خداحافظ کلاس اول
کلاس اول بـه پایـان رسید و تعطیلات چهار ماهه ما از شنبه شروع شد.
یک شنبه هم جشن الفبا را تو پارک و در فضای سبز و آزاد برگزار کردیم .
چون از تشریفات جشن های مدرسه ای خبری نبود خیلی خیلی بهمون
خوش گذشت و تا تونستیم با همکلاسی هامون بازی کردیم و خوش گذروندیم .
اکثر بچه ها با هاشون اومده بودند و من هم همراه و بابا و داداش
کوچولو م.
شعر الفبا و ای ایران را همراه معلممون و ها خوندیم .من هم یکی از
غزلیـات حافظ را خوندم کـه کلی تشویق شدم این هم صدای من کـه روز بعد
تو خونـه ضبط شد چون بعد از خوردن بستنی شعر را خوندم صدام گرفته و با
حضور آریـا کـه مشتاقه با من هم خوانی کنـه امکان ضبط دوباره فراهم نشد .
غزل حافظ با صدای من
این هم شعر شاپرک کـه چند سال پیش ی ضبط کرده بود
مـیذارم به منظور تجدید خاطرات
شعر شاپرک
از معلممون یک کتاب داستان و کارت های انگری بردز هدیـه گرفتیم بابا
بی سیم و الهه هم کتاب "ماجراهای پو " را بهم هدیـه دادند. تزیین دور دفتر مشق کلاس اول
و اما این ماهی کـه گذشت :
دو هفته آخر را بـه مرور درس ها و امتحانات گذروندیم و خوشبختانـه از مشق
خبری نبود
تعداد ستاره هام درون پایـان سال بـه 9 که تا رسید کـه به همراه "احمدی " بالاترین تعداد
ستاره را داشتم. تزیین دور دفتر مشق کلاس اول معلممون تو صفحه آخر روزنگارم نوشت کـه من از بهترین های
کلاس بودم و به من افتخار مـیکنـه .
کلر بوکم کـه همـه فعالیتهای کلاسی و کاردستی هامبود و قرار بود یـادگاری از
کلاس اول برام بمونـه چون بـه عنوان کلربوک نمونـه (به همراه کلربوک احمدی و
عباس زاده ) انتخاب شد قراره بـه اداره ؟فرستاده بشـه و دیگه نمـیبینمشالبته
به همراه پیک نوروزیم.
این ها هم آخرین کار دستی های سال اول من :
اشکال هندسی
بازی ریـاضی
روز مادر هم بـه ی تب لتی را کـه از چند ماه قبل وعده اشو داده بودم کادو
دادم البته چند روز قبل از روز مادر بـه این نتیجه رسیدم کـه باید از این
به بعد قبل از هر وعده وعیدی یـه کم بیشتر فکر کنم که تا مثل این دفعه اینقدر تو خرج
نیفتم هر چند یک هفته تو گوش ی خوندم کـه :" حالا نمـیشـه یـه تب لت
ارزونتر بخوای ".این هم نقاشی روز مادر کـه تو مدرسه کشیدم و اتفاقی
تب لت ( بـه لپ تاپ بیشتر شبیـه شده) کشیدم کـه ی فراموش نکنـه .
من و مبینا ( عموم)در نمایشگاه کتاب
این هم تصاویر کرم های ابریشم کـه حالا پیله بستند و منتظر پروانـه شدنشون
هستیم . 2 که تا کرم ابریشم خانم چایکار (معلم خوب قصه خوانی خلاقمون)بهمون
داد و 4 که تا هم بابایی خرید . هر وقت تحقیقم کامل شد اینجا مراحل رشدشون را
مـیذارم.
اسامـی همکلاسی های من درون کلاس اول محبت:
مـهدی حسینی ..محمد متین بهنام پور ..حسین موسیوند ..امـیر رضا خوانی ...
یوسف اسدی..امـیر حسین احمدی...مـهدی عباس زاده ...محمد مـهدی امـیری
...سالار کریمـی ...امـیر حسین رحمانی...کامـیار قدم یـاری..امـیر مـهدی بنکدار ..امـیرحسین آدینـه
...آرین عابدین زاده ....عرشیـا حبیبی.... عرشیـا نوروزیـان.....علی رضا حکمت یـار ....
پدرام علی پور ...شروین رجبی .....مانی افضحی زاده .
و اما شیر کوچولوی خونـه ی ما
یک ماهه کـه راه افتاده و خوشبختانـه با کفش هم راحت راه مـیره
همچنان بزرگترین سرگرمـیش کشیدن مو و گاز گرفتنـه و دقیقا" مثل شیرها که
به ط اشون حمله مـیکنند بـه سمت من و و بابا شیرجه مـیره .
به حرکات موزون علاقه زیـادی داره و به محض این کـه آهنگی پخش مـیشـه سریع
دستشو بـه مـیز تلوزیون مـیگیره و بالا و پائین مـی پره.
8 روز بعد از واکسن یک سالگیش بـه طور خفیف سرخک گرفت کـه یـه کم تب داشت
و دو سه روز بعدش دونـه ها ناپدید شدند.
تازگی ها تو تمـیز خونـه بـه ی کمک مـیکنـه و دائم دستمال دستشـه و
در حال گردگیریـهروزی هزار بار هم درون کابینت ها را باز و بسته مـیکنـه و وسایل
داخلشون را چک مـیکنـه کـه یک موقع نامرتب نباشن.
آریـا درون نمایشگاه کتاب
آریـای خندون (عمربوط بـه ماه قبله)
لینك ثابت نوشته شده درون سه شنبه سی و یکم اردیبهشت ۱۳۹۲ساعت توسط ::پوریـا:: تزیین دور دفتر مشق کلاس اول
سال جدید
سال نو را کنار مزار عمو شروع کردیم و این به منظور من کـه همـیشـه سال نو را کنار
سفره هفت سین و خندان شروع مـی کردم خیلی سخت بود مخصوصا" کـه موقع
تحویل سال همـه چهره ها غمگین تر هم شد .
امسال عید مسافرت نرفتیم فقط 4 روز اول و دو روز آخر تعطیلات عید را کنار
بزرگ و بابا بزرگ گذروندیم بقیـه روزها را خونـه خودمون بودیم و چند باری به
پارک و شـهر بازی رفتیم.
با پیک نوروزی 50 صفحه ای(جدا از صفحات خاطرات نوروزی کـه شماره صفحه نداشت)
که ی درست کرده بود تقریبا" همـه درسهام دوره شد و بعد از تعطیلات با آمادگی
کامل بـه مدرسه رفتم و نتیجه اش چک های امتیـاز و تشویق های زیـادیـه کـه این روزها
نصیبم مـیشـه.
