انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه

انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه زبان و ادبیـات فارسی | تاریخ اجتماعی کتابخانـه ها | ساوالان ششم - mosyb48.blogfa.com | تاریخ ایران | یـادداشتهای اسدالله مشرف زاده | صفحهٔ 2 | یک خوب و دوست on Instagram - mulpix.com |

انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه

زبان و ادبیـات فارسی

علم بدیع
 

شماره ی نوشته : ٤ / ١٤

 

تدوین : انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه آریـا ادیب

 

 

علم بدیع

 

بدیع در واژه بـه معنی  تازه، انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه نو و نوآورده هست و درون گستره ی زبان، علمـی هست که  از آرایـه های ادبی سخن مـی گوید. انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه آرایـه ها زیورهایی هست که سخن را بدان مـی آرایند. 

 

آرایـه های ادبی  بر دو گونـه است:


الف) ـ آرایـه های لفظی (صناعات  لفظی ) :

به آن دسته از آرایـه های ادبی گفته مـی شود  کـه از تناسب آوایی و لفظی مـیان واژه ها پدید مـی آید. انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه مانند:

واج آرایی، سجع، ترصیع، جناس و اشتقاق


ب) ـ آرایـه های معنوی (صناعات  معنوی ) : بـه آن دسته از آرایـه های ادبی گفته مـی شود کـه بر پایـه ی تناسب های معنایی واژه ها شکل مـی گیرد، مانند:

مراعات نظیر، تناقض، عکس، تلمـیح، تضمـین، اغراق، حسن تعلیل، ارسال المثل، تمثیل، اسلوب معادله و ایـهام.

الف) - آرایـه های لفظی :


١- واج آرایی :

به تکرار یک واج (حرف صامت یـا مصوت ) درون یک بیت یـا عبارت گفته مـی شود کـه پدید آورنده ی موسیقی درونی شعر است.  واج آرایی یـا نغمـه ی حروف، تکراری آگاهانـه هست که موجب آن مـی گردد کـه تاثیر موسیقی کلام و القای معنی مورد نظر شاعر بیش ترگردد. مانند:

 
 سرو چمان من چرا مـیل چمن نمـی کند ( تکرارصامت چ )
خیزید و خز آرید کـه هنگام خزان هست ( تکرارصامت های خ و ز ) از منوچهری کـه تداعی کننده ی صدای ریزش و خرد شدن برگ ها درفصل خزان است.
نمونـه های دیگر:
بگذار که تا بگریم چون  ابر درون بهاران /  کز سنگ ناله خیزد روز وداع یـاران          (سعدی )
 بر او راست خم کرد و چپ کرد راست / خروش از خم چرخ چاچی بخاست  (فردوسی )


 ۲ـ سجع :

معنی  آواز کبوتر را دارد و در اصطلاح سخن شناسان،  آوردن واژه هایی هست ( واژه های سجع ) درون آخر قرینـه های سخن منثور بـه سانی کـه حرف آخر این واژه ها یکی باشد.

معمولن هر قرینـه از یک جمله تشکیل مـی شود، اما گاهی نیز یک قرینـه دو یـا چند جمله ی کوتاه دارد.

به جمله هایی کـه دارای آرایـه ی سجع باشند مسجّع و این کار را تسجیع مـی گویند.
نمونـه :


- ای عزیز، درون رعایت دل ها کوش و عیبان مـی پوش                               (خواجه عبدالله انصاری )
-  جان ما را صفای خود ده و دل ما را هوای خود ده                                        (خواجه عبدالله انصاری )
- منّت خدای را عّزوجّل کـه طاعتش موجب قربت هست و بـه شکراندرش مزید نعمت  (گلستان )
- هرنفسی کـه فرو مـی رود ممّد حیـات هست و چون برمـی آید مفّرح ذات                (گلستان )


درعبارات بالا، کوش و مـی پوش ، صفا و هوا، قربت و نعمت، حیـات و ذات، واژه ها ی سجع بـه شمار مـی آید.
سجع متوازی

سجع متوازی آن هست که در آخر دو جمله، کلماتی قرار گیرند کـه در وزن، عدد و حرف رَوی (حرف آخر قافیـه) یکسان باشند. مثل: انیس و جلیس.
مثال‌هایی از گلستان سعدی:
سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنـهادند.
هر کـه دست از جان بشوید، هر چه درون دل دارد بگوید.
باران رحمت بی‌حسابش همـه را رسیده و خوان نعمت بی‌دریغش همـه جا کشیده.

 

٣ـ ترصیع :  

به معنی جواهر نشاندن هست و در اصطلاح ادبی هرگاه  اجزای دو بخش  از یک بیت یـا عبارت، نظیر به نظیر، در وزن و واج  آخر مشترک باشد، آرایـه ی ترصیع پدید مـی آید. مانند : 

ای منّور بـه تو نجوم جلال، وی مقّرر بـه تو رسوم کمال

برگ بي برگي بود ما را نوال / مرگ بي مرگي بود ما را حلال
 که همـه ی این زوج ها با یکدیگر هم وزن  و هم قافیـه است.
نمونـه های دیگر:
ای کریمـی کـه بخشنده ی عطایی و ای حکیمـی کـه پوشنده ی خطایی (خواجه عبدالله انصاری )
بدان خدای کـه این افلاک را بر پای داشت و این املاک را بر جای          (قاضی حمـیدالدین بلخی )
باران رحمت بی حسابش همـه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همـه جا کشیده (سعدی )
 
۴ – موازنـه

هرگاه اجزای دو بخش از یک بیت یـا عبارت، نظیر بـه نظیر درون وزن مشترک ولی درون واج آخر مشترک نباشد، آرایـه ی موازنـه پدید مـی آید. مانند:

دل بـه امـید روی او همدم جان نمـی شود /  جان بـه هوای کوی او خدمت تن نمـی کند
این لطافت کزلعل تو من گفتم که گفت /  وین تطاول کز سر ِ زلفِ تو من دیدم که دید
گر عزم جفا داری سر در رهت اندازم /  ور راه ِ وفا گیری جان در قدمت ریزم
 
۵ ـ جناس (تجنیس) :

تجنیس بـه کار بردن واژه هایی هست که تلفظی یکسان و نزدیک بـه هم دارد. این آرایـه بر تأثیر موسیقی و آهنگ سخن مـی افزاید.

جناس دو نوع هست : جناس تام و جناس ناقص
  جناس تام : هرگاه واژه ای درون یک بیت یـا عبارت دو بار بـه کار برود و هر بار معنای دیگری داشته باشد. مانند:
بیـا و برگ سفر ساز و زاد ره بر گیر / کـه عاقبت برود هرکه او ز مادر زاد (خواجوی کرمانی )
دو واژه ی زاد (توشـه) و  زاد (ولادت) با وجود تفاوت معنایی یکسان خوانده مـی شود.
نمونـه :
خرامان بشد سوی آب روان / چنان چون شده باز یـابد روان         (فردوسی )
عشق شوری درون نـهاد ما نـهاد / جان مادر بوته ی سودا نـهاد        (فخرالدین عراقی )
بهرام کـه گور گرفتی همـه عمر / دیدی کـه چگونـه گور بهرام گرفت  (نظامـی )
برادرکه درون بند خویش هست / نـه برادر و نـه خویش هست             (سعدی )

تار زلفت را جدا مشاطه گر از شانـه کرد / دست آن مشاطه را حتما جدا از شانـه کرد (امـیر خسرو دهلوی)


جناس ناقص: هرگـاه دو  واژه درون یکـی از مـوارد زیر با هم اختلاف داشته باشد، یکی از انواع جناس ناقـص پدید مـی آید.


الف ) جناس ناقص حرکتی 

اختلاف درحرکت، مانند : مِلک ،مُلک؛  قَمَری، قُمری؛ گِرد، گَرد؛ مِهر، مُهر

در این سرای بییی بـه در نمـی زند /  بـه دشت پُر ملال ما پرنده پَر نمـی زند
 

ب) جناس ناقص اختلافی یـا مطرّف  

هنگامـی کـه در یک حرفِ  یک واژه اختلاف هست:

اختلاف درون حرف نخست : ناز، باز؛ رفیق، شفیق؛ چاه، جاه
اختلاف درحرف مـیانی : آستین، ستان؛ کمـین، کمان
اختلاف درحرف پایـانی: بار، باز
هر تیر کـه در کیش هست گر بر دل ریش آمد /  ما نیز یکی باشیم از جملۀ قربان ها


پ) جناس ناقص افزایشی یـا زاید

هنگامـی کـه یک واژه، یک حرف بیش تر ازدیگری دارد :

در آغاز یک حرف بیش تر دارد. مانند: شما، ما؛ مرنج، رنج
در مـیان یک حرف بیش تردارد. مانند: خاص، خلاص؛ دست، دوست
در پایـان یک حرف بیش تردارد. مانند: قیـام، قیـامت

ت) جناس ناقص مرکب 

هنگامـی کـه یکی از دو رکن جناس از ترکیب دو واژه پدید آید:
دل خلوت خاص دلبر آمد / دلبر ز کرم بـه دل بر آمد

ث ) جناس ناقص قلب 

هنگامـی کـه اختلاف دو رکن جناس درجا بـه جایی حروف آن ها باشد :

 امـهال،اهمال؛  قلب،لقب؛ گنج،جنگ
 ابر بهاری را فرموده که تا بنات، نبات درون مـهد زمـین  بپرورد (سعدی )

 

جناس خطی:
هنگامـی کـه دو لفظ درون خط و نوشتن نظیر هم باشند اما در تلفظ مختلف. مانند:

عِلم و عَلَم، سِحر و سَحَر ، گـُل و گِل.
جناس زائی:
هنگامـی کـه دو کلمـه درون همـه اجزاء با یکدیگر شبیـه باشند، جز آن کـه یکی حرفی افزود بر دیگری یـا متفاوت از دیگری داشته باشد، مانند:
دور از تو، مرا، عشق تو کرده‌ست به حالی / کز مویـه چو موئی شدم از ناله چو نالی

جناس صامت:

جناس صامت یکی از جلوه های موسیقی درون شعر است و به هم جنس بودن حروف بی صدا کـه قبل یـا بعد از حروف صدادار مختلف تکرار شود. گویند. به منظور نمونـه تکرار حروف بی صدای"ص" یـا "ف" درون بیت زیر از حافظ:
نقد صوفی نـه همـه صافی بی غش باشد / ای بسا خرقه کـه مستوجب آتش باشد

جناس محرف:

جناس محرف یـا جناس آوایی نوعی از جناس هست که درون آن حروف بی صدا درون ابتدای کلمات نزدیک بـه هم (با فاصله‌ی اندک) تکرار شوند. به منظور نمونـه تکرار صدای "س" درون بیت زیر:
این سو کشان سوی خوشان، وان سو کشان با ناخوشان / یـا بگذرد یـا بشکند، کشتی درون این گرداب‌ها  (مولوی)
جناس مفروق:
نوعی جناس مرکب هست که دو کلمـه درون لفظ مشابه و در خط مختلف باشند مانند:
تا زنده ام در راه مـهر تو تازنده ام
من مرده نیم و لکن مردنیم

 

۶- اشتقاق :

به کار گرفتن  واژه هایی  کـه هم ریشـه و هم خانواده  باشد را اشتقاق مـی نامند.
عالم، معلوم؛  مفتاح، فتوح؛ دیده، دیدار؛ لطف، لطیفه

موج زخود رفته ای تند خرامـید و گفت /  هستم اگر مـی روم گر نروم نیستم

 شبه اشتقاق : درون این جا واژه ها بـه ظاهر هم ریشـه هست ولی از جهت معنی ارتباطی مـیان آن ها نیست. مانند : عَلَم ،عالم


ب )- آرایـه های معنوی :


١- مراعات نظیر  (تناسب ) :

 از متداول ترین آرایـه های ادبی درون ادبیـات کلاسیک و معاصربه شمار مـی آید و آن عبارت هست از آوردن دو یـا چند واژه درون یک بیت یـا عبارت کـه در خارج  از آن بیت نیز رابطه ای خاص مـیان آن ها برقرار باشد.
مانند :
ابر و باد و مـه و خورشید و فلک درون کارند /  که تا تو نانی بـه کف آری و به غفلت نخوری   (سعدی )
با ساربان بگویید احوال آب چشمم / که تا بر شتر نبندد محمل بـه روز باران                 (سعدی )
از داس دروگر وقت هیچ روینده را زینـهار نیست  (شکسپیر)

بیستون بر سر راه هست مباد از شیرین/ خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید
 


 ۲- تضاد ( طباق )

هرگاه دو واژه با معنای متضاد دریک بیت یـا عبارت بـه کار رود آرایـه ی تضاد پدید مـی آید.
نمونـه :
 غلام همّت آنم کـه زیر چرخ کبود /  ز هرچه رنگ تعّلق پذیرد آزاد هست  (حافظ )
 نـه شاخش خشک گردد روز سرما /  نـه برگش  زرد گردد روز گرما        (فخرالدین اسعدگرگانی )

بسیـار سیـه سپید کرده هست / دوران سپهر لاجوردی


 ٣-  تناقص  (پارادو)

اگر دو مفهوم متضاد را بـه هم  نسبت دهیم یـا آن دو را با هم جمع کنیم،  آرایـه ی تناقص شکل مـی گیرد. آشتی دو متناقص  را پارادوکس (متناقض نما) گویند.
نمونـه :

" جیب هایم  پر از خالی هست " کـه برای عمق بخشیدن بـه سخن، دو صفت متضاد «پر» و «خالی» را با هم  بـه کار ایم.

حاضر غایب، فریـادسکوت و گشنـه پلو  نمونـه های دیگری از آرایـه ی متناقض  است.
نمونـه ها ی بیش تر:

-  جامـه اش شولای عریـانی است. (اخوان ثالث ) شولا (نوعی جامـه ) کـه با صفت عریـانی همراه شده است.
-  از تهی سرشار، جویبار لحظه ها جاری است. (اخوان ثالث) تهی  و سرشار دو صفت متضاد است.
-  دولت فقر خدایـا بـه من ارزانی دار /  کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من هست (حافظ)
   دولت یعنی خوشبختی و ثروت، کـه متضاد فقر است.
-  ز کوی یـار مـی آید نسیم باد  نوروزی /  از این باد ار مددجویی، چراغ دل بر افروزی  (حافظ)
    بر افروختن چراغ بـه باد نسبت داده شده هست که خود عاملی هست برای خاموش شدن چراغ
طنز یعنی گریـه قاه قاه / طنز یعنی خنده ی پر اشک و آه
 

۴-عکس (قلب) :

هرگاه درون یک بیت یـا عبارت، مـیان دو مورد پیوندی برقرارکنیم و سپس درون بخش دیگری جای آن دو را با هم عوض کنیم و یـا هرگاه نویسنده با جا بـه جا اجزای ترکیب های وصفی و اضافی، ترکیب ها ی تازه پدید آورد.
نمونـه:
-  حافظ  مظهر روح اعتدال و اعتدال روح اقوام ایرانی هست .
-  برهنگی فرهنگی و فرهنگ برهنگی
-  بسیـار اندک اندانی کـه هم حرف خوب مـی زنند و هم خوب حرف مـی زنند.


۵ ـ تلمـیح :

در واژه بـه معنی «به گوشـه چشم اشاره » هست و درون اصطلاح ادبی بهره گیری از نقل قول ها،  آیـات، احادیث، داستان ها و وقایع تاریخی هست و یـا آن کـه با شنیدن بیت یـا عبارتی، بـه یـاد داستان و افسانـه، رویدادی تاریخی و مذهبی یـا  آیـه و حدیثی بیفتند، بدون آن کـه آن موضوع و داستان را تعریف کنند.
نمونـه :

نـه خدا توانمش خواند نـه بشر توانمش گفت / متحیرم چه نامم شـه ملک لا فتی را  (شـهریـار)
که بـه حدیث «لا فتی الّا علی لاسیف  الّا ذوالفقار» اشاره دارد.
نمونـه های دیگر:

-  آسمان بار امانت نتوانست کشید / قرعه کار بـه نام من دیوانـه زدند  (حافظ )
-  چنین گفت پیغمبر راست گوی /  ز گهواره که تا گور دانش بجوی          (فردوسی )
-  چه فرهاد ها مرده درون کوه ها / چه حلاج ها رفته بر دارها                (علامـه طباطبایی )
-  ما قصه سكندر و دارا نخوانده ايم / از ما بـه جز حكايت مـهر و فا مپرس
-  گفت آن يار كز و گشت سردار بلند /  جرمش اين بود كه اسرار هويدا مي كرد
 

۶-  تضمـین :

 هرگاه شاعر یـا نویسنده ای درون سخن خود از شعر یـا نوشته ی دیگری بهره بگیرد، آرایـه ی تضمـین شکل مـی گیرد و به ترآن هست که نام گوینده ی اصلی گفته شود.
نمونـه :
چه چو نای هر دم ز نوای شوق او دم /  کـه لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
«همـه شب دراین امـیدم کـه نسیم صبحگاهی / بـه پیـام آشنایی بنوازد آشنا را»
که درون این نمونـه «شـهریـار» بیتی ازحافظ را تضمـین کرده است.
نمونـه ی دیگر:
چه خوش گفت فردوسی پاکزاد کـه رحمت بر آن تربت پاک باد
«مـیازار موری کـه دانـه کش هست / کـه جان دارد و جان شیرین خوش است»
که درون ابن جا سعدی بیتی از«فردوسی » را تضمـین کرده است.
نمونـه ی دیگر:
آوردن متن عربی آیـه یـا حدیثی را درون سخن، «درج» مـی نامند و اگر مضمون آیـه یـا حدیثی درون سخن آورده شود، آن را «حل» مـی گویند و «حل  و درج » را اقتباس مـی نامند.


۷ـ اغراق (مبالغه، غلو) :

هنگامـی هست که شاعر یـا نویسنده ای صفتی را درون فرد یـا پدیده ای برجسته کند کـه مطابق عرف و عادت جاری پذیرفته نیست و درعالم واقع امکان دست یـابی بـه آن صفت وجود ندارد. مانند:

بگذار که تا بگريم چون ابر درون بهاران /  كز سنگ ناله خيزد وقت وداع ياران
مانند ابر بهار گریستن و گریـه ی درد آلودی کـه حتا سنگ را هم بـه ناله وا مـی دارد، بیـانی آمـیخته بـه اغراق است
هر شبنمي درون اين ره، صد بحر آتشين هست / دردا كه اين معما شرح و بيان ندارد
قطره ی ناچیز شبنم را درون راه عشق، صد دریـای آتشین تصّور بیـانی اغراق آمـیز است

 فردوسی مـی گوید:
که گفتت برو دست رستم ببند /  نبندد مرا دست، چرخ  بلند

ز سمّ ستوران درآن پهن دشت / زمـین شش شد و آسمان گشت هشت
خروش آمد از باره ی هر دو مرد /  تو گفتی  بدرّید دشت نبرد
بر آن گونـه رفتند هر دو بـه رزم /  تو گفتی کـه اندر جهان نیست بزم
شود کوه آهن چو دریـای آب /  اگر بشنود نام افراسیـاب
اغراق، مناسب ترین ابزار به منظور آف صحنـه های حماسی است.

 

۸ـ حسن تعلیل :

هرگاه شاعر یـا نویسنده به منظور واقعیتی نـه دلیل علمـی و عقلی، بلکه دلیلی تخّیلی و ادیبانـه و زیبا ارائه دهد.
نمونـه:
از آن مرد دانا دهان دوخته هست / کـه بیند کـه شمع از زبان سوخته است   (سعدی )
در این جا شاعر به منظور کم حرفی و سکوت مردم دانا علّتی ادبی و غیر واقعی ارائه مـی کند. (همـین زبان هست که بـه جان شمع آتش انداخته است).


