Message:
http://www.negah30.info/index.php?option=com_content&task=view&id=1083&Itemid=24
بحثی پیرامون اسلام، مع کهنه کار فرانسوی به مارسی پیوست عکس خاتمـیت دین بهائی و مسالۀ قائمـیت
پرهام
به علماء از قول بهاء بگو ما بـه زعم شما مقصریم، از نقطه اولی (حضرت باب) روح ما
سواه فداه چه تقصیری ظاهر کـه هدف رصاصش (گلوله سربی) نمودید. مع کهنه کار فرانسوی به مارسی پیوست عکس نقطه اولی مقصر، از
خاتم النبیین روح العالمـین له الفداء چه تقصیری باهر کـه بر قتلش مجلس شورا ترتیب
دادید. مع کهنه کار فرانسوی به مارسی پیوست عکس خاتم النبیین مقصر، از حضرت مسیح چه تقصیر و افترا هویدا کـه صلیبش زدید. حضرت
مسیح بـه زعم باطل شما کاذب، از حضرت کلیم چه کذبی و افترایی آشکار کـه بر کذبش گواهی
دادید. حضرت کلیم بـه زعم باطل شما کاذب و مقصر، از حضرت خلیل چه تقصیری هویدا کـه در
آتشش انداختید. اگر بگویید ما آن نفوس نیستیم، مـی گوییم اقوال شما همان اقوال و
افعال شما همان افعال"[7]
(حضرت بهاءالله)
پرهام
بحثی پیرامون مسالۀ قائمـیت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
الها معبودا
از تو ام و بتو آمدم. قلبم را بنور معرفتت منیر فرما. توئی مقتدری کـه قدرت
عالم و امم از اقتدارت باز نداشت. از یک اشراق از نیر کرمت دریـاهای کرم ظاهر و از
یک تجلی از نیر جودت عالم وجود موجود. ای پروردگار آنچه لایق ایـامت نیست اخذ نما
و آنچه قابل هست عطا فرما. توئی آن بخشنده ای کـه بخششت محدود بـه حدود نـه.
عباد توئیم ترا مـیجوئیم و از تو مـیطلبیم. توئی فضال و توئی بخشنده.
(حضرت بهاءالله)
" آنچه از نادانی بکاهد و بر دانائی بیفزاید او پسندیده آفریننده بوده و هست"[1]
(حضرت بهاءالله)
هدف از این رساله، صرفا اطلاع رسانی بـه محققین و جویندگان حقیقت مـی باشد، که تا با تأمل
و تعمق درون تاریخ ادیـان، احادیث مرویـه، قرآن مجید و سایر کتب آسمانی، بُعد دیگری از
عقاید و باورها برایشان گشوده شود. همچنین توضیح داده شود کـه بعضی از عبارات مذکور
در قرآن کریم، از جمله خاتم النبیین و اسلام بـه عنوان دیـانت آخر، معنایی غیر از
معنای ظاهری داشته و این چنین موانع و حجابهایی درون کتب مقدسه پیشین نیز موجود بوده
که همواره سبب و علت امتحان خلق درون یوم ظهور پیـامبران الهی گشته است. از سوی دیگر
نشان داده شود کـه استدلالهای بهائیـان به منظور حقانیت ادیـان بابی و بهائی، درون باب ظهور
پیـامبری جدید و آمدن دیـانتی جدید درون سلسله ادیـان الهی، درون احادیث و قرآن مجید موجود
مـی باشد و خارج از سند و مدرک نیست، البته مقبل و معرض همـیشـه درون دنیـا بوده و خواهند بود.
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج کـه تو خانـه مـی بینی و من خانـه خدا مـی بینم
رفتار بهائیـان با معرضین دیـانت بهائی، همان رهنمودی هست که درون آیـه 46 سوره عنکبوت از
کلام الله مجید آمده است: مع کهنه کار فرانسوی به مارسی پیوست عکس " با اهل کتاب جز بـه نیکوترین طریق بحث و مجادله مکنید ...
و بـه اهل کتاب بگویید کـه ما بـه کتابی کـه بر ما نازل شده و به کتاب آسمانی شما بـه همـه
ایمان آورده ایم و خدای ما و شما یکی هست و ما تسلیم و مطیع فرمان اوییم". حضرت
بهاءالله، پیـامبر و شارع دیـانت بهائی و حامل وحی الهی درون این یوم، بهائیـان را درون این
باب چنین هدایت مـیفرمایند: " آنچه را دارائید بنمائید. اگر مقبول افتاد، مقصود حاصل،
و الا تعرض باطل"[2].
مطلب دیگر آنکه، افتراها و تهمت های گوناگونی بـه دیـانت بهائی زده مـی شود که تا اذهان
عموم را درون مورد این آئین آسمانی خدشـه دار کنند کـه امـیدواریم اینگونـه مقالات کمکی
باشد که تا محققین منصف و جویندگان حقیقت با تحقیق منصفانـه و عاری از غرض این سوء
تفاهمات را برطرف سازند. البته این تهمت ها و ردیـه نوشتن ها درون تاریخ ادیـان هیچ
تازگی ندارد و مطلب جدیدی نیست. چنانچه، " بسیـاری از مادیون و یـهود و مسیحیین بالاخص
نیز، کتب ردیـه بر قرآن مجید نوشته اند و ایرادات مفصل گرفته اند؛ مانند جرجیس صال
صاحب "المقالة فی الاسلام" کـه هاشم شامـی بـه عربی ترجمـه کرده و تذییلات بـه آن نوشته
است و عبدالمسیح کـه کتاب براهین را درون چهار جلد قطور رد بر اسلام نوشته و کشیش
فاندرنمساوی کـه مـیزان الحق را رد بر اسلام نوشته هست و امروز بنام سنجش حقیقت تغییر
اسم داده و بالسنـه مختلفه ترجمـه شده و کتاب ینابیع الاسلام کـه بسیـار مفصل و رد بر
اسلام است"[3].
در هر صورت، تحقیق و تفحص بـه شـهادت کلام الله مجید، از وظایف شخصی هر مومنی مـی باشد؛
چنانچه درون آیـه 6 سوره حجرات مـیفرماید: " يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ
فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ، یعنی ای مومنان، هرگاه
فاسقی خبری به منظور شما آورد تحقیق کنید، مبادا از روی نادانی بـه قومـی رنجی رسانید و
سخت از کار خود پشیمان گردید". باری، از جمله تهمت هایی کـه به این آئین الهی مـی زنند
اینکه دیـانت بهائی دست نشانده خارجی ها است؛ لیکن، بـه مصداق آیـه 81 سوره مومنون: بَلْ
قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ ( بلکه گفتند مانند آنچه پیشینیـان گفتند)، اینگونـه تهمت ها
نیز درون تاریخ ادیـان هیچ تازگی ندارد و مطلب جدیدی نیست. " درون تفسير قمى درون ذيل جمله"
قالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا ... (یونس / 15)" آمده كه قريش بـه رسول
خدا (ص) گفتند: يا رسول اللَّه! قرآنى ديگر غير اين قرآن بياور، براى اينكه تو اين
قرآن را از يهود و نصارى آموختهاى"[4]. همچنین، درون تفسیر مواهب علیـه آمده هست که
کفار مـیگفتند، مطالبی را کـه محمد مـی گوید از خارجیـان یـاد مـی گیرد مانند جبر و یسار
که دو تن از غلامان بودند کـه شمشیر ها را صیقل مـی دادند[5]؛ کـه آیـه 103 سوره نحل از
کلام الله مجید، درون جواب اینگونـه تهمت ها کـه خارجیـان قرآن را بـه محمد مـی آموزانند
چنین نازل شده است: " وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ
أَعْجَمِيٌّ وَهَـذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ، یعنی و ما کاملا آگاهیم کـه کافران (معاند) مـی گویند: آن
که مطالب این قرآن را بـه رسول مـی آموزد بشری است، ( مقصودشان بلعام ترسا یـا عایش
یـا یعیش یـا غلام رومـی یـا سلمان فارسی بود) درون صورتیکه زبان آن کـه این قرآن را به
او نسبت مـی دهند اعجمـی (غیر فصیح) هست و این قرآن بـه زبان عربی فصیح و روشن است". و
سایر اعتراضات کـه بر حضرت رسول اکرم (ص) وارد مـی آوردند؛ از جمله آنکه درون آیـه 7 سوره
ص آمده است: ما اين سخن را درون آييني ديگر نشنيديم و اين جز چيزي ساخته و پرداخته
نيست ( ما سَمِعْنا بِهذا في الملّة الآخرة إِنْ هذا إِلاّ اختلاق)؛ و یـا درون آیـه 8 سوره فرقان
آمده است: و ستمکاران گفتند پیروی نمـی کنید مگر مردی کـه جادو شده هست (وَقَالَ الظَّالِمُونَ
إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلاً مَّسْحُوراً)؛ و در آیـه 41 سوره الحاقه آمده است: و نیست آن سخن شاعری
که اندکی از شما تصدیق مـی کنید (وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ)؛ و در آیـه 38
سوره مومنون آمده است: نیست او مگر مردی کـه مـی بندد بر خدا دروغ و ما هرگز بـه او
ایمان نخواهیم آورد (إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِباً وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ)؛ و در
آیـه 5 سوره فرقان آمده است: گفتند کـه این کتاب (قرآن) افسانـه های پیشینیـان و حکایـات
سابقین هست (وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ) و ... الی آخر.
مولانا مـیفرماید:
چون كتاب الله بيامد هم بر آن اين چنين طعنـه زدند آن كافران
كه اساطير هست و افسانـه نژند نيست تعميقي و تحقيقي بلند
باری، این آیـات کلام الله ذکر شده هست تا پندی به منظور آیندگان باشد! چنانچه درون آیـه 120
سوره هود آمده است: وَكُـلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ ... مَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ (و ما
از همـه این حکایـات و اخبار انبیـاء بر تو بیـان مـیکنیم ... مومنان را پند و عبرت و
تذکری باشد).
من آنچه شرط بلاغ هست با تو مـی گویم تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال
حضرت بهاالله مـی فرمایند: " بگو ای دارای چشم، گذشته آئینـه آینده است. ببینید و آگاه
شوید. شاید بعد از آگاهی دوست را بشناسید و نرنجانید"[6]. وگرنـه آنکه،
گر جمله کائنات کافر گردند بر دامن کبریـاش ننشیند گرد
فهرست مطالب
مقدمـه
صفحه 7
نگاهی اجمالی بر کلام الله مجید صفحه 13
در باب احادیث صفحه 39
در معنای اسلام صفحه 44
خاتم النبیین و حدیث لا نبی بعدی صفحه 52
استمرار ظهور پیـامبران و ادیـان الهی مذکور درون احادیث مرویـه و قرآن مجید
صفحه 66
قائمـیت صفحه 83
بشارات درون باب ظهور قائم و اعتقاد بـه روز هزاره اسلام و قیـام دولت حقه
صفحه 118
دیـانت بابی صفحه 124
دیـانت بهائی صفحه 132
علل استمرار ارسال پیـامبران از جانب خداوند و ظهور ادیـان درون ادوار مختلفه
صفحه 142
نزول وحی و آیـات الهی صفحه 162
سخنی با هموطنان عزیز صفحه 171
منابع و مأخذ صفحه 178
" بـه علماء از قول بهاء بگو ما بـه زعم شما مقصریم، از نقطه اولی (حضرت باب) روح ما
سواه فداه چه تقصیری ظاهر کـه هدف رصاصش (گلوله سربی) نمودید. نقطه اولی مقصر، از
خاتم النبیین روح العالمـین له الفداء چه تقصیری باهر کـه بر قتلش مجلس شورا ترتیب
دادید. خاتم النبیین مقصر، از حضرت مسیح چه تقصیر و افترا هویدا کـه صلیبش زدید. حضرت
مسیح بـه زعم باطل شما کاذب، از حضرت کلیم چه کذبی و افترایی آشکار کـه بر کذبش گواهی
دادید. حضرت کلیم بـه زعم باطل شما کاذب و مقصر، از حضرت خلیل چه تقصیری هویدا کـه در
آتشش انداختید. اگر بگویید ما آن نفوس نیستیم، مـی گوییم اقوال شما همان اقوال و
افعال شما همان افعال"[7]
(حضرت بهاءالله)
مقدمـه
مطالعه تاریخ ادیـان بیـانگر این مطلب هست که، از آنجا کـه ظهور پیـامبران الهی، همواره،
بر وفق معمول و اعتقادات رایج بین مردمان واقع نشده؛ " درون هیچ عهد و عصری انبیـاء از
شماتت اعداء و ظلم اشقیـا و اعراض علما کـه در لباس زهد و تقوی ظاهر بودند آسودگی
نیـافتند"[8] و به استناد آیـه یـازدهم سوره حجر: " وَمَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُواْ بِهِ
يَسْتَهْزِئُونَ ، هیچ رسولی بر آن مردم نمـی آمد جز آنکه بـه استهزای او مـی پرداختند".
بنابراین، درون احیـان ظهور پیـامبران الهی، اهل ارض بـه آسانی پیـام آسمانی آنـها را
نپذیرفته و به شـهادت آیـه چهارم سوره انعام: " وَمَا تَأْتِيهِم مِّنْ آيَةٍ مِّنْ آيَاتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ
كَانُواْ عَنْهَا مُعْرِضِينَ، هیچ آیتی از آیـات الهی بر اینان نیـامد جز آنکه (از روی جهل و
عناد) از آن روی گردانیدند". حال آنکه، اگر دینی از جانب حق باشد و از سرچشمـه الهی
نشات گیرد حقیقت چون آفتاب خواهد درخشید و به فرموده حضرت مسیح: چراغ زیر فانوس
خاموش نماند و آتش بر فراز تپه پنـهان نشاید، و
چراغی را کـه ایزد بر فروزد هر آنپف کند ریشش بسوزد
و اگر آئینی از جانب حق نباشد خود بـه خود نابود خواهد شد و به بیـان حضرت مسیح: هر
نـهالی کـه پدر آسمانی نکاشته باشد کنده شود و به شـهادت آیـه 26 سوره ابراهیم: " مثل
کلمـه کفر مانند درخت آلوده ایست کـه ریشـه اش بـه اعماق زمـین نرود و هیچ ثبات و بقائی
ندارد".
در هر صورت، همانطور کـه ذکر شد، پیـامبران تمام ادیـان آسمانی همواره مورد انکار و
اعتراض عامـه مردم خصوصاً، پیروان ادیـان پیشین واقع شده اند، و به گفته یوشع نبی "
مردم زمان، انبیـاء را دیوانـه مـیشمارند و درون معبد خداوند با انبیـاء کـه فرستادگان
اویند دشمنی مـیورزند"[9]. کـه اين اعتراضات معمولا، " بنا بر عدم ادراک آیـات الهي
خصوصا متشابهات کتب مقدسه قبل ، تقلید از آباء و اجداد و پیروی از پیشوایـان مغرور و
دنیـا پرست بوده است. و عموماً، نـه تنـها این معرضین بـه انکار اکتفا ننموده، بلکه هر
جام بلایی را درون کام آن مظاهر مقدس الهی ریخته، گهی بـه بند و زندانشان کشیده و زمانی
آن مظاهر مقدسه را بـه دار آویخته و شـهید نموده اند"[10]. و پس از گذشت زمان، آیندگان
حقانیت این ادیـان الهی را همواره اذعان نموده و از ظلم و ستمـهای وارده بر این
پیـامبران الهی و پیروان اولیـه شان متاثر و متاسف گشته و این روند درون سراسر تاریخ
تکرار شده و هیچ درس عبرتی از تاریخ گرفته نشده؛ بـه قول فدریک هگل فیلسوف شـهیر
آلمانی: تاریخ ثابت کرده کـه انسان از تاریخ هیچ چیز یـاد نمـی گیرد[11]. چنانچه درون کتب
مقدسه آسمانی نیز بـه این حقیقت اشاره شده، از جمله درون آیـه 184 سوره آل عمران خطاب به
حضرت محمد (ص) آمده است: " فَإِن كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ جَآؤُوا بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ
وَالْكِتَابِ الْمُنِيرِ، یعنی بعد ای پیغمبر اگر ترا تکذیب د غمگین مباش کـه پیغمبران پیش
از تو را کـه معجزات و زبورها و کتاب آسمانی روشن بر آنـها آوردند نیز تکذیب د".
برای مثال، نگاهی بر دوران اولیـه پیدایش دیـانت مسیحی بیـانگر این مطلب هست که، دیـانتی
که درون حال حاضر رتبه اول جهان را، از نظر گسترش و تعداد پیروان دارد، همچون دیگر
ادیـان الهی بـه راحتی مورد پذیرش قرار نگرفت؛ چرا کـه ظهور حضرت مسیح مطابق با
انتظارات و اعتقادات یـهودیـان نبود. پیـامبر این آئین، حضرت عیسی، بدلیل بخطر انداختن
مشروعیت قدرت رهبران سیـاسی و مذهبی آن دوران و به جرم موعود یـهود بودن و تخلف از
احکام تورات ( شکستن سبت)؛ توسط علمای یـهود، قیـافا رئیس کاهنان یـهود آنزمان " کاهن
اعظم" و حنّان پدر زن قیـافا و رئیس قبلی کهنـه، محکوم بـه مرگ شدند. پیروان این آئین،
مسیحیـان اولیـه، درون آغاز بـه طرز وحشیـانـه ای مورد تعقیب و آزار واقع گردیدند[12] و "
افزایش پیروان حضرت مسیح درون ابتدا و قرون اولیـه باعث مـی شد کـه دو جامعه بزرگ مذهبی و
حکومتی یعنی جامعه یـهود و دولت مقتدر روم علیـه مسیحیـان قیـام کنند -- یـهودیـان از هیچ
مخالفت و دشمنی کوتاهی نمـی د و علاوه بر اینکه مستقیما مسیحیـان را مورد آزار و
تعقیب قرار مـیدادند، وسیله ابتلاء و اسارت آنـها نیز مـی شدند و از همـه بدتر آنـها را
دشمن حکومت و عامل افساد عقائد و تخریب سنن مدنی معرفی مـی د"[13]. باری، در
قلمرو امپراتوری روم، " رومـیان بـه مسیحیـان با شفرت و حتی انزجار مـی نگریستند
... ( مسیحیـان) درون مظانّ اتهام بـه جنایـاتی وحشتناک – کشتن بچه ها، زنای با محارم و
... قرار داشتند ... زندان ها کـه مدتها پیش به منظور آدمکشان و دزدان حرفه ای آماده شده
بودند از مسیحیـان پر شده بودند و بدین ترتیب دیگر جایی به منظور مجرمان واقعی باقی
نمانده بود"[14]. خلاصه کلام آنکه، دیـانت مسیحی که تا 2 – 3 قرن بـه عنوان فرقه ای از
یـهودیت، غالبا مورد تنفر و تعقیب، شناخته شده بود که تا سرانجام درون سال 312 بعد از سه
قرن توسط کنستانتین، امپراطور روم، مسیحیت برسمـیت شناخته شد و این واقعه درون حقیقت
نقطه عطف تاریخی درون مسیر مسیحیت شمرده مـیشود و از آن بعد مسیحیت گسترش یـافت و برای
دو هزار سال بعد بـه صورت نیرویی مسلط درون فرهنگ غرب درون آمد[15].
حضرت بها الله، شارع دیـانت بهائی ما را دعوت بـه مطالعه و تعمق درون تاریخ ادیـان
مـیفرمایند کـه علت تعرض عباد از پیـامبران و شارعین ادیـان زمان چه بوده است؛ چنانچه در
کتاب آیـات الهی آمده است: "... کـه نوحه نوح از بهر چه بود و اعراض قوم از او از بهر
چه؟ ذلت هود چه معنی داشت و عقد ناقه صالح و طرد او از به منظور چه؟ صعود عیسی بن مریم
به سماء چهارم و بلایـای او از دست کـه بود؟ توجه شمس بطحا (حضرت رسول) بـه یثرب چرا؟
..."[16] و در مقام دیگر مـیفرمایند: " آیـا از اول ابداع الی حین از مشرق اراده الهی
نوری و یـا ظهوری (پیـامبری) اشراق نموده کـه قبائل ارض او را قبول نموده و امرش را
پذیرفته اند؟... درون احیـان ظهور کل مبتلی بوده اند. بعضی را مجنون گفته اند و برخی را
کذاب نامـیده اند و عمل نموده اند آنچه را کـه قلم حیـا مـیکند از ذکرش..."[17] الی آخر.
باری، " یکی از دلائل عدم ایمان و اقبال مردمان، درون اعصار ظهور پیـامبران الهي، بدعت
های نادرست و ناصوابی بوده کـه در اثر مرور دهور و اعصار و اختلاف افکار و تفاسیر
نادرست پیشوایـان ریـاکار درون آئین پروردگار پدیدار و سیر قهقرانی و تغییر و دگرگونی
اصول ادیـان را موجب گشته است"[18]. بطور مثال، یکی از عقایدی کـه همواره درون تاریخ
ادیـان تکرار شده هست اینکه، پیروان ادیـان الهی، پیـامبر آئین خویش را آخرین فرستاده
از جانب خدا و آئین وی را آخرین آئین الهی دانسته و پیـامبر بعدی را مورد انکار و
تکذیب قرار داده اند. این پدیده بالاخص درون یـهودیـان، مسیحیـان و مسلمانان هر یک با
خصایص و ویژگیـهای خاص خود دیده مـیشود. حتی، بـه استناد کلام الله مجید، پیروان حضرت
یوسف نیز بـه آسانی بـه ظهور حضرت موسی ایمان نیـاوردند چرا کـه معتقد بودند، بعد از آن
حضرت، پیـامبر دیگری از جانب خداوند مبعوث نخواهد شد، چنانچه، درون آیـه 34 سوره غافر
آمده است: " وَلَقَدْ جَاءكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِّمَّا جَاءكُم بِهِ حَتَّى إِذَا
هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولاً كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ، یعنی و پیش از
این یوسف بسوی شما با معجزات و ادله روشن آمد و دایم از آیـاتی کـه برای شما آورد در
شک و تردید بماندید، که تا آنکه یوسف از دنیـا برفت، گفتید کـه دیگر خدا از بعد او هرگز
رسولی نمـی فرستد. بلی این چنین خدا مردم مسرف ( ستمگری) را کـه در شک و تردیدند به
گمراهی و خذلان خود وا مـی گذارد". یـهودیـان نیز کـه خود را قوم برتر مـیدانستند(يَا بَنِي
إِسْرَائِيلَ ... أَنِّي فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ، ای بنی اسرائیل ... شما را بر عالیمان برتری
دادیم، (بقره/47))، معتقد بودند کـه فیض الهی مسدود شده هست و دیگر پیغمبری از جانب
خداوند مبعوث نمـی شود؛ کـه خداوند درون آیـه 64 سوره مائده خطاب بـه آنـها مـی فرماید: "
وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ
يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيراً مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَاناً وَكُفْراً وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ
وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَاراً لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَاداً
وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ، یعنی و یـهود گفتند دست خدا بسته هست و بواسطه این گفتار دروغ
دست آنـها بسته شد و به لعن خدا گرفتار گردیدند بلکه دو دست خدا گشاده هست و هرگونـه
بخواهد بر خلق انفاق مـی کند و همانا قرآنی کـه به تو نازل گشت بر کفر و طغیـان بسیـاری
از اهل کتاب بیفزود".
همچنین مسیحیـان نیز معتقدند کـه هرگز حکم انجیل مرتفع نمـی شود و پیغمبری مستقل
مبعوث نمـی گردد الا به منظور اثبات شریعت انجیل. و برای اثبات این ادعا استناد بـه آیـاتی
از انجیل مقدس مـی کنند؛ از جمله درون آیـه 35 فصل 24 از انجیل متی آمده است: " آسمان و
زمـین ممکن هست زائل و معدوم شوند اما کلام من هرگز زائل نمـی شود و همـیشـه باقی و ثابت
مـیانـه ناس خواهد بود". و همچنین درون آیـات 5 – 7 فصل سوم از انجیل یوحنا مـی خوانیم: "
نفسی کـه زنده نشده هست از ماء معرفت الهی و روح قدسی عیسوی قابل ورود و در
ملکوت ربانی نیست". و همانطور کـه مشاهده شد، این قصه سری دراز دارد و این اولین بار
در تاریخ ادیـان نیست کـه مسلمـین نیز معتقدند کـه حضرت محمد (ص) خاتم الانبیـاء و آخرین
فرستاده خدا و دیـانت اسلام آخرین دیـانت الهی هست و خلاصه آنکه، تو خود حدیث مفصل
خوان از این مجمل!
قسمتهایی از الواح مقدسه بهائی را زینت بخش این مقال مـی کنیم کـه آمده است:
"...خداوند مـی فرماید از یوم اول الی حین انبیـاء و اصفیـا را مخصوص هدایت خلق
فرستادیم که تا کل را بـه حق جل جلاله دعوت نمایند و کوثر بقا کـه سبب و علت حیـات ابدی و
زندگی سرمدی هست عطا نمایند که تا کل بـه آنچه مقصود فائز گردند و لکن خلق نصایح حق را
نشنیده بلکه انکار نمودند. موسی را با ید بیضا فرستادیم، قبولش ننمودند و قبل از او
خلیل بـه نور جلیل آمد تکذیبش نمودند. حضرت روح با قدرت ملکوتی ظاهر، طرارش نامـیدند.
حضرت خاتم با فرقان آمد، کذابش گفتند و بر قتلش فتوا دادند..."[19] و همچنین آمده
است: " ناظر بـه ایـام قبل شوید کـه چقدر مردم از اعالی و ادانی کـه همـیشـه منتظر ظهورات
احدیـه درون هیـاکل قدسیـه (ظهور پیـامبران) بوده اند بقسمـی کـه در جمـیع اوقات و اوان مترصد
و منتظر بودند و دعاها و تضرعها مـینمودند کـه شاید نسیم رحمت الهیـه بوزیدن آید و جمال
موعود از سرادق غیب بعرصه ظهور قدم گذارد و چون ابواب عنایت مفتوح مـیگردید و غمام
مکرکت مرتفع و شمس غیب از افق قدرت ظاهر مـیشد جمـیع تکذیب مـینمودند ... تامل فرمائید
که سبب این افعال چه بود کـه به این قسم با طلعات جمال ذی الجلال (پیـامبران الهی)
سلوک مـی نمودند و هر چه کـه در آن ازمنـه سبب اعراض و اغماض آن عباد بود حال هم سبب
اغفال این عباد شده و اگر بگوئیم حجج الهیـه کامل و تمام نبود لهذا سبب اعتراض عباد
شد این کفری هست صراح، لاجل آنکه این بغایت از فیض فیـاض دور هست و از رحمت منبسطه
بعید کـه نفسی را از مـیان جمـیع عباد برگزیند به منظور هدایت خلق خود و به او حجت کافیـه
وافیـه عطا نفرماید و معذلک خلق را از عدم اقبال بـه او معذب فرماید؛ بلکه لم یزل جود
سلطان وجود بر همـه ممکنات بظهور مظاهر نفس خود احاطه فرموده و آنی نیست کـه فیض او
منقطع شود و یـا آنکه امطار رحمت از غمام عنایت او ممنوع گردد..."[20] انتهی.
همچنین، حضرت عبدالبهاء، یگانـه جانشین حضرت بهاءالله و مبین و مفسر آیـات الهی
مـیفرمایند: "حضرت روح (مسیح) را سرگشته دشت و صحرا د...سرور کل خاتم رسل را
دندان شکستند و شاه شـهیدان (امام حسین) را بنـهایت مظلومـیت خون مطهر ریختند و بر اهل
بیت رسالت خاک مذلت بیختند. حضرت امـیر را زخم شمشیر روا داشتند و هفتاد سال درون مجالس
و محافل... و منابر لعن و سبّ نمودند"[21]. " جهانیـان را آئین دیرین چنین هست که دشمن
راستی اند و بدخواه حق پرستی"[22].
نگاهی اجمالی بر کلام الله مجید
چون سخن درون باب آیـات قرآنی است، درون ابتدا مـی توان گفت کـه راه ارتباط با قرآن عموما
منحصر بـه دو طریق ترجمـه و تفسیر مـی باشد، و همگان به منظور دریـافت مفاهیم موجود درون متن
این کتاب مقدس از این دو طریق، با یکی از آنـها بـه استنباط معانی نـهفته درون آن اقدام
مـی کنند؛ درون نتیجه، بیشتر مردم مستقیما با متن قرآن رو درون رو قرار نمـی گیرند[23].
همچنین، قرآن شریف کتابی آکنده از رمز و راز، ابهام و ایـهام، ایما و اشاره، محکم و
متشابه و مجمل مـی باشد، و بدون دریـافت مقاصد و دستیـابی بـه رمز و راز این کتاب مقدس،
پی بردن بـه پیـام آسمانی آن نیز آسان نمـی باشد و براحتی مـیتوان از بسیـاری از نکته های
وحیـانی این کتاب الهی غافل ماند؛ چرا که، " لغت عرب بدلیل انعطاف پذیری اش درون برابر
معانی مختلف، زمـینـه اختلاف اندیشـه ها را فراهم مـی کند"[24]. خلاصه کلام آنکه، هدایت
و تربیت از مـهمترین اه نزول قرآن کریم مـیباشد و این کتاب شریف " درون صحنـه زندگی
مسلمانان صرفا کتابی ادبی نبوده هست ... بلکه کتابی هست هدایتگر کـه آهنگ بر کشیدن
انسان از تاریکی ها، و رساندنش بـه سرچشمـه نور را دارد و روشن هست که قرآن این نقش را
جز با اینکه معانی و مقاصدش بـه گستردگی دانسته شود و محتوایش فهم گردد نمـیتواند ایفا
کند"[25].
قابل توجه هست که، " حتی عرب زبانانی کـه در زمان حضرت رسول (ص) بودند، شیوه بیـانی
قرآن به منظور آنان کاملا قابل درک نبوده هست و بسیـاری از آنان درون فهم واژه های آیـات در
مـی ماندند و نصوص تاریخی گواهی هست روشن بر این مدعا. بر فرض کـه صحابیـان معانی واژه
ها را درون مـی یـافتند، درون تعیین مصادیق درون مـی ماندند ... و نیز تنـها آگاهی های لغوی و
دستوری به منظور دریـافت مقصود الهی از آن بسنده نبود"[26].
· سیر تفسیری قرآن مجید
نگاهی بر سیر تفسیری قرآن شریف، روایـاتی چند، حاکی از آن هست که پیـامبر اسلام (ص) جز
اندکی از آیـات را تفسیر نکرد، چنانچه درون صفحه 21 جلد یک جامع البیـان حدیثی از عایشـه
آمده است: " پیـامبر (ص) جز آیـات بسیـار اندکی را کـه جبرئیل تعلیم داده بود تفسیر
نکرده است". و علامـه طباطبائی درون صفحه 54 کتاب " قرآن درون اسلام" مـینویسد: " آنچه نام
روایت نبوی مـی شود بر آن گذاشت، از طرق اهل سنت و جماعت بـه دویست و پنجاه نمـی رسد،
گذشته از اینکه بسیـاری از آنـها ضعیف و برخی از آنـها منکر مـی باشد".
از سوی دیگر، برخی بر این عقیده اند کـه " آراء مفسرین اولیـه معمولا خالی از هر گونـه
عمق و نگاه هوشمندانـه است، و باید توجه داشت کـه همان اقوال نیز غالبا بـه رسول خدا
(ص) منسوب نیست و سخن و برداشت خود آنـها است. یعنی بـه وضوح این عدم انتساب درون اولین
گام نشان مـی دهد کـه مفاد و محتوای غالب روایـات تفسیری برداشتهای شخصی این افراد بوده
است و قول رسول خدا (ص) نیست"[27]. همچنین، علامـه طباطبائی درون خصوص اقوال مفسرین صدر
اسلام معتقد هست که، " مسلمانان صدر اول، صحابه، نظریـه قابل توجهی درون این باب (تفسیر
آیـات قرآنی) از خود بروز ندادند و بجز کلماتی ساده و خالی از دقت و تعمق از ایشان
بیـادگار نمانده ..."[28].
خلاصه کلام آنکه، " دوره صحابه درون ادوار تفسیر از اهمـیت ویژه ای برخوردار است. گو
اینکه تفسیر درون این دوره، مفاهیم بلند و ژرفای درخوری ندارد اما بـه لحاظ جایگاهی که
صحابیـان درون سالهای بعد از پیـامبر (ص) پیدا د، تفسیر صحابه نقش شگرفی درون شکل گیری
جریـان تفسیر ایفا کرد"[29] و مـیراث آنان درون تفسیر، درون دسترس مفسرین بعدی بوده است.
باری، مفسران درون تفسیر آیـات قرآن کریم، شیوه های متفاوتی را اتخاذ کرده و از همان
ابتدا اختلافات تفسیری پدیدار گشته است. از جمله شیوه های تفسیری مـیتوان بـه مکتب
تفسیر لغوی ( قرن دوم)، مکتب تفسیر خردگرایی ( دوران جاحظ درون قرن سوم)، و دوران طبری
پیشوای مفسران روایی درون آغاز قرن چهارم اشاره کرد. بـه هر حال، اختلاف نظر بین شیوه
مفسران درون همان قرون اولیـه، حاکی از ابهام و پیچیدگی تفسیر آیـات الهی است؛ فی المثل،
" طبری از مفسران روایی، اصالت مکتب تفسیر لغوی و مکتب تفسیر خردگرایی را بـه باد
انتقاد مـی گرفت"[30]. همچنین، اختلاف بین تفسیر ظاهری آیـات ( تفسیر بـه ظاهر لفظ) و
یـا تفسیر باطنی آیـات ( بـه کار گرفتن عقل درون جستجوی معانی قرآن) درون بین مفسرین دیده
مـی شود؛ چنانچه، طبری با مجاهد بـه نزاع برخاسته و تفسیر او را رد مـیکند، زیرا بر
خلاف ظاهر متن قرآن است[31]. طبری، همچنین، قول مفسران را بر اهل لغت ترجیح مـیدهد و
در جدالهایش، ابو عبیده، زبان دان بصری و اهل لغت، را نسبت بـه شناخت تأویل مفسران
ضعیف و ناتوان مـی نامد[32]. از سوی دیگر، علامـه طباطبائی معانی قرآنی را کـه توسط
صحابه صورت گرفته انتقاد کرده و بیـان مـیدارد کـه در اقوال آنان درون معانی بسیـاری از
آیـات اختلاف است؛ علاوه بر این، وقتی از یکی از ایشان (صحابه) تفسیر آیـه ای سؤال
مـیشده بدون پروا از مسئله اجماع تفسیری مـیکرده کـه مخالف تفسیر سایر صحابه بوده
است[33] (این مطلب نشان دهنده آنست که: خطا بودن تفسیر بـه رأی درون مـیان آنان جایگاهی
نداشته و مورد قبول و یـا لااقل قابل اعمال نبوده است!).
خلاصه کلام آنکه، شیوه های مختلف تفسیری، بتدریج، توسط مفسرین بوجود آمده و آموزه
های کلامـی درون تفسیر آیـات تأثیر بـه سزایی ایفا کرده است. کهن ترین تفسیری کـه بر تمامـی
قرآن پرداخته شده جامع البیـان طبری هست که این تفسیر همواره الگوی تمامـی تفاسیر قرار
گرفته و مترجمـین درون همـه موارد بی واسطه و یـا بـه توسط ناقلی کـه از او نقل و یـا اقتباس
کرده بـه برداشت او نظر داشته اند[34].
اما، نکته مـهمـی کـه در خصوص تفاسیر انجام شده توسط مفسرین قابل توجه بوده، و عنایت
بدان حائز اهمـیت مـی باشد آنکه: " هر کـه با اندیشـه ای همراه است، مـهمترین منبع زیر
بنایی اندیشـه هایش پیش فرضهای ذهنی اوست و در مورد اندیشـه های دینی مسلمانان این پیش
فرضها عبارت از پیش فرضهای کلامـی هست که درون طول تاریخ بـه صورت ناخودآگاه با آنان
همراه بوده و همچنان نیز هست"[35].
به هر حال، با وجود مـیزان وسیع کوششـهای توضیح مدارانـه و تفسیر گونـه درون جهت باایی
محتوای این کتاب مقدس، کـه حجم پاره ای از این تفاسیر که تا ده ها برابر متن اصلی قرآن
است[36]؛ هنوز درون عصر حاضر برخی از روحانیون مسلمان معتقدند کـه این کتاب آسمانی
احتیـاج بـه بیـانات و توضیحات دقیقتر و روشنتری دارد و نکته قابل اهمـیت " خالی بودن
این توضیحات انبوه از هر نکته راهگشا ومحوری درون مورد اصل این کتاب است". یکی از
روحانیون مسلمان درون کتاب (الکترونیکی)" مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن"، کـه در این مبحث
بدان استناد شده، معتقد هست که درون طول تاریخ تنـها عده ای درون سطح الفاظ با مفردات
آیـات و تعابیر قرآن مواجه شده و علاوه بر آن همـین حد از رویـارویی را به منظور دریـافت
ساحت معانی آن نیز کافی دانسته اند؛ بعبارتی، کمتر از محتوای قرآن سخن بـه مـیان آمده
و بیشتر بـه صورت آن پرداخته اند، و نکته حائز اهمـیت آنکه درون این راه برخی از پرسشـها
و نکات مقدماتی و محوری پیرامون قرآن صورت نگرفته یـا حتی اشاره ای نیز بدانـها نشده
است[37]. بـه استناد ایشان، قرآنی کـه متناسب با ظرفیت پرسش کننده و شنونده توضیح/
تفسیر مـیشده، از آن پس، با توجه بـه چه مبنا و معیـاری بـه آن نظر شده و بر اساس چه
عواملی فرهنگ نگرش بـه این متن درون طول تاریخ نـهادینـه شده است[38]. ایشان معتقدند که،
مسلمانان بـه تمامـی این توضیحات بر اساس تعاریفی کلامـی، بحث عقائد، کـه بعدها پدید
آمده نظر انداخته اند و مبتنی بر آن بـه استنباط مفاهیم وحی پرداخته اند[39] و آموزه
های کلامـی زیر بنا و ریشـه تمامـی معارف دین درون طول تاریخ بوده است[40]. لذا توجه به
این نکته ضروریست کـه اصول تعاریفی کـه علم کلام درون اذهان عمومـی نـهادینـه کرده همان
دستگاه فکری هست که توضیحات قرآن و سپس حدیث ناخود آگاه درون آن قرار گرفته و بر اساس
آن تعاریف جهت دهی و معنا یـابی مـی گردند[41].
· تأویل و تفسیر متشابهات و محکمات کلام الله مجید
بحث درون خصوص تأویل و تفسیر و آیـات متشابهات و محکمات کلام الله مجید، يكي از
گستردهترين مباحث قرآن كريم بوده و تعاريف ارائه شده توسط مفسرین درون این خصوص متنوع
و ناهمگون مـیباشد. اختلاف درون این باب بـه قسمـی هست که حتی مرز بین تفسیر و تأویل مورد
توافق نمـی باشد. برخی از مفسرین معتقدند کـه " تأويل همان تفسير هست و آن عبارت از
مراد و مقصود کلام است"[42]؛ از سوی دیگر گروهی دیگر از مفسرین بر این باورند که: "
تاويل، نـه تفسير لفظ و نـه معناى مخالف با ظاهر لفظ است، بلکه يک معناى مخصوصى هست که
جز خدا، يا خدا و راسخان درون علمى ديگر بـه آن دانايى ندارد"[43]. و بعضي ديگر "
توضيح آيات محكم را تفسير و تفسير متشابه را تأويل مينامند"[44]. علامـه کلینی در
صفحه 279 جلد اول اصول کافی درون باب تأویل و تفسیر مـینویسد: " باصطلاح محدثین و
مفسرین، تفسیر قرآن با تأویل آن فرق دارد: تفسیر قرآن همان معنی ساده روشن هست که هر
دانای بلغت عربی آنرا مـیفهمد و اجازه دارد کـه آن معنا را استنباط کند و در آن
بیندیشد و در کتاب تفسیر خود بنویسد ولی تأویل قرآن معنی باطنی و مکنون آنست کـه همـه
را اجازه دست درازی بسوی آن نیست. تأویل قرآن منحصر بـه پیغمبر اکرم و ائمـه
معصومـین (ص) مـیباشد کـه قرآن درون خانـه آنـها نازل شده و بوحی و الهام الهی بـه آن تأویل
رهبری شده اند، ایشان هر چه درباره قرآن گویند از تفسیر و تأویل حق هست و مقبول، در
صورتیکه از دیگران کلمـه ای هم درون تأویل پذیرفته نیست"[45].
باری، درون قرآن مجید، آنجاییکه سخن از آیـات متشابهات و محکمات مـیکند، مبحث مبهم تأویل
نیز بـه مـیان مـی آید؛ کـه " بيشتر مفسران و دانشمندان علوم قرآني درباره تأويل سخن
گفته و سعي درون توضيح و تبيين آن داشتهاند، اما همچنان پردهاي از ابهام بر چهره
اين اصطلاح كشيده شده و تعاريف متعدد نـه تنـها ابهام زدايي نكرده بلكه موجب ابهام
زايي شده است"[46]. گو اینکه، " درون ميان علماء اسلام درون معني محكم و متشابه، نیز،
اختلاف عجيبي هست و با تتبع اقوال ميتوان نزديك بـه بيست قول درون اين مسئله پيدا كرد"[47].
آیـه 7 سوره آل عمران مـیفرماید: " هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ
الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ
وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ
عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ، یعنی اوست خدایی کـه قرآن را بر تو فرستاد که
برخی از آن کتاب آیـات محکم هست که اصل و مرجع سایر آیـات کتاب خداست و برخی دیگر
متشابه است، و آنان کـه در دلشان مـیل بـه باطل هست از پی متشابه رفته که تا به تأویل
آن درون دین راه شبهه و فتنـه گری پدید آرند، درون صورتی کـه تأویل آن رای جز خداوند و
اهل دانش نداند؛ گویند: ما بـه همـه کتاب گرویدیم کـه همـه از جانب پروردگار ما آمده، و
به این تنـها خردمندان آگاهند".
بنابراین، بر اساس آیـه 7 سوره آل عمران، آیـات قرآنی بـه دو گروه محکمات و متشابهات
تقسیم مـیشوند؛ آیـه محکم آنست کـه " دلالت لفظ بر معنی و مقصود مورد نظر واضح و آشکار
باشد و متشابه درون اصطلاح خلاف محکم هست که نتوان معنی منظور را بـه آسانی استخراج
نمود ... درون نتیجه، آیـات متشابه نیـاز بـه تأویل دارند که تا به معنای حقیقی آن پی بریم و
تأویل آیـات متشابه را جز خداوند و راسخون درون علمـی نداند "[48]. درون فصوص الحکم ابن
عربی درون خصوص این آیـه آمده است: " آیـات قرآن بـه دو بخش محکمات و متشابهات تقسیم شده
است کـه محکمات آیـاتی هستند کـه در لفظ و معنی آنـها ابهامـی راه ندارد و متشابهات آیـاتی
هستند شبیـه بـه هم کـه صراحت و وضوح کامل درون مفهوم آنـها نیست و درباره آنـها بـه وجوه
مختلف مـیتوان اندیشید"[49].
علامـه ابن شـهر آشوب مازندرانی محمد بن علی، عالم شیعی قرن ششم، مولف کتاب مناقب در
مقدمـه کتاب " متشابه القرآن و مختلفه" درون خصوص متشابهات و تأویلات وارده بر آنـها
اظهار مـیدارد کـه نگارش درون باب متشابهات قرآن بسیـار صعب و این موضوع مانند دریـائی
عمـیق مـیباشد[50].
و بیـان علامـه طباطبائی، درون خصوص محکم و متشابه، مؤید پیچیدگی و ابهام این مطلب مـی
باشد؛ چنانچه، ایشان درون صفحه 125 جلد 5 تفسیر المـیزان مـینویسد: " محکم و متشابه بودن
دو که تا وصف نسبی است، یعنی ممکن هست یک آیـه به منظور عامـه مردم متشابه باشد، و برای خواص
محکم و نیز ممکن هست بخاطر اختلاف جهات مختلف شود، یعنی ممکن هست آیـه ای از آیـات
قرآنی از یک جهت محکم و از جهتی دیگر متشابه باشد..."[51].
در الفین، ترجمـه وجدانی، صفحه 120 آمده است: بديهى هست قرآن داراى الفاظ مشترك و
مجمل هست كه معانى آن از خودش روشن نميشود و نيز بواسطه آيات متشابه و متعارض موجوده
در آن كه موجب اختلافات زياد بين مفسّرين و علما گرديده و راهى هم براى شناختن آنـها
نيست جز گفتار معصوم، زيرا گفتار ديگران غير از معصومين هيچ يك از ديگرى اولى و برتر
نيست بعد ناچاريم كه مبيّنى بدست آوريم که تا بحقايق آن آيات عالم شويم كه آنـهم تنـها
معصومين ميباشند.
و درون کتاب الحیـاة آمده است: " متشابه را واگذاريد (و درون كار آن آيات شما مداخله
نكنيد و نظر ندهيد و تفسير بـه رأى نكرده بـه اهلش وانـهيد). بـه همـه مردمان- چه عالم،
چه متكلّم (عقايدشناس)، چه فيلسوف، چه عارف، چه فقيه و چه هر كس ديگر- درون همـه زمانـها،
امر مىكند كه آيات متشابه و تأويل پذير را واگذارند، و حلّ آنـها و بيان مقصود از آن
آيات را بـه اهلش بسپارند؛ و از اينكه آنـها را بر طبق مقاصد و اصطلاحات خويش تأويل
كنند، بـه طور كامل و قطعى، اجتناب ورزند. فهم معانى آيات متشابه ويژه پيامبر اكرم
«ص» هست و اوصياى او كه وارثان علم اويند- چنان كه هم احاديث درون اين باره رسيده است
و هم عقل نيز چنين حكم مىكند- چرا؟ چون آنان صاحبان و مخاطبان اصلى قرآنند، و إنّما
يعرف القرآن من خوطب به، تنـها كسى همـه معانى و ابعاد قرآن را مىداند كه مخاطب اصلى
است"[52].
باری، " علمای تفسیر شیعه و سنی درون ذیل آیـات متشابهات، تأویلاتی از قبل خود قائل شده
اند و در این خصوص بر حسب اختلاف سلیقه مفسرین اختلافات درون تأویل پیدا شده که
بهیچوجه مشکلی را حل نمـی کند بلکه بیشتر سبب اظطراب افکار مـیگردد"[53]؛ بعبارتی،
اختلافات زیـاد بین مفسرین درون این خصوص را نمـی توان نادیده گرفت. فی المثل،
صدرالمتالهین بـه همـه راههایى کـه تا زمان خودش از طرف قائلین بـه تشبیـه و تأویل و
تفصیل پیموده شده، معترض است[54]. علامـه طباطبائی درون تفسیر المـیزان، پیرامون محکم
و متشابه و تأویل مـینویسد: " سخنان مفسرین درون این باره سخت مختلف هست و شیوع و گسترش
این اختلاف بـه انحرافشان کشانیده ... و تا آنجا کـه ما اطلاع داریم، کمتر تفسیری پیدا
مـیشود کـه حتی با بیـانیکه ما کردیم نزدیک باشد، که تا چه رسد باین کـه کاملا مطابق با آن
باشد"[55].
خلاصه کلام آنکه، درون " مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن" درون خصوص آیـات محکم و متشابه آمده
است: " نـه تنـها آیـات محکم و متشابه، از هم تمـیز نیـافته، بلکه، هیچکدام از مفسرین به
این مـهم توجهی نکرده و به سادگی از این مبحث گذشته اند. با اینکه درون متن قرآن به
صراحت اعلام شده که: مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ، ولی هرگز این تذکر
زیربنای توجه و نگاه بـه قرآن قرار نگرفته و خصوصا هیچ سخن متین و محکمـی نیز درون مورد
آن ابراز نشده هست که مقصود از محکم درون آن چیست و مصادیق آن کدام هست و منظور از
متشابه درون آن چه مـیتواند بود ... و بالاخره با کدام ضابطه مـی توان محکم را، درون آن از
متشابه جدا ساخت[56]؛ زیرا وقتی بـه وضوح مـی بینیم خود قرآن اعلام مـیکند: هُوَ الَّذِيَ
أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ مـیتوان پرسید که:
واقعا قرآن از بیـان این آیـه چه مقصودی داشته است؟ آیـا جز این هست که هشدار فرموده تا
مبادا ریشـه های این کتاب با فروع و شاخ و برگ آن مشتبه شود ... این تشریح نشان مـیدهد
که امکان این گونـه خلط و اشتباه درون مورد قرآن، از ابتدای زمان صدور، محتمل و خصوصا
ادامـه آیـه بیـانگر آن هست که از همان نخستین روزها، این ویژگی غیر قابل اجتناب،
همواره درون معرض سوء استفاده و برداشت نیز بوده است"[57].
باری، علامـه طباطبائی درون تفسیر المـیزان مـینویسد: " قرآن کریم بعضی آیـاتش مفسر بعضی
دیگر است، بعد متشابه هم قطعاً مفسر دارد و مفسر آن جز آیـات محکم نمـی تواند باشد"[58].
و حضرت أبى الحسن الرّضا (ع) فرمود كه: " هر كسى كه رد متشابه قرآن بمحكم آن نمايد
بىشكّ آن بنده سليم مـهتدى بطريق مستقيم گرديد ..."[59]. همچنین، درون کتاب عیون از
حضرت رضا (ع) روایتی آمده کـه فرمود: "... حتما که متشابهات را بمحکماتش بر گردانید،
و زنـهار متشابهات را پیروی مکنید کـه گمراه مـی شوید"[60]. اما سخن درون باب اینکه باید
متشابهات را بمحکماتش برگرداند، چطور درون مورد عبارت خاتم النبیین کـه از متشابهات است
{ امکان معنای این عبارت بر چند وجه (بهر تاء و یـا بـه فتح تاء)؛ اختلاف نظر موجود
بین علمای اسلام، درون مفهوم و بیـان معنی خاتم النبیین و همچنین وجه تسمـیه حضرت رسول
(ص) بـه خاتم النبیین (در مبحث خاتم النبیین بدان اشاره خواهد شد)؛ و مبهم بودن این
آیـه بـه جهت مرتبط نبودن قسمتهای مختلف آیـه 40 سوره احزاب با یکدیگر(مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا
أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ -- وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ -- وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً)، بیـانگر
آن هست که " مقصود مورد نظر واضح و آشکار" نیست}، و آن را مـیتوان بـه وجوه مختلف
اندیشید ( یـا بـه گفته علامـه طباطبائی متشابه یعنی اینکه الفاظش چند پهلو است[61]) --
چنین مسئله مـهمـی کـه از اصول اعتقادی اسلامـی مـیباشد و سرنوشت یک امت بدان وابسته است،
بدون ارجاع بـه محکمات تفسیر شده، و خداوند درون آیـات محکمات کـه ام الکتاب مـیباشد،
ابداٌ، بـه این مسئله نپرداخته است؟ حتی یک آیـه درون تأیید اینکه، صراحتاً، حضرت محمد را
آخرین پیـامبر درون سلسه پیـامبران الهی بخواند، درون قرآن شریف نیـامده و یـا هیچ آیـه ای در
قرآن مجید مؤید این ادعا نیست؟ همچنین، " این آموزه کـه یکی از آموزههای محوری معرفت
دینی مسلمانان است، فقط یک بار درون قرآن بـه کار رفته است، درون صورتی کـه درخصوص بسیـاری
از آموزههای غیرمحوری، دهها آیـه وجود دارد"[62].
· تفسیر بـه رأی
احادیثی چند مبنی بر نـهی از تفسیر بـه رأی، درون روایـات اسلامـی نقل شده است؛ چنانچه،
در صفحه 30 عین العلم حسن بغدادی آمده است: من فسر القرآن برایـه فلیتبوا ه من
النار، یعنی هر کـه قرآن را بـه رأی شخصی تفسیر کند او را درون آتش خواهند نـهاد.
و درون صفحه 390 سفینة النجات آمده است: من فسر القرآن برایـه فقد کفر، یعنی هر قرآن
را بـه رأی خودش تفسیر کند بـه درستی کـه کافر شده است. درون صفحه 265 جلد 2 کتاب الحياة
حدیثی از امام علی (ع) نقل شده کـه فرمودند: ايّاك ان تفسّر القرآن برأيك، حتى تفقهه
عن العلماء، از آن بپرهيز كه قرآن را بـه رأى خود تفسير كنى، پيش از آنكه بـه وسيله
عالمان (به حقايق قرآن)، آن را فهميده باشى. درون توضیح این حدیث درون همان مأخذ آمده
است: " منظور از علما، درون حديث امام على «ع»: حتّى تفقهه عن العلماء، كسى جز ائمّه
طاهرين «ع»، كه عالمان واقعى علم قرآنند، نيست. آنچه گفته شد واقعيّتى هست پژوهيده؛ و
اين خود همان امرى هست كه پيامبر هادى «ص»، از آن، بيشتر از هر چيز ديگر بر امّت خود
مىترسيد. چون بديهى هست كه مقصود از كسانى كه پيامبر اكرم «ص» مىگويد، «دست به
تأويل قرآن مىزنند، و آيات آن را بر معانيى جز آنچه هست حمل مىكنند»، مردم عادى و
كاسبان بازار و كشاورزان روستاها نيستند، بلكه مقصود عالمان و محقّقانى هستند كه ميان
مردم شـهرت دارند، و پيوسته درون كار بحث و تحقيق و تأليف هستند، و واضع و كاربرنده
اصطلاحات علميند. و بدينسان پيامبر اكرم «ص»، درون اين باره پيشگويى كرد، و به وسيله
اين بيمـها و هشدارها كه داد فهمانيد كه مشكل «تأويل قرآن» درون ميان امّت پيش خواهد
آمد، و كسانى از رجال علم و اصحاب اصطلاحاتى كه از بيرون «فروزشگاه وحى» و «مشرق
حكمت محمّدى» وارد حوزه امّت خواهد شد، بدان تأويل خواهند پرداخت"[63].
· پیـامدهای حاصل از اختلاف درون تفاسیر
چنانچه ذکر شد، اختلاف عقاید بین مفسرین، درون تفسیر آیـات قرآنی، کاملا مشـهود مـی باشد
و چه بسا تفاوت درون تفاسیر باعث اختلاف درون بین مسلمـین گردیده که تا بدانجا کـه آنان را به
فرقه های بیشماری تقسیم نموده و هر فرقه ای بـه زعم خود به منظور اثبات مدعای خویش، با
توجه بـه آیـات قرآن و روایـات اسلامـی، اقامـه دلیل نموده است. حضرت رسول اکرم (ص) امت
خود را درون خصوص سوء تفسیر آیـات قرآنی هشدار داده اند؛ چنانچه درون کتاب منیة المرید از
رسول خدا (ص) آمده کـه فرمود: بیشتر خطریکه من مـیترسم متوجه امتم شود و بعد از من
ایشانرا گمراه کندی هست که بقرآن بپردازد و آنرا بر غیر مواضعش تطبیق دهد[64].
این مطلب مرتبط با احادیثی مـی باشد کـه حاکی از آنست که، تفسیر آیـات کاری هست دشوار و
چه بسا مفسرین درون تفسیر برخی آیـات بـه حقیقت محتوای آیـات پی نبرده و در این مسیر موفق
نباشند؛ فی المثل، طبری معتقد هست که خودداری برخی از علمای قرون اولیـه اسلامـی، در
خصوص تأویل و تفسیر قرآن، از این جهت بوده کـه آنان مـی ترسیدند کـه نتوانند درون آنچه
مکلف هستند بـه حقیقت برسند، یعنی بـه علت پارسایی و بیم از افتادن درون خطا بـه هنگام
تفسیر بوده است[65]. و حماد بن زید از عبیدالله بن عمر نقل کرده هست که گفت: فقهای
مدینـه را چنان دیدم کـه تفسیر قرآن را کاری عظیم و خطرناک مـی شمردند، از جمله آنـها
سالم بن عبدالله و قاسم بن محمد و سعید بن مسیب و نافع مـی باشند[66]. شعبه از
عبدالله بن ابوسفر نقل مـی کند کـه شعبی گفت: بـه خدا سوگند هیچ آیـه ای از قرآن نیست
مگر این کـه درباره آن از رسول خدا (ص) سؤال کرده ام، اما این آیـات از خداست نـه از
بشر و فهمش مشکل است[67].
باری، طبری بحث درون تفسیر قرآن را چنین مطرح مـی کند کـه دانستن برخی از آیـات درون محدوده
علم خداست ( ابن زنّاد از ابن عباس روایت کرده هست که تفسیر بر چهار نوع است: یکی از
آن چهار نوع، تفسیری هست که جز خداوندی آن را نمـی داند) و بعضی درون انحصار رسول و
بعضی از آیـات درون محدوده بندگان خداست کـه تفسیرش را مـی فهمند[68]. حتی درون جلد اول
تفسیر طبری صفحات 25 و 26 حدیثی را کلبی از ابوصالح مولای ام هانی و او از عبدالله
بن عباس نقل کرده هست که رسول خدا (ص) فرمود: ... متشابهات قرآن کـه هیچ جز خدا آن
را نمـی داند و هر جز خداوند مدعی آگاهی نسبت بـه آن شود دروغگوست. (لیکن مفسرین
اقدام بـه تفسیر تمامـی آیـات قرآنی نموده اند! و معلوم نیست آیـاتی کـه در محدوده علم
خدا و پیـامبر و معصومـین مـیباشند کدام است؟)
همچنین، زرقاني درون تعریف تفسير مـی گوید: " تفسير علمي هست كه درون آن از قرآن كريم از
جهت دلالتش بر مراد خداوند بحث ميشود؛ البته بـه قدر طاقت بشري"؛ و بعقیده علامـه
طباطبايي " تفسير بيان معاني آيات قرآني و كشف مقاصد و مداليل آنـهاست"[69]. حال
سوالی کـه به ذهن متبادر مـی شود آنکه با وجود اختلافات وسیع درون تفاسیر آیـات قرآنی،
آیـا مفسرین درون كشف مقاصد و مداليل قرآن موفق بوده اند؟ بطور مثال، علامـه طباطبائی در
تفسیر آیـه 102 سوره بقره: وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ ...، درون جلد دوم تفسیر
المـیزان مـینویسد: " مفسرین درون تفسیر این آیـه اختلاف عجیبی براه انداخته اند" و ایشان
مواردی چند، 14 مورد، از اختلافات کـه مفسرین درون تفسیر جملات و مفردات این آیـه و متن
این قصه دارند را ذکر کرده و بعد مـیفرماید: " البته اختلافهای دیگری درون خارج این قصه
دارند، هم درون ذیل آیـه و هم درون خود قصه ... اگر احتمالها و اختلافهائی را کـه ذکر
کردیم درون یکدیگر ضرب کنیم، حاصل ضرب سر از عددی سر سام آور درون مـی آورد و آن یک
مـیلیون و دویست و شصت هزار احتمال است"[70]. انتهی
در نتیجه، ازدیـاد اقوال و پراکندگی عقاید و آراء راجع بـه تفسیر آیـات الهی، درون آثار
مفسرین را مـیتوان دلیل بر ابهام این مقوله شمرد، چنانچه فرمایش امام باقر علیـه
السلام درون این خصوص نیز موید این مدعاست: " هیچ علمـی از علم تفسیر قرآن از عقول مردم
دورتر نیست"[71] . این بیـان خود توجیـهی بر اختلافات موجود درون تفاسیر مـیباشد و طبعا
تفاسیر مختلفه کـه صحت و سقم آنـها مورد اختلاف علمای اسلام هست را، نمـی توان معیـار
قطعی فهم قرآن و مبنای موثق کشف حقایق الهی دانست. (حال با وجود این همـه اختلافات
آیـا مـی توان با اطمـینان گفت کـه حقایق و مقاصد تمامـی آیـات این کتاب آسمانی کشف شده است؟!)
· انذار الهی نـهفته درون قصص انبیـاء
" بي گمان ابتدائي ترين نگاه بـه قرآن، گوياي آن خواهد بود کـه این کتاب آسمانی، آكنده
از مطالب متنوع مـیباشد، كه با شيوه هاي مختلف مقاصد خويش را بيان و تعليم كرده و در
آن با فصاحت و بلاغتی بی نظیر، مثل ها و حکایـاتی جهت انتقال حقیقت آورده است. حداقل
در یک تقسیم بندی ساده مـیتوان بیـان کرد کـه متن قرآن شریف، آمـیزه ای از بخشـهای مختلف،
مانند قصص، احکام، وقایع روزمره و حقایق جهان مـی باشد. بنابراین، قرآن کریم، گاهی در
یک آیـه حقیقتی را بیـان مـی کند و برای تفهیم آن، بـه داستانی اشاره و حتی درون پاره ای
از موارد بـه حکمـی از احکام لازم الاجراء کـه برخاسته از همان حقیقت هست مـی پردازد و
چه بسا بـه حادثه ای کـه در آن زمان اتفاق افتاده نیز اشاره کند. درون نتیجه، حتما توجه
داشت کـه طبیعت این متن، ایجاب مـیکند کـه در این کتاب مقدس سطوح مختلف گویش وجود داشته
باشد و چنان این گویش ها بـه یکدیگر آمـیخته هست که درون عین امکان تشخیص، امکان تفکیک
آنـها وجود ندارد. ولی نمـی توان فراموش کرد کـه مقصود اصلی همـیشـه و همـه جا بیـان حقیقت
و بیدار ساختن انسان نسبت بـه آن حقیقت بوده و هدف غایی، انتقال پیـام آسمانی این کتاب
شریف مـیباشد"[72]. بنابراین، اگر قرآن درون خلال خویش بـه نقل دهها داستان پرداخته که
در پاره ای از آنـها، همچون سرگذشت حضرت ابراهیم و یوسف و موسی، هر کدام بـه تنـهایی از
داستانـهای جداگانـه ای کـه به صورت پراکنده درون طول زندگانی این افراد رخ داده، ترکیب
یـافته است، درون نقل هیچ یک از آنـها بـه مفهوم و جایگاه تاریخی آنـها ناظر نبوده است،
بلکه هدف صرفا انتقال پیـام، جهت تربیت و هدایت مخاطبین این کتاب آسمانی مـی باشد[73].
از سوی دیگر، " حتما توجه داشت کـه زمان نزول قرآن دوره ای هست که به منظور انتقال
مفاهیم، راهی جز بیـان تمثیلی مطالب وجود نداشته که تا جاییکه حتی تمامـی علوم و معارف
بشری نیز درون آن تاریخ، درون قالب تمثیلی اسطوره و افسانـه از نسلی بـه نسل بعد منتقل مـی
شده است"[74]. آیـه 26 سوره بقره مـیفرماید: " إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا
بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ
فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَـذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ
الْفَاسِقِينَ، یعنی و خدا را شرم و ملاحظه از آن نیست کـه به پشـه و چیز بزرگتر از آن مثل
زند، بعد آنـهایی کـه به خدا ایمان آورده اند مـیدانند کـه آن مثل حق هست از جانب او، و
اما آنـهایی کـه کافرند مـیگویند: خدا را از این مثل چه مقصود است؟ گمراه مـیکند بـه آن
مثل بسیـاری را و هدایت مـیکند بسیـاری را! و گمراه نمـیکند بـه آن مگر فاسقان را".
خلاصه کلام آنکه، هیچ منکر نقل حکایـات تاریخی و قصص قرآن نیست، اما پرسش اساسی در
این نکته نـهفته هست که مقصود قرآن از بیـان این حکایـات چیست؟ آیـا این کتاب آسمانی در
صدد تصویر وقایع و نشان چگونگی رخدادهای تاریخی بوده است؟[75]
جناب ابوالفضل گلپایگانی درون کتاب فصل الخطاب مـیفرمایند: " ... درون کل کتب سماویـه
اخبار از ظهورات الهیـه (پیـامبران الهی) وارد شده هست و علامات آن درون غایت وضوح نازل
گشته، ولی چون همواره درون اوان ظهور اکثر خلق از عالم و عامـی بدانچه خود از کتب
سماویـه درون علامات ظهور استنباط نموده بودند متمسک گشتند و از اصل دلیل کـه برهان نفس
ظهور هست غافل ماندند لهذا از معرفت شارع وقت و رسول عصر ... غافل ماندند؛ خداوند
جلت عظمته قصصی چند از پیغمبران گذشته و امم ماضیـه را درون قرآن مجید بر ملل اسلامـیه
برخوانده است، باشد کـه اهل فراست دریـابند کـه ارسال رسل و تشریع شرایع درون جمـیع قرون و
اعصار بر یک نـهج بوده و سنت الهیـه درون امتحان خلق و تمحیص عباد درون کل ازمنـه و ادوار
یک نوع ظهور نموده شاید از قصص اولین پند گیرند و از انذار الهی موعظت پذیرند ..."[76].
باری، یقیناً نكته حائز اهميت پيرامون ذكر حكايات قرآني، پيامي هست كه اين كتاب
آسماني درون بر دارد؛ و بالطبع مـهمترين و صریحترین پيامي كه از ذكر حكايات امتها در
ادوار مختلف ميتوان گرفت، رد دعوت پيامبران و پیـام آسمانی آنان از طرف مخالفان بوده
و، متعاقباً، درسی کـه در صورت عدم قبول پیـام الهی خاطر نشان مـیسازد. فی المثل درون سوره
حج آمده است: " وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ (42) وَقَوْمُ إِبْرَاهِيمَ
وَقَوْمُ لُوطٍ (43) وَأَصْحَابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ (44)
و اگر کافران امت تو را تکذیب کنند (افسرده خاطر مباش که) پیش از اینان قوم نوح و
عاد و ثمود نیز (رسولان حق را) تکذیب د. و همچنین قوم ابراهیم و قوم لوط. و نیز
(قوم شعیب) اصحاب مدین (همـه رسولان خود را تکذیب نمودند) و موسی نیز تکذیب شد و من
هم کافران را (برای امتحان) مـهلت دادم سپس آنـها را (به عقوبت) گرفتم و چقدر مواخذه و
عذاب من سخت است". بنابراین، سؤال قابل تأمل آنکه، اگر بنا هست که بعد از حضرت محمد
(ص) پیـامبر دیگری برانگیخته نشود، هدف از اختصاص حجم عظیمـی از آيات قرآن شریف به
موضوع تكذيب پيامبران، با تعريف دقيق گفتار و استدلالات مكذبين، چیست؟ آیـا بيان
موضوع تكذيب پيامبران و عذاب هاي الهي ناشي از آن، تذکری جهت پيشگيري از افتادن به
مـهلكه تكذيب پيامبران بعدي نمـی باشد؟ از سوی دیگر، اگر خواندن این حکایـات و قصص،
حاوی درسی نباشد و فقط بـه حالت داستان باقی بماند، بیـان این حکایـات چه سودی برای
خواننده دارد؟ و در اینصورت، چه ارتباطی مـیان این حکایـات با رسالت این کتاب مقدس، "
تربیت" و " هدایت"، وجود خواهد داشت؟
أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ
اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ في أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ
بِهِ وَ إِنَّا لَفي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُريبٍ (ابراهيم/ 9)، یعنی آيا خبر كسانى كه پيش از
شما بودند، بـه شما نرسيد؟! «قوم نوح» و«عاد» و«ثمود» و آنـها كه بعد از ايشان بودند؛
همانـها كه جز خداوند از آنان آگاه نيست؛ پيامبرانشان دلايل روشن براى آنان آوردند،
ولى آنـها(از روى تعجّب و استهزا) دست بر دهان گرفتند و گفتند: «ما بـه آنچه شما بـه آن
فرستاده شدهايد، كافريم! و نسبت بـه آنچه ما را بـه سوى آن مىخوانيد، شكّ و ترديد داريم!»