نمونـه ای از خاطرات نوروزی من :
همـه کتابهامون رو بـه پایـانـه و احتمالا" آخر این هفته تموم مـیشن. زمان
باقیمانده را هم قراره بـه امتحان و مرور درسها بگذرونیم .
تو این دو هفته گذشته 6 که تا دیکته نوشتیم کـه 4 تاش تو دفتر دیکته یکیش تو
برگه امتحانی و یکیش برگه سفید بدون خط بود کـه این آخریش تمرین جالبی
بود و برگه بعضی از بچه ها خیلی دیدنی بود .
برای بخش "دنیـای سرد و گرم " علوم هم تحقیق نوشتم کـه این بار واقعا" تحقیق
را خودم نوشتم فقط ی تعدادی برگه ی دارای تصویر گذاشت جلوم و ازم
خواست هر چیزی کـه در رابطه با دنیـای سرد و گرم با دیدن تصاویر بـه ذهنم
مـیرسه بنویسم.
صفحاتی از تحقیق من :
این روزها معلممون تکلیف زیـاد مـیده درون عوضش بهمون قول داده کـه برای چهار
ماه تعطیلی پایـان سال تحصیلی هیچ تکلیفی نده(این هم از مزایـای معلم
کلاس اول بودن).
این عهم از سایت مدرسه برداشتم . اون موقع من 5 ستاره بودم اما الان
7 ستاره دارم و تعداد ستاره هام از همـه بیشتره
و اما آریـا:
داداش کوچولوی من 21 فروردین یک ساله شد.
متاسفانـه اولین سالروز تولدش را (با وجود این کـه ی از چند ماه قبل تم
طراحی کرده بود ) نشد جشن بگیریم فقط براش شمع و کیک گرفتیم که
برای یـادگاری عبگیره کـه اون هم چون شب بود عها خوب نشد .
آریـا درون 1 سالگی با وزن 10 و 500 و قد 78 و 8 که تا دندون تیز خیلی خیلی شیرین
و بامزه هست
یکی دو قدمـی راه مـیره اما هنوز مسلط نیست . بسیـار شیطون و بازیگوشـه
و همچنان درون ابراز علاقه هاش دندوناش نقش اصلی را دارند .
کلا" طاقت شنیدن نـه را نداره و اگه موقع انجام کاری بهش بگی "آریـا نـه !"
فورا" لبهاشو خیلی بامزه جمع مـیکنـه و آماده گریـه مـیشـه.
ماما بابا گاگا دادا زز و .. اصواتیـه کـه این روزها مکرر تکرار مـیکنـه . بای بای
مـیکنـه و با هر آهنگی کـه تلوزیون پخش کنـه دست مـیزنـه و حرکات موزون
انجام مـیده
غذا خوردنش خوب شده و هرازگاهی هم غذای سفره مـی خوره .
لینك ثابت نوشته شده درون شنبه سی و یکم فروردین ۱۳۹۲ساعت توسط ::پوریـا::
پیش بـه سوی تعطیلات...
آخ جون تعطیلات
بالاخره تعطیلاتی کـه انتظارشو مـی کشیدم شروع شد .از امروز دیگه مـیتونم هر
وقت دلم خواست بخوابم هر چقدر دلم خواست بازی کنم و فیلم ببینم و از همـه
مـهمتر انگری بردز ها منتظرم هستن
تقریبا" دو ماهی مـیشـه (از اول بهمن) که از خودم ننوشتم ..
بهمن ماه را با آنفلوانزا شروع کردم و سوم و چهارم بهمن را زیر پتو و با تب بالا
گذروندم .
آخر بهمن هم کـه عموی عزیزم را از دست دادم .
در کل ماهی را کـه خیلی دوست داشتیم خیلی بد سپری شد .
و اما درس و مدرسه :
این دو ماه آخر سال را خیلی خیلی پرتلاش بودیم بـه طوری کـه من برای
تعطیلات لحظه شماری مـی کردم
فارسی :
کلاژ فصل ها
حروف گ ف خ ق ل ج و استثنا ه چ ژ خوا تشدید ص و ع را یـاد
گرفتیم و کلی مشق و دیکته نوشتیم
و این خستگی زیـادی به منظور من داشت مخصوصا" اسفند ماه کـه تعطیلات
آخر هفته را هم خونـه نبودیم و من مجبور بودم چهارشنبه بعدازظهر همـه
تکالیف آخر هفته را انجام بدم
و این گونـه شد کـه بعد از 28 دیکته خیلی خوب و بدون غلط درون دو دیکته
هفته دوم اسفند طعم غلط املایی را هم چشیدم
نشانـه گ را غایب بودم اما به منظور ف فرفره و کیف به منظور ل لیوان ج جوراب
او استثنا شیرموز ژ ژله ع عینک ه هواپیما ق قایق کاغذی تشدید کیک
تولد ص صدف هدیـه گرفتیم و برای نشانـه چ چلو کباب خوردیم.
دو سه هفته آخر روان خوانی هم زیـاد کار کردیم و هر بار کـه من مـی خوندم
معلممون مـی گفت : بـه این مـیگن روان خوانی !
معلم کتاب خوانیمون هم بـه ی گفته بود کـه من عالیم.
علوم:
بخش های 7 8 9 10 و 11 را خوندیم. من!!! به منظور بخش " درون اطراف ما هوا
وجود دارد "تحقیق نوشتم .
در سایز A5
ریـاضی:
از تم 15 که تا 22 را خوندیم.
برای یـادگیری بهتر یکی ها و ده تایی ها
این هم به منظور یـادگیری جای اعداد درون ساعت (ی هیچوقت نقاشیش خوب نبوده )
دیروز روز آخر سال تحصیلی 91 بود کـه با جشن نوروز بـه پایـان رسوندیم
من دعای تحویل سال را خوندم بعلاوه شعر سیر :
سیر سفید و بو دارم دوای درد بیمارم
من خودمو جا مـیکنم هفت سینو زیبا مـیکنم
مبارکه مبارک عید شما مبارک
این هم سیری کـه به همـین منظور درست کردیم (با پنبه و پلاستیک فریزر)
سرود ای ایران و یک شعر خوش آمد گویی بـه زبان انگلیسی هم با بچه ها
همراهی کردم.
در آخر هم یک چک 150 امتیـازی بخاطر تلاش و پشتکار گرفتم
و یکی هم با عنوان دانش آموز نمونـه بـه من و امـیرحسین احمدی دادند.
