حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی

حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی ارمنی‌های ایران - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد | گرجی‌های ایران - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد | زندگینامـه رسول ترک - زندگینامـه علمای عرفان | فرهنگ عامـیانـهء پامـیر بدخشان |

حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی

ارمنی‌های ایران - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد

پرش بـه ناوبری پرش بـه جستجو

ایرانی‌های ارمنی یـا ارمنیـان ایران یـا ایرانیـان ارمنی‌تبار (به ارمنی: حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی իրանահայ) گروه قومـی از شـهروندان ایران هستند کـه در تهران، حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی تبریز، اصفهان و سایر شـهرها سدارند. حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی جمعیت آنان درون ایران بین ۸۰ هزار و ۱۲۰ هزار نفر است. حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی ایرانیـان ارمنی بزرگترین گروه مسیحیـان ایران هستند.

تاریخ

نوشتار اصلی: ارمنستان صفویـه-افشاریـه-قاجاریـه

بسیـاری از مناطق آذربایجان از دیرباز محل سارمنی‌ها بوده‌است.[۱][۲][۳][۴] وجود یکصد و هشتاد و هفت کلیسا و کلیسای کوچک (دَیر) ارمنی درون نقاط مختلف آذربایجان، مانند قره کلیسا درون دشت چالدران (دوره صفوی)، کلیسای استفانوس مقدس درون جلفای ارس (سده نـهم مـیلادی)، کلیسای زور زور درون در چالدران (دوره صفوی)، کلیسای مریم‌مقدس دره‌شام (سدهٔ شانزدهم مـیلادی) و کلیسای موجومبار نشانـه‌هایی از حضور ارمنیـان درون این منطقه است.

سال‌ها پیش از آنکه شاه عباس بزرگ، ارمنیـان را بـه داخل فلات ایران کوچ دهد، بازرگانان ارمنی از طریق شیراز و بندرعباس با هندوستان داد و ستد داشتند. «هایک عجمـیان»، محقق نام آشنای ارمنی، شش دهه پیش درون قبرستان ارمنیـان شیراز درون باباکوهی (کوه)، سنگ مزارهایی از ارمنیـان یـافت کـه تاریخ ۱۵۵۰ مـیلادی داشتند. این امر نشان مـی‌دهد کـه حداقل پنجاه سال پیش از مـهاجرت اجباری بزرگ ارمنیـان بازرگانان ارمنی درون شیراز مستقر بوده و کلیسا و خانـه‌هایی داشتند.

در سال ۹۹۹ ه‍.ق بـه موجب پیمان منعقده مـیان نمایندگان شاه عباس صفوی و سلطان مراد سوم خلیفه عثمانی، تبریز، باختر ایران و ارمنستان، شکی، شروان، گرجستان و قره‌باغ تحت سیطره دولت عثمانی درآمد. درسال ۱۰۱۳ ه‍.ق شاه عباس بخش اعظمـی از آذربایجان، ارمنستان و قره‌باغ را از عثمانیـان بازپس گرفت ولی بمحض اطلاع از حرکت سردار عثمانی از شروان بسوی قارص، ساحل جنوبی رودخانـه ارس عقب‌نشینی کرد و دستور داد ارمنیـانی کـه در مسیر حرکت سپاهیـان عثمانی اسکان داشتند، خانـه و کاشانـه خود را رها و به این منطقه کوچانده شوند. طبق فرمان شاه عباس ارمنیـان جلفای نخجوان بـه اصفهان کوچانده و ابتدا درون شمس‌آباد اصفهان سکنی گزیدند و به مرور زمان جلفای اصفهان را بنا نـهادند.

آراکل داوریژتسی توصیف کاملی از وقایع این دوران را بـه شرح ذیل بازگو کرده‌است:

«پس از خروج از ایروان، شاه عباس دستور داد سپاهیـانش عقب‌نشینی کنند و تمامـی شـهرها و روستاهای سر راهشان را که تا مرزهای ایران ویران سازند که تا به این ترتیب مانع از تعقیب سریع سپاهیـان عثمانی شوند. آن‌ها بـه هر شـهر و روستایی کـه مـی‌رسیدند خانـه‌ها را ویران مـی‌د، مزارع را آتش مـی‌زدند، دام‌ها را هلاک مـی‌ساختند و ساکنان آنجا را وادار بـه ترک خانـه‌هایشان مـی‌د و آنان را کوچ مـی‌دادند. هر درون مقابلشان ایستادگی مـی‌کرد و حاضر بـه رفتن نمـی‌شد یـا اینکه توان رفتن نداشت محکوم بـه مرگ بود. بدین ترتیب، سپاهیـان شاه عباس اکثر شـهرها و روستاهای ارمنی‌نشین واقع درون دشت آرارات را ویران د و سکنـهٔ آن مناطق را بـه مقصد ایران با خود همراه ساختند.

هنگامـی کـه این جمـیعت بـه واغارشاپات رسیدند بـه شاه عباس خبر رسید کـه دسته‌ای از سپاهیـان عثمانی درون حال نزدیک شدن بـه آنان هستند. شاه عباس کـه مـی‌دانست با این جمـیعت انبوه از مردم بی دفاع نخواهد توانست درون برابر این سپاهیـان بایستد و بجنگد بـه سرداران لشکرش دستور داد کـه دسته‌های مردم را با سرعت بیشتری حرکت دهند؛ بنابراین، آن تعداد از جمـیعت کـه قادر بـه حرکت نبودند، از جمله پیران و بیماران و کودکان، ناگزیر ماندند و پر واضح هست که بـه چه سرنوشتی گرفتار آمدند. بالأخره، شاه عباس بـه همراه جمعیت مـهاجر ارمنی بـه جلفا رسید. اکنون حتما از رودخانـهٔ ارس عبور مـی‌د. دوباره بـه شاه عباس خبر دادند کـه سپاه عثمانی بـه نخجوان رسیده‌است. با شنیدن این خبر شاه عباس کـه مـی‌دانست فرصت زیـادی ندارد بـه سپاهیـان خود دستور داد که تا مردم را وادار بـه عبور هر چه سریع تر از رودخانـه کنند. رودخانـه خروشان بود و خطرناک و مردم یـا حتما عبور مـی‌د یـا درون آنجا منتظر رسیدن قشون عثمانی مـی‌ماندند کـه در آن صورت مرگشان حتمـی بود. بـه ناچار عبور از رودخانـه را انتخاب د.»[۵]

از حدود سیصد و پنجاه هزار تن از ارمنیـان بـه تعداد سیصد هزار تن از آنان درون رودخانـه غرق شدند. اگر چه شاه عباس بخش اعظمـی از ساکنان ارمنی شـهرها و روستاهای ارمنستان را بـه ایران کوچ داد، اما این بدان معنا نبود کـه این سرزمـین‌ها خالی از سکنـه شدند. هنوز بسیـاری از ارمنیـان درون شـهرها و روستاهای این نواحی سداشتند کـه از آن بعد تا نیمـه اول سده نوزدهم زندگی آن‌ها کم و بیش دستخوش حوادث و تهاجم‌های ناگوار است.

به علت ناسازگاری اوضاع اقلیمـی گیلان با طبیعت ارمنیـان تعداد بسیـاری از ارمنیـان گیلان درگذشتند. ارمنیـان مازندران بیشتر درون فرح‌آباد سگزیدند.

ارمنیـان ساکن درون نواحی روستایی بـه کشاورزی، دامداری و باغداری و ارمنیـان جلفا بـه داد و ستد اشتغال یـافتند. بـه موجب اعتماد خاصی کـه شاه عباس بـه تجار ارمنی داشت آنان را جهت صدور ابریشم کـه دراختیـار خود شاه بود بـه خدمت گرفت. بعد از درگذشت شاه عباس اوضاع ارمنیـان دگرگون شد. جانشینان شاه عباس بـه آزار و اذیت تجار ارمنی پرداختند و مالیـات‌های بسیـار سنگینی بـه دارائی‌های آنان بستند.

در دوران حکومت نادرشاه هم ارمنیـان از شرایط مساعدی بهره‌مند نبودند، بـه عنوان مثال، ناچار بودند سالیـانـه ۶۰٬۵۰۰ نادری بـه حکومت غرامت بپردازند و بدین ترتیب بدنبال اعمال ناشایست عمال نادرشاه برخی از ارمنیـان بـه هندوستان، هندوچین و جاوه مـهاجرت د. درون برخی از نواحی ایران، ارمنیـان حق نداشتند سواره وارد شـهر شوند و فقط مـی‌توانستند بـه مشاغلی چون زرگری، نجاری، تجارت و تهیـه اشتغال یـابند.[۶]

در دوران قاجار تحول قابل ملاحظه‌ای درون اوضاع ارمنیـان ایران حادث شد و به دنبال خدمات ارزنده آنان درون دوران مشروطیت، آنان سرانجام حقوق یک شـهروند ایرانی کـه سال‌ها از آن محروم بودند را یـافتند.

استقرار ارمنیـان

نمایی بیرونی از کلیسای سرکیس مقدس درون خیـابان کریم‌خان زند تهران

.

تهران

پارک مریم مقدس

بنا بـه گزارشی، درون سال ۱۷۵۰ مـیلادی تعدادی از ارمنیـان درون دروازه شاه عبدالعظیم تهران ساکن بودند، از این رو مـی‌توان گفت کـه ارمنیـان پیش از جلوس کریم‌خان زند بـه سلطنت درون سال ۱۱۶۳ه‍.ق و در زمان نادرشاه افشار بـه تهران آمده بودند. این گروه حتما نخستین گروه از ارمنیـانی باشند کـه به قصد رهایی از رفتار بد نادرشاه و کارگزارانش از جلفا بـه تهران مـهاجرت کرده بودند. اندک اندک با مـهاجرت ارمنیـان از سایر شـهرای ایران مانند: تبریز و جلفای اصفهان و سلماس و حتی از قفقاز و ارمنی‌های ترکیـه بر تعداد خانواده‌های ارمنی ساکن تهران افزوده شد. درون سال ۱۷۶۸ مـیلادی درون زمان سلطنت کریم خان زند، ارمنیـان تهران اولین کلیسای خود را بـه نام کلیسای تادئوس و بارتوقیمئوس مقدس درون تهران، خیـابان مولوی، بازارحضرتی، کوچه ارامنـه بنا د. اکثر ارمنیـان این محله صنعتگر بودند. .[۷] در نخستین سال‌های سلطنت قاجار، ارمنیـان تهران درون سه ناحیـه از شـهر مستقر شده بودند، یک گروه درون دروازه شاه عبدالعظیم و گروه دیگر درون محله دروازه قزوین (حوالی مـیدان وحدت اسلامـی کنونی) و محله توس کـه اکنون خیـابان مخصوص نامـیده مـی‌شود . ظاهراً آقامحمدخان قاجار هشت خانوار از ارمنیـانی را کـه در قره‌باغ اسیر کرده بود بـه تهران آورده و در محله دروازه قزوین سداد. این چند خانواده با اجازه شاه، درون سال (۱۷۹۵–۱۷۹۰ مـیلادی) کلیسایی بـه نام کلیسای سورپ گئورگ درون آن محله به منظور خود ساختند.[۸]

قزوین

از زمان ورود ارمنیـان بـه شـهر قزوین آگاهی دقیقی درون دست نیست. بر پایـه پژوهش‌های ایرانیـان و علاقه‌مندان ارمنی، با بهره‌گیری از پاره‌ای تألیفات و اسناد و مدارک بایگانی‌های مختلف، دستاوردهای اندکی فراهم شده‌است. نخستین آگاهی از کوچ ارمنیـان بـه قزوین را درون سال ۱۶۰۵ مـیلادی نوشته‌اند.[۹] در سفرنامـهٔ برادران شرلی نیز آمده‌است کـه در ۲۳ ژوئیـهٔ ۱۶۳۸ مـیلادی سفیر یـا فرستادهٔ دولت انگلیس بـه نام «سِر دِر مرکتن»[۱۰] درون قزوین فوت کرده و او را درون گورستان ارمنیـان شـهر بـه خاک سپرده‌اند و (ارمنی‌ها با کشیش خود درون این امر هیئت انگلیسی را معاونت کرده‌اند).[۱۱]
شاردن فرانسوی درون سال ۱۶۷۴ مـیلادی درون دوره پادشاهی شاه سلیمان صفوی از قزوین دیدن کرده و ارمنیـان شـهر را چهل خانواده نوشته‌است.[۱۲] جهانگرد دیگر اروپایی بـه نام کرنی لوبروئن[۱۳] درون سفرنامـهٔ خود (۱۷۰۷ مـیلادی) آورده‌است:[۱۴]

ارمنیـان درون این شـهر زندگی مـی‌کنند و دارای یک نمازخانـه (شاپل) هستند کـه از دور شبیـه کبوتردان (کبوترخانـه) است.

بدین سان روشن هست که از سال ۱۶۰۵ مـیلادی از زمان کوچ ارمنیـان بـه قزوین که تا سال ۱۷۰۷ مـیلادی، شـهر قزوین یک سده پذیرای مـهاجران ارمنی بوده‌است و این مـهاجران مسیحی درون شـهر شیعی ـ اسلامـی قزوین، بـه گونـهٔ یک اقلیت دینی دارای محله و اماکن زندگی و کلیسا و گورستان ویژه بوده و با داشتن مشاغل و حرفه‌هایی چند، درون آرامش زندگی کرده و فرزندانشان نیز از آموزش‌های قومـی، دینی و زبانی برخوردار شده‌اند. مورخان ایرانی نیز بر این قول بوده‌اند کـه (ارمنیـان ظاهراً از زمان شاه عباس دوم بـه قزوین آمده‌اند)[۹] و سال بنای کلیسای قزوین بـه نام کلیسای هریپسیمـه مقدس را سال ۱۶۷۶ مـیلادی تشخیص داده‌اند.

نقش بازرگانی ارمنیـان قزوین بسیـار چشم گیر بوده، درون دورهٔ ناصری، «هارتون تومانیـانس» و برادرش درون قزوین تجارتخانـه و صرافی داشتند و با روس‌ها و بانک استقراضی نیز درون ارتباط بودند. «آرامـیان» و «بدل آرزومانیـان» هم کـه از بازرگانان بنام بودند، درون قزوین دفتر و دستگاه داشتند.[۱۵]

در کتاب سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین آورده‌است:

دههٔ آخر سده نوزدهم معرف دوران فعالیت قابل توجه ارمنی‌ها درون قزوین است. درون این دهه تنی چند از بازرگانان ارمنی نقش مؤثری درداد و ستدهای بازرگانی، بـه ویژه با روسیـه، برعهده داشته‌اند. تجارتخانـه‌های برادران تومانیـان [تومانیـانس] آرارات، برادران برخورداریـان (سیمون و مـیکائیل خان) و برادران آرزومـیان بـه کار صادرات خشکبار و وارد پارچه و ظرف‌های چینی مـی‌پرداختند.

«آدریس خان» ملقب بـه (تاجر باشی)، «سهراب خان، هاکوپ خان و کاراپت خان» نیز از جمله بازرگانان مشـهور ارمنی ساکن قزوین بودند. نامـه‌های متعددی با مـهر برجسته از شرکت تجارتی برادران تومانیـان [تومانیـانس] درون آرشیو کلیسای وانک وجود دارد.»[۱۶]

شـهرکرد

نواحی شرقی استان چهار محال و بختیـاری، چهار محال خوانده مـی‌شود کـه شامل شـهرستان‌های شـهرکرد و بروجن سگاه گروه‌هایی از ارمنی‌ها بوده‌است. شمار ارمنیـان چهارمحال درون ۱۸۸۰ مـیلادی بـه سرشماری از خلیفه گری اصفهان، ۲۸۹۵ نفر بوده‌است. این تعداد بنابر آمار خلیفه گری ارمنی‌های تهران درون ۱۹۶۳ مـیلادی بـه ۴۳۰۰ نفر مـی‌رسید. ارمنیـان شـهرکرد درون اکتبر ۱۹۳۰ مـیلادی انجمن و دوستداران فرهنگ ارمنیـان چهارمحال را بـه نام آرور بنیـاد نـهادند. درون دهه‌های اخیر تعداد بسیـاری از ارمنی‌های چهار محال و بختیـاری بـه اصفهان مـهاجرت د.

  • لباس سنتی زنان ارمنی درون جلفای نو

  • لباس سنتی زنان ارمنی درون چهار محال و بختیـاری

آبادان

اجتماع ارمنیـان آبادان درون ۱۹۰۹ مـیلادی، هنگامـی کـه تعدادی از ارمنیـان ساکن چهارمحال، جلفای اصفهان، تهران و تبریز درون شرکت‌های نفتی ایران ـ انگلیس مشغول بـه کار شدند، شکل گرفت. بعدها، درون زمان جنگ جهانی اول، تعدادی از ارمنیـان ارمنستان غربی نیز بـه آبادان مـهاجرت د.

بوشـهر

از اوایل سده هجدهم مـیلادی تعدادی از ارمنیـان درون بندر بوشـهر ساکن بودند و تجارت مـی‌د. درون ماه مـی سال ۱۷۱۱ مـیلادی هانری مارتین، کشیش و مترجم انجیل بـه زبان فارسی، درون بندر بوشـهر از کشتی پیـاده شد. او مـی‌نویسد:

به خانـه یک خانواده ارمنی مقیم بوشـهر رفتم و روز یکشنبه درون کلیسای ارمنیـان درون مراسم مذهبی کـه به وسیله یک کشیش انجام پذیرفت شرکت کردم

ارمنیـان بوشـهر درون سال ۱۸۲۵ مـیلادی مدرسه‌ای دایر د کـه دانش آموزان بوشـهر را ۲۰ خانواده ذکر کرده‌است. خوجا هاروتیون، یکی از بازرگانان ارمنی ثروتمند بوشـهر، باغی وسیع داشت کـه انواع مرکبات و گل‌های زیبا ایرانی و هندی درون آن کاشته بود. کلیسای بوشـهر درون سال ۱۷۷۳ مـیلادی بازسازی شد و در سال ۱۸۱۹ مـیلادی بـه جای کلیسای قبلی کلیسای دیگری ساختند کـه بسیـار شبیـه کلیسای شیراز بود. درون مدرسه ارمنیـان بوشـهر درون سال ۱۹۰۷ مـیلادی زبان‌های فارسی، انگلیسی، ارمنی تدریس مـی‌شد.

ارسباران-قره داغ

قره داغ، کـه نام ارمنی آن درون نقشـهٔ ارمنستان (آرداوانیـان) یـا سرزمـین قدرتمند (مار) نامـیده مـی‌شد، از شـهرستان‌های ارمنی‌نشین حوزهٔ ارمنیـان آذربایجان بوده‌است. درون طی سال‌ها ارمنیـان قره داغ بـه ارمنستان، تبریز، تهران و شـهرهای دیگر نقل مکان کرده‌اند. درون سده بیستم درون بیش از بیست روستای قره داغ خانواده‌های ارمنی سداشتند.

مشـهد

مـهاجران ارمنی از اواخر سده نوزدهم مـیلادی و در زمان حکومت قاجار از مرز باجگیران و درگز وارد این استان شدند و سپس درون شـهرهای مشـهد، قوچان، نیشابور، شیروان، سبزوار، بجنورد و درگز اقامت گزیدند. بعدها تجار ارمنی از مناطق دیگر ایران مانند آذربایجان و اصفهان نیز بـه این استان نقل مکان د و به کارهای تجاری و صنعتی مشغول شدند. اکثر کارخانجات ارمنیـان کارخانـه‌های تصفیـهٔ پنبه، تولید الکل صنعتی و پزشکی، قیرسازی و نخ ریسی بودند.

همدان

در ۱۶۷۶ مـیلادی، شماری از ارمنیـانی کـه به دستور شاه عباس بـه اصفهان منتقل شده بودند و همچنین مـهاجران و تجار ارمنی روسیـه، بـه درخواست والی همدان، درون این شـهر اقامت گزیدند. تعدادی از این ارمنیـان درون خود شـهر همدان و در محله‌ای بـه نام سرقلعه اجتماع و کلیسایی بـه نام استپانوس مقدس بنا د. تعداد دیگری نیز درون بخش شرقی همدان و در روستای شورین سداده شدند. این روستا درون ۱۹۴۰ مـیلادی از ارمنیـان خالی شد.

اراک

مطابق اسناد موجود درون سالنامـهٔ همگان اولین نشانـه‌های حضور ارمنیـان درون اراک بـه سال‌های ۱۹۰۲–۱۹۰۳ مـیلادی بر مـی‌گردد کـه تعدادی از ارمنیـان ساکن جلفای اصفهان بـه عنوان و حسابدار درون کنسولگری انگلستان درون اراک ساکن شدند.

خراقان

بخش ارمنی‌نشین خراقان (با گویش ارمنی قاراقان) درون شمال غربی استان مرکزی قرار گرفته‌است و یکی از بخش‌های شـهرستان ساوه این استان محسوب مـی‌شود. اجتماع ارمنیـان درون این منطقه بین ۱۷۴۰–۱۷۵۰ مـیلادی و در نتیجهٔ نقل مکان ارمنیـان از بربرود، ف، همدان بـه این مکان شکل گرفت. درون ۱۸۵۶ مـیلادی، چهار روستای ارمنی‌نشین درون این منطقه وجود داشت. بعدها تعداد این روستاها بـه هشت روستا رسید کـه شغل اصلی ارمنیـان آن دامداری و کشاورزی بود.

مـهاجرت‌های گروهی ارمنیـان

  • مـهاجرت‌های اجباری ارمنیـان بـه ایران و کشورهای همسایـه و برگشت بـه ارمنستان

اولین مـهاجرت ارمنیـان درون سده سوم مـیلادی درون زمان اردشیر بابکان انجام پذیرفته‌است. این روند درون طی دو سال یعنی از سال ۲۲۶ مـیلادی که تا ۲۲۸ مـیلادی ادامـه داشت.[۱۷] دومـین مـهاجرت گروهی ارمنیـان درون زمان حکومت شاپور دوم درون سده چهارم مـیلادی بـه وقوع پیوسته‌است.[۱۸]

در سده سیزدهم ارمنیـان بـه خاطر تجارت بـه ایران مـهاجرت د و مقیم تبریز، مرند، رشت، خوی، سلماس، مراغه، سلطانیـه و ری شدند. درون سال ۱۵۱۴ مـیلادی بعد از جنگ چالدران ارتش سلطان سلیم اول بعد از اینکه بـه تبریز رسید، سه هزار نفر پیشـه‌ور ارمنی را همراه با خانواده‌های آن‌ها اسیر کرد و در سال ۱۵۸۰ مـیلادی عثمانی‌ها چند منطقه ایران را اشغال د و تقریباً شصت هزار نفر از ارمنی‌های ایران بـه ترکیـه شد.[۱۸]

بدین ترتیب درون سال ۱۶۰۴ مـیلادی شاه عباس نزدیک بـه سیصد و پنجاه هزار تن از ارمنیـان را کوچاند ولی تنـها پنجاه هزار تن آن‌ها بـه زاینده رود درون جلفا رسیدند. بعد از جنگ‌های ایران و روسیـه درون دوره قاجار درون سال ۱۸۲۸ مـیلادی و در نتیجه مذاکرات صلح و عهدنامـه ترکمانچای ارمنی‌های ساکن ایران مجاز بودند طی فقط یک سال بـه ارمنستان و مناطق و روستاهای ارمنی قفقاز جنوبی مـهاجرت کنند. درون سالهای ۱۸۲۸ و ۱۸۲۹ مـیلادی حدود چهل و پنج هزار نفر بـه آن مناطق مـهاجرت د. درون سال ۱۹۱۵ مـیلادی درون طی مقاومت وان ۱۵۰۰۰ نفر از وان و ارمنستان غربی بـه سلماس و تبریز پناه بردند و بیشتر آنان بـه ارمنستان یعنی درون زمان کشتار مسیحیـان تبریز توسط عثمانی مـهاجرت د و تعدادی از آنان هم درون سال ۱۹۱۸ مـیلادی مـهاجرت د. طی سالهای ۱۹۴۶ و ۱۹۴۷ مـیلادی از ایران حدود ۲۶۰۰۰ نفر بـه ارمنستان مـهاجرت د.[۱۹]

ارمنیـان درون مجلس

جامعه ارمنی ایران درون پی انقلاب مشروطه از دورهٔ دوم مجلس از حق داشتن نماینده درون مجلس شورای ملی برخوردار شد؛ یوسف مـیرزایـانس نخستین نمایندهٔ منتخب ارمنیـان از (۲۴ آبان ۱۲۸۸ که تا ۳ دی ۱۲۹۰ خورشیدی) بود او درون دوره‌های سوم و چهارم مجلس بین سالهای (۱۴ آذر ۱۲۹۳ که تا ۲۱ آبان ۱۲۹۴ خورشیدی) و (۱ تیر ۱۳۰۰ که تا ۳۰ خرداد ۱۳۰۲ خورشیدی) نمایندهٔ منتخب ارمنیـان باقی ماند و در دوره پنجم (۲۲ بهمن ۱۳۰۲ که تا ۲۲ بهمن ۱۳۰۴ خورشیدی) آلکساندر آقایـان، از سوی ارمنیـان جنوب و سهراب ساگینیـان، از سوی ارمنیـان شمال، بـه نمایندگی مجلس انتخاب شدند. بعد از استقرار جمـهوری اسلامـی ایران، همان حقوق بـه قدرت خود باقی ماند. بر اساس اصل ۶۴ قانون اساسی جمـهوری اسلامـی ایران، ارمنیـان دارای دو نماینده درون مجلس شورای اسلامـی هستند (از سوی ارمنیـان ساکن درون جنوب و شمال). آزادی مذهبی آنان نیز درون ماده ۱۳ همان قانون پیش‌بینی شده‌است.

دوره اسامـی نمایندگان و حوزهٔ انتخابی مجلس شورای ملی دوره اسامـی نمایندگان و حوزهٔ انتخابی مجلس شورای ملی ششم ۱۳۰۵–۱۳۰۷ هوهانس خان ماسحیـان (ارمنیـان جنوب) سهراب ساگینیـان (ارمنیـان شمال) شانزدهم ۱۳۲۸–۱۳۳۰ پطرس آبکار (ارمنیـان جنوب) آرام بوداغیـان (ارمنیـان شمال) هفتم ۱۳۰۷–۱۳۰۹ یوسف مـیرزایـانس (ارمنیـان جنوب) سهراب ساگینیـان (ارمنیـان شمال) هفدهم ۱۳۳۰–۱۳۳۲ ارمنیـان نماینده نداشتند هشتم ۱۳۰۹–۱۳۱۱ یوسف مـیرزایـانس (ارمنیـان جنوب) سهراب ساگینیـان (ارمنیـان شمال) هجدهم ۱۳۳۲–۱۳۳۵ بهرام سهرابیـان (ارمنیـان جنوب) آرام بوداغیـان (ارمنیـان شمال) نـهم ۱۳۱۱–۱۳۱۴ یوسف مـیرزایـانس (ارمنیـان جنوب) سهراب ساگینیـان (ارمنیـان شمال) نوزدهم ۱۳۳۵–۱۳۳۹ فلیآقایـان (ارمنیـان جنوب) سواک ساگینیـان (ارمنیـان شمال) دهم ۱۳۱۴–۱۳۱۶ یوسف مـیرزایـانس (ارمنیـان جنوب) سهراب ساگینیـان (ارمنیـان شمال) بیستم ۱۳۳۹–۱۳۴۲ سواک ساگینیـان (ارمنیـان جنوب) فلیآقایـان (ارمنیـان شمال) یـازدهم ۱۳۱۶–۱۳۱۸ جبرائیل بوداغیـان (ارمنیـان جنوب) سهراب ساگینیـان (ارمنیـان شمال) بیست و یکم ۱۳۴۲–۱۳۴۶ سواک ساگینیـان (ارمنیـان جنوب) فلیآقایـان (ارمنیـان شمال) دوازدهم ۱۳۱۸–۱۳۲۰ جبرائیل بوداغیـان (ارمنیـان جنوب) سهراب ساگینیـان (ارمنیـان شمال) بیست و دوم ۱۳۴۶–۱۳۵۰ سواک ساگینیـان (ارمنیـان جنوب) گاگیک هواکیمـیان (ارمنیـان شمال) سیزدهم ۱۳۲۰–۱۳۲۲ جبرائیل بوداغیـان (ارمنیـان جنوب) سهراب ساگینیـان (ارمنیـان شمال) بیست و سوم ۱۳۵۰–۱۳۵۴ سواک ساگینیـان (ارمنیـان جنوب) گاگیک هواکیمـیان (ارمنیـان شمال) چهاردهم ۱۳۲۲–۱۳۲۴ آلکساندر آقایـان (ارمنیـان جنوب) آرداشس آوانسیـان (ارمنیـان شمال) بیست و چهارم ۱۳۵۴–۱۳۵۷ سواک ساگینیـان (ارمنیـان جنوب) خانم اِما آقایـان (ارمنیـان شمال) پانزدهم ۱۳۲۶–۱۳۲۸ ارمنیـان جنوب نماینده نداشتند آرام بوداغیـان (ارمنیـان شمال) دوره اسامـی نمایندگان و حوزهٔ انتخابی مجلس شورای اسلامـی اول ۱۳۵۹–۱۳۶۳ هراچ خاچاطوریـان (ارمنیـان جنوب) هرایر خالاتیـان (ارمنیـان شمال) دوم ۱۳۶۳–۱۳۶۷ آرداوازد باغومـیان (ارمنیـان جنوب) وارطان وارطانیـان (ارمنیـان شمال) سوم ۱۳۶۷–۱۳۷۱ آرداوازد باغومـیان (ارمنیـان جنوب) وارطان وارطانیـان (ارمنیـان شمال) چهارم ۱۳۷۱–۱۳۷۵ آرداوازد باغومـیان (ارمنیـان جنوب) وارطان وارطانیـان (ارمنیـان شمال) پنجم ۱۳۷۵–۱۳۷۹ آرداوازد باغومـیان (ارمنیـان جنوب) وارطان وارطانیـان (ارمنیـان شمال) ششم ۱۳۷۹–۱۳۸۳ ژرژیک ابرامـیان (ارمنیـان جنوب) لون داویدیـان (ارمنیـان شمال) هفتم ۱۳۸۳–۱۳۸۷ روبرت بگلریـان (ارمنیـان جنوب) گئورک وارطان (ارمنیـان شمال) هشتم ۱۳۸۷–۱۳۹۱ روبرت بگلریـان (ارمنیـان جنوب) گئورک وارطان (ارمنیـان شمال) نـهم ۱۳۹۱–۱۳۹۵ روبرت بگلریـان (ارمنیـان جنوب) کارن خانلری (ارمنیـان شمال) دهم ۱۳۹۵–۱۳۹۹ ژرژیک ابرامـیان (ارمنیـان جنوب) کارن خانلری (ارمنیـان شمال)

نقش سیـاسی ارمنیـان – برخی چهره‌های سیـاسی – نظامـی و اجتماعی ارمنیـان

یپرم خان ارمنی و جعفر قلی سردار اسعد بختیـاری درون لباس رزم بـه اتفاق گروهی از مجاهدین مسلح ارمنی و بختیـاری.
  • مـیرزا ملکم‌خان ناظم الدوله
  • هوهانس خان ماسحیـان (آوانس خان مساعد السلطنـه)
  • یپرم‌خان (داوتیـان)
  • گریش‌خان دانیلیـان معروف بـه سرهنگ گریشا

«متولد ۱۸۸۶م درون شـهر گنجه، دادستان نظامـی شـهر مشـهد و فرماندهی ژاندارمری خوزستان، از یـاران رزمنده یپرم درون مشروطه ایران و رئیس پلیس تهران، وفات ۱۹۳۳م درون شـهر اهواز.»

  • آلکساندر آقایـان

«اولین حقوقدان ارمنی – ایرانی کـه به محض ورود بـه ایران بـه آزادیخواهان پیوست و جزو یـاران نزدیک یپرم درآمد. یپرم نیز او را بـه اداره امور مالی نظمـیه برگزید و او بـه بهترین نحو از عهده این مـهم برآمد. وی سال‌ها خدمات مـهم دولتی داشت و مؤسس بیمـه درون ایران است.»

  • سرتیپ داویدخان ساگینیـان

«فرمانده قوشون ایران درون استان‌های شیراز و اصفهان درون زمان فتحعلی‌شاه قاجار بود.»

  • مارکارخان داویدخانیـان

«ناظر فتحعلی شاه (۱۸۰۴ که تا ۱۸۴۸).»

امـیر تومان ماردیروس خان
  • امـیرتومان ماردیروس خان (داوید خانیـان)

«رئیس ستاد بریگاد قزاق. او علاوه بر تدریس درون مدرسه دارالفنون درون وزارت اطلاعات و دارالترجمـه خاصه دولتی بـه عنوان مترجم زبان‌های روسی و فرانسه آغاز بـه کار کرد.»

  • گاسپار ایپگیـان

«مشاور سید ضیـاء الدین طباطبایی و شـهردار تهران بود. از اقدامات او تأمـین روشنایی خیـابان‌های مـهم تهران با چراغ برق بود. درون پی این برنامـه دستور داد درون خیـابان‌های امـیریـه (تهران)، خیـابان لاله‌زار، چهارراه اسلامبول و خیـابان فردوسی کنونی سیم هوایی کشیدند و در فواصل معین لامپ نصب د. او بـه صاحبان دکان‌های خیـابان‌های لاله زار و خیـابان فردوسی و خیـابان ناصرخسرو را موظف کرد درون و پنجره دکان‌های خود را بـه رنگ سبز درآورند و تابلوهای لاتین سر درون مغازه‌ها و پشت شیشـه‌ها را پاک کرده، از نام‌های فارسی استفاده کنند.»

نفر چپ اسکندرخان ست خانیـان، (داویدخانیـان)، سرتیپ قزاق، پشت سر او رضاشاه درون عدیده مـی‌شود
  • اسکندرخان ست خانیـان، (داویدخانیـان)

«فرزند زادورخان (زادورخان مترجم ناصرالدین شاه بـه زبان‌های ارمنی، روسی، فرانسوی، انگلیسی، فارسی و ترکی) او درجه سرتیپی و در تهران معاونت فرماندهی قزاق‌ها را برعهده داشت بـه پنج زبان مسلط بود.»

  • مـیرزاجان داودخان/داویدخان/ژان داود هوهانس

«یکی از شخصیت‌های برجسته ارمنی درون دوره سلطنت محمدشاه و ناصرالدین‌شاه قاجار، مـیرزا جان داودخان یـا جان داود ارمنی است. داودخان از کارمندان دربار و مترجم اول دربار محمد شاه و ناصرالدین شاه بود.»

  • ستوان دوم مگردیچ خان داویدخانیـان

متولد ۱۹۰۲م درون جلفای اصفهان درون سن ۱۳ سالگی عضو واحد داوطلب ارمنی درون جنگ‌های ارمنیـان با عثمانی بود. بعد از پایـان جنگ بـه اصفهان بازگشت و وارد ارتش ایران شد و به فرمانداری دزفول منصوب شد. او از طرف سرلشکر فضل‌الله زاهدی بـه سمت ریـاست اسکورت مخصوص سردار سپه درون جنوب منصوب شد. او درون سال ۱۹۸۳م وفات یـافت.

نفر وسط سرگرد مگردیچ داویدخانیـان حاکم خرمشـهر درون زمان رضاشاه سال ۱۳۰۶خ
  • ست خان آسدوادزادوریـان (صدقی بیگ)

«در اواخر سده هجدهم مـیلادی درون یک خانواده بازرگان درون بندر بوشـهر دیده بـه جهان گشود. ست خان درون کودکی نزد کشیش کلیسای بوشـهر بـه تحصیل پرداخت. درون سیزده سالگی خانواده اش او را به منظور ادامـه تحصیل و فراگرفتن زبان انگلیسی بـه بمبئی فرستادند. در تهران ست خان بـه استخدام دربار قاجار درآمد، سپس بـه تبریز نزد عباس مـیرزا نایب السلطنـه رفت و عباس مـیرزا بـه او لقب خان داد.»

  • منوچهرخان معتمدالدوله

«یکی از معروفترین خانواده‌های ارمنی شـهر تفلیس درون گذشته، «خانواده اناگولوپیـان» بود. بزرگ این خانواده بـه نام مـیرزا گورگن یـا گرگین، یکی از وزیران پادشاه گرجستان بود. چنگور یکی از پسران مـیرزا گورگن درون سپاه پاول سیسیـانوف فرمانده روس بود. او بـه اسارت سپاهیـان ایران درآمد. چنگور جوانی تنومند، بلند بالا و خوش صورت بود. او را مقطوع النسل د و آغامحمدخان قاجار او را منوچهر خواند و بعداً هم بـه او لقب خان داد. منوچهر خان درون دربار قاجار رشد و ترقی کرد. وی درون آغاز از خواجگان حرمسرا بود. بعد از چندی غلام خاصه شاه و خواجه باشی دربار شد، و سرانجام بـه مقام «ایشیک آقاسی باشی» رئیس یـا وزیر تشریفات نائل آمد. منوچهرخان از ندیمان نزدیک و مورد اطمـینان فتحعلی شاه بود. شاه درون بیشتر مواقع درون کارهای بسیـار مـهمـی با او شور و م مـی‌کرد. یحیی مـیرزا پسر فتحعلی شاه درون سن هشت سالگی حاکم گیلان شد و منوچهرخان درون سال ۱۸۲۳م بـه عنوان پیشکاری او تعیین شد و توانست یـاغیـان و راهزنان راه‌ها را سرکوب نماید و راه‌ها را امن کرد و به تجار، خصوصاً تجار ارمنی کمک مالی فراوان کرد و به ترویج و توسعه تجارت همت گماشت.»

  • سلیمان خان سهام الدوله

«یکی دیگر از اعظای خانواده اناگولوپیـان، سوقومون (سلیمان) برادر منوچهر خان معتمدالدوله بود. سلیمان درون قتل‌عام تفلیس بـه دست سپاهیـان آقا محمد خان با فداکاری مادرش جان سالم بـه دربرد. بـه توصیـه برادرش منوچهرخان او با مادرش بـه ایران آمد. سلیمان ابتدا بـه خدمت عباس مـیرزا نایب السلطنـه درآمد و به کار سپاهی گری مشغول شد، وی درون جنگ‌های ایران و عثمانی نیز شرکت جست. سلیمان خان سهام الدوله کـه بسیـار مورد اعتماد و توجه امـیرکبیر بود بعد از چندی بـه حکومت لرستان و خوزستان منصوب شد. سلیمان دو پسر داشت بـه نام‌های جهانگیر خان کـه او وزیر صنایع بود و منصب سرتیپی داشت و پسر دیگر او نریمان‌خان قوام السلطنـه بـه زبان فرانسوی مسلط بود و مترجم وزارت امور خارجه و دارای منصب نیـابت اول آجودان باشی داشت.»

  • آقالربیگ آقالر

«یکی از اعضای خانواده اناگولوپیـان بود او از ارامنـه گرجستان بود کـه به ایران آمد از تهران بـه تبریز رفت و به سپاهیـان عباس مـیرزا پیوست و به عضویت فوج مخصوص وی درآمد. او یکی از اعضای هیئت نمایندگی ایران به منظور مذاکره با دولت عثمانی بود. آقالربیگ لقب خان را از عباس مـیرزا دریـافت کرد. او بـه زبان‌های فارسی و روسی تسلط کامل داشت، بـه عضویت درون هیئت نمایندگی ایران درون مذاکرات عهدنامـه ترکمانچای درآمد.»

  • جهانگیرخان، جهانگیرخان اناگولوپیـان

«برادرزاده منوچهرخان معتمدالدوله و فرزند سلیمان خان سهام الدوله بود. او درون سال ۱۸۳۳م درون شـهر تبریز بـه دنیـا آمد. او درجه سرتیپی را از ناصرالدین شاه دریـافت نمود و بعد هم ژنرال آجودان ناصرالدین شاه شد. او صنعتگر قابلی بود و در سال ۱۸۸۲م توانست به منظور تفنگهای سپاهیـان ایران فشنگ بسازد لذا شاه او را بـه وزیر صنایع منصوب کرد. درون همـین سال جهانگیرخان بـه درجه امـیرتومانی نائل آمد و او بانی زرادخانـه درون ایران بود. ساختن کوره ذوب فلزات به منظور ریختن توپ درون زرادخانـه و برپا کارخانـه باروت کوبی درون تهران از جمله کارهای سودمند او بود.»

  • هوهانس خان آگچالیـان منیع السلطنـه هوهانس

«در ۱۸۳۳م زاده شد، از محل تولد و تحصیل او اطلاعی درون دسترس نیست. او بـه استخدام وزارت خارجه ایران درآمد. درون ابتدای خدمت چون بـه زبان‌های فارسی، ترکی، ارمنی، یونانی و انگلیسی آشنایی داشت، بـه مترجم کارپردازی شـهر ازمـیر درون دوران دولت عثمانی منصوب شد. هوهانس درون سال ۱۸۷۵م بـه مقام (باش ترجمانی) و (ویس کنسول) ایران درون شـهر ازمـیر ارتقای مقام یـافت، سپس درون ۱۸۸۴م بـه کاردانی کنسولگری ایران درون شـهر ازمـیر گماشته شد. درون سال ۱۸۸۶م لقب خان بـه او عطا شد. او درون سال ۱۸۸۸م بـه نیـابت اول سفارت ایران درون استانبول منصوب گردید. در ۱۸۹۶م بـه درجه سرتیپی نایل شد و در سال ۱۸۹۷م بـه مصر اعزام گردید. او درون سال ۱۸۹۹م بـه لقب منیع السلطنـه مفتخر گردید و به عنوان سفیر فوق‌العاده ایران به منظور اعلام جلوس مظفرالدین شاه بـه تخت شاهی بـه دربار بلگراد و دربار صوفیـه اعزام شد. هوهانس خان عضو کمـیسیون اصلاح امور پستی و تلگرافی مـیان دولت ایران و عثمانی و نیز عضو کمـیسیون تجدید عهدنامـه بازرگانی درون دربار بود.»

  • ماطه‌وس خان (ماتئوس خان) ملیکیـانس

«در سال ۱۸۷۵م درون خانواده ملیکیـانس کـه از ارمنیـان همدان بود متولد شد و در تهران درون مدرسه هایگازیـان دیپلم گرفت و وارد کالج آمریکایی شد. بعد از فارغ‌التحصیلی درون همان کالج بـه مدت دو سال مشغول تدریس شد. او بـه استخدام وزارت مالیـه درآمد و در اداره خزانـه مشغول کار شد و ملقب بـه خان گردید. او درون سال ۱۹۰۴م کتابی تحت عنوان «مملکت شمس طالع یـا دولت ژاپن» بـه فارسی ترجمـه و تألیف کرد و برای نخستین بار مردم ایران را با کشور ژاپن آشنا ساخت. وزارت مالیـه درون سال ۱۹۱۰م اداره رسوم را تأسیس کرد و او بـه ریـاست آن برگزیده شد.

در سال ۱۹۳۶م بـه دستور رضاشاه مدارس ارمنیـان درون سراسر ایران بسته شد و در آن تاریخ ماطه وس خان مدیر مدارس ارمنیـان تهران بود، او را زندانی د. ماطه وس خان نامـه‌ای بـه رضا شاه مـی‌فرستد و شاه او را از زندان آزاد مـی‌کند ولی مختاری رئیس شـهربانی با آزادی ماطه وس خان مخالفت ورزید و او را بـه زندان قصر فرستادند. او درون سال ۱۹۴۱م از زندان آزاد شد و هشت ماه بعد از آزادی فوت کرد.»

  • مؤسس خان خاچادوریـان

«در سوم ژوئیـه سال ۱۸۷۸م درون شـهر همدان متولد شد. او فارغ‌التحصیل کالج آمریکایی بود. او بـه زبان‌های فارسی و ارمنی و انگلیسی آشنایی کامل داشت. مؤسس خان بـه استخدام وزارت مالیـه درآمد و بعدها بـه سمت رئیس گمرک بندر لنگه درآمد و پس از مدتی رئیس گمرک بوشـهر شد. او رئیس مالیـه استان فارس و سپس رئیس مالیـه تبریز گردید. او درون سال ۱۹۲۱م رئیس مؤسسه انحصار دخانیـات ایران گردید. از سوی احمدشاه قاجار نشان شیر و خورشید درجه دوم بـه او اهدا شد. مؤسس خان درون کلیـه سازمان‌های وابسته بـه کلیسا و انجمن‌های خیریـه فعالیت پرثمر داشت. او به منظور بقا و دوام مدرسه هایگازیـان تلاش بسیـار کرد و تا آخر عمر خود رئیس انجمن کل خیریـه ارمنیـان تهران بود. مؤسس خان درون هفدهم ژانویـه سال ۱۹۳۳م درون تهران درون گذشت.»

ارمنیـان درون دارالفنون

یک ماه بعد از آغاز بنای دارالفنون درون ۱۲۶۶ه‍.ق امـیرکبیر بـه (جان داودخان) ارمنی یـا داوید داویدیـان، مأموریت داد بـه کشور اتریش و پروس برود و معلمانی به منظور تدریس درون دارالفنون استخدام کند.

امـیرکبیر درون شوال ۱۲۶۶ه‍.ق اختیـارنامـه‌ای بـه جان داودخان داد کـه در قسمتی از اختیـارنامـه چنین نوشته‌است:

نمای سمت ورودی ساختمان دارالفنون بعد از بازسازی کلی درون سال ۱۳۸۹

«عالی جاه فطانت و ذکاوت همراه زیده المسیحین مسیوجان داود مترجم اول دولت علّیـه ایران را مرقوم مـی‌شود کـه چون به منظور مکتبخانـه پادشاهی کـه در مقر خلافت باهره بنیـان شده‌است، شش معلم کـه کمال مـهارت و وقوف داشته باشند و از قرار بتفصیل؛ معلم نظام پیـاده یک نفر، معلم حکمت و جراحی و تشریح یک نفر، معلم هندسه یک نفر، معلم علم معدن یک نفر، معلم توپخانـه یک نفر، معلم سواره نظام یک نفر ضرور و در کار است، لهذا آن عالیجناب از جانب شرافت جوانب اولیـای دولت علّیـه مأمور و مرخص هست که بـه مملکت شما (اتریش) و پروس رفته، معلمـهای مزبور را از قرار تفصیل فوق که تا مدت پنج که تا شش سال اجیر کرده با مخارج آمدن و رفتن نوشته بـه آن‌ها داده هر قراری کـه عالی جاه بـه آن‌ها بدهد درون نزد اولیـاء دولت ابدمدت مقبول و ممضی است.

حرره فی شـهر شوال ۱۲۶۶ه‍. ق»

معلمان ارمنی دارالفنون

  • امـیر تومان ماردیروس خان

«متولد جلفای اصفهان، مدرس زبان روسی»

  • اسکندر خان داویدیـان

«فرزند ماردیروس خان امـیرتومان - فارغ‌التحصیل دانشکده السنـه شرقیـه لازاریـان درون مسکو و مدرس زبان روسی»

  • مـیرزا ملکم خان ناظم الدوله
  • دکتر گارنیک خان دالکجیـان

«فارغ‌التحصیل از العلوم الحکمتیـه شاهانـه (دارالفنون طبی همایون) شـهر استانبول. دکتر دالکجیـان درون دارالفنون داروسازی تدریس مـی‌کرد.»

  • دکتر بازیل

«بازیل کـه از او با نام‌های مـیناس، مانوک و بارسق یـاد شده درون ۱۴ ژوئن ۱۸۵۷م/۱۲۷۳ ه‍.ق درون محله تبریزیـان جلفای اصفهان دیده بـه جهان گشود و دوره ابتدایی را درون مدرسه مـیناس، درون جلفا طی کرد. درون سال ۱۸۷۱م/۱۲۸۸ بـه هندوستان رفت، درون کالج (سورپ پرگیچ) بـه تحصیل پرداخت و موفق بـه اخذ لیسانس شد. درون سال ۱۸۸۰م وارد دانشکده پزشکی شد. درون سال ۱۸۸۱م بـه انگلستان مسافرت کرد و در دانشکده پزشکی ادینبرو تحصیل کرد. درون سال ۱۸۸۹م/۱۳۱۶ه‍.ق بـه تهران آمد و به عنوان استاد درون رشته پزشکی دارالفنون بـه تدریس پرداخت. او مدت ۲۲ سال استاد و رئیس رشته پزشکی دارالفنون بود، و در طی این سال‌ها ۱۸۹ پزشک تحویل جامعه ایران داد.»

  • زورا ساگینیـان

«متولد تبریز. ساگینیـان بعد از پایـان تحصیلات درون تبریز بـه کشور سوئیس رفت و در دانشگاه ژنو درون رشته علوم سیـاسی و اقتصادی بـه تحصیل پرداخت. بعد از مراجعت بـه ایران درون دارالفنون علوم سیـاسی و اقتصادی تدریس مـی‌کرد.»

  • دکتر گارابد پاپاریـان

«او مدرس داروسازی درون دارالفنون بود»

  • هوهانس خان ماسحیـان (آوانس خان مساعد السلطنـه)

«در دارالفنون درون شعبه علوم سیـاسی، حقوق بین‌الملل و تاریخ جهان تدریس مـی‌کرد.»

فعالیت‌های شغلی ارمنیـان ایران

زرگری و جواهرسازی

در دوره قاجار جواهرسازان و زرگران دربار، بخصوص دربار ناصری ارمنیـان بودند. ناصرالدین شاه همـیشـه یک زرگرباشی ارمنی مخصوص بـه خود داشت. یکی از مشـهورترین زرگران و جواهرسازان دوره فتحعلی شاه، تاتووس آراکلیـان بود کـه به او لقب (تراب خان) داده بودند.[۲۰]

از جواهر سازان عصر معاصر مـی‌توان بـه لئون آودیـان را نام برد.

شمشیرسازی

یکی از صنعتگران اسلحه ساز مشـهور عصر فتحعلی شاه (خاچاطور ببوریـان زرنشانی) بود. او از ارمنیـان تفلیس بود کـه در ۱۸۲۶م درون جنگ‌های ایران و روس درون نزدیکی شـهر ایروان بـه اسارت ایرانیـان درآمد. چون درون قفقاز بسیـار مشـهور بود به منظور اینکه ناشناس بماند خود را گورگن نامـید. فتحعلی شاه بـه او لقب (اوستاباشی) داد و کارگاهی درون اختیـار او گذاشت.[۲۱]

تپانچه‌سازی

از نامـی‌ترین تپانچه (اسلحه دستی) سازان ارمنی، (استاد استپان تپانچه ساز) بود. او تپانچه‌های بسیـار ظریف و زیبایی مـی‌ساخت. تپانچه‌ای ساخت استاد استپان، کـه آن را درون سال ۱۸۴۴م درون زمان سلطنت محمدشاه ساخته بود درون موزه اسلحه تهران نگهداری مـی‌شود.

از دیگر تپانچه سازان مشـهور ارمنی مـی‌توان به:

«کلانتریـانس، مـیرزا قرنلی و تاتووس قنداق ساز (از قنداق سازان نامـی تهران درون دهه هفتم سده سیزدهم) را نام برد.»

پوست دوزی

از معروفترین پوست دوز (وُسگان گریگوریـانتس) بود فتحعلی شاه بـه او لقب کورگ چی باشی داده بود.

خیـاطی

از معروفترین خیـاطان مـی‌توان بـه مارتینو توتوانیـان و هوسپ تاتووسیـان (هوسپ خیـاط باش هم مـی‌گفتند) را نام برد.

مارتینو چند نشان از کشورهای مختلف دریـافت کرده بود. ناصرالدین شاه نشان شیروخورشید بـه او اهداء داده بود.[۲۲]

عکاسی

(ژوزف پاپازیـان) از عکاسان بنام عهد ناصرالدین شاه بود. او درون سال ۱۸۸۲م عکاسخانـه‌ای درون تهران دایر کرد. پاپازیـان مـهر ساده‌ای با نقش شیروخورشید و نام خود و تاریخ تأسیس عکاسخانـه با عبارت (دارنده مدال‌های طلا از شاه ایران) بـه زبان انگلیسی به منظور خود ساخته بود.

پزشکی

از نخستین پزشکان ارمنی کـه در تهران بـه طبابت پرداختند دکتر (داوید مگردیچیـان داوید یـانس) بود کـه نزد مقامات و مردم ایران بـه حکیم داودخان معروف بود. او درون سال ۱۷۸۶م درون استان آرارات متولد شد. برخی زادگاه او را شیراز و برخی دیگر درون ارمنستان غربی مـی‌دانند. درون سنین نوجوانی بـه هند سفر کرد و در شـهر کلکته بـه تحصیل پرداخت و در سال ۱۸۱۲م فارغ‌التحصیل شد. او مدتی درون ارتش انگلستان درون کشور هند خدمت مـی‌کرد.

در سال ۱۸۳۱م بـه تهران آمد و پزشک مخصوص فتحعلی شاه شد. فتحعلی شاه دکتر داویدیـانس را مفتخر بـه لقب خان و دریـافت نشان شیر و خورشید گوهر ساخت. بعد از درگذشت فتحعلی شاه، حکیم داودخان پزشک مخصوص محمدشاه قاجار شد. محمدشاه نیز حکیم داودخان را بـه دریـافت نشان گوهر مفتخر کرد.[۲۳]

از دیگر پزشکان ارمنی عصر قاجار مـی‌توان به:

«دکتر هاروتیون تیریـاکیـان، دکتر نوودون آزاگابدیـان، دکتر گارابد پاشایـان خان، دکتر ماکاشیـان، دکتر گریگوریـان، دکتر ادیک قازاریـان، دکتر بازیل و دکتر گارگین هوویـان نام برد.»

دکتر تاشچیـان و دکتر آرشاک و دکتر آقانور (طبیب مخصوص ظل‌السلطان برادر شاه) بودند.

داروسازان ارمنی

از داروسازان ارمنی مـی‌توان بـه (داروخانـه شِوِورین) درون خیـابان ناصرخسرو کنونی بود نام برد.

از دیگر داروسازان (دکتر گارابد پاپاریـان) فارغ‌التحصیل دارالعلوم الحکمتیـه شاهانـه شـهر استانبول بود. او درون تهران درون خیـابان ناصریـه داروخانـه معتبری دایر کرد. دکتر پاپاریـان دو کتاب بـه زبان فارسی از خود بـه یـادگار گذاشته‌است. یکی از این کتاب‌ها دربارهٔ بهداشت دهان و دندان هست و حفظ الصحه دندان نام دارد. کتاب دوم دربارهٔ بهداشت و حفظ سلامتی هست و حفظ الصحه یـا علم الابدان نام دارد.

یکی دیگر از داروسازان مشـهور دوره قاجار دکتر گارنیک خان دالکجیـان است. او فارغ‌التحصیل دارالفنون طبی همایون شـهر استانبول بود.

اقتصاد

پس از مرگ شاه عباس ارمنیـان بـه تدریج از آزادیـهایی کـه داشتند محروم گشتند. درون همـین دوران بود کـه فعالیت‌های شغلی ارمنیـان بـه چهار حوزه شغلی تجارت، نجاری، زرگری و جواهرسازی، و تهیـه محدود گردید.[۲۴] بعد از روی کار آمدن سلسله قاجار مجدداً ارمنیـان آزادیـهایی یـافتند؛ درون آغاز تعدادی از ارمنیـان بـه سپاه آقامحمدخان قاجار پیوستند. درون دوره سلطنت فتحعلی‌شاه قاجار به‌شمار ارمنیـانی کـه در دربار قاجار بـه کار اشتغال داشتند افزوده شد. عباس مـیرزا نایب السلطنـه از حامـیان ارمنیـان بود؛ با پشتیبانی او بسیـاری از سدهایی کـه فرا راه پیشرفت جامعه ارمنیـان بود شکسته شد و از مـیان رفت و زمـینـه به منظور فعالیت ارمنیـان آماده شد.

«چنگور آناگولوپیـان» معروف بـه «منوچهرخان معتمدالدوله» از محارم فتحعلی شاه به‌شمار مـی‌رفت و در بـه سلطنت رسیدن محمدشاه قاجار و سرکوب مدعیـان سلطنت نقش عمده‌ای ایفا کرد. منوچهرخان بـه تدریج یکی از قدرتمندترین رجال ایران گردید. برادران و برادرزادگان او، مانند:(سلیمان خان سهام الدوله، آقالربیگ، رستم بیگ، نریمان خان قوام السلطنـه و مـیرزا جهانگیرخان) وزیر صنایع بـه مقام والیگری، فرماندهی، وزیر مختاری و وزارت رسیدند. با افزایش شمار ارمنیـانی کـه به کارهای دولتی اشتغال داشتند، و همچنین با توجه خاص ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه بـه ارمنیـان و شرکت ارمنیـان درون راه استقرار مشروطیت ایران، قید و بندهایی کـه در گذشته درون انتخاب شغل به منظور ارمنیـان وجود داشت بـه یکباره از هم گسست و ارمنیـان قادر گشتند آزادانـه هر شغلی را کـه علاقه داشتند انتخاب و در آن فعالیت کنند.

بازرگانان ارمنی

سرزمـین ارمنستان بـه منزله چهارراهی هست که آسیـا را بـه اروپا وصل مـی‌کند؛ از دیرباز بازرگانان ارمنی کالاهای کشورهای آسیـایی را بـه اروپا صادر مـی‌د و مصنوعات و فراورده‌های کشورهای اروپایی را بـه کشورهای آسیـایی مـی‌آوردند. شاه عباس ابریشمـها را بـه وسیله بازرگانان ارمنی صادر مـی‌کرد. بازرگانان ارمنی ابریشمـها را از انبار سلطنتی تحویل مـی‌گرفتند و در کشورهای اروپایی مـی‌فروختند؛ درون عوض کالاها و مصنوعات کشورهای اروپایی را خریده، بـه ایران مـی‌آوردند؛ سپس بهای ابریشنـها را بـه خزانـه شاهی مـی‌پرداختند.

بازرگانان ارمنی جلفای اصفهان به منظور سامان بـه فعالیت‌های بازرگانی خود شرکت‌های بازرگانی تشکیل دادند. این شرکت‌های بازرگانی مقرراتی داشتند کـه همـه کارکنان آن‌ها موظف بـه اجرای آن بودند و آن‌ها را بـه صورت اصولی غیرقابل تغییر پذیرفته بودند و اجرا مـی‌د. متن قراردادها بـه ارمنی بود ولی کلمـه‌های خوراک و پوشاک بـه فارسی نوشته مـی‌شد. درون آن عصر راه تجارتی بازرگانان ارمنی بـه اروپا از طریق تبریز بـه بندر ترابزون یـا ازمـیر بود، ولی چون دولت عثمانی دشواریـهایی به منظور بازرگانان ایرانی فراهم مـی‌کرد، بازرگانان جلفا درصدد برآمدند کالاهای خود را از طریق روسیـه حمل کنند. نخستین نماینده ارمنیـان جلفا کـه برای گفتگو بـه روسیـه رفت یکی از بازرگانان جلفا بـه نام «خوجا زاکار شامـیریـان» بود. او درون ۱۶۶۰ مـیلادی بـه نمایندگی از سوی بازرگانان جلفا با دولت روسیـه تزاری بـه گفتگو پرداخت. تزار الکسیس یکم روسیـه درون ۳۱ مـه ۱۶۶۷ مـیلادی فرمانی صادر کرد و به بازرگانان ایرانی اجازه داد از طریق کشور روسیـه با اروپا بـه داد و ستد بپردازند.[۲۵]

  • خاندان لازاریـان

یکی از ثروتمندترین و نامـی‌ترین خانواده‌های ارمنی جلفای اصفهان، لازاریـان‌ها بودند. نام این خاندان بـه صورت (یقیـازاریـان، نازارتیـان، آقازاریـان) نیز نوشته شده‌است؛ ولی چون بـه روسیـه تزاری مـهاجرت د روسها آنان را لازاریـان نامـیدند. بزرگ این خاندان، «قازار»، ساکن ارمنستان بود و «مانوگ» فرزند او کـه به (خوجا مانوگ) شـهرت داشت، درون کوچ بزرگ ارمنیـان بـه ایران بـه اصفهان آمد و در شمس‌آباد (اصفهان) مقیم شد، ولی بعد از مدتی بـه محله جلفای اصفهان نقل مکان کرد.[۲۶] خوجا مانوگ دارای فرزندی بـه نام «آقازار» بود. آقازار دو بار ازدواج کرد؛ از همسر اولش چهار فرزند داشت، نام یکی از فرزندانش «نازارت» بود، نازارت نام فرزند خود را آقازار گذاشت. آقازار بـه (امـیر آقازار) مشـهور گردید او برجسته‌ترین و ثروتمندترین بازرگانان ارمنی جلفای اصفهان شد. او با کشورهای روسیـه، عثمانی و هند داد و ستد مـی‌کرد؛ جواهرات، مروارید، ابریشم، پارچه، ادویـه جات صادر مـی‌کرد.[۲۷]

نادرشاه افشار درون سال‌های ۱۷۴۵ و ۱۷۴۶ مـیلادی دو بار امـیر آقازار را مجبور بـه پرداخت ۵۰۰۰ نادری کرد. امـیر آقازار از ستم نادرشاه بـه ستوه آمد و با خانواده و ثروتش درون مسکو ساکن شد و در این شـهر کارخانـه پارچه بافی دایر کرد. کاترین دوم بـه او و چهار فرزندش لقب اشرافی اعطا نمود. یوزف دوم امپراتور اتریش درون ۳۰ مارس ۱۷۸۸ مـیلادی بـه او لقب کُنت اعطا کرد. نوادگان آقازار از اعیـان و اشراف روسیـه تزاری گردیدند و تا سالیـان دراز حرفه پدری را دنبال د. آن‌ها نقش اساسی درون اقتصاد روسیـه ایفا مـی‌د.[۲۸]

  • شاهریمانیـان‌ها

«مراد اول» بازرگان موفقی بود کـه با ایتالیـا داد و ستد داشت. او دو فرزند بـه نامـهای «نازار» و «شاهریمان» داشت؛ این دو با ونیز داد و ستد داشتند؛ اندوخته آن‌ها درون بانک‌های ونیز مبلغ ۷۲۰ هزار دوکاد بود. شاهریمان دو فرزند بـه نامـهای «زاکار» و «سارحاد» داشت. زاکار شاهریمانیـان معروف بـه خوجا زاکار درون ۱۶۶۰ مـیلادی با تنی چند از بازرگانان ارمنی جلفا بـه مسکو رفت و جواهرات گرانبهایی بـه تزار الکسیس یکم روسیـه هدیـه داد و پس از گفتگو اجازه گرفت بازرگانان ایرانی کالاهای خود را از طریق روسیـه بـه اروپا صادر کنند. خوجا زاکار سه فرزند داشت کـه در دهه چهارم سده هجده مـیلادی درون بصره و کلکته تجارت مـی‌د.

شاهریمانیـان‌ها مبتکر کشت برنج درون اطراف ونیز بودند؛ آن‌ها چون زمـین‌های اطراف شـهر ونیز را به منظور کشت برنج مساعد دیدند بـه کشت برنج پرداختند.[۲۹] ونیزی‌ها شاهریمانیـان‌ها را بانیـان کشت برنج درون سرزمـین خود مـی‌دانند. پاپ اینوسنت دوازدهم درون سال ۱۶۹۶ مـیلادی بـه شاهریمانیـان‌ها لقب «شـهروند رمـی» داد و آن‌ها اجازه یـافتند مانند یک شـهروند رمـی بـه تجارت بپردازند. لئوپولد یکم، امپراتور مقدس روم، امپراتور اتریش، درون ۱۶۹۹ مـیلادی بـه شاهریمانیـان‌ها لقب «کُنت هنگری» اعطا کرد.[۳۰]

  • خوجا مـیناس

بنیـانگذار شرکت خوجا مـیناس، «استپانوس» بود، کـه به او پانوس هم مـی‌گفتند. این شرکت درون دهه هفتم و هشتم سده هفدهم مـیلادی یکی از با نفوذترین شرکت‌های جلفا بود. خوجا مـیناس درون سال ۱۷۰۲ مـیلادی درگذشت؛ او مبلغ پانصد تومان بـه نوانخانـه‌ای کـه ساخته بود بخشید و یکصد تومان هم به منظور کارهای خیر منظور کرد. او پنج بعد و چهار داشت؛ کـه یکی از پسران او بـه نام «اِمـیناز» بـه همراه تعدادی از بازرگانان دیگر ارمنی جلفا بـه فرمان نادرشاه کشته شدند. تعدادی از افراد این خاندان (پسران و نوادگان)، درون هند، هندوچین، روسیـه و بصره زندگی مـی‌د و باعث سهولت داد و ستد شرکت مـی‌شدند. تجارت آنان بیشتر سنگ‌های گرانبها و جواهرات بوده‌است.[۳۱]

  • سافرازیـان‌ها

«خوجا خاچیک سافرازیـان» از بازرگانان معتبر ارمنستان و مقیم شـهر جوغا نخجوان بود. شاه عباس درون شـهر جلفا سه روز مـهمان خوجا خاچیک بود.[۳۲] شاه عباس خانواده سافرازیـان را بـه کلانتری جلفا منصوب کرد. خیـابانی کـه خانـه خوجا نظر درون آن بود «خیـابان نظر» نامـیده شد. خوجا نظر درون ۱۶۱۸ مـیلادی درگذشت. بعد از درگذشت خوجا نظر پسر او، «خوجا سافراز»، کلانتر جلفای اصفهان شد.[۳۳]

  • فلیپ دوزاگلی

«سانی» یـا «ساهگلی» معروف بـه «فیلیپ کُنت دوزاگلی» درون ۱۶۶۹ مـیلادی درون پاریس بـه سر مـی‌برد. او بـه دربار لوئی چهاردهم پادشاه فرانسه راه یـافت و مورد توجه درباریـان و دوک دواورلئان برادر لوئی چهاردهم قرار گرفت. دوک دواورلئان پدر تعمـیدی او شد و نام خود را کـه فیلیپ بود بر او نـهاد و مواجب و مقام والایی درون مـیان تفنگداران بـه وی اعطا کرد.[۳۴] فلیپ دوزاگلی درون ۱۶۸۲ مـیلادی با یکی از بستگان ژان باتیست تاورنیـه ازدواج کرد. فلیپ دوزاگلی جهت تأسیس مرکزی به منظور داد و ستد درون لهستان تلاش مـی‌کرد؛ پادشاه لهستان بـه او لقب کُنت داد. فیلیپ کُنت دوزاگلی با سمت سفیر دولت لهستان بـه ایران آمد. درون نوزدهم سپتامبر ۱۶۹۶ مـیلادی دوزاگلی موافقتنامـه‌ای با «دوک دوکورلاندا» درون ۲۲ ماه امضاء کرد. بـه موجب مفاد این موافقتنامـه تسهیلات بسیـاری به منظور بازرگانان ایرانی درون کشور لیتوانی فراهم مـی‌شد.[۳۵]

تجارتخانـه‌های ارمنیـان

بازرگانان ارمنی درون عصر قاجار نقش عمده و گسترده‌ای درون بازرگانی ایران داشتند. درون عصر قاجار با نیرو گرفتن حکومت مرکزی و امن شدن راه‌های کشور و توجه حکومت بـه داد وستد، کار تجارت مجدداً رونق و سامان گرفت. بنا بـه استدعای «یقیـازار گاسپاریـان» یکی از ارمنیـان مقیم جاوه، و توصیـه «جاثلیق تاتووس»، خلیفه اعظم ارمنیـان ناصرالدین شاه مـیزان مالیـات دریـافتی از بازرگانان ارمنی را از پنج درصد بـه سه درصد تقلیل داد.

  • تجارتخانـه برادران تومانیـان

تومانیـان‌ها چهار برادر بودند. «هاروتیون تومانیـان» دو که تا سه مـیلیون تومان سرمایـه درون گردش داشت. با این سرمایـه، خشکبار و ابریشم از ایران صادر و آهن وارد مـی‌کرد.[۳۶] برادران تومانیـان همراه با کار بازرگانی بـه خرید و فروش ارزهای خارجی نیز مشغول بودند و با بانک شاهی ایران رقابت مـی‌د. آنان دو بانک درون بندر انزلی و رشت داشتند کـه تا سال ۱۳۰۱ خورشیدی فعال بود. آنان یکی از بزرگترین موسسات اقتصادی ایران را درون دوره قاجار بـه وجود آوردند و در مدت چهل سال طرف حساب و حوالجات دولت بودند.[۳۷]

در سال ۱۹۰۱ مـیلادی وقتی دولت ایران مـی‌خواست مبلغ بیست و دو مـیلیون و پانصد هزار منات طلا از دولت روسیـه تزاری با بهره پنج درصد وام دریـافت کند، «آلکساندر تومانیـان» عریضه‌ای بـه دربار قاجار نوشت و اعلام کرد کـه حاضر هست این مبلغ وام را درون اختیـار دولت بگذارد که تا دولت ایران پیش روس‌ها دست دراز نکند.[۳۸]

تومانیـان‌ها دو فروند کشتی تجاری کوچک داشتند کـه در دریـای خزر بین بنادر انزلی و باکو کالا و مسافر حمل مـی‌د. آنان همچنین مزارع وسیعی درون نقاط مختلف کشور داشتند کـه محصولات بـه دست آمده از این مزارع را بـه خارج صادر مـی‌د. مدتی نیز بـه استخراج معادن مس، زغال سنگ و گوگرد اشتغال داشتند.

  • تجارتخانـه بدل آرزومانیـان

بدل آرزومانیـان همراه با برادرانش این تجارتخانـه را با سرمایـه سیصد هزار تومان دایر کرد. کار تجارتخانـه صدور مواد خام مورد تقاضای بازارهای روسیـه بود.[۳۹]

  • تجارتخانـه آرامـیان

تجارتخانـه آرامـیان بـه صدور پنبه و پشم بـه کشور روسیـه مشغول بود.[۴۰]

  • تجارتخانـه هاروتیونیـان و شرکاء

این شرکت درون ۱۹۱۶ مـیلادی درون تهران تأسیس شد و به فعالیت‌های صنعتی و تجاری مـی‌پرداخت.[۴۱]

  • تجارتخانـه اصلانیـانس

این تجارتخانـه درون تهران تأسیس و پوست بره بـه کشور روسیـه صادر و از آن کشور شکر وارد مـی‌نمود.[۴۲]

  • تجارتخانـه هوویـان

این تجارتخانـه درون سال ۱۹۲۰ مـیلادی درون تهران تأسیس شد. آنان روده و پوست بره بـه خارج صادر مـی‌د.

کارخانـه‌های ارمنیـان

  • شاهن هوسپیـان

«شاهن هوسپیـان» درون سال ۱۹۱۱ مـیلادی درون شـهر ایروان بـه دنیـا آمد؛ وی فارغ‌التحصیل رشته تاریخ و ادبیـات جهان از دانشگاه ایروان و رشته مـهندسی راه و ساختمان از سن پترزبورگ بود. درون سال ۱۹۴۸ مـیلادی درون تبریز اولین کارخانـه کاشی و موزائیک‌سازی درون آذربایجان را تأسیس کرد. وی درون سال ۱۹۸۹ مـیلادی وفات یـافت.

  • کارخانـه برادران ساهاکیـان

این کارخانـه درون سال ۱۹۲۶ مـیلادی درون تبریز افتتاح گردید؛ این کارخانـه درون امر تهیـه آرد و در کنار آن بـه تولید انواع روغن از جمله روغن کرچک مـی‌پرداخت.

  • هراند هامبارسومـیان

هراند هامبارسومـیان درون سال ۱۹۲۴ مـیلادی درون انزلی بـه دنیـا آمد؛ وی یکی از بنیـان‌گذاران صنعت سنگ بری و موزائیک‌سازی درون ایران است. هراند هامبارسومـیان اولین کارگاه سنگ بری شـهر اصفهان بـه نام (آنی) را تأسیس کرد. وی درون سال ۱۹۹۶ مـیلادی وفات یـافت.

  • گورگن زرگریـان

گورگن زرگریـان درون سال ۱۹۳۵ مـیلادی درون شـهرستان ف بـه دنیـا آمد؛ وی درون سال ۱۹۶۱ مـیلادی کارگاه تراشکاری و ماشین‌سازی خود را تأسیس و به طراحی و ساخت و تعمـیر ماشین آلات صنایع صابون‌سازی و شکلات‌سازی پرداخت. درون سال ۱۹۷۱ مـیلادی بـه عنوان اولین سازنده دستگاه‌های مـیکسر رنگ‌سازی درون ایران این دستگاه‌ها را تولید نمود.

  • کارخانـه (رافی)

این کارخانـه درون امر تهیـه آرد فعالیت مـی‌کرد درون سال ۱۹۳۰ مـیلادی درون تبریز توسط برادران «آراکلیـان، هایراپتیـان، هاروتونیـان، ملیک خانیـان» تأسیس شد.

  • کارخانـه چرم (امـید)

کارخانـه چرم درون سال ۱۹۴۰ مـیلادی درون شـهر تبریز تأسیس شد. تولیدات چرم این کارخانـه درون بازارهای داخلی و همچنین بـه کشورهای آلمان، فرانسه و آمریکا صادر مـی‌شد.

  • کارخانـه (مـیر)

این کارخانـه درون سال ۱۹۲۵ مـیلادی درون تبریز افتتاح شد و در زمـینـه تولید صابون و سیگار فعال بود.

  • کارخانـه صندلی (انرژی)

این کارخانـه درون اواخر دهه بیست مـیلادی توسط «آرمناک پوخاریـان» درون تبریز تأسیس شد و در تولید صندلی فعال بود.

  • کارخانـه (هاویلوکس)

کارخانـه رنگ‌سازی هاویلودر سال ۱۹۶۵ مـیلادی توسط «داوید هاروتونیـان» درون تهران تأسیس شد.

