معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار

معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار گسترش ضرب المثل " آدم ترسو هزار بار مـی مـیرد " + داستان ... | سایت ضمن خدمت فرهنگیـان ، ورود بـه سامانـه ضمن خدمت ltms.medu ... | ضرب المثل های انگلیسی با ترجمـه فارسی | ضرب المثل های مشـهور افغانی « Motafeq |

معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار

گسترش ضرب المثل " آدم ترسو هزار بار مـی مـیرد " + داستان ...

آشنایی با ضرب المثل آدم ترسو هزار بار مـی مـیرد

در این پست با داستان و معانی ضرب المثل ” آدم ترسو هزار بار مـی مـیرد ” آشنا مـی شوید. معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار با دانشچی همراه باشید.

معنی ضرب المثل آدم ترسو هزار بار مـی مـیرد

۱- وقتی انسان مجبور هست کاری را انجام دهد و از آن کار مـی ترسد، معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار اگر دست بـه کار نشود مجبور هست همـیشـه درون ترس و نگرانی بسر مـی برد.

۲- آدم ترسو نـه بـه جایی مـی رسد و نـه درون زندگی لذت مـی برد بلکه هزار بار مـی مـیرد.


داستان ضرب المثل آدم ترسو هزار بار مـی مـیرد – شماره ۱

در زمان جنگ تحمـیلی کـه جوانان و پیران به منظور دفاع از کشور بـه جبهه ها مـی رفتند، جوانی بود کـه بسیـار از جبهه و جنگیدن مـی ترسید از طرفی هم حتما به خدمت سربازی مـی رفت. معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار او همـیشـه کابوس مرگ را مـی دید و از ترس کشته شدن، روزی هزار بار مـی مرد و زنده مـی شد که تا اینکه تصمـیم گرفت نقشـه ای بکشد و از زیر این وظیفه شانـه خالی کند.

روزی درون پوتین هایش سنگ ریزه و شن و ماسه ریخت و مسافت زیـادی را طی کرد که تا بلکه پایش کمـی جراحت یـابد و از خدمت معاف شود. چند روز بعد پاهایش ورم کرد و با آن حال توانست معافیتش را بگیرد و به جنگ نرود.

تا اینکه روزها گذشت و ورم پای او شدت یـافت آن قدر شدید کـه نتوانست درد را تحمل کند و نزد پزشک رفت. پزشک از آسیب جدی پای او خبر داد و اینکه مجبور هست پای او را قطع کند. هر بار قسمتی از پایش را قطع مـی د باز هم زخم هایش عود مـی کرد و مجبور بودند قسمت دیگری از پایش را قطع کنند که تا اینکه بـه خاطر همان زخم از دنیـا رفت!

پیـام داستان: بله او اگر از همان ابتدا بـه جنگ مـی رفت و از کشورش دفاع مـی کرد، شاید اصلا بـه این طرز دردناک از دنیـا نمـی رفت و اگر هم قرار بود کشته شود، شـهید مـی شد و مقام بالایی پیدا مـی کرد.

برگرفته از داستان واقعی


داستان ضرب المثل آدم ترسو هزار بار مـی مـیرد – شماره ۲

شب بود و اتاق تاریک بود. پسرک روی تختش خوابیده بود کـه ناگهان دیوی بزرگ و ترسناک با شاخ های بلند و عجیب دید. ترس همـه وجودش را گرفت. دیگر آرام و قرار نداشت. با ترس و لرز بـه خود مـی گفت: معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار اگر این دیو بزرگ مرا بخورد چه مـی شود؟ ممکن هست دیو بزرگ مرا بدزدد و فردا صبح پدر و مادرم مرا درون رخت خوابم نبینند. اگر بـه من حمله کند چه کار کنم؟ اگر… اگر…..

آنقدر ترسیده بود کـه سرش را زیر پتو کرد و تا صبح خواب بـه چشمانش نیـامد. وقتی کـه صبح شد و آفتاب طلوع کرد و اتاق روشن شد، پسرک آرام آرام با ترس سرش را از زیر پتو بیرون آورد و در کمال ناباوری دید همان دیوی کـه دیشب از آن مـی ترسید، سایـه رخت آویزش بوده است!!

اگر همان لحظه کـه از آن سایـه ترسیده بود و آن را دیو مـی پنداشت، چراغ اتاقش را روشن مـی کرد و دنبال راه حل ترسش بود، شب را هم بـه راحتی مـی خوابید.

امام علی علیـه السلام مـی فرمایند:

إذا هِبتَ أمراً فَقَع فیـهِ فإنَّ شِدَّةَ تَوَقّیـهِ أعظَمُ مِمّا تَخافُ مِنـهُ.

هرگاه از کاری ترسیدی خود را درون آن بینداز زیرا ترس از آن کار بزرگتر از خود آن کار است.

باز آفرینی آدم ترسو هزار بار مـی مـیرد/اختصاصی _ دانشچی




[معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 21 Aug 2018 05:01:00 +0000



معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار

سایت ضمن خدمت فرهنگیـان ، ورود بـه سامانـه ضمن خدمت ltms.medu ...

ورود بـه سایت سامانـه ضمن خدمت فرهنگیـان www.ltms.medu.ir

سامانـه جامع مدیریت یـادگیری و آموزش فرهنگیـان 
برای ورود بـه سیستم پورتال ضمن خدمت فرهنگیـان آموزش و پرورش روی دکمـه زیر کلیک کنید.

توجه :

  • تنـها مرجع رسمـی و قانونی سامانـه ضمن خدمت فرهنگیـان آدرس اینترنتی ltms.medu.ir مـی باشد بعد قبل از زدن نام کاربری و کلمـه عبور از آدرس سایت خود اطمـینان حاصل فرمایید.

سامانـه ال تی ام اس

. معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار . معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار : معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار ، معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار




[معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 20 Aug 2018 01:06:00 +0000



معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار

ضرب المثل های انگلیسی با ترجمـه فارسی

دانلود

در زیر مـی توانید تعداد زیـادی ضرب المثل انگلیسی را با ترجمـه فارسی مشاهده کنید کـه به ترتیب حروف الفبا (البته از آخر بـه اول) مشخص شده اند.

You’re only young once

آدم  همـیشـه کـه جوان نمـی ماند؛ قدر جوانی را بدان.

Your sins will find you out

مکن بد کـه بد بینی از یـار نیک       نروید ز تخم بدی بار نیک

غم و شادمانی نماند  و لیک         جزای عمل ماند و نام نیک

You can’t make an omelette/omelet without breaking eggs

تا خراب نشود، معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار آباد نمـی شود؛ بی مایـه فطیر است.

You can not serve God and mammon

هم خدا خواهی و هم دنیـای دون

این محال هست و جنون ای ذولفنون

You may end him but you’ll not mend him

توبه گرگ مرگ است.

You can lead a horse to water, but you can’t make him drink

هیچ کاری با زور درست نمـی شود؛ زور همـیشـه کارساز نیست.

You win some/a few, you lose some/a few

زندگی برد و باخت دارد.

You are what you eat.

 غذای انسان ماهیت انسان را مـی سازد.

You have take the good with the bad

باید خوب را با بد پذیرفت.

A Younger idler, an old beggar

جوان بیکار امروز، گدای پیر فرداست.

در جوانی کار کن که تا در پیری گدایی نکنی.

You reap what you sow.

خرما نتوان خورد از این خار کـه کشتیم

دیبا نتوان بافت از این پشم کـه رشتیم

You pay your money and you take your choice

هر چقدر پول بدهی همان قدر آش مـی خوری.

You can do anything, but not everything

شما مـی توانید هر کاری را انجام دهید اما نمـی توانید همـه کارها را انجام دهید.

You can’t put the clock back

گذشته ها گذشته است.

Years teach us more than books

سالها بیشتر از کتابها بـه ما درس مـی دهند.

You want a thing done, do it yourself

نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.

You can’t keep a good man down

 خواستن توانستن است.

You saw nothing, you heard nothing

شتر دیدی ندیدی.

You took the words out of my mouth

جانا سخن از زبان ما مـی گویی.

You are scraping the bottom of the barrel.

ملاقه ات بـه ته دیگ خورده است.

You can’t win.

مقسّمت ندهد روزی کـه ننـهادست.

You can educate a fool, but you can not make him think

آدم احمق را مـی توان تربیت کرد  اما نمـی توان بـه تفکر واداشت.

You can’t have your cake and eat it too

نی شود هم خدا را بخواهی و هم خرما را.

You can’t take it with you when you die

ثروت را بـه هنگام مرگ با خود  بـه گور نتوان برد.

You can not put out a fire with oil

آتش را با آتش خاموش  نتوان کرد.

You can not wash a black a more white

که زنگی بـه شستن نگردد سفید.

You can not catch old birds with chaff.

عنقا را بـه دام نتوان گرفت.

You must lie on the bed you have made

خود کرده را تدبیر نیست.

You are a back seat driver

کنار گود نشستی و مـی گویی لنگش کن.

You  may know by a handful the whole sack

مشت نمونـه خروار است.

You can not burn the candle at both ends

نی شود هم خدا را بخواهی و هم خرما را.

You can’t dance at two weddings.

با یک دست نمـی توان دو هندوانـه بر داشت.

You can’t mend a broken egg

آب رفته بـه جوی بر نگردد.

You can not sell the cow and drink the milk

نی شود هم خدا را بخواهی و هم خرما را.

You buy land, you buy stones, you buy meat, you buy bones

گنج بی مار و گل بی خار نیست.

You can not get blood out of stone.

از آب کره نتوان گرفت.

Your love will be in my heart at all times.

اگر مرگم بـه نامردی نگیرد      مرا مـهر تو درون دل جاودانی ست

و گر عمرم بـه ناکامـی سر آید   تو را دارم کـه مرگم زندگانی ست

Your wish is my command

از تو بـه یک اشارت از ما بـه سر دویدن.

جسم و جان و هر چه هستم  آن توست      حکم و فرمان جملگی فرمان توست

You must grin and bear it

باید بسوزی و بسازی.

You can’t see the wood for the trees.

آنقدر سمن هست که یـاسمن پیدا نیست.

You can’t make bricks without straw

با دست خالی نمـی توان کاری انجام داد.

You can not get a quart into a pin pot

نمـی توان بحر را درون کوزه ریخت.

You are responsible for you

هر ضامن دوزخ و بهشت خویش است.

You can’t please everyone.

همـه را نمـی توان از خود راضی  نگه داشت.

You cannot unscrambles eggs.

کاری هست گذشته، سبویی هست شکسته.

You cannot teach an old dog new tricks

پیر را تعلیم مشکل است.

You cannot make a silk purse out of a sow’s ear

از تخم مرغ پشم نتوان چید.

You should never judge a book by its cover.

از روی ظاهر نباید قضاوت کرد.

ما برون را ننگریم و قال را           ما درون را بنگریم و حال را

You have to crawl before you can walk.

قبل از راه رفتن حتما خزیدن رایـاد گرفت.

You can catch more flies with honey than you can with vinegar

هر کاری راهی دارد.

W, w

When it rains, it pours

چو بد آید هر چه آید بد شود.

بدبختی نمـی آید وقتی هم مـی آید پشت سر هم مـی آید.

Whatever happens is for the best

هر چه پیش آید خوش آید.

Whoever knocks on a door and persists will be allowed in

گفت پیغمبر کـه چون کوبی دری

عاقبت زان درون برون آید سری

Where there is muck, there’s luck/brass

آدم پولدار شانس هم دارد.

When the cat’s away the mice will play

ماه درخشنده چون پنـهان شود     شب پرّه بازیگر مـیدان شود

What is done can’t be undone.

آب رفته بـه جوی برنگردد، گذشته ها گذشته است.

When in Rome do as the Romans do

خواهی نشوی رسوا  همرنگ جماعت شو.

Where there is a will, there is a way

خواستن، توانستن است.

the Way to a man’s heart is through his stomach

برای بدست آوردن دل مردان حتما از طریق شکمشان وارد شد.

Without music, life is a journey through a desert

بدون موسیقی، زندگی بـه منزله سفر از بیـابان است.

What we acquire without sweat we give away without regret

هر آنچه آسان یـافتی، آسان دهی از دست.

Well begun is half done

شروع خوب نصف کار است.

Winners never cheat and cheaters never win

آدمـهای برنده هرگز کلک نمـی زنند و آدمـهای متقلب هرگز برنده نمـی شوند.

When money speaks, the truth remains silent

وقتی پول حرف مـی زند حقیقت سکوت اختیـار مـی کند.

When a thing is done, advice comes too late

بعد از وقوع واقعه، پند و تدبیر دیگر بکار نیـاید.

Waste not, want not

اسراف نکن که تا محتاج نشوی.

a Watched pot never boils

زمان انتظار دیر مـی گذرد.

Will is the key of the victories

رمز پیروزی اراده است.

the Wish is father to the thought

شتر درون خواب بیند پنبه داند؛ فکر باطل ز تمنا خیزد.

a Wise man avoids edged tools

آدم دانا بـه نشتر نزند مشت.

a Word to the wise is enough/sufficient

در خانـه اگر هست یک حرف بس است.

ازین بـه نصیحت نگویدت     اگر عاقلی یک اشارت بس است

Word cut more than sword

زبان برنده تر از شمشیر است.

the Worm will turn

چو دست از همـه حیلتی درون گسست       حلال هست شمشیر بردن بـه دست

وقت  ضرورت  چو  نباشد  گریز  دست  بگیرد  سر  شمشیر  تیز

What is bred in the bone, will never come out of the flesh

اصل بد نیکو نگردد هر کـه بنیـادش بد است.

Wall have ears

مکن پیش دیوار غیبت بسی      بود، کز پسش گوش داردی

Who chatter to you, will chatter of you

هر کـه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد

بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد

Who has sts of straw needs fear to fire

کسی کـه دامن حصیری دارد حتما از آتش فاصله بگیرد.

کسی کـه بار شیشـه دارد نباید بـه دیوانـه سنگ بیـاندازد.

When love is not madness, it is not love

عشق کـه به حد دیوانگی نرسید، عشق نیست.

عاشق آن باشد کـه چون آتش بود           گرم رو سوزنده و سرکش بود

What the eye sees not, the heart ruse not

اگر دیده نبیند، دل نخواهد.

When good cheer is lacking, our friends will be packing

یـار نیک را درون روز بد شناسند.

While the grass grow, the cow starves

بزک نمـیر بهار مـیاد، خربزه با خیـار مـیاد.

Who longest wait of all surely wins

صبر آرد آرزو را نی شتاب؛ صبر مایـه پیروزی است.

We are on a different wavelength

آبمان بـه یک جوی نمـی رود.

We live for a good time not for a long time

کیفیت زندگی مـهم تر از کمـیت زندگی است.

Who knows much, will suffer much

هر کـه بیشتر مـی فهمد بیشتر رنج مـی برد.

What the heart feels the tongue speaks

آنچه بر دل فرود آید، بر زبان آید.

Who keeps company with the wolf will learn to howl

انگور ز انگور همـی گیرد رنگ.

کمال هن درون من اثر کرد    و گرنـه من همان خاکم کـه هستم

Water is life’s matter and matrix, mother and medium.

آب مایـه حیـات است؛ بدون آب نمـی توان زندگی کرد؛ آب آبادانی است.

Water which is to pure has no fish

آب پاک و تمـیز ماهی ندارد.

Wishes don’t wash the dishes

با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین نمـی شود.

a Wonder lasts but nine days

آتش تند زود خاکستر مـی شود.

a Work well begun is half done

کاری کـه خوب شروع شده باشد درون واقع نیمـی از آن انجام شده است.

When/where one door shuts another opens

خدا گر بـه حکمت ببندد دری       گشاید بـه فضل و کرم درون دیگری

When the word is out it belongs to another

سخن که تا نگویی بر او دست هست    چو گفته شد یـابد او بر تو دست

When the head aches, all the body is out of tune

چو عضوی بدرد آورد روزگار       دگر عضوها را نماند قرار

What is a workman without his tools

ز بی آلتان کار ناید درست؛ بدون ابزار و وسایل کاری نمـی توان انجام داد.

Wedlock is a padlock

ازدواج، اسارت است.

ای گرفتار پایبند عیـال                 دیگر آسودگی مبند خیـال

Work while it is day

تا تنور داغ هست نان حتما پخت.

the Weakest goes to the wall

هر چه سنگ هست به پای لنگ است؛ سنگ بـه در بسته مـی خورد.

When candles are away all cats are grey

شب گربه سمور نماید.

We are shot with our own arrow

خود کرده را تدبیر نیست؛ از ماست کـه بر ماست.

Wear the pants in the family

تصمـیم گیرنده بودن؛ حرف آخر را زدن؛ رئیس بودن

a Woman’s place is in the home

خانـه بدون زن گورستان است.

زن بلا باشد بـه هر کاشانـه ای       بی بلا هرگز مبادا خانـه ای

a Woman’s work is never done

کار خانم ها هیچ وقت تمام نمـی شود.

Walnuts and pears you plant for your heirs

هر چه نیکی کنید آن نیکی بـه خود کرده اید.

When the wine is in, the wit is out

، عقل از سر بیرون کند.

When the pot boils over, it cools itself

فواره چون بلند شود سرنگون شود.

Wisdom is better than strength.

آدمـی را عقل مـی حتما نـه زور.

What you pay, what you get

هر چقدر پول بدهی همان قدر آش مـی خوری.

What is past, is past

گذشته ها گذشته است.

Who laughs last, laughs longest

آن خوش هست ای جان کـه فرجامش خوش است.

While there is life, there is hope

تا زندگی هست، امـید هست.

What you lose on the swings, you gain on the roundabouts

دری نبست زمانـه کـه دیگر دری نگشاید.

ایزد هرگز دری نبندد بر تو    تا صد دیگری بـه بهتری نگشاید

What is told in the ear of a man, is often heard a hundered miles away

حرفی کـه از دهان بر آید، گرد جهان درون آید.

Wonders will never cease.

معجزه هنوز هم اتفاق مـی افتد.

Water is the best thirst quencher

آب بهترین فرو نشاننده عطش است.

Want is the mother of industry

احتیـاج مادر اختراع است.

What is taken in with the milk, only goes out with the soul.

با شیر اندرون شده با جان بدر شود.

When drink enters, wisdom departs

کـه از در، درون آمد        عقل و هوش از کف برفت

Worrying never did anyone any good

نگرانی دردی را درمان نمـی کند.

Wake not a sleeping dog

فتنـه درون خواب هست بیدارش مکن.

We seek water in the sea

آب درون کوزه و ما تشنـه لبان مـی گردیم.

سالها دل طلب جام جم از ما مـی کرد         وانچه خود داشت ز بیگانـه تمنا مـی کرد

We cannot learn without pain.

بدون رنج و زحمت، علم حاصل نمـی شود.

We lie loudest when we lie to ourselves

وقتی بـه خودمان دروغ مـی گوییم آن را بلندتر فریـاد مـی زنیم.

When in doubt do nowt/ nothing

روزه شک دار نگیر.

Who knows he knows nothing knows much.

هرگز دل من ز  علم  محروم  نشد    کم ماند ز اسرار کـه معلوم نشد

هفتاد و دو سال فکر کردم شب وروز  معلومم شد کـه هیچ معلوم نشد

Who knows what tomorrow holds.

که داند کـه فردا چه زاید زمان؛ هیچاز آینده خبر ندارد.

When things got to the worst they will mend

تا پریشان نشود کار بـه سامان نرسد؛ خرابی مقدمـه اصلاح است.

When angry, count a hundred

هر وقت عصبانی شدی یک لیوان آب بخور.

What costs little is little esteemed.

نداندی قدر روز خوشی       مگر روزی افتد بـه سختی کشی

What can’t be cured must be endured.

چو نتوان بر افلاک دست آختن   ضروری هست با گردشش ساختن

Water does not tickle out of his hand

آب از دستش نمـی چکد.

Writing of ideas is the capital of future

نگارش اندیشـه ها، سرمایـه آینده است.

Woman’s dreams go by contraries

خواب زن چپ است.

Win a few, lose a few

آدم گاه برنده است، گاه بازنده.

Words are but wind.

حرف باد هواست.

Why buy a cow when milk is so cheap.

چرا حتما یک بخری وقتی کـه شیر اینقدر ارزان است. معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار ( آفتابه خرج لحیم هست )

War and love are as full of trouble as pleasure

جنگ و عشق هر آنقدر لذت بخش باشند بـه همان قدر دردسرساز هم هستند.

Wear the old coat, but buy the new book.

لباس کهنـه ات را بپوش اما کتاب تازه بخر.

Wake up and smell the coffee.

ششدانگ حواس خود را جمع

Work one’s fingers to the bone

جان کندن؛ سخت کار

Warm the cockles of somebody’s heart

کسی را خوشحال .

Weigh the pros and cons.

معایب و محاسن کاری یـا چیزی را سنجیدن.

Work all the hours God sends

بکوب کار ؛ شبانـه روز کار

Wear one’s heart on one’s sleeve.

بی شیله پیله بودن؛ صاف و ساده بودن

When pigs fly.

خدا را چه دیدی!؛ درون همـیشـه روی یک پاشنـه نمـی گردد.

Win small, win early, win often

کم ببر، زود ببر، همـیشـه ببر.

When the hell’s frozen over.

وقت گل نی

Who dares to teach must never cease to learn.

مدرس نباید از مطالعه و آموختن دست بردارد.

Who know who is beautiful and who ugly behind the curtain?

چه داند کـه پس پرده کـه زیباست، کـه زشت.

When the dust has settled.

وقتی آبها از آسیـاب افتاد؛ وقتی سر و صداها خوابید.

When it comes to the crunch.

موقعش کـه برسد؛ وقتش کـه برسد.

Where there are bees there is honey.

تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها.

Where there is no justice there is no joy.

آنجا کـه عدالت نیست، خوشی هم  نیست.

 a Willing horse is run to death.

هری را بهر کاری ساختند.

a Word before is worth two after.

علاج واقعه قبل از وقوع حتما کرد.

a Woman conceals what she knows not.

مگو از هیچ نوعی پیش زن راز    که زن رازت بگوید جمله سرباز

a Word spoken is past recalling.

آب رفته بـه جوی بر نگردد؛ گذشته‌ها گذشته است.

the Way to get along is to go along.

همزیستی درون همراهی است.

the Wolf may lose his teeth, but never his nature.

مار پوست مـی اندازد، خوی نمـی اندازد.

When two Sundays meet.

هر وقت خورشید از مغرب بر آید؛ وقت گل نی.

What everybody says must be true.

تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها.

We all make mistakes.

انسان جایزالخطاست.

Why keep a dog and bark yourself?

چرا آدم حتما سگ داشته باشد ولی خودش پارس کند.

Where there is peace, God is.

هر جا کـه صفا هست درون آن نور خدا هست.

Where there is love, there is no coercion.

هر جا سخن از عشق هست زور و اجباری درون کار نیست.

Whatever comes from a friend is good.

هر چه از دوست رسد نیکوست.

When I am no more, let happen what may.

پس از من کو جهان را آب گیرد.

Winning isn’t everything.

برد و پیروزی کـه همـه چیز نیست.

Winning is earning, losing is learning.

پیروزی موفقیت هست و شکست تجربه.

What soberness conceals, drunkenness reveals.

مستی راستی مـی آورد؛ آدم مست راستگو است.

Where ignorance is bliss, its folly to be wise.

جایی کـه جهالت برکت است، دانایی احمقی است.

Without sleep, no health.

خواب به منظور سلامتی لازم است.

When the shit hits the fan.

خر تو خر کـه شد؛ اوضاع شیر تو شیر کـه شد.

What goes up must come down.

فواره چون بلند شود سرنگون گردد.

a Woman can beat the devil.

زن شیطان را هم مـی تواند شکست دهد؛ شیطان از زن درس مـی آموزد.

a Word before is worth two after.