باری، خداوند درون کلام الله مجید، بندگانش را بـه عبرت گرفتن از قصص قرآن و مواعظش
تذکر مـی دهد: " لَقَدْ كانَ في قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ
تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (یوسف/ 111)، یعنی
همانا درون حکایـات/ قصص آنان درس عبرتى براى صاحبان انديشـه بود! اينـها داستان دروغين
نبود؛ بلكه هماهنگ هست با آنچه پيش روى او(از كتب آسمانى پيشين) قرار دارد؛ و شرح هر
چيزى را مفصل بیـان مـیکند و هدايت و رحمتى هست براى گروهى كه ايمان مىآورند!". و در
آیـه 120 سوره هود مـیفرماید: وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ
في هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرى لِلْمُؤْمِنينَ، یعنی ما از هر يك از سرگذشتهاى انبيا براى
تو بازگو كرديم، که تا به وسيله آن، قلبت را آرامش بخشيم؛ و ارادهات قوىّ گردد. و در
اين(اخبار و سرگذشتها) براى تو حقّ، و براى مؤمنان موعظه و تذكّر آمده است. درون ارشاد
القلوب، از امام صادق (ع) آمده است: "... سوگند بـه خدا قرآن براى اين نيست كه آن را
حفظ كنند و تدريس نمايند و يك سوره و يا كمتر بخوانند و حروف آن را نگاه دارند و
حدودش را تباه كنند، بلكه براى تفكر درون آيات و عمل بـه احكام قرآن است، و خداوند
مىفرمايد: كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ (ص/29)، یعنی كتابى بزرگ بـه سوى
تو فرستاديم که تا در آياتش بينديشند"[77].
بنابراین، هدف از قصص قرآن، یـادآوری و برگرفتن توشـه معنوی به منظور پیروان این کتاب
آسمانی بوده و در جای جای این قصص، نکته و پندی و هدایت و بشارتی به منظور مسلمـین
گنجانده شده است، چرا کـه مخاطب این کتاب آسمانی مسلمـینی مـیباشند کـه به پیـامبر اسلام
ایمان آورده اند. چنانچه، درون قرآن مجید آمده است: وَكُـلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ ...
مَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ این حکایـات و اخبار انبیـاء (بنا هست که) مومنان را پند و عبرت
و تذکری باشد ( اگر قرار نیست کـه دیگر پیـامبری بیـاید، از آيات قرآن شریف مربوط به
تكذيب پيامبران، چه عبرتی حتما گرفت!؟). درون نتیجه، این حکایـات را نمـی بایست صرفاً
منوط بـه اقوام و پیروان ادیـان پیشین، یـا حتی مخالفان رسول الله خصوصاً درون زمان ظهور
دانست؛ بلکه، شیوه قرآن گویـای آن هست که نقل این حکایـات تاریخی، جنبه اخلاقی، پند و
اندرز، موعظه و تذکر، و هدایت و بشارت به منظور مخاطبین این کتاب آسمانی دارد و در
عبرتها و حکمتها و مثلها و مواعظ قرآنی حتما تدبر کرد و از آنـها پند گرفت.
بنابراین اگر بنا باشد این قصص فقط بـه حالت داستان و منوط بـه اقوام و پیروان ادیـان
پیشین باقی بماند مصداق حدیث ذیل مـیشد، کـه در تفسیر عیـاشی از جابر از امام باقر علیـه
السلام روایتی نقل شده کـه مـی فرماید: اگر بنا بود آیـه ایکه درباره مردمـی نازل شده با
مردن آن مردم بمـیرد چیزی از قرآن باقی نمـی ماند انتهی[78]. همچنین، رواياتي نقل شده
كه بـه وضوح بيانگر اين حقيقت هست كه آیـاتی کـه ظاهرشان حکایت پاره ای از گذشتگان، مثل
قوم نوح و عاد و ثمود و کلدة، و امتهای پیـامبران پیشین بوده و قصه های انبیـاء را
درباره قوم خاصی بیـان کرده و رفتار پیروان ادیـان قبل با پیـامبران دورانشان را بیـان
مـیکند؛ باطنشان نصیحت و تذکری به منظور آیندگان و مخاطبین این کتاب آسمانی، یعنی امت
حضرت رسول (ص) مـیباشد. چنانچه، درون تفسیر عیـاشی از فضیل بن یسار روایت شده کـه حضرت
ابی جعفر علیـه السلام فرموده اند: هیچ آیـه ای درون قرآن نیست مگر آنکه ظاهری و باطنی
دارد ... منظور از ظاهر قرآن الفاظ نازل شده آنست و منظور از بطن قرآن معانی الفاظ
است کـه در مورد خبرهای قرآن بعضی از آن معانی رخ داده و بعضی بعدا رخ مـیدهد ... خدای
تعالی درون این مورد فرموده: وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ و آن مائیم
که تأویل قرآن را مـیدانیم[79]. و در معانی الاخبار از حمران بن اعین روایت آمده که
گفت: من از امام باقر علیـه السلام از ظهر و بطن قرآن پرسیدم، فرمود: منظور از ظاهر
قرآنانی هست که قرآن درباره آنان نازل شده و منظور از بطن آن آیندگانی هست که عمل
همانانی را انجام مـیدهند و قرآن شامل آنان مـیشود[80].
· غنای کلام الهی
مطلب دیگری کـه در خور تعمق مـیباشد، غنای ذاتی کلام الهی است؛ بدان معنا که، از کلام
الهی مـیتوان بشارات گوناگونی گرفت و معانی بدیعی استخراج نمود. بعبارتی، آیـات الهی
مـیتوانند معانی گوناگونی را درون بر داشته باشند و آیـات وحیـانی قرآن کریم را نمـی توان
محدود بـه یک زمان و یک نوع تفسیر کرد؛ و مـی بایست به منظور مخاطبانش درون تمامـی دوران و
زمانـها، که تا اجل این دیـانت، پیـامـی داشته باشند و سبب هدایت آنان شوند.
از رسول خدا (ص) و همچنین از حضرت علی علیـه السلام آمده کـه فرموده اند: قرآن حمالی
است ذو وجوه، یعنی قابل حمل بر معانی بسیـار است[81]. همچنین، از حضرت علی (ع) مذکور
است کـه مـی فرمایند: " اگر بخواهم، هفتاد بار شتر از تفسیر فاتحه مـی آکنم"[82]. (این
مطلب نشان دهنده غنای کلام الهی و نامحدود بودن معانی آیـات مـیباشد!)
از سوی دیگر، درون احادیث و روایـات از ائمـه اطهار آمده، کلمـه ای کـه از آنـها نقل مـیشود
دارای وجوه متعدده و معانی باطنی بوده و برای آن کلام هفتاد وجه و برای هر وجهی
مخرجی مـیباشد! چنانچه، درون جلد اول بحارالانوار علامـه مجلسی درون باب احادیث صعب مستصعب
احادیثی چند درون این خصوص آمده است، از جمله ابن مسرور از ابن عامر از عمویش و او از
ابن ابی عمـیر از ابراهیم کرخی و او از حضرت ابی عبدالله صادق آل محمد علیـه السلام
روایت کرده کـه فرمودند: " حدیث تدریـه خیر من الف ترویـه و لا یکون الرجل منکم فقیـها
حتی یعرف معاریض کلا منا و ان کلمة من کلا منا لتنصرف علی سبعین وجها لنا من جمـیع
المخرج، مضمون این حدیث شریف اینست کـه امام فرمودند اگر یک حدیث ما را بفهمـی بهتر از
آنست کـه هزار حدیث از ما روایت کنی. درون مـیان شیعیـان مای فقیـه نامـیده مـیشود که
اشارات و معانی حقیقی کلام ما اهل بیت را بفهمد و بداند زیرا یک کلمـه از کلام ما
هفتاد وجه دارد و ما همـه آن وجوه را درون نظر مـی گیریم و تکلم مـی کنیم"[83]. و نیز
محمد بن مسلم از حضرت ابی عبدالله صادق آل محمد علیـه السلام روایت کرده کـه فرمودند:
" انا لنتکلم بالکلمة لها سبعون وجها لنا من کلها المخرج، مضمون این حدیث شریف اینست
که ما اهل بیت رسول (ص) کلمـه ای را کـه مـیگوئیم هفتاد وجه از آن درون نظر مـی گیریم و از
کلام ما بـه آن هفتاد وجه راه خروج هست"[84]. و عبدالغفار الجازمـی از حضرت ابو
عبدالله صادق آلمحمد علیـه السلام روایت کرده کـه فرمودند: " انی لا تکلم علی سبعین
وجها لی فی کلها المخرج، مضمون این حدیث شریف اینست کـه سخن من هفتاد وجه دارد و مرا
در هر یک از آن وجوه مقصد معین و مخرج مشخص است"[85].
همچنین، درون تفسیر عیـاشی از جابر از امام باقر علیـه السلام روایت کرده کـه وی گفت از
آنجناب از تفسیر آیـاتی مـی پرسیدم و آنجناب پاسخ مـی داد، و وقتی دوباره از تفسیر همان
آیـات مـی پرسیدم پاسخی دیگر مـیداد، عرضه داشتم: فدایت شوم شما درون روزهای قبل از این
سوال من جوابی دیگر داده بودید و امروز طوری دیگر جواب دادید، فرمود: ای جابر برای
قرآن بطنی هست و به منظور بطنش نیز بطنی دیگر است، همچنانکه به منظور آن ظاهری هست و برای
ظاهرش نیز ظاهری دیگر است. ای جابر هیچ علمـی از علم تفسیر قرآن از عقول مردم دورتر
نیست، چون یک آیـه قرآن ممکن هست اولش درباره چیزی، و وسطش درباره چیز دیگر، و آخرش
درباره چیزی سوم باشد، با اینکه یک کلام هست و اول و وسط و آخرش متصل با هم است، در
عین حال بر چند وجه گردانده مـیشود"[86]. (این حدیث قابل توجهانی مـی باشد، کـه در
تفسیر آیـه ای بـه آیـات قبل و بعد آن نگاه مـیکنند، حال آنکه یک آیـه مـیتواند بر چند وجه
گردانده شود)
· تحریف آیـات الهی
از جمله دلایلی کـه قرآن مجید یـهودیـان و مسیحیـان را مورد نکوهش قرار داده، سوء
استفاده پیروان این ادیـان آسمانی از کلام و آیـات الهی مـی باشد کـه البته این استفاده
نا بجا از آیـات الهی کتب مقدسه همـیشـه درون بین پیروان ادیـان بوده است. درون واقع،
بزرگترین پیـام قرآن مربوط بـه یـهودیت و مسیحیت، نمایش آفات و انحرافاتی هست کـه ادیـان،
عموماً، درون طی زمان دچار آن مـی شوند. تمام ادیـان سرچشمـه زلال و پاک دارند و این
انسانـهای دارای صفات مشترک هستند کـه در طول قرنـها ادیـان را آلوده مـی سازند. نمونـه
های ذیل از کلام الله مجید قابل تأمل مـی باشد:
1- تحریف کلام خدا بعد از تعقل و فهم آن: " أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ
مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (بقره، 75)، یعنی آیـا
انتظار دارید کـه یـهودیـان بـه دین شما بگروند، درون صورتیکه گروهی از آنان کلام خدا را
شنیده و به دلخواه خود تحریف مـیکنند با آنکه درون کلام خدا تعقل کرده و معنی آن را
دریـافته اند". همچنین، درون آیـه 46 سوره نساء آمده است: " يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ،
یعنی گروهی از یـهود کلام الهی را از جایگاه خویش خارج مـی سازند". بعبارتی، علمای
یـهود آیـات تورات را کـه حضرت رسول (ص) بدان استدلال مـیفرمودند از راه عناد تحریف
مـید؛ یعنی طوری معنی مـید کـه سبب گمراهی مردم بشود و حقیقت مقصود را پنـهان
مـیساختند و کلمات را درون غیر ما وُضِعَ لَهُ بکار مـیبردند[87]. حضرت بهاءالله درون خصوص
تحریف مـیفرمایند: " مقصود از تحریف تفسیر و معنی نمودن کتاب هست بر هوی و مـیل خود"[88].
2- مخفی نگهداشتن بعضی از آیـات الهی از کتاب مقدس: " إنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ
الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَـئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ
اللَّاعِنُونَ (بقره، 159)، یعنی بدرستیـانی کـه کتمان مـیکنند آنچه را از بینات و هدایت
که ما نازل کردیم بعد از آنکه آنرا به منظور مردم درون کتاب روشن ساختیم اینگونـه اشخاص را
خدا لعنت مـیکند ..." . درون صفحه 332 جلد 2 تفسیر المـیزان ذیل همـین آیـه آمده است: "
همانطور کـه یـهود این کار را با آیـات تورات د، یعنی آن آیـاتی کـه از بعثت پیـامبر
اسلام بشارت مـیداد، تأویل و یـا پنـهان د، بطوریکه مردم یـا اصلا آن آیـات را ندیدند
و یـا اگر دیدند تأویل شده اش را دیدند، و خلاصه دلالتش را از رسول اسلام (ص) بر
گرداندند (مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ) ... علما (یـهود) آنـها را از عده ای پنـهان و برای
عده ای تأویل د"[89].
3- ایمان ببعضی از آیـات کتاب مقدس و پوشاندن برخی دیگر: " أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ
وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ ( بقره، 85)، یعنی چرا بـه بعضی از کتاب ایمان آورده و بعضی دیگر را
تکفیر مـی کنید؟".
در درمنثور هست که ابن الضریس، درون کتاب فضایلش، و ابن مردویـه از عمروبن شعیب، از
پدرش از جدش روایت آورده اند کـه گفت: روزی رسولخدا (ص) با شدت خشم نزد مردمـی شد که
داشتند خود سرانـه قرآن را تفسیر مـی د، فرمود: امتهای قبل از شما هم بخاطر همـین
روشی کـه شما پیش گرفته اید گمراه شدند، آنـها هم درون اثر زدن و حذف بعضی از کتاب را با
بعضی دیگر هلاک شدند، خدایتعالی کتابرا نازل نکرده کـه شما بخاطر بعضی از آن بعضی
دیگر را تکذیب کنید[90] ... و الی آخر.
همچنین، قاسم بن سليمان گويد: امام صادق از پدرش عليهما السّلام نقل كرد كه فرمود: "
هيچ كس بعض قرآن را ببعض ديگر نزد جز اينكه كافر گشت"[91].
باری، مطالعه ادیـان آسمانی مؤید این بیـان حضرت رسول اکرم (ص) مـیباشد کـه امتهای گذشته
به سبب استناد بـه چند آیـه، خصوصا متشابهات متون مقدسه، معتقد بـه ختمـیت دین و رسالت
شدند، و آیـات مبنی بر استمرار ادیـان و پیـامبران آسمانی را تکذیب د و به ظهور
پیـامبران بعدی ایمان نیـاوردند. حال آیـا استناد به، صرفاً، چند آیـه از متشابهات قرآن
کریم -- از جمله اینکه " دین پسندیده نزد خدا آئین اسلام است" و همچنین "حضرت
محمد(ص) خاتم النبیین مـی باشد" -- منجر بـه عقیده قطع فیوضات الهی و سلسله رسالت نشده
و این نگرش، تفسیر تمام آیـات موجود درون کلام الله مجید را کـه حمل بر استمرار ظهور
ادیـان و پیـامبران آسمانی بوده تحت الشعاع خود قرار نداده است؟ با آنکه حتی یک آیـه
صریح درون قرآن مجید بـه مضمون، ختم سنت الهی مربوط بـه ارسال ادیـان و پیـامبران از جانب
خداوند، نمـیتوان پیدا کرد؛ و آیـاتی بـه این وضوح درون کلام الله مجید مـیتوان یـافت: "
سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً (بنی اسرائیل، 77) یعنی، سنت
آنان کـه بتحقیق فرستادیم قبل از تو رسولانمان را و نیـابی مر سنت ما را تغییری". بدین
سبب هست که امام باقر (ع) فرموده اند کـه این امت نیز بـه مصداق روایت " طابق النعل
بالنعل"[92] مطابقت از روش امم ماضیـه مـی نماید و دقیقا آنچه پیروان ادیـان قبل بدان
متمسک شدند کـه موجب توقف آنان درون قبول دین جدید شد، درون این دور نیز بـه همان اسباب
متمسک گشته اند. از سوی دیگر، مگر دلیل خداوند از ارسال 124000 پیـامبر چه بوده که
حال بشریت از این دلیل فارغ شده است؟ اگر چه بسیـاری از متفکرین معاصر بیدلیلی ختم
نبوت را مورد بررسی قرار داده اند؛ فی المثل، اکبر گنجی معتقد هست که که تا کنون هیچ
دلیلی به منظور مستدل ختم نبوت ارائه نشده، و این مدعا را متعارض با "علم و فلسفه"
خوانده و یـا دکتر محمد ابراهیم خان یکی از بزرگترین معین اسلام، بالاخص درون برابر
مسیحیـان، درون خصوص حقانیت قرآن و حضرت رسول (ص) مـیباشد و مطالب زیـادی درون این خصوص به
رشته تحریر درون آورده است، درون کتاب "حضرت محمد (ص): خاتم النبیین"[93] بیـان مـیدارد که
پیـام آمدن پیـامبری جدید درون سلسله ادیـان الهی بـه طور واضح و صریح درون قرآن کریم مذکور
گردیده، و در این کتاب مسلمـین را تشویق مـیکند کـه خود را به منظور پذیرش پیـامبری جدید
آماده نمایند.
· مرجعیت حضرت مسیح درون تفسیر شریعت موسی خلاف عرف علمای یـهود
اما مطلب قابل تأملی کـه در تاریخ ادیـان بدان اشاره شده اینکه، یـهودیـان نیز بدلیل
استناد بـه تفاسیر تورات توسط علمایشان از قبول دعوت حضرت مسیح سر باز زدند، چرا که
تفاسیر ارائه شده توسط علمای یـهود، مغایر با تفاسیری بود کـه حضرت عیسی مـیفرمودند.
چنانچه درون کتاب تاریخ جامع ادیـان از آغاز که تا امروز، تألیف جان ناس، درون این خصوص
مذکور است: " آنچه کـه بیش از هر چیز فریسیـان ( از بزرگترین مذاهب یـهود) را رنجه مـی
ساخت همانا کمال آزادی عیسی درون تفسیر شریعت موسی و صحف انبیـاء بود کـه بدون اعتنا به
سنن و احادیث یـهود آنـها را تأویل و تفسیر مـی نمود. عبارتی کـه متی درون انجیل خود در
آنجا کـه " وعظ جبل" عیسی را ثبت کرده هست بکار مـی برد این است: " شنیده اید کـه به
پیشینیـان گفته اند لیکن من بـه شما مـیگویم ..."، این بود روش عیسی درون تفسیر شریعت
ماضی کـه به کمال قدرت و از روی اطمـینان خاطر بیـان مـیفرموده است"[94]. درون نتیجه،
حقیقت معانی اصلیـه تورات درون ظهور حضرت مسیح معلوم و مکشوف گردید.
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس کـه نـه هر کو ورقی خواند معانی
دانست
(حافظ شیرازی)
· علما و پیشوایـان دینی
پیروی از علما و پیشوایـان دینی، و گمراهی پیروان ادیـان توسط آنان درون ادوار ظهور
پیـامبران، همواره یکی از سنتهای تغییر ناپذیر بوده است. درون آیـه 67 سوره احزاب آمده
است: " وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا ، یعنی و گویند ای
خدا، ما اطاعت امر بزرگان و پیشوایـان خود کردیم کـه ما را بـه ضلالت کشیدند". نگاهی به
تاریخ ادیـان بیـانگر این واقعیت مـی باشد کـه بزرگترین مخالفین پیـامبران درون حین ظهورشان
بزرگان قوم و پیشوایـان دینی بوده اند. چنانچه درون آیـه 60 سوره اعراف، درون خصوص قول
بزرگان قوم، خطاب بـه حضرت نوح آمده است: قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ في ضَلالٍ مُبينٍ،
یعنی مـهتران قومش ( قوم حضرت نوح) بـه او گفتند: «ما تو را درون گمراهى آشكارى
مىبينيم!». و در آیـه 66 سوره اعراف، درون خصوص قول بزرگان قوم، خطاب بـه حضرت هود آمده
است: قالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ في سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكاذِبينَ،
یعنی مـهتران كافر قوم او ( قوم حضرت هود) گفتند: «ما تو را درون سفاهت(و نادانى و سبك
مغزى) مىبينيم، و ما مسلّماً تو را از دروغگويان مىدانيم!»
حضرت بهاءالله مـیفرمایند: " درون همـه اوقات سبب صد عباد و منع ایشان از شطئ بحر احدیـه
علمای عصر بوده اند کـه زمام آن مردم درون کف کفایت ایشان بود. و ایشان هم بعضی نظر به
حب ریـاست و بعضی از عدم علم و معرفت، ناس را منع مـی نمودند. چنانچه همـه انبیـاء به
اذن و اجازه علمای عصر سلسبیل شـهادت را نوشیدند و به اعلی افق عزت پرواز نمودند. چه
ظلم ها کـه از رؤسای عهد و علمای عصر بر سلاطین وجود و جواهر مقصود وارد شد"[95] انتهی.
امير المؤمنين عليه السّلام درون باب حكم و مواعظ فرموده اند: " سخن دانشمندان بينا اگر
درست باشد دارو هست و اگر نادرست باشد درد است"[96]. همچنین مـیفرمایند:" بسا عالم و
دانشمند كه جهل و نادانيش او را ميكشد و علم و دانشى كه با او هست او را سود
نبخشد"[97].
و درون کتاب الحياة آمده است: الامام الصادق «ع»: .. آفة العلماء ثمانية اشياء: الطمع،
و البخل، و الرياء و العصبيّة، و حبّ المدح، و الخوض فيما لم يصلوا الى حقيقته و
التكلّف في تزيين الكلام بزوايد الالفاظ، و قلّة الحياء من اللَّه، و الافتخار، و ترك
العمل بما علموا، یعنی امام صادق «ع»: آفت علما هشت چيز است: آز و بخل، و ريا و
تعصب، و ستايش دوستى، و انديشيدن درون امورى كه بـه حقيقت آنـها نمىتوان رسيد، و زياده
روى درون آراستن سخن بـه الفاظ زايد، و كم آزرمى درون برابر خدا، و به خود- باليدن، و عمل
نكردن بـه آنچه بدان علم دارند[98].
در احادیث اسلامـی نیز بـه اختلافات مسلمـین با قائم موعود، هنگام ظهور آنحضرت، اشاره
شده است؛ فی المثل، درون صفحه 616 ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن
محمد ولی ارومـیه رحمة الله علیـه از فضیل ابن یسار روایت نموده از امام صادق (ع):
قائم (ع) ما درون وقتیکه قیـام مـینماید بخلایق مبعوث مـیشود درون حالتیکه همـه ایشان کتاب
خدا را بعقاید باطله خود تاویل مـیکنند و بعقاید خود بآیـات آن حجت و دلیل مـی آورند.انتهی
در کتاب الیواقیت والجواهر سید عبدالوهاب شعرانی حدیث ذیل روایت شده است: یخالف
(مـهدی) فی غالب احکامـه مذاهب العلماء فینقبضون منـه لظنـهم ان الله ما بقی من یحدث من
بعد ائمتهم مجتهدا، یعنی حضرت مـهدی احکامش بر خلاف آراء و فتوای علما مـیباشد، پس
آنـها از وی عصبانی و غضبناک مـیگردند، چون آنـها گمان نمـیکنند کـه خداوند دیگر بعد از
پیشوایـان دینیشان درون مورد تغییر احکام هیچ صاحب اجتهاد و رای مخصوصی را بفرستند[99].
انتهی
و درون کتاب اربعین محدث بحرینی نقل شده کـه حضرت ابو عبدالله صادق بن محمد (ع)
مـیفرماید: یظهر من بنی هاشم صبی ذو احکام جدیده فیدعو الناس و لم یجبه احد و اکثر
اعدائه العلماء فاذا حکم بشیی لم یطیعوه و یقولون هذا خلاف ما عندنا من ائمـه الدین،
یعنی ظاهر مـی شود پیشوا و رئیسی از بنی هاشم ( اولاد رسول ص ) کـه دارای احکام جدید و
تازه هست وی دعوت او را اجابت نمـی کند و اکثر دشمنانش از علما خواهند بود و چون
حکم بـه چیزی بدهد مـی گویند این خلاف آنست کـه در پیش ما از ائمـه دین هست [100].
این احادیث بـه وضوح بیـان کننده اختلاف نظر قائم با علما درون خصوص متون مقدسه دینی
مـیباشد و در روایـات ذکر شده هست که از بزرگترین مخالفین قائم علمای دینی مـی باشند!
چنانچه درون صفحه 18 کتاب پیرامون ظهور حضرت امام مـهدی، نیز، آمده است: " علماء
گناهکار با او مـی جنگند بعد به او مـی گویند: بر گرد، تو امام مـهدی غایب نیستی"[101].
مگر همـین مسئله درون زمان ظهور حضرت عیسی اتفاق نیفتاد کـه بزرگترین مخالفان با آنحضرت
علمای یـهود بودند -- قیـافا، رئیس کاهنان یـهود آنزمان " کاهن اعظم" و حنّان، پدر زن
قیـافا و رئیس قبلی کهنـه، کـه سرانجام فتوی بقتل آنحضرت دادند؟!
خوانساری درون مبحث آفة العلماء حبّ الرّياسة، مـینویسد: " آفت علما دوستى رياست هست يعنى
رياست و سركردگى درون دنيا و اين كه ملاذ و مرجع مردم باشند، و تخصيص اين معنى بـه علما
باعتبار اين هست كه اين آفت از براى ايشان بسيار روى مىدهد بخلاف آفت ديگران كه در
ايشان نادر هست پس غرض تنبيه ايشانست بر اين كه خود را از اين آفت نگاهدارند"[102].
و درون کتاب الحياة، درون باب عالمان فاسد .. بدترين خلق خدايند، آمده است: " النبي «ص»-
قيل له: أيّ الناس شرّ؟ قال: «العلماء اذا فسدوا»، یعنی پيامبر «ص»- از او پرسيدند:
بدترين مردم كيست؟ گفت: «علمايى كه فاسد شوند». الامام العسكري «ع»: قيل لأمير
المؤمنين «ع»: و من شرّ خلق اللَّه بعد ابليس و فرعون و ..؟ قال: العلماء اذا فسدوا.
امام عسكرى «ع»: از امير المؤمنين «ع» پرسيدند كه بدترين آفريدگان خدا بعد از ابليس و
فرعون و .. كيانند؟ گفت: علما درون صورتى كه فاسد باشند"[103].
همچنین، درون ارشاد القلوب از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله روایت شده کـه فرمودند: "
از امت من دو دستهاند كه اگر صالح شدند امت من صالحند و اگر فاسد شدند امت من فاسد
گردند: يكى حكّام و ديگرى علما. قال اللَّه تعالى: وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ
النَّارُ (هود/113)، یعنی خداوند مىفرمايد: بـه ظالمان اتكاء نكنيد كه آتش شما را فرو
مىگيرد"[104].
و درون متن کتاب فتنـه و آشوبهاى آخر الزمان آمده است: " أبو امامـه از رسول اللَّه صلى
اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: علم را دريابيد قبل از آنكه از دست برود،
گفتند: چگونـه از دست ميرود درون صورتى كه قرآن درون ميان ما است؟ آن بزرگوار غضب كرده
فرمود: مادران شما بعزاى شما گريه كنند مگر تورات و انجيل درون بين قوم بنى اسرائيل
نبود؟ از دست رفتن علم از بين رفتن علما و حاملين آنست و اين سخن را سه مرتبه اعاده
فرمود"[105].
همچنین، درون بهشت کافی درون نامـه امام باقر عليه السلام بـه سعد الخير آمده است: " ...
خداوند از هر امّتى كه كتاب او را بـه دور افكنند، علم كتاب را باز مىستاند، و وقتى
از او روى برتابند، دشمن خود را بر ايشان حكم فرما مىگرداند ... تو نظاير احبار
يهود، و رهبان نصارى را درون ميان مسلمانان بشناس، كه كتاب خدا را پنـهان مىدارند و
تحريف مىكنند، و در نتيجه نـه تجارت آنان سود دارد و نـه ايشان درون راه هدايت گام
برداشتند. بشناس نظاير آنـها را درون اين امّت؛ كسانى كه الفاظ و واژههاى قرآن را بر پا
مىدارند و حدود و مقرّرات حقيقى آن را تحريف مىكنند و بر خلاف ما، بـه تفسير و تطبيق
آن مىپردازند. آنان هميشـه با سروران و بزرگانند و هنگامى كه جلوداران هوى پرست و
دنياطلب، اختلاف يابند و كشمكش نمايند، با كسى همراه شوند كه دنياى بيشترى دارد و بر
رقيبان خود پيروز شده است، و اين هست حدّ آنـها درون علم ما، پيوسته اين چنين هستند در
سرشت و طمعشان، و صداى ابليس يا باطل فراوان، از زبان آنـها شنيده مىشود"[106].
باری، طبرانی درون کتاب مجمع الزوائد از عبدالله بن مسعود روایت کرده کـه حضرت محمد (ص)
خطاب بـه مسلمـین مـی فرماید: " شما شبیـه ترین مردم هستید بـه بنی اسرائیل، راه آنـها را
گرفته و هم چون آنـها پا بـه پا و قدم بـه قدم عمل خواهید کرد، بطوریکه هیچ کاری درون بین
آنـها صورت نگرفته مگر اینکه درون بین شما هم صورت مـی گیرد". فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ!
· تأویل آیـات الهی
در احادیث و کلام الله مجید تصریح شده هست که تأویل آیـات قرآن کریم هنوز نیـامده است
( مثلا درون تأویل آیـه 30 سوره ملک، از حضرت باقر (ع) روایت شده: "والله نیـامده تأویل
این آیـه و لابد خواهد آمد تأویل آن"[107]) و این مـهم مخصوص موعود آخر الزمان مـیباشد،
و آنحضرت معانی اصلیـه و تأویل آیـات قرآنی را روشن و معلوم مـی نماید.
در آیـه 39 سوره یونس آمده است: " بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ
كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ... مضمون فارسی، بلکه انکار چیزی ( آیـات الهی) را مـیکنند
که علمشان بـه آن احاطه نیـافته و هنوز تأویل، حقیقت و باطن این آیـات، نازل نشده است؛
پیشینیـان هم اینچنین رسل و آیـات خدا را تکذیب د ...".
و همچنین درون آیـات 16 – 19 سوره قیـامت آمده است: " لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ (16) إِنَّ
عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ (17) فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (18) ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ (19) مضمون
فارسی، با شتاب و عجله زبان بـه قرائت قرآن مگشای. کـه ما خود قرآن را محفوظ داشته و
بر تو فرا خوانیم. و آنگاه کـه بر خواندیم تو پیرو قرآن آن باش. بعد از آن بر ماست که
حقایق آن را بر تو بیـان کنیم". ( ای محمد، تو این آیـات قرآن را بـه مردم بگو بخوانند
و بروند، حال کار بـه معنی آن نداشته باشند. درون آینده بیـان و تفسیر این آیـات را ما
خواهیم فرستاد)
در آیـات 52 و 53 سوره اعراف آمده است: " وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً
لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (52) هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ
جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ ...، یعنی و محققا ما به منظور ایشان کتابی آوردیم کـه در آن هر چیز
را بر اساس علم و دانش تفصیل دادیم به منظور هدایت و رحمت آن گروه کـه ایمان مـی آورند.
آیـا جز این انتظار دارند کـه تأویل آن بـه آنان برسد؟ آن روز فرا رسدانی کـه آن را
پیش از این فراموش کرده بودند خواهند گفت: همانا رسولان پروردگارمان حق را به منظور ما
آوردند".
مجلسی علیـه الرحمـه درون باب رجعت از مجلد غیبت از کتاب بحارالانوار روایت کند از زراره
قال سألت ابا عبدالله علیـه السلم عن هذه الامور العظام من الرجعة و اشباهها فقال ان
هذا الذی تسألون عند لم یجیئ اونـه و قد قال الله عز و جل بل کذبوا بما لم یحیطوا
بعلمـه و لمّا یأتهم تأویله، زراره گوید از امام صادق (ع) پرسیدم از امور عظیمـه رجعت و
امثال آن. آن حضرت فرمود این چیزها کـه مـی پرسید هنوز اوقات آن نرسیده است. بعد این
آیـه مبارکه را تلاوت فرمود بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ.
در کتاب الحياة آمده است: " احاديث نيز- چنان كه گذشت- درون باره تأويل قرآن و «علم
تأويل» سخن گفتهاند، و گفتهاند كه اين علم مختص هست به اهل آن. بدين گونـه خوب روشن
مىشود كه «علم تأويل» غير از تأويل كردن آيات قرآن و «تفسير بـه رأى» هست كه برخى
بدان دست يازيدهاند. بنابراين، هر گونـه تأويل قرآن و تفسير آيات آسمانى بدين شكل-
يعنى تأويل از پيش خود و تفسير بـه رأى- از جمله بزرگترين خطاها و گمراهيهاست،
تأويلكننده هر كس باشد، عالمى بزرگ، يا فيلسوفى فاضل، يا عارفى محقق. و درست به
همين دليل هست كه پيامبر اكرم «ص» مىگويد: " أكثر ما أخاف على أمّتي من بعدي، رجل
يتأوّل القرآن، يضعه على غير مواضعه، بيشترين ترسى كه براى امتم بعد از خود دارم، از
پيدا شدن كسانى هست كه بـه تأويل آيات قرآن مىپردازند، و آنـها را بـه معناهايى جز
آنچه هست مىگيرند"[108].
از سوی دیگر نـه تنـها درون احادیث و آیـات قرآنی، بلکه درون کتب مقدسه بنی اسرائیل،
انذارات و پیشگوئی ها بـه صورت اشارات و تشبیـهاتی بیـان شده، و تصریح گردیده هست که
تأویل آیـات کتب مقدسه و باز شدن ختم رحیق مختوم و وعده تبیین معانی مکنونـه، مخصوص
موعود آخر الزمان مـیباشد.
" اما تو ای دانیـال کلام را مخفی دار و کتاب را که تا زمان آخر مـهر کن" (دانیـال نبی باب
12 آیـه 4).
" او جواب داد کـه ای دانیـال برو زیرا این کلام که تا زمان آخر مخفی و مختوم شده است"
(دانیـال نبی باب 12 آیـه 9).
" و تمامـی رویـا به منظور شما مثل کلام طومار مختوم گردیده است" (اشعیـا باب 29 آیـه 11).
" این چیزها را بـه مثل ها بـه شما گفتم لکن ساعتی مـی آید کـه دیگر بـه مثل ها با شما
حرف نمـی بلکه از پدر بـه شما آشکارا خبر خواهم داد" (انجیل یوحنا باب 16 آیـه 25).
" کلام انبیـا را نیز محکمتر داریم ... کـه هیچ نبوت کتاب از تفسیر خود نبی نیست"
(رساله دوم پطرس باب 1 آیـات 19 و 20).
" زیرا کـه نبوت بـه اراده انسان هرگز آورده نشده بلکه مردمان بـه روح القدس مجذوب شده
از جانب خدا سخن گفتند" (رساله دوم پطرس باب 1 آیـه 21 ).
در آثار دیـانت بهائی اسرار کتب مقدسه و معانی آیـات متشابه، خارج از دلایل لفظی و
سطحی و صورت ظاهری الفاظ، تفسیر و تشریح شده کـه در خور تأمل و تعمق و بررسی محققین و
متفکرین مـی باشد. برخی مصداق ها و حقايقی کـه در آيات متشابه درباره آنـها سخن رفته،
مانند حشر ونشر، بهشت و جهنم، قيامت، ملائكه، علامات ظهور و ... کـه قابل درک نمـی
باشد، درون آثار حضرت اعلی، حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء تبیین شده است.
حضرت بهاءالله درون کتاب مستطاب اقدس، فقره پنجم، درون خصوص برداشتن مـهر از اسرار و رموز
کتب مقدسه مـیفرمایند: لا تحسبن انا نزلنا لکم الاحکام بل فتحنا ختم الرحیق المختوم
باصابع القدرة و الاقتدار یشـهد بذلک ما نزل من قلم الوحی تفکروا یـا اولی الافکار،
یعنی گمان مبرید کـه برای شما احکام نازل کردیم، بلکه گشودیم مـهر باده ای را کـه مـهر
شده بود بـه انگشتان قدرت و اقتدار الهی. شـهادت مـیدهد بـه این مسئله آنچه کـه نازل شده
از قلم وحی الهی. تفکر کنید ای صاحبان فکر و ای عقلا و دانشمندان.
در باب احادیث
از آنجا کـه پس از قرآن کریم، دومـین منبع مـهم به منظور تفسیر قرآن احادیث مـی باشد و
همچنین درون باب ظهور قائم بـه احادیث استناد مـیشود، ذکر چند مطلب درون این مقام ضروری مـی
باشد. بر محققین عزیز پوشیده نیست کـه اصل کلام الهی، قرآن مجید مـیباشد کـه مـی توان
بعنوان منبع اصلی و حجت باقیـه و مبنای بیـان و استدلال قرار داد و طبعاً احادیث مختلفه
که صحت و سقم آن مورد اختلاف علمای اسلام است، نمـی توان مبنای موثق کشف حقایق الهی
دانست. از جهتی دیگر، حتی اگر بخواهیم بـه احادیث استناد کنیم، احادیث حتما با قرآن
کریم مطابقت داشته باشد و اگر حدیثی باشد کـه رد آیـات قرآنی نماید و یـا مفاهیم آیـات
قرآنی طبق آن حدیث با حقیقت مغایرت بیفتد آن حدیث از درجه اعتبار ساقط است. امام
محمد شافعی درون کتاب الام نقل فرموده است: " روزی حضرت رسول (ص) مسلمـین را مخاطب
ساختند و فرمودند، بزودی سخنانی بـه من نسبت خواهند داد کـه من نگفته ام و اینک بـه شما
مـی گویم کـه هر چه را بـه من نسبت دادند با قرآن مطابق بود قبول کنید و الا اعتنائی
نکنید". همچنین، روایت شده، کـه حضرت محمد (ص) درون خطبه حجة الوداع فرموده اند: " نسبت
دروغ بـه من فراوان گرديده و در آينده افزونتر خواهد شد؛ هر كس از روى عمد بـه من
دروغى ببندد جايگاه خويش را بر آتش بنا كرده است. بعد اگر حديثى از من برايتان نقل شد
آن را بر كتاب خدا و سنت من عرضه كنيد؛ آنچه را با كتاب خدا و سنت من سازگار بود
برگزينيد و آنچه را با قرآن و سنتم ناسازگار بود رها سازيد". بنابراین، احادیثی که
مـیتواند راهنمایی به منظور شناخت قائم باشد، ممکن هست باعث توقف مسلمـین درون شناخت
موعودشان شود؛ چنانچه، این مطلب را مـیتوان درون حدیثی از حضرت رسول اکرم (ص) استناد
نمود کـه ابوهریره روایت کرده است: " ... امت های قبل از شما بـه گمراهی نیفتادند مگر
به خاطر کتبی کـه با کتاب خدا نوشتند..."[109].
باری، " احادیث مجعوله و اخبار بیشمار غیر صحیحه درون بین ناس بسیـار است، چنانچه دائره
جعل احادیث و بازار کذب نیز از همان زمان حیـات حضرت محمد (ص) از طرف خود متظاهرین
باسلام اشاعه یـافت و روز بـه روز وسعت و رواج پیدا کرد"[110].
نگاهی بـه نـهج البلاغه، بقلم فیض الاسلام، به منظور پی بردن بـه عمق این مطلب خالی از لطف
نیست، وقتی کـه از حضرت علی (ع) درون باب احادیث مجعول و اخبار گوناگون کـه در مـیان مردم
است پرسیده شد، درون پاسخ فرمود: " همانا احادیث درون دسترس مردم حق و باطل و راست و
دروغ و نسخ کننده و نسخ شده و عام (شامل همـه) و خاص (مخصوص بعضی) و محکم ( کـه معنی
آن آشکار) و متشابه ( کـه معنی آن واضح نیست) و محفوظ (از غلط و اشتباه) و موهوم (از
روی وهم و گمان) است، و بتحقیق درون زمان رسولخدا (ص) بآنحضرت دروغها بستند که تا اینکه
بخطبه خواندن ایستاد و فرمود " هر کـه از روی عمد و دانسته بمن دروغ بندد باید
نشیمنگاه خود را درون آتش دوزخ قرار دهد". و همانا حدیث را ( از پیغمبر اکرم یکی از)
چهار مرد به منظور تو نقل مـیکند کـه پنجمـی ندارد: اول مرد دو روئی کـه اظهار ایمان نموده و
خود را بآداب اسلام نمودار مـیسازد، ( درون صورتیکه) از گناه پرهیز نکرده باک ندارد،
عمدا و دانسته بـه رسول خدا (ص) دروغ مـی بندد، بعد اگر مردم او را منافق و دروغگو مـی
دانستند حدیثش را قبول نداشته گفتارش را باور نمـید، و لیکن ( چون از باطن او خبر
ندارند) مـیگویند: او از اصحاب رسول خدا (ص) هست که آنحضرت را دیده و حدیث را از او
شنیده فرا گرفته است، بعد گفتارش را قبول مـینماید. دوم مردی هست که از رسولخدا چیزی
را شنیده و آنرا درست حفظ نکرده و در آن اشتباه و خطا نموده و دانسته دروغ نگفته
است. سوم مردی هست که از رسولخدا (ص) چیزی را شنیده کـه بآن امر مـینموده بعد از آن
نـهی فرموده و او از نـهی آنحضرت آگاه نیست..."[111] والی آخر.
امام صادق عليه السّلام درون خصوص سوء تأویل جاهلان مىفرمايند: " ما براى برخى از
مردم سخنانى مىگوييم، ولى آنـها كلام را بـه گونـهاى ديگر تأويل كرده، و نتيجهاى را
كه خودشان دوست دارند مىگيرند، و حديثها را آن گونـه كه سليقه آنـها را تأمين كند
روايت مىكنند"[112]. و كاظم مدير شانچى درون کتاب علم الحدیث درون خصوص علل جعل حدیث
مـینویسد: مـیدانیم کـه پس از پیغمبر اختلافات و حوادثی مـیان مسلمـین پدید گردید، که
پارهای از آنـها سبب شد درون زمـینـه آن احادیثی جعل و بدینوسیله موضوع، تثبیت شود. و در
همان کتاب از سيد مرتضى چنین روایت مـیکند: " ان الحديث المروى فى كتب الشيعه و كتب
جميع مخالفينا يتضمن ضروب الخطاء و صنوف الباطل من محال لا يجوز و لا يتصور و من
باطل قد دل الدليل على بطلانـه و فساده، یعنی همانا احاديثى كه درون كتب شيعه و ساير
مذاهب اسلامى نقل شده متضمن انواع اشتباهات و امورى هست كه بطلان آن يقينى است
..."[113]. از امام صادق (ع) نیز روایت شده است: " درون زمان هر يك از ما- مقصود ائمـه
طاهرين هستند- كسانى وجود دارند كه سخنان دروغ را ساخته و آن را از زبان ما روايت
مىكنند"[114]. همچنین، " درون حالات عبدالکریم معروف بابن ابی العوجاء کـه در سال یکصد
و پنجاه و پنج هجری حکمران کوفه محمد بن سلیمان او را بـه قتل رسانید، وقتی کـه وی را
برای کشته شدن مـیبردند گفت کـه من چهار هزار حدیث جعل کردم و ساختم و به امام جعفر
صادق نسبت دادم کـه به زحمت مـیتوانند آنانرا از احادیث صحیحه تمـیز دهند و این مطلب در
نامـه دانشوران ناصری و فرهنگ نامـه فارسی و لغت نامـه و غیرها مسطور گردیده است"[115].
و درون رجال كشّى بـه نقل از «يونس بن عبد الرحمن» كه از اصحاب مورد وثوق و اعتماد امام
كاظم و امام رضا عليهما السّلام بوده، آمده هست كه گويد: " بـه كوفه سفر كردم و در آن
شـهر تعداد زيادى از اصحاب و شاگردان امام باقر و امام صادق عليهما السّلام را ديدم كه
از آن دو بزرگوار احاديث زيادى را نقل مىكردند، بعد هر چه از آنـها شنيدم نوشتم تا
اينكه روزى بـه حضور امام رضا عليه السّلام رسيدم و آن احاديث را بـه ايشان عرضه كردم.
آن حضرت احاديث مذكور را مىخواند و ناراحت مىشد که تا آنكه بـه من فرمود: اى يونس!
بسيارى از اينـها، احاديث و سخنان امام باقر و امام صادق نيست و آنـها را ساخته و به
ايشان نسبت دادهاند ..."[116].
همچنین، درون کتاب تاریخ فلسفه درون جهان اسلامـی، نوشته دانشمندان حنا فاخوری و خلیل جر،
در باب احادیث آمده است: " حدیث را درون آغاز از زبان صحابه گرد آوردند کـه از پیـامبر
شنیده بودند. سپس از زبان تابعین کـه دومـین نسل بودند، سپس از زبان تابعین تابعین
یعنی سومـین نسل. حدیث از دو جزء مرکب است: یکی متن و دیگر اسناد. متن، خود حدیث است
و اسناد این هست که مثلا گفته شود: حدیث کرد ما را فلان، از فلان، از رسول خدا (ص).
اختلافات سیـاسی موجب شد کـه هزارها حدیث مجعول بـه وجود آید"[117]. و در کتاب تاریخ
عمومـی حدیث، نوشته دکتر مجید معارف، آمده است: " از مـهمترین انگیزه های جعل حدیث از
همان آغاز، نصرت مذاهب بوسیله طرفداران هر کدام از فرقه ها بوده است"[118].
فی المثل، احادیثی کـه در باب دوازده امام نقل شده خالی از اشتباه و تحریف نیست!
در جلد دوم اصول کافی از علامـه کلینی، درون صفحه 480 آمده است: " جابر بن عبدالله
انصاری گوید: خدمت فاطمـه علیـها السلام رسیدم، درون برابرش لوحی بود کـه نامـهای اوصیـاء
از فرزندان او درون آن بود، من شمردم، دوازده نفر بودند، آخر آنـها قائم علیـه السلام
بود، سه محمد درون مـیان آنـها بود و سه علی"[119]. " درون این حدیث دو تحریف و اشتباه
موجود است: اولا دوازده نفر اوصیـاء از اولاد فاطمـه غلط است، چرا کـه حضرت علی (ع)
شوهر حضرت فاطمـه هست نـه فرزند وی. ثانیـا، سه نفر علی نیز اشتباه است، زیرا اگر حضرت
علی (ع) را کـه جزء دوازده امام هست حساب کنیم چهار نفر علی مـیشود نـه سه نفر علی. در
غیر این صورت اوصیـاء حضرت رسول (ص) یـازده نفر مـی شوند. آن چهار نفر عبارتند از: حضرت
علی بن ابیطالب، حضرت علی بن الحسین زین العابدین، حضرت علی بن موسی الرضا و حضرت
علی بن محمد الهادی"[120].
و همچنین درون صفحه 478 از همان مأخذ درون حدیث هفتم آمده است: ... عن زرارة قال: سمعت
ابا جعفر علیـه السلام یقول: الاثنا عشر الامام من آل محمد (ص) کلهم محدث من ولد رسول
الله (ص) و من ولد علی، و رسول الله و علی هما الوالدان علیـهما السلام ...، یعنی
زراره گوید شنیدم: امام باقر علیـه السلام مـیفرمود: دوازده امام از آل محمد علیـهم
السلام همگی محدثند از فرزندان رسولخدا (ص) و از فرزندان علی باشند و پیغمبر و علی
علیـهما السلام والدین ائمـه هستند ..."[121]. بنابراین دوازده امام دیگر مـیبایست بغیر
از حضرت علی (ع) باشند و همـه محدث و همـه از اولاد حضرت رسول (ص) و حضرت علی (ع)
باشند کـه در اینصورت سیزده امام مـیشود.
و درون صفحه 482 از همان مأخذ درون حدیث چهاردهم آمده است: " امام باقر علیـه السلام
مـیفرمود: دوازده امام از آل محمد همگی محدث و اولاد پیغمبر (ص) و علی بن ابیطالب (ع)
اند، بعد پیغمبر (ص) و علی (ع) والدین مـیباشند". کـه طبق این حدیث نیز تعداد ا
سیزده مـیشود.
چنانچه ملاحظه مـی کنید، استناد بـه چنین احادیثی به منظور یـافتن راه درست و درک حقیقت
کاری هست بس دشوار!
دیده ای خواهم کـه باشد شـه شناس شاه را بشناسد اندر هر لباس
و لکن وعده الهی درون سوره عنکبوت از قرآن مجید امـید بخش دلهای مجاهدین و محققین و
طالبان راه حقیقت مـی باشد: وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا ( آنان کـه در راه ما
تلاش و کوشش کنند محققا آنـها را بـه راه خویش هدایت مـی کنیم).
در معنای اسلام
برخی از مسلمـین را اعتقاد چنان هست که دیـانت اسلام (دیـانت حضرت محمد (ص)) آخرین
دیـانت الهی و مکتب تکاملی مـی باشد و تشریع شرایع به منظور همـیشـه مقطوع گردیده است، که
برای این ادعا استناد بـه برخی از آیـات قرآن شریف مـی نمایند: إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ
الإِسْلاَمُ (آل عمران، 19)، یعنی همانا دین پسندیده نزد خدا آئین اسلام است؛ همچنین:
وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ ( آل عمران، 85)،
یعنی و هر غیر از اسلام دینی اختیـار کند هرگز از وی پذیرفته نیست و او درون آخرت از
زیـانکاران است.
لیکن، مطالعه قرآن کریم و تأمل و تعمق درون این کتاب آسمانی خلاف این عقیده را نشان مـی
دهد و چه بسا این نوع نگرش با بسیـاری از آیـات قرآن شریف و احادیث مرویـه کـه در باب
استمرار ظهورات الهی مـی باشد ( بدان اشاره خواهد شد) منافات دارد. لازم بذکر هست که،
" نخستین و مـهمترین منبع فهم قرآن و تفسیر آن، خود قرآن کریم است، کـه از آن به
"القرآن یفسّر بعضه بعضاً" تعبیر کردهاند یعنی بخشـهایی از قرآن روشنگر بخشـهای دیگر آن
است. بعد از قرآن کریم، دومـین منبع مـهم به منظور تفسیر قرآن احادیث است"[122].
اسلام از ریشـه سَلمَ و به معنای تسلیم محض درون برابر امر و اراده الهی مـی باشد، و
مطالعه کلام الله مجید نشانگر آنست که، درون قرآن شریف، اسلام بـه دو صورت خاص و عام
آمده است. درون معنای خاص اسلام نام دینی هست که، حضرت محمد (ص) بـه عنوان پیـامبر و
شارع آن دین مـی باشد. اما درون معنای عام، اسلام بـه مفهوم جامع و وسیعی بیـان شده و به
پیروان و انبیـای گذشته نیز اطلاق گردیده؛ و در کل، اسلام حقیقت همـه ادیـان مـی باشد و
" دین همـه انبیـاء قبل و بعد و دین همـه مومنان از ابتدا که تا انتهاست"[123]. کوتاه سخن
آنکه، اسلام یعنی سر تسلیم فرود آوردن درون برابر امر خداوند ( دین الهی)، کـه همواره
در هر عهد و زمان با ظهور هر پیـامبر جدیدی تجدید مـی شود.
علامـه طباطبائی درون تفسیر المـیزان، درون تفسیر آیـه إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ مـینویسد:
" دین نزد خدای سبحان یکی است، و اختلافی درون آن نیست و بندگان خود را هم امر نکرده
مگر بـه پیروی همان یک دین و هیچ آیت و معجزه با دلالتی بپا نکرده مگر به منظور همان، و
آن عبارت هست از اسلام، یعنی تسلیم حق شدن، و بقصیده های حق معتد شدن، و اعمال حق
انجام و بعبارتی دیگر آن دین واحد عبارتست از تسلیم شدن درون برابر بیـانیکه از
مقام ربوبی درون مورد عقائد و اعمال و یـا بگو درون مورد معارف و احکام صادر مـی شود"[124].
اما پیش از توضيح مفهوم آيه مباركه 85 سوره آل عمران، وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن
يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ، حتما متذکر شد کـه چون اين آيه با حرف عطف «
واو» شروع مـی شود؛ بنابراين، آیـات قبل از آن مرتبط بـه اين آيه مباركه ميگردد و
این آیـه نتيجهگيری از آيات قبل است؛ آیـاتی كه تماما درون مورد نـهي اكيد از انحصار
طلبي و تنگ نظري و نـهی از تمسك بـه اديان خاص و دستور اكيد بـه توجه بر جنبه وحدت
اديان است. خداوند درون آیـات 81 – 85 سوره آل عمران چنین مـی فرماید:
وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّيْنَ لَمَا آتَيْتُكُم مِّن كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءكُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَكُمْ
لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُواْ أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُواْ وَأَنَاْ
مَعَكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ ( آل عمران: 81)، یعنی و آنگاه خدا از پیغمبران پیمان گرفت کـه چون
به شما کتاب و حکمت بخشیدم سپس بر شما ( اهل کتاب) رسولی از جانب خدا آمد کـه گواهی
به راستی کتاب و شریعت شما مـی داد بـه او ایمان آورده و یـاری او کنید، خدا فرمود: آیـا
اقرار داشته و پیمان مرا بر این امر پذیرفتید؟ همـه گفتند اقرار داریم. خدا فرمود:
گواه باشید، من هم با شما گواهم. فَمَن تَوَلَّى بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ (82)، یعنی
پسانی کـه بعد از آمدن آن رسولان روی (از حق) بگردانند، محققا آنان گروه فاسقان
خواهند بود. أَفَغَيْرَ دِينِ اللّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً وَإِلَيْهِ
يُرْجَعُونَ (83)، یعنی آیـا کافران، دینی غیر دین خدا را مـی طلبند؟ و حال آنکه هر کـه در
آسمانـها و زمـین هست خواه نا خواه مطیع امر خداست و همـه بسوی او رجوع خواهند کرد. قُلْ
آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ
وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَالنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (84)،
یعنی بگو: ما بـه خدای عالم و شریعت و کتابی کـه به خود ما نازل شده و آنچه بـه موسی و
عیسی و پیغمبران دیگر از جانب پروردگارشان داده شده (به همـه ایمان آورده ایم) فرقی
مـیان هیچ یک از پیغمبران نگذاریم و ما مطیع فرمان خداییم. وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً
فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (85)، یعنی و هر غیر از اسلام دینی
اختیـار کند هرگز از وی پذیرفته نیست و او درون آخرت از زیـانکاران است.
ارتباط عميقي كه مجموع اين آيات با آيه " وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً " دارند مطلب
را بقدري صريح و واضح بيان مينمايد كه جای هیچ شك و ترديدي باقي نميگذارد كه قرآن
كريم موكدا درون صدد نـهي از محدود نگري و انحصار گرايي نسبت بـه اديان خاص است،
محدوديتي كه نتيجه غلو (تجاوز از حدّ و خروج از حد اعتدال) و تعلق افراطي متدينين به
دین خاص خود و پيامبر خويش هست كه قرآن كريم از آن نـهي فرموده هست ( از حضرت رسول
اکرم (ص) روایت شده است: " از غلوّ درون دين پرهيز كنيد زيرا امّتهاى پيشين بـه دليل غلوّ
گمراه شدند"[125] ). قرآن شریف، بيان مـی دارد كه ايمان شما وقتي قابل قبول و موجب
رستگاري هست كه ناظر بـه جنبه وحدت انبياء يعني حقيقت مشترك اديان " َمَا أُنزِلَ إِلَى جَمِيع
الأَنبِيَاءَ " و مبتني بر عرفان و ادراك حقيقت دين باشد. نـه وجوه متمايزه و مشخصه اديان
و نـه جنبه جسماني انبياء كه مدام رو بـه تغيير و تبديل است. قرآن كريم مشخصه اين نوع
ايمان را، آمادگي پذيرش پيامبران جديد و عدم تعصب نسبت بـه پيامبر زمان و تعاليم خاص
هر دين ميداند، و وصول بـه اين مقام را بـه عنوان عهد و ميثاق دینی، کـه از رکن رکین
هر دین بـه حساب مـی آید و وجه ممـیزه مطیعان خداوند از متمردان است، ناميده است. حتي
خداوند متعال، خطاب بـه حضرت رسول (ص) و امت ایشان مـیفرماید کـه آنان نیز بايد اينگونـه
به انبياء و ديانت ناظر باشند و به حقيقت نازله بر قلوب آنان يعني حقيقت واحدهاي كه
يكسان بـه انبياء تجلي ميشود عارف گردند (قُلْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَ مَا أُنزِلَ
عَلَى إِبْرَاهِيمَ و...)؛ یعنی حتما به ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِم، كه يك حقيقت بيش
نيست متمسك شویم: " وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ
إِلَيْهِمْ خاشِعينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ... ( آل عمران/ 199) یعنی، و از اهل كتاب،
كسانى هستند كه بـه خدا، و آنچه بر شما نازل شده، و آنچه بر خودشان نازل گرديده،
ايمان دارند؛ درون برابر(فرمان) خدا خاضعند؛ و آيات خدا را بـه بهاى ناچيزى نمىفروشند
..."؛ درون اين صورت هست كه انبيا هيچكدام براي ما فرقي نداشته و نخواهند داشت " لا
نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ "؛ و تسليم مقام وحدتي كه حاكم بر انبياء و همـه اديان است
خواهيم شد.
حال چگونـه ممکن هست که خداوند درون قرآنی کـه شیوه یـهود و نصاری را بـه خاطر انحصار طلبی
و پا فشاری بر حقانیت خود و رد ادیـان دیگر، شیوه ای جاهلانـه و نفاق افکنانـه انگاشته،
و همچنین بعد از تاكيد بسیـار و عهد و ميثاق مبرم ومحكم و جلب توجه انبياء و امت آنـها
به حقيقت اديان و وجوه مشترك آنـها، خود درجایی دیگر از کلام الله مجید همـین نوع تفکر
و ایده را ترویج نماید و چنین تناقض آشکاری را دامن زند و از بین دو معنایی کـه در
کلام الله مجید درون مورد کلمـه اسلام بـه کار رفته، معنایی را درون نظر گیرد کـه مفهوم
آیـات قبل را بکلی نفی کند و با آنـها متناقض باشد و اسلام را منحصرا و تنـها و تنـها به
یک دین و آئین، یعنی شریعت حضرت محمد (ص) اختصاص دهد؟ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ.
آیـات 111 - 113 از سوره بقره جای بسی تأمل و تعمق دارد: وَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ
مَنْ كانَ هُوداً أَوْ نَصارى تِلْكَ أَمانِيُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (111) بَلى مَنْ
أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (112) وَ
قالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصارى عَلى شَيْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلى شَيْءٍ وَ هُمْ
يَتْلُونَ الْكِتابَ كَذلِكَ قالَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ فيما
كانُوا فيهِ يَخْتَلِفُونَ (113)، یعنی آنـها گفتند: «هيچ كس، جز يهود يا نصارى، هرگز داخل
بهشت نخواهد شد.» اين آرزوى آنـهاست! بگو: «اگر راست مىگوييد، دليل خود را(بر اين
موضوع) بياوريد!» (111) آرى، كسى كه روى خود را تسليم خدا كند و نيكوكار باشد،
پاداش او نزد پروردگارش ثابت است؛ نـه ترسى بر آنـهاست و نـه غمگين مىشوند. (بنا بر
اين، بهشت خدا درون انحصار هيچ گروهى نيست.) (112) يهوديان گفتند: «مسيحيان هيچ
موقعيتى(نزد خدا) ندارند»، و مسيحيان نيز گفتند: «يهوديان هيچ موقعيتى ندارند( و بر
باطلند)»؛ درون حالى كه هر دو دسته، كتاب آسمانى را مىخوانند(و بايد از اين گونـه
تعصبها بركنار باشند)افراد نادان(ديگر، همچون مشركان) نيز، سخنى همانند سخن آنـها
داشتند! خداوند، روز قيامت، درباره آنچه درون آن اختلاف داشتند، داورى مىكند. (113) -
( ترجمـه آیت الله مکارم شیرازی)
باری، درون آثار و روایـات اسلامي نیز دیده مـی شود كه اين نکته ظریف و دقيق و عميق،
مفهوم کلی اسلام، كه درون قرآن شریف آمده هست برای بسیـاری موجب اشتباه شده و حتی در
عهد ائمـه اطهار نیز، مفضل بن عمر کـه از اصحاب امام جعفر صادق (ع) بوده، از شخصی چون
امام صادق (ع)، درون تائید این مطلب کـه اسلام حقیقت همـه ادیـان هست نـه تنـها دین حضرت
محمد (ص) حجت مـی طلبد، چنانچه درون صفحه 643 ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم
حسن بن محمد ولی ارومـیه رحمة الله علیـه، مفضل بن عمر از امام صادق (ع) چنین روایت
مـیکند: "... مفضل گوید عرض کردم ای سید من آیـا دین پدران قائم علیـه السلام که
ابراهیم علیـه السلام و نوح و موسی و محمد (ع) باشند اسلام بود، فرمود آری ای مفضل آن
اسلام هست نـه غیر آن. عرض کردم ای آقای من آیـا این مطلب را درون کتاب خدا یـافته ای،
فرمود آری از اول قرآن که تا آخر از این مضمون بسیـار هست از جمله آنـها این آیـه است، إِنَّ
الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ و نیز از آنجمله قول خدای تعالی است، مِّلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ
سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ (سوره حج، آیـه 78) یعنی اسلام دین پدر شما ابراهیم هست و اوست کـه شما
را مسلمان نامـید. و از جمله قول خدای تعالی هست در قصه ابراهیم و اسمعیل (ع)،
وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ (سوره بقر، آیـه 128)، یعنی ما را چنان
کـه بتو اسلام بیـاوریم و از اولاد ما هم امت مسلمـی خلق . و از اینجمله قول
خدای تعالی هست در قصه فرعون، حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِـهَ إِلاَّ الَّذِي
آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِينَ (سوره یونس، آیـه 90)، یعنی که تا وقتی کـه غرق شدن
او را دریـافت گفت کـه ایمان آوردم و تصدیق کردم باینکه معبودی نیست مگر آن خدائیکه
بنی اسرائیل بـه او ایمان آورده اند و من از جمله مسلمانانم. و در قضیـه سلیمان علیـه
السلام و بلقیس فرموده، أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (سوره نمل، آیـه 44)، یعنی
با سلیمان بـه پروردگار عالم اسلام آوردم. و از اینجمله قول عیسی هست که گفت، مَنْ
أَنصَارِي إِلَى اللّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللّهِ آمَنَّا بِاللّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (سوره
آل عمران، آیـه 52)، یعنی عیسی علیـه السلام گفت یـاران من درون خصوص امر الهی کیـانند.
حواریون گفتند کـه ما انصار و یـاران خدائیم و به خدا ایمان آوردیم شاهد باش بـه اینکه
ما مسلمانیم. و از اینجمله قول خدای تعالی است، وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعاً
وَكَرْهاً (سوره آل عمران، آیـه 83)، یعنی آنان کـه در آسمانـها و در زمـینند به منظور خدا اسلام
آوردند بعضی با صمـیم قلب و بعضی با اکراه. و از اینجمله قول خدای تعالی هست در قصه
لوط علیـه السلام، فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِينَ (سوره الذاریـات، آیـه 36)، یعنی
در آنجا از مسلمانان پیشرو از اهل یک خانـه نیـافتیم. و از اینجمله قول خدای تعالی
است، قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا ... لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
(سوره بقره، آیـه 136)، یعنی بگویید کـه بخدا و به آنچه کـه به ما نازل شده ایمان
آوردیم و در مـیان پیغمبران فرق نمـی گذاریم و ما بـه او اسلام آوردیم. و از اینجمله
قول خدای عز و جل است، أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاء إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ ... وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (سوره بقره،
آیـه 133)، یعنی آیـا حاضر بودید درون وقتی کـه مرگ بـه یعقوب علیـه السلام درون رسید و حال
آنکه ما بـه او اسلام آورده ایم ..." انتهی.
جناب اشراق خاوری درون توضیح آیـه 128 سوره بقره، هنگامـیکه حضرت ابراهیم و اسماعیل در
حین بنای خانـه کعبه با خدا مناجات مـی د و مـی گفتند: وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِن
ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ، مـی فرمایند: " بدیـهی هست که درون زمان ابراهیم و اسمعیل علیـهما
سلام الله هنوز حضرت رسول (ص) متولد نشده بودند و شریعت مخصوصه مستقبله آن حضرت بنام
اسلام درون عالم وجود نیـافته بود و بنابراین مقصود همان هست که آنـها از خدا مـی خواستند
که درون جرگه خداپرستان محسوب شوند و از ننگ بت پرستی دور باشند"[126]. از طرف دیگر
اگر حضرت ابراهیم همانطور کـه ذکر شد دینشان اسلام بود و اسلام نیز آخرین دین است،
دیگر آمدن پیـامبران بعد از او از چه جهت بود؟
بنابراین، " پیداست کـه اگر بتوان ادیـان نوح و ابراهیم و موسی و عیسی، همـه را اسلام
نامـید، تفاوت کتاب و قبله، زمان و مکان موجب اختلاف ادیـان نمـی شود. بنابراین همـه
ادیـان اگر چه بـه حکم عقائد خود کتاب مخصوصی را کتاب خدا بخوانند و شخص معینی را صاحب
شریعت بدانند و رو بـه قبله دیگری نماز بخوانند و حدود متفاوتی را درون معاملات و
سیـاسات جاری سازند، همگی درون مقام توحید دین واحدند و به همـین معنی هست که درون قرآن
مجید فرموده اند که: إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ (همانا دین پسندیده نزد خدا آئین
اسلام است) یـا: وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِيناً فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ (
و هر غیر از اسلام دینی اختیـار کند هرگز از وی پذیرفته نیست و او درون آخرت از
زیـانکاران است)"[127].
باری، پیـامبران الهی کـه از جانب خداوند برانگيخته مـی شوند همگى دارای هدف واحد و
مشخصى مـی باشند و در دعوت آنـها كوچكترين اختلافی نيست، چنانكه درون آیـه 13 سوره شوری
مى فرمايد: " شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ
إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى، يعنى شريعت و آئينى را كه خدا براى شما قرار داد همانست كه
نوح را بـه آن سفارش نمود و بر تو نيز همان را وحى نموديم و به ابراهيم و موسى و عيسى
نيز همين آئين را توصيه كرديم".
درنتیجه، با توجه بـه آنکه اساس و حقیقت تمام ادیـان الهی یکی هست و از مبدأ واحد
سرچشمـه مـیگیرند، مقصود قرآن از اسلام، دیـانت کلی الهی، یـا بـه استناد آثار دیـانت
بهائی " دین الله من قبل و من بعد"[128] مـی باشد، و تمام پیـامبران الهی کـه یک وحدت
حقیقی را جلوه مـی دهند، دین اسلام آورده اند و تسلیم درون برابر امر خداوند شده اند که
همانا دین خدا پرستی و مبارزه با کفر و بت پرستی بوده است. بنابراین، هر درون یوم
ظهور هر پیـامبری، درون برابر امر او کـه امرالله هست سر تسلیم فرود آورد، اسلام آورده است.
شاید اشاره ای بـه معنای آیـه، الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي ( امروز دین
شما را بـه حد کمال رسانیدم و بر شما نعمتم را تمام کردم)، درون این مقام بجا باشد. با
نگاهی بـه آیـات قرآن شریف، درون تایید این مطلب کـه ادیـان حضرت موسی، ابراهیم و یعقوب
نیز کامل و تمام بودند، مـی توان مفهوم این آیـه را روشن ساخت. درون آیـه 154 سوره انعام
آمده است: ثُمَّ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ تَمَاماً ... وَ تَفْصيلاً لِكُلِّ شَيْء ، یعنی ما موسی را کتاب
بطور تمام/ کامل دادیم ... و همـه چيز را درون آن، بـه طور تفصیل، روشن ساختيم (در آیـه
7 مزمور نوزدهم، درون خصوص دیـانت یـهود آمده است: شریعت خداوند کامل هست و جان را بر
مـیگرداند)، و همچنین درون آیـه 6 سوره یوسف آمده است: " وَ كَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن
تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ
وَإِسْحَاقَ، یعنی خداوند تمام مـی کند نعمت خودش را بر تو همچنانکه تمام کرد بر آل یعقوب
و بر پدران تو از قبل ابراهیم و اسحق". و چنانچه ملاحظه شد، " ادیـان گذشته از جمله
دیـانت یـهودی، شریعت کامل بوده و به نص صریح قرآن مجید درون دوره آنان نیز آیـات الهی
بطور جامع و تمام به منظور قوم یـهود نازل گردیده بود، معهذا ادیـان مزبوره منسوخ شده و
شرایع دیگر مبعوث گشتند. بنابراین هر یک از ظهورات الهیـه به منظور عصر و قوم خود کامل و
تمام بوده و این صفتی هست که درون جمـیع ظهورات مشترک بوده است. اما این بی مثیل بودن،
نباید ضرورة علت انحصار گرایی شود. چنانچه بیجلفلد درون کتاب پیغمبر درون این باب مـی
گوید: "بی مثیل بودن" حضرت محمد را نباید بـه معنای انحصار گرایی نسبت بـه انبیـاء و
رسولان سابق و انکار آنـها درک کرد، بلکه حتما ناظر بر این الگو دانست کـه هر رسولی را
نسبت بـه امت خود بی مثیل و کامل مـی سازد"[129]. بنابراین، آیـه أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ،
چنانکه مورخین اسلامـی معتقدند، آخرین آیـه ای بوده کـه در حجة الوداع بر حضرت رسول (ص)
نازل شده کـه منظور صرفاً اتمام نزول آیـات قرآنی بوده و با نزول این آیـه کتاب آسمانی
به اتمام و انجام رسید، و به هیچ عنوان دلالت بر قطع سلسله رسالت نمـی کند.