  • کارخانـه یخسازی (کریستال)

این کارخانـه درون سال ۱۹۵۰ مـیلادی توسط «داوید هاروتونیـان» و «لئون برخورداریـان» درون تهران تأسیس شد.

ورزش

نوشتار اصلی: زنان ارمنی درون ایران
نوشتار اصلی: ارمنی‌ها درون فوتبال ایران
نوشتار اصلی: مسابقات ورزشی سراسری ارامنـه ایران (المپیک ارمنیـان)

در تهران ورزشـهای جدید از مدارس شروع شده‌اند کـه در این امر «با مگردچیـان» درون کالج سابق آمریکایی و دبیرستان البرز سهم بـه سزایی داشته‌است. رشته‌های نوین بسیـار سریع درون مدارس متداول شد و مسابقات بین مدارس ترتیب داده شد. درون این مسابقات مدارس ارمنی تهران نیز فعال بودند با مربیـان و معلمـین مانند: «سروژ صفریـان» و «با یغیـازاریـان».

تیم بسکتبال بانوان ارمنی‌های جلفای اصفهان درون سال ۱۳۰۲خورشیدی

ارامنـه تهران باشگاه (دورک آنگق) را بنیـان نـهادند و سپس چند باشگاه فرهنگی و ورزشی نیز تأسیس شدند. از ادغام پنج باشگاه فرهنگی درون سال ۱۹۴۴مـیلادی (باشگاه فرهنگی نوجوانان ارمنی) تأسیس شد. این باشگاه بـه (باشگاه جوانان ارمنی) تغییر نام داد کـه بعداً بـه (باشگاه فرهنگی ورزشی آرارات) تبدیل شد.

در خوزستان جوانان ارمنی کـه از هند (فارغ التحصیلان کالج ارمنی‌های کلکته) بـه خوزستان آمده بودند درون سال ۱۹۲۱م درون مسجد سلیمان با ۴۵نفر، تیم‌های فوتبال و هاکی تشکیل دادند. با آمدن جوانان ارمنی از جلفای اصفهان-منطقه ف و چهارمحال بـه مسجد سلیمان تعداد جوانان بیشتر شد و تیم فوتبال بـه (باشگاه ورزشی ارمنی‌های مسجد سلیمان) تبدیل شد.

در آبادان هم جوانان ارمنی درون سال ۱۹۲۳مـیلادی باشگاه ورزشی ارمنی بـه نام (اسپرت) را تأسیس د؛ اعضاء باشگاه روز بـه روز بیشتر شد و باشگاه تازه‌ای را تأسیس نمودند درون سال ۱۹۲۸مـیلادی باشگاه فرهنگی-هنری (آزگاسر) (یعنی وطن‌پرست) بنیـان نـهادند.

ارمنی‌های جلفای اصفهان حتما مادر ورزشـهای نوین ایران دانست. فهرستی از تشکیلات و باشگاه‌های ورزشی شامل:

  • در سال ۱۹۰۲مـیلادی تیم فوتبال آموزشگاه درون جلفای اصفهان تشکیل شده‌است.
  • در سال ۱۹۱۹مـیلادی سازمان پیش‌آهنگی درون جلفا تأسیس شده‌است.
  • در سال ۱۹۲۳مـیلادی تیم بسکتبال بانوان درون جلفای اصفهان تشکیل شد.
  • در سال ۱۹۳۶مـیلادی اولین تیم بودر ایران درون جلفای اصفهان توسط آقای «واهان وارتوانیـان» تشکیل و بین اعضاء تیم مسابقه ترتیب داده شد.
  • در سال ۱۹۴۶مـیلادی بـه سرپرستی آقای جانی تونیـان (بازیکن فوتبال) و همکاری آقایـان «آرامائیس الهوردیـان»، «بتلحم سوکیـاسیـان»، «هوانس اوهانیـان» و «ست یسایـان» درون زمـین متعلق بـه کلیسای وانک بـه وسعت ۱۲۰۰ متر مربع ورزشگاه ارمنی‌ها تأسیس شد.
کلوپ اسپرت ارامنـه از نخستین باشگاه‌های فوتبال درون ایران

در تبریز قبل از سال ۱۳۲۲خورشیدی بطور پراکنده درون مدارس و در گروه‌های پیش‌آهنگی وجود داشته‌است. درون این سال بـه همت سندیکای رانندگان ارمنی‌های تبریز باشگاه فرهنگی ورزشی بـه نام (ساسونتسی داوید) تأسیس گردید کـه به اختصار (س-د-م) گفته مـی‌شد. اولین رئیس هیئت مدیره آن آقای «زاون قوروقچییـان» و مسئول و سرپرست بخش ورزشی آن «وازگن داویدیـان» بوده‌است.

تعدادی از معروفترین ورزشکاران ارمنی مـی‌توان به:

  • ورزشکاران زن

در طول سالهای اخیر تیم بسکتبال بانوان آرارات بـه موفقیت‌های چشمگیری دست یـافت و موفق شد درون چهار دوره قهرمان سوپر لیگ سراسری ایران شود و بازیکنانی مانند:

«ماری عزیزیـان، اِولین آواکیـان، دیـانا آوانسیـان، مارو آوانسیـان، هیلدا ملکومـیان، اُدِت آقاجانیـان، اِدنا عیسایـان و نارینـه آرتاشیـان بـه تیم ملی راه یـافتند.»

  • نلی یغیـایـان

«اولین زن ایرانی هست که قله مون بلان را فتح نموده‌است.»

  • خانم ملیکیـان ریتا

«در سال ۱۳۲۷ درون اصفهان متولد شده و در رشته دو و مـیدانی ۳ سال قهرمان ایران و رکوردار ایران مـی‌باشد.»

نلی یغیـایـان، اولین زن ایرانی هست که قله مون بلان را فتح نموده‌است
  • خانم تت، ماری ترز

«متولد سال ۱۳۲۱ درون تهران او بـه عضویت باشگاه‌های هما و انجمن دوشیزگان ایران درآمده و مدت ده سال متوالی (۱۳۳۹–۱۳۴۹) کاپیتان والیبال ایران درون مسابقات متعدد برون مرزی بوده‌است. درون ششمـین دوره مسابقات آسیـایی بانکوک کاپیتان تیم والیبال بانوان ایران را بـه عهده گرفته و مفتخر بهب مقام سوم و مدال برنز گشته‌است.»

  • ژولیت گئورگیـان، هشت سال قهرمان کشور بین سال‌های (۱۳۴۰ که تا ۱۳۴۷ خورشیدی) درون رشته ورزشی پرتاب وزنـه، دیسیزه.
  • ورزشکاران مرد

فوتبال: کارو حق وردیـان، آندرانیک اسکندریـان، آندرانیک تیموریـان، مارکار آقاجانیـان تنیس: آندره آغاسی بسکتبال:اوشین ساهاکیـان شمشیر بازی:سرکیس آسادوریـان وزنـه‌برداری: هنریک تمرزیـان و لئون کورکچیـان بوکس:ماسیس هامبارسومـیان، وازیک قازاریـان، واردگس پارسامـیان، هاملت مـیناسیـان، سورن پیرجانیـان و لئون خاچاطوریـان اتومبیلرانی: ادیک پطروسیـان را مـی‌توان نام برد.

  • پطروس نظربگیـان

«بوکسور او درون سال ۱۳۴۶ اولین ایرانی بوده کـه مقام داوری بین‌المللی را از آن خود ساخته‌است.»

  • آرتوش ساگینیـان

«۶ سال مربی تیم ملی بوایران و رئیس فدراسیون بوور بوده‌است.»

  • ژرژ (کوچار) کاراپت

«رئیس فدراسیون بوایران و مربی تیم ملی ایران و در سال ۱۳۵۴ بـه عنوان مربی تیم بوآمریکا بوده‌است.»

کتابخانـه‌های ارمنی

کتابخانـه‌های ارمنی بـه سبک امروزی درون ایران از نیمـه‌های سده نوزدهم توأم با تأسیس مدارس بـه وجود آمدند. نخستین کتابخانـه‌ها درون تبریز، جلفای اصفهان، رشت و تهران پایـه‌گذاری شدند. غیر از آن‌ها درون روستاهای ارمنی نیز کتابخانـه‌هایی عموماً درون جوار کلیساها وجود داشت و پس از مـهاجرت ارمنیـان بـه شـهرها این کتابخانـه‌ها نیز بـه شـهرها و و بیشتر آنان درون کتابخانـه کلیساها ادغام گردیدند.

نخستین کتابخانـه مستقل درون سال ۱۸۷۷ مـیلادی درون ناحیـه قلعه (قالا) تبریز بنا شد. که تا سالهای دهه ۱۹۳۰ مـیلادی درون تهران کتابخانـه‌ها عموماً درون جوار مدارس وجود داشتند. درون سال ۱۹۳۶ مـیلادی بعد از اینکه مدارس بـه دستور رضا شاه تعطیل شد با کوشش (انجمن خیریـه زنان ارمنی) کتابخانـه‌های مدارس درون یک جا متمرکز و ادغام شد. بعدها با تصمـیم شورای خلیفه گری این کتاب‌ها کـه حدود ۴ هزار جلد کتاب بود تحت سرپرستی (انجمن کلوب ارمنیـان) درآمد.

در دهه ۱۹۷۰ مـیلادی این کتابخانـه تعداد ۱۲ هزار جلد کتاب داشت کـه اکثراً «ارمنی بوده بـه زبان‌های فارسی، انگلیسی، فرانسه و روسی نیز جلدهایی درون آن وجود دارند. بعد از انقلاب کتابخانـه شورای خلیفه گری مجدداً» بازسازی و بازگشایی گردید.

انجمن‌ها و موسسات فرهنگی

  • انجمن اجتماعی ارمنیـان تهران (کلوپ ارمنیـان)

در اول ژانویـه سال ۱۹۱۸ جمعی از ارمنیـان تهران، انجمن مذکور را بنیـاد نـهادند. این انجمن به منظور برگزاری جشنـهای ملی و مذهبی و اجرای برنامـه‌های فرهنگی، هنری و ادبی به منظور ارمنیـان مـی‌باشد.

  • انجمن فرهنگی ارمنیـان چهارمحال (۱۹۳۰–۲۰۰۰)

در روز ۱۲ اکتبر ۱۹۳۰م شش تن از جوانان ارمنی چهارمحال انجمن و دوستداران فرهنگ ارمنیـان چهارمحال را بـه نام آرور بنیـاد نـهادند. هدف عمده از تأسیس این انجمن فراهم امکانات تحصیلی درون مدارس ارمنیـان چهارمحال بود.

مرکز انجمن کـه از بدو تأسیس درون آبادان بود از ۱۹۶۳م بـه تهران منتقل شد. انجمن درون شـهرهای مختلف ایرانی شعباتی تأسیس کرد.

  • انجمن فرهنگی و ورزشی آرارات

در تابستان سال ۱۳۲۳ خورشیدی با تلاش ۱۲۱ تن از اعضای مؤسس باشگاه ورزشی آرارات درون تهران تأسیس شد. بیشتر فعالیت‌های فرهنگی، ادبی و هنری باشگاه آرارات درون این مکان اجرا مـی‌شود. دارای تالاری بـه نام تالار کومـیتاس مـی‌باشد کـه گنجایش ۴۵۰ تن را دارد.

از بدو تأسیس باشگاه آرارات درون رشته‌های مختلف ورزشی فعالیت گسترده‌ای آغاز نمودند مانند: وزنـه‌برداری، فوتبال، دوچرخه سواری، کوهنوردی، و غیره و ایجاد مسابقات ورزشی سراسری ارامنـه ایران (المپیک ارمنیـان) مـی‌باشد.

  • انجمن فرهنگی سیپان

با افزوده شدن بر تعداد ارمنیـان ساکن محله‌های وحیدیـه، زرکش و نارمک و عدم دسترسی آنان بـه امکانات فرهنگی، هنری و ورزشی درون دسامبر ۱۹۶۳م انجمن فرهنگی سیپان به منظور رفع این کمبودها تأسیس شد.

  • مؤسسه ترجمـه و تحقیق هور

این مؤسسه درون سال ۱۳۶۱ توسط تعدادی از روشنفکران ارمنی کـه توانسته‌است با فعالیت‌های گسترده خود و از طریق همکاری‌های متقابل با روشنفکران و نویسندگان فارسی‌زبان خود و با برگزاری جلسات سخنرانی، ترتیب نمایشگاه‌ها، تهیـه فیلم‌ها، ترجمـه و چاپ کتاب‌های متعدد و انتشار فصلنامـه فرهنگی پیمان و غیره گام مثبتی درون این زمـینـه بردارد.

یکی از مـهمترین رسالت‌های مؤسسه ترجمـه و تحقیق هور سعی و کوشش درون گرد هم آوردن روشنفکران و محققان به منظور استفاده از کمک و همفکری آنان درون راستای فعالیت‌های مؤسسه است.[۴۳]

از دیگر انجمن‌های فرهنگی، هنری و ورزشی (رافی، نائیری، سارداراباد وغیره را مـی‌توان نام برد)

مدارس ارمنی

کودکستان برسابه هوسپیـان، اولین کودکستان ایرانی درون سال ۱۳۱۰

از روزگار کهن کلیساها و دیرهای ارمنیـان محل آموزش نوباوگان ارمنی بود. درون ایران زمـین نیز ارمنیـان کلاس‌های درس را درون کلیساها و دیرها دایر د، از نیمـه دوم سده نوزدهم مـیلادی، درون تهران، جلفای اصفهان، تبریز و روستاهای ارمنی‌نشین مدارسی تأسیس شد.

مدارس تهران _ درون ۱۸۷۰ مـیلادی. / ۱۲۴۹ خورشیدی، ارمنیـان تهران انجمنی بـه نام (انجمن دوستداران علم و دانش) تأسیس د، با تلاش آنان درون ژانویـه ۱۸۷۰ مـیلادی مدرسه (هایکازیـان) درون کلیسای گئورک مقدس درون دروازه قزوین (مـیدان وحدت اسلامـی کنونی) آغاز بـه کار کرد.

همزمان مـیسیونرهای پروتستان آمریکایی درون محله ارمنیـان، مدرسه‌ای دایر د و برای جلب دانش آموزان ارمنی تحصیل درون این مدرسه رایگان بود و به دانش آموزان کتاب، لوازم تحریر، لباس و کفش نیز مـی‌دادند و هفته‌ای دو قران پول توجیبی بـه هر دانش آموز پرداخت مـی‌شد. هدف آنان از این بذل و بخشش‌ها تغییر دین اطفال ارمنی بود کـه به هیچ وجه موفقیتیب ند.

در سال ۱۸۸۴ مـیلادی. / ۱۳۶۳ خورشیدی ارمنیـان درون حوالی کارخانـه بلورسازی، گذر محمدحسن کر، پاتوق نایب باقر، ساختمان جدیدی بـه سبک مدارس اروپایی بنا د ساختمان مدرسه افزون بر کلاس‌های درس دارای یک تالار نمایش به منظور اجرای برنامـه‌های تئاتر بود. اکثر آموزگاران مدرسه هایگازیـان تحصیل کرده‌های کشورهای اروپایی خصوصاً سوئیس بودند و از نحوه تدریس آگاهی کامل داشتند.

معلم و دانش اموزان مدرسهٔ هایکازیـان، ۱۹۱۴–۱۹۱۵ و ۱۹۲۱–۱۹۲۲

تا سال ۱۹۰۵ مـیلادی کلاس‌های درس پسران و ان مجزا بود ولی از آغاز سال تحصیلی ۱۹۰۶، ۱۹۰۷ مـیلادی اولیـای دانش آموزان تصمـیم گرفتند کلاس‌ها مختلط شود. درون سال ۱۳۱۵ خورشیدی رضاشاه بعد از ملاقات با مصطفی کمال آتاترک دستور داد کلیـه مدارس ارمنیـان درون سراسر ایران تعطیل شوند از سال ۱۳۲۲ خورشیدی مدارس ارمنیـان بازگشایی شد.

مدارس آذربایجان، ارمنیـان تبریز درون دو محله (قلعه) و (لیل آباد) ساکن بودند، درون سال ۱۸۷۳ مـیلادی. / ۱۲۵۲ خورشیدی. درون محله لیل آباد مدرسه‌ای دایر د. برادران تومانیـان درون ۱۸۷۷ مـیلادی. / ۱۲۵۶ خورشیدی. درون محله لیل آباد، مدرسه‌ای پسرانـه بـه نام هایکازیـان بنا د. سپس درون جوار مدرسه هایکازیـان مدرسه‌ای انـه بـه نام تاماریـان ساختند، مدارس مزبور، دارای کتابخانـه و تالار نمایش بودند.

در تبریز نیز مـیسیونرهای پروتستان و کاتولیک بـه دخالت درون امر آموزش جوانان ارمنی پرداختند. درون شـهرها و روستاهای ارمنی‌نشین آذربایجان تعداد ۷۰ مدرسه دایر بود و نوباوگان ارمنی درون این مدارس تحصیل مـی‌د هر کلاس حداکثر ۴۰ دانش آموز داشت. مدارس ارمنیـان درون جلفای اصفهان از ابتدای سده هفدهم مـیلادی بعد از استقرار ارمنیـان درون جلفای اصفهان همانند سایر مناطق ارمنی‌نشین کلاس‌های درس درون کلیساها و دیرها دایر بود. درون کلیسای استپانوس مقدس درون ۱۸۳۱ مـیلادی. / ۱۲۱۰ خورشیدی. مدرسه‌ای آغاز بـه کار کرد.

در سال ۱۸۳۳ مـیلادی با یـاری بازرگانی بـه نام گریکور سامـیان، کالج آمنا پرگیچ درون محوطه دیر مزبور دایر گردید. برنامـه تحصیلی و دروسی کـه در این کالج تدریس مـی‌شد، طبق برنامـه و روش کالج لازاریـان مسکو بود این کالج که تا سال ۱۸۵۳ فعالیت داشت با ورشکسته شدن تجارتخانـه سامـیان، کالج نیز تعطیل شد. درون ۱۸۴۳ مـیلادی. /۱۲۲۲ خورشیدی فرد نیکوکاری بـه نام آبکاریـان مدرسه‌ای سه طبقه درون جلفای اصفهان ساخت. اسقف اعظم گریگوریس هوهانسیـان پیشوای مذهبی ارمنیـان جلفا درون ۱۸۸۰ مـیلادی. /۱۲۵۹ خورشیدی. مدرسه‌ای سه طبقه درون محله چهارسو جلفا بنا کرد.

با کمک مالی خانم وارواره کانانیـان درون جوار دیر کاتارینای مقدس درون ۱۹۰۳ مـیلادی. /۱۲۸۲ خورشیدی. بـه یـادبود همسرش گئورک کانانیـان کـه مدت‌ها مدیر کالج لازاریـان درون شـهر مسکو بود مدرسه‌ای ساخته شد. درون ۱۹۰۵ مـیلادی. /۱۲۸۴ خورشیدی. هیئت اُمنای مدارس ارمنیـان جلفا تصمـیم گرفت هنرستان صنعتی به منظور دانش آموزان ارمنی ایجاد کند. از ماه اکتبر سال مزبور هنرستان صنعتی آغاز بـه کار کرد. اولین حرفه‌ای کـه در هنرستان آموخته مـی‌شد، کفاشی بود، وسایل و ابزار کار را فراهم کرده و استاد کار استخدام د و رشته‌های آهنگری و خراطی نیز درون هنرستان دایر شد.

مدرسه ارمنیـان درون همدان از سال ۱۲۴۹ خورشیدی/۱۸۷۰ مـیلادی بـه صورت مکتب وجود داشت کـه در آن دانش آموزان فارسی و ارمنی مـی‌آموختند. افرادی همچون مـیکائیل گیلویـان و مـیرزا آبرام ساهاکیـان از معلمـین مکتب ارامنـه همدان بودند. در سال ۱۳۰۴ خورشیدی/ ۱۹۲۵ مـیلادی مدرسه دارای مـهد کودک، آمادگی و مقطع ابتدایی بود کـه در زمان مدیریت آقای هامبار سوم دردریـان، کلاس‌های فوق که تا کلاس هشتم ارتقاء داده شد.

مدرسه درون سال ۱۳۲۰ خورشیدی/ ۱۹۴۱ مـیلادی طی یک آتش‌سوزی ناشی از شعله بخاری به‌طور کامل سوخت و با خاکستر یکسان شد، اما درون همان سال با کمک خیرین و توسط مـهندس نشان لئونیـان طراحی و تجدید بنا گردید. درون سال ۱۳۲۴ خورشیدی/ ۱۹۴۶ مـیلادی مـهاجرت ارمنیـان بـه جمـهوری ارمنستان شوروی شروع شد. با مـهاجرت تدریجی ارمنیـان همدان، مدرسه نور درون سال ۱۳۳۸ خورشیدی/ ۱۹۵۹ مـیلادی بـه علت کمبود دانش آموز تعطیل شد، و تجهیزات و لوازم آن بـه مدرسه (شرف) ارمنیـان شـهر اراک انتقال داده شد. با ادامـه روند مـهاجرت، شـهر همدان درون سال ۱۳۶۸ خورشیدی/ ۱۹۸۹ مـیلادی از ساکنان ارمنی خالی شد. مدرسه ارمنیـان نور درون سال ۱۳۸۹ خورشیدی/ ۲۰۱۰ مـیلادی تحت نظارت دانشگاه جامع علمـی کاربردی مـیراث فرهنگی هگمتانـه بـه مرکز علمـی، کاربردی تبدیل شد کـه در حال حاضر درون رشته‌های معماری و خدمات ایران گردی فعال مـی‌باشد.

در سال ۱۲۸۲ خورشیدی/ ۱۹۰۳ مـیلادی خورن درون وارطانیـان، نایب خلیفه ارمنیـان جلفای اصفهان و رهبر دینی ارمنیـان همدان و اراک، مدرسه مختلط دینی ارمنیـان نور (سورپ لوساورچاگان) را بنا نـهاد. خلیفه گری ارمنیـان جلفای اصفهان و انجمن فرهنگ دوستان تهران و تجارت خانـه آرزومانیـان از حامـیان مالی این مدرسه بودند.

  • مدارس روستانشینان:

روستائیـان ارمنی توجه خاصی بـه تحصیل فرزندان خود داشتند، و در روستاهای ارمنی‌نشین آذربایجان، ف، چهارمحال و بختیـاری و سلطان آباد (اراک کنونی) مدارسی دایر کرده بودند، آموزگاران مدارس آذربایجان از تبریز و سلمان و مدارس حوزه اصفهان از جلفای اصفهان اعزام مـی‌شدند حقوق سالیـانـه آموزگاران درون یکصد سال پیش درون حدود ۳۰۰ قران بود، بعضی از روستاها، کتابخانـه نیز داشتند و روستاهای نزدیک بـه آن‌ها از کتاب‌های کتابخانـه استفاده مـی‌د.

فرهنگ

ادبیـات

نوشتار اصلی: ادبیـات ارمنی

تاریخ فرهنگ ارمنی‌های ایران بـه سده‌های پیش بازمـی‌گردد، اما ادبیـات ارمنی‌های ایران از سال ۱۹۲۰ مـیلادی رشد چشمگیری داشته کـه منجر بـه تشکیل گروه‌های ادبی و سازمان‌های نشر کتاب شده‌است. در سال ۱۹۳۵ مـیلادی گروه‌های ادبی تشکیل شد کـه از مـیان آنان مـی‌توان بـه گروه (نورآج) بـه معنی (برگ نو)، اشاره نمود؛ کـه تا سال ۱۹۷۵ مـیلادی درون صفحات نشریـه آنان آثاری با ارزش بـه زبان ارمنی بـه چاپ مـی‌رسید. این گروه همچنین با ترجمـه آثار فارسی و خارجی و نقدهای ادبی نقش بسزایی درون شناساندن آثار ادبی بـه زبان‌های دیگر داشت.

در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم ویژگی ادبیـات ارمنی ایران جستجو و طلب شیوه‌های نو بود کـه حاصل آن ادبیـات ترجمـه‌ای غنی گردید. درون این دوران مترجمان مشـهوری چون هوهانس خان ماسحیـان و هوسپ مـیرزایـان پا بـه عرصه ادبیـات نـهادند. ماسحیـان درون ادبیـات از نظر ترجمـه آثار ویلیـام شکسپیر بـه زبان ارمنی مشـهور هست هنوز هم بعد از گذشت حدود یک سده ترجمـه‌های او نظیر ندارد.

هوهانس خان ماسحیـان

در سده نوزدهم ترجمـه‌های هوسپ مـیرزایـان نماینده ارمنیـان درون مجلس شورای ملی تقدیم جامعه ادب دوست گردید. وی کتابهایی از والتر اسکات، مـیخائیل لرمونتوف، مولیر، لرد بایرون را بـه ارمنی ترجمـه نمود و از سال ۱۹۱۲م بـه ترجمـه آثار برگزیده ادبیـات ایران پرداخت. او آثاری از سعدی، حافظ، باباطاهر و رباعیـات عمر خیـام را بـه ارمنی برگرداند.

یکی دیگر از مردان ادبی مـیرزا ملکم خان ناظم الدوله است.

یکی از معروفترین شاعران معاصر آقای واهه آرمن مـی‌باشد. آرمن کـه در مشـهد دیده بـه جهان گشود، سال‌هاست بـه دلیل تصادف توان راه رفتن با پاهایش را از دست داده و تمام زندگی خود را وقف ادبیـات کرده‌است. اولین شعر آرمن نامـه‌ای کوتاه بـه یک دوست بود. او بعد از بهبود نسبی و بازگشت بـه ایران، نامـه‌ای بـه زبان ارمنی و با سطرهای شاعرانـه به منظور یکی از دوستانش درون خارج از کشور مـی‌نویسد. دوستش با او تماس مـی‌گیرد و وی را بسیـار تشویق مـی‌کند. آرمن از این‌جا شعر نویسی و بازی با شعر را آغاز مـی‌کند.

دو مجموعه شعر نخست واهه آرمن با عنوان‌های (به سوی آغاز) و (جیغ) بـه زبان ارمنی نوشته شده‌اند کـه مورد استقبال بسیـار زیـادی درون ارمنستان واقع شد.[۴۴]

وی تاکنون شعرهای زیـادی را ترجمـه کرده‌است. وی شعرهای برخی از شاعران معاصر ایران را بـه ارمنی ترجمـه کرده و مجموعه‌های «کلید درم نور خورشید است» (کارهای شاعران معاصر ارمنی)، «شـهد زردآلو و مثلث سیـاه» (شعرهای ادوارد هاخوِردیـان)، «پاییزی کاملاً متفاوت» (شعرهای هوانس گریگوریـان) و غیره.[۴۵]

از دیگر فعالان ادبی مـی‌توان به: «روبن آوانسیـان، متولد ۱۹۱۶ مـیلادی تهران، از آثار وی مـی‌توان بـه «بردارید بخورید» و «حکایتی دربارهٔ ناخلف» اشاره نمود، او یکی از مؤسسین گروه ادبی ارمنی ایران نورآج بوده‌است. آشوت اصلانیـان، متولد ۱۸۹۷ مـیلادی تهران، ز آثار وی مـی‌توان بـه «اگر زندگی کند» و «شب مـهربان است» اشاره نمود، او یکی از مؤسسین گروه ادبی ارمنی ایران نورآج بوده‌است. گالوست خانیـان، متولد ۱۹۱۰ مـیلادی تهران، از آثار وی مـی‌توان بـه «مجموعه اشعار با تمام وجود» و «کتاب سلام بر تو ای انسان» اشاره نمود، او از بنیـان‌گذاران انجمن ملی و فرهنگی ارمنیـان بود. آزاد ماتیـان، متولد ۱۹۴۲ مـیلادی تهران، از آثار وی مـی‌توان بـه «مجموعه اشعار گل‌های کویر» و ترجمـه فارسی «سوگنامـه نارک» اشاره نمود؛ و (کارو دردریـان)، (بانو زویـا پیرزاد) را نام برد.»

هنر نقاشی و گرافیک

نوشتار اصلی: نقاشی ارمنی

در جامعه ارمنی‌های ایران، هنر نقاشی و مخصوصاً هنر مـینیـاتور، کـه ارمنیـان سنت دیرینـه آن را از زادگاه‌شان بـه سرزمـین ایران آورده بودند اهمـیت بسزایی داشت. در دوران قاجار ارتباط هنرمندان ایران با هنرمندان اروپایی گسترده گشت، به‌طوری‌که درون زمان حکومت شاه اسماعیل بـه تشویق وی نقاشان هلندی با شاگردان ایرانی و ارمنی، کاخ چهل‌ستون و سردر بازار قیصریـه را نقاشی د.

ادوارد زهرابیـان طراح نشان هواپیمایی ملی ایران

سرژ آواکیـان (ولادت ۱۳۱۷ خورشیدی) گرافیست، نقاش و پایـه‌گذار زیر مجموعه‌های جدید رشتهٔ گرافیک درون ایران مانند طراحی حروف گرافیک تلویزیونی و چاپ گرافیک، درون تبریز بـه دنیـا آمد.

مـهم‌ترین آثار گرافیکی آواکیـان عبارت اند از:

«طراحی با حروف الفبای ارمنی، طراحی پاکت پفک نمکی و طراحی پاکت شیر صنایع شیر ایران. آواکیـان نخستین ایرانی عضو انجمن طراحان انگلستان (LSIAD) است.»

از نظر هنر نقاشی ارمنیـان ایران حتما به نام‌های: آندره سوروگین و (آواک هایراپتیـان)، متولد ۱۹۲۶ مـیلادی درون شـهر تبریز، «نقاش طبیعت و زندگی انسان»، و (مـیکائل شـهبازیـان)، متولد ۱۹۰۴ مـیلادی درون شـهر اردبیل، درون مدرسه نقاشی کمال‌الملک شروع بـه تحصیل نقاشی نمود، سپس نزد هنرمند روسی پل ماکی هنر آموخت. از آثار معروف او «تابلوی کرمان، کلیسای تادئوس مقدس و تصاویری از دهات اطراف تهران»، است؛ و مارکو گریگوریـان (کوبیسم)، کلارا آبکار، ادمان آیوازیـان، سمبات درون کیورغیـان، آندره سوروگین، یرواند نـهاپتیـان، هاکوپ هوناتانیـان، یرواند نـهاپتیـان را مـی‌توان نام برد.

موسیقی

نوشتار اصلی: موسیقی ارمنی

تاریخ موسیقی ارمنیـان ایران از سده هفدهم سرچشمـه مـی‌گیرد و تا سده بیستم بـه صورت آوازهای عاشق‌ها تبلور مـی‌یـابد. لیکن موسیقی بـه معنی امروزی از سده نوزدهم و در مرز سده بیستم پدید آمده‌است.

روبن گریگوریـان

از جمله موسیقیدانان و رهبران برجسته ارکستر حتما لئون گریگوریـان را نام برد.

«در سال ۱۲۶۵ش. (۱۸۸۶ مـیلادی) درون تبریز چشم بـه جهان گشود. تحصیلات ابتدائی را درون زادگاهش (مدرسه هایکازیـان – تاماریـان) بـه پایـان رسانید. پس از اتمام تحصیلات درون سال ۱۲۸۳ خورشیدی. (۱۹۰۴ مـیلادی) درون شـهرهای رشت و تبریز اقدام بـه تدریس موسیقی و تشکیل گروه سرایندگان از دانش آموزان و اجرای کنسرت‌های مختلف کرد. وی درون سال ۱۲۸۶ خورشیدی. (۱۹۰۷ مـیلادی) بـه تفلیس رفت و نزد واسیلوف، ویولنیست مشـهور روسی بـه تکمـیل آموزش ساز تخصصی خود پرداخت. درون سال ۱۲۸۹ خورشیدی. (۱۹۱۰ مـیلادی) بـه بروکسل عزیمت کرد و پس از دو سال فراگیری پیگیر موسیقی بـه تبریز بازگشت و تدریس موسیقی درون مدارس ارمنیـان را از سر گرفت.

لئون گریگوریـان درون سال ۱۲۹۶ خورشیدی. (۱۹۱۷ مـیلادی) درون مدرسه مرکزی خلیفه‌گری ارامنـه تبریز یک گروه کر چهارصدایی تشکیل داد و همچنین گروه موسیقی مجلسی را تأسیس کرد کـه مدت ۳۰ سال رهبری آن را بـه عهده داشت. لئون گریگوریـان تنظیم‌کننده سرودهای بسیـاری بـه زبان‌های فارسی و ارمنی است. از جمله سرودهای فارسی وی مـی‌توان از: ایران، خیز، دلپسند، جلوه گل، سرود توانائی و سرود کارناوال را نام برد. او درون سال ۱۳۱۹ خورشیدی. (۱۹۴۰ مـیلادی) درون تهران اقامت گزید و گروه کر گوسان را تشکیل داد و همچنین بـه تعلیم ویولن درون مدرسه عالی موسیقی پرداخت؛ و در طول زندگی هنری خود، ۹۴ ویولنیست را تعلیم داد. لئون گریگوریـان درون سال ۱۳۳۶ خورشیدی. (۱۹۵۷ مـیلادی) درون تهران بدرود حیـات گفت.»[۴۶]

یکی دیگر از چهرهای سرشناس موسیقی ارمنی ایران (نیکول گالاندریـان) مـی‌باشد.

«نیکول درون ۷ سپتامبر ۱۸۸۱ مـیلادی درون آکن (شـهری تاریخی واقع درون ارمنستان غربی، درون ترکیـهٔ امروزی) بـه دنیـا آمد. لیکن بعد از تحصیل درون زادگاه و انتقال بـه وارنا(۱۸۹۷ مـیلادی) و تفلیس درون سال ۱۹۱۱ مـیلادی بـه دعوت مدرسه هایکازیـان درون تهران مقیم مـی‌گردد و تا سال مرگش (۱۹۴۴ مـیلادی) درون همـین‌جا مـی‌ماند. از نمونـه کارهای او شامل:

اپرای منظومـه (پروانـه) اثر هوانس تومانیـان، اپرای (چوپان) و بسیـاری از آثار گالاندریـان (کلاً حدود ۱۰۰۰ اثر) درون مجموعه‌های مختلف بـه چاپ رسیده‌اند. از جمله درون جلدهای ۵ و ۶ آوازنامـه (گانزاران) گنج‌نامـه. نور هاسکر (خوشـه‌های نو) درون نشریـات ارمنی ایران و در روزنامـه فارسی (راهنمای زندگی) بـه چاپ رسیدند.»[۴۷]

(هامبارسوم گریگوریـان) از دیگر موسیقیدان معروف ارمنی هست که دانش‌آموخته فرانسه هست و او درون تهران اقدام بـه تشکیل گروه آواز (کومـیتاس) مـی‌کند. او بیش از یکصد اثر (آوازهای گروهی و سولو، تنظیم آوازهای مردمـی و عاشق‌ها، رمانس‌ها) و نیز بر روی اشعار آوتیک ایساهاکیـان و هوانس شیراز شعرای نامدار ارمنستان آهنگ تصنیف نموده‌است.

در زمـینـه موسیقی نام‌های برجسته‌ای چون:

امانوئل ملیک اصلانیـان، لوریس چکناوریـان، روبن گریگوریـان، واروژ هاخباندیـان، ساتنیک آقابابیـان، رافائل مـیناسکانیـان و غیره قابل ذکرند.

اوانس اوگانیـانس اولین کارگردان سینمای ایران و همچنین بانی اولین مدرسه بازیگری درون ایران است.

هنر تئاتر و سینما

نوشتار اصلی: ارمنی‌ها درون تئاتر ایران
نوشتار اصلی: ارمنی‌ها درون سینمای ایران

تئاتر ارمنی ایران درون اواخر سده نوزدهم تولد یـافت. درون دهه‌های ۷۰ و ۸۰ همـین سده درون تبریز، تهران و جلفای نو نخستین نمایش‌های مدرسه‌ای ارائه گردید. بعد از چندی تئاتر از حیطه مدارس بیرون آمده درون انجمن‌ها و گروه‌های نمایشی تبلور یـافت. درون سال ۱۸۸۱ مـیلادی (انجمن دوستداران تئاتر ارمنی) درون تهران تشکیل شد و آثاری از گابریل سوندوکیـان نمایش‌نامـه‌نویس بزرگ و آلکساندر شیروانزاده نویسنده توانای ارمنی و دیگران توسط آن بـه نمایش درآمد.

در عین حال آثار اروپایی بـه ویژه نمایش‌های مولیر اجرا گردید. گروه تئاتر حرفه‌ای متشکل از:

«مگردیچ تاشجیـان، مانوئل ماروتیـان، زوج‌هایتانیـان درون تاریخ تئاتر ارمنی ایران نقش بـه سزایی ایفا نمودند.»

در زمـینـه هنر تئاتر و سینما نام‌های برجسته‌ای چون: «شاهین سرکیسیـان، آربی اوانسیـان، ساموئل خاچیکیـان، لرتا، مادام سیرانوش، آرامائیس آقامالیـان، لوریک مـیناسیـان، گریگور یقیکیـان» را مـی‌توان نام برد.

علوم و پزشکی

در زمـینـه علوم مـی‌توان بـه دکتر (آلکساندر باغدیـانس) را نام برد.

کارو لوکس «پدر علم رباتیک ایران»

«باغدیـانس عضو هیئت علمـی شورای دانشکده علوم پایـه پزشکی دانشگاه تهران و جزو ۹ دانشمند ممتاز ایران کـه جایزه البرز گرفته درون رشته زیست‌شیمـی و فیزیولوژی موفق بـه کشف هورمون جدید از غده تیروئید گردید.»

در زمـینـه علوم بـه نام‌های دیگر برمـی‌خوریم مانند:

دکتر (گاگیک هواکیمـیان، متولد ۱۹۱۱ مـیلادی درون مازندران) استاد دانشگاه تهران و عضو آکادمـی علوم فرانسه کـه از جانب پاپ پل ششم یک قطعه نشان عالی (کماندور پاپ) درون سال ۱۹۷۵ مـیلادی بـه او اعطاء گردید.

از دیگر نامـها مـی‌توان بـه الکساندر آبیـان نام برد و دکتر (مارکار گریگوریـان، متولد ۱۹۴۰ مـیلادی درون تهران) سرپرست سابق دانشکده مـهندسی سازه دانشگاه صنعتی شریف مدت‌ها رئیس کنفرانس بین‌المللی سازه‌های فضاکار و یکی از بنیـانگذاران تحقیقات درون این رشته‌است.

در زمـینـه زمـین‌شناسی، زلزله‌شناسی و آتشفشان‌شناسی دکتر (مانوئل بربریـان، متولد ۱۹۴۵ مـیلادی درون تهران) از چهره‌های سرشناس ایران بود. وی صاحب تالیفات متعدد درون رشته‌های مربوط مـی‌باشد. وی بنیـان‌گذار بخش پژوهشی زمـین ساخت و زمـین لرزه سازمان زمـین‌شناسی درون سال ۱۹۷۱ مـیلادی، بود. همچنین تهیـه نخستین نقشـه لرزه خیزی ایران و تهیـه نخستین نقشـه لرزه زمـین ساختی ایران و نخستین نقشـه گسل‌های ایران و نخستین نقشـه کانون مـهلرزه زمـین لرزه‌های بزرگ ایران از کارهای او مـی‌باشد.

آلنوش طریـان «مادر نجوم» و «بانوی اختر فیزیک ایران»

در زمـینـه پزشکی (آنیک استپانیـان) اولین زن دندان‌پزشک ایرانی هست که او درون سال درون سال ۱۹۱۲ مـیلادی درون تهران بـه دنیـا آمد. وی دکتر (آرتین استپانیـان)، از بنیـان‌گذاران دندان پزشکی نوین ایران بود. وی بعد ازب تحصیلات ابتدایی درون مدارس هایکازیـان ارامنـه تهران و مدرسه ژاندارک، تحصیلات عالی خویش رادر رشته دندان‌پزشکی پی گرفت و در سال ۱۹۴۱ مـیلادی بـه عنوان اولین زن دندان‌پزشک درون این رشته فارغ‌التحصیل شد.[۴۸]

معماری

نوشتار اصلی: معماری ارمنی

از مـهندسان معماری مشـهور ارمنی مـی‌توان بـه آودیس اوهانجانیـان، مارکار گالستیـانس، گابریل گورکیـان، وارطان هوانسیـان، اوژن آفتاندلیـانس و رستم وسکانیـان را نام برد.

مـهندس گورگن پیچیکیـان یکی دیگر از مـهندس معمار معروف ارمنی هست که اثر او را مـی‌توان به:

«شعبه مرکزی بانک ملی، مصلای (مسجد) شـهر و پایـانـه اتوبوس‌ها و دانشکده پزشکی درون شـهر قم مـی‌باشد.»

نشریـات ارمنی

از اواخر قرن نوزدهم مـیلادی نیـاز بـه وجود نشریـات ارمنی زبان درون جامعه کم جمعیت ارمنیـان آن روز تهران احساس مـی‌شد. بر این اساس، نخستین نشریـه ارمنی زبان چاپ ایران، یعنی هفته‌نامـه «شاویق» (معنی کوره راه)، بـه مدت سه سال از ۱۸۹۴ مـیلادی–۱۸۹۷ مـیلادی / ۱۲۷۳–۱۲۷۶ خورشیدی، درون تهران بـه چاپ رسید.

صفحهٔ اول اولین شمارهٔ نشریـهٔ هفتگی آلیک، ۲۲ مارس ۱۹۳۱م

ناشر و صاحب امتیـاز این هفته نامـه درون دوره اول آندریـاس بیگ نظریـان بود و سردبیری آن را نیز درون دوره اول هوهانس خان ماسحیـان و سپس وِرتانِس پاپازیـان،[پانویس ۱] بر عهده داشتند.

دومـین نشریـه ارمنی زبان ایران، هفته نامـه آستق آرِوِلیـان[پانویس ۲] (به معنی ستارهٔ شرقی)، از ۱۸۹۶ مـیلادی درون تهران شروع بـه کار کرد و ۲۶ شماره از آن بـه چاپ رسید. مؤسس، صاحب امتیـاز و سردبیر اسمـی این هفته نامـه مارکار مارکاریـان بود اما درون اصل سردبیری آن را سقراط خان گلوفیـان برعهده داشت.

زیـاده روی این دو هفته نامـه درون طرح مسائل و مشکلات درونی جامعه ارمنیـان تهران زمـینـه ایجاد تنش و برخوردهای مداوم بین آن‌ها را فراهم ساخت و مشکلات مالی چاپ و نشر نیز مزید بر علت و سرانجام منجر بـه تعطیلی تقریباً هم‌زمان هر دو نشریـه شد.

پس از تعطیلی هفته نامـه‌های شاویق و آستق آرِوِلیـان وقفه‌ای حدوداً پانزده ساله درون انتشار مطبوعات ارمنی زبان تهران پیش‌آمد.

از ۱۹۱۲ مـیلادی بار دیگر چاپ نشریـات ارمنی زبان درون تهران شروع شد کـه به ترتیب سال انتشار عبارت اند از:

  • هفته نامـه آرشالویس[پانویس ۳](۱۹۱۲ مـیلادی). مدت انتشار: شش ماه (ارگان حزب فدراسیون انقلابی ارمنی)، صاحب امتیـاز: آرسن (خان) مـیکائیلیـان، سردبیران: هووسپ هُوانسیـان (ه. اِلمار) و زورا ساگینیـان.
  • هفته نامـه آراوود[پانویس ۴](به معنی صبح)-(۱۹۱۹–۱۹۲۰ مـیلادی)، تعداد: هفتاد شماره (دومـین ارگان حزب داشناکسوتیون)، سردبیر: هووسپ هُوانسیـان.
  • هفته نامـه فکاهی ـ انتقادی بوبوخ[پانویس ۵] (به معنی لولو)-(۱۹۲۰–۱۹۳۳ مـیلادی)، وابسته بـه جریـان فکری چپ، سردبیر: هایک گاراگاش. این نشریـه بعدها بـه صورت هفتگی منتشر شد.
  • هوریزون[پانویس ۶](به معنی افق)-(۱۹۲۰ مـیلادی)، گاهنامـه وابسته بـه نـهضت چپ، مدت انتشار: یک سال، صاحب امتیـاز: هاروتیون پطروسیـان (ه. جرماک)، سردبیر: سیمون سیمونیـان.
  • ایرانی آشخاتاوور[پانویس ۷] (به معنی رنجبران ایران)-(۱۹۲۰–۱۹۲۱ مـیلادی)، وابسته بـه جریـان فکری چپ، صاحب امتیـاز: هاروتیون پطروسیـان. این نشریـه ابتدا بـه صورت هفته نامـه و بعدها یک روز درون مـیان بـه چاپ مـی‌رسید. از ۱۹۲۱–۱۹۲۳ مـیلادی نیز با عنوان رنجبران ایران بـه زبان فارسی منتشر شد.
  • هفته نامـه نورگیـانک[پانویس ۸] (به معنی حیـات نو)-(۱۹۲۲–۱۹۲۷ مـیلادی)، صاحب امتیـاز: استپان خانبابیـان و سپس وارطان هُوانسیـان، سردبیر: اونیک مخیتاریـان. نورگیـانک بعد از مدتی یک روز درون مـیان بـه چاپ مـی‌رسید.
  • گاقاپار[پانویس ۹](به معنی عقیده)-(۱۹۲۵–۱۹۲۷ مـیلادی)، نشریـهٔ اجتماعی، سیـاسی و ادبی، صاحب امتیـاز: آ. بِگیـان، سردبیر: آ. قازاریـان، هدف این نشریـه، کـه یک روز درون مـیان بـه چاپ مـی‌رسید، عبارت بود از ترغیب ارمنیـان پراکنده درون جهان (در این مورد ارمنیـان ایران) بـه تبعیت از مرام فکری حاکم درون ارمنستان شوروی نوپا.

طی سال‌های ۱۹۲۷–۱۹۳۱ مـیلادی نشریـهای بـه زبان ارمنی درون تهران منتشر نشد درون ۱۹۳۱ مـیلادی/۱۳۱۰ خورشیدی هفته‌نامـه آلیک آغاز بـه کار کرد.

  • فصلنامـه فرهنگی پیمان
  • آلیک (روزنامـه)
  • رافی، سالنامـه، تقویم (۱۹۴۱ مـیلادی)
  • نائیری، سالنامـه، تقویم (۱۹۵۳ مـیلادی)
  • آرارات (۱۹۶۰/۱۹۵۹ مـیلادی) ماهنامـه ورزشی آرارات صاحب امتیـاز و مدیر مسئول و سردبیر آن سواک ساگینیـان مدیر باشگاه آرارات بود.

«تعدادی از نشریـات ارمنیـان درون جلفای اصفهان»

  • نور جوقایی لِرابر (پیـام‌آور جلفای نو)- (۱۹۰۴ که تا ۱۹۰۸ مـیلادی) ماهنامـه دینی و خبری، صاحب امتیـاز و سردبیر اسقف باگراد وارتازاریـان
  • نور جوقایی آودابار (۱۹۰۸ که تا ۱۹۱۱ مـیلادی) هفته نامـه دینی و خبری درون چاپخانـه وانک چاپ مـی‌شد.

«تعدادی از نشریـات ارمنیـان درون تبریز»

  • گوردز (کار)- (۱۹۰۳ مـیلادی) هفته نامـه دینی و خبری سردبیر خلیفه یقیشـه مرادیـان، خلیفه ارمنیـان آذربایجان
  • آراوُد (بامداد) هفته نامـه، سپس نشریـه سه روزانـه سیـاسی، اجتماعی، ادبی و اقتصادی ارگان حزب داشناکسوتیون ارمنیـان تبریز بود.
  • آقاقان (۱۹۱۲ که تا ۱۹۱۳ مـیلادی) فصلنامـه ارگان انجمن روستاییـان آقاقان
  • گغاسر (هنر دوست)-(۱۹۱۹ مـیلادی) ماهنامـه ادبی و هنری دانش آموزان مدارس ارمنیـان تبریز سردبیر موشق هوهانسیـان
  • آیگ (۱۹۱۲ که تا ۱۹۲۲ مـیلادی) نشریـه سه روزانـه سیـاسی، اجتماعی
  • وِرِلک (ترقی)-(۱۹۵۲ مـیلادی) هفته نامـه سیـاسی، اجتماعی و ادبی

نظام کلیسایی ارمنیـان ایران و نقش آن

نوشتار اصلی: کلیسای حواری ارمنی
لوگو کلیسای حواری ارمنی

کلیسا درون زندگی ارمنیـان نقش بسیـار مـهمـی دارد. همـه مراسم مذهبی ارمنیـان، از روز تولد که تا مرگ، درون کلیسا برگزار مـی‌شود. درون همـه ادوار بعد از اینکه ارمنیـان درون محلی استقرار مـی‌یـافتند، نخست کلیسایی مـی‌ساختند و به دنبال آن به منظور آموزش دانش آموزان کلاس درس دایر مـی‌د.

کلیسای حواری ارمنی: اکثریت مطلق ارمنیـان عضو این کلیسا هستند کـه قدیمـی‌ترین کلیسای ارمنی است.

«البته شایـان ذکر هست که دلایل نامگذاری کلیسای ارمنی بـه نام کلیسای حواری و ملی ارمنی این هست که این کلیسا توسط دو تن از دوازده حواریون عیسی مسیح (ع) بنیـانگذاری شده‌است؛ و دلیل این کـه کلیسای ارمنی نامـیده مـی‌شود این هست که تنـها ارمنیـان مـی‌توانند عضو این کلیسا شوند. به همـین دلیل کلیسای ارمنی خارج از جامعه خود و به زبان غیر ارمنی تبلیغ دینی ندارد و تدریس علوم دینی نیز درون مدارس و کلیساها بـه زبان غیر ارمنی متداول نیستند.

برخی بـه اشتباه کلیسای ارمنیـان را کلیسای گریگوری مـی‌نامند، این اشتباه از آنجا ناشی مـی‌شود کـه گریگور لوساوریچ (گریگور روشنگر) باعث شد که تا در قرن چهارم مـیلادی دین مسیحیت درون ارمنستان بـه عنوان دین رسمـی کشور پذیرفته و متداول گردد، درون حالی کـه ارمنیـان مبنای تأسیس کلیسای ارمنی را از قرن اول مـیلادی و توسط حواریون عیسی مسیح محسوب مـی‌کنند، از اینرو نیز کلیسای خود را کلیسای حواریونی ارمنی مـی‌نامند.

از سال ۱۹۶۱ مـیلادی که تا ۱۹۹۹ مـیلادی اسقف اعظم آرداک مانوکیـان رهبر حوزه تهران بود اکنون اسقف سبوه سرکیسیـان جانشین وی مـی‌باشد.

در ایران سه حوزه اسقفی وجود دارد:

حوزه اسقفی خلیفه‌گری ارامنـه آذربایجان، خلیفه‌گری ارامنـه تهران، خلیفه‌گری ارامنـه اصفهان. کلیساهای ارمنی کاتولیک، پروتستان، جمعیت برادری، ادونتیست و کلیسای جماعت ربانی کـه پس از انقلاب فعال شد درون ایران وجود دارند و کار مـی‌کنند.

کلیساهای ارمنی

نوشتار اصلی: فهرست کلیساهای ارمنی درون ایران

از کلیساهای تهران را مـی‌توان بـه کلیسای سورپ گئورگ و کلیسای مریم مقدس (تهران) و کلیسای سرکیس مقدس نام برد.

کلیسای وانک

کلیساهای قدیمـی تهران مـی‌توان به:

کلیسای تادئوس و بارتوقیمئوس مقدس

«ارمنی‌های تهران اولین کلیسای خود را درون سال ۱۷۶۸ مـیلادی درون کوچه‌ای بـه نام ارامنـه درون ضلع غربی بازارچه دروازه حضرت عبدالعظیم پیش از توسعه تهران درون عصر ناصری بنا د.»

کلیسای سورپ گئورگ، (گئورگ مقدس) تهران

«این کلیسا دومـین کلیسای ارمنی‌های تهران درون اواخر سده هجدهم درون خیـابان حنیف نژاد، مـیدان وحدت اسلامـی (مـیدان دروازه قزوین سابق)، بازارچه قوام الدوله، کوچه کلیسا واقع است. بنای اولیـه این کلیسا طبق روایـات توسط دو تن از ارمنی‌های ساکن آن محله بـه نامـهای (هوسپیـان) و (استپانیـان) بـه صورت محراب کوچکی جهت انجام فرایض دینی ارمنیـان ساخته شده‌است. ارمنی‌های ساکن محله مذکور بـه دنبال لشکرکشیـهای آقا محمدخان قاجار بـه قفقاز درون سال ۱۷۹۵ مـیلادی بـه اسارت درآمده و از منطقه قره‌باغ بـه شـهر تهران کوچ داده شده‌اند. بعد از بـه سلطنت رسیدن فتحعلی شاه قاجار درون سال ۱۷۹۸ مـیلادی عده‌ای از صنعتگران ارمنی ساکن جلفای اصفهان و تبریز بـه تهران آمده و بعضاً درون محله دروازه قزوین ساکن شدند و در نتیجه بـه تعداد ساکنین ارمنی آن محله افزوده شد. چون محراب کوچک مزبور دیگر نمـی‌توانست جوابگوی احتیـاجات دینی ارمنی‌های ساکن محله باشد لذا درون سال ۱۸۸۴ مـیلادی کلیسای فعلی درون محل آن محراب بنا شد.»

از دیگر کلیساهای تهران حتما از:

کلیسای مریم مقدس درون خیـابان مـیرزا کوچک خان، کلیسای سورپ کلیسای تارگمانچاتس درون وحیدیـه، سورپ وارتان حشمتیـه، کلیسای گریگور لوساووریچ مقدس مجیدیـه و مـیناس مقدس درون ده ونک نام برد.

ارمنیـان کاتولیک نیز کلیسایی بـه نام گریگور لوساوریچ مقدس دارند کـه در سالهای ۱۹۵۰–۵۴ مـیلادی بنا شده‌است. کلیسای ارمنیـان پروتستان نیز درون سال ۱۹۴۶ مـیلادی بنا شده هوانس مقدس نام دارد.

از دیگر کلیساهای معروف و قدیمـی ارمنیـان درون سایر شـهرهای ایران مـی‌توان:

«کلیسای وانک، کلیسای سن استپانوس، قره کلیسا، کلیسای ارامنـه‌آبادان، کلیسای ارامنـه معموره» را نام برد.

ترکیب جمعیتی

زنان ارمنی درون دوران قاجاریـان

شمار ارمنیـان تهران درون دوره قاجار (بنابر آمار جانی هانانیـان)[۴۹]

سال خانواده مرد زن جمع ۱۸۴۹ مـیلادی ۷۵ ۱۶۲ ۱۴۸ ۳۱۰ نفر ۱۸۷۲ مـیلادی ۱۵۷ - - ۷۵۰ نفر ۱۸۸۰ مـیلادی ۲۴۱ - - ۱۱۷۷ نفر ۱۹۰۳ مـیلادی ۳۲۰ - - ۱۴۵۰ نفر ۱۹۱۳ مـیلادی ۵۷۵ ۱۵۰۵ ۱۴۰۰ ۲۹۰۵ نفر ۱۹۲۲ مـیلادی - ۱۶۳۳ ۱۶۱۴ ۳۲۴۷ نفر
ارامنـه روستای چلاوه درون دوره ناصرالدین شاه

شمار ارمنیـان روستاهای اطراف تهران درون سال ۱۸۸۰ مـیلادی (بنابر آمار ارنست هولتسر)[۵۰]

دهکده خانواده مرد زن جمع دهکده ونک ۲۴ ۵۷ ۴۹ ۱۰۶ نفر دهکده دروس ۱۸ ۳۸ ۴۰ ۷۸ نفر دهکده خوردین ۷ ۲۲ ۱۱ ۳۳ نفر دهکده بومـهن ۷ ۲۹ ۳۳ ۶۲ نفر مجموع ۵۶ ۱۴۶ ۱۳۳ ۲۷۹ نفر

شمار ارمنیـان جلفای اصفهان درون دوره قاجار (بنابر آمار آلمار هوسپیـان)[۵۱]

سال شمار ارمنیـان ۱۸۵۱ مـیلادی ۲۵۸۶ نفر ۱۸۸۰ مـیلادی ۲۶۹۲ نفر ۱۹۰۳ مـیلادی ۳۴۵۰ نفر ۱۹۱۶ مـیلادی ۳۷۴۸ نفر ۱۹۲۰ مـیلادی ۳۱۰۹ نفر

شمار ارمنیـان سه منطقه درون ۱۸۸۰ مـیلادی بـه سرشماری از خلیفه گری اصفهان، بـه شرح زیر بوده‌است: (سرخس ۵۶۵۵ نفر، چهارمحال ۲۸۹۵ نفر، منطقه ف ۶۵۸۹ نفر)

شمار ارمنیـان ساکن تبریز (بنابر آمار آلمار هوسپیـان) درسال ۱۸۳۲ مـیلادی ۵۰۰ خانواده درون تبریز زندگی مـی‌د کـه در سال ۱۸۳۸ مـیلادی بـه ۵۸۰ خانواده، شامل ۲۵۸۰ نفر رسید. درون سال ۱۹۱۲ مـیلادی شمار ارمنیـان تبریز بـه ۴۰۰۰ نفر رسید.

شمار ارمنیـان ساکن شـهرها و روستاهای آذربایجان بجز شـهر تبریز (بنابر آمار نازار گورویـانس)[۵۲]

شـهر شمار ارمنیـان سال ۱۸۷۲ مـیلادی شمار ارمنیـان سال ۱۹۱۲ مـیلادی دره شام با روستاهای ارمنی‌نشین اطراف آن ۲۵ خانواده - خوی با روستاهای ارمنی‌نشین اطراف شـهر ۷۴ خانواده ۱۵۰۰ نفر ماکو با روستاهای ارمنی‌نشین اطراف شـهر ۳۳۰ خانواده ۷۵۰ نفر سلماس با ۲۵ روستای ارمنی‌نشین اطراف شـهر ۹۷۳ خانواده ۱۲۰۰۰ نفر ارومـیه با ۱۶ روستای ارمنی‌نشین اطراف شـهر ۴۶۴ خانواده ۵۵۰۰ نفر باراندوز با ۸ روستای ارمنی‌نشین اطراف شـهر ۱۵۹ خانواده - شـهرستان نقده با ۷ روستای ارمنی‌نشین اطراف شـهر ۴۲۳ خانواده ۸۰۰ نفر ساوجبلاغ (اردبیل) با ۳ روستای ارمنی‌نشین اطراف شـهر ۴۵ خانواده - مراغه با ۴ روستای ارمنی‌نشین اطراف شـهر ۳۵ خانواده ۱۲۵۰ نفر اردبیل ۲۰ خانواده - مـیاندوآب با ۳ روستای ارمنی‌نشین اطراف شـهر ۹۰ خانواده ۸۵۰ نفر ارسباران - ۶۰۰۰ نفر مجموع ۲۶۳۸ خانواده ۲۸۶۵۰ نفر

شمار ارمنیـان ساکن سایر شـهرها و روستاها درون سال ۱۸۵۶ مـیلادی (بنابر آمار آلمار هوسپیـان)

شـهر شمار ارمنیـان رشت ۶۰ خانواده بندرانزلی ۱۰ خانواده بابل ۵۰ خانواده گرگان ۵۰ خانواده شاهرود ۱۰ نفر زنجان ۲۰ نفر شیراز ۷۰ نفر بندر بوشـهر ۱۵۰ نفر خرقان با ۴ روستای ارمنی‌نشین آن ۱۲۰۰ نفر ملایر با ۳ روستای ارمنی‌نشین آن ۵۰۱ نفر کزاز با ۱۰ روستای ارمنی‌نشین آن ۹۸۰ نفر بخش کمره با ۱۵ روستای ارمنی‌نشین آن ۲۳۹۰ نفر بوروار، باختر گلپایگان با ۹ روستای ارمنی‌نشین آن ۲۰۶۳ نفر ف با ۲۱ روستای ارمنی‌نشین آن ۶۵۱۷ نفر

شمار ارمنیـان ساکن سایر شـهرها بنابر آمار خلیفه گری ارامنـه تهران: <<ارومـیه، درون ۱۹۴۸ مـیلادی، ۳۰۰۰ نفر. ارسباران، درون ۱۹۳۰ مـیلادی ۵۱۰ خانواده. سلماس، درون ۱۹۱۷ مـیلادی ۵۹۱ خانواده. مشـهد، درون ۱۹۶۶ مـیلادی ۳۲۰ نفر. همدان، درون ۱۸۵۶ مـیلادی ۴۰ خانواده، اراک، درون ۱۹۵۰ مـیلادی ۸۰۱ نفر. بربرود با ۲۲ روستای ارمنی‌نشین درون ۱۹۳۳ مـیلادی، ۹۳۷ خانواده. کمره، درون ۱۹۵۲ مـیلادی درون هفت روستای این منطقه ۲۱۸۵ نفر. کزاز، درون ۱۹۳۲ مـیلادی این منطقه دارای ۱۵ روستای ارمنی‌نشین با ۴۱۵۶ نفر جمعیت. خراقان (قاراقان)، با چهار روستای ارمنی‌نشین درون ۱۹۴۰ مـیلادی دو هزار نفر. رشت، درون ۱۹۳۴ مـیلادی ۵۱۵ و در ۱۹۸۹ مـیلادی ۴۳ خانواده. اهواز، درون ۲۰۰۳ مـیلادی، ۶۰ خانواده. چهارمحال و بختیـاری، درون ۱۹۶۳ مـیلادی جمعیت ارمنیـان منطقه بـه ۴۳۰۰ نفر مـی‌رسید.>>

جستارهای وابسته

  • تاریخ ارمنستان
  • ارمنی‌ها درون مشروطه ایران
  • ارمنی‌ها درون جنگ ایران و عراق
  • ارمنی‌ها درون فوتبال ایران
  • جماعت ارمنیـان پراکنده
  • مسابقات ورزشی سراسری ارامنـه ایران (المپیک ارمنیـان)
  • پیشینـه صنعت چاپ درون ایران
  • فهرست ارمنی‌های ایران
  • فهرست معماران ارمنی
  • فهرست کارگردانان ارمنی

پانویس ۱

  • اهل وان کـه در شـهرهای قفقاز فعالیت مـی‌کرد و به علت تبعید بـه تابعیت ایران درآمده بود. وی مؤلف آثار ادبی متعددی با موضوعات ایرانی است.
  • Astgh Arevelian
  • Arshaluys
  • Aravot
  • Bobokh
  • Horizon
  • Irani Ashkhatavor
  • norkyank
  • Gaghapar
  • پانویس ۲

  • "E.J. Brill's First Encyclopaedia of Islam, 1913-1936, Volume 5." M. Th. Houtsma. BRILL, 1993 - Islam - 578 pages.
  • "Armenian Van/Vaspurakan." Hovannisian, Richard G. (1999). Costa Mesa, California: Mazda Publishers. ISBN: 1-56859-130-6.
  • کتاب ارمنیـان ایران، نویسنده:آندرانیک هویـان،انتشارات:مرکز بین‌المللی گفتگوی تمدنـها با همکاری انتشارات هرمس. صفحه:۱۱
  • کتاب تاریخ ارامنـه ایران، نویسنده:وازگن س. غوگاسیـان، ترجمـه:سعید کریم پور،انتشارات:امـیرکبیر، صفحه:۱۲
  • داوریژتسی، آراکل. تاریخ داوریژتسی. واقارشاباد: چاپخانـهٔ کلیسای اچمـیادزین، ۱۸۹۶
  • ژان دیـالافوآ، ایران-کلده و آشور، ترجمـه علی محمد فره وشی، کتابفروشی خیـام، تهران،1361، ص 217
  • تاریخ مختصر اِسکان ارامنـه درون شـهر تهران.
  • آلمار هوسپیـان، نگاهی بـه زندگی ارمنیـان تهران درون گذشته نزدیک، سالنامـه رافی، جلد اول، ۱۹۶۹م، ص ۲۶۷
  • ↑ ۹٫۰۹٫۱ گلریز، سیدمحمدعلی، مـینودر یـا باب‌الجنـهٔ قزوین، قزوین، انتشارات طه، ۱۳۶۸، جلد:یکم، دانشگاه تهران، ۱۳۳۷، صفحه:۵۱۲
  • Sir Der Merketin
  • سفرنامـهٔ برادران شرلی درون زمان شاه عباس کبیر، ترجمـهٔ آوانس با مقدمـه و توضیحات دکتر محبت آیین، تهران، منوچهری، ۱۳۵۷، صفحه:۱۹۱
  • Voyage de Chevalier Chardin en Perse, ed, L.Langels. Paris p. 400
  • Coruelle le Bruyn
  • سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، دفتر دوم، صفحه:۱۱۵۱
  • معتضد، خسرو، حاج امـین الضرب، تاریخ تجارت و سرمایـه‌گذاری صنعتی درون ایران، تهران، انتشارات جانزاده، ۱۳۶۶، صفحه:۶۴۵–۶۴۸.
  • سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین، دفتر دوم، صفحه:۱۱۵۲–۱۱۵۳.
  • کتاب تاریخ ارمنیـان، نویسنده: آگاتانگلوس، ترجمـه گارون سارکسیـان، نشر:تهران-نائیری ۱۳۸۰
  • ↑ ۱۸٫۰۱۸٫۱ آرشیو دفتر فرهنگی جمـهوری اسلامـی ایران درون ایروان-ارمنستان
  • کتاب تعاملات و تشابهات فرهنگی بین ایران و ارمنستان از دیرباز تاکنون، نویسنده:دکتر لینا ملکمـیان، ناشر:انتشارات نائیری-تهران، تابستان ۱۳۸۹
  • یـاکوب پولاک، سفرنامـه پولاک، ترجمـه کیکاوس جهانداری، انتشارات خوارزمـی، تهران، ۱۳۶۱، صفحهٔ ۲۹۷
  • آرشاک آلبویـاجیـان، تاریخ مـهاجرت ارمنیـان، جلد دوم، چاپ نور آستق، قاهره، ۱۹۵۵، ص ۲۶۰
  • کارلا سرنا، مردم و دیدنی‌های ایران، ترجمـه غلامرضا سمـیعی، انتشارات نشر نو، تهران، ۱۳۶۳، ص ۲۹۴
  • مـهدی بامداد، شرح حال رجال ایران درون قرن ۱۲،۱۳،۱۴ جلد پنجم، انتشارات کتابفروشی زوار، تهران، ۱۳۵۷، ص۱۱۳
  • آرشاک آلبویـاجیـان، تاریخ مـهاجرت ارمنیـان، جلد دوم، چاپ نورآستق، قاهره، ۱۹۵۵ مـیلادی، صفحه:۱۳۵ بـه زبان ارمنی
  • خاچیکیـان، بازرگانان ارمنی جلفای نو و روابط تجاری آن‌ها با روسیـه درون سده‌های ۱۷ و ۱۸، ایروان، ۱۹۸۸ مـیلادی، صفحه:۲۱ زبان ارمنی
  • هاروتیون در-هوهانیـان، تاریخ جلفای نو، جلد اول، جلفا، ۱۸۸۰ مـیلادی، ترجمـه:بوغوس پطروسیـان، صفحه:۱۰۶
  • خاچیکیـان، بازرگانان ارمنی جلفای نو و روابط تجاری آن‌ها با روسیـه درون سده‌های ۱۷ و ۱۸، ایروان، ۱۹۸۸ مـیلادی، صفحه:۱۰۶ زبان ارمنی
  • هاروتیون در-هوهانیـان، تاریخ جلفای نو، جلد اول، جلفا، ۱۸۸۰ مـیلادی، ترجمـه:بوغوس پطروسیـان، صفحه:۱۰۹ که تا ۱۱۱
  • خاچیکیـان، بازرگانان ارمنی جلفای نو و روابط تجاری آن‌ها با روسیـه درون سده‌های ۱۷ و ۱۸، ایروان، ۱۹۸۸، صفحه:۷۲ و ۷۳
  • روبرتو گلنبگیـان، (فیلیپ دوزاگلی و استقرار تجارت درون کورلاند بـه سال ۱۶۹۶ مـیلادی)، مجله بررسی‌های تاریخی، سال هفتم، شماره ۲، خرداد و تیر ۱۳۵۱ خورشیدی، صفحه:۱۲۰
  • خاچیکیـان، بازرگانان ارمنی جلفای نو و روابط تجاری آن‌ها با روسیـه درون سده‌های ۱۷ و ۱۸، ایروان، ۱۹۸۸، صفحه:۸۵ و ۹۴
  • آراکل داوریژتسی، تاریخ آراکل داوریژتسی، ایروان، ۱۹۸۸ مـیلادی، صفحه:۳۲
  • هاروتیون در-هوهانیـان، تاریخ جلفای نو، جلد اول، جلفا، ۱۸۸۰ مـیلادی، ترجمـه:بوغوس پطروسیـان، صفحه:۱۰۲
  • روبرتو گلنبگیـان، (فیلیپ دوزاگلی و استقرار تجارت درون کورلاند بـه سال ۱۶۹۶ مـیلادی)، مجله بررسی‌های تاریخی، سال هفتم، شماره ۲، خرداد و تیر ۱۳۵۱ خورشیدی، صفحه:۱۱۴
  • روبرتو گلنبگیـان، (فیلیپ دوزاگلی و استقرار تجارت درون کورلاند بـه سال ۱۶۹۶ مـیلادی)، مجله بررسی‌های تاریخی، سال هفتم، شماره ۲، خرداد و تیر ۱۳۵۱ خورشیدی، صفحه:۱۶۸
  • چارلز عیسوی، تاریخ اقتصادی ایران (عصر قاجار ۱۲۱۵–۱۳۳۲ ه‍. ق)، ترجمـه یعقوب آژند، نشر گستره، تهران، ۱۳۶۲، صفحه:۶۷
  • احتشام السلطنـه، خاطرات احتشام السلطنـه، بـه کوشش سید محمد مـهدی ،انتشارات زوار، تهران ۱۳۶۷، چاپ دوم، صفحه:۲۱۹
  • خسرو معتضد، حاج امـین الضرب و تاریخ تجارت و سرمایـه‌گذاری درون ایران،انتشارات جانزاده تهران، ۱۳۶۶، صفحه:۶۴۶
  • خسرو معتضد، حاج امـین الضرب و تاریخ تجارت و سرمایـه‌گذاری صنعتی درون ایران، صفحه:۶۴۷ و ۶۴۸
  • خسرو معتضد، حاج امـین الضرب و تاریخ تجارت و سرمایـه‌گذاری صنعتی درون ایران، صفحه:۶۴۷
  • خسرو معتضد، حاج امـین الضرب و تاریخ تجارت و سرمایـه‌گذاری صنعتی درون ایران، صفحه:۴۱۷
  • خسرو معتضد، حاج امـین الضرب و تاریخ تجارت و سرمایـه‌گذاری صنعتی درون ایران، صفحه:۴۰۹
  • تارنمای رسمـی مؤسسه ترجمـه و تحقیق هور
  • واهه آرمن چگونـه پرواز کرد؟
  • تارنمای رسمـی واهه آرمن
  • روبن گریگوریـان، آهنگ ساز، رهبر ارکستر و نوازندۀ ویلن
  • نیکول گالاندریـان (۱۸۸۱- ۱۹۴۴ مـیلادی)، موسیقی دان نامـی ارمنی - ایرانی سدۀ بیستم مـیلادی
  • http://www.dandane.ir/آنیک-استپانیـان-آویدیـان/
  • هانانیـان، نخستین چاپخانـه ارمنیـان تهران، سالنامـه رافی، جلد دوم، ۱۹۷۰، ص ۲۷۸
  • ارنست هولتسر، ایران درون یکصد و سیزده سال پیش، جلد دوم، ترجمـه محمد عاصمـی،انتشارات وزارت فرهنگ و هنر مرکز مردم‌شناسی، تهران، ۱۳۵۵، ص ۷۰
  • آلمار هوسپیـان، نگاهی بـه زندگی ارمنیـان تهران درون گذشته نزدیک، سالنامـه رافی، جلد اول، تهران ۱۹۶۹، ص ۲۶۲
  • نازار گورویـانس، ارمنیـان ایران، مترجم:داجاد بوغوسیـان، تهران ۱۹۶۸م، ص ۱۶۱ و ۳۱۸
  • منابع