۹ـ لفّ و نشر :

لفّ بـه معنی پیچیدن و نشر بـه معنی باز و پراکندن هست و درون اصطلاح ادبی هنگامـی هست که دو یـا چند چیز را نخست بدون توضیح درون پی هم آوردند (لفّ) و سپس توضیحات مربوط بـه هر یک را ذکر کنند (نشر).
نمونـه :
-  به روز نبرد آن یل ارجمند / بـه شمشیر و خنجر بـه گرز و کمند
   برید و درید و شکست و ببست /  یلان را سر و و پا و دست   (فردوسی )
یعنی درون روز نبرد آن یل ارجمند بـه شمشیر سر یلان را برید و به خنجر شان را درید و به گرز پاهایشان را شکست و به کمند دست هایشان  را ببست.

اگر دو یـا چند چیز کـه نخست بدون توضیح آورده مـی شود و توضیحات آن ها بـه تربیب درون پاره ی دیگر آورده شود «لفّ و نشر» را مرتب نامند و اگر توضیحات بـه ترتیب نباشد، آن را «لفّ و نشر نامرتب (مشوّش )» مـی خوانند.
نمونـه ی بالا  از انواع لفّ و نشر مرتب است.
نمونـه ی لفّ و نشر نامرتب :
-  افروختن و سوختن و جامـه د /  پروانـه ز من، شمع ز من، گل ز من آموخت  (بهار)
پروانـه سوختن، شمع افروختن و گل جامـه د را از من آموخت .
نمونـه ی دیگر:
-  چه حتما نازش و نالش بر اقبالی و ادباری /  کـه تا برهم زنی دیده نـه این بینی، نـه آن داری (سنایی )

-  اي شاهد افلاكي درون مستي و در پاكي /  من چشم تو را مانم، تو اشك مرا ماني
یعنی اي شاهد افلاكي من درون مستي بـه چشم تو مي مانم و تو درون پاكي بـه اشك من مي ماني
-  در باغ شد از قد و رخ و زلف تو بی
تاب  /  گلبرگ تری، سرو سهی، سنبل سیرآب

١۰ـ  ارسال مثل :

هرگاه شاعر یـا نویسنده ای درون سخن خود از ضرب المثلی بهره بگیرد، آرایـه ی ارسال مثل پدید مـی آید.
نمونـه :
هری از ظّن خود شد یـار من /  از درون من نجست اسرار من                      (مولوی )
مصراع اول امروزه بـه عنوان ضرب المثل بـه کارمـی رود.
 نمونـه های دیگر:
- سرم از خدای خواهد کـه به پایش اندر افتد / کـه در آب، مرده بهترکه درون آرزوی آبی (سعدی )
- توسنی کردم ندانستم همـی /  کز کشیدن تنگ تر گردد کمند                          (رابعه )

١١ـ تمثیل :

هرگاه به منظور روشن شدن مطلبی پیچیده، آن را بـه موضوعی ساده تر تشبیـه کنیم و یـا به منظور اثبات موضوعی نمونـه ای بیـاوریم، آرایـه ی تمثیل پدید مـی آید.
نمونـه :
-  من اگر نیکم اگر بد تو برو خود را باش / هری آن درود عاقبت کار، کـه کشت  (حافظ )
-  دل من نـه مرد آن هست که با غمش برآید / مگسی کجا تواند کـه بیفکند عقابی  (سعدی )
-  محرم این هوش جز بیـهوش نیست /  مرزبان را مشتری چون گوش نیست        (مولوی )


١۲ـ اسلوب معادله :

در نوعی از تمثیل، گاهی دو موضوع گفته شده بـه گونـه ای هست که مـی توان آن دو را برابر با یکدیگر دانست. این ارتباط معنایی بر پایـه ی تشبیـه هست و یکی مصداقی به منظور دیگری است. بـه چنین شکلی ازتمثیل، اسلوب معادله گفته مـی شود کـه در اشعار شاعران سبک هندی بیش تر از هردوره ی دیگری دیده مـی شود.
نمونـه :
- دود اگر بالا نشیندر شأن شعله نیست / جای چشم ابرو نگیرد گر چه او بالاتر هست (صائب )
-  آدمـی پیر چو شد حرص، جوان مـی گردد /  خواب درون وقت سحرگاه، گران مـی گردد        (صائب )
-  عشق چون آید، برد هوش، دل فرزانـه را /  دزد دانا مـی کشد اول چراغ خانـه را             (زیب النسا)
-  سعدی از سرزنش غیر نترسد هیـهات / غرقه درون نیل چه اندیشـه کند باران را               (سعدی )
-  بی کمالی های انسان از سخن پیدا شود پسته ی بی مغز چونوا کند رسواشود
همان گونـه کـه مـی بینید هر مصراع از این ابیـات یک جمله ی مستقل هست و مـی توان بـه راحتی جای مصراع ها را عوض کرد.
دود ≈ ابرو بالا نشستن ≈ جای چشم را گرفتن
حرص آدمـی ≈ خوا ب پیری ≈ وقت سحرگاه
جوان شدن≈ گران شدن عشق ≈ دزد دانا
هوش دل فرزانـه ≈ چراغ خانـه از هوش بردن ≈ کشتن چراغ
دل من ≈ مگس غم ≈ عقاب
از بعد غم برآمدن≈ افکندن عقاب شعله ≈ چشم

ارسال مثل، تمثیل و اسلوب معادله اغلب یک آرایـه بـه شمار مـی آید.

 

١٣ـ ایـهام :

یـا تورایـه بـه معنی بـه شک انداختن هست و درون اصطلاح ادبی، بـه کاربردن واژه یـا ترکیبی درون دو معنی نزدیک و دور بـه ذهن هست و هر کدام از آن دو معنی را بتوان از آن برداشت کرد. ایـهام، هنری ترین آرایـه ی معنوی هست و استاد مسلم آن حافظ است.
نمونـه :
-  غرق خون بود و نمـی مرد ز حسرت فرهاد /  گفتم افسانـه ای شیرین و به خوابش کردم (رهی معیری )
که شیرین هم بـه معنی زیبا و دلنشین و هم نام معشوقه ی فرهاد است.
-  گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید /  گفتم کـه ماه من شو گفتا اگر برآید
که بر آید هم بـه معنی طلوع و هم بـه معنی اگر امکان داشته باشد است.

- خانـه زندان هست و تنـهايي ملال /  هر كه چون سعدي گلستانش نيست
گلستان بـه دو معني باغ و كتاب گلستان سعدي است
نرگس مست نوازشگرِ مردم دارش / خون عاشق بـه قدح گر بخورد ، نوشش باد   (حافظ)
نرگس مست مردم دار یعنی چشمي كه داراي مردمك هست و خوش رفتار با مردم.
  
١۴- ایـهام تناسب :

باتوجه بـه توضیح آرایـه ی ایـهام، هر واژه درون سخن، هنگامـی دارای ایـهام تناسب هست که تنـها یکی از معانی آن را بتوان درجمله جای گذاری کرد و معنای دیگر آن اگر چه بـه دلیل تناسب و قرینـه ای کـه درکلام دارد بـه ذهن خطور مـی کند ولی نمـی توان آن را درون جمله جای گذاری نمود.

حافظ مـی گوید:

گر درون سرت هوای وصال هست حافظا /  حتما که خاک درگه  اهل هنر شوی
واژه ی «هوا» درون این جا تنـها بـه معنی «آرزو» بـه کار رفته است، ولی خواننده باخواندن مصراع دوم بـه دلیل تناسبی کـه مـیان «خاک » و هوا (یعنی آسمان ) وجود دارد معنای دومِ «هوا» را نیز کـه همان «آسمان» باشد بـه یـاد مـی آورد، لیکن نمـی توان این معنی ( یعنی آسمان) را درون جمله جای داد.
 
-  آشنایی نـه غریب هست که دلسوزمن هست / چون من از خویش برفتم دل بیگانـه بسوخت
واژه ی غریب دارای دو معنی گوناگون است، یکی عجیب و دیگری ناآشنا، ولی تنـها معنی عجیب را مـی توان درون جمله جای داد ولی  معنای دوم نیز (یعنی ناآشنا) کـه با آشنا تضاد دارد بـه ذهن خطور مـی کند، بعد واژه ی غریب ایـهام تناسب دارد.

درمصراع دوم همـین بیت نیز کلمـه خویش دارای دو معنی « خود » یـا « قوم و خویش » هست ولی تنـها معنی «خود» درجمله جای مـی گیرد ولی بـه علت تناسب و تضادی کـه با واژه ی بیگانـه دارد، معنای دوم آن (یعنی خویش و خویشاوند) نیز بـه ذهن مـی آید، بعد واژه ی «خویش» نیز ایـهام تناسب دارد.


١۵- حس آمـیزی :

آمـیختن دو یـا چند حس را با یکدیگر حس آمـیزی گویند. مانند: « بوی لطیفی بـه مشام مـی رسد » کـه با آن کـه « بو» بـه حّس بویـایی و لطافت بـه حس لامسه مربوط است، ولی لطافت بـه بویـایی  نسبت داده شده هست .
نمونـه های دیگر:

ديدي چه گفت،  بوي تلخ،  قيافه بامزه،  برخورد سرد

« مزه پیروزی راچشید ».

« بردوش زمانـه لحظه ها سنگین بود ». (سنگین  بودن کـه مربوط بـه احساس وزن هست به لحظه ها نسبت داده شده هست .

« جان از سکوت سرد شب دلگیر مـی شد». (سرد بودن بـه سکوت شب نسبت داده شده است).

از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر /  یـادگاری کـه در این گنبد دوّار فتاد

دیدن صدا: آمـیخته شدن دوحس بینایی و شنوایی

 

١۶- تشخّص  (شخصیت بخشی) :

هرگاه با نسبت عمل، حالت و یـا صفت انسانی بـه یک پدیده (غیرانسانی ) بـه آن جلوه ای انسانی ببخشیم، آرایـه ی تشخص پدید مـی آید.
نمونـه :

به مغرب مالان قرص خورشید /  زمان مـی گشت پشت کوهساران  (بیدل)
از نسبت قید مالان بـه خورشید آرایـه ی تشخص پدیدآمده هست .
نمونـه ی دیگر:
-  آن همـه ناز تنّعم کـه خزان مـی فرمود / عاقبت درون قدم باد بهار آخر شد

صبح امـید کـه بُد معتکف پرده غیب  / گو برون آی کـه کار شب تار آخر شد   (حافظ )
-  طعنـه بر طوفان مزن، ایراد بر دریـا مگیر /  بوسه بگرفتن ز ساحل، موج را دیوانـه کرد
دیوانگی و بوسه گرفتن بـه موج نسبت داده شده است.

