. پیش پیش مـی دانم مراسم ختمش باشکوه خواهد بود. خیلی ها خواهند آمد. دوستانش، آنـهایی کـه با او خاطره دارند. ... عکسهایش همـه جا را پر کرده است. اسم فیلمـهایش، اسم نقش هایی کـه بازی کرده، دیـالوگهای معروفش و این سعی بر نادیده گرفته شدنش توسط آنـهایی کـه محبوبیتش را بر نمـی تافتند؛ ترجیع بند پیـامـهای تسلیت شده است. پیش پیش مـی دانم مراسم ختمش باشکوه خواهد بود. خیلی ها خواهند آمد. دوستانش، آنـهایی کـه با او خاطره دارند. آنـهایی کـه برای دیدن فیلمـهایش درون سینما بلیت خد و آنـهایی کـه او را از طریق ویدئو (که سالها ممنوع بود، مثل خودش مثل فیلمـهایش) تماشا د. خیلی ها مـی آیند چرا کـه کمتری اینروزها پیدا مـی شود کـه اینگونـه درون خاطره جمعی مردمانی از چند نسل جای گرفته باشد. تبدیل شده باشد بـه شمایلی تمام قد از یک مَرد. مَردی کـه مَرد بود.
#ناصر_ملک_مطیعی

Read more

Media Removed

. بسم الله الرحمن الرحیم یک ‌دیوانـه ای سنگی بـه چاه مـی‌اندازدُ درون پی آن صد عاقل نمـی‌توانند بیرونش بیـاورند .. درون سال های نـه چندان دور، وقتی فیلمـی بـه روی پرده سینما مـی رفت، بخاطر جذابیت هایی کـه در فیلم وجود داشت مخاطبانش را جذب مـی کرد. مثلا همـین کـه از مـیدان انقلاب یـا خیـابان لاله زار مـیگذشتیُ عجمشید ... .
بسم الله الرحمن الرحیم

یک ‌دیوانـه ای سنگی بـه چاه مـی‌اندازدُ درون پی آن صد عاقل نمـی‌توانند بیرونش بیـاورند .. درون سال های نـه چندان دور، وقتی فیلمـی بـه روی پرده سینما مـی رفت، بخاطر جذابیت هایی کـه در فیلم وجود داشت مخاطبانش را جذب مـی کرد. مثلا همـین کـه از مـیدان انقلاب یـا خیـابان لاله زار مـیگذشتیُ عجمشید هاشم پور با لباس بلوچی را بر سر درون سینما مـیدیدی مجاب مـیشدی بروی بلیط بگیریُ نگاهش کنی. فیلم را کـه مـی دیدیُ تمام کـه مـی شد با لحظه لحظه ی فیلم اُنس مـی گرفتی و چند وقتی درگیرش بودی. نـه صدا و سیما تبلیغ فیلم را مـی کرد و نـه بیلبوردی به منظور تبلیغ و کشاندن زورکی مردم بـه سالن های سینما بود. این روزها درون عرصه فرهنگ و هنر بیشتر درون بخش های بی شرفی و پوچ مغزی قدم برداشته ایم. مثال واضحش اکران های خصوصیُ فرش قرمزها و همـین دیشب! شبی کـه در مجتمع کوروش اتفاقاتی افتاد کـه در شان مردم عزیزمان نبود. یکی فیلم مـی سازد بـه اسم معان حرم. درون فیلمش چیزی کـه نمـیبینی مع حرم استُ همـه اش شده صحنـه های اکشن. چیزهایی کـه زیـادی اش دل آدم را مـی زند. انگار نشستی درون سینماهای آن ور آبُ فیلم سریع و خشنِ را مـی بینی.! حال بگذریم کـه این نوشته را جای نقد به منظور فیلم حاج ابراهیم دلاور نمـی بینم. اما چرا حتما برای بـه دست آوردن پول و گیشـه انقدر تبلیغ کنیم.؟! قطعا اگر فیلم خوبی ساخته باشیم، بیننده با پای خودش و ناخودآگاه به منظور دیدنمان مـی آید. هر روز یک پوستر، هر روز یک تیزر و حالا هم یک کار متفاوت!
و البته یک کار احمقانـه!
چند بونجول تهی مغز مـی آیندُ به منظور ما مـی شوند داعشی های پلاستیکی. زنُ بچه مردم را مـی ترسانند بـه اسم تبلیغ و قدردانی از معان حرم. اشکِ زنانُ کودکان را درون مـی آورند بـه این نیت کـه بگذار بفهمند اگر معان حرم نبودند چه مـی شد.
یکی نیست بگوید احمق جان با این کار مسخره تان کـه نمـی توانید ذهنیت مردم را درست کنید.

حضرت آقا ده ها سخنرانی مـی کند!
معان حرم خون مـی دهند!
طلابُ بسیجی ها آتش بـه اختیـار کار مـی کنند که تا بتوانند حزب الله را کمـی به منظور مردم لطیف تر و منطقی تر نشان دهند، اما عده ای یک شبه مـی آیندُ مثل نُه من شیرده همـه چیز را خراب مـی کنند.
خواهش مـیکنم اگر به منظور ظهور حضرت حجت (عج) و انقلاب اسلامـی کاری نمـی کنید حداقل با بی عقلی هایتان کار را خراب تر نکنید.

پیشاپیش از بذل عنایـات و توجهتان سپاسگزاریم.

#رامـین_فرهادی
#کوروش
#به_وقت_شام
#چطوری_ایرانی
#زینال_بندری

Read more

Media Removed

لطفا مطالعه بفرمایید بخشـهایی از وصیتنامـه : آدرس استودیو دورهمی شماله اینجانب محمدهادی ذوالفقاری وصیت مـی‌کنم کـه من را درون ایران دفن نکنند، اگر شد ببرند امام رضا(ع) طواف بدهند و برگردانند و در نجف و سامرا و کربلا و کاظمـین طواف بدهند و در وادی‌السلام دفن کنند. دوست دارم نزدیک امام باشد و تمام مستحبات انجام شود. درون داخل ... لطفا مطالعه بفرمایید

بخشـهایی از وصیتنامـه :

اینجانب محمدهادی ذوالفقاری وصیت مـی‌کنم کـه من را درون ایران دفن نکنند، اگر شد ببرند امام رضا(ع) طواف بدهند و برگردانند و در نجف و سامرا و کربلا و کاظمـین طواف بدهند و در وادی‌السلام دفن کنند.
دوست دارم نزدیک امام باشد و تمام مستحبات انجام شود. درون داخل و دور قبر من سیـاهی بزنند و دستمال گریـه مشکی و غیره مثل تربت بگذارند.
داخل قبر من مثل حسینیـه شود و اگر شد جایی کـه سرم مـی‌خورد بـه سنگ لحد، یک اسم حضرت زهرا(س) بگذارند کـه اگر سرم خورد بـه آن سنگ آخ نگویم و بگویم یـا زهرا(س)
بالای سر من روضه و ‌زنی بگیرند و موقع دفن من پرچم بالای قبرم قرار بگیرد و در زیر پرچم من را دفن کنید. زیـاد یـاحسین(ع) بگویید و برای من مجلس عزا نگیرید، چون من بـه چیزی کـه مـی‌خواستم رسیدم. به منظور امام حسین(ع) و حضرت زهرا(س) مجلس بگیرید و گریـه کنید.
روی سنگ قبرم اسم من را نزنید و بنویسید کـه اینجا قبر یک آدم گناه کار است. یعنی العبد الحقیر المذنب و یـا مثل این. پیراهن مشکی هم بگذارید داخل قبر.
وصیتم بـه مردم ایران این هست که مشکلات خارج کشور بیشتر از داخل کشور است، قدر کشورمان را بدانند و پست سر ولی فقیـه باشند.
با بصیرت باشند چون همـین ولی فقیـه هست که باعث شده ایران از مشکلات بیرون بیـاید.
از ان مـی‌خواهم کـه حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا(س) رعایت ند، نـه مثل حجاب‌های امروز، چون این حجاب‌ها بوی حضرت زهرا(س) نمـی‌دهد.
از برادرانم مـی‌خواهم کـه غیر حرف آقا حرف دیگری را گوش ندهند. جهان درون حال تحول است، دنیـا دیگر طبیعی نیست، الان دو جهاد درون پیش داریم، اول جهاد نفس کـه واجب‌تر هست زیرا همـه چیز لحظه آخر معلوم مـی‌شود کـه اهل جهنم هستیم یـا بهشت .
من کـه عمرم رفت و وقت را از دست دادم. که تا به خودم آمدم دیدم کـه خیلی گناه کردم و پل‌های پشت سرم را شکسته‌ام و راه برگشت ندارم.
بچه‌های ایران و عراق، من دیر فهمـیدم و خیلی گناه و کارهای بیـهوده انجام دادم و یکی از دلایلی کـه آمدم نجف بـه خاطر همـین بود کـه پیشرفت کنم.
نجف شـهری هست که مثل تصفیـه‌کُن هست که گناه‌ها را بـه سرعت از آدم مـی‌گیرد و جای گناهان ثواب مـی‌دهد. این مولای ما خیلی مـهربان است.
دنیـا رنگ گناه دارد، دیگر نمـی‌توانم زنده بمانم. انشاءالله امام حسین(ع) و حضرت زهرا(س) و امام رضا(ع) درون قبر مـی‌آیند... والسلام

Read more

Media Removed

. طبق صحبت‌های فرزند استاد مشایخی متوجه شدیم کـه ایشون فعلا حتما تحت مراقبت‌های ویژه باشن. اما از اونجا کـه هر سلبریتی یـه عباس جدیدی درون داره و نمـیذاره ساکت بشینـه، خواستم از همـین تریبون بـه فرزند ایشون از الان اولتیماتوم بدم کـه موج دوم سلفی‌ها درون راهه، بعد مراقب باشید. درون درجه اول با نصب تابلوی «ورود ... .
طبق صحبت‌های فرزند استاد مشایخی متوجه شدیم کـه ایشون فعلا حتما تحت مراقبت‌های ویژه باشن. اما از اونجا کـه هر سلبریتی یـه عباس جدیدی درون داره و نمـیذاره ساکت بشینـه، خواستم از همـین تریبون بـه فرزند ایشون از الان اولتیماتوم بدم کـه موج دوم سلفی‌ها درون راهه، بعد مراقب باشید.

در درجه اول با نصب تابلوی «ورود همـه اکیدا ممنوع؛ اصلا هم شوخی نداریم، حتی با شما سلبریتی عزیز» کاری کنید که تا حساب کار دست عزیزان و دوربین‌دوستان بیـاد. اگر دیدید جواب نمـیده یـا بالاخره همکار هستن و ممکنـه توی رودربایستی گیر کنید. داخل اتاق، بالای سر استاد برگه‌ای نصب کنید کـه روش نوشته باشـه «لطفا فلش نزنید»، اما خب از اونجا کـه کار نشد نداره و بدون فلش هم مـیشـه عدر حد نشنال جئوگرافی گرفت، قدم بعدی مـی‌تونـه این باشـه کـه گوشی‌ها رو دم درِ آی‌سی‌یو از هنرمندان عزیز ضبط کنید و با ارائه فیشی بـه اسم خودشون. بهشون بگید این برگه رو گم نکنید کـه بعد از عیـادت تحویل بدید و گوشیتون رو بگیرید کـه واسه سلفیـای بعد لنگ نمونید.

اما که تا اینجای کار مشکل سلفی رو فقط حل کردیم. الان اگه گفتین یـه سلبریتی کـه گوشی هم نداره چیکار مـیکنـه؟
.
آفرین دقیقا درسته. اون 6 که تا کمپوت گیلاس و بستنی سنتی با خامـه و آب انبه 1 لیتری رو حتما به خورد استاد بده. بالاخره نمـیشـه کـه همـینجوری مثل کلم‌پیچ یـه گوشـه چمباتمـه زد که. سلفی کـه نگیریم، یـه کمپوت هم باز نکنیم بدیم دست بیمار؟
.
برای این مرحله هم از جناب مشایخی ملتمسانـه درخواست مـی‌کنم چشماشون رو ببندن و خودشون رو بـه خواب بزنن که تا به خیر بگذره. خدارو شکر گویـا وقت ملاقات تمام شده. درون این مرحله سلبریتی‌ها رو که تا دم درون هدایت کنید و بگید ایشالا توی شادیـاتون جبران مـی‌کنیم و پدر مرخص شدن تشریف بیـارید منزل با مونوپاد درون خدمتیم.

Read more

Advertisement

Media Removed

مظلوم ترینی استاد .. فقط همـینو مـیتونم‌ بگم .. داخلی ها مـیزننت ، خارجی ها مـیزننت ، راستی ها مـیزننت ، چپی ها مـیزننت ، بازم خارجی ها کـه حداقل اگر مـیزنن مـیدونن کـه واسه چی مـیزنن .. اینجا کـه ملت موج سوار هر روز دنبال سوژه جدیدن کـه باهاش ژست روشنفکری بگیرن ! بـه دور از ذره ای تحقیق و بررسی ! مظلوم ترینی استاد ... مظلوم ترینی استاد ..
فقط همـینو مـیتونم‌ بگم ..
داخلی ها مـیزننت ، خارجی ها مـیزننت ، راستی ها مـیزننت ، چپی ها مـیزننت ،
بازم خارجی ها کـه حداقل اگر مـیزنن مـیدونن کـه واسه چی مـیزنن .. اینجا کـه ملت موج سوار هر روز دنبال سوژه جدیدن کـه باهاش ژست روشنفکری بگیرن ! بـه دور از ذره ای تحقیق و بررسی !
مظلوم ترینی استاد ولی نوش‌جونت چون نتیجه گفتن حرف حق جز این نیست ، چون‌ تاریخ بزرگان زیـادی معرفی کرده کـه تو دوره ی‌خودشون و‌ حتی سالها بعد مظلوم‌ بودن .. خداروشکر اون کـه باید ببینـه خیلی خوب مـیبینـه !
پ.ن۱: اینکه شخصی صرفا بدلیل اینکه مـهارت بـه گردش درآوردن جسمـی بـه اسم‌ توپ فوتبال را دارد (که درون واقع هیچ‌فایده ی خاصی جز سرگرمـی به منظور بشریت ندارد) نظر کارشناسانـه درون مورد امنیت ملی دهد اشکالی ندارد ، اما اینکه روی جامعه تاثیرگذار باشد و عده ای نظرش را صرفا بدلیل محبوبیت بپذیرند جهل محض هست !
پ.ن۲: از نظر بنده بستن کامنت ها بی احترامـی بـه مخاطبه خواهشا نظرتون رو مودبانـه مطرح کنید کـه کامنت رو‌ نبندم .
پ.ن۳: دوستانی کـه در مورد استاد رائفی پور نظر مثبتی‌ ندارند لطفا یکی‌ از جلسات ایشون‌رو بطور کامل (نـه بریده شده) گوش‌کنند و بعد قضاوت کنند 🙏🏼
#رائفی_پور

Read more

Media Removed

🏴🏴🏴🏴 يادم مياد كه از وقتى دبستانى بودم، با پدرم رفاقت كارى داشتند، بارها و بارها سخنرانى هاى ايشون رو از نزديك ديده بودم. ولى خب كم سن تر از اونى بودم كه متوجه عمق توضيحات علمى و روانشناسى ايشون باشم. تنـها تصويرى كه توذهنم نقش بسته همايش ها و سخنرانى هاى ايشونـه همـه رو صندلى هاشون ميخكوب ميشدن و جذب ... 🏴🏴🏴🏴
يادم مياد كه از وقتى دبستانى بودم، با پدرم رفاقت كارى داشتند، بارها و بارها سخنرانى هاى ايشون رو از نزديك ديده بودم.
ولى خب كم سن تر از اونى بودم كه متوجه عمق توضيحات علمى و روانشناسى ايشون باشم. تنـها تصويرى كه توذهنم نقش بسته همايش ها و سخنرانى هاى ايشونـه همـه رو صندلى هاشون ميخكوب ميشدن و جذب سبك سخنرانى هاى استاد. تو سال هاى دهه هفتاد كمتر بودند سخنرانان اين چنينى . تكنيك كارگاهيشون چنان جذاب بود كه حتى منى كه كمتر از ١٠ سال سن داشتم از اينكه ايشون همايش دارن بـه وجد ميومدم.
سال ها بعد وقتى نوجوان بودم، قبل از يكى از همين همايش ها بود كه تو دفتر پدر پيش از شروع برنامـه وقتى ايشون درون انتظار شروع جلسه مشغول صرف چاى بودند چند دقيقه باهاشون هم كلام شدم. برخوردشون بسيار محترمانـه و صحبتاشون بسيار جذاب بود برا نوجوانى مثل من كه مشتاق فراگيرى دانش محيطى بودم مى تونست جرقه اى باشـه براى يك شروع . . .
مضمون صحبتاى اون روز ايشون با من اين بود كه ميشـه از رفتار و پندهاى بزرگان و نخبگان درس گرفت.
از اون بـه بعد هر جا جمله اى پند آموز و تأثير گذار مى ديدم يادداشت مى كردم . گاهى از تأثير حرفاى اون روز استاد با اين جملات عشق بازى مى كردم.
تايپ مى كردم و به عنوان ياور مدرسه روى برد آموزشى يا پرورشى ميذاشتم که تا بقيه هم ازش استفاده كنن . . .
خب اون زمان ارتباطات بـه اين شكل بود. برد مدرسه يكى از قوى ترين منابع اطلاع رسانى بود .
بعد ها با شروع بـه كار شبكه هاى اجتماعى بـه ذهنم رسيد که تا شايد بتونم از مجموعه يادداشت هايى كه داشتم استفاده كنم و براى ديگران بـه اشتراك بزارم.
خيلي وقت بود كه مشغله هاى زندگى باعث شده بود از آقاى دكتر بى خبر باشم .
اين روز ها خبرى كه قلب همـه رو بـه درد آورده خبر سقوط هواپيماى تهران-ياسوجه. بـه شخصه انقدر شوكه بودم كه لحظه بـه لحظه اخبار دردناك اين حادثه رو پيگير بودم که تا شايد روزنـه اميدى وجود داشته باشـه و اخبار خوشايندى بـه گوشم برسه، كه بـه ليست افراد سرشناس حاضر بين مسافران برخوردم. حتى باورش سخت بود كه بپذيرم اسم آقاى دكتر رو بين جان باختگان اين حادثه ببينم.
بدون شك جناب آقاى #دكتر_كردى با علم و شيوايى كلامشون تو زندگى خيلى ها اثرگذار بودند.
اين حادثه مثل بقيه حوادث اخير غم نداشت، درد داشت .
اين روزها فقط هر لحظه آرزو مى كنم كه لااقل يك نفر از اون حادثه جون سالم بـه در باشـه 🙏🏻 #دكتر_كردى
#هواپیما
#تهران_ياسوج

Read more

Advertisement

Media Removed

خیلی سعی کردم حرفی ن و منتظر بمونم ببینم چی مـیشـه اما خبر ها اصلا خبر خوب نبود اونا کـه رفتن بـه سلامت اما یـادشون باشـه #ارتش_سرخ هست از سال ها قبل بوده که تا سال های بعد هم هست اما اسم بعضی ها تو یـاد ها مـی مونـه خوب یـا بد شما ها سعی کنید خوب بمونید چون بد ها زود فراموش مـیشن #پرسپولیس خیلی سعی کردم حرفی ن و منتظر بمونم ببینم چی مـیشـه اما خبر ها اصلا خبر خوب نبود اونا کـه رفتن بـه سلامت اما یـادشون باشـه #ارتش_سرخ هست از سال ها قبل بوده که تا سال های بعد هم هست اما اسم بعضی ها تو یـاد ها مـی مونـه خوب یـا بد شما ها سعی کنید خوب بمونید چون بد ها زود فراموش مـیشن #پرسپولیس

Media Removed

‌ یکی از چیزایی کـه خیلی توجهم بهش جلب شد وقتی اومدم امریکا این بود کـه همـه جا پر از تبلیغه! همـه چیز رو مـیشـه تبلیغ کرد! یـادمـه تبلیغ دانشگاه دیدم اولین بار با خودم گفتم مگه دانشگاه رو هم تبلیغ مـی کنن! بعد دیدم کـه نـه تنـها مـیشـه همـه چیز رو تبلیغ کرد بلکه مـیشـه همـه چیز رو هم اسپانسر شد! الان اومدم تو دپارتمان بیزنس ...
یکی از چیزایی کـه خیلی توجهم بهش جلب شد وقتی اومدم امریکا این بود کـه همـه جا پر از تبلیغه! همـه چیز رو مـیشـه تبلیغ کرد! یـادمـه تبلیغ دانشگاه دیدم اولین بار با خودم گفتم مگه دانشگاه رو هم تبلیغ مـی کنن! بعد دیدم کـه نـه تنـها مـیشـه همـه چیز رو تبلیغ کرد بلکه مـیشـه همـه چیز رو هم اسپانسر شد! الان اومدم تو دپارتمان بیزنس دانشگاه و دقت کردم دیدم همـه جا پر از تبلیغه(اسپانسر یـا اهداکننده)! حتی اتاق ها هم اسپانسر دارن! مثلاً یـه اتاق مطالعه هست کـه اسم یـه بانک روشـه! عو اسم و بیوگرافی یکی ازایی کـه پول بـه این دپارتمان اهدا کرده رو هم زدن کـه صاحب یکی از بزرگترین پیتزا فروشی های دنیـاست! حتی اونجا کـه استادا مـی ایستن( جا استادی) هم اسم داره. بعضی جا ها آجرای رو زمـین اسم اهدا کننده ها روش هست.
.
اسم لبی کـه کار مـی کنم بـه اسم اقا و خانومـی هستش کـه به اونسالانـه پول مـیدن! کلاً چیز جالبیـه بـه نظرم و همـه طرف ازش سود مـیبرن! خیلی هم رو اعصاب نیست! رو اعصاب وقتیـه کـه صبح که تا شب اینور اونور تبلیغ اکستنشن فلانی ببینی! یـا هی وسط فوتبال طرف بیـاد بگه عدد ۱ رو بفرستین بـه این شماره! از همـه رو اعصاب تر وقتیـه کـه تیمت باخته بازم مـیاد مـیگه این عددو بفرست حمایتتو نشون بده! یـا تبلیغ کنـه اگه فکر مـی کنی نقی سرتیفیکیت رو مـیگیره این شماره رو پیـامک بده.
.
رو اعصاب شما نیست؟
#روزنوشت

Read more

Media Removed

"اکثرِ ما ، شیفته ی اولین روز‌های آدم‌ها مـی‌شویم. اگر شخصیتی کـه اطرافیـان ما بعد از چند روز ، چند هفته یـا چند ماه نشان مـیدهند ، همان روز‌های اول بروز مـیدادند ، چه بسا کـه تعداد زیـادی از ما نـه تنـها دل‌بسته نمـی‌شدیم ، بلکه حتی طرف این آدم‌ها هم نمـیرفتیم. بـه این ترتیب هزینـه‌های روحی ،روانی‌ و جسمـی‌ کـه متحمل ... "اکثرِ ما ، شیفته ی اولین روز‌های آدم‌ها مـی‌شویم.
اگر شخصیتی کـه اطرافیـان ما بعد از چند روز ، چند هفته یـا چند ماه نشان مـیدهند ، همان روز‌های اول بروز مـیدادند ، چه بسا کـه تعداد زیـادی از ما نـه تنـها دل‌بسته نمـی‌شدیم ، بلکه حتی طرف این آدم‌ها هم نمـیرفتیم.
به این ترتیب هزینـه‌های روحی ،روانی‌ و جسمـی‌ کـه متحمل مـی‌شویم هم کاهش پیدا مـی‌‌کرد.
شاداب تر بودیم. خوش اخلاق تر. کمتر قرص خواب استفاده مـی‌‌کردیم.
کمتر سیگار مـی‌‌کشیدیم. کمتر فحش و ناسزا نثار درون و دیوار و دنیـا مـی‌‌کردیم .... براستی چرا ، چرا از تجربه‌ها درس نمـی‌گیریم و باز از همان روز‌های اول بـه همـه اعتماد مـی‌کنیم ؟؟؟ چرا؟؟؟؟
وقتي مي گم هيچكس، يعني دقيقا هيچكس.
روزاي زيادي بايد بگذره که تا آدم قانع بشـه فقط خودش هست و خودش.
تا باورش بشـه از بقيه، جز يه اسم و چندتا خاطره ي كوچيك چيزي براش نمي مونـه.
بيست سال
چهل سال
هفتاد سال زندگي، فقط براي تلمبار كردن اسم روي اسمـه.
براي جايگزين كردن خاطره جاي خاطره. اما حاصل جمع همشون صفره.
يه روز مي شيني عمرت رو ورق مي زني،
سير که تا پيازت رو واسه خودت تعريف مي كني...
اينجاس كه مي فهمي،
چقدر براي هيچكس نگران شدي
چقدر براي هيچكس غصه خوردي
چقدر براي هيچكس دلتنگ شدي
چقدر براي هيچكس دعا كردي
چقدر براي هيچكس بووووووودي....
به خودت مياي، بـه اطرافت نگاه مي كني.
هيچكس نيست.. دقيقا هيچكس."

Read more

#خبر_خوب #مسابقه #باشگاه_اولین_ها‌ [لطفا کپشن رو که تا انتها مطالعه کنید]‌ ‌ #فیدیبو یـه باشگاه افتتاح کرده بـه اسم باشگاه اولین‌ها. ‌ قانون #اول باشگاه مـی‌گه کـه فقط کتاب‌های تازه و چاپ‌اولی مـی‌تونن عضو باشگاه بشن.‌ قانون #دوم باشگاه مـی‌گه کـه هیچ کتاب چاپ‌اولی‌ای نباید از باشگاه جا بمونـه!‌ قانون ... ❗❗❗ #خبر_خوب #مسابقه #باشگاه_اولین_ها‌
[لطفا کپشن رو که تا انتها مطالعه کنید]‌

#فیدیبو یـه باشگاه افتتاح کرده بـه اسم باشگاه اولین‌ها. ‌
قانون #اول باشگاه مـی‌گه کـه فقط کتاب‌های تازه و چاپ‌اولی مـی‌تونن عضو باشگاه بشن.‌
قانون #دوم باشگاه مـی‌گه کـه هیچ کتاب چاپ‌اولی‌ای نباید از باشگاه جا بمونـه!‌
قانون #سوم باشگاه مـی‌گه کـه هیچ کتابخونی نباید از تازه‌های دنیـای کتاب بی‌خبر باشـه یـا بـه اون‌ها دسترسی نداشته باشـه!‌
تو این باشگاه مـی‌تونید کتاب‌های چاپ اولی و تازه‌های نشرهای مختلف رو پیدا کنید. چه کتاب‌های داستانی، چه کتاب‌های غیرداستانی.‌
تازه‌های هر نشر بـه کتابخون‌ها خیلی کمک مـی‌کنـه که تا راحت‌تر کتابی کـه قراره بخونن رو انتخاب کنن و از اون مـهم‌تر کتابخون‌هایی کـه تو شـهرهای کوچیک‌‌تر زندگی مـی‌کنن لازم نباشـه منتظر باشن که تا یـه کتاب تازه چاپ شده بـه شـهرشون برسه🤗

باشگاه اولین‌ها از امروز بـه مدت یک هفته به منظور همـه کتاب‌هاش ۳۰ درصد #تخفیف_ویژه داره؛ با کد first.‌
‌🎁 خب حالا مسابقه چیـه؟‌‌
برای شرکت درون مسابقه کافیـه این پست رو لایک کنید و زیر همـین پست کامنت بذارید و سه که تا از دوستاتون رو تو یـه کامنت منشن کنید که تا همـه کتاب‌دوست‌ها خبردار بشن😎‌
🎁 به منظور شرکت درون مسابقه که تا پایـان روز #جمعه فرصت دارید. فیدیبو از بین کامنت‌ها بـه قید قرعه بـه ۵ نفر فیدیبن ۲۰ هزار تومانی (همون اعتبار خرید کتاب از فیدیبو) جایزه مـی‌ده.

Read more

Advertisement

تا همـین دیروز نزدیک صد بار اسم این شـهر رو نوشتم که تا دقیق بتونم درست تلفظ کنم کـه یـه وقت آبرو ریزی نشـه... این آتشفشان برکاتی هم داره کـه نمـیشـه بـه سادگی از اونـها گذشت . مثلا همـینکه مجبور بشی با اتوبوس درون نم نم دل انگیز باران پاییزی درون جاده حرکت کنی و مثل یـه آهو بترسی کـه نکنـه درون این جاده مجبور شی از اتوبوس بـه قایق ... تا همـین دیروز نزدیک صد بار اسم این شـهر رو نوشتم که تا دقیق بتونم درست تلفظ کنم کـه یـه وقت آبرو ریزی نشـه... این آتشفشان برکاتی هم داره کـه نمـیشـه بـه سادگی از اونـها گذشت . مثلا همـینکه مجبور بشی با اتوبوس درون نم نم دل انگیز باران پاییزی درون جاده حرکت کنی و مثل یـه آهو بترسی کـه نکنـه درون این جاده مجبور شی از اتوبوس بـه قایق نقل مکان کنی!! و از دیگر برکات آتشفشان ها شام های بین راهیست... اینکه درون یک رستوران بین راهی بـه صورت ( خود پذیرایی ) سعی کنی غذا برداری و هر چه بگردی پیدا نکنی و در آخر پنجاه هزار تومان هم بدی. و از محاسن دیگه آتشفشان اینکه ناخواسته بـه شـهری سفر کنی بـه اسم سورابایـا کـه دومـین شـهر بزرگ اندونزی و مرکز ایـالت جاوه ی شرقی باشـه و نماد این شـهر هم تمساح و کوسه باشـه... و جالب این باشـه کـه این شـهر مـهمترین بندر این کشور هم باشـه و بزرگترین کارخانـه کشتی سازی هم اینجا باشـه.
آتشفشان فقط آتش افشانی کـه نمـیکنـه... دانش هم اینطرف اونطرف پاش پاش مـیکنـه.... و اگه این آتشفشان نبود آیـا من مـیفهمـیدم کـه از این بندر شلوغ، شکر و قهوه و تنباکو صادر مـیشـه؟
من کـه تا دیروز حتی اسم این بندر رو نشنیده بودم همـین الان درون اتوبوس حتما فاصله ی ۳۲۰ کیلومتری رو درون ۱۲ ساعت طی کنیم.!! واقعا چرا؟ چرا مسوولین رسیدگی نمـیکنن؟
خدا رو شکر کـه فعلا داره از دهانـه ی کوه آگونگ دود و خاکستر پخش و پلا مـیشـه و من اینقدر دانشمند شدم . خدای نخواسته اگه فوران کنـه و بارانی از گدازه و سنگ های مذاب بـه آسمان پرتاب بشـه قطع و یقین من بـه یک اینشتین دگردیسی پیدا مـیکنم و اونوقته کـه اسم هووی زن کد خدای دورترین روستای اندونزی درون سوماترا رو هم کشف مـیکردم... قدرآتشفشان را بدانیم😏
...
در ضمن یکی دیگه از فواید آتشفشان اینـه کـه اگه درون رابطه با موضوع عبه مقدار لازم نداشته باشی مـیتونی از عکسای متفرقه استفاده کنی😏همـینـه کـه هست🤭 #bali #indonesia #travel #asia #photo #pictur #grandhyatt #mosaferan #safar #visitbali #visitindonesia #baliculture #indonesiaculture #aks #film #history #traveler #passengers # #ubudindonesia #visitubud #tour #pic #amazin #magazine #indonesia #hotel #hotels #me

Read more
: چه حقیقتهای تلخی کـه دل آدمو مـیسوزونـه درون صفحه آقای پرویز پرستویی این ویدیو رو دیدم از خانم جمـیله کـه اگر بـه قول آقای پرستویی خودمون رو نکنیم هممون مـیشناسیم هم اسمشون هم هنرشون هر حرفی بخوام بگم بهتر و زیباترش رو آقای پرستویی گفتن اما دلم خیلی گرفت اشک تو چشام حلقه زد کـه چه کردیم با هم بـه ... :
چه حقیقتهای تلخی کـه دل آدمو مـیسوزونـه
در صفحه آقای پرویز پرستویی این ویدیو رو دیدم از خانم جمـیله
که اگر بـه قول آقای پرستویی خودمون رو نکنیم هممون مـیشناسیم هم اسمشون هم هنرشون
هر حرفی بخوام بگم بهتر و زیباترش رو آقای پرستویی گفتن اما دلم خیلی گرفت
اشک تو چشام حلقه زد
که چه کردیم با هم
به اسم دین
به اسم خدا
به اسم شـهدا

آنـها کـه به اسم دین دست در‌ بیت المال انداختند
داراییـهای ملی و مردمـی رو بردند و مـیبرند
مـیلیـاردها تومان کـه هیچ
مـیلیـاردها دلار دزدیند

تن هیچ مدعی نلرزید
کسی وامصیبتا نگفت
اسلام و نظام درون خطر نیفتاد

اما ناصر ملک‌مطیعی رو تحقیر د
داغ بـه دل فردین گذاشتند که تا دق کرد
شجریـان‌ رو ممنوع د
و کارگردانی حتما از اینکه اجازه دادند اسمـی از ابراهیم تاتلیس بشـه از مسولین تشکر مـیکنـه
جای هایده و مـهستی و سوسن و ویگن و بیک‌ایمانوردی درون قبرستان غربت نیست
آنـها درون دلها زنده‌اند
این حق جمـیله نیست دور از سرزمـینش درون حال و روزی غریب باشـه
ما مدعی مسلمانی هستیم
اسلام دین رحمت و گذشت و احترامـه
چقدر حدیث و روایت داریم از پیـامبر و حضرت علی درون باب احترام مخالف حتا بـه دشمن
چه کردیم با هم‌نوعانمان
کی وقت جبران مـیرسه؟
جمـیله‌ی پیر درون سرزمـینش باشـه چه خطری به منظور دین و نظام بـه وجود مـیاد؟
امثال جمـیله‌ها کم نیستند
حرفهای شـهرام شبپره رو شنیدم کـه از آرزوی برگشتنش مـیگفت
چقدر دردناکه
چقدر غم‌انگیزه
خیلی دلم گرفته رفقا

کاش برگردیم بـه هم
به دور از کینـه‌ها
از هر دین و مرام و مسلک و باور
انسان کـه هستیم
طفلی شـهدا کـه به اسمشون ترویج کینـه و تعصب‌های کورکورانـه کنیم

اینکه چه شد زمانی نـه چندان دور تشویقها و هورا‌ها به منظور امثال جمـیله تمام سرزمـین رو فرا گرفته بود و بعد از مدتی ناگهان دست‌های تشویق‌کننده تبدیل بـه مشتهای گره کرده با صدای مرگ بر شدند بحث من نیست
شک ندارم خیلی از متعصبها و انقلابی‌ها هم با هنر جمـیله آشنا بوده و هستند
مگر مـیشـهی صدای داریوش و ابی و گوگوش و هایده و مـهستی و ستار و حمـیرا و سوسن و ویگن و معین و شـهرام شب‌پره و اندی و امـید و لیلا و شـهره و عارف و کلی آواز‌خوان دیگه رو نشنیده باشـه
اما چی مـیشـه که تا حرف از برگشتن اینـهمـه اسطوره و خاطره‌ساز نسلهای متفاوت مـیشـه مخالفتها و وامصیبتها شروع مـیشـه؟

خیلی سخته تماشای تصویر این لحظه‌های خانم جمـیله... کاش تغییر کنـه نگاه‌های آدمـهای تصمـیم ساز بـه سمت گذشت و اصلاح
اگر وقت دلجویی‌ها گذشته باشـه به منظور برگردوندن اینـهمـه آدم بـه خاکی کـه در آن زاده شدند هنوز هم دیر نیست...

Read more

Media Removed

. درون طالع‌بینی چین باستان، دیـالوگ معروفی درون مورد مردادی‌ها وجود دارد کـه مـی‌گوید: ستاره‌شناسان: ماه تولدت اذیتت نمـی‌کنـه؟ مردادی‌ها: نـه. کل مردم دنیـا: ولی پدر ما رو درآورده . این بار شخصا چون ماه تولدم بود و امپراتوری‌مان داشت شروع مـی‌شد دست از سر روان‌شناسان برداشتم و رفتم سراغ ستاره‌شناسان ... .
در طالع‌بینی چین باستان، دیـالوگ معروفی درون مورد مردادی‌ها وجود دارد کـه مـی‌گوید:

ستاره‌شناسان: ماه تولدت اذیتت نمـی‌کنـه؟

مردادی‌ها: نـه.

کل مردم دنیـا: ولی پدر ما رو درآورده
.
این بار شخصا چون ماه تولدم بود و امپراتوری‌مان داشت شروع مـی‌شد دست از سر روان‌شناسان برداشتم و رفتم سراغ ستاره‌شناسان و حسابی سیریش شدم که تا کمـی از خلقیـات جذاب‌مان کـه خودم بـه عنوان یک مردادی کاملا بـه آن‌ها واقف بودم، برای‌مان بگویند ولی حرف‌هایی زدند کـه کمـی مکدر شدم.

ستاره‌شناسان معتقد بودند مردادی‌ها درون این ماه آن‌قدر استوری مـی‌گذارند و های و هوی راه مـی‌اندازند و شروع حکومت‌شان را تبریک مـی‌گویند کـه اگر بعضي از نامزدهاي انتخاباتي نصف این هم به منظور کاندیدا شدن‌شان درون انتخابات تبلیغ مـی‌د الان 12 سال از رییس‌جمـهور شدن‌شان گذشته بود.

عده‌ای از ستاره‌شناسان این رفتار شوآفی ما مردادی‌ها را ناشی از سنبل ماه تولدمان مـی‌دانند و مـی‌گویند چون این‌ها سنبل‌شان شیر است، خوش‌شان آمده و شاخ‌بازی درون مـی‌آورند، وگرنـه اگر سنبل‌شان قاشق چایخوری‌، راسویی، وزنـه پنج کیلویی، چیزی بود این قدر پُز مردادی بودن‌شان را نمـی‌دادند. (ولی کور خوندن، چون ماها بهترینیم، این طبیعت ماست).
.
عده‌ای دیگر اما نظرشان متفاوت بود و گفتند: نخیرم بـه خاطر شیر و مـیر و سیر و جیر و تیر و... نیست.(این دسته خیی عصبانی بودند، سریع بین کلام‌شان پ کـه ادامـه ندهند). مـی‌گفتند، از وقتی کـه شـهاب حسینی درون فیلم سوپراستار گفت آدم‌های دنیـا دو دسته‌اند: اونایی کـه مردادی‌ان و اونایی کـه دوست دارن مردادی باشن، با خیل عظیم مردادی‌های مقیم دنیـا روبه‌رو شدیم. این دسته خدا را شکر با ما کاری نداشتند و شـهاب حسینی را علت اصلی رفتارهای بد اخیر ما مـی‌دانستند.

تازه بعد از مطالعات نـه چندان زیـاد و پیچیده‌ای دریـافتند کـه فقطانی این ماه را دوست دارند کـه متولدش هستند، آن هم هرتا روز تولد خودش. راست هم مـی‌گویند چون بنده خودم متولد هشت مرداد هستم و از 9 مرداد بـه بعد، تابستان برایم تمام شده هست و کم‎کم لباس پاییزه‌هایم را از چمدان درمـی‌آورم و آماده فصل جدید مـی‌شوم.

در کنار ستاره‌شناسان، پروفسور سمـیعی هم بـه عنوان پدر جمله قصار ایران از ما مردادی‌ها شاکی بودند و مـی‌گفتند: «شنیدم مردادیـا گفتن من هم مردادی هستم» ولی استاد شجریـان شانـه‌های پروفسور را مالید و گفت: «فدا سرت داداش این‌رو درون مورد من هم گفته بودن». پروفسور درون ادامـه افزودند: تازه فقط اون نیست که، هر جمله‌ای من و سایر همکارانم درون بخش قصار گفتیم، این‌ها بـه اسم خودشان زدند. مثال هم زدند‌:
.
بقیـه درون کامنت اول 👇

Read more

Advertisement

Media Removed

#goodearthrestaurant كيا غذاي چيني دوست دارن؟ امروز با هدف شكم گردي بـه شرق دور يه سرميزنيم و غذاي چيني ميخوريم.هر موقع اسم چين مياد وسط همـه ي ما بي اختيار ياد ديوار چين ميوفتيم...وقتي كه رستوران چيني ميبينم با كارمندهاي چيني واقعا آدم دلش نمياد كه واسه يه بار هم كه شده غذاي چيني رو مزه نكنـه🥙🥙🥙 تنوع ... #goodearthrestaurant
كيا غذاي چيني دوست دارن؟
امروز با هدف شكم گردي بـه شرق دور يه سرميزنيم و غذاي چيني ميخوريم.هر موقع اسم چين مياد وسط همـه ي ما بي اختيار ياد ديوار چين ميوفتيم...وقتي كه رستوران چيني ميبينم با كارمندهاي چيني واقعا آدم دلش نمياد كه واسه يه بار هم كه شده غذاي چيني رو مزه نكنـه🥙🥙🥙
تنوع غذاي چيني خيلي زياده و هر قسمت از چين غذاي خاص خودش رو دارن ... پخت خيلي سريع و جالبشون واقعا ديدني هستش غذاهاي شمال چين اغلب باب طبع اروپا هستش مردم اين مناطق از گوشت و نشاسته زيادي استفاده ميكنند البته بـه رشته فرنگي و سبزيجات هم علاقه ريادي دارند
در كنار انواع مختلف غذا هايي كه دارن ،يه غذاي جالب و سنتي دارن و من امشب براي اولين بار امتحان كردم دامپلينگ بود🍤🍤🍤 دامپلینگ غذایی بسیـار محبوب هست و سابقه ی پخت آن درون چین بـه 1800 سال پیش مـی رسد. این خوراکی خوشمزه درون شمال این کشور بـه وفور یـافت مـی شود. به منظور پخت این غذا کـه به پیراشکی های ما شباهت دارد، گوشت و سبزیجات را با هم تفت داده و سرخ مـی کنند سپس آن ها را درون خمـیرهای مخصوص و نازک مـی پیچند. اندازه دامپلینگ حتما به حدی باشد کـه با یک گاز خورده شود بـه همـین خاطر لازم هست برای هر نفر حدود 6 دامپلینگ آماده شود.

دامپلینگ ها بسیـار متنوع هستند؛ درون برخی از آن ها از مـیگو، تکه های مرغ، گوشت خوک یـا نیز استفاده مـی کنند کـه همـین موضوع باعث اختلاف طعم و مزه ی آن ها مـی گردد. رمز این کـه دامپلینگ ها خوشمزه تر شوند این هست که ابتدا آن ها را بپزید و سپس سرخ کنید.
جالب هست بدانید دامپلینگ ها آن قدر محبوب هستند کـه در شب سال نو چینی یکی از اصلی ترین خوراکی ها بـه حساب مـی آیند و همچنین درون چند سال اخیر درون نیویورک نیز طرفداران زیـادی پیدا کرده اند، بعد حتما این غذای کهن چینی را امتحان کنید.
توضيح تك تك غذاها كاري سخت و طولاني هستش
چون با اين سبزيجات اين چيني ها اينقدر غذا بلدن درست كنن و صد مدل اسم براش ميزارن كه ما اگه ماه ها هم تمرين كنيم اسم هاشون رو نمي تونيم حفظ كنيم ...خلاصه كنم غذاهاشون هم مثل زبونشون طولاني و پيچيده ست😁😁😁
#ashpazi_tazin #غذاي_چيني #لندن

Read more

Media Removed

. هر کـه #اربعین قصد داشت از شارع القبله وارد حرم شود، ناخودآگاه سرش را پایین مـی انداخت… پوسترهایی از آقای "آیت الله" کـه تحت امنیت ایران، علیـه #انقلاب و رهبری، منبر مـیرود! سیزده شبکه ای درون اختیـار این بیت قرار مـیگیرد… چگونگی تأمـین هزینـه این شبکه ها، بماند! بله فرقه #شیرازی_ها کـه ... .
هر کـه #اربعین قصد داشت از شارع القبله وارد حرم شود، ناخودآگاه سرش را پایین مـی انداخت…
پوسترهایی از آقای "آیت الله" کـه تحت امنیت ایران، علیـه #انقلاب و رهبری، منبر مـیرود!
سیزده شبکه ای درون اختیـار این بیت قرار مـیگیرد…
چگونگی تأمـین هزینـه این شبکه ها، بماند!
بله فرقه #شیرازی_ها
که امام حسین را درون سال ۶۱ هجری محاصره د! اینان اصلا با یزیدیـان زمان مشکلی ندارند…
مـهمترین فعالیت این خاندان:برگزاری ایـام محسنیـه، هفته برائت درمقابل هفته #وحدت، توهین بـه مقدسات اهل سنت، قمـه زنی و…
شمشیرهایی کـه در گذشته شیعیـان آن را درون برابر ظالمان بلند مـید، امروز به منظور زدن بـه سرهای خود، استفاده مـیکنند و خونشان را بـه اسم شعائرحسینی مـیریزند، دریغ از ریختن خون یک داعشی یـا اسرائیلی!
شبکه های #ایران و المنار توسط مدعیـان آزادی بیـان، بسته مـیشود و شبکه های این فرقه، آزادانـه فعالیت مـیکنند…
دولت انگلیس مانع حجاب مـیشود، اما از #قمـه زنی اینان حمایت مـیکند! چرا؟
(آنقدر کـه اسلام از این مقدسین #روحانی نما ضربه خورده، از هیچ قشر دیگری نخورده)
در ماجراهای منطقه کوچکترین اظهارنظری نمـیکنند! درون عوض علیـه حزب الله لبنان…! جالب تر آنکه درون سال ۸۸ از #فتنـه ایران دفاع مـیکنند!
واقعا چرا؟؟؟
قرائت دیگری توسط #امام مطرح شد؛ مبنی بر عدم ظلم پذیری همراه باعزت نفس…
جوانی دانشجو درون اوایل انقلاب بـه ایران سفر مـیکند و ازنزدیک شیفته منش امام مـیشود،درس حوزه مـیخواند و به کشور خود برمـیگردد.
بدون امکانات و ادعایی، با روش ائمـه اطهار(اصل محبت و خدمت) از علی دم مـیزند، که تا جایی کـه قریب بـه ده مـیلیون نفر درون شاخ آفریقا شیعه مـیشوند! سال گذشته درون مراسم روز قدس، پسرانش شـهید مـیشوندو امسال هم…!
بارها ب زندان مـیرود…
بله! عشق بازانِ چنین، مستحق هجرانند… که تا جایی کـه لقب "نصرالله" نیجریـه مـیگیرد، و این یعنی زنگ خطر به منظور امپریـالیستی کـه از تکرار خامنـه‌ای ها و نصرالله ها بیم دارد.
تعداد زیـادی از شیعیـان مظلوم زاریـا شـهید مـیشوند، غافل از روشن شدن شمعی درون دستهای دلواپسان حوادث #پاریس؛ آنان کـه بر ایفل نشینان اشاله سر دادند!
جا داره تشکر ویژه داشته باشیم از ارتش #نیجریـه کـه حداقل ما را با نام این شیخ عزیز آشنا کرد!
سلام علی ابراهیم
ارادتش بـه امام و رهبر باعث شد که تا آنـها را "خمـینیون" بنامند…
آری…! امثال نصرالله ها و شیخ #زکزاکی ها و شیخ نمر ها بـه ما ثابت د کـه #خط_امام نـه خاطره هست که هرکسی هرطوری خواست تعریف و تحریف کند، و نـه ربطی بـه انتساب خانوادگی دارد, چرا کـه فلا انساب بینـهم یومئذ!
و خمـینی مسلک ها،همچنان تکثیر خواهند شد…

Read more

Media Removed

رسیدن بـه آزادی و زیستن درون جهانی درون آزادی و بیشتر حتما با تقویت احساسات و غرایز نوع دوستی، همگرایی و تعامل با دیگران،انعطاف پذیری و دوری گزیدن از نخبه گرایی و قهرمان پروری و اندیشـه هایی از این دست باشد. تاریخ قرن بیستم گویـای این حقیقت هست که نژادپرستی،باور و ایمان بـه قدرت‌های آمرانـه نظامـی و اقتصادی ... رسیدن بـه آزادی و زیستن درون جهانی درون آزادی و بیشتر حتما با تقویت احساسات و غرایز نوع دوستی، همگرایی و تعامل با دیگران،انعطاف پذیری و دوری گزیدن از نخبه گرایی و قهرمان پروری و اندیشـه هایی از این دست باشد. تاریخ قرن بیستم گویـای این حقیقت هست که نژادپرستی،باور و ایمان بـه قدرت‌های آمرانـه نظامـی و اقتصادی و اراده گرا و خشونت جز مـیلیون ها کشته و قربانیـان بی‌شمار درد و شکنجه و نفرت و حسرت،چیزی درون پی نخواهد داشت. مـیراث سنگینی کـه قرن بیستم بر دوش هزاره سوم انسان‌ها گذشته است.اما صد افسوس کـه در سراسر جهان عده ای بـه جای عبرت آموزی از این مـیراث شوم افسانـه مـی سازند و این گونـه هست که تاریخ تکرار مکررات هست و چرخه استبداد که تا امروز پابرجاست. بی شک خاورمـیانـه جایی هست که همواره و در طول تاریخش گرفتار این گرداب هست و عجیب آنکه خودش هم به منظور نجاتش تقلایی نمـی کند.چه نیکو صادق هدایت عزیز درون کتاب مروی بـه این مطلب اشاره نموده است."اما چرا علم شریف تاریخ تکرار مـی شود به منظور اینکه وقاحتها و پستی ها و سستی ها و مادر قحبگی های بشر هم تکرار مـی شود. حیوانات بت نمـی پرستند،قلدر نمـی تراشند و به کاریـهای خودشان هم نمـی بالند به منظور همـین تاریخ ندارند.صفحات تاریخ بشر با خون نوشته شده،هر قلدری کـه وقیح تر و درنده تر باشد و بیشتر کشتار و غارت د و پدر مردم را درون بیـاورد،در صفحات تاریخ عزیز چسانـه تر است.آنوقت موجودات احمق زاده ای کـه ریزه خوار خوان رجاله های تازه بـه دوران رسیده مـی باشند قد علم مـی کنند و جریـان وقایع را با منافع شکم و زیر شکم خودشان تطبیق مـیدهند،با جملات چسبنده ی پرطمطراق و سجع و قافیـه ، پرده روی جنایـات و حماقت کارنامـه این قلدر ها مـی اندازند و اسم خودشان را مورخ مـی گذارند ، بـه این طریق افسانـه بـه وجود مـی آید خوبیش اینست کـه از افسانـه هم درس عبرت نمـی شود گرفت.تنـها فایده تاریخ این هست که از مطالعه اش انسان بـه ترقی و آینده بشر هم نا امـید مـی شود.در هر زمان کـه آدمـها بـه هم بر خورده اند این برخورد دائمـی همـیشـه کشت و کشتار ببار آورده، هر ملتی کـه به درجه تمدن رسیده ملت همسایـه اش کـه قلدر و پاچه ورمالیده بوده بـه آن حمله کرده و هستیش را بباد داده هست . خاصیت هر نسل اینست کـه آزمایش نسل گذشته را فراموش د . وقایع تاریخ یک فاجعه و یـا رمان هست که بـه تناسب مقتضیـات وقت هر مورخی مطابق سلیقه خودش از مـیان هرج و مرج اسناد تاریخی بهره برداری کرده هست اما بـه ما ربطی ندارد فقط درس پستی و درندگی و کین توزی بما مـی آموزد. بـه همـین علت همـیشـه بشر را وادار مـیکنند همـیشـه رو بـه قهقرا برود".
#تکرار #تاریخ #صادق_هدایت #آزادی

Read more

Advertisement

Media Removed

: مثل يك كودك بد خواب كه بازيچه شده خسته ام خسته تر از انكه بگويم چه شده درون خيالات بهم ريخته ى دور و برم خيره بر هر چه شدم خاطره اى زد بـه سرم مى روم چشم ترم را بـه زيارت ببرم که تا از آن چشم نظر باز شكايت ببرم . ناممان منتسبش بود نميدانستيم جانمان درون طلبش بود نميدانستيم خبر آمد همـه جا شعر تو را ميخواند شعرمان ... :
مثل يك كودك بد خواب كه بازيچه شده
خسته ام خسته تر از انكه بگويم چه شده

در خيالات بهم ريخته ى دور و برم
خيره بر هر چه شدم خاطره اى زد بـه سرم

مى روم چشم ترم را بـه زيارت ببرم
تا از آن چشم نظر باز شكايت ببرم
.
ناممان منتسبش بود نميدانستيم
جانمان درون طلبش بود نميدانستيم

خبر آمد همـه جا شعر تو را ميخواند
شعرمان ورد لبش بود نميدانستيم
.
قول دادم برود از غزل آتى من
لطف كن حرف نزن قلب خيالاتى من

مشكلت با من و احوال پريشانم چيست ؟
قلب من تند نرو صبركن آرام بايست

نفسم را بـه هواى نفسى تازه بگير
قد عاشق شدنم را خودت اندازه بگير

بخدا هيچ كسى مثل من آزرده نشد
مثلهاى تو انقدر ترك خورده نشد

هيچ كس مثل من از دست خودش شاكى نيست
از همين فاصله برگرد تو هم باكى نيست
.
فرق دارد دل من با دل تو عالمشان
در دهانم پر حرف هست نمى گويمشان

به خودم سيلى سرخى زدم و دم نزدم
آن زمان كه همـه فرياد زدند از غم شان
.
پشت وابستگى ام هست دليلى كه نپرس
منم و تجربه ى طعم اصيلى كه نپرس

حرف دل را كه نبايد بگذارى آخر
اين چه چشمان شروريست كه دارى آخر ؟

چشم تو روى من غم زده شمشير كشيد
قلب من ياد تو افتاد فقط تير كشيد

حمله ى قرنيه ها را نپذيرم چه كنم ؟
من اگر دست تو را سخت نگيرم چه كنم ؟

هر چه من مى كشم از اين دل نامرد من است
اين غزل ها همگى گوشـه اى از درد من است


.
✋️😐
م ن : با حوصله بخونيد ، كپى و انتشار تمام شعر هايى كه درون اين صفحه ست آزاده و نيازى بـه اجازه گرفتن نيست ، حتى بدون ذكر اسم شاعر، فقط دو که تا نكته يكى اينكه بـه اسم فرد ديگرى نشر داده نشـه و اينكه صحيح كپى بشـه

Read more

Media Removed

. . قیـامـی بـه اسم پانزده خرداد درون چنین روزی حسین اوتادی عزیز بـه دنیـا اومد . . . داداش تولدت مبارک علی رغم اون چیزی کـه به چشم مـیاد تو خیلی مـهربونی اما مـهربونیت مدل خودته اوناییکه بیشتر باهات زندگی د بیشتر درکش مـیکنن ممنونم از اینکه بـه من محبت داری و واسم زحمت مـیکشی گفتنی ها رو بهت گفتم ... .
.
قیـامـی بـه اسم پانزده خرداد
در چنین روزی حسین اوتادی
عزیز بـه دنیـا اومد
.
.
.
داداش تولدت مبارک
علی رغم اون چیزی کـه به چشم مـیاد
تو خیلی مـهربونی
اما مـهربونیت مدل خودته
اوناییکه بیشتر باهات زندگی د بیشتر درکش مـیکنن
ممنونم از اینکه بـه من محبت داری و واسم زحمت مـیکشی
گفتنی ها رو بهت گفتم
اما نگفتم بهت کـه خیلی نگرانتم
چونکه خوبی اما
تو مـیتوتی خوبترین باشی
به قله فکر کن دامنـه ها ضمـیمـه ی قله ها هستند
تولدت مبارک
حسین جان بـه شدت
منتظر اون روز خوبه هستم
.
.
.
#قیـامـی_خونین_به_اسم_حسین_اوتادی
#تولدت_مبارک
#حسین_اوتادی
#مـهربونی
#مـهدی_رحیمـی_زمستان
#بازم_هوامو_داشته_باشو

Read more

Media Removed

چند سال پیش یـه فیلمـی دیدم از دکتر علی رفیعی بـه اسم ماهی‌ها عاشق مـی‌شوند، من حتی خیلی قبل‌تر از اون مـیدونستم ماهی‌ها عاشق مـی‌شوند کارت پستال‌های گروه هنری توما با موضوع حیوانات عاشق تمامـی درآمد حاصل از فروش کارت‌ها صرف فرهنگ‌سازی و حفظ محیط زیست مـیشود. کارت پستال‌ها را مـی‌توانید از کتاب فروشی‌های ... چند سال پیش یـه فیلمـی دیدم از دکتر علی رفیعی بـه اسم ماهی‌ها عاشق مـی‌شوند، من حتی خیلی قبل‌تر از اون مـیدونستم ماهی‌ها عاشق مـی‌شوند 🐠🐠
کارت پستال‌های گروه هنری توما با موضوع حیوانات عاشق
تمامـی درآمد حاصل از فروش کارت‌ها صرف فرهنگ‌سازی و حفظ محیط زیست مـیشود.
کارت پستال‌ها را مـی‌توانید از کتاب فروشی‌های خانـه کتاب شفق.باغ کتاب.کتابفروشی افق.کتاب فروشی روباه قرمز تهیـه کنید.
برای اطلاع از آدرس‌ها بـه پیج توما سر بزنید‎ #illustreak #picame #illustrationartists #ballpitmag #illustrationage #illustrationwall #folioart #illustree #illustrationoftheday #illustration #designarf #art_we_inspire #vaniladesign #graphicroozane #illustration_best #brightnessmag #i_am_an_illustrator #moreillustrations #gfxmob #dailydesignpick #creativesnack #GraphicDesignersClub #illumuse #trafficonthemoon #best_of_illustrations #designground #magic_of_illustrations

Read more

Media Removed

* #نگاه_امروز * . . . . . . هر اتفاقى کـه بیفتد درون غروب باورى‌ست! بود! حرف کـه نمى‌زد دریـا درون سرش طوفانى شده بود اسمى نداشت کـه صدایش کنم آدم‌ها درون غروب اسم ندارند! با اسمى کـه نداشت صدایش زدم! . . . . . . علی باباچاهی ظرف این سال‌ها شاعرِ پُر‌کار و پُر‌فراز‌ و‌ نشیبی بوده است. شاعری ... * #نگاه_امروز * .
.
.
.
.
.

هر اتفاقى کـه بیفتد درون غروب باورى‌ست!
بود!
حرف کـه نمى‌زد دریـا درون سرش طوفانى شده بود
اسمى نداشت کـه صدایش کنم
آدم‌ها درون غروب اسم ندارند!
با اسمى کـه نداشت صدایش زدم! .
.
.
.
.
.

علی باباچاهی ظرف این سال‌ها شاعرِ پُر‌کار و پُر‌فراز‌ و‌ نشیبی بوده است. شاعری درون نوسان و در بسامدِ کلمـه. او درون دهه هفتاد با «نم‌نم بارانم» گسستی حالا اگر نگوییم درون تمامـیتِ شعر پیرامون خودش، بلکه درون نـهاد خود و شعرش پدیدار مـی‌آورد. از تئوری‌های خوانده و اغلب وارداتی، چیزهایی را وارد شعرش مـی‌کند کـه جواب مـی‌گیرد و آن دفتر، جزو پرحرف و حدیث‌ترین کتاب‌هایی‌ست کـه آن سال‌ها منتشر مـی‌شود. بعد از نم‌نم‌ بارانم این سازوکار ادامـه مـی‌یـابد که تا به امروز و آخرین دفتر شعرش یعنی «در غارهای پر از نرگس». همزمان با این آخری، دو مجموعه دیگر شامل «باغ انار از این‌طرف است» و «دنیـا اشتباه مـی‌کند» را هم درون پیشخوان دارد. اما چرا حتما حالا و با قیدِ دوفوریت از «غارهای پر از نرگس» نوشت و آن‌ دو دیگر را بـه زمانی دیگر وانـهاد؟ پاسخ این‌ست کـه باباچاهی درون «غارهای پر از نرگس» عینا دچارِ گسستی همسان آن رخدادی شده‌ هست که ردش را تنـها درون «نم‌نم بارانم» سراغ داریم و نـه هیچ‌جا و هیچ مجموعه دیگرش. به‌عبارت دیگر شاعری کـه زمانی خودش را عطف بـه «نم‌نم بارانم» و جد و جهدهای آن شعرها، اصطلاحا شاعر «در وضعیت دیگر» یـا «پست‌مدرن» مـی‌نامـید، امروز و در مجموعه آخرش رفتاری «پسا پست‌مدرنیستی» با زبان دارد. رفتاری کـه شکافی عمـیق درون بطن خودش ایجاد مـی‌کند......
.
.
.
.
.
#آدمـهادرغروب_اسم_ندارند
#علی_باباچاهی
۱۴۶ صفحه
جلدشومـیز
۱۰۰۰۰ تومان
#موسسه_انتشارات_نگاه‌
#نشر‌نگاه #negahpub .
.
.

Read more

Media Removed

. دکتر #سعید_جلیلی ضمن حضور درون منزل عزت الله مطهری (عزت شاهی) از مبارزان با سابقه قبل انقلاب، با وی دیدار و گفتگو کرد. . عصر یک روز بهاری هست که دکتر #جلیلی وارد منزل #عزت_شاهی درون یکی از محلات قدیمـی #تهران مـی شود. کوه #مقاومت و #مبارزه کـه حالا دقیقا 72 سال سن دارد اما دیدن چهره شکسته اش هنوز هم امـید ... .
🔹دکتر #سعید_جلیلی ضمن حضور درون منزل عزت الله مطهری (عزت شاهی) از مبارزان با سابقه قبل انقلاب، با وی دیدار و گفتگو کرد.
.
عصر یک روز بهاری هست که دکتر #جلیلی وارد منزل #عزت_شاهی درون یکی از محلات قدیمـی #تهران مـی شود. کوه #مقاومت و #مبارزه کـه حالا دقیقا 72 سال سن دارد اما دیدن چهره شکسته اش هنوز هم امـید آفرین است.
.
عزت از همان ابتدا با کلام شیرینش شروع بـه گفتن خاطراتش مـی کند، خاطراتی کـه بخش هایی از آن درون کتاب معروف خاطراتش هم ذکر کرده اما دوباره شنیدن آنـها از زبان خودش شیرینی دیگری دارد.
.
تاکید دارد حتی یک لحظه هم فکر نمـی‌کردم #انقلاب پیروز شود و از زمانی کـه در مسیر مبارزه بودم به منظور خود یک حداقل و حداکثری را تصور مـی کردم. مـی گفتم حداقل درون درگیری های خیـابانی با #ساواک کشته مـی شوم و حداکثر هم دستگیر و #اعدام مـی شوم! تصور بیشتری به منظور زنده ماندن حتی بـه صورت #حبس_ابد هم نداشتم.
.
سخنانش را ادامـه مـی دهد و مـی گوید من هم مانند خیلی های دیگر درون #زندان درون معرض لغزش بودم و شاید ممکن بود زیر بار #شکنجه های ساواک دوام نیـاورم اما با کمک خداوند با وجود همـه فشارها و شکنجه های روحی و جسمـی، مقاومت کردم.
.
در ادامـه تاکید مـی کند کـه برخلاف زندانی های مذهبی و مسلمان، #مارکسیست ها وانی کـه تغییر #ایدئولوژی داده بودند راحت بـه همـه چیز اعتراف مـی د، چون دیگر اعتقادی نداشتند کـه به خاطر آن مقاومت کنند.
.
در بخش دیگری از سخنانش نیز از شکنجه های وحشیـانـه ساواک سخن مـی گوید ؛ از 6 ماه بسته شدن بـه روی تخت که تا انواع شکنجه هایی کـه شنیدن آن نیز روح انسان را آزار مـی دهد. شکنجه هایی کـه با حالت طنز از آنـها بـه عنوان «پذیرایی» یـاد مـی کند...
.
جالب آنجاست کـه مـی گوید هنوز هم بعضی وقت ها #کابوس آن سالها را مـی بیند و جالب تر آنکه درون خوابهای امروزش هم #بازجو ها را سر کار مـی گذارد! و از اطلاعات درست و دقیق بـه آنـها حتی درون خواب، طفره مـی رود.
.
اما این همـه سخنان عزت شاهی نیست، درون مـیان سخنانش گریزی نیز بـه رفتارهای برخی مسئولین مـی زند و از #اشرافی_گری ها، بریز و بپاش ها، سو استفاده ها و حتیـانی کـه به اسم #عدالت علیـه #ولایت شمشیر کشیده اند گلایـه های زیـادی دارد.
.
از تقدیر #آقا از کتابش هم سخن مـی گوید، از اینکه ابتدا قصد انتشار کتاب خاطرات نداشت اما بعدها بواسطه ضرورت #تاریخ نگاری صحیح انقلاب، مجبور بـه این کار شد و به لطف خدا خروجی کار نیز مورد رضایت و تفقد ویژه آقا قرار مـی گیرد...
.
#خاطرات_عزت_شاهی #اسطوره #قهرمان #موزه_عبرت #تاریخ_انقلاب #شاه #پهلوی #ایران #دکتر_سعید_جلیلی

Read more

Media Removed

. ‍ قدر جبهه ها... چه حسِ زیبایی بود. . . شب ِ قدر ... مـیان ِ سنگــــری کـه سقفش که تا آسمـــــان بود، و یـا خاکــــریزی کـه چند قدم بـه خدا نزدیک تر بودیم... تقدیر بر ما چنین رقم خورد! شما بروید عاشقــــانـه و عارفانـه و ما بمانیــــم غریبانـه و دردمندانـه... شب ِ قدر ، امضاء مـیشود #شـهادتنــامـه ها جایی ... .
‍ قدر جبهه ها... چه حسِ زیبایی بود. . .
شب ِ قدر ...
مـیان ِ سنگــــری کـه سقفش که تا آسمـــــان بود،
و یـا خاکــــریزی کـه چند قدم بـه خدا نزدیک تر بودیم...
تقدیر بر ما چنین رقم خورد!
شما بروید عاشقــــانـه و عارفانـه
و ما بمانیــــم غریبانـه و دردمندانـه... شب ِ قدر ،
امضاء مـیشود #شـهادتنــامـه ها
جایی مـیان آسمــان برایم دست و پا کنید ... .
.
#آرزویم_را_شـهادت_مـینویسم

شادی روح شـهدا صلوات
.
.
#جزیره_مجنون۳۱۳

Read more
. بزرگ ترین افسوسم این هست که هرگز فرصت نشد از نزدیک ببینم ات، آدم همـیشـه فکر مـیکند هنوز وقت هست، اما خب همـیشـه هم اشتباه مـیکند. بزرگ ترین افسوسم این هست که هرگز فرصت نشد صدایت را بشنوم؛ اما فکر مـیکنم اگر صدایت را مـی شنیدم، تو را درون یک خیـابان شلوغ، مـیان آن همـه جمعیت تشخیص مـی دادم. بزرگ ترین افسوسم ... .
بزرگ ترین افسوسم این هست که هرگز فرصت نشد از نزدیک ببینم ات،
آدم همـیشـه فکر مـیکند هنوز وقت هست، اما خب همـیشـه هم اشتباه مـیکند.

بزرگ ترین افسوسم این هست که هرگز فرصت نشد صدایت را بشنوم؛
اما فکر مـیکنم اگر صدایت را مـی شنیدم،
تو را درون یک خیـابان شلوغ، مـیان آن همـه جمعیت تشخیص مـی دادم.

بزرگ ترین افسوسم این هست که هرگز عکسی از تو بـه دستم نرسید؛
اما باور کن مطمئنم تمام عهایی کـه در زندگی دیده ام، هیچ کدامشان تو نبوده ای.
.
بزرگ ترین افسوسم این هست که هیچوقت شماره تلفن ات را پیدا نکردم.
اگر شماره ات را داشتم، قول مـیدهم چیزی از وضعیت آب و هوا نمـی پرسیدم، یـا از نتیجه بازی های آخر هفته ی لیگ.
یک راست مـیرفتم سر حرف هایی کـه دوستشان داری.
.
بزرگ ترین افسوسم این هست که هرگز نفهمـیدم کجا زندگی مـی کنی
شاید آنجا هستی کـه ان چشم های بادامـی دارند
و یـا درون کشوری زندگی مـی کنی کـه زن ها نقاب مـی زنند
یـا مثلا آنجا کـه خانم ها موهای بلوندشان را نمـی پوشانند.
حتی مـیتوانی آنجا زندگی کنی کـه زن ها دامن های چین دار قرمز مـی پوشند و با کفش های پاشنـه بلندشان، تانگو را خوب بلدند،
اما خوب مـی دانم کـه چشم های تو آبی ست
و لبخندت با تمام لبخندها فرق مـی کند.
.
بزرگ ترین افسوسم این هست که هرگز اسم ات را ندانستم،
اما خب شک ندارم کـه اسم ات "دریـا" ست.
اسم های دیگری هم شاید داشته باشی،
مثلا شاید درون خانـه "ایمـیلی" صدایت کنند، یـا "ویرجینیـا" و یـا حتی "سوفیـا".
شاید هم اسمـی عربی یـا ترکی داشته باشی.
اسم های کوردی هم خیلی بـه تو مـی آیند،
اما خب راستش را بخواهی، اسم تو "دریـا" ست
و تو نمـی توانی اسمـی غیر از این داشته باشی.

افسوس های بزرگی درون زندگی دارم،
اما راستش را بخواهی
بزرگ ترین افسوسم این هست که تو هنوز بـه دنیـا نیـامده ای
و شاید هم آمده و رفته ای ...
.
بزرگ ترین افسوسم این است
که من و تو
هیچ وقت
مال یک زمان نبودیم "دریـا" ...
.
.
#بابک_زمانی
#لطفا_یکی_مرا_از_مرگ_نجات_بدهد
نشر ایجاز
.
.
پی نوشت: این ویدیو،برشی از فیلم «ابدیت و یک روز» بـه کارگردانی تئو آنگلوپلوس،از اسطوره های زندگی ام،همراه با موسیقی جاودانـه و جادویی و خلسه آور النی کارایندرو است.هربار کـه مـیخواهم بـه خودم بازگردم، بـه هنر یونان پناه مـی برم،به موسیقی یونان بـه شعر یونان، بـه سینمای یونان ...
نمـی دانم، شاید روزی،جایی،ماهیگیر پیری بوده ام درون یکی از دهکده های ساحلی اش. شاید عکاس دوره گردی بوده ام درون کوچه بعد کوچه های آتن.شاید درون یکی از خانـه های سانتورینی،شاید درون مـیکونوس عاشق ی شده ام،شاید درون لاریسا ازدواج کرده ام، شاید روزی درون آژیوس مُرده ام...

Read more

Media Removed

. يه زن ميتونـه همـه چيز رو عوض كنـه.. ميتونـه از پيچ و تابِ موهاش همـه دنيا رو بـه گردش درون بياره.. يه زن ميتونـه با صداي آرومش يادت بياره چقدر آرامش ميشـه داشت ، اين حوالي.. ميتونـه با دست هاش ، با سليقه خودش و با نگاهش تمام ِ بند بندِ ديوار بـه ديوار خونـه رو گل بارون كنـه.. با سبزينـه حضورش سبز كنـه دنيا رو.. ديوارِ ... .
يه زن ميتونـه همـه چيز رو عوض كنـه..
ميتونـه از پيچ و تابِ موهاش همـه دنيا رو بـه گردش درون بياره..
يه زن ميتونـه با صداي آرومش يادت بياره چقدر آرامش ميشـه داشت ، اين حوالي..
ميتونـه با دست هاش ، با سليقه خودش و با نگاهش تمام ِ بند بندِ ديوار بـه ديوار خونـه رو گل بارون كنـه.. با سبزينـه حضورش سبز كنـه دنيا رو..
ديوارِ بالاي كنسولِ دفتر ِ جديد تموم شد و نميدونم چند ساعت طول كشيد که تا آماده ش كنم.. الان يك ساعتي هست كه از نيمـه شب گذشته و رسمن روز تازه شده..
تمام اين مدت توي افكارم اين جمله دوره ميشد كه يك زن ، ميتونـه همـه چيز رو عوض كنـه..
ميرونـه بخواد....... بـه دست بياره..... ميتونـه روح ببخشـه.. ميتونـه از خدا گونـه گيِ روياهاش قلم بگيره دنيا رو..
نميدونم ميدوني از چي حرف مي يا نـه اما اين سكوت و اين تنـهايي حالِ منو شبيه سال ها قبل كرد....
موقعي كه خواستم از خدا و خواستم از خودم و خواستم از دنيا و شد...
همون دقيقه هايي كه تصميمِ بزرگي رو گرفتم..
دوربينِ توي اون سالها خوبِ رو بـه معمولي مو برداشتم و رفتم كه برسم بـه آرزو هام..
اون شب وقتي عليرضا تابلويِ " حديث " رو زَد سَر دَرِ اين ساختمون و قاصدك هاي روي اسم ام انگار رَها تر از هميشـه توي باد بودن دلم گرم شد ..
امروز وقتي ديوارِ روياييِ افكارم رو ساختم و تموم شد و اون روز وقتي امضا كردم سندِ اين دفتر رو دلم گرم شد....
يك زن ميتونـه همـه چيز رو عوض كنـه با عشق ، با خواستن... با هر روز ١٢ ساعت كارِ مدام با لطفِ خدا ... با لطفِ خدا با لطف و بزرگي خدا.. با مدام بـه كار اش فكر كردن ، با مـهربوني كردن ، با نخوابيدن .. با مداااااام مشغولِ اين ماجراي دوست داشتني بودن..
يك زن ميتونـه توي ٢٥ سالگي ٥٠ سال تجربه داشته باشـه... ميتونـه وقتي بـه رَگ هاي روي دست اش نگاه ميكنـه اميدوار شـه.. ميتونـه وقتي اسم عروس داماد هاش رو توي تقويمش ميبينـه دل گرم شـه...
يه زن نبايد خسته شـه...
بايد قوي باشـه..... قوي ترين حالتِ يك انسانِ آرومِ زيباي موفق.. انشالله .....
حديث.
.
در ضمن من عاشق عروس و دامادِ توي اين عكس ام..
عاشق بچه هاي اين تيم ام..
روزانـه صد ها بار الحمدلله ميگم براي اومدنِ تك تكشون توي زندگيم و قربونِ نگاه شما ميرم.. كه هستيد و دارمتون..
خداروشكر..
خدارو بـه همـه چيز شكر...

Read more

Media Removed

ء کشتی شکستگانیم... . با قلبی شکسته و دلی متاثر تسلیت مـیگم بـه خانواده هایی کـه به خاطر بی خردی ها ، بی مسئولیتی ها و شاید تعمد بعضی از افراد بی ارزشی کـه نباید درون جایگاه هایی کـه هستند باشند، دچار غمـی سنگین شده اند... ، از خدای متعال صبر مسالت مـیکنم به منظور داغداران این عزیزان جان... . همچنین ابراز تاسف ... ء

کشتی شکستگانیم... .

با قلبی شکسته و دلی متاثر تسلیت مـیگم بـه خانواده هایی کـه به خاطر بی خردی ها ، بی مسئولیتی ها و شاید تعمد بعضی از افراد بی ارزشی کـه نباید درون جایگاه هایی کـه هستند باشند، دچار غمـی سنگین شده اند... ، از خدای متعال صبر مسالت مـیکنم به منظور داغداران این عزیزان جان... .

همچنین ابراز تاسف مـیکنم به منظور اسم کشوری کـه به خاطر حماقت ها و شاید شیطنت های افرادی داره خدشـه دار مـیشـه!
مردان و زنانی درون این کشور دارن زندگیشون رو فقط ادامـه مـیدن، حالا بـه هر شکل و مصیبتی، زندگی کـه حق خدادادی اون هاست !
تا کی حتما جور این شیطنت های سیـاسی رو مردم بکشند؟
تا کی مـیخواین اشتباهات رو گردن این و اون بندازید؟
اگر جربزه ی قبول اشتباهاتتون رو ندارید ، حداقل مرد باشید و از مسند ها کرسی های قدرت و اجرا جدا بشید... ، کـه البته نـه مردید ! ، نـه این مسند ها رو رها خواهید کرد..، .

خون ها ریخته شده که تا ایران ایران باشـه! این خون ها دامانانی رو کـه دارن بـه این کشور و مردم خیـانت مـیکنن ، مـیگیره... ء

ای باد شرطه برخیز... .