چنگ اول بـه از صلح آخر.

a Wise head keeps a shut mouth.

ترا خاموشی ای خداوند هوش     وقارست و نا اهل را پرده پوش

the Whole dignity of a man lies in the power of thought.

بزرگی هر درون طرزفکر و تفکر اوست.

What is done can’t be undone.

چو تیر از کمان رفت نیـاید بـه شست باز.

Without justice, courage is weak.

بدون عدالت، شجاعت کار ساز نیست.

When you play you must pay.

بازی اشکنک سر شکستنک هم دارد.

هر خربزه مـی خورد پای لرزش هم مـی نشیند.

What goes around, comes around.

هری آن درود عاقبت کار کـه کشت.

Where there is love, there is pain.

عشق بدون رنج نیست؛ عشق با سختی همراه است.

Why should the devil have all the best tunes ?

خربزه شیرین نصیب کفتار مـی شود.

What is sauce for the goose is sauce for the gander.

بر مپسند آنچه ترا نیست پسند.

When character is lost, all is lost.

هیچ چیزی مـهم تر از آبرو نیست.

Without friends a tree like without roots.

آدم بی دوست، مثل درخت بی ریشـه است.

When ambition ends, happiness begins.

پایـان جاه طلبی، آغاز خوشبختی است.

What a man says drunk, he thinks sober.

مستی و راستی.

What can you expect from a hog but a grunt?

از کوزه همان برون تراود کـه در اوست.

از خوک جز خرخر چیزی نمـی توان انتظار داشت.

When the drink is in, the truth is out.

مستی و راستی.

When poverty come in the door, love goes out the window

فقر کـه از درون درآمد عشق از پنجره بیرون رفت.

Write your inguries in the sand, kindness in marble

بدی ها را روی شن بنویس وخوبیـها را روی سنگ مرمر.

When there is no trust, there is no love.

وقتی کـه اعتماد نباشد عشق هم نیست.

Whatever comes up is welcomed

هر چه پیش آید، خوش آید.

What must be, must be

از تقدیر گریزی نیست؛ آنچه حتما بشود مـی شود.

What goes around, comes around

چیزی کـه عوض دارد، گله ندارد.

  

A, a

Any port in a storm

در بیـابان لنگه کفش کهنـه نعمت است.

Actions speak louder than words

به عمل کار برآید بـه سخندانی نیست.

Act so in the wally that need not fear  those who stand on the hill

آن را کـه حساب پاک هست از محاسبه چه باک است.

As you make your bed you must lie on it

خود کرده را تدبیر نیست.

Absence makes the heart grow fonder

جدایی که تا نیفتد دوست قدر دوست کی داند.

All good things come to an end

چراغ هیچتا صبح نمـی سوزد.

All work and no play make Jacks a dull boy

تنوع چاشنی زندگی است.

All things come to him who waits

گرصبر کنی زغوره حلوا سازی؛ بـه روزگاری گردد.

All’s fair in love and war

در عشق و جنگ هر کاری رواست.

Ask and you shall receive

پرسان، پرسان مـی توان رفت هندوستان.

an Apple a day keeps the doctor away

روزی یک سیب بخور که تا از طبیب بدور مانی.

April showers bring forth May flowers

تا باران نبارد گل نروید.

All’s well that ends well

شاهنامـه آخرش خوش است؛ جوجه‌ها را آخر پاییز مـی شمارند.

All roads lead to Rome

همـه راهها بـه رم ختم مـی شود.

After a storm comes a calm

آرامش بعد از طوفان مـی آید.

After death the doctor

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی.

All truths will not bear telling

هر حقیقتی را نباید بـه زبان آورد.

Affection blinds reason

محبت آدم را کور مـی کند.

an Artist lives every where

وجود مردم دانا مثال زر و طلاست   که هر کجا برود قدر و قیمتش دانند

All are not hunters that blow the horn

هر کـه ریش دارد بابا نیست؛ هر کـه شیپور دارد شکارچی نیست.

All doors open to politeness

ادب تاجی  هست از نور الهی      بنـه بر سر برو هر جا کـه خواهی

Attack is the best form of defense

دست پیش زوال ندارد؛ حمله بهترین نوع دفاع  است.

As you sow, as you reap

چو دشنام گویی، دعا نشنوی              بجز کشته خویش ندروی

نپندارم ای درون خزان کشته جو              که گندم ستانی بوقت درو

As the work, so the pay

مزد خر چرانی، خر سواری است.

 an Ass is but an ass though laden with gold

خر اگر جل اطلس بپوشد باز هم خر است.

Art is long, life is short

علم آمد فراوان ، عمر کوتاه.

As you salute, you will be saluted

بود حرمت هر از خویشتن.

کمم گیری کمت گیرم ، نمرده ماتمت گیرم.

All things are difficult before they are easy

معما چو حل گشت آسان شود.

Action is the proper fruit of knowledge

بار درخت علم ندانم بجز عمل.

Adam’s ale is the best brew

آب بهترین است.

All are not thieves that dogs bark at

هری را کـه سگ پارس مـی کند دزد نمـی توان گفت.

All cats are grey in the dark

شب گربه سمور مـی نماید.

All’s fish that comes to the net

نگه دار فرصت کـه عالم دمـیست.

Appearances are deceptive

ظواهر فریبنده اند.

Ask no questions and hear no lies

نپرس که تا دروغ نشنوی.

All things are possible with God

خدا برهر کاری تواناست.

Adam ate the apple, and our teeth still ache

چوب دیگران را خوردن

As well be hanged for a sheep as a lamb

دزد بـه دار آویخته مـی شود چه به منظور یک جه به منظور یک برهّ.

the Apple doesn’t fall far from the tree

مـیوه پای درخت مـی افتد.

the Apples on the other side of the wall are the sweetest

مرغ همسایـه غاز است.

نعمت ما بـه چشم همسایـه         صد برابر فزون کند پایـه

Accidents will happen in the best regulated families

با قضا و قدر کارزار نتوان کرد.

Accident(s) will happen

با سرنوشت نمـی توان جنگید؛ حادثه خبر نمـی کند.

All men are members of the same body

بنی آدم اعضای یکدیگرند         که درون آفرینش ز یک گوهرند

All his gees are swan

مرغ خودش را غاز مـی داند.

Ask much to have a little

به مرگ گیر که تا به تب راضی شود.

All is grist that comes to his mill

از تخم مرغ پشم مـی چیند؛ از آب کره مـی گیرد.

All is for the best

هر چه پیش آید خوش آید.

Always have two strings to your bow

کار از محکم کاری عیب نمـی کند.

Abstinence is the best medicine

امساک و پرهیز بهترین دارو است؛ سلامتی تن درون پرهیز است.

Accusing the times is but excusing ourselves.

از ماست کـه بر ماست؛ خود کرده را تدبیر نیست.

Adversity often leads to prosperity

بنیـاد غم وشادی بس دیر نمـی پاید

  هر صبح ز پی شامـی، هر شب سحری دارد

After night comes the dawn

ای دل صبور باش و نخور غم کـه عاقبت

این شام  صبح گردد و این شب سحر شود

After sorrow comes joy

در بعد هر گریـه آخر خنده ایست        مرد آخربین مبارک بنده ایست

Answer one in his own language

کلوخ انداز را پاداش سنگ است؛ جواب های، هو است.

April and May are the keys of the year

سالی کـه نیکوست از بهارش پیداست.

All covet, all lose

آدم حریص همـیشـه محروم است.

All fellows in football

بازی اشکنک، سر شکستنک دارد.

Any time means no time

هر وقت بـه معنای هیچ وقت است.

All clouds bring not rain

نـه آبستن درّ بود هر صدف؛ هر ابری باران ندارد.

All talk and no trouser

 به عمل کاربرآید بـه سخندانی نیست.

All that glitters is not gold

هر درخشنده ای طلا نیست؛ هر گردی  گردو نیست.

Anger has no eyes

خشم کار شیطان است؛ خشم چشم و گوش ندارد.

At foot of the candle it is dark

پسر کفاش همـیشـه پا است؛ پای چراغ تاریک است.

Absence sharpens love, presence strengthens it

دوری و دوستی؛ با اهل زمانـه صحبت از دور خوش است.

All things must pass

هر چیزی پایـانی دارد.

All you need is love

هر انسانی بـه محبت نیـاز دارد.

All the world loves a lover

طفیل هستی عشقند آدمـی و پری.

Act quickly, think slowly

خوب تامل کن، زود دست بکار شو.

Act today only tomorrow is too late

کار امروز بـه فردا مفکن.

Advice most needed is least heeded

پند گفتن با جهول خوابناک                تخم افکندن بود درون شوره زار

با سیـه دل چه سود گفتن وعظ         نرود مـیخ آهنی درون سنگ

All frills and no knickers

پز عالی، جیب خالی.

All flowers are not in one garden

همـه گلها درون یک باغ پیدا نمـی شوند.

After dinner sit a while, after supper walk a mile

بعد ازخوردن نـهاراستراحت کن، بعد ازخوردن شام قدم بزن.

As poor as a church mouse

در هفت آسمان یک ستاره نداشتن؛ گورم کجاست کـه کفنم باشد.

As soon as a man is born, he begins to die

انسان از لحظه تولد  به سوی مرگ گام بر مـی دارد.

Adventures are to the adventurous

آدم ماجراجو درون کمـین خطر است؛ مارگیر را مار مـی کشد.

Adversity makes strange bedfellows

فقر و نداری  دوستان را هم  بیگانـه مـی کند.

an Army marches on it’s stomach

سپاه بی خزینـه نتوان داشت.

As the twig is bent, so is the tree inclined

نـهد شاخ پر مـیوه سر بر زمـین.

درخت هر چه بارش بیشتر مـی شود سرش فروتر مـی آید.

All truths are not to be told

هر حقیقتی را نباید بر زبان آورد.

Anger is momantary madness

خشم نوعی جنون آنی است؛ خشم دیوانگی کوتاهی است.

Argue the toss

یکی بـه دو ؛ دهن بـه دهن شدن

As you bake, so shall you brew

آشی هست که خودت پخته ای.

چو تو خود کنی اختر خویش را بد    مدار از فلک چشم  نیک اختری

Ask a silly question and you get a silly answer

سوال احمقانـه بپرس که تا جواب اخمقانـه بشنوی.

All abroad and nothing at home

پز عالی، جیب خالی.

Age and wedlock tame man and beast

پیری و ازدواج  آدم را رام  و مطیع مـی کند.

Appetite comes with eating

اشتها زیر دندان است.

Agree to differ/disagree

عیسی و موسی هر کدام بـه دین خود بودن

All for one and one for all

غم جمله خور درون هوای یکی         مراعات صد کن به منظور یکی

All cat’s love fish but hate to get their paws wet

هر کـه را طاووس خواهد جور هندوستان کشد.

All hat no cattle; All frills no knickers; All sizzle no steak

از سرمایـه و عمل خبری نبودن

Always care about your flowers and friends

همـیشـه مواظب دوستان و گلهای خود باشید.

the Anvil fears no blows

 از آن بیدها نیست کـه با این بادها بلرزد.

Anger edges valor

خشم بـه آدم شجاعت مـی بخشد؛ خشم شمشیر تیز و برّان است.

Always look both ways before crossing the street

احتیـاط بـه خرج دادن؛ با احتیـاط عمل

Advice is cheap

نصیحت خرجی ندارد.

.All men are mortal

همـه انسانـها فناپذیر هستند.

.All experience is education for the soul

همـه تجربه ها جهت تربیت روح و نفس است.

.All days are short to industry and long to idleness

زمان به منظور آدم بیکار خیلی بـه کندی مـی گذرد.

.All things grow with time except grief

گذشت زمان از شدت غم و اندوه مـی کاهد.

.Absence increases sorrow

غیبت طولانی باعث افزایش اندوه مـی شود.

P, p

 

Prevention is better than cure

پیشگیری بهتر از درمان است.

practice makes perfect

کار نیکو از پر است.

the Pen is mightier than the sword

تیغ علم از تیغ آهن تیزتر          بل ز صد  لشکرظفر انگیز تر

People who live in glass houses shouldn’t throw stone

عیبجو عیب خودش را نمـی بیند.

Precious good are contained in small parcels

کوتاه خردمند بـه از نادان بلند است.

O, o

an Ounce of prevention is better than a pound of cure

جنگ اول بـه از صلح آخر؛ علاج واقعه قبل از وقوع حتما کرد.

 One who acts through another, acts through himself

هر چه کنی بـه خود کنی            گر همـه نیک و بد کنی

One can not put the clock/time back

زمان گذشته نیـاید بـه بر؛ گذشته ها گذشته است.

Old habits die hard

مار پوست بگذارد و خوی نمـی گذارد.

 

N, n 

 

Never too old to learn

برای آموختن هیچ وقت دیر نیست.

No  man can serve two masters

نی شود هم خدا را خواست و هم خرما را.

Necessity is the mother of invention

احتیـاج مادر اختراع است.

No gain without pain

به رنج اندر هست ای خردمند گنج        نیـابدی گنج نابرده رنج

M, m

Make haste slowly

عجله کار شیطان است.

Marry in May, run for aye

هر چیز بـه وقت خویش نیکوست.

Moderation in all things

در همـه کارها مـیانـه گزینی حتما کرد.

Measure is medicine

اندازه نگه دار کـه اندازه نیکوست.

the Morning sun never lasts a day

چراغ هیچتا صبح نسوزد.

Man is to man a wolf

انسان گرگ انسان است.

a Man’s best friends are his ten fingers

نخارد پشت من جز ناخن انگشت من.

Much coin, much care

سر بزرگ بلای بزرگ دارد.

Men are not angles

انسان فرشته نیست؛ بشر جایزالخطاست.

  

L, l

Locking the stable door after the horses are gone

تریـاق را بعد از مردن مار گزیده آوردن

نوشدارو بعد از مرگ سهراب آوردن

Let the dead bury their dead

خفته را خفته کی کند بیدار.

Lightning never strikes in the same place twice

خانـه دزد زده ایمن است؛ صاعقه دو بار درون یک جا نمـی زند.

Let sleeping dogs lie

چوب درون لانـه زنبور نکن؛ فتنـه درون خواب هست بیدارش مکن.

Let bygones be bygones

گذشته ها گذشته است؛ آن قدح بشکست و آن پیمانـه ریخت.

Least said, soonest mended

با آنکه سخن بـه لطف آب است      کم گفتن هر سخن صواب است

Look before you leap

زرع نکرده پاره نکن؛ بی گدار بـه آب نزن.

a Leopard cannot change its spots

عاقبت گرگ زاده گرگ شود        گر چه با آدمـی بزرگ شود

K, k

Kings have long arms

هر کـه را زور درون بازوست، زر درون ترازوست.

Killing no murder

هیچ خونی بـه ناحق ریخته نمـی شود.

Kill two flies with one flap

با یک تیر دو نشان زدن

Kill the goose that lays the golden eggs

مرغ تخم طلا را کشتن؛ نان خود را آجر

Knowledge is power

بالاتر هست آنکه داناتر است.

J, j

Jack of all trades, master of none

آدم همـه کاره، هیچ کاره است.

a Jar’s mouth may be stopped, a man’s cannot

در دروازه را مـی توان بست، ولی دهان مردم را نمـی شود بست.

کام و دم مار و نیش کژدم بستن    بتوان، نتوان زبان مردم بستن

Judge not, that ye be not judged

عیب تو خواهی نگوید، عیب نگو.

Justice is half religion

انصاف ، نصف ایمان است.

a Jealous man is the keeper of his wealth

بخیل به منظور ثروت خود نگهبان است.

Joy surfeited turns to sorrow

آب ار چه زلال خیزد          از خوردن پر ملال خیزد

Jam tomorrow and jam yesterday, but never jam today

امروز نقد، فردا نسیـه.

Jack is as good as his master

گفت و خوش گفت پیر برزیگر       آنچنان مادر این چنین

Jouk and let the jaw go by

رطب خورده منع رطب چون کند.

a Joint pot does not boil

که دیگ شراکت نیـاید بـه جوش.

Just what the doctor ordered

 همـین و مـی خواستیم.

the Jewel in the crown

گل سر سبد بودن، سر گل بودن

Just the ticket

خود خودش است.

the Joker in the pack

عنصر ناسازگاربودن؛ وصله ناجور بودن

Jump in at the deep end

خود را بـه دردسر انداختن

I, i

It’s easy to be wise after the event

معما چو حل گشت آسان شود.

It’s a long lane that has no turning

در همـیشـه روی یک پاشنـه نمـی چرخد.

If a thing worth doing, it is worth doing well

کارنیکو از پر است؛ کار را کـه کرد آنکه تمام کرد.

If at first you don’t succeed, try, try again

اگر بار اول موفق نشدی دوباره بکوش و بکوش و بکوش.

If you can’t lick/beat them, join them

جنگ و زور آوری مکن با مست

پیش سر پنجه درون بغل نـه دست

H, h

He who pays the piper calls the tone

هر چقدر پول بدهی همان قدر آش مـی خوری.

Half a loaf is better than none/no bread

کاچی بـه از هیچی است.

a Hungry man is an angry man

آدم گرسنـه ایمان ندارد.

He has a loose tongue

آدم دهن لقی است.

Haste makes waste

عجله کار شیطان است؛ شتاب کلید اندوه است.

He who hesitates is lost

کارها بـه صبر بر آید و مستعجل بـه سر درون آید.

Honesty is the best policy

درستی بهترین سیـاست است.

G, g

a Good wine needs no bush

اگرهست مرد از هنر بهره ور      هنر خود بگوید نـه صاحب هنر

اگر مشک خالص نداری، مگوی    ورت هست خود فاش گردد ببوی

Give a dog a bad name and hang him

گر سر آزار داری،  بهانـه بسیـار داری.

God help those who help themselves

از تو حرکت، از خدا برکت.

Great promise, small performance

سنگ بزرگ علامت نزدن است.

F, f

Faint heart never won fair lady

عروس ملکی درون کنار گیرد تنگ

که بوسه برشمشیر آبدار نـهد

the First blow is half the battle

ضربه اول نیمـی از مبارزه است.

Fair exchange, no robbery

آنچه عوض دارد گله ندارد.

a Fault confessed is half redressed

گنـه را عذر شوید جامـه را آب.

اعتراف بـه خطا  نیمـی از بخشودگی است.

E, e 

Every dog is a lion at home

سگ درون خانـه صاحبش شیر است.

Every light has its  shadow

هر گلی را خزانی درون کمـین است.

Either win the saddle or lose the horse

یـا سر مـی رود یـا کلاه مـی آید.

the End justifies the means

هدف وسیله را توجیـه مـی کند.

Experience is the mother/father of wisdom

تجربه مادر/پدر خرد است.

Experience is the best teacher

تجربه بهترین معلم است.

D, d

Deeds not words

آزادگی مرد بکار هست نـه گفتار  آن بـه که عمل باشد و گفتار نباشد

Do well and have well

هر کـه به نیکی عمل آغاز کرد       نیکی او روی بدو باز کرد

Divide and rule

تفرقه بیـانداز و حکومت کن.

the Darkest hour is that before down

نومـید  مشو ز چاره جستن          کز دانـه شگفت نیست رستن

Don’t put off for tomorrow what you can do today

کار امروز بـه فردا مفکن.

a Door must either be shut or open

نی شود هم خدا را خواست و هم خرما را.

a Desperate man needs no help

از جان گذشته را بـه مدد احتیـاج نیست.

Don’t cry over split milk

طرب نوجوان ز پیر مجو       که دگر ناید آب رفته بجوی

B, b

Bad actions lead to worse reaction

همـینت پسند هست اگر بشنوی    که گر خار کاری، سمن ندروی

Better bad now than worse later

جنگ اول بـه از صلح آخر.

Bad news travels fast

خبر بد زود پخش مـی شود.

a Bad workman blames his tools

عروس نمـی تواند بد مـی گوید زمـین کج است.

Barking dogs seldom bite

سگ لاینده، گیرنده نبود.

Birds of a feather flock together

کبوتر با کبوتر باز با باز     کند همجنس با همجنس پرواز

Bargain is bargain

حساب حساب است، کاکا برادر.

the Best of friends must be apart

خورشید رخا ز بنده تحویل مکن    این  دخل مرا بـه هجر تبدیل مکن

خواهی کـه ز من جدا شوی بی سببی  خود دهر جدا کند تو تعجیل مکن

C, c

Cross the stream where it is shallowest

گره کز دست بگشاید چرا آزار دندان را.

Charity begins at home

چراغی کـه به خانـه رواست بـه مسجد حرام است.

Cowards die many times before their deaths

آدم نترس یکبار مـی مـیرد آدم ترسو هزار بار.

هر کـه ترسید مرد ، هر کـه نترسید برد؛ ترس برادر مرگ است.

Cut the cackle and come to the hosses

دو صد گفته چون نیم کردار نیست.

Cross the bridge when one comes to it

چو فردا شود فکر فردا کنیم.