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
آشنایی با اصطلاحات ادبی
 

شماره ی نوشته ۲ / ١۴

 

تدوین : آریـا ادیب

 

آشنایی با اصطلاحات ادبی
بخش نخست :

 

آثار روزی رسان

آثار روزی رسان بـه آثاری مـی گویند کـه تنـها برایب معاش و روزی نوشته مـی شود. قدمت آن دست کم بـه سده ی ١٨ مـیلادی مـی رسد. نمونـه ی کلاسیک "اثر روزی رسان" رمان فلسفی راسلاس اثر جانسون است کـه نویسنده آن را به منظور تأمـین هزینـه کفن و دفن مادرش و ادای وام های خود در یک هفته شب ها نوشت.

آرایـه بیرونی

آرایـه های بیرونی آن ها هستند کـه بیش تر پیکره سخن را زیبا مـی کنند. مثل سجع، ترصیع، جناس، عکس، اشتقاق، رد المطلع، ذوقافیتین، درون العجز علی الصدر، اعنات و ...
آرایـه درونی

آرایـه های درونی همان صناعات معنوی و آرایـه هایی هستند کـه اگر ظاهر واژه دگرگون شود، باز آن آرایـه از مـیان نمـی رود. مثل پرسش بلاغی التفات، قلب و جمع.

آرکائیسم

آرکائیسم (باستان گرایی) آن هست که شاعر یـا نویسنده درون اثر خود از کلمات مـهجور و ساختارهای دستوری قدیم استفاده کند. باستان گرایی بر دو نوع است: باستان گرایی واژگانی و باستان گرایی نحوی.
باستان گرایی اگر درون خدمت زیبایی شعر باشد از محاسن شعر است، اما اگر سدّ و مخل زیبایی شعر باشد درون زمره معایب شعر قرار مـی گیرد.

آغنات

Leonine Rhyme   برابر انگلیسی به منظور اَعنات است. اَعنات را لزوم‌مالایلزم هم مـی‌گویند. درون لغت بـه معنی بـه رنج افکندن، رنجانیدن، آزردن و در کاری دشوار انداختن است. و اما درون علم بدیع بـه صنعتی مـی‌گویند کـه گوینده ملزم بـه چیزی شود کـه لازم نیست. مانند غزل سعدی کـه شاعر حرف "یـا" را قبل از حرف رَوی "لام" (خرف آخر قافیـه)  تا بـه آخر غزل تکرار مـی‌کند:
چشم بدت دور ای بدیع شمایل / ماه من و شمع جمع و مـیر قبایل
جلوه‌کنان مـی‌روی و باز نیـایی / سرو ندیدم بدین صفت متمایل
نام تو مـی‌رفت و عارفان بشنیدند / هر دو بـه آمدند سامع و قایل
در مجموع لزوم‌مالایلزم چنان هست که شاعر یـا نویسنده به منظور آرامش کلام یـا هنرنمایی، خودش را به آوردن حرفی پیش از رَوی مجبور کند یـا درون اثنای سخن، آوردن کلامـی را بر خودش لازم کند کـه در اصل لازم نباشد. بـه عنوان مثال، شاعر خودش را مقید کند کـه کلمـه‌ی "روشن" را با "گلشن" و "جوشن" قافیـه کند، درون حالی کـه مـی‌تواند از "گلخن" و "مسکن" و "وطن" و ... هم کمک بگیرد.

آواشناسی

آواشناسی شامل ۳ موضوع است:
الف) آواشناسی تولیدی، کـه به بررسی نحوه‌ی تولید اصوات توسط اندام‌های صوتی مـی‌پردازد.
ب) آواشناسی فیزیکی، کـه به بررسی خواص فیزیکی اصوات سخن درون گذر از دهان تا رسیدن بـه گوش شنونده مـی‌پردازد.
ج) آواشناسی شنیداری، کـه به بررسی واکنش‌های خنثی نسبت بـه اصوات سخن درون گوش، اعصاب شنیداری و مغز مـی‌پردازد.
اصطلاح آواشناسی آزمایشگاهی نیز به منظور اندازه‌گیری جریـان هوا یـا تجزیـه امواج صوتی بـه کار مـی‌رود.

آوانگارد

در زبان فرانسوی Avant به معنی پیش و garde در اصطلاح نظامـی بـه معنی نگه‌بان و محافظ هست و اصطلاح ( Avant gardeطلایـه‌دار) بـه معنی جلودار و پیش‌لشکر است.
معادل انگلیسی آن ریشـه‌ی فرانسوی دارد و در اصل از واژگان نظامـی‌گری بـه وام گرفته شده است.
در اصطلاح ادبیـات، طلایـه‌دار یـا پیش‌تاز بـه آغاز کننده‌ی شیوه‌های نو‌ درون شعر و نویسندگی گفته مـی‌شود. این شیوه‌ها اغلب بدعت‌هایی را درون زمـینـه‌ی قالب و صناعات ادبی دربر دارد.
امروزه شعرای سمبولیست، مانند ورلن، رمبو و مالارمـه را شعرای آوانگارد بدعت‌ها ادبی اواخر قرن نوزدهم مـی‌نامند.

آیرونی نمایشی

آیرونی نمایشی وضعیتی هست در نمایش‌نامـه یـا داستان کـه در آن، بین آگاهی تماشاگران یـا خوانندگان نسبت بـه موضوعی درون آن اثر و ناآگاهی شخصیت داستان فاصله ایجاد مـی‌شود. درون نتیجه‌ی این وضعیت، شخصیت مزبور بـه دلیل ناآگاهی سخنانی مـی‌گوید و کارهایی مـی‌کند کـه تماشاگر یـا خواننده از نامربوط بودن آن‌ها با وضعیت واقعی آگاه است. یکی از اقسام این نوع آیرونی، آیرونی تراژیک هست و بهترین نمونـه‌ی آن را مـی‌توان درون نمایش‌نامـه‌ی اودیپ ِ سوفوکل یـافت.

ابطا

اصطلاحی درون مبحث عروض هست و عیبی هست که در قافیـه شدن کلمات مرکب پیش مـی‌آید. یعنی وقتی کـه قافیـه تنـها بر اساس تکرار جزء دوم کلمـه‌ی مرکب پدید آمده باشد، مثل قافیـه ساختن بَتَر (بدتر) با خوش‌تر. ایطا بر دو نوع جلی و خفی است. درون ایطای جلی تکرار جزء دوم کلمـه‌ی قافیـه آشکار است. مثل قافیـه بتر و خوش‌تر. اما درون ایطای خفی تکرار جزء دوم آشکار نیست. یعنی کلمـه‌ی مرکب بر اثر استعمال، حکم کلمـه‌ی بسیط را پیدا کرده باشد. مثل قافیـه شدن کلمات "گلاب" و "غراب" یـا "رنجور" و "مزدور".

اُپرتا

اپرتا Operetta نوعی درام سبک است کـه شامل بخش های موزیکال و گفت و گو  و اغلب طنز آمـیز و هجایی است.

اتساع

اتساع درون علم بدیع بـه سخنی گویند کـه آن را بتوان بـه چند گونـه معنی و تفسیر کرد. مانند:
لبان لعل تو با هر کـه در حدیث آمد / براستی که ز چشمش بیوفتد مرجان

براستی: بـه حقیقت یـا سوگند بـه راستی
از چشم افتادن: فروریختن یـا خوار شدن
مرجان: اشک خونین یـا جان
اتفاق

اتفاق درون علم بدیع به معنی آوردن اسم ممدوح یـا تخلص شاعر بـه نحوی جالب و ماهرانـه هست که تصادفی و اتفاقی جلوه کند. مانند:
سِرّ غم عشق بوالهوس را ندهند / نور دل پروانـه مگس را ندهند
عمری حتما که یـار آید بـه کنار / این دولت سرمد همـه را ندهند   (سرمد کاشی)

اثلم

در علم عروض هر گاه درون بحر متقارب، از پایـه‌ی فعولن، تنـها دو هجای بلند، یعنی "فع‌ لن"، بر جای بماند، آن را اثلم مـی‌گویند. مانند پایـه‌ی نخستین و سومـین مصراع‌های بیت زیر:
چندان‌ کـه گفتم غم با طبیبان / درمان ند مسکین غریبان    (حافظ)

ادبیـات تفکری

ادبیـات تفکری شامل آن دسته از آثار ادبی مـی شود کـه پدیدآورندگان آن ها به طرح جنبه های اساسی درون هستی انسان مـی پردازند و برای نیل بـه این مقصود، انگیزش عاطفی و احساسی مخاطبان خود را درون جهت ایجاد تحول درون باورها و نگرش آنان بـه کار مـی گیرند. شیوه طرح این گونـه مسائل مـی تواند طنزآلود، درون گرایـانـه، برون گرایـانـه، جدی، غم انگیز، شاد و ... باشد. یکی از مشخصه های عمده ی ادبیـات تفکری، ماندگاری و جاودانگی آن هاست. این ماندگاری، مدیون فضائی هست که ادبیـات تفکری به منظور تعبیر و تفسیر درون ذهن مخاطبان خود فراهم مـی آورد.
ادبیـات تفننی

ادبیـات تفننی شامل آن دسته از آثاری مـی‌شود کـه اغلب جنبه‌ی سرگرمـی دارند. پدیدآورندگان این گونـه آثار، تحریک شدید احساسات و عواطف خواننده را دست‌مایـه‌ی کار خود قرار مـی‌دهند. از این‌رو، خواننده بعد از اتمام اثر تنـها نوعی تهییج را بدونب باور یـا جهان‌بینی ویژه ای تجربه مـی‌کند. یکی از مشخصه‌های عمده‌ی ادبیـات تفننی آن هست که بـه ندرت موقعیتی به منظور تعبیر، تفسیر یـا مکاشفه درون ذهن خواننده فراهم مـی‌آورد.