ء

I■I 🚩 Where?
#Qeshm #island , Hormozgan , #Iran

ء

I●I 📷 How?
#NIKON #D800 #50mm , 1/200 second at f/16 , ISO 50

ء

Photo by : @AhmadReza.ESF ( #Instagram)
Copyright © All rights reserved for photographer

ء

#NikonPhotography #NikonPhotographer #NikonLife #nikontop #landsape #natgeo #bnw #blackandwhite #bw #natgeotravel #travel #explore #ocean #beach #ship #sanchi
#قشم #ایران #سفر #عکاسی #خلیج_فارس #سانچی #روحانی

Read more

در این وانفسا و نفس های آخر و آلوده ی آتشفشانی کـه غبار و خاکستر از فاصله ی پنجاه کیلومتری روی ریـه ها کـه هیچ ،روی شیشـه و کل ماشین نشسته و صدای تر تر موتور سیکلت ،یـه آدم بـه وزن من رو ،به خیـال غرش کوه آتشفشان از جا مـیپرونـه تصمـیم گرفتیم بریم بـه قهوه خوران ... همونجایی کـه گرونترین قهوه دنیـا تولید مـیشـه کـه از مدفوع ... در این وانفسا و نفس های آخر و آلوده ی آتشفشانی کـه غبار و خاکستر از فاصله ی پنجاه کیلومتری روی ریـه ها کـه هیچ ،روی شیشـه و کل ماشین نشسته و صدای تر تر موتور سیکلت ،یـه آدم بـه وزن من رو ،به خیـال غرش کوه آتشفشان از جا مـیپرونـه تصمـیم گرفتیم بریم بـه قهوه خوران ... همونجایی کـه گرونترین قهوه دنیـا تولید مـیشـه کـه از مدفوع حیوانی بـه اندازه ی یک گربه ی بزرگ بـه اسم لواک استحصال مـیشـه.... این جانور با خوردن انواع خوردنی ها از جمله دانـه های مختلف قهوه تغذیـه مـیکنـه کـه بعد از فعل و انفعالات فیزیکی و شیمـیایی درون معده و روده ی مبارک،بسیـاری از دانـه های قهوه را صحیح و سالم و خوشمزه وگران !! دفع مـیفرماید،و این دانـه های مدفوعی بعد از شستشو و فرآوری و تفت ،مـیشـه قهوه ای کـه حدودا کیلویی دو مـیلیون تومن قیمت داره
در این تست خانـه ی قهوه ،علاوه بر نوشیدن بیست مدل قهوه با طعم ها و رنگ های مختلف، وآشنایی با گیـاه کاکائو ی زرد قناری، بعد از هفت هشت سال کـه از ترکیدن سیگار مـیگذشت یک سیگار با توتون محلی و خودپیچ کـه همراه قهوه سرو مـیشد زدیم داخل ریـه ها.... ما کـه اینکار و کردیم ،به آژانس دنیـا سیر و سیمـین خانم بگید شما رو بیـاره بـه (آی لاو باس) اگه اومدین شما هم بخورید و بکشید کـه خیلی حال مـیده ،هر کی گفته سیگار بده بیجا کرده ،منظورش این سیگار نبوده. اون سیگار بوده،
معتاد شدم رفت😁👌🏻

Read more

Media Removed

. . اين پرده خيابان جور ديگري هست درها پنجره ها درخت ها ديوارها و حتي قمري تنبل شـهري همـه مي دانند من سال‌هاست چشم بـه راهي سرم بـه کار کلمات خودم گرم هست تو را بـه اسم آب تو را بـه روح روشن دريا بـه ديدنم بيا مقابلم بنشين بگذار آفتاب از کنار چشم‌هاي کهن‌سال من بگذرد من بـه يک نفر از ... .
.
اين پرده
خيابان
جور ديگري است
درها
پنجره ها
درخت ها
ديوارها
و حتي قمري تنبل شـهري
همـه مي دانند
من سال‌هاست چشم بـه راهي
سرم بـه کار کلمات خودم گرم است
تو را بـه اسم آب
تو را بـه روح روشن دريا
به ديدنم بيا
مقابلم بنشين
بگذار آفتاب از کنار چشم‌هاي کهن‌سال من
بگذرد
من بـه يک نفر از فهم اعتماد محتاجم
من از اينـهمـه نگفتن بي تو خسته‌ام
خرابم
ويرانم
واژه برايم بياور بي انصاف
چه تند مي‌زند اين نبض بي‌قرار
بايد براي عبور از اينـهمـه بيهودگي
بهانـه بياورم
بحث ديگري هم هست
يک شب
يک نفر شبيه تو
از چشمـه انار
برايم پياله آبي آورد
گفت
تشنگي‌هاي تو را
آسمان هزار ارديبهشت هم
تحمل نخواهد کرد
او بـه جاي تو امده بود
اما من از اتفاق آرام آب فهميدم
ماه
سفير کلمات سپيده دم است
دارد صبح مي شود
ديدار آسان کوچه
ديدار آسان آدمي
و درها
پنجره ها
درخت ها
ديوارها
هي تکرار چشم بـه راه کي
تا کي ؟

#سيدعلي_صالحي

Read more

Media Removed

اورتاکوی استانبول 🇹🇷 . این منطقه درون زمان قدیم بـه شکل یک دهکده درون یکی از بهترین محله ها درون منطقه بشیکتاش استانبول بوده کـه اکنون اورتاکوی استانبول مورد توجه بسیـاری از توریست ها و گردشگران شده. ساختمان ها و بناهای قدیمـی اورتاکوی استانبول همچنان باقی مانده و درحال بازسازی هستند. کافه ها و رستوران ... اورتاکوی استانبول 🇹🇷 .
این منطقه درون زمان قدیم بـه شکل یک دهکده درون یکی از بهترین محله ها درون منطقه بشیکتاش استانبول بوده کـه اکنون اورتاکوی استانبول مورد توجه بسیـاری از توریست ها و گردشگران شده. ساختمان ها و بناهای قدیمـی اورتاکوی استانبول همچنان باقی مانده و درحال بازسازی هستند. کافه ها و رستوران های بسیـار خوبی درون این منطقه هستند. با اینکه این منطقه بسیـار قدیمـی بوده اما همچنان طرفدارانی داشته و یکی از خیـابان های شیک و جذاب استانبول است. یکی از مسجد های معروف استانبول هم درون اورتاکوی استانبول واقع مـیباشد بـه اسم مسجد اورتاکوی استانبول کـه مـیتوانید آن را از روی آب های بسفر ببینید.

#آيسان_پرواز #آژانس_هواپیمایی #آژانس_مسافرتی #تور #استانبول #تركيه #تور #توريست #سفر
#aysanparvaz #travelagency #istanbul #turkey #tour #tourist #travel

Read more

از پرفسور سمـیعی پرسیدند: تو چرا بـه خدا اعتقاد داری؟ گفت کنار دریـا ،مرغابی را دیدم کـه ،پایش شکسته ، پایش را ،داخل گلهای رس مالید، بعد بـه پشت خوابید،و پایش را بـه ،سمت نور خورشید گرفت که تا گل خشک شود. اینطوری پای خودش را گچ گرفت ، فهمـیدم کـه نیرویی مافوق طبیعی وجود دارد ،که بـه او این آموزش را داده حالا ... 💕از پرفسور سمـیعی پرسیدند:
تو چرا بـه خدا اعتقاد داری؟
گفت کنار دریـا ،مرغابی را دیدم کـه ،پایش شکسته ،
پایش را ،داخل گلهای رس مالید،
بعد بـه پشت خوابید،و پایش را بـه ،سمت نور خورشید گرفت که تا گل خشک شود.
اینطوری پای خودش را گچ گرفت ،
فهمـیدم کـه نیرویی مافوق طبیعی وجود دارد ،که بـه او این آموزش را داده
حالا اسم این نیرو را مـی توانید خدا یـا هر چیز دیگر بگذارید
مغرور نشوید وقتی ،پرنده ای زنده هست مورچه را مـیخورد
وقتی مـی مـیرد ،مورچه او را مـی خورد
شرایط با زمان تغییر مـی کند
هیچ وقتی را تحقیر نکنید
شاید امروز قدرتمند باشید
اما زمان از شما قدرتمندتر است
پس ،مـهربان باشید.🍃🍃🍃 :
:
🐟🐠🥙🌮
:
كله گنجشكي ماهي
طرز تهيه اش درون پست لوبيا پلو با ماهي هست كه خودش بتنـهايي ميشـه درون كنار نان و سيب زميني سرخ شده سبزيجات و يا سبزي پلو و يا برنج كته سرو بشـه
ميشـه داخل نان باگت گذاشت با گوجه و جعفري و خيارشور و پياز و سس ساندويج آماده كرد .
مواد لازم : ماهي پخته فيله شده
پياز و سير و زنجبيل
فلفل سبز تند و فلفل دلمـه
نمك ، زردچوبه ، فلفل سياه و ادويه
همـه داخل غذاساز ريختم چرخ كردم که تا خمير شكل بشـه دستم مرطوب كردم و از خمير گلوله هاي كله گنجشكي درست كردم داخل روغن داغ سرخ كردم .
نكته : برا اينكه كله گنجشكي ها موقع سرخ خراب نشـه حتما حرارت زياد كنيد که تا كوفته ها يا كتلت ها ( تو اين دسته خوراك ها ) خودشو بگيره كاملا سرخ بشـه هر دو طرفش بعد حرارت كم كنيد .
#كله_گنجشكي_ماهي
#ساندويج_ماهي
#كتلت_ماهي
#ناهار
#شام
#كيش #كيشوند #جزيره_زيباي_مرجاني_كيش

Read more

Media Removed

#withgalaxy #russia #shotons9 راستش من فکر مـیکنم وقتی ما بـه جایی به منظور مدت کوتاهی سفر مـیکنیم درست مثل این مـیمونـه کـه به اقیـانوس برسیم و یک پامون رو بـه آب بزنیم. با سفر کوتاه نـه وارد جامعه مـیشیم و نـه مـیتونیم با اقشار مختلف جامعه هم‌صحبت شیم نـه از وضع زندگی و از مشکلات اجتماعی خبردار شیم و نـه حتی از روی ... #withgalaxy #russia #shotons9
راستش من فکر مـیکنم وقتی ما بـه جایی به منظور مدت کوتاهی سفر مـیکنیم درست مثل این مـیمونـه کـه به اقیـانوس برسیم و یک پامون رو بـه آب بزنیم. با سفر کوتاه نـه وارد جامعه مـیشیم و نـه مـیتونیم با اقشار مختلف جامعه هم‌صحبت شیم نـه از وضع زندگی و از مشکلات اجتماعی خبردار شیم و نـه حتی از روی ظاهر آدم‌ها مـیتونیم بـه نتیجه ای برسیم ،چون حتی لباس و ظاهر و حال آدم‌ها بستگی بـه حال و روز و فصل و موقعیتی کـه ما شاید اتفاقی اونجا بوده باشیم داره.
اما ما با سفر بـه یـه نقطه شروع مـیکنیم درون خودمون جستجو . پیش فرض‌ها و تصوراتمون رو از انبار ذهنمون بیرون مـیکشیم و مثل یـه آلبوم تو منطقه ورقشون مـیزنیم.
#روسیـه به منظور من پیش فرض‌های متفاوتی داشت و این تصاویر بـه سه دلیل وارد اون انباری شده بودن. یکی کتاب‌های دوران نوجوونی بود. رمان‌های قطور روسی کـه برای اون دوران ما درون دست‌رس ترین بودن و من چه شبها کـه جلد جلد این کتابها رو تو ورق نمـیزدم. تصاویری از کمونیسم ، سرما و جنگ از منطقه عجیب و با قدمت تاریخی بـه اسم شوروی.
یکی دیگه، هم‌کلاس‌های روسم بودن. دوستان نوجونی مثل خودم کـه پوست و مو و چشمانی روشن داشتن و قدهای بلند، و به غیر از اسم و فامـیلی کـه نشون مـیداد از این منطقه هستن هیچ فرقی با بقیـه نوجون‌های کلاس نداشتن. سومـین روش رسیدن تصاویر هم عموی جوانم بود کـه از سال فروپاشی شوروی وارد مسکو شده بود، با خانمـی روس ازدواج کرده بود و چند وقت یکبار با عکس‌ها، سوغاتی‌ها و داستان‌های روسی از زندگی‌اش درون مسکو بـه ما سر مـیزد. داستان‌هایی کـه از خونگرمـی و خجالتی بودن این مردم، غذاهای متفاوت و شکل زندگیشون مـیگفت.
این چند هفته سفر درون روسیـه با ورق زدن این آلبوم و ساعت‌ها درون شـهر راه رفتن گذشت و برای من این تصاویر رو ساخت کـه نـه تمام مردم روس بلوند و قدبلند هستن و نـه همـه بـه یـه شکل. از موی بلوند چشم آبی گرفته که تا موهای مشکی و چشمان بادومـی. نـه همـه لاغر و خوش اندامن و نـه همـه صبح که تا شب مشغول نوشیدن ودکا! نـه همـه مردم بـه ادبیـات کلاسیک علاقه دارن و نـه همـه مدرن و خوش لباس.
تو این چند روز غریبه‌ها بدون داشتن زبون مشترک کمکن و اون تصویر مردم سرد و اخمو رو از توی ذهنم برداشتن. مسکو خیلی شـهر تمـیزی بود و مردم با ریتم تندی زندگی مـی درون حالی کـه سن‌پترزبورگ برام زیباتر بود و آروم تر بود با شب‌های روشن تابستونی. کازان شـهر مسلمون‌ها و تاتارها و مساجد بود و سارانسک جایی کوچیک و بی سر و صدا با زنان مسیحی کـه با روسری بـه کلیسا مـیرفتن. همـه درون کشور ستاره‌ی سرخ.
پ.ن ممنون به منظور همـه کامنت‌ها و توضیحات پست قبل :)

Read more

Media Removed

#کیک_تولد_ساحیرپز #کیک_تولد #کیک_شکلاتی سلام بر همگی روزتون بـه خیری و خوشی امروز مـیخوام داستان این کیک سورپرایزی دیشبمون رو براتون تعریف کنم. ما یـه دوست داریم بـه اسم زهرا خانم کـه از رفاقت همسر ایشون آقا سعید با محمد جان ما بیست و شش سال مـیگذره و شکر خدا این دوستی قدیمـیشون بعد ازدواج هم ادامـه ... #کیک_تولد_ساحیرپز #کیک_تولد #کیک_شکلاتی
سلام بر همگی روزتون بـه خیری و خوشی
امروز مـیخوام داستان این کیک سورپرایزی دیشبمون رو براتون تعریف کنم.
ما یـه دوست داریم بـه اسم زهرا خانم کـه از رفاقت همسر ایشون آقا سعید با محمد جان ما بیست و شش سال مـیگذره و شکر خدا این دوستی قدیمـیشون بعد ازدواج هم ادامـه داره و ما خانم ها الان ده سال کـه با هم دوستیم.حالا بین خودمون بمونـه کـه شخصیت این دو که تا رفیق زمـین که تا آسمون باهم فرق مـیکنـه درون عجبم کـه اینـهمـه سال با هم رفیق موندن بدون هیچ سنخیتی😂 و ما خانمـها اسمشون رو پت و مت گذاشتیم😄
از چند روز قبل با آقا سعید هماهنگ کردم کـه برا تولد زهرا سورپرایزش کنیم.گفتم اگه بگم شما تشریف بیـارید منزلمون، چون دو،سه شب قبل خونمون بودین اون شک مـیکنـه برا تولدشـه
که درجا آقا سعید فرمودن بیـاین خونـه ما گفت من زهرا رو اون روز بیرون مـیبرم.گفتم کیک و شام با من🍰
حالا بماند کـه چجوری هماهنگ کردیم و کلید دروازه و خونـه رو کجا گذاشت و ما برداشتیم.
چیـه چرا کنجکاو شدین.خوب یـه جا گذاشت دیگه.نمـیتونم بگم.قضیـه امنیتیـه.
چرا اصرار مـیکنید😑اگه مـیشد گفت کـه مـیگفتم.ولی اگه بدونین ما کلید رو از کجا برداشتیم؟😂😂😃😃😃
خوب بریم بـه ادامـه سورپرایز برسیم.عصری مشغول آماده کیک تولد شدم و کادو پیچ وسیله ها.آرسن ذوق برف شادی داشت با باباش رفتن کـه بخرن.منم رفتم مغازه مون.منتظر بودیم سعید خان یک ساعت قبل اومدنشون بـه ما خبر بده کـه وسیله هارو ببریم خونـه شون.بعد همسر محترم زهرا خانم پیـام شام امامزاده عبداله موندگار شدیم😨اونجا بود کـه توی دلمون کلی بد و بیراه نثار سعید خان فرستادیم😤از اون جایی کـه شب قبل بـه ما گفت هرجا باشیم هشت و نیم،نـه شب دیگه خونـه هستیم.یـادتون باشـه قبلش خونـه باشینااا.خلاصه ساعت نـه شب رفتیم کلید رو برداشتیم و ماشین رو چند که تا خونـه بالاتر پارک کردیم که تا وقت برگشتنشون نقشـه مون لو نره.کفشـهارو هم بردیم بالا توی بالکن خونـه شون گذاشتیم.بماند کـه محمد جان مـیگفت مراقب باش همسایـه ها نبیننت فکر نکنن دزد خونـه شونـه😃😁😂.ما توی تاریکی نشستیم و تی وی رو روشن کردیم آرسن مشغول تماشای کارتون شد.سعید خان پیـام ده بـه بعد برمـیگردیم😤😤😨😨بخدا اگر فکر کنین این طرف ما بوده مدیونین😒😶.یعنی دریغ از یـه بهانـه ای ،دلپیچه ای،سرمایی.

ادامـه درون پست بعدی

Read more

Media Removed

. ‎دکتر نيستم... ‎اما برايت ده دقيقه راه رفتن روى جدول کنار خيابان را تجويز ميکنم، ‎تا بفهمى عاقل بودن چيز خوبيست، ‎اما ديوانگى قشنگ تر است.. ‎برايت لبخند زدن بـه کودکان وسط خيابان را تجويز ميکنم، ‎تا بفهمى هنوز هم،ميشود بى منت محبت کرد.. ‎به ﺗﻮ پيشنـهاد ميکنم گاهى بلند بخندى،هرکجا کـه هستى، ‎يک ... 🌷 .
‎دکتر نيستم...
‎اما برايت ده دقيقه راه رفتن روى جدول کنار خيابان را تجويز ميکنم،
‎تا بفهمى عاقل بودن چيز خوبيست،
‎اما ديوانگى قشنگ تر است..
‎برايت لبخند زدن بـه کودکان وسط خيابان را تجويز ميکنم،
‎تا بفهمى هنوز هم،ميشود بى منت محبت کرد..
‎به ﺗﻮ پيشنـهاد ميکنم گاهى بلند بخندى،هرکجا کـه هستى،
‎يک نفر هميشـه منتظر خنده هاى توست...
‎دکتر نيستم،
‎اما بـه ﺗﻮ پيشنـهاد ميکنم کـه شاد باشى!
‎خورشيد،
‎هر روز صبح،
‎بخاطر زنده بودن من و تو طلوع ميکند!
‎هرگز، منتظر" فرداى خيالى" نباش.
‎سهمت را از" شادى زندگى"، همين امروز بگير.
‎فراموش نکن "مقصد"، هميشـه جايى درون "انتهاى مسير" نيست!
‎"مقصد" لذت بردن از قدمـهايیست، کـه برمى داريم!
‎چایت را بنوش!
‎نگران فردا مباش،
‎از گندم زار من و تو مشتی کاه مـیماند به منظور بادها...
.
🍁.
سلام 🙋🏼 سلام بـه همـه دوستاي خوووب مجازي مخصوصا اونـهايي كه هميشـه بـه من لطف خيلي زياد دارن همونايي كه هميشـه با كامنت هاشووون بمن دلگرمي ميددددن تك تك اسم نميبرم مبادا يكيشون يادم بره ولي همتون رو صميمانـه دووس دارم و با اينكه نديدمتووون مـهر و محبتتون درون قلبم جاريست ❤️ امروز همونطور كه تو استوري ها هم ملاحظه كردين پاي مرغ و سبزيجات واسه ناهار داشتيم و بخاطر وجود اين خميرهاي آماده سه سوووته رديف شد و بچه ها هم حسابي خوش بحالشوون شد 😉☺️ براي عصروونـه هم تارتي ساختيم با عطر و طعم بادوووم و آلو قرمز و انبه كه اوووونم بسيار خوشمزه شد ( خودم شخصا تارت ها رو با يه اسكوپ بستني وانيلي دووس دارم هر چقدرم سنگين باشـه ترجيح ميدم كم بخورم ولي با بستني سرو كنم بـه شما هم پيشنـهاد ميدم يه بار امتحان كنيد 😉😋) اميدوارم روز و روزگار بر وفق مرادتوون باشـه تنتون سلامت و دلتوون گرم گرم 🙏🏻 يا حق 👋🏼

Read more

Media Removed

سوال: آیـا عدد۱۳ نحس است؟ جواب: "هوالعادل" یکی از مسائلی کـه باعث ضربه زدن بـه ریشـه های اعتقادی و فرهنگی ما مـی شود اعتقاد بـه مسائل خرافی است. مثلاً درباره اعداد، از همـه مظلوم تر عدد ۱۳ است. این خرافه فقط مختص ملت ما هم نیست، ملت های بـه اصطلاح پیشرفته، اروپایی ها و آمریکایی ها بیشتر از ما بـه این ... 🔴سوال:
آیـا عدد۱۳ نحس است؟ 🔵جواب:
"هوالعادل"
🔶یکی از مسائلی کـه باعث ضربه زدن بـه ریشـه های اعتقادی و فرهنگی ما مـی شود اعتقاد بـه مسائل خرافی است.
🔸مثلاً درباره اعداد، از همـه مظلوم تر عدد ۱۳ است.
این خرافه فقط مختص ملت ما هم نیست، ملت های بـه اصطلاح پیشرفته، اروپایی ها و آمریکایی ها بیشتر از ما بـه این عدد حمله کرده اند. مثلاً سازمان ملل طبقه ۱۳ندارد! درون ایتالیـا پلاک خانـه ها را بـه جای سیزده، ۱۲+۱ مـی نویسند! مسیحیـان هیچ وقت سیزده نفری سر یک مـیز غذا نمـی خورند! مردم سوئد اگر تعطیلات آخر هفته شان بـه سیزدهم بیفتد مـی گویند هفته نحسی درون راه دارند! درون برخي كشورها درون هواپيماها جاي صندلي شماره ۱۳ را خالي مي گذارند! گويا اگر هواپيما خواست سقوط كند فقط صندلي شماره ۱۳ سقوط مي كند! يا گاه ديده مي شود كه برخي از ورزشكاران از پوشيدن لباس شماره ۱۳خود داري مي كنند!
🔷اعداد و روزها چه جرم و جنایتی مرتکب شده اند کـه آنـها را #نحس بدانیم!! اصلاً اختیـاری دارند؟! ما نتیجه ی بدِ افکار و کارهای اشتباه خود را بـه گردن روزها و اعداد بی گناه انداخته ایم، بـه جای اینکه #مسیولیت کار خود را بپذیریم.
عطسه مـی کنیم مـی گوییم صبر آمد! خطای خود را بـه گردن گربه و کلاغ و جغد بی گناه مـی اندازیم! با سبزه عید گره زدن از نحسی خارج نخواهیم شد، ۱۳ چه گناهی دارد؟! اگر سیزده عدد نحسی بود 👈
هجرت پیـامبر از مکه بـه مدینـه درون سال ۱۳ بعثت نبود، اگر ۱۳ نحس بود خدا حضرت علی با آن همـه عظمت را درون خانـه خدا روز سیزده رجب بـه دنیـا نمـی فرستاد.
🔶کلمـه #نحس درون قرآن درباره نزول عذاب بر قوم عاد آمده است. آن روزی کـه مردم با عمل اشتباه، سرنوشت خود را بـه تباهی مـی کشاند، آن روز، روز نحس است. 🔷 این حرف‌ها کـه ایـام را گناهکار بدانیم و برای آنـها نحوست قائل شویم، نـه تنـها فایده‌ای بـه حالمان ندارد، بلکه خدا علیـه ما اعلام جرم خواهد کرد و در قیـامت از ما سوال خواهد کرد کـه چرا مخلوق بی‌گناه مرا مجرم دانستید؟
🔶اگر بخواهيم اين مسائل خرافی را ريشـه يابي كنيم، مي بينيم كه عدد ۱۳ بر مي گردد بـه روز ولادت امير المومنين علي(ع).
🔸یـا مقدس بودن نعل اسب درون برخي مناطق کـه ريشـه آن بر مي گردد بـه روز عاشورا كه اسبها توسط حرام زادگان يزيد بر پيكر مطهر امام حسين (ع) تاختند.
🔸یـااستفاده از اسم ا معصوم درون ضرب المثل هاي منفي و... مثلا: طرف خودش را زده بـه كوچه علي چپ!
یـا اسامـی ای كه درون مورد چيزهاي بنجول بـه كار مي برند، مثلاً فلان چيز جواده!
به نظر شما آيا اسم ديگري وجود نداشت كه از اسم ا معصوم درون چنين مواردي استفاده مي شود⁉️
✍برگرفته از کتاب ده گفتار

Read more

Media Removed

‌ 🥁 درون اولین #شببازی امسال درون #شـهرکتاب_فرشته قراره کـه با دو بازی جدید ما آشنا بشین. ۱- «اسم کارتیل» کـه همون بازی آشنا و محبوب بچگی همـه ما #اسم_فامـیل ئه، منتها روی کارت! این بازی رو اولین بار ۲ سال پیش درون «شب‌های موسیقی بارانا» درون کاخ نیـاوران به منظور مخاطبین اون فستیوال (هر شب بیش از ۸۰۰ نفر) طراحی ...
🥁 درون اولین #شببازی امسال درون #شـهرکتاب_فرشته قراره کـه با دو بازی جدید ما آشنا بشین.

۱- «اسم کارتیل» کـه همون بازی آشنا و محبوب بچگی همـه ما #اسم_فامـیل ئه، منتها روی کارت!

این بازی رو اولین بار ۲ سال پیش درون «شب‌های موسیقی بارانا» درون کاخ نیـاوران به منظور مخاطبین اون فستیوال (هر شب بیش از ۸۰۰ نفر) طراحی و اجرا کردیم. و حالا با تغییراتی درون مکانیزم بازی، «اسم_کارتیل» به منظور بازی درون دورهمـی‌ها و جمع‌های خانوادگی تنظیم شده.
۲- «گول» هم بازی جدیدی از باهمزیـه: جدال بین «پخمـه‌»هاس با یک «مکار» البته با کمک «دانا»! مـی‌شـه گفت انگار یک دیوان کوچیک و جمع و جوره. خیلی ساده‌تر از اون بازیـه با چالش‌هایی متفاوت و زمان کوتاه‌تر: حداکثر ۱۰ دقیقه به منظور هر دور از بازی.

برای شرکت درون این رویداد حتما ثبت نام کنید و انتخاب بازی‌ها درون زمان رویداد و با توافق و تمایل خودتون انجام مـی‌پذیره.
هر دوی این بازی‌ها به منظور گروه‌های ۳ که تا ۸ نفره طراحی شده‌ان، بعد مـی‌تونید با دوستان‌تون درون این رویداد شرکت کنید یـا با دوستان و همبازیـان جدیدی آشنا بشید.

ظرفیت رویداد کمـه بعد در ثبت نام بشتابید.
🎯لینک ثبت‌نام: https://evnd.co/YgHB2

به امـید دیدارتون.

#اسم_کارتیل #بازی_گول
#بازی_دورهمـی #بازی_جمعی #بازی_خانوادگی
#شبهای_رمضان
#بازی_آزمایی
🔸
@Bahamzi

Read more

Media Removed

... #persiangulf #persiangulfforever #khalijefars #khalij_fars #donaldtrump #trump یـه سلام یـهویی!! از کنار ساحل #خلیج_فارس ... یـه نقل قولی هست کـه منتسب شده بـه #آبراهام_لینکلن ، یکی از پرزیدنت های مرحوم #آمریکا ( حالا راست و دروغش رو ما گردن نمـیگیریم ، فردا نیـاید بگید این هم از حسین ... ...
#persiangulf #persiangulfforever #khalijefars #khalij_fars #donaldtrump #trump
یـه سلام یـهویی!! از کنار ساحل #خلیج_فارس 😉
...
یـه نقل قولی هست کـه منتسب شده بـه #آبراهام_لینکلن ، یکی از پرزیدنت های مرحوم #آمریکا ( حالا راست و دروغش رو ما گردن نمـیگیریم ، فردا نیـاید بگید این هم از حسین پناهی یـا الهی قمشـه ای بوده ، اونا چسبوندن بـه خودشون!!).
مـیگن یـه روز از جناب پرزیدنت الدوله مـیپرسن : اگه ما اسم دُم #گربه رو بذاریم «پا»!!! اونوقت گربه چند که تا پا داره !!؟؟
آبراهام هم خیلی شیک و مجلسی مـیگه : چهارتا!! چون شما اسم دُم رو هرچی بذاری ، بازم اون دُم باقی مـیمونـه و گربه همون چهار که تا پا رو داره . 😉👏
...
این جناب بـه اصطلاح پرزیدنت فعلی آمریکا هم هرچی دوس داره ، اسم رو این خلیج بذاره . ☺
این خلیج یـه اسم بیشتر نداره . بقول آبراهام جون ، با یـه آروغ کـه دُم ، پا نمـیشـه !!! 😄
...
پ.ن: حالا بعضی ها نیـان این پایین کامنت بذارن ، چرا «فندق» ها رو ول کردی اومدی ، ساحل گردی!!!
به خدا ماموریت ، اعزام شدیم !! بالاخره ، فندق ها پوشک احتیـاج دارن ، پوشک هم پول !! 😁
#خلیج_فارس
#خلیج_همـیشـه_فارس

Read more
همـیشـه از جایی شروع مـیشـه شاید از یـه لبخند شاید از یـه نگاه شاید از یـه حرف شاید از یـه دعوا یـه آدمـی های وارد زندگیت مـیشن، اوایل درون حد سلام، بعدش رفیق، بعدش داداش، آخرشای کـه حاضری جونت رو واسشون بدی دوست داری تفریح ها رو فقط با اونا داشته باشی، خنده هات رو با اونا تقسیم کنی، بزنی بکوبی بیخیـال دنیـا باشی گاهی ... همـیشـه از جایی شروع مـیشـه
شاید از یـه لبخند
شاید از یـه نگاه
شاید از یـه حرف
شاید از یـه دعوا
یـه آدمـی های وارد زندگیت مـیشن، اوایل درون حد سلام، بعدش رفیق، بعدش داداش، آخرشای کـه حاضری جونت رو واسشون بدی
دوست داری تفریح ها رو فقط با اونا داشته باشی، خنده هات رو با اونا تقسیم کنی، بزنی بکوبی بیخیـال دنیـا باشی
گاهی قهر گاهی آشتی، گاهی بد بد گاهی خوب خوب،خلاصه دوست داری هر چیزی رو باهاشون تجربه کنی
فقط بگم رفقا عاشقتونم خفن
اگه دلتون شکوندیم ببخش، اگه ناراحت کردیم ببخش، اگه حتما بودیم و نبودیم ببخش، اگه مرام نبود ببخش
ممنون از تک تکتون کـه گذشته رو درون شما مـیشـه خلاصه کرد
امـین کـه پا بـه پام بوده، شـهاب کـه کم نگذاشته، مـهدی کـه خاطرات خودم و خودش و پرند خودش یـه شاهنامـه هست، محمد صادق عزیزترین بوده، محمد باقر کـه شیرین ترین بوده، پیمان و مرامش، علی و پاکیش، محسن کـه یدونـه است، مجید کـه سلطون قلبمـه، احسان کـه خودش عشقه، خیـام خب جیگر منـه، احمد کـه رفیق ناب منـه،علیرضا و محمد رضا کـه معرفتشون رو عشقه، علی کـه خودش عشقه، افشین چه بگم کـه گله،امـیر کـه فدایی داره، جواد کـه سمبل معرفته، حیدر نگو کـه عزیزمـه
وای خدا فقط مـیتونم بگم عشق من هستید تکید برام
وای وای کـه چقدر عمونده وای وای کـه اسم خیلی هات نیومد، اینو بگم همتون عشقید عشق، ببخشید کـه نتونستم اسم خیلی ها ببرم یـا عازشون باشـه
فقط اینو بهتون مـیگم عاشق تک تک رفیقام هستم چهای کـه خاطره خوب مونده ازشون چهای کـه خاطره بد، شما بهترین اتفاق های زندگیم بودید
دوست داشتم عدونفره با همتون داشتم مـی‌گذاشتم، اما حیف کـه هیچ وقت فکرش نمـیکردم یـه زمانی با هم نباشم
من و امـین،من و شـهاب،من و مـهدی، من و علی،من و صادق،من و محمد، من و رضا،من و مجید، من و حسین،من و پیمان... حیف کـه نمـیشـه بـه اون روزا برگشت، عدونفره گرفت،دل نشکوند،ناراحتون نکرد،حیف نمـیشـه باز تکرار بشن،حسرتش مـیمونـه و خاطرات شیرینتون
@mr.gmott @shahab_reyhani75 @m.m_keyhan @mohammad_sadegh11 @mohammadb_sheykhi @peiman_gholami110 @captian75 @m.sadegh2424 @mohsenraeesi @majid_sozoki @mohammaad_soleymani @alireza.kh0505 @aghayedi10 @bahreyni_amir @nima_ahmadshahi @ali_mansouri_nasab2 @heidar_hajiani @ramin_nj70 @reza__bzr @mr_afshinn @milad.moradni @ehsanmozaffari1 @ali.lone900 @ali_mollaei10 @hoseinfouladi_new @hoseinfouladi_new @hosseinzadeh7766 @javad_ostadi @M.sadegh1996 @khayamfouladii @ali_navigator @amir_amiri1376 @ahmad_mirkani @saman9700.kh

#رفیق #دلتنگی_خاطرات

Read more

Media Removed

@soudeh_1661 سلام طاعات و عباداتتون قبول...التماس دعا دوستان گلم آموزش بلانچ قارچ ( #بلانچ_قارچ_فرخنده) رو واسه تون گذاشتم...روش تهیـه کنسرو نخود فرنگی رو هم الان مـیذارم(البته مـیتونین با روشی کـه برای قارچ گفتم و فقط با مدت زمان کمـی بیشتر، نخود فرنگی رو هم،بلانچ و فریز کنید.)حتما آموزشـهایی ... @soudeh_1661
سلام طاعات و عباداتتون قبول...التماس دعا دوستان گلم🙏😍
آموزش بلانچ قارچ ( #بلانچ_قارچ_فرخنده) رو واسه تون گذاشتم...روش تهیـه کنسرو نخود فرنگی رو هم الان مـیذارم(البته مـیتونین با روشی کـه برای قارچ گفتم و فقط با مدت زمان کمـی بیشتر، نخود فرنگی رو هم،بلانچ و فریز کنید.)حتما آموزشـهایی از این دست رو براتون مـیذارم.
روشـهای مختلفی به منظور کنسرو خونگی هست...من بـه این روش کـه از یکی سایتها( بـه اسم جام جم سرا)دیدم،آماده کردم،فقط نکات و توضیحاتی کـه بنظرم مـهم بود رو تایپ و به متن اصلی،اضافه کردم....چه خوبه همـه مون هر چیزی رو با اسم منبع بنویسیم!
نخودها را از غلاف درون بیـارید و دانـه کنید.
سپس خوب شسته و توی شیشـه های تمـیز بریزید(من توی شیشـه خالی شده رب گوجه ریختم،دقت کنید شیشـه ها کاملا تمـیز و عاری از چربی و..باشن که تا یـه موقع،کنسرو نـهایی،کپک نزنـه و خراب نشـه)
مقداری آب( متناسب با حجم شیشـه ها) را با نمک بجوشونید و بعد از خنک شدن، روی نخودها بریزید (دقت کنید نمک بـه اندازه‌ای باشد کـه مزه اون حس بشـه،نیـازی نیست بیش از حد شور بشـه)
وقتی شیشـه‌ها با آب نمک، پر شد،قابلمـه‌ای را پر از آب کنید(آب گرم نباشـه،فقط کافیـه شیر آب رو باز کنید و توی قابلمـه،آب بریزید)و شیشـه‌ها را با 👈در باز👉 توی قابلمـه قرار داده، و روی حرارت متوسط رو بـه کم قرار دهید.
تقریبا همزمان با جوش آمدن آب توی قابلمـه، آب درون شیشـه‌ها هم شروع بـه جوشیدن مـیکنـه.به محض جوش اومدن،زمان بگیرید و حدود "سی و پنج " الی "چهل دقیقه " ،صبر کنید تا
زمانی کـه نخود فرنگی‌ها،نرم و پخته بشن(بعد از گذشت "سی دقیقه"،یـه دونـه رو بردارین و تست کنین که تا از پخته شدنش مطمئن بشین،البته هنوز قراره پخت ادامـه پیدا کنـه،اگه نخودها، ریز هستند...زمان پخت اولیـه رو "سی دقیقه " درون نظر بگیرید).
آب توی شیشـه‌ها رو چک کنید،اگه آبش کم شده،با آب و نمک جوشیده،پرکنید که تا حدی کـه کاملا لبریز بشـه.
حالا درون شیشـه‌ها را ببندین و "ده که تا پانزده دقیقه " هم با👈در بسته👉بجوشونید.(این مرحله پخت با درون بسته بـه منظور هواگیری شیشـه ها انجام مـیشـه که تا کنسرو، آماده بشـه.)
بعد از طی این زمان،شعله رو خاموش کرده و اجازه بدین شیشـه ها توی قابلمـه بمونـه که تا کاملا خنک بشن.
شیشـه‌های خنک شده رو توی یخچال (یـا جایی کـه مطمئنین کاملا خنک هست)گذاشته و نگهداری کنین.روی کارگاه گلدوزی با نخودفرنگی و گلبرگ گل محمدی و ساقه های نازک درخت انگور و....تزیین کردم.جای همگی خالی/فرخنده
#کنسرو_نخود_فرنگی_فرخنده
#کنسرو_نخود_فرنگی

Read more

Media Removed

وقتی خودم را درون منگنـه نوشتن قرار مـی دهم، تصویر مبهمـی از آنچه درون ذهنم مـی گذرد شتابزده و بی وقفه کشان کشان مرا بـه ناکجا مـی کشاند و درست نمـی فهمم اولین کلمـه از کجا آمده و جمله کجا تمام مـی شود. همـین چند سال پیش کـه هنوز تلفن ها هوشمند نشده بودند و اینترنت سرعتی نداشت و مانیتور ها یک وجب بزرگ عقبه داشتند، آن وقت ... وقتی خودم را درون منگنـه نوشتن قرار مـی دهم، تصویر مبهمـی از آنچه درون ذهنم مـی گذرد شتابزده و بی وقفه کشان کشان مرا بـه ناکجا مـی کشاند و درست نمـی فهمم اولین کلمـه از کجا آمده و جمله کجا تمام مـی شود. همـین چند سال پیش کـه هنوز تلفن ها هوشمند نشده بودند و اینترنت سرعتی نداشت و مانیتور ها یک وجب بزرگ عقبه داشتند، آن وقت ها کـه اینترنت رفتن صدای دیریرینگ مـی داد و دوازده بـه بعد بـه حساب اینکه تلفن اشغال نشود مـی رفتی و هرکسی درون عالم مجازی به منظور خودش پاتوقی داشت بـه اینترنت مـی رفتم و بیشتر از همـه چیز درگیر وبلاگ شدم و اسم خودم را هم گذاشتم وبلاگ نویس! این طور شد کـه کم کم وارد فضای شخصی نویسی شدم و یـادداشت های بیشمار ناشناسی را مـی خواندم. آن وقت ها این طور بود کـه آدم ها هر چه داشتند را با اسمـی مستعار مـی ریختند روی دایره و خیلی ها چراغ خاموش مـی آمدند و مـی خواندند و مـی رفتند و یـا نظری مـی نوشتند با نام یـا بی نام و یـا با آدرس یـا بی آدرس. شاید همـین مجازی بودن منفعل هم نسلی های مرا درون فضایی قرار مـی داد کـه به دور از اینکه صدایشان بلند شود خود را خالی کنند. کم کم این فضا عام تر و عام تر شد و آدم ها نقاب برداشتند و شدند خودشان و نـه نام مستعارشان. هیجان گذشته کم شد، شاید آن موقع ها ممکن بود مدت زیـادی نوشته هایی را بخوانی کـه ندانی چه ‌شکلی ست و اهل کجاست و حتی پسر هست یـا . آدم ها خود خود بی درونشان را بیرون مـی ریختند.
اما حالا آن شـهر مجازی دیگر شکل قدیم نیست دیگر مانیتور ها دنباله ندارندی به منظور کامپیوترش مـیز نمـی خرد وی سراغ کارت اینترنت نمـی رود. حالا کـه همـه چیز بـه این سرعت عوض شده مجازی بودن و حقیقی بودن ادغام شده و جاده مـه آلود اینترنت هر روز حقیقی تر از قبل مـی شود و واضح تر. من و نام مستعارم مانده ایم درون این مـیان مستاصل و درمانده! گاهی بعضی دوستان اسم اینستام رو مـی پرسند روم نمـیشـه بگم و خودم تایپ مـی کنم بعد کـه مـی بیند با لهجه ای کـه بی شباهت بـه این هایی کـه تازه فارسی یـاد گرفته اند با تردید مـی خواند وبلاگ نویس؟! و لبخند مـی ... اما حالا به منظور عوض نام خیلی دیر است. راستش دوست نداشتم هیچ وقت دوست و آشنا درون این صفحه باشند، مرز دنیـای مجازی و حقیقی من زیـاد هست و هری نباید از این فاصله رد ‌شود و راستش را بخواهی به منظور همـین خیلی وقت ها مـی شود کـه خودم را مـی کنم و پیش خودم مـی گویم هیس جای این حرف اینجا نیست! چیزی کـه خلاف اصل نوشتن است. خواستم بگویم ممکن هست نوشته هایم را از اینجا کوچ دهم و حتی قسمتی از خودم را. اینجا به منظور من بـه همـین شکل، موزه گونـه و آرام آرام نفس مـی کشد.

Read more
اسم من فِرد است.بعضي ها توني صدايم مي زنند،گاهي هم مكس.يك زماني باربارا بودم و حتا كسي درون خاطرم مانده هست كه بـه من بُلوندي ميگفت.اسمـها را بـه خاطر نمي آورم؛هميشـه اينطوري بودهَ م-درگيرِ يك كلنجارِ بي دست و پا با اسمـها.همانطور كه بچه ها با پيراهن ها و روبان هاي صورتي شان رويِ اعصابم ميروند،با نگاه ... اسم من فِرد است.بعضي ها توني صدايم مي زنند،گاهي هم مكس.يك زماني باربارا بودم و حتا كسي درون خاطرم مانده هست كه بـه من بُلوندي ميگفت.اسمـها را بـه خاطر نمي آورم؛هميشـه اينطوري بودهَ م-درگيرِ يك كلنجارِ بي دست و پا با اسمـها.همانطور كه بچه ها با پيراهن ها و روبان هاي صورتي شان رويِ اعصابم ميروند،با نگاه هاي پُر نخوتي كه هر عابري گويي مجبور هست بر زيبايي شان صحه بگذارد.برعكس چنان مجذوبِ پسربچه هاي بازيگوش و تُپُلي ميشوم كه از ماندنِ ردِ شكلات رويِ لُپهايشان هيچ ترسي ندارند.چهل و چهار سالم هست و چهل و چهار سال هست كه از صبح که تا ساعت چهار عصر ميدوم که تا خودم را بـه ايستگاه قطار برسانم-قطاري كه قرار هست راس ساعت چهار برسد و چهل و چهار سال هست كه نرسيده است.چهل و چهار سال هست كه ميدوم و هيچ چيز نتوانسته مرا از آمدنِ قطار نااميد كند، حتا نبودن ايستگاه قطار درون شـهر.ولي بايد اعتراف كنم همـه چيز با آمدنِ رُزماري تغيير كرده هست و ديگر نميتوانم بـه اميد ديدنِ قطار بـه خيابان ايستگاه قطار بروم.تابستانِ شرجي بي رحمي است؛جيرجيركها با بال زدنـهاي مداوم كه انگار زني بي وقفه جيغ ميكشد جفتهايشان را صدا ميزنند.مارمولكها رويِ هُرمِ گرما با دُمـهاي بلندشان ميند و قورباغه ها که تا جان دارند قورقور ميكنند؛درست مثلِ رُزماري كه با هق هق اشكهايش جفتَ ش را صدا ميزند.كنار رُزماري كه درون اين گرما خود را زيرِ ملحفه ها پنـهان كرده هست دراز كشيدهَ م و به خودم نگاه ميكنم؛به انگشتهاي نداشتهَ م بـه خط عميقِ بريدگي رويِ تيغِ پايِ راستم،به دل و رودهَ م كه درون بدشكلترين حالت بريده و دوخته شدهَ ند و تكه اي از قلبم كه از جايِ اصليَ ش كنده شده و به طرز احمقانـه ايي درون سمت ديگر قفسه ي سينـهَ م دارد ميگندد كه باعث ميشود سينـهَ م خس خس كند.ميدانم وقتي جفتي تركمان ميكند،عضوي از بدنمان قطع ميشود.اين را بـه رُزماري نميگويم،ميگذارم همچنان جفتَ ش را صدا كند.دير يا زود عضوي از وجودش قطع مي شود و او شانس اين را نخواهد داشت که تا مثلِ مارمولكها دُم جديدي داشته باشد.

قطعِ عضو | #نارنج
٠ 🎶Memories.April.Hospital-Derstrafe
٠
#derstrafe #summer #callmebyyourname
پ.ن: بـه موزيك گوش بدهيد (صداي هق هق)

Read more

Media Removed

یک خانم معلمـی درون آمریکا کاری کرد کـه اسم او درون تمام کتاب های تربیتی و پرورشی چاپ شد. تمام دوستانی کـه در دانشگاه علوم تربیتی و روانشناسی تربیتی خوندن امکان ندارد کـه قضیـه این خانم رو نخونده باشند. معلمـی با 28 سال سابقه کار بـه اسم خانم "دُنا". خانم دُنا یک روز رفت سر کلاس با یک جعبه کفش. جعبه ی کفش رو گذاشت ... یک خانم معلمـی درون آمریکا کاری کرد کـه اسم او درون تمام کتاب های تربیتی و پرورشی چاپ شد.
تمام دوستانی کـه در دانشگاه علوم تربیتی و روانشناسی تربیتی خوندن امکان ندارد کـه قضیـه این خانم رو نخونده باشند.
معلمـی با 28 سال سابقه کار بـه اسم خانم "دُنا".
خانم دُنا یک روز رفت سر کلاس با یک جعبه کفش.
جعبه ی کفش رو گذاشت روی مـیز.
به دانش آموزها گفت "بچه ها مـیخوام "نمـی تونم هاتون" رو یـا بنویسید یـا نقاشی کنید و اینـها رو بیـارید بریزید درون جعبه ی کفشی کـه روی مـیز منـه"
"من نمـی تونم خوب فوتبال بازی کنم."
" من نمـی تونم دوچرخه سواری کنم."
"من نمـی تونم درس ریـاضی رو خوب یـاد بگیریم"
"من نمـی تونم با رفیقم کـه قهر کردم، آشتی کنم"
"من نمـی تونم با داداشم روزی سه بار تو خونـه دعوا نکنم"
بچه های دبستانی شروع د بـه کشیدن نمـی توانم هاشون.
خودش هم شروع بـه نوشتن کرد.
نمـیتونم ها یکی یکی درون جعبه ی کفش جا گرفت.
وقتی همـه ی نمـی توانم ها جمع شد درون جعبه رو بست و گفت "بچه ها بریم تو حیـاط مدرسه"
بیلی برداشت و گودالی حفر کرد.
گفت "بچه ها امروز مـیخوایم نمـی تونم هامون رو دفن کنیم"
جعبه رو گذاشت توی گودال و شروع کرد با بیل روی اون خاک ریختن.
وقتی کـه تمام شد بـه سبک مسیحی ها گفت "بچه ها دست های هم رو بگیرید"
خودش هم شد پدر مقدس و شروع کرد بـه صحبت .
"ما امروز بـه یـاد و خاطره ی شاد روان «نمـی توانم» گرد هم آمدیم. او دیگر بین ما نیست. امـیدوارم بازماندگان او «مـی توانم» و «قادر هستم»، روزی همانند او درون تمام جهان مشـهور و زبان زد شوند و «نمـی توانم» درون آرامگاه ابدی خود بـه سر برد."
به بچه ها گفت "برید کلاس".
بچه ها وقتی وارد کلاس شدن دیدن مقداری کیک و مقدار زیـادی پفک داخل کلاس گذاشته شده.
وسط کیک یک مقوا بود و نوشته بود "مجلس ترحیم نمـی توانم"!
بعد از اینکه کیک رو خوردن، مقوا رو برداشت و چسبوند کنار تابلوی کلاس.
تا پایـان اون سال تحصیلی، هر کدوم از بچه ها کـه به هر دلیلی بـه معلمش مـی گفت "خانم، نمـی تونم"، درون جوابش خانم دنا یـه لبخندی مـی زد و اون مقوا رو نشونش مـی داد و خود اون بچه حرفش رو مـی بلعید و ادامـه نمـی داد.
پایـان اون سال تحصیلی شاگردان خانم دُنا بالاترین نمره ی علمـی رو درون مدرسه ی خودشونب د.
یـه قول همـین الان همـه مون بـه هم دیگه بدیم. قول بدیم نمـی توانم ها رو خاک کنیم...
#قنادکوچولو #ماداگاسکار #ماداگاسکار_کیک #کیک_تولد #فوندانت_كيك #فوندانت #شکلات #مجسمـه

Read more

Media Removed

شبتون بخیر یک مطلبی هست کـه حتما حتما بگم و لطفا که تا آخر بخونید! من خیلی وقت بود فعالیت نداشتم و تازه برگشتم. ولی مثل اینکه تو این مدت خیلی ها از اینکه شما بتونید خودتون غذاهای کره ای رو درست کنید ناراضی هستن آخرین پست قبل از پست قبلی با ریپورت پاک شد و من تازه فهمـیدم چرا! مثل اینکه یک عده دوست دارن ... شبتون بخیر❤
یک مطلبی هست کـه حتما حتما بگم و لطفا که تا آخر بخونید!
من خیلی وقت بود فعالیت نداشتم و تازه برگشتم. ولی مثل اینکه تو این مدت خیلی ها از اینکه شما بتونید خودتون غذاهای کره ای رو درست کنید ناراضی هستن😏
آخرین پست قبل از پست قبلی با ریپورت پاک شد و من تازه فهمـیدم چرا!
مثل اینکه یک عده دوست دارن فقط پول ها رو از جیبتون بیرون بکشن! اسم خودشون رو هم گذاشتن مسلمون😏
دوستان ، پولتون رو تو جیب این آدم نریزین! اینا از ترس پیج منو بلاک و با اکانت فیک مـیان ریپورت مـیکنن پست ها رو.
چرا؟؟؟ چون کـه اگر شما خودتون یـاد بگیرین غذا ها رو درست کنین نونشون آجر مـیشـه! با اون قیمت های فضایی کـه مثلا یک بسته کیمچی ۴۵ هزار تومان و یک غذا ۵۰ تومان!!!!
من پیج رو معرفی نمـیکنم ، اصلا ایشون رو درون حدی نمـیدونم کـه حتی بگم بلاکش کنین ! شما فقط من رو حمایت کنین و کامنت انگلیسی و فارسی زیـاد بذارین که تا با ریپورت های پیج های فیک پاک نشـه .
گرچه پَشـه دو هزار فالوری نمـیتونـه فیل ۲۳ هزار فالوری رو زمـین بزنـه ولی ممکنـه پست های مورد علاقه تون از بین بره❤
به من اعتماد کنید قول مـیدم بـه زودی خودتون مـیتونین با کمترین هزینـه بهترین غذا ها رو درست کنین و لذت ببرین😊 ~
Hi My dear followers😍
I'm back and I will post good recipes 😋❤
I will post recipes in two language, Persian (farsi) and English ❤

Read more

Media Removed

پست آخر قابلیت سرچ درون فضای مجازی به منظور آدم هایی کـه یکباره یـادی آن دور دورهای ذهنشان مـی افتند ، معجزه ی بزرگیست ! اینکه یک آدم فراموش شده را بعد از سالها بـه یـاد بیـاوری و دلت بخواهد حداقل بدانی اکانتی با نام خودش توی اینستاگرام ها و تلگرام ها و برنامـه های این چنینی دارد یـا نـه... کـه اگر داشت ، عکسش را ... پست آخر
قابلیت سرچ درون فضای مجازی به منظور آدم هایی کـه یکباره یـادی آن دور دورهای ذهنشان مـی افتند ،
معجزه ی بزرگیست !
اینکه یک آدم فراموش شده را بعد از سالها بـه یـاد بیـاوری
و دلت بخواهد حداقل بدانی اکانتی با نام خودش توی اینستاگرام ها و تلگرام ها و برنامـه های این چنینی دارد یـا نـه... کـه اگر داشت ،
عکسش را بعد از این همـه سال ببینی و با تغییرات زندگی أش آشنا شوی..
خاطراتت را مرور کنی
و شاید کمـی هم اشک بریزی..!!
اسم و فامـیلش را بـه صورت های متفاوت تایپ مـیکنی
و سرچ وسرچ و سرچ... اینطور وقت ها معمولأ آدم ناکام مـی ماند و هیچ شخص آشنایی پیدا نمـیکند
حالا شاید برحسب اتفاق توی این سرچ های پی درون پی یک تشابه اسم وجود داشته باشد
و به منظور چند لحظه که تا یـاد آوری چهره ی شخص مورد نظر قلبت تپش های تند تری را تقبل کند
اما درون اکثر مواقع بعد از دیدن عفرد ناشناس است
و امـید نا امـید... اگر هم از عخودش به منظور پروفایل استفاده نکرده باشد
که اوضاع بدتر هست و دو دل مـیمانی!.
حتمأ به منظور همـه ی ما یکبارش پیش آمده ، آن آدم فراموش شده ی
ناگهان بـه یـاد آمده را همـه ی ما داشته ایم ،
شاید دوست دوران مدرسه ،
عشق دوران نوجوانی، همکلاسی دوران دانشگاه ، فامـیلی کـه در خارج از کشور اقامت دارد
یـا آدم های گمشده ی دیگری کـه حالا شاید اکانتی هم داشته باشند
اما با نام مستعاری کـه ما نمـیدانیم و نمـیتوانیم حدس بزنیم... شاید این ندانستن خیلی بهتر از این باشد
که با همـین سرچ کوتاه عشق اولت را پیدا کنی و
هزار خاطره توی ذهنت زیرو رو شود ، اگر عپروفایلش ، خودش باشد
که مـینشینی با دقت نگاهش مـیکنی ، نگاه مـیکنی
که بفهمـی درون این مدت طولانی چه بر سر زندگی أش آمده و
چقدر تغییر کرده هست اما اگر عدو نفره باشد یـا مثلأ روی پروفایلش نوشته باشد "این ِرل " یـا چمـیدانم
از همـین جمله های معروف عاشقانـه ؛
چه غمـی را حتما به جان بخری...
شاید سالهای سال هم گذشته باشد
اما داغش دوباره تازه مـیشود و
چند روزی حال و روزت را تلخ مـیکند...
مـیدانم این قابلیت سرچ ، با تمام خوبی ها و بدی هایش شاید اشک خیلی ها را درون آورده باشد ،
خیلی های عاشق را....
که از دنیـای واقعی جاماندند
و به منظور دیدن معشوقشان دست بـه جستجوهای مجازی زدند!!
فکر مـیکنم
بهتر باشد
برای یوزرهایمان اسم های خودمان را انتخاب کنیم ،
شاید یک روز
یک نفر
به یـادمان افتاد
و خواست پیدایمان کند...
لطفأ
اسمت را
هرجا کـه مـیروی
با خودت ببر
یک روز
دلتنگت خواهم شد...

Read more

Media Removed

#مبارزه_با_فساد بعضی رفقا کامنت مـیگذارند یـا دایرکت مـیدن کـه فلانی ، از فلانی و فلانی هم بخواه بـه کمپین #نـه_به_اشرافیت بپیوندند از خیلی از افراد اسم شده ولی اسم جناب #علی_زکریـائی بیشتر اورده شده کـه چرا #سکوت اختیـار کرده و واکنشی بـه پستهای جناب #صدرالساداتی نشون نمـیده من بـه صفحه جناب ... #مبارزه_با_فساد

بعضی رفقا کامنت مـیگذارند یـا دایرکت مـیدن کـه فلانی ، از فلانی و فلانی هم بخواه بـه کمپین #نـه_به_اشرافیت بپیوندند
از خیلی از افراد اسم شده ولی اسم جناب #علی_زکریـائی بیشتر اورده شده

که چرا #سکوت اختیـار کرده و واکنشی بـه پستهای جناب #صدرالساداتی نشون نمـیده

من بـه صفحه جناب #علی_زکریـایی زیـاد سر مـی ولی اینبار رفتم بـه نگاه دیگه و به قول معروف نگاه خریداری صفحشون رو مرور کردم

والا اینایی کـه دیدم اسمش سکوت نیست ، بی تفاوتی نیست ، خنثی بودن نیست

ایشونم داره مبارزه مـیکنـه منتها بـه شیوه خودش کـه اون هم مخاطب و طرفدار خودش رو داره
الحمدلله تاحالا هم موفق بوده
مثل جناب #شمشادی با پستهاشون مثل جناب #یـامـین_پور با برنامـه هایی کـه ساختند مثل جناب #رائفی_پور با کلیپهایی کـه نشر مـیدن یـا حتی درون ورژن کم سر و صدا تر جناب #پناهیـان با منبر و #سخنرانی یـا خیلی دیگر از عزیزان

حالا بـه لطف خدا و دل پر مردم ، این شیوه جدید بیشتر سر و صدا کرده و ان شاالله بـه مرور زمان با #آسیب_شناسی وب #تجربه موفق تر هم خواهد شد
اما
راحت دیگران رو متهم بـه سکوت یـا موافقت با #اشرافیت و #فساد و #طاغوت_صفتی نکنیم ، فقط با این استدلال کـه از این روش جدید اعلام #مصداق حمایت علنی ند و پست ها مورد نظر رو کپی ند

دلسرد نکنیم

پر حرفی نکنم
دم تمام عزیزانی کـه بی مزد و منت #دغدغه مردم رو دارند گرم
توی این هیـاهو همـه رو با یک چوب نزنیم
برای فرصت طلبان فرصت سازی و برای خودی ها فرصت سوزی نکنیم

Read more

Media Removed

...پاره حرف #حمـید_سپیدنام یـا همان #مستر_تستر سال های زیـادی درون مبحث نتورک مارکتینگ فعالیت کرده و در این زمـینـه یکی از با دانش ترین #اینفلوئنسرهای فضای مجازی است.شرکت ایشان درون زمـینـه نتورک مارکتینگ یکی از شرکت های بزرگ و صاحبنام ایران است.اساسا شخصیت مستر تستر توسط ایشان با آگاهی تمام خلق شده ... ...پاره حرف

#حمـید_سپیدنام یـا همان #مستر_تستر سال های زیـادی درون مبحث نتورک مارکتینگ فعالیت کرده و در این زمـینـه یکی از با دانش ترین #اینفلوئنسرهای فضای مجازی است.شرکت ایشان درون زمـینـه نتورک مارکتینگ یکی از شرکت های بزرگ و صاحبنام ایران است.اساسا شخصیت مستر تستر توسط ایشان با آگاهی تمام خلق شده از نوع لباس که تا حتی ماشینی کـه برای این شخصیت انتخاب شده با برنامـه ریزی صورت گرفته است.حال آنکه اه ایشان درون مبحث معرفی رستوران ها و غذاهای مختلف را دوست دارم.حتی حضور درون کشورهای مختلف و دعوت از تستر های بین المللی کاری بزرگ درون صنعت غذایی این سرزمـین است.تا بـه اینجا مشکلی نیست و من از طرفداران ایشان هستم.اما مشکل من با ایشان از جایی شروع شد کـه جناب آقای سپیدنام درون هر مبحثی خود را صاحب نظر دانسته و دستی بر آتش دارد کـه تازه ترین آن بازی درون یک فیلم درجه سه سینمایی است.با اینکه کیفیت پست های ایشان بـه شدت پایین آمده و بیشتر درون کنار سلبریتی ها آبگوشت خورده و به ساندویچی مـیرود اما اینکه درون بیو مقابل اسم خود از کلمـه #بازیگر استفاده کرده را دیگر نمـی توانم تحمل کنم‌‌. بیچاره #سینمایی کـه برای فتح گیشـه بـه دنبال اینفلوئنسرهای فضای مجازی افتاده است.بیچاره جوانانی کـه در #دانشگاه درس بازیگری مـی خوانند.این مدل حضور درون #سینما یک آموزش غلط دارد و آن اینکه هرکسی با محبوبیت درون فضای مجازی مـیتواند بازیگر شده و وارد سینما شود.حال جوانان زیـادی این مدل حضور را بـه راه سخت آموزش ترجیح داده و مـیخواهند از راه مـیان بر وارد دنیـای بازیگری شوند.جناب آقای سپیدنام بازیگری یک حرفه کاملا جدی هست و درست بـه مانند #پزشکی، #مـهندسی و خیلی از تخصص های دیگر کـه نیـاز بـه تحصیلات آکادمـی، مطالعه وب تجربه دارد.وقتی اساتید بزرگ ما اعلام مـی کنند کـه با حضور درون #کلاس های_آموزشی کوتاه مدت و #ورک_شاپ های آنـها مـیتوان #بازیگر شد دیگر انتظاری از امثال حمـید سپیدنام نیست.وقتی جوانی بعد از سه سال حضور درون عالم #هنر نمایشی را با اعتماد بـه نفس تمام بـه روی صحنـه مـی‌برد بی شک انتظاری از حمـید سپیدنام نداریم. جناب آقای تستر عزیز با زبان خودتان مـی گویم کـه یک قرمـه سبزی خوب درون مدت پانزده دقیقه درست نخواهد شد حتی اگر درون آن از بهترین گوشت، سبزی و لوبیـا استفاده کرده باشید.جناب آقای سپیدنام مـی دانم کـه با اولین انتقاد افراد را بلاک مـی کنید اما به منظور من جایگاه #هنر بالاتر از آن هست که بخواهم مقابل کلمـه بازیگر درون مقابل اسم شما سکوت کنم. درون پایـان یک تسلیت ویژه بـه اهالی سینما عرض مـیکنم کـه چنین اعتبار حرفه ای کـه در آن فعالیت مـی کنند را زیر سوال مـی‌برند

Read more

Media Removed

رویـه پیشونیـه فرشته ها نوشته هرکی داره جاش وسطه بهشته از آسمون مـیباره درو طلا و گوهر زرو سیمو نقره وقتی مـیخنده یکی یدونـه چراغه خونـه گلابتونـه ماه آسمونـه قندو نباته همـیشـه باهاته اسم قشنگو نازش ورد لباته تو شبایـه تاریک ماه و ستاره کوچیکو بزرگش فرقی ... رویـه پیشونیـه فرشته ها نوشته هرکی داره جاش وسطه بهشته
از آسمون مـیباره درو طلا و گوهر زرو سیمو نقره وقتی مـیخنده
یکی یدونـه چراغه خونـه گلابتونـه ماه آسمونـه
قندو نباته همـیشـه باهاته اسم قشنگو نازش ورد لباته

تو شبایـه تاریک ماه و ستاره کوچیکو بزرگش فرقی نداره
کوه نمک عزیزه چشماشو مـیبنده مـیخنده ریزه ریزه
شاخه نبات آب حیـات وقتی کـه غم داره دلت مـیمونـه باهات
یکی یدونـه چراغه خونـه گلابتونـه ماه آسمونـه

قندو نباته همـیشـه باهاته اسم قشنگو نازش ورد لباته
تو شبایـه تاریک ماه و ستاره کوچیکو بزرگش فرقی نداره
انیسه عزیزه چشماشو مـیبنده مـیخنده ریزه ریزه
شاخه نباته آب حیـاته روزایـه سختی باهاته

کوه نمک بلا کلک مثله اناره شیرینـه ترک ترک
یکی یدونـه چراغه خونـه گلابتونـه ماه آسمونـه
قندو نباته همـیشـه باهاته اسم قشنگو نازش ورد لباته
یکی یدونـه چراغه خونـه

گلابتونـه ماه آسمونـه
قندو نباته همـیشـه باهاته
اسم قشنگو نازش ورد لباته

Read more

Media Removed

#پست_موقت #بی_شرفی ناراحتم با کارشناسی ارشد مـهندسی IT عمرم رو گذاشتم تو ادبیـات بعد یک سری دوست و رفیق مـیان اینجوری مـیگن. تو صورت ادم نگاه مـیکنن و تعریف مـیکنن و بعد... من با پرفروش شدن هر کتاب عشق مـیکنم اما چه پیـام‌ها کـه تو این چند روز برام نیومد. از بازی بـه عنوان بازیگر نقش اول تئاتر سجاد افشاریـان ... #پست_موقت #بی_شرفی
ناراحتم
با کارشناسی ارشد مـهندسی IT عمرم رو گذاشتم تو ادبیـات بعد یک سری دوست و رفیق مـیان اینجوری مـیگن. تو صورت ادم نگاه مـیکنن و تعریف مـیکنن و بعد...
من با پرفروش شدن هر کتاب عشق مـیکنم اما چه پیـام‌ها کـه تو این چند روز برام نیومد. از بازی بـه عنوان بازیگر نقش اول تئاتر سجاد افشاریـان گرفته که تا گوشی آیفون و ویلا و... رفیق شما مسیر رو اشتباهی اومدی! من از زندگیم زدم ! اگه قرار بود دنبال پول باشم تو این حوزه نمـیومدم. من بـه داشتن سجاد افشاریـان، علیرضا آذر، امـید صباغ‌نو، فاضل نظری، روزبه معین، یـاسمن خلیلی‌فرد، نسیم مرعشی، رسول یونان، یوسف علیخانی، بابک زمانی، رضاامـیرخانی، بلقیس سلیمانی، سیـامک گلشیری، مصطفی مستور افتخار مـیکنم و با پرفروش شدن کتابشون عشق مـیکنم اما این بـه این معنا نیست کـه بخوام دست بـه کار غیراخلاقی ب. بـه خدا قسم شرفم رو با هیچ چیز عوض نمـیکنم. ببخشید اینو مـیگم اما دوست داشتم رک حرفم رو ب چراکه بـه احتمال زیـاد که تا چند وقت دیگه حوزم رو عوض مـیکنم و ادبیـات باشـه به منظور دوستان متعهد. اون روزی کـه از سینما زدم بیرون پیش خودم فکر مـیکردم هیچ حوزه‌ای بـه اندازه سینما دچار بی اخلاقی، فساد و نیست اما ادبیـات چیزهای جدیدی رو یـادم داد. محمود دولت ابادی مـیگفت ما اومدیم وارد ادبیـات شدیم که تا انسانیت رو رواج بدیم اما دوستان امروز انسانیت رو بـه لجن مـیکشن که تا خودشون رو تو ادبیـات نشون بدن. من نمـیخوام شکل خیلی از این ادبیـاتی‌ها بشم چون ابرو و شرفم از همـه چی برام مـهمتره. من از خانوادم و جوونیم نزدم کـه اینا رو بشنوم. اون روزی کـه ریسک کردم و بعد از چهل سال اسم محمود دولت‌آبادی و عباس معروفی رو تو تلویزیون جمـهوری اسلامـی بردم هیچندید اما امروز انقدر راحت قضاوت مـیکنن. مرسی کـه انقدر شریف قضاوت مـیکنید.
پ.ن: خنده دار نیست پای گزارشی کـه اسم من نیست انقدر اسمم ذکر شده 😐
#شرف #شریف_باشیم #اگر_دین_ندارید_لااقل_آزاده_باشید #آبرو

Read more

Media Removed

. وس اندرسون را با فیلم های «دارجلینگ محدود» و «هتل بزرگ بوداپست» مـی شناسم. فیلم آخرش را هم بـه اسم «جزیره‌ی سگ‌ها» دیدم و دوست داشتم. جزیره ی سگ ها Isle of Dogs یک انیمـیشن بـه سبک استاپ موشن است، محصول سال ۲۰۱۸. اسکارلت جوهانسون و ادوارد نورتون از صداپیشگان این انیمـیشن هستند. راوی یک سگ هست و داستان ... .
وس اندرسون را با فیلم های «دارجلینگ محدود» و «هتل بزرگ بوداپست» مـی شناسم. فیلم آخرش را هم بـه اسم «جزیره‌ی سگ‌ها» دیدم و دوست داشتم.
جزیره ی سگ ها Isle of Dogs یک انیمـیشن بـه سبک استاپ موشن است، محصول سال ۲۰۱۸. اسکارلت جوهانسون و ادوارد نورتون از صداپیشگان این انیمـیشن هستند.
راوی یک سگ هست و داستان انگار درون آخرالزمان درون ژاپن اتفاق مـی افتد. ویروس آنفولانزا بین سگ های منطقه گسترش یـافته و خطر انتقال بـه انسان مطرح مـی شود. درنتیجه با تصمـیم شـهردار، سگ ها را بـه جزیره ی آشغال ها تبعید مـی کنند. پسرخوانده ی شـهردار به منظور یـافتن سگش (که اولین سگ تبعیدی است) وارد جزیره ی آشغال ها مـی شود و…
از شیوه ی روایت خلاقانـه و ورود بـه داستان کـه بگذریم، فیلم اشاره های سیـاسی بسیـاری داشت. اینکه چطور سیـاستمداران بر اساس علاقه ی شخصی یـا ترجیحات نژادی عمل مـی کنند و بر آینده ی جهان و موجودات تاثیر مـی گذارند. البته نمـی خواهم فیلم را تنـها بـه این برداشت تقلیل بدهم.
از نکته های جالب فیلم این بود کـه فیلم اصرار دارد ژاپنی باشد. اندرسون درون مصاحبه ای گفته هست که این فیلم بـه شدت تحت تاثیر فیلم های آکیرا کوروساوا است. تمام فضای آسیـای شرقی را حتی درون شات ها و کات های فیلم مـی توانید حس کنید. و بعضی قسمت هایی کـه شخصیت ها ژاپنی حرف مـی زنند، به منظور مخاطب ترجمـه نمـی شود. بلکه کلیت و خلاصه ای از حرف ها بـه مخاطب گفته مـی شود، آن‌قدری کـه در جریـان اوضاع باشد. از طرف دیگر سگ ها انگلیسی صحبت مـی کنند. و همـین اتفاق کوچک، بیـانگر عدم درک و دوری انسانـها از سگ هاست. چالش زبان! و حالا ایده ی بعدی: سگی پیشگو. درواقع سگی کـه زبان انسان ها را مـی فهمد، تلویزیون نگاه مـی کند و از این طریق مـی تواند آینده ای نزدیک را پیشگویی کند.
نکته ی دیگر اینکه شما بـه جای اینکه با انسان های فیلم همذات پنداری کنید، با سگ ها احساس نزدیکی بیشتری خواهید کرد. نـه فقط بـه این خاطر کـه در جایگاه فرودست ظاهر مـی شوند و دنبال گرفتن حق حیـات از حاکمانند (که انسان هایی هم درون فیلم هستند کـه معترض و مخالف سیـاست های جاری اند) بلکه این شاید بـه این خاطر باشد کـه شما زبان سگ ها را مـی فهمـید! همـین تکنیک ساده، فیلم را خلاقانـه کرده و از کلیشـه ی انیمـیشن های امروزی دور مـی کند.
من فیلم را دوست داشتم اما انتظار بیشتری از پایـان بندی اش داشتم. گاهی فکر مـی کنم کـه شاید من زیـادی درباره ی پایـان بندی ها سخت گیری مـی کنم و به «وسواس پایـان بندی» دچارم. نکته ی دیگری کـه باید بگویم...
⬅️⬅️ادامـه درون کامنت و پست تلگرام➡️➡️ فاطمـه اختصاری
#ستون_معرفی_فیلم_و_کتاب_فاطمـه
#سمفکف

Read more

Media Removed

. مـی‌بینید دنیـا را چه افراد خوش‌خیـالی اداره مـی‌کنند؟ این جوامع غربی و آسیـای شرقی کـه ادعای پیشرفته بودن مـی‌کنند واقعا این همـه پرمدعایی را از کجا آورده‌اند؟ درون هر کاری سیـاست‌های مسخره را پیش گرفته‌اند و پیش خودشان فکر مـی‌کنند خیلی خفن و باهوش هستند. توجه کنید همـین داستان استعدادیـابی درون جوامع ... .
مـی‌بینید دنیـا را چه افراد خوش‌خیـالی اداره مـی‌کنند؟ این جوامع غربی و آسیـای شرقی کـه ادعای پیشرفته بودن مـی‌کنند واقعا این همـه پرمدعایی را از کجا آورده‌اند؟ درون هر کاری سیـاست‌های مسخره را پیش گرفته‌اند و پیش خودشان فکر مـی‌کنند خیلی خفن و باهوش هستند.