    • کتاب ارمنیـان ایران، نویسنده:آندرانیک هویـان،انتشارات:مرکز بین‌المللی گفتگوی تمدنـها با همکاری انتشارات هرمس، تاریخ:۱۳۸۰، شابک:۲-۰۰۷-۳۶۳-۹۶۴
    • دانشنامـه ایرانیـان ارمنی، نویسنده: ژانت د. لازاریـان،انتشارات هیرمند، چاپ دوم:۱۳۸۸، شابک:۰-۵۰-۶۹۷۴-۹۶۴-۹۷۸
    • ارمنیـان ایران،فصلنامـه فرهنگی پیمان - شماره ۶۴ - سال هفدهم - تابستان ۱۳۹۲
    • نگاهی بـه تاریخ ارمنیـان تهران،ادیک باغداساریـان،تهران ۱۳۸۰
    • ورزشکاران نامـی ارمنی ایرانی، نویسنده آلفرد هاوان، انتشارات نائیری، ۱۳۹۰، شابک:۷-۱۷-۵۳۰۷-۶۰۰-۹۷۸
    • از مدرسهٔ هایکازیـان که تا دبیرستان‌های پسرانـهٔ کوشش ـ داویدیـان و انـهٔ کوشش ـ مریم، نویسنده: آرا اوانسیـان، فصلنامـه فرهنگی پیمان - شماره ۶۶ - سال هفدهم - زمستان ۱۳۹۲
    • نگاهی اجمالی بر حوزه‌های انتخاباتی ارمنیـان درون مجلس شورای اسلامـی، نویسنده: آنوشیک ملکی، فصلنامـه فرهنگی پیمان - شماره ۵۴ - سال چهاردهم - زمستان ۱۳۸۹
    • فصلنامـه فرهنگی پیمان - شماره ۴۸ - سال سیزدهم - تابستان ۱۳۸۸
    • درآمدی بر چگونگی حیـات اجتماعی و فرهنگی ارمنیـان قزوین، نویسنده: دکتر ناصر تکمـیل همایون، فصلنامـه فرهنگی پیمان - شماره ۲۸ - سال هشتم - تابستان ۱۳۸۳
    • تصویری از موج دوم بازگشت ارامنـه بـه ارمنستان شوروی
    • ارامنـه درون ایران، نویسنده: قوکاسیـان، هراند؛ مجله: ارمغان، دوره سی و هفتم، مرداد و شـهریور ۱۳۴۷ - شماره ۵ و ۶
    • نامـه‌ها و اظهار نظرها، نویسنده: خرازی، علی رضا؛ فرهنگ، سید احمد؛ بایبوردی، حسین؛ وارطان داودیـان؛ برهان، حسن علی؛ مجله: خاطرات وحید، اسفند ۱۳۵۱ - شماره ۱۷
    • ارمنیـان ایران، نازار گورویـانس، تهران ۱۹۶۸
    • ایرانیـان ارمنی، اسماعیل رائین، تهران ۱۳۵۶
    • گروه تحقیق و پژوهش سینما. ارامنـه و سینمای ایران. تهران: انتشارات روزنـه کار، ۱۳۸۳. شابک ‎۹۶۴-۶۷۲۸-۴۴-۸. 
    • هم مـیهنان نقش آفرین مسیحی، عباسعلی صالحی تهران:بی تا
    • تاریخ جراید و مجلات ایران، محمد صدر هاشمـی، اصفهان ۱۳۶۳–۶۴
    • رستم‌التواریخ، محمد هاشم، بـه کوشش محمد مشیری، تهران ۱۳۴۸
    • تاریخ تهران، عبدالعزیز جواهر کلام، تهران ۱۳۵۷
    • تهران قدیم، جعفر شـهری، تهران ۱۳۵۷
    • نقش جامعه ایرانیـان ارمنی درون ظهور معماری مدرن شـهر تهران
    • عباس اقبال آشتیـانی، مـیرزا تقی خان امـیرکبیر، تهران۱۳۶۳ چاپ سوم ص۱۵۸
    • فریدون آدمـیت، امـیرکبیر و ایران، جلد اول تهران۱۳۵۴ ص۳۵۷
    • مـهدی بامداد، شرح حال رجال ایران درون قرن ۱۲ و ۱۳ و ۱۴ هجری، جلد اول تهران ۱۳۵۷ ص۴۹۲

    پیوند بـه بیرون

    • «مستندی دربارهٔ ارمنی‌های ایران». بازبینی‌شده درون ۳ مارس ۲۰۱۷. 
    • ن
    • ب
    • و
    موضوع‌های مرتبط با ایران
    تاریخ
    پیش از اسلام
    • پیش از آریـایی‌ها
    • تمدن جیرفت
    • شـهر سوخته
    • نیـا-ایلامـی
    • عیلام
    • تمدن آمودریـا
    • منائیـان
    • آریـایی
    • ماد
    • هخاان
    • سلوکیـان
    • دولت یونانی بلخ
    • اشکانیـان
    • کوشانیـان
    • ساسانیـان
    • هپتالیـان
    پس از اسلام
    • حمله اعراب
    • امویـان
    • عباسیـان
    • گاوباریـان
    • طاهریـان
    • علویـان طبرستان
    • صفاریـان
    • سامانیـان
    • زیـاریـان
    • آل بویـه
    • غزنویـان
    • سلجوقیـان
    • خوارزمشاهیـان
    • ایلخانان
    • تیموریـان
    • دوران ملوک الطوایفی
    • صفویـان
    • هوتکیـان
    • افشاریـان
    • زندیـان
    • قاجاریـان
    دوران نوین
    • پهلوی‌ها
    • دولت موقت
    • جمـهوری اسلامـی
    جستارهای وابسته
    • ایران بزرگ
    • تاریخ طبرستان
    • فهرست شاهان
    • تاریخ نظامـی
    سیـاست
    • جمـهوری اسلامـی
    • جریـان روشنفکری
    • زنان
    • دانشجویی
    • انتخابات
    • قانون اساسی
    • رهبر
    • رئیس‌جمـهور
    • قوه قضائیـه
    • مجلس خبرگان رهبری
    • مجلس شورای اسلامـی
    • شورای نگهبان
    • مجمع تشخیص مصلحت نظام
    • شورای عالی امنیت ملی
    • شوراهای اسلامـی شـهر و روستا
    • حقوق بشر
    • فهرست مقامات عالی‌رتبه
    • اصلاح‌طلبان
    • اصول‌گرایـان
    • قطعنامـه ۱۷۴۷ شورای امنیت
    • سیـاست خارجی
    • وزارت اطلاعات
    • نیروهای مسلح
    • ارتش
      • نیروی هوایی
      • نیروی دریـایی
    • انرژی هسته‌ای
    • پرونده‌های تروریسم دولتی
    • پیـامدهای انتخابات ریـاست جمـهوری دهم
    • شرکت نفت ایران و انگلیس
    • کودتای ۲۸ مرداد
    • انقلاب سفید
    • انقلاب ۱۳۵۷ ایران
    • گروگان‌گیری سفارت ایران درون لندن
    • جنگ ایران و عراق
    • پرواز شماره ۶۵۵ ایران ایر
    • کشتار حاجیـان درون مکه (۱۳۶۶)
    • بحران آثار باستانی ایران دانشگاه شیکاگو
    • تاریخ جمـهوری اسلامـی
    • انتخابات ۱۳۸۸
    • مشروطه
    • سازمان فضایی
    مردم
    • ایرانیـان مقیم خارج
    • زنان
    • ایل‌های کرد
    • آذری‌ها
    • گرجی‌ها
    • کردها
    • ارمنی‌ها
    • ایرانیـان مسیحی
    • ایرانیـان یـهودی
    • ایرانیـان زرتشتی
    • ایرانیـان آشوری
    زبان‌ها
    • فارسی
    • ترکی آذربایجانی
    • کردی
    • گیلکی
    • طبری
    • تالشی
    • لری
    • بلوچی
    • سیستانی
    • عربی
    • گرجی
    • ارمنی
    • زبان‌های ایرانی
    • زبان‌های هندوایرانی
    جغرافیـا
    • شـهرها
    • استان‌ها
    • فلات ایران
    • جزیره‌ها
    • کوه‌ها
    • زمـین‌لرزه‌ها
    اقتصاد
    • تاریخ اقتصاد
    • دانش و فناوری
    • کشاورزی
    • بهداشت و سلامت
    • بانک مرکزی
    • فهرست بانک‌ها
    • فرار مغزها
    • خودروسازی
    • صنایع دفاعی
    • ریـال
    • بورس اوراق بهادار
    • شبکه شتاب
    • مالکیت فکری
    • مناطق آزاد اقتصادی
    • معادن
    • دیوان محاسبات
    • ترابری
    • راه‌آهن
    • انرژی
    • صنعت نفت
    • انرژی هسته‌ای
    • گردشگری
    • سازمان گسترش و نوسازی صنایع
    • شرکت ملی نفت
    • سازمان اکو
    • سازمان صنایع هوایی
    • شرکت‌ها
    • مـیوه
    جامعه
    • فرهنگ
    • ایران‌شناسی
    • اساطیر
    • نمادهای ملی
    • آموزش و پرورش
    • آموزش عالی
    • دانش و فناوری
    • فهرست دانشگاه‌ها
    • فرار مغزها
    • جُرم
    • فلسفه
    • دین
      • اسلام
    • بهائی‌ستیزی
    • تاریخ ادبیـات
    • آشپزی
    • بهداشت و سلامت
    • ایدز
    • تفکیک تی
    • اعتیـاد
    • تریـاک
    • فرار ان
    • ورزش
    • رسانـه
    • ینگ اینترنت
    • وبلاگ‌نویسی
    • فهرست خبرگزاری‌ها
    • فهرست روزنامـه‌ها
    • تعطیلات عمومـی
    هنر
    • معماری
      • هخاان
    • باغ‌داری
    • نمایش
    • سینما
    • موسیقی سنتی
      • ای ایران
    • پاپ
    • راک
    خبرگزاری‌ها
    • اینا
    • فارس
    • مـهر
    • ایسنا
    • ایرنا
    • برنا
    • صدا و سیما
    • تسنیم
    • تابناک
    • کردپرس
    • ایبنا
    • موج
    • الف
    • انتخاب
    • جهان‌نیوز
    • سحام‌نیوز
    • عصر ایران
    • کلمـه
    مرتبط
    • گاه‌شماری
    • نوروز
    • جواهرات ملی
    • ایرانی‌ستیزی
    • ایرانی‌زدایی
    • ایران‌هراسی
    • رتبه‌بندی بین‌المللی
    • سرود شاهنشاهی
    • درگاه:ایران
    • ن
    • ب
    • و
    جماعت ارمنیـان پراکنده
    • جماعت ارمنیـان پراکنده
    • Largest communities
    • Ethnic enclaves
    مناطق سنتی اقامت ارمنیـان
    • آرتساخ
    • جاواخ
    • نخجوان
    • ارمنستان غربی
    • کیلیکیـه
    منطقه قفقاز
    • جمـهوری آذربایجان (باکو)
    • گرجستان
      • تفلیس
      • آبخازیـا
    اتحاد شوروی سابق
    • روسیـه
    • اوکراین
      • کریمـه
    • بلاروس
    • مولداوی
    • کشورهای بالتیک
    • آسیـای مرکزی
    قاره آمریکا
    • آرژانتین
    • برزیل
    • کانادا
    • مکزیک
    • ایـالات متحده آمریکا
      • لس آنجلس
    • اروگوئه
    • جماعت ارمنیـان پراکنده
    قاره اروپا
    • اتریش
    • بلغارستان
    • بلژیک
    • قبرس
    • جمـهوری چک
    • دانمارک
    • فرانسه
    • آلمان
    • یونان
    • مجارستان
    • ایتالیـا
    • مالت
    • هلند
    • لهستان
    • رومانی
    • صربستان
    • اسپانیـا
    • سوئد
    • سوئیس
    • بریتانیـا
    خاور مـیانـه
    • بحرین
    • مصر
    • ایران
    • عراق
    • اسرائیل
    • اردن
    • کویت
    • لبنان
    • قطر
    • سوریـه
    • ترکیـه
      • استانبول
      • ارمنی‌های پنـهان
    • امارات متحده عربی
    قاره آسیـا
    • افغانستان
    • بنگلادش
    • چین
    • هند
    • اندونزی
    • مـیانمار
    • پاکستان
    • سنگاپور
    قاره آفریقا
    • اتیوپی
    • سودان
    قاره اقیـانوسیـه
    • استرالیـا
    برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=ارمنی‌های_ایران&oldid=24231054»




    [حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 31 Jul 2018 00:54:00 +0000



    حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی

    گرجی‌های ایران - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد

    پرش بـه ناوبری پرش بـه جستجو

    گرجی‌های ایران
    ირანის ქართველები
    ایرانیسْ کارْتْوِلِبیکل جمعیت ۱۰۰٬۰۰۰ +[۱]مناطق با جمعیت قابل توجه ف، حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی گیلان، مازندران، گلستان، اصفهان، لرستان، فارس، خراسان، تهران و یزدزبان‌ها فارسی، گیلکی، مازندرانی، گرجیدین شیعه دوازده امامـی[۱]گروه‌های قومـی مرتبط مردم گرجی، مردم ایران

    گرجی‌های ایران گروهی از مردم گرجی، و یکی از قومـیت‌های ساکن ایران هستند کـه نیـاکان آن‌ها عمدتاً بـه دلیل مقاومت درون برابر پادشاهان ایران، از وطن خود گرجستان، بـه ایران تبعید مـی‌شدند. حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی به‌طوری‌که درون طول حکومت سلسله‌های صفویـه، افشاریـه و قاجاریـه حدود سیصد هزار گرجی در: حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی قزوین، گیلان، مازندران، گلستان، اصفهان، لرستان، فارس، خراسان، تهران و یزد[۲][۳] ساکن شده‌اند و امروزه بعد از گذشت حدود سه سده، تنـها صد هزار تَن از آنان قابل شناسایی هستند کـه از این مـیان برخی از گرجی‌های مناطقِ ساحلیِ شمالِ ایران با حفظ برخی از عناصر فرهنگی خود یعنی: لباس، ، موسیقی، آشپزی و معماری شناخته مـی‌شوند و همچنین بعضی از گرجی‌های مناطقِ کوهستانیِ غربِ اصفهان بـه واسطهٔ گویش بـه زبان گرجی قابل شناسایی هستند.[۴]

    تاریخ

    ورود گرجی‌ها بـه ایران

    در طی حملات ارتش امپراتوری صفویـان بـه گرجستان، آبادی‌های گرجستان ویران مـی‌شد، گرجی‌ها قتل‌عام مـی‌شدند و بازماندگان آن‌ها بـه اسارت گرفته شده و به ایران تبعید مـی‌شدند.

    به استناد از منابع تاریخی متعدد، حدود ۲۲۵٬۰۰۰ گرجی درون دورهٔ صفویـه، ۳۰٬۰۰۰ گرجی درون دورهٔ افشاریـه و ۱۵٬۰۰۰ گرجی نیز درون دورهٔ قاجاریـه درون ایران ساکن شده‌اند.

    در حال حاضر، شمار بازماندگان اسرای گرجی کـه در ایران ساکن شده‌اند کمتر از ۳۰٬۰۰۰ تن است.

    شمار گرجی‌های کشته شده و تبعید شده طی دوره‌های گوناگون حملات ایرانیـان بـه گرجستان (صفویـه بـه بعد):

    شرح مختصر رویداد سال رویداد (قمری) پادشاه وقت شمار کشتگان شمار اسرا منبع نبرد شاه اسماعیل با شروانشاه ۹۰۶ اسماعیل بسیـار نامعلوم روملو، احسن التّواریخ، ۶۲. حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی و والهٔ قزوینی، خلدبرین، ۹۶. یـاری لطان بـه قرقره ۹۲۲ اسماعیل بسیـار حداقل ۲۰۰ تن روملو، احسن التّواریخ، ۲۱۱. و هوشنگ مـهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ۲۶. حملهٔ دیو سلطان بـه منوچهر ۹۲۹ اسماعیل ۲٬۰۰۰ تن نامعلوم عالم آرای شاه اسماعیل، ۶۰۴–۶۰۷. حملهٔ دیو سلطان بـه منوچهر ۹۲۹ اسماعیل بسیـار نامعلوم عالم آرای شاه اسماعیل، ۶۰۹–۶۱۱. کپک سلطان ۹۳۰ طهماسب نامعلوم نامعلوم روملو، احسن التّواریخ، ۲۴۷. حملهٔ اول شاه طهماسب ۹۴۷ طهماسب بسیـار بسیـار روملو، احسن التّواریخ، ۳۸۴. حملهٔ دوم شاه طهماسب ۹۵۳ طهماسب بسیـار بسیـار روملو، احسن التّواریخ، ۴۰۹. حملهٔ سوم شاه طهماسب ۹۵۸ طهماسب بسیـار بسیـار روملو، احسن التّواریخ، ۴۵۵. حملهٔ چهارم شاه طهماسب ۹۶۱ طهماسب بسیـار ۳۰٬۰۰۰ تن روملو، احسن التّواریخ، ۴۹۲. و ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۸۸. حملهٔ شاه وردی بـه سیمون ۹۶۴ طهماسب بسیـار بسیـار روملو، احسن التّواریخ، ۵۱۳. حملهٔ شاه وردی بـه سیمون ۹۶۴ طهماسب ۱٬۰۰۰ تن بسیـار روملو، احسن التّواریخ، ۵۳۰. و ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۸۹. حملهٔ سرداران شاه طهماسب ۹۷۶ طهماسب بسیـار بسیـار روملو، احسن التّواریخ، ۵۶۸. و والهٔ قزوینی، خلدبرین، ۳۵۶. فتنـهٔ کنستانتین ۱۰۱۳ عباس بیش از ۵۰ تن ۰ منجّم یزدی، تاریخ عبّاسی، ۲۷۶. حملهٔ اول شاه عباس ۱۰۱۴ عباس نامعلوم ۳۰٬۰۰۰ تن ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۸۷۵. حملهٔ دوم شاه عباس ۱۰۱۴ عباس نامعلوم ۵۰۰ تن ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۸۷۵. امـیرگونـه درون آخال تسیخه ۱۰۱۸ عباس نامعلوم ۳٬۰۰۰ تن ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۷۸۸. حملهٔ سوم شاه عباس ۱۰۲۵ عباس ۷۰٬۰۰۰ تن ۱۳۰٬۰۰۰ تن ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۰۰. عیسی خان قورچی باشی ۱۰۲۵ عباس نامعلوم ۱۰٬۰۰۰ تن ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۱۳. عیسی خان قورچی باشی ۱۰۲۵ عباس نامعلوم ۳٬۰۰۰ خانواده ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۱۳. زیـاد اوغلی درون دانقی ۱۰۲۵ عباس نامعلوم نامعلوم ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۱۳. قرچاغای خان ۱۰۳۳ عباس ۱۰٬۰۰۰ تن ۰ ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۰۲۱. حملهٔ سرداران شاه عباس ۱۰۳۴ عباس ۱۰٬۰۰۰ تن ۰ ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۰۲۷. رستم خان درون دفع طهمورث ۱۰۴۱ صفی ۰ ۶٬۰۰۰ تن خواجگی اصفهانی، خلاصة السّیر، ۱۵۴. حملهٔ نادر شاه ۱۱۴۸ نادر ۰ ۶٬۰۰۰ خانواده لکهارت، نادرشاه، ۱۲۹. حملهٔ آغامحمدخان قاجار ۱۲۰۹ آغامحمدخان بسیـار ۱۵٬۰۰۰ تن هدایت، تاریخ روضة الصّفای ناصری، ۲۷۱.

    اوایل دورهٔ صفویـه

    درباریـان صفوی اسرای گرجی را راهنمایی مـی‌کنند. نقاشی روی پارچه مربوط بـه اواسط سدهٔ ۱۶ مـیلادی از موزه متروپولیتن نیویورک

    نقطهٔ شروع ورود گرجی‌ها بـه ایران از آغاز تأسیس سلسلهٔ صفویـان یعنی سال ۹۰۶ ق / ۱۵۰۱ م مـی‌باشد. هنگامـی کـه شاه اسماعیل یکم عازم نبرد با فرخ یسار پادشاه شیروان شد خلفا بیک را با جمعی روانـهٔ جنگ با گرجی‌ها نمود کـه در این یورش بسیـاری از گرجی‌ها کشته شدند. شاه اسماعیل کـه پس از شکست خوردن درون چالدران دیگر خود هیچگاه فرماندهی لشکریـانش درون تهاجمات را بر عهده نمـی‌گرفت درون سال ۹۲۲ ق، لطان را روانـهٔ نبرد با منوچهرخان و یـاری رساندن بـه ملک قرقره نمود. لطان بعد از ۱۴ روز نبرد پیروز شد و با اسرا و غنایم فراوانی بازگشت نمود.[۵] از اسرایی کـه در این جنگ گرفته شدند شاه اسماعیل ۲۰۰ تن را به منظور سلطان مصر جهت جلب دوستی وی علیـه عثمانیـان فرستاد.[۶]

    با توجه بـه مطلبی از «عالم آرای شاه اسماعیل» مـی‌توان برداشت نمود کـه شمار گرجیـانی کـه در سپاه شاه اسماعیل وارد شدند چنان فراوان بوده‌اند کـه محمدی سلطان ترکمان حاکم یـاغی قراحمـید کـه از سوی شاه اسماعیل منصوب شده بود، نامـه‌ای بـه اسکندرخان کُرد محمودی داده و در صورت یـاری بـه او درون جهت شکست شاه اسماعیل، مژدهٔ بـه دست آوردن غنایم فراوان بـه همراه سربازان گرجی مرصع پوش را مـی‌دهد. اسرای وی اغلب از شریف زادگان ازنائوری بودند کـه به همراه آذری‌ها و ارامنـه درون منطقه قزوین و ازنا ساکن شدند.[۷]

    مـیانـه سال‌های ۹۳۰ که تا ۹۵۷ ق برابر با ۱۵۲۴ که تا ۱۵۶۱ م شاه طهماسب چهار بار بـه گرجستان لشکرکشی نمود. افزون بر لشکرکشی‌های او، چهار بار نیز امرا و سرداران خود را بـه جنگ با گرجیـان فرستاد. درون درازای این حملات کـه به بهانـهٔ جهاد علیـه کفار (این واژه بـه غیرمسلمانان اطلاق مـی‌شده‌است) و در حقیقت بـه دلیل غارت ثروت‌های فراوان موجود درون کلیساهای گرجستان و تمایل وی به منظور تجربه اندوزی سپاهیـانش درون جنگ[۸] علیـه سرزمـینی کـه ملوک الطوایفی و عدم اتحاد نواحی گوناگون آن را بـه شدت ضعیف نموده بود اسرای زیـادی بـه ایران وارد شدند. تنـها درون لشکرکشی چهارم شاه طهماسب ۳۰٬۰۰۰ اسیر بـه دست آمد.[۹] درون حملات دیگر وی و سردارانش نیز اسرای زیـادی بـه ایران وارد شدند. اما درون منابع بـه روشنی به‌شمار آن‌ها اشاره‌ای نشده‌است.

    در دوران سلطنت شاه طهماسب با تزاید تشکیلات حکومت و تمایز آن‌ها از هم قزلباشان درون رأس امور و مناصب نظامـی و تاجیک‌ها درون رأس مناصب اداری و کشوری قرار گرفتند. با زیـاده طلبی امرای دو گروه و تحریکات بیش از اندازه آنان، شاه طهماسب تصمـیم گرفت قفقازی‌ها را بـه عنوان پیروان بی‌طرف درون دستگاه دولتی بپذیرد.[۱۰]راجر سیوری نیز باور دارد شاه طهماسب با خط مشی آگاهانـه آغاز بـه استخدام قفقازی‌ها نمود.[۱۱]

    شاه طهماسب نـه تنـها از گرجی‌ها درون ایران استفاده مـی‌کرد بلکه بـه علت اطمـینان بـه رشادت و توانایی آن‌ها یک بار آن‌ها را بـه عملیـاتی برون مرزی فرستاد. وی بعد از اینکه بـه همایون پادشاه هندوستان درون به دست آوردن تخت و تاج یـاری نمود، ولدبیک تکلو را با شماری از گرجی‌ها بـه هند فرستاد که تا فتح کابل را بـه همایون تبریک گویند و اتفاقاً ولدبیک درون جنگ بدخشان بـه همایون پیوست و گرجیـان هم وی را درون این جنگ یـاری د.[۱۲]

    از ۹ پسر شاه طهماسب کـه به دورهٔ نوجوانی رسیدند ۴ تن از مادران گرجی و ۳ تن از مادران چرکسی بودند، بدین ترتیب با پیش آمدن مسئلهٔ جانشینی شاه طهماسب، زنان گرجی و چرکسی حرم سلطنتی به منظور به تخت نشاندن فرزندان خود دست بـه کار شدند.[۱۲] فرزندان گرجی وی عبارت بودند از: حیدرمـیرزا، مصطفی مـیرزا، امامقلی مـیرزا، علی مـیرزا.[۱۳]

    در مورد محل اسکان گرجی‌هایی کـه در دورهٔ شاه طهماسب بـه ایران وارد شدند درون منابع سخنی بـه مـیان نیـامده است، ولی با توجه بـه اینکه هنگام مرگ شاه طهماسب گرجیـان دربار صفوی درون قزوین آنقدر فراوان و نیرومند بودند کـه یکی از دو جناح به منظور جانشینی شاه طهماسب را هدایت مـی‌د، مـی‌توان برداشت نمود کـه آن‌ها درون پایتخت آن زمان یعنی قزوین و پیرامون این شـهر اسکان یـافته‌اند.

    در سال ۹۸۲ ق، بیماری شاه طهماسب شدت یـافت و اطرافیـان و درباریـان کـه گمان مـی‌د شاه بـه زودی خواهد مرد، بر سر موضوع جانشینی مـیان آن‌ها دودستگی ایجاد شد. انتصاب محمد خدابنده کـه به دلیل ضعف بینایی منتفی بود و دو نفری کـه برای جانشینی درنظر گرفته شده بودند اسماعیل مـیرزا از مادری ترکمن و حیدرمـیرزا از مادری گرجی بودند.

    امرای استاجلو کـه جزئی از ارکان دولت صفوی بودند، مانند مرادخان، حسین‌بیگ یوزباشی، پیری بیک، الله‌قلی سلطان ایجک اوغلی و اشراف و اعیـان طایفهٔ شیخاوند و گرجیـان و صدرالدین خان صفوی - کـه بعد از پدرش للگی حیدر مـیرزا شده را بر عهده داشت - بـه حمایت از حیدرمـیرزا پرداخته و سعی درون بر تخت نشاندن وی داشتند، اینـها بـه حیدرمـیرزائیـان مشـهور شدند. از سوی دیگر جناح اسماعیل مـیرزائیـان متشکل از حسین‌قلی خلفای روملو، امـیر اصلان‌بیگ افشار با تمامـی طایفهٔ افشار و مـهدعلیـا همسر شاه طهماسب و پریخان خانم وی سعی درون جانشینی اسماعیل مـیرزا را داشتند. مـهدعلیـا و پریخان خانم کـه از زن‌های معتبر دربار بودند پیوسته حیدرمـیرزائیـان را بـه غدر و مکر نزد شاه منسوب مـی‌ساختند و خود را شاهسون و حیدرمـیرزائیـان را ایکی بیرلو نام نـهادند. پریخان خانم و مـهدعلیـا موفق شدند حیدرمـیرزا را نسبت بـه شاه خائن و غدار معرفی کنند.

    با کوشش اطباء شاه طهماسب سلامت خود را بازیـافت. شاه با اطلاع از جناح‌بندی‌ها اطرافیـان را از ایجاد این‌گونـه بلواها برحذر داشت، اما اقدام وی کـه جمعی را جهتبرای صیـانت اسماعیل مـیرزا - کـه در قلعه قهقهه زندانی بود - فرستاد، باعث تقویت جناح اسماعیل مـیرزائیـان شد. اقدام دیگر شاه طهماسب این بود کـه بر خلاف مـیل اسماعیل مـیرزائیـان دستور داد زال بیک گرجی همانند قبل ملازم وی باشد و این نیز باعث تقویت حیدرمـیرزائیـان گردید. شاه طهماسب بعد از آرام این ناآرامـی‌ها کوشید اطرافیـان حیدرمـیرزاپیـان را متفرق سازد. که تا دو سال دیگر کـه شاه طهماسب درون سلامت بود از جناح‌بندی‌ها خبری نبود، اما همانند آتش زیر خاکستر پنـهان بود.

    در سال ۹۸۴ ق مزاج شاه طهماسب رو بـه وخامت نـهاد. درون شب چهاردهم ماه صفر تمامـی فرزندان و شاهزادگان بر بالین وی بودند. او بـه آن‌ها دستور داد بـه خانـه‌های خود بروند و تنـها از حیدرمـیرزا خواست که تا بر بالین وی بماند. مؤلفان تاریخ عالم آرای عباسی و خلدبرین علت توقف حیدرمـیرزا را تحریکات مادر گرجی وی ذکر کرده‌اند کـه مـی‌خواست بعد از مرگ شاه طهماسب فرزندش حاضر باشد که تا بتواند بر تخت پادشاهی جلوس نماید.[۱۴][۱۵]

    پس از مرگ شاه طهماسب درون روز پانزدهم صفر، حیدرمـیرزا تاج شاهی بر سر نـهاد و وصیت‌نامـه ور بـه مـهر شاه طهماسب را دلیل نیـابت خود اعلام نمود و در ایوان چهل ستون جلوس نمود، اما اشتباهاتی مرتکب شد کـه باعث شد که تا حکومت و پادشاهی وی بـه شب نرسید. نخستین خطای وی رها ساختن پریخان خانم ناتنی خودش به منظور خروج از تالار قصر بود. پریخان خانم کـه در آن شب درون چنگال حیدرمـیرزا بود و پیشتر دشمن سرسخت وی به‌شمار مـی‌رفت با تملق و چرب‌زبانی حیدرمـیرزا را قانع نمود که تا وی را رها سازد که تا از کاخ بیرون آمده و سلطان سلیمان و شمخال‌خان را کـه آن‌ها نیز از مخالفان حیدرمـیرزا بودند درون سلک مرافقان او درآورد، اما بعد از خروج کلید درب‌های تالار قصر را بـه مخالفان سپرد و آن‌ها نیز توانستند بـه راحتی بـه وارد قصر شده حیدرمـیرزا را بـه قتل برسانند.[۱۶]

    دومـین اشتباه وی این بود کـه دقت نکرده بود درون آن شب کشیکچیـان دربار از کدام طایفه‌اند، از بخت بد وی درون آن شب نگهبانان کاخ شاهی از جناح مخالف بودند کـه درب‌های تالار قصر را بـه روی او بستند و مانع خروج وی یـا طرفدارانش گردیدند.[۱۷] حیدرمـیرزا کـه در قصر زندانی شده بود با وعده و وعید نتوانست محافظان کاخ شاهی را راضی بـه باودن دربها نماید او نخست تصمـیم بـه گرفت اما مادرش متوجه شد و وی را بـه حرمسرای شاه برد. امرا و سرداران نیز با آگاهی از مرگ شاه طهماسب فعالیتشان را آغاز د. طرفداران اسماعیل مـیرزا درون خانـهٔ حسین‌قلی خلفای روملو و طرفداران حیدرمـیرزا درون خانـهٔ حسین‌بیگ یوزباشی جمع شدند که تا چاره اندیشی نمایند. جمعی نیز بی‌طرف ماندند. طرفداران حیدرمـیرزا کـه مغرور بودند نخست تصمـیم گرفتند مسلح بـه دولتخانـه ریخته و حیدرمـیرزا را آزاد نمایند، اما بعد از ترس اینکه مبادا آزاری توسط مخالفان بـه حیدرمـیرزا برسد از این امر منصرف شدند و تصمـیم گرفتند بـه خانـهٔ حسین‌قلی خلفا کـه محل اجتماع مخالفان بود حمله و آن‌ها را متفرق سازند.

    حسین‌قلی خلفا کـه مرد دانایی بود بر آن‌ها پیشدستی نمود و برای اتلاف وقت قاصدی نزد طرفداران حیدرمـیرزا فرستاد، اما این کار نتیجه‌ای نداد. او تدبیری عالی اندیشید کـه باعث تزلزل و شکست جناح حیدرمـیرزا شد. وی یکی از محرمان خود را موظف ساخت که تا پنـهانی از شـهر خارج شود و سراسیمـه بازگشته و خبر آمدن اسماعیل مـیرزا را از قلعه قهقهه شایع سازد. با اجرای این نقشـه طرفداران حیدرمـیرزا پریشان و متزلزل و متفرق شدند. درون پایـان روز معین شد کـه این عمل فریب بوده‌است، اما نقشـهٔ حسین‌قلی خلفا نتیجه داد، چرا کـه بسیـاری ازانی کـه بی‌طرف بودند بـه طرفداران اسماعیل مـیرزا پیوستند و بسیـاری از طرفداران حیدرمـیرزا هم مـیدان را خالی نمودند. حسین‌بیگ یوزباشی با گروهی از طرفداران حیدرمـیرزا به منظور تحویل گرفتن نوبت کشیک کاخ شاهی و در حقیقت آزاد ساختن حیدرمـیرزا رهسپار شد و پس از طی مشکلاتی بـه آنجا رسید.

    از سوی دیگر حسین‌قلی خلفا و شمخال‌خان وارد حرم شده و به جستجوی حیدرمـیرزا پرداختند و او را درون مـیان زنان درباری یـافته، سرش را از تن جدا د و به طرفداران حیدرمـیرزا کـه حیدر گویـان درب‌های تالار را شکسته و به حرم مـی‌رفتند نشان دادند. علی خان بیک گرجی و زال بیک گرجی و جمعی از طرفداران حیدرمـیرزا با مشاهدهٔ سر بریدهٔ حیدرمـیرزا ناامـید شدند و با برداشتن مصطفی مـیرزا کـه مادرش گرجی و برادر ناتنی حیدرمـیرزا بود، از شـهر خارج شدند. درون تاریکی شب بسیـاری از همراهان حسین‌بیگ یوزباشی و مصطفی مـیرزا جدا شدند. حسین‌بیگ یوزباشی کـه مـی‌خواست نزد حاکم لرستان برود توسط شخصی از طایفهٔ «حاجی ویس سلطان بیـات» دستگیر و به قزوین فرستاده شد. مصطفی مـیرزا نیز دستگیر شد و به نزد اسماعیل مـیرزا درون قزوین فرستاده شد.[۱۸]

    در مـیان همـین روزها زال بیک گرجی و فرخ بیک گرجی و بسیـاری از طرفداران حیدرمـیرزا بـه فرمان مـهدعلیـا کشته شدند.[۱۹] علی خان گرجی نیز بـه گرجستان گریخت.[۲۰] با پیروزی جناح اسماعیل مـیرزا، اکثر طرفداران حیدرمـیرزا بـه قتل رسیدند و اموال و اولادشان بـه تاراج رفت.[۲۱]

    اسماعیل مـیرزا درون ۲۷ جمادی‌الاول ۹۸۴ ق / ۱۵۷۶ م بر تخت نشست و پس از تاجگذاری انتقام شاهانـه‌ای از همگی مخالفان خود گرفت.[۲۲] او هرگز بـه برادران و عموزادگان اشفاق و مـهربانی نکرد و به قول اسکندر بیک ترکمان «آنـها را خار گلزار دولت خود مـی‌دانست».[۲۳]

    بعدها جسد حیدرمـیرزا را مادرش بـه مشـهد منتقل نمود و در آنجا مدفون ساخت. «اوصاف حمـیده خسروانـه شاه بسیـار است، نشو و نمای او درون عنفوان جوانی بـه صلاح شده بود همـیشـه دوشنبه و پنجشنبه روزه داشت و با علما و فضلا الفت تمام پیدا کرده و هرگز نماز صبح کـه دأب سلاطین هست به واسطه خواب از وی فوت نشد و دائم بـه طهارت بود».[۲۴]

    بدین ترتیب گرجی‌ها کـه گروهی نیرومند و دارای نفوذ را درون دربار شاه طهماسب تشکیل مـی‌دادند موفق نشدند حیدرمـیرزای گرجی را کـه سیـاحان اروپایی او را جانشین شاه مـی‌خواندند[۲۵] (و بیشتر قرائن موجود دلیل تام بر ولیعهدی است) بر تخت پادشاهی بنشانند. با شکست کوشش گرجی‌ها درون انتصاب نامزد خود بـه سلطنت ایران آن‌ها مضمحل نشدند بلکه درون دوران حکومت نخستین فرزند شاه طهماسب (محمد خدابنده) یک گرجی بـه نام کیخسرو بیک گرجی را درون مقام مربی‌گری فرزند خدابنده مـی‌یـابیم. او نیز بـه تلاش ناموفقی درون به تخت نشاندن طهماسب مـیرزا (فرزند خدابنده کـه خود مقام مربی‌گری او را داشت) دست زد، اما حمزه مـیرزا (فرزند دیگر محمد خدابنده) آن‌ها را شکست داد و طرفداران طهماسب مـیرزا را درون الموت زندانی نمود[۲۶][۲۷] اهمـیت این موضوع زمانی آشکار مـی‌شود کـه بدانیم مقام مربی‌گری را تنـها درون اختیـار سران و بزرگان قزلباش قرار مـی‌دادند. گرجی‌ها درون زمان محمد خدابنده دست بـه طغیـان عظیمـی زده و در قزوین رعبی درون دل‌ها پدیدآوردند کـه یولی بیک آن را خواباند.[۲۸]

    در طول دورهٔ صفویـه

    شاهزاده محمد بیک گرجی، اثر رضا عباسی

    هنگامـی کـه شاه عباس بر اریکهٔ پادشاهی تکیـه زد اوضاع ایران بسیـار آشفته بود. قزلباش‌ها افسارگسیخته و باعث بی نظمـی درون کشور مـی‌شدند. شاه عباس کـه توسط قزلباش‌ها بـه سلطنت رسیده بود، درون نظر داشت آلت دست آنان نشود، بنابراین تصمـیم بـه تنبیـه قزلباش‌ها و کاستن از قدرت و نفوذ و موقعیت آن‌ها نمود. وی درون جهت مـهار نمودن دو نیروی قزلباش و تاجیک کـه بر سرب مناصب رقابتی شدید با هم داشتند تصمـیم بـه ایجاد نیرویی موسوم بـه نیروی سوم نمود.

    شاه عباس از همان اوان جلوس بـه جهت «انتظام امور سلطنت» تصمـیم بـه استفاده از قفقازی‌ها (گرجی‌ها، چرکس‌ها و ارامنـه) نمود[۲۹] و داروغهٔ پایتخت شیخ احمد استاجلو گرجی‌های مسلمان شده را کـه در زمان شاه طهماسب بـه ایران آمده بودند بـه خدمت گرفت.[۳۰]

    اسرای قفقاز «غلام» خوانده مـی‌شدند، اما این لفظ بـه معنی بودن و آزاد نبودن نیست. شاردن درون این خصوص مـی‌گوید: «... درون ایران وقتی مـی‌گویند: غلامِ شاه، مثل این هست که درون فرانسه بگویند: کنت یـا مارکی... ولی کلمـهٔ رعیت کـه به عوام الناس اطلاق مـی‌شود عنوان پستی است».[۳۱] مقام این غلام‌ها چندان بود کـه به نشانـهٔ طبقهٔ برگزیده، حق گذاشتن کلاه دوازده ترک قزلباش را داشتند، درون حالی کـه تاجیک‌ها این حق را نداشتند.[۳۲]

    غلامان بعد از پذیرش اسلام درون بیوتات سلطنتی تربیت شده و خواندن و نوشتن مـی‌آموختند که تا بعدها بتوانند درون دربار و در کارگاه‌ها یـا درون قشون خدمت نمایند.[۳۳] شاه عباس با ایجاد هنگ‌های جدید غلامان ارتشی دائمـی بـه وجود آورد. گرجیـان هستهٔ اصلی ارتش و سپاهیـان وی را تشکیل مـی‌دادند و شاه عباس با مساعدت آن‌ها موفق بـه تغییر کلی تشکیلات نظامـی شد.[۳۴] تعداد این افراد درون حدود ۳۰٬۰۰۰ تن بودند مـه از این تعداد ۱۵٬۰۰۰ تن وارد امور سپاهی مـی‌شدند و بقیـه بـه تناسب استعداد و قابلیت و کاری کـه آموخته بودند بـه خدمت درون خانـهٔ شاه یـا بـه مشاغل کشوری دیگر گماشته مـی‌شدند.[۳۵]

    گرجی‌ها کـه گودرو آن‌ها را «بی چون و چرا شجاع‌ترین مردم شرق مـی‌داند[۳۶] و تاورنیـه[۳۷] و دلاواله،[۳۸] شجاعت، زیبایی، وفاداری، جنگآوری و رشادت آن‌ها را سخت ستوده‌اند، صادقانـه بهانی کـه آن‌ها را از سرزمـین شان آواره ساخته و وطن شان را ویران نموده بودند، خدمات ارزشمند و فراوانی نمودند و بنا بر استعداد ذاتی کـه داشتند بـه زودی بـه بالاترین مناصب دست یـافتند.

    نفوذ و موقعیت و قدرت گرجی‌ها درون دورهٔ صفوی چنان اعتلاء یـافت کـه تعبیر پیترو دلاواله تنـها مـی‌تواند آن را به منظور ما روشن سازد: «گمان مـی‌کنم حتما انتظار داشت بـه زودی درون ایران تغییراتی ظهور کند زیرا درون حقیقت گرجی‌ها بـه علت تعداد و قابلیت خود قسمت عمدهٔ سپاه ایران را تشکیل مـی‌دهند و شاه نیز آنقدر جوان نیست کـه فکر کنیم همـهٔ این افراد قبل از او بمـیرند. بـه عبارت دیگر عدهٔ زیـادی از این گرجی‌ها کـه شاهد خرابی‌های کشور خود بـه دست او بوده‌اند و گرچه ظاهراً مسلمان شده‌اند ولی باطناً بـه دین اصلی خود وفادار مانده‌اند بعد از او زنده خواهند بود خاطرهٔ فرزندان و برادران و زنان خویشان این افراد کـه یـا درون گرجستان هستند یـا درون جنگ کشته شده‌اند هنوز درون آنان باقی هست و بـه محض این کـه فرصتی دست دهد تعداد زیـادی از ایشان حاضرند قیود فعلی را پاره کنند و به انتقام بی عدالتی‌های گذشته برپا خیزند صرف نظر از قشون تمام شـهرها بلکه تمام خانـه‌های ایران پر از گرجی‌ها هست و بدین ترتیب اگر گرجی‌ها درون داخل کشور اسلحه بردارند یبانی‌های زیـادی برخوردار خواهند شد بـه علاوه نباید فراموش کرد کـه فرزندان کـه فرزندان تیموراز اول درون این کشور بـه سر مـی‌برند و حتی بعید نیست خود طهمورث خان کـه هنوز جوان هست و هم سن من هست و مـی‌تواند سال‌های متمادی زندگی کند روزی با یک قیـام حکومت ایران را بـه دست بگیرد کما اینکه مملوکین نیز درون قاهره قیـام د و سلطان را سرنگون ساختند…»[۳۹]

    برخلاف زعم دلاواله کـه مـی‌پنداشت گرجی‌ها روزی حکومت را بـه دست مـی‌گیرند، گرجی‌ها بـه سرعت درون فرهنگ ایرانی آمـیختند و اخلاف آن‌ها تنـها زبان خود را بـه سختی حفظ د.

    شاه عباس علاوه بر بـه خدمت گرفتن گرجیـانی کـه در دوران اجدادش وارد ایران شده بودند خود نیز طی حملاتی سنگین بعد از ویرانی قسمت شرقی گرجستان امروزی (که جزو قلمرو ایران آن زمان محسوب مـی‌شد) اسرای زیـادی را بـه ایران تبعید نمود. طی حملات شاه عباس و سردارانش بـه گرجستان نزدیک ۱۲۰٬۰۰۰ گرجی کشته و قریب ۲۱۰٬۰۰۰ نفر نیز بـه ایران تبعید گردیدند. تنـها درون یک مورد بـه محل اسکان آن‌ها کـه فرح آباد مـی‌باشد درون عالم آرای عباسی اشاره شده‌است.[۴۰] اما درون خصوص سایر سکونتگاه‌های گرجی‌ها سیـاحان اروپایی اشارات متعددی نمودند.

    اواخر دورهٔ صفویـه

    شاه سلیمان و درباریـانش درون اصفهان، ۱۶۷۰ مـیلادی. دو فرد گرجی درون گوشـه سمت چپ بالای تصویر و نام‌هایشان بـه زبان و الفبای گرجی. اثر علی قلی جبه‌دار از مؤسسهٔ شرق‌شناسی سن پترزبورگ

    دولت صفویـان کـه با اقدامات شاه عباس یکم و شاه عباس دوم بـه بالاترین حد اعتلای فرهنگ و تمدن خود رسیده بود، با شروع سلطنت شاه سلیمان رو بـه انحطاط نـهاد و در پادشاهی شاه سلطان حسین برچیده شد. ناتوانی سلطان حسین و گرایش شدید او بـه حرمسرا و لهو و لعب و غفلت وی از کشورداری زمـینـه مساعد را جهت طغیـان و شورش قبایل و طوایف مساعد ساخت.

    در سال ۱۱۱۰ ق / ۱۶۹۸ م عده‌ای از افراد قبیلهٔ بلوچ بـه سرکردگی مـیرخسروشاه بـه کرمان هجوم آوردند و بعد از غارت کرمان، یزد و بندرعباس را مورد تهدید قرار دادند. شاه سلطان حسین جهت سرکوب شورشیـان از گیورگی یـازدهم (گرگین خان گرجی) خواست که تا آن‌ها را دفع نماید. گیورگی کـه پادشاه مخلوع گرجستان (قسمت شرقی کشور گرجستان امروزی) بود درون این هنگام درون پایتخت صفویـه بـه سر مـی‌برد. او بعد از اصرار فراوان این امر را پذیرفته ملقب بـه شاهنواز خان گردید و حکومت کرمان را یـافت. برادرزادهٔ گیورگی کیخسرو نیز داروغهٔ اصفهان شد و همچنین برادر او لوان سمت دیوان بیگی اصفهان را یـافت.[۴۱][۴۲][۴۳]

    گیورگی بعد از انتصاب بـه حکومت کرمان دست بـه تهیـهٔ مقدمات لازم به منظور دفع شورشیـان زد و ابتدا برادرش لوان را با جمعی از قوای گرجی پیشاپیش بـه کرمان فرستاد. لوان و سوارانش بیست روزه بـه کرمان رسیدند و در محاربه‌ای علی‌رغم کمـی تعداد نیروهای، شورشیـان را شکست داد. گیورگی نیز بـه دنبال او وارد کرمان شد و بلوچ‌ها را تارومار ساخت.[۴۴][۴۵]

    گیورگی از سال دفع شورش بلوچ‌ها که تا سال ۱۱۱۶ ق / ۱۷۰۴ م درون کرمان ماند و این بار عدم وجود سردارانی لایق درون ایران عصر سلطان حسین و پیش آمدن شورش درون قندهار، باعث انتصاب وی بـه حکومت قندهار گردید.

    سلطان حسین درون سال ۱۱۱۰ ق / ۱۶۹۸ م عبدالله خان گرجی را بـه حکومت قندهار منصوب نمود. او کـه بسیـار حریص بود از غلزایی‌ها کـه طایفه‌ای افغانی بودند اخاذی مـی‌کرد. استمداد افاغنـه از دربار صفوی جهت رفع تظلمات وی نتیجه نداد و آن‌ها بـه دربار مغولان هند متمسک شدند. اوضاع بدین منوال بود که تا اینکه درون اواخر سال ۱۱۱۶ ق / ۱۷۰۳ م عده‌ای از افاغنـه بـه سرکردگی مـیرسمندر بـه قندهار حمله د و آنجا را غارت نمودند. این اخبار بـه اصفهان رسید. وزراء و امرای شاه درون حضور وی بـه م درون خصوص رفع این معضل پرداختند. شاه و امرا کـه خاطرهٔ تلاش‌ها و موفقیت‌های گیورگی درون سرکوب شورشیـان بلوچ را درون ذهن داشتند تصمـیم گرفتند وی را بدین کار برگزینند[۴۶] و برای انتخاب خود هم دلایلی داشتند. اول آن کـه سپاه گرجستان همراه گیورگی بـه قندهار مـی‌رود و گرجستان خالی از آشوب مـی‌شود، دوم آن کـه گیورگی سعی درون ظاهر ساختن خدماتی جهت خوش آمد شاه خواهد کرد زیرا او توسط شاه خلع شده‌است، سوم آن کـه گیورگی سرداری هست با عرضه و توانایی انجام این کار را دارد.[۴۷] گیورگی از ابتدا از قبول این مأموریت خودداری مـی‌کرد اما بعد از این کـه مقرر شد واختانگ (واختانگ ششم) برادرزاده اش بـه سمت حکومت گرجستان منصوب گردد بدین کار راضی شد.[۴۸]

    گیورگی با سپاهی قریب بـه ۸٬۰۰۰ تن کـه آن را گرجیـان تشکیل مـی‌دادند بـه همراه اندکی قزلباش، عازم قندهار شد و قلعه‌های قندهار، زمـین داور، بست، شال، مستنگ، فوشنج و قله‌های بلوچ وگرشک را که تا سر حد فراه و اسفزار تسخیر و حدود آن را آرام نمود.[۴۹] او ضمن داشتن حکومت قندهار کار ولایت بیگلربیگی کرمان را توسط نایب خود اداره مـی‌کرد.[۵۰]واختانگ ششم نیز بـه نیـابت از وی پادشاهی گرجستان را داشت. گیورگی بعد از دفع فتنـهٔ افاغنـه، مـیرویس خان هوتک کلانتر موروثی قندهار را کـه مردی ثروتمند، باکفایت و کاردان بود، فردی خطرناک تشخیص داد و او را تحت‌الحفظ بـه دربار صفوی روانـه ساخت و ضمن نام‌های بـه وزراء و امرای دربار نوشت کـه بهتر هست جهت آرامش قندهار این آشوب طلب از خاک افغانستان دور باشد.[۵۱]

    همـین کـه مـیرویس بـه پایتخت صفویـان وارد شد بـه وسیلهٔ فردی بـه نام محمود آقای خواجه‌سرا[۴۹] با ارکان دولت کـه شدیداً با هم نفاق و نقار داشتند، رابطه برقرار نمود و با رشوه‌های گزاف بـه اعتماد السلطنـه و دیوان بیگی اصفهان، نـه تنـها خود را بی گناه و گیورگی را خطاکار معرفی نمود بلکه توانست نزد شاه بار یـافته و محبوبیت پیدا کند.[۵۲]

    مـیرویس از سلطان حسین اجازهٔ سفر بـه مکّه را گرفت و در حجاز بعد از دیدار با علمای سنی از آن‌ها فتواهایی درون باب مجاز بودن نقض عهد با سلطان شیعی و لزوم طغیـان علیـه کفاری کـه بر آن‌ها حاکمند گرفته و به اصفهان معاودت نمود.[۵۳][۵۴]

    مـیرویس کـه در صدد طغیـان و خیـانت بود، با حماقت و جهالت شاه و اطرافیـان یـاری شد. هنگامـی کـه مـیرویس از سفر حج برمـی‌گشت، سفیری از جانب تزار روسیـه بـه نام اسرایلوری بـه ایران وارد شد. ورود وی درباریـان را پریشان ساخت و چون خود نتوانستند درون خصوص اجازهٔ ورود بـه او یـا برگرداندنش نظری بیندیشند از مـیرویس نظر خواستند. او از اوضاع استفاده نمود و چنین شایع ساخت کـه پطر کبیر درون صدد تسخیر ایران و الحاق گرجستان و ارمنستان بـه روسیـه هست و گیورگی و برادرزاده اش کـه در دربار روسیـه مـی‌باشد با آن‌ها همدست شده‌اند. نقشـهٔ ماهرانـهٔ مـیرویس درون بدنام ساختن گیورگی و ایجاد سوءظن درباریـان نسبت بـه وی عملی شد[۵۵][۵۶] و شاه بعد از تمجید و تکریم مـیرویس او را بـه سمت قبلی خود منصوب نمود.[۵۷] بـه گیورگی نیز نوشتند کـه مـیرویس مورد محبت شاه هست و درون حق او مـهربانی کن. گیورگی از مراجعت محترمانـهٔ مـیرویس خشمگین شد وتصمـیم بـه انتقام از وی گرفت. از سوی دیگر مـیرویس بعد از ورود بـه قندهار شروع بـه جلب و جذب افاغنـه و تحریک آن‌ها جهت شورش علیـه حاکم منصوب صفوی نمود. او بـه ایل کاکری پیـام فرستاد که تا سر بـه شورش بردارند. گیورگی قسمت اعظم سربازان گرجی را تحت فرمان برادرزاده اش الکساندر بـه قصد سرکوبی آن‌ها فرستاد. مـیرویس نیز فرصت را مغتنم شمرد و گیورگی و سپاهش را درون قریـهٔ ده شیخ غافلگیر نمود و همگی را بـه قتل رساند و اسباب و اثاثیـهٔ آنان را غارت کرد. هنگامـی کـه الکساندر از مصاف کاکری‌ها برمـی‌گشت از وقایع مطلع شد و جنگی سخت مـیان آن‌ها و غلزائیـان روی داد. با این کـه گرجی‌ها بسیـار کم‌تعداد بودند از خود رشادت و دلاوری نشان دادند و توانستند خود را بعد از جنگ بـه خراسان رسانده و اخبار را بـه دربار برسانند.[۵۸][۵۹]

    سلطان حسین بعد از وقایع قندهار محمد جامـی و محمد خان حاکم هرات را بـه جهت نصیحت مـیرویس فرستاد.[۶۰] مـیرویس بعد از این توفیق، درون تحکیم مبانی قدرت خود مـی‌کوشید و طوایف مختلف افغان را بـه استخلاص از قید حکومت ایران ترغیب مـی‌کرد.[۵۹]

    مـیرویس فرستادگان سلطان حسین را زندانی نمود و دربار صفوی تصمـیم گرفت که تا کیخسرو برادر زادهٔ گیورگی را کـه داروغهٔ اصفهان بود با ۱۲٬۰۰۰ قزلباش و گرجی‌هایی کـه به ظاهر اسلام آورده بودند، روانـهٔ دفع مـیرویس نماید. اما اختلاف مـیان کیخسرو و سپاهیـان قزلباش تحت امر وی و اقدام مقامات خزانـه داری و همچنین دیگر دیوانیـان دربار صفوی کـه با عدم پرداخت هزینـهٔ لشکرکشی موقعیت وی را تضعیف د، باعث شد که تا او نیز بـه موفقیت دست نیـابد.[۶۱]

    کیخسرو سوی قندهار پیش رفت و با شکست قوای افاغنـه آن‌ها را درون محاصره قرار داد. افغان‌ها حاضر بـه تسلیم شدند مشروط بر این کـه عفو عمومـی دربارهٔ آنان صادر گردد. اما کیخسرو کـه مـی‌خواست انتقام عمویش و سپاه گرجیـان را بگیرد، اصرار درون تسلیم بلاشرط افاغنـه داشت. افاغنـه درون ناامـیدی تنـها راه چاره را درون مقاومت و مبارزه که تا پای مرگ دیده وارد محاربه شدند و توانستند سپاه کیخسرو را شکست دهند و کیخسرو نیز مانند عمویش بـه قتل رسید. عدهٔ کثیری از سپاهیـان وی نیز کشته شدند.[۶۲]

    مـیرویس بعد از این پیروزی خود را مستقل از دربار صفوی مـی‌دانست و دربار هم جهت دفع وی تعلل نشان داد. مـیرویس درون سال ۱۱۲۷ ق / ۱۷۱۵ م درگذشت و برادر وی عبدالعزیز جانشین او شد. عبدالعزیز سیـاست مسالمت‌آمـیز درون قبال دربار صفوی درون پیش گرفت و به خاطر همـین موضوع توسط پسر ارشد مـیرویس بـه قتل رسید.

    در سال ۱۱۳۳ ق / ۱۷۲۱ م محمود افغان به منظور دومـین بار بـه ایران لشکر کشید. او کرمان را تسخیر نمود و بعد از این کـه نتوانست بر یزد دست یـابد عازم تسخیر پایتخت صفویـان شد. شاه و سرداران وی تصمـیم بـه اتخاذ شیوهٔ دفاعی گرفتند و سپاهی کـه ارزش جنگی نداشت گرد آوردند. تنـها درون مـیان آن‌ها یک دسته سرباز گرجی، مستعد، کارآمد و ملبس بـه البسهٔ متحدالشکل، فاخر و مجهز و تحت فرمان رستم شاهزادهٔ گرجی بودند. رستم خان قوللر آقاسی برادر ناتنی واختانگ ششم و ملقب بـه حسینقلی خان بود.

    سپاه صفوی درون روز ۷ مارس ۱۷۲۱ م، از ده گلون‌آباد گذشتند و در مقابل افاغنـه موضع گرفتند. شاه خرافاتی که تا رسیدن هنگام سعد بـه لشکریـان خود آبگوشتی سحرآمـیز به منظور پیروزی بر افاغنـه خورانید. روز بعد دو سپاه درون مقابل هم قرار گرفتند. والی عربستان و سپاهش درون جناح راست، رستم خان درون قلب همراه با ۴۰۰ گرجی شجاع و تعلیم دیدهٔ دستچین و در جناح چپ محمدقلی خان اعتماد السلطنـه با ۱٬۵۰۰ نفر قرار گرفتند. درون این روز که تا هنگام عصر طرفین اقدامـی ند. درون پایـان روز رستم خان از سکون طولانی ملول شد و با نفرات خود جناح چپ افاغنـه را درون هم شکست و آن‌ها را عقب راند، اما اشتباه والی عربستان و اعتمادالسلطنـه کـه نتوانستند بـه موقع بـه رستم خان یـاری رسانند باعث شد که تا محمود افغان کـه فکر مـی‌کرد شکست یـافته و در صدد فرار بود، موقعیت بهتری یـابد. رستم خان و همراهانش درون محاصرهٔ افاغنـه قرار گرفتند اما با از جان گذشتگی مبارزه د و هنگامـی کـه رستم خان خواست با اسب خود از نـهر برزون عبور نماید، اسب اوی درغلطید و افاغنـه وی را کشتند، بدین ترتیب رستم خان یـازده سال بعد از برادرزاده اش و همانند او بـه قتل رسید.

    سپاه ایران شکست یـافت و عقب‌نشینی نمود. محمد حسین بعد از ذکر محامد و توصیف رشادت و دلاوری رستم خان و سربازان گرجی وی، موضوع را چنین بیـان مـی‌کند: «اگر امرای دیگر نامردی نمـی‌د و با رستم خان قللر آقاسی اتفاق مـی‌د افغان از مـیان برداشته مـی‌شد».

    خبر مصیبت بار جنگ و شکست گلون‌آباد بـه دربار رسید و عامـهٔ مردم را بـه اضطراب انداخت. شاه مصمم بهماندن درون اصفهان و جلب کمک از اطراف شد. او پیک‌هایی نزد واختانگ ششم پادشاه گرجستان فرستاد. واختانگ کـه قسم خورده بود بـه خاطر شاه ایران شمشیر نکشد بـه او کمکی نکرد.[۶۳]

    افاغنـه اصفهان را محاصره د، این محاصره شش ماه طول کشید، درون این مدت قحط و غلای شدیدی درون شـهر حکم فرما شد و شاه بـه ناچار از شـهر خارج شد. درون فرح آباد با محمود افغان ملاقات نمود و تاج شاهی را با دست خود بر سر محمود گذاشت و امپراطوری صفوی را بـه دست خود ساقط نمود.[۶۴]

    گرجی‌ها کـه از همان ابتدای تشکیل دولت صفوی مورد ظلم و ستم بودند هیچ‌گاه درون صدد انتقام برنیـامدند. آن‌ها درون دوران اوج دولت صفوی خدمات ارزشمند فراوانی انجام دادند و در حضیض دولت صفوی نیز از جان گذشتند که تا آن را از سقوط رهایی دهند.

    رشادت و خدمات گرجی‌ها درون دفع شر افاغنـه و مقابله با آن‌ها را از سخن لارنس لاکهارت مـی‌خوانیم: «از آن بعد که کیخسرو خان گرجی درون سال ۱۷۱۱ دست بـه کار یکسره ساختن قندهار شده بود، افاغنـه از گرجیـان واهمـه‌ای بـه دل گرفته بودند و همواره زبانزد آنان این بود کـه ایرانیـان درون مقام قیـاس با افاغنـه همچون زن به‌شمار مـی‌آیند و افاغنـه هم بـه نوبهٔ خود درون برابر گرجی‌ها زن محسوب مـی‌گردند».[۳۶]

    افغانی‌ها کـه از گرجی‌ها صدمات فراوانی دیده بودند، بعد از تسخیر اصفهان هنگامـی کـه عازم تسخیر نواحی اطراف آن همانند گلپایگان و خوانسار بودند، درون صدد انتقام از گرجی‌های ساکن ف برآمدند. گرچه درون کتب تاریخی سخنی از جنگ افاغنـه و گرجیـان نیـامده لکن بنابر روایـات شفاهی افاغنـه نتوانستند گرجیـان را شکست دهند و همچنین استحکامات دفاعی موجود درون تپه‌ای بـه نام «آوغانیس گُرا» درون فریدون‌شـهر امروزی گواه این مدعاست.[۶۵]

    نقش زنان گرجی درون دورهٔ صفویـه

    در کنار مردان گرجی کـه به بالاترین مقامات و مناصب کشوری و لشکری دورهٔ صفویـه رسیدند، نباید از نقش زنان گرجی درون این دوره غافل شد. تاورنیـه دربارهٔ زنان گرجی چنین مـی‌گوید: «شاه حق دارد کـه زنان گرجی را ازدیگران عزیزتر شمارد زیرا مانند زنان کشور ما مـهربان و رئوف و ملایم هستند و همگی از خانواده‌های اصیل و نجیبند و بی شک زیباترین موجودات آسیـا هستند زنان سیـه چردهٔ ایرانی هرگز بـه پای ایشان نمـی‌رسند».[۶۶] زنان گرجی بـه دلیل نجابت و وجاهت مورد توجه قرار مـی‌گرفتند، چنان‌که بسیـاری از بزرگان ایران و بیزانس زنان گرجی اختیـار مـی‌د. مادر مارتا کـه از او بنیـان‌گذار دولت صفوی متولد شد گرجی بود. شاه طهماسب، شاه عباس، شاه صفی، شاه عباس دوم، شاه سلیمان دوم، خواجه نظام الملک طوسی و بسیـاری از بزرگان ایران زمـین زنان گرجی اختیـار نمودند.

    زنان گرجی مـی‌توانستند بر پادشاهان تأثیر بگذارند. چنان‌که شاه عباس بـه خاطر زنان گرجی خود زبان گرجی را فراگرفته بود.[۶۷] آن‌ها با شخصیت و نفوذ خود[۶۸] مـی‌توانستند درون امور سیـاسی خصوصاً از طریق حرم دخالت کنند چنان‌که درون جانشینی شاه طهماسب زنان گرجی نیز درون کنار مردان گرجی درون تلاش ناموفق به منظور به سلطنت رساندن حیدرمـیرزای گرجی نقش ایفا نمودند. خون گرجی درون عروق خانوادهٔ سلطنتی و طبقات حاکمـهٔ ایران جریـان داشت و خانواده‌های معروف اصفهان نیز غالباً زنان گرجی را بـه همسری برمـی‌گزیدند.[۶۹]

    دوره‌های افشاریـان، زندیـان و قاجاریـان

    نادر شاه افشار درون سال ۱۱۴۸ ق / ۱۷۳۵ م بعد از مصالحه با عثمانی عازم گرجستان شد. وی کـه قبل صفی خان بغایری از سرداران خود را بـه تفلیس فرستاده بود خود نیز وارد شـهر تفلیس شد. هنگام ورود او بـه شـهر گرجی‌ها از او استقبال شایـانی بـه عمل آوردند. خیـابان‌های شـهر با قالی مفروش شده و شـهر تزئین یـافته بود. نادر با مردم خوش رفتاری کامل نمود، اما ۶٬۰۰۰ خانواده را کـه در مقابل او مقاومت کرده بودند بـه زادگاه خود خراسان کوچانید.[۷۰] محل دقیق اسکان این تعداد کـه تقریباً ۳۰٬۰۰۰ تن بودند معین نیست (با توجه بـه مراجعه بـه چند کتاب جغرافیـایی) و این کـه آیـا نسل‌های بعدی آنان هویت خود را حفظ کرده‌اند یـا از دست داده‌اند.

    در سپاه نادر شاه کـه به اقتضای طبیعت امپراطوری از اقوام و طوایف مختلف بودند گرجی‌ها نیز خدمت مـی‌د[۷۱] و حتی بعد از قتل نادری کـه مأمور ضبط و تسخیر کلات نادری کـه خزاین انبوه نادرشاه درون آن جا بود سهراب بیک گرجی بود.[۷۲]

    آغامحمدخان قاجار درون سال ۱۲۱۰ ق ۱۷۹۵ م با ۳۵٬۰۰۰ مرد جنگی وارد گرجستان شد سکنـهٔ شـهر قصد مقاومت نداشتند و به استقبال خان آمدند، اما وی بی‌رحمانـه فرمان قتل و تاراج را صادر کرد و بسیـاری از بزرگان و کشیشان شـهر را قتل‌عام نمود.[۷۳] و به دستور او ۲۲٬۰۰۰ غیرنظامـی را بـه ایران کوچاندند.[۷۴]

    زندیـان

    کریم خان زند بعد از بر تخت نشاندن شاه اسماعیل سوم و بر عهده گرفتن وکالت وی عازم نبرد با علیمردان خان بختیـاری شد. او ابتدا محمد خان زند را با ۳۰٬۰۰۰ مرد جنگی روانـهٔ نبرد با علیمردان خان نمود و خود همراه با ۷۰۰ گرجی درون اصفهان ماند. محمد خان از سپاهیـان بختیـاری شکست یـافت و اردوی زند توسط بختیـاری‌ها غارت شد، اما علیمردان خان بعد از پیروزی وقت را بـه تغافل گذرانید. کریم خان نیز با استفاده از گرجی‌ها بر علیمردان خان یورش وی را شکست داد.[۷۵] بدین ترتیب درون دورهٔ زندیـه نیز گرجی‌ها باعث اعتلای فرهنگ و تمدن ایران شدند، چرا کـه کریم خان با کم این ۷۰۰ گرجی توانست بر مخالف و رقیب اصلی خود پیروز شود و بعدها بـه تلاش خود به منظور آبادانی ایران پرداخت.[۷۶]

    قاجاریـان

    در تاریخ تحولات سیـاسی سرزمـین ایران، انقلاب مشروطیت نقطهٔ عطفی هست که بـه وسیلهٔ آن از قید استبداد مطلق شاهان رسته و همانند ممالک مترقی صاحب مجلس و قانون اساسی شد. نـهضت مشروطه خواهی درون مـیان بعضی از افراد روشن فکر از طبقات مختلف ایران هنگامـی آغاز شد کـه در سراسر قارهٔ پهناور آسیـا جز درون ژاپن همـه جا رژیم استبداد مطلق فردی برقرار بود. عوامل بسیـاری درون بیداری ایرانیـان و تمایل آن‌ها جهتب مشروطیت و ایجاد مجلس دخیل بودند کـه اکثراً از نوار ساطعهٔ انقلاب فرانسه مایـه مـی‌گرفتند.

    مظفرالدین شاه قاجار درون سال ۱۳۲۴ ق / ۱۹۰۵ م فرمان مشروطیت را صادر کرد و چند روز بعد از امضای قانون اساسی درون گذشت. فرزند محمدعلی شاه کـه ابتدا با مشروطه خواهان موافق بود، از همان شروع سلطنت درصدد ویران اساس مشروطه و توطئه علیـه رژیم دموکراسی برآمد. محمدعلی شاه با کمک درباریـان و ایـادی خود درون مـیان طبقهٔ روحانیون درون برانداختن رژیم مشروطه مـی‌کوشید و دولت روس نیز از او حمایت مـی‌کرد. کشمکش مـیان مشروطه خواهان و مستبدین روز بـه روز شدت مـی‌یـافت که تا اینکه پرتاب نارنجک بـه سمت شاه هنگام عزیمت او بـه دوشان تپه بهانـهٔ لازم را بـه دست شاه جهت سرکوب مشروطه خواهان داد.[۷۷] شاه درون ۴ جمادی‌الاول ۱۳۲۷ ق / ۱۹۰۸ م عازم باغشاه شد و طی چندین روز مقدمات سرکوب مشروطه را فراهم ساخت او توسط لیـاخوف روسی مجلس را بـه توپ بست و بسیـاری از نمایندگان مجلس را بـه شـهادت رساند.[۷۸] بدین ترتیب دورهٔ استبداد صغیر شروع شد، اما مردم بـه مبارزه جهت اعادهٔ مشروطیت دست زدند. مردم تبریز کـه اولین مردمـی بودند کـه در ایران طعم و لذت استفاده از آثار تمدن جدید را چشیدند بیشتر از همـهٔ مردم ایران درون اعادهٔ مشروطیت نقش ایفا نمودند.

    سران انجمن‌های سری تبریز از کمـیته سوسیـال دموکرات قفقاز درخواست کمک تعلیماتی و تجهیزاتی داشتند.[۷۹] کمـیتهٔ سوسیـال دمکرات روسی کـه شعباتی درون قفقاز داشت اعلامـیه‌ای صادر کرد، مبنی بر اینکه افراد جنگ آزموده وانی کـه از ابزارسازی و بمب‌سازی آشنایی دارند به منظور کمک بـه تبریزی‌ها فرستاده شوند و در نتیجهٔ این نوشتهٔ کمـیته صد تن از گرجیـان کارآزموده را روانـه کرد و اینـها وارد خاک ایران شدند و خود را تبریز رساندند. «آمدن اینان از چند راه مایـهٔ دگرمـی مجاهدان گردید. از یک سو دانستند کـه در همـه جا بـه این کوشش‌های جوانمردانـهٔ آنان ارج گزارده مـی‌شود و آگاه گردیدند کـه در روسیـان و گرجیـان و دیگر توده‌ها همدردانی مـی‌دارند و این کشاکش مـیانـهٔ آزادی و بردگی درون بسیـار جاها پیش مـی‌رود. از یک سواین صد تن گرجی هر یکی مرد جنگندهٔ دلیری مـی‌بود کـه در جنگ‌ها کاردانی بسیـار نشان مـی‌داد، گذشته از همـه، گرجیـان لابراتوار بمب‌سازی همراه مـی‌داشتند».[۸۰]

    گرجی‌ها کـه خود درون سرزمـینشان مشغول مبارزه با تزارها جهت براندازی آن‌ها بودند بـه ندای آزادی‌خواهی ایران پاسخ دادند و بنابر نقل احمدروی «ما این داستان‌ها را نیک ندانسته‌ایم و اینک بـه کوتاهی یـاد کردیم ولی درون این رشته جنگ‌ها فدائیـان ارمنی و گرجی و برخی مجاهدین جانفشانی‌های بسیـار کرده‌اند».[۸۱]

    برخی شخصیت‌های معروف گرجی کـه در انقلاب مشروطیت بـه همراهی مشروطه خواهان گیلان مشغول مبارزه جهت براندازی استبداد صغیر بودند عبارت اند از:

  • اورژنیکیدزه: رهبر کمـیتهٔ سوسیـال دمکرات قفقاز درون تفلیس
  • جاباریتیدزه: متخصص تهیـهٔ بمب و نارنجک
  • سرکیس گرجی: از مبارزان سرسخت گرجی
  • برادیـاک گرجی: کـه تجربیـات فراوانی درون انقلاب‌های روسیـه اندوخته بود و از معلومات و تجربیـات او درون مبارزات مشروطیت استفاده‌های فراوان شد.[۸۲]
  • والیکف گرجستانی بـه همراه ۸۰ گرجی دیگر.[۸۳]
  • مقاومت دلیرانـهٔ مردم تبریز کـه در آن گرجیـان بـه همراه سایر قفقازی‌ها فداکاری‌ها بسیـار نمودند، باعث اشاعهٔ تفکر مقاومت و مبارزه درون سایر شـهرهای ایران شد و نـهایتاً منجر بـه فتح تهران و اعادهٔ مشروطیت و فرار محمدعلی شاه مستبد شد.

    سکونت

    اسکان یـافتن گرجی‌ها درون ایران

    گرجی‌هایی کـه در دوران حکومت صفویـه وارد ایران شدند، درون نقاط مختلفی از این سرزمـین سکنی گزیدند، چنان‌که شاردن مـی‌گوید: «در این روزگاران گرجی‌ها درون سراسر ایران پراکنده‌اند… این پراکندگی را سبب این هست که شاه عباس و جانشینانش مایل بودند جملگی را بـه کار بگمارند و به هر جا بفرستند و از زمانی کـه گرجستان شرقی (کاختی و کارتلی) بـه تصرف ایران درآمده، عدهٔ زیـادی از مردم گرجستان را بـه ایران کوچانده‌اند. اکنون همـهٔ آن‌ها درون کاری کـه بدان پرداخته‌اند پیشرفت کرده‌اند و زندگی پر آسایشی دارند و بسی کارهای مـهم کـه به دست گرجی تباران اداره مـی‌شود».[۸۴]

    گرجی‌هایی کـه در دوران شاه طهماسب یکم بـه ایران داخل شدند بـه احتمال زیـاد درون پایتخت آن زمان صفویـه یعنی قزوین و نواحی نزدیک آن ساکن شدند، چرا کـه آن‌ها بـه زودی توانستند درون دربار شاه طهماسب گروهی با نفوذ و صاحب موقعیت و قدرت را تشکیل دهند و شاه عباس درون ابتدای سلطنت خود بـه آسانی بـه آن‌ها دسترسی داشت که تا نیروی سوم خود را از آن‌ها تشکیل دهد.

    تنـها موردی کـه در عالم آرای عباسی بـه محل اسکان گرجی‌ها اشاره شده‌است، مربوط بـه اسکان ۳٬۰۰۰ خانواده از گرجی‌هایی مـی‌باشد کـه در حملهٔ سال ۱۰۲۵ ق / ۱۶۱۶ م توسط عیسی خان قورچی باشی بـه فرح‌آباد مازندران کوچانده و در آنجا طرح اقامت انداختند.[۴۰] لیکن از سفرنامـه‌های سیـاحان اروپایی[۸۵] مـی‌توان بـه راحتی نقاط دیگری را کـه جمعیت عظیمـی از گرجی‌ها درون آنجا اسکن بوده‌اند شناسایی نمود. این مناطق عبارت اند از: فارس، اصفهان و مازندران.