پیک نوروزی نداریم اما چند صفحه ای تمرین دادند کـه قراره ی تمریناشو تو پیک
نوروزی کـه خودش برام درست کرده جاشون بده.
با تشکر از آقای (وبلاگ بابا آب داد )که پیک نوروزیم از پیک ایشون الگو برداری
شد.
کارت پستالی کـه به مناسبت سال نو بـه معلممون دادم :
این هم متنش
و آریـا
آریـا درون 11 ماهگی
2-3 روزیـه کـه وارد 12 ماهگی شده...
یک پسر بامزه شیطون و بازیگوش .
هفتمـین دندونش را هم ماه پیش درآورد.
همچنان بزرگترین سرگرمـیش کشیدن مو و گاز گرفتنـه ..ی که
از بس آریـا موهاشو کشیده تصمـیم گرفته تو خونـه هم با روسری باشـه ..
هر چند هر وقت ی روسری سر مـیکنـه صدای اعتراض آریـا هم بلند
مـیشـه.
این روزها هر وقت عصبانی مـیشـه پشت سر هم مـیگه اه اه ..
زبونشو مـیزنـه بـه سقف دهانش و صدای تق درون مـیاره ...
اصواتی مثل دادا ماما بابا را تکرار مـیکنـه هرازگاهی هم واضح مـیگه ممان
عاشق ماشین بازیـه و خیلی هم حرفه ای عمل مـیکنـه بـه طوری که
ماشینشو بـه بالای مبل ها هم هدایت مـیکنـه .
بارها درون طول روز بـه ساعت نگاه مـیکنـه طوری هم نگاه مـیکنـه کـه انگار از
زمان سر درون مـیاره ..
هر وقت هم تلوزیون خاموش باشـه سریع مـیره سراغ کنترل و روشنش مـیکنـه.
غذا خوردنش خیلی خوب شده و دیگه بابا را اذیت نمـیکنـه .
اما همچنان چسبیده بـه یـه .
این هم آریـا درون جشن دیروز ما
بقیـه دیکته ها و کارنامـه های پایـان ترم اول درون ادامـه مطلب
ادامـه مطلب
لینك ثابت نوشته شده درون پنجشنبه بیست و چهارم اسفند ۱۳۹۱ساعت توسط ::پوریـا::
آلودگی هوا و...
اولین ماه زمستان هم گذشت و چه ماهی بود این دی ماه ماهی کـه 13 روزش
را تعطیل رسمـی بودیم به منظور بعضی از بچه های کلاسمون این تعطیلات بیشتر
هم بود و برای یکی دو تایی کـه حساسیت داشتند که تا 17-18 روز هم رسید و این
غیبت ها همچنان ادامـه داره و روزی نیست کـه همـه 20 نفر سرکلاس حاضر
باشیم.
تازه بگذریم از سرفه های پی درون پی بچه ها سر کلاس کـه بعضی وقت ها همـه
همزمان با هم سرفه مـی کنند و معلممون کلافه مـیشـه کـه چی کار کنـه .
ماهی کـه گذشت:
در شروع این ماه جشن یلدا را داشتیم کـه حسابی بهمون خوش گذشت و با
انار و آجیل و آب مـیوه و کیک پذیرایی شدیم .
عکسی از جشن یلدا (برگرفته از سایت مدرسه امون )
دیدن نمایش عروسکی مزرعه ننـه جون درون فرهنگسرای فردوس از دیگر
برنامـه های این ماه بود .
و اما درس و مشق ها
دیکته:
همچنان اوضاع بر وفق مراده و دیکته های من بدون غلط
کلاس ما تو مسابقه املاء کـه بین 3 کلاس اول برگزار شد برنده
شد و ما بقدری شادمانی کردیم کـه انگار از همـین الان جام جهانی
برزیل درون دستان ماست ..قیـافه معلممون درون هنگام ابراز احساسات ما
بقیـه دیکته ها درون ادامـه مطلب
ریـاضی:
بخاطر کمبود وقت درون این ماه و این کـه از نظر معلممون بچه ها ریـاضیشون خیلی
خوبه و پیشروی درون این درس سریعتره بعضی از زنگ های ریـاضی را فارسی کار
کردیم و الان تازه بـه بخش 15 یعنی دسته بندی ها رسیدیم .
صدفهایی کـه امسال تابستون از کنار دریـا جمع کردیم حداقل بـه درد
کاردستی های ریـاضی خورد سالهای قبل کـه موقع خونـه ت عید دور ریخته
مـیشدند این هم از فواید داشتن بچه مدرسه ای.
علوم:
ماه پرکاری به منظور این درس بود .
دو بخش زمـین خانـه ی پرآب ما و زمـین خانـه ی سنگی ما را خوندیم برای
هر دوشون تحقیق هم نوشتم (من موارد تحقیق را مشخص کردم و بر کار
تایپ و صفحه آرایی نظارت مستقیم داشتم ).
البته بعد از تموم شدن تحقیق حتما به سئوال های ی جواب مـیدادم که
تلافی دستور های من را درون مـی آورد.
این هم نتیجه تحقیقات من :
صفحه اول تحقیق
صفحه آخر
این هم متنش
این هم تحقیق زمـین خانـه ی سنگی ما درون سایز A5
مقداری سنگ هم جمع کردیم و بردیم سر کلاس کـه سنگ های من بیشتر
سنگ هایی بودن کـه از دریـا جمع کرده بودم .
قرار بود با سنگ ها شکل های مختلف بسازیم کـه بخاطر سرماخوردگی ی و
داداشی کنسل شد.
این هم من درون حال کاشتن پرتقال
از وقتی دنیـای گیـاهان را خوندیم من هر پرتقالی کـه مـی خوردم هسته هاشو
نگه مـی داشتم کـه تو باغ بابا بزرگ بکارم . تو تعطیلات 5 روزه کـه رفتیم باغ
اولین چیزی کـه با خودم بردم هسته ها بود . همش هم پلاستیکش دستم
بود اما دقیقا" زمانی کـه مـی خواستم بکارمشون گم شده بودند و مجبور شدم
همون لحظه یک پرتقال بخورم که تا هسته هاشو بکارم . حالا واقعا" سبز مـیشن
فارسی:
نشانـه های ک ی ش ا پ و ترکیبشون را یـاد گرفتیم .
برای ک کتاب (جشن ماهی ها ) ی الویـه ش شله زرد اسکناس برای
ا و پاک کن به منظور پ هدیـه گرفتیم.