Clothes do not make the man

آدم را بـه جامـه نشناسند؛ لباس طریقت بـه تقوا بود

پایـان

گردآوری : معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار کاردوآنلاین ( مرکز دانلود رایگان منابع آموزش انگلیسی )

www.kardOOnline.com

Related Posts

. معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار




[معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار]

نویسنده و منبع: مرتضی گیتی | تاریخ انتشار: Sun, 19 Aug 2018 17:06:00 +0000



معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار

ضرب المثل های مشـهور افغانی « Motafeq

ضرب المثل های مشـهور افغانی « Motafeq

by admin

آتش از باد تیزتر شو / āteš az bād tīz-tar šava/: معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار آتش با باد شدّت بیشتری مـی‌گیرد (ضرب‌المثل/ دهخـ← آتش از باد تیزتر گردد).
آتش از دامن خود آدم مـی‌خیزه / āteš az dāman-e xod-e ādam mēxīza/: آتش از دامن خود آدم مـی‌خیزد (ضرب‌المثل)
آتِش بَه خانۀ زنبور زدن: مایۀ غوغا و درگیری شدن (ضرب‌المثل).
آتِش تیز راْ بند کَدَه نمـی‌توانَه:ی نمـی‌تواند جلوی آتش شدید را بگیرد (ضرب‌المثل).
آتِشِ خسْ آشنایی: آشنایی مردم مانند آتشی کـه از خسی برمـی‌خیزد اندک و زودگذر هست (ضرب‌المثل).
اجل گِردِ سر ( ِکسی) چرخیدن: مرگی نزدیک بودن (ضرب‌المثل).
اجل‌رَسیدَه بمـیرد نـه بیمار سخت (ضرب‌المثل/ دهخـ← اجل‌رسیده)
آجی از حج برگشت مار بود اَژدَر گشت: حاجی از حج برگشت مار بود اژدها شد (ضرب‌المثل/ دهخـ← اژدر).
اختیـار بَه دِستِ بختیـار هست (ضرب‌المثل).
آخِر شاطریْ کاه‌فروشی هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← شاطری/ دهخـ← کاه‌فروش)
آخِر مـیرآخوریْ کاه‌فروشی هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← مـیرآخوری/ دهخـ← کاه‌فروش)
آخِرینِ حیلَه‌ها شمشیر هست (ضرب‌المثل).
آدم بدْ سخنِش هم بد هست (ضرب‌المثل).
آدم بدخوْ نیمْ نانْ آدم خوشخو یَک نان مـی‌خورَه: آدم بدخو نصف نان مـی‌خورد و آدم خوشخو یک نان تمام (ضرب‌المثل).
آدم بـه سر هست نی بـه صورت / ādam ba sar ast nē ba sūrat/: اندیشۀ انسان ارزشمند هست نـه چهره و ظاهرش (ضرب‌المثل).
آدم بی‌حیـا نی ننگ داره نـه وفا / ādam-e bē-hayā nē nang dār-a nē vafā/ (ضرب‌المثل).
آدم بی‌زنْ پادشاه بی‌اَولادْ بی‌غم هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← بی‌غم)
آدم بیکارَه یـا غَر شَوَه یـا بیمار: آدم بیکار یـا بدکار مـی‌شود یـا بیمار (ضرب‌المثل/ دهخـ← بیکاره/ دهخـ← غر)
آدم کـه فیل خرید فیل‌خانیشم مـی‌سازه / ādam ke fīl xar-īd fīl-xānēš-am mē-sāza/: آدمـی کـه فیل خرید فیل‌خانـه‌اش را هم مـی‌سازد (ضرب‌المثل/ دهخـ← یـا مکن با پیلبانان دوستی یـا بنا کن خانـه‌ای درخورد پیل).
آرد پیری ر بر سر ریختم غرباله آویختم / ārd-e pīr-ī ra bar sar rēxt-am γarbāl-a āvēxt-am/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← ما آرد خود را بیختیم آردبیز را آویختیم)
ابله گفت دیوانـه باور کد / ablah goft dēvāna bāvar kad/ (ضرب‌المثل).
از آتش خاکستر مـی‌مانـه از آهن گُ / az āteš xākestar mē-mān-a az āhen gō/: از آتش خاکستر بر جای مـی‌ماند و از آهن (ضرب‌المثل).
از اسپ دو از صاحب جو / az asp da³ az sāheb Äa³/: اسب حتما بدود و صاحبش هم حتما جوش را بدهد (ضرب‌المثل/ دهخـ← اسپ).
از آسُمانْ دوغ طِلبیدن: خواستۀ بیجا و نشدنی داشتن (ضرب‌المثل).
از آش کده کاسیش گرم هست / az āš kada kāsēš garm ast/: کاسه داغ‌تر از آش هست (ضرب‌المثل).
از اصل کده فرع بیشتر هست / az asel kada far´ bēš-tar ast/: فروع قضیـه بیشتر از اصل آن هست (ضرب‌المثل).
از آن راهی کـه آب رفته باز مـی‌رود / az ān rāh-ē ki āb raft-a bāz mē-rav-ad/: آب از آن راهی کـه قبلاً رفته باز هم خواهد رفت (ضرب‌المثل).
از اولۀ کف دست نان خوردن / az a³la-e kaf-e dest nān xord-an/: روزی خود را با کوشش بسیـار و از راه درست بـه دست آوردن (ضرب‌المثل/ دهخـ← آبله)
از باجه‌خانـه کده سرنی‌چی زیـات هست / az bāÄa-xāna kada sornī-čī ziyāt ast/: شمار نوازندگان سرنا از شمار مراکز موسیقی بیشتر شده هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← سرنی).
از باد بهار بهرَه بردار (ضرب‌المثل/ دهخـ← بهره برداشتن)
از بچۀ ناخلف کده بیتر هست / az bača-e nā-xalaf kada doxtar beytar ast/: فرزندی کـه باشد از پسر ناخلف بهتر هست (ضرب‌المثل).
از بد بد روید از نیک نیک / az bad bad rōy-ad az nēk nēk/ (ضرب‌المثل).
از به منظور نرم گفتن شد زُیـان بی‌استخوان (ضرب‌المثل).
از به منظور همسایـه بی‌شام از به منظور معشوق بی‌شوی/az berā-ye ham-sāya bē-šām az berā-ye ma´šūq bē-šōy / (ضرب‌المثل).
از بوت تنگ کده پای بهتر هست / az būt-e tang kada pāy-e berahna beh-tar ast/: آدم پا راه برود بهتر از آن هست که کفشش تنگ باشد (ضرب‌المثل).
از بیکاری کده بیگاری خوب هست / az bē-kār-ī kada bēgār-ī xōb ast/: زاییدن بهتر از بیکار ماندن هست (ضرب‌المثل).
از بیکاری کده زائیدن خوب هست / az bē-kār-ī kada doxtar zā´īdan xōb ast/: زاییدن بهتر از بیکار ماندن هست (ضرب‌المثل).
از بی‌نیک چشم امـید مدار / az bē-nēk čašm-e omīd ma-dār/: از آدمـی کـه خیرش بهی نمـی‌رسد امـید احسان نداشته باش (ضرب‌المثل).
از پای بسته چه سیر و از دست گرسنـه چه خیر / az pāy-e best-a či sayr o az dest-e gorosna či xayr/ (ضرب‌المثل).
از پشۀ ناتوان چه خیزد / az paša-i nā-tuvān či xēzad/ (ضرب‌المثل).
از پیش آمر و قاطر تیر نشو / az pēš-e āmer o az pušt-e qāter tīr na-ša³/: از کنار رییس و پشت قاطر گذر نکن چون رییس شاید بـه تو دستوری بدهد و قاطر هم شاید لگد بزند (ضرب‌المثل/ دهخـ‌← آمر).
از تفنگ پر یک نفر مـی‌ترسه و از تفنگ خالی دو نفر / /az tofang-e pur du nafar mē-tars-a-vo az tofang-e xālī du nafar (ضرب‌المثل).
از تو جو از مـه دو / az tu Äa³ az ma da³/: جو را تو بده و من برایت مـی‌دوم (ضرب‌المثل).
از جاده بدل کدن بـه مقصد نرسی / az Äāda badal kadan ba maqsad na-ras-ī/: با عوض راه بـه مقصد نخواهی رسید (ضرب‌المثل/ دهخـ← بدل )
از خران چه پُرسان ازان چه تاوان: از خرها چه چیزی را مـی‌توان خواستار شد وها چه خسارتی مـی‌توان ستاند (ضرب‌المثل/ دهخـ← تاوان).
از خُردا لَخشیدن از کَلانا بخشیدن: خردسالان اشتباه مـی‌کنند و بزرگان هم حتما آنان را ببخشند (ضرب‌المثل/ دهخـ← از خردان لخشیدن از بزرگان بخشیدن/ دهخـ← لخشیدن)
از خود ما ملا شدی آخِر بَه ما بلا شدی (ضرب‌المثل).
از خیرات کرم کدو او مـی‌خوره / az xayr-āt-r karam kadū a³ mē-xur-a/: کدو با آبی کـه برای کلم مـی‌دهند رشد مـی‌کند (ضرب‌المثل/ دهخـ← کرم)
از دز پرسیدن کی خوب هست گفت کیسه‌بر / az duz purs-īdan ki xōb ast goft kēsa-bur/: از دزد پرسیدند چهی خوب هست گفت کیسه‌بر (ضرب‌المثل/ دهخـ← کیسه‌بر).
از دوصد عاشق یکیش بی‌باک مـی‌برآیـه / az du-sad āšeq yak-ēš bē-bāk mī-br-āy-a/: از دویست عاشق تنـها یکی‌شان سر نترس خواهد داشت (ضرب‌المثل/ دهخـ← دوصد/ دهخـ← برآمدن).
از دیدَه دورْ از دلْ دور: از دل برود هر آن کـه از دیده برفت (ضرب‌المثل).
از رمـه کده سگ بسیـار هست / az rama kada sag bes-yār ast/: شمار سگ‌های نگهبان از خود چارپایـان گله بیشتر هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← رمـه).
از زنْ جفا از سگ وفا (ضرب‌المثل).
از زور کاکاست کـه انگور د تاکاست / az zōr-e kākā-st ki angūr da tāk-ā-st/: اینکه تاک‌ها انگور دارد برآیند کوشش عموست (ضرب‌المثل/ دهخـ← کاکا).
از سودای اول بوی مشک مـی‌آیـه / az sa³dā-ye aval bō-i mušk mē-āya/: دشت اول خیلی بـه آدم مـی‌چسبد (ضرب‌المثل/ دهخـ← سودا).
از سوز مـی‌زنـه / az sōz mē-zan-a gōz/ (ضرب‌المثل).
از سوزن‌گر سوزن‌دزی محال هست / az sōzan-gar sōzan-duz-ī mahāl ast/: محال هست که آدم بتواند از سوزن‌ساز سوزن بدزدد (ضرب‌المثل/ دهخـ← سوزن‌گر)
از شکمِ سیر خود گپ زدن: نفسی از جای گرم بلند شدن (ضرب‌المثل).
از صد خویش یک همسایـه بیش / az sad xēš yak ham-sāya bēš/: یک همسایـه بهتر از صد خویشاوند خواهد بود (ضرب‌المثل).
از صورت کده سیرت خوب هست / az sūrat kada sīrat xōb ast/: سیرت از صورت بهتر هست (ضرب‌المثل).
از کوه چه کم مـی‌شوه / az kōh či kam mē-šava/ (ضرب‌المثل).
از کیسۀ خلیفَه شاه‌بخشی مـی‌کنـه / az kēsa-ye xalīfa šāh-baxš-ī mē-ko-na/: بـه خرج دیگران هزینـه‌های گزاف بـه بار مـی‌آورد (ضرب‌المثل).
از کیسۀ مردم جوانی کدن / az kēsa-i mardom Äovān-ī kadan/: بـه هزینۀ مردم حاتم‌بخشی (ضرب‌المثل).
از گپْ گپْ مـی‌خیزد: حرف حرف مـی‌آورد (ضرب‌المثل).
از گرفتن کور و از زدن کَر خدا نَجات بدِهد (ضرب‌المثل).
از گشنـه پرسیدن یک و یک چند مـیشـه گفت دو نان /az gušna pursīdan yak o yak čand mē-ša guft du nān/ (ضرب‌المثل).
از گشنَه‌گی اذان (ضرب‌المثل).
از مفت کده چیزی قیمت نیست / az moft kada čīz-ē qīmat nēst/: هیچ چیزی از چیزی کـه مفت باشد گران‌تر نیست (ضرب‌المثل).
از نادان همَه گریزان (ضرب‌المثل).
از نوکیسه قرض نگیر اگه گرفتی بـه طاق بلند بگذار / az na³ kēsa qarz na-gīr aga girīft-ī ba tāq-e bakand bo-gzār/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← نوکیسه)
از نیستیش هم توبه از هستیش هم توبه /tōba az hast-ī-š ham tōba  ham az nēst-ī-š/ (ضرب‌المثل).
از هر نمد کلاه نمـی‌شود / az har namad kulāh na-mē-šavad/ (ضرب‌المثل).
از هیچ کاری عار مکن / az hēč kār-ē ´ār ma-kon/ (ضرب‌المثل).
از یک خانـه یک دیوانـه / az dak xāna yak dēv-āna/: هر خانـه‌ای یک آدم ناجور دارد (ضرب‌المثل).
از یک خرما کده دو پشقل بهتر هست / az yak xurmā kada yak pešqel bih-tar ast /: دو پشگل از یک خرما بهتر هست (ضرب‌المثل).
از یکی کده دو خوب هست از دو کده سه / az yak-ē kada du xōb ast az du kada sē/: دو از یک بهتر هست و سه از از دو (ضرب‌المثل).
اسپ خوبه یک قمچین و آدم خوبه یک سخن / asp-e xōb-a yak qamčīn o ādam-e xōb-a yak soxan/: یک ضربۀ ضلاق به منظور اسب خوب بس هست و یک سخن به منظور آدم خوب (ضرب‌المثل/ دهخـ← قمچی/ دهخـ← اسپ)
اسپ خوشخو یک چارک و اسپ بدخو نیم‌چارک جو مـی‌خوره / asp-e xoš-xō yak čār-ak o asp-e bad-xō nīm-čār-ak Äa³ mē-xora/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← چارک).
اسپه نال مـی‌کدن بقه پای خود بلند کد / asp-a nāl mē-kadan baqa pāy-e xod-a baland kad/: اسب را نعا مـی‌د قورباغه هم پای خود را بلند کرد (ضرب‌المثل/ دهخـ← اسپ).
اشتر آهسته مـی‌رود اما شب و روز / oštor āhesta mē-ravad ammā šab o rōz/ (ضرب‌المثل).
اصلْ جفا ندارَه کم‌اصل وفا (ضرب‌المثل).
آضِر بَه جنگ باش اگر مصلحت آرزوست: حاضر بَه جنگ باش اگر مصلحت آرزوست (ضرب‌المثل).
افتو بـه زردی آمد بی‌بی بـه جلدی آمد / afta³ ba zard-ī āmad bībī ba Äald-ī āmad/: غروب خورشید نزدیک شد و خانم بـه شتاب افتاد (ضرب‌المثل/ دهخـ← آفتاب بـه زردی افتاد تنبل بـه جلدی/ دهخـ← جلدی/ دهخـ← آفتاب‌زرد/ دهخـ← بی‌بی)
افتو بـه شیشتن شد بی‌بی بـه جلتی / afta³ ba šīšt-an šod bībī ba Äalt-ī/: غروب خورشید نزدیک شد و خانم بـه شتاب افتاد (ضرب‌المثل/ دهخـ← آفتاب بـه زردی افتاد تنبل بـه جلدی/ دهخـ← جلدی/ دهخـ← آفتاب‌زرد/ دهخـ← بی‌بی)
افسون‌گرْ زمـین ماردار را مـی‌شناسد (ضرب‌المثل/ دهخـ← افسونگر).
افعی کشتن و بچه نگه داشتن کار خردمندان نیست / af´ī kušt-an o bača nigah dāšt-an kār-e xerad-mand-ān nēst/ (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).
اقرار بـه زبان تصدیق بـه دل / iqrār ba zobān tasdīq ba del (ضرب‌المثل).
اقرارِ جرم اصلاح جرم (ضرب‌المثل).
اگه باختی نانته سگ بو نمـی‌کنـه / aga bāxt-ī nān-et-a sag bū na-mē-kon-a/: اگر بازنده باشی سگ هم نانت را بو نمـی‌کند (ضرب‌المثل).
اگه بدهد نصف رویت سیـا اگه ندهد کلّ رویت / aga be-deh-ad nesf-e rōy-et siyā aga na-deh-ad koll-e rōy-et/: اگر چیزی را ازی بخواهی و او بدهد کمـی شرمنده خواهی شد، معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار اما اگر ندهد کاملاً شرمسار خواهی گشت (ضرب‌المثل/ دهخـ← روسیـاه)
اگه بـه افتو صب گرم نشدی بـه افتو شام نمـی‌شوی / aga ba aftav-e sob garm na-šod-ī ba aftav-e šām na-mē-šav-ī/: اگر با آفتاب صبح گرم نشدی با آفتاب شب هم گرم نخواهی شد (ضرب‌المثل).
اگَه خان هستی بـه خاطر یـاران هستی (ضرب‌المثل/ دهخـ← خان).
اگه داری طرب ک اگه نداری طلب ک / aga dār-ī tarab ko aga na-dār-ī talab ko/: اگر داری شادی کن و اگر نداری بکوش چیزی بـه دست آوری (ضرب‌المثل/ دهخـ←  داری طرب کن نداری طلب کن).
اگه دره بگیری از دیوال مـی‌ره / aga dar-a be-gīr-ī az dēvāl mē-ra/: اگر درون را بگیری از دیوار خواهد گریخت (ضرب‌المثل/ دهخـ← دیوال).
اگه دروغ مـی‌رهانـه راست رهاننده‌تر هست / rāst rehā-nenda-tar ast mē-rehā-na aga dorōγ/: اگر دروغ گفتن درون جایی مایۀ خلاصی باشد راست گفتن از آن هم بیشتر آدم را خلاص مـی‌کند (ضرب‌المثل/ دهخـ← رهاننده).
اگه دل بسوزه از چشم کورم او مـی‌آیـه / aga del bo-sūz-a az čašm-e kōr-am a³ mē-āya/: اگر دل بسوزد آدم بی‌چشم هم خواهد گریست (ضرب‌المثل).
اگه دیوانـه شدی بـه کوه بالا شو / aga dēvāna šod-ī ba kōh-e bālā ša³/: اگر خواستی دیوانـه هم بشوی بالای کوهی مرتفع بشو (ضرب‌المثل/ دهخـ← بالا).
اگه سر شما باران بباره سر ما چکک خواهد کد / aga sar-e šomā bārān bo-bār-a sar-e mā čak-ak xāh-ad kad/: اگر باران روی سر شما ببارد تنـها چکه‌ای بر سر ما فرو خواهد ریخت (ضرب‌المثل).
اگه شد اوی نشد للمـی / aga šod av-ī na-šod lalmī/: اگر شد کشت آبی و اگر نشد آنگاه کشت دیم (ضرب‌المثل).
اگه فیل بمره یک زانو او د شکمش هست / aga fīl bo-mo-ra yak zānū a³ da šekam-eš ast/: فیل اگر حتی بمـیرد آب بسیـاری درون شکمش خواهد بود (ضرب‌المثل).
اگه گپ بـه بروت مـی‌بود پشک پادشا بود / aga gap ba burūt mē-būd peš-ak pād-šā būd /: اگر بـه سبیل بود کـه گربه پادشاه بود (ضرب‌المثل/ دهخـ← گپ/ دهخـ← بروت/ دهخـ← پوشک)
اگه مرغ مـی‌خوری یک روز اگه تخم مـی‌خوری هر روز / aga morγ mē-xur-ī yak rōz aga toxom mē-xur-ī har rōz/: اگر مـی‌خواهی مرغ بخوری خوراک یک روزت هست اما اگر آن را نگه داری هر روز تخم مرغ خواهی خورد (ضرب‌المثل).
اگه مرگ مـی‌خواهی بـه قُندوز برو (ضرب‌المثل/ دهخـ← قندوز).
اگه مـی‌باشی هزار دفه اگه مـی‌روی دوهزار دفه / aga mē-bāš-ī hazār fada aga mē-rī du-hazār dafa/: هزار بار دوست دارم درون اینجا بمانی اما دوهزار بار دوست دارم کـه بروی (ضرب‌المثل/ دهخـ← باشیدن).
اگه مـی‌خواهیی دشمنت شوه هم قرض بده و هم قرض بخوا / aga mē-xāh-ī kas-ē duš-man-et šav-a ham qarz bede ham qarz bo-xā/ (ضرب‌المثل).
اگه مـی‌خوایی نام بکشی برو د مزجت گ ک / buru da mazÄit go ko aga mē-xāy-ī nām be-kaš-ī/: اگر مـی‌خواهی نامدار شوی برو درون مسجد دستشویی کن (ضرب‌المثل).
اگه هزار باران شوه از سنگ چیزی نمـی‌رویـه / ava az sang čīz-ē na-mē-rōy-adšaga hazār bār-ān /: اگر هزار باران هم ببارد از سنگ چیزی نخواهد رویید (ضرب‌المثل).
اگه ولی نیست خالی هم نیست (ضرب‌المثل).
امتحان شرط هست / imtihān šart ast/ (ضرب‌المثل).
آمدن بَه ارداتْ رفتن بَه اجازت (ضرب‌المثل/ دهخـ← اجازت)
آمدَه رَ ردّی نیست: آنچه را کـه پیش آمده نباید بعد زد (ضرب‌المثل)
آموخته‌خور بـه که مـیراث‌خور:ی کـه عادت بـه برخورداری مادی ازی کرده باشد از وراث بهتر خواهد بود (ضرب‌المثل/ دهخـ← آمُخته/ دهخـ← مـیراث‌خور)
امـیدها درون ناامـیدی‌ست (ضرب‌المثل).
آن را کـه سخاوت هست چه حاجت بَه شجاعت هست (ضرب‌المثل).
آنجا کـه صمـیمـیت هست بَه تکلف چه حاجت هست (ضرب‌المثل).
آنچه بَه دل هست با احسان و آنچه درون زمـین هست با باران بیرون مـی‌شود (ضرب‌المثل).
آنچه دَ دیگ هست دَ کفگیر مـی‌آید (ضرب‌المثل).
آنچه دیر نپاید دلبستَگی را نشاید (ضرب‌المثل/ دهخـ← هرچه دیر نپاید دلبستگی را نشاید).
آنچه زنان گویند اعتماد را نشاید (ضرب‌المثل).
آنچه فال‌بین گوید اعتماد را نشاید (ضرب‌المثل/ دهخـ← فال‌بین)
آنچه یَکی را نوش هست دیگری را نیش هست (ضرب‌المثل).
اندکْ اندک خیلیْ قطره قطره سیلی / andak andak xayl-ē qatra qatra sayl-ē/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← قطره قطره جمع گردد وانگهی دریـا شود).
اندک جمال بـه از بسیـار مال (ضرب‌المثل).
انسان بندَۀ احسان هست (ضرب‌المثل).
انسان گور خود را با دندان مـی‌کند (ضرب‌المثل).
انسان نبود آنکه ز حیوان گله دارد / ensān na-buv-ad ān-ke ze hayvān gila dāra/ (ضرب‌المثل).
آهستَه برو همـیشـه برو (ضرب‌المثل).
آهِن با آهِن بریدَه مـی‌شود (ضرب‌المثل).
او از دریـا مـی‌بخشد / a³ az dariyā mē-baxš-ad/: از کیسۀ خلیفه بخشیدن (ضرب‌المثل/ دهخـ← آب از دریـا بخشیدن)
اَو اگر صد پاره گردد باز با هم آشناست: آب اگر صد پاره گردد باز با هم آشناست (ضرب‌المثل).
اَو آمدْ تیمم برخاست (ضرب‌المثل/ دهخـ← آب کـه آمد تیمّم برخاست).
او با او مـی‌خوره زور مـی‌برداره / a³ bā a³ mē-xora zōr mē-bar-dāra/: آب بـه آب مـی‌خورد زور برمـی‌دارد (دهخـ← آب بـه آب بمـی‌‌خورد زورد برمـی‌دارد/ دهخـ← با).
او با کارد جدا نمـی‌شود / a³ bā kārd Äudā na-mē-šavad/: آب با کارد جدا نمـی‌شود (ضرب‌المثل)
او بـه آبادانی مـی‌رود / a³ ba ābādān-ī mēravad/: آب بـه آبادانی مـی‌رود (دهخـ← آب داند کـه آبادانی کجاست).
او بـه دریـا بردن / a³ ba dariyā burd-an/: آب بـه دریـا بردن: زیره بـه کرمان بردن (ضرب‌المثل)
او که تا گلو بچه زیر پای / a³ tā golū bača zēr-e pāy/: آب که تا گلو بچّه زیر پا (ضرب‌المثل).
او جوی خوش هست تا بـه دربا چه رسد / av-e Äōy xoš ast tā ba dariyā či ras-ad/: آب درون جوی هم خوش هست چه رسد بـه آب دریـا (ضرب‌المثل).
او چشم را مژه مانع شده نمـی‌تواند / av-e čašm rā muža mān´ šoda na-mē-tavān-ad/: مژه نمـی‌تواند مانع آب چشم گردد (دهخـ← آب بـه چشم آوردن).
او خوش بی تشنگی ناخوش بود / av-e xoš bē tušnag-ī nā-xoš bovad/: آب خوش بی تشنگی ناخوش بود (دهخـ← آب خوش بی تشنگی ناخوش بود/ دهخـ← آب خوش)
او د کوزۀ ناپخته گل‌آلود شو / kōza-i nā-puxta gel-ālūd šav-a a³ da/: آب درون کوزۀ نپخته گل‌آلود مـی‌شود (ضرب‌المثل/ دهخـ← ناپخته).
او درون خانـه گنده هست / av-e dar-e xāna ganda ast/: آب درون خانـه گند است: مرغ همسایـه غاز هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← گنده).
او رفته باز آمد بـه جوی / av-e rafta bāz āmad ba Äōy/: آب رفته باز آمد بـه جوی (دهخـ← آب رفته بـه جوی بازآمدن).
او رفته باز بـه جوی نمـی‌آیـه /av-e rafta baz ba Äōy na-mē-āy-a /: آب رفته با جوی باز نمـی‌آید (ضرب‌المثل/ دهخـ← آب رفته بـه جوی بازآمدن).
او روان همـیشـه دوان / av-e ravān hamēš-a davān/: آب روانْ همـیشـه دوان هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← آب که تا اندر جوی بود روان باشد چون بـه دریـا رسد قرار گیرد/ دهخـ← روان).
او شور مایۀ تشنگی‌ست / av-e šūr māya-ye tušnag-ī-st/: آب شور مایۀ تشنگی‌ست (ضرب‌المثل).
آواز سگان کم نکند رزق گدا را (ضرب‌المثل/ دهخـ← آواز).
اوت ر پف‌پف کده بخور / av-et-a pof-pof kada boxor/: آبت با فوت کن و بخور (ضرب‌المثل)
اولْ استشارَه بعد استخارَه: نخست حتما رایزنی کرد و سپس استخاره نمود (ضرب‌المثل/ دهخـ← استشاره)
اول بیندیش آنگاه بینداز: درون هر کاری حتما نخست اندیشید و سپس عمل کرد (ضرب‌المثل).
اولِ پیـالَه و درد (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).
اول حق خدا باز حق همسایـه /  bāz haq-e ham-sāya aval haq-e xodā/: تنـها حق خداست کـه بر حق همسایـه تقدم دارد (ضرب‌المثل/ دهخـ← باز).
اول رفیق باز طریق / aval rafīq bāz tarīq/: نخست حتما همراه شایسته‌ای پیدا کرد و سپس راهی یـا کاری را درون پیش گرفت (ضرب‌المثل/ دهخـ← باز).
اول طعام باز کلام: نخست حتما خورد و سپس حتما سخن گفت (ضرب‌المثل/ دهخـ← اول طعام آخر کلام/ دهخـ← باز).
اولاد عزیز هست خویش عزیزتر هست / a³lād azīz ast xēš azīz-tar ast/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← خویش).
اوه د غربال پیمانـه مـی‌کنن / av-a da γarbāl paymān-a mē-kon-an/: آب را درون غربال پیمانـه مـی‌کنند (ضرب‌المثل/ دهخـ← آب بـه غربال پیمودن/ دهخـ← پیمانـه ).
ای بسا آرزوها کـه خاک شده / ay bas-ā ārzō-hā ke xāk šoda/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← ای بسا آرزو کـه خام شده).
ایطو آدم هست که سر کله مـی‌بافه / ē-tō ādam ast ke sar-e kal-a mē-bāf-a/: آن‌طور آدم هست که موهای آدم کچل را ببافد (ضرب‌المثل).
ایقد بت کـه نظرت بـه شیر خدا بفته / ē-qad be-zan-om-et ke nazar-et ba šēr-e xudā b-oft-a/: آن قدر بت کـه شیر خدا مقابل نظرت بیـاید (ضرب‌المثل/ تهدید/ دهخـ‌← شیر خدا)
ایلچی رَ نـه بند هست نـه زندان: ایلچی هرگز گرفتار قانون نخواهد شد (ضرب‌المثل/ دهخـ← ایلچی/ دهخـ← بند).
این گَز و این مَیدان: این گوی و این مـیدان (ضرب‌المثل/ دهخـ← گَز).
آیـه نسوخت دایـه نسوخت خشتک همسایـه سوخت / āya na-sōxt dāya na-sōxt xaš-tak-e ham-sāya sōxt/: نـه بانو سوخت و نـه دایـه، بلکه… (ضرب‌المثل)
ایوبِ صابرواری بودن: صبر ایوب داشتن (ضرب‌المثل/ دهخـ← واری)