توجه کنید همـین داستان استعدادیـابی درون جوامع پیشرفته چقدر مضحک و خنده‌دار است. کشورهای بـه ظاهر پیشرفته این همـه انرژی و پول هزینـه مـی‌کنند که تا با دزدیدن آدم‌های بیکار و بی‌عار جامعه ما، جامعه خود را اداره کنند اما زهی خیـال باطل...
.
جالب هست که درون این جوامع بـه جای اینکه از افراد خودی استفاده کنند، از جوامع دیگر آدم مـی‌آورند که تا برای‌شان کار کنند. یکی نیست بـه آن‌ها بگوید: عزیزم این آدم‌هایی کـه شما بـه اسم نخبه و دانشمند و متخصص بـه کشورهای خود مـی‌برید و هزینـه تحصیل درون بهترین دانشگاه‌ها و حقوق بالای بهترین مشاغل خود را بـه آن‌ها مـی‌دهید، درون مملکت ما اصلا داخل آدم حساب نمـی‌شوند. آخر این افرادی کـه بورسیـه شما مـی‌شوند و هر ماه چند هزار دلار یـا یورو پول کاسب مـی‌شوند اگر زرنگ بودند درون مملکت خودشان صاحب کار و زندگی مـی‌شدند. این افراد یک مشت بچه درس‌خوان با عینک ته استکانی هستند کـه در مدرسه و دانشگاه همـیشـه مورد تمسخر همکلاسی‌ها بوده‌اند. اگر کتاب و دفتر را از این افراد بگیرید یک روز هم نمـی‌توانند خرج خود را درون بیـاورند و در بازار کار دوام بیـاورند و بی‌شک از بی‌پولی و گرسنگی کارتن خواب خواهند شد. آن وقت شما این قدر این افراد را پررو کردید و پول مفت بـه آن‌ها دادید کـه عبارت فرار مغزها را نیز به منظور خود بـه کار مـی‌برند و منت هم سر ما و جامعه مـی‌گذارند. اگر این افراد زرنگ بودند و تخصص داشتند حتما مـی‌توانستند چند مـیلیون اختلاس کنند یـا حداقل با احتکار، چهار ریـال روی قیمت ارز یـا طلا بگذارند. بله دوستانِ بـه قول خودتان جهان اولی، شما جهان هفتمـی هم نیستید، اگرنـه مـی‌دانستید کـه اختلاس ، کلاهبرداری و... هست که نشانـه هوش سرشار و نخبه بودن است. مغزهای واقعی و متخصص را حتما از بین مسئولان و مدیران جامعه پیدا کنید. این افراد اهل فرار نیستند و مـی‌دانند چگونـه حتما از جایگاه و روابط خود استفاده کنند که تا به اختلاس و موفقیت‌های شخصی و گروهی بپردازند. درس خواندن و مساله حل و مدرک گرفتن کـه هنر نیست. درون جامعه ما خیلی راحت مـی‌توانید با پول، بالاترین مدارک دانشگاهی را بخرید و دکتر و مـهندس شوید. بعد برای مدرکی کـه یک روزه مـی‌توان آن را خرید و به آن دست یـافت چرا حتما این همـه پول و زمان و انرژی صرف کرد؟
.
بقیـه درون کامنت اول 👇👇👇

Read more

Media Removed

. . خانم صديقه سالاريان كه از همـه اسم ها بيشتر #مادر_مصطفي بـه او ميآيدميگفت: #مصطفي دي ماه پنجاه و هشت بـه دنيا اومد،سر اذان ظهر، پنجشنبه بيستم صفر، #حاج_رحيم چهار ماه شناسنامـه اش رو زودتر گرفت كه متولد نيمـه اول باشـه و يك سال زودتر بره مدرسه، مصطفي شد متولد هفده شـهريور پنجاه و هشت... #تولد و #شـهادت ... .
.
خانم صديقه سالاريان كه از همـه اسم ها بيشتر #مادر_مصطفي بـه او ميآيدميگفت: #مصطفي دي ماه پنجاه و هشت بـه دنيا اومد،سر اذان ظهر، پنجشنبه بيستم صفر، #حاج_رحيم چهار ماه شناسنامـه اش رو زودتر گرفت كه متولد نيمـه اول باشـه و يك سال زودتر بره مدرسه، مصطفي شد متولد هفده شـهريور پنجاه و هشت... #تولد و #شـهادت مصطفي هردو درون يك روز بود...!
.
.از همان كودكي چشم هاي نافذي داشت...
#سی_و_هشتمـین_زادروزت_مبارک_بابای_مـهربون_علیرضا🎈
.
.
#بسم_رب_الشـهدا_و_الصدیقین
در رو باز كرد و اومد توي جلسه نشست پشت صندلي، خنديد و گفت: بچه ها گفتن ديشب بي بي سي اسم مارو توي برنامش آروده، جزو آدمايي كه تحريم شدن! يكي از بچه ها پرسيد: خب اسم ماهم بوده يانـه؟ #مصطفي خنديد و گفت: نميدونم! ولي اسم من رو كه گفته بودن انگار!
تهديد بس كه جدي بود، براي بچه ها شده بود مايه ي شوخي! بـه روز نكشيد اين خنده ها...!
.
.
.
توي جنگ كه باشـه همـه كنار هم با دشمن ميجنگند و به هم روحيه ميدهند، يكي اگه آرپي جي بزنـه، بقيه تكبير ميگويند و تشويقش ميكنند، ولي #مصطفي كاري ميكرد كه بغل دستيش نميفهميد! اگه ميگفت كه چه طور فلان كالا رو تأمين كرده يا چه طور فلان مشكل فني رو حل كرده، همـه چيز لو ميرفت! فقط خودش ميدونست و خداي خودش...! هميشـه چراغ خاموش كارهايش رو انجام ميداد...
.
.
.
چند ميليون چك كشيده بود، داد دستم، گفت: يه مجموعه زير نظر رهبري هست كه ميرن مناطق محروم، بـه مردم كمك ميكنن، اين پول رو بريز بـه حسابشون. گفتم: خب چرا بـه اسم خودت نميدي؟! خنديد و گفت: بدبخت! ميخوام براي خدا كمك كنم...! گفتم: خب براي خدا كمك كن، ولي بـه اسم خودت بده يه منافعي هم برات داره!! زد بـه خنده و شوخي و گفت: تو آدم بشو نيستي! ميگم ميخوام براي خدا كمك كنم...!
اون شب چه قدر خنديديم... دو شب قبل از شـهادتش بود...!
كانال رسمي #شـهید_مصطفی_احمدی_روشن
https://t.me/mostafaahmadiroshan
#شـهید_هسته_ای #شـهید_احمدی_روشن #مصطفی_احمدی_روشن #احمدی_روشن #علیرضا_احمدی_روشن #ما_همـه_مصطفاییم #دوست_شـهید_من #دانشمند_هسته_ای #عطر_شـهيد

Read more

Media Removed

. . . هل تعرفون من #أنا؟ . #أنا من بلدُ قبل النوم نقول لا حوله ولا قوة الا بالله وننسى أذكار النوم من هول ما نرى في نشرات الأخبار! . #أنا من بلدُ نستيقظ على أصوات الأنفجارات و صوت المرأة التي تبكي بُكاء يعقوب على أبن الجار الذي عادوا بجثتة شـهيداً! . #أنا من بلدُ أذا جاع الجار يأتيه الجار ... .
.
.
هل تعرفون من #أنا؟
.
#أنا
من بلدُ قبل النوم نقول لا حوله ولا قوة الا بالله وننسى أذكار النوم من هول ما نرى في نشرات الأخبار!
.
#أنا
من بلدُ نستيقظ على أصوات الأنفجارات و صوت المرأة التي تبكي بُكاء يعقوب على أبن الجار الذي عادوا بجثتة شـهيداً!
.
#أنا
من بلدُ أذا جاع الجار يأتيه الجار الآخر ويتقاسمُ الرغيف معه!
.
#أنا
من بلدُ مئات الالألف من الخريجين ينتظرون الوظيفة!
.
#أنا
من بلدُ الأخ يذبحُ أخيهـ في سبيل نصرة المذهب وهو من نفس الدين!
.
#أنا
من بلدُ مليئة بـ شيوخ مساجدُ يدعون الأمامة وهم خونة وجبناء!
.
#أنا
من بلدُ ترى سادة يلبسون عماماتُ أكثر من ما ترى رجال أمن وكثيرهم منافقين!
.
#أنا
من بلدُ يُحاربون الأرهاب من شمالهـ لـ جنوبهـ ولا أحد يُساعدُنا الا اذا كان لهُ "هدفاً"!
.
#أنا
من بلدُ يُسيطرُ على كثيرُ من أراضيها المُتطرفون بسم الدين ونحنُ أهل هذا الدين!
.
#أنا
من بلدُ كانت أسمُها شرفاً حتى لـ من ينطُقُها!
.
#أنا
من بلدُ الأن حين يرون "هويتي" يستخفون بي!
.
#أنا
من بلدُ يحلُم بالآمان مُنذ 13 عشر عاماً!
.
#أنا
من بلدُ المليوني نازح من ديارهم!
.
#أنا
من بلدُ الثلاث ملايين مُهاجر!
.
#أنا
من بلدُ المليوني أرملة!
.
#أنا
من بلدُ المليوني يتيم!
.
#أنا
من بلدُ يتحكمُ بـه إيران!
.
#أنا
من بلدُ يلعبُ بنا إيران!
.
#أنا
من بلدُ وزرائي من إيران
.
#أنا
من بلدُ شعبي مُخدرُ من إيران
.
#أنا
من بلدُ دولتي كلها تخافُ من إيران
.
#أنا
من بلدُ لدينا يُسرقُ مالي ونفطي من قبل إيران!
.
#أنا
من بلدُ طوال 8 كُنا ننتصرُ في الحرب مع إيران!
.
#أنا
من بلدُ يكرهُها كُل البُلدان والأديان بسبب إيران!
.
#أنا_من_العراق_العراق_العراق
.
.
#الشاب_العجوز
.
#بقلمي_المتواضع .
.
#sabah

Read more

Media Removed

‏كأنـها نَسيتْ أسمُها عَلى كَتْفِي ذآت مَسَاءْ دَاكنْ گَ بَقايا قَهوة فِي قَاعْ فَنْجان نَسي أن يَرْتشفُها عَاشقْ ‏كأنـها نَسيتْ أسمُها عَلى كَتْفِي ذآت مَسَاءْ دَاكنْ گَ بَقايا قَهوة فِي قَاعْ فَنْجان نَسي أن يَرْتشفُها عَاشقْ

Media Removed

. کوثر ها رو تگ کنید. . بقیـه ی اسم ها درون کانال تلگرام ،لینک درون بیو .
کوثر ها رو تگ کنید.
.
بقیـه ی اسم ها درون کانال تلگرام ،لینک درون بیو

Media Removed

لطفا ورق بزنید گردنبند اسم پریسا، حمـید قيمت با طلا حدود: 450 تومان قيمت با نقره : 184 تومان تمام اسم ها و طرح هاي مد نظر شما قابل ساخت براي دستبند ، گردنبند و قاب موبايل ميباشند. سامانـه پشتیبانی و فروش۲۴ ساعته از طریق: telegram:@kabookcharm فروش حضوري: 1️⃣ تجريش مركز خريد تنديس طبقه ... لطفا ورق بزنید👉👉👉
گردنبند اسم پریسا، حمـید
قيمت با طلا حدود: 450 تومان
قيمت با نقره : 184 تومان
تمام اسم ها و طرح هاي مد نظر شما قابل ساخت براي دستبند ، گردنبند و قاب موبايل ميباشند.

سامانـه پشتیبانی و فروش۲۴ ساعته از طریق:
telegram:@kabookcharm
فروش حضوري:
1️⃣ تجريش مركز خريد تنديس طبقه 4 واحد 403

#necklaces #kabook

Read more

Media Removed

گردنبند اسم الهام قيمت با طلا حدود: 600 تومان قيمت با نقره : 250 تومان تمام اسم ها و طرح هاي مد نظر شما قابل ساخت براي دستبند ، گردنبند و قاب موبايل ميباشند. سامانـه پشتیبانی و فروش۲۴ ساعته از طریق: telegram:@kabookcharm فروش حضوري: 1️⃣ تجريش مركز خريد تنديس طبقه 4 واحد 403 #necklaces ... گردنبند اسم الهام
قيمت با طلا حدود: 600 تومان
قيمت با نقره : 250 تومان
تمام اسم ها و طرح هاي مد نظر شما قابل ساخت براي دستبند ، گردنبند و قاب موبايل ميباشند.

سامانـه پشتیبانی و فروش۲۴ ساعته از طریق:
telegram:@kabookcharm
فروش حضوري:
1️⃣ تجريش مركز خريد تنديس طبقه 4 واحد 403

#necklaces #kabook

Read more

Media Removed

قاب موبایل آیفون با طرح اسم رسام ‎قيمت طلا حدود : 550 تومان ‎قيمت نقره اب طلا: 184 تومان ‎تمام اسم ها و طرح هاي مد نظر شما قابل ساخت براي دستبند ، گردنبند و قاب موبايل ميباشند. سامانـه پشتیبانی و فروش۲۴ ساعته از طریق: telegram:@kabookcharm فروش حضوري: 1️⃣ تجريش مركز خريد تنديس طبقه 4 واحد 403 ... قاب موبایل آیفون با طرح اسم رسام ‎قيمت طلا حدود : 550 تومان
‎قيمت نقره اب طلا: 184 تومان
‎تمام اسم ها و طرح هاي مد نظر شما قابل ساخت براي دستبند ، گردنبند و قاب موبايل ميباشند.
سامانـه پشتیبانی و فروش۲۴ ساعته از طریق:
telegram:@kabookcharm
فروش حضوري:
1️⃣ تجريش مركز خريد تنديس طبقه 4 واحد 403
iphonepack #iphonex #iphone8plus

Read more

Media Removed

گردنبند اسم مجتبی محبوبه، آرش، شایـان قيمت با طلا حدود: 420 تومان قيمت با نقره : 184 تومان تمام اسم ها و طرح هاي مد نظر شما قابل ساخت براي دستبند ، گردنبند و قاب موبايل ميباشند. سامانـه پشتیبانی و فروش۲۴ ساعته از طریق: telegram:@kabookcharm فروش حضوري: 1️⃣ تجريش مركز خريد تنديس طبقه 4 واحد ... گردنبند اسم مجتبی محبوبه، آرش، شایـان
قيمت با طلا حدود: 420 تومان
قيمت با نقره : 184 تومان
تمام اسم ها و طرح هاي مد نظر شما قابل ساخت براي دستبند ، گردنبند و قاب موبايل ميباشند.

سامانـه پشتیبانی و فروش۲۴ ساعته از طریق:
telegram:@kabookcharm
فروش حضوري:
1️⃣ تجريش مركز خريد تنديس طبقه 4 واحد 403

#necklaces #kabook

Read more

Media Removed

افسانـه هارو تگ کنید . #اسم_قلبی به منظور سفارش از دایرکت و چنل تلگرام استفاده کنید (بقیـه ی اسم ها درون چنل تلگرام-لینک درون بیو) #namography #namograph #graphics #artwork #afsane #afsaneh افسانـه هارو تگ کنید
.
#اسم_قلبی
برای سفارش از دایرکت و چنل تلگرام استفاده کنید
(بقیـه ی اسم ها درون چنل تلگرام-لینک درون بیو)
#namography #namograph #graphics #artwork #afsane #afsaneh

Media Removed

کتاب کوری را کـه تمام کردم این احساس را داشتم کـه چشم‌هایم دردناک‌اند. چرا؟ چون درون کتاب کوری درد را نمـی‌خوانیم، درد را احساس مـی‌کنیم، مـی‌چشیم! دردی با طعم گس تلخی بی‌پایـان. بیناییم یـا نابینا؟ مرز دیدن و ندیدن کجاست؟ آیـا هر دیدنی دیدن است؟ کتاب کوری تمامـی اصول اخلاقی ما را بـه چالش مـی‌طلبد. هر آنچه ... کتاب کوری را کـه تمام کردم این احساس را داشتم کـه چشم‌هایم دردناک‌اند. چرا؟ چون درون کتاب کوری درد را نمـی‌خوانیم، درد را احساس مـی‌کنیم، مـی‌چشیم! دردی با طعم گس تلخی بی‌پایـان. بیناییم یـا نابینا؟ مرز دیدن و ندیدن کجاست؟ آیـا هر دیدنی دیدن است؟

کتاب کوری تمامـی اصول اخلاقی ما را بـه چالش مـی‌طلبد. هر آنچه از جامعه بـه ما خورانده شده هست را درون معرض بازبینی قرار مـی‌دهد و از مطلق‌گرایی بـه نسبیت امور مـی‌رسد. گاهی جان را بخشیدن و نانی آوردن کار درستی هست و گاهی جانی را گرفتن.

این کتاب سرشار از تمثیل‌های نمادین هست که مـی‌تواند که تا آخر عمر دیدمان را بـه زندگی تغییر دهد. بـه طور کلی کتابی هست که مـی‌توان گفت قبل از خواندن کوری این‌گونـه فکر مـی‌کردم و بعد از خواندنش جوری دیگر!

توصیف وضعیتی منحصر بـه فرد کـه به هر پدیده و هر اتفاق عمق خاصی بخشیده و بشریت را از عصر تمدن بـه عصر زوال مـی‌برد، کنایـه مـی‌زند کـه به واقع چه چیزی دارد بـه سرمان مـی‌آید. عمـیق‌ترین نیـازها و افکار انسانی سرکوب‌شده درون پس این کوری سربرآورده‌اند، نیـازهای واقعی، نـه متظاهرانـه. این سربرآوردن نیـازها، ما را بـه غریزه نزدیک مـی‌کند، بـه زندگی حیوانی، و کنایـه‌ای هست به اینکه درون هرج و مرج و رفتارهایی خالی از تفکر که تا چه حد بـه بعد حیوانی وجودمان نزدیکیم.

در کتاب ما با هیچ اسمـی روبرو نیستیم. آدم‌ها با یک ویژگی بارز ظاهری‌شان معرفی مـی‌شوند. اما نقطه مشترک این ویژگی چیست؟ چشم! پسرک لوچ، ی با عینک دودی، پیرمردی با چشم‌بند سیـاه، دکتری کـه چشم‌پزشک هست و … اسم‌ها مـی‌توانند همذات‌پنداری شما با شخصیت‌های داستان را بسیـار بیشتر کنند، با این حال شگفتا کـه ساراماگو چنان ماهرانـه از بعد توصیف‌های بی‌نظیر برآمده کـه شما بـه هیچ اسمـی احتیـاج ندارید. شما خودتان را درون آن شـهر مـی‌بینید، گویی کـه از نگاه راوی ناظر آدم‌ها باشید.

تنـها ایرادی کـه من مـی‌توانم بـه این کتاب وارد کنم کمـی پرگویی آن است. تکرار مکررات و وجود بخش‌هایی قابل حذف کـه نبودنشان لطمـه‌ای بـه داستان وارد نمـی‌کند.

گاهی درون ذهنم کوری با قلعه حیوانات مقایسه مـی‌شد اما این کجا و آن کجا؟ قلعه حیوانات علی‌رغم متفاوت بودن کارت‌هایش را خیلی رو بازی کرده هست و تنـها تفکر ما را درگیر مـی‌کند، اما کوری از طریق برانگیختن احساسات تفکر را بـه تکاپو مـی‌اندازد.

کوری آفریننده‌ی یک شاهکار است، کتابی کـه هری درون زندگی‌اش حتما یک بار آن را بخواند.
saraku.ir

#blindness
#josesaramago

Read more

Media Removed

نشر مـیزان منتشر کرد: . «فرهنگ مترجم» (عربی ـ فارسی) . محمدحسین باتمان‌غلیچ . درون دو مجلد . مشتمل بر بیش از ۸۰.۰۰۰ واژه‌ی عربی . با بیست درصد تخفیف درون غرفه نشر مـیزان، سالن F1 ناشران دانشگاهی، غرفه ۳۳۶ . ‍ ویژگی‌های این فرهنگ: • ابزاردست کارآمد به‌ویژه به منظور مترجمان؛ • مبتنی بر یک‌عمر ... نشر مـیزان منتشر کرد:
.
«فرهنگ مترجم»
(عربی ـ فارسی)
.
محمدحسین باتمان‌غلیچ
.
در دو مجلد
.
مشتمل بر بیش از ۸۰.۰۰۰ واژه‌ی عربی
.
🔴 با بیست درصد تخفیف درون غرفه نشر مـیزان، سالن F1 ناشران دانشگاهی، غرفه ۳۳۶
.

ویژگی‌های این فرهنگ:
• ابزاردست کارآمد به‌ویژه به منظور مترجمان؛
• مبتنی بر یک‌عمر مطالعه و تجربه‌ی عملی مؤلف درون تعامل با زبان عربی معاصر، زنده، و کاربردی درون سطوح سیـاسی، اجتماعی و علمـی، با لمس نیـازهای واقعی یک مترجم از جهت دسترسی بـه مراجع مطمئن و دقیق است.
• فرهنگی معادلی حاوی معادل‌های فارسی دقیق و گسترده؛
• دارای ترتیب الفبایی و نـه ریشـه‌ای؛
• فرهنگی عمومـی و درعین‌حال غنی از اصطلاحات حوزه‌های مختلف تخصصی و فنی؛
• حاوی اصطلاحات و واژه‌های رایج محلی کشورهای عربی با اشاره بـه محل هریک؛
• حاوی اصطلاحات و واژه‌های متداول عامـیانـه؛
• همراه بودن اسم‌ها با ‌ی جمع؛
• تفکیک و دسته‌بندی معادل‌های فارسی بر اساس معانی آن‌ها؛
• حاوی ترکیبات و عبارات کاربردی به منظور واژه‌ها، با ذکر نمونـه از عبارات.

Read more

Media Removed

• ۶ داستان هست که درون وهلۀ اول بـه نظر مـی‌رسد هیچ ارتباط موضوعی‌ای با هم نداشته باشند اما این داستان‌ها درون واقع دوره‌های مختلف زندگی گریشکاوتس را همچون کودکی، نوجوانی و جوانی او شامل مـی‌شوند. گریشکاوتس خود درون مورد این داستان‌ها مـی‌گوید: «اسم‌ها، اتفاقات، واقعیـات موجود درون داستان‌ها و اسامـی جغرافیـایی ...
📖۶ داستان هست که درون وهلۀ اول بـه نظر مـی‌رسد هیچ ارتباط موضوعی‌ای با هم نداشته باشند اما این داستان‌ها درون واقع دوره‌های مختلف زندگی گریشکاوتس را همچون کودکی، نوجوانی و جوانی او شامل مـی‌شوند. گریشکاوتس خود درون مورد این داستان‌ها مـی‌گوید: «اسم‌ها، اتفاقات، واقعیـات موجود درون داستان‌ها و اسامـی جغرافیـایی همگی واقعی هستند ولی مابقی مسایل کاملاً ساختۀ ذهن و هنر نویسندگی من هستند». •
بارزترین ویژگی تمام آثار ادبی گریشکاوتس، صمـیمـیت و صداقت و پاکی کودکانۀ قلم اوست. او درون تک‌تک آثارش، جملاتش و حتی کلماتی کـه بکار مـی‌برد درون پی یک هدف است، این کـه به بشریت یـادآوری کند کـه همۀ ما انسانیم و در وهلۀ اول بـه انسانیت انسان‌ها حتما احترام گذاشت. حس انسان‌دوستی و نوع‌دوستی بـه شدت درون تک‌تک آثارش حس مـی‌شود. او درون داستان‌هایش زندگی و شخصیت انسان‌هایی را بـه تصویر مـی‌کشد کـه گاهی ما آنـها را تنـها چند سال، ماه، هفته، روز و یـا حتی چند لحظه‌ای مـی‌بینیم. با آنـها ارتباط داریم، دوست مـی‌شویم، و ممکن هست دیگر هیچ وقت آنـها را نبینیم، اما ممکن هست همـین انسان‌های عادی بر تمام زندگی و دل‌مان تاثیر عمـیق و سازنده‌ای بگذارند. درون تمام آثار او این موضوع کاملاً محسوس است.
گریشکاوتس درون آثارش تلاش مـی‌کند بهترین لحظات زندگی انسان را یـادآور شود کـه غباری از روزمرگی بر آن نشسته.
آثار او مملو از حوادث و اتفاقات ناچیزی هست که بسیـاری از ما درون زندگی بـه آنـها توجه نمـی‌کنیم: دعواهای سادۀ خانوادگی، بی‌خوابی‌های مزمن روزانـه، شکستن شیشۀ مربا یـا ترشی درون آشپزخانـه و از این قبیل اتفاقات زندگی کـه همواره بـه صورت خاصی مورد توجه گریشکاوتس هستند.

گریشکاوتس به‌دنبال "امـید" است. مساله‌ای کـه در آثار نویسندگان معاصر خصوصا مشرق‌زمـین یـافت نمـی‌شود. گریشکاوتس سعی مـی‌کند انسان را به منظور لحظه‌ای از بند روزمرگی و دوندگی‌های بی‌پایـان تحمـیل شده درون قرن ۲۱ رهایی بخشد و بگوید: آری، زندگی‌ اینقدرها هم کـه شما تصور مـی‌کنید پوچ و بی‌معنی نیست!
عو متن از: @rashedi_mojtaba
📚شما مـیتوانید از هرجای ایران کـه هستید این کتاب رو از کتابیسم تهیـه کنید📚
‏www.ketabism.com
#کتاب #کتابیسم #آقای_گریشکاوتس_و_شش_داستان #یوگنی_والریویچ_گریشکاوتس #رضوان_حسن_زاده #مـهناز_داورمـی #انتشارات_نیستان

Read more

Media Removed

ميهن ساخته شده توسط هم ميهنان نيست ميهن عبارتى هست فراتر از اسم ها و شخصيت ها ميهن ، ترسيمى از كوه ، دشت و مرزها روى نقشـه نيست ميهن ، مشتى خاك هست كه بـه روح انسان جان مى بخشد و ميهن مـــا #ايران رو بـه نابودى مطلق است... ❣🏻️ #آينـه #دل_نوشته ميهن ساخته شده توسط هم ميهنان نيست
ميهن عبارتى هست فراتر از اسم ها و شخصيت ها
ميهن ، ترسيمى از كوه ، دشت و مرزها روى نقشـه نيست
ميهن ، مشتى خاك هست كه بـه روح انسان جان مى بخشد
و ميهن مـــا #ايران رو بـه نابودى مطلق است...
😞🌹❣🙏🏻♠️ #آينـه #دل_نوشته

Media Removed

امام صادق علیـه السلام فرمود: «اَلا وِ اِنّ قُم الْكُوفَةُ الصّغیرةُ، اَلا اِنّ لِلْجَنَّةِ ثَمانِیةَ اَبْوابٍ ثَلاثَةٌ مِنْها اِلی قُمْ، تُقْبَضُ فیـها اِمْرَأةٌ مِنْ وُلْدی اسمُها فاطِمَة بنتَ مُوْسی، و تُدْخَلُ بشفاعَتِها شیعَتی الْجَنَّةَ بِاَجْمَعِهِمْ». «قم كوفه كوچك هست و بهشت ... امام صادق علیـه السلام فرمود: «اَلا وِ اِنّ قُم الْكُوفَةُ الصّغیرةُ، اَلا اِنّ لِلْجَنَّةِ ثَمانِیةَ اَبْوابٍ ثَلاثَةٌ مِنْها اِلی قُمْ، تُقْبَضُ فیـها اِمْرَأةٌ مِنْ وُلْدی اسمُها فاطِمَة بنتَ مُوْسی، و تُدْخَلُ بشفاعَتِها شیعَتی الْجَنَّةَ بِاَجْمَعِهِمْ». «قم كوفه كوچك هست و بهشت هشت درون دارد، سه درون از آن‌ها بـه روی قم باز هست و بانویی از فرزندان من درون آن جا دفن خواهد شد كه فاطمـه موسی نام دارد. و با شفاعت وی همـه شیعیـان وارد بهشت مـی‌شوند».
بحار الانوار.ج6.ص228
به نام عشق (تقدیم بـه بانوی  شـهر آینـه ها حضرت معصومـه س)

همسایـه سایـه ات بـه سرم مستدام باد

لطفت همـیشـه زخم مرا التیـام داد

وقتی انیس لحظه ی تنـهایی ام توئی

تنـها دلیل اینکه من اینجایی ام توئی

هر شب دلم قدم بـه قدم مـیکشد مرا

بی اختیـار سمت حرم مـیکشد مرا

با شور شـهر فاصله دارم کنار تو

احساس وصل مـیکند آدم کنار تو

حالی نگفتنی بـه دلم دست مـیدهد

در هر نماز مسجد اعظم کنار تو

با زمزم نگاه دمادم هزار شمع

روشن کننند هاجر و مریم کنار تو

تا آسمان خویش مرا با خودت ببر

از آفتاب رد شده شبنم کنار تو

در این حریم، زدن چیز دیگریست

خونین تر هست ماه محرم کنار تو

مادر کنار صحن شما تربیت شدیم

داریم افتخار کـه همشـهری ات شدیم

ما با تو درون پناه تو آرام مـی شویم

وقتی کـه با ملائکه همگام مـی شویم

بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات

مردان شـهر نوکرو زنـها کنیز هات

زیبا ترین خاطره هامان نگفتنی ست

تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی ست

باران مـیان مرمر آیینـه دیدنیست

این صحنـه درون برابر ایینـه دیدنیست

مرغ خیـال سمت حریمت پریده است

یعنی بـه اوج عشق همـین جا رسیده است

خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمـیم

جاروکشان خورشید هشتمـیم

اعجاز این ضریح کـه همواره بی حد است

چیزی شبیـه پنجره فولاد مشـهد است

من روی حرف های خود اصرار مـیکنم

در مثنوی و در غزل اقرار مـیکنم

ما درون کنار موسی نشسته ایم

عمریست محو او بـه تماشا نشسته ایم

اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست

ما روبروی پهنـه ی دریـا نشسته ایم

قم سالهاست با نفسش زنده مانده است

باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم

بوی مدینـه مـی وزد از شـهر ما،بیـا

ما درون جوار حضرت زهرا نشسته ایم

از ما بـه جز بدی کـه ندیدی ببخشمان

از دست ما چه ها کـه کشیدی ببخشمان

من هم دلیل حسرت افلاک مـی شوم

روزی کـه زیر پای شما خاک مـی شوم... سید حمـید رضا برقعی
#islam #qom #masoome #iran

Read more

Media Removed

@miriyamjewelry کالیگرافی اگر مـینیمال طراحی بشـه هیچوقت از مد نمـی افته . @miriyamjewelry زیورآلات این مدلی مـیتونن معنی و خاطره ی خاصی رو بـه صورت مـینیمال و شیک تداعی کنند بـه اولین باری کـه دیدنش فکر کنید 🤔 بـه تاریخش بـه اسمش همـه ی اینا رو مـیشـه کالیگرافی کرد مـیشـه ازشون زیورآلات فوق العاده زیبا ... @miriyamjewelry
کالیگرافی اگر مـینیمال طراحی بشـه هیچوقت از مد نمـی افته .
@miriyamjewelry
زیورآلات این مدلی مـیتونن معنی و خاطره ی خاصی رو بـه صورت مـینیمال و شیک تداعی کنند
به اولین باری کـه دیدنش فکر کنید 🤔 بـه تاریخش بـه اسمش 😍😍 همـه ی اینا رو مـیشـه کالیگرافی کرد مـیشـه ازشون زیورآلات فوق العاده زیبا ساخت 😍 یـه یـادگاری عالی . یـادگاری کـه همـیشـه مـیتونـه خاطرات رو زنده کنـه 💋
اگر دوست دارین یک زیور آلات خاص به منظور خودتون یـا عشقتون بخرید مـیتونید بـه ایده های زیر فکر کنید
@miriyamjewelry
1. یـه انگشتر با اسم خودتون
مـیریـام طوری این انگشتر و اسم ها رو طراحی مـیکنـه کـه واقعا از زیبایی و تک بودنشون لذت مـیبرید این طراحی ها اختصاصی و فوق العاده مـینیمال و شیک هستند .
2. روز تولد مـیلادی یـا شمسی مادرتون یـا پدرتون
3. اسمـی کـه دوسش دارید
4. شعری کـه باهاش خاطره دارید
5. مختصات جایی کـه برای اولین بار عاشق شدین
@miriyamjewelry

Read more

Media Removed

. هيچ ساعت مرده‌اي از تکرار لحظه مرگ يک مرد عاشق زنده نمـی‌شود، هيچ شمعي از تشييع جنازه‌ خاطره‌ای ايستاده برنمـی‌گردد، گونـه‌های هيچ باغچه‌ای، بی‌سبز، قرمز نمـی‌شود. درون ذهنم فرو مي‌روم، از روزگار گلايه مي‌کنم و به «گوگل» دشنام مي‌دهم، بـه اين همـه‌چي‌دانِ بي‌وجود، بـه اين زمين خالي بي‌روح، ... .
هيچ ساعت مرده‌اي از تکرار لحظه مرگ يک مرد عاشق زنده نمـی‌شود، هيچ شمعي از تشييع جنازه‌ خاطره‌ای ايستاده برنمـی‌گردد، گونـه‌های هيچ باغچه‌ای، بی‌سبز، قرمز نمـی‌شود.

در ذهنم فرو مي‌روم، از روزگار گلايه مي‌کنم و به «گوگل» دشنام مي‌دهم، بـه اين همـه‌چي‌دانِ بي‌وجود، بـه اين زمين خالي بي‌روح، بـه اين کفن سفيد مجازي کـه زمان مرگِ تمامِ عزيزانِ دنيا را روي آستنين‌هايش نوشته است. از دل‌سنگي‌ اين ويکي‌پدياي لعنتي بدم مي‌آيد. اصلا دوست ندارم ساعت و تاريخ دقيق رفتنش را بـه خودم يادآوري کنم.

مگر چه طعم شيريني زير زبان مرگ وجود دارد کـه در چگونـه مُردن يک غروبِ غريب وجود داشته باشد. اين تقويم متعفن اگر اجازه بدهد مي‌خواهم بـه چيزهاي ديگري فکر کنم؛ بـه چيزهايي کـه رنگ تيره روح زندگي‌ام را عوض کند. بـه اينکه روزي روزگاري ستاره‌اي بود کـه با بغض مي‌خنديد، شب‌هاي نوجواني‌ام را روشن مي‌کرد و از دست‌هاي خالي‌اش بوي ياس مي‌ريخت.

دوست دارم بـه او فکر کنم کـه هميشـه مردي درون گلويش گريه مي‌کرد و زني درون چشمانش بـه گلدان‌ها آب مي‌داد.
من و خيلي از دوستانم کـه مردهاي درخت‌پوش را دوست داشتيم، بـه موهاي آرام و مشکي‌اش حسادت مي‌کرديم؛ بـه ياکريم‌هايي کـه با صورت سرخ و لهجه کرماني، اداي صداي او را درون مي‌آوردند و با نيايش‌هاي خَش‌دار، باران را صدا مي‌زدند.

در کنار دوست داشتن بي‌امانم، بـه او حسادت مي‌کردم کـه گروه خوني‌اش با شعر يکي بود و سينـه‌اش از هامون وسيع‌تر بود.  او هرجايي کـه مي‌ايستاد خانـه‌هاي سبز دورش جمع مي‌شدند. بعضي از محله‌هاي قديمي کـه بوي رازيانـه و آلوبخارا مي‌دهند زير سايه بلند او قد کشيده‌اند.  بعضي اسم‌ها آنقدر بزرگ‌اند کـه آدم‌ها را مال خود مي‌کنند و گاهي بعضي آدم‌ها آنقدر بزرگ‌اند کـه تا ابد صاحب اصلي يک اسم مي‌شوند. خسرو از آن‌دست انسان‌هايي بود کـه اين را بـه خودش پيوند زد.

اشعارسهراب، سيدعلي صالحي و محمدرضا عبدالملکيان با اجراي حنجره محزون او از استامينوفن کدئين هم قوي تر بودند.

وقتي مي‌گفت «زيبا هواي حوصله ابريست» ابري درون آستين‌هايم شروع بـه باريدن مي‌کرد؛ وقتي مي‌گفت: «کسي نيست بيا زندگي را بدزديم» هرجا کـه بودم خودم را درون کنارآبي‌‌‎ترين پنجره تنـها مي‌ديدم. ولي افسوس وقتي گفت: «حالا برو اي مرگ» مرگ صدايش را نشنيد و آخرين نفس بي‌حوصله تابستاني‌اش را گرفت. او بيشتر از شصت‌و‌چهار بهار سبز بود، بيشتر از شصت‌و‌چهار پاييز شکست و بيشتر ازشصت‌و‌چهار زمستان درون مـه گم شد. .
.
#جلال_حاجی_زاده
ادای دینی بـه #خسرو_شکیبایی
در شماره بیست‌و یک #مـیلان

Read more

Media Removed

. وقتی مـی گوییم پول اَخ است، مثل گربه ای ست کـه دستش بـه گوشت نمـی رسد و مـی گوید اَه اَه بو مـی دهد. وقتی مـی گوییم پول بـه درد نمـی خورد و خوشبختی نمـی آورد و مثل چرک دست هست و حتما عشق باشد و صفا باشد و فیلان و بیسار، بـه نظرم شعار هست و آدم را یـاد سریـال های بی سر و ته شبکه های خودمان مـی اندازد و بیشتر خودم را یـاد « آقاصفا ... .
وقتی مـی گوییم پول اَخ است، مثل گربه ای ست کـه دستش بـه گوشت نمـی رسد و مـی گوید اَه اَه بو مـی دهد. وقتی مـی گوییم پول بـه درد نمـی خورد و خوشبختی نمـی آورد و مثل چرک دست هست و حتما عشق باشد و صفا باشد و فیلان و بیسار، بـه نظرم شعار هست و آدم را یـاد سریـال های بی سر و ته شبکه های خودمان مـی اندازد و بیشتر خودم را یـاد « آقاصفا ». آقا صفا از آشنایـان دور بود. اولین بار کـه او را دیدم از مادر پرسیدم :« صفا اسم هست یـا پسر؟» و گفت:« بعضی اسم ها را هم روی پسرها مـی گذارند و هم روی ها» اینکه اسم آقا صفا مردانـه بود یـا زنانـه مـهم نبود، مـهم این بود کـه اسم صفا اصلا بـه آقاصفا نمـی آمد و اساسا آقاصفا آدم با صفایی نبود. خانـه ی بزرگ آقاصفا بی اغراق بـه قد و اندازه ی استادیوم آزادی بود و در عوض از وسایل خالی. درون بدو ورود فکر مـی کردی صاحبخانـه درون حال اسباب کشی است، فضاهای زیـادی از خانـه، خالی از اسباب بود. مادر اهل حرف زدن نبود و من هم با کمـی سنم یـاد گرفته بودم سوال پیچش نکنم، اما از این و آن زیـاد شنیده بودم پول آقاصفا از پارو بالا مـی رود و همـیشـه با خودم فکر مـی کردم کـه چطور ممکن هست پول یکی از پارویش بالا برود... یک روز توی دید و بازدیدهای عید، همـه ی فامـیل جمع شده بودیم خانـه ی آقاصفا. کوچک او همسن و سال من بود و همبازی، ناغافل لیوان کریستالی از دستش افتاد و هزار تکه شد. درون کمال ناباوری جلوی چشم مـهمان ها کتک مفصلی از آقاصفا نوش جان کرد. ک رفت توی اتاق و تا آخر مـهمانی از آن جا بیرون نیـامد. مـی گویند هر اختلال روانی ریشـه درون بچگی دارد، از خجالتی بودن گرفته که تا کم حرفی و پر حرفی و گوشـه گیری حتی، اتفاقی افتاده و توی ناخودآگاه آدم مانده... سالهاست از تمام لیوان های کریستال دنیـا متنفرم.

Read more

Media Removed

گردنبند اسم سمـیرا ساسان قيمت با طلا حدود: 600 تومان قيمت با نقره : 300 تومان تمام اسم ها و طرح هاي مد نظر شما قابل ساخت براي دستبند ، گردنبند و قاب موبايل ميباشند. سامانـه پشتیبانی و فروش۲۴ ساعته از طریق: telegram:@kabookcharm فروش حضوري: 1️⃣ تجريش مركز خريد تنديس طبقه 4 واحد 403 #necklaces ... گردنبند اسم سمـیرا ساسان
قيمت با طلا حدود: 600 تومان
قيمت با نقره : 300 تومان
تمام اسم ها و طرح هاي مد نظر شما قابل ساخت براي دستبند ، گردنبند و قاب موبايل ميباشند.

سامانـه پشتیبانی و فروش۲۴ ساعته از طریق:
telegram:@kabookcharm
فروش حضوري:
1️⃣ تجريش مركز خريد تنديس طبقه 4 واحد 403
#necklaces #kabook
#bracelet #luxury

Read more

# . لما تحنّأت الأميرةُ .. أقبلتْ نحوي .. فأسكرني اندفاعُ شذاها . جلستْ على حِجْري .. فصار حديقةً بين الحدائق كلها تتباهى . ما حيلتي ؟ إني صريعُ دلالها إني حبيسُ حنانِـها وبهاها . ياليتني لم أستعدْ حُريتي قُضبانُ ذاكَ السجنِ .. ما أحلاها . قُضبانُـهُ نبتتْ بفروة رأسها فوجدتُها مع ... #
.
لما تحنّأت الأميرةُ .. أقبلتْ
نحوي .. فأسكرني اندفاعُ شذاها .
جلستْ على حِجْري .. فصار حديقةً
بين الحدائق كلها تتباهى .
ما حيلتي ؟ إني صريعُ دلالها
إني حبيسُ حنانِـها وبهاها .
ياليتني لم أستعدْ حُريتي
قُضبانُ ذاكَ السجنِ .. ما أحلاها .
قُضبانُـهُ نبتتْ بفروة رأسها
فوجدتُها مع ساعدي تتماهى .
أحتاجُ عزلاً كهربائياً إذا
لامستُ كفيها .. لمنع أذاها .
نثرتْ على وجهي ذوائبَ شعرها
من بعد ما التفّتْ عليَّ يداها .
نقشتْ على خدي اسمَها .. بلسانـها
هذي المشاغبةُ التي أهواها .
ووقعتُ في فخ الغواية تائها
ووجدتُ روحي فجأةً بسماها .
إن الخبيرَ بمنـهج الجغرافيا
لو خاضَ فيما خُضتُ فيه لتاها .
هل تدرس الحسناء كيف تثيرُنا ؟
أمْ رَبُّـها سبحانَهُ أعطاها ؟ .
في أيِّ جامعةٍ هناك مقررٌ
عرفتْ بـه قدراتِها ومداها ؟ .
ماذا عن القسمات .. هل تختارها ؟
أختارت الإعجاز في أعضاها؟ .
هل تحفظُ الحركات ؟ أختُبرَتْ بها؟
لو أنـها محفوظةٌ .. تنساها .
مكتظةٌ أشياؤها .. فكأنـها
لم يدرِ أسفلُها بما أعلاها .
كرويةٌ بعض الأمور .. رقيقةٌ
ربٌّ دحى الأرضَ اليبابَ .. دحاها .
الجسم يأمرها بأن تغوي الورى
والله عن إغوائهم ينـهاها .
خاطبتُ نفسي مرةً بعبارةٍ “ ركّز بما ستقولهُ عيناها” .
فوجدتُ أني دختُ في إبداعها
تلميذ عينيها أنا .. وغواها .
لا شيء يستعصي على قدراتها
نظراتها هي سيفها وعصاها .
عسلٌ على عسلٍ على عسلٍ على
عسلٍ .. يسيل إذا احتمى خداها .
كل اللغات تجيدها بسكوتها
كل الخمور تصبها شفتاها
.
#ماجد_الخالدي

Read more

Media Removed

توی این پست بـه یک سری از اسم هایی مـیپردازیم کـه در انگلیسی مفرد هستند و خیلی ها این اسم ها رو بـه اشتباه بـه صورت جمع و یـا با فعل جمع بـه کار مـیبرند. . Advice (نصیحت) نـه Advices . هیچ وقت نگید: My mother gave me some good advices بگید: My mother gave me some good advice مادرم نصیحتهای خوبی بهم کرد . . Information ... توی این پست بـه یک سری از اسم هایی مـیپردازیم کـه در انگلیسی مفرد هستند و خیلی ها این اسم ها رو بـه اشتباه بـه صورت جمع و یـا با فعل جمع بـه کار مـیبرند.
.
Advice (نصیحت)
نـه Advices
.
هیچ وقت نگید: My mother gave me some good advices
بگید: My mother gave me some good advice
مادرم نصیحتهای خوبی بهم کرد
.
.
Information (اطلاعات)
نـه Informations
.
هیچ وقت نگید:Can you give me some informations on your products?
بگید:Can you give me some information on your products?
ممکنـه درون مورد محصولاتتون یـه سری اطلاعات بدین؟
.
.
Work (کار)
نـه works
.
هیچ وقت نگید: I have much works to do
بگید: I have much work to do
خیلی کار دارم کـه انجام بدم
.
این اسم اگر درون معنای " اثر هنری" باشـه مـیتونـه جمع بسته بشـه
.
The works of Shakespeare, the works of Beethoven…
آثار شکسپیر، آثار بتهوون...
.
.
Knowledge (معلومات – دانش)
نـه Knowledges
.
هیچ وقت نگید: She has good knowledges in history
بگید: She has good knowledge in history
معلوماتش تو تاریخ خوبه .
.
Hair (مو)
نـه Hairs
.
هیچ وقت نگید: That man has long hairs
بگید: That man has long hair
اون مرد موهای بلندی داره
.
.
Money (پول)
این اسم، یـه اسم "مفرده" و همـیشـه حتما با فعل مفرد بکار بره
.
هیچ وقت نگید: All my money are kept in the bank
بگید: All my money is kept in the bank
همـه پولم تو بانکه
.
.
News (خبر)
اگر چه این اسم درون ظاهر جمع هست اما ( s )
در انتهاي كلمـه جزء خود كلمـه هست و همـیشـه با فعل مفرد بـه کار مـیرود
.
هیچ وقت نگید: I’m glad that the news are good
بگید: I’m glad that the news is good
به خاطر این خبر(خبرها) خوش،
خوشحالم
—---------------
عزيزاي دلم توجه داشته باشين كه ميتونيد تمامي مطالب اينستاگرام و تلگرام ما رو بـه صورت آرشيو شده و كامل درون قالب فايل PDF مرتب و خيلي شكيل از طريق سايت دريافت كنيد که تا هميشـه و همـه جا مطالب ما رو درون دسترس داشته باشين و بتونين بـه راحتي استفاده و مرور كنيد.
💕💛💕💛💕💛💕
آدرس سايت براي تهيه آرشيو:
www.englishpersian.ir

Read more

Media Removed

••• اصلن بهتر هست که اسم بیماری‌ها را ندانیم. آنوقت مبتلاشان هم نمـی‌شویم. مثلن اگر من ندانم کـه چیزی بـه اسم افسردگی وجود دارد چطور مـی‌خواهم افسرده باشم؟ صحبت از بیماری‌های درونی و روحی‌است. وگرنـه کـه تو چه بدانی و چه ندانی، بـه هنگام پُر خوردی دلت درد خواهد گرفت. اسم‌هایی کـه دکترها مـی‌نشینند ... •••
اصلن بهتر هست که اسم بیماری‌ها را ندانیم. آنوقت مبتلاشان هم نمـی‌شویم.
مثلن اگر من ندانم کـه چیزی بـه اسم افسردگی وجود دارد چطور مـی‌خواهم افسرده باشم؟
صحبت از بیماری‌های درونی و روحی‌است.
وگرنـه کـه تو چه بدانی و چه ندانی، بـه هنگام پُر خوردی دلت درد خواهد گرفت.
اسم‌هایی کـه دکترها مـی‌نشینند و در مـیتینگ‌هاشان دور هم اختراع مـی‌کنند و به هنگام مراجعه بیمار بصورت رندوم یک اسم بـه هر کدام تحویل مـی‌دهند.
تو افسرده‌ای... تو پریشانی... تو شیدایی... تو بیماری...
و آنـها مـی‌روند و اسم‌ها را مثل باکتری تکثیر مـی‌کنند و به گوش همچو منی مـی‌رسد و بیمار مـی‌شوم.
اسم نگذارید. به منظور حال خرابتان اسم نگذارید.
#آرمـیتاژ

Read more

Media Removed

من أجمل أيام حياتي ️ شكراً @bauchriehsscc #Repost @bauchriehsscc with @get_repost ・・・ الرّصانةُ والصّوتُ الإذاعيُّ والطّلاقةُ في الإلقاءِ والشّخصيّةُ الهادِئةُ الرّاقيةُ والوَجهُ البَشوشُ، صفاتٌ إجتمعَت في إعلاميّةٍ عُرِفَت بِطلّتِها الجميلةِ وحضورِها الآسر."شانتال صليبا ... من أجمل أيام حياتي ♥️
شكراً @bauchriehsscc
#Repost @bauchriehsscc with @get_repost
・・・
الرّصانةُ والصّوتُ الإذاعيُّ والطّلاقةُ في الإلقاءِ والشّخصيّةُ الهادِئةُ الرّاقيةُ والوَجهُ البَشوشُ، صفاتٌ إجتمعَت في إعلاميّةٍ عُرِفَت بِطلّتِها الجميلةِ وحضورِها الآسر."شانتال صليبا أبي خليل" مِن قُدامى ثانويّتنا؛ شابّةٌ كاريزماتيّة، تُعدُّ واحدة من الوجوهِ الإعلاميّةِ العربيّةِ الصّاعدةِ، تَحمِلُ شـهادةَ الماجستر في العَلاقاتِ الدّوليّةِ من جامعةِ القِدّيسِ يوسف وَلَدَيها خِبرةٌ عَمليّةٌ مُميّزةٌ في العملِ التّلفزيونيّ حَيثُ عُرِفَ عَنـها شَغَفُها بالإعلامِ إِذْ تمكَّنَت خلالَ فترةٍ وَجيزةٍ من تَركِ بَصمةٍ مِهنيّةٍ مميّزةٍ في عالمِ تَقديمِ الأخبارِ في محطّةِ MTV ومن فرضِ اسمِها بَينَ الاعلاميين المُحترِفين.
ولأنَّ لكلِّ مُذيعةٍ طموحَها بالانتقالِ إلى تلفزيونٍ إِخباريٍّ وبالتّقدّمِ والتّطوّرِ من خلالِ التّوسّعِ بالمواضيعِ الشّامِلةِ الّتي تَتَناولُها رأتْ أنَّ تلفزيون "سكاي نيوز عربيّة " في أبو ظبي يُغطّي أُفقًا أَوسعَ وَيُلبّي طُموحَها فانتقلَت إليهِ وقد أضافَت هذه المرحلةُ الجديدةُ الكثيرَ إلى مَسيرتِها. لكنَّها تردّدُ دائمًا: تَركتُ خَلفي أهلي وأقاربي وجمـهوري وبيتي وكلّ ذلكَ من أجلِ مُستقبلٍ أَفضلَ وأتمنّى دائِمًا العودةَ إلى وَطني الأمّ. هيَ فخورةٌ بانتمائها إلى هذه الثّانويّةِ حَيثُ عرفَت بَينَ جُدرانِها الصّدقَ والشَّفافية ففترةُ أيَّامِ الدّراسةِ لم تُطوَ مِن ذاكِرتِها حيثُ كانَتِ المُثابرةُ رفيقةَ دَربِها وها هي تحصدُ ثمرةَ هذا الجدِّ منوّهةً بفضلِ أَساتِذتِها الّذينَ كانوا خيرَ قُدوةٍ لَها ولا سيّما أستاذ اللّغة العربيّة "أنطوان اسطفان" الّذي شجّعها على المشاركة في مباراة "خميس الشّعر" الّتي كانت تقام في مسرحِ المدرسة واستحقّت أن تنالَ فيها المرتبةَ الأولى. ولا تنسى فضلَ الأُخت "جيرالدين ألزو" في تنمية مواهبها الفنيّة من غناءٍ وتمثيلٍ ورسم.
الإصرارُ، القوّةُ، الصّلابةُ والإرادة هذه هي "شانتال" إسمٌ على مُسمّى.

Read more

Media Removed

نمـیدانم اولینی کـه انتخاب اسم های سخت را به منظور نوزاد مد کرد دقیقا کـه بود اما مطمئنم اسم معشوقه‌ی از دست داده اش از آن مدل اسم هایی بود کـه هرجا را مـینگریست و یـا درون هر جمعی کـه بود آن اسم‌ و خاطراتش مقابل چشمانش رژه مـیرفت مثل دنیـا ، دریـا ،عسل ، بهار ، سمـیرا و یـا هرچه.... اما این روزها اسم های سخت را با یک ... نمـیدانم
اولینی کـه انتخاب اسم های سخت را به منظور نوزاد مد کرد دقیقا کـه بود
اما مطمئنم اسم معشوقه‌ی از دست داده اش از آن مدل اسم هایی بود کـه هرجا را مـینگریست و یـا درون هر جمعی کـه بود
آن اسم‌ و خاطراتش مقابل چشمانش رژه مـیرفت
مثل دنیـا ، دریـا ،عسل ، بهار ، سمـیرا و یـا هرچه....
اما این روزها
اسم های سخت را با یک برچسب اصیل بـه رخ مـیکشند بی توجه بـه اینکه این اسم ها روزی حتما ردیف شعر ها شوند و یـا
زمزمـه اش نفسی را بـه شمارش بیـاندازد
اسم‌هایی کـه خود بچه ها هم گاهی یـادشان مـیرود..
آن نفر اول درد کشیده بود شما خامش نشوید
اسمـی انتخاب کنید کـه فراموش شدنی نباشد
فراموشیش سخت باشد
خیلی سخت...
مثل دنیـا ، دریـا
تکرار مـیکنم
دنیـا
دنیـا
.
. 📧 #مـیکائیل💕 .
.
🆔@mikilove351 📷
.
.
.
#پیج_ما_را_به_دوستان_خود_معرفی_نمایید💥🌻🌺

Read more

Media Removed

‏وكأني مدينة هجرت منذُ زمَن,مدينة ماتَ سكانـها من الهْلاك,مدينة أصبحت رماد لم يعُد أحد يعيشُ بها؛مدينة كان إسمُها إنتِماء وأصبحَت بكماء هادِئة ‏وكأني مدينة هجرت منذُ زمَن,مدينة ماتَ سكانـها من الهْلاك,مدينة أصبحت رماد لم يعُد أحد يعيشُ بها؛مدينة كان إسمُها إنتِماء وأصبحَت بكماء هادِئة

Media Removed

تشريفات مجالس لوكس دیـاموند @tashrifatdiamond تشريفات مجالس ٥ ستاره لوكس دیـاموند برترين و ژورنالي ترين برند برگزاری ضيافت های شما، تشريفات مجالس لوكس دیـاموند دارای لوكس ترين و زيباترين باغ ها و عمارت هاي اختصاصی . @tashrifatdiamond @tashrifatdiamond @tashrifatdiamond @tashrifatdiamond ... تشريفات مجالس لوكس دیـاموند💎💎💎💎
@tashrifatdiamond
تشريفات مجالس ٥ ستاره لوكس دیـاموند برترين و ژورنالي ترين برند برگزاری ضيافت های شما،

تشريفات مجالس لوكس دیـاموند دارای لوكس ترين و زيباترين باغ ها و عمارت هاي اختصاصی .
@tashrifatdiamond
@tashrifatdiamond
@tashrifatdiamond
@tashrifatdiamond
تشريفات مجالس لوكس دیـاموند هيچگونـه شعبه و نماينده ای درون ايران ندارد و اسم ها و برندهای مشابه كاملا تقلبی ميباشند. (با مديريت ایمان کامرانی) 📞 0912 518 50 47
📞 021 88 19 41 25-6

Read more

Media Removed

هیجده سالم کـه بود مجبور شدم یک نفر رو فراموش کنم و چون بلد نبودم، مثل بچه ها گریـه مـیکردم. آدمـها برام پر از حرفای نامفهوم بودن... حرف هایی مثل «بعدا بـه حال این روزهات مـیخندی» یـا «جاش رو آدمـهای دیگه پر مـیکنن.» که تا مدت ها، شب ها رو بی خواب بودم. بعضی از آدما رو تو خیـابون با اون اشتباه مـیگرفتم، بعضی ... 🔹
هیجده سالم کـه بود مجبور شدم یک نفر رو فراموش کنم و چون بلد نبودم، مثل بچه ها گریـه مـیکردم.
آدمـها برام پر از حرفای نامفهوم بودن... حرف هایی مثل «بعدا بـه حال این روزهات مـیخندی» یـا «جاش رو آدمـهای دیگه پر مـیکنن.» که تا مدت ها، شب ها رو بی خواب بودم. بعضی از آدما رو تو خیـابون با اون اشتباه مـیگرفتم، بعضی وقت ها دلم برا صدا اسمش تنگ مـیشد و با هر آدمـی کـه اسم اون رو داشت دمخور مـیشدم. خودم رو مقصر مـیدونستم و احساس مـیکردم اگر آدم بهتری مـیبودم اون هیچوقت منو بـه حال خودم رها نمـیکرد

گوش کردی؟ امروز کـه تو حال سالها پیش من رو داری و قلبت فشردست، بذار برات حرف های نامفهموم ن.. تو قرار نیست هیچوقت بـه حال این روزهات بخندی. تو امروز با تمام وجودت موسیقی غمگین رو مـیفهمـی، مـیتونی از ته دل گریـه کنی و شب ها از بی قراری بیداری.
تو نمـیفهمـی چقدر تو دنیـای آدم بزرگ ها فراموش شدست بی قراری. گریـه ی از ته دل و شب بیداری برایی کـه دیگه نیست. فیلمش کن، عکسش کن، بنویس.
من بهت مـیگم اگر قلبت فشردست و گریـه داری، که تا مـیتونی ازشون لذت ببر چون سالها بعد، آدمـها نمـیذارن با خودت انقدر صادق باشی!
💙🗯

Read more

Media Removed

... ‌ ‌ بـه جای چند شاخه « گل پُز » ... چند روزی بیشتر بـه سالگرد تولدت باقی نمانده است. فکر خ چند شاخه گل از گلهای هر سال سخت آزارم مـی دهد. همان گلهای گران قیمتی کـه بهای یک شاخه ی آن ده کیلو گوشت قرمز لخم مـی شود کـه مـی تواند گوشت چند ماه خانواده ی غلامعباس درون روستایمان را تامـین کند. همان گلهای گران قیمتی ... ...
‌ ‌ بـه جای چند شاخه « گل پُز » ...
چند روزی بیشتر بـه سالگرد تولدت باقی نمانده است. فکر خ چند شاخه گل از گلهای هر سال سخت آزارم مـی دهد. همان گلهای گران قیمتی کـه بهای یک شاخه ی آن ده کیلو گوشت قرمز لخم مـی شود کـه مـی تواند گوشت چند ماه خانواده ی غلامعباس درون روستایمان را تامـین کند. همان گلهای گران قیمتی کـه جلو هتل ها ی پنج ستاره و بیمارستانـهای آنچنانی درون تهران مـی فروشند و نـه رنگی دارد و نـه بویی و نـه خاصیتی و فقط بـه درد خواستگاری رفتن و پُز مـی خورد. همان گلهایی کـه ان قرتی و پسرای سوسول شمال شـهر خوب اسم هایشان را مـی دانند ولی من بارها و بارها هرچه تلاش کرده ام نتوانسته ام نامشان را حتا به منظور پُز درون محافل و مجالس از بَر کنم. همان گلهایی کـه نخستین روز آشنایی مان هم بر خلاف مـیل باطنی ام با بعد انداز چند ماهه ام برایت خ و تو به منظور اینکه من ناراحت نشوم کلّی تعریف کردی ولی بعد ها گفتی اصلا خوشت نیـامده. همان گلهایی کـه نـه به منظور زیباییش بلکه به منظور تجدید خاطره ی نخستین آشنایی مان هر سال درون سالگرد تولدت با هزار مشقّت برایت مـی خ. و وقتی نخستین بار قیمتش را برایت گفتم سرت سوت کشید و چشمانت گرد شد و راه برداشت و کلّی افسوس خوردی و دعوایم کردی کـه چرا با این وضع مالی کـه من دارم اینقدر پول بـه گُل داده ام و کلی افسوس خوردی کـه مـی توانستم پولش را بـه هزار زخمم ب. همان گلهایی کـه وقتی برایی کادو مـی بری تعداد شاخه هایش نشانـه ی وضع مالی و تشخّص هدیـه دهنده است. همان گلهایی کـه وقتیی برایم هدیـه مـی آورد بی درنگ بـه دنبال مناسبتی مـی گشتم که تا پیش از پژمرده شدن برایی کادو ببرم و بگویم:... ما اینیم داداش! همان گلهایی کـه اسم های اجق وجق خارجی دارد و بعدها من و تو اسم همـه شان را « گل پُز » گذاشتیم و به این نتیجه رسیدیم کـه همـین گل های مریم و رز خودمون صد شرف دارد بـه آنـها.
چند روز دیگر سالگرد تولد توست و من مانده ام کـه چه گلی برایت بخرم؟؟؟
آه... راستی یـادم افتاد یک سوال؟؟؟ همـین مقاله را کـه ساعت ها وقت صرف نوشتنش کرده ام با یک شاخه گل رُز از باغچه ی حیـاط مان را بـه جای چند شاخه گل پُز از من مـی پذیری؟؟؟ اگر مـی پذیری آغوشت را باز کن... بگذار ببوسمت... هنوز بوسه هایت طعم روزهای نخست آشنایی مان را دارد عزیز دلم... پول چند شاخه گل پُز را به منظور غلامعباس مـی فرستیم که تا چند ماه با همسر و بچه هایش سالگرد آشناییشان را جش بگیرند.
راستی!!! اگر شما چنین نامـه ای از عشقتان دریـافت مـی کردید چه پاسخی بـه او مـی دادید؟ سپاسگزار مـی شوم پاسختان را برایم بنویسید.
#مرتضی_کیوان_هاشمـی

Read more

Media Removed

. #قطار پنجره هايش را گرفته زير بغل ميرفت / . بعد از بيش از يك دهه هواداری دو آتشـه محسن چاوشی و حدوداً بيش از ٨ سال فعاليت درون فيسبوك و بعد پيج اينستاگرام و بعد تلگرام (كانال و ربات تلگرام) و توييتر و فعاليت های بی منت ديگر به منظور محسن چاوشی(که عاشقشم) ، بـه كار خودم پايان ميدم. خدا ميدونـه كه هیچ وقت کم ... .
#قطار پنجره هايش را گرفته زير بغل ميرفت /
.
بعد از بيش از يك دهه هواداری دو آتشـه محسن چاوشی و حدوداً بيش از ٨ سال فعاليت درون فيسبوك و بعد پيج اينستاگرام و بعد تلگرام (كانال و ربات تلگرام) و توييتر
و فعاليت های بی منت ديگر به منظور محسن چاوشی(که عاشقشم) ، بـه كار خودم پايان ميدم.
خدا ميدونـه كه هیچ وقت کم نذاشتم ، بـه جز اين ٢،٣ ماه گذشته كه درگير مشكلی شخصی بودم و زياد وقت نداشتم ، که تا قبل از اون بـه صورت ميانگين حداقل روزی ٤،٥ ساعت از وقتم رو به منظور فعاليت توی اين پيج ها و توليد محتوا و هماهنگی و ... گذاشتم.
چيزای ساده ای كه بـه دستتون ميرسيد بعضی هاش ساعت ها زمان ميبرد، بعضياشم درون لحظه بـه ذهن من و دوستانم ميرسيد.
هميشـه اصل محسن بوده و هست و بی منت و عاشقانـه براش زحمت كشيديم.
ميدونم كه محسن من رو ميديد اما هيچ وقت با محسن تماس نداشتم حتی درون حد دايركت. چند باری سعی كردم اما فكر كنم نديد و نشد ...
توی اين سال ها با هم لحظات تلخ و شيرينی رو گذرونديم.
بعضی وقت ها خوشحال بوديم ، بعضی وقت ها ناراحت. بعضی وقت ها منتظر آلبوم بوديم بعضی وقتا منتظر آهنگ. بعضی وقت ها پاسخ حمله بـه محسن رو مـی داديم بعضی وقت ها خاطره بازی مـی كرديم بعضی وقت ها تلاش مـی كرديم به منظور نجات اعدامـی بعضی وقت ها ...
خلاصه اگر خوب یـا بد بود ببخشید... توی اين مدت اشخاص زيادی (از جمله طراح و نويسنده و ...) بـه من كمك كردند كه از همشون
تشكر ميكنم. اسم نميبرم چون ممكنـه كسی از قلم بيافته.

پشيمون نيستم اما دلگيرم.
انصافا كوله بار آرزوهام روی دوشم موند و رفتم و به هر چی خواستم نرسيدم.
بماند!
پيج ها رو پاک نمـیکنم اما از این لحظه ديگه هیچ کدوم فعال نيستن بـه #دستور محسن چاوشی.
پیج ها رو پاک نمـیکنم چون شايد بعضی ها (از جمله خودم) خاطرات تلخ و شيرينشون رو توی اين پيج ها پيدا كنن.
از اين بـه بعد #محسن رو از طريق پيج رسمـی خودش و "پيج رسمـی هوادارانش" ! كه مستقيم زير نظر خودش اداره ميشـه ! پيگيری ميكنم.
حرف زیـاده و فرصت کم. اميدوارم يه روزی توی كنسرت همـه همديگرو ببينيم.

#يه_زخم_قشنگو
#يه_دنيا_سوالو

خدا نگهدار همتون.

@mohsenchavoshi
#محسن_چاوشى

Read more

Media Removed

ما هرچی خط و نشون کشیدیم کـه برای سفارشاتتون دقیقه نود اقدام نکنید، گفتم کار عجله ای قبول نمـیکنیم ، هزینـه اضافی داره ، کار باب مـیلتون نمـیشـه ...بازهم این معضل حل نشد کـه نشد .همـیشـه درون نـهایت کارو بـه موقع رسوندم ولی باکلی بدو بدو و استرس مخصوصا وقتی کار به منظور هدیـه تولد، سالگرد ازدواج یـاهرموعد مقرریـه همـیشـه ... ما هرچی خط و نشون کشیدیم کـه برای سفارشاتتون دقیقه نود اقدام نکنید، گفتم کار عجله ای قبول نمـیکنیم ، هزینـه اضافی داره ، کار باب مـیلتون نمـیشـه ...بازهم این معضل حل نشد کـه نشد .همـیشـه درون نـهایت کارو بـه موقع رسوندم ولی باکلی بدو بدو و استرس😩
مخصوصا وقتی کار به منظور هدیـه تولد، سالگرد ازدواج یـاهرموعد مقرریـه همـیشـه عجله ایـه . دلیلش خوب مـیتونـه این باشـه کـه احتمالا تو مدت زیـادی همـه گزینـه ها را زیر و رو کردید و آخرش بـه این گزینـه رسیدید. ولی خوب همون پروسه زیر و رو گزینـه ها را هم زودتر شروع کنید .گناه دارم آخه 😢.من خودم مـیتونم از خواب و خوراکم ب سرعتمو بالا ببرم اما گاهی عوامل جانبی مثل تهیـه کار خام و کارایی کـه قراره برون سپاری بشـه همکاری نمـیکنن و کم کاری اونا راهم من بایدجبران کنم کـه شرمنده تون نشم یـه وقت.
نکنید این کارها رو با ما و
ازهم اکنون بـه فکر فردای خود باشید😉
#هدیـه #هدیـه_تولد #هدیـه_خاص
حرف دیوارکوب اول اسم متشکل از حدود ۲۰ که تا ۳۰ عکس
ازسفارشات خانم روغنی عزیز از اهواز
پ.ن:درست موقعی کـه چندساعت بیشتر که تا ارسال کار وقت نداشتم ، متوجه شدم کـه برخلاف تاکید بسیـار من بازهم فایل درخواستیمو کوچکتر از اون سایزی کـه باید، چاپ .وقت چاپ مجدد نبود البته تضمـینی هم نبود کـه اینبار مشکلی تو چاپ نباشـه.خلاااااصه خلاقیتهای ما همچنان تراوش کرد و اول اسم عروس خانم و چندتا قلب گوگولی راهم اون بالا اضافه کردیم که تا فضا را پرکنیم و صدالبته کـه اینبار بسی بخت باما یـار بوده هست که حرف اول اسم عروس خانم دقیقا یکی از دوحرفی بود کـه من برش خورده درون صندوقچه خرت و پرت آلات خود داشتم 😃

Read more

Media Removed

((( تفاوت آدم ها و انسان ها ... ))) آدم ها زندگی مـیکنند... انسان ها زیبا زندگی مـیکنند! آدم ها مـیشنوند... انسان ها گوش مـیدهند! آدم ها مـی بینند... انسان ها عاشقانـه نگاه مـیکنند! آدم ها درون فکر خودشان هستند... انسان ها بـه دیگران هم فکر مـیکنند! آدم ها مـی خواهند شاد باشند... انسان ها مـی خواهند ... ((( تفاوت آدم ها و انسان ها ... ))) آدم ها زندگی مـیکنند...
انسان ها زیبا زندگی مـیکنند!
آدم ها مـیشنوند...
انسان ها گوش مـیدهند!
آدم ها مـی بینند...
انسان ها عاشقانـه نگاه مـیکنند!
آدم ها درون فکر خودشان هستند...
انسان ها بـه دیگران هم فکر مـیکنند!
آدم ها مـی خواهند شاد باشند...
انسان ها مـی خواهند شاد کنند!
آدم ها اسم اشرف مخلوقات را دارند...
انسان ها اعمال اشرف مخلوقات را انجام مـیدهند!
آدم ها انتخاب کرده اند کـه آدم بمانند...
انسان ها تغییر را پذیرفته اند که تا انسان شدند!
آدم ها آدم اند
انسان ها انسان
اما.... آدم ها و انسان ها هر دو انتخاب دارند...
این کـه آدم باشند یـا انسان انتخاب با خودشان است.
نیـاز نیست انسان بزرگی باشیم، انسان بودن خود نـهایت بزرگی ست.
آدم ها زندگی مـیکنند...
انسان ها زیبا زندگی مـیکنند!
آدم ها مـیشنوند...
انسان ها گوش مـیدهند!
آدم ها مـی بینند...
انسان ها عاشقانـه نگاه مـیکنند!
آدم ها درون فکر خودشان هستند...
انسان ها بـه دیگران هم فکر مـیکنند!
آدم ها مـی خواهند شاد باشند...
انسان ها مـی خواهند شاد کنند!
آدم ها اسم اشرف مخلوقات را دارند...
انسان ها اعمال اشرف مخلوقات را انجام مـیدهند!
آدم ها انتخاب کرده اند کـه آدم بمانند...
انسان ها تغییر را پذیرفته اند که تا انسان شدند!
آدم ها آدم اند
انسان ها انسان
اما.... آدم ها و انسان ها هر دو انتخاب دارند...
این کـه آدم باشند یـا انسان انتخاب با خودشان است.
نیـاز نیست انسان بزرگی باشیم، انسان بودن خود نـهایت بزرگی ست.
تفاوت آدمـها و انسان ها:
آدم ها زندگی مـیکنند...
انسان ها زیبا زندگی مـیکنند!
آدم ها مـیشنوند...
انسان ها گوش مـیدهند!
آدم ها مـی بینند...
انسان ها عاشقانـه نگاه مـیکنند!
آدم ها درون فکر خودشان هستند...
انسان ها بـه دیگران هم فکر مـیکنند!
آدم ها مـی خواهند شاد باشند...
انسان ها مـی خواهند شاد کنند!
آدم ها اسم اشرف مخلوقات را دارند...
انسان ها اعمال اشرف مخلوقات را انجام مـیدهند!
آدم ها انتخاب کرده اند کـه آدم بمانند...
انسان ها تغییر را پذیرفته اند که تا انسان شدند!
آدم ها آدم اند
انسان ها انسان
اما.... آدم ها و انسان ها هر دو انتخاب دارند...
این کـه آدم باشند یـا انسان انتخاب با خودشان است.
نیـاز نیست انسان بزرگی باشیم، انسان بودن خود نـهایت بزرگی ست.

Read more

Media Removed

Its called passion. ——————- مـیبینی کدوم دستم‌رو بالا‌ گرفتم دستی کـه پرچم روشـه و همـیشـه وقتی قراره کار مـهمـی انجام بدم با منـه، من برا اومدن اینجا و بالا نگهداشتن پرچم کشورم و حفظ نام بدلکاری کشورم نـه تنـها ازی پولی نمـیگیرم بلکه از جونم مایـه مـیگذارم ، مـیدونی چرا؟ چون تو این راه وقتی با #پیمان_ابدی ... Its called passion.
——————-
مـیبینی کدوم دستم‌رو بالا‌ گرفتم دستی کـه پرچم روشـه و همـیشـه وقتی قراره کار مـهمـی انجام بدم با منـه،
من برا اومدن اینجا و بالا نگهداشتن پرچم کشورم و حفظ نام بدلکاری کشورم نـه تنـها ازی پولی نمـیگیرم بلکه از جونم مایـه مـیگذارم ، مـیدونی چرا؟
چون تو این راه وقتی با #پیمان_ابدی عهد کردم گفتم که تا تهش هستم. وسط راه ول نمـیکنم برم خارج از ایران و زندگی خودم رو تکی بسازم.
تو دلم گفتم بعد وایسادم.
وایسادم پا همـه نامردی ها....
همـه اونا کـه اومدن تو تیم من و به من بدترین نامردی ها رو ، کـه کم هم نیستن،
اما چه‌خوب چون هرچی بـه من بیشتر نامردی و مـیکنن من قوی تر مـیشم.
وایسادم پای سینمای نامرد ایران کـه تا زنده هستی اهمـیت نداری و تا مُردی عزیز مـیشی.
پای سینمای ایرانی‌ وایسادم کـه هم حق مالیت رو مـیخوره هم معنوی، خنده داره ما هنوز سر اینکه اسممون تو تیتراژ باشـه داستان داریم😄.
هنوز عزیز کرده های سینما و به گفته خودشون کله گنده ها پول ما رو مـیخورن.
اما آخرش باز من خوشحالم، حرف‌نیست ادعا نیست ببین.
لبخند از ته دل من رو ببین اینجا کـه پولی نبود.
تمام وجودم پر از خوشحالی بود این دل نوشته شکایت نیست چون اونا کـه به من نامردی مـیکنن هیچ وقت اینقدر عمـیق‌خوشحال نبودن و نیستن.
من حال خوش اون لحظه خودم رو حاضرم ۱۰۰ ملیـارد دلار بخرم.
من دستم رو بالا مـیگیرم چون اینجا جایی بود کـه بالاترین مدرک اکادمـی بدلکاری رو تو تحریم گرفتم تو شرایطی کـه باشگاه نداریم تو ایران تو وضعیت خراب مالی تو موقعیتی ناسازگار زندگی شخصی،
تو خبر های بدی کـه از ایران بهم مـیرسید،
موج انرژی های منفی و تهدید
اما من سرم رو به منظور پرچم کشورم که تا جایی کـه بدنم اجازه مـیده پایین مـیارم و تعظیم مـیکنم بـه پرچمم بـه مردم کشورم.
به تماشا چی هایی کـه با خوشحالی من بـه وجد اومدن و فریـاد مـیزدن ایران. 🇮🇷 و اسم کشور من رو جایی برایی صدا مـیزدن کـه یـادش بمونـه هنوز خیلی راه مونده کـه باید بره.
اره من هنوز خیلی راه مونده کـه برم، او جایی رو کـه من دارم بهش نگاه مـیکنم خیلی دور تر از افق دید اقایون کله گندس.
من تو این ۱۳ سال با #نیکلاس_کیج #جکی_چان #دنیل_کریگ و خیلی های دیگه کار کردم...
تو رشته خودم بالاترین سطح مدرک روب کردم کـه ایران بمونم. پشیمون نیستم چون مـیخوام یـه سری رو پشیمون کنم، 🐉
من که تا زندم این روش رو پیش مـیگیرم.
و من خوشحال مـیشم پشیمون شدن اون ها رو ببینم و‌ ببخشم هرچی با من .
از نظر من راه واقعی بدلکاری اینـه،
و هرکی کـه مـیخواد اسم بدلکار رو با خودش یدک بکشـه حتما اینجوری باشـه.
من #ارشا_اقدسی هستم #بدلکار

Read more

Media Removed

امروز مجبور شدم بـه سربازی شلیک کنم کـه وقتی روی زمـین افتاد اسم زنش را صدا مـی‌کرد. ماریـا ... ماریـا ... و بعد جلو چشمان من مُرد. بـه گردنش آویزی بود کـه ععروسی خودش و ک کم‌سنی درون آن بود. حدس زدم ماریـاست. از خودم بدم آمد. من معمولا پای افراد را نشانـه مـی‌گیرم. سعی مـی‌کنم آن‌ها را نکشم. فقط زخمـی کنم که تا ... امروز مجبور شدم بـه سربازی شلیک کنم کـه وقتی روی زمـین افتاد اسم زنش را صدا مـی‌کرد. ماریـا ... ماریـا ... و بعد جلو چشمان من مُرد.
به گردنش آویزی بود کـه ععروسی خودش و ک کم‌سنی درون آن بود. حدس زدم ماریـاست. از خودم بدم آمد. من معمولا پای افراد را نشانـه مـی‌گیرم. سعی مـی‌کنم آن‌ها را نکشم. فقط زخمـی کنم که تا دنبال ما نیـایند. اما وقتی پای این سرباز را نشانـه گرفته بودم، ناگهان خم شد و گلوله بـه ‌اش خورد. حالا ماریـای کوچکش چقدر حتما منتظر او بماند. چقدر حتما شال و پیراهن گرم ببافد کـه یک روز مردش از جنگ برگردد. ماریـا حتی نمـی‌داند کـه مردش زیر باران به منظور آخرین بار فقط اسم او را صدا زد. جنگ بدترین فکر بشر هست از بچگی فکر مـی‌کردم مگر آدم‌ها مجبورند با هم بجنگند و حالا مـی‌بینم بله. گاهی مجبورند ... چون آن‌ها کـه دستور جنگ را مـی‌دهند زیر باران نیستند. مـیان گل‌ولای نیستند و با فکر چشمان سبز ماریـا نمـی‌مـیرند. آن‌ها درون خانـه‌های گرم‌شان نشسته‌اند. سیگار مـی‌کشند و دستور مـی‌دهند! کاش اسلحه‌ام را بـه سمت رییسانی مـی‌گرفتم کـه در خانـه‌های گرم‌شان نشسته‌اند. بچه‌هایشان درون استخر شنا مـی‌کنند و آنـها با یک خودنویس گران، حکم مرگ هزاران همسر ماریـاها را امضا مـی‌کنند.
راحت‌تر از نوشتن یک سلام.
جنگ را شرورترین افراد برمـی انگیزانند و شریفترین افراد اداره مـیکنند.
#آندره_مالرو

Read more

Media Removed

متنی قابل تامل؛ امروز مجبور شدم بـه سربازی شلیک کنم ... کـه وقتی روی زمـین افتاد اسم زنش را صدا مـی‌کرد. ماریـا ... ماریـا ... و بعد جلو چشمان من مُرد. بـه گردنش آویزی بود کـه ععروسی خودش و ک کم‌سنی درون آن بود. حدس زدم ماریـاست. از خودم بدم آمد. من معمولا پای افراد را نشانـه مـی‌گیرم. سعی مـی‌کنم آن‌ها ... متنی قابل تامل؛

امروز مجبور شدم بـه سربازی شلیک کنم ... کـه وقتی روی زمـین افتاد اسم زنش را صدا مـی‌کرد.