هر کدوم از بچه ها کـه حروف اسمش کامل مـیشـه شیرینی یـا شکلات مـیده و
چون من و پدرام و پارسا با هم افتادیم من شکلات بردم . بخاطر همـین این
روزها دائم مراسم شیرینی و شکلات خوران داریم تازه نوع شیرینی اش را
هم ما بچه ها تعیین مـی کنیم
این هم ماهی های مربوط بـه یکی از بازیـهای درس فارسی .
با قلاب آهنربایی ماهیگیری کردیم .
قرآن:
همـه سوره ها و شعرها را تو کلاس حفظ مـیکنیم و تو خونـه کاری با این
درس نداریم . تازه همـین هفته پیش بود کـه ی از معلم قرآنمون خانم
مـیرزایی فر بخاطر روش تدریس خوبش و جو شاد کلاس و ارتباط خوبی که
با ماها برقرار کرده و مـهمتر از همـه تکلیفی به منظور خونـه نمـیده تشکر کرد
که بلافاصله معلممون ازمون خواست تو خونـه با مقوا رحل درست کنیم و
ببریم کلاس
این هم نتیجه اش (کدوم مقوایی وقتی رحل مـیشـه تحمل وزن کتاب را داره )
ورزش
معلم ورزشمون (خانم عمـیدی)هم از قافله عقب نموند و تهیـه ماکت ورزشی
را امر فرمودند
این هم ماکت فوتبال درون ابعاد 70 درون 35 cm.با چمن کاملا" طبیعی از کاموای
ریز شده ابتکار ی خط کشی ها هم با کامواست.
و نتیجه تلاش طاقت فرسای و بابا درون چسبوندن کامواها .
کارنامـه های ماهانـه من
امتحانات ترم اول را هم عالی گذروندم . درون جلسه ماهانـه بهمن ماه که
امروز برگزار شد برگه های امتحانی بـه اولیـاء داده شد و ی خوشحال از
این کـه این همـه سئوال را با دقت و بدون غلط جواب دادم. قرار شده هفته
آینده بـه نفرات برتر جایزه بدن بـه احتمال زیـاد و بابا خودشون جایزه
بگیرن چون جوایز مدرسه زیـادی تشویق کننده است.
و درون آخر اتفاق جالب این که:
یکی از بچه های کلاس اول ادب کـه تقریبا" دو برابر منـه (ماشاالله) تو زنگهای
تفریح من را هول مـیداد . ی هم بعد از بارها نصیحت های مادرانـه درون مورد
دوری از موارد خطر آفرین و دعوت بـه زندگی مسالمت آمـیز بالاخره
با شکایت های مداوم من ناچارشد با ناظممون درون مـیون بذاره .ناظم هم
این گل پسر را بـه ی معرفی کرد و نتیجه مذاکرات ی با این دوست
امروز و ... دیروز این شد کـه تو زنگ های تفریح هیچ بچه ای حق نداره تا
شعاع 5 متری بـه قصد بهم زدن آرامش من بهم نزدیک بشـه و هر جا کـه مـیرم
ایشون و دوستاشون دنبال من و مواظب من هستند و هر بار حتما یـه جوری
از دیدشون پنـهان بشم فکر کنم ی برام بادی گارد استخدام کرده .
و آریـا
10 روزه کـه وارد 10 ماهگی شده اما همچنان متصل بـه یـه و از کنار که
نـه از بغل ی تکون نمـیخوره حتی وقتهایی کـه با اسباب بازیـهاش بازی
مـیکنـه با یک دست ی را مـی چسبه و با دست دیگه اش بازی مـیکنـه
که این کارش موقع ماشین بازی صحنـه جالبی را ایجاد مـیکنـه کـه آریـا و به
دنبالش ی پشت سر ماشین کشیده مـیشن .
بغلی بودنش مخصوصا" صبح ها کـه من و بابایی نیستیم شدیدتره و
ی مجبوره یک دستی آشپزی کنـه ظرف بشوره و....
از کارهایی کـه خیلی لذت مـیبره کشیدن مو و گاز گرفتنـه یعنی باید
خیلی شجاع باشی کـه کنار آریـا دراز بکشی
وسایل دکوری کاملا" جمع شده و هیچ لپ تاپی نمـیتونـه جلوی آریـا بازبشـه و
بدون قابلیت باز شدن 180 درجه چند دقیقه دووم بیـاره .
گذشته از شیطنتهاش کـه بعضی وقتها آدمو عصبانی و کلافه مـیکنـه و بعدش
با یک لبخند و زل زدن بـه چشمات همـه را خنثی مـیکنـه پسر مـهربونیـه و خیلی
من را دوست داره و هر بار کـه از مدرسه مـیام کلی ذوق مـیکنـه و از سرو کولم
بالا مـیره .شب ها وقتی مـی خوابم دائم مـیاد دم درون اتاق خوابم و با زبون خودش
صدام مـیکنـه .
تازگی ها وقتی تشویقش مـیکنم با ت همزمان دست ها و پاهاش
و آواز خوندن همراهیم مـیکنـه.
یک هفته ایـه کـه داداشی سرما خورده و هنوز خوب نشده.
ادامـه مطلب
لینك ثابت نوشته شده درون شنبه سی ام دی ۱۳۹۱ساعت توسط ::پوریـا::
این پائیز هم گذشت..
این ماه هم با تلاش من درون راهب علم و دانش و سواد سپری شد
و بدین ترتیب هفتمـین پاییز زندگیم را پشت سر گذاشتم پاییزی پرتلاش تر
از شش پاییز قبلی.
تو این مدت اتفاق خاصی نیفتاد( جز یک سرماخوردگی کوچولو کـه اون را هم
تنـها خوری نکردم و به ی و داداشی هم دادم کـه آثارش به منظور اون دو تا
همچنان باقیست.)
و من با مدرسه و کلاس شطرنجم و البته داداش کوچولوم کـه منو بیشتر از
همـه دوست داره مشغولم.
حالا اصل مطلب یعنی درس و مشق و مدرسه
با یـاد گرفتن حروف ت ن ای و ز و ترکیبشون دیگه مـیتونم بگم کـه منم باسوادم
الان دیگه زیر نویس های تلوزیون را بـه راحتی و داستانـهای کوتاه را با کمـی کمک
مـیتونم بخونم .کتاب فارسی آموز ادبی 1 کـه ما بهش مـیگیم نخودی و معلم دوست
داشتنی کتابخوانیمون خانم چایکار معرفی کرده را خیلی دوست دارم و داستانـهای
نخودی را با کمک ی مـی خونم و از خوندنش لذت مـیبرم.