با بدنام همراهی مکن (ضرب‌المثل).
با شا شله نمـی‌خوره با سگ استخوان / bā šā šola na-mē-xor-a bā sag ostoxān/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← شا/ دهخـ← شله)
با کونۀ خود بساز کـه نو مردم گران هست /bā kōna-ye xod bi-sāz ke nav-e mardom garān ast /: با کهنۀ خود بساز کـه چیز نویی کـه مردم دارند گران هست (ضرب‌المثل).
با ماه نشینی ماه شوی با دیگ نشینی سیـاه شوی (ضرب‌المثل/ دهخـ← هر کـه با دیگ نشیند د جامـه سیـاه).
با وجود تنگ‌چشمـی پرده‌پوش عالم هست (ضرب‌المثل درون بارۀ سوزن/ دهخـ← تنگ‌چشمـی/ دهخـ← پرده‌پوش).
بابه ری دوست نداره جیب بابه ر همـه دوست داره / bāba ra kas-ē dōst na-dār-a Äīb-e bāba ra hama dōst dāra/: خود پدربزرگ رای دوست ندارد همـه جیبش را دوست دارند (ضرب‌المثل/ دهخـ← بابا).
باحیـا باش پادشاهی ک / bā-hayā bāš pādšāh-ī ko/ (ضرب‌المثل).
باد د قفس کدن / bād da qafas kadan/: کار بیـهوده انجام (ضرب‌المثل/ دهخـ← باد درون قفس ).
باد گره کدن/ bād-a gira kadan/: باد را گره زدن: آب درون هاون کوفتن (کنایـه/ ضرب‌المثل).
باران بباره گل شوه رفتن یـار مشکل شوه / bārān bo-bār-a gil šava raft-an-e yār muškil šava/: خدا کند باران ببارد و زمـین‌ها گل‌آلود گردد که تا یـار بیشتر پیش ما بماند (ضرب‌المثل/ دعا).
باران د همـه جا مـی‌باره / bārān da hama Äā mē-bār-a/: باران درون همـه جا مـی‌بارد (ضرب‌المثل).
بازار سبز و سرخ نشان دادن: وعده‌های پوچ و گزاف بهی (ضرب‌المثل)
بانْجانِ بد آفت ندارَه: بادنجان بم آفت ندارد (ضرب‌المثل).
ببین جایْ را بنـه پای را (ضرب‌المثل/ دهخـ← پای نـهادن)
بپرهیز از نادانی کـه خود را دانا شمرد (ضرب‌المثل/ ← دهخـ)
بخشش بـه لک لک حساب بـه یک یک / baxšeš ba lak lak hasāb ba yak yak/: هنگام دهِش حتما گشاده‌دست بود و هنگام حساب بسیـار حساب‌گر (ضرب‌المثل/ دهخـ← لک)
بدترین آواز آواز درازگوش هست / bad-tar-īn āvāz āvāz-e darāz-gōš ast/: بدترین سخن گفتار آدم نادان هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← آواز).
بدترین دوست دوست دروغگوست / bad-tar-īn dōst dōst-e dorōγō-st/ (ضرب‌المثل).
بدرّد خدا پردَۀ پرده‌درّ را (ضرب‌المثل/ دهخـ← پرده‌در).
بدکردار بداندیش هست / bad-kard-ār bad-andēš ast/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← بدکردار بداندیش بود).
بر گذشتَه تیمار مخورید (ضرب‌المثل/ دهخـ← تیمار).
برات عاشقان بر شاخ آهو: شیفتگی بیـهوده هست (ضرب‌المثل/ برات بر شاخ آهو).
بِرادر با بِرادر حسابِش برابر (ضرب‌المثل/ دهخـ← حساب حساب هست کاکا برادر).
برای کور چه سرخ چه بور (ضرب‌المثل/ دهخـ← بور)
برای کور چه شب چه روز (ضرب‌المثل/ دهخـ← کور کی داند از روز شب تار هگرز).
برای هر عرق دِستِش خوشبوی هست (ضرب‌المثل).
برف بام خود را سر بام دیگری انداختن: بار گردن خود را بـه گردنی دیگر وانـهادن (ضرب‌المثل).
بز مرده شاخ زری / buz-e murda šāx-e zar-ī/: مرده عزیز مـی‌شود (ضرب‌المثل/ دهخـ← زری)
بز مرده شاخ زرین / buz-e murda šāx-e zar-īn/: مرده عزیز مـی‌شود (ضرب‌المثل).
بزرگی بـه پیری نیست / bozorg-ī ba pīr-ī nēst/ (دهخـ← گر بـه نزد تو بـه پیری‌ست بزرگی…).
بزرگی بَه سر هست نی بـه سال / bozorg-ī ba sor ast nē ba sāl/: بزرگی بـه عقل هست نـه بـه سال (ضرب‌المثل)
بزه واز ک شـه بین / buz-a vā ko raqs-eš-a bīn/: بز را باز کن و ش را ببین (ضرب‌المثل).
بسیـاردانْ بسیـارگوی هست (ضرب‌المثل).
بقه د درون چا آسمانـه بـه اندازۀ دان چا مـی‌بینـه / baqa da darūn-e čā āsumān-a ba andāza-e dān-e čā mē-bīn-a/: قورباغه درون درون چاه آسمان را بـه اندازۀ دهانۀ چاه مـی‌بیند (ضرب‌المثل).
م بـه غم بمانم نکنم چطو کنم / bo-kon-om ba γam be-mān-om na-kon-om či-tō kon-om/: اگر این کار را م همچنان گرفتار اندوه خواهم ماند اما اگر نکنم چه چاره خواهم کرد؟ (ضرب‌المثل)
بگذار کـه دیگران تعریفت کنند: (ضرب‌المثل).
بلا دَ رَنگِش: مرده‌شوی ریختش را ببرند، خاک بر سرش (ناسزا).
بلا کجاست زیر پایِت: خطر همـیشـه بسیـار نزدیک تواند بود (ضرب‌المثل).
بلبل هزاردستان‌واری خواندن: بسیـار خوب آواز خواندن (ضرب‌المثل/ دهخـ← هزاردستان/ دهخـ← واری).
بند ریگی ر او مـی‌بره / band-e rēg-ī ra a³ mē-bur-a/: اگر راه آب را با سدّمانندی از جنس ریگ ببندند مانع را خواهد گسست و راه خود را باز خواهد یـافت (ضرب‌المثل/ دهخـ← بند).
بند شوه او مـی‌بره / band šava a³ mē-bura/: اگر سدّ راه آب شود آب آن را خواهد برد (ضرب‌المثل/ دهخـ← بند).
بنگ (از سری) پ: بـه هوش آمدن و متوجه شدن (کنایـه).
بنْویسْ بنْویس که تا شوی خوشنویس (ضرب‌المثل).
به اذان ملای غریب نماز نمـی‌خوانـه / ba azān-e mollā-ye γarīb kas namāz na-mē-xān-a/:ی اذان ملای مستمند را اعتباری نمـی‌نـهد (ضرب‌المثل).
به امـید کاسۀ فغفور بودن خوب نیست / ba omīd-e kāsa-ye faγfūr būd-an xōb nēst/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← فغفور).
به بها نمـی‌دهندت بـه بهانـه مـی‌دهندت / ba behā na-mē-deh-and-at ba bohāna mē-deh-and-at/: آنچه درون سرنوشتت هست اگر از راه کوشش هم بـه دست نیـاید بـه بهانـه‌ای فراهم خواهد شد (ضرب‌المثل).
به پیسه خ / ba paysa xar-īdan/: بـه جان خ (کنایـه)
به خاک مـیخانـه تیمم نَکُ بـه عشق خود گم / ba xāk-e may-xāna tayamom na-ko ba ´ešq-e fāhiša xod-a gom/ (ضرب‌المثل).
به خانـه‌م نان نیست نامم فت‌الله‌خان / ba xānēm nān nēst nām-em fat-ol-lā-xān/: درون خانـه‌ام نان ندارم و نامم فتح‌الله‌خان هست (ضرب‌المثل).
به خانۀ تاریک بی‌چراغ نتوان رفت / ba xāna-e tārīk bē-čorāγ na-tvān raft/ (ضرب‌المثل).
به دوست حالته بگو بـه دشمن لاف / ba dōst hāl-et-a bo-go ba duš-man lāf/: بـه دوستت راست احوالت را بگو اما پیش دشمنت لاف بزن (ضرب‌المثل).
بَه عسل گفتن دهان شیرین نَمـی‌شود (ضرب‌المثل/ دهخـ← عسل گوئی دهان شیرین نگردد).
بَه بد نکن که تا بد نبینی (ضرب‌المثل).
بَه گفتار ملا برو بَه کردارِش نـه (ضرب‌المثل).
به لفظ خر خر مـی‌فامـه / ba lafz-a xar xar mē-fām-a/: زبان خر را خر مـی‌فهمد (ضرب‌المثل/ دهخـ← لفظ).
به نزدیک من صلح بهتر ز جنگ / ba nezdīk-e man solh beh-tar ze Äang/ (ضرب‌المثل).
به هر جای رسیده گفته بـه هر جای کـه نرسیده خط روان کده / ba jar Äāy ras-īda goft-a ba har Äāy na-ras-īda xat rav-ān kada/: بـه هر جایی رسیده گفته و برای جاهایی کـه نرسیده هم نامـه فرستاده (ضرب‌المثل/ دهخـ← خط/ دهخـ← روان ).
به یخ نوشته مـی‌کنـه بـه افتو مـی‌مانـه / ba yax ni-vīšt-a mē-kon-a ba afta³ mē-mān-a/: بر یخ مـی‌نویسد و زیر آفتاب مـی‌گذارد (ضرب‌المثل/ دهخـ← بر یخ نوشتن/ دهخـ← ماندن).
به یک چپلاق صد روی اوگار مـی‌شـه / ba yak čapalāq sad rōy avgār mē-ša/: با یک سیلی صد صورت زخمـی مـی‌شود (ضرب‌المثل/ دهخـ← اوگار).
به یک کرشمـه دو کار / ba yak išma du kār/: با یک تیر دو نشان زدن (ضرب‌المثل/ دهخـ← چه خوش بود کـه برآید بـه یک کرشمـه دو کار).
بود هم‌پیشـه با هم‌پیشـه دشمن / buv-ad ham-pēša bā ham-pēša duš-man/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← بود هم‌پیشـه را هم‌پیشـه دشمن/ دهخـ← هم‌پیشـه).
بودنـه (ۀی) خواندن: کبکی خروس خواندن (ضرب‌المثل/ دهخـ← بودنـه)
بوریـاباف گرچه بافِندَه بوَد نبرندِش بَه کارگاه حریر (ضرب‌المثل/ دهخـ← بوریـاباف گرچه بافنده‌ست نبرندش بـه کارگاه حریر/ دهخـ← بوریـاباف/ دهخـ← بافنده).
بوی مُشک پُت نمـی‌مانـه / bō-I mušk pot na-mē-mān-a/: بوی مشک مخفی نمـی‌ماند (ضرب‌المثل/ دهخـ← آخر آشکار شود چون بوی مشک).
بی بانگ خروس هم پگا مـی‌شـه: بدون بانگ خروس هم سحر مـی‌شود (ضرب‌المثل/ دهخـ← بانگ خروس)
بی سیم و زر کوچَۀ سیمبَران مرو: اگر پول نداری دنبال نکورویـان نباش (ضرب‌المثل/ دهخـ← سیم/ دهخـ← سیمبر).
بی مـی مست هست بی سرکه ترش / bē may mast ast bē sirka toroš/ (ضرب‌المثل).
بی‌ادب را هر کجا دیدی بکوب (ضرب‌المثل).
بیضَۀ امروز بهتر از ماکیـان فردا (ضرب‌المثل/ دهخـ‌← ).
بی‌عصا راه دهن معلوم باشد کور را (ضرب‌المثل).
بی‌عیب خداست (ضرب‌المثل/ دهخـ← خدا بی‌عیب است).
بیمار ما نالش داره نـه نان زیر بالش داره / bīmār-e mā nāl-eš dār-a noh nān zīr-e bāleš dār-a/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← نالش).
بینداز بینداز که تا که شوی تیرانداز (ضرب‌المثل).
بینوایـان را خدا رزق هوایی مـی‌دهد (ضرب‌المثل).
بینی خر نب / /bīni-ye xar-a na-bur-īdan: بینی خر را نب: ماست را نب (کنایـه از کندی چاقو).
بینی‌بریدَه را نام کارد بس هست (ضرب‌المثل).
پا جایی مـی‌ره کـه دل مـی‌ره / pā Äā-ē mē-ra ke del mē-ra/ (ضرب‌المثل).
پا فشردی بُردی: اگر ثبات قدم و پایداری داشته باشی بـه کام خود خواهی رسید (ضرب‌المثل/ دهخـ← پا فشردن).
پادْشاه را هم پشت سرِش دَو مـی‌زنند: مردم حتی پشت سر شاه هم بدوبیراه مـی‌گویند (ضرب‌المثل/ دهخـ← داو).
پای شکستَه درون دامان (ضرب‌المثل).
پای شکستَه را مـی‌ره دل شکستَه نی / pāy-e šikast-a rā mē-ra del-e šikast-a nē/ (ضرب‌المثل).
پای گَدا لنگ نیست ملک خدا تنگ نیست (ضرب‌المثل).
پای منطق لنگ مـی‌شَه: همـیشـه نمـی‌توان منطقی بود (ضرب‌المثل).
پدر کـه زن کد پدراندر هست / padar ke zan kad padar-andar ast/: پدری کـه زن بگیرد مانند ناپدری مـی‌شود (ضرب‌المثل/ دهخـ← پدراندر).
پُر نگو بس گو (ضرب‌المثل).
پراگنده‌روزی پراگنده‌دل / perāgenda-rōz-ī perāgenda-del/:ی کـه روزی خوبی نداشته باشد دل‌ودماغ درستی هم نخواهد داشت (ضرب‌المثل/ دهخـ← پراکنده‌روزی پراکنده‌دل/ دهخـ← پراگنده‌روزی/ دهخـ← پراگنده‌دل).
پُرسانْ پُرسان بَه مکَه رفتن آسان (ضرب‌المثل).
پُرگفتن مایَۀ خودستایی‌ست (ضرب‌المثل/ دهخـ← پرگفتن)
پستَۀ بی‌مغز چونوا کند رَسوا شود (ضرب‌المثل)
پشت پا بر مسند و تاج امـیران مـی‌زنیم (ضرب‌المثل).
پشت ریش رفت بروته‌ ام باخت / pušt-e rēš raft burūt-a am bāxt/: دنبال ریش رفت سبیلش را هم از دست داد (ضرب‌المثل/ دهخـ← بروت).
پشتِ سیر را ببین روی گشنـه را نی / pušt-e sīr rā bo-bīn rōy-e gušna rā nē/ (ضرب‌المثل).
پشت هر تاریکی روشنی‌ست /ra³š-an-ī-st  pušt-e har tār-īk-ī/ (ضرب‌المثل).
پشت هر خنده گریـه و پشت هر گریـه خنده هست / pušt-e har xanda girya vo pušt-e har girya xanda ast/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← از پی هر خنده آخر گریـه‌ای‌ست).
پشت هر روشنیْ تاریکی‌‌ست / pušt-e har ra³-an-ī tār-īk-ī-st/ (ضرب‌المثل)
پشت و رو (یی) مالوم نبودن: دورنگ بودنی (کنایـه]
پشقله خیـال چربو کده /pešqel-a xiyāl-e čarb-ū kada /: خیـال کرده پشگل دمبه است: پنداشته پشگل خوشمزه هست (ضرب‌المثل).
پشک دم‌سوخته‌واری / pešak-e dom-sōxt-a-vārī/: مانند گربۀ دم‌سوخته (ضرب‌المثل/ دهخـ← پوشک/ دهخـ← واری)
پشک هر شب دنبَه خواب مـی‌بینَه: گربه هر شب خواب دمبه مـی‌بیند (ضرب‌المثل/ دهخـ← دنبه)
پِشَکِ هفت‌دَم: گربه کـه هفت جان دارد (ضرب‌المثل/ دهخـ← پوشک/ دهخـ← دم).
پشـه ر د اوا نال کدن / paša ra da avā nāl kadan/: پشـه را درون هوا نعل : بسیـار چالاک و فریبکار بودن (کنایـه).
پل‌داره کباب بی‌پله دود کباب: پولدار را کباب بی‌پول را بوی کباب (ضرب‌المثل/ دهخ
پلنگ درون لَباس (ضرب‌المثل/ دهخـ← ).
پنج پنجَۀ خودَ اَمرای چیزی خوردن: پنج پنجۀ خود را همراه چیزی خوردن: بسیـار خوشمزه بودن خوراک (کنایـه).
پنجَۀ آفتابْ مـهتاب بودن: بسیـار زیباروی بودن (کنایـه/ دهخـ← پنجۀ آفتاب/ دهخـ← مـهتاب).
پول دنیـا چرک دنیـا (ضرب‌المثل)
پولْ سنگ را نرم مـی‌کند (ضرب‌المثل).
پول قِمار بر سرِ قِمار: پولی کـه در قمار شود دوباره درون قمار باخته خواهد شد (ضرب‌المثل/ دهخـ← قِمار).
پول گرد بازار دراز / pōl gird bāzār darāz/ (ضرب‌المثل)
پیر آفتابِ سرِ کوه هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← آفتاب سر دیوار)
پیر شدی مـیرْ نی (ضرب‌المثل)
پیر ما خس هست ما را بس هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← پیر من خس هست اعتقاد من بس است).
پیر مردن آسان هست ولی رَخنَۀ مرگ وا مـی‌شـه (ضرب‌المثل/ دهخـ← رَخنـه).
پیر و هَزار عَیب و علت (ضرب‌المثل/ دهخـ← پیریست و هزار عیب).
پیسه بته تجربه بخر / paysa be-te jaÄroba be-xar/: پول بده تجربه بخر (ضرب‌المثل).
پیسۀ خود بیگانـه کدن / paysa-ye xod-a bēgāna kadan/: پول را بـه دکان غیرخودی و چیز خ (ضرب‌المثل).
پیش از مرگْ واوَیلا (ضرب‌المثل).
پیش جن کوه قاف چیست: به منظور جن رفتن بـه کوه قاف ساده هست (ضرب‌المثل).
پیش خرسْ طبق مس (ضرب‌المثل/ دهخـ← خانۀ خرس و بادیۀ مس).
پیش طبیب چه مـی‌ری پیش سرگذشت برو / pēš-e tabīb če mē-rī pēš-e sar-gozašt bu-ru/: چرا پیش پزشک بروی؟ پیشی برود کـه آن درد را از سر گذرانده و تجربه‌اش را دارد (ضرب‌المثل/ دهخـ← چه)
پیش کَلَۀ خر یـاسین خواندن (ضرب‌المثل/ دهخـ← بـه گوش خر یـاسین خواندن).
پیش کور چه چراغ چه نور / pēš-e kōr če čorāÄ če nūr/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← کور بـه چراغ احتیـاج ندارد).
پیش گرگ مـی‌ره کـه قرضَۀ بابیته بگیر / pēš-e gurg mē-ra ke qarz-ī-ye bābī-t-a be-gīr/: پیش گرگ مـی‌رود کـه بیـا قرض پدربزرگت را بگیر (ضرب‌المثل/ دهخـ← بابا)
پیشۀ گرد بازار دراز / paysa-ye gird bāzār-e darāz/ (ضرب‌المثل).
تا آبرو نریزی این آسیـا نگردد (ضرب‌المثل).
تا باد نباشد شاخَه نمـی‌جنبد (ضرب‌المثل).
تا تریـاق از عراق برسه مارگزیده اَلاک مـی‌شـه / tā teryāq az ´erāq be-ras-a mār-gaz-īda alāk mē-ša/: که تا تریـاک از عراق برسد مارگزیده هلاک مـی‌شود (دهخـ← ضرب‌المثل که تا تریـاق از عراق آرند مارگزیده مرده باشد/ دهخـ← تریـاق/ دهخـ← عراق/ دهخـ← مارگزیده).
تا تو بَیرق از عراق آری درون کَلاتَه کشت نگذارد کلاغ (ضرب‌المثل/ دهخـ← کلاته).
تا جان بَه تن هست جان کندن هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← جان نکنده بـه تن است).
تا رنج نبری گنج نیـابی (ضرب‌المثل/ دهخـ← نیـابدی گنج نابرده رنج).
تا ریشـه درون آب هست امـید ثمری هست (ضرب‌المثل/ ← دهخـ)
تا کـه جوانی و تُوانی بکوش (ضرب‌المثل).
تا نشوه بِرادرک کی مـی‌شوه برابرک / tā na-šav-a berādar-ak kay mē-šav-a bar-ā-bar-ak/ (ضرب‌المثل).
تا نشوی هم‌سالِم خبر نشوی از حالِم (ضرب‌المثل).
تا نکند حبیب چه کند طبیب (ضرب‌المثل).
تا وقتی کـه انسان خر هست باید رنج بکَشد (ضرب‌المثل).
تار عمر نازک هست (ضرب‌المثل).
تازی را وقت شکار گ مـی‌گیره / tāzī rā vaqt-e šokār gō mē-gīr-a/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← تازی/ دهخـ← تازی خوب وقت شکار بازیش مـی‌گیرد).
تاک نـه سایۀ خود خوش داره نـه سایۀ همسایۀ خود / tāk nē sāya-ye xod-a xoš dār-a nē sāya-ye ham-sāya-ye xod-a/: درخت مو نـه از سایۀ خودش خوشش مـی‌آید و نـه از سایۀ موی کنارش چون بی آفتاب نمـی‌تواند حاصل دهد (ضرب‌المثل/ دهخـ← خوش داشتن/ دهخـ← تاک).
تدبیر کند بندَه تقدیر کند خندَه (ضرب‌المثل).
ترا بیرونِش کُشتَه ما را دورنِش (ضرب‌المثل).
تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبد هست (ضرب‌المثل/ ← دهخـ/ دهخـ← گردکان).
تف ک بـه دستم که تا بمالم بـه رویت / tof ko ba dest-em tā bo-māl-om ba rōy-et/: بـه دستم تف کن که تا آن را بـه رویت بمالم (ضرب‌المثل).
تُف هر بَه دهن خودِش شیرین هست (ضرب‌المثل).
تکیَه بر جای بزرگان نتوان زد بَه گزاف (ضرب‌المثل).
تماشابین عقل چِل وزیر دارَه (ضرب‌المثل).
تنبل را کار گفتند نصیحت پَدرانَه کََد (ضرب‌المثل).
تنـهایی بَه خدا مـی‌زیبد (ضرب‌المثل/ دهخـ← تنـهایی بـه خدا مـی‌برازد/ دهخـ← به/ دهخـ← زیبیدن).
تنـهایی بهتر هست از رفیق ناموافق (ضرب‌المثل).
تو بـه من من بـه تو / tu ba man man ba tu/: تو بـه من من بـه تو: یک روز تو بـه من یـاری مـی‌کنی و یک روز من بـه تو (ضرب‌المثل).
تو بـه مـه مـه بـه تو / tu ba ma ma ba tu/: تو بـه من من بـه تو: یک روز تو بـه من یـاری مـی‌کنی و یک روز من بـه تو (ضرب‌المثل).
تو رعنا مـه رعنا گوا ر کی بره صحرا /ti ra´nā ma ra´nā gav-ā ra ki bo-ra sahrā /: من کـه رعنا هستم و تو هم کـه رعنا هستی پسها را چهی بـه چرا خواهد برد؟ (ضرب‌المثل/ دهخـ←گو).
تو مگیر دلبری را کـه دو یـار دیدَه باشد (ضرب‌المثل).
توانگری بـه دل هست نـه بـه مال: دل پاک ثروت راستین هست نـه دارایی (ضرب‌المثل/ دهخـ← توانگری بـه هنر هست نـه بـه مال/ دهخـ← توانگری).
توشَۀ کم چه درون پشت چه درون شکم (ضرب‌المثل).
توفیق و رفیق (ضرب‌المثل).
تیر مـی‌زنـه کمانـه پت مـی‌کنـه / tīr-a mē-zan-a kamān-a pot mē-kon-a/: تیر را مـی‌زند و کمانش را پنـهان مـی‌کند (ضرب‌المثل).
تیری کـه از ما ختا خورد چه بـه جان برادر و چه بـه جوال کاه خورد / tīr-ē ke az mā xatā xor-ad či ba Äān-e berādar či ba Äuvāl-e kāh xor-ad/: تیری کـه به من نخورد و بگذرد فرقی نمـی‌کند کـه به برادرم بخورد یـا بـه جوال کاه (ضرب‌المثل).
تیغ عاقلْ سرِ جاهل (ضرب‌المثل).
ثواب راه بـه خانَۀ خود مـی‌برد (ضرب‌المثل/ دهخـ← ثواب راه بـه خانۀ صاحب خود مـی‌برد).
جان از جان جداست (ضرب‌المثل).
جانْ جان گل گندمْ کور خود بینای مردم (ضرب‌المثل).
جاهل بداندیش هر جای مـی‌زند نیش (ضرب‌المثل).
جای هست و جولا نی / Äāy ast o Äōlā nē/: جا تر هست و بچه نیست (ضرب‌المثل/ دهخـ← جولا).
جای بلبل را زاغ گرفت (ضرب‌المثل).
جنگ را شمشیر مـی‌کنَه معاملَه را پول (ضرب‌المثل).
جنگل کـه درگرفت تر‌وخشک مـی‌سوزه / Äangal ke dar-gereft tar-o-xošk mē-sōz-a/: جنگل کـه آتش گرفت هم تر مـی‌سوزد و هم خشک (ضرب‌المثل/ دهخـ← ترو خشک با هم مـی‌سوزند).
جهان‌دیدَه بسیـار گوید دروغ (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).
جواب بی‌پیره بدمذب مـی‌ته / Äuvāb-e bē-pīr-a bad-mazab mē-ta/: جواب سخن ناگوار آدم بی‌پیر را آدمـی بدمذهب خواهد داد (ضرب‌المثل/ دهخـ← بدمذهب).
جوان از رفتن و پیر از مردن خود مـی‌ترسانـه /Äuvān az raft-an o pīr az murd-an mē-tars-āna  (ضرب‌المثل).
جور استاد بـه ز مـهر پدر / Äa³r-e ostād bah az mehr-e padar/ (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).
جوزا (یی) پوچ برآمدن / Äa³z-ā-ye kas-ē pūč bar-āmad-an/: گردوهایی پوک از آب درآمدن: رشته‌هایی پنیـه شدن (کنایـه/ ضرب‌المثل/ دهخـ← جوز).
جوی از مردی کم ک فارغ‌بال بگرد //ij-ē az mard-ī kam ko fāreγ-bāl be-gard  (ضرب‌المثل/ دهخـ← فارغ‌بال)
جَوی از مردی کم کن و فارغ‌بال باش (ضرب‌المثل/ دهخـ← فارغ‌بال).
جوی طالع ز خروار هنر بـه / Äav-ē tāle´ ze xar-vār-e hunar bih/: اندکی اقبال بهتر هست تا هنر بسیـار (ضرب‌المثل/ دهخـ← جو/ دهخـ← طالع).
چارْ حتما زیستن ناچار حتما زیستن (ضرب‌المثل).
چار چیز بَه کار دارید دیر خفتن زود خاستن کم گفتن کم خوردن (ضرب‌المثل).
چال ( ِکسی بَه جانی) نخوردن: کلکی بری کارگر نبودن (دهخـ← چالاک).
چاه‌کن را چَه درون پیش هست (ضرب‌المثل)
چپ تو و خپ مـه / čop-e tu vo xap-e ma/: سکوت تو و حرف نزدن من (ضرب‌المثل).
چراغ دروغ بی‌فروغ هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← چراغ دروغ فروغ ندارد).
چراغ کذب را نبود فروغی (ضرب‌المثل/ دهخـ← چراغ دروغ فروغ ندارد).
چراغ مرده ر روشن کدن / čurāγ-e murd-a ra ra³š-an kad-an/: از مـیراث مادی یـا معنوی مرده نگهداری (ضرب‌المثل).
چشم ( ِکسی) ورداشت نداشتن: تحمّل دیدنی را نداشتن، بهی رشک ورزیدن (کنایـه/ دهخـ← برداشت).
چشم آیینۀ عضویت است: چشم آینۀ ارگانیسم بدن هست (ضرب‌المثل).
چشم بازارَه کَشیدن: چشم بازار را کشیدن: چیز بد خ (کنایـه).
چشمْ چراغ بدن هست (ضرب‌المثل).
چشمْ دید دل کَشید (هنگامـی مـی‌گویند کـه بلا یـا رنج بسیـار را بـه چشم خود ببینند/ ضرب‌المثل).
چشم رَسیدن: چشم خوردن (کنایـه/ دهخـ← چشم‌رسیدگی).
چشمْ سرخ کَدَن: چیزی یـای را زیر نظر گرفتن (کنایـه).
چشم مور و پای مار و نان ملا ندید (ضرب‌المثل).
چشم نیست چقریست / čašm nēst čuqurī-st/: چشم نیست گودی است: گویـا درست نمـی‌تواند ببیند (ضرب‌المثل).
چشما (یی) آلوبالو چیدن: (کنایـه/ دهخـ← چشم‌هایش آلبالوگیلاس مـی‌چیند/ دهخـ← آلوبالو).
چشمِ‌زخم‌خوردَه: چشم‌خورده (کنایـه/ دهخـ← چشم زخم).
چشمشـه ببین دلشـه بخوان / čašm-eš-a bo-bīn del-ša bo-xān/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← چشمش را ببین دلش را بخوان).
چشمـه پت ک دانـه واز / čašm-a pot ko dān-a vāz/: چشم را ببند و دهانت را باز کن (ضرب‌المثل).
چشمـی کـه دیده نداره الهی کور شوه / čašm-ē ki dīd-a na-dār-a ilāh-ī kōr šav-a/ (ضرب‌المثل).
چناق دلخوا شکستاندن / čenāq-e del-xā šekast-ān-dan/: جناق دلخواه شکستن: فخر فروختن|| ناز بسیـار (ضرب‌المثل)
چو افتادی تپیدن مصلحت نیست (ضرب‌المثل/ دهخـ← تپیدن).
چو کفر از کعبه برخیزد کجا ماند مُسُلمانی (ضرب‌المثل).
چوب بـه چوب جور آمد حاجت نجار نیست / čōb ba čōb Äōr āmad hāÄat-e naÄār nēst/ (ضرب‌المثل).
چوب نرمـه مورچه مـی‌خوره / čōb-e narm-a mōr-ča mē-xora/: چوب نرم را مورچه مـی‌خورد (ضرب‌المثل/ دهخـ← چوب نرم را موریـانـه مـی‌خورد).
چون دل شیر نداری سفر عشق مکن (ضرب‌المثل).
چیزی بخور چیزی بده چیزی بنـه (ضرب‌المثل/ دهخـ← چیزی).
چیزی کـه در خرابَه دیدی بَه آبادانـه مگوی: آنچه را کـه در ویرانـه دیدی درون جای آباد نگو (ضرب‌المثل).