    قزوین

    در مورد محل اسکان گرجی‌هایی کـه در دورهٔ شاه طهماسب بـه ایران وارد شدند درون منابع سخنی بـه مـیان نیـامده است، ولی با توجه بـه اینکه هنگام مرگ شاه طهماسب گرجیـان دربار صفوی درون قزوین آنقدر زیـاد و نیرومند بودند کـه یکی از دو جناح به منظور جانشینی شاه طهماسب را هدایت مـی‌د، مـی‌توان استنباط نمود کـه آن‌ها درون پایتخت آن زمان یعنی قزوین و پیرامون این شـهر اسکان یـافته‌اند.[۲۵]

    سمنان

    گروهی از گرجی‌ها کـه طبق آخرین سرشماری حدود 225 نفر مـی‌باشند درون روستای گرجی از توابع شـهر بسطام شاهرود زندگی مـی‌کنند .[۸۶]

    گلستان و مازندران

    «گروهی از طایفهٔ انیل و جمعی از گرجی‌ها کـه در زگم و آن حدود مـی‌بودند که تا دو سه هزار خانوار از بیم جان و اسر و غارت بجلا راضی گشته اراده رفتن دارالامان مازندران و دارالمومنین استرآباد د و حسب الفرمان قضا جریـان دست تعرض از ایشان کوتاه گشته روانـهٔ آنسو بشدند و به سلامت بـه فرح آباد رسیده طرح اقامت انداختند».[۸۵]

    شاه عباس بعد از تعلیق جنگ مـیان ایران و عثمانی درون سال ۱۰۲۰ ق، درون مازندران موقعیت جغرافیـایی روستای طاهان درون کنار رود تجن را پسندید و دستور داد برایش کاخ زیبایی درون آنجا ساخته شود و بعداً آن را فرح آباد نامـید.[۸۷]

    شاه عباس بـه آبادانی فرح‌آباد همت گماشت و برای این کار گرجی‌ها و ارامنـه را بدان شـهر آورد و برای اینکه مـهاجران زندگی آسوده‌ای داشته باشند هر کدام را بـه کاری کـه در آن مـهارت داشتند گمارد. گرجی‌ها کـه در سرزمـین خود درون پرورش کرم ابریشم مـهارت داشتند درون فرح آباد بدین کار مشغول شدند[۸۸] و حتی مسلمانان آنجا را کـه به تن آسایی و بیکاری معتاد بودند ترغیب بـه کار و تلاش نمودند و آن سرزمـین بـه واسطهٔ وجود این مـهاجرین آباد شد.[۸۹]

    گرچه بسیـاری از مـهاجرین بـه سبب ناسازگاری آب و هوا تلف شدند[۹۰] اما پیترو دلاواله درون زمان خود تعداد آن‌ها را چنین مـی‌نویسد: ۴۰٬۰۰۰ تن ارمنی، ۱۲٬۰۰۰ تن گرجی، ۷٬۰۰۰ تن یـهودی و ۲۰٬۰۰۰ تن مسلمان.[۹۱]

    به نظر مـی‌رسد این عده مـهاجرین بر دین خود باقی ماندند و شاه آنان را مجبور بـه مسلمان شدن ننمود چرا کـه شاه عباس درون سال ۱۰۲۸ ق تعدادی خوک به منظور مسیحیـان فرح آباد و مازندران فرستاد که تا آن‌ها را به منظور خوراک خود پرورش دهند.[۸۹][۹۲]

    رابینو درون فرح آباد از گرجی‌محله، تکیـه گرجی و از کوه گرجی درون تنکابن یـاد مـی‌کند.[۹۳] اخلاف گرجیـانی کـه طی دورهٔ صفویـه بدین محل وارد شدند، از هویت، ملیت، دین و زبان خود تنـها توانسته از تعداد انگشت شماری کلمـهٔ گرجی و پسوند گرجی بعد از اسم فامـیل خود را حفظ نمایند.[۹۴]

    در شـهرستان بهشـهر و گرگان استان گلستان روستاهای با نام گرجی محله وجود دارند. در شـهرستان رامـیان و آزادشـهر نیز روستاهایی بـه نام جامـه‌شوران و وطن وجود داشته کـه نام‌خانوادگی آن‌ها گنجی جامـه‌شوران و گنجی وطن نام دارد. این اقوام از تبار گرجی‌های مـهاجر درون زمان صفویـه هستند.

    اصفهان

    شاه عباس جهت پیشبرد اه خود گرجی‌های زیـادی را بـه خدمت گرفت. این عدهٔ کثیر درون تشکیلات نظامـی و اداری دولت صفوی، خصوصاً درون دورهٔ شاه عباس مصدر خدمات ارزشمند و فراوانی شدند. هنگامـی کـه شاه عباس پایتخت صفویـات را از قزوین بـه اصفهان انتقال داد، این عدهٔ کثیر بـه همراه خانواده‌هایشان وارد اصفهان شدند و در آن شـهر سکنی گزیدند.

    از سیـاحان اروپایی، دن گارسیـا،[۹۵]آدام اولئاریوس،[۹۶]کمپفر،[۹۷]پیترو دلاواله،[۹۸] و شاردن[۹۹] بـه زندگی و سگرجی‌ها درون اصفهان شاره کرده‌اند.

    کمپفر تعداد گرجی‌هایی کـه در اصفهان سکنی گزیده و مسلمان شده بودند را ۲۰٬۰۰۰ تخمـین زده‌است. دن گارسیـا علت خلق و خوی خوب اصفهانی‌های آن زمان را حشر و نشر با گرجی‌ها و ارامنـه بیـان کرده‌است. پیترو دلاواله سخن از دیدار با چند گرجی درون اصفهان رانده‌است کـه پس از حملهٔ شاه عباس بـه ایران آمده بودند. شاه عباس کوشش مـی‌کرد آن‌ها را مسلمان نماید ولی با امتناع آنـها، موقعیتشان کـه از سوی دربار تأمـین مالی مـی‌شدند بـه خطر افتاد و مورد بی‌مـهری واقع شده و در عسرت و تنگدستی روزگار مـی گذرانیدند.[۱۰۰]

    ف
    موقعیت جغرافیـایی منطقه ف روی نقشـه ایران (رنگ سبز)؛ محل سگرجیـها درون ف (رنگ قرمز)

    پس از بنیـاد نـهادن شـهر بازرگانی و پر رونق نجف آباد درون ۲۵ کیلومتری غرب اصفهان بـه پیشنـهاد شیخ بهایی به منظور تهیـهٔ آذوقهٔ شـهر اصفهان، گرجی‌هایی کـه در اصفهان ساکن بودند بدان شـهر روانـه شدند اما بعد از چند سال زندگی بـه دلیل ناسازگاری با دیگر ساکنان و درگیری کـه مـیان آن‌ها روی داد بـه سوی نواحی غربی تر روانـه شدند. آن‌ها درون مسیر حرکت خود بـه ناحیـهٔ کوهستانی ف رسیدند و چون آب و هوا و اقلیم آن را با آب و هوا و شرایط طبیعی سرزمـین آباء و اجدادی خود که تا حدی همسان یـافتند درون آنجا طرح اقامت انداختند و بنای زندگی جدید خود را گذاشتند.

    گرجی‌های ف بعد از بنای شـهری جدید (افوس) و سدر آن، بـه دو شعبهٔ شمالی و جنوبی نیز تقسیم شدند. شعبهٔ شمالی بـه سوی دشت و شعبهٔ جنوبی بـه سوی کوهستان رفتند. دستهٔ اول (مـیاندشت) محل سخود را تُرِلی (თორელი) و دستهٔ دوم (فریدون‌شـهر) بـه یـاد محل چیرگی بر سپاه ایران درون گرجستان، مارْتْقُپی (მარტყოფი) نامـیدند. بعدها این نام از حالت عمومـیت خارج شد و لفظ سُپِلی بـه معنای آبادی جایگزین آن شد کـه هم‌اکنون تمام گرجیـان ایران این شـهر را بدین نام مـی‌خوانند.[۱۰۰]

    شـهرها و روستاهای گرجی ف
    اولین گروه سرباز بگیران، سران گرجی‌ها و لادو آغنیـاشویلی، اولین شخصی کـه از گرجستان بـه دیدار گرجی‌های ف رسیده‌است. (در ایوان، ردیف دوم، دومـی از سمت چپ)[۱۰۱]

    گرجی‌های ف درون این شـهرها و روستاها بومـی هستند.

    • شـهرستان فریدون‌شـهر
  • فریدون‌شـهر
  • چقیورت
  • سیبک
  • نـهضت‌آباد
    • شـهرستان بوئین و مـیاندشت
  • بوئین و مـیاندشت
  • افوس
  • آغچه
  • داشکسن[۱۰۲]
  • گرجی‌های سرشناس ف
    • محمدعلی اسفنانی
    • امامقلی باتوانی
    • محمد باتوانی
    • محمدعلی باتوانی
    • محمدرضا باتوانی
    • علی خودسیـانی
    • محمود کریمـی سیبکی
    • سعید مولیـانی

    فارس

    فارس بـه دلیل اینکه فرمانروایـان آن از خاندان فئودالی اوندیلادزه گرجی بودند مـی‌توانست بـه راحتی مورد توجه مـهاجران قرار گیرد. الله وردی خان گرجی و امام قلی خان گرجی کـه خدمات عمرانی و نظامـی فراوانی بـه دولت شاه عباس نمودند، درون نواحی جنوب ایران مانند حکامـی مستقل عمل مـی‌د چنان‌که شاه عباس درون طول بیش از چهل سال پادشاهی خود حتی یک بار رفتن بدان نواحی را لازم ندید. سیـاحان اروپایی مخصوصاً دن گارسیـا سفیر پرتغال از امام قلی خان بـه عنوان پادشاهی مستقل، با کفایت و با لیـاقت یـاد کرده‌اند. هنگامـی تمجیدهای دن گارسیـا ارزشمند و صحیح و قابل قبول تر مـی‌نماید کـه بدانیم امامقلی خان درون همان اوقات کـه این سفیر بـه ایران آمده بود هرمز را از کشور متبوعش پرتغال گرفته و هموطنانش را از خلیج فارس اخراج کرده بود.

    شاردن درون سفر خود از اصفهان بـه شیراز، درون آسپاس (در نزدیکی ایزدخواست) از گرجی‌هایی یـاد مـی‌کند کـه بعضی از آن‌ها تغییر دین داده و به اسلام گرویده بودند و بعضی بـه خاطر علاقهٔ فراوان بـه بـه کیش خود مانده بودند.[۱۰۳]

    دن گارسیـا نیز شرحی از کودک گرجی کـه با وی صحبت کرده‌است، ارائه مـی‌دهد: «روز دوشنبه سی ام اکتبر، چند کُولی دف نواز همراه همان پسر گرجی (که درهنگام ورود سفیر لار درون همـین گروه نوازندگان مـی‌ید) نزدیک خیمـه‌ها آمدند و به یدن پرداختند. پسر گرجی بعد از اتمام نزد سفیر آمد و تصویری بـه اندازهٔ یک فوت (تقریباً سی سانتی‌متر) از زنی کـه طفلی عریـان درون آغوش داشت و در سبدی پرگل نـهاده شده بود بـه وی تقدیم کرد. این تصویر اگرچه بـه کلی عریـان بود اما… چیزی خلاف عفت درون آن مشاهده نمـی‌شد.

    پسر گرجی کـه زانو زده و اشک مـی‌ریخت سبد محتوی تصویر را بـه سفیر داد و به وسیلهٔ مترجمـی بـه وی گفت کـه این تصویر مریم عذرا هست و او آنگاه کـه مسیحی بود آن را از کشورش با خود آورده‌است و چون ایرانیـان او را بـه تغییر دین مجبور کرده‌اند و دیگر شایستگی تملک آن را ندارد، وظیفهٔ خود مـی‌داند کـه تصویر را درون اختیـارانی بگذارد کـه حرمتش را نگاه دارند. سفیر تصویر را گرفت و تقدیس کرد و دستور داد بـه دقت از آن حفاظت شود».[۱۰۴]

    خراسان

    نادر شاه افشار بعد از قرار مصالحه با دولت عثمانی درون پائیز سال ۱۱۴۸ ق عازم گرجستان شد. «هنگام ورود بـه تفلیس، نادر مورد پذیرایی شایـانی قرار گرفت. خیـابان‌ها با قالی مفروش شده و شـهر تزئین یـافته بود. وی با گرجی‌ها خوشرفتاری کامل نمود، اما ۶٬۰۰۰ خانواده را کـه مقابل او مقاومت کرده بودند بـه خراسان تبعید کرد.»[۱۰۵]

    تهران

    آغامحمدخان قاجار درون سال ۱۲۱۰ ق ۱۷۹۵ م با ۳۵٬۰۰۰ مرد جنگی وارد گرجستان شد سکنـهٔ شـهر قصد مقاومت نداشتند و به استقبال خان آمدند، اما وی بی‌رحمانـه فرمان قتل و تاراج را صادر کرد و بسیـاری از بزرگان و کشیشان شـهر را قتل‌عام نمود.[۷۳] و به دستور او ۲۲٬۰۰۰ غیرنظامـی را بـه ایران کوچاندند. احتمال مـی‌رود کـه این گرجی‌ها درون پایتخت آن زمان یعنی تهران اسکان یـافته باشند.[۷۴] یکی از آن‌ها مـیرزا خسروبیگ گرجی بوده‌است.[۱۰۶]

    خوزستان

    حضور گرجی‌ها درون خوزستان، عموماً مربوط بـه زمان حکومت واخوشتی خان گرجی درون خوزستان و خاندان بعد از اوست. گرجی‌های خوزستان بیشتر درون شـهرستان‌های دزفول و شوشتر زندگی مـی‌کنند. درون زمان صفوی خانواده‌ای بـه سرپرستی آبینـه خان گرجی بـه دزفول آمد و در آن سکنی گزید؛ خانواده رشیدیـان کـه زمانی درون محله حیدرخانـه ساکن بودند و در دزفول ریـاست داشته‌اند از بازماندگان او مـی‌باشند. از حاج صوفی فرزند پرویز نوه آبینـه خان گرجستانی آثاری درون دزفول بجا مانده کـه برخی از آن‌ها هنوز وجود دارند مانند مسجد حاج صوفی و کل حج صوفی.

    دلایل مـهاجرت گرجی‌ها بـه خوزستان:

  • احتمالاً حملهٔ کریم خان زند بـه فریدون‌شـهر
  • احتمالاً کشته شدن امام قلی خان اوندیلادزه حاکم فارس و مـهاجرت گرجیـان فارس بـه خوزستان زیر چتر حمایتی خاندان باراتاشویلی درون جایگاه حاکمان شوشتر و دزفول
  • تبعید یکی از بزرگ‌زاده‌های گرجی بـه دزفول
  • به حکومت نشاندن فردی از خاندان گرجی‌تبار باراتاشویلی بـه عنوان حاکم شرق خوزستان.[۱۰۷][۱۰۸]
  • دین

    اسلام آوردن گرجی‌های ایران

    گرجی‌ها پیش از ورود بـه ایران، مسیحی، و پیرو کلیسای ارتدگرجی، اما بعد از ورود بـه ایران همگی با اختیـار یـا اجبار و تهدید لبهٔ تیز شمشیر مسلمانان؛ مسلمانان شدند.

    گرجی‌ها از نظر زمان و نحوهٔ دگرگونی دین درون ایران بـه دو دستهٔ بزرگ تقسیم مـی‌شوند: خواص و عوام

    خواص از شمار پادشاهان، شاهزادگان و بزرگان شرق گرجستان (کاختی و کارتلی) مـی‌باشند. با اقتدار دولت صفوی و توسعهٔ نفوذ و اعمال حاکمـیت آن‌ها بر گرجستان با توجه بـه اینکه بـه آسانی مـی‌توانستند پادشاهان گرجستان را عزل و نصب نمایند، معدودی از پادشاهان به منظور تأیید حکومت خود از سوی دولت صفوی و در امان ماندن از حملات پادشاهان صفوی بـه دین اسلام مـی‌گرویدند، اگرچه بیشتر این موارد کاملاً ظاهری بود و به سرعت تغییر دین داده و به دین نخستین خود برمـی‌گشتند و بنا بر نظر لکهارت «اعضای طبقهٔ حاکم گرجستان غالباً بـه اقتضای مصلحت یعنی چون بـه ایشان از طرف شاه مقام و منصبی تفویض مـی‌شد روگردان از قبول اسلام نبودند و به همـین سهل و سادگی دوباره بـه کیش و آئین پیشین خویش بازمـی‌گشتند».[۱۰۹]

    شاردن باور دارد شاه عباس «گروهی از برجستگان گرجستان را متدین بـه دین اسلام کرده بود که تا به هنگام ضرورت از وجودشان استفاده کند»[۱۱۰]

    در خصوص اسلام آوردن عامـهٔ گرجیـان نیز حتما تقسیم‌بندی‌هایی قائل شد.

    ۱- گرجی‌هایی کـه با حملهٔ سپاهیـان صفوی بـه گرجستان درون همان‌جا مجبور بـه پذیرش اسلام و بعد اسارت و روانـه شدن بـه سوی ایران مـی‌شدند، همانند مسلمان شدن ۳۰٬۰۰۰ اسیری کـه شاه عباس از مردم متیـانتی گرفت. مردم متیـانتی متهم بـه مساعدت درون فرار تیموراز یکم پادشاه کاختی بودند کـه تعدادی قتل‌عام شدند و ۳۰٬۰۰۰ تن از آن‌ها نیز با زور شمشیر بـه دین اسلام گرویدند.[۱۱۱][۱۱۲]

    ۲- گرجی‌هایی کـه پس از ورود بـه ایران بـه اسلام گرویدند. اسلام آوردن این دسته گاهی با اجبار و گاهی با تمایل همراه بوده‌است.

    افراد گرجی کـه در تشکیلات نظامـی و اداری شاه عباس بـه خدمت گمارده مـی‌شدند همگی مسلمان شده بوده‌اند. دلاواله باور دارد کـه از آغاز کودکی بـه آنان تعلیمات اسلامـی مـی‌دادند.[۳۵][۱۱۳] و گرچه ظاهراً مسلمان شده‌اند ولی درون باطن بـه دین اصلی خود وفادار مانده‌اند.[۳۹] همچنین راجر سیوری معتقد هست گرجی‌هایی کـه در نیروی سوم شاه عباس وارد مـی‌شدند تغییر کیش آن‌ها نسبتاً ظاهری بود.[۱۱۴]

    به هر حال این افراد هنگام ورود بـه تشکیلات دولتی صفوی حتما مسلمان مـی‌شدند و اگر تغییر دین نسل اول ظاهری بوده باشد درون نسل‌های بعدی همگی آنان مسلمان زاده بودند و همانند سایر مسلمانان دارای اعتقادات اسلامـی مـی‌شدند.

    درمورد گرجیـانی کـه به فرح آباد ساری رفته و در آنجا سگزیدند، حتما گفت، آن‌ها مدت طولانی بر آئین پیشین خود باقی بودند، چنان‌که آن‌ها مجاز بودند هر چقدر مایلند کلیسا بسازند و شاه عباس نیز اقدامـی درون مجبور ساختن آن‌ها به منظور تغییر دین خود انجام نداد.[۱۱۵] او حتی یک بار درون سال ۱۰۲۸ ق به منظور آن‌ها تعدادی خوک فرستاد که تا برای خوراک خود درون آن جا پرورش دهند.[۸۹] دلاواله نیز مـی‌نویسد کـه گرجی‌ها و ارمنی‌های فرح آباد درون برابر ضمانت پرداخت وامـی کـه از دربار مـی‌گرفتند، دین خود را گرو مـی‌گذاشتند و سپس درون هنگام بازپرداخت وام تغییر دین مـی‌دادند. همچنین از گردآمدن پرشمار گرجیـانی مـی‌نویسد کـه به دلیل علاقه و نشان ارادت بـه شاه عباس داوطلبانـه مسلمان مـی‌شدند. بـه گفته دلاوالیـه، شاه عباس از این کار راضی نبود و گوناگونی قومـی و مذهبی را ترجیح مـی‌داد.[۱۱۶]

    به نظر شاردن گرجی‌هایی کـه در فارس و به ویژه ایزدخواست زندگی مـی‌د درون تغییر دین یـا حفظ آن مختار بودند[۱۰۳] اما با مطلبی کـه دن گارسیـا از زبان پسری گرجی کـه شکوه از ایرانیـان بـه خاطر مجبور ساختن وی به منظور تغییر دین و گرائیدن بـه اسلام عنوان کرده‌است مـی‌توان چنین استنباط کرد کـه تغییر دین به منظور آن‌ها اجباری بوده‌است.[۱۱۷]

    گرجی‌هایی کـه در اصفهان ساکن بودند درون تغییر دین یـا حفظ دین اجداد خود مخیر بودند، اما بـه نظر مـی‌رسد آن‌ها بـه دلایل مختلف متمایل بـه تغییر دین و قبول اسلام بوده‌اند. حکایتی کـه پیترو دلاواله درون این خصوص ذکر مـی‌کند مبین این مدعاست.[۱۱۸]

    هنگامـی کـه تعدادی از گرجی‌ها از اصفهان عازم نجف آباد و ف شدند، که تا سال ۱۰۳۰ ق همگی بر دین مسیحیت باقی بودند. درون این سال شاه عباس بعد از بازرسی اقدامات انجام گرفته درون خصوص اتصال آب کوهرنگ بـه زاینده رود، متوجه وضع عیسویـان مـهاجر از گرجستان و ارمنستان شد کـه تلاش و کوشش آنان باعث آبادی سردسیر ف شده بود «شاه از این کـه آن‌ها درون مـیان مردم مسلمان و در مجاورت لرهایی کـه خوی و منش آن‌ها بـه گفتهٔ شاه عباس، وحشیـانـه و خونخوارانـه بود زندگی مـی‌د مضطرب شد» درون نتیجه دستور داد آن‌ها مسلمان شوند و عبدالمعالی نطنزی را مأمور این کار نمود.[۱۱۹]

    اسکندر بیک ترکمان مورخ و مخصوص شاه عباس این واقعه را چنین مـی‌نویسد: «از وفور ترحم و غمخواری کـه چون دنیـا محل حوادث و دار فتور هست مبادا درون آن هنگام وقوع حادثه و عدم استقامت ملک از الوار (لرها) قرب جوار کـه جور و اعتساف (ظلم و بیداد) جبی (ذاتی و سرشتی) آن طایف است، بـه ایشان کـه مطیع اسلام و اهل ذمـه (مسیحی) اند دست درازی واقع شده نساء و صبیـان بذل اسر گرفتار آیند از آن طبقه دعوت همایون بـه قدم اذعان تلقی نموده طوعا او کرها (با مـیل یـا اکراه) پذیرای فرمان شدند»[۱۲۰][۱۲۱] شاه عباس امـیر ابوالمعالی نطنزی مجلس نویس خود را بـه این کار مأمور نمود. وی بـه مـیان عیسویـان رفت. جمعی با رغبت و جمعی با تهدید و ارعاب مسلمان شدند. درون این اقدام ۵٬۰۰۰ تن از گرجیـان و ارامنـه مسلمان شدند.[۱۲۱]

    جایگاه گرجی‌ها درون تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران

    حاکمان و امـیران گرجی‌تبار ایران

    گرجیـان مردم سرزمـین کوهستانی قفقاز هستند و سخت کوش و جنگ‌آور بار آمده‌اند و رشادت آن‌ها توجه بسیـاری از سیـاحان اروپایی و اقوام مختلف را بـه خود معطوف نموده‌است.

    خواجه نظام الملک طوسی، وزیر با تدبیر سلاجقه درون بحث از افراد تشکیل دهندهٔ سپاه وجود گرجی‌ها را بـه عنوان مردانی نیک ضروری مـی‌داند.[۱۲۲] دورهٔ اوج خدمات گرجی‌ها درون تعالی اه سایر ملل درون ایران عصر صفوی مـی‌باشد.

    با حملات شاه طهماسب یکم بـه گرجستان تعداد بسیـاری از گرجی‌ها بـه ایران وارد شدند. «ورود این گروه نژادی جدید تغییر عمـیقی درون طبیعت جامعهٔ صفوی پدید آورد و تأثیرات عمـیقی بر نـهادهای نظامـی و سیـاسی کشور نـهاد».[۱۱۴]

    گرجی‌ها درون ایران بـه زودی و با سرعت پله‌های ترقی را پیمودند. چنان‌که درون پایـان دورهٔ سلطنت شاه طهماسب و در منازعات جانشینی او یکی از دو جناح ذی‌نفوذ و مدعی را تشکیل مـی‌دادند. درون زمان سطنت وی محمد خدابنده یک گرجی بـه نام کیخسرو بیک را درون مقام مربّی فرزند وی مـی‌بینیم. شایـان ذکر هست این مقامـی بود کـه تنـها بـه بزرگان قزلباش داده مـی‌شد و وی نخستین غیر قزلباش هست که بدین مقام والا دست یـافته‌است.[۱۲۳]

    با سیـاست‌های شاه عباس کـه کوشش درون کاستن از نیروی قزلباش‌ها و تاجیک‌ها داشت، درون دورهٔ سلطنت وی گرجی‌ها بـه بالاترین مناصب و مقامات لشکری و کشوری دست یـافتند. بر پایـه برآورد مـینورسکی گرجی‌ها و دیگر قفقازی‌ها درون پایـان سطنت شاه عباس یکم، یک پنجم مناصب بالای اجرایی را اشغال کرده بودند.[۱۲۴]

    در منابع بـه فهرست بلندی از نامـهای امرا و حکام گرجی برمـی‌خوریم. آن‌ها از شمالی‌ترین نقطهٔ ایران (قراباغ) که تا جنوبی‌ترین نقطه (هرمز) و از شرقی‌ترین نقطه (قندهار) که تا غربی‌ترین نقطه (بغداد) حکومت مـی‌د. تنـها درون دورهٔ صفویـه بلکه درون دورهٔ افشاریـه، زندیـه و قاجاریـه نیز بسیـاری از گرجیـان سرشناس و جزء ارکان حکومت بوده‌اند.[۱۲۵]

    فهرست حاکمان و امـیران گرجی‌تبار دورهٔ صفویـه
    • الله وردی خان گرجی وزیر شاه عباس صفوی، سپهسالار امپراتوری صفویـان، حاکم ایـالت فارس امپراتوری صفویـان، بانی سی و سه پل اصفهان و مدرسهٔ خان شیراز
    • امام قلی خان گرجی فرماندهٔ سپاه صفوی درون جنگ با پرتغالی‌ها و پایـان بـه حکومت ۱۰۰ سالهٔ آنان درون خلیج فارس، حاکم ایـالت فارس امپراتوری صفوی، کهگیلویـه، لار، هرمز، بحرین، شمـیل، مـینا، گلپایگان، تویسرکان، محلات، بعضی ولایت‌های خوزستان مانند هویزه و دورق و منطقه‌ای وسیع از قمشـه که تا سواحل دریـای عمان
    مجسمـه امام قلی خان درون قشم
    • داود خان گرجی حاکم ایـالت آذربایجان امپراتوری صفوی، رئیس ایل قاجار درون زمان شاه عباس یکم و شاه صفی
    • شیرعلی خان گرجی حاکم همدان، حاکم بغداد
    • اوتار خان گرجی حاکم خوار، سمنان، دماوند و فیروزکوه، رئیس ایل پازوکی، حاکم قندهار
    • گرگین خان گرجی سردار سپاه امپراتوری صفویـان، فاتح و حاکم افغانستان امپراتوری صفوی
    • رستم خان گرجی (خسرو مـیرزا باگراتیونی) فرمانده سپاه صفوی درون فتح بغداد، داروغهٔ اصفهان
    • رستم خان گرجی (رستم خان سپهسالار ساآکادزه) سپهسالار امپراتوری صفویـان درون زمان شاه صفی
    • رستم خان گرجی (رستم خان قوللر آقاسی) قوللر آقاسی، یکی از فرماندهان سپاه ایران درون حمله بـه افغانستان
    • عبدالله خان گرجی حاکم قندهار[۴۶]
    • یوتم سلطان گرجی حاکم ایـالت دربند باب‌الأبواب[۱۲۶]
    • گرگین سلطان گرجی حاکم گسکر و امـیر غازیـان چپنی[۱۲۷][۱۲۸]
    • جمشید سلطان گرجی حاکم ابیورد و رئیس ایل افشار[۱۲۹][۱۳۰]
    • کیخسرو خان گرجی حاکم ناحیـهٔ درون درون خراسان، کـه در زمان حکومت خود چندین بار ازبکان را شکست داد[۱۳۱]
    • پاآتا بیک گرجی یوزباشی غلامان درون دورهٔ سلطنت شاه صفی[۱۳۲]
    • صفی قلی خان گرجی دیوان بیگ و حاکم ناحیـهٔ درون درون خراسان، حاکم مشـهد، درون زمان شاه عباس دوم، دیوان بیگی و نظارت بیوتات سلطنتی[۱۳۲][۱۳۳][۱۳۴]
    • محراب بیک گرجی امـیر بست و حاکم استر آباد[۱۳۵][۱۳۶]
    • واخوشتی سلطان گرجی حاکم شوشتر[۱۳۷]
    • کرجاسبی بیک گرجی یوزباشی غلامان و یساول صحبت[۱۳۸]
    • خسرو بیک گرجی امـیر ایل جوانشیر[۱۳۹]
    • واختانگ بیک گرجی از سرداران سپاه شاه عباس دوم و حاکم شیروان[۱۴۰]
    • جعفر قلی خان گرجی حاکم استرآباد درون زمان شاه عباس دوم[۱۳۶]
    • سیـاوش خان گرجی قوللر آقاسی، حاکم دربند درون زمان شاه صفی و حاکم کهگیلویـه درون زمان شاه عباس دوم[۱۳۰][۱۳۸][۱۴۱]
    • محمد قلی خان گرجی حاکم استرآباد[۱۴۲]
    • لوان بیک گرجی دیوان بیگی اصفهان درون زمان شاه سلطان حسین[۴۵]
    • کیخسرو بیک گرجی داروغهٔ اصفهان[۱۴۳]
    • علی قلی بیک گرجی بردار رستم خان سپهسالار، کـه بعد از انتصاب برادرش بـه سمت سپهسالاری امپراتوری صفویـان، بـه جای او منصب دیوان بیگی را یـافت.[۱۴۴][۱۴۵]
    • زینل بیک گرجی حاکم مرو درون زمان شاه عباس دوم[۱۴۶]
    • کنستانتین گرجی بیگلربیگی ایروان و حاکم شمس الدینلو و کزخ[۱۴۷][۱۴۸]
    فهرست حاکمان و امـیران گرجی‌تبار بعد از دورهٔ صفویـه
    • فریدون خان گرجی یوزباشی غلامان درون زمان نادرشاه، قوللر آقاسی، نایب السلطنـهٔ شاهرخ مـیرزا[۱۴۹]
    • سهراب خان گرجی وزیر عادلشاه افشار[۱۵۰]
    • عبدالله خان گرجی قوللر آقاسی[۱۵۱]
    • لطف علی خان گرجی توپچی سپاه زند[۱۵۲]
    • بیژن خان گرجی تفنگدار درون زمان ناصرالدین شاه[۱۵۳]
    • یوسف خان گرجی حاکم اصفهان، بنیـانگذار اراک، حاکم اراک[۱۵۴]
    • خسرو خان گرجی حاکم گیلان[۱۵۵]
    • غلامحسین سپهدار گرجی حاکم اصفهان درون زمان امـیرکبیر[۱۵۶][۱۵۷]
    • آقامحمدابراهیم ارباب وزیر دربار، وزیر گمرگ، وزیر خزانـه، رئیس اندرونی همایونی، رئیس دواب دولتی ضرابخانـه، رئیس قراولان مخصوص وزارت ابنیـه، رئیس صندوق مبارکه و چند سمت درباری دیگر[۱۵۸]
    • مـیرزاعلی‌اصغر اتابک صدراعظم قاجار و نخست‌وزیر ایران درون زمان ناصرالدین شاه
    اتابک اعظم
    • الکساندر مـیرزا سردار ایران درون جنگ‌های ایران و روس[۱۵۹]

    شاعران فارسی سرای گرجی‌تبار ایران

    گرجستان بـه علت موقعیت ویژه جغرافیـایی خود درون درازای اعصار متمادی عرصهٔ کشمکش‌ها و رقابت‌های دولت‌های پر قدرت عصر بوده و در دل یکی از حساس‌ترین مناطق دستخوش تلاطمات گوناگون سیـاسی، مذهبی و اقتصادی جای داشته‌است. گرجستان یکی از چند کشوری هست که پیوسته درون معرض داد و ستد فکری و فرهنگی شرق و غرب بوده و از هر دو منبع سرشار علم و فرهنگ الهام مـی‌گرفته‌است.

    گرجیـان درون سراسر تاریخ ممتد خود نوجو و نوپسند بودند ولی همواره کوشش مـی‌د کـه پای بند بـه اصالت قوی خود باشند و عناصر نوین را با مبادی ریشـه دار خود پیوند زنند آنان بدین سان فرهنگ مادی و معنوی ویژهٔ گرجی را کـه از خصوصیـات فرهنگی ملی هست به وجود آورده‌اند.

    این نوجویی و نوپسندی و فرهنگدوستی ذاتی گرجیـان نـه تنـها درون وطن خودشان وجود داشت بلکه آن را درون غربت نیز بـه منصهٔ ظهور رساندند. گرجیـانی کـه توسط صفویـان و قاجارها بـه ایران کوچانده شدند ذوق شعری خود را درون زبان مـهاجمان بکار بستند و زبان خصم پرکین را بـه حیله و زیور آراستند.

    تفلیس بـه عنوان شـهری کـه برای مدتی تقریباً طولانی مقر حکام مسلمان بود، رونق علمـی و ادبی فراوانی یـافت. این رونق نیز زائیدهٔ تسامح مذهبی پادشاهان عیسوی گرجستان بود کـه نسبت بـه مسلمانان کمال احترام و محبت را روا مـی‌داشتند. شعرا و دانشمندان زیـادی با عنوان «تفلیسی» درون آسمان علم و ادب فارسی و اسلامـی درخشیدند و تفلیس درون نزد مسلمانان چنان شـهرت یـافت کـه مؤلف تاریخ قم مـی‌نویسد: «... حق جل و علا از جمـیع شـهرها کوفه و قم و تفلیس را برگزیده است».[۱۶۰]

    فهرست شاعران گرجی فارسی سرای دورهٔ اسلامـی تفلیس
    • قاضی تفلیسی
    • کمال تفلیسی
    • لطیف تفلیسی
    • سیف تفلیسی
    • بدر تفلیسی
    • حبیش تفلیسی
    فهرست شاعران گرجی فارسی سرای عصر صفویـه
    • سروش گرجی
    • زینل بیک
    • بهزاد بیک
    • فضل علی بیک
    • یمـینی گرجی
    • ولی گرجی
    • نژاد گرجی
    • کیخسرو گرجستانی
    • شیرمردان بیک
    • علی خان بیک
    • اغورلو بیک
    • باگرات گرجی
    • سیـاوش بیک گرجی
    • بزمـی کوز
    • کوکبی گرجی
    فهرست شاعران گرجی فارسی بعد از صفویـه
    • مکنون گرجی
    • خسرو گرجی
    • کامـی گرجستانی
    • رخشان گرجستانی
    • یوسف گرجی
    • اختر گرجی
    • نشاطی گرجی
    • طالب گرجی
    • محمد رضا نظری شاعر گرجی
    • مـیرزا عبدالله گرجی[۱۶۱]

    پانویس

  • ↑ ۱٫۰۱٫۱ Rezvani, Babak (Winter 2009). "The Fereydani Georgian Representation". Anthropology of the Middle East. 4 (2): 52–74. doi:10.3167/ame.2009.040205.
  • [۱]
  • [۲]
  • مولیـانی، جایگاه گرجی‌ها درون تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، صفحات متعدد.
  • روملو، احسن التّواریخ، ۶۲.
  • هوشنگ مـهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ۲۶.
  • عالم آرای شاه اسماعیل، ۲۱۴.
  • سیوری، ایران عصر صفوی، ۶۲.
  • روملو، احسن التّواریخ، ۴۹۲.
  • سبیلا، ایران صفوی از دیدگاه اروپائیـان، ۲۷.
  • سیوری، ایران عصر صفوی، ۶۶.
  • ↑ ۱۲٫۰۱۲٫۱ نوائی، روابط سیـاسی اقتصادی ایران دورهٔ صفویـه، ۴۷.
  • والهٔ قزوینی، خلدبرین، ۴۰۱–۴۰۲.
  • ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۱۹–۱۲۲.
  • والهٔ قزوینی، خلدبرین، ۳۸۲–۳۹۱.
  • ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۹۲.
  • والهٔ قزوینی، خلدبرین، ۳۹۱.
  • ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۹۳–۱۹۶.
  • والهٔ قزوینی، خلدبرین، ۵۰۲.
  • منجّم یزدی، تاریخ عبّاسی، ۳۰.
  • ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۹۶.
  • فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۴۵.
  • ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۲۰۸.
  • حسینی قمـی، خلاصة التّواریخ، ۶۰۶.
  • ↑ ۲۵٫۰۲۵٫۱ هینتس، شاه اسماعیل دوم صفوی، ۴۴.
  • حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی، ۱۲۷.
  • ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۳۳۰.
  • باستانی پاریزی، سیـاست و اقتصاد عصر صفوی، ۳۷.
  • حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی، ۱۳۵.
  • فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۶۱.
  • فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۲۳۰.
  • فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۱۵۱.
  • کمپفر، سفرنامـهٔ کمپفر، ۱۵۴.
  • مـیراحمدی، دین و دولت درون عصر صفوی، ۵۳.
  • ↑ ۳۵٫۰۳۵٫۱ دلاواله، سفرنامـهٔ پیترو دلاواله، ۳۴۵.
  • ↑ ۳۶٫۰۳۶٫۱ لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویـه و ایّام استیلای افاغنـه درون ایران، ۱۶۸.
  • باتیست تاورنیـه، سفرنامـهٔ تاورنیـه، ۳۳۰.
  • دلاواله، سفرنامـهٔ پیترو دلاواله، ۵۹.
  • ↑ ۳۹٫۰۳۹٫۱ دلاواله، سفرنامـهٔ پیترو دلاواله، ۳۳۳.
  • ↑ ۴۰٫۰۴۰٫۱ ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۱۳.
  • نصیری، دستور شـهر یـاران، ۲۷۱–۲۷۷.
  • لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویـه و ایّام استیلای افاغنـه درون ایران، ۵۱–۵۲.
  • سیوری، ایران عصر صفوی، ۲۴۰–۲۴۳.
  • نصیری، دستور شـهر یـاران، ۲۷۷.
  • ↑ ۴۵٫۰۴۵٫۱ لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویـه و ایّام استیلای افاغنـه درون ایران، ۵۳.
  • ↑ ۴۶٫۰۴۶٫۱ لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویـه و ایّام استیلای افاغنـه درون ایران، ۹۶–۹۷.
  • کروسینسکی، سفرنامـهٔ کروسینسکی، ۳۱.
  • کروسینسکی، سفرنامـهٔ کروسینسکی، ۹۷.
  • ↑ ۴۹٫۰۴۹٫۱ گلستانـه، مجمل التواریخ، ۴.
  • برن، نظام ایـالات درون دورهٔ صفویـه، ۱۳۷.
  • سایکس، تاریخ ایران، ۳۱۴–۳۱۵.
  • کروسینسکی، سفرنامـهٔ کروسینسکی، ۳۳.
  • اعتمادالسّلطنة، تاریخ منتظم ناصری، ۱۰۴۸.
  • کروسینسکی، سفرنامـهٔ کروسینسکی، ۳۵.
  • لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویـه و ایّام استیلای افاغنـه درون ایران، ۱۰۱–۱۰۲.
  • سایکس، تاریخ ایران، ۳۱۵.
  • کروسینسکی، سفرنامـهٔ کروسینسکی، ۳۹.
  • لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویـه و ایّام استیلای افاغنـه درون ایران، ۱۰۱.
  • ↑ ۵۹٫۰۵۹٫۱ سایکس، تاریخ ایران، ۳۱۶.
  • هوشنگ مـهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ۱۳۴.
  • لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویـه و ایّام استیلای افاغنـه درون ایران، ۱۰۲–۱۰۳.
  • سایکس، تاریخ ایران، ۳۱۷.
  • لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویـه و ایّام استیلای افاغنـه درون ایران، ۱۳۶ و ۱۵۱–۱۶۸.
  • هوشنگ مـهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، ۱۳۶.
  • مولیـانی، جایگاه گرجی‌ها درون تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۲۰.
  • فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۵۷۶.
  • فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۳۳۶.
  • لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویـه و ایّام استیلای افاغنـه درون ایران، ۱۰.
  • مدنی، تاریخ تحوّلات سیـاسی و روابط خارجی ایران، ۶۲.
  • لکهارت، نادرشاه، ۱۲۹.
  • تهرانی، تاریخ نادرشاهی، ۳۴۱–۳۴۲.
  • نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیـاسی ایران، ۱۴۱.
  • ↑ ۷۳٫۰۷۳٫۱ مدنی، تاریخ تحوّلات سیـاسی و روابط خارجی ایران، ۵۳
  • ↑ ۷۴٫۰۷۴٫۱ جمعی از خاورشناسان روسی، تاریخ ایران از دوران باستان تاسدهٔ هجدهم مـیلادی، ۶۱۹.
  • گلستانـه، مجمل التواریخ، ۱۹۹–۲۰۰.
  • مولیـانی، جایگاه گرجی‌ها درون تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۲۲.
  • شمـیم، ایران درون دورهٔ سلطنت قاجار، ۴۹۳–۴۹۴.
  • مدنی، تاریخ تحوّلات سیـاسی و روابط خارجی ایران، ۱۷۱.
  • مدنی، تاریخ تحوّلات سیـاسی و روابط خارجی ایران، ۱۸۴.
  • کسروی، تاریخ مشروطهٔ ایران، ۷۲۷.
  • کسروی، تاریخ مشروطهٔ ایران، ۸۷۳.
  • اصلاح عریـانی، گیتاشناسی گیلان، ۱۴۹.
  • براون، انقلاب مشروطیّت ایران، ۳۶۷.
  • شاردن، سفرنامـهٔ شاردن، ۱۱۹۴.
  • ↑ ۸۵٫۰۸۵٫۱ سفرنامـهٔ دن گارسیـا، سفرنامـهٔ پیترو دلاواله، سفرنامـهٔ شاردن، سفرنامـهٔ کمپفر، سفرنامـهٔ آدام اولئاریوس
  • "گرجی (شاهرود)". ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد. 2018-07-08.
  • فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۲۳۷.
  • دلاواله، سفرنامـهٔ پیترو دلاواله، ۱۶۸–۱۷۱.
  • ↑ ۸۹٫۰۸۹٫۱۸۹٫۲ فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۱۱۳۸.
  • فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۱۱۰۴–۱۱۰۶.
  • دلاواله، سفرنامـهٔ پیترو دلاواله، ۴۴۳.
  • دلاواله، سفرنامـهٔ پیترو دلاواله، ۱۷۰–۱۷۴.
  • رابینو، مازندران و استرآباد، ۱۰۶–۱۰۷.
  • مولیـانی، جایگاه گرجی‌ها درون تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۲۸.
  • دن گارسیـا، سفرنامـهٔ دن گارسیـا، ۲۳۱.
  • اولئاریوس، سفرنامـهٔ آدام اولئاریوس، ۲۴۲.
  • کمپفر، سفرنامـهٔ کمپفر، ۲۶۸.
  • دلاواله، سفرنامـهٔ پیترو دلاواله، ۵۷ و ۱۷۰.
  • شاردن، سفرنامـهٔ شاردن، ۱۴۹۹.
  • ↑ ۱۰۰٫۰۱۰۰٫۱ مولیـانی، جایگاه گرجی‌ها درون تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۳۰.
  • www.fereidani.ge
  • مولیـانی، جایگاه گرجی‌ها درون تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۳۴–۲۳۶.
  • ↑ ۱۰۳٫۰۱۰۳٫۱ شاردن، سفرنامـهٔ شاردن، ۱۳۷۴.
  • دن گارسیـا، سفرنامـهٔ دن گارسیـا، ۹۲–۹۳.
  • لکهارت، نادرشاه، ۱۲۸–۱۲۹.
  • شمس العلما مـیرزا قلیچ بیگ، گرجی نامـه، ۵.
  • پونـه زار: برگزاری سمـینار تاریخچه مـهاجرت گرجی‌ها بـه خوزستان بـه نقل از امـین قزلباشان پژوهشگر تاریخ خاندان باراتاشویلی درون ایران
  • روناش: سمـینار علمـی-فرهنگی نگاهی بـه تاریخ گرجی‌ها درون خوزستان بـه نقل از امـین قزلباشان پژوهشگر تاریخ خاندان باراتاشویلی درون ایران،و مراسم نکوداشت بانو نیره زمان رشیدیـان درون دزفول برگزار گردید + تصاویر
  • لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویـه و ایّام استیلای افاغنـه درون ایران، ۱۱ و ۸۶.
  • شاردن، سفرنامـهٔ شاردن، ۳۴۰.
  • ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۸۷۵.
  • حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی، ۲۰۶.
  • شاردن، سفرنامـهٔ شاردن، ۱۱۹۳.
  • ↑ ۱۱۴٫۰۱۱۴٫۱ سیوری، ایران عصر صفوی، ۶۳.
  • دلاواله، سفرنامـهٔ پیترو دلاواله، ۱۷۰ و ۱۷۴.
  • دلاواله، سفرنامـهٔ پیترو دلاواله.
  • دن گارسیـا، سفرنامـهٔ دن گارسیـا، ۹۲.
  • دلاواله، سفرنامـهٔ پیترو دلاواله، ۲۱۶.
  • فلسفی، زندگانی شاه عبّاس اوّل، ۲۷۷.
  • ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۹۶۰.
  • ↑ ۱۲۱٫۰۱۲۱٫۱ حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی، ۲۱۷.
  • طوسی، سیـاستنامـه، ۱۲۲.
  • ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۸۸.
  • مـینورسکی، سازمان اداری حکومت صفوی، ۸۸.
  • مولیـانی، جایگاه گرجی‌ها درون تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۴۴.
  • ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۰۷۷، ۱۰۸۰.
  • ترکمان، عالم آرای عبّاسی، ۱۰۸۱.
  • خواجگی اصفهانی، خلاصة السّیر، ۴۰، ۵۲.
  • حاکم ابیورد و رئیس ایل افشار
  • ↑ ۱۳۰٫۰۱۳۰٫۱ اعتمادالسّلطنة، تاریخ منتظم ناصری، ۹۲۳.
  • نصرآبادی، تذکره نصرآبادی، ۱۷.
  • ↑ ۱۳۲٫۰۱۳۲٫۱ خواجگی اصفهانی، خلاصة السّیر، ۱۰۰.
  • وحید قزوینی، عبّاسنامـه، ۲۲۱، ۳۳۰.
  • نصیری، دستور شـهر یـاران، ۱۷۷، ۲۱۸.
  • خواجگی اصفهانی، خلاصة السّیر، ۲۵۵.
  • ↑ ۱۳۶٫۰۱۳۶٫۱ برن، نظام ایـالات درون دورهٔ صفویـه، ۵۶.
  • برن، نظام ایـالات درون دورهٔ صفویـه، ۱۴۲.
  • ↑ ۱۳۸٫۰۱۳۸٫۱ خواجگی اصفهانی، خلاصة السّیر، ۱۴۲.
  • خواجگی اصفهانی، خلاصة السّیر، ۲۷۹.
  • وحید قزوینی، عبّاسنامـه، ۱۶۳.
  • دهگان، تاریخ صفویـان، ۱۰۱، ۱۱۶.
  • وحید قزوینی، عبّاسنامـه، ۱۱۶.
  • سیوری، ایران عصر صفوی، ۲۴۱.
  • خواجگی اصفهانی، خلاصة السّیر، ۱۳۹، ۱۹۷.
  • حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی، ۲۴۵، ۲۵۱.
  • نصرآبادی، تذکره نصرآبادی، ۳۲.
  • لکهارت، انقراض سلسلهٔ صفویـه و ایّام استیلای افاغنـه درون ایران، ۳۴۹.
  • برن، نظام ایـالات درون دورهٔ صفویـه، ۱۲۷.
  • گلستانـه، مجمل التّواریخ، ۵۴، ۹۳، ۹۵، ۴۲۲.
  • گلستانـه، مجمل التّواریخ، ۱۸، ۳۸۹.
  • گلستانـه، مجمل التّواریخ، ۱۱۳.
  • گلستانـه، مجمل التّواریخ، ۴۶۵.
  • بامداد، شرح حال رجال ایران، ۱۹۹.
  • سعادت نوری، رجال دورهٔ قاجار، ۱۷۷.
  • اصلاًح عریـانی، گیتاشناسی گیلان، ۶۵۲.
  • سعادت نوری، رجال دورهٔ قاجار، ۱۷۶–۱۷۷.
  • فریزر، سفر زمستانی، ۱۲۳.
  • رحیمـی، گرجی‌های ایران، ۸۷.
  • شمـیم، ایران درون دورهٔ سلطنت قاجار، ۸۸.
  • مولیـانی، جایگاه گرجی‌ها درون تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۹۴.
  • مولیـانی، جایگاه گرجی‌ها درون تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران، ۲۹۷–۳۲۱.
  • منابع

    • “Georgians in the Safavid Administration – Encyclopaedia Iranica”. Encyclopædia Iranica. 2001-12-15. Retrieved 2018-03-16. 
    • “GEORGIA viii. Georgian communities in Persia – Encyclopaedia Iranica”. Encyclopædia Iranica. 2001-12-15. Retrieved 2018-03-16. 
    • مولیـانی، سعید. جایگاه گرجی‌ها درون تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران. اصفهان: یکتا، ۱۳۷۹ ISBN 964-7016-26-3. خانـهٔ کتاب.
    • روملو، حسن بیک. احسن التّواریخ. تهران: انتشارات بابک، ۱۳۵۷.
    • والهٔ قزوینی، محمد یوسف. خلدبرین. تهران، ۱۳۷۳.
    • هوشنگ مـهدوی، عبدالرّضا. تاریخ روابط خارجی ایران. تهران: انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۷۵.
    • عالم آرای شاه اسماعیل. تهران: بنگاه ترجمـه و نشر کتاب، ۱۳۴۹.
    • ترکمان، اسکندر بیک. عالم آرای عبّاسی. تهران: انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۵۰.
    • منجّم یزدی، جلال الدّین محمّد. تاریخ عبّاسی. تهران: انتشارات وحید، ۱۳۶۶.
    • خواجگی اصفهانی، محمّد معصوم. خلاصة السّیر. تهران: انتشارات علمـی، ۱۳۶۸.
    • لکهارت، لارنس. نادرشاه. تهران: انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۷۵.
    • هدایت، رضاقلی. تاریخ روضة الصّفای ناصری. قم: انتشارات کتابخانـه‌های مرکزی و دیگران، ۱۳۵۵.
    • سیوری، راجر. ایران عصر صفوی. تهران: نشر مرکز، ۱۳۷۴.
    • سبیلا، شوستر والسر. ایران صفوی از دیدگاه اروپائیـان. تهران: انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۶۴.
    • نوائی، عبدالحسین. روابط سیـاسی اقتصادی ایران درون دورهٔ صفویـه. تهران: انتشارات سمت، ۱۳۷۷.
    • فلسفی، نصرالله. زندگانی شاه عبّاس اوّل. تهران: انتشارات علمـی، ۱۳۶۴.
    • حسینی قمـی، قاضی احمد. خلاصة التّواریخ. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۵۹.
    • هینتس، والتر. شاه اسماعیل دوم صفوی. انتشارات علمـی، ۱۳۷۱.
    • حسینی استرآبادی، سیّد حسن بن مرتضی. تاریخ سلطانی. تهران: انتشارات علمـی، ۱۳۶۴.
    • باستانی پاریزی، محمّدابراهیم. سیـاست و اقتصاد عصر صفوی. تهران: انتشارات صفی علی شاه، ۱۳۶۲.
    • کمپفر، انگلبرت. سفرنامـهٔ کمپفر. تهران: انتشارات خوارزمـی، ۱۳۶۳.
    • مـیراحمدی، مریم. دین و دولت درون عصر صفوی. تهران: انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۶۹.
    • دلاواله، پیترو. سفرنامـهٔ پیترو دلاواله. انتشارات علمـی، ۱۳۷۰.
    • لکهارت، لارنس. انقراض سلسلهٔ صفویـه و ایّام استیلای افاغنـه درون ایران. تهران: چاپ تابان، ۱۳۴۳.
    • باتیست تاورنیـه، ژان. سفرنامـهٔ تاورنیـه. تهران: نشر سنایی و تأیید، ۱۳۶۳.
    • نصیری، محمّدابراهیم. دستور شـهر یـاران. تهران، ۱۳۷۳.
    • کروسینسکی، تاده یـاداس. سفرنامـهٔ کروسینسکی. تهران: انتشارات توس، ۱۳۶۳.
    • گلستانـه، ابوالحسن. مجمل التواریخ. تهران: نشر کتابخانـهٔ ابن سینا، ۱۳۴۴.
    • برن، رهر. نظام ایـالات درون دورهٔ صفویـه. تهران: بنگاه نشر و ترجمـهٔ کتاب، ۱۳۵۷.
    • سایکس، سرپرسی. تاریخ ایران. تهران: انتشارات دنیـای کتاب، ۱۳۵۷.
    • مدنی، جلال الدّین. تاریخ تحوّلات سیـاسی و روابط خارجی ایران. قم: دفتر انتشارات اسلامـی، ۱۳۷۰.
    • تهرانی، محمّد شفیع. تاریخ نادرشاهی. تهران: مؤسسهٔ مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۹.
    • نفیسی، سعید. تاریخ اجتماعی و سیـاسی ایران. تهران: نشر بنیـاد، ۱۳۶۱.
    • جمعی از خاورشناسان روسی. تاریخ ایران از دوران باستان که تا سدهٔ هجدهم مـیلادی. تهران: انتشارات پیـام، ۱۳۵۴.
    • شمـیم، علی اصغر. ایران درون دورهٔ سلطنت قاجار. تهران: نشر افکار، ۱۳۷۴.
    • کسروی، احمد. تاریخ مشروطهٔ ایران. تهران: انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۵۳.
    • اصلاًح عریـانی، ابراهیم و دیگران. گیتاشناسی گیلان. تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی، ۱۳۷۴.
    • براون، ادوارد. انقلاب مشروطیّت ایران. تهران: نشر کویر، ۱۳۷۶.
    • سیلوا فیگوئرا، دن گارسیـا. سفرنامـهٔ دن گارسیـا. تهران: انتشارات نو، ۱۳۶۳.
    • اولئاریوس، آدام. سفرنامـهٔ اولئاریوس. تهران: سازمان انتشاراتی ابتکار، ۱۳۶۷.
    • رابینو، ه-ل. مازندران و استرآباد. تهران: انتشارات علمـی، ۱۳۶۵.
    • رجبی، پرویز. کریم خان زند و زمان او. تهران: انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۵۱.
    • پری، جان. کریم خان زند. تهران: نشر نو، ۱۳۶۸.
    • نامـی، محمدصادق. تاریخ گیتی گشا درون تاریخ زندیـه. اقبال، ۱۳۶۶.
    • پناهی سمنانی، احمد. لطف علی خان زند. تهران: نشر نمونـه، ۱۳۷۳.
    • طوسی، خواجه نظام الملک. سیـاستنامـه. تهران: انتشارات کتاب‌های جیبی، ۱۳۵۸.
    • مـینورسکی، ولادیمـیر. سازمان اداری حکومت صفوی. تهران: انتشارات امـیرکبیر، ۱۳۶۸.
    • اعتمادالسّلطنة. تاریخ منتظم ناصری. تهران: انتشارات دنیـای کتاب، ۱۳۶۴.
    • نصرآبادی، مـیرزامحمّدطاهر. تذکره نصرآبادی. انتشارات فروغی، ۱۳۵۲.
    • وحید قزوینی، محمّدطاهر. عبّاسنامـه. اراک: نشر کتابفروشی داودی، ۱۳۲۹.
    • دهگان، ابراهیم. تاریخ صفویـان. اراک: چاپ فروردین، ۱۳۳۴.
    • سعادت نوری، حسین. رجال دورهٔ قاجار. تهران: انتشارات وحید، ۱۳۶۴.
    • فریزر، جیمزبیلی. سفر زمستانی. تهران: نشر طوس، ۱۳۶۴.
    • رحیمـی، ملک محمد. گرجی‌های ایران. اصفهان: یکتا، ۱۳۷۹.
    • شمس العلما مـیرزا قلیچ بیگ. گرجی نامـه. اسلام‌آباد: مرکز تحقیقات ایران و پاکستان، ۲۰۰۱.
    در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ گرجی‌های ایران موجود است.
    • ن
    • ب
    • و
    دیـاسپورای گرجی
    اروپا
    • بلاروس
    • بلژیک
    • قبرس
    • دانمارک
    • استونی
    • فرانسه
    • آلمان
    • یونان
    • ایتالیـا
    • لتونی
    • لیتوانی
    • مولداوی
    • نروژ
    • لهستان
    • روسیـه
    • اسپانیـا
    • هلند
    • پادشاهی متحده
    • اوکراین
    آمریکای شمالی
    • کانادا
    • ایـالات متحده
    آسیـا
    • ایران
    • فلسطین
    • ترکیـه
    • ن
    • ب
    • و
    موضوع‌های مرتبط با ایران
    تاریخ
    پیش از اسلام
    • پیش از آریـایی‌ها
    • تمدن جیرفت
    • شـهر سوخته
    • نیـا-ایلامـی
    • عیلام
    • تمدن آمودریـا
    • منائیـان
    • آریـایی
    • ماد
    • هخاان
    • سلوکیـان
    • دولت یونانی بلخ
    • اشکانیـان
    • کوشانیـان
    • ساسانیـان
    • هپتالیـان
    پس از اسلام
    • حمله اعراب
    • امویـان
    • عباسیـان
    • گاوباریـان
    • طاهریـان
    • علویـان طبرستان
    • صفاریـان
    • سامانیـان
    • زیـاریـان
    • آل بویـه
    • غزنویـان
    • سلجوقیـان
    • خوارزمشاهیـان
    • ایلخانان
    • تیموریـان
    • دوران ملوک الطوایفی
    • صفویـان
    • هوتکیـان
    • افشاریـان
    • زندیـان
    • قاجاریـان
    دوران نوین
    • پهلوی‌ها
    • دولت موقت
    • جمـهوری اسلامـی
    جستارهای وابسته
    • ایران بزرگ
    • تاریخ طبرستان
    • فهرست شاهان
    • تاریخ نظامـی
    سیـاست
    • جمـهوری اسلامـی
    • جریـان روشنفکری
    • زنان
    • دانشجویی
    • انتخابات
    • قانون اساسی
    • رهبر
    • رئیس‌جمـهور
    • قوه قضائیـه
    • مجلس خبرگان رهبری
    • مجلس شورای اسلامـی
    • شورای نگهبان
    • مجمع تشخیص مصلحت نظام
    • شورای عالی امنیت ملی
    • شوراهای اسلامـی شـهر و روستا
    • حقوق بشر
    • فهرست مقامات عالی‌رتبه
    • اصلاح‌طلبان
    • اصول‌گرایـان
    • قطعنامـه ۱۷۴۷ شورای امنیت
    • سیـاست خارجی
    • وزارت اطلاعات
    • نیروهای مسلح
    • ارتش
      • نیروی هوایی
      • نیروی دریـایی
    • انرژی هسته‌ای
    • پرونده‌های تروریسم دولتی
    • پیـامدهای انتخابات ریـاست جمـهوری دهم
    • شرکت نفت ایران و انگلیس
    • کودتای ۲۸ مرداد
    • انقلاب سفید
    • انقلاب ۱۳۵۷ ایران
    • گروگان‌گیری سفارت ایران درون لندن
    • جنگ ایران و عراق
    • پرواز شماره ۶۵۵ ایران ایر
    • کشتار حاجیـان درون مکه (۱۳۶۶)
    • بحران آثار باستانی ایران دانشگاه شیکاگو
    • تاریخ جمـهوری اسلامـی
    • انتخابات ۱۳۸۸
    • مشروطه
    • سازمان فضایی
    مردم
    • ایرانیـان مقیم خارج
    • زنان
    • ایل‌های کرد
    • آذری‌ها
    • گرجی‌ها
    • کردها
    • ارمنی‌ها
    • ایرانیـان مسیحی
    • ایرانیـان یـهودی
    • ایرانیـان زرتشتی
    • ایرانیـان آشوری
    زبان‌ها
    • فارسی
    • ترکی آذربایجانی
    • کردی
    • گیلکی
    • طبری
    • تالشی
    • لری
    • بلوچی
    • سیستانی
    • عربی
    • گرجی
    • ارمنی
    • زبان‌های ایرانی
    • زبان‌های هندوایرانی
    جغرافیـا
    • شـهرها
    • استان‌ها
    • فلات ایران
    • جزیره‌ها
    • کوه‌ها
    • زمـین‌لرزه‌ها
    اقتصاد
    • تاریخ اقتصاد
    • دانش و فناوری
    • کشاورزی
    • بهداشت و سلامت
    • بانک مرکزی
    • فهرست بانک‌ها
    • فرار مغزها
    • خودروسازی
    • صنایع دفاعی
    • ریـال
    • بورس اوراق بهادار
    • شبکه شتاب
    • مالکیت فکری
    • مناطق آزاد اقتصادی
    • معادن
    • دیوان محاسبات
    • ترابری
    • راه‌آهن
    • انرژی
    • صنعت نفت
    • انرژی هسته‌ای
    • گردشگری
    • سازمان گسترش و نوسازی صنایع
    • شرکت ملی نفت
    • سازمان اکو
    • سازمان صنایع هوایی
    • شرکت‌ها
    • مـیوه
    جامعه
    • فرهنگ
    • ایران‌شناسی
    • اساطیر
    • نمادهای ملی
    • آموزش و پرورش
    • آموزش عالی
    • دانش و فناوری
    • فهرست دانشگاه‌ها
    • فرار مغزها
    • جُرم
    • فلسفه
    • دین
      • اسلام
    • بهائی‌ستیزی
    • تاریخ ادبیـات
    • آشپزی
    • بهداشت و سلامت
    • ایدز
    • تفکیک تی
    • اعتیـاد
    • تریـاک
    • فرار ان
    • ورزش
    • رسانـه
    • ینگ اینترنت
    • وبلاگ‌نویسی
    • فهرست خبرگزاری‌ها
    • فهرست روزنامـه‌ها
    • تعطیلات عمومـی
    هنر
    • معماری
      • هخاان
    • باغ‌داری
    • نمایش
    • سینما
    • موسیقی سنتی
      • ای ایران
    • پاپ
    • راک
    خبرگزاری‌ها
    • اینا
    • فارس
    • مـهر
    • ایسنا
    • ایرنا
    • برنا
    • صدا و سیما
    • تسنیم
    • تابناک
    • کردپرس
    • ایبنا
    • موج
    • الف
    • انتخاب
    • جهان‌نیوز
    • سحام‌نیوز
    • عصر ایران
    • کلمـه
    مرتبط
    • گاه‌شماری
    • نوروز
    • جواهرات ملی
    • ایرانی‌ستیزی
    • ایرانی‌زدایی
    • ایران‌هراسی
    • رتبه‌بندی بین‌المللی
    • سرود شاهنشاهی
    • درگاه:ایران
    • ن
    • ب
    • و
    قومـیت‌های ایران
    گروه‌های قومـی
    اقوام ایرانی‌زبان
    بلوچ • باصری • تالشی • کرد • گیلک • لر • خودمونى • مازندرانی • فارسی‌زبانان
    اقوام ترکی‌زبان
    آذربایجانی‌ها • افشار • ترکمن • شاهسون • قاجار • قشقایی • سایر ترک زبانان
    اقوام سامـی‌زبان
    عرب • یـهودیـان
    اقوام قفقازی
    گرجی‌ها
    سایر اقوام
    آشوریـان • ارمنیـان
    اقلیت‌های صرفاً دینی
    بهائیـان • زرتشتیـان • مندائیـان • سیک‌ها • یـارسانیـان
    برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=گرجی‌های_ایران&oldid=24092055»




    [حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 31 Jul 2018 06:37:00 +0000



    حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی

    زندگینامـه رسول ترک - زندگینامـه علمای عرفان

    ولادت
    در روز پنجم اسفند سال 1284 هجری شمسی درون محله خیـابان کـه یکی از محله های قدیمـی شـهر تبریز مـیباشد کودکی چشم بـه جهان گشود کـه نامش را رسول گذاشتند و بعدها نام این محله (خیـابان) و اسم شـهری کـه آن متولد شده بود بـه عنوان قسمتی از اسم و فامـیلی آن مولود بر روی سنگ قبرش حک گردید یعنی با نام حاج رسول دادخواه خیـابانی تبریزی.
    نام پدرش مشـهدی جعفر بود و مادرش نیز آسیـه خانم نام داشت.
    آسیـه خانم زنی بسیـار مظلوم و آرام بود و آنطوری کـه ش (ربابه خانم) تعریف مـیکرد او یکی از زنـهای پاکدامنی بوده هست که درون جلسه های روضه امام حسین (ع) بسیـار گریـان مـیشد و زیـاد اشک مـیریخت.

    بازیـهای روزگار کم کم رسول را درون سنین جوانی بـه راههای خلاف کشانید بـه خصوص بعد از سنین بیست و چهار پنج سالگی کـه او مجبور شد شـهر و دیـارش تبریز را رها کند و به تهران بیـاید.

    رسول ترک بعد از آنکه درون سالهایی از عمرش اهل نافرمانی و غفلت از خدای خویش بوده هست عاقبت همانطوری کـه خواهید دید ، حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی درون یکی از ماههای محرم آن واقعه و مرحمت و دعوت ولایتی و معنوی برایش پیش مـیآید و او را بـه شدت دگرگون مـیسازد.

    اما حتما توجه داشت کـه این عنایت و لطفی را کـه آقا ابا عبدالله الحسین (ع) بـه رسول ترک مبذول و مرحمت داشته هست بی حساب و کتاب و بی دلیل و بهانـه نیز نبوده است.

    جناب آقای حاج مـیر حسن قدس حسینی یکی از پیرمردهای با سابقه هیئت مسجد شیخ عبدالحسین مـیگفت:
    «این رسول درون همان دوره و سالهایی کـه هنوز توبه نکرده بود و از معصیت و گناه اجتناب و پرهیز نداشت درون آن سالها نیز با خلوص نیت و فقط به منظور خاطر امام حسین (ع) درون جلسات شرکت مـیکرد که تا اینکه این نیت پاک و صدق و صفای او سبب شد کـه او توبه نصوح و واقعی د و عاقبت بـه خیر بشود.»

    « من درون طول عمرم هم حاج رسول را دیده ام و هم عکسش فردی را نیز دیدها م کـه با آنکه از کودکی درون هیئتها بود ولی متأسفانـه چون اخلاص و نیتی پاک نداشت خداوند او را بـه وضعیتی دچار کرد کـه خداوند بـه هیچ نصیب نکند»

    در این مجموعه نیز ما درون واقع روز تولد او را نیز از همان روزی بـه حساب مـی آوریم امام حسین (ع) بـه بهانـه آن خواب و رؤیـای ناظم و مسئول هیئت آتشی بـه جان رسول ترک مـیاندازد و او را بـه جرگه عاشقهایش وارد مـیسازد.

    رسول ترک بعد از توبه و بازگشت بـه صراط مستقیم یکی از گریـه کنندگان و دلسوخت هایی مـیشود کـه بسیـاری از پیرمردهای هیئتهای قدیمـی تهران چه از فارسها و چه از ترکها با قاطعیت مـیگویند کـه بعد از او هنوز نظیرش نیـامده است.

    یکی از چشمگیرترین جلوه های گریـه های رسول ترک درون روزهای دهه اول محرم بـه خصوص درون روزهای تاسوعا و عاشورا بوده است.
    در روزهای تاسوعا و عاشورا درون مـیان دسته های هیئتهای آذربایجانی ها کـه گاه بـه طول دو سه کیلومتر مـیرسید، رسول ترک با ناله ها و ضجه های جانسوز درون انتهای دسته حرکت مـیکرد و غوغایی بر پا مـیکرد.
    مـیگویند:
    بسیـاری از مردم گاه فقط بـه انتظار مـیایستاده اند که تا گریـه ها و ناله های رسول را تماشا کنند.
    همـه آنـهاییکه رسول را درون آن روزهای تاسوعا و عاشورا دیده اند مـیگویند:
    زمانی کـه رسول ترک، گریـان و نالان از جلوی جمعیت عبور مـیکرد صدای ناله و گریـه مرد و زن و پیر و جوان نیز بـه هوا برمـی خاست.
    مـیگویند یکبار زمانی کـه رسول ترک درون حال خواندن نوحهای ترکی بوده هست عدهای از زنـها و مردهای فارسی زبان کـه در گوشـهای از بازار بـه تماشای او ایستاده بوده اند بـه قدری منقلب و محزون مـیشوند کـه صدای گریـه و ناله آنـها نیز درون فضای بازار مـیپیچد.
    در ای هنگام رسول ترک روی بـه آنـها مـیکند و از آنـها مـیپرسد: حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی مگر شماها متوجه معنای حرفهای من مـیشوید؟
    بعضی از آنـها جواب داده بودهاند: ما ترکی نمـیفهمـیم ولی از حالتهای تو بـه خوبی متوجه مـیشویم کـه الان از چه داری مـیخوانی و ما از حالتهای تو عمق مصیبت را احساس مـیکنیم!

    رسول ترک آنچنان درون عشق و محبت و ارادت بـه مولایش آقا ابا عبدالله الحسین (ع) ذوب شده بود کـه گاهی درون جلسه روضه بـه خصوص درون روزهای تاسوعا و عاشورا بـه اندازهای منقلب و بیتاب مـیشده کـه همچون مادرهای جوان مرده یـا مجنونین مـیشده است. حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی بـه همـین دلیل او درون مـیان بسیـاری از دوستان و ارادتمندانش بـه خصوص درون بین بسیـاری از آذربایجانیـها بـه « حاج رسول دیوانـه» نیز معروف مـیباشد.

    مـیگویند حاج رسول دادخواه خیـابانی تبریزی معروف بـه رسول ترک درون بسیـاری از مواقعی کـه از خود بیخود مـیشده و گاهی نیز قبل از اینکه شروع بـه خواندن نوحه یـا روضهای بنماید با صدایی بسیـار حزین و جاسوز و با همان لهجه زیبای ترکی اش این بیت را مـیخوانده است:
    گویند خلایق کـه به دیوانـه قلم نیست
    من گشتم و دیوانـه توکلت علی الله

    حاج حمـید واحدی یکی از بازاریـهای تهران با یک صفا و حزن و اندوهی خاص مـیگفت: «حاج رسول یکی از عاشقها وشیفتگان حسینی بود؛ واقعاً دیوانـه امام حسین (ع) بود. حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی وقتی او مشغول گریـه و زاری مـیشد انگار قیـافه او را، شکل و نقشـه صورت او را، بـه دیوانگی و عاشقی امام حسین (ع) نقش بسته بودند.
    یعنی اگر گاهیی او را بـه طور مثال درون روزهای تاسوعا و عاشورا مـی دیدی کـه با مشت بر سرش مـیزد برایش جلف و زننده نبود.
    همـه او را عاشق و دیوانـه حسین (ع) مـیدیدند.
    او درون عزاداریـها هر کاری کـه مـیکرد به منظور کوچک و بزرگ و زن و مرد و پیر و جوان گریـه آور بود حتی اگری که تا آنموقع به منظور امام حسین (ع) اشکی نریخته بود، زمانی کـه حاج رسول را درون حال گریـه و ناله مـیدید او هم بـه گریـه مـیافتاد.

    به راستی کـه معلوم نیست رسول ترک چگونـه مـینالیده هست و چگونـه با ضجه های جانسوزش مـیسوخته هست که همـه آنـهاییکه ضجه ها و حالتهای عاشقانـه او را دیده اند بـه محض ذکر نام و یـاد رسول ترک بلافاصله بـه یـاد آقا و مولای رسول ترک حضرت اباعبدالله الحسین (ع) مـیافتند.

    عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
    تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
    اجزای وجودم همگی دوست گرفت
    نامـی هست ز من بر من و باقی همـه اوست

    حاج سید احمد حسینی تقویـان مـیگفت:
    «حاج رسول یک حسینی واقعی بود، خدا رحمتش کند. او بـه اندازهای پاک و با تقوا شده بود کـه ما نمـیتوانستیم باور کنیم کـه او درون جوانی و در سالهایی از عمرش آدمـی غافل و جاهل بوده باشد.
    او درون عین اینکه مردی خشن بـه نظر مـیرسید ولی آدمـی بسیـار پاک و وارسته بود. زمانی کـه ماه مبارک رمضان از راه مـیرسید او بـه کلی مشغول عبادت مـیشد و خیلی از کارهایش را تعطیل مـیکرد و کمتر بـه بازار و به حجره و مغازه اش مـیرفت.»

    آخرین نکته ای کـه در این قسمت حتما به آن اشاره شود مربوط بـه روضه خوانیـهای رسول مـیباشد.
    رسول ترک بـه هیچوجه بـه طور رسمـی نوحه خوان و یـا مداح نبوده است، بلکه او گاهی درون وسط جلسه های روضه ها زمانی کـه اشعار و نوحه های خوب و پرمحتوایی خوانده مـیشده و یک لطایف و نکت ههای تکاندهنده و آتش افکنی بر قلبش جاری مـیشده بر مـیخاسته و آن نکات را با زبان و بیـانی بسیـار مؤثر و منقلب کننده بیـان مـیکرده هست که البته گاهی شرح و تفسیرهای رسول که تا ساعتها بـه درازا مـیکشیده هست و همـه نوحه خوانیـها و مرثیـه سراییـهای دیگر را تحت الشعاع قرار مـیداده است!

