متن مجری گری برای مجلس ختم

متن مجری گری برای مجلس ختم سرگروه پرورشی اداره آموزش و پرورش خفر - متن های مجری گری | متن كامل قانون مدني - yari-kh.com | اصطلاح "جنگ سرد" را چهی ابداع کرد؟ | مرکز پژوهشـها - قانون مدنی | گنجور » حافظ » غزلیـات » غزل شمارهٔ ۹۴ |

متن مجری گری برای مجلس ختم

سرگروه پرورشی اداره آموزش و پرورش خفر - متن های مجری گری

+ نویسنده عبدالرحمن مقیمـی تادوانی درون دوشنبه دوم آذر ۱۳۹۴ |
متن مجریگری بسیج

زنجیر مُعنبر تو دام دل ماست عنبر ز نسیم تو غلام دل ماست
در عشق تو چون خطبه بـه نام دل ماست گویی کـه همـه جهان ، متن مجری گری برای مجلس ختم بـه کام دل ماست

به نام آن خالقی کـه شعله ی عشق را درون فانوس شینـه ی پر صلابت بسیجی روشن نمود.

بسیجیـان ، عاشقان ، سرافرازان ، استواران

سلام راسخ و مقاوم ما را پذیرا باشید.

سلامـی همراه با عشق و بیکرانگی عشق کـه در حضور گرم و پر تلاش و کوشش شما جاری و ساری هست ; نثارتان باد.

ادامـه مطلب

+ نویسنده عبدالرحمن مقیمـی تادوانی درون پنجشنبه دهم بهمن ۱۳۹۲ |

م الله الرحمن الرحیم .

والفجر. متن مجری گری برای مجلس ختم ولیـال عشر. متن مجری گری برای مجلس ختم والشفع والوتر. والیل اذایسر.

به نام آن که  نام و یـادش مظهر امـید و لطف و احسان هست .

سلام بر شـهیدان و امام شـهیدان و درود بر فجر آفرینانی کـه نـهال دهه فجر همواره بـه همت والایشان یـادگار و ماندگار مانده است.

و سلام بر شما رهروان راستین فجرآفرینان درون این جشن پیروزی ایرانیـان

       آرزو دارم چو بهمن مظهرامـید باشم

                                  صبح روشن درون پس شب باشم و جاوید باشم

سلام .

           سلام بـه شما مـهربانان و دوستان همـیشـه جاودان

خاطرات روزهای بهمن و لحظه های ناب پیروزی، بر شما عاشقان ایران مبارک باد.


ادامـه مطلب

+ نویسنده عبدالرحمن مقیمـی تادوانی درون یکشنبه نوزدهم آبان ۱۳۹۲ |

متن پيشنـهادي يك:

سِرّ محرم را عاشقان و محبان حسین (ع) مـی دانند آنانکه بـه همراه کاروان حسینی از مکه بـه کربلا سفر کرده اند همچون علی اکبر ، فرزند جوان حسین (ع) کـه در مسیر راه بـه همـه ی جوانان پیـام داد :

آنگاه کـه در راه حق باشیم ، ما را از مرگ باکی نیست " وحسین (ع) این چنین اعلام کرد :

" انی لا اری الموت الا السعاده ولا الحیـاه مع الظالمـین الا کبریـا "  = " مرگ را جز سعاد ت نمـی بینم وزندگی با ستمکاران را جزخواری نمـی دانم ".

ادامـه مطلب

+ نویسنده عبدالرحمن مقیمـی تادوانی درون دوشنبه بیست و پنجم شـهریور ۱۳۹۲ |
+ نویسنده عبدالرحمن مقیمـی تادوانی درون دوشنبه چهارم شـهریور ۱۳۹۲ |

شـهیدان از مـی توحید مستند / شـهیدان سرخوش از جام الستند

نمردند و نمـی مـیرند هرگز / شـهیدان زنده ی جاوید هستند . . .

هفته دفاع مقدس گرامـی باد

بدی کردیم، خوبی یـادمان رفت / ز دلهاروبی یـادمان رفت

به ویلای شمالی خو گرفتیم / شـهیدان جنوبی یـادمان رفت . . .

شادی روح شـهدا صلوات

گل اشکم شبی وا مـیشد ای کاش / همـه دردم مداوا مـیشد ای کاش

به هر قسمتی دادی خدایـا / شـهادت قسمت ما مـیشد ای کاش . . .

خوشا آنان کـه با عزت ز گیتی /  بساط خویش برچیدند و رفتند

ز کالاهای این آشفته بازار /  شـهادت را پسندیدند و رفتند . . .

برگرفته از وبلاگ ایثار و شـهادت بـه آدرس http://d-moghadas.blogfa.com/post-45.aspx

ادامـه مطلب

برچسب‌ها: شعر و پیـامک دفاع مقدس

+ نویسنده عبدالرحمن مقیمـی تادوانی درون دوشنبه هفدهم تیر ۱۳۹۲ |

به نام برازنده نام ها   /        کز آغاز ها داند انجام ها

خداوند عرش و خداوند فرش /  گراینده ی هر دو گیتی بـه عرش

فروزنده عقل و جان و سخن  /  برازنده ی این جهان کهن

سلام بر 13 آبان، سلام بر دانش آموز ، سلام بر دانشجو و سلام بر سر سلسله بیداردلان ، امام عاشقان ، خمـینی کبیر و درود بر رهبر فرزانـه ام و

ادای احترام بـه ساحت مقدس رسول گرامـی اسلام (ص) و عرض تبریک بـه مناسبت هفته بسيج دانش آموزى و گرامـیداشت یـاد و خاطره شـهید محمد حسین فهمـیده و شـهدای دانش آموز و یوم الله 13 آبان

اینجانب فریبا علومـی یزدی عرض خیر مقدم دارم خدمت شما آموزگاران / دانش اموزان / معلمان/ خانواده های معزز شـهدا بـه خصوص شـهدای دانش اموز این استان/ شـهر/ مدرسه کـه مجلس ما مزین بـه نام آنـهاست

این مراسم بـه مناسبت روز دانش آموز و روز ملی مبارزه با استکبار جهانی و با عنوان ( یـادواره .......... شجاعت.............) ، با دعوت از خانواده معظم شـهدا و دانش آموزان گرامـی و مسئولان محترم انجام مـی پذیرد .

برنامـه ما شامل ذکر خاطره ای از خانواده شـهید ، قرائت وصیت نامـه از شـهدای دانش آموز خواهد بود و در ادامـه شاهد هنر نمایی گروه هنری / سرود مدرسه ........................... خواهیم بود.

ضمن تشکر از قاری محترم آقای/خانم ........................ کـه مجلس ما را با قرائت دلنشین قران مزین نمودند از رییس بزرگوار مدرسه آقای / خانم ...................... دعوت مـی گردد که تا برای ایراد سخنرانی بـه جایگاه تشریف فرما شوند. با ذکر صلواتی بر محمد و آل محمد..

از سخنان ارزشمند ................................ تشکر و قدردانی مـی شود .

"نوجوانى دوره اى هست که براى رقم زدن آينده هر فرد نقش حساس و تعيين کننده اى دارد وانى کـه به اين رشد معنوى، علمى و فکرى و کارآيى و قوت جسمى برسند، آينده درخشانى را براى خود تضمين خواهند کرد. بنابراين پرداختن بـه کار تعليم و تربيت اين قشر از جامعه و بالاخص مسئله بسيج کـه يک امر همـه جانبه مادى و معنوى محسوب مى شود حائز اهميت بسيار هست و جوانان و نوجوانان ما درون لباس بسيج از ارزش ها و شخصيت و جوهره وجودى خويش مردانـه دفاع مى کنند ".

آنچه شنیدید از فرمایشات مقام معظم رهبرى بود کـه در تجلیل از شـهید محمد حسین فهمـیده و طى ديدارى کـه با اعضاى ستاد يادواره هاى شـهيد فهميده درون سال گذشته داشتند، ایراد فرمودند.

امـید هست با بهره گیری از رهنمود های ارزشمند ایشان بتوانیم پاسدار ارزشـهای انقلاب و رهرو راه دانش آموزان شـهید باشیم.

افتخار دعوت دارم از خانواده شـهید .................................... که تا خاطره ای از دانش آموز شـهید ....................... را ایراد فرمایند. بر مـه سید بطحا صلوات

مـیان برنامـه دوم: متن مجری گری برای مجلس ختم دكلمـه - درون این قسمت بـه روز شمار تاریخ مـی رسیم.

سیزدهم آبان ،

سیزدهم آبان، تو را خوب مـی شناسم . تاریخ مـیهنم درون این روز تلا لویی خدایی دارد.

روزی کـه سرزمـینم ، مردمانم ، جوانانم از پیر مرید خود جدا افتادند ،

و دگر روز دانش­ آموزان وطنم صف بـه صف ، با اراده ای آهنین ، نماز عشق را بـه جماعت اقتدا د ؛

روزگاری دیگر چنین روزی دانشجویـانم ، بـه پیروی از پیر خمـین، دیوارهای بلند و پوشالی استکبار را فرو ریختند و زیبنده ترین درفش شجاعت را برافراشتند.

روزی کـه سرزمـینم ، مردمانم ، جوانانم از پیر مرید خود جدا افتادند ،دیدی کـه ایرانیـان از پای ننشستند و با رهبر خود که تا پای جان عهد جانانـه بستند .

دیدی کـه سالیـان دراز فراق آخر شد ، دیدی کـه پیر فرزانـه ام مرا درون اغوش کشید و اکنون تو ای جهان، باز مـی بینی؛

رفته از جهان ،اگر چه آن روح خدا لیکن علم مـهرش ، بر پاست هنوز

و که تا تاریخ مـی نگارد ؛ چنین خواهد نگاشت : روح الله به منظور همـیشـه درون دل­های آزادی­خواه جهان جاودانـه خواهد بود.

این یکی را بشنو !!! همكلاسي شـهيدم !

اگر چه برگ برگ کتابت نقش بر زمـین شد ؛ بوی باروت دژخیمان درون فضاي دانشگاه پیچید ؛ گلهای بهاری بـه خزان پاییز  رسيد ، اکنون خوب نظاره کن همکلاسی شـهیدم ؛

من از تبار دانایی، امـید و زندگی ؛ بنگر ، بنگر ؛ چگونـه گلستان اندیشـه های دانش اموزان وطن بـه بار نشسته است.

آری، تاریخ چنین خواهد نگاشت :

در این روز وحدت کلمـه و تکیـه بر قدرت ایمان و قدرت رهبری دینی جلوه گر شد.

چنین روز پرشکوه و ماندگار، روزيست کـه جوانان همـیشـه غیور ایران و دانشجویـان خط امام با عمل انقلابی خویش، بـه جهانیـان فهماندند کـه مـی ­توان با توکل بـه خدا و تکیـه بر اقتدار دین و ایمان، درون برابر اهریمن ایستاد.

اکنون نگاهم کن:

من دانش آموزم .

ادامـه مطلب

+ نویسنده عبدالرحمن مقیمـی تادوانی درون چهارشنبه دوازدهم تیر ۱۳۹۲ |

برگرفته از کتاب فتح خون، اثر سید شـهیدان اهل قلم؛ شـهید مرتضی آوینی

فصل سوم : مناظره عقل و عشق 

 

راوی

آماده باشید كه وقت رفتن است...

عقل مـی گوید بمان و عشق مـی گوید برو... و این هر دو، ‌عقل و عشق را، خداوند آفریده هست تا وجود انسان درون حیرت مـیان عقل و عشق معنا شود. درون روز هشتم ذی الحجه، یوم الترویـه، امام حسین آگاه شد كه عمرو بن سعید بن عاص با سپاهی انبوه بـه مكه وارد شده هست تا او را مخفیـانـه دستگیر كنند و به شام برند و اگرنـه... حرمت حرم امن را با خون او بشكنند. آنان كه رو بـه سوی قبله خویش نماز مـی گزارند معنای حرمت حرم امن راچه مـی دانند؟ كعبه آنان كه درون مكه نیست که تا حرمت حرم مكه را پاس دارند؛ كعبه آنان قصر سبزی هست در دمشق كه چشم را خیره مـی كند. آنجا بهشتی هست كه درون زمـین ساخته اند که تا آنان را از بهشت آسمانی كفایت كند... و از آنجا شیطان بر قلمرو گناه حكم مـی راند، بر گمگشتگان برهوتِ وهم، بر خیـال پرستانی كه درون جوار بهشت لایتناهای رضوان حق، ‌سر بـه آخور غرایز حیوانی و دل بـه مرغزارهای سبای حیـات دنیـا خوش داشته اند، حال آنكه این همـه، سرابی هست كه از انعكاس نور درون كویر مرده دل های قاسیـه پیدا آمده است. كعبه قبله احرار است. رستگان از بندگی غیر؛ اما اینان بت خویشتن را مـی پرستند. امام به منظور اعمال حج احرام بسته هست ولكن اینان احرام بسته اند که تا شمشیرهای آخته خویش را از چشم ها پنـهان دارند... شكستن حرمت حرم خدا به منظور آنان كه كعبه را نمـی شناسند چندان عظیم نمـی نماید و اگر با آنان بگویی كه امام

ادامـه مطلب

+ نویسنده عبدالرحمن مقیمـی تادوانی درون چهارشنبه دوازدهم تیر ۱۳۹۲ |

چشمـه جاری شکافنده علم ‏ها درون بیـابان خشکیده دانش جوشیدن گرفت و جان جویندگان علم و معرفت را از زلال پر برکت خود سیراب ساخت. شیعه نشان افتخار دیگری بر گردن آویخت و بر این پیشوای معصوم خود بالید. ای افتخار شیعه کـه در ضیـافت خانـه حوزه‏ها و دانشگاه‏ها سفره تو گسترده است، مـیلاد مسعودت را گرامـی مـی‏داریم.

 

****

ماه محرم ماه حماسه خونین و همـیشـه جاویدان کربلا با کوله باری از غم و اندوه سپری شد و در ایـام صفر با غم سنگینی

 که از لاله ‏های خونین دشت کربلا بر دلهایمان همـیشـه باقی است، درون شب مـیلاد آخرین بازمانده کربلای عطش، اشکهای چشمانمان مضاعف مـی شود و طپش قلبمان سنگین‏ تر از دیروز و دستهایمان بر پنجره های سخت قبرستان غریب و دلگیر بقیع گره مـی خورد، آنجا کـه مأوی شکافنده دانش هاست. چشم هایت را مـی ‏بندی و دیوار بقیع را درون برابرت مـی ‏یـابی و آنگاه کـه شبکه ‏های پنجره را لمس مـی ‏کنی مرغ جانت پر مـی ‏کشد کـه بر مزارهای مطهر و پاکشان حضور یـابی، صورت بر خاک معطرشان بگذاری و با سوز دل غربت اشان را گریـه کنی. این جا مدینـه هست این جا بقیع هست و این چهار بقعه تاریک و مظلوم چهار قبر مظلوم را مـی ‏نگری کـه تنـها با سنگی بر روی آنـها نشان از مزار شریف گلی از بوستان محمد (ص) دارند.

 

**** 

گل ستاره وجود حضرت باقر درون آسمان شیعه تابیدن گرفت؛ اما آسمانی کـه رخت ماتم بر تن نموده، عزادار دیگر ستارگانی

است کـه ابرهای کینـه و سنگ دلی درون کربلا، جلوی درخشش آنـها را گرفته اند. امام شکافنده دانش‏ ها کـه جامع علم و منبع دانش و مشـهور بـه فضیلت و بینش هست و درجه علم و دانشش بالاتر از فهم بشری، امام پایداری و تلخی چشیده‏ ای از حماسه عاشورا کـه پیمانش با خدا غیر قابل تردید و فضیلت و کمالش غیر قابل انکار هست امام علم کـه چشمـه‏های جوشان دانش و فنون و حکمت از اندیشـه های این نابغه دین مـی‏جوشید و مـی‏تراوید و اوراق زندگی اش سراسر سرشار از احادیث روایت‏ها و کلمات قصار و نصیحت هاست. شب مـیلادش، فضای ساکت و آرام مدینـه، مبهوت نور افشانی خانـه گلین امام سجاد (ع) هست و فروغی نورانی، آسمان مدینـه را روشن کرده است؛ نوری کـه از چهره معصوم و منور نوزادی مبارک بـه آسمان ساطع است.

+ نویسنده عبدالرحمن مقیمـی تادوانی درون شنبه یکم تیر ۱۳۹۲ |

بسمـه تعالی

 

 

السلام علیک یـا صاحب الزمان(عج)

متن مجری نیمـه شعبان

پخش قرآن

متن مجری 1

اين كلمات تو بود. اين خط و نشان تو بود كه چشمان احساسم را  خيره مـی كرد.

نوشته بودی آنگاه كه دلتنگ ما شدی، وقتی سراغ ما را درون دل جستی، آن زمان كه دستان بی رحم بغض گلويت را فشرد و هر هنگام پاكی احساست، ما را طلب كرد دسته ای ياس بردار و ببوی واز حرير گل برگ هايش، قامت ساقه هايش و دفتر برگ هايش بخوان نام ما را .

بخوان نام ما را از ياس

(سلام علی آل يس)

پخش زيارت آل يس

متن مجری2

مثل هر بار به منظور تو نوشتم:

دل من خون شد ازين غم، تو كجايی؟

و ای كاش كه اين جمعه بيايی!

دل من تاب ندارد،

" همـه گويند بـه انگشت اشاره، مگر اين عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟ ... تو كجايی؟ تو كجايی..."

و تو انگار بـه قلبم بنويسی :

كه چرا هيچ نگويند

مگر اين رهبر دل سوز، طرفدار ندارد، كه غريب است؟

و عجيب است، كه بعد از قرن و هزاره

هنوزم كه هنوز است

دو چشمش، بـه راه است

و مگر سيصد و اندی نفر از شيفتگانش

زياد است، كه گويند

به اندازه يك «بدر» علمدار ندارد!

و گويند چرا اين همـه مشتاق، ولی او سپهش يار ندارد!

تو خودت ! مدعی دوستی و مـهر شديدی!

كه بـه هر شعر جديدی،

ز هجران و غمم ناله سرايی، تو كجايی؟

تو كه يك عمر سرودی «تو كجايی؟»

 تو كجايی؟

باز گويی كه مگر كاستی ای بُد ز امامت،

ز هدايت، ز محبت،

ز غمخوارگی و مـهر وعطوفت

تو پنداشته ای هيچ كسی دل نگران تو نبوده؟

چه كسی قلب تو را سوی خدای تو كشانده؟

چه كسی درون پی هر غصه ی تو اشك چكانده؟

چه كسی دست تو را درون پس هر رنج گرفته؟

چه كسی راه بـه روی تو گشوده؟

چه خطرها بـه دعايم ز كنار تو گذر كرد،

چه زمان ها كه تو غافل شدی و ياربه قلب تو نظر كرد...

و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی كجايی!؟

و ای كاش بيايی!

 

سلام و خير مقدم بنده را پذيرا باشيد تبريك عرض مـی كنم ميلاد ميوه ی دل طاهره ی بتول را خدمت شما بزرگواران . قدم رنجه فرموديد اميدوارم درون ساعاتی كه درون خدمتتون هستيم بتونيم عرض ارادتی خدمت حضرت بقية اللّة الاعظم داشته باشيم.  

 

متن مجری3

برخيز كه مير كاروان مـی آيد                   آن قافله سالار جهان مـی آيد

در خانـه ی عسكری ز نرجس خاتون           هان مـهدی صاحب الزّمان مـی آيد

 

متن 4

 

آمد آن صبح درخشانی کـه من مـیخواستم                       روشنی بخش دل و جانی کـه من مـیخواستم

از نسیم جان فزای گلشن آل رسول                               بشکفد گلهای بستانی کـه من مـی خواستم

از بهارستان عشق و گلشن آل علی                               آمد آن سرو خرامانی کـه من مـیخواستم

سر بـه زانوی ندامت مـی درون پای دوست                       که تا رسد دستم بـه دامانی کـه من مـیخواستم

 

متن 5

 

مـهدی جان گفته اند کـه تا تو آیی، جهان پر از عدل وداد خواهد شد، زمـین تمام برکاتش را ارزانی خواهد داشت  ،گرگ و مـیش از یک آبخور آب خواهند نوشید، اما بـه خدا کـه من و ما  تو را نـه به منظور اینـها بلکه به منظور این مـی خواهیم کـه این خواسته ی تو و خدای توست.

 

متن 6

 

رفته ای و باز آ

تا کـه غنچه ها وا شوند

تا کـه گل خزان شود

رفته ای و باز آ

تا کـه سرو قد خم کند

اشکها بر گونـه ها شبنم شود

 رفته ای و باز آ

ای خوبترین خوبها

چشم ها منتظرند

 

متن 7

 

ای کـه باشد ز شرف، عرش الهی، حرمت

قاف که تا قاف جهان ،سایـه نشین علمت

ریزه خوارند همـه ی خلق، زخوان کرمت

ای شـه کشور جان !جان بهآمد زغمت

چه شود بر سر ما  رنجه نمایی قدمت؟

 

متن 8

 

برخیز کـه منجی جهان مـی آید

آن حجت حق امـیر جان مـی آید

شد دامن نرگس از گلستان حسن

گل ریز کـه صاحب الزمان مـی آید

 

متن 9

 

به بـه نرجس خاتون پسر آورده (بزنید بـه افتخار این بانو)

مبارک هست بانو، شنیده ام بـه لطف خدا مادر شده ای و برای حسن-علیـه السلام- پسرآورده ای! چشمانت روشن ، قدومش مبارک باد

چشمان زهرای بتول روشن

چشمان زینب کبری روشن

که منتقم خون حسین آمده است

متن 10

خداوندا!

ما مدعیـان دروغ زن انتظاریم، حرف از چشم انتظاری محبوب مـی زنیم ،اما، بـه اندازه ی ساده ترین دوستانمان هم گوش بـه زنگ آمدنش نیستیم، الفبای انتظار را بـه ما بیـاموز و لذت انتظار را بـه ما بچشان.

 

خدایـا!

اگر بناست آن محبوب آسمانی را فقط چشم های پاک ببیند ، آلودگان و تردامنان سر بـه شانـه ی کـه ندارند؟

 

خدایـا!

هم دردی، همراهی، هم نفسی، بـه ستوه آمده ایم از این همـه بیی...

دعای فرج

+ نویسنده عبدالرحمن مقیمـی تادوانی درون شنبه یکم تیر ۱۳۹۲ |

چه بغـضـها کـه در گلــو ؛ رسوب شد نیـامدی

خلیل آتشین سخن ؛ تبــر بـه دوش بت شکن

خدای مــا دوباره ٬ سنگ و چوب شد نیـامدی

برا ی ما کـه خسته ایم و دل شکسته ایم نــه !

ولـــی بــرای عـده ای ؛ چه خوب شد نیـامدی

تــمـام طـول هفتـه را ؛ درون انتظار جمعــه ام

دوباره صبــح و ظهــر نـه ؛ غروب شد نیـامدی

چه روز ها کـه یک بـه یک ؛ غروب شد نیـامدی

چه بغـضـها کـه در گلــو ؛ رسوب شد نیـامدی

خلیل آتشین سخن ؛ تبــر بـه دوش بت شکن

خدای مــا دوباره ٬ سنگ و چوب شد نیـامدی

برا ی ما کـه خسته ایم و دل شکسته ایم نــه !

ولـــی بــرای عـده ای ؛ چه خوب شد نیـامدی

تــمـام طـول هفتـه را ؛ درون انتظار جمعــه ام

دوباره صبــح و ظهــر نـه ؛ غروب شد نیـامدی

+ نویسنده عبدالرحمن مقیمـی تادوانی درون یکشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۹۲ |

آنگاه کـه درون خویش را از خود تهی یـافتی و بیرون از خویش را خالی  از خدا  قرآن بخوان

- آنگاه کـه در دریـای خروشان زندگی درون چنگال طوفان جهل و ترس اسیر شدی و ساحل صلاح  و صلح و کشتی نجات و رهایی را آرزو کردی قرآن بخوان

- آنگاه کـه عقلت احساست را بـه بند کشید و فکرت عشقت را و قوه ی پیوستن بـه یزدان بـه نیروی عرفان را از دست دادی قرآن بخوان

 

- آنگاه کـه در کوچه باغهای یـاس حیران و سرگردان ناامـید و پریشان درون جستجوی قطر ه ای آب کشتزار خشک و قحطی زده ی اندیشـه ات را تسلی مـی دهی از دنیـای بیکران امـید برگیرد قرآن بخوان

- آنگاه کـه مرگ را ختم و معاد را وهم و پندار را حتم یـافتی قرآن بخوان

- آنگاه کـه غرور وجودت را گرفت و تفاخر شعورت را و ذلت خویش را عزت یـافتی و نخوت خویش را همت قرآن بخوان

- آنگاه کـه از فرط جهالت امانت را از یـاد بردی و به خیـال سعادت اسیر ضلالت گشتی قرآن بخوان

- آنگاه کـه خود را خدا یـافتی یـا خدا را جدا از خود و شرک را توحید پنداشتی و شمع را خورشید قرآن بخوان

- آنگاه کـه مرگ خود را دور دیدی و حیـات خویش را جاوید یـافتی و دنیـا و آخرت را جدا از هم و دنیـاداری و بهشت را درون کنار هم قرآن بخوان

- آنگاه کـه از درستی گسستی و بر مرکب پستی نشستی و به سستی پیوستی و در منجلاب تباهی رهایی را خواستی قرآن بخوان

- آنگاه کـه بیعت با تاریکی و غیبت نور خسته شدی قرآن بخوان

- آنگاه کـه گدشته و حسرت و حال را عسرت و آینده را حیرت احساس کردی شب قدر را بـه یـاد آور و قرآن بخوان

- آنگاه کـه نـهایت سعادت را بودن و شـهادت را نـهایت حیـات پنداشتی و ماندن را شرافت و رفتن را ضلالت و شدن را حماقت قرآن بخوان

- آنگاه کـه نسیـان گریبانت را گرفت و عصیـان را و معصیت خویش را معصومـیت پنداشتی قرآن بخوان

- آنگاه کـه در دره های پستی و زبونی درون جست و جوی راهی بسوی قله ی انسانیت سنگشان را درون مـی نوردی و همچون اسیر زندانی دریچه هایی را مـی جویی   قرآن بخوان

- آنگاه کـه در دل سیـاه شب و در اعماق تاریک ظلمات درون جست و جوی نور و روشنی شمع وجودت را از شور و التهاب مـی سوزد و در آرزوی صبح و سپیدی افق امـید را بـه نظاره ی بنگری شاید طلوع فجر را درون نیمـه ی شب تماشا کنی قرآن را باز کن که تا در فلق برگهایش درون افق اندیشـه ات فجر را ببینی قرآن بخوان

===================

 

ادامـه مطلب

+ نویسنده عبدالرحمن مقیمـی تادوانی درون یکشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۹۲ |

متنی زیبا مجری ماه محرم

متن مجری محرم ،شعر محرم ،مطالب به منظور اجرای محرم – امام حسین

متن مجری گری ( راویـان عاشورایی )

متن و شعر محرم : جدید

عالم همـه قطره اند و دریـاست حسین

خوبان همـه بنده اند ومولاست حسین

ترسم کـه شفاعت کند از قاتل خویش

ازبس کـه کرم دارد و آقاست حسین

به نام شاهد و مشـهود  و به نام یکتای شـهادت آفرین

صاحبدلان و همراهان دل آگاه  سلام ما را از عشق حسین (ع) و یـارانش درون ماه پر سوز و گداز محرم  الحرام پذیرا باشید .

باز محرم آمد ، با هاله ای خون رنگ و با صلابتی شب  مسکن .

سر محرم را عاشقان و محبان حسین (ع) مـی دانند آنانکه بـه همراه کاروان حسینی از مکه بـه کربلا سفر کرده اند همچون علی اکبر ، فرزند جوان حسین (ع) کـه در مسیر راه بـه همـه ی جوانان پیـام داد :

آنگاه کـه در راه حق باشیم ، ما را از مرگ باکی نیست ” وحسین (ع) این چنین اعلام کرد :

” انی لا اری الموت الا السعاده ولا الحیـاه مع الظالمـین الا کبریـا ”

مرگ را جز سعاد ت نمـی بینم وزندگی با ستمکاران را جزخواری نمـی دانم ”

=======================

متن پیشنـهادی یک:

سِرّ محرم را عاشقان و محبان حسین (ع) مـی دانند آنانکه بـه همراه کاروان حسینی از مکه بـه کربلا سفر کرده اند همچون علی اکبر ، فرزند جوان حسین (ع) کـه در مسیر راه بـه همـه ی جوانان پیـام داد :

آنگاه کـه در راه حق باشیم ، ما را از مرگ باکی نیست ” وحسین (ع) این چنین اعلام کرد :

” انی لا اری الموت الا السعاده ولا الحیـاه مع الظالمـین الا کبریـا “  = ” مرگ را جز سعاد ت نمـی بینم وزندگی با ستمکاران را جزخواری نمـی دانم “.

 

متن پیشنـهادی  دو:

یـا ایتها النفس المطمـینـه ۲۷- ارجعی انی ربک راضیـه مرضیـه ۲۸ – وادخلی فی عبادی ۲۹ – وادخلنی جنتی ۳۰  – (سوره فجر۲۷ – ۳۰)

الا این کـه با یـاد پروردگار رسیدی بـه آرامشی و قرار                      بیـا این زمان سوی یزدان خویش بـه سوی خدا گام بگذار پیش

که هستی تو خشنود از کبریـا زتو نیز راضی هست یکتا خدا              کنون درون صف بندگانم درآی بـه باغ بهشتم تو مـی کن سرای

+ نویسنده عبدالرحمن مقیمـی تادوانی درون یکشنبه دوازدهم خرداد ۱۳۹۲ |

بسم اله الرحمن الرحیم

خوش آمد گویی و خیرمقدم و عرض تبریک عید غدیر و 13 آبان و گرامـیداشت یـاد شـهدای دانش آموز و امام شـهدا

تویی کـه ذکر جمـیلت بـه هر زبان جاری است       زلال یـاد تو درون جویبار جان حاری است

مدام زمزم وصف تو ای سلاله نور     بـه باغ خاطر هر طبع نکته دان جاری است

نسیم مـهر تو ای مـهربان بـه دشمن و دوست      چو عطر عاطفه درون خاطر جهان جاری است

ز ابر خاطر من مـی چکد ثنای علی     چو اشک شوق کـه از چشم عاشقان جاری است

قرائت قران  

به احترام نام بلند آوازه جمـهوری اسلامـی ایران بـه پا مـی خیزیم و سرود ملی را با هم زمزمـه مـی کنیم .

نشد ز عشق به منظور همـیشـه دور بمانم          شکوه چشم تو نگذاشت با غرور بمانم

مـیان رفتن و ماندن دلم نشسته بـه تردید        بخوان مرا کـه همـیشـه درون اوج شور بمانم

در این تداوم اگر ماندم هنوز شکیبا        دل تو خواست تو گفتی کـه من صبور بمان

ز بی پناهی و دلتنگی آمده ام سویت       پناه من مگذار از تو باز دور بمانم

**سخنرانی

به بـه شده امروز چه پر شور و دل افروز       چون حفظ شده حرمت و وجهه دانش اموز

هریوم درون این عصر بـه از یوم گذشته است       این سیزده آبان بـه از سیزده نوروز

در کشور ما نور خدا هادی فضل است

**گروه همخوانی

شاهی کـه ولی بود و وصی بود علی بود         سلطان سخا و کرم و جود علی بود

آن قلعه گشایی کـه در قلعه خیبر      برکند بـه یک حمله و بگشود علی بود

شخصیت ممتاز جهان هست علی         حاکم بـه زمـین و آسمان هست علی

در روز غدیر خم پیمبر فرمود       مولای چون من بـه انس و جان هست علی

**مقاله

گفت یـا رب دوستانش دوست دار     بار الها دشمنش دشمن بدار

با رالها یـار او را یـار شو          هر کـه خواهد خواری اش ، گو : خوار شو

گفت هررا من هستم ولی      هست بعد من ولی او علی

حید ر هست این ، باب علم احمد است       بی گمان فاروق هر نیک و بد است

ولایت چیست ؟اصل آفرینش                  کلید قفل سیر درک و بینش

ولایت چیست ؟ تحصیل تعهد      صراط ما بعد از ایک نعبد

ولایت رمز اثبات وجود است    زجود او همـه بود و نبود است

اگر خواهی بدانی این علی کیست ؟    ولی حقی غیر از علی نیست

شعر




[متن مجری گری برای مجلس ختم]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 29 Nov 2018 05:11:00 +0000



متن مجری گری برای مجلس ختم

متن كامل قانون مدني - yari-kh.com

اتوماسیون و نرم افزار حقوقي حقوق يار محاسبات حقوقي و دارالوکاله كرم حسين ياري وكيل پايه يك دادگستری: متن مجری گری برای مجلس ختم متن كامل قانون مدني



eg.

yari-kh.com/1L-qTNYuk57yBVG_FQmxZhy5x3w.txt

متن كامل قانون مدني

افتخارات حقوق یـار

فهرست موضوعات

فروشگاه

. متن مجری گری برای مجلس ختم . متن مجری گری برای مجلس ختم ، متن مجری گری برای مجلس ختم




[متن مجری گری برای مجلس ختم]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 29 Nov 2018 05:11:00 +0000



متن مجری گری برای مجلس ختم

اصطلاح "جنگ سرد" را چهی ابداع کرد؟

آفتاب‌‌نیوز :

آفتاب: اصطلاح جنگ سرد توسط برنارد باروک، متن مجری گری برای مجلس ختم سیـاستمدار آمریکایی، ابداع شد.
پس از جنگ جهانی دوم، بر سر مسائلی چون سرنوشت آلمان، اروپای شرقی و ... متن مجری گری برای مجلس ختم اختلافاتی بین امریکا و هم‏پیمانانش با شوروی پدید آمد کـه باعث جنگ تبلیغاتی وسیعی علیـه یک‏دیگر گردید. 

این جنگ رسانـه‏ای و تبلیغاتی درون نـهایت توسط برنارد باروک، سیـاست‏مدار امریکایى بـه عنوان جنگ سرد مطرح شد و این واژه از این زمان به منظور توصیف روابط شرق و غرب وارد فرهنگ سیـاسی جهان گردید. 

به بیـان دیگر جنگ سرد اصطلاحی هست که نخستین بار درون مورد جنگ روانی و تبلیغاتی بین شوروی و کشورهای کمونیست از یک طرف و کشورهای بلوک غرب از سوی دیگر بـه کار شد. متن مجری گری برای مجلس ختم درون این جنگ، کشورهای متخاصم بـه جای توسل بـه زور و اقدام بـه جنگ، بـه تبلیغات و عملیـات ایذایى علیـه یک‏دیگر اکتفا مـی‏کنند. 

در جنگ سرد هم‏چنین حالت کشمکش دو کشور کـه هر یک مـی‏کوشد خود را قوی و کشور مقابل را ضعیف نشان دهد بـه وفور یـافت مـی‏شود. 

در این مـیان، کشورهای بلوک شرق و غرب، پیمان‏های متعددی علیـه هم منعقد د کـه انعقاد پیمان‏های ناتو، سیتو و پیمان‏های دوجانبه امریکا با کشورهای جهان سوم بـه منظور قرنطینـه و محاصره بلوک کمونیست، و نیز پیمان ورشو درون شرق، از جمله عوارض و جنبه‏های دیگر جنگ سرد بـه شمار مـی‏آیند. 

پس از جنگ درون حالی کـه آمریکا درون تلاش بود که تا کمونیسم را درون جهان محدود کند گستره جنگ سرد بـه بسیـاری از نقاط جهان بـه ویژه اروپای غربی، خاورمـیانـه و جنوب شرقی آسیـا کشیده شد. درون این دوره جهان با بحران‌های مکرر مانند ساخت دیوار برلین (۱۹۸۹-۱۹۶۱)، جنگ کره (۱۹۵۰-۱۹۵۳)، جنگ ویتنام (۱۹۵۹-۱۹۷۵)، بحران موشکی کوبا (۱۹۶۲) و جنگ شوروی درون افغانستان (۱۹۷۹-۱۹۸۸) روبه‌رو شد کـه هر لحظه امکان یک جنگ جهانی را ایجاد مـی‌کرد اما درون نـهایت این اتفاق رخ نداد. 

یکی از دلایل مـهم دوری هر دو طرف از ایجاد یک جنگ مستقیم دسترسی آنـها بـه جنگ‌افزار هسته‌ای و ترس از استفاده طرف مقابل از این سلاح‌ها بود. 

پس از پایـان جنگ جهانی دوم درون سال، ۱۹۴۵ تنش بین ایـالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی از سرگرفته شد. این تنش درون سال ۱۹۴۵ که تا ۱۹۴۷ افزایش یـافت. درون این باره تاریخ‌نگاران دیدگاه‌های متفاوتی دارند، اما بـه باور همـه آنـها سال آغاز جنگ سرد ۱۹۴۷ بوده‌است. 

درباره تاریخ پایـان آن، عده‌ای آن را هم‌زمان با سقوط دیوار برلین درون ۱۱ نوامبر۱۹۸۹ و گروهی آن را هم‌زمان با تاریخ تجزیـه اتحاد جماهیر شوروی درون ۲۵ دسامبر ۱991 مـی‌دانند. 

به طور کلی ویژگی‏های جنگ سرد عبارتند از: متن مجری گری برای مجلس ختم آماده‌سازی نیروهای نظامـی دو طرف و مسلح شدن بـه سلاح‏های هسته‏ای، مبارزه تبلیغاتی بسیـار فشرده درون دو طرف، عدم انجام هیچ گفت‏وگوی موفقیت‏آمـیز بین طرفین و سرایت کشاکش کمونیسم و سرمایـه‏داری بـه جهان سوم




[متن مجری گری برای مجلس ختم]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 29 Nov 2018 05:11:00 +0000