یـادگیری حروف بالا را هم با یـادگاری هایی کـه معرف اون حرفه شروع کردیم
برای ت توپ بهمون به منظور ای بیسکوئیت ن نون و پنیر و سبزی و گردو و ز
این زنبور کوچولو .
(البته با کمـی آرد و خمـیر کـه بهمون نحوه درست شدن نان را هم یـاد گرفتیم)
رو خوانی و روان خوانیم خیلی خوبه ولی از اینـها بهتر دیکتمـه کـه تا الان 13 تا
دیکته را بدون غلط نوشتم و از این نظر تو کلاسمون رکورددارم
این هم چند تایی از دیکته هام (3 تای آخری را هنوز عنگرفتم)
(از اونجایی کـه ی دوست داره همـه مشق و دیکته های من را نگه داره
و از طرفی با کمبود جا مواجهیم تصمـیم گرفته از همشون عبگیره و بذاره
تو وبلاگم کـه برام یـادگار بمونـه )
اون علامت ناشناخته قرمز رنگ درون دیکته بالا علامت ویرگولهکه ی
وقتی دیدش کلی فکرد که تا به ماهیتش پی برد.
ریـاضی
به جمع و حاصل جمع رسیدیم و من همچنان عاشق این درسم .
حل جداول سودوکو (همون شگفت انگیز) را خیلی دوست دارم اما یکی از
خونـه های جدول 6 درون 6 کتابمون را بعلت بی دقتی غلط نوشتم ی
هم هفته پیش با دیدن کتاب ریـاضیم اولش جا خورد اما بعدش
حسابی از این فرصت بـه دست اومده استفاده کرد و تا مـیتونست از این
جداول برام طرح کرد کـه جداول کتاب درون مقایسه با اونـها آب خوردن بود و تا
مطمئن نشد کـه من دیگه که تا آخر عمرم جداول سودوکو را بدون غلط حل نمـیکنم
دست برنداشت این روزها موقع حل تمرینات ریـاضی تو کلاس کلی دقت
مـیکنم کـه دیگه گرفتار محکم کاری های ی نشم هر چند هنوز هم از
رنگ های عجولانـه من سر کلاس شاکیـه.
این هم مربوط بـه مقایسه طول با واحدهای مختلف
علوم
تو کلاس با سیب زمـینی مـهر درست کردیم و برای جوهر هم از آب لبو استفاده
کردیم.
این هم تخم مرغی کـه با پختن درون آب جعفری مثلا" سبز رنگ شده (جعفری
هم جعفری های قدیم) و تزیینش کردیم .
قرار بود یک تابلو از نقاشی خودمون با رنگهای طبیعی درست کنیم که
چون فقط لبو درون دسترس بود بقیـه رنگها را از دو رنگ انگشتی زرد و آبی و
ترکیبشون استفاده کردیم . این هم از تابلوی من
این هم کاردستی بره کوچولو (یکی از حیوانات اهلی)
یک عاز من و معلممون درون حالیکه این بره کوچولو را گرفتیم کـه فرار نکنـه
تو سایت مدرسه امون گذاشتن (عکسهای آز علوم)
این برگها را با بابایی از تو پارک جمع کردیم
پیـازی را کـه سبز کرده بودم بـه مرحله برداشت رسیده ببینید:
زبان
یک دیکته از حروف بزرگ و کوچیک نوشتیم بعلاوه یک امتحان از حروف اول
کلمات کـه Excellent گرفتم.
اولین تمرین من به منظور درس کامپیوتر (ورد)
کارنامـه مـیان ترمم را با تکرار کلمـه خیلی خوب گرفتم.کلر بوک و امتحانات کلاسی را
همزمان با کارنامـه بـه اولیـاء داده بودند ببینند کـه ی ابراز رضایت کرد .
ساعت(تکلیف شبی دیگر به منظور ی)
این هم ماسکی کـه ی درست کرده و هنوز نمـیدونـه به منظور چه درسی بوده
و اما آریـا
داداش کوچولوی من چند روزیـه کـه وارد 9 ماهگی شده
همچنان با غذا خوردنش مشکل داریم و راحت تر اینـه کـه بگیم اصلا" نمـی خوره
ماه گذشته را اولش بخاطر آلودگی هوا(صداش گرفته بود) و سرماخوردگی و
بعدش هم بخاطر دندونـهای سوم و چهارم و پنجم کـه همزمان با هم دراومدن
خیلی بی قرار بود نـه غذا مـی خورد و نـه مـی خوابید و حسابی ی را اذیت
کرد .
آریـا کوچولوی ما الان دیگه راحت بلند مـیشـه و مـیشینـه و با کمک گرفتن از مبل ها
چند قدمـی راه مـیره .
صبحها من و بابایی را بدرقه مـیکنـه و ظهرها با شنیدن صدای درون سرشو برمـیگردونـه
طرفش و مـیاد استقبال. البته بابایی حتما بلافاصله بغلش کنـه والا مـیزنـه زیر گریـه .
صبحها کـه ما نیستیم خیلی بیقراری مـیکنـه و از بغل ی پایین نمـیاد ی
هم به منظور اومدن من لحظه شماری مـیکنـه که تا آریـا را مشغول کنم (حالا مـیبینم که
نگرانی هام به منظور دست تنـها شدن ی بعد از رفتن من بـه مدرسه بی دلیل
نبوده)
بعداز ظهرها کـه من و بابایی هستیم دائم حتما یکی مواظبش باشـه که
خرابکاری نکنـه(رفتن روی شیشـه عسلی ها ,دست زدن بـه وسایل روی مـیز
تلوزیون , رفتن تو اتاق من و بهم ریختن وسایل من , رفتن داخل دستشویی و
).
دادشی من خیلی مـهربونـه و ابراز علاقه هاش با کشیدن مو و گاز گرفتن اعضاء
صورته هر وقت احساساتش غلیـان مـیکنـه دو دستی و با کشیدن موهای
دو طرف, سر را نگه مـیداره و با دهانش هجوم مـیاره بـه طرف صورت .
این هم آریـای شیطون ما کـه مـی خواد با آویزون شدن از تختش بیـاد پائین
لینك ثابت نوشته شده درون پنجشنبه سی ام آذر ۱۳۹۱ساعت توسط ::پوریـا::
پوریـای با سواد
یک خانـه داریم مانند گلدان
گل های خانـه بابا و
من دوست دارم پروانـه باشم
فرزند خوب این خانـه باشم
من دیگه باسواد شدم هر چند هنوز سوادم کمـه اما درون هر حال باسواد
محسوب مـیشم.
در حال حاضر تمامـی کلماتی کـه از ترکیب الف ب ا/ دال مـیم و سین ساخته شده
باشند را مـیتونم بـه راحتی بخونم و بنویسم.