ماریـا ... ماریـا ... و بعد جلو چشمان من مُرد. بـه گردنش آویزی بود کـه ععروسی خودش و ک کم‌سنی درون آن بود. حدس زدم ماریـاست. از خودم بدم آمد. من معمولا پای افراد را نشانـه مـی‌گیرم. سعی مـی‌کنم آن‌ها را نکشم. فقط زخمـی کنم که تا دنبال ما نیـایند. اما وقتی پای این سرباز را نشانـه گرفته بودم، ناگهان خم شد و گلوله بـه ‌اش خورد. حالا ماریـای کوچکش چه‌قدر حتما منتظر او بماند. چه قدر حتما شال و پیراهن گرم ببافد کـه یک روز مردش از جنگ برگردد.
ماریـا حتی نمـی‌داند کـه مردش زیر باران به منظور آخرین بار فقط اسم او را صدا زد.
جنگ بدترین فکر بشر هست ... از بچگی فکر مـی‌کردم مگر آدم‌ها مجبورند با هم بجنگند و حالا مـی‌بینم بله. گاهی مجبورند ... چون آن‌ها کـه دستور جنگ را مـی‌دهند زیر باران نیستند.
مـیان گل‌ولای نیستند و با فکر چشمان سبز ماریـا نمـی‌مـیرند. آن‌ها درون خانـه‌های گرم‌شان نشسته‌اند. سیگار مـی‌کشند و دستور مـی‌دهند ... کاش اسلحه‌ام را بـه سمت رییسانی مـی‌گرفتم کـه در خانـه‌های گرم‌شان نشسته‌اند. بچه‌هایشان درون استخر شنا مـی‌کنند و آنـها با یک خودنویس گران، حکم مرگ هزاران همسر ماریـاها را امضا مـی‌کنند. راحت‌تر از نوشتن یک سلام.

جنگ را شرورترین افراد برمـی انگیزانند و شریفترین افراد اداره مـیکنند. آندره مالرو بیـائید جنگ افروزان را ادب کنیم!

#منطقه آزاد انزلی

Read more

Media Removed

دانشنامـه فرزند . آلودگی هوا درون دوران بارداری . آلاینده های هوای حاصل از دود ماشین ها، کارخانـه ها و تخریب فضای سبز موجب آلودگی هوا مـی شود. این آلودگی ها بر سلامت افراد بـه ویژه کودکان، سالمندان، بیماران قلبی، زنان باردار و بیماران آلرژیک تاثیر منفی مـی گذارد. از آنجا کـه تنفس هوای آلوده درون مادران ... دانشنامـه فرزند
.
آلودگی هوا درون دوران بارداری
.
آلاینده های هوای حاصل از دود ماشین ها، کارخانـه ها و تخریب فضای سبز موجب آلودگی هوا مـی شود. این آلودگی ها بر سلامت افراد بـه ویژه کودکان، سالمندان، بیماران قلبی، زنان باردار و بیماران آلرژیک تاثیر منفی مـی گذارد.

از آنجا کـه تنفس هوای آلوده درون مادران باردار بـه آسیب کروموزوم های جنینی، زایمان زودرس با جنین کم وزن و نارس و حتی آسم دوران کودکی منجر مـی شود، با استفاده بیشتر از حمل و نقل عمومـی، پیـاده روی و دوچرخه سواری درون معابر مخصوص بـه فردای سالم تر فرزندان خود کمک کنیم.
غلظت بالای سرب درون خون مادران باردار با علائمـی مانند: کم خونی فقر آهن، ناخوشی، تهوع، یبوست، درد شکمـی، ضعف عضلانی و مشکلات عصبی درون مادر همراه هست و از راه جفت بـه جنین منتقل مـی شود. تحقیقات نشان مـی دهد افزایش تراکم ماده سرب درون خون جنین با تاخیر رشد جنین، نوزاد نارس و کند ذهنی کودکان درون آینده همراه است.

هشدار:
رنگ های حاوی سرب کـه در بازسازی و نوسازی خانـه ها مورد استفاده قرار مـی گیرد از راه گرد و غبار معلق درون هوا بـه ریـه های افراد مستعد بـه ویژه زنان باردار وارد مـی شود. پس، از رفتن بـه چنین محیط هایی اجتناب ورزید.

مصرف سیگار درون افراد خانواده و آلودگی هوا با سرب باعث افزایش غلظت ماده سرب درون خون و استخوان مـی شود کـه این موضوع مـی تواند منجر بـه آسیب های مغزی درون جنین شود. با قطع کامل سیگار (چه به منظور زن باردار و چه اطرافیـان او) و مصرف ویتامـین c، آهن و کلسیم درون زنان باردار مـی توان غلظت بیش از اندازه سرب خون را کاهش داد.
.
#فرزند #دانشنامـه_فرزند #آلودگی #آلودگی_هوا #سرب #بارداری #باردار #بارداری_سالم #آسم #جنین #ریـه #عفونت_ریـه #هوای_آلوده #سیگار #دود_سیگار #مادر #پدر #خانواده #تهران #خوزستان #اهواز #3918438

Read more

Media Removed

کمپین نـه بـه طراحان بی هویت جدیدا با پدیده ی تازه ای برخورد مـی‌کنیم تو دنیـای اینستگرام بنام طراحان داخلی مجازی کـه علاقه ی خاصی درون به اشتراک گذاشتن استوری های غیره واقعی از پروژه ها یـا بیشتر شدن ماموران تبلیغاتی بـه اسم طراح درون اینستاگرام کـه به اسم طراح واقعا دیگه ابرویی به منظور این صنعت بـه جا نمـیزارن ، ... کمپین نـه بـه طراحان بی هویت
جدیدا با پدیده ی تازه ای برخورد مـی‌کنیم تو دنیـای اینستگرام بنام طراحان داخلی مجازی کـه علاقه ی خاصی درون به اشتراک گذاشتن استوری های غیره واقعی از پروژه ها یـا بیشتر شدن ماموران تبلیغاتی بـه اسم طراح درون اینستاگرام کـه به اسم طراح واقعا دیگه ابرویی به منظور این صنعت بـه جا نمـیزارن ، یکسری هم کـه شدن استاد آموزش کـه به جرات مـیشـه گفت حتی کوچیکترین سواد آکادمـیک درون این رشته رو هم ندارن ، یـا اونـهایی کـه فقط صبح که تا شب منتظرن ببینن کجا ایونتی برگزار مـیشـه یـا افتتاحیـه هستش کـه فقط باشن به منظور خود نمایی ، مواردی داشتیم تو یک روز تو همـه ی ایونت ها و افتتاحیـه و نمایشگاه و گالري ها حضور بهم رسوندن ، ماشالا بـه پشتکار ، کاش تو گرفتن پروژه حداقل اینقدر پشتکار داشتن که تا مورد تمسخر دیگران واقع نشن ، حالا جالب اینجاست کـه یک نفر رو هم با خودشون مـیبرن کـه ازشون فیلم بگیره ، یکسری هم کـه چون اعتماد بنفس کاذبی هم دارن از افراد همون محل خواهش مـیکنن ازشون فیلم بگیره ، دوست دارم ژست هاشون رو هم ببینید موقع فیلم گرفتن کـه انگار ما درون جریـان نیستیم دارن از ما فیلم مـیگیرن ، مورد باز داشتیم طرف یک پروژه هم نداره بعد تو ساختمان های این سازنده و اون سازنده فیلم مـیزاره کـه این پروژه رو بزودی شروع مـیکنیم کـه اصلا اون پروژه قرارداد داره با یک طراح دیگه ، واقعا بیـایم این طراح هایی کـه دارن با ابرو و شخصیت طراح های واقعی بازی مـیکنن تحریم کنیم و واقعا فرهنگ رواج این پدیده ها رو جلوش رو بگیریم ، شما خودتون قضاوت کنید طراحی کـه همش تو این حاشیـه ها هستش آیـا اصلا وقت طراحی یـا گرفتن پروژه رو داره ؟!! #نـه_به_طراحان_بی_هویت

Read more

Media Removed

. شـهردار تهران اخيرا وعده داده كه که تا سال آينده ديگه درون سطح تهران هيچ‌گونـه تكدي‌گر و گدايي نخواهيم داشت. ما اگرچه از ايشون بابت اينكه نبودنِ گدا درون سطح شـهر رو بـه يك سال آينده موكول كرده و نگفته ما همين الانشم درون تهران گدا نداريم؛ تشكر مي‌كنيم ولي خب واقعا چه جوري؟ اوضاع اقتصادي داره يه جوري پيش ميره ... .
شـهردار تهران اخيرا وعده داده كه که تا سال آينده ديگه درون سطح تهران هيچ‌گونـه تكدي‌گر و گدايي نخواهيم داشت. ما اگرچه از ايشون بابت اينكه نبودنِ گدا درون سطح شـهر رو بـه يك سال آينده موكول كرده و نگفته ما همين الانشم درون تهران گدا نداريم؛ تشكر مي‌كنيم ولي خب واقعا چه جوري؟ اوضاع اقتصادي داره يه جوري پيش ميره كه منِ طنزنويس بايد كم كم بدنم رو يه كم كج كنم، دستام رو بچرخونم دور سرم، لبام‌رو لوله كنم و زبونم رو از كنارش آويزون كنم و توي پياده‌روها كاسه‌گدايي دستم بگيرم!

توي اين وضعيت شما قراره گداها رو چيكار كنين؟ اگه قصد بگير و ببند داريد و ميخوايد مثل گشت رفع سد معبر يه گشت مبارزه با گدايي هم راه بندازيد كه خب مطمئن باشيد همون‌قدر كه توي اين سال‌ها تونستيد جلوي دستفروشي رو بگيريد، جلوي اينم ميتونيد بگيريد! مگر اينكه بخوايد يكي از دو كار زير رو انجام بديد: .

تغيير اسم

يكي از خاصيت‌هاي بي‌نظير كشور ما اينـه مشكلات رو ميشـه با تغيير اسم حل كرد! مثلا «عبدي شو» رو ميكنن «شبي با عبدي» كه از تزلزل بنيان‌هاي خانواده كاسته شـه! يا نوتلابار رو ميكنن «نان داغ، شكلات داغ» كه از زوال تدريجي زبان اصيل فارسي جلوگيري كنن! الانم تنـها راهي كه بنده براي حذف پديده تكدي‌گري ميبينم اينـه كه بيايم همون‌طور كه بـه اعضاي طبيعي بدن هم رحم نكرديم، عنوان «گدا» رو هم از كليه لغت‌نامـه‌ها حذف كنيم و يه اسم ديگه بـه جاش بذاريم. مثلا بذاريم «كمبودجه» يا ادبي‌ترش كنيم بذاریم «ياري‌خواه» يا يه اسم علمي-اقتصادي مثل «نقدينگي‌طلب». اينجوري ريشـه گدايي نـه تنـها درون تهران بلكه درون ساير شـهرها هم براي هميشـه كنده ميشـه!
.
فضاي مجازي

متاسفانـه گدايان گرامي ما هنوز اون‌طور كه بايد و شايد با فضاي مجازي به‌خصوص اينستاگرام آشنايي ندارن! الان شما يه سر بـه صفحه يه سلبريتي بزنيد و يكي از پست‌هاش رو بخونيد. مثلا مـهراب قاسمي‌خاني درون مورد قيمت دلار يه عكس گذشته و وقتي شما بازش مي‌كنيد مي‌بينيد از 15.212 كامنتي كه زيرش گذاشتن 2.402 تاش محتواي «دستم خاليه بايد که تا فردا عمل قلب باز انجام بدم! بيكارم! پدر و مادرم طردم كردن! 40 ميليون كم دارم كمكم كنيد» رو دارن! شـهردار محترم تهران هم اگه بـه گداهاي سطح شـهر يكي يه دونـه گوشي هوشمند و يه بسته اينترنت بدن، من شك ندارم كه اين عزيزان ديگه از خونـه اصلا بيرون نميان!
.

بقیـه درون کامنت اول 👇👇👇

Read more

Media Removed

: #مردی_از_آنادانا #فریبا_کلهر نشر آموت/ چاپ سوم/ ۳۹۲ صفحه/ ۲۷۵۰۰ تومان فکر مـی‌کنم نوشتن خلاصه‌ی رمان زیـاد مفید نباشـه به منظور همـین چند که تا از فراز‌های رمان رو مـی‌نویسم شاید بیشتر بـه درد بخوره. * یکی از شخصیت‌های اثرگذار این رمان زنی بـه اسم آناداناست کـه به او بانوی ترشی‌های همدانی مـی‌گویند. ... :
#مردی_از_آنادانا
#فریبا_کلهر

نشر آموت/ چاپ سوم/ ۳۹۲ صفحه/ ۲۷۵۰۰ تومان

فکر مـی‌کنم نوشتن خلاصه‌ی رمان زیـاد مفید نباشـه به منظور همـین چند که تا از فراز‌های رمان رو مـی‌نویسم شاید بیشتر بـه درد بخوره.
* یکی از شخصیت‌های اثرگذار این رمان زنی بـه اسم آناداناست کـه به او بانوی ترشی‌های همدانی مـی‌گویند. قصه‌گوست و در عالم ترشی‌ها سیر مـی‌کند. درون نـهایت خودش را توی کوزه‌ی سرکه مـی‌اندازد و ترشی مـی‌اندازد.
* ضرب‌المثل همدانی کـه مـی‌گوید: زن‌های همدانی گنجشک را توی هوا مـی‌گیرند و ترشی مـی‌اندازند. کنایـه از این‌که از همـه چیز ترشی مـی‌اندازند.
* سیـاست و قصه یکی از حرف‌های این رمان هست و ساخته شدن واژه‌ای بـه اسم قصاست. درون این رمان شخصیت اصلی با شخصیت‌های سیـاسی برخوردهایی دارد. مثلا درون کودکی و بعد از کودتای ۲۸ مرداد و دستگیری مصدق، تخت مصدق را مـی‌بیند کـه بالای سرش پرواز مـی‌کند و مصدق ِ مفلوک و با عصا روی آن نشسته. و یـا وقتی هویدا اعدام مـی‌شود با شبح او درون عکاسخانـه‌اش مواجه مـی‌شود و حرف مـی‌زند.
* شخصیت اصلی یعنی زعیم، عکاسی دارد و مدتی بـه جبهه مـی‌رود و عکاسِ دفاع مقدس مـی‌شود. درون واقع دنیـای خوب و خوشی با عو عکاسی و عکاسخانـه‌اش دارد.
* یکی از شخصیت‌های رمان ی بـه اسم استلا هست که عادت دارد مثل درخت مقدس بـه خودش پارچه ببندد و در نـهایت بـه صورت استعاری درخت مـی‌شود. استلا از مشتری‌های عکاسی زعیم است.
* توی رمان چند که تا شخصیت گم مـی‌شوند. شاید گمشدگی بتواند موضوع روی جلد باشد.
* نگار یکی از گمشده‌هاست. زنی کـه چندبار گم و پیدا مـی‌شود و شخصیت اصلی رمان عاشق اوست.
* این رمان ترکیبی از قصه و سیـاست هست و زعیمـی هست که از قصه و سیـاست و عکاسی عبور مـی‌کند و به نور مـی‌رسد و رستگار مـی‌شود.
* فضای قصه بیشتر درون همدان است. سرما... کوه الوند... سفال‌های لالجین... انگورهای ملایر... گردوهای تویسرکان... عطاری‌ها... ترشی‌ها
از فریبا کلهر، تاکنون علاوه بر رمان‌های منتشر شده به منظور گروه سنی نوجوانان،کتاب‌های «شوهر عزیز من» و «عاشقانـه» نیز درون حوزه بزرگسال درون نشر آموت منتشر شده است.
رمان «مردی از آنادانا» نوشته «فریبا کلهر» درون ۳۹۲ صفحه و به قیمت ۲۵۰۰۰ تومان توسط «نشر آموت» منتشرشده است.

www.aamout.com

کتاب های #نشر_آموت را از کتابفروشی های معتبر و شـهرکتاب های سراسر ایران بخواهید

خرید بالای صد هزار تومان ارسال رایگان
۰۹۳۶۰۳۵۵۴۰۱

کانال تلگرامـی آموت:
t.me/aamout‌

Read more

Media Removed

امروز صبح زنگ درون به صدا درون آمد . درون را كه باز كردم، مش ممد بود . مش ممد سبزى فروش را كه يادتان هست . همانكه سبزيهايش را لاى كيهان كيلويى مى گذاشت و به مشترى ميداد .بعد از سلام و عليك بدون مقدمـه رفت سر اصل مطلب و گفت : آقا صاحب اين دكه روزنامـه فروشى رو دارند اذيت ميكنند ....پرسيدم :چى شده؟ .... گفت :چى بگم والله ... امروز صبح زنگ درون به صدا درون آمد . درون را كه باز كردم، مش ممد بود . مش ممد سبزى فروش را كه يادتان هست . همانكه سبزيهايش را لاى كيهان كيلويى مى گذاشت و به مشترى ميداد .بعد از سلام و عليك بدون مقدمـه رفت سر اصل مطلب و گفت : آقا صاحب اين دكه روزنامـه فروشى رو دارند اذيت ميكنند ....پرسيدم :چى شده؟ .... گفت :چى بگم والله ؟! ... كيهانى ها كه خودشون خوب ميدونند روزنامـه شون رو كسى نميخره و نميخونـه ، افتادن تو جون روزنامـه فروشـها ، اين بيچاره را هم حسابى كتكش زدن ... شيشـه هاى دكه اش را شكستن ... بدتر از اين ، اينكه مجبورش كردن ديگه كيهان رو كيلويى نفروشـه بايد صبح زود ببره درون خونـه ها بـه زور بده بـه صاحب خونـه . خودش هم هر روز بايد كيهان بخونـه ... "يعنى چى از كجا مى فهمند كيهان مى خونـه يا نـه ؟"....هرشب بهش تلفن ميكنند چندتا سئوال از مطالب كيهان مى پرسند، اگه غلط جواب بده معلوم ميشـه .... مانده بودم چى بگم كه دوباره بـه حرف آمد ... راستى آقا داشتم سبزى لاى كيهان ميذاشتم ديدم يه مطلب عليه شما نوشته ، نوشته بود كه شما ضد ملى و ضد ايران هستيد . قبل از اينكه چيزى بگويم ادامـه داد: خودشون هيچ وقت اسم از ايران نميبرند، فقط زمان انتخابات ايران ، ايران ميكنند . همين فوتبال رو وقتى از تلويزيون گزارش ميكنند ، تيم همـه كشورها رو بـه اسم هموم كشور ميگن ، مثلا ميگن تيم فوتبال ايتاليا ، فرانسه ، برزيل ... ولى تيم خودمون و ميگن جمـهورى اسلامى ايران ، البته وقتى ميبازه ميگن ايران . والله چى بگم آقا همين آقاى فردوسى پور ميگه چرا سرود ايران نواخته ميشـه فوتباليستها ى ما مثل بقيه كشورها با شور و حال سرود نميخونند . آخه چطورى بخونند . سرود همـه كشورها از كشورشون ميگه ، سرود ما از نظام ميگه ، رو پرچممون هم اسم خدا رو فارسى ننوشتند. نميدونم چى بگم ، فقط سينماست كه همـه جا ميگن سينماى ايران اونم اين كيهانى ها دوست دارند اسمش رو عوض كنند . منتظر شنيدن حرفهاى من نماند . سبزى پيچيده شده لاى كيهان را داد و رفت . #جعفرپناهى #جعفر_پناهی #كيهان #ايران #ايرانى

Read more

Media Removed

“منم آن مجنون لیلی “ قيمت با طلا حدود: 750 تومان قيمت با نقره : 250 تومان تمام اسم ها و طرح هاي مد نظر شما قابل ساخت براي دستبند ، گردنبند و قاب موبايل ميباشند. سامانـه پشتیبانی و فروش۲۴ ساعته از طریق: telegram:@kabookcharm فروش حضوري: 1️⃣ تجريش مركز خريد تنديس طبقه 4 واحد 403 #necklaces ... “منم آن مجنون لیلی “
قيمت با طلا حدود: 750 تومان
قيمت با نقره : 250 تومان
تمام اسم ها و طرح هاي مد نظر شما قابل ساخت براي دستبند ، گردنبند و قاب موبايل ميباشند.

سامانـه پشتیبانی و فروش۲۴ ساعته از طریق:
telegram:@kabookcharm
فروش حضوري:
1️⃣ تجريش مركز خريد تنديس طبقه 4 واحد 403
#necklaces #kabook
#bracelet #luxury

Read more

Media Removed

قسمت2)با چشم‌های درآمده و حلق‌آويز من را محاصره كرده بودند. جايي كه بقيه شعر يادم رفته بود صداي زير صاحب مغازه را شنيدم كه بـه فارسي گفت: «هر كدام را دوست داري انتخاب كن.» گفتم: «ايراني هستين شما؟» سوالم هم مثل آوازخواندن و مثل نوع پوششم وسط ونيز مسخره بود. جوابم را نداد، بلند شد و جلو آمد. دانـه‌دانـه ... قسمت2)با چشم‌های درآمده و حلق‌آويز من را محاصره كرده بودند. جايي كه بقيه شعر يادم رفته بود صداي زير صاحب مغازه را شنيدم كه بـه فارسي گفت: «هر كدام را دوست داري انتخاب كن.» گفتم: «ايراني هستين شما؟» سوالم هم مثل آوازخواندن و مثل نوع پوششم وسط ونيز مسخره بود. جوابم را نداد، بلند شد و جلو آمد. دانـه‌دانـه ماسك‌ها را معرفي كرد. ي‌ جوری مـی‌گفت اين پيترو و اين فلاني و آن فلاني هست كه من انگار داشتم مـی‌گفتم: «اين جميله هست و اون كتي و اون يكي رعناست.» گفتم کـه در دانشگاه تئاتر خوانده‌ام و او هيجان‌زده از كمدي دل‌آرته ايتاليا گفت و تئاتر رنسانس و... من نمـی‌فهميدم حرف‌هاي او براي من نامفهموم‌تر هست يا شجريان‌خواندن من براي ونيزی‌ها.ته‌نشين‌شده كلاس‌های رنسانس و بيزانس و... براي من طعم روغن ساندويچ ماكاروني بود و لكه‌هاي بعد داده زردرنگش روی مقنعه بور و دون‌دون شده. يوروی ده‌هرازتوماني خرج كني كه مغزت پر بشود از لكه‌هاي روغن كه با آب سرد و سابيدن درون سينك توالت ميدان گلها هم از بين نمـی‌رفت. دوباره برگشت بـه بحث معرفي ماسك‌ها، من هم براي اينكه كم نياورم موبايلم را درآوردم و خواستم عكس دسته‌جمعي درون گوشی‌ام را بـه او نشان دهم و بگویم: «اينم جميله و اينم كتي و اون يكي رعنا.» همان عكس كه رعنا انگشتر نشانش را بالا گرفته بود و ما همـه خيره بـه لنز دوربين بوديم و در چشم‌هایمان برق خوشحالي رعنا بود.در كسری از ثانيه بـه خودم آمدم و گفتم كه: «نيومدي اين‌همـه راه و يوروي ده‌هزارتوماني خرج كني که تا ماجراهاي تكراري آشنايي اين گروه با هم و... را تعريف كني.» گوشي‌ام را توی جیبم چپاندم. حميد داشت قصه ماسك‌ها را برایم تعریف مـی‌کرد؛ اسم صاحب مغازه حميد بود. درست گوش نمي‌دادم. بيشتر درون فكر اين بودم كه يك سلفي با ماسك‌ها بگيرم و بگذارم تو گروه تلگرام «خوشگلا». اسم گروه را من انتخاب كرده بودم. بين «خسته‌ها» و «خوشگلا» شك داشتم اما دومي را انتخاب كردم. ناگهان شنيدم كه حميد داشت مي‌گفت «فرار كرد!» بـه خودم آمدم و ديدم رسيديم بـه قصه پيترو. گفت يك دلقك ايتاليايي كه فرار مي‌كند و به فرانسه مـی‌رود. پيترو هم حتما وقتي درون شانزليزه قهوه مي‌خورده داشته بـه اسپاگتي‌هاي ونيز فكر مي‌كرده. ديگر از حميد نپرسيدم كه پيترو آخرش درون فرانسه ماند یـا بـه ایتالیـا برگشت؟ چقدر دلش براي دلقك‌بودن درون ايتاليا تنگ شده بود؟ حتما مدام راه مي‌رفته که تا گم شود و در نـهایت يك مغازه فضول و بدموقع سروكله‌اش پيدا شده و پيدایش كرده است.پرسیدم: «پيترو چند؟» یوروي ده‌هزارتومانی را روی ميز گذاشتم و دلقك متواري ايتاليايي را خ.(ادامـه درون كامنت)

Read more

Media Removed

_2286 " خبر دو نماینده مجلس از مطالبات پنج هزار مـیلیـاردی فرهنگیـان و و وام " یکصد مـیلیـارد تومانی یک کارت خواب از صندوق ذخیره فرهنگیـان" ؟!..... مطالبات فرهنگیـان از آموزش و پرورش درون حال حاضر مبلغی حدود " پنج هزار مـیلیـارد تومان ست " ، مـیرزاده نماینده مردم گرمـی درون مجلس درون این خصوص یـاد اور شد ؛ بر این اساس ... _2286 " خبر دو نماینده مجلس از مطالبات پنج هزار مـیلیـاردی فرهنگیـان و و وام " یکصد مـیلیـارد تومانی یک کارت خواب از صندوق ذخیره فرهنگیـان" ؟!..... مطالبات فرهنگیـان از آموزش و پرورش درون حال حاضر مبلغی حدود " پنج هزار مـیلیـارد تومان ست " ، مـیرزاده نماینده مردم گرمـی درون مجلس درون این خصوص یـاد اور شد ؛ بر این اساس قرار بر این شد ، به منظور پرداخت مطالبات فرهنگیـان و زیر و معاونان آموزش و پرورش ، مسوولان خزانـه داری کل کشور درون حضور و خصوص نمایندگان کمـیته آموزش و پرورش مجلس نشستی بر گزار کنند که تا راهی به منظور پرداخت مطالبات فرهنگیـان یـابند ! و از سویی همزمان با گفتگو " مـیرزاده " ، " محمد مـهدی زاهدی " نماینده مردم کرمان درون مجلس فاش ساخت ؛ بانک سرمایـه بـه افرادی کـه با صندوق ذخیره فرهنگیـان هیچ ارتباطی نداشته وام دادند !به طور مثال ، بـه یک کارتن خواب مبلغی بیشتر از " یکصد مـیلیـارد تومان " وام پرداخت شده هست ، درون صورتیکه پشت این قضیـه افراد با نفوذی بودند ؟که با حساب سازی این مبلغ را به منظور خود برداشتند !و فقط از اسم این فرد " کارتن خواب ناشناس " استفاده د !؟..... نا گفته نماند دوست من ؛ چند بار خبر و ناگفته ها این دو نماینده مردم درون مجلس را مرور کردم ، فرهنگیـانی کـه حق بزرگی بر گردن فرزندان ایرانزمـین دارند ، دولت و نمایندگان مردم درون مجلس درون این شرایط پیگیر راهکاری هستند کـه هر چه سریعتر " پنج هزار مـیلیـارد " مطالبات معوقه فرهنگیـان مظلوم و بی ادعا جا معه مان را بپردازند و از سویی بـه قول " زاهدی " نماینده مردم کرمان کـه خود روزی " وزیر " وزارت آموزش و پرورش و سالها درون جایگاه ریـاست کمـیسیون فرهنگی مجلس بوده خبر ازاشخاصی از نگاه ما ناشناس و از نگاه او و قانون " چهره ها شناخته شده " مـی دهد کـه مـی آیند و کارتون خوابی را راضی و معرفی بـه بانک و یـاری مـیدهند با" زد وبند "که با اسم او و "موقعیت و منصب " خود کـه ربطی بـه صندوق ذخیره فرهنگیـان ک سهمدارش بانک سرمایـه و فرهنگیـان باشند با نام یک کارتون خواب ناشناس " یکصد مـیلیـارد تومان " وام دریـافت کنند و باز نگردانند ، " وامـی کـه باید بـه فرهنگیـان تعلق گیرد ....طرح سوالم از جناب زاهدی اینست ؛ که تا که حتما شاهد شنیدن چنین خبری بـه قول ایشان " افراد با نفوذ " باشیم از موقعیت خود سو استفاده کنند و وام ها دریـافتی رابه ریـال بعد از مدتی " تومان " و سپس " دلار "تبدیل کنند و طلبکار مردم و قانون هم باشند .
#ناگفته_ها #دو #نماینده_مجلس_شورای_اسلامـی #از #مطالبات #فرهنگیـان #و #وام #مـیلیـاردی #کارتن_خوابی #از #صندوق_ذخیره_فرهنگیـان

Read more

Media Removed

شاید اسم جان فانته اسم آشنایی باشد ولی که تا کنون کتابی از او ترجمـه نشده اگر درست خاطرم باشد یک رمانش سال ها پیش ترجمـه شد کـه موفق بهب مجوز از وزارت ارشاد نشد! اما حالا یکی از کتاب هایش یعنی ((سرشار زندگی))توسط #نشر_اسم بـه چاپ رسیده ساده ترین تعریف از #فانته جمله #بوکوفسکی هست که درون مورد او مـی‌گوید: #فانته ... 🔹🔹🔹شاید اسم جان فانته اسم آشنایی باشد ولی که تا کنون کتابی از او ترجمـه نشده
اگر درست خاطرم باشد یک رمانش سال ها پیش ترجمـه شد کـه موفق بهب مجوز از وزارت ارشاد نشد!
اما حالا یکی از کتاب هایش یعنی ((سرشار زندگی))توسط #نشر_اسم بـه چاپ رسیده
ساده ترین تعریف از #فانته جمله #بوکوفسکی هست که درون مورد او مـی‌گوید: #فانته خدای من بود!
سرشار زندگی درمورد خانواده است، درون مورد پدر بودن،درباره این هست که حتی بنیـان های از هم پاشیده یک خانواده آمریکایی هم مـیتواند با آمدن یک فرزند احیـا شود.خلاصه اش را بگویم یک رمان کاملا خانوداگی است.
شخصیت اصلی خود نویسنده هست و
داستان درباره خانواده ای هست که آن طور کـه باید بـه هم نزدیک نیستند و شاید بهتر بگویماصلا بـه هم نزدیک نیستند ،یک خانواده آمریکایی تمام عیـار!
اما باردار شدن همسرش همـه چیز را عوض مـیکند و خانواده سرد وآمریکایی فانته بـه هم نزدیک مـی‌شود
فانته همـه ابزار ها را بـه کار گرفته که تا بگوید یک اتفاق بـه ظاهر ساده کـه هر روز درون اطراف ما جریـان دارد مـی‌تواند زندگی ما را به منظور همـیشـه تغییر بدهد
برای مثال همسر روشن فکر #فانته تبدیل مـیشود بـه یک کاتولیک مومن!
در مجموع رمان بسیـار جذاب است.طنز خاص #فانته نوع دیـالوگ نویسی هایش و اینکه این جرئت را بـه خرج داده که تا خود را قهرمان داستان معرفی کند همـه باعث مـیشوند کـه سرشار زندگی رمانی باشد کـه خواندش به منظور همـه سنین و همـه سلیقه ها تجربه ی جالبی باشد
پبشنـهاد مـیکنیم اگر اهل رمان هستید سرشار زندگی را درون برنامـه های خود قرار دهید.شاید فانته بتواند شما را بـه ذوق بیـاورد و بشود نویسنده محبوب شما!
👤جان فانته ترجمـه محمد رضا شکاری
📚نشر اسم
💰۱۵۰۰۰تومان
@esmpub

Read more

Media Removed

تازه‌های #کتاب #انتشارات_نیلوفر ۱۶۰ص ۱۷۵۰۰ تومان • دوستانش اسم او را گذاشته بودند «زن پراكنده» چون هر تكه از وجودش بـه سوی كسی يا چيزی مـی‌دويد: بـه سوی پسرهايش درون آمريكا، شوهرش درون تهران، ش درون كانادا، برادرش درون آلمان، و دوستان نزديكش پخش‌وپلا درون اطراف و اكناف جهان. خودش را با نگاه اين آدم‌ها ... تازه‌های #کتاب #انتشارات_نیلوفر ۱۶۰ص ۱۷۵۰۰ تومان

دوستانش اسم او را گذاشته بودند «زن پراكنده» چون هر تكه از وجودش بـه سوی كسی يا چيزی مـی‌دويد: بـه سوی پسرهايش درون آمريكا، شوهرش درون تهران، ش درون كانادا، برادرش درون آلمان، و دوستان نزديكش پخش‌وپلا درون اطراف و اكناف جهان. خودش را با نگاه اين آدم‌ها مـی‌شناخت. حس مـی‌كرد بدون اين ديگران كم‌وكسر دارد، مثل نشانی خانـه‌ای كه اسم كوچه يا كد پستی‌اش پاک شده‌ باشد. تيزهوشی و حافظه‌ی آن‌وقت‌هايش را نداشت. اسم آدم‌ها، فيلم‌ها، و عنوان كتاب‌ها از يادش مـی‌رفت. مطمئن بود اين فراموشی زودرس، اين حواس‌پرتی و سرگشتگی، بـه خاطر زندگی درون جايی‌ست كه جای واقعی او نيست. بايد برمـی‌گشت اما... هزار بايد و نبايد و شايد بـه اين «اما»، بـه اين سه حرف كوچک، آويزان بود. اگر برمـیگشت و مـی‌ديد درون شـهر خودش هم غريبه است، اگر زبان دوستان قدیمـی‌اش را نمـی‌فهميد و مـی‌ديد قبولش ندارند، اگر حرف‌هایی كه پشت سر اميررضا مـی‌زدند حقيقت داشت؟ اگر اگر اگر... ماه‌سيما جواب درستی به منظور اين پرسش‌ها نداشت. ايستاده بود سر دوراهی، دو نيمـه، دودل. بـه اعتقاد من، تصوير روی جلد راهی هست براي درک معنا و مفهوم داستان. تصوير روی جلد اين كتاب اثری هست از شاگال. زنی را نشان مـی‌دهد كه پاهايش از زمين كنده شده، معلق درون هواست. مثل ماه‌سيما كه همواره درون عالم خيال و روياست. اما انگشتش متصل بـه مردی‌ست كه روی زمين ايستاده ـ مردی شبيه بـه اميررضا. مردی با كت سبز و لبخندی بزرگ. مـی‌خواهد بـه ما بگويد خوشبخت است. اما نيست. ما از زندگیـاش خبر داريم. نمـی‌تواند فريبمان بدهد.



#داستان #داستان_ایرانی #ادبیـات #ادبیـات_ایران #گلی_ترقی #شـهرکتاب_ساعی

Read more

Media Removed

تازگى ها يه برنامـه اى #تلويزيون نشون ميده بـه اسم " #با_هم_بازی " يه عده #روانشناس و #جامعه_شناس و #متخصص #ايرانى نشستن دور هم و عقل هاشون رو ريختن رو هم و براى اين كه #خانواده هاى #ايرانى و خصوصاً #بچه_ها رو يه كم بـه تحرك وادار كنن بازى هاى #ابتكارى جديد درست كردن البته خوبه هاااا ولى خداييش اين ... تازگى ها يه برنامـه اى #تلويزيون نشون ميده بـه اسم " #با_هم_بازی "
يه عده #روانشناس و #جامعه_شناس و #متخصص #ايرانى نشستن دور هم و عقل هاشون رو ريختن رو هم و براى اين كه #خانواده هاى #ايرانى و خصوصاً #بچه_ها رو يه كم بـه تحرك وادار كنن بازى هاى #ابتكارى جديد درست كردن
البته خوبه هاااا
ولى خداييش اين بازى هاى #سوسول بازى كجا و بازى هاى خركى دوران بچگى ما كجاااا
الان چوب #بستنى ميدن دست بچه كه از توى قابلمـه ى آب درون نوشابه درون بياره
اما زمان ما هر كى نميتونست تشتك نوشابه را يه دستى خم كم كنـه اصلاً يه وضعى خارُ خفيف ميشد
يا مثلاً الان بـه بچه ياد ميدن كه با فوت كردن تو لوله ى دستمال كاغذى توپ رو بندازه توى ليوان
ولى ما ميرفتيم تو راسته ى بزاز ها سفت ترين و محكم ترين لوله هاى مقوايى توپ پارچه را پيدا ميكرديم که تا بعد از ظهر ها با بچه ها تو كوچه #اسپارتاكوس بازى كنيم
شدت بازى انقدر زياد بود كه، هم از #جبهه ى رومى ها و هم از هاى شورشى هر شب دو سه که تا ضربه ى مغزى و هفت هشت که تا كف و خون قاتى كرده داشتيم
بعضيام از قوزك پا #قطع_نخاع ميشدن
اصلا اينا رو ولش كن يه بازى خفن ديگه بود بـه اسم كمر كمر
بد چيزى بووود لامصب
من هيچ وقت نفهميدم چرا و كى بايد بزنـه چون فقط همـه با كمر بند هاى چرمى باباهاشون داشتن همُ ميزدن خدا نكنـه كه يكى اشتباهى يا عمداً از طرف سگك كمر بند حريف را مورد عنايت قرار ميداد
اون وقت بود كه حداقل اگر چشمُ چال طرف درون نمى اومد چند که تا از دندون هاش مى اومد كف دستش
خر پليس رو كه ديگه نگو
از اسمش معلومـه چه چيز خركى اى بود
فك كن،خر باشـه،پليس هم باشـه
اون وقت پاى جفتك،تفنگ،ضرب و شتم هم مياد وسط
واقعاً اينا چه بازى هايى بودن كه ما بچه هاى بدبخت دهه شصتى ميكرديم!؟ انقدر بُرد و باخت تو اين بازى ها واسه ى همـه ى بچه ها مـهم بود كه واقعاً از جون مايه ميگذاشتن توش
يه بار تو بازى زووو تيم ما تقريباً باخته بود
و فقط من مونده بودم كه اگه حريف منم ميگرفت ديگه همـه چى تمام بود و انگار كه اگر ميباختيم براى گذارندن ادامـه ى محكوميتمون بـه سيبرى تبعيد ميشديم
براى همين وقتى رفتم تو زمين مث بيرانوند جلوى رونالدو چنان از دل و جون مايه گذاشتم كه كلاه سبز ها تو خرمشـهر جلوى بعثى ها گذاشته بودن
خلاصه همـه را زدم و درست لحظه اى كه از زمين پيروز مندانـه بيرون مى امدم
متوجه شدم خودم بيرونم اما پام تو بغل چهار پنج که تا از بچه ها جا مونده
خدا رو شكر با هر مصيبت و بدبختى بود بازى رو برديم و بشريت را نجات دادم ولى پام از داخل لگن درون اومد و سر فِمور ترك خورد و چهار ماه زيرم لگن ميگذاشتن
@bahambazy

Read more

Media Removed

مـیدونید فرق پروفسور و شفر چیـه? وقتی احمدزاده و نعمتی خواستن برن ، با وجود اینکه تیمش از نقل و انتقالات محروم بود نرفت منتشون رو بکشـه و به باشگاه اعلام کرد هرکسی دلش با تیم نیست بزارید بره و براشون ارزوی موفقیت کرد اما اقای شفر هر روز به منظور موندن تیـام اصرار مـیکرد و نتیجش شد این ک کیسه از روز اول که تا ب امروز ... مـیدونید فرق پروفسور و شفر چیـه?
وقتی احمدزاده و نعمتی خواستن برن ، با وجود اینکه تیمش از نقل و انتقالات محروم بود نرفت منتشون رو بکشـه و به باشگاه اعلام کرد هرکسی دلش با تیم نیست بزارید بره و براشون ارزوی موفقیت کرد اما اقای شفر هر روز به منظور موندن تیـام اصرار مـیکرد و نتیجش شد این ک کیسه از روز اول که تا ب امروز با بالاترین رقم تاریخ ایران تمام تمرکزش روی تیـام گذاشته ،ی ک درون فاصله یکی دو هفته بـه اغاز لیگ هنوز خبری ازش تو تمرینات نیست.
پروفسور هیچ جوره حاضر نشد حتی یک تمرین تیمشو از دست بده و حتی تو برنامـه های داخلی عادل فردوسی پور شرکت نکرد اما شفر درست روزی ک پرسپولیس تمریناتش را استارت زد، چندساعت قبلش رو توی یک شبکه گمنام سوییسی بعنوان تحلیلگر پیک شو مـیزد بالا و شعر تفت مـیداد که تا پولشو بگیره
در حالی ک برنامـه ی سوپرجام سه چهارماه قبل اعلام و نـهایی شده بود پرسپولیس طبق برنامـه و مطابق با تاریخ بازیـاش کارشو پیش برد و تیمشو اماده کرد اما اقای شفر بعد از گشت و گذارش تو اروپا و نـه روز بعد از اولین تمرین رقیبش ، تازه سر تمرین تیمشون تشریف فرما شدن اونم درون حالی ک فقط نـه نفر بازیکن اصلی تیم بزرگسالان اگ قایدی روهم حساب کنیم درون تمرین حاضر شدند.
برانکو با اقتدار خودش اعلام کرد ک همـه بازیکنان حتما از روز اول سرتمرین باشن، و جز کمال ک با تاخیر قراردادشو تمدید کرده بود و وقتی اولتیماتوم برانکو بهش رسید و دید باشگاه بجای منت کشی داره با جایگزیناش مذاکره مـیکنـه ،و سپس سریعا اضافه شد و بجز ملی پوشا ،بقیـه بازیکنا از همون اول سرتمرین حاضر شدند،چون سیـاست نقل و انتقالات برانکو روشن بود هرکی دلش با تیم نیست بره و هرکسیم هست از روزای اول حتما بدنش توسط مارکو شلاق بخوره،این درون حالیـه کـه شفر ی روز جذب مـیکنـه یـه روز فسخ مـیکنـه ، مـیزاره تو لیست سیـاه باز ،باهاشون تمرین مـیکنـه،خلاصه معلوم نیست چند چنده باخودش و نتیجش شده اینکه که تا همـین امروز بخاطر عدم اقتدار شفر تیمش کامل نیست،اقتدار شفروقتی زیر سوال رفت ک یکی مث وریـا علنا سرتمرین مـیادو ب مربی حکم مـیکنـه ک کجا بازی کنـه،و مربی بخاطر حساسیت بازیـا کاریش نداره تازه اطاعتم مـیکنـه درحالی کـه برانکو بدون توجه بـه اسم ها و بازیـهای پیش رو ،هرکسی ک خلاف اصول انضباطیش عمل کنـه،هرکسی ک مـیخواد باشـه رو مـیزاره کنار...
بهرحال همـه چیز عیـانـه و ما خیلی خوشبختیم کـه برانکو رییس تیممونـه

Read more

Media Removed

@sabourijewellery هر چى #مريم ميشناسى زير اين عكس تگ كن!!🤗 #زيورآلات_صبوری قابل سفارش با نام و طرح دلخواه شما با خط زيباى فارسى طلا-نقره-استيل نمونـه كارها و باقى اسم ها رو تو پيجشون ببين @sabourijewellery @sabourijewellery @sabourijewellery @sabourijewellery
هر چى #مريم ميشناسى زير اين عكس تگ كن!!🤗✨ 🔶 #زيورآلات_صبوری

قابل سفارش👇👇
✅با نام و طرح دلخواه شما
✅با خط زيباى فارسى
✅طلا-نقره-استيل 😍😊نمونـه كارها و باقى اسم ها رو تو پيجشون ببين👇👇
@sabourijewellery
@sabourijewellery
@sabourijewellery

Media Removed

• آنـها ما بودند ما رفته بوديم و آنـها كه ما بودند ادامـه مي دادند زندگي را درون قاب خالى با اسم ها و گذشته هاى ما "هنگامـه هويدا"
آنـها ما بودند
ما رفته بوديم
و آنـها كه ما بودند
ادامـه مي دادند
زندگي را درون قاب خالى
با اسم ها
و گذشته هاى ما
"هنگامـه هويدا"

Media Removed

لوگوی اسم ها هستن خیلی نازن هرکی خواست بگه براش مـیفرستم لوگوی اسم ها هستن خیلی نازن
هرکی خواست بگه براش مـیفرستم

Media Removed

. . چِقَدَر خوب بود اگر مـی شد درون همـین شعر ماندگار شوی با همـین شعر ازدواج کنی از همـین شعر بچه دار شوی... . حلقه درون دست شعر اندازی درون دهانش کمـی عسل ی بی محابا بدون واهمـه ای شعر را هر کجا بغل ی.. . درون کنارش درونِ آینـه ای کاش مـی شد کـه عاشقی را دید کاش مـی شد کـه بچه دار شد و اسم ها را غزل...ترانـه‌...سپید.... . . #علی_عطری @ali_atri_ ... .
.
چِقَدَر خوب بود اگر مـی شد
در همـین شعر ماندگار شوی
با همـین شعر ازدواج کنی
از همـین شعر بچه دار شوی...
.
حلقه درون دست شعر اندازی
در دهانش کمـی عسل ی
بی محابا بدون واهمـه ای
شعر را هر کجا بغل ی.. .

در کنارش درونِ آینـه ای
کاش مـی شد کـه عاشقی را دید
کاش مـی شد کـه بچه دار شد و
اسم ها را غزل...ترانـه‌...سپید....
.
. #علی_عطری
@ali_atri_ ❤❤❤
.
عاز @rayehe__ 🌸🌸🌸
.
.
.

#شعر_عاشقانـه #شعر #متن #متن_عاشقانـه #آغوش #عاشق #شاعر #عاشقانـه #حرف #دل #عکس_نوشته #غزل #دوستت_دارم #ترانـه #سپید #بچه #آینـه #زمستان

Read more

Media Removed

. ‎قسمت پنجم خاطرات کودکی ،‎تابستونی کـه قرار بود برم سوم ‎فهمـیدم دارم پسر مـیشم ‎مزدا داشت بچه دار مـیشد ‎چقد خوشحال بودم ‎چقد حس خوبی داشتم کـه یـه بچه داره مـیاد تو جمعمون ‎اولین بچه ای بود کـه بعد از من قرار بود بیـاد تو جمع خانوادمون ‎شاید عجیب باشـه واستون کـه بعد ۹ سال ، قرار بود یـه نفر بهمون ... .
‎قسمت پنجم خاطرات کودکی
،‎تابستونی کـه قرار بود برم سوم
‎فهمـیدم دارم پسر مـیشم
‎مزدا داشت بچه دار مـیشد
‎چقد خوشحال بودم
‎چقد حس خوبی داشتم کـه یـه بچه داره مـیاد تو جمعمون
‎اولین بچه ای بود کـه بعد از من قرار بود بیـاد تو جمع خانوادمون
‎شاید عجیب باشـه واستون کـه بعد ۹ سال ، قرار بود یـه نفر بهمون اضافه بشـه
‎اما همـینطور بود، چون من نـه دارم نـه ، درضمن هیچ اعتقادی هم بـه روح ندارم!
عمو هامم سنشون بیشتر از پدرمـه
‎خلاصه، رفتیم کلاس سوم دبستان
‎معلممون خانم احمدی بودن
‎کسی کـه از وقتی کلاس اول بودم دلم مـیخواست معلمم باشـه یـه روزی
‎ته کلاس بود نیمکتم
‎کنار سیـاوش. سیـاوش کوهگرد
‎اون سال از شروع کلاس ها من مبصر کلاس بودم
‎خانم احمدی واسه اینکه بچه ها مسئولیت پذیری رو یـاد بگیرن، کلید کمد معلم رو مـیبه مبصر
‎اول وقت کلید رو مـیگرفتن و زنگ آخر کلید رو برمـی گردوندن
‎رسیدیم بـه ۱۷ آبان، روز بـه دنیـا اومدن مارال داییم
‎از صبح اول وقت رفته بودیم با م بیمارستان الزهرا که تا کنار مزدا و خانومش باشیم
‎چقد خوشحال بودم
‎تو پوست خودم نمـیگنجیدم
‎مارال بـه دنیـا اومد و بردنش تو اون بخشی کـه بچه هایی کـه تازه بـه دنیـا مـیومدن رو مـیذاشتن
‎تو اون چیزا هستا... کـه اسمشو یـادم نمـیاد، یـه لامپ مـهتابی همداره
‎در اتاق هم بزرگ نوشته بودن ورود ممنوع
‎دیگه من و مزدا داشتیم کلافه مـیشدیم
‎مـیخواستیم ببینیمش، اما نمـیذاشتن و مـیگفتن نـه
‎یواشکی و آروووم رفتیم تو اون بخش
‎هیشکی نبود جز ۳۰ که تا از این سفینـه فضایی ها کـه لامپ مـهتابی توشـه
‎گیج شده بودیم حسابی، کـه دیدیم روشون اسم و فامـیل و اینا رو نوشته
‎مارال رو پیداش کردیم و کلی نگاهش کردیم
‎مزدا خیلی خوشحال بود
‎بعد ۵ سال زندگی مشترک تازه بچه دار شده بود
‎در حد ۱۰ ثانیـه گذشته بود کـه دیدیم یـه خانوم پرستار پشت سرمون داره مـیخنده بـه این حالت نگاه ما بـه مارال
‎خیلی محترمانـه بیرونمون کرد!! با مزدا رفتیم خونـه مادربزرگم نـهار خوردیم کـه چشمم خورد بـه ساعت
‎۱۲:۴۵دقیقه بود
و من حتما ساعت ۱۲:۳۰ مـیرفتم مدرسه
‎کلید کمد هم دست من
‎مزدا سریع منو رسوند مدرسه
‎یـادش بخیر که تا رفتم درون کلاس، خانم احمدی که تا اومد غر بزنـه بهم
‎مزدا رو با یـه جعبه شیرینی پشت سرم دید
‎تو جریـان بود کـه دارم دایی دار مـیشم
‎با کلی خجالت کلید رو دادم خانم احمدی و مشغول پخش شیرینی ها شدم
‎اون روز اصلا نفهمـیدم چطوری گذشت
‎شادترین آدم کره زمـین بودم
‎کلی هم خوشحال بودم کـه با مارال تو یک ماه بـه دنیـا اومدم
‎اون ۱۷ آبان و من ۲۷ آبان
‎ #مدرسه #خاطرات #دبستان #زندگی
‎ #خاطرات_كودكي_سهراب

Read more




[آدرس استودیو دورهمی شماله]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 16 Jul 2018 17:32:00 +0000



آدرس استودیو دورهمی شماله

تو یـه کـه on Instagram - mulpix.com

تو یـه کـه on Instagram

Unique profiles

83

Most used tags

Total likes

0

Top locations

Maku, Iran, West Azerbaijan Province, Mount Vernon Place

Average media age

146.9 days

to ratio

6.1

Media Removed

بخش جذاب سفر ! #شکمگردی 🤩 غذاهای محلی همـیشـه بهترینن امتحان ذائقه های مختلف، آدرس استودیو دورهمی شماله سبک خوراک و اشپزی هر منطقه واسه شکموهایی مثل من قطعا بخش جذاب سفر بـه حساب مـیاد🤪 از روز اول ورودم بـه ماکو و دنبال امتحان غذاهای محلی بودم کـه به لطف غذاخوری‌های داخل شـهر و مردم روستا و اقا سهرابی‌اینا، حساااابی بـه ... آدرس استودیو دورهمی شماله بخش جذاب سفر ! #شکمگردی 🤩
غذاهای محلی همـیشـه بهترینن😍 امتحان ذائقه های مختلف، سبک خوراک و اشپزی هر منطقه واسه شکموهایی مثل من قطعا بخش جذاب سفر بـه حساب مـیاد🤪 از روز اول ورودم بـه ماکو و دنبال امتحان غذاهای محلی بودم کـه به لطف غذاخوری‌های داخل شـهر و مردم روستا و اقا سهرابی‌اینا، حساااابی بـه خواسته‌ی دلم رسیدم😍
.
✅عاول : آدرس استودیو دورهمی شماله #جزوز ترکیبی از جگر مرغ، سیب زمـینی و پیـاز و دنبه کـه باهم سرخ مـیشـه و یـه ترکیب فوق العاده رو تشکیل مـیده🤪 من عاشق این غذا شدم و تمام.
✅عدوم : #ساج_قاورماسی 🤩 گوشت کـه بعد پختن با دنبه و پیـاز گوجه کـه روی ساج ( همونایی کـه روش نون مـیپزن و همـه‌مون دیدیم)سرخ مـیشـه و از اون غذاهاس کـه با خودت مـیگی ای کاش هیچ وقت سیر نمـیشدم 🤦🏻‍♀️
✅عسوم تزئینی است😂 به‌ واسطه دیدن نوشابه با برند #ارس 😍
✅عچهارم #آش_ماست: ترکیب بلغور، عدس، برنج،نخود و چند جور سبزی مثل گشنیز و جعفری و شوید.. آدرس استودیو دورهمی شماله کـه بعد پختن تو مرحله اخر بهش ماست اضافه مـیشـه.. با اختلاف بهترین اشی بود کـه تاحالا خوردم😍 ✅عپنجم سیب زمـینی پخته ست با رب محلی کـه اقا سهرابی کنار اش برامون اورد و هیچ وقت فکر نمـیکردم سیب زمـینی پخته با رب انقد خوشمزه شـه🤩
✅ عششم #کوفته؛ کـه از گوشت قرمز و ‌ی مرغ و لپه و برنج و بلغور و ارد و تخم مرغ با سبزه مرزه و تره درست شده بود و امتحان ش جالب بود برام وقتی خیلی طعم مورد علاقه من نبود😅 ✅ عهشتم اش کشک؛پیـازداغ و نخود و عدس و بلغور و یـه نوع سبزی کوهی باهم مـیرن تو یـه قابلمـه و اش کشک مـیشن مـیان بیرون😅 اخ خوشمزه‌ستااااا، اخ دلتو بخواد😈 ✅عنـهم یـه نوع نون محلیـه بـه اسم #گالن اگه درست متوجه شده باشم. تو روستای چاوگون کـه بودیم، توی یکی از خونـه های روستا، داشتن نون مـیپختن و منم پ تو اتاق تنور🤩و جاتون خالی عشق کردم از بوی نون داغ و گرمای تنور ...❤️
.
.
چون تو روستا انتن درست حسابی نداریم و مـیخواستم این پست رو حتما بذارم، بـه حسین گفتم قبل اینکه برسیم روستا زنگ بزن رسپی این غذاهارو بپرس. مادرش از اون طرف خط رسپی ترکی مـیداد، حسین از این ور برا من ترجمـه مـیکرد و من تند تند تو دفترم مـینوشتم😅🤦🏻‍♀️ یعنی مـیخوام بگم با جون و دل دارم مایـه مـیذارما😂.. بـه رسپی های گوگل اعتماد نکردم و‌دوست داشتم دقیقا همون چیزی رو کـه امتحان کردم بنویسم❤️
راستی گفته بودم حسین کیـه؟..😎
. ‎ #ماکوگرام #ماکو #ماکوگردی #بریم_ماکو #ماکوگرافی #سفرنامـه_ماکو
#maku #Maku_Gram #visitmaku #trip2maku

Read more

Media Removed

#ای_خدا_سال_۱۴۰۰_را_برسان #به_حرفت_دارم_ایمان_مـیارم_رفیق دو ماهه پیش یـه #تحلیلی از یکی از دوستانم شنیدم درون مورد شرایط و اینده کشور ایشون مـیگفتن #روحانی مـیخواد شرایط رو به منظور مردم سخت کنـه که تا کم کم صداشون درون بیـاد مـیگفت بی خیـال شرایط #کشور مـیشـه و رو مردم قراره فشار بیـاره که تا #بچه_حزب_اللهی ... #ای_خدا_سال_۱۴۰۰_را_برسان😔
#به_حرفت_دارم_ایمان_مـیارم_رفیق
دو ماهه پیش یـه #تحلیلی از یکی از دوستانم شنیدم درون مورد شرایط و اینده کشور

ایشون مـیگفتن #روحانی مـیخواد شرایط رو به منظور مردم سخت کنـه که تا کم کم صداشون درون بیـاد

مـیگفت بی خیـال شرایط #کشور مـیشـه و رو مردم قراره فشار بیـاره که تا #بچه_حزب_اللهی ها و پاکار های #نظام هم با یـه سری حرف مفت زن و به قول خودمون ضد نظام تو یـه سری موضوع مثل گرونی #دلار و ... هم صدا بشن

اون روز من بهش گفتم چقدر بدبین شدی تو

اما بـه مرور و گذشت زمان داشتم بـه حرفش اعتقاد پیدا مـیکردم که تا این کـه دیروز عاقای #رئیس_جمـهور رو تو #توچال دیدم
وسط این همـه مشکل کـه به برکت شخص کلید ساز و حمایت احمقانـه یـه سری #سلبریتی( #علی_کریمـی #باران_کوثری #مـهناز_افشار و...) درست شده و هیچ نوع فشاری رو هم بـه اونا و زندگیشون نمـیاره، اقا بلند شده رفته تفریح 👈مطمن شدم کـه یـه سری کارا داره برا نارضایتی مردم انجام مـیشـه👉

والله ایشون داره بـه شخص #رهبری و مردم ایران دهن کجی مـیکنـه با رفتار و عملکردش
#جانم_فدای_رهبرم
#رهبرم_یعنی_همـه_دلخوشیم
#دلار
#ازدواج
#اشتغال
#خوزستان_آب_ندارد
#معیشت_مردم
#مرگ_بر_منافق
#دولت_شرمساری
#دولت_حرف
#استیضاح

Read more

Advertisement

Media Removed

. ‎قسمت سیزدهم خاطرات ‎تابستونی کـه از کلاس پنجم داشتم مـیرفتم واسه راهنمایی، تابستون جالبی نبود ‎تا آخرین روز های شـهریور هم مدرسه ثبت نام نکرده بودم ‎دلم نمـیخواست بهارستان باشم ‎بهارستان، شـهری کهزندگی مـیکردیم و مـیکنم، بـه شدت مـهاجرپذیر شده بود و اختلاف فرهنگیزیـاد بود ‎منم هیچوقت ... .
‎قسمت سیزدهم خاطرات
‎تابستونی کـه از کلاس پنجم داشتم مـیرفتم واسه راهنمایی، تابستون جالبی نبود
‎تا آخرین روز های شـهریور هم مدرسه ثبت نام نکرده بودم
‎دلم نمـیخواست بهارستان باشم
‎بهارستان، شـهری کهزندگی مـیکردیم و مـیکنم، بـه شدت مـهاجرپذیر شده بود و اختلاف فرهنگیزیـاد بود
‎منم هیچوقت بـه طور جدی زندگی نکرده بودم اونجا
‎قبلش ، صبح مـیرفتم اصفهان مدرسه و ظهر برمـیگشتم خونـه
‎یـا ظهر مـیرفتم مدرسه و عصر برمـیگشتم خونـه
‎زیـاد با آدما دمخور نبودم
‎حس جالبی نسبت بـه این شـهر جدید نداشتم
‎پدرم مخالفت کرد با این کـه اصفهان برم مدرسه
‎مـیگفت خسته مـیشی تو این مسیر و این حرفا
روزاي آخر ‎شـهریور یـه مدرسه تو بهارستان ثبت نامم کرد
‎مدرسه راهنمایی کاشانی
‎غیـاث الدین جمشید کاشانی
‎عجیب غریب بدبین بودم نسبت بـه این مدرسه
‎چون مال اون فضا نبودم
‎نـه این کـه بد باشـه
‎من که تا حالا تو این شرایط زندگی نکرده بودم
‎روز اول مـهر شد و من رفتم مدرسه
‎صبح با م رفتیم و وایسادم سر صف
‎با چهره همکلاسی ها و اسم دو سه که تا معلم ها آشنا شدم روز اول
‎نمـیشد قضاوت کرد
‎اما چون بدبین بودم بـه اون شرایط، حالم خیلی گرفته بود
‎ظهر رفتم خونـه
‎کلید انداختم و رفتم تو سالن
‎که دیدم اسباب و وسایل خونـه چیزیش نمونده
‎با تعجب بـه بابام گفتم چی شده پس؟
‎گفت ت رفت خونـه خودش
‎کاملا مغزم هنگ کرده بود
‎تازه یـادم اومد کـه بله...چند روز پیش با م و داییم رفتیم یـه خونـه اجاره کردیم
‎دیگه نمـیتونستیم همـه با هم زندگی کنیم
‎کسی مقصر نبود
‎این دو نفر اصلا واسه زندگی باهم ساخته نشده بودن
‎دو که تا اخلاق مختلف
‎دو که تا فکر مختلف
‎دو که تا زندگی مختلف

Read more

Media Removed

دستهای کوچکت را درون دستم مـیگیرم وشور زندگی را مـیبینم ...😙😙😙 امروز ده مرداد چله تابستونـه کـه دوست دارم قبل از هر چی بـه همـه دوستان خوبم کـه حضور همـیشگیشون باعث دلگرمـیه منـه تبریک عرض کنم صبح لحظاتی رو  با نیکان عزیزم بازی مـیکردم  بـه ذهنم رسید عکسی یـادگاری از دستان کوچولو وقشنگش  بگیرم وبرای تولدم ... دستهای کوچکت را درون دستم مـیگیرم وشور زندگی را مـیبینم ...😙😙😙
امروز ده مرداد چله تابستونـه کـه دوست دارم قبل از هر چی بـه همـه دوستان خوبم کـه حضور همـیشگیشون باعث دلگرمـیه منـه تبریک عرض کنم 🌹
صبح لحظاتی رو  با نیکان عزیزم بازی مـیکردم  بـه ذهنم رسید عکسی یـادگاری از دستان کوچولو وقشنگش  بگیرم وبرای تولدم 🎂 پست کنم تو پیجم یـا بهتره  بـه جای پیج بگم آلبومم کـه مروری هست بر خاطراتم ..خب ما مادربزرگا هم دل داریم و روز تولدمونو دوست نداریم  از یـاد ببریم..بعد رفتم تو فکر کـه وقتی منم همـین اندازه بودم قطعا مادربزرگم خیلی وقتها دستامو بـه همـین شکل  تودستاش گرفته ،شایدم زیر، یـا آروم تو  دلش برام آرزوی مادربزرگ شدن مـیکرده. کاش اون روزا مـیشد از لحظه هاعگرفت ، مـهربانترینم خیلی ساله از کنارم رفته و من هم  مادربزرگ شدم وحالاخوب مـیفهمم کـه مغز بادوم چقدرمـیتونـه شیرین باشـه حتی آرزو براشونم، دلچسبه....یـادمـه همـیشـه یکی از دعاهای مادربزرگم این بود کـه الهی پیر شی ..اون روزا معنی عمـیق این دعا رو متوجه نمـیشدم اما هر سال کـه بزرگتر شدم بهتر متوجه این دعا شدم..آره دارم هر سال پیرتر از سال قبلم مـیشم وخیلی خوشحالم چون قد کشیدن مغز بادومارو با چشام دارم مـیبینم ودوست دارم پیرتر وپیرتر بشم که تا عروسیـهاشونم ببینم ..خدارو چه دیدین شاید🤔 نتیجه هامم دیدم..چیـه تعجب داره ؟؟؟😲😄😉😂 !! بخیلین مگه  شماها ...؟؟😆😆😆
یـه مردادی آرزوهاش هیچوقت تمومـی نداره.. لطفا  پا رو دُم شیر نذارین 😉 وبا دُم شیر بازی نکنین ...😂 🦁 🎂 🦁 😉
دُردانـه های من سپاسگزارم از بودنتون وتبریکات قشنگتون 😙❤🌹 یـه پند ویـه آرزو اینجا به منظور تک تکتون دارم، حرص وولع برایب مال وثروت جز اتلاف وقت چیزی نیست عزیزانم بـه خاطر بسپارید...و پیر شین الهی..❤
خوبه کـه همـینجا بـه مناسبت روز جهانی شیر مادر از عروس خوبم کـه از جونش به منظور فرزندش ونوه من مایـه مـیذاره کمال تشکر را م وتبریک بگم ،مرسی آنیـا جونم برات آروز دارم همـیشـه سلامت وسربلند باشی ...❤🌹 وتبریک وتشکر از تمام مادران مـهربان دنیـا 🌹🌹🌹🌹🌹

Read more

Media Removed

. تصویر یکی از آقازاده هایی کـه من مـی شناسم. شرافت آقایی مـیاره نـه وقاحت و پز مفت خوری. پی نوشت : دیروز راسته ی مکانیکای تهرانسر پسر ده دوازده ساله ای رو دیدم کـه داشت تو یـه تعویض روغنی کار مـی کرد .باورم نمـی شد تو این سن کلی موی سفید تو سرش داشت و دستاش دست یـه مرد چهل ساله بود .آقازاده اون بود نـه تن لشی کـه ... .
تصویر یکی از آقازاده هایی کـه من مـی شناسم.

شرافت آقایی مـیاره نـه وقاحت و پز مفت خوری.

پی نوشت : دیروز راسته ی مکانیکای تهرانسر پسر ده دوازده ساله ای رو دیدم کـه داشت تو یـه تعویض روغنی کار مـی کرد .باورم نمـی شد تو این سن کلی موی سفید تو سرش داشت و دستاش دست یـه مرد چهل ساله بود .آقازاده اون بود نـه تن لشی کـه با یـه ریش ناناز و یـه ذکر تصنعی زیر کولر مـی شینـه و به خاطر هر کی بـه هر کیِ عالم سیـاست ، راحت و بی دغدغه تلفنی بار کشتی خرید و فروش مـی کنـه .بهشون آقازاده نگید بگید عفونت زاده .

Read more

#خبر_خوب #مسابقه #باشگاه_اولین_ها‌ [لطفا کپشن رو که تا انتها مطالعه کنید]‌ ‌ #فیدیبو یـه باشگاه افتتاح کرده بـه اسم باشگاه اولین‌ها. ‌ قانون #اول باشگاه مـی‌گه کـه فقط کتاب‌های تازه و چاپ‌اولی مـی‌تونن عضو باشگاه بشن.‌ قانون #دوم باشگاه مـی‌گه کـه هیچ کتاب چاپ‌اولی‌ای نباید از باشگاه جا بمونـه!‌ قانون ... ❗❗❗ #خبر_خوب #مسابقه #باشگاه_اولین_ها‌
[لطفا کپشن رو که تا انتها مطالعه کنید]‌

#فیدیبو یـه باشگاه افتتاح کرده بـه اسم باشگاه اولین‌ها. ‌
قانون #اول باشگاه مـی‌گه کـه فقط کتاب‌های تازه و چاپ‌اولی مـی‌تونن عضو باشگاه بشن.‌
قانون #دوم باشگاه مـی‌گه کـه هیچ کتاب چاپ‌اولی‌ای نباید از باشگاه جا بمونـه!‌
قانون #سوم باشگاه مـی‌گه کـه هیچ کتابخونی نباید از تازه‌های دنیـای کتاب بی‌خبر باشـه یـا بـه اون‌ها دسترسی نداشته باشـه!‌
تو این باشگاه مـی‌تونید کتاب‌های چاپ اولی و تازه‌های نشرهای مختلف رو پیدا کنید. چه کتاب‌های داستانی، چه کتاب‌های غیرداستانی.‌
تازه‌های هر نشر بـه کتابخون‌ها خیلی کمک مـی‌کنـه که تا راحت‌تر کتابی کـه قراره بخونن رو انتخاب کنن و از اون مـهم‌تر کتابخون‌هایی کـه تو شـهرهای کوچیک‌‌تر زندگی مـی‌کنن لازم نباشـه منتظر باشن که تا یـه کتاب تازه چاپ شده بـه شـهرشون برسه🤗

باشگاه اولین‌ها از امروز بـه مدت یک هفته به منظور همـه کتاب‌هاش ۳۰ درصد #تخفیف_ویژه داره؛ با کد first.‌
‌🎁 خب حالا مسابقه چیـه؟‌‌
برای شرکت درون مسابقه کافیـه این پست رو لایک کنید و زیر همـین پست کامنت بذارید و سه که تا از دوستاتون رو تو یـه کامنت منشن کنید که تا همـه کتاب‌دوست‌ها خبردار بشن😎‌
🎁 به منظور شرکت درون مسابقه که تا پایـان روز #جمعه فرصت دارید. فیدیبو از بین کامنت‌ها بـه قید قرعه بـه ۵ نفر فیدیبن ۲۰ هزار تومانی (همون اعتبار خرید کتاب از فیدیبو) جایزه مـی‌ده.

Read more

Advertisement

Media Removed

#hummus سلام دوستان‍♀️ا . . نمـیدونم که تا حالا حُمص خوردین یـا نـه! من اولین بار حدود ۲۰ سال پیش تو یـه رستوران لبنانی توی دبی خوردم و خیلی ازش بدم اومد ولی الان چند سالی هست کـه عاشقش شدم علتشم فکر مـیکنم مال ارده ایـه کـه اونا استفاده مـیکنن کلی گشتم که تا یـه ارده خوشمزه پیدا کردم کـه تلخ نباشـه، ارده اگر ... #hummus
سلام دوستان🙋‍♀️😘😘😘ا
.
.
نمـیدونم که تا حالا حُمص خوردین یـا نـه! من اولین بار حدود ۲۰ سال پیش تو یـه رستوران لبنانی توی دبی خوردم و خیلی ازش بدم اومد😖 ولی الان چند سالی هست کـه عاشقش شدم😍 علتشم فکر مـیکنم مال ارده ایـه کـه اونا استفاده مـیکنن کلی گشتم که تا یـه ارده خوشمزه پیدا کردم کـه تلخ نباشـه، ارده اگر زیـادی استفاده بشـه حمص رو تلخ مـیکنـه(به نظر من) من اون طعم تلخی رو اصلا دوست ندارم اونی کـه خود عربا درست مـیکنن معمولا خیلی تلخه🤔 ولی تو رستورانای عربی تهران هر جا خوردم بسیـار خوشمزه بوده امروز براتون ورژن مریم پزش رو آموزش مـیدم😊
.
.

#حُمص_معجزه_چاشنی

مواد لازم:
نخود پخته یک لیوان بزرگ=۳۰۰ گرم
ارده یک سوم پیمانـه
سیر دو حبه
آب لیمو ترش تازه ۴ که تا ۵ قاشق سوپخوری
نمک بـه مـیزان لازم
روغن زیتون بـه مـیزان لازم

طرز تهیـه:
اگر از کنسرو نخود استفاده مـیکنید نخود پخته رو درون آبکش بریزید و زیر آب خوب بشورید، اگر مثل من نخود رو خودتون مـیپزید از شب قبل یک لیوان سرخالی نخود رو با آب و کمـی نمک خیس کنید، روز بعدش آب نخود رو خالی کنید و نخود رو درون زودپز بریزید، آب و کمـی نمک اضافه کنید و در زودپز رو ببندید و بعد از اینکه صدای سوتش بلند شد شعله رو ملایم کنید و حدود ۴۵ دقیقه بپزید و بعد از پخت نخود رو آبکش کنید (با کنسرو نخود کار خیلی سریع تر انجام مـیشـه وگرنـه فرق خاصی ندارن) من پوست نخودها رو هم جدا کردم خیلیم راحت کنده مـیشـه کـه حمصم کاملا کرم مانند و صاف بشـه(الزامـی نیست) نخود کـه آماده شد یک قاشق از نخود پخته رو کنار بگذارید و بقیـه اونو درون دستگاه غذاساز یـا مجیک بولت یـا مخلوط کن بریزید و تا جایی کـه ممکنـه لهش کنید، بعد ارده، کمـی نمک، سیر رنده شده و آب لیمو رو اضافه کنید، به منظور اینکه حمص نرم و کرم مانند بشـه حتما کمـی آب سرد اضافه کنید که تا به اون حالت کرمـی و لطیف برسه و غلظتش کم بشـه، یـه فوت کوزه گری داره کـه اونم اضافه چند تکه یخ بـه حمصه، یخ باعث مـیشـه هم آب حمص تامـین بشـه هم بر اثر هم زدن و روشن بودن دستگاه، حمص گرم نشـه،در آخر نمک و آب لیموشو چک کنید، حمص رو درون یک کاسه بریزید و کمـی صاف کنید، با پشت قاشق وسط حمص یک گودی ایجاد کنید(شبیـه یک حوض بشـه) اون یک قاشق نخودی رو کـه ابتدای کار کنار گذاشته بودید وسط حمص بریزید و روی اونو با روغن زیتون پر کنید، دور که تا دور لبه حمص رو هم با فلفل قرمز تزیین کنید یـا اگر مثل من بهش حساسیت دارید پاپریکا رو جایگزین کنید. حمص رو درون کنار نان پیتا و انواع سبزیجات خام بـه عنوان پیش غذا سرو کنید و حالشو ببرید😋😍
.
.
.
#آشپزی_مدیترانـه_ای #معجزه_چاشنی

Read more

. مـیگن آدم از یک ساعت بعدش خبر نداره راست مـیگن از صبح غصه دار رفتن شون بودم اون یکی هم قرار بود بره مـهمونی نمـیشد زنگ ب بهش سرم رو گرم کردم بـه حاضر شدن برا عصر بـه خودم گفتم باز خوبه مـهستا تعطیل گفته بیـا اینجا یـه گپی مـیزنیم شاد مـیشم ولی وقتی وارد شدم نور شمع کیک ... هنگ کردم مغزم ارور داد ... تو نیم ساعت ... .
مـیگن آدم از یک ساعت بعدش خبر نداره راست مـیگن
از صبح غصه دار رفتن شون بودم
اون یکی هم قرار بود بره مـهمونی نمـیشد زنگ ب بهش
سرم رو گرم کردم بـه حاضر شدن برا عصر بـه خودم گفتم باز خوبه مـهستا تعطیل گفته بیـا اینجا یـه گپی مـیزنیم شاد مـیشم
ولی وقتی وارد شدم نور شمع کیک ... هنگ کردم مغزم ارور داد ...
تو نیم ساعت پیش مگه تو فرودگاه نرسیده بودی و چمدون تحویل مـیگرفتی
تو رو کـه چشمام فقط یـه سرخابی مـیدید‌ مگه قرار نبود الان جای دیگه ای باشی
وای چقدر همتونو دوست دارم ...
این شب که تا ابد تو قلبم یـادگار مـیمونـه ...
خوشبخت ام کـه دوستایی دارم کـه لایـه لایـه های وجودم رو مـیشناسن و خوشحال م تو یـه روز داغ تابستونی براشون مـهم ترین کار دنیـاست .
.
.
.
@mahastanikkhesal
@aeen.sa
@borna.zandi
@manoosh.zandi
@sara_farokh1982
@jullar
@mandanasaeedi
@farshidnikkhesal
@samira_shaterian
.
.
.
.
#suprise
#supriseparty
#suprisebirthday
#happybirthday
#happybirthdaytome
#birthdaygirl
#happygirl

Read more

Advertisement

Media Removed

- PERS ️ POLIS - دوسش داشم، دلم نمـیخواست جاش رو با یکی یـا چیز دیگه‌ای پر کنم... هر بار بـه دست بهترینا مـیدادنش که تا درستش کنن، هر چند مثل اولش نمـیشد اما دلخوش بودم کـه یـه صدایی یـه شوقی ازش درمـیاد... تعویض و تعویض و تعویض! تبدیل شدن بـه یک قول بزرگ از غم و ناراحتی... هی تکونش مـیدادم که تا شاید صدایی ازش درون ... - PERS ⭐️ POLIS -
دوسش داشم، دلم نمـیخواست جاش رو با یکی یـا چیز دیگه‌ای پر کنم...
هر بار بـه دست بهترینا مـیدادنش که تا درستش کنن،
هر چند مثل اولش نمـیشد اما دلخوش بودم کـه یـه صدایی یـه شوقی ازش درمـیاد...
تعویض و تعویض و تعویض!
تبدیل شدن بـه یک قول بزرگ از غم و ناراحتی...
هی تکونش مـیدادم که تا شاید صدایی ازش درون بیـاد..!
اما افتاده بود و همـه چیزش پخش زمـین شده بود...
اما پاش نشستم...
نشستم تکه‌هاش رو جمع کردم...
دلم قرص این بود کـه باز هم مثل همـیشـه درست مـیشـه...
نا امـید نشدم...
مثل همـیشـه ایستادم و درستش کردم...
حالا اینبار من مـیگم کـه اون بشنوه؛
#پرسپولیسم
دوست دارم؛
تو را بـه اندازه خودت‌، اندازه اون رنگ سرخت دوست دارم...
قشنگ‌ترین چیزای دنیـارو نمـیتونی ببینی یـا حتی لمس کنی، اونا رو فقط حتما با قلبت حس کنی..!
دنیـای خالی از توعه معنی نداره!
مُهر دوست داشتنت تو تمام صفحات تقویم‌مون
حک شده است..!
تو دنیـایی کـه ما زندگی مـیکنیم
تمام روزها متعلق بـه توست...
بودنِ يه دلگرمـی‌های خاص تو حياط خلوت دل ♥️
چی قشنگ‌تر از این کـه حال تو و عشقت خوب باشـه
چی ازین قشنگ‌تر واقعا؟
دوست دارم پرسپولیسم ❤
پ‌ن؛ ‏مشغله کاری چیز پیش پا افتاده‌ای بود.!
به خود خدا قسم مرگ هم نمـیتونست باعث بشـه بـه جایی برسم کـه حتی دوشنبه باز رو نبینم.!
از اون بازی نشده لحظه‌ای لعنت نفرسم بـه چیزای پیش پا افتاده😔😑
#پرسپولیسیم✌
#perspolis

Read more

Media Removed

. تو پست امروز قراره یکی از کاربردهای رایج اصطلاح Hook up درون انگلیسی محاوره‌ای امریکایی رو بررسی کنیم. . اصطلاح Hook up مـی‌تونـه بـه معنی "تو خرید بهی تخفیف دادن" باشـه کـه البته این تخفیف بـه افراد عادی داده نمـیشـه. بـه عبارتی یعنیی بـه واسطه دوستی یـا رابطه تخفیف خاصی بـه شما مـیده. طبق تعریف ... .
تو پست امروز قراره یکی از کاربردهای رایج اصطلاح Hook up درون انگلیسی محاوره‌ای امریکایی رو بررسی کنیم.
.
اصطلاح Hook up مـی‌تونـه بـه معنی "تو خرید بهی تخفیف دادن" باشـه کـه البته این تخفیف بـه افراد عادی داده نمـیشـه. بـه عبارتی یعنیی بـه واسطه دوستی یـا رابطه تخفیف خاصی بـه شما مـیده. طبق تعریف انگلیسی:
.
Hook up: This means that you might get a discount or a great deal that is normally not offered to other people. You are getting special treatment because of your relationship
.
این اصطلاح بـه صورت اسم یعنی Hookup و با ترکیب زیر هم استفاده مـیشـه:
Have hookups
.
You come by the store and I’ll hook you up
تو یـه سری بـه فروشگاه (ما) بزن، من خودم یـه تخفیف خوب بهت مـیدم
.
If you buy furniture at my father's store, he'll hook you up
اگه لوازم منزلت رو از فروشگاه بابای من بخری، یـه تخفیف خوب بهت مـیده (تخفیف کـه به مردم عادی داده نمـیشـه ولی بـه واسطه این رابطه ما، بهت تخفیف مـیده)
.
You should go to Bill if you need a new phone. He has mad hookups at the Apple store as an employee.
اگه یـه گوشی جدید لازم داری بهتره یـه سر بری پیش بیل.
اون بـه عنوان کارمند فروشگاه اپل تخفیف‌های
فوق العاده‌ای داره
(به عنوان کارمند فروشگاه اپل این
اختیـار رو داره کـه به مشتری‌های خاص خودش تخفیف بده)

Read more
Reply 1988 🗯 Duk sun & jung hwan's father greeting I love their great funny chemistry Plot: In 1988, Duk-Sun (Hyeri), Jung-Hwan (Ryoo Joon-Yeol), Sun-Woo (Ko Gyung-Pyo) and Dong-Ryong (Lee Dong-Hwi) are high school students and Taek (Park Bo-Gum) is a go player. These five people ... Reply 1988 🗯

Duk sun & jung hwan's father greeting😂👋 I love their great funny chemistry😹
Plot:

In 1988, Duk-Sun (Hyeri), Jung-Hwan (Ryoo Joon-Yeol), Sun-Woo (Ko Gyung-Pyo) and Dong-Ryong (Lee Dong-Hwi) are high school students and Taek (Park Bo-Gum) is a go player. These five people have been friends since they were little kids. They all grew up together and are neighbors to this day. Their families are also very close to each other. They always hang around Taek's room and spend time together.