متن مجری گری برای مجلس ختم

مرکز پژوهشـها - قانون مدنی

قانون مدنی مقدمـه درون انتشار و آثار و اجراء قوانین بطور عموم & ماده 1 -
قوانین حتما در ظرف سه روز از تاریخ توشیح بـه صحه ملوکانـه منتشر شود . متن مجری گری برای مجلس ختم ماده 1-
مصوبات مجلس شورای اسلامـی بـه رئیس جمـهور ابلاغ و رئیس جمـهور حتما ظرف 5 روز آن را
امضا و به دولت ابلاغ نموده و دولت درون موظف هست ظرف مدت 48 ساعت آنرا منتشر نماید
. متن مجری گری برای مجلس ختم تبصره - درون صورت استنکاف رئیس جمـهور از امضاء یـا ابلاغ بـه دولت درون مـهلت مقرر
دولت موظف هست مصوبه یـا نتیجه همـه پرسی را بعد از انقضای مدت مذکور ظرف چهل و هشت
ساعت منتشر نماید . ( مصوب 8/10/1361 ) & ماده 1 - مصوبات مجلس شورای اسلامـی و
نتیجه همـه پرسی بعد از طی مراحل قانونی بـه رئیس جمـهور ابلاغ مـی شود. رئیس جمـهور
باید ظرف مدت پنج روز آنرا امضا و به مجریـان ابلاغ نماید و دستور انتشار آنرا صادر
کند و روزنامـه رسمـی موظف هست ظرف مدت 72 ساعت بعد از ابلاغ منتشر نماید. تبصره - در
صورت استنکاف رئیس جمـهور از امضا یـا ابلاغ درون مدت مذکور درون این ماده بـه دستور رئیس
مجلس شورای اسلامـی روزنامـه رسمـی موظف هست ظرف مدت 72 ساعت مصوبه را چاپ و منتشر
نماید. ( مصوب 4/8/1370 )& ماده 2 - قوانین درون تهران 10 روز بعد از انتشار و در
ولایـات بعد از انقضاء مدت مزبور بـه اضافه یک روز به منظور هر شش فرسخ که تا تهران لازم
الاجراء هست مگر اینکه خود قانون ، متن مجری گری برای مجلس ختم ترتیب خاصی به منظور موقع اجراء مقرر کرده باشد . (
مصوب سال 1307 )& ماده 2 - قوانین پانزده روز بعد از انتشار درون سراسر کشور لازم
الاجرا هست مگر آن کـه در خود قانون ترتیب خاصی به منظور موقع اجرا مقرر شده باشد. (
مصوب 29/8/1348 ) ماده 3 - انتشار قوانین حتما در روزنامـه رسمـی بعمل آید . ماده 4
- اثر قانون نسبت بـه آتیـه هست و قانون نسبت بـه ما قبل خود اثر ندارد مگر اینکه در
قانون ، مقررات خاصی نسبت بـه این موضوع اتخاذ شده باشد. ماده 5 - کلیـه سکنـه ایران
اعم از اتباع داخله و خارجه مطیع قوانین ایران خواهند بود مگر درون مواردی کـه قانون
استثناءکرده باشد. ماده 6 - قوانین مربوط بـه احوال شخصیـه از قبیل نکاح و طلاق و
اهلیت اشخاص و ، ارث درون مورد کلیـه اتباع ایران ولو اینکه مقیم درون خارجه باشند مجری
خواهدبود . ماده 7 - اتباع خارجه مقیم درون خاک ایران از حیث مسائل مربوطه بـه احوال
شخصیـه و اهلیت خود و همچنین ازحیث حقوق ارثیـه درحدود معاهدات مطیع و مقررات دولت
متبوع خود خواهند بود . ماده 8 - اموال غیرمنقول کـه اتباع خارجه درون ایران برطبق
عهود تملک کرده یـا مـی کنند از هرجهت تابع قوانین ایران خواهد بود . ماده 9 -
مقررات عهودی کـه بر طبق قانون اساسی بین دولت ایران و سایر دول منعقد شده باشد در
حکم قانون هست . ماده 10 - قراردادهای خصوصی نسبت بهانی کـه آن را منعقد نموده
اند درون صورتی کـه مخالف صریح قانون نباشد نافذ هست . جلد اول : متن مجری گری برای مجلس ختم درون اموال کتاب اول -
در بیـان اموال و مالکیت بطورکلی باب اول - درون بیـان انواع اموال ماده 11 - اموال
بردو قسم هست منقول و غیرمنقول فصل اول - درون اموال غیرمنقول ماده 12 - مال
غیرمنقول آن هست که از محلی بـه محل دیگر نتوان نقل نمود اعم از اینکه استقرار آن
ذاتی باشد یـا بـه واسطه عمل انسان بـه نحوی کـه نقل آن مستلزم خرابی یـا نقص خود مال
یـا محل آن شود . ماده 13 - اراضی و ابنیـه و آسیـا و هر چه کـه در بنا منصوب و عرفا
جزء بنا محسوب مـی شود غیرمنقول هست و همچنین هست لوله ها کـه برای جریـان آب یـا
مقاصد دیگر درون زمـین یـا بناکشیده شده باشد . ماده 14 - آینـه و پرده نقاشی و مجسمـه و
امثال آنـها درون صورتی کـه در بنا یـا زمـین بکار رفته باشد بطوری کـه نقل آن موجب نقص
یـا خرابی خود آن یـا محل آن بشود غیرمنقول هست . ماده 15 - ثمره و حاصل ، مادام که
چیده یـا درو نشده هست غیرمنقول هست اگر قسمتی ازآن چیده یـا درو شده باشد تنـها آن
قسمت منقول هست . ماده 16 - مطلق اشجار و شاخه های آن و نـهال و قلمـه مادام که
بریده یـا کنده نشده هست غیرمنقول هست . ماده 17 - حیوانات و اشیـائی کـه مالک آن را
برای عمل زراعت اختصاص داده باشد از قبیل وگاومـیش و ماشین و اسباب و ادوات
زراعت و تخم و غیره و بطورکلی هرمال منقول کـه برای استفاده از عمل زراعت لازم و
مالک آن را بـه این امرتخصیص داده باشد از جهت صلاحیت محاکم و توقیف اموال جزو ملک
محسوب و درحکم مال غیرمنقول هست و همچنین هست تلمبه وگاو یـا حیوان دیگری کـه برای
آبیـاری زراعت یـا خانـه و باغ اختصاص داده شده هست . ماده 18 - حق انتفاع از اشیـاء
غیرمنقوله مثل حق عمری و سکنی و همچنین حق ارتفاق نسبت بـه ملک غیر از قبیل حق
العبور و حق المجری و دعاوی راجعه بـه اموال غیرمنقوله از قبیل تقاضای خلع ید و
امثال آن تابع اموال غیرمنقول هست . فصل دوم - درون اموال منقوله ماده 19 - اشیـائی
که نقل آن از محلی بـه محل دیگر ممکن باشد بدون اینکه بـه خود یـا محل آن خرابی وارد
آید منقول هست . ماده 20 - کلیـه دیون از قبیل قرض و ثمن مبیع و مال الاجاره عین
مستاجره از حیث صلاحیت محاکم درون حکم منقول هست ولو اینکه مبیع یـا عین مستاجره از
اموال غیرمنقوله باشد . ماده 21 - انواع کشتیـهای کوچک و بزرگ و قایقها و آسیـاها و
هائی کـه در روی رودخانـه و دریـاها ساخته مـی شود و مـی توان آنـها را حرکت داد
وکلیـه کارخانـه هائی کـه نظر بـه طرز ساختمان جزء بنای عمارتی نباشد داخل درون منقولات
است ولی توقیف بعضی از اشیـاء مزبوره ممکن هست نظر بـه اهمـیت آنـها موافق ترتیبات
خاصه بعمل آید . ماده 22 - مصالح بنائی از قبیل سنگ و آجر و غیره کـه برای بنائی
تهیـه شده یـا بـه واسطه خرابی از بنا جدا شده باشد مادامـی کـه در بنا بکارنرفته داخل
منقول هست . فصل سوم - درون اموالی کـه مالک خاص ندارد ماده 23 - استفاده از اموالی
که مالک خاص ندارد مطابق قوانین مربوطه بـه آنـها خواهد بود . ماده 24 - هیچنمـی
تواند طرق و شوارع عامـه وکوچه هائی راکه آخرآنـها مسدود نیست تملک نماید . ماده 25
- هیچنمـی تواند اموالی را کـه مورد استفاده عموم هست و مالک خاص ندارد از قبیل
پلها وکاروانسراها و آب انبارهای عمومـی و مدارس قدیمـه و مـیدان گاههای عمومـی تملک
کند . و همچنین هست قنوات و چاهائی کـه مورد استفاده عموم هست . & ماده 26 - اموال
دولتی کـه معد هست برای مصالح یـا انتفاعات عمومـی مثل استحکامات و قلاع و خندق ها
وخاکریزهای نظامـی و قورخانـه و اسلحه و ذخیره و سفاین جنگی و همچنین اثاثیـه و ابنیـه
و عمارات دولتی و سیمـهای تلگرافی دولتی و موزه ها وکتابخانـه های عمومـی و آثار
تاریخی و امثال آنـها و یـا بالجمله آنچه کـه از اموال منقوله و غیرمنقوله کـه دولت
بعنوان مصالح عمومـی و منافع ملی درون تحت تصرف دارد قابل تملک خصوصی نیست و همچنین
است اموالی کـه موافق مصالح عمومـی بـه ایـالت یـا ولایت یـا ناحیـه یـا شـهری اختصاص یـافته
باشد . ( اصلاحی 8/10/1361) & ماده 26 - اموال دولتی کـه معد هست برای مصالح یـا
انتفاعات عمومـی مثل استحکامات و قلاع و خندقها و خاکریزهای نظامـی و قورخانـه و
اسلحه و ذخیره و سفاین جنگی و همچنین اثاثه و ابنیـه و عمارات دولتی و سیم های
تلگرافی دولتی و موزه ها و کتابخانـه های عمومـی و آثار تاریخ و امثال آنـها و
بالجمله آنچه از اموال منقوله و غیر منقوله کـه دولت بـه عنوان مصالح عمومـی و منافع
ملی درون تحت تصرف دارد، قابل تملک خصوصی نیست و همچنین اموالی کـه موافق مصالح عمومـی
به ایـالت و ولایت یـا ناحیـه یـا شـهری اختصاص یـافته باشد . ( مصوب 4/8/1370 ) ماده 27
- اموالی کـه ملک اشخاص نمـی باشد و افراد مردم مـی توانندآنـها را مطابق مقررات
مندرجه دراین قانون و قوانین مخصوصه مربوطه بـه هریک از اقسام مختلفه آنـها تملک
کرده و یـا ازآنـها استفاده کنند مباحات نامـیده مـی شود مثل اراضی موات یعنی زمـینـهائی
که معطل افتاده و آبادی وکشت و زرع درون آنـها نباشد . ماده 28 - اموال مجهول المالک
با اذن حاکم یـا ماذون از قبل او بـه مصارف فقرا مـی رسد . باب دوم - درون حقوق مختلفه
که به منظور اشخاص نسبت بـه اموال حاصل مـی شود ماده 29 - ممکن هست اشخاص نسبت بـه اموال
علاقه های ذیل را دارا باشند : 1 - مالکیت ( اعم از عین یـا منفعت ) 2 - حق انتفاع
3 - حق ارتفاق بـه ملک غیر . فصل اول - درون مالکیت ماده 30 - هر مالکی نسبت به
مایملک خود حق همـه گونـه تصرف و انتفاع دارد مگر درون مواردی کـه قانون استثناءکرده
باشد . ماده 31 - هیچ مالی را ازتصرف صاحب آن نمـی تواند بیرون کرد مگر بـه حکم
قانون . ماده 32 - تمام ثمرات و متعلقات اموال منقوله و غیرمنقوله کـه طبعا یـا در
نتیجه عملی حاصل شده باشد بالتبع مال مالک اموال مزبوره هست . ماده 33 - نما و
محصولی کـه از زمـین حاصل مـی شود مال مالک زمـین هست چه بخودی خود روئیده باشد یـا به
واسطه عملیـات مالک مگر اینکه نما یـا حاصل از اصله یـا حبه غیرحاصل شده باشدکه در
این صورت درخت و محصول مال صاحب اصله یـا حبه خواهد بود اگرچه بدون رضای صاحب زمـین
کاشته شده باشد . ماده 34 - نتایج حیوانات درون ملکیت تابع مادر هست و هرمالک
مادر شد مالک نتایج آن هم خواهد شد . ماده 35 - تصرف بعنوان مالکیت دلیل مالکیت
است مگر اینکه خلاف آن ثابت شود . ماده 36 - تصرفی کـه ثابت شود ناشی از سبب ملک یـا
ناقل قانونی نبوده معتبرنخواهد بود . ماده 37 - اگر متصرف فعلی اقرارکندکه ملک
سابقا مال مدعی او بوده هست در این صورت مشارالیـه نمـی تواند به منظور رد ادعای مالکیت
شخص مزبور بـه تصرف خود استنادکند مگر اینکه ثابت نمایدکه ملک بـه ناقل صحیح بـه او
منتقل شده هست . ماده 38 - مالکیت زمـین مستلزم مالکیت فضای محاذی آن هست تا هرکجا
بالا رود و همچنین هست نسبت بـه زیر زمـین بالجمله مالک حق همـه گونـه تصرف درون هوا و
فرازگرفتن دارد مگرآنچه را کـه قانون استثناءکرده باشد . ماده 39 - هربنا و درخت که
در روی زمـین هست و همچنین هر بنا و حفری کـه در زیر زمـین هست ملک مالک آن زمـین
محسوب مـی شود مگر اینکه خلاف آن ثابت شود . فصل دوم - درون حق انتفاع ماده 40 - حق
انتفاع عبارت ازحقی هست که بموجب آن شخص مـی تواند از مالی کـه عین آن ملک دیگری است
مالک خاصی ندارد استفاده کند. مبحث اول - درون عمری و رقبی و سکنی ماده 41 - عمری
حقی انتفاعی هست که بموجب عقدی ازطرف مالک به منظور شخص بـه مدت عمرخود یـا عمرمنتفع و
یـا عمر شخص ثالثی برقرار شده باشد . ماده 42 - رقبی حق انتفاعی هست که از طرف مالک
برای مدت معینی برقرار مـی گردد . ماده 43 - اگر حق انتفاع عبارت از سدر مسکنی
باشد سکنی یـا حق سکنی نامـیده مـی شود و این حق ممکن هست بطریق عمری یـا بطریق رقبی
برقرار شود . ماده 44 - درون صورتی کـه مالک به منظور حق انتفاع مدتی معین نکرده باشد حبس
مطلق بوده و حق مزبور که تا فوت مالک خواهد بود مگر اینکه مالک قبل از فوت خود رجوع
کند . ماده 45 - درون موارد فوق حق انتفاع را فقط درباره شخص یـا اشخاصی مـی توان
برقرارکردکه درون حین ایجاد حق مزبور وجود داشته باشند ولی ممکن هست حق انتفاع تبعا
برایـانی هم کـه درحین عقد بوجود نیـامده اند برقرار شود و مادامـی کـه صاحبان حق
انتفاع موجود هستند حق مزبور باقی و بعد از انقراض آنـها حق زائل مـی گردد . ماده 46
- حق انتفاع ممکن هست فقط نسبت بـه مالی برقرار شودکه استفاده از آن با بقاء عین
ممکن باشد اعم از اینکه مال مزبور منقول باشد یـا غیرمنقول و مشاع باشد یـا مفروز .
ماده 47 - درحبس اعم از عمری و غیره قبض شرط صحت هست . ماده 48 - منتفع حتما از
مالی کـه موضوع حق انتفاع هست سوءاستفاده نکرده و در حفاظت آن تعدی یـا تفریط ننماید
. ماده 49 - مخارج لازمـه به منظور نگاهداری مالی کـه موضوع انتفاع هست برعهده منتفع
نیست مگر اینکه خلاف آن شرط شده باشد . ماده 50 - اگر مالی کـه موضوع حق انتفاع است
بدون تعدی یـا تفریط منتفع تلف شود مشارالیـه مسئول آن نخواهد بود . ماده 51 - حق
انتفاع درون مواد ذیل زایل مـی شود : ا ) درون صورت انقضاء مدت . 2 ) درون صورت تلف شدن
مالی کـه موضوع انتفاع هست . ماده 52 - درون موارد ذیل منتفع ضامن تضررات مالک هست :
1 ) درون صورتی کـه منتفع از مال موضوع انتفاع سوءاستفاده کند . 2 ) درون صورتی که
شرایط مقرره ازطرف مالک را رعایت ننماید و این عدم رعایت موجب خسارتی بر موضوع حق
انتفاع باشد . ماده 53 - انتقال عین از طرف مالک بـه غیر موجب بطلان حق انتفاع نمـی
شود ولی اگر منتقل الیـه جاهل باشدکه حق انتفاع متعلق بـه دیگری هست اختیـار فسخ
معامله را خواهد داشت . ماده 54 - سایرکیفیـات انتفاع از مال دیگری بـه نحوی خواهد
بودکه مالک قرارداده یـا عرف و عادت اقتضاء بنماید . مبحث دوم - درون وقف ماده 55 -
وقف عبارت هست از اینکه عین مال حبس و منافع آن تسبیل شود. ماد56 - وقف واقع مـی
شود بـه ایجاب از طرف واقف بـه هر لفظی کـه صراحتا دلالت بر معنی آن کند و قبول طبقه
اول از موقوف علیـهم یـا قائم مقام قانونی آنـها درون صورتی کـه محصور باشند مثل وقف بر
اولاد و اگر موقوف علیـهم غیرمحصور یـا وقف بر مصالح عامـه باشد درون این صورت قبول
حاکم شرط هست . ماده 57 - واقف حتما مالک مالی باشدکه وقف مـی کند و بعلاوه دارای
اهلیتی باشدکه درون معاملات معتبر هست . ماده 58 - فقط وقف مالی جائز هست که با
بقاءعین بتوان از آن منتفع شد اعم از اینکه منقول باشد یـا غیرمنقول مشاع باشد یـا
مفروز . ماده 59 - اگر واقف عین موقوفه را بـه تصرف وقف ندهد وقف محقق نمـی شود و هر
وقت بـه قبض داد وقف تحقق پیدا مـی کند . ماده 60 - درون قبض فوریت شرط نیست بلکه
مادامـی کـه واقف رجوع از وقف نکرده هست هر وقت قبض بدهد وقف تمام مـی شود . ماده 61
- وقف بعد از وقوع آن بـه نحو صحت و حصول قبض لازم هست و واقف نمـی تواند از آن رجوع
کند یـا درآن تغییری بدهد یـا از موقوف علیـهمـی را خارج کند یـای را داخل در
موقوف علیـهم نماید یـا با آنـها شریک کند یـا اگر درون ضمن عقد متولی معین نکرده بعد
ازآن متولی قرار دهد یـا خود بعنوان تولیت دخالت کند . ماده 62 - درصورتی کـه موقوف
علیـهم محصورباشندخودآنـهاقبض مـی کنند و قبض طبقه اول کافی هست و اگر موقوف علیـهم
غیرمحصور یـا وقف برمصالح عامـه باشد متولی وقف و الاحکم قبض مـی کند. ماده 63 - ولی
و وصی محجورین ازجانب آنـها موقوفه را قبض مـی کنند و اگر خود واقف تولیت را برای
خود قرارداده باشد قبض خود اوکفایت مـی کند . ماده 64 - مالی را کـه منافع آن موقتا
متعلق بـه دیگری هست مـی توان وقف نمود و همچنین وقف ملکی کـه درآن حق ارتفاق
موجوداست جائز هست بدون اینکه بـه حق مزبور خللی واردآید . ماده 65 - صحت وقفی که
بعلت اضرار دیـان واقف واقع شده باشد منوط بـه اجازه دیـان هست . ماده 66 - وقف بر
مقاصد غیرمشروع باطل هست . ماده 67 - مالی کـه قبض و اقباض آن ممکن نیست وقف آن
باطل هست لیکن اگر واقف تنـها قادر بر اخذ اقباض آن نباشد و موقوف علیـه قادربه اخذ
آن باشد صحیح هست . ماده 68 - هر چیزی کـه طبعا یـا برحسب عرف و عادت یـا از توابع و
متعلقات عین موقوف محسوب مـی شودداخل دروقف هست مگراینکه واقف آن رااستثناء کندبه
نحوی کـه درفصل بیع مذکوراست . ماده 69 - وقف بر معدوم صحیح نیست مگربه تبع موجود .
ماده 70 - اگر وقف بر موجود و معدوم واقع شود نسبت بـه سهم موجود صحیح و نسبت به
سهم معدوم باطل هست . ماده 71 - وقف بر مجهول صحیح نیست . ماده 72 - وقف بر نفس به
این معنی کـه واقف خود را موقوف علیـه یـا جزء موقوف علیـهم نماید یـا پرداخت دیون یـا
سایر مخارج خود را از منافع موقوفه قرار دهد باطل هست اعم از اینکه راجع بـه حال
حیـات باشد یـا بعد از فوت . ماده 73 - وقف بر اولاد و اقوام و خدمـه و واردین و
امثال آنـها صحیح هست . ماده 74 - درون وقف بر مصالح عامـه اگرخود واقف نیز مصداق
موقوف علیـهم واقع شود مـی تواند منتفع گردد. ماده 75 - واقف مـی تواند تولیت یعنی
اداره امور موقوفه را مادام الحیوه یـا درون مدت معینی به منظور خود قرار دهد و نیز
مـی تواند متولی دیگری معین کندکه مستقلا یـا مجتمعا با خود واقف اداره کند . تولیت
اموال موقوفه ممکنست بـه یک یـا چند نفر دیگر غیر از خود واقف واگذار شودکه هریک
مستقلا یـا منضما اداره کنند و همچنین واقف مـی تواند شرط کندکه خود او یـا متولی که
معین شده نصب متولی کند و یـا درون این موضوع هر ترتیبی را مقتضی بداند قرار دهد .
ماده 76 -ی کـه واقف او را متولی قرار داده مـی تواند بدوا تولیت را قبول یـا
ردکند و اگر قبول کرد دیگر نمـی تواند رد نماید و اگر رد کرد مثل صورتی هست که از
اصل متولی قرار داده نشده باشد. ماده 77 - هرگاه واقف به منظور دو نفر یـا بیشتر بطور
استقلال تولیت قرار داده باشد هر یک از آنـها فوت کند دیگری یـا دیگران مستقلا تصرف
مـی کنند و اگر بنحو اجتماع قرار داده باشد تصرف هریک بدون تصویب دیگری یـا دیگران
نافذ نیست و بعد از فوت یکی ازآنـهاحاکم شخصی راضمـیمـه آنکه باقی مانده هست مـی
نمایدکه مجتمعاتصرف کنند. ماده 78 - واقف مـی تواند برمتولی ناظر قرار دهدکه اعمال
متولی بـه تصویب یـا اطلاع او باشد. ماده 79 - واقف یـاحاکم نمـی تواندکسی راکه درضمن
عقد وقف متولی قرار داده شده هست عزل کنندمگردرصورتی کـه حق عزل شرط شده
باشدواگرخیـانت متولی ظاهرشودحاکم ضم امـین مـی کند. ماده 80 - اگرواقف وضع مخصوصی
رادرشخص متولی شرط کرده باشدومتولی فاقدآن وصف گرددمنعزل مـی شود . & ماده 81 - در
اوقاف عامـه کـه متولی معین نداشته باشد اداره موقوفه طبق نظر ولی فقیـه خواهد بود .
( اصلاحی 8/10/61 ) & ماده 81 - درون اوقاف عامـه کـه متولی معین نداشته باشد ، اداره
موقوفه طبق نظر ولی فقیـه خواهد بود . ( اصلاحی 4/8/1370) ماده 82 - هرگاه واقف
برای اداره موقوفه ترتیب خاصی معین کرده باشدمتولی بایدبهمان ترتیب رفتارکند
و اگرترتیبی قرارنداده باشدمتولی بایدراجع بـه تعمـیر و اجاره وجمع آوری منافع
وتقسیم آن برمستحقین وحفظ موقوفه وغیره مثل وکیل امـینی عمل نماید. ماده 83 - متولی
نمـی تواند تولیت رابه دیگری تفویض کندمگرآنکه واقف درضمن وقف بـه او اذن داده
باشدولی اگردرضمن وقف شرط مباشرت نشده باشدمـی تواندوکیل بگیرد. ماده 84 - جائزاست
واقف ازمنافع موقوفه سهمـی به منظور عمل متولی قرار دهد و اگرحق التولیـه معین نشده باشد
متولی مستحق اجرت المثل عمل هست . ماده 85 - بعدازآنکه منافع موقوفه حاصل وحصه
هریک ازموقوف علیـهم معین شدموقوف علیـه مـی تواندحصه خودراتصرف کنداگرچه متولی اذن
نداده باشدمگراینکه واقف اذن درتصرف راشرط کرده باشد. ماده 86 - درصورتی کـه واقف
ترتیبی قرارنداده باشدمخارج تعمـیرواصلاح موقوفه واموری کـه برای تحصیل منفعت لازم
است برحق موقوف علیـهم مقدم خواهد بود. ماده 87 - واقف مـی تواندشرط کندکه منافع
موقوفه مابین موقوف علیـهم بـه تساوی تقسیم شودیـابه تفاوت ویـااینکه اختیـاربه متولی
یـاشخص دیگری بدهدکه هرنحومصلحت داندتقسیم کند. ماده 88 - بیع وقف درصورتی کـه خراب
شودیـاخوف آن باشدکه منجربخرابی گرددبطوری کـه انتفاع ازآن ممکن نباشددرصورتی
جایزاست کـه عمران آن متعذر باشدیـاکسی به منظور عمران آن حاضرنشود. ماده 89 - هرگاه بعض
موقوفه خراب یـامشرف بـه خرابی گرددبطوری کـه انتفاع ازآن ممکن نباشدهمان بعض فروخته
مـی شودمگراینکه خرابی بعض سبب سلب انتفاع قسمتی کـه باقیمانده هست بشوددراین صورت
تمام فروخته مـی شود. ماده 90 - عین موقوفه درموردجوازبیع باقرب بـه غرض واقف تبدیل
مـی شود. ماده 91 - درمواردذیل منافع موقوفات عامـه صرف بریـات عمومـیه خواهد شد : 1)
درصورتی کـه منافع موقوفه مجهول المصرف باشدمگراینکه قدرمتیقنی دربین باشد. 2)
درصورتی کـه صرف منافع موقوفه درموردخاصی کـه واقف معین کرده هست متعذرباشد. مبحث
سوم - درحق انتفاع ازمباحات ماده 92 - هرمـی تواندبارعایت قوانین ونظامات راجعه
بهریک از مباحات ازآنـهااستفاده نماید. فصل سوم - درحق ارتفاق نسبت بـه ملک
غیرودراحکام وآثار املاک نسبت بـه املاک مجاور مبحث اول - درحق ارتفاق نسبت بـه ملک
غیر ماده 93 - ارتفاق حقی هست برای شخص درملک دیگری . ماده 94 - صاحبان املاک مـی
تواننددرملک خودهرحقی راکه بخواهند نسبت بـه دیگری قراردهنددراین صورت کیفیت
استحقاق تابع قراردادوعقدی هست که مطابق آن حق داده شده هست . ماده 95 - هرگاه
زمـین یـاخانـهی مجرای فاضل آب یـاآب باران زمـین یـا خانـه دیگری بوده هست صاحب آن
خانـه یـازمـین نمـی تواندجلوگیری ازآن کندمگر درصورتی کـه عدم استحقاق اومعلوم شود.
ماده 96 - چشمـه واقعه درزمـینی محکوم بـه ملکیت صاحب زمـین هست مگر اینکه دیگری
نسبت بـه آن چشمـه عینایـاانتفاعاحقی داشته باشد. ماده 97 - هرگاهی ازقدیم درخانـه
یـاملک دیگری مجرای آب بـه ملک خود یـاحق مرورداشته صاحب خانـه یـاملک نمـی تواندمانع آب
بردن یـاعبوراواز ملک خودشودوهمچنین هست سایرحقوق ازقبیل حق داشتن دروشبکه وناودان
وحق شرب وغیره . ماده 98 - اگرکسی حق عبوردرملک غیرنداردولی صاحب ملک اذن داده
باشدکه ازملک اوعبورکنندهروقت بخواهدمـی تواندازاذن خودرجوع کرده و مانع
عبوراوبشودوهمچنین هست سایرارتفاقات . ماده 99 - هیچحق نداردناودان خودرابطرف
ملک دیگری بگذاردیـا آب باران ازبام خودبه بام یـاملک همسایـه جاری کندویـابرف
بریزدمگربه اذن او. ماده 100 - اگرمجرای آب شخصی درخانـه دیگری باشدودرمجری خرابی
به هم رسدبنحوی کـه عبورآب موجب خسارت خانـه شودمالک خانـه حق نداردصاحب مجری رابه
تعمـیرمجری اجبارکندبلکه خوداوبایددفع ضررازخودنمایدچنانچه اگر خرابی مجری مانع
عبورآب شودمالک خانـه ملزم نیست کـه مجری راتعمـیرکند بلکه صاحب حق بایدخودرفع مانع
کنددراین صورت به منظور تعمـیرمجری مـی تواند داخل خانـه یـازمـین شودولیکن بدون ضرورت حق
ورودنداردمگربه اذن صاحب ملک ماده 101 - هرگاهی ازآبی کـه ملک دیگری هست بنحوی
ازانحاءحق انتفاع داشته باشدازقبیل دایر آسیـاوامثال آن صاحب آن نمـی تواندمجری
راتغییردهدبه نحویکه مانع ازاستفاده حق دیگری باشد. ماده 102 - هرگاه ملکی
کلاءیـاجزاءبهی منتقل شودوبرای آن ملک حق الارتفاقی درملک دیگریـادرجزءدیگرهمان
ملک موجودباشدآن حق بحال خود باقی مـی ماندمگراینکه خلاف آن تصریح شده باشد. ماده
103 - هرگاه شرکاءملکی دارای حقوق ومنافعی باشندوآن ملک مابین شرکاءتقسیم
شودهرکدام ازآنـهابقدرحصه مالک آن حقوق ومنافع خواهدبودمثل اینکه اگرملکی دارای حق
عبوردرملک غیربوده وآن ملک کـه دارای حق هست بین چندنفرتقسیم شودهریک ازآنـهاحق
عبورازهمان محلی کـه سابقاحق داشته هست خواهدداشت . ماده 104 - حق الارتفاق مستلزم
وسایل انتفاع ازآن حق نیزخواهدبودمثل اینکه اگرکسی حق شرب ازچشمـه یـاحوض یـاآب
انبارغیرداردحق عبورتاآن چشمـه یـاحوض وآب انبارهم به منظور برداشتن آب دارد. ماده 105 -
کسی کـه حق الارتفاق درملک غیرداردمخارجی کـه برای تمتع از آن حق لازم شودبعهده صاحب
حق مـی باشدمگراینکه بین اووصاحب ملک برخلاف آن قراری داده شده باشد. ماده 106 -
مالک ملکی کـه موردحق الارتفاق غیراست نمـی توانددرملک خودتصرفاتی نمایدکه باعث
تضییع یـاتعطیل حق مزبورباشدمگربااجازه صاحب حق . ماده 107 - تصرفات صاحب حق درملک
غیرکه متعلق حق اوست بایدبه اندازه ای باشدکه قراردادندویـابمقدارمتعارف وآنچه
ضرورت انتفاع اقتضاءمـی کند. ماده 108 - درتمام مواردی کـه انتفاعی ازملک دیگری
به موجب اذن محض باشدمالک مـی تواندهروقت بخواهدازاذن خودرجوع کندمگراینکه مانع
قانونی موجودباشد. مبحث دوم - دراحکام وآثاراملاک نسبت بـه املاک مجاور ماده 109 -
دیواری کـه مابین دوملک واقع هست مشترک مابین صاحب آن دوملک محسوب مـی شودمگراینکه
قرینـه یـادلیلی برخلاف آن موجودباشد. ماده 110 - بنابطورترصیف ووضع سرتیرازجمله
قرائن هست که دلالت بر تصرف واختصاص مـی کنند. ماده 111 - هرگاه ازدوطرف بنامتصل به
دیواربطورترصیف باشدتمام دیوارمحکوم بـه ملکیت صاحب آن طرف خواهدبودمگراینکه خلافش
ثابت شود. ماده 112 - هرگاه قرائن اختصاصی فقطازیک طرف باشدتمام دیوارمحکوم به
ملکیت صاحب آن طرف خواهدبودمگراینکه خلافش ثابت شود. ماده 113 - مخارج دیوارمشترک
برعهدهانی هست که درآن شرکت دارند ماده 114 - هیچیک ازشرکاءنمـی توانددیگری
رااجباربربناوتعمـیر دیوارمشترک نمایدمگراینکه دفع ضرربنحودیگرممکن نباشد. ماده 115
- درصورتی کـه دیوارمشترک خراب شودواحدشریکین ازتجدید بناءواجازه تصرف درمبنای
مشترک امتناع نمایدشریک دیگرمـی توانددرحصه خاص خودتجدیدبنای دیوارکند. ماده 116 -
هرگاه احدشرکاءراضی بـه تصرف دیگری درمبناباشدولی از تحمل مخارج مضایقه نمایدشریک
دیگرمـی تواندبنای دیوارراتجدیدکندودر این صورت اگربنای جدیدبامصالح مشترک ساخته
شوددیوارمشترک خواهدبود والامختص بـه شریکی هست که بناراتجدیدکرده هست . ماده 117 -
اگریکی ازدوشریک دیوارمشترک راخراب کنددرصورتی خراب آن لازم نبوده بایدآنکه
خراب کرده مجدداآن رابناکند. ماده 118 - هیچیک ازدوشریک حق ندارددیوارمشترک
رابالاببردیـاروی آن بناسرتیربگذاردیـادریچه ورف بازکندیـاهرنوع تصرفی نمایدمگربه اذن
شریک دیگر. ماده 119 - هریک ازشرکاءبرروی دیوارمشترک سرتیرداشته باشد نمـی
تواندبدون رضای شریک دیگرتیرهاراازجای خودتغییردهدوبجای دیگراز دیواربگذارد. ماده
120 - اگرصاحب دیواربه همسایـه اذن دهدکه بـه روی دیواراوسرتیر بگذاردیـاروی آن
بناکندهروقت بخواهدمـی تواندازاذن خودرجوع کندمگراین کـه به وجه ملزمـی این حق
راازخودسلب کرده باشد. ماده 121 - هرگاهی بـه اذن صاحب دیواربرروی دیوارسرتیری
گذارده باشدوبعدآن رابرداردنمـی تواندمجددابگذاردمگربه اذن جدیدازصاحب دیواروهمچنین
است سایرتصرفات . ماده 122 - اگردیواری متمایل بـه ملک غیریـاشارع ونحوآن شودکه مشرف
به خرابی گرددصاحب آن اجبارمـی شودکه آن راخراب کند. ماده 123 - اگرخانـه یـازمـینی
بین دونفرتقسیم شودیکی ازآنـهانمـی تواند دیگری رامجبورکندکه باهم دیواری مابین
دوقسمت بکشند. ماده 124 - اگرازقدیم سرتیرعمارتی روی دیوارمختصی همسایـه بوده و
سابقه این تصرف معلوم نباشدبایدبحال سابق باقی بماندواگربه سبب خرابی عمارت ونحوآن
سرتیربرداشته شودصاحب عمارت مـی تواندآن راتجدیدکندو همسایـه حق ممانعت
نداردمگراینکه ثابت نمایدوضعیت سابق بـه صرف اجازه اوایجادشده بوده هست . ماده 125
- هرگاه طبقه تحتانی مالی باشدوطبقه فوقانی مال دیگری هر یک مـی تواندبطورمتعارف
درحصه اختصاصی خودتصرف دلیکن نسبت بـه سقف بین دوطبقه هریک ازمالکین طبقه فوقانی
وتحتانی مـی توانددرکف یـاسقف طبقه اختصاصی خودبطورمتعارف آن اندازه تصرف نمایدکه
مزاحم حق دیگری نباشد. ماده 126 - صاحب اطاق تحتانی نسبت بـه دیوارهای اطاق وصاحب
فوقانی نسبت بـه دیوارهای غرفه بالاختصاص وهردونسبت بـه سقف مابین اطاق وغرفه
بالاشتراک متصرف شناخته مـی شوند. ماده 127 - پله فوقانی ملک صاحب طبقه فوقانی
محسوب هست مگراینکه خلاف آن ثابت شود. ماده 128 - هیچیک ازصاحبان طبقه تحتانی
وغرفه فوقانی نمـی تواند دیگری رااجباربه تعمـیریـامساعدت درتعمـیردیوارهاوسقف بنماید.
ماده 129 - هرگاه سقف واقع مابین عمارت تحتانی وفوقانی خراب شود درصورتی کـه بین
مالک فوقانی ومالک تحتانی موافقت درتجدیدبناحاصل نشود وقراردادملزمـی سابقابین
آنـهاموجودنباشدهریک ازمالکین اگرتبرعاسقف تجدیدنموده چنانچه بامصالح مشترکه ساخته
شده باشدسقف مشترک هست واگر بامصالح مختصه ساخته شده باشدمتعلق بـه بانی خواهدبود.
ماده 130 -ی حق نداردخانـه خودرابه فضای خانـه همسایـه بدون اذن او خروجی
بدهدواگربدون اذن خروجی بدهدملزم بـه رفع آن خواهدبود. ماده 131 - اگرشاخه درختی
درفضای خانـه یـازمـین همسایـه شودبایداز آنجاعطف کندواگرنکردهمسایـه مـی تواندآن راعطف
کندواگرنشدازحدخانـه خودقطع کندوهمچنین هست حکم ریشـه های درخت کـه داخل ملک غیرمـی
شود. ماده 132 -ی نمـی توانددرملک خودتصرفی کندکه مستلزم تضررهمسایـه شودمگرتصرفی
که بقدرمتعارف وبرای رفع حاجت یـارفع ضررازخودباشد. ماده 133 -ی نمـی
تواندازدیوارخانـه خودبخانـه همسایـه دربازکنداگر چه دیوارملک مختصی اوباشدلیکن مـی
تواندازدیوارمختصی خودروزنـه یـاشبکه بازکندوهمسایـه حق منع اورانداردولی همسایـه هم
مـی تواندجلوروزنـه وشبکه دیواربکشدیـاپرده بیـاویزدکه مانع رویت شود. ماده 134 -
هیچیک ازاشخاصی کـه دریک معبریـایک مجری شریکند نمـی توانندشرکاءدیگررامانع
ازعبوریـابردن آب شوند. ماده 135 - درخت وحفیره ونحوآنـهاکه فاصل مابین املاک
باشددرحکم دیوارمابین خواهدبود. مبحث سوم - درحریم املاک ماده 136 - حریم مقداری
ازاراضی اطراف ملک وقنات ونـهروامثال آن هست که به منظور کمال انتفاع ازآن ضرورت دارد.
ماده 137 - حریم چاه به منظور آب خوردن (20)گزوبرای زراعت (30 ) گز هست . ماده 138 -
حریم چشمـه وقنات ازهرطرف درزمـین رخوه (500 ) گز و در زمـین سخت (250 ) گز هست لیکن
اگرمقادیرمذکوره دراین ماده وماده قبل به منظور جلوگیری ازضررکافی نباشدبه اندازه ای
که به منظور رفع ضررکافی باشدبه آن افزوده مـی شود. ماده 139 - حریم درحکم ملک صاحب
حریم هست وتملک وتصرف درآن کـه منافی باشدباآنچه مقصودازحریم هست بدون اذن ازطرف
مالک صحیح نیست و بنابراینی نمـی توانددرحریم چشمـه ویـاقنات دیگری چاه یـاقنات
دولی تصرفاتی کـه موجب تضررنشودجائزاست . کتاب دوم - دراسباب تملک ماده 140 -
تملک حاصل مـی شود : 1 - بـه احیـاء اراضی موات و حیـازت اشیـاء مباحه . 2 - بوسیله
عقودوتعهدات . 3 - بوسیله اخذ بـه شفعه . 4 - بـه ارث . قسمت اول دراحیـاءاراضی موات
وحیـازت اشیـاءمباحه باب اول - دراحیـاءاراضی موات ومباحه ماده 141 - مرادازاحیـای
زمـین آن هست که اراضی موات ومباحه رابه وسیله عملیـاتی کـه درعرف آباد محسوب است
ازقبیل زراعت ،درخت کاری بناساختن وغیره قابل استفاده نمایند. ماده 142 - شروع در
احیـاء از قبیل سنگ چیدن اطراف زمـین یـا کندن چاه و غیره تحجیراست و موجب مالکیت نمـی
شود ولی به منظور تحجیرکننده ایجاد حق اولویت درون احیـاء مـی نماید . ماده 143 - هراز
اراضی موات و مباحه قسمتی رابه قصدتملک احیـاء کندمالک آن قسمت مـی شود . ماده 144 -
احیـاء اطراف زمـین موجب تملک وسط آن نیز مـیباشد . ماده 145 - احیـاءکننده باید
قوانین دیگر مربوطه بـه این موضوع را از هر حیث رعایت نماید . باب دوم - درحیـازت
مباحات ماده 146 - مقصودازحیـازت تصرف ووضع یداست یـامـهیـا وسایل تصرف واستیلا.
ماده 147 - هرمال مباحی رابارعایت قوانین مربوطه بـه آن حیـازت کندمالک آن مـی
شود. ماده 148 - هردرزمـین مباح نـهری دومتصل کندبه رودخانـه آن نـهررا
احیـاءکرده ومالک آن نـهرمـی شودولی مادامـی کـه متصل بـه رودخانـه نشده هست تحجیرمحسوب
است . ماده 149 - هرگاهی بـه قصدحیـازت مـیاه مباحه نـهریـامجری احداث کند آب مباحی
که درنـهریـامجرای مزبورواردشودملک صاحب مجری هست وبدون اذن مالک نمـی توان ازآن نـهری
جداکردیـازمـینی نمود. ماده 150 - هرگاه چندنفردرکندن مجری یـاچاه شریک شوندبه
نسبت عمل و مخارجی کـه موجب تفاوت عمل باشدمالک آب آن مـی شوندوبهمان نسبت بین آنـها
تقسیم مـی شود. ماده 151 - یکی ازشرکاءنمـی تواندازمجرای مشترک مجرائی جداکندیـا دهنـه
نـهرراوسیع یـاتنگ کندیـاروی آن پل یـاآسیـاب بسازدیـااطراف آن درخت بکاردیـاهرنحوتصرفی
کندمگربه اذن سایرشرکاء. ماده 152 - اگرنصیب مفروض یکی ازشرکاءازآب نـهرمشترک داخل
مجرای مختصی آن شخص شودآن آب ملک مخصوص آن مـی شودوهرنحوتصرفی درآن مـی تواند د.
ماده 153 - هرگاه نـهری مشترک مابین جماعتی باشدودرمقدارنصیب هر یک ازآنـهااختلاف
شودحکم بـه تساوی نصیب آنـهامـی شودمگراینکه دلیلی بر زیـادتی نصیب بعضی
ازآنـهاموجودباشد. ماده 154 -ی نمـی تواندازملک غیرآب بـه ملک خودببردبدون اذن
مالک اگرچه راه دیگری نداشته باشد. ماده 155 - هرحق داردازنـهرهای مباحه اراضی
خودرا کندیـا به منظور زمـین وآسیـاب وسایرحوائج خودازآن نـهرجداکند. ماده 156 -
هرگاه آب نـهری کافی نباشدکه تمام اراضی اطراف آن شودومابین صاحبان اراضی
درتقدم وتاخراختلاف شودوهیچیک نتواندحق تقدم خودراثابت کندبارعایت ترتیب هرزمـینی
که بـه منبع آب نزدیک تراست بـه قدرحاجت حق تقدم برزمـین پائین ترخواهدداشت . ماده
157 - هرگاه دوزمـین دردوطرف نـهرمحاذی هم واقع شوندوحق تقدم یکی بردیگری
محرزنباشدوهردودریک زمان بخواهندآب ببرندوآب کافی به منظور هر دونباشدبایدبرای تقدم
وتاخردربردن آب بـه نسبت حصه قرعه زده واگرآب کافی به منظور هردوباشدبه نسبت حصه تقسیم
مـی کنند. ماده 158 - هرگاه تاریخ احیـاءاراضی اطراف رودخانـه مختلف باشد زمـینی که
احیـاءآن مقدم بوده هست درآب نیزمقدم مـی شودبرزمـین متاخردر احیـاءاگرچه پائین ترازآن
باشد. ماده 159 - هرگاهی بخواهدجدیدازمـینی دراطراف رودخانـه احیـاءکند اگرآب
رودخانـه زیـادباشدوبرای صاحبان اراضی سابقه تضییقی نباشدمـی تواند ازآب رودخانـه زمـین
جدیدرا کندوالاحق بردن آب ندارداگرچه زمـین او بالاترازسایراراضی باشد. ماده
160 - هردرزمـین خودیـااراضی مباحه بـه قصدتملک قنات یـاچاهی دتابه آب
برسدیـاچشمـه جاری کندمالک آب آن مـی شودودراراضی مباحه مادامـی کـه به آب نرسیده
تحجیرمحسوب هست . باب سوم - درمعادن ماده 161 - معدنی کـه درزمـینی واقع شده
باشدملک صاحب زمـین هست و استخراج آن تابع قوانین مخصوصه خواهدبود. باب چهارم -
دراشیـاءپیداشده وحیوانات ضاله فصل اول - درون اشیـاء پیدا شده & ماده 162 - هرمالی
پیدا کندکه قیمت آن کمتر از یک درهم ( نیم مثقال و یک پنجم مثقال شرعی نقره ) باشد
مـی تواندآن را تملک کند . ( اصلاحی 8/10/1361 ) & ماده 162 - هر مالی پیدا کند
که قیمت آن کمتر از یک درهم کـه وزن آن 6 /12 نخود نقره باشد ، مـی تواند آنرا تملک
کند. ( اصلاحی 4/8/1370 ) & ماده 163 - اگر قیمت مال پیدا شده یک درهم یـا بیشتر
باشد پیدا کننده حتما یک سال تعریف کند و اگر درون مدت مزبور صاحب مال پیدا نشد
مشارالیـه مختار هست که آن را بطور امانت نگاهدارد یـا تصرف دیگری درون آن د در
صورتی کـه آن را بطور امانت نگاه دارد و بدون تقصیر او تلف شود ضامن نخواهد بود . (
اصلاحی 8/10/1361 ) & ماده 163 - اگر قیمت مال پیدا شده یک درهم کـه وزن آن 6/12
نخود نقره یـا بیشتر باشد ، پیداکننده حتما یک سال تعریف کند و اگر درون مدت مزبور
صاحب مال پیدا نشد ، مشارالیـه مختار هست که آنرا بـه طور امانت نگاه دارد یـا تصرف
دیگری درون آن د درون صورتی کـه آنرا بـه طور امانت نگاه دارد یـا تصرف دیگری درون آن
د درون صورتی کـه آنرا بـه طور امانت نگاه دارد و بدون تقصیر او تلف شود، ضامن
نخواهد بود. تبصره - درون صورتی کـه پیداکننده مال از همان ابتدا یـا پیش از پایـان مدت
یک سال علم حاصل کند کـه تعریف بی فایده هست و یـا از یـافتن صاحب مال مایوس گردد
تکلیف تعریف از او ساقط مـی شود . & ماده 164 - تعریف اشیـاء پیدا شده عبارت هست از
نشر و اعلان برحسب مقررات شرعی بنحوی کـه بتوان گفت کـه عادتا بـه اطلاع اهالی محل
رسیده هست . ( اصلاحی 8/10/1361 ) & ماده 164 - تعریف اشیـا پیدا شده عبارت هست از
نشر و اعلان بر حسب مقررات شرعی بـه نحوی کـه بتوان گفت کـه عادتا بـه اطلاع اهالی محل
رسیده هست . ( اصلاحی 4/8/1370) ماده 165 - هردربیـابان یـاخرابه کـه خالی ازسکنـه
بوده ومالک خاصی نداردمالی پیداکندمـی تواندآنراتملک کندومحتاج بـه تعریف نیست مگر
اینکه معلوم باشدکه مال عهدزمان حاضراست دراین صورت درحکم سایراشیـاء پیداشده
درآبادی خواهدبود. ماده 166 - اگرکسی درملک غیریـاملکی کـه ازغیرخریده مالی
پیداکندیـا احتمال بدهدکه مال مالک فعلی یـامالکین سابق هست بایدبه آنـهااطلاع بدهد
اگرآنـهامدعی مالکیت شدندبه قرائن مالکیت آنـهامعلوم شدبایدبه آنـها بدهدوالابطریقی
که فوقامقرراست رفتارنماید. ماده 167 - اگرمالی کـه پیداشده هست ممکن نیست باقی
بماندوفاسد مـی شودبایدقیمت عادله فروخته شودوقیمت آن درحکم خودمال پیداشده خواهد
بود. ماده 168 - اگرمال پیداشده درزمان تعریف بدون تقصیرپیداکننده تلف شودمشارالیـه
ضامن نخواهدبود. ماده 169 - منافعی کـه ازمال پیداشده حاصل مـی شودقبل ازتملک متعلق
به صاحب آن هست وبعدازتملک مال پیداکننده هست . فصل دوم - درحیوانات ضاله ماده 170
- حیوان گم شده (ضاله )عبارت ازهرحیوان مملوکی هست که بدون متصرف یـافت شودولی
اگرحیوان مزبوردرچراگاه یـانزدیک آبی یـافت شودیـا متمکن ازدفاع خوددرمقابل حیوانات
درنده باشدضاله محسوب نمـی گردد. ماده 171 - هرحیوانات ضاله پیدانمایدبایدآن
رابه مالک آن رد کندواگرمالک رانشناسدبایدبه حاکم یـاقائم مقام اوتسلیم کندوالاضامن
خواهدبوداگرچه آن رابعدازتصرف رهاکرده باشد. ماده 172 - اگرحیوان گمشده درنقاط
مسکونـه یـافت شودوپیداکننده با دسترسی بـه حاکم یـاقائم مقام اوآن راتسلیم نکندحق
مطالبه مخارج نگاهداری آن راازمالک نخواهدداشت . هرگاه حیوان ضاله درنقاط
غیرمسکونـه یـافت شودپیداکننده مـی تواند مخارج نگاهداری آن راازمالک مطالبه کندمشروط
براینکه ازحیوان انتفاعی نبرده باشدوالامخارج نگاهداری بامنافع حاصله احتساب
وپیداکننده یـا مالک فقط به منظور بقیـه رجوع بـه یگدیگرراخواهدداشت . باب پنجم - دردفینـه
ماده 173 - دفینـه مالی هست که درزمـین یـابنائی دفن شده وبرحسب اتفاق و تصادف پیدامـی
شود. ماده 174 - دفینـه کـه مالک آن معلوم نباشدملکی هست که آن راپیدا کرده هست .
ماده 175 - اگرکسی درملک غیردفینـه پیدانمایدبایدبه مالک اطلاع دهد اگرمالک زمـین
مدعی مالکیت دفینـه شدوآن راثابت کرددفینـه بـه مدعی مالکیت تعلق مـی گیرد. ماده 176 -
دفینـه کـه دراراضی مباحه کشف شودمتعلق بـه مستخرج آن هست . ماده 177 - جواهری که
ازدریـااستخراج مـی شودملکی هست که آن را استخراج کرده هست وآنچه کـه آب بـه ساحل
مـی اندازدملکی هست که آن را حیـازت نماید. ماده 178 - مالی کـه دردریـاغرق شده
ومالک ازآن اعراض کرده هست مالی هست که آنرابیرون بیـاورد. باب ششم - درشکار
ماده 179 - شکار موجب تملک هست . ماده 180 - شکارحیوانات اهلی وحیوانات دیگری
که علامت مالکیت درون آن باشدموجب تملک نمـی شود. ماده 181 - اگرکسی کندویـامحلی برای
زنبورعسل تهیـه کندزنبورعسلی کـه درآن جمع مـی شوندملک آن شخص هست همـینطوراست حکم
کبوترکه دربرج کبوتر جمع شود. ماده 182 - مقررات دیگرراجع بـه شکاربه موجب نظامات
مخصوصه معین خواهدشد. قسمت دوم درون عقود و معاملات و الزامات باب اول - درون عقود و
تعهدات بطورکلی ماده 183 - عقدعبارت هست ازاینکه یک یـاچندنفردرمقابل یک یـاچند
نفردیگرتعهدبرامری نمایندوموردقبول آنـهاباشد. فصل اول - درون اقسام عقود و معاملات
ماده 184 - عقود و معاملات بـه اقسام ذیل منقسم مـی شوند : لازم ، جائز ، خیـاری ،
منجز و معلق ماده 185 - عقد لازم آن هست که هیچیک ازطرفین معامله حق فسخ آن را
نداشته باشد مگر درون موارد معینـه . ماده 186 - عقد جائز آن هست که هر یک از طرفین
بتواند هر وقتی بخواهد فسخ کند . ماده 187 - عقد ممکن هست به یک طرف لازم باشد و
نسبت بطرف دیگر جائز . ماده 188 - عقد خیـاری آن هست که به منظور طرفین یـا یکی از آنـها
یـا به منظور ثالثی اختیـار فسخ باشد . ماده 189 - عقد منجزآنست کـه تاثیرآن برحسب انشاء
موقوف بـه امر دیگری نباشد و الا معلق خواهد بود . فصل دوم - درون شرایط اساسی برای
صحت معامله ماده 190 - به منظور صحت هرمعامله شرایط ذیل اساسی هست : 1) قصد طرفین و
رضای آنـها . 2) اهلیت موضوع . 3) موضوع معین کـه مورد معامله باشد . 4) مشروعیت جهت
معامله . مبحث اول - درون قصد طرفین و رضای آنـها ماده 191 - عقد محقق مـی شود بـه قصد
انشاء بـه شرط مقرون بودن بـه چیزی کـه دلالت بر قصدکند . ماده 192 - درون مواردی که
برای طرفین یـا یکی از آنـها تلفظ ممکن نباشد اشاره کـه مبین قصد و رضا باشدکافی
خواهد بود . ماده 193 - انشاء معامله ممکن هست به وسیله عملی کـه مبین قصد و رضا
باشد مثل قبض و اقباض حاصل گردد مگر درون مواردی کـه قانون استثناءکرده باشد. ماده
194 - الفاظ و اشارات و اعمال دیگرکه متعاملین بـه وسیله آن انشاء معامله مـی نماید
باید موافق باشد بنحوی کـه احد طرفین همان عقدی را قبول کـه طرف دیگد انشاء او را
داشته هست و الا معامله باطل خواهد بود . ماده 195 - اگرکسی درحال مستی یـابیـهوشی
یـادرخواب معامله نمایدآن معامله بواسطه فقدان قصدباطل هست . ماده 196 -ی که
معامله مـی کندآن معامله به منظور خودآن شخص محسوب هست مگراینکه درموقع عقدخلاف
آنراتصریح نمایدیـابعدخلاف آن ثابت شودمعذلک ممکن هست درضمن معامله کـه شخص برای
خودمـی کندتعهدی هم بـه نفع شخص ثالثی بنماید. ماده 197 - درصورتی کـه ثمن یـامثمن عین
متعلق بـه غیرباشدآن معامله به منظور صاحب عین خواهدبود. ماده 198 - ممکن هست طرفین
یـایکی ازآنـهابه وکالت ازغیراقدام بنمایدونیزممکن هست که یکنفربه وکالت ازطرف
متعاملین این اقدام رابه عمل آورد. ماده 199 - رضای حاصل درنتیجه اشتباه یـااکراه
موجب نفوذمعامله نیست . ماده 200 - اشتباه وقتی موجب عدم نفوذمعامله هست که مربوط
بخود موضوع معامله باشد. ماده 201 - اشتباه درشخص طرف بـه صحت معامله خللی واردنمـی
آوردمگر درمواردی کـه شخصیت طرف علت عمده عقدبوده باشد. ماده 202 - اکراه بـه اعمالی
حاصل مـی شودکه موثردرشخص باشعوری بوده و اورانسبت بجان یـامال یـاآبروی
خودتهدیدکندبنحوی کـه عادتاقابل تحمل نباشد.درمورداعمال اکراه آمـیزسن وشخصیت واخلاق
ومردیـازن بودن شخص حتما درنظرگرفته شود. ماده 203 - اکراه موجب عدم نفوذمعامله است
اگرچه ازطرف شخص خارجی غیرازمتعاملین واقع شود. ماده 204 - تهدیدطرف معامله درنفس
یـاجان یـاآبروی اقوام نزدیک او ازقبیل زوج وزوجه وآباءواولادموجب اکراه است
.درمورداین ماده تشخیص نزدیکی درجه به منظور موثربودن اکراه بسته بنظرعرف هست . ماده
205 - هرگاه شخصی کـه تهدیدشده هست بداندکه تهدیدکننده نمـی تواندتهدیدخودرابه موقع
اجراءگذاردویـاخودشخص مزبورقادرباشدبر اینکه بدون مشقت اکراه راازخوددفع کندومعامله
راواقع نسازدآن شخص مکره محسوب نمـی شود. ماده 206 - اگرکسی درنتیجه اضطراراقدام به
معامله کندمکره محسوب نشده ومعامله اضطراری معتبرخواهدبود. ماده 207 - ملزم شدن
شخص بـه انشاءمعامله بـه حکم مقامات صالحه قانونی اکراه محسوب نمـی شود. ماده 208 -
مجردخوف ازکسی بدون آنکه ازطرف آن تهدیدی شده باشد اکراه محسوب نمـی شود. ماده
209 - امضاءمعامله بعدازرفع اکراه موجب نفوذمعامله هست . مبحث دوم - اهلیت طرفین
ماده 210 - متعاملین بایدبرای معامله اهلیت داشته باشند. ماده 211 - به منظور اینکه
متعاملین اهل محسوب شوندبایدبالغ وعاقل و رشیدباشند. ماده 212 - معامله بااشخاصی
که بالغ یـاعاقل یـارشیدنیستندبه واسطه عدم اهلیت باطل هست . ماده 213 - معامله
محجورین نافذ نیست . مبحث سوم - درموردمعامله ماده 214 - موردمعامله بایدمال
یـاعملی باشدکه هریک ازمتعاملین تعهدتسلیم یـاایفاءآن رامـی کنند. ماده 215 -
موردمعامله بایدمالیت داشته ومتضمن منفعت عقلانی مشروع باشد. ماده 216 -
موردمعامله بایدمبهم نباشدمگردرمواردخاصه کـه علم اجمالی بـه آن کافی هست . مبحث
چهارم - درجهت معامله ماده 217 - درون معامله لازم نیست کـه جهت آن تصریح شود ولی اگر
تصریح شده باشد مشروع باشد و الا معامله باطل هست . & ماده 218 - هرگاه معلوم شود
که معامله بـه قصد فرار از دین واقع شده آن معامله نافذ نیست . ( این ماده درون تاریخ
8/10/61 حذف شده هست ) & ماده 218 - هر گاه معلوم شود کـه معامله با قصد فرار از
دین بـه طور صوری انجام شده آن معامله باطل هست . ( اصلاحی 4/8/1370 ) ماده 218
مکرر - هر گاه طلبکار بـه دادگاه دادخواست داده دلائل اقامـه نماید کـه مدیون برای
فرار از دین قصد فروش اموال خود را دارد ، دادگاه مـی تواند قرار توقیف اموال وی را
به مـیزان بدهی او صادر نماید کـه در این صورت بدون اجازه دادگاه حق فروش اموال را
نخواهد داشت . ( 4/8/1370) فصل سوم - درون اثر معاملات مبحث اول - درقواعدعمومـی ماده
219 - عقودی کـه برطبق قانون واقع شده باشدبین متعاملین وقائم مقام آنـهالازم
الاتباع هست مگراینکه بـه رضای طرفین اقاله یـابعلت قانونی فسخ شود. ماده 220 -
عقودنـه فقط متعاملین رابه اجرای چیزی کـه درآن تصریح شده هست ملزم مـی نمایدبلکه
متعاملین بـه کلیـه نتایجی هم کـه بموجب عرف وعادت یـابه موجب قانون ازعقدحاصل مـی
شودملزم مـی باشند. ماده 221 - اگرکسی تعهداقدام بـه امری رادیـاتعهدنمایدکه
ازانجام امری خودداری کنددرصورت تخلف مسئول خسارت طرف مقابل هست مشروط بر اینکه
جبران خسارت تصریح شده وتعهدعرفابه منزله تصریح باشدویـابرحسب قانون موجب ضمان
باشد. ماده 222 - درصورت عدم ایفاءتعهدبارعایت ماده فوق حاکم مـی تواندبهی که
تعهدبه نفع اوشده هست اجازه دهدکه خوداوعمل راانجام دهدومتخلف را بـه تادیـه مخارج
آن محکوم نماید. ماده 223 - هرمعامله کـه واقع شده باشدمحمول برصحت هست مگراینکه
فسادآن معلوم شود. ماده 224 - الفاظ عقودمحمول هست برمعانی عرفیـه . ماده 225 -
متعارف بودن امری عرف وعادت بطوری کـه عقدبدون تصریح هم منصرف آن باشدبه منزله
ذکردرعقداست . مبحث دوم - درخسارات حاصله ازعدم اجرای تعهدات ماده 226 - درموردعدم
ایفاءتعهدات ازطرف یکی ازمتعاملین طرف دیگرنمـی تواندادعای خسارت نمایدمگراینکه
برای ایفاءتعهدمدت معینی مقررشده ومدت مزبورمنقضی شده باشدواگربرای ایفاءتعهدمدتی
مقررنبوده طرف وقتی مـی تواندادعای خسارت نمایدکه اختیـارموقع انجام بااوبوده و ثابت
نمایدکه انجام تعهدرامطالبه کرده هست . ماده 227 - متخلف ازانجام تعهدوقتی محکوم
به تادیـه خسارت مـی شودکه نتواندثابت نمایدکه عدم انجام بـه واسطه علت خارجی بوده
است کـه نمـی توان مربوط بـه اونمود. ماده 228 - درصورتی کـه موضوع تعهدتادیـه وجه نقدی
باشدحاکم مـی تواندبا رعایت ماده 221مدیون رابه جبران خسارت حاصله ازتاخیرتادیـه دین
محکوم نماید. ماده 229 - اگرمتعهدبه واسطه حادثه کـه دفع آن خارج ازحیطه اقتداراو
است نتواندازعهده تعهدخودبرآیدمحکوم بـه تادیـه خسارت نخواهدبود. ماده 230 -
اگردرضمن معامله شرط شده باشدکه درصورت تخلف متخلف مبلغی بعنوان خسارت تادیـه
نمایدحاکم نمـی توانداورابه بیشتریـاکمتراز آنچه کـه ملزم شده هست محکوم کند. مبحث
سوم - دراثرعقودنسبت بـه اشخاص ثالث ماده 231 - معاملات وعقودفقط درباره طرفین
متعاملین وقائم مقام قانونی آنـهاموثراست مگردرموردماده 196. فصل چهارم - دربیـان
شرایطی کـه درضمن عقدمـی شود مبحث اول - دراقساط شرط ماده 232 - شروط مفصله ذیل باطل
است ولی مفسد عقد نیست : 1 - شرطی کـه انجام آن غیرمقدور باشد . 2 - شرطی کـه درآن
نفع و فایده نباشد . 3 - شرطی کـه نامشروع باشد . ماده 233 - شروط مفصله ذیل باطل
وموجب بـه بطلان عقد هست : 1 - شرط خلاف مقتضای عقد 2 - شرط مجهولی کـه جهل بـه آن
موجب جهل بـه ن شود . ماده 234 - شرط برسه قسم هست : 1 - شرط صفت . 2 - شرط
نتیجه 3 - شرط فعل اثباتا یـا نفیـا . شرط صفت عبارت هست ازشرط راجعه بـه کیفیت
یـاکمـیت مورد معامله . شرط نتیجه آن هست که تحقق امری درخارج شرط شود . شرط فعل آن
است کـه اقدام یـاعدم اقدام بـه فعلی بریکی ازمتعاملین یـابر شخص خارجی شرط شود . مبحث
دوم - دراحکام شرط ماده 235 - هرگاه شرطی کـه در ضمن عقد شده هست شرط صفت باشد و
معلوم شود آن صفت موجود نیستی کـه شرط بـه نفع او شده هست خیـار فسخ خواهد داشت .
ماده 236 - شرط نتیجه درون صورتی کـه حصول آن نتیجه موقوف بـه سبب خاصی نباشدآن نتیجه
به نفس اشتراط حاصل مـی شود . ماده 237 - هرگاه شرط درون ضمن عقد شرط فعل باشد اثباتا
یـا نفیـای کـه ملتزم بـه انجام شرط شده هست باید آن را بجا بیـاورد و در صورت تخلف
طرف معامله مـی تواند بـه حاکم رجوع نماید تقاضای اجبار بـه وفاء شرط بنماید . ماده
238 - هرگاه فعلی درضمن عقدشرط شودواجبارملتزم بـه انجام آن غیرمقدورولی انجام آن
بوسیله شخص دیگری مقدورباشدحاکم مـی تواندبخرج ملتزم موجبات انجام آن فعل رافراهم
کند. ماده 239 - هرگاه اجبارمشروط علیـه به منظور انجام فعل مشروط ممکن نباشد وفعل
مشروط هم ازجمله اعمالی نباشدکه دیگری بتواندازجانب اوواقع سازد طرف مقابل حق فسخ
معامله راخواهدداشت . ماده 240 - اگربعدازعقدانجام شرط ممتنع شودیـامعلوم شودکه حین
العقدممتنع بوده استی کـه شرط برنفع اوشده هست اختیـارفسخ معامله راخواهدداشت
مگراینکه امتناع مستندبه فعل مشروط له باشد. ماده 241 - ممکن هست درمعامله شرط
شودکه یکی ازمتعاملین به منظور آنچه کـه بواسطه معامله مشغول الذمـه مـی شودرهن یـاضامن
بدهد. ماده 242 - هرگاه درعقدشرط شده باشدکه مشروط علیـه مال معین رارهن دهدوآن مال
تلف یـامعیوب شودمشروط له اختیـارفسخ معامله راخواهدداشت نـه حق مطالبه عوض رهن یـاارش
عیب واگربعدازآن کـه مال رامشروط له بـه رهن گرفت آن مال تلف یـامعیوب
شوددیگراختیـارفسخ ندارد. ماده 243 - هرگاه درعقدشرط شده باشدکه ضامنی داده شودواین
شرط انجام نگیردمشروط له حق فسخ معامله راخواهدداشت . ماده 244 - طرف معامله که
شرط بنفع اوشده مـی تواندازعمل بـه آن شرط صرف نظرکنددراین صورت مثل آن هست که این
شرط درمعامله قیدنشده باشد لیکن شرط نتیجه قابل اسقاط نیست . ماده 245 - اسقاط حق
حاصل ازشرط ممکن هست به لفظ باشدیـابه فعل یعنی عملی کـه دلالت براسقاط شرط نماید.
ماده 246 - درصورتی کـه معامله بـه واسطه اقاله یـافسخ بـه هم بخوردشرطیکه درضمن آن
شده هست باطل مـی شودواگرکسی کـه ملزم بـه انجام شرط بوده هست عمل بـه شرط کرده باشدمـی
تواندعوض اوراازمشروط له بگیرد. فصل پنجم - درمعاملاتی کـه موضوع آن مال غیراست
یـامعاملات فضولی ماده 247 - معامله بـه مال غیرجزبعنوان ولایت یـاوصایت یـاوکالت نافذ
نیست ولواینکه صاحب مال باطناراضی باشدولی اگرمالک یـاقائم مقام اوپس ازوقوع معامله
آن رااجازه نموددراین صورت معامله صحیح ونافذمـی شود. ماده 248 - اجازه مالک نسبت
به معامله فضولی حاصل مـی شودبه لفظ یـا فعلی کـه دلالت برامضاءعقدنماید. ماده 249 -
سکوت مالک ولوباحضوردرمجلس عقداجازه محسوب نمـی شود. ماده 250 - اجازه درصورتی
موثراست کـه مسبوق بـه ردنباشدوالااثری ندارد. ماده 251 - ردمعامله فضولی حاصل مـی
شودبهرلفظ یـافعلی کـه دلالت برعدم رضای بـه آن نماید. ماده 252 - لازم نیست اجازه
ردفوری باشد.اگرتاخیرموجب تضررطرف اصیل باشدمشارالیـه مـی تواندمعامله رابهم بزند.
ماده 253 - درمعامله فضولی اگرمالک قبل ازاجازه یـاردفوت نماید اجازه یـاردباوارث
است . ماده 254 - هرگاهی نسبت بـه مال غیرمعامله نمایدوبعدازآن بنحوی ازانحاءبه
معامله کننده فضولی منتقل شودصرف تملک موجب نفوذمعامله سابقه نخواهدبود. ماده 255
- هرگاهی نسبت بـه مالی معامله بعنوان فضولی نمایدوبعد معلوم شودکه آن مال ملک
معامله کننده بوده هست یـاملکی بوده هست که معامله کننده مـی توانسته هست ازقبل
اوولایتایـاوکالتامعامله نمایددراین صورت نفوذوصحت معامله موکول بـه اجازه معامل است
والامعامله باطل خواهد بود. ماده 256 - هرگاهی مال خودومال غیررابه یک عقدی
منتقل کندیـا انتقال مالی رابرای خودودیگری قبول کندمعامله نسبت بـه خوداونافذونسبت
به غیرفضولی هست . ماده 257 - اگرعین مالی کـه موضوع معامله فضولی بوده هست قبل
ازاینکه مالک معامله فضولی رااجازه یـاردکندموردمعامله دیگرنیزواقع شودمالک مـی
تواندهریک ازمعاملات راکه بخواهداجازه کنددراین صورت هریک را اجازه کرده ومعاملات
بعدازآن نافذوسابق برآن باطل خواهدبود. ماده 258 - نسبت بـه منافع مالی که
موردمعامله فضولی بوده هست و همچنین نسبت بـه منافع حاصله ازعوض آن اجازه
یـاردازروزعقدموثرخواهدبود ماده 259 - هرمعامل فضولی مالی راکه موضوع معامله بوده
است بـه تصرف متعامل داده باشدومالک آن معامله رااجازه نکندمتصرف عین ومنافع هست .
ماده 260 - درصورتی کـه معامل فضولی عوض مالی راکه موضوع معامله بوده هست گرفته
ودرنزدخودداشته باشدومالک بااجازه معامله قبض عوض رانیز اجازه کنددیگرحق رجوع بطرف
دیگرنخواهدداشت . ماده 261 - درصورتی کـه مبیع فضولی بـه تصرف مشتری داده شودهرگاه
معامله رااجازه نکردمشتری بـه اصل مال ومنافع مدتی کـه درتصرف اوبوده ضامن هست اگرچه
منافع رااستیفاءنکرده باشدوهمچنین هست نسبت بـه هرعیبی کـه درمدت تصرف مشتری حادث
شده باشد. ماده 262 - درموردماده قبل مشتری حق داردکه به منظور استردادثمن عینا یـا
مثلا یـا قیمتا بـه بایع فضولی رجوع کند. ماده 263 - هرگاه مالک معامله رااجازه
نکندومشتری هم برفضولی بودن آن جاهل باشدحق داردکه به منظور ثمن وکلیـه غرامات بـه بایع
فضولی رجوع کندودر صورت عالم بودن فقط حق رجوع به منظور ثمن راخواهدداشت . فصل ششم -
درسقوط تعهدات ماده 264 - تعهدات بـه یکی ازطرق ذیل ساقط مـی شود : 1 - بوسیله وفاء
به عهد 2 - بوسیله اقاله . 3 - بوسیله ابراء. 4 - بوسیله تبدیل تعهد. 5 - بوسیله
تهاتر. 6 - بوسیله مالکیت مافی الذمـه . مبحث اول - دروفاء بعهد ماده 265 - هرکس
مالی بـه دیگری بدهدظاهردرعدم تبرع هست بنابراین اگرکسی چیزی بـه دیگری بدهدبدون
اینکه مقروض آن چیزباشدمـی توانداسترداد کند. ماده 266 - درموردتعهداتی کـه برای
متعهدله قانوناحق مطالبه نمـی باشد اگرمتعهدبه مـیل خودآن راایفاءنمایددعوی
استرداداومسموع نخواهدبود. ماده 267 - ایفاءدین ازجانب غیرمدیون هم جائزاست اگرچه
ازطرف مدیون اجازه نداشته باشدولیکنی کـه دین دیگری راادامـی کنداگربه اذن باشد
حق مراجعه بـه اوداردوالاحق رجوع ندارد. ماده 268 - انجام فعلی درصورتی کـه مباشرت
شخص متعهدشرط شده باشد بـه وسیله دیگری ممکن نیست مگربارضایت متعهدله . ماده 269 -
وفاءبعهدوقتی محقق مـی شودکه متعهدچیزی راکه مـی دهدمالک و یـاماذون ازطرف مالک
باشدوشخصاهم اهلیت داشته باشد. ماده 270 - اگرمتعهددرمقام وفاءبه عهدمالی تادیـه
نمایددیگر نمـی تواندبعنوان این کـه درحین تادیـه ملک آن مال نبوده هست استردادآن
رااز متعهدله بخواهدمگراین کـه ثابت کندکه مال غیرویـامجوزقانونی دریداوبوده بدون
اینکه اذن درتادیـه داشته باشد. ماده 271 - دین بایدبه شخص داین یـابهی کـه ازطرف
اووکالت دارد تادیـه گرددیـابهی کـه قانوناحق قبض رادارد. ماده 272 - تادیـه به
غیراشخاص مذکوردرماده فوق وقتی صحیح هست که داین راضی شود. ماده 273 - اگرصاحب حق
ازقبول آن امتناع کندمتعهدبوسیله تصرف آن بـه حاکم یـاقائم مقام اوبری مـی
شودوازتاریخ این اقدام مسئول خسارتی کـه ممکن هست به موضوع حق واردآیدنخواهدبود.
ماده 274 - اگرمتعهدله اهلیت قبض نداشته باشدتادیـه دروجه اومعتبر نخواهدبود. ماده
275 - متعهدله رانمـی توان مجبورنمودکه چیزدیگری بـه غیرآنچه کـه موضوع تعهداست قبول
اگرچه آن شیئی قیمتامعادل یـابیشترازموضوع تعهد باشد. ماده 276 - مدیون نمـی
تواندمالی راکه ازطرف حاکم ممنوع ازتصرف درآن شده هست درمقام وفاءبعهدتادیـه نماید.
ماده 277 - متعهدنمـی تواندمتعهدله رامجبوربه قبول قسمتی ازموضوع تعهدنمایدولی حاکم
مـی تواندنظربه وضعیت مدیون مـهلت عادله یـاقراراقساط دهد. ماده 278 - اگرموضوع
تعهدعین معینی باشدتسلیم آن بـه صاحبش درون وضعیتی کـه حین تسلیم داردموجب برائت
متعهدمـی شوداگرچهرونقصان ازتعدی یـا تفریط متعهدناشی نشده باشدمگردرمواردی که
دراین قانون تصریح شده هست ولی اگرمتعهدباانقضاءاجل ومطالبه تاخیردرتسلیم نموده
باشدمسئول هرکسر ونقصان خواهدبوداگرچهر و نقصان مربوط بـه تقصیرشخص متعهدنباشد.
ماده 279 - اگرموضوع تعهدعین شخصی نبوده وکلی باشدمتعهدمجبور نیست کـه فرداعلای آن
ایفاءکندلیکن ازفردی هم کـه عرفامعیوب محسوب هست نمـی تواندبدهد. ماده 280 - انجام
تعهدبایددرمحلی کـه عقدواقع شده بعمل آیدمگراینکه بین متعاملین قراردادمخصوصی
باشدیـاعرف وعادت ترتیب دیگری اقتضاء نماید. ماده 281 - مخارج تادیـه بـه عهده مدیون
است مگراینکه شرط خلاف شده باشد. ماده 282 - اگرکسی بـه یک نفردیون متعدده داشته
باشدتشخیص اینکه تادیـه ازبابت کدام دین هست بامدیون مـی باشد. مبحث - دراقاله ماده
283 - بعدازمعامله طرفین مـی توانندبه تراضی آن رااقاله وتفاسخ کنند. ماده 284 -
اقاله بهرلفظ یـافعلی واقع مـی شودکه دلالت بربهم زدن معامله کند. ماده 285 - موضوع
اقاله ممکن هست تمام معامله واقع شودیـافقط مقداری ازموردآن . ماده 286 - تلف یکی
ازن مانع اقاله نیست دراین صورت بـه جای آن چیزی کـه تلف شده هست مثل آن درصورت
مثلی بودن وقیمت آن درصورت قیمتی بودن داده مـی شود. ماده 287 - نماآت ومنافع
منفصله کـه اززمان عقدتازمان اقاله درمورد معامله حادث مـی شودمالی کـه به واسطه
عقدمالک شده هست ولی نماآت متصله مالی هست که درنتیجه اقاله مالک مـی شود. ماده
288 - اگرمالک بعدازعقددرموردمعامله تصرفاتی کندکه موجب ازدیـادقیمت آن شوددرحین
اقاله بـه مقدارقیمتی کـه به سبب عمل اوزیـادشده هست مستحق خواهدبود. مبحث سوم -
درابراء ماده 289 - ابراءعبارت ازاین هست که داین ازحق خودبه اختیـارصرف نظرنماید.
ماده 290 - ابراءوقتی موجب سقوط تعهدمـی شودکه متعهدبرای ابراء اهلیت داشته باشد.
ماده 291 - ابراءذمـه مـیت ازدین صحیح هست . مبحث چهارم - درتبدیل تعهد ماده 292 -
تبدیل تعهددرمواردذیل حاصل مـی شود - 1)وقتی کـه متعهدومتعهدله بـه تبدیل تعهداصلی به
تعهدجدیدی کـه قائم مقام آن مـی شودبه سببی ازاسباب تراضی نماینددراین صورت
متعهدنسبت بـه تعهداصلی بری مـی شود. 2)وقتی کـه شخص ثالث بارضایت متعهدله قبول کندکه
دین متعهدراادا نماید. 3)وقتی کـه متعهدله مافی الذمـه متعهدرابهی دیگرمنتقل
نماید. ماده 293 - درتبدیل تعهدتضمـینات تعهدسابق بـه تعهدلاحق تعلق نخواهد گرفت
مگراینکه طرفین معامله آن راصراحتاشرط کرده باشند. مبحث پنجم - درتهاتر ماده 294 -
وقتی دونفردرمقابل یکدیگرمدیون باشندبین دیون آنـهابه یکدیگربطریقی کـه درموادذیل
مقرراست تهاترحاصل مـی شود. ماده 295 - تهاترقهری هست وبدون اینکه طرفین دراین
موضوع تراضی نمایندحاصل مـی گرددبنابراین بـه محض اینکه دونفردرمقابل یکدیگردرآن
واحدمدیون شدندهردودین تااندازه ای کـه باهم معادله مـی نمایندبطورتهاتر برطرف شده
وطرفین بـه مقدارآن درمقابل یکدیگربری مـی شوند. ماده 296 - تهاترفقط درمورددودینی
حاصل مـی شودکه موضوع آنـهاازیک جنس باشدبااتحادزمان ومکان تادیـه ولوبه اختلاف سبب .
ماده 297 - اگربعدازضمان مضمون له بـه مضمون عنـه مدیون شودموجب فراغ ذمـه ضامن
نخواهدشد. ماده 298 - اگرفقط محل تادیـه دینین مختلف باشدتهاتروقتی حاصل مـی شودکه
باتادیـه مخارج مربوطه بـه نقل موضوع قرض ازمحلی بـه محل دیگری یـابه نحوی
ازانحاءطرفین حق تادیـه درمحل معین راساقط نمایند. ماده 299 - درمقابل حقوق ثابته
اشخاص ثالث تهاترموثرنخواهدبود وبنابراین اگرموضوع دین بـه نفع شخص ثالثی
درنزدمدیون مطابق قانون توقیف شده باشدومدیون بعدازاین توقیف ازداین
خودطلبکارگردددیگرنمـی تواندبه استنادتهاترازتادیـه مال توقیف شده امتناع کند. مبحث
ششم - مالکیت مافی الذمـه ماده 300 - اگرمدیون مالک مافی الذمـه خودگرددذمـه اوبری مـی
شودمثل اینکه اگرکسی بـه مورث خودمدیون باشدپس ازفوت مورث دین اونسبت بـه سهم الارث
ساقط مـی شود. باب دوم - درون الزاماتی کـه بدون قرارداد حاصل مـی شود فصل اول - کلیـات
ماده 301 -ی کـه عمدا یـا اشتباها چیزی را کـه مستحق نبوده هست دریـافت کند ملزم
است آن را بـه مالک تسلیم کند. ماده 302 - اگرکسی کـه اشتباها خود را مدیون مـی دانست
آن دین را تادیـه کند حق دارد ازی کـه آن را بدون حق اخذکرده هست استرداد نماید .
ماده 303 -ی کـه مالی را من غیرحق دریـافت کرده هست ضامن عین و منافع آنست اعم از
اینکه بـه عدم استحقاق خود عالم باشد یـا جاهل . ماده 304 - اگرکسی چیزی را بدون حق
دریـافت کرده هست خود را محق مـی دانسته لیکن درون واقع محق نبوده وآن چیز را فروخته
باشد معامله فضولی و تابع احکام مربوطه بـه آن خواهد بود . ماده 305 - درون مورد مواد
فوق صاحب مال حتما از عهده مخارج لازمـه کـه برای نگاهداری آن شده هست برآید مگر در
صورت علم متصرف بـه عدم استحقاق خود . ماده 306 - اگرکسی اموال غایب یـا محجور و
امثال آنـها را بدون اجازه مالک یـاکسی کـه حق اجازه دارداداره کندبایدحساب زمان تصدی
خودرابدهددر صورتی کـه تحصیل اجازه درموقع مقدوربوده یـاتاخیردردخالت موجب ضررنبوده
است حق مطالبه مخارج نخواهدداشت ولی اگرعدم دخالت یـاتاخیردردخالت موجب ضررصاحب مال
باشددخالت کننده مستحق اخذمخارجی خواهدبودکه به منظور اداره لازم بوده هست . فصل
دوم - درضمان قهری ماده 307 - امورذیل موجب ضمان قهری هست : 1) غصب وآنچه کـه درحکم
غصب هست . 2) اتلاف . 3) تسبیب . 4) استیفاء مبحث اول درغصب ماده 308 - غصب
استیلابرحق غیراست بـه نحوعدوان اثبات یدبرمال غیر بدون مجوزهم درحکم غصب هست .
ماده 309 - هرگاه شخصی مالک راازتصرف درمال خودمانع شودبدون آنکه خوداوتسلط برآن
مال پیداکندغاصب محسوب نمـی شودلیکن درصورت اتلاف یـا تسبیب ضامن خواهدبود. ماده 310
- اگرکسی کـه مالی بـه عاریـه یـابه ودیعه وامثال آنـهادردست او هست منکرگرددازتاریخ
انکاردرحکم غاصب هست . ماده 311 - غاصب بایدمال مغصوب راعینابه صاحب آن
ردنمایدواگرعین تلف شده باشدبایدمثل یـاقیمت آن رابدهدواگربعلت دیگری ردعین ممکن
نباشدبایدبدل آن رابدهد. ماده 312 - هرگاه مال مغصوب بوده ومثل آن پیدانشودغاصب
بایدقیمت حین الاداء را بدهدواگرمثل موجودبوده وازمالیت افتاده باشدبایدآخرین قیمت
آن رابدهد. ماده 313 - هرگاهی درزمـین خودبامصالح متعلقه بـه دیگری بنائی سازد
یـادرخت غیررابدون اذن مالک درآن زمـین غرس کندصاحب مصالح یـادرخت مـی تواندقلع یـانزع
آن رابخواهدمگراینکه بـه اخذقیمت تراضی نمایند. ماده 314 - اگر درون نتیجه عمل غاصب
قیمت مال مغصوب زیـاد شود غاصب حق مطالبه قیمت زیـادی را نخواهد داشت مگراینکه آن
زیـادتی عین باشدکه درون این صورت عین زاید متعلق بخود غاصب هست . ماده 315 - غاصب
مسئول هرنقص وعیبی هست که درزمان تصرف اوبه مال مغصوب واردشده باشدهرچندبه فعل
اونباشد. ماده 316 - اگرکسی مال مغصوب راازغاصب غصب کندآن شخص نیزمثل غاصب سابق
ضامن هست اگرچه بـه غاصبیت غاصب اولی جاهل باشد. ماده 317 - مالک مـی تواندعین
ودرصورت تلف شدن عین مثل یـاقیمت تمام یـاقسمتی ازمال مغصوب راازغاصب اولی یـاازهریک
ازغاصبین بعدی کـه بخواهد مطالبه کند. ماده 318 - هرگاه مالک رجوع کندبه غاصبی که
مال مغصوب دریداوتلف شده هست آن شخص حق رجوع بـه غاصب دیگرنداردولی اگربه غاصب
دیگری بـه غیرآنی کـه مال دریداوتلف شده هست رجوع نمایدمشارالیـه نیزمـی تواندبه
کسی کـه مال دریداوتلف شده هست رجوع کندویـابه یکی ازلاحقین خودرجوع کندتامنتهی
شودبهی کـه مال دریداوتلف شده هست وبطورکلی ضمان برعهدهی مستقراست کـه مال
مغصوب درنزداوتلف شده هست . ماده 319 - اگرمالک تمام یـاقسمتی ازمال مغصوب راازیکی
ازغاصبین بگیردحق رجوع بقدرماخوذبه غاصبین دیگرندارد. ماده 320 - نسبت بـه منافع
مال مغصوب هریک ازغاصبین بـه اندازه منافع زمان تصرف خودومابعدخودضامن هست اگرچه
استیفاءمنفعت نکرده باشد لیکن غاصبی کـه ازعهده منافع زمان تصرف غاصبین لاحق
خودبرآمده هست مـی تواند بهریک نسبت بـه زمان تصرف اورجوع کند. ماده 321 - هرگاه
مالک ذمـه یکی ازغاصبین رانسبت بـه مثل یـاقیمت مال مغصوب ابراءکندحق رجوع بـه غاصبین
دیگرنخواهدداشت .ولی اگرحق خودرابه یکی ازآنان بـه نحوی ازانحاءانتقال دهدآن
قائم مقام مالک مـی شودودارای همان حقی خواهدبودکه مالک دارابوده هست ماده 332 -
ابراءذمـه یکی ازغاصبین نسبت بـه منافع زمان تصرف اوموجب ابراءذمـه دیگران ازحصه
آنـهانخواهدبودلیکن اگریکی ازغاصبین رانسبت بـه منافع عین ابراءکندحق رجوع بـه لاحقین
نخواهدداشت . ماده 323 - اگرکسی ملک مغصوب راازغاصب بخردآن نیزضامن هست و مالک
مـی تواندبرطبق مقررات موادفوق بهریک ازبایع ومشتری رجوع کرده عین ودرصورت تلف شدن
آن مثل یـاقیمت مال وهمچنین منافع آن رادرهرحال مطالبه نماید. ماده 324 - درصورتی
که مشتری عالم بـه غصب باشدحکم رجوع هریک ازبایع ومشتری بـه یکدیگردرآنچه کـه مالک
ازآنـهاگرفته هست حکم غاصب ازغصب بوده تابع مقررات فوق خواهدبود. ماده 325 -
اگرمشتری جاهل بـه غصب بوده ومالک بـه اورجوع نموده باشداو نیزمـی تواندنسبت بـه ثمن
وخسارات بـه بایع رجوع کنداگرچه مبیع نزدخود مشتری تلف شده باشدواگرمالک نسبت به
مثل یـاقیمت رجوع بـه بایع کندبایع حق رجوع بـه مشتری رانخواهدداشت . ماده 326 -
اگر کـه مشتری عالم برغصب درصورت تلف مبیع بـه مالک داده هست زیـادبرمقدارثمن
باشدبه مقدارزیـاده نمـی تواندرجوع بـه بایع کند ولی نسبت بـه مقدارثمن حق رجوع دارد.
ماده 327 - اگرترتیب ایـادی برمال مغصوب بـه معامله دیگری غیرازبیع باشداحکام راجعه
به بیع مال غصب کـه فوقاذکرشده مجری خواهدبود. مبحث دوم - دراتلاف ماده 328 - هرکس
مال غیرراتلف کندضامن آن هست وبایدمثل ویـاقیمت آن رابدهداعم ازاینکه ازروی عمدتلف
کرده باشدیـابدون عمدواعم ازاینکه عین باشدیـامنفعت واگرآن راناقص یـامعیوب کندضامن
نقص قیمت آن مال هست . ماده 329 - اگرکسی خانـه یـابنایی راخراب کندبایدآن رابه
مثل صورت اول بنانمایدواگرممکن نباشدبایدازعهده قیمت برآید. ماده 330 - اگرکسی
حیوان متعلق بـه غیررابدون اذن صاحب آن بکشدباید تفاوت قیمت زنده وکشته آن
رابدهدولیکن اگربرای دفاع ازنفس بکشدیـا ناقص کندضامن نیست . مبحث سوم - درتسبیب
ماده 331 - هرسبب تلف مالی بشودبایدمثل یـاقیمت آن رابدهدواگر سبب نقص یـاعیب آن
شده باشدبایدازعهده نقص وقیمت آن برآید. ماده 332 - هرگاه یک نفرسبب تلف شدن مالی
راایجادکندودیگری مباشر تلف شدن آن مال بشودمباشرمسئول هست نـه مسبب مگراینکه سبب
اقوی باشدبه نحوی کـه عرفااتلاف مستندبه اوباشد. ماده 333 - صاحب دیواریـاعمارت
یـاکارخانـه مسئول خساراتی هست که ازخراب شدن آن واردمـی شودمشروط براینکه خرابی
درنتیجه عیبی حاصل گردد کـه مالک مطلع برآن بوده ویـاازعدم مواظبت اوتولیدشده هست .
ماده 334 - مالک یـامتصرف حیوان مسئول خساراتی نیست کـه ازناحیـه آن حیوان واردمـی
شودمگراینکه درحفظ حیوان تقصیرکرده باشدلیکن درهرحال اگر حیوان بواسطه عملی
منشاءضررگرددفاعل آن عمل مسئول خسارات وارده خواهد بود. ماده 335 - درصورت تصادم
بین دوکشتی یـادوقطارراه آهن یـادواتومبیل وامثال آنـهامسئولیت متوجه طرفی خواهدبودکه
تصادم درنتیجه عمدیـامسامحه اوحاصل شده باشدواگرطرفین تقصیریـامسامحه کرده
باشندهردومسئول خواهند بود. مبحث چهارم - دراستیفاء ماده 336 - هرگاه برحسب
امردیگری اقدام بعملی نمایدکه عرفابرای آن عمل اجرتی بوده ویـاآن شخص عادتامـهیـای آن
عمل باشدعامل مستحق اجرت خود خواهدبودمگراینکه معلوم شودکه قصرتبرع داشته هست .
ماده 337 - شخص کورمـیتواند خرید و فروش نماید مشروط براینکه شخصا بطریقی
غیرازمعاینـه یـابوسیله دیگرولوطرف معامله جهل خودرامرتفع نماید.(اصلاحی 8/10/61)
باب سوم درون عقود معینـه مختلفه فصل اول دربیع مبحث اول دراحکام بیع ماده 338 - بیع
عبارتست از تملک عین بـه عوض معلوم ماده 339 - بعد از توافق بایع و مشتری درون مبیع و
قیمت آن عقد بـه ایجاب و قبول واقع مـیشود . ممکن هست بیع بـه داد و ستد نیز واقع
گردد . ماده 340 - درون ایجاب و قبول الفاظ و عبارات حتما صریح درون معنی بیع باشد .
ماده 341 - بیع ممکن هست مطلق باشد یـا مشروط و نیز ممکن هست که به منظور تسلیم تمام یـا
قسمتی از مبیع یـا به منظور تادیـه تمام یـا قسمتی از ثمن اجلی قرار داده شود . ماده 342
- مقدار و جنس و وصف مبیع حتما معلوم باشد و تعیین مقدار آن بـه وزن یـا کیل یـا عدد
یـا ذرع یـا مساحت یـا مشاهده تابع عرف بلد هست . ماده 343 - اگر مبیع بـه شرط مقدار
معین فروخته شود بیع واقع مـیشود اگرچه هنوز مبیع شمرده نشده یـا کیل یـا ذرع نشده
باشد . ماده 344 - اگر درون عقد بیع شرطی ذکر نشده یـا به منظور تسلیم مبیع یـا تادیـه قیمت
موعدی معین نگشته باشد بیع قطعی و ثمن حال محسوب هست مگر اینکه بر حسب عرف و عادت
محل یـا عرف و عادت تجارت درون معاملات تجارتی وجود شرطی یـا موعدی معهود باشد اگرچه