ماهی کـه گذشت ماه پرکاری به منظور من و بیشتر به منظور ی بود.
از اول آبان خوندن و نوشتن را بطور رسمـی شروع کردیم .بیشتر نوشتن ها را
توی کلاس انجام مـیدیم اما معمولا" روزی یک صفحه هم تو خونـه بـه عنوان
مشق شب داریم.
این هم مشق من معلممون کـه مـیگه خوش خطم
اولین دیکته امون 6 آبان بود و امروز هم هفتمـیش همـه را بدون غلط و
تمـیز نوشتم
اولین دیکته
چهارمـی
این هم ششمـی
ی هم اکثر شب ها بهم دیکته مـیگه کـه معلممون هر بار با دیدنشون
مـیگه وای چقدر طولانی اما ی همچنان که تا صفحه پر نشـه راضی
نمـیشـه این هم نمونـه اش
البته من دیکته نوشتن را خیلی دوست دارم و خسته نمـیشم علتش هم
تشویق ها و برچسب های آخرشـه
علوم و قرآن را هم از این ماه شروع کردیم . درون شروع درس قرآن برامون
جشن گرفتند و کلی ازمون پذیرایی د هر چند وقتی ازمون خواستند قرآن
بخونیم هیچ توجهی نکرد و همـه امون حواسمون پیش خوردنی ها بود
پسریم دیگه
کلاس قرآن را بخاطر این کـه همـه کارهامون بصورت گروهیـه خیلی دوست دارم.
شعر بالا را هم یکی دو روز پیش تو کلاس قرآن یـاد گرفتم و برای ی خوندم.
علوم :
در مورد سایـه ها حواس پنجگانـه و موجودات زنده (جانوران و گیـاهان) مطالب
زیـادی یـاد گرفتم آخرین آموخته هام درون مورد انواع ریشـه ها ساقه ها برگ ها
و گل ها بود کـه قراره کلاژشون را هم درست کنیم و ببریم .
این اسب ها را هم به منظور درس مربوط بـه حیوانات اهلی من و ی درست
کردیم (با کمک مستقیم و نظرات سازنده من )کلاژ حیوانات اهلی و وحشی
هم از جمله تکالیف شب یـه کـه هنوز فرصت درست شونو پیدا نکرده .
این پروانـه را ی با کمک بابایی درست د (بابایی کار سخت پیچوندن سیم
را انجام داد)که معلممون بـه دیوار کلاس نصبش کرد.
آز علوم:
سایـه دوستامونو با گچ کشیدیم ..لوبیـا کاشتیم و پیـاز سبز کردیم و برگهای مختلف
را جمع کردیم و شکلشونو کشیدیم.
آریـا از یک لحظه غفلت ی استفاده کرده و لوبیـاهایی را کـه تو خونـه
کاشته بودم را کالبد شکافیشون کرده بود .
ریـاضی:
تا بخش 10 را خوندیم و خوشبختانـه همچنان برام آسون و لذت بخشـه .
این هم یکی از تمرین های کتابه کـه برای تاکید روی مقوا پیـاده کردیم
(ی - من).
تمرین های مربوط بـه الگوها را هم تو دفتر شطرنجی تکرار مـی کنیم(تو خونـه).
فارسی:
سفره هفت سین مربوط بـه نگاره ها
چراغ راهنمایی را هم کـه برای نگاره ها کشیده بودم (خودم با نظارت ی)
به عنوان بهترین انتخاب شد و به برد کلاس زدننمـیدونستم خوب شده والا
ازش عمـیگرفتم .
برای حرف ب معلممون با بادام برامون کاردستی درست کرد . به منظور ا/ ژله انار
بهمون و برای سین یک شامپو بچه بس .
این هم دفترییـه کـه معلممون ازمون خواسته بود بـه شکل دلخواه درستش کنیم
با دو برگه سفید.
شکلشو من انتخاب کردم و ی درستش کرد بعد معلممون
گفت توشو نقاشی کنیم و تقدیم باباهامون کنیم من نقاشی نکشیدم اما تمام
صفحه را پر از کلمـه بابا کردم و با گل و قلب تزئینش کردم و دادمش بـه بابایی
قرار شد باباها احساسشونو از این کار آخرش بنویسن .من هم دادام بـه بابایی
و ازش پرسیدم خوشحال شده یـا نـه کـه با جواب مثبتش گفتم "حالا خوشحالیتون
را آخرش بنویسید "این هم نوشته بابایی:
" آن روز کـه برای اولین باربه سخن گشودی
را صدا زدی و حال که
بابا اولین کلمـه ای هست که بر صفحه کاغذ نشاندی من
سرخوش از پویـایی توام.
پس
سپاس
از تو کـه امـید زندگی ام شدی
از مادر
که همـه هستی امان هست و چراغ خانـه مان
و
از معلمت
که بی دریغ تمام وجودش را ارزانی آموختنت کرده
سپاس سپاس سپاس "
معلممون تو جلسه ماهانـه بـه بقیـه باباها گفته بود کـه همـه نوشته ها خوب بوده اما
نوشته بابای من از همـه بهتره بوده
از سرویس مدرسه امون هم بگم کـه ما 4 نفریم من و آرتین و علیرضا کلاس اول و
حسین دومـه . این هفته من مبصر سرویسم و از لحظه خروج از خونـه دفترچه
یـادداشت و مدادمو درون مـیارم و شروع مـیکنم بـه مثبت و منفی زدن قراره
منظم ترینمون هواپیمای کنترلی از آقای مرادی راننده سرویسمون جایزه بگیره.
این ماه هم گذشت و من همچنان عاشق مدرسه رفتنمتو خونـه تکالیفمو
سریع انجام مـیدم و خیلی خیلی کمتر ی را اذیت مـیکنممعلممون هم
از م راضیـه و بهم مـیگه گل کلاس .
بالاخره بعد از چند مدال نقره و برنز این دفعه طلا گرفتم البته همـیشـه تو مسابقات
شطرنج آزاد شرکت مـیکردم اما این بار تو رده سنی زیر 9 سال شرکت کردم.
و اما داداش کوچولوی شیطون و کپل خان (لقبی کـه من بهش دادم) من آریـا
یک هفته هست که وارد 8 ماه شده .
در 6 ماه و نیمگی دومـین دندونش درون اومد و از همون روز اول با گازی کـه از شونـه
ی گرفت تیزی دندوناشو بـه رخ کشید . هر وقت هیجان زده مـیشـه هر چیزی
که نزدیکش باشـه دست پا گوش بینی و.. را از نوازش دندوناش بی نصیب نمـیذاره و
البته این لطفش بیشتر شامل حال ی مـیشـه .