در نتیجه با توجه بـه توضیحات فوق، برخی از بیـانات و آیـات الهی، مذکور درون آیـات کتب
مقدسه، اعم از تورات و انجیل و قرآن کریم، ابداً مطلق نبوده، بلکه نسبی و مقطعی
مـیباشند و تنـها به منظور زمانی معین و دوران آن آئین مصداق پیدا مـیکنند و به هیچ وجه
منوط بـه تمام دوران نمـی باشند!
خاتم النبیین و حدیث لا نبی بعدی
بنا بر شواهد تاریخی، اعتقاد بـه این موضوع که، حضرت رسول اکرم (ص) آخرین پیغمبری بود
که به منظور هدایت بشر مبعوث گردید، بـه مرور زمان درون مـیان مسلمـین بوجود آمده و با گذشت
زمان پر رنگ تر شده است، و از جمله دلایلی کـه مسلمـین به منظور مسدود شدن باب فیض الهی
استناد مـی کنند عبارت خاتم النبیین و همچنین حدیث مشـهور لا نبی بعدی مـی باشد. و لیکن
در صدر اسلام، مفسرین و علمای اسلامـی تفاسیر متفاوتی درون این خصوص نموده اند، چرا که
خاتمـیت حضرت محمد (ص) با استمرار ظهورات الهیـه کـه در قرآن شریف و احادیث مرویـه مذکور
است، منافات دارد.
یکی از دلایلی کـه مسلمـین، حضرت رسول (ص) را آخرین فرستاده خداوند درون سلسله ظهورات
الهی مـی خوانند، استناد بـه حدیث مشـهوری هست که حضرت رسول (ص) خطاب بـه حضرت علی (ع)
فرموده اند: یـا علی انت منی بمنزلة هرون من موسی الا انـه لا نبی بعدی ( ای علی تو از
من بمنزله هارون از موسی هستی مگر اینکه بعد از من نبی نیست). درون قرآن مجید، رسول و
نبی، دو واژه به منظور واسطه های فیض الهی بکار رفته شده هست که درون یک مقام و رتبه
نیستند، چنانچه، ملا عبدالله معروف درون مقدمـه حاشیـه خود بر منطق تفتازانی بـه این قضیـه
تصریح کرده مـی گوید " ان الرسول من ارسل الیـه دین و کتاب، یعنی رسولی هست که
دارای شریعت مستقله و کتاب تازه باشد بخلاف نبی کـه مقام ترویج و تبیین و انتشار
شریعت را دارد"[130]، کـه " کلمـه نبی درون 75 موضع و کلمـه رسول 331 مرتبه درون قرآن مجید
بکار رفته هست "[131]. شیخ صدوق ره، از اعظم علمای شیعه، درون صفحه 105 جلد اول کتاب
کمال الدین از کتب معتبره شیعه مـی فرمایند: " رسولان الهی کـه قبل از حضرت رسول (ص)
برسالت مبعوث شدند بـه اوصیـاء و جانشینان آنـها نبی گفته مـیشد مثلا حضرت آدم کـه رسول
الهی بود وصی و جانشین او هبة الله شیث بود کـه نبی بود و باو مـی گوییم شیث نبی و
همچنین حضرت نوح رسول الهی بود و جانشین او سام بود کـه نبی بود. و بر همـین قیـاس
اوصیـاء حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت داود (ع) کـه بترتیب عبارتند از
اسحق و یوشع و شمعون صفا و حضرت سلیمان علیـهم السلام، همـه این اوصیـاء نبی بودند و به
آنـها مـی گوئیم اسحق نبی، سلیمان نبی و ... و لکن اوصیـاء حضرت رسول پیغمبر بزرگوار ما
نبی نیستند و به آنـها نمـی گوئیم علی بن ابیطالب نبی و حسن نبی و حسین نبی و ...چونکه
پس از ظهور حضرت رسول استعمال کلمـه نبی درباره اوصیـاء آنحضرت از بین رفت زیرا حضرت
رسول خاتم انبیـاء بود و بر همـه رسولان قبل از خود افضلیت داشت ( از این بیـان معلوم
مـیشود کـه ایشان خاتم النبیین را بـه معنای آخرین پیـامبر نمـی دانستند) و لهذا اوصیـاء
او هم نسبت بـه گذشتگان افضلیت داشتند و از این جهت بـه اوصیـای رسول الله نبی اطلاق
نمـی شود بلکه وصی و امام گفته مـی شود...انتهی"[132]. حاجی کریم خان کرمانی درون صفحه
117 رساله سلطانیـه بـه معنی حدیث لا نبی بعدی اشاره کرده و چنین مـی گوید قوله: " مـی
بینم کـه عامـه و خاصه روایت کرده اند کـه حضرت پیغمبر بـه حضرت امـیر المومنین فرمود"
انت منی بمنزلة هرون من موسی الا انـه لا نبی بعدی" یعنی تو از من بمنزله هرونی از
موسی و فرق همـین هست که تو نبی نیستی بعد از من و هرون درون غیبت حضرت موسی نبی بود پس
حضرت امـیر خلیفه پیغمبر باشد، انتهی. یعنی درجه حضرت امـیر از درجه حضرت هرون کـه نبوت
بود بالاتر و برتر هست که از آن بـه مقام ولایت و کشف و شـهود تعبیر مـی شود"[133].
یکی از فضلای بزرگ بهائی، دکتر ریـاض قدیمـی درون کتاب سید رسل حضرت محمد، درون خصوص این
حدیث مـیفرمایند: " متاسفانـه بعضی از شیعیـان جمله مزبور را بـه معنای قطع موهبت رسالت
و ختم فیض هدایت الهیـه دانسته و بیـان مبارک را اینطور تعبیر مـیکنند کـه دیگر پیغمبری
از طرف خدا به منظور هدایت خلق مبعوث نخواهد شد و حال آنکه رسول الله بعد از تشبیـه نسبت
حضرت علی بخودشان بـه هارون و حضرت موسی کـه برادر بودند، درون بیـان رفعت مقام اوصیـای
خویش این عبارت را فرمودند کـه بعد از حضرتشان، " نبی" مانند آنـها کـه بعد از حضرت
موسی ظاهر شدند ظاهر نخواهد گشت"[134]. ذکر این مطلب نیز بی مناسبت نمـی باشد که،
برخی بیـان مـی کنند، از آنجا کـه هر رسولی، نبی نیز هست، ختم نبوت بمعنای عدم ارسال
رسل از جانب خداوند مـیباشد. با مثالی ساده مـیتوان خلاف این ادعا را توجیـه کرد. مثلا
کسی کـه دارای تحصیلات لیسانس هست قطعا مدرک دیپلم هم دارد، و اگر بگوئیم دیگر هیچ
دیپلمـه ای درون شرکت ما استخدام نخواهد شد آیـا این بدان معناست کـه من بعد هیچ لیسانسیـه
و یـا مدرک بالاتری نیز نمـیتواند استخدام شود؟[135]
به هر حال، درون قرآن کریم، ذکر خَاتَمَ النَّبِيِّينَ، فقط و فقط درون آیـه 40 سوره احزاب مـی
باشد، کـه عموم مسلمـین درون این مقطع زمانی بر آنند که، عبارت خاتم النبیین بـه معنای
آخرین فرستاده خداست، و رابطه خدا با بشر منقطع و باب وحی الهی مسدود مـیباشد ( خیلی
عجیب بـه نظر مـی رسد کـه یک چنین مسئله مـهمـی، مربوط بـه تغییر سنت الهی و قطع سلسله
رسالت و وحی الهی، بعد از ارسال 124000 پیغمبر توسط خداوند رحمن و رحیم، به منظور هدایت
و تربیت بشر همـیشـه محتاج، فقط و فقط با ذکر یک عبارت (خَاتَمَ النَّبِيِّينَ) درون کل قرآن شریف
که حجت باقیـه و ام الکتاب شریعت مقدس حضرت رسول (ص) مـی باشد، درون سوره و آیـه ای که
شأن نزولشان هیچ ربطی بـه مسئله مسدود شدن فیض الهی ندارد و کاملا متفاوت است، بـه این
طریق اعلام شود. اگر چنین بود مـی بایست چنین مسئله مـهمـی با تصریح مکرر درون کلام الله
مجید و به تفسیر درون بحثی کاملا مستقل بیـان مـی شد! همچنین، درنگاه نخست بـه آیـه مزبور
این سوال درون ذهن مطرح مـی گردد کـه اگر برداشت رایج ازخاتم النبیین (پایـان دهنده
پیـامبران) صحیح باشد، ربط عبارت خاتم النبیین با قسمت اول جمله کـه مربوط بـه زندگی
خصوصی پیـامبر هست در چیست و چرا نکته ای بـه این اهمـیت کـه سرنوشت آتی یک امت را رقم
مـی زند درون قرآن تنـها یکبار و آنـهم درون عبارتی چنین بی ربط و چند پهلو گنجانده شده.
این واقعیت کـه محمد هیچ فرزند پسری نداشته چه ربطی بـه اینکه دیگر پیـامبری نخواهد آمد
دارد؟ و چرا این دو قسمت با "ولکن" بـه یکدیگر ربط داده شده اند؟[136]. بـه هر حال،
هیچ ربط منطقی نیز بین نفی ابوت حضرت محمد و خاتم النبیین بودن آن حضرت وجود
ندارد[137]).
آیـه 40 سوره احزاب چنین مـی باشد: " مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ
وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً، یعنی محمد (ص) پدر هیچیک از مردان شما نیست
( بعد زن زید زن فرزندش نبود و پس از طلاق مـیتوانست او را بگیرد) لیکن او رسول خدا و
خاتم انبیـاءست و خدا همـیشـه بر امور عالم آگاهست".
همانطور کـه خوانندگان گرامـی مستحضرند، سوره احزاب هنگامـی نازل شد کـه حضرت رسول (ص)
با زینب همسر پیشین زید (پسر خوانده حضرت محمد (ص)) ازدواج کرد، چنانچه آیـات 20 – 40
این سوره عبارت از شرح و وصف زندگی زید و ازدواج او با زینب مـی باشد. شأن نزول این
سوره، بـه دلیل کنایـه و گفتار های زشت و ناپسند دشمنان و کفار بود، کـه چگونـه پیـامبر
خدا با زن پسر خود ازدواج کرده هست (زیرا کـه طبق عادات و رسوم اعراب درون آن زمان، پسر
خوانده مثل پسر اصلی بود) و علت نزول آیـه فوق، اعلام نسخ یک سنت کهن مـی باشد کـه من
بعد پسر خوانده مثل پسر خونی نیست و زید بجای آنکه زید بن محمد خوانده شود، زید بن
حارثه خوانده شد.
باری، شواهد مستدل و قاطعی وجود دارد کـه کلمـه خاتم به منظور مسلمـین اولیـه بـه معنای آخرین
و نـهایی نبوده هست و خاتمـیت رسالت حضرت محمد (ص) درون ایـام اولیـه اسلام پذیرفته نشده
بود، و از جمله معانی کـه مسلمـین صدر اسلام به منظور خَاتَمَ النَّبِيِّينَ ذکر کرده اند مـی توان
به بهترین انبیـاء، زینت یـا انگشتر انبیـاء، و موید یـا مصدق انبیـاء اشاره کرد.
سه تن از بزرگان اسلام بـه نامـهای، علامـه شوکانی، از جمله محدثین و حافظین قرآن مجید
در تفسیر خود بـه نام فتح القدیر[138] و همچنین عالم نحوی مشـهور کوفی، الثعلب (ابو
العباس احمد بن یحیی شیبانی، کتاب فصیح اللغة)[139]، و ابوریـاش القیسی درون تفسیر خود
در خصوص هاشمـیه الکمـیت[140]، درون تفاسیر خود بیـان کرده اند کـه خاتم الانبیـاء (بهر
تاء) بـه معنایی هست که انبیـاء را ختم نموده و خاتم الانبیـاء (به فتح تاء) به
معنای "جمال انبیـاء" یـا "بهترین آنـها" و یـا بـه معنای زینت و یـا انگشتری مـی باشد که
سلسله نبوت بوجود حضرت محمد (ص) زینت یـافته است؛ بعبارتی، حضرت رسول (ص) درون سلسله
انبیـاء، بواسطه فضیلتی کـه دارد، مانند انگشتری بمنزله زینت انبیـاء است[141].
در تفسیر کشاف، زمخشری، درباره وجه تسمـیه حضرت رسول (ص) بـه خاتم النبیین بیـانی به
این مضمون فرموده است: " حضرت رسول از آنجهت بلقب خاتم النبیین تخصیص یـافت کـه فرزند
ذکور نداشت و اگر همانا فرزند ذکوری مـیداشت حتماً مـیراث نبوت بعد از آنحضرت بفرزندش
مـیرسید و خداوند به منظور آنکه ثابت کند کـه حضرت رسول فرزند ذکوری نداشته هست که جانشین
و وارث او درون نبوت بشود او را بخاتم النبیین ملقب ساخت"[142] انتهی. و علامـه
ابوالبقاء درون کتاب مفید و معروف خود بنام کلیـات درون ذیل کلمـه ختم تعبیری دیگر
مـیفرماید: " ... بهترین معانی خاتم النبیین درون نظر ما آنست کـه بگوئیم حضرت رسول الله
شمس نبوت و آفتاب تابان رسالت بود و سایر نبیین با آنکه از نور او استفاده کرده اند
در مقابل تابش و درخشش انوار نبوت و رسالتش تاب ظهور و بروز نداشتند و مکتوم و مستور
شدند همچنانکه ستارگان از آفتابب نور مـیکنند و هنگامـی کـه خورشید درخشان طالع
مـیشود همـه ستارگان درون پرتو آفتاب پنـهان و مکتوم و مستور مـی مانند"[143] انتهی.
از سوی دیگر، درون مواهب علیـه کمال الدین حسین کاشفی درون تفسیر خاتم النبیین از کتاب
عیون الاجوبه نقل مـی نماید کـه امام سطوعی درون کتاب مزبور نوشت " کـه صحت هر کتابی به
مـهر اوست، حق سبحانـه پیغمبر را مـهر گفت که تا دانند کـه تصحیح دعوی محبت الهی جز به
متابعت حضرت رسالت پناهی نتوان کرد"[144]. همچنین، " عبارت خاتم النبیین درون موارد
متعدد از اشعار کلاسیک عرب مشاهده مـی شود. شعری از دیوان امـیّه بن أبی السالت از حضرت
محمد بـه عنوان نفسی " الذی بـه ختم الله النبیین من قبله و من بعده" یـاد مـی کند. این
بیت تلویحا بـه ظهور انبیـاء بعد از حضرت محمد اشاره دارد، بـه نحوی کـه از فعل ختم در
اینجا معنای پایـان یـافتن چیزی مستفاد نمـی شود. فان (Friedmann) این احتمال را
مطرح مـی سازد کـه این کلمـه بـه معنای " او مـهر (تأیید) خود را بر آنـها کوبید" باشد.
این نظریـه کـه حضرت محمد به منظور تأیید انبیـاء سلف ظهور فرمود موید بـه آیـه 37 از سوره
صافات هست که مـی فرماید، بَلْ جَاء بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ "[145]. درون معنای خاتم، در
المنجد، ذیل ختم آمده است: " الخاتَم و الخاتِم بالکسر و الفتح ما یُختَمُ بِهِ"، یعنی خاتِم
و خاتَم بکسر و فتح تاء چیزیست کـه به آن اشیـاء را مـهر مـی کند. و مقصود از مـهر، امضاء
و تصدیق هست و نظر بـه معنی لغوی خاتم النبیین چنین مـیشود کـه حضرت محمد تصدیق کننده
انبیـای سلف بوده است[146].
در شرحی مذکور درون صفحه 439 نقائد، کـه به توصیف عبارت خیر الخواتیم (بهترین مـهرها) مـی
پردازد، ابو عبیده مفسر، متوفی بـه سال 209 هجری، مـی گوید، " مقصود او (شاعر) این است
که نبی اکرم... خاتم انبیـاء، یعنی او بهترین انبیـاء مـی باشد"[147]. علامـه سیوطی در
تفسیر خود، درون المنثور، درون این باب مـی نویسد:" ابن انباری درون مصاحف از ابن عبد
الرحمن السلمـی حکایت کرده کـه گفت من بـه حضرت حسین (ع) و حضرت حسن (ع) قرآن را مـی
آموختم و آیـه رسول الله و خاتم النبیین را بهر تاء تلفظ و قرائت مـی کردم درون آن
مـیان حضرت علی بن ابیطالب (ع) بر من گذر فرمود و قرائت مرا شنیده بـه من فرمود خاتم
النبیین بـه فتح تاء قرائت کن (خاتم بـه فتح تاء بـه معنای زینت انبیـاء) و به آنـها
بیـاموز کـه خاتم بـه فتح تاء تلاوت کنند و بدیـهی هست که فرمایش حضرت علی (ع) حجت است
زیرا آنحضرت را درون قرائت و تفسیر قرآن مجید معرفتی کامل حاصل است"[148]. و نیز جلال
الدین سیوطی درون همان ماخذ از ابن ابی شبیـه روایت کرده کـه گفت عایشـه رضی الله عنـها
زوجه حضرت رسول فرمود: " قولوا خاتم النبیین و لا تقولوا لانبی بعده"[149]، یعنی
بگویید خاتم النبیین و نگویید کـه نبی دیگری بعد از آن حضرت نمـی باشد ( بنابراین باید
حضرت رسول (ص) را خاتم النبیین بـه فتح تاء ( زینت انبیـاء) بنامـیم نـه بهر تاء که
به معنی آخر باشد که تا بر این معنا باشد کـه نبی دیگری بعد از حضرتش نمـی آید). همچنین،
علامـه مجلسی درون جلد نـهم بحارالانوار حدیثی را کـه "ابن شـهر آشوب" درون کتاب "مناقب" خود
نقل کرده از حضرت امـیرالمومنین علیـه السلام نقل مـیکند کـه خلاصه مضمون آن چنین هست :
" هیچ نبی بـه مقام نبوت نرسید مگر آنکه از حضرت رسول ص خاتم (به فتح تاء) نبوت را
دریـافت کرد و خاتم (به فتح تاء) بـه معنی انگشتری هست و بعد از دریـافت خاتم نبوت به
مقام نبوت رسید و از این جهت هست که حضرت رسول (ص) را خداوند درون قران کریم خاتم
النبیین (به فتح تاء) نامـیده یعنیی کـه به انبیـای قبل از خود خاتم و انگشتری نبوت
را بخشید که تا توانستند بعد از دریـافت خاتم نبوت ازآنحضرت بـه مقام نبوت برسند"[150]. از
طرفی، روایتی از حضرت محمد (ص) نقل شده هست که کمک بیشتری درون درک و فهم معنی خاتم
النبیین مـی نماید، چنانچه از ایشان روایت شده است: انا آخر الانبیـاء و مسجدی هذا آخر
المساجد، یعنی من آخرین پیـامبر هستم و مسجدی کـه بنا مـی کنم آخرین مسجد است، کـه اگر
اصطلاح "آخرین مسجد" بـه این مفهوم باشد کـه در دور اسلام مسجد دیگری ساخته نخواهد شد،
این تناقض نا معقولی هست مگر آنکه درون مدح و ثنا و بی مثیل بودن مسجد پیـامبر بیـان شده
باشد[151].
از سوی دیگر، درون احادیث شیعه اثنی عشریـه از حضرت علی علیـه السلام روایت شده که
آنحضرت خود را خاتم الوصیین مـی خوانند و حضرتشان بتلویح و تصریح حقیقت معنای خاتم را
بیـان مـیفرمایند کـه معنای خاتم را کاملا روشن مـی سازد و بنابراین کلمـه خاتم بـه معنای
آخرین نمـی تواند تلقی گردد. از جمله، مجلسی درون صفحه 323 جلد سیزدهم بحارالانوار نقل
فرموده کـه حضرت امـیرالمومنین علیـه السلام درون آن خطبه مـی فرمایند:" انا امـیرالمومنین
و یعسوب المتقین و آیة السابقین و لسان الناطقین و خاتم الوصیین و وارث النبیین
وخلیفة رب العالمـین"، یعنی منم امـیرالمومنین و منم سلطان متقیـان و رجعت گذشتگان و
زبان ناطقین و منم خاتم وصیین و وارث نبیین و نماینده پروردگار عالمـیان. همچنین،
مرحوم فیض کاشانی درون کتاب تفسیر صافی از کتاب مناقب از حضرت رسول (ص) اینطور نقل
مـیفرمایند: عن النبی صلی الله علیـه و آله انا خاتم الانبیـاء و انت یـا علی خاتم
الاوصیـاء ( من خاتم انبیـاء هستم و تو ای علی خاتم اوصیـاء هستی). و در صفحه 17 جلد 29
بحارالانوار آمده است: " و انی و انت سواء الا النبوة فانی خاتم النبیین و انت خاتم
الوصیین، یعنی من و تو تنـها درون نبوت با هم فرق داریم بعد من خاتم نبیین هستم و تو
خاتم وصیین". همچنین، درون ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی
ارومـیه رحمة الله علیـه، درون صفحه 752 آمده است: برادرم رسول خدا (ص) بـه من خبر داد که
من خاتم هزار پیغمبرم و تو خاتم هزار وصی ( قال اخی رسول الله یـا علی انا خاتم الف
نبی و انت خاتم الف وصی). و ایضا از همان مأخذ درون صفحه 726 درون خطبه ای از قول حضرت
علی (ع) آمده است: ... منم زبان متقیـان و خاتم اوصیـا و وارث انبیـا و خلیفه پروردگار
عالمـیان ... انتهی.
در هر صورت، " اگر لفظ خاتم بـه معنی آخر باشد کـه پس از حضرت رسول (ص) دیگر پیغمبری
نباید بیـاید، این معنی منجر بـه انکار وصایت حضرات ائمـه اطهار بعد از حضرت امـیر
المومنین مـی گردد. نعوذ بالله من هذا القول، درون این مقام هر معنائی کـه برای خاتم
الوصیین خطبه مزبوره قائل شویم همان معنی نیز به منظور خاتم النبیین مجری خواهد بود"[152].
با این تفاسیر، عبارت خاتم النبیین مذکور درون قرآن کریم، بـه هیچ وجه من الوجوه دال بر
اتمام ارسال پیـامبران از جانب خداوند نمـی تواند باشد و چنانچه درون مبحث بعد ذکر خواهد
شد ظهور پیـامبری جدید و آمدن دیـانتی بدیع درون سلسله ادیـان الهی حتمـی الوقوع و از
واجبات هست . بنابراین، جز این نمـی تواند باشد که، عبارت خاتم النبیین بـه معنایی
که موید انبیـاء سابق بوده و به نحوی احترام آمـیز بـه معنای بهترین انبیـاء، یـا زینت و
انگشتر انبیـاء مـی باشد.
تا اینجای مبحث استناد بـه آیـات و روایـات اسلامـی و قول علمای مسلمان شد؛ لیکن، چنانچه
از پیش ذکر شد، کلام الهی قابل حمل بر معانی بسیـار هست و به منظور آنـها وجوه مختلف و
متعدد مـیباشد، و با توجه بـه روایـات موجود کـه تأویل آیـات و متون کتب مقدسه درون آخر
الزمان مـی آید، درون آثار دیـانت بهائی مبحث خاتمـیت از وجوه مختلف بررسی و بیـان گردیده
و درون خصوص حقیقت این مسئله تعابیر بدیعی، از سماء مشیت الهی نازل گردیده است. حضرت
بهاءالله درون کتاب مستطاب ایقان، درون خصوص مقام پیـامبران آسمانی، کـه بر دو جنبه است،
مـیفرمایند: یکی مقام توحید و رتبه تجرید ... و مقام دیگر مقام تفصیل و عالم خلق و
رتبه حدودات بشریـه است[153] ... اگر گفته شود کـه کل (مظاهر الهیـه) یک شیئ اند صحیح و
صادق هست و اگر گفته شود بـه حدود اسمـی و رسمـی غیر هم اند آن هم صادق است[154].
بنابراین، بـه مناسبت هر مقامـی، معنایی درون تبیین خاتمـیت درون آثار دیـانت بهائی ارائه
گردیده است، کـه مطالب ارائه شده درون این باب بسیـاری از اختلافات ظاهری موجود در
روایـات اسلامـی و آیـات قرآن مجید را، مبنی بر استمرار ظهور پیـامبران، با مبحث خاتمـیت
توجیـه مـی نماید.
باری، از جمله معانی کـه در خصوص خاتمـیت آمده، تعبیری با توجه بـه وحدت انبیـای الهی
مـیباشد. مظاهر امر (پیـامبران)، درون مقام وحدت محض، از آن حیث کـه مشیت اولیـه و کلمة
الله و اول صادر از حق مـی باشند، حکم یک ذات دارند و همـه یک وحدت حقیقی را جلوه مـی
دهند، لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ، زیرا کـه خدا یکی هست دین یکی هست ( همان یک دین اسلام
است کـه در تمامـی دوران تجدید مـیشود) و حقیقت واحد – بعبارتی، پیـامبران صادر اول از
مبدأ واحدند و از واحد جز واحد صادر نمـی شود[155]. بنابراین، مظاهر الهیـه حقیقت
واحده اند و روح الهی کـه از عالم امر درون هیـاکل آنـها القا شده روحی واحد است، وَ ما
أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَة؛ پس، کلمة الله اختلاف نمـی پذیرد؛ مشیت اولیـه کثرت نمـی یـابد و امر
حق تعدد ندارد[156]. بعبارتی، ذات نور یکی بیش نیست، اگر چه درون چندین چراغ کـه هر یک
را شدتی درون حد خویش است، ظاهر شود؛ و ماهیت حرارت یکی بیش نیست، هر چند درون هر
آتشدانی بـه نسبت ظرفیت آنـها بـه درجات متعدد پدید آید[157].
در نتیجه، مـیتوان گفت که، همانا اولیت و آخریت حقیقی و معنوی است، نـه اولیت و آخریت
زمانی ... یعنی نظر بـه شئون جسمانی و حدود بشری آنان نیست، بلکه نظر بـه حقیقت واحده
متجلیـه درون آن نفوس قدسیـه است[158]؛ چرا کـه همـه مظهر یک حقیقتند. با عنایت بـه این
حقیقت هست که حضرت بهاءالله مـیفرمایند: اگر جمـیع ندای أنا خاتم النبیین برآرند آن هم
حق هست و شبهه را راهی نـه و سبیلی نـه، زیرا کـه جمـیع حکم یک ذات و یک نفس و یک روح و
یک جسد و یک امر دارند و همـه مظهر بدئیت و ختمـیت و اولیت و آخریت و ظاهریت و باطنیت
آن روح الارواح حقیقی و ساذج السواذج ازلی اند[159]. و با توجه بـه این حقیقت هست که
حضرت مسیح، درون مكاشفات، بـه عنوان آلفا و امگا ، یعنی اول و آخر، یـاد شده و یـا حضرت
رسول اکرم (ص) فرموده اند: کنت نبیـا و آدم بین الماء و الطین، ( یعنی من پیـامبر بودم
وقتی حضرت آدم بین آب و خاک بود) و همچنین درون جلد هفتم بحار الانوار از حضرتشان آمده
است: اما النبیون فانا،[160] ( یعنی اما مقصود از نبیّیون من هستم). حضرت بهاءالله
با عنایت بـه این حقیقت، درون لوح نصیر مـیفرمایند: " تالله لهو الذی قد ظهر مرة باسم
روح، ثم باسم الحبیب، ثم باسم علی، ثم بهذالاسم المبارک المتعالی المـهیمن العلی
المحبوب، مفاد آیـه مبارکه بـه فارسی: سوگند بـه خدا کـه این همانی هست که گاهی به
نام عیسی روح الله، گاهی بـه نام محمد رسول الله، گاهی بـه نام نقطه اولی (حضرت باب) و
گاهی بـه این اسم مبارک (حضرت بهاءالله) ظاهر شده است"[161].
وحدت انبیـاء و ادیـان الهی، بـه صور مختلف، درون قرآن شریف تصریح شده است؛ چنانچه در
آیـات 135- 136 سوره بقره مذکور است: " وَ قالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ
مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكين. قُلْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَى
إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَالنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ
نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ، یعنی یـهود و نصاری گفتند کـه به آیین ما درون آیید
تا راه راست یـافته و طریق حق پویید، بگو: بلکه ما آیین ابراهیم را پیروی مـیکنیم که
به راه راست توحید بود و از مشرکان نبود. بگو ما بـه خدای عالم و شریعت و کتابی کـه به
خود ما نازل شده و آنچه بـه موسی و عیسی و پیغمبران دیگر از جانب پروردگارشان داده
شده (به همـه ایمان آورده ایم) فرقی مـیان هیچ یک از پیغمبران نگذاریم و ما مطیع
فرمان خداییم". و در آیـه 177 سوره بقره مـیفرماید: لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ
الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ
النَّبِيِّين، یعنی نیکوکاری این نیست کـه روی بـه جانب مشرق یـا مغرب کنید ( منظور جهت قبله
مـی باشد کـه اصل و حقیقت دین نبوده و در هر دینی مـی تواند رو بـه جهتی باشد و معمولا
این ظواهر دین تغییر پذیر مـی باشند)، لیکن نیکوکاری آن هست کهی بـه خدای عالم و
روز قیـامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیغمبران ایمان آرد (یعنی بـه روح و حقیقت ادیـان
و رسولان الهی حتما توجه نمود). همچنین، درون آیـه 4 سوره بقره مـیفرماید: " وَ الَّذينَ
يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون، یعنی و آنان كه به
آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پيش از تو(بر پيامبران پيشين) نازل گرديده، ايمان
مىآورند؛ و به رستاخيز يقين دارند". بنابراین، عهد و مـیثاق این کتاب آسمانی با
مؤمنین اینست کـه به روح و حقیقت ادیـان حتما توجه نمود کـه وحدت محض بوده و یکی بیش
نیست، نـه بـه قالبها و ظواهر شرایع کـه از بین رفتنی هست و درون هر زمانی درون هیکلی ظهور
مـی یـابد.
همچنین، درون حدیثی مربوط بـه ظهور قائم، بـه اصل وحدت انبیـای الهی اشاره شده هست که
قبول دعوت آنحضرت بـه مثابه قبول و تأیید تمام انبیـای ما قبل مـی باشد ( این یکی از
احادیثی مـی باشد کـه بیـانگر این حقیقت هست که قائم از مرسلین مـی باشد)؛ چنانچه مذکور
است کـه حضرتشان بعد از ظهور مـیفرمایند: " ایـها الناس هر کـه در خصوص آدم (ع) با من
گفتگو نماید هر آینـه از همـه نزدیکترم بـه آدم و ایـها الناس هر کـه در خصوص نوح (ع) با
من گفتگو نماید هر آینـه من نزدیکترم بـه نوح (ع)، ایـها الناس هر کـه در خصوص ابراهیم
(ع) با من گفتگو نماید هر آینـه من نزدیکترم بـه ابراهیم (ع)، ایـها الناس هر کـه در
خصوص موسی (ع) با من گفتگو نماید هر آینـه از همـه نزدیکترم بـه موسی (ع)، ایـها الناس
هر کـه در خصوص عیسی (ع) با من گفتگو نماید هر آینـه از همـه نزدیکترم بـه عیسی (ع)،
ایـها الناس هر کـه در خصوص محمد (ص) با من گفتگو نماید هر آینـه از همـه نزدیکترم به
محمد (ص)، ایـها الناس هر کـه در خصوص کتاب خدا با من گفتگو نماید هر آینـه از همـه
نزدیکترم بـه کتاب خدا.[162] انتهی
حضرت بهاءالله مـیفرمایند: حاملان امانت احدیـه کـه در عوالم ملکیـه بـه حکم جدید و امر
بدیع ظاهر مـیشوند چون این اطیـار عرش باقی از سماء مشیت الهی نازل مـیگردند و جمـیع امر
مبرم ربانی قیـام مـیفرمایند لهذا حکم یک نفس و یک ذات را دارند چه جمـیع از کأس محبت
الهی شاربند و از اثمار شجره توحید مرزوق[163].
ای برادر بـه چشم جسمانی منگر درون کلام
روحانی
هست یک شمس و یک شعاع و سطوع گر کند صد هزار بار طلوع
در همـه انبیـاء همـین نور هست کفر بر نور غیر مغفور است
این همـه گفته ها نـه از جسد هست بلکه از روح واحد احد است
(نعیم سدهی اصفهانی)
اما درون مقام کثرت، تجليات اين روح درون هياكل مختلفه بـه اقتضاي استعداد و نياز خلق
تفاوت دارد و اين تفاوت بشكل اسماء و صفات خاص و هياكل خاص ظهور پيدا ميكند، و قید
زمان و حد مکان بـه خود مـی گیرد. اين مقام درون قرآن كريم درون آیـه 253 سوره بقره تصریح
گردیده است: " تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ،
یعنی این پیغمبران را برخی بر بعضی برتری و فضیلت دادیم، بعضی را خدا با او سخن گفته
و بعضی را رفعت مقام داده است".
بنابراین، " اگر چه حقیقت کلمـه الهیـه یکی بیشتر نیست، درون هر زمانی بـه درجه ای از
کمال کـه متناسب با کمال نسبی نوع انسان درون هر زمان است، پدید مـی آید. شرعی کـه کامل
تر از شرع ماضی هست تشریح مـی شود؛ امری کـه برتر از امر سابق هست اظهار مـی گردد و
بدین سان هست که بعضی از مظاهر الهیـه بر بعضی دیگر تفضیل مـی یـابند و آیـه مبارکه "
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ ( بقره/253)" مفهوم مـی شود. درون واقع این رجحان از
لحاظ ظهور آن حقیقت درون عالم امکان و به سبب کمال نسبی این عالم درون این زمان است، نـه
اینکه نفس کلمة الله را تفاوت مراتب باشد یـا روح قدسی الهی تعدد پذیرد و آیـه مبارکه
" لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ ( بقره/285)"، نقض شود"[164].
پس، " اگر محمد بن عبدالله سرور همـه فرستادگان خداست (به اصطلاح متداول درون بین اهل
اسلام " سید المرسلین") و یـا اگر درون مقامـی هست که همـه آسمانـها را خدا به منظور او آفریده
است ( لولاک لما خلقت الافلاک) و خلاصه اگر درون مقامـی هست که مظاهر الهیـه سابقه در
مقامـی فروتر از او واقعند، این تفاوت رتبه ناشی از شدت جلوه روح قدسی و قوت ظهور
کلمـه الهیـه از نفس اوست و این قوت و شدت و یـا خود این علو مرتبت بـه سبب وقوع او، و
دوره اعتبار امر او، درون زمانی هست که نوع انسان درون حد بالاتری از کمال نسبت بـه ادوار
سابقه بوده هست و بدین سبب نور شدیدتری به منظور روشن ساختن جمع خود و تعلیم عالی تری
برای رشد بنیـه مادی و حفظ وجود معنوی خود مـی خواسته است. یعنی این تفاوت مرتبه نسبت
به عالم خلق و به سبب ظهور مشیت اولیـه درون این عالم است"[165].
باری، " امثله ای را کـه پیش از این گفتیم باز گوئیم: اگر چه حقیقت نور یکی بیشتر
نیست، درون هر چراغی بـه درجه ای از شدت کـه متناسب با مقرّ آن چراغ هست به ظهور مـی رسد،
یعنی درجات شدت ظهور نور با وجود وحدت حقیقت آن اختلاف مـی پذیرد. اگر چه حقیقت آتش
یکی بیشتر نیست، هر آتشدانی را چنان مـی سازند کـه متناسب با مکانی کـه در آن تعبیـه مـی
شود و به درجه ای از قوت کـه متناسب با این مکان و احتیـاج و اقتضای آن باشد این حرارت
را ظاهر سازد"[166].
بنابراین، از دیگر تعابیر خاتم النبیین، نظر بـه مقام کثرت انبیـاء و بنا بـه عظمت ظهور
مبارک الهی درون این قرن مـی باشد، کـه از آن بـه نبأ عظیم، یوم الله، یوم الدین، یوم
التلاق و ... درون آثار اسلامـی یـاد شده است؛ با توجه بـه این حقیقت، عظمت این ظهور، است
که حضرت بهاءالله مـیفرمایند: " و لکن این یوم غیر ایـام است. از ختمـیت خاتم مقام این
یوم ظاهر و مشـهود. قد انتهی الکور النبوة و ظهرت حقیقة الازلیة"[167]؛ همچنین،
مـیفرمایند: الصّلوة و السّلام علی سيّد العالم و مربّی الامم الّذی بـه انتهت الرّسالة و
النّبوّة و علی آله و اصحابه [168]؛ و در مقامـی دیگر مـیفرمایند: " لَانّ اللّهَ تبارکَ و
تعالى بعد الّذى خَتَم مقامَ النبوةِ فى شأنِ حبيبه ... وعدَ العبادَ بلقائِهِ يومَ القيمةِ
لعظمةِ ظهورِ الْبعدِ "[169].
در نتیجه، همانطور کـه فرستادگان الهی بـه اسماء مختلف نامـیده شده اند، مانند نبی،
رسول، امام، کـه در مقامات و رتبه های مختلفی مـی باشند؛ ظهور بعد از حضرت رسول اکرم
(ص)، بـه سبب آنکه " ظهور اسماء و صفات الهیـه بـه اشد مراتب و اکمل درجات آن مـی
رسد"[170]، بـه ظهور الله تسمـیه شده است، کـه البته این درون مقام تحدید مـی باشد!
قابل توجه هست که، درون احادیث مربوط بـه قائم، افضلیت مقام ایشان نسبت بـه پیـامبران قبل
صراحتاً ذکر گردیده است: " علم 27 حرف است. آنچه پیغمبران آورده اند دو حرف هست ...
پس موقعی کـه قائم قیـام مـیکند بیست و پنج حرف دیگر را بیرون مـی آورد ..."[171]؛
همچنین آمده است: " نازل خواهد شد بر قائم چیزی کـه نازل نشده هست بر صدیقین و مرسلین
و مـهتدین"[172]؛ و در جایی دیگر آمده است: " خداى تعالى آنچه بـه پيامبران داده، به
قائم نيز با اضافات بيشترى خواهد داد"[173].
باری، حضرت بهاءالله اعلام فرموده اند، كه ظهورشان اكمال و تحقق نبوات ادیـان قبل و
ظهور کلی الهی بوده، و دور بهائی نـه دور نبوت و بشارت بلکه دور تحقق و اکمال
است[174]. درون آثار دیـانت بهائی بـه اتمام کور آدم و آغاز دوره جدیدی اشاره رفته هست :
" کور آدم کـه 6000 سال قبل، توسط مظهر الهی حضرت آدم تأسیس یـافت فقط یکی از اکوار
متعدده ماضیـه است. حضرت بهاءالله ... پایـان بخش کور آدم و آغاز کننده کور بهائی
هستند"[175]. همچنین، یکی از نویسندگان بهائی مـینویسد: " ظهور حضرت بهاءالله که
رسالت اعلایش تحقق اتحاد صوری و معنوی جمـیع ملل عالم است، اگر مقصد آن بـه درستی درک
شود از فرا رسیدن دوره بلوغ نوع بشر حکایت مـیکند؛ یعنی بشریت درون جهت پشت سر گذاردن
دوران طفولیت و ورود بـه مرحله رشد و بلوغ و عقل و درایت مـیباشد"[176]. حضرت
عبدالبهاء مـی فرمایند: " حیـات اجتماعی نوع بشر را نیز ادوار و مراحلی است. زمانی
دوره طفولیت بود. زمان دیگر دوره جوانی بود، ولی حال درون مرحله بلوغ وارد شده هست که
از دیر زمانی بدان بشارت داده اند و آثارش درون همـه جا نمودار گشته (ترجمـه)"[177].
تعبیر بسته شدن دوره آدم و آغاز دوره جدید را نیز مـی توان درون زیـارتنامـه ای از حضرت
علی (ع) استنباط کرد، کـه در آن تلویحاً، بـه ظهور پیـامبرانی درون آینده اشاره مـینمایند؛
چنانچه از حضرت امـیر (ع) درون مفاتیح الجنان آمده است: " قُل السَّلاَمُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ
خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ وَ صَفْوَةِ رَبِّ الْعَالَمِينَ أَمِينِ اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ وَ عَزَائِمِ أَمْرِهِ وَ
الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا اسْتُقْبِلَ، یعنی بگو سلام برمحمد فرستادۀ خدا، خاتم انبیـا
و سرور رسولان و امـین خداوند درون وحی و ارادۀ او و خاتم برگذشته گان و راهگشای
آیندگان"[178]. با توجه بـه تعابیر فوق مـیتوان حدیثی کـه از آن تعبیر خاتمـه نبوت
گردیده و حضرت محمد خود را بـه آخرین سنگ درون بنای یک ساختمان تشبیـه نموده پی برد: "
قال انما مثلی فی الانبیـا کمثل رجل بنی دارا فاکملها و حسنـها الا موضع لبنة فکان من
دخل فیـها فنظر الیـها قال ما احسنـها الا موضع هذه البنة قال فانا موضع البنة ختم بی
الانبیـاء"؛ بنابراین، آیـا پایـان بنای یک ساختمان بـه معنای اینست کـه بنای دیگری هم
ساخته نخواهد شد؟[179]
اما از دیگر تعابیری کـه در خصوص خاتم النبیین شده است، نسبی بودن این عبارت است؛
بدین ترتیب کـه حضرت رسول خاتم هستند که تا ظهور پیـامبر بعدی. چنانچه حضرت بهاءالله
مـیفرمایند: قل یـا ملاء الفرقان تفکروا فی کتاب الذی نزل علی محمد با لحق بحیث فیـه
ختم ا لنبوة بحبیبه ا لی یوم القيمةِ التی فیـها قام الله بمظهر نفسه و انتم احتجبتم
عنـها سورة الصبر.
گر ببینی انبیـای بیشمار از برون هر یک بـه رنگی آشکار
صد رسل را بنگری درون یک نبی چون بـه الله احد واقف شوی
هر فرستاده دلیل آخری جملگی قائم بـه روح آخری
(نعیم سدهی اصفهانی)
استمرار ظهور پیـامبران و ادیـان الهی مذکور درون احادیث مرویـه و قرآن مجید
آیـات قرآن کریم، نـه تنـها رابطه خدا با بشر را منقطع و باب وحی الهی را مسدود
ندانسته، بلکه بطور صریح و روشن، بـه ظهور پیـامبرانی درون آینده جهت هدایت بشریت بشارت
مـی دهد. درون نتیجه، همانطور کـه در دعای معروف اسلامـی مـیخوانیم: یـا دائم الفضل علی
البریـه، فیض و رحمت الهی همواره مستمر مـی باشد. همچنین، آیـات قاطعه ای درون کلام الله
مجید، استمرار فیوضات الهی را صراحتا بشارت مـی دهد. درون آیـه 109 سوره کهف مـی فرماید:
قُل لَّوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِّكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ
مَدَداً (بگو کـه اگر دریـا به منظور نوشتن کلمات پروردگارمن مرکب شود پیش از آنکه کلمات الهی
به آخر برسد دریـا خشک مـی شود هر چند دریـای دیگری باز ضمـیمـه آن بنماید). و همچنین
درآیـه 27 سوره لقمان آمده است: وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ
سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ( و اگر هر درخت روی زمـین قلم شود و
آب دریـا بـه اضافه هفت دریـای دیگر بـه مدد آید از بعد آن باز هم نگارش کلمات خدا نا
تمام ماند همانا خدا را اقتدار و حکمت است).
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم ند آنچه مسیحا مـی کرد
(حافظ شیرازی)
از سوی دیگر، استمرار ظهور پیـامبران ضرورت و مقتضای حکمت الهی بوده و ختم ارسال
پیـامبران از جانب خداوند، جهت هدایت و تربیت بشریت، مخالف رحمت الهی مـیباشد؛ ابن قیم
علیـه الرحمـه متفوی درون سنـه 751 درون تفسیر خود بنام التفسیر القیم گفته است: " و ان
ارسال الرسل امر مستقر فی العقول یستحیل تعطیل العالم عنـه کما یستحیل تعطیله عن
الصانع فمن انکرالرسول فقد انکر المرسل و لم یومن بـه ولهذا جعل سبحانـه الکفر برسله
کفرا به، یعنی ارسال پیـامبران امری هست که از نظر عقول انسانـها ثابت و پایدار هست و
تعطیل عالم از آن از محالات هست همانطور کـه نسبت تعطیل آن بـه خداوند هم از محالات
است بنابراین هر پیـامبر را انکار نمود خدا را انکار نموده و به او ایمان ندارد و
از اینجهت هست که خداوند کفر بـه رسولانش را کفر بـه خودش دانسته است"[180]. همچنین،
علامـه کمال بن ابی شریف صاحب المسامره درون شرح المسایره از کمال ابن همام درون علم
کلام، مبحث ارسال رسل مـیفرمایند: " ارسال الرسل مبشرین و منذرین فی حیز الامکان بل
فی حیز الوجوب و الظاهر استمحاله تخلفه، یعنی ارسال پیـامبران بشارت دهنده و بيم
دهنده نـه تنـها درون حیز امکان هست بلکه از واجبات هست و ظاهرا خلاف آن محال است"[181].
باری، درون آیـه 48 سوره انعام آمده است: " وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلينَ إِلاَّ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ فَمَنْ
آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ، یعنی ما پيامبران را، جز بشارت دهنده و
بيم دهنده، نمىفرستيم؛ بعد هر کـه ايمان آورد و به کار شایسته شتابد، هیچ ترس و
اندوهی بر آنـها نخواهد بود".
از قاطع ترین دلایل مبنی بر استمرار ظهور پیـامبران و در نتیجه ادیـان آسمانی، آیـاتی
از قرآن شریف مـی باشد کـه صراحتا بشارت مـی دهد، کـه رسولانی درون آینده به منظور هدایت خلق
مبعوث خواهند شد. چنانچه، خداوند درون آیـات 34 - 36 سوره اعراف مـی فرماید: " وَلِكُلِّ أُمَّةٍ
أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ. يَا بَنِي آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِّنكُمْ
يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي فَمَنِ اتَّقَى وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ، وَ الَّذينَ كَذَّبُوا
بِآياتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ، یعنی هر قومـی را اجل و
دوره معینی هست که چون فرا رسد لحظه ای مقدم و موخر نتوانند کرد ( آیـات بعدی مؤید آن
است که، منظور قوم و یـا امت دینی مـی باشد). ای فرزندان آدم چون پیغمبرانی از جنس شما
بیـایند و آیـات مرا به منظور شما بیـان کنند بعد هر کـه تقشـه کرد و به کار شایسته شتافت
هیچ ترس و اندوهی بر آنـها نخواهد بود. و آنـها كه آيات ما را تكذيب كنند، و در برابر
آن تكبّر ورزند، اهل دوزخند؛ جاودانـه درون آن خواهند ماند". شیخ طبرسی درون تفسیر مجمع
البیـان کـه مـهمترین تفسیر شیعه مـی باشد درون ذیل تفسیر يَا بَنِي آدَمَ مـی نویسد: " هو خطاب
یعم جمـیع المکلفین من بنی آدم من جائه الرسول و من جازان یـاتیـه الرسول، یعنی آن کلمـه
خطابی هست عمومـی، جمـیع مکلفین را از بنی آدم، چهانی کـه آمده هست آنـها را رسول و
چهانی کـه جایز هست که بیـاید ایشان را رسول"[182]. همچنین، علامـه شیخ سلیمان جمل
مـی گوید: " فالخطاب فی قوله یـا بنی آدم عام فی کل بنی آدم و انما قال منکم یعنی
جنسکم و مثلکم من بنی آدم، یعنی بعد خطاب درون گفتارش ای فرزندان آدم عمومـیست درون کل
فرزندان آدم و اینکه فرمود از شما یعنی از جنس شما و مثل شما از فرزندان آدم".
بنابراین، آیـه 34، خبر از انقضای دوره هر امت داده و چون اسلام هم امت محسوب، پس
دارای انقضاء خواهد بود و برای تاکید این معنی بعد از این آیـه خداوند ذکر ارسال رسل
را با مضارع موکد ادوات تاکیدیـه (يَأْتِيَنَّكُمْ) کـه مختص بـه استقبال هست اخبار مـی
فرماید ( پسوند نون تأکید درون "يَأْتِيَنَّ" فعل را درون وضعیت موکد قرار مـی دهد – همچنین،
احمد حمدی درون کتاب الرائه و الدلیل از ابن حیـان، عالم بزرگ اسلامـی، درون تفسیر آیـه إِمَّا
يَأْتِيَنَّكُمْ نقل مـیکند: درون این آیـه مراد از کلمـه اما، اما شرطیـه نمـی تواند باشد بجهت
آنکه واقعیکه تاکید دارد دیگر شرط نمـی پذیرد). لازم بـه ذکر هست که، اینگونـه فعل باز
هم درون قرآن مجید درون آیـه 38 سوره بقره آمده کـه ترجمـه آن بـه نحوی صحیح تر صورت گرفته
است: فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى ( هر آینـه شما را از سوی من هدایت خواهد آمد). استاد کمال
الدین بخت آور درون کتاب استمرار ظهورات الهیـه درون توضیح سوره اعراف مـی فرمایند:"
خوشبختانـه اگر بـه کلیـه مطالبی کـه در این سوره مندرج گردیده هست توجه شود ملاحظه
خواهد شد کـه خطاب و عتاب الهی درون این آیـه مبارکه فقط وفقط ملت اسلام هست که مبادا
آنان نیز مانند ملل قبل گرفتار چنین انحراف فکری شده و باب فیض الهی را مسدود و دست
باسط اورا مغلول تصور نمایند چه اگر این سوره مبارکه بـه طور دقیق مطالعه شود ملاحظه
خواهد شد کـه در ابتدای این سوره حکایتی از آدم و حوا نقل شده هست که آدم و حوا به
علت اکل از شجره ممنوعه مورد غضب الهی واقع شده و از بهشت خارج گردیدند ولی از اواسط
سوره یعنی از آیـه 27 حکایت آدم و حوا را تمام نموده و برای اخذ نتیجه از این حکایت
چنین مـی فرمایند: " يَا بَنِي آدَمَ لاَ يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ، یعنی
ای فرزندان آدم نباید بفریبد شما را شیطان همچنانکه والدین شما را از بهشت بیرون
کرد". قرآن کریم بعد ازآنکه نتیجه اخلاقی حکایت را بیـان فرمود آیـات بعدی را بـه صورت
فعل امر (قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء ، قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ) درون آورده و مستقیما
پیغمبر اسلام را مورد خطاب قرار مـی دهد".
باری، همانطور که، بـه استناد کلام الله مجید، به منظور هر امتی رسولی مـیباشد، بـه همان
قسم نیز به منظور هر امتی اجلی خواهد بود. چنانچه، درون آیـه 47 سوره یونس آمده است: " وَلِكُلِّ
أُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ، یعنی به منظور هر امتی
پیـامبری هست و آنگاه کـه رسولشان بیـاید درون مـیان ایشان بـه عدالت قضاوت خواهد نمود و
ایشان گمراه نخواهند شد". و به همـین مضمون درون آیـه 36 سوره نحل آمده است: " وَلَقَدْ
بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ، یعنی درون هر امتی پیـامبری برانگیختیم که تا خدا
را عبادت کنید". و در آیـه 43 - 44 سوره مؤمنون آمده است: " مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا
يَسْتَأْخِرُونَ. ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّ مَا جَاء أُمَّةً رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضاً
وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْداً لِّقَوْمٍ لَّا يُؤْمِنُونَ ، یعنی هیچ امتی را اجل مقدم و مؤخر نخواهد
شد. آنگاه پیغمبرانی پی درون پی بر خلق فرستادیم و هر امتی کـه رسول بر آنـها آمد آن
رسول را تکذیب و انکار د، ما هم آنـها را از پی یکدیگر هلاک کردیم و داستانـهای
آنـها را عبرت ساختیم کـه قوم بی ایمان از رحمت خدا دور باد". همچنین، درون آیۀ 5 سورۀ
حجر مـیفرمایند : " مَّا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا يَسْتَأْخِرُونَ، یعنی هیچ امتی اجلش بعد و پیش
نخواهد شد". و در آیۀ 49 سورۀ یونس هم بیـان مشابهی آمده است: "... لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا
جَاء أَجَلُهُمْ فَلاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ، یعنی به منظور هر امتی اجل معینی هست که چون
فرا رسد ساعتی بعد و پیش نخواهند شد".
بنابراین، از جمله معانی "أمة"، چنانچه درون شرح آقا جمال الدين خوانسارى آمده، " جمعى
را گويند كه پيغمبرى بر ايشان نازل شده باشد" [183]؛ و به معنای پیروان یک پیـامبر و
مؤمنین بـه یک دیـانت مـی باشد؛ و در قرآن کریم و احادیث، تصریح شده کـه امت اسلام، نیز،
همچون دیگر امتها دارای اجلی بوده و از این قاعده مستثنی نمـی باشد. آیـات ذیل نشان
دهنده جایگاه أمت اسلام درون بین سایر أمتها مـیباشد؛ چنانچه، درون آیـه 30 سوره رعد آمده
است: " كَذَلِكَ أَرْسَلْنَاكَ فِي أُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهَا أُمَمٌ، یعنی اینچنین تورا درأمتی
فرستادیم کـه قبل ازآن هم أمتهائی بوده اند". و در آیـه 143 سوره بقره مـیفرماید: وَكَذَلِكَ
جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً؛ درون ترجمـه این
آیـه درون جلد 2 ارشاد القلوب ترجمـه سلگی آمده است: " و اين چنين شما را امت وسط قرار
داديم که تا بر مردم شاهد باشيد و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم هم بر شما شاهد
باشد ". و در همان مأخذ، درون ذیل این آیـه از امام باقر عليه السّلام روایت شده که
فرمود: " ماييم امت وسط و حجّتهاى خدا درون زمين او"[184].
در تفسیر آیـه وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ (هر امتی را اجل و دوره معینی است)، درون تأئید آیـات قرآنی
مذکور و اینکه به منظور امت حضرت محمد (ص) نیز اجل و دوره معینی است، درون مبحث شصت و پنجم
کتاب الیواقیت و الجواهر عبدالوهاب شعرانی مذکور هست که، پیغمبر اکرم (ص) فرمودند:
ان صلحت امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم و ان یوما عند ربک کالف سنة مما تعدون
( اگر امت من صالح و نیکوکار باشند اجل و مدت ایشان یک روز هست و اگر فاسد و بدکار
باشند نصف روز کـه همانا روز درون نزد خدا هزار سال است). همچنین درون جلد اول نجم الثاقب
مـیرزا حسین طبرسی نوری آمده است: " شیخ تقی الدین بن ابی المنصور درون عقیده خود گفته:
... رسول خدا (ص) امت خود را بـه قول خود (وعده کرده) که: " اگر امت من صالح شد، پس
برای ایشان روزی هست و اگر فاسد شد به منظور ایشان نصف روز است"؛ یعنی از ایـام پروردگار
که اشاره شد بـه آن، درون قول خداوند عز و جل: ( و َإِنَّ يَوْماً عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا
تَعُدُّونَ)"[185]. و ایضاً، درون ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی
ارومـیه رحمة الله علیـه (انتشارات جاویدان)، درون صفحه 49 مذکور است: درون عیون اخبار رضا
از عبدالله بن محمد صائغ او از محمد بن سعید او از حسن بن علی او از ولید بن مسلم او
از صفوان بن عمر و او از شریح بن عبید او از عمر و بکائی او از کعب الاخبار روایت
کرده او درون خصوص خلفا گفته کـه ایشان دوازده نفرند زمانی کـه ایشان رفتند و طبقه صالحه
آمدند خدا عمرهای ایشان را طولانی مـیکند چنین وعده کرده هست خدای تعالی بـه این امت
بعد ازآن ابن عباس این آیـه را خواند " وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ
لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ (سوره نور، 55)" راوی گوید کـه مثل
این را خدای تعالی درباره بنی اسرائیل کرد و بر خدا گران و مشکل نیست کـه این امت را
در یک روز یـا درون نصف روز جمع د بعد از آن خواند " و َإِنَّ يَوْماً عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا
تَعُدُّونَ".
باری، از جمله دلایل دیگر درون خصوص ارسال پیـامبران از جانب خداوند، آیـه 2 سوره نحل
مـیباشد: يُنَزِّلُ الْمَلآئِكَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ أَنْ أَنذِرُواْ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ
إِلاَّ أَنَاْ فَاتَّقُونِ (خدا فرشتگان روح را بـه امر خود بر هر یک از بندگان بخواهد مـیفرستد
تا او مردم را اندرز داده و از عقوبت شرک بخدا بترساند و به شما بندگان بفهماند که
عالم را جز من خدایی نیست بعد از عقاب من بترسید). و در مقام دیگر، درون آیـه 15 سوره
غافر آمده است: رَفِيعُ الدَّرَجَاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ
لِيُنذِرَ يَوْمَ التَّلَاقِ، ( او دارای مراتب رفیع و صاحب عرش عظیم است، روح را بـه امر خود بر
هر کـه از بندگان بخواهد مـی فرستد که تا خلق را از روز قیـامت بترساند). و با استناد به
آیـه 56 سوره فرقان، آیـه 28 سوره سبا، و آیـه 9 سوره احقاف فقط پیـامبران انذار دهنده
گانند. حضرت ابوالفضل گلپایگانی درون توضیح آیـه 15 سوره غافر مـی فرمایند: " هری از
قواعد عربیت مطلع و مستحضر باشد مـی فهمد کـه کلمـه يُلْقِي الرُّوحَ بـه لفظ مستقبل نازل شده،
یعنی بشارت بـه حادثه آتیـه هست نـه اخبار از امور ماضیـه و صریح هست بر اینکه انزال روح
الامـین و بعث نذیر مبین، منوط بـه اراده مشیت اوست کـه هر وقت اراده فرماید نذیری
مبعوث خواهد فرمود"[186]. و در آیـه 51 سوره شوری مـیفرماید: " وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ
اللَّهُ إِلَّا وَحْياً أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ،
یعنی و هیچ بشری را یـارای آن نباشد کـه خدا با او سخن گوید مگر بـه وحی یـا از بعد پرده
غیب عالم، یـا رسولی فرستد که تا به امر خدا هر چه او خواهد وحی کند، کـه او خدای بلند
مرتبه حکیم است".
همچنین، درون قرآن شریف تصریح شده هست که خداوند به منظور هر دوره ای کتابی مقرر فرموده
(لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ)، بنابراین هر کتابی به منظور زمان و موقعی خاص مـی باشد. همـه این کتابها
از مبدأ و سرچشمـه واحدی نشأت مـی گیرد و منشأ آنـها ام الکتاب مـی باشد، كتاب ثابتي كه
جامع و در برگيرنده همـه مفاهیم كتب الهي هست و بـه تناوب درون قالب كتب خاص مربوط به
هر دور، ظهور مـی نماید. باری، خداوند درون آیـات 39 – 38 سوره رعد مـیفرماید: " وَمَا كَانَ
لِرَسُولٍ أَن يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ. يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ
الْكِتَابِ ، یعنی و هیچ پیغمبری را نرسد کـه بی اذن خدا آیـه ای آورد، کـه هر دوری کتابی
دارد. خداوند هر چه را خواهد محو و هر چه را خواهد اثبات مـی کند و مادر کتاب ها نزد
اوست". بنابراین، از آنجا کـه جامعه بشری و قوانین اجتماعی پیوسته دستخوش تغییر
مـیباشند، ظهورات الهی نیز همواره تجدید شده که تا قوانینی مطابق با مقتضیـات، شرایط و
احتیـاجات مربوط بـه زمان خاص خود ارائه دهند.
از جمله دلایل بر بطلان عقیده ختم سلسله رسالت و فیض الهی، آیـات کلام الله مجید خطاب
به اقوامـی مـی باشد کـه پیـامبر خود را آخرین پیـامبر و شریعت خود را غیر قابل تغییر
مـیدانستند. فی المثل، خداوند نگرش پیروان حضرت یوسف را کـه معتقد بودند، بعد از در
گذشت پیغمبرشان، پیغمبر دیگری از جانب خدا مبعوث نمـی گردد، مورد سرزنش و انتقاد قرار
مـی دهد، چنانچه درون آیـه 34 سوره غافر مـیفرماید: " وَلَقَدْ جَاءكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ
فَمَا زِلْتُمْ فِي شَكٍّ مِّمَّا جَاءكُم بِهِ حَتَّى إِذَا هَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولاً كَذَلِكَ يُضِلُّ
اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ، یعنی و پیش از این یوسف بسوی شما با معجزات و ادله روشن آمد
و دایم از آیـاتی کـه برای شما آورد درون شک و تردید بماندید، که تا آنکه یوسف از دنیـا
برفت، گفتید کـه دیگر خدا از بعد او هرگز رسولی نمـی فرستد. بلی این چنین خدا مردم
مسرف ( ستمگری) را کـه در شک و تردیدند بـه گمراهی و خذلان خود وا مـی گذارد".
بنابراین، پیروان حضرت یوسف معتقد بودند کـه بعد از حضرت یوسف دیگر پیـامبری نخواهد
آمد (لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولاً) و به عبارتی او را خاتم النبیین دانستند. خداوند
در این آیـه این نوع تفکر را ضلالت خوانده و اعتقاد بـه قطع فیض الهی را درون مورد هر
پیغمبری، اسراف درون حق او خوانده هست و تصریح فرموده کـه این نوع تفکر گمراهی است.
و ایضاً، یـهودیـان نیز کـه به عقیده مسدود بودن فیض الهی متسک شدند مورد لعن خداوند
قرار گرفتند، چنانچه، درون آیـه 64 سوره مائده خطاب بـه آنـها آمده است: " وَقَالَتِ الْيَهُودُ
يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ
كَثِيراً مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَاناً وَكُفْراً وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى
يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَاراً لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَاداً وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ
الْمُفْسِدِينَ، یعنی و یـهود گفتند دست خدا بسته هست و دست خودشان بسته شد و آنـها بـه خاطر
این گفتار بـه لعن خدا گرفتار گردیدند بلکه دو دست خدا گشاده هست و هرگونـه بخواهد بر
خلق انفاق مـی کند و همانا قرآنی کـه به تو نازل گشت بر کفر و طغیـان بسیـاری از اهل
کتاب بیفزود". درون تفسیر صافی درون ذیل همـین آیـه درون تفسیر بسته بودن دست خدا (يَدُ اللّهِ
مَغْلُولَةٌ) از امام صادق (ع) مذکور هست که یـهود گفتند خداوند از فرمان و امر فارغ گشته
و دیگر نـه چیزی کم مـیشود و نـه چیزی زیـاد. بنابراین یـهودیـان نیز معتقد شدند کـه باب
فیض و رحمت الهی مسدود شده و تشریع شرایع به منظور همـیشـه مقطوع گردیده است. بعبارتی حضرت
موسی را خاتم النبیین خواندند و اظهار داشتند کـه " تمام علوم اولین و آخرین درون تورات
منظور گشته و علم واسع الهی محدود بـه آیـات تورات است". درون نتیجه، دست خدا را بسته
دانستند و این تفکر باعث شد کـه قرآن مجید را رد د، کـه خداوند اینگونـه تفکر را
مورد لعن و سرزنش قرار داده و تصریح مـی فرماید کـه دست خدا گشوده و فیض الهی نا محدود
مـی باشد و هر زمان کـه خداوند اراده فرماید رسولی مبعوث کرده و بر بندگانش انفاق مـیکند.
در تأئید آیـات قرآنی کـه ذکر شد، از قاطع ترین دلایل بر استمرار ظهور پیـامبران الهی و
ادیـان الهی، احادیث مرویـه موجود درون باب ظهور قائم مـی باشد، درون تایید اینکه موعود
مسلمـین، قائم آل محمد، نیز دارای مقام شارعیت بوده و با دین جدید و کتابی جدید قیـام
خواهد نمود؛ چنانچه، درون تأئید این مطلب کـه قائم آل محمد از مرسلین مـیباشد، درون ترجمـه
جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومـیه رحمة الله علیـه، درون صفحه
550 آمده است: " شیخ صدوق درون کتاب کمال الدین از طالقانی او از جعفر بن مالک او از
حسن بن محمد سماعه او از احمد بن حرث او از مفضل بن عمر از صادق (ع) او از پدرش (ع)
روایت نموده کـه آنحضرت فرمود کـه در وقتیکه قائم (ع) قیـام مـیکند این آیـه را تلاوت مـی
فرماید (( ففررت منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکما و جعلنی من المرسلین)) یعنی از شما
گریختم درون وقتیکه از شما ترسیدم بعد پروردگار من شریعتی و نبوتی بمن عطا فرمود و مرا
از جمله فرستادگان گردانید". همچنین از همان ماخذ، درون صفحه 610 آمده است: " سید علی
بن عبدالحمـید درون کتاب الغیبه اد خود از باقر (ع) روایت نموده کـه آن حضرت فرمود
چون قائم ما اهلبیت ظهور مـی کند این آیـه را تلاوت مـی نماید:" ففرت منکم لما خفتکم
فوهب لی ربی حکما" یعنی درون وقتیکه از شماها فرار نمودم بعد پروردگار من نبوت و
پیغمبری عطا فرمود بعد از هلاکت نفس خود ترسیدم فرار کردم وقتی کـه خدای تعالی بمن اذن
داد و کار مرا اصلاح نمود ظهور کردم و نزد شما آمدم".
و درون تأئید اینکه دیـانت اسلام نیز دوره و پایـانی دارد، درون صفحه 314 کتاب مـهدی موعود
حدیث زیر روایت شده است: ابن ماجه از امـیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیـه السلام روایت
کرده کـه فرمود: بـه پیغمبر (ص) عرض کردم: آیـا مـهدی از ما آل محمد هست یـا از نسل
دیگران مـیباشد؟ پیغمبر (ص) فرمود: او از ماست. خداوند دین خود را بوسیله او ختم کند
چنانچه بوسیله ما گشود. انتهی
همچنین، شیخ رجب البرسی العدوی درون کتاب مشارق الانوار از حضرت رسول (ص) روایت کرده
که حضرت رسول فرمودند: " المـهدی منا اهل بیت یختم بـه الدین کما فتح بنا"، یعنی مـهدی
از ما اهل بیت مـیباشد، دین توسط او ختم مـیشود چنانکه بما آغاز شد.
در ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومـیه رحمة الله
علیـه، درون صفحه 610 مذکور است: محمد بن عبدالله درون کتاب الغیبه از ابن عقده او از علی
بن حسن او از پدرش او از رفاعه او از عبدالله بن عطار روایت نموده او گفته از باقر (
ع) پرسیدم کـه آیـا قائم (ع) وقتیکه قیـام مـی کند بکدام طریق درون مـیان خلایق رفتار مـی
نماید فرمود کـه بر هم مـی زند آن احکام را کـه پیش از او بود چنانچه رسول خدا احکام
سابقه را برهم نمود و اسلام تازه احداث مـی کند { ملاحظه کنید کـه مـیفرماید، قائم نیز
مانند حضرت رسول (ص) احکام سابقه را بر هم مـی زند و در نتیجه مانند حضرت رسول دین
جدیدی مـی آورد کـه همان دین خدا پرستی، یعنی اسلام هست (چنانچه درون احادیث نیز آوردن
دین جدید توسط قائم صراحتا ذکر شده است)؛ بعبارتی، نظر بـه اتحاد پیـامبران الهی، همان
دیـانت کلی الهی یعنی اسلام مـی باشد کـه یک دین بیش نیست و مرتبا تجدید مـی شود کـه در
مبحث " درون معنای اسلام" بـه آن پرداختیم}. همچنین شیخ مفید درون ارشاد، جلد 2 صفحه 283،
روایت کرده از حضرت رضا (ع) کـه فرمود: " چون حضرت قائم (ع) بر خیزد، مردم را به
اسلام تازه بخواند".