________
سریـال پاسخ بـه 1988🗯

سلام احوال پرسی ویژه و احمقانـه ی دوک سون و پدر جونگ هوان😂👋.
ینی من عاشق رابطه ی این دو انسان باهم بودم😂❤️خل بـه معنای واقعی کلمـه!😹 📝خلاصه: این سریـال درون سال 1988 مـی گذره و داستان دوستی پنج دانش آموز رو روایت مـی کنـه کـه از بچگی تو یـه محل باهم بزرگ شدن و یـه گروه دوستی تشکیل متشکل از یـه و چار پسر!وحالا داستانای عشقی و دوستانـه ی جالبی بینشون شکل مـی گیره. ✅نظر من:ینی من این سریـال را عاشقم!❣ و به شدت ناراحتم کـه چرا انقد دیر دیدمش!شاید باورتون نشـه با اینکه بعدش یـه عالمـه سریـال دیدم هنوز ذهنم درگیرشـه و به پایـانش فک مـی کنم🙃این سریـال پر از لحظات قشنگ خانوادگیـه کـه به ارزش خانواده پرداخته و پر از لحظات دوستانـه ی بـه شدت دلنشینـه کـه نمونـه شو کمتر تو سریـالا دیدیم!تنـها بدیش اینـه کـه هر قسمت حدود دو ساعته ولی با این حال چیزی از سایر ارزششاش کم نمـیشـه!آخ اینم بگم کـه تا آخر نمـی دونی ه بـه کی مـیرسه و همـین هیجان داستانُ حفظ مـی کنـه!
خلاصه بگم کـه اگه سریـالای سبک زندگی دوس دارین اینُ نبینین نصف عمرتون برفناس😌

#leehyeri #hyeri #girlsday #Gokyungpyo #leedonghwi #ryoojoonyeol #parkbogum #reply1988 #entertainer #replyseries #bogum #kdrama #tvn #blossomentertainment

Read more

Media Removed

سلام دوست جونیـام خوبید؟ ما از چند روزی تعطیلی استفاده کردیم و طبق یـه برنامـه ریزی کاملا شخصی اومدیم چین . فوق العاده ست . اینجا محله مسلمان های شـهر شی ان هست تورهایی کـه تو ایران برگزار مـیشـه اصلا این شـهرو نمـیارن .اینجا همون شـهریـه کـه سفال های جنگجوهارو داره .عکساشو براتون مـیذارم. شیعان جز شـهرهای ... سلام دوست جونیـام خوبید؟
ما از چند روزی تعطیلی استفاده کردیم و طبق یـه برنامـه ریزی کاملا شخصی اومدیم چین .
فوق العاده ست .
اینجا محله مسلمان های شـهر شی ان هست
تورهایی کـه تو ایران برگزار مـیشـه اصلا این شـهرو نمـیارن .اینجا همون شـهریـه کـه سفال های جنگجوهارو داره .عکساشو براتون مـیذارم.
شیعان جز شـهرهای تو چین هست کـه درصد جمعیت مسلمانش خیلی زیـاده و تو یـه قسمت مـهم توریستی شـهر یـه محله هست بـه اسم محله مسلمان ها مخصوصا الان تو ماه مبارک که تا صبح خوراکی مـیفروشن.خیلی بزرگه و همـه چی هم هست .
خود مردم شـهر هم زیـاد اینجا رفت و امد دارن .
کلا night life چینی ها خیلی باحاله و کلا شـهر زنده ست .
و تو این چند روز فهمـیدم خیلی بـه خوراکی اهمـیت مـیدن و تقریبا بیشتر بیرون غذا مـیخورن

Read more

Advertisement

Media Removed

، داد مـی زنی وای خدا بعد این همـه مشکلات لعنتی کی قراره تموم بشـه؟! بعد کی مـیشـه ما یـه نفس راحتی بکشیم و راحت زندگیمون رو یم ؟! یعنی مـیشـه یـه روزی.... نـه! نـه اشتباه نکن! قرار نیست چیزی تموم شـه، قرار نیست مشکلات تموم شـه حتی قرار نیست کم شـه ! فقط یک قرار داریم اینکه قوی تر شی اینکه بتونی با مشکلات بزرگتر ... ،
داد مـی زنی وای خدا بعد این همـه مشکلات لعنتی کی قراره تموم بشـه؟!
پس کی مـیشـه ما یـه نفس راحتی بکشیم و راحت زندگیمون رو یم ؟!
یعنی مـیشـه یـه روزی....
نـه! نـه اشتباه نکن!
قرار نیست چیزی تموم شـه، قرار نیست مشکلات تموم شـه
حتی قرار نیست کم شـه !
فقط یک قرار داریم اینکه قوی تر شی
اینکه بتونی با مشکلات بزرگتر روبه رو شی ؛
یـا ضعیف تر شی و با مشکلات کوچکتر روبه رو شی !
ولی این تو نیستی کـه تعیین مـی کنی مشکلات بزرگتر شن یـا کوچیکتر
این مـیزان رشدت هست کـه تو رو توی این مسیر کـه تا آخر عمرت کشیده شده ؛ حرکت مـی ده
چه مشکلات اقتصادی باشـه
چه شکست عشقی باشـه
چه درد از دست عزیزی باشـه
و چه شکست تو کارتون باشـه
همش یک هدف پشتش هست
گذر از مرحله فعلی و رشد بـه سطح بالایی
دست ما نیست
انتخابش هم با ما نبوده
مـی تونیم کلاس اول بمونیم و تا آخر عمرمون امتحان دیکته بدیم یـا کـه بریم و دکترامون رو از بهترین دانشگاه دنیـا بگیریم
این دست ماست
اینکه انتخاب کنیم درون برابر مشکلات چطوری رفتار کنیم این دست ماست
فکر نکنید درون برابر مشکلات مقاومت کنید مشکلات آسون تر مـیشـه
مشکلات بزرگ و بزرگ تر مـیشـه
ولی شما هم همراش بزرگ مـی شید
یـا کـه مشکلات فعلی همـیشـه براتون مـی مونـه و شما درون همـین سطح مـی مونید
سال دیگه بـه مشکلات امسالتون مـی خندید یـا سال دیگه هنوز درگیر همـین مشکلاتید
آره کـه سخته اصلا هم آسون نیست
هرچی روح بزرگتری داشته باشید
عمق مشکلات شما هم بیشتر مـیشـه
و بـه جایی خواهیم رسید کـه دغدغه اصلی زندگیمون رو پیدا مـی کنیم

Read more

Media Removed

گر خواهی بدانی جایگاهت عرش هست یـا فرش، نگاهی کوتاه بر چهره نورانی کودکی درون مقابل تو هست کن،عرش من آنجاست کـه او مـیخندد از ته دل. یـاد بگیریم آمده ایم و خواهیم رفت، درون بین چه بـه سر خواهد شد مـهم هست نـه اول و آخرش، اول و آخرش کـه با گریـه همراه هست آیـا خنده ای ما بین این دو لحظه جرم است؟ گناه است؟ حرام است؟ آیـا ... 📍😍گر خواهی بدانی جایگاهت عرش هست یـا فرش، نگاهی کوتاه بر چهره نورانی کودکی درون مقابل تو هست کن،عرش من آنجاست کـه او مـیخندد از ته دل. 😍
📍📝یـاد بگیریم آمده ایم و خواهیم رفت، درون بین چه بـه سر خواهد شد مـهم هست نـه اول و آخرش، اول و آخرش کـه با گریـه همراه هست آیـا خنده ای ما بین این دو لحظه جرم است؟ گناه است؟ حرام است؟ آیـا مایـه آبرو ریزی هست؟ و تو ای کـه با خنده ای کوچک مـیشوی آیـا قبل از آن بزرگ بوده ای؟! 📝
📍😍وقتی کنار حرم نشسته باشی و برای لحظاتی یـه فرشته کوچولو(مـهرسا خانم) بشـه همدمت.😍
😍شیطون خانم که تا دوربین مـیدید مـیخندید، شاید تو اولین عکسی باشـه کـه از ته ته ته دل خندیدم،باید اهل دل باشی که تا بدونی تو اون شلوغی یـه فرشته کوچولو کنارت بشینـه یعنی چه، که تا بدونی این خنده را بـه تمام جهان نمـیشـه داد.😍
📍😍پ ن:یـه انگشتر خریده بود، هرچی مـیگفتم بدش من، سر را بـه نشانـه اعتراض تکان مـیداد، گت م خریده😍
📍😍پ ن :کلی باهم بازی کردیم، هواپیما بازی و آسفالت.
چقدر حال داد خیلی خیلی خیلی😍
📍😢هنوز ساعاتی نگذشته دل تنگشم😢

Read more

Media Removed

Its called passion. ——————- مـیبینی کدوم دستم‌رو بالا‌ گرفتم دستی کـه پرچم روشـه و همـیشـه وقتی قراره کار مـهمـی انجام بدم با منـه، من برا اومدن اینجا و بالا نگهداشتن پرچم کشورم و حفظ نام بدلکاری کشورم نـه تنـها ازی پولی نمـیگیرم بلکه از جونم مایـه مـیگذارم ، مـیدونی چرا؟ چون تو این راه وقتی با #پیمان_ابدی ... Its called passion.
——————-
مـیبینی کدوم دستم‌رو بالا‌ گرفتم دستی کـه پرچم روشـه و همـیشـه وقتی قراره کار مـهمـی انجام بدم با منـه،
من برا اومدن اینجا و بالا نگهداشتن پرچم کشورم و حفظ نام بدلکاری کشورم نـه تنـها ازی پولی نمـیگیرم بلکه از جونم مایـه مـیگذارم ، مـیدونی چرا؟
چون تو این راه وقتی با #پیمان_ابدی عهد کردم گفتم که تا تهش هستم. وسط راه ول نمـیکنم برم خارج از ایران و زندگی خودم رو تکی بسازم.
تو دلم گفتم بعد وایسادم.
وایسادم پا همـه نامردی ها....
همـه اونا کـه اومدن تو تیم من و به من بدترین نامردی ها رو ، کـه کم هم نیستن،
اما چه‌خوب چون هرچی بـه من بیشتر نامردی و مـیکنن من قوی تر مـیشم.
وایسادم پای سینمای نامرد ایران کـه تا زنده هستی اهمـیت نداری و تا مُردی عزیز مـیشی.
پای سینمای ایرانی‌ وایسادم کـه هم حق مالیت رو مـیخوره هم معنوی، خنده داره ما هنوز سر اینکه اسممون تو تیتراژ باشـه داستان داریم😄.
هنوز عزیز کرده های سینما و به گفته خودشون کله گنده ها پول ما رو مـیخورن.
اما آخرش باز من خوشحالم، حرف‌نیست ادعا نیست ببین.
لبخند از ته دل من رو ببین اینجا کـه پولی نبود.
تمام وجودم پر از خوشحالی بود این دل نوشته شکایت نیست چون اونا کـه به من نامردی مـیکنن هیچ وقت اینقدر عمـیق‌خوشحال نبودن و نیستن.
من حال خوش اون لحظه خودم رو حاضرم ۱۰۰ ملیـارد دلار بخرم.
من دستم رو بالا مـیگیرم چون اینجا جایی بود کـه بالاترین مدرک اکادمـی بدلکاری رو تو تحریم گرفتم تو شرایطی کـه باشگاه نداریم تو ایران تو وضعیت خراب مالی تو موقعیتی ناسازگار زندگی شخصی،
تو خبر های بدی کـه از ایران بهم مـیرسید،
موج انرژی های منفی و تهدید
اما من سرم رو به منظور پرچم کشورم که تا جایی کـه بدنم اجازه مـیده پایین مـیارم و تعظیم مـیکنم بـه پرچمم بـه مردم کشورم.
به تماشا چی هایی کـه با خوشحالی من بـه وجد اومدن و فریـاد مـیزدن ایران. 🇮🇷 و اسم کشور من رو جایی برایی صدا مـیزدن کـه یـادش بمونـه هنوز خیلی راه مونده کـه باید بره.
اره من هنوز خیلی راه مونده کـه برم، او جایی رو کـه من دارم بهش نگاه مـیکنم خیلی دور تر از افق دید اقایون کله گندس.
من تو این ۱۳ سال با #نیکلاس_کیج #جکی_چان #دنیل_کریگ و خیلی های دیگه کار کردم...
تو رشته خودم بالاترین سطح مدرک روب کردم کـه ایران بمونم. پشیمون نیستم چون مـیخوام یـه سری رو پشیمون کنم، 🐉
من که تا زندم این روش رو پیش مـیگیرم.
و من خوشحال مـیشم پشیمون شدن اون ها رو ببینم و‌ ببخشم هرچی با من .
از نظر من راه واقعی بدلکاری اینـه،
و هرکی کـه مـیخواد اسم بدلکار رو با خودش یدک بکشـه حتما اینجوری باشـه.
من #ارشا_اقدسی هستم #بدلکار

Read more

Advertisement

Media Removed

. یـاد خاطراتم افتادم سال ۸۹ اولین حضور من تو شبکه های مجازی فنچ بودم اون زمان تو فتنـه ۸۸ آنقدر درباره فیسبوک و توییتر شنیدم کـه نظرم را جلب کرد گفتم برم ببینم چجوریـه و جنگ نرم را شروع کنیم توییتر با من لج بود هرچی مـیخواستم ثبت نام کنم نمـی‌شود منم بیخیـالش شدم و رفتم سراغ فیسبوک با اینترنت ... .
یـاد خاطراتم افتادم

سال ۸۹
اولین حضور من تو شبکه های مجازی
فنچ بودم اون زمان 😂
تو فتنـه ۸۸ آنقدر درباره فیسبوک و توییتر شنیدم کـه نظرم را جلب کرد
گفتم برم ببینم چجوریـه و جنگ نرم را شروع کنیم
توییتر با من لج بود
هرچی مـیخواستم ثبت نام کنم نمـی‌شود
منم بیخیـالش شدم و رفتم سراغ فیسبوک

با اینترنت e و گوشی جاوا من وصل مـیشودم 😂
حالا  هی مارا از تحریم بترسونید

از همون اول جذبم کرد
شروع بـه فعالیت کردم و پست سیـاسی گذاشتم
اومدم بالا
رفتم تو یـه گروه بـه اسم صراط
یکی از گروه های معروف مباحثه سیـاسی فیسبوک اون زمان
چپ راست
ضد انقلاب و انقلابی
همـه بودن و بحث مـیکردیم
یـادش بخیر

با فیسبوک ادامـه دادم و تا سال ۹۱ کـه گوشی اندرویدی خ
جالبه اکثر مجازیون با وی و وایبر شروع و خاطره دارن باهاش
ولی من چون گوشی جاوا داشتم نمـیتونستم وی و وایبر برم
گوشی اندرویدی خ و با لاین شروع کردم
بعد چند وقت از اینستاگرام و تلگرام شنیدم
نصبشون کردم

همون اول نصب اینستاگرام منو بـه خودش جذب کرد
چون مثل فیسبوک بود

بسم الله گفتم

شـهریور ۹۱ شروع فعالیت تو اینستاگرام کردم

بسیـار فضای آزاد گفت‌وگویی اینستاگرام را دوست داشتم
و همـین باعث شد ساعت ها بحث و گفت و گو کنم تو اینستا

خیلی ها را تونستم همراه کنم با خودم
با خیلی ها بحث کردم و بحث های واقعا ارزشمند
بحث و گفتگو را خیلی دوست داشتم
بخاطر همـین ماندگار شدم تو اینستا

ساعت ها وقت مـیگذاشتم به منظور پست ها

یـادمـه سال ۹۳ به منظور متن یـه پست ۷ ساعت وقت گذاشتم
براش کتاب خوندم
چندین ساعت سرچ زدم
تیکه تیکه مطالبم را پیدا کردم
و متن نگارش کردم

تازه ۱ ساعت هم به منظور انتخاب عپست وقت گذاشتم

پست مـی‌نوشتم و هر روز بازدید بیشتری داشت

خیلی ها مـیگن فالو خ
ولی حتی یکدونـه فالو هم نخ

نوشتم و نوشتم و هر روز احساس خوشحالی از اینکه تونستم تو جنگ نرم کار کنم و رسانـه ای خوبی راهم درون دست دارم

تمامـی این حوادث سیـاسی و اجتماعی درون این ۵ سال  کـه برخلاف نظر و اعتقاد من بود نتوانست منو سست کـه از اینستاگرام این جبهه مقابله با جنگ نرم زده بشم

ولی

من کجا و مالک اشتر کجا
ولی کم کم احساس مالک اشتر تو جنگ صفین را پیدا کردم

جنگیدن مقابل این جبهه مـهاجم علیـه نظام و رهبری به منظور من بسیـار شیرین بود
ولی یکباره دیدم دشمن روبرو نیست انگار
خودی ها هستن

Read more

Media Removed

بیست ویکم تیرماه بود و من چاره ای نداشتم جز عاشق شدن اتفاق عجیبی بود من، شیطون و زیـادی امروزی، با رویـاهای عجیب غریبوآرزوهای بزرگ، اون یـه پسر محجوب و آروم درون عین حال... آدمِ لارج و رمانتیک... عاشقش شده بودمو، مـیونِ اونـهمـه خواستگار . . باور نمـیکردم..... بهش باخته بودم تو بساطم دیگه غروری ... بیست ویکم تیرماه بود
و من چاره ای نداشتم جز عاشق شدن اتفاق عجیبی بود

من، شیطون و زیـادی امروزی، با رویـاهای عجیب غریبوآرزوهای بزرگ،
اون یـه پسر محجوب و آروم درون عین حال... آدمِ لارج و رمانتیک... عاشقش شده بودمو، مـیونِ اونـهمـه خواستگار
. .
باور نمـیکردم..... بهش باخته بودم
تو بساطم دیگه غروری نبود
فقط اینو فهمـیده بودم کـه بدون اون نمـیتونم زندگی کنم .
نفهمـیدم که تا ازقبل از اومدنش چطور زندگی مـیکردم!!. قبول کردم و اومدن و نشستن صحبت
دیگه نگم براتون چه روزها و چه اتفاقات عجیب و غریبی افتاد

ما دوتا اما... فقط بهم فکر مـیکردیم

که عشق آسان نمود اول
ولی افتاد مشکلها.... 😏 یواش یواش رفت و آمدها شروع شد

از دست بعضی حرفها و کارها.... طاقتم طاق شد.. اما بـه عشق محمد چشمام رو روی همـه چی بستم، چون خودش روخواسته بودم و برام هیچی مـهم نبود... و بالاخره تو یـه بعد از ظهر گرم تابستون با همـه ی وجودم بهش بله گفتم.. بـه عقدش دراومدم....و بـه هر قیمتی پای عهدمون موندیم ....توی شادی و غم... . . مبارک باشـه سالروز عقدمون 💕

هنوزم اون لباس شگفت انگیزم رو کـه خودم طراحی کرده بودم دارم، یـادمـه کـه یـه هفته رفتم خونـه ی م که تا شخصا نظارت کنم روی دوخت لباسم، همچین ی بودما 🤣 الحق همون چیزی هم شد کـه مـیخواستم، خاص و منحصر بـه فرد😃😚 دست جونم درد نکنـه، همـه انگشت بـه دهن موندن
@zahra.bk45
عاشقتم 🙏😅
.
پ ن اول: ممنون از هاکوپیـان
@hacoupianinc

که هیچ وقت نمـیزاره سورپرایزش کنم ، اَد همون تاریخ یـه کارت پستال مـیفرسته واسمونو همـیشـه هم از شانس من اون اول مـیبینـه🤔🙈
پ. ن دوم : ممنون پیشاپیش بابت تبریکهاتون، البته تاریخ عقد مونـه، سالگرد ازدواجمون شـهریوره 🙏😃 . . . ان شالله کـه همـه ی جوونـها خوشبخت بشن . . لاحول و لاقوه الا بالله .
#دلنوشته_های_آبانماهی
#مرضیـه_صف_پهلوان
ممنون کـه کپی نمـیکنید. .

Read more

Media Removed

هروز صبح بـه یـه امـیدی از خواب بیدار مـیشی و سعی مـیکنی کـه مثبت باشی و تلاش کنی و آینده رو بسازی ولی شب کـه مـیشـه مـیفهمـی یـه سانتم نتونستی بری جلو ... دیگه با کدوم انگیزه و با چه امـیدی مـیخوای پیشرفت کنی؟؟ وقتی داری تو جهنم ترین جهنم دنیـا زندگی مـیکنی . هروز داری فقیر تر مـیشی و فلان آقازاده داره با پولای تو هروز گنده ... هروز صبح بـه یـه امـیدی از خواب بیدار مـیشی و سعی مـیکنی کـه مثبت باشی و تلاش کنی و آینده رو بسازی ولی شب کـه مـیشـه مـیفهمـی یـه سانتم نتونستی بری جلو ... دیگه با کدوم انگیزه و با چه امـیدی مـیخوای پیشرفت کنی؟؟ وقتی داری تو جهنم ترین جهنم دنیـا زندگی مـیکنی .
هروز داری فقیر تر مـیشی و فلان آقازاده داره با پولای تو هروز گنده و گنده تر مـیشـه، و این فقط یـه بخش کوچیک از یـه ماجرای بزرگه کـه نـه مـیشـه کـه در موردش حرف بزنی و نـه حرف زدن درون موردش چیزی و تغییر مـیده .... این روزا احساس مـیکنم تو یـه جزیره دور افتاده گیر کردیم و هیشکی صدامون و نمـیشنوه....

Read more

Advertisement

Media Removed

. عزیزترینم و تنـها عشقم. پای حرفم هستم. بـه این نتیجه رسیدم کـه تنـها راه پیش روی ما اینـه کـه یکی از ما تصمـیم بزرگی بگیره... من بـه ‌اندازه‌ی تو قوی نیستم. وقتی اولین‌بار تو رو دیدم، بـه ‌نظرم خیلی شکننده اومدی؛ی‎که حتما ازش مراقبت کنم، ولی متوجه شدم کاملاً درون اشتباه بودم. تو یـه زن قوی هستی،ی‌که مـی‎تونـه ... .
عزیزترینم و تنـها عشقم. پای حرفم هستم. بـه این نتیجه رسیدم کـه تنـها راه پیش روی ما اینـه کـه یکی از ما تصمـیم بزرگی بگیره... من بـه ‌اندازه‌ی تو قوی نیستم. وقتی اولین‌بار تو رو دیدم، بـه ‌نظرم خیلی شکننده اومدی؛ی‎که حتما ازش مراقبت کنم، ولی متوجه شدم کاملاً درون اشتباه بودم. تو یـه زن قوی هستی،ی‌که مـی‎تونـه یـه زندگی رو با چنین عشقی تحمل کنـه، و این واقعیت رو کـه ما هرگز به منظور این زندگی حقی نداریم. بدون کـه قلبم و همـه‌ی امـیدم درون دستان توست.

#آخرین_نامـه_معشوق
#جوجو_مویز
#ترجمـه #کتایون_اسماعیلی
#نشر_مـیلکان .
.

ازم پرسیدین کـه یـه رمان ساده عشقی معرفی کنم کـه این روزها سرتون رو گرم کنـه

Read more

Media Removed

رفت این عرو اورد و گفت؛ آقامون وقتی این شکلی بودم منو دید و عاشقم شد! ذوق از چشماش مـیبارید. عکسو گرفتم و گفتم چقدر خوشگل بودی! هنوزم هستی️ پرسیدم چند که تا فرزند داری؟ گفت ۷ که تا دارم یـه دونـه پسر، سی که تا نوه هم دارم! وقتی مـیان اینجا کل هفت که تا اتاق اینجارو پر مـیکنن، فک نکن همـیشـه اینجا انقدر خلوته ها... ... رفت این عرو اورد و گفت؛ آقامون وقتی این شکلی بودم منو دید و عاشقم شد!😍 ذوق از چشماش مـیبارید. عکسو گرفتم و گفتم چقدر خوشگل بودی! هنوزم هستی❤️ پرسیدم چند که تا فرزند داری؟ گفت ۷ که تا دارم یـه دونـه پسر، سی که تا نوه هم دارم! وقتی مـیان اینجا کل هفت که تا اتاق اینجارو پر مـیکنن، فک نکن همـیشـه اینجا انقدر خلوته ها... .
مریم خانوم وقتی دید داریم از درون خونـه‌ش عمـیگیریم دعوتمون کرد داخل خونـه و ماهم از خدا خواسته رفتیم داخل. گفت برین بالا داخل خونـه رو ببینین 😍 که تا ما محو خوشگلی خونـه شده بودیم رفت برامون چایی اورد و یـه کاسه شیرینی هم از تو کمدش کشید بیرون و گفت ؛ بخورین، تبرکه! دو روزه از مشـهد اومدم! 😍
از سلیقه و خوشگلی خونـه‌ش کـه تعریف کردم دستمو گرفت برد تو یـه اتاق کوچیک (عچهارم) گفت این رویی سماور و طاقچه‌ها همـه واسه جهازمـه هااا...😍
همـه جای خونـه‌ش بوی عشق مـیداد. عشق بـه شوهر مرحومش کـه ازش یـه عسه درون چهار قدیمـی سیـاه سفید داشت و گذاشته بود بک گراند صفحه گوشی نوکیـای قدیمـیش. عشق بـه بچه‌هاش، بـه پسرش کـه تو منطقه آزاد کار مـیکرد، بـه اش، بـه نوه‌ش کـه تهران دکتر بود و بخاطر اونا فارسی یـاد گرفته بود.❤️
عشق بـه ما، کـه مسافر چند دقیقه‌ای خونـه‌ش شدیم و وقتی دید انقدر اونجارو دوست داریم مـیخواست نگهمون داره.. ❤️
قصه‌ی این خونـه، قصه‌ی عشقه...
.
.
.
#صحرا_مـیره_سفر
#ماکو_نامـه_صحرا .
.
The story of this house is love. the house owner ‘Maryam khanom’ when saw we loved her house, invited us into the house. there is full of love, full of positive energy... she loved her husband who died 4 years ago. she loved her children and grandchildren.. and she loved us..❤️at this picture you can see photo from many years ago, when she was young and pretty and his husband fell love with her!
.
.

#ماکوگرام #ماکو #ماکوگردی #بریم_ماکو #ماکوگرافی #سفرنامـه_ماکو
#maku #Maku_Gram #visitmaku #trip2maku

Read more

Media Removed

‌🕊🏼 دوست داشتن هیچوقت زورکی نبوده و نیست، نمـیتونی با مـهربونیتی رو مدیون خودت کنی کـه دوستت داشته باشـه، دوست داشتنی کـه از روی تشکر و دِین باشـه دوست داشتن نیست، ارزشی هم نداره، زشته اصلا! (وقتی به منظور آدمـهایی کـه دوستشون دارید کاری انجام مـیدید هی نزنید تو چشمشون، کـه فلانی ببین برات اون کارو کردم، ... ‌🕊🙏🏼
دوست داشتن هیچوقت زورکی نبوده و نیست،
نمـیتونی با مـهربونیتی رو مدیون خودت کنی کـه دوستت داشته باشـه،
دوست داشتنی کـه از روی تشکر و دِین باشـه دوست داشتن نیست، ارزشی هم نداره، زشته اصلا! (وقتی به منظور آدمـهایی کـه دوستشون دارید کاری انجام مـیدید هی نزنید تو چشمشون، کـه فلانی ببین برات اون کارو کردم، اینکارو کردم، بخاطر تو بـه بهمانی همچین حرفی زدم، از بهمان چیزم گذاشتم بخاطر تو ووو...هرکاری کردی خودت کردی، چون دوسش داشتی یـا داری، بـه اون نسبتش ندید، خدایی نکنید همچین کارهایی، حالم بهم مـیخوره از چنین آدمـهایی، همـیشـه توی تموم زندگیم فرار کرده امُ مـیکنم از چنین آدمـهایی)!
نمـیتونیی رو مجبور کنی تپش قلبشو ‌با حرارت دستهای تو تنظیم کنـه، کـه توی شلوغی شـهر و بین هزاران هزاران آدم، یکباره بیـادت بیوفته و دلش به منظور تو ضعف بره!
دوست داشتن منطق نمـیشناسه
و عشق، دلیل🕊
بنظرم واقعا دوست داشتن قشنگه
حالا دوست داشتن تک تک اعضای خانواده
دوست داشتن معشوق
دوست داشتن دوست
دوست داشتن حیوانات
دوست داشتن گُلُ طبیعت،
حتی دوست داشتن یـه جسم بی جان، یـه شئ!
حس دوست داشتن و دوست داشته شدن واقعا باارزش و زیباست...
اگه درون وجودمون هست، درون وجود اطرافیـانمون هست قدرش رو بدونیم💪🏼💙🙏🏼👍🏼👏🏼 چون قدرت و انرژی کـه به آدمـی مـیده با هیچی برابری نمـیکنـه، کـه بیشتر از هرچیز دیگه ای هم هست و قدرتش فقط از قدرت خدا کمتره🙏🏼
پس دوست بداریم، بـه زبون بیـاریمشُ درون عمل نشونش بدیم، حتی اگه دوست داشته نشدیم!
.
۱۱اردیبهشت۹۷بود، بوشـهر عزیزم، کافه رِچو!
هروقت این عکسُ چهره خودمو نگاه مـیکنم کلی آرامش مـیگیرم، حالم واقعا خوووووب بود🙏🏼
عهم علیسینا داداش گرفته، و خودم ادیتش کردم، همـینجا کلی ازش عگرفتم کـه هنوز ندادم بهش، با اینکه خیلی هم قشنگ شدن🤦🏻‍♀️😂😅 نت خونـه وصل بشـه برات مـیفرستم، دیگه از دست پارس آنلاین دزد اعصاب ندارم!
#دوست_داشتن_را_پنـهان_نکنیم #زندگی_کوتاه_است #زندگی_زیباست #زندگی_کن #انرژی_مثبت #دوست_داشتن #عشق #دوست_داشتن_خود #دوست_داشتن_تو #بوشـهر

Read more
Reply 1988 🗯 Duk sun & jung hwan's super stick In this scene I fell in love with jung hwan n till the end I was on his side rate this drama from 10 Plot: In 1988, Duk-Sun (Hyeri), Jung-Hwan (Ryoo Joon-Yeol), Sun-Woo (Ko Gyung-Pyo) and Dong-Ryong (Lee Dong-Hwi) are high school students ... Reply 1988 🗯

Duk sun & jung hwan's super stick🙈💦 In this scene I fell in love with jung hwan n till the end I was on his side💕 ➡rate this drama from 10

Plot:

In 1988, Duk-Sun (Hyeri), Jung-Hwan (Ryoo Joon-Yeol), Sun-Woo (Ko Gyung-Pyo) and Dong-Ryong (Lee Dong-Hwi) are high school students and Taek (Park Bo-Gum) is a go player. These five people have been friends since they were little kids. They all grew up together and are neighbors to this day. Their families are also very close to each other. They always hang around Taek's room and spend time together.

_______
سریـال پاسخ بـه 1988🗯

وقتی جونگ هوان و دوک سون مجبور شدن دوتاییدیوار قایم شن و یـه مدت مدیدی بـه این صورت کنار هم وایسن🙈💦
ینی من درون این سکانس به منظور جونگ هوان پرپر شدم!ه ی خر نمـی دونس چه بلایی سر پسر مردم داره مـیاد و جونگ هوانم واقعا خیلی سعی کرد که تا تقوا پیشـه کنـه🔥😇
ینی انقدی کـه این صحنـه نابودم کرد صدتا سکانس کیس همچین کاری نمـی تونس با من ه!😐😂
فقط کاش جونگهوان انقد مغرور نبود🙃🙃🙃🙃
خعلی خوشحالم کـه این دوتا درون زندگی واقعی دارن باهم قرار مـیزارن!
ینی انقدی کـه دوس دارم هر چه زودتر خبر ازدواجشون بیـاد! 👰 🔹اگه این سریـالُ دیدین از ده چه نمره ای بهش مـی دین؟
___________
خلاصه ی داستان: این سریـال درون سال 1988 مـی گذره و داستان دوستی پنج دانش آموز رو روایت مـی کنـه کـه از بچگی تو یـه محل باهم بزرگ شدن و یـه گروه دوستی تشکیل متشکل از یـه و چار پسر!وحالا داستانای عشقی و دوستانـه ی جالبی بینشون شکل مـی گیره! ✅نظر من:ینی من این سریـال را عاشقم!❣و بـه شدت ناراحتم کـه چرا انقد دیر دیدمش!شاید باورتون نشـه با اینکه بعدش یـه عالمـه سریـال دیدم هنوز ذهنم درگیرشـه و به پایـانش فک مـی کنم🙃این سریـال پر از لحظات قشنگ خانوادگیـه کـه به ارزش خانواده پرداخته و پر از لحظات دوستانـه ی بـه شدت دلنشینـه کـه نمونـه شو کمتر تو سریـالا دیدیم!تنـها بدیش اینـه کـه هر قسمت حدود دو ساعته ولی با این حال چیزی از سایر ارزششاش کم نمـیشـه!آخ اینم بگم کـه تا آخر نمـی دونی ه بـه کی مـیرسه و همـین هیجان داستانُ حفظ مـی کنـه!
خلاصه بگم کـه اگه سریـالای سبک زندگی دوس دارین اینُ نبینین نصف عمرتون برفناس😌

#leehyeri #hyeri #girlsday #parkbogum #bogum #ryoojoonyeol #TVN #reply1988 #replyseries #kdrama2015 #Gokyungpyo #entertainer #twocops #hot #hotscene

Read more

Media Removed

. تارت انجیرو پسته 🏻‍نان تارت(کراست): پودر نان تارت(داخل بسته ی تارت رشد)۱ بسته کره سرد مکعبی خرد شده ۷۵ گرم آب ۱ قاشق غذا خوری زرده تخم مرغ۱ عدد 🏻‍فیلینگ پنیری تارت: پودر کرم(داخل بسته ی تارت رشد) ۱ بسته شیر۲۰۰ گرم ۱ پیمانـه روغن مایع یـا ترجیحا کره ۱ قاشق غذا خوری پنیرخامـه ... .
😋تارت انجیرو پسته😋
👩🏻‍🍳نان تارت(کراست):
پودر نان تارت(داخل بسته ی تارت رشد)⬅۱ بسته
✨کره سرد مکعبی خرد شده ⬅۷۵ گرم
✨آب ⬅۱ قاشق غذا خوری
✨زرده تخم مرغ⬅۱ عدد
👩🏻‍🍳فیلینگ پنیری تارت:
✨پودر کرم(داخل بسته ی تارت رشد)⬅ ۱ بسته
✨شیر۲۰۰ گرم ⬅۱ پیمانـه
✨روغن مایع یـا ترجیحا کره ⬅۱ قاشق غذا خوری
✨پنیرخامـه ای ⬅۲۰۰ گرم
✨رنده پوست لیمو⬅ ۱ قاشق غداخوری درون صورت تمایل
✨انجیر⬅۵-۶ عدد
✨مغزپسته⬅ بـه مقدار دلخواه 💠پودر نان تارت رو تو یـه ظرف بریزین.💠کره سرد رو اضافه کنین و با چنگال مخلوط کنین که تا شبیـه خرده نان بشـه.(❇مـهم: کره حتما حتما سرد باشـه.❇💠زرده تخم مرغ رو با 1 قاشق غذاخوری آب سرد اضافه کنین و بانوک انگشتان مواد رو مخلوط کنین (خمـیر رو زیـاد ورز ندیت چون کراست (نون) سفت مـیشـه.)💠خمـیر رو تو کیسه پلاستیکی بذارین و ۱۵ که تا ۳۰ دقیقه تو یخچال بذارین .💠15 دقیقه زودتر فر رو با دمای ۱۸۰ درجه سانتی گراد گرم کنین.💠روی یـه سطح آردپاشی شده، خمـیر رو با وردنـه بـه ضخامت ۰.۵ سانتی متر پهن هکنین و روی قالب تارت بذارین و اضافه های خمـیر رو جدا کنین.💠کف خمـیر رو با چنگال چند بزنین که تا تو فر پف کنـه💠 قالب رو تو سینی فر بذارین و تو طبقه وسط فر بـه مدت ۲۰ که تا ۲۵ دقیقه بذارین که تا رنگ کراست طلایی بشـه. 👈🏻کرم تارت:💠 پودر کرم تارت رو تو یـه قابلمـه کوچک ریخته و با شیر سرد مخلوط کنین.💠قابلمـه رو روی شعله متوسط بذارین و هم بزنید کـه ته نگیرد.💠بعد از ۴ که تا ۵ دقیقه کـه کرم تقریبا سفت شد، روغن یـا کره رو اضافه کنین و 2 دقیقه هم بزنید .💠کرم رو از روی حرارت برداشته زمان بدین که تا کمـی خنک بشـه ( بهتره روی کرم رو با نایلون بپوشونین تارویـه نبنده.)💠در ظرفی پنیر خامـه ای و رنده پوست لیمو رو با همزن کمـی بزنین و کرم رو بهش اضافه کنین و باز با همزن مبزنین که تا یکنواخت بشـه.💠کرم پنیری رو روی کراست خنک شده بریزین و روش رو با پالت یـا قاشق صاف کنین و تارت رو بـه مدت حداقل ۱ ساعت تو یخچال بذارین تاخنک بشـه و بعد انجیرهای برش خورده و مغزپسته ها رو روی تارت چیده و تارت را بـه ظرف سرو منتقل کنین و نوش جان کنین .
❇😱پ.ن❇
💠از رشد مارکت کـه آنلاین خرید کنین 🤳🏻 با خریدتون ممکنـه براتون هدیـه بفرستن.
.
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
➡www.roshdmarket.com⬅
🔸@roshd.group 🔸
آپارات:
https://www.aparat.com/roshdmarket
https://www.aparat.com/roshdgroup
#رشد #صنایع_غذایی_رشد #تارت #پودرکیک #پودرتارت_رشد #آشپزی #شیرینی #دستورپخت #رسپی #دسر #به_همـین_سادگی #به_همـین_خوشمزگی #تارت_انجیر
#cakerecepie #recepie #roshd #tart

Read more

Media Removed

#گوشواره #change #ur #vision #گوشواره #دیدت_رو_عوض_کن #earrings #change_ur_vision خیلی جالبه... همـیشـه همـه چیز اون طور کـه به نظر مـی رسه نیست...گاهی فقط لازمـه کـه زاویـه ی دیدتون رو عوض کنید! همـین... مـی دونم این جمله مثل یـه شعاره... اما بـه قول اون آقای دکتر تو فیلم آتش بس: "فقط غیرممکن، غیرممکنـه!" ... #گوشواره #change #ur #vision
#گوشواره #دیدت_رو_عوض_کن
#earrings #change_ur_vision
خیلی جالبه... همـیشـه همـه چیز اون طور کـه به نظر مـی رسه نیست...گاهی فقط لازمـه کـه زاویـه ی دیدتون رو عوض کنید! همـین... مـی دونم این جمله مثل یـه شعاره... اما بـه قول اون آقای دکتر تو فیلم آتش بس: "فقط غیرممکن، غیرممکنـه!" بعضی وقتا یـه تغییر کوچیک تو جایگاهی کـه از اون دارید بـه دنیـا نگاه مـی کنید چقدر مـی تونـه تو چیزی کـه مـی بینید اثر بذاره!

تازه اینا فقط یـه نمونـه های کوچیکه! مثل این:

فقط کافیـه زاویـه ی دیدت رو عوض کنی! همـین!

Read more

Media Removed

Happy Mother's day #mother #day #mother_day روزت مبارك مادرم معلم بـه بچه ها گفت : تو یـه کاغذ بنویسید بـه نظرتون شجاع ترین آدما کیـان ؟ یـه نفر نوشته بود : اونا کـه شب مـیتونن تو قبرستون بخوابن یکی دیگه نوشته بود :اونایی کـه از حیوونای جنگل نمـیترسن هر کی یـه چیزی نوشته بود که تا این کـه یـه نوشته براش خیلی ... Happy Mother's day
#mother #day #mother_day
روزت مبارك مادرم
😍😍
معلم بـه بچه ها گفت : تو یـه کاغذ بنویسید بـه نظرتون شجاع ترین آدما کیـان ؟
یـه نفر نوشته بود : اونا کـه شب مـیتونن تو قبرستون بخوابن
یکی دیگه نوشته بود :اونایی کـه از حیوونای جنگل نمـیترسن
هر کی یـه چیزی نوشته بود که تا این کـه یـه نوشته براش خیلی جذاب بود... نوشته شده بود شجاع ترین آدما اونان کـه خجالت نمـیکشن و دست پدرمادرشونو که تا زنده هستن مـیبوسن... کاش که تا وقتی این حس توی وجودمون هست بفهمـیم کـه بزرگترین حسرت دنیـا حسرت دوباره بوسیدن دست اوناست😘😔

Read more

Media Removed

‌ واقعا دود از کنده بلند مـیشـه ‌ ‌ ساعت ۶:۳۰ تلفنم زنگ مـیخوره آیدینـه، مـیسد کال مـیشـه ولی بیدار مـیشم، درواقع ۶ با زنگ موبایلم بیدار شدم و دوباره خوابم. با بدن‌درد مـیشینم رو تخت تو دلم مـیگم "عجب خریتی کردم گفتم امروز صبح زود بریم عکاسی، دیروز از صبح شرکت، بعدم ۳ که تا ۸ کلاس و پیـاده رفتن که تا خونـه و نیمـه ...
واقعا دود از کنده بلند مـیشـه


ساعت ۶:۳۰
تلفنم زنگ مـیخوره آیدینـه، مـیسد کال مـیشـه ولی بیدار مـیشم، درواقع ۶ با زنگ موبایلم بیدار شدم و دوباره خوابم.
با بدن‌درد مـیشینم رو تخت تو دلم مـیگم "عجب خریتی کردم گفتم امروز صبح زود بریم عکاسی، دیروز از صبح شرکت، بعدم ۳ که تا ۸ کلاس و پیـاده رفتن که تا خونـه و نیمـه گرمازده شدن" واقعا درون لحظه پشیمون بودم و گفتم، "آخه کی این موقع صبح مـیره پارک عکاسی"

ساعت ۶:۴۰
زنگ مـی‌ بـه آیدین:
سلام من بیدارم، دارم مـیام.

ساعت ۷:۳۰ پارک نیـاوران
شروع کردیم بـه عکاسی و تقریبا فریم‌هایی کـه مـی‌خواستیم رو گرفتیم. یـه آقایی کـه به نظرم ۳۰ سالی از من بزرگ‌تر بود اومد کنارمون، گفت:
"مزاحم عکاسیتون نمـیشم، یکم این کنار نرمش مـیکنم"
تو دلم گفتم، "با توجه بـه سنش احتمالا یکم نرمش‌های متداول مـیان‌سال‌ها رو انجام مـیده و دیگه پیچیده‌ترینش شاید پنج دقیقه درجا زدن باشـه" درواقع بعدش یکم از خودم بدم اومد. چون دور و ورم رو نگاه کردم دیدم من فکر مـیکردم این موقع صبح همـه خوابن و بی‌حال. یـه تعداد خوبی خانم و آقای مـیان‌سال و پیر و جوان داشتن خیلی سفت ورزش مـی‌. اصولی، حرفه‌ای، با انرژی.

همـین‌طوری کـه داشتم فکر مـی‌کردم یـهو انگار یـه منظره‌ای حباب فکرم رو ترکوند، درواقع چشمام یـهو فوکرد و دیدم سه چهار دقیقست کـه زل زدم بـه هند‌استند این آقا، کل مدتی کـه فکر مـی‌کردم برعرو دستهاش ایستاده بود، بدون اینکه لحظه‌ای تعادلش بهم بخوره.

آدم مـیره تو فکر، خیلی اراده و فکر و جسم آماده‌ای مـی‌خواد، خیلی همت و پشتکار مـیخواد، خیلی امـید بـه زندگی مـی‌خواد، اول صبح بری پارک هنداستند بزنی اونم تو سنی کـه همـه بـه بهانـه بچه‌داری و نوه‌داری قطر شکمشون رو توجیـه مـی‌کنن.

ساعت ۱۴:۰۰
ناهارمو خوردم و نوشتن این کپشن هم تموم شده، دارم بـه این فکر مـیکنم کـه از فردا، هر روز صبح زود بیدار شم و مثل این آقا دنیـارو ببینم، سخته، ولی زورمو مـی‌. حتما دوباره صبح‌ها ورزش کنم، چون باور دارم جریـان زندگی و روحیم با ورزش خیلی رو‌به‌راه‌تره.

#motivation #life #inspiration #will #target #healthylifestyle #healthy

Read more

Media Removed

چهارشنبه پنج آوریل خانومـها آقایون معرفی مـیکنم،سه که تا از های همسایـه هامون..از آخر اون پشت«مـیا»..اون کوچولوهه کـه عشق منـه و‌ مـیا هست «پیج» و این جلویی کـه لپ هاش از عزده بیرون «لوتر».اینـها سه که تا از هفت هشت که تا کوچولوهایی هستن کـه در همسایگی ما زندگی مـیکنن و چون کوچه ما تهش فضای سبز و باغ ... چهارشنبه پنج آوریل🍒 خانومـها آقایون معرفی مـیکنم،سه که تا از های همسایـه هامون..از آخر اون پشت«مـیا»..اون کوچولوهه کـه عشق منـه و‌ مـیا هست «پیج» و این جلویی کـه لپ هاش از عزده بیرون «لوتر».اینـها سه که تا از هفت هشت که تا کوچولوهایی هستن کـه در همسایگی ما زندگی مـیکنن و چون کوچه ما تهش فضای سبز و باغ و رودخونـه هست و ماشین نمـیتونـه رد بشـه،برای بازی بچه ها امن هست و این بچه ها عصر کـه از مدرسه مـیان از خونـه های اطراف مـیان و ته کوچه و کنار فضای سبز روبروی خونـه ما جمع مـیشن و با هم بازی مـیکنن💕 داستانی کـه من با اینـها دارم و مـیخوام براتون تعریف کنم برمـیگرده بـه یکسال و نیم پیش..ولی قبلش یـه خاطره کوچولو از ایران و دوران بچگی براتون بگم..ما تو خونـه قدیمـی مون وقتی ده دوازده سالم بود یـه گربه تو محله مون بود کـه احتمالا از بس اهالی محل باهاش خوب بودن از شش کیلومتری آدمـها هم رد نمـیشد و فقط روی دیوار مـی دیدیمش..تا اینکه یـه روز درون عالم بچگی تصمـیم گرفتم هرجور شده از رو دیوار بیـارمش پایین و بهش نزدیک بشم و نازش کنم!!! خلاصه شروع کردم هرروز براش غذا گذاشتن تو حیـاط و قدم بـه قدم بهش نزدیک شدن که تا بالاخره باهام دوست شد و اجازه مـیداد نازش کنم و اقامتش توی خونمون و ماجراهای بعدش کـه حتی زایمان هم تو خونمون کرد و داستان خیلی خیلی جالب رفاقتش با مادرم و کلی داستانـهای باحال دیگه کـه حالا یـه روز براتون تعریف مـیکنم..ولی داستانم با این بچه ها از یکسال و نیم پیش اینجوری شروع شد کـه یـه روز کـه از خونـه اومدم بیرون و مـیخواستم برم سرکار، همـینکه نشستم تو ماشین(که همونجا هم پارکش مـیکنم)، یـه دونـه شکلات رو باز کردم بخورم کـه همـین پیج رو دیدم...صداش زدم و یکی هم دادم بـه اون...فردای اون روز دوباره همـینکه از خونـه زدم بیرون و نشستم تو ماشین دیدم پیج دوید اومد و اینبار با ش به منظور شکلات..خلاصه همـینطور هر روز تعداد بچه ها زیـادتر مـیشد که تا به ده که تا هم رسیده الان..از اون روز بـه بعد دیگه همـیشـه موقعی کـه مـیرم خرید یـه بسته آبنبات هم مـیخرم به منظور اینـها و مـیزارم تو ماشین..این آبنباتها ارزونـه، مثلا خرجش هفته ای سه چهار پونده، ولی تقریبا هرروز، که تا مـیام مـی شینم تو ماشین یـه صف شبیـه همـین جلو درون ماشین از این بچه ها جلو‌ درون ماشین تشکیل مـیشـه کـه با هرکدومشون یـه شوخی و بگو بخند و یـه آبنبات بهشون مـیدم و مـیرن..ارزشش رو‌داره..اینقدر همون چنددقیقه کـه باهاشون هستم لذتبخشـه کـه نگوووو💕 روزم با خنده وعشق و محبت شروع مـیشـه و این خودش یـه دنیـا مـی ارزه... اصلا من نمـی دونم تو این دنیـا چیزی بهتر از عشق و محبت هم وجود داره بنظر شما؟

Read more

Media Removed

ء من مـیگم دوتا دنیـا وجود داره. دنیـایی کـه ما تو ذهنمون زندگیش مـیکنیم و دنیـایی کـه خارج از ذهن ماست. هر دو هم واقعیـه! چون اتفاقهایی کـه درش مـیفته مـیتونـه بـه یک اندازه ما رو افسرده کنـه یـا سرکِیف بیـاره. من امروز ترجیح دادم تو دنیـای ذهنیم سِیر کنم. تو خیـالی کـه صبح جمعه بهم زنگ زدی و دلم هُری ریخت. بهم گفتی بیـا ... ء
من مـیگم دوتا دنیـا وجود داره. دنیـایی کـه ما تو ذهنمون زندگیش مـیکنیم و دنیـایی کـه خارج از ذهن ماست. هر دو هم واقعیـه! چون اتفاقهایی کـه درش مـیفته مـیتونـه بـه یک اندازه ما رو افسرده کنـه یـا سرکِیف بیـاره.
من امروز ترجیح دادم تو دنیـای ذهنیم سِیر کنم.
تو خیـالی کـه صبح جمعه بهم زنگ زدی و دلم هُری ریخت. بهم گفتی بیـا بیست و چهار ساعت دور بشیم از آدمـها و بریم جایی کـه گوشی هم آنتن نده. اونوقت ببینیم که تا کجا حرف داریم به منظور هم.
آخ از خیـالش...
اما تو دنیـای خارج از ذهنم خبری نبود. تو خوابیده بودی و یک جمعه شلوغ با خورده قرارهای کاری پیش روت بود و اصلا یـاد من نیفتادی.
کی بـه کیـه؟! یـه کم بریم تو قصه‌های ذهنمون. اونجایی کـه خودمون تمام سکانس‌هاشو مـینویسیم. این قصه‌ها شاید اتفاق بیفتن!
#کی_مـیان_کتابهای_پوسیده

Read more

Media Removed

.. عوامل تبلیغاتی فیلم بـه وقت شام، لباس داعش و تنشون و تو یـه پاساژ راه رفتن،  یـه عده گلابی شاکی شدن کـه چرااااااا این کار و کردید!!! چرا لباس داعش و پوشیدید، ما ترسیدیم! خیلی حرفه ها! طرف داد و بیداد عربده کشی کـه شما بیخود کردید این کار رو کردید! ما ترسیدیم!  خب بـه جهنم کـه ترسیدی مردک! انگار ... ..
عوامل تبلیغاتی فیلم بـه وقت شام، لباس داعش و تنشون و تو یـه پاساژ راه رفتن، 
یـه عده گلابی شاکی شدن کـه چرااااااا این کار و کردید!!!
چرا لباس داعش و پوشیدید، ما ترسیدیم!
خیلی حرفه ها!
طرف داد و بیداد عربده کشی کـه شما بیخود کردید این کار رو کردید!
ما ترسیدیم! 
خب بـه جهنم کـه ترسیدی مردک!
انگار داعش وجود نداره، یـا یـه چیز خیـالی هست کـه اینا ماکت شو ببینن بترسن!
اصلا شما کـه انقدر با دل و جرأتی،شما کـه ماکت داعش و مـیبینی قالب تهی مـیکنی
غلط مـیکنی، بـه ریش آبا و اجدادت مـیخندی امنیت ملی و مسخره مـیکنی و براش جک مـیسازی!
ترسیدی؟
مادر های معان حرم کـه جوون های رعنا شون چهل روز پنجاه روز، دو ماه مـیرن تو دل این درنده ها نمـیترسن؟
که همـیشـه خدا حتما از شما بی وجود ها زخم زبون هم بشنون.
تازه عروس های معان حرم کـه سایـه سرشون با اینا تن بـه تن مـیجنگن نمـیترسن؟
کوچولو های معان حرم کـه یتیم مـیشن نمـیترسن کـه تو نره خر ترسیدی؟
اون موقعی کـه داعش واقعی بـه چهل کیلومتری روستاهایی ایران رسیده بود کدوم گوری بودی؟
ترسیدی؟
ببین تو رو خدا چجوری مست امنیت شدن کـه شاخ و شونـه مـیکشن کـه شما غلط کردید ادای داعش و درآوردید ما بچه هامون ترسیدن!
به جای اینکه چونـه بچشو بگیره بگه پسر جون اینا بازیگر اند اگر سپاه و بسیج و ارتش نبود این وحشی ها واقعی شون تو خیـابونای ما راه مـیرفتن و آدم مـیکشتن!
شاکی شدن چرا ما رو ترسوندید! 
سیـاه مست امنیت کـه مـیگن دقیقاً همـینـه!
اینـه کـه من همـیشـه مـیگم این جماعت فکر مـیکنن که تا آخر عمرشون اوضاع همـینـه کـه داعش و فقط تو فیلم ببینن، بـه خاطر اینـه!
اصلاً این کـه یکسری بـه سبک بازیگران فیلم لباس بپوشن و تو خیـابان راه برن یـه چیز طبیعی تو دنیـا هست!
عوامل فیلم گیم آف ترونز هم مثل تو فیلم لباس مـیپوشیدن و تو خیـابان راه مـیرفتن!

ولی اونجا چون آمریکا هست و غربه، لابد خوبه دیگه، همـه خر کیف مـیشن کـه به بـه ببین چقدر مردم با شعور و با جنبه اند! 
ولی اینجا چون فیلم درون مورد معان حرم بود و سپاه پشتش بود، آها یـه چیزی پیدا کردیم بریم تخریب کنیم، سلبریتی های بیسواد هم شروع مـیکنن کرم های درونش نو بیرون ریختن! 
بنده خدا حاتمـی کیـا هم چون هنرمنده و محبوبیتش نباید از بین بره عذرخواهی کرده!
ما کـه دنبال محبوبیت و شـهرت نیستیم،ما سربازیم!
ولی خدایی خیلی زور داره،که از یـه طرف امنیت و مسخره کنن و جک بسازن و بگن چراغی کـه به خانـه رواست بـه مسجد حرام هست و بیخود کردید رفتید سوریـه جنگیدید ما خودمون فقیر داریم،
هم طرف شاکی باشـه کـه چرا لباس داعش پوشیدید ما ترسیدیم!
.
#داعش_قلابی
#نترس_ببو_گلابی
#پردیس_کوروش
.
*۳۱۳*

Read more

Media Removed

من فکر مـیکنم اینکه تو فضای مجازی همـه مجبور باشیم همرنگ جماعت بشیم با هر موجی کـه راه مـیفته جالب نیست...چون اینجوری حادثه و اتفاق و مناسبت و تاریخ دیگه نمـیذارن خودمون باشیم و برای هر روزمون یـه تبریک و تسلیت تدارک مـیبینن... ولی از #زن و #مادر حرف زدن تو جامعه ی #زن_ستیز ما کـه به اسم،اکثر آقایون خاک کف ... من فکر مـیکنم اینکه تو فضای مجازی همـه مجبور باشیم همرنگ جماعت بشیم با هر موجی کـه راه مـیفته جالب نیست...چون اینجوری حادثه و اتفاق و مناسبت و تاریخ دیگه نمـیذارن خودمون باشیم و برای هر روزمون یـه تبریک و تسلیت تدارک مـیبینن...
ولی از #زن و #مادر حرف زدن تو جامعه ی #زن_ستیز ما کـه به اسم،اکثر آقایون خاک کف پا و دست بوس مادرانشونن اما هرقدمـی کـه برای مادرشون برمـیدارن رو مـیشمارن کـه حساب کنن...
حامـی و تکیـه گاه شونن اما چشم ندارن شون رو برابر با خودشون ببینن...
مخلص و حلقه بـه گوش همسرشونن اما اون زن کنارشون و تو زندگیشون تنـها ترین آدمـه از بس کـه نادیده گرفتنش...
عاشق بابای یـه کوچولو بودنن اما اون چندسال بعد مـیشـه خطر آبرو و جز اخم و دعوا نصیبی از پدرش نمـیبره...موج خوبیـه!
چون همـه ی این مرد هایی کـه به عنوان فرزند و برادر و همسر و پدر جنس زن رو نادیده مـیگیرن،پرورده ی دامن خود زنان هستن و این یعنی همون اصطلاح معروف #زنان_علیـه_زنان...
یعنی ما بـه عنوان مادر بـه شعر کودکانـه "ا موشن و ا بادکنکن" پسرکوچولومون خندیدیم!
یعنی ما وقتی مونو دعوا مـیکردیم کـه چرا 7شب خونـه نبوده،واسه پسرمون کـه 11شب اومده خونـه شام گرم مـیکنیم!
یعنی ما پذیرفتیم کـه جایگاه و جامعمون همـینـه و هیچ روزگار بهتری منتظرمون نیست...
به همسران و مادرانتون تبریک بگید و دستشون رو ببوسید کـه این قشنگ ترین کار دنیـاست کـه نشونشون بدیم کـه چقدر مـهمن...براشون پست بذارید و حرف های دلتون رو براشون بنویسید...اما خواهش مـیکنم...خواهش مـیکنم...یـه قدم به منظور بهتر شدن حال و روز #زن توی خونتون،توی جامعتون،و حتی نسل بعدتون بردارید و نشون بدید عمل بـه حرفای قشنگ،واقعا قشنگتر از لایک و کامنت گرفتن و گذشتنـه...
____________________
من مادری دارم کـه جدا از مادر بی نظیر بودن،یـه زن قوی تو زندگیشـه...مادری کـه تو دامن یـه زن قوی بزرگ شده...و کمک حال مادرش بوده به منظور پرورش ی کـه یـه زن قوی تو زندگیشـه و حتی تونست سالها با مادر همسرش کـه یـه زن قوی تو زندگیش بود تو یـه خونـه زندگی کنـه...
و قدرت هرکدوم با اون یکی متفاوته...
قدرت من محبت صادقانش بـه همـه ی اطرافیـانشـه و قدرت مادرش مسئولیت پذیری و جنم و جرئتشـه و قدرت خالم تحمل و شاد نشون خودشـه حتی وقتی بزرگترین غصه ها رو تو دلش داره و قدرت مادربزرگ مرحومم شاید خود خود 'مادر' بودن بود...
روزتون مبارک عزیزترین های زندگیم...
@Nargeskhalegi
@Nasimkhaleghi
روزگار و دل خوش براتون از خدا مـیخوام... پ.ن:جای بزرگم خالیـه...

Read more

Media Removed

. #ستارخان، سردار #مقاومت #آذربایجان و #مشروطیت نوشته است: من هیچ وقت #گریـه نمـی کردم چون اگر #اشک مـی ریختم، آذربایجان شکست مـی خورد و اگر آذربایجان شکست بخورد، #ایران زمـین مـی خورد… اما درون #مشروطه دو بار اون هم تو یـه روز اشک ریختم. . حدود ۹ ماه بود کـه تحت فشار بودیم… بدون #غذا بدون #لباس… از ... .
#ستارخان، سردار #مقاومت #آذربایجان و #مشروطیت نوشته است:
من هیچ وقت #گریـه نمـی کردم چون اگر #اشک مـی ریختم، آذربایجان شکست مـی خورد و اگر آذربایجان شکست بخورد، #ایران زمـین مـی خورد…
اما درون #مشروطه دو بار اون هم تو یـه روز اشک ریختم.
.
حدود ۹ ماه بود کـه تحت فشار بودیم…
بدون #غذا
بدون #لباس…
از قرارگاه اومدم بیرون …
چشمم بـه یک #زن افتاد با یـه بچه تو بغلش
دیدم کـه بچه از بغل #مادر ش اومد پایین و چهار دست و پا رفت بـه طرف  و بوته علف…
علف رو از ریشـه درآورد و از شدت #گرسنگی شروع کرد #خاک ریشـه ها رو خوردن…
با خودم گفتم الان مادر اون #بچه بـه من #فحش مـی ده و مـیگه لعنت بـه ستارخان کـه ما را بـه این روز انداخته…
اما مادر کودک اومد طرفش و بچه اش رو بغل کرد و گفت: عیبی نداره فرزندم…
#خاک_مـیخوریم_اما_خاک_نمـیدهیم…
اونجا بود کـه اشکم دراومد.
.
منبع: #کتاب گلچین خاطرات ستارخان
.
.
درود بر مادرانی کـه بخاطر نان و بخاطر #آزادی های وهمـی فرزندانشان را #حقیر و #ترسو بار نمـی آورند ✊
.
درود بر مادران عزتمند و قوی کـه #شیرمرد تربیت مـیکنند ✊
.
درود بر مادران شـهدا کـه به فرزندانشان آموختند جان بدهند اما نگذارند بـه اسلام آسیبی برسد ✊
.
.
#سالروز_اجرای_قرارداد_ننگین_برجام
#برجام_دوساله_شد 😐
مقاومت! #روحانی #برجام #درخت_برجام

Read more

Media Removed

[email protected] خانوم انصاری فاطمـه......دوست شیش ساله . ساکت ، عجیب ، کم حرف و مصمم کمـی کـه آشنا تر شدیم.... شاد و دیوونـه و همراه رفیقه کنکور رفیق لحظه های سختم،پر حرفیـام،حماقت هام،نقشـه ی دیوار پ هام...... پیچوندن کلاسای مـیدیـا نقشـه ی آينده مون رو کشیدن ها . "کسی کـه منو باور داره ... [email protected]
خانوم انصاری
فاطمـه......دوست شیش ساله
.
ساکت ، عجیب ، کم حرف و مصمم
کمـی کـه آشنا تر شدیم.... شاد و دیوونـه و همراه
رفیقه کنکور
رفیق لحظه های سختم،پر حرفیـام،حماقت هام،نقشـه ی دیوار پ هام......
پیچوندن کلاسای مـیدیـا
نقشـه ی آينده مون رو کشیدن ها
.
"کسی کـه منو باور داره حتی وقتی خودم نداشتم"
ّ

کسی کـه رو پاهاش وای مـیسته
.
کسی کـه هر وقت دوست و غریبه ها بـه کمکی نیـاز دارن بدون صبر به منظور شنیدن یک کلمـه ازشون درون سکوت مـیبینیش کـه داره کمکشون مـیکنـه...به هرکسی....تو هر شرایط
آروم و تودار و ساکت....وقتایی کـه اوضاع سختشـه
....پرسر و صدا ، شاد و بروز دهنده حال و هواش....
وقتی کـه شاده
از و بابات ممنون کـه بدنیـا اومدی
و از مسیر سرنوشت کـه شیش سال پیش همکلاسی هم شدیم
از اصرار دیگران بجای معماری و نقاشی ،گرافیک رو خوندن تو هنرستان....از اینکه روزای اول هنوز دوربینمو نداشتم و اومدم با گروه شماها...
از اینکه سریـال کره ای دیده بودیم دوتایی
روزهایی کـه پنج تایی گذروندیم و بهترین...خاصترین و زیباترین روزای نوجونیم بود و خیلی وقتا بنظرم تو بودی کـه ماهارو دور هم جمع کرده بودی
.
روزایی کـه از آزمون ورودی مـیدیـا مـیترسیدیم ....
(چقد خوبه کهی رو داشته باشی کـه جلوش راحت بترسی...)
چند روزی کـه نگران بودیم موقع اعلام اسامـی مـیدیـا تو کلاسای جداگونـه بیوفتیم
سال کنکوری کـه نفهمـیدم چه جوری سریع گذشت...
ولی تو خاطراتم مـهمترین دلگرمـیم تو شرایط سختش تو بودی و خانواده ام
و بعد از شش سال دیگه ميشـه بگم تو هم یکی هستی مث خانواده ام....از یـه جنس دیگه ولی مث یـه عضو واقعی
و یـادمـه وقتی انتخاب رشته ام رو اشتباه زدم و قبول شدم اولین دلگرمـیم این بود "...دیوونـه کننده اس ولی آخ جون فاطمـه هم هست..."
تو یـه دانشگاهیم
و خداروشکر
تو تمام دوستی های فوق العاده ام بنظرم این دوستی خیلی مـهمـه کـه امتدادش اشتباه قبول شدنم تو یـه دانشگاه و رشته ی دیگه هم بوده

بخاطر همـه ی این ها
از خدا ممنونم....
.
از دستی یـا چیزی ناراحت نشو
سالم باش
کمتر قهوه بخور جان
خودتو باور کن....چوون هممون باورت داریم
وقتی از دست چیزای مختلف عصبانی ای بروز بده
پیـامای مردم رو هم بخون و جواب بده
این قد دی ماهی بازی درون نیـار
بیـا یـه دیوار جدید تو یـه جای جدید پیدا کنیم .
.
#شومپت
#بهترین_شومپت
#تولدت_مبارک
#22
From znp

Read more

Media Removed

Marda inaaaaan بعد از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم... ما همدیگرو بـه حد مرگ دوست داشتیم. سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود. اما چند سال کـه گذشت کمبود بچه رو بـه وضوح حس مـی کردیم. مـی دونستیم بچه دار نمـی شیم. ولی نمـی دونستیم کـه مشکل از کدوم یکی از ماست اولاش نمـی خواستیم بدونیم با خودمون ... Marda inaaaaan
پس از کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم...
ما همدیگرو بـه حد مرگ دوست داشتیم.
سالای اول زندگیمون خیلی خوب بود.
اما چند سال کـه گذشت کمبود بچه رو بـه وضوح حس مـی کردیم.
مـی دونستیم بچه دار نمـی شیم.
ولی نمـی دونستیم کـه مشکل از کدوم یکی از ماست
اولاش نمـی خواستیم بدونیم
با خودمون مـی گفتیم
عشقمون واسه یـه زندگی رویـایی کافیـه
بچه مـی خوایم چی کار؟
در واقع خودمونو گول مـی زدیم

هم من هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم
تا اینکه یـه روز علی نشست رو بـه رومو گفت
اگه مشکل از من باشـه
تو چی کار مـی کنی؟
فکر نکردم که تا شک کنـه کـه دوسش ندارم
خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم بـه خاطر تو رو همـه چی خط سیـاه بکشم
علی کـه انگار خیـالش راحت شده بود یـه نفس راحت کشید و از سر مـیز بلند شد و راه افتاد
گفتم:تو چی؟ گفت:من؟
گفتم:آره… اگه مشکل از من باشـه… تو چی کار مـی کنی؟
برگشت…زل زد بـه چشام…گفت: تو بـه عشق من شک داری؟
فرصت جواب نداد و گفت: من وجود تو رو با هیچی عوض نمـی کنم

با لبخندی کـه رو صورتم نمایـان شد
خیـالش راحت شد کـه من مطمئن شدم اون هنوزم منو دوس داره
گفتم:پس فردا مـی ریم آزمایشگاه
گفت:موافقم…فردا مـی ریم
و رفتیم… نمـی دونم چرا اما دلم مثل سیر و سرکه مـی جوشید
اگه واقعا عیب از من بود چی؟
سر خودمو با کار گرم کردم که تا دیگه فرصت فکر بـه این حرفارو بـه خودم ندم
طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه
هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم
بهمون گفتن جواب که تا یک هفته دیگه حاضره
یـه هفته واسمون قد صد سال طول کشید
اضطرابو مـی شد خیلی اسون تو چهره هردومون دید

با این حال بـه همدیگه اطمـینان مـی دادیم کـه جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مـهم نیست
بالاخره اون روز رسید
علی مثل همـیشـه رفت سر کار و من خودم حتما جواب ازمایشو مـی گرفتم
دستام مثل بید مـی لرزید
داخل ازمایشگاه شدم
علی کـه اومد خسته بود
اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟
منم زدم زیر گریـه…فهمـید کـه مشکل از منـه
اما نمـی دونم کـه تغییر چهره اش از ناراحتی بود

یـا از خوشحالی
روزا مـی گذشتن و علی روز بـه روز نسبت بـه من سردتر و سردتر مـی شد

تا اینکه یـه روز کـه دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود
بهش گفتم:علی… تو چته؟ چرا این جوری مـی کنی…؟
اونم عقده شو خالی کرد گفت: من بچه دوس دارم مـهناز…مگه گناهم چیـه؟
من نمـی تونم یـه عمر بی بچه تو یـه خونـه سر کنم
دهنم خشک شده بود… چشام پراشک… گفتم اما تو خودت گفتی همـه جوره منو دوس داری
گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی… بعد چی شد؟
گفت:آره گفتم… اما اشتباه کردم… الان مـی بینم نمـی تونم… نمـی کشم
نخواستم بحثو ادامـه بدم… پی یـه جای خلوت مـی گشتم که تا یـه دل سیر گ

Read more

Media Removed

. چطور جالبی هستی تو؟ نگات کـه مـیکنم انگار دارم سبز مـیشم انگار کـه من بهار شده باشم انگار کـه مثلا نسیم خنک بپیچهتنم یـه جور بارون عصرونـه ای کـه چاییش بـه راهه باورت بشـه تو همـه روزای هفته ای، حتی جمعه هایی مـیگم ینی تو همـه ای، همـه ی حال خوبیـا، همـه ی دلگرمـیا، بـه گونـه ای کـه آدم حس مـیکنـه پشتش پره، پشتش گرمـه، ... .
چطور جالبی هستی تو؟
نگات کـه مـیکنم انگار دارم سبز مـیشم انگار کـه من بهار شده باشم
انگار کـه مثلا نسیم خنک بپیچهتنم
یـه جور بارون عصرونـه ای کـه چاییش بـه راهه
باورت بشـه تو همـه روزای هفته ای، حتی جمعه هایی
مـیگم ینی تو همـه ای، همـه ی حال خوبیـا، همـه ی دلگرمـیا، بـه گونـه ای کـه آدم حس مـیکنـه پشتش پره، پشتش گرمـه، بـه اینکه چشاشو مـیچرخونـه طرفت و همـه خوب بودنا هوار شـه روش. اینجوریـه کـه عجیب جالبی تو ..
مـیگمت کـه بمونی کـه نکنـه بری کـه تو بهاری من پاییزم آخه ..

Read more

Media Removed

. من همـه سال‌های تحصیلات دانشگاهیم رو تو خوابگاه گذروندم. یعنی خانواده ما کلا بچه رو مستقل بار مـیاوردن. بـه همـین خاطر که تا کنکور دادم، بابام خیلی اصرار داشت شـهرای دور رو ب کـه پخته بشم. البته این کـه بچه آخر خانواده‌ام و همـه رفته بودن سر خونـه زندگیشون هم تو اصراراش بی‌تاثیر نبود. ولی از قدیم گفتن از ... .
من همـه سال‌های تحصیلات دانشگاهیم رو تو خوابگاه گذروندم. یعنی خانواده ما کلا بچه رو مستقل بار مـیاوردن. بـه همـین خاطر که تا کنکور دادم، بابام خیلی اصرار داشت شـهرای دور رو ب کـه پخته بشم. البته این کـه بچه آخر خانواده‌ام و همـه رفته بودن سر خونـه زندگیشون هم تو اصراراش بی‌تاثیر نبود. ولی از قدیم گفتن از دل برود هر آنکه از دیده برفت. بـه همـین خاطر بلافاصله کـه ما تو خوابگاه مستقر شدیم، خانواده یـادشون رفت همچین فرزندی دارن. اگه هر بار کـه تماس مـی‌گرفتم خونـه، بعد از الو سلام! فورا نمـی‌گفتم: منم طیبه! بـه عنوان مزاحم گوشی رو روم قطع مـی. ما تو یـه خانواده هفت نفری زندگی مـی‌کردیم. با پنج که تا کـه هر کدوم با بعدی یکی دوسال تفاوت سنی داشت. لباسای همدیگه رو مـی‌پوشیدیم. بـه جای همدیگه حاضری مـی‌زدیم. کارای خونـه رو تقسیم مـی‌کردیم البته بعد از کلی دعوا و بزن بزن. درون واقع خونـه ما یـه خوابگاه کوچیک بود با این تفاوت کـه از خوابگاه کـه مـیزدی بیرون حتما هشت شب برمـی‌گشتی ولی از خونـه بـه طور کلی نمـیتونستی بزنی بیرون. بـه خاطر همـین مـیزان آزادی خوشحال بودم کـه تو خوابگاهم.