استتباع

در علم بدیع، استتباع بـه سخنی درون مدح یـا ذمـی گفته مـی شود کـه در آن سخن، شاعر صفتی از ممدوح یـا مذموم را بـه گونـه ای بیـان کند کـه در ضمن توضیح آن، صفت دیگری هم از او گفته شود، مانند:
از آن بـه طلعت زیباش روی اهل دل است / که نیست روی دل الا بـه سوی یزدانش  (ربّانی)
استثنا

استثناء به صنعتی مـی‌گویند کـه با آوردن یکی از الفاظ استثناء (مانند مگر، بـه جز، الا و غیره) و سخنی کـه در پی آن مـی‌آید، بر لطف سخن پیشین و تمامـی آن افزوده گردد. مانند:
از فتنـه درون پارس دیگر نشان / نبیند مگر قامت مـهوشان  (سعدی)

استعاره

استعاره بـه معنی عاریـه خواستن ِ لغتی هست به جای لغتی دیگر. زیرا شاعر در استعاره، واژه‌ای را بـه دلیل مشابهت بـه جای واژه‌ی دیگری بـه کار مـی‌برد. اگر از جمله‌ی تشبیـهی، "مشبه" و "وجه شبه" و "ادات تشبیـه" ( بـه علم بیـان نگاه کنید) را حذف کنیم بـه گونـه ای کـه تنـها "مشبه به" باقی بماند، بـه این مشبهٌ‌به استعاره مـی‌گویند.

استعاره درون حقیقت تشبیـه فشرده است. یعنی تشبیـه را آن‌قدر خلاصه و فشرده مـی‌کنیم که تا فقط مشبه‌ٌبه از آن باقی بماند. هنگامـی کـه مـی‌گوییم "خورشید همانند گلی زرد بر باغ آسمان جلوه‌گر است". خورشید را به گل زرد تشبیـه کرده‌ایم. درون تشبیـه، دست‌کم مشبه و مشبهٌ‌به حتما حضور داشته باشند و درون این جا هم خورشید کـه مشبه‌ هست وجود دارد و هم گل زرد کـه مشبه‌ٌ‌به است. اما وقتی مـی‌گوییم:
هزاران نرگس از چرخ جهان‌گرد
فرو شد که تا برآمد یک گل زرد
مشبه (خورشید) را نیز حذف کرده‌ایم و تنـها مشبهٌ‌به (گل زرد) را باقی گذاشته‌ایم، لذا در این بیت، گل‌زرد استعاره از خورشید است. بـه واسطه‌ی همـین حذف مشبه. درک استعاره اغلب دشوارتر از درک تشبیـه است.

استعاره مرده

استعاره‌ی مرده بـه استعاره‌ای گفته مـی‌شود کـه به سبب کاربرد مدام، رسانگی و برجستگی خود را از دست داده است. مانند "کمان" کـه در وصف ابروی یـار گفته‌اند و یـا "سرو" کـه در وصف قد و بالای بلند گفته‌اند. یعنی از این قسم استعاره آن‌قدر استفاده شده هست که شنونده یـا خواننده، دیگر کم‌تر توجهی بـه مستعار و مستعارمنـه آن مـی‌کند. درون عین حال، درون بسیـاری موارد وقتی زمـینـه‌ی زبانی این گونـه استعاره‌ تغییر مـی‌کند، استعاره‌ی مرده بار دیگر تشخص و تازگی مـی‌یـابد. به منظور نمونـه عبارت "grey cat in the night" گربه‌ی خاکستری درون شب) که درون انگلیسی استعاره‌ای مرده بـه شمار مـی آید) هنگام ترجمـه بـه فارسی، تازگی و حیـات دوباره مـی‌یـابد.

اسم صوت

اسم صوت لفظی هست مرکب که اغلب از طبیعت گرفته شده و خود بیـانگر صداهایی از قبیل صوت خاص انسان یـا حیوان، صوت راندن و یـا خواندن حیوانات و صوت بـه هم خوردن چیزی بـه چیز دیگر است، مانند:
هنّ و هنّ، مِنّ و مِنّ، مـیو مـیو، شالاپ شولوپ، خش و خش و  ...

اضراب

اضراب (epanorthosis) در لغت بـه معنی روی گردانیدن و رخ تافتن هست و در علم بدیع آن هست که گوینده کلام خود را کـه در مدح یـا هجو یـا غیر آن هست به حرف اضراب (بل، بلکه) عطف کند. حرف اضراب یـا اعتراض سبب ابطال یـا تصحیح یـا تشریح جمله ی قبل از خود مـی شود. به منظور مثال:
ای مـیوه دل من لا، بل دل
وی آرزوی جانم لا، بل جان
در مصراع اول و دوم حرف عطف "بل" عبارت های قبل از خود را تصحیح کرده اند.
همچنین در:

 "نبود دندان لا، بل چراغ تابان بود"
شاعر با استفاده از حرف عطف بل، جمله ی اول را تصحیح و باطل کرده است.

افسانـه ی تمثیلی

افسانـه ی تمثیلی نوعی افسانـه و قصه هست که مـی تواند منظوم یـا منثور باشد و شخصیت های اصلی آن ممکن هست از بین خدایـان، موجودات انسانی، حیوانات و حتا اشیـاء بی جان برگزیده شود. درون این گونـه افسانـه، موجودات مطابق با خصلت طبیعی خود رفتار مـی کنند و تنـها تفاوتی کـه با وضعیت واقعی خود دارند آن هست که بـه زبان انسان سخن مـی گویند و در نـهایت نکته ای اخلاقی را بیـان مـی کنند. از این رو افسانـه ی تمثیلی را حکایت اخلاقی هم نامـیده اند.
در ادبیـات فارسی، نخستین افسانـه تمثیلی شعر "درخت آسوریک" به زبان پهلوی هست که شرح مناظره ی یک درخت و یک بز است.
حکایـات کلیله و دمنـه که اصل آن هندی هست  نیز مجموعه قصه هایی بـه زبان حیوانات هست و از جمله نمونـه های افسانـه های تمثیلی درون ادبیـات فارسی بـه شمار مـی آید. از دیگر نمونـه های معاصر شعر "گوهر و اشک" (پروین اعتصامـی) و شعر "روباه و کلاغ" (ایرج مـیرزا) را مـی توان نام برد کـه شعر اخیر با بیت زیر آغاز مـی شود:
کلاغی بـه شاخی شده جای‌گیر / بـه منقار بگرفته قدری پنیر
در این قصه، روباه حیله گر بـه انگیزه ی صاحب شدن قالب پنیری کـه کلاغ بـه دست آورده است، شروع بـه تعریف و تمجید از زیبایی قد و بالا و پر و بال او مـی کند و در آخر، آرزو مـی کند صدای کلاغ هم بـه زیبایی ظاهرش باشد. کلاغ ساده لوح و زود باور دهان باز مـی کند که تا آواز بخواند کـه قالب پنیر از منقارش فرو مـی افتد و  ... 
در ادبیـات غرب، نخستین مجموعه ی افسانـه های تمثیلی را بـه "ازوپ" یونانی نسبت داده اند. بعدها "فدروس" و "بایروس" افسانـه های تمثیلی دیگری خلق د.
یکی دیگر از مشـهورترین نمونـه های افسانـه های تمثیلی "قلعه حیوانات" نوشته‌ی "جورج اورول" هست که طنزی هست سیـاسی درون قالب افسانـه ی تمثیلی.

اقوا

اقوا یکی از عیب های قافیـه است. هر گاه درون هجای قافیـه‌ی صامت + مصوت + صامت، هم‌سانی ِ مصوت‌ها رعایت نشود، مثل قافیـه شدن tar با ver در کلمات معطر و مجاور.

انگارش

انگارش درون اصطلاح نقد ادبی، واقعی پنداشتن جریـان داستان از سوی خواننده و تماشاگر است. درون این حالت، خواننده یـا تماشاگر چنان تحت تأثیر دنیـای داستان قرار مـی‌گیرد کـه با وجود علم به فرضی بودن رویدادها، خود را درون تجربیـات حسی و عاطفی داستان سهیم مـی‌یـابد و بر این توهم کـه گویی همـه چیز به منظور خودش رخ مـی‌دهد، گردن مـی‌نـهد.

بافت شعر

بافت شعر بـه بافت لفظی شعر (verbal texture) یعنی بـه اجزا و عناصر زبانی شعر از قبیل حروف و کلمات و وزن و قافیـه و امثال این و ارتباط آن‌ها با هم گفته مـی‌شود کـه در مجموع زبان شعر را بـه وجود مـی‌آورند. مفهوم بافت شبیـه بـه ساختار است، اما درون بحث ساختار معنی هم مراد مـی‌شود و در بافت محتوا را درون نظر نمـی‌گیرند. تغییر درون بافت بر معنی تأثیر مـی‌گذارد:
خدا کشتی آ‌ن‌جا کـه خواهد برد / و گر ناخدا جامـه بر تن درد
برد کشتی آن‌جا که خواهد خدای / و گر جامـه بر تن درد ناخدای

بلاغت

به معنی چیره زبانی، زبان آوری و شیواسخنی و دراصطلاح ادبی آوردن کلام بـه مقتضای سخن است.  مثلن اگر مقتضای حال درازگویی و تفصیل است، کلام را مفصل آورند و اگر بـه وارونـه ی آن، مقتضای حال شنونده، ایجاز و اختصار باشد، کلام را مختصر و کوتاه ادا کنند.

بیت

به معنی خانـه و در اصطلاح ادبی یک واحد شعری هست که از دو مصراع تشکیل شده است.

اگر شاعر مراد خود را تنـها درون یک بیت بیـان کند، بـه آن بیت « فرد» مـی گویند کـه «تک بیت » و یـا «مفرد» از نام های دیگر آن است.
از« تک بیت » بیش تردر سخن رانی ها و نامـه ها بهره گرفته مـی شود.

