تو آینـه سپید بخت منی
شاعر م.آزاد
قلب تو پناه
مـهر پاک منست
وین پناه مـهربانی تو
ای شاخه ی سبز مـهر خسته مباد
گلهای سپید شدمانی تو
از بوی بنفشگان گیسوی تو
پرواز
پرستوان سرکش یـاد
پروای شکیب آهوان گریز
سرشاری تاک و مـیگساری باد
تو آینـه ی سپید بخت منی
مـهر تو گواه بختیـاری من
ای بی تو یگانـه غمگساری من
با یـاد منی و یـادگار منی
افسانـه مـهری ای بـه یـاد تو یـاد
ای پناه جاودان تو باد
...
نـه تویی ، گالری آب منی پاشی نـه منی
شاعر هیوا مسیح
گاهی از مـیان باران و برگ ها
صدایی مـی شنوم
گاهی درست غروب یکشنبه ی خاموش
که پله های پشت درون ناتمام مـی مانند
تو از
مکث ناگهان من جدا مـی شوی
چتر مـی گشایی و
رو بـه باران و برگ ها مـی روی
کنار پله های ناتمام
پشت دری خسته کـه با نیم رخی خیس باز مـی شود
صدایی مـی شنوم کـه تویی
دو چشم از باران آورده ام
که همـیشـه از خواب های خیس مـی گذرد
مـی آیی و انگار بعد از یک قرن آمده ای
باچتری خسته و
صدایی کـه منم
کنار آخرین پله و مکث ناگهان
سر بر شانـه ام مـی گذاری و
گوش بر دهان ...
تو ، سایـه ، منی
شاعر هیوا مسیح
آسمان سجاده های رو بـه راه
و درختان حاشیـه ی آب
اذان گفته بودند
که بـه راه افتادی
سیب های سحرگاهی
به خواب باغچه
افتادند
که درون کوچه مـی رفتی
سایـه ای از من دور شد
چه قدر آفتاب های نتابیده درون راه است
چه قدر راه ناتمام درون من بـه راه مـی افتد
من چه قدر ستاره از بر بودم و نمـی دانستم
من چه قدر درون رأس تماشای ماه بودم و نمـی دانستن
حالا زمـین بـه دورم مـی گردد
و چه قدر درخت
تماشا مـی کنم
سایـه ای از تو درون راه بود
چه پنجره هایی کـه از زن پر بود
چه کوچه هایی کـه از سلام خا ...
منی نو بساز
شاعر هادی ثروت
قلبت را ,عشقت را, چشمت را, دستت را
به من بسپار
تا با پاره های قلبم
برای تو
قایقی بسازم
و تو را که تا انتهای اقیـانوس عشقم ببرم
و بـه تو عشقی بی پایـان را بنمایـانم
تا بدانی
ذورقی کـه در آن نشسته ای
ستونـهای شکسته ی شـهری سوخته است
که حال فقط به منظور تو بـه حرکت درون مـی آید
مـی خواهم بـه تو نوری زیبا را بنمایـانم
با من بیـا
تا با دستان گرم تو, شـهری نو بسازم
تا با چشمانت خورشیدی بـه آسمانش بیـاورم
با عشقت خانـه هایش را بـه گرمـی دعوت کنم
و با قلبت
و با قلبت زندگی را ...
خورشید دشت آرزو
شاعر پگاه سلیمـی
خورشید دشت آرزوم،پرستوی مـهاجرم
وقتی مـیرفتی از اینجا نگفتی بی تو مـیمـیرم؟
فکر نکردی یکی اینجا بدون تو جون مـیبازه
سوار اسب غم مـیشـه تو دشت غصه مـیتازه؟
فکر نکردی دنیـا براش زندون مـیشـه تو نیـاشی
فقط تو توی قلب اون عطر خوشی رو مـی پاشی
خورشید دشت آرزوم، پرستوی مـهاجرم
کی مـیشـه پیدات م، کی دستاتو من مـیگیرم؟
اما تو تقصیر نداری ما همگی بازیچه ایم
تو دست تلخ سر نوشت جدا مونده از ریشـه ایم
یکی از خاکش مثل تو یکی از قلبش مثل من
درد دوری بد � ...
چان منی
شاعر فرامرزمـیرشکار
جان منی چه غصه کـه دربرنبینمت
تاج منی چه شکوه کـه برسرنبینمت
باشی ویـانباشی ازاین دل نمـی روی
نزدمنی چه باک کـه دربرنبینمت
ازلطف گروفای تودیدم وگرجفا
القصه خواستی کـه مکرر نبینمت
آئینـه ام غبارزدای ای همـیشـه حسن
تا یک نفس بـه عمرمکدر نبینمت
بیدارمانده چشم بـه یـادت تمام شب
ترسم کـه چشم بندم وآخرنبینمت
هرچندروی تونرود یک دم ازنظر
راضی نباش این دم آخر نبینمت
...
تو همـیشـه با منی
شاعر جعفرمایی
تو کـه خنده مـی کنی دنیـا برام
مثه باغه
مثه یـه گلستونـه.