از روز اولی کـه اومدم تو خوابگاه همـه چیز برام عادی بود. فکر مـی‌کردم واسه خودم گرگی هستم و هیچ نمـیتونـه گولم بزنـه. ولی وقتی همـه وسایلم رو چیدم و رفتم دستشویی، فهمـیدم از من گرگ‌تر هم هست. چون وقتی برگشتم یـه هم‌اتاقی نصیبم شده بود کـه سیستم زندگی کمونیستی داشت. به منظور منصوره فرقی نمـی‌کرد خوراکی، ظرف، لباس یـا هرچی کـه تو اتاقه مال کیـه. همـه چیز رو مال خود مـیدونست. البته این قسمتش خیلی ایراد نداشت. مشکل این بود کـه خودش چیز دندون‌گیری نداشت. وقتی از خونـه مـیومد ماکسیمم خوراکی‌ای کـه با خودش مـیاورد یـه تن ماهی بود و چندتا نون خشک کـه هنوز لباساش رو درون نیـاورده هر دو رو تموم مـی‌کرد. کلا دوتا مانتو داشت کـه اونا هم انقدر کثیف بودن کهی وجودش نمـی‌کشید بپوشـه. ظرف‌هاشم بـه یـه بشقاب و یـه قاشق و یـه چاقو خلاصه مـی‌شد کـه اغلب کثیف بودن. ما چهارتای دیگه پیش خودمون فکر کردیم حتما نداره. بعد هر کدوم یـه سری از وسایلمون رو بهش دادیم که تا راحت‌ باشـه و اونم با روی باز پذیرفت. همـه چیز بـه همـین منوال گذشت که تا اینکه آخرای ترم پدر و مادرش اومدن دنبالش. اول کـه مادرش اومد تو اتاق فکر کردیم اشتباه اومده ولی بعد کـه اسم و فامـیل ش رو گفت، فهمـیدیم اشتباه از ما بوده. هم هیکل ما طلا بهش آویزون بود. لباس‌هاش همـه مارک. روسریش ابریشم. سرمایـه‌داری تو همـه حرکاتش بـه چشم مـی‌خورد. یکی از بچه‌ها پرسید: ببخشید منصوره خودتونـه؟ اونم گفت: آره قربونش بشم. .
بقیـه درون کامنت اول 👇

Read more
«دژاوو» ترانـه خوانی تو ونوسِ برنزه‌ای بودی با یـه لب‌خندِ بی‌غش و ساده پیِ ردِت رو ماسه‌ها مـی‌گشت این نـهنگِ بـه ساحل افتاده. من دچارِ نگاهِ ایرانیت، مستِ عطرِ فرانسویت بودم شمس بودی تو جلدِ یـه پری و منِ دیوونـه «مولویت» بودم. شکلِ آیدای شاملو مُرده، غمِ پشتِ نگات مُسری بود بوفِ ... «دژاوو»

ترانـه خوانی

تو ونوسِ برنزه‌ای بودی
با یـه لب‌خندِ بی‌غش و ساده
پیِ ردِت رو ماسه‌ها مـی‌گشت
این نـهنگِ بـه ساحل افتاده.

من دچارِ نگاهِ ایرانیت،
مستِ عطرِ فرانسویت بودم
شمس بودی تو جلدِ یـه پری و
منِ دیوونـه «مولویت» بودم.

شکلِ آیدای شاملو مُرده،
غمِ پشتِ نگات مُسری بود
بوفِ کوری نخونده داشتی تو
اون دو نیلوفرِ سیـاه و کبود.

حل شدم تو چشات و حس کردم
اگه از من جداشی مـی‌مـیرم
مثلِ یـه ماهیِ جدا از آب،
لاله و لادنِ جدا از هم.

طعمِ لب‌هات خلاصه‌ی طعمِ
لبِ زن‌هایی بود کـه بوسیدم
من تو رو لحظه‌، لحظه‌ی عمرم،
توی جاهای مختلف دیدم.

هرجای دنیـا دیدمت مثلِ
کهربا غرقِ جاذبه‌م کردی
هر دفعه اسمِ تازه‌ای داشتی،
هر دفعه قول دادی برگردی.

رنگِ چشمات مدام عوض مـی‌شد،
منو هر مرتبه نمـی‌شناختی
من برات از گذشته مـی‌گفتم،
تو برام شونـه بالا مـی‌نداختی.

توی عکسام کنار من هستی،
هر دفعه با یـه صورتِ تازه
با شباهت بـه چهره‌ای واحد
که نمـی‌مـیره، رنگ نمـی‌بازه.

گاهی پیشم نشستی وقتی که
شمعای کیکو فوت مـی‌کردم
گاهی شکل پرستاری بودی
که با عکسش سکوت مـی‌کردم.

کی‌مـی‌دونـه کجا تموم مـی‌شی،
کی مـی‌دونـه کـه بارِ دیگه کِیـه
تو یـه بازیگرِ تئاتری یـا
ِ شاعری کـه تو اِل.اِیـه.

تو رو با یـه نگاه مـی‌شناسم،
با هر اسم و لباسی کـه باشی
یـه زنی کـه همـیشـه گم مـی‌شی
تا با یـه شکلِ تازه پیداشی.

حالا رو تخت‌خواب خوابیدی،
تیکه‌ای از تمامِ این پازل
من خودم رو شبیـه مـی‌بینم
به نـهنگی کـه مُرده تو ساحل.

یغما گلرویی

دژاوو (Déjà vu) آشنا پنداری: کلمـه فرانسوی. بـه حالتی اطلاق مـی شود کـه در آن شخص احساس مـی کند، چیزی کـه در حال رخ هست را قبلن تجربه کرده است.

تصویربرداری: حسن علیشیری

نسخه کامل این ویدئو را مـی توانید درون کانال رسمـی یغما گلرویی درون تلگرام بینید:
https://telegram.me/yaghmagolrouee

Read more

Media Removed

. عشقتو تگ کن️ New Song ️ #مـهدی_احمدوند #روانی . بمون که تا بگم یـه چیزی بهت یـه حسی داره دلم بـه دلت بمون که تا زمـین برام شـه بهشت مـیخوادت دلم نگی نـه بهش وقتشـه از همـه دست بکشی قلبتو هر طرف هست بکشی وقتشـه باشی به منظور خودم هرچی مـیخواد بشـه پای خودم اومدی کـه رو بشـه دست دلم نمـیدونی دل بـه تو بسته دلم اومدی ... .
➕عشقتو تگ کن😍❤️
💜New Song
◀️ #مـهدی_احمدوند
#روانی
.
🎵بمون که تا بگم یـه چیزی بهت
یـه حسی داره دلم بـه دلت
بمون که تا زمـین برام شـه بهشت
مـیخوادت دلم نگی نـه بهش
وقتشـه از همـه دست بکشی
قلبتو هر طرف هست بکشی
وقتشـه باشی به منظور خودم
هرچی مـیخواد بشـه پای خودم
اومدی کـه رو بشـه دست دلم
نمـیدونی دل بـه تو بسته دلم
اومدی کـه دنیـای من تو بشی
تو همونی کـه خواستم خود خوشی
روانی تو منم روانی
زیباییت مال این دور و برا نیست
با قلبم کرده نگات تبانی
مـیمـیرم بی تو نقد این حرفا نیست
.
#MtgMehdiAhmadvand
#MehdiAhmadvand
#Ravani
#MusicTextGraphy

Read more

Media Removed

متاسفانـه اینـه یـاد گرفتم نخندم حتی بعد از اینکه فاز گرفتم با یـه جُک که تا بلند خندیدم سریع محکم دستمو گاز گرفتن فهمـیدم کـه خوب بودن من بازتاب نداره وجدان که تا آخر این داستان سرابه فهمـیدم کبابی آثار ثوابه بـه محتاج فقط بگم کـه بازار خرابه فهمـیدم گناه مـیتونـه یکی دو روزه عادی شـه حتی معنوی ترین ها تو یک ... متاسفانـه اینـه یـاد گرفتم نخندم
حتی بعد از اینکه فاز گرفتم با یـه جُک
تا بلند خندیدم سریع محکم دستمو گاز گرفتن
فهمـیدم کـه خوب بودن من بازتاب نداره
وجدان که تا آخر این داستان سرابه
فهمـیدم کبابی آثار ثوابه
به محتاج فقط بگم کـه بازار خرابه
فهمـیدم گناه مـیتونـه یکی دو روزه عادی شـه
حتی معنوی ترین ها تو یک لحظه مادی شـه
یـاد گرفتم کـه تخریب کنم
تا اگه معروف دیدم بگم ولش کن شاخ مـیشـه
یـاد گرفتم کـه از همـه دورم آتو جمع کنم تبدیل بـه اسلحه کنم
درده دلارو بشنوم و وقته دعوا همون درده دلاشونو مسخره کنم
تو دله یک شـهر پر از فاز های منفی
راه های مخفی پره خطر مار های افعی
ایستادی تو چهار راه تردید
دیرگیری کـه سکوت کنم و مظلوم تر شم
اجازه بدم همـه از روم رد شن
یـا بشم یـه نامرد کـه با طبیعت
خودشو وفق داد با مرگ آدمـیّت
نگو مسئله رو وا کنش باز
خب مسلمـه هر کنشی واکنش داشت
رود بودم سد شدم روز بودم شب شدم خوب بودم رد شدم
و بد شدم…
نسل بـه نسل خون بـه خون
این بین ما مـیچرخه اینو خوب بدون
ما مثل دومـینو بهم ضربه مـیزنیم
تو بـه من من بـه اون اون بـه اون
مگه خودم خیر دیدم
جوابه خودمو خیر مـیدم
اون کـه داشت مـی دید کـه دارم از بین مـیرم
پیک مـیزد بعد مزه مـیل مـیکرد
هی ایزد…
خودت شاهدمـی
حس مـیکنم دارم مـیرم تو یـه چاه عمـیق
قبول کن کـه دفاع تو این مورد وارده
منم بد نبودم ولی خودت یـادته
اون روزی رو کـه وایستاده بودم تو صف کپن
دیدم یـارو پشت بنزه خفه کُپل
هه
نشسته بود یـه غول بی ریخت
که از سر که تا پاش فقط داشت پول مـیریخت
تو اون لحظه حس کردم کـه روز مردنمـه
دیدم اون کـه کنارشـه دوست مـه
منو دید ولی من غریبه بودم
با همون مانتو کـه من خریده بودم
این همـه تو عشق دادی اونم پاداشت رفت
با همونی کـه آویزون از باباشـه
یـه اعتصاب ناهار یـه اعتراض
یعنی بنز دمـه دره یـه پاپیون هم بالاش
لفظ مـیاد کـه روش حساب کنن
مـیگه مـیخوام بـه اموال پدر اضاف کنم
خیلی خود ساختس
همون بنزم از باباش خریده از دم قسط ماهی هزار تومن
ولی من قرض کردم که تا برات خرج کردم
من کف خیـابونو برات فرش کردم
من واسه ی داشتنت نذر کردم
من تورو یـه فرشته فرض کردم
من با تنـهایی
تو با تنـهایی کـه تورو ول مـیکنن تو اوج تنـهایی
تو این شـهر پر نقاب تو با اون بخواب
من با قرص خواب …
اگه بپرسم اون کیـه کـه باهاشی
بهم مـیگی با لبخند بابا اون کـه داداشیمـه
هه ..
همون داداشیـا دوشیدنت
لباسو کندن و تورو پوشیدنت
گفتم تو خراب مـیشی اونو آباد مـیکنی
تو کـه عروس نمـیشی اونو داماد مـیکنی
ای تو کـه حرفات که تا اینروز دروغه
یـه تو زردی کـه حتی نیمروت دو روئه
گفتی بر مـیگرده بازم خامش مـیکنم
گفتی ببخشید ؛ حله خواهش مـیکنم
بعده شیش سال درای دل

Read more

Media Removed

اهنگ جدید بهرام ..ساز...... تو دریـایی و من قطره تو یـه کوهی و من صخره اصلا تو خوبی من بد من اونم کـه دنیـا رو نمـی فهمـه تو این دنیـایی کـه یکی پادشاهه و اون یکی من واسه دلم زنده م اونم خوشحاله از کاری کـه کرده منم و یـه آسمون صاف شده سقف واسه خونـه هام منم و یـه قلم و ورق و دستای پشت پرده منم اون پسرک خام پسر ... اهنگ جدید بهرام ..ساز...... تو دریـایی و من قطره
تو یـه کوهی و من صخره
اصلا تو خوبی من بد
من اونم کـه دنیـا رو نمـی فهمـه
تو این دنیـایی کـه یکی پادشاهه و اون یکی
من واسه دلم زنده م
اونم خوشحاله از کاری کـه کرده
منم و یـه آسمون صاف شده سقف واسه خونـه هام
منم و یـه قلم و ورق و دستای پشت پرده
منم اون پسرک خام
پسر ناخلف بابام
واسم هم مـهم نیست امروز جمعه ست یـا سه شنبه
گور بابای غم
من مـی رسم بـه چیزی کـه لایقم
شاید توی زندگیم هم له شدم
ولی تموم مـیشـه با خنده
منم و صدای من
این صدامـه کـه مـی مونـه جای من
من کـه رفتنی ام و بعد رفتنم معلوم مـی شـه کی حقّه
منم و زمـین صاف
راه مـیرم اون مـی چرخه آروم زیر پام
زندگی سخته ولی ببین کـه خوشحالم من
با این رخ بی نقاب
با این زبون سرخ و سر سبز مـی گم باز کـه یـه یـاغی ام
ولی ببین کـه خوشحالم من

فکرشم نمـی کردم کـه یـه روزی روزگاری بعداً
زل ب تو چش مشکلاتمو بهشون بگم کـه خوشبختم
آخ کـه توی احمق خوشحالی از روزای سختم
وقتی خوشیمو مـی بینی گر مـی گیری و من تو قدم بعدم
منم و این تن بی گناه
مـی نویسم زیر نور ماه
پشیمونم نشدم هیچوقت از کارایی کـه کردم
منم و این کله خراب
منم و این لیوان
منم و این حرفایی کـه بیرون مـی زنـه اَ قلبم
فقط با یـه لبخند مـیشـه خیلی مشکلاتو حل کرد
اگه آدمایی مثل تو نباشن کـه نمک بپاشن روی زخمم
بگو کدوم ور درون خونـه ست
فرقش چیـه نمـی دونم
وقتی قصه بـه ته برسه من همون کلاغ بی خونـه م

منم و زمـین صاف
راه مـیرم اون مـی چرخه آروم زیر پام
زندگی سخته ولی ببین کـه خوشحالم من
با این رخ بی نقاب
با این زبون سرخ و سر سبز مـی گم باز کـه یـه یـاغی ام
ولی ببین کـه خوشحالم من

همـه با هم غریبن
فقط چشارو بستن و چ
آدما از کنار هم رد شدن ولی حتی همدیگه رو ندیدن
به هم مـی گن عزیزم
ولی شاید فقط از رو غریزه ست
اونا فقط مـی خوان رو هم بخوابن که تا اینکه بفهمن ماده و نری هست
منم بین دروغ و کلک
منم مثل چرخ و فلک
مثل رفیقای شبیـه آدمم دور خودم چرخیدم
منم تو این بوم پر رنگ
منم تو این صلح مثل جنگ
تو این زندگی مثل مرگ
به دنبال حقیقت
بعد از این شـهر پر دود
بعد از این گنبد کبود
شاید یـه جفت بال بهم بدن و یـه جایی واسه پ
داداشا و ای من
یعنی همـین آدمای بد
زندگیمو کشتن
ولی من

منم و زمـین صاف
راه مـیرم اون مـی چرخه آروم زیر پام
زندگی سخته ولی ببین کـه خوشحالم من
با این رخ بی نقاب
با این زبون سرخ و سر سبز مـی گم باز کـه یـه یـاغی ام
ولی ببین کـه خوشحالم من

Read more

Media Removed

تویی کـه کارت بازیـه، یـه روز با این دل یـه روز با اون دل، تویی کـه دکترای نامردی و بی وفایی داری بعد مـی یـای دم از عشق واقعی و صداقت و وفاداری و نبود یـار مـی زنی؟! تویی کـه تو زندگیت مدام واسه این و اون نقش بازی مـی کنی و هر کیو مـی بینی واسش ادای عشق درمـی یـاری ولی بعد کـه یـه خورده دلت گرفت جملات ادبی و فلسفی و عاشقونت گل ... تویی کـه کارت بازیـه، یـه روز با این دل یـه روز با اون دل،

تویی کـه دکترای نامردی و بی وفایی داری بعد مـی یـای دم از عشق واقعی و صداقت و وفاداری و نبود یـار مـی زنی؟! تویی کـه تو زندگیت مدام واسه این و اون نقش بازی مـی کنی و هر کیو مـی بینی واسش ادای عشق درمـی یـاری ولی بعد کـه یـه خورده دلت گرفت جملات ادبی و فلسفی و عاشقونت گل مـی کنـه و همـه واست مـی شن بازیگر و تو مـی شی بازیچه؟

تویی کـه از وقتی خودتو شناختی هر ثانیـه بـه یکی دل بستی اونم بی دلیل، بی هدف، بعد مـی یـای از مرام و مردونگی و معرفت حرف مـی زنی؟! تویی کـه مدام دم از معیـارای زیبای اخلاقی مـی زنی و انتظار داری همسر آینده ت چهره شو فتوشاپ نکنـه و لباسای ناجور نپوشـه و بای نباشـه، ولی بحث عمل کـه پیش مـی یـاد نمـی دونی معیـارو با کدوم ((م)) مـی نویسن چه برسه زیبا باشـه یـا اخلاقی...! تویی کـه با همـه عاشقونـه رفتار مـی کنی و تو زندگیت مخاطب خاص ابدی مفهومـی نداره و همـیشـه با مخاطب عام گذرا، درون ارتباط بودی... تویی کـه تو یـه روز فدای 100 نفر مـی شی، قربون 100 نفر مـی ری، 100 نفر مـی شن عزیز دل تو، فکر نکردی کـه یکی، فقط یکی از 100 که تا فدا شدنتو باور کنـه؟، دلش یـهویی بخوادت؟، خیلی صادقانـه بخوادت با یـه دل پاک؟

تو کـه از بس دلت گرو این و اونـه و نمـی ذاره چشمت یـه عاشق صادقو ببینـه و به سادگی از دست مـی دیش و بعد از نبود عشق واقعی ناله مـی کنی و مـیعاشق وفادار صادق گیر نمـی یـاد!

تو کـه عادت داری بـه نبودن، بـه رفتن، بـه عاشق نبودن. با توااااااااااام. کی گفته این زرنگیـه؟ کی گفته این هنره؟ با 100 که تا باشی و به هیچ کدوم دل نبازی و تحت تاثیر قرار نگیری... مـی فهمـی تاوان چیـه؟ مـی دونی تاوان اشک چقدره؟ تاوان دل شکسته چی؟، مـی دونی؟

تا حالا حساب کتاب کردی کـه چند که تا دلو بـه بازی گرفتی؟ اصلا متوجه هستی این بی دلی هس؟ فهمـیدی کـه اصلا قلب تو ت نیس؟ فهمـیدی کـه اصلا وجدان تو وجودت نیس؟

مـی دونی که تا حالا چند نفرو بـه عشق بدبین کردی؟ مـی دونی که تا حالا چند نفر یـاد گرفتن کار تو رو روی یـه بی گناه دیگه تلافی کنن؟ مـی دونی همـه رو تو عشق نسبت بـه هم بدبین کردی؟ تو بـه چه حقی مـی نالی؟؟؟ تو حقت نیست عشق واقعی ببینی. حقت نیست از ته دل دوست داشته بشی. صداقت، معرفت، محبت، وفاداری، ...، حقت نیست. تو رو حتما مثل خودت دوست داشت. گذرا، سطحی، دروغکی... کی گفته تو حتما سالیـان سال سرخوش بگردی و ادامـه بدی؟؟؟ کی گفته یـه روز همسر باوفا و با محبت نصیبت مـی شـه؟؟؟ تو آدما رو سرکار گذاشتی، مـی فهمـی؟ آدما رو... سرنوشت سرکارت مـی ذاره، آقا پسر.

مـی فهمـی تاوان یعنی چی؟؟؟ آدما بازیچه ت نیستن.

Read more

... کپشنو بخون لطفا . سلام رفقا من حقیرِ کمترین، خاک پاتون، #حمـید_مرادی نـه آدم #سیـاسی هستم و نـه #سیـاستمدار ولی بخدای احد و واحد قَسَم، بـه تمامـی مقدسات عالم سوگند؛ این حرف زدنا، وعده وعید دادنا، رأی جمع ا و #دروغ گفتنا فردا روزی درون محضر دادگاه عدل الهی جواب بعد داره. والله همـین ... ...
📝کپشنو بخون لطفا
.
✋سلام رفقا
👤من حقیرِ کمترین، خاک پاتون، #حمـید_مرادی نـه آدم #سیـاسی هستم و نـه #سیـاستمدار
📌ولی بخدای احد و واحد قَسَم، بـه تمامـی مقدسات عالم سوگند؛ این حرف زدنا، وعده وعید دادنا، رأی جمع ا و #دروغ گفتنا
🔎فردا روزی درون محضر دادگاه عدل الهی جواب بعد داره. والله همـین امروزم محاکمـه و سین جیم و بازخواست و استیضاح داره
.
🔑آقای "الف" و خانم "ب" دیگر مدیرانی کـه کمر بـه نابودی #اقتصاد و #مردم_ایران بستین
💰اگه ازتون بپرسیم #قیمت_دلار چند؟ مـیگین: الان... یـا الان؟
💸کدوم #ماشین_اقتصاد ؟ کدوم #سهام_عدالت ؟ کدوم #ثبات_اقتصادی ؟ #مازا_فازا
.
📈به برکت سؤ مدیریت برخی مسئول نمایـان؛ ببینین #نرخ_تورم و #رکود_اقتصادی بـه کجا رسیده؟
.
⏳فقرا هر روز فقیرتر مـیشنو اغنیـا هر روز غنی تر. قدیما هرکی خیلی ندار بود مـیگفتن: حالا شب یـه لقمـه نونِ خالی مـیخوره؛ دِحالا همون #نون_خالی رم بعضیـا نمـیتونن بخورن بخدا. #دلار از مرز یـازده هزار تومن گذشت، #سکه رسید بـه چهار مـیلیون. #کالای_ایرانی ام کـه ... بگذریم.
.
🔊اینایی کـه مـیگمو لطفا تصوّر کن
💡آقا... طرف با شصت و هفت سال سن آبرو داره، صورتشو با سیلی سرخ نگه داشته، کارگر روز مُزد و باغبون فضای سبزِ با برجی یک مـیلیونو دویست کـه با وام ووراتش خالصی پونصد و پنجاه دستشو مـیگیره؛ حالا #بنده_خدا مستأجره تو یـه قوطی کبریت، دوتا دم بخت و یـه پسر #دیـالیزی داره، زنشم داره با #آرتروز گردن و دست؛ رخت شویی و نظافت خونـه های اعیونی شـهرو مـیکنـه برا سنّار سه شای کـه کمک خرج خونـه و دوا دکترش بشـه و قص علی هذا، تو این #گرونی و #تورم چیکار کنـه؟! بره بالای #پل_چمران قدم بزنـه و بعدشم سوژه #اخبار بشـه؟
😢به کجا قراره برسیم؟
📚راهکار چیـه؟
.
📝شما بنویسین لطفا؛ من کم اوردم بخدا

Read more

Media Removed

"" سعی‌ کنیم بدون فحش و فضاحت بخونیم این مطلب رو "" . . . . بعد از استوری امروز ، یـه سری جواب‌های خیلی‌ جالب گرفتم ، نـه اینکه با مزه باشـه یـا حتا ناراحت کننده ، بیشتر سوال بود . شاید گفتن از این موضوع کـه انقدر قدیم و الان تو ذهن‌ها بلد شده و مـهمـه ( کمااینکه هست ) ، کار آسونی نباشـه ، اما بالاخره حتما یـه جائی ... "" سعی‌ کنیم بدون فحش و فضاحت بخونیم این مطلب رو ""
.
.
.
.
بعد از استوری امروز ، یـه سری جواب‌های خیلی‌ جالب گرفتم ، نـه اینکه با مزه باشـه یـا حتا ناراحت کننده ، بیشتر سوال بود .
شاید گفتن از این موضوع کـه انقدر قدیم و الان تو ذهن‌ها بلد شده و مـهمـه ( کمااینکه هست ) ، کار آسونی نباشـه ، اما بالاخره حتما یـه جائی نوشت یـا صحبت کرد ، یـه جا گفت و شاید جواب و سوال و تعریف یـه غریبه تحملش اسون تر باشـه .
تو یـه رابطهٔ سه نفره ، که تا شما توی اون رابطه نباشین نمـیتونین درکش کنین . رابطهٔ دوس ی دوس پسری فرق مـیکنـه ، درون نـهایت ممکن با فحش و فحش کاری تموم شـه یـا ایگنور اما تو رابطه‌ای کـه یـه طرفش تاهل باشـه بـه این سادگی‌ نمـی‌شـه حرف زد . هیچ وقت تو این مدل رابطه‌ها یـه نفر مقصر نیست ، بـه نظر من هری‌ بـه یـه مقداری مقصره ، از شوهری کـه توجه نکرده ، از زنی‌ کـه چشمش دنبال چیز دیگه‌ای بوده یـا حتا از نفر سومـی‌ کـه نتونسته خودش رو بکشـه بیرون.رابطه‌های این شکلی‌ اکثرا اون چیزی نیست کـه تو فیلم‌ها نشون مـیدن کـه یکی‌ بـه یکی‌ لبخند مـی‌زنـه و داستان مـی‌شـه (استثنا هست همـیشـه ) ، اکثر این رابطه و تو این یـه مورد بـه خصوص ، از صحبت‌های عادی روز مره شروع شده ، حرف هایی کـه خیلی‌ عادی زده مـی‌شـه ، معاشرت هایی کـه شاید پشتش حتا انگیزه ‌ هم نبوده از ابتدا ، صرفا حس خوش حالی‌ معاشرت بای‌ کـه جنس فهمـیدنش با بقیـه فرق داره. که تا اینکه یـه زمانی‌ مـیرسه کـه مـیبینی‌ یـه چیز ساده‌ای تبدیل شد بـه معضلی کـه حل ش واقعا مصیبته.
تو خیلی‌ از این رابطه‌ها هیچ ممکنـه بـه تاهل یـا تعهد اشاره هم نکنـه حتا، نتونـه ، بترسه ، یـا هر چی‌ . اما یـادمون باشـه اون آدم‌ها هر چیزی با خودش فکر مـی‌کنن یـا تصمـیم مـیگیرن تو شرایط نرمال و عقلانی نیستن ، صرف اینکه نمـیدونن تصمـیم درست چیـه ( یـا حتا اینکه مثل خود من فکر مـی‌کنن حتما تو لحظه زندگی‌ کنن ) ، اشتباه رو تکرار مـی‌کنن یـا جائی سعی‌ مـی‌کنن درستش کنن کـه خیلی‌ دیر شده . این مطلب درون تائید این امر نیست ، نبود و نخواهد هم بود، فقط اینکه قبل از اینکهی‌ رو با انگشت نشونـه بگیریم فکر مـی‌کنم حتما یک مقداری جای اون آدم‌ها هم فکر کنیم ، منم مـیدونم احمقانـه هست ، مـیدونم تو یـه کپشن اینستاگرامـی نمـی‌شـه درون موردش صحبت کرد ، مـیدونم حتا شاید حرف زدن درون موردش بـه جائی هم نرسه اما بالاخره یـه جائی یقه آدم رو مـیگیره ، یـه جا این اشتباه مـیاد و تو چشم آدم زًل مـی‌زنـه و هیچ کاریش نمـی‌شـه کرد . قبل از اینکه جای آدم‌ها تصمـیم بگیریم ، خودمون رو بذاریم جاشون .
.
.
.
.
پ. نون یکم : عو کپشن بیربط .

Read more

Media Removed

. موضوع اینجاست کـه ما باور کنیم همـه مون شبیـه همـیم یعنی باور نکنیم کـه ما خیلی خاصیم یـا مثلا یـه کارایی مـی کنیم کـه هیشکی نمـی کنـه بعد ما خیلی خاصیم. تکیـه مـیدیم بـه پشتی صندلی با یـه بادی بـه غبغب درون مورد عالم ادم نظر مـیدیم انگار کـه فقط خودمون دیوونـه ایم خودمون رو قهرمان فیلمـی تصور مـی کنیم کـه ابر قهرمان زندگیـه و‌ساعت ... .
موضوع اینجاست کـه ما باور کنیم همـه مون شبیـه همـیم
یعنی باور نکنیم کـه ما خیلی خاصیم یـا مثلا یـه کارایی مـی کنیم کـه هیشکی نمـی کنـه بعد ما خیلی خاصیم.
تکیـه مـیدیم بـه پشتی صندلی با یـه بادی بـه غبغب درون مورد عالم ادم نظر مـیدیم انگار کـه فقط خودمون دیوونـه ایم
خودمون رو قهرمان فیلمـی تصور مـی کنیم کـه ابر قهرمان زندگیـه
و‌ساعت ها درون مورد خودمون حرف مـی زنیم.
.
من یـه زمانی چیزای بی اهمـیت جمع مـی کردم
مث کارت پرواز اولین سفر ترکیـه
یـا فاکتور اون رستورانـه تو گرجستان کـه خیلی خندیدیم
یـا مثلا بلیط اولین بار مترو سوار شدن تو پاریس
بعد فهمـیدم فقط من نیستم
حداقل ۷۰ درصد ادمای دورو برم چرت و پرت جمع مـی کنن کـه بعدا نگاش کنن ذوق کنن ،
۳۰ درصد بقیـه هم چیزای بی اهمـیت تر جمع مـی کنن
هممون یـه جورایی شبیـه همـیم تو همـه جای دنیـا
کامـی مـی گه ۶۰ درصد ادما تو پاریس دیوونن
مـی گه احتمالا منم تو همـین ۶۰ درصدم
مث اون پیرمرده کـه با دوچرخه چهارراه اتوالو ۵۰ بار چرخید اهنگای مسخره مـی خوند
یـا اون اقاهه کـه با کبوترا حرف مـی زد
یـا من کـه بلیطارو جمع مـی کنم
یـا به منظور پای شکسته کفتر جلوی کی اف سی بغض مـی کنم
ما دوست داریم‌که خودمون رو ادمای متفاوت و عمـیق با دنیـایی متفاوت نشون بدیم
ولی هرچقدر بیشتر بریم جلو بیشتر مـی فهمـیم چقدر هممون شبیـه همـیم
همـه ما مـی تونیم تنـها سفر کنیم ولی شبا از تنـهایی تو اتاقمون بترسیم
مـی تونیم تنـها از بعد زندگی تو یـه کشور دیگه بر بیـایم ولی تنـهایی تو اب دریـا بترسیم
مـی تونیم از صبح که تا شب تو کافه با کلی ادم سرو کله بزنیم و معاشرت کنیم ولی
از معاشرت با یـه بچه بترسیم
ما ادما هیچ برتری بـه هم نداریم
مـی خوایم خودمون رو قوی نشون بدیم
داستان مـی بافیم
ادمـها بـه ما نگاه مـی کنند ارزو مـی کنند کاش بـه این اندازه قوی و خوشبخت بودند
ولی دقیقا درون همون لحظه نیـازمند حضور ادم ها هستیم
رمان های زیـادی نوشته مـی شن
رمان های زیـادی مـی خونیم از قدیم
از شخصیت های مختلف
که فقط باور کنیم یـه روزی صد سال پیش
کسی شخصیتی خلق کرده کـه چقدر ما مـی فهمـیمش
که فقط باور کنیم چقدر ما ادم ها شبیـه همـیم
وانمود مـی کنیم که
ای وااای چقدر نمـی فهمـیم مردمـی رو کـه دم هتل پرتغالی ها سرو صدا د
ولی همـه شبیـه همـیم
همـه اندازه هم عجیب
همـه شبیـه هم دیگه
شبیـه بـه ای قد بلند بلوند فرانسوی با گردن های بلند و نگاه های بی تفاوتشون تو مترو
شبیـه بـه اقای سیـاه پوست کـه راه مـیرفت با اسمون حرف مـیزد
یـه اندازه دیوونـه
یـه اندازه تنـها
دنیـای هممون هم قد خط مرز دورمونـه
قد یـه کشور قد یـه قاره
نـهایتا قد یـه دنیـا
همـین

Read more

Media Removed

‌ با بهترین آرزوها درون سال جدید، من و زهرا مـی‌خوایم بهتون یـه عیدی بدیم... این راز سلامتی و طول عمر شرق دور رو من از ژاپنی‌های تایوان یـاد گرفتم. ‌ دو قاشق برنج قهوه‌ای یـا سبوس‌دار رو با دو قاشق چای سبز تو یـه ماهیتابه یـا قابلمـه به منظور چند دقیقه با حرارت متوسط برشته مـیکنیم که تا خشک و بودار بشـه. بهتره ظرف رو ...
با بهترین آرزوها درون سال جدید، من و زهرا مـی‌خوایم بهتون یـه عیدی بدیم... این راز سلامتی و طول عمر شرق دور رو من از ژاپنی‌های تایوان یـاد گرفتم.

دو قاشق برنج قهوه‌ای یـا سبوس‌دار رو با دو قاشق چای سبز تو یـه ماهیتابه یـا قابلمـه به منظور چند دقیقه با حرارت متوسط برشته مـیکنیم که تا خشک و بودار بشـه. بهتره ظرف رو داغ کنیم و اول برنج رو حرارت بدیم که تا رنگش تیره تر بشـه و بوش دربیـاد بعد چای سبز رو بریزیم. ممکنـه بعضی از دونـه‌های برنج مثل پُفیلا بشکفند و باز بشن کـه چه بهتر!

بعد تو یـه قوری بزرگ پر ش مـیریزیم که تا به مدت هشت که تا ده دقیقه دم بکشـه. حتما برای شش نفر کافی باشـه.

این چای "گِنمایچا" نام داره و اصالتش بـه ژاپن برمـیگرده و توسط مردم عامـی نوشیده مـیشده. طعم گرم و مطبوعی داره و حس گرسنگی رو از بین مـیبره. بخصوص کـه عطر برنج داره و حس غذا خوردن بـه آدم مـیده.

سالها پیش کـه چای بسیـار گرون و مخصوص اشراف متمول شرق دور بود، مردم عادی و فقیر برنج و سبوسش کـه ارزون و در دسترس همـه بود رو قاطی مقدار کمـی چای مـی و با برشته عطر و طعمش بیشتر مـیشد که تا مقرون بـه صرفه بشـه. اون موقع شاید نمـیدونستن کـه خواص سلامتی برنج قهوه‌ای چقدر زیـاده ولی امروزه این چای یکی از رموز طول عمر مردمان شرق دور بحساب مـیاد و خواص متعدد سبوس برنج و چای سبز دیگه از هیچپوشیده نیست.

عمرتان طولانی و با عزت و سلامت، مـهرتان مستدام و سال نو مبارک🌹❤ #Genmaicha #Japanese_tea

Read more

Media Removed

. تعطیلات خود را چگونـه گذراندید؟؟ جمعه و شنبه و تعطیلات گذشت و تموم شد مـیدونستین کـه سال ۱۳۹۷ دارای ۵۲ روز جمعه هست و درون طول سال، ۲۵ روز دیگر هفته تعطیل رسمـی است. برخی از مناسبت‌های تعطیل رسمـی با روز جمعه مقارن شده‌اند و برخی دیگر درون آخر هفته یـا اول هفته واقع شده‌اند. ماه‌های فروردین با ۷ روز، خرداد ... .
تعطیلات خود را چگونـه گذراندید؟؟
جمعه و شنبه و تعطیلات گذشت و تموم شد
مـیدونستین که
سال ۱۳۹۷ دارای ۵۲ روز جمعه هست و درون طول سال، ۲۵ روز دیگر هفته تعطیل رسمـی است. برخی از مناسبت‌های تعطیل رسمـی با روز جمعه مقارن شده‌اند و برخی دیگر درون آخر هفته یـا اول هفته واقع شده‌اند. ماه‌های فروردین با ۷ روز، خرداد با ۴ روز و آبان و شـهریور با ۳ روز تعطیل (غیر از جمعه)، دارای بیشترین روزهای تعطیل هستند. ماه‌های مـهر و دی هم جز روزهای جمعه، تعطیلی دیگری ندارند.
.
هرچقد سرکار و روزهای کاری حوصلمون سر مـیره و به بطالت مـیگذره !!! به منظور تعطیلات برنامـه ریزی کنیم کـه استفاده ی مفید کنیم از تعطیلات بعدی ایشالا .
.
تا الان هیج ربطی بـه عنداشت ولی دوس داشتم اینجارو بهتون معرفی کنم کـه تو این تعطیلات بعد مدتها بهش سر زدم .
یـه ساندویچی بینظیر و تر و تمـیز و قدیمـی و باحال توی خشکبیجار بـه اسم "پامچال "
آقا پرویز کارش خیلی درسته از روایت شده کـه پدر گرامـی سالها پیش ، درون اوایل کار ، بعد از کار مـیرفته اینجا و بخش زیـادی از حقوقش رو صرف ساندویچ مرغ و زیتون پرورده ی اینجا مـیکرده 😅 و بعد مـیومده خونـه،اشتها بـه نـهار نداشته مـیگفته زیـاد گشنم نیست ! 😅
.
آدرس : خشکبیجار ، کمـی بالاتر از آتش نشانی ، شماره ی تماسش تو عآخر هست .
رفتین بگین از طرف من اومدین پرملات مـیزنـه
خیلی هم ارزونـه و راستی اگر دوس داشتین بگین همـه ی ساندویچارو با بربری هم مـیزنـه 😜
.
پینوشت : همـین کـه تو یـه روز ۲ که تا عغذایی گذاشتم منو بـه هین فکر برد کـه واقعا الان تقریبا بزرگترین تفریح اکثر مردم همـین غذا خوردن و رستوران و کافه گردی و جوج با نوشابه زدنو ایناس.
عَ ما بین ایپچه پیچا لاس هم زنیدی و کیف دونیـا دی خو شَنـه عمره فکر دی
اً کارانـه اَمرا ... دنیـایـه پاره دی !
.
وقت بخیر
#radavar 🍀

Read more

Media Removed

بعضی از مردا بـه معنای واقعی کلمـه مرد هستن و یـه دنیـا عشق و آرامش بـه آدم هدیـه مـیکنن،این دسته از مردا هرروز،روزشونـه و تو بی شک یکی از اون مرداییمـهربونم،روزهای با تو بودن قشنگ ترین روزهای خداستمرد من،زن نیستم اگر زنانـه پای عشقم نایستم،من از قبیله ی زلیخا آمده ام،آنقدر عشقت را جار مـی،تا خدا برایم ... بعضی از مردا بـه معنای واقعی کلمـه مرد هستن و یـه دنیـا عشق و آرامش بـه آدم هدیـه مـیکنن،این دسته از مردا هرروز،روزشونـه و تو بی شک یکی از اون مردایی❤مـهربونم،روزهای با تو بودن قشنگ ترین روزهای خداست💕مرد من،زن نیستم اگر زنانـه پای عشقم نایستم،من از قبیله ی زلیخا آمده ام،آنقدر عشقت را جار مـی،تا خدا برایم کف بزند😍بهترین رفیق و شریک زندگی تو اونیـه کـه این حس رو بـه تو بده کـه تو مـیتونی تو هر زمـینـه ای از زندگی بهترین باشی👫عزیزم من با تو بهترینم💑 من بـه تو دل دادم و به چشمای تو خندیدم،به تو پیوستم و تا ابد و تا همـیشـه دوستت دارم عشق همـیشگی من😍روز مرد رو با یـه دنیـا عشق بـه تو بهترین مرد دنیـا تبریک مـیگم،امـیدوارم شمع وجودت روشن و زندگیمون همـیشـه سبز باشـه💚
همراه همـیشگی تو درون زندگی هنگامـه👫
💑 @mostafa.khodamehri 💑
#مرد #مردا #عشق #آرامش #مـهربون #مـهربونم #خدا #مرد_من #عشقم #بهترین #رفیق #بهترین_رفیق #شریک_زندگی #عزیزم #دوستت_دارم #روزمرد #روز_مرد #روز_مرد_مبارک #روز_مرد_مبارک💕 #بهترین_مرد_دنیـا #عشق_همـیشگی #عشق_همـیشگیمـی😘 #عشق_همـیشگی_من

Read more

Media Removed

YAS,2 2ta 4ta ورس اول : وقتی کـه واسه خودت مـیکنی دو دوتا چهار که تا حساب کتاب بهت مـیگه حالا بدو با چهار پا مـیفهمـی با چند که تا ضرب و تقسیم حتما جلو پول فرود بیـاری سر بـه تعظیم تو دیگه نمـیشـه بزاری رو این جمله سرپوش انگار ؛ پولو بستن ؛ بـه دمـه خرگوش صبحه زوده ؛ دیروز ؛ کـه جمعه بوده بلند شدی ز جا و کلی حرفه مونده ... YAS,2 2ta 4ta ورس اول :

وقتی کـه واسه خودت مـیکنی دو دوتا چهار تا
حساب کتاب بهت مـیگه حالا بدو با چهار پا
مـیفهمـی با چند که تا ضرب و تقسیم
باید جلو پول فرود بیـاری سر بـه تعظیم
تو دیگه نمـیشـه بزاری رو این جمله سرپوش
انگار ؛ پولو بستن ؛ بـه دمـه خرگوش
صبحه زوده ؛ دیروز ؛ کـه جمعه بوده
بلند شدی ز جا و کلی حرفه مونده تو دل
چشمِ نیمـه بازه ؛ تو مـیگه دیگه حاضر شو کـه دیر ...
رسید سپیده دیگه عازم شو
خو
تو
خوب
مـیدونی طول وعرضه
زندگی یـه چیزِ
که اونم پولو ارزِ
حرفه تلخیـه ولی بدون بـه مولا راست مـیگم
ببین آدما جلوی کیـا دولا راست مـیشن
چون کـه اون رئیسه و تو کارمندی
مثله یـه ماشینی کـه تو واسش یـه باربندی
ممکنـه کـه دیگه حرفه دلت خونده نشـه
تو دوره ای کهی نمـیده خون بـه پشـه
باید سعی کنی کـه با یک نبوغ قشنگ
حق تو یـه جور بگیری از حقوق بشر
بگو

کروس :

شـهری کـه مغزمونو فراری داد
شـهری کـه غرق دود و مواده
شـهری هر کی نفت داره
یک قدم بـه راس نردبونِ براش

شـهری کـه وقتمونو نداشــت
شـهری کـه سقفمونو نذاشــت
شـهری کـه بذرمونو نکاشـت
دست ، شـهری کـه حقمونو نداد
درد از ، شـهری کـه حقمونو نداد

ورس دوم :

گیجه گیجی
تو بـه یک نقطه خیره مـیشی
تو فکر اینکه آیـا سره کارو مـیشـه پیچید؟
نــــــه...
نباید بدی تو روزو از دست
مـیدونم کـه کار سخته وقتی روح خستست
ولی خوبــــــــــ...
تو این وضعِ کیش مـیشی
و تو این شطرنج اگه نجنبی کیش مـیشی
خوب هرکی مایـه داره باشـه ؛ خوب تو کیش مـیشی
چرا همش فقط منو تو دمـه کیش مـیشیم؟
ضعیفو پوچی
ولی ضریبه هوشی
مـیگه کمـی بکوشی
دیگه دمـیده خورشید
مـیره همـین کـه جوشید
شیرت...کمـی بنوشی
دیگه سریع بپوشی
دیره..همـین..به گوشی
اینــه...
خیـابونـه خشن پر از دود و شلوغو تنگ
نگاهایـه بد بـه هم کـه یعنی شروعِ جنگ
چند نفر مـیان مـیگن کـه اقا باشـه ول کن
اگه نـه کـه ؛ با صورت مـیری تو باجه تلفن
هه... کلی بدو بیراه بارت شد
با اعصابه خورد سر کارت وارد شو
اسم کاره
و اسمشـه کـه ژست داره
فقط فکرت اینـه نشی زیره قسط پاره
کدوم کار؟
کدوم مشتری ؟
تو سر خوش بـه هیچی...
جز اینکه نخ لباستو دوره انگشت بپیچی
اونیم کـه مـیاد تو مـیبینی باچشمـه خیره
گدا بود ...یـاخواسته ازت آدرس بگیره

کروس :

شـهری کـه مغزمونو فراری داد
شـهری کـه غرق دود و مواده
شـهری هر کی نفت داره
یک قدم بـه راس نردبونِ براش

شـهری کـه وقتمونو نداشــت
شـهری کـه سقفمونو نذاشــت
شـهری کـه بذرمونو نکاشـت
درد از ، شـهری کـه حقمونو نداد

ورس سوم :

کار تعطیل...خسته ...بارو بندیل بسته
انگار کـه تویـه دله کوه یـه غار کندی
کسرِ وقت ؛ نمـیده بـه تو یـه استراحت
زندگی واست شده یـه دوی یـه استقامت
خیلی دوست داری تا

Read more

Media Removed

متاسفانـه اینو یـاد گرفتم نخندم حتی بعد اینکه فاز گرفتم با یـه جک که تا بلند خندیدم سریع محکم دستمو گاز گرفتم فهمـیدم کـه خوب بودن من بازتاب نداره وجدان که تا آخره این داستان سرابه فهمـیدم کبابی آثاره ثوابه بـه محتاج فقط بگم کـه بازار خرابه فهمـیدم گناه مـیتونـه یکی دوروزه عادی شـه حتی معنوی ترینا ... متاسفانـه اینو یـاد گرفتم نخندم

حتی بعد اینکه فاز گرفتم با یـه جک

تا بلند خندیدم سریع محکم دستمو گاز گرفتم

فهمـیدم کـه خوب بودن من بازتاب نداره

وجدان که تا آخره این داستان سرابه

فهمـیدم کبابی آثاره ثوابه

به محتاج فقط بگم کـه بازار خرابه

فهمـیدم گناه مـیتونـه یکی دوروزه عادی شـه

حتی معنوی ترینا تو یک لحظه مادی شـه

یـادگرفتم کـه تخریب کنم ، که تا یـه معروف دیدم بگم ولش کن شاخ مـیشـه

یـادگرفتم کـه از همـه دورم آتو جمع کنم تبدیل بـه اسلحه کنم

درد دلارو بشنومو وقت دعوا همون درد دلاشونو مسخره کنم

تو دل یک شـهر پر از فازهای منفی راه های مخفی

پُره خطر مارهای افعی

ایستادی تو چهار راه تردید ، درگیری

که سکوت کنم و مظلوم تر شم اجازه بدم همـه از روم رد شن

یـا بشم یـه نامرد کـه با طبیعت خودشو وقف داد با مرگ آدمـیت

نگو مسئله رو واکنش باز

خب مسلمـه هر کنشی واکنش داشت

رود بودم سد شدم

روز بودم شب شدم

خوب بودم رد شدم

و بد شدم

نسل بـه نسل خون بـه خون

این بین ما مـیچرخه اینو خوب بدون

ما مثل دومـینو بهم ضربه مـیزنیم

تو بـه من من بـه اون اون بـه اون

مگه خودم خیر دیدم

جواب خودمو خیر مـیدم

اونکه داشت مـیدید کـه دارم از بین مـیرم

پیک مـیزد بعد مزه مـیل مـیکرد

هی ایزد ، خودت شاهدمـی

حس مـیکنم دارم مـیرم تو یـه چاه عمـیق

قبول کن دفاع تو این مورد وارده

منم بد نبودم ولی خودت یـادته اونروزی رو کـه وایساده بودم تو صف کُپُن

دیدم یـارو پشت بنز خَف ِ کُپُل

نشسته بود یـه قول بیریخت کـه از سر که تا پاش فقط داشت پول مـیریخت

تو اون لحظه حس کردم کـه روز مردنمـه

دیدم اونکه کنارشـه دوست مـه

منو دید ولی من غریبه بودم

با همون مانتو کـه من خریده بودم

اینـهمـه تو عشق دادی اونم پاداشت

رفت با همونی کـه آویزون از باباشـه

یـه اعتصاب نـهار یـه اعتراض ینی بنز دمـه دره یـه پاپیونم بالاش

لفظ مـیاد کـه روش حساب کنن

مـیگه مـیخوام بـه اموال پدر اضاف کنم

خیلی خودساختس همون بنزم از باباش خرید از دم قسط ماهی هزار تومن

ولی ، من قرض کردم که تا برات خرج کردم

من کف خیـابونو برات فرش کردم

من واسه ی داشتن تو نذر کردم

من ، تورو یـه فرشته فرض کردم

من با تنـهایی ، تو با تنـهایی کـه تورو ولت مـیکنن تو اوج تنـهایی

تو اون شـهر پُر نقاب

تو با اون بخواب

من با قرص خواب

اگه بپرسم اون کیـه کـه باهاشی بهم مـیگی با لبخند بابا اونکه داداشیمـه

هه ، همون داداشیـا دوشیدنت

لباسو کندن و تورو پوشیدنت

گفتم تو خراب مـیشی اونو آباد مـیکنی

تو کـه عروس نمـیشی اونو داماد مـیکنی

ای.. تو کـه حرفات که تا این روز دروغه

یـه...

Read more

Media Removed

. . وقتی خوب بـه آدمای اطرافم نگاه مـی کنم مـی بینم اکثر اونا زندانین...زندانی انتخاباشون ..خیلیـاشون از زندگی کـه دارن راضی نیستن..از شغلشون،از شـهری کهزندگی مـی کنن،ازی کـه عمرشون رو کنارش مـی گذرونن انتخابایی کـه یـه روزی توی زندگی حالا براشون حکم حبس ابد رو داره ، حبس شدن تو یـه زندان تنگ ... .
.

وقتی خوب بـه آدمای اطرافم نگاه مـی کنم مـی بینم اکثر اونا زندانین...زندانی انتخاباشون ..خیلیـاشون از زندگی کـه دارن راضی نیستن..از شغلشون،از شـهری کهزندگی مـی کنن،ازی کـه عمرشون رو کنارش مـی گذرونن انتخابایی کـه یـه روزی توی زندگی حالا براشون حکم حبس ابد رو داره ، حبس شدن تو یـه زندان تنگ و تاریک...اما گاهی بعضی از آدما این زندان تنگ و تاریک رو تحمل نمـی کنن ...‌ازش فرار مـی کنن و به سوختن و ساختن ادامـه نمـیدن، یـه شب تصمـیم مـی گیرن انتخابای ‌اشتباهشون رو ترک کنن ‌و تمام عواقبش رو هم بـه جون مـی خرن..اونا خوب مـی دونن کـه هیچ‌ آدمـی نباید زندانی انتخاب هایی باشـه کـه سال ها پیش انجام داده..شاید خیلیـا فک کنن آدما وظفیـه دارن پای انتخابی کـه بمونن اما موندن پای انتخابی کـه حال زندگیت رو خراب مـی کنـه و ازت آدمـی رو مـی سازه کـه دوست نداری باشی ، موندن پای انتخابی کـه شک نداری بـه اشتباه بودنش جز حروم زندگی و از دست زمان هیچ نتیجه ی دیگه ای نداره...پس فرصت اونی کـه مـی خوای باشی رو از خودت نگیر ، زندگی اونقدری ارزش داره کـه هر وقت حس کردی جایی از اون رو اشتباه اومدی شجاعت برگشتن رو داشته باشی... #محدثه_رمضانی
@mohadeseh_ramezani91
___

سلام گرم و تابستونی بـه همراهان همـیشگی خودم ♥️ امـیدوارم خوب باشید و نگاه خدا همراه زندگیتون ♥️ ___
کرم نسکافه و شکلات :
#کرم_نسکافه :
شیر۲ لیوان
شکر نصف پیمانـه
خامـه صبحانـه نصف پیمانـه
پودر بسکویت ۲ قاشق غذاخوری *اختیـاری *
ژلاتین ۲ ق غ
نسکافه ۱ق غ
#کرم_شکلات :
شیر ۲ لیوان
شکر نصف پیمانـه
خامـه صبحانـه نصف پیمانـه
پودر بسکویت ۲ قاشق غذاخوری
ژلاتین ۲ قاشق غذاخوری
شکلات ۵۰ گرم
مـیتونید از ۲ قاشق غذاخوری پودر کاکائو یـا شکلات تخته ای، نوتلا یـا هر شکلات دیگه ای هم استفاده کنید ... به منظور هر دو قسمت بـه این ترتیب پیش مـیریم کـه اول ژلاتین رو روی ۲ لیوان شیر مـیریزیم و روی بخار کتری مـیزاریم که تا حل بشـه، بعد روی حرارت ملایم مـیزاریم، شکر رو اضافه کرده و مـیزاریم حل بشـه، خامـه صبحانـه رو اضافه کرده و هم مـیزنیم که تا آب بشـه، پودر بسکویت هم اگه تمایل داشتید تو همـین مرحله بریزید، به منظور قسمت نسکافه ای نسکافه رو اضافه کنید و برای قسمت شکلاتی شکلات رو و بزارید دسر کمـی قوام بیـاد، بعد قالب مورد نظرتون رو با پنبه یـه کم چرب کنید، رنگ دلخواهتون رو بریزید و اجازه بدید ۱۵ دقیقه داخل یخچال باشـه که تا ببنده ( ممکنـه بیشتر از این زمان نیـاز باشـه)بعد لایـه ی بعدی رو کـه حتما خنک شده باشـه رو اضافه مـیکنیم حدود ۶ ساعت داخل یخچال مـیزاریم که تا ببنده و بعد داخل ظرف بر مـیگردونیم

#دسر_گلپونـه

Read more

Media Removed

[قسمت27] -ریلی؟؟؟توبا یـه لزبین دوست شدی؟ هالسی کنارم ایستاد و منتظر بـه من خیره شد آب دهنم روقورت دادم و باخنده ی مسخره ای جواب دادم:مشکلش چیـه؟ نیدین جوری رفتار مـیکرد کـه انگار هالسی کنارمن و روبه روی اون وجود خارجی نداره و این منو مـیترسوند -حتی از فاصله ی خیلی دور هم مـیشـه متوجه ی این موضوع شد کـه ... [قسمت27]
-ریلی؟؟؟توبا یـه لزبین دوست شدی؟
هالسی کنارم ایستاد و منتظر بـه من خیره شد آب دهنم روقورت دادم و باخنده ی مسخره ای جواب دادم:مشکلش چیـه؟
نیدین جوری رفتار مـیکرد کـه انگار هالسی کنارمن و روبه روی اون وجود خارجی نداره و این منو مـیترسوند
-حتی از فاصله ی خیلی دور هم مـیشـه متوجه ی این موضوع شد کـه اون لزبینـه!
فکرمـیکردم دلیل کات ت بامن موهای کوتاه و رفتارهای تقریباپسرونـه امـه و حالا چی مـیبینم؟دوست تو یـه لزبین بـه تمام معناس!!من تورو مـیشناسم هالسی
تقریبا تمام های لزبین شـهر بـه تو علاقه و احساس دارن و خدای من!تو با لیـام دوستی!!لیـامـی کـه همـه اونو بـه لاشی بودن و باز بودن مـیشناسن و البته کـه خیلی ها روی اون کراش دارن!
این یـه ترکیبه باورنیـه!هردوی شما بازهای حرفه ای ای هستید اینطورنیس؟؟
قبل ازاینکه من جوابهایی کـه برای بیـان اماده کرده بودم رو بـه زبون بیـارم هالسی جواب داد:مشکلش چیـه؟
تموم های شـهر اطلاعی از رابطه ی ما ندارن،اگه تودهنت رو بسته نگه داری!
نیدین باعصبانیت خندید:من چندروز پیش درمورد اینکه لیـام با یـه خیلی متفاوت رابطه داره شنیدم و البته کـه تعجب اور نبود چون لیـام تموم های معمولی و غیرمعمولی رو بـه تخت خواب کشونده اما اینکه تو..تو خودتی هستی کـه ا رو..
جلو رفتم و انگشتم رو توی هوا تکون دادم:محض اطلاعت ما هنوز باهم نداشتیم نیدین!
چشمـهای نیدین بزرگتر از این نمـیشد
-باور نمـیکنم!
انگشتهای هالسی روی کمرم قرار گرفت
-و ما اهمـیتی بـه اینکه تو باور نمـیکنی نمـیدیم عزیزم!
به هرحال..موهای بانمکی داری!
لبخند و اون چشمکی کـه هالسی توی اون لحظه بـه نیدین زد حس معصوم و بیچاره ای کـه بهش خیـانت شده رو بـه من وارد کرد ومن تنـها با کشیدن دست هالسی بـه سمت ماشین این حس مزخرف رو ازبین بردم!یـامسیح!!من عقلمو از دست دادم!چطورممکنـه انقدر بعدشنیدن تعریف اون از یکی ازدوست های قبلی خودم انقدر احساس مزخرفی کنم؟
-چرا ساکتی لیـام؟دلت به منظور دوست بانمکت تنگ شده بود و حالا تو فکرشی؟
-البته کـه نـه!!
زیرچشمـی نگاهش کردم و طوری کـه انگار تصمـیمـی به منظور بلندبیـان افکار ذهنیم ندارم زمزمـه کردم:ما عجیب ترین رابطه ی دنیـا رو داریم!
-مـیتونیم کات کنیم!
-اوه نـه ممنون!!
صدای خنده اش کـه از نادرترین اتفاقاتی بود کـه مـیشد دید توی ماشین پیچید
-توجالبی لیـام!حداقلش اینـه کـه اولین واخرین پسری کـه برای تجربه باهاشم خوش قیـافه و باحاله!!
-قطعا هستم!شنیدی کـه نیدین چی گفت
-اینکه تو یـه لاشی بـه تمام عیـار هستی؟
اخم کردم و با غرغرجواب دادم
-جمله ی بعدش!
-اینکه بازی؟
-لعنت بهت!

Read more

. . بِسْمِ رَبِّ العِشق . نمـیخواستم این پُستو مجدد بزارم ولی دِلی گذاشتم کـه یکم باهاتون حرف ب ‌ . . ‌. . من بـه شخصه همـیشـه یعنی اکثرا هرکی ازم پرسیده مـیلاد عاشقی ؟ گفتم نـه ، من ؟ چی مـیگی ؟ من دنبال آینده موزیکمم یـه جوری بحثو عوض کردم‌ خلاصه . بچه ها عِشق فقط ۱ باره بقیش عِشق نیست عِشق ۱ بار فقط ... . .
🌹 بِسْمِ رَبِّ العِشق 🌹
.
نمـیخواستم این پُستو مجدد بزارم ولی دِلی گذاشتم کـه یکم باهاتون حرف ب ‌ . . ‌. .
من بـه شخصه همـیشـه یعنی اکثرا هرکی ازم پرسیده مـیلاد عاشقی ؟ گفتم نـه ، من ؟ چی مـیگی ؟ من دنبال آینده موزیکمم
یـه جوری بحثو عوض کردم‌ خلاصه
.
بچه ها عِشق فقط ۱ باره بقیش عِشق نیست
عِشق ۱ بار فقط مـیاد دم خونت درون مـیزنـه
بقیش کشکه
.
شاید واستون پیش اومده باشـه کـه مثلا یـه جایی یـه زمانی یـه لحظه تو یـه نگاه با یکی کـه اصلا که تا حالا ندیدینش یـه آن چِشم تو چِشم بشین و همون موقع دلتون بلرزه ، بلرزه هاااااااااا ، یـه جوری کـه زمان و مکانو گم کنی ، نـه از روی هوس نـه از روی ، دِلی دِلت بلرزه
واقعا دلت بلررزهاا اون لحظه ، خودتم ندونی چته فقط جوری مـیشی کـه نمـیخوای ازش چشم برداری حتی یـه لحظه ، حواست بـه هیچی دیگه ام نیست جز اون . . . .
حالا اون لحظه ممکنـه تو خیـابون باشی ببینیش پشت چراغ قرمز باشی تو یـه مـهمونی باشی تو دانشگا یـا هرچی هرچی هرچی اصلا هر کجا
ولی یـه لحظه قشنگ یـه آن کـه نگات کرد دلت بلرزه ، با همووون یـه نگاه دلت بلرزه یـه حس عجیبیـه قابل وصف نیست . . . .
یـه نصیحتی بهتون مـیکنم جای برادر کوچیک همتون گوش کنین لطفا
.
ی یـا پسر فرق نداره
اون لحظه رو از دستش نده
چون ممکنـه هیچوقت دیگه تکرار نشـه هیییییچوقت
هییییچوقت دیگه نبینیش هیچ جا
.
شاید حرفام یـه جاهایی عقلانی نباشـه
ولی ببین آقا پسر خانوم ، پسر و نداره ، از چیزی نترس از هیچ چیز و هیچ احدی ، همون لحظه برو جلو ، آره برو جلو و از ته قلبت صداش کن ، صداش کن بگو خانوم آقا نگهش دار و هرچی کـه از همون یـه نگاهی کـه دلتو لرزوند و بهش بگو
.
نترس هیچی نمـیشـه حرفتو بزن رودر رو چشم تو چشم از چیزی نترس
حس قلبتو همون موقع با تموم وجودت بهش بگو آره بگو نترس نـهایت مـیخواد ضایت کنـه دیگه ولی صداش کن نگهش دار حرفتو بزن ، لاقل نشدم رو دلت نمـیمونـه مـیگی حرفمو زدم دمم گرم
ولی مطمئن باش اگه قلبت پاک باشـه خالصانـه بری جلو جواب رد نمـیشنوی
.
من بـه عشق تو ی نگاه شدیدا اعتقاد دارم
همون نگاه اولی کـه بهت مـیکنـه دقیقا وسط قلبتو نشونـه مـیگیره دقیقا وسط قلبتوووو باور کن راست مـیگم
.
عِشق یـه بار درون خونتو مـیزنـه
از دستش نده
از هیچیم نترس
آقا پسر خانوم این حرف منو یـه جایی از مغزت سیو کن مطمئن باش یـه روزی بـه دردت مـیخوره . . .
.
بازم تکرار مـیکنم رفیق گوش کن
.
من خودم شخصا بـه عشق تو ی نگاه شدیدا اعتقاد دارم
همون نگاه اولی کـه بهت مـیکنـه دقیقا وسط قلبتو نشونـه مـیگیره باور کن راست مـیگم
.
عِشق یـه بار درون خونتو مـیزنـه
از دستش نده
.
دِل نوشته های #مـیلاد_مـیرشاهرضا
.

Read more

Media Removed

هر دوی ما خیلی جوون بودیم وقتی دیدمت من چشم هام رو بستم و یـادآوری گذشته رو شروع کردم من اینجا توی بالکن توی هوای گرم تابستون ایستاده بودم نور رو مـیدیم و همچنین جشن و لباس های توپی مـیدیم چه جوری راهت رو از مـیون جمعیت پیدا مـی کردی و اومدی و گفتی سلام همش یـه ذره رو یـادمـه کـه تو رومئوی من بودی و پرم همش ... هر دوی ما خیلی جوون بودیم وقتی دیدمت
من چشم هام رو بستم و یـادآوری گذشته رو شروع کردم
من اینجا توی بالکن توی هوای گرم تابستون ایستاده بودم
نور رو مـیدیم و همچنین جشن و لباس های توپی
مـیدیم چه جوری راهت رو از مـیون جمعیت پیدا مـی کردی
و اومدی و گفتی سلام
همش یـه ذره رو یـادمـه
که تو رومئوی من بودی
و پرم همش مـی گفت جلو نرو ژولیت(نزدیکش نرو)
و من کنار پلکان گریـه مـی کردم
التماست مـی کردم کـه نرو
و مـی گفتم
رومئو من رو ببر یـه جایی کـه تنـها باشیم
من منتظرت مـی موندم تنـها کاری کـه موند انجام بدم فرار بود
تو پرنس بودی و من پرنسس
این قصه ی عشقمون عزیزم فقط بگو آره
پس من مـیام توی باغچه که تا تورو ببینم
با آروم مـی مونیم چون اونا اگه بفهمن با همـیم ما رو مـی کشن
پس چشم هات رو ببند
بیـا به منظور یـه مدتی از این شـهر بریم بیرون
تو رومئوی من بودی
و پدرم همـیشـه مـیگفت نزدیکش نشو ژولیت
ومن کنار پلکان گریـه مـی کردم
التماست مـی کردم کـه نرو
و مـی گفتم
منو ببر یـه جایی کـه بتونیم تنـها باشیم
من منتظرت مـی مونم
تنـها کاری کـه موند انجام بدم فرار بود
تو پرنس بودی و من پرنسس
این قصه ی عشقمونـه عزیزم فقط بگو آره
رومئو منو نجات بده اونا مـی خوان بهم بگن کـه چطوری احساس کنم
این عشق خیلی سخته اما واقعیـه
پس نترس و ما موفق مـیشیم و از این بهران رد شیم
این قصه ی عشقمونـه عزیزم فقط بگو آره
من دیگه از انتظار خسته شدم
متعجبم کـه تو یـه بارم شده جرت این اطراف نمـیای
این بـه من بـه تو بود و تو رفتی
وقتی کـه باهات آشنا شدم بیرون از شـهر و من گفتم
رومئو منو نجات بده من خیلی احساس تنـهایی مـی کنم
من منتظرت مـیمونم اما تو هیچوقت نمـیای
این افکار منـه نمـیدونم دیگه چ فکری م
اون روی زمـین زانو مـیزنـه و حلقشو درون مـیاره و مـیگه
باهام ازدواج کن ژولیت نیـازی نیست کـه تو تنـها باشی
من عاشقتم و این چیزیـه کـه هر دومون واقعا مـیدونیم
من با پدرت حرف زدم برو لباس هات روبپوش
این قصه ی عشق ما بود عزیزم فقط کافیـه بگی آره
چون ما خیلی جوون بودیم وقتی اولین بار همو دیدم

Read more

. آقای خامنـه‌ای تو دیدار با اساتید گفتن کـه آمار شرکت کنندگان تو کنکور رشته ریـاضی پنجاه درصد کاهش پیدا کرده و این به منظور کشور خطرناکه و ما بـه رشته‌های ریـاضی و فیزیک به منظور آینده احتیـاج داریم 😶😶 خب حالا من یـه سوال دارم واقعآ یـه نفر به منظور چی حتما مثل ما عمرش رو بذاره و سخترین رشته رو بخونـه چه فیزیک چه ریـاضی وقتی ... .
آقای خامنـه‌ای تو دیدار با اساتید گفتن کـه آمار شرکت کنندگان تو کنکور رشته ریـاضی پنجاه درصد کاهش پیدا کرده و این به منظور کشور خطرناکه و ما بـه رشته‌های ریـاضی و فیزیک به منظور آینده احتیـاج داریم 😶😶
خب حالا من یـه سوال دارم واقعآ یـه نفر به منظور چی حتما مثل ما عمرش رو بذاره و سخترین رشته رو بخونـه چه فیزیک چه ریـاضی وقتی مـیدونـه با وجود سختی زیـاد رشته بعدآ هیچ آینده‌ی شغلی روشنی نخواهد داشت 😏😏 من تو دوتا مقطع رشته‌ی فیزیک تحصیل کردم هم لیسانس هم ارشد و به ندرت بچه‌هامون تو این دوتا مقطع شغلی مناسب با رشته‌امون دارن و یـا مثل من دنبال کار هستن یـا یـه شغل کاملآ نامربوط با فیزیک دارن 😑😑 خب با این وضع من کاملا بـه داوطلبا حق مـیدم نیـاین این رشته‌ها چون تو این مملکت آینده‌ی شغلی ندارن 😣😣 حالا من از سختی‌ها و کمبود دستگاه و امکانات مـیگذرم مثل دوسال پیشِ خودم کـه فقط به منظور یدونـه از آنالیزهای پایـان‌نامـه‌ام دو ماه معطل بودم چون تمام دستگاه‌های دانشگاه‌ها خراب بود و جاهایی مثل پژوهشکده‌ی رازی هم به منظور شش هفت ماه بعد نوبت مـیداد 😐😐😐 خب واقعآ چرا یـه نفر حتما بیـاد فیزیک یـا ریـاضی بخونـه؟؟؟ من خودم عاشقِ فیزیک هسته‌ای بودم ینی تو لیستِ انتخاب رشته‌ی لیسانسم فقط فیزیک‌هسته‌ای زده بودم حتی گرایش‌های دیگه‌ی فیزیک رو نزده بودم 😶 ولی اگر اون موقع کامل تحقیق مـیکردم و فقط سر علاقه‌‌ام انتخاب رشته نمـیکردم شاید الان یـه شغلِ خوب و متناسب با رشته‌ام داشتم 😏😏 واسه همـینـه کـه هیچ رغبتی بـه خوندن دکتری تو ایران ندارم و پارسالم با اینکه رتبه‌ام خوب بود و سه که تا دانشگاه مصاحبه دعوت شدم ولی هیچکدوم رو نرفتم مصاحبه بدم واسه همـین اذیت‌هایی بود کـه شدم 😑 الانم اگر اصرار بابام بـه خوندن دکتری فیزیک نباشـه دوباره کنکور ارشد تو یـه رشته‌ی علوم انسانی مـیدم و اونو ادامـه مـیدمو خودمو راحت مـیکنم نـه سختیِ خوندن اون درسای سنگین رو دارم نـه مشکل نبود و کمبود دستگاه و آزمایشگاه رو دارم هم اینکه بعدشم شغل پیدا مـیکنم، شغل هم پیدا نکنم لااقل دلم نمـیسوزه واسه این همـه سختی کـه تو فیزیک کشیدم 😶😶
خدایی فقط گفتن مـهم نیست حتما عمل بشـه بهش 😑😑
@khamenei_ir

Read more

Media Removed

- عمقش زیـاد بود... اما زمانش کم حسرت بو کشیدنِ موهایِ بارون خوردت موند تو دلم... +هنوز همـه ی چتامونو دارم سرِ همون ساعتی کـه هر شب پيام مـیدادي مثل معتادی مـیشم کـه مواد بهش نرسیده، کلافس، دست و دلش مـیلرزه... مـیرم تو اتاق موسیقیِ مورد علاقتو پِلی مـیکنم هی تکرار مـیشـه شروع مـیکنم از اون بالایِ ... 🔹
- عمقش زیـاد بود... اما زمانش کم
حسرت بو کشیدنِ موهایِ بارون خوردت موند تو دلم... +هنوز همـه ی چتامونو دارم
سرِ همون ساعتی کـه هر شب پيام مـیدادي
مثل معتادی مـیشم کـه مواد بهش نرسیده،
کلافس، دست و دلش مـیلرزه...
مـیرم تو اتاق
موسیقیِ مورد علاقتو پِلی مـیکنم
هی تکرار مـیشـه
شروع مـیکنم از اون بالایِ بالا خوندن حرفامون
از اونجایی کـه با فعل جمع حرف مـیزدیم
از اونجایی کـه با اسمِ فامـیلی همدیگه رو صدا مـیکردیم
مـیام پایین
یکم لحنمون خودمونی تر شده
مـیام پایین
تایم حرف زدنمون بیشتر شده
مـیام پایین
مـیام پایین
از قیـافه ی جمله معلومـه با کلی خجالت بـه آخر حرفامون یـه عزیزم اضافه کردیم
مـیام پایین
شروعِ شعر و حرفایی کـه داره حالمونو لو مـیده
مـیام پایین...
.
_چرا ساکت شدی؟؟
لو مـیدیم دلمون رفته واسه هم
مـیگم مطمئنی؟
مـیگی مطمئنم
مـیگم ببینیم همدیگه رو
سرِ ساعت پنج
همون جایی کـه اولین بار دیدیم همو
.
+اما اون قرار فرق داشت
روم نمـیشد نگات کنم
دستام یخ کرده بود

_دستتو گرفتم
گفتم آروم باش
نمـیخواد هیچی بگی
من دارم با چشمات حرف مـی
.
+مـیام پایین
مـیخونم
مـیخونم
به یـه حرفایی کـه مـیرسم از ذوق چشمامو مـیبندم
مـیخونم
شب از نیمـه گذشته
موسیقی داره تکرار مـیشـه
.
_مـیای پایین تر
حالمون خوبه
مـیای پایین تر
مـیفهمـی قلبم تو دستاته
مـیفهمـی نفسم تو مشتته
مـیفهمـی ....
لحنت عوض مـیشـه
مـیای پایین تر
مـیخوای بری
داره باورم نمـیشـه
دارم جون مـیدم
باورم نمـیشـه
آخه گفته بودی مطمئنم...نگفته بودی؟
چرا گفته بودی!
.
+گفته بودم
.
_پاک کن
هر چی کـه بودو دیلیت کن
حرفام...عکسام...خودم
لااقل با آدمـی کـه قراره تو زندگيت باشـه نصفه و نیمـه نباش
.
+کارم شده مقایسه
تو یـه طرفی
آدمایی کـه مـیان تو زندگیم یـه طرف
.
_پاشو برو
مـیخواد بارون بگیره
موهات خیس مـیشـه...!
ببخشید...حواسم نبود....اینجا منتظرِی بودی...
.
+نگفتی تو اینجا چیکار مـیکردی؟
.
_من هر هفته مـیام
سرِ ساعت پنج...منتظرِ خودم مـیمونم...هیچ وقتم پیدام نمـیشـه...هیچ وقتم خودمو پیدا نمـیکنم...به خودم نمـیام...بعد مـیذارم مـیرم
الانم حتما برم
داره بارون مـیگیره
طاقته هوایِ بارونی رو ندارم
باید زودتر برم..باید برم
.
+ساعتتو جا گذاشتی
شال گردنت.
.
_ساعتم باشـه پیشِ تو...به دردِ من نمـیخوره، فصلا عوض مـیشـه، آدما عوض مـیشن ، سنم داره مـیره بالا اما دارم مـیبینم زمان خیلی وقته وایساده
ساعتم باشـه پیشِ تو
اما شال گردنمو بده
دو ساله نَشُستَمِش،، عطرت مـیپره.
💙🌚

Read more

Media Removed

السلام علیک یـا علی بن موسی الرضا المرتضی . ما را گدای خوانِ عظیمت نوشته‌اند روزی بگیرِ دستِ رحیمت نوشته‌اند نامم ز کودکی شده دیوانـهٔ رضا ما را ز نوکران قدیمت نوشته‌اند کودکی من از این صحن بـه آن صحن گذشت مثل پروانـه ی درون باد رها آقا جان... با همان لهجه پاک پدری مـیگویم "قربون کفترای صحن ... 💌
السلام علیک یـا علی بن موسی الرضا المرتضی 💚
.
ما را گدای خوانِ عظیمت نوشته‌اند
روزی بگیرِ دستِ رحیمت نوشته‌اند

نامم ز کودکی شده دیوانـهٔ رضا
ما را ز نوکران قدیمت نوشته‌اند

کودکی من از این صحن بـه آن صحن گذشت
مثل پروانـه ی درون باد رها آقا جان... با همان لهجه پاک پدری مـیگویم
"قربون کفترای صحن رضا... "آقاجان .
.
.
شرح عکس‌ها 😉
تو عاولی یـه نکته‌ی ظریف وجود داره کـه باید حتمآ دقت کنی که تا متوجه بشی اونم اینـه کـه م چادرمو نگه داشته بالا کـه رو زمـین نکِشـه بابامم ازم عگرفته 😅😅 آخه من از کودکی وسواس بودم 🙈 بـه من چه خب اونجا خیس بود مـیتونستن ازم لبِ حوض عنگیرن 😏 آره واسه همـین اخلاقشونـه کـه من تُخس بودم 😏 دیر اومدن نخوان عبگیرن زود برن حتما چادرمم نگه دارن 😂😂 تازه کفشمم قرمزه از بچگی پرسپولیسی بودم 😜😜 ناخنمم کنارِ عنادیده بگیرید الان تازه دیدمش 😂😂
تو عکسِ دوم همونجوری کـه مشاهده مـیکنید مشغولِ تناولِ بیسکوییت عستم 😋 لدفن از بچه وقتی داره یـه چی مـیخوره عنگیرید بعدم بذارید تو آلبومش کـه الان مجبور بشـه با فالووراش بـه اشتراک بذاره 😂😂 مرسی اَه 😒 اصن یـه داری از چی عمـیگیریِ خاصی تو نگاهمـه 😆😆
عکسِ سوم هم کـه معرف حضورتون عستن کـه بار دومِ مـیذارمش البته بعد از چهار سال 😬 ولی فک کنم اینجا تازه از خواب بیدار شده بودم چون خشانت از پیکسل پیکسلِ صورتم مـیباره 😂😂 لدفن از بچه وقتی عصبانیِ عنگیرید مرسی اَه 😒
بعدم تصور کنید یـه بچه‌ی تُخس مثل من صبح از خواب بیدارش کنن بیـارن حرم تازه نذارن کفش‌های تَق‌تَقیِ سیندرلایی‌اشو تو حرم بپوشـه دیگه عکسش اخموتر از این نمـیشـه کـه 😅😅
خلاصه کـه همـین دیگه از صبح مـیخواستم این عکس‌های بچگیم تو #حرم_امام_رضا رو بذارم ولی وقت نشد و الان گذاشتم البته هنوز کـه مـیلادِ #سلطان تموم نشده بعد قبوله 😉😉
ولی چقدر بچگی خوب بود ما همش تمام زیـارت مخصوص‌ها رو با هئیت #حاج_منصور مـیرفتیم مشـهد ولی الان فوقش سالی یـه بار اگر #امام_رضا بطلبه مـیریم مشـهد 🙁🙁.
.
بازم تفلدِ عیدِ شوما موبالک 🎉💖😍.
.
#فاطمـه_کوچولو_فینقیلی

Read more

امروز بيشتر از هر چيزي نياز دارم كه تغيير كنم مـهربان باشم اهل انديشـه باشم كتاب بخوانم و جهان و خوبي هايش رو براي همـه بخواهم... امروز ما بيشتر از اعتراض،راهپيمايي،جنگ و ... بـه مـهرباني و دوستي نياز داريم... آرزوهاي من زماني واقعي ميشن كه سعي كنم تو بـه آرزوهات برسي.. بـه آرزوهاي هم پر و بال بديم☘️🏼 اين ... امروز بيشتر از هر چيزي نياز دارم كه تغيير كنم
مـهربان باشم
اهل انديشـه باشم
كتاب بخوانم
و جهان و خوبي هايش رو براي همـه بخواهم...
امروز ما بيشتر از اعتراض،راهپيمايي،جنگ و ... بـه مـهرباني و دوستي نياز داريم...
آرزوهاي من زماني واقعي ميشن كه سعي كنم تو بـه آرزوهات برسي..
به آرزوهاي هم پر و بال بديم☘️🙏🏼
اين تصوير قسمتي از حال خوب ماست وقتي بـه تماشاي لايو اروين نشسته بوديم
#هنر_مرز_نمـی_شناسد
نـه یـه برگم از یـه جنگل نـه یـه موجم از یـه دریـا
نـه یـه سنگی از دل کوه نـه یـه قطره از یـه رویـا
نـه یـه لحظه ام از یـه تقویم نـه یـه سطرم از یـه دیوار
من یـه خطم از یـه تصویر نـه جرعه ام از یـه لیوان
من نیومدم بـه دنیـا کـه بشم بنده ی تکرار
که سر دوراهی شک یـه طرف برم بـه اجبار
من نیومدم بـه دنیـا
که بشم بنده ی تکرار…
نـه یـه واژه ام از یـه قصه
نـه یـه نقطه ام تو الفبا
نـه یـه نتم تو یـه قطعه
نـه یـه نخم مـیون ِ دیوار..
من نیومدم بـه دنیـا
که بشم بنده ی تکرار
که سر دوراهی شک
یـه طرف برم بـه اجبار
من نیومدم بـه دنیـا
که بشم ی عادت
که بپوسن آرزوها
از سر ترس و خجالت
من نیومدم بـه دنیـا
که بشم بنده ی تکرار..
ترانـه سرا : امـید اولیـایی
@erwinkhachikian
@erwinkhachikian
@omid_oliae
#تهران_كانادا #منودنيا #manodonya #erwinkhachikian #faravaz #musicwithnoborders #musicunitingpeople

Read more

Media Removed

یکی از غذاهایی کـه بعد از ماه رمضون خیلی مـیچسبه همـین آبگوشته ... . مخصوصا کـه تابستون گرم با ریحون و بابونـه های درجه یکش هم از راه رسیده باشـه و البته ترشی خونگی هم موجود باشـه . اون ترشی قرمزه رو قبلا دستورش رو براتون نوشتم کـه گفتم خیلی هم خاص و خوشمزه هست ترشی پیـاز هم کـه خیلی راحته پیـاز قرمز کوچیک و چند ... یکی از غذاهایی کـه بعد از ماه رمضون خیلی مـیچسبه همـین آبگوشته ... .
مخصوصا کـه تابستون گرم با ریحون و بابونـه های درجه یکش هم از راه رسیده باشـه و البته ترشی خونگی هم موجود باشـه 😉
.
اون ترشی قرمزه رو قبلا دستورش رو براتون نوشتم کـه گفتم خیلی هم خاص و خوشمزه هست ترشی پیـاز هم کـه خیلی راحته پیـاز قرمز کوچیک و چند که تا دونـه فلفل تند و نمرکه همـین ...اون یکی ترشی مخلوط گل کلم و موسیر و هویج و بادمجون و سیر و سبزی معطر کـه باآب گوجه فرنگی جوشیده شده و سرکه قاطی شده ... اسمم نداره 🙈🙈
.
هوا داره گرم مـیشـه و شاید خیلی از شماها تو مناطقی زندگی کنید کـه گرمای هوا خیلی زیـاده شاهرود آب و هوای معتدلی داره ما شاید بین ساعت دوازده که تا سه چهار بعد از ظهر از کولر استفادا کنیم شبها هم هنوز خیلی خنکه اگه حوصله کردید و دوست داشتید از شـهرتون و آب و هواش بنویسید و البته یـه نکته ی کوچولو ی دیگه پست قبلی کـه یـه گوشـه از حیـاط خونـه بود باعث شد خیلی از شماها برام بنویسید کـه چه حیـاط قشنگی داری خواستم بگم ممنونم از محبتتون ولی داشتن یـه همچین خونـه ای تو یـه شـهر کوچیک خیلی دور از واقعیت و سخت نیست شاید بـه اندازه ی قیمت یـه آپارتمان کوچیک تو تهران باشـه زندگی تو شـهرهای کوچیک درسته کـه در نگاه اول خیلی خوب بـه نظر مـیاد ولی امکاناتی کـه تو شـهرهای بزرگ هست یک هزارمش هم تو شـهری کـه من زندگی مـی کنم نیست خدا نکنـه خود آدم یـا عزیزانش درگیر بیماری بشن اونوقته کـه .... 😔
.
بگذریم قصدم چیز دیگه ای بود و نمـی دونم کـه منظورم رو رسوندم یـا نـه ؟؟ .
به هر حال الهی همتون بـه آرزوهای دلتون برسید آرزوهای بزرگ داشته باشید و همت بزرگتر کـه اون خدایی کـه آفریننده ی ماست خیلی بزرگه....
.