حاجی از حج برگشت مار بود اَژدَر گشت (ضرب‌المثل/ دهخـ← اژدر).
حاضر بَه جنگ باش اگر مصلحت آرزوست (ضرب‌المثل).
حرف راست را از دیوانَه بپرسید (ضرب‌المثل/ دهخـ← حرف راست را از دیوانـه شنو).
حرف قرآن هم غلط مـی‌شَه (ضرب‌المثل).
حریص محروم هست (ضرب‌المثل).
حساب از بغداد برمـی‌گردَه (ضرب‌المثل).
حسود بَه مقصود نرَسید (ضرب‌المثل).
حق بَه جای خود قرار مـی‌گیرد (ضرب‌المثل).
حق گوی اگرچه تلخ باشد (ضرب‌المثل).
حق ماطِل مـی‌شـه باطل نی / haq mātel mē-ša bātel nē/: حق معطل مـی‌شود اما باطل نمـی‌شود (ضرب‌المثل).
خائن خایف هست (ضرب‌المثل).
خادۀ رنگریزاواری / xāda-ye rang-rīz-ā-vārī/: مانند چوب رنگرزها بلند و نازک (کنایـه/ دهخـ← خاده/ دهخـ← رنگریز/ دهخـ← واری).
خار کـه از خردی تیز نبود درش بته / xār ke az xurd-ī tīz na-būd dar-eš be-te/: خاری کـه از هنگامـی کـه کوچک هست تیز نیست بهتر هست آتش زده شود (ضرب‌المثل/ دهخـ← خردی).
خاری نیـافتیم کـه بَه پای شکستَه نیست (ضرب‌المثل).
خاک از تودَۀ کلان بردار (ضرب‌المثل/ ← دهخـ/ دهخـ← توده).
خاک بخور آب نگه دار: خواری کن و آبرویت را حفظ کن (ضرب‌المثل/ دهخـ← خاک خوردن/ دهخـ← آب).
خاک خشک بَه دیوار نمـی‌چسبد (ضرب‌المثل).
خاک شَو پیش از آنکه خاک شوی: پیش از مرگ و تبدیل بـه خاک شدن مانند خاک متواضع باش (← دهخـ/ دهخـ← خاک شدن).
خوبرده / xāla-xa³-burd-a/:ی کـه هشیـار پیرامون خود و گوارایی زندگی دیگران نیست (کنایـه)||ی کـه به خواست‌های خود ارزشی نمـی‌نـهد (دهخـ← خواب‌رفته).
خاموشی بـه که جواب سخت / xāmōš-ī bih ki Äovāb-i saxt/: سکوت بهتر از آن هست که آدم پاسخ درشتی بدهد (ضرب‌المثل/ دهخـ← خاموشی).
خانَه رَ بساز بـه بیگانـه بتاز / xāna ra bo-sāz ba bēgāna bi-tāz/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← تازیدن).
خانَه هر قدر تاریک‌تر باشد کور خوش‌تر هست (ضرب‌المثل).
خانـه ویران مـی‌شود چون طفل گردد خانـه‌دار / xāna vayrān mē-šav-a čon tifl gard-ad xāna-dār
خانـه‌داره یک خانـه بی‌خانـه ر صد خانـه / xāna-dār-a yak xāna bē-xāna ra sad xāna/: خانـه‌دار یک خانـه دارد و بی‌خانـه صد خانـه (ضرب‌المثل).
خانَۀ پردشمن بهتر هست تا خانَۀ خالی (ضرب‌المثل/ دهخـ← خانـه پر از دشمن باشد بهتر هست تا خالی باشد/ دهخـ← پردشمن).
خانۀ پرشیشـه را سنگی بس هست / xāna-ye pur-šeša rā sang-ē bas ast/ (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).
خانۀ خیر چار روز پیشتر خراب مـی‌شـه / xāna-ye xayr čār rōz pēš-tar xarāb mē-ša/ (ضرب‌المثل/ دهخـ‌ چار).
خانۀ خیر چل روز پیشتر خراب مـی‌شـه / xāna-ye xayr čel rōz pēš-tar xarāb mē-ša/ (ضرب‌المثل/ دهخـ‌ چل).
خانۀ دروغگو آتش گرفت باور نکَََد (ضرب‌المثل/ دهخـ← دروغگو خانـه‌اش آتش گرفتی باور نکرد).
خانۀ دوستان بروب درون دشمنان بکوب (ضرب‌المثل/ دهخـ← روبیدن).
خانۀ زنبور را شور دادن: خانۀ زنبور را بهم زدن: فتنـه برانگیختن (کنایـه/ دهخـ← شور دادن).
خانۀ ظلم خراب هست (ضرب‌المثل).
خانۀ گرگ بی‌استخوان نیست / xāna-ye gurg bē-ustuxān nēst/ (ضرب‌المثل).
خانَۀ ملا دیگ بلا (ضرب‌المثل).
خانۀ مور شبنمـی توفان هست / xāna-ye mōr-a šab-nam-ē tōfān ast/: درون خانۀ مور را شبنمـی توفان هست (ضرب‌المثل).
خدا آدمـه دو گوش داده یک زبان کـه دو بار بشنوه یک بار بگوید / xodā ādam-a du gōš dāda yak zobān ke du bār be-šnava yak bār bo-gūya/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← گوش تو دو دادند و زبان تو یکی یعنی کـه دو بشنو و یکی بیش مگو).
خدا اره و تیشـه ر بـه خانۀ نیـاره / xodā ara vo tēša ra ba xāna-ye kas na-y-ār-a/: خدا ارّه و تیشـه را بـه خانۀی نیـاورد (ضرب‌المثل).
خدا از چار اندام درست و دو چشم روشن نمانیت / xodā az čār andām-e durust o du čašm-e ra³š-an na-mān-it/: خدا این بدن تندرست و دو چشم سالم را از تو نگیرد (دعا/ دهخـ← ماندن/ دهخـ← چشم روشن).
خدا بـه شما روز نیکی بته و بدی نی / xodā ba šomā rōz-e nēk-ī be-ta vo bad-ī nē/: خدا بـه شما روز نیکی بدهد نـه روز بدی (دعا/ ضرب‌المثل).
خدا چشمـه بر دیدن داده / xodā čašm-a bar-e dīd-an dād-a/: خدا چشم را به منظور دیدن داده هست (ضرب‌المثل).
خدا خانۀ شیطانـه خراب کنـه / xodā xāna-ye šaytān-a xarāb ko-na/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← شیطان خانۀ خود را خراب نکند).
خدا داد پادْشا داد شامـیرگُل نمـی‌ته / xodā dād pad-šā dād šā-mīr-gol na-mē-ta/: خدا داد پادشاه داد اما شاه‌مـیرگُل نمـی‌دهد (ضرب‌المثل).
خدا سر ( ِکسی) آسان کنَه: خدا مشکلی را حل کند (دعا).
خدا غریبه کـه مـی‌ته خورده نمـی‌تانـه /xodā γarīb-a ke mī-ta xorda na-mē-tān-a /: زمانی کـه خدا بـه آدم بیچاره‌ای بخششی مـی‌کند وی درون موقعیتی نیست کـه بتواند از آن بخشش سودی ببرد (ضرب‌المثل).
خدا کفن‌دزد قدیم را بیـامرزد (ضرب‌المثل/ دهخـ← رحمت بـه کفن‌‌دزد اولی/ دهخـ← کفن‌دزد).
خدا هیچ دیگَه بی‌ سرپوش نکنَه: خدا هیچ دیگی را بی سرپوش نکند (دعا/ ضرب‌المثل/ دهخـ← سرپوش).
خدا یـار بی‌کَساست: خدا یـار بی‌کسان هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← آری بی‌کسان خدایست).
خداناترس سر بَه سلامت نمـی‌برَه:ی کـه از خدا نترسد سر سلامت بـه گور نخواهد برد (ضرب‌المثل/ دهخـ← خداناترس/ دهخـ← سر).
خداوند دیرگیر و سخت‌گیر هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← خدا دیرگیر هست لیکن سخت‌گیر است).
خدمت خر یـا هست یـا لگد (ضرب‌المثل).
خر از جُلّ اطلس بپوشد خر هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← جلّ).
خر باربر بـه که شیر مردم‌در (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).
خر به منظور سوار شدن هست (ضرب‌المثل).
خر بیکارْ سواری بچه‌آ / xar-e bē-kār suvār-i-ye bača-ā/ (ضرب‌المثل).
خر رفت شاخ بیـاره گوششـه از دست داد / xar raft šāx biy-ār-a gōš-eš-a az dest dād/: خر رفت که تا شاخ دربیـاورد گوشش را هم از دست داد (ضرب‌المثل).
خر سنگ‌کَش فرصت دارَه ما نداریم (ضرب‌المثل).
خر کـه از هر بعد بمانـه بینیش از ب هست /  xar ke az xar pas bo-mān-a bīnī-š az burīd-an ast/: خری کـه از خر دیگر عقب بیفتد حتما دماغش را برید (ضرب‌المثل/ دهخـ← خری کـه از خری واماند یـال و دمش را حتما برید).
خر کـه سر جو بمره شـهید هست / xar ke sar-e Äa³ bo-mor-a šahīd ast/: خری کـه برای خاطر جو بمـیرد شـهید هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← خر براه جو بمـیرد شـهید است).
خر گفت خرباور کرد (ضرب‌المثل/ دهخـ← خرکس)
خر مردَه پالانِ زرین: مرده عزیز مـی‌شود (ضرب‌المثل).
خر هموست کـه در چارراهی هَنگ بزند: خر همان هست که سر چهارراه عرعر کند (ضرب‌المثل/ دهخـ← چهارراهی).
خرابی چونکه از حد بگذرد آباد مـی‌گردد (ضرب‌المثل).
خربوزه بخور تور بـه فالیز چه کار / xarbūza bo-xor tu ra ba fālīz či kār/: خربزه بخور بـه پالیز چه کار داری: دنبال کار و زندگی خودت باش (ضرب‌المثل/ دهخـ← خربزه خور ترا بپالیز چکار/ دهخـ← فالیز)
خردمند باش که تا توانگر باشی (ضرب‌المثل/ دهخـ← خردمند باشید که تا توانگر باشید).
خردی کـه به روی کلان بخیزه چنانش بزن کـه باز نخیزه / xord-ī ke ba rō-ye kalān be-xēz-a čun-ān-eš be-zan ke bar-na-xēz-a/: آن کوچکی کـه در روی بزرگ‌تر درآید را چنان کتک بزن کـه دیگر نتواند از جایش بلند شود (ضرب‌المثل/ دهخـ← خیزیدن).
خرس آدم مـی‌شود از ضرب چوب (ضرب‌المثل).
خرس را گفتم قوم و خویش داری گفت مردم… خود گ‌گ مـی‌سازند / xers rā goft-om qa³m o xēš dār-ī goft mardom… xod-a gō-gō mē-sāzand/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← مردم).
خرس کـه صاحب خود دید بـه دو پای ایستاده مـی‌شـه / xers ke sāheb-e xod-a dīd ba du pāy ēstād-a mē-ša/ (ضرب‌المثل).
خرسه بسته بینی واز ک شـه بین / xers-a best-a bīn-ī vāz ko raqs-eš-a bīn/: خرس بسته را اگر باز کنی برایت آنچنانی خواهد کرد (ضرب‌المثل).
خرگوش سرِ کوه قار هست کوه بـه خود نمـی‌فامـه / xar-gōš sar-e kōh qār ast kōh ba xod na-mē-fām-a/: خرگوش با کوه قهر کرده و کوه خبر ندارد (ضرب‌المثل).
خس باشد باقدم باشد (ضرب‌المثل/ دهخـ← خس).
خسْ کمْ جهانْ پاک (ضرب‌المثل).
خُلق نیک از بزرگان هست (ضرب‌المثل).
خَم‌خَم رفتن صیـاد مکر صیـادی‌ست (ضرب‌المثل).
خموشی معنی‌یی دارد کـه در گفتن نمـی‌گنجد (ضرب‌المثل).
خوبِت را مده کـه حَیف هست بدِت را مده کـه عَیب هست (ضرب‌المثل).
خوبی گُمـی ندارَه: نیکی از مـیان نمـی‌رود (ضرب‌المثل/ دهخـ← گم شدن).
خود فضیحت دیگرانـه نصیحت / xod-a fazīhat dīgar-ān-a nasīhat/: خودش رسواست و به دیگران چه کنند (ضرب‌المثل).
خود کوزه و خود کوزه‌گر و خود گل کوزه / xod kōza vo xod kōza-gar o xod gel-e kōza/ (ضرب‌المثل).
خودبین خدابین نیست (ضرب‌المثل/ دهخـ← هیچ خودبین خدای‌بین نبود/ دهخـ← خودبین/ دهخـ← خدابین)
خودِت پادْشاه عقلِت وزیر (ضرب‌المثل).
خودت گل باشی عمرِت نی (دعا/ ضرب‌المثل).
خود‌کُشِ بیگانَه‌پرست:ی کـه به خود لطفی ندارد و به غریبه‌ها مـهربانی مـی‌کند.
خودُم را جا خرُم را نیز جاییْ زن دهقان بزایَه یـا نزایَه: خودم جایی دارم و خرم هم جایی دارد و برایم یکسان هست که زن کشاورز خواهد زایید یـا نـه (ضرب‌المثل).
خوردَه منکر هست (ضرب‌المثل).
خوردَه همان بـه که بَه تن‌ها خوری (ضرب‌المثل/ دهخـ← به).
خورده‌ها پشیمان نخورده‌ها بـه ارمان / xorda‌-hā pošaymān na-xorda‌-hā ba armān/: آنـهایی کـه خورده‌اند پشیمان‌اند و آنانی کـه نخورده‌اند حسرت بـه دل مانده‌اند (ضرب‌المثل/ دهخـ← ارمان).
خوشبینی آدمـه کل و کور مـی‌سازه / xoš-bīn-ī ādam-a kal o kōr mē-sāz-a/: خوشبینی آدم را کچل و کور مـی‌کند (ضرب‌المثل).
خون بَه خون جبران نَمـی‌شَه (ضرب‌المثل).
خوی بد را بهانَه بسیـار (ضرب‌المثل).
خیر خانۀ صاحب خود گم نمـی‌کنـه / xar xāna-ye sāheb-e xod-a gom na-mē-kon-a/: خیرْ خانۀ صاحب خود را گم نمـی‌کند (ضرب‌المثل/ دهخـ← خیر درون خانۀ صاحبش را مـی‌شناسد).
خیر رای خود گم نمـی‌کنـه: خیر راه خود را گم نمـی‌کند (ضرب‌المثل/ دهخـ← خیر راه بـه در خانۀ صاحب خود مـی‌برد).
خیز پشک تاکادان: جستی کـه گربه مـی‌زند تاکاهدان بیشتر نیست (ضرب‌المثل/ دهخـ← پوشک/ دهخـ← کاهدان).
خینَه (ۀی پیشی) رنگ باختن: حنایی پیشی رنگ نداشتن (ضرب‌المثل).
خینَۀ بعد از عید: نوشدارو بعد مرگ سهراب (ضرب‌المثل).
د آسمان ستاره و د زمـین سایـه نداره / da āsomān sotāra vo da zamīn sāya na-dār-a/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← درون هفت آسمان یک ستاره نداشتن).
د خانیش نان پیدا نمـی‌شـه نامش فتح‌‌الله‌خان / da xānēš nān paydā na-mē-ša nām-eš fat-ollā-xān/: درون خانـه‌اش نان پیدا نمـی‌شود و آنگاه نامش فتح‌الله‌خان هست (ضرب‌المثل).
د زندگیت نکنم یـاد بـه مرگش کنم فریـاد / da zendag-ī na-kon-om yād ba marg-eš kon-om faryād/: درون زمانی کهی زنده هست یـادی از وی نمـی‌کنند و چون درمـی‌گذرد برایش شیون مـی‌کنند (ضرب‌المثل).
د گور‌ْ تاریکی / da gōr tārīk-ī/: درون گور تاریکی هست و بس (ضرب‌المثل).
د گور تنـهائی و بی‌کسی / da gōr tanhā-´i-yo bē-kas-ī/: درون گور تنـهایی و بی‌کسی هست (ضرب‌المثل).
دَ نمک شوری نماندَه (ضرب‌المثل).
دَ هفت آسیـا یک من آرد نداشتن (ضرب‌المثل).
داد همسایـه دله مـی‌سایـه / dād-e ham-sāya del-a mē-sāya/: داد همسایـه دل را مـی‌ساید (ضرب‌المثل).
دار ندارَه کـه داربازی کنَه (ضرب‌المثل/ دهخـ← دارباز).
داری بجوش نداری خاموش / dār-ī bo-Äūš na-dār-ī xāmūš/ (ضرب‌المثل).
داشتم داشتمـه چه مـی‌کنی از دارم دارم گپ بز / dāšt-am dāšt-am-a či mē-kon-ī az dār-am dār-am gap be-za/: داشتم داشتم بـه چه درد مـی‌خورد سخن از آنچه کـه اکنون داری بگو (ضرب‌المثل/ دهخـ← گپ).
دامن اولاد و دوستهی بـه زور نگرفته / dāman-e a³lād o dōst-a kas-ē ba zōr na-girift-a/: دامن فرزند و دوست رای بـه زور نگه نداشته هست (ضرب‌المثل).
دامن دولته بـه زور نگرفته / dāman-e da³lat-a kas ba zōr na-girift-a/: دامن خوشبختی رای بـه زور نگرفته هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← دولت).
دان سگه بـه لقمـه بسته ک / dān-e sag-a ba loqma best-a ko/: دهان سگ را با یک لقمـه ببند (ضرب‌المثل).
دان مردم نقارۀ خداست / dān-e mardom naqāra-ye xodā-st/: دهان مردم نقارۀ خداست (ضرب‌المثل/ دهخـ← نقاره).
خلموک هست / duxtar e xāla xelm-ūk ast/: همـیشـه آب بینی‌اش روان است: مرغ همسایـه غاز هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← خلم/ دهخـ← وک/ دهخـ← خلمناک).
ْ سبزی‌پالَک است: زود بزرگ ‌مـی‌شود (ضرب‌المثل).
ْ سنگ پَلَخمان است: کـه به خانۀ شوهر پرتاب شد برگشت ندارد (ضرب‌المثل/ دهخـ← پِلَخمان).
کاکا بی نکا روا / doxtar-e kākā bē nekā ravā/: عمو بدون عقد هم اشکالی ندارد (ضرب‌المثل/ دهخـ← کاکا).
کلانْ خوارخواندَۀ مادرِش: بزرگ خانواده درون حکم خواندۀ مادر خود هست (ضرب‌المثل).
همسایـه خلموک هست / duxtar e ham-sāya xelm-ūk ast/: همـیشـه آب بینی‌اش روان است: مرغ همسایـه غاز هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← خلم/ دهخـ← وک/ دهخـ← خلمناک).
ه کـه امرای کلا زدی نفتید شوی‌طلب هست / duxtar-a ki am-rā-ye kulā zad-ī na-ft-īd šūy-talab ast/: اگر را با کلاه بزنی و به زمـین نخورد وقت عروس شدنش هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← افتیدن/ دهخـ‌←‌ شوی/ دهخـ← کلا)
در بسته بلا بسته / dar best-a balā best-a/: اگر درون بسته باشد بلا راهی بـه درون پیدا نخواهد کرد (ضرب‌المثل).
در پسِ هر خندَه صد گریَه مـهیـاست (ضرب‌المثل).
در زمـین روزی ندارد درون آسُمان ستارَه (ضرب‌المثل).
در سختی صبر پیشـه ک / dar saxt-ī sabr pēša ko/: درون زمان مشکلات شکیبا باش (ضرب‌المثل/ دهخـ← پیشـه ).
در شـهر کوران یَک‌چشمَه پادْشاه است: درون شـهری کـه همـه کور هستندی کـه یک چشم دارد بسیـار بلندجایگاه خواهد بود (ضرب‌المثل).
در شوره‌زار تخم مکار (ضرب‌المثل).
در ‌خانـه صبحِ وقت برو درون قمارخانـه خفتن: بـه روسپی‌خانـه صبح زود برو بـه قمارخانـه شب (ضرب‌المثل/ دهخـ← نماز خفتن).
در کعبَه چه مـی‌روی دلی را دریـاب / dar ka´ba či mē-rav-ī del-ē rā dar-yāb/ (ضرب‌المثل).
در مـیان دو سنگ آرد شدن: مـیان دو مشکل بزرگ گیر و احیـاناً آسیب سخت دیدن (ضرب‌المثل).
در هیچ مپیچ (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).
در وقت ضرورتْ آدم خرس را ماما مـی‌گوید: زمانی کـه نیـاز شد خرس را حتما دایی نامـید (ضرب‌المثل).
درِ یَکی بَه دیگری دیوار هست (ضرب‌المثل).
درخت شاندیم کـه زیر سایش بشینیم / daraxt šān-dīm ke zīr-e sāyēš be-šīnīm/: درخت نشاندیم که تا زیر سایـه‌اش بنشینیم (دهخـ← دَرخت/ دهخـ← شاندن).
دَرخت مـیوه‌دار سَرپایین هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← درخت هر چه پربارتر سرش خمـیده‌تر/ دهخـ← درخت مـیوه‌دار).
درختای سر کو ر کی شانده / /daraxt-ā-ye sar-e kū ra ki šān-da: درخت‌های سر کوه را چهی کاشته هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← دَرخت/ دهخـ← شاندن).
درد بدْ دوای بد: درد بد دوایی ناگوارا خواهد داشت (ضرب‌المثل).
درد دندانْ کَشیدن: اگر دندان درد گرفت بهترین کار این هست که زود آن را بکشی (ضرب‌المثل).
درد کونَه از شقیقَه کَشیدن: درد را مربوط بـه شقیقه دانستن (ضرب‌المثل).
دردِم از خدا گلیم از همسایَه (ضرب‌المثل).
دروازۀ مزجد نی کندنی هست نی سوختاندنی / dar-vāza-ye mazÄed nē kan-dan-ī ast nē sōxt-ān-dan-ī/: درمسجد را نـه مـی‌توان از جا کند و نـه مـی‌توان سوزاند (ضرب‌المثل/ دهخـ← درون مسجد نـه کندنی هست نـه سوختنی/ دهخـ← دروازه/ دهخـ← کندنی).
دروغْ بال نادان هست (ضرب‌المثل).
دروغگو باش وعده‌خلاف نی (ضرب‌المثل/ دهخـ← وعده‌خلاف).
دروغگو حافظَه ندارد (ضرب‌المثل/ دهخـ← دروغگو کم‌حافظه است).
دروگر کـه دلش بـه درو نشـه داسه د کلخ تیز مـی‌کنـه / dera³-gar ke del-eš ba dera³ na-ša dās-a da kolox tīz mē- kon-a/: اگر دروکننده دوست نداشته باشد درو کند داسش را با سنگ‌وکلوخ تیز خواهد کرد (ضرب‌المثل/ دهخـ← دروگر/ دهخـ← کلوخ).
دری نداری دربان چه مـی‌کنی: تو کـه در نداری دربان را به منظور چه مـی‌خواهی؟ (ضرب‌المثل).
دریـای غم ساحل ندارد (ضرب‌المثل).
دزد از دل دزد مـی‌آید غَر از دل غَر (ضرب‌المثل/ دهخـ‌← غر).
دزد باش باانصاف باش (ضرب‌المثل/ دهخـ← دزد باش مرد باش).
دزد بـه کوه جای نمـی‌شـه /  /duzd ba kōh Äāy na-mē-ša(ضرب‌المثل).
دزد گفتن و بربستن: اتهام بی‌پایـه و صریح و سنگین بهی زدن (ضرب‌المثل/ دهخـ← بربستن).
دزد مباش از پادْشاه مترس غَر مباش از خدا مترس (ضرب‌المثل/ دهخـ← غر).
دزدِ ناگرفته پادشاه هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← دزد نگرفته پادشاه است/ دهخـ← ناگرفته).
دزد هم مـی‌گوید خدا کاروان هم (ضرب‌المثل).
دِست بی‌بی دانَه شد بهر بی‌بی بانَه شد: دست خانم جوش زد این هم برایش بهانـه‌ای تازه شد (ضرب‌المثل/ دهخـ← بی‌بی/ دهخـ← دانـه).
دست دسته مـی‌شناسه / dest dest-a mē-šnās-a/: دست دست را مـی‌شناسد (ضرب‌المثل).
دست دسته مـی‌شویـه / dest dest-a mē-šōy-a/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← دست دست را مـی‌شوید).
دِست شکستَه طومار گردن: دست شکسته بار گردن (ضرب‌المثل).
دکان بُنجارَه رَ دزد زده: خرازی را دزد زده (به زنی کـه آرایشی درون ذوق بزند مـی‌گویند/ کنایـه).
دکانِش بَلند کارِش نژند (ضرب‌المثل/ دهخـ← نژند).
دلْ تنگ نباشَه جایْ تنگ نیست (ضرب‌المثل).
دل دروگر کـه به درو نشـه داسه د کلخ تیز مـی‌کنـه /  del-e dera³-gar ke ba dera³ na-ša dās-a da kolox tīz mē- kon-a/: اگر دروکننده دوست نداشته باشد درو کند داسش را با سنگ‌وکلوخ تیز خواهد کرد (ضرب‌المثل/ دهخـ← دروگر/ دهخـ← کلوخ).
دل دگرا دل هست دل ما گل / del-e degar-ā del ast del-e mā gel/ (ضرب‌المثل).
دل مادر بـه بچه دل بچه بـه کوچه / del-e mādar ba bača del-e bača ba kōča/ (ضرب‌المثل).
دل مادر بَه فرزند دل فرزند بَه فرسنگ (ضرب‌المثل).
دلْ نظرگاه حق هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← کـه حق را شد دل مردان نظرگاه).
دل، آئینَه هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← دل صادق بسان آینـه‌ست).
دل‌سوزی و کون‌سوزی / del-sōz-i-yo kūn-sōz-ī/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← دل‌سوزی/ کون‌سوز).
دنبه ر بـه دان گرگ / dunba ra ba dān-e gurg dād-an/: دنبه را بـه دهان گرگ دادن: گوشت را بـه گربه (ضرب‌المثل/ دهخـ← دنبه را بـه گرگ سپردن/ دهخـ← دنبه).
دنیـا لُنگ است: هر زمانی درون اختیـاری دیگر هست (ضرب‌المثل).
دو پانزده یک سی هست / du pānzda yak se??? ast/: دو دو که تا چهار که تا (ضرب‌المثل).
دو پایـه د یک موزه کدن / du pāy-a da yak mūza kad-an/: دو پا را درون یک موزه (ضرب‌المثل/ دهخـ← دو پا را درون یک کفش / دهخـ← موزه).
دو که تا بز جنگ مـی‌کنـه پای مـیش مـی‌شکنـه / du tā buz bā ham Äang mē-kon-a pāy-e mīš mē-škana/ (ضرب‌المثل).
دو دل اگر یَک دل شود مراد حاصل شود (ضرب‌المثل).
دور نرو کـه گرگت مـی‌خوره نزدیک نیـا کـه دیده ندارمت / dūr na-ra³ ke gurg-et mē-xor-a nez-dīk na-yā ke dīd-a na-dār-om-et/ (ضرب‌المثل).
دوستی با مردم دانا نکوست (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).
دوستی خرْ لغت هست (ضرب‌المثل).
دوستی خرسْ عذاب جان (ضرب‌المثل/ دهخـ← دوستی جاهل بـه دوستی خرس ماند).
دوستیْ دوستی مـی‌آورد (ضرب‌المثل/ دهخـ← دوستی دوستی آرد).
دوستی کن از زر نترسْ دشمنی کن از سر نترس (ضرب‌المثل/ دهخـ← سر).
دولت طرف دولت مـی‌ره / da³lat taraf-e da³lat mē-ra/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← دولت دولت آورد/ دهخـ← دولت).
دویدن اَفتیدن دارَه (ضرب‌المثل/ دهخـ← اُفتیدن).
دیدیْ بازیْ ندیدیْ دزدی: اگر دیدی مانند باز هستی اما اگر ندیدی دزد شمرده خواهی شد (ضرب‌المثل).
دیر آیَه درست آیَه: دیر آید درست آید (ضرب‌المثل).
دیکیـه کـه روی دادی بوی دامادی مـی‌دهد / /dey-ak-i-ra ke rōy dād-ī bō-ye dāmād-ī mē-deh-ad: دهاتی را کـه رو دادی بوی دامادی مـی‌دهد (ضرب‌المثل).
دیگ بی‌پیـازْ زنْ بی‌ناز نباشد (ضرب‌المثل).
دیگ شراکت را درون چارراهی بِشکَنان: دیگ شریکی را وسط چهارراه ب(ضرب‌المثل/ دهخـ← چهارراهی).
دیگی کـه پیـاز نداره زنی کـه ناز نداره / dīg-ē ke piyāz na-dār-a zan-ē ke nāz na-dār-a/: هر دو بـه درد نمـی‌خورد (ضرب‌المثل/ دهخـ← دیگ).
دیگی کـه پیـاز نداره گمش ک زنی کـه ناز نداره گمش ک / dīg-ē ke piyāz na-dār-a gom-eš ko zan-ē ke nāz na-dār-a gom-eš ko/: غذایی را کـه پیـاز ندارد ول کن زنی را کـه ناز ندارد ول کن (ضرب‌المثل/ دهخـ← دیگ).
دیوانـه بـه بسیـار خوش مـی‌شـه / dēv-āna ba besiyār xoš mē-ša/: آدم قاطی از چیز زیـاد خوشش مـی‌آید (ضرب‌المثل).
دیوانـه بـه راهی رود و مست بـه راهی / dēv-āna ba rāh-ē rav-ad o mast ba rāh-ē/ (ضرب‌المثل).
دیوانـه دیوانـه را مـی‌شناسد / rā mē-šnās-ad dēv-āna dēv-āna/ (ضرب‌المثل).
دیوانـه را دنگی شیشۀ خانـه را سنگی / dēv-āna rā dang-ē šēša-ye xāna rā sang-ē/: آوایی اندک بس هست تا دیوانـه برانگیخته شود و یک سنگ وی هم مـی‌تواند شیشۀ خانـه را بشکند (ضرب‌المثل/ دهخـ← دنگ).