و احادیث زیر مؤید این مطلب مـیباشد کـه قائم از پیـامبران بوده و بنابراین، دارای دین
جدید و کتاب جدید مـیباشد، چنانچه درون صفحه 230 جلد 52 بحارالانوار از امام باقر (ع)
روایت شده است: ... هرگاه مـهدی خروج کند بـه امر جدید و کتاب جدید و سنت جدید ...
قیـام خواهد کرد. مجلسی علیـه الرحمـه درون باب علامات ظهور از مجلد غیبت بحار از ابو
بصیر روایت مـی فرماید کـه حضرت ابی جعفر علیـه السلم فرمود: فوالله لکانی انظر الیـه
بین الرکن و المقام یبایع الناس بامر جدید و کتاب جدید و سلطان جدید من السماء، یعنی
پس قسم بـه خدا کـه گویـا مـی بینم قائم را مـیانـه رکن و مقام کـه با مردم مبایعت مـیفرماید
به امری تازه و کتابی تازه و سلطنتی تازه کـه از آسمان نازل شده است. و در صفحه 338
جلد 52 بحار الانوار از امام صادق علیـه السلام روایت شده: اذا قام القائم جاء بامر
جدید کما دعا رسول الله صلی الله علیـه و آله فی بدو الاسلام الی امر جدید، یعنی
وقتی کـه قائم علیـه السلام قیـام نماید، چیز جدیدی مـی آورد چنانچه درون بدو اسلام رسول
خدا صلی الله علیـه و آله مردم را بـه سوی امر جدیدی فرا مـی خواندند (بنابراین، در
این حدیث تصریح شده کـه قائم دارای مقام رسالت مـی باشد و همانطور کـه حضرت رسول (ص) در
ابتدای اسلام خلق را بـه شریعت و امر جدیدی دعوت کرد، قائم نیز همـین کار را مـیکند). و
در ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومـیه رحمة الله
علیـه، درون صفحه 516 مذکور است: " ...گویـا قائم علیـه السلام را درون مـیان رکن و مقام مـی
بینم کـه خلایق بـه آنحضرت بامر تازه کـه از آسمان بوی رسیده بیعت مـیکنند ...".
همچنین، درون تأئید سایر اخبار و احادیث مرویـه کـه قائم موعود با شریعت و دستور جدید
ظاهر مـیشود، درون دعای ندبه، کـه مرحوم شیخ عباس محدث قمـی (ره) درون کتاب مفاتیح الجنان
این دعا را نقل کرده، درون باب مربوط بقائم موعود، اینچنین ندبه و استغاثه مـیکند و
مـیگوید: ... این المدخر لتجدید الفرائض و السنن، این المتخیر لاعادة الملة و الشریعة
...، یعنی کجاست آن وجود مبارکی کـه واجبات و مستحبات دین را تجدید خواهد کرد و کجاست
آنی کـه خدا او را به منظور تجدید ملت و شریعت اختیـار فرموده ...[187] .
و درون صفحه 195 جلد سیزدهم بحار الانوار آمده است: " عن ابی بصیر قال قال ابو جعفر
(ع) یقوم القائم بامر جدید و کتاب جدید و قضا جدید علی العرب شدیدشانـه الا
بالسیف لا یستنیب احدا و لا تاخذه لومة لائم یعنی ابو بصیر از حضرت امام محمد باقر
علی السلام روایت مـی کند کـه فرمود قائم بـه امر جدید و کتاب جدید و قضاوت جدید قیـام
مـی کند، بر عرب سخت هست شأن او جز شمشیر نبوده و جانشین انتخاب نمـی کند و ملامت
ملامت کنندگان درون او اثری نخواهد داشت " ( کتاب جدید مسلما حتما کتابی غیر از کتاب
قبل، یعنی قرآن، باشد که تا معنای جدید درون این حدیث مشخص شود). همچنین، درون صفحه 1099
کتاب مـهدی موعود آمده هست که سید علی بن عبدالحمـید درون کتاب انوار مضیئه از ابو بصیر
روایت نموده کـه امام محمد باقر (ع) درون ضمن حدیثی طولانی فرمود: "... او (قائم)
نخستینی هست که جبرئیل و مـیکائیل دست درون دست او گذارده و با وی بیعت مـیکنند سپس
پیغمبر و امـیرالمومنین علیـهما السلام با آنـها برخاسته کتاب جدید مـهر شده ای را که
هنوز مـهرش خشک نشده و بر عرب دشوار هست (علی العرب شدید ) بـه وی مـیدهند و با وی
مـیگویند: بر طبق آنچه درون این کتاب نوشته هست عمل کن ...". طبق این حدیث آن کتاب جدید
پذیرشش بر عرب دشوار است! (در احادیثی چند عبارت علی العرب شدید آمده است) حال اگر
کتاب جدید همان قرآن باشد چه دشواری وسختی به منظور اعراب دارد؟
در قرآن شریف، درون خصوص انحراف امت رسول اکرم (ص) انذار داده شده هست ( بـه این مبحث
در قسمت علل ارسال پیـامبران خواهیم پرداخت)، کـه از عواقب آن جایگزینی امتی دیگر با
امت حضرت محمد (ص) مـی باشد، و این مطلب بـه صراحت تمام درون قرآن کریم آمده است.
در آیـه 6 سوره انعام آمده است: " أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي
الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ ... فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرينَ، یعنی آيا
نديدند چقدر از اقوام پيشين را هلاك كرديم؟! اقوامى كه قدرتهايى بـه آنـها داده بوديم
كه بـه شما نداديم ... آنان را بخاطر گناهانشان نابود كرديم؛ و جمعيت ديگرى بعد از
آنان پديد آورديم". و در آیـه 89 سوره انعام مـیفرماید: أُولئِكَ الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ وَ
الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْماً لَيْسُوا بِها بِكافِرينَ، یعنی آنـها
كسانى هستند كه كتاب و حكم و نبوّت بـه آنان داديم؛ و اگر نسبت بـه آن كفر ورزند، كسان
ديگرى را نگاهبان آن مىسازيم كه نسبت بـه آن، كافر نيستند. سپس، درون آیـه 133 سوره
انعام مـیفرماید: " إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِن بَعْدِكُم مَّا يَشَاء كَمَآ أَنشَأَكُم مِّن ذُرِّيَّةِ قَوْمٍ
آخَرِينَ، یعنی اگر بخواهد شما را مىبرد و پس از شما هر كه را بخواهد جانشين [شما]
مىكند چنانكه شما را از قومى ديگر پديد آورد".
در قرآن کریم امتحان امت اسلام، بـه صراحت تمام، بیـان شده است، چنانچه درون آیـه 2 سوره
عنکبوت آمده است: " أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ. وَلَقَدْ فَتَنَّا
الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ، یعنی آیـا مردم چنین
پنداشتند، کـه بصرف اینکه گفتند ما ایمان بخدا آوردیم رهایشان نموده و هیچ امتحانشان
نکنند و ما اممـی را کـه پیش از اینان بودند بامتحان و آزمایش درون آوردیم که تا خدا دروغ
گویـان را از راستگویـان کاملا معلوم کند". و در آیـه 179 سوره آل عمران مـیفرماید: ما
كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَميزَ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ ما كانَ اللَّهُ
لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ
تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظيمٌ، یعنی چنين نبود كه خداوند، مؤمنان را بـه همانگونـه كه
شما هستيد واگذارد؛ مگر آنكه ناپاك را از پاك جدا سازد. و نيز چنين نبود كه خداوند
شما را از اسرار غيب، آگاه كند، ولى خداوند از ميان رسولان خود، هر كس را بخواهد
برميگزيند؛ بعد به خدا و رسولان او ايمان بياوريد! و اگر ايمان بياوريد و تقوا پيشـه
كنيد، پاداش بزرگى براى شماست. و آیـه 48 سوره مائده جای بسی تأمل و تعمق دارد: " وَ
أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ ... لِكُلٍّ جَعَلْنا
مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في ما آتاكُمْ ...،
یعنی و اين كتاب[ قرآن] را بـه حق بر تو نازل كرديم، کـه تصدیق بـه درستی و راستی
همـه کتب کـه در برابر اوست نموده و بر حقیقت کتب آسمانی پیشین گواهی مـی دهد ... ما
براى هر كدام از شما، آيين و طريقه روشنى قرار داديم؛ و اگر خدا مىخواست، همـه شما
را امت واحدى قرار مىداد؛ ولى خدا مىخواهد شما را درون آنچه بـه شما بخشيده بيازمايد
...".
خداوند، درون قرآن شریف، بـه جایگزینی اقوام و امتهای دینی اشاره مـیکند؛ چنانچه ، در
آیـه 69 سوره اعراف بـه جانشینی قوم عاد بجای قوم نوح اشاره مـیشود: " وَاذكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ
خُلَفَاء مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ، یعنی و متذکر باشید کـه خدا شما را بعد از هلاک قوم نوح جانشین
آن گروه کرد". و در آیـه 74 سوره اعراف بـه جانشینی قوم ثمود بجای قوم عاد اشاره
مـیشود: " وَاذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ عَادٍ، یعنی بـه یـاد آورید کـه خدا شما را بعد از
(هلاک) قوم عاد جانشین اقوام سلف نمود".
همچنین، مسئله استخلاف و جایگزینی اقوام دینی و اینکه خداوند بـه عملکرد امت ها
مـینگرد، درون کلام الله مجید، درون مورد امتهای پیشین تصریح شده است، چنانچه درون آیـه 129
سوره اعراف درون خصوص قوم حضرت موسی آمده است: " قَالَ عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَيَسْتَخْلِفَكُمْ
فِي الأَرْضِ فَيَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ، یعنی موسی گفت: امـید هست که خدا دشمن شما را هلاک نماید
و شما را درون زمـین جانشین کند آن گاه بنگرد که تا شما چه خواهید کرد". و به همـین مضمون
خطاب بـه قوم هود، درون آیـه 57 سوره هود آمده است: " فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقَدْ أَبْلَغْتُكُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ
إِلَيْكُمْ وَيَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ، یعنی بعد اگر شما روی بگردانید من بـه وظیفه خود که
ابلاغ رسالت بر شماست قیـام کردم و خدای من قومـی دیگر را جانشین شما خواهد کرد".
باری، درست روندی را کـه اقوام دینی درون گذشته طی نموده اند، قرآن مجید ادامـه و
استمرار آنرا صریحاً خبر داده کـه امت حضرت محمد (ص) نیز مانند امتهای پیشین درون معرض
آزمایش مـیباشند که تا عملکرد آنان معلوم گردد( حتی با الفاظ مشترک)، کـه بیـانگر وقوع
حادثه و جریـانی مشابه بـه آنچه به منظور اقوام ماضی درون گذشته اتفاق افتاده به منظور امت رسول
اکرم (ص) مـی باشد، چنانچه درون آیـه 54 سوره مائده مـیفرماید: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ
يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى
الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ
اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ، یعنی اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هر كس از شما، از آيين خود باز
گردد، خداوند قومـی را مىآورد كه آنـها را دوست دارد و آنان نيز خدا را دوست دارند،
در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر كافران سرسخت و نيرومندند؛ آنـها درون راه خدا جهاد
مىكنند، و از سرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند. اين، فضل خداست كه بـه هر كس
بخواهد(و شايسته ببيند) مىدهد؛ و(فضل) خدا وسيع، و خداوند داناست. و در آیـه 165
سوره انعام مـیفرماید: " وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ الأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ
لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ، یعنی و او خدایی هست که
شما را جانشین گذشتگان اهل زمـین مقرر داشت و رتبه بعضی را از بعضی بالاتر قرار داد
تا شما را درون آنچه بـه شما داده بیـازماید کـه همانا خدا زود کیفر و بسیـار بخشنده و
مـهربان است". همچنین، درون آیـات13 و 14 سوره یونس آمده است: " وَلَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن
قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ وَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ كَذَلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ
الْمُجْرِمِينَ. ثُمَّ جَعَلْنَاكُمْ خَلاَئِفَ فِي الأَرْضِ مِن بَعْدِهِم لِنَنظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ، یعنی و محققا ما
اقوام و مللی را پیش از شما بـه کیفر ظلمشان سخت بـه دست هلاک سپردیم و نیز بـه کیفر
آنکه پیمبرانی با آیـات و معجزات بر آنـها آمد باز هیچ ایمان نیـاوردند. ما اینگونـه
مردم بد عمل را بـه کیفر مـی رسانیم. سپس ما بعد از آنـها شما را درون زمـین جانشین کردیم
تا بنگریم کـه چگونـه عمل خواهید کرد". و در آیـه 38 سوره محمد، صراحتاً، مـیفرماید: " وَ
إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ، یعنی و اگر شما روی بگردانید خدا
قوم دیگری بجای شما مـیگذارد؛ قومـی کـه دیگر مثل شما نیستند". درون تأئید آیـه فوق، از
امام باقر (ع) آمده است: و روی أبو بصیر عن أبی جعفر ع قال ان تتولوا یـا معشر العرب
یستبدل قوما غیرکم یعنی الموالی، مضمون بیـان اینکه، اگر شما روی بگردانید ای جماعت
اعراب، خدا قوم دیگری بجای شما مـیگذارد، یعنی قوم عجم ( ایرانیـها)[188].
باری، آیـه 100 سوره اعراف جای بسی تأمل و تعمق مـی باشد: أوَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذينَ يَرِثُونَ الْأَرْضَ
مِنْ بَعْدِ أَهْلِها أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَسْمَعُونَ، یعنی
آيا كسانى كه وارث روى زمين بعد از صاحبان آن مىشوند، عبرت نمىگيرند كه اگر
بخواهيم، آنـها را نيز بـه گناهانشان هلاك مىكنيم، و بر دلهايشان مـهر مىنـهيم تا(صداى
حق را) نشنوند؟!
در تأیید مطالب فوق، درون احادیث نیز تصریح شده کـه خداوند بعد از قبض روح پیـامبر
اسلام، دینش را از اعراب گرفته وبه اولاد عجم مـی بخشد؛ چنانچه، درون جلد دوم اصول کافی
آمده است: " ... و لکن الله تبارک و تعالی لم یزل منذقبض نبیـه (ص) هلم جرا یمن بهذا
الدین علی اولاد الاعاجم و یصرفه عن قرابة نبیـه (ص) هلم جرا فیعطی هولاء و یمنع
هولاء ..."، یعنی و لکن خدای تبارک و تعالی از زمانیکه پیغمبرش (ص) را قبض روح
فرموده این دین را بـه عجم زادگان مـی بخشد و منت مـیگذارد و از خویشان پیغمبرش (ص) باز
مـیدارد همواره بعجم زادگان عطا مـیکنند ... . و در صفحه بعد از همان مأخذ از قول امام
صادق (ع) مذکور است: اگر قرآن بر عجم نازل مـیشد، عرب بـه آن ایمان نمـیآورد ولی بر عرب
نازل شد و عجم بدان ایمان آورد ... و پیغمبر (ص) فرمود: اگر دین از دسترس بشر اوج
گرفته و نزد ستاره ثریـا باشد، مردانی از عجم بآن دست پیدا مـیکنند"[189]. و در صفحه
633 مشکوة شریف، و همچنین درون کتاب مصابیح السنـه کـه جامع احادیث صحاح سته هست در باب
جامع المناقب درون تفسیر آیـه 38 سوره محمد، آمده است: ان رسول الله صلی الله علیـه و
آله و سلم تلاهذه الآیة من سورة محمد ( و ان تتلوا یستبدل قوما غیرکم ثم لا یکونوا
امثالکم) و قالوا یـا رسول الله من هولاء الذین ان تولینا استبدلو بنا ثم لا یکونوا
امثالک فضرب علی فخذ سلمان الفارسی ثم قال هذا و قومـه و لوکان الدین عند الثریـا
لتناوله رجال من الفرس، یعنی همانا رسول الله (ص) آیـه سوره محمد را تلاوت فرمود: " و
اگر شما روی بگردانید خدا قوم دیگری بجای شما مـیگذارد؛ قومـی کـه دیگر مثل شما
نیستند". عرض د ای رسول خدا اینان چهانی هستند کـه ذکر کرده هست خدا کـه اگر
روی بگردانیم ما را با آنـها عوض مـیکند کـه مانند ما (یعنی اعراب) نیستند؟ بعد زد بر
ران سلمان فارسی و سپس فرمود این و قومش، و اگر دین درون ثریـا باشد مردانی از فارس آن
را خواهند یـافت.
در تفسیر آیـه 105 سوره انبیـاء: وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها
عِبادِيَ الصَّالِحُونَ،( يعنى درون زبور (حضرت داود) بعد از كتب آسمانى سابق نوشتيم كه: زمين
را بندگان صالح ما بـه ارث ميبرند) درون احادیث آمده است: اينان قائم آل محمد و ياران
او ميباشند[190]. و نـهایتاً حدیث ذیل، درون باب ظهور قائم، فصل الخطاب این مبحث مـیباشد
که درون صفحه 414 ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومـیه
رحمة الله علیـه از کتاب الغیبه روایت نموده کـه " بزنطی گفته کـه بخدمت امام رضا علیـه
السلام عرض کردم کـه فدای تو شوم اصحاب ما از شـهاب او از جدت روایت کرده کـه آنحضرت
فرمود خدای تعالی ابا دارد از اینکه احدی را مالک گرداند بچیزی کـه رسول خدا را در
مدت بیست و سه سال با آن مالک گردانید یعنی خدای تعالی امر شریعت و دعوترا بعد از
رسول خدا بکسی دیگر نخواهد داد. آن حضرت درون جوابم فرمود کـه اگر جدم صادق علیـه السلام
آنرا فرموده هست هر آینـه چنان مـیشود کـه فرموده عرض کردم فدای تو شوم درون این باب تو
چه مـیفرمائی، فرمود چه خوب هست صبر نمودن و منتظر فرج بودن یعنی امر شریعت و دعوت
خلایق بعد از رسول خدا (ص) بدستی دیگر خواهد رسید بعد انتظار وی را حتما کشید
بنابراین حدیث شـهاب اصل ندارد. بعد از آن فرمود آیـا نشنیده ای قول عبد صالح را یعنی
قول پدرم موسی بن جعفر (ع) را کـه مـیفرمود " فارتقبوا انی معکم رقیب وانتظروا انی
معکم من المنتظرین" یعنی چشم بظهور آن حضرت بدوزید منـهم با شما چشم بآن دوخته ام و
منتظر فرج او باشید بدرستیکه منم با شما از انتظار کشندگان فرج اویم ... جدم امام
محمد باقر علیـه السلام فرمود: بـه خدا سوگند یـاد مـیکنم هر آینـه سنتهای این امت با
سنتهای امتان گذشته طابق النعل بالنعل مطابق است، ناچار هست از اینکه درون مـیان شما
واقع شود هر آن چیزی کـه در مـیان امتان گذشته واقع شده اگر شما درون یک حال بودید هر
آینـه درون غیر سنت و طریقهانی مـیشدید کـه پیش از شما بودند"[191]. انتهی
باری، این روشی هست که درون تمامـی ادیـان الهی بـه وقوع پیوسته، و هشدارها یی کـه به امم
دیگر داده شده، همان انذارها و تذکرها خطاب بـه مسلمـین نیز آمده است؛ جالب توجه آنکه،
در قرآن شریف همواره تأکید شده کـه سنتهای الهی غیر قابل تغییر و دائمـی مـی باشد: "
فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً (43/
فاطر)، یعنی بعد آیـا اینان جز آنکه بـه طریقه امم گذشته هلاک شوند انتظاری دارند؟ و
طریقه خدا هرگز مبدل نخواهی یـافت و طریقه حق را هرگز تغییر پذیر نخواهی یـافت". و آیـه
44 سوره مؤمنون درون خور تعمق و تأمل مـی باشد: ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً
رَسُولُها كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحاديثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ، یعنی سپس
رسولان خود را يكى بعد از ديگرى فرستاديم؛ هر زمان رسولى براى(هدايت) قومى مىآمد، او
را تكذيب مىكردند؛ ولى ما اين امّتهاى سركش را يكى بعد از ديگرى هلاك نموديم، و آنـها
را احاديثى قرار داديم. دور باد(از رحمت خدا) قومى كه ايمان نمىآورند!
بنابراین، احادیث مرویـه مذکور مطابق و هماهنگ با آیـات قرآنی بوده و مطالب مورد
استناد بـه این دو منبع (قرآن و احادیث) درون این خصوص، مؤید و مکمل یکدیگر و روشنگر
این مبحث مـیباشند.
باری، درون آیـه 75 سوره حج مذکور است: اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلاً وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ
سَمِيعٌ بَصِيرٌ ( خداست کـه از مـیان فرشتگان و آدمـیان رسولانی بر مـی گزیند، کـه همانا
خدا(به سخن عالمـیان) شنوا و (به لیـاقت آنان) بیناست) و خداوند همواره به منظور هدایت خلق
رسولانی مبعوث مـیفرماید و در این سنت الهی هیچ تغییری نیست، سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ
مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً ( بنی اسرائیل، 77 ) یعنی، سنت آنان کـه بتحقیق
فرستادیم قبل از تو رسولانمان را و نیـابی مر سنت ما را تغییری.
گفت درون قرآن خدا با عقل كل سنت ما بود ارسال رسل
سنت الله را ز پي تبدیل نیست زان درون ارسال رسل تعطیل نیست
خواجه نصیرالدین طوسی، درون قسمت سیر و سلوک از کتاب شرح اشارات مـی فرمایند: " بدان که
همـه مقالات از یک اصل منشعب شده هست وهمـه مذاهب از یک شخص ظاهر شده و همـه بجای خویش
و بوقت خویش حق بوده و (ما یبدی الباطل و ما یعید) الا آنکه هر روزگاری قومـی از نکته
غافل مانده اند و به حجباتی محجوب شده، دین حق و راه راست کـه از تغییر و استحاله و
تکثیر و منافقت منزه هست همـیشـه یک دین و یک راه بوده هست و خواهد بود، (لا مبدل
لکلمات الله) اما درون هر وقت چنانکه حکمت الهی و عنایت ایزدی اقتضاء آن مـی کند فرمانی
مشتمل بر مصالح اعمال و خطابی متضمن خیرات و حسنات اضافی از حق بخلق برسد و خلق در
آن دو مذهب گیرند قومـی آنرا قبول کنند طوعا او کرها منقاد شوند و رقم اسلام بمثل
برایشان گشته و قومـی از آن ابا کنند و بر سنت لم اکن لا سجد البشر اظهار نمایند و
برقم کفر موسوم شوند"[192].
حسن اام این مبحث، بیـانی از حضرت عبدالبهاء، مبین و مفسر آثار دیـانت بهائی، را
زینت بخش این مقال مـی کنیم کـه مـی فرمایند: "هنگامـیکه وحی الهی بر پیـامبران نازل مـی
شود آنان سخنگوی خدا مـی شوند و نباید عشق و محبت بـه یکی از این پیـامبران، انسان را
از مشاهده جمال دیگر پیـامبران محروم سازد ... عشق بـه نور نباید انسان را عاشق چراغ
کند بلکه انسان حتما شیفته نور باشد از هر محلی کـه بتابد ... بعد بايد انسان طالب
حقيقت باشد آن حقيقت را درون هر ذات و مقري يابد واله و حيران گردد و منجذب فيض يزدان
شود مانند پروانـه عاشق نور باشد درون هر زجاجي بر افروزد و به مثابه بلبل عاشق گل باشد
در هر گلشني برويد ".
قائمـیت
آنچه پیش رو دارید، تحقیقی درون باب ظهور قائم مـی باشد، کـه با استناد بـه احادیث مرویـه
و روایـات تاریخی صورت گرفته و در خور تامل و تعمق به منظور جویندگان حقیقت مـی باشد. در
ابتدا حتما گفت، هیچکدام از راویـان احادیث کـه از ائمـه اطهار نقل قول کرده اند معصوم
نبوده و جائز الخطا مـی باشند، و روایت زیر از امام صادق (ع) مصداق یکی از مشکلات
اساسی درون نقل احادیث مـی باشد: " ما براى برخى از مردم سخنانى مىگوييم، ولى آنـها
كلام را بـه گونـهاى ديگر تأويل كرده، و نتيجهاى را كه خودشان دوست دارند مىگيرند،
و حديثها را آن گونـه كه سليقه آنـها را تأمين كند روايت مىكنند"[193].
باری، احادیث کثیره ای موجود هست که درون آنـها بحسب ظاهر مناقشـه وجود دارد و بسیـار
متزلزل مـی باشند و صحت و سقم آنـها معلوم نیست {فی المثل، درون احادیث روایت شده هست که
وقتی قائم مـی آید: " گوینده ای از آسمان نام قائم را مـیبرد بطوریکه از مشرق که تا مغرب
آنرا مـیشنوند. هر خواب هست بیدار مـیشود و هر ایستاده مـی نشیند و هر نشسته
از وحشت آن صدا بر مـیخیزد (مـهدی موعود،ص 1010)" و " بـه همـین صدای آسمانی صاحب الامر
شناخته مـیگردد (مـهدی موعود،ص 1013)" – از سوی دیگر، درون تفسیر آیـه 66 سوره زخرف "
انتظار مـیکشند جز ساعة > را البته مـی آید ناگهان و نمـی فهمند" درون کتاب
ینابیع زرارة ابن اعین از امام محمد باقر (ع) آمده است: " ساعة قائم هست که ناگهان
مـی آید و مردم ادراک نمـیکنند او را". و همچنین، درون تفسیر " و انی لهم التناوش من
مکان بعید" آمده است: " ایشان مـهدی را درون وقتی مـیطلبند کـه هرگز بـه او نمـیرسند و حال
آنکه خدای تعالی او را بایشان عطا فرموده بود درون وقتی کـه اگر او را درون آنوقت
مـیطلبیدند هر آینـه بـه او مـیرسیدند ( ترجمـه بحار الانوار توسط مرحوم ولی ارومـیه، ص
479)". و باز درون احادیث آمده است: " با ظهور قائم شعاع دین پیغمبر چنان بالا گیرد که
در روی زمـین شرک و بی دینی نماند (مـهدی موعود،ص261)" و " این امر واقع نشود مگر
اینکه نـه دهم مردم از بین بروند (مـهدی موعود،ص 1025)" و " درون شرق و غرب عالم یک نفر
خدا نشناس نماند (مـهدی موعود،ص1122)"، و قائم، با این تفاسیر، درون مدت هفت یـا نـه سال
که زمان سلطنتتش مـیباشد (مـهدی موعود،ص 306)، زمـین را پر از عدل مـیکند -- از سوی دیگر
آمده هست که: " حضرت مـهدی (عج) بعد از هفت یـا نـه سال حکومت بـه شـهادت مـیرسد ( پیرامون
ظهور حضرت امام مـهدی (عج)، صفحه 93)" -- یعنی با وجود یک چنین کشتاری کـه نـه دهم مردم
از بین مـیروند باز هم قائم را شـهید مـیکنند! و همچنین، این دیگر چه نوع برقراری عدل
توسط قائم مـیباشد کـه خود او را شـهید مـیکنند؟ و همچنین درون حدیثی کـه اشاره بـه متولد
شدن قائم مـیباشد، آمده است: " همواره وضع شما چنین خواهد بود که تا گاهیکهی متولد
گردد کـه مردم او را نشناسند (مـهدی موعود، ص 276)"، ولی شیعیـان مـیگویند کـه فرزند امام
حسن عسکری قائم موعود است، درون این صورت او کـه شخص ناشناسی نیست! و...}.
مطلب دیگر آنکه، خود مسلمـین بـه موجودیت احادیث جعلی اذعان نموده اند، چنانچه، در
کتاب تاریخ عمومـی حدیث، نوشته دکتر مجید معارف، آمده است: " از مـهمترین انگیزه های
جعل حدیث از همان آغاز، نصرت مذاهب بوسیله طرفداران هر کدام از فرقه ها بوده
است"[194]. و یـا درون کتاب تاریخ فلسفه درون جهان اسلامـی، نوشته دانشمندان حنا فاخوری و
خلیل جر، آمده است: " اختلافات سیـاسی موجب شد کـه هزارها حدیث مجعول بوجود آید"[195].
باری، درون این مبحث اشاره ای خواهیم داشت بـه احادیثی کـه شیعیـان ائمـه اطهار را در
یومشان قائم موعود مـیدانستند؛ از سوی دیگر، احادیثی موجود مـیباشند کـه قائم را فرزند
امام یـازدهم نامـیده اند – کـه اگر هم احادیث روایت شده درون خصوص قائمـیت پسر امام حسن
عسکری درست باشد ( با تمام تناقض هایی کـه در این مقاله بدان اشاره مـیشود)، احادیثی
موجود هست که باب بداء را کاملا باز گذاشته هست که موعود مسلمـین صرفا نباید فرزند
بلا فصل امام حسن عسکری باشد، بلکه مـیتواند فرزند و یـا از نوادگان او باشد; کوتاه
سخن آنکه، دوازدهمـین نفر از ائمـه، قائم آل محمد مـیباشد – اما اعتقاد بـه قائمـیت امام
دوازدهم، بـه عنوان موعود اسلام و وصی پیـامبر اسلام، با بسیـاری از احادیث مرویـه
متناقض مـیباشد، احادیثی کـه به صراحت بیـان مـیکند قائم، مقام شارعیت دارد نـه وصایت! و
از مرسلین مـی باشد و به امری جدید (دینی جدید) و کتابی جدید کـه بر آن حضرت نازل
مـیشود قیـام خواهد فرمود. گذشته از این مطالب، درون برخی از احادیث بـه صراحت بیـان شده،
که ممکن هست ظهور موعود بر وفق بشارات مذکور درون احادیث واقع نشود، چرا کـه خداوند
مظهر کلمـه مبارکه یفعل ما یشاء هست و بعث قائم منوط بـه اراده مشیت اوست که تا به
هرصورتی کـه اراده فرماید موعود اسلام را مبعوث نماید، و تنـها وظیفه مؤمنین سر تسلیم
فرود آوردن درون برابر اراده حق مـیباشد (چنانچه، ظهور موعود درون امتهای ما قبل نیز بر
خلاف انتظارات قوم واقع گردید و این خود یکی از دلایل مـهمـی هست که موعود ادیـان، در
ادوار ظهور، مورد انکار واقع شدند)؛ چنانچه، امام محمد باقر (ع) نیز درون حدیثی
مـیفرمایند: " این امر (ظهور قائم) چنان نیست کـه بحسب خواهش و اراده خلق بیـاید، بلکه
امر امر خدای تعالی و قضای اوست"[196]. باری، حدیثی درون صفحه 885 مـهدی موعود، فصل
الخطاب این مطلب مـی باشد: " ... ما نیز هر گاه حدیثی به منظور شما نقل کردیم و همانطور
که گفته ایم واقع شد بگوئید خدا راست گفت و چنانچه مطلبی بـه شما گفتیم و بعظاهر
شد باز هم بگوئید خدا راست گفت که تا دو بار اجر ببرید"[197].
لازم بذکر هست که، طبق آثار دیـانت بهائی، بسیـاری از علامات ظهور، مذکور درون کتب
آسمانی و احادیث مرویـه، معنایی غیر از معنای ظاهری دارند و در تاریخ ادیـان، من جمله
دوران ظهور حضرت مسیح، یکی از دلایل رد آنحضرت توسط یـهودیـان بـه وقوع نپیوستن ظاهری
علامات ظهور بود؛ چنانچه، یـهودیـان هنوز منتظرند کـه آن ظهوری کـه در تورات ذکر شده، با
همان علامات، بـه وقوع بپیوندد. بفرموده حضرت بهاءالله: علامات ظهور مظاهر مقدسه که
در کتب سماویـه نازل شده از آیـات متشابهه و دارای معانی باطنیـه مـیباشد[198] و محققین
گرامـی برایب اطلاع درون این خصوص حتما به آثار دیـانت بهائی رجوع نمایند. همچنین، در
کتاب عیون از حضرت رضا (ع) روایت آورده کـه فرمود: " درون اخبار ما نیز مانند قرآن محکم
و متشابه هست، حتما که شما متشابهات آنرا بمحکماتش بر گردانید (متشابه درون اصطلاح
خلاف محکم هست که نتوان معنی منظور را بـه آسانی استخراج نمود)، و زنـهار متشابهات را
پیروی مکنید کـه گمراه مـیشوید"[199].
و اگر پیروی از اکثر مردم روی زمـین کنی تو را از راه خدا گمراه خواهند کرد، کـه اینان
جز از پی گمان (هوا و هوس) نمـی روند و جز اندیشـه باطل و دروغ چیزی درون دست ندارند.
( آیـه 116 سوره انعام)
موعود ادیـان
ظهور موعود ادیـان الهی، یکی از مسائلی بوده کـه همواره سبب امتحان پیروان ادیـان
آسمانی گردیده است. فی المثل، پیروان حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد، همگی
منتظرند کـه ظهور موعودشان با علائم خاصی اتفاق افتد و موعود آنـها ترویج شریعتشان را
بنماید، نـه ابطال آن را! – بنابراین، بسیـاری از پیروان این ادیـان بـه ظهور دیـانت بعدی
ایمان نیـاورده اند. باری، " اگرچه ادیـان بعدی درون نزد پیروان ادیـان قبل گمراه محسوب
مـی شوند و راه را بـه اشتباه رفته اند، لیکن پیروان ادیـان بعدی درون حقانیت ادیـان خویش
ذره ای شبهه و تردید ندارند، چرا کـه حقیقت چون روز روشن است". از سوی دیگر شناخت یک
مربی آسمانی و فرستاده الهی ورای این احتجابات و قید و بندها و محدودیت های بشری
است؛ دعوت یک پیغمبر آسمانی بـه سوی خداوند، استقامت ایشان بر ادعای خویش و تحمل تمام
مصائب درون این راه، نفوذ کلام الهی درون مـیان مردم به منظور هدایت بشر و بقا و گسترش روز
افزون یک دیـانت ربانی، تمامـی از دلائل حقانیت یک مربی آسمانی و آئین ربانی مـی باشد.
باری، تفکر و تعمق درون کتب مقدسه آسمانی و نگاهی بر تاریخ ادیـان درون ایـام ظهور
پیـامبران، روشن کننده این مطلب است، کـه امتحانات الهی همواره درون بین خلق بوده و "
سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِي قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً، ( سوره فتح: 23) یعنی سنت
الهی بر این بوده و ابدا درون سنت خدا تغییری نخواهی یـافت"، و امت اسلام نیز با ظهور
قائم امتحان خواهند شد، همانطور کـه جمـیع ادیـان گذشته با ظهور موعود خویش مورد امتحان
قرار گرفتند. چنانچه، حضرت ابی الحسن علیـه السلام[200]، درون باب حتمـی بودن امتحانات
الهی، بـه آیـه 2 سوره عنکبوت استناد مـیفرمایند: أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا
وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ. وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ
(آیـا مردم چنین پنداشتند، کـه بصرف اینکه گفتند ما ایمان بخدا آوردیم رهایشان نموده و
هیچ امتحانشان نکنند و ما اممـی را کـه پیش از اینان بودند بامتحان و آزمایش درون آوردیم
تا خدا دروغ گویـان را از راستگویـان کاملا معلوم کند). همچنین، درون حدیثی از امام باقر
علیـه السلام، درون خصوص امتحان شیعه درون یوم ظهور قائم، درون صفحه 420 ترجمـه جلد سیزدهم
بحار الانوار علامـه مجلسی، توسط مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومـیه رحمة الله علیـه،
آمده است: " لا محاله فتنـه و امتحانی بعد از این واقع خواهد شد، چنان امتحانی که
محرمان و اهل اسرار ما از آن امتحان درست درون نمـی آیند"[201].
در کتاب برهان واضح، درون باب ظهور حضرت رسول (ص) و عالعمل قوم بعد از اعلان رسالت
آن حضرت آمده است: " حضرت رسول (ص) بعد از اظهار امر رسالت، محبوبیتی کـه در بین قوم
داشت بکلی از دست داد و مورد تنفر قوم واقع شد و بنص قرآن آنحضرت را دیوانـه و شاعر و
دروغگو و مفتری و ساحر مـیخواندند حتی خویشان و نزدیکانش با وی دشمن شدند به منظور آنکه
بخلاف آراء و عقاید و انتظارات دیرینـه آنـها سخن مـیگفت و اعراب قریش را کـه قرنـها
بپرستش بت ها عادت کرده بودند از این عقیده منع و بپرستش خدای یکتا دعوت مـیفرمود.
قوم یـهود نیز کـه آمدن شریعتی اعظم از شریعت حضرت موسی ( شریعت خداوند کامل هست و جان
را بر مـیگرداند، آیـه 7 مزمور نوزدهم) و کتابی برتر از تورات را باور نداشتند ( ای
خداوند، کلام تو که تا ابدالاباد درون آسمانـها پایدار هست امانت تو نسلا بعد نسلا، مزمور
119، آیـه 98) و از جمله محالات مـی پنداشتند و چنانچه درون قرآن مجید وارد هست یدالله
را مغلول مـیخواندند چون احکام قرآن را ناسخ شریعت تورات دیدند با آنحضرت عداوت
ورزیدند. همچنین مسیحیـان کـه به آمدن پیغمبری بعد از حضرت مسیح اعتقاد نداشتند ( مسیح
فروغ جلالش و خاتم جوهرش بوده، رساله بعبرانیـان، باب اول آیـه سوم) و بر این باور
بودند کـه کتاب و احکام انجیل ابدیست و منتظر کتابی کـه ناسخ انجیل باشد نبودند؛ زیرا
که درون انجیل مذکور است: آسمان و زمـین زایل مـیشود لیکن سخنان من زائل نخواهد شد (
انجیل لوقا باب 21 آیـه 33)، و منتظر موعودی بودند کـه قبل از ظهورش علائمـی ظاهر شود و
زمـین وسیع تنگ گردد و ماه و خورشید نور ندهند و ستاره های آسمان بزمـین سقوط کنند و
قبایل روی زمـین بـه نوحه و زاری برخیزند آنگاه موعود آنـها درون حالیکه سوار بر ابر است
از آسمان ظاهر شود (آیـه 210 سوره بقره: آیـا کافران جز این انتظار دارند کـه خدا با
ملائکه درون پرده های ابر بر آنـها درون آید و حکم فرا رسد؟) و فوج ملائکه درون اطرافش
شیپور زنند و با جلال عظیم و مجد کبیر از آسمان بـه زمـین فرود آید و بر ممالک و
سلاطین جهان سلطنت کند و احکام انجیل را رواج دهد و چون بـه خلاف عقیده و انتظارات
دیرینـه خود مشاهده د کـه شخص دیگری بنام محمد فرزند عبدالله از بطن آمنـه درون مکه
متولد شده درون صورتی کـه علائمـی ظاهر نگشته و او از آسمان هم نیـامده و اظهار مـیدارد که
من موعود منتظر شما هستم (آیـه ششم سوره صف اشاره بـه این مطلب هست که حضرت محمد (ص)
موعود مسیحیـان است) و به جای انجیل قرآن را کـه ناسخ انجیل هست آورده، بنابراین گفتند
که این شخص دروغگو هست و نسبت بـه آنحضرت عداوت ورزیدند و جمـیع قبایل بر علیـه حضرتش
قیـام د"[202].
یـهودیـان نیز درون یوم ظهور حضرت مسیح مورد امتحان قرار گرفتند، چرا کـه معتقد بودند
که ظهور موعود بـه نص واضح تورات مشروط بـه علاماتی هست و که تا این علامات ظاهر نشود هر
ادعای مظهریت کند کاذبست. چنانچه، درون کتاب برهان واضح درون این باب آمده است: "...
حضرت مسیح از ظلم دشمنان بـه کوه و بیـابان متواری و از شدت فقر غذای آن حضرت ریشـه
گیـاهان صحرا بود با اینحال مـیفرمود کیست از من غنی تر و مـیفرمود کـه من موعود تورات و
پادشاه یـهودم و این ادعا بر خلاف عقیده و انتظار قوم بود زیرا کـه یـهود قرنـهای متمادی
عقیده داشتند کـه شخصی از اولاد حضرت داود درون دوران قدیم تولد یـافته و غائب شده و در
شـهری بنام " بن موشـه" کـه گرد آن شـهر خندقی از ریگ روان هست زنده و موجود مـیباشد و
باید از آنجا بیرون آید و ظهور کند و بر سریر سلطنت حضرت سلیمان و داود تکیـه زند و
ترویج احکام تورات کند و قبل از ظهورش علائمـی حتما ظاهر شود کـه گرگ و مـیش و شیر و
آهو و پلنگ و و ببر و بزغاله درون ظاهر همـه با هم صلح و سازش کنند و در یک
چراگاه همچرا گردند و طفل شیرخوار دست درون دهان افعی کند و باو آسیبی نرسد و از زمـین
بیت المقدس چشمـه شیر و عسل جاری گردد و چون مشاهده د کـه بدون ظهور آن علامات
بجای موعود غیبت کرده کـه از اولاد حضرت داود هست شخص دیگری بنام عیسی از مریم متولد
شده بر خلاف عقاید و انتظارات دیرینـه آنـها آمده و بجای ترویج تورات کتاب انجیل را که
ناسخ احکام تورات هست آورده و بجای حشمت سلیمانی و سلطنت داودی از دست آنان بکوه و
بیـابان فراری هست و بنـهایت فقر زندگی مـی کند و در زمان سلطنت او عدالت مـی بایست به
درجه ای مـی رسید کـه عدل و حق از عالم انسان بـه عالم حیوان سرایت نماید (شیر و آهو در
یک چراگاه بچرند) حال ظلم و عدوان درون زمان او بدرجه ای رسیده کـه خود او را بصلیب
زنند، با اینحال مـیگوید من پادشاه یـهودم؛ بنابراین همـه گفتند دروغگوست و موعود منتظر
ما نیست و علمای یـهود فتوی بقتلش دادند ..."[203] انتهی.
در هر صورت، حضرت رسول (ص) امتحان امت خویش و تبعیت ایشان از حالات امم قبل را پیشا
پیش اخبار فرموده اند، چنانچه درون صفحه 239 جلد سیزدهم بحار الانوار آمده است: "
لتتبعن سنن من قبلکم شبرا فشبرا و ذراعا بذراع حتی لو دخلوا حجر ضب لتبعتموهم، یعنی
که روش اقوام قبلیـه خود را وجب بـه وجب ذراع بـه ذراع متابعت خواهید کرد حتی اگر در
ضب (حیوان کوچکی هست شبیـه موش) وارد شدند حتما شما هم وارد خواهید شد". همچنین
در صفحه 874 کتاب مـهدی موعود آمده است: درون قرب الاسناد هست که بسند مزبور بزنطی گفت
از حضرت رضا (ص) کـه از قول امام محمد باقر (ع) فرمود: بخدا قسم آنچه درون این امت است،
درست درون امتهای پیشین هم بوده است، از اینرو مـی حتما در مـیان شما آن باشد کـه در مـیان
پیشینیـان وجود داشته هست بطوریکه اگر بطرز خاصی زندگی مـی کردید بر خلاف روش مردم
پیشین بوده اید.
باری، تفحص و تعمق درون احادیث اسلامـی روشنگر این مطلب هست که ظهور قائم نیز مطابق
انتظار مسلمـین و معتقداتشان نخواهد بود و امتحان مسلمـین درون یوم ظهور قائم از امور
حتمـیه خواهد بود. چنانچه، مجلسی درون باب تمحیص درون کتاب بحارالانوار از حضرت رضا علیـه
التحیـه و الثناء روایت نموده هست که آن حضرت ببزنطی فرمود: امر ظهور قائم چنان
نمـیشود کـه مردم مـی خواهند هر آینـه آن امرالله هست و قضای او. و مجلسی درون باب تمحیص
از مجلد غیبت از کتاب بحارالانوار بـه استناد از حسن بن علی علیـهما السلم روایت نموده
لا یکون الامر الذی تنتظرون حتی یبرا بعضکم بعضا و حتی یسمـی بعضکم فی وجوه بعض و حتی
یلعن بعضکم بعضا و حتی یسمـی بعضکم بعضا کذابین، (نخواهد بود امری کـه شما منتظر آن
هستید که تا آنوقت کـه بعضی از شما از بعض دیگر تبری جویند و بعضی درون روی بعضی آب دهان
اندازند و بعضی بعضی را لعن کنند و بعضی از شما بعضی را دروغگو نامند). و همچنین
مجلسی درون باب سیرت و اخلاق قائم از کتاب بحار از مفضل روایت مـی فرماید کـه به حضرت
ابی عبد الله گفتم که: امـیدوارم کـه امر قائم بسهولت غالب شود، بعد گفت نخواهد شد تا
اینکه عرق و خون را مسح کنید و هم فرمود اهل حق لازال که تا بوده اند درون شدت و سختی
بوده اند. و در همـین باب مجلسی از بشیر نبال روایت مـینماید کـه به ابی جعفر علیـه
السلام گفتم: کـه مردم مـی گویند کـه چون قائم قیـام فرماید امور بـه سلامت به منظور او
مستقیم مـیشود و بقدر آلت حجامتی خون ریخته نخواهد شد، فرمود نـه قسم بدان کـه نفس
من درون ید قدرت اوست اگر امر بسلامت برایی استقامت مـی یـافت هر آینـه به منظور رسول خدا
یـافته بود هنگامـی کـه دندان های آن حضرت خون آلود و در صورتش شکسته شد، حاشا کـه قائم
ظاهر شود که تا ما و شما عرق و خون را از جبین خود مسح ننمائیم بعد دست بر جبین خود کشید.
همچنین، احادیثی موجود مـی باشد کـه صراحتا بیـانگر اختلاف نظر مسلمـین با قائم موعود در
هنگام ظهور آنحضرت مـی باشد. مجلسی درون مجلد غیبت بحار از کتاب کافی حدیثی را نقل
فرموده کـه در صفحه 609 از ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی
ارومـیه رحمة الله نیز آمده است: " عن ابی عبدالله علیـه السلم انـه قال کأنی بالقائم
علیـه السلم علی منبر علیـه قباء فیخرج من وریـان قبائه کتابا مختوما بخاتم ذهب فیفکه
فیقرأه علی الناس فیجفلون عنـه اجفال الغنم فلم یبق الا النقباء فیتکلم بکلام فلا
یجدون ملجأ حتی یرجعوا الیـه و انی لأعرف الکلام الذی یتکلم بـه یعنی حضرت ابی عبدالله
فرمود کانـه مـی بینم قائم را کـه بر منبری هست و قبائی درون بر دارد بعد از جیب قبایش
کتابی مختوم بـه ذهب بیرون آرد و چون بگشاید و بر مردم بخواند خلق از گرد او فرار
کنند و پراکنده شوند چنانکه ان پراکنده مـی شوند و باقی نمـی ماند الا نقباء پس
به کلامـی تکلم فرماید کـه آنان نیز مضطرب گردند و ملجاء و پناهی نیـابند که تا آنکه ناچار
به او رجوع نمایند و هر آینـه آن کلام را کـه سبب فرار و اضطراب خلق مـی گردد من مـی
دانم"[204].
در تفسیر آیـه 110 سوره هود: وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِيهِ (ما بـه موسی کتاب
آسمانی دادیم؛ سپس درون آن اختلاف شد)، درون صفحه 264 کتاب مـهدی موعود، از امام محمد
باقر (ع) نقل شده کـه مـی فرمایند: " این امت نیز مانند بنی اسرائیل درباره معانی قرآن
اختلاف پیدا د چنانچه درباره کتابی کـه با قائم ما هست و به منظور آنـها مـی آورد نیز
اختلاف نظر خواهند داشت بطوریکه بسیـاری از مردم آنرا انکار مـی کنند و قائم هم گردن
آنـها را مـیزند". و از این احادیث معلوم مـی شود، همانطور کـه قرآن شریف باعث امتحان و
نـهایتاً اختلاف دینداران شد، کتابی کـه قائم بهمراه مـیآورد، نیز، باعث اختلاف بین
دینداران خواهد شد؛ بعبارتی، " کتابی کـه قائم بر خلق مـی خواند و سبب فرار و پراکندگی
ایشان مـی گردد همان تغییر حدود و احکام دینیـه هست که قبول آن بر خلق مشکل تر از هر
چیز است"[205].
{ درون قرآن کریم مذکور هست که پیروان ادیـان بعد از ظهور پیـامبران و نزول کتاب و بینات
و علم، با هم اختلاف پیدا مـیکنند؛ چنانچه، درون آیـه 213 سوره بقره مـیفرماید: "...
فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فيمَا
اخْتَلَفُوا فيهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ
فَهَدَى اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَ اللَّهُ يَهْدي مَنْ يَشاءُ إِلى صِراطٍ
مُسْتَقيم، یعنی خداوند، پيامبران را برانگيخت؛ که تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب
آسمانى، كه بـه سوى حق دعوت مىكرد، با آنـها نازل نمود؛ که تا در ميان مردم، درون آنچه
اختلاف داشتند، داورى كند. و در کتاب حق اختلاف و شبهه نیفکندند مگر همان گروه کـه بر
آنان کتاب آسمانی آمد، به منظور تعدی بـه حقوق دیگران. بعد خداوند بـه لطف خود اهل ایمان را
از آن ظلمت شبهات و اختلافات بـه نور حق هدایت فرمود، و خدا هر کـه را خواهد بـه راه
راست هدایت کند". همچنین، درون آیـه 4 سوره بینـه مـیفرماید: " وَ ما تَفَرَّقَ الَّذينَ أُوتُوا
الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّنَة، یعنی اهل كتاب اختلاف نكردند مگر بعد از آنكه
دليل روشن براى آنان آمد!". و در آیـه 19 سوره آل عمران آمده است: " وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذينَ
أُوتُوا الْكِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُم ...، یعنی و كسانى كه كتاب
آسمانى بـه آنان داده شد، اختلافى(در آن) ايجاد نكردند، مگر بعد از آگاهى و علم، آن
هم بـه خاطر ظلم و ستم درون ميان خود ...". و در آیـه 14 سوره شورى آمده است: وَ ما
تَفَرَّقُوا إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ وَ لَوْ لا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ إِلى أَجَلٍ
مُسَمًّى لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ وَ إِنَّ الَّذينَ أُورِثُوا الْكِتابَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَفي شَكٍّ مِنْهُ مُريب، یعنی آنان
پراكنده نشدند مگر بعد از آنكه علم و آگاهى بـه سراغشان آمد؛ و اين تفرقه جويى بخاطر
انحراف از حق بود؛ و اگر فرمانى از سوى پروردگارت صادر نشده بود كه که تا سرآمد معيّنى
باشند، درون ميان آنـها داورى مىشد؛ و كسانى كه بعد از آنـها وارثان كتاب شدند نسبت به
آن درون شك و ترديدند، شكى همراه با بدبينى! و در آیـه 4 سوره انعام مـیفرماید: وَ ما
تَأْتيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آياتِ رَبِّهِمْ إِلاَّ كانُوا عَنْها مُعْرِضين، یعنی هيچ نشانـه و آيهاى از
آيات پروردگارشان براى آنان نمىآيد، مگر اينكه از آن رويگردان مىشوند. و در آیـه 23
سوره آل عمران مـیفرماید: أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى كِتابِ
اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَريقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ، یعنی آيا نديدى كسانى را كه
بهرهاى از كتاب(آسمانى) داشتند، بـه سوى كتاب الهى دعوت شدند که تا در ميان آنـها داورى
كند، سپس گروهى از آنان، روى مىگردانند، درون حالى كه(از قبول حق) اعراض دارند؟ و در
آیـه 176 سوره بقره مـیفرماید: " ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ نَزَّلَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ الَّذينَ اخْتَلَفُوا فِي
الْكِتابِ لَفي شِقاقٍ بَعيدٍ، یعنی اينـها، بـه خاطر آن هست كه خداوند، كتاب را بـه حق، نازل
كرده؛ و آنـها كه درون آن اختلاف مىكنند، درون شكاف عميقى قرار دارند".
بنابراین، نزول آیـات و بینات همواره سبب اختلاف مـی شود؛ معمولاً، گروهی آنرا قبول
کنند و جمع کثیری از پیروان ادیـان قبل از پیـامبر جدید رویگردان مـی شوند؛ دلیل این
رویگردانی و اعتراض از پیـامبران کـه در تمامـی دوران صورت گرفته، بـه سبب تعلق متدينين
به دین خاص خود و پيامبر و کتاب آسمانی خويش مـی باشد: " وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ وَ
قَفَّيْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَكُلَّما
جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَريقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُونَ (بقره/87)،
یعنی ما بـه موسى كتاب(تورات) داديم؛ و بعد از او، پيامبرانى پشت سر هم فرستاديم؛ و
به عيسى بن مريم دلايل روشن ( بینات) داديم؛ و او را بـه وسيله روح القدس تأييد
كرديم. آيا چنين نيست كه هر زمان، پيامبرى چيزى بر خلاف هواى نفس شما آورد، درون برابر
او تكبر كرديد؛ بعد عدهاى را تكذيب كرده، و جمعى را بـه قتل رسانديد؟!". و در آیـه 91
سوره بقره مـیفرماید: وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا نُؤْمِنُ بِما أُنْزِلَ عَلَيْنا
وَ يَكْفُرُونَ بِما وَراءَهُ وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِياءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ
كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ، یعنی و هنگامى كه بـه آنـها گفته شود: «به آنچه خداوند نازل فرموده،
ايمان بياوريد!»مىگويند: «ما بـه چيزى ايمان مىآوريم كه بر خود ما نازل شده است.» و
به غير آن، كافر مىشوند؛ درون حالى كه حق است؛ و آياتى را كه بر آنـها نازل شده، تصديق
مىكند. بگو: «اگرايمان داريد، بعد چرا پيامبران خدا را پيش از اين، بـه قتل مىرسانديد؟!»
بنابراین، همانطور کـه امت های قبل هنگام نزول کتاب آسمانی و بینات الهی اختلاف
مـینمودند عده ای مـی پذیرفتند و عده ای اعتراض مـی نمودند، درون اینجا نیز، هشدارمشابهی
به این امت داده شده هست که مبادا مانند امم قبل کـه در وقت نزول پیـامبر با کتاب و
بینات متفرق شدند شما هم مثل آنان متفرق شوید و در رد و قبول آن بـه اختلاف افتید: "
وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُوْلَـئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (
آل عمران، 105)، یعنی و شما مسلمانان مانند مللی نباشید کـه پس از آنکه آیـات روشن
برای (هدایت) آنـها آمد راه تفرقه و اختلاف پیمودند کـه البته به منظور آنـها عذاب بزرگ
خواهد بود". بنابراین، حدیث فوق کـه اظهار مـیدارد: کتاب قائم موجب اختلاف بین امت
رسول اکرم (ص) مـیشود، تلویحاً، اشاره بـه این مطلب دارد کـه قائم شارع دیـانتی جدید بوده
و از مرسلین مـی باشد و کتابی جدید مـی آورد؛ و متعاقباً، سنت همـیشگی اختلاف درون مـیان
این امت نیز رخ مـیدهد!}
و همچنین، درون تفسیر آیـه 15 سوره قلم: إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ
(هنگامـیکه آیـات ما بر او خوانده مـی شود مـی گویند اینـها افسانـه های خرافی پیشینیـان
است)، درون صفحه 263 کتاب مـهدی موعود، از کنز الفوائد از امام ششم، حضرت صادق (ع)، نقل
شده کـه مـی فرمایند: بی دینان چون خبر ظهور قائم آل محمد را بشنوند آن را افسانـه مـی
پندارند و هنگامـیکه او را ببینند مـی گویند: ما تو را نمـی شناسیم و تو از فرزندان
فاطمـه زهرا علیـهما السلام نیستی همچنان کـه مشرکین اینگونـه سخنانی بـه پیـامبر صلی الله
علیـه و آله و سلم مـی گفتند.
در کتاب اربعین محدث بحرینی نقل شده کـه حضرت ابو عبدالله صادق بن محمد (ع) مـیفرماید:
یظهر من بنی هاشم صبی ذو احکام جدیده فیدعو الناس و لم یجبه احد و اکثر اعدائه
العلماء فاذا حکم بشیی لم یطیعوه و یقولون هذا خلاف ما عندنا من ائمـه الدین، یعنی
ظاهر مـی شود پیشوا و رئیسی از بنی هاشم ( اولاد رسول ص ) کـه دارای احکام جدید و تازه
است وی دعوت او را اجابت نمـی کند و اکثر دشمنانش از علما خواهند بود و چون حکم به
چیزی بدهد مـی گویند این خلاف آنست کـه در پیش ما از ائمـه دین هست [206].
در کتاب الیواقیت والجواهر سید عبدالوهاب شعرانی حدیث ذیل مندرجست: یخالف (مـهدی) فی
غالب احکامـه مذاهب العلماء فینقبضون منـه لظنـهم ان الله ما بقی من یحدث من بعد ائمتهم
مجتهدا، یعنی حضرت مـهدی احکامش بر خلاف آراء و فتوای علما مـیباشد، بعد آنـها از وی
عصبانی و غضبناک مـیگردند، چون آنـها گمان نمـیکنند کـه خداوند دیگر بعد از پیشوایـان
دینیشان درون مورد تغییر احکام هیچ صاحب اجتهاد و رای مخصوصی را بفرستند[207]. انتهی
شیخ احمد احسائی درون کتاب عصمة الرجعه درون حدیثی درون خصوص قائم موعود بیـان زیر را از
امام صادق (ع) آورده است: و لهذا ورد ان اکثرما یرد علیـه المتفقهون لانـه یحکم بالحق
الذی اراه الله ایـاه عن علم لا بشـهادة شـهود ... مضمون بفارسی، بیشتر اشخاصی کـه با
(قائم) مخالفت مـیکنند فقها مـی باشند، زیرا او بـه حق حکم مـیکند و به آنچه خداوند به
او مـی نمایـاند امر مـی فرماید و احتیـاجی بـه شـهادت شـهود ندارد[208].
و درون صفحه 18 کتاب پیرامون ظهور حضرت امام مـهدی آمده است: " علما گناهکار با او مـی
جنگند بعد به او مـی گویند: بر گرد، تو امام مـهدی غایب نیستی"[209].
و درون فصوص الحکم، درون خصوص اعتقاد ابن عربی راجع بـه حضرت مـهدی آمده است: " آنگاه که
او (مـهدی) ظهور کند فقها کمر بقتلش مـی بندند و اگر شمشیر بـه دست مـهدی نباشد بـه فتوای
فقها کشته مـی شود"[210].
همچنین، درون احادیث مرویـه یـاران قائم را بعدد شـهدای غزوه بدر کبری، 313 نفر، کـه در
راه او بشـهادت مـی رسند روایت شده هست که این نشان دهنده قلت اصحاب آن حضرت مـی باشد،
چرا کـه ظهور آن حضرت مخالف انتظارات مسلمـین مـی باشد، چنانچه درون تفسیر آیـه هشتم سوره
هود: وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ، از حضرت باقر و حضرت صادق (ع) روایت
شده کـه فرمودند: امت معدوده، يعنى اصحاب حضرت مـهدى عجل الله فرجه درون آخر الزمان كه
سيصد و سيزده نفرند بـه تعداد سلحشوران جنگ بدر [211].
در صفحه 1076 کتاب مـهدی موعود آمده است: درون غیبت نعمانی هم از بطائنی از آنحضرت این
روایت را ذکر کرده و مـی گوید: درون غیر این روایت حضرت فرمود: یکی از بزرگترین گرفتاری
این هست که صاحب الامر بصورت جوانی بسوی مردم بر مـی گردد. درون حالیکه مردم خیـال مـی
کنند او پیرمردی سالخورده است.
همچنین، درون صفحه 616 ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی
ارومـیه رحمة الله علیـه از فضیل ابن یسار روایت نموده از امام صادق (ع) کـه " چون قائم
قیـام مـیکند درون مقابلش از جهالانی مـیایستند و مخاصمـه مـیکنند کـه در جهالت و نادانی
سخت تر و شدید تر مـیباشند از جهال ایـام جاهلیت کـه در مقام رسول خدا (ص) ایستادند و
با وی مخاصمـه د، عرض کردم این چگونـه مـیباشد فرمود رسول خدا بخلایق مبعوث گردید
در حالتی کـه ایشان ببتهائی کـه از سنگ و چوب و تخته ساخته شده بودند عبادت مـی د و
قائم (ع) ما درون وقتیکه قیـام مـینماید بخلایق مبعوث مـیشود درون حالتیکه همـه ایشان کتاب
خدا را بعقاید باطله خود تاویل مـیکنند و بعقاید خود بآیـات آن حجت و دلیل مـی آورند
بعد از آن فرمود آگاه شوید بخدا سوگند یـاد مـی کنم هر آینـه عدالت آنحضرت بایشان مـیرسد
در حالتی کـه در توی خانـه ها هستند چنانچه سرما و گرما داخل خانـه مـیگردد"[212].
جناب ابوالفضل گلپایگانی، درتوضیح حتمـی بودن امتحانات الهی مـی فرمایند: " و هم معلوم
است کـه اگر ظهور موعود بر وفق مأمول و معتقدات قوم وقوع یـافتی هرگز این حوادث واقع
نشدی و باب امتحان و افتتان کـه سنت حتمـیه الهیـه هست مسدود ماندی نـهی ازی تبری
جستی و نـه نفسی نفسی را واجب القتل خواندی...و حال آنکه آیـات صریحه قرآنیـه و احادیث
کثیره اسلامـیه و انذارات بلیغه بیـانیـه کل را اعلام فرموده بود کـه هرگز ظهور موعود بر
وفق مامول قومـی نشود و همواره ظهور حق خارق اوهام و عقاید ملل قبل باشد چنانکه
فرموده است: أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَفَرِيقاً
تَقْتُلُونَ، یعنی هر زمان رسولی به منظور شما فرستاده شد، بر خلاف نفس و هوای شما، استکبار
کردید و بعضی را تکذیب نمودید و گروهی را کشتید (آیـه 87 سوره بقره)"[213].
در باب قائمـیت فرزند امام حسن عسکری (ع)
برخی از شیعیـان معتقدند کـه موعود اسلام، قائم آل محمد، فرزند امام حسن عسکری (ع) است
که درون 5 – 6 سالگی درون سرداب خانـه سامره غیبت نموده است. لازم بذکر هست که " این
فرزند ابدا درون مرآی و منظر عمومـی قرار نگرفته و جامعه او را بـه چشم ندیده است"[214]
و حتی درباره وجود چنین فرزندی که تا مدتها چیزی نمـی دانسته اند. ارتباط با امام
دوازدهم درون طول مدت غیبت صغری، 70 سال، توسط چهار نفر، نواب اربعه، کـه نمایندگان خاص
امام غائب بودند صورت گرفت کـه تنـها خودشان موید رابطه شان با امام غائب بوده اند، و
در طول این 70 سال، " مراسلات شیعیـان و وجوهات و نذورات آنان را به منظور مقام مقدس
امامت دریـافت مـی د"[215]. همچنین، تمامـی روایـات نقل شده درون مورد امام غائب از
اشخاصی هست که هیچ کدام معصوم نبوده و جائزالخطا مـی باشند. درون این مقام، این مطلب را
از جهات مختلف مورد بررسی قرار مـی دهیم.
1) روایـات نقل شده درون خصوص تولد قائم
در ابتدا حتما گفت کـه راوی تمامـی حکایـات نقل شده درون خصوص تولد قائم، حلیمـه یـا حکیمـه
خاتون، کـه امام محمد تقی و امام علی نقی و امام حسن عسکری معرفی شده
است، اسمش درون تواریخ قدیمـه نیست، فی المثل " درون ارشاد مفید و برخی از منابع علم
انساب چنین ی به منظور امام جواد (ع) ذکر نشده هست "[216] و همچنین، " صاحب کتاب
جنات الخلود کـه از کتب معتبره شیعه هست اسم او را ذکر نکرده و در شرح حال امام جواد
(ع) مـیگوید کـه آنحضرت دو داشتند یکی بنام فاطمـه و دیگری بنام امامـه، و ذکری از
حلیمـه یـا حکیمـه خاتون نیست"[217] و نام ایشان ناگهان درون زمان امام حسن عسکری مـی آید
که داستان تولد قائم را بنحوی عجیب نقل مـی کند، کـه اختلاف روایـات درون مورد تولد قائم
بسیـار زیـاد و متناقض مـی باشد. فی المثل، اختلاف اقوال و اخبار درباره اسم مادر قائم
با استناد بـه بحار الانوار مجلسی مـی توان از نامـهای نرجس، صیقل، صقیل، زینب، ملیکه،
ریحانـه، سوسن نام برد. اختلاف تاریخ تولد امام دوازدهم بـه روایـات زیر نقل گردیده
است: " اول رمضان 254 (کمال الدین: 473 و 474)، 15 شعبان 254 (مسار الشیعه: 61)، 8
شعبان 255(تاریخ قم: 204/ دستور المنجمـین: 354 پ)، 15 شعبان 255 (کافی: 1/514/ کمال
الدین: 430 و غیبت شیخ:141)، 8 شعبان 256 (کمال الدین: 432/ غیبت شیخ: 241 – 242)، 8
شعبان 257 (دلائل الامامـه: 270 – 271 و 272/ هدایـه خصیبی: 334، 355 و 378)، 15 شعبان
257 (دلائل الامامـه: 271)، 19 ربیع الاول 258( وفیـات الاعیـان 4: 176)، 23 رمضان 258
(مطالب السئول:89 / کشف الغمـه 3: 227) و سال 259 بدون تعیین روز و ماه (مصحح تاریخ
الائمـه ابن ابی الثلج: 88) و ..."[218] انتهی ( مگر ذکر تاریخ دقیق تولد ایشان، حتی
بگوییم بعد از غیبتشان، خطری به منظور امام غایب بوجود مـی آورد کـه هیچ وقت این مسئله
روشن نشد؟ حتی نوابان اربعه نیز کـه با امام درون تماس بودند چنین ند!).
روایت حکیمـه خانم درخصوص تولد فرزند امام حسن عسکری هم بسیـار ضد و نقیض است. فی
المثل، درون صفحه 3 ترجمـه بحارالانوار مجلسی حکیمـه خاتون روایت مـی کند: درون وقت تولد
فرزند نرجس (قائم موعود)، من با نرجس بخواب رفتیم و نفهمـیدم چطور طفل بـه دنیـا آمد،
در صورتیکه درون صفحه 4 حکیمـه خاتون مـی گوید، چون طفل از شکم مادر بیرون آمد بزمـین
افتاد و سجده کرد. درون صفحه 7 از قول حکیمـه خاتون آمده: شنیدم طفل درون شکم مادرش اتی
امرالله را تلاوت مـی کرد من ترسیدم امام حسن عسکری فرمود کـه از کار خدا تعجب مکن ...
و درون صفحه 12 مـی گوید: کـه ابدا آثار حمل درون نرجس مشاهده نکردم و شک کردم که تا آنکه
امام فرمود همـه ما همـینطور هستیم کـه تا حین تولد آثار حمل درون مادر ما مشاهده نمـی شود
(اگر این حالات به منظور همـه ائمـه اتفاق مـی افتد، چطور ایشان دچار شک و شبهه شده و
تا حالا این موضوع را ندیده بودند و یـا هیچ اطلاعی نداشتند،ی کـه یک امام،
یک امام، و یک امام باشد، نمـی داند کـه آثار حمل درون مادر امام ظاهر نمـی
شود!) و در جای دیگر مـیگوید نزد نرجس رفتم و او را تجسس کردم و آثار حمل درون وی ندیدم
و تعجب کردم و امام حسن عسکری فرمودند ما جماعت اوصیـا آثار حمل نداریم و از ران راست
مادر خود خارج مـی شویم (در صورتیکه، درون جلد 2 اصول کافی، علامـه کلینی درون باب کیفیت
ولادت ائمـه علیـهم السلام صفحه 225 بـه بعد روایـات زیـادی آورده هست که امام درون شکم
مادرش مـیشنود، و یـا چون امام از شکم مادرش فرود مـی آید و ...).
همچنین، درون همـین روایـات حکیمـه خاتون بیـان مـیکند کـه بعد از چهل روز از تولد طفل به
منزل امام حسن عسکری رفتم و آن طفل را دو ساله دیدم و تعجب کردم. امام فرمود: ای
تعجب مکن، ما اوصیـا هر ماه بـه قدر یک سال دیگران رشد مـی کنیم. درون صفحه 7 درباره رشد
ائمـه مـی گوید هر ماه بقدر یک سال، درون صفحه 10 مـی گوید هر روز بـه قدر یک سال و در
صفحه 12 مـی گوید هر روز بـه قدر یک جمعه (هفته) و هر جمعه بـه قدر یک سال .