Read more

Media Removed

. ‎قسمت چهاردهم خاطرات ‎پیـاده و یواش یواش رفتم سمت خونـه جدید م ‎تو راه همش ذهنم درگیر بود کـه آخرش چی مـیشـه ‎رسیدم خونـه و دیدم همـه وسایل وسط خونس ‎آروم آروم جمع و جورش کردیم ‎از یـه خونـه حیـاط دار، رفته بودیم تو یـه مجتمع ۹۶ واحدی ‎که فقط ۱۲، ۱۳ که تا خانواده اومده بودن‎گاز کشی نشده بود هنوز ... .
‎قسمت چهاردهم خاطرات
‎پیـاده و یواش یواش رفتم سمت خونـه جدید م
‎تو راه همش ذهنم درگیر بود کـه آخرش چی مـیشـه
‎رسیدم خونـه و دیدم همـه وسایل وسط خونس
‎آروم آروم جمع و جورش کردیم
‎از یـه خونـه حیـاط دار، رفته بودیم تو یـه مجتمع ۹۶ واحدی
‎که فقط ۱۲، ۱۳ که تا خانواده اومده بودن توش
‎گاز کشی نشده بود هنوز و قول داده بودن که تا چند روز بعد گاز بدن بـه اونجا
‎برقش هم مستقیم از تیر چراغ برق مـیومد تو خونـه ها
‎کنتر برق نداشتیم
‎عصر رفتم ببینم فضای محوطه مجتمع چطوریـاس
‎که دیدم قو پر نمـیزنـه تو فضا بـه این بزرگی
‎یـه سری باغچه خشک و خالی پائین هر بلوک بود
‎خلاصه همـه چیز خیلی نو و دست نخورده بود
‎روزا مـیومد و مـیرفت، هر روزم حس بد من نسبت بـه مدرسه بیشتر مـیشد
‎با یکی دوتا از بچه ها دوس شده بودم، با دو سه که تا هم چپ افتاده بودم
‎بیشتر سعی مـیکردم رابطمو با معلم ها خوب کنم
‎یـه معلم داشتیم واسه درس علوم
‎آقای بحرانی
‎خیلی شخصیت جالب و مـهربونی داشت، اما وقتی هم اعصابش خورد مـیشد دیگه حسابی مـیترکوند، کـه کلا تو اون دو سه سال یکی دو بار اعصاب خوردیشو دیدیم
‎یـه معلم ریـاضی داشتیم بـه اسم آقای انارکی
‎واقعا جدی و محترم، با ۲۸،۲۹ سال سابقه
‎صدای بلند این مرد رو تو اون دو سال نشنیدم من
‎تو درس خیلی جدی بود. دقیقا همون چیزی رو کـه مـیگفت، مـیخواست ازمون
‎معلم هنرمون آقای بهرامـیان بودن کـه واقعا شخضیت دوست داشتنی ای بود و هست یـادش بخیر
‎معلم زبانمون آقای مولایی بود
‎یـه مرد شوخ و باحال و پایـه
‎اما وای بـه اون روزی کـه تکلیفاشو انجام نمـیدادیم و درسم بلد نبودیم
‎مـیترکوندمون
‎معلم فارسیمونم آقای فاتحی
‎مدیرمون آقای مـیرزایی
‎و ناظمامونم آقای نوری کـه همـیشـه خندان و خیلی با دیسیپلین بود و وقتی هم عصبانی مـیشد هیشکی نمـیشد بگیرتش
‎آقای همتی کـه دقیقا مثه آقای نوری بودن، اما کمتر عصبانی مـیشد
‎ #خاطرات_كودكي_سهراب_ادهمي

Read more

Media Removed

. ‎قسمت ششم خاطرات کودکی ‎تابستون، با همون شوغ و ذوق پسر شدن مـیگذشت و من بعضی روزا مـیرفتم کارگاه پدربزرگم کار مـیکردم ‎یـه کارگاه تراشکاری داشت با چهار پنج که تا کارگر ‎قرار بود بشینم پشت دریل و یـه سری واشر کـه تعدادش خیلی زیـاد بود رو پخ ب و بابت هر یـه دونـه قطعه مزد بگیرم ‎یـا بـه قول معروف قرار بود ... .
‎قسمت ششم خاطرات کودکی
‎تابستون، با همون شوغ و ذوق پسر شدن مـیگذشت و من بعضی روزا مـیرفتم کارگاه پدربزرگم کار مـیکردم
‎یـه کارگاه تراشکاری داشت با چهار پنج که تا کارگر
‎قرار بود بشینم پشت دریل و یـه سری واشر کـه تعدادش خیلی زیـاد بود رو پخ ب و بابت هر یـه دونـه قطعه مزد بگیرم
‎یـا بـه قول معروف قرار بود کنتراتی بام حساب کنـه
‎پخ زدن، همون گرفتن تیزیـهقطعس
‎رفتم نشستم سر کارم، آهنگم تو گوشم و کار مـیکردم
‎ظهر کـه شد، نـهارو خوردیم و یـه استراحتی کردیم و دوباره مشغول کار شدیم
‎آقای مرادیـان کـه سرکارگرمون بود و همـه کارای فنی کارگاه بـه عهده اون بود، اومد کـه قطعه های منو چک کنـه که تا ببینـه درست انجام مـیدم کارمو یـا نـه
‎کنار دریل، سه که تا ظرف یـا بـه قول خودمون استمبولی قطعه بود
‎یکیش قطعه های پخ نخورده بود کـه باید کاراشو مـیکردم،
‎یکی دیگه قطعه هایی بود کـه خودم کاراشو انجام داده بودم،
‎آخری هم یـه ظرف بزرگ بود کـه قطعه های کامل رو ریخته بودن اون تو و آماده تحویل بود
‎قرار بود من عصر بـه عصر قطعه هایی کـه خودم زدم رو بشمرم و تحویل بدم که تا حقوقمو بگیرم...
‎حالا از عمق فاجعه دور نشیم
‎خلاصه، چندتاشو نگاه کرد و ظرفی کـه من پخ هاشو زده بودم رو زرتی ریخت تو ظرفی کـه از قبل کارگرای دیگه کاراشو کرده بودن
‎منم نشمرده بودم قطعه هامو
‎چشتون روز بد نبینـه
‎ما یـه بغضی کردیم و سرمونو انداختیم پایین و از کارگاه رفتیم بیرون
‎انگار نـه انگار ما رفته بودیم اونجا کـه حوصلمون سر نره تو تابستون
‎نـه دنبال پولی بودیم نـه هیچی
‎ولی اون لحظه خودمو یـه بچه فقیر زیر بارون تصور کردم کـه یـه مرد پولدار با یـه ماشین شاسی بلند با سرعت از کنارم رد شده و تموم هیکل منو با گل یکی کرده 😂😂
‎یـادش بخیر
‎هنوز گاهی اوقات کـه یـادش مـیوفتم خندم مـیگیره ‎ #خاطرات_كودكي_سهراب

Read more

Media Removed

#طبیعت 🤩 ماکو هر تیکه از طبیعتش منو یـاد یـه نقطه از ایران مـیندازه. دشت‌های سبز و پهناورش منو یـاد دشت‌های گلستان مـیندازه، سرسبزی رودخونـه‌هاش و ابشاراش یـاد گیلان، کوهستانـهاش بـه یـاد کردستان ... یـهو بـه خودم مـیام مـیبینم نـه تو گلستانم و نـه گیلان و نـه کردستان. اینجا #آذربایجانـه ! ... آذربایجانی کـه داره ... #طبیعت 🤩
ماکو هر تیکه از طبیعتش منو یـاد یـه نقطه از ایران مـیندازه. دشت‌های سبز و پهناورش منو یـاد دشت‌های گلستان مـیندازه، سرسبزی رودخونـه‌هاش و ابشاراش یـاد گیلان، کوهستانـهاش بـه یـاد کردستان ... یـهو بـه خودم مـیام مـیبینم نـه تو گلستانم و نـه گیلان و نـه کردستان. اینجا #آذربایجانـه ! ... آذربایجانی کـه داره هر لحظه منو بیشتر شیفته‌ی خودش مـیکنـه کـه بشـه اونجایی کـه یـه تیکه از قلبمو واسه همـیشـه مـیون سرسبزی دشت‌هاش و صدای رودخونـه‌هاش جا بذارم. اذربایجانی کـه تو یـه لحظه بارون خیس خیست مـیکنـه، باد مـیزنـه و پروازت مـیده و همون لحظه افتاب غافلگیرت مـیکنـه. اینجا بهاره، همون بهاری کـه هیچیش قابل پیش بینی نیست..☘️
📌سه عاول از #رود_ارس هستش ( بـه ترکی ؛ اراز)،همون رودی کـه ترکیـه راه افتاده و به مرز ایران و ارمنستان مـیرسه و تا مرز و در نـهایت بـه اذربایجان مـیرسه. یـه ویدیو از سکوت و ارامشش تو استوری گذاشتم، ببینینش حتما🤩 📌 عچهارم از روستای #چاوقون کـه اصلا انتظار اینـهمـه سرسبزی نداشتم ازش😍 توی این مسیر جنگلی کـه مشخصه مـیشـه انقدر پیش رفت که تا به اون کانالای عکس‌پنجم رسید. رد کانال رو کـه ادامـه بدین بـه یـه ابشار مـیرسین کـه تو عاخر مـیبینیدش😍 از بکر بودنش، زیبا بودنش چی بگم؟ انقدر تو این سالها هرچی ابشار دیدم بسکه فضا سازی شده بود یـا شلوغ بود کـه اصلا نتونستم حس طبیعیشو بگیرم و ازش لذت ببرم❤️و اینجا از نظر بکرموندن این طبیعتش، عالیـه! 📌 دو که تا عاخر #حاجی_لک_لک رو مشاهده مـیکنین😂 اینا تو روستایی کـه سداریم (روستای خوک) واسه خودشون زندگی‌های دارن😍 اقا سهرابی مـیگفت، معمولا وسطای پاییز مـیرن و اسفند برمـیگردن بـه روستا.. یـه جوری اینا جدی رو تیر برقا واستاده بودن واسه خودشون کـه فک مـیکردی بابت پولی چیزی گرفتن😂
.
. ‎ #ماکوگرام #ماکو #ماکوگردی #بریم_ماکو #ماکوگرافی #سفرنامـه_ماکو
#maku #Maku_Gram #visitmaku #trip2maku .
#صحرا_مـیره_سفر
#ماکو_نامـه_صحرا

Read more

Media Removed

موسیقی و تحریم تحریم تاکتیکیـه به منظور زیر فشار قرار یـه فرد، یـه گروه یـا یـه کشور و تحریم مـیتونـه شکلهای مختلفی بـه خودش بگیره، تحریم اقتصادی، تحریم نظامـی، تحریم دسترسی بـه مواد غذایی و و و… تو ایران خیلیـها سالهاست قربانی تحریمـهای داخلی و خارجی شدن و مـیشن ولی اینجا مـیخوام یـه ذره درون مورد تحریم هنرمندهایی ... موسیقی و تحریم

تحریم تاکتیکیـه به منظور زیر فشار قرار یـه فرد، یـه گروه یـا یـه کشور و تحریم مـیتونـه شکلهای مختلفی بـه خودش بگیره، تحریم اقتصادی، تحریم نظامـی، تحریم دسترسی بـه مواد غذایی و و و…
تو ایران خیلیـها سالهاست قربانی تحریمـهای داخلی و خارجی شدن و مـیشن ولی اینجا مـیخوام یـه ذره درون مورد تحریم هنرمندهایی کـه کارشون موسیقی هست صحبت کنم.

لزوم گرفتن مجوز هم فرایندیـه به منظور تحریم هنرمند از حق بیـان احساسات و افکارش، هم فرایندیـه به منظور تحریم مالی هنرمند.
بازداشت و زندانی هنرمندها باعث سر و صدا و جلب توجه مـیشـه، ولی تحریم مالی مـیتونـه هنرمندها رو بی سر و صدا زیر فشار قرار بده و منزوی و ناامـید کنـه که تا جایی کـه بدون زندان یـا مجازاتهای اینچنین از فعالیت‌هاشون دست بردارن.

بیشتر درآمد یـه هنرمند کـه تو عرصه موسیقی فعالیت مـیکنـه از فروش بیلیط به منظور اجراهای زنده و فروش آثارشـه. مجوز اجرای زنده با مجوز پخش و فروش فرق مـیکنـه حتی اگر هنرمندی مجوز پخش و فروش آثارش رو داشته باشـه، احتمال اینکه مجوز به منظور اجرای زنده بهش بدن کمـه، چه برسه بـه هنرمندهایی کـه حتی به منظور پخش آثارشون هم مجوز ندارن.
خلاصه کـه خیلی از هنرمندها نـه مجوز پخش و فروش آثارشون رو دارن نـه مجوز اجرای زنده. درون نتیجه این هنرمندها بـه واسطه نداشتن مجوز هم دارن از حق ابراز احساسات و افکارشون تحریم مـیشن هم ازب درآمد، کـه در نـهایت تحریم همـه مردمـه از دسترسی و شنیدن آثار و حرفهایی کـه با 'ارزشـها' و خط مشی قدرت حاکم همخوانی ندارن.

دسترسی بـه اینترنت تو این سالها و قابلیت پخش آهنگ‌ها بـه صورت نسخه‌های دیجیتالی این فرصت رو بـه هنرمندهایی کـه نمـیخواستن بـه خاطر مجوز خودشون رو کنن داد که تا از سکوت دست بکشن و بدون اینکه نیـازی بـه مجوز داشته باشن آثارشون رو پخش کنن. اما این فقط مشکل پخش رو برطرف کرد نـه مشکل اجرای زنده و فروش.

تو سالهایی کـه تو زمـینـه موسیقی فعالیت کردم خیلی از هنرمندهای خوبمون رو کـه تو سبکهای مختلف فعالیت مـی دیدم کـه به خاطر فشارهایی کـه روشون بود یـا با بیماری‌های روانی مواجه شدن و دست از کار کشیدن یـا از شدت فشار مالی مجبور بـه ترک هنرشون شدن. شاید بـه خاطر ظاهر این شغل و شـهرتی کـه باهاش همراهه مخاطبین زیـادی متوجه این فشارها و این سختیـها کـه هنرمندها باهاشون دست و پنجه نرم مـیکنن نباشن ولی حتما توجه کرد کـه شـهرت لزوما بـه معنی خوشبختی یـا نون توی سفره نیست.

پس خواهش مـیکنم هنرمندهایی رو کـه با آثارشون بـه وجد اومدین، بـه فکر افتادین، امـیدوار شدین، یدین و اشک ریختین تو این راه تنـها نذارین و در حد توانتون از نظر مالی حمایتشون کنین.

Read more

Media Removed

. یـه هل دیگه... اَه درو بست! باورم نمـیشـه یـه روز تو مترو بخوام منو هل بدن! استرس بی‌پولی و بیکاری کم بود، استرس «آیـا مـی‌تونم سوار قطار شم یـا حالا کـه سوار شدم، این ایستگاه مـی‌تونم پیـاده شم؟» هم اضافه شده. اصلا مترو با زندگی من گره خورده؛ زندگی عاطفی، تحصیلی، کاری... چه شکست عشقیـا کـه نخوردم (خب قطعا ... .
یـه هل دیگه... اَه درو بست!
باورم نمـیشـه یـه روز تو مترو بخوام منو هل بدن! استرس بی‌پولی و بیکاری کم بود، استرس «آیـا مـی‌تونم سوار قطار شم یـا حالا کـه سوار شدم، این ایستگاه مـی‌تونم پیـاده شم؟» هم اضافه شده. اصلا مترو با زندگی من گره خورده؛ زندگی عاطفی، تحصیلی، کاری... چه شکست عشقیـا کـه نخوردم (خب قطعا تو واگن ویژه بانوان به منظور من عشقش هم بـه وجود نمـیاد). چه جزوه‌ها کـه تو مترو نخوندم. یـه پیشنـهاد مدلینگ هم داشتم کـه یـه خانمـه مـی‌خواست بام‌تل‌هاش رو روي موهام امتحان کنـه.

مترو حتی تو انواع و اقسام خوابام هم حضور فعال داره. از کابوسِ جا موندنجمعیت یـا نرسیدن بـه قطار که تا فضاهای خیلی بی‌ربط. مثلا یـه بار خواب دیدم دارم تو یـه جنگل تاریک از دست زامبی‌ها فرار مـی‌کنم کـه یـهو قطار وایستاد و این صدا پخش شد: با توجه بـه تابلوهای راهنما مسیر فرار خود را بـه درستی انتخاب کنید. از رویـاهام هم مـی‌تونم بـه نشستن با لباس پرنسس‌ رو سکوی مترو اشاره کنم کـه یـه قطار سفید با کلی صندلی خالی پیداش شد. که تا اومدم سوار شم، درون برای سکوی روبرویی باز شد و قطار پر شد.

ولی واقعا مترو یـه سری رویـاهام رو برآورده کرده. مثلا کی تو خواب هم مـی‌دیدید مترو بتونـه نیـاز روزانـه ما رو تامـین کنـه؛ اگر اون نبود چطوری با لباس‌های الیـاف گیـاهی آشنا مـی‌شدیم؟ یـا چطور مـی‌فهمـیدیم یـه نفر، بیست تومن فروش مغازه، پونزدهِ همکار رو مـی‌تونـه بده پنج تومن؟! اصلا خودم بدون صرف وقت اضافه و با سفر تو سه راسته ۱ و ۲ و چهارِ مترو تونستنم کل جهیزیـه‌ام رو بخرم بجز یخچال کـه اونم اگه شارژ کارتخوان فروشنده تموم نشده بود الان با خیـال راحت فقط مـی‌نشستم و به دست و پا داماد فکر مـی‌کردم.

Read more

Media Removed

. ای داد، ای هوار، ای بیداد. آخه بابا ما دردمون رو بـه کی بگیم؟ . این نقطه اوج بـه اضمحلال (یـا همچین چیزی) رفتنِ بشریته. آخه چکار بـه نوستالژیـای ما دارین؟ . چقدر طاقت بیـاریم وچیزی نگیم؟ اون از تخمـه کـه نابودش کردین؛ تمام دوران بچگیمون با این رویـا گذشت کـه بالاخره یـه روز بزرگ مـی‌شیم کار مـی‌کنیم و ثروتمند ... .
ای داد، ای هوار، ای بیداد. آخه بابا ما دردمون رو بـه کی بگیم؟
.
این نقطه اوج بـه اضمحلال (یـا همچین چیزی) رفتنِ بشریته. آخه چکار بـه نوستالژیـای ما دارین؟
.
چقدر طاقت بیـاریم وچیزی نگیم؟ اون از تخمـه کـه نابودش کردین؛ تمام دوران بچگیمون با این رویـا گذشت کـه بالاخره یـه روز بزرگ مـی‌شیم کار مـی‌کنیم و ثروتمند مـی‌شیم. کلی آدم استخدام مـی‌کنیم کـه برامون تخمـه بشکنن کـه ما فقط بجوییم و قورتشون بدیم. ولی امان از روزگار، اولین چیزی کـه تکنولوژی بهش دست پیدا کرد همـین پوست کندن تخمـه بود. اینجوری بود کـه شرکتای مواد غذایی تونستن با موفقیت این رویـامون رو بـه فنا بدن و نـه تنـها تخمـه پوست کنده، کـه هر چی دم دستشون بود رو با مقدار متنابهی هوا ریختن تو یـه کیسه و دست ما. اوضاع داشت بد و بدتر مـی‌شد وکارتونا تو رده بعدی قربانی‌ها بودن.

یـه آهنگ چیـه دیگه کار بـه جایی رسید که، یـه آهنگم نذاشتن برامون بمونـه. طرف اومده خونده که: نـه نا مـهربونـه، نـه آفت جونـه، نـه با دیگروونـه. خب لعنتی این چه کاریـه با ما مـی‌کنی؟ الگوی ما که تا الان تو زندگی این آهنگ بوده. مگه ما مسخره پدرتیم؟
.
هرکی مـی‌اومد سمتمون نـه تنـها نامـهربون و آفت جون و با دیگرون بود کـه معتاد هم بود ولی ما درون حالی‌که این آهنگ رو زیرمـی‌خوندیم، با یـه تشت شیر بـه استقبالش مـی‌رفتیم. کلی هم با این الگو موفق بودیم و خوش و خرم مـی‌زیدیم. اون وقت اومدی آهنگ‌رو عوض کردی؟ لعنت بـه این انحطاط اندیشـه!
.
حالا فردا هم لابد مـی‌خوان بیـان بگن کهی خودش رو تو گِل نمـی‌پلکونـه و امشب همون شبی نیست کـه مـیگه شب بود و اون شبه یـه شب دیگه‌ است. یـهو بگین زبون زرگری هم از بر نیستین دیگه.

به کجا داریم مـیریم ما واقعا؟

Read more

Media Removed

بعضی وقتا زندگی تو یـه نقطه ای قرارت مـیده کـه خیلی سخته تحملش تصورش... یـه اتفاقی مـیفته کـه بهت ثابت کنـه قوی بودن چه قدر قشنگه درون عین سختیش معجزه شدن چه قدر قشنگه زندگی چه قدر قشنگه همـه آرزوهاتو مـیذاره تحت تاثیر خودش هیچیو باور نمـیکنی و فقط مـیگی یـه خدایی هست کـه مـیدونم مـیرسه سر بزنگاه و اون اتفاق ... بعضی وقتا زندگی تو یـه نقطه ای قرارت مـیده کـه خیلی سخته تحملش
تصورش...
یـه اتفاقی مـیفته کـه بهت ثابت کنـه قوی بودن چه قدر قشنگه درون عین سختیش
معجزه شدن چه قدر قشنگه
زندگی چه قدر قشنگه
همـه آرزوهاتو مـیذاره تحت تاثیر خودش
هیچیو باور نمـیکنی و فقط مـیگی یـه خدایی هست کـه مـیدونم مـیرسه سر بزنگاه
و اون اتفاق خوب مـیفته
خدا مـیرسه وبغلت مـیکنـه وقتی از شادی جیغ مـیکشی خدا نگات مـیکنـه وقتی سجده ی شکر مـیکنی و بعد یـادت مـیاد اصلا قبله یـه طرف دیگه بود
خدا پا بـه پات بـه هول شدنت مـیخنده
وقتی منتظر مـیمونی کـه دوستت بیـاد و بغلش کنی و ببینی زندگی چقدر قشنگه... خدا کنارت و باهات انتظار مـیکشـه
وقتی بعد از چندماه چشمتو مـیبندی و بغلش مـیکنی حس مـیکنی خدایی رو کـه داره با شادیت شادی مـیکنـه....
خدا همـینقدر نزدیکه بهمون
همـینقدر مـیشنوه صدامونو
همـینقدر ساده ثابت مـیکنـه کـه امـید داشتن چقدر قشنگه
خدا همـیشـه کنارمونـه فارغ از اینکه ما بهش چه حسی داریم و چه قدر بـه یـادشیم....
همـیشـه تو بدترین لحظه ها مـیرسه و وسط قهقهه هامون از شادی باهامون مـیخنده
خدا همـینجاست...
و یـه سری ادما رو بهت هدیـه مـیکنـه که تا بهت نشون بده قوی بودن چه قدر قشنگه و چه حس خوبی داره داشتن اونایی کـه بهت جرات مـیدن برا اتفاقا و تصمـیمای سخت... بهت هدیـه مـیده بعضیـا رو کـه یـادت بده زندگی پره از چیزای قشنگه

وقتی تهه یـه شبه خوب رو بـه اسمون لبخند مـیزنی و یـه ستاره بهت چشمک مـیزنـه...
خدا همونجاست.... پی نوشت:
مرسی کـه امروز اومدین😍❤️با شرایط سخت😀
@nessa_rad
@bluepinksnowman
هدیـه ی خدا.... رفیق.... دوست.... همکلاسی... خانوم دکتر... .... بهترین.... مرسی کـه بهم نشون دادی از تموم شخصیتای دنیـا و قصه ها و فیلما و کتابا قوی تر و خوش قول تر و بهتر و مـهربون تری... لایق همون اسمـی کـه تو سینما گفتم و دوتایی خندیدیم:
@nessa_rad
پی_تر_نوشت:
اخرین باری کـه مموری گوشیمو گم کردم و کلی رنج و سختی و مشقت کشیدم برا پیدا ش با خودم عهد کردم هیچوقت یـه مموریـه کوچولو رو اینور اونور نذارم... اما امروز یـه خالیشو پیدا کردم تو خونـه و گذاشتم تو گوشیم و هرچی عگرفتم پاک شد... جز این دوتا کـه گلی هستش کـه برا نسا کاشتم و ملقب بـه نی نیش... خیلی منتظر موند که تا ش بیـاد.... اسمشم گذاشته ارغوان😋

Read more

Media Removed

بهش مـیگم تو شانس بزرگ من تو این سفری! مـیخنده و سرشو مـیندازه پایین. حسین، پسر همسایـه خونـه بغلی اقا سهرابی ایناس. روز اول کـه صبح پاشدیم‌ بریم شـهر بـه اقا سهرابی گفتیم برامون ماشین بگیره کـه حسین و صدا کرد و به ترکی گفت برسونشون ماکو. تو راه سر حرف باز شد و فهمـیدیم ۲۲-۳ سالشـه. دانشجو حسابداریـه، کارش دکوراسیون ... بهش مـیگم تو شانس بزرگ من تو این سفری!
مـیخنده و سرشو مـیندازه پایین.
حسین، پسر همسایـه خونـه بغلی اقا سهرابی ایناس. روز اول کـه صبح پاشدیم‌ بریم شـهر بـه اقا سهرابی گفتیم برامون ماشین بگیره کـه حسین و صدا کرد و به ترکی گفت برسونشون ماکو. تو راه سر حرف باز شد و فهمـیدیم ۲۲-۳ سالشـه. دانشجو حسابداریـه، کارش دکوراسیون داخلیـه کـه بخاطر گرون شدن مصالح فعلا دیگه براشون صرف نداره... عاشق ماکو‌‌ و شوط بود. با یـه عشقی مـیگفت ماکو عالیـه بهترین شـهره کـه ادم دلش مـیخواست عاشق این شـهر بشـه!.. حسین با ما موند. لیدر ما شد و هرجایی کـه فکر مـیکرد حتما ببینیم و بهمون نشون داد. لیدرمون شد، مترجم ما واسه ارتباط با مردم شد، عکاسمون شد، شانس بزرگ ما واسه این سفر شد. سفری کـه بخاطر اینکه حسام مثل همـیشـه همراهم نبود،یو نمـیشناختم و ماشین نداشتم همش استرس داشتم چطور ببینم، چطور بگردم و خدا حسین رو سر راهمون گذاشت کـه اینجوری با جون و دل راهنمای ما بشـه.😍
ازش قول گرفتم هرکدوم از دوستام خواست بیـاد ماکو باهاش هماهنگ کنم کـه لیدر محلیشون شـه، اونم قول داد بره اطلاعاتشو راجع بـه تاریخ و دیدنیـا زیـاد کنـه و یـه لیدر محلی حرفه ای شـه. درون عوض هم بهش قول دادم هروقت اومد تهران حسابی تهرانو بهش نشون بدم و بگردونمش.🤩
تو این عکس، یـهو کنار مزرعه‌شون ترمز زد، گفتیم کجااا؟ گفت مـیرم از مزرعه براتون هندونـه بچینم کـه تو راه بخوریم😍 پ پایین و گفتم منم مـیام! یـه اصطلاح ترکی گفت وقتی پرسیدم یعنی چی گفت یعنی این اولین هندونـه‌ایـه کـه امسال داریم برداشت مـیکنیم، قسمت شما شد!..وقتی برگشتیم گفتم وایسا اینجا یـه عازت بگیرم، مـیخوام بذارم تو اینستاگرامم و بنویسم، شانس بزرگ ما! حسین! 💫
.
.

پ.ن : ورق بزنین ببینین تو مزرعه چیـا دارن😍 گوجه و بادمجون و هندونـه و افتابگردون!
پ.ن۲ : دو که تا عاخر از ابگرم شوط هستش، حسین مارو بزود کشوند کـه اونجا رو بهمون نشون بده، مـیگفت یکم تبلیغ شـهرمونو دیگه، گفتم باشـه اینم بخاطر تو مـینویسم کـه همـه‌ بدونن شوط چشمـه ابگرم با خاصیت درمانی داره و الان دارن براش دو که تا استخر خوب مـیسازن کـه استفاده ازش راحت شـه🤩 گفتم بگو زود بسازنش ما سری بعد اومدیم حسابی استفاده کنیم ازش🤪 بلکه دردامون درمون شـه😂 انقدر کـه تو این سفر فعالیت کردیم🤦🏻‍♀️
پ.ن۳: تو عاخر داره ادای منو درمـیاره کـه تو عکسا سرمو بالا مـیگیرم😒
.
. ‎ #ماکوگرام #ماکو #ماکوگردی #بریم_ماکو #ماکوگرافی #سفرنامـه_ماکو
#maku #Maku_Gram #visitmaku #trip2maku
.
#ماکو_نامـه_صحرا
#صحرا_مـیره_سفر

Read more

Media Removed

#100daysofproductivity . از اونجایی‌ تو نظرسنجی گفتین پروداکتیویتی رو ادامـه بدم مـیریم سراغ بقیـه ی بحث چطور کتابخون بشیم؟ یکی دیگه از پیشنـهادای من اینـه کـه همون اول کتابایی کـه ادبیـات یـا مضمون سنگین دارن نخونید حتی اگه تحصیلات یـا اطلاعات بالایی داریم و خودمونو آماده مـیبینیم ممکنـه اگه همون ... #100daysofproductivity
.
از اونجایی‌ تو نظرسنجی گفتین پروداکتیویتی رو ادامـه بدم مـیریم سراغ بقیـه ی بحث چطور کتابخون بشیم؟
یکی دیگه از پیشنـهادای من اینـه کـه همون اول کتابایی کـه ادبیـات یـا مضمون سنگین دارن نخونید حتی اگه تحصیلات یـا اطلاعات بالایی داریم و خودمونو آماده مـیبینیم ممکنـه اگه همون اول کار بریم سراغ کتابایی کـه مثلا نوبل ادبی بردن خیلی تجربه رضایت بخشی نداشته باشیم از کتاب خوندن!پس اول بگردین دنبال کتابای خوب ولی ساده و رَوون .
یـه راه حل دیگه کـه من خیلی بـه کار مـی برم اینـه کـه اگه کتاب داستانی باشـه خودمو کاملا شخصیت اول داستان تصور مـیکنم بعضی وقتا دیـالوگا رو با صدای بلند یـا توی ذهنم با یـه لحن خاص مرور مـیکنم و موقع مکالمـه ها خیلی جدی تصور مـیکنم قراره مثه فیلم دیـالوگ بگم!اگه کتاب شخصیت خاصی نداشته باشـه خودمو جای نویسنده مـیذارم و به این فکر مـیکنم کـه چه چیزایی مـیتونـه از ذهنش گذشته باشـه وقتی فلان جمله یـه پاراگرافو نوشته.یـا مثلا بـه این فکر مـیکنم کـه خب اگه نویسنده یـا همون شخصیت اصلی من بودم چی؟چی کار مـی کردم؟چی مـیگفتم یـا چی مـی نوشتم؟حتی قدیما یـه دفتر ایده داشتم کـه چیزایی کـه به ذهنم مـی رسیدو مـی نوشتم!
در آخر این کـه خیلی بـه خودتون به منظور کتاب خوندن فشار نیـارین قرار نیست کـه من حتما روزی ۱۰ صفحه کتاب بخونم یـا اگه ۴ که تا کتاب درون ماه نخونم از بقیـه عقب مـیوفتم مخصوصا این روزا کـه یـه عده هستن فقط کتاب مـی خونن کـه کتاب خونده باشن نـه این کـه چیزی بـه اطلاعات و تفکراتشون اضافه بشـه .گاهی مغزمون خسته مـیشـه و زمان لازم داره واسه درک و تجزیـه تحلیل.مثلا خود من تو یـه هفته دوتا کتابو کامل خوندم ولی بعد از کتاب جز از کل که تا همـین امروز حس مـیکنم مغزم هنوز درگیر همون کتابه بعد نرفتم سراغ چیز دیگه.درسته کـه باید خودمونو بـه کتاب عادت بدیم ولی وقتی کارمون شبیـه وظیفه بشـه دیگه فایده ای نداره!
و فکر کنم واسه حسن ختام بیـایم یـه دونـه بهترین کتاب بـه هم معرفی کنیم و علتشم بگیم!
من خودم شخصا هیچ کتابی بـه خوبی "روزی کـه زندگی آموختم"نخوندم هنوز .دلیلشم تو یـه پست قبلا گفتم یعنی روزی بعد از خوندن این کتاب نبوده کـه یـه چیزی رو ببینم و نگم تو این کتابم فلان حرف با ربط بـه این موضوعو زده بود
و یـادمون نره:
"انسانی کـه به شناخت خويش نرسيده باشد، بی سواد حقيقی است،
هر چند تمام کتاب های دنيا را خوانده باشد...!
اگر درونت پر از خشم، نفرت، خودخواهی و غرور، حسادت و زباله‌های ديگر است، بدان کـه هيچگاه چيزی را نياموخته‌ای و هنوز رشد نکرده‌ای." #رهايی_از_دانستگی
#کریشنا_مورتی

Read more

Media Removed

امروز مشغول گشت زدن تو فیس‌بوک بودم کـه رفتم یـه سری از عکسای پروفایلم رو بـه ترتیب تماشا ... خیلی عجیب و جالبه، تو این روزای عمر کـه سریع مـی‌گذرن و حسرت همـیشگی من از کمرنگ شدن جزییـات و تلاشم به منظور ثبتشون بصورت نوشته تو دفترا و نوت تو گوشی و توییت و پست فیس‌بوک و عتو فیس‌بوک و عتو اینستاگرم و چکین‌های ... امروز مشغول گشت زدن تو فیس‌بوک بودم کـه رفتم یـه سری از عکسای پروفایلم رو بـه ترتیب تماشا ... خیلی عجیب و جالبه، تو این روزای عمر کـه سریع مـی‌گذرن و حسرت همـیشگی من از کمرنگ شدن جزییـات و تلاشم به منظور ثبتشون بصورت نوشته تو دفترا و نوت تو گوشی و توییت و پست فیس‌بوک و عتو فیس‌بوک و عتو اینستاگرم و چکین‌های سوآرم و صداهای ضبط شده تو گوشی از مرغابیـای دریـاچه ژنو و بارونای بالتیمور و تهران و صدای حرف زدنای دسته‌جمعی همـه اعضای خانواده روزای جمعه خونـه پدرومادربزرگم... چقدر خوبه کـه راه‌هایی پیدا کردم کـه با دوباره دیدن و شنیدن و خوندنشون تمام جزییـات اون لحظه از زمان و زندگیم دوباره یـادم مـیاد. چیزایی کـه در حالت عادی جاهای دست‌نیـافتنی مغزم ذخیره شدن.
امروز تو عکسایی کـه دیدم خیلیـاش برم گردوند بـه شوق اون سفر خاص، حس ناب پیدا یـه آدم شبیـه خودم کـه اون لحظه‌ها هنوز عنوان رسمـی بست‌فرندو نداشته، جروبحث با راضیـه قبل و بعد عبرای انداختن عاز زاویـه مناسب، دلم کـه جایی بوده و امـید و ناامـیدی اطرافش، اپروچم بـه تاریخ سیـاسی معاصر، کامنتایی کـه خوندم و شنیدم درباره یـه عیـا اتفاق یـا حضور دائمـی و قدیمـی بعضی از دوستا، عکسایی از جلسه‌های کاری کـه اون‌موقع‌ها متوجه نبودم داره آینده‌م رو مـی‌سازه و بعضی دلخوریـای مربوط بهش یـا عکسای قشنگ از جزوه‌هام، عکسای یـاداور نعمتِ سفر با خانواده، یـا جلسه‌های کتابخونی با هم‌دانشگاهیـا، حضور عیـان و نـهان بست‌فرندا تو عکسا، عکسای تولدای قبلی و عیدا و همـه چیزایی کـه قراره یـادم بندازه زمان بـه سرعت عجیبی مـی‌گذره.
این عهم مال یـه تیکه کاغذه کـه یـادگاری از یـه کارگاهی کـه پنج سال پیش رفتم برداشتم و تا دو سه سال بـه پنجره‌ی اتاقم چسبونده بودم و راستش هنوز جواب درستی براش ندارم. شما جوابشو مـی‌دونید؟

Read more

Media Removed

. ‎قسمت یـازدهم خاطرات کودکی ‎سر خیـابونی کهزندگی مـیکردیم یـه کوه قشنگی بود کـه هروقت مـیرفتم تو حیـاط یـا پشت پنجره، مـیدیدمش ‎یـه روز جمعه بـه بابا گفتم کـه بریم بالای این کوهه امروز ‎اونم قبول کرد و راه افتادیم ‎اون سالا من خیلی تپل و به قول خودمون خمپلی بودم ‎منم اولین بارم بود مـیرفتم کوه ‎با یـه ... .
‎قسمت یـازدهم خاطرات کودکی
‎سر خیـابونی کهزندگی مـیکردیم یـه کوه قشنگی بود کـه هروقت مـیرفتم تو حیـاط یـا پشت پنجره، مـیدیدمش
‎یـه روز جمعه بـه بابا گفتم کـه بریم بالای این کوهه امروز
‎اونم قبول کرد و راه افتادیم
‎اون سالا من خیلی تپل و به قول خودمون خمپلی بودم
‎منم اولین بارم بود مـیرفتم کوه
‎با یـه فلاکتی رفتیم بالا
‎از اون بالا خونمونو مـیدیدم کـه اندازه یـه نقطه شده بود
‎تو راه برگشت داشتم از کنار دیوار سنگی آروم آروم مـیومدم پایین و دستمو گرفته بودم بهش
‎بابامم جلوتر از من بود
‎مـیخواستم برم برسم بهش و با اون بیـام پایین کـه کنترلمو از دست دادم یـا بـه قول معروف ترمز ب
‎حالا ندو و کی بدو
‎همچنان خوش خوشان درون حال داد کشیدن داشتم مـیدویدم تو حالتی کـه هیچ کنترلی رو قدم هام نداشتم کـه دیدم یـه تخته سنگ بـه چه عظمت جلوم سبز شد ‎منم با اقتدار کامل با کله رفتم توش
‎خونین و مالین بودم کـه بابام رسید بهم ‎همـه ترسم این بود کـه دندونا جلوم خورد شده باشـه
‎دندونام چیزی نشده بود، امابالام کامل پاره شده بود از داخل و دماغمم شکسته بود
‎بگذریم از این کـه وقتی رسیدم خونـه م چه حالی شده بود
‎رفتیم بیمارستان و لبم رو کـه پاره شده بود بخیـه زدن، سه شنبه هم نوبت عمل داشتم واسه بینیم
‎دکتر شیرانی عملم کرد و بعدشم گچ گرفتن
‎دو سه روز بعد کـه رفتم مدرسه همـه بچه ها مـیترسیدن ازم
‎تا اومدن عادت کنن بـه چهره جدیدم، گچش رو باز کردیم ‎ماجرای کلاس پنجمم یـه خورده طولانی شد
‎یـه قسمت دیگه هم مونده کـه انشالله تو اولین فرصت مـیذارمش
‎لازم بـه ذکره کـه من هیچ شناختی از نویسندگی و این چیزا ندارم و صرفا واسه دل خودم و بعضی از دوستان مـینویسم
‎من هرچی کـه تو ذهنم مـیگذره رو مـینویسم
‎با همون جمله بندی و کلماتی کـه تو ذهنم مـیرسه
‎باید ببخشید اگه مشکلی چیزی دارن ❤
‎ #خاطرات_كودكي_سهراب

Read more

Media Removed

. ‎قسمت دوازدم خاطرات کودکی ‎روز ها مـیومد و مـیرفت، شاد و خوش و خرم ‎همـیشـه عادت داشتم آخرین روز مدرسه، زنگ آخر بستنی بدم کلاسو ‎آقای سعیدی، بابای مدرسه مـیومد تو کلاس پخش مـیکرد ‎یـادش بخیر ‎امتحانای خرداد هم رسید ‎روز آخر همـه وقتی داشتن از هم خدا حافظی مـی مـیگفتن سال دیگه مـیبینیم همو ‎خیلی ... .
‎قسمت دوازدم خاطرات کودکی
‎روز ها مـیومد و مـیرفت، شاد و خوش و خرم
‎همـیشـه عادت داشتم آخرین روز مدرسه، زنگ آخر بستنی بدم کلاسو
‎آقای سعیدی، بابای مدرسه مـیومد تو کلاس پخش مـیکرد
‎یـادش بخیر
‎امتحانای خرداد هم رسید
‎روز آخر همـه وقتی داشتن از هم خدا حافظی مـی مـیگفتن سال دیگه مـیبینیم همو
‎خیلی ها هم سال باهم تو یـه مدرسه بودن یـا همسایـه بودن، یـا نزدیک هم بودن
‎ولی من چون مسیر خونمون خیلی بـه بچه ها دور بود سعی مـیکردم جدی تر خداحافظی یـا حرفای آخرمو با بچه ها ب
‎روز آخر امتحانا، روزی بود کـه واسه آخرین بارایی کـه ۵ سال باهاشون همکلاسی، هم مدرسه ای و حتی بقل دستی بودم رو مـیدیدم
‎بعد از سه چهار سال کـه با هیچکدوم از بچه ها ارتباطی نداشتم، یـه روز سر کلاس یـه سری عدد پشت سر هم اومد تو ذهنم کـه برام خیلی آشنا بود
‎سریع نوشتمش رو یـه کاغذ و نگاش کردم
‎بعد چند روز کـه ذهنم درگیر اون عدد ها بود، یـادم اومد کـه شماره تلفن خونـه علیرضا ایناس. علیرضا جاهد
‎سریع زنگ زدم و یـه حال و احوال پرسی ای کردیم
‎یکی دو سال بعد هم سه چهارتا که تا از بچه هارو همزمان تو فیسبوک پیدا کردم
‎امـین و علی گوهری کـه دوقلو بودن و امـید استکی و نوید جهانبانی
‎امـین و علی کـه تحویلمون نگرفتن
‎نوید هم روز افتتاحیـه نمایشگاهم ، سال ۱۳۹۱ ، مرداد ماه اومد پیشم
‎هیچ فرقی نکرده بود این پسر، مثه همون روزا دبستانمون بود
‎خیلی خوشحال شدم کـه دیدمش
‎و اما امـید
‎امـید، امـید، امـید
‎یـه روز زنگ زدم و قرار گذاشتیم کـه ببینیم همو
‎سال ۹۲ بود فکر کنم
‎با همون استایل همـیشگی و مخصوص خودش، طرز حرف زدن ۱۰ سال بزرگ تر از خودش
‎یـه صبح که تا عصری با هم بودیمو گفتیم و خندیدیم
‎علیرضا هم کـه دقیقا ۵ سالی مـیشـه قراره یـه روز برنامـه بچینیم و ببینیم همو
اینا تموم خاطرات من بود از دوره دبستانم
‎دلتنگ بچه های اون دورانم
‎دلم مـیخواد ببینمشون
‎اما ترجیح مـیدم تلاش نکنم کـه ببینمشون
‎آدما تو سال ها تغییر مـیکنن
‎دلم نمـیخواد خدایی نکرده تصویری کـه از اون روزا دارم بهم بریزه
‎دلتنگ اون دورانم
‎اما هیچوقت نمـیخوام برگردم بـه اون روزا
‎ممنونم کـه این همـه وقت منو این پرت و پلاهامو تحمل کردین
‎هر خاطره ای کـه مـیذاشتم، لحظه بـه لحظه نگاه مـیکردم کـه ببینم چه کامنت هایی گذاشتین براش ‎خاطرات دوران راهنماییم شاید طولانی بشـه
‎خیلی چیزا فرق کرد تو دوران راهنمایی
‎اگه دوس داشتین ، بگید که تا یواش یواش شروع کنم بـه نوشتن و پیدا عهای بیشتر به منظور خاطرات ‎مرسی کـه هستین ❤ ‎ #خاطرات_كودكي_سهراب_ادهمي

Read more

Media Removed

٬ اول سلام امـیدوارم کـه تو این روزای سخت حال همـه خوب باشـه راستی کـه روزای سختی رو مـی گذرونیم و به تنـها چیزی کـه مـیشـه امـید داشت خدا هست و لاغیر ( بماند کـه خیلیـا از اونم ناامـید شدن و حالشون خیلی خرابه ) با این حال امـیدوارم هرطوری هست تو این روزای سخت خودمون رو حفظ کنیم نـه اینکه حفظ کنیم کـه این روزا تموم مـیشـه ... ٬
اول سلام
امـیدوارم کـه تو این روزای سخت حال همـه خوب باشـه راستی کـه روزای سختی رو مـی گذرونیم و به تنـها چیزی کـه مـیشـه امـید داشت خدا هست و لاغیر ( بماند کـه خیلیـا از اونم ناامـید شدن و حالشون خیلی خرابه )
با این حال امـیدوارم هرطوری هست تو این روزای سخت خودمون رو حفظ کنیم نـه اینکه حفظ کنیم کـه این روزا تموم مـیشـه و روزای خوب مـیاد ( ایشالا کـه بیـاد) ولی حفظ کنیم کـه قوی تر شیم کـه چاره ای جز قوی تر شدن نداریم ! ( البته سخته شوخی هم نداریم )
دوم : خیلیـا مرتب دایرکت و کامنت مـی دن و یـه جورایی تیکه مـی ندازن کـه تو خیلی لاکچری هستی و مرفه بی دردی و از درد مردم چیزی نمـی فهمـی و از این جور صحبتا ! ضمن اینکه حتما بگم این دوستان کلا ما رو با یـه عده دیگه اشتباهی گرفتن ؛ واقعا سوال برام پیش اومده کـه مگه من عماشین و ویلا و از این ادوات لاکچری پرت کردم تو اینستا کـه اینا دچار همچین توهمـی شدن ؟! اگه عکسی از یک کشوری و جایی گذاشتم کـه قشنگ بـه نظر مـی رسه اونجا کـه مال من نیست کـه قشنگه ! مال خداست !
سوم : با این حال دلم نیـامد بـه اونایی کـه دوست دارن تو این وضعیت خراب اقتصادی یـه حرکتی بزنن و حداقل وضعشون خراب تر از اینی کـه هست نشـه توصیـه ای نکنم ! البته کـه من خودم شاگردم و چیز زیـادی بلد نیستم ولی چون خیلیـا تو دایرکت مرتب سوالای اینطوری مـی پرسن دوست دارم اون چیزایی کـه بلدم رو درون طبق اخلاص بذارم و تقدیم کنم امـید کـه شاید واسه یکی دو نفر مفید واقع بشـه ... چهارم (اصل مطلب )
خب بریم سر اصل مطلب
چه کار کنیم ؟! اولین چیزی کـه همـه ما حتما بلد باشیم مخصوصا تو این وضعیت بد اقتصادی
حفظ پولی هست کـه داریم بعد از اون ایجاد منبع درآمد و بعد از اون رشد سرمایـه هایی هست کـه بدست آوردیم
حالا اینا چطوری ممکنـه ؟
خیلی راحت نیست اگه راحت بود همـه پولدار مـی شدن
فقط حتما یکم دقیق تر نگاه اطرافمان یم
خب چی مـیبینیم ؟!
یـه عالمـه مـهندس و فوق لیسانس بیکار؟!
اره دقیقا درسته
خب یـه سوال
آدمای فنی بیکار هم مـی بینیم ؟! لوله کش بیکار
برق کار بیکار ؟
(البته اونایی کـه کارشون خوبه )
چرا همـه ما عادت کردیم سریع و بدون هزینـه بـه اه بزرگ تو زندگی برسیم
چرا انتظار داریم دیگران برا ما کاری ن؟!
زیـاد حرف زدم
ولی برنامـه دارم بحث راه بندازم کنار هم یکم بیشتر فکر کنیم
مخصوصا درون مورد مسایل اقتصادی
چون آینده هممون گره خورده بهش . تو پستای بعدی بیشتر توضیح مـی دم
پس فعلا یـا علی

Read more

Media Removed

بچه نبودیم کـه ما، بره بودیم صبح خروسخوان همچین آروم، بدون نق و نوق از خواب بیدار مـی شدیم و صبحونـه خورده و نخورده، یـه مسافت چند صد متری را پیـاده گز مـی کردیم که تا مدرسه، سرویس کجا بود؟ تازه اون سالها سرد هم بود ، یـه کاپشن خرسک و یـه کیف صد کیلویی و دست های لبو شده از سرما. تو مدرسه هم بره بودیم ، از ترس ناظم ... 📝 بچه نبودیم کـه ما، بره بودیم

صبح خروسخوان همچین آروم، بدون نق و نوق از خواب بیدار مـی شدیم و صبحونـه خورده و نخورده، یـه مسافت چند صد متری را پیـاده گز مـی کردیم که تا مدرسه، سرویس کجا بود؟
تازه اون سالها سرد هم بود ، یـه کاپشن خرسک و یـه کیف صد کیلویی و دست های لبو شده از سرما.
تو مدرسه هم بره بودیم ، از ترس ناظم همچین رو خط سفید ده سانتی وا مـیستادیم کـه یـه سانت از کفشمون از خط بیرون نمـیزد، بازیمون چی بود؟
طناب بازی و لی لی و توپ بازی
صبح لی لی... ظهر لی لی... شب لی لی... خلافمون چی بود؟
پنج تومن مـیدادیم بابای مدرسه، یـه تیکه پلاستیک مچاله مـیذاشت کف دستمون، یـه قاشق هم قره قوروت چرک صد سال مونده مـیریخت روش، ما هم با لذت ، دِ بِلیس، یـا فوق فوقش، فوت فوتک مـیخریدیم، کـه عبارت بود از دو ممـیز سه دهم گرم آرد نخودچی مخلوط با شکر، تو یـه پلاستیک چهار سانتی، کـه به طریقه فوق امنیتی مـهر و موم و منگنـه کاری مـیشد، با یـه نی کوچولوی نارنجی کنارش.

البته این فوت فوتک رو بیشتر مواقع نمـیخوردیم
نگه مـیداشتیم کـه فوت کنیم تو سر و کله ی مخبر کلاس کـه چغلی همـه رو مـیکرد. ظهر کـه مـیشد، همون مسافت طولانی رو برمـیگشتیم خونـه، دستشویی ها مثل الان نبود، ورِ دل آشپزخونـه!
یـا تو حیـاط بود، یـا تو راهرو... دست و رومون را مـی شستیم و ایضا جورابامون رو، رو نرده پهن مـیکردیم، تازه مـی آمدیم تو، همچین بره هایی بودیم کـه همون بغل جاکفشی دفتر کتاب را پهن مـی کردیم و مـی نشستیم بـه مشق نوشتن،تموم مـی کردیم، برنامـه فردا رو هم حاضر مـیکردیم.

مثل الان نبود کـه و یـه دست بچه رو ماساژ مـیدن، عمو و دایی اون یکی دست رو ،تا بچه چهار خط بـه آخر رو بنویسه.
اینقدر مشق مـی نوشتیم کـه گوشـه انگشت وسطی قلمبه بود همـیشـه، مـیخچه وار.
بوی نـهار دل مـی ربود ولی حتما صبر مـیکردیم که تا بابا بیـاد،همـه با هم غذا بخوریم، تنـهایی خوردن و جدا جدا خوردن نداشتیم، والا جرات الیور تویست رو هم نداشتیم، بگیم ما گرسنمونـه، حتما صبر مـیکردیم الان اگه بود مـیشد مصداق بارز کودک آزاری، ولی اون موقع درس صبر بود واسه ما، غذا هم هر چی بود، آبگوشتی، کوفته ای، لوبیـا پلویی هر چی بود مـیذاشتن سر سفره،
مثل الان نبود کـه ها هی بگن: الهی دورت بگردم، فدات بشم، مرغ نمـیخوری؟
کباب بخور...دوست داری زنگ ب پیتزا برات بیـارن مادر قربونت بشـه!
هر چی بود مـیخوریم خدا رو هم شکر مـیکردیم.
الان کـه به نسل جدید نگاه مـیکنم، مـیبینم، ما هنوزم همون بره های مظلوم و بی دفاع و البته معصومـی هستیم، کـه هنوز کـه هنوزه تو چنگال زندگی لی لی مـیکنیم.

Read more

Media Removed

#پست_موقت راستش تقصیر منـه! شما هیچ کدومتون مقصر نیستید! بـه همون خدایی کـه بالاسر شاهده هر کی اعتراض کنـه حق داره! هرکی ببره دادگاه یـه کلمـه حرف نمـی‌! اصلن از همون اول تقصیر من بود! اون وقتی کـه بچه بودم و مـی‌گفتن فلانی اشرافی‌گری و باغ داره و پسرش جت اسکی تو دریـاچه آزادی داره کـه برای عشق و حال مـی‌بره ... #پست_موقت
راستش تقصیر منـه! شما هیچ کدومتون مقصر نیستید! بـه همون خدایی کـه بالاسر شاهده هر کی اعتراض کنـه حق داره! هرکی ببره دادگاه یـه کلمـه حرف نمـی‌!

اصلن از همون اول تقصیر من بود! اون وقتی کـه بچه بودم و مـی‌گفتن فلانی اشرافی‌گری و باغ داره و پسرش جت اسکی تو دریـاچه آزادی داره کـه برای عشق و حال مـی‌بره کیش و مـیاره و اینا من مـی‌گفتم خب لابد از قدیم پولدار بوده، شما چه مـی‌دونید! اصلا سلیمان نبی هم سلطان بوده!

بعد گفتن شـهردار تهران (که چهار روز هم بیشتر نموند) با یـه قطار بنز مـیره و مـیاد و تو کاخ گلستان زندگی مـی‌کنـه، گفتم خب شـهرداره دیگه، چیکار کنـه؟ لابد براش گرفتن

بعد گفتن مشاور خاتمـی رفته از فلان کشور حدود صدهزاردلار پیپ خریده به منظور دفتر، گفتم تو از کجا مـیدونی؟ لابد از جیب داده!

بعد گفتن فلان وزیر احمدی‌نژاد اینقدر پول تو حساب داره گفتم کار نفت همـینـه دیگه، خلاصه بگم یـهو دیدیم کاخ امام خمـینی رو ساختن!

هرچی گفتیم این هیچ ربطی بـه اون نداره، یـهو گفتن خب لابد ضرورت بوده! یـهو یـاد خودم افتادم! دیدم ای دل غافل! حالا حتما با همون سپری مقابله کنم کـه خودم یـه عمری کلفت‌ش کردم!

یـادتونـه یـه روز تو کاخ سعدآباد مـهمونی زنانـه گرفتن؟ اون روز هرچی تو سرم زدم کـه شاه و بیرون کـه یکی دیگه بره جاش بشینـه؟! همـه گفتن چه اشکالی داره؟! تالار تالاره! حالا تو رو راه نمـیدن شاکی شدی؟

کم کم بنز سواری شد فخر! خونـه باغ تو فلان جا و بچه‌ها با منزل برن خارج و هزار و یک چیز اینجوری شد طبیعی، مردم هم دفاع مـیکنن! انگار همـه بی حس شدن!

گوش پاک کن کـه استفاده کردم دیدم یـه جورایی حرف‌های خودمـه!

من فکر مـی‌کردم دفاع از یـه نفر دفاع از یـه آرمانـه! بعد متوجه شدم اگه یـه فرمانده خیلی ارشد سپاه تو لاکچری ترین خیـابون شـهرک غرب یـه کوچه اختصاصی داشته باشـه نـه تنـها نمـیتونـه مع آرمان باشـه بلکه هر روز پسرش رو تو یـه پارتی مـی‌گیرن! اون وقت ما داریم از این دفاع مـی‌کنیم!

بچه‌ها، تو رو خدا بیـاید گوشامون رو پاک کنیم! من هروقت صدای جرینگ جرینگ سکه رو زیـاد از گوشـه و کنار مـی‌شنوم یـاد کربلا مـی‌افتم! بیـاید اگه نمـیتونیم دیگران رو بیدار کنیم لااقل خودمون بیدار بشیم!

من دعوای این ملا رو با اون آقازاده نمـیفهمم! ولی صدرالساداتی رو روزای اول زلزله تو قصر شیرین دیدم! این به منظور من یـه ملاشونـه‌ست!

پ‌ن
این پست کاملا موقته، اما هرکی خواست اسکرین شات بگیره و هر وقت دوباره اشتباه کردم بهم یـادآوری کنـه! ممنون

#صدرالساداتی #لاکچری #اشرافی_گری #بچه_مایـه_دار #صدرالساداتی_تنـها_نیست #پست_موقت_هشتگ_نمـیخوا #ومن_الله_التوفیق

Read more

Media Removed

. اکبر اکبر اکبر این چه داغی بود روی دل ما گذاشتی؟ کلی برنامـه داشتیم، کلی کار داشتیم، قرار بود تو رکابت خیلی کارای رو زمـین مونده رو تموم کنیم قرار بود بجنگیم توام فرماندمون باشی دیشب خواستم برات بنویسم، نتونستم الانم نمـیدونم حتما چی بگم از کجا بگم از این بگم کـه تو ما رو بزرگ کردی و وقتی هنوز ریش ... .
اکبر اکبر اکبر
این چه داغی بود روی دل ما گذاشتی؟
کلی برنامـه داشتیم، کلی کار داشتیم، قرار بود تو رکابت خیلی کارای رو زمـین مونده رو تموم کنیم
قرار بود بجنگیم توام فرماندمون باشی
دیشب خواستم برات بنویسم، نتونستم
الانم نمـیدونم حتما چی بگم از کجا بگم
از این بگم کـه تو ما رو بزرگ کردی و وقتی هنوز ریش تو صورتمون درنیومده بود بهمون مـیدون دادی؟
از گروه 5 نفره ده سال پیشمون بگم کـه تو دوران فرماندهیت، همـیشـه باهات بودیم و توام همـه چیو بـه ما مـیسپردی یـا از گروه تلگرامـی خصوصی تری بگم کـه بعد از پایـان مسئولیتت درست کردیم با همون بچه ها و گفتیم هنوزم تو بزرگ مایی
از تواضعت بگم کـه بزرگ و کوچیک بهت مـیگفتن اکبر یـا از چهره غلط انداز و موی بور و سفیدت کـه خیلیـا فکر مـی و مـیکنن سن و سالت بالاست و از بچه های جبهه و جنگی
از وقتی بگم کـه من 17 -18 ساله رو عضو شورا کردی و تو جلساتی کـه اون همـه بزرگتربودن بهم مـیگفتی تو حتما تحلیل سیـاسی بگی و بهم جسارت دادی یـا از نشریـه هایی کـه با حمایتت چاپ مـیکردم و کلی هم برات دردسر مـیشد
از وقتایی کـه باهات بحثمون مـیشد و با قهر مـی رفتیم بگم یـا از اینکه اونی کـه آخرش کوتاه مـیومد و ودل ما رو بـه دست مـی آورد خودت بودی
از اولین باری کـه تو ما رو زیـارت کهف الشـهدا بردی بگم یـا از روایتگری هات تو مناطق عملیـاتی کـه همـه فکر مـی هم رزم شـهدا بودی و بهت مـیگفتن سردار
از دل و جراتت بگم کـه نارنجک چارشنبه سوری رو بخاطر اینکه تو صورت یـه بنده خدایی نخوره با دستت گرفتی و سه که تا انگشتتو از دست دادی یـا از جانبازی هات بخاطر امر بـه معروف و نـهی از منکر
از عاشورای 88 بگم کـه ترک موتورت تو خیـابون نواب بودیم و یـه عده سنگ بـه دست مـیومدن سمت ما و من هرچی مـیگفتم برو، تو با اون سر نترست نرفتی و سنگ بارون شدیم
از قدیما بگم کـه هر چند وقت یـه بار یـه شـهید از معراج مـیاوردی مسجد و تا صبح برنامـه مـیگرفتیم یـا از حسینیـه ای کـه تو خونت ساختی و اسمشو گذاشتی "منتظران شـهادت" و انتظارت بـه سر رسید
از سفره افطاری سالانـه ات تو معراج شـهدا بگم کـه امسال آخریش بود یـا دوندگی ها و سازندگی هات تو مناطق عملیـاتی جنوب و غرب کـه تو این چندین ساله یـه نوروز هم خونتون نبودی
از بودجه های مـیلیـاردی کـه زیر دستت بود بگم یـا از پژوی چهارصد و پنج قدیمـیت کـه آخرشم قتلگاهت شد
از مراسم خیمـه سوزی ظهر عاشورای مسجد بگم کـه 20 سال پیش خودت راهش انداختی و تو این سال های اخیر هم با همـه مشغله هات و دور شدنت از محل نمـیذاشتی تعطیل شـه یـا از حرص و جوش خوردنت به منظور اینکه نذاری دهه محرم چراغ مسجد خاموش بشـه
بقيش تو كامنت اول...

Read more

Media Removed

واسه نوشتم ؛ - بـه نظرت ممکنـه برنده شم؟ نوشت ؛ - تو همـین الانشم برنده ای. همـین کـه الان اونجایی، یعنی برنده ای!.. یـه لبخندی مـیاد گوشـه لبم، دلم اروم مـیشـه و به این چند روز فکر مـیکنم. بـه چهارشنبه‌ی هفته‌ی پیش کـه انقدر صفحه‌ی #ماکوگرام رو سرچ کرده بودم کـه نتایج رو ببینم کـه تاپ سرچ اینستاگرامم شده ... واسه نوشتم ؛ - بـه نظرت ممکنـه برنده شم؟
نوشت ؛
- تو همـین الانشم برنده ای. همـین کـه الان اونجایی، یعنی برنده ای!..
یـه لبخندی مـیاد گوشـه لبم، دلم اروم مـیشـه و به این چند روز فکر مـیکنم.
به چهارشنبه‌ی هفته‌ی پیش کـه انقدر صفحه‌ی #ماکوگرام رو سرچ کرده بودم کـه نتایج رو ببینم کـه تاپ سرچ اینستاگرامم شده بود.
به‌ پنج شنبه‌ش کـه تو اتوبان قزوین-رشت نتایج جشنواره رو دیدم و با دیدن اسم خودم که تا مـیتونستم بالا پایین پ و جیغ زدم..
به شنبه‌ای کـه وقتی دیدم ممکنـه نتونم مرخصی بگیرم و همراه شم بغضم گرفت و واسه حسام نوشتم این سفر رو بـه هر قیمتی مـیرم، حتی بـه قیمت بیکار شدنم!.. و‌ وقتی اروم شدم راه چاره پیدا کردم و مرخصیمو گرفتم..
به شب قبل سفر کـه وقتی داشتم کوله‌مو جلوی چشمای نگرون جمع مـیگردم دلم مثل سیر وسرکه مـیجوشید کـه من کم حرف خجالتی چطوری با ۷۰ نفر ادمـی کـه حتی یـه نفرشونم نمـیشناسم همسفر بشم...
به دوشنبه کـه رسیدیم ماکو و توی اتوبوس بـه سمت منطقه آزاد وقتی قرار شد هرکسی خودشو معرفی کنـه، همـینطوری کـه از انتهای اتوبوس رزومـه بچه‌ها رو تو سفر و گردشگری مـیشنیدم، بـه حسام پیـام دادم و نوشتم ؛ حسام، اینا خیلی خفنن. همـه‌شون دست کم ۱۰ سال سابقه سفر دارن و‌نصف دنیـارو دیدن، من با یـه سال سابقه ایرانگردی اینجا چیکار مـیکنم؟.. بـه این چند روز کـه تونستم همـه جاهایی کـه تو لیستم نوشته بودم رو ببینم، با یـه عالمـه ادم جدید ارتباط برقرار کنم، دوستای خوبی پیدا کنم و کلی تجربه جدید بـه دست بیـارم. با زاویـه دیگه‌ای از گردشگری اشنا بشم و مسیر درست تری رو پیدا کنم...
یـا بـه الان، کـه شب اخر اقامت‌مون تو روستاست، کـه مسابقه تموم شده، من توی اتاق نشستم و این پست رو مـینویسم، صدای بچه‌ها از توی حیـاط خونـه اقاسهرابی مـیاد و من بـه این فکر مـیکنم کـه این سفر چقدر منو بزرگ کرد، چقدر بهم اعتماد بـه نفس داد و چقدر بهم درس داد.
به این فکر مـیکنم کـه اگه من هنوز نصف دنیـارو نگشتم، تور لیدر نیستم و اطلاعات زیـادی هم ندارم، ولی توی این یک سال، تموم تلاشم و کردم کـه به جایی برسم کـه تو این لحظه اینجا باشم، کـه دیده بشم، کـه فرصت داشته باشم کنار ادمای بزرگی باشم کـه قبل این سفر، فقط اسمشو‌ن رو‌شنیده بودم، کـه هم کلام شدن باهاشون، شنیدن تجربه‌هاشون از سفر برام رویـای دور و بعیدی بود...💫
من سعی کردم همون صحرای همـیشگی باشم. نـه خط اضافه‌ای بنویسم و نـه کمتری. مرسی ازتون کـه همراهم بودین، کـه خوندین نوشته‌هامو و کمک کردین کـه به اینجا برسم..
م راست مـیگه، من #برنده ام ❤️ فارغ از هر نتیجه‌ای.
.
#ماکو_نامـه_صحرا
#صحرا_مـیره_سفر

Read more

Media Removed

. خوابگاه ما طوری بود کـه از ترم دو مـی‌تونستی هم ‌اتاقیت رو خودت انتخاب کنی. ما پنج که تا از شرهای خوابگاه هم طبق قانون جذب همدیگه رو پیدا کرده بودیم. با همـه جور ی هم رفیق مـی‌شدیم. هم با ای خلاف سنگین مـی‌نشستیم‌ هم با مثبتایی کـه بزرگ‌ترین خلافشون گاز زدن سیب با پوست بود. اتاق ما واسه خودش پاتوقی ... .
خوابگاه ما طوری بود کـه از ترم دو مـی‌تونستی هم ‌اتاقیت رو خودت انتخاب کنی. ما پنج که تا از شرهای خوابگاه هم طبق قانون جذب همدیگه رو پیدا کرده بودیم. با همـه جور ی هم رفیق مـی‌شدیم. هم با ای خلاف سنگین مـی‌نشستیم‌ هم با مثبتایی کـه بزرگ‌ترین خلافشون گاز زدن سیب با پوست بود. اتاق ما واسه خودش پاتوقی بود. سارا روان‌شناسی مـی‌خوند و هر کی مـی‌خواست ناله کنـه مـیومد پیشش. مـهتاب مـهندسی مـی‌خوند و تمرینای ریـاضی و آمار این و اون‌رو حل مـی‌کرد. مـهدیـه مدیریت مـی‌خوند و خورد و خوراکمون رو مدیریت مـی‌کرد. لیلا هم پسرا رو خوب مـی‌شناخت و جزوه‌هایی مـی‌نوشت کـه مـی‌ذاشتی رو سنگ، سنگه شماره‌اش رو فوری بهت مـی‌داد، یـه شارژ ایرانسل‌هم روش. منم جامعه‌شناسی مـی‌خوندم و نقش گردن رو بازی مـی‌کردم. طوری کـه هرکی هر غلطی مـی‌کرد و گندی بالا مـی‌آورد یـا راست و ریستش مـی‌کردم یـا گردن مـی‌گرفتم.

اتاق ما کاملا با اصل برابری اداره مـی‌شد. همـه چیزش اشتراکی بود. هیچ هیچ چیزی واسه خودش نداشت. گاهی مـی‌دیدی لنین درون مـیزنـه مـیاد تو یـه سری از سر تاسف به منظور انقلاب کمونیستی و ضعف رفقاش تکون مـیده و مـیره. شبا حداقل دو که تا مـهمون کف اتاق خوابیده بودن. گاهی مجبور مـی‌شدی دو که تا لگد بزنی زیر تخت کـه یـه وقت از اتاقای دیگهی اون زیر نباشـه. اگه لامپی یـا تختی یـا مـیزی تو اتاق خراب مـی‌شد نمـی‌رفتیم بـه مسئول خوابگاه درخواست بدیم که تا استثمارمون کنن. یکی با گیره درون انباری رو باز مـی‌کرد و ما هم هرچی لازم داشتیم و نداشتیم رو برمـی‌داشتیم. شده بودیم یـه حکومت خودمختار. درسته کـه مثل این گنده لاتا کـه نوچه‌ها بـه حرفشون گوش مـیدن یـه جاهایی کمک حال رییس روسای خوابگاه هم بودیم ولی اغلب شر بودیم و دردسر مـی‌ساختیم.
.
یـه روز ساعت چهار صبح بوی سیگار پیچید تو راهرو. یـهو دیدیم چهارتا از این خانم‌های تنومند و عصبی خوابگاه ریختن تو راهرو شروع درون زدن. مونده بودیم چیکار کنیم. هیچکی درون رو وا نمـی‌کرد. مـی‌دونستیم کی همـه رو فروخته بود. اونا درون مـی‌زدن، داد مـی‌زدن، تهدید مـی‌، ولیی درون رو باز نمـی‌کرد. این ابلهانـه‌ترین تصمـیم ممکن بود چون اتاقا هیچ راه دررویی نداشت و تا آخر عمر نمـی‌تونستیم اون تو بمونیم. ته سیگارا رو هم نمـیشد ریخت دور چون زیر پنجره تابلو مـی‌شد. بعد من طبق نقشی کـه به عهده داشتم، زیر سیگاری رو با ته سیگاراشتشکم قایم کردم و روش خوابیدم و خودم رو بـه خواب زدم. بعد همـه‌جا رو پیف پاف زدیم و در همون لحظه‌ای کـه رفتن تعمـیراتی بیـارن که تا قفل رو بشکونـه درون رو باز کردیم. همـه کریدور ریخته بودن بیرون.
.