دیوانـه شدی بـه کوه بالا شو / šod-ī ba kōh-e bālā ša³ dēv-āna/ (ضرب‌المثل).
راسته مـی‌اندازیم چپه مـی‌آیـه / rāst-a mē-ndāzīm čapa mē-āya/ (ضرب‌المثل).
راستی کن کـه راستان رَستند (ضرب‌المثل/ دهخـ← راستی پیشـه کن کـه در دو جهان بجز از راستیت نرهاند).
راستی کـه به دروغ ماند مگوی / rāst-ē ke ba dorōγ mān-ad ma-gōy/ (ضرب‌المثل).
راه موش درون آسیـا هست (ضرب‌المثل).
راه هرچند پیچان باشد بیراهَه مرو (ضرب‌المثل).
رحمت بَه کفن‌‌دزد قدیم (ضرب‌المثل/ دهخـ← رحمت بـه کفن‌‌دزد اولی/ دهخـ← کفن‌دزد).
رَعایت دریغ از رعیت مدار (ضرب‌المثل).
رفتن بَه ارادت آمدن بـه اجازت (ضرب‌المثل/ دهخـ← اجازت).
رفتنت باشـه آمدنت نی / raft-an-et bāš-a āmad-an-et nē/ (نفرین)
ره کوتاه مکن بر خود دَراز (ضرب‌المثل).
روباه از دست پوست خود بـه عذاب هست / rōbāh az dest-e pōst-e xod ba azāb ast/ (ضرب‌المثل).
روباهه محافظ مرغ مقرر کده / kada rōbāh-a mohāfiz-e morγ moqarar/: روباه را به منظور محافظت مرغ گذاشته (ضرب‌المثل).
روز نادیدۀ خود دیدن / rōz-e nā-dīd-a-ye xod-a dīd-an/: روز نادیدۀ خود را دیدن: خود را گم (کنایـه/ دهخـ← نادیده).
روزْگار آئینـه را محتاج خاکستر کند (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).
روزی ر روزی‌رسان مـی‌رسانـه / rōz-ī ra rōz-ī-ras-ān mē-ras-āna/: روزی را روزی‌رسان مـی‌رساند (ضرب‌المثل/ دهخـ← ضامن روزی بود روزی‌رسان).
روشنایی خس و آشنایی / rōšnā-yi-ye xas o āšnāi-ye kas/: آشنایی آدم نااهل بـه اندازۀ نوری هست که از آتش زدن خس پدید مـی‌آید (ضرب‌المثل).
ریگ درون کفش و کَیک درون تنبان: ناآرامـی و بی‌قراریی (ضرب‌المثل/ دهخـ← ریگ درون کفش و کیک درون شلوار/ دهخـ← کیک/ دهخـ← تنبان).
زاغ از هشیـاریِ بسیـارْ گُ مـی‌خورَه (ضرب‌المثل).
زُبانْ بادبان جگر هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← زُبان).
زُبان ترجمان دل هست (ضرب‌المثل/ ← دهخـ/ دهخـ← زُبان).
زُبان خلق نقارۀ خداست (ضرب‌المثل/ دهخـ← نقاره/ دهخـ← زُبان).
زُبان خوب راحت جانْ زُبان بد دشمن جان (ضرب‌المثل/ دهخـ← زُبان).
زُبان خوب سرسبزی مـی‌دهد (ضرب‌المثل/ دهخـ← زُبان).
زبان زاغه زاغ مـی‌فامـه / zobān-e zāγ-a zāγ mē-fām-a/: زبان زاغ را زاغ مـی‌فهمد (ضرب‌المثل/ دهخـ← زُبان).
زُبان نیست آسیـای گردان است: بسیـار وارّج هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← زُبان).
زُبان نیست پرَۀ آسیـاست: بسیـار وارّج هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← زُبان).
زُبان یـار من ترکی و من ترکی نَمـی‌دانم (ضرب‌المثل/ دهخـ← زُبان).
زبانش بریده باد / zobān-eš burīd-a bād/ (نفرین/ دهخـ← زُبان).
زُبانـه دراز ک دسته کوتا / zobān-a darāz ko dest-a kōtā/: زبان را دراز کن دست را کوتاه (ضرب‌المثل/ دهخـ← زُبان).
زخم سنان بـه از زخم زُبان (ضرب‌المثل/ دهخـ← زُبان).
زر پیش زر مـی‌ره / zar pēš-e zar mē-ra/: پول روی پول مـی‌آید (ضرب‌المثل/ دهخـ← زر پیش زر مـی‌رود/ دهخـ← زر).
زر جارو کدن: پول جارو : پولی از پارو بالا رفتن (کنایـه/ دهخـ← زر).
زرْ جاروب کَدَن: پول پارو (کنایـه/ دهخـ← زر)
زر قلب بعد مـی‌آیَه: طلای تقلبی برمـی‌گردد (ضرب‌المثل/ دهخـ← زر قلب).
زَردار را دوست بسیـار است: آدم پولدار دوست و آشناهای فراوانی دارد (ضرب‌المثل/ دهخـ← زردار).
زمستانْ مرگِ غریب است: بیچاره‌ها از زمستان جان سالم بدر نخواهند برد (ضرب‌المثل/ دهخـ← غریب).
زمـین شوره سنبل درنیـارَه (ضرب‌المثل).
زمـین نرمـه کرم مـی‌خوره آدم نرمـه آدم / zamīn-e narm-a kerm mē-xor-a ādam-e narm-a ādam/: زمـین نرم را کرم مـی‌خورد آدم نرم را آدم (ضرب‌المثل).
زن اگه سر بام بود نگو فلانی مرده / zan aga sar-e bām būd na-gō felān-ī murd-a/ (چون شاید از دست‌پاچگی خود را پایین بیندازد/ ضرب‌المثل).
زن دهقان از کی پنـهان (ضرب‌المثل).
زن سیـال گرفتن سخت هست نگاه ِش آسان: زن نجیب گرفتن سخت هست اما نگه داشتنش آسان هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← نگاه ).
زن شناختنْ دنیـا شناختن (ضرب‌المثل).
زنْ صندوقچۀ ناموس مرد هست (ضرب‌المثل).
زن کوچه باش زن بچه نی / zan-e kō-ča bāš zan-e bača nē/ (ضرب‌المثل).
زن ناسیـال گرفتن آسان هست نگاه ِش سخت: زن نانجیب را بـه آسانی مـی‌توان گرفت اما نگه داشتنش سخت خواهد بود (ضرب‌المثل/ دهخـ← نگاه ).
زن نداری غم نداری (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).
زن و تربوز از ظاهرش نمـی‌توان شناخت / zan o tarbūz-a az zāher-eš na-mē-tuvān šenāxt/: زن و هندوانـه را نمـی‌توان از ظاهرشان شناخت (ضرب‌المثل).
زندَۀ خوب و مردۀ بد ندید (ضرب‌المثل).
زن‌مرده ر زن بده زن‌طلاقَه سنگ / zan-murd-a ra zan be-de zan-talāq-a sang/: بهی کـه زنش مرده زن بده امای را کـه زنش را طلاق داده با سنگ بزن (ضرب‌المثل).
زیر سایَۀ شتر راه رفتن: خود را مانند شتر بزرگ دانستن (کنایـه)
زیرکی بلای جان هست (ضرب‌المثل/ زیرکی).
ساز کفگیر بهترینِ سازهاست (ضرب‌المثل).
سبزَه را بارانْ بندَه را دیـانت (ضرب‌المثل).
سبزَه نیستیم کـه باز سر بزنیم (ضرب‌المثل).
سبزَۀ بالای کوه از آب دریـا فارغ است: خدا روزی بینوایـان را مـی‌رساند (ضرب‌المثل).
سخن اگر زر هست سکوت گَوهر هست (ضرب‌المثل).
سخن راست محتاج قسم نیست (ضرب‌المثل/ دهخـ← جز راست مگوی گاه و بیگاه که تا حاجت نایدت بـه سوگند).
سخن کـه در دهان هست دُر هست از دهان کـه برآمد فیل و شتر هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← برآمدن).
سخن مردم دیوانـه سراسر فال هست (ضرب‌المثل).
سرِ بدْ بلای بد (ضرب‌المثل).
سر بینیش اگه مگس بشینـه بینی خود مـی‌بره / sar-e bīnī-š aga magas be-šīn-a bīni-ye xod-a mē-bur-a/: اگر روی دماغش مگس بنشیند دماغ خود را مـی‌برد (ضرب‌المثل).
سر پشقل سوار شده کشمـیره زیر نظر داره / sar-e pešqel sovār šoda kešmīr-a mē-bīn-a/: روی پشگل نشسته و کشمـیر را زیر نظر دارد (ضرب‌المثل).
سر داماد کـه د دبۀ روغن کنی خشک مـی‌برآیـه / sar-e dāmād-a ke da daba-ye ra³γan kon-ī xošk mī-brāy-a/: سر داماد را اگر درون دبۀ روغن هم ی خشک بیرون مـی‌آید (ضرب‌المثل).
سر زنده باشَه کلاه بسیـار هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← سر باشد کلاه بسیـار است/ دهخـ← سر).
سر کَل از شانـه فارغ هست (ضرب‌المثل).
سر کَل و کُلای مخمل (ضرب‌المثل/ دهخـ← کلا).
سر کَلَۀ خر یـاسین خواندن (ضرب‌المثل/ دهخـ← بـه گوش خر یـاسین خواندن).
سرت را بته سرّت را نی / sar-et rā be-te serr-at rā nē/: جانت را بده و رازت را فاش نکن (ضرب‌المثل).
سرشـه بدامنشـه پر جوز ک / sar-eš-a beškan dāman-eš-a por Äa³z ko/: سرش را بو دامنش را پر از گردو کن (ضرب‌المثل/ دهخـ← جوز).
سِرکَۀ مفت از عسل شیرین‌تر هست (ضرب‌المثل/ دهخـ←  سرکۀ مفت شیرین‌تر از عسل است).
سرمَۀ آزمودَه را آزمودن خطاست (ضرب‌المثل/ دهخـ← آزموده را آزمودن جهل است).
سری کـه عشق درون او نیست درون کفن بهتر (ضرب‌المثل).
سری کـه عشق ندارد کدوی صحرائیست (ضرب‌المثل).
سزای قروت او گرم / sazā-ye qurūt av-e garm/: حق کشک آب داغ هست (ضرب‌المثل/ دهخـ‌← قروت).
سگ بدْ دزد را بَه خانَۀ صاحب مـی‌آورد (ضرب‌المثل).
سگ حضور بهْ از امـیر دور: سگی کـه در کنار آدم باشد بهتر از امـیری هست که دور باشد (ضرب‌المثل).
سگِ درِندَه همان بـه که آشنا باشد (ضرب‌المثل/ دهخـ← سگ گزنده همان بـه که آشنا باشد).
سگ را بزن کـه صاحبِش بترسَه (ضرب‌المثل).
سگ شـهر بـه از غزالان صحرا (ضرب‌المثل).
سگ قافله باش خرد قافله نی / sag-e qāfela bāš xord-e qāfela nē/: سگ کاروان باش و کوچک کاروان نباش (ضرب‌المثل).
سگ کـه تر شد پلیدتر مـی‌شود (ضرب‌المثل/ دهخـ← پلید).
سگ ماده بـه خانۀ صاحب شیر نر هست / sag-e māda ba xāna-ye sāheb šēr-e nar ast/ (ضرب‌المثل).
سگ مـی‌دانَه و استخوان (ضرب‌المثل).
سگی بگزت کـه از خود باشـه / sag-ē be-gaz-it ke az xod bāš-a/: سگی بگزدت کـه خودی باشد (ضرب‌المثل).
سلام از عالم بالا آمدَه (ضرب‌المثل).
سلامْ سلامتی جان هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← سلام سلامتی است).
سنگ اگر نرم مـی‌بود روباه مـی‌خوردِش (ضرب‌المثل).
سنگ بَه جای خود سنگین هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← سنگ بجای خودش سنگین است).
سنگ درون پای لنگ هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← هر جا سنگ هست به پای لنگ است).
سی ک و بی ک / say ko vo bay ko/: سیل کن و بیع کن: نگاه کن و سپس بخر (ضرب‌المثل).
سیـاه‌روزیْ محک دوستان است: دوستی دوستان را درون روز بدبختی مـی‌توان سنجید (ضرب‌المثل/ دهخـ← سیـاه‌روزی).
سیب مـی‌خواهم از بید مـی‌خواهم: از هر و هر کجا امـید نیکی دارم (ضرب‌المثل).
سیر داغ همسایـه دله مـی‌سایـه / sēr-e dāγ-e ham-sāya del-a mē-sāy-a/: سیرداغ همسایـه دل را مـی‌سابد (ضرب‌المثل).
سَیل‌بینْ عقل چِل وزیر دارَه: تماشاکننده بسیـار بخردانـه خواهد اندیشید (ضرب‌المثل/ دهخـ← چل).
شاخ خود را درون گِلْ گور کَدَن: شاخ خود را درون گل دفن : بسیـار زورگو بودن (کنایـه)|| درون انجام کاری پافشاری فراوان (کنایـه/ دهخـ← گور )
شاخ گل هر جا برود گل د (ضرب‌المثل).
شاد حتما زیستنْ ناشاد حتما زیستن (ضرب‌المثل).
شب تاریک و ره باریک (ضرب‌المثل).
شب دَراز و قلندر بیکار (ضرب‌المثل/ دهخـ← شب دراز هست و قلندر بیکار).
شب یَکیْ دزد هَزار (ضرب‌المثل).
شتر از تشنـه‌گی بمره یک زانو او درون شکمش هست / šotor az tušnag-ī be-mor-a yak zānū a³ da šekam-eš ast/ (ضرب‌المثل).
شتر بار مـی‌برَه خار مـی‌خورَه (ضرب‌المثل/ دهخـ← شتر بار مـی‌برد و خار مـی‌خورد).
شتر پاشنۀ پای خود نمـی‌بینـه / šotor pāšna-ye pā-ye xod-a ne-mē-bīn-a/ (ضرب‌المثل).
شتر سَپید دَم درون هر خوابیدَه: همـه خواهند مرد (ضرب‌المثل/ دهخـ← سَپید).
شتردزدی و خَم‌خَم رفتن (ضرب‌المثل/ دهخـ← شترسواری و خم‌خم).
شتره گفتن غمزه ک زد فالیز ویران کد / šotor-a goftan γamza ko zad fālīz-a vayrān kad/: شتر را گفتند غمزه کن زد پالیز را ویران کرد (ضرب‌المثل/ دهخـ← فالیز).
شجاعتْ زیور مرد هست (ضرب‌المثل).
شد اوی نشد للمـی / šod av-ī na-šod lalmī/: اگر شد کشت آبی مـی‌کنیم و اگر نشد کشت دیم (ضرب‌المثل
خوبْ درون خُم کهنَه (ضرب‌المثل).
مفته قاضی مـی‌خوره / šarāb-e moft-a qāzī mē-xor-a/: مفت را قاضی مـی‌خورد (ضرب‌المثل/ دهخـ← دهخـ← مفت را قاضی هم مـی‌خورد).
شرع هَزاران پرَه دارَه (ضرب‌المثل).
شرمْ وقار مرد هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← شرم مرد عورت مرد).
شَری بخیزه کـه خیر ما باشـه / šar-ē be-xēz-a ke xayr-e mā bāš-a/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← خیزیدن).
شَف‌شَف نگو شفتالو بگو: سخن خود را درست و بی پیرایـه بگو (ضرب‌المثل).
شکم کـه شیر شد غم‌ها زیر شد (ضرب‌المثل/ دهخـ← زیر رفتن/ دهخـ← رفتن).
شکم نیست کـه ستم هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← که).
شمشیر نیک ز آهِن بد چون کندی (ضرب‌المثل/ ← دهخـ/ دهخـ← ).
شنیدَه کَی بود مانند دیدَه (ضرب‌المثل/ دهخـ← شنیدن کی بود مانند دیدن).
شوق داری ذوق نداری قفس داری کوک نداری / ša³q dār-ī za³q na-dār-ī qafad dār-ī ka³k na-dār-ī/: بـه هننر یـا کار دلبستگی داری اما سلیقۀ لازم را نداری و این مانند آن هست که قفس داشته باشی و کبکی نداشته باشی کـه در آن گذاری (ضرب‌المثل/ دهخـ← کوک).
شویِ مردْ قرض‌خواه هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← قرض شوهر مردان است/ دهخـ← شوی).
شیرینی زیـات دله مـی‌زنـه / šīrīni-ye ziyāt del-a mē-zan-a/: شیرینی زیـاد دل را مـی‌زند (ضرب‌المثل).
شیشـه کـه شکست تیزتر شود / šēša ke šekast tīz-tar šav-ad/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← شیشـه اگر شکسته شود تیزتر شود).
شیشَه و سنگ بَه هم جور نمـی‌آید (ضرب‌المثل/ دهخـ← به).
شَیطان زندَه هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← شَیطان).
صبر از روی جبر هست (ضرب‌المثل).
صبرْ تلخ هست ولیکن برِ شیرین دارد (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).
صد بار اندازَه کَدَن یَک بار ب: صد بار حتما گز کرد و یک بار برید (ضرب‌المثل/ دهخـ← اندازه )
صد بار بیندیش و یَک بار بینداز (ضرب‌المثل/ دهخـ← انداختن).
صد که تا دایۀ مـهربان بـه بوی مادر نمـی‌رسه / sad dāya-ye mehr-a-bān ba bō-ye mādar na-mē-ras-a/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← چه مادری کـه از دایـه مـهربان‌تر نباشد).
صد تاجر بمره یک قمارباز نی / sad tāÄer be-mor-a yak qemār-bāz nē/: صد تاجر بمـیرد و یک قمارباز نمـیرد (ضرب‌المثل).
صد جان فدای آنکه دلش با زبان یکی‌ست / sad Äān fedā-ye ān-ke del-eš bā zobān yak-ī-st/ (ضرب‌المثل).
صد زدنِ زرگر و یَک زدن آهِنگر (ضرب‌المثل).
صد کلاغَه یَک کلوخ بس هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← هزار کلاغ را یک کلوخ بس است).
صد کـه بگویی دم خر یک بلست هست / sad ke bo-gū-´ī dom-e xar yak belest ast/: صد بار هم کـه سخن خود را بازگویی باز هم دم خر یک وجب بیشتر نیست (ضرب‌المثل).
صد کوزه مـی‌سازه یکیش دسته نداره / sad kōza mē-sāz-a yakēš dest-a na-dār-a/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← صد که تا چاقو مـی‌سازه کـه یکیش هم دسته نداره).
صنم یگانـه یـا بیـا بـه خانـه یـا ببر مر بـه خانـه / sanam-e yagāna yā bi-yā ba xāna yā bo-bar ma-ra ba xāna/ (ضرب‌المثل).
صورت گریَه‌کَدَه و طالع نان‌خوردَه: بخت بر خوش‌چهرگی تقدم دارد (ضرب‌المثل).
ضرر غچی از زعفران‌کار بپرسید / zarar-e γoččī az za´farān-kār bo-pors-īd/: ضرر پرستو را از زعفران‌کار بپرسید (ضرب‌المثل).
ضرورتْ مادر ایجاد است: نیـاز مادر ایجاد هست (ضرب‌المثل).
طفل بَه آواز جرنگانَه خوش هست (ضرب‌المثل).
طفل یتیم را هوس و آرزو خطاست (ضرب‌المثل).
عاجزیِ غچی ر از کرمکایجوی بپرس / ra az kerm-ā-ye lab-e Äōy bo-pors ´āÄez-i-ye γoččī/: بی‌آزاری پرستو را از کرم‌هایجوب بپرس (ضرب‌المثل).
عاشقی مقدور هر عیـاش نیست (ضرب‌المثل).
عالَمـی را که تا و بالا مـی‌دواند زندَه‌گی: زندگی همۀ جهان را وادار بـه تکاپوی بسیـار مـی‌کند (ضرب‌المثل/ دهخـ← ته).
عاید گنبدْ خرج مُنار (ضرب‌المثل).
عزرائیل پروای بچۀ مردمـه چه داره / ´izrā´īl parvā-ye bača-ye mardom-a či dār-a: عزرائیل کجا بـه در غم بچۀ مردم است؟ (ضرب‌المثل/ دهخـ← پروا).
عسلْ گویی دهان شیرین نَمـی‌شود (ضرب‌المثل/ دهخـ← عسل گوئی دهان شیرین نگردد).
عشرت امروز بی اندیشۀ فردا خوش هست (ضرب‌المثل/ ← دهخـ)
عشق و مُشک پُت نمـی‌مانَه (ضرب‌المثل/ دهخـ← عشق و مشک پنـهان نمـی‌ماند).
عقل تاجِک پَسان مـی‌آید: عقل تاجیک بعد از آن مـی‌آید (ضرب‌المثل/ دهخـ← تاجک).
عقل تاجِک دَ پاشنَۀ پایِش هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← تاجک).
عقل تاجِک دیر مـی‌آید (ضرب‌المثل/ دهخـ← تاجک).
عقل چیز دگر و مدرسَه چیزی دگر هست (ضرب‌المثل/ ← دهخـ)
عقل و دَولت قرین همدیگرند (ضرب‌المثل/ دهخـ← دولت عقل و دولت قرین یکدگر است).
علم بی‌ عمل نیش بی نوش/ ´elm-e bē amal nēš-e bē nōš/ (ضرب‌المثل).
علمْ تاج سر هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← علم تاج سر هست و مانند غل گردن/ دهخـ← تاج سر).
علی ماند و حوضش قلندرا ئم بـه دورش / alī mān-ad o ha³z-eš qalandar-ā´am ba da³r-eš/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← قلندر).
عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم هست (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).
عمری کـه از کف رفت عَودت نکند (ضرب‌المثل/ دهخـ← عودت).
عنقا هم از زُبان خلایق نرَستَه هست (ضرب‌المثل).
عَیب خود دانستن بهتر هست از غَیب دانستن (ضرب‌المثل).
عَیب‌هایِش همَه گفتی هنرِش نیز بگو (ضرب‌المثل/ دهخـ← عیب مـی جمله بگفتی هنرش نیز بگو).
غریب را از ژندَه‌پوشی چه عار: آدم بیچاره از پوشیدن جامۀ پاره چه عاری خواهد داشت؟ (ضرب‌المثل/ دهخـ← ژنده‌پوش/ دهخـ← غریب).
غریب را از شار بیرون نمـی‌کنند: آدم نادار را از شـهر بیرون نمـی‌کنند (ضرب‌المثل/ دهخـ← غریب/ دهخـ← شار).
غریب هم خدا دارَه: آدم بیچاره هم خدایی دارد (ضرب‌المثل/ دهخـ← غریب).
غم نداری بز بخر (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).
الف د کلۀی نبودن / alef da kala-e kas-ē na-būd-an/: کاملاً نادان بودن (ضرب‌المثل).
فرضه ماند سنته گرفت / farz-a mān-d sunat-a gereft/: امر واجب را رها کرد و به سنت عمل کرد (ضرب‌المثل/ دهخـ← ماندن).
فقیر را نی عروسی‌ست و نی ماتم / faqīr rā nē arūsī-st o nē mātam/ (ضرب‌المثل).
فلتَه پیش کَدَن: فتیله را جلو آوردن: تحریک بـه جنگ (کنایـه/ دهخـ← پیش ).
فنتَه درون خواب هست نخیزانیش (ضرب‌المثل/ دهخـ← فتنـه درون خواب هست بیدارش مکن/ دهخـ← خیزاندن).
قبل از مرگْ واوَیلا (ضرب‌المثل/ دهخـ← پیش از مرگ و واویلا).
قحبه چون پیر شود پیشـه کند دلّالی / qahba čun pīr šav-ad pēša kon-da dallāl-ī/ (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).
قدر زر زرگر بداند قدر قمبر را علی (ضرب‌المثل/ دهخـ← قنبر).
قدِش مثل ماه رمضان دَراز هست (ضرب‌المثل).
قربان بی‌زنی یک نانـه تنـها مـی‌زنی / qurbān-e bē-zan-ī yak nān-a tanhā mē-zan-ī/: قربان زن نداشتن کـه آدم همۀ خوراکش را خودش مـی‌خورد (ضرب‌المثل مردها/ دهخـ← بی‌زنی/ دهخـ← زدن/ دهخـ← نان).
قربان بی‌شویی کالای خود مـی‌شویی / qurbān-e bē-šū-yī kālā-ye xod-a mē-šū-yī/: قربان بی‌شوهری کـه آدم فقط لباس خود را مـی‌شوید (ضرب‌المثل زن‌ها/ دهخـ← بی‌شویی/ دهخـ← کالا).
قربان خانَۀ خود اگرچه گلخن باشد (ضرب‌المثل/ دهخـ← گلخن).
قرض بچه درون طاقچه / qarz-a bača dar tāq-ča/: چیزی را کـه از بچه قرض مـی‌گیری حتما آماده بگذاری چون بـه زودی آن را از تو خواهد خواست (ضرب‌المثل).
قرض کن زن بگیر قرض مـی‌ره زن مـی‌مانَه (ضرب‌المثل).
قرضْ مقراض محبت هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← مقراض).
قرضِت سرِ زاغْ زاغ زندَه باشَه: زاغ بـه تو مقروض هست پس خواستار مرگش نباش (ضرب‌المثل).
قلم رفتَه را چه درمان (ضرب‌المثل/ دهخـ← قلم رفته را چاره نیست/ دهخـ← قلم رفتن).
قند مکرر شیرین‌تر هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← قند مکرر).
قَول و بَول ( ِکسی) یَکی بودن: کاملاً بی‌ارزش بودن قولی (توهین‌آمـیز/ دهخـ← بول).
قیـامت هر آن وقت هست که مـی‌مـیرد (ضرب‌المثل).
قیمت بی‌حکمت نیست ارزان بی‌علت: گران بی‌حکمت نیست ارزان بی‌علت (ضرب‌المثل/ دهخـ← ارزان بـه علتْ گران بـه حکمت).
کابل بی‌زر باشَه بی‌برف نی / kābul bē-zar bāš-a bē-barf nē/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← بی‌زر).
کار دیو سرچپه هست / kār-e dēv sar-čap-a ast/: کار دیو برعاست (ضرب‌المثل).
کاری کد کـه آخر کرد / kār-a kas-ē kad ke āxer kad/: کار رای کرد کـه به پایـان رساند (ضرب‌المثل/ دهخـ← کار را کـه کرد آن کـه تمام کرد/ دهخـ← آخِر).
کارِم اَی سُرفَه ز دِست تو بَه تریـاک رَسید (ضرب‌المثل/ دهخـ← سرفه)
کاری کـه نیکو نشد نیکو شد کـه نیکو نشد (ضرب‌المثل).
کافی‌ست بزم سوختَه‌گان را شرارَه‌یی/ کافی‌ست بزم سوختَگان را شرارَه‌ای (ضرب‌المثل).
کج بنشینْ راست بگو (ضرب‌المثل/ دهخـ← کج نشستن و راست گفتن).
کج‌نِهاد رفیق کج‌روان هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← کج‌نـهاد).
کدام زاغ هست که بی داغ هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← داغ).
ندیدَه آشیـان عنقا را (ضرب‌المثل).
کسی کـه کتاب مـی‌دِهد یَک دِست وی کـه کتاب را بعد مـی‌دِهد حتما هر دو دِستش را برید (ضرب‌المثل).
کشتی چو شد شکستَه بَه لنگر چه حاجت هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← کشتی چون شکست منت هر لنگری ندارم).
کفن‌دزد از سخن‌دزد بهتر هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← کفن‌دزد).
کَل گفت احمق باور کرد (ضرب‌المثل).
کلایم دلم / kolā-yem del-em/: کلاه خودم هست و هر کاری دلم خواست با آن مـی‌کنم (ضرب‌المثل/ دهخـ← کلا).
کل‌بچه‌ام خدا داره / kal-bača-am xodā dār-a/ پسر کچل هم به منظور خودش خدایی دارد (ضرب‌المثل/ دهخـ← کل هم خدایی دارد).
مگس هر دوغ ساختن (خود را): خود را نخود هر آشی (ضرب‌المثل).
ناکَس بَه تربیت نشود اَی حکیمْ (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).
نان بَه خود داری آبرو بـه خلق (ضرب‌المثل).
یـار بی‌کَسا خداست: خدا بار بی‌کسان هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← آری بی‌کسان خدایست).
یَک سیوَ بالا پَرتَو که تا که زمـین بیـایَه یـا الله و یـا نصیب: یک سیب را کـه بالا بیندازی که تا زمـین بیـاید خدا بزرگ است، از این ستون که تا اون ستون فرجه (ضرب‌المثل/ دهخـ← سیو)
You are not allowed to view links. معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار Register or LoginYou are not allowed to view links. معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار Register or LoginYou are not allowed to view links. Register or LoginYou are not allowed to view links. Register or LoginYou are not allowed to view links. Register or LoginYou are not allowed to view links. Register or Login