تک بیت های صائب مشـهوراست .
مردی نـه بـه قوت هست و شمشیرزنی / آن هست که جوری کـه توانی نکنی

بیت تخلص

بیت یـا ابیـات تخلص (یـا گریزگاه): یک یـا دو بیت هست که درون پایـان نسیب (مقدمـه ی قصیده) و به منظور ورود بـه موضوع اصلی قصیده ( درون مدح یـا هجو یـا غیره) مـی آید.
بیت مقطع

آخرین بیت غزل و قصیده است.
پیوت

پیوت نوعی شعر مناجاتی عبری هست که در بزرگ‌داشت عیدها نوشته مـی‌شود. گاهی شکل موَشَح دارد و در سده های سوم که تا هفتم متدوال بود. هفت فقره‌ی آن را یوشع بن یوشع شاعر مذهبی عبری نوشته است

پست مدرنیسم

 اصطلاحی بحث انگیز هست که مناقشات زیـادی درباره فرهنگ معاصر از اوایل دهه ١٩٨٠م  برانگیخته است. درون معنی ساده تر و کم تر راضی کننده اش بـه طور کلی اشاره بـه مرحله سده ی بیستم فرهنگ غرب دارد کـه دوران اوج مدرنیسم را پشت سر گذاشته و بنابراین ناظر بر محصولات عصر فضا بعد از زمانی درون دهه ١٩۵٠م  است. با این حال اغلب درون اشاره به وضعیتی فرهنگی بـه کار مـی رود کـه بر جوامع پیشرفته ی سرمایـه داری از دهه ١٩٦٠م  حاکم بوده هست و مشخصه اش وفور تصاویر و استیل های پراکنده و بی ربط (به ویژه در تلویزیون، آگهی ها، طراحی تجاری و ویدئوی پاپ )  است. درون این معنی هوادارانی چون ژان بردریـار و سایر مفسران داشته هست که پست مدرنیته را فرهنگ حس ها و هیجان های پراکنده و متشتت، نوستالژی التقاطی، تمثال های یکبار مصرف و سطحیت آشفته دانسته اند که درون آن کیفیت هایی کـه ارزش سنتی دارند مثل عمق، انسجام، معنا، اصالت، اعتبار و صحت، درون درون گرداب ناگهانی نشانـه های تهی، تخلیـه یـا منـهدم مـی شوند.

هم مدرنیست‌ها و هم پست‌مدرنیست‌ها بر این باورند کـه زندگی و هستی در رمان‌های سنتی بـه صورت کلیشـه‌ای و قالبی نموده شده است. اما پسامدرنیست‌ها مـی‌گویند که مدرنیست‌ها بر خلاف ادعایشان و ظاهر پیچیده‌ و مبهم آثارشان، درون نـهایت با زندگی و هستی برخورد سطحی و ساده‌ای داشته‌اند و لذا این امـید دروغین را ایجاد کرده‌اند کـه بشر مـی‌تواند سر از اسرار هستی و زندگی درون آورد و معماها را حل کند. پسامدرنیست‌ها به منظور نشان مفهوم بی‌هودگی و عبث بودن حرف و سخنان فلسفی و بیـان این نکته کـه "این حرف معما نـه تو خوانی و نـه من" خود تمـهیداتی اندیشیده‌اند یـا از سر تصادف و بی‌قیدی بدان رسیده‌اند. از قبیل این کـه یک داستان مـی‌تواند چند نوع پایـان داشته باشد (چنان کـه زندگی چون این است) و خواننده هر کدام را کـه مـی‌خواهد انتخاب کند و اساسن داستان نباید حتمن نتیجه و پایـانی داشته باشد، انسجام متن بی‌معنی است. هیچ چیز قطعی نیست و بدین ترتیب داستان پست‌مدرنیستی، بـه زعم ایشان نزدیک‌ترین روایت بـه زندگی واقعی و هستی است. درون این داستان‌ها زاویـه‌ی دید معمولن اول شخص هست تا داستان درون عین ناباوری، واقعی تلقی شود.

پیوستار گویشی

هنگام رفتن از یک ناحیـه بـه ناحیـه ی دیگر اندک اندک درون گویش آن ناحیـه نیز تفاوت ایجاد مـی شود کـه این تغییر از یک گویش بـه گویش دیگر، تدریجی و رفته رفته صورت مـی گیرد. به منظور مثال وقتی درون خطه ی شمال ایران از سمت مازندران بـه سمت خراسان حرکت کنیم گویش مازندرانی درون یک محل مشخص ناگهان بـه گویش خراسانی تبدیل نمـی شود، بلکه این تغییر بـه موازات حرکت از منطقه جغرافیـایی مازندران، گلستان، و خراسان با رنگ باختن تدریجی گویش مازندرانی بـه گویش خراسانی انجام مـی شود. درون این حالت مـی توان از نوعی "پیوستار گویشی" (dialect continum)  سخن گفت.

تئاتر ابسورد

تئاتر ابسورد یـا تئاتر پوچ‌نما بیش تر بـه آثار نمایشی نویسندگانی چون آرتور آدامف، ساموئل بکت، ژان ژنـه، اوژن یونسکو، هارولد پینتر و ادوارد آلبی گفته مـی‌شود و شاخه‌ی مـهمـی از ادبیـات پوچی به شمار مـی‌رود. مبانی فکری و تلقی فلسفی نویسندگان تئاتر پوچی از مکاتب ادبی سوررئالیسم، اکسپرسیونیسم، اگزیستانسیـالیسم و آثار سارتر، کافکا و جیمز جویس ریشـه مـی‌گیرد. سرآغاز گرایش بـه نگرش پوچ‌گرا، در تئاتر بوده است. بنا بر تفکر این گونـه نمایش‌نامـه‌نویسان، انسان بریده شده از اعتقادات مذهبی و معنوی، و آگاه بـه پوچی اعتقاداتی کـه آن‌ها را فریب مـی‌داند، درون جهانی خالی از معنا و هدف، فقط دل‌خوش بـه امـیدهایی درون فراسوی زندگی ملالت‌بار و بی‌معنی، دست و پا مـی‌زند. بـه ترین نمونـه‌ی این انسان های سرگشته و خودفریب، ول‌گردهای نمایش‌نامـه‌ی "در انتظار گودو" ساموئل بکت هستند.

تئاتر کلاسیک

تئاتر کلاسیک بـه اثری گفته مـی‌شود کـه از هر نظر سرمشق باشد و الهامـی از داستان‌های اساتیری ملل، افسانـه‌های یونانی و غیره باشد.
در حقیقت تئاتر کلاسیک بـه آثاری مـی گویند کـه از یونان قدیم به منظور جهان معاصر بـه ارث رسیده باشد.
نمایش‌نامـه‌هایی نظیر "زن فنیقی" و "ایرانیـان" اثر "آشلیوس" و "هلن" اثر "اوری پید"، "الکترا" و "زنان تراخیس" و "آنتیگن" اثر سوفوکل را حتما جزو نمایش‌نامـه‌های کلاسیک شمرد.

تجاهل العارف

در علم بدیع، از چیزی آشکار و شناخته‌شده چنان سخن گفتن و پرسیدن که گویی آن را ندانسته و نشناخته‌اند. قصد از تجاهل العارف مبالغه درون تشبیـه، شگفتی، سرزنش، خوار شمردن و جز این‌هاست. مانند:
یـا رب آن روی هست یـا برگ سمن؟ / یـا رب آن موی است یـا مشک ختن؟  «سعدی»

تخلص

تخلص به معنی آوردن نام واقعی یـا مستعار شاعر درون بیت آخر غزل (و بـه ندرت بیت یکی مانده به آخر) است

فراق یـارکه پیش تو کاه برگی نیست / بیـا و بر دل من بین کـه کوه الوند است
ز ضعف طاقت آهم نماند و ترسم خلق /  گمان برندکه «سعدی» ز دوست خرسند است


«حافظ» بـه زیر خرقه قدح که تا به کی کشی /  در بزم خواجه پرده ز کارت برافکنم
تو را نشد خجسته کـه در من یزید فضل / شد منت مواهب او طوق گردنم

تداعی معانی

تداعی معانی بـه معنای پی بردن از معنایی بـه معنای دیگر و از مفهومـی به مفهوم دیگر است. تداعی معانی و مفاهیم، نزد اشخاص مختلف بـه دلیل تجربیـات، خاطرات و ادراکات ناهمگون، متفاوت است. دیدن قرص ماه برایی مـی‌تواند یـادآور تجربه‌ی خاصی بشود کـه او درون یک شب مـهتابی مثلن وقتی کوره ‌راهی کوهستانی را به منظور رفتن بـه بالین مادر درون حال مرگش درون ده‌کده طی مـی‌کرده است، باشد. چنان‌چه او درون آن حال صدای جیرجیرک‌ها، عوعوی سگی از آبادی دوردست یـا صدای حرکت خزنده‌ای را هم بـه روی زمـین شنیده باشد، بعدها بـه محض دیدن قرص ماه، تمامـی آن خاطرات و حوادث بـه صورت زنجیره‌ای یـا هم‌زمان در خاطرش جان مـی‌گیرند. بدین ترتیب قرص ماه تمامـی معانی و مفاهیم پیوسته با تجربه‌ی آن شب ِ به‌خصوص را بـه ذهن شخص تداعی مـی‌کند.

تراژدی

تراژدی قالبی کهن درون نمایش هست که سقوط انسانی سعادت‌مند را از شوکت و بزرگی بـه ذلت و نگون‌بختی نشان مـی‌دهد. عمل داستانی درون تراژدی دارای کیفیتی هست که دو عاطفه‌ی رقت و ترس را در تماشاگر بر‌مـی‌انگیزد. ارسطو معتقد هست تراژدی با فراهم ساختن شرایط تخلیـه‌ و پالایش روانی به منظور تماشاگر، بـه جای نومـیدی تأثیری مثبت بر او مـی‌نـهد. وی این تأثیر خاص را وجه تمایز مـیان تراژدی، کمدی و سایر انواع شعر مـی‌داند.