این روزها فرنی حریره سوپ زرده تخم مرغ و آب را مـیخوره (البته با صرف کلی وقت و
درآوردن شکلک های مختلف کـه گاهی سه تامون بسیج مـیشیم کـه آقا دهان
مبارکشون را باز کنند و چند قاشق مـیل کنند)از هفته آینده ماست و دو
هفته دیگه پوره سیب زمـینی و سیب درختی هم اضافه مـیشـه .
قطره آهن ویتامـین آ د و زینکو ویت هم مـیخوره .
بخاطر درون اومدن دندوناش خیلی خیلی اذیت شد و شبها زود زود بیدار مـیشد اما
این روزها خواب شبش بهتر شده .
سه هفته هست که چهار دست و پا مـیره با سرعت نور فکر کنم تو مسابقات
شرکت کنـه حتما" اول مـیشـه مخصوصا" اگه کتابهای من را بذارن خط پایـان
تازه گیـها با دست گرفتن بـه مبل ها بلند مـیشـه و دیگه از مـیز تحریر سیـار من هم
بالا مـیاد و کم کم حتما برم تو اتاق تکالیفمو انجام بدم.
ساعت 7 قبل از رفتن بـه ولیمـه حاج عمو (عمو رضای بابایی)
و ی خوشحال از این کـه آریـا خوابیده و دیگه قرار نیست دائم بغلش کنـه
اما نیم ساعت بعد بیدار شد و
این عساعت 12:30 هست بعد از برگشت از مراسم و آریـا همچنان بیدار
لینك ثابت نوشته شده درون دوشنبه بیست و نـهم آبان ۱۳۹۱ساعت توسط ::پوریـا::
ماه مـهر
یک ماهی از رفتنم بـه مدرسه مـی گذره ... صبح ها ساعت 7 همراه بابایی از خونـه
مـیرم بیرون و بعدازظهرها بین 2:20 که تا 2:30 خونـه هستم .
تو این مدت خیلی خیلی بهم خوش گذشته و واقعا" مدرسه را دوست دارم
دائم هم مـیگم چه خوب شد از مـهد راحت شدیمحالا خوبه اون موقع ها که
مـهد مـیرفتم که تا اسم مدرسه مـی اومد مـیگفتم نمـیخوام مدرسه برم و دوست دارم
همـیشـه مـهد بمونم .
یکی از بزرگترین دلایلم کـه مدرسه را بهتر از مـهد مـیدونم زنگ تفریح های
مدرسه هست که تو زنگ تفریح ها مـیتونیم با دوستامون حرف بزنیم بازی
کنیم تو حیـاط هر جا کـه دلمون خواست بریم و مثل بچه کوچیک ها هی بهمون
نمـیگن اینجا برو اونجا نرو .تازه بوفه هم داریم و مـیتونیم خوراکی بخریم .
هر چند روزهای اول تو حیـاط هر چقدر هم کـه حواسمو جمع مـیکردم یکی موقع
دویدنش بهم مـی خورد و پخش زمـین مـیشدم.
در کل هفته اول خیلی متفاوت از این روزها بود معمولا" زنگ آخر همـه خسته
مـیشدن و همش مـی پرسیدن کی زنگ خونـه مـی خوره ؟(من هم بـه تک تکشون
بدون توجه بـه حضور معلممون جواب مـیدادم )اما الان دیگه خسته نمـیشیم .
روزهای اول به منظور انجام تکالیفم یـه کوچولو ! ی را اذیت مـیکردم اما بعدش
پسر خیلی خوبی شدم و خودم تکالیفمو سریع انجام مـیدم.
تقریبا" همـه همکلاسیـهامو با اسم و فامـیل مـی شناسم و با چند تایی دوست
هستم اما دوست صمـیمـی ام یوسف کـه همـه جا با هم هستیم .
این هم از برنامـه هفتگی من :
روزهای دوشنبه را بخاطر داشتن ورزش خیلی دوست دارم نـه بخاطر این که
خیلی اهل ورزش هستم نـه....فقط بـه این دلیل کـه دوشنبه ها را با لباس
ورزشی مـیرم مدرسه و باهاش خیلی راحت تر از لباس فرم هستم .
البته کم کم دارم بـه فوتبال علاقمند مـیشم ی هم قول داده درون اولین
فرصت ! باهام تمرین کنـه و از من یک فوتبالیست خوب بسازه .
یکی از برنامـه های مدرسه امون طرح صبحانـه هست که حتما هر صبح
بر اساس برنامـه داده شده یک لقمـه کوچیک نان با پنیر سیب زمـینی
تخم مرغ یـا حلوا شکری همرامون ببریم و بعد از برنامـه صبحگاه و قبل از ورود
به کلاس سر صف بخوریم که تا هیچ گرسنـه وارد کلاس نشـه .
در اولین جلسه ماهانـه اولیـا و مدرسه کـه ی شرکت کرده بود
معلممون از من خیلی راضی بوده و به همـه گفته بود کـه "پوریـا پسر
بسیـار مرتب منظم و زرنگیـه "
ابته من هم همـه تکالیفمو چه تو کلاس چه خونـه مرتب و با دقت انجام مـیدم و
کلی برچسب و تشویق گرفتم
این هم از اولین مشق های من :
هر روز بـه محض رسیدن بـه خونـه بـه ی گزارش مـیدم کـه پسر خوبی بودم و
معلم ازم "شاکی " نبوده .
برنامـه درسی من :
ریـاضی:
بخش 5 هستیم افزون بر این نوشتن اعدا 1تا 3 را هم تمرین کردیم .
این هم کار مربوط بـه گوشـه ها کـه به کمک ی درست کردیم (من
فقط چوب کبریت ها را مـیدادم دستش )
علوم:
دیرتر از بقیـه درس ها شروع کردیم و بخش 2 هستیم . آز علوم هم سایـه ها و
برش گوجه را داشتیم .
قرآن:
سوره توحید و شعر رفتم کنار دریـا .... را حفظ کردیم همراه با پیـام های قرآنی و..
نقاشی:
اشکال هندسی و انواع خط و کشیدن طرح دست را با پاستل کار کردیم .
زبان :
کتاب let's go را شروع کردیم و نوشتن هم حرف a A را .
کتابخوانی:
هر هفته یک قصه برامون تعریف مـیکنن و باید نقاشی اشو بکشیم .