به هر حال، این تناقض های بیشمار کـه چند نمونـه از آن ذکر شد، مسائلی هست که نمـی توان
نادیده گرفت و این اختلافات، نشانـه تزلزل اصل مطلب مـی باشد.
2) اتفاقاتی کـه بعد از رحلت امام حسن عسکری (ع) درون مـیان شیعیـان رخ داد
در این مقام، نگاهی مـی اندازیم بـه اتفاقاتی کـه بعد از رحلت امام حسن عسکری درون مـیان
شیعیـان رخ داد؛ چنانچه، درون صفحه 107 از کتاب خاندان نوبختی، تألیف دانشمند فقید،
عباس اقبال آشتیـانی، آمده است: " امام یـازدهم حضرت امام ابو محمد حسن بن علی عسکری
بروایت شیعه درون روز جمعه هشتم ربیع الاول سال 260 بعد از پنج سال و هشت ماه و پنج
روز امامت درون سّر من رأی وفات یـافت درون حالیکه ظاهرا از آن حضرت فرزندی درون مشـهد و مرآی
عامـه باقی نبود و خلیفه عصر یعنی المعتمد علی الله (256- 279) بهمـین جهت امر داد
خانـه امام و حجرات آنرا تفتیش د و جمـیع آنـها را مـهر نمودند و عمال او درون پی
یـافتن فرزند آن حضرت کوشیدند و زنان قابله را بتحقیق حال کنیزکان امام یـازدهم
گماشتند و چون یکی از ایشان اظهار داشت کـه کنیزکی از آن امام حامله هست او را در
اطاقی مخصوص منزل دادند و خادمـی را باان او و چند زن بر او موکل د ... خلیفه
و یـاران او درون یـافتن فرزند امام یـازدهم جهد بسیـار بکار بردند و چون بـه نتیجه ای
نرسیدند و کنیزکی کـه در حق او توهم حمل رفته بود بعد از دو سال تحت نظر ماندن فرزندی
نیـاورد رأی خلیفه بر تقسیم مـیراث حضرت امام حسن عسکری قرار گرفت"[219].
همچنین، "مادر امام حسن عسکری (ع) (حُدَیث کـه با نام جدّه و امّ الحسن شناخته مـی شد) حتی
اظهار مـی فرمود کـه ایشان درون زمان رحلت آن حضرت هنوز چشم بـه جهان نگشوده و در بطن
مادر بوده اند (دستور المنجمـین: 345 پ. منابع دیگر این اظهار را بـه یکی از کنیزان
حضرت عسکری (ع) نسبت داده اند کـه ادعا کرد خود (کمال الدین: 474و 476) یـا کنیز دیگر
(کافی 505:1/ کمال الدین 43) حامله است). همچنین درون وصیت نامـه ای کـه از حضرت عسکری
(ع) بـه جای مانده بود ایشان تنـها از مادر خود نام هست (الفصول العشرة: 348 و
357/ غیبت شیخ: 75 و 138)"[220].
باری، بعد از رحلت امام یـازدهم، شک و تحیری فراگیر و عمومـی درون مـیان شیعیـان رخ داد، و
" شیعه بشعب بسیـار تقسیم شد و چهارده فرقه از آن مـیان برخاست کـه جمعی منکر فرزند
داشتن امام یـازدهم و گروهی درون این باب متردّد و طایفه ای معتقد ختم امامت و جماعتی
مدعی غیبت امام یـازدهم و رجعت آن حضرت بودند..."[221].
در صفحه 162، مرحوم اقبال آشتیـانی درون باب تعداد فرق شیعه بعد از رحلت امام یـازدهم
مـینویسد: "... درون آن ایـام هر باظهار مقاله ای درون باب امامت مـیپرداخته و جماعتی را
دور خود جمع مـیکرده هست و که تا مدتی نزاع بر سر جانشین امام یـازدهم باقی بوده و به
تدریج بر چهارده فرقه فوق، فرق دیگری نیز اضافه شده هست که درون جمع بـه بیست فرقه
رسیده"، کـه نمونـه هایی از این فرق را جهت استحضار ذکر مـی کنیم:
" 1 - طرفداران زنده بودن امام یـازدهم و غیبت و رجعت آن حضرت بعنوان مـهدی، 2-
معتقدین برحلت امام یـازدهم و قیـام آن حضرت بعد از رحلت، 3- منکرین فرزند داشتن امام
یـازدهم اصلا و معتقد بحامله بودن یکی از کنیزکان آن حضرت بپسری کـه بادعای ایشان هر
وقت آن کنیزک آن پسر را بدنیـا بیـاورد ولو بعد از صد سال دیگر باشد بعد از امام یـازدهم
مقام امامت دارد، 4- طرفداران انقطاع امامت بعد از رحلت امام یـازدهم بعلت معصیت مردم
و غضب خداوند، 5- مشکوکین درون باب امامت معتقد برحلت امام یـازدهم و خالی نماندن زمـین
از حجت ولی منتظر روشن شدن مسئله امامت، 6- طرفداران پسر منتظر امام یـازدهم بنام
محمد ولی معتقد برحلت و رستاخیز او، 7-انیکه درون باب فرزند داشتن یـا نداشتن امام
یـازدهم درون شبهه بوده اند و در انتظار آنکه مسئله روشن شود فرزند داشتن امام یـازدهم
را فعلا پذیرفته بودند، 8- طرفداران سیزده امام یعنی قائلین برحلت امام دوازدهم و
معتقد بامامت پسری از آن حضرت، 9- طرفداران حلاج (وی بـه دوازده امام بیشتر عقیده
نداشته مـیگفته هست که امام دوازدهم وفات یـافته و دیگر امامـی ظاهر نخواهد شد و قیـام
قیـامت نزدیک است)..."[222] انتهی.
باری، سؤالی کـه در این مقام بـه ذهن متبادر مـی شود اینکه، اگر درون احادیث شیعه صراحتا
بشارت بـه قیـام امام دوازدهم بـه عنوان قائم موعود داده شده است، بعد این هنگامـه عظیم و
بوجود آمدن 20 فرقه درون مـیان شیعه از بهر چه بوده است؟
3) اعتقاد بـه غیبت پسر امام حسن عسکری (ع)
در ارتباط با اعتقاد بـه غیبت پسر امام حسن عسکری (ع) درون کتاب خاندان نوبختی آمده
است: " ... درون عصر بروز این هنگامـه کـه از عهد معتمد خلیفه که تا زمان مقتدر طول کشید و
در آن مدت فرقه امامـیه از هر طرف معرض آزار و تعرض قرار گرفتند ... "[223]، ابوسهل
نوبختی درون طول دوره 51 ساله از عمر خود، بر فرقه امامـیه اثنی عشریـه ریـاست داشته " و
تقریبا هدایت این فرقه درون آن ایـام با او و سایر افراد خاندان نوبختی بوده هست که
بزرگترین دوره های بحرانی به منظور فرقه قطعیـه اثنی عشریـه محسوب مـی شود... بعد از وفات
امام یـازدهم و نماندن فرزندی بـه ظاهر از آن حضرت ... کـه این پیش آمد درون آن دوره نـه
تنـها مخالفین طایفه امامـیه را درون مخالفت جسور کرد بلکه مومنین باین مذهب را هم دچار
اضطراب و حیرت عجیبی نمود و چنان اختلافی درون مـیان ایشان بروز کرد کـه بچهارده فرقه
منشعب شدند و هر فرقه فرقه دیگر را تکفیر و لعن کرد و نزدیک شد کـه بر اثر این
اختلافات و سعی دشمنان امامـیه، اساسی کـه در نتیجه سالها زحمت و محنت قوام گرفته بود
در هم فرو ریزد..."[224].
همچنین، " محمد بن ابراهیم نعمانی درون کتاب غیبت خود ( غیبت نعمانی: 21، 157، 160،
165، 170، 172، 186) مـینویسد کـه اکثریت مطلق شیعیـان درون عراق (در واقع تمام جامعه
شیعه با چند استثنای معدود) همـه یک سر درون شک و تزلزل شدید بودند و هر یک بنحوی وجود
امام غایب را انکار مـی د. درون مناطق شرقی تر بلاد شیعه نیز وضع بهتر از این نبود
چه کـه چند سال بعد از این، شیخ صدوق جامعه شیعه درون خراسان و حتی علمای مورد احترام
آنان را درون شک و تحیر عمـیق یـافت (کمال الدین: 2-3)"[225]. باری، دقیقا درون یک چنین
وضعیتی بود کـه اعتقاد بـه غیبت امام دوازدهم درون بین شیعیـان اساس گرفت و منتشر شد و
جزو معتقدات قطعیـه شیعه اثنی عشری گردید، چنانچه " بعد از رحلت حضرت عسکری (ع)، آن
عده از شیعیـان کـه وجود و امامت فرزند ایشان را پذیرفتند مستمرّی و حقوق خود را طبق
معمول دریـافت مـی د و آن عده کـه منکر چنین عقیده ای شدند، مستمرّیشان قطع شد
(کافی: 1: 479، 501-503، 509، 516، 518)"[226].
قابل توجه هست که مرحوم اقبال آشتیـانی درون صفحه 110 همان کتاب مـینویسد: " ابن الندیم
در الفهرست درون باب غیبت ابوسهل رأی خاصی کـه هیچنیز قبل از او باظهار آن نپرداخته
بوده نسبت مـی دهد و آن اینکه، ابوسهل مـی گفته هست که من بـه امامت فرزند امام یـازدهم
یعنی حضرت قائم معتقدم ولی مـی گویم کـه امام دوازدهم درون حال غیبت رحلت یـافته و فرزند
او درون حال غیبت جانشین او گردیده و این ترتیب یعنی انتقال امامت از پدر بفرزند در
غیبت دوام خواهد داشت که تا آنکه مشیت الهی باظهار امام غایب قرار بگیرد...؛ سپس استاد
اقبال آشتیـانی ادامـه مـیدهد: ابو سهل کـه از شـهادت دهندگان بولادت و رویت و غیبت امام
دوازدهم و از تصویب کنندگان مقام نیـابت و وکالت شیخ ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی
بوده، از بزرگترینانی هست که مسئله غیبت را موافق عقیده امامـیه دفاع و تقریر و در
کتب خود مدون کرده و بعد از او علمای دیگر این فرقه درون این طریق هم از او پیروی
نموده اند و اگر هم چنان عقیده ای را کـه ابن الندیم باو نسبت مـیدهد درون اول کار اظهار
نموده بوده، باقرب احتمالات بعدها بتصحیح آن پرداخته و رأیی را کـه جمـهور امامـیه
پذیرفته اند بیـان و دفاع کرده است".
حال آیـا پیدایش عقیده نسبت بـه غیبت امام دوازدهم، کـه با توجه بـه قرائن روشن و معلومـی
بصورت روایـات و احادیث پدیدار شده، صرفا جهت حفظ و نگهداری ضعفای ناس درون آن زمان
نبوده کـه بعدا آن شواهد معلوم و روشن از بین رفته و به صورت یک اعتقاد درون آمده است؟
چنانچه، درون صفحه 98 کتاب تاریخ عمومـی حدیث، نوشته دکتر مجید معارف، آمده است: " از
مـهمترین انگیزه های جعل حدیث از همان آغاز، نصرت مذاهب بوسیله طرفداران هر کدام از
فرقه ها بوده است"[227].
در توجیـه این نوع نگرش، درون شرح حدیثی از علی بن یقطی درون صفحه 192 جلد دوم اصول کافی
آمده است: " اگر بما گویند: این امر (ظهور دولت حق) که تا دویست سال دیگر واقع نمـیشود،
دلها سخت شود و بیشتر مردم از اسلام برگردند، ولی مـی گویند: چقدر زود مـی آید، چقدر
بشتاب مـیآید، به منظور اینکه دلها گرم شود و گشایش نزدیک گردد"؛ و سپس درون صفحه 193 همان
ماخذ آمده است: " و اما آنچه علی بن یقطین بپدرش گفت مطلبی هست صحیح و متین کـه مضمون
آن را هم مرحوم صدوق درون علل الشرایع خود از حدیثی نقل مـیکند و توضیحش اینست که:
موضوع امـید و آرمان درون اخبار و روایـات و هم درون علم روانشناسی امروز از موثرترین
موجبات پیشرفت و ترقی انسان بشمار آمده است، و بر عیأس و نومـیدی از بزرگترین
بلاها و موجبات سقوط و انحطاط معرفی شده هست تا آنجه کـه یأس از رحمت خدا درون ردیف
گناهان کبیره قرار گرفته است. امر ظهور و فرج امام زمان علیـه السلام و پیشرفت دولت
حق و عزت مومنین امریست قطعی و مسلم و ضروری نزد شیعه ، ولی مصلحت و واقع بینی خدای
تعالی چنین اقتضا کرده هست که بـه آن سرعتیکه اصحاب ائمـه علیـه السلام انتظارش را
داشتند واقع نشود ، بلکه به منظور مدت مدید و نامعلومـی بطول انجامد ، که تا مومنین راسخ از
منافقین ظاهری مشخص گردند و نیز همـه شیعیـان با آرزو وامـیدیکه نسبت بـه ظهور آنحضرت
دارند، چون وقتش را نمـی دانند و احتمال مـیدهند درون زندگی آنـها آنحضرت ظهور فرماید، از
اینجهت با روحی زنده و با نشاط وظایف دینی و اجتماعی خود را انجام مـیدهند ... اگر
بآنـها بگویند، ظهور دولت حق که تا دویست یـا سیصد یـا هزارو بیشتر بطول مـیانجامد کـه در
آنصورت ملال و افسردگی همـه را فرا گیرد و بلکه از آن جهت کـه انسان طبعا بـه آرزو و
امـید راغب تر و شایق تر هست ، دینیکه او را ملول و افسرده کند ، رها مـی کند و در پی
کسی مـیرود کـه به او وعده های زود و خوش ظاهر دهد ، اگر چه پوشالی و تو خالی باشد"[228].
4) از دلایل غیبت و ریشـه تاریخی آن
دلایل متناقضی با علت غیبت امام (خوف از اعداء و ترس از دشمنان) کـه در بین شیعیـان
منتشر شده بود، درون روایـات تاریخی دیده مـی شود، کـه در خور تأمل و تعمق مـیباشد: "
اکنون دیگر همـه معتقد بودند کـه اگر امام غایب فی الواقع (چنان کـه سفیر اول، جناب
عثمان بن سعید، درون اولین روزهای غیبت گفته بود) بـه خاطر خوف جانی بـه غیبت رفته بود و
حقیقتا اگر 313 نفر هوا دار شمشیر زن – چنان کـه در روایتی گفته شده (کمال الدین:
378، شیخ مفید نیز رساله ای درون پشتیبانی از این نظریـه نوشته کـه با عنوان "الرسالة
الثالثة فی الغیبه" بـه چاپ رسیده) – مـی یـافت قیـام مـی فرمود دیگر موقع خروج و ظهور
ایشان بود چه همـه شرط موجود بود و هم مانع مفقود ..."[229]، " چنانچه، درون پایـان قرن
سوم، ائمـه زیدیـه درون یمن و شمال ایران فرمانروایی های مستقل خود را بنیـاد نـهاده
بودند. درون نیمـه اول قرن چهارم با بـه قدرت رسیدن سلسله طرفدار شیعه آل بویـه درون ایران
و استیلای آنان بر بغداد و خلافت عباسی و به قدرت رسیدن آل حودان درون شام، وضع سیـاسی
در همـه جا بـه طور بی نظیری بـه نفع شیعه تغییر کرد و رجال شیعه چنان درون همـه مناصب و
مقامات حکومت جا گرفته و نفوذ اجتماعی این مذهب درون چنان حد بالا رفته بود کـه مورخان
غربی امروز آن قرن را "قرن شیعه" مـی خوانند"[230]. درون هر صورت، امام غایب حتی در
چنین شرایط خاصی کـه برای شیعیـان وجود داشت درون هیچ مجمعی از شیعیـان حاظر نشد که تا مردم
را از تفرق و تشتت عقیده نجات دهد و حکمت غیبت خود را ذکر فرماید و بعد بـه غیبت خود
ادامـه دهد!
اما مطلب دیگری کـه در خور تحقیق مـیباشد اعتقاد تاریخی بـه وجود غیبت مـی باشد (که این
خود مـی تواند مبحثی درون باب علم روانشناسی باشد کـه چرا درون تاریخ ادیـان، زمانی که
پیروان یک آئین دچار یأس و نومـیدی مـی شوند بـه چنین عقیده ای متمسک مـیشوند، چنانچه
اعتقاد بـه غیبت درون یـهودیـان، مسیحیـان و ادیـان دیگر نیز وجود دارد). باری، " بنا بر
روایـات تاریخی بعد از وفات حضرت رسول اکرم (ص)، شنیده شد کـه صحابه ایشان اظهار کرد
که، حضرت محمد (ص) وفات نفرموده و تنـها از نظر ها غائب شده هست تا بعدا مراجعت نماید
و " دست و پایـانی را کـه بدو نسبت وفات دهند قطع کند" (سیره ابن هاشم 305:4- 306
/ تاریخ طبری 200:3 – 201)"[231]. " ادعای مشابه بعد از شـهادت امام علی (ع) شنیده شد
که گروهی ادعا د آن حضرت همچنان زنده هست و نخواهد مرد که تا آن کـه سراسر جهان را
فتح کند و عرب را بـه انقیـاد و اطاعت امر خود وادار سازد (کتاب البیـان و التبیین جاحظ
81:3 / مقتل امـیر المومنین ابن ابی الدنیـا: 116و 117 / فرق الشیعه نوبختی: 44-40 /
المقالات و الفرق سعد بن عبدالله اشعری: 19-20)"[232]. "همـین ادعا بار دیگر بعد از در
گذشت فرزند آن حضرت محمد بن الحنیفه درون سال 81 هجری مجددا شنیده مـی شود کـه بسیـاری از
هواداران وی مـی گفتند کـه وی نمرده هست بلکه خود را از مردمان پنـهان کرده و سر انجام
در آخر الزمان ظهور خواهد کرد " که تا جهان را از عدل و داد پر کند بعد از آنکه از ظلم
وجور آکنده شده باشد (کتاب " الکیسانیـه فی التاریخ و الادب" و داد القاضی: 168 به
بعد)"[233]. همچنین، " نگارندگان کتب ملل و نحل، نوع دیگری از این عقیده را ذکر
مـیکنند ... کـه امام صادق (ع) درون واقع رحلت نفرموده بلکه درون غیبت رفته و در آینده به
عنوان قائم باز خواهد گشت. و یـا مولف کتاب الشجره مـی گوید کـه ناوویسه معتقدند امام
صادق (ع) وفات نکرده بلکه درون جزیره ای از جزایر دریـای مغرب زندانی است"[234]. و باز،
" بعد از درگذشت حضرت موسی بن جعفر (ع) بـه سال 183، گروهی از بر جسته ترین یـاران آن
حضرت و وکلای ایشان درون نقاط مختلف بـه این نظریـه گراییدند کـه امام زنده هست جز آن که
از نظر ها پنـهان گردیده و به زودی بـه عنوان قائم آل محمد ظاهر خواهد شد ..."[235].
بنا بـه گفته ابوسهل نوبختی درون صفحه 94 کتاب التنبیـه، " بطور کلی اعتقاد بـه آن کـه یکی
از ائمـه حق درون آینده غیبت نموده و سپس بـه عنوان قائم آل محمد ظهور خواهد کرد در
ذهنیت شیعه سابقه استوار دارد"[236]. این نوع نگرش را درون مندرجات دیگر نویسندگان
اسلامـی نیز مـی توان مشاهده کرد، چنانچه درون صفحات 166- 167 کتاب تاریخ فلسفه درون جهان
اسلامـی، نوشته دانشمندان حنا فاخوری و خلیل جر آمده است: "...از آنجا کـه شیعیـان مورد
شکنجه و ستم خلفا واقع شده بودند...و تشیع مذهب ستمدیدگان و محرومانی شد کـه علیـه
قدرت طبقه حاکمـه برخاسته بودند، درون این احوال اندیشـه مـهدویت ظهور کرد... اولین بار
که بـه این معنی دقیقش بر مـی خوریم، آغاز قیـام مختار هست در کوفه. مختار مدعی بود که
محمد بن حنیفه مـهدی منتظر هست و درون این روزگار کوفه مـهد آشوبها و فتن بود. مختار و
محمدبن حنیفه هر دو وفات یـافتند ولی اندیشـه مـهدویت همچنان زنده ماند و به طور سریع
نشر یـافت.انی کـه به مـهدویت معتقد بودند مـیگفتند کـه مـهدی نمرده هست و روزگاری باز
مـی گردد و از اینجا بود کـه فکر غیبت و رجعت کـه اکثر فرق شیعه بدان معتقدند نـهج یـافت.
همچنین، اسماعیلیـان نیز بـه دو گروه تقسیم شدند: گروهی بـه اسماعیل پسر بزرگ امام جعفر
صادق (ع) پیوسته و معتقد بر اینکه او نمرده هست و اسمائیل قائم و مـهدی منتظر هست که
برای نجات امت خود باز خواهد گشت. دسته دیگر مـی گویند کـه امامت بعد از امام جعفر
صادق بـه محمد بن اسمائیل رسید و او نمرده هست و قائم و مـهدی و خاتم پیغمبران است. در
اعتقادات اسماعیلی اندیشـه مـهدویت و عقیده بـه امام زمانی کـه روزی باز مـی گردد که تا بر
بنی عباس غلبه جوید و عدل و صلح را درون زمـین جایگزین استبداد و ستم سازد نیز پدیدار
شد"[237]. همچنین، " پیروان مغیریـه، اصحاب مغیرة بن سعید، بعد از وفات حضرت امام
محمد باقر (ع)، معتقد شدند کـه محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع)
نمرده و زنده هست و مـهدی مـیباشد. پیروان محمدیـه، کـه بعد از حضرت امام علی النقی (ع)
پسرش محمد را کـه در حیـات آن حضرت وفات یـافت امام مـی دانند و مـی گویند نمرده و زنده
است و اوست قائم مـهدی ... . پیروان عسگریـه امام حسن عسکری (ع) را قائم غایب مـی دانند
و مـی گویند کـه او نمرده و بعضی گفتند وفات کرده و بعد از آن زنده شده ... "[238].
حال با تمام این تفاسیر، اعتقاد بوجود احادیثی کـه امام دوازدهم، قائم موعود مـیباشد
جای بسیـار تردید مـی باشد و پیداست کـه اصلا چنین اعتقادی وجود نداشته است. درون تأیید
این ادعا، درون ادامـه این مبحث، بـه ذکر مطالبی مـی پردازیم کـه با قائمـیت پسر امام حسن
عسکری (ع) متناقض مـیباشند.
5) اعتقاد بـه قائمـیت ائمـه اطهار
علاوه بر اعتقادات مذکور فوق کـه با عقیده قائمـیت امام دوازدهم منافات دارد، احادیثی
موجود هست که از آنـها این نتیجه حاصل مـیشود کـه احادیث مربوط بـه اینکه قائم آل محمد،
امام دوازدهم شیعیـان مـی باشد درون دوران ائمـه وجود نداشته و یک چنین عقیده ای درون بین
مسلمـین نبوده هست و شیعیـان ائمـه اطهار را درون یومشان قائم موعود مـی دانستند و منتظر
خروج او بودند (جالب توجه آنکه درون این احادیث وقتی از هر یک از ائمـه سوال مـی شود که
آیـا او قائم موعود مـی باشد، اصلا ذکری از این مطلب کـه قائم امام دوازدهم مـیباشد نیست!).
مجلسی درون مجلد بحار درون باب کیفیت خروج قائم از ابو بصیر روایت مـی کند: کـه گفتم به
حضرت ابی عبد الله کـه آیـا تویی صاحب ما یعنی قائم موعود آن حضرت فرمود من صاحب شما
باشم بعد پوست بازوی خود را گرفت و کشید و فرمود من پیر و کبیر السن شده ام و صاحب
شما جوانی نو رسیده باشد. درون جلد دوم اصول کافی، صفحه 141 آمده است: " ابو حمزه
گوید: خدمت حضرت صادق (ع) رسیدم و عرض کردم: صاحب الامر شمائید؟ فرمود نـه گفتم: پسر
شماست؟ فرمود نـه گفتم پسر پسر شماست؟ فرمود نـه گفتم پسر پسر پسر شماست؟ فرمود نـه
گفتم بعد او کیست؟ فرمود: همانی هست که زمـین را پر از عدالت کند، چنانکه پر از ظلم
و جور شده باشد. او درون زمان پیدا نبودن ا بیـاید، چنانکه رسول خدا صلی الله علیـه
و آله درون زمان پیدا نبودن رسولان مبعوث شد. و باز درون جلد دوم اصول کافی، صفحه 142
آمده است: ایوب بن نوح گوید بحضرت رضا علیـه السلام عرض کردم: من امـیدوارم کـه شما
صاحب الامر باشید، و خدا امامت را بدون شمشیر و خونریزی بشما رساند ....انتهی. و باز
از همان مأخذ درون صفحه 143 آمده است: عبدالله بن عطا گوید: بامام باقر علیـه السلام
عرض کردم: شیعیـان شما درون عراق بسیـارند و بخدا مانند شما هم درون خاندانتی نیست، پس
چرا خروج نمـیکنی؟ فرمود: ای عبدالله بن عطا! تو گوشـهایت را به منظور بیخردان مـی گستری
بخدا کـه من صاحب شما نیستم ... انتهی. و همچنین درون صفحه 946 مـهدی موعود درون قرب
الاسناد از ابن اسباط روایت مـی کند کـه بزنطی گفت: شنیدم امام رضا (ع) مـی فرمود: ابن
ابی حمزه گمان مـیکرد کـه جعفر (گویـا مقصود جعفر بن بشیر هست از شاگردان آن حضرت بوده
است) خیـال مـی کند، پدرم (حضرت موسی کاظم) قائم آل محمد است... انتهی.
6) احادیث درون خصوص جوانی قائم هنگام ظهور
از طرف دیگر، احادیثی موجود مـیباشد کـه اشاره بـه جوانی قائم هنگام ظهور دارد. جالب
توجه هست که ابوسهل نوبختی کـه در سالهای اولیـه غیبت امام دوازدهم مـی زیسته، درون کتاب
التنبیـه صفحات 93 – 94 حتی بـه برخی شیعیـان کـه اعتقاد بـه غیبت حضرت موسی بن جعفر (ع)
و سپس قیـام ایشان کـه بیش از یکصد و پنج سال مـی گذشته ایراد مـیگیرد، چرا کـه این مدت
از حداکثر عمر عادی مردمان بیشتر مـیباشد. ذهنیت بـه یک چنین استدلالی، حدیثی هست که
در صفحه 458 رجال کشی از حضرت رضا (ع) آمده است: " اگر خداوند مـی خواست عمری را
به خاطر احتیـاج جامعه بـه او طولانی کند عمر پیـامبر اکرم (ص) را طولانی کرده
بود"[239]. از جمله احادیثی کـه اشاره بـه جوانی قائم دارد، حدیثی هست که درون غیبت شیخ
طوسی، الغیبة صفحه 420، روایت کرده از امام صادق (ع) کـه فرمود: " اگر خروج کند قائم
(ع) هر آینـه انکار مـیکنند او را مردم. رجوع مـی نماید بـه سوی ایشان درون حالتی کـه جوانی
است موفق". و در صفحه 1076 کتاب مـهدی موعود آمده است: شیخ صدوق درون کمال الدین از
حضرت صادق (ع) روایت مـیکند کـه فرمود: ...ی کـه عمرش از چهل سال تجاوز کرده است،
صاحب الامر نیست. و همچنین، درون غیبت شیخ طوسی، الغیبة صفحه 420، روایت شده از امام
صادق (ع) کـه فرمود: " ظاهر مـی شود آن حضرت (قائم)، جوان موفق سی ساله". و در حدیثی،
در جلد دوم اصول کافی، صفحه 486، حکم بن ابی نعیم درون مدینـه از امام محمد باقر (ع)
مـیپرسد کـه آیـا ایشان قائم موعود هستند و امام درون جواب مـیفرمایند: " ای حکم! چگونـه من
او باشم، درون صورتیکه بـه 45 سال رسیده ام و حال آنکه صاحب این امر از من بدوران شیر
خوارگی نزدیکتر و هنگام سواری چالاک تر است". و یـا حدیثی کـه در صفحه 1076 کتاب مـهدی
موعود آمده است: درون غیبت شیخ از ابوبصیر از حضرت صادق (ع) روایت کرده کـه فرمود چون
قائم ظهور کند مردم منکر وی مـی شوند ، زیرا او بصورت جوان موفقی بسوی مردم بر مـی
گردد و جز آنـها کـه خداوند درون عالم ذر از آنان پیمان گرفته باشدی بر اعتقاد سابقش
نسبت بـه او باقی نمـی ماند. و ایضا، درون همان صفحه از کتاب مـهدی موعود آمده است: در
غیبت نعمانی هم از بطائنی از آنحضرت این روایت را ذکر کرده و مـی گوید: درون غیر این
روایت حضرت فرمود: یکی از بزرگترین گرفتاری این هست که صاحب الامر بصورت جوانی بسوی
مردم بر مـی گردد. درون حالیکه مردم خیـال مـی کنند او پیرمردی سالخورده است.
7) احادیثی پیرامون قیـام قائم و تولد او درون آخر الزمان
در صفحه 217 مـهدی موعود، از پیغمبر اکرم (ص) روایت شده کـه فرموده اند: مثل اهل بیت
من مـیان امت مانند ستارگان آسمان هست که چون ستاره ای غروب کند ستاره دیگری بدرخشد و
چون بامامـی برسید کـه دستها بـه طرف وی دراز کنید و با انگشتان باو اشاره نمائید ملک
الموت مـیاید و او را مـیبرد و شما درون طول روزگار بی سرو سامان مـیمانید حتی اولاد
عبدالمطلب از این بی سر و سامانی بی نصیب نخواهند بود! و هنگامـی کـه بدینجا کشید،
خداوند ستاره شما را آشکار گرداند. بعد حمد خدا نموده او را پذیرش کنید. و همچنین
مجلسی درون بحار الانوار از ابو سعید خراسانی گفته است: از حضرت ابی عبدالله علیـه
السلام پرسیدم کـه مـهدی و قائم یکی هست فرمود بلی بعد پرسید کـه چرا او را مـهدی نامـیده
اند فرمود بجهت اینکه او هدایت مـی فرماید بـه هر امر مخفی مستوری و بجهت این بقائم
نامـیده شده هست که او قیـام مـی فرماید بعد از آنکه بمـیرد و فوت شود هر آینـه او قیـام
خواهد فرمود بـه امری بزرگ. درون تأئید احادیث فوق درون صفحه 217 کتاب مـهدی موعود آمده
است: شلمغانی مزبور از ابراهیم بن ادریس روایت مـی کند کـه او گفت امام حسن عسکری (ع)
بره ای نزد من فرستاد و فرمود کـه آن را به منظور فرزندم عقیقه (قربانی) کن خود از آن
بخور و بهانت نیز بخوران، چنین کردم و بعد کـه خدمت رسیدم فرمود: بچه ما درون گذشت.
و مجلسی درون بحار الانوار از ام هانی ثقفیـه روایت نموده است( این حدیث درون صفحه 362
مـهدی موعود آمده است): انـها قالت غدوت علی سیدی محمد بن علی الباقر علیـه السلام فقلت
یـا سیدی آیة فی کتاب الله عز و جل عرضت بقلبی اقلقتنی و اسهرتنی قال فاسئلی یـا ام
هانی قلت قول الله عز و جل فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس قال نعم المسئلة سالتنی یـا
ام هانی هذا مولود فی آخر الزمان هو المـهدی من هذا العترة تکون له حیرة و غیبة یضل
فیـها أقوام و یـهتدی فیـها أقوام فیـا طوبی لک ان أدرکته و یـا طوبی لمن أدرکه، یعنی ام
هانی ثقفیـه گفته هست که بامدادی خدمت حضرت امام محمد باقر مشرف شدم و عرض کردم یـا
سیدی آیـه ای از کتاب الله بر قلب من وارد شده و مرا مضطرب کرده و از خواب ممنوع
داشته است، فرمود بپرس آن را یـا ام هانی. گفتم قول خداوند عز و جل کـه فرموده است:
فلا اقسم بالخنس الجوار الکنس، فرمود نیکو مسئله ای سؤال نمودی یـا ام هانی. این تولد
شونده ای هست در آخر الزمان و او مـهدی هست از این عترت، او را حیرتی و غیبتی هست که
در آن گروهی گمراه گردند و گروهی هدایت یـابند خوشا بحال تو اگر او را دریـابی و خوشا
بحالی کـه او را دریـابد.
8) احادیث مربوط بـه بداء
از سوی دیگر احادیثی موجود مـیباشد کـه بیـانگر این مطلب هست که بشاراتی کـه در مورد هر
کدام از ائمـه داده شده، ممکن هست راجع بـه فرزند و یـا نوادگان او باشد، کـه در خور
تامل و تعمق مـی باشد و مسئله قیـام فرزند امام حسن عسکری را بـه کلی مـی تواند متفاوت
جلوه دهد چرا کـه این احادیث درون ارتباط مستقیم با ظهور قائم روایت شده است. چنانچه،
در جلد دوم اصول کافی، صفحه 485 آمده است: " امام صادق علیـه السلام فرمود: هرگاه
درباره مردی سخنی گوئیم و در او نباشد و در فرزند یـا نوه او باشد، انکار نکنید، زیرا
خدایتعالی هرچه خواهد مـیکند". و ایضا از همان مأخذ درون صفحه مذکوره آمده است: " امام
صادق علیـه السلام مـیفرمود: گاهی انسان با صفت عدالت یـا ستم سنجیده مـی شود و به آن
سنجش نسبتش مـی دهند، درون صورتیکه خودش آن صفت را دارا نیست، بلکه پسرش یـا پسر پسرش
بعد از او دارای آن صفت مـی باشد، بعد او همانست (که آن صفت درباره اش گفته شده)".
همچنین، درون صفحه 887 کتاب مـهدی موعود، ترجمـه جلد 13 بحارالانوار آمده است: کـه کلینی
از ابو بصیر نقل مـی کند کـه حضرت صادق (ع) فرمود: خداوند وحی فرستاد به منظور عمران کـه من
فرزندی نیکو و با برکت بتو موهبت مـی کنم کـه کور مادرزاد را شفا دهد و باجازه خدا
مرده را زنده گرداند و خدا او را بـه سوی بنی اسرائیل مبعوث گرداند. عمران هم بـه زنش
حنـه کـه مادر مریم بود خبر داد، وقتی حنـه باردار شد باور مـی داشت کـه پسر هست ولی چون
زائید گفت پروردگارا من کـه زائیدم؟! با اینکه مـیدانم پسر مثل نیست
(مقصودش این بود کـه پیغمبر نمـی شود) خداوند هم فرمود: خدا داناتر هست که مادر
مریم چه زائید. وقتی خداوند عیسی را بـه مریم موهبت کرد او همان پسری بود کـه خداوند
به عمران مژده و وعده داده بود بنابراین ما هم هر گاه درباره یکی از مردان خود چیزی
گفتیم ممکن هست راجع بـه نوادگان او باشد منکر آن نشوید.
9) نمونـه تاریخی انتظار موعود با مشخصات خاص درون ادیـان قبل
ذکر این مطلب بی مناسبت نمـی باشد، کـه در ادیـان پیشین نیز مسئله انتظار ظهور موعود با
اسم و ویژگیـهای خاص ( مانند برخی از شیعیـان کـه منتظر ظهور قائم موعود، پسر امام حسن
عسکری مـی باشند) وجود داشته است. بعضی از یـهودیـان نیز منتظر ظهور الیـاس قبل از ظهور
حضرت مسیح بودند و بسیـاری از آنـها از آنجا کـه به ظهور الیـاس پی نبردند، از درک ظهور
حضرت مسیح نیز عاجز ماندند.
باری، " درون کتب بنی اسرائیل نازل شد کـه قبل از ظهور مسیح موعود ایلیـا یعنی الیـاس
رجعت مـینماید وخلق را بـه قرب ظهور موعود بشارت مـی دهد. زیرا کـه یـهود حضرت الیـاس را
بر وفق آنچه درون فصل دویم ملوک وارد شده زنده وحی صاعد بـه آسمان مـیدانستند. علمای بنی
اسرائیل بـه آن حضرت اعتراض نمودند کـه اگر تو مسیح موعودی چرا ایلیـا رجعت نفرمود و ما
را بـه ظهور تو بشارت نداد و شاگردان حضرت مسیح این مسئله را از آن حضرت مستفسر شدند.
حضرت عیسی درون جواب فرمود کـه حضرت یحیی همان ایلیـا بود کـه آمد و او را نشناختند و
آنچه خواستند با او د چنانچه این فقره درون باب هفدهم انجیل متی مشروحا مسطور است
و درون باب یـازدهم همـین انجیل متی بعد از ذکر و تمجید حضرت یحیی مـیفرماید اگر باور کنید
همان ایلیـا هست که حتما بیـاید بعد هر گوش شنوا دارد بشنود"[240]. بنابراین، "
مقصود انبیـای الهی از رجوع، رجوع ذاتی نیست بلکه رجوع صفاتیست یعنی رجوع مظهر نیست
ظهور کمالاتست. درون انجیل مـیفرماید کـه یحیی بن زکریـا حضرت ایلیـاست. از این بیـان مراد
رجوع نفس ناطقه و شخصیت حضرت ایلیـا درون جسد حضرت یحیی نـه، بلکه مراد اینست کمالات و
صفات حضرت ایلیـا درون حضرت یحیی جلوه و ظهور نمود"[241].
جناب گلپایگانی، درون ارتباط این موضوع با قیـام قائم، مـی فرمایند: بعضی ائمـه اثنی عشر
به این نکته تصریح فرمودند کـه رجعت و قیـام حضرت حجة بن الحسن بعد از موت و وفات آن
حضرت باشد یعنی رجعت و قیـام قائمـی کـه شیعه بـه آن منتظرند مانند رجعت ایلیـا بـه اسم
حضرت یحیی شود (گروهی از شیخیـه و از جمله شیخ احمد احسائی هم عقیده بر این داشته
است)[242].
شیخ احمد احسائی درباره غیبت امام زمان مـیفرموده: ان الامام روحی له الفداء لما خاف
من اعدائه خرج من هذا العالم و دخل فی جنة هورقلیـا و سیعود الی هذا العالم بصورة شخص
من اشخاصه، کـه منظور اینکه جسد عنصری از امام منتزع شده و در جسد هورقلیـائی (لغتی
سریـاني وبه اصطلاح جناب شیخ عالم برزخ هست که حد فاصل بین عالم محسوس و عالم غیب
است) باقیست و این هست سر بقا و حیـات امام کـه فنا او را اخذ نمـی نماید[243].
10) مقام قائم بـه عنوان موعود اسلام
اما مطلب دیگری کـه با قیـام امام دوازدهم بـه عنوان موعود اسلام منافات دارد اینکه در
بسیـاری از احادیث مذکور هست که قائم با امری جدید، کتابی جدید و قضاوتی جدید قیـام
مـیکند؛ حال آنکه هیچ امامـی و یـا هیچ کدام از جانشینان پیـامبران درون تاریخ ادیـان، حق
تغییر کتاب آسمانی را نداشته اند و بر هیچ کدام از آنـها کلام الله نازل نگردید، چه
رسد بـه آوردن کتابی جدید و قضائی جدید! کـه این مـهم از وظایف پیـامبران مـی باشد و
نگاهی بر احادیث و روایـات این موضوع را بـه صراحت تمام بیـان مـیکند کـه قائم دارای مقام
رسالت مـی باشد نـه وصایت!
در تأئید این مطلب کـه قائم تابع دین قبل نمـی باشد، درون ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار
توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومـیه رحمة الله علیـه، درون صفحه 606 آمده است:" ... اول
کسیکه بـه آنحضرت(قائم) تابع مـیشود محمد (ص) مـیباشد و علی (ع) دومـین هست ..." (چطور
ممکن هست که قائم از وصیین (دوازدهمـین امام ) باشد و حضرت رسول اکرم (ص)، پیـامبر و
شارع دیـانت اسلام، از ایشان تبعیت و پیروی کنند!؟). همچنین، درون خصوص عظمت ظهور قائم
در صفحه 1119 مـهدی موعود آمده هست که: " درون خرائج راوندی از ابن بن تغلب از حضرت
صادق (ع) نقل کرده کـه فرمود: علم 27 حرف است. آنچه پیغمبران آورده اند دو حرف هست و
مردم هم که تا کنون بیش از آن دو حرف ندانسته اند، بعد موقعی کـه قائم قیـام مـیکند بیست و
پنج حرف دیگر را بیرون مـی آورد و آنرا درون مـیان مردم منتشر مـیسازد و آن دو حرف را هم
بآنـها ضمـیمـه نموده که تا آنکه بیست و هفت حرف خواهد شد". و یـا حدیثی کـه صراحتاً رسالت
قائم را هم پایـه با رسالت پیـامبران الهی ذکر نموده و برتری مقام آنحضرت را بـه وضوح
نمایـان مـیکند؛ چنانچه درون کتاب اصول کافی و همچنین درون صفحه 92 جلد سیزدهم بحارالانوار
از حضرت موسی بن جعفر علیـه السلام درون باب ظهور قائم آمده است: " راهب از حضرت موسی
بن جعفر پرسید کـه مرا خبر ده از هشت حرفی کـه در آسمان نازل شد و چهار حرف از آن در
زمـین ایستاد و چهار دیگر آن درون هوا ماند. آیـا این چهار بر کـه نازل شود و که آن را
تفسیر نماید. حضرت مـیفرمایند: آن قائم ما هست که خداوند تبارک و تعالی بر او نازل
خواهد فرمود و او آن را تفسیر خواهد نمود و نازل خواهد شد بر قائم چیزی کـه نازل نشده
است بر صدیقین و مرسلین و مـهتدین". همچنین، درون جلد 52 بحار الانوار صفحه 226 و صفحه
146 غيبت نعمانى آمده است: كعب الاحبار مى گويد: " مـهدى قائم(عليه السلام) كه از نسل
على بن ابى طالب(عليهما السلام) هست در اخلاق و اوصاف، شكل و سيما، هيبت وشكوه چون
عيسى بن مريم(عليه السلام) است. خداى تعالى آنچه بـه پيامبران داده، بـه او نيز با
اضافات بيشترى خواهد داد" ( این حدیث بیـانگر آن هست که آنچه بـه پیـامبران قبل داده
شده بـه قائم بیشتر داده خواهد شد و زمانی این امر امکان پذیر خواهد بود کـه قائم از
مرسلین بوده و مانند آنـها دارای شریعت، کتاب و نفوذ کلام باشد). و همچنین احادیثی
موجود، کـه قائم را بـه صراحت از مرسلین مـیخواند: چنانچه، درون ترجمـه جلد سیزدهم بحار
الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومـیه رحمة الله علیـه، درون صفحه 550 آمده است: "
شیخ صدوق درون کتاب کمال الدین از طالقانی او از جعفر بن مالک او از حسن بن محمد سماعه
او از احمد بن حرث او از مفضل بن عمر از صادق (ع) او از پدرش (ع) روایت نموده که
آنحضرت فرمود کـه در وقتیکه قائم (ع) قیـام مـیکند این آیـه را تلاوت مـی فرماید (( ففررت
منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکما و جعلنی من المرسلین)) یعنی از شما گریختم در
وقتیکه از شما ترسیدم بعد پروردگار من شریعتی و نبوتی بمن عطا فرمود و مرا از جمله
فرستادگان گردانید". ایضا، از همان ماخذ، درون صفحه 610 آمده است: " سید علی بن
عبدالحمـید درون کتاب الغیبه اد خود از باقر (ع) روایت نموده کـه آن حضرت فرمود چون
قائم ما اهلبیت ظهور مـی کند این آیـه را تلاوت مـی نماید:" ففرت منکم لما خفتکم فوهب
لی ربی حکما" یعنی درون وقتیکه از شماها فرار نمودم بعد پروردگار من نبوت و پیغمبری عطا
فرمود بعد از هلاکت نفس خود ترسیدم فرار کردم وقتی کـه خدای تعالی بمن اذن داد و کار
مرا اصلاح نمود ظهور کردم و نزد شما آمدم". همچنین، درون پینوشتهای علل جعل حدیث از
علم الحدیث کاظم مـیر شانچی مذکور است: " مثلا حدیثی از پیغمبر نقل شده کـه خداوند
نبوت و وصایت را درون خاندان بنی هاشم جمع نساخته"[244].
و درون صفحه 338 جلد 52 بحار الانوار از امام صادق علیـه السلام روایت شده: اذا قام
القائم جاء بامر جدید کما دعا رسول الله صلی الله علیـه و آله فی بدو الاسلام الی
امر جدید، یعنی وقتی کـه قائم علیـه السلام قیـام نماید، امر جدیدی مـی آورد چنانچه در
بدو اسلام رسول خدا صلی الله علیـه و آله مردم را بـه سوی امر جدیدی فرا مـی خواندند (
در این حدیث تصریح شده کـه قائم دارای مقام رسالت مـی باشد و همانطور کـه حضرت رسول (ص)
در ابتدای اسلام خلق را بـه شریعت و امر جدیدی دعوت کرد، قائم نیز همـین کار را
مـیکند). همچنین درون صفحه 487 جلد دوم اصول کافی آمده است: الحسين بن محمد الاشعري، عن
معلى بن محمد، عن الوشاء، عن أحمد بن عائذ عن أبي خديجة، عن ابي عبدالله (عليه
السلام) أنـه سئل عن القائم فقال: كلنا قائم بأمر الله، واحد بعد واحد حتى يجيئ صاحب
السيف، فإذا جاء صاحب السيف جاء بأمر غير الذي كان، یعنی ابو خدیجه از امام صادق
علیـه السلام راجه بامام قائم علیـه السلام پرسید، حضرت فرمود: همـه ما قائم بـه امر
خدائیم، یکی بعد از دیگری که تا زمانیکه صاحب شمشیر بیـاید چون صاحب شمشیر آمد، امر و
دستوری غیر از آنچه بوده مـی آورد (جاء بأمر غير الذي كان). و در جلد 52 بحار
الانوار، صفحه 294 آمده است: ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل مىكند كه فرمود: "...
والله لکأنی أنظر إلیـه بین الركن والمقام یبایع الناس على كتاب جدید ... یعنی، به
خدا سوگند! گویـا نظر مىكنم بـه مـهدى درون بین ركن ومقام كه با مردم بر كتاب جدید بیعت
مىكند..."( کتاب جدید مسلما حتما کتابی غیر از کتاب قبل، یعنی قرآن، باشد که تا معنای
جدید درون این حدیث مشخص شود – مگر به منظور اینکه بخواهند بگویند قائم کتاب جدیدی مـی آورد
چه لغتی حتما استفاده شود؟). همـینطور احادیثی کـه به وضوح بیـان مـیدارد کـه قائم از
پیـامبران بوده، و با امری جدید، کتابی جدید و قضاوتی جدید قیـام مـیکند؛ چنانچه، در
جلد 52 بحارالانوار، صفحه 230 از امام باقر (ع) روایت شده است: "...هر گاه مـهدى خروج
كند بـه امر جدید وكتاب جدید وسنت جدید... قیـام خواهد كرد". و در کتاب حضرت مـهدی
(عج)، فروغ صفحه 111 آمده است: امام صادق علیـه السلام فرمود: " هنگامـی کـه قائم (عج)
خروج مـی کند، فرمان نو، کتاب نو و روشی نو و قضاوت نو مـی آورد". و در غیبت نعمانی،
الغیبة صفحه 233، روایت شده کـه فرمود: " خروج مـی کند قائم (ع) بـه امری جدید و قضائی
جدید و کتابی جدید".
11) خداوند مظهر کلمـه مبارکه یفعل ما یشاء مـی باشد
با تمام تفاسیر فوق، درون صفحه 885 مـهدی موعود حدیثی آمده هست که جای بسی تامل و تعمق
دارد؛ درون غیبت نعمانی از فضیل بن یسار روایت نموده کـه گفت: از حضرت باقر (ع) پرسیدم
آیـا ظهور صاحب الامر وقت معینی دارد؟ فرمود: آنـها کـه وقت آنرا تعیین مـی کنند دروغ مـی
گویند ، وقتی حضرت موسی بمـیقات پروردگار رفت بمردم گفت: من سی شب از مـیان شما مـیروم.
ولی موقعی کـه خداوند ده شب بر آن افزود بنی اسرائیل گفتند موسی خلف وعده کرده و همـه
گمراه و پرست شدند. ما نیز هر گاه حدیثی به منظور شما نقل کردیم و همانطور که
گفته ایم واقع شد بگوئید خدا راست گفت و چنانچه مطلبی بـه شما گفتیم و بعظاهر شد
باز هم بگوئید خدا راست گفت که تا دو بار اجر ببرید.( با وجود یک چنین حدیثی، چگونـه مـی
توان گفت کـه ظهور قائم حتما دقیقا مطابق با انتظارات ما باشد!؟).
باری، تاریخ نشان داده هست که پیروان ادیـان همواره امر خدا را چون و چرا کرده اند،
زیرا ایمان نداشته اند کـه خداوند مظهر کلمـه مبارکه یفعل ما یشاء مـی باشد و وظیفه
بندگان چیزی نیست الا، لا یسئل عما یفعل. چنانچه حضرت بهاءالله درون باب اعتراضات قوم
به وعود علائم الهی درون یوم ظهور مـی فرمایند: " امر و فعل درون قبضه قدرت اوست. کل شیء
فی قبضة قدرته اسیر و ان ذلک علیـه سهل یسیر. فاعل هست آنچه اراده نماید و عامل است
آنچه مـیل فرماید. لا یسئل عما یفعل. سبحان الله، جهل و نادانی عباد بـه مقام و حدی
رسیده کـه به علم و اراده خود مقبل شده، از علم و اراده حق جل و عز معرض گشته اند.
حال انصاف دهید اگر این عباد موقن بـه این کلمات دریـه و اشارات قدسیـه شوند و حق را
یفعل ما یشاء بدانند، دیگر چگونـه بـه این مزخرفات تشبث مـی نمایند و تمسک مـی جویند؟
بلکه بـه آنچه بفرماید بـه جان و دل اقرار نمایند و مذعن شوند. قسم بـه خدا اگر تقدیرات
مقدره و حکمتهای قدریـه سبقت نیـافته بود ارض جمـیع این عباد را معدوم مـی نمود و لکن
یوخر ذلک الی مـیقات یوم معلوم"[245]. و یـا درون لوحی مـیفرمایند: درون پستی مقام معرضین
تفکر نما، کل بکلمـه انـه هو محمود فی فعله و مطاع فی امره ناطق اند، معذلک اگر بقدر
سم ابره مخالف نفس و هوی ظاهر شود اعراض نمایند، بگو بر مقتضیـات حکمت بالغه الهیـه
احدی آگاه نـه. و در مقامـی دیگر چنین هدایت مـی فرمایند: یـا حزب الله، الیوم کل بـه افق
کلمـه مبارکه یفعل ما یشاء وحده متوجه باشند. چه اگر احدی بـه این مقام فائز گردد او
بنور توحید حقیقی فائز و من دون آن درون کتاب الهی از اصحاب ظنون و اوهام مذکور.
در اینجا بیـانی از حضرت عبدالبهاء را، به منظور وضوح این مطلب، زینت بخش این مقال مـی
کنیم کـه مـیفرمایند: " حضرات شیعیـان هر یک از ائمـه اطهار را درون یومش قائم مـی دانستند
و منتظر خروج او بودند. بعد از حضرت امام حسن عسکری روساء ملاحظه د کـه بنیـان
امـید شیعیـان بکلی ویران خواهد شد و مایوس و مضمحل خواهند گشت خواستند بـه وسیله ای
نگهداری کنند لهذا کنایـه و استعاره و مجاز و تاویل بکار و روایـات مختلفه پدیدار
شد ..."[246]؛ همچنین مـیفرمایند: " درون خصوص امام ثاني عشر استفسار نموده بودید، اين
تصور از اصل درون عالم جسم وجود نداشته بلكه حضرت امام ثانی درون حيز غیبت بود اما در
عالم جسد تحققي نداشت ... بعضي اکابر شيعيان درون آن زمان محض محافظه ضعفاي ناس چنين
مصلحت دانستند كه آن شخص موجود درون حيز غيب را چنين ذكر نمايند كه تصور شود كه درون حيز
جسم هست لان عالم الوجود عالم واحد ما كان غيبا الا بكم و ما كان شـهود الا بكم. چنين
تفكري و تصوري و تدبيري نمودند"[247]. انتهی
خلاصه کلام آنکه، " اهل بهاء بـه حکایـات مربوط بـه فرزند حضرت امام حسن عسکری و غیبت
آن فرزند درون پنج سالگی یـا بیشتر یـا کمتر و نزولشان درون سرداب خانـه سامره و اقامت
ظاهری ایشان درون شـهرهای جابلقا و جابلصا ... معتقد نمـی باشند"[248]. شواهد قاطعی دال
بر این هست که روایـات نقل شده درون خصوص فرزند امام حسن عسکری (ع)، بـه عنوان قائم آل
محمد، صرفا محض محافظه ضعفاي ناس بوجود آمده هست و درون طول زمان بصورت یک اعتقاد در
بین شیعیـان ریشـه دوانده است، و این نوع راهکارها را پیروان ادیـان دیگر نیز بکار
اند کـه بعدا بـه عنوان اعتقادات دینی درون آمده است. بهائیـان معتقدند که، سید علی محمد
باب، قائم آل محمد مـی باشند کـه از اهلبیت پیغمبر اسلام بودند، یبعث الله رجلا من
عترتی اهل بیتی (شیخ ابن الحجر العسقلانی، کتاب رد المبتدعه)، و بنا بـه حدیثی از
رسول اکرم (ص): یختم الله بـه الدین کما بنا فتحنا (ترجمـه جلد 13 بحار الانوار، حدیث
سی و چهارم، ص63)، دیـانت اسلام توسط ایشان ختم شد چنانچه توسط حضرت محمد (ص) گشوده
شده بود و با استناد بـه حدیث یقوم القائم بامر جدید و کتاب جدید و قضا جدید (مـهدی
موعود، ص 1125)، حضرتشان قیـام نمودند بـه امری (دینی) جدید، و کتابی جدید و قضاوتی
جدید. آیـات الهی نازله بر ایشان و علاوه بر آن، بیست هزار نفس مقدس کـه در اول ظهور
با تمام وجود، جان براه جانان دادند و جام شـهادت نوشیدند از دلایل روحانی بودن و
حقانیت این آئین ربانی مـیباشد. لرد کرزن، سیـاستمدار انگلیسی، مـینویسد: " درون صفحات
تاریخ بابی کـه به خون شـهدای آن رنگین شده، داستانـهای شگفت انگیزی از مراتب خلوص و
جانبازی این طایفه موجود هست که مایـه جلوه و عظمت آن مـی باشد ..."[249].
باری، درون اینجا برخی از مفاد احادیث وارده، کـه با ظهور مبارک حضرت باب تطبیق مـی
نماید با ذکر بابی درون بحار الانوار مجلد غیبت کـه حدیث مزبور درون آن آمده است، فهرست
وار ذکر مـی گردد[250].
1- اصحاب قائم درون مسجد کوفه چادر مـی زنند، باب سیرت و اخلاق قائم بـه دو سند ذکر شده
است.
اشاره بـه اعتکاف ملاحسین بشرویـه و همراهانش درون مسجد کوفه
2- سن قائم از چهل سال کمتر است، باب سیرت قائم.
سن حضرت باب درون هنگام اعلان امر 25 سال بود
3- اصحاب قائم بعدد اصحاب حضرت رسول الله درون بدر سیصد و سیزده نفر هستند، بدو سند
روایت شده درون دو موضع باب سیرت و اخلاق قائم.
اصحاب حضرت باب درون قلعه شیخ طبرسی 313 نفر بودند.
4- سیصد و سیزده نفر اصحاب قائم از اولاد عجم هستند، باب سیرت و اخلاق قائم.
اصحاب حضرت باب درون قلعه شیخ طبرسی ایرانی بودند
5- حدیث آذربایجان کـه شـهادت حضرت درون آنجا واقع شد، باب سیرت و اخلاق.
حضرت باب درون سال 1266 هجری قمری درون شـهر تبریز تیر باران شدند
6- دوره قائم نوزده سال است، باب خلفای مـهدی و باب سیرت و اخلاق.
ظهور حضرت باب 1260 هجری قمری و ظهور حضرت بهاءالله کـه پایـان دوره حضرت باب هست 1279
هجری قمری کـه برابر هست با 19 سال
7- ظهور علمـهای سیـاه از خراسان، باب علامات ظهور قائم.
این امر دقیقا با حرکت ملاحسین بشرویـه و اصحاب با علمـهای سیـاه بـه وقوع پیوست
8- قیـام اصحاب از مشرق، باب علامات ظهور.
اصحاب حضرت باب، از جمله جناب قدوس و ملاحسین بشرویـه و ... از مشرق (ایران) برای
نصرت امر الهی قیـام د
9- قائم گیلانی و قائم خراسانی، باب سیرت و اخلاق
اشاره بـه قیـام حضرت باب از خراسان با علمـهای سیـاه و قیـام جناب قدوس درون مازندران است
که از آن بـه گیلان، بر حسب معارف مردم آن روز، تعبیر شده است
10 - اسم قائم مرکب از دو اسم هست (علی محمد) (خطبه حضرت امـیر (ع) باب الرجعة) و
حدیث دیگری نیز روایت شده کـه حضرت رسول (ص) فرمودند القائم اسمـه علی اسمـی و این
اشاره بـه نام مقدس حضرت رب اعلی هست که علی محمد هست و لا یخفی لطفه ... (باب سیرت و
اخلاق)
بشارات درون باب ظهور قائم: اعتقاد بـه روز هزاره اسلام و قیـام دولت حقه
" درون قرون اولیـه بعد از ظهور اسلام محمدی، علماء و روحانیون پاکدل و حقیقت پرست و
بسیـاری از مسلمانان متقی و پرهیزکار، قرآن را با خلوص نیت مطالعه مـید، و در درک
معانی سعی بلیغ داشتند. آنان بـه قرآن، فهرست ها نوشتند و نام آنرا کشف الآیـات و کشف
المطالب گذاردند. یک نمونـه از این کشف الآیـات و کشف المطالب (( قرآن کریم بخط طاهر
خوشنویس چاپ کتابفروشی علمـیه اسلامـیه)) هست که شامل هجده باب مـیباشد. باب دهم فصل
شانزدهم درون رابطه با اعتقاد بـه روز هزار ساله و قیـام دولت حقه ، اعتقاد راستین امت
اسلام و بخصوص شیعه درون آن بوده و هست کـه قائم آل محمد با کتاب جدید و دین جدید در
راس هزار سال قمری ظهور خواهد فرمود. درون باره این اعتقاد کتابها نوشته اند و حدیث ها
گرد آورده اند"[251]. فی المثل، طول عمر اسلام درون تاریخ طبری، ذیل تفسیر سوره سجده
مطرح گردیده است. ابن خلدون نیز درون نوشتجات خود فاصله مـیان رحلت حضرت رسول اکرم (ص)
تا 1000 سال بعد از آن را "روز محمدی" نامـیده است[252].
يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ يَعْرُجُ إِلَيْهِ فِي يَوْمٍ كَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ (
آیـه 3 سوره سجده) یعنی، اوست کـه امر عالم را از آسمان که تا زمـین تدبیر مـی کند سپس در
روزیکه مقدارش بـه حساب شما بندگان هزار سال هست باز بـه سوی خود بالا مـی برد.
وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَن يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ يَوْماً عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ( آیـه
47 سوره حج) یعنی، ایرسول ما آن کافران بـه سخریـه از تو تعجیل درون عذاب مـی کنند و هرگز
وعده خدا خلاف نخواهد شد و همانا روز نزد خدا چون هزار سال بـه حساب شماست. وَمَا
أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيراً وَنَذِيراً وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ. وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا
الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ. قُل لَّكُم مِّيعَادُ يَوْمٍ لَّا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلَا تَسْتَقْدِمُونَ ( آیـات
28 – 30 سوره سبا) یعنی، ما تو را نفرستادیم جز آنکه تمام مردمان را بشارت دهی و
انزار نمایی ولکن اکثر مردمان نمـی دانند و مـی گویند این وعده کی خواهد بود اگر راست
مـی گویید. بگو وعده شما یک روز (هزار سال) هست که ساعتی جلو و عقب نخواهد شد.
در حاشیـه قرآن کریم با تجوید و ترجمـه تفسیر آقای محمد کاظم معزی، بخط طاهر خوشنویس
ذکر شده هست که: " یرثها عبادی - از امام ابی جعفر باقر علیـه السلام هست که مقصود از
این بندگان(بندگان صالح)، یـاران مـهدی موعود است، عجل الله تعالی فرجه درون آخر الزمان.
و دلیل صحت این خبر روایتی هست که عامـه و خاصه (تمام فرق اسلام از شیعه و سنی) بر
نقل آن اتفاق د. کـه پیغمبر گفت: اگر نماند از دنیـا مگر یکروز – همانا خدای چندان
درازش گرداند و بکشد که تا برانگیزاند مرد صالحی از اهل بیتم، کـه زمـین را از داد بیـاکند
از بعد آنکه آکنده باشد از جور و ستم...انتهی"[253].
و درون آیـه 34 سوره اعراف آمده است: وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاء أَجَلُهُمْ لاَ يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً
وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ (هر قومـی را اجل و دوره معینی هست که چون فرا رسد لحظه ای مقدم و موخر
نتوانند کرد). درون تفسیر آیـه لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ ، درون مبحث 65 کتاب الیواقیت و الجواهر
عبدالوهاب شعرانی مذکور هست که، پیغمبر اکرم درون مورد اجل اسلام فرمودند: ان صلحت
امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم و ان یوما عند ربک کالف سنة مما تعدون ( اگر
امت من صالح و نیکوکار باشند اجل و مدت ایشان یک روز هست و اگر فاسد و بدکار باشند
نصف روز کـه همانا روز درون نزد خدا هزار سال است). همچنین درون صفحه 287 جلد اول نجم
الثاقب مـیرزا حسین طبرسی نوری آمده است: " شیخ تقی الدین بن ابی المنصور درون عقیده
خود گفته: ... رسول خدا (ص) امت خود را بـه قول خود (وعده کرده) که: " اگر امت من
صالح شد، بعد برای ایشان روزی هست و اگر فاسد شد به منظور ایشان نصف روز است"؛ یعنی از
ایـام پروردگار کـه اشاره شد بـه آن، درون قول خداوند عز و جل: ( و َإِنَّ يَوْماً عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ
سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ)"[254].
و درون ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومـیه رحمة الله
علیـه (انتشارات جاویدان)، درون صفحه 49 مذکور است: درون عیون اخبار رضا از عبدالله بن
محمد صائغ او از محمد بن سعید او از حسن بن علی او از ولید بن مسلم او از صفوان بن
عمر و او از شریح بن عبید او از عمر و بکائی او از کعب الاخبار روایت کرده او در
خصوص خلفا گفته کـه ایشان دوازده نفرند زمانی کـه ایشان رفتند و طبقه صالحه آمدند خدا
عمرهای ایشان را طولانی مـیکند چنین وعده کرده هست خدای تعالی بـه این امت بعد ازآن
ابن عباس این آیـه را خواند " وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم
فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ (سوره نور، 55)" راوی گوید کـه مثل این را خدای
تعالی درباره بنی اسرائیل کرد و بر خدا گران و مشکل نیست کـه این امت را درون یک روز یـا
در نصف روز جمع د بعد از آن خواند " وَإِنَّ يَوْماً عِندَ رَبِّكَ كَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ".
شیخ تقی الدین ابن منصور درون عقاید این حدیث را بیـان مـیکند: قال الشيخ تقي الدين بن
أبي منصور في عقيدته: " وكل هذه الآيات تقع في المائة الأخيرة من اليوم الذي وعد به
رسول الله صلى الله عليه وآله وسلّم أمته بقوله: إنْ صلحت أمتي فلها يوم، وإنْ فسدت
فلها نصف يوم. يعني من ايام الرب المشار اليها بقوله تعالى: { وإنَّ يوماً عند ربّك كألفِ
سنة مما تعدون }"[255].
ابن عربی نیز از قول حضرت رسول (ص) این روایت را نقل مـیکند: " قال سيدنا رسول اللّه
صلى اللّه عليه وسلم: إن صلحت أمتي فلها يوم وإن فسدت فلها نصف يوم واليوم رباني فإن
أيام الرب كل يوم ألف سنة مما يعد بخلاف أيام اللّه..."[256].
ابن عربی درون شعری نیز، بـه سال ظهور اشاره مـیکند:
اذا دار الزمان علی حروف ببسم الله فالمـهدی قاما
اذا دارالحروف عقیب صوم فاقرؤا الفاطمـی منی السلاما[257]
"در این ابیـات ارزش رقمـی (علم حروف یـا ابجد) "بسم الله" معادل 168 هست و اگر کلمـه
(صوم) را معادل ماه رمضان کـه ماه صوم هست بگیریم رقم "رمضان" معادل عدد 1091 خواهد
بود و جمع دو رقم 168 و 1091 برابر 1259 خواهد گردید. درون این صورت عقیب رقم 1259 رقم
1260 هست که سنـه ظهور حضرت رب اعلی بـه حساب هجری قمری مـیباشد"[258].
خاقانی شروانی درون شعری بـه هزاره اشاره مـیکند:
گویند کـه هر هزار سال از عالم آید بـه وجود اهل وفایی محرم
آمد زین پیش و ما نزاده ز عدم آید بعد از این و ما فرو رفته بـه غم [259]
بابا طاهر عریـان همدانی نیز بـه اجل اسلام، الف (هزاره)، و ظهور موعود اشاره نموده است:
مو آن بحرم کـه در ظرف آمدستم چو نقطه بر سر حرف آمدستم
به هر الفی الف قدی بر آیـه الف قدم کـه در الف
آمدستم[260]
عطار نیشابوری، درون تفسیر آیـه 3 سوره سجده، اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا
فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ (خداستیکه آفرید آسمانـها و زمـین را و آنچه مابین
آن دو هست در شش روز بعد مستولی شد بر عرش) مـیفرماید:
به قرآن این چنین فرمود داور تو که تا دینش بدانی ای برادر
که عالم را بـه شش روز آف محمد را بـه عالم بر گزیدم
بود عالم حقیقت عالم دین چنین دارم ز پیر راه تلقین
بود شش روز دور شش پیمبر مرا تعلیم قرآن گشت یـاور
ولیکن روز دین سال هزار هست بین ترتیب عالم را مدار است
چو گردد شش هزاران سال آخر شود قائم مقام خلق ظاهر
حکیم نظامـی گنجوی کـه در سال پانصد و هفتاد کـه مقارن نصف یوم بوده منظومـه مخزن
الاسرار را سروده گمان مـیکرده کـه اجل امت اسلام و ظهور حضرت قائم طبق حدیث، ان صلحت
امتی فلها یوم و ان فسدت فلها نصف یوم و ان یوما عند ربک کالف سنة مما تعدون، درون نصف
یوم حتما باشد. اینست کـه در کتاب مخزن الاسرار بهمـین مناسبت اشعاری سروده کـه چند بیت
آن نقل مـی شود:
ای مدنی برقع و مکی نقاب سایـه نشین
چند بود آفتاب
منتظران را بلب آمد نفس ای ز تو فریـاد بفریـاد رس
سوی عجم ران ن درون عرب زرده روز اینک و شبدیز شب
ملک بر آرای و جهان تازه کن هر دو جهان را پر از آوازه کن
سکه تو زن که تا امرا کم زنند خطبه تو خوان که تا خطبا دم زنند
باز کش این مسند از آسودگان غسل ده این منبر از آلودگان
ما همـه جسمـیم بیـا جان تو باش ما همـه موریم سلیمان تو باش
از طرفی رخنـه دین مـیکنند وز دگر اطراف کمـین مـیکنند
خیز و بفرمای سرافیل را که تا بدمد این دو سه قندیل را
خلوتی پرده اسرار شو ما همـه خفتیم تو بیدار شو
پانصد و هفتاد بس ایـام خواب روز بلند هست بمجلس شتاب
(یعنی، پانصد و هفتاد سال مقارن نصف یوم مـیباشد، بعد ایـام غیبت بس هست چون یک روز( که
هزار سال است) بلند مـیباشد بظهورت شتاب کن).