در قرارداد بیع ذکری نشده باشد . مبحث دوم درون طرفین معامله ماده 345 - هریک از
بایع و مشتری حتما علاوه بر اهلیت قانونی به منظور معامله به منظور تصرف درون مبیع یـا ثمن را
نیز داشته باشد . ماده 346 - عقد بیع حتما مقرون بـه رضای طرفین باشد و عقد مکره
نافذ نیست . ماده 347 - شخص کور مـیتواند خرید وفروش نماید مشروط براینکه شخصا" به
طریقی غیر از معاینـه یـا بـه وسیله دیگر ولو طرف معامله جهل خود را مرتفع نماید .
( مصوب 8/10/1361 ) مبحث سوم - درون مبیع ماده 348 - بیع چیزی کـه خریدوفروش آن
قانوناممنوع هست ویـاچیزی کـه مالیت ویـامنفعت عقلائی نداردیـاچیزی کـه بایع قدرت
برتسلیم آن نداردباطل هست مگراینکه مشتری خودقادربرتسلیم باشد. ماده 349 - بیع مال
وقف صحیح نیست مگردرموردی کـه بین موقوف علیـهم تولیداختلاف شودبه نحوی کـه بیم سفک
دماءرودیـامنجربه خرابی مال موقوفه گرددوهمچنین درمواردی کـه درمبحث راجع بـه وقف
مقرراست . ماده 350 - مبیع ممکن هست مفروزباشدیـامشاع یـامقدارمعین بطورکلی ازشیئی
متساوی الاجزاءوهمچنین ممکن هست کلی فی الذمـه باشد. ماده 351 - درصورتی کـه مبیع
کلی یعنی صادق برافرادعدیده باشدبیع وقتی صحیح هست که مقداروجنس ووصف مبیع
ذکربشود. ماده 352 - بیع فضولی نافذنیست مگربعدازاجازه مالک بطوری کـه در معاملات
فضولی مذکوراست . ماده 353 - هرگاه چیزی معین بعنوان جنس خاصی فروخته شودودرواقع
از آن جنس نباشدبیع باطل هست ونسبت بـه مابقی مشتری حق فسخ دارد. ماده 354 - ممکن
است بیع ازروی نمونـه بعمل آیددراین صورت بایدتمام مبیع مطابق نمونـه تسلیم
شودوالامشتری خیـارفسخ خواهدداشت . ماده 355 - اگرملکی بشرط داشتن مساحت معین
فروخته شده باشدوبعد معلوم شودکه کمترازآن مقداراست مشتری حق فسخ معامله
راخواهدداشت واگر معلوم شودکه بیشتراست بایع مـی تواندآن رافسخ کندمگراینکه
درهردوصورت طرفین بـه محاسبه زیـاده یـانقیصه تراضی نمایند. ماده 356 - هرچیزی که
برحسب عرف وعادت جزءیـاتابع مبیع شمرده شودیـا قرائن دلالت بر آن درمبیع
نمایدداخل دربیع ومتعلق بـه مشتری هست اگرچه درعقدصریحاذکرنشده باشدواگرچه متعاملین
جاهل برعرف باشند. ماده 357 - هرچیزی کـه برحسب عرف وعادت جزءیـاازتابع مبیع شمرده
نشودداخل دربیع نمـی شودمگراینکه صریحادرعقدذکرشده باشد. ماده 358 - نظربه دوماده
فوق دربیع باغ ،اشجارودربیع خانـه ممرومجری وهرچه ملصق بـه بناباشدبطوری کـه نتوان آن
رابدون خرابی نقل نمودمتعلق بـه مشتری مـی شودوبرعزراعت دربیع زمـین ومـیوه دربیع
درخت وحمل دربیع حیوان متعلق بـه مشتری نمـی شودمگراینکه تصریح شده باشدیـابرحسب عرف
از توابع شمرده شود. درهرحال طرفین عقدمـی توانندبعترتیب فوق تراضی کنند. ماده
359 - هرگاه شیئی درمبیع عرفامشکوک باشدآن شیئی داخل درون بیع نخواهدبودمگرآنکه
تصریح شده باشد. ماده 360 - هرچیزی کـه فروش آن مستقلاجایزاست استثناءآن ازمبیع نیز
جائزاست . ماده 361 - اگردربیع عین معین معلوم شودکه مبیع وجودنداشته بیع باطل است
. مبحث چهارم - درآثاربیع ماده 362 - آثاربیعی کـه صحیحاواقع شده باشدازقرارذیل است
: 1 - بمجرد وقوع بیع مشتری مالک مبیع و بایع مالک ثمن مـی شود . 2 - عقد بیع بایع
را ضامن درک مبیع و مشتری را ضامن درک ثمن قرارمـیدهد. 3 - عقدبیع بایع رابه تسلیم
مبیع ملزم مـی نماید. 4 - عقدبیع مشتری رابه تادیـه ثمن ملزم مـی کند. فقره اول -
درملکیت مبیع وثمن ماده 363 - درعقدبیع وجودخیـارفسخ به منظور متبایعین یـاوجوداجلی برای
تسلیم مبیع یـاتادیـه ثمن مانع انتقال نمـی شودبنابراین اگرثمن یـامبیع عین معین بوده
وقبل ازتسلیم آن احدمتعاملین مفلس شودطرف دیگرحق مطالبه آن عین راخواهدداشت . ماده
364 - دربیع خیـاری مالکیت ازحین عقدبیع هست نـه ازتاریخ انقضاء خیـارودربیعی کـه قبض
شرط صحت هست مثل بیع صرف انتقال ازحین حصول شرط هست نـه ازحین وقوع بیع . ماده 365
- بیع فاسداثری درتملک ندارد. ماده 366 - هرگاهی بـه بیع فاسدمالی راقبض
کندبایدآن رابه صاحبش ردنمایدواگرتلف یـاناقص شودضامن عین ومنافع آن خواهدبود. فقره
دوم - درتسلیم ماده 367 - تسلیم عبارتست ازمبیع بـه تصرف مشتری بـه نحوی که
متمکن ازانحاءتصرفات وانتفاعات باشدوقبض عبارت هست ازاستیلاء مشتری برمبیع . ماده
368 - تسلیم وقتی حاصل مـی شودکه مبیع تحت اختیـارمشتری گذاشته شده باشداگرچه مشتری
آن راهنوزعملاتصرف نکرده باشد. ماده 369 - تسلیم بـه اختلاف مبیع بـه کیفیـات مختلفه
است وبایدبه نحوی باشدکه عرفاآن راتسلیم گویند. ماده 370 - اگرطرفین معامله برای
تسلیم مبیع موعدی قرارداده باشند قدرت برتسلیم درآن موعدشرط هست نـه درزمان عقد.
ماده 371 - دربیعی کـه موقوف بـه اجازه مالک هست قدرت برتسلیم درون زمان اجازه
معتبراست . ماده 372 - اگرنسبت بـه بعض مبیع بایع قدرت برتسلیم داشته ونسبت بـه بعض
دیگرنداشته باشدبیع نسبت بـه بعض کـه قدرت برتسلیم داشته صحیح هست و نسبت بـه بعض
دیگرباطل هست . ماده 373 - اگرمبیع قبلادرتصرف مشتری بوده باشدمحتاج بـه قبض جدید
نیست وهمچنین هست درثمن . ماده 374 - درحصول قبض اذن بایع شرط نیست ومشتری مـی
تواندمبیع را بدون اذن قبض کند. ماده 375 - مبیع بایددرمحلی تسلیم شودکه عقدبیع
درآنجاواقع شده هست مگراینکه عرف وعادت مقتضی تسلیم درمحل دیگرباشدویـادرضمن بیع
محل مخصوصی به منظور تسلیم معین شده باشد. ماده 376 - درصورت تاخیردرتسلیم مبیع یـاثمن
ممتنع اجباربه تسلیم مـی شود. ماده 377 - هریک ازبایع ازمشتری حق داردازتسلیم مبیع
یـاثمن خودداری کندتاطرف دیگرحاضربه تسلیم شودمگراینکه مبیع یـاثمن موجل باشددراین
صورت هرکدام ازمبیع یـاثمن کـه حال باشدبایدتسلیم شود. ماده 378 - اگربایع قبل
ازاخذثمن مبیع رابه مـیل خودتسلیم مشتری نماید حق استردادآنرانخواهدداشت مگربه موجب
فسخ درموردخیـار. ماده 379 - اگرمشتری ملتزم شده باشدکه به منظور ثمن ضامن یـارهن
بدهددرعمل بـه شرط نکندبایع حق فسخ خواهدداشت .واگربایع ملتزم شده باشدکه به منظور درک
مبیع ضامن بدهدوعمل بـه شرط نکندمشتری حق فسخ دارد. ماده 380 - درصورتی کـه مشتری
مفلس شودوعین مبیع نزداوموجودباشد بایع حق استردادآن راداردواگرمبیع هنوزتسلیم
نشده باشدمـی تواندازتسلیم آن امتناع کند. ماده 381 - مخارج تسلیم مبیع ازقبیل اجرت
نقل آن بـه محل تسلیم ،اجرت شمردن ووزن وغیره بعهده بایع هست مخارج تسلیم ثمن
برعهده مشتری هست . ماده 382 - هرگاه عرف عادت ازبابت مخارج معامله یـامحل تسلیم
برخلاف ترتیبی باشدکه ذکرشده ویـادرعقدبرخلاف آن شرط شده باشدبایدبرطبق متعارف
یـامشروط درعقدرفتارشودوهمچنین متبایعین مـی توانندآن رابه تراضی تغییردهند. ماده
383 - تسلیم بایدشامل آن چیزی هم باشدکه اجزاءوتوابع مبیع شمرده مـی شود. ماده 384
- هرگاه درحال معامله مبیع ازحیث مقدارمعین بودودروقت تسلیم کمترازآن
مقداردرآیدمشتری حق داردکه بیع رافسخ کندیـاقیمت موجود راباتادیـه حصه ای ازثمن به
نسبت موجودقبول نمایدواگرمبیع زیـادازمقدار معین باشدزیـاده مال بایع هست . ماده 385
- اگرمبیع ازقبیل خانـه یـافرش باشدکه تجزیـه آن بدون ضررممکن نمـی شودوبه شرط بودن
مقدارمعین فروخته شده ولی درحین تسلیم کمتریـابیشتر درآیددرصورت اولی مشتری ودرصورت
دوم بایع حق فسخ خواهدداشت . ماده 386 - اگردرمورددوماده قبل معامله فسخ شودبایع
بایدعلاوه بر ثمن مخارج معامله ومصارف متعارف راکه مشتری نموده هست بدهد. ماده 387
- اگرمبیع قبل ازتسلیم بدون تقصیرواهمال ازطرف بایع تلف شودبیع منفسخ وثمن بایدبه
مشتری مستردگرددمگراینکه بایع به منظور تسلیم بـه حاکم یـاقائم مقام اورجوع نموده باشدکه
دراین صورت تلف ازمال مشتری خواهد بود. ماده 388 - اگرقبل ازتسلیم درمبیع نقصی
حاصل شودمشتری حق خواهدداشت کـه معامله رافسخ نماید. ماده 389 - اگردرمورددوماده
فوق تلف شدن مبیع یـانقص آن ناشی ازعمل مشتری باشدمشتری حقی بربایع نداردوبایدثمن
راتادیـه کند. فقره سوم - درون ضمان درک ماده 390 - اگربعدازقبض ثمن مبیع
کلایـاجزاءمستحق للغیردرآیدبایع ضامن هست اگرچه تصریح بـه ضمان نشده باشد. ماده 391
- درصورت مستحق للغیربرآمدن کل یـابعض ازمبیع بایع حتما ثمن مبیع
رامستردداردودرصورت جهل مشتری بوجودفسادبایع بایدازعهده غرامات وارده برمشتری
نیزبرآید. ماده 392 - درموردماده قبل بایع بایدازعهده تمام ثمنی کـه اخذنموده است
نسبت بـه کل یـابعض برآیداگرچه بعدازعقدبیع بعلتی ازعلل درمبیعرقیمتی حاصل شده
باشد. ماده 393 - راجع بـه زیـادتی کـه ازعمل مشتری درمبیع حاصل شده باشد مقررات ماده
314مجری خواهدبود. فقره چهارم - درتادیـه ثمن ماده 394 - مشتری بایدثمن
رادرموعدودرمحل وبرطبق شرائطی کـه درعقد بیع مقررشده هست تادیـه نماید. ماده 395 -
اگرمشتری ثمن رادرموعدمقررتادیـه نکندبایع حق خواهد داشت کـه برطبق مقررات راجعه به
خیـارتاخیرثمن معامله رافسخ یـاازحاکم اجبارمشتری رابه تادیـه ثمن بخواهد. مبحث پنجم
- درخیـارات واحکام راجعه بـه آن فقره اول - درخیـارات ماده 396 - خیـارات ازقرار
ذیلند : 1 - خیـارمجلس 2 - خیـارحیوان 3 - خیـارشرط . 4 - خیـارتاخیرثمن . 5 -
خیـاررویت وتخلف وصف . 6 - خیـارغبن . 7 - خیـارعیب . 8 - خیـارتدلیس . 9 - خیـارتبعض
صفته . 10 - خیـارتخلف شرط. اول - درخیـارمجلس ماده 397 - هریک ازمتبایعین
بعدازعقدفی المجلس ومادام کـه متفرق نشده انداختیـارفسخ معامله رادارند. دوم -
درخیـارحیوان ماده 398 - اگرمبیع حیوان باشدمشتری تاسه روزازحین عقداختیـارفسخ
معامله رادارد. سوم - درخیـارشرط ماده 399 - درعقدبیع ممکن هست شرط شودکه درمدت
معین به منظور بایع یـا مشتری یـاهردوشخص خارجی اختیـارفسخ معامله باشد. ماده 400 -
اگرابتدامدت خیـارذکرنشده باشدابتداءآن ازتاریخ عقد محسوب هست والاتابع
قراردادمتعاملین هست . ماده 401 - اگربرای شرط مدت معین نشده باشدهم شرط خیـاروهم
بیع باطل هست . چهارم - درخیـارتاخیرثمن ماده 402 - هرگاه مبیع عین خارجی ویـادرحکم
آن بوده وبرای تادیـه ثمن یـا تسلیم مبیع متبایعین اجلی معین نشده باشداگرسه
روزازتاریخ بیع بگذردودر این مدت نـه بایع مبیع راتسلیم مشتری نمایدونـه مشتری تمام
ثمن رابه بایع بدهدبایع مختاردرفسخ معامله مـی شود. ماده 403 - اگربایع بنحوی
ازانحاءمطالبه ثمن نمایدوبه قرائن معلوم گرددکه مقصودالتزام بیع بوده است
خیـاراوساقط خواهدشد. ماده 404 - هرگاه بایع درظرف سه روزازتاریخ بیع تمام مبیع
راتسلیم مشتری کندیـامشتری ثمن رابه بایع بدهددیگربرای بایع اختیـارفسخ نخواهدبود
اگرچه ثانیـابنحوی ازانحاءمبیع بـه بایع وثمن بـه مشتری برگشته باشد. ماده 405 -
اگرمشتری ثمن راحاضرکردکه بدهدوبایع ازاخذآن امتناع نمودخیـارفسخ نخواهدداشت . ماده
406 - خیـارتاخیرمخصوصی بایع هست وبرای مشتری ازجهت تاخیردر تسلیم مبیع این
اختیـارنمـی باشد. ماده 407 - تسلیم بعض ثمن یـاآن بهی کـه حق قبض
نداردخیـاربایع راساقط نمـی کند. ماده 408 - اگرمشتری به منظور ثمن ضامن بدهدیـابایع ثمن
راحواله دهدبعداز تحقیق حواله خیـارتاخیرساقط مـی شود. ماده 409 - هرگاه مبیع
ازچیزهائی باشدکه کمترازسه روزفاسدویـاکم قیمت مـی شودابتداءخیـاراززمانی هست که مبیع
مشرف بـه فسادیـاکسرقیمت مـی گردد. پنجم - درخیـاررویت وتخلف وصف ماده 410 - هرگاه
مالی راندیدوآن رافقط بـه وصف بخردبعدازدیدن اگردارای اوصافی کـه ذکرشده است
نباشدمختارمـی شودکه بیع رافسخ کندبه همان نحوکه هست قبول نماید. ماده 411 -
اگربایع مبیع راندیدولی مشتری آن رادیده باشدومبیع غیر اوصافی کـه ذکرشده است
داراباشدفقط بایع خیـارفسخ خواهدداشت . ماده 412 - هرگاه مشتری بعضی ازمبیع رادیده
وبعض دیگررابه وصف یـا ازروی نمونـه خریده باشدوآن بعض مطابق وصف یـانمونـه نباشدمـی
تواندتمام مبیع راردکندیـاتمام آن راقبول نماید. ماده 413 - هرگاه یکی ازمتبایعین
مالی راسابقادیده وبه اعتمادرویت سابق معامله کندوبعدازرویت معلوم شودکه مال
مزبوراوصاف سابقه راندارد اختیـارفسخ خواهدداشت . ماده 414 - دربیع کلی خیـاررویت
نیست وبایع حتما بدهدکه مطابق بااوصاف مقرره بین طرفین باشد. ماده 415 -
خیـاررویت وتخلف وصف بعدازرویت فوری هست . ششم - درخیـارغبن ماده 416 - هریک
ازمتعاملین کـه درمعامله غبن فاحش داشته باشدبعد ازعلم بـه غبن مـی تواندمعامله رافسخ
کند. ماده 417 - غبن درون صورتی فاحش هست که عرفا قابل مسامحه نباشد . ( اصلاحی 8/10
/1361 ) ماده 418 - اگر مغبون درحین معامله عالم بـه قیمت عادله بوده هست خیـار فسخ
نخواهدداشت . ماده 419 - درتعیین مقدارغبن شرایط معامله نیزبایدمنظورگردد. ماده
420 - خیـارغبن بعدازعلم بـه غبن فوری هست . ماده 421 - اگرکسی کـه طرف خودرامغبون
کرده هست تفاوت قیمت رابدهد خیـارغبن ساقط نمـی شودمگراینکه مغبون بـه اخذتفاوت قیمت
راضی گردد. هفتم - درخیـارعیب ماده 422 - اگربعدازمعامله ظاهرشودکه مبیع معیوب بوده
مشتری مختار هست درقبول مبیع معیوب یـااخذارش یـافسخ معامله . ماده 423 - خیـارعیب
وقتی به منظور مشتری ثابت مـی شودکه عیب مخفی وموجود درحین عقدباشد. ماده 424 - عیب
وقتی مخفی محسوب هست که مشتری درزمان بیع عالم بـه آن نبوده هست اعم ازاینکه این
عدم علم ناشی ازآن باشدکه عیب واقعامستوربوده هست یـااینکه ظاهربوده ولی مشتری
ملتفت آن نشده هست . ماده 425 - عیبی کـه بعدازبیع وقبل ازقبض درمبیع حادث شوددرحکم
عیب سابق هست . ماده 426 - تشخیص عیب برحسب عرف وعادت مـی شودوبنابراین ممکن است
برحسب ازمنـه وامکنـه مختلف شود. ماده 427 - اگردرموردظهورعیب مشتری اختیـارارش
کندتفاوتی کـه باید بـه اوداده شودبطریق ذیل معین مـی گردد. قیمت حقیقی مبیع درحال بی
عیبی وقیمت حقیقی آن درحال معیوبی بـه توسط اهل خبره معین شود.اگرقیمت آن درحال بی
عیبی مساوی باقیمتی باشدکه درزمان بیع بین طرفین مقررشده هست تفاوت بین این قیمت
وقیمت مبیع درحال معیوبی مقدارارش خواهدبود. واگرقیمت مبیع درحال بی عیبی
کمتریـازیـادترازثمن معامله باشد نسبت بین قیمت مبیع درحال معیوبی وقیمت آن درحال بی
عیبی معین شده وبایع بایدازثمن مقرربه همان نسبت نگاهداشته وبقیـه رابعنوان ارش به
مشتری رد کند. ماده 428 - درصورت اختلاف بین اهل خبره حدوسط قیمتهامعتبراست . ماده
429 - درموادذیل مشتری نمـی تواندبیع رافسخ کندوفقط مـی تواند ارش بگیرد : 1) درصورت
تلف شدن مبیع نزدمشتری یـامنتقل آن بـه غیر. 2) درصورتی کـه تغییری درمبیع
پیداشوداعم ازاینکه تغییربه فعل مشتری باشدیـانـه . 3)درصورتی کـه بعدازقبض مبیع عیب
دیگری درآن حادث شودمگراینکه درون زمان خیـارمختص بـه مشتری حادث شده باشدکه دراین
صورت مانع ازفسخ ورد نیست . ماده 430 - اگرعیب حادث بعدازقبض درنتیجه عیب قدیم
باشدمشتری حق ردنیزخواهدداشت . ماده 431 - درصورتی کـه دریک عقدچندچیزفروخته
شودبدون اینکه قیمت هریک علیحده معین شده باشدوبعضی ازآنـهامعیوب درآیدمشتری
بایدتمام آن راردکندوثمن رامستردداردیـاتمام رانگاهداردوارش بگیردوتبعیض نمـی
توانددمگربه رضای بایع . ماده 432 - درصورتی کـه دریک عقدبایع یک نفرومشتری
متعددباشدودر مبیع عیبی ظاهرشودیکی ازمشتریـهانمـی تواندسهم خودرابه تنـهائی ردکندو
دیگری سهم خودرانگاه داردمگربارضای بایع وبنابراین اگردرردمبیع اتفاق ندفقط
هریک ازآنـهاحق ارش خواهدداشت . ماده 433 - اگردریک عقدبایع متعددباشدمشتری مـی
تواندسهم یکی رارد ودیگری رابااخذارش قبول کند. ماده 434 - اگرظاهرشودکه مبیع
معیوب اصلامالیت وقیمت نداشته بیع باطل هست واگربعض مبیع قیمت نداشته باشدبیع نسبت
به آن بعض باطل هست و مشتری نسبت بـه باقی ازجهت تبعض صفته اختیـارفسخ دارد. ماده
435 - خیـارعیب بعدازعلم بـه آن فوری هست . ماده 436 - اگربایع ازعیوب مبیع تبری
کرده باشدبه اینکه عهده عیوب راازخودسلب کرده یـاباتمام عیوب بفروشدمشتری درصورت
ظهورعیب حق رجوع بـه بایع نخواهدداشت واگربایع ازعیب خاصی تبری کرده باشدفقط نسبت
به همان عیب تحق مراجعه ندارد. ماده 437 - ازحیث احکام عیب ثمن شخصی مثل مبیع شخصی
است . هشتم - درخیـارتدلیس ماده 438 - تدلیس عبارت هست ازعملیـاتی کـه موجب فریب طرف
معامله شود. ماده 439 - اگربایع تدلیس نموده باشدمشتری حق فسخ بیع راخواهدداشت
وهمچنین هست بایع نسبت بـه ثمن شخصی درصورت تدلیس مشتری . ماده 440 - خیـارتدلیس
بعدازعلم بـه آن فوری هست . نـهم - درخیـارتبعض صفقه ماده 441 - خیـارتبعض صفقه وقتی
حاصل مـی شودکه عقدبیع نسبت بـه بعض مبیع بـه جهتی ازجهات باطل باشددراین صورت مشتری
حق خواهدداشت بیع رافسخ نمایدیـابه نسبت قسمتی کـه بیع واقع شده هست قبول کندونسبت
به قسمتی کـه بیع باطل بوده هست ثمن رااستردادکند. ماده 442 - درموردتبعض صفقه
قسمتی ازثمن کـه بایدبه مشتری برگرددبه طریق ذیل حساب مـی شود - آن قسمت ازمبیع که
به ملکیت مشتری قرارگرفته منفرداقیمت مـی شودوهرنسبتی کـه بین قیمت مزبوروقیمتی که
مجموع مبیع درون حال اجتماع داردپیداشودبه همان نسبت ازثمن رابایع نگاهداشته وبقیـه
را بایدبه مشتری ردنماید. ماده 443 - تبعض صفقه وقتی موجب خیـاراست کـه مشتری درحین
معامله عالم بـه آن نباشدولی درهرحال ثمن تقسیط مـی شود. دهم - درخیـارتخلف شرط ماده
444 - احکام خیـارتخلف شرط بطوری هست که درمواد234الی 245 ذکرشده هست . فقره دوم -
دراحکام خیـارات بطورکلی ماده 445 - هریک ازخیـارات بعدازفوت منتقل بـه وارث مـی شود.
ماده 446 - خیـارشرط ممکن هست به قیدمباشرت واختصاص بـه شخص مشروط له قرارداده
شوددراین صورت منتقل بـه وارث نخواهدشد. ماده 447 - هرگاه شرط خیـاربرای شخصی
غیرازمتعاملین شده باشدمنتقل بـه ورثه نخواهدشد. ماده 448 - سقوط تمام یـابعضی
ازخیـارات رامـی توان درضمن عقدشرط نمود. ماده 449 - فسخ بهرلفظ یـافعلی کـه دلالت
برآن نمایدحاصل مـی شود. ماده 450 - تصرفاتی کـه نوعاکاشف ازرضای معامله باشدامضای
فعلی مثل آنکه مشتری کـه خیـارداردباعلم بـه خیـارمبیع رابفروشدیـارهن بگذارد. ماده 451
- تصرفاتی کـه نوعاکاشف ازبهم زدن معامله باشدفسخ فعلی هست . ماده 452 -
اگرمتعاملین هردوخیـارداشته باشندویکی ازآنـهاامضاکندو دیگری فسخ نمایدمعامله منفسخ
مـی شود. ماده 453 - درخیـارمجلس وحیوان وشرط اگرمبیع بعدازتسلیم ودرزمان خیـاربایع
یـامتعاملین تلف یـاناقص شودبرعهده مشتری هست واگرخیـارمختص مشتری باشدتلف یـانقص
بعهده بایع هست . ماده 454 - هرگاه مشتری مبیع رااجاره داده باشدوبیع فسخ شوداجاره
باطل نمـی شودمگراین کـه عدم تصرفات ناقله درعین ومنفعت برمشتری صریحایـا ضمناشرط شده
که دراین صورت اجاره باطل هست . ماده 455 - اگرپس ازعقدبیع مشتری تمام یـاقسمتی
ازمبیع رامتعلق حق غیرقراردهدمثل اینکه نزدکسی رهن گذاردفسخ معامله موجب زوال حق
شخص مزبورنخواهدشدمگراینکه شرط خلاف شده باشد. ماده 456 - تمام انواع خیـاردرجمـیع
معاملات لازمـه ممکن هست موجودباشد مگرخیـارمجلس وحیوان وتاخیرثمن کـه مخصوص بیع است
. ماده 457 - هربیع لازم هست مگراینکه یکی ازخیـارات درآن ثابت شود. فصل دوم -
دربیع شرط ماده 458 - درعقدبیع متعاملین مـی توانندشرط نمایندکه هرگاه بایع درمدت
معینی تمام مثل ثمن رابه مشتری ردکندخیـارفسخ معامله رانسبت بـه تمام مبیع داشته
باشدوهمچنین مـی توانندشرط کنندکه هرگاه بعض مثل ثمن را ردکندخیـارفسخ معامله رانسبت
به تمام یـابعض مبیع داشته باشددرهرحال حق خیـارتابع قراردادمتعاملین خواهدبودوهرگاه
به ثمن قیدتمام یـابعض نشده باشدخیـارثابت نخواهدبودمگرباردتمام ثمن . ماده 459 -
دربیع شرط بـه مجردعقدمبیع ملک مشتری مـی شودباقیدخیـار به منظور بایع بنابراین اگربه
شرایطی کـه بین اوومشتری به منظور استردادمبیع مقرر شده هست عمل ننمایدبیع قطعی شده
ومشتری مالک قطعی مبیع مـی گرددواگر بالعبایع بـه شرایط مزبوره عمل نمایدومبیع
رااستردادکندازحین فسخ مبیع مال بایع خواهدشدولی نماآت ومنافع حاصله ازحین
عقدتاحین فسخ مال مشتری هست . ماده 460 - دربیع شرط مشتری نمـی توانددرمبیع تصرفی
که منافی خیـار باشدازقبیل نقل وانتقال وغیره بنماید. ماده 461 - اگرمشتری درزمان
خیـارازاخذثمن امتناع کندبایع مـی تواند باتسلیم ثمن بـه حاکم یـاقائم مقام اومعامله
رافسخ کند. ماده 462 - اگرمبیع بـه شرط بواسطه فوت مشتری بـه ورثه اومنتقل شودحق فسخ
بیع درمقابل ورثه بـه همان ترتیبی کـه بوده هست باقی خواهدبود. ماده 463 - اگردربیع
شرط معلوم شودکه قصدبایع حقیقت بیع نبوده هست احکام بیع درآن مجری نخواهدبود. فصل
سوم - درمعاوضه ماده 464 - معاوضه عقدی هست که بموجب آن یکی ازطرفین مالی مـیدهدبه
عوض مال دیگرکه ازطرف دیگراخذمـی کندبدون ملاحظه اینکه یکی ازن مبیع ودیگری ثمن
باشد. ماده 465 - درمعاوضه احکام خاصه بیع جاری نیست . فصل چهارم - دراجاره ماده
466 - اجاره عقدی هست که بموجب آن مستاجرمالک منافع عین مستاجره مـی شود.اجاره
دهنده راموجرواجاره کننده رامستاجرومورداجاره راعین مستاجره گویند. ماده 467 -
مورداجاره ممکن هست اشیـاءیـاحیوان یـاانسان باشد. مبحث اول - دراجاره اشیـاء ماده 468
- دراجاره اشیـاءمدت اجاره بایدمعین شودوالااجاره باطل هست . ماده 469 - مدت اجاره
ازروزی شروع مـی شودکه بین طرفین مقررشده واگر درعقداجاره ابتدای مدت ذکرنشده
باشدازوقت عقدمحسوب هست . ماده 470 - درصحت اجاره قدرت برتسلیم عین مستاجره شرط
است . ماده 471 - به منظور صحت اجاره بایدانتفاع ازعین مستاجره بابقاءاصل آن ممکن
باشد. ماده 472 - عین مستاجره بایدمعین باشدواجاره عین مجهول یـامرددباطل هست .
ماده 473 - لازم نیست کـه موجرمالک عین مستاجره باشدولی بایدمالک منافع آن باشد.
ماده 474 - مستاجرمـی تواندعین مستاجره رابه دیگری اجاره بدهدمگر اینکه درعقداجاره
خلاف آن شرط شده باشد. ماده 475 - اجاره مال مشاع جائزاست لیکن تسلیم عین مستاجره
موقوف هست به اذن شریک . ماده 476 - موجربایدعین مستاجره راتسلیم مستاجرکندودرصورت
امتناع موجراجبارمـی شودودرصورت تعذراجبارمستاجرخیـارفسخ دارد. ماده 477 -
موجربایدعین مستاجررادرحالتی تسلیم نمایدکه مستاجر بتوانداستفاده مطلوبه ازآن
راد. ماده 478 - هرگاه معلوم شودعین مستاجره درحال اجاره معیوب بوده مستاجرمـی
توانداجاره رافسخ کندیـابهمان نحوی کـه بوده هست اجاره راباتمام اجرت قبول کندولی
اگرموجررفع عیب کندبه نحوی کـه به مستاجرضرری نرسد مستاجرحق فسخ ندارد. ماده 479 -
عیبی کـه موجب فسخ اجاره مـی شودعیبی هست که موجب نقصان منفعت یـاصعوبت درانتفاع
باشد. ماده 480 - عیبی کـه بعدازعقدوقبل ازقبض منفعت درعین مستاجره حادث شودموجب
خیـاراست واگرعیب دراثناءمدت اجاره حادث شودنسبت بـه بقیـه مدت خیـارثابت هست . ماده
481 - هرگاه عین مستاجره بواسطه عیب ازقابلیت انتفاع خارج شده ونتوان رفع عیب
نموداجاره باطل مـی شود. ماده 482 - اگرمورداجاره عین کلی باشدوفردی کـه موجرداده
معیوب درآیدمستاجرحق فسخ نداردومـی تواندموجررامجبوربه تبدیل آن نمایدواگر تبدیل آن
ممکن نباشدحق فسخ خواهدداشت . ماده 483 - اگردرمدت اجاره عین مستاجره بـه واسطه
حادثه کلایـابعضا تلف شوداززمان تلف نسبت بـه مقدارتلف شده منفسخ مـی شودودرصورت تلف
بعض آن مستاجرحق دارداجاره رانسبت بـه بقیـه فسخ کندیـافقط مطالبه تقلیل نسبی مال
الاجاره نماید. ماده 484 - موجرنمـی توانددرمدت اجاره درعین مستاجره تغییری دهدکه
منافی مقصودمستاجرازاستیجارباشد. ماده 485 - اگردرمدت اجاره درعین مستاجره
تعمـیراتی لازم آیدکه تاخیر درآن موجب ضررموجرباشدمستاجرنمـی تواندمانع تعمـیرات
مزبوره گردداگر چه درمدت تمام یـاقسمتی اززمان تعمـیرنتواندازعین مستاجره کلایـابعضا
استفاده نمایددراین صورت حق فسخ اجاره راخواهدداشت . ماده 486 - تعمـیرات وکلیـه
مخارجی کـه درعین مستاجره به منظور امکان انتفاع ازآن لازم هست بعهده مالک هست مگرآنکه
شرط خلاف شده یـاعرف بلد برخلاف آن جاری باشدوهمچنین هست آلات وادواتی کـه برای
امکان انتفاع ازعین مستاجره لازم مـی باشد. ماده 487 - هرگاه مستاجرنسبت بـه عین
مستاجره تعدی یـاتفریط نمایدو موجرقادربرمنع آن نباشدموجرحق فسخ دارد. ماده 488 -
اگرشخص ثالثی بدون ادعاءحقی درعین مستاجره یـامنافع آن مزاحم مستاجرگردددرصورتی که
قبل ازقبض باشدمستاجرحق فسخ داردواگرفسخ ننمودمـی تواندبرای رفع مزاحمت ومطالبه
اجرت المثل بخودمزاحم رجوع کندو اگرمزاحمت بعدازقبض واقع شودحق فسخ نداردوفقط مـی
تواندبه مزاحم رجوع کند. ماده 489 - اگر شخصی کـه مزاحمت مـی نماید مدعی حق نسبت
بعین مستاجره یـا منافع آن باشد مزاحم نمـی تواند عین مزبوره را از ید مستاجر انتزاع
نماید مگر بعد از اثبات حق با طرفیت مالک و مستاجرهردو . ماده 490 - مستاجر حتما :
اولا - درون استعمال عین مستاجره بـه نحو متعارف رفتارکرده وتعدی یـاتفریط نکند. ثانیـا
- عین مستاجره به منظور همان مصرفی کـه در اجاره مقررشده و در صورت عدم تعیین درون منافع
مقصوده کـه از اوضاع و احوال استنباط مـی شود استعمال نماید. ثالثا - مال الاجاره را
در مواعدی کـه بین طرفین مقرراست تادیـه کندو درصورت عدم تعیین موعد نقدا باید
بپردازد. ماده 491 - اگرمنفعتی کـه دراجاره تعیین شده هست به خصوصیت آن منظور نبوده
مستاجرمـی توانداستفاده منفعتی کندکه ازحیث ضررمساوی یـاکمتراز منفعت معینـه باشد.
ماده 492 - اگرمستاجرعین مستاجره رادرغیرموردی کـه دراجاره ذکرشده باشدیـاازاوضاع
واحوال استنباط مـی شوداستعمال کندومنع آن ممکن نباشد موجرحق فسخ اجاره راخواهدداشت
. ماده 493 - مستاجرنسبت بـه عین مستاجره ضامن نیست بـه این معنی کـه اگر عین مستاجره
بدون تفریط یـاتعدی اوکلایـابعضاتلف شودمسئول نخواهدبود ولی مستاجرتفریط یـاتعدی
نمایدضامن هست اگرچه نقص درنتیجه تفریط یـا تعدی حاصل نشده باشد. ماده 494 -
عقداجاره بـه محض انقضاءمدت برطرف مـی شودواگرپس از انقضاءآن مستاجرعین مستاجره
رابدون اذن مالک مدتی درتصرف خودنگاهدارد موجربرای مدت مزبورمستحق اجرت المثل
خواهدبوداگرچه مستاجراستیفاء منفعت نکرده باشدواگربااجازه مالک درتصرف نگاه
داردوقتی حتما اجرت المثل بدهدکه استیفاءمنفعت کرده باشدمگراینکه مالک اجازه داده
باشدکه مجانااستفاده نماید. ماده 495 - اگربرای تادیـه مال الاجاره ضامنی داده شده
باشدضامن مسئول اجرت المثل مذکوردرماده فوق نخواهدبود. ماده 496 - عقداجاره بواسطه
تلف شدن عین مستاجره ازتاریخ تلف باطل مـی شودونسبت بـه تخلف ازشرایطی کـه بین
موجرومستاجرمقرراست خیـارفسخ از تاریخ تخلف ثابت مـی گردد. ماده 497 - عقداجاره
بواسطه فوت موجریـامستاجرباطل نمـی شودولیکن اگرموجرفقط به منظور مدت عمرخودمالک منافع
عین مستاجره بوده هست اجاره بـه فوت موجرباطل مـی شوداگرشرط مباشرت مستاجرشده باشدبه
فوت مستاجر باطل مـی گردد. ماده 498 - اگرعین مستاجره بـه دیگری منتقل شوداجاره به
حال خودباقی هست مگراینکه موجرحق فسخ درصورت نقل رابرای خودشرط کرده باشد. ماده
499 - هرگاه متولی باملاحظه صرفه وقف مال موقوفه رااجاره دهد اجاره بـه فوت اوباطل
نمـی گردد. ماده 500 - دربیع شرط مشتری مـی تواندمبیع رابرای مدتی کـه بایع حق خیـار
ندارداجاره منافی باخیـاربایع باشدبوسیله جعل خیـاریـانحوآن حق بایع را محفوظ
داردوالااجاره تاحدی کـه منافی باحق بایع باشدباطل خواهدبود. ماده 501 -
اگردرعقداجاره مدت بطورصریح ذکرنشده ومال الاجاره هم از قرارروزیـاماه یـاسالی فلان
مبلغ معین شده باشداجاره به منظور یک روزیـایکماه یـایکسال صحیح خواهدبودواگرمستاجرعین
مستاجره رابیش ازمدتهای مزبوره درتصرف خودنگاه داردوموجرهم تخلیـه
یداورانخواهدموجربموجب مراضات حاصله به منظور بقیـه مدت وبه نسبت زمان تصرف مستحق اجرت
مقرربین طرفین خواهدبود. ماده 502 - اگرمستاجردرعین مستاجره بدون اذن موجرتعمـیراتی
نمایدحق مطالبه قیمت آنرانخواهدداشت . ماده 503 - هرگاه مستاجربدون اجازه
موجردرخانـه یـازمـینی کـه اجاره کرده وضع بنایـاغرس اشجارکندهریک ازموجرومستاجرحق
داردهروقت بخواهد بناراخراب یـادرخت راقطع نمایددراین صورت اگردرعین مستاجره نقصی
حاصل شودبرعهده مستاجراست . ماده 504 - هرگاه مستاجربه موجب عقداجاره
مجازدربنایـاغرس بوده موجرنمـی تواندمستاجررابه خراب یـاکندن آن
اجبارکندوبعدازانقضاء مدت اگربنایـادرخت درتصرف مستاجرباقی بماندموجرحق مطالبه اجرت
المثل زمـین راخواهدداشت واگردرتصرف موجرباشدمستاجرحق مطالبه اجرت المثل بنایـادرخت
راخواهدداشت . ماده 505 - اقساط مال الاجاره کـه بعلت نرسیدن موعدپرداخت آن برذمـه
مستاجرمستقرنشده هست به موت اوحاصل نمـی شود. ماده 506 - دراجاره عقارآفت زراعت
ازهرقبیل کـه باشدبه عهده مستاجر هست مگراینکه درعقداجاره طوردیگرشرط شده باشد.
مبحث دوم - دراجاره حیوانات ماده 507 - دراجاره حیوان تعیین منفعت بابه تعیین مدت
اجاره هست یـا بـه بیـانت مسافت ومحلی کـه راکب یـامحصول بایدبه آنجاحمل شود. ماده 508
- درموردی کـه منفعت بـه بیـان مدت اجاره معلوم شودتعیین راکب یـامحمول لازم نیست ولی
مستاجرنمـی تواندزیـاده برمقدارمتعارف حمل کندواگرمنفعت بـه بیـان مسافت ومحل معین شده
باشدتعیین راکب یـامحمول لازم هست . ماده 509 - دراجاره حیوان ممکن هست شرط شودکه
اگرموجردروقت معین محمول رابه مقصدنرساندمقدارمعینی ازمال الاجاره کم شود. ماده
510 - دراجاره حیوان لازم نیست کـه عین مستاجره حیوان معینی باشد بلکه تعیین آن به
نوع معینی کافی خواهدبود. ماده 511 - حیوانی کـه مورداجاره هست بایدبرای همان
مقصودی استعمال شودکه قصدطرفین بوده هست بنابراین حیوانی کـه برای سواری اجاره داده
شده هست نمـی تواندبرای بارکشی استعمال نمود. مبحث سوم - دراجاره اشخاص ماده 512 -
در اجاره اشخاصی کـه اجاره مـی کند مستاجر وکسی کـه مورد اجاره واقع مـی شود اجیر و
مال الاجاره اجرت نامـیده مـی شود . ماده 513 - اقسام عمده اجاره اشخاص از قرارذیل
است : 1 - اجاره خدمـه وکارگران از هر قبیل . 2 - اجاره متصدیـان حمل و نقل اشخاصی
یـا مال التجاره اعم از راه خشکی یـا آب یـا هوا . فقره اول - دراجاره خدمـه وکارگر
ماده 514 - خادم یـاکارگرنمـی توانداجیرشودمگربرای مدت معینی یـا به منظور انجام امری
معینی . ماده 515 - اگرکسی بدون تعیین انتهاءمدت اجیرشودمدت اجاره محدود
خواهدبودبه مدتی کـه مزدازقرارآن معین شده هست بنابراین اگرمزداجیراز قرارروزهفته
یـاماه یـاسالی فلان مبلغ معین شده باشدمدت اجاره محدودبه یک روزیـایک هفته یـایک ماه
یـایکسال خواهدبودوپس ازانقضاءمدت مزبور اجاره برطرف مـی شودولی اگرپس ازانقضاءمدت
اجیربخدمت خوددوام دهد وموجراورانگاه دارداجیرنظربه مراضات حاصله بـه همانطوری که
درزمان اجاره بین اووموجرمقرربوده مستحق اجرت خواهدشد. فقره دوم - درون اجاره متصدی
حمل و نقل ماده 516 - تعهدات متصدیـان حمل و نقل اعم از اینکه از راه خشکی یـاآب یـا
هوا باشد به منظور حفاظت و نگاهداری اشیـائی کـه به آنـها سپرده مـی شود همان هست که برای
امانت داران مقرراست بنابراین درصورت تفریط یـاتعدی مسئول تلف یـا ضایع شدن اشیـائی
خواهند بودکه به منظور حمل بـه آنـها داده مـی شود و این مسئولیت ازتاریخ تحویل اشیـاءبه
آنان خواهد بود . ماده 517 - مفاد ماده 509 درون مورد متصدیـان حمل و نقل نیز مجری
خواهد بود . فصل پنجم - درمزارعه ومساقات ،مبحث اول - درمزارعه ماده 518 - مزارعه
عقدی هست که بموجب آن احدازطرفین زمـینی رابرای مدت معینی بطرف دیگرمـی دهدکه آن
رازراعت کرده وحاصل راتقسیم کند. ماده 519 - درعقدمزارعه حصه هریک ازمزارع وعامل
بایدبنحواشاعه از قبیل ربع یـاثلث یـانصف وغیره معین گرددواگربنحودیگرباشداحکام
مزارعه جاری نخواهدشد. ماده 520 - درمزارعه جائزاست شرط شودکه یکی ازدوطرف علاوه
برحصه ازحاصل مال دیگری نیزبطرف مقابل بدهد. ماده 521 - درعقدمزارعه ممکن هست هریک
ازبذروعوامل مال مزارع باشدیـاعامل دراین صورت نیزحصه مشاع هریک ازطرفین برطبق
قراردادیـاعرف بلدخواهدبود. ماده 522 - درعقدمزارعه لازم نیست کـه متصرف زمـین مالک
آنـهم باشدولی لازم هست که مالک منافع بوده باشدیـابعنوانی ازعناوین ازقبیل ولایت
وغیره حق تصرف درآن راداشته باشد. ماده 523 - زمـینی کـه موردمزارعه هست بایدبرای
زرع مقصودقابل باشد اگرچه محتاج بـه اصلاح یـاتحصیل آب باشدواگرزرع محتاج بـه عملیـاتی
باشداز قبیل حفرنـهریـاچاه وغیرخودرحین عقدجاهل بـه آن بوده باشدحق فسخ معامله را
خواهدداشت . ماده 524 - نوع زرع بایددرعقدمزارعه معین باشدمگراینکه برحسب عرف
بلدمعلوم ویـاعقدبرای مطلق زراعت بوده باشددرصورت اخیرعامل دراختیـار نوع زراعت
مختارخواهدبود. ماده 525 - عقدمزارعه عقدی هست لازم . ماده 526 - هریک ازمالک عامل
ومزارع مـی توانددرصورت غبن معامله را فسخ کند. ماده 527 - هرگاه زمـین بواسطه فقدان
آب یـاعلل دیگرازاین قبیل از قابلیت انتفاع خارج شودورفع مانع ممکن نباشدعقدمزارعه
منفسخ مـی شود. ماده 528 - اگرشخص ثالثی قبل ازاینکه زمـین موردمزارعه تسلیم عامل
شودآن راغصب کندعامل مختاربرفسخ مـی شودولی اگرغصب بعدازتسلیم واقع شودحق فسخ
ندارد. ماده 529 - عقدمزارعه بـه فوت متعاملین یـااحدازآنـهاباطل نمـی شودمگر اینکه
مباشرت عامل شرط شده باشددراین صورت بـه فوت اومنفسخ مـی شود. ماده 530 - هرگاهی
به مدت عمرخودمالک منافع زمـینی بوده وآن را بـه مزارعه داده باشدعقدمزارعه بـه فوت
اومنفسخ مـی شود. ماده 531 - بعدازظهورثمره زرع عامل مالک حصه خودازآن مـی شود. ماده
532 - درعقدمزارعه اگرشرط شودکه تمام ثمره مال مزارع یـاعامل تنـهاباشدعقدباطل هست .
ماده 533 - اگرعقدمزارعه بعلتی باطل شودتمام حاصل مال صاحب بذر هست وطرف دیگرکه
مالک زمـین یـاآب صاحب عمل بوده هست به نسبت آنچه کـه مالک بوده مستحق اجرت المثل
خواهدبود.اگربذرمشترک بین مزارع وعامل باشدحاصل واجرت المثل نیزبه نسبت بذربین
آنـهاتقسیم مـی شود. ماده 534 - هرگاه عامل دراثناءیـادرابتداعمل آن راترک کندوکسی
نباشدکه عمل رابجای اوانجام دهدحاکم بـه تقاضای مزارع عامل رااجباربه انجام مـی
کندویـاعمل رابخرج عامل ادامـه مـی دهدودرصورت عدم امکان مزارع حق فسخ دارد. ماده 535
- اگرعامل زراعت نکندومدت منقضی شودمزارع مستحق اجرت المثل هست . ماده 536 - هرگاه
عامل بطورمتعارف مواظبت درزراعت ننمایدوازاین حیث حاصل کم شودیـاضرردیگرمتوجه مزارع
گرددعامل ضامن تفاوت خواهدبود. ماده 537 - هرگاه درعقدمزارعه زرع معینی قیدشده
باشدوعامل غیرآن را زرع نمایدمزارعه باطل وبرطبق ماده 533 رفتارمـی شود. ماده 538 -
هرگاه مزارعه دراثناءمدت قبل ازظهورثمره فسخ شودحاصل مال مالک بذراست وطرف
دیگرمستحق اجرت المثل خواهدبود. ماده 539 - هرگاه مزارعه بعدازظهورثمره فسخ
شودهریک ازمزارع وعامل بـه نسبتی کـه بین آنـهامقرربوده شریک درثمره هستندلیکن
ازتاریخ فسخ که تا برداشت حاصل هریک بـه اخذاجرت المثل زمـین وعمل وسایرمصالح الاملاک
خود کـه به حصه مقرربطرف دیگرتعلق مـی گیردمستحق خواهدبود. ماده 540 - هرگاه مدت
مزارعه منقضی شودواتفاقازرع نرسیده باشد مزارع حق داردکه زراعت راازاله کندیـاآن
رابه اخذاجرت المثل ابقاءنماید ماده 541 - عامل مـی تواندبرای زراعت
اجیربگیردیـابادیگری شریک شود ولی به منظور انتقال معامله یـاتسلیم زمـین بـه دیگری رضای
مزارع لازم هست . ماده 542 - خراج زمـین بـه عهده مالک هست مگراینکه خلاف آن شرط شده
باشدسایرمخارج زمـین برحسب تعیین طرفین متعارف هست . مبحث دوم - درمساقات ماده 543
- مساقات معامله ای هست که بین صاحب درخت وامثال آن یـا عامل درمقابل حصه مشاع معین
ازثمره واقع مـی شودوثمره اعم هست ازمـیوه وبرگ گل وغیره آن . ماده 544 - درهرموردکه
مساقات باطل شودیـافسخ شودتمام ثمره مال مالک هست وعامل مستحق اجرت المثل خواهدبود.
ماده 545 - مقررات راجعه بـه مزارعه کـه درمبحث قبل ذکرشده هست در موردعقدمساقات
نیزمرعی خواهدبودمگراینکه عامل نمـی تواندبدون اجازه مالک معامله رابه دیگری
واگذاریـابادیگری شرکت نماید. فصل ششم - درمضاربه ماده 546 - مضاربه عقدی هست که
بموجب آن احدمتعاملین سرمایـه مـی دهد باقیداینکه طرف دیگرباآن تجارت کرده ودرسودآن
شریک باشندصاحب سرمایـه مالک وعامل مضارب نامـیده مـی شود. ماده 547 - سرمایـه بایدوجه
نقدباشد. ماده 548 - حصه هریک ازمالک ومضارب درمنافع بایدجزءمشاع ازکل ازقبیل ربع
یـاثلث وغیره باشد. ماده 549 - حصه های مزبوره درماده فوق بایددرعقدمضاربه معین
شودمگر اینکه درعرف منجزامعلوم بوده وسکوت درعقدمنصرف بـه آن گردد. ماده 550 -
مضاربه عقدی هست جائز. ماده 551 - عقدمضاربه بـه یکی ازعلل ذیل منفسخ مـی شود : 1)
درصورت موت یـاجنون یـاسفه احدطرفین . 2) درصورت مفلس شدن مالک . 3) درصورت تلف شدن
تمام سرمایـه وربح . ماده 552 - هرگاه درمضاربه به منظور تجارت مدت معین شده باشدتعیین
مدت موجب لزوم عقدنمـی شودلیکن بعد ازانقضاءمدت مضارب نمـی تواندمعامله دمگربه
اجازه جدیدمالک . ماده 553 - درصورتی کـه مضاربه مطلق باشدیعنی تجارت خاصی شرط نشده
باشدعامل مـی تواندهرقسم تجارتی راکه صلاح بداندبنمایدولی درطرزتجارت بایدمتعارف
رارعایت کند. ماده 554 - مضارب نمـی تواندنسبت بـه همان سرمایـه بادیگری مضاربه
کندیـاآن رابه غیرواگذارنمایدمگربااجازه مالک . ماده 555 - مضارب بایداعمالی راکه
برای نوع تجارت متعارف ومعمول بلدوزمان هست بجاآوردولی اگراعمالی راکه برطبق عرف
بایستی باجیررجوع کندخودشخصاانجام دهدمستحق اجرت آن نخواهدبود. ماده 556 - مضارب
درحکم امـین هست وضامن مال مضاربه نمـی شودمگردر صورت تفریط یـاتعدی . ماده 557 -
اگرکسی مالی به منظور تجارت بدهدوقرارگذاردکه تمام منافع مال مالک باشددراین صورت
معامله مضاربه محسوب نمـی شودوعامل مستحق اجرت المثل خواهدبودمگراینکه معلوم شودکه
عامل عمل راتبرعاانجام داده هست . ماده 558 - اگرشرط شودکه مضارب ضامن سرمایـه
خواهدبودویـاخسارات حاصله ازتجارت متوجه مالک نخواهدشدعقدباطل هست مگراینکه
بطورلزوم شرط شده باشدکه مضارب ازمال خودبه مقدارخسارت یـاتلف مجانابه مالک تملیک
کند. ماده 559 - درحساب جاری یـاحساب بـه مدت ممکن هست بارعایت شرط قسمت اخیرماده
قبل احکام مضاربه جاری وحق المضاربه بـه آن تعلق بگیرد. ماده 560 - بـه غیرازآنکه
فوقامذکورشدمضاربه تابع شرایط ومقرراتی هست که بموجب عقدبین طرفین مقرراست . فصل
هفتم - درجعاله ماده 561 - جعاله عبارت هست ازالتزام شخصی بـه اداءاجرت معلوم در
مقابل عملی اعم ازاینکه طرف معین باشدیـاغیرمعین . ماده 562 - درجعاله ملتزم راجاعل
وطرف راعامل واجرت راجعل مـی گویند ماده 563 - درجعاله معلوم بودن اجرت من جمـیع
الجهات لازم نیست بنابر این اگرکسی ملتزم شودکه هرگم شده اوراپیداکندحصه مشاع
معینی ازآن مال اوخواهدبودجعاله صحیح هست . ماده 564 - درجعاله گذشته ازعدم لزوم
تعیین عامل ممکن هست عمل هم مردودوکیفیـات آن نامعلوم باشد. ماده 565 - جعاله تعهدی
است جائزومادامـی کـه عمل بـه اتمام نرسیده هست هریک ازطرفین مـی توانندرجوع کنندولی
اگرجاعل دراثناءعمل رجوع نماید بایداجرت المثل عمل عامل رابدهد. ماده 566 - هرگاه
درجعاله عمل دارای اجزاءمتعددبوده وهریک ازاجزاء مقصودبالاصاله جاعل بوده
باشدوجعاله فسخ گرددعامل ازاجرت المسمـی بـه نسبت عملی کرده هست مستحق خواهدبوداعم
ازاینکه فسخ ازطرف جاعل باشدیـا ازطرف خودعامل . ماده 567 - عامل وقتی مستحق جعل مـی
گرددکه متعلق جعاله راتسلیم کرده یـاانجام داده باشد. ماده 568 - اگرعاملین متعددبه
شرکت هم عمل راانجام دهندهریک بـه نسبت مقدارعمل خودمستحق جعل مـی گردد. ماده 569 -
مالی کـه جعاله به منظور آن واقع شده هست ازوقتی کـه بدست عامل مـی رسدتابه جاعل
ردکنددردست اوامانت هست . ماده 570 - جعاله برعمل نامشروع ویـابرعمل غیرعقلائی باطل
است . فصل هشتم - درشرکت مبحث اول - دراحکام شرکت ماده 571 - شرکت عبارت است
ازاجتماع حقوق مالکین متعدددرشیئی واحدبنحواشاعه . ماده 572 - شرکت اختیـاری است
یـاقهری . ماده 573 - شرکت اختیـاری یـادرنتیجه عقدی ازعقودحاصل مـی شودیـادر نتیجه عمل
شرکاءازقبیل مزاج اختیـاری یـاقبول مالی مشاعادرازاءعمل چندنفر ونحواینـها. ماده 574
- شرکت قهری اجتماع حقوق مالکین هست که درنتیجه امتزاج یـا ارث حاصل مـی شود. ماده
575 - هریک ازشرکاءبه نسبت سهم خوددرنفع وضررسهیم مـی باشدمگر اینکه به منظور یک
یـاچندنفرازآنـهادرمقابل عملی سهم زیـادتری منظورشده باشد. ماده 576 - طرزاداره
اموال مشترک تابع شرایط مقرره بین شرکاء خواهدبود. ماده 577 - شریکی کـه درضمن
عقدبه اداره اموال مشترک ماذون شده هست مـی تواندهرعملی راکه لازمـه اداره
است انجام دهدوبه هیچوجه مسئول خسارات حاصله ازاعمال خودنخواهدبودمگردرصورت تفریط
یـاتعدی . ماده 578 - شرکاءهمـه وقت مـی توانندازاذن خودرجوع کنندمگراینکه اذن درضمن
عقدلازم داده شده باشدکه دراین صورت مادام کـه شرکت باقی هست حق رجوع ندارند. ماده
579 - اگراداره شرکت بعهده شرکاءمتعددباشدبنحوی کـه هر یک بطوراستقلال ماذون
دراقدام باشدهریک ازآنـهامـی توانندمنفردابه اعمالی کـه برای اداره لازم است
اقدام کند. ماده 580 - اگربین شرکاءمقررشده باشدکه یکی ازمدیران نمـی تواندبدون
دیگری اقدام کندمدیری کـه به تنـهائی اقدام کرده باشددرصورت عدم امضاء
شرکاءدیگردرمقابل شرکاءضامن خواهدبوداگرچه ماذونین دیگرامکان فعلی به منظور مداخله
درامراداره موجودنبوده باشد. ماده 581 - تصرفات هریک ازشرکاءدرصورتی کـه بدون
اذن یـاخارج ازحدود اذن باشدفضولی بوده وتابع مقررات معاملات فضولی خواهدبود. ماده
582 - شریکی کـه بدون اذن یـادرخارج ازحدوداذن تصرف دراموال شرکت نمایدضامن هست .
ماده 583 - هریک ازشرکاءمـی تواندبدون رضایت شرکاءدیگرسهم خودرا جزءیـاکلابه شخص
ثالثی منتقل کند. ماده 584 - شریکی کـه مال الشرکه دریداوست درحکم امـین هست وضامن
تلف ونقص آن نمـی شودمگردرصورت تفریط یـاتعدی . ماده 585 - شریک غیرماذون درمقابل
اشخاصی کـه باآنـهامعامله کرده مسئول بوده وطلبکاران فقط حق رجوع بـه اودارند. ماده
586 - اگربرای شرکت درضمن عقدلازمـی مدت معین نشده باشدهریک از شرکاءهروقت که
بخواهدمـی تواندرجوع کند. ماده 587 - شرکت بـه یکی ازطرق ذیل مرتفع مـی شود - 1)
درصورت تقسیم . 2)درصورت تلف شدن تمام مال شرکت . ماده 588 - درمواردذیل
شرکاءماذون درتصرف اموال مشترکه نمـی باشند : 1) درصورت انقضاءمدت ماذونیت یـارجوع
ازآن درصورت امکان رجوع . 2) درصورت فوت یـامحجورشدن یکی ازشرکاء مبحث دوم -
درتقسیم اموال شرکت ماده 589 - هرشریک المال مـی تواندهروقت بخواهدتقاضای تقسیم مال
مشترک رابنمایدمگردرمواردی کـه تقسیم بـه موجب این قانون ممنوع یـاشرکاء بـه وجه ملزمـی
ملتزم برعدم تقسیم شده باشند. ماده 590 - درون صورتی کـه شرکاء بیش از دو نفر باشند
ممکن هست تقسیم فقط بـه نسبت سهم یک یـا چند نفر ازآنـها بعمل آید و سهام دیگران به
اشاعه باقی بماند. ماده 591 - هرگاه تمام شرکاء بـه تقسیم مال مشترک راضی باشند
تقسیم بـه نحوی کـه شرکاء تراضی نمایند بعمل مـی آید و در صورت عدم توافق بین شرکاء
حاکم اجبار بـه تقسیم مـی کند مشروط براینکه تقسیم مشتمل بر ضرر نباشدکه درون این صورت
اجبار جائز نیست و تقسیم حتما به تراضی باشد. ماده 592 - هرگاه تقسیم به منظور بعضی از
شرکاء مضر و برای بعض دیگر بی ضرر باشد درون صورتی کـه تقاضا از طرف متضرر باشد طرف
دیگر اجبار مـی شود و اگر برعتقاضا از طرف غیرمتضرر بشود شریک متضرر اجبار بر
تقسیم نمـی شود. ماده 593 - ضرری کـه مانع ازتقسیم مـی شودعبارت هست ازنقصان فاحش
قیمت بـه مقداری کـه عادتاقابل مسامحه نباشد. ماده 594 - هرگاه قنات مشترک یـاامثال
آن خرابی پیداکرده ومحتاج بـه تنقیـه یـاتعمـیرشودویک
یـاچندنفرازشرکاءبرضررشرکاءدیگرازشرکت درون تنقیـه یـاتعمـیرامتناع نمایندشریک
یـاشرکاءمتضررمـی توانندبه حاکم رجوع نماینددراین صورت اگرملک قابل تقسیم نباشدحاکم
مـی تواندبرای قلع ماده نزاع ودفع ضررشریک ممتنع رابه اقتضای موقع بـه شرکت درتنقیـه
یـاتعمـیریـا اجاره یـابیع سهم خوداجبارکند. ماده 595 - هرگاه تقسیم متضمن افتادن تمام
مال مشترک یـاحصه یک یـاچند نفرازشرکاءازمالیت باشدتقسیم ممنوع هست اگرچه شرکاءتراضی
نمایند. ماده 596 - درصورتی کـه اموال مشترک متعددباشدقسمت اجباری دربعضی
ازآنـهاملازم باتقسیم باقی اموال نیست . ماده 597 - تقسیم ملک ازوقف جایزاست ولی
تقسیم مال موقوفه بین موقوف علیـهم جایزنیست . ماده 598 - ترتیب تقسیم آنست که
اگرمال مشترک مثلی باشدبه نسبت سهام شرکاء افراز مـی شود و اگرقیمتی باشدبرحسب قیمت
تعدیل مـی شودوبعداز افرازیـاتعدیل درصورت عدم تراضی بین شرکاءحصص آنـهابه قرعه معین
مـی گردد. ماده 599 - تقسیم بعدازآنکه صحیحاواقع شدلازم هست وهیچیک ازشرکاء نمـی
تواندبدون رضای دیگران ازآن رجوع کند. ماده 600 - هرگاه درحصه یک
یـاچندنفرازشرکاءعیبی ظاهرشودکه درحین تقسیم عالم بـه آن نبوده شریک یـاشرکاءمزبورحق
دارندتقسیم رابه هم بزنند. ماده 601 - هرگاه بعدازتقسیم معلوم شودکه قسمت بـه غلط
واقع شده هست تقسیم باطل مـی شود. ماده 602 - هرگاه بعدازتقسیم معلوم شودکه
مقدارمعینی ازاموال تقسیم شده مال غیربوده هست درصورتی کـه مال غیردرتمام حصص
مفروزابه تساوی باشد تقسیم صحیح والاباطل هست . ماده 603 - ممرومجرای هرقسمتی که
ازمتعلقات آنست بعدازتقسیم مخصوص همان قسمت مـی شود. ماده 604 -ی کـه درملک دیگری
حق ارتفاق داردنمـی تواندمانع ازتقسیم آن ملک بشودولی بعدازتقسیم حق مزبوربحال
خودباقی مـی ماند. ماده 605 - هرگاه حصه بعضی ازشرکاءمجرای آب یـامحل عبورحصه شریک
دیگرباشدبعدازتقسیم حق مجری یـاعبورساقط نمـی شودمگراینکه سقوط آن شرط شده
باشدوهمچنین هست سایرحقوق ارتفاقی . ماده 606 - هرگاه ترکه مـیت قبل ازاداءدیون
تقسیم شودویـابعدازتقسیم معلوم شودکه برمـیت دینی بوده هست طلبکاربایدبهریک ازوراث
به نسبت سهم اورجوع کندواگریک چندنفرازوارث معسرشده باشدطلبکارمـی تواندبرای سهم
معسریـامعسرین نیزبه وارث دیگررجوع نماید. فصل نـهم - درودیعه مبجث اول - درکلیـات
ماده 607 - ودیعه عقدی هست که بموجب آن یک نفرمال خودرابه دیگری مـی سپاردبرای آنکه
آن رامجانانگاهدارد.ودیعه گذارمودع وودیعه گیررا مستودع یـاامـین مـی گویند. ماده 608
- درودیعه قبول امـین لازم هست اگرچه بـه فعل باشد. ماده 609 -ی مـی تواندمالی
رابه ودیعه گذاردکه مالک یـاقائم مقام مالک باشدویـاازطرف مالک
صراحتایـاضمنامجازباشد. ماده 610 - درودیعه طرفین بایداهلیت به منظور معامله داشته
باشندواگری مالی راازکسی دیگرکه به منظور معامله اهلیت نداردبعنوان ودیعه قبول کند
بایدآن رابه ولی اوردنمایدواگردریداوناقص یـاتلف شودضامن هست . ماده 611 - ودیعه
عقدی هست جائز. مبحث دوم - درتعهدات امـین ماده 612 - امـین بایدمال ودیعه رابطوری
که مالک مقررنموده حفظ کند واگرترتیبی تعیین نشده باشدآن رابطوری کـه نسبت بـه آن
مال متعارف حفظ کند والاضامن هست . ماده 613 - هرگاه مالک به منظور حفاظت مال ودیعه
ترتیبی مقررنموده باشد وامـین ازبرای حفظ مال تغییرآن ترتیب رالازم بداندمـی
تواندتغییردهدمگر اینکه مالک صریحانـهی ازتغییرکرده باشدکه دراین صورت ضامن هست .
ماده 614 - امـین ضامن تلف یـانقصان مالی کـه به اوسپرده شده هست نمـی باشدمگردرصورت
تعدی یـاتفریط . ماده 615 - امـین درمقام حفظ،مسئول وقایعی نمـی باشدکه دفع آن
ازاقتدار اوخارج هست . ماده 616 - هرگاه ردمال ودیعه مطالبه شودوامـین ازردآن
امتناع کنداز تاریخ امتناع احکام امـین بـه اومترتب نشده وضامن تلف وهرنقص یـاعیبی
است کـه درمال ودیعه حادث شوداگرچه آن عیب یـانقص مستندبه فعل اونباشد. ماده 617 -
امـین نمـی تواندغیرازجهت حفاظت تصرفی درودیعه کندیـابه نحوی ازانحاءازآن منتفع
گرددمگربااجازه صریح یـاضمنی امانت گذاروالا ضامن هست . ماده 618 - اگرمال ودیعه
درجعبه سربسته یـاپاکت مختوم بـه امـین سپرده شده باشدحق نداردآن رابازکندوالاضامن
است . ماده 619 - امـین بایدعین مالی راکه دریـافت کرده هست ردنماید. ماده 620 -
امـین بایدمال ودیعه رابه همان حالی کـه موقع بعد موجود هست مستردداردونسبت به
نواقصی کـه درآن حاصل شده ومربوط بعمل امـین نباشد ضامن نیست . ماده 621 - اگرمال
ودیعه قهراازامـین گرفته شودومشارالیـه قیمت یـا چیزدیگری بجای آن اخذکرده
باشدبایدآنچه راکه درعوض گرفته هست به امانت گذارمجبوربه قبول آن نبوده وحق
داردمستقیمابه قاهررجوع کند. ماده 622 - اگروارث امـین مال ودیعه راتلف
کندبایدازعهده مثل یـا قیمت آن برآیداگرچه عالم بـه ودیعه بودن مال نبوده باشد. ماده
623 - منافع حاصله ازودیعه مال مالک هست . ماده 624 - امـین بایدمال ودیعه رافقط به
کسی کـه آن راازاودریـافت کرده هست یـاقائم مقام قانونی اویـابهی کـه ماذون دراخذمـی
باشدمسترد داردواگربواسطه ضرورتی بخواهدآن راردکندوبهی کـه حق اخذدارددسترس
نداشته باشدبایدبه حاکم ردنماید. ماده 625 - هرگاه مستحق للغیربودن مال ودیعه محقق
گرددبایدامـین آن را بـه مالک حقیقی ردکندواگرمالک معلوم نباشدتابع احکام اموال
مجهول المالک هست . ماده 626 - اگرکسی مال خودرابه ودیعه گذاردودیعه بـه فوت امانت
گذار باطل وامـین ودیعه رانمـی تواندردکندمگربه وارث او. ماده 627 - درصورت تعددوراث
وعدم توافق بین آنـهامال ودیعه بایدبه حاکم ردشود. ماده 628 - اگردراحوال شخص امانت
گذارتغییری حاصل گرددمثلااگر امانت گذارمحجورشودعقدودیعه منفسخ وودیعه رانمـی توان
مستردنمودمگربهی کـه حق اداره اموال محجوررادارد. ماده 629 - اگرمال محجوری
به ودیعه گذارده شده باشدآن مال بایدپس از رفع سمت مزبوربه مالک آن ردشودمگراینکه
ازمالک رفع حجرنشده باشدکه درون این صورت بـه قیم یـاولی بعدی مستردمـی گردد. ماده 630
- اگرکسی مالی رابه سمت قیمومت یـاولایت ودیعه گذاردآن مال بایدپس ازرفع سمت
مزبوربه مالک آن ردشودمگراینکه ازمالک رفع حجر نشده باشدکه دراین صورت بـه قیم
یـاولی بعدی مستردمـی گردد. ماده 631 - هرگاهی مال غیراربعنوانی غیرازمستودع
متصرف باشدو مقررات این قانون اورانسبت بـه آن مال امـین قرارداده باشدمثل مستودع
است بنابراین مستاجرنسبت بـه عین مستاجره قیم یـاولی نسبت بـه مال صغیریـامولی علیـه
وامثال آنـهاضامن نمـی باشدمگردرصورت تفریط یـاتعدی ودرصورت استحقاق مالک به
استردادازتاریخ مطالبه اووامتناع متصرف باامکان رد متصرف مسئول تلف وهرنقص یـاعیبی
خواهدبوداگرچه مستندبه فعل اونباشد. ماده 632 - کاروانسراداروصاحب مـهمانخانـه
وی وامثال آنـها نسبت بـه اشیـاءواسباب یـاالبسه واردین وقتی مسئول مـی باشدکه
اشیـاءو اسباب یـاالبسه نزدآنـهاایداع شده باشدویـااینکه برطبق عرف بلددرحکم ایداع
باشد. مبحث سوم - درتعهدات امانت گذار ماده 633 - امانت گذاربایدمخارجی راکه امانت
داربرای حفظ مال ودیعه کرده هست به اوبدهد. ماده 634 - هرگاه ردمال مستلزم مخارجی
باشدبرعهده امانت گذاراست . فصل دهم - درعاریـه ماده 635 - عاریـه عقدی هست که بموجب
آن احدطرفین بطرف دیگراجازه مـی دهدکه ازعین مال اومجانامنتفع شود. عاریـه دهنده
رامعیروعاریـه گیرنده رامستعیرگویند. ماده 636 - عاریـه دهنده علاوه براهلیت
بایدمالک منفعت مالی باشدکه عاریـه مـی دهداگرچه مالک عین نباشد. ماده 637 -
هرچیزیکه بتوان بابقاءاصلش ازآن منتفع شدمـی تواندموضوع عقدعاریـه گردد.منفعتی که
مقصودازعاریـه هست منفعتی هست که مشروع وعقلائی باشد. ماده 638 - عاریـه عقدی است
جائزوبموت هریک ازطرفین منفسخ مـی شود. ماده 639 - هرگاه مال عاریـه دارای عیوبی
باشدکه به منظور مستعیرتولید خسارتی کندمعیرمسئول خسارت وارده نخواهدبودمگراینکه
عرفامسبب محسوب شود. همـین حکم درموردمودع وموجروامثال آنـهانیزجاری مـی شود. ماده
640 - مستعیرضامن تلف یـانقصان مال عاریـه نمـی باشدمگردرصورت تفریط یـاتعدی . ماده
641 - مستعیرمسئول منقصت ناشی ازاستعمال مال عاریـه نیست مگر اینکه درغیرمورداذن
استعمال نموده باشدواگرعاریـه مطلق بوده برخلاف متعارف استفاده کرده باشد. ماده 642
- اگربرمستعیرشرط ضمان شده باشدمسئول هرکسرونقصانی خواهدبوداگرچه مربوط بعمل
اونباشد. ماده 643 - اگربرمستعیرشرط ضمان منقصت ناشی ازصرف استعمال نیز شده
باشدضامن این منقصت خواهدبود. ماده 644 - درعاریـه طلاونقره اعم ازمسکوک وغیرمسکوک
مستعیرضامن هست هرچندشرط ضمان نشده وتفریط یـاتعدی هم نکرده باشد. ماده 645 - درون رد
عاریـه حتما مفاد مواد 624 و 626 که تا 630 رعایت شود . ماده 646 - مخارج لازمـه برای
انتفاع ازمال عاریـه برعهده مستعیراست و مخارج نگاهداری آن تابع عرف وعادت است
مگراینکه شرط خاصی شده باشد. ماده 647 - مستعیرنمـی تواندمال عاریـه رابه هیچ نحوی
به تصرف غیردهد مگربه اذن معیر. فصل یـازدهم - درقرض ماده 648 - قرض عقدی هست که
بموجب آن احدطرفین مقدارمعینی ازمال خودرابطرف دیگرتملیک مـی کندکه طرف مزبورمثل آن
راازحیث مقداروجنس ووصف ردنمایدودرصورت تعذرردمثل قیمت یوم الردرابدهد. ماده 649 -
اگرمالی کـه موضوع قرض هست بعدازتسلیم تلف یـاناقص شود ازمال مقترض هست . ماده 650 -
مقترض بایدمثل مالی راکه قرض کرده هست ردکنداگرچه قیمتاترقی یـاتنزل کرده باشد.
ماده 651 - اگربرای اداءقرض بـه وجه ملزمـی اجلی معین شده باشدمقترض نمـی تواندقبل
ازانقضاءمدت طلب خودرامطالبه کند. ماده 652 - درون موقع مطالبه حاکم مطابق اوضاع و
احوال به منظور مقترض مـهلت یـا اقساطی قرار مـی دهد . & ماده 653 - مقترض مـیتواند بـه وجه
ملزمـی بـه مقرض وکالت دهد درون مدتی کـه قرض بر ذمـه او باقی هست به مقدار معینی از
دارائی مدیون را درون هر سال مجانا" بـه خود منتقل نماید . ( درون اصلاحات 8/10/61 حذف
شده هست . ) & فصل دوازدهم - درون قمار و گروبندی ماده 654 - قمار و گروبندی باطل و
دعاوی راجعه بـه آن مسموع نخواهد بود . همـین حکم درون مورد کلیـه تعهداتی کـه از
معاملات نامشروع تولید شده باشد جاری هست . & ماده 655 - درون دوانیدن حیوانات سواری
و همچنین درون تیراندازی و شمشیربازی گروبندی جائز و مفاد ماده قبل درون مورد آنـها
رعایت نمـی شود . & ماده 655 - درون دوانیدن حیوانات سواری و همچنین درون تیراندازی و
شمشیر زنی گروبندی جائز و مفاد ماده قبل درون مورد آنـها رعایت نمـی شود . ( اصلاحی 8/
10/1361 ) فصل سیزدهم - دروکالت مبحث اول - درکلیـات ماده 656 - وکالت عقدی هست که
بموجب آن یکی ازطرفین طرف دیگررا به منظور انجام امری نایب خودمـی نماید. ماده 657 -
تحقق وکالت منوط بـه قبول وکیل هست . ماده 658 - وکالت ایجاباوقبولابهرلفظ یـافعلی
که دلالت برآن کند واقع مـی شود. ماده 659 - وکالت ممکن هست مجانی باشدیـابااجرت .
ماده 660 - وکالت ممکن هست بطورمطلق وبرای تمام امورموکل باشدیـا مقیدوبرای
امریـاامورخاصی . ماده 661 - درصورتی کـه وکالت مطلق باشدفقط مربوط بـه اداره
اموال موکل خواهدبود. ماده 662 - وکالت بایددرامری داده شودکه خودموکل بتواندآن
رابجا آوردوکیل هم بایدکسی باشدکه به منظور انجام آن امراهلیت داشته باشد. ماده 663 -
وکیل نمـی تواندعملی راکه ازحدودوکالت اوخارج هست انجام دهد. ماده 664 - وکیل
درمحاکمـه وکیل درقبض حق نیست مگراینکه قرائن دلالت برآن نمایدوهمچنین وکیل دراخذحق
وکیل درمرافعه نخواهدبود. ماده 665 - وکالت دربیع وکالت درقبض ثمن نیست مگراینکه
قرینـه قطعی دلالت برآن کند. مبحث دوم - درتعهدات وکیل ماده 666 - هرگاه
ازتقصیروکیل خسارتی بـه موکل متوجه شودکه عرفاوکیل مسبب آن محسوب مـی گرددمسئول
خواهدبود. ماده 667 - وکیل بایددرتصرفات واقدامات خودمصلحت موکل را مراعات
نمایدوازآنچه کـه موکل بالصراحه بـه اواختیـارداده یـابرحسب قرائن وعرف وعادت داخل
اختیـاراوست تجاوزنکند. ماده 668 - وکیل بایدحساب مدت وکالت خودرابه موکل بدهدوآنچه
راکه بجای اودریـافت کرده هست به اوردکند. ماده 669 - هرگاه به منظور انجام
امردویـاچندنفروکیل معین شده باشد هیچیک ازآنـهانمـی تواندبدون دیگری یـادیگران دخالت
درآن بنمایدمگراین کـه هریک مستقلاوکالت داشته باشددراین صورت هرکدام مـی تواندبه
تنـهائی آن امررابجاآورد. ماده 670 - درصورتی کـه دونفربنحواجتماع وکیل باشندبموت
یکی ازآنـها وکالت دیگری باطل مـی شود. ماده 671 - وکالت درهرامرمستلزم وکالت
درلوازم ومقدمات آن نیز هست مگراینکه تصریح بعدم وکالت باشد. ماده 672 - وکیل در
امری نمـی تواند به منظور آن امر بـه دیگری وکالت دهد مگر اینکه صریحا یـا بـه دلالت قرائن
وکیل درون توکیل باشد . ماده 673 - اگر وکیل کـه وکالت درون توکیل نداشته انجام امری
راکه درآن وکالت دارد بـه شخص ثالثی واگذارکند هر یک از وکیل و شخص ثالث درون مقابل
موکل نسبت بـه خساراتی کـه مسبب محسوب مـی شود مسئول خواهدبود. مبحث سوم - درون تعهدات
موکل ماده 674 - موکل حتما تمام تعهداتی راکه وکیل درحدود وکالت خودکرده هست ،
انجام دهد. درون موردآنچه کـه درخارج ازحدود وکالت انجام داده شده هست موکل هیچ گونـه
تعهد نخواهد داشت مگر اینکه اعمال فضولی وکیل را صراحتا یـا ضمنا اجازه کند. ماده
675 - موکل حتما تمام مخارجی راکه وکیل به منظور انجام وکالت خود نموده هست وهمچنین
اجرت وکیل رابدهدمگراینکه درعقدوکالت طوردیگر مقررشده باشد. ماده 676 - حق الوکاله
وکیل تابع قراردادبین طرفین خواهدبودواگر نسبت بـه حق الوکاله یـامقدارآن
قراردادنباشدتابع عرف وعادت هست اگر عادت مملمـی نباشدوکیل مستحق اجرت المثل هست .
ماده 677 - گردروکالت مجانی یـابااجرت بودن آن تصریح نشده باشد محمول براین هست که
بااجرت باشد. مبحث چهارم - درطرق مختلفه انقضاءوکالت ماده 678 - وکالت بطریق ذیل
مرتفع مـی شود : 1)به عزل موکل . 2)به استعفای وکیل 3)به موت یـابه جنون وکیل یـاموکل
. ماده 679 - موکل مـی تواندهروقت بخواهدوکیل راعزل کندمگراینکه وکالت وکیل باعدم
عزل درضمن عقدلازمـی شرط شده باشد. ماده 680 - تمام اموری کـه وکیل تاقبل ازرسیدن
خبرعزل بـه اودرحدد وکالت خودبنمایدنسبت بـه موکل نافذاست . ماده 681 - بعدازاینکه
وکیل استعفادادمادامـی کـه معلوم هست موکل بـه اذن خودباقی هست مـی توانددرآنچه وکالت
داشته اقدام کند. ماده 682 - محجوریت موکل موجب بطلان وکالت مـی شودمگردراموری که
حجرمانع ازاقدام درآن نباشد. ماده 683 - هرگاه متعلق وکالت ازبین برودیـاموکل عملی
راکه مورد وکالت هست خودانجام دهدیـابطورکلی عملی کـه منافی باوکالت وکیل باشدبجا
آورده مثل اینکه مالی راکه به منظور فروش آن وکالت داده بودخودبفروشدوکالت منفسخ مـی
شود. فصل چهاردهم - درضمان عقدی مبحث اول - درکلیـات ماده 684 - عقدضمان عبارت است
ازاینکه شخصی مالی راکه برذمـه دیگری هست بعهده بگیرد. متعهدراضامن طرف دیگررامضمون
له وشخص ثالث رامضمون عنـه یـامدیون اصلی مـی گویند. ماده 685 - درضمان رضای مدیون
اصلی شرط نیست . ماده 686 - ضامن بایدبرای معامله اهلیت داشته باشد. ماده 687 -
ضامن شدن ازمحجورومـیت صحیح هست . ماده 688 - ممکن هست ازضامن ضمانت کرد. ماده 689
- هرگاه چندنفرضامن شخصی شوندضمانت هرکدام کـه مضمون له قبول کندصحیح هست . ماده
690 - درضمان شرط نیست کـه ضامن مال دارباشدلیکن اگرمضمون له درون وقت ضمان بـه عدم
تمکن ضامن جاهل بوده باشدمـی تواندعقدضمان رافسخ کندولی اگرضامن بعدازعقدغیرملی
شودمضمون له خیـاری نخواهدداشت . ماده 691 - ضمان دینی کـه هنوزسبب آن ایجادنشده است
،باطل هست . ماده 692 - دردین حال ممکن هست ضامن به منظور تادیـه آن اجلی معین کندو
همچنین مـی توانددردین موجل تعهدپرداخت فوری آن رابنماید. ماده 693 - مضمون له مـی
توانددرعقدضمان ازضامن مطالبه رهن کنداگرچه دین اصلی رهنی نباشد. ماده 694 - علم
ضامن بـه مقدارواوصاف وشرایط دینی کـه ضمانت آن را مـی نمایدشرط نیست بنابراین اگرکسی
ضامن دین شخص بشودبدون اینکه بداند آن دین چه مقداراست ضمان صحیح هست لیکن ضمانت
یکی ازچنددین بنحوتردید باطل هست . ماده 695 - معرفت تفصیلی ضامن بـه شخص مضمون له
یـامضمون عنـه لازم نیست ماده 696 - هردینی راممکن هست ضمانت اگرچه شرط فسخی درآن
موجود باشد. ماده 697 - ضمان عهده ازمشتری یـابایع نسبت بـه درک مبیع یـاثمن درون صورت
مستحق للغیردرآمدن جایزاست . مبحث دوم - دراثرضمان بین ضامن ومضمون له ماده 698 -
بعدازاینکه ضمان بطورصحیح واقع شده ذمـه مضمون عنـه بری و ذمـه ضامن بـه مضمون له
مشغول مـی شود. ماده 699 - تعلیق درضمان مثل اینکه ضامن قیدکندکه اگرمدیون ندادمن
ضامنم باطل هست ولی التزام بـه تادیـه ممکن هست معلق باشد. ماده 700 - تعلیق ضمان به
شرط صحت آن مثل اینکه ضامن قیدکندکه اگر مضمون عنـه مدیون باشدمن ضامنم موجب بطلان
آن نمـی شود. ماده 701 - ضمان عقدی هست لازم وضامن یـامضمون له نمـی توانندآن رافسخ
کنندمگردرصورت اعسارضامن بطوری کـه درماده 690مقرراست یـادرصورت بودن حق فسخ نسبت
بدین مضمون له ویـادرصورت تخلف ازمقررات عقد. ماده 702 - هرگاه ضمان مدت داشته
باشدمضمون له نمـی تواندقبل از انقضاءمدت مطالبه طلب خودراازضامن کنداگرچه دین حال
باشد. ماده 703 - درضمان حال مضمون له حق مطالبه طلب خودرادارداگرچه دین موجل
باشد. ماده 704 - ضمان مطلق محمول بـه حال هست مگرآنکه بـه قرائن معلوم شودکه موجل
بوده هست . ماده 705 - ضمان موجل بـه فوت ضامن حال مـی شود . & ماده 706 - هرگاه دین
مدت داشته ولی ضمان حال باشد بعهد از ضمان مضمون له حق مطالبه از ضامن دارد. ( در
اصلاحات 8/10/61 حذف شده هست ) & ماده 707 - اگرمضمون له ذمـه مضمون عنـه رابری
کندضامن بری نمـی شودمگر اینکه مقصودابراءازاصل دین باشد. ماده 708 -ی کـه ضامن
درک مبیع هست درصورت فسخ بیع بـه سبب اقاله یـا خیـارازضمان بری مـی شود. مبحث سوم -
دراثرضمان بین ضامن ومضمون عنـه ماده 709 - ضامن حق رجوع بـه مضمون عنـه
نداردمگربعدازاداءدین ولی مـی توانددرصورتی کـه مضمون عنـه ملتزم شده باشدکه درمدت
معینی برائت اورا تحصیل نمایدومدت مزبورهم منقضی شده باشدرجوع کند. ماده 710 -
اگرضامن بارضایت مضمون له حواله کندبهی کـه دین رابدهد وآن شخص قبول نمایدمثل آن
است کـه دین رااداکرده هست وحق رجوع بـه مضمون عنـه داردوهمچنین هست حواله مضمون له
بعهده ضامن . ماده 711 - اگرضامن دین راتادیـه کندومضمون عنـه آن راثانیـابپردازد
ضامن حق رجوع بـه مضمون له نخواهدداشت وبایدبه مضمون عنـه مراجعه کندومضمون عنـه مـی
تواندازمضمون له آنچه راکه گرفته هست مسترددارد. ماده 712 - هرگاه مضمون له فوت
شودوضامن وارث اوباشدحق رجوع بـه مضمون عنـه دارد. ماده 713 - اگرضامن بـه مضمون له
کمترازدین داده باشدزیـاده برآنچه داده نمـی تواندازمدیون مطالبه کنداگرچه دین راصلح
به کمترکرده باشد. ماده 714 - اگرضامن زیـادترازدین بـه داین بدهدحق رجوع بـه زیـاده
ندارد مگردرصورتی بـه اذن مضمون عنـه داده باشد. ماده 715 - هرگاه دین مدت داشته
وضامن قبل ازموعدآن رابدهدمادام کـه دین حال نشده هست نمـی تواندازمدیون مطالبه کند.
ماده 716 - درصورتی کـه دین حال باشدهروقت ضامن اداکندمـی تواندرجوع بـه مضمون عنـه
نمایدهرچندضمان مدت داشته وموعدآن نرسیده باشدمگرآنکه مضمون عنـه اذن بـه ضمان موجل
داده باشد. ماده 717 - هرگاه مضمون عنـه دین رااداکندضامن بری مـی شودهرچندضامن به
مضمون عنـه اذن درادانداده باشد. ماده 718 - هرگاه مضمون له ضامن راازدین
ابراءکندضامن ومضمون عنـه هر دوبری مـی شوند. ماده 719 - هرگاه مضمون له ضامن
راابراءیـادیگری مجانادین رابدهد ضامن حق رجوع بـه مضمون عنـه ندارد. ماده 720 -
ضامنی کـه به قصدتبرع ضمانت کرده باشدحق رجوع بـه مضمون عنـه ندارد. مبحث چهارم -
دراثرضمان بین ضامنین ماده 721 - هرگاه اشخاص متعددازیک شخص وبرای یک قرض
بنحوتسهیم ضمانت کرده باشندمضمون له بهریک ازآنـهافقط بقدرسهم اوحق رجوع داردو
اگریکی ازضامنین تمام قرض راتادیـه نمایدبهریک ازضامنین دیگرکه اذن تادیـه داده
باشدمـی تواندبقدرسهم اورجوع کند. ماده 722 - ضامن حق رجوع بـه مدیون اصلی
نداردوبایدبه مضمون عنـه خود رجوع کندوبه همـین طریق هرضامنی بـه مضمون عنـه خودرجوع
کندتابه مدیون اصلی برسد. ماده 723 - ممکن استی درضمن عقدلازمـی بـه تادیـه دین
دیگری ملتزم شود دراین صورت تعلیق بـه التزام مبطل نیست مثل اینکهی التزام
خودرابه تادیـه دین مدیون معلق بـه عدم تادیـه اونماید. فصل پانزدهم - درحواله ماده
724 - حواله عقدی هست که بموجب آن طلب شخصی ازذمـه مدیون بـه ذمـه شخص ثالثی منتقل مـی
گردد. مدیون رامحیل ،طلبکاررامحتال ،شخص ثالث رامحال علیـه مـی گویند. ماده 725 -
حواله محقق نمـی شودمگربارضای محتال وقبول محال علیـه . ماده 726 - اگر درون مورد
حواله محیل مدیون محتال نباشد احکام حواله درون آن جاری نخواهد بود . ماده 727 -
برای صحت حواله لازم نیست کـه محال علیـه مدیون بـه محیل باشد دراین صورت محال علیـه
پس ازقبولی درحکم ضامن هست . ماده 728 - درصحت حواله ملائت محال علیـه شرط نیست .
ماده 729 - هرگاه دقت حواله محال علیـه معسربوده ومحتال جاهل بـه اعسار اوباشدمحتال
مـی تواندحواله رافسخ وبه محیل رجوع کند. ماده 730 - بعد ازتحقیق حواله ذمـه محیل
ازدینی کـه حواله داده بری وذمـه محال علیـه مشغول مـی شود. ماده 731 - درصورتی که
محال علیـه مدیون محیل نبوده بعدازاداءوجه حواله مـی تواندبه همان مقداری کـه پرداخته
است رجوع بـه محیل نماید. ماده 732 - حواله عقدی هست لازم وهیچیک ازمحیل ومحتال
ومحال علیـه نمـی تواندآن رافسخ کندمگردرموردماده 729ویـادرصورتی کـه خیـارفسخ شرط شده
باشد. ماده 733 - اگردربیع بایع حواله داده باشدکه مشتری ثمن رابه شخصی بدهد
یـامشتری حواله داده باشدکه بایع ثمن راازکسی بگیردوبعدبطلان بیع معلوم گرددحواله
باطل مـی شودواگرمحتال ثمن راخذکرده باشدبایدمستردداردولی اگربیع بواسطه فسخ
یـااقاله منفسخ شودحواله باطل نبوده لیکن محال علیـه بری وبایع یـامشتری مـی تواندبه
یکدیگررجوع کند. مفاداین ماده درموردسایرتعهدات نیزجاری خواهدبود. فصل شانزدهم -
درکفالت ماده 734 - کفالت عقدی هست که بموجب آن احدطرفین درمقابل طرف دیگر
احضارشخص ثالثی راتعهدمـی کند. متعهدراکفیل ،شخص ثالث رامکفول وطرف دیگررامکفول له
مـی گویند. ماده 735 - کفالت بـه رضای کفیل ومکفول له واقع مـی شود. ماده 736 - درصحت
کفالت علم کفیل بـه ثبوت حقی برعهده مکفول شرط نیست بلکه دعوی حق ازطرف مکفول له
کافی هست اگرچه مکفول منکرآن باشد. ماده 737 - کفالت ممکن هست مطلق باشدیـاموقت
ودرصورت موقت بودن بایدمدت آن معلوم باشد. ماده 738 - ممکن هست شخص دیگری کفیل
،کفیل شود. ماده 739 - درکفالت مطلق مکفول له هروقت بخواهدمـی توانداحضار مکفول
راتقاضاکندولی درکفالت موقت قبل ازرسیدن موعدحق مطالبه ندارد. ماده 740 - کفیل
بایدمکفول رادرزمان ومکانی کـه تعهدکرده هست حاضر نمایدوالابایدازعهده حقی که
برعهده مکفول ثابت مـی شودبرآید. ماده 741 - اگرکفیل ملتزم شده باشدکه مالی درصورت
عدم احضارمکفول بدهدبایدبه نحوی کـه ملتزم شده هست عمل کند. ماده 742 - گردرکفالت
محل تسلیم معین نشده باشدکفیل بایدمکفول رادر محل عقدتسلیم کندمگراینکه عقدمنصرف
به محل دیگرباشد. ماده 743 - اگرمکفول غایب باشدبه کفیل مـهلتی کـه برای حاضر
مکفول کافی باشدداده مـی شود. ماده 744 - اگرکفیل مکفول رادرغیرزمان ومکان
مقرریـابرخلاف شرایطی کـه کرده اندتسلیم کندقبول آن برمکفول له لازم نیست لیکن
اگرقبول کردکفیل بری مـی شودوهمچنین اگرمکفول له برخلاف مقرربین طرفین تقاضای تسلیم
نماید کفیل ملزم بـه قبول نیست . ماده 745 - هرشخصی راازتحت اقتدارذیحق یـاقائم
مقام اوبدون رضای اوخارج کنددرحکم کفیل هست وبایدآن شخص راحاضرکندوالابایدازعهده
حقی کـه براوثابت شودبرآید. ماده 746 - درمواردذیل کفیل بری مـی شود : 1) درصورت
حاضر مکفول بـه نحوی کـه متعهدشده هست . 2) درصورتی کـه مکفول درموقع
مقررشخصاحاضرشود. 3) درصورتی کـه ذمـه مکفول بنحوی ازانحاءازحقی کـه مکفول له
براودارد بری شود. 4) درصورتی کـه مکفول له کفیل رابری نماید. 5) درصورتی کـه حق
مکفول بنحوی ازانحاءبدیگری منتقل شود. 6) درصورت فوت مکفول . & ماده 747 - هرگاه
کفیل مکفول خود را مطابق شرایط مقرره حاضرکند و مکفول له از تسلیم او امتناع
نمایدکفیل بـه اشـهاد یـا مراجعه بـه حاکم بری مـی شود . ماده 747 - هرگاه کفیل مکفول
خود را مطابق شرایط مقرره حاضرکند و مکفول له از قبول او امتناع نمایدکفیل با
اشـهاد یـا مراجعه بـه حاکم ، بری مـی شود . ( اصلاحی 8/10/61 ) & ماده 747 - هر گاه
کفیل مکفول خود را مطابق شرایط مقرره حاضر کند و مکفول له از قبول آن امتناع نماید
کفیل مـی تواند احضار مکفول و امتناع مکفول له را با شـهادت معتبر نزد حاکم و یـا