    ماجرای توبه رسول

    در محرم آن سال درون یکی از این شبهای دهه اول محرم رسول ترک بـه سوی هیئت و جلسه روضه ای مـیرفت کـه مسئولین و بعضی از شرکت کننده های درون آن هیئت از اینکه رسول ترک بـه هیئت و جلسه آنـها مـیآمد بسیـار ناراحت و ناخشنود بودند.

    در این چند شبی کـه از محرم گذشته بود رسول ترک هر شب درون آن هیئت حاضر شده بود. او درون این چند شب بـه همـه نشان داده بود کـه نمـیتواند مانند بسیـاری از شرکت کنندگان و عزاداران درون گوشـهای از مجلس آرام و ساکت بنشیند.
    او فکر مـیکرد مـیتواند درون آن جلسات هر کاری کـه هر یک از اعضای هیئت مـیکند او نیز انجام دهد. او حتی بدش نمـیآمد که تا در نظم و ترتیب بخشیدن بـه مراسم عزاداری نیز دخالت کند.
    هر چند کـه همـه حرکتها و کارهای رسول با نوعی شلوغکاری همراه بود اما بـه وجه اساس و ریشـه این نارضایتیـها و دلخوریـهای اهل هیئت بخاطر این شلوغکاریـها نبود.
    آنـها از مرام و شخصیت رسول ناراحت بودند. آنـها فکر مـید کـه وجود و حضور چنین آدمـی هیئت و جلسه عزاداری و توسل را از شور و اخلاص و صفا باز مـیدارد و حق هم درون ظاهر با آنـها بود، زیرا رسول آدمـی قلدر و لات و لاابالی بود. او مردی بود کـه به فسق و زورگویی شـهرت داشت. او یکی از قلدرهای شروری بود کـه مأمورهای کلانتریـهای تهران از اینکه بخواهند با او برخوردی جدی داشته باشند بیم و هراس داشتند.
    اما رسول ترک با تمام این گمراهیـهایی کـه داشت یک صفت و خصلت نیکو وعجیبی نیز داشت. او دوست داشت درون ماههای محرم درون هر شکل و حالتی کـه هست درون جلسه های سوگواری و روضه سرور آزادگان عالم حضرت حسین بن علی (ع) شرکت کند.

    گاهی قبل از اینکه بخواهد بـه سوی جلسه روضها ی حرکت کند ابتدا دهانش را به منظور لحظاتی کوتاه زیر شیر آب مـیگرفت و به خیـال خودش دهانش را بـه این شکل آب مـیکشید که تا دیگر نجس نباشد و آنگاه بـه سوی هیئت و جلسه روضه ای بـه راه مـیافتاد.

    رسول ترک آن شب نیز وارد هیئت شد. بسیـاری از نگاههایی کـه به او مـیافتاد محترمانـه و مـهربانانـه نبود. مسئول هیئت هم کـه آدمـی خوش سیما و با صفا بود با دیدن و مشاهده رسول ناراحت بـه نظر مـیرسید.
    دقایق زیـادی از آمدن و حضور رسول نگذشته بود کـه جوانی از مـیان مسئولین هیئت قد راست کرد و یک راست بـه سوی رسول رفت و مشغول صحبت با رسول شد .

    کم کم آثار ناراحتی و غضب درون صورت و چهره رسول ظاهر گشت. رسول ساکت بود و فقط با ناراحتی بـه حرفها و صحبتهای آن جوان گوش مـیداد.
    آن جوان کـه خود فرستاده مسئول هیئت معرفی کرده بود با صراحت و بدون هیچ ملاحظه و ترس و واهمـه ای بـه رسول حالی کرده بود کـه باید از مجلس بیرون برود و دیگر حق ندارد درون هیئت و جلسه آنـها شرکت کنند.

    معلوم بود کـه رسول ترک از اینکه او را از جلسه امام حسین (ع) بیرون مـیکنند بـه خشم آمده است. او از روی ناراحتی نمـیتوانست حرفی و سخنی بگوید. او درون حالی کـه خودش را کنترل مـیکرد بـه حرفی و سختی از جایش بلند شد. به منظور لحظاتی سکوت و خاموشی بر مجلس سایـه افکنده بود. درون آن لحظات بعضیـها گمان مـید کـه او الان دعوا و جنجالی بـه راه خواهد انداخت.

    ارادت و اعتقادش بـه امام حسین (ع) بـه اندازهای بود کـه به او اجازه نمـیداد که تا از خادمان و ارادتمندان بـه ا مام حسین (ع) کینـه و عقدهای بـه دل بگیرد و دعوا و زد و خوردی بـه راه بیـاندازد.

    آن شب نیز مثل همـه شبهای خدا بـه پایـان رسید هنوز آفتاب طلوع نکرده بود کـه دری باز شد و مردی از خانـه اش بیرون آمد.
    او بـه جلوی خانـه رسول رسید و شروع بـه در زدن نمود.

    رسول درون را باز کرد.
    مردی کـه پشت درون ایستاده بود همان مسئول هیئت بود .
    مسئول هیئت درون حالی کـه بر روی پنجه های پایش ایستاده بود هیکل و جثه قوی و بزرگ رسول را درون آغوش گرفته بود .
    مسئول هیئت بعد از معذرت خواهی ها و دلجوییـهای فراوان از رسول خواست که تا او حتماً درون شبهای آینده درون جلسه های آنـها شرکت کند و تمام اتفاقات و حرفهای شب گذشته را فراموش کند.
    مسئول هیئت نمـیخواست بیش از این توضیحی بدهد و دلیل و علت این تغییر نظر و رفتارش را بیـان بنماید.
    زمانی کـه مسئول هیئت مـیخواست خداحافظی کند و برود رسول مانع از رفتنش شد. رسول مـیدانست کـه مسئول هیئت بدون علت و بیخودی عقیدهاش تغییر پیدا نکرده است. او پافشاری و اصرار داشت که تا علت این تغییر را بداند.
    مشاهده یک خواب و رؤیـایی عجیب باعث شده بود که تا مسئول هیئت از اینکه درون شب گذشته رسول را از جلسه امام حسین (ع) بیرون کرده هست به شدت پشیمان و نادم بشود.

    تقدیر و اراده خداوند بر این تعلق گرفته بود که تا مسئول هیئت دراولین دقیقه های صبح و در همان جلوی خانـه رسول همـه رویـا و خوابش را به منظور رسول بازگو کند و واسطه و رساننده یک پیـام و دعوتی رمزدار از جانب امام حسین (ع)برای رسول ترک باشد .

    مسئول هیئت درون شب گذشته درون عالم خواب دیده بود درون شبی تاریک درون صحرای کربلا قرار دارد. او درون خواب دیده بود کـه خیمـه ها و یـاران و اصحاب امام حسین (ع) درون یک طرف مـیباشند و یـاران و خیمـه های لشکریـان یزید (لعنت الله علیـهم اجمعین) درون سویی دیگر. مسئول هیئت تصمـیم مـی گیرد به منظور مشاهده اوضاع و احوال خیمـه های اما حسین (ع) بـه سوی خیمـه های آن حضرت حرکت کند.
    هنوز بیشتر از چند قدم بر نداشته بود کـه ناگاه متوجه مـیشود سگی درون حال پاسبانی و نگهبانی از خیمـه های امام حسین (ع) است. آن سگ با پارسها و حمله های جسورانـه اش بـه هیچ غریبهای اجازه نمـیداد بـه خیمـه های امام حسین (ع) نزدیک شود.

    مسئول هیئت قدم بر مـیدارد و با احتیـاط بـه سوی خیمـه های سیدالشـهداء حرکت مـیکند ولی آن سگ بـه سوی او نیز حمله ور مـیشود و با سماجت مانع از نزدیک شدن وی بـه خیمـه های حسینی مـیگردد.
    مسئول هیئت درون آن تاریکی و ظلمت شب با آن سگ درگیر مـیشود و مـیخواهد خودش را بـه خیمـه ها برساند. او بـه سختی و با کوشش و تلاشی زیـاد درون حال رها شدن از آن سگ بوده هست که ناگهان با نگاه بـه سر و کله آن سگ متوجه یک منظره بسیـار عجیب و غریبی مـیگردد.
    مسئول هیئت با گریـه و اشک بـه رسول ترک مـیگوید:
    «... رسول! من درون حالیکه با آن سگ رو درون رو شده بودم یکدفعه متوجه مسئله عجیبی شدم، من ناگهان متوجه شدم کـه سرو صورت آن سگ سر و صورت توست، این سر و کله تو بود کـه بر روی هیکل و بدن آن سگ قرار داشت؛ رسول! درون واقع این تو بودی کـه در حال پاسداری از خیمـه های امام حسین (ع) بودی...»

    رسول ترک بعد از شنیدن رویـای مسئول هیئت شروع بـه گریـه و زاری مـیکند، او ناله کنان، تند تند از مسئول هیئت مـیپرسیده است: «... راست مـیگویی یعنی واقعاً من سگ نگهبان خیمـه های اما حسین (ع) بودم؟... » و سپس بعد از درآوردن صدای سگها با شور و وجدی آمـیخته بـه گریـه و اشک فریـاد مـیکشیده است:«از این لحظه بـه بعد من سگ حسینم... خودشان مرا بـه سگی قبول کرده اند...»

    رحلت

    شب نـهم دی ماه 1339 هجری شمسی مطابق با شب پانزدهم رجب 1380 هجری قمری از راه رسید.
    آن شب یکی از شبهای جمعه بود.

    همـه دوستان و رفقای رسول ترک هنوز امـیدوار بودند کـه که حاج رسول همچنان درون مـیان آنـها باقی خواهد ماند و همچون گذشته چشمـه های اشک را از چشمـهای آنان سرازیر خواهد کرد .

    حاج احمد ناظم آن شب بر بالین حاج رسول بود و آمده بود که تا همچون دوستی با وفا همـه آن شب را درون کنار رسول بیدار و حاضر باشد.

    آن شب هر از چند گاهی رسول ترک روی بـه حاج احمد آقای ناظم مـیکرده و با همان لهجه غلیظ و زیبای ترکی مـیگفته است:
    «قبرستان منتظر من هست و من منتظر آقامم»
    و باز بعد از لحظاتی دوباره همان جمله را همراه با قطره هایی از اشک تکرار مـیکرده است:
    «قبرستان منتظر من هست و من منتظر آقامم»
    حاج احمد آقای ناظم با توجه بـه شناختی کـه از رسول ترک داشت شاید دیگر با شنیدن این جمله های رسول یقین پیدا کرده بود کـه رسول رفتنی شده است.

    در آن آخرین لحظات حاج احمد آقای ناظم شاهد و ناظر بوده هست که یکدفعه یک وجد و خوشحالی به منظور رسول ترک حاصل مـیشود و او با یک شور و حالی زائدالوصف صدایش را بلند مـیکند و به زبان ترکی مـیگوید:
    «آقام گلدی آقام گلدی (آقایم آمد آقایم آمد) آقام گلدی آقام گلدی...»
    و سپس بلافاصله و با آغوشی باز جان را بـه جان آفرین تسلیم مـیکند...

    همان شب درون نجف اشرف

    یکی از دوستان و رفقای رسول ترک، مرحوم سید محمد زعفرانچی نیز همچون بسیـاری از ترکها و آذربایجانیـهای عاشق ولایت دارای گریـه های شدیدی بود. مرحوم زعفرانچی و رسول ترک با دو سه نفری دیگر علاوه بر گریـه های داخل جلسات بعد از اینکه جلسه های روضه تمام مـیشده و مردم متفرق مـیشده اند تازه درون بسیـاری از موقعها گریـه های آنـها شروع مـیشده است.
    حاج سید محمد زعفرانچی و رسول ترک یک روز بعد از جلسه با یکدیگر عهد و پیمان مـیبندند کـه هر کدام از آنـها کـه زودتر از دنیـا رفت بـه خواب و رؤیـای دیگری بیـابد و به دیگری بگوید کـه این گریـه ها و اشکها که تا چه اندازه مفید و مقبول واقع شده است؟ و آیـا حضرات المعصومـین (ع) این گریـه ها را از آنـها قبول کرده اند یـا نـه؟
    مرحوم حاج سید محمد زعفرانچی و رسول ترک این عهد و پیمان را با هم مـیبندند و سالها از این قصه و قضیـه مـیگذرد که تا اینکه حاج سید محمد زعفرانچی درون یک شبی کـه در نجف اشرف مشرف بوده هست رؤیـای شگفتی را مشاهده مـیکند و نقل مـی کرد کـه :

    آن شب درون نجف اشرف درون عالم خواب و رؤیـا دیدم کـه به تنـهای درون داخل خیمـه ای نشسته ام. سپس نگاهم ازپردههای خیمـه بـه بیرون افتاد و دیدم کـه یک ماشینی روباز با سرعت بـه سوی خیمـه درون حرکت است.
    زمانی کـه آن ماشین بـه نزدیکیـهای خیمـه رسید دیدم کـه مردی با لباس و تن پو ش عربی راننده آن ماشین مـیباشد و حاج رسول نیز درون کنار راننده شادمان و مسرورنشسته است.

    وقتی آن ماشین بـه جلوی خیمـه رسید یک نیم چرخی زد و حاج رسول با عجله از آن ماشین بـه بیرون پرید و به جلوی خیمـه من آمد و به من گفت:
    «آنان زهرای آند اولسون حاج سید محمد اوزلری گلدیلر بیلمـی آپار دیلاز»
    (یعنی: ای حاج سید محمد سوگند و قسم بـه جده ات حضرت زهرا (س) خودشان آمدند مرا بردند!)
    و بعد حاج رسول دوباره با عجله رفت و سوار بر آن ماشین شد و آن ماشین درون مـیان گرد و غبار از جلوی چشمـهای من دور شد و من درون همـین لحظه درون حالی کـه عرق کرده بودم و خوف و ترسی بر جانم افتاده بود از خواب بیدار شدم.

    هنوز صبح نشده بود و من درفکر فرو رفته بودم کـه خدایـااین چه خوابی بودکه من دیدم. بـه هر حال دوباره کم کم خواب مرا فرا گرفت و من فردای آن شب درون حالی کـه چندان توجهی نیز بـه آن خوابم نداشتم بـه دفتر و بیت آیت الله العظمـی خویی رفتم کـه ناگاه درون آنجا شنیدم از تهران خبر رسیده هست که حاج رسول دیوانـه از دنیـا رفته است!

    تشییع جنازه

    حاج رسول دادخواه خیـابانی تبریزی درون تاریخ نـهم دی ماه 1339 هجری شمسی مطابق با پانزدهم رجب 1380 قمری درون سن 55 سالگی بـه سرای باقی شتافت و خبر وفاتش همان روز بـه و کوچه بـه کوچه و محله بـه محله درون شـهر پیچید و همـهانی را کـه با او آشنایی و رفاقت و برخوردی داشتند غمگین و متأثر کرد.
    ابتدا جنازه او را بـه مسجد شیخ عبدالحسین معروف بـه مسجد آذربایجانیـها بردند و کم کم انبوهی از جمعیت بـه سوی آن مسجد سرازیر شدند.

    همـه محزون و اندوهگین بودند و هرکدام بـه شکلی ابراز تأسف و اندوه مـینمودند. حتی پیرمردها و بزرگترهای هیئت نیز نمـیتوانستند بی صبری و بی تابیـهای خودشان را ظاهر نسازند.

    همچنانکه جنازه رسول درون طول مسیر بـه پیش مـیرفت لحظه بـه لحظه بر تعداد جمعیت افزوده مـیشد. تشییع جنازه رسول ترک بـه اندازه ای با شکوه شده بوده هست که همـهانی کـه آنرا دیده اند تعبیر شان این بود کـه انگار یک مجتهد بزرگ ازدنیـا رفته است.

    حاج احمد فرشی مـیگفت:
    «من درون زمان تشییع جنازه حاج رسول ده دوازده سال من داشتم و در جلوی پرچمـی کـه جلوتر از جنازه درون حرکت بود حرکت مـیکردم.
    من هنوز بـه خوبی درون ذهن و خاطرم مانده هست که آن روز تشییع حاج رسول بـه اندازهای شلوغ شده بود کـه بعضی از این خانمـهای چادری و متدین تندتند از من کـه در آن زمان درون حدود دوازده سال داشتم مـیپرسیدند: آقا پسر! کدام آقا و مجتهدی از دنیـا رفته است؟ من هم جواب مـیدادم حاج رسول از دنیـا رفته است.»
    آن روز درون همان اولین دقیقه های تشییع جنازه رسول درون ابتدا سر و کله یکی از مشتیـها و گردن کلفتهای تهران معروف بـه مصطفی دیوانـه پیدا شده بود.
    مصطفی دیوانـه با عدهای از دوستان و هم مرامـهای خود بـه سوی تابوت رسول هجوم بودند تابوت را از دست آذربایجانیـها و بازاریـها تهران بیرون آورده و بر بالای دستهای خویش گرفتند و همچنین زمانی کـه تابوت حامل جنازه پاظر شده رسول ترک بـه نزدیکیـهای چهار راه مولوی رسیده بود مرحوم طیب نیز با جمعی از مـیدانـها و با دار و دستهاس بـه جمعیت پیوسته بودند و خود را بـه زیر تابوت رسول رسانیده بودند.

    از دور بـه نظر مـیرسیده هست که به منظور حمل و گرفتن جنازه رسول دعوایی بر پا شده است، اما این دعواها بـه هیچ وجه زننده و غیر طبیعی نبوده و بلکه بسیـار هم گریـه آور و منقلب کننده بوده است.

    آن روز درون هنگام تشییع جنازه رسول ترک مرحوم حاج حسین فرشی بـه یـاد یکی از حرفهای رسول افتاده بود و حالا درون گوشـهای ایستاده بود و زار زار گریـه مـیکرد. چند روز پیش از این یعنی درون روزهای مریضی و بیماری رسول، بسیـاری از دوستان و آشناهای رسول آنچنان کـه شایسته بوده هست به ملاقات و عیـادتش نرفته بودند.
    به همـین دلیل رسول ترک درون چند روز پیش از این درون بستر بیماری بـه حاج حسین فرشی گفته بود: من مـیترسم شماها این جنازه مرا بسیـار غریبانـه و بی سر وصدا تشییع و تدفین کنید کـه در اینصورت من فقط ترسم از این هست که خدای ناکرده بعضی از این هم مرامـها و رفقای دوره قدیم و دوره قبل از توبه درون پیش خودشان بـه ارباب و مولای من طعنـه بزنند کـه رسول بـه سوی امام حسین (ع) رفت و حالا ببین جنازه اش را چه غریبانـه و خاموش بـه خاک مـی سپارند.

    به هر حال جنازه مرحوم حاج رسول دادخواه خیـابانی تبریزی درون مـیان انبوهی از جمعیت با آن شکوه و عظمت درون تهران تشییع شد و سپس عده زیـادی از دوستان و رفقای رسول جنازه او را بـه شـهر مقدس قم منتقل د و پس از طواف بـه دور حرم مطهر حضرت فاطمـه معصومـه (ع) درون قبرستان مرحوم آیت الله العظمـی حاج شیخ عبدالکریم حائری معروف بـه قبرستان نو درون همان قبری کـه رسول ترک را درون چندی روز پیش از این بـه خود جلب و خیره کرده بود بـه خاک سپردند.

    قصه قبر رسول ترک

    در یکی از روزهای سرد پاییز مادر یکی از نوحه خوانـهای تهران بـه نام حاج حسین فرشی از دنیـا رفته بود و رسول ترک با جمعی از دوستانش بـه همراه حاج حسین بـه شـهر مقدس قم رفته بودند که تا جنازه آن مادر را بـه خاک بسپارند.
    آنـها بعد از اینکه تابوت را بـه دور حرم مطهر حضرت معصومـه(ع) طواف مـیدهند بـه سوی یکی از قبرستانـهای نزدیک حرم بـه راه مـیافتند. یکی از کارگرها و قبرکنـهای قبرستان از قبل قبری را مـهیـا و آماده کرده بود.
    او تشییع کنندگان را بـه سوی قبری آماده هدایت مـیکند. تشییع کنندگان بـه بالای آن قبر مـیرسند و رسول ترک با مشاهده آن قبر بـه یکباره حالش منقلب و متغیر مـیشود.
    لحظاتی نمـیگذرد حاج حسین فرشی با دفن مادرش درون آن قبر مخالفت مـیکند او مـیگوید: چون این قبر درون زیر ناودان قرار دارد بـه هیچ وجه راضی نیستم مادرم درون اینجا دفن شود.

    عاقبت قبر کن شروع بـه آماده سازی قبری دیگر درون گوشـه دیگری از قبرستان مـیکند و تشییع کنندگان مشغول دفن آن مادر درون قبر دوم مـیشوند.
    با آنکه رسول ترک بر بالای قبر دوم ایستاده بود ولی بـه خوبی پیدا بود کـه او همچنان همـه حواسش پیش قبر اول مـیباشد.
    حاج سید احمد تقویـان کـه یکی ازانی هست که آنروز درون آنجا حضور داشته هست مـیگفت:
    «آن روز من و همـهانیکه درون آنجا حضور داشتیم متوجه شده بودیم کـه حاج رسول حالت عادی ندارد. او درون حالی کـه تندتند بـه همان قبر اول نگاه مـیانداخت بـه شدت بـه فکر فرو رفته بود. من خودم کـه در کنار حاج رسول ایستاده بودم مـیدیدم کـه او هر چند لحظه یکبار بـه سوی آن قبر خیره مـیشد و زیرو با یک حالتی خاص مـیگفت: لا اله الا الله، لا اله الا الله... با آنکه آن روز به منظور من بسیـار عجیب و غیر عادی بود کـه چرا حاج رسول بـه این اندازه نسبت بـه آن قبر حساسیت پیدا کرده هست ولی بـه هیچ وجه نمـیتوانستم فلسفه آن را حدس ب که تا اینکه هفته ها و روزهای زیـادی نگذشت کـه حاج رسول بیمار شد و از دنیـا رفت و جنازه او درست درون همان قبری کـه او را بـه خود خیره و جلب کرده بود بـه خاک سپرده شد!!

    خواب مرحوم خطایی

    حاج حسین نوتاش تعریف مـیکرد:
    بعد از تشییع جنازه حاج رسول درون تهران کـه بسیـار پرجمعیت و با عزت برگزار شد ما با عده زیـادی از دوستان و آشنایـان بـه شـهر قم رفتیم و جنازه حاج رسول را درون یکی از قبرستانـهای نزدیک حرم حضرت معصومـه (ع) دفن کردیم و بعد از مراسم تدفین با چند نفر از دوستان با عجله و با شتاب سوار بر ماشین مرحوم آقا اسلام خطایی شدیم که تا هر چه زودتر بـه تهران برسیم و در مراسمـی کـه برای حاج رسول درون تهران گرفته مـیشد حاضر شویم.

    آن روز کـه ما درون مسیر راه قم بـه تهران درون حرکت بودیم از حالات و کارهای راننده ماشین آقای خطایی پیدا بود کـه بسیـار منقلب و محزون هست .
    عاقبت او خودشبه سخن گشود و در حالی کـه قطرههای اشک از چشمانش سرازیر شده بود رازی را کـه در دل داشت به منظور ما بازگو کرد و گفت:
    راستش یک مدتی مـیشد کـه من با حاج رسول یک اختلاف و کدورتی پیدا کرده بودم و به دیدنش نمـیرفتم.
    تا اینکه حاج رسول بـه بستر بیماری افتاد و من شنیدم کـه حال حاج رسول بسیـار وخیم و بد شده است. بـه همـین خاطر من تصمـیم گرفته بودم درون اولین فرصت بـه عیـادتش بروم و او را از خودم راضی و خشنود کنم.
    اما متأسفانـه مشکلات و گرفتاریـهای روزمره زندگی این فرصت را بـه من نمـیداد. که تا اینکه دیشب زمانی کـه باماشینم بـه خارج از تهران رفته بودم و در حال بازگشتن بـه تهران بودم با خودم اندیشیدم کـه چرا من بـه این اندازه امروز و فردا مـیکنم و به عیـادت و ملاقات حاج رسول نمـیروم؟
    پس همان موقع تصمـیم گرفتم که تا هر طوری کـه شده هست یکسره بـه سوی خانـه حاج رسول حرکت کنم اما باز متأسفانـه زمانی کـه من بـه تهران و به نزدیکیـهای خانـه حاج حاج رسول رسیدم ساعت از دوازده شب گذشته بود.
    با این حال خودم را بـه جلوی خانـه حاج رسول رساندم و با خودم گفتم اگر از داخل خانـه سر و صدایی بیـاید درون مـی و به داخل مـیروم اما وقتی گوشـهایم را درون جلوی خانـه حاج رسول خوب تیز کردم احساس نمودم کـه خانـه حاج رسول بسیـار ساکت و خاموش هست و بهتر هست تا درون این موقع از شب مزاحم نشوم.
    من دیشب خسته و ناامـید بـه خانـه ام رفتم و خوابیدم ولی درون دنیـای خواب شاهد یک رؤیـای بسیـار شگفت و منقلب کننده ای شدم.

    من درون خواب دیدم کـه حاج رسول از دنیـا رفته هست و جمعیت بسیـار زیـادی درون حال تشییع جنازه حاج رسول هستند. درون همـین هنگام من نگاهم بـه وسط جمعیت افتاد و دیدم کـه در جلوی جمعیت یک خانمـی نیز درون حال حرکت است. وقتی آن زن را درون مـیان جمعیت و مردها دیدم بسیـار ناراحت و عصبانی شدم و با خودم گفتم چرا این زن بـه وسط جمعیت و به مـیان مردها آمده است؟! حتی با خودم فکر مـیکردم شاید این خانم یکی از های حاج رسول باشد.
    خلاصه اینکه خودم را بـه نزدیکیـهای آن خانم رساندم و به بعضی از پیردها اشاره کردم که تا به این زن بگویند کـه از بین مردها بیرون برود، اما هیچتوجهی بـه حرفهای من نمـیکرد. بـه هیمن خاطر خوم بـه کنار آن خانم رفتم و گفتم: ببخشید خانم، اگر شما از های حاج رسول هم کـه باشید بهتر هست که هر چه زودتر از وسط جمعیت بیرون بروید، درست نیست شما درون اینجا باشید.
    زمانی کـه من داشتم این حرفها را بـه آن خانم مـیگفتم یکدفعه او روی بـه من کرد و گفت: آیـا شما مـیدانی من کـه هستم؟
    من هنوز جوابی نداده بودم کـه آن خانم خودش با یک حزن و اندوهی خاص ادامـه داد وگفت: من زینب هستم، این جنازه هم متعلق بـه ماست. ما خودمان حتما او را تشییع کنیم!

    مرحوم آقای خطایی درون حالیکه بـه شدت گریـه مـیکرد مـیگفت: درون همان لحظهای کـه خانم حضرت زینب (ع) خودش را بـه من معرفی کرد من بـه اندازهای منقلب شدم کـه ناخودآگاه فریـاد بسیـار بلندی کشیدم و از خواب بیدار شدم و دیدم اعضای خانواده نیز با صدای فریـاد و ناله من از خواب پریده اند و در بالای سرم جمع شده اند.

    من درون همان اولین دقیقه های صبح خودم را با عجله و شتاب بـه جلوی خانـه حاج رسول رساندم اما متأسفانـه مشاهده کردم صدای گریـه و ناله بلند هست و حاج رسول از دنیـا رفته است.
    اما یک نکته و مسئله بسیـار شگفت و جالبی کـه فکرم را بـه خود مشغول کرده هست این هست که من امروز درون تشییع جنازه حاج رسول درست همان صحنـه هایی را دیدم کـه دیشب درون خواب دیده بودم. بـه همـین دلیل من مطمئن هستم اگر من چشمـهای بینا و با بصیرتی داشتم خانم حضرت زینب (ع) را درون تشییع جنازه حاج رسول درون بیداری نیز مـیدیدم.

    دو ویژگی از رسول ترک

    حاج جلیل عصری نوبری خاطراتی از صفات و عادتهای رسول ترک را نیز درون ذهن داشت و تعریف مـیکرد:
    یکی از ویژگیـهای حاج رسول این بود کـه اگر او از خیـابان و کوچه و محلی رد مـیشد کـه در آنجا جلسه روضه و توسل بـه ابا عبدالله الحسین (ع) برقرار بود امکان نداشت او بی تفاوت از آنجا رد بشود و برود، بلکه به منظور دقیقه های کوتاهی هم کـه شده درون آن جلسه حضور مـی یـافت.
    او حتی وقتی درون روزهای جمعه از خانـه اش بیرون مـیآمد که تا به هیئت و جلسه خاصی برود درون مسیر راهش هر پرچم و نشانـه هیئت و جلسه روضهای را مـیدید فوری وارد آن جلسه روضه مـیشد و چند دقیقه مـی نشست و بعد دوباره بلند مـیشد بـه سوی هیئت و جلسهای کـه مـیخواست برود حرکت مـیکرد.
    همچنین حاج جلیل عصری مـیگفت:
    یکی دیگر از ویژگیـها و خصوصیتهای حاج رسول این بود کـه او هر روز صبح وقتی از خانـه اش بیرون مـیآمد و مـیخواست بـه سوی بازار و مغازه اش برود ابتدا بـه زیـارت امامزاده ای کـه در همان نزدیکی های خانـه اش درون خیـابان خیـام بود مشرف مـیشد و بعد از زیـارت بـه مغازهاش مـیرفت. امکان نداشت کـه حاج رسول یک روز بدون زیـارت آن امامزاده بـه بازار برود.

    لحظه اجابت دعاهای رسول

    حاج مجید فرسادی از مداحهای اهل بیت (ع) مـیگفت:
    حاج رسول درون بعضی از مواقع وقتی بـه شور و حال مـیافتاد ساعتها گریـان و نالان مـیشد و بعد از اینکه چند ساعت گریـه و زاری مـیکرد از حال مـیافتاد و خسته و بی رمق درون گوشـه ای مـینشست و با همان حالت خسته و حزینی کـه داشت بـه آرامـی و با دل شکستگی این جمله را زیرتند تند تکرار مـیکرد:
    سنـه قربان اولوم حسین (ای بـه فدای تو بشوم حسین) / سنـه قربان اولوم حسین، سنـه قربان اولوم حسین...
    همـیشـه وقتی حاج رسول درون این حالت مـیافتاد ما فوری بـه کنارش مـیرفتیم و حاجتهای خود را بیـان مـیکردیم که تا او از امام حسین (ع) بخواهد. چون درون این حالتها او هر دعایی کـه مـیکرد مستجاب مـیشد و رد شدنی نبود! و ما همـیشـه حاجتهای خودمان را درون این لحظات مـیگرفتیم.

    عنایت حسینی

    حاج حسن علیپور مـیگفت:
    در یکی از روزهای عاشورا من با حاج رسول درون وسط بازار کفاشـها درون گوشـهای ایستاده بودم. ما منتظر بودیم که تا دسته های آذربایجانیـها بیـایند که تا ما هم بـه آنـها ملحق شویم.
    آن روز بازار و اطراف بازار بسیـار شلوغ بود و مانند همـه روزهای تاسوعا و عاشورا جمعیت بسیـار زیـادی به منظور عزاداری و یـا تماشای عزادریـها بـه بازار آمده بودند. درون همان لحظات من مردی خوش سیما را دیدم کـه از مـیان جمعیت درون حال عبور بود. آن مرد همانندانیکه گلو درد دارند با پارچهای سیـاه گلویش را محکم بسته بود.
    وقتی نگاه و چشم حاج رسول بـه آن مرد افتاد فوری بـه من گفت: حسین آقا، برو آن آقا را صدا بزن بیـاید اینجا. او حاج اکبر آقای ناظم قنات آبادی است.

    از طرز و شکل صحبتهای حاج اکبر آقای ناظم معلوم گشت کـه حدسم درست بوده هست و او بـه علت گلو درد گلویش را با پارچهای بسته است. گلوی حاج اکبر آقای ناظم بر اثر عزاداریـها و نوحه خوانی های زیـاد بـه شدت متورم شده بود . حنجره او بـه اندازهای آسیب دیده بود کـه صدایش بـه سختی درون مـیآمد.
    حاج اکبر آقای ناظم بـه کنار حاج رسول آمد و آن دو شروع بـه سلام و علیک د. بعد از احوالپرسی حاج رسول از حاج آقای ناظم پرسید: حاج آقای ناظم شما الان کجا مـیخواهید تشریف ببرید؟
    آقای ناظم با همان صدای گرفته و بسیـار ضعیف و مریضش جواب داد:
    همـینطوری کـه مـی بینی گلویم درد مـیکند و صدایم درون نمـیآید مـیخواهم بـه خانـه بروم استراحت کنم که تا انشاءالله فردا هم بتوانم به منظور خواندن و عزاداری آمادگی داشته باشم.

    به نظر مـیرسید کـه حاج رسول از اینکه حاج اکبر آقای ناظم درون روز عاشورا بـه این زودی بـه خاطر گلو دردش مـیخواهد بـه خانـه برود تعجب کرده است.
    حاج رسول یک نگاهی بـه حاج اکبر آقای ناظم انداخت و گفت: حاجی بگذار اول من فقط دو خط شعر به منظور شما بخوانم و بعد، آن موقع شما اگر خواستی بـه خانـه ات بروی برو.

    سپس حاج رسول هر دو دستش را بر روی شانـه های حاج اکبر آقای ناظم انداخت و در حالیکه صورتش درون مقابل صورت او قرار داشت شروع بـه خواندن این یک بیت شعر نمود:
    سودا زده طره جانانـه ام امروز/ زنجیر بیـارید کـه دیوانـهام امروز

    من خودم درون آن لحظه با چشمـها و گوشـهای خودم شاهد بودم و دیدم زمانی کـه حاج رسول این یک بیت را با آن حالت به منظور حاج آقای ناظم خواند یکمرتبه حاج اکبر آقای ناظم سرفه ی کرد و به یکباره صدای او بـه طور کامل باز شد و دیگر از آن شدت گرفتگی صدا اثری باقی نماند!
    مرحوم حجة الاسلام حسین کبیر تهرانی مـیگفت: «در آن زمان خیلی ها مرحوم حاج اکبر آقای ناظم را اول خواننده حسینی درون همـه تهران مـیدانستند.»

    مجلس عزای امام حسین - ع

    حاج حسن علیپور یکی از نوحه خوانـها و پیرغلامـهای امام حسین (ع) مـیگفت:
    یکبار درون روز ششم محرم بـه جلسه روضه مسجد بزازها رفته بودم.
    آن روز چون روز ششم محرم بود همـه از حضرت قاسم (ع) مـیخواندند. درون ابتدا این مطلب را نیز بگویم کـه در آن زمان درون مسجد بزازها رسم بود کـه در روز ششم محرم مسجد را با پرده بـه شکلی تقسیم مـید کـه در نصف مسجد مردها و در نصف دیگر زنـها بنشنند و سپس درون مـیان جلسه وقتی از حضرت قاسم خوانده مـیشد زنـها بلند مـیشدند و نقل و اینجور چیزهایی کـه در عروسیـها بر سر عروس و داماد مـیریزند از آنسوی پرده بر سر و روی مردها مـیریختند و عزاداری مـید.
    با این حال جلسه آن روز آنچنان کـه باید داغ نشده بود.
    زمانی کـه مرحوم شیخ محمود نیز بـه منبر رفت باز هم آن گرمـی و شور پیدا نشده بود. آن روز حاج رسول درست درون کنار منبر ساکت نشسته بود و حرفی نمـیزد.
    آن مجلس حتما با تمام شدن منبر و موعظه شیخ محمود درون حدود ساعت 10 صبح تمام مـیشد ولی این شیخ محمود درون انتهای صحبتهایش روی بـه حاج رسول کرد و گفت:
    «تا قبل از اینکه دعا کنیم و جلسه را ختم کنیم تو هم یک چیزی بگو رسول.»

    حاج رسول هم بدون معطلی شروع بـه صحبت کرد و یکدفعه جلسهای را کـه تا آن لحظه بیحال و بیجان بود زیر و رو کرد.
    اولین صحبتهای حاج رسول این بود. او خطاب بـه شیخ محمود با صدای بلند مـیگفت: جناب حاج شیخ، من الان مـیخواهم بـه لطف آقایم امام حسین (ع) یک مطلبی را بگویم کـه نـه شما درون کتابی خوانده اید و نـه (با اشاره بـه نوحه خوانـها) این بلبلهای امام حسین (ع) مـیدانند.
    حاج رسول گفت:
    واقعه کربلا کـه تمام شد آل الله بـه مدینـه برگشتند، آنـها بـه سر کوچه بنی هاشم کـه رسیدند یکی یکی از شترها پیـاده مـیشدند و هر کدام بـه سوی خانـه هایشان مـیرفتند اما یکدفعه دیدند کـه فاطمـه عروس همان جا سر کوچه ایستاده هست و حرکت نمـیکند، اش آمد درون گوشش گفت: م چرا اینجا ایستاده ای و به خانـه نمـیآیی؟!

    حاج رسول با فریـاد و آه و فغان گفت:
    فاطمـه عروس جواب داد: جان الان نمـیدانم کـه آیـا حتما به خانـه خودمان بروم یـا حتما به خانـه پسر عمویم قاسم؟!
    حاج رسول با این جمله آتش و غوغایی درون مجلس افکند کـه مجلسی کـه باید که تا ساعت 10 صبح تمام مـیشد که تا ساعت 1.30 بعدازظهر ادامـه پیدا کرد و مردم یکسره گریـه مـید!

    رفع گرفتاری حاج محمد

    حاج محمد سنقری یکی از دوستان و رفقای صمـیمـی و چندین ساله رسول ترک بود.
    و هم اکنون درون بازار تهران فروشگاه پارچه فروشی دارد.
    حاج محمد از حدود سال 1324 که تا 1339 هجری شمسی درون حدود پانزده سال با رسول ترک دوستی و رفاقت داشته است.
    رسول ترک از چشمـهای حاج محمد سنقری بسیـار خوشش مـی آمد. خداوند چشمـهای حاج محمد سنقری را بـه گونـهای خلق کرده هست که او هر چند ساعت هم کـه گریـه کند باز هم اشکی به منظور ریختن دارد. بنابراین او یکی از افرادی بوده هست که رسول ترک را درون گریـه های چند ساعتهاش همراهی مـیکرده است.
    ایشان مـیگفت:
    وقتی با حاج رسول درون صبحهای جمعه بـه جلسه روضه و عزای امام حسین (ع) مـی رفتیم بـه طور معمول جلسه از ساعت 5 صبح کـه شروع مـیشد بعضی موقعها که تا ساعت 12 ظهر طول مـیکشید و ما درون کنار حاج رسول که تا ظهر یکسره گریـه مـیکردیم.
    گریـه ها و گریـه انداختنـهای پی درون پی و یکسره حاج رسول گاهی هفت هشت ساعت طول مـیکشید و تازه گاهی آن گریـه ها تمام شدنی نبود و بعضی موقعها واقعاً ما را بـه زور از مجلس بیرون مـید!

    من قبل از سال 1331 هجری شمسی از راه گالش فروشی و اینجور چیزها بهب و کار مشغول بودم و مغازهام درون ابتدای خیـابان بوذرجمـهر قرار داشت.
    آن مغازه اجاره ای بود و من درون هر ماه 155 تومان اجاره مـیدادم و از همان جوانی آدمـی عیـالمند بـه حساب مـی آمدم وظیفه مراقبت و نگهداری از مادر و مادربزرگم، دو که تا از هایم و م نیز بر عهده من بود.
    الحمدالله از وضعیتب و کار راضی بودم و زندگی را با کم و زیـادش مـیگذراندیم که تا اینکه درون حدودهای سال 1331 چند عامل بـه مرور باعث شدند کـه اوضاع و احوال من دگرگون شود.
    از طرفی مقداری از سرمایـه ام بـه خاطر ازدواج م خرج شده بود و از طرفی درب و کارم نیز کم آورده بودم.
    همچنین درون همان اوضاع و احوال شرایط و مقدمات تشرف بـه مکه معظمـه به منظور من مـهیـا شد و من هم فرصت را غنیمت شمردم و با پولی کـه برای من باقی مانده بود بـه زیـارت خانـه خدا مشرف شدم.
    اما از همـه مـهمتر و سخت تر این بود کـه یک روز صاحب مغازه بـه سراغم آمد و گفت: مـیخواهم اجاره مغازه را افزایش بدهم و از این بـه بعد اجاره این مغازه بـه جای 155 تومان 300 تومان خواهد بود.
    من بـه هیچ وجه نمـیتوانستم اجاره 300 تومانی را قبول کنم ولی هر چه مخالفت کردم و چانـه زدم هیچ فایدهای نداشت و صاحب مغازه اصرار و تأکید داشت ارزش اجاره مغازهاش ماهی 300 تومان است. عاقبت من مجبور شدم مغازه را خالی کنم و آنرا بـه صاحبش بعد بدهم.
    خلاصه اینکه کمکم درون طول چندین ماه وضعیت مالی و معیشتی ما بـه هم ریخت و من بی مغازه و بیکار شدم و هیچ درآمدی نداشتم. واقعاً وضعیت آشفته ای پیدا کرده بودم و نمـیتوانستم چه کار حتما م.
    با آنکه تنگدستی و بیکاری خیلی آزارم مـیداد ولی موضوعی کـه بیشتر از هر چیز ناراحتم مـیکرد تمسخر و شماتتهای بعضی از دوستان و آشنایـان بود. آنـها بـه خاطر سفر حج و پولی کـه صرف زیـارت خانـه خدا کرده بودم مرا خیلی سرزنش و شماتت مـید.
    مدتی چرخه روزگار بـه این شکل گذشت و هیچ گشایش و تغییری به منظور ما حاصل نشد که تا اینکه یکی از صبحهای جمعه سال 1331 طلوع کرد و خانـه ما پذیرای حاج رسول و بعضی از رفقای هیئتی گشت.
    آن روز نوبت بـه ما رسیده بود که تا هیئت و جلسه روضه درون خانـه ما باشد و من نمـیدانستم با آن وضعیت چگونـه حتما جلسه را برگزار کنم.
    مشکلات و کمبودها همـه اهل خانـه را غمگین کرده بود.
    با وجود اینکه من بسیـار دقت و مواظبت مـیکردم که تا اهل هیئت و مـیهمانـها بـه هیچوجه متوجه مشکلات و ناراحتی های ما نشوند ولی خودم نیز از درون بسیـار ناراحت و دلگیر بودم.
    خوب درون یـادم هست آن روز برف مـیآمد من بـه ناچار لحاف بزرگی را برداشتم و بر روی کفشـهای اهل هیئت پهن کردم که تا برف بر روی کفشـهای آنـها ننشیند که تا بعد از آن لحاف را خشک کنیم.
    یکبار درون داخل حیـاط با حاج رسول روبرو شدم. حاج رسول نگاهی بـه من انداخت و گفت: حاج محمد چرا اینقدر ناراحتی، چه شده؟
    من جواب دادم: چیزی نیست حاجی.
    او دوباره گفت: نـه، تو ناراحتی...
    من باز هم انکار کردم ولی این بار حاج رسول به منظور مرتبه سوم با کمـی تندی و عصبانیت گفت: تو ناراحتی و باید بـه من بگویی چه شده...
    به ناچار بعضی از مشکلات و گرفتاریـهایم را به منظور حاج رسول بازگو کردم بـه خصوص تأکید کردم از همـه بیشتر از شماتتهای مردم بسیـار دلگیر و ناراحتم.

    حاج رسول بعد از اینکه بـه حرفهای من گوش داد فوری و با عجله بـه اتاق و جلسه روضه بازگشت. او درون گوشـهای از اتاق روی بـه سوی کربلا ایستاد و با گریـه و اشکی شدید شروع بـه توسل بـه ابا عبدالله الحسین (ع) نمود.
    او با همان لفظی کـه اغلب اربابش را صدا مـیزد یعنی با کلمـه ترکی «آی پیغمبر اوغلی» (یعنی ای پسر پیغمبر «ص») شروع بـه ناله و زاری کرد و در ظرف چند لحظه انقلاب و شوری بر پا کرد.
    حاج رسول خطاب بـه امام حسین (ع) مـیگفت:... ای پسر پیغمبر ما نوکرهای شما هستیم... آقا جان شما چرا راضی هستید مردم نوکرهای شما را شماتت کنند... آقا جان راضی نباشید وضع بـه این شکل باقی بماند...
    او آن روز درون حالیکه دلهای همـه ما را شکسته بود و همـه را بـه شدت گریـان کرده بود بـه دور اتاق مـیچرخید و ناله کنان و با صراحت از آقا و مولایش درخواست مـیکرد که تا گرفتاری های ما را رفع کند.
    آن روز تمام شد و من درون فردای آن روز درون روز شنبه بی هدف و بی اختیـار از خانـه بیرون آمدم و بدون هیچ علتی سر از یکی از خیـابانـهای تهران درون آوردم و با یک شخصی روبرو شدم.
    آن شخص که تا مرا دید گفت: حاج محمد امروز درون نزد صاحب مغازه ات بودم او سراغت را مـیگرفت و کار واجبی با تو داشت.
    من هم همان موقع بـه راه افتادم و به نزد صاحب مغازه رفتم. او که تا مرا دید با خوشرویی و مـهربانی از من استقبال کرد و گفت: من هرچه فکر کردم مـیبینم مستأجری بـه خوبی و خوش حسابی تو پیدا نمـیکنم.
    هنوز مغاره خالی هست و بهی اجاره نداده ام بـه دلم افتاده هست دوباره خودت بیـایی و مغازه را اجاره کنی.
    شما فقط دوباره برگرد، من از این بـه بعد فقط ماهی 90 تومان از تو اجاره مـیخواهم!
    پیشنـهادی کـه صاحب مغازه مـیکرد خیلی عجیب و به دور از انتظار بود.
    با توجه بـه اشکال تراشی ها و اعتراض های من باز هم بر گفته اش تأکید و اصرار داشت. او حتی شرط کرد کـه پسرانش هیچ حقی به منظور دخالت ندارند و من که تا هر موقعی کـه دلم بخواهد مـیتوانم درون آن مغازه بمانم.
    به هر حال همان روز آن مغازه را با ماهی 90 تومان اجاره کردم و در این فکر بودم کـه چگونـه لوازم و ای شغل قبلی را مـهیـا کنم کـه باز هم بـه طور تصادفی با یکی از بازاریـها برخورد کردم.
    او بـه من سفارش و توصیـه کرد بـه شغل قبلی بر نگردم و به پارچه فروشی بپردازم. من هم ناخودآگاه قبول کردم و با آنکه تجربهای از پارچه نداشتم مغازهام را بـه پارچه فروشی تبدیل کردم و خدا را شکر روز بـه روز بـه سرعت وضع و حالم مـیزان و مطلوب شد و الان من هر چه دارم از ارباب و مولای حاج رسول از حضرت سید الشـهداء امام حسین (ع) دارم.

    آگاهی از ضمـیر

    حاج حسین آذرمـی از اقای اسماعیل طایفی نقل مـیکرد :

    من یک روز بـه یکی از جلسه های آذربایجانی ها رفته بودم. آن روز آن جلسه بسیـار شلوغ بود و جمعیت زیـادی درون مجلس حاضر بودند. حاج رسول نیز درون گوشـهای درون آن سوی مجلس نشسته بود. من آن روز درون یک حالت خاصی بودم و از نوحه خوانیـها و مرثیـه خوانیـهای مداحها گری هام نمـیگرفت، اما دلم بـه شدت گرفته بود و دلم مـیخواست به منظور امام حسین (ع) گریـه کنم و اشک بریزم.
    در همان موقع درون ذهنم نیت و آرزو کردم کـه ای کاش درون کنار و در نزدیکی های حاج رسول نشسته بودم و او بلند مـیشد چند بیتی مـیخواند و مرا بـه گریـه مـی انداخت.
    از زمانی کـه من این نیت را کردم لحظه های زیـادی نگذشت کـه دیدم حاج رسول بلند شد و به نزدیکی های من آمد و شروع بـه خواندن کرد سپس حاج رسول درون بین شعرها و مرثیـه هایی کـه مـیخواند یک نگاهی بـه سوی من انداخت و گفت:
    ایی کـه مـیخواستی من به منظور تو بخوانم و گریـه کنی بعد خوب گوش کن .

    مرثیـه حضرت علی اکبر (ع)

    حاج حسن نوتاش یکی از نوحه خوانـها و پیر غلامـهای امام حسین (ع) مـیگفت:
    یک روز درون خانـه یکی از دوستان، جلسه روضهای بر پا بود کـه حاج رسول نیز درون آنجا حضور داشت. آن روز حاج رسول تندتند یک قطعهای از یک شعر ترکی را با گریـه مـیخواند و از شاعر و سراینده آن شعر تعریف و تمجید مـیکرد. آن شعر بـه قدری حاج رسول را منقلب کرده بود کـه او مـیگفت:
    این مصرع بـه قدری خوب و عالی هست که حتما آنرا بر سر چهار راهها نصب کنند که تا همـه مردم آنرا ببینند. آن قطعه و مصرع این بود که:
    آدون علی دی آتام سان آتام سنـه قربان
    این شعر زبان حال امام حسین (ع) خطاب بـه حضرت علی اکبر (ع) هست که مـیفرماید:
    نامت علی هست پدرم هستی پدرم بـه فدای تو

    از سوی دیگر صاحبخانـه از این شعر بسیـار ناراحت شده بود. او بالاخره با صدای بلند گفت: این شاعر آدمـی بسیـار بی ادب بوده است. او با این شعرش بـه حضرت امـیرالمومنین (ع) جسارت کرده است، معنا ندارد کـه حضرت امـیر (ع) فدای جناب علی اکبر (ع) بشوند...
    بعضی از حاضرین نیز استدلالهای صاحبخانـه را تأیید د و شروع بـه کوبیدن آن شاعر نمودند ولی حاج رسول با جدیت و بدون هیچ تردیدی از آن شاعر و شعرش دفاع مـیکرد و از حرفش بر نمـیگشت.
    حاج رسول مـیگفت: این شاعر کـه نمـیخواهد بگوید کـه نعوذبالله حضرت امـیرالمومنین علی (ع) فدای جناب علی اکبر (ع) بشود، بلکه این یک نوع مرثیـه خوانی است. مگر حضرت زینب (س) نیز درون روز عاشورا خطاب بـه امام حسین (ع) نمـیگفت: پدر و مادرم بـه فدای تو... .
    اما بعضیـها بـه هیچ وجه این استدلالها را قبول نمـید و مـیگفتند: شیعه حتما مؤدب باشد و حریمـها خط مرزها را نشکند.

    آن روز مرحوم حاج ولی الله اردبیلی نیز درون مجلس حاضر بود و ساکت و خاموش با دقت بـه آن بحثها و گفتگوها گوش مـیداد. یکی دو روز از این قصه و جریـان گذشت که تا من با مرحوم حاج ولی الله اردبیلی روبرو شدم. مرحوم حاج ولی الله اردبیلی که تا مرا دید فوری قضیـه و گفتگوهای جلسه روضه را یـادآوری کرد و گفت: «آن روز درون آن جلسه واقعاً به منظور من شبهه و اشکال درست شده بود کـه حق با کیست؟
    و از طرفی هم بـه حاج رسول خیلی ایمان و اعتقاد داشتم و او را عاشق و دلسوختهای مـیدانستم کـه نباید بدون حساب و کتاب و از روی هوای نفس سخنی بگوید.
    به همـین خاطر من همانروز بـه آقا اباعبدالله الحسین (ع) متوسل شدم و عرض کردم: آقا جان، حق با کدامـیک از آنـهاست؟
    صاحبخانـه درست مـیگوید یـا حاج رسول؟
    من همان شب درون رؤیـای شگفت مشاهده کردم کـه به تنـهایی درون یک اتاقی نشسته ام. آنگاه صدایی بـه گوشم رسید کـه مـیگفت که تا لحظاتی دیگر حضرت اباعبدالله الحسین (ع) بـه آنجا تشریف مـیآوردند. لحظاتی گذشت و من بـه یکباره مشاهده کردم کـه یک نوری بـه داخل اتاق تابید و همـه فضای اتاق را فرا گرفت.
    سپس آقا امام حسین (ع) و به دنبال ایشان حضرت ابوالفضل العباس (ع) وارد اتاق شدند و من دیدم و شنیدم کـه حضرت امام حسین (ع) خطاب بـه حضرت ابوالفضل (ع) فرمودند:
    «بیـا برادر بیـا، بیـا کـه هم من فدای علی اکبر بشوم و هم تو فدای علی اکبر بشوی...»
    و درون همـین موقع من بـه قدری منقلب شدم کـه از خواب پ.

    حاج اصغر زاهدی کـه در آن جلسه حضور داشته است. مـیگفت: من هم آن روز درون آن جلسه بودم و مرحوم آقای حاج ولی الله اردبیلی خوابش را به منظور من نیز تعریف کرد.
    من درون آن روزها درون بیرون از آن مجلس با حاج رسول بـه طور کامل صحبت کردم. حاج رسول آدمـی بسیـار معقول و حرف گوش کن بود. با آنکه حاج رسول یکی از حسینی ها و عاشقهایی بود کـه پس از او هنوز نظیرش نیـامده هست اما هیچگونـه خودبینی و ادعایی نداشت و آن روز هم وقتی با او صحبت مـیکردم خیلی زود قانع شد و قبول کرد کـه باید حریم ها را نگاه داشت و با یک تواضع و فروتنی گفت: من کـه سواد ندارم و چیزی نمـیفهمم، شماها حتما در هر جایی کـه من حرفهای اشتباه و نامعقول مـی بـه من تذکر بدهید. چون من گاهی درون این جلسات بـه قدری داغ مـیشوم کـه بی اختیـار یک حرفهایی بر قلب و زبانم جاری مـیشود.
    و جالبتر این بود کـه حاج رسول بعدها زمانی کـه مجلس تمام مـیشد گاهی بلافاصله بـه سوی من مـیآمد و مـیپرسید: امروز کـه اشتباه نداشتم؟

    بدرقه ضریح حضرت رقیـه (ع) درون تهران

    حاج محمد احمدی صائب یکی از شاعرها و نوحه خوانـهای اهل بیت ( ع ) مـیگفت:
    سالها پیش یک ضریحی را به منظور مرقد مبارک حضرت رقیـه (ع) ساخته بودند و زمانی کـه مـیخواستند آن ضریح را بـه سوریـه منتقل کنند آن را شـهر بـه شـهر درون یک جاهایی قرار مـیدادند که تا مردم بیـایند تماشا کنند.
    یکبار درون تهران نیز مدتی آن ضریح را درون حیـاط یک خانـه ای قرار داده بودند و مردم دسته دسته به منظور تماشا بـه آن خانـه درون رفت و آمد بودند و البته یک نذر و نیـازها و کمکهایی نیز مـید.
    یک روز من نیز به منظور دیدن و تماشای آن ضریح بـه آن خانـه کـه در خیـابان ری بود رفتم. آن خانـه حیـاط بسیـار بزرگی داشت و دور که تا دور حیـاط را اتاقهای متعدد احاطه کرده بود. آدمـهای زیـادی بـه آنجا آمده بودند، متوجه شدم حاج رسول نیز درون آنجا حضور دارد.
    به سختی درون کنار حاج رسول بر زمـین نشستم.
    کم کم صدای حاج رسول کمـی بلندتر شد و جمعیت زیـادی کـه در نزدیکیـهای آن اتاق نشسته بودند روی بـه سوی او د یک مرتبه حاج رسول از جایش بلند شد و با صدای بلند و با سوز و اشک فریـاد کشید:
    «چهی مـیگوید اولین زائری کـه سیدالشـهداء را زیـارت کرد جناب جابربن عبدالله انصاری است؟! نـه او اولین زائر نبود. اولین زائر همـین سه ساله همـین ک است.
    جابر بن عبدالله وقتی درون روز اربعین بـه کربلا آمد خاک را بوسید ولی این سه ساله درون شب یـازدهم محرم درون آن تاریکیـهای شب بـه قتلگاه رفت و جنازه عریـان پدرش امام حسین (ع) را زیـارت کرد و بوسید...»
    گریـه و زاری همـه آن خانـه را فرا گرفت .

    حاج رسول دوباره گریـان و نالان صدایش را بلند کرد و گفت:
    «... ای مردم درون این دنیـا دو نفر بودهاند کـه وقتی از دنیـا مـیرفتند سه نفر از ا معصوم (ع) بر بالای سر آن دو حاضر بوده اند. یکی از آن دو نفر حضرت فاطمـه زهرا (س) هست زمانی کـه خانم از دنیـا مـیرفت سه امام و معصوم بر بالای سرش حضور داشتند، حضرت علی (ع) امام حسن (ع) و امام حسین (ع).
    ای مردم یک نفر دیگری هست کـه وقتی از دنیـا مـیرفت سه امام و معصوم بر بالای سرش حاضر بودند و آن شخص همـین سه ساله حضرت رقیـه (ع) مـیباشد.
    وقتی حضرت رقیـه (ع) درون خرابه شام درون حال جان بود یکی امام سجاد (ع) بود کـه در خرابه حضور داشت و دومـین معصوم و امام نیز حضرت امام محمد باقر (ع) بود کـه در سنین کودکی بـه سر مـیبرد و در آغوش مادرش درون آن خرابه شام و در بالای جنازه رقیـه (ع) حاضر بود.»
    سپس حاج رسول درون حالیکه بسیـار منقلب شده بود با سوز و گداز و گریـه و اشک فریـادش را بلندتر کرد و گفت:
    «... آی مردم و سومـین امام و معصومـی کـه در آن لحظه بر بالای جنازه این سه ساله حاضر بود سر بریده پدرش امام حسین (ع) بود!... یـا حسین یـا حسین یـا حسین...»

    روز شـهادت حضرت موسی بن جعفر (ع)

    آقای حاج سید مجتبی هوشی السادات یکی از اعضاء و نوحه خوانـهای هیئت صنف بزازهای بازار تهران مـیگفت:
    «از قدیم درون بازار تهران رسم بود کـه به غیر از محرم درون بعضی از روزها و مناسبتهای دیگر نیز دستههای عزاداری بـه گردش درون مـی آمدند، البته نـه با کیفیت روزهای تاسوعا و عاشورا. یکی از آن روزها بیست و پنج ماه رجب مصادف با سالروز شـهادت حضرت امام موسی بن جعفر (ع) بود.»

    در یکی از سالهای رژیم طاغوت بدون اعلام قبلی تصمـیم گرفته بود که تا از حرکت دسته ها و هیئتهای عزاداری درون سالروز شـهادت حضرت موسی بن جعفر (ع) جلوگیری کند.

    آن روز یکی از سرهنگهای شـهربانی کـه یکی از مسئولین بلند پایـه بود خودش بـه بازار آمده بود که تا با قلدری جلوی هیئتها را بگیرد و بدون سر و صدا هیئتها و دسته های عزاداری را درون وسطهای بازار متفرق کند.

    بعد از اینکه این خبر درون بین بسیـاری از دسته ها و هیئتها پیچید تعدادی از دسته ها و هیئتها بـه راه افتادند . حاج رسول با آنکه همـیشـه درون انتهای هیئت حرکت مـیکرد ولی آن روز بر عآمده بود درون جلوی اولین دسته ایستاده بود و گریـه کنان بـه پیش مـیرفت.

    رسول ترک کـه از همـه جلوتر درون حرکت بود که تا نگاهش بـه آن سرهنگ افتاد با یک سوز و حالی خاص و با همان لهجه غلیظ ترکی کـه داشت گفت:
    «جناب سرهنگ آمده اید بازار خوش آمدی، ما داریم مـیرویم جنازه یک مظلومـی را، جنازه حضرت موسی بن جعفر (ع) را از روی زمـین برداریم. جناب سرهنگ! شاید غلامـها و سربازهای هارون نگذارند ما جنازه را برداریم خواهش مـیکنم شما هم بیـا بـه ما کمک کن ما جنازه را برداریم.»
    چهار سوی کوچک را سکوت فرا گرفته بود و همـه حاضرین بـه رسول ترک و آن سرهنگ خیره شده بودند و منتظر عالعملهای آن سرهنگ بودند. اما یکدفعه سکوت شکسته شد و همـه با حیرت دیدند کـه آن سرهنگ کـه به شدت تحت تأثیر حالتها و حرفهای حاج رسول واقع شده بو شروع بـه گریـه نمود.
    آن روز با این اتفاقی کـه افتاد دسته های عزاداری بدون هیچ مزاحمتی بـه راهشان ادامـه دادند.

    امان نامـه

    رسول ترک از فصل پاییز درون بستر بیماری افتاده بود و روز بـه روز حالش بدتر مـیشد. بعضی از دوستان وانیکه با او آشنایی و رفاقتی داشتند تک بـه تک و یـا گروه گروه به منظور عیـادت بـه خانـه رسول مـی آمدند و مـیرفتند.
    در یکی از آن روزها حاج ابراهیم سلماسی با عده ای بـه عیـادت رسول ترک رفته بودند. آنـها از رسول پرسیده بودند: حالت چطور است؟
    رسول جواب داده بود: «الحمد لله... فقط از خدا مـیخواهم کـه مرگ را بر من مبارک کند.»
    حاج ابراهیم سلماسی پرسیده بود: حاج رسول درون چه حالتی مرگ مبارک خواهد بود؟
    رسول جواب داده بود:
    «مرگ موقعی به منظور من مبارک خواهد شد کـه قبل از اینکه حضرت عزرائیل تشریف بیـاورد مولایم امام حسین (ع) بر سر بالینم حاضر باشد.»

    رسول ترک درون طول عمرش این آرزو را بـه خیلی ها گفته بود.
    او یکباره بـه حاج حمـید واحدی گفته بود:
    «من بـه جناب عزرائیل جان نخواهم داد مگر اینکه اربابم بالای سرم باشد که تا ابتدا از اربابم امان نامـه بگیرم و بعد با آن امان نامـه از این دنیـا بروم و البته یک توقع و امـید اضافی نیز دارم و آن توقع این هست که درون زیر آن امان نامـه یک امضای کوچولو نیز وجود داشته باشد.»
    حاج حمـید واحدی پرسیده بود آن امضای کوچولو چیست؟
    رسول ترک جواب داده بود: « منظورم از آن امضای کوچولو، امضای حضرت علی اصغر (ع) مـیباشد.»

    کمک بـه خانواده های بی سرپرست

    آقای محمد تقی ثبوتی سالها درون بازار همسایـه دیوار بـه دیوار رسول ترک بوده است.
    ایشان تعریف مـیکرد:
    سالها پیش درون زمان حیـات حاج رسول سرای جمـهوری سرایداری داشت بـه نام جعفر آقای منظوری.
    این جعفر آقا یک رابطه خوب و دوستانـهای با حاج رسول داشت. یک روز حاج رسول کـه ظاهراً بـه کمک احتیـاج داشته هست این جعفر آقا را صدا مـیکند و به او مـیگوید: اگر کاری نداری بیـا با هم بـه جایی مـیرویم و برمـیگردیم. بعدها مرحوم جعفر آقای منظوری تعریف کرد:
    آن روز با حاج رسول بـه یکی از محله های تهران رفتیم. کوچه بـه کوچه رفتیم که تا بالاخره حاج رسول درون جلوی خانـه ای ایستاد و شروع بـه در زدن کرد.
    لحظاتی بعد خانمـی درون را باز کرد. آن زن مانندانیکه درون انتظار باشند درون را باز گذاشت و به داخل خانـه بازگشت. حاج رسول یک بفرمایی بـه من گفت و سپس ما نیز پشت سر آن زن داخل خانـه شدیم.
    وقتی وارد اتاق شدیم من دیدم چند نفر که تا بچه کوچک و قد و نیم قد درون داخل آن اتاق مشغول بازی هستند. از سر و روی آنـها پیدا بود کـه یتیم و بی سرپناه هستند و در فقر و تنگدستی زندگی مـیکنند.
    من آن روز از رفتار و برخوردهایی کـه حاج رسول با آنـها داشت فهمـیدم کـه او همـیشـه و هر چند وقت یکبار بـه آنـها سر مـیزند و به آنـها کمک و رسیدگی مـینماید.

    در همـین رابطه حاج حمـید واحدی مـی گفت:
    زمانی کـه حاج رسول رحلت کرد واز دنیـا رفت بسیـاری از آدمـهای بی بضاعت و فقیر بـه آشنایـان و نزدیکان حاج رسول مراجعه د و بیـان داشتند کـه حاج رسول بـه آنـها رسیدگی و کمک مـی کرده است.
    حتی بسیـاری از آنـها گفته بودند کـه او بـه صورت ماهیـانـه و یـا هفته بـه هفته بـه آنـها کمکهای مالی مـینموده است.
    من خودم نیز درهمان روزها و هفته های اولی کـه حاج رسول از دنیـا رفته بود چند مورد را خودم با چشمـهای خودم دیدم کـه چند که تا از این خانواده های گرفتار و فقیر کـه تازه از فوت حاج رسول با خبر شده بودند با بچه های خردسالشان بـه جلوی مغازه حاج رسول آمده بودند و ابراز تأسف و اندوه مـید. آنـها خودشان اظهار مـیداشتند کـه حاح رسول بـه طور مرتب و ثابت بـه آنـها کم مـیکرده است.

    دعا به منظور رفیقی قدیمـی

    آقای حاج جلیل عصری نوبری یکی از دوستان رسول ترک یکبار درون کربلای حسین (ع) شاهد یک برخورد و خاطره جالبی از رسول ترک بوده است. ایشان مـیگفت:

    سالها پیش درون یک ماه رمضان با دو سه نفر از تبریزیـها از تبریز بـه کربلا مشرف شده بودیم. یکی از همراهان و همسفریـهای ما شخصی بود بـه نام آقا مـهدی. او درون آن زمان با آنکه با ما بـه کربلا آمده بود ولی آدمـی معتقد و اهل ولایت نبود.
    یک روز من با این آقا مـهدی بـه منزل یکی از ریش سفیدها و پیرمردهای آذربایجانی مقیم کربلا رفتیم.
    آن روز درون خانـه آن آقای آذربایجانی جلسه روضه و توسل بر پا بود. حاج رسول نیز کـه در آن ماه رمضان درون کربلا بـه سر مـیبرد بـه آن مجلس آمده بود.
    در همان لحظات من متوجه شدم کـه این دوستم آقا مـهدی بـه صورت حاج رسول خیره شده هست ویک نگاه های خاص و کنجکاوانـهای بـه او دارد.
    بعد از لحظاتی آقا مـهدی همانندانیکه بـه یکباره چیزی بـه یـادشان آمده باشد تند تند زیرمـیگفت:... ای بابا این را کـه مـیشناسم... او خودش است... او همان رفیق ماست...
    آقا مـهدی درون همان وسط مجلس بـه من گفت: این شخص چرا اینجوری مـیکند، من او را خوب مـیشناسم، او از دوستان و رفقای قدیم ما درون تبریز بود. من و او درون جوانی چه خوش گذرانی ها و بساطهایی کـه با هم نداشتیم. او از آن آدمـهای...

    من فوری جواب دادم: آقا مـهدی حالا فعلاً ساکت باش من هم مـیدانم کـه او درون جوانی چه کاره بوده هست ولی او حالا توبه کرده است.
    آقا مـهدی با آن روحیـات و اندیشـههایی کـه داشت از حرفهای من خیلی بـه تعجب آمده بود. او نمـیتوانست باور کند آدمـی را کـه او سالها پیش از این مـیشناخته هست این چنین 180 درجه تغییر کرده باشد.
    بعد از اینکه مجلس تمام شد آقا مـهدی با عجله خودش را بـه کنار حاج رسول رساند و خودش را معرفی کرد و شروع بـه یـادآوری بعضی از خاطرات روزهای جاهلی و معصیت نمود.
    حاج رسول نیز او را تحویل گرفت و اظهار داشت کـه از همان ابتدا او را بـه جا آورده و شناخته است.
    آقا مـهدی با قاطعیت و تمسخر مـیگفت: من کـه نمـیتوانم باور کنم کـه تو درون باطن بـه این اندازه عوض شده باشی و راستی راستی بـه کلی همـه لذتهای دنیـایی و آن حال و هوای قبلی را بـه همـین راحتیـها رها کرده باشی...
    حاج رسول با مـهربانی و سکوت بـه حرفهای آقا مـهدی گوش مـیداد. وقتی صحبتهای آقا مـهدی تمام شد حاج رسول آهی کشید و گفت: «هر چند کـه من همـیشـه بـه یـاد همـه آنـهایی کـه با هم یک نان و نمکی خورده ایم هستم و همـیشـه به منظور آنـها دعا و طلب خیر مـیکنم ولی همـین الان درون همـین مکان به منظور تو این دعای خاص را مـیکنم و از خدا مـیخواهم که تا خداوند لااقل فقط یک هزارم از حالی را کـه به من عنایت کرده و چشانده هست به تو نیز بچشاند که تا تو اول که تا حدودی بتوانی بفهمـی کـه من هم اکنون درون چه دنیـایی و عالمـی زندگی مـیکنم، که تا در آنموقع بتوانی خوب درک کنی کـه من چگونـه توانسته ام بـه همـین راحتی آن حال و هوای قبلی را رها سازم و فراموش کنم»
    وقتی حاج رسول به منظور آن رفیق و دوست دیرین هاش آن دعای خاص و عارفانـه را کرد فقط از چند روز نگذشت کـه من با چشمـهای خودم دیدم کـه دعای حاج رسول درباره آقا مـهدی مستجاب شده است. آقا مـهدی نیز اهل گریـه و اشک شده بود. دعای حاج رسول رفیق و هم کاسه جوانی را نیز بـه ولایت وصل کرده بود.

    عید نوروز

    از خاطرات و گفته های دوستان و رفقای رسول ترک معلوم مـیشود کـه در هر زمانی کـه مقدمات و شرایط تشرف بـه عتبات عالیـات به منظور رسول ترک مـهیـا و آماده مـیشده هست او بی درنگ بار سفر را مـیبسته و به سوی کربلا بـه راه مـیافتاده است.
    با این حال یکی از عادتهای او این بوده کـه همـیشـه و اغلب درون روزهای عید نوروز، زمانی کـه مردم بـه سرگرمـیهای رسومات و سنتهای نوروز مشغول بودند او درون این روزها درون کربلای امام حسین (ع) مشرف بوده است.
    آقای نوتاش مـیگفت:
    روزی از حاج رسول پرسیدم: حاجی شما چرا مقید شدهای درون روزهای عید نوروز درون کربلا باشی، چرا این اهتمام و تقید بـه حضور داشتن درون کربلا را درون روزهایی همچون تاسوعا و عاشورا و یـا اربعین و از اینگونـه روزها نداری؟!
    در همان لحظهای کـه این سؤال را از حاج رسول مـیپرسیدم دیدم کـه قطرههای اشک درون چشمـهای حاج رسول حلقه زد و سپس او با یک دل شکستگی و با همان چشمـهای اشک آلوده اش گفت:
    «حسین آقا! من درون طول سال رویم سیـاه مـیشود، بعد به این امـید و آرزو همـیشـه درون انتهای سال بـه نزد آقا و مولایم مـیروم که تا انشاء الله همـه این رو سیـاهی های سال پاک شود.»
    نصیحتهای رسول

    آقای حسین علیپور مـیگفت:
    یک روز حاج رسول بـه من گفت:
    حسین آقا! اگر فردا صبح کاری نداری فردا ساعت شش درون سر کوچه ما باش که تا با هم بـه جلسه هیئت لباس فروشـها برویم کـه حاج شیخ رضا سراج نیز درون آنجا منبر مـیرود.
    فردای آن روز من بـه همان جایی کـه با حاج رسول قرار گذاشته بودیم رفتم و با هم بـه سوی هیئت لباس فروشـها بـه راه افتادیم. درون بین راه از صحبتهای حاج رسول متوجه شدم کـه او انتظار دارد که تا من هم درون آن هیئت بخوانم، بـه همـین خاطر بـه او گفتم: حاج رسول! شما لطف دارید کـه دوست دارید من هم درون آن هیئت بخوانم، اما آنـها فارس هستند و من فقط از شعرهای ترکی حفظ هستم و به شعرها و نوحه های فارسی خیلی کم آشنایی دارم.

    حاج رسول همانندانیکه توقع و انتظار نداشته باشند کـه یک حرف نادرستی را از شخصی بشنوند بـه یکباره منقلب شد. او درون حالیکه صدایش را کمـی بلند کرده بود با گریـه بـه من گفت:
    حسین آقا! حقیقت را پیدا کن شما همـیشـه حتما زبان حالت این باشد:
    زینبم هارا گدیم هارام وار هارا گدیم
    (یعنی: زینبم کجا بروم؟ من دیگر کجا دارم و کجا مـیتوانم بروم)
    حاج رسول با آن گریـه و با آن حالتی کـه آن یک بیت شعر را مـیخواند بـه من حالی کرد کـه برای یک مداح و نوحه خوان اینجا و آنجا و همزبان و غیر همزبان و آشنا و غیر آشنا هیچ معنایی ندارد و همـیشـه حتما مانند مصیبت زده ها حماسه کربلا باشد.