__________________________________________________________________________________________________________________________________

3neek, parspersian

برای این نوشتار ، 2 هموند سپاسگزاری کرده اند!

خارج شده است

پارسی زبانان سراسر جهان، همبسته شوید!

——————————————————————————–

Supreme
نویسندگان امردادنامـه

سپاس
-ارسال: 634
-دریـافت: 1693

نوشتار: 1,416
امتیـاز: 474

پاسخ : نمونۀ ضرب المثل های پارسی افغانستان

« پاسخ #1 : 24 فوریـه 2010 گاه 21:02:31 »

کلوخه مـی‌مانـه از او تیر مـیشـه / kulūx-a mē-mān-a az a³ tīr mē-ša/: پایش را بـه جای آنکه روی کلوخ بگذارد درون آب مـی‌کند و از آن مـی‌گذرد (دهخـ← ماندن)

از یَک دِست صَدا نَمـی‌آیَه (دهخـ← یک دست بی‌صداست).

تشتی کـه از بام افتاد آوازَه دَ عام افتاد (ضرب‌المثل/ دهخـ← تشت از بام افتادن).

غَوغَو: عوعوی سگ

فاختَک: فاخته (← دهخـ)

کلَه‌پز برخاست جایِش سگ نشست (ضرب‌المثل/ دهخـ← کله‌پز برخاست سگ جایش نشست).

کم بگو بسیـار بشنو (ضرب‌المثل).

کم بگو و دُر بگو (ضرب‌المثل/ کم‌گوی و گزیده گوی چون درّ).

کمْ خوردن آهوْ دویدن پُر خوردنْ ماهی تپیدن (ضرب‌المثل/ دهخـ← تپیدن).