احضار نزد حاکم اثبات نماید . ( اصلاحی 14/8/1370 ) ماده 748 - فوت مکفول له موجب
برائت کفیل نمـی شود. ماده 749 - هرگاه یک نفردرمقابل چندنفرازشخصی کفالت نمایدبه
تسلیم اوبه یکی ازآنـهادرمقابل دیگری بری نمـی شود. ماده 750 - درصورتی کـه شخصی کفیل
،کفیل باشدودیگری کفیل اووهکذاهر کفیل بایدمکفول خودراحاضرکندوهرکدام ازآنـهاکه
مکفول اصلی راحاضرکرد اووسایرین بری مـی شوندوهرکدام کـه به یکی ازجهات مزبوردرماده
746بری شد کفیل های مابعداوهم بری مـی شوند. ماده 751 - هرگاه کفالت بـه اذن مکفول
بوده وکفیل باعدم تمکن ازاحضار حقی راکه بـه عهده اواست ادانمایدویـابه اذن اوادای
حق کندمـی تواندبه مکفول رجوع کرده آنچه راکه داده اخذکندواگرهیچیک بـه اذن مکفول
نباشدحق رجوع نخواهدداشت . فصل هفدهم - درصلح ماده 752 - صلح ممکن هست یـادرموردرفع
تنازع موجودویـاجلوگیری از تنازع احتمالی درموردمعامله وغیرآن واقع شود. ماده 753 -
برای صحت صلح طرفین بایداهلیت معامله وتصرف درمورد صلح داشته باشند. ماده 754 -
هرصلح نافذاست جزصلح برامری کـه غیرمشروع باشد. ماده 755 - صلح باانکاردعوی
نیزجائزاست بنابراین درخواست صلح اقرارمحسوب نمـی شود. ماده 756 - حقوق خصوصی که
ازجرم تولیدمـی شودممکن هست موردصلح واقع شود. ماده 757 - صلح برعوض نیزجائزاست .
ماده 758 - صلح درمقام معاملات هرچندنتیجه معامله راکه بجای آن واقع شده هست مـی
دهدلیکن شرائط واحکام خاصه آن معامله رانداردبنابراین اگر موردصلح عین باشددرمقابل
عوض نتیجه آن همان نتیجه بیع خواهدبودبدون این کـه شرایط واحکام خاصه بیع درآن مجری
شود. ماده 759 - حق شفعه درصلح نیست هرچنددرمقام بیع باشد. ماده 760 - صلح
عقدلازمست اگرچه درمقام عقودجائزه واقع شده باشدوبر هم نمـی خوردمگردرمواردفسخ به
خیـاریـااقاله . ماده 761 - صلحی کـه درموردتنازع یـامبنی بـه تسامح باشدقاطع بین طرفین
است وهیچیک نمـی تواندآن رافسخ کنداگرچه بـه ادعاءغبن باشدمگردرصورت تخلف شرط
یـااشتراط خیـار. ماده 762 - اگردوطرف مصالحه ویـادرموردصلح اشتباهی واقع شده باشد
صلح باطل هست . ماده 763 - صلح بـه اکراه نافذنیست . ماده 764 - تدلیس درصلح موجب
خیـارفسخ هست . ماده 765 - صلح دعوی مبتنی برمعامله باطله باطل هست ولی صلح دعوی
ناشی ازبطلان معامله صحیح هست . ماده 766 - اگرطرفین بطورکلی تمام دعاوی واقعیـه
وفرضیـه خودرابه صلح خاتمـه داده باشندکلیـه دعاوی داخل درصلح محسوب هست اگرچه
منشاءدعوی درون حین صلح معلوم نباشدمگراینکه صلح بـه حسب قرائن شامل آن نگردد. ماده
767 - اگربعدازصلح معلوم گرددکه موضوع صلح منتفی بوده هست صلح باطل هست . ماده 768
- درعقدصلح ممکن هست احدازطرفین درعوض مال الصحلی کـه مـی گیردمتعهدشودکه نفقه معینی
همـه ساله یـاهمـه ماهه تامدت معین تادیـه کند این تعهدممکن هست به نفع طرفین مصالحه
یـابه نفع شخص یـااشخاص ثالث واقع شود. ماده 769 - درتعهدمذکوره درماده قبل بـه نفع
هرکه واقع شده باشد ممکن هست شرط نمودکه بعدازفوت منتفع نفقه بـه وراث اوداده
شود. ماده 770 - صلحی کـه برطبق دوماده فوق واقع مـی شودبه ورشکستگی یـاافلاس
متعهدنفقه فسخ نمـی شودمگراینکه شرط شده باشد. فصل هجدهم - دررهن ماده 771 - رهن
عقدی هست که بـه موجب آن مدیون مالی رابرای وثیقه بـه داین مـی دهد. رهن دهنده راراهن
وطرف دیگررامرتهن مـی گویند. ماده 772 - مال مرهون بایدبه قبض مرتهن یـابه تصرفی
که بین طرفین معین مـی گرددداده شودولی استمرارقبض شرط صحت معامله نیست . ماده 773
- هرمالی کـه قابل نقل وانتقال قانونی نیست نمـی تواندمورد رهن واقع شود. ماده 774 -
مال مرهون بایدعین معین باشدورهن دین ومنفعت باطل هست . ماده 775 - به منظور هرمالی که
درذمـه باشدممکن هست رهن داده شودولو عقدی کـه موجب اشتغال ذمـه هست قابل فسخ باشد.
ماده 776 - ممکن هست یک نفرمالی رادرمقابل دویـاچنددین کـه به دویـا چندنفرداردرهن
بدهددراین صورت مرتهنین بایدبه تراضی معین کنندکه رهن درتصرف چهی باشدوهمچنین
ممکن هست دونفریک مال رابه یک نفردرمقابل طلبی کـه ازآنـهاداردرهن بدهند. ماده 777 -
درضمن عقدرهن یـابموجب عقدعلیحده ممکن هست راهن مرتهن راوکیل کندکه
اگردرموعدمقررراهن قرض خودرااداءننموده مرتهن ازعین مرهونـه یـاقیمت آن طلب
خودرااستیفاءکندونیزممکن هست قراردهدوکالت مزبوربعدازفوت مرتهن باورثه
اوباشدوبالاخره ممکن هست که وکالت بـه شخص ثالث داده شود. ماده 778 - اگرشرط شده
باشدکه مرتهن حق فروش عین مرهونـه راندارد باطل هست . ماده 779 - هرگاه مرتهن برای
فروش عین مرهونـه وکالت نداشته باشدو راهن هم به منظور فروش آن واداءدین حاضرنگرددمرتهن
به حاکم رجوع مـی نمایدتا اجباربه بیع یـااداءدین بنحودیگرد. ماده 780 - برای
استیفاءطلب خودازقیمت رهن مرتهن برهرطلبکار دیگری رجحان خواهدداشت . ماده 781 -
اگرمال مرهون بـه قیمتی بیش ازطلب مرتهن فروخته شودمازاد مال مالک آن هست واگربرعکس
حاصل فروش کمترباشدمرتهن باسدبرای نقیصه بـه راهن رجوع کند. ماده 782 - درموردقسمت
اخیرماده قبل اگرراهن مفلس شده باشدمرتهن باغرماءشریک مـی شود. ماده 783 - اگرراهن
مقداری ازدین رااداکندحق نداردمقداری ازرهن را مطالبه نمایدومرتهن مـی تواندتمام آن
راتاتادیـه کامل دین نگاهداردمگر اینکه بین راهن ومرتهن ترتیب دیگری مقررشده باشد.
ماده 784 - تبدیل رهن بـه مال دیگربه تراضی طرفین جائزاست . ماده 785 - هرچیزی که
درعقدبیع بدون قیدصریح بعنوان متعلقات جزء مبیع محسوب مـی شوددررهن نیزداخل
خواهدبود. ماده 786 - ثمره رهن وزیـادتی کـه ممکن هست درآن حاصل شوددرصورتی کـه متصل
باشدجزءرهن خواهدبودودرصورتی کـه منفصل باشدمتعلق بـه راهن هست مگر اینکه ضمن عقدبین
طرفین ترتیب دیگری مقررشده باشد. ماده 787 - عقدرهن نسبت بـه مرتهن جایزونسبت به
راهن لازم هست وبنابر این مرتهن مـی تواندهروقت بخواهدآن رابرهم زندولی راهن نمـی
تواندقبل از اینکه دین خودراادانمایدویـابنحوی ازانحاءقانونی ازآن بری شودرهن را
مسترددارد. ماده 788 - بـه موت راهن یـامرتهن رهن منفسخ نمـی شودولی درصورت فوت مرتهن
راهن مـی تواندتقاضانمایدکه رهن بـه تصرف شخص ثالثی کـه به تراضی اوو ورثه معین مـی
شودداده شود. درصورت عدم تراضی شخص مزبورازطرف حاکم معین مـی شود. ماده 789 - رهن
درتهن امانت محسوب هست وبنابراین مرتهن مسئول تلف یـاناقص شدن آن
نخواهدبودمگردرصورت تقصیر. ماده 790 - بعدازبرائت ذمـه مدیون رهن درتهن امانت
است لیکن اگرباوجودمطالبه آن راردننمایدضامن آن خواهدبوداگرچه تقصیرنکرده باشد
ماده 791 - اگرعین مرهونـه بواسطه عمل خودراهن یـاشخص دیگری تلف شود بایدتلف کننده
بدل آن رابدهدوبدل مزبوررهن خواهدبود. ماده 792 - وکالت مذکوردرماده 777شامل بدل
مزبوردرماده فوق نخواهد بود. ماده 793 - راهن نمـی توانددررهن تصرفی کندکه منافی حق
مرتهن باشدمگر بـه اذن مرتهن . ماده 794 - راهن مـی توانددررهن تغییراتی
بدهدیـاتصرفات دیگری کـه برای رهن نافع باشدومنافی حقوق مرتهن هم نباشدبعمل آوردبدون
اینکه مرتهن بتوانداورامنع کند،درصورت منع اجازه باحاکم هست . فصل نوزدهم - درهبه
ماده 795 - هبه عقدی هست که بـه موجب آن یک نفرمالی رامجانابه دیگری تملیک مـی
کندتملیک کننده واهب طرف دیگررامتهب ،مالی راکه مورد هبه هست عین موهوبه مـی گویند.
ماده 796 - واهب بایدبرای معامله وتصرف درمال خوداهلیت داشته باشد. ماده 797 -
واهب بایدمالک مالی باشدکه هبه مـی کند. ماده 798 - هبه واقع نمـی شودمگرباقبول وقبض
متهب اعم ازاینکه مباشر قبض خودمتهب باشدیـاوکیل اووقبض بدون اذن واهب اثری ندارد.
ماده 799 - درهبه بـه صغیریـامجنون یـاسفیـه قبض ولی معتبراست . ماده 800 - درصورتی که
عین موهونـه دتهب باشدمحتاج بـه قبض نیست ماده 801 - هبه ممکن هست معوض
باشدوبنابراین واهب مـی تواندشرط کندکه متهب مالی رابه اوهبه کندیـاعمل مشروعی
رامجانابجاآورد. ماده 802 - اگرقبل ازقبض واهب یـامتهب فوت کندهبه باطل مـی شود.
ماده 803 - بعدازقبض نیزواهب مـی تواندبابقاع عین موهوبه ازهبه رجوع مگردرمواردذیل
: 1)درصورتی کـه متهب پدریـامادریـااولادواهب باشد. 2)درصورتی کـه هبه معوض بوده وعوض
هم داده شده باشد. 3)درصورتی کـه عین موهوبه ازملکیت متهب خارج شده یـامتعلق حق غیر
واقع شودخواه قهرامثل اینکه متهب بـه واسطه فلس محجورشودخواه اختیـارا مثل اینکه عین
موهوبه بـه رهن داده شود. 4)درصورتی کـه درعین موهوبه تغییری حاصل شود. ماده 804 -
درصورت رجوع واهب نماآت عین موهوبه اگرمتصل باشدمال واهب واگرمنفصل باشدمال متهب
خواهدبود. ماده 805 - بعدازفوت واهب یـامتهب رجوع ممکن نیست . ماده 806 - هرگاه
داین طلب خودرابه مدیون ببخشدحق رجوع ندارد. ماده 807 - اگرکسی مالی رابعنوان صدقه
به دیگری بدهدحق رجوع ندارد. قسمت سوم - درون اخذ بـه شفعه ماده 808 - هرگاه مال
غیرمنقول قابل تقسیمـی بین دونفرمشترک باشدو یکی ازدوشریک حصه خودرابه قصدبیع به
شخص ثالثی منتقل کندشریک دیگرحق داردقیمتی راکه مشتری داده هست به اوبدهدوحصه
مبیعه راتملک کند. این حق راحق شفعه وصاحب آن راشفیع مـی گویند. ماده 809 - هرگاه
بناودرخت بدون زمـین فروخته شودحق شفعه نخواهدبود. ماده 810 - اگرملک
دونفردرممریـامجری مشترک باشدویکی ازآنـهاملک خودراباحق ممریـامجری بفروشددیگری حق
شفعه دارداگرچه درخودملک مشاعا شریک نباشدولی اگرملک رابدون ممریـامجری بفروشددیگری
حق شفعه ندارد. ماده 811 - اگرحصه یکی ازدوشریک وقف باشدمتولی یـاموقوف علیـهم حق
شفعه ندارد. ماده 812 - اگرمبیع متعددبوده وبعض آن قابل شفعه وبعض دیگرقابل شفعه
نباشدحق شفعه رامـی توان نسبت بـه بعضی کـه قابل شفعه هست بقدرحصه آن بعض ازثمن
اجرانمود. ماده 813 - دربیع فاسدحق شفعه نیست . ماده 814 - خیـاری بودن بیع مانع
ازاخذبه شفعه نیست . ماده 815 - حق شفعه رانمـی توان فقط نسبت بـه یک قسمت ازمبیع
اجرا نمودصاحب حق مزبوریـابایدازآن صرف نظرکندیـانسبت بـه تمام مبیع اجرا نماید. ماده
816 - اخذبه شفعه هرمعامله راکه مشتری قبل ازآن وبعدازعقدبیع نسبت بـه موردشفعه
نموده باشد،باطل مـی نماید. ماده 817 - درمقابل شریکی کـه به حق شفعه تملک مـی
کندمشتری ضامن درک هست نـه بایع لیکن اگردرموقع اخذبه شفعه موردشفعه هنوزبه تصرف
مشتری داده نشده باشدشفیع حق رجوع بـه مشتری نخواهدداشت . ماده 818 - مشتری نسبت به
عیب وخرابی وتلفی کـه قبل ازاخذبه شفعه درید اوحادث شده باشدضامن نیست وهمچنین است
بعدازاخذشفعه ومطالبه درصورتی کـه تعدی یـاتفریط نکرده باشد. ماده 819 - نماآتی که
قبل ازاخذبه شفعه درمبیع حاصل مـی شوددرصورتی کـه منفصل باشدمال مشتری ودرصورتی که
متصل باشدمال شفیع هست ولی مشتری مـی تواندبنائی راکه کرده یـادرختی راکه کاشته قلع
کند. ماده 820 - هرگاه معلوم شودکه مبیع حین البیع معیوب بوده ومشتری ارش گرفته
است شفیع درموقع اخذبه شفعه مقدارارش راازثمنرمـی گذارد. حقوق مشتری درمقابل
بایع راجع بـه درک مبیع همان هست که درضمن عقدبیع مذکورشده هست . ماده 821 - حق
شفعه فوری هست . ماده 822 - حق شفعه قابل اسقاط هست واسقاط آن بـه هرچیزی کـه دلالت
بر صرف نظر ازحق مزبورنمایدواقع مـی شود. ماده 823 - حق شفعه بعدازموت شفیع به
وارث یـاوارث اومنتقل مـی شود. ماده 824 - هرگاه یک یـاچندنفرازوارث حق خودرااسقاط
کندباقی وراث نمـی توانندآن رافقط نسبت بـه سهم خوداجرانمایندوبایدیـاازآن صرف
نظرکنندیـانسبت بـه تمام مبیع اجرانمایند. قسمت چهارم - دروصایـاوارث باب اول -
دروصایـا فصل اول - درکلیـات ماده 825 - وصیب بردوقسم هست - تملکیی وعهدی . ماده 826
- وصیت تملیکی عبارت هست ازاینکهی عین یـامنفعتی رااز مال خودبرای زمان
بعدازفوتش بـه دیگری مجاناتملیک کند. وصیت عهدی عبارت هست ازاینکه شخصی یک
یـاچندنفررابرای انجام امر یـااموری یـاتصرفات دیگری مامورمـی نماید. وصیت کننده موصی
،کسی کـه وصیت تملیکی بـه نفع اوشده هست موصی له ، موردوصیت موصی بـه وکسی کـه بموجب
وصیت عهدی ولی برموردثلث یـابرصغیر قرارداده مـی شودوصی نامـیده مـی شود. ماده 827 -
تملیک بـه موجب وصیت محقق نمـی شودمگرباقبول موصی له بعد ازفوت موصی . ماده 828 -
هرگاه موصی له غیرمحصورباشدمثل اینکه وصیت به منظور فقرایـا امورعام المنفعه شودقبول
شرط نیست . ماده 829 - قبول موصی له قبل ازفوت موصی موثرنیست وموصی مـی تواند
ازوصیت خودرجوع کندحتی درصورتی کـه موصی له موصی بـه راقبض کرده باشد. ماده 830 -
نسبت بـه موصی له ردیـاقبول وصیت بعدازفوت موصی معتبر هست بنابراین اگرموصی له قبل
ازفوت موصی وصیت راردکرده باشدبعدازفوت مـی تواندآن راقبول کندواگربعدازفوت آن
راقبول وموصی بـه راقبض کرددیگر نمـی تواندآن راردکندلیکن اگرقبل ازفوت قبول کرده
باشدبعدازفوت قبول ثانوی لازم نیست . ماده 831 - اگرموصی له صغیریـامجنون
باشدردیـاقبول وصیت باولی خواهد بود. ماده 832 - موصی له مـی تواندوصیت رانسبت به
قسمتی ازموصی بـه قبول کند دراین صورت وصیت نسبت بـه قسمتی کـه قبول شده صحیح ونسبت
به قسمت دیگر باطل مـی شود. ماده 833 - ورثه موصی نمـی توانددرموصی بـه تصرف کندمادام
که موصی له رد یـاقبول خودرابه آنـهااعلام نکرده هست . اگرتاخیراین اعلام موجب
تضررورثه باشدحاکم موصی له رامجبورمـی کند کـه تصمـیم خودرامعین نماید. ماده 834 -
دروصیت عهدی قبول شرط نیست لیکن وصی مـی تواندمادام کـه موصی زنده هست وصایت
راردکندواگرقبل ازفوت موصی ردنکردبعدازآن حق رد ندارداگرچه جاهل بروصایت بوده
باشد. فصل دوم - درموصی ماده 835 - موصی بایدنسبت بـه موردوصیت جائزالتصرف باشد.
ماده 836 - هرگاهی بـه قصد خودرامجروح یـامسموم کندیـااعمال ازاین قبیل که
موجب هلاکت هست مرتکب گرددوپس ازآن وصیت نمایدآن وصیت درصورت هلاکت باطل است
وهرگاه اتفاقامنتهی بـه فوت نشدوصیت نافذ خواهدبود. ماده 837 - اگرکسی بموجب وصیت
یک یـاچندنفرازورثه خودراازارث محروم کندوصیت مزبورنافذنیست . ماده 838 - موصی مـی
تواندازوصیت خودرجوع کند. ماده 839 - اگرموصی ثانیـاوصیتی برخلاف وصیت اول
نمایدوصیت دوم صحیح هست . فصل سوم - درموصی بـه ماده 840 - وصیت بـه مصرف مال
درامرغیرمشروع باطل هست . ماده 841 - موصی بـه بایدملک موصی باشدووصیت بـه مال
غیرولوبااجازه مالک باطل هست . ماده 842 - ممکن هست مالی راکه هنوزموجودنشده است
وصیت نمود. ماده 843 - وصیت بـه زیـاده برثلث ترکه نافذنیست مگربه اجازه وراث
واگربعض ازورثه اجازه کندفقط نسبت بـه سهم اونافذاست . ماده 844 - هرگاه موصی به
مال معینی باشدآن مال تقویم مـی شوداگرقیمت آن بیش ازثلث ترکه باشدمازادمال ورثه
است مگراینکه اجازه ازثلث کند. ماده 845 - مـیزان ثلث بـه اعتباردارائی موصی درحین
وفات معین مـی شود نـه بـه اعتباردارائی ازدرحین وصیت . ماده 846 - هرگاه موصی به
منافع ملکی باشددائمایـادرمدت معین بطریق ذیل ازثلث اخراج مـی شود : بدواعین ملک
بامنافع آن تقویم مـی شودسپس ملک مزبورباملاحظه مسلوب المنفعه بودن درمدت وصیت
تقویم شده تفاوت بین دوقیمت ازثلث حساب مـی شود. اگرموصی بـه منافع دائمـی ملک بوده
وبدین جهت عین ملک قیمتی نداشته باشدقیمت ملک باملاحظه منافع ازثلث محسوب مـی شود.
ماده 847 - اگرموصی بـه کلی باشدتعیین فردباورثه هست مگراینکه درون وصیت
طوردیگرمقررشده باشد. ماده 848 - اگرموصی بـه جزءمشاع ترکه باشدمثل ربع یـاثلث موصی
له با ورثه درهمان مقدارازترکه مشاعاشریک خواهدبود. ماده 849 - اگرموصی زیـاده
برثلث بـه ترتیب معینی وصیت بـه اموری کرده باشدورثه زیـاده برثلث رااجازه نکنندبه
همان ترتیبی کـه وصیت کرده هست از ترکه خارج مـی شودتامـیزان ثلث وزایدبرثلث باطل
خواهدشدواگروصیت بـه تمام یک دفعه باشدزیـاده ازهمـهرمـی شود. فصل چهارم - درموصی
له ماده 850 - موصی له بایدموجودباشدوبتواندمالک چیزی بشودکه به منظور اووصیت شده است
. ماده 851 - وصیت به منظور حمل صحیح هست لیکن تملک اومنوط هست براینکه زنده متولدشود.
ماده 852 - اگرحمل درون نتیجه جرمـی سقط شود موصی بـه ، بـه ورثه او مـی رسد مگر اینکه
موصی طور دیگری مقرر داشته باشد . ماده 853 - اگر موصی لهم متعدد و محصور باشند
موصی بـه بین آنـها بالسویـه تقسیم مـیشود مگر اینکه طور دیگر مقرر داشته باشد . فصل
پنجم - دروصی ماده 854 - موصی مـی تواندیک یـاچندنفروصی معین نماید،درصورت تعداد
اوصیـاءبایدمجتمعاعمل بـه وصیت کنندمگردصورت تصریح بـه استقلال هریک . ماده 855 -
موصی مـی تواندچندنفررابنحوترتیب وصی معین کندبه این طریق کـه اگراولی فوت کرددومـی
وصی باشدواگردومـی فوت کردسومـی باشدوهکذا. ماده 856 - صغیررامـی توان بـه اتفاق یک
نفرکبیروصی قرارداددراین صورت اجراءوصایـاباکبیرخواهدبودتاموقع بلوغ ورشدصغیر. ماده
857 - موصی مـی تواندیک نفررابرای نظارت درعملیـات وصی معین نماید. حدوداختیـارات
ناظربه طریقی خواهدبودکه موصی مقررداشته هست یـا ازقرائن معلوم شود. ماده 858 - وصی
نسبت بـه اموالی کـه برحسب وصیت دریداومـی باشدحکم امـین راداردوضامن نمـی شودمگردرصورت
تعدی یـاتفریط . ماده 859 - وصی بایدبرطبق وصایـای موصی رفتارکندوالاضامن ومنعزل است
. ماده 860 - غیرازجدپدروجدپدری دیگرحق نداردبرصغیروصی معین کند باب دوم -
درارث فصل اول - درموجبات ارث وطبقات مختلفه وراث ماده 861 - موجب ارث دوامراست -
نسب وسبب ماده 862 - اشخاصی کـه بموجب نسب ارث مـی برند سه طبقه اند : 1)پدر و مادر
و اولاد و اولاد اولاد 2) اجداد و برادر و و اولاد آنـها . 3) اعمام و عمات و
اخوال و خالات و اولاد آنـها . ماده 863 - وارثین طبقه بعدوقتی ارث مـی برندکه
ازوارثین طبقه قبلی نباشد. ماده 864 - ازجمله اشخاصی کـه بموجب سبب ارث مـی
برندهریک اززوجین هست که درحین فوت دیگری زنده باشد. ماده 865 - اگردرشخص
واحدموجبات متعدده ارث جمع شودبه جهت تمام آن موجبات ارث مـی بردمگراینکه بعضی
ازآنـهامانع دیگری باشدکه دراین صورت فقط ازجهت عنوان مانع مـی برد. ماده 866 -
درصورت نبودن وارث امرترکه متوفی راجع بـه حاکم هست . فصل دوم - درتحقق ارث ماده
867 - ارث بموت حقیقی یـابه موت فرضی مورث تحقق پیدامـی کند. ماده 868 - مالکیت ورثه
نسبت بـه ترکه متوفی مستقرنمـی شودمگرپس از اداءحقوق ودیونی کـه به ترکه مـیت تعلق
گرفته . ماده 869 - حقوق ودیونی کـه به ترکه مـیت تعلق مـی گیردوبایدقبل ازتقسیم آن
اداء شود از قرار ذیل هست : 1)قیمت کفن مـیت وحقوقی کـه متعلق بـه اعیـان ترکه مثل
عینی کـه متعلق رهن هست . 2)دیون و واجبات مالی متوفی . 3)وصایـای مـیت تاثلث ترکه
بدون اجازه ورثه وزیـاده برثلث بااجازه آنـها. ماده 870 - حقوق مزبوره درماده قبل
بایدبه ترتیبی کـه درماده مزبور مقرراست تادیـه شودومابقی اگرباشدبین وراث تقسیم
گردد. ماده 871 - هرگاه ورثه نسبت بـه اعیـان ترکه معاملاتی نمایندمادام کـه دیون
متوفی تادیـه نشده هست معاملات مزبوره نافذنبوده ودیـان مـی توانند آن رابرهم زنند.
ماده 872 - اموال غایب مفقودالاثرتقسیم نمـی شودمگربعدازثبوت فوت اویـاانقضاءمدتی که
عادتاچنین شخصی زنده نمـی ماند. ماده 873 - اگرتاریخ فوت اشخاصی کـه ازیکدیگرارث مـی
برندمجهول و تقدم وتاخرهیچیک معلوم نباشداشخاص مزبورازیکدیگرارث نمـی برندمگر آنکه
موت بـه سبب غرق یـاهدم واقع شودکه دراین صورت ازیکدیگرارث مـی برند. ماده 874 -
اگراشخاصی کـه بین آنـهاتوارث باشدبمـیرندوتاریخ فوت یکی ازآنـهامعلوم ودیگری ازحیث
تقدم وتاخرمجهول باشدفقط آنکه تاریخ فوتش مجهول هست ازآن دیگری ارث مـی برد. فصل
سوم - درشرایط وجمله ازموانع ارث ماده 875 - شرط وراثت زنده بودن درحین فوت مورث
است واگرحملی باشددرصورتی ارث مـی بردکه نطفه اوحین الموت منعقدبوده وزنده هم متولد
شوداگرچه فوراپس ازتولدبمـیرد. ماده 876 - باشک درحیوه حین ولادت حکم وراثت نمـی
شود. ماده 877 - درصورت اختلاف درزمان انعقادنطفه امارات قانونی کـه برای اثبات نسب
مقرراست رعایت خواهدشد. ماده 878 - هرگاه درحین موت مورث حملی باشدکه اگرقابل
وراثت متولد شودمانع ازارث تمام یـابعضی ازوراث دیگرمـی گرددتقسیم ارث بعمل نمـی آید
تاحال اومعلوم شودواگرحمل مانع ازارث هیچیک ازسایروراث نباشدوآنـها بخواهندترکه
راتقسیم کنندبایدبرای حمل حصه ای کـه مساوی حصه دوپسرازهمان طبقه
باشدکنارگذارندوحصه هریک ازوراث مراعااست تاحال حال حمل معلوم شود. ماده 879 -
اگربین وراث غایب مفقودالاثری باشدسهم اوکنارگذارده مـی شودتاحال اومعلوم
شوددرصورتی کـه محقق گرددقبل ازمورث مرده هست حصه او بـه سایروراث برمـی
گرددوالابخوداویـابه ورثه اومـی رسد. ماده 880 - قتل ازموانع ارث هست بنابراینی
که مورث خودراعمدا بکشدازارث اوممنوع مـی شوداعم ازاینکه قتل بالمباشره
باشدیـابالتسبیب و منفردا باشد یـا بـه شرکت دیگری . & ماده 881 - درون صورتی کـه قتل
عمدی مورث بـه حکم قانون یـا به منظور دفاع باشد مفاد ماده فوق مجری نخواهد بود . (
اصلاحی 8/10/61 ) & ماده 881 - درون صورتی کـه قتل عمدی مورث بـه حکم قانون یـا برای
دفاع باشد، مفاد ماده فوق مجری نخواهد بود . ( اصلاحی 14/8/1370 ) & ماده 881 -
مکرر - کافر از مسلم ارث نمـی برد و اگر درون بین ورثه متوفای کافرمسلم باشد وراث
کافر ارث نمـی برند اگرچه از لحاظ طبقه و درجه مقدم بر مسلم باشند . ( الحاقی 8/10/
61 ) & ماده 881 مکرر - کافر از مسلم ارث نمـی برد و اگر درون بین ورثه متوفای کافری
مسلم باشد وراث کافر ارث نمـی برند اگرچه از لحاظ طبقه و درجه مقدم برمسلم باشند .
( اصلاحی 14/8/1370) ماده 882 - بعدازلعان زن وشوهری ازیکدیگرارث نمـی برندوهمچنین
فرزندی کـه به سبب انکاراولعان واقع شده ازپدروپدرازاوارث نمـی بردلیکن
فرزندمزبورازمادروخویشان مادری خودوهمچنین مادروخویشان مادری ازاو ارث مـی برند.
ماده 883 - هرگاه پدربعدازلعان رجوع کندپسرازاوارث مـی بردلیکن از ارحام پدروهمچنین
پدروارحام پدری ازپسرارث نمـی برند. ماده 884 - ولدالزناازپدرومادرواقوام آنان ارث
نمـی بردلیکن اگر حرمت رابطه کـه طفل ثمره آنست نسبت بـه یکی ازابوین ثابت ونسبت به
دیگری بـه واسطه اکراه یـاشبهه زنانباشدطفل فقط ازاین طرف واقوام اوارث مـی برد
وبالع. ماده 885 - اولادواقوام وکسانی کـه به موجب ماده 880ازارث ممنوع مـی
شوندمحروم ازارث نمـی باشندبنابراین اولادکسی کـه پدرخودراکشته باشد ازجدمقتول
خودارث مـی برداگروارث نزدیکتری باعث حرمان آنان نشود. ماده 886 - حجب حالت وارثی
است کـه به واسطه بودن ارث دیگرازبردن ارث کلایـاجزئامحروم مـی شود. ماده 887 - حجب
بردوقسم هست : قسم اول آن هست که وارث ازاصل ارث محروم مـی گرددمثل برادرزاده که
بواسطه بودن برادریـامتوفی ازارث محروم مـی شودیـابرادرانی کـه با بودن
برادرابوینی ازارث محروم مـی گردند. قسم دوم آن هست که فرض وارث ازحداعلی بحدادنی
نازل مـی گرددمثل تنزل حصه شوهرازنصف بـه ربع درصورتی کـه برای زوجه اولادباشدوهمچنین
تنزل حصه زن ازربع بـه ثمن درصورتی کـه برای زوج اواولادباشد. ماده 888 - ضابطه حجب
ازاصل ارث رعایت اقربیت بـه مـیت هست بنابر این هرطبقه ازوراث طبقه بعدراازارث محروم
مـی نمایندمگردرموردماده 936 وموردی کـه وارث دورتربتواندبه سمت قائم مقامـی ارث
ببردکه دراین صورت هردوارث مـی برند. ماده 889 - دربین وراث طبقه اولی اگربرای مـیت
اولادی نباشداولاداولاد اوهرقدرکه پائین بروندقائم مقام پدریـامادرخودبوده وباهریک
ازابوین متوفی کـه زنده باشدارث مـی برندولی دربین اولاداقرب بـه مـیت ابعدراازارث
محروم مـی نماید. ماده 890 - دربین وراث طبقه دوم اگربرای متوفی برادریـانباشد
اولاداخوه هرقدرکه پائین بروندقائم مقام پدریـامادرخودبوده باهریک از اجدادمتوفی که
زنده باشدارث مـی برندلیکن دربین اجدادیـااولاداخوه اقرب بـه متوفی ابعدراازارث محروم
مـی کند.مفاداین ماده درموردوارث طبقه سوم نیزمجری مـی باشد. ماده 891 - وراث ذیل
ازحاجب ارث ندارد : پدر ، مادر ، پسر ، ، زوج و زوجه ماده 892 - حجب ازبعض
فرض درمواردذیل هست : الف - وقتی کـه برای مـیت اولادیـااولاداولادباشددراین صورت
ابوین مـیت ازبردن بیش ازیک ثلث محروم مـی شوندمگردرموردماده 908و909که ممکن است
هریک ازابوین تعنوان قرابت یـاردبیش ازیک سدس ببردوهمچنین زوج ازبرون بیش ازیک ربع
وزوجه ازبردن بیش ازیک ثمن محروم مـی شود. ب - وقتی کـه برای مـیت
چندبرادروباشددراین صورت مادرمـیت ازبردن بیش ازیک سدس محروم مـی شودمشروط
براینکه - اولا - لااقل دوبرادریـایک برادربادویـاچهارباشند. ثانیـا -
پدرآنـهازنده باشد. ثالثا - ازارث ممنوع نباشدمگربه سبب قتل . رابعا - ابوینی یـاابی
تنـهاباشند. فصل پنجم - درفرض وصاحبان فرض ماده 893 - وراث بعضی بـه فرض بعضی
ازقرابت وبعضی گاه بـه فرض وگاهی بـه قرابت ارث مـی برند. ماده 894 - صاحبان فرض
اشخاصی هستندکه سهم آنان ازترکه معین هست و صاحبان قرابتانی هستندکه سهم
آنـهامعین نیست . ماده 895 - سهام معینـه کـه فرض نامـیده مـی شودعبارت هست ازنصف ،ربع
ثمن ،دوثلث ،ثلث وسدس ترکه . ماده 896 - اشخاصی کـه به فرض ارث مـی
برندعبارتندازمادروزوج وزوجه . ماده 897 - اشخاصی کـه گاه بـه فرض وگاهی بـه قرابت
ارث مـی برندعبارتند ازپدر،،وها،وهای ابی یـاابوینی وکلاله امـی .
ماده 898 - وراث دیگربه غیرازمذکورین دردوماده فوق فقط بـه قرابت ارث مـی برند. ماده
899 - فرض سه وراث نصف ترکه هست - 1)شوهردرصورت نبودن اولادبرای متوفاءاگرچه
ازشوهردیگرباشد. 2)اگرفرزندمنحصرباشد. 3)ابوینی یـاابی تنـهادرصورتی که
منحصربه فردباشد. ماده 900 - فرض دووارث ربع ترکه هست - ا)شوهردرصورت فوت زن
باداشتن اولاد. 2)زوجه یـازوجه هادرصورت فوت شوهربدون اولاد. ماده 901 - ثمن ،فریضه
زوجه یـازوجه هااست درصورت فوت شوهرباداشتن اولاد. ماده 902 - فرض دووارث دوثلث
ترکه هست - 1)دووبیشتردرصورت نبودن اولادذکور. 2)دووبیشترابوینی یـاابی
تنـهابانبودن برادر. ماده 903 - فرض دووارث ترکه هست . 1)مادرمتوفی درصورتی کـه مـیت
اولادواخواه نداشته باشد. 2)کلاله امـی درصورتی کـه بیش ازیکی باشد. ماده 904 - فرض
سه وارث سدس ترکه هست - پدرومادروکلاله امـی اگرتنـهاباشد. ماده 905 - ازترکه مـیت
هرصاحب فرض حصه خودرامـی بردوبقیـه بـه صاحبان قرابت مـی رسدواگرصاحب قرابتی درآن طبقه
مساوی باصاحب فرض دردرجه نباشدباقی بـه صاحب فرض ردمـی شودمگردرموردزوج وزوجه کـه به
آنـهاردنمـی شود لیکن اگربرای متوفی وارثی بغیراززوج نباشدزائدازفریضه بـه اوردمـی
شود. فصل ششم - درسهم الارث طبقات مختلفه وراث مبحث اول - درسهم الارث طبقه اولی
ماده 906 - اگربرای متوفی اولادیـااولاداولادازهردرجه کـه باشندموجود نباشدهریک
ازابوین درصورت انفرادتمام ارث رامـی بردواگرپدرومادر مـیت هردوزنده باشندمادریک ثلث
وپدردوثلث مـی بردلیکن اگرمادرحاجب داشته باشدسدس ازترکه متعلق بـه مادروبقیـه مال
پدراست . ماده 907 - اگرمتوفی ابوین نداشته ویک یـاچندنفراولادداشته باشد ترکه
بطریق ذیل تقسیم مـی شود - اگرفرزندمنحصربه یکی باشدخواه پسرخواه تمام ترکه به
اومـی رسد. اگراولادمتعددباشندولی تمام پسریـاتمام ،ترکه بین آنـها بالسویـه تقسیم
مـی شود. اگراولادمتعددباشندوبعضی ازآنـهاپسروبعضی ،پسردوبرابر مـی برد. ماده
908 - هرگاه پدریـامادرمتوفی یـاهردوابوین اوموجودباشندبایک فرض هریک
ازپدرومادرسدس ترکه وفرض نصف آن خواهدبودومابقی بایدبین تمام وراث بـه نسبت فرض
آنـهاتقسیم شودمگراینکه مادرحاجب داشته باشدکه دراین صورت مادرازمابقی چیزی نمـی
برد. ماده 909 - هرگاه پدریـامادرمتوفی یـاهردوابوین اوموجودباشندباچند فرض تمام
هادوثلث ترکه خواهدبودکه بالسویـه بین آنـهاتقسیم مـی شودوفرض هریک ازپدرومادریک
سدس ومابقی اگرباشدبین تمام ورثه بـه نسبت فرض آنـهاتقسیم مـی شودمگراینکه مادرحاجب
داشته باشددراین صورت مادرازباقی چیزی نمـی برد. ماده 910 - هرگاه مـیت اولادداشته
باشدگرچه یک نفر،اولاداولاداوارث نمـی برد. ماده 911 - هرگاه مـیت اولادبلاواسطه
نداشته باشداولاداولاداوقائم مقام اولادبوده وبدین طریق جزوراث طبقه اول محسوب
وباهریک ازابوین کـه زنده باشدارث مـی برند. تقسیم ارث بین اولاداولادبرحسب نسل بعمل
مـی آیدیعنی هرنسل حصهی رامـی بردکه بـه توسط اوبه مـیت مـی رسدبنابراین
اولادپسردوبرابراولاد مـی برند. درتقسیم بین افرادیک نسل پسردوبرابرمـی برد.
ماده 912 - اولاداولادتاهرچه کـه پائین بروندبطریق مذکوردرماده فوق ارث مـی
برندبارعایت اینکه اقرب بـه مـیت ابعدرامحروم مـی کند. ماده 913 - درتمام صورمذکوره
دراین مبحث هریک اززوجین کـه زنده باشد فرض خودرامـی بردواین فرض عبارت هست ازنصف
ترکه به منظور زوج وربع آن به منظور زوجه درصورتی کـه مـیت اولادیـااولاداولادنداشته
باشدوازربع ترکه به منظور زوج وثمن آن به منظور زوجه درصورتی کـه مـیت
اولادیـااولاداولادداشته باشدومابقی ترکه برطبق مقررات موادقبل مابین سایروراث
تقسیم مـی شود. ماده 914 - اگربواسطه بودن چندین نفرصاحبان فرض ترکه مـیت کفایت نصیب
تمام آنـهارانکندنقص بربنت وبنتین واردمـی شودواگرپس ازموضوع نصیب صاحبان فرض
زیـادتی باشدووارثی نباشدکه زیـاده رابعنوان قرابت ببرداین زیـاده بین صاحبان فرض
برطبق مقررات موادفوق تقسیم مـی شود لیکن زوج وزوجه مطلقاومادراگرحاجب داشته
باشداززیـادی چیزی نمـی برد. ماده 915 - انگشتری کـه مست معمولااستعمال مـی کرده
وهمچنین قران و رختهای شخصی وشمشیراوبه پسربزرگ اومـی رسدبدن اینکه ازحصه اوازاین
حیث چیزیرشودمشروط براینکه ترکه مـیت منحصربه این اموال نباشد. مبحث دوم - درسهم
الارث طبقه دوم ماده 916 - هرگاه به منظور مـیت وارث طبقه اولی نباشدترکه اوبه وارث
طبقه ثانیـه مـی رسد. ماده 917 - هریک ازوراث طبقه دوم اگرتنـهاباشدتمام ارث رامـی
بردو اگرمتعددباشندترکه بین آنـهابرطبق موادذیل تقسیم مـی شود. ماده 918 - اگرمـیت
اخوه ابوینی داشته باشداخوه ابی ارث نمـی برنددر صورت نبودن اخوه ابوینی اخوه ابی
حصه ارث آنـهارامـی برند. اخوه ابوینی واخوه ابی هیچکدام اخوه امـی راازارث محروم نمـی
کنند. ماده 919 - اگروارث مـیت چندبرادرابوینی یـاچندبرادرابی یـاچند ابوینی
وچندابی داشته باشدترکه بین آنـهابالسویـه تقسیم مـی شود ماده 920 - اگروارث مـیت
چندبرادروابوینی یـاچندبرادو ابی باشندحصه ذکوردوبرابراناث خواهدبود.
ماده 921 - اگروراث چندبرادرامـی یـاچندامـی یـاچندبرادرو امـی باشندترکه بین
آنـهابالسویـه تقسیم مـی شود. ماده 922 - هرگاه اخوه ابوینی واخوه امـی باهم
باشندتقسیم بطریق ذیل مـی شود - اگربرادریـاامـی یکی باشدسدس ترکه رامـی بردوبقیـه
مال اخوه ابوینی یـاابی هست که بطریق مذکوردرفوق تقسیم مـی نماید. اگرکلاله امـی
متعددباشدثلث ترکه بـه آنـهاتعلق گرفته وبین خود بالسویـه تقسیم مـی کنندوبقیـه مال
اخوه ابوینی یـاابی هست که مطابق مقررات مذکوردرفوق تقسیم مـی نمایند. ماده 923 -
هرگاه ورثه اجدادیـاجدات باشدترکه بطریق ذیل تقسیم مـی شود اگرجدیـاجده تنـهاباشداعم
ازابی یـاامـی تمام ترکه بـه اوتعلق مـی گیرد. اگراجدادوجدات متعددباشنددرصورتی کـه ابی
باشندذکوردوبرابر اناث مـی بردواگرهمـه امـی باشندبین آنـهابالسویـه تقسیم مـی گردد.
اگرجدیـاجده ابی وجدیـاجده امـی باهم باشندثلث ترکه بـه جدیـاجده امـی مـی رسدودرصورت
تعداداجدادامـی آن ثلث بین آنـهابالسویـه تقسیم مـی شودودو ثلث دوبرابرحصه اناث
خواهدبود. ماده 924 - هرگاه مـیت اجدادوکلاله باهم داشته باشددوثلث ترکه بـه وراثی
مـی رسدکه ازطرف پدرقرابت دارندودرتقسیم کن حصه ذکوردوبرابر اناث خواهدبودویک ثلث
به وراثی مـی رسدکه ازطرف مادرقرابت دارندوبین خودبالسویـه تقسیم مـی نمایندلیکن
اگرخویش مادری فقط یک برادریـایک امـی باشدفقط سدس ترکه بـه اوتعلق خواهدگرفت .
ماده 925 - درتمام صورمذکوره درموادفوق اگربرای مـیت نـه برادرباشدو نـه
اولاداخوه قائم مقام آنـهاشده وبااجدادارث مـی برنددراین صورت تقسیم ارث نسبت
به اولاداخوه برحسب نسل بعمل مـی آیدیعنی هرنسل حصهی را مـی بردکه بواسطه اوبه
مـیت مـی رسدبنابراین اولااخوه ابوینی یـاابی حصه اخوه ابوینی یـاابی تنـهاواولادکلاله
امـی حصه کلاله امـی رامـی برند. ماده 926 - درصورت اجتماع کلاله ابوینی وابی وامـی
کلاله ابی ارث نمـی برد. ماده 927 - درتمام موادمذکوردراین مبحث هریک اززوجین که
باشدفرض خودراازاصل ترکه مـی بردواین فرض عبارت هست ازنصف اصل ترکه به منظور زوج و ربع
آن به منظور زوجه . متقربین بـه مادرهم اعم ازاجدادیـاکلاله فرض خودراازاصل ترکه مـی برند
هرگاه بواسطه ورودزوج یـازوجه نقصی موجودگرددنقص برکلاله ابوینی یـاابی یـابراجدادابی
واردمـی شود. مبحث سوم - درسهم الارث وارث طبقه سوم ماده 928 - هرگاه به منظور مـیت وراث
طبقه دوم نباشدترکه اوبه وراث طبقه سوم مـی رسد. ماده 929 - هریک ازوراث طبقه سوم
اگرتنـهاباشدتمام ارث رامـی بردو اگرمتعددباشندترکه بین آنـهابرطبق موادذیل تقسیم مـی
شود. ماده 930 - اگرمـیت اعمام یـااخوال ابوینی داشته باشداعمام یـااخوال ابی ارث نمـی
برنددرصورت نبودن اعمام یـااخوال ابوینی اعمام یـااخوال ابی حصه آنـهارامـی برند. ماده
931 - هرگاه وارث متوفی چندنفرعمویـاچندنفر باشندترکه بین آنـهابالسویـه تقسیم مـی
شوددرصورتی کـه همـه آنـهاابوینی یـاهمـه ابی یـاهمـه امـی باشند. هرگاه عموو باهم
باشنددرصورتی کـه همـه امـی باشندترکه رابالسویـه تقسیم مـی نمایندودرصورتی کـه همـه
ابوینی یـاابی حصه ذکوردوبرابراناث خواهدبود. ماده 932 - درصورتی کـه اعمام امـی
واعمام ابوینی یـاابی باهم باشندعم یـا امـی اگرتنـهاباشدسدس ترکه بـه اوتعلق مـی
گیردواگرمتعددباشندثلث ترکه واین ثلث رامابین خودبالسویـه تقسیم مـی کنندوباقی ترکه
به اعمام ابوینی یـاابی مـی رسدکه درتقسیم ذکوردوبرابراناث مـی برد. ماده 933 - هرگاه
وراث متوفی چندنفردائی یـاچندنفر یـاچندنفر دائی وچندنفر باهم باشندترکه بین
آنـهابالسویـه تقسیم خواه همـه ابوینی خواه همـه ابی وخواه همـه امـی باشند. ماده 934 -
اگروراث مـیت دائی و ابی یـاابوینی یـادائی و امـی باشندطرف امـی اگریکی
باشدسدس ترکه رامـی بردواگرمتعددباشندثلث آن را مـی برندوبین خودبالسویـه تقسیم مـی
کنندومابقی مال دائی و های ابوینی یـا ابی هست که آنـهاهم بین خودبالسویـه تقسیم
مـی نمایند. ماده 935 - اگربرای مـیت یک یـاچندنفراعمام یـایک یـاچندنفراخوال باشدثلث
ترکه بـه اخوال دوثلث آن بـه اعمام تعلق مـی گیرد. تقسیم ثلث بین اخوال بالسویـه بعمل
مـی آیدلیکن اگربین اخوال یک نفر امـی باشدسدس حصه اخوال بـه اومـی رسدواگرچندنفرامـی
باشندثلث آن حصه بـه آنـهاداده مـی شودودرصورت اخیرتقسیم بین آنـهابالسویـه بعمل مـی
آید. درتقسیم دوثلث بین اعمام حصه ذکوردوبرابراناث خواهدبودلیکن اگر بین اعمام
یکنفرامـی باشدسدس حصه اعمام بـه اومـی رسدواگرچندنفرامـی باشند ثلث آن حصه بـه آنـهامـی
رسدودرصورت اخیرآن ثلث رابالسویـه تقسیم مـی کنند. درتقسیم پنج سدس ویـادوثلث که
ازحصه اعمام باقی مـی ماندبین اعمام ابوینی یـاابی حصه ذکوردوبرابراناث خواهدبود.
ماده 936 - باوجوداعمام یـااخوال اولادآنـهاارث نمـی برندمگردرصورت انحصاروارث بـه یک
عمومـی ابوینی بایک عموی ابی تنـهاکه فقط دراین صورت پسرعموعموراازارث محروم مـی
کندلیکن اگرباپسرعموی ابوینی خال یـا باشدیـااعمام متعددباشندولوابی
تنـهاپسرعموارث نمـی برد. ماده 937 - هرگاه به منظور مـیت نـه اعمام باشدونـه اخوال
اولادآنـهابجای آنـهاارث مـی برندونصیب هرنسل نصیبی خواهدبودکه بواسطه اوبه مـیت
متصل مـی شود. ماده 938 - درتمام مواردمزبوره دراین مبحث هریک اززوجین کـه باشد فرض
خودراازاصل ترکه مـی بردواین فرض عبارت هست ازنصف اصل ترکه به منظور زوج وربع آن برای
زوجه . متقرب بـه مادرهم نصیب خودراازاصل ترکه مـی بردباقی ترکه مال متقرب بـه پدراست
واگرنقصی هم باشدبرمتقربین بـه پدرواردمـی شود. ماده 939 - درتمام مواردمذکوره دراین
مبحث ودومبحث قبل اگروارث خنثی بوده وازجمله وراثی باشدکه ازذکورآنـهادوبرابراناث
مـی برند سهم الارث اوبطریق ذیل معین مـی شود - اگرعلائم رجولیت غالب باشدسهم الارث
یک پسرازطبقه خودواگرعلائم اناثیت غلبه داشته باشدسهم الارث یک ازطبقه خودرامـی
بردواگرهیچ یک ازعلائم غالب نباشدنصف مجموع سهم الارث یک پسرویک ازطبقه خود
راخواهدبرد. مبحث چهارم - درمـیراث زوج وزوجه ماده 940 - زوجین کـه زوجیت آنـهادائمـی
بوده وممنوع ازارث نباشنداز یکدیگرارث مـی برند. ماده 941 - سهم الارث زوج وزوجه
ازترکه یگدیگربطوری هست که درون مواد 913 - 927 و 938 ذکرشده هست . ماده 942 -
درصورت تعددزوجات ربع یـاثمن ترکه کـه تعلق بـه زوجه دارد بین همـه آنان بالسویـه تقسیم
مـی شود. ماده 943 - اگرشوهرزن خودرابه طلاق رجعی مطلقه کندهریک ازآنـهاکه قبل
ازانقضاءعده بمـیرددیگری ازاوارث مـی بردلیکن اگرفوت یکی ازآنـهابعداز انقضاءعده بوده
ویـاطلاق بائن باشدازیکدیگرارث نمـی برند. ماده 944 - اگرشوهردرحال مرض زن خودراطلاق
دهدودرظرف یک سال از تاریخ طلاق بهمان مرض بمـیردزوجه اوارث مـی برداگرچه طلاق بائن
باشدمشروط براینکه زن شوهرنکرده باشد. ماده 945 - اگرمردی درحال مرض زنی
راعقدکندودرهمان مرض قبل از بمـیردزن ازاوارث نمـی بردلیکن اگربعداز
یـابعدازصحت یـافتن ازآن مرض بمـیردزن ازاوارث مـی برد. ماده 946 - زوج ازتمام اموال
زوجه ارث مـی بردلیکن زوجه ازاموال ذیل - 1)ازاموال منقوله ازهرقبیل کـه باشد. 2)
ازابنیـه واشجار. ماده 947 - زوجه ازقیمت ابنیـه واشجارارث مـی بردونـه ازعین آنـهاو
طریقه تقویم آن هست که ابنیـه واشجاربافرض استحقاق بقاءدرزمـین بدون اجرت تقویم مـی
گردد. ماده 948 - هرگاه درموردماده قبل ازورثه ازاداءقیمت ابنیـه واشجار امتناع
کندزن مـی تواندحق خودراازعین آنـهااستیفاءنماید. ماده 949 - درصورت نبودن هیچ وارث
دیگربغیراززوج یـازوجه شوهرتمام ترکه زن متوفات خودرامـی بردلیکن زن فقط نصیب
خودراوبقیـه ترکه شوهردر حکم مال اشخاص بلاوارث وتابع ماده 866خواهدبود. کتاب سوم -
درمقررات مختلفه ماده 950 - مثلی کـه دراین قانون ذکرشده عبارت ازمالی هست که اشباه
و نظائرآن نوعازیـادوشایع باشدمانندحیوانات ونحوآن وقیمتی مقابل آن هست معذالک
تشخیص این معنی باعرف مـی باشد. ماده 951 - تعدی ،تجاوودن ازحدوداذن یـامتعارف
است نسبت بـه مال یـاحق دیگری . ماده 952 - تفریط عبارت هست ازترک عملی کـه بموجب
قراردادیـا متعارف به منظور حفظ مال غیرلازم هست . ماده 953 - تقصیراعم هست ازتفریط
وتعدی . ماده 954 - کلیـه عقودجائزه بـه موت احدطرفین منفسخ مـی شودوهمچنین بـه سفه
درمواردی کـه رشدمعتبراست . ماده 955 - مقررات این قانون درموردکلیـه اموری کـه قبل
ازاین قانون واقع شده ،معتبراست . قانون مدنی جلددوم - درون اشخاص مصوب 28 بهمن و21
اسفند1313 و17 و19 و20 فروردین 1314 با اصلاحات بعدی کتاب اول - درکلیـات ماده 956
- اهلیت به منظور داربودن حقوق با،زنده متولدشدن انسان شروع و بامرگ اوتمام مـی شود.
ماده 957 - حمل ازحقوق مدنی متمتع مـی گرددمشروط براینکه زنده متولد شود. ماده 958
- هرانسان متمتع ازحقوق مدنی خواهدبودلیکن هیچنمـی تواندحقوق
خودرااجراکندمگراینکه به منظور این امراهلیت قانونی داشته باشد. ماده 959 - هیچنمـی
تواندبطورکلی حق تمتع ویـاحق اجراءتمام یـا قسمتی ازحقوق مدنی راازخودسلب کند. ماده
960 - هیچنمـی تواندازخودسلب حریت کندویـادرحدودی کـه مخالف قوانین ویـاخلاق حسنـه
باشدازاستفاده ازحریت خودصرفنظرنماید. ماده 961 - جزدرمواردذیل اتباع خارجه
نیزازحقوق مدن متمتع خواهند بود : 1 - درموردحقوقی کـه قانون آن راصراحتامنحصربه
اتباع ایران نموده و یـاصراحتاازاتباع خارجه سلب کرده هست . 2 - درموردحقوق مربوط
به احوال شخصی کـه قانون دولت متبوع تبعه خارجه آن راقبول نکرده . 3 - درموردحقوق
مخصوصه کـه صرفاازنقطه نظرجامعه ایرانی ایجادشده باشد. ماده 962 - تشخیص اهلیت هرکس
برای معامله برحسب قانون دولت متبوع اوخواهدبودمعذلک اگریک نفرتبعه خارجه
درایران عمل حقوقی انجام دهددرصورتی کـه مطابق قانون دولت متبوع خودبرای انجام آن
عمل واجد اهلیت نبوده ویـااهلیت ناقصی داشته هست آن شخص به منظور انجام آن عمل واجد
اهلیت محسوب خواهدشددرصورتی کـه قطع نظرازتابعیت خارجی اومطابق قانون ایران
نیزبتوان اورابرای انجام آن عمل دارای اهلیت تشخیص داد. حکم اخیرنسبت بـه اعمال
حقوقی کـه مربوط بـه حقوق خانوادگی ویـاحقوق ارثی بوده ویـامربوط بـه نقل وانتقال اموال
غیرمنقول واقع درخارج ایران مـی باشدشامل نخواهدبود. ماده 963 - اگرزوجین تبعه یک
دولت نباشندروابط شخصی ومالی بین آنـهاتابع قوانین دولت متبوع شوهرخواهدبود. ماده
964 - روابط بین ابوین واولادتابع قانون دولت متبوع پدراست مگراینکه نسبت طفل فقط
به مادرمسلم باشدکه دراین صورت روابط بین طفل ومادراوتابع قانون دولت متبوع
مادرخواهدبود. ماده 965 - ولایت قانونی ونصب قیم برطبق قوانین دولت متبوع مولی -
علیـه خواهدبود. ماده 966 - تصرف ومالکیت وسایرحقوق براشیـاءمنقول ویـاغیرمنقول تابع
قانون مملکتی خواهدبودکه آن اشیـاءدرآنجاواقع مـی باشندمعذلک حمل و نقل شدن شیئی
منقول ازمملکتی بـه مملکت دیگرنمـی تواندبه حقوقی کـه ممکن هست اشخاص مطابق قانون محل
وقوع اولی شیئی نسبت بـه آن تحصیل کرده باشندخللی واردآورد. ماده 967 - ترکه منقول
یـاغیرمنقول اتباع خارجه کـه درایران واقع هست فقط ازحیث قوانین اصلیـه ازقبیل قوانین
مربوطه بـه تعیین وراث ومقدار سهم الارث آنـهاوتشخیص قسمتی کـه متوفی مـی توانسته است
به موجب وصیت تملیک نمایدتابع قانون دولت متبوع متوفی خواهدبود. ماده 968 - تعهدات
ناشی ازعقودتابع قانون محل وقوع عقداست مگراین کـه متعاقدین اتباع خارجه بوده وآن
راصریحایـاضمناتابع قانون دیگری قرار داده باشند. ماده 969 - اسنادازحیث طرزتنظیم
تابع قانون محل تنظیم خودمـی باشند. ماده 970 - مامورین سیـاسی یـاقونسولی دول خارجه
درایران وقتی مـی توانندبه اجرای عقدنکاح مبادرت نمایندکه طرفین عقدهردوتبعه دولت
متبوع آنـهابوده وقوانین دولت مزبورنیزاین اجازه رابه آنـهاداده باشد،در هرحال نکاح
بایددردفاترسجل احوال ثبت شود. ماده 971 - دعاوی از حیث صلاحیت محاکم و قوانین
راجعه بـه اصول محاکمات تابع قانون محلی خواهد بودکه درآنجا اقامـه مـی شود مطرح بودن
همان بودن همان دعوی درون محکمـه اجنبی رافع صلاحیت محکمـه ایرانی نخواهد بود . ماده
972 - احکام صادره از محاکم خارجه و همچنین اسناد رسمـی لازم الاجراء تنظیم شده در
خارجه را نمـی توان درون ایران اجرا نمود مگر اینکه مطابق قوانین ایران امر بـه اجرای
آنـها صادر شده باشد . ماده 973 - اگرقانون خارجه کـه باید مطابق ماده 7 جلد اول این
قانون و یـا بر طبق مواد فوق رعایت گردد بـه قانون دیگری احاله داده باشد محکمـه مکلف
به رعایت این احاله نیست مگر اینکه احاله بـه قانون ایران شده باشد . ماده 974 -
مقررات ماده 7 و مواد 962 که تا 974 این قانون که تا حدی بـه موقع اجراءگذارده مـی شودکه
مخالف عهود بین المللی کـه دولت ایران آنرا امضاء کرده و یـا مخالف با قوانین مخصوصه
نباشد . ماده 975 - محکمـه نمـی تواند قوانین خارجی و یـا قراردادهای خصوصی را کـه بر
خلاف اخلاق حسنـه بوده و یـا بـه واسطه جریحه دار احساسات جامعه یـا بـه علت دیگر
مخالف با نظم عمومـی محسوب مـی شود بموقع اجراءگذارد اگرچه اجراء قوانین مزبور اصولا
مجاز باشد . کتاب دوم - درون تابعیت ماده 976 - اشخاص ذیل تبعه ایران محسوب مـی شوند
: 1 - کلیـه ساکنین ایران بـه استثنای اشخاصی کـه تبعیت خارجی آنـها مسلم باشد .تبعیت
خارجیـانی مسلم هست که مدارک تابعیت آنـها مورد اعتراض دولت ایران نباشد . 2 -
کسانی کـه پدرآنـها ایرانی هست اعم از اینکه درون ایران یـا درخارجه متولد شده باشند .
3 -انی کـه درایران متولدشده وپدرومادرآنان غیرمعلوم باشند. 4 -انی که
درایران ازپدرومادرخارجی کـه یکی ازآنـهادرایران متولدشده بوجودآمده اند. 5 -انی
که درایران ازپدری کـه تبعه خارجه هست بوجودآمده وبلافاصله بعد ازرسیدن بـه سن هجده
سال تمام لااقل یکسال دیگردرایران اقامت کرده باشند والاقبول شدن آنـهابه تابعیت
ایران برطبق مقرراتی خواهدبودکه مطابق قانون به منظور تحصیل تابعیت ایران مقرراست . 6
- هرزن تبعه خارجی کـه شوهرایرانی اختیـارکند. 7 - هرتبعه خارجی کـه تابعیت ایران
راتحصیل کرده باشد. تبصره - اطفال متولداایندگان سیـاسی وقنسولی خارجه مشمول
فقره 4و5 نخواهندبود . & ماده 977 - اشخاص مذکور درون فقره 4 و 5 حق دارند بعد از
رسیدن بـه سن 18 سال تمام بخواهندتابعیت پدرخود را قبول کنند مشروط بر اینکه درون ظرف
مدت فوق اظهاریـه کتبی تقدیم وزارت خارجه نمایند و تصدیق دولت متبوع پدرشان دایر به
اینکه آنـها را تبعه خود خواهد شناخت ضمـیمـه اظهاریـه باشد . & ماده 977 - الف -
هرگاه اشخاصی مذکور درون بند4 ماده 976پس از رسیدن بـه سن بلوغ بخواهند تابعیت پدر
خود را قبول کنند حتما ظرف یک سال درخواست کتبی بـه ضمـیمـه تصدیق دولت متبوع پدرشان
دایربه اینکه آنـهاراتبعه خود خواهد شناخت بـه وزارت امورخارجه تسلیم نمایند. (
اصلاحی 11/10/1348 ) ب - هرگاه اشخاص مذکور درون بند5 ماده 976 بعد از رسیدن بـه سن
18سال تمام بخواهندبه تابعیت پدرخودباقی بمانندبایدظرف یکسال درخواست کتبی به
ضمـیمـه تصدیق دولت متبوع پدرشان دایربه این کـه آنـهاراتبعه بـه وزارت امور خارجه
تسلیم نمایند . ( اصلاحی 11/10/1348 ) ماده 978 - نسبت بـه اطفالی کـه در ایران
ازاتباع دولی متولد شده اندکه درمملکت متبوع آنـهااطفال متولدازاتباع ایرانی رابه
موجب مقررات تبعه خودمحسوب داشته ورجوع آنـهارابه تبعیت ایران منوط بـه اجازه مـی
کنند معامله متقابله خواهدشد. ماده 979 - اشخاصی کـه دارای شرایط ذیل باشندمـی
توانندتابعیت ایران راتحصیل کنند - 1 - بـه سن هجده سال تمام رسیده باشند. 2 -
پنجسال اعم ازمتوالی یـامتناوب درایران ساکن بوده باشند. 3 - فراری ازخدمت نظامـی
نباشند. 4 - درهیچ مملکتی بـه جنحه مـهم یـاجنایت غیرسیـاسی محکوم نشده باشند.
درموردفقره دوم این ماده مدت اقامت درخارجه به منظور خدمت دولت ایران درحکم اقامت
درخاک ایران هست . & ماده 980 -انی کـه به امور عالم المنفعه ایران خدمت یـا
مساعدت شایـانی کرده باشند و همچنین اشخاصی کـه دارای عیـال ایرانی و از او اولاد
دارند و یـا دارای مقام عالی علمـی و متخصص درون امور عام المنفعه هستند و تقاضای ورود
به تابعیت دولت جمـهوری اسلامـی ایران را مـی نمایند درون صورتیکه دولت ورود آنـها را به
تابعیت دولت جمـهوری اسلامـی ایران صلاح بداند بدون رعایت شرط اقامت ممکن هست با
تصویب هیئت وزراء بـه تبعیت ایران قبول شوند . ( اصلاحی 8/10/61 ) & ماده 980 -
کسانی کـه به امور عام المنفعه ایران خدمت و یـا مساعدت شایـانی کرده باشند و همچنین
اشخاصی کـه دارای عیـال ایرانی هستند و از او اولاد دارند و یـا دارای مقامات عالی
علمـی و متخصص درون امور عام المنفعه مـی باشند و تقاضای ورود بـه تابعیت دولت جمـهوری
اسلامـی ایران را مـی نمایند درون صورتی کـه دولت ورود آنـها را بـه تابعیت دولت جمـهوری
اسلامـی ایران صلاح بداند بدون رعایت شرط اقامت ممکن هست با تصویب هیـات وزیران به
تابعیت ایران قبول شوند . ( اصلاحی 14/8/1370 ) & ماده 981 - اگر درون ظرف مدت
پنجسال از تاریخ صدور سند تابعیت معلوم شود شخصی کـه به تبعیت ایران قبول شده فراری
از خدمت نظام بوده و همچنین هرگاه قبل از انقضای مدتی کـه مطابق قوانین ایران نسبت
به جرم یـا مجازات مرورزمان حاصل مـیشود معلوم گردد شخصی کـه به تبعیت قبول شده محکوم
به جنحه یـا جنایت عمومـی هست هیـات وزرا حکم خروج او را از تابعیت ایران صادر خواهد
کرد . ( درون اصلاحات 8/10/61 حذف شده هست ) & ماده 982 - اشخاصی کـه تحصیل تابعیت
ایرانی نموده یـا بنمایند از کلیـه حقوقی کـه برای ایرانیـان مقرر هست به استثنای حق
رسیدن بـه مقام ریـاست جمـهوری و وزارت وکفالت وزارت و یـا هرگونـه ماموریت سیـاسی خارجه
بهره مند مـی شوند لیکن نمـی توانند بـه مقامات ذیل نائل گردند مگر بعد از ده سال از
تاریخ صدور تابعیت : 1 - عضویت درون مجلس شورای اسلامـی . 2 - عضویت شوراهای استان و
شـهرستان و شـهر . 3 - استخدام وزارت امورخارجه . ( اصلاحی 8/10/61 ) ماده 982 -
اشخاصی کـه تحصیل تابعیت ایرانی نموده یـا بنمایند از کلیـه حقوقی کـه برای ایرانیـان
مقرر هست بهره مند مـی شوند لیکن نمـی توانند بـه مقامات زیر نائل گردند: 1 - ریـاست
جمـهوری و معاونین او . 2 - عضویت درون شورای نگهبان و ریـاست قوه قضائیـه . 3 - وزارت
و کفالت وزارت و استانداری و فرمانداری . 4 - عضویت درون مجلس شورای اسلامـی . 5 -
عضویت شوراهای استان و شـهرستان و شـهر . 6 - استخدام درون وزارت امور خارجه و نیز
احراز هر گونـه پست و یـا ماموریت سیـاسی . 7 - قضاوت . 8 - عالیترین رده فرماندهی در
ارتش و سپاه و نیروی انتظامـی . 9 - تصدی پستهای مـهم اطلاعاتی و امنیتی . ماده 983
- درخواست تابعیت حتما مستقیما یـا بـه توسط حکام یـا ولات بـه وزارت امورخارجه تسلیم
شده و دارای منضمات ذیل باشد : 1 - سواد مصدق اسناد هویت تقاضاکننده و عیـال و
اولاد او . 2 - تصدیق نامـه نظمـیه دائر بـه تعیین مدت اقامت تقاضاکننده درایران
ونداشتن سوءسابقه و داشتن مکنت کافی یـاشغل معین به منظور تامـین معاش وزارت امورخارجه
درصورت لزوم اطلاعات راجعه بـه شخص تقاضاکننده راتکمـیل وآن رابه هیئت وزراءارسال
خواهدنمودتاهیئت مزبوردرقبول یـاردآن تصمـیم مقتضی اتخاذکنددرصورت قبول شدن تقاضای
سندتابعیت بـه درخواست کننده تسلیم خواهدشد. ماده 984 - زن و اولاد صغیرکسانی که
برطبق این قانون تحصیل تابعیت ایران مـی نمایندتبعه دولت ایران شناخته مـی شوندولی
زن درظرف یکسال از تاریخ صدورسندتابعیت شوهرواولادصغیردرظرف یکسال ازتاریخ رسیدن
به سن هجده سال تمام مـی تواننداظهاریـه کتبی بـه وزارت امورخارجه داده و تابعیت
مملکت سابق شوهرویـاپدرراقبول کندلیکن بـه اظهاریـه اولاداعم از ذکورواناث بایدتصدیق
مذکوردرماده 977ضمـیمـه شود. ماده 985 - تحصیل تابعیت ایرانی پدربه هیچوجه درباره
اولاداوکه درون تاریخ تقاضانامـه بـه سن هجده سال تمام رسیده اندموثرنمـی باشد. ماده
986 - زن غیرایرانی کـه درنتیجه ازدواج ایرانی مـی شودمـی تواندبعد ازطلاق یـافوت
شوهرایرانی بـه تابعیت اول خودرجوع نمایدمشروط براینکه وزارت امورخارجه راکتبامطلع
کندولی هرزن شوهرمرده کـه ازشوهرسابق خود اولادداردنمـی تواندمادام کـه اولاداوبه سن
هجده سال تمام نرسیده ازاین حق استفاده کندودرهرحال زنی کـه مطابق این ماده تبعه
خارجه مـی شودحق داشتن اموال غیرمنقوله نخواهدداشت مگردرحدودی کـه این حق بـه اتباع
خارجه داده شده باشدوهرگاه دارای اموال غیرمنقول بیش ازآنچه کـه برای اتباع خارجه
داشتن آن جایزاست بوده یـابعدابه ارث اموال غیرمنقولی بیش ازآن حدبه او
برسدبایددرظرف یک سال ازتاریخ خروج ازتابعیت ایران یـاداراشدن ملک درون موردارث
مقدارمازادرابه نحوی ازانحاءبه اتباع ایران منتقل کندوالا اموال مزبوربانظارت مدعی
العموم محل بـه فروش رسیده وپس ازوضع مخارج فروش قیمت بـه آنـهاداده خواهدشد . & ماده
987 - زن ایرانی کـه باتبعه خارجه مزاوجت مـی نماید بـه تابعیت ایرانی خود باقی خواهد
ماند مگر اینکه مطابق قانون مملکت زوج ، تابعیت شوهر بواسطه وقوع عقد ازدواج به
زوجه تحمـیل شود ولی درون هر صورت بعد از وفات شوهر و یـا تفریق بـه صرف تقدیم درخواست
به وزارت امور خارجه بـه انضمام ورقه تصدیق فوت شوهر یـا سند تفریق تابعیت اصلیـه زن
با جمـیع حقوق و امتیـازات راجعه بـه آن مجددا بـه او تعلق خواهدگرفت . ( اصلاحی 8/10/
61 ) تبصره 1 - هرگاه قانون تابعیت مملکت زوج زن را بین حفظ تابعیت اصلی و تابعیت
زوج مخیر بگذارد درون این مورد زن ایرانی کـه بخواهد تابعیت ممکلت زوج را دارا شود و
علل موجهی هم به منظور تقاضای خود درون دست داشته باشد بـه شرط تقدیم تقاضانامـه کتبی به
وزارت امورخارجه ممکن هست با تقاضای او موافقت گردد . ( الحاقی 8/10/61 ) تبصره 2
- زن های ایرانی کـه براثر ازدواج تابعیت خارجی را تحصیل مـی کنند حق داشتن اموال
غیرمنقول را درون صورتی کـه موجب سلطه اقتصادی خارجی گردد ندارند . مقررات ماده 988 و
تبصره آن درون قسمت خروج ایرانیـانی کـه تابعیت خود را ترک نموده اند شامل زنان مزبور
نخواهد بود . ( الحاقی 8/10/61 ) & ماده 987 - زن ایرانی کـه با تبعه خارجه مزاوجت
مـی نماید بـه تابعیت ایرانی خود باقی خواهد ماند مگر این کـه مطابق قانون مملکت زوج
تابعیت شوهر بـه واسطه وقوع عقد ازدواج بـه زوجه تحمـیل شود ولی درون هر صورت بعد از
وفات شوهر و یـا تفریق بـه صرف تقدیم درخواست بـه وزارت امور خارجه بـه انضمام ورقه
تصدیق فوت شوهر و یـا سند تفریق ، تابعیت اصلیـه زن با جمـیع حقوق و امتیـازات راجعه
به آن مجددا بـه او تعلق خواهد گرفت . تبصره 1 - هر گاه قانون تابعیت مملکت زوج زن
را بین حفظ تابعیت اصلی و تابعیت زوج مخیر بگذارد درون این مورد زن ایرانی کـه بخواهد
تابعیت مملکت زوج را دارا شود و علل موجهی هم به منظور تقاضای خود درون دست داشته باشد،
به شرط تقدیم تقاضانامـه کتبی بـه وزارت امور خارجه ممکن هست با تقاضای او موافقت
شود. تبصره 2 - زن های ایرانی کـه بر اثر ازدواج تابعیت خارجی را تحصیل مـی کنند حق
داشتن اموال غیر منقول را درون صورتی کـه موجب سلطه اقتصادی خارجی گردد ندارند، تشخیص
این امر با کمـیسیونی متشکل از نمایندگان وزارتخانـه های امور خارجه و کشور و
اطلاعات هست . مقررات ماده 987 و تبصره های آن درون قسمت خروج ایرانیـانی کـه تابعیت
خود را ترک نموده اند شامل زنان مزبور نخواهد بود. ( اصلاحی 14/8/1370 ) ماده 988
- اتباع ایران نمـی توانند تبعیت خود را ترک کنند مگر بـه شرایط ذیل : 1 - بـه سن
25سال تمام رسیده باشند . 2 - هیئت وزراء خروج از تابعیت آنان را اجازه دهد . 3 -
قبلا تعهد نمایندکه درون ظرف یکسال از تاریخ ترک تابعیت حقوق خود را بر اموال
غیرمنقول کـه در ایران دارا مـی باشند و یـا ممکن هست بالوراثه دارا شوند و لوقوانین
ایران اجازه تملک آن را بـه اتباع خارجه بدهد بنحوی از انحاء بـه اتباع ایرانی منتقل
کنند زوجه و اطفالی کـه برطبق این ماده ترک تابعیت مـی نمایند اعم از اینکه اطفال
مزبور صغیر یـا کبیر باشند از تبعیت ایرانی خارجی نمـی گردند مگر اینکه اجازه هیئت
وزراء شامل آنـها هم باشد. 4 - خدمت تحت السلاح خود را انجام داده باشند . & تبصره
-انی کـه برطبق این ماده مبادرت بـه تقاضای ترک تابعیت ایران و قبول تابعیت خارجی
مـی نمایند علاوه براجرای مقرراتی کـه ضمن فقره ( 3 ) از این ماده درباره آنان
مقرراست حتما ظرف مدت یکسال از ایران خارج شوند چنانچه ظرف مدت مزبورخارج نشوند
مقامات صالحه امر بـه اخراج آنـها و فروش اموالشان صادرخواهند نمود و چنین اشخاصی
هرگاه درون آتیـه بخواهند بـه ایران بیـایند اجازه مخصوص هیت وزرا آنـهم به منظور یک دفعه و
مدت معین لازم هست . & تبصره الف -انی کـه برطبق این ماده مبادرت بـه تقاضای ترک
تابعیت ایران و قبول تابعیت خارجی مـی نمایند علاوه براجرای مقرراتی کـه ضمن بند ( 3
) از این ماده درباره آنان مقرراست حتما ظرف مدت سه ماه ازتاریخ صدور سند ترک
تابعیت از ایران خارج شوند چنانچه ظرف مدت مزبورخارج نشوند مقامات صالحه امر به
اخراج آنـها و فروش اموالشان صادرخواهند نمود و تمدید مـهلت مقرره فوق حداکثرتا
یکسال موکول بـه موافقت وزارت امور خارجه مـی باشد . ( اصلاحی 11/10/1348 ) تبصره ب
- هیئت وزیران مـی تواندضمن تصویب ترک تابعیت زن ایرانی بی شوهرترک تابعیت فرزندان
او را نیزکه فاقد پدر و جد پدری هستند و کمتر از 18 سال تمام دارند و یـا بـه جهات
دیگری محجورند اجازه دهد . فرزندان زن مذکور نیزکه بـه سن 25 سال تمام نرسیده باشند
مـی توانند بـه تابعیت از درخواست مادر تقاضای ترک تابعیت نمایند . ( تبصره ب الحاقی
11/10/1348 مـیباشد ) تبصره -انی کـه برطبق این ماده مبادرت بـه تقاضای ترک تابعیت
ایران و قبول تابعیت خارجی مـی نمایند علاوه بر اجرای مقرراتی کـه ضمن فقره سه از
این ماده درباره آنان مقرر هست باید درون مدت یک سال از ایران خارج شوند . چنانچه
ظرف مدت مزبور خارج نشوند مقامات صالحه امر بـه اخراج آنـها و فروش اموالشان را صادر
خواهند نمود و چنین اشخاصی هر گاه درون آتیـه بخواهند بـه ایران بیـایند اجازه مخصوص
وزارت امور خارجه را حتما تحصیل نمایند . ( این تبصره درون تاریخ 16/9/1337 تصویب
شده هست ) ماده 989 - هرتبعه ایرانی کـه بدون رعایت مقررات قانونی بعد از تاریخ
1280شمسی تابعیت خارجی تحصیل کرده باشد تبعیت خارجی اوکان لم یکن بوده و تبعه
ایران شناخته مـی شود ولی درعین حال کلیـه اموال غیرمنقوله او با نظارت مدعی العموم
محل بـه فروش رسیده و پس از وضع مخارج فروش قیمت آن بـه او داده خواهد شد و بعلاوه
از اشتغال بـه وزارت و معاونت وزارت و عضویت مجالس مقننـه و انجمن های ایـالتی و
ولایتی و بلدی و هرگونـه مشاغل دولتی محروم خواهد بود . تبصره - هیـات وزیران مـی
توانند بنا بـه مصالحی بـه پیشنـهاد وزارت امورخارجه تابعیت خارجی مشمولین این ماده
را بـه رسمـیت بشناسد . بـه این گونـه اشخاص با موافقت وزارت امورخارجه اجازه ورود به
ایران یـا اقامت مـی توان داد . ( این تبصره درون تاریخ 16/9/1337 الحاق شده هست )
ماده 990 - ازاتباع ایرانی کـه خودیـاپدرشان موافق مقررات تبدیل تابعیت کرده
باشندوبخواهندبه تبعیت اصلیـه خودرجوع نمایندبه مجرد درخواست بـه تابعیت ایران قبول
خواهندشدمگرآنکه دولت تابعیت آنـهارا صلاح نداند . & ماده 991 - تکالیف مربوط به
اجرای قانون تابعیت و اخذ مخارج دفتری درون موردکسانی کـه تقاضای تابعیت یـا ترک
تابعیت دولت جمـهوری اسلامـی ایران و تقاضای بقاء برتابعیت اصلی را دارند بـه موجب
آئین نامـه کـه به تصویب هیئت وزراء خواهد رسید معین خواهد شد . ( اصلاحی 8/10/61 )
& ماده 991 - تکالیف مربوط بـه اجرای قانون تابعیت و اخذ مخارج دفتری درون موردانی
که تقاضای تابعیت یـا ترک تابعیت دولت جمـهوری اسلامـی ایران و تقاضای بقا بر تابعیت
اصلی را دارند بـه موجب آیین نامـه ای هست که بـه تصویب هیـات وزیران خواهد رسید معین
خواهد شد. ( اصلاحی 14/8/1370 ) کتاب سوم - درون اسناد سجل احوال ماده 992 - سجل
احوال هربه موجب دفاتری کـه برای این امرمقرر هست معین مـی شود. ماده 993 -
امورذیل بایددرظرف مدت وبه طریقی کـه بموجب قوانین یـا نظامات مخصوصه مقرراست به
دائره سجل احوال اطلاع داده شود - 1 - ولادت هرطفل وهمچنین سقط هرجنین کـه بعدازماه
ششم ازتاریخ حمل واقع شود. 2 - ازدواج اعم ازدائم ومنقطع . 3 - طلاق اعم ازبائن
ورجعی وهمچنین بذل مدت . 4 - وفات هرشخص . ماده 994 - حکم فوت فرضی غایب کـه برطبق
مقررات کتاب پنجم ازجلددوم این قانون صادرمـی شودبایددردفترسجل احوال ثبت شود. ماده
995 - تغییرمطالبی کـه دردفاترسجل احوال ثبت شده هست ممکن نیست مگربموجب حکم محکمـه
. ماده 996 - اگرعدم صحت مطالبی کـه به دایره سجل احوال اظهارشده هست درمحکمـه ثابت
گرددیـاهویتی کـه دردفترسجل احوال بعنوان مجهول الهویـه قیدشده هست معین شودویـاحکم
فوت فرضی غایب ابطال گرددمراتب بایددر دفاترمربوطه سجل احوال قیدشود. ماده 997 -
هربایددارای نام خانوادگی باشد. اتخاذنامـهای مخصوصی کـه بموجب نظامنامـه اداره
سجل احوال معین مـی شود،ممنوع هست . ماده 998 - هرکه اسم خانوادگی اورادیگری
بدون حق اتخاذکرده باشد مـی توانداقامـه دعوی کرده ودرحدودقوانین مربوطه تغییرنام
خانوادگی غاصب رابخواهد. اگرکسی نام خانوادگی خودراکه دردفاترسجل احوال ثبت کرده
است مطابق مقررات مربوطه بـه این امرتغییردهدهرذی نفع مـی توانددرظرف مدت و به طریقی
که درقوانین یـانظامات مخصوصه مقرراست اعتراض کند. ماده 999 - سندولادت اشخاصی که
ولادت آنـهادرمدت قانونی بـه دایره سجل احوال اظهارشده هست سندرسمـی محسوب خواهدبود.
ماده 1000 - سایرمطالب راجع بـه سجل احوال بموجب قوانین و نظامنامـه های مخصوصه
مقرراست . ماده 1001 - مامورین قونسولی ایران درخارجه بایدنسبت بـه ایرانیـان مقیم
حوزه ماموریت خودوظایفی راکه بموجب قوانین ونظامات جاریـه بـه عهده دوایرسجل احوال
مقرراست انجام دهند. کتاب چهارم - دراقامتگاه ماده 1002 - اقامتگاه هرشخصی عبارت
ازمحلی هست که شحص درآنجا سداشته ومرکزمـهم اموراونیزدرآنجاباشداگرمحل سکونت
شخصی غیراز مرکزمـهم اموراوباشدمرکزاموراواقامتگاه محسوب هست . اقامتگاه اشخاص
حقوقی مرکزعملیـات آنـهاخواهدبود. ماده 1003 - هیچنمـی تواندبیش ازیک اقامتگاه
داشته باشد. ماده 1004 - تغییراقامتگاه بـه وسیله سحقیقی درمحل دیگربعمل مـی
آیدمشروط براینکه مرکزمـهم اموراونیزبهمان محل انتقال یـافته باشد. ماده 1005 -
اقامتگاه زن شوهردارهمان اقامتگاه شوهراست معذلک زنی کـه شوهراواقامتگاه معلومـی
نداردوهمچنین زنی کـه بارضایت شوهرخودویـا بـه اجازه محکمـه مسکن علیحده اختیـارکرده مـی
توانداقامتگاه شخصی علیحده نیزداشته باشد. ماده 1006 - اقامتگاه صغیرومحجورهمان
اقامتگاه ولی یـاقیم آنـهااست ماده 1007 - اقامتگاه مامورین دولتی ،محلی هست که
درآنجاماموریت ثابت دارند. ماده 1008 - اقامتگاه افرادنظامـی کـه درساخلوهستندمحل
ساخلوآنـها هست . ماده 1009 - اگراشخاص کبیرکه معمولانزددیگری کاریـاخدمت مـی کننددر
منزل کارفرمایـامخدوم خودسداشته باشنداقامتگاه آنـهاهمان اقامتگاه
کارفرمایـامخدوم تآنـهاخواهدبود. ماده 1010 - اگرضمن معامله یـاقراردادی طرفین معامله
یـایکی ازآنـها به منظور اجرای تعهدات حاصله ازآن معامله محلی غیرازاقامتگاه حقیقی خود
انتخاب شده هست اقامتگاه اومحسوب خواهدشدوهمچنین هست درصورتی کـه برای ابلاغ اوراق
دعوی واحضارواخطارمحلی راغیرازاقامتگاه حقیقی خود معین کند. کتاب پنجم - درغایب
مفقودالاثر ماده 1011 - غایب مفقودالاثرکسی هست که ازغیبت اومدت بالنسبه مدیدی
گذشته وازاوبهیچوجه خبری نیست . ماده 1012 - اگرغایب مفقودالاثربرای اداره اموال
تصدری خودتکلیفی معین نکرده باشدوکسی هم نباشدکه قانوناحق تصدی اموراوراداشته
باشدمحکمـه به منظور اداره اموال اویکنفرامـین معین مـی کندوتقاضای تعیین امـین فقط ازطرف
مدعی العموم واشخاص ذی نفع دراین امرقبول مـی شود. ماده 1013 - محکمـه نمـی
تواندازامـینی کـه معین مـی کندتقاضای ضامن یـا تضمـینات دیگرنماید. ماده 1014 - اگریکی
ازوراث غایب تضمـینات کافیـه بدهدمحکمـه نمـی تواندامـین دیگری معین نمایدووارث مزبوربه
این سمت معین خواهدشد . ماده 1015 - وظایف ومسئولیتهای امـینی کـه بموجب موادقبل
معین مـی گردد،همان هست که به منظور قیم مقرراست . ماده 1016 - هرگاه هم فوت وهم تاریخ
فوت غایب مفقوالاثرمسلم شود اموال اوبین وراث موجودحین الموت تقسیم مـی گردداگرچه
یک یـاچندنفر آنـهاازتاریخ فوت غایب بـه بعدفوت کرده باشد. ماده 1017 - اگرفوت غایب
بدون تعیین تاریخ فوت ثابت گرددمحکمـه بایدتاریخی راکه فوت اودرآن تاریخ محقق بوده
معین کنددراین صورت اموال غایب بین وراثی کـه درتاریخ مزبورموجودبوده اند،تقسیم مـی
شود. ماده 1018 - مفادماده فوق درموردی نیزرعایت مـی گرددکه حکم موت فرضی غایب
صادرشود. ماده 1019 - حکم موت فرضی غایب درموردی صادرمـی شودکه ازتاریخ آخرین خبری
که ازحیـات ورسیده هست مدتی گذشته باشدکه عادتاچنین شخصی زنده نمـی ماند. ماده 1020
- مواردذیل ازجمله مواردی محسوب هست که عادتاشخص غایب زنده فرض نمـی شود - 1 - وقتی
که ده سال تمام ازتاریخ آخرین خبری کـه ازحیـات غایب رسیده هست گذشته ودرانقضاءمدت
مزبورسن غایب ازهفتادوپنج سال گذشته باشد. 2 - وقتی کـه یک نفربعنوانی ازعناوین
جزءقشون مسلح بوده ودرزمان جنگ مفقودوسه سال تمام ازتاریخ انعقادصلح بگذردبدون
اینکه خبری ازاو برسدهرگاه جنگ منتهی بـه انعقادصلح نشده باشدمدت مزبورپنجسال
ازتاریخ ختم جنگ محسوب مـی شود. 3 - وقتی کـه یک نفرحین سفری بحری درکشتی بوده کـه آن
کشتی درآن مسافرت تلف شده هست سه سال تمام ازتاریخ تلف شدن کشتی گذشته باشدبدون
اینکه از آن مسافرخبری برسد. ماده 1021 - درموردفقره اخیرماده قبل
اگرباانقضاءمدتهای ذیل کـه مبداءآن ازروزحرکت کشتی محسوب مـی شودکشتی بـه مقصدنرسیده
باشدودرصورت حرکت بدون مقصدبه بندری کـه ازآنجاحرکت کرده برنگشته وازوجودآن بـه هیچ
وجه خبری نشده کشتی تلف شده محسوب مـی شود - الف - به منظور مسافرت دربحرخزروداخل خلیج
فارس یکسال . ب - به منظور مسافرت دربحرعمان ،اقیـانوس هند،بحراحمر،بحرسفید (مدیترانـه )
،بحرسیـاه وبحرآزوف دوسال . ج به منظور مسافرت درسایربحارسه سال . ماده 1022 - اگرکسی
درنتیجه واقعه ای بـه غیرآنچه درفقره 2و3ماده 1020 مذکوراست دچارخطرمرگ گشته
ومفقودشده ویـادرطیـاره بوده وطیـاره مفقود شده باشدوقتی مـی توان حکم موت فرضی
اوراصادرنمودکه پنجسال ازتاریخ دچار شدن بـه خطرمرگ بگذردبدون اینکه خبری ازحیـات
مفقودرسیده باشد. ماده 1023 - درموردمواد1020و1021و1022محکمـه وقتی مـی تواندحکم موت
فرضی غایب راصادرنمایدکه دریکی ازجرایدمحل ویکی ازروزنامـه های کثیرالانتشارتهران
اعلانی درسه دفعه متوالی هرکدام بـه فاصله یک ماه منتشر کرده واشخاصی راکه ممکن است
ازغایب خبری داشته باشنددعوت نمایدکه اگر خبردارندبه اطلاع محکمـه برسانند.هرگاه
یکسال ازتاریخ اولین اعلان بگذرد وحیـات غایب ثابت نشودحکم موت فرضی اوداده مـی شود.
ماده 1024 - اگراشخاص متعدددریک حادثه تلف شوندفرض براین مـی شودکه همـه آنـهادرآن
واحدمرده اند. مفاداین ماده مانع ازاجراء مقررات مواد 873 و874 جلد اول این قانون
نخواهدبود. ماده 1025 - وراث غایب مفقودالاثرمـی توانندقبل ازصدورحکم موت فرضی
اونیزازمحکمـه تقاضانمایندکه دارائی اورابه تصرف آنـهابدهدمشروط براینکه اولاغائب
مزبورکسی رابرای اداره اموال خودمعین نکرده باشد وثانیـادوسال تمام ازآخرین
غبرغایب گذشته باشدبدون اینکه حیـات یـاممات اومعلوم باشد.درمورداین ماده رعایت ماده
1023راجع بـه اعلان مدت یکسال حتمـی هست . ماده 1026 - درموردماده قبل وراث بایدضامن
ویـاتضیـات کافیـه دیگر بدهندتادرصورت مراجعت غایب ویـادرصورتی کـه اشخاص ثالث حقی
براموال اوداشته باشندازعهده اموال ویـاحق اشخاص ثالث برآیندتضمـینات مزبورتا موقع
صدورحکم موت فرضی غایب باقی خواهدبود. ماده 1027 - بعدازصدورحکم فوت فرضی
نیزاگرغایب پیداشودکسانی کـه اموال اورابعنوان وراثت تصرف کرده اندبایدآنچه راکه
ازاعیـان یـاعوض ویـامنافع اموال مزبورحین پیداشدن غایب موجودمـی باشدمسترددارند. ماده
1028 - امـینی کـه برای اداره اموال غایب مفقودالاثرمعین مـی شودبایدنفقه زوجه
دائم یـامنقطعه کـه مدت اونگذشته ونفقه اورازوج تعهد کرده باشدواولادغایب راازدارائی
غایب تادیـه نمایددرصورت اختلاف درون مـیزان نفقه تعیین آن بعهده محکمـه هست . ماده
1029 - هرگاه شخصی چهارسال تمام غایب مفقودالاثرباشدزن او مـی تواندتقاضای طلاق
کنددراین صورت بارعایت ماده 1023حاکم اوراطلاق مـیدهد. ماده 1030 - اگرشخص غایب پس
ازوقوع طلاق وقبل ازانقضاءمدت عده مراجعت نمایدنسبت بـه طلاق حق رجوع داردولی
بعدازانقضاءمدت مزبورحق رجوع ندارد. کتاب ششم - درقرابت ماده 1031 - قرابت بردوقسم
است قرابت نسبی وقرابت سببی . ماده 1032 - قرابت نسبی بـه ترتیب طبقات ذیل هست -
طبقه اول - پدرومادرواولادواولاداولاد. طبقه دوم - اجدادوبرادروواولادآنـها.
طبقه سوم - اعمام وعمات واخوال وخالات واولادآنـها. درهرطبقه درجات قرب وبعدقرابت
نسبی بعده نسلهادرآن طبقه معین مـی گرددمثلادرطبقه اول قرابت پدرومادربااولاددردرجه
اول ونسبت بـه اولاد اولاددردرجه دوم خواهدبودوهکذادرطبقه دوم قرابت
برادرووجدوجده دردرجه اول ازطبقه دوم واولادبرادرووجدپدردردرجه دوم
ازطبقه دوم خواهدبودودرطبقه سوم قرابت عموودائی و و دردرجه اول ازطبقه سوم
ودرجه اولادآنـهادردرجه دوم ازآن طبقه هست . ماده 1033 - هردرهرخط وبهردرجه که
بایک نفرقرابت نسبی داشته باشددرهمان خط وبهمان درجه قرابت سببی بازوج یـازوجه
اوخواهدداشت بنا براین پدرومادرزن یک مرداقربای درجه اول آن مردوبرادروشوهریک
زن ازاقربای سببی درجه دوم آن زن خواهندبود. کتاب هفتم - درنکاح وطلاق باب اول -
درنکاح فصل اول - درخواستگاری ماده 1034 - هرزنی راکه خالی ازموانع نکاح باشدمـی
توان خواستگاری نمود. ماده 1035 - وعده از دواج ایجاد علقه زوجیت نمـی کند اگرچه