    سپس حاج رسول بـه من گفت: حسین آقا! بـه شما وصیت و سفارش مـیکنم که تا به جلسه ها و هیئتهای غریبه نیز زیـاد بروی.
    من گفتم: حاج رسول! بـه چه منظوری حتما به جلسه های غریبه و ناآشنا بروم؟
    او جواب داد: درون جلس ههای غیر آشناها و غریبه ها نـه آنـها شما را مـیشناسند و نـه شما آنـها را مـیشناسی، بـه همـین خاطر اخلاص و حضور قلبت خیلی بیشتر خواهد شد.
    و قصه جالبی هم کـه آن روز اتفاق افتاد این بود کـه زمانی کـه ما بـه جلسه هیئت لباس فروشـها وارد شدیم حاج شیخ رضا سراج درون بالای منبر مشغول روضه خوانی درباره حضرت زهرای مرضیـه (س) بود. که تا چشم مرحوم حاج شیخ رضا سراج بـه حاج رسول افتاد فوری حاج رسول را صدا زد و گفت: رسول بیـا کـه به موقع آمدی بیـا به منظور ما ترکی بخوان.
    حاج رسول نیز بلافاصله گفت: من امروز خودم نمـیخواهم بیشتر از دو خط بخوانم، من امروز یکی از نوکرهای امام حسین (ع) را آوردهام بقیـه اش را او به منظور شما مـیخواند.
    سپس حاج رسول با صدای بلند شروع بـه خواندن این اشعار نمود:
    قوی دیوم من یـا علی آغلا نوایـه سنده گل
    من گدنده باش آچیخ کرببلایـه سنده گل

    (زبان حال حضرت زهرا (س): یـا علی اجازه بفرما بـه تو وصیت کنم و بگویم کـه در آن لحظه های گریـه و زاری تو هم حتماٌ بیـایی. یـا علی درون آن زمانی کـه من با سری بـه سو ی کربلا مـیروم تو هم حتماً بیـایی)

    کوفه ده اول گجه مطبخ سرایـه سنده گل
    ور حسین اوغلوم اولان منزلده واردور نـه جلال

    (یـا علی بـه شـهر کوفه درون همان اولین شب بـه تنور آن خانـه نیز تو هم حتماً بیـا و ببین کـه در آن خانـهای کـه حسینم درون آنجاست چه جلالی بر پاست)

    و بعد حاج رسول بـه من اشاره کرد کـه بقیـهاش را من بخوانم و من هم کـه دیگر هیچ چارهای جز خواندن نداشتم شروع بـه خواندن شعرهای ترکی نمودم.




    [حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 30 Jul 2018 17:59:00 +0000



    حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی

    فرهنگ عامـیانـهء پامـیر بدخشان

     

     

    فرهنگ عامـیانـهء پامـیر بدخشان وثیقهء سنتهای

    بجا ماندهء آریـانای کهن و امانت تاریخی نیـاکان ما

     

    ابتدای سخن را بنام خالقو مکان پدید آرندهء نارو نور، حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی دانای آشکار و نـهان آغاز مـینمایم کـه پی مور بر هستی او گواه وبرگ درختان سبز دفتر قدرت وصنعت او را بـه نمایش مـیگذارد.

    درود وصلوات بی پایـان خویش را بر روح پر فتوح خواجهء لولاک حضرت ختم المرسلین، آل واصحاب او نثار مـینمایم، کـه رهگشای رضوان حقیقیت به منظور امتان صالح خویش است.

     اما بعد! بـه اجازهء حضار گرامـی، بزرگان دولتی، دانشمندان عالیقدر، دوستداران فضیلت بخصوص آن جونمردان آگاهی کـه حیـات خود را وقف ادای رسالت عشق بوطن وخدمت بـه انسان وعدالت کرده و درین راه از هیچگونـه سعی و تلاش دریغ نمـی ورزند. حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی که تا باشد آن قدم های آگاهانـه درون جهت رشد بیداری افکار عامـه، زدودن اثرات تحمـیلی بیشتر از سه دهه جنگ و خونریزی، تامـین وحدت ملی و اخوت اسلامـی استقلال، حاکمـیت ملی، صلح و دموکراسی، تحکیم پیوند های ملی و تقرب اسلامـی مـیان پیروان همـه مذاهب و اقوام افغانستان عملی گشته ملت ما بر اوضاع نابسامان کشور خویش مسلط گردیده باشد. حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی بر مشکلات اداری، اقتصادی، اجتماعی خلاصه همـه عرصه های حیـات ملی وبین المللی نقطهء پایـان گذارند.

     مـیخواهم اثر عاجزانـهء خویشرا درین محفل باشکوه فرهنگی قرائت نمایم کـه خالی از نقصان های پژوهشی و اکادمـیک نمـی باشد و امـیدوارم فرهنگیـان بزرگوار وطنم با دیدهء عفو بر آن نگریسته و جهت رفع کوتاهی مرا یـاری رسانند.

     چه از یکسو بـه نسبت سکونتم درون محلات دور افتادهء بدخشان، کـه از نگاهء کتابخانـه ها و مراکز فرهنگی دچار مشکلات مـیباشد و نویسنده نمـیتواند مأخذات کارآمد را درون جهت تهیـه اثر دست یـاب نماید، و از سوی دیگر بـه نسبت مشکلات تلفونی و دیر آگاه شدن از برگذاری محافل مـهم بخصوص چنین محفل کـه برای تهیـهء اثر اکادمـیک راجع بـه فرهنگ حتما نویسنده وقت کافی داشته باشد که تا اقلأ اثر خواندن و قابل شنیدن بنویسد. نقصان های اثر من هم ناشی از همان مشکلات فوق هست که عرض نمودم.

     اما با وجود آن همـه مشکلات عشق بـه فرهنگ تابناک، سرزمـین کهن سال نیـاکانم مرا وا مـیدارد که تا در همبستگی صدای وحدت و یکپارچگی ملی را از طریق زبان گویـای فرهنگ و معرفی خدمات آن و عمق معرفت تاریخی، علمـی، آثار با سنن با افتخار ملی ما عاشقانـه شرکت ورزیده باشیم.

     

    روح وحدت طلبانـه فرهنگی و به هم پیوستهء ملت ما!

      و با توضیح اینکه فرهنگ غنی پامـیر بدخشان از جمله فرهنگ عامـیانـه، آن کـه با فرهنگ سراسر کشور عزیز ما گره خورده متعلق بـه همـه کشور است. این پدیدهء هویت همچون وثیقه وآینـهء قدنما- زنده فرهنگ - تمدن آریـانای کهن و زبان اوستایی درون لفافهء زبانـهای پامـیری و بازتابیست از گذشتهء پرافتخار ما درون لابلای قرون. کـه جوانب کثیرالابعادی را دارا است. لذا از خداوند یـاری مـیجویم که تا با توضیحات مختصر از چکیده های گوناگون فرهنگ عامـیانـهء آن بـه ندای حب الوطن من الایمان لبیک گفته سیرت مادی ومعنوی مردم پامـیر این پاسداران چراغ معرفت اسلامـی وانساندوستانـه حکیم حجت جزایر خراسان را با امانت های سنن آریـایی و اوستایی شان درون پرتو شعار (پندار نیک، گفتار وکردار نیک) ( زردشت) پیغمبر حکیم آریـانا را بـه معرفی بنشانم، زیرا تجلی آن همـیشـه بر تارک مشرق زمـین مـیدرخشد وجاویدان خواهد درخشید. وبا استفاده از آن درون جهت آگاهی جوانان ومردم خویش با جرئت وطندوستانـه ابراز مـیدارم که: حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی روح وحدت طلبانـه وبیگانـه ستیز همـه اقوام ساکن درکشور کهن سال تاریخی ما چنان درون فرهنگ عالی اش با هم گره خورده هست که همـیشـه درنشیب وفراز تاریخ درون هنگامـه های سرنوشت ساز دست بهم داده نـه تنـها بـه سلطهء تجاوزکاران، غاصبان، استعمارگران واه غرض آلود شان جواب دندان داده بلکه اورنگ زیبای بزم تاریخ هزاران سالهء بخدی وسیستانرا، بامـیان ونورستان، هری وبدخشان، پکتیش وغور، غزنی وقندهار، کابل وزابل خلاصه شرق وغرب شمال که تا جنوب کشور ما را نگهداشته، تاج وتخت (فریدون ویمرا) را درون قلب آسیـا، بنام افغانستان کنونی حفظ نموده است. وبه برکت آن فرهنگ این قلب همـیشـه طپیده ومسمومـیت های زهری دشمنان آریـانای کهن نتوانسته این قلب آهنین را از طپش باز دارد، چه بسا آن زهر مسمومـیت کـه نقاق وتجاوزش خوانیم بلای جان آن دشمنان نامرد وعواقب ناسنجیده گردیده خودشانرا بـه ورطهء هلاکت افگنده اما این دل طوفان دیده واین پیگر آب وگل پاکیزهء مشرق زمـین درون نشیب وفراز جولانگاهء تاریخ شفا یـافته وبه نوعی زندگی را از سرگرفته است. وهمچون سپر مطئن آزادی به منظور همجواران باقی مانده است.

     بنأ بگفتهء علامـه اقبال لاهوری، آسیـا یک پیکر آب وگل است+ملت افغان درآن همچو دل است. از ثبات او ثبات آسیـا، از ممات او ممات آسیـا.

     و واقعأ چنین بوده ملت ما درون هنگامـه های تلخ تاریخ طولانی خود همواره از استقلال وحاکمـیت ملی خویش دفاع جانانـه کرده وبه برکت آن روح وحدت طلبانـه فرهنگی درهنگام مشکلات پیروز و سرخروی از حوادث بیرون بدر آمده است. ولی متأسفانـه اکثرأ بعداز آنکه این مـیوه بـه ثمر نشسته ازاین روح وحدت طلبانـهء فرهنگی درجهت ترقی وپیشرفت تأمـین حق وعدالت، وتقویـهء هرچه بیشترپیوندهای ملی، مذهبی، اجتماعی، اقتصادی ورشد معرفت روانی، شایسته سالاری دربطن مردم سالاری وغیره بخش های حیـات جامعه استفاده نشده است. وگاهی عملأ توسط دست های بـه قدرت رسیده این طلیعهء ماهیتأ پرنور وفا و صفا، ایمان ومردانگی درون تاق نسیـان فراموشی رفته وحاکمان درون جهت بقای حاکمـیت جفاکارانـهء خویش معامله با دشمنان وبی وفایی بـه مردم با وفا ودلاور خویش را برگزیده اند. وازین راه عقب ماندگی را با سیکولوژی بی اعتنایی درون قضایـات حقوقی بر مردم ما تحمـیل کرده اند. مـیر غلام محمد غبار مأرخ ومبارز راه حق وعدالت، ترقی و وحدت درکتاب وزین خویش ( افغانستان درون مسیر

     

    تاریخ ) مـینویسد، " متاسفانـه افغانستان بعد از غسل درون خون دوباره همان لباس چرکین وکهنـه را بـه تن مـی پوشد کـه بارها او را از کاروان ترقی بـه عقب رانده است" یعنی اکثرأ درون قضایـای تأمـین حقوق وایجاد عدالت وترقی چشم درچشم ارباب وخان جاهل مـیدوزد واو هم زنجیر اسارت فکری خود را درون پایش محکم تر مـینماید. بنأ بـه شواهد تاریخی هرگاهی کـه رهبری کشور از روح وحدت طلبانـهء فرهنگی ملت خود چه قبل از اسلام وچه گاهی بعد از اسلام توانسته استفاده نماید. نـه تنـها بر حوادث ودشمن پیروز گشته بلکه صاحب تشکیل امپراطوری های قوی ونیرومند تر از همسایگان، ترقی وپیشرفت درون بر اعظم "آسیـا" و مسند نشین اتوریتهء بلند بین المللی گردیده هست – از دولت های " مـه آبادیـان" که تا " پیشدادیـان" " کیـانیـان" خاندان اسپه " اشکانیـان" بعدها " کوشانیـان" وغیره.... و دورهء فرهنگ عناصر پرستی- دین کهن مـیزدایی- مـهرپرستی یـا مـیترا– زروانیزم وزردشتی " یـا مزد یسنـه" اوستایی- تمدن یونان و باختر- بودایی وغیره... ویـا بعد از پذیرش دین مقدس اسلام سلطنت طاهریـان- صفاریـان- سامانیـان- غزنویـان- سلجوقیـان- غوریـان ویـا امپراطوری احمدشاه ابدالی همـه وهمـه گویـای ثبوت آن حقیقت فوق است. کـه آن مطالب فوق مارا بـه این پدیدهء تجربه مـیکشاند. که:- کثیرالملت بودن باعث ضعف ما نیست بلکه مارا قوی ونیرومند مـیسازد، بشرطیکه همـه اقوام بـه حقوق همدیگر بـه دیدهء احترام بنگرند ومشارکت واقعی کدرهای آگاه واهل کار- وطندوست- صادق بـه وحدت ویکپارچگی ملی را درون ادارهء کشور سهیم نمایند. یعنی منافع علیـای ملی را نباید قربانی اه ایدیـالوژیکی- قدرت طلبی گروپی قومـی یـا سمتی نماییم.

     ناگفته نباید گذاشت کـه با مشارکت دروغین عدهء از افراد منفعت طلب- معامله گر ونوکر بیگانـه نمتوان وحدت یکپارچگی وادارهء نیرومند سالم مرکزی صاحب قانون را بمـیان آورد. گرچه ما حتما ثابت نماییم کـه چگونـه با عقاید مختلف مـیتوانیم متحدانـه زندگی نماییم. ودر راستای این هدف مقدس و والا آگاهی فرهنگی بـه رشد کمـی وکیفی شعور سیـاسی ما مـیتواند کمک شایـان نماید واز طریق آن بیداری اجتماعی مـیتوان ادارهء سالم ملی را پدید آورد ودر عرصه های حیـات بواسطهء آن ادارهء سالم ملی اقتصاد را کـه زیربنای تحولات یک جامعه مدنی مـیباشد. سروسامان بخشید وپایـه های اقتصاد ملی- رفاه اجتماعی- عدالت- وحدت- استقلال وحاکمـیت ملی خود را چه درون سیـاست داخلی وچه خارجی ملی وبین المللی تقویـه نموده، با کاروان تمدن بشری و استفادهء مثبت، درهمگرایی این تمدن مطابق بـه ضروریـات عمومـی عصرو زمان هم گام گردید. ودست مداخلهء اجانب را از گریبان منافع علیـای ملی کوتاه ساخت.

     فرهنگ کـه بنا بـه تعریف خود مجموع هستی مادی و معنوی یک قوم- جامعه یـا ملت را دربر مـیگیرد، عبارت از مجموع پدیده های هویت ملی- تاریخی- تعلیم وتربیت- معرفت وآثار علمـی جوامع انسانی- ملتها یـا اقوام مـیباشد. عناصر عمدهء فرهنگ از جهت مادی نمونـه های معماری- کاشی کاری- نقاشی- خوشنویسی- حکاکی- خاتم کاری- هیکل تراشی- دوزندگی- زرگری- انواع بافندگی وازینگونـه هنرهای ظریف بوده ودر جهت معنوی باورها- اعتقادات مردم- اسطوره ها- افسانـه ها- شگون ها- روایـات- ضرب المثل ها- فکاهیـات- طنزها- اشعار رزمـی وامثال آن کـه همـه محصول تخیل- آرزو- تعقل- ابتکار- ادراک جمعی مردم هست که معرفی کنندهء معیـارهای زیباشناسی- عادات- مـهارت های مـیباشد کـه به قسم

     

    مـیراث وسرمایـه های مادی ومعنوی از نیـاکان بـه نسل های بعدی منتقل مـیگردد. یـا بـه عبارهء دیگر از اسلاف بـه اخلاف مـیرسد.

     از جمله فرهنگ فلکلور کـه بخش عمدهء آن محسوب مـیگردد. از واژهء انگلیسی ( ژرمانیک) یعنی " فولک" مردم و" لور " بمعنی خرد وحکمت ودانش بیـان واستخراج گردیده است.

     فلکلور کـه جزء عمدهء فرهنگ باستانی ما را تشکیل مـیدهد- درحقیقت فرهنگ جمعی مردم را مطالعه مـیکند- وشامل ابعاد گوناگون مـیباشد- یکی از ابعاد آن سنن وعنعنات مردم هست که حتما آنچنانیکه هست جمع آوری وثبت گردد.

     پامـیر بدخشان کـه فرهنگ آن از تمدن آریـایی- ممزوجیت تمدن روم وچین- هندو ایران- یونان وباختر- مـیترا پرستی یـا مزدایی- مزد- بودایی- بخصوص زبان اوستایی با بخش های گوناگون فرهنگی آن که تا تمدن "هلنیستی" ثمر گرفته از دین مقدس اسلام بخصوص تشیع اسماعیلیـه ودر مـیان آن از تصوف وعرفان گرفته که تا بحث های کلامـی- وانواع کوچه ها وفروعات فرق مذاهب وطریقه های اسلامـی چون قدریـه وجبریـه- تناسخیـه وغیر تناسخیـه فقه جعفری- فلسفه و راسیونالیزم بزرگان ادبیـات وفرهنگ دری اسلامـی- مکتب تعلمـیه حجت خراسان ناصرخسرو بلخی- حتی از طریقهء شاه نعمت الهی نیز درون بعضی امورات فلسفی متأثر هست با کوشش های فرهنگی حسب ضرورت های تاریخی تقیـه وانواع دعوت ها درون سلسله پیری ومریدی- چون رسوم طوغ برآوردن وگشتاندن آن با ترانـه های مذهبی- چراغ روشن- دعوت بقا- فنا- گردش پیران سال یکمرتبه جهت ( دعوت داعیـان ) جماعت- دعوت رضا- دعوت خفا، شاگون- سده- نوحه- طوی- سپورت با رسوم بازی های گوناگون اطفال وجوانان کـه ریشـه درون فرهنگ کهن آریـایی دارند، با غیره همگونی های فرهنگی وپیوندهای عمـیق با فرهنگ عمومـی مشرقزمـین وتمدن آن چون خوانش راک های کهن با موسیقی کـه ریشـه درون سرودهای "ویدایی" دارند واکنون با شعرو قصاید شاعران نامدار مسلمان توسط رباب- تنبور- دف- سیتار- غچک وغیره آلات موسیقی تاری بادی وضربی اجرا مـیگردند حکایت های فراوان داشته کـه روشن نمودن همـهء بخش فرهنگی آن کاریست بسی دشوار کـه به وقت مطالعه- بررسی خلاصه یک مرکز فرهنگی تحقیقی نیـاز دارد کـه متأسفانـه که تا حال بـه آن توجه واقعی ونـهادینـه صورت نگرفته- باوجود رسمـیت زبان های پامـیری درون قانون اساسی بـه صفت زبان های درجه2 ملی کشور توجه به منظور تجمع فرهنگیـان وایجاد دفتر فرهنگی درون خود منطقه کـه بتوانند راجع بـه فرهنگ- زبان- تاریخ وگذشت تمدن درین بندر شاهراه ابریشم قدیم بدخشان وکشور تحقیقات علمـی ومفیدی را درون جهت تقویـهء سنن با افتخار وارزشـهای تاریخی وفرهنگی انجام دهند وجود نداردتا این وثیقهء زندهء اوستایی وآریـایی با تمام آثار تاریخی آن کـه طی دورانـها حفظ گردیده. تجلی خود را نشان دهد. وسوگوارانـه اینکه طی این سالها از 1371 هجری تاکنون غارت وتباهی آثار مربوط بـه تاریخ وفرهنگ کهن سال پامـیر بدخشان کـه متعلق بـه سرمایـهء عمومـی فرهنگ ملی وتاریخی ما مـیباشد بیرحمانـه جریـان دارد. بگفتهء عدهء محققان تمدن درون کشور ما از حدود - 1400ق م – بنیـان گذاری شده کـه از جمله سروده های "ویدایی" آن با ریشـهء امروزین

     ترانـه های قصاید از همان اصل را تشکیل مـیدهد- آثار مادی فرهنگی ما نیز با آن تمدن گره خورده است.

    که با فنا گردیدن آن و بعضی ارزش های دیگر چون جنگلات- حیوانات- چپاول منابع اقتصادی وطبعیی وغیره وبی اعتنایی بـه آن از اثر ضعف اداره باعث خودسری های عدهء از منفعت جویـان- قاچاق بران آثار تاریخی ومواد مخدره گردیده کـه خسارهء آن بر ملت آزادهء ما وداشته های پر افتخار تاریخی- فرهنگی- اقتصادی خلاصه منافع علیـای ملی ما نـهایت درد آور وزیـان بار است. زیرا هر چقدریکه دامنـهء دانش وآموزش وسیع تر شود احتیـاج بـه این شناخت های فرهنگی بیشتر مـیشود. درون جلد اول صفحهء 13 فرهنگ نظام تالیف سیدمحمد داعی الاسلام آمده است.

    " ترقی هر ملک ترقی زبان وفرهنگ آن هست " ص 2-1 – صفحه 13، حقیقتأ چنانچه تذکر یـافت. با آنکه اقتصاد وزیر بنای حیـات جامعه را تشکیل مـیدهد، ولی رشد وطرح مثبت آن بواسطهء تفکر اقتصاد دان ها، وبلندی شعور سیـاسی مردم صورت مـیگیرد، کـه حسب ضرورت های نـهادینـه جامعه درون پرتو فرهنگ تکامل یـافته احیـا، عملی وتعمـیم مـیگردد.

    یعنی اقتصاد وفرهنگ ورشد متقابل آنـها لازم وملزوم یکدیگر مـیباشند. درون مناطقیکه از فرهنگ عامـیانـه گرفته که تا فرهنگ عمومـی آن مـیتواند رکود- عقب گرایی- پسماندگی- جمود شعور سیـاسی را با تحجر؛ وتعصب از مـیان بردارد وبه اثر آن تربیـهء عمومـی سالم گردد طبعأشرایط عینی وذهنی به منظور ترقی، پیشرفت بواسطهء انتخاب آگاهانـه مردم آماده گشته ملت درون زیر چتر ادارهء سالم ملی- عدالت اجتماعی واقتصادی- صلح وبرادری با کاروان تمدن بشری همگام مـیگردد.

     پس بر ادارهء دولت هاست کـه از روح ترقی خواهانـه- وحدت طلبانـهء فرهنگ عمومـی وبعد های گوناگون آن منجمله (فرهنگ عامـیانـه) کـه مـیتواند جامعه را برای‍‍پذیرش تحولات اقتصادی- اجتماعی وغیره بسیج نماید استفادهء لازم را مرعی دارد وبرای رشد آن کار نماید.افغانستان بـه مثابهء دروازهء اتصال تمدن مشرق ومغرب خود محور ابتکار فرهنگ وتمدنیست کـه باهم گره خورده و توسط همـه ساکنان آن حفظ گردیده. درون فرهنگ عامـیانـه پامـیر کـه از گذشتهء تاریخی آریـانای کهن، تمدن آن- ادیـان ومذاهب آن- بخصوص زبان ورسم ورواج اوستایی وبعدهم تشیع اسلامـی، حکایت مـیکند مـیتوان فاکت ها ومثال های زیـادی را دریـافت نمود کـه آیینـه بسا حقیقت های زندگی را بیـان مـیکند. مثلأ مقولات وضرب المثل های عامـیانـه را کـه در مـیان مردم رایج هست ومن آنرا از زبانـهای واخانی وشغنانی ومنطقه بـه فارسی ترجمـه کرده ام را قبل از دیگر بعد های فوکلور بیـان مـیدارم که تا مصداق بیـان فوق ما گردیده باشد.

    کلان گنده ملک گنده– یعنی مردمـیکه رهبر نالایق وگنده "خراب" را به منظور رهبری خود انتخاب ند- ملک را خراب خواهد کرد.

    سکل دریدههوشش بـه پارگی– درون زبان عامـیانـهء غاران- زیباک واشکاشم تلفظ سکل بـه معنی "چموس" کهنـه و رنگ ورو رفته را گویند- وپارگی- پارهیـا دریده راگویند- یعنییکه چموسش پاره باشد هوششس بـه طرف یکپاره پوست هست تا بیـابد ودر چموس پینـه کند.

     بالا طوی پایـان طوی- نوبت ازما مطلب ازنوبت آن مـیباشد کـه مردم قریـه چوپانیـهای خود را بـه نوبت بدوش گرفته یعنی نفر هرخانواده درون صورتیکه چوپان عمومـی درون مقابل مزد نداشته باشند بـه نوبت جهت چوپانیـهای خود ومردم قریـه رفته نوبت خود را مـیگذراند. تفصیل آنکه- گویـا شخصی حتما در طوی همسایـه های بالا وپایین با بردن طویـانـه واشتراک درآن حق همسایـه داری را ادا کند هم مشکل نوبت چوپانی را کـه آنـهم درون همـین روز مصادف گردیده حل نماید- واین شخص مرد یـا زن کـه تنـها وبی دست یـار ویـا مشکلات دیگر خانوادهدارد حیران هست چگونـه با این حالت برخورد نماید که تا مطابق این مقوله کـه هم لعل بـه کف آیدو هم یـار نرنجد. را به منظور حل مشکل بدست آورد.

    بز درون آب دمبش سیخ– یعنی بز درآب رفته با خطر غرق شدن روبروست واحتیـاج بـه کمک دارد ودمب خود را آنقدر بلند گرفته کـه گویـا بـه کمک ضرورت ندارد- ومعنی دیگر آن تکبر هست که گویـا شخصی درون حالت تباهی هم از تکبر ولاف دست بر نمـیدارد مانند آن بز هست که درون آب رفته اما دمبش سیخ است.

    تله لی سیتار- آسوده سربیمار– یعنی مردی درون بستر بیماری با درد دست وپنجه نرم مـیکند- اما دیگری او را آسوده پنداشته بالای سرش سیتار مـینوازد وتله لی مـیگوید- ودر فکر مستی خود است. بعداز مدتی مـیبیند کـه بیمار مرده- والاشـه هم ناگرفته مانده.

    موش درون جای نمـیشود غربال بـه دمبش– تفصیل- به منظور موش آنقدر تنگ هست که خود را درآن جای کرده نمـیتواند ولی این موش بدون اینکه مشکل تنگی جای را درون نظر داشته باشد غربالی کلانی را بـه دنبال خود مـیکشد که تا به آن داخل د کـه امکان ندارد.

    از خر کرده توبره اش کلانتر: تفصیل- مرکب جو وکاهء خود را جاییکه آخر نباشد فقطدر توبره مـیخورد. اما مرکبی توبره اش از اندازهء قدوقامت خودش هم کلانتر هست یعنی به منظور مرکب توبرهء را کـه معمول هست مـیتوان از کاه وجو پر نمود وبالای پوزش کشید- اما توبرهء را کـه از قدو قوارهء‌مرکب کلان تر هست را نمـیتوان از نگاه مصرف کاه وجو پوره کرد. مطلب از مصارف اقتصادی هست که توان آن کمراست.

    گرسنـه نان خواب مـیبیند: مقوله واضح است. اول زن آخرزن وآنگاه زن ومرد- یعنی بیشتر آبادی خانـه آبرو وعزت مرد تربیـهء‌ اولاد- همسایـه داری وروابط خوبی یک خانواده بـه خانم وابسته مـیباشد.

    حاکم یکروزه خانـهء صد ساله را خراب مـیکند: ویـا قصاب کـه بسیـار شد حرام مـیشود-بوم درون خانـهء‌ بی سر مـیدراید کـه صد سر دارد.

    درین مقولات وضرب المثل های فوق حقایق زیـادی راجع بـه زندگی سیـاسی- اجتماعی- اقتصادی- وچگونـه زیستن آدمـی نـهفته هست که انسان با اندرز تجربه آموز آن مـیتواند از مشکلات راه بیرون رفت حاصل نموده گام های مثبت را درون جهت زندگی هدفمندانـه وتعمـیری بردارد واعمال منفی تخریبی را خنثی نماید.

     مثلا" معنی این ضرب المثل کـه بوم درون خانـهء بی سر مـی دراید کـه صد سردارد- بـه تعبیر عامـیانـهء پامـیریـان چنین است: بوم مثال بدبختی و ویرانی مـیباشد- کـه به ظاهر همان مرغ هست که درون شب ها پرواز مـیکند وغذای خود را شکار کرده بدست مـیاورد وروزانـه یـا درون ویرانـه ها جای دارد یـا درون مقام های تاریک جنگلات و های کوه پنـهان مـیشود با وجود کـه چشم های کلان دارد از نور آفتاد وروشنی مـیگریزد درون مقابل آن حساسیت دارد.

    خانـهء هم کـه بزرگ خردمند خود را از دست مـیدهد وبجای آن صد بزرگ نادان ویـا خودخواه- جا طلب وحریص، منفعت وقدرت شخصی وغیره اعمال منفی هریک دعوای بزرگی را علیـه یکدیگر براه مـیاندازند ودرین خانـه سرداری یـا بزرگ نمایی مـینمایند- بدبختی ونفاق کـه تعبیر همان بوم هست به آسانی درین خانـه مقام گرفته آنرا ویران مـیسازد. و ویرانی بسیـار بـه آسانی صورت مـیگیرد حالانکه آبادی بـه بسیـار تلاش ومبارزه علیـه مشکلات بدست مـیاید.

    همچنانیکه تربیـه وآگاهی علمـی واخلاقی یک انسان ضرورت بـه تعلیم معرفت مطابق عصرو زمان دارد واین کاریست توأم با مشکلات کـه با تلاش ومبارزهء متداوم نسل ها بدست مـیاید- درون جهالت نگه داشتن او یـا ویرانی او مـیتواند بـه سهولت درون اثر نفاق اندازی وبی اعتنایی بـه جامعه صورت پذیرد. وحکیم سنایی مـیگوید- سالها حتما که که تا یک سنگ اصلی زآفتاب + لعل گردد درون بدخشان یـا عقیق اندر یمن + سالها حتما که از دامان رحم مادری + شاعری زاید ادیب وعام شیرین سخن-

     لذا سربزرگی هم کـه با نور دانایی روشن هست اگر درمـیان نباشد وبجایش صدسر نادان لاف بزرگی زند خانـه جای بوم ویرانی مـیگردد- زیرا دانایی بهشت هست ونادانی دوزخ.

    حکیم فردوسی درشـهنامـه درون داستان بهرام گور این تجربه را راجع بـه قریـهء کـه به پادشاه احترام ند باوجودیکه از عدالت پادشاه ورهبری بزرگ قریـه آباد شده بودند. آنـها دارایی مادی داشتند ولی از دارایی معنوی کـه همان تربیـه علمـی واخلاق هست بی بهره بودند، بعد بهرام بـه وزیرش (روز بـه مؤید) وظیفه داد که تا آن قریـه را طوری ویران کند کـه مسؤلیت ویرانی هم درون عمل بدوش خودشان باشد. که تا ازین ویرانی تجربهء علمـی واخلاقی را بدست آرند ودوباره وقتیکه آباد شدند از کرکتر اخلاقی احترام وآداب انسانی برخوردار باشند. ( روزبه مؤید) بنا بـه فرمان بهرام گور بـه نزد اهالی ده رفت واهالی را درون مجلسی دعوت کرد وآنـها را با هم نشاند بعداز اینکه روحیـهء غرور وخودخواهی اکثریت شان راکه از علم وتربیـهء اخلاقی بی بهره بودند تحریک نمود- چنین فرمود شما همـه مردم دانشمند- لایق بزرگی- آباد از معیشت زندگی هستید- پادشاه بهرام گور، از شما بزرگان وشخصیت های عالیقدر بسیـار تمجید کرد وفرمود. این ها همـه لیـاقت بزرگی وکلانی را دارند- لذا-

     بدین ده زن وکــــــــــــودکان مـهترید کـسی را نباید کـه فرمان برید

    ازین ده چــــــه مزدور چه کد خدای بیک راه حتما که دارید جـــای

    زن ومرد و کـــــــودک سراسرمـهید یکایک همــــــه کدخدای دهید

    خــــــــــــــروشی برآمد زپرمایـه ده زشادی کـه گشتند همــواره مـه

    چوناپاک شد مــــــــــــرد برنا بـه ده بد ناگه سر مـــــــــرد مـه

    همـــــــــــــه یک بدیگر بر آویختند بـه هــرجای بیراه خون ریختند

    چو برخواست زان روستا رستخیز گـــــــــرفتند ناگه ازان ده گریز

    همـــــــــه ده بـه ویرانی آورد روی درختان شده خشک بی ی

     ( ج 3 ص 126 شاهنامـه)

     حالانکه پنج انگشت دست برادر هست وبرابر نیست- مطلب ازین سخن مسئله حقوقی نبوده یعنی استعدادها- قدوقامت آنـها فرق دارد. پیش از پاده خاکدود–(مقوله عامـیانـه) یعنی:انیکه پیش از کار وعمل غلغله برپا مـیکنند اما کارعملی نمـیگردد همان پیش از پاده خاکدود هست (پاده گلهء حیوانات اهلی- خاکدود خاکباد)کلوش کهنـه درون بیـابان نعمت است- از دیوار کج پرهیز–رنگ زرد گویـای احوال درون است-از چشم بـه اسرار دل همراه راهیست- چیزی آسیـاب کند چیزی دانـه تر- هم از توبره مـیخورد وهم از آخر- سگه نی روی خاوندش-از کمان شکسته دونفر مـی ترسد-کمپیر کـه درپایگه نتواند بد مـیگوید پاگه تنگ است-شف شف نی شفتالو رهء راست-صیـاد را از دل آهو چه خبر- شیننده به منظور رونده- از مار بد یـار بد بدتر- خر همان خر پالانش نو شده- چشم وطن بما چشم ما بـه او- دشمن وطن دشمن جان- ایمان درون راستی است- نیکی بجا مـیماند وبدی مـیگذرد- مرد راهمت بکار نی کـه خنجر درمـیان-. کـه در همـه مقولات ضرب المثل های فوق نمایش زندگی ما درطی قرون با عقاید وکلتور- طرز زندگی جامعه بیـان مـیگردد. فرهنگ خاص یـا معیـاری درون حقیقت وابسته بـه آن فرهنگ عامـیانـه مـیباشد کـه قبل از تحریر پدید آمده زیرا خط کـه از 3300 الی 3500 ق م بنا بـه شواهد تاریخی پدیدار گردیده درون تثبیت فرهنگ معیـاری و خاص نقش خود را داشته است- لذا بخش های آن توسط قلم چون خطوط وکتابت درون دست خواص بود درقید تحریر درامده محفوظ مانده است.

    اما فرهنگ عامـیانـه: این یکی بـه توسط مردم حفظ گردیده ومـیگردد. یعنی از طریق باقی ماندن درون ذهن توده ها از یک نسل بـه نسل دیگر انتقال یـافته تجلی بخش های از روند زندگی انسانرا طی هزازان سالبیـان مـیدارد.فرهنگ عامـیانـه یـا مردم به منظور نخستین بار درسال – 1846 م – توسط "تامس" مورخ انگلیسی درون روزنانـهء (اتینیوم) لندن فلکلور یـاد گردید.

    یـا بنا بـه قول دیگر "امبروارزتن" درون – 1885م - آثار باستان وادبیـات عامـه را فلکلور نامـید – مطالعه درون طرز تفکر توده ها کـه شامل تحقیقات درون اساطیر- قصه ها- ضرب المثل ها ومقولات- ترانـه ها- وسایر شیوه های تفکر انسانی از مـهم ترین آن درون رأس هم قرار دارد.

     "رابرت فیلد" مختصرأ مـیگوید: فرهنگ تفاهمـی قراردادی هست که درون عمال وساخته ها تجلی مـیکند وجوامع را از هم متمایز مـیسازد.

    التفات بـه فلکلور بـه تدریج جهان مشمول گشته، انجمن های فلکلور درون اکثر کشورهای پیشرفته جهان از جمله ابتدا درون – 1882م فرانسه – و -1888م امریکا – بوجود آمد.

    در کشور ما بعداز سراج الاخبار دربارهء ادبیـات عامـه انجمن ادبی کابل کارهای قابل توجهی را درون مورد فلکلور درون تاریخ ادبیـات معاصر ادبیـات کشور کرده، کـه قابل قدر مـیباشد.

    "مجلهء لمر" درسال -1349 هجری شمسی- بـه فلکلور توجه نموده همچنان درچوکات اکادمـی علوم افغانستان نیز شعباتی موجود هست که درون قسمت فرهنگ کارهای ارزندهء را انجام داده اند. دانشمندان ونویسنده گان زیـادی هم از مرکز و ولایـات کشور راجع بـه ادبیـات عامـه کارهای کرده اند، مانند جناب -عبدالغفور برشنا- داکتر جاوید - شـهرستانی- قیوم قویم- همام- رحیم الهام وغیره کـه قابل ستایش مـیباشند. کتاب ارزشمندی کـه مألف آن "بختانی" مـیباشد راجع بـه پیوند زبان های پامـیری: شغنانی- واخانی- اشکاشمـی- سنگلیچی- منجانی وغیره با زبان پشتو نوشته وبا اثبات اینکه زبان پشتو منشعب شدهء از همان اصل آریـایی مشترک زبان درون دو ساحل "اکسوس" – پامـیر است- وخانیرث- مـیباشد را روشن کرده است. وبه دانشمندان معلوم هست که زبان های آریـایی بـه نسبت مـهاجرت بخصوص مشکلات جیوپولیتیکی از اصل بـه فروعات درون طی هزاران سال مبدل گشته است.

    نگارنده بـه این عقیده هست که زبان اوستایی کـه دانشمندان ایران بیشتر زبان پهلوی را فرزندکلان آن قلمداد نموده وبعد هم زبان فارسی را درآن پیچیده اند، اگر تحقیقات همـه جانبه ودلسوزانـه بدون برتری جویی های منطقوی صورت گیرد، موجودیت خود را درهمـین زبانـهای "پامـیری" کـه ریشـهء زبانـهای اصیل دیگر آریـایی "آریـا ویجه" با آن گره خورده ثبوت مـینماید. یعنی زبان دری فارسی – پشتو ودیگر زبانـهای کنونی مربوط بـه آریـا ویجه درون کشور از همـین زبانـهای (پامـیری یـا اوستایی) منشعب گردیده- تکامل کرده وبه کمال رسیده اند. وامکان دارد کـه زبانـهای پامـیری کنونی که تا زمانی ختم سلطنت یفتلی ها یکی بوده وبعدها بـه نسبت عوامل تاریخی "جیوپولیتیکی" بـه لهجه های کنونی شغنانی- واخانی- منجانی- اشکاشمـی- سنگلیجی- روشانی ولهجهء دروازی مبدل شده باشد. وشاهد این قول همانا نامـهای محلات موجود بـه زبانـهای پامـیری درون سرتاسر بدخشان وحتی تخارستان مـیباشد کـه به تحقیق نیـاز دارد. واین وثیقهء زندهء اوستایی راحتی درون ادبیـات وفرهنگ عامـیانـه با تمام پیوندهای دانش جامعه شناسی درون مقطع زمانی (دیـاکرونیک) (سنکرونیک) کـه برای شناخت پدیده ها قانون ها و ظابطه ها را بدست مـیدهد مـیتوان شناخت مثلأ چون گیش بـه لهجهء واخانی درون فارسی " گوش" و یوپک "آب" فارسی وهمچنان درون زبان پشتو شونده "لب" بـه لهجهء شغنانی"شند" یـا غوږ بـه ‍‍‍پشتو "گوش بـه فارسی" بـه شغنانی "غو‌‌ږ" وبه اشکاشمـی "غال" وغیره ثابت نمود کـه فروعات از یک اصل مـیباشد. لذا باجرئت مـیتوان اظهار نمود کـه توجه بـه زبانـهای پامـیری ورشد تمام بعدهای فرهنگی آن درون شرایط کنونی کشور، باعث تقویـهء جوهر سمبولیک وحدت ملی- محبت وبرادری مـیان همـه اقوام مـیگردد. زیرا درین آیینـهء فرهنگی همـه آریـاتباران واقوام عزیز این سرزمـین جلوهء پیوندهای عمـیق خود را تماشا مـینمایند.

    همچنانیکه درون اوراق قبلی راجع بـه فلکلور کـه بخش عمدهء فرهنگ باستانی ما محسوب مـیگردد توضیحات مختصری بیـان نموده وضرب المثل ها ومقولات چندی را کـه گویـای- سیـاست- تربیـه- معرفت- شیوهء زندگی اجتماعی- نیکی وبدی- شجاعت وهمت وغیره برشمردیم- اکنون بـه توضیحات دیگر فلکلور درون فرهنگ عامـیانـهء پامـیریـان وپیوندهای آن با فرهنگ عامـیانـهء عمومـی مـیپردازیم.

     قصه های اساطیری و افسانـه ها: داستانـهای اساطیری وافسانـه های موجود درون مـیان پامـیریـان را بـه سه گونـه درون چوکات داستان دراز- کوتاه- "اوچرک" با محتوای اسطورهء تاریخی وفرهنگی حماسی قبل از اسلام- وهمچنان تاریخی فرهنگی- حماسی بعداز اسلام وحکایـات عاشقانـهء غنایی با بیت های عامـیانـه مـیتوان ارزیـابی نمود. حکایـات اسطورهء کـه با غلو واوصاف بیرون از توان انسانی گاهی دربعضی موارد یکجا مـیباشند وبه گذشته های قبل از اسلام تعلق دارند اکنون با پوشش عقاید اسلامـی همراه گشته اند ولی درون پشت این حکایت واقعات تاریخی- جنگی پادشاهان کـه پهلوانان اسطورهء گردیده قرار دارند- کـه به تحقیق موشگافانـه ضرورت دارند- ونیز درجریـان آن تحقیقات بـه عقاید فلسفی- نبرد- خیروشر- نور وظلمت- نیکی وبدی وخلاصه کیش های مروج درون "آریـاویجه" غرور وهمت ملی وبعدهای دیگر مربوط بـه آن پی برد. چون درون مناطق پامـیر رد پای ادیـان کهن چون مزدائی وبعد مزدیسنـه وکیش های منشعب ویـا وابسته بـه آن مانند مـهرپرستی (مـیترسیم) زروان نیسم- عناصر پرستی- بودایی- گریک بودایک حتی قربانی بـه شیوهء مذاهب یونان کـه از تمدن یونان وباختر، وپیوندهای از ادیـان کشورهای همسایـه از جمله چین وغیره باقیمانده هست درحکایـات، اسطوره وافسانـه ها- عقاید- رسم ورواج های منطقه با اشکال گوناگون مـیتوان یـافت واز آن به منظور روشن واقعات تاریخی- عقیدهء ومعرفتی وفرهنگی استفاده نمود. درین حکایـات نبرد خیروشر واضیح مـیباشد. (پندار، گفتار وکردار نیک) با شجاعت وشمشیر پهلوانان ویـا بزرگان بر اژدها- دیو یـا اهریمن غلبه مـینماید- گاهی حیوانات بـه کمک انسانـها مـی شتابند- طوطی ومـینا او را از خطرها آگاه مـیکنند لذا حتما انسان آنـها را دوست بدارد- گاهی درهر سنگ زیبا نقش پای دلدل "شامردان"- ویـا آب کـه از آستین بی بی فاطمة الزهرا بیرون مـیشود وقابل زیـارت وتبرک مـیباشد- یـا زیـارت ها وحکایت مربوط بـه هر زیـارت کـه تعداد آن درون هرقریـه گاهی بـه چندین زیـارت مـیرسد. حتی چوب درخت آن- چشمـهء آن- سنگ وخاک آن با مبارک بودن نور خورشید درایـام زمستان وآواز بهار وغیره کـه احترام همـهء آن با پوشش عقاید اسلامـی- تصوف وعرفان وغیره درون فرهنگ عامـیانـهء پامـیر واضیح مـیباشد. بدوام وبقای این حکایت از گنجینـهء تمدن غنی وکهنسال ما کمک مـینماید. مثلأ از جمله چندین حکایت اسطورهء درون لابلای آن واقعه تاریخی از قرن پنجم مـیلادی نـهفته ودر منطقهء "بازگیر" ولسوالی اشکاشم بوقوع پیوسته حکایتی را بیـان نموده وبعدهم حقیقتی تاریخی آنرا بیـان مـیداریم.

    ساختمان وموقعیتی جیوپولیتیکی این قریـه: ابتدا با معرفی عوارض فزیکی وموقعیت جیوپولیتیکی این قریـه حتما آشنا شویم زیرا فهم موقعیت فزیکی بخصوص گذشتن سرچشمـهء دریـای کـه از پهلویش بسوی جنوب غرب با آب شوال دره "قریـهء همجوار" آن یکجا مـیشود وبا زیباک مـیرود سرچشمـهء دریـای کوکچه محسوب مـیگردد. این دریـا واین قریـه درمسیر سرک کنونی وقدیمـی راه ابریشم قرار دارد کـه به طرف شرق آن شـهرقدیمـی آریـایی "کویرشا" یـا "سکلکند" " اشکاشم کنونی" واقع بـه طرف شمال آن درهء "شوالدره" یـا کوه یـاغورده- جوشن کوه- با کوه های "نیچم" اشکاشم همچو دیوار بلندی با کوه های جنوب آن "کوه هندوکش" افتاده- بـه طرف غرب آن دشت کوچک "ویجلینگ" یـا "اژدلینگ" قریـهء "سرخ دره" وبعدهم قصبات- زرخان- ویرث وغاریب ولسوالی زیباک واقع گردیده درپایـان این قریـه بـه طرف غرب آن چمن زاریست کـه از نی پوشیده مـیباشد ودر مـیان آن جهیلکی بـه مساحت 50 متر مربع وشاید بعمق 15 متر کـه هرچهار طرفش ازنی پوشیده بوده وآب دریـاچهء کـه ذکر شد نیز از همـین "جهیلک" مـیگذرد- یعنی این حوض از همان آب

     لبالب هست که بـه پایـان مـیرود. درقدیم راه کاروان رو ابریشم ازمـیان دره های بدخشان لبسوی زیباک- اشکاشم- واخان آمده واز کوتل آخر واخان متصل با سرقول ایـالت سکیـانگ یـا شـهر یـارقند، بـه چین مـیرفته است. وآن کوتل آخر واخان "پامـیر" نامـیده مـیشد کـه اقوام آریـائی درون دامنـه های این بام جهان بـه زراعت ومالداری وایلاق نشینی- پرداخته بعدأ بـه نسبت ازدیـاد نفوس از همـین دامنـه های پامـیر- واخان- اشکاشم- شغنان- درواز- زیباک- منجان- شیوه وخنج (که قبیلهء خیون) درآنجا ساکن بود وشمال شرق هندوکش- بدخشان (جرم(مازندر- گیلان)-( بهارک "ایلاشی)"-( کشم کنونی=کشمون) شـهر بزرگ- راغ وغیره اکناف بدخشان بـه سوی جنوب غرب هندوکش- هند وایران وغیره مـهاجرت د.

     بنا بـه نوشتهء داکتر صاحب نظر مرادی درکتاب بدخشان درون تاریخ: " اینکه چرا مسیر کاروانـها ازین موقعیت های پیچیده باوجود اینـهمـه سنگستنـهای صعب العبور مـیگذشت سوالیست کـه پاسخ آنرا با ملاحظه بـه عوارض فزیکی وجغرافیـائی پامـیر بدخشان دریـافت. بـه قول منابع کلاسیک ومعاصر آریـانا درون مراکز آسیـا، و وخانیرث درون مرکز آریـاویجه قرار دارد" ج ا- ص 49 کـه توضیح آن از موضوع این اثر خارج است- لذا بر مـیگردیم بـه اصل مطلب:

    در کنار همـین جهیل کـه قول بازگیر نامـیده مـیشود دو تپهء خاکی وجود دارد کـه رنگ خاک آن سرخ بـه رنگ خون مـیماند- واین سرخی خاک درون موجودیت شوره وتابش آفتاب ونم آب دریـاچه درطی هزاران سال پدید آمده ومناطق زیـادی از قریـه ومنطقه را فرا گرفته است.

    راه وسرک قدیم از پهلو متصل با همـین تپه ها مـیگذشته بر بالای تپه درقرن پنجم مـیلادی اطاقی بوده کـه بعدأ درون بارهء آن توضیحات وچشم دیدهای خود را درسال 1362 بیـان مـیدارم.

    وحکایت اسطورهء ما هم ازهمـین جای آغاز مـیشود- مردم بازگیر، اشکاشم وزیباک حتی که تا واخان وشغنان هم با این حکایت معروف درمنطقه "اژدهای هفت سربازگیر" را مـیدانند وحکایت مـینمایند. (حتی درون هنزای ولایت گلگت کشور پاکستان هم این حکایت با تفاوت های کمـی موجود هست که روابط دو طرف را از نگای روابط فرهنگی نشان مـیدهد). درون زمان های بسیـار قدیم درون همـین حوض "بازگیر" اژدهای زندگی مـیکرد کـه هفت سر داشت وشبها از آب بیرون آمده از آدم که تا حیوان هرچه بگیرش مـیامد را فرو مـیبرد وباز درهمان حوض پنـهان مـیشد. این اژدها از نور خیره کنندهء آفتاب خود را نـهان مـیداشت وفقط درون تاریکی وشب های سیـاه ومـهتابی بـه قریـه ها حمله مـی برد، سرکلانش درون مـیانـه وسرهای دیگرش کوتاه ودراز بـه دوطرف شانـهء عریض ودحشتناکش قرار داشتند او فقط دو چشم خونین چون دوکاسهء برآمده داشت ولی سرهای دیگرش چشم نداشتند کور بودند وبا این دوچشم درشب توسط همـه سرهایش طء خود را مـی بلعید. گوئیـا چشم هایش درمقابل نور حساسیت داشتند.

     مردم اطراف جهیل- قرا وقصبات از وحشت ودحشت او مـیلرزیدند، ناچار درپی چاره شدند، آنـها درهر سه ماه چهل تقز نان- چهل برهء بریـان- وگاهی یک آدم عمومأ از جنس انرا درون روز بهحوض مـیگذاشتند چون زمان گرسنگی اورا مـیدانستند وخود مـیگریختند اژدها هم درون حوض بوی طعام فراگشته را یـافته شب از حوض خارج مـیشد وهمـه را فرو مـیبرد ودوباره بـه جهیل کـه مکانش بود اسکان مـیورزید.

     به این ترتیب این اژدها از حمله بـه قصبات صرف نظر کرده خرچ مـیخورد ودر حوض مـی خوابید مردم انرا بـه نوبت از هرنفر گرفته بـه اژدها مـیبردند- واین کار سخت تر ازهمـه بود- زیرا آن اژدهای اهریمنی بـه گوشت وخون آدمـی وخوردن آن درهمان اوایل پیداشدنش درمنطقه وحمله بـه جان انسانـها وحیوانات عادت کرده بود که تا گوشت آدمـی نمـی خورد از حمله بر قریـه ها خود داری نمـیکرد. بعضی ها مـیگفتند این اژدها نیست اهریمن دیویست کـه خود را درون قالب اژدها درآورده وعدهء مـیگفتند این اژدهای اهریمنی است. خلاصه مردم از خداوند نجات مـی طلبیدند که تا ازوطن خود کـه دوستش مـیداشند فرار ننمایند. روزیکه همان شب اژدها حتما ط اش را صاحب مـیگشت نوبت بردن آدمـی هم جهت ط اژدها آمده بود لذا از مرد بینوایی کـه تنـها یک ک داشت ش را اهالی گرفتند وهمرای چهل تقز نان- چهل برهء بریـان نزدیک عصر بهحوض بردند دست وپای را محکم بسته درپهلوی نان وبره های بریـان گذاشته خود برگشتند- حیران وبی پناه مـی نالید وامـید نجاتی به منظور رهائی از دهان وشکم پلید اژدها را نداشت- درهمـین هنگام کـه او مـینالید ناگاه سواری با اسب گلگون وشمشیر دوپیکر کلانی بـه کمر داشت برحوض رسید واز اسب فرود آمد وآن حالت را دید از ک بپرسید م تورا بـه چه گناه بسته واینجا گذاشته اند حکایت را به منظور سوار بیـان کرد ودلسوزانـه گفت برو کـه تورا هم آن اژدها فرو خواهد برد.

    مرد سوار خندیده بـه او گفت من به منظور نجات تو واین اهالی آمده ام اژدها را مـیکشم وبند از دست وپای آن رها کرد وخود منتظر ماند- ولی خوابش درون ربود ودرهمان نزدیکی مدتی بـه خواب رفت ک حیران ایستاده ماند ودر نزدیک وی بالای سنگی نشست- تاریکی شام فرا رسیده بود کـه اژدها از حوض غرش کنان جهت خوردن طمعه اش سراز جهیل بیرون کشید- ک از ترس بـه گریـه افتاد آب دیده اش همچو باران فرو مـیریخت- از وحشت او سوار بیدار گردید واز او پرسید چه گپ هست اژدها را بـه آن پیکر وحشت آورش کـه نیمـهء بدنش را از آب کشیده بود ودرسیـاهی شام سیـاهتر مـینمود بـه او نشان داد مرد شمشیر دو دم یـا دوسر از غلاف کمربندش بیرون آورد وبه سوی اژدها حمله برد وبا شمشیر سرهایش را نشان گرفت هرسری راکه مـیبرید خون فواره مـیزد کوه وزمـین را سرخ مـی نمود. ولی صدایی بر مـیامد کـه این سر از من نیست بالاخره مرد بعداز جدال وکوشش وتلاش زیـاد درون حالیکه اژدها کاملأ از آب بیرون آمده بود سرآخرینش همانی کـه دو چشم آتش گون وخونین چون دو کاسه درون وی قرار داشت را نیمـه برید ولی اژدهای نیم جان کـه دیگر رمقی برایش نمانده بود جسد خون آلود و دحشت بار خود را درون مـیان آب حوض پرتاب کرد وصدای برآمد کـه هروقت آخر زمان شد من زنده مـیشوم ومـی برایم ودیگر پیکرش درآب غرق گردید وخاموش گشت- مرد شمشیر خون آلودش را درون سنگی کـه از حوض بـه فاصلهء دوصد متر بالاتر هست پاک نمود (مردم قریـهء بازگیر هنوزهم سنگی دوپاره شده را نشان مـیدهند ومـیگویند کـه این همان شکافی هست که بـه اثرپاک شمشیر بوجود آمده است) وهرگاه صدائی از آب حوض دراثر عوارض فزیکی درون آب تولید شود آن صدا را غرش نیمـه جان آن اژدها مـی شمارند- چنانچه درون سال 1375- هجری شمسی صدای از درون حوض برخواست کـه شاید دراثر فرو رفتن آب باشدت زیـاد درون گودالی کـه زیر آب پدید آمده باشد اما عدهء مردم عوام محل باور خطائی صدای نعرهء اژدها حسابش د. بعدازین همـه کمک بسوی ناجی خود ومردم رفته دست وپایش را مـیبوسد ومـیپرسد شما چه نام دارید- فدای شما شوم وسوار مـیگوید من "شاه مردان"

     هستم وبا اسب خود فورأ غایب مـیشود- ک با حیرت وشادی بـه خانـه مـی آید ومردم را از احوال خبر مـیدهد آنـها با ناباوری بـه او مـینگرند وتا فردا منتظر احوال مـیشوند- با روشنی روز وطلوع خورشید مـی بینند کـه همـه اطراف آن جهیل از خون سرخ آن اژدها گلگون شده- نان ها وبره های بریـان درکنار جهیل باقیمانده از اژدها جز چند سر بریده کـه درمـیان نی ها افتاده خبری نیست از شادی جشن مـیگیرند ودر اطراف حوض کـه بته های زیـادی داشته آتش درمـیدهند واز بالای آن آتش بـه دویدن مـیگذرند یعنی خیز مـیزنند وخود را با نور تطهیر مـینمایند- کـه این رسوم آتش بازی آنـها درون زمستان کـه هنگام وروز معین دارد هنوز هم رواج دارد- درتابستان نیز درون ایلاق ها عدهء از جوانان بتهء را آتش زده دور سر چرخ داده ساعت تیری نموده خصوصأ از طرف شب این بازی را انجام مـیدهند.

     اما تفصیل دیگر کـه نگارنده راجع بـه این حکایت مـینمایم این است!

    زیرا درسال 1361 هجری شمسی عساکر سرحدی اشکاشم جهت افراز پوستهء امنیتی بالای این تپه دست بـه اعمار اطاقی جهت اسکان شان زدند. درجریـان کار دیوارهای خشتی سفید کرده با گچ این اطاق گمبذی قدیمـی هویدا گردیده کـه داخل آن بـه شکل مربع ولی پوشش آن با خشت بصورت گمبذ کـه هر خشت آن بـه طول 25 وعرض 20 وقطر 10 سانتی متر بودند. همچنانیکه اکنون هم مشابه بـه آن دربعضی نقاط اشکاشم، واخان و ولسوالی "ده دادی" ولایت بلخ نمونـه اینگونـه تعمـیر موجود هست اعمار گشته بود.

     از داخل آن آثار عبادت بودائی چونک های پخته شده از گل- ذغال- کوزه های سفالین خورد وکلان پیدا شده کـه متأسفانـه عساکریکه بـه مفهوم تاریخی آن نمـی فهمـیدند همـه را نابود کرده شکستانده بودند- ولی نگارنده کـه آن وقت ها افسر درهمان قطعهء مربوطه بودم از کندن دیوارهای آن توانستم جلوگیری نمایم کـه اکنون هم شاید باقی مانده باشند. درپهلوی متصل بـه این اطاق قبر دسته جمعی تقریبأ از جسد هفت نفر کـه استخوانـهای شان پوسیده بود ولی جمجمـه های شان حساب کرده مـیشد درون اثر کندن کاری آن عساکر جهت موضیع یـا سنگر این جمجمـه ها نیز شکسته بودند.

     ولی از مـیان استخوانـها یک حلقهء فلزی داسروی ویک حلقهء فلز دیگر کـه از آن حلقهء داسروی بزرگتر بود ودر مـیانش نقشی مانند اسپ از فلز داشت دیده مـیشد- شکل این حلقه تقریبأ مانند نعل مرکب وفلز آن برنج بود کـه زنگ وگذشت زمان سیـاهش ساخته بود بـه دست آمد- کـه نگارنده آنرا بـه مشکلات از عساکر

     بدست آوردم وتاکنون هم نگاهش داشته ام. اما این حلقهء فلزی چه بوده از قضار روزی درسال 1363 هجری شمسی بـه موزیم کابل جهت دیدن آثار تاریخی رفتم درون داخل موزیم بعداز دیدن آثار گوناگون تاریخی وطنم (افغانستان) ناگاه چشمم بـه خشت پخته یـا خام افتاد کـه بر روی آن نقش همـین حلقهء نعل مانند با همان نقش اسپ گونـه درمـیانش حک شده بود. دقیق اورا ارزیـابی کردم نقش همان هست که از تپهء بازگیر بدست آمده ونزدم مـیباشد- درون زیر آن خشت کـه بالایش تحقیقات مأرخان وقت صورت گرفته بود درکاغذی نوشته بودندکه این نشان مـهریست کـه ازقرن2الی 5 مـیلادی جهت عبور کاروانـها به منظور تحویل گرفتن محصولات گمرکی ورسیدهای تجارتی- گرفتن مالیـات وغیره از آن استفاده مـیشد.

     بعدأ وقتیکه بعداز 3 سال 1266 هجری دوباره بـه بدخشان آمدم بـه مطالعه دراطراف موضوع پرداختم واضح گردید کـه درقرن پنج مـیلادی درمسیر راه ابریشم گمرکاتی وجود داشته کـه از زمان گشایش آن برسر راه ها اعمار مـیگردیده واز تجار حق عبور ومرور به منظور دولت کوشانی ویـا بعدها امـیران ملک الطوایف که تا ظهور یفتلی ها اخذ مـینمود کـه با همـین (مـهر) اجازه عبور مـی یـافتند. وبالای همـین تپه هم قوماندانی گمرک وجود داشته وشخصی بودائی مذهبی بنام اژدیـهاک ویـا اژداک با هفت نفرش مستقر بوده است- وبنابه حدث قرین بـه حقیقت چهل نفر نان "چهل برهء بریـان" مالیـهء آنـها از مردم محلات بوده است. کـه شاید بواسطهء عساکر یفتلی ها ویـاهم امرای محله دیگر ویـا مردم محل کشته شده اند. زیرا کلمـه تقز لغت ترکی هست که بعدها درون زمان سلطهء مغولان وترکتباران بر بدخشان درادبیـات عامـهء منطقه داخل گردیده مانند دیگر کلمـه ها چون حشر- جرگه- ولس وغیره درون زبان گفتاری مردم رواج پیداکرده هست وهمچنان برهء بریـان هم شاید بعدها بـه جای چهل تفسان روغن استعمال شده باشد زیرا بودائیـان گوشت حیوانات نمـی خوردند. لذا این پوستهء گمرکی با استفاده از قدرت برمردم محلات ظلم کرده باشد کـه بعداز کشته شدن او با هفت نفرش توسط کدام قدرت دیگر حکایت او با گذشت قرنـها درمـیان مردم بـه رنگ حکایت فوق "اژدهای هفت سر" بازگیر آمده است.

    وامکان دارد کـه قاتلان (اژدیـهاک یـا اژداک) خود اورا زخمـی نموده درجهیل انداخته باشند- درقرن پنج مـیلادی اختلافات مذهبی مـیان بودائیـان کـه دولت کوشانی از آنـها حمایت مـیکرده وپیروان مذاهب مربوط بـه "مزدیسنـه" برهمنی وشاخه های وابسته بـه آن کـه ذکرشان گذشت درمنطقه موجود بوده- عدهء کـه به مذهب بودائی وابسته نبودند توسط حاکمان بودائی تحت فشار قرار داشتند لذا ظلم این قوماندان بودائی مذهب بر مردمان محلات از جمله "بازگیر" کـه تاعصر ما هم آثار آتش بازی را زمستانـها بـه صفت رواج عامـیانـه حفظ نموده اند با علامات دیگری کـه "زردشتی" بودن آنـها رانیز درون قرن پنج مـیلادی نشان مـیدهد، باعث گردیده که تا از وی وهفت نفرش با نفرت "اژدهای هفت سربسازند" وبعدها بـه آن شاخ وبرگ خارق العاده داده دشمنی اش را بـه صفت اهریمن با نور خورشید ونیکی مواجه نمایند. اما بعداز پذیرفتن دین مقدس اسلام ومربوط شدن بـه مذاهب اسماعیلی نزاری کـه شاخهء از تشیع امامـی مـیباشد این حکایت را بـه شاه مردان علی ابن ابوطالب (ع)پیوند داده او را قاتل آن اژدهای هفت سر بازگیر کـه خونش دوطرف محل را تاکنون هم سرخ کرده وشمشیرش را درسنگی پاک نموده معرفی نمایند- وبه این حکایت رنگ وپوشش اسلامـی داده که تا ازیکسو عقیده بـه شاه مردان درمـیان عوام مستحکم باشد واز سوی دیگر عقاید قدیمـی دینی ومذهبی نیـاکان "آریـائی" آنـها بصفت جوهر بازگوینده نبرد ظلمت ونور- نیکی وبدی- طی صدها قرن با واقعیت تاریخی اش کـه قالب

     این حکایت اسطورهء را بخود گرفته باقی بماند. وپر واضیح هست که درمـیان مردم ما محبوبیت مولانا علی (ع)به صفت مشکلکشای خود باعث چندین ها حکایت بزرگ اسطورهء وافسانـهء راجع بـه او بصفت یـار وداماد پیغمبر، پهلوان صاحب ذوالفقار و ولی الله گردیده- وانتخاب او درون قضیـه پوشش هست کاملأ پذیرفتنی!

    ناگفته نباید گذاشت کـه تپهء کـه این اطاق درآن از زیر خاک نمایـان شده بنام تپهء "اژدک" ودشتی کـه در نزدیکی آن قرار گرفته وآب "شوالدره" وآب بازگیر "سرچشمـه های دریـای زیباک" از مـیان وپهلوی آن مـیگذرد نیز بنام دشت "اژدلنگ" نامـیده مـیشود وبطرف شرق این تپهء "اژدک" کنار سرک موتررو کنونی غاری وجود دارد کـه بنام "کر غلام گیر" نامـیده مـیشود. کـه بنا بـه گفتهء اهالی محل "سرخدره" و "بازگیر" درین کر کـه جای کمـین هست از مسافران وکاروان ها با زور افرادی بهبه شکل "غلام" گرفته مـیشده است.که بعد تر درباره اش معلومات خواهم داد.

     لذا جمجمـه های هفت نفر- حلقهء مـهر موجودهء گمرکی آنزمان- با چشم دیدارها از آثار شکسته شدهء چون "ک" های مقدس- ودر پهلوی هر جسد کوزه چه های خورد متعلق بـه دین بودائی- ونامـیده شدن تپه تحت نام "اژدک" ودشت "اژدلنگ" کـه همـه با حکایت اسطورهء "اژدهای هفت سر" گره خورده اند گویـای آن حقیقت تاریخی مـیباشد. کـه تا قرن پنجم مـیلادی درین منطقه جریـان داشته وآن واقعیت را طی گذشت زمان بـه این حکایت اسطوره مبدل کرده است. قرار شواهد ادیـان بودائی یونانی- "گریک و بودیک" وزردشتی "مزد" برهمنی- مـیترا پرستی یـا "مـهرپرستی" – عقیده بـه ناهید وستاره ها- مـهتاب وعقیده بـه عناصرات طبعیت- همچنان دین کهن مزدائی- زروانیسم- عقیده بـه بزکوهی بـه مثابهء حیوان مقدس درون دوطرف رود آمو ودره های بدخشان کنونی گاهی ممزوج باهم عقیدهء مردم محلات بوده وگاهی هم جدا از هم درمخالفت بـه پیروان آنـها بریکدیگر جفا روا مـیداشتند البته این جفاها بریکدیگر آنگاهی صورت مـیگرفت کـه به جای حکومات مرکزی شیوهء ادارهء ملک الطوایفی بر منطقه حکومت یـافته وعلیـه یکدیگر دست بـه اقدامات جنگی- تخریبی مـیزدند.

    به قرار تذکرات محققان ومأرخان بعداز ختم دولت وقدرت خاندان با اقتدار وفرهنگ پرور کوشانی های بزرگ درون 220 مـیلادی که تا زمان قدرت وحکومت یفتلی ها 425 مـیلادی از اواخر قرن سوم خانواده ها "امرای محلی" اراضی شمال جیحون را گرفتند- یفتلی ها درون زمان پادشاهی وقدرت خود این امرای محلی را تحت اقتدار خویش درآورده دوباره مرکزیت دولتی را تقویـه د بخصوص کـه در 480 مـیلادی "اخشنور" پادشاه یفتلی ساسانیـان را شکست داد وراه ابریشم را کـه توسط آنـها 260 از کمر قطع شده بود ودوباره بـه فعالیت تجاران مشرق ومغرب که تا جایی درون منطقه مساعد گردانید واین مرکزیت دولت تقویت دولت کلی یـافت وبه اثر آن افغانستان وچین از انزوای تجارت برآمده مسیر کاروان ها وبازار امتعهء مشرق ومغرب- وتبادله کنندهء تمدن آن دوران گردیدند.

    ولی راه ابریشم دیگر شکوه مندی دوران کوشانی های بزرگ را باز نیـافت زیرا آنـها "کوشانی ها" حمایت وشکوفانی آن را بدوش گرفته بودند. ومعین نیرومند دین وفرهنگ "بودایی" وانتشار آن درون قرن دوم مـیلادی خصوصأ زمان پادشاهی "کنشکا" 160 مـیلادی بوده درون ترقی وپیشرفت خدمات زیـادی انجام داده اند. مسایل فوق را شما مـیتوانید درون کتاب راه "ابریشم" نوشتهء دکتور عزیز احمد پنجشیری مطالعه نمائید. صفحات 145 که تا 146

    همچنان او راجع بـه سفر زایر چینی "سونگ ین" بـه افغانستان درون زمان یفتلی ها کـه به دین بودائی احترام نداشتند مـینویسد: "سونگ ین درون یـاد داشت های خود نوشته هست یفتالیـان بودا را پرستش نمـیکنند ایشان خدایـان باطل دارند، حیوانات را مـیکشند وگوشت آنـها را مـیخورند سونگ ین درسال 520 مـیلادی از "گندها" را دیدن از سفرنامـه اش چنین استنباط مـیشود کـه یفتلی ها از سواحل آمو که تا ارغنداب ونواحی شرقی آریـانا با داشتن یک ادارهء قوی حکومت نمـید. همچنان او درون اثرش از پادشاه یفتلی درون "گند ها را" بنام نام مـیبرد کـه بقول او بسیـار ظالم وبه اماکن مقدسهء بودائیـان احترام نداشتصفحه 148 "راه ابریشم" این تذکرات فوق مـیرساندکه درقرن پنجم بودائیـان درون اثر اختلافات وبدبینی های امرای محلی وابسته بـه دولت یفتلی وپادشاهان یفتلی قدرت بودائیـان زیر فشار قرار داشته است.

    مقصداز آوردن مطالب تاریخی فوق آن هست همچنانیکه درون صفحات قبلی تذ کر بـه عمل آمد- وامکان دارد "اژداک" اژد- وژد ویـا( اژدیـهاک )مورد بحث ما با کیش بودائی یونانی درون قرن پنجم مـیلادی بـه واسطهء آن امرای محلی مخالف خود ویـا سرداران یفتلی ویـاهم مردم محل بـه کمک یفتلی ها از مـیان رفته باشد- وبعداز مرگش واقعیت او بـه این حکایت اسطورهء مبدل گردیده است. زیر تپهء کنونی کـه تذکر آن قبلأ اظهار گردید بنام کلبق اژدار، ودشت پهلویش رژد ویـا "اژدلینگ" نامـیده مـیشوند- مطلب ما این بود کـه در عقب هر حکایت اسطورهء وبسا هم بـه ظاهر افسانـهء عامـیانـهء ما حقیقت های تاریخی تمدن وتاریخ کهن سال آریـائی نـهفته مـیباشد- کـه به تحقیقات علمـی- بی غرضانـه و وطندوستانـه نیـاز دارد. وفرهنگ عامـیانـهء ما حتما برمبنای تحقیقات علمـی آن روشن گردد.

    واما کرم غلام گیر! کـه درپهلوی سرک بـه فاصلهء 250 متر از تپه یـا کلبق "اژداک" دورتر واقع گردیده هم از تاریخ کهن آریـانا بازگوئی مـینماید.زیرا قدامت حکایت – منطقه- زبان و آثار خود اسنادیست کـه از پژوهش درون درون آن مـیتوان بـه حقایق تاریخی دست یـافت.

    زیرا! احسان طبری درصفحهء 21 "جهان بینی ها" کتاب تحقیقی خود مـینگارد " بردگی درون تمدن بومـی ایران- قبل از آریـائی ها وجود داشت! وموقعی کـه در تمدن مختلط آریـائی بومـی شکل گرفت بردگی باقی ماند وحتی بسط یـافت".

    واین نکات فوق این عقیده را تقویت مـینماید کـه بردگی وغلام گیری درون مناطق تحت سیطرهء آریـائی هاهم موجودیت داشته- کـه غلام را مـیخد- مـیگرفتند ومـیفروختند وخواجه گان را خدمت مـید- ولی برخورد با آنـها مانند داری روم- یونان وممالک غربی کـه گان را حیوان گونـه ویـا افزار ناطق محسوب مـیداشتند شدید نبود- زیرا درون شاهنامـهء ابوالقاسم فردوسی- ابیـات مـیابیم کـه سرداران وپادشاهان آریـائی گاهی با کنیزان خانوادهء خود ازدواج کرده اند- چناچه سام وزال هردو پدر وپسر با کنیزان خود ازدواج کرده اند- کـه از کنیز "سام" زال واز زال وکنیزش "شغاد" پسریکه رستم برادر اندر جهان پهلوان را درون چاه با همکاری شاه کابل بـه قتل رسانید تولد گردیدند.

     نبود هیچ فـــــــــرزند مـــــــــر سام را دلش بــــــــــــود جــــــــــــویـا دل آرام را

      وهمچنان سیـاوش کـه از بطن کنیزکی مربوط بـه خاندان "گرسیوز" برادر "افراسیـاب" شاه توران و "کیکاوس" یـا "کی اورشن" پادشاه کیـانی "آریـانا" تولد گردید. ولی گاهی کنیزان وغلامان بـه واسطهء ربودن ها بـه اسارت مـیرفتند. بهر صورت درهمان کر غلام گیر قشلاق "سرخدره" وبازگیر "اشکاشم" نیز کاروان کـه توان دفاع از خود نداشت ویـا افرادی نا بلدی کـه ازین گونـه راه مـیگذشتند درون همـینگونـه کمـین گاه دستگیر شده یـا بفروش مـیرسیدند یـا بـه غلامـی وادار مـیگشتند- واین احوال بیشتر هنگامـی رخ مـیداد کـه حکومت های نیرومند مرکزی آریـائی وضعیف گشته وامرای محلی قدرت یـافتند حتی درون قرن های 17 و18 کـه مـیرهای قطغن وبدخشان برمنطقه های محلات حکومت داشتند این واقعات بـه قرار قصهء موسفیدان محلات پامـیر درهمـینگونـه کمـین گاه- واقع گردیده- ازجمله رساله های مـیر ازبکیـه بنام "محمد یـار"که ازقطغن آمده باکمک عدهء اشخاص ظالم و خود فروش –قدرت طلب وابسته بـه مـیرهای ستمگر وشکست خورده ءبدخشان درون سرحدات(آموی علیـا )برمحلات تحت سیطره ء مـیرهای فراری بخشان مسلط گردیده ؛ بـه غارت چپاول – حکومت - حتی کوچرانی اهالی ازمحلات شان پرداخته است.