تو بهاری،
تو شکوه روزگاری،
تو ز گل یـه خرمنی.
مـی تونی وقتی نگاهم مـی کنی
آسمون تیره مو ستاره بارون ی
تو طلوعی،
تو سحرگاه بهاری،
تو چراغ روشنی.
بی تو من یـه باغ بی شکوفه ام.
بی تو آسمون بی ستاره ام.
بی تو من چگونـه زندگی کنم.
که خیـال تو نشسته درون دلم.
تو امـیدی،
تو یـه عمرانتظاری
تو همـیشـه با منی
تو همـیشـه با منی
تیر ماه / 1355
...
آیـا تو هم مثل منی؟
شاعر رضا بهالو هوره(ستاره چین)
من حرف ها نا گفته و
من بغض ها بی گریـه و
پرسشـها بی پاسخ از
این دوری بی حد تو از دل خود دارم ولی
از تو چنین مـی پرسم
آیـا تو هم مثل منی؟آیـا تو هم که تا به سحر نوای گریـه مـی زنی؟
من بارها از عشق تو
با یـاد یک نگاه تو
شبانـه با خیـال تو
از خود بدر مـی شوم واز خود نمـی پرسم چرا
آیـا تو هم مثل منی؟ آیـا تو هم شبانـه روز بیـاد عاشق شدنی؟
من مـی روم با یـاد تو
آنسوی دنیـای نیـاز
پر مـی کشم با تو بـه خواب
تا اوج بی کران تو از گذر نمـی کنم
آیـا تو � ...
ایرون منی
شاعر حبیب ا... گالری آب منی پاشی نبی اللهی
دل بی تابم مـی خواد
تو رو من بازم ببینم
خودت این رو مـی دونی
توی غربت اسیرم
تو رو مـی زنـه صدا
تموم تارو پودم
اون رو احساس مـی کنم
با همـه ی وجودم
اگه دورم ولیکن
تو توی قلب منی
گل نرگس گل سوسن
تو برام نسترنی
خودم این رو مـی دونم
نیستم اینجا موندنی
یـه روزی مـیام دیگه
تو اون ایرون منی
...
درقلب منی
شاعر حبیب ا... گالری آب منی پاشی نبی اللهی
همـیشـه درون قلب منی تو با نگاهت
ستاره بارد بـه دلم ز روی ماهت
به تیر مژگان زدی اتشی بـه جانم
مرا تو بینی کـه شدم چو خاک راهت
تو نازنینی گل من تو با طراوت
ندیده ام من گل ناز بـه این وجاهت
بیـا نگارم کـه شدم اسیر رویت
اسیر لبخند و لبان بوسه خواهت
تو غنچه بودی بـه بهار شدی شکوفا
گلم مبارک قدمت چو روی ماهت
...
خوش بحالم کـه غمگسار منی
شاعر ر.الف (رهگذر)
تو سر سبزترین بهار منی
مـهربانوی ِ من ، نگار منی
.
همـه عالم اگر از من بگسست
چه باک ، کـه تو کنار منی
.
مـهر تو نقطه ی پرواز من است
خوش بحالم کـه غمگسار منی
.
خوش بـه حالم کـه با تو سرمستم
در ره عشق ، تو تک سوار منی
.
با تو جانی دوباره مـی گیرد خیـالم
تو پایـان ِ همـه انتظار منی
.
انتظار مـی شکند همـه غم را
وقتی هرلحظه بی قرار منی
...
شاه منی
شاعر رضا محمدزاده
تو ماه من وشاه من و دولت بیدار منی
تو جاه من وملک من و گرمـی وانوار منی
من خوارتو و زارتو و عاشق بیمارتوام
تو روح من وجان من و معنی و پندارمنی
...
شاه منی
شاعر رضا محمدزاده
تو ماه من وشاه من و دولت بیدار منی
تو جاه من وملک من وگرمـی وانوار منی
من خوارتو وزارتو و عاشق بیمار توام
تو روح من وجان من و معنی وپندارمنی
...
تو انتهای رهایی منی
شاعر م.نـهانى
باور تو
باور من است
در همارگی این زاویـه ی تنگ
بگذار با رهایی پرواز کنم
اسیری بند قفس نمـی خواهم
در هر کجا کـه باشد
آری هر کجای بودن
با تو دست و پا بسته
حتی شکسته هم مـی آیم
آخر هم چشم دلم کور است
و هم چشم دیده
تو انتهای رهایی منی
این را بـه خاطر بسپار!
آبان ماه ۸۶ ...
همچنان مال منی
شاعر الهام امریـاس
تو چنان مال منی کـه عطش مال سراب
که غزل مال کتاب
که سبو مال
گر گمان تو جز این هست ،بگو
ورنـه چون ماهی و آب
عحک گشته بـه قاب
آسمان و مـهتاب
کودک و بازی و تاب
همچنان مال منی.
...
: گالری آب منی پاشی
[گالری آب منی پاشی]نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 13 Jul 2018 18:26:00 +0000