تمام یـا قسمتی از مـهریـه کـه بین طرفین به منظور موقع ازدواج مقررگردیده پرداخته شده
باشد بنابراین هریک از زن و مرد مادام کـه عقد نکاح جاری نشده مـی تواند از وصلت
امتناع کند و طرف دیگر نمـی تواند بهیچوجه او را مجبور بـه ازدواج کرده و یـا از جهت
صرف امتناع از وصلت مطالبه خسارتی نماید . & ماده 1036 - اگر یکی از نامزدها وصلت
منظور را بدون علت موجهی بـه هم بزند کـه طرف مقابل یـا ابوین او یـا اشخاص دیگر به
اعتماد وقوع ازدواج مغرور شده و مخارجی کرده باشند کـه وصلت را بـه هم زده هست باید
از عهده خسارات وارده برآید ولی خسارات مزبور فقط مربوط بـه مخارج متعارفه خواهد
بود . درون اصلاحات 8/10/61 حذف شده هست ) & ماده 1037 - هر یک از نامزدها مـی تواند
در صورت بهم خوردن وصلت منظور هدایـائی را کـه بطرف دیگر یـا ابوین او به منظور وصلت
منظور داده هست مطالبه کند. اگرعین هدایـا موجود نباشد مستحق قیمت هدایـائی خواهد
بودکه عادتا نگاه داشته مـی شود مگر اینکه هدایـا بدون تقصیر طرف دیگر تلف شده باشد
. ماده 1038 - مفاد ماده قبل ازحیث رجوع بـه قیمت درون موردی کـه وصلت منظور درون اثر
فوت یکی از نامزدها بهم بخورد مجری نخواهد بود . & ماده 1039 - مدت مرور زمان
دعاوی ناشی از بـه هم خوردن وصلت منظور دو سال هست و از تاریخ بـه هم خوردن آن محسوب
مـیشود . ( درون اصلاحات 8/10/61 حذف شد . ) & ماده 1040 - هریک ازطرفین مـی تواندبرای
انجام وصلت منظورازطرف مقابل تقاضاکندکه تصدیق طبیب بـه صحت ازامراض مسریـه مـهم
ازقبیل سفلیس وسوزاک وسل ارائه دهد. فصل دوم - قابلیت صحی به منظور ازدواج & ماده 1041
- نکاح قبل از بلوغ ممنوع هست . تبصره - عقد نکاح قبل از بلوغ با اجازه ولی صحیح
است بـه شرط رعایت مصلحت مولی علیـه . ( اصلاحی 8/10/61 ) & ماده 1041- عقد نکاح
قبل از رسیدن بـه سن 13 سال تمام شمسی و پسر قبل از رسیدن بـه سن 15 سال تمام
شمسی منوط هست به اذن ولی بـه شرط مصلحت با تشخیص دادگاه صالح . ( مصوب 27/9/1379 )
& ماده 1042 - بعد از رسیدن بـه سن 15 سال تمام نیز اناث نمـیتوانند مادام کـه به 18
سال نرسیده اند بدون اجازه ولی خود شوهر کنند . ( درون اصلاحات 8/10/61 حذف شد. ) &
ماده 1043 - نکاح ی کـه هنوز شوهر نکرده اگرچه بـه سن بلوغ رسیده باشد موقوف به
اجازه پدر یـا جدپدری او هست و هرگاه پدر یـا جد پدری بدون علت موجه از اجازه
مضایقه کند مـی تواند با معرفی کامل مردی کـه مـی خواهد بـه او شوهرکند و شرایط
نکاح و مـهری کـه بین آنـها قرار داده شده بـه دادگاه مدنی خاص مراجعه و به توسط
دادگاه مزبور مراتب بـه پدر یـا جد پدری اطلاع داده شود و بعد از 15 روز از تاریخ
اطلاع و عدم پاسخ موجه از طرف ولی دادگاه مزبور مـی تواند اجازه نکاح را صادر نماید
. ( اصلاحی 8/10/61 ) ماده 1044 - درموردماده قبل اجازه رابایدشخص پدریـاجدپدری
بدهدو اگرپدریـاجدپدری بعلتی تحت قیمومت باشداجازه قیم اولازم نخواهدبود فصل
سوم - درون موانع نکاح ماده 1045 - نکاح با اقارب نسبی ذیل ممنوع هست اگرچه قرابت
حاصل از شبهه یـا زنا باشد : ا - نکاح باپدرواجدادوبامادروجدات هرقدرکه بالابرود. 2
- نکاح بااولادهرقدرکه پائین برود. 3 - نکاح بابرادروواولادآنـهاتاهرقدرکه
پائین برود. 4 - نکاح باعمات وخالات خودوعمات وخالات پدرومادرواجدادوجدات ماده
1046 - قرابت رضاعی ازحیث حرمت نکاح درحکم قرابت نسبی هست مشروط براینکه - اولا -
شیرزن ازحمل مشروع حاصل شده باشد. ثانیـا - شیرمستقیمااز مکیده شده باشد.
ثالثا - طفل لااقل یک شبانـه روزویـا15دفعه متوالی شیرکامل خورده باشدبدون اینکه
دربین غذای دیگریـاشیرزن دیگررابخورد. رابعا - شیرخوردن طفل قبل ازتمام شدن دوسال
ازتولداوباشد. خامسا - مقدارشیری کـه طفل خورده هست ازیک زن وازیک شوهرباشدبنا
براین اگرطفل درشبانـه روزمقداری ازشیریک زن ومقداری ازشیرزن دیگربخورد موجب حرمت
نمـی شوداگرچه شوهرآن دوزن یکی باشد.وهمچنین اگرزن یک و یک پسررضاعی داشته
باشدکه هریک راازشیرمتعلق بـه شوهردیگرشیرداده باشد آن پسرویـاآن
برادرورضاعی نبوده ازدواج بین آنـهاازاین حیث ممنوع نمـی باشد. ماده 1047 -
نکاح بین اشخاص ذیل بـه واسطه مصاهره ممنوع دائمـی هست - 1 - بین مردومادروجدات زن
اوازهردرجه کـه باشداعم ازنسبی ورضاعی . 2 - بین مردوزنی کـه سابقازن پدرویـازن یکی
ازاجدادیـازن پسریـازن یکی ازاحفاداوبوده هست هرچندقرابت رضاعی باشد. 3 - بین
مردبااناث ازاولادزن ازهردرجه کـه باشدولورضاعی مشروط بر اینکه بین زن وشوهرزناشوئی
واقع شده باشد. ماده 1048 - جمع بین دوممنوع هست اگرچه بـه عقدمنقطع باشد.
ماده 1049 - هیچنمـی تواندبرادرزن ویـازن خودرا بگیردمگربااجازه زن
خود. ماده 1050 - هرزن شوهردارراباعلم بـه وجودعلقه زوجیت وحرمت نکاح ویـازنی
راکه درعده طلاق یـادرعده وفات هست باعلم بـه عده وحرمت نکاح به منظور خودعقدکندعقدباطل
وآن زن مطلقابرآن شخص حرام موبدمـی شود. ماده 1051 - حکم مذکوردرماده فوق درموردی
نیزجاری هست که عقدازروی جهل بـه تمام یـایکی ازامورمذکوره فوق بوده ونزدیکی هم واقع
شده باشددرصورت جهل وعدم وقوع نزدیکی عقدباطل ولی حرمت ابدی حاصل نمـی شود. ماده
1052 - تفریقی کـه بالعان حاصل مـی شودموجب حرمت ابدی هست . ماده 1053 - عقددرحال
احرام باطل هست وباعلم بـه حرمت موجب حرمت ابدی هست . ماده 1054 - زنای بازن
شوهرداریـازنی کـه درعده رجعیـه هست موجب حرمت ابدی هست . ماده 1055 - نزدیکی بـه شبهه
وزنااگرسابق برنکاح باشدازحیث مانعیت نکاح درحکم نزدیکی بانکاح صحیح هست ولی مبطل
نکاح سابق نیست . ماده 1056 - اگرکسی باپسری عمل شنیع کندنمـی تواندمادریـایـا
اوراتزویج کند. ماده 1057 - زنی کـه سه مرتبه متوالی زوجه یک نفربوده ومطلقه
شده برآن مردحرام هست مگراینکه بعقددائم بـه زوجیت مرددیگری درآمده وپس ازوقوع
نزدیکی بااوبواسطه طلاق یـافسخ یـافوت فراق حاصل شده باشد. ماده 1058 - زن هرشخصی که
به نـه طلاق کـه شش تای آن عددی هست مطلقه شده باشدبرآن شخص حرام موبدمـی شود. ماده
1059 - نکاح مسلمـه باغیرمسلم جایزنیست . ماده 1060 - ازدواج زن ایرانی باتبعه
خارجه درمواردی هم کـه مانع قانونی نداردموکول بـه اجازه مخصوص ازطرف دولت هست .
ماده 1061 - دولت مـی تواندازدواج بعضی ازمستخدمـین ومامورین رسمـی ومحصلین دولتی
رابازنی کـه تبعه خارجه باشدموکول بـه اجازه مخصوص نماید. فصل چهارم - شرایط صحت
نکاح ماده 1062 - نکاح واقع مـی شودبه ایجاب وقبول بالفاظی کـه صریحادلالت
بدازدواج نماید. ماده 1063 - ایجاب وقبول ممکنست ازطرف خودمردوزن صادرشودویـااز
طرف اشخاصی کـه قانوناحق عقددارند. ماده 1064 - عاقدبایدعاقل وبالغ وقاصدباشد. ماده
1065 - توالی عرفی ایجاب وقبول شرط صحت عقداست . ماده 1066 - هرگاه یکی ازمتعاقدین
یـاهردولال باشندعقدبه اشاره از طرف لال نیزواقع مـی شودمشروط براینکه بطوروضوح حاکی
ازانشاءعقدباشد. ماده 1067 - تعیین زن وشوهربنحوی کـه برای هیچیک ازطرفین درشخص طرف
دیگرشبهه نباشدشرط صحت نکاح هست . ماده 1068 - تعلیق درعقدموجب بطلان هست . ماده
1069 - شرط خیـارفسخ نسبت بـه عقدنکاح باطل هست ولی درنکاح دائم شرط خیـارنسبت به
صداق جایزاست مشروط براینکه مدت آن معین باشدو بعدازنسخ مثل آن هست که
اصلامـهرذکرنشده باشد. ماده 1070 - رضای زوجین شرط نفوذعقداست وهرگاه مکره
بعداززوال کره عقدرااجازه کندنافذاست مگراینکه اکراه بدرجه بوده کـه عاقدفاقدقصد
باشد. جلددوم - دراشخاص فصل پنجم - وکالت درنکاح ماده 1071 - هریک ازمردوزن مـی
توانندبرای عقدنکاح وکالت بغیردهد. ماده 1072 - درصورتی کـه وکالت بطوراطلاق داده
شودوکیل نمـی تواند موکله رابرای خودتزویج کندمگراین کـه این اذن صریحابه اودادشده
باشد. ماده 1073 - اگروکیل ازآنچه کـه موکل راجع بـه شخص یـامـهریـاخصوصیـات دیگرمعین
کرده تخلف کندصحت عقدمتوقف برتنفیذموکل خواهدبود. ماده 1074 - حکم ماده فوق
درموردی نیزجاری هست که وکالت بدون قید بوده ووکیل مراعات مصلحت موکل رانکرده
باشد. فصل ششم - درنکاح منقطع ماده 1075 - نکاح وقتی منقطع هست که به منظور مدت معینی
واقع شده باشد. ماده 1076 - مدت نکاح منقطع بایدکلامعین شود. ماده 1077 - درنکاح
منقطع احکام راجع بـه وراثت زن وبه مـهراوهمانست کـه درباب ارث ودرفصل آتی مقررشده
است . فصل هفتم - درمـهر ماده 1078 - هرچیزی راکه مالیت داشته وقابل تمـیزنیزباشدمـی
توان مـهر قرارداد. ماده 1079 - مـهربایدبین طرفین تاحدی کـه رفع جهالت آنـهابشودمعلوم
باشد. ماده 1080 - تعیین مقدارمـهرمنوط بـه تراضی طرفین هست . ماده 1081 -
اگردرعقدنکاح شرط شودکه درصورت عدم تادیـه مـهردرمدت معین نکاح باطل خواهدبودنکاح
ومـهرصحیح ولی شرط باطل هست . ماده 1082 - بـه مجرد عقد ، زن مالک مـهر مـی شود و مـی
تواند هر نوع تصرفی کـه بخواهد درآن بنماید . تبصره - چنانچه مـهریـه وجه رایج باشد
متناسب با تغییر شاخص قیمت سالانـه زمان تأدیـه نسبت بـه سال اجرای عقد کـه توسط بانک
مرکزی جمـهوری اسلامـی ایران تعیین مـی گردد محاسبه و پرداخت خواهد شد مگر اینکه
زوجین درون حین اجرای عقد بـه نحو دیگری تراضی کرده باشند. آئین نامـه اجرائی این
قانون حداکثر ظرف مدت سه ماه از تاریخ تصویب توسط بانک مرکزی جمـهوری اسلامـی ایران
با همکاری وزارت دادگستری و وزارت امور اقتصادی و دارایی تهیـه و به تصویب هیأت
وزیران خواهد رسید . ( این تبصره درون تاریخ 29/4/1376 الحاق شده هست ) ماده 1083 -
برای تادیـه تمام یـا قسمتی از مـهر مـی توان مدت یـا اقساطی قرارداد . ماده 1084 -
هرگاه مـهرعین معین باشدومعلوم گرددقبل ازعقدمعیوب بوده ویـابعدازعقدوقبل ازتسلیم
معیوب ویـاتلف شودشوهرضامن عیب وتلف هست . ماده 1085 - زن مـی تواندتامـهربه اوتسلیم
نشده ازایفاءوظایفی کـه در مقابل شوهرداردامتناع کندمشروط براینکه مـهراوحال
باشدواین امتناع مسقط حق نفقه نخواهدبود. ماده 1086 - اگرزن قبل ازاخذمـهربه
اختیـارخودبه ایفاءوظایفی کـه در مقابل شوهرداردقیـام نموددیگرنمـی تواندازحکم ماده
قبل استفاده کند معذلک حقی کـه برای مطالبه مـهرداردساقط نخواهدشد. ماده 1087 -
اگردرنکاح دائم مـهرذکرنشده یـاعدم مـهرشرط شده باشدنکاح صحیح هست وطرفین مـی
توانندبعدازعقدمـهررابه تراضی معین کنندواگرقبل ازتراضی برمـهرمعین بین آنـهانزدیکی
واقع شودزوجه مستحق مـهرالمثل خواهد بود. ماده 1088 - درموردماده قبل اگریکی
اززوجین قبل ازتعیین مـهروقبل از نزدیکی بمـیردزن مستحق هیچگونـه مـهری نیست . ماده
1089 - ممکن هست اختیـارتعیین مـهربه شوهریـاشخص ثالثی داده شوددراین صورت شوهریـاشخص
ثالث مـی تواندمـهرراهرقدربخواهدمعین کند. ماده 1090 - اگراختیـارتعیین مـهربه زن داده
شودزن نمـی تواندبیشتراز مـهرالمثل معین نماید. ماده 1091 - به منظور تعیین مـهرالمثل
بایدحال زن ازحیث شرافت خانوادگی وسایرصفات ووضعیت اونسبت بـه اماثل واقران واقارب
وهمچنین معمول محل وغیره درنظرگرفته شود. ماده 1092 - هرگاه شوهرقبل ازنزدیکی زن
خودراطلاق دهدزن مستحق نصف مـهرخواهدبودواگرشوهربیش ازنصف مـهرراقبلاداده باشدحق
داردمازاداز نصف راعینایـامثلایـاقیمتااستردادکند. ماده 1093 - هرگاه
مـهردرعقدذکرنشده باشدوشوهرقبل ازنزدیکی وتعیین مـهرزن خودراطلاق دهدزن مستحق
مـهرالمتعه هست واگربعدازآن طلاق دهدمستحق مـهرالمثل خواهدبود. ماده 1094 - برای
تعیین مـهرالمتعه حال مردازحیث غناوفقرملاحظه مـی شود. ماده 1095 - درنکاح منقطع عدم
مـهردرعقدموجب بطلان هست . ماده 1096 - درنکاح منقطع موت زن دراثناءمدت موجب سقوط
مـهر نمـی شودوهمچنین هست اگرشوهرتاآخرمدت بااونزدیکی نکند. ماده 1097 - درنکاح
منقطع هرگاه شوهرقبل ازنزدیکی تمام مدت نکاح را ببخشدبایدنصف مـهررابدهد. ماده 1098
- درصورتی کـه عقدنکاح اعم ازدائم یـامنقطع باطل بوده و نزدیکی واقع نشده زن حق
مـهرنداردواگرمـهرراگرفته شوهرمـی تواندآن را استردادنماید. 1099 - درصورت جهل زن به
فسادنکاح ووقوع نزدیکی زن مستحق مـهرالمثل هست . ماده 1100 - درصورتی کـه مـهرالمسمـی
مجهول باشدیـامالیت نداشته باشد یـاملک غیرباشددرصورت اول ودوم زن مستحق مـهرالمثل
خواهدبودودرصورت سوم مستحق مثل یـاقیمت آن خواهدبودمگراینکه صاحب مال اجازه نماید.
ماده 1101 - هرگاه عقدنکاح قبل نزدیکی بـه جهتی فسخ شودزن حق مـهرندارد مگردرصورتی
که موجب فسخ ،عنن باشدکه دراین صورت باوجودفسخ نکاح زن مستحق نصف مـهراست . فصل
هشتم - درحقوق وتکالیف زوجین نسبت بـه یکدیگر ماده 1102 - همـین کـه نکاح بطورصحت
واقع شدروابط زوجیت بین طرفین موجودوحقوق وتکالیف زوجین درمقابل همدیگربرقرارمـی
شود. ماده 1103 - زن وشوهرمکلف بـه حسن معاشرتی بایکدیگرند. ماده 1104 - زوجین
بایددرتشییدمبانی خانواده وترتیب اولادخودبه یکدیگرمعاضدت نمایند. ماده 1105 -
درروابط زوجین ریـاست خانواده ازخصائص شوهراست . ماده 1106 - درون عقد دائم نفقه زن
بعهده شوهر هست & ماده 1107 - نفقه عبارت هست از مسکن و البسه و غذا و اثاث البیت
که بطور متعارف با وضعیت زن متناسب باشد وخادم درون صورت عادت زن بـه داشتن خادم یـا
احتیـاج او بـه واسطه مرض یـا نقصان اعضاء . ( مصوب 17/1/1314 ) & ماده 1707- نفقه
عبارت هست از همـه نیـازهای متعارف و متناسب با وضعیت زن از قبیل مسکن ، البسه ، غذا
، اثاث منزل و هزینـه های درمانی و بهداشتی و خادم درون صورت عادت یـا احتیـاج بـه واسطه
نقصان یـا مرض . ( مصوب 19/8/1381 ) ماده 1108 - هرگاه زن بدون مانع مشروع ازادای
وظایف زوجیت امتناع کندمستحق نفقه نخواهدبود. ماده 1109 - نفقه مطلقه رجعیـه درزمان
عده برعهده شوهراست مگراینکه طلاق درحال نشوزواقع شده باشدلیکن اگرعده ازجهت فسخ
نکاح یـاطلاق بائن باشد زن حق نفقه نداردمگردرصورت حمل ازشوهرخودکه دراین صورت
تازمان وضع حمل حق نفقه خواهد داشت . & ماده 1110 - درعده وفات زن حق نفقه ندارد .
( مصوب 17/1/1314) & ماده 1110- درون ایـام عده وفات ، مخارج زندگی زوجه عندالمطالبه
از اموال اقاربی کـه پرداخت نفقه بـه عهده آنان هست ( درون صورت عدم پرداخت ) تامـین مـی
گردد . ( مصوب 19/8/1381 ) ماده 1111 - زن مـی توانددرصورت استنکاف شوهرازنفقه
به محکمـه رجوع کنددراین صورت محکمـه مـیزان نفقه رامعین وشوهررابه آن محکوم
خواهدکرد. ماده 1112 - اگراجراءحکم مذکوردرماده قبل ممکن نباشدمطابق ماده
1129رفتارخواهدشد. ماده 1113 - درعقدانقطاع زن حق نفقه نداردمگراینکه شرط شده
یـاآنکه عقدمبنی برآن جاری شده باشد. ماده 1114 - زن بایددرمنزلی کـه شوهرتعیین مـی
کندسکنی نمایدمگرآنکه اختیـارتعیین منزل بـه زن داده شده باشد. ماده 1115 - اگربودن
زن باشوهردریک منزل متضمن خوف ضرربدنی یـامالی یـاشرافتی به منظور زن باشدزن مـی
تواندمسکن علیحده اختیـارکندودرصورت ثبوت مظنـه ضررمزبورمحکمـه حکم بازگشت بـه منزل
شوهرنخواهددادومادام کـه زن درون بازگشتن بـه منزل مزبورمعذوراست نفقه برعهده
شوهرخواهدبود. ماده 1116 - درموردماده فوق مادام کـه محاکمـه بین زوجین خاتمـه نیـافته
محل سکنای زن بـه تراضی محکمـه باجلب نظراقربای نزدیک طرفین منزل زن رامعین
خواهدنمودودرصورتی کـه اقربائی نباشدخودمحکمـه محل مورداطمـینان رامعین خواهدکرد.
ماده 1117 - شوهرمـی تواندزن خودراازحرفه یـاصنعتی کـه منافی مصالح خانوادگی یـاحیثیـات
خودیـازن باشدمنع کند. ماده 1118 - زن مستقلامـی توانددردارائی خودهرتصرفی راکه مـی
خواهد د. ماده 1119 - طرفین عقدازدواج مـی توانندهرشرطی کـه مخالف بامقتضای
عقدمزبورنباشددرضمن عقدازدواج یـاعقدلازم دیگربنمایدمثل اینکه شرط شودهرگاه شوهرزن
دیگربگیردیـادرمدت معینی غائب شودیـاترک انفاق نماید یـابرعلیـه حیـات زن
سوءقصدکندیـاسوءرفتاری نمایدکه زندگانی آنـهابا یکدیگرغیرقابل تحمل شودزن وکیل ووکیل
درتوکیل باشدکه بعد ازاثبات تحقق شرط درمحکمـه وصدورحکم نـهائی خودرامطلقه سازد. باب
دوم - درانحلال عقدنکاح ماده 1120 - عقدنکاح بـه فسخ یـابه طلاق یـابه بذل مدت
درعقدانقطاع منحل مـی شود. فصل اول - درموردامکان فسخ نکاح ماده 1121 - جنون هریک
اززوجین بشرط استقراراعم ازاینکه مستمریـا ادواری باشدبرای طرف مقابل موجب حق فسخ
است . ماده 1122 - عیوب ذیل درون مردکه مانع از ایفاء وظیفه زناشوئی باشد موجب حق
فسخ به منظور زن خواهدبود ( اصلاحی 8/10/61 ) 1 - عنن بشرط اینکه بعد از گذشتن مدت
یکسال از تاریخ رجوع زن بـه حاکم رفع نشود . 2 - خصاء 3 - مقطوع بودن آلت ی .
ماده 1123 - عیوب ذیل درزن موجب حق فسخ به منظور مردخواهدبود - 1 - قرن . 2 - جذام 3 -
برص 4 - افضاء 5 - زمـین گیری 6 - نابینائی ازهردوچشم . ماده 1124 - عیوب زن
درصورتی موجب حق فسخ به منظور مرداست کـه عیب مزبور درحال عقدوجودداشته هست . ماده 1125
- جنون وعنن درمردهرگاه بعدازعقدهم حادث شودموجب حق فسخ به منظور زن خواهدبود. ماده
1126 - هریک اززوجین کـه قبل ازعقدعالم بـه امراض مذکوره درطرف دیگربودبعدازعقدحق
فسخ نخواهدداشت . ماده 1127 - هرگاه شوهربعدازعقدمبتلابه یکی ازامراض مقاربتی
گرددزن حق خواهدداشت کـه ازنزدیکی بااوامتناع نمایدوامتناع مزبورمانع حق نفقه
نخواهدبود. ماده 1128 - هرگاه دریکی ازطرفین صفت خاصی شرط شده وبعدازعقدمعلوم
شودکه طرف مذکوره فاقدوصف مقصودبودبرای طرف مقابل حق فسخ خواهدبود خواه وصف
مذکوردرعقدتصریح شده یـاعقدمتبانیـابرآن واقع شده باشد. ماده 1129 - درصورت استنکاف
شوهرازنفقه وعدم امکان اجراءحکم محکمـه والزام اوبه نفقه زن مـی تواندبرای
طلاق بـه حاکم رجوع کندوحاکم رجوع کندوحاکم شوهراورااجباربه طلاق مـی نماید.همچنین
است درصورت عجز شوهرازنفقه . ماده 1130 - درون مورد زیر زن مـی تواند بـه حاکم
شرع مراجعه و تقاضای طلاق نماید درون صورتی کـه برای محکمـه ثابت شودکه دوام زوجیت
موجب عسر و حرج هست مـی تواند به منظور جلوگیری از ضرر و حرج زوج را اجبار بـه طلاق
نماید و در صورت مـیسر نشدن بـه اذن حاکم شرع طلاق داده مـی شود. ( اصلاحی 8/10/61 )
تبصره - عسر و حرج موضوع این ماده عبارت هست از بـه وجود آمدن وضعیتی کـه ادامـه
زندگی را به منظور زوجه با مشقت همراه ساخته و تحمل آن مشکل باشد و موارد ذیل درون صورت
احراز توسط دادگاه صالح از مصادیق عسر وحرج محسوب مـی گردد : 1- ترک زندگی خانوادگی
توسط زوج حداقل بـه مدت شش ماه متوالی و یـا نـه ماه متناوب درون مدت یک سال بدون عذر
موجه . 2- اعتیـاد زوج بـه یکی از انواع مواد مخدر و یـا ابتلاء وی بـه ات الکلی
که بـه اساس زندگی خانوادگی خلل وارد آورد و امتناع یـا عدم امکان الزام وی بـه ترک
آن درون مدتی کـه به تشخیص پزشک به منظور ترک اعتیـاد لازم بوده هست . درون صورتی کـه زوج به
تعهد خود عمل ننماید و یـا بعد از ترک ، مجددا" بـه مصرف موارد مذکور روی آورده ، بنا
به درخواست زوجه ، طلاق انجام خواهد شد . 3- محکومـیت قطعی زوج بـه حبس پنج سال یـا
بیشتر . 4- ضرب و شتم یـا هرگونـه سوء استفاده مستمر زوج کـه عرفا" با توجه بـه وضعیت
زوجه قابل تحمل نباشد . 5- ابتلاء زوح بـه بیماری های صعب العلاج روانی یـا ساری یـا
هر عارضه صعب العلاج دیگری کـه زندگی مشترک را مختل نماید . موارد مندرج درون این
ماده مانع از آن نیست کـه دادگاه درون سایر مواردی کـه عسر و حرج زن درون دادگاه احراز
شود ، حکم طلاق صادرنماید . ( این تبصره درون تاریخ 3/7/1379 الحاق شده هست ) ماده
1131 - خیـار فسخ فوری هست و اگرطرفی کـه حق فسخ دارد بعد از اطلاع بعلت فسخ نکاح
رافسخ نکندخیـاراوساقط مـی شودبشرط اینکه علم بـه حق فسخ و فوریت آن داشته باشدتشخیص
مدتی کـه برای امکان استفاده ازخیـارلازم بوده بنظرعرف وعادت هست . ماده 1132 -
درفسخ نکاح رعایت ترتیباتی کـه برای طلاق مقرراست شرط نیست . فصل دوم - درون طلاق
مبحث اول - درون کلیـات & ماده 1133 - مرد مـی تواند هر وقت کـه بخواهد زن خود را طلاق
دهد . ( مصوب (20/1/1314) & ماده 1133- مرد مـی تواند با رعایت شرایط مقرر درون این
قانون با مراجعه بـه دادگاه تقاضای طلاق همسرش را بنماید . تبصره - زن نیز مـی تواند
با وجود شرایط مقرر درون مواد (1119) ، (1129) و (1130) این قانون ، از دادگاه
تقاضای طلاق نماید . ماده 1134 - طلاق بایدبه طلاق ودرحضورلااقل دونفرمردعادل
که طلاق را بشنوندواقع گردد. ماده 1135 - طلاق بایدمنجرباشدوطلاق معلق بشرط باطل
است . ماده 1136 - طلاق دهنده بایدبالغ وعادل وقاصدومختارباشد. ماده 1137 - ولی
مجنون دائمـی مـی توانددرصورت مصلحت مولی علیـه زن او راطلاق دهد. ماده 1138 - ممکن
است طلاق رابه توسط وکیل اجرانمود. ماده 1139 - طلاق مخصوص عقددائم هست وزن
منقطعه بـه انقضاءمدت یـابذل آن ازطرف شوهراززوجیت خارج مـی شود. ماده 1140 - طلاق زن
درمدت عادت زنانگی یـادرحال نفاس صحیح نیست مگر اینکه زن حامل باشدیـاطلاق قبل
ازنزدیکی بازن واقع شودیـاشوهرغائب باشد بطوری کـه اطلاع ازعادت زنانگی بودن زن
نتواندحاصل کند. ماده 1141 - طلاق درطهرمواقعه صحیح نیست مگراینکه زن یـائسه یـاحامل
باشد. ماده 1142 - طلاق زنی کـه باوجوداقتضای سن عادت زنانگی نمـی شودوقتی صحیح است
که ازتاریخ آخرین نزدیکی بازن سه ماه گذشته باشد. مبحث دوم - دراقسام طلاق ماده
1143 - طلاق بردوقسم هست - بائن ورجعی ماده 1144 - درطلاق بائن به منظور شوهرحق رجوع
نیست . ماده 1145 - درمواردذیل طلاق بائن هست - 1 - طلاقی کـه قبل ازنزدیکی واقع
شود. 2 - طلاق یـائسه . 3 - طلاق خلع ومبارات مادام کـه زن رجوع بعوض نکرده باشد. 4
- سومـین طلاق کـه بعدازسه وصلت متوالی بعمل آیداعم ازاینکه وصلت درون نتیجه رجوع
باشدیـادرنتیجه نکاح جدید. ماده 1146 - طلاق خلع آن هست که زن بـه واسطه کراهتی که
ازشوهرخوددارددر مقابل مالی کـه به شوهرمـی دهدطلاق بگیرداعم ازاینکه مال مزبورعین
مـهریـا معادل آن ویـابیشترویـاکمترازمـهرباشد. ماده 1147 - طلاق مبارات آن هست که
کراهت ازطرفین باشدولی دراین صورت عوض بایدزائدبرمـیزان مـهرنباشد. ماده 1148 -
درطلاق رجعی به منظور شوهردرمدت عده حق رجوع هست . ماده 1149 - رجوع درطلاق بهرلفظ
یـافعلی حاصل مـی شودکه دلالت بررجوع کندمشروط براینکه مقرون بـه قصدرجوع باشد. مبحث
سوم - درعده ماده 1150 - عده عبارت هست ازمدتی کـه تاانقضای آن زنی کـه عقدنکاح او
منحل شده هست نمـی تواندشوهردیگراختیـارکند. ماده 1151 - عده طلاق وعده فسخ نکاح سه
طهراست مگراینکه زن بـه اقتضای سن عادت زنانگی نبیندکه دراین صورت عده اوسه ماه است
. ماده 1152 - عده طلاق وفسخ نکاح وبذل مدت وانقضاءآن درموردنکاح منقطع درغیرحامل
دوطهراست مگراینکه زن بـه اقتضای سن عادت زنانگی نبیندکه درون این صورت چهل وپنج
روزاست . ماده 1153 - عده طلاق وفسخ نکاح وبذل مدت وانقضاءآن درموردزن حامله تا
وضع حمل هست . ماده 1154 - عده وفات چه دردائم وچه درمنقطع درهرحال چهارماه وده
روزاست مگراینکه زن حامل باشدکه دراین صورت عده وفات تاموقع وضع حمل هست مشروط
براینکه فاصله بین فوت شوهرووضع حمل ازچهارماه وده روزبیشتر باشدوالامدت عده همان
چهارماه وده روزخواهدبود. ماده 1155 - زنی کـه بین اووشوهرخودنزدیکی واقع وهمچنین
زن یـائسه نـه عده طلاق داردونـه عده فسخ نکاح ولی عده وفات درهرموردبایدرعایت شود.
ماده 1156 - زنی کـه شوهراوغایب مفقودالاثربوده وحاکم اوراطلاق داده
باشدبایدازتاریخ طلاق عده وفات نگاهدارد. ماده 1157 - زنی کـه به شبهه باکسی نزدیکی
کندبایدعده طلاق نگاهدارد. کتاب هشتم - دراولاد باب اول - درنسب ماده 1158 - طفل
متولددرزمان زوجیت ملحق بـه شوهراست مشروط بر اینکه ازتاریخ نزدیکی تازمان
تولدکمترازششماه وبیشترازده ماه نگذشته باشد. ماده 1159 - هرطفلی کـه بعدازانحلال
نکاح متولدشودملحق بشوهراست مشروط براینکه مادرهنوزشوهرنکرده وازتاریخ انحلال نکاح
تاروزولادت طفل بیش ازدوماه نگذشته باشدمگرآنکه ثابت شودکه ازتاریخ نزدیکی تازمان
ولادت کمترازششماه ویـابیش ازده ماه گذشته باشد. ماده 1160 - درصورتی کـه عقدنکاح پس
ازنزدیکی منحل شودوزن مجدداشوهر کندوطفلی ازاومتولدگرددطفل بـه شوهری ملحق مـی شودکه
مطابق موادقبل الحاق اوبه آن شوهرممکن هست درصورتی کـه مطابق موادقبل الحاق به
هردوشوهرممکن باشدطفل ملحق بـه شوهردوم هست مگرآنکه امارت قطعیـه برخلاف آن دلالت
کند. ماده 1161 - درموردموادقبل هرگاه شوهرصریحایـاضمنااقراربه ابوت خودنموده
باشددعوی نفی ولدازاومسموع نخواهدبود. ماده 1162 - درموردموادقبل دعوی نفی
ولدبایددرمدتی کـه عادتاپس از تاریخ اطلاع یـافتن شوهرازتولدطفل به منظور امکان اقامـه
دعوی کافی مـی باشداقامـه گرددودرهرحال دعوی مزبورپس ازانقضاءدوماه ازتاریخ اطلاع
یـافتن شوهراز تولدطفل مسموع نخواهدبود. ماده 1163 - درموردی کـه شوهرمطلع ازتاریخ
حقیقی تولدطفل نبوده و تاریخ رابراومشتبه نموده باشندبنوعی کـه موجب الحاق طفل به
اوباشدوبعدها شوهرازتاریخ حقیقی تولدمطلع شودمدت مرورزمان دعوی نفی دوماه ازتاریخ
کشف خدعه خواهدبود. ماده 1164 - احکام موادقبل درموردطفل متولدازنزدیکی بـه شبهه
نیز جاری هست اگرچه مادرطفل مشتبه نباشد. ماده 1165 - طفل متولدازنزدیکی بـه شبهه
فقط ملحق بطرفی مـی شودکه درون اشتباه بوده ودرصورتی کـه هردودراشتباه بوده اندملحق
بهردوخواهدبود. ماده 1166 - هرگاه بواسطه وجودمانعی نکاح بین ابوین طفل باطل باشد
نسبت طفل بهریک ازابوین کـه جاهل بروجودمانع بوده مشروع ونسبت بـه دیگری نامشروع
خواهدبود. درصورت جهل هردونسبت بهردومشروع هست . ماده 1167 - طفل متولداززناملحق
به زانی نمـی شود. ماده 1168 - نگاهداری اطفال هم حق وهم تکلیف ابوین هست . ماده
1169 - به منظور نگاهداری اطفال مادرتادوسال ازتاریخ ولادت او اولویت خواهدداشت پس
ازانقضاءاین مدت حضانت باپدراست مگرنسبت بـه اطفال اناث کـه تاسال هفتم حضانت
آنـهابامادرخواهدبود. ماده 1170 - اگرمادردرمدتی کـه حضانت طفل بـه اواست مبتلابه
جنون شود یـابه دیگری شوهرکندحق حضانت باپدرخواهدبود. ماده 1171 - درصورت فوت یکی
ازابوین حضانت طفل باآنکه زنده هست خواهدبودهرچندمتوفی پدرطفل بوده وبرای اوقیم
معین کرده باشد. ماده 1172 - هیچیک ازابوین حق ندارنددرمدتی کـه حضانت طفل بعهده
آنـهااست ازنگاهداری اوامتناع کنددرصورت امتناع یکی ازابوین حاکم حتما به تقاضای
دیگری یـاتقاضای قیم یـایکی ازاقرباویـابه تقاضای مدعی العموم نگاهداری طفل رابه هریک
ازابوین کـه حضانت بعهده اوست الزام کندودر صورتی کـه الزام ممکن یـاموثرنباشدحضانت
رابه خرج پدروهرگاه پدرفوت شده باشدبه خرج مادر تامـین کند . & ماده 1173 - هرگاه
در اثرعدم مواظبت یـا انحطاط اخلاقی پدر یـا مادری کـه طفل تحت حضانت اوست صحت جسمانی
و یـا تربیت اخلاقی طفل درون معرض خطر باشد محکمـه مـی تواند بـه تقاضای اقربای طفل یـا
به تقاضای قیم او یـا بـه تقاضای مدعی العموم هرتصمـیمـی را کـه برای حضانت طفل مقتضی
بداند ، اتخاذ کند . & ماده 1173 - هر گاه درون اثر عدم مواظبت یـا انحطاط اخلاقی پدر
یـا مادری کـه طفل تحت حضانت اوست , صحت جسمانی و یـا ترتیب اخلاقی طفل درون معرض خطر
باشد , محکمـه مـی تواند بـه تقاضای اقربای طفل و یـا بـه تقاضای قیم او یـا بـه تقاضای
رئیس حوزه قضائی هر تصمـیمـی را کـه برای حضانت طفل مقتضی بداند , اتخاذ کند . موارد
ذیل از مصادیق عدم مواظبت و یـا انحطاط اخلاقی هر یک از والدین هست : 1- اعتیـاد
زیـان آور بـه الکل , مواد مخدر و قمار . 2- اشتهار بـه فساد اخلاق و فحشا . 3 -
ابتلا بـه بیماریـهای روانی با تشخیص پزشکی قانونی. 4- سو استفاده از طفل یـا اجبار
او بـه ورود درون مشاغل ضد اخلاقی مانند فساد و فحشا ، تکدی گری و قاچاق . 5- تکرار
ضرب و جرح خارج از حد متعارف . ( این ماده درون تاریخ 11/8/1376 تصویب شده است) ماده
1174 - درصورتی کـه بعلت طلاق یـابهرجهت دیگرابوین طفل دریک منزل سنداشته
باشندهریک ازابوین کـه طفل تحت حضانت اونمـی باشدحق ملاقات طفل خودراداردتعیین زمان
ومکان ملاقات وسایرجزئیـات مربوطه بـه آن درصورت اختلاف بین ابوین بامحکمـه هست .
ماده 1175 - طفل رانمـی توان ازابوین ویـاازپدرویـامادری کـه حضانت با اوست گرفت
مگردرصورت وجودعلت قانونی . ماده 1176 - مادرمجبورنیست کـه به طفل
خودشیربدهدمگردرصورتی کـه تغذیـه طفل بغیرشیرمادرممکن نباشد. ماده 1177 - طفل
بایدمطیع ابوین خودبوده ودرهرسنی کـه باشدبایدبه آنـهااحترام کند. ماده 1178 - ابوین
مکلف هستندکه درحدودتوانائی خودبه ترتیب اطفال خویش برحسب مقتضی اقدام
کنندونبایدآنـهارامـهمل بگذارند. ماده 1179 - ابوین حق تنبیـه طفل خودرادارندولی به
استناداین حق نمـی توانندطفل خودراخارج ازحدودتادیب تنبیـه نمایند. باب سوم -
درولایت قهری پدر و جدپدری ماده 1180 - طفل صغیرتحت ولایت قهری پدروجدپدری خودمـی
باشدوهمچنین هست طفل غیررشیدیـامجنون درصورتی کـه عدم رشدیـاجنون اومتصل بـه صغرباشد.
ماده 1181 - هریک ازپدروجدپدری نسبت بـه اولادخودولایت دارند. ماده 1182 - هرگاه
طفل هم پدروهم جدپدری داشته باشدویکی ازآنـهامحجور یـابعلتی ممنوع ازتصرف دراموال
مولی علیـه گرددولایت قانونی اوساقط مـی شود. ماده 1183 - درکلیـه امورمربوط بـه اموال
وحقوق مالی مولی علیـه ولی نماینده قانونی اومـی باشد .& ماده 1184 - هرگاه ولی قهری
طفل لیـاقت اداره اموال مولی علیـه را نداشته باشد و یـا درون مورد اموال او مرتکب
حیف و مـیل گردد بـه تقاضای اقربای طفل یـا بـه تقاضای مدعی العموم بعد از ثبوت عدم
لیـاقت یـا خیـانت او درون اموال مولی علیـه بطرفیت مدعی العموم درون محکمـه حاکم یک نفر
امـین بـه ولی منضم مـی کند همـین حکم درون موردی نیز جاری هست که ولی طفل بواسطه کبر سن
یـا مرض یـا امثال آن قادر بـه اداره اموال مولی علیـه نباشد . ( مصوب 1307 ) &
ماده 1184 ـ هرگاه ولی قهری طفل رعایت غبطه صغیر را ننماید و مرتکب اقداماتی شود
که موجب ضرر مولی علیـه گردد بـه تقاضای یکی از اقارب وی و یـا بـه درخواست رئیس حوزه
قضائی بعد از اثبات ، دادگاه ولی مذکور را عزل و از تصرف درون اموال صغیر منع و برای
اداره امور مالی طفل فرد صالحی را بـه عنوان قیم تعیین مـی نماید . همچنین اگر ولی
قهری بـه واسطه کبر سن و یـا بیماری و امثال آن قادر بـه اداره اموال مولی علیـه نباشد
و شخصی را هم به منظور این امر تعیین ننماید طبق مقررات این ماده فردی بـه عنوان امـین
به ولی قهری منضم مـی گردد . ( مصوب 1/3/1379 ) ماده 1185 - هرگاه ولی قهری محجور
شود مدعی العموم مکلف هست مطابق مقررات راجعه بـه تعیین قیم قیمـی به منظور طفل معین کند
. ماده 1186 - درمواردی کـه برای عدم امانت ولی قهری نسبت بـه دارائی طفل امارات
قویـه موجودباشدمدعی العموم مکلف هست ازمحکمـه ابتدائی رسیدگی بعملیـات
اورابخواهدمحکمـه دراین موردرسیدگی کرده درصورتی کـه عدم امانت اومعلوم شودمطابق
ماده 1184رفتارمـی نماید. ماده 1187 - هرگاه ولی قهری منحصربه واسطه غیبت یـاحبس
بهرعلتی کـه نتواندبه امورمولی علیـه رسیدگی کندوکسی راهم ازطرف خودمعین نکرده باشد
حاکم یک نفرامـین بـه پیشنـهادمدعی العموم به منظور تصدی واداره اموال مولی علیـه
وسایرامورراجعه بـه اوموقتامعین خواهدکرد. ماده 1188 - هریک ازپدروجدپدری بعدازوفات
دیگری مـی تواندبرای اولادخودکه تحت ولایت اومـی باشدوصی معین کندتابعدازفوت
خوددرنگاهداری وتربیت آنـهامواظبت کرده واموال آنـهارااداره نماید. ماده 1189 -
هیچیک ازپدروجدپدری نمـی تواندباحیـات دیگری به منظور مولی علیـه خودوصی معین کند. ماده
1190 - ممکن هست پدریـاجدپدری بهی کـه به سمت وصایت معین کرده اختیـارتعیین وصی
بعدفوت خودرابرای مولی علیـه بدهد. ماده 1191 - اگروصی منصوب ازطرف ولی قهری به
نگاهداری یـاتربیت مولی علیـه ویـااداره اموراواقدام نکندیـاامتناع ازانجام وظایف
خودنماید منعزل مـی شود. ماده 1192 - ولی مسلم نمـی تواندبرای امورمولی علیـه خودوصی
غیرمسلم معین کند. ماده 1193 - همـینکه طفل کبیرورشیدشدازتحت ولایت خارج مـی شودواگر
بعداسفیـه یـامجنون شودقیمـی به منظور اومعین مـی شود. ماده 1194 - پدروجدپدری ووصی منصوب
ازطرف یکی ازآنان ولی خاص طفل نامـیده مـی شود. کتاب نـهم - درخانواده فصل اول -
درالزان بـه انفاق ماده 1195 - احکام نفقه زوجه همانست کـه بموجب فصل هشتم ازباب اول
ازکتاب هفتم مقررشده وبرطبق همـین فصل مقررمـی شود. ماده 1196 - درروابط بین اقارب
فقط اقارب نسبی درخط عمودی اعم ازصعودی یـانزولی ملزم بـه انفاق یکدیگرند. ماده 1197
-ی مستحق نفقه هست که نداربوده ونتواندبوسیله اشتغال بـه شغلی وسائل معیشت
خودرافراهم سازد. ماده 1198 -ی ملزم بـه انفاق هست که متمکن ازنفقه
باشدیعنی بتواندنفقه بدهدبدون اینکه ازاین حیث دروضع معیشت خوددچارمضیقه گردد.
برای تشخیص تمکن بایدکلیـه تعهدات ووضع زندگانی شخصی اودرجامعه درنظر گرفته شود.
ماده 1199 - نفقه اولادبرعهده پدراست بعد ازفوت پدریـاعدم قدرت او بـه انفاق بعهده
اجدادپدری هست بارعایت الاقرب فالاقرب درصورت نبودن پدرواجدادپدری ویـاعدم قدرت
آنـهانفقه برعهده مادراست . هرگاه مادرهم زنده ویـاقادربه انفاق نباشدبارعایت الاقرب
فالاقرب بـه عهده اجدادوجدات مادری وجدات پدری واجب النفقه هست واگرچندنفراز
اجدادوجدات مزبورازحیث درجه اقربیت مساوی باشندنفقه رابایدبه حصه متساوی تادیـه
کنند. ماده 1200 - نفقه ابوین بارعایت الاقرب فالاقرب بعهده اولاد و اولاد اولاد
است . ماده 1201 - هرگاه یکنفرهم درخط عمودی صعودی وهم درخط عمودی نزولی اقارب
داشته باشدکه ازحیث الزام بـه انفاق دردرجه مساوی هستندنفقه اورا بایداقارب مزبوربه
حصه متساوی تادیـه کنندبنابراین اگرمستحق نفقه پدر و مادر و اولاد بلافصل داشته
باشد نفقه او را حتما پدر و اولاد او متساویـا تادیـه کنند بدون اینکه مادر سهمـی
بدهدوهمچنین اگرمستحق نفقه مادرواولادبلافصل داشته باشدنفقه
اورابایدمادرواولادمتساویـابدهند. ماده 1202 - اگراقارب واجب النفعه
متعددباشندومنفق نتواندنفقه همـه آنـهارابدهداقارب درخط عمودی نزولی مقدم براقارب
درخط عمودی صعودی خواهندبود. ماده 1203 - درصورت بودن زوجه ویک یـاچندنفرواجب
النفقه دیگرزوجه مقدم برسایرین خواهدبود. ماده 1204 - نفقه اقارب عبارت هست ازمسکن
و البسه و غذا و اثاث البیت بقدر رفع حاجت با درون نظرگرفتن درجه استطاعت منفق .
ماده 1205 - واجب النفقه اعم از زوجه و اقارب مـی تواند به منظور مطالبه نفقه خود به
محکمـه رجوع کند . & ماده 1205 - ماده واحده - درون صورت غیبت یـا استنکاف از پرداخت
کسی کـه نفقه بر عهده اوست و عدم امکان الزام وی بـه پرداخت نفقه دادگاه با مطالبه
افراد واجب النفقه مـیتواند از اموال او بـه مقدار نفقه درون اختیـارآنـها یـا متکفل
مخارج قرار دهد . درون صورتیکه اموال منفق درون اختیـار نباشد مادر یـا دیگری با اجازه
دادگاه مـیتواند نفقه آنـها را بـه عنوان قرض بپردازد و از شخص مستنکف یـا غایب مطالبه
کند . قانون فوق مشتمل بر ماده واحده طبق اصل هشتاد و پنجم قانون اساسی درجلسه روز
شنبه ششم مرداد ماه یکهزار و سیصد و شصت و سه بتصویب کمـیسیون امور قضایی مجلس
شورای اسلامـی رسیده و شورای محترم نگهبان درون تاریخ 9/5/1363آنرا تایید نموده هست ،
برای مدت سه سال از تاریخ تصویب بصورت آزمایشی قابل اجرا هست . & ماده 1206 - زوجه
درهرحال مـی تواندبرای نفقه زمان گذشته خوداقامـه دعوی نمایدوطلب اوازبابت نفقه
مزبورطلب ممتازبوده ودرصورت افلاس یـاورشکستگی شوهرزن مقدم برغرماخواهدبودولی اقارب
فقط نسبت بـه آتیـه مـی توانندمطالبه نفقه نمایند. کتاب دهم - درحجر و قیموت مصوب
1و13مـهرماه و8آبان 1314 فصل اول - درکلیـات ماده 1207 - اشخاص ذیل محجوروازتصرف
دراموال وحقوق مالی خودممنوع هستند - 1 - صغار 2 - اشخاص غیررشید 3 - مجانین ماده
1208 - غیررشیدکسی هست که تصرفات اودراموال وحقوق مالی خود عقلائی نباشد . & ماده
1209 - هر کـه دارای 18 سال تمام نباشد درون حکم غیر رشید هست معذالک درون صورتی که
بعد از 15 سال تمام رشدی درون محکمـه ثابت شود از تحت قیمومت خارج مـیشود . ( در
اصلاحات 8/10/1361 و 14/8/1370 حذف شده هست ) & ماده 1210 - هیچرا نمـی توان بعد
از رسیدن بـه سن بلوغ بعنوان جنون یـا عدم رشد محجور نمود مگر آنکه عدم رشد یـا جنون
او ثابت شده باشد . ( اصلاحی 8/10/1361 ) تبصره 1 - سن بلوغ درون پسر پانزده سال
تمام قمری و در نـه سال تمام قمری هست . ( الحاقی 8/10/61 ) تبصره 2 - اموال
صغیری را کـه بالغ شده هست در صورتی مـی توان بـه او دادکه رشد او ثابت شده باشد . (
الحاقی 8/10/61 ) ماده 1211 - جنون بهر درجه کـه باشد موجب حجراست . ماده 1212 -
اعمال واقوال صغیرتاحدی کـه مربوط بـه اموال وحقوق مالی اوباشدباطل وبلااثراست معذلک
صغیرممـیزمـی تواندتملک بلاعوض کندمثل قبول هبه وصلح بلاعوض وحیـازت مباحات . ماده
1213 - مجنون دائمـی مطلقاومجنون ادواری درحال جنون نمـی تواند هیچ تصرفی دراموال
وحقوق مالی خودبنمایدولوبااجازه ولی یـاقیم خودلکن اعمال حقوقی کـه مجنون ادواری
درحال افاقه مـی نمایدنافذاست مشروط برآنکه افاقه اومسلم باشد. ماده 1214 - معاملات
وتصرفات غیررشیددراموال خودنافذنیست مگر بااجازه ولی یـاقیم اواعم ازاینکه این
اجازه قبلاداده شده باشدیـابعداز انجام عمل . معذلک تملکات بلاعوض ازهرقبیل که
باشدبدون اجازه هم نافذاست . ماده 1215 - هرگاهی مالی رابه تصرف
صغیرغیرممـیزویـامجنون بدهد صغیریـامجنون مسئول ناقص یـاتلف شدن آن مال نخواهدبود.
ماده 1216 - هرگاه صغیریـامجنون یـاغیررشیدباعث ضررشودضامن هست . ماده 1217 - اداره
اموال صغارومجانین واشخاص غیررشیدبعهده ولی یـاقیم آنان هست بطوری کـه درباب سوم
ازکتاب هشتم وموادبعدمقرراست . فصل دوم - درمواردنصب قیم وترتیب آن ماده 1218 -
برای اشخاص ذیل نصب قیم مـی شود - 1 - به منظور صغاری کـه ولی خاص ندارند. 2 - برای
مجانین واشخاص غیررشیدکه جنون یـاعدم رشدآنـهامتصل بـه زمان صغرآنـهابوده وولی خاص
نداشته باشند. 3 - به منظور مجانین واشخاص غیررشیدکه جنون یـاعدم رشدآنـهامتصل بـه زمان
صغرآنـهانباشد. ماده 1219 - هریک از ابوین مکلف هست در مواردی کـه بموجب ماده قبل
باید به منظور اولاد آنـها قیم معین شود مراتب را بـه دادستان حوزه اقامت خود و یـا به
نماینده او اطلاع داده از او تقاضا نمایدکه اقدام لازم به منظور نصب قیم بعمل آورد . (
اصلاحی 8/10/61 ) ماده 1220 - درصورت نبودن هیچیک ازابوین یـاعدم اطلاع آنـهاانجام
تکلیف مقرردرماده قبل بعهده اقربائی هست که باشخص محتاج قیم دریکجا زندگی مـی
نمایند. ماده 1221 - اگرکسی بـه موجب ماده 1218بایدبرای اونصب قیم شودزن یـا
شوهرداشته باشدزوج یـازوجه نیزمکلف بـه انجام تکلیف مقرردرماده 1219 خواهندبود. ماده
1222 - درون هر موردی کـه دادستان بنحوی از انحاء بوجود شخصی کـه مطابق ماده 1218باید
برای او نصب قیم شود مسبوق گردید حتما به دادگاه مدنی خاص رجوع واشخاصی راکه برای
قیمومت مناسب مـی داندبه دادگاه مدنی خاص مزبور معرفی کند. دادگاه مدنی خاص ازمـیان
اشخاص مزبور یک یـا چندنفررابه سمت قیم معین وحکم نصب اوراصادرمـی کندونیزدادگاه
مزبورمـی تواندعلاوه برقیم یک یـاچندنفررابه عنوان ناظرمعین نمایددراین صورت دادگاه
بایدحدود اختیـارات ناظررانیزتعیین کند. اگردادگاه مدنی خاص اشخاصی راکه معرفی شده
اندمعتمدندیداشخاص دیگری راازدادسراخواهدخواست . ( اصلاحی 8/10/61 و 14/8/1370 )
ماده 1223 - درموردمجانین دادستان حتما قبلا رجوع بـه خبره کرده و نظریـات خبره رابه
دادگاه مدنی خاص ارسال دارددرصورت اثبات جنون دادستان بـه دادگاه رجوع مـی کندتانصب
قیم شوددرمورداشخاص غیررشیدنیز دادستان مکلف هست که قبلابه وسیله مطلعین اطلاعات
کافیـه درباب سفاهت او بدست آورده ودرصورتی کـه سفاهت رامسلم دیددردادگاه مدنی خاص
اقامـه دعوی نمایدوپس ازصدورحکم عدم رشدبرای نصب قیم بـه دادگاه رجوع نماید . (
اصلاحی 8/10/61 و 14/8/1370 ) ماده 1224 - حفظ ونظارت دراموال صغارومجانین واشخاص
غیررشید مادام کـه برای آنـهاقیم معین نشده بعهده مدعی العموم خواهدبودطرزحفظ و
نظارت مدعی العموم بموجب نظامنامـه وزارت عدلیـه معین خواهدشد. ماده 1225 - همـین که
حکم جنون یـاعدم رشدیکنفرصادروبه توسط محکمـه شرع به منظور اوقیم معین گردیده مدعی
العموم مـی تواندحجرآن رااعلان نماید انتشارحجرهرکسی کـه نظربه وضعیت دارائی اوممکن
است طرف معاملات بالنسبه عمده واقع گرددالزامـی هست . ماده 1226 - اسامـی اشخاصی که
بعدازکبرورشدبعلت جنون یـاسفه محجور مـی گردندبایددردفترمخصوص ثبت شود.مراجعه به
دفترمزبوربرای عموم آزاداست . ماده 1227 - فقطی را محاکم و ادارات و دفاتر
اسنادرسمـی بـه قیمومت خواهند شناخت کـه نصب او مطابق قانون توسط دادگاه بعمل آمده
باشد . ( اصلاحی 8/10/61 و 14/8/1370 ) & ماده 1228 - درون خارج ایران مامورین
قنسولی ایران حق دارندنسبت بـه ایرانیـان کـه بایدمطابق ماده 1218برای آنـهاقیم نصب
شودودرحوزه ماموریت آنـهاساکن یـامقیم هستندموقتانصب قیم کنندوبایدتاده روزپس ازنصب
قیم مدارک عمل خودرابه وسیله وزارت امورخارجه بـه وزارت دادگستری بفرستند. نصب قیم
مزبوروقتی قطعی مـی گرددکه دادگاه مدنی خاص تهران تصمـیم مامور قنسولی را تنفیذکند .
( اصلاحی 8/10/61 ) & ماده 1228 - درون خارج ایران کنسول و یـا جانشین وی مـی تواند
نسبت بـه ایرانیـانی کـه باید مطابق ماده 1218 به منظور آنـها قیم نصب شود و در حوزه
اموریت او ساکن یـا مقیم اند موقتا نصب قیم کند و باید که تا 10 روز بعد از نصب قیم
مدارک عمل خود را بـه وسیله وزارت امور خارجه بـه وزارت دادگستری بفرستد. نصب قیم
مزبور وقتی قطعی مـی گردد کـه دادگاه مدنی خاص تهران تصمـیم کنسول یـا جانشین او را
تنفیذ کند . ( اصلاحی 14/8/1370 ) ماده 1229 - وظایف واختیـاراتی کـه بموجب قوانین
ونظامات مربوطه درمورددخالت مدعیـان عمومـی درامورصغارومجانین واشخاص غیررشیدمقرر
است درخارج ایران بعهده مامورین قنسولی خواهدبود. ماده 1230 -
اگردرعهودوقراردادهای منعقده بین دولت ایران ودولتی کـه مامورقنسولی ماموریت
خودرادرمملکت آن دولت اجرامـی کندترتیبی بر خلاف مقررات دوماده فوق اتخاذشده
باشدمامورین مذکورمفادآن دوماده را تاحدی کـه بامقررات عهدنامـه یـاقرادادمخالف
نباشداجراخواهندکرد. ماده 1231 - اشخاص ذیل نبایدبه سمت قیمومت معین شوند - 1 -
کسانی کـه خودتحت ولایت یـاقیمومت هستند. 2 -انی کـه بعلت ارتکاب جنایت یـایکی
ازجنحه های ذیل بموجب حکم قطعی محکوم شده باشند - سرقت ،خیـانت درامانت ،کلاهبرداری
،اختلاس ،هتک ناموس ،یـا منافیـات عفت ،جنحه نسبت بـه اطفال ،ورشکستگی بـه تقصیر. 3 -
کسانی کـه حکم ورشکستگی آنـهاصادروهنوزعمل ورشکستگی آنـهاتصفیـه نشده هست . 4 -انی
که معروف بـه فساداخلاق باشند. 5 -ی کـه خودیـااقرباءطبقه اول اودعوائی
برمحجورداشته باشد. ماده 1232 - باداشتن صلاحیت به منظور قیمومت اقرباءمحجورمقدم بر
سایرین خواهندبود. ماده 1233 - زن نمـی تواندبدون رضایت شوهرخودسمت قیمومت راقبول
کند. ماده 1234 - درصورتی کـه محکمـه بیش ازیکنفررابرای قیمومت معین کند مـی
تواندوظایف آنـهاراتفکیک نماید. فصل سوم - دراختیـارات ووظایف ومسئولیت قیم وحدودآن
نظارت مدعی العموم درامورصغارومجانین واشخاص غیررشید ماده 1235 - مواظبت شخص مولی
علیـه ونمایندگی قانونی اودرکلیـه امور مربوطه بـه اموال وحقوق مالی اوباقیم هست .
ماده 1236 - قیم مکلف هست قبل ازمداخله درامورمالی مولی علیـه صورت جامعی ازکلیـه
دارائی اوتهیـه کرده یک نسخه ازآن بـه امضای خودبرای دادستانی کـه مولی علیـه درحوزه
آن سداردبفرستدودادستان یـانماینده اوباید نسبت بمـیزان دارائی مولی علیـه
تحقیقات لازمـه بعمل آورد.(اصلاحی 8/10/61 14/8/1370 ) ماده 1237 - مدعی العموم
یـانماینده ازبایدبعدازملاحظه صورت دارائی مولی علیـه مبلغی راکه ممکن هست مخارج
سالیـانـه مولی علیـه بالغ برآن گردد ومبلغی راکه به منظور اداره دارائی مزبورممکن
است لازم شودمعین نماید قیم نمـی تواندبیش ازمبالغ مزبورخرج کندمگرباتصویب مدعی
العموم . ماده 1238 - قیمـی کـه تقصیردحفظ مال مولی علیـه بنمایدمسئول ضررو خساراتی
است کـه ازنقصان یـاتلف آن مال حاصل شده اگرچه نقصان یـاتلف مستند بـه تفریط یـاتعدی
قیم نباشد. ماده 1239 - هرگاه معلوم شودکه قیم عامدامالی راکه متعلق بمولی علیـه
بوده جزوصورت دارائی اوقیدنکرده ویـاباعث شده هست که آن مال درصورت
مزبورقیدنشودمسئول هرضرروخساراتی خواهدبودکه ازاین حیث ممکن هست به مول علیـه
واردشودبعلاوه درصورتی کـه عمل مزبورازروی سوءنیت بوده قیم معزول خواهدشد. ماده
1240 - قیم نمـی تواندبه سمت قیمومت ازطرف مولی علیـه باخود معامله کنداعم ازاینکه
مال مولی علیـه رابخودمنتقل کندیـامال خودرابه او انتقال دهد. ماده 1241 - قیم نمـی
توانداموال غیرمنقول مولی علیـه رابفروشدویـارهن گذاردیـامعامله کندکه درنتیجه آن
خودمدیون مولی علیـه شودمگربالحاظ غبطه مولی علیـه وتصویب مدعی العموم درصورت
اخیرشرط حتمـی تصویب مدعی العموم ملائت قیم مـی باشدونیی تواندبرای مولی علیـه
بدون ضرورت واحتیـاج قرض کندمگرباتصویب مدعی العموم . ماده 1242 - قیم نمـی
توانددعوی مربوط بمولی علیـه رابه صلح خاتمـه دهد مگرباتصویب مدعی العموم . ماده
1243 - درصورت وجودموجبات موجه دادستان مـی تواندازدادگاه مدنی خاص تقاضاکندکه
ازقیم تضمـیناتی راجع بـه اداره اموال مولی علیـه بخواهدتعیین نوع تضمـین بنظردادگاه
است .هرگاه قیم به منظور تضمـین حاضر نشدازقیمومت عزل مـی شود.(اصلاحی 8/10/61 و 14
/8/1370 ) ماده 1244 - قیم بایدلااقل سالی یک مرتبه حساب تصدی خودرابه مدعی العموم
یـانماینده اوبدهدوهرگاه درظرف یکماه ازتاریخ مطالبه مدعی العموم حساب ندهدبه
تقاضای مدعی العموم معزول مـی شود. ماده 1245 - قیم بایدحساب زمان تصدی خودراپس
ازکبرورشدیـارفع حجر بـه مولی علیـه سابق خودبدهد.هرگاه قیمومت اوقبل ازرفع حجرخاتمـه
یـابد حساب زمان تصدی بایدبه قیم بعدی داده شود. ماده 1246 - قیم مـی تواندبرای
انجام امرقیمومت مطالبه اجرت کند مـیزان اجرت مزبوربارعایت کارقیم ومقداراشتغالی که
ازامرقیمومت به منظور اوحاصل مـی شودومحلی کـه قیم درآنجااقامت داردومـیزان عایدی مولی
علیـه تعیین مـی گردد. ماده 1247 - مدعی العموم مـی توانداعمال نظارت درامورمولی علیـه
را کلایـابعضابه اشخاص موثق یـاهیئت یـاموسسه واگذارنماید.شخص یـاهیئت یـا موسسه که
برای اعمال نظارت تعیین شده درصورت تقصیریـاخیـانت مسئول ضررو خسارت وارده بمولی
علیـه خواهندبود. فصل چهارم - درمواردعزل قیم ماده 1248 - درمواردذیل قیم معزول مـی
شود - 1 - اگرمعلوم شودکه قیم نافذصفت امانت بوده ویـااین صفت ازاوسلب شود. 2 -
اگرقیم مرتکب جنایت ویـامرتکب یکی ازجنحه های ذیل شده وبموجب حکم قطعی محکوم گردد :
سرقت ،خیـانت درامانت ،کلاهبرداری ،اختلاس ،هتک ناموس ،یـا منافیـات عفت ،جنحه نسبت
به اطفال ،ورشکستگی بـه تقصیریـاتقلب . 3 - اگرقیم بعلتی غیرازعلل فوق محکوم بـه حبس
شودوبدین جهت نتواند امورمالی مولی علیـه رااداره کند. 4 - اگرقیم ورشکسته اعلان
شود. 5 - اگرعدم لیـاقت یـاتوانائی قیم دراداره اموال مولی علیـه معلوم شود. 6 - در
مورد مواد 1239 و 1243 و 1244 با تقاضای مدعی العموم . ماده 1249 - اگرقیم مجنون
یـافاقدرشدگرددمنعزل مـی شود. ماده 1250 - هرگاه قیم درامورمربوطه بـه اموال مولی
علیـه یـاجنحه یـا جنایت نسبت بـه شخص اوموردتعقیب مدعی العموم واقع شودمحکمـه به
تقاضای مدعی العموم موقتاقیم دیگری به منظور اداره اموال مولی علیـه معین خواهدکرد.
ماده 1251 - هرگاه زن بی شوهری ولومادرمولی علیـه کـه به سمت قیمومت معین شده است
اختیـار شوهرکند حتما مراتب را درظرف یکماه ازتاریخ انعقاد نکاح بـه دادستان حوزه
اقامت خودیـانماینده اواطلاع دهد. دراین صورت دادستان یـانماینده اومـی تواندبارعایت
وضعیت جدیدآن زن تقاضای تعیین قیم جدیدویـاضم ناظرکند.(اصلاحی 8/10/61) ماده 1252 -
درموردماده قبل اگرقیم ازدواج خودرادرمدت مقرربه مدعی العموم یـانماینده اواطلاع
ندهدمدعی العموم مـی تواندتقاضای عزل اورا د. فصل پنجم - درخروج ازتحت قیمومت
ماده 1253 - بعد اززوال سببی کـه موجب تعیین قیم شده قیمومت مرتفع مـی شود . & ماده
1254 - خروج از تحت قیمومت را ممکن هست خود مولی علیـه یـا هرشخص ذینفع دیگری تقاضا
نمایدتقاضانامـه ممکن هست مستقیما یـا توسط مدعی العموم حوزه ای کـه مولی علیـه درآنجا
سدارد یـا نماینده او بـه محکمـه ابتدائی همان حوزه داده شود ماده 1254 - خروج
از تحت قیمومت را ممکن هست خود مولی علیـه یـا هرشخص ذینفع دیگری تقاضا
نمایدتقاضانامـه ممکن هست مستقیما یـا توسط دادستان حوزه ای کـه مولی علیـه درآنجا
سدارد یـا نماینده او بـه دادگاه مدنی همان حوزه داده شود . ( اصلاحی 8/10/1361
) & ماده 1254 - خروج از قیمومت را ممکن هست خود مولی علیـه یـا هر شخص ذینفع دیگری
تقاضا نماید. تقاضانامـه ممکن هست مستقیما یـا توسط دادستان حوزه ای کـه مولی علیـه در
آنجا سدارد، یـا نماینده او بـه دادگاه مدنی خاص همان حوزه داده شود . ( اصلاحی
14/8/1370 ) ماده 1255 - درموردماده قبل مدعی العموم یـانماینده اومکلف هست قبلا
نسبت بـه رفع علت تحقیقات لازمـه بعمل آورده مطابق نتیجه حاصله ازتحقیقات درمحکمـه
اظهارعقیده نماید. درموردکسانی کـه حجرآنـهامطابق ماده 1225اعلان مـی شودرفع
حجرنیزباید اعلان گردد. ماده 1256 - رفع حجرهرمحجوربایددردفترمذکوردرماده
1226ودرمقابل اسم آن محجورقیدشود. قانون مدنی جلدسوم - درون ادله اثبات دعوی مصوب 13
مـهرماه و 8 آبان ماه 1314 ماده 1257 - هرمدعی حقی باشدبایدآن رااثبات کندومدعی
علیـه هر گاه درمقام دفاع مدعی امری شودکه محتاج بـه دلیل باشداثبات امربرعهده او
است . ماده 1258 - دلائل اثبات دعوی ازقرارذیل هست - 1 - اقرار 2 - اسنادکتبی 3 -
شـهادت 4 - امارات 5 - قسم کتاب اول - دراقرار باب اول - درشرایط اقرار ماده 1259 -
اقراعبارت ازاخباربه حقی هست برای غیربرضررخود. ماده 1260 - اقراواقع مـی
شودبهرلفظی کـه دلالت برآن نماید. ماده 1261 - اشاره شخص لال کـه صریحاحاکی
ازاقرارباشدصحیح هست . ماده 1262 - اقرارکننده بایدبالغ وعاقل
وقاصدومختارباشدبنابراین اقراصغیرومجنون درحال دیوانگی وغیرقاصدومکره موثرنیست .
ماده 1263 - اقرارسفیـه درامورمالی موثرنیست . ماده 1264 - اقرارمفلس وورشکسته نسبت
به اموال خودبرضرردیـان نافذ نیست . ماده 1265 - اقرارمدعی افلاس وورشکستگی
درامورراجعه بـه اموال خودبه ملاحظه حفظ حقوق دیگران منشاءاثرنمـی شودتاافلاس یـاعدم
افلاس اومعین گردد. ماده 1266 - درمقرله اهلیت شرط نیست لیکن برحسب قانون باید
بتوانددارای آنچه کـه بنفع اواقرارشده هست بشود. ماده 1267 - اقراربنفع متوفی
درباره ورثه اوموثرخواهدبود. ماده 1268 - اقرارمعلق موثرنیست . ماده 1269 -
اقراربه امری کـه عقلایـاعادتاممکن نباشدویـابرحسب قانون صحیح نیست اثری ندارد. ماده
1270 - اقراربرای حمل درصورتی موثراست کـه زنده متولدشود. ماده 1271 - مقرله
اگربکلی مجهول باشداقراراثری نداردواگر فی الجمله معلوم باشدمثل اقراربرای یکی
ازدونفرمعین صحیح هست . ماده 1272 - درصحت اقرارتصدیق مقرله شرط نیست لیکن
اگرمفاداقرار راتکذیب کنداقرارمزبوردرحق اواثری نخواهدداشت . ماده 1273 - اقراربه
نسب درصورتی صحیح هست که اولاتحقق نسب برحسب عادت وقانون ممکن باشدثانیـاکسی کـه به
نسب اواقرارشده تصدیق کندمگردر موردصغیری کـه اقراربرفرزندی اوشده بشرط آنکه منازعی
دربین نباشد. ماده 1274 - اختلاف مقرومقرله درسبب اقرارمانع صحت اقرارنیست . باب
دوم - درآثاراقرار ماده 1275 - هراقراربحقی به منظور غیرکندملزم باقرارخودخواهدبود.
ماده 1276 - اگرکذب اقرارنزدحاکم ثابت شودآن اقراراثری نخواهد داشت . ماده 1277 -
انکاربعدازاقرارمسموع نیست لیکن اگرمقرادعاکند اقراراوفاسدیـامبنی براشتباه یـاغلط
بوده شنیده مـی شودوهمچنین هست در صورتی کـه برای اقرارخودعذری ذکرکندکه قابل قبول
باشدمثل اینکه بگوید اقراربه گرفتن وجه درمقابل سندیـاحواله بوده کـه وصول نشده لیکن
دعاوی مذکوره مادامـی کـه اثبات نشده مضربه اقرارنیست . ماده 1278 - اقرارهرفقط
نسبت بخودآن شخص وقائم مقام اونافذ هست ودرحق دیگری نافذنیست مگردرموردی کـه قانون
آن راملزم قرارداده باشد ماده 1279 - اقرارشفاهی واقع درخارج ازمحکمـه رادرصورتی مـی
توان بـه شـهادت اثبات کردکه اصل دعوی بـه شـهادت شـهودقابل اثبات باشدویـاادله و قرائنی
بروقوع اقرارموجودباشد. ماده 1280 - اقرارکتبی درحکم اقرارشفاهی هست . ماده 1281 -
قیددین دردفترتجاربه منزله اقرارکتبی هست . ماده 1282 - اگرموضوع اقراردرمحکمـه
مقیدبه قیدیـاوصفی باشدمقرله نمـی تواندآن راتجزیـه کرده ازقسمتی ازآن کـه بنفع اواست
برضررمقراستفاده نمایدوازجزءدیگرآن صرفنظرکند. ماده 1283 - اگراقراردارای
دوجزءمختلف الاثرباشدکه ارتباط تامـی بایکدیگرداشته باشندمثل اینکه مدعی علیـه
اقراربه اخذوجه ازمدعی نموده و مدعی ردشودمطابق ماده 1134اقدام خواهدشد. کتاب دوم
- درون اسناد ماده 1284 - سند عبارت هست از هر نوشته کـه در مقام دعوی یـا دفاع قابل
استناد باشد . ماده 1285 - شـهادتنامـه سند محسوب نمـی شود و فقط اعتبار شـهادت را
خواهد داشت . ماده 1286 - سند بردو نوع هست - رسمـی و عادی ماده 1287 - اسنادی که
در اداره ثبت اسناد و املاک و یـا دفاتر اسناد رسمـی یـا درون نزد سایر مامورین رسمـی در
حدود صلاحیت آنـها و برطبق مقررات قانونی تنظیم شده باشند رسمـی هست . ماده 1288 -
مفاد سند درون صورتی معتبر هست که مخالف قوانین نباشد . ماده 1289 - غیر از اسناد
مذکور درون ماده 1287سایر اسناد عادی هست . ماده 1290 - اسناد رسمـی درباره طرفین و
وراث و قائم مقام آنان معتبر هست و اعتبارآنـها نسبت بـه اشخاص ثالث درون صورتی هست که
قانون تصریح کرده باشد . ماده 1291 - اسناد عادی درون دو مورد اعتبار اسناد رسمـی را
داشته درباره طرفین و وراث و قائم مقام آنان معتبراست : 1 - اگر طرفی کـه سند
برعلیـه او اقامـه شده هست صدورآنرا از منتسب الیـه تصدیق نماید . 2 - هرگاه درون محکمـه
ثابت شودکه سند مزبور را طرفی کـه آن را تکذیب یـا تردیدکرده فی الواقع امضاء یـا
مـهرکرده هست . ماده 1292 - درون مقابل اسناد رسمـی یـا اسنادی کـه اعتبار اسناد رسمـی را
دارد انکار و تردید مسموع نیست و طرف مـی تواند ادعای جعلیت بـه اسناد مزبور کند یـا
ثابت نمایدکه اسناد مزبور بـه جهتی از جهات قانونی از اعتبار افتاده هست . ماده
1293 - هرگاه سند بوسیله یکی از مامورین رسمـی تنظیم اسناد تهیـه شده لیکن مامور
صلاحیت تنظیم آن سند را نداشته و یـا رعایت ترتیبات مقرره قانونی را درون تنظیم سند
نکرده باشد سند مزبور درون صورتیکه دارای امضاء یـا مـهر طرف باشد عادی هست . ماده
1294 - عدم رعایت مقررات راجعه بـه حق تمبرکه بـه اسناد تعلق مـی گیرد سند را از
رسمـیت خارج نمـی کند . ماده 1295 - محاکم ایران بـه اسناد تنظیم شده درکشورهای خارجه
همان اعتباری را خواهند دادکه آن اسناد مطابق قوانین کشوری کـه درآنجا تنظیم شده
دارا مـی باشد مشروط براینکه : اولا - اسناد مزبوره بعلتی از علل قانونی از اعتبار
نیفتاده باشد . ثانیـا - مفادآنـها مخالف با قوانین مربوط بنظم عمومـی یـا اخلاق حسنـه
ایران نباشد . ثالثا - کشوری کـه اسناد درون آنجا تنظیم شده بموجب قوانین خود یـا عهود
اسناد تنظیم شده درون ایران را نیز معتبر بشناسد . رابعا - نماینده سیـاسی یـا قنسولی
ایران درکشوری کـه سند درآنجا تنظیم شده یـا نماینده سیـاسی و قنسولی کشور مزبور در
ایران تصدیق کرده باشدکه سند موافق قوانین محل تنظیم یـافته هست . ماده 1296 -
هرگاه موافقت اسناد مزبوره درون ماده قبل با قوانین محل تنظیم خود بـه توسط نماینده
سیـاسی یـا قنسولی خارجه درایران تصدیق شده باشد قبول شدن سند درون محاکم ایران متوقف
بر این هست که وزارت امورخارجه و یـا درون خارج تهران حکام ایـالات و ولایـات امضاء
نماینده خارجه را تصدیق کرده باشند . ماده 1297 - دفاترتجارتی درون موارد دعوای
تاجری برتاجر دیگر درون صورتی کـه دعوی از محاسبات و مطالبات تجارتی حاصل شده باشد
دلیل محسوب مـی شود مشروط براینکه دفاترمزبوره مطابق قانون تجارت تنظیم شده باشند .
ماده 1298 - دفتر تاجر درون مقابل غیرتاجر سندیت ندارد فقط ممکن هست جزء قرائن و
امارات قبول شود لیکن اگرکسی بـه دفتر تاجر استنادکرد نمـی تواند تفکیک کرده آنچه را
که بر نفع او هست قبول وآنچه کـه بر ضرر او هست ردکند مگر آنکه بی اعتباری آنچه را
که برضرر اوست ثابت کند . ماده 1299 - دفتر تجارتی درون موارد مفصله ذیل دلیل محسوب
نمـی شود : 1 - درون صورتی کـه مدلل شود اوراق جدیدی بـه دفتر داخل کرده اند یـا دفتر
تراشیدگی دارد . 2 - وقتی کـه در دفتر بی ترتیبی و اغتشاشی کشف شودکه برنفع صاحب
دفتر باشد . 3 - وقتی کـه بی اعتباری دفترسابقا بـه جهتی از جهات درون محکمـه مدلل شده
باشد . ماده 1300 - درون مواردی کـه دفترتجارتی برنفع صاحب آن دلیل نیست بر ضرر او
سندیت دارد . ماده 1301 - امضائی کـه در روی نوشته یـا سندی باشد بر ضرر امضاءکننده
دلیل هست . ماده 1302 - هرگاه درون ذیل یـا حاشیـه یـا ظهرسندی کـه در دست ابرازکننده
بوده مندرجاتی باشدکه حکایت از بی اعتباری یـا از اعتبار افتادن تمام یـا قسمتی از
مفاد سند نماید مندرجات مزبوره معتبر محسوب هست اگرچه تاریخ و امضاء نداشته و یـا
بوسیله خط کشیدن و یـا نحو دیگر باطل شده باشد . ماده 1303 - درون صورتیکه بطلان
مندرجات مذکوره درون ماده قبل ممضی بـه امضاء طرف بوده و یـا طرف بطلان آن را قبول کند
و یـا آنکه بطلان آن درون محکمـه ثابت شود مندرجات مزبوره بلااثرخواهد بود . ماده 1304
- هرگاه امضای تعهدی درون خود تعهدنامـه نشده و در نوشته علیحده شده باشدآن تعهدنامـه
بر علیـه امضاءکننده دلیل هست در صورتی کـه در نوشته مصرح باشدکه بـه کدام تعهد یـا
معامله مربوط هست . ماده 1305 - درون اسنادرسمـی تاریخ تنظیم معتبر هست حتی برعلیـه
اشخاص ثالث ولی درون اسناد عادی فقط درباره اشخاصی کـه شرکت درون تنظیم آنـها داشته و
ورثه آنان وکسی کـه بنفع او وصیت شده معتبراست . کتاب سوم - درون شـهادت باب اول - در
موارد شـهادت & ماده 1306 - جز درون مواردی کـه قانون استثنا کرده هست هیچیک از عقود و
ایقاعات و تعهدات را کـه موضوع آن عینا" یـا قیمتا" بیش از پانصد ریـال باشد نمـیتوان
فقط بوسیله شـهادت شفاهی یـا کتبی اثبات کرد ولی این حکم مانع از این نیست کـه محاکم
برای مزید اطلاع و کشف حقیقت بـه اظهارات شـهود رسیدگی کنند . ( درون اصلاحات 8/10/61
و 14/8/1370 حذف شد . ) ماده 1307 - درون مورد عقود و ایقاعات و تعهدات مذکور در
ماده فوقی هم کـه مدعی هست به تعهد خود عمل کرده یـا بـه نحوی بری شده است
نمـیتواند ادعای خود را فقط بـه وسیله شـهادت ثابت کند . ( درون اصلاحات 8/10/61 و 14/8
/1370 حذف شد . ) ماده 1308 - دعوی سقوط حق از قبیل پرداخت دین ، اقاله ، فسخ ،
ابرا و امثال آنـها درون مقابل سند رسمـی یـا سندی کـه اعتبار آن درون محکمـه محرز شده ولو
آنکه موضوع آن سند کمتر از پانصد ریـال باشد بـه شـهادت شـهود قابل اثبات نیست . ( در
اصلاحات 8/10/61 و 14/8/1370 حذف شد . ) & ماده 1309 - درون مقابل سند رسمـی یـا سندی
که اعتبارآن درون محکمـه محرز شده دعوی کـه مخالف با مفاد یـا مندرجات آن باشد بـه شـهادت
اثبات نمـی گردد . & ماده 1310 - اگر موضوع دعوی عقد یـا ایقاع و یـا تعهدی بیش از
پانصد ریـال باشد نمـیتوان آن را بـه وسیله شـهود اثبات کرد اگر چه مدعی دعوی خود را
به پانصد ریـال تقلیل داده یـا از مازاد آن صرفنظر کند . ( درون اصلاحات مورخ 8/10/61
و 14/8/1370 حذف شد . ) ماده 1311 - قیمت پانصد ریـال درون زمان عقد یـا ایقاع و یـا
تعهد مناط هست نـه موقع مطالبه ولی نسبت بـه آنچه کـه قبل از اجرای این قانون واقع
شده مناط قیمت روز مطالبه هست ( درون اصلاحات مورخ 8/10/61 و 14/8/1370 حذف شد. ) &
ماده 1312 - احکام مذکوردرفوق درمواردذیل جاری نخواهدبود : 1 - درمواردی کـه اقامـه
شاهدبرای تقویت یـاتکمـیل دلیل باشدمثل اینکه دلیلی براصل دعوی موجودبوده ولی
مقداریـامبلغ مجهول باشدوشـهادت برتعیین مقداریـامبلغ اقامـه گردد. 2 - درمواردی که
بواسطه حادثه گرفتن سندممکن نیست ازقبیل حریق و سیل وزلزله وغرق کشتی کهی مال
خودرابه دیگری سپرده وتحصیل سندبرای صاحب مال درآن موقع ممکن نیست . 3 - نسبت به
کلیـه تعهداتی کـه عادتاتحصیل سندمعمول نمـی باشدمثل اموالی کـه اشخاص درمـهمانخانـه
هاوقهوه خانـه هاوکاروانسراهاو نمایشگاههامـی سپارندومثل حق الزحمـه اطباءوقابله
همچنین انجام تعهداتی کـه برای آن عادتاتحصیل سندمعمول نیست مثل کارهائی کـه به
مقاطعه ونحوآن تعهدشده اگرچه اصل تعهدبموجب سندباشد. 4 - درصورتی کـه سندبه واسطه
حوادث غیرمنتظره مفقودیـاتلف شده باشد. 5 - درون موارد ضمان قهری و امور دیگری که
داخل درعقود و ایقاعات نباشد . & ماده 1313 - شـهادت اشخاص ذیل پذیرفته نمـی شود : 1
- محکومـین بـه مجازات جنائی . 2 - محکومـین بـه امر جنحه کـه محکمـه درون حکم خود آنـها را
از حق شـهادت درون محاکم محروم کرده باشد . 3 - اشخاص ولگرد وکسانی کـه تکدی را
شغل خود قرارد هند . 4 - اشخاص معروف بـه فساد اخلاق . 5 -ی کـه نفع شخصی درون دعوی
داشته باشد . 6 - شـهادت دیوانـه درحال دیوانگی . ماده 1313 - شـهادت اشخاص ذیل
پذیرفته نمـی شود : 1 - اشخاص ولگرد وکسانی کـه تکدی راشغل خود قرار دهند . 2 -
اشخاص معروف بـه فساد اخلاق . 3 -ی کـه نفع شخصی دردعوی داشته باشد . 4 - شـهادت
دیوانـه درحال دیوانگی . 5 -انی کـه عدالت شرعی آنـها محرز نباشد . ( اصلاحی 8/10/
61) ماده 1313 - درون شاهد بلوغ ، عقل ، عدالت ، ایمان و طهارت مولد شرط هست . (
الحاقی 8/10/61 ) تبصره - عدالت شاهد حتما با یکی از طرق شرعی به منظور دادگاه احراز
شود . (الحاقی 8/10/61) & ماده 1313 - درون شاهد بلوغ ، عقل ، عدالت ، ایمان و طهارت
مولد شرط هست . تبصره 1 - عدالت شاهد حتما با یکی از طرق شرعی به منظور دادگاه احراز
شود. تبصره 2 - شـهادتی کـه نفع شخصی بـه صورت عین یـا منفعت یـا حق رد دعوی داشته
باشد و نیز شـهادتانی کـه تکدی را شغل خود قرار دهند پذیرفته نمـی شود. ماده 1314
- شـهادت اطفالی راکه بـه سن پانزده سال تمام نرسیده اند فقط ممکن هست برای مزید
اطلاع استماع نمود مگر درون مواردی کـه قانون شـهادت این قبیل اطفال را معتبرشناخته
باشد . باب دوم - درشرایط شـهادت ماده 1315 - شـهادت حتما از روی قطع و یقین باشد نـه
بطورشک و تردید . ماده 1316 - شـهادت حتما مطابق با دعوی باشد ولی اگر درون لفظ مخالف
و درون معنی موافق یـاکمتر از ادعا باشد ضرری ندارد . ماده 1317 - شـهادت شـهود باید
مفادا متحد باشد بنابراین اگر شـهود بـه اختلاف شـهادت دهنده قابل اثر نخواهد بود مگر
در صورتی کـه از مفاد اظهارات آنـها قدر متیقنی بدست آید . ماده 1318 - اختلاف شـهود
در خصوصیـات امراگر موجب اختلاف درون موضوع شـهادت نباشد اشکالی ندارد . ماده 1319 -
درصورتی کـه شاهد از شـهادت خود رجوع کند یـا معلوم شود برخلاف واقع شـهادت داده است
به شـهادت او ترتیب اثر داده نمـی شود . ماده 1320 - شـهادت بر شـهادت درصورتی مسموع
است کـه شاهد اصل وفات یـافته یـا بواسطه مانع دیگری مثل بیماری و سفر و حبس وغیره
نتواند حاضر شود . کتاب چهارم - درون امارات ماده 1321 - اماره عبارت از اوضاع و
احوالی هست که بـه حکم قانون یـا درون نظر قاضی دلیل بر امری شناخته مـی شود . ماده
1322 - امارات قانونی اماراتی هست که قانون آنرا دلیل بر امری قرار داده مثل
امارات مذکوره درون این قانون از قبیل مواد 35 و 109 و 1100 و 1158 و 1159 و غیرآنـها
و سایر امارات مصرحه درون قوانین دیگر . ماده 1323 - امارات قانونی درکلیـه دعاوی
اگرچه از دعاوی باشدکه بـه شـهادت شـهود قابل اثبات نیست معتبراست مگر آنکه دلیل
برخلاف آن موجود باشد . ماده 1324 - اماراتی کـه بنظر قاضی واگذار شده عبارت هست از
اوضاع و احوالی درون خصوص مورد و در صورتی قابل استناد هست که دعوی بـه شـهادت شـهود
قابل اثبات باشد یـا ادله دیگر را تکمـیل کند . کتاب پنجم - درون قسم ماده 1325 - در
دعاوی کـه به شـهادت شـهود قابل اثبات هست مدعی مـی تواند حکم بـه دعوی خودراکه مورد
انکارمدعی علیـه هست منوط بـه قسم او نماید. ماده 1326 - درمواردماده فوق مدعی علیـه
نیزمـی توانددرصورتی کـه مدعی سقوط دین یـاتعهدیـانحوآن باشدحکم بـه دعوی رامنوط بـه قسم
مدعی کند. ماده 1327 - مدعی یـامدعی علیـه درمورددوماده قبل درصورتی مـی تواند تقاضای
قسم ازطرف دیگرنمایدکه عمل یـاموضوع دعوی منتسب بـه شخص آن طرف باشد.بنابراین
دردعاوی برصغیرومجنون نمـی توان قسم رابرولی یـاوصی یـاقیم متوجه کردمگرنسبت بـه اعمال
صادره ازشخص آنـهامادامـی کـه به ولایت یـا وصایت یـاقیمومت باقی هستندوهمچنین است
درکلیـه مواردی کـه امرمنتسب بـه یک طرف باشد. ماده 1328 -ی کـه قسم متوجه او شده
است درون صورتی کـه نتواند بطلان دعوی طرف را اثبات کند یـا حتما قسم یـاد نماید یـا قسم
را بـه طرف دیگر رد کند و اگر نـه قسم یـادکند و نـه آنرا بطرف دیگر رد نماید با سوگند
مدعی بـه حکم حاکم مدعی علیـه نسبت بـه ادعائی کـه تقاضای قسم به منظور آن شده هست محکوم
مـی گردد. ( اصلاحی 8/10/61 و 14/8/1370 ) ماده 1328 مکرر - دادگاه مـی تواند نظربه
اهمـیت موضوع دعوی و شخصیت طرفین و اوضاع و احوال موثر مقرر داردکه قسم با انجام
تشریفات خاص مذهبی یـاد شود یـا آن را بنحو دیگری تغلیظ نماید . ( الحاقی 8/10/61 و
14/8/1370 ) تبصره - چنانچهی کـه قسم بـه او متوجه شده تشریفات خاص یـا تغلیظ را
قبول نکند و قسم بخورد و ناکل محسوب نمـی شود . ( الحاقی 8/10/61 و 14/8/1370 )
ماده 1329 - قسم بهی متوجه مـی گرددکه اقرارکند اقرارش نافذ باشد . ماده 1330 -
تقاضای قسم قابل توکیل هست و وکیل درون دعوی مـی تواند طرف را قسم دهد لیکن قسم
یـاد قابل توکیل نیست و وکیل نمـی تواند بجای موکل قسم یـادکند . ماده 1331 - قسم
قاطع دعوی هست وهیچگونـه اظهاری کـه منافی باقسم باشد ازطرف پذیرفته نخواهدشد. ماده
1332 - قسم فقط نسبت بـه اشخاصی کـه طرف دعوی بوده اندوقائم مقام موثراست . ماده
1333 - دردعوی متوفی درصورتی کـه اصل حق ثابت شده وبقاءآن درنظر حاکم ثابت
نباشدحاکم مـی تواندازمدعی بخواهدکه بربقاءحق خودقسم یـادکند. دراین موردکسی که
ازاومطالبه قسم شده هست نمـی تواندقسم رابه مدعی علیـه ردکند. ماده 1334 - درمورد
ماده 1283کسی کـه اقرارکرده هست مـی تواندنسبت بـه آنچه کـه موردادعای اواست ازطرف
مقابل تقاضای قسم کند.مگراینکه مدرک دعوی مدعی سندرسمـی یـاسندی باشدکه اعتبارآن
محکمـه محرزشده هست . & ماده 1335 - درون دعاوی ذیل قسم مورد ندارد : 1 - دعاوی کـه یک
طرف آن اشخاص حقوقی مثل ادارت دولت و شرکتها هستند . 2 - دعاوی راجع بـه ضررو زیـان
ناشی از جرم و خسارت ناشی از محاکمـه 3 - دعاوی ترف عدوانی 4 - دعوی مزاحمت در
صورتی کـه متنـهی بـه اختلاف درون حقی کـه موجب مزاحمت شده هست نباشد . 5 - دعوی راجع به
اصل امتیـازاتی کـه از طرف دولت داده مـیشود . 6 - دعاوی راجعه بـه علائم صنعتی و اسم
تجارتی و علائم تجارتی و حق التصنیف و حق اختراع و امثال اینـها . ماده 1335 - توسل
به قسم وقتی ممکن هست که دلایل مذکور درکتابهای اول که تا چهارم جلدسوم این قانون
برای اثبات مدعی موجودنباشد.دراین صورت مدعی مـی تواندحکم بـه دعوی خودراکه
موردانکارمدعی علیـه هست منوط بـه قسم او نماید. ( اصلاحی 8/10/61)& ماده 1335 -
توسل بـه قسم وقتی ممکن هست که دعوای مدنی نزد حاکم بـه موجب اقرار یـا شـهادت یـا علم
قاضی بر مبنای اسناد یـا امارات ثابت نشده باشد، درون این صورت مدعی مـی تواند حکم به
دعوی خود را کـه مورد انکار مدعی علیـه هست ، منوط بـه قسم او نماید . " قانون مدنی
در سه دوره قانونگذاری ( ادوار 6 - 9 - 10 ) بـه این شرح - از ماده یک لغایت ماده
955 ( صفحات 215 - 100 مجموعه دوره نـهم ) درون دوره ششم بـه موجب ماده واحده مصوب 18
اردیبهشت ماه 1307 ( صفحه 117مجموعه دوره ششم ) اجازه اجراء داده شده و از ماده
956 لغایت ماده 1206 درون دوره نـهم از ماده 1207 لغایت ماده 1335 درون دوره دهم به
تصویب رسیده و بعدا" نیز اصلاحاتی درآن انجام یـافته کـه تمامـی مفاد اصلاحی درون متن
تلفیق شده است