همچنین، شیخ جلال الدین سیوطی درون صفحه 379 اشعة اللمعات مـینویسد:" کـه بعضی از علماء
وقت فتوا دادند کـه در مائه عاشر (یعنی سنـه دهم کـه مـی شود هزار سال) خروج مـهدی و دجال
و نزول عیسی و وقوع دیگر علامات قیـامت واقع گردد".
جوهری درون صفحه 418 کتاب طوفان البکاء، از علم نجوم سال ظهور را بدست آورده و مـی گوید
وقتی کواکب بـه خانـه های خود رفتند همان سال ظهور است، بـه عبارتی اهل زیج گویند هفت
شاه کـه هفت کواکبند دو مرتبه بـه اتفاق بـه خانـه های خویش داخل شدند هر مرتبه آشوب
عظیمـی درون عالم برپاشد. یک مرتبه سالی کـه طوفان نوح شد و مرتبه ثانی سالی کـه مظلوم
کربلا جناب سید الشـهداء درون صحرای کربلا بـه درجه رفیع شـهادت رسید و در سنـه هزار و
دویست و پنجاه و شش نیز کواکب بـه خانـه های خود داخل خواهند شد و عجیب تر از ظهور آن
حضرت بـه نظر نمـی رسد. ایضا درون همان صفحه از مأخذ فوق آمده است: قولی دیگر از سید
عظیم الشأن فاضلی شنیدم کـه کتابی بسیـار کهنـه درون ولایتی بـه هم رسیده و احادیث غریبه
بسیـار استکتاب شده است، از آن جمله حدیثی درون وی دیده اند کـه عمر حضرت صاحب چون به
هزار مـی رسد ظهور خواهد نمود العلم و عند الله. و باز درون همان صفحه آمده است: باز
مصنف گوید کـه شخصی از سیـاحان روزی مرا ملاقات نموده بشارت داد کـه به یک واسطه از قول
ابوالادیـان که تا حال هست و تا قیـامت خواهد بود شنیدم کـه عمر قائم کـه به هزار مـی رسد
ظهور مـی نماید.
شیخ حسین اخلاطی اشعاری دارد کـه سال ظهور را تعیین نموده هست :
یجیئ ربا لکم فی النشأتین لیجیی الدین بعد الرا و غین
یعنیی کـه رب شما درون دو عالم هست بعد از را و غین ظهور خواهد نمود که تا دین را احیـا
کند (کلمـه رب درون عدد نیز با نام حضرت باب (علی محمد) مطابق است). طبق حروف ابجد: را
200 سال و غین 1060 سال است، یعنی بعد از 1260 ظاهر مـی شود.
علّامـه ناظم الاسلام درون کتاب علائم الظهور للمـهدی الموعود درون مورد دوره هزار ساله
چنین استنباط نموده کـه دوره اول یعنی دوره تدبیر مربوط بـه قسمت اول سوره سجده، یدبر
الامر، هست که از زمان هجرت که تا انتهای غیبت صغری یعنی سال 330 خواهد بود و دوره دوم
که هزار سال حتما طول بکشد از غیبت صغری که تا ظهور حضرت مـهدی هست که مجموعا
(1330=1000+330) 1330 خواهد بود. این عالم بزرگ اسلامـی بعد از این احتساب اینگونـه
نتیجه گیری نموده کـه ان شاءالله درون سال 1330 چشم همـه ما بـه جمال امام زمان روشن
خواهد شد. ( استدلال بهائیـان و این عالم اسلامـی مشابه هم مـی باشند.تفاوت فقط دراین
است کـه چون بهائیـان غیبت صغری را قبول ندارند انتهای دوره تدبیر را فوت امام حسن
عسگری یعنی سال 260 هجری حساب نموده اند لذا 260 را بـه 1000 جمع مـی کنند و 1260 را
سال ظهور مـی دانند)
در نتیجه، بر اساس علم آمار و احتمالات عقلاً صحیح نمـی باشد کـه روایـات زیـادی تصادفا
باهم موافق آیند; بنابراین، کثرت این اخبار کـه همـه وجه مشترک دارند بـه آنـها حالت
تواتر مـی دهد و کلیت موضوع بـه خاطر کثرت این روایـات اثبات مـی شود. لازم بذکر هست که،
بسیـاری از بشارات اسلامـی بـه ظهور بعد، منطبق با علم حروف مـی باشد و در امالی شیخ
صدوق روایت ذیل، درون خصوص اهمـیت حروف ابجد، بیـان گردیده است: " عثمان بن عفان از رسول
خدا (ص) پرسيد تفسير ابجد چيست؟ رسول خدا (ص) فرمود تفسير ابجد را بياموزيد كه همـه
عجائب درون آنست واى بر عالمى كه تفسير ابجد را نداند"[261]. انتهی
ارتباط عدد 1000 و عدد 1260 درون اسلام: باری، قرآن کریم عدد 1000 را 3 بار بشارت
داده هست ( سوره های سجده، حج، سبا). اما عدد 1260 بیـانگر دوره کامل اسلام است، از
ابتدای هجرت که تا انتهای دوره ا. عدد 1000 فقط درباره عصر تکوین است.
عصر رسالت و امامت روی هم 260 سال ( از هجرت که تا فوت آخرین امام حاضر)
عصر تکوین و عروج 1000 سال ( انتهای دوره امام که تا انتهای دوره اسلام و
ظهور مـهدی)
مجموع برابر هست با 1260 سال و این برابر هست با اظهار امر حضرت باب، کـه در دو ساعت
و یـازده دقیقه از شب پنجم جمادی الاولی سال 1260 هجری قمری واقع شد.
" و در اين كور خداوند عالم، بنقطه بيان (از القاب حضرت باب) آيات و بيّنات خود را
عطا فرموده و او را حجّت ممتنعه بر كلّ شيء قرار داده و اگر كلّ ما على الارض جمع شوند
نميتوانند آيه بمثل آياتى كه خداوند ازلسان او جارى فرموده اتيان نمايند و هر ذى
روحى كه تصوّر كند بيقين مشاهده ميكند كه اين آيات از شأن بشر نيست بلكه مخصوص خداوند
واحد احد هست كه بر لسان هر كس كه خواسته جارى فرموده، و جارى نفرموده و نخواهد
فرمود الاّ از نقطه مشيّت ( روح الامـین) زيرا كه او هست مرسل كلّ رسل و منزل كلّ كتب ...
كلّ با علوّ قدرت خود خواستند كه اطفاء كلمات الله را نمايند ولى كلّ عاجز شده و
نتوانستند. "
(منتخباتی از كتاب بيان فارسی از آثار حضرت باب)
دیـانت بابی
در جمـیع ادیـان آسمانی بشارت بـه دو ظهور بزرگ پی درون پی داده شده هست که توسط آن دو
ظهور عالم بـه نور خداوند روشن شود و سلطنت الهی درون جهان برقرار گردد و مرحله جدیدی
در تاریخ عالم انسانی شروع گردد، کـه به اعتقاد بهائیـان ظهور اول ظهور حضرت باب، جهت
آماده سازی مردم به منظور عرفان ظهوری عظیم تر، و ظهور ثانی ظهور حضرت بهاءالله مـیباشد
که اساس نظمـی نوین و مدنیتی روحانی درون عالم بشریت را بنا نـهاد. دیـانت بابی درون محیطی
که مذهب شیعه اسلام بود ظهور کرد، (چنانچه دیـانت مسیحی نیز از محیطی کـه یـهودیـان
بودند بپا خاست و " بسیـاری از عقاید یـهودی توسط مسیحیت اخذ شد و به صورت جزئی از این
دین درون آمد"[262] و " بـه مدت دو قرن دیـانت مسیحی درون نظر همسایگان، تجدید و تجددی از
آن دیـانت آبا اجدادی (دیـانت یـهودی) بشمار مـی آمد"[263] ) و مومنین اولیـه این آئین
الهی، مسلمـینی بودند کـه اعتقاد بـه رجعت امام دوازدهم داشتند کـه مومنان را هدایت
نموده و دیـانت الهی را تجدید نماید. این اعتقاد بـه ظهور و رجعت، اساس تعالیم مکتب
شیخی بود کـه به دنبال نام شیخ احمد احسائی نامـیده شده بود. " این نجم بازغ الهی و
مصباح هدایت ربانی ... قلب پاک و ضمـیر منیرش بانوار تقدیس و تنزیـه محل تجلی اسرار
پروردگار شد و با اتصاف بکمالات روحانی و زهد و تقوای ربانی نفوس مستعده را بقرب
طلوح صبح حقیقت بشارت داد"[264]. معروف هست که شیخ احمد احسائی همـیشـه اوقات درون بالای
منبر بیـانات خود را باین بیت شروع مـیفرمود:
من آن ستاره صبحم کـه در زمان ظهور همـیشـه پیشرو آفتاب مـی آید
شیخ احمد احسائی و جانشینش سید کاظم رشتی اعتقاد سنتی تفسیر و تعبیر لفظی را ترک
د و اعتقاد بـه مفاهیمـی چون رجعت امام دوازدهم را تمثیلی و نمادین دانستند[265].
این دو عالم جلیل القدر، برگزیده خداوند و مبشرین ظهور قائم موعود بودند، که
پیروانشان را به منظور ظهور موعود درون آینده ای بسیـار نزدیک آماده د (در کتاب مـهدی
موعود آمده است: ابن ماجه این حدیث حسن و صحیح را کـه ثقات محدثین نقل کرده اند در
کتاب سنن از عبدالله بن حارث بن جزء زبیدی روایت نموده کـه پیغمبر (ص) فرمود: مردمـی
از جانب مشرق قیـام نمایند و سلطنت را به منظور مـهدی آماده سازند).
در هر صورت، درون نیمـه قرن سیزدهم هجری قمری، زمانیکه مردم ایران زمـین درون مرداب اوهام
و خرافات و تعصبات جاهلانـه غرق گشته و در خواب غفلت و نادانی فرو رفته بودند، جوانی
بیست و پنج ساله، از سلاله اهل بیت حضرت محمد (ص) بـه نام سید علی محمد، ملقب بـه باب،
مشـهور بـه طهارت ذات و حسن رفتار و صداقت و تقوی درون بین ناس ، درون شب پنجم جمادی الاول
سال 1260 هجری قمری درون شیراز (همچنین سال بعد درون مکه) درون حالی کـه یکهزار سال تمام از
رحلت امام حسن عسگری مـی گذشت اعلان نمود کـه برگزیده خداوند به منظور رسالت آسمانی جدید و
همان قائم موعود است.
جمالی ز شیراز و شیرازیـان همان روح خیزد کـه از تازیـان
که شیراز نشان دارد از حجاز حقیقت شمر این سخن نی مجاز
( پیر جمالی)
خدیجه بیگم، همسر حضرت باب، درباره نحوه پی بردن بـه مقام حضرت باب حکایت مـیفرمایند
که: شبی از شبها نیمـه شب، هیکل مبارک ( حضرت باب) را دیدم کـه در اطاق طبقه فوقانی
منزل ایستاده و دستها بسوی آسمان بلند کرده بودند و در حالی کـه سیل اشک از چشمان
مبارک جاری بود با صدائی دلکش بـه مناجات مشغول بودند. نوری درخشان صورت مبارک را
چنان روشن کرده بود کـه اشعه آن بـه اطراف ساطع مـی شد. جلال و شکوهی کـه در آن هیکل
مبارک منعبود مرا چنان دچار رعب و وحشت کرد کـه بدون اختیـار درون جای خود مـیخکوب شده
سرتا پای بدنم بلرزه درون آمد... حضرت باب درون توضیح آن شب تاریخی بـه حرم مبارک
مـیفرمایند: این خواست خداوند بود کـه تو مرا درون آن حالت ببینی که تا هرگز بخود شک و
تردید راه ندهی و به یقین بدانی کـه من همان مظهر موعودی هستم کـه مردم هزار سال است
انتظارش را مـی کشند. آن نوری کـه دیدی از وجود و قلب من سرچشمـه مـی گرفت انتهی.[266]
باری، " از آنجا کـه پیـام حضرت باب استبداد سیـاسی سران قاجار و نیز استبداد دینی سران
مذهبی ایران را مورد سوال قرار داد و مشروعیت قدرت ایشان را کـه بر مبنای سنت پرستی
استوار بود با طرد و نفی سنت های پوسیده بـه امر الهی مورد خطر انداخت، بسیـاری از
علمای دینی و حکام محلی و زمامداران مملکتی، آن حضرت و پیروانش را تکفیر د و با
هزاران تهمت و دروغ و افتراء مردم را از تحقیق درون مورد آئین جدید ترساندند کـه این
شیوه عقیم و ظالمانـه هم اکنون نیز ادامـه دارد. ... درون سه سال اول بعد از اظهار
امرشان، حضرت باب درون شـهرهای گوناگون از جمله شیراز و مکه و اصفهان اقامت داشتند که
اکثر این اوقات درون حبس خانـه بـه سر مـیبردند. اما سه سال آخر زندگانی عنصری حضرت باب
در زندانـهای ماکو و چهریق ( آذربایجان) گذشت، چرا کـه علماء و صدر اعظم ایران درون آن
زمان یعنی مـیرزا آغاسی را امـید بر این بود کـه شاید بـه این ترتیب ارتباط مردم با آن
حضرت قطع شود و امرش فراموش گردد. اما تعداد پیروان حضرتش روز بـه روز بیشتر
شد"[267]. خانم دیولافوآ کـه در سالهای 1881 و 1884 درون ایران تحقیقات بسیـاری درون خصوص
بابیـان انجام داده، درباره حضرت باب مـینویسد: " مانند تمام قائدین رفورماتر بـه شدت
با خرابی اوضاع عمومـی و فساد اخلاق و حرص و آز حکام و مأمورین دولتی و رفتار
روحانیون مبارزه کرد ..."[268].
باری، پیـام حضرت باب بسرعت درون سراسر ایران منتشر شد و در بین همـه اقشار جامعه، "
شـهری و روستایی، شاهزادگان، مشایخ، علما، تجار،به، بازاری و دهقانان"[269] ی
بی نظیر پدید آمد و بسیـاری از علمای مذهبی اسلام بـه آئین حضرتش ایمان آوردند کـه از
بين روحانيان شخصيت های بزرگی چون سید يحيی دارابی و ملا محمد علی زنجانی را مـیتوان
نام برد. ملا محمد علی زنجانی، حجةالاسلام، از جمله مجتهدین عالیقدر شیعه " کـه دارای
احترام و نفوذ فراوان بود و در محضر درسش صدها نفر تحصیل نموده و دهها تن بـه درجه
اجتهاد رسیده بودند"[270]. مقام علمـی او بـه حدی بود کـه هنگام باز گشت از عتبات، علما
دو فرسنگ وی را مشایعت نمودند. ایشان بعد از شنیدن ندای حق وکسب اطلاع ازاینکه تعداد
کثیری بـه آئین حضرت باب گرویده اند بـه مصداق آیـه 16 سوره شوری، برهان و حجت محاجین
را باطل شمرده ( وَالَّذِينَ يُحَاجُّونَ فِي اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا اسْتُجِيبَ لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ
وَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ، یعنی آنان کـه در دین خدا جدل و احتجاج مـی کنند بعد از
آنکه خلق دعوت او را پذیرفتند حجت آنـها نزد خدا لغو و باطل هست و بر آنـها قهر و غضب
و عذاب سخت خواهد بود)، ندای حق را حجت بالغه شمرده، خود را موظف بـه تحقیق و تفحص
درباره آئین حضرت باب دانسته و به کلمـه مبارکه " رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِياً يُنَادِي
لِلإِيمَانِ أَنْ آمِنُواْ بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا "[271]، ناطق شده و به شرف ایمان نائل آمد. همچنین،
سید یحیی دارابی، " کـه در فصاحت بیـان مانند نداشت و بر معارف اسلامـی و حقایق قرآن
احاطه ای عمـیق داشت و در علم و فلسفه کم نظیر بود. شگفتی آور هست که سی هزار حدیث از
حفظ داشت و بعلت همـین فضل و دانش وقتی ندای حضرت باب بلند گردید محمد شاه وی را
انتخاب کرد کـه به شیراز رود و در امر باب تحقیق بعمل آورد. البته نیت سید یحیی آن
بود کـه بتواند با فصاحت و بلاغتی کـه داشت و علم و فضیلتی کـه دارا بود جوان بیست و
پنج ساله درس نخوانده را متقاعد سازد که تا از ادعای خویش دست بر دارد. بـه گفته خود او
با همـین نیت روانـه شیراز گردید. سه بار حضرت باب را ملاقات کرد و به اعتراف خود او
در دفعه نخست علم خود را درون برابر علم وی چون قطره درون مقابل دریـا دید و بار دوم او
را چون آفتاب و خود را چون ذره مشاهده کرد و در مرتبه سوم درون محضرش از هوش برفت و
بیـهوش شد. آنچنان شیفته حضرت باب گردید کـه بازگشت بـه طهران و تسلیم گزارش حضوری به
شخص شاه را اتلاف وقت دانست و به یک گزارش کوتاه کتبی اکتفا نمود..."[272]. چنانچه
گیلبرت (Gilbert) رمان نویس فرانسوی درون مجله آسیـائی ( La Journal Asiatique ) کـه به
سال 1873 درون مارسی چاپ شده مـینویسد: " ... تعجب فوق العاده پادشاه هنگامـی روی داد که
شنید کـه این مأمور عالی او کـه برای درون هم شکستن اصول عقاید باب اعزام شده بود درون سلک
پیروان مخلص و جانفشان او درون آمده هست ...".
حضرت باب درون کتابها و الواح متعددی کـه از قلم ایشان بـه وحی الهی نازل گردید، تاکید
بر ظهور قریب الوقوع موعودی عظیم تر، من یظهره الله (آنکه خداوند ظاهرش خواهد ساخت)،
را نمود کـه منظور از آن، ظهور پیغمبری جدید بود. سرانجام، درون سال 1266 هجری قمری،
بدلیل گرویدن روز افزون مردم بـه این آئین آسمانی، بـه مصداق آیـه 87 سوره بقره با این
مربی ربّانی عمل نمودند: أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ
وَفَرِيقاً تَقْتُلُونَ ( آیـا هر گاه به منظور شما پیغمبری از جانب خدا بیـاید و اوامری بر خلاف
هوای نفس شما آرد سرکشی نموده و گروهی را تکذیب نموده و جمعی را مـی کشید؟)، و حضرت
باب بـه تائید و فتوای علماء درون شـهر تبریز تیر باران شدند و روایت نقل شده از ائمـه
اطهار درون احادیث مرویـه درون باب سیرت و اخلاق قائم، درون مورد واقعه ناگواری کـه در
آذربایجان اتفاق مـی افتد بـه وقوع پیوست ( درون صفحه 908 مـهدی موعود و 436 ترجمـه جلد
سیزدهم بحارالانوار آمده است: درون غیبت نعمانی از ابو بصیر از حضرت صادق نقل کرده که
گفت: پدرم فرمود: " لابدنا من آذربیجان لا یقوم لها شئی فاذا کان ذلک فکونوا احلاس
بیوتکم و البدوا ما البدنا فاذا تحرک محرک فاسعوا الیـه و لو حبوا و الله لکانی انظر
الیـه بین الرکن و المقام یبایع الناس علی الکتاب جدید علی العرب شدید، یعنی ناچار
ما (اهل بیت) را درون آذربایجان واقعه ای پیش آید کـه هیچ چیز نمـی تواند با آن برابری
کند. بعد چون این حادثه وقوع یـابد، ملازم بیت خود باشید و در جای خود اقامت کنید،
مادامـی کـه ما اقامت نمودیم بعد چون شخص متحرکی ب آمد آنگاه بسوی او بشتابید
(اشاره بـه ظهور ثانی، ظهور حضرت بهاءالله) اگر چه با باشد. بخدا قسم گویـا مـی
بینم او را کـه مابین رکن و مقام با مردم بیعت مـی فرماید بـه کتابی جدید کـه بر عرب سخت
است و شدید)".
مولوی درون مثنوی مـیفرماید:
متهم داریـانی را کـه حق کرد امـین مخزن هفتم طبق
متهم نفس هست نی عقل شریف متهم حس هست نی نور لطیف
در کتاب عوالم بحرینی از امام صادق (ع) روایت شده کـه فرموده اند: " و لقد یظهر صبی
من بنی هاشم و یـامر الناس ببیعته و هو ذو کتاب جدید، یبایع الناس بکتاب جدید علی
العرب شدید فان سمعتم منـه شیئا فاسرعوا الیـه"؛ حضرت بهاءالله با توجه بـه این حدیث مـی
فرمایند: " خوب وصیت ائمـه دین و سرج یقین را عمل نمودند. با اینکه مـی فرماید: اگر
شنیدید کـه جوانی از بنی هاشم ظاهر شد و مـی خواند مردم را بـه کتاب جدید الهی و احکام
بدیع ربانی بشتابید بسوی او، مع ذلک جمـیع حکم کفر و خروج از ایمان بـه آن سیّد امکان
دادند و نرفتند بسوی آن نور هاشمـی و ظهور سبحانی مگر با شمشیرهای کشیده و قلب های پر
کینـه"[273].
گفت آن یـار کز او گشت سر دار بلند جرمش این بود کـه اسرار هویدا مـی کرد
بیـاناتی از حضرت بهاالله را زینت بخش این مقال مـی کنیم کـه مـیفرمایند: " بـه علماء از
قول بهاء بگو ما بـه زعم شما مقصریم، از نقطه اولی (حضرت باب) روح ما سواه فداه چه
تقصیری ظاهر کـه هدف رصاصش (گلوله سربی) نمودید. نقطه اولی مقصر، از خاتم النبیین روح
العالمـین له الفداء چه تقصیری باهر کـه بر قتلش مجلس شورا ترتیب دادید. خاتم النبیین
مقصر، از حضرت مسیح چه تقصیر و افترا هویدا کـه صلیبش زدید. حضرت مسیح بـه زعم باطل
شما کاذب، از حضرت کلیم چه کذبی و افترایی آشکار کـه بر کذبش گواهی دادید. حضرت کلیم
به زعم باطل شما کاذب و مقصر، از حضرت خلیل چه تقصیری هویدا کـه در آتشش انداختید.
اگر بگویید ما آن نفوس نیستیم، مـی گوییم اقوال شما همان اقوال و افعال شما همان
افعال"[274].
در مدرسه را نرسد دعوی توحید منزلگه مردان موحد سر دار است
باری، مخالفین را امـید چنان بود کـه این آئین ربانی با از بین رفتن موسسش رو به
نابودی و زوال گذارد، و لیکن همچنانکه درون آیـه 32 سوره توبه قرآن مجید آمده است:
يُرِيدُونَ أَن يُطْفِؤُواْ نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ
(کافران مـیخواهند کـه نور خدا را با دهانشان خاموش کنند و خدا نگذارد، که تا آنکه نور
خود را درون منتهای ظهور و حد اعلای کمال برساند هر چند کافران ناراضی و مخالف باشند)،
آوازه این آئین آسمانی نـه تنـها خاموش نشد، بلکه بـه اراده الهی، بـه خارج از مرزهای
ایران نیز کشیده شد.
داستان حیرت انگیز حیـات حضرت باب بسیـاری از متفکرین و دانشمندان جهان را تحت تاثیر
خود قرار داده کـه در اسناد تاریخی گزارشاتی درون این خصوص بـه ثبت رسیده است. پروفسور
ادوارد براون، شرق شناس دانشگاه کمبریج درون خصوص حیـات حضرت باب مـینویسد: " کیست که
بتواند مجذوب روح متعالی باب نشود؟ زندگی پر از رنج و عذاب او، خلوص او، جوانی او،
شـهامت و صبر عاری از گلایـه او درون سختی ها... و از همـه بالاتر مرگ اندوهگین او، اینـها
همـه بشدت احساس همدردی ما را نسبت بـه پیـامبر جوان شیرازی بر مـی انگیزد"[275]. سر
فرانسیس یـانگ هازبند ((Younghusband دانشمند انگلیسی و رئیس هیئت مطالعات مذهبی، در
کتاب تاریخ اعصار (History of the Times) مـی نویسد: " حکایت باب ... حکایتی از
دلاوری های روحانی هست که هیچ چیز بر آن تفوق نتواند جست ... زندگی باب از مـهمترین
وقایع قرن هست که حقیقتاً ارزش مطالعه و تحقیق را دارا مـی باشد"[276]. عالیجناب دکتر
چاین (F.K. Cheyne) دکتر درون علم الهیـات و دانشمند معروف کتب مقدسه درون دانشگاه
آکسفورد و عضو فرهنگستان انگلستان حضرت باب را چنین مـی خواند: "مسیح عصر ... و
فرستاده الهی، بلکه صاحب مقامـی والاتر. ترکیبی کـه او از قدرت و عطوفت درون خود داشت
آنقدر نادر هست که ما حتما او را درون ردیف مردانی خارق العاده بـه شمار آوریم"[277]. و
در نـهایت، نیکولا (Nicola)، مورخ مشـهور فرانسوی مـینویسد: " زندگی او (باب) از نمونـه
های برجسته شجاعت و شـهامتی هست که بشریت که تا بحال اقبال دیدنش را داشته است"[278]، او
حتی فراتر رفته و عصر حاضر را بـه زمان حضرت مسیح تشبیـه نموده است:" او خود را فدای
بشر کرد ... او هم مثل مسیح جان خود را درون راه برقراری حکومت مساوات، عدالت و محبت
برادرانـه فدا نمود"[279]. جالب توجه آنکه، جناب ویلیـام سیرز وجوه تشابه فی مابین
حیـات حضرت باب و حضرت مسیح را بررسی کرده اند، کـه خود شاهدی هست بر این مدعا که
تاریخ همواره تکرار مـیشود. ذکر برخی از این وجوه تشابه درون این مقام خالی از لطف
نیست: " هر دو جوان بودند ( هر دو تقریباً درون 25 سالگی بـه رسالت بر گزیده شدند)، هر
دو بخاطر محبت و شفقتشان معروف و مشـهور بودند، دوره حیـات هر دو بسیـار کوتاه بود و با
سرعتی فوق العاده بـه اوج خود رسید، هر دو شجاعانـه با سنن و آداب کهنـه و پوسیده و
قوانینی کـه از ادیـان گذشته بـه ارث رسیده بودند بـه مبارزه برخاستند ، آنـها جامعه
باجگیر و فاسد زمان خود را چه درون زمـینـه های مذهبی و چه غیر مذهبی هر دو محکوم د
، بزرگترین دشمنان آنـها رهبران مذهبی سرزمـینشان بودند این رهبران محرک تمام مصائبی
بودند کـه آنـها مـی بایست تحمل نمایند ، هر دو آنـها را بـه زور نزد مقامات دولتی حاضر
کرده و در معرض محاکمـه قرار دادند ، هر دو را بعد از استنطاق تازیـانـه زدند ، هر دو
آنـها درون ملأ عام و با تحقیر و اهانت بسیـار بـه قربانگاه خود شدند ، هر دو کلماتی
امـیدبخش و پر از وعد و وعید بـه آنی گفتند کـه مـی بایست با آنـها بـه قتل برسد این
کلمات حتی درون حرف و لغت هم شبیـه بـه هم بودند مانند: " تو درون بهشت با من خواهی بود" ،
در واقعه شـهادت هر دو کـه در ساعت 12 ظهر صورت گرفت بـه دنبال شـهادت، ظلمت همـه جا را
فرا گرفت ، درون هر دو مورد بعد از شـهادت ، سرگشتگی ، حیرانی و نا امـیدی مومنین را فرا
گرفت، امر هر دو آنـها توسط حواریون آنـها (پطرس و پولس هر زمان) بـه سراسر جهان
شد، هر دو آنـها با کلمات مشابهی بـه این سوال کـه " آیـا شما شخص موعود هستید؟" پاسخ
گفتند ، هر دو آنـها حواریون خود را مخاطب قرار دادند و تشویق د کـه پیـامشان را تا
به اقصی نقاط عالم ببرند"[280]. بلی، تاریخ آئینـه عبرت هست و این هست سّر حدیث مشـهور
نبوی کـه در صفحه 131 جلد 53 بحارالانوار و همچنین درون صفحه 169 جلد چهارم " طاووس
بهشتیـان" از حضرت رسول اکرم (ص) درون خصوص امت اسلام نقل شده است: " درون مـیان بنی
اسرائیل هیچ حادثه ای روی نداده هست جز اینکه درون مـیان امّت من نظیر آن روی خواهد داد،
حتّی خَسْف و قَذْفٌ و مَسْخٌ."
" حتما هر نفسی امروز درون آنچه ظاهر شده تفکر کند و بعقل ودرایت خود تفحص نماید که
شاید از اشراقات انوار آفتاب حقیقت محروم نماند. حق لازال از دونش ممتاز بوده و هست.
اعراض معرضین و انکار منکرین منوط نبوده و نخواهد بود چه کـه در هر عصر و قرن کـه نیر
حقیقت (پیـامبر الهی) ظاهر شد علما و عرفا و امرا بـه اعراض قیـام نمودند و بر اطفای
نور الهی کمال جد و جهد را مبذول داشتند"[281]
(حضرت بهاءالله)
دیـانت بهائی
حضرت بهاءالله، پیـامبر و شارع دیـانت بهائی، درون روز دوم محرم 1233 هجری قمری در
خانـوادهاى از نجـباء و اشـراف ايران متولد شدند. اگر چه حضرتشان بـه مدرسه ای داخل
نشدند، ولی از همان اوایل کودکی مراتب علم و دانائی درون ایشان نمودار بود. " ... از
صغر سن آثار مـهربانی و جود و کرمشان مشـهور بود. ... قوه جاذبه ای داشتند کـه هر
مجذوب مـی شد و همـیشـه حولشان جمعیت بود. وزرا و وکلا همـیشـه حول جمال مبارک(حضرت
بهاءالله) بودند و اطفال مفتون آن طلعت و سیما. ... درون سن سیزده چهارده مشـهور بـه علم
بودند و در هر موضوعی صحبت مـی د و هر مسئله را حل مـی فرمودند. درون محافل بزرگ
علما صحبت مـی د، مسائل مشکله علما را حل مـی فرمودند و جمـیع اذعان مـی نمودند. ...
زمانی کـه نام او را به منظور یک منصب دولتی عنوان نمودند، صدر اعظم ایران چنین اظهار نظر
کرده بود کـه کاری بـه ایشان نداشته باشید. این جوان تنزل بـه وزارت نمـی کند. همتش از
این بلند تر است. مقصد او را کشف ننمودم ولی مـی دانم فکر امری عظیم دارد کـه مشابهتی
به افکار ما ندارد. او را بـه خود واگذارید"[282]. حضرت بهاءالله یکی از پیروان
نخستین حضرت باب بود و از همان آغاز ظهور حضرت باب بـه تبلیغ و گسترش آئین بابی قیـام
کرده و بارها بدین خاطر دچار آزار و اذیت شده و حتی دستگیر شدند. درون هر صورت، " هر
یک از انبیـای الهی درون وقت معینی از حیـات بر ماموریت روحانی خود الهام یـافتند. کیفیت
این امر (نزول وحی) درون هر موردی بزبان تشبیـه و استعاره بیـان شده و هر یک تصویری از
آنچه را کـه ماورای فهم و ادراک بشری هست نشان مـی دهد. حضرت مسیح درون توجیـه این کیفیت
به باز شدن درهای آسمان هنگام تعمـید و نزول روح قدس الهی بـه هیکل کبوتر بر وجود
مبارکش اشاره مـی کند. حضرت موسی از آن بـه داستان سدره سینا تمثیل مـی فرماید و حضرت
رسول اکرم از ندای جبرئیل کـه وی را بـه خطاب " اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ " مخاطب ساخته
بود صحبت مـی نماید"[283]. حضرت بهاءالله درباره این کیفیت روحانی و نزول وحی سماوی
چنین مـیفرمایند: " درون ایـام توقف درون سجن ارض طا اگر چه نوم از زحمت سلاسل و روائح
منتنـه قلیل بود و لکن بعضی اوقات کـه دست مـی داد احساس مـیشد از جهت اعلای رأس چیزی بر
صدر مـیریخت بمثابه رودخانـه عظیمـی کـه از قله جبل باذخ رفیعی بر ارض بریزد و به آن جهت
از جمـیع اعضاء آثار نار ظاهر و در آن حین لسان قرائت مـینمود آنچه را کـه بر اصغاء آن
احدی قادر نـه"[284]. و در مقام دیگر مـیفرمایند: " درون شبی از شبها درون عالم رویـا از
جمـیع جهات این کلمـه علیـا اصغا شد: انا ننصرک بک و بقلمک لا تحزن عما ورد علیک و لا
تخف انک من الآمنین سوف یبعث الله کنوز الارض و هم رجال ینصرونک بک و باسمک الذی به
احی الله افئدة العارفین ( ما تو را بـه نفس تو و قلمت نصرت مـی کنیم از آنچه کـه بر تو
وارد مـی شود محزون مباش و خائف مشو زیرا براستی تو درون امان هستی. خداوند بزودی
گنجینـه های عالم را مبعوث خواهد کرد و آنـها رجالی هستند کـه تو را بـه نفس تو و بنام
تو کـه بوسیله آن خداوند قلوب مومنین را زنده کرده نصرت خواهند نمود)"[285].
بنابراین، حضرت بهاءالله درون سال 1279 هجری قمری، مقام خویش را بعنوان موعود حضرت باب
و فرستاده الهی به منظور هدایت و راهنمائی اهل جهان بسوی صلح و آشتی و وحدت و یگانگی
اعلان و آئین بهائی را بنیـاد گذارد. دولت ایران بـه دلیل خطر روز افزون گرویدن مردم
ایران بـه این آئین آسمانی، با توصیـه و تاکید علما، حضرت بهاءالله را نخست بـه بغداد و
بعد بـه قسطنطنیـه و سپس بـه ادرنـه و در نـهایت بـه عکا، فلسطین آنروز، تبعید د و
بدین ترتیب بشارات نقل شده از ائمـه اطهار درون احادیث مرویـه بوقوع پیوست (در کتاب
فتوحات مکیـه تالیف شیخ ابن العربی، همچنین درون صفحه 536 کتاب الیواقیت و الجواهر فی
بیـان عقائد الاکابر، از احادیث صحیحه نبوی چنین نقل شده است: شـهدای او (مـهدی) بهترین
شـهیدانند و امنای او نیکوترین امـینان و خداوند به منظور نصرت آنحضرت قومـی را درون پرده غیب
مکنون و مـهیـا داشته کـه ایشان را بر سبیل مکاشفه و شـهود بر حقائق و آنچه امر الهی است
بر عباد آگاه مـیفرماید و تمام ایشان از عجم باشند و لکن بـه غیر لسان عربی تکلم نمـی
نمایند و آنـها را حافظ و نگهبانی هست از غیر جنس ایشان کـه هرگز خداوند را معصیت
نکرده و او مخصوص ترین وزرای مـهدی هست (اشاره بـه حضرت بهاءالله) و تمام کبار اصحاب
آن حضرت کشته مـیشوند مگر یکی از ایشان کـه وارد مـیشود درون مرج عکا مـهمانخانـه ای که
خداوند تبارک و تعالی مقرر فرموده محلی به منظور سباع و طیور و هوام).
روایـات و احادیث راجع بـه عکا بسیـار است؛ درون کتاب معتبر" فضایل عکا و عسقلان" تالیف
ابن ابی الهول از قول حضرت محمد (ص) احادیث بسیـاری روایت شده کـه نمونـه هایی از آن،
مضمون فارسی، جهت استحضار ذکر مـی شود: بدرستی کـه فقراء اهل عکا و عسقلان پادشاهان و
بزرگان آخرتند ( عسقلان همان اشقلون هست که درون مجاورت عکا قرار دارد )؛ همچنین، آمده
است: بدرستی کـه بهترین سواحل عسقلان هست و بهتر از آن عکا هست و مزیت عکا بر سایر
سواحل همانند مزیت من بر سایر انبیـاء است؛ و باز مذکور است: شـهری کـه بین دو کوه و
مشرف بر دریـا و بنام عکا هست هر با رقبت داخل آن شود گناهان قبل و بعدش بخشیده
خواهد شد ... . همچنین، درون کتابهای معجم البلدان، اخبار الدول و الاثار الاول، مختار
الصحاح و محیط المحیط احادیث ذیل مذکور است: طوبی لمن رای عکا من امتی (خوشا بـه حال
کسی از امت من کـه عکا را ببیند) و یـا طوبی لمن زار عکا (خوشا بحالی کـه عکا را
زیـارت کند).
باری، تعداد کثیری از علما و روحانیون مسلمان بـه دیـانت بهائی مؤمن گشته اند کـه شرح
ایمان و خدماتی کـه پس از ایمان درون راه اعلاء کلام الهی انجام داده اند از عهده این
مقاله خارج است. درون این مقام تنـها بـه معرفی تنی چند از این حضرات مـی پردازیم. ملا
محمد قائنی – فاضل قائنی، از محضر بزرگترین علمای زمان خویش همچون شیخ مرتضی انصاری،
حاج ملا هادی سبزواری، و شیخ عبدالحسین تهرانی (شیخ العراقین)ب فیض نمود. جناب
فاضل قائنی از کبار تلامذه فیلسوف شـهیر مشرق حاج ملا هادی سبزواری بود. همچنین، حضرت
شیخ مرتضی انصاری از غایت تقوی و احتیـاطی کـه در امور شریعت داشته بکسی اجازه اجتهاد
نمـیداده هست مگر انکه بـه احاطه او درون این علم وقوف حاصل کرده باشد. بهمـین جهت در
تمام مدت عمر خویش فقط بـه 3 نفر حق اجتهاد داد کـه یکی از این 3 نفر جناب فاضل قائنی
بود. شیخ علی اکبر قوچانی از مجتهدین قوچان -- ایشان بعد از 25 سال تحصیل درون فقه و
اصول موفق بـه دریـافت رتبه اجتهاد از آخوند ملا کاظم خراسانی گردید. درون عتبات عالیـات
صیت فضلش پیچیده و شاگردان زیـادی از محضرش مستفیض گشتند. مـیرزا حسن ادیب العلمای
طالقانی از علمای مشـهور دارالخلافه طهران – ایشان درون مدرسه دارالفنون کـه تنـها مدرسه
عالی آنزمان بود بسمت مدرسی ادبیـات و امامت جماعت منصوب و مشغول گشت و فردی مشـهور شد
و از جانب دولت بـه لقب ادیب العلماء منصوب گشت. سید مـهدی قوام الشریعه کـه به واسطه
انجام امور شرعی و تبحر و توانایی کـه در انجام امور از خود بروز دادند، از جانب
ارباب روستای قزلجه کند درون استان کردستان، آصف اعظم، بـه لقب " قوام الشریعه" ملقب
شدند. ملا نصرالله شـهمـیرزادی کـه علوم دینیـه و حکمت الهی را درون سمنان نزد حاج ملا علی
عالم مشـهور آنجا فرا گرفت و چون از تحصیل فارغ شد حاج ملا علی و حاکم سمنان با او تا
شـهمـیرزاد همراهی کرده و او را بسمت پیشنمازی و حکومت شرع و رتق و فتق امور آنجا
گماشتند. مـیرزا ابوالفضل محمد بن محمد رضای گلپایگانی، پسر مـیرزا محمد رضا معروف به
شریعتمدار کـه از جمله علمای برجسته شیعه و ملقب بـه فقیـه طایفه بودند. جناب گلپایگانی
در نجف اشرف نزد عالم مشـهور مـیرزا حسن تحصیل فقه نمود و پس از آن درون کربلا و کاظمـین
در حوزه علمـیه وارد گردید و نـهایتا درون علم و دانش دینی سر آمد اقران و شـهره دوران
گشت. چنانچه،ی چون علامـه قزوینی بـه ستایش وی دست زده مـی نویسد: " مـیرزا ابوالفضل
گلپایگانی از فضلای معروف بهائیـان و مشـهور درون مصر و آن صفحات بود. درون فنون ادب و
عربیت بسیـار فاضل و مطلع بود ..." -- ایشان درون اواخر سلطنت ناصرالدین شاه بعنوان
استاد درون "جامع الازهر" بزرگترین دانشگاه جهان اسلام درون مصر بـه تدریس مشغول شد. سید
عباس علوی خراسانی کـه از محضر علمای بزرگی همچون حاجی آقا حسین قمـی و آیت الله زاده
خراسانیب فیض نمود-- درون 18 سالگی درون مدرسه نواب، از مدارس دوره صفویـه، ضمن ادامـه
تحصیلات خویش حوزه درسی پر رونق به منظور جمعی از طلاب کـه اکثرشان از لحاظ سن از خودش
بزرگتر بودند دایر نمود و بتعلیم و تعلم مشغول بود و در خلال آن احوال گاهی بـه امامت
جماعت برقرار مـیگشت و زمانی هم درون امور شرعی سمت قضاوت مـییـافت. ابو الحسن مـیرزا ملقب
به شیخ الرئیس کـه از محضر مرحوم حجة الاسلام حاج مـیرزا حسن شیرازی مجتهد معروف و
مرجع بزرگ شیعهب فیض نمود و پس از اکمال معارف دینی از مـیرزای شیرازی اجازه
اجتهاد گرفت. جناب شیخ درون فن خطابه و منبر و سخنوری و بدیـهه گوئی درون عصر خویش کم
نظیر بلکه عدیل المثیل بود و احاطه علمـیه و تسلطش بر لغات و اصطلاحات و امثال ادبی و
عربی و مسائل فقهی و شرعی چنان بود کـه اهل فضل و کمال منبرش را مجلس درس مـینامـیدند.
ایشان به منظور مدتی درون خراسان، مشـهد و قوچان، زمامدار امور شرعیـه بودند. ملا زین
العابدین نجف آبادی کـه در سال 1253 درون نجف آباد بـه جای پدر صاحب منبر و پیشوای جماعت
شد. مسجدی کـه در بازار نجف آباد قرار دارد و به "مسجد ملا "معروف هست مردم به منظور او
بنا د. حاج سید جواد کربلائی از علمای مشـهور و از سادات طباطبائی مقیم کربلا و
از سلسله مرحوم بحرالعلوم معروف بوده اند. اجدادش درون کربلا از کبار علما و فقهاء
مذهب شیعه اثنی عشری بودند و... انتهی. شایـان ذکر هست که بسیـاری از این روحانیون،
همچون شیخ علی اکبر قوچانی، سید مـهدی قوام الشریعه و ملا نصرالله شـهمـیرزادی، درون راه
اعلاء کلام الهی از مقام و موقعیت خود گذشته و جانشان را درون راه این آئین ربانی فدا
نموده و در نـهایت انقطاع جام شـهادت نوشیدند.
خلاصه کلام آنکه، "حضرت بهاءالله، بر خلاف انتظار سنتی از موعود کـه ظهور موعود را با
خونریزی و خونخواری و قتل و کشتار فراوان تصویر مـی نمود، حضرتشان از ابتدا در
آثارشان ظهور خود را با نفی هر گونـه خشونت و قهر، نسخ حکم جهاد و قتال، تاکید موکد
بر آزادی عقیده و وجدان، و ضرورت الفت و اتحاد با همـه اقوام و ادیـان تعریف نمود و
نجات عالم انسانی و تحقق اراده الهی را درون وحدت و اتحاد ادیـان و وداد و صلح درون مـیان
همـه فرهنگها، قومـها و کشورها تصویر فرمود. بـه همـین جهت حضرت بهاءالله از پیروان خود
دعوت نمود کـه بجای کاربرد قهر و تسخیر ممالک خاکی بـه مدائن دلهای مردمان توجه کنند و
با حکمت و اخلاق و بردباری بـه فتح قلوب پردازند... درون اواخر دوران اقامت حضرت
بهاءالله درون ادرنـه و اوائل اقامت ایشان درون زندان عکا یعنی درون سالهای 1246 و 1247
شمسی بود کـه حضرتشان با نزول سوره هیکل زمامداران عالم از جمله پاپ، امپراطور روسیـه،
ناصرالدین شاه، ملکه انگلیس، صدر اعظم عثمانی و سلطان عبدالعزیز خلیفه عثمانی را
مخاطب فرموده و همـه ایشان را بـه نفی فرهنگ خشونت، محو بیدادگری اقتصادی و اجتماعی و
ایجاد صلح عمومـی دعوت فرمودند. آثار حضرت بهاءالله درون دوران 24 ساله اقامت ایشان در
عکا از جمله کتاب اقدس و لوح شیخ همگی بر لزوم تاسیس نظمـی بدیع و جهان شمول و
استقرار صلح و وداد درون عالم انسانی تاکید مـیفرمایند. این آثار از ظهور مرحله جدیدی
از تحول و تکامل جهان سخن گفته و لزوم ایجاد نـهادهای جهان شمول و فرهنگی مبنی بر اصل
وحدت عالم انسانی را به منظور آینده جهان موکد ساختند"[286]. استانوودکوب ( Stanwood
Cobb ) دانشمند آمریکائی و کارشناس تعلیم و تربیت کودکان درون کتابی بنام " امنیت
دنیـای رو بـه زوال " مـینویسد: " حضرت بهاءالله بـه سال 1867 از زندان عکا الواحی به
تمام سلاطین جهان فرستاده و آینده آنـها را اخبار کرد کـه قیـام نمایند و صلح بین
المللی و تمدن جهانی را تأسیس نمایند. درون همـین الواح لزوم وجود سازمان ملل را اخبار
فرموده اند ... ویلسون رئیس جمـهوری آمریکا کـه مقدر شده بود مؤسس سازمان ملل باشد این
الواح را مورد مطالعه قرار داد و برنامـه صلحی کـه پیشنـهاد نمود از روی آنـها تنظیم شده
... همچنین، ادموند پریوات ( Edmond Privat ) نویسنده فرانسوی و استاد دانشگاه ژنو
در کتابی بنام " دانش شرق، La Sagesse De Lorinte "، این موضوع را تصریح مـیکند که
در آن اوان کـه حضرت بهاءالله این دستورات را کـه عبارتند از تحریم جنگ – لزوم یک زبان
و یک حکومت جهانی بـه جامعه بشری داد ویلسون رئیس جمـهور آمریکا اصول 12 گانـه خود را
از روی آنـها تنظیم و به جامعه ملل آورد ".
در ضمن، شایـان ذکر هست که به منظور اولین بار درون تاریخ ادیـان، بـه اراده الهی و عهد و
مـیثاق حضرت بهاءالله، وحدت روحانی جامعه بهائی بعد از وفات پیـامبر و موسس آئینش حفظ
گردید و علیرغم کوشش های دشمنان و ناقضین، دیـانت بهائی از انشقاق و تفرقه محفوظ
ماند. حضرت بهاءالله درون وصیت نامـه کتبی خود، حضرت عبدالبهاء پسر ارشدشان را، به
عنوان یگانـه جانشین خود و مبین و مفسر آیـات الهی تعیین نمودند. همـینطور، حضرت
عبدالبهاء درون وصیت نامـه کتبی خود نوه شان حضرت ولی امرالله (شوقی ربانی) را بـه عنوان
یگانـه جانشین خود تعیین نمودند. بعد از وفات حضرت ولی امرالله بیت عدل اعظم رهبری
جامعه بهائی را بشکل نـهادی دموکراتیک و در عین حال روحانی بـه عهده گرفت. درون نتیجه،
"دیـانت بهائی ورقی نو درون دفتر اتحاد و اتفاق دینی باز نموده است"[287].
آثار حضرت بهاءالله کـه به وحی الهی نازل شده بالغ بر صد جلد کتاب مـی باشد کـه این
کلمات الهی شامل آثار عرفانی، اجتماعی، اخلاقی، حدود و احکام مـیباشد. "همچنانکه جهان
مادّی محتاج قوّه خلاّقه اشعه خورشيد هست نيروی روح انسان نيز موکول بـه مقابلهاش با
انوار الهی و قوّه خلاّقه ظهور الهی هست و اوست کـه قوای روحانی و اخلاقی و عقلانی را
که درون ذات انسان مکنون هست بمنصّه ظهور ميکشاند و اگر اين قوّه الهی نبود ذات انسان
اسير غرائز جسمانی و معارف شيطانی ميشد. از اين رو حضرت بـهاءالله احکام و تعاليمش
را "باده ناب سربمُهری" تشبيه ميفرمايد کـه "در جميع اشياء سريان يافته حيات جديدی
بآنـها ميبخشد." آن اوامر "چراغهاى" هدايت کننده بـه "عنايت الهى" و "کليدهائى" به
باب "رحمت" پروردگار است"[288]. درون ضمن شایـان ذکر هست که ، آثار دیـانت بهائی بـه دو
زبان فارسی و عربی نازل شده است. درون این مورد درون آثار طلعات مقدسه بهائی آمده است: "
تازی و پارسی هردو نیکو هست چه کـه آنچه از زبان خواسته اند، پی بردن بـه گفتار گوینده
است و این از هر دو مـی آید و امروز چون آفتاب دانش از آسمان ایران آشکار و هویدا
است، هر چه این زبان را ستایش نمائید سزاوار است... درون حلاوت لسان پارسی شک و شبهه
ای نیست و لکن بسط عربی را نداشته و ندارد. بسیـار چیزها هست که درون پارسی تعبیر از آن
نشده یعنی لفظی کـه مدل بر او باشد وضع نشده و لکن از به منظور هر شیء درون لسان عربی اسماء
متعدده وضع شده..."[289] انتهی.
سرانجام حضرت بهاءالله درون سال 1892 مـیلادی، بعد از چهل سال حبس و تبعید دار فانی را
وداع گفتند و " امروزه مـیلیونـها نفر از مردم سراسر جهان آن ذات مقدّس را مظهر ظهور
الهى و معلم ملکوتى درون اين عصر و زمان ميشناسند"[290].
درنتیجه، " امر بـهائی جوانترين دين از اديان مستقلّ جهان هست و تجديد دين از اصول
اين آئين است، زيرا درون هر زمان مقتضيّات جامعه بشری تغيير ميپذيرد و در هر عصری دينی
جديد موافق با مقتضيّات جهان و نيازمندی جهانيان ظاهر ميگردد. بـهائيان معتقدند که
حضرت بـهاءالله، بنيانگذار امر بـهائی (۱۸۱۷- ۱۸۹۲) جديدترين فرستاده الهی درون سلسله
پيامبران پيشين چون حضرت ابراهيم، موسی و بودا و زردشت و مسيح و بالاخره حضرت محمّد
است و رسالتش به منظور ايجاد تمدّنی جديد و جهانی هست که بشر درون اين زمان بدان نيازمند
است"[291].
همچنین، دیـانت بهائی " درون دوره کوتاه تاریخ 150 ساله خود بـه سرعت از از مجهولیت خارج
شده و از یک نـهضت گمنام مذهبی خاورمـیانـه ای بـه یک دیـانت جهانی با رشد سریع تحول
یـافته "[292] و به عنوان جوانترین دیـانت جهانی، اینک درون تمام کشورهای جهان استقرار
یـافته و بنا بـه گواهی دائرة المعارف بریتانیکا، دیـانت بهائی بعد از مسیحیت بیشترین
گسترش را درون نقاط مختلف عالم دارد.
Encyclopaedia Britanica – World wide Adherents of All Religion))
ذکر حکایتی درون این مقام خالی از لطف نیست: وقتي كارواني از مكه وارد شام شد. پادشاه،
دستور داد رئيس كاروان را كه ابوسفيان نام داشت، نزد او ببرند.
سلطان از ابوسفيان پرسيد: درون حجاز چه خبر شده است؟ برخي خبرها بـه ما رسيده ولي از
موضوع بـه درستي اطلاعي نداريم.
سلطان گفت : من سؤالاتي از تو مي كنم و مي خواهم حقيقت را بگویي...
اين محمّد قبل از اينكه ادّعاي پيغمبري كند، ديوانـه بود؟
ابوسفيان گفت: خير ديوانـه نبود.
سلطان پرسيد: آيا محمّد، ثروتمند است؟
ابوسفيان گفت: خير ثروتي ندارد.
سلطان پرسيد: بعد از ادّعاي پيغمبري، آيا وضع او بهتر شد و زندگيش آسوده تر گشت؟
ابوسفيان گفت: خير نـه تنـها وضعش بدتر شده بلكه درون بيابان هم سرگردان و آواره شده است.
سلطان گفت: آيا با همـه اين مشكلات، از كارش پشيمان شده و از ادّعايش دست كشيده؟
ابوسفيان گفت: خير بلكه درون كارش جدي تر هم شده.
سلطان گفت : آيا مردم بـه سوي او مي گروند يا آنكه آنان هم از او فراري هستند؟
ابوسفيان گفت: مردم روزبه روز بيشتر دور او جمع مي شوند و تا آنجا كه مي توانند به
او كمك مي كنند....
سلطان پرسيد: آيا كساني كه بـه او مي گروند داراي زندگي بهتر و راحت تر مي شوند؟
ابوسفيان گفت: خير بلكه آنچه را هم كه دارند از دست مي دهند.
سلطان گفت: سوال آخرم اين است: آيا مؤمنان محمّد درون اثر اذيت و آزار، درون ايمان خود
سست مي شوند و از او دست برمي دارند؟
ابوسفيان گفت: ابداً، بلكه جدي تر هم مي شوند.
بعد سلطان گفت: اي ابوسفيان بـه زودي همـه ما بايد تسليم او شويم.
ابوسفيان گفت: چنين نيست چون محمّد آدم مـهمي نيست كه ما مجبور بـه تسليم درون برابر او شويم.
سلطان گفت: اي مرد تو نمي فهمي. اگر سؤالات مرا درست جواب داده باشي؛ بـه زودي نـه
تنـها تو و قوم تو، بلكه تمام عربستان و مصر و قيصر روم هم تسليم او خواهند شد... .
باری، " یکی از معدود غربیـانی کـه به ملاقات حضرت بهاء الله موفق شد ، شرق شناسی از
دانشگاه کمبریج بـه نام پروفسور ادوارد براون بود . او گزارش زیر را درون خصوص ملاقاتش
با حضرت بهاء الله از خود بـه جای گذاشته است: ... هیکلی جلیل درون کمال عظمت و وقار بر
نیمکت جالس و بر سرش آنچه را کـه درویش ها تاج مـی نامند ( اما رفیع تر از آن ) قرار
داشت کـه دور آن دستار سفید کوچکی پیچیده شده بود. دو چشمم بـه جمالی افتاد کـه هرگز
فراموش نکنم، از وصفش عاجزم. آن چشمان نافذ بـه نظر مـی رسید کـه درون روحم را مـی کاود
و مـی خواند. قدرت و عظمت از آن پیشانی نورانی و وسیع آشکار بود. اگر چه چینـهای عمـیق
در صورت و پیشانی از سالخوردگی حکایت مـی کرد، اما گیسوان و محاسن سیـاه کـه به نحوی
زیبا و با شکوه کـه تا مـیانـه آن هیکل مـی رسید، سالخوردگی اش را رد مـی کرد. مپرس در
حضور چه شخصی ایستاده ام و به چهی تعظیم کردم کـه تاجداران عالم غبطه خورند و
امپراطورهای امم حسرت برند. صدای لطیف و مـهیمن فرمود کـه بنشینم و بعد ادامـه داد، "
الحمدالله فائز شدی، بـه ملاقات این زندانی تبعیدی آمدی ... جز اصلاح عالم و آسایش
امم مقصدی نداریم، اما ما را از اهل نزاع و فساد شمرده اند و مستحق زندان و تبعید
دانسته اند. آیـا اگر تمامـی ملتها درون سایـه یک آئین جمع شوند و متحد گردند و فرزندان
انسان چون برادر مـهرپرور شوند و روابط محبت و یگانگی بین نوع انسان استحکام یـابد و
اختلافات مذهبی و نژادی از مـیان برود، چه عیبی و چه ضرری دارد. بلی همـین طور خواهد
شد. جنگهای بی ثمر و مرگبار از مـیان برود و صلح اعظم تحقق یـابد... آیـا شما در
کشورهای اروپایی بـه همـین نیـاز ندارید؟ آیـا همـین نیست کـه حضرت مسیح خبر داده است؟ با
وجود این مشاهده مـی شود کـه پادشاهان و زمامداران کشورهای شما گنجینـه های ثروت و
خزانـه ها را بـه جای آن کـه در راه آسایش و خوشبختی نوع انسان خرج کنند درون کمال خودسری
در راه هلاکت اهل عالم صرف مـیکنند. نزاع و جدال و خونریزی حتما پایـان گیرد و تمام
بشر یک خانواده گردند. محبت وطن چه افتخاری دارد، حتما به محبت بـه تمام عالم افتخار
نمود." که تا آنجا کـه به خاطر مـی آورم اینـها کلمات و عباراتی بودند کـه از بهاء شنیدم،
باشد کـه خوانندگان آنـها را بـه دقت بخوانند و با خود بیندیشند کـه آیـا چنین تعالیمـی
مستحق مرگ و زنجیر هست و آیـا اگر درون جهان انتشار یـابند آن را زندگی تازه خواهند
بخشید یـا خیر"[293].
" الیوم دینالله و مذهبالله آن کـه مذاهب مختلفه و سبُل متعدده را سبب و علّت بغضاء
ننمایید. این اصول و قوانین و راههای محکم متین از مطلع واحد ظاهر و از مَشرق واحد
مُشرق و این اختلافات نظر بمصالح وقت و زمان و قرون و اعصار بوده ... ای اهل بهاء کمر
همّت را محکم نمایید کـه شاید جدال و نزاع مذهبی از بین اهل عالم مرتفع شود و محو
گردد. حبّاً لله و لعباده بر این امر عظیم خطیر قیـام نمایید ... آنچه از سماء مشیّت در
این ظهور امنع اقدس نازل، مقصود اتّحاد عالم و محبّت و وداد اهل آن بوده. حتما اهل
بهاء کـه از رحیق معانی نوشیدهاند بـه کمال روح و ریحان با اهل عالم معاشرت نمایند و
ایشان را متذکّر دارند بـه آنچه کـه نفع آن بـه کلّ راجع است"[294]
(حضرت بهاءالله)
علل استمرار ارسال پیـامبران از جانب خداوند و ظهور ادیـان درون ادوار مختلفه
" آئین بهائی دیـانت را موهبت الهی و برای بشر لازم و ضروری و اساس و حقیقت همـه ادیـان
را واحد و یگانـه مـی داند و معتقد هست که جمـیع آنـها به منظور نیل بـه هدف و مقصد واحدی
کوشیده اند و در این راه یعنی هدایت و راهنمائی آدمـیان بـه سر منزل مقصود و کمال
مطلوب گام برداشته اند. آئین بهائی پیـامبران را برگزیدگان یزدان و احکام و فرامـین
آنان را درون دور و زمان خود، درمان دردهای پیکر جامعه انسان مـی داند. ظهور و پیدایش
ادیـان را امری ناگسستنی، دائمـی و رو بـه تکامل و احکام و فرایض آنان را پدیده ای نسبی
و اعتباری، نـه مطلق و همـیشگی مـی شناسد. آئین بهائی معتقد هست که درون ادوار مختلف و
طی مراحل گوناگون تکامل بشری، پیـامبرانی درون جهان پدیدار گشتند و برابر استعداد و
توانائی و نیـازمندی انسانـها ادیـانی بنیـان نـهادند و احکام و قوانینی وضع نمودند. این
امر گویـای این حقیقت هست که دگرگونی ادیـان زائیده پیشرفت و توسعه دانش بشر درون مسیر
تکاملی اش و تغییر اوضاع و احوال و نیـازها و خواست های اوست. بی شک درون دنیـائی که
محکوم قانون تغییر و تحول است، احکام و قوانین ادیـان نیز از این اصل و قائده که
گریبانگیر هر نظام انسانی است، دور و بر کنار نمانده است. زیرا همـه این اصول و قواعد
و نظام ها به منظور آن ایجاد گردیده اند کـه رفاه و آسایش آدمـیان را تامـین نمایند، نـه
آنکه رفاه و آسایش آنان را فدای دوام و بقای خود سازند"[295]. بنابراین، " هر
پیـامبری به منظور تجدید و تاکید و اکمال و اتمام آیـات الهی و تقویت نیروی ایمان و ترویج
شریعت ربانی قیـام نموده هست و نـه ابطال شریعت قبل"[296].
حضرت بهاءالله مـی فرمایند: "...پیمبران یزدان هرگاه کـه جهان را بـه خورشید تابان دانش
درخشان نمودند بـه هر چه سزاوار آن روز بود مردم را بـه سوی خداوند یکتا خواندند و
آنـها را از تیرگی نادانی بـه روشنایی دانایی راه نمودند. بعد باید دیده مردم دانا بر
راز درون ایشان نگران باشد چه کـه همگی را خواست یکی بوده و آن راهنمایی گمگشتگان و
آسودگی درماندگان است"[297].
همچنین، " بعقیده اهل بهاء هر یک از ادیـان الهی سهم خود را درون تحقق اه مشخصی از
مجموع این سیر تکاملی ادا نموده اند همانطور کـه طفل بتدریج و در طول زمان ترقی نموده
و بکسب کمالات مختلف نائل مـی آید ( مثل راه رفتن – غذا خوردن - خواندن – کار با
دیگران و غیره) که تا بدرجه بلوغ رسد. بهمان ترتیب نوع انسان نیز بتدریج و به آهستگی در
مراحل بلوغ روحانی با توجه بـه استعدادات مختلف معنوی خویش ترقی خواهد نمود. برای
مثال درون دوران حضرت ابراهیم قوم عبرانی بـه یکتائی خداوند پی و بکشف یک رشته از
استعدادات بشری لازم، به منظور ترقی کـه بوسیله آنحضرت نائل گردیده بود نائل شدند و این
موضوع بعدا درون دنیـای غرب و همچنین درون تمدن اسلامـی عمـیقا موثر گردید. سپس حضرت موسی "
فرامـین الهی" را بجهت راهنمائی نوع بشر نازل فرمود. حضرت بودا طریق انقطاع از نفس را
به نوع انسان بیـاموخت و حضرت مسیح محبت بـه خدا و دوستی خلق را تعلیم فرمود. حضرت
بهاءالله بیـان فرموده اند کـه این تکامل تدریجی درون تفکرات و مدرکات روحانی هم طبیعی و
هم لازم و ضروری است. کودک قبل از آنکه بتواند بـه جست و خیز بپردازد و یـا بدود باید
راه رفتن ساده را بیـاموزد"[298].
از سوی دیگر، " دیـانت بهائی معتقد هست که هدف و مقصد دیـانت تنـها و فقط زندگانی دنیـای
بعد نیست، بلکه جهان ما نیز عرصه دیـانت است. پهن دشت تلاش و کوشش آدمـیان بسوی ترقی و
کمال است. از اینرو آئین بهائی اصل " وحدت عالم انسانی " را هدف و آرمان غائی خود مـی
داند و برای تحقق بخشیدن بـه یک وحدت رو بـه کمال سعی و اهتمام مـی ورزد. بر این پایـه،
در ادوار گذشته، هر یک از انبیـاء گونـه ای از وحدت را استوار ساخته است. بنا براین
سیر تکاملی کـه با زندگی خانواده آغاز گردیده و سپس بـه صورت قبیله و عشیره رشد و کمال
یـافته و با گذشت زمان با تشکیل دولت شـهرها و تاسیس جوامع ملی دامنـه اش گسترده تر
گردیده، ناگزیر هست همچنان بـه راه خود ادامـه داده و به مرحله نـهائی یعنی اتحاد ملت
های روی زمـین نائل شود. نیل بـه این مرحله از تکامل جامعه انسانی نـه تنـها امری لازم و
ضروری هست بلکه حتمـی و اجتناب ناپذیر است. زیرا با توجه بـه تغییرات و دگرگونیـهای
بنیـانی درون نظام اقتصادی و اجتماعی و سیـاسی جامعه بشری و ارتباط و اتکاء ملت ها به
یکدیگر و کوچک شدن جهان بر اثر دگرگونیـهای شگرف درون وسائل و ابزار حمل و نقل و
ارتباطات و در نتیجه کوتاه شدن فاصله ها، اوضاع و شرایطی پدید آمده کـه ملتها برای
تامـین بهتر منافع و مصالح ملی و خصوصی خود بـه ناچار بایستی طریق اتحاد و اتفاق پیش
گیرند که تا بتوانند با همکاری و تعاون و اشتراک مساعی یکدیگر درون چهارچوب یک جامعه متحد
جهانی، درون صلح و آرامش و رفاه و آسایش بسر برند. بنا بر اعتقاد آئین بهائی درون یک
چنین جامعه جهانی از سوئی همـه ملتها و نژادها و گروههای بشری با یکدیگر متحد بوده و
از سوی دیگر استقلال کشورها و خصوصیـات و ویژگیـهای ملی آنـها و نیز حقوق و آزادی های
شخصی و ابتکارات فردی ملحوظ و محفوظ خواهد بود"[299].
بنابراین، " رسالت اساسی آئین بهائی استقرار اتحاد جهانی هست و مـیثاق حضرت بهاءالله
دقیقا باین امر مـهم متوجه مـیباشد. از نظر اهل بهاء، وحدت جهان نـه تنـها ایجاد احساس
عمـیق اخوت و محبت بین افراد بشر، بلکه همراه آن استقرار موسساتی جهانی هست که برای
ایجاد هم آهنگی و اتحاد درون زندگی اجتماعی درون این کره خاکی لازم و ضروری است. جنگ و
نزاع قطعیـا حتما فراموش شود و صلح عمومـی درون بین کلیـه ملل و جوامع بشری استحکام و
استقرار یـابد. درون آثار امر بهائی این دور نمای آتیـه دنیـای بشری بـه " نظم جهانی
حضرت بهاءالله" موسوم گردیده هست که آتیـه بس عظیم و زیبا را بـه ما نوید مـی دهد، که
همان نزول و اسقرار ملکوت الهی و سلطنت خدا درون روی زمـین مـی باشد کـه در کتب مقدسه
انبیـای سلف بـه آن اشاره شده است". درون نتیجه،" اهل بهاء ایمان دارند کـه قطعیـا زمان آن
فرا رسیده کـه وحدت عالم انسانی بمرحله تحقق واصل شود چرا کـه این یگانگی و اتحاد چیزی
جز اراده الهی نیست، و همچنین استقرار صلح دائمـی و وحدت عالم انسانی نماینگر سلطنت
الهی درون روی کره خاک و حد نـهائی پیروزی خیر بر شر و یزدان بر اهریمن کـه بصورت تشبیـه
در کتب مقدسه ذکر گردیده بشمار مـیآید و خلاصه آنکه، اراده الهی، نظم جهانی را کـه در
طول تاریخ بشر بآن وعده داده شده تحقق خواهد بخشید"[300].
حضرت عبدالبهاء مـی فرمایند: " الیوم جز قوه کلیـه کلمة الله کـه محیط بر حقایق اشیـاء
است، عقول و افکار و قلوب و ارواح عالم انسانی را درون ظل شجره واحده جمع نتواند. اوست
نافذ درون کل اشیـاء و اوست محرک نفوس و اوست ضابط و رابط عالم انسانی"[301].
کوتاه سخن آنکه ، " حضرت بهاءالله واضحاً و مکرّراً اعلام فرمودند کـه همان مربّی عظيم و
معلمـی هستند کـه همـهء اقوام و ملل مدّتها منتظر ظهورشان بودند و حامل فيض مجيدی هستند
که شامل جميع فيوضات سابقه هست بطوريکه جميع اديان سالفه مانند انـهاری کـه باقيانوس
ميريزند بآن ملحقّ و منتهی خواهند شد . اساسی بنا نـهادند کـه پايهء استوار به منظور وحدت
سراسر جهانست و قرن پرشکوه صلح و سلام بين ملل و اقوام و دوستی و ائتلاف بين الانام
را کـه پيغمبران پيشگوئی کرده و شعرا به منظور آن نغمـه سرائی نمودهاند آغاز نمودند .