تراژدی خونبار

تراژدی خونبار یـا "تراژدی انتقامـی" گونـه ای تراژدی هست که درون انگلستان به دلیل آشنایی نمایشنامـه نویسان دوران الیزابت با تراژدی سِنِکا شاعر روم باستان، و با اقتباس از عناصر این تراژدی ها پدید آمد.
تراژدی انتقام بر محور موضوعات مورد استفاده درون تراژدی های سِنِکا مثل انتقام، جنایت، ظاهر شدن روح، قطع عضو، و موارد خشونت آمـیز دیگران جریـان دارد. تنـها تفاوت این نوع تراژدی با تراژدی سنکا درون این هست که سنکا وقوع این گونـه اعمال خشونت آمـیز و خونبار را از زبان اشخاص نقل مـی کرده هست حال آن کـه در تراژدی انتقامـی انگلیسی، این قبیل کارها بر روی صحنـه نمایش و در برابر دیدگان تماشاگران رخ مـی دهد.

ترجیح بند، ترکیب بند

ترجیع‌بند بـه شعری ‌مـی گویند که مشتمل بر چند بند (اغلب چند غزل) است. این چند بند، همگی بر یک وزن بوده اما قافیـه‌های متفاوت دارند. بین هر یک از این دو بند، یک بیت ثابت آورده مـی‌شود. این بیت نیز بر وزن سایر ابیـات است، اما قافیـه‌اش با هر دو بند قبلی و بعدی‌اش متفاوت است. مـیان این بیت ِ ترجیع، و آخرین بیت از هر بند، ارتباط معنایی وجود دارد.

در صورتی کـه بیت ِ ترجیع ثابت نباشد و هر بار تغییر کند، بـه شعر، "ترکیب‌بند" مـی‌گویند.

یعنی ترجیع بند بـه چند بخش یـا بند تقسیم مـی شود کـه هر کدام از  آن ها درون وزن با بندهای دیگر مشترک هست اما از لحاظ قافیـه با آن ها یکی نیست. درپایـان هر بند بیتی تکرار مـی شود کـه با آن بندها در  وزن مساوی ولی درون قافیـه متفاوت هست که بـه آن «بیت برگردان » یـا «واسطةالعقد» گویند.

ترجیع بند معمولن دارای وحدت موضوعی است، یعنی یک مطلب واحد درآن طرح و توصیف مـی شود.
اگردر پایـان هربند، آن تک بیت (بیت برگردان)
تکرار نشود و تغییرکند، آن گاه این  قالب شعری را ترکیب بند مـی خوانند.
ترجیع بند هاتف اصفهانی (اقلیم عشق )مشـهورترین شعر این قالب شعری هست .

محتشم کاشانی نیز از مشـهورترین گویندگان ترکیب بند است .

 

سعدی درون ترجیع بند خود مـی گوید:
ای زلف تو، هرخمـی کمندی / چشمت بـه کرشمـه ،چشم بندی
مخرام بدین صفت مبادا / کزچشم بدت رسد گزندی
ای آینـه ایمنی کـه ناگاه / درون تو رسد آه درد مندی
یـاچهره بپوش یـا بسوزان / بر روی چو آتشت سپندی
دیوانـه عشقت ای پری روی / عاقل نشود بـه هیچ پندی
تلخ هست دهان عیش ازصبر / ای تنگ شکر ، بیـار قندی ...
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم
دردا کـه بهرسیده جانم / آوخ کـه ز دست شد عنانم
دید چو من ضعیف هرگز / کز هستی خویش درگمانم
پروانـه ام اوفتان و خیزان / یکباره بسوز و وارهانم
گرلطف کنی بجای اینم / ور جورکنی سزای آنم
جز نقش تو نیست درضمـیرم / جز نام تو نیست بر زبانم
گرتلخ کنی بـه دوری ام عیش / یـادت چو شکرکند دهانم ...
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله ی کار خویش گیرم

 ترخیم

ترخیم درون اصطلاح بلاغت نوعی حذف هست که بـه موجب آن حرفی یـا حروفی از انتهای کلمـه بیـافتد. به منظور نمونـه حذف همزه از آخر کلمـه‌ی "بیضاء" یـا حذف حرف "ت" از کلمـه‌ی "طریقت" درون این بیت:
صوفی ابن‌‌الوقت باشد ای رفیق / نیست فردا گفتن از شرط طریق    (مولوی)
این صناعت درون شعر بـه طور وسیعی بـه کار مـی‌رود.
در انگلیسی درون این زمـینـه مـی‌توان بـه عنوان مثال  کاربرد curio به جای curiosity، cinema  به جای  cinematograph، و runni'  به جای running  را ذکر کرد.

تریلوژی

تریلوژی (trilogy) به اثر سه‌گانـه‌ای مـی گویند کـه روی هم داستان دنباله‌داری را تشکیل مـی‌دهد و افسانـه یـا اسطوره‌ی کاملی را درون بر دارد. تراژدی سه‌تایی درون جشن‌های مذهبی اجرا مـی‌شده است. "اُورست" اثر اشیل (سده پنجم ق.م) بـه ترین نمونـه‌ی تراژدی سه‌تایی هست که سرگذشت آگامنون و اُورست را بـه طور کامل در بر مـی‌گیرد.

تشبیـه عکس

دل من چون دهن تنگ بتان / دهن تنگ بتان چون دل من
این بیت "تشبیـه عکس" دارد. تشبیـه عآن هست که دو طرف تشبیـه را به یک‌دیگر مانند کنند. نمونـه‌ی دیگر این صنعت را درون بیت زیر مـی‌بینیم:
ز سم سواران و گرد سپاه / زمـین ماه روی و زمـین روی ماه    (عنصری)
بلاغیون ایرانی و اسلامـی اغلب متفق‌القولند کـه هر چه اختلاف مـیان دو طرف تشبیـه بیش‌تر باشد، آن تشبیـه زیباتر است، زیرا نشان مـی‌دهد کـه شاعر نسبت بـه دقایق طبیعت پیرامون خود حساس‌تر بوده است

تشبیـه مشزوط

تشبیـه مشروط آن هست که درون تشبیـه شرطی قرار دهند و چیزی را با شرط بـه چیزی مانند کنند، به منظور نمونـه:
اگر موری سخن گوید و گر موئی مـیان دارد / من آن مور سخن گویم، من آن مویم کـه جان دارد

تشبیـه مطلق

تشبیـه مطلق آن هست که چیزی را بـه چیزی بدون قید وشرط تشبیـه کنند (مشبه و مشبه بـه و ادات تشبیـه و وجه شبه را بیـاورند)، مانند:
پیچیدن افعی بـه کمندت ماند / آتش بـه سنان دیو بندت ماند
اندیشـه بـه رفتن سمندت ماند / خورشید بـه همت بلندت ماند
تشخیص

تشخیص (personification)، کـه به آن انسان‌وارگی و جاندار‌انگاری و آدم‌گونگی نیز گفته ‌مـی‌شود، آن هست که گوینده عناصر بی‌جان یـا امور ذهنی را بـه رفتاری آدمـی‌وار بیـاراید. به منظور نمونـه‌ درون این بیت:
بر لشگر زمستان، نوروز نامدار / کرده‌ست رای تاختن و قصد کارزار
شاعر درون این بیت با نسبت حالاتی چون "رای تاختن" و "قصد کارزار" بـه نوروز، آن را هم‌چون انسان تصویر کرده‌ است. تشخیص، تقریبن یکی از گونـه‌های استعاره‌ است. این کـه مـی‌گوییم تقریبن بـه این علت هست که تشخیص نیز مانند استعاره تنـها یکی از چهار جزء مشبه، مشبهٌ‌به، ادات تشبیـه، وجه شبه را دارد. با این تفاوت کـه در استعاره ۳ جزء حذف مـی‌شوند و تنـها مشبهٌ‌به باقی مـی‌ماند، درون حالی کـه در تشخیص تنـها مشبه باقی مـی‌ماند. ضمن این‌که درون تشخیص الزامن حتما از مشبه رفتاری انسانی سر بزند.

 تشیب

تشبیب (یـا همان نسیب و یـا تغزل): تشبیب درون لغت بـه معنای یـاد ایـام جوانی هست در اصطلاح، تشبیب مقدمـه ای درون مدح معشوق و توصیف زیبایی های طبیعت و وصف مجلس بزم و از این قبیل است. گفته مـی شود این بخش همانست کـه بعدها بـه صورت مستقل بـه غزل تبدیل مـی گردد.
تعریض

تعریض درون اصطلاح علم بیـان از اقسام کنایـه هست که موصوف آن ذکر شده باشد. این گونـه کنایـه بیتی هست شناخته و زبانزد کـه به هنگام سخن گفتن بای بر زبان آورند و آن چه را کـه نمـی خواهند آشکارا و پوست کنده با او درون مـیان نـهند، بدین شیوه، در پرده با او بگویند. به منظور نمونـه اگر ابیـات زیر را برایی کـه دچار خودپسندی و لاف زنی هست بخوانند، تعریض بـه کار اند:
نـه هر کـه چهره برافروخت دلبری داند / نـه هر کـه آینـه سازد سکندری داند
نـه هر کـه طرف کله کژ نـهاد و تند نشست / کلاهداری و آیین سروری داند
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست / نـه هر که سر بتراشد قلندری داند

 تغزل

تفاوت تغزل با غزل عبارت هست از:

الف) تغزل وحدت موضوعی دارد و در آن اغلب یک امر توصیفی یـا عشقی بـه صورتی پیوسته بیـان مـی شود. حال آن کـه در غزل بیش تر ابیـات، دست کم بـه ظاهر، َ ربطی بـه هم ندارند.
ب) عشق مطرح درون تغزل همـیشـه مادی و زمـینی هست و معشوق دارای حقیقت اجتماعی است. اما درون غزل، عشق اغلب معنوی و آسمانی است.
ج) در تغزل اغلب وصال و شادی و شادکامـی مطرح است. اما درون غزل بیش تر از هجران و فراق و اندوه سخن مـی رود.
د) قهرمان تغزل عاشق و قهرمان غزل معشوق است.
ه) تغزل نوعی رئالیسم سطحی است. غزل بـه ظاهر ضد رئالیستی است، اما درون باطن رئالیستی بـه شمار مـی آید.
و) تغزل دارای سطح لفظی هست اما غزل علاوه بر آن دارای سطح معنایی نیز هست. بدین معنی کـه با دانستن لغات، ابیـات تغزل قابل فهم است. لیکن درون غزل علاوه بر معنای ظاهری یک معنای باطنی نیز وجود دارد کـه اغلب مقصود شاعر نیز آن است.
ز) تغزل عقل گرا و غزل عشق گراست.
ح) زبان تغزل بـه سبک خراسانی و زبان غزل بـه سبک عراقی است.
تنسیق الصفات