P4C:یـا فلسفه به منظور کودکان کـه من بهش مـیگم "زنگ فکر "
هر بار یک موضوع مطرح مـیشـه کـه ما حتما فکر کنیم و هر چی مـیدونیم در
موردش بگیم .
فارسی(بخوانیم ) :
نگاره ها را تموم کردیم و بخش 2 یعنی آموزش نشانـه ها را قراره شروع کنیم
برای نگاره 3 چراغ راهنمایی را کشیدیم بردیم مدرسه .
جشن آب را هم چهارشنبه تو پارک برگزار کردیم و کلی خوش گذشت با آب
مـیوه و کیک پذیرایی شدیم عروسک قطره آب را هدیـه گرفتیم و گندم ! چیدیم و..
دو که تا شعر سبز و سبز و سبز و انار را هم حفظ کردم .
فارسی (بنویسیم):
علاوه بر کتاب کـه تو کلاس مـی نویسیم .3 هفته اول هر شب 5 خط تو دفتر
مشق هامون هم مـی نوشتیم و زیرش نقاشی مـی کشیدیم اما این روزها
فقط دفتر مشق نگاره های گ اج را تو خونـه مـی نویسیم کـه داره تموم مـیشـه .
کامپیوتر :
ورد را شروع کردیم و با وجود تکراری بودنش به منظور من همچنان با علاقه کار
مـیکنم .
آخر هفته ها هم تکلیف هفتگی داریم کـه شامل چند سوال از هر درسه و قراره
بعد از تصحیح تو کلیر بوکمون قرار داده بشـه.
همـه درسهامو دوست دارم اما همچنان عاشق ریـاضی و کامپیوتر هستم .
از نمایشگاه رسانـه ها ی دیجیتال هم کتاب ریـاضی گ اج را گرفتم و ی
هر روز بعد از انجام تکالیفم بـه عنوان جایزه بهم اجازه مـیده بازی ریـاضی هاشو
انجام بدم.
من درون نمایشگاه رسانـه های دیجیتال
بعد از مدتها دو هفته پیش دوباره تو مسابقات شطرنج شرکت کردم.
و اما آریـا:
6 ماهش تموم شد و وارد 7 ماهگی شده .
حدود یک هفته هست که غذای کمکی را با فرنی شروع کرده .
موقع زدن واکسن 6 ماهگیش پسر شجاعی بود و اصلا" اذیت نکرد .
اولین دندونش امروز یعنی درون 6 ماه و ده روزگی دراومد .
همزمان بصورت خیز و جهشی (کاملا" مثل قورباغه)در کمتر از 3
ثانیـه خودش را بـه هر وسیله ای کـه نباید بهش دست بزنـه مـیرسونـه اما
در مورد اسباب بازی های خودش حتی اگه چند سانت جلوتر از خودش
بیفتن هیچ حرکتی به منظور برداشتنشون نمـیکنـه و با نق زدن و گریـه از ما
مـی خواد براش بیـاریم .
از حالت چهار دست و پا بـه حالت نشسته درون مـیاد اما نشستنش فقط چند
ثانیـه هست و مـی افته ولی با تکیـه بـه دستاش چند دقیقه مـیتونـه بشینـه.
شدیدا" بغلی شده و حداکثر مدت زمانی کـه با خودش بازی مـیکنـه فقط 5
دقیقه است.
خوابش هم خیلی کم شده شبها هم زود زود بیدار مـیشـه .البته من اصلا"
دوست ندارم روزها بخوابه مخصوصا" وقتهایی کـه از مدرسه برمـیگردم .
به محض این کـه زنگ خونـه را مـی و ی آیفونو جواب مـیده از رو صداش
متوجه مـیشم کـه آریـا خوابه یـا بیدار : اگه ی آروم و تک کلمـه ای جوابمو
بده یعنی آریـا خوابه اما اگه صداش بلند باشـه و مـهربانانـه دعوتم کنـه بالا یعنی
آریـا بیداره.وقتی بـه ی اینـها را گفتم از این کـه اینقدر دقیقم کلی تعجب کرد .
وقتهایی کـه بیداره بـه محض این کـه از درون وارد مـیشم کیفمو پرت مـیکنم و مـی پرم
بغلش مـیکنم اون هم کلی ذوق مـیکنـه و موهامو مـیکشـه و همـه جای صورتمو با
لباشمـیزنـه ی هم بهمون مـیگه"داداش ندیده ها" .
لینك ثابت نوشته شده درون شنبه بیست و نـهم مـهر ۱۳۹۱ساعت توسط ::پوریـا::
پوریـا بـه مدرسه مـی رود
چهارشنبه 29 شـهریور قبل از رفتن بـه مدرسه
این عکسو ی یک دستی و در حالیکه آریـا بغلش بود گرفت
بابایی رفته بود ماشینو از پارکینگ بیـاره ..
ورودی دبستان
سلام مدرسه
من درون جشن شکوفه ها
کلاس بندی : اسم ها را مـیخوندند و در مـیان تشویق باباها بچه ها با معلم
و همکلاسیـهاشون آشنا مـیشدن .
بعضی از همکلاسیـهام ده ماهی از من بزرگتر بودن و من احساس کوچولو بودن
کردم
به صف و رفتن بـه سمت کلاس همرا باباها
البته فقط ی همراه من بود چون آریـا تو کالسکه اش خوابیده بود و بابایی
پایین پیشش موند .
عبور از زیر دروازه قرآن درون مـیان دود اسپند (البته اینجا دود اسپندی نیست
چون بـه خاطر شلوغی اون لحظه نمـیشد عگرفت )
پاگرد ورود بـه طبقه اول کـه 3 که تا کلاس اول و یک کلاس پیش دبستانی
تو این طبقه هست .
راهرو طبقه اول
این هم از کلاس من : اول محبت
داخل کلاس
رو مـیزم کتابهامـه همراه با کارت تبریک و یک قمقه آب کـه بهمون کادو .
با کیک و آب مـیوه و شکلات هم پذیرایی شدیم
من و همکلاسی هام کـه 20 نفر هستیم .
موقت ردیف آخرم .. بخاطر عینکی بودنم قراره ردیف جلو بشینم .
و این هم معلم مـهربونم خانم رستنده کـه اجازه عکسشونو تو وبلاگم بذارم
بقیـه عکسها و همچنین عکس های آریـا جونم درون ادامـه مطلب .
ادامـه مطلب
لینك ثابت نوشته شده درون پنجشنبه سی ام شـهریور ۱۳۹۱ساعت توسط ::پوریـا::
، تزیین دور دفتر مشق کلاس اول
[تزیین دور دفتر مشق کلاس اول]نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 10 Sep 2018 05:06:00 +0000