تحرّی حقيقت ، وحدت عالم انسانی ، وحدت اديان ، اتّفاق شعوب و قبائل ، اتّحاد شرق و غرب
، توافق بين دين و علم ، ازاله تعصّبات و خرافات ، تساوی حقوق رجال و نساء ، استقرار
عدالت و حقّ ، تأسيس محکمـهء کبرای بين المللی ، وحدت لسان ، اشاعه و بسط اجباری تعليم
و تربيت و بسياری اصول ديگر از جمله تعاليمـی هست که درون نيمـه اخير قرن نوزدهم از قلم
حضرت بهاءاللّه درون ضمن کتب و الواح بيشمار کـه مخاطب بعضی از آنـها سلاطين و
فرمانروايان جهان هستند نازل گرديده است. پيام حضرت بهاءاللّه درون جامعيّت و وسعت بطور
شگفت انگيزی با مقتضيات و احتياجات زمان مطابق و موافق است. مسائل مبتلا بـه جامعه
بشری هيچگاه باين درجه عظيم و مفصّل و راه حلهائی هم کـه پيشنـهاد شده هيچوقت اينقدر
متعدّد و متضاد نبوده ، احتياج بـه يک مربّی عظيم جهانی نيز درون هيچ عصری باين ضرورت از
طرف عامّه احساس نشده و انتظار ظهور چنين مربّی عظيم شايد هرگز باين درجه از شدّت و
عموميّت نبوده است"[302].
حضرت عبدالبهاء مـیفرمایند: جهان و آنچه درون اوست هر دم ديگرگون گردد و در هر نفسي
تغيير و تبديل جويد، زيرا تغيير و تبديل و انتقال از لوازم ذاتيه امکان هست و عدم
تغيير و تبديل از خصايص وجوب، لهذا اگر عالم کون را حال بريک منوال بود لوازم
ضروريهاش نيز يکسان ميگشت، چون تغيير و تبدل مقرر و ثابت، روابط ضروريهاش را نيز
انتقال و تحول واجب، مثل عالم امکان مثل هيکل انسان هست که درون طبيعت واحده مداوم نـه،
بلکه از طبيعتي بطبيعتي ديگر و از مزاجي بمزاج ديگر انتقال نمايد و عوارض مختلف گردد
و امراض متنوع شود، لهذا پزشک دانا و حکيم حاذق درمان را تغيير دهد و علاج را
تبديل نمايد. بديده بينا ملاحظه کنيد کـه انسان درون رحم مادر خونخوار است، و در مـهد و
گهواره شير خوار، و چون نشو و نما نمايد بر خوان نعمت پروردگار نشيند و از هرگونـه
طعام تناول نمايد، زمان طفوليت را حکمي و دم شيرخواري را رزقي و سن بلوغ را اقتضايي
و جواني را قوت و قدرت و ضعف پيري را فتور و رخاوتي، درون هر درجه انسان را اقتضايي
و دردش را درماني، همچنين موسم صيف را اقتضايي و فصل خزان را خصوصيتي و موسم دي را
برودتي، و وقت بهار را نسيم معطري و شميم معتبري، حکمت کليه اقتضاي اين مينمايد، که
بتغيير احوال تغيير احکام حاصل گردد و به تبديل امراض تغيير علاج شود، پزشک دانا
هيکل انسان را درون هر مرضي دوايي و در هر دردي درماني نمايد و اين تغيير و تبديل عين
حکمت است[303]. انتهی
همچنین، حضرت بهاءالله مـیفرمایند: " مـیان پیمبران جدائی ننـهیم چون خواست همـه یکی است
و راز همگی یکسان. جدائی و برتری مـیان ایشان روا نـه. پیمبر راستگو خود را بنام پیمبر
پیشین خوانده، بعد چونی بنـهان این گفتار پی نبرد بگفته های ناشایسته پردازد... چه
هر گاه کـه خداوند بیمانند پیمبری را بسوی مردمان فرستاد بگفتار و رفتاری کـه سزاوار
آن روز بود نمودار شد. خواست یزدان از پدیداری فرستادگان دو چیز بود، نخستین رهانیدن
مردمان از تیرگی نادانی و رهنمائی بـه روشنائی دانائی. دویم، آسایش ایشان و شناختن و
دانستن راههای آن. پیمبران چون پزشکانند کـه بپرورش گیتی وان آن پرداخته اند تا
بدرمان یگانگی بیماری بیگانگی را چاره نمایند. درون کردار و رفتار پزشک جای گفتار نـه،
زیرا کـه او بر چگونگی کالبد و بیماریـهای آن آگاه هست و هرگز مرغ بینش مردمان زمـین
بفراز آسمان دانش او نرسد. بعد اگر رفتار امروز پزشک را با گذشته یکسان نبینند جای
گفتار نـه، چه کـه هر روز بیمار را روش جداگانـه سزاوار ..."[304].
خلاصه کلام آنکه، پیـامبران آسمانی کـه از جانب خداوند بـه رسالت مبعوث مـیگردند، دارای
هدفی واحد بوده و در دعوتشان هیچ اختلافی نیست، چنانكه درون آیـه 13 سوره شوری مى
فرمايد: " شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ
إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى، يعنى شريعت و آئينى را كه خدا براى شما قرار داد همانست كه
نوح را بـه آن سفارش نمود و بر تو نيز همان را وحى نموديم و به ابراهيم و موسى و عيسى
نيز همين آئين را توصيه كرديم". این فرستادگان یزدانی همواره يك سلسله اصول مشتركی
از طرف خدا بـه مردم عرضه کرده اند؛ گرچه اختلافهای موجود درون قوانین و دستورهایشان با
توجه بـه تحولات زمان و مکان بوده و اصل تکامل که، فی الواقع، یکی از اصول مسلمـه است
از جمله علل این اختلافات مـیباشد.
باری، بي گمان ابتدائي ترين نگاه بـه تعالیم و دستورات ادیـان، بیـانگر آن هست كه این
تعالیم و دستورات، عموماً منحصر بـه دو نوع مـی باشد: تعالیم روحانی و تعالیم اجتماعی.
تعالیم روحانی، مثل اعتقاد بـه خدای واحد، اعتقاد بـه پیـامبران بعنوان رابط مـیان مردم
و خدا و اعتقاد بـه عالم بعد، غیر قابل تغییر و تبدیل مـی باشد، "جمـیع انبیـاء بـه آن
مبعوث شده اند و تاسیس فضائل عالم انسانی نموده اند کـه اساس جمـیع انبیـاءست و حقیقت
است، و حقیقت تعدد قبول نمـی کند"[305]. اما تعالیم اجتماعی، مانند آداب نماز و روزه،
طلاق و نکاح و محاکمات و مجازات، "تعلق بـه اجسام و احکام دارد، بـه اقتضای زمان و
مکان تغییر و تبدیل پذیرد. مثلا درون زمان حضرت موسی درون تورات بـه اقتضای آن زمان ده
حکم قتل بود، اما درون زمان حضرت مسیح زمان اقتضا نمـی کرد، این بود کـه تغییر کرد"[306].
درنتیجه، از علل ارسال پیـامبران و تجدید ادیـان درون هر عصر و زمان آنست کـه اولا، "هر
قسمت از احکام اجتماعی را کـه بر وفق مقتضیـات زمان و روح عصر نباشد نسخ و یـا بصورت
تازه تری درون آورده تشریع شریعت جدید فرمایند"[307]؛ مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ
بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ( بقره، 106)، یعنی هر چه از
آیـات خدا نسخ کنیم یـا حکم آنرا متروک سازیم بهتر از آن یـا مانند آن بیـاوریم. آیـا
مردم نمـیدانند کـه خدا بر همـه چیز تواناست".
فی المثل، " بخشـهایی از قرآن مجید کـه بیـانگر مسائل محیطی و محدود محیط نزول آن است،
بدون تردید آن شرایط همگانی و همـیشگی نمـی تواند باشد. بنابراین، راه حلهای اختصاصی
ارائه شده بـه آن محیط نیز نخواهد توانست ابدی و ماندگار بماند. وجود آیـات منسوخ در
دوران کوتاه بعثت و تغییرات محیطی بسیـار محدود و ناچیز، نشانگر این نکته هست که همـه
جا و بدون هیچ گونـه استثنا تغییر شرایط بـه تغییر دستورات مـی انجامد و این نکته در
متن قرآن بـه صراحت مورد اشاره قرار گرفته و اعلام گردیده کـه هر دورانی را فرمانی و
کتابی مـی باشد: لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ. يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ(رعد/38 و
39)، یعنی هر دوری کتابی دارد. خداوند هر چه را خواهد محو و هر چه را خواهد اثبات مـی
کند و مادر کتاب ها نزد اوست "[308].
در دیـانت بهائی، احکام و مجازاتهایی کـه در شریعت قبل مصداق خشونت بوده و مطابق روح
زمان نمـی باشد -- مانند بسیـاری از احکام قصاص چون حکم رجم، قطع دست دزد، شلاق زدن
زانی و زانیـه، حکم مفسد فی الارض، شکنجه زن درون صورت ارتداد و سایر مجازاتهای خشن --
تعدیل یـافته و یـا آنکه نسخ گشته اند. بعبارتی، نفی فرهنگ خشونت درون آثار دیـانت بهائی
کاملا مشـهود مـی باشد، و از آنجا کـه هدف غائی دیـانت بهائی درون این دور اعظم، ایجاد
اتحاد و وحدت و ارتباط کامل مـیان اقوام و ملل عالم مـی باشد، بـه فضل و موهبت الهی، هر
تعلیمـی کـه مانع از بوقوع پیوستن وحدت جهانی مـیباشد نسخ و با تعالیمـی کـه منجر به
استقرار وحدت عالم انسانی شود، جایگزین شده است. از دیگر احکام و تعالیمـی کـه مطابق
با مقتضای زمان نبوده و نسخ یـا تغییر یـافته، مـیتوان بـه نمونـه های ذیل اشاره نمود؛
محو حکم جهاد، نفی حکم سیف، نـهی داری، ارتقاء حقوق زنان، رفع حکم ربا جهت سهولت
انجام امور بانکی و تجاری، تغییر درون نماز جهت آسان نمودن اجرای این فریضه، محو حکم
محلل، آزادی درون حجاب، نسخ بسیـاری از مسائل فقهی، لغو فتوی، جایگزینی تیمم بـه صورت
ذکر بجای خاک، محو حکم نجاست، دوری از خرافاتی کـه در اثر سوء تأویل درون دین وارد شده،
تحری حقیقت، ترک تقالید و انواع تعصبات (وطنی، مذهبی، نژادی، ) و ... .
در این مقام، نمونـه هایی از آثار دیـانت بهائی، کـه عمق دیدگاه این آئین جهانی را در
خصوص وحدت عالم انسانی نمودار مـی سازد، بیـان مـی گردد:
قلم اعلي درون هر يك از آيات ابواب محبت و اتحاد باز نموده. قلنا و قولنا الحق عاشروا
مع الاديان كلها بالروح و الريحان. از اين بيان آنچه سبب اجتناب و علت اختلاف و
تفريق بود از ميان برخاست و در ارتقاء وجود و ارتفاع نفوس نازل شده آنچه كه باب اعظم
است از براي تربيت اهل عالم. آنچه از لسان و قلم ملل اولي از قبل ظاهر، في الحقيقه
سلطان آن درون اين ظهور اعظم از سماء مشيت مالك قدم نازل (لوح دنيا)؛ آثار نفاق در
آفاق موجود و مشـهود مع آنکه کل از به منظور اتحاد و اتفاق خلق شده اند ... ای دوستان
سراپرده یگانگی بلند شد بچشم بیگانگان یکدیگر را مبینید همـه بار یک دارید و برگ یک
شاخسار ( لوح مقصود)؛ ای اهل عالم، فضل این ظهور اعظم آنکه، آنچه سبب اختلاف و فساد
ونفاقست از کتاب محو نمودیم و آنچه علت الفت و اتحاد و اتفاقست ثبت فرمودیم. نعیما
للعالمـین. مقصود این مظلوم از حمل شداید و بلایـا و انزال آیـات و اظهار بینات اخماد
نار ضغینـه و بغضا بوده کـه شاید آفاق افئده اهل عالم بنور اتفاق منور گردد و به آسایش
حقیقی فائز گردد (کتاب عهدی)؛ بعد اي ياران الهي که تا توانيد بر اتحاد و اتفاق با
يكديگر كوشيد، زيرا كل قطرات يك بحريد و اوراق يك شجر و لئالي يك صدف و گل و رياحين
يك رياض ... نفسي را بيگانـه نخوانيد و شخصي را بدخواه مشمريد. (منتخباتي از مكاتيب،
ج 1، ص 269)؛ شأن انسان رحمت و محبت و شفقت و بردباري با جميع اهل عالم بوده و خواهد
بود. ( منتخباتي از آثار حضرت بهاءالله، ص 140)؛ نیکوست حال نفسی کـه به محبت تمام با
عموم انام (مردم) معاشرت نماید. ( منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص 214)؛ کل باید
در این بوستان عظیم انسانی چون گلهای رنگارنگ بنـهایت الفت و اتحاد پرورش یـابند و
فارغ از هر گونـه نفرت و اختلاف با یکدیگر دمساز و مألوف گردند ( صفحه 77 ظهور عدل
الهی)؛ اصحاب صفا و وفا بايد با جميع اهل عالم بـه روح و ريحان معاشرت نمايند چه که
معاشرت سبب اتّحاد و اتّفاق بوده و هست و اتّحاد و اتّفاق سبب نظم عالَم و حيات امم هست (
طراز دوم از طرازات )؛ ای احبّای الهی از رائحه تعصّب جاهلانـه وعداوت و بغض عاميانـه و
اوهام جنسيّه و وطنيّه و دينيّه کـه بتمام مخالف دين اللّه و رضای الهی و سبب محرومـی
انسانی از مواهب رحمانی هست بيزار شويد و از اين اوهامات تجرّد يابيد و آئينـه دل را
از زنگ اين تعصّب جاهلانـه پاک و مقدّس کنيد که تا بعالَم انسانی يعنی عموم بشر مـهربان
حقيقی گرديد و بهر نفْسی از هر ملّت و هر آئين وهر طائفه و هر جنس و هر ديار ادنی
کُرهی نداشته باشيد بلکه درون نـهايت شفقت و دوستی باشيد شايد بعون و عنايت الهيّه افق
انسانی از اين غيوم کثيفه يعنی تعصّب جاهلانـه و بعض و عداوت عاميانـه پاک و مقدّس
گردد(مکاتيب حضرت عبدالبهاء، ج 3، صفحات 153 - 154)؛ عالَم انسانی را دو بال هست يک
بال رجال و يک بال نساء که تا دو بال متساوی نگردد مرغ پرواز ننمايد. اگر يک بال ضعيف
باشد پرواز ممکن نيست . که تا عالَم نساء متساوی با عالَم رجال درون تحصيل فضائل وکمالات
نشود فلاح و نجاح چنانکه بايد و شايد ممتنع و محال ( گلزار تعالیم، ص 283)؛ آزادی
زنان و وصول بـه تساوی مـیان زن و مرد، هر چند اهمـیتش چنان کـه باید هنوز آشکار نباشد،
یکی از مـهم ترین وسائل حصول صلح جهانی محسوب است. انکار تساوی بین زن و مرد نتیجه اش
روا داشتن ظلم و ستم بـه نیمـی از جمعیت جهان هست و چنان عادت و رفتار ناهنجاری را در
مردان بـه وجود مـی آورد کـه اثرات نا مطلوبش از خانـه بـه محل کار و به حیـات سیـاسی و
مآلاً بـه روابط بین المللی کشیده مـی شود. انکار مساوات مـیان زن و مرد هیچ مجوز اخلاقی
و عملی یـا طبیعی ندارد و فقط زمانی کـه زنان درون جمـیع مساعی بشری سهمـی کامل و متساوی
داشته باشند، از لحاظ اخلاقی و روانی جو مساعدی خلق خواهد شد کـه در آن صبح صلح جهانی
پدیدار گردد (پیـام وعده صلح جهانی)؛ الیوم هیکل عدل تحت مخاطب ظلم و اعتساف مشاهده
مـی شود. از حق جل جلاله بخواهید که تا نفوس را از دریـای آگاهی بی نصیب نفرماید، چه اگر
فی الجمله آگاه شوند ادراک مـی نمایند کـه آنچه از قلم حکمت جاری و ثبت شده بمنزله
آفتاب هست از به منظور جهان راحت و امنیت و مصلحت کل درون آن هست ( لوح مقصود).
ثانیـاً، حکمت الهی همانا بر این بوده هست که ما نسبت بـه عوالم غیب شناسائی داشته
باشیم و این شناسائی بصورت تدریجی و تکاملی بوده و برای این منظور، پیـامبران ربانی
همواره واسطه فیض الهی بوده اند، چنانچه، درون آیـه 179 سوره آل عمران آمده است: " مَّا
كَانَ اللّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللّهُ
لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاءُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ
وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ، یعنی خداوند هرگز مؤمنان را بدین حال کنونی وا نگذارد که تا آنکه
به آزمایش بد سرشت را از پاک گوهر جدا کند و خدا همـه شما را از سر غیب آگاه نسازد و
لیکن (به این مقام) از پیغمبران خود هر کـه را مشیت او تعلق گرفت بر گزیند، بعد شما به
خدا و پیغمبرانش بگروید، کـه هر گاه ایمان آرید و پرهیزگار شوید اجر عظیم خواهید
داشت". و در آیـه 21 سوره حجر از کلام الله مجید آمده است:" وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا
خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ. یعنی، و هیچ چیز درون عالم نیست جز آنکه منبع و
خزانـه آن نزد ماست ولی ما از آن بر عالم خلق الا بـه قدر معین کـه مصلحت هست نمـی
فرستیم". بنابراین، طبق این آیـه: " نصیب ما درون خزائن غیب و علم الهی بسیـار هست و
لیکن خداوند آن را درون آن واحد به منظور ما آشکار نخواهد ساخت"[309].
همچنین، آیـه 85 سوره بنی اسرائیل مـیفرماید: " وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي
وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً، یعنی از تو از حقیقت روح مـی پرسند، جواب بده کـه روح
از امر خداست و آنچه از علم بـه شما دادند بسیـار اندک است". باری، " اکثر مفسرین
اسلامـی اعم از شیعه یـا سنی درون تفسیر این آیـه گفته اند که، قوم یـهود علم واسع الهی را
محدود بـه آیـات تورات دانسته، مدعی شدند کـه جمـیع علوم اولین و آخرین درون متون تورات
منظور گشته و دیگر نیـازی بـه شرع جدید و ظهور جدید نمـی باشد ( مزمور نوزدهم آیـه 7
تورات: شریعت خداوند کامل هست و جان را درون بر مـی گیرد)". درون جلد پنجم روح البیـان شیخ
اسماعیل حقی ص 197، و همچنین درون جزء ثانی کشاف زمخشری آمده است(ترجمـه): یـهودیـان پس
از شنیدن این آیـه (وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً) گفتند: آیـا این خطاب الهی مختص به
ما هست یـا تو هم ای محمد با ما درون آن شریک هستی؟ پیغمبر فرمود: " بلکه ما و شما را
خداوند از علم خود اندکی و قلیلی عطا فرمود". بعد گفتند چقدر تعجب آور هست مقام تو
ساعتی مـی گویی: وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً؛ و ساعتی این آیـه را مـی گویی:
وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً. بعد در جواب یـهودیـان آیـه 27 سوره لقمان نازل شد: وَلَوْ
أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ
اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ( و اگر هر درخت روی زمـین قلم شود و آب دریـا بـه اضافه هفت دریـای دیگر
به مدد آید از بعد آن باز هم نگارش کلمات خدا نا تمام ماند همانا خدا را اقتدار و
حکمت است)، مفسرین زیـادی بـه این مطلب اشاره کرده اند، فی المثل کتاب درون المنثور جلال
الدین سیوطی درون جزء چهارم ص 199، و همچنین درون تفسیر امام بیضاوی و مجمع البیـان شیخ
طبرسی و فتح القدیر محدث شوکانی و ...[310].
بنابراین، همانطور کـه از حضرت رسول (ص) نقل شده: " أمرنا ان نکلم الناس علی قدر
عقولهم[311]، یعنی ما ( پیـامبران) امر شده ایم کـه با مردم بقدر عقولشان سخن گوئیم"؛
مـیتوان این نتیجه را گرفت که، عقول مردمان آن عصر استعداد فهم مراتب عالیـه روحانی را
نداشتند و مصلحت بر این بوده کـه سخنی از این ودیعه الهی نشود. درون نتیجه، " پیـامبران
الهی همواره درون طول تاریخ به منظور هدایت و راهنمایی بشر آمده اند و در هر عهد و زمانی،
سهم معینی از سر غیب و مقدار مشخصی از معارف و علم الهی را بـه بشریت تعلیم داده
اند"[312].
لازم بذکر هست که درون آثار دیـانت بهائی آیـات الهی بیشماری درون تبیین و توضیح روح و
کیفیـات روحانی عز نزول یـافته است. بـه استناد آثار دیـانت بهائی طبیعت حقیقی بشر امری
روحانی مـی باشد: " روح انسان سبب حیـات جسد انسان است... عالم بـه منزله جسد هست و
انسان بـه منزله روح، اگر انسان نبود و ظهور کمالات روح نبود و انوار عقل درون این عالم
جلوه نمـی نمود این عالم مانند جسد بی روح بود"[313]. حضرت بهاءالله درون توضیح روح
انسانی مـیفرمایند: " ... بدان کـه روح انسانی مقدس و مجرد هست و منزه از و خروج،
زیرا و خروج و حلول و صعود و نزول و امتزاج از خصائص اجسام هست نـه ارواح، لهذا
روح انسانی درون قالب جسمانی ننماید بلکه تعلق بـه این جسم دارد و موت عبارت از
انقطاع آن تعلق است. مثلش آینـه و آفتاب است. آفتاب درون آینـه و خروجی ندارد و
حلولی ننماید، ولی تعلق بـه این آینـه دارد و در او جلوه نماید. چون تعلق منقطع گردد
آینـه از روشنی و لطافت و جلوه باز ماند لهذا تعبیر خروج روح از جسد تعبیر مجازی است
نـه حقیقی و این تعلق شاید بتدریج منقطع گردد و شاید فوری باشد[314] ... روح از حقایق
مجرده هست و حقیقت مجرده مقدس از زمان و مکان هست ..."[315].
و نـهایتاً، از آنجا کـه به مرور زمان غبار اوهام و تصورات بشری و اندیشـه های پیروان و
روسای دینی درون تعالیم روحانی ادیـان رخنـه کرده، حقیقت تعالیم گم مـی شود، درون نتیجه
پیـامبر جدید، "معارف الهی و احکام روحانی دین قبل را کـه فراموش شده بر حسب وسعت
دایره علوم و ترقی افهام ایضاح و توسعه و ترویج مـی فرماید"[316].
پیروان ادیـان، همواره، بـه دلیل فاصله گرفتن و دوری از مبدأ ظهور پیـامبران، بـه منتهی
درجه تدنی و انحطاط رسیده و پیمان خود را با خالق از یـاد مـیبرند؛ درون یک چنین شرایطی
احتیـاج بـه نذیر و بشیری جهت دمـیدن روح جدید درون دیـانت الهی و هدایت و نمایـاندن صراط
مستقیم بـه مؤمنان مـی باشد، کـه این خود یکی از علل ارسال پیـامبران از جانب خداوند مـی
باشد. درون آیـه 16 سوره حدید آمده است: أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ
وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ
قُلُوبُهُمْ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ، یعنی آيا وقت آن نرسيده هست كه دلهاى مؤمنان درون برابر
ذكر خدا و آنچه از حقّ نازل كرده هست خاشع گردد؟! و مانند كسانى نباشند كه درون گذشته
به آنـها كتاب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنـها گذشت و قلبهايشان قساوت پيدا
كرد؛ و بسيارى از آنـها گنـهكارند! و در آیـه 19 سوره مائده مـیفرماید: يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ
جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشيرٍ وَ لا نَذيرٍ فَقَدْ
جاءَكُمْ بَشيرٌ وَ نَذيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ، یعنی اى اهل كتاب! رسول ما، بعد از
فاصله و فترتى ميان پيامبران، بـه سوى شما آمد؛ درون حالى كه حقايق را براى شما بيان
مىكند؛ که تا مبادا(روز قيامت) بگوييد: «نـه بشارت دهندهاى بـه سراغ ما آمد، و نـه بيم
دهندهاى»! (هم اكنون، پيامبر) بشارتدهنده و بيمدهنده، بـه سوى شما آمد! و خداوند
بر همـه چيز تواناست. همچنین، درون آیـه 134 سوره طه آمده است: وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ
مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى،
یعنی اگر ما آنان را پيش از آن(كه قرآن نازل شود) با عذابى هلاك مىكرديم، مىگفتند:
«پروردگارا! چرا پيامبرى براى ما نفرستادى که تا از آيات تو پيروى كنيم، پيش از آنكه
ذليل و رسوا شويم!»
در نتیجه مـیتوان گفت که، ادیـان الهی بعد از گذر از مراحل اولیـه، دوران نفوذ و رشد را
سپری کرده که تا تدریجاً بـه کمال و بلوغ برسند؛ سپس از آنجا کـه به مرور زمان با مبدأشان
فاصله پیدا مـیکنند، از حقیقت و جوهر دین کـه عاری از هر گونـه انحراف و ناخالصی است
دور مـی شوند، بـه انحطاط مـی گرایند و دوره افول و زوال ادیـان فرا مـی رسد و بدین ترتیب
زمـینـه به منظور ظهور پیـامبری جدید، جهت تزکیـه دین قبل فراهم مـی گردد.
همچنین، از آنجا کـه در ادیـان آسمانی، بین پیروان ادیـان اختلاف روی مـیدهد، خداوند
بندگانش را بـه این حال رها نخواهد کرد و برای این مقام پیغمبرانی را بر مـی گزیند که
از وظایف مـهم آنـها رفع این اختلافات، و تکمـیل شریعت قبل مـی باشد کـه با ظهور دین حنیف
در ادوار مختلفه، حقیقت واقع به منظور دینداران از جانب خداوند روشن مـیشود. چنانچه، در
آیـه 76 سوره نمل درون این خصوص آمده است: " إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ
الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ، یعنی اين قرآن بسيارى از آنچه را كه بنى اسرائيل درون آن با
يكديگر اختلاف داشتند، براى ايشان حكايت مىكند". و در آیـه 64 سوره نحل مـیفرماید: "
وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ، إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ، وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ
يُؤْمِنُونَ، یعنی كتاب را جز براى آن بر تو فرو نفرستاديم که تا آنچه را كه درون آن اختلاف
دارند، براى ايشان بيان كنى، و هدايت و رحمتى باشد براى كسانى كه ايمان آوردهاند".
علاوه بر مطلب فوق، تشتت و ابهام و اختلافی کـه در امور دینی بین بزرگان و علمای دینی
وجود دارد، نیز، با ظهور پیـامبر جدید رفع مـی گردد. حضرت بهاءالله درون خصوص اختلافات
موجود درون زمان ظهورشان مـیفرمایند: " ... اگر نفسی طلب حقی و یـا معرفتی بخواهد نماید
نمـی داند نزد کدام رود و از کـه جویـا شود، از غایت اینکه رأی ها مختلف و سبیل ها
متعدد شده. و این تنگی و ضیق ( مقصود ضیق از معارف الهیـه و ادراک کلمات ربانیـه است)
از شرایط هر ظهور هست که که تا واقع نشود ظهور شمس حقیقت (پیـامبران) نشود، زیرا کـه صبح
ظهور هدایت بعد از لیل ضلالت طالع مـی شود"[317].
در کتاب الحياة، درون مبحث نكوهش اختلاف و پراكندگى علما، آمده است: وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ
إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ، بَغْياً بَيْنَهُمْ ..( بقره، 213) درون باره آن
(حق) اختلاف نكردند مگر كسانى كه (كتاب) بـه ايشان داده شده بود، بعد از رسيدن آيات
روشن بـه ايشان، و اين درون نتيجه ستمگرى و حسدى بود كه با يك ديگر داشتند. وَ لا
تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ، وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ ..(انفال، 46) نزاع
مكنيد كه سست خواهيد شد و شوكت و آبروى شما خواهد رفت، و بردبارى نماييد كه خدا با
بردباران است. وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ، بَغْياً بَيْنَهُمْ ..( شوری، 14)
پراكنده نشدند مگر بعد از دانشى كه بديشان رسيد، براى ستمكاريى كه ميان ايشان بود.
سپس، درون همان مأخذ از امام الحسين (ع) آمده است: .. و ذلك بأنّ مجاري الامور و
الاحكام على أيدي العلماء باللَّه، الامناء على حلاله و حرامـه؛ فأنتم المسلوبون تلك
المنزلة. و ما سلبتم ذلك إلّا بتفرّقكم عن الحق، و اختلافكم في السّنّة ، یعنی ... جريان
كارها و احكام بايد بـه دست عالمان الهى باشد كه امانتدار حلال و حرام خدايند، ليكن
اين منزلت از شما ربوده شده، و سبب ربوده شدن آن چيزى جز پراكندگى شما درون باره حق و
اختلافتان درون باره سنت نيست[318].
لازم بـه ذکر هست که، حذف طبقه روحانی و رفع تشتت حاصله از آن و جایگزینی آن با یک
هیئت و مرجع انتخابی، بیت العدل اعظم، جهت سرپرستی و موضع گیری دینی جامعه، درون مسائل
غیر منصوص، از اقدامات بینظیر و حائز اهمـیت دیـانت بهائی مـی باشد. درون دیـانت اسلام،
قوانینی کـه در قرآن کریم نازل نشده، توسط علمای روحانی منطبق با فقه اسلامـی تعیین و
در این مسیر افراد علما از احکام منزله اصلیـه استنباطات متناقضه نموده و کلیـه آنـها
را بـه مرحله اجراء درون مـی آوردند کـه این اختلاف آراء منجر بـه اختلاف درون بین پیروان
شده است. لیکن درون این ظهور اعظم، مسئله استنباط و احتجاج منوط بـه مرجعی واحد، یعنی
هیئت بیت العدل اعظم است، کـه منتخب جامعه جهانی بهایی مـی باشد، و از این روی اختلافی
بوجود نیـامده واین هیئت درون عین حفظ وحدت جامعه، تشریع قوانین مـی نماید[319].
در هر صورت، " تاریخ بشر نشانگر این واقعیت هست که درون تمامـی ادیـان گذشته، روح و هدف
غائی ادیـان همواره دستخوش تغییرات و انحرافاتی ناشی از تعابیر نابجای انسانـها گردیده
و درون نتیجه رنگ بشری یـافته است"[320]، و جالب توجه آنکه درون آیـه 253 سوره بقره،
صراحتاً روالی بیـان شده، کـه تمام ادیـان توحیدی، همواره بـه سمت و سوی اختلاف کـه حاصل
دور شدن و فاصله گرفتن از اصل و منشأ دین هست گرایش دارند: " تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ
عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ
أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ
وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ
ما يُريدُ، یعنی بعضى از آن رسولان را بر بعضى ديگر برترى داديم؛ برخى از آنـها، خدا
با او سخن مىگفت؛ و بعضى را درجاتى برتر داد؛ و به عيسى بن مريم، نشانـههاى روشن
داديم؛ و او را با«روح القدس» تأييد نموديم؛ (ولى فضيلت و مقام آن پيامبران، مانع
اختلاف امتها نشد). و اگر خدا مىخواست، كسانى كه بعد از آنـها بودند، بعد از آن همـه
نشانـههاى روشن كه براى آنـها آمد، جنگ و ستيز نمىكردند؛ ولى اين امتها بودند كه با
هم اختلاف كردند؛ بعضى ايمان آوردند و بعضى كافر شدند؛ اگر خدا مىخواست، با هم
پيكار نمىكردند؛ ولى خداوند، آنچه را مىخواهد انجام مىدهد".
در قرآن مجید، تلویحاً، اشاره بـه این مطلب کـه روح تعالیم حضرت رسول (ص) نیز دچار
تغییرات گردد و به انحراف کشیده شود مذکور گردیده، چنانچه درون آیـه 144 سوره آل عمران
آمده است: " وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى
أَعْقَابِكُمْ ...، یعنی محمد (ص) جز یک پیـامبر نیست کـه پیش از او نیز پیغمبرانی بودند و
در گذشتند، آیـا اگر او بـه مرگ یـا شـهادت درون گذشت شما باز بـه دین جاهلیت خود رجوع
خواهید کرد؟". و در آیـه 30 سوره فرقان آمده است: " وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا
هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً، یعنی رسول عرض کرد: بار الها (تو آگاهی که) امت من این قرآن را
به کلی متروک و رها د". همچنین، درون آیـه 65 سوره انعام مـیفرماید: " قُلْ هُوَ الْقادِرُ
عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ
بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُون، یعنی بگو: «او قادر هست كه از بالا يا
از زير پاى شما، عذابى بر شما بفرستد؛ يا بصورت دستههاى پراكنده شما را با هم
بياميزد؛ و طعم جنگ(و اختلاف) را بـه هر يك از شما بوسيله ديگرى بچشاند.» ببين چگونـه
آيات گوناگون را بازگو مىكنيم! شايد بفهمند!".
این مطلب کـه امت رسول اکرم (ص) نیز، بـه جهت دوری و فاصله با مبدأ ظهور درون اواخر دوره
خویش بـه گمراهی و دوری از حقیقت دین مبتلا مـی شود درون روایـات نیز، صریحاً، آمده است؛
چنانچه درون بنادر البحار، درون باب ذم علماء السوء و لزوم التحرز عنـهم، آمده است: قال
رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله): سيأتي على امّتي زمان لا يبقى من القرآن إلّا رسمـه،
و لا من الإسلام إلّا اسمـه، يسمّون بـه و هم أبعد النّاس منـه، مساجدهم عامرة و هي خراب
من الهدى، فقهاء ذلك الزّمان شرّ فقهاء تحت ظلّ السّماء، منـهم خرجت الفتنة و إليهم
تعود[321]، مضمون بفارسی: بر امت و پيروان من روزگارى خواهد آمد كه از قرآن جز رسم و
نشانـه آن باقى و بجا نميماند، و از اسلام جز نام آن، بآن اسلام ناميده ميشوند (آنان
را مسلمان ميگويند) درون حالى كه دورترين مردماند از آن (زيرا رفتارشان بر خلاف آن
است) مساجد و جايگاههاى عبادت و بندگيشان (در ظاهر و آشكار) معمور و آباد شده و (در
باطن و نـهان) از هدايت و راهنمائى ويران است، فقهاء و دانايان باحكام آن روزگار
بدترين فقهاء زير آسماناند، از ايشان فتنـه و تباهكارى بيرون مىآيد و بايشان باز
ميگردد[322]. حضرت امـیرالمؤمنین نیز، درون نـهج البلاغه بـه همـین مضمون، درون خصوص آینده
مسلمـین مـیفرمایند: " زود هست که بعد از من بر شما روزگاری بیـاید کـه چیزی درون آن
پنـهانتر از حق و درستی نبوده، و آشکارتر از باطل و نادرستی و بیشتر از دروغ گفتن بر
خدا و رسول او نباشد، و نزد مردم آنزمان کالائی بیقدرتر از قرآن کـه از روی حق و
راستی خوانده ( و بدرستی تفسیر و تأویل آن بیـان ) شود نیست، و رواجتر از آن هرگاه در
معانی آن تحریف و تغییر دهند و در شـهر ها چیزی زشت تر از کار شایسته و زیباتر از کار
بد نمـی باشد، بعد حاملان قرآن بآن بی اعتنا هستند و حافظانش از یـاد مـی برند، بعد قرآن
و اهل آن درون آنروز دور انداخته شده و در مـیان جمعیت نیستند و این هر دو با هم درون یک
راه یـار هستند وی قرآن و اهلش را احترام نکرده نزد خود نگاه ندارد بعد قرآن و اهل
آن درون آنزمان درون بین مردم بوده و با ایشان هستند، و در حقیقت مـیانشان نبوده و با
آنـها نمـی باشند، زیرا ضلالت و گمراهی با هدایت و رستگاری موافقت ندارد و اگر چه یکجا
با هم گرد آیند، بعد آن مردم دست بدست هم مـی دهند بر جدائی و پراکنده مـیشوند از
جماعت، مانند انستکه ایشان پیشوایـان قرآن هستند و قرآن پیشوای آنـها نیست"[323].
همچنین، از آنحضرت آمده است: " ... درون آخر الزمان گروهى از اصحاب و يارانش (یـاران
حضرت محمد (ص)) روزها را روزه مىدارند و شب زنده دارى ميكنند و قرآن را تلاوت
مىنمايند از دين بيرون ميروند آنچنان كه تير از كمان بيرون ميرود ..."[324]. و از
پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: " مـی آیند درون آخر الزمان علما
و دانشمندانى كه مردم را بزهد و ترك دنيا ميخوانند و خود زهد نمىورزند، و ايشان را
بأمر آخرت راغب ميسازند و خود بآن راغب و مايل نميباشند، و باز ميدارند مردم را از
داخل شدن بر فرمانروايان (جور) و باز نميدارند خود را از داخل شدن بر آنان، فقرا و
نيازمندان را از خود دور ميكنند و اغنيا و توانگران را بخود نزديك ميسازند، ايشانند
ستمگرانى كه دشمنان خدا هستند"[325]. همچنین، درون سفارشات حضرت رسول اکرم (ص) بـه عبد
الله بن مسعود آمده است: " اى پسر مسعود اسلام ابتدايش غريب بود بزودى بغربت خودش
برگردد همان طورى كه ابتدايش بود، بعد خوشا بحال غريبان كسى كه درك نمايد آن زمان را
از نسل شما ... بعد همانا آنان روش شما را پيروى كنند دعاهاى شما را آشكار نمايند ولى
كردارشان مخالف كردار شما هست پس بر غير دين شما مىميرند ايشان از امت من نيستند و
نـه من از آنانم ..."[326]. و از حضرت علی (ع) درون نـهج البلاغه آمده است: " ای مردم،
زود هست که زمانی بر شما بیـاید کـه اسلام درون آن سرازیر شود مانند برگشتن ظرف کـه آنچه
در آنست بریزد (از اسلام جز اسم و از قرآن جز درس و از ایمان جز رسم باقی نماند،
آنگاه هست که خداوند بندگانش را امتحان فرماید)"[327].
همچنین، انذار درون خصوص بروز اختلاف و تفرقه، بین مسلمـین، بـه صراحت تمام درون قرآن کریم
آمده است؛ علیـهذا، مسلمـین با وجود تاکید قرآن بر حفظ اتحاد جامعه، بدلیل اختلاف آراء
در مسائل دینی بـه بیش از73 فرقه مختلف تقسیم شده اند. از جمله آیـاتی کـه تاکید بر حفظ
اتحاد مـیان مسلمـین دارد آیـه 32 سوره الروم مـی باشد: " مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا
شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ، یعنی از آن فرقه نباشید کـه دین فطرت خود را متفرق و
پراکنده ساختند و فرقه فرقه شدند و گروهی بـه اوهام و عقیده و خیـالات فاسد خود دلشاد
بودند". همچنین، درون آیـه 13 سوره الشوری آمده است: "... أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا
فِيهِ، یعنی کـه دین خدا را بر پا دارید و هرگز تفرقه و اختلاف درون آن مکنید". و در آیـه
159 سوره انعام مـیفرماید: " إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعاً لَّسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا
أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ، یعنی آنان کـه دین را پراکنده نمودند و
در آن فرقه فرقه شدند، چنینانی بـه کار تو نیـایند، کار آنـها با خداست". و در آیـه
53 سوره مومنون آمده است: " فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ، یعنی
آن گاه مردم دین خود را پاره پاره د ( و در آئین خود فرقه فرقه شدند) و هر گروهی
به آنچه نزد خود پسندیدند دلخوش گشتند".
حاج مـیرزا حسن صفیعلیشاه از شیعیـان و اجله دراویش درون تفسیر منظوم خود درون این خصوص
مـینویسد:
پس نمودند امر دین را مردمان پاره پاره بین خود درون هر زمان
شاد هر قومـی بدانچه نزد اوست بر گمانش آنچه هست او را نکوست
شرح این معنی نویسم گر تمام درون خروش آیند بر من خاص و عام
یکی از آرمانـهای دیـانت بهائی کـه بوقوع پیوست، برقراری اتحاد بین پیروان این آئین
ربانی و ترویج و تحکیم آن بود و چنانچه از پیش ذکر شد به منظور اولین بار درون تاریخ ادیـان
به اراده الهی و عهد و مـیثاق حضرت بهاءالله، جامعه بهائی از فرقه فرقه شدن حفظ
گردید. چنانچه، حضرت ولی امرالله مـیفرمایند: " ... بـه هر حال تفاوت اساسی بین این
دور و همـه ادوار گذشته آن هست که درون این ظهور از امکان تفرقه دائمـی بین پیروان
پیـامبر از طریق دستورات صریح و مستقیم کـه د لوازم ضروری به منظور حفظ وحدت جامعه
مؤمنان شده هست جلوگیری شده است"[328].
علاوه بر دلایلی کـه در فوق ذکر گردید، حضرت بهاءالله درون کتاب مستطاب اقدس، فقره
پنجم، یکی از اه رسالتشان را برداشتن مـهر از اسرار و رموز کتب مقدسه (تبیین
متشابهات) مـیفرمایند: لا تحسبن انا نزلنا لکم الاحکام بل فتحنا ختم الرحیق المختوم
باصابع القدرة و الاقتدار یشـهد بذلک ما نزل من قلم الوحی تفکروا یـا اولی الافکار،
یعنی گمان مبرید کـه برای شما احکام نازل کردیم، بلکه گشودیم مـهر باده ای را کـه مـهر
شده بود بـه انگشتان قدرت و اقتدار الهی. شـهادت مـیدهد بـه این مسئله آنچه کـه نازل شده
از قلم وحی الهی. تفکر کنید ای صاحبان فکر و ای عقلا و دانشمندان.
همچنین، درون آثار دیـانت بهائی تصریح شده هست که، هدف اصلی دیـانت بهائی فراتر از وضع
قوانین و احکام بوده، یعنی رساندن انسان بـه مقامـی کـه شایسته او مـی باشد؛ چنانچه حضرت
بهاءالله مـیفرمایند: این ظهور از به منظور اجرای حدودات ظاهره نیـامده... بلکه لأجل
ظهورات کمالیـه درون انفس انسانیـه و ارتقاء ارواحهم الی المقامات الباقیـه و مایصدقه
عقولهم ظاهر و مشرق شده[329]. یعنی، ظهور دیـانت بهائی جهت وضع قوانین و احکام جدید
نمـی باشد، بلکه به منظور رساندن انسان بـه مقام و کمالی هست که شایسته خلقت اوست.
و همچنین مـیفرمایند: " همچه مدانید کـه ظهور حق مخصوص هست باظهار معارف ظاهره و تغییر
احکام ثابته بین بریـه. بلکه درون حین ظهور کل اشیـاء حامل فیوضات و استعدادهای لاتحصی
شده و خواهند شد ..."[330]..
از سوی دیگر، درون مـیان ادیـان آسمانی، هیچ دینی مانند دیـانت بهائی درون آثارش بر تعلیم
و تربیت تأکید نداشته، که تا جائیکه، تعلیم و تربیت را عمومـی و اجباری فرض نموده و
والدین را درون این خصوص مسئول مـی داند: " درون کتاب الهی درون این دور بدیع تعلیم و تربیت
امر اجباری هست نـه اختیـاری، یعنی بر پدر و مادر فرض عین هست که و پسر را به
نـهایت همت تعلیم و تربیت نمایند و از عرفان شیر دهند و در آغوش علوم و معارف
پرورش بخشند و اگر درون این خصوص قصور کنند، نزد رب غیور مأخوذ و مذموم و مدحورند و
این گناهی هست غیر مغفور زیرا آن طفل بیچاره را آواره صحرای جهالت کنند ..."[331]. و
حضرت بهاءالله مـی فرمایند: " انسان طلسم اعظم هست و لکن عدم تربیت او را از آنچه با
اوست محروم نموده. انسان را بـه مثابه معدن کـه دارای احجار کریمـه هست مشاهده نما. به
تربیت جواهر آن بـه عرضه شـهود آید و عالم از آن منتفع گردد". همچنین، درون مکاتیب آمده
است: " تعلیم اطفال و پرورش کودکان اعظم مناقب عالم انسان و جاذب الطاف و عنایت حضرت
رحمن. زیرا اس اساس فضائل عالم انسانی هست و سبب تدرج بـه اوج عزت جاودانی"[332]. و
آمده است: " اطفال را از سن شیر خواری از ثدی تربیت پرورش دهید و در مـهد فضائل
بپرورید و در آغوش موهبت نشو و نما بخشید، از هر علم مفیدی بهره مند نمائید و از هر
صنایع بدیع نصیب بخشید. پر همت نمائید و متحمل مشقت کنید. اقدام درون امور مـهمـه
بیـاموزید و تشویق بر تحصیل امور مفیده بنمائید"[333]. همچنین، مـیفرمایند: " ...
مادر اول مربی هست و موسس اخلاق و آداب فرزند. بعد ای مادران مـهربان این رابدانید که
در نزد یزدان اعظم پرستش و عبادت ، تربیت کودکان هست به آداب کمال انسانیت و ثوابی
اعظم از این تصور نتوان نمود ... "[334]. و حضرت عبدالبهاء مـی فرمایند: " ملاحظه
بفرمایید کـه چقدر زندان وسجون و محل عذاب و عقاب از به منظور نوع بشر حاضرو مـهیـا هست تا
به این وسائط زجریـه نفوس را از ارتکاب جرائم عظیمـه منع نمایند و حال آنکه این زجر و
عذاب سبب ازدیـاد سوء اخلاق مـی گردد و مطلوب چنانچه حتما و شاید حاصل نشود. بعد باید
نفوس را از صغر سن چنان تربیت نمود کـه اکتساب جرائم ننمایند، بلکه جمـیع همشان به
اکتساب فضائل باشد و نفس جرم و قصور را اعظم عقوبت شمرند و نفس خطا و عصیـان را اعظم
از حبس و زندان دانند. چه کـه مـی توان انسان را چنان تربیت نمود کـه جرم و قصور اگر به
کلی مفقود و معدوم نگردد، ولی نادر الوقوع شود"[335].
همچنین، درون آثار دیـانت بهائی تحصیل بـه علم بسیـار مورد تشویق و ترغیب قرار گرفته تا
جاییکه آن را یک فریضه شمرده؛ ولکن علومـی کـه نافع هست و سبب و علّت ترقّی عباد[336]؛
چنانچه درون لوح مبارک تجلیـات مـیفرماید: " تجلّی سوم علوم و فنون و صنايع است. علم
بمنزله جناح هست از به منظور وجود و مرقاتست از به منظور صعود . تحصيلش بر کلّ لازم ولکن
علومـی کـه اهل ارض از آن منتفع شوند نـه علومـی کـه بحرف ابتداء شود و بحرف منتهی گردد.
صاحبان علوم و صنايع را حقّ عظيم هست بر اهل عالم يَشْهَدُ بِذَلِکَ اُمُّ الْبَيَانِ فِی الْمَآبِ نَعِيْماً
لِلسّامِعِيْنَ. فی الحَقيْقَة کنز حقيقی از به منظور انسان علم اوست و اوست علّت عزّت و نعمت و فرح
و نشاط و بهجت و انبساط. کذلِکَ نَطَقَ لِسَانُ الْعَظَمَةِ فِي هَذَا السِّجْنِ الْعَظِيْمِ "[337]. همچنین،
مـیفرماید: " فی الحقيقه کنز حقيقی به منظور انسان علم اوست و اوست علّت عزّت و نعمت و فرح
و نشاط و بهجت و انبساط طُوبی لِمَنْ تَمَسّکَ بِهِ وَ وَيْل لِلْغَافِلِيْنَ "[338]. و مـیفرماید: " در
تحصيل کمالات ظاهره و باطنـه جهد بليغ نمائيد چه کـه ثمره سدره انسانی کمالات ظاهريّه و
باطنيّه بوده انسان بی علم و هنر محبوب نـه. مثل اشجار بی ثمر بوده و خواهد بود لذا
لازم کـه بقدر وُسع سدره وجود را بـه اثمار علم و عرفان و معانی و بيان مزيّن نمائيد
"[339]. همچنین، مـیفرمایند: " درون اين دور بديع اساس متين تمـهيد تعليم و فنون و معارف
است و به نصّ صريح بايد جميع اطفال بقدر لزوم تحصيل فنون نمايند لهذا بايد درون هر شـهری
و قريه ای مدارس و مکاتب تأسيس گردد و جميع اطفال بقدر لزوم درون تحصيل بکوشند لهذا هر
نفسی کـه انفاقی درون اين مورد نمايد شبهه ای نيست کـه مقبول درگاه احديت شود و مورد
تحسين و تمجيد ملأ اعلی گردد "[340].
" قل یـا قوم ان تکفروا بهذه الآیـات فبأی حجة آمنتم بالله من قبل،
مضمون بیـان مبارک: بگو ای قوم، اگر بـه این آیـات کافر شوید،
پس بکدامـین حجت درون گذشته بـه خداوند ایمان آوردید؟ "
(لوح احمد از آثار حضرت بهاءالله)
نزول وحی و آیـات الهی
به شـهادت کلام الله مجید، اگر شخصی بـه دروغ ادعای وحی و نزول آیـات از جانب خداوند
کند، شخصی ستمکار است:" وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ قالَ أُوحِيَ إِلَيَّ وَ لَمْ
يُوحَ إِلَيْهِ شَيْء، یعنی و کیست ستمکار تر از آن کـه بر خدا دروغی بندد و یـا وحی بـه او
نرسیده گوید: بـه من وحی مـی رسد (انعام، 93)"؛ و وعده الهی درون این خصوص صریح و قاطع
مـیباشد کـه شخص کاذب را امان نمـی دهد. آیـه 43-46 سوره حاقه خطاب بـه حضرت رسول، حجت را
در مورد فرد مفتری تمام مـیکند: " تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ (43) وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ
الْأَقَاوِيلِ (44) لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ (45) ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ، یعنی این قرآن تنزیل
خدای عالمـیان است. و اگر محمد (ص) از دروغ بـه ما برخی سخنان را مـی بست محققا ما او
را (به قهر و انتقام) از دست راستش (قدرتش) مـیگرفتیم و رگ گردنش را قطع مـیکردیم و
شما هیچ یک بر دفاع از او قادر نبودید". همچنین، درون آیـه 21 سوره انعام مـیفرماید: " وَ
مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآياتِهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ، یعنی چه كسى
ستمكارتر هست از آن كس كه بر خدا دروغ بسته، و يا آيات او را تكذيب كرده است؟! مسلماً
ظالمان، رستگار نخواهند شد!". بـه استناد قرآن شریف، ادعای وحی و نزول آیـات بی اذن
خداوند امری محال مـیباشد، چنانچه درون آیـه 38 سوره رعد آمده است: ومَا كَانَ لِرَسُولٍ أَن
يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ ( و هیچ پیغمبری را نرسد کـه بی اذن خدا آیتی آورد). همچنین،
همانطور کـه خداوند راجع بـه حضرت رسول (ص) درون آیـه 3-4 سوره نجم شـهادت مـی دهد: وَمَا
يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى. إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى (و هرگز بـه هوای نفس سخن نمـیگوید. سخن او هیچ غیر
وحی خدا نیست)، درون آثار دیـانت بهائی، دقیقا، آیـات فوق درون مورد حضرت بهاءالله نیز
نازل شده است: تالله ان البهاء ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی. حضرت بهاءالله
مکرراً آیـات الهی نازله بر ایشان را وحی الهی خوانده و اظهار داشته اند کـه کلامشان از
جانب خداست، چنانچه درون لوح مبارک سلطان ایران مـیفرمایند: " آنچه مـیگویم از خداست از
من نیست... خداوند جمـیع علوم الهیـه را بمن آموخت و مرا بـه اراده خود بـه قیـام و ندا و
دعوت مامور فرمود". درون جایی دیگر از آثار مقدسه دیـانت بهائی مـیخوانیم: یـا قوم ما
انطق عن الهوی بل بما یعلمنی شدید القوی من جبروت الله العلی الاعلی...اتعجبون بان
جائکم غلام الله علی هیکل بشر مثلکم و یلقیکم من آیـات ربکم و یعلمکم سبل العلم و
العرفان لیقربکم الی جمال الله المشعشع المقدس المنیر...(مضمون فارسی: ای مردمان، از
هوای نفس سخن نگویم. بـه آنچه از ملکوت خدا آمده ناطقم...از اینکه بنده یزدان بـه هیکل
انسان بین شما آمده متعجب اید؟ی کـه آیـات الهی را بر شما مـی خواند و راه علم و
عرفان بـه شما مـی آموزد که تا به خالق بی مثال تقرب جوئید...)[341]. و در مقام دیگر
مـیفرمایند: قد جئت عن منبع العظمة و الجلال و مخزن الرفعة و الاجلال بآیـات التی ما
ظهرت حرف منـها فی الملک و هذااللوح برهانی بینکم و لکم و علیکم ان انتم تعقلون
(مضمون فارسی: من از منبع عظمت و جلال و مخزن رفعت و اجلال آمده ام، با آیـاتی کـه چشم
عالم شبهش را ندیده. این لوح برهان من هست اگر تعقل کنید)[342]. حضرت بهاءالله،
زمانیکه بـه جرم تجدید دین الهی، از ادرنـه بـه عکا درون مملکت عثمانی، تبعید و محبوس
شدند، درون لوح سلطان ایران، ناصرالدین شاه مـیفرمایند: اذا قیل بای جرم حبسوا قالوا
انـهم ارادوا ان یجددوا الدین. لو کان القدیم هو المختار عندکم. لم ترکتم ما شرع فی
التورات و الانجیل؟ بینوا یـا قوم لعمریلکم الیوم محیص. ان کان هذا جرمـی قد
سبقنی فی ذلک محمد رسول الله و من قبله الروح و من قبله الکلیم. و ان کان ذنبی اعلاء
کلمة الله و اظهار امره فانا اول المذنبین، لا ابدل هذا الدنب بملکوت ملک السموات
والارضین...کلما ازداد البلاء زاد البهاء فی حب الله و امره بحیث ما منعنی ما ورد
علی من جنود الغافلین. لو یستروننی فی اطباق التراب یجدوننی راکبا علی السحاب و
داعیـا الی الله المقتدر القدیر. انی فدیت بنفسی فی سبیل الله و اشتاق البلایـا فی حبه
و رضائه یشـهد بذلک ما انا فیـه من البلایـاء التی ما حملها احد من العالمـین (مضمون
فارسی: وقتی گفته شد ایشان بـه چه جرمـی محبوس شدند، گفتند چون ایشان خواستند دین را
تجدید کنند. اگر خداوند قدیم نزد شما صاحب اختيار هست پس چرا ترك كرديد آنچه را كه
در تورات و انجيل حكم شده؟ تبيين كنيد اي قوم. قسم بـه جانم امروز براي شما گريزگاهي
نيست. اگر جرم من اين است، محمد رسول الله و قبل از او حضرت مسیح و قبل از او كليم
در آن بر من سبقت گرفته اند . و اگر گناه من اِعلاء كلمـه خدا و اظهار امر اوست درون اين
صورت من اول گناهكارانم، اين گناه را بـه ملكوت ملك آسمانـها و زمينـها تبديل نمي كنم
... هر چه بلا زياد شود حبّ و عشق بهاء بـه خدا و امر او زياد مي شود، بـه طوري كه منع
نمي كند مرا آنچه ازجنود غافلان بر من وارد شد. اگردر اَطباق زمين پنـهانم سازند سوار
بر ابرم بيابند، درحالي كه بـه سوي خداي مقتدر قدير دعوت مي كنم. همانا من خود را
درراه خدا فدا نمودم و در حبّ و رضاي او مشتاق بلايا هستم. شـهادت مي دهد بـه اين،
بلايايي كه من درون آن قرار دارم كه احدي از عالميان چنين بلايايي را حمل نكردند). و
در جایی دیگر از همـین لوح مـیفرمایند: "...هذا من عندی بل من لدن عزیز علیم...
هل یقدر احد ان یتکلم من تلقا نفسه بما یعترض بـه علیـه العباد من کل وضیع و شریف..."
(مضمون فارسی: این کلمات از من نیست بلکه از خداوند عزیز است. وی را توانائی آن
نیست کـه از طرف خود بـه کلماتی ناطق شود کـه همـه مردمان بر او اعتراض نمایند). و در
مقامـی دیگر اینچنین با خداوند یگانـه و معبود خویش مناجات مـیفرمایند: " فیـا الهی و
سیدی و محبوبی! انت تعلم بانی ما قصرت فی تبلیغ امرک و اظهرت لعبادک اعظم ما عندهم
امرا من عندک" (مضمون فارسی: بعد ای خدای من و سید من و محبوب من! تو مـیدانی کـه من
کوتاهی نکردم درون ابلاغ امر تو. و ظاهر کردم آیـات ربانیـه را به منظور عباد تو بیشتر از
آنچه نزد ایشان است)[343].
در یکی دیگر از آثار دیـانت بهائی، لوح مبارک خطاب بـه شیخ محمد تقی مجتهد اصفهانی،
این آیـات بینات نازل شده است: " آنانکه مومن نیستند حجت خدا را منکرند، درون حالیکه
ظاهر شده هست و ملکوت آیـات را درون اختیـار دارد... آنان درون پی هوی و هوسند و از خدا بی
خبر مانده اند. آیـات را مـی خوانند و به صاحب آیـات کافرند...". درون جائی دیگر به
زیبائی تمام اینچنین حجت را بر همگی تمام مـیکنند: " هل بقی لاحد فی هذا الظهور من
عذر؟ لا و رب العرش العظیم – قد احاطت الایـات کل الجهات و القدرة کل البریة. و لکن
الناس فی رقد عجیب" ( مضمون فارسی: سوگند بـه خداوند کـه در این ظهور برایی عذری
باقی نیست. آیـات الهیـه از همـه جهت ظاهر هست و قدرت ربانیـه باهر. و لکن واحسرتا که
انسانـها درون خواب سنگین و غفلت دردناک مانده اند!) [344] انتهی.
از سوی دیگر، همانطور کـه در قرآن شریف، آیـات الهی نازله بر پیـامبران را دلیل
حقانیتشان قرار داده اند: " أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ (عنکبوت، 51)، یعنی
آیـا کافی نیست کـه ما بر تو کتاب (آیـات الهی) نازل فرموده ایم"، آیـات وحیـانی دیـانت
بهائی و ظهور حضرت بهاءالله بنفسه، خود دلیل حقانیت این آئین آسمانی مـی باشد و به
فرموده حضرت بهاءالله: " این ظهور اعظم بـه نفس خود ظاهر بوده و هست، درون اثبات امرش
محتاج بـه احدی نبوده و نیست"[345]. آیـات دیـانت بهائی کـه به وحی الهی نازل شده بـه جهت
دارا بودن لحن الوهیت، پر هیمنـه، جذاب و نافذ درون قلوب هست -- سبب هدایت نفوس انسانی
است و حاوی تعالیم و احکامـی هست که اجرایش مسیر عالم انسانی را تغییر خواهد داد. در
کتاب مستطاب اقدس، ام الکتاب دیـانت بهائی، آمده است: قد اضطرب النظم من هذا النظم
الاعظم و اختلف الترتیب بهذا البدیع الذی ما شدت عین الابداع شبهه اغتمسوا فی بحر
بیـانی لعل تطلعون بما فیـه من لئالی الحکمة و الاسرار ایـاکم ان توفقوا فی هذا الامر
الذی بـه ظهرت سلطنة الله و اقتداره اسرعوا الیـه بوجوه بیضا هذا دین الله من قبل و من
بعد من اراد فلیقبل و من لم یرد فان الله لغنی عن العالمـین. قل هذا لقسطاس الهدی لمن
فی السموات و الارض و البرهان الاعظم لو انتم تعرفون. قل بـه ثبت کل حجة فی الاعصار
لو انتم توقنون. قل بـه استغنی کل فقیر و تعلم کل عالم و عرج من اراد الصعود الی الله
ایـاکم ان تختلفوا فیـه کونوا کالجبال الرواسخ فی امر ربکم العزیز الودود...(مضمون
فارسی: همانا نظم (جهان) از این نظم بزرگتر آشفته شد و ترتیب از این ترتیب نوین که
دیده آفرینش مانند آنرا ندیده است، دگرگون شد. درون دریـای گفتار من شناور گردید تا
شاید بـه مرواریدهای دانایی و اسراری کـه در آن هست آگاهی یـابید. مبادا از این فرمان
که با آن پادشاهی یزدان و توانایی او چهره گشوده هست باز ایستید. با چهره های روشن
به سوی او بشتابید. این دین پروردگار درون گذشته و آینده است. هر کـه خواست بدان روی
آورد و هر کـه نخواست، البته پروردگار بی نیـاز از جهانیـان است. بگو این دین برای
مردمان زمـین و آسمان ترازوی راهنمایی و بزرگترین حجتهاست، اگر شما از آگاهان باشید.
بگو کـه همـه حجت ها درون روزگاران قبل با این دین ثابت گردید، اگر شما از یقین کنندگان
باشید. بگو با این دین هر نیـازمندی بی نیـاز مـی شود و هر دانایی دانش مـی آموزد و هر
که صعود بـه نزد پروردگار را خواست، عروج خواهد کرد. بر حذر باشید از اینکه درون دین
اختلاف اندازید. درون امر خداوند عزیز مـهربان چون کوه استوار باشید)[346].
همچنین، تنوع بیشمار آثار دیـانت بهائی کـه بوحی الهی نازل شده، ذکرشان از عهده این
مقاله خارج هست که هر کدام بنفسه تقلیب کننده قلوب مخلصین درگاه احدیت است.
هذا ما نزّل من جبروت العزّة بلسان القدرة و القوّة علی النّبیینّ من قبل و انّا اخذنا
جواهره و اقمصناه قمـیص الاختصار فضلاً علی الاحبار لیوفوا بعهدالله و یودوا اماناته
فی انفسهم و لیکوننّ بجوهر التّقی فی ارض الرّوح من الفائزین (مضمون فارسی: این است
آنچه از جبروت عزت بـه زبان قدرت و توانایی بر پیـامبران پیش از این نازل شده هست و ما
چکیده آن را بر گرفتیم و جامـه اختصار بر آن پوشاندیم همچون فضلی از به منظور نیکان، تا
آنان بـه پیمان الهی وفا نمایند و امانت های خداوندی را درون هستی خویش ادا نمایند و به
گوهر پرهیزکاری درون عالم روح فائز شوند).
یـا ملاء الارض اعملوا انّ اوامری سرج عنایتی بین عبادی و مفاتیح رحمتی لبریتی کذلک
نزل الامر من سماء مشیة ربکم مالک الادیـان (مضمون فارسی: ای مردم روی زمـین، بدانید
که اوامر من چراغهای عنایت و کلید های رحمت من درون بین بندگانم مـیباشد. اینچنین امر
از آسمان مشیت پروردگار شما مالک ادیـان نازل شده است)[347].
نماز، یکی از اصول دیـانت بهائی، کـه به رابطه انسان با خداوند اختصاص دارد و روح را
از قیود این جهان محدود آزاد مـی سازد و به فرموده حضرت عبدالبهاء:" صلوة اس اساس امر
الهی هست و سبب روح و حیـات قلوب رحمانی ... نماز فرض و واجب بر کلّ، البته جميع را
بصيام و صلوة دعوت نمائيد چه کـه معراج ارواح هست و مفتاح قلوب ابرار. آب حيوان جنّت
رضوان هست و تکليف منصوص از حضرت رحمن". برخی از آیـات نماز جهت استحضار خوانندگان
گرامـی ذکر مـی شود: " اشـهد یـا الهی بانّک خلقتنی لعرفانک و عبادتک. اشـهد فی هذا الحین
بعجزی و قوتک و ضعفی و اقتدارک و فقری و غنائک. لا اله الا انت المـهیمن القیوم"
(مضمون فارسی: ای پروردگار من! گواهی مـی دهم بـه این کـه مرا به منظور شناسایی و پرستش خود
آفریدی. درون این لحظه گواهی مـی دهم بـه ناتوانی خویش و توانایی تو و ضعف خود و اقتدار
تو و نیـازمندی خویش و بی نیـازی تو. نیست خدایی جز تو کـه نگهدارنده و استوار است). "
اشـهد بوحدانیّتک و فردانیّتک و بانّک انت الله لا اله الاّ انت قد اظهرت امرک و وفیت
یعهدک و فتحت باب فضلک علی من فی السّموات و الارضین و الصّلوة و السّلام و التّکبیر و
البهآء علی اولیـائک الّذین ما منعتهم شئونات الخلق عن الاقبال الیک و انفقو ما عندهم
رجاء ما عندک انّک انت الغفور الکریم" (مضمون فارسی: بـه يكتايي و يگانگي تو و به
اينكه تو خدايي و خدايي جز تو نيست شـهادت ميدهم. امرت را ظاهر كردهاي و به عهدت
وفا كردهاي و باب فضلت را بر اهل آسمانـها و زمينـها گشودهاي. درود وسلام و تكبير و
جلال بر دوستان تو باد، كساني كه امور خلق آنان را از روي آوردن بـه سوي تو بازنداشت
و آنچه را داشتند درون آرزوي آنچه نزد توست انفاق كردند. بـه راستي كه تو آمرزنده و
بخشندهاي). " الهی الهی لا تنظر الی آمالی و اعمالی بل الی ارادتک التی احاطت
السموات و الارض. و اسمک الاعظم یـا مالک الامم ما اردت الا ما اردته و لا احب الا ما
تحب" (مضمون فارسی: خدای من خدای من، بـه آرزوها و اعمال من منگر بلکه بـه اراده خود
که بر زمـین و آسمان احاطه دارد نظر نما. قسم بـه اسم اعظم تو، اراده ای جز اراده تو
ندارم و جز آنچه تو دوست داری دوست ندارم). " شـهد الله انّه لا الله الاّ هو له الامر
و الخلق قد اظهر مشرق الظّهور و مکلّم الطّور الّذی بـه انار الافق الاعلی و نطقت سدرة
المنتهی و ارتفع النّدآء بین الارض و السّمآء قد اتی المالک و الملک و الملکوت و العزّة
و الجبروت لله مولی الوری و مالک العرش و الثری" (مضمون فارسی: خداوند شـهادت ميدهد
كه خدايي جز خود او نيست. امر و خلق متعلق بـه اوست. مشرق ظهور و مكلم طور را ظاهر
كرده است، كسي كه افق اعلي بـه آن روشن شد و سدرةالمنتهي بـه نطق آمد و ندا بين زمين
و آسمان بلند شد. مالك آمده است. ملك و ملكوت و عزت و جبروت از آن خداست كه مولاي
مردم و مالك زمين و آسمان است).
همچنین، دعا و نیـایش درون دیـانت بهائی از اهمـیت خاصی برخوردار هست و بـه فرموده حضرت
عبدالبهاء: "قلب انسان جز بـه عبادت رحمن مطمئن نگردد و روح انسان جز بـه ذکر يزدان
مستبشر نشود. قوّت عبادت بمنزله جناح است، روح انسانی را از حضيض ادنی بملکوت ابهی
عروج دهد و کينونات بشريّه را صفا و لطافت بخشد و مقصود جز بـه اين وسيله حاصل نشود".
فی المثل، درون دعایی به منظور طفل تازه متولد شده مـیخوانیم: قد جئت بامره و ظهرت لذکره و
خلقت لخدمته العزیز المحبوب (مضمون فارسی: بدرستیکه من بـه امر خداوند آمده ام و برای
ستایش او ظاهر شده ام و برای خدمت بـه او کـه ارجمند و محبوب است، آفریده شده ام).
همچنین، درون دعای وقت خواب آمده است: هوالمـهمـین علی الاسماء. الهی الهی کیف اختار
النوم و عیون مشتاقیک ساهرة فی فراقک و کیف استریح علی الفراش و افئدة عاشقیک مضطربة
من هجرک. ای ربّ اودعت روحی و ذاتی فی یمـین اقتدارک و امانک. و اضع راسی علی الفراش
بحولک و ارفع عنـه بمشیّتک و ارادتک. انّک انت الحافظ الحارس المقتدر القدیر. و عزّتک لا
ارید من النّوم و لا من الیقظة الاّ ما انت ترید. انا عبدک و فی قبضتک ایّدنی علی ما
یتضرّع بـه عرف رضائک. هذا املی و امل المقرّبین. الحمد لک یـا اله العالمـین (مضمون
فارسی: اوست مسلط بر نامـها. ای خدای من ای خدای من. چگونـه بـه خواب روم درون حالیکه
چشمان مشتاقان از دوریت باز و بیدارند و چگونـه درون بستر استراحت نمایم درون حالیکه
دلهای عاشقان از هجر تو درون اضطرابند. بار خدایـا! روح و جسم خود را درون دست راست
اقتدار و پناه تو مـی سپارم. و سرم را با نیرو و خواست و اراده تو بر بستر مـی نـهم و
بر مـی دارم زیرا تو حافظ و نگهبان و مقتدر و توانائی. بـه بزرگی ات سوگند کـه من در
خواب و بیداری چیزی نمـی خواهم مگر آنچه کـه تو مـیخواهی. بنده ای هستم درون دستان تو.