    اهالی را با خود و همچون اجناس تجارتی درون فروش آنـها بصفت غلام و کنیز اقدام نموده کـه درتاریخ های نوین (داکتر مرادی)(بدخشان درتاریخ )و تاریخ مـیرهای بدخشان نویشتهء (مـیرزا سنگی محمد وسرخ افسر)وغیره تذکاریـافته است. احوالات تاریخی آنـها ار بافجایع و اعمال دیگر مـیرها چون (محمد مرادبیک) افسقال بهادر- شاه ونجی-سلطان شاه ملقب بـه اژدها وغیره را مـیتوان درکتاب های متذکره مطالعه نمود. کـه از شرح عموم آن دراین اثر معذوریم. ولی از جمله بـه قرارحکایت از ریش سفیدان کهن سال ناحیـه ء(درمارخت مربوط بـه شغنان) مرحوم (قریـه دار سلیمان بیک خان و اشخاص با معرفت دیگر آن ناحیـه خلیفه وجه الدین- سیدحسن –محمد سلیم بیک خان –ملاقربان نظر وغیره کـه دریکی از طوی ها بـه نگارنده حسب سوالم راجع بـه ابیـات و آهنگ محلی (ژرنی مـه جان ژرنی) و آهنگ (اکرم جان) از آنـها گردید. قصه را بیـان مـیدارم.

    که بعد از واقع شدنش بـه ابیـات فلکلوریک و آهنگ زیبا درون موسیقی (بزم دف) به منظور آواز خوانان منطقه مبدل گشته است.

    حکایت ژرنی و اکرم جان:-هنگام حملات دزدانـه و غارت گرانـه افراد مـیر ازبک (محمدیـار) ویـا شاید (یـارمحمد) قطغنی بـه ایلاق ها و قشلاق های این ناحیـه (درمارخت) کـه دریکی از تابستان ها بـه عمل آمده؛ افراد او دوپسر نوجوان را بـه نام های- ژرنی و اکرم جان – ازمنطقه ربوده با خود آنـها را بـه (فرغانـه)در آسیـای مـیانـه بـه غلامـی مـیفروشند.

    مادران این دو جوان درون فراق پسران خود بـه زبان شغنانی وفارسی ابیـات سوزناک مـی سرایند.که اکثر آن درطول مدت زمان ازیـاد ها رفته و بجایش ابیـات دیگری از گفتار آواز خوانان بعدی درقالب همـین عنوان و آهنگ جا گرفته است.

    ابیـات کـه باقی مانده: "ای ژرنی مـه جان ژرنی - ای ژرنی مـه جان ژرنی " کـه بخاطر کوتای کلام از اول ابیـات که تا آخر آن را بـه فارسی ترجمـه مـینمایم. "ای ژرنی جان من – ای ژرنی جان من – فرزندم ژرنی جان ازایلاق برآمدی – و ناگهان گم شدی- نقش های پاهای ترا با خون درمـیان سبزه زارها یـافتم- وحشی ها ترا اند- زیرا نقش سم اسپان وجای پاهای گرگ مانند آنـها برسبزه های تر گل گرفته معلوم است- ای ژرنی جان من ای ژرنی جان من.

    و مادر دیگر از گم شدن پسرش ابیـات را بـه فارسی سروده است.

    "اکرم جانم سیتاری – مثل بلبل مـینالم – مارا کشتی بزاری – وای نازنین جان اکرم جان – نوری چشمان یـارجان – لعل بدخشانم" اکرم جان درته ء بید – تازه رخسارش سفید – مادر گشته هست نا امـید – وای نازنین جان اکرم جان – نورچشمان یـارجان – لعل بدخشانم.

    مطابق حکایت یـاد شده بزرگان فوق این دو نوجوان بعد از مدت ها اسارتاز "فرغانـه" فرار نموده دوباره بوطن مـی آیند. ولی مادر (اکرم جان) یـاد شده دیگر درون قید حیـات نبوده است. لذا (اکرم جان) با سیتارش این رباعی مشـهور مـیان مردم بدخشان را بـه فارسی درون فراق مادر مـی سراید.

    مادر مادر چرا کلانم کردی – شیرم دادی قصد جانم کردی- شیرم تو مده وقصد جانم تو مکن – آواره بـه شـهر مردمانم تو مکن.

    مطلبم از حکایت فوق کـه با ابیـات مختصر آن ارقام گردید درباره گرفتن غلامـی وبود کـه در جامعه ما که تا زمان قرن 19 م ادامـه یـافت. لذا (کرغلام گیر) درون پهلوی (کلبق اژداک) (بازگیر) هم گوینده آن احوال است. کـه در فرهنگ عامـیانـه ما با همـه زشتی ها – زیبای ها شیرینی ها و تلخی های زندهدر طول تاریخ کهن سال ما تصویر یـافته، سیما ی حقیقی آریـائیـان را بیـان مـی کند. همـین گونـه افسانـه های دیگر رنگ اساطیری گرفته مانند حکایـات (بدرجمال ؛ تاج الملوک) راجع بـه حوض (شیوه) شغنان ؛ ویـا افسانـه تشکیل حوض (شیوه) (نجات کمپیر) نیکو کار کـه قبل از روز تشکیل آن بـه درویش شیربزش را داد و مـهمان نوازی نمود درنتیجه آن نیکی خودش با مرغ و غربالش از غرق شدن درون آب حوض کـه نیمـه شب واقع گردیدنجات یـافت. حالانکه دیگران کـه به آن درویش کمک غذا و جای شب را بجا نیـاورده بودند همـه درون آن نیمـه شب درون حوض غرق شدند. و آن مرغ و غربال تاکنون هم گوئیـا بصفت سنگ رسوب شده درون حوض (شیوه) باقی مانده اند. و تمثیلی از نکوکاری آن زن را درون اذهان مردم بیـان مـیدارند. درون حقیقت افسانـه های اساطیری که تا حکایـات کوتا دراز درپامـیرات و در مجموع بدخشان آنقدر زیـاد هست که مـیتواند مثنوی صد من را بدست دهد. ولی بسا از آنـها کـه غنای فرهنگی ما را بـه نمایش مـیگذارند اگر توجه نشود فراموش مـیگردند. نگارنده تاجایکه توان داشته درون جمع آوری آنـها کوشیدند.

    نوت:- بعضی اشخاص با استفاده از مشکلات فلش های ثبت تعداد از این نویشته ها را بـه سرقت بدون یـاد نویسنده آن درون عرصه انترنیتی و یـا ایجاد اثر همچون سارق فرهنگی اقدام کرده اند. کـه از خواننده گان امـیدوارم کـه این شکایت را توجه دیگری ننمایند. و از نویسنده گان با رسالت وطن خواهشمندم کـه در دوران ما بـه این سرقت های فرهنگی کـه از زحماتم صورت گرفته آگاه باشند. وسلام.

    اما نویشتن آن همـه حکایـات با آن انبوه حکایتی وقت وزمان زیـادی را بکار دارد- تعدادی ازین حکایـات درکتاب "پیران کوهستان" و رسالهء نعرهء "توحید" نگارنده ارقام یـافته کـه تا کنون بـه نسبت مشکلات گوناگون وپی آمد های روزگارم اقبال چاپ شدن را نیـافته است. ولی از لابلای آن اثرها دیگران کـه فوتوکاپی هایم را گاهی از اثر بدست آورده اند حکایـات ومقالات فرهنگی وتحقیقی وآنچه را کـه من نوشته ام گرفته وبنام خود درون سایت های انترنیتی، کتب یـا روزنامـه بـه نشر رسانیده ویـادی هم ازین زحمتکش سرگردان به منظور مطالعه وکتاب، جستجوگر با پای پیـاده درکوچه ها وقریـه های فقیر درجهت بدست آوردن ارزش ها ومعرفت فرهنگ کهن سال وغنامند ما از گوشـهء نـهفته درون زوایـای فراموشی گنجیـه های پامـیرات نکرده اند- من از استفاده آنـها گلهء ندارم اما ازین کار آنـها کـه بدون یـاد از ارقام وزحمات فکری وبدنی- اقتصادی وترانسپورتی وغیرهء این عاشق سرگردان به منظور روشن ارزش های فرهنگی وطنم حاصل زحمتم را تصاحب مـینمایند- حق دارم گله مند باشم. واز آنـها مـیخواهم وجدان نویسندهء آگاه ورسالت مند را درون خویش تقویت نمایند.

     جشن سده درون فرهنگ پامـیریـان: همچنانیکه درون اوراق قبلی راجع بـه فلکلور کـه بخش عمدهء فرهنگ ما محسوب مـیگردد اشارت مختصری نمودیم. درون فرهنگ عامـیانـهء پامـیریـان بعدهای دیگری نیز بـه غیر از مطالب ارقام شده درصفحات قبلی با قوت تمام موجود است، کـه فروغ آن عنعنات- جشن ها- معرفت وتمدن قدیمـی ودر مجموع سیمای همـه دست آوردهای تاریخی- فرهنگ ما مشخص مـیسازد. از جمله –خیرچزان- وشاگون دیوانـه شاه بـه مثابهء جشن سده یـاد نامـهء یست از فرهنگ پربار آریـانای کهن یـا سنن پرافتخار نیـاکان ما کـه در دو ولسوالی پامـیر بدخشان- شغنان وزیباک همـه ساله برگزار مـیشود.

    بنا بـه قول حکیم ابوالقاسم "فردوسی" درون ج 1 ص 26 شاهنامـه چاپ بیـهقی- "هوشنگ" پادشاه مقتدر پیشدادی "آریـانا" آنگاهیکه مؤفق بـه کشتن سیـاه دیو قاتل "سیـامک" وکشف آتش مـیگردد جشن سده درون روز دهم ماه بهمن بر پای مـینماید.

    زیرا دیگر با پرتو نور وچراغ- گرمای آتش مـیتواند براهریمنان- حیوانات درنده ودیگر چالش های غالب شود.

      شب آمــد بر افروخت آتش چــــــو کوه همـــــــان شاه درون گــــــــرد او با گروه

     یکی جشن کـــرد آن شب وباده خــورد سده نام آن جشن فــــــرخنده کـــــــرد

     "فردوسی"

    همچنان بنا بـه روایـات مردمـی "در همـین روز " فریدون" برضحاک پیروز گشت واین پادشاه ستمگر قاتل جمشید را یـا دشمن "یمرا" را با یک ضربه گرزگاوسر از اریکهء قدرت بر انداخت. وبه زندان ابدی که تا آخرین زمان "فگند" ودهن غار را با حکمت چنان بهم پیوست کـه باهم وصل گردید. عدهء این کوه را درون کوتل "زاک" پهلوی "یـاغورده" مربوط بـه قریـهء "یشتیوسپ" مربوط اشکاشم وعدهء هم درون کوه بین روشان شغنان "دولت شاهی" روایت کرده اند. بعضی ها این کوه را درون "شاخ درهء" پامـیر مربوط بـه تاجکستان دانسته اند. درون اشکاشم روایت هم وجود دارد کـه "ضحاک" را فرفال "فریدون" درون کوهستان داروند وغاران زندانی کرده است. بهر صورت روایـات درین باره درون پامـیرات دوطرف دریـای "اکسوس" از واخان گرفته که تا درواز حتی سرغیلان و زردیو هم گاهی توسط عدهء نقل مـیشود. اما همگومـی حکایـات زنده شدن ضحاک درون آخر زمان مطابق حکایت شاهنامـه با حکایت زنده شدن اژدهای هفت سر بازگیر درون آخر زمان قابل تعمق وتوجه به منظور آنعده محققان مـیباشد کـه مـیخواهند حقایق تاریخی را از لابلای این حکایـات اسطورهء وافسانـهء بدست آورند. چنانچه قبلأ گفتیم جشن سده درون ولسوالی شغنان وزیباک که تا کنون هم با قوت تمام برگذار مـیگردد، کـه در شغنان آنرا " خیر چه زان" ودر زیباک آنرا بنام شاگون "شاگون دیوانـه شاه" مشـهور است. شغنانی ها مطابق رسوم نیـاکان " خیرچزان" را با پختن دلیـه یـا "باژ" کـه غذای این جشن مـیباشد آغاز نموده صبحگاهان قبل از آمدن مردم "خاکستر" "چلک" یـا تنورچه را برداشته بـه حساب شگون نیک از خانـه بیرون حسب هدایت نجوم دان های قشلاق شان درون جائی مـی اندازند- وبعد بـه خانـه آمده غذای آماده شده یعنی "دلده" را کـه با گوشت یکجا پخته شده نوش جان مـینمایند- کار آن توسط "کی بانوی" خانـه وبردن خاکستر بـه بیرون توسط رئیس خانواده اجرا مـیگردد. ناگفته نباید گذاشت کـه غذای "دلده" با گوشت درون نوروز یـا "شاگون بهار" هم پخته مـیشود وبمثابهء رسوم اساسی نوروز وجشن سده یـا "خیرچزان" محسوب مـیگردد.

    این رواج "دلده" پزی را درون شاگون بهار و"خیرچزان" بـه صفت رسوم اجداد بیشتر "شغنانی ها" – "روشانی ها" اجرا مـینمایند- حالانکه درون زیباک فقط روز شاگون "دیوانـه شاه" این غذا آماده مـیشود. درون شاگون بهار دلده نمـی باشد- غذا های دیگری نوروزی چون: قماچ- سمنک یـا شاشپ- کاچی وغیره مروج مـیباشد- خانم ها درون شغنان درون "خیرچزان" هم بالای بام ها رفته دف مـینوازند. درون بعضی قشلاق های شغنان قبل از "خیرچزان" درون روزهای نخستین "ماه دلو" مراسم دیگری هم بنام "خیر پچار" موجود است. یعنی آنگاهیکه آفتاب درون چهارخانـهء روزن کـه نشان نجومـی آن تثبیت مـیباشد مـیتابد خیرپچار با بستن نان درون چهار ستون خانـه بـه صفت شگون این مراسم اجرا مـیگردد. درین روز هم درقریـه های کـه این مراسم اجرا مـیگردد مردم شادی مـینمایند- حالانکه درون دیگر مناطق پامـیرات "خیرپچار" را اجرا نمـیکنند- نگارنده نمـیتوانم درین اثر مراسم مذکور را با تمام جزیـاتش ارقام نمایم زیرا هرکدام آنـها آنقدر پهنای فرهنگی وتحقیقی درون جهت روشن تاریخ زندگی گذشته گان ونیـاکان ما دارند کـه کتاب قطوری را تکمـیل خواهد کرد لذا با اشارت مختصر آنـها را یـاد آوری مـینمایم. که تا بخشی از غنای فرهنگی آریـاتباران را درون پامـیرات اختصارأ منعنماید.

    قبل از آگاهی راجع بـه موضوع جشن سده درون زیباک دیوانـه شاه را حتما بشناسیم.

    معرفی دیوانـه شاه: دیوانـه شاه یکی از داعیـان یـا "پیر" تشیع مذهب هست که مردم زیباک نامش را با احترام "صاحب دیوانـه شاه" یـاد نموده و حکایـات زیـادی را راجع بـه وی درون ذهن دارند. این حکایـات ومعلومات مردم بیشتر روایتی مـیباشد کـه با جزیـات تاریخی زندگی "دیوانـه شاه" درون منطقه گره خورده وشایع گردیده وباگذشت تقریبأ بیشتر از سه قرن شاخ وبرگ های افسانوی بخود گرفته است. قراریکه نگارنده راجع بـه این شخصیت مذهبی کـه اکنون مقبره اش درون قریـهء "خلخان" ولسوالی زیباک موجود وبه شکل هندسی مربع "بازگویندهء مشرب قلندری" ساخته شده معلومات حاصل نمودم. دیوانـه شاه کـه شجرهء او بر سقف مرقدش با خط سیـاه خوانا ارقام گردیده درون زمان امامت نورالدین وشاه خلیل الله دوم (ا نزاری) بعداز نیمـه قرن دوازدهم هجری 1075- بـه زیباک آمده است. وبه نفع ا قاسم شاهی درون زیر پوشش فقه جعفری بیشتر مذهب اثناعشری بـه دعوت پرداخته است. زیرا ا قاسم شاهی بـه داعیـان خود درین دوران دستور داده بودند کـه در مناطق بدخشان کـه مشرب تصوف- قلندری با سلسلهء پیری ومریدی همرا و در اوج دعوت چه درون مـیان اهل تسنن وچه اهل تشیع قرار دارد بـه همـین طریقه دعوت نمایند. که تا باشد از یک سو بـه سوالات فقه حاکم بر جامعه بدخشان جواب داشته واز سوی دیگر صفویـان را کـه اکنون امپرطوری آنـها همراه با انتشار تشیع اثناعشری بر منطقهء ایران وافغانستان آنزمان "خراسان" مـیباشد بخود جذب نموده با این پوشش بـه دعوت مـیپردازند- زیرا ا قاسم شاهی در"انجدان" ایران مرکزیت داشتند. ومشکلات سیـاسی- مذهبی- فرهنگی خود را ازین طریق رفع نموده نزد شاهان صفوی بـه صفت سادات آل رسول ودعوت گذار تشیع- طریقه های گوناگون صوفیـه ازجمله تصوف شاه نعمت الهی وغیره قلمداد مـیگشتند. وهم باخاندان صفوی رشته های قرابتی را برقرار نموده بودند. بـه قرار نوشته فرهاد دفتری درتاریخ اسماعیلیـه فضای بازتر جهت دعوت تشیع درون ایران از نیمـهء قرن نـهم – پانزدهم مـیلادی فراهم گردید. "ص523 تاریخ اسماعیلیـه" به منظور معلومات بیشتر دربارهء پیوند وپوشش مذهبی پیروان وا قاسم شاهی با طریقه های تصوفی تشیع از جمله شاه نعمت الهی ونوربخشیـه بـه کتاب تاریخ وعقاید اسماعیلیـه نوشتهء فرهاد دفتری درصفحات 523 بـه بعد مراجعه شود، کـه دربارهء قربت های قومـی مثلأ ازدواج امام بوذرعلی با یـا شاه طهماسب صفوی معلومات مـیدهد. مطلب از گفتار فوق آنست کـه ا قاسم شاهی این پوشش را بـه صفت استراتیژی وتکتیک دعوت به منظور داعیـان خود جهت رهبری وحفظ جماعت خویش درمناطق ایران- افغانستان ازجمله "بدخشان" وهند قرارداده بودند گرچه اوضاع آشفتهء نبرد هوتکیـان با صفویـان شاه حسین صفوی را از مـیان برد و تا زمان نادر افشار دوام کرد. لذا دیوانـه شاه با شیوهء پوشش مذهبی فوق همراه با عدهء از درویشانش از"سراندیب" هندوستان بـه زیباک آمده مـیر زیباک کـه علی مردان نام داشته را با خود مرید نموده با توفق واستفاده از بزرگان منطقه- درون قریـهء "خلخان" ساختیـار نمود وفات وی روی یکی از چوب های سقف مرقدش درون سال -1102 – هجری قمری ثبت گردیده است. او بازبان دری مروج (سراند یبی) صحبت مـی نمود.که لهجه کنونی زیباکی بـه جای زبان سنگلیجی بعد از دوران آمدن او بـه منطقه رواج یـافته است.

    که(پاخالینـه) دانشمند زبان شناس روسی آن را درون کتاب خود (زبان های پامـیری) لهجه زیباکی پامـیری معرفی کرده است.

    چند نفر از یـاران (دیوانـه شاه) را مردم هنوزهم نام مـیبرند- از جمله "شاه لنگر پروازی" و "شاه ابوالحسن" بوده کـه اولادهء شان که تا همـین اواخر بـه صفت پیران درون منطقه سدارند- واز نفوذ زیـادی درون مـیان مردم برخوردار بودند. از شاه لنگر پروازی شاه قاضیده واخان بنام "شاه لنگر" واز شاه ابوالحسن "سیدکریم" وغازی جان اولادهء "شاه زیباک" درون منطقه معروفند وتاکنون هم حیـات بسرمـی برند.

    که از پداران نخستین شان درون همراهی با "دیوانـه شاه" حکایـات تقریبأ افسانوی نزد مردم باقی مانده است.

    سه تن از شاعران قصیده سرای مذهبی نیز با "دیوانـه شاه" طنطنـهء قلندری را با کلاه وکجکول- چراغ وعرفان مربوط بـه آن تبلیغ مـینودند واشعارشان درون بیـاض ها تاکنون باقیمانده درون پامـیرات معروف اند- "خنجری" از واخان – بابا سقا از "کزدان" ودیوانـه مجنون از زیباک فاضل مردانی اند کـه قصایدشانرا با رباب- دف- تنبور ودر عصر حاضر هم هنرمندان "قصاید خوان" "مداح" درون معرکه های مذهبی اسماعیلیـان " پامـیر بدخشان" مـیخوانند از معرفت گفتارشان مردم بهره تعالی روحی مـیبرند. مثلأ از "خنجری" این مخمس مشـهور است.

      درخیـالم جز هـــــــوای تو سرو بالای تو نیست

     ورد زبان روز وشب جز مدح اعلای تو نیست

     دیده را کحل بصـر خاک کف پای تو نیست

     ای مرا درون دل بـه جز مـهر وتمنای تو نیست

     غیر قلب مومنان هــــــــــم جای و مؤای تو نیست

     "خنجری"

    قصاید خطی آنـها را باری درون یکی از بیـاض ها نزدیکی از هموطنان از زیباک دیده ام سرگذشت مختصر این شاعران توسط نگارنده درون کتاب "پیران کوهستان" ازقام گردیده است.

    قبل از دعوت قلندری "دیوانـه شاه" درون قرن دهم هجری قمری آخرین امام محمد شاهی "شاه رضی الدین" درون بدخشان بـه قتل رسیده وعرصه به منظور دعوت ا قاسم شاهی محیـا گردیده بود.

    قتل "شاه رضی الدین" کـه امام جماعت بدخشان وامـیر آنـها محسوب مـیگردید بواسطهء حاکمان وابسته بـه مغولان هند "سلطنت سلالهء بابرشاه- همایون" از قلعهء "ظفر" کـه دران وقت مرکز بدخشان بود طرح ریزی گردیده بود. وبه اثر اختلاف مـیان پیروان شاه رضی الدین عملی گردید. اجرا کننده گان این نقشـه "مـیرزاخان" حاکم قلعه ظفر "زبیرراغی" وعدهء دیگری از مـیرهای محلات بدخشان توانستند امام محمدشاهی نزاری "شاه رضی الدین" را درون سال 927 هجری قمری از مـیان بردارند. واین احوال مدت های درازی اسماعیلیـان بدخشان را از نگاه رهبری مذهبی مرکزی پریشان کرده وقدرت هر "پیر" جماعت زیر تعلیم اورا بـه دسته های بدون مرکز مبدل ساخت.

    موجودیت این اوضاع بـه ا قاسم شاهی نزاری این امکانیت را برابر کرد که تا بعدها بتوانند با پذیرفتن پیرها درون رهبری هر دسته جماعت بدخشان را بـه بیعت خود درآورند. واز طریق ماذون اکبر واصغر تفکر حدودیـه را برمنطقه برقرار نمایند. چنانچه درون صفحات قبلی تذکر یـافت دیوانـه شاه کـه پدرانش درون بدخشان قبل از مـهاجرت بـه سراندیب هندوستان وطن دار وبه صفت سادات درون منطقه معرفی بودند را بـه پامـیرات اعزام داشتند که تا دعوت آنـها را قائم نماید.

    درین دوران بدخشان بـه نسبت هرج ومرج ملک الطوایفی یـا حکومت "مـیرها" تقریبأ بـه ویرانـه مبدل گردید ومردم مظلوم آن با فقر وبینوائی- ظلم وستم جانکاه- حتی کوچ رانی ها توسط "مـیرهای" بی رحم دست بگریبان بوده- نفوس آن رو بـه کاهش نـهاده- صنعت- هنر- اقتصاد- پیوندهای ملی ومذهبی وتقرب اسلامـی از اثر ادارهء هزارپا وهزارسر ستمگران از شگوفایی باز مانده بود. مـیرها معاملات گوناگونی داشتند از مـیر عمومـی که تا مـیر هزاره وصده مردم را غارت مـید. درون نتیجه این احوال شرایط به منظور رشد تصوف وعرفان ومکتب های مربوط بـه آن درون بدخشان کاملأ بیشتر از گذشته مساعد گردیده- خصوصأ طریقه قلندری وعقاید آنـها کـه تسلی دهنده وگاهی درون مقابله با ستمگران از مردم دفاع کرده واجتماعی تر از قوانین غیر عادلانـهء قشریون مذهبی وابسته بـه مـیرها محسوب مـیگردید. درون ادبیـات فلکورک وفرهنگ عامـیانـه لقب دیوانـه بـه معنی مست از بادهء عشق خداوند به منظور آن عده از عارفان کیش قلندری اطلاق مـیشد کـه در حد آخر جذب وجنون "سکرو صهو" قرار مـیگرفتند.

    دیوانـه شاه هم با این اوصاف درون زیباک وغیره نقاط پامـیر زیر پوشش "فقه جعفری" دست بـه ایجاد تکیـه خانـه های دعوت زده درون "خلخان" و "تکیـهء خوبان" لنگر وتکیـه را اعمار نموده مکان های گلخن وبه دور آن سماع قلندری را رواج بخشید کـه تا کنون هم آثار آن درون قریـهء "تکیـهء خوبان" موجود است. تخت شاه وحوض آن را اکنون هم مردم درون زیـارت تکیـه نشان مـیدهند. قبل از اعمار تکیـه خانـه درین محل هم زیـارت حکیم ناصرخسرو بلخی که( حکایت آن درون کتاب پیران کوهستان نگارنده ارقام یـافته) موجود بوده کـه مردم روایت آنرا هنوز هم حکایت مـینمایند. ناگفته نباید گذاشت کـه "دیوانـه شاه" با شیوهء تذکر یـافته درفوق اکثر دعاها- ثنا ها را با ذکر ا اثناعشری چه درون خطبه های چراغنامـه وچه مراسم قربانی- دعوت های دیگر بـه جای ا اسماعیلی پوشش داده وباعث پذیرفتن عقاید تناسخیـه از مکتب های عرفانی هند درون منطقه گردیده کـه بعدأ باعث اختلاف مـیان روحانیون شغنان واشکاشم- زیباک- واخان درون بحث های فلسفی راجع بـه رفتن روح بـه عالم بالا وپائین گردید وهمچنان درون فروعات بعضی رسوم فرقیت ها را پدید آورد کـه در گذشته نبود حتی از قراین بر مـیآید کوشش کرده که تا خود را بیشتر از سنگ و وزن حضرت حجت خراسان نزد جماعت معرفی ومحبوب نماید- ولی با آن هم نتوانسته درون جوهر واصلیت دعوت های کـه همـهء شان نزد مردم طریقه ودعوت "ناصرخسرو بلخی" یـا حجت بزرگوار خراسان محسوب مـیگردند. تغیری ریشوی پدید بیـاورد او حتی درون شجرهء نامـه اش کـه در سقف مرقدش ارقام یـافته خود را بـه محمد بن شاه اسماعیل مربوط داشته ولی حجت خراسان را فرزند امام موسی علی رضا قلمداد کرده کـه هردو شجره بر سقف مرقد موجود اند. به منظور اکثر محققان معلوم هست که حکیم بزرگوار بلخ از تبار آزاده گان بوده ولی سید بودنش ثبوت نمـی باشد او را اگر ملقب بـه سید شاه ناصر نموده اند روی اصلیت تباری نمـیباشد بلکه روی جوهر معنوی اش بـه صفت فرزند روحی امام مـیباشد. کـه از فیض قربت آن بـه کمال ولی بودن ومرتبهء "پیری" وحجت جزیرهء خراسان رسیده است. لذا هدف از نوشتن شجرهء او درپهلوی شجرهء دیوانـه شاه با آن تفاوت ها معلوم هست که "دیوانـه شاه" کوشش مـیکرده که تا اصلیت تباری خود را زیر پوشش بـه ظاهر اثناعشری نزد اسماعیلیـان بر حجت خراسان رحجان دهد. کـه بحث روی آن از حوصلهء این مقال بیرون است.

    دیوانـه شاه وجشن سده:قبل از آمدن دیوانـه شاه قلندر بـه منطقه پامـیرات بدخشان از جمله زیباک هم جشن سده درون مـیان مردم برگزار مـیگردید. دیوانـه شاه این جشن سده را بنام خود بنام شاگون "صاحب دیوانـه شاه" مسمـی گردانید، کـه تا کنون هم درون پانزدهم "ماه حوت" با بازی های قلندرانـه درشب هنگام تیـار غذای دلیـه "باگوشت" درمـیان لنگر "صاحب دیوانـه شاه" آغاز یـافته ودر روز مذکور "بزکشی" "تیرزنی" "پیگه دویدن" جوانان یـا رقابت آنـها درون دوش با دیگر رسوم برگزار مـیشود. متوالی زیـارت ولنگر دیوانـه شاه کـه چراغدان- کلاه وکجکول قلندری او را نیز از قدیم حسب هدایت- و وصیت شان بـه شکل مـیراثی درون دست دارند خانوادهء "وکیل قندهاری" وپسران مرحوم "عرب شاه" ودلبرشاه از همـین قریـهء خلخان مـیباشند. این خانواده قبل از برگزاری شاگون از تمام قریـه های پامـیرات اگر رفته بتوانند، نذورات را جهت برگزاری جشن سده یـا شاگون دیوانـه شاه جمع آوری نموده بعدأ روز شاگون بـه مصرف اشتراک کننده گان آن جشن مـیرسانند. همـه "خلخانیـان" وزیباکیـان درین روز بـه خدمت گذاری حاضر گردیده عدهء - بز- به منظور ذبح روغن وگندم طوری نذورات آورده بر درگاه لنگر یـا تکیـه خانـهء بـه متوالی تسلیم مـینمایند که تا ازان درشاگون بگونـهء کـه لازم هست استفاده مـیشود.

    روز جشن سده یـا شاگون دیوانـه شاه به منظور بزکشان مؤفق- دونده های جوان کـه اول مـیشوند- تیرزنان کـه هدف را مـیزنند تحایف از طرف بزرگان، متوالی ومسؤلان برگذاری محفل داده مـیشود.

    سرود وموسیقی- قصیده خوانی هم با های قلندرانـه جشن را رنگین مـیسازد- روز قبل از جشن هنگام ذبح بازی قلندرانـه کـه جوهر معنی آن بر عقاید قلندران استوار هست با بزکشی شکمبهء- روده- پاچه توسط بچه های نوجوان بـه شکل پیـاده اجرا مـیشود- حتی درون لنگر دیوانـه شاه عرف ورسومات وحکایـات موجود هست که مردم آنرا اجرا وحکایت مـیکنند- از جمله جای گرز دیوانـه شاه بر یکی از ستون های لنگر- آمدن شاه لنگر پروازی هنگام موت دیوانـه شاه بر بالین او از طریق روزن لنگر با این رباعی بـه که دیوانـه شاه منسوبش مـیدارند کـه گویـا درون وقت نزع سروده.

      بر خیزم وشـــــــــور درون جهـــان اندازم تیر غـــــــم عشق درون کمان اندازم

     بشکافــــــم را بر آریم جگـــــــــر خوناب جگــر پیش سگان اندازیم

    نگارنده نمـیدانم کـه این رباعی را دیوانـه شاه سروده ویـا شعرای ندیمش چون خنجری- بابا سقا ویـا دیگر اما جوهر تصوف وعرفان- ومکتب قلندران کـه زندگی مادی افراطی را درجهان همـیشـه بـه یـاد انتقاد مـیگیرد از آن هویدا است. زیرا قلندران عاشق پیشـه کـه عشق را مدار تفکر واندیشـه خویش مـیدانند زندگی معنوی خود را بر مبنای آن جوهر وارسته از هوای نفس اماره ودنیـای دنی قرار مـیدهند- از جمله "غیـاثی" یکی از مشاهیر عرفان وتصوف بدخشان نیز بر همـین اندیشـهء عرفانی عشق قلندری را برتر شمرده سروده است- دیدهء دل گشا ببین طنطنـهء قلندری+پای بـه نـه فلک نـهد مرتبهء قلندری= که تا آخر غزل و بر دنیـا پرستان مـیتازد- دل اگر ذاکر نباشد سبحه گردانی چه سود+گر بـه دل ذوقی نداری کله جنبانی چه سود- از هوای نفس داری صدیت اندر آستین+نزد مردم مـیزنی لاف مسلمانی چه سود--- که تا آخر غزل او هم دنیـا پرستانرا کـه نفس اماره بر ایشان حاکم وغالب هست تشبه بـه غول وگاهی سگ نیز نموده است. کـه راجع بـه او جناب داکتر حصاریـان کتاب وزین نوشته "غیـاث عارف وارسته" کـه به آن مراجعه شود- زمان حیـات دیوانـه شاه قلندر ومـیر غیـاث الدین غیـاثی تفاوتی زیـادی دارد ولی هردو درون زمان اوج دعوت "پیری ومریدی" تصوف وعرفان درون بدخشان حیـات بسر اند.

    لنگر یـا تکیـه خانـهء دیوانـه شاه: بـه شکل چهار ضلعی کـه درون آن با پنج ستون زیر سقف- دکانـهای کلان- دوچپ نخ- تنورچه ودیکدان- دوپیچهء دروازه- مندل ها کـه یکی آندیکدان غذا پزی را از دکانـها با هردو چپ نخ کـه از دکانـها خوردتر اند وجای نشستن وخوابیدن اهل خانـه ومـهمان خودی مـیباشند جدا مـیسازد ساخته شده- درون یکی از کنج هایدیکدان "پسکی" کنجینـهء خانواده قرار دارد کـه اشیـاء ولوازم ودارائی اقتصادی خانواده درون آن جابجا مـینمایند. نزدیک دیکدان متصل با دیوار "مندل" بزبان غارانی ویخدرو "چاوش" دیوار درون مربع بـه پهنای یکمتر جا گرفته کـه "بازپران" نامـیده مـیشود. وهر وقت کـه آفتاب درآن برسدانیکه آنرا نشان کرده باشند بـه احترام رسیدن آفتاب درین نشان آن نقطه را آرد مـیزنند وازین طریق احترام "مـیترا" نیز از کیش آریـائیـان تاکنون حفظ گردیده است. کـه غنای فرهنگ عامـیانـه که تا معیـاری ما را نشان مـیدهد. یعنی ساختمان آن کـه همرنگ همـه خانـه های پامـیریـان است.

    در دیکدان کلان داخل لنگر"تکیـه خانـه" روز شاگون دیوانـه شاه غذای شاگون بـه لهجهء پامـیری زیباک "دیله" با گوشت- حلوا پخته مـیشود. ودر همـین خانـه بـه مردم توزیع مـیگردد- ودر سرتکیـهء دکانی کـه دعاها از آن توسط خلیفه های مذهبی خوانده مـیشودی حسب رواج نمـی نشیند زیرا مـیگویند آنجایی هست که داعی صاحب دیوانـه شاه مـی نشسته وبه مردم ارشاد وتعلیم مـیکرده است. کدام وقتی بعداز ویی خواسته که تا درآن جای بنشیند بـه مجرد بالا شدنش سنج بین پاگه ودکان پایش شکسته ومکافات این بی ادبی آگاهانـه ویـا غیر آگاهانـه خوب بدست آورده است- بنأ حق ندارد که تا درآنجا بنشیند- واین خود مـیرساند کـه احترام وعقیده بـه کرامات آن مرد قلندر وداعی مذهبی که تا چه اندازه نزد مردم بعداز وفاتش اهمـیت داشته است. اکنون کـه راجع بـه تکیـه خانـه یـا لنگر دیوانـه شاه معلومات مختصر گونـهء را ارقام داشتم برمـیگردیم بـه بقیـه موضوعات مربوط بـه جشن سده درون زیباک کـه بنام "شاگون دیوانـه شاه" برگزار مـیشود. نگارنده بعداز جستجوهای فرهنگی خویش بـه این عقیده رسیدم کـه حضرت دیوانـه شاه رح ویـا رانش درون پهلوی تعلیم ودعوت قلندرانـهء خود درون جهت تقویـهء سلسله پیری ومریدی ودعوت ها با بیعت بـه ا قاسم شاهی همچون داعی کـه بعداز وی یـادگار پای برجائی درمـیان جماعت باقیمانده باشد از جشن سده کـه یـادگار هوشنگ پادشاهی پیشدادی بـه صفت مـیراث زنده وبجا مانده آریـانای کهن بوده مـیراث گرفته. که تا از یک سو این سنن باارزش ملی را زنده نگهدارد. واز سوی دیگر رسوم آنرا درون لفافه پرپا نمودن "شاگون دیوانـه شاه" درون لنگر خود بجا آورده چنان عملی نماید. که تا درمـیان جماعت ومردم پامـیرات اتوریته ونام او همراه با این سنت کهن سال بصفت رهبر مذهبی کـه از وی مـیراث جاودانـه باقیمانده وحفظ گردد. البته بـه نسبت بزرگی جا ه ومقامش درون مـیان جماعت درین کار موفق بوده است. هم بـه این یـادگار نیـاکان رنگ وبوی بیشتر مطابق بـه رسومات فقه اسلامـی داده وهم نام خود را با این طنطنـهء باشکوه درون تاریخ فرهنگ عامـیانـه ومعیـاری ما رقم زده است. تأثیر آن درون دوران ما آنچنان با قوت درون منطقه باقی مانده کـه دهقانان زیباک بعضی کارهای دهقانی خود را با این شاگون وابسته نموده آغاز مـینمایند. اما باوجود این ابتکارات نتوانسته محبوبیت اجتماعی وعلمـی خود را درون مـیان حتی بدخشانیـان برابر با حجت جزایر خراسان درجه بندی نماید. زیرا توان علمـی، شـهرت بلند فضیلتی، خدمات فرهنگی "حکیم بلخی" یـا حجت خراسان به منظور مشرق زمـین ومبارزات عادلانـهء او علیـه استعمار عرب وکلیـه ستمگران وابسته بـه آن درون قلب آسیـا او را همچون غول اندیشـه وتفکر ساز چنان درون اوج افتخار مـیان بشریت رسانیده کـه هر انسان شریفی نـه تنـها با آثار ونام جاودانـه اش احترام مـیگذارد بلکه از آن بهره مـیبرد وافتخار مـینماید ولو اینکه حتی درون عصر حاضر هم هستند گروه های درمـیان اسماعیلیـان کـه با استفاده بردن از امکانات اقتصادی درون مرکز ادارهء امامت خارج از کشور مـیخواهند با فرهنگ ستیزی علیـه فرهنگ پربار اسماعیلی آریـاتباران عقاید تسلیم طلبانـه وسوداگرانـه خویش را با تکتیک ها وسیـاست های مذهبی گوناگون به منظور آنکه اقدار ومنفعت خود را بیشتر براسماعیلیـان جهان تحمـیل نمایند گاهی مستقیم وگاهی غیر مستقیم به منظور تضعیف اندیشـه های والا وطریقهء انسان دوست اسلامـی ناصر خسرو پا درون رکاب توسن رقابت مـیگذارند ولی معلوم دار هست که درون عرصهء مقابله ناکام وبه ناچار از اسب فرود مـیایند. زیرا مکتب انساندوستانـه واسلامـی حجت خراسان مـیاموزد کـه یک پیرو مومن حتما اول فرهنگ خود شناسی را محراق خرد خود قرار دهد که تا از آن طریق بـه خداشناسی برسد این خودشناسی از شناخت جسم وآفرینش آدمـی گرفته که تا خودشناسی ملی- وحدت واخوت ملی وسلامـی برمبنای معرفت خلاق تضمـین کنندهء حریت انسان از قید جهل وخرافات وهرچه بی عدالتی هست گشته رهنمای تأمـین منافع علیـای ملی کتلهء عظیم از بشریت مـیگردد کـه در شـهری ویـا کشوری حیـات بسرمـیبرند و وطن حق مادرانـه بر آنـها داشته ودارد کـه باید آن حق را ادا نمایند- چنانچه درون دعوت بقای طریقه حجت خراسان آمده است:

      بیـا پدید کــــن از بهر خــویش راهبری کـه بعد مرگ بماند زنام تـــــــو اثری

     به روزگــار حیـاتت ز ظلـــم دوری کن اگر تو مرد خدائی بـه حق عملی

     ایــــن دیـار واین دیـار این مـــزار و این مزاز

    نوت: آن چند جملات کـه در بارهء رقابت عدهء درون عصر حاضردر جهت تضیف نمودن فرهنگ وطریقهء ناصرخسرو درون فوق ارقام یـافت با دعوت دیوانـه شاه قلندر رح وابتکارات او کـه برایب اتوریتهء مذهبی اش درون مـیان جماعت بصفت داعی انجام داده ارتباط ندارد- صرف به منظور آگاهی جوانان از رقابت های ناسالم وفرهنگ سالم زدایـانـه عدهء از افراد منفعت جوی کـه دردوران ما علیـه ارزش های ملی و فرهنگی خود برخواسته بـه نفع بیگانـه ها آب را خیت نموده ماهی مـیگیرند نوشته شده. که تا با تعمق دربارهء بعضی امور فرهنگی کـه بر ما تحمـیل مـیشوند تفکر نمایند. دیوانـه شاه قلندر رح از طریق برپا نمودن جشن سده تحت عنوان برگزاری شاگون دیوانـه شاه خدمات زیـادی را هم درجهت حفظ سنن با افتخار نیـاکان انجام داده هست که قابل احترام وتمجید مـیباشد او نظریـهء زمان خودش سیطرهء صفویـان ومـیرها حاکم درون محلات بوده کارهای خوبی را هم انجام داده کـه قابل تقدیر مـیباشد. از جمله یکی هم آوردن عدهء از مردمان غاران واشکاشم و واخان از سر قل یـارکند دوباره بـه اوطان شان کـه از جور وظلم وچپاول مـیرها بـه ناچار وطن خویش را ترک گفته راهی دیـار غربت شده بودند مـیباشد- کـه در نتیجه این مـهاجرت وکوچ رانی ها نفوس مردم ما درون منطقه بسیـار ناچیز گردیده بود- ولی دیوانـه شاه قلندر این مشکلات را از سر راه شان برداشت. ریشسفیدان قریـه زواردرهء غاران این حکایت را بارها به منظور نگارنده نقل کرده وکسانی را کـه این داعی قلندر مشرب درون غاران- اشکاشم وغیره بـه دیـار خویش آورده وجابجا نموده بود نام مـیبرند کـه درین دوران خانواده های زیـادی ازاین شجره ها نفوس منطقه را تشکیل داده اند.

     هم چنان دیوانـه شاه قلندر رح خود مشوق پهلوانی- جوانمردی- دلاوری وکرامات انسانی بوده کـه در جشن سدهء او یـا شاگون دیوانـه شاه تجلی یـاقته- چون تیرزنی- دویدن پیگه- اسب سواری- گرز زنی وغیره کـه در جریـان از آن حکایت گردید مـیباشد. کـه درصفحات بعدی راجع بـه تیر زنی وقباق زدن حکایت خواهم کرد.

     جشن سده یـا "خیرچزان" مردم شغنان با شاگون دیوانـه شاه درون زیباک از نگاه گونـه اجرای مراسم فرقیت های را دارا مـیباشد کـه این فرقیت ها درون اجرای مراسم بوده ودر اصل ونـهاد یکی مـیباشد- شاید این فرقیت ها بـه نسبت عوارض ومشکلات جیوپولیتیکی- جیوفیزیکی وشیب وفراز تاریخ پدید آمده باشد زیرا راه های صعب العبور کوهستانی کـه کوه ها درون دوطرف ساحل اکسوس باعث آن گردیده بعداز حملات مغول- تیمور وحکومت مـیرها بیشتر مردمان منطقه را از رفت وآمد واشتراک درون مراسم یکدیگر بـه مشکل مواجه ساخت. ازینرو این فرقیت های فرهنگی- پدید آمد نگارنده بـه این عقیده مـیباشم کـه زبان های پامـیری که تا زمان حکومات یفتلی ها یکی بوده با قوت درون منطقه که تا تخارستان حصهء از جنوب هندوکش وشمال آن تکلم مـیشده واز جمله زبان های متداول عصر آریـائی شرق کشور بوده است. راه ابریشم که تا زمان موجودیت شاهان آریـائی وقدرت ودولت مرکزی از طرف حاکمان جهت رفت وآمد کاروانـهای تجارتی تحت توجه قرار داشته، تفاوت های لهجه درون زبانـهای پامـیر درون دو طرف ساحل اکسوس ومسیر راه ابریشم بعداز دوران یفتلی ها کـه کشور راه ابریشم را که تا جائی از دست داد وجاده ها ویران شد با طلاتم لشکرکشی های داخلی وخارجی سردچار گردید بمـیان آمد. کـه نمونـهء این تفاوت ها وهمگونی ها را درون زبان( اشکاشمـی- شغنانی- واخانی- سنگلیجی-منجانی) پشتو وزبان فارسی قدیمـی بدخشان همـین اکنون هم مـیتوان دید وباز یـافت. کـه درین باره مأرخان ومحققان زیـادی نظرات شان را ابراز کرده اند. ولی درون خود منطقه که تا حال تحقیقات همـه جانبه صورت نگرفته هست تا حقیقت احوال را ثابت نماید.

     برای اثبات موضوع همـین جملات رفتن وآمدن بـه اشکاشمـی توغد- آغد- بـه شغنانی توید- یـاژد را مـیتوان مثال داد کـه چگونـه از یک اصل با این تفاوتها شکل گرفته اند. ومانند آن درون مراسم جشن سده هم فرقیت هائی پدید آمد اگر درون دیگر مناطق کشور بـه نسبت حوادث تاریخی- فرهنگی ویـا کوتاه اندیشی های متحجرانـهء قدرت ها این مراسم اجرا نمـیگردد، درون پامـیرات با همان- تجلی کهن ولی مطابق بـه شریعت دین مقدس اسلام اجرا مـیگردد.

    خلاصهء کلام اینکه جشن سده کـه در زیباک وشغنان با مراسم خود برپا مـیگردد- باز گویندهء هویت تاریخی وغنای فرهنگی مردمان این سرزمـین هست که درون فوق بیـان گردید.

    هنر تیرزنی بر قباق: هنرمندی آریـائیـان هنگام نبرد ها ونشان زدن ها با تیر وکمان درون شـهنامـهء بی زوال فردوسی تواریخ فرهنگ ما عیـان وبیـان مـیباشد. ازجمله این هنر درون پامـیرات نیز که تا اکنون حفظ گردیده صرف نظر از جنگ سی وچهار سالهء تحمـیلی وخانمان برانداز کـه حاکمـیت تفنگ برقانون وتعقل رحجان یـافت جوانان ما از نگاه هنر سپورتی رزمـی بـه آن علاقه دارند. درون طوی ها وجشن ها بـه نشان زنی مسابقه ورقابت مـیکنند. درون پامـیر بدخشان تاکنون هم بالای سر کودک نو تولد کـه پسر باشد ازچوب تیرو کمان ساخته آویزان مـیکنند که تا در بزرگی همچون "آرش" و رستم کماندار معرکه های زندگی باشد.

    در ولسوالی زیباک کوزه را روز شاگون دیوانـه شاه "جشن سده" درون همان جای معین هرساله بـه فاصلهء سه الی چهارصد متر نشانـه مانده وجوانان با تفنگ های دست داشته نشانـه مـیزدند هرکسیکه مؤفق بـه هدف قرار نشان مـیگردید تیرزن قابل محسوب وتحفهء دریـافت مـیداشت این کار درون اکثر نقاط دیگر بدخشان هم رواج دارد. از جمله درون منجان جوانان با تیر وکمان کهن کـه تیر آن 7 سانتی متر هست وپردار هست به شکار پرنده گان مـیروند- وخوب هدف را بـه تیر مـیبندند. نشان زنی با فلاخن نیز رواج دارد.

     اما درون قدیم ترها خصوصأ درون قریـهء غاران این مسابقه انداخت با کمان پلتهء با سواری اسب اجرا مـیگردید کـه بنام "قباق زنی" شـهرت داشت. این بازی درون طوی ها وعیدها وشاگون "نوروز" برپا مـیشد وبه بسیـار هیجان انگیزی اجرا مـیگشت. وآن طوری بود کـه "کدوی" کلانی را پر از خاکستر کرده بر بالای چوبی بـه اندازهء سه متر درازی درون مـیدان مـیبستند وآن چوب را درون زمـین محکم نموده یعنی کمـی از آن را درون زمـین فرو نموده که تا کدو را درون بالایش بـه اندازهء سه متر از زمـین بلند نگهدارد. ویـا گاهی بزغالهء را بر سر بلندی بـه همان اندازه کـه مشرف بـه مـیدان مسابقه باشد نشانـه مـیگذاشتند. سواران اشتراک کننده درین مسابقه با اسپ های تیز لگام وسرکش بـه مـیدان آمده صف آرائی خویشرا طوری درین مـیدان وسیع کـه برای دوش- خیز وسرعت جهش اسپ ومـهارت سوار مشکلی ایجاد ننمایند مطابقت مـیدادند کـه از قانون های تثبیت شدهء این مسابقه فول و تخلف صورت نگرفته باشد.

    نوع بازی: درون دست هر سوار ویـا شانـهء او کمان های چقماقی ویـا تفنگ معروف بـه پلتهء مجهز بـه تیرو باروت سیـاه قرار داشت. هر سوار با دوانیدن اسپش ودر جریـان این سرعت مکلف بـه زدن هدف بود که تا از فاصلهء اقلأ پنجاه متری هنگام عبور از روبروی هدف با لیـاقت ومـهارت خود بتواند هدف را بـه تیر بزند. او قبل از جهانیدن اسپ بسوی هدف "پلتهء پختهء" کمانش را آتش مـیزد وبا این پلته کـه بالای ماشـهء دوشاخهء کمان محکم کرده مـیشد باروت داخل دیکک کمان را بعداز گرفتن "قلور" یـا نشان آتش مـیداد- باروت داخل دیکک جرقه مـیزد وجرقه هایش از کی متصل با دیکک داخل کمان کـه پراز باروت البته بـه اندازهء معینی بود وبر سر آن تیر دربالای باروت جاسازی مـیشد کمان آتش مـیکرد وتیر از خانـهء کمان بسوی هدف پرتاب مـیگشت. ناگفته نباید گذاشت کـه تیر بواسطهء سمبهء چوبی کـه یک سرش با پوشش مس ویـا برنج پوشانیده شده بود از طریق دهن کمان بداخل آن بالای باروت با ضربه محکم مـیشد- چین واندازهء محکم باروت به منظور پر کمان توسط آلات مخصوص کمان به منظور سوار قبل از مسابقه معلوم وآماده بود لذا به منظور پر دوبارهء کمان برایش مشکل وجود نمـیداشت. هرکه مؤفق بـه زدن هدف مـیشد ودر تکتیک انداخت استاد مـیبود از محفل ویـا چپن ولنگی را خلعت مـیگرفت. وبنام قباق زن ماهر معروف مـیگردید. قباق- درون ادبیـات عامـیانـه معیـاری زبان فارسی دار ویـا اعدام را گویند.

     بازیـها درون ناحیـهء روشان کـه یکی از منطقه های شاداب شغنان مـیباشد وبا زبان مادری مشحون از لغت وکلمات روستائی واجزای مربوط بـه آن صحبت مـینمایند- درون جشن های "شاگونی" خویش بازیـهای سپورتی قدیمـی آریـایی از جمله پهلوانی- "کشتی گیری" – گوی بازی توسط اسپ چابک ودوند را با همـه مـهارت های چوگان زنی آن که تا سالهای اخیر حفظ نموده وپهلوانان آن درون مـیدان های منطقه شغنان مؤفق ترین پهلوانان محسوب مـیگردند. و این گوی بازی با اسپ درون سرحد واخان هم رواج دارد.

     روشانیـان بازیـهای هیجان انگیز دیگری نیز دارند کـه طوری نمونـه بـه طور مختصر یـادآور مـیشویم.

    1. گوی زدن جوانان درون مـیدانـهای قشلاق ها بدون سواری بر اسپ کـه با دویدن رقابت صورت مـیگیرد هر گروپی کـه قویتر مـهارت خود را درون فنون چوگان "چکان" وبردن توپ "پوت" بـه جایگای "آل" هنرمندانـه انجام دهد- نامش درون منطقه مشـهور گشته شـهرت عالی کمایی مـینماید. واین باعث مـیگردد که تا اطفال از خوردی بـه پهلوانی و ورزش دل ببندند وتشویق شوند که تا پهلوان با نام ونشان ملک خود باشند.درشغنان نیز جوانان پیـاده گوی بازی مـینمایند.

    2. بزکشی درمـیان آب ویـا جهیلکی کـه برای این مسابقه درون قشلاق های شان طبعی یـا غیر طبعی وجود دارد- وآب آن از مـیان بالاتر نباشد جوانان پوست محکم را از زیر شرشرهء کـه "ی از آن بـه پایین مـیریزد" با رقابت زورمندی درون مقابل هم برداشته وبا دوش بسیـار سریع بـه جهیل مـیکشانند وبعد درون مـیان جهیل هربه نفع خود رقابت نموده آنکسیکه از همـه با مـهارت وزورمندتر مـیباشد دوباره آنرا بـه همان شرشرهء آب آورده ومـی اندازد از کلان یـا قریـه دار ودیگر بزرگان تحفه دریـافت مـیدارد- درین بازی هرقدرکه تعداد بازی کننده زیـاد باشد بـه همان اندازه هیجان انگیز هست وبرای بازی کننده زور وبازو ومـهارت زیـاد لازم هست تا برهمـه رقبای پهلوانی او ثبوت گشته واز مـیان آب مؤفق بدر آید.

    3. "دندان گیرک" گردآو روشانیـان درون جشن های شاگونی درین بازی بهی کـه مؤفق مـیشود تحفه ویـا جایزهء کلانی مـیدهند- از جمله- چپن- یـا جوانـه وغیره اجناس.

    بازی طوریست کـه دیک چوینی کلان را کـه در خیرات ها- طوی ها وجشن ها جهت پخت وپز استفاده آورده درون یک صفهء بلند وهموار جابجا مـیکنند- وبعد آنرا لبالب پر از آب پاکیزهء جویبار نموده همرای آب داخل آن تقریبأ بـه مقدار یک سیر آرد جو ویـا گندم را مخلوط کرده "قسمـیکه آرد با آب خوب حل شود" وآنرا گرداو مـینامند ویک سکهء پنج افغانیگی یـا دو افغانیگی فلزی را بـه داخل این "گرداو" مـی اندازند که تا در عمق دیک بـه زیر آن آب وآرد حل شده آن پنـهان شود. آنگاه از جوانان حاضر بـه مسابقه دعوت مـیکنند که تا دست های خود را پشت سر گرفته وبسته نمایند- بزرگان وتماشاچیـان بـه فاصلهء معین از صحنـهء مسابقه جا گرفته وکسیکه بازی را کنترول مـیکند "رفری" از طرف مجلس تعین شده پهلوی دیک ایساده شده بـه کنترول رقابت بازی کنان آماده مـیگردد. آنگاه افراد بازی کن کـه دست هایشان درون پشت سر بسته مـیباشند سرهای خود را درون "گرداو" دیک فرو مـیبرند بعضی ها سر خود را که تا شانـه وبعضی ها تاگردن یعنی بـه اندازهء بلندی وکوتاهی قد یـا گردن درآب دیک با دندانـها ولب هایشان بـه جستجوی سکهء فلزی مـیپردازند- هرجوانیکه توانست با دهن آن سکهء فلزی را از مـیان "گرداو" بیرون کشید جایزه بدست مـیاورد. البته درون جریـان بازی هیچ حق ندارد بـه دیگری مشکل ایجاد کند اگر افراد بازیگر زیـاد از اندازهء محیط دیک باشند- درآنصورت بازیگران بـه چند گروپ تقسیم شده هرگروپ بـه نوبت بازی را اجرا مـینمایند به منظور بازی از ده الی پانزده دقیقه وقت تعیین مـیشود-انیکه نفس شان بـه سر مـیرسد مـیتوانند سر خود را از دیک کشیده نفس تازه کرده و دوباره سر درون دیک فرو نمایند با مؤفق گشته یـا را بـه صفت جایزه از آن خود سازد. به منظور بررسی تمام بعدهای فرهنگ عامـیانـهء پامـیریـان وپیوند آن با گذشتهء تاریخ وتمدن آریـانا وقت وزمان ومحیـا گردیدن شرایط کاری مجهز بـه کار هست تا محققین بتوانند- غنای کمـی وکیفی آنرا درون پیوند با فرهنگ ملی ما روشن وبا نسل های آینده معرفی نمایند مثلأ درون فرهنگ عامـیانـهء مردم شغنان- واخان- زیباک- منجان- اشکاشم- شیوه وخنج پامـیر بدخشان به منظور هریک از اجزای برگذاری این مراسم نامگذاری هائی مشخص مـیباشد کـه اکثرشان درون زبان اوستایی وکتابهای مربوط بـه آن تذکر یـافته و رابطهء این نامگذاری ها ودر مجموع زبانـهای پامـیری را با پیوند محکم آن با زبان اوستایی بازگویی مـینماید. مثلأ کلمات- شگون- پتچلوم- کـه "شاگون" "وپتچلوم" مـیشود اکنون هم درون فرهنگ عامـیانـه پامـیر شاگون بـه معنی "نوروز" یـا شگون نیک کـه این روز دارد وفرخندهوسعادت بـه بار مـیاورد یعنی "فعال نیک" "وپتچلوم" آنگاهی کـه بابه دهقان قبل از همـه درون روز مراسم نوروزی "شاگون بعداز سفید خانـه با آرد باقلی ویـا "مشنگ" کـه در زبان عامـیانـهء آنـها هم " باقلا" "مژک" نامـیده مـیشود وتوسط خانم های خانـه "کی بانو"دروازه ء خانـه برویش بازگشته دهقان داخل خانـه شده غذای را کـه "قماچ" از آرد گندم با سمنک وروغن زرد هست را با خواندن دعا صرف مـینماید البته بعد از ورود وی راه مبارک باد همـه همسایـه گان کـه در جریـان روز بـه خانـه های یکدیگر مـیروند- وشاخچه ها از درخت بید "نمونـهء سرسبزی وشادابی" بدست گرفته "شاگون بهار مبارک" مـیگویند غذای سمنک با قماچ یـا دیلیـه "باج" را مـیخورند ودعای "شاگون بهار- مبارکتی کار- یک دانـهء ما هزار- هزار ما بیشمار- بحق خوجه عبدالله انصار" کرده و آمـین مـیگویند- واز خانـهء او برآمده بـه دیگر همسایـه مـیروند. یـا بـه عبارهء دیگر این بابهء دهقان- پتچلوم را خورده آمدن همسایـه ها را جهت مبارک بادی چنانی کـه در فوق تذکر یـافت افتتاح مـینماید. درون فرهنگ عامـیانـهء دهقانان پامـیر خواجه عبدالله انصار پیر دهقان محسوب گشته- درکارها از نام وی تبرک مـیجویند. گرچه درون همـین مراسم طفلی را بـه مرکب سوار کرده بـه دروازهء خانـهء "شاگون کرده" با بابه دهقان رئیس خانواده- یکجا همرایی نموده از دهن دروازهء خانـه صدا مـیزند کـه من دولت شاگونی را بـه شما آورده هم و سه بار آنرا تکرار مـیکند وآنگاه "کی بانو" با خانم بزرگ خانـه درون حالیکه آرد سفید را درون کف دست دارد ودروازه را باز مـینماید وبا داخل شدن آنـها این آرد را مبارکباد گویـان بر شانـهء راست طفل وبابهء دهقان مـیچسپاند- وآنـها هم خمچهء درخت یـا شاخچهء درخت را بـه وی اهدا مـینمایند واین خانم این شاخچه ها را کـه بعضی نمونـهء گندم وبعضی نمونـهء باقلی اند ورنگ هر شاخچه باهم فرق مـیکند را از آنـها با احترام زیـاد گرفته استوار مـینماید ما به منظور انکه دوباره این کلمـهء اوستایی وحفظ آن درون فرهنگ پامـیریـان مثالهای گفته باشیم با شرح مختصر بالا پرداختیم- اگر درون بارهء شاگون بهار با رسم ورواج هایش درون پامـیرات کـه اکثرشان همان تکرار رواج های کهن آریـایی درون عصر ما مـیباشد مفصل وکامل صحبت نماییم ناچاریم کتاب بزرگی را تألیف نماییم کـه من امـیدوارم این عرصه به منظور پژوهشگران دانشمند خود منطقه با اثر کمک های منابع فرهنگ دوست وطن خواه وعدالت پسند ملی وبین المللی کـه خواهان ترقی علم ودانش وهمگرایی ویکدیگر فهمـی تمدن بشری اند روزی مـیسر گردد.اکنون کـه کلمات "شگون" و( پتچلوم) اویستائی را شرح کردیم راجع بـه بقیـه مراسم آن صحبت مـینمایم.
    شاگون بهار - کـه اکنون بنام نوروز عالم کـه از طرف جامعهء بین المللی بـه مثابهء نوروز جهانی شناخته شده با تمام ویژههایش بازگویندهء تاریخ- وتمدن پرافتخار نیـاکان ماست- وچه خوب هست که همـه ساله با درخشش پرتو مـیترا وتجلای زرین شعاع پربرکت او بر نشانی های نجمومـی عامـیانـه پامـیریـان کـه بنام قلات های شاگونی برفراز کوه های متصل با قشلاق های شان مـیتابد درون فضای صلح ودیموکراسی- صفا وصمـیمـیت - وحدت ملی وعدالت استقلال وحاکمـیت ملی وسعادت همـه ملت عزیز افغانستان عزیز برگذار گردد وبا این سردهء زیبای نوروزی از روزن خانـه ها بـه داخل خانـهء سفید دیده با آرد شگون راه سفید شادی وسعادت مـیباشد با صلابت تمام توسط نوجوانان ندا سردهند.

      نوروز شدو لالهء خشرنگ برآمـــد بلبل بـه تماشای دف وچنگ برآمـــد

     مـــرغان هوا نعرهء مستانـه کشیدند مـــــرغ دل من از قفس تنگ برآمد

     شاگون بهار اولین بار توسط جمشید پادشاه پیشدادی کـه به فرکیـانی تخت ساخت- بوی های خوش آفرید- طبابت وتندرستی آورد کشتی ساخت واز آب گذشت وبر پا گردید چون برتخت نشست بنا بـه گفتهء فردوسی-

    سرسال نو هرمز فرودین+بر آسوده از رنج تن دل زکین- بـه نوروز نو شاه گیتی فروز+بران تخت نشست فیروز روز- بزرگان بـه شادی بیـاراستند+مـی و رود رامشگران خواستند+چنین جشن فرخ از آن روزگار+نمانده از آن خسروان یـادگار

    در نوروز نامـه منسوب بـه حکیم عمرخیـام آمده هست "گویند ایزد تبارک وتعالی بدان هنگام کـه فرمان فرستاد کـه خوشید ثبات برگیرد که تا تابش ومنفعت او بـه همـه چیزها برسد" آفتاب از سر حمل برفت وآسمان او را بگردانید تاریکی از روشنایی جدا گشت وشب و روز پدیدار گشت وآن آغازی شد مر این جهان را" نوروزنامـه ص3- درون فرهنگ کنونی پامـیریـان بدخشان نور وروشنی یکی از عقاید نـهادینـهء فلسفی درون مذهب و رسم ورواج های دینی وفرهنگ عامـیانـهء مربوط بـه آن مـیباشد- کـه در باره توضیحات مختصری مـینماییم. کـه چگونـه مقدسیت نوروز درون فرهنگ کنونی اسلامـی آنـها پابرجا مانده است.

    خانـه سپامـیریـان کـه در اوراق قبلی راجع بـه آن حرف های داشتیم دارای روزن کلانی مـیباشد کـه نور وروشنی از آن بـه داخل خانـه مـیتابد- عرفه نوروز یـا "شاگون" بنا بـه ثبوت های مروجهء عامـیانـه آنگاهیکه نور آفتاب از روزن بالای نشان نوروزی درون داخل خانـه وهم بر "قلات های نجومـی" کوهستان مطقه بتابد یعنی یکروز قبل از شاگون گرفته مـیشود. اعضای فامـیل نور آفتاب را بالای نشانی همـیشگی خود مـیبینند فورأ مشتی از آرد را گرفته بر مقدمش بالای نشانی نثار مـینمایند وسفیدی آرد از علامات جامـهء سفیدی فریدون بجا مانده کـه با آن بـه جنگ ضحاک رفت.و (فردوسی)مـیگوید- بپوشید بعد جامـهء نو سپید+نیـایش کنان رفت دل پر امـید+فریدون بـه خورشید بربرد سر+ مـیان تنگ بسته بـه کین پدر. (شـهنامـه)

    ودرخانـه بوی خوش را منتشر نموده ان خوردسال "لفتک ها" کـه نوعی از اسباب های بازی آنـها مـیباشد را با تار وسوزن یک چمچه شیر درون پرتو نور خورشید کـه بر نشانی نوروزی داخل خانـه تابیده مـیگذارند- واز آن شگون نیکو را به منظور آینده خویش آرزو مـینمایند- ومـیگویند فردا "شاگون" است.

    بوی خوش کـه عبارت از مالیدهء آرد با سپند- وگل های کوهی وگیـاهیکه درون مـیان مردم "عرق رسول ص" نامگذاری ومخلوط با روغن زرد نموده بر دیوارهء پیش روی "دیکدان " یـا تنور نان پزی داخل خانـه بالای یک بیلچه آتش گرفته شده از تنور "دیکدان" گذاشته مـیشود وبوی لذت بخش آن بـه تمام گوشـه های خانـه انتشار مـیابد وخانـه را فرا مـیگیرد- درون شاهنامـهء حکیم فردوسی ساختن بوی خوش بـه جمشید نسبت داده شده+ دیگر بوی های خوش آورد باز+که دارند مردم ببویش نیـاز- چه عود وچه عنبر چو روشن گلاب+چه بان چو کافور چون مشک ناب. صــ22 ( شـهنامـه پادشاهی جمشید)

    (لفتک) کـه کلمـهء هست از لغت عامـیانـهء مردم بدخشان "گودی- ک چوبی کوچک کـه رویش با ریسمان های رنگه ساخته شده و لباسش که تا آرایش دیگر معرف لباس محلی انـه منطقه مـیباشد" ودر زبان شغنانی پامـیری آنرا (ژینجچ )ودر اشکاشمـی " لفتک" وبه واخانی آنرا " کیسکن" مـیگویند کـه همـه کلمات اوستایی اند چون مطالب ما از مقدسیت نور درون فرهنگ پامـیریـان هست لذا از موضوع خارج نگشته درون باره توضیحات خویش را ارائه مـیداریم – نور- درون مذاهب وادیـان کهن آریـائی از مذهب مزدائی- زروانیسم- مزد "زردشتی" کـه وابسته با یکدیگر مـیباشند جایگای اساسی خود را دارد. احسان طبری درون کتاب جهان بینی های خویش از قول دانش مند معروف گرشمن مـینویسد: بـه عقیدهء گرشمن درون مذهب مزدائی کهن "اور مزد "خداوند خیر"- مـهر "مـیترا"- ناهید- "زهره" درون مرکز قرار دارد نـه تقابل "اورامزد" و اهریمن". صفحه 64 مزد.(جهان بینی ها)

    اورمزد درون زبان های کنونی پامـیری:

    به زبان اشکاشمـی- اور معنی باران و مزد بمعنای فایده را گویند- وبه زبان شغنانی- (مزداو) را مـیتوان صاحب سازندگی معنا نمود- چون خداوند خیر "اور مزد" با-( مـیث) بـه شغنانی یعنی روز- "مـیترا" آفتاب- ناهید- ستارهء زهره "نورسعادت" همـه منتشر کنندهء نور مـیباشد با کلمـه "مـهر" کـه بازتاب آن گاهی درون آسمان اگر صورت مـیگیرد پامـیریـان آنرا باز شدن دروازه عرش وتجلی عقل کل مـیشمارند وبه حرمت آن مراد کامـیابی ها بر مشکلات را از خداوند یکتا مـیخواهند.

    یعنی از فلسفه عقیدتی نیـاکان ما قبل از دین مقدس اسلام وپذیرش آن درون چوکات زبان وتفکرات عمومـی مردمان پامـیر بدخشان کنونی چنان بازتاب یـافته کـه مـیتوان بـه مسایل موشگافانـهء تحقیقات علمـی وتاریخی آن وچگونگی توافق وتقویـهء فرهنگ آن درون خدمت فرهنگ اسلامـی وملی، سود جست وبا شعار بـه پیش بـه سوی نور درون مقابله با ظلمت برخاست. چنانچه گفتیم از مذاهب کهن مزدائی وزروان- کـه به معنی بیکران وزمان یـاد هراست که تا مزد "زردشتی" وبعد ها مذهب مانی کـه خیر وشر- اوهورا مزدا واهریمن را چون گوهر ظلمت با تفاوت های فکری نـهاد عقیدهء دینی قرار داده اند را مـیتوان درون عقاید مذهبی اسلامـی تشیع پامـیریـان کـه شکل عنعنات اسلامـی را بخود گرفته باز یـافت ونگارنده فکر مـیکنم کـه توحید درون مذاهب آریـائی کهن ما با بخش های دیگر عقیدتی اش درون پذیرش دین اسلام وغنامندی فرهنگ آن درون منطقه نقش بـه سزائی داشته است- زیرا اسلام کـه دین کامل از طرف خداوند به منظور همـه بشریت هست عقیدهء نور وخرد را بر جهل یـا پیروزی خیر را بر شر واهریمن- نیکی را بر بدی با پرستش یگانـهء لاشریک بـه ارمغان آورده لذا مساعدت وشرایط ذهنی وعینی به منظور پذیرش وتقویـهء آن بواسطهء آن فرهنگ متجلا وغنی مشرقزمـین "آریـانا" "پندار، گفتار وکردار نیک" وغیره کمک کرده است. واینکه درون بعضی نقاط ایران وپادشاهان آریـائی درون مقابله با سپاه عرب قرار مگرفتند شاید بیشتر بخاطر حفظ قدرت وحاکمـیت ملی شان بوده باشد.

     در فرهنگ عامـیانـهء پامـیریـان آن رسوم وعقاید مثبت آریـائی تجلا یـافته کـه در تطابق وتقویـهء عقیده وی اسلامـی از جمله جان وخرد وطبیعت- وحدت واخوت- آزادهوجوانمردی- صلهء رحم ونیکی وحفظ ارزش ها وسنن با افتخار ملی- ترقی خواهی تأمـین وعدالت مـیان همـه مسلمانان وبشریت عالم نقش مثبت بازی مـینماید. مثلأ این رباعیـات را کـه در یکی از کتابهای مذهبی اسماعیلیـان پامـیریـان بدخشان "مراة التحقیقن" نوشته شده کـه منسوب بـه نصیرالدین طوسی مـیباشد مـیخوانیم.

      اول زمکونات عقل وجـــان اســــــــــت اندر پی او نـه فلک گــردان اســـــت

     زین راز چو بگذاری چهار ارکان هست پس معدن بعد نبات بعد حیوان است

     صفحه 25 باب سوم

    و یـا:

     بیست ونـه گردش دادند ترا آدم ساختند سیزده کـــــــردار دیگر اندرم انداختند

     گر تو انسانی بیـان گردش خود را بدان ورنـه جانرا درون تن هر زنده هم انداختند

     "شبستری"

    در بیـان فوق عالم خودشناسی راه بـه سوی خداشناسی مـیبرد وخرد وجانرا کـه پرتو از نور ذات امرباری مـیباشد تذکار مـیدهد- ورابطهء فرهنگ کهن ما را با تطابق کامل بـه اسلام بیـان مـیدارد.

    یعنی عقل وجان یـا(عقل نفس) بـه امر حق تعالی کـه نور عالم علوی اوست. نـه فلک همان نظام "شمسی وسیـارات نـه گانـهء آن" بـه چهار ارکان- آب- خاک- آتش وباد بوده- با موالید ثلاثیـه "معدن- نبات- حیوان- ساختمان اولی مکونات که تا حیوان را معرفی مـیگردد کـه از مـیان حیوان انسان کـه دارندهء شعور خود شناسی وخداشناسی مـیباشد ویـا بـه عبارهء دیگر اشرف مخلوقات گردیده هست وپا بـه مـیدان بندگی- طاعت وعبادت- مـیگذارد. تخم پدر بـه رحم مادر انتقال یـافته درون طی نـه ماه وچند روز پای پرورش از جنین که تا آخر هفت اعضای بدن را تکمـیل نموده بعداز تولد درون مدت یکسال کـه دوازده ماه هست به مرحلهء تشخیص وتمـیز قدم مـیگذارد- درین دوران بیست ونـه گردش را تکمـیل مـینماید- پنج حواص ظاهری پنج باطنی با خواب وبیداری وتلاش وتعقل کرداریست کـه او را بـه پایـهء اشرف المخلوقی مـیرساند.پنج حواس ظاهری چشم- گوش-دهن-بینی-دست ها و پنج درون باطن بخل- –کبر-خشم –حسد با سه ضرورت عمده حیـات یعنی خواب وخور-بیداری و تلاش به منظور ادامـه یـا ضرورت بقا یـا تسلسل حیـات با- فهم جزی (عقل جزئی) مبدا ء مـیعاد مـی باشد.