[متن مجری گری برای مجلس ختم]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 29 Nov 2018 05:11:00 +0000



متن مجری گری برای مجلس ختم

گنجور » حافظ » غزلیـات » غزل شمارهٔ ۹۴

با دو بار کلیک بر روی هر واژه مـی‌توانید معنای آن را درون لغت‌نامـهٔ دهخدا جستجو کنید.

شماره‌گذاری ابیـات | وزن: متن مجری گری برای مجلس ختم مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب) | شعرهای مشابه (وزن و قافیـه) | منبع اولیـه: ویکی‌درج | ارسال بـه فیس‌بوک

این شعر را چهی درون کدام آهنگ خوانده است؟

محمدرضا شجریـان » فریـاد » تصنیف "یـار دلنواز"

علی جهاندار » صبح مشتاقان » تصنیف یـار دلنواز

علیرضا عصار » فصل آشنایی » نکته دان عشق "علیرضا عصار"

حسام الدین سراج » راه بی نـهایت » ساز و آواز - دستگاه همایون (درآمد که تا بیداد)

حسام الدین سراج » راه بی نـهایت » راه بی نـهایت - ادامـه ساز و آواز

احمد شاملو » غزلیـات حافظ » زان یـار دلنوازم شکری ست با شکایت

همایون شجریـان » قیژک کولی » ساز و آواز "کمند زلف"

علیرضا افتخاری » قصه شمع » یـار دلنواز

گلهای تازه » شمارهٔ ۱۳۱ » (همایون) (۱۰:۲۱ - ۱۱:۱۱) نوازندگان: عبدالوهاب شـهیدی (‎بربط عود) خواننده آواز: عبدالوهاب شـهیدی سراینده شعر آواز: حافظ شیرازی (غزل) مطلع شعر آواز: زان یـار دلنوازم شکریست با شکایت

محمدرضا شجریـان » اجراهای خصوصی » آفتاب خوبان – اجرای خصوصی محمدرضا شجریـان و حمـید طاهرزاده بـه تاریخ ۱۵ فروردین ۶۷

محسن نامجو » سیزده هشت » زآن یـار

محمدرضا شجریـان » اجراهای خصوصی » شب سیـاه – اجرای خصوصی محمدرضا شجریـان، متن مجری گری برای مجلس ختم شـهرام ناظری و پرویز مشکاتیـان

برای معرفی آهنگهای دیگری کـه در متن آنـها از این شعر استفاده شده هست اینجا کلیک کنید.

حاشیـه‌ها

تا بـه حال ۱۹۸ حاشیـه به منظور این شعر نوشته شده است. متن مجری گری برای مجلس ختم به منظور نوشتن حاشیـه اینجا کلیک کنید.

behzad نوشته:

چارده روایت

پاسخ: مشکل خاصی روی این کلمات دیده نمـی‌شود.

👆☹

محمد نوشته:

بسیـاری از حافظ شناسان اعتقاد دارند این شعر یـا حداقل دو بیت از این شعر درون مورد امام حسین(ع) است.
رندان تشنـهرا آبی نمـی‌دهد
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

👆☹

مـهدی نوشته:

آری! عزیزان! بدینسان سر و دست ها بی جرم بی جنایت فقط به منظور ماندن این آیت حق ـ قرآن و «آن» امام زمان ـ بریده شدند و بیـا! تو را بـه خدا! اصل قصه از این حادثه امروز بگیر و بخوان: قرآن را … و بفهم و به کردار شو آن! اگرنـه شعار بنـه کـه مثل اینان نشوی مباد! کـه از زبان حسین پسر علی ـ درود خدا و به فرمان درود ما بر ایشان و ا و پیـامبرمان و شان و شان و نوادگان و تمام پیـامبرانمان ـ بشنوی برایت بخوانند درون پیشگاه خدا: یـا رب! مباد را، مخدوم بی عنایت … رندان تشنـهرا آبی نمـی‌دهد … گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت …! فهمـیدی کـه عزاداری یعنی چه کـه هان؟ بادا بدو بشو تو عزادار آن امام هُمام حسین ابن علی جان!
من کـه نمـی دانم این سایت را چهی یـاانی بنیـان گذارده اند اما سپاسی از نوع بی نظیر آن بر آنان بادا! و اجرتان نزد خدا انبوه! نـه چون کوه بلکه بـه قدر تقدس روح …

👆☹

واقع بین نوشته:

عشقت رسد بـه فریـاد ار خود بـه سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی درون چارده روایت
در چه زمان عشق بـه فریـاد تبدیل مـیشود دقت کنید بـه فریـاد نـه بـه آرامش و سر انجام وقتی از عشقی گریزان و نا امـید مـیشوید بر خلاف ایده مذهبییون وقتی چهارده روایت از قرآن را حفظ کردید چه مـی شود کـه عشق بـه فریـاد بدل مـیشود آیـا حافظ درون این برهه از زمان از دین و قرآن گریزان نبوده و در غیر اینصورت مـی توانست بجای عشقت رسد بـه فریـاد از عباراتی همچون آرامش و یـا عبارت انجام یـا منزل و یـا چندین کلمـه مناسب تر کـه حافظ بهتر از ما مـیدانست استفاده مـیکرد

👆☹

محمد نوشته:

عشقت رسد بـه فریـاد یعنی عشق بـه فریـادت مـیرسد نـه اینکه بـه فریـاد تبدیل مـیشود

👆☹

صفا از مولانا صفا نوشته:

درود بـه همـه ی دوستان فرهیخته این غزل شگفت حافظ را ” علیرضا عصار ” خوانده اند درون همان آغاز کارشان بـه گمانم سال های ۱۳۷۸ یـا ۱۳۷۹ درون نوار ؟؟

به هر روی با سپاس از گنجور و دیگر دوستان .

شاد زی و شادی گستر باش
شاد زی ، مـهر ورز ، فراجهانی باش
گر خدا خواهد که تا درودی دیگر بدرود.

👆☹

حوا نوشته:

شعر حافظ اونقدر صیقل خورده کـه هر احوال خودش و چیزی رو کـه دوست دارهمـیبینـه.شاید علت محبوییت شعر حافظ هم همـینـه.
منظور از عشقت رسد بـه فریـاد هم یعنی عشق بـه فریـادت مـیرسه و به کمکت مـیاد.و منظور از ۱۴ روایت هم گویـا ۱۴ معصوم هستند.البته اینو مطمئن نیستم.اگری چیزی مـیدونـه خوشحال مـیشم بـه اطلاعات ما هم اضافه بشـه

👆☹

ابی نوشته:

معنا حتما برآیند ساختار شعر باشد. متن مجری گری برای مجلس ختم اگر اینطور نباشد هر معنایی را مـی توان بـه هر چیز نسبت داد. اینکهی فکر مـی کند منظور از ۱۴ روایت چهارده معصوم هست در حالی کـه همـه مـی دانم یعنی چه، همان تعویل و تفسیر بدون توجه بـه ساختار شعر است. مـی شود هزار معنای دیگر نیز از این بیت کرد. حتما به شواهد ساختاری شعر اشاره کرد نـه بـه آنچه ما دوست داریم درون دهان حافظ بگذاریم.

👆☹

بی دین نوشته:

دوستان بـه کدام قرینـه درون شعر این همـه تفسیر بند تمبانی ارائه کرده اند. به منظور تشنـه لبی تنـها درون مورد حسین نیست. بلکه تشنـه لبی ضرب المثلی بسیـار معروف درون زبان فارسی است. این دوستان کـه تشنـه لبی را بـه حسین ارجاع داده اند زبان فارسی را نمـی شناسند. نمونـه این از کارکرد تشنـه لبی درون زبان فارسی: نشنـه مـی برهچشمـه تشنـه بر مـی گردونـه. حافظ کـه کاربرد زبان فارسی را بـه اوج خودش رساند اگر مـی دانست هفت قرن بعد آدمـها بی سوادی این تفاسیر آبگوشتی را از شعر او ارائه مـی د اصلا شعر نمـی گفت

👆☹

آرینا نوشته:

سلام
دوستان زیبایی شعر حافظ بـه اینـه کـه هر مطابق دل خودش مـیتونـه از اون یک تعبیری کنـه درون واقع شعر حافظ چند لایـه هست پس چه ایرادی داره کـه عده ای تعبیر تشنـهرو امام حسین بدونن؟

👆☹

arash نوشته:

آفرین بـه آقای بی دین!
واقعاچه تفاسیرمسخره وآبگوشتی! اینکه هر فکرابلهانـه وخلاف عقل ومنطق رو درپس عبارت مجعول”تفسیر” پنـهان کنیم خلاف عقل سلیمـه!اصلا کاربردتفسیر شده مغالطه و القاء افکارپلیدخود بـه مخاطب واونـهم اززبان شاعریـاهرپدیدآورنده ای کـه حضورنداره!
ضمنا آقای شاملومعتقده کـه بیت آخر بجای کلمـه “ار” بایدواژه”ور”باشد.که درینصورت معنی بیت اینگونـه مـیشـه:
حتی اگرقرآن روهم ب۱۴روایت بخوانی،اگرعشق بـه دادت نرسه بـه جایی نمـیرسی یـا این عشقه کـه نـهایتا بـه دادآدم مـیرسه حتی به منظور آنـهاکه آخراعتقاد وتسلط بر مفاهیم الهی هستند.

👆☹

محمود نوشته:

بی دین عزیز شما کـه باسوادی هر جور دوست داری شعرو تفسیر کن بزار ما بی سوادا بـه بهانـه این شعر زیبا هم کـه شده یـاد عاشق تشنـهبیوفتیم مطمئنا حضرت حافظ نارحت نمـیشـه

👆☹

طائر نوشته:

دوست عزیز خانم حوا

منظور از چارده روایت، ۱۴ معصوم نیستند، بلکه حضرت حافظ بـه این اشاره دارند کـه برای قرآن هفت قاری بوده هست که بـه آنان قراء سبعه مـی گفته اند. هر کدام از این قاریـان دو راوی داشته اند. بنا براین، از طریق این چهارده نفر، چگونگی قرائت استادان هفتگانـه بـه ما رسیده است. (فرهنگ فارسی معین). مقصود از قرائت های چهارده گانـه این نیست کـه در همـه جای قرآن اختلاف قرائت هست، چهارده اختلاف نیست. ممکن هست دو یـا سه قرائت مختلف باشد. مثلا درون سوره فاتحه: مالک یوم الدین و ملک یوم الدین، هر دو قرائت هست. (حافظ غنی). موفق باشید

👆☹

حمـید نوشته:

سلام بـه همـه.
حضرت حافظ بـه قول خودش ی “رند” است.و همـیشـه علاوه بر اینکه نگاهی بـه جامعه داره حتما یک موضوعی را هم درون غالب غزلیـات شاهکارش بیـان مـی کنـه.من خودم که تا الان شاید ۲۰ بار غزلیـات حضرت حافظ(علیـه رحمـه) رو خوندم .بعضی وقتا بـه این نکته مـی رسم کـه یک سری از شعرهاش را با نگاهی بـه قران سروده و یـا تفسیر کرده.شعراش خیلی خاصه.من هر چه قدر گشتمـی را پیدا نکردم کـه به این شعر بخوره الا حضرت سید الشـهدا(ع).
دوستان حافظ یک منتقد اجتماع خودشـه ولی تحت تاثیر مذاهب دیگریـه کـه تا اون دورانی کـه به ایران حمله شد قرار داره .به نظرم خوب بـه شعرش دقت کنید اگه این شعر را هر چه قدر بیشتر بخونید بیشتر متوجه مـی شید.
موفق باشید دوستانم.

👆☹

مسعود نوشته:

سلام
خانم مریم عزیز؛
ما همـه از یک نسلیم و همـه آفریده ی یک خدا فرقی نمـی کند با چه زبانی سخن بگویی، یـا از چه رنگی برخوردار باشی، یـا بـه کدام قوم تعلق داشته باشی و…
بی انصافیست کـه از حق چشم پوشید و آنرا بـه خاطر کینـه پنـهان کرد. هر درون هر شکل و شمایلی باشد اگر پاسدار حق باشد قابل ستایش است.
“عشقت رسد بـه فریـاد…” انسان همـیشـه از ابراز عشق درون و راز و رمزهای عمـیق عرفانی عاجز هست اما حضرت حافظ از این مرحله فراتر رفته و عشق را نـه تنـها با عاشقان درمـیان مـیگذارد بلکه بـه های های آنرا فریـاد مـی زند و بی شک بـه این مقام عظیم درون عرفان نخواهی رسید مگر با عشق بـه خدا و علم بـه قرآنش.

👆☹

راحله نوشته:

این یکی از غزلهای مورد علاقه من هست و عاشق بیت آخرش هستم. کـه تنـها عشق و عشق هست که راه گشا و راه حل فریـاد جانسوز عاشق است.نـه قرآن یـا بطور کلی مذهب!!!

👆☹

رند نوشته:

دوستان عزیز همـه مـی دانیم کـه بسیـاری سرو ده های حضرت حافظ اشاره و تلمـیح هست به آیـات قرآن ،مثلا
آسمان بار امانت نتوانست کشید (احزاب /۷۲ ) اما لاجرم حتما پذیرفت کـه تفسیر این اشعار پرمایـه اولا کار هری نیست ، دوما جهت حفظ این آثار ارزشمند حتما از تفاسیر سطحی و شخصی دور بمانیم ، اینکه همـه از یک خداییم سخن زیباییست اما نابجا درون این مقطع ، چه ما از شعر پارسی سخن مـی گوییم ، چه اگر اینگونـه نبود چگونـه ما اشعار شکسپیر یـا گوته را نمـی ستاییم ؟ بنده مطلقا از نقطه نظر فنی و کارشناسی اطمـینان دارم کـه در هیچ جای دیوان حافظ اشارتی صریح بـه داستان عاشورا نشده و این تفاسیر سطحی از دوستان محترم نـه فقط اشتباه هست بلکه شخصی و غیر علمـی هست ، چه آنکه همـه علمای شعر و ادب پارسی متفق القول حضرت حافظ را پرچمدار تفکر و گذر از سطوح لایـه لایـه دین و درک مفاهیم عمـیق آن مـی دانند ، چنانکه بارها و بارها ایشان فقها و زاهدان ظاهر بین عصر خویش را درون اشعارشان بـه باد تمسخر و استهزا گرفته اند ، شاهد این ادعا
زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست
یـا
برو ای زاهد و دعوت مکنم سوی بهشت
یـا
آنانکه خاک را بـه نظر کیمـیا کنند کـه در جواب بـه شعر یکی از فقهای زمان کـه شعری با این مطلع سروده بود : ما خاک را بـه نظر کیمـیا کنیم .
حال قضاوت با شما ، آیـا جایز هست ما با برداشتهای سطحی و شخصی ارج و افتخار این شیر بی یـال و دم را لگد مال کنیم .

👆☹

مریم نوشته:

گنجور جون قربونت برم یـه کاری کن کـه تفسیرهای چرت و پرت بـه عنوان حاشیـه نوشته نشـه کـه آبروی تو و حافظ وهمـه زحمتات برباد مـیره و دیگه سراغت نمـیام و این همـه دعای خیر کـه کردم بعد مـیگیرم .

👆☹

رضا جعفری نوشته:

سلام خنده دار هست که بعضی ها تلاش مـی کنند کـه حافظ را فردی جدا از دین نشان دهند البته خود حافظ بارها خود درون غزلیـاتش بـه آنـه جواب مـی دهد تمام بزرگی حافظ بـه دلیل انس با قران و اهل بیت هست اماانی هستند کـه نمـی توانند این مطلب را درک کنند

👆☹

امـین کیخا نوشته:

با درود . رحمت و بخشش کـه در ذات مبارک اللهی هست و بـه دیگران صادر مـیشود خوبست بـه نزد مومنان اشکار تر باشد که تا انان کـه خویش را نا باورمند مـی دانند .اینگونـه زیبای و گذشت مومنان مایـه کشش مـیشود ومگر این هست که باورداران بـه سوی خداوند مـی خوانند و ناباورمندان دلهاشان پریشان است

👆☹

مـهرداد نوشته:

تا وقتیکه گرفتار استکبار درون هستیم.. و این منیت رو درون خودمون داریم…. پامون بـه زنجیر شیطان گرفتاره.!!!
و اینجاس کـه گرچه حق و حقیقت رو مـیبینیم و مـیدونیم….
ولی باز حرکتی واسه دفاع از اون نداریم……
دقیقاً مثل اهالیـه کوفه کـه همـه مـیدونستن حسین(ع) بر حقه ولی باز بر او شمشیر کشیدن..
چون زنجیر شیطان بـه پاشون ، قلبشون وجانشون بسته بود ……..
مثل حـُر آزاد کنیم این زنجیرها رو از قلبامون…..
تا ببینیم حقیقت آنکه عشق ،زمانی بـه فریـاد تو مـیرسه کـه قرآنی فکر کنی حرف بزنی و عمل کنی….
التماس دعا

👆☹

روزبه نوشته:

سلام
به بی دین ( کـه اسمش هم روشـه!) و مریم مـیگم کـه بهتره دایره ی مطالعات و تحقیقاتتون رو درباره ی ادبیـات و شعر فقط کمـی بیشتر کنند که تا متوجه بشن کـه چقدر بی سواد و نا پختن. راهنمایی مـیکنم بـه تفسیر دکتر الهی قمشـه ای دربارهی این غزل حافظ مراجعه کنن که تا درک کنن کـه منظور حافظ از سرودن این اشعار زیبا خاصه امام حسین علیـه السلام و شـهدای گرانقدر کربلا است.
متاسفم از اینکه هرکسی بـه خود اجازه مـیده با گزافه گویی و اوهامـی کـه در مغز بیمارش هست اینگونـه سخنان رو ایراد کنـه.

👆☹

نگین نوشته:

یکی یـهود و مسلمان نزاع مـی‌د
چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم
به طیره گفت مسلمان گرین قباله من
درست نیست خدایـا یـهود مـیرانم
یـهود گفت بـه تورات مـی‌خورم سوگند
وگر خلاف کنم چو تو مسلمانم
گر از بسیط زمـین عقل منـهدم گردد
به‌خود گمان نبرد هیچکه نادانم

👆☹

ناشناس نوشته:

چرا توهین مـی کنید؟ چرا نظرات شخصی خود را بـه حافظ مـی چسبانید . بد نیست درون اینجا هم چند شعر از حافظ بگذارم که تا نگریم این افراد با دین کـه انگار سر قفلی بهشت را بـه نام خود مـیدانند چه تفسیری از این اشعار مـی کنند(با توجه زمان حال کـه ازآن سخن مـی برند):
واعظان کاین جلوه درون محراب و منبر مـی‌کنند
چون بـه خلوت مـی‌روند آن کار دیگر مـی‌کنند
یـا درون این شعر کـه حافظ مـی فرماید :
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
——————————————
بد نیست ابتدا کل اشعار یک شاعر را بخوانید بعد یک جمع بندی کلی از عقاید شاعر ید .
نظرتان درباره ی این شعر مولوی چیست؟
http://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar6/sh23/
بخش های بعد آن را هم بخوانید.

👆☹

محسن مومنی پور نوشته:

عشق فقط یک کلام
حسین علیـه السلام
اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید
آخه بی انصافا مگه مـیشـهی این غزل‘ خصوصا بیت سوم و چهارم رو بخونـه و بی اختیـار یـاد حماسه عاشورا نیفته سعی کنید بـه صدای دلتون گوش کنید
بقیة الله خیر لکم ان کنتم مومنین

👆☹

علی نوشته:

بر دلم هست که درون وصف عاشورای عاشقان خداست ابتدای اشعار ودر وصف حال ما گم گشتگان بدون راهنما وامام هست الباقی ان کـه افتاب خوبان امام زمان (ع )را شایسته است

👆☹

علی رضا فخارنژاد نوشته:

این همـه جنگ و جدل حاصل کوته نظری است
گر نظر پاک کنی صبحه و پیمانـه یکیست

👆☹

محمد نوشته:

ه نظر من حرف اصلی غزل درون بیت چهارم نـهفته هست که گریز زیبایی هست به حادثه کربلا. هم از این جهت کـه یـاران امام حسین را رندان تشنـهنامـیده و هم از آن جهت کـه دلیل آب نبه آنـها عدم وجود ولی شناس معرفی شده است. ولی شناسانانی بودند کـه توسط معاویـه کشته یـا تبعید شدند. این نشان مـی دهد کـه که حافظ هم نگاه دقیقی بـه موضوع عاشورا دارد. حتی اشاره بـه دیدن سرهای بریده کـه بدون جرم و جنایت کشته شده اند نیز اشاره تامـی هست بر اینکه این رندان درون راه عشق بـه خداوند سبحان درون این راه کشته شده اند.

👆☹

فرهاد مـیریـانی نوشته:

دوستان،
حافظ بزرگ هست و پیرامون بزرگان سخن بسیـار. این سایت موهبتی هست تا همـه علاقمندان اطهار نظر کنند. و صد البته چنانچه اطهار نظرها و نقدها همراه ادب باشد هم دل همـه ما شاد مـی شود و هم روح آن بزرگ بزرگوار حافظ مودب. آیـا یک ذره بی ادبی درون حافظ مـی بینیم؟ حافظ یک ادیب با ادب است. آنجا کـه کارش بـه نفرین مـی رسد حداکثر مـی فرماید: با مدعی مگوئید اسرار عشق و مستی که تا بیخبر بمـیرد درون درد خودپرستی. آفرین خدا بر این بنده نازش.
من قصد ندارم و خود را صالح نمـیدانم کـه راجع بـه دینداری و یـا بی دینی افراد عادی اظهار نظر کنم چه رسد بـه بزرگ و بزرگواری چون حافظ. محاسبه دینداری و بی دینی با ما نیست. بـه قول حضرت امام علی ابن ابیطالب درون نامـه بـه مالک اشتر مردم یـا درون دین برادرند یـا درون آفرینش برابر. آیـا ضرورتی دارد درون این سایت بـه برادران و ان عرب بی ادبی شود؟ پیـامبر بزرگ و معضومـین ما عرب هستند. اگر از برخی اعراب شکوه داریم، گناه بقیـه آنـها کـه مانند ما بنده خدایند چیست؟
دوستان، آنـهائی کـه در دینداری حافظ عزیز تردید دارند برداشتشان از بیت زیر را بفرمایند :
هر گنج سعادت کـه خدا داد بـه حافظ
از یمن دعای شب و ورد سحری بود

👆☹

رضا نوشته:

واقعا چرا دوست داریم شعر حافظ را بـه سود سلیقه شخصیمون مصادره کنیم؟ چیزی کـه مسلمـه اینـه کـه حافظ درون هیچ کجای دیوانش نامـی مستقیم از پیشوایـان شیعیـان نبرده اما چیزی کـه آشکار هست اینـه کـه در فرهنگ ایران بعد از اسلام اولین شخصی کـه مربوط بـه تشنـه لبی هست حسین هستش احتمال اینکه حافظ درون اینجا منظورش حسین ابن علی باشد زیـاد هست اما نـه من مسلمان حق دارم آن را صد درون صد بـه حسین مربوط کنم نـه دوستان بی دین وطن پرست حق دارند آن را بی تفاوت با حسین بدانند هری آزاد هست که برداشت خودش را داشته باشد از این شعر اما نـهایت کوته فکریست اگر ما برداشت خود را مفهوم اصلی شعر بدانیم و نظر خود را همان مقصود حافظ بدانیم. این خاصیت حافظ هست که تمام اشعارش دو بعد کاملا متفاوت وحتی متضاد دارد. حتی بزرگترین کارشناسان شعر و ادب پارسی عاجزاند از جدا بعد حقیقی از بعد ظاهری اشعار حافظ

👆☹

amir نوشته:

اگر قران را با ۱۴ روایت از بر بخوانی سرانجام عشق تو را نجات مـی دهد:قران درون برابر عشق شکست خوردست و به دادت نمـی رسد بعد پیرو عشق شو.

👆☹

مجید نوشته:

در بیت آخر حافظ اعتقاد بـه مذهب تشیع و چهارده معصوم علیـهما سلام را اعلام مـی کند
عشقت رسد بـه فریـاد ار خود بـه سان حافظ قرآن ز بر بخوانی درون چارده روایت

👆☹

حمـیدرضا نوشته:

@مجید:
مجید جان دلبندم ، اشتباه مـی‌کنید، چارده روایت ربطی بـه چهارده معصوم ندارد، قرآن با چهارده روایت متفاوت (از لحاظ اِعراب‌گذاری مثل تفاوت نقل «ملک یوم الدین» و «مالک یوم الدین») نقل شده (که معروف‌ترینش همان روایت حفص از عاصم است) کـه حافظ درون اینجا ادعا مـی‌کند قرآن را با هر چهارده روایت از بر بوده.

👆☹

بهروز نوشته:

نظر دوستان عزیز جالبه.اما اگر یک کم خوب دقت کنید بـه بیت آخر، حافظ مـیفرمایند کـه اگر بـه چهارده روایت هم قرآن رو بخونی (که منظورش خوندن سطحی قرآن و به ژرفای اون توجه نکنی) ولی عشق اهل بیت درون شما نباشـه راه بـه جایی نمـیبرید (حتما الان برخی از دوستان مـیگن کی گفته عشق بـه اهل بیت منظورش بوده.شما لطف کنید عشق بـه کی منظورش بوده؟ حتما همسایـه!!!!) یعنی قرآن درون کنار اهل بیت کـه معنا پیدا مـیکنـه و باید هردوشونو با هم داشت که تا گمراه نشد.
در این شعر هم کاملا تمام موارد از جمله قرآن، اهل بیت، برون آمدن کوکب هدایت و … وجود داره
حالا چرا بعضی دوستان مـیخوان مغرضانـه این همـه اشاره مستقیم رو انکار کنند خود دانند.فقط مـیشـه گفت که
هزار چراغ دارد و بیراه مـیرود
بگذار بیفتد و بیند سزای خویش

👆☹

سینا نوشته:

سلام . کلی خندیدم بـه بی سوادیتون . مسلما من کـه سنی هستم و عاشق حسین علیـه سلام تعصب بـه خرج نمـیدم و مـیدونم اینجا حافظ منظورش از رندان تشنـهعاشقان الله هست و منظورش از آب تسکینی بر داغ عشق عاشقان هست . دوستان عزیز چه مسلمان و چه غیر مسلمان عاشق حضرت حسین (سلام و درود خدا بر ایشان باد) هستند اما اینجا یک مکان علمـی ادبی هست و نباید تعصب بـه خرج داد . امـیدوارم قبول بفرمایید عرایضم را

👆☹

ناشناس نوشته:

یک سوال مگه حضرت حافظ شیعه نبوده؟؟؟ اگر درسته بعد این اقای سینا مقصودش چیـه…..

👆☹

امـین کیخا نوشته:

سینا منظورش اینـه کـه بزرگوار باشیم بـه هم مـهر بورزیم و خشک معز نباشیم کـه از سهروردی اورده اند کـه رستم از ان تیر بر چشم اسفندیـار رویین تن زد کـه کوردل بود وتعصب داشت و خوب دیگران را نمـی دید ور نـه ان چوب از درختی بود کـه برای تم و بیماری چشمـی بـه کار مـیرفت و ادمـی کـه به دل نبیند بـه چشم هم کور بـه ،

👆☹

فرهاد مـیریـانی نوشته:

سینای عزیز و برادر مسلمان سنی من،
سواد مرز نمـیشناسد و همـه ما که تا آن بینـهایت فاصله ها داریم. اجازه دهید من بیسواد هم مشارکت کنم و از شما بیـاموزم ولی دیگران را بیسواد خواندن ممکن هست بعد از چندی خود شما را نیز بیـازارد همچنانکه دل دیگران با گفته شما آزرده مـیشود.

👆☹

زینب نوشته:

درود بر همگی
رستش با خوندن حاشیـه هاتون یـاد این بیت مولانا افتادم”هری از ظن خود شد یـار من/از درون من نجست اسرار من”
نمـیدونم چرا ما آدما دوس داریو همـه مفاهیمو با دید ما دریـابن
دنیـا وسیعه….به فراخورش ذهن بشر و بیـاناتشم وسیعه
قطعا همـه با پیش زمـینـه ی ذهنی ای ک دارن بـه این غزل فوق العاده نگاه مـیکنن

👆☹

علیرضا نوشته:

خواجه درون این غزل تضاد و پارادوهایی بی بدیل آفریده هست درود بـه روان پاکش

👆☹

سینا نوشته:

باز هم سلام . اول از همـه تشکر مـیکنم از امـین کیخا کـه منو فهمـید و حتما من هم اونو فهمـیدم . بعد هم مـیخواهم درون جواب نظر جناب آقای فرهاد مـیریـانی این چند مطلب رو عرض کنم کـه اولا قیـاس شما همانند همان قیـاس طوطی و روغن درون داستان مولاناست بحث من این هست که همانطور کـه ایزد پاک بارها اشاره فرموده چیزی را کـه نمـیدانیم ازان سخن نگوییم بعد اگر شما سوادی از ادبیـات ندارید و من سوادی از نجوم ندارم حق ندارم نظر خود را از آن علم بیـان کنم اما حق دارم کـه مطالعه کنم و نظر دیگران را بخوانم درون ضمن من اگر مـیگویم بی سواد یک جبهه گیری هست در مقابل نظر اونـهایی کـه مـیگویند چهارده روایت همان چهارده معصوم هست یـا رندان تشنـهحق پویـان دشت کربلایند و وقتی هم خلاف نظر این افراد سخن بگوییم بـه بی دینی و هزار ماجرای دیگر متهم مـیشویم . من سواد ادبیـاتم درون مقابل این افراد بیشتر هست نـه درون مقابل الله !! حال متوجه شدید کـه شما حتی توان برداشت مطلب رو از نظر بنده نداشتید چه برسد بـه شعر استادم . از گنجور التماس مـیکنم نظر بنده رو بـه نمایش بگذارد چون احساس مـیکنم بسیـار نتیجه بخش خواهد بود درون زمـینـه ی علم بـه خصوص ادبیـات . سینا

👆☹

فرهاد مـیریـانی نوشته:

سینای عزیز،
ازتون متکرم

👆☹

امـین کیخا نوشته:

درود بر فرهاد کـه سینا جان را دریـافت

👆☹

امـین کیخا نوشته:

باید از هم بگذریم و گرنـه از توزش و تعصب مردگانمان نیز از قبر درون مـیاورد

👆☹

امـین کیخا نوشته:

باید از هم بگذریم وگر نـه مردگانمان را هم توزش و تعصب از قبر درون مـی اورد

👆☹

امـین کیخا نوشته:

برای نگهداری وطن بـه سینای عزیز و فرهاد بزرگوار و هری کـه نرمشپذیری داشته باشد سخت نیـازمندیم جانم فدای مردمت از ارس که تا ارونداز خراسان که تا بلوچستان پاک

👆☹

فرهاد مـیریـانی نوشته:

دوستان عزیز،
وقتی توهین جای استدلال را مـی گیرد شاید بهترین چاره تشکر توهین شده از توهین کننده باشد که تا بحث بـه بیراهه نرود.

اینجانب با مشخصات واقعی و کامل طوری کـه دیگران مـیتوانند آدرس و شماره تلفن من را نیز بیـابند درون سایتها حضور دارم و تلاش مـی کنم منصف باشم و احترام سایرین را حفظ کنم اگرچه دوستانی کـه مشخصات ناکامل و حتی مستعار دارند ممکن هست توهین کنند و حتی ناسزا بگویند.
از سیره بزرگان خیلی چیزها مـی شود آموخت مانند نظر حضرت امام صادق (ع) درون برخورد یکی از شاگردانشان با زندیق ناسزاگو.

👆☹

نـــــــور نوشته:

جناب آقای بی دین کـه اعتقاد دارید اشعار حافظ هیچ ربطی بـه اصول مبانی عرفانی ندارد بد نیست به منظور شناختن حافظ یکبار هم کـه شده کتاب عرفان حافظ رو ورق بزنید:|
به نظر من درون این کـه به شعر حافظ حتما از دیده ی عرفانی نگاه کرد کـه شکی نیست اما هرکسی مـیتونـه بـه یـه بعد خاصیش نگاه کند به منظور مثال بیت عشقت رسد بـه فریـاد هم مـیتونـه این باشـه کـه عشق بـه فریـادت مـیرسه هم مـیتونـه این باشـه کـه عشقت بـه اوج و کمال خودش مـیرسه حالا هری و نظر خودش.

👆☹

فلانی نوشته:

بسم الله الرحمن الرحیم
هی آقای بی دین اگر این دو بیت غزل حضرت حافظ درون مورد امام حسین علیـه السلام هست یـا نیست بحثش جدا ست ولی شما درون این متن جوری نوشته اید کـه به امام حسین توهین مـیکنید حیف هست که اسمـی مثل امام حسین بر دهن نجس چون تویی بیـاید جوری درون این متن نوشته ای حسین کـه انگار حسین بچه کوچکی است
آقای بی دین امام حسین علیـه السلام یک شخصیتی جهانی هست که تمام افراد حلالزاده ی دنیـا از دین دار و بی دین اگر تنـها کمـی از زندگی آن شخصیت آگاهی داشته باشند مـهر آنحضرت را از دل بیرون نمـیکنند .
هی آقا طرفداران امام حسین تو را هیچ عددی حساب نمـیکنند و تو درون صحنـه روزگار هیچ هستی .
بگذار موقعی کـه از نام پرنور(حسین) استفاده مـیکنی با ادب باشی

👆☹

امـین کیخا نوشته:

اقای فلانی جان کار من شکار واژه هست فرموده بودید نجس کـه قدری تند بود بـه فارسی نجس مـی شود ریمن و ریمناک را هم داریم کمـی هم ملایم تر هستند

👆☹

امـین کیخا نوشته:

من چشم دارم مومن مـهربان ببینم و گر نـه مؤمنی با درشت گویی باعث رمـیدن دیگران هست البته بی احترامـی بـه امام حسین ع را از پختگی خرد نمـی بینم .

👆☹

گیتی نوشته:

دوستان -کاروان رفت و «ما»در خواب و بیـابان درون پیش. کی روی(م) ره ز کـه پرسی (م) چه کنی (م) چون باشی (م).
تاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمای. ور خود از تخمـه جمشید و فریدون باشی. -

👆☹

ناشناس نوشته:

عشقت رسد بـه فریـاد…
چه عشق بـه فریـادت برسد یـا اینکه عشق بـه فریـاد تبدیل شود درون هر دو صورت مضمون بدی نیست…
عشق بـه فریـاد تبدیل شود یعنی کوی رسوائی خود را بزنی…کنایـه مـی شود از اینکه همـه بدانند تو عاشقی…

شعر حافظ جز ترجمـه قران و اهل بیت نیست

👆☹

کوروش نوشته:

قابل توجه دوستانی کـه به هر نحو مـیخواهند شاعران بزرگ این سرزمـین را بی دین جلوه دهند ۱/ اسم حافظ شمس الدین بوده و تخلص ایشون حافظ بوده و اونم بـه خاطر حفظ بودن قرآن بـه حافظ تخلص پیدا کرد . ۲/ اشعار شاعران یک مخاطب داشته نـه حافظ بلکه شـهریـار بلکه مولوی و … هم اشعارشون مخاطب داشته . بس کنید حرف های باطلتون رو درباره ی شاعران … حافظ جواب شما رو هم داده : مستی عشق نیست درون سر تو رو کـه تو مست آب انگوری ..

👆☹

حمـید رضا گوهری نوشته:

الحمدلله حق حمده وسلام والصلواة علی خیرخلقه محمد وآله وذریـاته الطیبین والطاهرین . واما بعد…
اپتدا همۀ دوستان را دعوت مـیکند کـه صلواتی برمحمد وآل محمد ختم فرمایند ودرحیرتم کـه این نسلی کـه چنین عقایدی دارد ازکجا پیدا شده .
آخربرادرمن شما هنوزنشنیده ای کـه بگوید بفریـادم رس کـه مـیفرمایی عشق تبدیل بـه فریـاد مـیشود.
داستان این غزل حافظ و۱۴ روایت ازقران و۱۴ معصوم و اصلاً معنی کلمۀ حافظ وسنی وشیعه بودن این وآن وبی دین خواندن آن و این صد ها سال هست که آنقدر درباب آنـها نوشته وتحقیق وتفکرشده کـه دیگرانسان باورش نمـیشود یک نسلی دوباره قصه ای هزاربارگفته شده را ازنوبگوید .
درمرحلۀ بعدی ازهمۀ عزیزان درخواست مـیکنم حکایت پیل [ فیل ] درتاریکی مثنوی مولوی را که تا به آخرآخرآخربخوانند و ازاین مرحله هم بگذرند که
ازنظرگاهست ای مغز وجود
اختلاف مؤمن و گبر و جهود
بگمانم دردفترسوم باشد
حکایت مشـهوریست کـه بیت اول آنرا یـادم هست درکودکی وقتی خواندم ومعنی اش را فهمـیدم ، غش غش خندیدم کـه تا آن موقع نشنیده بودم کـه به جمع هندی ها یـا هندیـان بگوید هنود وحالا کـه بفکرآن روزهای خوب کودکی مـیافتم کـه هرهفته روز جمعه بعد ازنـهارمـی بایستی دوزانو درحضورمرحوم پدرودوستانش مـی نشستم وصد بیت تازه ازمثنوی را کـه درهفته گذشته ازبرکرده بودم مـیخواندم واین واژه هنود هنوزمرا بخنده وامـیدارد .
پیل اندر خانۀ تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود
یعنی جمعی ازهندیـان یک فیل را آورده بودند [ عرضه کرده بودند ] دریک اطاق تاریک مثلاً فرض کنید دربغداد کـه تا بحالی فیل یـا پیل ندیده بود
مولوی هست دیگرگاهی چیزهایی مـیفرماید کـه هردیگربگوید توی سرش مـیزنند اما چون مولوی گفته نمـیشود کاری کرد . مثال دیگرکه همـین حالا بیـادم آمد بیت اول قصۀ بخواب آمدن معاویـه شیطان راست کـه مـیگوید :
درخبرآمد کـه آن معاویـه
خفته بد دراندر زاویـه
معنی زاویـه را ازیک مـهندس یـا غیرمـهندس معماربپرسید [ ویـا آنـها کـه درخانـه های قدیمـی بزرگ شده اند خود مـیدانند کـه زاویـه چه جای دنج وخلوت ودرتابستان خنک ودرزمستان گرم هست وچه کیفی دارد یک چرت بعد ازظهرهای تابستان درآنجا کـه هنوزنـه کولری درکاربود ونـه ارکاندیشن] . اما ملاحظه کنید وزن وقافیـه معاویـه را با زاویـه کـه با یک من سریشم هم بهم نمـی چسبد والبته بعضی فرموده اند این خود هزل وطنزی هست که بکاربرده .
برگردیم سراغ قصۀ فیل یـا پیل درتاریکی کـه مولوی قصه را اینگونـه آغازمـیکند کـه فیلی را دراطاق تاریکی گذاشته بودند وبه مردمان کـه تا حال فیل ندیده بودند مـیگفتند کـه هرباید با کف دست خود تشخیص بدهد کـه شکل فیل چگونـه است
آن یکی را کف بخرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودانست این نـهاد
بعدی دستش را بـه گوش فیل مـیزند ومـیگوید فیل شکل بادبزن هست ودیگری پای فیل را مـیگیرد ومـیگوید این ستونست و:
آن یکی برپشت او بنـهاد دست
گفت این پیل چون تختی بدست
………………
درکف هریک اگرشمعی بدی
اختلاف ازگفتشان بیرون شدی
ازنظرگاهست ای مغز وجود
اختلاف مؤمن و گبر و جهود
ازدید مولوی تفاوتی بین ادیـان زرتشتی ویـهودی واسلام هم وجود ندارد چون همـه ازسوی یک خدای واحد آمده که تا چه رسد بـه شیعه وسنی
دوستان من کـه اینـهمـه نظرات مختلف درخصوص حافظ ودیدگاه های اوداده اند خود را مثال آنان کـه دراطاق تاریکند ودرواقع کورند وهریک فیل را بگونـه ای کـه خود مـیخواهد توصیف مـیکند ، نمـی یـابند ؟!!
پیل اندر خانۀ تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود
ادامـه دارد …

👆☹

او نوشته:

ببخشید آقای حمـید رضا گوهری گفتید همـه این ها کـه نظر داده اند مانند آن کور ها هستند حالا شما کـه بینایید نظر درست را بگویید

👆☹

حمـید رضا گوهری نوشته:

با سلام وعرض ادب خدمت دوست بزرگواری بنام جناب [ او ] کـه نسبت بـه عرایض این حقیر بـه سوء تفاهم دچار گشته اند عرض مـیکنم کـه این ضعیف تنـها شعر وحکایت مولوی را تبیین ومعنی نموده واز خود نظری ابراز نکرده هست . مولوی درحکایت فیل درتاریکی مـیفرماید
ازنظرگاهست ای مغزوجود
اختلاف مسلم وگبر وجهود
سپس مـیفرماید
درکف هریک اگرشمعی بدی
اختلاف ازگفتشان بیرون شدی
وآنگاه مـیفرماید
حس چشم همچون حس دست هست وبس
نیست کف را بر همـه او دسترس
معنی این ابیـات جزاین نیست کـه حضرت مولوی مابین ادیـان مختلف هم تفاوتی قائل نیست چرا کـه همـه ازسوی یک خدای واحد آمده اند که تا چه رسد بـه شیعه وسنی. درجایی ایشان مـیگوید فرض کنید حضرات بودا وزرتشت وموسی وعیسی کـه سلام خدا برایشان باد گرد سفره ای بنشینند وبا هم سخن بگویند . شما فرض مـیکنید چه واقع خواهد شد . آیـا بـه سر وکول یکدگرمـی پرند وخنجروشمشیربرهم مـیکشند وفحاشی وهتاکی مـیورزند . مولوی معتقد هست اگرچنین شود جزنازونوازش خنده وبوس وکناردرمـیانـه نباشد زیرا اینـها با هم اختلافی ندارند وهمـه جزیک سخن نمـیگویند کـه سخن خداوند سبحان هست وبس .
حال چنینانی دوست عزیزمن ازاین ورطه ها بسیـاردورند وشیعه وسنی خواندن حافظ ومولوی وامثال ایشان ازخردمندی بدور است
دربخش دوم کـه به سوء تفاهم آن عزیز مرتبط هست مولوی مـیگوید حس لامسۀ کف دست هم یکی ازحس های پنجگانۀ ماست مثل حس بینایی وبا هم تفاوتی ندارند وای بسا کـه آن ها کـه من وشما کوران شان مـیگوییم اگرچشم هم داشتند بازهم نمـی دیدند یگانگی فیل را کـه نماد احدیت خدای واحد هست ، همچنان کـه نمـی بینیم . مگرقران نخوانده ای عزیز جان دل من کـه چشم دارند ونمـی بینند . گوش دارند ونمـی شنوند والخ ….
این حکایت مثل همۀ قصه های مولوی به منظور خواب کودکان نیـامده هست وبا این یکی دوکلمۀ حقیرپایـان نمـیگیرد . یکی ازدوستان حقیر [شکوه] نام کـه نام رمانی بسیـارعمـیق وفلسفی را بـه اسم کوری آورد ومرا دراین مخمصه گذاشت وخود برفت .
شما جناب [ او ] ی عزیز ، دوست من ، دوست گرامـی وبسیـارعزیز من بمن بفرمایید جهان پیرامون خود را با چه ابزار ووسایلی مـی شناسید ومثلاً همـین لپ تاپ یـا کامپیوتری کـه مقابل شماست را چگونـه بودنش را درک مـیکنید . مـیگویید خوب معلومست با چشمانم مـی بینمش . برفرض محال وخدای ناکرده اگردرهمـین لحظه بینایی خود را ازدست بدهید چه ؟ خوب معلومست کـه بازبا دست وانگشتانتان لمسش مـیکنید وپی بـه وجودش مـی برید . فرض کنید ناگهان خدای ناکرده آن قسمت ازاعصابی کـه احساس لامسه را بـه مغزشما مـیرسانند هم ناگهان ازکاربیفتد وشما چه با دست وچه پا وچه همۀ اقصی نقاط بدنتان هرچیزی را کـه لمس کنید گویی کـه هوای خالی هست . فکرنمـیکنم لزومـی داشته باشد کـه به سایر حس های پنج گانـه شما هم بپردازیم وجسارت که تا همـین اندازه هم زیـاد هست وجنابعالی متوجه مقصود حقیرشده اید کـه همـه چیزدرذهن شماست وذهن جنابعالی کـه پدیده ای خارق العاده وغیرقابل تعریف هست وپربها ترازآن درجهان هستی نیست ، وجود جهان پیرامون شما را ازجمله وجود ذیجود خودتان را وهم آن فیل مولوی را با پنج حس بـه ذهن شما مـیرساند وازوجودشان مطلع مـیشوید ولازم بـه گفتن نیست کـه اگرپنج حس شما خدای ناکرده ناگهان ازکاربیفتد شما حتی حضورووجود خودتان را هم نمـیتوانید اثبات کنید . مـیترسم دوست مشترک عزیزمان جناب امـین کیخا کـه برزبان فرانسه هم مسلط هست آن جملۀ منسوب بـه دکارت ؟؟ را بفرماید کـه : من فکرمـیکنم بعد هستم ” واگرچنین شود ایشان مجبورخواهند بود کـه تفاوت فکروذهن ومغزرا بیـان فرمایند کـه دراینصورت کارازدست بخواهد شد . سخن زیـادت شد . اگرعمری باقی بود سخن یکی ازاستادان فرزانـه ام را دردانشگاه ادبیـات برایتان درخصوص حافظ بازگو خواهم کرد واما آن استاد بی نظیرقدس سره دستش ازدنیـا کوتاه هست پس نام نتوانم آورد
ایشان خدایش بیـامرزاد روزی فرمود : خانم ها وآقایـان حافظ یعنی آوازه خوان .
ادامـه دارد

👆☹

حمـید رضا گوهری نوشته:

خدایش بیـامرزاد کـه خلاصه ای ازآنچه استاد بزرگوارم درخصوص حافظ روزی درکلاس فرمود قدس سره درزیرمـیاورم :
فرمودذآقا حافظ یعنی آوازه خوان وافزود کـه بیش از۴۰ خانواده را کـه اصلشان بیشترشیرازیست مـیشناسد کـه نام فامـیلشان حافظ هست واغلب با یک پسوند مثل حافظ عقیقی حافظ حافظ…
وادامـه داد کـه اکثراین خانواده ها یـا بزرگی درمـیان خود داشتند ویـا هنوزدارند کـه دستشان درموسیقی هست . یـا سازی مـی نوازند ویـا آهنگ وترانـه ای مـیسازند ویـا آوازی مـیخوانند واغلب هم خوش ونیکو آوایی دارند
استاد ما قدس سره افزود آقا درآن دوران نمـیشد یک مرتبه وبی هوا بزنی زیرآواز . سنگسارت مـید . اینست کـه آنـهایی کـه خدای داده صدایی نیکو داشتند با خواندن قران این مـیل درون را پاسخ مـیدادند وکسی نیزبرایشان ایرادی نـه! وطبیعی هست که هرچه را زیـاد بخوانی ازبرمـی شدی وحافظ شیرازی هم یکی ازباذوق ترین وحتی مـیتوان گفت نابغه ای دراین مـیان بوده هست وهیچ را درحفظ بودن قران ازاوتردیدی نیست .
درخصوص ۱۴ روایت استاد ما قدس سره مـیفرمود آقا درآن دوران دستگاه های موسیقی ایرانی ۷ و۱۲ نبوده کـه ۱۴ دستگاه بوده هست وماخذ متعددی هم دراثبات این مدعا مـیاورد .
مـیفرمود اگردقت کنید واهلش باشید تمام غزل های حافظ براساس یکی ازدستگاه های موسیقی نبشته شده بطوری کـه فلان غزلش را حکماً حتما درفلان دستگاه خواند وگرنـه نمـیشود . استاد ما قدس سره مـیفرمود که تا این اواخرهم چنین بود وآوازه خوانان ما کـه صوتی نیکو داشتند با قراعت قران وادعیـه آغازبخواندن مـید ومحمد رضا شجریـان ازمـهمات ایشان هست که من خود بیـاد دارم ایشان را در۱۸ - ۲۰ سالگی کـه قران مـیخواند آنـهم با نام سیـاوش کـه هوش ازسرانسان مـیربود . القصه این لقب حافظ درگذشته نشان ازآوازخوانی اشخاص بود وهمـه مـیدانیم کـه دردربارشاه شجاع چه غزلسرایی ها کـه حافظ نمـیفرمود . والله اعلم بالصواب وصلواةبرمحمد وآل محمد .

👆☹

حمـید رضا گوهری نوشته:

اوج تخصص ونبوغ درفن بیـان وسخنوری وشعروشاعری :
هرچند بردی آبم روی ازدرت نتابم
آدم دلش مـیخواهد با امـین کیخا هم آوازشده بگوید :
زهی شکر پارسی

👆☹

امـین کیخا نوشته:

استاد من حمـید رضا این شعر ها را حتما همـه ملت ( پاترم) ایران حاشیـه بنگارند . وگر نـه من و شما و اندکی بس نیست ،

👆☹

امـین کیخا نوشته:

فکر مـیکنم بشود ، je pense donc je suis

👆☹

امـین کیخا نوشته:

راستش حمـید رضا جان انچه کـه من بـه سان ( عنوان) مغز مـی بینم درون همانا( درون واقع) دو مخ و پیـاز مغز و و ساختار های. بین ایندو هست و البته درون امتداد ان مازه قرار دارد کـه به عربی نخاع هست . این کار مغز و مازه ولی ذهن یـا یـاد یـا ویر همانا از کارکرد این ساختار مغز، هستی مـیابد ، به منظور روشن شدن بـه رایـانـه ای بیندیشید کـه سخت ابزار ان مثل مغز هستند ولی صفحه ای کـه در حال نمایش هست و حاصل کارکرد دل و قلوه فیزیکی رایـانـه هست ذهن هست که فارسی ان ویر هست . البته با پذیرش کمـی ساده انگاری .

👆☹

امـین کیخا نوشته:

در همانا اشتباه شده حتما بشود همانا

👆☹

امـین کیخا نوشته:

اما فکر از نظر لغتی از فیروک بوده هست که ویروک پیش تر ان هست و فکر فارسی هست ولی فکر روشی درون دریـافت و ارزیـابیدن خود و غیر خود هست که با مـیانجی نماد و نشانـه صورت مـی پذیرد ،
وهم هم کـه فارسی هست از وهمن گرفته شده یعنی فکر خوب اما دگرش معنایی یـافته هست .
فکر همزمان با پذیرش پایداری اشیـاء اغاز مـی شود یعنی که تا یک سن خاص کودک گمان مـی کند هر چه را نمـی بیند نیست ، ولی بعد از ٩ ماهگی دیگر دنبال کلاف کاموا کـه فقط نخی از ان را بـه او داده اند و گلوله ان را از نگاهش دور داشته اند مـی گردد بـه این مـی گویند پایداری اشیـاء ، نخستین کلمـه درست بعد از پذیرش پایداری اشیـاء به منظور کودک معنی پیدا مـی کند . فکر بـه گونـه ای با نماد گرفتن کلمات به منظور اشیـاء اغاز مـی شود.

👆☹

محمد نوشته:

با سلام ببخشید جواب شما طولانی شد ولی خواهش مـیکنم با دقت بخوانید:
آقای حمـید رضا گوهری شما با استادتان خیلی سعی دارید حافظ را جدا از دین معرفی کنید
۱-حافظ نـه تنـها درون این بیت بلکه درون ابیـاتی دیگر نیز صریحا اشاره بـه قرآن مـیکند مثلا
حاظا درون کنج فقر و شام خلوت های تار
تا بوددرست دعا و ذکر قرآن غم مخور
اگر فقط ظاهری مـی خواند بعد چرا آنقر بـه آن ایمان داشت کـه مـی گفت درون تاریکی این گیتی غدار و یـا اگر درون کنج فقر گرفتار شدی باز قرآن کمکت مـیکند
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همـه از دولت قرآن کردم
اگر فقط ظاهری وبرای پاسخ بـه امـیال درونی مـی خواند بعد چگونـه مـی گوید هر کار و دولتی کـه به دست آوردم همـه از دولت و دستگاه قرآن بود
۲-چگونـه آواز خوانی حکم سنگسار داشت کـه در دین ما فقط آهنگ هایی کـه به صورت غِنا باشند حرام هستند درون حالتی کـه دستگاه های موسیقی ایرانی چون همایون و…اصلا غنا نیستند
وضمنا از صدر اسلام که تا کنون فقط احکامـی چون قتل ارتداد تجاوز بـه عنف نعوذ بالله زنا با زن شوهر دار و…مشمول حکم قصاص مـی شده اند ودر هیچ کتاب فقه اهل تشیع یـا اهل سنت به منظور آهنگ قصاص درون نظر نگرفته شده است
والبته درون دوره ی حاضر ما کـه زنا بـه عنف حکم اعدام دارد مـیشود یکی از زنا درون اشعارش بگوید منظورم این هست که اگر حکم قصاص داشته چگونـه حافظ درون اشعار خود از آهنگ و آلات موسیقی استفاده کرده مثلا مـی گوید
سحر گاهان کـه مخمور شبانـه
گرفتم باده با چنگ وچغانـه
آیـا درون دوره ی امروز مـی شود یک نفر بـه نزد قاضی برود وچهار بار بـه گوید با زن شوهر دار نعوذ بالله زنا کرده ام واو را قصاص نکند
شاید بگویید چون حافظ عضو فرقه ی ملامتیـه بوده آری !!
ولی فرض بگیرم حرف شما درست هست و آواز حکم قصاص داشته ولی درون این صورت حافظ درون اشعار ملامتی حتما فقط از کلماتی چون بوسه ی ان و و مـی انگوری صحبت مـیکرد
نا آهنگی کـه حکم قصاص دارد حال کـه حافظ هم درون دربار شاه شجاع کـه یک حاکم اسلامـی بوده(((البته تاریخ دقیقی از ایشان درون دسترس نیست ولی درون ظاهر مسلمان بوده اند وشعر مشرب)))
رفت و آمد داشته
خدائیش شما چند بار قرآن را از رو بخوانی مـی توانی آن را درون کودکی حفظ کنی حال کـه مـیگویند حاف درون کودکی حافظ قرآن بوده است
با تقدیم احترام خدمت شما دوست عزیز

👆☹

سینا نوشته:

سلام بـه همـه . حمـیدرضا گوهری من هم بـه نوبت خود مراتب تاسف خود را تقدیم بـه استاد جناب عالی مـیکنم و از شما هم خواهش مـیکنم از بـه جلو کشیدن همچنین بحث هایی کـه به شدت با تعصب مردمـی کـه مـیبینند و مـیفهمند روبه رو مـیشود بپرهیزید . شما با تمجید از استاد دانشگاهتون مـهر ناییدی بر حرفای ایشون زدید . درضمن بحث ما درون اینجا درون مورد نکاتی هست درون پیرامون شعر استادم . ممنونم ازانی کـه متنم رو خوندند و همچنین از نویسنده ی متن قبل جناب آقای محمد نیز تشکر مـیکنم ..

👆☹

سیـاوش نوشته:

برداشت خود من از این شعر اشاره حضرت حافظ بـه ارزش های مذهب تشیع البته درون لفافه هست.چون درون دوران قبل از صفویـه عموم ایرانیـان مانند اکثر مسلمانان اهل تسنن بوده اند البته بـه دلایل حکومتی اما معصومـین و تشیع درون ایرانیـان همان زمان هم بسیـار عزیز بوده کـه حضرت حافظ هم دقیقا درون اعتراض نـهفته بـه خلفای سنی آن زمان این غزل را سروده. بـه وضوح مـیبینید کـه : … گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت…(اشاره بـه دقت بـه نکته های غزل)…رندان تشنـهرا آبی نمـیدهد …(اشاره بـه واقعه ی کربلا) … گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت..(اشاره بـه عقب نشینی شیعیـان ایران بـه دلیل ترس از خلفای عرب)…سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایت … (باز هم اشاره بـه عاشورا)…جانا روان نباشد خون ریز را حمایت…(انتقاد از خدمتگزاران دستگاه حکومتی خلفا)…از گوشـه ای برون آی ای کوکب هدایت…(آرزو به منظور ظهور امام زمان درون شب سیـاه عصر خود)…قرآن ز بر بخوانی درون چارده روایت…(اشاره بـه عدد ۱۴ و معصومـین)

👆☹

حسن نوشته:

برای درک درست حافظ حتما بدونیم کـه حافظ درون چه دوران زندگی مـیکرده و اشعارش مربوط بـه چه دورانی از زندگی اش است.
حافظ همزمان با حضرت آقای شاه نعمت الله ولی از اقطاب سلسله رضوی نعمت اللهی هست که این سلسه بـه نام ایشان نام گذاری شده و خوشبختانـه دیوان اشعار ایشان درون همـین وبسایت موجود هست و مشـهور هست که حافظ غزل :
آنان کـه خاک را بـه نظر کیمـیا کنند ،
آیـا بود کـه گوشـه چشمـی بـه ما کنند. (غزل ۱۹۶)
را درون مقام طلب و به عنوان تمنایی از حضرت آقای شاه نعمت الله ولی مـیگوید .
حضرت آقای شاه نعمت الله ولی فرموده اند:
ما خاک راه را بـه نظر کیمـیا کنیم
صد درد دل بـه گوشـهٔ چشمـی دوا کنیم(غزل ۱۲۱۱)
حافظ درون ۳ مرحله شعر سروده:
قبل از آشنایی با ایشان ( غزلیـاتی کـه چندان بار معنایی ندارند)
در زمان آشنایی و طلب (مثل غزل ۱۹۶)
پس از تشرف بـه فقر و در زمان سیر و سلوک عارفانـه مثل همـین غزل کـه این قدر زیـاد درون این وب سایت موردش بحث شده.
اگری مشتاق هست که بیشتر بداند حتما یـه کمـی بیشتر درون مورد حضرت آقای شاه نعمت الله ولی واقطاب و مشایخ قبل و بعد از ایشان تحقیق کند.تا هم ببیند مبدا این سلسله کجاست و هم اینکه قطب این سلسله درون حال حاضر کیست؟
البته بـه دلیل مخالفت حاکمـیت جمـهوری اسلامـی با ایشان و پیروان ایشان شما با یـه عالمـه ینگ برخورد مـی کنید ویک عالمـه کذب درون وبسایتهای حکومتی مـی بینید.

👆☹

شمس الحق نوشته:

بسیـار مایلمـی را کـه این جمله فرمود که
ما خاک را بـه نظر کیمـیا کنیم ملاقات مـیکردم . درآنصورت بـه ایشان عرض مـیکردم کـه پس چگونـه هست که این نمـیکنید .
این کـه دست ندهد اما مایلم بـه یـاانی کـه به چنین فرمایشات دل بسته اند و باور و اعتقاد دارند عرض کنم کـه اخوی شما خود مـیدانی چه مـیفرمایی . آنکه قادر بـه چنین معجزه ایست اگرآن مـیکرد کـه مـیفرمود هرگزفکرکرده اید کـه با این توانایی اش چه ها مـیتوانست د . او قادر بود تاریخ جهان را تغییر دهد . اما لابد این نکرد کـه به مصلحت نبود . ازاین سخن کـه به مصلحت نیست مضحک تر سخنی درعالم نباشد .

👆☹

افسانـه نوشته:

سلام من بار اول کـه با شما صحبت مـیکنم فقط خاستم بگم خیلی خوشحالم کـه خوانندهای ماشعرهای حافظ را مـی خونند

👆☹

شـهرزاد نوشته:

به عمرم این همـه آدم بی سواد یک جا ندیده بودم، با کمال احترام نظرهای همتون از سر بی سوادیِ محضه!

👆☹

شمس الحق نوشته:

گاهی روزبه و گاه سینا و گه عشرت و امروز هم شـهرزاد باسواد !! دکتر کیخا تو پزشکی و کار با بیماران درون تخصص توست ، حقیر حوصله ندارم .

👆☹

امـین کیخا نوشته:

شمس الحق جانم من برایت یک لغت سخت دارم حوصله همان چینـه دان هست و چینـه دان را درون لغت فرس اسدی ژاغر نوشته هست اسدی توسی . شـهرزاد هم تنـها عصبی شده هست چون واقعا نوشته های بالا پکر کننده هستند البته نباید همـه را با هم بی سواد مـی خواند اما خودت هم مـی دانی کـه تنگ نظری درون نوشته های بالا بسیـار هست .

👆☹

شمس الحق نوشته:

بسیـار خوب دکتر حقیر چینـه دان ندارم و تو نیک مـیدانی کـه چینـه دان من از چه چیز لبریز هست . از دست اینان کـه با یک فوق لیسانس ادبیـات درون دست بـه محضر بزرگتر مـیایند و گستاخی و بی ادبی پیشـه مـیکنند .

👆☹

واقع خوان نوشته:

همانگونـه کـه محمدخلاصه گفت آقای واقع بین حداقل توانایی خواندن شعر یـامتن ادبی کلاسیک ایران را هم فاقد هست که درون یـابد “عشقت رسد بـه فریـاد” یعنی عشق بـه فریـادت رسد نـه اینکه عشقت بـه فریـاد اید و مثلا صدا دهد و داد و فریـاد کند.. نمونـه ساده کاربرد :خداوندا بـه فریـاد دلم رس….کاش قبل از نظر بیشتر بخوانیم

👆☹

شمس الحق نوشته:

محض تنویر افکار جناب ناشناس و سایرانی کـه مثل ایشان فکر مـی کنند کـه آن لینک حاوی حکایت مثنوی را آورده لازمست عرض کنم کـه مولوی درون این حکایت اشتباهی عظیم مرتکب شده هست و درون ادامـه این چنین مـی فرماید کـه :
کوش کران آن حکایت را شنید چشم کوران آن خسارت را بدیذ
خفته بودستید که تا اکنون شما کـه کنون جامـه دریدیت از عزا
پس عزا بر خود کنید ای مردگان کـه چه بد مرگیست این خواب گران
بر دل و دین خرابت گریـه کن کـه نمـی بیند جز این خاک کهن
اپتدا به منظور آنان کـه از موضوع حکایت بی خبرند مختصراً عرض مـیکنم کـه شاعری سنی و مدیحه سرا بر حسب اتفاق روز عاشورا گذرش بـه شـهر شیعه نشین حلب درون انطاکیـه یـا سوریـه امروز مـیافتد و همگان از مرد و زن و پیر و جوان عزادار و سیـاه پوش مـی بیند و پس از جدل لفظی با شیعیـان مولوی سخن بالا را از زبان آن شاعر اهل سنت بـه شیعیـان مـیگوید کـه به او گفته اند مگر تو نمـیدانی عاشورا چیست و هزار و اندی سال قبل چنین واقعه ای رخ داده هست و ما عزاداریم و شاعر سنی درون جواب مـیگوید کـه اگر هزار و اندی سال قبل آن واقع شده بعد در طول این مدت دراز شما خواب بوده اید بعد عزا برخود کنید ای مردگان والخ …
چنانکه عرض کردم این خطای بزرگیست از برایی چون مولوی کـه نداند شیعیـان همۀ آن هزار و اندی سال را روز عاشورا بـه عزاداری پرداخته اند و هنوز هم مـیکنند و تا آخر هم خواهند کرد و در خواب نبوده اند و این را یقیناً مولوی مـیدانسته و صرفاً بـه مغالطه ای خطرناک دست یـازیده هست .
این البته تنـها مرتبت نیست کـه چنین مـیکند و در حکایت حملۀ محمد خوارزمشاه بـه شـهر سبزوار کـه از قدیم بـه شیعه نشینی و شیعه گری شـهره بوده نیز اینگونـه مـیگوید کـه :
شد محمد آلپ الغ خوارزمشاه درون قتال سبزوار پر پناه
از ایشان و از اهالی شـهر و از بزرگانشان مـی خواهد کـه یک نفر را کـه اسمش ابوبکر باشد به منظور او بیـاورند و به او بنمایـانند وگرنـه :
بدرومتان همچو کشت ای قوم دون که تا نیـا ابوبکری برون
مثل کشت دروتان مـیکنم و مولوی علناً بـه شیعیـان توهین کرده و ایشان را قوم دون و پست مـی خواند . القصه هر چه بزرگان شـهر مـی کوشند که تا او را منصرف سازند بی فایده هست :
بس جوال زر کشیدندش براه کز چنین شـهری تو بوبکری مخواه
کی بود بوبکر اندر سبزوار یـا کلوخ خشک اندر جویبار
و درون پایـان یک ابوبکر نامـی کـه در حال موت بود و در خرابه ای خفته بود مـی یـابند و او را بنزد خوارزمشاه مـی کشانند آنـهم درون تابوت و خلاص مـی شوند .
تختۀ مرده کشان افراشتند آن ابوبکر مرا برداشتند
و درون آخر داستان هم نتیجه گیری مولوی کـه :
سبزوارست این جهان و مرد حق اندر اینجا ضایعست و ممتحق
هست خوارمشاه یزدان جلیل دل همـی خواهد از این قوم رزیل
ملاحظه مـی فرمایید کـه از نظرگاه مولوی اهل سنت برحق اند و شیعه قومـی رزل و پست کـه دل و دینش خراب هست و لایق القابی مثل قرمطی و … از دین برگشته و معلومست کـه این قصه را نیز از خود ساخته کـه چنین بگوید و حقیر هرچه تاریخ را جستجو و مرور کردم هرگز از چنان حمله ای بـه سبزوار توسط محمد خوارزمشاه چیزی و خبری نیـافته ام .
در هر حال این مختصر عرض کردم که تا جناب ناشناس و همفکران ایشان بدانند اولاً هر آنچه مولوی مـی فرماید وحی نازل نیست و حقیر اگر چه حافظ شناس و حافظ دان نیست اما بـه دقایق افکار و عقاید مولوی بـه نیکویی آشناست و ثانیـاً این دوستان عزیز را دعوت مـیکنم کـه نـه از سر تعصب و تنگ نظری بـه تحقیق و تفحص درون آنچه پیشینیـان و پدران خردمند و هوشمند ایرانی ما درون باب انتخاب مذهب شیعه کرده اند بپردازند و بقول مولوی دانـه را از کاه جدا کنند .

👆☹

شمس الحق نوشته:

اصلاحیـه
در کامنت ۸۲ و در توضیح حکایت مثنوی آمده هزار و اندی سال پیش کـه به چندین قرن پیش تصحیح مـیگردد .

👆☹

شمس الحق نوشته:

کار بـه هتاکی و فحش و مادر کشید !! حضرت حسین کـه سلام خدا بر او باد پیشوا و امام معصوم هست و دهان مبارکش آلوده نمـی فرماید . این کار مختص بیمارانی چون توست پسرم و چه نیکو خود را شناساندی . مولوی درون آن دو داستان بـه شیعه و مذهب شیعه بد گفته هست و حقیر آنرا به منظور چون تویی باز نمودم کـه کار و تخصّصم این هست .

👆☹

اکبر نوشته:

با سلام
وخسته نباشید بـه همـه فعالان عرصه فرهنگ
بخصوص اقای شمس حق
از راهمایی شما ممنونم درون ضمن یکی دیگه از دوستان غزل
بلبلی برگ گلی خوش رنگ درمنقار داشت رو هم
به نوعی مرتبط با واقعه عاشورا مـیدونست

👆☹

سروش نوشته:

شکرشوند همـه طوطیـان هند

زین قند پارسی کـه به بنگاله مـی‌رود
یـا

شعر حافظ همـه بیت الغزل معرفت است

آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش

و درون آخر

بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنـه نبود

این همـه قول و غزل تعبیـه درون منقارش

اى کـه از کوچه ء معشوقه ما مى گذرى

بر حذر باش کـه سر مى شکند دیوارش

آن سفر کرده کـه صد قافله دل همره اوست

هر کجا هست خدایـا بـه سلامت دارش

👆☹

دکتر ترابی نوشته:

تا آنجا کـه مـیدانیم تنـها خواجه‌ی شیراز هست که قرآن را باچهارده روایت مـی خوانده است، ازین رو عشق که تا روزگار اوبه فریـادی دیگر جز خوداو نرسیده بوده هست و ازآنجا کـه ازبر خواندن قرآن آنـهم بـه چهارده روایت اگر ناممکن نباشد بسیـار دشوار هست ، امـیدی بـه رستگاری عاشقان نیست. بـه قول امروزی ها علافند، ول معطلند!!
از شوخی گذشته بیت تخلص با توجه بـه حال و هوای باقی غزل نمـی تواند جز این باشد:

عشقت رسد بـه فریـاد، ور خود بسان حافظ……
از شاعری کـه شعرش همـه ستایش عشق هست انتظار ی دیگر دارید؟

👆☹

امـین نوشته:

ملت! بعضیـا دوست دارن هرچی کـه مـیشنون و مـیخونن و مـیبینن رو ربط بدن بـه اونچه کـه دلشون مـیخواد! بذارین خوش باشن با خودشون و فکر کنن منظور حضرت حافظ یـه واقعه تاریخی (عاشورا) بوده و بس! اینـها حافظ رو درون حد یک روزنامـه دیواری مدرسه مـی بینن دیگه! چرا بحث مـی کنین باهاشون! اونـهم وقتی کـه هرکی غیر خودشون فکرمـیکنـه رو دیوانـه مـی خوانند!!

👆☹

علیرضا محجوبیـان لنگرودی نوشته:

باسلام- شعرحافظ ظرفیت های ناشناخته ای دارد کـه پس از قرنـها بـه شارحین این امکان را مـی دهد کـه از زوایـای متفاوتی او را ببینند درون کمتر شاعری مـی توان این ظرفیت را سراغ گرفت. این غزل حافظ انطباق عجیبی با واقعه ی عاشورا دارد درست هست که حافظ بنا بـه اقتضائات روزگارخویش نمـی توانسته هست از این واقعه ی عظیم براحتی سخن بگوید ولی از سویی عاشورا نیزحادثه ای نیست کـه حافظ براحتی ازآن عبور کند ابیـات این غزل قرائن نیرومندی درون توصیف عاشورا دارد کـه واقعا محتاج بازخوانی مجدد هست این کـه تنـها نکته دانان عشق این سخن را مـی فهمندی بـه اولیـای الهی آبی نمـی رساند سرهایی کـه بی جرم و جنایت بریده شده اند بیـابانی کـه پایـانی به منظور آن متصور نیست ودر هرمنزل گویی صدهزار توقفگاه دارد ونیز درون نـهایت عشق هست که بـه فریـاد آدمـیان مـی رسد آیـا عشق نمادی از امام نیست؟ آیـا او آفتاب خوبانی نیست کـه حافظ از او مـی خواهد لحظه ای درون سایـه عنایتش قرار گیرد؟ و حتی بیـان این رسالت شاعر کـه روا نیست انسان از خونریزان تاریخ حمایت کند مختصاتی نیستند کـه به راحتی بتوان ازآنـها گذشت یـاحسین

👆☹

ناشناس نوشته:

یـا لطیف

دوستان گرامـی

اول:

اگر “بی دین” هستید (که نمـی توان بود مگر مرده باشیم - “دین” بـه معنای شیوه و آئین زندگی هست و که تا زمان مرگ گریزی نیست از اینکه گونـه ای از “دین” را اختیـار کنیم - آخرین آیـه از سوره کافرون مـی فرماید: لکم دینکم و لی دین - شاید این دوستمان خواسته بگوید بـه خدای یگانـه باور ندارد) و یـا اگر یکتاپرست؛ اگر خدای یگانـه را بـه روایت تورات شناخته اید و یـا بـه نقل از انجیل؛ اگر پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک جناب زرتشت سرلوحه زندگی شماست و یـا اگر الگوی زندگیتان اوست کـه فرمود “انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق”؛ اگر خود را اهل سنت مـی دانید و یـا پیرو اهل بیت عصمت و طهارت؛ و در دیوان لسان الغیب بـه دنبال گم گشته ای مـی گردید، بد نیست از این ابیـات آغاز کنیم:

چون طهارت نبود کعبه و بتخانـه یکیست
نبود خیر درون آن خانـه کـه عصمت نبود
حافظا علم و ادب ورز کـه در مجلس شاه
هر کـه را نیست ادب لایق صحبت نبود

دنباله دارد …..