مرا یـاری ده کـه موفق بـه رضای تو شوم. این آرزوی من و آرزوی مقربان درگاهت است. ستایش
ترا سزاست ای خداوند عالمـیان). و یـا درون دعای شفا چنین مـیفرمایند: یـا الهی اسمک شفائی
و ذکرک دوائی و قربک رجائی و حبک مونسی و رحمتک طبیبی و معینی فی الدنیـا و الاخره و
انک انت المعطی العلیم الحکیم (مضمون فارسی: ای خدای من، نام تو درمان من، یـاد تو
داروی من، نزدیکی بـه تو آرزوی من، و دوستی تو همدم من، و مـهربانی تو پزشک من و یـاور
من درون این جهان و جهان پسین، و به درستی کـه تو بخشنده آگاه و خردمندی).
ادعیـه حضرت محبوب، بیـاناتی هست جهت تربیت اخلاقی و روحانی افراد کـه نمونـه هایی از
آن ذکر مـی شود: (ای بیگانـه با یگانـه)
شمع دلت بر افروخته دست قدرت من است. آنرا ببادهای مخالف نفس و هوی خاموش مکن و طبیب
جمـیع علتهای تو ذکر من هست فراموشش منما. حب مرا سرمایـه خود کن و چون بصر و جان
عزیزش دار.
(ای برادران)
با یکدیگر مدارا نمائید و از دنیـا دل بردارید. بعزت افتخار منمائید و از ذلت ننگ
مدارید. قسم بجمالم کـه کل را از تراب خلق نمودم و البته بخاک راجع فرمایم.
(ای پسر روح)
قفس بو چون همای عشق بهوای قدس پرواز کن و از نفس بگذر و با نفس رحمانی درون فضای
قدس ربانی بیـارام.
از دیگر آثار دیـانت بهائی، مناجاتهایی هست که بهائیـان جهت تقویت قوای روحانی خویش هر
صبح و شام موظف بـه تلاوت آنـها مـیباشند (علاوه بر نماز روزانـه) و بدین وسیله با
خداوند یکتا راز و نیـاز مـیکنند. بـه فرموده حضرت عبدالبهاء:" آیـات غذای روح است، روح
قوی مـیشود و بدون آن از کار مـی افتد... همچنانکه غذا از به منظور اجساد لازمست، همين قِسم
از به منظور ارواح واجب. غذای روح مائده منيعه لطيفه طُرّيه هست که از سماء عنايت الهی
نازل شده. اگر غذای روح بآن نرسد البتّه ضعيف شود " انتهی. یک نمونـه مناجات به
استحضار خوانندگان عزیز مـی رسد:
هوالله
خداوند مـهربانا کریما رحیما، ما بندگان آستان توئیم و جمـیع درون ظل وحدانیت تو. آفتاب
رحمتت بر کل مشرق و ابر عنایتت بر کل مـی بارد. الطافت شامل کل هست و فضلت رازق کل.
جمـیع را محافظه فرمائی و کل را بنظر مکرمت منظور داری. ای پروردگار، الطاف بی پایـان
شامل کن، نور هدایت برافروز، چشم ها را روشن کن، دلها را سرور ابدی بخش، نفوس را روح
تازه ده و حیـات ابدیـه احسان فرما. ابواب عرفان بگشا، نور ایمان تابان نما. درون ظل
عنایتت کل را متحد کن و جمـیع را متفق فرما که تا جمـیع انوار یک شمس شوند، امواج یک دریـا
گردند، اثمار یک شجر شوند. از یک چشمـه نوشند از یک نسیم بـه اهتزاز آیند از یک انوار
اقتباس نمایند. توئی دهنده و بخشنده و توانا.
(حضرت عبدالبهاء)
حضرت عبدالبهاء مـیفرمایند: عشق الهی و محبت روحانی انسان را طیب و طاهر نماید و به
ردای تقدیس و تنزیـه مزین کند و چون انسان بکلی بـه حق دل بندد و به جمال مطلق تعلق
یـابد فیض ربانی جلوه نماید... نفوسی کـه ضمـیرشان بـه نور محبت الله روشن، آنان مانند
انوار ساطعند و بمثابه نجوم تقدیس درون افق تنزیـه لامع. عشق حقیقی صمـیمـی محبت الله است
و آن مقدس از اوهام و افکار ناس.
و درون خاتمـه این مبحث، بیـانی از حضرت بهاءالله را زینت بخش این گفتار مـی کنیم کـه مـی
فرمایند: "... بـه ذکر الله مأنوس شو و از دونش غافل. چه کـه ذکرش انیسی هست بی نفاق و
مونسی هست با کمال وفاق، مـیهمانی هست بی خیـانت و همدمـی هست بی ضرر و جنایت، مجالسی
است امـین و مصاحبی هست با ثبات و تمکین، رفیقی هست با وفا بـه شأنی کـه هر کجا روی با
تو آید و هرگز از تو نگسلد، غم را بـه سرور تبدیل نماید و زنگ غفلت بزداید"[348].
اليوم يومـی هست که جميع اشياء از نفحات بيان مالک اسماء محظوظ و مسرورند و کلّ آفرينش
از اين نفحه روحانيّه درون جذب و شوقند . نيکوست حال نفسی کـه به انوار اين يوم امنع
اقدس منوّر شد و به فيوضات منزله از سماء کرم فائز گشت . جهد نما جهد بليغ کـه شايد
عرف قميص رحمانی را درون اين ايّام بيابی و به مدينـه ابديّه راه يابی و نباشی از نفوسی
که بـه ذکر مقصود مشغولند و از او محجوب . بسی از عباد و اماء کـه در ليالی و ايّام به
ذکر دوست ذاکر بودند و لقايش را آمل و چون کشف حجاب شد از او محتجب ماندند و به غيرش
توجّه نمودند[349].
(حضرت بهاءالله)
سخنی با هموطنان عزیز
اگر چه ادیـان بابی و بهائی بیش از صد و پنجاه سال پیش از ایران زمـین برخاسته است،
اما متاسفانـه بسیـاری از هموطنان عزیز ایرانی از پیـام آسمانی و جهانی این ادیـان الهی،
یـا هیچ آگاهی ندارند و یـا عقایدی آلوده بـه غرض درون نزد ایشان مـی باشد؛ چنانچه دکتر
ناصرالدین صاحب الزمانی درون این خصوص مـینویسد: " تاکنون هرگز بـه درستی، بی طرفانـه،
انگیزه کاوانـه و جامعه شناسانـه مورد بررسی دقیق قرار نگرفته است".
لیکن، بسیـاری از اندیشمندان و بزرگان حقیقت جوی جهان وسعت دیدگاه این ادیـان الهی را
که از ایران زمـین برخاسته تقدیر و تمجید نموده و آرمان جهانی آنـها را مورد ستایش
قرار داده اند، و به گفته پروفسور بنیـامـین جوت " ... به منظور نسل ما این امر آنقدر
نزدیک و بزرگ هست که قابل درک نیست. تنـها آینده هست که مـی تواند اهمـیت آن را کشف کند".
خوشتر آن باشد کـه سر دلبران گفته آید درون حدیث دیگران
استاد محمد اقبال لاهوری مـیگوید: " همـه خطوط و سیر های متنوع فکری ایرانی را بار
دیگر بـه صورت یک ترکیب جامع درون نـهضت دینی بزرگ ایران جدید مـی توان یـافت، یعنی در
آئین بابی و بهائی".
آرتور کریستنسن ( Arthur Christensen ) مستشرق و پرفسور فلسفه درون داشگاه کپنـهاک
دانمارک و عضو فرهنگستان شاهی این کشور درون کتاب " ایران قدیم و جدید " مـینویسد: "
بهترین هدیـه ای کـه ایران کنونی بـه جامعه انسانی تقدیم نمود دیـانت بهائی هست که مؤسس
آن حضرت بهاءالله مـیباشد".
پروفسور بنیـامـین جوت (tteJew aminBenj ) استاد دانشگاه آکسفورد و مترجم آثار افلاطون
اظهار مـی دارد: " نـهضت بهائی شاید تنـها امـید آینده باشد" و همچنین، مـهاتما گاندی،
رهبر نامدار هندوستان مـیگوید: " دیـانت بهائی امـیدیست به منظور همـه بشر".
کنت لئو تولستوی، نویسنده و فیلسوف روس، درون نامـه ای خطاب بـه دوست فرانسوی خویش، کنت
دوساسی، شرق شناس و عضو فرهنگستان فرانسه، مـی نویسد Journal Intime de Tolstoy)): "
آئین بهائی دارای فلسفه بسیـار عمـیقی هست که نسل حاضر از درک آن عاجز است... تعلیمات
بهائی روح این عصر و به مقتضای نیـاز بشر پدید آمده است... حتما تعلیم و احکام بهائی
را درون جهان تنفیذ نمود و وحدت حقیقی را کـه اساس این دیـانت هست نشر داد".
دکتر اگوست هنری فورل، دانشمند حشره شناس نامدار سوئیسی کـه تصویر او که تا مدتها بر روی
گرانبهاترین اسکناس سوئیس (یکهزار فرانکی) بـه نشانـه احترام ملت و دولت سوئیس بـه این
دانشمند بهائی بود، درون وصیت نامـه خود چنین مـی نویسد: " آئین بهائی، آئینی هست الهی و
کافل خیر و سعادت بشر... منادی وحدت عالم انسان است... تعالیم بهائی اهل عالم را در
سراسر کره ارض بـه وحدت و اتفاق و محبت و ائتلاف دعوت مـی نماید. من بـه ورود درون ظل این
دیـانت مفتخر و از صمـیم قلب راجی و ملتمسم کـه این امر اعظم درون راه نجاح و فلاح نوع
انسان همچنان پاینده و جاودان و مترقی و متعالی باقی ماند".
ادوارد بنش (Benes.E ) رئیس جمـهور چکوسلواکی (سابق) مـینویسد: " من دیـانت بهائی را
بررسی نموده ام و به هنگام نخستین کنگره نژاد ها درون ژوئیـه 1911 با بهائیـان تماس
گرفتم. تعالیم بهائی دارای نیروی زنده روحانی بوده مطابق با احتیـاجات قرن حاضر نازل
گردیده هست تا روحانیت را درون قلوب بشر وارد سازد و بدین وسیله بر نیروی مادی کـه با
سرعت تمام بـه جامعه بشری هجوم کرده تفوق خواهد یـافت. این دین یکی از بزرگترین
نیروهای اخلاقی جامعه کنونی بوده -- تنـها پناهی ایست کـه راه را به منظور تأسیسات صلح
عمومـی و حسن تفاهم بین المللی کاملا باز مـیسازد ...".
اروين لازلو فرانسوي، عضوكلوپ رم وشخصيت معروف جهاني ومشـهور درسازمان ملل، پس
ازخواندن بيانيه "بيت العدل اعظم"، مركز جهاني بهايي، تحت عنوان " وعدهء صلح جهاني"،
مورخ اكتبر1985، درون بيانيهء خود مـی نویسد:" دراين لحظات حساس، ما تنـها درصورتي مي
توانيم بـه بقاي نوع انسان وشكوفايي وغناي تمدن وفرهنگ او اميدوارباشيم، كه شيوهء
تفكر وتلقي متعارف خود را تغيير داده و از بينش بديعي كه منبعث از تعاليم و ديدگاه
هاي ديانت بهايي است، وتازه ترين اكتشافات علوم تجربي نيز بر آن مـهر تأييد زده اند،
برخوردارگرديم".
پروفسور وارن واگار ( Waren Wagar ) دانشمند و عالم اجتماعي امريكايي و استاد
دانشگاه وکسلی آمریکا با مطالعه عميق و ارزيابي دقيق درباره امكان حصول وحدت و تمدن
جهاني چنين مي گويد: "از بين همـه مذاهب واديان معاصر، اين تنـها آيين بهايي هست كه
بلا شبهه و بدون هيچگونـه ابهامي با قطعيت تمام همـه همّ خود را وقف مسأله وحدت عالم
انساني نموده است".
هلن کلر(llerHelen Ke ) نویسنده و سخنران نامدار آمریکائی، نيزپس از مطالعه کتاب
"بهاءالله و عصر جدید" بـه خط نابينايان، چنین اظهار نظر نموده: " دیـانت بهایی
شایستگی دارد کـه حد اعلای توجه ما را بـه خود معطوف سازد... چه موضوعی اصیل ترو
شایسته تر از اتحاد و امنیت ملت ها است... پیـام صلح عمومـی بهایی سرور قلبی ما
راایجاد مـی نماید. اشخاصی کـه با این پیـام روحانی الهی مبارزه کنند یـا بـه خیـال خود
برضد آن قیـام نمایند، غافلند کـه هر قدم و عملی کـه برای مبارزه با نور خدا بر دارند،
بیشتر درون توسعه و نشر آن خواهند کوشید و خود سبب تبلیغ آن مـی گردند. زیرا این دین
تأسیس الهی هست و دارای نیروی زنده فعاله هست که آسمان جدید و زمـین جدید تولید نموده
و درون قلب هر فرد انسانی حس مقدس محبت و خدمت بـه نوع را ایجاد و سبب سرور واطمـینان
قلبی مـی گردد".
ارنست رنان (enanErnest R ) زبانشناس و مورخ فرانسوی عضو آکادمـی و پرفسور زبان عبری
در کالج دو فرانس، درکتابی بـه نام " زندگی مسیح" مـی نویسد: " درون زمان آخر هنگامـی که
دوره امتحانات الهی بـه آخر رسید بهشت حقیقی کـه ظهور موعود کلی خدا هست صورت خواهد
گرفت. مومنین بـه این ظهور بسیـار صاف و پاکدل مـی باشند. یک ملت، یک زبان، یک قانون و
یک دولت جهانی درون سایـه دستورات این دین بـه وجود آمده. اختلافات و تعصبات را از مـیان
برخواهد داشت. این تأسیسات جهانی بـه وسیله دو پیغمبر ایرانی حضرت باب و حضرت
بهاءالله تأسیس وتمدن تازه بـه وجود خواهد آمد".
تیسول دیوید ( Tyssul David ) نویسنده انگلیسی، استاد دانشگاه آکسفورد درون کتابی بنام
" اتحاد ادیـان" مـینگارد: " دیـانت بهائی راه خود را پیموده و خواهد پیمود زیرا این
دین جزء مقتضیـات زمان حاضر هست و از این لحاظ دستورات آن ضروری است. تمام دانشمندانی
که آن را مطالعه نموده اند گواهی مـیدهند کـه استقرار آن هادم خرافات و تعصبات و سبب
تثبیت روح حقیقت است. دیـانتی کـه وحدت عالم انسانی را تعلیم مـیدهد قطعا دیـانتی هست که
برای اتحاد ادیـان تشکیل گردیده هست ...".
ژولیت تامسون (uliette ThomsonJ ) درون کتاب خود بنام " عبدالبهاء" مـینویسد: روزولت
رئیس جمـهور آمریکا حضرت عبدالبهاء را درون ایـامـی کـه در شـهر نیویورک بودند دعوت نمود تا
از تعالیم بهائی اطلاع یـابد ... بعد از خاتمـه آن جلسه کـه با حضور عده ای از رجال و
دانشمندان آمریکا منعقد شده بود همـین کـه حضرت عبدالبهاء از کاخ سفید خارج مـی شدند
مخبرین جراید دورایشان را گرفته سؤال د: منظور از مسافرت شما بـه آمریکا چیست؟
حضرت عبدالبهاء پاسخ دادند: اسقرار صلح بین المللی درون جهان. درون مدت اقامت ایشان در
نیویورک الکساندر گراهام بل دانشمند معروف و مخترع تلفن او را بـه منزل خود دعوت
نموده که تا در جلسه دانشمندان حاضر گردند. بعد از اتمام جلسه یکی از حضار بـه مخبر جریده
نیویورک تایمز گفت: تعلیمات بهائی بدون هیچ شک اقوام و ملل جهانرا متحد خواهد نمود
زیرا حقیقت کامل مـیباشد ...".
توماس ادیسون ( Edison ) مخترع آمریکائی کـه در سال 1863 دستگاه تلگراف دوپلو در
سال 1877 مـیکروفون را اختراع نموده هست در سال 1912 حضرت عبدالبهاء را درون نیویورک
ملاقات نمود و راجع بـه این موضوع مـینویسد: ملاقات این شخص بزرگوار بمن فهماند که
تمام اختراعاتی را کـه من کرده ام بعلت وجود عبدالبهاء درون جهان و بمنظور پیشرفت و
ترقی سریع دیـانت بهائی بوده هست ...".
کوآپریشن ( nCooperatio ) روزنامـه سوئیس درون شماره 27 آوریل 1955 مـینویسد: " حضرت
بهاءالله مبشر سازمان ملل درون سال 1817 درون طهران متولد و به سال 1892 درون شـهر عکا رحلت
نمود. تعلیمات عالیـه به منظور جامعه بشری از خود بیـادگار گذارده کـه اساس آن وحدت عالم
انسانی مـیباشد. حضرت بهاءالله را اگر بخواهیم بنام حقیقی بنامـیم حتما او را پیشرو و
پیش آهنگ سازمان ملل بدانیم. پروگرام این دین مساوات – محبت – اخوت بین جمـیع اقوام و
ملل عالم مـیباشد ...".
از طرف دیگر، عالي ترين مجمع قانون گذاري كشور برزيل در28 مي 1992، بـه مناسبت صدمين
سال صعود(وفات) حضرت بهاءالله جلسه اي مخصوص تشكيل داد ومقام ايشان وتعاليم مباركه
اش وخدماتي را كه جامعه پيروانش بـه نوع بشرارزاني داشته اند تجليل كرد، وسخنگوي مجلس
ونمايندگان جميع احزاب بـه پا خاستند و يكي بعد از ديگري آن مظهر ظهور الهي درون دور
جديد را ستودند و حضرتش را آفريننده "عظيم ترين مجموعه آثار ديني كه که تا كنون از قلم
شخصي واحد صادر شده" خواندند.
این بزرگان و متفکرین جهان، علاوه بر تمجید و تقدیس دیـانت بهائی و تعالیم آن،
اظهاراتی نیز مبنی بر عظمت مقام موسسین این آئین آسمانی بیـان نموده اند. چنانچه،
نویسنده مشـهور جهان عرب شکیب ارسلان، از علمای زمان، کـه به او لقب امـیر البیـان داده
اند درون خصوص شخصیت حضرت عبدالبهاء اظهار مـیدارد:" عبدالبهاء آیتی از آیـات بزرگ خدا
بود حق جل جلاله جمـیع حقائق بزرگی و اصالت و نجابت و فضائل و مناقب را درون وجود او
جمع فرموده بود ... دارای علو طبع و بزرگی نفس و همتی عالی و نفوذی متعالی بود ...
حضور ذهن و منطق قوی و وسعت علم و وفور حکمت و دانش او انسان را متحیر مـی ساخت.
بلاغت عبارات و فصاحت کلمات وی درون درجه اعلی بود... عبدالبهاء آخرین درجه عقل و حکمت
را دارا و در الهیـات مثل اعلی بود. درون اصالت رای و عمق نظر و قوت برهان و محکمـی
استدلال نظیری به منظور او نبود . درون عظمت اخلاق و علم درون مقامـی بود کـه اگری بگوید
عبدالبهاء فرید دهر و وحید عصر و اعجوبه دوران هست یقینا راه مبالغه نپیموده است...
با وجود این هیمنـه و جلال، مجالست و مصاحبت با وی پر از لطف و محبت و گشاده رویی بود
..."[350].
حال آیـا پسندیده هست که هموطنان عزیز، از این ادیـان آسمانی کـه از ایران زمـین برخاسته
و بسیـاری از متفکرین و دانشمندان و فضلای عالم را تحت تاثیر آثار و دیدگاه خود قرار
داده، بی خبر بوده و یـا آگاهی آلوده بـه غرض و نادرست درون مورد آنـها داشته باشند؟ آیـا
این قدر نشناسی و کفر نعمت نیست؟ چنانچه، حضرت عبدالبهاء مـیفرماید: " خدا چه نعمتی
به ایران عنایت فرمود و لکن قدر ندانستند"[351]. درون یکی از الواح مقدسه بهائی، لوح
احمد، آمده است: " بگو ای عباد! باب رحمتم را کـه بر وجه اهل آسمانـها و زمـین گشودم
بدست ظلم و اعراض مبندید و سدره مرتفعه عنایتم را بجر و اعتساف قطع مکنید...بصفاتم
متصف شوید که تا قابل ورود ملکوت عزم شوید و در جبروت قدسم درون آئید... اگر چشم انصاف
بگشائید جمـیع حقایق ممکنات را از این باده جدیده بدیعه سرمست بینید و جمـیع ذرات
اشیـاء را از اشراق انوارش مشرق و منور خواهید یـافت. فبئس ما اًنتم ظنتم و ساء ما اًنتم
تظنون...". مگر نـه آن هست که خداوند درون قرآن کریم بشارت و مژده رحمت بـه بندگان
مـیدهند: الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا
الْأَلْبَابِ ( آن بندگانی کـه سخن بشنوند و به نیکوتر آن عمل کنند، آنان هستند کـه خدا
آنـها را هدایت فرموده و هم آنان بـه حقیقت، خردمندان عالمند)[352].
در بخش های از رساله مدنیـه، پیرامون ایران و ایرانیـان، حضرت عبدالبهاء چنین هموطنان
عزیز را بـه تفکر و تأمل دعوت مـیفرمایند: " ای اهل ایران! قدری درون ریـاض تواریخ اعصار
سابقه سیر نمائید و سر بـه جیب تفکر فرو، بـه دیده عبرت ملاحظه کنید کـه تماشای
عظیمـی است. درون ازمنـه سابقه مملکت ایران بـه منزله قلب عالم و چون شمع افروخته بین
انجمن آفاق بود. عزت و سعادتش چون صبح صادق از افق کائنات طالع و نور جهان افروز
معارفش درون اقطار مشارق و مغارب منتشر و ساطع ... حکمت حکومتش حکمای اعظم عالم را
متحیر ساخته و قوانین سیـاسیـه اش دستور العمل کل ملوک قطعات عالم اربعه گشته. ملت
ایران ما بین ملل عالم بـه عنوان جهانگیری ممتاز و به صفت ممدوحه تمدن و معارف
سرافراز. درون قطب عالم مرکز علوم و فنون جلیله بوده و منبع صنایع و بدایع عظیمـه و
معدن فضائل و خصائل حمـیده انسانیـه. دانش و هوش افراد این ملت باهره حیرت بخش عقول
جهانیـان بود و فطانت و ذکاوت عموم این طایفه جلیله مغبوط عموم عالمـیان... درون زمان
کورش ... حکومت ایران از حدود داخلیـه هندوچین که تا اقصی بلاد یمن و حبشـه کـه منقسم به
سیصد و شصت اقلیم بود حکمرانی مـی نمود...زلزله درون ارکان جمـیع حکومت عالم
انداخت..."[353]. حضرتشان درون مکاتیب مـیفرمایند: " امروز جمـیع اهالی ایران حتما در
کمال همت و غیرت درون خیر دولت و مملکت کوشند و به کمال راستی و درستی و خیر خواهی در
آن چه سبب آبادی و راحت و ثروت و بزرگواری دولت و کشور هست پردازند. مختصر این است
که شرف و منقبت عالم انسانی بـه ظهور کمالات هست و مستجمعیت کمال درون انتظام حال و
سعادت احوال درون عالم ظاهر و باطن و جسم و جان است. لهذا گمان مکنید کـه سعادت حال
دنیویـه، سبب محرومـی از اجر اخروی و عدم اکتساب قرب الهی و مانع از حصول کمالات
روحانیـه است. ربنا آتنا فی الدنیـا حسنـه و فی الأخرة حسنـه و قنا عذاب النار"[354].
با بشارتی از آثار مقدس بهائی درون خصوص مستقبل ایران، این رساله را بـه پایـان مـی
رسانیم: " ... آفتاب پارسی از افق ایران درخشیده و به جمـیع آفاق نور پاشیده. عنقریب
ایران محسود عالمـیان گردد و ایرانیـان مغبوط جهانیـان شوند... و در مقام دیگر
مـیفرمایند: ... مستقبل ایران درون نـهایت شکوه و عظمت و بزرگواری است. زیرا موطن جمال
مبارک ( از القاب حضرت بهاءالله) است. جمـیع اقالیم عالم توجه و نظر احترام بـه ایران
خواهند نمود و یقین بدانید چنان ترقی نماید کـه انظار جمـیع اعاظم و دانایـان عالم
حیران ماند[355]... همچنین مـیفرمایند: ... ای یـاران، مژده باد شما را کـه ایران به
پرتو بخشش خداوند مـهربان ترقی عظیم نماید و جنة النعیم گردد. بلکه امـید چنین هست که
در آینده غبطه روی زمـین شود و نفحه مشکین ایران خاور و باختر را معطر نماید[356]".
گفتیم بسی ز عشق و گفتند این قصه هنوز نا تمام است!
منابع و مأخذ
پیش گفتار
[1] مجموعه الواح مبارکه، صفحه 265.
[2] اصول عقاید بهائیـان، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، صفحه 57.
[3] اشراق خاوری: قاموس ایقان ، صفحه 1257.
[4] سيد محمد باقر موسوى همدانى: ترجمـه الميزان، دفتر انتشارات اسلامى جامعهى
مدرسين حوزه علميه قم، قم 1374 ش، ج10، ص 55.
[5] حسين بن على كاشفى سبزوارى: مواهب عليه، چاپ وانتشارات اقبال، تهران، 1369 ش، ص
600.
[6] مجموعه الواح مبارکه، صفحه 265.
مقدمـه
[7] اصول عقاید بهائیـان، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، صفحات 51- 52.
[8] حضرت بهاءالله، جلد یک آیـات الهی، صفحه 48.
[9] تاریخ جامع ادیـان از آغاز که تا امروز، تألیف: جان ناس، ترجمـه علی اصغر حکمت،
انتشارات پیروز، ص 343.
[10] محبوب عالم، انتشارات مجله عندلیب، صفحه 4.
[11] History proves that man learns nothing from history :George Wilhelm
Friedrich Hegel
[12] جامعه شناسی، آنتونی گیدنز، ترجمـه منوچهر صبوری، نشر نی، ص 499.
[13] حضرت روح عیسی بن مریم، دکتر ریـاض قدیمـی، ص 132.
[14] انحطاط و فروپاشی امپراتوری روم، تألیف دان نار دو، ترجمـه منوچهر پزشک،
انتشارات ققنوس، سال 1387، صفحات 68 – 70.
[15] جامعه شناسی، آنتونی گیدنز، ترجمـه منوچهر صبوری، نشر نی، ص 499.
[16] حضرت بهاءالله، آیـات الهی، صفحه 223.
[17] اصول عقاید بهائیـان، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، صفحه 16.
[18] محبوب عالم، انتشارات مجله عندلیب، صفحه 4.
[19] منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله.
[20] اصول عقاید بهائیـان، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، صفحه 17.
[21] حضرت عبدالبهاء، مکاتیب جلد 5، صفحه 123.
[22] بشارة النور، صفحه 161.
نگاهی اجمالی بر کلام الله مجید
[23] مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن، صفحه 68.
[24] شیوه های تفسیری قرآن کریم، دکتر مصطفی الصاوی الجوینی، مترجمان: موسی دانش –
حبیب روحانی، صفحه 471.
[25] آفاق تفسیر، مقالات و مقولاتی درون تفسیر پژوهی، محمد علی مـهدویراد، نشر هستی
نما، صفحه 32.
[26] آفاق تفسیر، مقالات و مقولاتی درون تفسیر پژوهی، محمد علی مـهدویراد، نشر هستی
نما، صفحات 25 – 26.
[27] مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن، صفحه 191.
[28] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 167.
[29] آفاق تفسیر، مقالات و مقولاتی درون تفسیر پژوهی، محمد علی مـهدویراد، نشر هستی
نما، صفحه 61.
[30] شیوه های تفسیری قرآن کریم، دکتر مصطفی الصاوی الجوینی، مترجمان: موسی دانش –
حبیب روحانی، صفحات 20 – 21.
[31] شیوه های تفسیری قرآن کریم، دکتر مصطفی الصاوی الجوینی، مترجمان: موسی دانش –
حبیب روحانی، صفحه 461.
[32] شیوه های تفسیری قرآن کریم، دکتر مصطفی الصاوی الجوینی، مترجمان: موسی دانش –
حبیب روحانی، صفحه 471.
[33] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 167.
[34] مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن، صفحه 79.
[35] مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن، صفحه 68.
[36] مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن، صفحه 70.
[37] مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن، صفحات 19 – 20.
[38] مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن، صفحه 69.
[39] مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن، صفحه 70.
[40] مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن، صفحه 50.
[41] مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن، صفحه 44.
http://nekoonam.parsiblog.com/-137271.htm [42]
همچنین رجوع شود به: ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم
سید محمد باقر همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 85.
http://nekoonam.parsiblog.com/-137271.htm [43]
[44] نقل از ماهنامـه آموزشي، اطلاع رساني معارف: تفسير و تأويل قرآن.
http://www.maarefmags.com/article.asp?Art=567
[45] اصول کافی، جلد 1، تألیف: ثقة الاسلام ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی
الرازی، انتشارات علمـیه اسلامـی، صفحه 279.
[46] نقل از ماهنامـه آموزشي، اطلاع رساني معارف: تفسير و تأويل قرآن.
http://www.maarefmags.com/article.asp?Art=567
[47] http://www.askquran.ir/showthread.php?t=590
[48] عبدالحمـید اشراق خاوری، قاموس ایقان، جلد چهارم، ص 1753.
[49] فصوص الحکم ابن عربی، برگردان متن محمد علی موحد و صمد موحد، نشر کارنامـه، صفحه 99.
[50] عبدالحمـید اشراق خاوری، قاموس ایقان، جلد سوم، ص 1433.
[51] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 125.
[52] اخوان حكيمى- احمد آرام: الحياة با ترجمـه احمد آرام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ج
2، ص 266.
[53] عبدالحمـید اشراق خاوری، قاموس ایقان، جلد سوم، ص 1431.
[54] سايت تسنيم: بررسى زبان قرآن درون آیـات متشابه.
[55] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 61.
[56] مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن، صفحه 313.
[57] مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن، صفحه 311.
[58] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 84.
[59] نظام الدين احمد غفارى مازندرانى: احتجاج- ترجمـه غفارى مازندرانى، انتشارات
مرتضوى، ج4 ، ص 76.
[60] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 133.
[61] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 83.
[62] اکبر گنجی، مقاله بی دلیلی ختم نبوت.
[63] اخوان حكيمى- احمد آرام: الحياة با ترجمـه احمد آرام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،
جلد 2 ، صفحه 272 – 273.
[64] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 147.
[65] شیوه های تفسیری قرآن کریم، دکتر مصطفی الصاوی الجوینی، مترجمان: موسی دانش –
حبیب روحانی، صفحه 423.
[66] شیوه های تفسیری قرآن کریم، دکتر مصطفی الصاوی الجوینی، مترجمان: موسی دانش –
حبیب روحانی، صفحه 419.
[67] شیوه های تفسیری قرآن کریم، دکتر مصطفی الصاوی الجوینی، مترجمان: موسی دانش –
حبیب روحانی، صفحه 420.
[68] شیوه های تفسیری قرآن کریم، دکتر مصطفی الصاوی الجوینی، مترجمان: موسی دانش –
حبیب روحانی، صفحه 422.
[69] نقل از ماهنامـه آموزشي، اطلاع رساني معارف: تفسير درون لغت.
http://www.maarefmags.com/article.asp?Art=567
[70] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد دوم، صفحات 24 – 27.
[71] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 143.
[72] مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن، صفحه 326 – 327.
[73] مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن، صفحه 339.
[74] مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن، صفحه 334.
[75] مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن، صفحه 315.
[76] فصل الخطاب، تألیف: ابوالفضل محمد بن محمد رضای گلپایگانی، صص 99 – 100.
[77] على سلگى نـهاوندى: ارشاد القلوب - ترجمـه سلگى، نشر ناصر، ج1،ص 204 .
[78] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 143.
[79] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 141.
[80] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 143.
[81] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 170.
[82] المناقب، جلد 2، صفحه 43.
[83] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد چهارم، صفحه 1565.
[84] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد چهارم، صفحه 1565.
[85] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد چهارم، صفحه 1565.
[86] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 143.
[87] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد چهارم، صفحه 1829.
[88] حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب ایقان، ص 57.
[89] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد دوم، ص 332.
[90] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 162.
[91] على اكبر غفارى: ثواب الاعمال – ترجمـه غفاری، انتشارات كتاب فروشى صدوق، ص 639.
[92] ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار علامـه مجلسی، ترجمـه مرحوم محمد حسن بن محمد ولی
ارومـیه رحمة الله علیـه، چاپ اسلامـیه، صفحه 414.
[93] "Muhammad: the Seal of the Prophets" ، www.sealofprophets.org
[94] تاریخ جامع ادیـان از آغاز که تا امروز، تألیف جان ناس، ترجمـه علی اصغر حکمت،
انتشارات پیروز، ص 402.
[95] حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب ایقان، ص 10.
[96] سيد علينقى فيض الاسلام: بنادر البحار- ترجمـه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار،
انتشارات فقيه، ترجمـهفارسى، ص221.
[97] سيد علينقى فيض الاسلام: بنادر البحار- ترجمـه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار،
انتشارات فقيه، ترجمـهفارسى، ص229.
[98] اخوان حكيمى- احمد آرام: الحياة با ترجمـه احمد آرام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،
ج2، صفحه 538.
[99] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد سوم، صفحه 1182.
[100] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد چهارم، صفحه 1862.
[101] پیرامون ظهور حضرت امام مـهدی (عج)، تألیف: عبد الحمـید المـهاجر، ترجمـه: حمـید
رضا کفاش، انتشارات عابد، صفحه 18.
[102] آقا جمال الدين خوانسارى: شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم،
انتشارات دانشگاه تهران، جلد 3، صفحه 103.
[103] اخوان حكيمى- احمد آرام: الحياة با ترجمـه احمد آرام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،
ج2، صفحه 541.
[104] سيد عباس طباطبايى: ارشاد القلوب، ترجمـه طباطبايى، نشر جامعه مدرسين، ص277.
[105] محمد جواد نجفى: فتنـه و آشوبهاى آخر الزمان، انتشارات اسلاميه، صفحه 93.
[106] حميد رضا آژير: بهشت كافى- ترجمـه روضه كافى، انتشارات سرور، صفحات 85 – 86.
[107] ثقة المحدثین حاج مـیرزا حسین طبرسی نوری، نجم الثاقب، انتشارات مسجد مقدس
جمکران، تاریخ نشر 1384، جلد اول، صفحه 151.
[108] اخوان حكيمى- احمد آرام: الحياة با ترجمـه احمد آرام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،
ج2، صفحه 268.
در باب احادیث
[109] تاریخ عمومـی حدیث، تألیف دکتر مجید معارف، انتشارات کویر، صفحه 52.
[110] بیـان حقایق، سید عباس علوی خراسانی، صفحه 104.
[111] ترجمـه و شرح نـهج البلاغه، بقلم حاج سید علینقی فیض الاسلام و بخط طاهر
خوشنویس، مجلد 1 – 6، صفحه 668.
[112] حمد روحانى على آبادى: زندگانى حضرت زهرا عليها السلام(روحانى)، انتشارات
مـهام، صفحه 13.
[113] علم الحدیث، کاظم مدیر شانچی، ص 93.
http://www.hawzah.net/per/t/do.asp?a=TGA1HTM
[114] حمد روحانى على آبادى: زندگانى حضرت زهرا عليها السلام(روحانى)، انتشارات
مـهام، صفحه 12.
[115] عبدالحمـید اشراق خاوری، محاظرات، جلد اول و دوم، ص 858.
[116] حمد روحانى على آبادى: زندگانى حضرت زهرا عليها السلام(روحانى)، انتشارات
مـهام، صفحه 13.
[117] تاریخ فلسفه درون جهان اسلامـی، نویسندگان: حنا فاخوری و خلیل جر، مترجم:
عبدالمحمد آیتی، انتشارات علمـی و فرهنگی، صفحات 106 – 107.
[118] تاریخ عمومـی حدیث، تألیف دکتر مجید معارف، انتشارات کویر، صفحه 98.
[119] اصول کافی، جلد 2، تألیف: ثقة الاسلام ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق
الکلینی الرازی، انتشارات علمـیه اسلامـی، صفحه 480.
[120] بیـان حقایق، سید عباس علوی خراسانی، صفحات 381 - 382 .
[121] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد دوم، صفحات 687 – 688.
در معنای اسلام
[122] 23064http://www.porsojoo.com/fa/node/
[123] گلگشتی درون قرآن مجید، بـه قلم شـهین احسان و دکتر پرویز روحانی، 2001 مـیلادی، ص 15.
[124] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 238.
[125] حمد روحانى على آبادى: زندگانى حضرت زهرا عليها السلام(روحانى)، انتشارات
مـهام، صفحه 11.
[126] اشراق خاوری، اقداح الفلاح، صفحه 54.
[127] الوهیت و مظهریت، دکتر علیمراد داودی، صفحه 191.
[128] کتاب اقدس، بند 182.
[129] نگرش بهائی نسبت بـه ادعای خاتمـیت، سینا فاضل و خاضع فنا ناپذیر، صفحه 24.
خاتم النبیین و حدیث لا نبی بعدی
[130] خاتمـیت، روحی روشنی، صفحه 7.
[131]نگرش بهائی نسبت بـه ادعای خاتمـیت، سینا فاضل و خاضع فنا ناپذیر، صفحه 5.
[132] شیخ صدوق، کتاب کمال الدین، چاپ اسلامـیه طهران، جلد اول، صفحه 105.
[133] خاتمـیت، روحی روشنی، صفحات 6 – 7.
[134]کتاب سید رسل حضرت محمد، دکتر ریـاض قدیمـی، صفحه 87.
[135] نقل از مقاله خاتمـیت، سایت آئین بهائی.
[136] نقل از مقاله خاتمـیت، سایت آئین بهائی.
[137] رمز و راز، تفسیر قرآن درون کتاب ایقان، تألیف دکتر کریستوفر باک، ترجمـه خسرو
دهقانی، ص 114.
[138] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد اول، صفحه 285.
[139] نگرش بهائی نسبت بـه ادعای خاتمـیت، سینا فاضل و خاضع فنا ناپذیر، صفحه 13.
[140] نگرش بهائی نسبت بـه ادعای خاتمـیت، سینا فاضل و خاضع فنا ناپذیر، صفحه 12.
[141] کتاب تبیـان و برهان، تألیف احمد حمدی: نقل از تفسیر فتح القدیر محدث شوکانی.
[142] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد اول، صفحه 286.
[143] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد اول، صفحه 290.
[144] استمرار ظهورات الهیـه، تألیف: کمال الدین بخت آور، صفحه 89.
[145]نگرش بهائی نسبت بـه ادعای خاتمـیت، سینا فاضل و خاضع فنا ناپذیر، صفحه 12.
[146] اشراق خاوری، درج لئالی هدایت، جلد اول، صفحه 131.
[147] نگرش بهائی نسبت بـه ادعای خاتمـیت، سینا فاضل و خاضع فنا ناپذیر، صفحه 12.
[148] خاتمـیت، روحی روشنی، صفحه 23.
[149] نگرش بهائی نسبت بـه ادعای خاتمـیت، سینا فاضل و خاضع فنا ناپذیر، صفحات 12 – 13.
[150] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد اول، صفحه 284.
[151] خاتمـیت، روحی روشنی، صفحه 25.
[152] خاتمـیت، روحی روشنی، صفحه 26.
[153] حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب ایقان، ص 101.
[154] حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب ایقان، ص 14.
[155] الوهیت و مظهریت، دکتر علیمراد داودی، صفحه 182.
[156] الوهیت و مظهریت، دکتر علیمراد داودی، صفحه 183.
[157] الوهیت و مظهریت، دکتر علیمراد داودی، صفحات 182 – 183.
[158] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد اول، صفحه 299.
[159] حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب ایقان، ص 118.
[160] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد اول، صفحه 135.
[161] الوهیت و مظهریت، دکتر علیمراد داودی، صفحه 185.
[162] ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار علامـه مجلسی، ترجمـه مرحوم محمد حسن بن محمد ولی
ارومـیه رحمة الله علیـه، چاپ اسلامـیه، صفحه 577.
[163] منتخباتی از آثار حضرت بهاالله، صفحه 41.
[164] الوهیت و مظهریت، دکتر علیمراد داودی، صفحات 192 – 193.
[165] الوهیت و مظهریت، دکتر علیمراد داودی، صفحات 195 – 196.
[166] الوهیت و مظهریت، دکتر علیمراد داودی، صفحه 192.
[167] نگرش بهائی نسبت بـه ادعای خاتمـیت، سینا فاضل و خاضع فنا ناپذیر، صفحه 15.
[168] حضرت بهاءالله، اشراقات، ص 293.
[169] حضرت بهاءالله، لوح جواهر الاسرار، آثار قلم اعلی، جلد سوم، ص 12.
[170] الوهیت و مظهریت، دکتر علیمراد داودی، صفحه 197.
[171] مـهدی موعود، ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار علامـه مجلسی، مترجم علی دوانی،
ناشر: دار الکتاب اسلامـیه، صفحه 1119.
[172] علامـه مجلسی، جلد سیزدهم بحارالانوار، ص 92.
[173] علامـه مجلسی، جلد 52 بحار الانوار، صفحه 226.
[174] مظهریت، دکتر نادر سعیدی، ص 5.
[175] قرن انوار، شماره 1683، صفحه 628.
[176] بهروز ظریف زاده، قرن انوار- عصر ذهبی ، صفحات 99 - 100.
[177] بهروز ظریف زاده، قرن انوار- عصر ذهبی ، صفحه 100.
[178] شیخ عباس محدث قمـی، مفاتیح الجنان، ص 363 – و بحارالانوار، جلد 97، ص 360.
[179] نقل از مقاله خاتمـیت، سایت آئین بهائی.
استمرار ظهور پیـامبران و ادیـان الهی مذکور درون احادیث مرویـه و قرآن مجید
[180] استمرار ظهورات الهیـه، تألیف: کمال الدین بخت آور، صفحات 94 – 95.
[181] استمرار ظهورات الهیـه، تألیف: کمال الدین بخت آور، صفحات 94.
[182] استمرار ظهورات الهیـه، تألیف: کمال الدین بخت آور، صفحه 52.
[183] آقا جمال الدين خوانسارى: شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم،
انتشارات دانشگاه تهران، جلد 4، صفحه 96.
[184] على سلگى نـهاوندى: ارشاد القلوب - ترجمـه سلگى، نشر ناصر، ج2 ، ص170.
[185] ثقة المحدثین حاج مـیرزا حسین طبرسی نوری، نجم الثاقب، انتشارات مسجد مقدس
جمکران، تاریخ نشر 1384، جلد اول، صفحه 287.
[186] خاتمـیت، روحی روشنی، صفحات 27 – 28.
[187] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد دوم، صفحه 740.
[188] جلد 22 بحارالانوار، صفحه 52، باب 37.
[189] اصول کافی، جلد 2، تألیف: ثقة الاسلام ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق
الکلینی الرازی، انتشارات علمـیه اسلامـی، صفحات 216 – 217.
[190] سيد احمد فهرى زنجانى: غيبت نعمانى - ترجمـه فهرى، دار الكتب الاسلاميه، صفحه
281 ، و مـهدى موعود - ترجمـه جلد سيزدهم بحار، صفحه 251.
[191] ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار علامـه مجلسی، ترجمـه مرحوم محمد حسن بن محمد ولی
ارومـیه رحمة الله علیـه، چاپ اسلامـیه، صفحه 414.
[192] استمرار ظهورات الهیـه، تألیف: کمال الدین بخت آور، صفحات 95 – 96.
قائمـیت
[193] حمد روحانى على آبادى: زندگانى حضرت زهرا عليها السلام(روحانى)، انتشارات
مـهام، صفحه 13.
[194] تاریخ عمومـی حدیث، تألیف دکتر مجید معارف، انتشارات کویر، صفحه 98.
[195] تاریخ فلسفه درون جهان اسلامـی، نویسندگان: حنا فاخوری و خلیل جر، مترجم:
عبدالمحمد آیتی، انتشارات علمـی و فرهنگی، صفحه 106.
[196] ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار علامـه مجلسی، ترجمـه مرحوم محمد حسن بن محمد ولی
ارومـیه رحمة الله علیـه، چاپ اسلامـیه، صفحه 415.
[197] مـهدی موعود، ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار علامـه مجلسی، مترجم علی دوانی،
ناشر: دار الکتاب اسلامـیه، صفحه 885.
[198] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد سوم، صفحه 1341.
[199] ترجمـه تفسیر المـیزان، تألیف علامـه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر
همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 133.
[200] ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار علامـه مجلسی، ترجمـه مرحوم محمد حسن بن محمد ولی
ارومـیه رحمة الله علیـه، چاپ اسلامـیه، صفحه 419.
[201] ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار علامـه مجلسی، ترجمـه مرحوم محمد حسن بن محمد ولی
ارومـیه رحمة الله علیـه، چاپ اسلامـیه، صفحه 420، از کتاب الغیبه از کلینی او از علی
بن ابراهیم او از محمد بن عیسی او از یونس او از سلیمان بن صالح از امام باقر علیـه
السلام.
[202] برهان واضح، مطلب دوازدهم.
[203] برهان واضح ، مطلب یـازدهم.
[204] ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار علامـه مجلسی، ترجمـه مرحوم محمد حسن بن محمد ولی
ارومـیه رحمة الله علیـه، چاپ اسلامـیه، صفحه 609.
[205] فصل الخطاب، تألیف: ابوالفضل محمد بن محمد رضای گلپایگانی .
[206] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد چهارم، صفحه 1862.
[207] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد سوم، صفحه 1182.
[208] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد اول، صفحه 188.
[209] پیرامون ظهور حضرت امام مـهدی (عج)، تألیف: عبد الحمـید المـهاجر، ترجمـه: حمـید
رضا کفاش، انتشارات عابد، صفحه 18.
[210] فصوص الحکم ابن عربی، برگردان متن محمد علی موحد و صمد موحد، نشر کارنامـه،
1385، صفحه 85.
[211] موسى خسروى: احتجاجات - ترجمـه جلد چهارم بحار الانوار، انتشارات اسلاميه،
ج1، ص69.
[212] ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار علامـه مجلسی، ترجمـه مرحوم محمد حسن بن محمد ولی
ارومـیه رحمة الله علیـه، چاپ اسلامـیه، صفحه 616.
[213] فصل الخطاب، تألیف: ابوالفضل محمد بن محمد رضای گلپایگانی، صفحه 108.
[214] مکتب درون فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع درون سه قرن نخست، تألیف
سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمـه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 229.
[215] مکتب درون فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع درون سه قرن نخست، تألیف
سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمـه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 178.
[216] مکتب درون فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع درون سه قرن نخست، تألیف
سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمـه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 161.
[217] اقداح الفلاح، جلد اول، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، صفحه 190.
[218] مکتب درون فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع درون سه قرن نخست، تألیف
سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمـه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 153.
[219] خاندان نوبختی، تألیف دانشمند فقید عباس اقبال آشتیـانی، چاپ کتابخانـه ظهوری،
صفحه 107.
[220] مکتب درون فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع درون سه قرن نخست، تألیف
سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمـه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحات 152 – 153.
[221] خاندان نوبختی، تألیف دانشمند فقید عباس اقبال آشتیـانی، چاپ کتابخانـه ظهوری،
صفحه 109.
[222] خاندان نوبختی، تألیف دانشمند فقید عباس اقبال آشتیـانی، چاپ کتابخانـه ظهوری،
صفحات 162 – 165.
[223] خاندان نوبختی، تألیف دانشمند فقید عباس اقبال آشتیـانی، چاپ کتابخانـه ظهوری،
صفحه 109.
[224] خاندان نوبختی، تألیف دانشمند فقید عباس اقبال آشتیـانی، چاپ کتابخانـه ظهوری،
صفحه 107.
[225] مکتب درون فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع درون سه قرن نخست، تألیف
سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمـه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 186.
[226] مکتب درون فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع درون سه قرن نخست، تألیف
سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمـه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 157.
[227] تاریخ عمومـی حدیث، تألیف دکتر مجید معارف، انتشارات کویر، صفحه 98.
[228] اصول کافی، جلد 2، تألیف: ثقة الاسلام ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق
الکلینی الرازی، انتشارات علمـیه اسلامـی، صفحات 192 – 193.
[229] مکتب درون فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع درون سه قرن نخست، تألیف
سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمـه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحات 183 – 184.
[230] مکتب درون فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع درون سه قرن نخست، تألیف
سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمـه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 183.
[231] مکتب درون فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع درون سه قرن نخست، تألیف
سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمـه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 59.
[232] مکتب درون فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع درون سه قرن نخست، تألیف
سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمـه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 59.
[233] مکتب درون فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع درون سه قرن نخست، تألیف
سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمـه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 18.
[234] مکتب درون فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع درون سه قرن نخست، تألیف
سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمـه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 116.
[235] مکتب درون فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع درون سه قرن نخست، تألیف
سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمـه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 123.
[236] مکتب درون فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع درون سه قرن نخست، تألیف
سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمـه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 170.
[237] تاریخ فلسفه درون جهان اسلامـی، نویسندگان: حنا فاخوری و خلیل جر، مترجم:
عبدالمحمد آیتی، انتشارات علمـی و فرهنگی، صفحه 166 – 167.
[238] ثقة المحدثین حاج مـیرزا حسین طبرسی نوری، نجم الثاقب، انتشارات مسجد مقدس
جمکران، تاریخ نشر 1384، جلد اول، صفحات 271 – 272.
[239] مکتب درون فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع درون سه قرن نخست، تألیف
سید حسین مدرسی طباطبائی، ترجمـه هاشم ایزد پناه، انتشارات کویر، صفحه 171.
[240] فصل الخطاب، تألیف: ابوالفضل محمد بن محمد رضای گلپایگانی، صفحات 202 – 203.
[241] مفاوضات، حضرت عبدالبهاء، لیدن 1907، صفحات 208 – 210 و 213.
[242] فصل الخطاب، تألیف: ابوالفضل محمد بن محمد رضای گلپایگانی، صفحه 205.
[243] حضرت نقطه اولی، ابوالقاسم فیضی، صفحه 33.
[244] http://www.hawzah.net/per/t/do.asp?a=TGA.HTM
[245] حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب ایقان، ص 114.
[246] کتاب سید رسل حضرت محمد، دکتر ریـاض قدیمـی، صفحات 268 – 269.
[247] کتاب سید رسل حضرت محمد، دکتر ریـاض قدیمـی، صفحه 269.
[248] کتاب سید رسل حضرت محمد، دکتر ریـاض قدیمـی، صفحه 265.
[249] قرن بدیع، جلد 1، صفحات 356 – 357.
[250] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمـید اشراق خاوری، جلد سوم، صفحه 1212.
بشارات درون باب ظهور قائم: اعتقاد بـه روز هزاره اسلام و قیـام دولت حقه
[251] گلگشتی درون قرآن مجید، بـه قلم شـهین احسان و دکتر پرویز روحانی، 2001 مـیلادی، ص 76
[252] ابن خلدون، المقدمة، بیروت: 1981، ص 413.
[253] قرآن کریم با تجوید و ترجمـه تفسیر آقای محمد کاظم معزی، بخط طاهر خوشنویس،
انتشارات کتابفروشی علمـیه اسلامـی، صفحه 200
[254] ثقة المحدثین حاج مـیرزا حسین طبرسی نوری، نجم الثاقب، انتشارات مسجد مقدس
جمکران، تاریخ نشر 1384، جلد اول، صفحه 287
[255] http://www.aqaed.com/shialib/books/all/najm1/najm1-24.html
[256] http://www.al-eman.com/Islamlib/viewchp.asp?BID=139&CID=205
[257] محمد باقر ال الخوانساری، روضات الجنات، قم: مکتبه اسماعیلیـان، بی تاریخ،
ج 8، ص 56.
[258] محبوب عالم: بمناسبت بزرگداشت صدمـین سال صعود حضرت بهاءالله، از انتشارات مجله
عندلیب، 1992 – 93، ص 157.
[259] ديوان خاقاني شرواني، بـه كوشش دكتر سيد ضياءالدين سجادي، تهران: 1374، صفحه 725.
[260] دیوان کامل بی نظیر باباطاهر عریـان همدانی، انتشارات کتابفروشی ادب، چاپ سوم
اسفند ماه 1331، چاپخانـه شرق، ص 80.
دیـانت بابی
[261] محمد باقر كمرهاى: امالى شيخ صدوق- ترجمـه كمرهاى، تهران: نشر اسلامـیه، 1376
ش، چاپ ششم، ص 317.
[262] جامعه شناسی، آنتونی گیدنز، ترجمـه منوچهر صبوری، ص 499.
[263] دیـانت بهائی آئین فراگیر جهانی، ویلیـام هاچر و دوگلاس مارتین، صفحه 11.
[264] ابوالقاسم افنان، چهار رساله تاریخی درباره طاهره قرةالعین، ص 15.
[265] جزوه آیین جهانی، صفحه 24.
[266] خدیجه بیگم حرم حضرت اعلی، تألیف حسن م. بالیوزی، ترجمـه دکتر مـینو ثابت،
سپتامبر 1999، صفحه 8 – 10.
[267] مقاله آئین جهانی بهائی، نادر سعیدی.
[268] تحولات فکری و اجتماعی ایران، از گاتها که تا مشروطیت، صفحه 230.
[269] تحولات فکری و اجتماعی ایران، از گاتها که تا مشروطیت، صفحه 230.
[270] ایران آینده، جمشید فنائیـان، صفحه 49.
[271] آیـه 193 سوره آل عمران.
[272] ایران آینده، جمشید فنائیـان ، صفحه 46.
[273] کتاب مستطاب ایقان، صفحه 160.
[274] اصول عقاید بهائیـان، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، صفحه 51.
[275] دزدی درون شب، ویلیـام سیرز، ترجمـه فاروق ایزدی نیـا، ناشر: موسسه مطبوعات امری
آلمان، صفحه 122.
[276] دزدی درون شب، ویلیـام سیرز، ترجمـه فاروق ایزدی نیـا، ناشر: موسسه مطبوعات امری
آلمان، صفحه 123.
[277] دزدی درون شب، ویلیـام سیرز، ترجمـه فاروق ایزدی نیـا، ناشر: موسسه مطبوعات امری
آلمان، صفحه 123.
[278] دزدی درون شب، ویلیـام سیرز، ترجمـه فاروق ایزدی نیـا، ناشر: موسسه مطبوعات امری
آلمان، صفحه 122.
[279] دزدی درون شب، ویلیـام سیرز، ترجمـه فاروق ایزدی نیـا، ناشر: موسسه مطبوعات امری
آلمان، صفحه 122.
[280] دزدی درون شب، ویلیـام سیرز، ترجمـه فاروق ایزدی نیـا، ناشر: موسسه مطبوعات امری
آلمان، صفحه 111.
دیـانت بهائی
[281] اصول عقاید بهائیـان، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، صفحه 2.
[282] خلق جدید و صنع بدیع، جان فرابی، صفحه 249
[283] خلق جدید و صنع بدیع، جان فرابی، صفحه 254
[284] کتاب قرن بدیع، سال 1992، صفحه 219
[285] کتاب قرن بدیع، سال 1992، صفحه 218
[286] مقاله آئین جهانی بهائی، نادر سعیدی
[287] مقاله آئین جهانی بهائی، نادر سعیدی
[288] سایت جهانی بهائی
[289] مجموعه الواح مبارکه جمال اقدس ابهی و حضرت عبدالبهاء بـه افتخار بهائیـان
پارسی، موسسه مطبوعات امری آلمان، ص44
[290] سایت جهانی بهائی
[291] سایت جهانی بهائی
[292] گفتاری کوتاه درباره امر بهائی، موژان مومن، صفحه 7
[293] اصل این عبارت درون مقدمـه مقاله شیخصی سیـاح نوشته شده است. با استفاده از کتاب "
حضرت بهاءالله" تألیف محمد علی فیضی، صفحه 240.
علل استمرار ارسال پیـامبران از جانب خداوند و ظهور ادیـان درون ادوار مختلفه
[294] اشراقات، صفحه 133 – 134.
[295] سخنی کوتاه درون باره آئین بهائی، صفحه 14.
[296] آموزه های نظم نوین جهانی بهائی، موهبت سبحانی، چاپ: 2003 مـیلادی، صفحه 272.
[297] آموزه های نظم نوین جهانی بهائی، موهبت سبحانی، چاپ: 2003 مـیلادی، صفحه 14.
[298] آموزه های نظم نوین جهانی بهائی، موهبت سبحانی، چاپ: 2003 مـیلادی، صفحه 171.
[299] سخنی کوتاه درون باره آئین بهائی، صفحه 16.
[300] دیـانت بهائی آئین فراگیر جهانی، ویلیـام هاچر و دوگلاس مارتین، صفحات172 – 173.
[301] مکاتیب، جلد اول، ص 319.
[302] بهاءالله و عصر جدید، دکتر اسلمنت.
[303]سايت بشارات كتابهاي آسماني بـه ديانت بهائي، http://www.besharat.blogfa.com
[304] اصول عقاید بهائیـان، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، صفحات 18 – 19.
[305] مجموعه خطابات حضرت عبدالبهاء، صفحه 162-163.
[306] مجموعه خطابات حضرت عبدالبهاء، صفحه 162 - 163.
[307] برهان واضح، صفحه 17.
[308] مقدمـه ای بر ترجمـه قرآن، صفحات 324 – 325.
[309] آیـه های آسمانی – قرآن مجید و مفاهیم عمـیق آن، دکتر ارشمـیدس منجذب، ترجمـه
باهره سعادت، صفحه 12.
[310] استمرار ظهورات الهیـه، کمال الدین بخت آور، صفحه 23 – 28.
[311] بحار الانوار، جلد 74، صفحه 142.
[312] استمرار ظهورات الهیـه، کمال الدین بخت آور، صفحه 23.
[313] حضرت عبدالبهاء، مفاوضات، ص 142.
[314] حضرت بهاءالله، امر و خلق، جلد 1، ص 268.
[315] حضرت بهاءالله، امر و خلق، جلد 1، ص 228.
[316]برهان واضح، صفحه 17.
[317] حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب ایقان، ص 21.
[318] اخوان حكيمى- احمد آرام: الحياة با ترجمـه احمد آرام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى،
ج2، صفحات 493 – 495.
[319] انوار هدایت، شماره 1068، صفحه 403.
[320] آیـه های آسمانی – قرآن مجید و مفاهیم عمـیق آن، دکتر ارشمـیدس منجذب، ترجمـه
باهره سعادت، صفحه 9.
[321] سيد علينقى فيض الاسلام: بنادر البحار- ترجمـه و شرح خلاصه دو جلد بحار
الانوار، انتشارات فقيه، متنعربى، ص228.
[322] سيد علينقى فيض الاسلام: بنادر البحار- ترجمـه و شرح خلاصه دو جلد بحار
الانوار، انتشارات فقيه، ترجمـهفارسى، ص 228 .
[323] ترجمـه و شرح نـهج البلاغه، بقلم حاج سید علینقی فیض الاسلام و بخط طاهر
خوشنویس، مجلد 1 – 6، صفحات 448 – 449.
[324] سيد عبد الحسين رضائى: ارشاد القلوب- ترجمـه رضايى، انتشارات اسلاميه، ج2، ص287.
[325] ميرزا احمد آشتيانى- شاگردان: طرائف الحكم يا اندرزهاى ممتاز، انتشارات
كتابخانـه صدوق، ترجمـه ج 1 ، ص 198.
[326] سيد عبد الحسين رضائى: كتاب الروضة درون مبانى اخلاق، انتشارات اسلاميه، صفحات
110 – 111.
[327] ترجمـه و شرح نـهج البلاغه، بقلم حاج سید علینقی فیض الاسلام و بخط طاهر
خوشنویس، مجلد 1 – 6، صفحه 306.
[328] انوار هدایت، شماره 1562، صفحه 593.
[329] مائده آسمانی جلد 4، صفحه 157.
[330] محبوب عالم، از انتشارات مجله عندلیب، ص 7.
[331] مرکز مـیثاق الهی، ص 343 ، مکاتیب جلد 1.
[332] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج 1، ص 126.
[333] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج 1، ص 126.
[334] مجموعه آثار مبارکه درباره تربیت بهائی، ص63.
[335] مجموعه آثار مبارکه درباره تربیت بهائی، ص30.
[336] مجموعه ای از الواح جمال اقدس ابهی، لوح مبارک بشارات، ص 13.
[337] مجموعه ای از الواح جمال اقدس ابهی، لوح مبارک تجلّيات، ص ٢٨.
[338] امر و خلق، ج3، ص 305.
[339] امر و خلق، ج3، ص 307.
[340] امر و خلق، ج3، ص 332.
نزول وحی و آیـات الهی
[341] آثار قلم اعلی، جلد 4، ص 337- 338.
[342] آثار قلم اعلی، جلد 7، ص 65 – 66.
[343] کتاب قرن بدیع، صفحه 440.
[344] کتاب قرن بدیع، صفحه 440.
[345] آیـات الهی، جلد دوم، صفحه 204.
[346] کتاب مستطاب اقدس، بند 181 – 183.
[347] کتاب مستطاب اقدس، بند 3.
[348] حضرت بهاءالله، دریـای دانش، ص 129.
سخنی با هموطنان عزیز
[349] حضرت بهاءالله، آیـات الهی جلد 2 صفحه 186.
[350] نقل از پیـام بهائی، شماره 336.
[351] مائده آسمانی، جلد 5، صفحه 46.
[352] آیـه 18 سوره زمر.
[353] آموزه های نظم نوین جهانی بهائی، موهبت سبحانی، چاپ: 2003 مـیلادی، صفحه 107.
[354] منتخبات مکاتیب حضرت عبدالبهاء، جلد 5 ص 86.
[355] ایران آینده، جمشید فنائیـان ، صفحه 256.
[356] ایران آینده، جمشید فنائیـان ، صفحه 256.
کتاب شناسی
اسامـی کتابهای اسلامـی کـه در متن این رساله بکار رفته است:
نظام الدين احمد غفارى مازندرانى، احتجاج- ترجمـه غفارى مازندرانى (تهران: انتشارات
مرتضوى، بی تاریخ)، 4 جلد.
على سلگى نـهاوندى، ارشاد القلوب - ترجمـه سلگى (قم: نشر ناصر، 1376 ش) 2 جلد.
سيد عباس طباطبايى، ارشاد القلوب - ترجمـه طباطبايى (قم: نشر جامعه مدرسين، 1376 ش)،
چاپ پنجم.
اخوان حكيمى – احمد آرام، الحياة با ترجمـه احمد آرام (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى،
1380 ش)، 6 جلد.
سيد علينقى فيض الاسلام، بنادر البحار- ترجمـه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار (
تهران: انتشارات فقيه، بی تاریخ).
على اكبر غفارى، ثواب الاعمال – ترجمـه غفاری (تهران: انتشارات كتاب فروشى صدوق، بی
تاریخ).
آقا جمال الدين خوانسارى، شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم (تهران:
انتشارات دانشگاه تهران، 1366 ش)، 7 جلد.
محمد جواد نجفى، فتنـه و آشوبهاى آخر الزمان (تهران: انتشارات اسلاميه، بی تاریخ).
حميد رضا آژير، بهشت كافى- ترجمـه روضه كافى (قم: انتشارات سرور، 1381 ش).
حمد روحانى على آبادى، زندگانى حضرت زهرا عليها السلام(روحانى) (تهران:انتشارات
مـهام، 1379 ش).
سيد احمد فهرى زنجانى، غيبت نعمانى - ترجمـه فهرى (تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1362 ش).
موسى خسروى، احتجاجات - ترجمـه جلد چهارم بحار الانوار (تهران: انتشارات اسلاميه،
1379 ه. ش.)، 2 جلد.
سيد عبد الحسين رضائى، ارشاد القلوب- ترجمـه رضايى ( تهران: انتشارات اسلاميه، 1377
ش)، چاپ سوم، 2 جلد.
ميرزا احمد آشتيانى- شاگردان، طرائف الحكم يا اندرزهاى ممتاز (تهران: انتشارات
كتابخانـه صدوق، 1362 ش)، چاپ سوم، 2 جلد.
سيد عبد الحسين رضائى، كتاب الروضة درون مبانى اخلاق، (تهران: انتشارات اسلاميه، 1364
ش)، چاپ دوم.
ثقة الاسلام ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی، اصول کافی ( بازار
شیرازی: انتشارات علمـیه اسلامـی، بی تاریخ)، بقلم حاج سید جواد مصطفوی، 2 جلد.
ثقة المحدثین حاج مـیرزا حسین طبرسی نوری، نجم الثاقب ( قم: انتشارات مسجد مقدس
جمکران، 1384 ش)، 2 جلد.
علامـه سید محمد حسین طباطبائی، ترجمـه تفسیر المـیزان ( قم: انتشارات موسسه دار العلم،
بی تاریخ)، بقلم سید محمد باقر همدانی، 40 جلد.
دکتر مصطفی الصاوی الجوینی، شیوه های تفسیری قرآن کریم (مشـهد: بنیـاد پژوهشـهای
اسلامـی، 1387 ش)، ترجمـه: موسی دانش – حبیب روحانی، چاپ دوم.
محمد علی مـهدویراد، آفاق تفسیر: مقالات و مقولاتی درون تفسیر پژوهی ( تهران: نشر هستی
نما، 1382 ش).
جان ناس، تاریخ جامع ادیـان از آغاز که تا امروز( انتشارات پیروز، 1348 ش)، ترجمـه علی
اصغر حکمت، چاپ دوم.
آنتونی گیدنز، جامعه شناسی ( تهران: نشر نی، 1379 ش)، ترجمـه منوچهر صبوری، چاپ ششم.
دان ناردو، انحطاط و فروپاشی امپراتوری روم (تهران: انتشارات ققنوس، 1384 ش)، ترجمـه
منوچهر پزشک.
علی دوانی، مـهدی موعود: ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار علامـه مجلسی ( تهران: دار
الکتب اسلامـیه، 1384 ش)، چاپ سی ام.
محمد بن علی ابن عربی، فصوص الحکم ابن عربی ( تهران: نشر کارنامـه، 1385 ش)، برگردان
متن محمد علی موحد و صمد موحد.
مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومـیه رحمة الله علیـه، ترجمـه جلد سیزدهم بحار الانوار
علامـه مجلسی (تهران: چاپ کتابفروشی اسلامـیه، جمادی الاولی 1379 ق).
دکتر مجید معارف، تاریخ عمومـی حدیث (تهران: انتشارات کویر، 1386 ش)، چاپ هفتم.
حنا فاخوری و خلیل جر، تاریخ فلسفه درون جهان اسلامـی (تهران: انتشارات علمـی و فرهنگی،
1383 ش)، ترجمـه عبدالمحمد آیتی، چاپ هفتم.
عبد الحمـید المـهاجر، پیرامون ظهور حضرت امام مـهدی (عج) (تهران: انتشارات عابد، 1379
ش)، ترجمـه حمـید رضا کفاش.
سید حسین مدرسی طباطبائی، مکتب درون فرایند تکامل: نظری بر تطور مبانی فکری تشیع درون سه
قرن نخست، (تهران: انتشارات کویر، آبان ماه 1386 ش)، ترجمـه هاشم ایزد پناه، چاپ دوم.
عباس اقبال آشتیـانی، خاندان نوبختی ( تهران: چاپ کتابخانـه طهوری، 1357 ش)، چاپ سوم.
قرآن کریم با تجوید و ترجمـه و تفسیر محمد کاظم معزی: کشف الآیـات (تهران: انتشارات
کتابفروشی علمـیه اسلامـی، جمادی الاخری 1377 ق)، بخط طاهر خوشنویس.
ترجمـه و شرح نـهج البلاغه، بقلم حاج سید علینقی فیض الاسلام و بخط طاهر خوشنویس، مجلد
1 – 6.
This is a non-political list.