بقیـه درون کامنت اول 👇👇👇

Read more

Media Removed

Text.narahat nabash امروزو مـیگذرونم بـه امـید فردا هرچی مـیگذره بیشتر مـیشـه درادم دیگه ب از زندگی همـه رفتنو اینجا تنـهام ناراحت نباش اگه بعد چندسال زندگی مثه من پیر شدی شکستی مثه برق مثه قبل تنـهانمـیشینـه خنده رو لبت اگه حالا جای برچسبای آدامس خرسی زخمـه رو تنت اره زخمـه رو تنت اگه پای عشقت ... Text.narahat nabash

امروزو مـیگذرونم بـه امـید فردا
هرچی مـیگذره بیشتر مـیشـه درادم
دیگه ب از زندگی
همـه رفتنو اینجا تنـهام

ناراحت نباش اگه بعد چندسال زندگی مثه من پیر شدی شکستی مثه برق مثه قبل تنـهانمـیشینـه خنده رو لبت

اگه حالا جای برچسبای آدامس خرسی زخمـه رو تنت اره زخمـه رو تنت اگه پای عشقت الکی هدر رفتی سوختی پاش اگه پره حرفه دلتو لباتو بـه هم دوختی داش ناراحتی نداره مشتی درخت پیر باغچه م حتی هنوز داره نفس مـیکشـه بـه امـید دیدن بهار بعدی

نگران نباش اگه جواب مرامو رکب دیدی
اگه توی خطیـای زندگیتم عقب مـیشی
اگه کام نمـیده سیگارت نم گرفته زیر بارون اگه بریدیو دلت داره غرق قصه مـیشـه آروم

نگران نباش منم حالم از تو هیچی نداره کم یـه دل تو سینمـه ارزومـه یـه شب از تو اسمونش نباره غم پره نقشای مردس مثه فیلم ترسناکه نوار قلبم مـیدونم مثه منی حال منو تو کـه نگرانی نداره اصلا

ناراحت نباش کـه اگه زندگی سازه کوک نمـیزنـه
یـه نت فالشو یـه دنیـا حرف ، حرفایی کـه مـیکنـه خوردت همـیچین ضربه ای هزارتا هوک بت نمـیزنـه الان اگه خوش شانسم باشـه وسط حدفو لوک نمـیزنـه
نـه ناراحت نباش اگه با هم مـیسوزه خشکو طر
اگه زمونـه مـیکنـه یـه کارایی کـه به سرو پات نمونـه کرکو پر
اگه پاچه شلوارت شده خیس تو بارونـه توی زمـین
اگه تو هر قدم زندگیت یـه صد بزرگ بوده کمـین

نگران نباش داش منم مثه توام پره درد
شبا بـه گلوام پره بغضم
سر مـی مثه یـه دوره گرد

اینم مـیدونم توام مثه منی خسته ای حتی واستادن رو پاهاتم دیگه نداری حس قدیم

نگران نباش اگه شبو روزو مـیدی قستی بعد اینو بدون سر پاییم منو تو هنوز تو دل بـه امـید حسی هس

اینو بدون کـه منو تو یـه خدایی داریم کـه بیشتر از منو تو تنـهاس بده من دستتو با من باش اگه داری هنو حس پرواز.....

Read more

Media Removed

مـیپرسین دعوا هم مـیکنین؟ اختلاف دارین؟ من مـیگم : مگه مـیشـه اختلاف نظر بین دو که تا ادم وجود نداشته باشـه؟!... دو که تا ادم کـه تو یـه خانواده و یـه خونـه و از یـه پدر و مادر بـه دنیـا مـیان ، دنیـا دنیـا باهم اختلاف نظر دارن. چه برسه بـه دو که تا ادمـی کـه از دو محیط و خانواده مختلف و تجربیـات و سبک زندگی متفاوت درون نـهایت بهم مـیرسن..! ... مـیپرسین دعوا هم مـیکنین؟ اختلاف دارین؟
من مـیگم : مگه مـیشـه اختلاف نظر بین دو که تا ادم وجود نداشته باشـه؟!...
دو که تا ادم کـه تو یـه خانواده و یـه خونـه و از یـه پدر و مادر بـه دنیـا مـیان ، دنیـا دنیـا باهم اختلاف نظر دارن. چه برسه بـه دو که تا ادمـی کـه از دو محیط و خانواده مختلف و تجربیـات و سبک زندگی متفاوت درون نـهایت بهم مـیرسن..! من مـیگم ما هیییچ وقت ادمـی رو پیدا نمـیکنیم کـه دقیقا اونی باشـه کـه تو‌ذهن ما بوده.نـهایتا بتونیمـی رو پیدا کنیم کـه ۷۰ درصد شبیـه ادم رویـایی ذهن ما باشـه بعد بهتره کـه واقع بین باشیم و به هوای اون شاهزاده و اسب سفیدش هی خیـال پردازی نکنیم.
.
.

مـیدونین، بـه نظر من اصن تو ازدواج نباید دو نفر خیلی شبیـه هم باشن. من و حسام همونقدر کـه ویژگی ها و علایق شبیـه هم داریم، همونقدرم باهم متفاوتیم و اوایل من نگران این تفاوت بودم اما یکم کـه گذشت وقتی دیدم حسام بـه چیزی کـه من علاقه ندارم عشق داره، با خودم گفتم بعد نیمـه ی گمشده همـینـه! اینکه همـه ی ما درکنار هم کامل شیم! اینکه اگه من از اشپزی متنفرم و حسام عاشق اشپزیـه، خب چه بهتر! اون این خلا وجود منو جبران مـیکنـه🤩 اگه من استقلالی ام و اون پرسپولیسی دو اتیشـه، اگه من رونالدویی ام اون عاشق مسی و سر این موضوع که تا مـیتونیم باهم کل کل مـیکنیم، خب چه بهتر! هیجان داریم واسه رابطه مون! ... اگه اون عاشق سادگیـه و من بعضی وقتا دلم مـیخواد قرتی باشم، اگه اون اجتماعی تره و من خیلی جاها کم حرفم، اگه اون رکه و من تعارفی ام... اگه من فیلم کمدی مسخره مـیبینم و اون دنبال فیلمای فلسفیـه، اگه من روزها رمان عاشقانـه مـیخونم و موزیکای دامبولی وسط گوش مـیدم و اون عرفان مـیخونـه و پینک فلوید گوش مـیده...همـه و همـه واسه اینکه کـه بتونم کنار هم یـه نفر واحد رو‌ تشکیل بدیم کـه هرجا من کم اوردم اون جلو بره و هرجا اون عقب کشید من باشم!.. 💚
ما بهم قول دادیم تفاوتهای همو بپذیریم و تلاشی به منظور عوض طرف مقابل نکنیم. اینکه بـه علایق هم احترام بذاریم و توی این اختلاف نظرها بجای دعوا کنار هم بمونیم💚
.
.
📸 : @molim3karbalaei عکاس جانم❤️

Read more

Media Removed

در تصویر یک عدد گردشگر سرخوش رو مشاهده مـیکنین کـه دم سد بارون واسه گرفتن این عاز خودش سی بار که تا دوربین دوییده، تنظیم کرده، برگشته، هی بالا پایین پریده که تا بلکه تو یـه شات تو اسمون باشـه و در نـهایت موفق شده😎 و حالا مـیخواد چند که تا عخوشگل دیگه از ماکو بـه شما نشون بده️ عدوم مـیتونـه واسم یکی از دوست داشتنی ... در تصویر یک عدد گردشگر سرخوش رو مشاهده مـیکنین کـه دم سد بارون واسه گرفتن این عاز خودش سی بار که تا دوربین دوییده، تنظیم کرده، برگشته، هی بالا پایین پریده که تا بلکه تو یـه شات تو اسمون باشـه😂 و در نـهایت موفق شده😎 و حالا مـیخواد چند که تا عخوشگل دیگه از ماکو بـه شما نشون بده❤️ 📍عدوم مـیتونـه واسم یکی از دوست داشتنی ترین قاب هایی باشـه کـه تو این سفر بستم. شماهم ارامش اینجا رو حس مـیکنین؟ اینجا #سد_بارون هستش، نزدیک روستای تاریخی بارون، کـه #کلیسای_زور_زور هم روی یکی از همـین تپه‌های کناریشـه...💫 عدومم از همونجاس..
📍عچهارم نمای دور کوه‌های #آرارات واسم دوست داشتنیش کرده..این کوه‌های مقدس کـه دو قله بزرگ و کوچیک اتشفشانی داره، توی ترکیـه قرار داره... ولی قشنگی این کوه‌ها واسه من، بـه قصه‌شونـه. اینکه این کوه‌ها واسه ارامنـه انقدر مقدس هستند بی دلیل نیست، اونا معقدند کشتی حضرت نوح روی این کوه‌ها بـه خاک نشسته..❤️
این کوه با علامت یـه کشتی نوک قله‌ش، جز نماد ملی ارمنستان هم هست.
📍عپنجم و ششم ، چشمم رو نوازش کرده بود. از همـین دشت‌های تو مسیرم کـه یـه لحظه چشمم افتاده و دیگه دل نکنده ازش..
📍 سه عبعدی از #آبشار_رند هستش، نزدیکیـای روستای رند، کـه خودش یکی از مقصدای خوب گردشگریـه.☘️اخ کـه نگم از قشنگی این ابشار😍 انقدر دوسش داشتم که‌همش ارزو مـیکردم مـیتونستم شب رو همـینجا کمپ کنم و دلیلم رو واسه برگشتن بـه ماکو پیدا کردم. کنار این ابشار حتما زندگی کرد❤️...
. ‎ #ماکوگرام #ماکو #ماکوگردی #بریم_ماکو #ماکوگرافی #سفرنامـه_ماکو
#maku #Maku_Gram #visitmaku #trip2maku
#صحرا_مـیره_سفر
#ماکو_نامـه_صحرا

Read more

Media Removed

. از خدا کـه پنـهان نیست بعد چرا از شما پنـهان باشـه. از چند روز پیش مادرِ بچه‌ها پاش‌رو کرده تو یـه لنگه کفش کـه یـالا حالا کـه رییس بانک مرکزی عوض شده همـه چی ارزون مـیشـه حتما با هم بریم استانبول مگه ما از همسایـه روبه‌رویی چیمون کمتره. مـیگم: زن شتر درون خواب بیند نُقل ونبات. اولا یـارو عوض شده کـه شده بـه تو چه. همسایـه ... .
از خدا کـه پنـهان نیست بعد چرا از شما پنـهان باشـه. از چند روز پیش مادرِ بچه‌ها پاش‌رو کرده تو یـه لنگه کفش کـه یـالا حالا کـه رییس بانک مرکزی عوض شده همـه چی ارزون مـیشـه حتما با هم بریم استانبول مگه ما از همسایـه روبه‌رویی چیمون کمتره. مـیگم: زن شتر درون خواب بیند نُقل ونبات. اولا یـارو عوض شده کـه شده بـه تو چه. همسایـه ما رفته خارج من‌رو سننـه. اون دلاله و پول داره. مگه حالیت نیست کـه با 200 تومنی کـه به مواجب ما اضافه شده، مرگِ موش هم بـه ما نمـیدن کـه لااقل فکرِ سفرِ آخرتمون باشیم. اوقاتِ تلخمون‌رو مثل همـیشـه تلخ‌تر کرد. گرونیِ سکه و ارز و کوفت و زهرمار رو انداخت گردنِ من کـه مثلا از جوونیم هم بی‌عرضه بودم و اگر معلم نشده بودم حالا پیشِ درون همسایـه آبرویی داشتیم. حرفِ حساب جواب نداشت. از خونـه زدم بیرون. الان روی صندلی یک پارک نشستم دور برم جوون‌هایی هستند کـه با دیدنشون دلم مـیسوزه. همـه مشغولند و دود و دمـی راه انداخته‌اند. مـیخوام هوار ب. اما نمـیتونم. دچار تیکِ عصبی مـیشم و یـه چشمم مـی‌پَره. روبه‌رویم ی نشسته درون کنارِ یک مرد، هر دو رنجور و دردمند. نگاه‌مان باهم گره مـی‌خورد، ک با چشم‌های قشنگش چشمکی حواله‌ام مـی‌کند. یـاللعجب اشتباه نمـی‌کنم! سن وسالم یـادم مـیره. مـیرم توی عالمِ هپروت، فکر مـی‌کنم یعنی هنوز خاطرخواه دارم؟ لبخند مـی‌زند، من هم شنگول مـیشم. کمـی بعد کنارم مـی‌نشیند. مـی‌گوید: بابام جان، اهلی هستی؟ گیج و منگ گفتم: اهلی؟ باز مـی‌پرسد: اهلِ تَلخَکی هستی؟ خیـالت تخت تنـها چیزی کـه گرون نشده، همـین متاع ماست. وقتی هاج واج، چهار دست و پا توی گِل وامونده شده بودم، تازه مـی‌فهمد کـه با چه هالویی طرف شده. اخم مـی‌کند و مـی‌گوید: تو کـه عرضه هیچی رو نداری بعد چرا چشمک مـیزنی، فکر مـیکنی زنده‌ای؟ و رفت پیش پسره و من هم کـه برای بار دوم بی‌عرضه خطابم کرده بودند، رفتم توی دوره خوشِ جوونی کـه باشتاب گذشت. .

جوون بودم و مثل همـه جوونای اون دوره شاد و سرخوش و بی‌خیـالِ روزگار. یک روز وقتی از سرِ کار برمـی‌گشتم، توی اتوبوسِ دو ریـالی شرکتِ واحد چشمم افتاد بـه یک خانمـی کـه داشت نگاهم مـی‌کرد. سرخ شدم، داغ شدم و مغزم از کار افتاد. فهمـید و با یـه لبخند کوچولو، دیوانـه‌ام کرد. مـی‌خواستم جوابش رو بدم، اما کو آن دلِ شیر. ترس امانم را بریده بود.
.
یـادِ کرک‌های پشتِ لبم افتادم و فکر کردم مرد شدم. دلم قُرص شد، گرچه خجالت مـی‌کشدم اما یواشکی بـه خودم گفتم، بادا باد اگر جوابم‌رو داد باهاش ازدواج مـی‌کنم. بعد بـه سرعتِ برق یک چشمکِ جانانـه بهش زدم و با لرزه‌ای کـه به جونم افتاده بود منتظرِ جوابش شدم.
.
بقیـه درون کامنت اول 👇👇

Read more

Media Removed

. ۱. «من خودم مشکلی ندارم. به منظور پسرم اومدم. بیست سالشـه و دانشجوی مکانیک. یـه ماه پیش فهمـیدم کـه با یکی از ای کلاسشون اشنا شدن و از هم خوششون اومده. یـه کم کـه تحقیق کردم فهمـیدم اینا اصلا بـه ما نمـیخورن. نـه خودش و نـه خانواده‌ش. ه از ایناس کـه حرف، حرف خودشونـه. اینا رو بـه محمد جواد گفتم اما پاشو کرده ... .
۱. «من خودم مشکلی ندارم. به منظور پسرم اومدم. بیست سالشـه و دانشجوی مکانیک. یـه ماه پیش فهمـیدم کـه با یکی از ای کلاسشون اشنا شدن و از هم خوششون اومده. یـه کم کـه تحقیق کردم فهمـیدم اینا اصلا بـه ما نمـیخورن. نـه خودش و نـه خانواده‌ش. ه از ایناس کـه حرف، حرف خودشونـه. اینا رو بـه محمد جواد گفتم اما پاشو کرده تو یـه کفش کـه من همـینو مـیخام. تو رو خدا کمکمون کنید اقای دکتر. این ه پسرِ بی‌عقل ما رو جادو کرده!»
۲. خانم پنجاه ساله‌ای را کـه روبرویم نشسته و با چشمان خیس روی مـیز من دنبال دستمال کاغذی مـی‌گردد و نمـی‌خواهد من متوجه گریـه هایش شوم را درک مـی‌کنم. نگرانی‌ش را مـی‌فهمم. نـه ماه با امـید و آرزو بچه‌ای را درون شکمت حمل کنی. مصائب زایمان و شیردهی را تحمل کنی. درون تک‌تک لحظات سخت زندگی کنارش باشی و برای لحظه لحظه آینده‌ش نقشـه بکشی و ناگاه سر بلند کنی و ببینی تصمـیمـی گرفته کـه به تصور تو همـه آینده درخشانش را خراب خواهد کرد. ترس از آینده مبهم و شاید تلخ را مـی‌بینم اما مجبورم قانون کارم را یـادآور شوم:«من نمـی‌توانم کاری کـه شما مـی‌خواهید را انجام دهم و پسرتان را از این رابطه نـهی کنم. فقط مـی‌توانم بررسی کنم، اگر بـه درد هم مـی‌خوردند کـه شما حتما بپذیرید کـه ازدواج کنند و اگر نـه، خودش بـه این نتیجه خواهد رسید کـه تصمـیمش اشتباه است»
مادر قول مـی‌دهد و شرط من را مـی‌پذیرد.
۳. شش ماه هفته درمـیان محمد جواد را مـی‌بینم. چهار جلسه هم ساینا مـی‌آید. عاقل و کاملی‌ست. کمـی روحیـه مردانـه دارد. مدیر و مسئولیت پذیر است. پایـان جلسات دوباره مادر را مـی‌بینم. نتیجه مطلوبش نیست. محمد جواد روحیـه انـه و وابسته‌ای دارد. اعتماد بـه نفسش پایین، مـهربان و فداکار است. بـه مادر مـی‌گویم کـه فرقِ من مشاور با او و دیگران درون همـین هست که نمـی‌گویم ساینا خوب هست یـا نـه. من حتما تصمـیم بگیرم کـه ساینا به منظور محمد جواد خوب هست یـا نـه. کـه هست. پسرتان نمـی‌تواند ب ی معمولی کـه مردی قوی و پشتیبان مـی‌خواهد ازدواج کند. ساینا شاید به منظور همـه مردان دنیـا زیـادی زمخت یـا خشک باشد اما به منظور محمد جواد بی‌شک بهترین انتخاب است.
#
عاز دوستی هنرمند است.

Read more

Media Removed

سلام سلام از اونجایی کـه دوست های جدید، وارد زندگی من شدند، گفتم یـه توضیح مختصری درون مورد خودم بگم. قبل تر هم همـین پست رو کذاشته بودم. 😀اولیش کـه مشخصه، دیوونـه آبگوشتم دومـیش ولی اصلا مشخص نیست! با اینکه بـه نظر بیشتر از ۱۹ سال نمـیخورم، ولی آبانی کـه گذشت سی رو فوت کردم ۲۳ سالگی ازدواج کردم و با علیشاه ... سلام سلام
از اونجایی کـه دوست های جدید، وارد زندگی من شدند، گفتم یـه توضیح مختصری درون مورد خودم بگم.
قبل تر هم همـین پست رو کذاشته بودم.
😀اولیش کـه مشخصه، دیوونـه آبگوشتم
دومـیش ولی اصلا مشخص نیست!
با اینکه بـه نظر بیشتر از ۱۹ سال نمـیخورم، 😃ولی آبانی کـه گذشت سی رو فوت کردم😱
۲۳ سالگی ازدواج کردم و با علیشاه سیـاتل امریکا زندگی مـیکنیم.
طراح لباس هستم، ولی از اونجایی کـه تو سیـاتل به منظور طراح لباس تره هم خورد نمـیکنند🤣 و ما عاشق این شـهریم، درس ( یوزر اکسپرینس دیزاین) کـه ترکیبی از تکنولوژی، دیزاین و روانشناسیـه خوندم و حالا فریلنس کار مـیکنم و رزومـه مـیسازم.
تو یـه شرکت کوچیک طراحی پارچه کارگردان هنری “ آرت دایرکتور”هستم.
ایران گالری و کارگاه خیـاطی خودم رو دارم و از راه دور و با کمک و پدرم، دوست های خوبم و همکارهای بینظیرم، هنوز اداره اش مـیکنم.
@la.neige.by.golshid
علی مـهندس عمرانـه.
🍃اینجا سعی مـیکنم تکه ای از زندگی واقعیم، همراه با تشویق همـه بـه شادی و تلاش بنویسم.
تو جواب کامنت و دایرکت خیلی بد هستم و متاسفانـه وقتش رو ندارم، ولی دو ماهی مـیشـه به منظور جواب بـه سوال های پر تکرار سعی مـیکنم از افراد پاتجربه و متخصص کمک بگیرم و براتون لایو بگذارم.
آدرس کانال یوتیوب رجم هست کـه لایو های گذشته رو مـیتونید ببینید.
عاشق کار آفرینی هستم.
🍃
بارز ترین نکته زندگی خصوصیم اینـه کـه من و علی جفتمون شکموییم و همـیشـه سر غذا یـه مختصر بگو مگویی داریم.
عاشق اینستاگرامم، خلاصه کـه دنیـا رو ازم بگیر، اینستاگرام و دوست های خوبم رو ازم نگیر هستم.
سفر زیـاد دوست دارم، هی کار مـیکنیم، هی مـیریم مـیریزیم تو دل سفر و دوباره برمـیگردیم کار مـیکنیم.
آبگوشت رو هم کـه گفتم!
همـین دیگه!
شما چه خبر؟
🍃
عتابستون ۱۳۸۷، جاده شمال

Read more

خودت را پيدا كن خودت را بی اجازه کشف کن حتما چیزی درون تو باشد کـه دیگران، جز خودت نداشته باشند. چیزی کـه تنـها تو داری ایمان داشته باش وجود دارداگر پیدایش نمـی کنی تقصیر توست. شاید آنقدر از خودت دور شده ای و دست بـه تقلید زده ای کـه درونت را گم كرده اي خودت را کشف کن ...آلیس باش درون تو سرزمـین عجایبیست کـه نیـاز ... خودت را پيدا كن
خودت را بی اجازه کشف کن حتما چیزی درون تو باشد کـه دیگران، جز خودت نداشته باشند.
چیزی کـه تنـها تو داری ایمان داشته باش وجود دارداگر پیدایش نمـی کنی تقصیر توست.
شاید آنقدر از خودت دور شده ای و دست بـه تقلید زده ای کـه درونت را گم كرده اي خودت را کشف کن ...آلیس باش درون تو سرزمـین عجایبیست کـه نیـاز بـه کشف دارد، اما تو همـیشـه درگیر ِدنیـای بیرونت هستی همـه اش مـی خواهی دیگران را کشف کنی.
نیتشان را بفهمـی اصلا بفهمـی خوبند یـا بد!
خودت را پیدا کن آن قدر خودِ جذابی درون هر انسان هست کـه اگر کشفش کند.
آن را بـه هیچ قیمتی نمي فروشد خودت را با نيروی مثبت كشف كن.
تو بهترین هستی 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Highlight&hairstyle&ombrè in chilai
براتون ۳ مدل هایلایت و امبره گذاشتم از کارامون😘❤️
امـیدوارم دوست داشته باشین🙏🏻❤️
راستی نمـیتونم بگم تو سؤالاتون کلی تعریف کرده بودین و به ما لطف داشتین گفتم اینجا تشکر کنم ازتون.🙏🏻🙏🏻🙏🏻❤️
پ،ن۱:یـه چیز دیگه ای کـه مـیخواستم بگم راجع بـه تلفناست ما داریم تمام سعی خودمونو مـی‌کنیم کـه همـه تلفنا رو جواب بدیم ولی واقعا کار سختیـه لطفا تو این قضیـه ما رو درک کنید،و هی نگین نمـیگیره خط تلفناتون🙈🙈مـیگیره، ولی شما مـیرید پشت خط.یـه خورده صبوری کنید من ازتون ممنون مـیشم❤️ما کـه بدمون نمـیاد از مشترییی🙈❤️تازه باورتون‌نمـیشـه با این بی برقی و بی آبی چقدر استرس و کار مـیریزه سرمون🤯وقتی برق مـیره نمـیشـه تلفنا رو‌جواب داد 😷🤒واسه همـیین هر چی غر دارین تبدیلش کنید بـه قربون صدقه و انرژی مثبت 🌹🙏🏻بفرسین واسه ما کـه بتونیم بهتر وظیفمونو درون قبال شما انجام بدیم🙏🏻😍❤️
پ،ن۲:این ask me a question خیلی باحال بود من فهمـیدم خیلیـاتون ۱۲ مرداد بـه دنیـا اومدین و یـا کلی شباهتایی کـه باهم داریم❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
#feryalsalmanibeautysalon #chilai_beauty #chilai #hairstyles #ombrehair #highlightshair #instahair #امبره #سالن_زیبایی #ساده_اما_زیبا #چيلاي_بيوتي #چيلاي

Read more

• بعد از نزدیک بـه یک سال، بالاخره سایتم آماده شد! همـین حالا کـه دارم این‌هارو مـی‌نویسم، یـاد سال سوم هنرستان افتادم. روزهای سختی کـه باید به منظور پول تحصیل رو درآوردن، کار مـی‌کردم. تمرین‌های مبانی تجسمـی دانشجوهای هنر و معماری رو بعد از مدرسه انجام مـی‌دادم و در قبالش یـه مبلغی مـی‌گرفتم. از اون روزها ...
بعد از نزدیک بـه یک سال، بالاخره سایتم آماده شد!
همـین حالا کـه دارم این‌هارو مـی‌نویسم، یـاد سال سوم هنرستان افتادم. روزهای سختی کـه باید به منظور پول تحصیل رو درآوردن، کار مـی‌کردم. تمرین‌های مبانی تجسمـی دانشجوهای هنر و معماری رو بعد از مدرسه انجام مـی‌دادم و در قبالش یـه مبلغی مـی‌گرفتم. از اون روزها که تا الان، دوازده سال مـی‌گذره و من تو این مدت کارهای زیـادی کردم، از تدریس طراحی بـه دانش‌آموزها، استخدام دولت شدن که تا همکاری با دو که تا تیم طراحی کـه از صفر ساختیم‌شون و در نـهایت نشد کـه بشـه. امروز داشتم بـه همـه روزهای سخت این چند سال فکر مـی‌کردم. یـادمـه سه سال پیش وقتی از تیمـی کـه داشتیم باهم کار مـی‌کردیم جدا شدم، از فرط ناامـیدی و استیصال تو یـه ایستگاه مترو نزدیک بـه یک ساعت نشستم و گریـه کردم. از شروع كرده بودم و تو مدت زمان كمى همـه ساخته‌هام تموم شده بود؛ انرژی شرو جدید نداشتم. بـه حرف‌های آدم‌هایی فکر مـی‌کردم کـه منو بـه خاطر داشتن علایق متفاوت سرزنش مـی‌ و مدام این حس رو بـه من مـی‌که تو بـه خاطر عدم تمرکزت روی یک حیطه، هرگز نمـی‌تونی بـه جایی برسی.
قطعا اینکه بعد از این همـه شب بیداری و خستگی، حالا تونستم وب سایتی داشته باشم نشونـه‌ی این نیست کـه خیلی اتفاق خاصی افتاده؛ ولی به منظور چند لحظه‌ای مـی‌تونـه بهم آرامش بده و خستگی‌مو از تن درکنـه.
بعد از گذروندن این همـه سال و با مدل‌های مختلف آدم‌ها کار و سر و کله زدن، دوستی‌هایی کـه به خاطر کار از دست دادم و رفاقت‌هایی کـه به خاطرش بـه دست آوردم، مـی‌دونم چی ازش مـی‌خوام و به جز پول دنبال چی هستم.
دیگه خوب مـی‌دونم اگر هزار بار دیگه هم شکست‌ بخورم، باز از یـه مسیر دیگه بـه راهم برمـی‌گردم؛ کـه امـید بذر هویت ماست.
.
لینک سایت هم اینجا و هم توی پروفایل هست، خوشحال مـیشم بتونیم با هم همکاری داشته باشیم.
————————————-
◾️ www.aidaabasi.com ◾️
————————————-
My website is finally here!
Today I’m please to introduce you to my website. As of now, you can see my graphic works, and read my articles about art events and Iranian artists on the website. You can also contact me for freelance projects.
Many thanks from @marybahary and her team, for their help and support.

Read more

Media Removed

هممون تو زندگیمون یـه رفیقی داریم کـه خیلی باهاش صمـیمـی باشیم و اون از هر فرد دیگه ای بهمون نزدیک تر باشـه ،سلیقه هامون و خط فکریمون مثل هم باشـه، وقتی با اونیم زمان از دستمون درون مـیره با اون تو یـه جمعی مـیریم اعتماد بـه نفس داریم و فقط کافیـه همو نگاه کنیم و بدون گفتن دیـالوگی نکته ها رو بگیریمو باهم بلند بخندیم... ... هممون تو زندگیمون یـه رفیقی داریم کـه خیلی باهاش صمـیمـی باشیم و اون از هر فرد دیگه ای بهمون نزدیک تر باشـه ،سلیقه هامون و خط فکریمون مثل هم باشـه، وقتی با اونیم زمان از دستمون درون مـیره با اون تو یـه جمعی مـیریم اعتماد بـه نفس داریم و فقط کافیـه همو نگاه کنیم و بدون گفتن دیـالوگی نکته ها رو بگیریمو باهم بلند بخندیم... واسه منم اتفاق افتاد. نمـیدونم چند سال از رفاقتمون مـیگذره و اگه بخوام از خاطرات خوبی کـه باهات داشتم بگم واقعا مـیتونم کتاب چاپ کنم رفاقت ما جریـانش یکم فرق مـیکرد نقطه های مشترک زیـاد این فرق و ایجاد کرد از فامـیلی خونوادگی گرفته... که تا کارایی کـه باهم مـیکردیم، باهم مـیرفتیم سر خاک امون باهم فاز یـه موزیک و مـیگرفتیم، با هم مـی خندیدیم، باهم... خیلی اتفاقای خوب و بد افتاد کـه باهم پشت سر گذاشتیم و همـه این سال ها گذشت و دیگه ما رفیق نبودیم و شکلش عوض شد و شدیم مثل دو که تا داداش نـه از این داداش لفظیـا! از اون واقعیـاش خلاصه کـه داش ارمـین خودت مـیدونی چقدر دوست دارم و چه جایگاهی داری تو قلبم ما تیم تشکیل داده بودیم باهم، حالا کـه تو از ایران رفتی (لژیونر شدی) ولی اون تیمـه ما سر جاشـه، مطمئنم هر جای این دنیـا باشی پیشرفت مـیکنی و تو کارت موفق مـیشی رفاقت ما کـه ابدیـه و داستان ما قرار نیست اینجا تموم بشـه
سفرت بی خطر داداش بـه امـید دیدار دوبارت🙏❤️✈️

Read more

Media Removed

. . صبحت بـه خیر زندگی داشتم فکر مـی کردم ، صبح ، الان ، تو عمق یک جنگل بکر چه شکلیـه؟ داشتم فکر مـی کردم سنجاب ها کـه از خواب بیدار مـی شن چه تصویری از صبح رو مـی بینن؟ صبح ماهی ها تو عمـیق ترین جای دورترین اقیـانوس چه جوریـه؟ صبح وسط آمازون؟صبح تو کویری دور و بی آب و علف؟صبح تو یـه شـهر خیلی شلوغ ؟صبح تو یـه روستا ... .
.
صبحت بـه خیر زندگی 😍😍😍😍😊😊😊
داشتم فکر مـی کردم ، صبح ، الان ، تو عمق یک جنگل بکر چه شکلیـه؟ داشتم فکر مـی کردم سنجاب ها کـه از خواب بیدار مـی شن چه تصویری از صبح رو مـی بینن؟ صبح ماهی ها تو عمـیق ترین جای دورترین اقیـانوس چه جوریـه؟ صبح وسط آمازون؟صبح تو کویری دور و بی آب و علف؟صبح تو یـه شـهر خیلی شلوغ ؟صبح تو یـه روستا وسط مـه و جنگل؟
داشتم فکر مـی کردم چه صبح های قشنگی تو دنیـا هست . کم مونده بود حتی بـه اینم فکر کنم کـه تا کی حتما صبحهای تکراری این شـهرو ببینم اما، جلوی این قسمت از فکرم رو گرفتم .به خودم گفتم نیمـه ی پر لیوان رو ببین ، همـین کـه چهارستون تنت سالمـه ، همـین کهانی رو داری به منظور دوستشون داشتن، همـین کـه مردی تو این دنیـا هست کـه عاشقته، همـین کـه شغلی داری کـه با استرس خودتو بهش برسونی و انگشت بزنی تو چشم دستگاه ورود و خروجش ، خودش کلللیـه
ولی خودمونیما . صبح من کجا، صبح اون حلزون کـه سرشو از لاک کوچیکش بیرون آورد و دید داره بارون مـیاد کجااااا؟؟؟؟؟
پینوشت یک: امروز انگار از اون روزاست
پینوشت سه : تصمـیم گرفتم ازین ببعد تو این پیج یـادداشت هم بنویسم .از همـین جنس یـادداشت امروز
پینوشت چهار : دنبال پی نوشت دو نگردید . نیست . دلم خواست نباشـه. خوشم نمـیاد از اعداد و نوع حکومتشون بر ما . کی گفته حتما حتما بعد یک ، دو باشـه . 😎😋😉
#یـادداشت #رویـا_شاه_حسین_زاده

Read more

Media Removed

امشب یـه غم تو دلمـه کـه باز واسم ته نداره یـادش کاری مـیکنـه کـه چشام که تا خود صبح بباره هر کی یـه روز اومد تویـه دله من فرداش رفت قلبی کـه یـه عمری بـه من داده بود و برداشت رفت بیقراره دلم بی تو آروم نداره نگم برات هوای شـهر وقتی کـه نیستی حسو حال نداره یـه بیماره رفتی واسم خوشی ساعتی شد عشقت واسه من چه قیمتی شد چقد بعد ... امشب یـه غم تو دلمـه کـه باز واسم ته نداره یـادش کاری مـیکنـه کـه چشام که تا خود صبح بباره
هر کی یـه روز اومد تویـه دله من فرداش رفت قلبی کـه یـه عمری بـه من داده بود و برداشت رفت
بیقراره دلم بی تو آروم نداره نگم برات هوای شـهر وقتی کـه نیستی حسو حال نداره یـه بیماره
رفتی واسم خوشی ساعتی شد
عشقت واسه من چه قیمتی شد چقد بعد رفتنت بـه این دلم بی حرمتی شد
بد کردی بـه دلم چیزی نمونده تویـه دلم هر چی دیدم بهت خندیمو
هی بـه روت نیـاوردم کـه نگی وسواسه نپرسیدی از خودت دلم رو کی بـه جز تو حساسه
بد کردی بـه دلم چیزی نمونده تویـه دلم هر چی دیدم بهت خندیمو
هی بـه روت نیـاوردم کـه نگی وسواسه نپرسیدی از خودت دلم رو کی بـه جز تو حساسه
#شایـان_کبیر🌹🙏✅🍁 @shayankabir
#ایرانم #ایران #شمال #گلستان #گنبد_کاووس

Read more

@motelghoo . ️ آهای بارون پاییزی.... گاهی وقتا ، پیش مـیاد اونقدر #خسته ای ، کـه وقتی عازم خونـه مـیشی ... فقط مـیخای برسی خونـه و لباس خستگی رو از تنت درون بیـاری . درون بیـاری و آویزون کنی ، که تا خستگی مثل آب ازش چیکه کنـه و آماده بشـه به منظور فردا... که تا باز #صبح کـه شد تنت کنی و از خونـه ... @motelghoo
.
☔️ آهای بارون پاییزی....
💓🍁💦
💓🍁💧
🍁💓☁
🍁💓☔
💓🍁💧
☔☁🍂
گاهی وقتا ، پیش مـیاد اونقدر #خسته ای ،
که وقتی عازم خونـه مـیشی ...
فقط مـیخای برسی خونـه و لباس خستگی رو از تنت درون بیـاری .
در بیـاری و آویزون کنی ،
تا خستگی مثل آب ازش چیکه کنـه و آماده بشـه
برای فردا...
تا باز #صبح کـه شد تنت کنی و از خونـه بزنی بیرون...
بری دنبال #سرنوشت...
اونوقته کـه تو اوج این خستگی
هم قدماتو بزرگ تر برمـیداری
هم تند تر مـیری
به این #امـید کـه برسی #مقصد .
مسیر و وسیله برات مـهم نیست
زود رسیدنـه مـهمـه
اما گاهی تو مسیر ، یـهویی #دل #آسمون مـیگیره
به سه شماره نرسیده ، نم نمک #دل_تنگیشو قد #قطره_های_بارون مـیکنـه و هر قطرشو یـه جا مـیفرسته...
اونوقته کـه دل تو رو هم هوایی مـیکنـه .
قدم هاتو سست تر...
و
گام هاتو کوچکتر بر مـیداری...
تویی کـه دلت مـیخاست ، تو یـه #چشم بهم زدن برسی خونـه ...
این رخت خستگی رو از تنت درون بیـاری
حالا...
آروم آروم قدم برمـیداری
جوری مـیری کـه دیر تر برسی
همـه تلاشتو مـیکنی قطره های بارون یـا رو #صورتت فرود بیـان یـا #کف_دستت...
حتی گاهی دلت مـیخاد نرسی بـه خونـه
بجاش #کوله_بار دلتنگیتو باز کنی و #دلتنگی و خاطراتتو با بارون شریک بشی.
این هوای بارون زده پاییزی مگه مـیزاره دلم هوایی هوای تو نشـه...
به همـه قطره های بارون اندکی کـه خورد توی صورتم سپردم کـه بیـان و صورتتو از #خاطرات مرطوب کنن .
شاید #خاطره_ها ، منو بیـاد تو بیـارن...
.
.
" آهای #بارون_پاییزی
کی گفته تو #غم_انگیری
تو داری خاطراتم رو
تو ذهن #کوچه مـیریزی...
#سیروان_خسروی " .
.
🌙🌒🌙شبتوووووووون بهشـــــت 💜 🍂🌒🌙🍁🌾🍃🍂☔
.
Location : Iran, Mazandaran, Motelghoo .
Video by : @sajjadsaffari
.
Via : @Motelghoo

Read more

Media Removed

عرض سلام و احترام از بس بـه من گفتن شما خوب, با اخلاق و بی حاشیـه ای, دیگه از هر چی خوب بودن بیزار شدم اقایـان محترم؟, داوران عزیز؟, کمـیته ی باصطلاح فنی؟؟ شما ادم خوب نمـیخواهید, حتما بد بود که تا به حقت برسی حتما مثل بعضیـها همون روی سکو بنر مسابقاتو پاره کنی و سال بعد عضو ثابت تیم ملی بشی و قهرمان جهان, فکر ... عرض سلام و احترام
از بس بـه من گفتن شما خوب, با اخلاق و بی حاشیـه ای, دیگه از هر چی خوب بودن بیزار شدم
اقایـان محترم؟, داوران عزیز؟, کمـیته ی باصطلاح فنی؟؟ شما ادم خوب نمـیخواهید, حتما بد بود که تا به حقت برسی حتما مثل بعضیـها همون روی سکو بنر مسابقاتو پاره کنی و سال بعد عضو ثابت تیم ملی بشی و قهرمان جهان,
فکر نکنید فقط شما مـیفهمـید و دیگران حالیشون نیست اگه شمارو گذاشتن بعنوان مسعول, ورزشکاری کـه چندین مـیلیون هزینـه مـیکنـه و مسابقه مـیده و حقش خورده مـیشـه, این یعنی دزدی,منظورم فقط خودم نیست دلم به منظور جوونایی مـیسوزه کـه به امـید شماها از سلامتی و خوشیـهای زندگی مـیگذرن و با درون این راه مـیذارن
بیست و سه ساله کـه ورزش مـیکنم اگه با این سن و سال همچنان مسابقه مـیدم بخاطره این بوده کـه هدفم اول سلامتی بعد ورزش و قهرمانی بوده و هست و همـیشـه تو مسابقات از شـهر و استان خودم تو مسابقات شرکت کرده و زیر پرچمـی نبودم, بدون لابی و ادعا و چاپلوسی. وبخاطره همـین خصوصیـاتم چندین دوره تو اردوی تیم ملی با وجود امادگیـه کامل خط خوردم
تو مسابقات انتخابیـه شیراز تو دسته ی مثبت اقای علوی ورزشکار با اخلاق و زحمت کش اول شد من روی سخنم بـه ایشون نیست اونجا شرایط مـیزبانی و تماشاگر طوری بود کـه وقتی نفر دوم اعلامم فقط خندیدم وگفتم مـهم نیست انشالله اردو, و به نظر داورا احترام گذاشتم و حتی تماشاگرهای شیرازی هم ازم عذر خواهی ولی از کمـیته ی فنی دیگه انتظار نداشتم کـه دعوتم نکنن جناب علیشاهی مـیگن تو مثبتی کات نبود اگهی کات نبود پسیو دعوت نمـیکردین, درون ضمن کدوم سال و کدوم مسابقه مثبت کات اومد تو انتخابی کـه دو ماه مونده بـه مسابقات برون مرزی؟؟؟ من هم کارت داوری دارم هم مربی هستم هم سالهاست کـه دارم مسابقه مـیدم اخرش ما نفهمـیدیم شما چی مـیخواهید؟ یـه سال مـیگین اناتومـی مـهمـه که تا مسابقه خوب مـیشـه, یـه سال مـیگین کات!!! بـه عدقت کنید خودتون قضاوت کنید کمر پهن, سرشونـه جم, و حجم زیر بغل و مابقی, گذشته از اینی کـه وزنش با بدنـه بـه قول شما ابدار صد و چهار کیلوعه روز مسابقه با چه وزنی مـیخواد شرکت کنـه احتمال زیـاد 98 ,
البته این بار اول نبود کـه شاهد این نا حقی بودیم
تو اردوی انتخابیـه اسیـاییـه ژاپن هم نظر کمـیته ی فنی بین من و اقای صمدی کـه بازم ازیشون عذر خواهی مـیکنم و روی سخنم بـه ایشون نیست, اقای صمدی رو انتخاب , کـه با اعتراض و پیگیری بنده ودر نـهایت تصمـیم بر این شد کـه هردو اعزام بشیم و نتیجه رو خودتون دیدین من با دوازده امتیـاز منفی اول شدم و اقای صمدی با سی و دو امتیـاز منفی دوم, مابقی درون کامنت👇

Read more

Media Removed

«جهازبرون مش ماشالله بی درد» قسمت دوم ____ اوضاع اون جور شد کـه دوباره مش ماشالله و زن و ش راهی این دکتر و اون دکتر شدند. تو همـین رفت و آمدها بود کـه خبر رسید بـه مشن حسن پیشنـهاد بازیگری شده و رفته شده آکتور سینما! اون هم نـه اینکه بره بی تربیتی وایسته بعد زمـینـه صحنـه، تبلیغ شیرپاکتی بده، ... «جهازبرون مش ماشالله بی درد»
قسمت دوم
____
اوضاع اون جور شد کـه دوباره مش ماشالله و زن و ش راهی این دکتر و اون دکتر شدند. تو همـین رفت و آمدها بود کـه خبر رسید بـه مشن حسن پیشنـهاد بازیگری شده و رفته شده آکتور سینما! اون هم نـه اینکه بره بی تربیتی وایسته بعد زمـینـه صحنـه، تبلیغ شیرپاکتی بده، نـه! بنا بـه اخبار رسیده جریـان جدی تراز این حرفا بود. اون جوری کـه مـی گفتن تو یـه فیلم خیلی فلسفی نقش اولی بهش داده بودند و حالا انتلکتی شده بود برا خودش و دیگه پا بـه مش حسن نمـیداد! دائم دنبال حقوق خودش و هاش بود و چپ و راست دم طویله تجمع های حمایت از وگن ها راه مـینداخت.
مش حسن هم کـه دید این جوری جواب نمـیده واسه مش ماشالله پیغوم فرستاد کـه آقا دیگه شیرنداریم و خودش هم با نیسان آبی ش رفت اسنپ شد.
خبر کـه به گوش خونواده ی مش ماشالله رسید همـه زرد د، جوری کـه نـه تنـها کل کلسترول اضافه ی خونـه یـه جا جذب شد و بلکه ریش بلند خود مش ماشالله هم درون جا دفع شد و به زمـین ریخت.
ترس اینکه بدون شیر چه خاکی حتما به سرشون بریزن نفس هاشون رو تو حبس کرده بود. که تا اینکه دوباره این زن مش ماشالله بود کـه به خودش اومد و بعد اینکه بـه نشینمگاه همـه ی اعضای خانواده یـه ضربه ی محکم زد از جاش بلند، رفت و تو حموم و دو تشت آب آورد و ریخت تو دبه شیر مونده از دیروز. بعدش هم گفت این آبی کـه ریختم بـه نیت شفای کل بیماران هیپرکلوسمـیه! قیـافه هاتون رو اون جوری نکنید و به جاش پاشید کـه کلی کار داریم.
مش ماشالله کـه نفس راحتی کشیده بود از ذوق پرید سمت زنش کـه دید بچه ها اون جا نشستن، واسه همـین تشکری کرد و توی گوشش گفت: یکی طلبت جوجو!!
چند روزی گذشت که تا بالاخره مش ماشالله یک نجیب خونواده دار دیگه جهت تامـین مواد اولیـه ی حجره پیدا کرد، ولی با چشمکی کـه موقع عقد قرارداد بـه بانو زد، حجم شیر خریداری شده رو بـه یک چهارم قرارداد قبلی تقلیل و به جاش یـه تشت حموم بزرگ تر کنار دبه ی شیرشون تو خونـه گذاشتن.
و این قصه ادامـه دارد..

Read more

#رفیقاتوتگ_کن👭‍اونیکه_بانبودنش_داغون_مـیشی . . . ‌ ‌ رفیق مـی دونی اگه تو نبودی چی مـی شد؟! بـه جای آغوش تو، یـه جفت زانوی غم باقی مـی موند واسه بغل گرفتن... حرفام ته نشین مـی شد تو گلوم، مـی موند همون یـه تیکه جا و جا خوش مـی کرد و بغض مـی شد... رفیق مـی دونی با وجود تو چند که تا غصه راهشو گرفت و واسه همـیشـه ... 📷
#رفیقاتوتگ_کن👭😍👩‍اونیکه_بانبودنش_داغون_مـیشی😭😥
.
.
. ‌

رفیق مـی دونی اگه تو نبودی چی مـی شد؟!
به جای آغوش تو، یـه جفت زانوی غم باقی مـی موند واسه بغل گرفتن...
حرفام ته نشین مـی شد تو گلوم، مـی موند همون یـه تیکه جا و جا خوش مـی کرد و بغض مـی شد...
رفیق مـی دونی با وجود تو چند که تا غصه راهشو گرفت و واسه همـیشـه رفت یـه جای دور؟
اصلا مـی دونی چند سال خوب شدن حالم تو روزای سخت جلو افتاد؟
همـه راههای جلو روم بسته شد؛
پل های پشت سرم خراب شد؛
کنارم هیچ نبود یـادم بره هر چی رو کـه بود و نبود؛
اما تو بودی...
تو بودی و هنوزم هستی...
رفیق تو همـیشـه هستی...
چه وقتایی کـه به اندازه چند سانت فاصله پیش هم نشستیمو مـی خندیم و مـی خندیم و مـی خندیم،
یـا حتی گریـه مـی کنیم،
چه وقتایی کـه فرسنگ ها دوریـه بینمون و با دلتنگی روزامونو سر مـی کنیم.
فقط خواستم بگم؛
رفیق! خوبه کـه هستی...
خوبه کـه تو هستی...
.
.
.
. 👑‌ #مـیکائیل💥
.
. 🆔@mikilove351 📷
.
.
.
.
#دوستاتونو_تگ_کنید_تا_با_پیج_خودتون_آشنا_بشن❤😊😍🙏💯

Read more

Media Removed

. ما اولین قرارمون تو اتوبوس بود. ۱۴ تیر ۹۱. یعنی اولین بار کـه قرار بود همو ببینیم یـه بلیت گرفتیم از تهران بـه رشت. یعنی اولین دیدار ما ۷ ساعت طول کشید (چون هم ترافیک بود و هم اتوبوس خراب شد :)) کـه خب ما راضی بودیم!). یـه سریـا مـی‌گفتن عقلت کار نمـی‌کنـه؟ با یـه غریبه یـهو پاشی بری فلان؟ عقلم کار نمـی‌کرد احتمالا. ... .
ما اولین قرارمون تو اتوبوس بود. ۱۴ تیر ۹۱. یعنی اولین بار کـه قرار بود همو ببینیم یـه بلیت گرفتیم از تهران بـه رشت.
یعنی اولین دیدار ما ۷ ساعت طول کشید (چون هم ترافیک بود و هم اتوبوس خراب شد :)) کـه خب ما راضی بودیم!).
یـه سریـا مـی‌گفتن عقلت کار نمـی‌کنـه؟ با یـه غریبه یـهو پاشی بری فلان؟ عقلم کار نمـی‌کرد احتمالا. اما از بین تمام بی‌عقلی‌هام، بهترین بی‌عقلی‌ای بود کـه تو زندگیم انجام دادم.
نگین مـی‌گه اولین قرار اینجوری؟ اگه خوشت نمـی‌اومد چی؟ :)) راس مـی‌گه! خودمم بهش فک کرده بودم. اما خب اون کنجکاوی غلغلکم مـی‌داد. کـه تازه از بین تمام کنجکاوی‌هام، این منجر بـه خیر ترین بود.
اولین وعده‌ی غذاییمون هم تو یـه کافه یـا رستورانِ فنسی نبود، نشستیمجدول ساندویچ مرغ زدیم.
اون سال بـه خودمون قول دادیم هرسال این تاریخ از تهران که تا رشت بیـایم و ساندویچ مرغ بخوریم. حتی اگه زندگی‌مون عوض شد و بزرگ شدیم و کار داشتیم و حتی اگه شده با تاخیر، حتی درون بدترین حالت اگه نتونستیم از شـهر خارج شیم، یـه اتوبوس داخل شـهری بشینیم :))
یـه سال دیگه هم بخاطر کار و نبودِ مرخصی با تاخیر انجام شده بود. امسالم با تاخیر و تو روز تولد من انجام شد.
.
ما به منظور ۷امـین بار تو جاده ساندویچ مرغ خوردیم و از بی‌عقلی‌مون و کنجکاوی‌مون نـهایت تشکر رو بـه جا آوردیم!

Read more

Media Removed

یـادمون مـیاد وقتی با یـه هدف خاص و کلی امـید پا تو این راه گذاشتین با اینکه با دستهای پوچ شروع کردین بازم با قدرت ادامـه دادین بـه امـید یـه انفجار زردی به منظور موندن به منظور همـیشـه خوندن نـه به منظور نگاه های ساده آدم هایی کـه زخم مـیزنند ... مردم برایی دست مـیزنند کـه گیجشان کند... نـه آگاهشان 😈 یـادمان باشد ... یـادمون مـیاد وقتی با یـه هدف خاص و کلی امـید پا تو این راه گذاشتین
با اینکه با دستهای پوچ شروع کردین بازم با قدرت ادامـه دادین بـه امـید یـه انفجار زردی 💪💣💛
برای موندن
برای همـیشـه خوندن 🎵
نـه به منظور نگاه های ساده آدم هایی کـه زخم مـیزنند ...
مردم برایی دست مـیزنند
که گیجشان کند... نـه آگاهشان 😈
یـادمان باشد
هر چه انسان تر باشم
زخم ها عمـیق تر مـیشوند
و هر چه بـه سمت موفقیت برویم
دستها بیشتر بـه سمت مان دراز مـیشود ...
باید دستهایی را بگیریم کـه به عشقمان دراز مـیشوند ...
یک روز با دستهای پوچ بهم قول دادیم
تا تو تنـهاییـهامون بـه این فکر کنیم یـه جور هواتونو داشته باشیم
که تو یـه چشم بهم زدن با افتخار اسمتونو فریـاد بزنیم🙋😍
گازشو گرفتیم 🚀
یـه سر بالایی پر از فراز و نشیب اما بـه عشق شما زردیـا
دست تو دست هم ادامـه دادیم
و بـه جایی رسیدیم که
حالا " نفسمون بـه نفس شما بستست
و صدا مـیزنیم اسمتونو که تا نفس هست"💛💛
پ.ن : زندگی هر روزش یـه رنگه
هر وقت دلتون از آدمـها گرفت
سرتونو بالا بگیرین
و بـه آسمون نگاه کنین
باورکنین
شما تنـها نیستین...
صبر داریم...
روزی صبح مـیشود این شب...
و باز مـیشود این در....💛💛✌✌
#مـهرزاد_امـیرخانی💛آرمان_امامـی
#زردیـا👑🚩
#بهترینا👈💛👉
#ما_ادامـه_مـیدیم🚩💪✌
@mehrzad.amirkhani
@arman.emami

Read more

Media Removed

انقدر خسته و له و داغون بودم کـه اصلا قصد شام خوردن رو هم نداشتم،از دیشب کـه خانم خونـه بیمار شد که تا بیمارستان ببرمش و دکتر و نسخه و دارو و امپول و غیره... و بیـاییم خونـه ساعت شد چهار و نیم صبح، مادر خانمم کنار بچها خوابش بود بیدار شد و رفت خونش، سریع بدونـه فوت وقت لباس کار پوشیدم و با موتور هندای چراغ روشن ... انقدر خسته و له و داغون بودم کـه اصلا قصد شام خوردن رو هم نداشتم،از دیشب کـه خانم خونـه بیمار شد که تا بیمارستان ببرمش و دکتر و نسخه و دارو و امپول و غیره... و بیـاییم خونـه ساعت شد چهار و نیم صبح، مادر خانمم کنار بچها خوابش بود بیدار شد و رفت خونش، سریع بدونـه فوت وقت لباس کار پوشیدم و با موتور هندای چراغ روشن تو گرگ و مـیش صبح رفتم سمت مزرعه وداری برا دوشیدن شیرها،
ساعت حدود هشت صبح کارام تو دامداری تموم شد و اومدم سمت خونـه،خانم بچها هنوز خواب بودن، سریع صبحانـه رو اماده کردم و جلدی برگشتم سمت مزرعه برنج برا برداشت شالی، دیدم هنوز کمباین پسر عمم نیومده، تراکتور رو استارت زدم و زمـین کنار شالیزار رو شخم و دیو اماده کردم و رفتم طرف حوض کنار کلبه چوبی پدر و کیسه ذرتی کـه دیروز انداخته بودم تو اب که تا نم بکشـه رو ورداشتم و بزر ذرت رو پاچیدم و بعد با تراکتور کردمشون زیر خاک، هنوز چند دقیقه نگذشته بود کـه دیدم از دور تراکتور و کمباین و پسر و کارگراش از راه رسیدن،
بعد چند ساعت کوبیدن شالی با کمباین( تو این سه ساعتم یک تریلی تراکتور علوفه و علف هرز با داس برا تغذیـهها تو گوشـه کنار باغ با دست تراشیدم) سریعا من و پسر عمو تراکتور و برداشتم و زمـین تازه شده از شالی رو دوباره اماده نشای دوباره کردیم که تا ساعت چهار بعداظهر کـه دوباره برگشتم سرداری برا دوشیدنـها، یـه اسهال داشت یک ساعت طول کشید که تا سرم و امپولش رو بزنیم، دیگه هوا تاریک شده بود، رفتم بـه سگها غذا بدم کـه دیدم یخچال غذاشون از جیب مبارک منم خالی تره!
با ماشین رفتم چند که تا روستا اون طرف تر و براشون غدا خ و اوردم دادم بهشون کـه دیدم یکی از ماده سگها از قفسش بیرون پریده و در رفته، کلی دنبالش گشتم اما پیداش نکردم،
دیگه حالم داشت از خستگی خراب مـیشد، با موتور چراغ روشن نفهمـیدم چطور رسیدم خونـه، که تا اومدم تو حیـاط کـه برم دوش بگیرم و بدونـه شام فقط تخت بگیرم بخوابم کوچولوم #نیلوفر پرید تو بغلم و شروع کرد بوسیدنم و تبریک روز #تولد م !!! اصلا بـه کل یـادم رفته بود!؟! بعد یـه دوش گرفتن پرید تو و منو بـه زور کشوند خونـه پدر که تا شام رو با خانواده و دور هم بخوریم، بعدشم رفت تو اشپز خونـه و هفت هشتا کیک یزدی کـه امروز تو راه کلاس قرانش با پول تو جیبی کـه مادرش بهش داده بود خریده بود رو اورد با یک چوب کبریت روش که تا سال روزه تولدم رو جشن بگیریم،
درسته امشب فقیرانـه ترین جشن تولدی بود کـه تا بحال تو کل عمرم دیده بودم!؟! اما این بهترین جشن تولد زندگیم بود، درون کنار خانوادم،
خدا ره شکر

Read more

Spain-France Road Trip اون چند سال اولی کـه تازه به منظور درس خوندن اومده بودم، تعداد سفرهای گروهی و دوستانـه‌مون خیلی زیـاد بود، چون با همـه‌ی بچه‌های ایرانی یـا خارجی تو یـه دانشگاه بودیم و زمان درس خوندن و تعطیلاتمون هماهنگ بود و خیلی راحت تر مـیتونستیم برنامـه سفر گروهی بریزیم، توی ایران هم کـه بارها تجربه‌ی ... Spain-France Road Trip
اون چند سال اولی کـه تازه به منظور درس خوندن اومده بودم، تعداد سفرهای گروهی و دوستانـه‌مون خیلی زیـاد بود، چون با همـه‌ی بچه‌های ایرانی یـا خارجی تو یـه دانشگاه بودیم و زمان درس خوندن و تعطیلاتمون هماهنگ بود و خیلی راحت تر مـیتونستیم برنامـه سفر گروهی بریزیم، توی ایران هم کـه بارها تجربه‌ی این سفرها رو داشتیم.
.
یـه دو سالی بود کـه جای خالی یـه سفر گروهی احساس مـیشد، البته اگه سفر مراکش رو گروهی حساب نکنیم، چون اغلب آدمـها رو نمـیشناختیم، و توی سفر باهاشون آشنا شدیم، و تمام برنامـه ریزی‌ سفر بـه عهده‌ی مسئول گروه بود. اما تو سفر گروهی دوستانـه، از برنامـه‌ی سفر که تا اجاره مکان و ماشین و خرید، همگی پای خودمونـه و هرجا حال کنیم، برنامـه رو تغییر مـیدیم و خوش مـیگذرونیم. 😍❄️☀️
.
این نرفتن هم البته دلایل زیـادی داشت، یکی اش بالا رفتن تعداد سفرهای شخصی و کاری و وقت کم ما بود، و از طرفی دوستهای جدیدمون، بـه هزار و یک دلیل، پایـه سفر نبودن، یـا برنامـه‌‌مون باهاشون جور نمـیشد.
.
سفر گروهی دوستانـه، با آدمـهای هم فاز، حتی اگه کوتاه باشـه، خیلی خیلی خوش مـیگذره و حتی یـه جور درس زندگیـه، و به آدم یـادآوری مـیکنـه کـه اگرچه تو دنیـای مدرنیته، داشتن فردیت و استقلال خیلی مـهمـه، اما توی جمع بودن هم بـه شدت باارزش و لازمـه. دوست دارم امسال سفرهای دسته جمعی‌ام بیشتر باشـه، مخصوصا کـه هر کدوم ازین آدمـهایی کـه کنارمونن، ممکنـه فردا روزی نباشن و به یـه شـهر و کشور دیگه‌ای برن، و هیچوقت نبینیمشون. عمر دوستی‌ها اینجا کوتاهه
.
دم رو غنیمت شمار
#باهم_یـاد_مـیگیریم
.
تو از کدوم نوع سفر بیشتر لذت مـیبری و چند سالته؟ ☺️🌸🌿
.
مرسی از همتون
@sharareghassemi @tete.sinat @ehsaanyz @winterdreamofpomegranate @matin_roshanaei & some photo by @hamed_hrg

Read more

Media Removed

آخ غزاله ، آخ دانش کجایین؟ یـادمـه حول و حوش سال دوم دانشگاه بودیم یـه خورده عمـیق رفته بودیم سراغ تیپای جینگیل مـینگیلی کـه بر حسب اتفاق مغازه ای تو بابل باز شد کـه تا مدت ها منو غزاله فقط از بیرون بـه ویترین نگاه مـیکردیم ، راستش حکم بچه ای رو داشتیم کـه دلش به منظور عروسکای تو ویترین لک مـیزد بعد از چند وقت راضی شدیم ... آخ غزاله ، آخ دانش
کجایین؟
یـادمـه حول و حوش سال دوم دانشگاه بودیم یـه خورده عمـیق رفته بودیم سراغ تیپای جینگیل مـینگیلی کـه بر حسب اتفاق مغازه ای تو بابل باز شد کـه تا مدت ها منو غزاله فقط از بیرون بـه ویترین نگاه مـیکردیم ، راستش حکم بچه ای رو داشتیم کـه دلش به منظور عروسکای تو ویترین لک مـیزد
بعد از چند وقت راضی شدیم بریم داخل ، اونجا به منظور من بعد از یـه هفته کار و دانشگاه مـیشد معدن ارامش تنـها تفریح اون موقع ها .
حتی روزایی کـه پول نداشتمم مـیشستم اونجاو با وسیله هاش عشق مـیکردم
یـادمـه هر دفعه کـه خرید مـیکردیم پولمون قَد نمـیداد واسه خرید ِ این گردنبند فقط ام تونستم انگشترشو بخرم،
یـادته؟@ghazaleh_nouri
همش یکی از فانتزایمام شده بود، بـه خودم مـیگفتم اگه بخرم چی بزارم، نامـه؟ عطر ؟
الان مدت ها از اون موقع ها مـیگذره شاید ۴ سال یـا بیشتر ، من الان از دانش حدود یـه کیلومتر فاصله دارم از تو هم مدت ها
کجای این جهان غرق شدی کـه دیگه هوس اون روزا بـه سرت نمـیزنـه؟ @ghazaleh_nouri
شاید اگه الان بود مـیتونستیم ده که تا از اینارو بخریم .
امشب یکی از اقوام انگشترو تو دستم دید و بعد از چند دقیقه با این گردنبند اومد پیشم
گفت من که تا حالا ازش استفاده نکردم مالِ تو
از اون موقع که تا الان تو یـه خلسه ی عجیبی فرو رفتم کـه چقد رویـاهام کوچیک بودن
چقدر رویـاهامون بهمون نزدیکن .

حالا شما بگید داخلش چی بزارم ؟

Read more

Media Removed

#طبس "ازمـیغان" تو فاصله چند کیلومتری کال جنی روستایی بـه نام #ازمـیغان هستش کـه واقعا شاهکاره این روستا از نظر باغات و کشاورزی آلو ، سیب ، انار ، نارنج و مرکبات ، خرما ، گلابی و... ظهر شده بود کـه رسیدیم ازمـیغان و گرسنگی داشت فشار مـی آورد کـه نـهار رو ردیف کردیم و تو یـه #باغ انار نشستیم به منظور نـهار . انقدر اونجا ... #طبس "ازمـیغان"
تو فاصله چند کیلومتری کال جنی روستایی بـه نام #ازمـیغان هستش کـه واقعا شاهکاره این روستا از نظر باغات و کشاورزی آلو ، سیب ، انار ، نارنج و مرکبات ، خرما ، گلابی و... ظهر شده بود کـه رسیدیم ازمـیغان و گرسنگی داشت فشار مـی آورد کـه نـهار رو ردیف کردیم و تو یـه #باغ انار نشستیم به منظور نـهار . انقدر اونجا گوجه سبز خوردیم کـه دیگه نمـیتونستیم بخوریم...
ازمـیغان هم یـه دره شبیـه کال جنی داره اما کوچکتر و پر آب تر کـه از آب این دره این روستا آباد شده اونجا هم خلاصه یـه آب بازی و شیرجه های حسابی داشتیم تو یـه محلی بـه نام #تخت_عروس کـه یـه سنگ سفید وسط آب تو دره بود که تا حدود عصر اونجا بودیم. ازمـیغان شبیـه بهشت وسط کویره .خلاصه راهی شـهر طبس شدیم یـه هندونـه هم با وسواس زیـاد گرفتیم به منظور شب و بعد از پرس و جو تصمـیم گرفتیم دوباره از شـهر خارج بشیم و به سمت روستای خرو بریم به منظور کمپ من همش هواسم بـه این هندونـه لامصب بود کـه که کی بشـه من بخورمش(ادامـه درون پست بعدی)

Read more

Media Removed

. یکی از تفریحات مورد علاقه من، گشتن تو کتابفروشی هاست، کتابفروشی های لوو قشنگ، از این کار لذت مـیبرم. ده، دوازده سال پیش بیشتر دوست داشتم کتاب بخرم. گاهی هم کتابای مطرح رو مـیخوندم، دوست داشتم تو یـه جمع فرهنگی یـا تو سایت یـا انجمنی مجازی اگه درون مورد کتابی صحبت مـی، منم بگم خوندم، اظهار نظر کنم، ... .
یکی از تفریحات مورد علاقه من، گشتن تو کتابفروشی هاست، کتابفروشی های لوو قشنگ، از این کار لذت مـیبرم.
ده، دوازده سال پیش بیشتر دوست داشتم کتاب بخرم. گاهی هم کتابای مطرح رو مـیخوندم، دوست داشتم تو یـه جمع فرهنگی یـا تو سایت یـا انجمنی مجازی اگه درون مورد کتابی صحبت مـی، منم بگم خوندم، اظهار نظر کنم، با این کار حس بزرگ شدن مـی‌کردم.
کتابی هم کـه مـیخوندم و مـیخونم حتما حتما کاغذی باشن، لذت ورق زدن رو با بالا پایین انگشت رو صفحه موبایل عوض نمـی‌کنم، کتابا هم حتما مال خودم باشن، یـه جور حس تعلق خاطر، خیـالم راحت باشـه کـه کتاب مال خودمـه و هر وقت مـیخوام برم سراغش یـا اینکه تو کتابخونـه م ببینمش و‌ خوشحال بشم.
یـه کتابخونـه کوچیک و قشنگ برا خودم درست کردم، با بیشتر از ۱۰۰ که تا کتاب، کتابای زیـادی دارم کـه نخوندم و خیلیـاشون هم نصفه نیمـه، عادت بدی کـه هیچوقت نتونستم ترکش کنم.
این چند سال کم پیش اومده کتابی رو اونقدر دوست داشته باشم کـه تمومش کنم، البته حساب کتابای آقای منصور ضابطیـان، نویسنده و شخصیت مورد علاقه من، جداست، محاله اونا رو تو چند روز تموم نکنم، الانم خوشحالم کـه پنجمـین کتابش داره مـیاد.
همچنان عشق خرید کتاب هستم، ولی الان خودم رو تنبیـه کردم کـه تا دو که تا کتاب رو تموم نکنم، کتاب جدید نخرم.
باور نمـیکنین چه زجریـه برم تو کتابفروشی و کتاب نخرم😁😁
من مـیتونم😎
اینجا هم یـه کتابفروشی فوق‌العاده تو سالاریـه ست، دیشب با احمد و حمـید عزیز رفتیم، کتابفروشی «گارسه»، اگه قم هستین و عاشق کتاب و نرفتین، ضرر کردین

Read more

Media Removed

. خدا همـیشـه هست حتما نباید بیـاد ور دلت بشینـه و تا گفتی فلان چیز و فلانی رو مـی خوای سریع واست آماده کنـه بودن خدا تو یـه لحظه های کـه باور نداری همـیشـه ثابت مـیشـه یـا با حضور یـه نفر یـا با یـه اتفاقی غیر قابل باور مـی تونم بگم تو همون یـه نفر بودی همونی کـه مـی تونست چراغ خاموش قلب منو روشن کنـه همونی کـه مـی تونست مسیر ... .
خدا همـیشـه هست حتما نباید بیـاد ور دلت بشینـه و تا گفتی فلان چیز و فلانی رو مـی خوای سریع واست آماده کنـه
بودن خدا تو یـه لحظه های کـه باور نداری همـیشـه ثابت مـیشـه یـا با حضور یـه نفر یـا با یـه اتفاقی غیر قابل باور
مـی تونم بگم تو همون یـه نفر بودی
همونی کـه مـی تونست چراغ خاموش قلب منو روشن کنـه
همونی کـه مـی تونست مسیر سرد و یک نواخت جاده زندگی مو تبدیل کنـه بـه جاده چالوس تو فصل بهار
مـی دونی تو اوج بد بیـاری های زندگی یـه نفر حتما باشـه کـه بهت یـه انرژی بده واسه مندن واسه تلاش
خدا تورو بهم داد که تا بفهمم کـه جاده زندگی مثل بقیـه جاده ای کـه رفتم نیست کـه تنـهای و بی خیـال برم نـه جاده زندگی
از اون جاده هاست کـه نباید با عشق رفت با تو .
#حسین_رمضانی
. 💙

Read more

Media Removed

بهترین خودروهای خارجی با قیمت ۱۰ مـیلیون تومان! درون ادامـه معرفی ماشینـهای ارزان درون سایر کشورها سری بـه بازار انگلستان زدیم که تا ببینیم با قیمت یـه پراید ۸۵ چه ماشینای مـیشـه اونجا خرید ! ضمنا همـه این ماشینارو با هم مـیشـه با قیمت یـه کرولا ۲۰۰۸ تو ایران خرید ! گزینـه اول یـه ماشین کوچیک و با کیفیت به منظور تو شـهر کـه ... بهترین خودروهای خارجی با قیمت ۱۰ مـیلیون تومان!
در ادامـه معرفی ماشینـهای ارزان درون سایر کشورها سری بـه بازار انگلستان زدیم که تا ببینیم با قیمت یـه پراید ۸۵ چه ماشینای مـیشـه اونجا خرید ! ضمنا همـه این ماشینارو با هم مـیشـه با قیمت یـه کرولا ۲۰۰۸ تو ایران خرید !
گزینـه اول یـه ماشین کوچیک و با کیفیت به منظور تو شـهر کـه از کمپانیـه مـینی و اولین سری با مالکیت بیمر هست موتور ۱۲۴ اسب بخاری داره.
بعدی یـه گزینـه واسه جاهای با کلاس کـه چی بهتر از بنز اس کلاس با موتور ۶ سیلندر ۲۰۴ اسب بخاری.
گزینـه بعدی واسه ماشین بازا و عشاق دریفته مزدا ار ای۸ با موتور دورانی و هندلینگ فوق العاده و ۲۲۸ اسب قدرت.
بعدش یـه ماشین اسپرت خوش کلاس مثل آئودی تی تی با موتور ۱۷۷ اسب بخاری .
گزینـه بعدی آلفارومئو واسه عاشقای طراحی و ماشین بازای قدیمـی با قدرت ۱۴۸ اسب.
یـه ماشینم لازمـه واسه قرارهای کاری کـه چی بهتر از فولپاسات با قدرت ۱۳۰ اسب.
واسه روزای گرم سال کـه ماشین کروک مـیچسبه و اونم از نوع مزدا مـیاتا یـا ام ایبا قدرت ۱۴۶ اسب بخار.
بدون شاسی بلندم کـه دیگه نمـیشـه بقیـه زندگی رو ادامـه داد اونم از نوع حتویوتا راوفور با قدرت ۱۲۳ اسب.
یـه ماشین خاصم داریم واسه اهل کلکسیونا کـه فورد پوما هست کـه تولید محدود بود با قدرت ۱۲۳ اسب.
گزینـه اخرم یـه ماشین خانوادگی کم دردسر و کم خرج و جادار مثل اشکودا اکتاویـا با قدرت ۱۸۰ اسب بخار.
.
پ.ن: با ۱۰۰ مـیلیون ۱۰ که تا ماشین تو پارکینگت داری کـه همـه نیـازای ماشین بازیتو پوشش مـیده ، چه رویـای قشنگی واسه ما ایرانیـا ...
ضمنا هزینـه بیمـه مالیـات این ماشینا تو انگلیس جمعا بیشتر از قیمت ماشین مـیشـه...
#car
#khodrobank

Read more

Media Removed

؟!! خودکار ... کاغذ ... خط خطی مـی کنم تنمو! جوهر داری؟ آره ... سفیدیت حاضره واسه سیـاه شدن؟ آره ... بنویس همـین حالا مـی نویسم ! تو یـه فاجعه ای ... یـه مریضی ... تو یـه آشغال بدرد نخوری ... یـه نشانـه ای از یـه راه اشتباه! یـه تناقض از زندگی! یـه امکان دائم مجهول! تو خود خود مرضی! امثال تو وجودشون ... ؟!!
خودکار ... کاغذ ...
خط خطی مـی کنم تنمو!
جوهر داری؟
آره ...
سفیدیت حاضره واسه سیـاه شدن؟
آره ...
بنویس
همـین حالا مـی نویسم !
تو یـه فاجعه ای ...
یـه مریضی ...
تو یـه آشغال بدرد نخوری ...
یـه نشانـه ای از یـه راه اشتباه!
یـه تناقض از زندگی!
یـه امکان دائم مجهول!
تو خود خود مرضی!
امثال تو وجودشون واسه اجتماع مضره ...
چند بار شنیدی؟
زیـاد ... عادت کردم.
خون خفگی تو رگام جریـان داره!
جوری از حس تنفر پرم کـه الان ...
شکستن یـه قاب ...
رد شدن از روی لاشـه ی بی مصرف آدما ...
کشتن یـا کشته شدن ...
تف انداختن رو یـه مشت خاطره ی چرک ...
اینجوری بگم ...
قید همـه چی رو زدن برام مثل یـه تفریح شده!
حتی مـی تونم وایسم تو روی خودمو ...
عین روشنی روز خودمو انکار کنم!
یعنی ب بـه عمق این کابوس و خونسرد از هر رگی کـه داره خون و حمل مـی کنـه ... بگذرم!
اینجا یـه جمله هایی باختن کـه بوی زندگی مـی دادن.
آره ... حلق آویزشون کردم ...
از ریشـه ی بی ریشگی ... کندمشون ...
مـیبینم ... کـه خون رو تمام درون و دیوار اتاقم نقاشی کرده!
حالا این اتاق سرد شده ... یـا شایدم یخ زده!
یـه نفر درست وسط همـین اتاق داره مـیشماره ...
یک ... دو ... سه ... چهار ... یک بیلیون و صد و هفت ...
یـه فلش بک بزن بـه 2 سال شفق زده ی گذشته ...
فکر مـی کنی خوشی؟
اصلأ بیـا جا تو با من عوض کن!
کاری مـی کنم از خوشی و سرمستی زیـاد ... عق بزنی روی تک تک لحظه و ثانیـه های عمرت!
از کی بریدی؟
از من ...
تو فکر مـی کنی کـه خیلی از من پری؟
مطمئن باش و شک نکن کـه تو جات ته ته لیست ..
هی تو ... دیگه واسه حرف زدن دیره!
پاشو یـه ت بـه خودت بده و خودتو بتکون!
ببین ... الان وقت ... وقت ترس ...
شروع تحکیم این اصل از ابتدا ...
فال از من ... سرشت از تو ...
ای اشغال ... تهش مرگه و مردن!
مگه چند بار مـی مـیریم؟
تو بگو ده بار ...یـا شایدم صد بار ...
من مـی گم بازم کمـه واسه یکی مثل من!
حالا بزن کنار باهات حرف دارم.
توی گند و خودت غرق شدی ... الاغ!
من گفتم ناجی و نجات؟
سرمو بکش بیرون از آب!
نابرده درد ... ترس مـیسر نشده ...

Read more




[آدرس استودیو دورهمی شماله]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 17 Jul 2018 23:22:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com