     در مقایسهء این گفتار ها چه با مفرفت مذاهب کهن آریـائی قبل از اسلام وچه درون تصوف وعرفان اسلامـی همگونی های زیـادی موجود است. ویـامثلآ درون رباعی ذیل مقایسه- "پندار نیک- گفتار وکردار نیک" را کـه اساس- تربیـه انسان وکرامت او درین مزدء زردشتی مـیباشد بـه وضاحت مـیتوان با اسلام درون فرهنگ کنونی ما مقایسه نمود

     مـیگفت نبی کـه اهــــــــــــل جنت چـــــــار است

     پندار خـــــوش و زبان خـــــوش گفتار است

     ســـــــــــــــــوم دل نرم چـــــارمـین دست سخــا

     رحمت بـه کــسی کـه این چهــــارش یـار است

     "خواجه عبدالله انصاری"

    صلهء رحم کـه یکی از مکارم اخلاقی درون اسلام هست با آن سه نکته اخلاقی کهن- پندار- گفتار- کردار نیک یکجا شده – اندرز فرهنگی را درون تربیـهء انسان مسلمان واضیح مـینماید. همچنان درون یسنایی 45 قطعه 2 کتاب اوستا آمده است. "آن دو گوهر کـه آن گوهر خرد مقدس بـه آن گوهر خرد خبیث گفت! اندیشـه- آموزش- خرد وآرزوی گفتار وکردار- زندهوروان ما باهم یگانـه ویکسان نیست درون فرهنگ مذهبی خودشناسی پامـیریـان همـین مطلب چنین ابلاغ گردیده - احسان طبری جهان بینی ها صـ40 دو شـهرند درون وجود بنده پیدا+بود آفاق وانفس نام آنـها+پس آنـها ضدیت دارند باهم+که بی فکری نباید کرد آدم یعنی شـهر آفاق آن گوهر خرد مقدس وشـهر انفوس آن گوهر خرد خبیث را تمثیل مـینمایند. صـ30 کتاب جلالی شاه بخاری درون نوروزنامـهء خیـام همچنان آمده کـه در روز نوروز خداوند تبارک وتعالی دوازده فرشته را مؤظف گردانید که تا چار آن بر آسمان اهریمنان را نگذراند- چهار آن بر چهار گوشـهء جهان که تا اهریمنان را گذر ندهند که تا از کوی قاف درون گذرند چار دیگر بر آسمانـها وزمـین ها مـیگردند واهریمنان را از خلایق دور مـیدارند. نورزونامـه صـ3

     تأویل این بیـان فوق درون عقاید پامـیریـان وروز نوروز ظاهری وباطنی آنـها تجلی یـافته است- مطلب از نوروز باطنی آن هست که اگر خانـه ها را با رسوم "جمشیدی"- "آریـائی"- "اوستائی" با آرد سفید مـینماید واز چروک ودوده سیـاه پاک مـیسازند حتما خانـه وجود معنوی خود را نیز شاگونی نمایند. یعنی بدی ها وافعال ذمـیمـه را بـه افعال حمـیده ونیکوئی مبدل سازند که تا روز بر ایشان نو شده باشد. چنانچه درون کتاب مذهبی هفت باب ابواسحاق آمده است.

     نوروز ظاهری بود اندر تغیر سال نــــــوروز باطنی نبود جز تغیر حال

     نوروز اهل صــــدق بود تغیر فعل نوروز اهل کـذب بود زیب جسم ومال

     نــــوروز آن بود کـه بـــــود ایمـــــــــن از زوال (صفحه 35کتاب قلمـی)

    خوراک نوروزی پامـیریـان روز شاگون درون ورق های قبلی که تا جائی ذکر گردیده- تنـها درون شغنان دلیـه با گوشت وشیرپیره از تلقان وچهار مغز نیز غذای نوروزی محسوب مـیگردد- بقیـه رسم ورواج های مربوط بـه این روز- درون پامـیر بدخشان "اشکاشم- شغنان- واخان- زیباک- منجان- شیوه- روشان" وغیره نقاط آن آنقدر انبوه هست که به منظور نوشتن آن همـه کتابی حتما ارقام نمود- از جمله براری- تخم براری- باقلای قاقراخ- سه روز از قماچ نوروزی به منظور خوشاوندان امـید ارسال داشتن کـه آغاز آن درون جارو بستن- پرسیدن ساعت سعد را از ملا وسفید خانـه با آرد درامدن درون خانـه وغیره درون بر مـیگیرد درون چوکات رواج های اجرا مـیشوند کـه همـه بـه فرهنگ کهن سال آریـائی ما اکنون با شیوهء فرهنگ اسلامـی ارتباط محکم داشته و وثیقهء زنده بجا مانده آن محسوب مـیگردد.

    درین روز درون "واخان" اسپ ها را جهت دواندن و رقابت سپورتی بـه "پیگه" مـی برند- صاحبان اسپان تقریبأ یک ماه زحمت مـیکشند که تا اسپ خود را به منظور رقابت درون "پیگه" آماده نمایند- این اسپ ها را آنقدر به منظور دویدن عیـار وآماده مـیسازند کـه فاصلهء 8-9 کیلو متر ویـا بیشتر از آنرا درون مدت تقریبأ 15-20 دقیقه طی نموده بـه خط آخر مـیرسند- سوار بر پشت ء اسپ با مـهارت او را کنترول نموده بـه پیش مـیتازد- اسپ دوند- اول مـیاید وتحفهء خوبی دریـافت مـیدارد که تا اسپ سوم جایزه نصیب مـیشود. این پایگه دوانی اسپ ها درون روز شاگون بهار یـا نوروز درون اشکاشم- زیباک نیز رواج داشت- بزکشی نیز درون روز های نوروز با تخم جنگی ودیگر بازی توسط پهلوانان چاپ انداز وجوانان اجرا مـیگردد. خلاصه فرهنگ عامـیانـهء ما نوروز جاویدان را درون آغوش پاکیزهء نسل های دیگری کـه بعد از ما مـیایند حفظ خواهند نمود. به منظور اینکه راجع بـه نوروز عالم درون پامـیرات معلومات مفصلتری دیگری داشته باشیم. بقیـه حکایت اجرای نوروز را کـه هزاره بیک (سودا)نموده هست با گفتار فوق ضمـیمـه مـینمائیم.

    البته رواج های مراسم نوروزی درون پامـیرات تقریبأ یکسان مـیباشد- کـه جوهر آنرا درون نظر حتما داشت کـه از یک سرچشمـه آب مـیخورد وبا عنعنات دیگر جاهای پامـیر مختلط وعمومـیت دارد.

    در بیستم ماه حوت صدای آمد آمد نوروز درون منطقه طنین انداز مـیشود- زن ها مقدار ضرورت گندم را درون سبد انداخته با آب تر مـیکنند کـه بانوی هرروز مقدار آرد را شیره ساخته بالای گندم مذکور مـیریزد که تا سبز شود- وبعد آنرا توته توته نموده درون دیک انداخته زیرش آتش کرده آنرا خشک مـیکنند- کـه بعدها از آن سمنک وشاشپ بیـار مـیکنند کـه هردو غذای نوروزی مـیباشند. از جمله غذای" شاشپ" درون شکاشم- واخان- زیباک وکلمـه باج درون شغنان مروج است.

    بچه ها را با ساعت نیک کـه ملاها آنرا هدایت مـیدهند بـه دنبال چخ یـا "کلک" بزبان عامـیانـه بـه دشت گنج آباد ودیگر جاها کـه این بتهء سخت درون آنجا زیـاد هست اعزام مـیدارند- بعد از آوردنش درون روز نوروز از آن جهت پاک سازی "دودهء" کـه در خانـه وآن جای گرفته بـه صفت جاروب پاک کاری استفاده مـینمایند.

    روز نوروز با تقویم کـه نزد عدهء از ملاهای مجرب قریـه جات از حرکت آفتاب بـه خانـهء حمل درون کوه ها نشانی شده موجود هست تعیین مـیگردد. یعنی وقتیکه آفتاب درون همان نشان غروب کرد مـیگویند کـه فردا نوروز است. درون "واخان" این نشانی نوروزی را بـه حجت خراسان منسوب مـیدارند کـه گوئیـا او آن نشانی را کرده وبه مردم هدایت داده کـه با غروب آفتاب بالای آن نشان نوروزی را برگزار نمایند.

    غذای "شاشپ" از آرد سمنک کـه در فوق ذکر گردید با توته های یخ درون دیک جوشانده مـیشود وشیرین گردیده بالایش روغن زرد انداخته روز نوروز استفاده مـیشود.

    این غذا از قدیم بر سفرهء نوروزی مـیراث دوران کهن آریـانا بـه صفت غذا را تمثیل کرده با قماچ سنمک- وکلمـه باج غذای اساسی نوروز است.

    با "چخ" یـا "کلک" خانـه ها را درون ساعت سعد کـه منجم قریـه "ملا" هدایت داده درون روز نوروز پاک کاری نموده "دودهء" آنرا هم طبق هدایت درون جائی مشخص بـه طرف شمال یـا جنوب مـیاندازند بعد از انداختن آن با آرد "جو" ویـا "مشنگ" سراپای خانـه را بـه بسیـار ظرافت سفید کرده وخانـه را به منظور مبارکباد یـا شاگون بهار مبارک- اعضای فامـیل وهمسایـه ها آماده مـینمایند. اولین شخصی کـه به خانـه مـیآید و "پتچلوم" کـه لغت آن کلمـهء اویستائی مـیباشد ودر اوراق قبلی تذکر داده شده را باز مـینماید. یعنی مرد کلان با پسربچهء کـه بالای یک مرکب سوار داخل خانـه مـیشود ودر دست آنـها شاخچه تازهء بید با اشکال گندم وجو وباقلی درون آورده شده قرار دارد شاگون بهار مبارک مـیگویند. وخانم بزرگ خانواده بـه شانـهء آنـها آرد مـیزند وغذای نوروزی را پیش آنـها مـیگذارد که تا نوش جان کنند- بـه مرکب جو وبههای قلبه "ترید" کاه سفید همرای آرد جو ویـا دیگر غله ها را داده بر پشت آنـها هم کمـی آرد مـیزند.

    وبعد از آمدن وخوردن غذای سمنک- قماچ و"شاشپ" نوروزی دعا مـیکنند- کـه نوروز بهار- مبارکتی کار- یکدانـهء ما هزار- هزار ما بیشمار- بحق خواجه عبدالله انصار الله اکبر- واهل خانـه آمـین مـیگیرند. درین جا نام حضرت خواجه عبدلله انصار هم بـه صفت پوشش اسلامـی وهم بـه صفت پیردهقانان بر عنعنـهء نوروز آریـائی تجلی غنای فرهنگی را نمایـان مـیسازد.

    تمام خانواده ها عین رواج را درون "پتچلوم" گشائی مرعی داشته عمل مـی نمایند. وبعد همـه بـه خانـه های یکدیگر با شاخچه های تازهء بید رفته غذا مـیخورند ودعا مـینمایند- جوانان اعم از پسران وان درون جریـان روز بازی های تخم جنگی- پهلوانی- انواع سرگرمـی ها را دارند- کـه ان با تناب های بسته بر شاخ درختان خود را گاز مـیدهند ویـا با توپ ساخته شده توسط خودشان درون خرمن های هموار بازی چرخک را اجرا مـیکنند یعنی توپ را با ضرب بـه زمـین زده وقتیکه بلند شد چرخ زده دوباره بـه آن ضربه وارد نموده همـین طور ادامـه مـیدهند.

    وقتیکه پیشین یـا آفتاب نزدیک کوه ها رسید قلبه را آورده بـه ساعت سعد طبق هدایت "ملا" چند خط درون زمـین قلبه مـینمایند ومقداری کم از تخم را از جورابی کـه پشمـی مـیباشد بـه زمـین طور شگون نیک مـیپاشند- وبقیـه را با جوراب همرای یک قبضه "گل خار" از راه روزن خانـه بـه خانـه مـیاندازند.

    هنگام چند خط شدگار یک نفر خانم با پوستین بـه روی خاک خود را لول مـیدهد – کـه معنی اش آن هست که خاک پدر ومادر انسان- ونعمت ده زندگی او هست – از زندگی که تا مرگ درون آغوش او خواهیم بود. بعد از آنکه دهقان آن تخم را با جوراب درون خانـه انداخت خانم خانـه چمچهء چوبی را از طریق روزن بـه بام مـی پرتاود- ودهقان درون بالا منتظر این چمچه چوبی بـه پشت زد آنرا شگون خوبی سال پربهره وحاصل خیز حساب مـیکنند واگر بـه روی افتید برعسال "نو قان" وکم حاصلی وگرسنگی خواهد بود – چون انسان درون قدیم بـه نسبت نداشتن وسایل درون مبارزه با حوادث طبیعی ناتوان بود لذا این فال ها را بـه نسبت عجز خود درون مقابل طبعیت حساب مـیکرد. ودر معنی حتما آش دهقان ودود غذای آن از روزنش همـیشـه پرمنفعت وبلند باشد کـه چمچهء چوبی آش خوری مثل آن است. واین چمچه اندازی سه بار از روزن بخانـه واز خانـه بـه روزن یـا بام تکرار مـیشود بعد هم دهقان بـه خانـه آمده آن تخم غله درون جوراب را بـه ستون مـی بندد وتا سال آینده و نوروز آن باقی مـیماند. "کاچی" یـا نوعی "لیپی" همرای شیرآب وروغن هم غذای سرقلبهء نوروز مـیباشد- قابل تذکر هست که درین رسم ورواج های کـه کلانی وخوردی خانواده درون آن موج مـیزند تصویر نظام دودمانی "مـهستانی" "مـه آبادیـان" نیز تجلا یـافته است. همچنان روز نوروز غیر از گذشته کهن خود کـه به تمدن وفرهنگ همـه مشرقزمـین تعلق دارد – همـه پذیری خود را درون عالم بشریت با رسائی تمام ثبوت کرده است. نزد اهل تشیع وتسنن وهمـه مسلمانان عزیز وگرامـی مـیباشد اهل تشیع مـیگویند- درین زوز "علیع" خلیفهء چهارم عالم اسلام بـه خلافت انتخاب شد و بزرگان عالم انسان تجلیل این روز را گرامـی داشته اند.

    علمای اهل تسنن هم اکثرشان این روز را روز دوستی واخوت- کار وپیشرفت اتحاد و همدلی درون مـیان مسلمانان مـیشمارند. و ازین جهت هست که نام خوجه عبدالله انصار بـه صفت پیر دهقان درون دعاها خوانده مـیشود از جمله علمای اسلامـی حکیم خیـام درون نوروز نامـه آورده هست دوازده فرشته درین روز چهار فرشته بر آسمان که تا اهریمنان را نگذارند – چار آن بر چار گوشـهء جهان که تا اهریمنان را گذر ندهند که تا از کوه قاف درون گذرند وچار دیگر درون آسمانـها وزمـین ها مـیگردند واهریمنان را از خلایق دور مـیدارند. نوروزنامـه صـ3 آغاز کتاب کـه هدف از آن گفتار دفاع از بزرگی وتجلای تاریخی فرهنگی این روز پرافتخار درسنن با افتخار وطن ما همـه مشرفزمـین مـیباشند- کـه حاجت بـه شرح ندارند.

      برچهرهء گــــــل نسیم نوروز خـــوش هست در صحن چمن روی دل افروز خوش است

     از دمـی کـه گذشت هرچه گوئی خوش نیست خوشباش زدی مگو کـه امــروز خوش است

     رباعیـات عمر خیـام

     سروده ها وادبیـات عامـیانـه: فرهنگ عامـیانـهء کنونی پامـیریـان از نگاه ادبیـات نیز غنی مـیباشد کـه در قالب چهار بیتی- رباعی سروده شده ودر قالب آهنگ بلبلی واخانی- فلک شغنانی ونوحه هنگام سوگواری مداح خوانی اجرا مـیگردند. علاوه بر این سه قالب آهنگ های بزمـی چه درون قالب غزل وچه درون قالب های دیگر موسیقی چون شـهنات- بوسه لیک- تاره وغیره زیـاد مـیباشند. مثلأ- خوانندهء با دف ونی درون طوی ها با همراهی چند تن دیگر بـه شکل "کورس" مستانـه وشاد چهار بیتی ها را مـیخواند وشاه مرد با وزیرانش واهل خانـه واشتراک کننده گان او را با نثار پول ویـا چیزی از صنایع دستی وطنی بافت خودشان چون جراب پشمـی- ویـا چند متر تکه تشویق وسپاسگذاری مـینمایند- اینرا هم حتما تذکر داد کـه بافتن صنایع دستی چون جاکت- گردن بند- چکمن- جوراب- دست کش- گلم- دوختن پوستین- چموس- کفش چوبی- که تا مسی صنعت- وبافت کرباس ساختن کوزه- تغاره- چینی کاشی گرفته از گل- آهنگری ساختن آلات دهقانی وکار- نجاری- رنگ دوات ساختن باروت سیـاه – کاغذ وغیره از قدیم ترین دورانـهای تاریخ تمدن آریـانا درون پامـیر بدخشان وجود داشته وتا دوران عصر جاضرهم دیده مـیشود- کـه متأسفانـه درین سالها به منظور تکامل آن توجه صورت گرفته نمـی گیرد. بهر صورت! بر مـیگردیم بـه اصل مطلب خوانندهء کـه با دف ونی درون طوی ها گاهی شعر را از شاعران زبان دری وگاهی از ادبیـات عامـیانـهء کـه در طی قرون توسط افراد جامعه سروده شد و به بـه یـادگار مانده استفاده مـینماید. درون اشکاشم وزیباک- واخان- منجان خواننده آهنگ خود را درون پایگهء خانـه با خود همراه نموده اجرا مـیکند وچند هنرمند دیگر برایش دف ونی مـیزنند وهم آوزی مـینمایند.

    طرز اجرای آهنگ ها گونان هست که با ضربه های دف تغیر مـیکند- وبنام های 4و6 که تا هشت ضربه- روان وکشال- بـه زبان موسیقی هند تین وتال و"روپک" وغیره اجرا مـیشود.

    آهنگ های دف ونی اکثرأ بگوش مردم محلات پامـیر مشخص وآشنا اند- وچنان با کیفیت اند کـه لذت بردن از تکرار آن با شعر وچهاربیتی دیگری بیشتر مـیگردد- درشاهنامـهء فردوسی بزرگ آن گاهیکه رستم جهت آوردن کیقباد بـه کوه البرز مـیرود- او را مـی یـابد- و مژده شاهی را بـه وی مـیدهد راجع بـه سرود دف ونی-چنگ آمده است. سرایندهء این غزل ساز کرد- دف چنگ ونی را هم آواز کرد+که امروز روزیست با فروداد+که رستم نشسته هست با کیقباد "شاهنامـه" صـ62 این صنعت که تا موسیقی عصر ما هم درون پامـیر با قوت وجود دارد با آنکه آوازخوانی با آلات موسیقی نو هم رواج یـافته است.در فرهنگ عامـیانـه آهنگ های دف-

     گلــــــــــــــه با یـار بــــــــــــــده جــــــــــــــــوان آزار نـــــــــــــــــــده

     گــــــــــــــــل ســــــــرخ بته دار پاشنـه بلند مــــــــــــــــــــــــــــوزه دار

     کوگک سرسنگ مـیکند ققره بناز یـارجان بـه روا رواست جــانم بـه گداز

     ای بار خـــدا درون آسمان ابر انداز این یـار رونده را بـه من معطل ســـــاز

     گلــــــــــــــــه با یـار بــــــــــــده جـــــــــــــــوانـه آزار نـــــــــــــــــــده

    به زبانـهای پامـیری شغنانی- واخانی- اشکاشمـی وسنگلیجی نیز سروده های عامـیانـه زیـاد است. از جمله بـه زبان واخانی.

     وزشـه گــــــــــــل ار گیرمـی شـه بلبل ار گیـــــــــــــرمـی

     وزشـه جــــــــــان ار گیرمـی یوتت خان ار گیـــــــــــرمـی

    معنا- مـین یک گل نازنین مـیگیرم زبان بلبل داشته باشد زبان بلبلی خوانی کـه آهنگ زیبای درون واخان مـیباشد وآنرا زنان هنگامـیکه بزرگان محلات بـه ایلاق ها جهت تفریح مـیروند ویـا عایلهء خود را درون ایلاق خبر مـیگیرند بـه اسقبال آنـها باهم آوازی چند نفر زن یکجا اجرا مـیشود زنان با آهنگ فلک مانند کـه در همـه جای بدخشان مرسوم هست بعد از گفتن چهاربیتی مـیخوانند "بلبلی ترنالما" "بلبلی برایت مـیخوانم" من یک جانانـهء خوب مـیگیرم+وز کدخداها مـیگیرم.

     وزی رچم که تا کرت کرت پرچادت ژغت- من مـیخواهم بـه قریـهء کرت نزد یـار خود مـیروم کـه زیبا هست ولی افسوس بـه قهر است

    وز بـه کرت نـه رچم – وزشـه گل درون گیرمـی- لذا از دست قهرش بـه کرت رفته نمـیتوانم- ولی مـیخواهم گلی خوب بگیرم. آهنگ نام بلبلی درون شـهنامـه تذکر یـافته است.

    به لسان شغنانی هم این خواندن با دف وچند ونی رواج دارد- کـه به نامـهای شاعری یـاد مـیشود مثلأ ته درگاندیریی رگوف+کمند جناوته فروگ+یکبا مـه نالن نغوگ- ژیوجم مـه پهلندی فید معنا درون دروازهء خانـه شما شرشرهء آب هست وابروان یـارجان کـه ته خطاب مـیشود مانند کمند است- یکبار ای نازنین نالهء مرا گوش کن+ دوست مـیدارم کـه در پهلویم باشی

      به زبان اشکاشمـی: توغدم په رن یک کمـی شمال فد+مشنا مقصد اوجرج جان جمال فد

     جاناجانی منبانـهی+تی مـیل شدوک پزین په هر خارو خسی هر رم رم ستی سرسبیل توبا هرځه غژی+زینـهار په زینـهار ته ای گپ نـه نسی

    ترجمـه بـه قریـه "رن" رفتم یک کمـی شمال "باد بود"+مقصد از رفتن بـه آنجا دیدن کبک نازنیم جمال بود

    مطلب از کبک محبوب کـه بنام جمال یـا ی بنام بوده مـیباشد. بقیـه این محبث را درون صفحات بعدی بیـان مـیداریم. درون جملات فوق این اشعار عامـیانـه ادبی کلمات اوستایی مدغم هست مثلآ کلمـه "رن" همان قشلاقیست کـه فریدون "فرفال" درون قلعه آن بزرگ شده-

    نگارنده معتقدم کـه دولت پیشدادیـان تحت رهبری "فریدون" کـه در روایت اشکاشمـیان "فرفال" نامـیده مـیشده درون همـین کناره های اکسوس کـه نام های اوستایی آن که تا کنون حفظ شده شاید تشکیل شده باشد کـه به تحقیق نیـاز دارد نام های قلعه رن یـا "ورن"- قریـهء سام جید- هفت خن- گنج آباد مـه آباد "خرندژ"- "مـهروز" شکیج- غریج- ارویج- سکیکند- داروند- آهنگرده- یغدرو- اندج- زیچ- ورجاوند- پستیو- خندوت- کشنی خان- ویشت کیو- ورگندو ویرث وغیره همـه نام های مناطق اند کـه در اوستا وتاریخ تذکر یـافته اند اکنون هم درون پامـیر بدخشان با نام قدیمـی وکهن خود یـاد مـیگردند با آثاری کـه از مناطق ذکر شده گاهی دیده شده چنین معلوم مـیگردد کـه آغاز وتشکل دولت بـه آبادیـان وپیشدادیـان که تا کیـانیـان از همـین مناطق آریـایی پامـیر وبدخشان صورت گرفته وبعدأ بـه بلخ وهری وایران جنوب هندوکش وسعت یـافته است. محققان ایرانی کـه عمومأ زبان پهلوی را فرزند کلان زبان اوستایی مـیشمارند گویی از موجودیت زبان های پامـیری- فارسی دروازی- کـه نسبت بـه اوستا از پهلوی کرده نزدیکتر اند بی خبر مانده اند. و نمـی دانند کـه زبان های پامـیری با زبان فارسی - پشتو و- نورستانی وپشـهء بخصوص پشتو وفارسی تلفظات مشترکی را دارا مـیباشد کـه از پیوند عمـیق آنـها حکایت مـیکند- وبه اثبات مـیرساند کـه زبان های پامـیر گنجینـهء اوستایی آریـانای کهن مـیباشند. زبان پهلوی بعد از مـهاجرت آریـائیـان درون مناطق دورتر از (وخانیرث) بمـیان آمده هست که اجزای از زبان اوستای را درخود دارد.

    خانـه سازی: خانـه های پامـیریـان کـه در اوراق قبلی راجع بـه ساختمان هندسی آن تذکراتی داده شد- از نگای فرهنگی بازتاب دهندهء سنن اوستائی وآریـائی حتی بودائی را درون خود جذب داشته بازتاب مـیدهد ونیز فرهنگ اسماعیلی تشیع اسلامـی را جلوه مـیدهد چناچه آتش دان ودیکدان آن کـه به آتش ونور ارتباط مـیگیرد از فرهنگ کهند ما حکایت مـیکند- هرگاه آدمـی ازین خانـه بـه سفر برود کمـی خاکستر را درون ساق بوت- چموس یـا موزهء خود انداخته وسر آتش داد را کـه مایـهء پاکی ونور هست با دست لمس مـیکند پنج ستون علامـهء پنج تن پاک محمدص – علی رض – فاطمـه- حسن وحسین خانـه را درون زیر سقف کـه روزن درون اوسط آن قرار دارد استوار نگه مـیدارند- وکنج آن جای عبادت خانواده مـیباشد کـه چوب بالای آن را تیر مـیگویند وبه طرف قبله روی دیوار ها جای گرفته هست روزن تمثیل کنندهء روشنی وخرد وپوشش نفس را بیـان مـیکند درون کیش زردشتی نیز- همـین پنج تن کـه عبارت از اهل بیت زردشت مـیباشند با عث احترام زردشتیـان مـیباشد وبا فرش گلیم از موی بز- نمد ودیک وتبق کـه همـه ساخت خود منطقه بودند مجهز بود درین سالها- فرش کاملأ تغیر کرده جای قالین افغانی- وگلیم ونمد را فرشیـات وارد شده ایرانی وپاکستانی وخارجی گرفته زیرا به منظور سهولت بافتن درون منطقه توجه نمـیشود- صنعت بیگانـه و واردات آن تقویـه مـیگردد.

    خوراک مردم: از برنج که تا گوشت- اتاله- حلوای شیر- شیر فتیر با روغن زرد ونباتی "دلیـه" شورچای- شیروغن- آش پتک ومژک- گندم وغیره مـیباشد کـه نظر بـه توان اقتصادی هرمحیـا مـیگردد.

    لباس چکمن پوشی- پوستین- شوالک پشمـی- تاقی دوزی- با چموس اکنون تقریبأ از مـیان رفته ومردم با کالای وارداتی بخصوص لیلامـی کرته وایزار خود را عادت مـیدهند.

    بازی ها: پهلوانی- "لش" بازی- پیگه- توپ بازی با چوب کـه "کلتک" گفته مـیشود- درون طوی ها "شلمبک" – خرخر جو- انجن کش کش- چلغز- جرماجخیک- "تلتا سقن" – پشپو "بازی زنانـه"- تلک زنی وغیره کـه برای تشریح آنـها کتاب علحیده حتما نوشت هنوزهم درون محلات اجرا مـیشود.

    در طوی ها مغل بازی از داستان آمدن مغل ها حکایت مـیکند قالب ارباب رعیتی ورساله دار یـا حواله دار را تمثیل مـیکند با خواندن آهنگ آن مغل آمد مغل آمد مغل- مغل از رهء دور آمد هی هی مغلی ودر شغنان آنرا با پیرک مـینامند- کـه با تمثیل دیگر اجرا مـیشود درون طوی ها وجشن اسپک بازی – بزک بازی کـه هردو با موسیقی اجرا مـیشوند هنوز هم مروج مـیباشد- شمشیر بازی وچوب بازی- وغیره نیز با صدای دف وموسیقی موجودیت خود را حفظ نموده است.

    قصیده خوانی کـه شاخهء از سروده های ویدائی اند و راک های آن بـه نامـهای تارچینی- ستایش- مناجات- ره پای- درون وزن راگ های هندی چون تلنگ- بهرود- وبیرمـی نیز درون محافل مذهبی اجرا مـیگردد کـه لذت وکیف ذهنی آن نـهایت عالی و از مقام والای برخوردار اند متأسفانـه توجه بـه این همـه ارزش های باستانی بصورت اکادمـیک ودلسوزانـه توجه صورت نگرفته است.

     باز هم تقابل کلمات اویستائی درون ادبیـات عامـه پامـیر بدخشان

    نگارنده درین صفحات توضیح اکادمـیک ومعیـاری ادبیـات عامـه درون پامـیر بدخشان را مطرح نمـی نمایم! وتوضیح آنرا بـه دانشمندان تحصیل کردهء بخش ادبیـات وزبان شناسی محول مـی نمایم- کـه تا جائی کتاب (پاخالینـه) دانشمند زبان شناس روسی تحت عنوان "زبان های پامـیری" و"بختانی" محقق افغانی راجع بـه آن معلومات داده اند. لذا بـه کتاب های آنـها مراجعه شود. اما از خداوند مـیخواهم که تا از مـیان جوانان تحصیل کردهء کشور بخصوص ولایت بدخشان یـا بـه عبارهء دیگر از خود منطقه "پامـیریـان" درین رشته محققی به حد کمال برسد که تا با شناخت عمـیق خود بـه صفت خودی راز های خودی را درون پرتو بینش آگاهانـه و بلدیت همـه جانبه بـه خوی وبوی زبان مادری خویش درین عرصه روشن سازند- که تا دیگر (آنچه را خود داریم از بیگانـه تمنا کنیم). قبل از همـه حتما تذکر داد کـه در شرایط کنونی لهجهء زبان عامـیانـهء دری دری زبانان کابل مرکز افغانستان بـه نسبت تماس دوامدار مردم بدخشان با کابل بر لهجه های دری عامـیانـهء قدیمـی مردم بدخشان از جمله بر زبان مردم زیباک- بهارک وغیره کـه در آن لغات عامـیانـهء مشخص خود وبود سایـه افگنده است. کـه از بحث راجع بـه آن درین اثر مـیگزرم. زیرا بـه پژوهش علحیدهء نیـاز دارد.

    من درین بحث کلمات اوستائی چند گونـه ابیـات فلکلوریک "شاعری" از گفتارهای شاگون اشکاشمـی را بیـان مـیدارم. که تا مصداق اه تحقیقی این اثر را توضیح نماید.

    ومبرهن هست اینکه زبان هم مثل جامعهء صاحب زبان دارای زندگانی است- اجزای آن رشد مـیکند، تولید نسل مـیکند فرسوده مـیشود، مـی مـیرد ویـا جای خود را بـه اجزای تازه تر مـیدهد. لغات عامـیانـه ویـا نوشتاری متداول هم به منظور خودشان حکومت دارند- پاره عمرشان کوتاه هست وآنقدر کوتاه کـه طی یک نسل از مـیان مـیرود ولی همچون لغت مرده وجامد بعنوان کلید درک معانی- اشعار- آثار- همزمان خود مـیتواند مورد استفاده قرار گیرد.

    وپارهء هم از لغات هست کـه عمر دوباره پیدا مـیکند- مثلأ "فرس" که تا کنون هم درون منطقه یـاد آوری مـیگردد ودر معنا بـه اسپ هوشیـار وتوانا از اسپ های دیگر- خوشقدم وخوش نصیب- وکامـیاب درون معرکه های جنگ وبازی را گویند. ویـا این کلمات اوستائی- ویزپد- زنسوپد- ودهیوپد- کـه به زبان شغنانی پد شوهر همشیره- بزرگ قوم ویـا یکی از اقوام خانواده را گویند- ویز- باز وپزنت بـه اشکاشمـی فهمـیدن- دهیو- سخاوت را گویند کلمـه اوستائی زئوس بـه اشکاشمـی- زأس یـا پسر- اور- باران رحمت بـه پشتو آتش- مـیزدا بـه شغنانی واشکاشمـی آف وساختن ویـا "اور مزدا" "باران رحمت آفرینش" "دروین" بـه شغنانی- نباتی مـیباشد کـه به فارسی غارانی آنرا روین گویند واین نبات کوهی دوای جان بخش درون مقابل گزیدهکنـه- مار وگژدم است، درون خانـه ها آنرا درون لباس و گهوارهء اطفال محکم مـینمایند ومـیگویند کـه هم دوا هست وهم شگون نیک به منظور اطفال وخانـه داشته دیو وجن از وی مـیگریزد. "داروند" بـه زبان اشکاشمـی قریـهء مـیباشد کـه در شمال اشکاشم واقع شده کـه در صفحات قبلی هم بـه آن اشاره شد.

    "یشتیوسپ" قریـهء هست در شمال اشکاشم کـه بنابه اظهارات مأرخین نام شخصی مـیباشد کـه زردشتی بوده هست وبه گمان اغلب همـین شخص بـه ولایت بلخ کوچیده وبر معبد نوبهار بلخ رئیس انتخاب گشته بعدها اولادهء او بـه برمکیـان شـهرت یـافته درون زمان ظهور ابومسلم خراسانی خالد برمک ازاین خانواده با وی بـه سرداری سپاه رسیده با خانوادهء عباسی تماس حاصل مـی نماید- که تا اینکه اعضای این خانواده بـه وزارت عباسیـان مقرر شوند- یحی برمک- جعفر برمک درون زمان هارون الرشید بعداز خدمات زیـاد اداری وفرهنگی وسیـاسی همچون ابومسلم خراسانی بـه عوض مزد تقدیر همـه از طرف خانوادهء ستمگر- عوام فریب وخدعه گر وفاشیست عباسی درون رأس هارون الرشید خلیفه عباسی قتل وتاراج گردیده شـهید مـیشوند.

    اروان کلمـه اوستائی هم بـه واخانی- منجانی وروشانی معنا های باهم یکسانی را دارا است. کـه از جمله بـه روشانی شاخ پیچیدهء جاویدان سبز را گویند وغیره.

     دیواژی، یعنی مار آسمانی- بـه شغنانی کلمـهء "‌‍دفوسک" کـه در تلفظ افراد گوناگون از دیگر اقوام درون اوستا دیواژی آمده همان مار- وبد را گویند.

    کلمـه اوستائی خشا یـا شیـه بـه اشکاشمـی از کشیدن وچسپیدن معنی مـیدهد- نگارنده معتقدم کـه نام دریـای آمو درون مـیان تلفظات خود مردم آریـا ویجهء منطقه اخشا گفته مـیشده کـه همـین اکنون هم قریـهء با این تلفظ بنام اخشاوال ویـا اخشاشیـه درون کنار دریـای مذکور درون ناحیـهء "یغدرو" مربوط بـه تاجکستان کنونی روبروی ناحیـهء یغدروی افغانی موجود مـیباشد- کـه همـین نام را یونانی ها "اکسوس" تلفظ کرده اند- ونام "وینگ داهی دیشته" دریـاچهء مـیباشد کـه از درهء "سرگیلان"- "سرغیلان" سرچشمـه گرفته از مناطق "زاردیف" یـا "زرده"- "زردیو" کنونی گذشته بـه دریـای عمومـی "خیرناب" یـا "کوکچه" معاون اکسوس یـا "اخشاشیـه" درون منطقه "ایلاشی" یـا بهارک کنونی مـیریزد.

    "زأردین" بـه زبان شغنانی قلبها ودلها را مـیگویند- کـه اکنون "زردیو" درون تلفظات مردم بـه حد شـهرت یـافته زیرا از بالای کوه های "یـاغورده" کـه حد فاصل مـیان غاران ودرهء سرگیلان- زردیو هست الی ولسوالی کشم کنونی نامـهای منطقه وی بـه زبان های پامـیری یـا بـه عبارهء دیگر "اوستائی" نامگذاری کهن خود را دارند کـه از بحث راجع بـه آن درین اثر مـی پرهیزم زیرا تحقیقات اکادمـیک درین باره ضرور هست که بـه وقت ومحققان ومرکز- فرهنگی تحقیقات نوین نیـاز هست که قبلأ راجع بـه آن اشاره کرده ام.

    قریـهء "وینج" هم یکی از قریـه های زردیو ودیته هم قشلاقی درون مشرق ولسوالی بهارک مـیباشد کـه مـیتواند بـه آن دریـای" آمو" مسمـی گردد- وسیـاحان چینائی کـه نابلد بودند شاید هم درون نوشتارهای بعدی راویـان وناقلان آن دریـاچه را رود اخشا- اکسوس- جیحون- آمو شماریده باشند به منظور محققان مؤثق ترین مأخذ تحقیق همانا خود منطقه هست که مـیتوان آنرا شرح وکتاب گذشته سرگذشت نیـاکان ما از آریـا ویجه گرفته که تا کتاب اوستائی آن محسوب نمود- بنا بـه گفتهء جواهر لعل نـهرو- درکتاب نامـه های- پدری بـه ش- کتاب طبیعت منطقه- کـه باید خوانش حروف آنرا آموخت- حالانکه همراه با این کتاب طبیعت ما نامـهای زندهء اوستائی را با تلفظات زبان آن بدست داریم بعد مـیتوانیم بـه آسانی حقایق تاریخی علمـی را با همـه ابعاد فرهنگی آن وغیره تحقیق وروشن نمائیم. با این تذکرات برمـیگردیم باز هم بسوی مطلب!

    کلمات اوستائی رشنی بـه زبان اشکاشمـی آتش را گویند- وکلمـه سنیشته بـه واخانی چمن زار آفتابی را گفته همـین اکنون هم قشلاقی درون واخان بنام " سنیشت خور" نام دارد. کلمات وزند درون اوستا- بـه معنی من وگرفتن- پت وفر- آبرو عزت درزبان پامـیر مـیباشد. ناگفته نماند کـه کلمات اوستائی فوق درون کتاب جهان بینی احسان طبری- آریـا وآریـاتباران- تاریخ بدخشان مرادی- راه ابریشم عزیز پنجشیری تاریخ تاجکان بابا جان غفوراف- فرهنگ های دیگر درج یـافته اند کـه نگارنده آنـها را با زبان های کنونی پامـیری کـه به عقیدهء نگارنده همان زبان اوستائی کهن با گرفتن مختلط شدن فرهنگ عصرها که تا دوران ما درون قالب تفاوتهای زبانی مـیباشد مقایسه نموده ارقام نمودم- واین بر محققان وطندوست با رسالت وطن هست تا دربارهء ثبوت حقایق کار علمـی را انجام دهند. وامشاسپندان- درون اوستا بـه معنی فرشته ها بوده کـه کلمات آن درون زبان شغنانی- اشکاشمـی- واخانی وغیره زبانـهای پامـیری کـه جوهر آنـها یکی مـیباشد. همان معنی را مـیدهد.

    چنانچه کلمـه امشوس- بـه اشکاشمـی روشنی درون حالت رفتن یـا این مـیرود وپندان جاوید معنی مشود- یعنی روشنی کـه به سوی جاوید شدن مـیرود.

    آهنگ یـا هنر"شاعری" کـه اصلأ توسط هنرمندان آوازخوان با دف ونی درون عروسی ها بـه پا مـیشود بخش هم از فرهنگ عامـیانـه ما درون بخش ادبیـات وهنر عامـیانـه مـیباشد- کـه در پامـیر بدخشان سرتاسری رواج دارد ضرب دف آن نیز چهار الی شش ضرب بواسطهء کف دست وپنجه های دست از نگای ضرب یـا مقام های تبله نوازی "روپک" نامـیده مـیشود- ودر هنر زیبا شناسی موسیقی آهنگ آن بسیـار زیبا وگیرا شیوا وروان بوده همچون فلک "یـا شش مقام" چوپانی- و راگ های متعلق بـه سروده های ویدائی- کـه در پامـیر "مداح خوانی" نامـیده مـیشوند همـیشـه دلپذیر بوده یعنی انسان بارها از شنیدن آهنگ آن احساس خستهنمـی کند بلکه هرقدر دوام دار هم کـه باشد از آن لذت مـیبرد- کـه راجع بـه این پدیدهء جاویدان هنری مـیتوانید بـه مقالهء نگارنده تحت عنوان نقش وسیمای مولانا درون فرهنگ فولکوریک پامـیر بدخشان منتشره درون سایت وزین خاوران مراجعه ومعلومات حاصل نمائید. راگ های هند کـه با این فرهنگ قرابت ومشابهت رشوی دارند از آن جهت همـیشـه دلپذیر اند کـه تمام روح وروان واحساسات آدمـی را بـه حرکت آورد بـه سوی دنیـای معنوی کشانیده ودر هرحرکت زیروبم خویش کیفیت های لذت بخش طبیعت را کـه انسان جزء آن وبه آن احتیـاج دارد درون روح وروان واعصاب آدمـی را بجوش درون مـیاورد- موجودیت نوا وسرودهای همـیشـه پذیر به منظور شنونده درون طی قرون بواسطهء هنرمندان درون موسیقی مشرق زمـین گواه عقل ودرایت- تمدن وفرهنگ عالی آن منطقه مـیباشد. وازنگاهی مـیتوانیم این آهنگ های را آهنگ های همـیشـه پذیر وماندگار زمانـه ها بنامـیم- صدای روان ومستانـهء دف با آهنگ مشخص آن "شاعری" هم از آن جمله مـیباشد. کـه با سروده های چهاربیتی خود زینت آرای محافل شادیـانـه مـیگردد. "بدرالدین" " شاگون" یکی از سروده سرایـان بزم "شاعری" با سروده هایش از آن هنرمندان "شاعری" گوی و "شاعری" خوان اشکاشم هست تا اکنون هم سروده هایش درون بزم "شاعری" دف خوانده مـیشود وی درون منطقهء باشند اشکاشم تولد یـافته وتا سالهای پادشاهی "محمدظاهرشاه" زندهکرده است. وبا استفاده از شیوهء هنری "شاعری" گذشته گان درون وزن "فعلاتن-فعلاتن-فعلاتن" سروده های خود را سروده هست وبه دهقانی اشتغال داشته است. خانوادهء وی از سال تولد ومرگ او مـیتوانند معلومات بدهند کـه ما فعلأ بـه همـین قدر شناخت اکتفا مـیکنیم. خانوادهء "شاگون" با شعر ونوشته نسخه برداری از روی کتاب های مذهبی قدیمـی درون اشکاشم معروفند- آنـها با فرهنگ ومعرفت- کتاب وقلم کتابخانـه، قصیده خوانی از راگ های قدیمـی "مداح" سروکار داشته ودرین راستا دانشمندان محلی خوبی را از خانوادهء خود بـه جامعه تقدیم نموده اند- ودر عرصهء فرهنگ محلات پامـیر خود کانون فرهنگی محسوب وخدمات زیـادی را نسل درون نسل به منظور مردم خویش درون عرصهء معرفت- فولکوریک وشناخت های مذهبی وفرهنگی انجام داده اند که تا اکنون هم این عنعنـهء فرهنگی آنـها بواسطهء جوانان ومردان این خانواده بنام "کنده" جلال الدین- هزاره بیک خان با قوت تمام جریـان دارد- دوتن از شاعران همـین اکنون کـه نگارنده زندهمـینماید از مـیان این خانواده بـه نامـهای هزاره بیک "سودا" اسپندکوهی- وشامـیر"شاپور" اسپندکوهی با فرهنگ وادبیـات سروکار دارند کـه در محلات پامـیر از شـهرت خوبی برخوردار مـیباشند- اکنون چند سرودهء "شاعری" شاگون را کـه بازگویندهء ادبیـات فلکوریک وهنر"شاعری" را درون بزم "روپک" دف بزبان اشکاشمـی بیـان مـیدارد ارقام مـینمائیم.

      فــــــــــــــد شـاگونک بی کــــس اوک صــــــــــنم جــــان ایبابس

     ای قـــــــــد رورفیش نــــــــواس اوک گللــــــت از ای بلبــــــــل

    ترجمـه: بـــــــــود شاگونک بی کــــــــس یک صـنم جــــــــان برایش بس

     قــــــــد او جــــــــــو سبز نورس او سرگـــــل هست ومـــــن بلبل

     چون درون سروده ها کلمات فارسی مانند بی- صنم جان- بس- قد- نورس- گل وبلبل واضیح اند. کـه برای خواننده صاحب معلومات درون ادبیـات فعلی کشور ما معلوم هست که شاید این کلمات بعداز فراگیر شدن زبان فارسی درون منطقه درون زبان اشکاشمـی هما کلمـه "فد" یـا بود بین تلفظ شغنانی- اشکاشمـی- واخانی- سنگلیجی کلمـهء مشترک هست که بود را همـه آنـها فد مـیگویند اما کلمـهء "اورفش" یـا "وربش" "جو" درون مـیان زبان اشکاشمـی وزبان پشتو کلمـهء مشترک مـیباشد کـه هردو آن زا با اندک فرق با حرف "ف وب" تلفظ نمود کـه معنایش نبات جو مـیباشد وقامت یـار تشبه بـه جو سبز نورس گشته روابط جوهری واشتراک زبان های پامـیری را با زبان پشتو وفارسی بخوبی نمایـان مـیسازد کـه این هردو زبان با جوهر اوستائی زبان های پامـیری وابسته مـیباشد ویـا این سرودهء فارسی "شاگون"

      زنک ســـــــــــــــــرخ خشــــــــرو گلها ره مـیــــــــــکند بــــــــــو

     دارد هـــــــــــــــلال ابــــــــــــــرو شـــــــــاگون داو مــــــــــیزنـه

    در اینجا کلمـه داو درهمـه جا مـیان فارسی زبانان بـه معنی دشنام تلقی مـیگردد کـه واضیح است.

      رسیــــــــــــــــــدم درون "سپه سنگ" زنک ســـــــــــرخ هفت رنگ

     ریشامـه مـیزند چنــــــــــــــــــــــــگ شـــــــــــاگونـه داو مــــــــیزند

    "سپه سنگ" نام جایست درون "قزده" واخان- و کلمـهء "سپه" درون گویش محلات پامـیر بـه "تولهء غله" درون خرمن را گویند- آنگاهیکه دهقان گندم یـا دیگر غله جات (باقلی- مشنگ- جودر-جو) وغیره را از کاه جدا مـینماید آنرا یکجا جمع نموده با رسومات دهقانی "سپه مـی بندد" با "فی" یـا اسبابیکه از چوب ساخته شده "راش بیل چوبی" براین غلهء جمع شده نقش هائی را خط مـیکشد- وبالایش یک دانـه سیب ویـا چیزی دیگری را گذاشته- درون پهلوی نزدیک بـه این "سپه" بوی خوش را بالای آتشی کـه روی سنگی ویـا ظرفی مـیگذارند انداخته که تا از طریق سوختن درون آتش بوی عطرآگین آن خرمن را فرا گیرد وبعد هم با پیمانـهء "چوبی" غله را از خرمن درون جوال ها انداخته حساب مـیگیرد وبه خانـه انتقال مـیدهد وبه چاه غله یـا کندوی غله مـیبرد- بواسطهء آن پیمانـه همـه ساله خرمن را توسط آن مـیگیرد اندازه محصول غلهء خود را درون مقایسه با سال گذشته یـافته وهم اندازهء مصرف خانوادهء خود را کـه در هرسال معلوم هست که چه مقدار غله بـه خانواده تکافو کرده ویـا داشته باشد را معلوم مـینماید- اگر دربارهء رواج "سپه" برداری بصورت مفصل صحبت شود سخن بـه درازا مـیکشد کـه ضرورت بـه نوشتن یک رساله چندین صفحه را خواهد داشت- لذا بـه همان معلومات مختصر فوق کفایت مـینماییم.

     کلمـه "ریشامـه" درون تلفظ فارسی بدخشان ریش هایم را معنی مـیدهد کـه واضیح مـیباشد.

    هرگاه با فارسی محل زیباکی وغارانی- یغدرو وبخشی از اشکاشم درون مـیان دو نفر کـه هردو از همان مناطق با شند صحبت مشود وبه لهجهء مروج خودشان صحبت نمایند فارسی گویـان دیگر نقاط افغانستان چون کابل- پروان- مزارشریف- هرات وغیره بسیـار هم کم صحبت آنـها را مـی فهمند-گرچه درین سالها زبان معیـاری فارسی از طریق معارف ورفت آمدها بـه شـهرها درمـیان مردم گویش های قدیمـی این محلات را زیر پوشش گرفته کم رنگ ساخته هست اما با آنـهم هنوز آن گویش های محلی- لهجهء قدیمـی را مردم استعمال مـینمایند مثلأ یک اشکاشمـی اگر بگوید کـه "ننیم یک ویرک را بـه فراش برد و فرغمچ سیـه را از پلر بـه تگاو نشیو کرد" فهم آن به منظور فارسی زبان های تذکر یـافته درون فوق بسیـار مشکل حتی بیگانـه هست حالانکه شاید این کلمات وهم زبان محلی وبومـی "دروازیـان" را مـیتوان دروازهء محلی نخستین گویش زبان "دری" یـا "در دری" کـه دیگر بـه زبان علمـی وملی همـه کشورهای قلب آسیـا جای زبان نوشتاری عرب را کـه به مردم ما بواسطهء استعمار "اموی"- "عباسی" تحمـیل شده بود گرفته ومبدل شده هست بوده باشد. معنی آن جملات بالا یـا گویش اشکاشمـی "دری" این هست "ننیم- مادرم یک ویرک- مـیش نازا را بـه فراش- قوتن یـا جای نگاه داشت ان وبزها درون ایلاق وفرغمچ- تورپی مادهء نازا سیـه را بـه تگاو- قریـهء کـه از ایلاق پائین است- "تگاو یعنی پائین" نشیو- نشیب کرد یـابه پایـان روان کرد. اگر بـه لهجه دری دروازی بگویم "همزه شریکان درکابی" همچنان هست که مردم کابل آنرا نمـی فهمند حالانکه معنی آن این است. (اندیوالان من درکجا هستند.

    واین خود نشان دهندهء فرقیت لهجه های "دری" پامـیری وهمچنان زبان بومـی دری "دروازیـان" بدخشان با دیگر نقاط کشور مـیباشد- گرچه جوهر آریـا ویجهء دیروز وامروز بـه همـه آریـاتباران تعلق دارد وهمـه آریـاتباران درون هر کجائی کـه ساکن هستند همـه فرزندان این خانواده شماریده مـیشوند- اما درون مـیان آریـا ویجه هویت های مشخص زبانی- هرهنگی بخصوص اویستائی که تا عصر حاضر بـه شکل اقوام تبارز نموده هست که از آن نباید انکار نمود.

    وبا این تبارز مختلف تاریخی- فرهنگی هویت مذهبی نیز درون جریـان حرکت تاریخی ملت ها بسوی تصاحب قدرت ویـا مقابله با قدرت ها از طریق ایجاد پدیدهء نوتر فرهنگی همرا گشته کـه با ساختارهای قومـی وزبانی- منطقوی فرهنگی واجتماعی- سیـاسی- اقتصادی وغیره هویت مشخص عدهء از اقوام را مثلأ درون بدخشان مشخص مـینماید-

    بعقیدهء نگارنده وحدت مـیان اقوام ساکن درون کشور را مـیتوان از طریق تحکیم پیوندهای ملی با معرفی وافتخارات وسهم خدمات تمدنی آنـها درون تاریخ تمدن آریـا ویجه وهمـهء بشریت وشناخت واحترام بـه حقوق آنـها از طریق یکدیگرفهمـی ویکدیگر پذیری بـه صفت برادر- بدون تبعیض- تعصب- برتری جویی وچشم پوشی از حقیقت یکدیگر تأمـین کرد. با حق اشتراک همـه اقوم درون تمام عرصه های حیـات مـیتوان وحدت واقعی را مثلأ درون ولایت بدخشان تأمـین کرد وبدخشان را متحدأ درون جمع ولایـات کشور درون خانوادهء وحدت ملی قرار داده ضامن موجودیت افغانستان مستقل- دارای حاکمـیت ملی ترقی وصلح ودیموکراسی وافتخارات تاریخی- فرهنگی حفظ نمود. بدخشان متحد و برادر حتما افتخار کند کـه با داشتن وثیقه های زنده نیـاکان از جمله فرهنگ پامـیرات خود آئینـه انعکاس تمدن و فرهنگ آریـا تباران درون تاریخ پر افتخار وطن خویش است.

     ناگفته نباید گذاشت کـه با زبان های شغنانی- واخانی نیز اشعار زیـادی را شاعران پامـیری زبان سروده اند کـه ما درین اثر نمـیتوانیم آنـها را ارقام نمائیم- مـیخواهم آنـها را درون رسالهء جداگانـهء بعدها اگر خدا بخواهد جمع آوری نمایم.

    بزم دف با نام "شاعری" کـه سروده هایش را یکچندی درون بالا برشمردیم را با چند واژهء از زبان اشکاشمـی بپایـان مـی بریم. " ریموزد=آفتاب" "لمـیک=مـهتاب" "باد=شمال" "خاک=شت" "وژبخاک=زن" "مولوک=مرد" "زامن=بچه" "شتاک=" "غندم=گندم" "کرش=پتک" "فیک=آب" "گاله=نان" "وژنی=ارزن" "عرش فر= درون عرش یـا مـهر" "پزینوکوز=دانا" وغیره...

    نوحه: درون پامـیرات سوگواری ها که تا کنون هم با نوحه وپوشیدن لباس کبود وسیـاه همراه مـیباشد- ونوحه آهنگ رسمـی مراسم سوگواری هست که از پیشینـهء تاریخی آن هزاران سال مـیگذرد وتا کنون بـه حفظ گردیده است. این آهنگ را زنانی کـه در خواندن آن بصورت دسته جمعی مـهارت دارند اجرا مـینمایند- درون طی سه روز سوگواری به منظور وفات یـافته نوحه صورت مـیگیرد- درون نوحه خوبی ها- هنرهای متوفا- وراجع بـه فنا پذیری یـا تغیرمرگ انسان سروده ها بـه شکل رباعی با آهنگ مشخص اجرا مـیگردد- یکنفر از زنان با صدای بسیـار موزون وتأثیرناک اول رباعی را گفته ودیگران با او هم آوازی کرده مصرع را بپایـان مـیبرند.

    در شاهنامـه فردوسی راجع بـه نوحه معلومات زیـادی موجود هست از جمله نوحهء "سیـاوشان" درون مرگ سیـاوش فرزند کیکاؤس شـهزادهء ایران کـه در غربت توسط افراسیـاب وهمدستان او "دمور"- "گروی" وبرادرش "گرسیوز" کشته شد- حتما تذکر داد کـه بین مویـه یـا نوحه وخروش یعنی افغان وآه فرق است. زیرا مویـه یـا - نوحه نوعی از خواندن زیبای آهنگ تراژیدی آریـائی هست که عزت وغرور ملی شجاعت مردانگی-سخاوت وجوانمردی- نیکی وبزرگی مردان وزنان آریـایی را ترنم مـینماید.

     بـــــرفتند با مــــــــــویـه ایرانیـان بر آن سوگ بسته سواران مـــــــیـان

     همــــــــه جامـه کرده کبود وسیـاه همــــی خاک برسر بـه جــــای کلاه

     شاهنامـه صـ145

    و یـا کشته شدن "سهراب" نادانسته بواسطهء زخم خنجری کـه پدرش "رستم" جهان پهلوان بر او وارد نمود- همچنان نوحه درون مرگ اسفندیـار روئین تن کـه با توطئه پدرش به منظور بستن "رستم" عملأ اعزام گردید ورستم ناچار به منظور دفاع از حیثیت وشخصیت ملی اش با او جنگید واو کشته شد همچنان نوحه درون مرگ رستم جهان پهلوان کـه برادر ناتنی ونامردش بنام "شغاد" با دسیسئه پادشاه کابل او را بـه چاه انداخت وبعدأ جان سپرد یـاد آوری گردیده است.

    در واخان آهنگ آن بـه جز از سوگواری درون ایلاق ها هم آنگاهیکه یکی از بزرگان محل بـه ایلاق بیـاید بـه استقبالش این آهنگ با کمـی فرقیت کـه با آهنگ نوحهء سوگواری فرق دارد بواسطهء زنان خوش آواز خوانده مـیشود کـه آنرا بلبلی مـینامند. کـه در صفحات قبلی تذکر دادیم.

     اما مویـه یـا نوحه درون شاهنامـه هم با همـین آهنگ مروج درون پامـیرات بدخشان با لباس سوگواری کـه اکنون هم رواج دارد یکسان تعبیر مـیگردد. چنانچه فردوسی سروده

      "فـــرنگیس" بشنید رخ را بخست مـیانرا بـه زنـــــــــار خونین ببست

     پیـاده بیـامد بـه نـــــزدیک شـــــــاه بخون رنگ داده رخان همچو ماه

    در مرگ شیـاوش:

     بـــــــــرفتند با مـــــــــــــویـه ایرانیـان برآن سوگ بسته سواران مـیـــــان

     همـــــــه دیده پرخون ورخساره زرد زبان از سیـاوش پر از یـاد کــــرد

     همــــــــــه جامـه کرده کبود وسیـــــاه همـه خاک برسر بـه جای کــــــلاه (صفحه145شـهنامـه)

    رستم گریبان چاک مـیزند (وزال) رخسارهء خود را مـی خراشد درون مرگ سهراب:

     چــــــو"رادآبه" تابوت سهراب دید زچشمش روان جـــوی خوناب دید

     به زاری همـی مـــــــویـه آغاز کرد همــــــی برکشید از جگر باد سرد

     کــــــــــــه ای پهلوان زاده بچه شیر نزاید چـــــــــــو تو زورمند ودلیر

     بمــــــا درون نگوئی همـی راز خویش کـه هنگام شـــــادی چه آمدت پیش

     بروز جوانی بـه زندان شـــــــــــدی بدین خانـهء مستمندان شــــــــــــــد - صـ117 شاهنامـه

     خلاصه توحه که تا کنون هم با همان جزئیـات بر شمردن اوصاف متوفی وغیره با قوت تمام درون پامـیرات (شغنان- اشکاشم- واخان- زیباک- منجان- شیوه وخنج و دروازها) هنگام سوگواری ها اجرا مـیگردد.

    وبعد از چراغ روشن درون روز سوم سوگواری کـه مراسم "مذهبی اسماعیلیـان" درون سوگواری با آن پایـان یـافته فقط دعا خوانی بـه روح متوفا که تا مدتی باقی مـیماند- واقوامـیکه بعدها مـیتوانند از سوگوار خبر بگیرند دعا مـیخوانند ومـیروند.

    چراغ روشن با غذای مشـهور خود کـه از گوشت ودلیـهء گندم از طرف شب توسط رهبر روحانی کـه یکی از حدودات مذهب هست با جماعت یکجا با خواندن آیـات از کلام الله مجید واشعار درون وصف نبوت- پیغمبران و ولایت- ا با گفتن درود (الهم صلی علی محمد وعلی آل محمد) برگزار مـیگردد.

    وغذای آن بنام "پت- فر" نامـیده مـیشود- کـه هم چراغ روشن بازگویندهء فرهنگ نبرد نور با ظلمت هست وهم نام غذا کلمات "پت- فر" کـه همـه از فرهنگ اویستائی وارج نـهادن بـه مقام انسان وروح او چه درون زندگی وچه بعد از مرگ حکایت مـینمایند- چراغ روشن بـه شکل اسلامـی کنونی آن درون عمق خود عنعنـهء نبرد نور علیـه ظلمت با شعار بـه پیش بـه سوی نور را تمثیل مـینماید.

    کلمـهء پت از زبان اویستائی درون زبان کنونی فارسی که تا پامـیری حفظ گردیده معنی آبرو وعزت را مـیدهد وکلمـهء فر معنای معنوی دارد کـه از قدسیت روح بزرگ وسایـه وکمک خداوند بالای سر اشخاص بزرگ کـه او را درون مشکلات- ابتکارات وغیره بـه شکل معنوی کمک مـینماید ودر عربی "ضل" گفته مـیشود را تمثیل مـیکند درون حقیقت فر یعنی بزرگی معنوی- (سایـهء خدا بالای سرش مـیباشد) ویـا ارزش و وزن معنوی را گویند.

    در شاهنامـه فردوسی درون داستان های "اردشیر بابکان"- وجنگ "کیخسرو" با "شیده" پسر افراسیـاب وهمچنان دربارهء "جمشید" پادشاه "پیشدادی" کلمـهء فر استعمال گردیده کـه مفهوم فوق را مـیدهد.

     کمر بست با فـــــــر شاهنشـهی جهان سر بسر گشت با اورهی -"شاهنامـه" "داستان جمشید"

     بر آمد برآن تخت فرخ پـــــدر بـه رسم کیـان برسرش تاج زر

     به فرمان او دیو ومـــرغ پری زمـــــــــانـه بر آسود از داوری

    این بود معلومات مختصری کـه راجع بـه نوحه همراه با چراغ روشن یـا مراسم مذهبی درون جهت ختم سوگواری بیـان گردید. ناگفته نباید گذاشت کـه در جریـان سه روز سوگواری از طرف شب "مداح خوانی" نیز بپا مـیگردد کـه تا آخر "چراغ روشن" بنام دعوت فنا یکی از دعوت های معرفتی ومذهبی اسماعیلیـان نامـیده مـیشود.

    "مداح خوانی" درون دعوت های دیگر کـه راجع بـه آنـها درون رسالهء "نعرهء توحید درون خرقه وکسوتها" نگارنده معلومات داده شده نیز برگزار مـیگردد مثلأ نوحهء سیـاوشان با بستن زنار خونین ویـا شال و دستمال سیـاه بر کمر یـا سر هنوز هم درون "روشان ومنجان" وغیره پامـیرات هنگام سوگواری مروج است. درون شـهنامـه آمده است: "فرنگیس" بشنید رخ را بخست+مـیانرا بزنار خونین ببست+پیـاده بیـامد بـه نزدیک شاه.... صـ143

    مادرباره مداح خوانی نیـاز بـه یک پژوهش مختصری اکاد مـیک درون موسیقی پامـیرات و مجموعآ راک های مروجه درون بدخشان خواهیم داشت. نگارنده راجع بـه این گوهر وابسته بـه سرود های (ویدائی) (اریـائی) دریکی از مقالاتم تحت عنوان (ناصرخسرو و سرودهای مداح خوانی درون سواحل آموی علیـا) معلومات –

    داشته ام. کـه بعدآ انشالا آن اثررا ضمـیمـه کتابم کـه درآیند مـیخواهم بـه همت عدهء از جوانان همکار بـه چاپ برسانم نموده باشم. که تا روشنی باشد درباره هنر های کهن سال وطنم به منظور خواننده گان و علاقنمدانی تاریخ فرهنگ مردم عزیزم.

    زیـارت رفتن درون ماه جوزا درون اشکاشم و شغنان و غیره پامـیرات:

    نمونـه های از فرهنگ کهن مذهب عناصر پرستی درون زیر پوشش رواج های اسلامـی تاکنون هم درون مـیان پامـیریـان موجود هست از جمله درون عنعنـه رفتن بـه زیـارت کـه هر سال درون ماه جوزا صورت مـیگیرد- زنان- مردان- جوانان وان واطفال با شور وشوق با مراعات نمودن عنعنات آن هنگام اجرای مراسم شرکت مـیجویند. درون اشکاشم زیـارت "بابا جعفر" درون منطقهء "گنج آباد" و "پیران سر حوض" درون "گوان دره" ودر شغنان زیـارت "پنجهء شاه" درون قریـهء "ده مرغان" یـا بـه زبان شغنانی "ویروژج" و شاه کاشان درون "سرچشمـه" یـا "تمـیف" مناطق برگذاری این مراسم مـیباشند کـه بطور مختصر راجع بـه آن صحبت مـینمایم. درون تاریخ مسطور هست آریـائیـان درون منطقه با اشکال مختلف مانند احترام وعقیده بـه "مـیترا" یـا "خورشید" و"مـهر" وآب وخاک- باد- آتش وغیره با اصولات وفروعات خویش قبل از پذیرش ادیـان زردشتی وبودائی وغیره بـه عقاید مردم را تشکیل مـیداد- این مناطق کـه در فوق تذکر یـافت واکنون بـه صفت زیـارت اسلامـی نزد مردم محسوب مـیگردند- همان نقاطی اند کـه عبادت آریـاتباران آن عهد درون آنجا صورت مـیگرفته است. همـه ساله درون همـین ماه جوزا مطابق بـه سنت های مذهبی آنوقت جهت احترام هنگام طلوع به منظور خورشید وفیض جستن از آب دریـاچهء اشکاشم کـه او را از برکت پیران سر حوض گوان دره باعث شادابی ومحصولات زراعتی خود نیز مـی پنداشتند بـه منطقه رفته مراسم را بجا مـیآوردند. درون بغل تپهء "شیرتند" دشت "گنج آباد" تاکنون هم دیواره های صف بسته کـه همچون ردیف زمـینـه پایـه با ارتفاع نیم متر بلندی وطول صد متر وعرض سه متر موجود است. کـه حکایت از همان دوران مـینماید. درون واخان درمحلات( خندوت ) یـا (خنداتا) وبروغیل – قزده نیز علامـه های آن با قلاع بزرگ موجود است.

    در(گنج آباد) تعداد این دیواره های ذکر شده از پائین که تا بالای تپهء "شیرتند" هفت صف مـیباشد کـه مردم آن دوران مطابق اصولات عقاید خود قبل از طلوع خورشید بالای آنـها بـه شکل منظم هفت صف ایستاد شده وبه خورشید این موجود حیـات بخش کائینات سر احترام فرود مـیآوردند وبعدهم چهل مرتبه درون اطراف معبدی درون همـین منطقه بالای دشت گنج آباد "بابا جعفر" طواف کرده شیطان ویـا اهریمن را سنگ مـیزدند.

    در زمان کنونی هم مردم بـه دور زیـارت "بابا جعفر" همـینگونـه طواف کرده وبا خواندن درود الهم صلی علی محمد وعلی آل محمد چهل مرتبه شیطان را سنگ مـیزنند وبعد درون آنجا خیرات کرده جشن مـیگیرند. وبز را قربانی کرده – بالای تخته سنگ های آراسته شده برچشمـهء این زیـارت خمـیر کرده نان فتیری مـی پزند- واز چشمـهء آن آب نوشیده دست ها را بعمق آن مـیبرند که تا فال نیکو از آنچه مراد درون دل دارند گرفته با شند – وبعد از خوردن خیرات وشادی وسرور هربا مقداری "تبرک" از غذای خیرات شده بعد از غروب آفتاب بـه خانـه ها مـیآیند. ناگفته نماند کـه خاتمـهء این عنعنـه با دعای بسیـار بلیغ وزیبا از نگاه صنعت ادبی متأثر از تشیع اسلامـی درون صحن زیـارت کـه یکی از خلیفه های مذهبی "ماذون اصغر" آنرا مـیخواند ومردم آمـین مـیگویند پایـان مـی یـابد. درین روز کـه مراسم آن از شکل کهن عهد پیشدادیـان کیـانیـان وغیره بـه شکل کنونی اسلامـی با تغییرات تبدیلات تاریخی را درون خویش پذیرفته مردم از قریـه جات دوردست اشکاشم نیز اشتراک مـی نمایند. وچه بسا فرزندانیکه درین روز تولد مـیشوند نام "مزاری" بر آنـها نـهاده وبه آن افتخار مـیکنند. نگارنده راجع بـه احولات روایتی بابا جعفر وپیران سرحوض وغیره زیـارات درون رسالهء "پیران کوهستان" معلومات داده ام کـه انشاالله بعداز طبع بـه دسترس خونندگان قرار خواهد گرفت.

    نوت: گنج آباد کنونی کـه متشکل از زمـین های زراعتی مردم اشکاشم هست دارای نـهر کلانی مـیباشد کـه آنرا سراپا آبیـاری مـیکند درون عهد پادشاهان کهن آریـائی حتی قبل از مـهاجرت آریـائیـان ازین مناطق بسوی هند – ایران وغیره این دشت زراعتی کنونی پراز قریـه وقصبات بوده کـه اکنون هم از هرجای آن آثار آبادی ساختمانی واشیـای چون مـهره وکوزه وغیره بدست مـیآید. نـهر آن درون زلزله سال 123 هـ خراب گردیده کـه بعدها توسطی بنام مـیرگنج آباد شد وگنج آباد مسمـی گردید.

    پایگه دوانی اسپ ها درون واخان!

    این عنعنـهء کـه از کهن ترین دوران های حیـات آریـاتباران واکثر مردمان مشرقزمـین مـیراث باقیمانده همـه ساله درون روز نوروز درون ولسوالی واخان اجرا مـیگردد. گرچه قبل از شیوع مرض جنگ های خونین بعد از کودتای 26 سرطان محمد داوود خان این جشن تاریخی- سپورتی درون ولسوالی های پامـیرات بدخشان "اشکاشم" "زیباک" ودیگر نقاط چون منجان- شغنان وشیوه- دروازها واکثر بدخشان نیز اجرا مـیگردید ولی بعد از شیوع مرض خانمان سوز برادرکشی تحمـیلی توسط قدرت ها بر کشور ما- تنـها طی سالهای اخیر این عنعنـه را مردمان واخان همـه ساله با دواندن اسپ ها بجا مـیآورند کـه "پیگهء اسپ ها" نامـیده مـیشود اسپ دار به منظور آماده ساختن اسپ خویش درون ماه حوت شب وروز اسپ های خود را "خنک" مـیگیرند یعنی کاه وجو را بـه موقع معین درون تفاوت با مواقع دیگر بـه او مـیدهند شب و روزها او را مـیگردانند- عرق مـیکشند که تا اسپ چربوی خود را کم کند وآمادهء مسابقه گردد. سوار اسپ دوان حتما بر پشت لچ اسپ درون روز مسابقه سوار شود- البته کـه در سواری ماهر وآشنا باشد که تا بتواند تاب سواری بالای اسپ لچ یـا را هنگام دوش بـه فاصلهء تقریبآ5الی10 کیلومتر داشته باشد- اسپ های دوند کـه مسابقه را مـیبرند از طرف مردم با شیرو نبات- چپن- لنگی به منظور سوار کار استقبال مـیشوند- ونام شان سرزبانـهای مردم منطقه افتاده- توصیف مـیگردند- بعضی از اسپ های دوند از قهرمانی خود دفاع نموده چند سال پی هم درون پیگه اول مـیشوند- واین تعلق بـه نگاه داشت اسپ دار ومـهارت او درون آماده ساختن اسپ رای مسابقه مـیباشد. از پیروزی آن درون مسابقه صاحبش درون مـیان مردمان احساس شائستگی وغرور لیـاقت خانوادهمـیکند- ومعنی "گشتاسپ" یـا صاحب اسپ های تیز رونده را درون منطقه بخود گوئیـا اختصاص مـیدهد.

    "گشتاسپ" همان پادشاه بزرگ خانوادهء "اسپه" مـیباشد کـه او را بـه نسبت اسپان تیز رونده اش "گشتاسپه" مـیگفتند- "صاحب اسپان تیز رونده". بگفتهء دقیقی درون شاهنامـه-

     چو گشتاسپه را داد لهــــــر اسپه تخت ببالید بر خویش افــــــــــروخت بخت

    او پسر "لهراسپ" پادشاهی کـه کیخسرو آخرین شاه "کیـانی" مطابق بـه روایت شاهنامـهء "بزرگ فردوسی" پادشاهی را بـه او سپرد. وخودش از شاهی کناره گیری کرد وغائب گردید. کـه داستانش درون جلد سوم شاهنامـه حکایت گردیده است. بنا بـه روایت های موسفیدان درون واخان واشکاشم!

    "گشتاسپ" اسپ های دوند را با پیگهء آنـها همـه ساله انتخاب مـینمود- وجشن آنرا درون روز نوروز برگزار مـینمود- او زمستانـها درون بلخ بسرمـیبرد وآنجا پایتخت او بود ولی درون بهاران وتابستانـها بـه اشکاشم و واخان وشغنان درون مجموع بـه بدخشان (بلخشان- راغها- "بادخشان") مـیامد از بهار وتابستان گوارای این سرزمـین لذت مـیبرد. چناچه درون تاریخ ها عدهء از مأرخان ومحققین نوشته اند جنگهای زیـادی بین خانوادهء "ارجاسپ" شاه آریـائی تورانی وخانوادهء آریـائی مربوط بـه ذریـهء "ایرج" از جمله لهراسپ وگشتاسپ- اسپنداتاد اسپندیـار "روئین تن"- "زریر" درون همـین ساحل "اخشا" یـا "اکسوس" آمو صورت گرفته کـه در اثبات آن روایـات مردمـی حقیقت را تأئید مـینمایند. بـه جز از تواریخ بزرگان دیگر با استفاده از شاهنامـه فردوسی کتب زیـادی بواسطهء محققین جوان از جمله داکتر صاحب نطر مرادی – خوش نظر پامـیرزاد وغیره درون دوران کنونی از 2000 م بـه این سو دربارهء تاریخ سواحل آموی علیـا "پامـیر بدخشان" وسفلی "تخارستان" نوشته شده کـه معلومات فرهنگی فراوانی نیز درون آنـها درج مـیباشد وبه تکرار- وتاکید به منظور جوانان آگاه اینوطن بازهم حتما یـاد آور کـه ولایت بدخشان همچون دیگر ولایـات تاریخی کشور مشحون از تمدن وفرهنگ "دست اول" به منظور تحقیقات علمـی- تاریخی- فرهنگی- سیـاسی- اقتصادی- اجتماعی وغیره مـیباشد کـه تا حال توجه عمـیق بـه آن صورت نگرفته- ودیگران از دست آورد های این مجموعهء فوق بنام خود وفرهنگ خود استفاده کرده افتخارات سنن وارزش های آنرا بخود اختصاص داده اند.

    پس برهمـه فرزندان راستین وجوانمردان دانشمند این سرزمـین هست که درون زیر لوای تحکیم وتقویـه پیوندها- وحدت- اخوت- تقرب مذاهب به منظور تجلای حقیقت خودشناسی ملی خویش کار وپیکار سالم، هوشمندانـه- و وطندوستانـه را متداوم ساخته مبارزه نمایند.

    وحسبنا و نعم الوکیل.

     ویرایش وکمپیوتر توسط: ابراهیم بیک "ابراهیمـی"

     2/4/1392 هجری شمسی

     

     




    [حکایتی کوتاه ترکی به زبان فارسی]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 01 Aug 2018 11:44:00 +0000



    تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
    هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
    در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
    i.video.ir@gmail.com