شاد و سربلند باشید
م. طاهر

👆☹

ناشناس نوشته:

یـا لطیف

دوستان گرامـی

دوم:

جالینوس ابلهی را دید دست درون گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی همـی‌کرد. گفت اگر این نادان نبودی کار وی با نادانان بدین جا نرسیدی.

اگر نادان بـه وحشت سخت گوید
خردمندش بـه نرمـی‌دل بجوید
دو صاحبدل نگهدارند مویى
همـیدون سرکشی و آزرم جویی
یکی را زشت خویی داد دشنام
تحمل کرد و گفت ای خوب فرجام
بتر زانم کـه خواهى گفتن آنی
که دانم عیب من چون من ندانى

”شیخ سعدی“

دنباله دارد …..

شاد و سربلند باشید
م. طاهر

👆☹

فربد نوشته:

برداشت من از بیت آخر «عشقت رسد بـه فریـاد ار خود بـه سان حافظ / قرآن ز بر بخوانی درون چارده روایت» این هست که اگر حتی قرآن را با تمام روایت‌ها و برداشت‌هایش از حفظ باشی و مستغرق درون علوم دینی، باز هم فقط عشق چاره‌سازخواهد بود و اوست کـه به فریـاد تو مـی‌رسد. البته هر آزاد هست که از اشعار چندلایـه حافظ هر طور کـه مـی‌خواهد برداشت کند اما اینکه با خواندن این ۱۴ روایت عاشق مـی‌شوی کـه شاید عمومـیت هم داشته باشد بـه نظرم تفسیر بـه رای است. اغلب ابیـات این غزل هم موید همـین نظر هست و سراسر پر از شک و تردید و پرسشگری هست و با یقین کـه از اصول مسلم دینداری هست چندان همسو نیست.

👆☹

فرهاد نوشته:

به به! چه شـهر شامـی هست اینجا … دستمریزاد حافظ، چه کرده ای با این غزلت کـه دوستداران چاکت با کلام خود بـه جان یکدیگر افتاده اند!
حاشیـه نوبسان بایستی بسیـار شجاع باشد کـه بخواهد اینجا حاشیـه ای بگذارند، چون بـه گفته برخی درون زمره بیسوادان قرار مـیگیرد اگر اجازه بفرمایید، من هم بیسوادی خود را بـه رخ بکشم.
نخست خدمت حسن آقا عرض کنم، کمال کم لطفی هست که زیبایی شعر حافظ را درون اثر درک حضور شاه نعمت الله بدانید! حافظ آن دو سه بیت معروف را درون تمسخر غزل پر مدعای شاه نعمت الله سرود کـه گفته بود ما خاک راه را بـه نظر کیمـیا کنیم، صد درد دل بـه گوشـه چشمـی دوا کنیم … و حافظ او را طبیب مدعی خواند: دردم نـهفته بـه ز طبیبان مدعی! درون هر صورت اگر دیوان شاه را مطالعه بفرمایید، خواهید مطالب عمده اش یـا درون باره ادعای کرامات فوق العاده خود شاه نعمت الله است، یـا درخواست از مردم بـه گرویدن بـه ایشان، یـا درون ستایش پیـامبر و اهل بیت. و شعر حافظ هیچگونـه سنخیتی با سروده های ایشان ندارد و بنابراین حافظ نمـیتوانسته از مریدان ایشان باشد. حافظ تنـها درون یک مورد خودستایی مـیکند و انـهم درون نظم است، و الحق کـه به تمام و کمال شایسته این خود ستایی است، کـه از خداوندان سخن است!
اگر بحث کرامات هم باشد، کرامت واقعی را حافظ دارد، کـه بی هیچ ادعایی، شـهرتش جهانی ست و قرنـها بعد از مرگش شعرش تازه و زنده و الهام بخش است.

👆☹

فرهاد نوشته:

برای دوستانی کـه مـیخواهند دربارهٔ ریشـه‌ این غزل زیبای حافظ بیشتر تحقیق کنند، توصیـه مـی‌کنم این غزل عطار را بخوانند کـه مضامـین و قافیـها و وزنش بـه شکل عجیبی‌ مشابه غزل حافظ است. بعید نیست حافظ تحت تاثیر عطار این غزل را گفت باشد:

ای پرتو وجودت درون عقل بی نـهایت
هستی کاملت را نـه ابتدا نـه غایت
هستی هر دو عالم درون هستی تو گمشد
ای هستی تو کامل باری زهی ولایت
ای صد هزار تشنـه، لب‌خشک و جان پرآتش
افتاده پست گشته موقوف یک عنایت
غیر تو درون حقیقت یک ذره مـی‌نبینم
ای غیر تو خیـالی کرده ز تو سرایت
چندان کـه سالکانت ره بیش پیش بردند
ره پیش بیش دیدند بودند درون بدایت
چون این ره عجایب بس بی نـهایت افتاد
آخر کـه یـابد آخر این راه را نـهایت
عطار درون دل و جان اسرار دارد از تو
چون مستمع نیـابد بعد چون کند روایت

http://ganjoor.net/attar/divana/ghazal-attar/sh145/

👆☹

سعید نوشته:

چه جالب! اساتید بـه این نتیجه رسیدن کـه مایـه ی فخر ایران، صاحب شاداب ترین و دل انگیزترین غزلیـات زبان فارسی، یکی از بزرگترین شعرا و متفکرین تاریخ کشورمون و یکی از بنام ترین عرفای تاریخ ایران، مطرب بودن!
خدایتان شافای داهاد.

👆☹

نوید نوشته:

بیت اول مصرع دوم
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت

👆☹

بهنام نوشته:

چشمت بـه غمزه ما را خون خورد و مـی‌پسندی**جانا روا نباشد خون ریز را حمایت/
تا اونجا کـه من مـیدونم تو واقعه کربلا امام حسین بیشتر خون ریخت .
متا سفانـه ما کاری کردیم که تا خدا رو درون پستو خانـه نـهان کنیم .
بنده خدا رو ( امام علی امام حسین و … ) بیشتر از خود خدا مـی پرستیم.
ایشالا خدا همـه ما رو بـه راه راست هدایت کنـه.
ضمنا شمایی کـه خیلی ادعای دین داریتون مـیشـه لطفا حد اقل یک بار قران فارسیشو بخونید بفهمـید بـه چی اعتقاد دارید.

👆☹

شاهرخ نوشته:

حضرت حافظ درون روزگار کودکی ناشی از جبر اجتماع حافظ قرآن مـی شود اما بعد ها بـه مسلمانی خود شک کرده و هر آنچیز بـه جز آفریدگار را منکر مـی شود.

👆☹

شاهرخ نوشته:

حضرت حافظ درون روزگار کودکی ناشی از جبر اجتماع و باور های غلط زمان خود حافظ قرآن مـی شود اما بعد ها بـه مسلمانی خود شک کرده و هر آنچیز بـه جز وجود آفریدگار مطلق را منکر مـی شود.
این خط فکری را مـی توان درون بسیـاری از ابیـات ایشان مشاهده نمود:

از هر طرف کـه رفتم جز وحشتم نیفزود
زنـهار از این بیـابان و این راه بی نـهایت

از این بیت مـی توان فهمـید کـه حافظ راه را گم کرده است. اگر حافظ مسلمان بوده، حافظ قرآن بوده و اسلام رو کامل ترین دین خدا مـی پنداشته بعد چطور ممکن هست که راه را گم کند حال آنکه مسلمانان بر این باورند کـه قرآن چراغ راه هدایت هست وی کـه قرآن را داره بعد همـه چیز رو داره

در جایی دیگر داریم که:
در این شب سیـاهم گم گشت راه مقصود
از گوشـه ای برون آ ای کوکب هدایت

منظور این هست که این دنیـا به منظور من مثل یک شب سیـاه هست که راه مقصود یعنی راه رسیدن بـه حق رو گم کرده ام.

در نـهایت حضرت خیـال همـه ی بچه حزب اللهی ها و ملاهایی کـه تلاش دارند حافظ رو از خودشون بدونند مـی گه که:
عشقت رسد بـه فریـاد ار خود بـه سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی درون چهارده روایت

به این معنی کـه حتی اگر مثل من قرآن را درون چهارده روایت بخوانی چندان نتیجه ای برایت نخواهد داشت و مطلب بـه درد بخوری نمـی توانی از قرآن استخراج کنی. این عشق (وجود حق تعالی) هست که بـه فریـادت مـی رسد.

👆☹

مـهرداد نوشته:

هییییییییی…!!!!
خواجه حافظ جان ، مـیبینی بعضیـا چی گفتن اینجا؟!؟!
هنوزم کـه هنوزه ؛ ولی شناسان نیستند درون این ولایت…..

السلام علیک یـا اباعبداله الحسین(ع)

👆☹

هادی نوشته:

اینکه بیت سوم و چهارم ممکنـه درباب امام حسین و شـهدای کربلا باشـه قرینـه هایی درون شعر دارد مانند رندان تشنـه لب، ولی شناس “اشاره بـه ولایت امام حسین” ، سرهای بریده بدون اینکه جرمـی کرده باشند. البته درون بیت اول هم ذکر مـیشود کـه داستان عشق هست و درون حدیحث قدسی داریم کـه حرکه عاشم بشود او را مـی کشم .حتی شـهریـار هم بـه این حدیث درون شعری اشاره کرده کـه ب”به کدام ملت هست این بـه کدام مذهب هست این
که کشند عاشقی را کـه تو عاشقم چرایـــی”
ضمنا اونـهایی کـه مـیگن درون مورد امام حسین نیست هیچ دلیلی ندارن و البته ما هم مـییگیم بـه احتمال خیلی زیـادبا توجه بـه قراین درون مورد امام ح

👆☹

محمد نوشته:

با سلام خدمت همـه دوستان عزیز این همـه بحث و جدل سر منظور حافظ از این شعر و این همـه تهمت و قضاوت بی فایده هست چه اینکه حضرت حافظ مـیگه ندیم و مطرب وساقی همـه اوست خیـال آب و گل درون ره بهانـه لطفا اشعر حافظ رو تفسیر بـه رای نکنیم و سعی درون به حق جلوه خودمون و تخطئهانی کـه مثل ما فکر نمـی کنند نباشیم

👆☹

ناشناس نوشته:

چه راحت مـی بریم و مـیدوزیم و بر تن مـی کنیم ……….به قول خود حافظ هری بر حسب فکر گمانی دارد ، و هر بـه قدر فهم و دانش خود اشعار پیچیده و چند لایـه ی حافظ را درک مـیکند، مطالب بانمکی درون این سایت خواندم امـیدوارم با تحقیق ، مطالعه و دقت بیشتر سعی درون ارایـه ی دیدگاه های ثواب مند تری یم ، هیچ ارتباطی مـیان این غزل و وقایع کربلا نیست ، بهتر هست دست از خیـال پردازی و افسانـه بافی برداریم نگاهی علمـی تر بـه آثار بزرگانمان داشته باشیم ، سخنم را با بیتی از حافظ بـه پایـان مـی برم :مشکل عشق نـه درون حوصله ی دانش ماست
حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد

👆☹

نگین سبز نوشته:

حافظ عارف بود و عارف هر چیزی را بـه عشق ابدی وصل مـیکند شیعه و سنی یـهود و مسیحی با هم هیچ فرقی ندارند چرا کـه همـه آنـها بـه سوی نور الهی مـیروند امام های ما شیعیـان نیز تمام سخنناش راهنمایی بشریت بـه سوی یگانـه معبود هستی بود و وسلام
انسانیت درون عشق و معبود حقیقی خلاصه مـی شود و حافظ از تمام عشقها بـه عشق ابدی مـی رسد نکته این شعرش هم درون این خلاصه مـی شود کـه انسانـهای گمراه چشم دل را بر تمام واقعیتها و عشق واقعی مـی بندند عشقی کـه اگر بـه آن توسل جویم همـه چیز حل مـی شود.

👆☹

ناشناس نوشته:

اینو بـه اون دوستانی مـیگم کـه مـیگن حافظ بزرگ بـه امام حسین و … ارادت خاصی داشته :
اولا زمان حافظ اکثریت جمعیت ایران را ثنی ها تشکیل مـی کـه حافظ هم خارج از این غذیـه نیست و بعد هم بارها و بارها از واژه “پیر مغان ” استفاده کرده!

👆☹

طاهره نوشته:

گویی ولی شناسان رفتند ازاین ولایت

👆☹

مجتبی قاسم زاده مقدم نوشته:

لسان الغیب :
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت. 
با سلام و عرض ادب و نیز عرض تسلیت بخاطر ایـام سوگواری سرور و سالار شـهیدان عالم حضرت امام حسین (ع) و ضمن ادب خاضعانـه نسبت بـه استادان اهل ادب و فرهیختگان گرانقدر کـه سالیـان سال شاگردی ی عارفانـه بـه اساتید داشتم و دارم ، درون آغاز مـی خواهم نسبت بـه اظهار نظر برخی از دوستان و یکجانبه نگریستن آنان از این غزل بسیـار زیبا و جاودانـه و با شـهامت حضرت لسان الغیب - حافظ شیراز - و منسوب این شعر بـه سرور شـهیدان عالم ، کـه جانم فدایش ، جسارتاً چند مطلبی کوتاه جهت مخالفت با نظرات این استادان بـه عرض رسانیده و نظر خویش را نیز درون پیرامون این مبحث بـه حضور تقدیم دارم. 
جسارتاً با بسیـاری از نظرات استادان و اهل قلم بزرگواری کـه این شعر را صرفاً “عاشورایی” قلمداد کرده اند ، مخالف بوده و بسیـار  بسیـار مخالفم ، بـه جهت آنکه به منظور نظر بـه یک موضوعی ابتدا حتما شرایط زمان و مکان وقوع آن موضوع دقیقا” بررسی گردد و بنا بـه حساسیت موضوع از منظر انسان های همان دوران و با همان شدت و حدت و مـیزان عقلانی مربوط بـه آن دوران و حتی فضای حاکم سیـاسی و فرهنگی و اجتماعی همان دوران بـه موضوع بپردازیم. نـه آنکه با عقل قرن حاضری بخواهیم بـه فرایند اتفاق افتاده قرن یـا قرون پیشتر اظهار نظر نماییم. کـه متاسفانـه و در اغلب مواردی از این برطه یـا سایر برطه ها دچار این مشکل فاحش مـی گردیم و گاهاً درون تجزیـه و تحلیل نظرات سیـاسی خود نیز با عقل امروزی بـه قضاوت اتفاقات دهه های پیش مـی رویم.  درست مانند پیر مردی کـه بگوید چرا من درون کلاس اول ابتدایی حاصل جمع ۲ بعلاوه ۲ برابر هست با ۴ را نمـی دانستم! کـه این خود غلطی فاحش است.

بررسی عمـیق دوران لسان الغیب نیز بـه جهت این موضوع حائز اهمـیت هست که درون دورانی کـه خلافت شدید و خودبینانـه معتصب آن زمان وجود داشته بوده کـه هرگونـه تعریف و تمجیدی - گاه حتی شدت آن کم بود یـا زیـاد - بـه شدت محکوم مـیگردیده هست ، چگونـه حافظ شیراز مـی توانست کوچکترین هدفی هرچند پنـهان از سرودن این غزل بـه امام حسین (ع) مـی داشت؟ کـه خود این نظر این سئوال را درون پیش دارد.

دوم - حضرت حافظ شیراز اصلاً چی هدفی مـی توانسته از این حادثه و بیـان آن داشته باشد؟ بعبارتی ساده چه امتیـازی از این غزل بـه دست مـی آورد؟

به دوستان محترم عرض نمایم کـه جو اکنون اجتماع و این شیعه صفوی رایج عصر حاضر و دههٔ حال حاضر موجود نمـی بود و حتی شیعه ی علوی دویست سال پیش نیز وجود نداشته است  کـه ایشان بتوانند از این راه صله ای بدست آورده و نانِ شب خویش کنند و حتی انسانی نبود کـه گردن خویش را با زبانی سرخ بر باد دهد ! خوب مـی دانست چگونـه بسراید و سخنوری دو پهلو نویس و سفسطه گر و شاعری چیره دست و با شـهامت بود کـه نظرات خویش را به منظور عمر جاودانـه بشریت بیـان مـی نمود - و نـه به منظور اتفاقی خاص و در زمانی خاص - و کلی و عارفانـه سخنوری مـی کرد و غزل مـی سرایید و در زمان عصر خویش غزلهای وی دهان بـه دهان بازگو مـی شد و نقل هر محفل و هر کوی و برزنی بود و ” درون جامعه ای کـه سواد به منظور یک درصد مردم بود ” استاد مـیبایست درس زندگی و تجربه ی زیستن و زیبا زیستن بـه مردم عموما” بی سواد و دهن بین و تابع زور حکومتی و جبر زمانـه آن دوران، مـی آموخت و به مثابه آن مثل معروف ” آنچه شیران را کند روباه مزاج ، احتیـاج هست ، احتیـاج هست ، احتیـاج ” شیخ را بـه انسانی کلی گوی و بزرگ سخن تبدیل ساخت. (البته بـه نظر بنده ی حقیر  بـه همـین دلیل حافظِ شعر سرای خیـابانی و کوچه بازاری بـه عارفی اندیشمند تبدبل شد کـه امروزه او را بدرستی لسان الغیب مـی خوانیم. ایضا” از این منظر همانگونـه کـه بر هر مسلمانی قرآن مجید واجب هست ، بر هر ایرانی طالب فیضی نیز کتاب حافظ واجب هست که داشته باشد).

سوم - چه دلیلی مـی داشت کـه برای یک فرجه ی تاریخی ی خاصی بخواهد سخن بگوید ؟ البته نگارنده بر این باور هست که لسان الغیب از این حادثه تاریخی استفاده نموده هست اما تمام هدف ایشان این حادثه نبوده است.  همانند حضرت امام حسین کـه فرمودند:اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.

آیـا حضراتِ عالی کـه فقط به منظور “به بـه دیگران” و نیز “از آنِ خود ساختن حافظ شیرازی بـه قصد ارتزاق خود” چنین تفصیرها و تعبیرهایی ناقص و محدود ارائه مـی دهند ، مـی دانند کـه چه اشتباه بزرگی مرتکب شده اند یـا مـی شوند؟ از طرفی دیگر به منظور جاودانـه شدن چرا بـه هدف قیـام امام حسین (ع) نگاهی نمـی اندازند و اشارتی بـه آن نمـی کنند؟
برادران، کعبه آن هست که ره گم نشود! 
کعبه هدف نیست ، فقط یک تلنگری ساده است!
همانگونـه کـه عاشورا هدف نیست ، غرض آزادگی و رستگاری انسانـهاست و اینجاست کـه زیبایی حضرت حافظ عیـان مـی گردد ، غزلی به منظور تمام اعصار بـه مانندِ قرآنی به منظور تمامـی اعصار (البته بلاتشبیـه). و همانگونـه کـه مولایم حضرت علی (ع) مـی فرمایند:
فزت و رب الکعبه ! قسم بـه پروردگار کعبه کـه رستگار شدم.

ای برادران ، اینقدر درون پیِ ابن ملجنِ ملعون نباشید!  کـه خدای ناکرده رستگاری از خاطرتان برود!

به قول حضرت شاملوی بزرگ:
(گفتند “کلام مقدس” را بـه شما خواهیم آموخت
ولیکن عقوبتی دو صد طاقت تان باید…
و عقوبتی دو صد چندان را تاب آوردیم…
و باری
“کلام مقدس”
آری ، از خاطرمان گریخت.)

امـید کـه هدف گم نکنیم و دیگران راه گمراه نسازیم!
یـاعلی یـاعلی یـاعلی

مجتبی قاسم زاده مقدم
(تقدیم بـه مـهربان همسرم)

👆☹

آرش نوشته:

سلام . من نـه شاعرم نـه ادعای شعر شناسی دارم . قسمتی از این غزل رو فراموش کرده بودم کـه با جستجو اینجا رسیدم و مطالبی کـه دوستان نوشته بودند رو خوندم از شما چه پنـهون خودم هم این عصر عاشورایی بـه یـاد امام حسین خواستم این غزل رو بخونم . اما دلم مـیگیره وقتی مـیبینمایی دم از حسین و دین مـیزنند هر نظری مخالف اونـها داشته باشـه رو خیلی راحت تکفیر مـیکنن .آخه دوست عزیز گیرم تعبیری کـه شما دارید رو بـه تمسخر بگیرن چرا تهمت بی دینی ؟

👆☹

محمد نوشته:

کبر و غرور تو حرفای شما موج مـیزنـه آقای سینا!

👆☹

مـهدی نوشته:

سلام بـه همـه دوستان
اول از نظر آقای بهروز تشکر مـی کنم من تابحال این تحلیل رو نشنیده بودم و برای من دلنشین بود ممنونم بهروز جان
دوم اینکه درون مورد این غزل یـه نقل قول عرض مـیکنم امـیدوارم کـه بسنده باشـه.
از آقای سهیل محمودی شنیدم(مجری محترم رادیو) کـه سال ۶۲ (امـیدوارم سالش رو من درست گفته باشم) درون همایش حافظ شناسی کـه با حضور اساتید بزرگ و حافظ شناسان فرهیخته برگزار شده بود درون مورد این غزل بحث شد و تقریبا اکثر بزرگان شعر و ادب و حافظ شناسان اتفاق نظر داشتند کـه این غزل درون وصف حضرت سید الشـهدا مـی باشد.
من چیزی دیگه اضافه نمـیکنم فقط امـیدوارم لااقل خودمون رو درون تحلیل شعر از این بزرگان جلوتر نبینیم
حق یـارتون دوستان

👆☹

محمود نوشته:

این غزل را حضرت حافظ از زبان سیدالشـهدا مـیگوید،به عبارتی گوینده حسین هست و شنونده باریتعالی.

👆☹

سعید نوشته:

سلام . از بی دین که تا دیندار ، هرنظری دارد . اجازه دهید بر اساس آنچه همـه اتفاق نظر دارند نتیجه گیری کنیم .
جناب حافظ تخلص خود بـه جهت حفظ بودن قرآن بـه کمال ) یعنی همان ۱۴ روایت کـه بارها گفته ( انتخاب فرموده . درون این مورد کـه شکر خدا جای بحث نیست ؟
درعجب بودمـی کـه دین ندارد چرا خود را از طرفداران حافظ قرآن مـی داند . جواب را درون خود قرآن یـافتم . قرآن خود را هدایتگر و گمراه کننده مـی داند . خدا بـه پیـامبرش فرموده حرص نخور به منظور هدایت بندگان من . من هرکه را بخواهم هدایت مـی کنم و هرکه را بخواهم گمراه مـی کنم . هدایت تنـها شامل حال متقین مـی شود . بعد عجیب نیست کـه اشعار حافظ را هم درون روضه خوانی قرائت مـی کنند هم درون مجالس عیش و طرب .
آنانکه حسین را کشتند علنی گفتند مـیدانیم بهترین بنده خدا روی زمـینی و نسبت چیست . از نوادگان آنـها توقع نداشته باش کـه بپذیرند مقصود حافظ از رندان تشنـهحسین و یـاران اوست . شعر بلاجویـان دشت کربلائی دیوان شمس را نیز بـه معنائی دیگر حوالت مـی دهند .
چگونـه افرادی مثل شاملو کـه حافظ قرآن نیستند بـه خود اجازه مـی دهند مفسر حافظ شوند کـه بارها خود را مفتخر بـه هدایت قرآنی بر شمرده .؟؟؟!!!

👆☹

محمد نوشته:

سلام عزیزان
ابتدا از همـه عزیزان خواهش دارم کـه حرمت ها را حفظ کنند و هر هر عقیده ای دارد محترم شمرده شود.

نظر شمارا بـه این حدیث شریف پیـامبر مـهر و محبت، رحمت للعالمـین حضرت محمد ص جلب مـی نمایم: انی تارک فیکم ثقلین کتاب الله و عترتی. . . .
پیـامبر ما را بـه حفظ دو چیز گرانبها( کتاب خدا و اهل بیت) توصیـه مـی کند. قران خواندن بـه تنـهایی مـی شود آنـهایی کـه گفتند لا حکم الا لله
پس عشق بـه اهل بیت و قران توامان مـهم است.همانگونـه کـه امام فرمودند باطن قران ما (ائمـه) هستیم.

👆☹

مـهدی نوشته:

جناب حافظ از نوابغان شعر فارسی هست و شعر های ایشان از جنبه ی ادبی ارزش زیـادی دارند ولی از جنبهی دینی حتما به دیده ی دیگر نگریست حکایت های زیـادی درباره ی مرام ومسلک ایشان هست ولی بـه گواه همـه ایشان صوفی بوده اند مسلک صوفی گری مسلکی هست که نـه سنی هست نـه شیعه مسلکی هست که مدعی اند حقیقت دین را خود با انجام کار های عبادی خاص خود مسقیما دریـافت مـی کنند ونیـاز ی بـه شریعت و احکام دین ندارند و لازم بـه ذکر هست در ایران ان زمان بـه جز شـهر قم و کاشان و روستای اوه همـه یـا سنی مذهب بودهاند یـا صوفی

👆☹

عباس نوشته:

ملت عشق از همـه دینـها جـــــداسـت / عاشقان را مذهب و ملت خداست

دیــــد مـــــوسی یک شبانی را بـــــه راه / کاو همـی گفت: ای خـــــــدا و ای الـــه
تو کـــــــــــــــجایی که تا شوم من چاکـــــرت / چارقت دوزم کنم شانـه ســـــــــــــــرت
ای خـــــدای من فـــــــــــدایت جـــــان من / جمله فرزندان و خان و مان مــــــــــــن
ور تــــــــــــــــــو را بیماریی آید بـــــه پیش / من تو را غمخوار باشم همچو خویش
دستکت بــــــوسم بمــــــالم پــــــــــایکت / وقت خـــــــــــــــــواب آیم بروبم جایکت
سازم و آرم بـه پیشت صبح و شـــــــــــام / از من آوردن ز تو خـــــــــــــوردن تمـام
ای فـــــــــــدای تو همـه بــــــزهای مــــــن / ای بـه یـادت هی هی و هی های من
زیـــــن نمط بیـهوده مـی گفت آن شبــان / گفت موسی: با کیستت ای فــــــلان
گــــــــــفت: با آن کـــــه ما را آفـــرید / این زمـین و چـــــــــــــرخ از او آمد پدید
گفت موسی: های بس مدبر شـــــــدی / خود مسلمان ناشده کـــــــــافر شدی
این چه ژاژ هست و چه کفر هست و فشار / پنبه ای اندر دهان خود فشــــــــــــــار
گند کـــــــــــــفر تــو جهان را گنــــــده کرد / کفر تو دیبای دین را ژنده کــــــــــــــرد
گــــــــــــــــر نبندی زین سخن تو حلق را / آتشی آید بسوزد خـــــــــــــــــــلق را
گفت: ای مــــوسی دهـــانم دوخـــــــتی / وز پشیمانی، تو جانم ســــــــوختی
جــــــــــــامـه را بدرید و آهی کــــــرد تفت / سر نـهاد اندر بیـابان و بـــــــــــــــــرفت
وحـــــــــــی آمد سوی مــــــوسی از خدا / بنده ما را چرا کردی جــــــــــــــــــدا؟
تــــــــــــــو به منظور وصل کـــــــــــــردن آمدی / نی به منظور فصـــــــــــــــل آمــدی
تــــــــا توانی پا منـه انـــــدر فــــــــــــــراق / ابغض الاشیـاء عندی الــــــــــــــطلاق
هــــــــری را سیـــــــرتی بنـهاده ایم / هری را اصطلاحی داده ایـــــــم
مـــن نــــکردم خـــــلق که تا ســــودی کنم / بلکه که تا بر بندگان جــــــــــودی کـــنم
ما بــــــــــــــــــــرون را ننگریم و قــــال را / ما درون را بنگریم و حـــــــــــــــال را
آتشی از عشق درون جان بــــــــــــــرفروز / سر بـه سر فکر و عبارت را بــــسوز
مـــــــــوسیـا آداب دانان دیگرنــــــــــــــد / سوخته جان و روانان دیگــــــــــــرند
عاشقان را هر نفس سوزیدنی اسـت / بر ده ویران خراج و عشــــــر نیست
ملت عشق از همـه دینـها جـــــداسـت / عاشقان را مذهب و ملت خداست
بعد از آن درون ســـر موسی حق نـهفـت / رازهایی کان نمـی آید بـه گــــــــفت
بر دل موسی ســـــــــــــــخنـها ریختند / دیدن و گفتــــــــــن بـه هم آمـیختند
بعد از این گر شرح گویم ابلــهی هست / زانکه شرح آن ورای آگــــــهی است
چونکه موسی این عتاب از حق شنید / درون بیـابان درون پی چـــــــــــــوپان دوید
بر نشان پای آن سرگشته رانـــــــــــــد / گرد از پره بیـابان بــــــــــــــــرفشاند
عاقبت دریـــــــــــــــــــافت او را و بدید / گفت: مژده ده کـه دستوری رسیـد
هیچ آدابی و تــــــــرتیبی مـــــــجو

هر چه مـی خواهد دل تنگت بگــو

👆☹

فاطمـه نوشته:

سلام دوستان
اینـهمـه دعوا لازم نیست! قطعا این شعر هم مانند خیلی اشعار دیگه مـیتونـه چند لایـه باشـه و قطعا هر فردی هم با توجه بـه تفکرش یـه معنایی از شعر بـه ذهنش خطور مـیکنـه اما نکته اصلی اینجاست کـه اشاراتی کـه در شعر هست مثل رندان تشنـهو سرها بریده بینی باعث مـیشـه کـه صریحترین معنا شعر درباره امام حسین باشـه. بنظرم نمـیشـه منکر این شد کـه شعر بـه امام حسین اشاره داره اما اینکه مقصود شاعر چیـه بحث مفصل دیگه ایست کـه نباید با تعصب و بدون فکر بـه اون پرداخت!
کلا هم من اصرار دوستانی کـه مـیخوان بگن حافظ و دیگر شعرا دیندار نبودن و عاشق بودن رو نمـیفهمم چرا کـه از نظر من دینداری هیچ منافاتی با عاشقی نداره بخصوص کـه عشقی کـه در اشعار شعرای بزرگمون مثل حافظ و سعدی و مولانا توصیف شده صرفا عشقی کوچک و مادی نیست .بلکه عشقی کمال یـافته و جاودانـه ست.

👆☹

عباس نوشته:

جهل درون مقابل حلم و بردباری هست ، نـه علم ، نادانی جاهل بـه سبب نداشتن علم نیست بلکه بخاطر غرور و خود خواهی و عدم تحمل آراء دیگران هست (علی طهماسبی)
ملت عشق از همـه دین ها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
هیچ آدابی و ترتیبی مجو
هرچه مـی خواهد دل تنگت بگو

👆☹

کیوان نوشته:

از شعر برداشتهای متفاوتی مـی شود. من هم بـه نوبه ی خودم فکر نکنم منظور حسین و یـای دیگه ای باشـه. و اینکه حضرت حافظ بر درگاه الهی ارادت داره بر هیچ پوشیده نیست قرآن هم کلامـی از سوی خداست حالا ربطش بـه ائمـه چیـه من نمـیدونم من خودم شخصا ائمـه رو خدا نمـیدونم ولی بعضی از دوستان مثل اینکه برعشده خدا رو ول چسبیدن بـه بنده خدا متاسفانـه
بی دین هم بـه معنای مطلق این نیست کـه شخص خداناشناس باشـه مگه خداشناسی فقط از راه دین مـیشـه برادران عزیز؟ یـا مگه فقط اسلام انسان رو بـه خدا مـیرسونـه؟ داستان موسی و شبان رو بیـاد بیـارید
با این درگیری ها فقط فضای ادبی مسموم مـیشـه
موفق باشید

👆☹

farzam نوشته:

دوستان زیـاد خودشونو درون مورد دین ونگاه حافظ نکشن
حافظم درون مجلسی دردی کشم درون محفلی
بنگر این شوخی کـه چون با خلق صنعت مـیکنم

خودش مـیگه سرکارین!

👆☹

سمانـه نوشته:

من مطمئنم این شعرو برا امام حسین گفته وتوش شک ندارم مـیدونید چرا؟چون قلبم اینو مـیگه قلب بدون تعصب بهترین راه عقلانیو نشون مـیده_نزدیکای عاشورا بود کـه دیوان حافظ وباز کردم این شعر اومد بعد خوندن شعر یکم شک کردم !یکم بعد تلویزیونو رفتم خاموش کنم دیدم همـین غزلو داره دکلمـه مـیکنـه

👆☹

سمانـه نوشته:

سعی نکنید مثل تاجرا با آخرت برخورد کنید.سعی نکنیدی و به زور معتقد کنید.اگه فرد لایق باشـه خودش ایمانش قوی مـیشـه.کسی کـه به زور مـیخوادیو مومن کنـه خودش مومن نیس.

👆☹

سمانـه نوشته:

خدا یعنی حق!این حق مـیتونـه ریختن بـه ظلم خون امام حسین باشـه یـا تهدید مرگ گالیله بـه خاطر اینکه گف زمـین گرده!هرچن کـه درجه اینا باهم فرق داره.ولی جفتشون حقن!مردم ما مـهاجم شدن یـا بـه زور مـیگن مـیری جهنم بـه ائمـه اعتقاد داشته باش!یـه سریـا هم سریع جبهه مـیگیرن مـیگن نـه ائمـه خدا نیستن!فقط دل مـهمـه و وجدان اگه آدم منصفی باشی مـیفهمـی چی مـیگم

👆☹

حسین نوشته:

با سلام !
در اینجا « هرچه مـی خواهت دل تنگت بگو » ! ولی خواهشا فضای ملایم و معنوی این سایت را با الفاظ و لحن تند و ناپسند آلوده نکنید.
با سپاس!
در پناه حق.

👆☹

شمس الحق نوشته:

جناب حسین آقا
فرمایش حضرتعالی بسیـار متین و صحیح هست و حقیر هم اگر درون همان خصوص کـه فرمودید خطایی کرده ام از همـه عزیزان پوزش مـیخواهم و فرمایش حسین آقا بر تخم چشمانم جای دارد ، کـه خود نیز از همان گروه مـیداند کـه مشابه همـین درخواست را از دوستان گنجوری دارد ، اما بعنوان واعظ غیر متعظ ، خدمتتان عرض مـیکنم کـه در زبان فارسی کلمۀ [خواهشا] وجود ندارد خواهش و خواهشگری آری دوست عزیز کـه انشاءالله از حقیر رنجشی حاصل نشده باشد کـه هدف هر دو ما یکیست . با احترام

👆☹

علی عاشق نوشته:

با سلام بـه نظر بنده نکته دان عشق حتما این شعر وحکایت حافظ را بفهمد چرا کـه جناب حافظ خود فرموده گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت حافظ اهل دین ودیـانت هست ودین را عمـیقا فهمـیده وایشان شیعه هست واشعاری هم درون مورد اهل بیت سروده هست واین تازهندارد بهتر هست ماهم با توجه بـه قرینـه های موجود درون شعر باورمان شود حافظ ولایت اهل بیت (علیـهم الاسلام )را پذیرفته وعاشقتر از امام حسین ومظلوم تر از او کیست کـه همـه هست ونیست خود را درون راه عشق بـه خدا وقرآن فدا کرده هست رندی یعنی زرنگی امام ویـارانش دنیـا را بهشت جاودان عوض نمودند کوکب هدایت امام زمان (عج) هست که فرزند راستین مصباح الهدی وسفینته النجاه هست . با تشکر از سایت خوبتون

👆☹

روفیـا نوشته:

خدمت همـه عزیزانی کـه سعی مـیکنند اشعار جهان شمول حافظ را بـه نفع ایدئولوزی خودشان مصادره کنند عرض کنم کـه گیرم حافظ مقصودش امام حسین بود یـا گیرم او یک ادم لائیک یـا انارشیست بود .
تو رو سننم ؟
ایـا غیر از این هست که چون او را یک انسان مترقی و صاحب اندیشـه مـی دانید ادعا مـیکنید او هم کیش شماست ؟
پس چطور مفهوم این بیت را درون نمـی یـابید ؟!
در زلف چون کمندش ….
مراد از پیچیدن درون زلف چون کمند تلاش به منظور کشف حقیقت درون مـیانـه هیـاهوی عالم کثرت هست .
در این هیـاهو سر ادب و احترام و نوعدوستی و حق طلبی و سعه صدر را مـی برند .
همانطور کـه برخی از دوستان بد .
حقیقت عالم یک معمای پیچیده هست که بزرگترین عرفا درون این باره اتفاق نظر ندارند .
ایـا هیچ با خود اندیشیدید امام حسین چه کار با زلف چون کمند او داشت .
اصلا زلف چیست ؟
زلف عباس و فاطمـه و ان فرد ناشناس و رضا و ان بی دین هست . زلف مظهر کثرت هست و نمادی از تطور و گونـه گونی کل مخلوقات و انسانـها و ارا و عقاید شان هست .
و حافظ هشدار مـیدهد درون راه شناخت حقایق مـیان این زلف پریشان سر ها بریده مـی شود .
نـه اینکه فورا لباس جنگ بپوشیم .
بلکه اماده باشیم درون این راه بهای سنگینی بپردازیم . شاید لازم شود به منظور نیل بـه حقیقت گاهی از عقاید مان کوتاه بیـاییم .

👆☹

علی نوشته:

این حافظ نیست کـه باشعرش مقام امام حسین ع را بالا مـی برد بلکه این حسین ع هست که با نامش شعر حاقظ را ارزش مـی دهد واگر فرض را بر این بگذاریم کـه منظور حافظ از تشنگان بی سر شـهدای کربلا نیست شعر حافظ خیلی مبتذل وبی ارزش مـی شود بـه قول ان شخص کـه گفت یـا علی خلافت تورا بالانبرد اما تو خلافت را آبرو ومقام دادی ما هم مـی گوییم شعر حافظ درون صورتی آبرو وارزش دارد کـه متصل بـه آن دریـای عظیم شود رها کنیم این حرفهای نژاد پرستانـه کـه حافظ ایرانی بوده وامام حسین ع عرب بلکه امام حسین ع متعلق بـه انسانیت هست وانسانـهای بزرگ امثال گاندی درون برابر او خضوع داردند وهیچی را مثل حسین ع انسانـهای بزرگ باهرمرام ومذهبی درون مورد اظهار نظر نکرد ه اند

👆☹

ﻛﻴﺎﻥ نوشته:

ﺣﺎﻓﻆ ﺟﺎﻥ, ﺧﺪاﻭﻧﺪ, ﺟﺎﻥ ﺟﺎﻧﺎﻥ ﻣﺪﺗﻴﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺁﮔﺎﻫﻴﻪ ﻧﺎﺏ ﻧﺪاﺩﻩ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺷﻜﻮﻩ ﻛﺮﺩﻡ از ﺁﺏ ﺣﻴﺎﺕ ﻛﻪ ﺑﻬﻢ ﻧﻤﻴﺮﺳﻪ
ﺑﻲ اﺧﺘﻴﺎﺭ ﺗﻮ ﺫﻫﻨﻢ اﻭﻣﺪ اﻱ ﺩﻝ ﻣﭙﻴﭻ ﻛﺎﻧﺠﺎ ﺳﺮﻫﺎ ﺑﺮﻳﺪﻩ ﺑﻴﻨﻲ ﺑﻲ ﺟﺮﻡ و ﺑﻲ ﺟﻨﺎﻳﺖ
ﻛﻞ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﺳﺮﭺ ﻛﺮﺩﻡ اﻳﻧﺠﺎ ﻛﻠﺸﻮ ﺧﻮﻧﺪﻡ و ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﺗﻮ ﭼﺮا اﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﻭ ﮔﻔﺘﻲ
ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ, ﻋﺰﻳﺰاﻥ ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻋﻆﻤﺖ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﻳﻦ و ﺷﻴﻌﻪ و ﺳﻨﻲ و …… ﻗﺎﻃﻲ ﻧﻜﻨﻴﺪ اﮔﻪ ﻛﺴﻲ ﺳﻮاﻟﻲ ﺩاﺭه ﺗﻮ ﺑﺎ اﻳﻤﻴﻞ
Kianoushzand@gmail.com ﺩﺭ ﺧﺪﻣﺖ ﻫﺴﺘﻢ
ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﻋﺰﻳﺯاﻥ ﻛﻪ ﺗﺠﻠﻲ ﻋﺸﻖ ﺧﺪا ﻫﺴﺘﻴﻦ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺭﻡ
ﻳﺎ ﺣﻖ

👆☹

سعید نوشته:

شعر رو خیلی دوس داشتم ولی با خونذن کامنت ها حالم از شعر بهم خورد
دیگه هیچ وقت سعی نمـی کنم کامنتی درون باره علایق بخونم چون مردم کشور من استاد بـه لجن کشیدن همـه چی هستن

👆☹

خسرو ا نوشته:

با دورود فروان خدمت تمامـی عزیزان،
حضرت حافظ درون ابیـات مختلف کـه برخی از اونـها بیشتر درون کتابهای قدیم دیده شده بارها چه مستقیما و چه غیر مستقیم به منظور بزرگان دین اسلام اشعاری سروده،بطور مثال؛
حافظ اگر قدم زنی درون ره خاندان بـه صدق /
بدرقی رهت شود همت شـهنـهء نجف،
مردی زکنندهء درون خیبر پرس /اسرار ازل ز خواجة قنبر پرس/
گر طالب فیض حقّ بـه صِدقی حافظ/
سرچشمة آن زساقی کوثر پرس/وغیره….
در جوابانی کـه حقایق را منکرند بـه این شعر زیبای حضرتش اشاره مـیکنم،
با مدعی نگویید اسرار عشقو مستی/ که تا بی خبر بمـیرند(بمانند)در عین خود پرستی
یـا حقّ

👆☹

مسلم علینژاد طیبی نوشته:

در این بیت حضرت حافظ با انسانـهای نکته بین صحبت دارد نـه آدمـهای متعصب با افکار منجمد و غیر منعطف اینکه بیت سوم اشاره هست بـه تشنـه لبان کربلا و اینکه کوردلان ولی و امام خود را نشناخته بودند هیچ جای شبهه ای نیست و با علم بـه اینکه زلف درون شعر حافظ مظهر ابهام و مجهولات مـیباشد درون مصرع زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا، یعنی شما نمـیتوانید بـه حکمت و مجهولات پیچیده کار خداوند پی ببرید زیرا کـه کان جا یعنی درون سرزمـین کربلا سر ۷۲ نفر از پاکترین انسانـهای روی زمـین را بریده مـیبینی و با خود مـیگویی چرا این بلای عظیم حتما بر سر این انسانـهای پاک نازل شود؟
در این شب سیـاهم گم گشت را مقصود منظور این نیست کـه حافظ راه خود را گم کرده بلکه منظور با انسانـهای جاهلی مثل شاهرخ و مریم (کامنت های بالا) هست که راه خود را گم کرده اند و از کوکب هدایت یعنی امام عصر روحی و ارواحنا له الفدا مـیخواهد کـه هر چه زودتر برگردد، عشق واقعی حضرت حافظ بـه آفتاب خوبان(امام زمان (عج)) باعث جوشیدن وغلیـان اندرونش شده و با استغاثه از آفتاب خوبان مـیخواهد کـه ساعتی او را درون سایـه عنایت خود بگنجاند کـه همـین غایت عشق مبدل بـه فریـاد شده و باز درون بیت بعدی اعتراف مـیکند کـه نـهایت این راه را نمـیتوان تصور کرد زیرا کـه با وجود اینکه صد هزار منزل درون پیش هست ما درون اول راه هستیم و بدون وجود آفتاب ما درون ظلمت خواهیم بود.

👆☹

Leo نوشته:

به نام خداوند بخشنده مـهربان
و سبحانـه من محسنِ،ما اجملهُ ..
پس از حمد پروردگار
با سلام ،خسته نباشید و تشکر خدمت گنجور و همـه دوستان و سروران بزرگوارم
چند مطلب رو به منظور خودم ضروری دیدم کـه کوتاه بنویسم
پیشتر از همـه بزرگواران و اساتید عذرخواهی مـیکنم به منظور عامـیانـه گویی

اول اینکه “حافظ” این نام زیبا رو بـه سبب حفظ قرآن بـه تمام چهارده روایت بدست آورد!
دوم اینکه اولش بـه وضوووووووووح فرمود :گر نکته دان عشقی، بشنو تو این حکایت!!
اگر هنوز نمـیدونی عشق چیـه کلا بی خیـال حکایت شو اول عشق بدون چیـه ماهیتش .. کـه حقیر به منظور این امر کتاب بسیـار ساده ای رو معرفی مـیکنم ” زندگی بـه روایت بودا _ اثر آچاریـا فیلسوف معاصر هندی ” قابل دانلود بـه صورت رایگان (پی دی اف).

سوم اینکه اگر آگاهی بـه ماهیت عشق ، کـه اصلا بیت آخر نیـازی بـه معنا و تفسیر نداره ..خودش معناست درون حین سادگیـه تمام
“اگر مـیخواهی عشق یـا همان پروردگار کـه سراپا عاشق و مشتاق بـه توست،به فریـادت برسه و هدایتت کنـه درون مسیر درست،باید خودت تو هم مثل من (حافظ) دنبالش بگردی حتی اگر مجبور باشی قران رو بـه هر چهارده روایت از بر کنی.
این یعنی بـه دنبال تفسیر فلان و … نباش.خودت بـه تحقیق بهش برس.وقتی اینطوری برسی ، دیگه هیچ تفسیر و عقیده شخصی نخواهد توانست تورو از عشق یـا همان پروردگارت دور یـا از حقیقت منحرف کنـه.
چهارم اینکه
در قرآن بارها بـه امام حسین(ع) اشاره شده و اسمـی نشده ..آیـه هایی نظیر وقتی کـه حضرت سلیمان(ع) بر آنجا یـا همان صحرا فرود آمد(زمـین خورد) و بی اختیـار گریست ..همان صحرای کربلا ! یـا وقتی بـه ابراهیم (ع) چیزی نمایـاند و بعددر جای دیگری هنگامـی فرمان داد اسماعیل(ع) رو ذبح کن، خطاب آمد :آیـا این درون نظر تو دشوار تر هست یـا آن؟ و ابراهیم (ع) گریست و گفت : “آن” یعنی دیدن بریده شدن سر حسین (ع) از ب سر فرزند خود تلخ تر بود براش و خداوند این رو بر او ذبح عظیم نامـید و فرزندش رو بهش بخشید! و خیلی جاهای دیگه..که مطمئنا همـه اینجا از حقیر آگاه ترند.
لذا زیرکی حافظ هم همـینجاست کـه در این سرودهء زیبا با اشارات بـه امام حسین(ع) حکایت کربلا را گفته .. بعید نیست ازی کـه به چهارده روایت مسلط است.چه بسا نشان نادانی وی بود اگر بعد از دیدن اینکه خود پروردگار با اشارات سخن گفت به منظور امتحان خلق، ایشون مـی آمد و مستقیم مـی گفت!! کارش عالی بوده عالیییییی و الحق و انصافآ کـه خود خداوند چنین هدیـهء کلام بی نقصی بـه ایشان هدیـه داده!
پنجم اینکه خدا نیـامرزهانی رو کـه در دین تفرقه افکند.اسلام یکیست و قرآن یکی. قرآن رو بخونیم که تا از تعصبات اشتباه و خطرناک رها بشیم و تفکر و عقلانیت و خرد درون ما پدیدار شـه ..چنانچه آنتوان چخوف هم درون این باره هشدار داد و مطمئنا همـه بزرگواران جمله معروف رو بهتر از حقیر مـیدونن..
ششم اینکه
با دوستی از عربستان صحبت مـیکردم کـه عربی را بـه زبان قرآنی صحبت مـیکنن
دکتر فرمودن درون قرآن دو کلمـه هست کـه کاملا شبیـه همدیگه هستن عرب و اعراب!! و کاملا معانی باستانیشون با هم متفاوتند و ما عربها این رو مـی دونیم مثل شما فارس ها کـه شاهنامـه رو بهتر درک مـیکنین.
حقیر درون تاریخ جستجو کردم و دیدم حقیقت دارد
اعراب بـه بادیـه نشینان و رانده شدگان گفتند کـه توسط سردار ایرانی “بخت النصر” دو بار بـه مشیت پروردگار شکسته شدند بـه جرم بدیـهاشون درون حق پیـامبران خدا..اینـها همان بازماندگان بنی اسرائیل بودن کـه بار دوم بخت النصر دستور داد سپرها رو بیرون از شـهر پر از سنگ د و به شـهر ریختند آنقدر کـه شـهر کاملا تپه ای از سنگ شد و اینان آمدند درون صحرای عربستان و عده ای هم کـه به مصر پناه بردند باز ایران حمله کرد و هم مصر رو شکست و هم آنان رو کشت و اسیر کرد و مابقی فراری ها هم باز بـه همـین شبه جزیره عربستان آمدند.!
این اعراب با عرب متفاوتند!!
اولین نفر کـه به زبان عربی سخن گفت “حضرت اسماعیل(ع) بود”
پس گول تفرقه دشمنان رو نخورید کـه عرب و عجم و این چیزارو راه انداختن.. همـه آدمـیزاد هستیم.زادهء آدم! یک پدر و مادر و یک خدا!
اما درکل این تاریخ اعراب و عرب هست و مـی تونید بـه راحتی پیدا کنید.در کتاب تاریخ بلعمـی هم آمده.

هفتم اینکه
از بس بـه هم زیر پوستی یـا آشکار توهین بعضی دوستان منم دلم خواست از سر مزاح یـه چند که تا فوش بدم :))
عزیزانم
حقیر هم بودایی بودم..هم مسیحی هم یـهودی به منظور سه ماه و هم مسلمان درون طول این سی و چهار سال فرصت پرورش کـه پروردگار هدیـه داده.
نام علی(ع) حسین(ع) و حتی مـهدی (عج) درون کتب دیگر دینی هست
مثل علیـا درون تورات و یـا son of man درون کنار son of god درون کتب مسیحیـان و غیره ..
بگذریم..
بهرحال حقیر
نـه نصیحت و نـه ارشاد بلدم ، صرفآ پیشنـهاد مـیدم
که وقتی شخص یـا اشخاصی نظیر دوست گرامـی فلانی یـا فلانی با تندی مـی آیند و شما مدعیون مـیدانید کـه در اشتباهند، مقابله بـه مثل نـه تنـها شما را از آنـها برتر نمـی کند، کمکی بـه آنـها نمـیکند و شما رو هم هم سطح و طراز مـیکند!
اگر مدعی هستید بهتر درک کرده اید!!! طوری با ایشان رفتار کنید کـه ادعا دارید!
مـیگوئید برادریم یـا برابر؟؟؟ فرزند آدم هستیم؟؟یک خالق داریم ؟؟
پس مثل خانواده تان به منظور تفهیم آنچه بـه شما فهمانده شد رفتار و تلاش کنید!
طرد بـه آنـها کمک مـیکند درون مسیر خود باقی بمانند
گر چه هیچ مثل علی(ع) با دشمنان مدارا نکرد
ولی مـیشود لااقل ادای بزرگواران رو درآرد شاید خداوند دری باز کرد.
امـیدوارم خدمت بـه همنوع بدون چشمداشت رو بیـاموزیم ..حتی حافظ درون همـین بیت دوم این نکته رو گوشزد کرد!
در آخر : حقیر بی تعصب و به صرف اونچه که تا به امروز بـه لطف و پرورش پروردگار و هم مسیری با خوبانی چون شماب کردم رو گفتم وبا خودتون درون مـیان گذاشتم.
امـیدوارم اگر اونچه نوشته شد کمکی نباشـه،لااقل ضرری هم بهی نزند.
تشکر مـیکنم به منظور وقتتون و خدا را به منظور لحظات عاشقانـه تون آرزومندم. @}–

👆☹

علی نوشته:

با سلام…
خود حافظ عزیز مـیفرماید:
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همـه از دولت قرآن کردم….
واقعا نمـی دانم اینـهمـه تلاش مذبوحانـه به منظور غیر مذهبی جلوه حافظ و اشعارش به منظور چیست؟!!!
آفتاب آمد دلیل آفتاب…
شبل الاسد بـه صید دلم حمله کرد و من
اگر نـه لاغرم ورگرنـه شکار غضنفرم

حتی داستان “لنا” از دید ژرف حافظ پنـهان نمانده آنجا کـه فرمود:
قد همـه دلبران عالم پیش الف قدش چو نون باد
اونـهایی هم کـه نمـی دانند تحقیق کنند و قضاوت کنند….

👆☹

حسین نامداری نوشته:

دوستان درتمام متن هابه تنـها موردی کـه اشاره نشد درک عمـیق خواجه شیراز از اوضاع سیـاسی واجتماعی دوران خودش است.این غزل اختصاصا درون رثای مرگ عین القضات همدانی سروده شده وتاکنون موضوع پایـان نامـه صدها رساله دکترای فارغ التحصیلان رشته ادبیـات فارسی قرار گرفتهاست وهیچ ربطی بـه امام حسین ندارد.از آقای دکتر کیخای وجناب شمس الحق تعجب مـیکنم کـه سربریده رابدوراز شناخت از تفکرات حافظ،به صحرای کربلا مرتبط مـی سازند.

👆☹

آرمان نوشته:

دوستان عزیز؛ حاشیـه ها را کـه مـی خواندم متوجه درگیری عمـیقی بین برخی از اعضا شدم. درگیری بر سر اینکه حافظ شعر را درون مورد امام حسین گفته یـا نـه!
دوستانی کـه دینی هستند: چه شعر درون مورد امام حسین گفته شده باشد و چه نـه، مـهم مضمون آن است! که تا کی درون پی ارتباط افراد بـه هم و بت سازی هستید؟!
دوستانی کـه دینی نیستند: از حافظ درون آن دوره و زمان انتظار لائیک بودن نداشته باشید! حتی اگر هم بی دین بوده نمـی توانسته درون شعر بـه زبان بیـاورد. همچنین مسلما هر شاعری سعی مـی کند مثلها و داستانـهای مـهم زمان خود را درون شعر بیـاورد که تا به اثر شعرش بیفزاید. حافظ هم درون نـهایت انسانی بوده مثل من و شما ولی احتمالا با ذوق و استعداد بسیـار بیشتر. بنابراین اینکه اصلا درون شعری از امام حسین یـاد کرده باشد عجیب نیست (حتی بـه همان دلیل تاثیر گذاری بیشتر). ولی متاسفانـه شما هم مثل گروه اول و تحت تاثیر جو حاکم بر کشورمان بـه جای اینکه بـه حرف حافظ دقت کنید درون پی مشخص دین و عقیده ی شخصی آن بخت برگشته هستید! بخت برگشته هم بـه این دلیل کـه نـه درون آن زمان، نـه درون این زمان و احتمالا با مردمـی کـه ما داریم و خواهیم داشت(!)، نـه درون آیندهی متوجه حرف آن پیر فرزانـه نخواهد شد!
در نیـابد حال پخته هیچ خام/ بعد سخن کوتاه حتما والسلام (از زبان حافظ البته، نـه بنده).

👆☹

امـیراصلان نوشته:

درود بر گنجور و همـه دوستان علاقمند بـه شعر پارسی
یکم اینکه “چهارده روایت” با وزن شعر سازگار نیست و “چارده روایت” سازگار است
دوم اینکه کلمات زیر درون سه بیت این شعر هر خواننده آشنا بـه ماجرای کربلا را بـه یـاد آن مـی اندازد: وحشت، بیـابان، تشنـه لب، ولی شناسان، سرها بریده بینی
و با توجه بـه روش شعرای اهل تسنن درون اشاره بـه این ماجرا مثل مولوی و سعدی کـه نامـی از امام حسین نمـی برند اما اشاره مـیکنند حتما گفت کـه حافظ هم همـین کار را البته با چیره دستی خاص خودش کرده هست هرچند کـه بله این نظر قابل اثبات نیست چون ادراکی و حسی است
سوم اینکه درون بیت آخر کاربرد “ور” بـه جای “ار” با وزن شعر سازگار نیست و بنابراین بعید هست که استاد شاملو چنین نظری داشته باشد
شادی و رستگاری یـارانم آرزوست

👆☹

محمد نوشته:

منظور از کوکب هدایت، “مصباح الهدی” نمـی تونـه باشـه؟؛
عشق بـه فریـاد ات مـی رسد هر چند قرآن را از حفظ بخوانی هم اشاره بـه حدیث ثقلین دارد.

👆☹

حمـیدرضا نوشته:

اشخاصی کـه این همـه حاشیـه نوشتند حتما توجه بـه جامع بودن معنانی هم داشته باشند. رندان تشنـهرا آبی نمـی دهد/گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت : شکوه از اوضاع دنیـا وبه قول معروف رسم روزگار است. حالا اگر ما مسلمانان یـاد امام حسین مـی افتیم مخصوصا از کلمـه تشنـهدر این بیت اشکالی ندارد ضمن اینکه کلمـه تشنـههم معنی جامع تری دارد ولی این بیت از شرایط دنیـا صحبت مـی کند. اینطور کـه دنیـا دوستان تصویر سازی ذهنی مـیکنند لابد از شعر قایقی خاهم ساخت خواهم انداخت بـه آب دور خواهم شد از این خاک غریب کـه در آن هیچی نیست کـه در بیشـه عشق قهرمانان را بیدار کند یـاد حضرت نوح مـی افتند. که تا شناخت و دانایی نباشد هیچ حس عشق و تنفر بـه وجود نمـی آید انسان وقتی چیزی را نمـی شناسد چگونـه درمورد او تصویر سازی ذهنی کند و به عشق و تنفر برسد. قرآن انسان ها را بـه شناخت دعوت مـی کند و شناخت زیبایی درون نـهایت منجر بـه عشق مـی شود را خلاصی ما از هر غم و اندوه و هر گونـه آزاری هست که متاسفانـه بعضی ها از بیت آخر تعبیرات ضد دین و کوچک شمردن قران را داشتند.

👆☹

کورش ایرانی اصل نوشته:

*******************

درود بی پایـان بر دوستان و سروران..

و با اجازه ی استادِ حق… جناب شمس الحق.

در بیت آخرین، جناب حافظ مـیفرماید :

این همـه قرآن خواندم و از بر کردم، بـه روشـهای مختلف و موجودِ زمانـه ی خود… از آخر، فهمـیدم کـه بدون آن مشقّات، نیز ، مـیتوانستم بـه سر منزل مقصود، غیر از آنچه کـه مد نظرِ “عرب-پناهان” است، برسم… و آن “عشق” هست که درون مسیر هدایت؛ بـه هر زبان و مسلک، یـاور هست و راهگشا……

************************

👆☹

محمد نوشته:

سلام
جناب شمس الحق بنده سخت درگیر مفهوم این شعر شده ام و نمـیدانم کـه باید این شعر را بـه تفسیر دین بگذارم یـا نـه اگر مـیشود لطف کنید جواب مرا بدهید
نظرات را خواندم جوابی عایدم نشد
با توجه بـه سوادی ک درون طول این مدت ارتباط با گنجور از شما سراغ دارم تصمـیم ب پرسش از شما کردم
لطف عالی مستدام سایـه شما بر سر گنجوری ها باقی

👆☹

مجید نوشته:

دوستان گرامـی کـه به گفته خودشان بی دین هستند بهتر هست کلا بی خیـال حافظ و شعرهایش باشند چون شعرهای حافظ بدون استثنا شامل مضامـین معنوی دینی هست و درون مسلمان راستین بودنش هیچ تردیدی نیست.

👆☹

شیرازی نوشته:

همـه نظر های شما را بـه دقت خواندم. به منظور دست یـافتن خط مشی فکری یک شخص، یک کلمـه و یـا یک جمله کافی نیست، بلکه حتما کل آثار و ابیـات وی بررسی گردد، منتهی بررسی عالمانـه و در ظرف زمانی و مکانی همان شخص کـه گاهی بـه تناقظات آشکاری نیز برخورد خواهید کرد م بازهم نقد عالمانـه و عنایت پروردگار چاره ساز خواهد بود. جای یک نکته مـهم تاریخی و این سوال را خالی دیدم. چرا حافظ درون زمانـه خودش تکفیر شد و دین گردانان و عالمان و واعظان شیراز و به اصطلاح امروزی ملاها، جواز دفن او را درون قبرستان مسلمانان صادر نمـی د ؟ گویی او از دین خارج شده بود؟ یـا از درک دین مداران؟

👆☹

پویـا خاکی زاده نوشته:

این شعر زیبا رو محسن نامجو عزیز خوانده با گوش دهید مـی بینید کـه با تکرار کلمات مثل زان یـار آنـهارا بـه ز ا ن ی ا ر دسته بندی مـی کند و شعر را از معنی ساده اش تهی کرده و بشنونده اجازه این را مـی دهد کـه خودش معنی را از شعر بیرون بکشد دقیقا کاری کـه فک کنم حافظ انتظار دارد

👆☹

خمش نوشته:

این غزل را با صدای استاد حسام الدین سراج گوش کنید.

👆☹

امـیر نوشته:

با سلام خدمت دوستان
کسانی کـه مـیگن منظور حافظ ۱۴ معصوم یـا امام حسین نیست از خودشون مـیگن یـا پرسیدن؟ من از آقای سید هانی رضوی (استاد دانشگاه بخش ادبیـات عرفانی) درمورد این شعر سوال کردم و ایشان گفتند این شعر درون وصف ائمـه مـیباشد

👆☹

پارسا عبدی نوشته:

اما حسین؟!
:))))

هه!
ممنون! مزاح جاللی بود! شاد شدیم!!!

👆☹

رضا نوشته:

تفسیر این غزل رو مـیتونید از حافظ شناسی استاد الهی قمشـه ای گوش کنین

👆☹

فرهاد نوشته:

مجسم کنید فردی غیر ایرانی و غیر مسلمان اما پارسی دان از این شعر چه برداشتی ممکن هست داشته باشد؛ آنگاه این حاشیـه ها محو خواهد شد. گمان مـی کنم شاید مخاطب این غزل، هر عزیز و محبوبی کـه او را یـار مـی توان خواند و از او دلگیر هستیم، اما دل کندن نمـی توانیم؛ باشد. قرینـه های معنایی واژه ها چندان مـهم نیست کـه این همـه کشمکش برانگیزد. خود را از لذت غزل های شیرین چند وجهی خواجه شیراز محروم نکنیم. البته اختلاف نسخه ها را حتما دید، اما بـه نظر مـی رسد کـه ابیـات مورد مناقشـه (رندان تشنـه…) با باقی ابیـات غزل مناسبت ندارد.

👆☹

امـیر نوشته:

باعرض سلام واحترام خدمت دوستان مسولین سایت اول جاداره بگم بادین وبی دین بودن روخداوندبهتر مـیدونـه ومابجای خداقضاوت نکنیم این شعربگونـه ای شکایت عاشق بـه معشوق ازجورزمانـه هست که مـیفرماند شکایتی شیرین دارم کـه به بزرگان ومردان تشنـه راهت حتیی اب نمـیده توراهنمایی وروشنگرراهوروشن کن مسیرهدایت مارا کـه جایی رازدرمقابل توبودن ندارم ونیزعشقت رسدبه فریـاد ارخودسان حافظ قران زبهربخوانی درچارده روایت عشق متظوربه خداست کـه بغیراوکسب فریـادرس نبست ولواینکه شما قران روچارده زبان هم ازبهربخونی وتفصیرکنی تابه معنویت وکلام ان پی نبری بی فایده هست اول واخر خداست عشق حقیقی وبس

👆☹

پوریـا نوشته:

با سلام خدمت دوستان عزیز.بیت چهارم از داستان بانوی حصاری نظامـی اقتباس شده و ربطی بـه امام حسین ع نداره.پیشنـهاد مـیکنم اون بانوی حصاری رو مطالعه بفرمایید که تا متوجه بشید کـه حافظ چطور با استادی هرچه تمام تر اون منظومـه رو درون قالب یـه بیت آورده.توضییح درون مورد باقی ابیـات نیـازمند صرف وقت بنده از لحاظ تایپ هست کـه پیشنـهاد مـیکنم سخنرانی دکتر قمشـه ای درون باب حافظ رو استماع بفرمایید کـه بطور مفصل درون قسمت هفتم درون مورد این شعر و حافظ شناسی صحبت فرمودند.خواهشا بـه عقاید همدیگه هم احترام بگذارید.
بزرگش نخوانند اهل خرد
که نام بزرگان بـه زشتی برد.
تعصب یـا prejudice از pre judge یـا پیش قضاوت گرفته شده پسی کـه راجع بـه مطلبی آگاهی کامل نداره تعصب بـه خرج مـیده.شما بدونید کـه هیچ اشکالی نداره اگهی بگه خدا نیست یـا قرآن کذبه.فقط درون از پرتو این سوالاته کـه نور بوجود مـیاد بگذارید پرسش و پاسخ باشـه چرا با ناسزا و طاقت شنیدن حرف مخالف ندارید.مگه قرآن نگفته حتی اگر منافقین هم خبر بدی آوردن اول گوش بدید بعد فکر کنید بعد جواب بدید.این همـه درون مقام reaction یـا عالعمل درون رقرآن کریم و ادبیـات صحبت شده شما باز هم تحمل ندارین سخن مخالف بشنوین.و درون آخر بـه قول دکارت je pense donc je suis من فکر مـیکنم بعد هستم.
با آرزوی تفکر بیشتر یجای تعصب و پرحرفی.

👆☹

علی علوی نوشته:

ممکن هست مراد از ۱۴ روایت ، چهار ضربدر ده باشد کـه عدد چهل یـا اربعین حدیث هست که رسمـی معهود درون مـیان تشیع هست مثل اربعین شیخ بها کـه پیـامبر فرموده من حفظ من امتی اربعین حدیثا بعثه الله فقیـها

👆☹

فریبرز نوشته:

جنگ هفتاد و دو ملت همـه را عذر بنـه
چون ندیدند حقیقت ره افسانـه زدند

👆☹

یکی نوشته:

سلام دوستان

در رابطه با نظر برخی از دوستان کـه بیت آخر رو جوری بیـان د کـه انگار مصرع اول درون مقابل مصرع دومـه

این بیت بـه وضوح مـیگه کـه اگه مـیخوای عشق بـه فریـادت برسه تو هم مثل حافظ حتما قرآن رو از بر بخونی

حالا بعضی از عزیزان با چه منطقی مـی گن که
اگه هر چقد هم قرآن بخونی فایده نداره و فقط عشق کمک مـی کنـه الله و اعلم
هیچ نفی ای تو بیت وجود نداره … درون رابطه با ” ار ” بـه گمانم همـین درسته و چیز دیگه ای نیست مثلا ور کـه خوانش و مفهوم شعر رو خراب مـیکنـه
البته تعدد نسخ و ویرایش ها هم هست … اما معتبر ترین ویرایش موجود متعلق بـه آقای فروغی کـه خودشون هم …

👆☹

سعید نوشته:

در جواب کلیـه دوستان چه با دین و چه بی دین فقط یـه نکته بـه ذهنم مـیرسم ایکه توی این غزل کـه نیـاز بـه رمزگشایی خاصی نداره و مشـهوده کـه حافظ اشاره ای بـه حادثه کربلا و شـهادت امام سوم شیعیـان داره. هیچ شکی درش نیست کـه رنان تشنـه- بی ابی - سرهای بریده- ولی شناسان- قران و چهارده روایت بی ارتباط بهم هستند و نمـیشـه گفت تشنگی و تشنـه لبی جداست و ضربالمثه.
و فک کنم بحث درون مورد این شعر با همـین بیت از حافظ جواب داده مـیشـه مخصوصا بـه مخالفان غزل و باید بـه سرانجام برسه:

جنگ هفتادو دو ملت همـه را عذر بنـه
چون ندیدند حقیقت ره افسانـه زدند…

👆☹

هادی بزمـی نوشته:

سلام، به منظور فهم بهتر این شعر و کلا حافظ بهتر هست کتاب«ازکوچه ی رندان» نوشته زرین کوب را مطالعه کنید.
چند نکته:

۱- حافظ درون زمان خود بـه عالم بودن و حافظ بودن و قرآن خوان بودن معروف بوده و صدایی خوش داشته، همـینطور مانند اکثر علمای زمان بـه فنون موسیقی و شعر هم احاطه داشته است.

۲- حافظ منتقد رجل مذهبی بوده و جای جای شعرش تاکید کرده ولیکن حتی یکبار از دین و مذهب انتقاد ننموده است.( بـه حاشیـه ی این حقیر بر بیت شیخ ما گفت خطا بر قلم… مراجعه کنید)

۳-حافظ استاد زبان عربی بوده و برعدوستان گمراه و متعصب بـه زبان عربی علاقه داشته( زبان خموش ولیپر از عربیست، و دیگر اشعار ملمع ایشان)

۴- رندان تشنـههمانا حسین ابن علی ست هرچند بر بعض اشخاص این سخن آسان نشود، همانطور کـه حسین روز عاشورا گفت مگر من را نمـیشناسید؟چگونـه هست که از خاطر اید جد و پدر و مادر من کیستند؟ ولی گویـا ولی شناسان ازان ولایت رفته بودند!(کلمـه ی ولی فقط درون مذهب شیعه بار معنایی دارد ولاغیر)

۵- حدیث نبوی مشـهور بـه فرقه ی ناجیـه: بعد از من تمام هفتاد و سه بخش مـیشوند ولی فقط یکی از آنـها بر حق هست و دیگران باطل.
حدیث نبوی: حق با علیست و علی با حق است.
شعر حافظ: جنگ هفتاد و دو ملت همـه را عذر بنـه/ چو ندیدند حقیقت ره افسانـه زدند.

و ازین قبیل ابراز ارادت بـه این خاندان صدق و شخص شحنـه ی نجف درون اشعار حافظ هست ولی چشم بینا حتما که درون پس لفاظی و لغز گویی حافظ کشف معنی شود.

دوستان بی دین،متعصب، ضد عرب و…. توجه کنید به منظور عقبه تراشی و وجیـه جلوه خود دست بـه تحریف حافظ نزنید چراکه از بیت بیت اشعار حافظ رنگ و بوی قرآن و روایـات مـی آید ولی بـه علت بیگانگی شما با این معارف اشعار حافظ را با فکر و رای فضولتان مـیسنجید.
حداقل بیش از ۵۰ بیت حافظ اشاره ی مستقیم و واضح بـه آیـات قرآن دارد و مضمون ایـات را بـه زبان پارسی و به صورت نظم درآورده است.

و درون پایـان:
سر تسلیم من و خشت درون مـیکده ها
مدعی گر نکند فهم سخن،گو سر و خشت

👆☹

مقدم نوشته:

با سلام خدمت اساتید
بیت اخر منظور از عشق محبت اهل بیت است.منظور حافظ این هست که اگر محبت اهل بیت را درون دل نداشته باشی حتی اگر قرآن را حفظ باشی باز هم بدردت نمـیخورد.
در واقع دارد کنایـه مـیزنـه بـه اهل تسنن آن زمان کـه شما عاقبت بخیر نخواهید شد. مگر اینکه دل رو لبریز از محبت اهل بیت طیبه طاهره کنید.
با تشکر

👆☹

امـین نوشته:

در زمان حافظ ۱۴ روایت از قرآن وجود داشته کـه حافظ تمام این چهاده روایت را حفظ بوده هست ( بـه دلیل آنکه قرآن اولیـه اعراب نداشته بیشتر اختلاف درون چگونگی بیـان بوده )
در بیت آخر هم واژه (ار) با توجه بـه بیت های بالا خود
(حتی اگر) معنی مـیشود
پس این گونـه معنی مـی شود
عشق بـه فریـادت مـیرسد حتی اگر مانند حافظ قرآن را با ۱۴ روایت حفظ باشی

با توجه بـه آنچه درون حاشیـه این شعر درون این سایت دیدم
فهمـیدم بسیـاری بدون درک سخن های خود را مـی نویسند
که این خیلی ناراحت کننده است

👆☹

مجتبی نوشته:

اینکه چاده روایت را منسوب بـه چارده معصوم بدانیم ناشی از عدم آگاهی درون مورد مفاهیم اسلامـی و ندانستن معنی روایت درون این مورد است. روایت اینجا بـه معنی نحوه خواندن آیـات با اواهای متفاوت هست که طبعا معنی دیگری مـیداده. چگونـه مـی توان تصور کرد کـه شیعه ای مومن معتقد باشد کـه هر یک از معصومـین قرائت خاص خود و متفاوت از دیگران داشته اند؟ همانگونـه کـه دوست دیگری اشاره کرد چارده روایت اشاره بـه هفت قرائت متفاوت از قرآن هست که گویـا درون صدر اسلام معمول بوده و هنگام جمع آوری قرآن دو قاری به منظور هر قرائت بوده و حافظ از چارده روایت یعنی همـه قرآنـها یـاد مـی کند. این البته حرجی بر باشندگان ایران امروزی نیست چه اینکه این موضوع منسوب بـه عمر هست و موضوع محفل اهل سنت. درون زمان حافظ اکثر ایرانیـان از جمله خود حافظ سنی بودند. من بـه اشاره شعر بـه کشته شدگان کربلا هم اعتقادی ندارم چه اینکه این داستانی هست خاص شیعه و اکثریت سنی ها اصلا اطلاعی از آن ندارند. بسیـار بعید هست که مردم شیراز درون زمان حافظ چیزی از آن مـی دانسته اند.

👆☹

حمـیدرضا نوشته:

@مجتبی:
جدای از بحث موضوع این شعر و عدم رابطه‌اش با واقعهٔ کربلا کـه بحثی درون آن نیست درون موضوع عدم اطلاع مردم زمانـهٔ حافظ از واقعهٔ کربلا اشتباه مـی‌کنید. سعدی کـه فاصلهٔ زیـادی با حافظ ندارد درون قصیدهٔ ابتدایی بخش مواعظ بعد از مدح غرای خلفا (که نشانـهٔ کامل اعتقاد وی است) خدا را بـه خون شـهیدان کربلا قسم مـی‌دهد:
«…
یـارب بـه نسل طاهر اولاد فاطمـه
یـارب بـه خون پاک شـهیدان کربلا
…»
و مولوی درون آن غزلی کـه احتمالا شنیده‌اید مـی‌گوید که:
«کجایید ای شـهیدان خدایی
بلاجویـان دشت کربلایی
…»
و درون کنارش البته حکایت طعن «آن شاعر» مردم شیعه حلب را احتمال دارد درون مثنوی دیده باشید.
این گزاره کـه فرمودید مثال نقض زیـاد دارد و هیچکدام -البته- دلیلی بر تشیع هیچکدام از این بزرگان نیست.

👆☹

عاصی نوشته:

بنده اعتقادی بـه دین و مذهب ندارم، و طبیعتا از دید من داستان‌ها و روایت‌هایی کـه از کربلا گفته مـیشـه از نظرم چندان تأثیرگذار نیست، ولی تنـها استثنا به منظور من همـین غزل بی‌نظیر حافظه

واقعا هر بار این شعر رو مـیخونم برام تازگی داره و ازش لذت مـیبرم. و برای من خیلی جالبه کـه این غزل ناب و شعرهای بند تنبانی مداح‌های زمان ما، هر دو درون مورد یـه واقعه‌اس، اما این کجا و آن کجا!!!

مورد دیگه‌ای کـه از نظر من توی همـه اشعار حافظ دیده مـیشـه، اینـه کـه هر بیت، بدون توجه بـه مفهوم کل شعر، بـه تنـهایی بار معنایی فوق‌العاده‌ای داره.
بارها شده کـه در زمان شنیدن اخبار و‌ فجایع بی‌اختیـار مصرع «از هر طرف کـه رفتم، جز وحشتم نیفزود» بـه خاطرم مـیاد

👆☹

بی نام نوشته:

با درود.درمورد این غزل گروهی از دوستان مطالبی رو بیـان د کـه فی المثل خواجه حافظ درون ابیـاتی منظور خاصی را دنبال کرده هست فی المثل درون بیت دوم اشاره بـه امام سوم شیعیـان دارد.در حالی کـه مطلع غزل و سایر ابیـات بـه روشنی گواه بر این هست که شاعر درد های شخصی اش را با لحنی خاص و سمبلیک بیـان مـی کند.اهل نظر بـه خوبی واقف اند مراد از رند درون جهانبینی حافظ چیست و هیچ ارتباطی بـه شان ایمـه کـه بسیـار عظیم هست ندارد بالاخص حسین ابن علی با آن مجد و مقام والایی کـه دارد.به زعم برخی از بزرگان ادبی حتی درون بیت دوم واژه ی آب بـه اشتباه بـه جای جام جای گرفته هست و این اشتباه مصححین هست من جمله آقای قزوینی.نکته دیگر اینکه شمس الدین محمد بـه باور اکثر مورخین سنی مذهب بوده و هیچ تناسب منطقی مـیان تفکرات وی با شیعیـان وجود نمـی توانسته داشته باشد.و بیت آخر کـه باید درون بر خوانی (دکلمـه)اش بر واژه ی اول(عشقت)تکیـه ی بیشتری نمود که تا مفهوم بـه خوبی منتقل شود کـه البته نمایـانگر دید گاه عرفانی شاعر هست با این مداقه کـه معشوق درون غزل حافظ مذکر هست و این منع شرعی هم ندارد و بسیـار درون تاریخ ادبیـات متعارف و مرسوم بوده هست و از جمله محکم ترین مصادیق آن هم درون غزلی با این مطلع است:دوش رفتم بـه در مـیکده خواب آلوده / خرقه تر دامن و سجاده آلوده…
به هوایشیرین پسران چند کنی!!!
وباز هم فضلا تاکید بر وجه عرفانی اشعار حافظ دارند!
سخن آخر اینکه از حافظ قدیس نسازیم و اینکه بزرگانی این شاعر بزرگوار رو کافر و ملحد خطاب کرده اند بـه نظر گزافه گویی و مصادره بـه مطلوب بوده است.
همانطور کـه برخی دگم اندیشان مصادره بـه مطلوب مـی کنند کـه حافظ خوب مطلق و چه و چه و چه بوده هست و بری از نظر بازی و خواری و عیره.

👆☹

مـیلاد نوشته:

عشقت رسد بـه فریـاد….
یعنی دین و مذهب رو بزارید کنار عشق بـه هستی عشق بـه کاینات عشق بـه مردم عشق بـه همـه چیز بـه دادت مـیرسه نـه اینکه قران رو بخونی انتظار داشته باشی معجزه رخ بده ، علی ابن ابیطالب هم مـیگه من قران ناطقم نـه این کاغذ پاره ها کـه سر نیزه د،
الان دانشمندان هم همـین حرفو مـیزنن راندا برن ، استر هیو جری هیکس، افسوس کـه ما دانشمندان و عارفامون هفت قرن پیش این حرفا رو گفتند ولی مذهبیون همـیشـه همـه چی‌رو منحرف
مولوی هم مـیگه
ای نسخهٔ نامـهٔ الهی کـه توئی

وی آینـهٔ جمال شاهی کـه توئی

بیرون ز تو نیست هرچه درون عالم هست

در خود بطلب هر آنچه خواهی کـه توئی

در آخر بگم کـه فقط خودت بـه فریـاد خودت مـی رسی فقط خودت

👆☹

ر کمال نوشته:

دوستان لطفاً قبل از اظهار نظر متقن، کتب حافظ شناسان ایران زمـین مثل محمد علی اسلامـی ندوشن رو بخوانید،
هیچ حکیمـی، بـه ضرس قاطع درون مورد شیعه بودن حضرت حافظ نظریـه نپرداخته. دلیل روشنی وجود ندارد و از ابیـات نیز نمـیتوان نتیجه ی خاصی گرفت بعد در مدح عاشورا بودن قطعی نیست. اما درون عحبم کـه حافظ چقدر با مولوی هم نظر است. شما صدها بیت با مضمون ناجی عشق درون اشعار این دو مـیابید

👆☹

Saman نوشته:

دوستان من حرف زدن درون مورد نژاد و برتری این موضوع رو أصلا درست ندیده أم اما استوار و قائم بـه این موضوع هستم کـه مسئله فرهنگ خصوصا فرهنگی بـه گستردگی و سترگی شعر پارسی نباید اسلام الود یـا حسین الود شـه
در اصل یـه خواهش بود پیـامم ؛ عاجزانـه خاشعانـه خاضعانـه تمنا دارم لطف بفرمایید ادبیـات رو اسلامـیزه نکنید شیعیزه نکنید .
خوشایند خود رو بـه حضرات حافظ و سعدی و خیـام مولانا ……. نچسبونید
اون دسته افرادی کـه معتقدن بـه جهان اخرا مخصوصا ، حافظ اینا یقتونو مـیگیرن اااااااا

👆☹

امـیر طلوعی نوشته:

زان یـار دلنوازم شُکری‌ست با شکایت
گر نکته‌دان عشقی خوش بشنو این حکایت

خوش بشنو این: ۳۷ نسخه (۸۰۱، ۸۱۱، ۸۱۳، ۸۱۸، ۸۱۹، ۸۲۱، ۸۲۲، ۸۲۳، ۸۲۴، ۸۲۵، ۸۳۸- ۸۱۷، ۸۳۴، ۸۴۳ و ۲۴ نسخۀ متأخّر یـا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، فرزاد، ثروتیـان, سایـه، خرمشاهی- جاوید

بشنو تو این: ۱ نسخه (۸۲۷) قزوینی- غنی

بشنو بعد این: ۱ نسخۀ بسیـار متأخّر (۸۹۸)

۳۹ نسخه غزل ۹۳ و بیت مطلع آن را دارند. از ۱۱ نسخۀ کاملِ کهنِ مورّخ، ۸۰۳ فاقد غزل است.