کمال دلربایی یَک جهان نَیرنگ مـی‌خواهد (ضرب‌المثل).

کودک عاقل بـه از پیر جاهل (ضرب‌المثل).

کور خانَه‌نشین از بغداد خبر دارد (ضرب‌المثل/ دهخـ← کور خانـه‌نشین بغداد خبر ده).

کوزَه هر روز نَمـی‌شکند (ضرب‌المثل).

کوزَۀ شکستَه را با دو دِست بردار (ضرب‌المثل).

کوه درون سوزن کی رود (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).

کوه را فرهاد کند و لعل را پرویز یـافت (ضرب‌المثل/ دهخـ← فرهاد/ دهخـ← پرویز).

کوه هر چه بَلند باشَه سرِ خود راه دارَه: هر مشکلی هر اندازه هم کـه بزرگ باشد راه برون‌رفتی خواهد داشت (ضرب‌المثل).

که شاخِش دَ آسُمان بخورَه دمِش دَ زمـین است:ی کـه شاخش بـه آسمان بخورد دمش روی زمـین هست (ضرب‌المثل).

گاو بَه گوسالَه مـی‌گَه سیـاه هستی (ضرب‌المثل).

گاو پیر کنجاره خو مـی‌بینـه / gav-e pīr konÄāra xa³ mē-bīn-a/: پیر خواب نخالۀ کمجد مـی‌بیند (ضرب‌المثل/ دهخـ← گَو/ دهخـ← کنجاره).

گاو و خر را نکند خوردن گندم آدم (ضرب‌المثل).

گپ شُنیدن مایَۀ دَولت هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← گپ/ دهخـ← دولت).

گپه از دانت گرفتم بـه گلاب بدل شو / gap-a az dān-et gereft-om ba golāb badal šav-a/: سخن را از دهانت گرفتم تبدیل بـه گلاب شود: مـیان کلامتان گل (ضرب‌المثل/ دهخـ← گپ/ دهخـ← بدل شدن).

گدا بهر طمع فرزند خود را کور مـی‌خواهد (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).

گدا رَ کـه رو دادی مـیراث دعوا مـی‌کنَه (ضرب‌المثل/ دهخـ← گدا را کـه رو دادی خویش مـی‌شود/ دهخـ← دعوی ).

گذشتَه را صلوات آیِندَه را احتیـاط (ضرب‌المثل).

گذشتَه گذشت زو یـاد مکن (ضرب‌المثل/ دهخـ← مکن یـاد از گذشته کار کیـهان).

گربَه را بَه موش کَی بوَد مـهر مادری (ضرب‌المثل/ دهخـ← گربه را بر موش کی بوده‌ست مـهر مادری).

گردن طمع بلند هست (ضرب‌المثل).

گردن نرم را شمشیر نَمـی‌برد (ضرب‌المثل: گردن خم را شمشیر نبرد/ دهخـ← نرم‌گردن).

گرگ از خدا چه مـی‌خواهد بَه غَیر از باد و باران (ضرب‌المثل).

گریَه آید ز خندَۀ بسیـار (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).

گریَه بهتر از خندَۀ نابهنگام (ضرب‌المثل/ دهخـ← گریۀ به‌وقت بهتر از خندۀ بی‌وقت است).

گریۀ زن مکر زن (ضرب‌المثل/ دهخـ← گریۀ زن مکر زن است).

گزِندَه را مگیر کـه مـی‌گزدِت (ضرب‌المثل).

گژدم را گفتند کوچ گفت دُمِم بَه پشتِم: بـه عقرب گفتند از اینجا برو گفت دمم بـه پشتم هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← گژدم/ دهخـ← کوچیدن).

گشنَه پرزور هست (ضرب‌المثل).

گل با خارْ گنج با مارْ شادی با غم (ضرب‌المثل/دهخـ← گنج و مار و گل و خار و غم و شادی بهم‌اند).

گُل بگو گل بشنو (ضرب‌المثل/ دهخـ← گل گفتن و گل شنفتن).

گل بیشتر دهد چو کَنی شاخ قلم (ضرب‌المثل).

گل کاغذی را بـه شبنم چه کار (ضرب‌المثل/ دهخـ← گل کاغذین را بـه شبنم چه کار).

گُل‌پادَه: گلی کـه درخت یـا بوته‌ای بزرگ نداشته باشد (دهخـ← گل‌پیـاده)

گُلخَند: آتشگاه گرمابه (دهخـ← گلخن).

گُلخَندچی: مسئول رسیدن بـه آتشگاه گرمابه (دهخـ← گلخن‌گر)

گلولۀ اجل چِل گَز قد و بَر داره  (ضرب‌المثل/ دهخـ← چل/ دهخـ← گز/ دهخـ← بر).

گنج درون ویرانـه هست (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).

گندنـه لایق گو گو لایق گندنـه / gandana lāyeq-e ga³ ga³ lāyeq-e gandana/: تره لایق هست و هم لایق تره (ضرب‌المثل/ دهخـ← گندنـه/ دهخـ← گو).

گور بخیل تنگ هست (ضرب‌المثل).

گوش‌به‌آواز: گوش‌به‌زنگ (ضرب‌المثل/ دهخـ← گوش بـه آواز بودن/ دهخـ← آواز).

گوشت زاغ بـه زاغ حرام هست (ضرب‌المثل).

گوشت گَندَه و گردن قصاب (ضرب‌المثل/ دهخـ← گَنده).

گوشتِش بد شوربایِش بد (ضرب‌المثل/ دهخـ← شوربا).

گیرم کـه فلک جامَه دهد کو اندام (ضرب‌المثل).

لبِ خاموش نگهبانِ سر هست (ضرب‌المثل).

لباس دل غبارآلودَه باشد جامَه‌شویـان را (ضرب‌المثل/ دهخـ← غبارآلوده/ دهخـ← جامـه‌شوی).

لذت حیـات درون صحبت هست (ضرب‌المثل).

لذت شَکَر از شَرَنگ بوَد (ضرب‌المثل/ شکرش را جدا مدان ز شرنگ/ دهخـ← شَکَر/ دهخـ← شَرَنگ).

لقمـه را از دهن سرمـه را از چشم زدن / loqma rā az dahan sorma rā az češm zadan/: دزد بسیـار تردستی بودن (ضرب‌المثل/ دهخـ← سرمـه را از چشم مـی‌زند).

لقمۀ کلان دهنَه پاره مـی‌کنَه: لقمۀ بزرگ دهان را پاره مـی‌کند (ضرب‌المثل/ دهخـ← لقمۀ بزرگ گلو را پاره کند).

لنگ دِست بَه دِست مـی‌گردد (ضرب‌المثل/ دهخـ← لنگ هست هر بست بست).

ما از آسیـا آمدیم تو مـی‌گی دول خالیست / mā az āsiyā āmad-īm tu mē-gī dōl xālī-s/: ما از آسیـا آمدیم و تو داری بـه ما مـی‌گویی کـه سطل تهی هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← دول).

ما از دعوا تیر شدیم تو از شاهدی نی: ما خودمان از ادعایمان چشم پوشیدیم و تو باز هم مـی‌خواهی شـهادت بدهی (ضرب‌المثل).

ما بَه تو آویزان و او بَه ما آویزان (ضرب‌المثل).

ما کـه رسوای جهانیم غم عالم پشم هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← من کـه رسوای جهانم غم عالم پشم است).

ما گفتیم بـه شود بدتر شد (ضرب‌المثل).

ماتم‌زدَه را بَه نوحهَ‌گر حاجت نیست (ضرب‌المثل/ دهخـ← ماتم‌زده/ دهخـ← نوحه‌گر).

مادر چه خبر دارَه چه هنر دارَه (ضرب‌المثل).

مادَه‌پشت بودن: فرزندی فقط شدن (کنایـه).

مار از پودینـه بدش مـی‌آیـه دان غارش سوز مـیکنـه / mār az pūdīna bad-eš mē-āya dān-e xānēš sa³z mē-kon-a/: مار از نعناع بدش مـی‌آید درون دهان ش سبز مـی‌شود (ضرب‌المثل/ پودینـه/ دهخـ← مار از پونـه بدش مـی‌آید درون لانـه‌اش سبز مـی‌شود/ دهخـ← غار )

ماکه دزد شدیم ماتَو مـی‌بْرآیَه: ما کـه دزد شدیم ماه درآمد (ضرب‌المثل/ دهخـ← ماهتاب).

مال بد ریش خاوند (ضرب‌المثل/ دهخـ← کالای بد بـه ریش خاوند/ دهخـ‌← خاوند).

مال بَه برْ عقل بَه سر: زمانی کـه آدم درون کنار خود مال داشته باشد درون سرش هم خرد خواهد بود (ضرب‌المثل)

مال خوب و دوست خوب درون روز بد بـه کار مـی‌آیند (ضرب‌المثل/ دهخـ← مال بـه روز سختی بـه کار آید و دوست بـه هنگام محنت).

مالْ کم ایمانْ بای: دارایی کـه کم شد ایمان آدم هم درباخته مـی‌شود (ضرب‌المثل/ دهخـ← بای).

مالِم بَه برِم عقلم بَه سرِم (ضرب‌المثل).

ماهی رَ ماهی خوش داره ماهی‌خورک هر دویِشَه: ماهی از ماهی خوشش مـی‌آید و بوتیمار از هر دوتایشان (ضرب‌المثل/ ماهیْ ماهی را خورد ماهی‌خوار هر دو را/ دهخـ← ماهی‌خورک/ دهخـ← خوش‌داشت).

ماهی و مـهمان اگر از سه روز زیـادَه‌تر بمانند گَندَه مـی‌شوند (ضرب‌المثل/ دهخـ← مـهمان که تا سه روز عزیز است/ دهخـ← گَنده شدن/ دهخـ← زیـاده).

محبتِ خر لگد زدن هست (ضرب‌المثل).

مرا از خیر تو امـید نیست شر مرسان (ضرب‌المثل/ دهخـ← مرا بـه خیر تو امـید نیست شر مرسان).

مربی داری مربا بخور (ضرب‌المثل).

مرد بی‌برگ و نوا را بـه حقارت منگر (ضرب‌المثل).

مرد را طالع بـه دولت مـیرساند نی کمال (ضرب‌المثل)

مردْ شوی ندارَه شوی مرد قرضخواه هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← قرض شوی مرد است/ دهخـ← شوی).

مردَ مردک نگو کاردَ کاردک: هیچ مردی را مردک خطاب نکن و هیچ کاردی را کاردک ننام (ضرب‌المثل).

مرد همـیشـه از دست نامرد کشتَه مـی‌شَه (ضرب‌المثل).

مردمْ ظالم است: آدمـی ستمکار هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← مردم).

مردها را گپ است: آدمـی بـه ویژه مرد حتما سر سخن خود بایستد و به آن عمل کند (ضرب‌المثل/ دهخـ← گپ).

مردی رَ بگیر نامردی جایی نمـی‌رَه: مردی را داشته باش چون نامردی بـه هیچ جایی نمـی‌رسد (ضرب‌المثل).

مزن بَه انگشت کـه نزنندِت بـه مشت (ضرب‌المثل/ انگشت بـه دری مزن که تا در تو بـه مشت نکوبند).

مژَه بالای چشم گَرَنگی ندارَه: مژه بالای چشم سنگینی نمـی‌کند (ضرب‌المثل/ دهخـ← مژه بـه چشم زیـادتی نمـی‌کند).

مستی از هستی هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← هستی).

مفلس بَه داد بندَه توان‌گر نَمـی‌شود (ضرب‌المثل/ دهخـ← توان‌گر).

مکافات درون همـین دنیـاست (دهخـ← مکافات بـه آن دنیـا نمـی‌ماند).

مکر زنْ خروارِ ارزن (ضرب‌المثل).

مگس چیزی نیست مگه دلَه بد مـی‌کنَه (دهخـ← مگس چیزی نیست اما دل را چرکین مـی‌کند).

مُلک خدا تنگ نیست پای گدا لنگ نیست (ضرب‌المثل/ دهخـ← ملک خدا تنگ نیست).

منْ زندَه جهانْ زندَه منْ مردَه جهانْ مردَه (ضرب‌المثل).

موی کشیدن: مو درآوردن (زبان).

مـیان بلا بودن بهتر هست از کنار بلا بودن (ضرب‌المثل).

ناامـید را خدا گردن زده (ضرب‌المثل).

ناخوانده ملا شدی نابافته جولا (ضرب‌المثل/ دهخـ← ناخوانده/ دهخـ← نابافته/ دهخـ← جولا).

نادان را از هنش بشناس (ضرب‌المثل).

نادیده ر خدا روز نته پای‌ترقیده ر موزه / nā-dīd-a ra xodā rōz na-te pāy-tarq-īda ra mūza/: خدا بـه آدم ندیدبدید را بـه جایی نرساند و آدم پاشنـه‌ترکیده را چکمـه ندهد (ضرب‌المثل/ دهخـ← نادیده/ دهخـ← موزه/ دهخـ← تَرَقیدن)

ناز بسیـار مـهرَ کم مـیکنَه: ناز زیـاد محبت را کم مـی‌کند (ضرب‌المثل).

نازی رَ بکش کـه نازنین باشَه (ضرب‌المثل).

نام رستم بـه از رستم (ضرب‌المثل).

نان بخور خودپسندْ کالا بپوش خلق‌پسند: غذایی بخور کـه خودت مـی‌پسندی اما جامـه‌ای بپوش کـه مردم مـی‌پسندند (ضرب‌المثل/ دهخـ← نان/ دهخـ← کالا/ دهخـ← خلق‌پسند).

نان کار مردهاست (ضرب‌المثل)

نان گشنَه دیر پختَه مـی‌شَه (ضرب‌المثل).

نان نامرد بـه شکم نَمـی‌مانـه (ضرب‌المثل).

نان و پیـاز پیشانی واز (ضرب‌المثل/ دهخـ← پیشانی‌گشاده).

نتوان مرد بَه خواری کـه من اینجا زادم (ضرب‌المثل).

نشاط جامَۀ نَو طفل را بی‌خواب مـی‌سازَه (ضرب‌المثل).

نکند گرگ پوستین‌دوزی (ضرب‌المثل/ دهخـ← ناید از گرگ پوستین‌دوزی).

نگاه درویشْ عین سوال است: نگاه آدم نادار برابر هست با خواهش دهش او (ضرب‌المثل/ دهخـ← دوریش/ دهخـ← سوال)

نوکر طالعِت باش (ضرب‌المثل).

نِه چیزی بده بَه درویش نِه چیزی بگیر ز درویش: بـه آدم نادار نـه چیزی بده و نـه از وی چیزی بخواه (ضرب‌المثل/ دهخـ← درویش).

نی دستِ ستیز نی پای گریز (ضرب‌المثل).

نی زن دنیـا شدیم نی مرد آخرت (ضرب‌المثل).

نی شیرِ شتر نی دیدار عرب (ضرب‌المثل/ دهخـ← نـه شیر شتر خواهم نـه دیدار عرب).

نی خوش نی منت‌دار (ضرب‌المثل)

نیکی پیش خدا پُت نمـی‌مانَه: نیکی نزد خدا پنـهان نمـی‌ماند (ضرب‌المثل).

نیکی رَ نیکیْ بدی رَ بدی سزاست (ضرب‌المثل).

نیمـه‌حکیم بلای جان نیمـه‌ملا بلای دین (ضرب‌المثل).

وطن از دست مده آب بقا درون وطن هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← آب بقا).

هر آن کـه شـهنامـه‌خوانی کند اگر زن بود پهلوانی کند (ضرب‌المثل).

هر بهاری را خزانی‌ست و هر راهی را پایـانی (ضرب‌المثل)

هر چه از حد بگذرد رسوا شود (ضرب‌المثل/ دهخـ← چون از حد بگذرد رسوا کند).

هر چیز خام پختَه مـی‌شَه آدم خام پختَه نَمـیشَه (ضرب‌المثل).

هر چیزی کـه در وَیرانَه دیدی درون آبادی نگو (ضرب‌المثل).

هر درد مـیرود درد شکم مـی‌ماند: هر بیماری خوب مـی‌شود اما گشنگی همچنان برمـی‌گردد (ضرب‌المثل)

هر ریش‌سرخ را خیـال ملاشا مـیکند: گمان مـی‌کند هر کـه ریشش سرخ باشد ملّاشاه هست (ضرب‌المثل).

هر آب دل خود را مـی‌خورد (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).

هر کمالی را زوالی (ضرب‌المثل).

هر کـه از چار شقَه شدن نترسد مـی‌تواند قیصر را از سرِ اسپ بَه زمـین بکَشد (ضرب‌المثل/ دهخـ← اسپ).

هر کـه بد کند بد بیند  (ضرب‌المثل/ دهخـ← هر کـه بد کند بد بیند).

هر کـه بی‌یـار بود دانم کـه بیمار بود (ضرب‌المثل/ دهخـ← بی‌یـار)

هر کـه پدر ندارد سایۀ سر ندارد (ضرب‌المثل)

هر کـه خدمت کرد او مخدوم شد (ضرب‌المثل)

هر کـه دل دارد آرزو دارد (ضرب‌المثل)

هر کـه را آیِندَه هست زندَه هست (ضرب‌المثل).

هر کـه را دشمن درون پیش هست اگر نکشد دشمن خویش هست (ضرب‌المثل).

هر کـه زبانِش نرمترْ یـارِش بیشتر (ضرب‌المثل).

هر کـه زن ندارد راحت تن ندارد (ضرب‌المثل)

هر کـه عقلِش بیش غمِ روزگارِش بیش (ضرب‌المثل)

هرچه نادان‌تری آرام‌تری (ضرب‌المثل).

هرچه ندانی از پرسیدن آن ننگ مدار (ضرب‌المثل).

هزارپیشۀ بی‌روزی:ی کـه هنرهای فراوانی آموخته اما باز هم روزگار پریشانی دارد (ضرب‌المثل/ دهخـ← بی‌روزی).

هزارپیشۀ نان‌گدا:ی کـه هنرهای فراوانی آموخته اما باز هم روزگار پریشانی دارد (ضرب‌المثل).

هم غری هم نری (ضرب‌المثل/ دهخـ← غر/ دهخـ← نر).

همراه پای نوشته شده بودن: بسیـار بدخط بودن نوشته‌ای (کنایـه)

همسایَۀ بد مباد را (ضرب‌المثل).

همو زمـین مـی‌دانـه کـه آتش سرش مـیسوزه: همان زمـین کـه آتش رویش مـی‌سوزد ژرفای کار را درمـی‌یـابد (ضرب‌المثل/ دهخـ← همو)

همو ساعتْ همو مصلحت: هر وقت و زمانی مصلحت خود را دارد (ضرب‌المثل/ دهخـ← همو/ دهخـ← ساعت).

همـه چیز روز گل مـیکنـه کدو شو (ضرب‌المثل)

همـه دیده خنده مـی‌کنند کورک نادیده / hama dīd-a xand-a mē-kon-and kūr-ak nā-dīd-a/: همـه دیده مـی‌کنند کوره ندیده (ضرب‌المثل/ دهخـ← خنده / دهخـ← نادیده).

همـه گوشته خوش داره مگر پشک ایمان‌آورده / hama kad gōšt-a xoš dār-a magar piš-ak-e īmān-āvorda/: همـه گوشت را دوست دارند جز گربۀ عابدشده (ضرب‌المثل/ دهخـ← پوشک).

هندو خون دیدن: جهود خون دیدن (ضرب‌المثل).

هیچ مورۀ بـه زمـین نمـی‌مانـه / hēč mūra-ye sūrāx ba zamīn na-mē-mān-a/: هر مـهرۀ ی را مردی از روی زمـین بر خواهد داشت (ضرب‌المثل).

یـا تو گم شوی کـه مـه تور نبینم یـا تو کور شوی کـه مـه ر نبینی / yā tu gom šav-ī ke ma tu ra na-bīn-om yā tu kōr šav-ī ke ma ran a-bīn-ī/: یـا حتما تو گم بشوی کـه من ترا نبینم یـا تو کور بشوی که تا تو مرا نبینی (ضرب‌المثل).

یـا رب مباد آنکه گدا معتبر شود (ضرب‌المثل/ ← دهخـ).

یـا زر یـا زور یـا زاری (ضرب‌المثل)

یـا مرد باش یـا درون خدمت مرد (ضرب‌المثل/ دهخـ← یـا مرد باش یـا درون قدم مردان باش).

یـار بد بدتر بود از مار بد (ضرب‌المثل/ ← دهخـ)

یـارْ زنده صحبتْ باقی (ضرب‌المثل).

یـار قدیمْ اسپ زین‌کده هست (ضرب‌المثل/ دهخـ← یـار قدیم اسب زین‌کرده است/ دهخـ← قدیم/ دهخـ← اسپ/ دهخـ← زین‌کرده).

یـار نانیْ یـار جانی نمـی‌شـه:ی کـه برای منفعتی با تو دوست باشد هرگز دوست راستینت نخواهد بود (ضرب‌المثل).

یک بار او و یک بار آتش نمـی‌شـه / yak bār av o yak bār āteš na-mē-ša/: یک بار آب و یک بار آتش نمـی‌شود (ضرب‌المثل).

یک پیسه نداره کـه زهر بخوره / yak paysa na-dār-a ke zahr bo-xor-a/: حتی آن اندازه پول ندارد کـه زهر بخورد و خودش را بکشد (ضرب‌المثل).

یَک تیر و دو فاختک (ضرب‌المثل/ دهخـ← بـه یک گز دو فاخته زدن/ دهخـ← فاختک).

یَک جَو از مردی کم کن و فارغ باش (ضرب‌المثل/ دهخـ← جو).

یَک چشمِش خندَه مـی‌کنَه دیگرِش گریَه (ضرب‌المثل/ دهخـ← خنده ).

یک دانـه تخم مـی‌ته یک ساعت کت‌کت مـی‌کنـه / yak dāna toxom mē-ta yak sā´at kot-kot mē-kon-a/: یک دانـه تخم مـی‌گذارد و یک ساعت قدقد مـی‌کند (ضرب‌المثل).

یک درْ بِستَه هَزار درْ واز: (ضرب‌المثل/ دهخـ← یک درون بسته هزار درون باز).

یک روز بَه بغل جای نَمـی‌شَه یک روز بَه مشت جای مـی‌شَه (ضرب‌المثل)

یک سر و صد سَودا (دهخـ← یک سر هست و هزار سودا/ دهخـ← سودا).

یَک فاختَکْ چهل فاختَک (دهخـ← یک کلاغ چهل کلاغ / دهخـ← فاختک).

یَک قافلَه از مکر زن پر هست (ضرب‌المثل).

یک کلوخ و صد کلوخ (دهخـ← یک کلاغ چهل کلاغ ).

یک گو ریخ مـی‌زنـه گل‌پاده مردار مـی‌شـه /yak ga³ rēx mē-zan-a gol-pāda mordār mēša/: یک تاپالۀ رقیق مـی‌اندازد و صد گل کوچک کـه زیر پایش هست آلوده مـی‌شود (ضرب‌المثل/ دهخـ← ریخ/ دهخـ← گو/ دهخـ← گل‌پیـاده/ دهخـ← مردار).

یکی از هزار و کمـی از بسیـار / yak-ē az hazār o kam-ē az besyār/ (ضرب‌المثل/ دهخـ← از بسیـار اندکی و از هزاران یکی بیش نیست).

یَکی بگو دو که تا بشنو (ضرب‌المثل/ دهخـ← یعنی کـه دو بشنو و یکی بیش مگو).

یله‌گردی مایۀ بدبختی yak-a-gard-ī māya-ye bad-baxt-//: ولگردی آدم را بدبخت مـی‌کند   (دهخـ← یله‌گرد/ دهخـ← مایـه).

Related Posts




[معنی ضرب المثل برو کار کن مگو چیست کار]

نویسنده و منبع: مرتضی گیتی | تاریخ انتشار: Thu, 16 Aug 2018 18:57:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com