👆☹

زینب نوشته:

روفیـا ی عزیز سلام نمـیدانم پیـام من بـه دستت مـی رسد یـانـه اما به منظور صحبت با تو چاره ای جز حاشیـه های سایت گنجور نداشتم… من بـه شدت علاقه من بـه دوستی با تو هستم . نام من زینب هست اهل کاشان هستم دیـار سهراب نمـیدانم او را مـیشناسی یـانـه من هنر مـیخوانم و حرف های زیـادی به منظور گفتن با تو دارم از تو خواهش مـیکنم اگر پیـام مرا خواندی بـه این نشانی پیـامـی بفرست zeinab7art@gmail.com

👆☹

زنشاه نوشته:

لطفا بـه دوستانی کـه خودشون رو شیخ و واعظ مـیپندارند و گمان مـیکنند خدا درون انحصار اونـهاست بفرمایید عقده های فروخورده خودشون رو جاهای دیگر خالی کنند،حافظ فقط قرآن از بر نکرده بود،مثل این مدعیـان، طوطی وار کـه از بر مـیکنید و اصلا نمـیدونید چی مـیخونید،او بـه معنا و مفهوم علاقه بیشتری داشت،به همـین جهت خیلی بهتر از شما کـه فقط سطوح دین رو مـیبینید بـه این بصیرت رسیده بود کـه هرسنگ دین بـه مـیزند مردم فریبی بیش نیست،و او کـه ادعای بی دینی مـیکند و همـه اون رو زندیق و کافر مـیپندارند و مرتد خطاب مـیکنند از همگان با خدا تر است

👆☹

احسان نوشته:

تفاسیر و نظرات دوستان خواندنی بود اما به منظور بنده جالب ست چطور هنوز ما با این حقیقت کنار نیومدیم کـه هرکسی بـه اندازه اندیشـه و دنیـای خودش از اطرافش برداشت خودش رو داره ،مـیکنـه :
اینچہ مـیگویم بہ قدر فہم توست
مردم اندر حسرت فهم درست .

حال پخته درون نیـابد هیچ خام
این سخن کوتاه حتما والسلام
… یـا
هری از ظن خود شد یـار من !
خلاصه کـه سعی کنیم افکارمون رو بـه هم تحمـیل نکنیم ،
این سخن پایـان ندارد تیز دو

👆☹

یغما نوشته:

شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالیـان:

معانی لغات غزل (۹۴)
دلنواز: نوازش دهنده دل، دل‌آرام، مـهربان.
نکته: سخن پاکیزه و بکر، مطلبی کـه با دقت نظر درک آن ممکن باشد، مضمون لطیف.
نکته‌دان: داننده مضامـین لطیف و بکر.
خوش: خوب.
مخدوم: صاحب اختیـار خادم، سرور، فرمانده، آمر بـه خدمتگزار.
مخدوم بی‌عنایت: (استعاره) معشوق بی‌ملاحظه و نامـهربان.
ولی: نامـی از نامـهای خدای تعالی، درون اصطلاح صوفیـه بـه معنای پیرومراد، فانی درون خویش و باقی بـه مشاهده حق تعالی، دوست صدیق و یـار نیکان.
ولی‌شناسان: عارفان وشناسندگان مردان‌حق‌که اخفای‌حال‌خود‌کنند، شناسندگان‌مقربان الهی.
مپیچ: درگیرمشو.
به غمزه: با ناز و کرشمـه.
کوکب: ستاره.
کوکب هدایت: ستاره راهنما، ستاره‌یی کـه در شب مسافران را راهنمای جهت هست (جدی)، اشاره بـه آیـه شریفه ۱۶ سوره نحل: و علامات و بالنجم هم یـهتدون. و علامات و به ستاره‌یی ایشان راه مـی‌یـابند.
نـهایت: انتها، پایـان.
بدایت: آغاز.
بردی آبم: آبرویم را بردی.
روی از درت نتابم: از درگاه تو رو گردان نمـی‌شوم.
رعایت: مراعات، منظور نظر وزیر حمایت.
چارده روایت: درون زمان حضرت رسول اکرم (ص) کاتبان وحی آیـات نازل شده توسط نبی اکرم (ص) را مـی‌نوشتند لیکن بـه سبب متداول نبودن اعراب و نقطه و دستورات نحوی، اشکالاتی درون قرائت پیش مـی‌آمد کـه تا پیـامبر (ص) درون قید حیـات بودند توسط ایشان رفع مـی‌شد. بعد از رحلت حضرت رسول اکرم (ص) و وفات بعضی از کاتبان، ضرورت تدوین نسخة صحیح قرآن حس شد و در زمان خلفاء اربعه درون این امر مـهم کوششـهای پی‌گیر بـه عمل آمد. مبنای کار براین بود کـه زیدبن ثابت کـه خود یکی از کاتبان وحی بود یک هیئت ۱۲ نفری از افراد صلاحیت‌دار را تشکیل و در طول مدت ۶ سال ۷ نسخه ازقرآن کریم تهیـه و هر نسخه توسط یک قاری بـه بلادی ارسال شد که تا مسلمـین آن بلاد را تعلیم دهند. این هفت قاری هرکدام دو راوی داشتند و قرائت قرآن بوسیله این چهارده راوی، متداول و به ما رسیده هست و این مختصری هست از چگونگی وشرح کتابت و قرائت و انتشار قرآن درون صدر اسلام.
گرخود: اگرهم، حتی اگر.
به سان: بـه مانند.
معانی ابیـات غزل (۹۴)
(۱) از آن یـار دلنواز تشکری بـه همراه شکایتی با هم دارم و اگر تو درون عشق نکته‌سنجی بـه این حکایت گوش فرادار.
(۲) هر خدمتی کـه کردم بدون مزد و منت بود. خدایـا مخدوم بی‌التفات نصیبی نشود.
(۳)ی بـه رندان قلندر توجهی ندارد گویی آنـهایی کـه اولیـای صادق و یکرنگ را مـی‌شناختند از این ولایت رفته‌اند.
(۴) الف: ای دل، درکمند سرزلف او نیفت زیرا درون آنجا چه بسیـار سرهای بریده بی‌گناه را خواهی یـافت.
ب: ای دل بـه دنبال کشف پیچیدگیـهای راز آفرینش مباش کـه چه بسیـار سرهای بی‌گناه بر سر این کار رفته است.
(۵) با رضایت و تأیید تو چشمانت با غمزه و کرشمـه سبب ریختن خون ما شد. عزیز من حمایت و پشتیبانی از خونریز روا وشایسته نیست.
(۶) درون این شب تیره و تار، راه مقصود و هدف را گم کرده‌ام. این ستاره جدی هدایتگر به منظور راهنمایی من از گوشـه‌یی سربرآور.
(۷) بـه هر سو کـه رفتم جز ترس و وحشت چیزی عایدم نشد. از این بیـابان و راه بی‌پایـان بپرهیز و برحذر باش.
(۸) چگونـه مـی‌توان پایـانی به منظور این راه تصور کرد. راهی کـه در بدو امر از صد هزار منزل بیشتر بـه نظر مـی‌رسد.
(۹) با اینکه سبب آبروریزی من شده‌یی، روی از تو بر نمـی‌گردانم، چرا کـه تحمل ظلم و جور از دوست، بهتر از مراعات از طرف دشمن است.
(۱۰)حتی اگر بـه مانند حافظ بتوانی قرآن را با چهارده روایت قرائت کنی، باز حتما عشق بـه فریـاد تو برسد (تا از راه عرفان رستگار شوی).
شرح ابیـات غزل (۹۴)
وزن غزل: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
بحرغزل: مضارع مثمن اخرب
*
شیخ عطار:
ای پرتو وجودت درون عقل بی نـهایت هستی کاملت را نـه ابتدا نـه عایت

اوحدی‌مراغه‌یی:
بد مـی‌کنند مردم ز آن بی‌وفا حکایت

وآنگه رسیده ما را دل دوستی بـه غایت

کمال‌خجندی:
ای ابتدا دردت هر درد را نـهایت
عشق ترا نـه آخر شوق ترانـه غایت

عمـاد‌فقیـه:
جایی کـه خون عاشق ریزند بی‌جنایت

سهل هست بی‌دلان را بودن درون آن ولایت
دربارة قراء سبعه شاعری نام آنـها را درون شعر زیر آورده است:
استاد قرائت بشمرپنج و دو پیر

بو عمر و علا و نافع و ابن کثیر

پس حمزه و ابن‌عامر و عاصم دان
زین جملهائی شمر و هفت بگیر

هریک از این قاریـان دو راوی داشته کـه توسط این چهارده نفر چگونگی قرائت این استادان هفت گانـه بـه ما رسیده است.

****

👆☹

سجادحائری نوشته:

ماشاءالله
درعصراطلاعات ورسانـه ادعای فضل جهلایی مانندحقیر بس آسان بود
اما عزیزان درخصوص حافظ قرآن زبربخواندباچهارده روایت اظهارات بدیعی مرقوم داشته اند آنچه حقر از پدربیـاددارم ودوایشان بنده را ترغیب فرمودند که تا درخصوص قضیـه تحقیق کنم آنزمان مطالعه وتحقیق بغایت سخت بود آنچه دراختیـارداشتیم جز دائرةالمعارف هانبودند کـه دهه شصت بیـاددارم دائرةالمعارف بزرگ شیعه که تا حرف عین بیشتر دراختبارنبود القصه آنجه درخاطرودفترم آن روزگار ضبط نمودم درخصوص چهارده روایت کـه اگر مطلب خارج از طاقت وظرفیت سایت هست اصراری بر اتتسارش ندارم اماشاید دانستنش بی حکمت نباشد

هر یک از قرائت‌های هفتگانـه شاگردان مشـهور داشتند کـه قرائت آنان را روایت چهارده‌گانـه گفته‌اند. این چهارده نفر عبارتند از:

قالون: عیسی بن مـینا مدنی (۱۲۰–۲۲۰ هـ. ق)
ورش: عثمان بن سعید مصری (۱۱۰–۱۹۷ هـ. ق)
بزی: ابوالحسن احمد بن محمد بن عبدالله ابی بزه، (۱۷۰–۲۳۴/۲۵۰ هـ. ق)
قنبل: ابوعمرو محمد بن عبدالرحمن بن محمد بن خالدبن سعید، (۱۹۵–۲۹۱ هـ. ق)
دوری: ابوعمر حفص بن عمربن عبدالعزیز، دوری نحوی، درگذشت بـه سال ۲۴۶ هـ.ق.
سوسی: ابوشعیب صالح بن زیـاد بن عبدالله، درگذشت بـه سال ۲۶۱ هـ.ق.
هشام: ابوولید هشام بن عماربن نصیر قاضی دمشقی، درگذشت بـه سال ۲۴۵ هـ.ق.
ابن ذکوان: ابوعمر و عبدالله بن احمد بشیر بن ذکوان قرشی دمشقی (۱۷۳–۲۴۲ هـ. ق)
شعبة بن عیـاش: ابوبکر شعبة بن عیـاش بن سالم کوفی(۹۵–۱۹۳ هـ. ق)
حفص بن سلیمان: ابوعمرحفص بن سلیمان بن مغیره اسدی کوفی، درگذشت بـه سال ۱۸۰ هـ.ق.
خلف: ابومحمد خلف بن هشام بزاز، متوفی بـه سال ۲۲۹ هـ.ق.
خلاد: برخی او را خلید بن خالد صیرفی خوانده‌اند (درگذشت بـه سال ۲۲۰ هـ. ق)
ابوحارث: لیث بن خالد بغدادی (درگذشت بـه سال ۲۴۰/۲۴۶ هـ. ق)
حفص دوری

بااحترام سجادحائری نسب

👆☹

علی محقق نوشته:

با سلام خدمت تمام تمام دوستان عزیز بنده هم درون حد وسع خود نظرم را بیـان مـیکنم. بنده با مطالعه تقریبا اکثر حاشیـه ها متوجه شدم بسیـاری از عزیزان و اساتید بـه یک نکته و روش اساسی درون فهم اشعار حافظ توجه نکرده اند.اگر بـه این روش مطالب حافظ و دیگر شعرا و اساتید مطالعه شود براحتی درکی صحیح بسیـار روشنی بخش از این بزرگان بدست مـی اید.این روش را همـه مـیدانیم اما دلبستگی شدید بـه عقاید مان مانع مطالعه بـه این روش مـیشود.همـه ما درون مطالعه فیزیک یـا شیمـی یـا ریـاضی کاملا بی هیچ پیش داوری انچه مـیبینیم همـهن را مـیبینیم.اما وقتی بـه موضوعات علوم انسانی مـیرسیم همـه چیز را از دید عقایدی کـه در ما نـهادینـه شده نگاه مـیکنیم.اینست کـه مولانا مـیگوید : از نظر گاه هست ای مغز وجود اختلاف مومن و گبر و جهود اگر بـه این روش حافظ و دیگر متون مطالعه شود مثل اب خوردن هم راحت درک مـیشود و هم بسیـار روشنی بخش و لذت بخش است. از حافظ صحبت مـیکنیم و بقیـه بـه همـین منوال است.بسیـار ساده.اشعار حافظ ۹۹ درصد تصویری هستند و کلماتش فیزیکی و عینی کـه با حواس پنجگانـه قابل درک هستند.شما براحتی مـیتوانی از روی هر بیتی نقاشی کنید یـا فیلم مستند بسازید.ما ابتدا خود معانی عینی و واقعی کلمات شعر را مـیخوانیم و تصویری را کـه ارایـه مـیدهد بی هیچ کم و کاستی مـیبینیم.تصور مـیکنیم. درون جریـان خواندن بیت با عجله و همزمان لازم نیست تفسیر کنیم و برداشت.هیچ عجله نکنیم.فرصت به منظور تفسیر هست.اول ببینیم متن بیت بصورت عریـان چه مـیگوید.مثل اینکه مـیخواهیم بـه زبان مثلا انگلیسی ترجمـه تحت الفضی کنیم.
مثال : درون ره منزل لیلی کـه خطر ها ست درون ان شرط اول قدم انست کـه مجنون باشی خوب خود متن بسیـار ساده و گویـاست. همـه مان مـیفهمـیم : درون راه منزل لیلی خطر های زیـادی هست.اگه مـیخوای بـه خونـه لیلی بری شرط اولش اینـه کـه مجنون باشی. این معنی اولیـه این بیت است.کلمات واضح و فیزیکی و این جهانی : راه - منزل- لیلی - خطر- شرط- اول - قدم و… . حالا مرحله دوم.باز بی پیش داوری.مـیخواهیم ببینیم اگر این بیت را بـه کودکی یـا فردی خارجی زبان بگوییم چه نتیجه ای و چه برداشتی مـیکند.مـیتوانیم تصور کنیم کـه او چنین برداشتی راه کارانـه به منظور زندگی خودش خواهد کرد : او بـه خود خواهد گفت : بعد حافظ مـیگوید درون راه رسیدن بـه هدفی کـه شدیدا بهش علاقه داری
عشق داری خطرهایی وجود دارد.برای اینکه بـه این هدفت برسی حتما این خطر ها را قبول کنی.و به منظور اینکه این خطر ها را قبول کنی حتما حالت مجنون و دیوانـه داشته باشی.چون عقل حسابگر مـیگه ممکنـه درون این راه جان و مال و ابرو وغیره را ازدست بدی.و طبیعی هست اگر بـه حرف این عقلت گوش کنی قدمـی بر نخواهی داشت.ریسک ورود درون تاریکی و ناشناخته هاست.و عقل حسابگر مـیخواد همـه چیز روشن باشد که تا قدمـی بردارد .پس حتما دیوانـه وار قدم اول را برداری.والا اخر. این مـیشود اولین برداشت و تفسیر عریـان و بی ورود عقاید خاص از این بیت کـه تقریبا اذعان مـیتوانیم کنیم کـه همـه این برداشت اول را قبول کنند. حالا از این بـه بعد هر فردی مـیتواند درون رابطه با هر هدفی کـه دارد اگر این راهکار را قبول کند انرا بکار ببرد.یکی هدفش ثروت است.یکی علم است.یکی عرفان است.یکی کربلا رفتن است.و…. حافظ اگاه مـیکند :در راه هر هدفی حتما خطر ها هست.اگه مـیخوای برسی حتما قبول کنی.اگر نـه کـه بفرما بشین خونـه ات و چایی بخور!!!!! دوستان اگر بتوانیم با این متد(ذهن ازاد) کـه قطعا همـه عزیزان اگاه هستند و بنده فقط یـاد اوری کردم تمام اثار قدیم و جدید را مطالعه کنیم خیلی راحت بـه درکی کـه مـیخواهیم مـیرسیم و استفاده مـیبریم و حق مطلب را درون مورد اساتیدی کـه این اثار را بجا گذاشته اند ادا مـیکنیم.هم با خودمان مـهربانی مـیکنیم و هم با ان بزرگان. موید و سربلند و شاد و اینـه دلتان بی زنگار

👆☹

علی محقق نوشته:

مـیبخشید دوستان.عرضی هم داشتم با عزیزانی کـه دوستدار اسلام و امام حسین هستند و از فرط علاقه و
عجله هر چیزی را مـیخواهند جوری مرتبط کنند با امام و اسلام.هیچ لزومـی ندارد عزیزان.حافظ بـه اسلام یـا ا معتقد بود یـا نبود اگر ما درون عقیده مان محکم هستیم چه نیـازی هست کـه بگوییم ببینید حافظ هم معتقد بود.اگر بر فرض ثابت شود حافظ عقیده مند نبود ما هم حتما عقیده مان را کنار بگذاریم؟اینچنین استدلالهایی ضمنی اشاره بـه ضعیف بودن عقیده دارد.توجه کنید دوستان اگر حافظ مثلا اگر مـیخواست درون مورد امام حسین سخن بگوید چه نیـازی داشت کـه همـه چیز را درون پرده و کنایـه و مبهم بگوید؟مثل افراد دیگر زمان خودش صریح مدح امام مـیگفت.اگر نیتش امام بود چه نیـازی داشت کـه چنان مبهم بگوید کـه هزار که تا تفسیر از دل ابیـاتش بیرون بیـاید. اگر ما چنین بگوییم از انطرف هم مـیگویند حافظ چگونـه معتقدی بوده کـه صدها بیت درون مورد و مـیخانـه و دلبر و ساقی و مستی و موهای دلبر و بوسه بریـار و ساز و اواز و شیرین پسر و شنگول و بت و غیره دارد . به منظور مثال : اگر ان ترک شیرازی بدست ارد دل ما را بـه خال هندویش بخشم سمرقند و بخا را را یـا : ناب مـیخواهم کـه مرد افکن بود زورش کـه تا یک دم بیـاسایم ز دنیـا و شر و شورش یـا : صبا زان لولی شنگول سرمست
چه داری آگهی چون هست حالش
گر آن شیرین پسر خونم بریزد
دلا چون شیر مادر کن حلالش یـا : ببرد از من قرار و طاقت و هوش
بت سنگین دل سیمـین بناگوش
نگاری چابکی شنگی کلهدار
ظریفی مـه وشی ترکی قباپوش
نمـیدانم مـیدانید یـا نـه کـه بسیـاری از علما اصلا حافظ و دیگر شاعران را کـه در کلامشان مدام از مـی و مستی و استفاده کرده اند قبول ندارند. چون مـیگویند اگر این کلمات مناسب بودند پیغمبر و ا هم از این کلمات استفاده مـید. و توجه ندارند کـه پیـامبر پیـامبر بود و هر سخن و عملش پیروی شونده بود و صحیح نمـیدانست کـه از کلماتی استفاده کند کـه فورا بهانـه سو استفاده کنندگان بشود. اما حافظ کـه پیغمبر نبود و ادعایی هم نداشت و نمـیخواست هم پیروی کنند ازش.و مـیتوانست به منظور وصف رابطه عاشقانـه اش با خدا یـا موجود زمـینی از مستی و غیره استفاده کند و ایرادی هم نمـیتوان بر او گرفت.بکار بردن این کلمات دلیلی بر مسلمانی یـا نامسلمانی او نیست. و اما دوستان اگر بی تعصب نگاه کنیم دو موضوع درون غزلیـات حافظ موج مـیزند :
عشق. جنگ با ریـا کاری حال بـه قول مولانا : هری از ظن خود مـیتواند یـار او باشد. اما حافظ با همـه با تمام انسانـها حرف زده است.حافظ بـه هر فرقه ای هم اگر دلبستگی داشته ( کـه نشان مـیدهد نداشته بجز عشق) هرگز ان فرقه یـا رویـه خاص را نبلیغ نکرده.حافظ مداح نیست.حافظ فقط حافظ است.چشمـه جوشان عشق. عشق بـه همـه چیز .همـه چیز را به منظور همـه خواستن.خود را ندیدن بقول مولانا :
عشق هست بر اسمان پ
صد پرده بـه هر نفس د
نادیده گرفتن این جهان را مر دیده خویش را بدیدن
حافظ مبلغ محبت و دوستی و انسانیت و معرفت و شجاعت(عدم ریـا کاری) و به هیچ دانستن دلبستگی بـه دنیـاست. و اگر از دیدگاه دینی هم بنگریم دین هم بجز محبت و عشق و انسانیت چیزی نمـیگوید. و مـیدانیم فرق عشق با محبت را.محبت از بزرگ بـه کوچک است. و عشق از کوچک بـه بزرگ است. ما محبت مـیکنیم که تا نیـازی ازی را براورده کنیم. او بـه ما نیـازمند است.
اما درون عشق ما بـه او نیـازمندیم.به معشوق. که تا نیـاز ما بـه کامل شدن را براورده سازد. محبت از سر دلسوزی بـه دیگری هست و بسیـار هم انسانی و خوب. و مـیتواند حسابگرانـه باشد.اما از بین برنده منیت و سوزاننده خود نیست. و عشق سوزاننده خود و منیت است.چون خودی درون مـیان نیست.همـه جا او را مـیبیند.از همـه چیز عطر او را مـیبوید.و اینست کـه عاشق ضمنا دیوانـه هم هست.یعنی قبلا دیوانـه شده! و تنـها عشق هست که مـیتواند نفس (خود خواهی -حرص و طمع و ترس را بسوزاند و انسان را بـه رهایی برساند. و مطمـینا دوستان مـیدانند منظور از عشق نـه انچه هست کـه در مـیان عموم تصور دارند. عشق بـه مفهوم خالص ان .کیفیتی درون وجود انسان کـه نمود بیرونیش هیچ به منظور خود نخواستن و همـه چیز را به منظور دیگران خواستن است.رحمت مطلق. و به این کیفیت نمـیتوان رسید مگر اول دل را از احساسات نفسانی تخلیـه کنیم.انگاه عشق کـه خودش مـیاید.نیـازی بـه زحمت ما نیست. مولانا : رو را هفت اب شوی از کینـه ها وانگه عشق را پیمانـه شو پیمانـه شو حافظ : خلوت دل نیست جای صحبت اغیـار دیو چو بیرون رود فرشته دراید اول تخلیـه و پاکسازی. انگاه عشق و خدا و ملایک همـه درون تو حاضرند.فرشته با دیو درون یک خانـه همزمان جای ندارند.یـا این یـا ان. والسلام.

👆☹

امـیرعباس نوشته:

شعر ای دل غلام شاه جان باش و شاه باش رو کـه توی تصحیح غنی نیومده بخونید روی سنگ مزار حافظ این شعر نوشته شده دور که تا دور سنگ مزارش تو اینترنت هم بزنین مـیاد اسم امام رضا(ع) و امام علی(ع) رو اورده توی رباعیـاتش هم توی همـین تصحیح غنی (مردی ز کننده درون خیبر پرس)درباره امام علی(ع) اینکه بگیم حافظ اصلا درباره اهل بیت صحبت نکرده واضح حرف غلطیـه اینجا هم اصلا بعید نیس درباره امام حسین (ع) باشـه شعر مثل شعر شاه شمشاد قدان کـه درباره حضرت عباس(ع) هست
شعر بیـا کـه رایت منصور پادشاه رسید رو هم بخونین اسم امام زمان عج) رو هم اورده اونجا کـه مـیگه مـهدی دین پناه رسید

👆☹

امـیر حسین نوشته:

در مورد بیت آخر چون اعراب مطالب را بـه صورت نوشتاری نگهداری نمـید و بیشتر بـه صورت شفاهی و با تکبه بر حافظه بـه خاطر مـیسپردند و رواج فرهنگ نقالی باعث کم کاربرد شدن نوشتار بوده هست به همـین دلیل زمان خلیفه اول کـه تصمـیم بـه مصحف قرآن مـیگیرند نوشتار بـه شکل امروز و با اعراب گذاری و نقطه نبوده و به همـین دلیل بعد از گذشت سالیـان و درگذشتانی کـه قرآن را از زبان حضرت پیـامبر (ص) مـیشنیدند و حفظ مـید باعث بوجود آمدن ١٤ نوع و مدل خواندن قرآن شده بوده کـه حافظ هر ١٤ مدل رو حفظ بوده اند این موضوع درون دروس تفسیر قرآن و در بحث تحریف لفظی قرائت مفصلا بحث مـیشـه کـه ابن مجاهد ٢ شاگرد داشته کـه هر کدام هفت قرائت مختلف بلد بوده اند و فکر نمـیکنم ارتباطی بـه ١٤ معصوم داشته باشـه

👆☹

پژمان نوشته:

۱- به منظور درک بهتر حقیقت و اتخاذ روشی علمـی و درست درون تحقیق، حتما از تعصب و بی ادبی دوری جست.
۲- به منظور تحقیق درون مورد بزرگان ادب، آنـها و آثارشان را درون باید درون قالب زمانی خودشان بررسی نمود و از بت آنـها دوری جست که تا بتوان آن آثار را نقد و تحلیل کرد. این نقد حتما علمـی و در قالب و نظریـه ی مشخصی انجام شود.
۳- بی شک زبان و خط عربی و بخصوص شعر و وزنـهای آن بـه ادب فارسی خدمات شایـانی کرده است. همانطور کـه کشورداری و فرهنگ و هنر فارسی بـه غنای فرهنگ و هنر جهان عرب خدمات زیـادی کرده است.
۴- به منظور رواج روشنفکری و تفکر انتقادی، حتما از بی احترامـی بـه دین و عقاید دینی دوری جست و تنـها بـه منطق و عقل متوسل شد. بی شک انسان به منظور تکامل ذهنی و علمـی خود بـه دین نیـاز داشته است.
۵- بنابراین، این کـه شاعری بزرگ درون زمانـهای دور مطلبی را بیـان کرده، دلیل بر این نمـی شود کـه فلان عقید و ایدئولوژی درون زمان حال هم صدق مـی کند و معتبر است. درون این زمان ابزارهای علمـی و نظری پیچیده ای درون دست داریم کـه دیگر نیـازی بـه بیـان حدیث و حکایت و امثالهم نداریم. با این حال، آن گفته ها را ارزش مـی نـهیم و برایشان احترام قائلیم چون اگر نبودند ما بـه این نقطه نمـی رسیدیم.
فیلسوف و زبانشناس

👆☹

نوید نوشته:

بهترین تفسیر آن هست که بدون تعصب باشد. هر گاه تفسیر و توضیح را با تعصب آمـیختیم، بی گمان بـه خطا رفته‌ایم.

👆☹

حمـه برووو نوشته:

“هرچه درون فهم تو آید آن بود مفهوم تو”

کی بود مفهوم تو او کو از آن عالی‌تر است

هرچه درون فهم من آید آن بود مفهوم من نـه چیزی کـه واقعا هست
هر چه زور هم بزنیم بیشتر از استعدامان نمـی توانیم چیزی فراتر بفهمـیم

راست ناید صوفیی هر گز بهب
“خر بـه جد و جهد کی گردد اسب”

👆☹

بی دل نوشته:

از اُدبا نقل هست که این غزل بی شک از زیباترین اشعار حافظ است، سرشار از صنایع ادبی و مضامـین عمـیق. گویند ادیب نیشاپوری از خواندن این غزل بیـهوش مـی افتاد…
حیفم آمد کـه توجه دوستان را بـه سخنان یک حافظ شناس برجسته (دکتر عبدالکریم سروش) درون مورد این غزل معطوف ننمایم. تفسیر این غزل، مقایسه با اشعار مولانا، و توضیحاتی درون مورد شخص شخیص حضرت حافظ درون وبگاه زیر درون دسترس است:
https://youtu.be/hneGgOfhHTY

با تشکر ویژه از شمس الحق و امـین کیخای عزیز کـه همواره درون راستای فهم بهتر دوستان گنجوری جهد و تلاش مـیکنند.

👆☹

نگار نوشته:

آرینا, کی گفته کـه هر اجازه داره هر تفسیری دلش بخواد از اشعار حافظ ه؟ تنـها درون صورتی یک تفسیر خاص مجاز و موجه هست کـه با کلیـه روحیـات و عقایدی کـه حافظ مکررا درون اشعارش بـه نمایش گذاشته، و همچنین با ساختار زبانی و ادبی شعر و مضمون بقیـه مصرعهای آن شعر بخصوص سازگار باشـه. درون غیر این صورت مـیشـه هتک حرمت شاعر، خصوصا اگر تفسیر شما مستقیما با روحیـات و عقاید شاعر درون تضاد باشـه. این تفسیری کـه شما ذکر کردی با استفاده ای کـه حافظ مکررا از مفهوم رندی درون اشعارش مـیکنـه درون تضاد هست.

👆☹

رضا نوشته:

این غزل زیبا ونغز وپُرمایـه،یکی ازبحث انگیزترین غزلهای سرحلقه ی رندان جهان خواجه حافظ شیرازیست. بسیـاری ازکسانی کـه نسبت بـه اسلام ومذهب شیعی بـه ویژه امام حسین(ع) تعلّق خاطر دارند ازروی علاقه مندی وتعصّب، بدون داشتن استدلالهای منطقی،تنـها بااستناد بـه بیت:
“رندان تشنـهرا آبی نمـی‌دهد
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت”
براین باورپای اصرارمـی فشارند کـه این غزل درارتباط با واقعه ی کربلاست!
اینان نمـی دانند کـه درروزگارحافظ،اغلب مردم ایران بـه ویژه شیراز،سنّی مذهب بودند وبه واقعه ی کربلا چنانکه امروزه باحساسیّت خاصّی نگریسته مـی شود نگاه نمـی د. ضمن آنکه اینان نمـی دانند کـه حافظ نـه تنـها شیعه نبوده بلکه سنّی
نیزنبوده است!.حافظ فقط یک عاشق بـه تمام معناست واگرازعاشق بپرسی کـه چه دینی دارد اودرپاسخ شمالبخند خواهد زد ویـا خواهدگفت:
روزگاریست کـه سودای بُتان دین من است
غم اینکار نشاط دل غمگین من است.
واگربپرسی چه مذهبی داری؟ پاسخ خواهی شنید:
من نخواهم کردترک لعل یـار وجام مِی
زاهدان معذوردا کـه اینم مذهب است.
درست هست که حافظ مثل همـه ی کودکان آن دوران ،پرورش یـافته ی مکتب اسلام وقرآن بود لیکن بـه استنادِ غزلیّاتی کـه ازاوبه ما رسیده هست بنظرچنین مـی رسد کـه حافظِ بیقرار درراستای کشفِ حقیقت، بعد ازتحقیق وتفحصّ وکسب تجربه درشریعت،طریقت ،صوفیگری وعرفان ومطالعه ی اشعارشاعران پیش ازخود وهم روزگارخویش، خیلی زود خودرا ازبندِ تعلّقات رهانیده و طریق خاصّ رندی وعشق را برگزیده وبه یک نوع آزاداندیشی رسیده است. جدایی او ازشریعت شامل تشیّع وتسنّن امری غیرقابل انکارو کاملاً بدیـهیست کـه درتمام غزلیّات اوموج مـی زند.
عیش وعشرت وخواری،نظربازی، شاهد بازی وبوسه برلب شیرین پسران ومغبچگان، پشت پازدن بـه قوانین وتاکید بررهایی ازبندِ تعلّقات،تمسخر ،طعنـه ی وبه زیرسئوال کشیدن باورهای زاهدانـه، وصدها رفتارحافظانـه ورندانـه کـه نـه تنـها هیچکدام درچارچوب شریعت جایگاهی ندارند بلکه هریک مولّفه هایی هستند کـه درتقابل باشریعت مـی باشند وهرگز پیـامبر اسلام(ص) وا معصوم (ع) دراین مسیرگامـی برنداشته و پیروان خویش رانیزتشویق بـه واردشدن درچنین راهی نکرده اند.
اگرمعنای همـه ی های رنگارنگ حافظ، مستی ِ حاصله ازعشق الهی بوده وعشقبازی باخداوند درامتدادِ شریعت قرارداشته، چرا پیـامبر اسلام وا معصوم کـه ازهمـه بیشتر دلداده وعاشق خدابوده اند هرگزیکبارنیز ازاین واژه ها استفاده نکرده اند؟! نـه تنـهاکه این واژه ها رادرکلام خویش بکارنگرفته اند اتّفاقاً بلعروایـات واحادیثِ معتبرفراوانی ازهمـه ی بزرگان دینی نیز درمنع “عشق” وجود داردکه همـه بـه اتّفاق عشق رازایل کننده ی عقل دانسته اند! به منظور نمونـه:
حضرت علی(ع) :
هرکه شیفته چیزى شود آن چیز دیده اش را کور و دلش را بیمار گرداند؛ چنینى با دیده اى ناسالم مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شنود؛ ها خرد او را از هم گسیخته و دنیـا دلش را مـیرانده است.
و:
«عشق بیماری هست که نـه اجر دارد و نـه بدل .»
“دلهایى از یـاد خدا تهى مى گردد و خداوند محبّت غیر خود را بـه آنـها مى چشاند.”
حضرت امام رضا(ع):
” دوست داشتن آدمى را بـه کارهاى مکروه و ناپسند وامـیدارد.”
و…..
وقطعاً حافظ کـه آگاه بـه همـه ی روایـات واحادیثِ اسلامـی بوده باعلم بـه این احادیث هست که مـی فرماید:
گویندرمزعشق مگوئید ومشنوید
مشکل حکایتیست کـه تقریرمـی کنند!
اینـهاهمـه دلایل روشنی هستند کـه مسلکِ رندی،عشقبازی وشاهد بازی درون چارچوب شریعت نمـی گنجد! بـه همـین دلیل هست که بسیـاری ازعلما وفقهای شریعت(البته نـه همـه) اززمان حافظ که تا دوره ی حاضر، حافظ وکسانی راکه مدام از وشاهدبازی حرف مـی زنندرابه کفرورزی وخروج ازشریعت متّهم کرده وآنـهاراقبول نکرده اند. اغلب ِعلمای اسلام درون مورد عشق مجازى کـه ازعلایق بی چون وچرای حافظِ عاشق پیشـه هست نظرمنفی دارند و آن‌را نوعى انحراف از عشق حقیقى، بلکه انحراف از دین برمـی‌شمارند. و حتّا اطلاقِ واژه ی «معشوق» بر خداوندرا صحیح نمـی‌دانند و کلّاً آثار اشعار ِعاشقانـه درموردخدا را ناشى از تمایلاتِ جنسى یـا شکست درون عشق‌هاى مادّى مـی‌دانند.
دوستداران اسلام وارادتمندان ا معصوم (ع) حتما بدانند کـه حضرت امام حسین هیچ نیـازی بـه تعریف وتمجید ومدحانی کـه درمسیری جداازشریعت گام برداشته اند ندارند،بنابراین نیـازی نیست کـه باتعصّب وتعجیل، بدون داشتن استدلالهای قانع کننده، تلاش کنندهر چیزی را هر جوری کـه شده بـه ا معصوم وشیعه مرتبط سازند!
هیچ ضرورتی ندارد کـه حتماً به منظور احتمال شیعه بودنِ شاعرانِ بزرگ ونامداری همچون حافظ ومولوی وسعدی ودیگران ،دنبال بیتی یـامصراعی بگردند وآن رامدام بـه عنوان دلیلی به منظور شیعه وسنّی بودن آنـها ذکرکنند. خارج شدن یـانشدن این سخنوران ازشریعت، نـه بـه شریعت لطمـه مـی زند نـه باعث رونق آن مـی گردد. شریعت پبش ازاینـها وپس ازاینـهابوده ودرآینده نیزمسیرخود راخواهدرفت. بقول فرمایش حافظ:
خدارامُحتسب مارابه فریـاد دف ونی بخش
که سازشرع ازاین افسانـه بی قانون نخواهدشد
سخن دیگراینکه: اگرشما درون عقیده ی وایمان خویش محکم وثابت قدم هستید چه نیـازی دارید کـه باتوسّل بـه یک بیت ومصرع یـا یک غزل، درپی اثباتِ این موضوع باشید ودیگران رابه هرنحوقانع کنید کـه ببینید حافظ یـاسعدی هم بـه چیزی کـه مااعتقاد داریم معتقدهست! حالا اگر بر فرض برهمگان ثابت شودکه حافظ ازشریعت خارج شده بود آیـا باورها واعتقادات شما متزلزل شده وفرومـی ریزند؟ مسلّماً پاسخ منفیست.بنابراین روشن هست که تلاش به منظور چسباندن دیگران بـه ویژه افرادنامداری مثل حافظ بـه باورها واعتقادات خویش، ازسوی هرکسی باهرعقیده ای کـه بوده باشد دلیل بارزضعیف ایمان وعقیده هست کـه قصد دارد با همراه ساختن این بزرگان جبران نماید!
حافظ اگر قصدغزلسرایی درون مورد واقعه ی کربلا را داشت قطعاً غزلهای نغزتر ازاین غزلها مـی سرود وتعدادآنـها نیزبیشترازاینـها مـی بود.براساس شناختی کـه ازروحیّه ی اوسراغ داریم اوازهیچی درهیچ دوره ای باکی نداشته وهرزمان کـه لازم مـی دیده هرچیزی را بدون بیم وهراس بیـان مـی کرده است. شایدانی براین باورباشند کـه چون درروزگارحافظ متشرّعینِ سنّی مذهبِ متعصّب حاکمـیّت داشتند حافظ نمـی توانسته آشکارا ازا معصوم اسمـی درغزلهای خودببرد وناچاراً مقصود خویش رادرلفّافه وباکنایـه واشاره بیـان نموده است. این ادّعا واین باوربدان دلیل پذیرفتنی نیست کـه مـی بینیم حافظ چنین شخصیّتی نداشته، اویک تنـه درتمام دوره های زندگی باهمـین متشرّعین متعصّب برسر وشاهد وعشق درافتاده وتکفیر وتبعید وآزارها رابه جان خریده وهیچ تهدیدی نتوانسته اورا ازراهی کـه برگزیده منصرف سازد! آیـا اونمـی توانسته بـه جای اینکه برسر وشاهد با متشرِعین درافتد برسردفاع ازباورهای تشیّع با متشرّعین سنّی مذهب درافتد؟
جالب ترازهمـه ی اینـها این هست که مـی بینیم اوبه رغم آنکه درون حاکمـیّتِ اسلامـی مـی زیسته وکوچکترین محدودیّتی درمدح پیـامبراسلام نداشته،لیکن حتّا یکبارنیز بصورت مشخّص اسمـی ازپیـامبراسلام درغزلهای خود نیـاورده هست واین درون حالیست کـه درصدها غزل ازشاه شجاع وشاه یحیی وتورانشاه ودیگران اسم وارادت خالصانـه ی خویش راابراوده است!. آیـا اینـها کافی نیست تابپذیریم کـه حافظ با آنکه پرورش یـافته ی اسلام وقرآن بوده لیکن بنابه دلایلی بعدها راه دیگری(رندی) پیش گرفته وبه یک نوع آزاداندیشی علاقمند شده است؟ بنظرمـی رسد اوخدارا دررهایی ازبندِهمـه ی تعلّقات دنیوی ودینی ودرفضای آزاد اندیشی بهتر مـی دیده وروشن تر درک مـی کرده هست که چنین راهی راپیش گرفته وسعی نموده درون چارچوب هیچ مذهبی جزعشق قرار نگیرد وهیچ برچسبی جزرندی نپذیرد.
نفاق وزرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق ورندی وعشق اختیـارخواهم کرد.

👆☹

رضا نوشته:

زان یـار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
معنی بیت: ازآن محبوب (به احتمال فراوان شاه شجاع) کـه نوازش کُن ِ دل عاشق پیشـه ی من هست به سببِ لطف هایی کـه نسبت بـه من کرده سپاسگزارم امّا بـه همان اندازه نیزگله وشکایت دارم! گله ازبی توجّهی ها،شِکوه ازنامـهربانی ها! اگرنکته بین ونکته سنج هستی حدیثِ غم انگیزعشق مرابشنو.
گرسنگ ازاین حدیث بنالدعجب مدار
صاحبدلان حکایتِ دل خوش اَدا کنند
بی مُزدبودومنّت هرخدمتی کـه کردم
یـارب مباد رامخدوم بی عنایت
مخدوم:ی کـه خدمتکار دارد،آقا وسرور
مخدوم بی‌عنایت: استعاره ازمعشوقِ بی توجّه و نامـهربان.
معنی بیت: من بـه شاه شجاع صادقانـه مدّت زیـادی خدمتگزاریِ کردم امّا هیچ مزد وپاداشی بـه من تعلّق نگرفت! گویی کـه درنظرشاه شجاع خدماتِ خالصانـه ی من هیچ ارزشی نداشت،چقدردردآور واندوهباراست! خدایـا کاش هیچ خدمتکاری، سرور وآقای بی انصاف ونامـهربان نداشته باشد.
مارا برآستان توبس حقّ خدمت است
ای خواجه بازبین بـه ترحّم غلام را
رندانِ تشنـهرا آبی نمـی‌دهد
گویی ولی شناسان رفتندازاین ولایت
رندان: پاکدلانی کـه ظاهرگناهکار وآلوده دارند. رندان درحقیقت ازشریعت خارج شدگانند امّا درحیطه ی انسانیّت ثابت قدم ،جوانمرد وپاکدامن باقی ماندگانند.
ولی: هم اسم خداست هم بـه معنی پیر وراهنمای راه، هم بـه معنی یـاروفادار
ولی شناسان: خداشناسان، حق شناسانی کـه رندان وقلندران راخوب مـی شناختند ونیک مـی دانستند کـه رندان، جوانمرد آزاد اندیش و وارستگانند.
معنی بیت: دراین ولایت بـه وارستگان پاکدامن بـه بهانـه ی اینکه ظاهری گناهکار وآلوده دارندی یک جُرعه آب هم نمـی دهد! گویـا حق شناسان کـه به ظاهرقضاوت نمـی کنند ورندان راخوب مـی شناختند ازاینجاهجرت کرده ورفته اند.
نمـی گوید کـه یـاری داشت حقّ دوستی
حق شناسان راچه حال افتادیـاران راچه شد؟
درزلفِ چون کمندش ای دل مپیچ کانجا
سرها بُریده بینی بی جُرم و بی جنایت
حافظ دراینجا خطاب بـه دل خویش مـی گوید امّا درحقیقت گوشـه وکنایـه بـه معشوق مـی زند ونامـهربانی اورا بـه رُخش مـی کشد.به درون مـی گوید تادیواربشنود.
معنی بیت: ای دل زلف معشوق (شاه شجاع) همچون کمندیست کـه عاشقان رابه دام انداخته وبه بند مـی کشد، بدان سمت مرو کـه درآنجا سرهای بیگناه زیـادی بی آنکه جرم وجنایتی مرتکب شده باشندبُریده شده اند.
زلف دلبردام راه وغمزه اش تیربلاست
یـاد دارای دل کـه چندینت نصیحت مـی کنم
چشمت بـه غمزه ما را خون خورد و مـی‌پسندی
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
غمزه: ناز و کرشمـه ی مغرورانـه
معنی بیت: چشمانت خونِ ماعاشقانت را بـه تیرعشوه وناز مغرورانـه مـی ریزد وخون مارامـی مکد، ای محبوب شایسته نیست کـه به جای حمایت ازعاشقانِ مظلوم، ازچشمان جفاکاروخونریزحمایت کنی.
ازچشم خودبپرس کـه مارا کـه مـی کُشد
جانا گناه طالع وجُرم ستاره نیست
دراین شبِ سیـاهم گم گشت راهِ مقصود
از گوشـه‌ای برون آی ای کوکبِ هدایت
مقصود: هدف
کوکب: ستاره.
کوکب هدایت: درقدیم کاروانـها شبها راهِ مسیردرست را ازطریق جهتِ ستارگان پیدامـی د. حافظ اشاره بـه این موضوع دست بـه خَلق مضمونی نغز زده است.
معنی بیت: دراین ازدحام افکارمتنوّع وعقایدِ گوناگون، همانند این هست که درشبِ ظلمانی راهِ خویش راگم کرده ام ای ستاره ی هدایت بخش، ازگوشـه ای بیرون آی وراه درست رانشانم بده.
حافظ جستجوگرصادقیست. وقتی راه راگم مـی کند صادقانـه اقرارمـی کند کـه گم کرده راه است. امّازاهدِ ریـاکار، مغرورِ وخودپسند اطمـینان دارد کـه جایی کـه ایستاده مرکززمـین، وتنـها مخلوق ِ نورچشمـی خداونداست و راه ریـاکاری وفریب خلق تنـها راهِ رستگاری اوست!
دیده ها درطلبِ لعل یمانی خون شد
یـارب آن کوکب رخشان بـه یمن بازرسان
ازهرطرف کـه رفتم جزوحشتم نیفزود
زنـهار ازاین بیـابان وین راه بی‌نـهایت
معنی بیت: تقرّق وکثرت، پریشانی زا، فریب دهنده واغوا کننده است. ازهرسو کـه رفتم فقط بـه وحشتم افزوده شده وهراسناک ترشدم بـه خدای خودپناه مـی برم ازاین بیـابان بی انتها وراهِ بی پایـان.
شبِ ظلمت وبیـابان بـه کجاتوان رسیدن
مگرآنکه شمع رویت بـه رهم چراغ دارد
ای آفتاب خوبان مـی‌جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان درون سایـه عنایت
آفتاب خوبان: استعاره ازمعشوق است
دراین بیت حافظ هنرنمایی ِ زیبایی کرده است. معشوق بـه آفتاب تشبیـه شده وعاشق ساده دل مـی خواهد درسایـه بیـاسایدغافل ازآنکه اصلاً آفتاب سایـه ندارد! (کنایـه وگوشـه زدن بـه معشوق ازنوع حافظانـه)
آفتاب زندگی بخش هست امّا اگرکسی یـاچیزی بیش ازحدّ درمعرض تابش آن قرارگیرد مـی جوشاند ومـی سوزاند ومـی مـیراند. حافظِ با گفتن ” ای آفتاب خوبان مـی جوشد اندرونم” بـه معشوق خویش مـی رساند کـه درچنین شرایطی قرارگرفته واگرموردِعنایت قرارنگیردازبین مـی رود.
معنی بیت: ای معشوق، کـه چون خورشیدتابان گرمابخش دلهای عاشقانی، اندرونم ازآتش اشتیـاق مـی جوشد فکری بـه حال من کن ومرامشمول عنایـات خویش قرارده.
چون کائنات بـه بوی توزنده اند
ای آفتاب سایـه زمابرمدارهم
این راه را نـهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش هست در بدایت
بدایت: آغاز.
معنی بیت:
این راه بی پایـان را چگونـه مـی توان پیمود؟ درتصوّرهم نمـی گنجد کـه بتوان این راه طولانی را بـه پایـان بُرد راهی کـه بیش ازصدها هزار منزل درهمان ابتدای راه نموداراست.
نکته ی قابل تامّل این بیت دراین هست که به منظور کشف حقیقت ورسیدن بـه سرمنزل مقصود، راههای فراوانی وجود دارد، باورها،عقاید واندیشـه ها متفاوت وگوناگون وبی شمارند. چگونـه انسان مـی تواندبا این وقتِ کم و امکانات محدودی کـه دراختیـاردارد این همـه کثرت وتعدّد واختلاف دراندیشـه ها وادیـان وعقاید را بکاود وبسنجد وسپس راه درست را انتخاب کند؟ چگونـه؟
گفتگوهاست دراین راه کـه جان بگدازد
هدکسی عربده ای این کـه مبین آن کـه مپرس
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم
جورازحبیب خوشتر کز مدّعی رعایت
بردی آبم: آبرویم را برباد دادی.
روی از درت نتابم: از آستان تو روی روی بر نخواهم گرفت
جور:جفا وستم،نامـهربانی
مدّعی:انی کـه به دروغ ادّعایی چیزی دارند کـه ندارند.
معنی بیت: بااینکه مرا درمـیان دوستان ودشمنان، بی آبرو کردی وخواروخفیف شدم امّا من بـه هیچ وجه ازتودلگیرنیستم هرچه ازدوست رسد نیکوست. توجورو جفا درحقّ من ی بهترازمحبّت دیگران هست من ازآستان بارگاه تو رویگردان نخواهم شد.
حافظ ازجور توحاشا کـه بگرداند روی
من ازآن روز کـه دربندِ تواَم آزادم
عشقت رسدبه فریـاد اَرخود بـه سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی درون چارده روایت
چارده روایت: بعضی ازآنـهاکه بـه چهارده معصوم(ع) ارادت دارند عجولانـه بـه هرعدد چهارده کـه مـی رسند ناآگاهانـه هرطوری شده مـی خواهند آن رابه چهارده معصوم مرتبط سازند کـه این کاربسیـارنسنجیده هست ودرحقیقت جفا درحق چهارده معصوم، جفا درحق شاعر وجفا درحق خوشان است. چراکه چهارده معصوم(ع) خودشخصاًآنقدر بزرگوار هستند کـه نیـازی بـه اینکارهای نسنجیده ندارند. بـه ویژه دراین بیت کـه بارمعنایی منفی هست یعنی اگرچارده روایت رابه معنای چهارده معصوم بگیریم درآنصورت چنین معنایی نادرست حاصل خواهدآمد:
“اگرهم مانند حافظ قرآن رابتوانی ازحفظ بخوانی وباچهارده معصوم نیزمانوس بوده باشی بازهم رستگارنخواهی بود تنـها عشق هست که اگرداشته باشی بـه دادوفریـادِتوخواهدرسید!” چنانکه ملاحظه مـی شود مـی بینیم کـه ارتباط متعصّبانـه ی هرچیزی بـه ا معصوم نـه تنـها ثمری درپی نداردبلکه بیشتراوقات جفادرحق این بزرگواران نیزمـی گردد.
“چارده روایت” یعنی چهارده نوع خوانش،به چهارده لحن وصوت متفاوت قرآن قرائت نمودن کـه معروف‌ترینش همان روایتِ حفص از عاصم هست وربطی بـه چهارده معصوم ندارد.
به سان: بـه مانند
عشقت رسد بـه فریـاد: عشق هست که تورا نجات خواهد داد بـه دادت خواهدرسید.
دراین بیت روی سخن با زاهدانیست کـه تنـها بـه حفظ وقرائت خوش قرآن دلخوش کرده وبدون داشتن اَعمال نیک مانندِ عشقورزی،محبّت بـه دیگران، ونیکوکاری چنین مـی پندارند کـه تنـهابا صدای خوش قرآن خواندن رستگار خواهندشد. رستگاری تنـها درسایـه ی خدمت بـه خلق،بی آزاری وپاک باطنیست نـه چیزدیگر. امروزه نیز شاهدهستیم کـه چه بسیـارقاریـانی کـه قرآن راباصدای دل انگیزی قرائت مـی کنند لیکن دارای قلبی پلید،گناهکار وکثیف هستند واعمالی ضداخلاقی وضدانسانی مرتکب مـی شوند. سربازان داعش نمونـه ی بارز این ادّعاهستند.
معنی بیت: حتی اگر بـه مانند حافظ بتوانی تمام قرآن راحفظ کرده و با صوت زیبا وبه چهارده روایت قرائت کنی، بازتضمـینی نیست کـه تورستگارشوی اگرعشق درکارتونباشد،اگرمحبّت بـه اطرافیـان نکنی اگرباخدا وخلق عشقبازی نکنی،بعیداست کـه رستگارشوی. امّا اگر اجازه دهی عشق درتمام وجودت جریـان پیداکند وسرلوحه ی اموراتت باشد، بندگیِ خداوند بشرط عاشقانـه کنی وبه پیرامونت ازوَرای شیشـه های آبی ِعینک عشق بنگری بی تردید عشق بـه دادِ توخواهدرسید وتورستگارخواهی شد.
حافظ هرآنکه عشق نورزید ووصل خواست
احرام ِ طوفِ کعبه ی دل بی وضوببست

👆☹

سلیمان نوشته:

یکی از دوستان نوشته:
این یکی از غزلهای مورد علاقه من هست و عاشق بیت آخرش هستم. کـه تنـها عشق و عشق هست که راه گشا و راه حل فریـاد جانسوز عاشق است.نـه قرآن یـا بطور کلی مذهب!!!

لپ مطلب شعرهای بزرگانی چون حافظ مولوی خیـام …
همـین است. خرابی هایی کـه مذهب بـه بار آورده رو با ابادیـهاش مقایسه کنید متوجه خواهید شد.

👆☹

؟ نوشته:

برام خیلی جالبه کـه چطور بعضی ها صوفیـه و عرفان رو بـه تشیع ربط مـی دن

👆☹

دوباره عاشق شده نوشته:

بنام دوست…
برام جالبه آدمـهایی کـه مـیخواهند درون بند آیینی نباشند و هر گناهی کـه دوست دارند ند چه ساده بدیـهیـات رو مـیخوان منکر بشن.
هرچند خودم هم درون دورانی به منظور توجیـه کارهام این کارو مـیکرد! ادم یـا حتما بنده نفسش باشـه یـا خدا.برای کارهای شیطانی هم حتما عشق رو هوس معنی کرد! کشور ما هم کـه در هجوم شیـاطینـه دنیـاست. ولی بازهم عاشقان حقیقی مـیهن اهورایی جلوی این شیـاطین مـی ایستند.
حافظ هم درون زمانـه ای بوده کـه شیخان سنی و نمایندگان خلفای دشمن اهل بیت ایران رو درون سیطره داشتند.ولی با نکته دانی چه اشعاری درون ملامتشون نگفته و اینکه چه جاها عشقی کـه در وجود ایرانی هاست بـه اهل بیت رو برملا نکرده و چه ناله هایی به منظور امام غایب از نظر امام خوبیـها سر نداده
با اینـهمـه بدیـهیـات و اشارات مستقیم و در لفافه بازهم جاهلان نادیده مـیگیرند.این زمانـه هم سرهای عاشقان رو بجفا مـیبرند.عشق اهل بیت پاکیـها بفریـادت رسد اگر حتی همچون حافظ قرآن ز بر بخوانی درون چهارده روایت.ایران هم کشور شیعیـان هست با چنین زمـینـه هایی.کتاب حافظ رو کنار کتاب قرآن درون سفره هفت سین مـیذاریم به منظور همـینـه.
ای غائب از نظر بـه خدا مـی سپارمت
جانم بسوختی و به جان دوستدارمت

👆☹

محمد ادیب نیـا نوشته:

زان یـار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
رندان تشنـهرا آبی نمـی‌دهد گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
آری! ابیـات و ترکیبات: یـار دلنوازم / نکته دان عشق/ بشنو این حکایت/ سر ها بریده بینی / بی جرم و بی جنایت / یـا رب! مباد را، مخدوم بی عنایت / رندان تشنـهرا آبی نمـی‌دهد/ گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت! / درون زلف چون کمندش/ صد هزار منزل/ جور از حبیب خوشتر/ ای آفتاب خوبان/ ای کوکب هدایت/ وین راه بی نـهایت/ قرآن زبر بخوانی با چارده روایت؛ اینـها همـه حکایت از یک حماسه بزرگ عاشقانـه ای مـی نماید کـه سر از عاشقان الهی و پاکباختگان عاشورایی درون صحرای کربلای نینوا دارد و چقدر بیت اول این غزل شورانگیز با نی نامـه ی مثنوی مولانا قرابت ظاهری و معنایی دارد. تو گویی هر دوی این بزرگواران حتما از راز حقیقت حماسه عاشورا پرده بردارند و ناله ی عاشقانـه سردهند. آری نی نامـه مولانا با ذکر و شرح مصیبت انسان کامل از زبان یک انسان کامل آغاز مـی شود و تمامـی مثنوی فیوضات خود را از این ذوات مقدسه مدد مـی گیرد و لذا از شدت عشق بـه اهل بیت علیـهم السلام تمامـی ابیـاتش شرح آیـات قرآن مـی شود همان قرآنی کـه آوازش از سَر نِی آغاز شد و زینب کبرا سلام الله علیـها آن را با گوش جان شنید و …. بعد ما هم بایداین حکایت را با گوش جان کـه همان گوش عشق است، بشنویم که تا از راز این حکایت و سرّ آن شکایت سر درون بیـاوریم . همانطور کـه حافظِ لسان الغیب ما را امر بـه شنیدن این حکایت مـی کند، مولانا جلال الدین محمد هم ما را امر بـه شنیدن آن مـی نماید…. فاعتبروا یـا اولی الابصار؛
بشنو از نی چون حکایت مـی کند
از جدایی ها شکایت مـی کند….

👆☹

محمد ادیب نیـا نوشته:

رضا جان… با اجازه
این غزل زیبا و پر نغز و پُرمایـه، یکی ازبحث انگیزترین غزلهای سرحلقه ی رندان جهان خواجه حافظ شیرازیست. بسیـاری ازکسانی کـه نسبت بـه اسلام و مذهب شیعی بـه ویژه امام حسین(ع) تعلّق خاطر دارند از روی علاقه مندی و بدون تعصّب با داشتن استدلالهای منطقی، بااستناد بـه بسیـاری از ابیـات این غزل از جمله:
“رندان تشنـهرا آبی نمـی‌دهد
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت”
براین باور پای اصرارمـی فشارند کـه این غزل درارتباط با واقعه ی کربلاست…
اینان بـه خوبی مـی دانند کـه در روزگارحافظ، اغلب مردم ایران بـه ویژه شیراز، سنّی مذهب بودند وبه واقعه ی کربلا نیز چنانکه امروزه نگریسته مـی شود نگاه مـی د. ضمن آنکه اینان مـی دانند کـه حافظ نـه تنـها شیعه بوده بلکه سنّیـان را نیز اکرام مـی نموده است!. حافظ فقط یک عاشق بـه تمام معناست واگر از عاشق بپرسی کـه چه دینی دارد او ممکن هست در پاسخ ما لبخند زند ویـا بخواهدبگوید:
روزگاریست کـه سودای بُتان دین من است
غم اینکار نشاط دل غمگین من است.
واگربپرسی چه مذهبی داری؟ پاسخ خواهی شنید:
من نخواهم کردترک لعل یـار وجام مِی
زاهدان معذوردا کـه اینم مذهب است.
درست هست که حافظ مثل همـه ی کودکان آن دوران ، پرورش یـافته ی مکتب اسلام و قرآن بود لیکن بـه استنادِ غزلیّاتی کـه از او بـه ما رسیده هست بنظرچنین مـی رسد کـه حافظِ بی قرار درون راستای کشفِ حقیقت، بعد ازتحقیق وتفحصّ وکسب تجربه درشریعت، طریقت ، صوفیگری و عرفان و مطالعه ی اشعار شاعران پیش از خود و هم روزگار خویش، خیلی زود خود را از بندِ تعلّقات رهانیده و طریق خاصّ رندی و عشق را برگزیده و به یک نوع آزاداندیشی انسانی و الهی رسیده است. همراهی او با شریعت، شامل تشیّع و تسنّن امری غیرقابل انکار و کاملاً بدیـهیست کـه در تمام غزلیّات اوموج مـی زند.
عیش و عشرت وخواری، نظربازی، شاهد بازی و بوسه برشیرین پسران و مغبچگان، پشت پازدن بـه قوانین وتاکید بر رهایی از بندِ تعلّقات، تمسخر ، طعنـه ی و به زیر سئوال کشیدن باورهای زاهدانـه، و صدها رفتار حافظانـه و رندانـه کـه نـه تنـها درچارچوب شریعت جایگاهی درخور توجه دارند بلکه هریک مولّفه هایی هستند کـه در تقابل با هیچ شریعتی نمـی باشند و همواره پیـامبر اسلام(ص) وا معصوم (ع) دراین مسیرگام برمـیداشته و پیروان خویش را نیزتشویق بـه وارد شدن درون چنین راهی کـه معرفت باطنی دین اسلام است، مـی کرده اند.
معنای همـه ی های رنگارنگ حافظ، مستی ِ حاصله از عشق الهی بوده و عشقبازی باخداوند درون امتدادِ شریعت قرارداشته، چرا کـه پیـامبر اسلام و ا معصوم کـه از همـه بیشتر دلداده و عاشق خدا بوده اند همواره درون دعاهایشان ازاین واژه ها استفاده کرده اند! و این واژه ها را درکلام خویش بکارگرفته اند. و اتّفاقاً روایـات و احادیثِ معتبر فراوانی از همـه ی بزرگان دینی نیز درون ترغیب “عشق” و عبادات عاشقانـه وجود داردکه همـه بـه اتّفاق عشق راتقویت کننده ی عقل دانسته اند! به منظور نمونـه:
حضرت علی(ع) :
هرکه عاشق شود و آن را کتمان نماید پاداش شـهید دارد.
و:
«عشق عارضی هست که نـه اجر دارد و نـه بدل .»
و بر ع“دلهایى از یـاد خدا تهى مى گردد و خداوند محبّت غیر خود را بـه آنـها مى چشاند.”
و…..
وقطعاً حافظ کـه آگاه بـه همـه ی روایـات واحادیثِ اسلامـی بوده باعلم بـه این احادیث هست که مـی فرماید:
گویند رمز عشق مگوئید و مشنوید
مشکل حکایتیست کـه تقریرمـی کنند!
اینـهاهمـه دلایل روشنی هستند کـه مسلکِ رندی، عشقبازی و شاهد بازی درون چارچوب شریعت محدود نمـی شود! و لذا بـه همـین دلیل هست که بسیـاری از علما و فقهای عظام و بزرگ شریعت از زمان حافظ که تا دوره ی حاضر، حافظ وکسانی را کـه مدام از و شاهدبازی حرف مـی زنند را بـه کفر ورزی و خروج از شریعت متّهم نکرده وآنـها را قبول کرده اند. اغلب ِعلمای اسلام درون مورد عشق حقیقی و مجازى(اهل بیت علیـهم السلام) کـه از علایق بی چون و چرای حافظِ عاشق پیشـه هست نظر مثبت دارند و آن ‌را نوعى انحراف از عشق حقیقى، بلکه انحراف از دین برنمـی‌شمارند. و حتّی اطلاقِ واژه ی «معشوق» بر خداوند را صحیح مـی‌دانند و کلّاً آثار اشعار ِعاشقانـه درون مورد خدا و یـاران الهی را ناشى از تمایلاتِ جنسى یـا شکست درون عشق‌هاى مادّى نمـی‌دانند.
دوستداران اسلام و ارادتمندان ا معصوم (ع) حتما مـی دانند کـه تنـها حضرت امام حسین هست که حتما تعریف و تمجید و مدح شود و نـهانی کـه در مسیری جدا از شریعت گام برداشته اند، بنابراین همواره نیـازی هست که باتعصّب هدفمند و تعجیل عاقلانـه، و با داشتن استدلالهای قانع کننده، تلاش کنند که تا سخنان بزرگان علم و ادب را کـه مربوط بـه ا معصوم وشیعه دوازده امامـی مـی باشد آشکار نموده و عیـان سازند!
بنابراین همواره ضرورت دارد کـه حتماً به منظور احتمال شیعه بودنِ شاعرانِ بزرگ و نامداری همچون حافظ و مولوی و سعدی و دیگران ، دنبال بیتی یـامصراعی بگردند وآن را مدام بـه عنوان دلیلی به منظور شیعه و سنّی بودن آنـها ذکرکنند. البته خارج شدن یـا نشدن این سخنوران از شریعت، نـه بـه شریعت لطمـه مـی زند نـه از رونق آن مـی کاهد. شریعت پبش از اینـها و پس از اینـها هم خواهد بود و درآینده نیز مسیر خود را بـه تمام و کمال خواهد رفت. بقول فرمایش حافظ:
خدا را مُحتسب ما را بـه فریـاد دف و نی بخش
که ساز شرع از این افسانـه بی قانون نخواهدشد
سخن دیگراینکه: اگرما درون عقیده ی و ایمان خویش محکم و ثابت قدم هستیم نیـازی داریم کـه با توسّل بـه یک بیت و مصرع یـا یک غزل، درون پی اثباتِ این موضوع باشیم و دیگران را نیز قانع کنیم کـه بیـایید ببینید حافظ یـا سعدی هم بـه چیزی کـه ما اعتقاد داریم معتقد هست! و چه هنرمندانـه این اعتقاد الهی اش را بیـان کرده است. و حال اگر بر فرض بر همگان ثابت شودکه حافظ از شریعت خارج نشده بود آیـا موجب تقویت باورها و اعتقادات ما و شما نمـی شود؟ مسلّماً پاسخ مثبت است. بنابراین روشن هست که تلاش به منظور چسباندن دیگران بـه ویژه افراد نامداری مثل لسان الغیب شمس الدین محمد حافظ(رحمـه الله) بـه باورها و اعتقادات حقه خویش، ازسوی هرکسی با هر عقیده ای کـه بوده باشد نـه تنـها دلیل بارز ضعف ایمان و عقیده نیست بلکه قصد با همراه ساختن این بزرگان و جبران جهلی هست که ممکن هست از این مـیراث فرهنگی تشیع بروز نماید!
حافظ قصد غزلسرایی درون مورد واقعه ی کربلا را نداشت و گرنـه قطعاً غزلهای نغزتر ازاین غزلها مـی سرود و تعدادآنـها نیز بیشتر از اینـها مـی بود. براساس شناختی کـه از روحیّه ی او سراغ داریم او از هیچی درون هیچ دوره ای باکی نداشته و هر زمان کـه لازم مـی دیده هر چیزی را بدون بیم و هراس بیـان مـی کرده است. شایدانی براین باور باشند کـه چون درون روزگار حافظ متشرّعینِ سنّی مذهبِ متعصّب حاکمـیّت داشتند حافظ نمـی توانسته آشکارا از ا معصوم اسمـی درون غزلهای خود ببرد و ناچاراً مقصود خویش را درون لفّافه و با کنایـه و اشاره بیـان نموده است. این ادّعا و این باور بدان دلیل پذیرفتنی هست که مـی بینیم، اویک تنـه درون تمام دوره های زندگی با همـین متشرّعین متعصّب بر سر و شاهد و عشق درون افتاده و تکفیر و تبعید وآزارها را بـه جان خریده و هیچ تهدیدی نتوانسته او را از راهی کـه برگزیده منصرف سازد! آیـا او چگونـه نمـی توانسته بـه جای اینکه برسر و شاهد با متشرِعین درافتد بر سر دفاع از باورهای تشیّع با متشرّعین سنّی مذهب درون افتد؟ اصلا کار عارف و شأن او اجازه درگیری و جدال با عقاید دیگران را نمـی دهد.
جالب تر از همـه ی اینـها این هست که مـی بینیم او بـه رغم آنکه درون حاکمـیّتِ اسلامـی مـی زیسته و کوچکترین محدودیّتی درون مدح پیـامبر اسلام نداشته، بار ها درون غزلیـات متعددی درون صورت گل و گلاب نیز بصورت مشخّص از پیـامبر اسلام درون غزلهای خود آورده هست واین درون حالیست کـه در کمتر غزلی از شاه شجاع و شاه یحیی و تورانشاه و دیگران اسم و ارادت خالصانـه ی خویش را بدان ظالمان ابراز نموده است!. آیـا اینـها کافی نیست که تا بپذیریم کـه حافظ با آنکه پرورش یـافته ی اسلام و قرآن بوده لیکن بنا بـه دلایلی بعدها راه دیگری(رندی) پیش گرفته و به یک نوع آزاداندیشی هنرمندانـه علاقمند شده است؟ بنظرمـی رسد او خدا را درون رهایی از بندِ همـه ی تعلّقات دنیوی و دینی و در فضای آزاد اندیشی بهتر مـی دیده و روشن تر درک مـی کرده هست که چنین راهی را پیش گرفته و سعی نموده درون چارچوب هیچ مذهبی جز مذهب عشق(تشیع) قرار نگیرد و هیچ بر چسبی جز طریق رندی(شیعه خالص بودن) را نپذیرد.
نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق و رندی و عشق اختیـار خواهم کرد.

👆☹

پیمان نوشته:

محمد ادیب نیـا نظرتون رو کامل خوندم بـه دلم نشست.نمـیدونم چطور شد یـاد این غزل افتادم و توی جستجو بـه این صفحه رسیدم و مباحث اینجا رو خوندم و اطلاعات خوبی بدست آوردم.گویـا این الهاماتیـه کـه به دل هر جستجوگر عشقی نازل مـیشـه و بهترین بیـانش رو حتما از حافظ خودمون شنید.خودش مـیگه
حافظ از معتقدان هست گرامـی دارش
زانکه بخشایش بس روح مکرم با اوست
این بیت آخر از شعر پر رمز و رازیـه کـه واقعا زیبا و پر از استعاره های روایی است.مطلعش هم اینـه…آن سیـه چرده کـه شیرینی عالم با اوست…وصف مذهب عشق و معشوق سفر کرده رو فقط حتما از حافظ لسان غیب شنید.ممنون از دوستان اهل شعر و ادب پارسی…

👆☹

بیگانـه نوشته:

از شاهکارهای حافظ، کـه تمام ابیـاتش شاه بیتند…

👆☹

محمد حسین علیرمضانی نوشته:

سلام
با توجه بـه اینکه کل نظرات را خواندم به منظور تمام نظرات یک جواب دارم کـه آنـهم جواب خداوند بـه تمام انسانـهاست
خداوند مـی‌فرماید راه و روشت را پیدا کن مسیر و هدفت را مشخص کن قدم درون راه بگذار و من خداوند حامـی و پشتیبان هستم حال هر درون وادی شعر حافظ وارد شده هست و یکی برداشتش امام حسین و شـهدای کربلاست و یکی مـی و مطرب و یکی هم بی دینی و رهایی و یکی هم کفر خدا هم پشتیبان ولی آن چیزی کـه در آخر مـهم هست انتخاب های ماست کـه در چه مسیری ثابت قدم هستیم
پس مواظب باشید انتخابتان شرمنده تان نکند.
یـا حق

👆☹

محسن نوشته:

شاید منظور حافظ درون بیت زیر
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا

سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
اشاره ای باشد بـه ابیـات ۴۱۵۲و۴۱۵۳ درون دفتر ششم مثنوی، یعنی

ای از جهل گفته ناحقی ** پر ز سرهای بریده خندقی
خندقی از قعر خندق که تا گلو ** پر ز سرهای بریده زین علو

👆☹

علی نوشته:

بنظر من همـه چیز درون مصرع اول خلاصه مـیشـه
زان یـار دلنوازم شکریست با شکایت
درواقع حافظ یـار دلنوازش رو با شکایت شکر مـیگه
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
خواهشا از یک واژه انقدر مغلطه نسازید
این دوستانی کـه هزار جور وصله ناجور بـه حافظ مـیزنند نـه عشق رو مـیفهمند نـه حافظ رو نـه شعر رو
بقیـه شعر همونطور کـه خودش مـیگه حکایت داستان مسیر پرپیچ خمش رو روایت مـیکنـه راهی رو بـه زبان شعر مـیگه کـه منتهی شده بـه همون یـار دلنوازش
در این شب سیـاهم گم گشت راه مقصود
از هر طرف کـه رفتم جز وحشتم نیفزود
این راه را نـهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش هست در بدایت
در مورد ناتوانی و گمگشتگی هایی کـه در مسیرش تجربه کرده با ما حکایت خودش رو درون مـیون مـیذاره
این راه را نـهایت صورت کجا توان بست
کش صد هزار منزل بیش هست در بدایت
عشقت رسد بـه فریـاد ار خود بـه سان حافظ
و دست آخر همون عشق بـه یـار دلنوازش اون رو بـه مقصودش رسونده و چنان هم بـه مقصود رسیده که
قرآن رو ز بر مـیخونـه
در واقع حافظ راه رسیدنش بـه خدا رو با شکایت بـه خدای خودش یـادآوری مـیکنـه همـین بس داره درباره یک راه شعر مـیگه من نمـیدونم کلمات رو نمـیبینید یـا خوشتون مـیاد اعتقادات شخصی خودتون بـه حافظ بچسبونید

👆☹

محمد نوشته:

شادی مجلسیـان درون قدم و مقدم توست

جای غم باد مر آن دل کـه نخواهد شادت

شکر ایزد کـه ز تاراج خزان رخنـه نیـافت

بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت

چشم بد دور کز آن تفرقه‌ات بازآورد

طالع نامور و دولت مادرزادت

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح

ور نـه طوفان حوادث ببرد بنیـادت

👆☹

کاظم توسلی نوشته:

مصرع اول بیت آخر بـه این صورت صحیح هست :
عشقت رسد بـه فریـاد ور خود سان حافظ …
ور: حتی اگر
که معنای آن با کلمـه( ار = اگر) کاملا تغییر مـی کند!

حضرت حافظ مـی فرمایند : این عشق هست که بـه فریـاد تو مـی رسد ، حتی اگر قرآن را( مانند حافظ) درون چهارده روایت و از بر باشی، چنانچه عاشق نباشی سودی ندارد.

با تشکر.

👆☹

کاظم توسلی نوشته:

بیت پنجم بنا بـه تصحیح استاد ادیب برومند بدین شکل مـی باشد :

با توجه بـه اینکه معنای خون خوردن = آزار و رنجاندن با کلمـه خون ریختن =کشتن ، تفاوت دارد و در مصرع دوم کلمـه خونریز آمده هست لذا بنا بـه نظر استاد ادیب برومند بـه صورت زیر صحیح هست :

چشمت بـه غمزه ما را خون ریخت، مـی پسندی؟! (استفهام انکاری)
جانا روا نباشد خون ریز را حمایت

👆☹

ممد نوشته:

حافظی بود کـه قبل از اینکه صوفی بشود قرآن را با چهارده روایت حفظ بود. اگری درون مورد اسلام و ادیـان تحقیق کرده باشـه اینو مـی دونـه کـه هیچ پیـامبری از جمله حضرت محمد (ع) کتابی را ننوشت و این کتابها نوشته ی افراد و اصحاب آن حضرات هستند. زمان عثمان هرچه قرآن بود را سوزاندند و یکی را کـه به نظرشان صحیحتر بود باقی گذاشتند، ولی همچنان قرآن هایی باقی ماند و حافظ مدعی هست که چهارده روایتی کـه از قرآن را بوده را از حفظ مـی خوانده است.

👆☹

منصور نوشته:

همـه نظرات را خواندم و از هر چیزی آموختم بـه این جهت از همـه تشکر مـی‌کنم
به نظر من این بیت جناب حافظ را کـه مـی فرماید
عشقت رسد بـه فریـاد ار خود بـه سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی درون چارده روایت
به گونـه دیگری هم مـی‌شود تعبیر و تفسیر کرد و اینچنین گفت کـه جناب حافظ فرموده بـه عشق و عاشقی دل خوش مکن چرا کـه عشق زمانی بـه فریـادت مـی‌رسد کـه بتوانی همچون حافظ قرآن را با چارده روایت آن از هم بر بخوانی، البته اینجا منظور از خواندن درک و فهم درست قرآن است، درون واقع چنین مـی‌توان گفت کـه زمانی بـه عشق واقعی کـه خداوند باری تعالی هست دست مـی‌یـابی کـه که قرآن را بفهمـی
از دوستانی هم کـه اصرار دارند بفرمایند اکثریت مردم ایران درون گذشته سنی بوده‌اند خواهش مـی‌کنم کمـی دقت کنند اتفاقاً اکثریت مردم ایران از قدیم الایـام شیعه بوده‌اند ولکن حکومت و قدرت بیشتر درون دست اهل سنت بوده که تا در زمان صفویـه قدرت نیز بـه دست شیعه مـی‌افتد، یقین بدانید اگر اکثریت مردم ایران سنی بودند تشکیل حکومت شیعی درون کنار دولت عثمانی محال بود

👆☹

داریوش نوشته:

عشقت رسد بـه فریـاد یعنی اینکه زمانی کـه در یک کار بـه درجه ای از تخصص مثلا خواندن قرآن با چهارد روایت برسی آنگه عشقت بـه فریـاد و یـا اینکه ایمانت بـه یقین تبدیل مـی شود و همانند منصور فریـاد انا الحق را سر مـی دهی یـا بـه تعبیری دیگر خدا را درون خود مـی بینی و حافظ همانند منصور درون چنین مقامـی بود

👆☹

سعید حافظ نوشته:

با سلام واحترام بـه همـه عزیزان وعاشقان حافظ.
تنوع آرا وعقاید دوستان درون خصوص این غزل زیبا ی حافظ وسایر غزلها، امری بدیـهی وطبیعیست.
وکمتر مـیتوان بر این دیدکاه ها خرده گرفت.
دلیل اصلی این امردر تفاسیر و تعابیر مختلف از غزلیـات حافظ ، بـه چند وجهی وچند لایـه بودن اشعار لسان الغیب مربوط مـیشود.اگر چه برخی دوستان درون توجیـه دیدگاه وتفسیر خود از این غزلیـات بعضأ دچار تعصبات ایدئولوژیک مـیشوند ،
اما بـه آنـها نیز حتما حق داد کـه با نوع نگرش خود از این گنجینـه بی بدیل شعر وادب پارسی بی بهره نمانند. بهترین دلیلی کـه برای این واقعیت مـیتوانم ارئه کنم ، همان بیت معروف حضرت مولاناست:
“هرکسی از ظن خود شد یـار من
از درون خود نجست احوال من”
این از شگفتیـهای کلام حافظ هست که هر دیدگاه وجهان بینی را درون خصوص خود وادار بـه تأمل وتفکر مـیکند. اما واقعیت کلام را درون همان شـهر پر معنای مولانا حتما جستجو کرد وشاید
جنگ هفتادو دوملت همـه را عذر بنـه
چون ندیدند حقیقت ره افسانـه زدند!!

👆☹

فروغ-الف نوشته:

سلام

بیت آخر عشقت رسد بـه فریـاد …

منظور از ١٤ روایت منظور نـه حداقل ١٤ روایت از قرآن و نـه ١٤ معصوم هست بلکه درون زمان عثمان کـه قرآن جمع آوری و کتابت شد ، ١٤ نفر حافظان قرآن درون هفت دسته دوتایی قرآن را روایت د کـه تفاوتهایی درون این هفت دسته وجود داشت و حافظ این موضوع را گوشزد مـیکند کـه وی حافظ این ١٤ روایت(در واقع هفت روایت مختلف ، اختلافات جزئی ) از قرآن هست با این حال حافظ کامل بودن تمام روایـات وارده بر قرآن نجات بخش نیست و تنـها ناجی عشق هست … مراجعه کنید بـه حافظ خطیب رهبر و حافظ نامـه بهاء الدین خرمشاهی و تعدادی از حافظ ها کـه با ارائه ترجمـه و تفسیر موجود هستند .

👆☹

احسان نوشته:

بزرگواران لطفا با مطالعه و ذکر منابع درباره اشعار نظر بدهید کـه برای بقیـه هم مفید باشد.

👆☹

مجیدشرفزاد نوشته:

حضرت حافظ درون این غزل از زبان شیطان ماجرای اطلاعش از لوح محفوظ خودش و داستان سجده نش بر آدم و رانده شدن از درگاه باری تعالی را نقل مـیکند آنجایی کـه به حرمت لوح محفوظ با آنکه مـیتوانست سجده کند و چیزی هم از او کم نمـیشد به منظور آنکه اراده باری تعالی بر این مقرر شده بود از سجده سرباز زد و کدی کـه در پایـان شعر مـیدهد بر این مطلب صحه مـی گذارد .

👆☹




[متن مجری گری برای مجلس ختم]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 28 Nov 2018 19:17:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com