تنسیق درون لغت بـه معنی منظم و دارای نظم و ترتیب هست و تنسیق الصفات درعلم  بدیع آن هست که شاعر صفاتی را بـه توالی ذکر کند. تنسیق الصفات درون صورتی آرایـه محسوب مـی شود کـه شمار صفت ها بیش از دو باشد.
برای نمونـه:
لعبتان داری بـه طبع اندر ز معنی های بکر / ماه وش، بر جیش رخ، ناهید دل، خورشید سان
و:
کینـه توز و دیده دوز و خصم سوز و رزم ساز / شیر جوش و درع پوش و سخت کوش و کاردان
و:
دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر / کـه کریم هست و رحیم هست و غفور هست و ودود
و:
چیست این سقف بلند ساده بسیـار نقش / زین معما، هیچ دانا درون جهان آگاه نیست
و:
نورت از مـهر، لطفت از ناهید / برت از ابر، جودت از کهسار

تنـه اصلی قصیده

تنـه اصلی قصیده آن بخش از قصیده هست که شاعر درون آن بـه مدح ممدوح مـی پردازد و با اغراق او را بـه صورت یک قهرمان حماسی و موجودی مافوق طبیعی کـه اعمال محیرالعقولی انجام داده است، توصیف مـی کند.
 ثلاثه

ثلاثه (triplet) یکی از قالب های پاره شعر در ادبیـات انگلیسی هست که از سه سطر هم قافیـه تشکیل مـی شود. طول سطرها درون ثلاثه مـی تواند ثابت یـا متغیر باشد.

جبریت زمانی

ویلیـام فن هومبولت (١۷٦۷-١٨۳۵) فیلسوف و زبان شناس آلمانی معتقد بـه جبریت زبانی بود. او عقیده داشت کـه "آدمـی درون دنیـایی زندگی که مـی کند کـه در اصل و در واقع منحصرن ساخته و پرداخته زبان اوست". بر طبق نظریـه ی  جبریت زبانی، بین فکر و زبان ارتباط مستقیمـی وجود دارد و هر مطابق ساخت زبان خود مـی اندیشد و خارج از آن مقوله نمـی تواند بینشی داشته باشد.

جامعه شناسی ادبیـات
زمـینـه های مورد مطالعه جامعه شناسی ادبیـات بـه قرار زیرند:
١-  بررسی و تبیین محتوای آثار ادبی و ژرفکاوی درون زمـینـه های روانی، اجتماعی و فرهنگی پیدایی آن ها.
٢-  پژوهش انواع شیوه های نگارش، روش های تحقیق ادبی، ادبیـات عامـیانـه یـا فولکلور و ارزیـابی اثرات اجتماعی آن ها
۳-  تحلیل و ژرف نگری درون آثار ادبی، جهت شناخت شخصیت اجتماعی پدید آورندگان آن ها
٤-  بررسی و ژرفکاوی تازه های ادبی، جهت شناسایی وضعیت اجتماعی کـه موجب پدید آمدن آن ها شده و به منظور بازشناسی "فرایند تکاملی" جامعه.

جناس

به کار بردن واژه هایی را گویند کـه تلفظی یکسان و نزدیک بـه هم دارند. این آرایـه بر تأثیر موسیقی و آهنگ سخن مـی افزاید

جناس خطی:
هنگامـی کـه دو لفظ درون خط و نوشتن نظیر هم باشند اما در تلفظ مختلف. مانند:

عِلم و عَلَم، سِحر و سَحَر و گـُل و گِل.
جناس زائی:
هنگامـی کـه دو کلمـه درون همـه اجزاء با یکدیگر شبیـه باشند، جز آن کـه یکی حرفی افزود بر دیگری یـا متفاوت از دیگری داشته باشد، مانند:
دور از تو، مرا، عشق تو کرده‌ست بـه حالی
کز مویـه چو موئی شدم از ناله چو نالی

جناس صامت:

جناس صامت یکی از جلوه های موسیقی درون شعر است و به هم جنس بودن حروف صامت (بی صدا) کـه قبل یـا بعد از مصوت های مختلف تکرار شود. گویند. به منظور نمونـه تکرار صامت های "ص" یـا "ف" درون بیت زیر از حافظ:
نقد صوفی نـه همـه صافی بی غش باشد / ای بسا خرقه کـه مستوجب آتش باشد

جناس محرف:

جناس محرف یـا جناس آوایی نوعی از جناس هست که درون آن صامت‌ها درون ابتدای کلمات نزدیک بـه هم (با فاصله‌ی اندک) تکرار شوند. به منظور نمونـه تکرار صدای "س" درون بیت زیر:
این سو کشان سوی خوشان، وان سو کشان با ناخوشان / یـا بگذرد یـا بشکند، کشتی درون این گرداب‌ها  (مولوی)
جناس مفروق:
نوعی جناس مرکب هست که دو کلمـه درون لفظ مشابه و در خط مختلف باشند مانند:
تا زنده ام درون راه مـهر تو تازنده ام

من مرده نیم و لکن مردنیم

ادبی پیشا رافائلی  

"انجمن اخوت هنرمندان جوان لندن" درون اواسط سده ی ١٩ کـه به منظور ایستادگی در برابر قرارداهای هنری رایج و آفرینش یـا بازآفرینی اشکال هنری ای کـه پیش از عصر رافائل بـه کار مـی رفت متحد شدند و نظریـه های خود را درون نشریـه "جوانـه" بیـان د. اعضای گروه عبارت بودند از: اورت مـیله، ویلیـام هولمن هانت، دانته گابریل روزتی، ویلیـام مایکل روزتی، تامس وولز، فردریک جورج استفنس و جیمز کالینسن. این بعدها بر ویلیـام موریس، کریستینا روزتی و سوئنبرن هم اثر گذاشت. شعر پیشارافائلی شباهت زیـادی بـه سبک قرون وسطا دارد. اینان سخت تحت تأثیر "اسپنسر" بودند.

جوانان خشمگین

این عبارت درون اصل عنوان زندگی نامـه ی لسلی پال بود کـه به قلم خودش نوشته شد و در سال ١٩۵١ به چاپ رسید. بعدها این اصطلاح بـه عده‌ای از نویسندگان انگلیسی دهه ١٩۵٠گفته شد. این نویسندگان درون آثارشان خصومت خویش را با معیـارها، سنت ها و نیز عملکرد نـهادهای قانونی انگلستان منعمـی د. شخصیت اصلی درون این گونـه آثار اغلب بـه جای قهرمان، یک ضد قهرمان خشمگین و ستیزه جو است. نمایش نامـه ی "با خشم بـه گذشته بنگر" اثر جان اسبورن نمونـه ای از آثار این نویسندگان است.

چارگانـه
چارگانـه یـا tetralogy چهار نمایش نامـه (سه تراژدی و یک نمایش ساتیر) هست که درون مسابقات تئاتری آتن در سده ی پنجم ق.م به منظور دریـافت جایزه تراژدی عرضه مـی شد. امروزه ممکن هست این اصطلاح درون مورد هر گونـه آثار بـه هم مربوط بـه کار رود. هشت اثر از ده نمایش نامـه تاریخی شکسپیر گاهی بـه دو چارگانـه تقسیم مـی شود:
الف) هنری ششم (بخش ١ و ٢و۳) و ریچارد سوم
ب) ریچارد دوم، هنری چهارم (بخش ١ و٢) و هنری پنجم

چکامـه

چکامـه کـه در متون پهلوی بـه صورت چکامک ضبط شده، درون لغت بـه معنی شعر و قصیده هست و درون اصطلاح ادب فارسی، بـه نوعی شعر روایتی درون دوره ساسانی اطلاق مـی شده است. هرگاه شعرا و سخنوران مـی خواستند داستانی عاشقانـه یـا مشابهانی چون شرح جنگ و دلاوری پهلوانان و نظایر آن را نشان دهند، بـه این نوع شعر پرداخته اند و آن را چامـه و چامک نیز گفته اند.

چهارپاره

نوعی شعر هست که با بند های چهار مصراعی سروده مـی شود. همـه ی بندهای چهارپاره  از نظر معنا با هم پیوند دارد. هر بند دارای دو بیت هست و از نظر قافیـه آزادتر از دوبیتی است، زیرا نیـازی نیست کـه مصراع های ١ و ۲ و ۴ هم قافیـه باشند، بلکه کافی هست که مصراع های زوج هم قافیـه شود.
فریدون تولّلی، فریدون مشیری، دکترخانلری و ملک الشعرای بهار از بـه ترین چارپاره سرایـان بـه شمار مـی آیند.

اکنون نمونـه ای ازچارپاره ی فریدون توللّی کـه دو بند آن رادر زیر مـی آوریم :


دور، آن جا کـه شب فسونگر و مست / خفته بر دشت های سرد و کبود
دور، آن جا کـه یـاس های سپید / شاخه گسترده بر ترانـه ی رود
دور، آن جا کـه مـی دمد مـهتاب / زرد و غمگین  ز قلّه ی پر برف
دور، آن جا کـه بوی سوسن ها / رفته که تا درّه های  خامش  و  ژرف

چهارلایـه معنایی

اندیشمندان قرون وسطا معتقد بـه وجود چهار لایـه معنایی درون آثار ادبی بودند. درون این زمـینـه دانته در نامـه ای بـه ولی نعمت خود هدف نـهایی را درون تحلیل "کمدی الهی" این گونـه شرح مـی دهد: خواننده حتما هنگام خواندن کمدی الهی چهار لایـه معنایی را در آن جستجو کند:
١-  معنای ظاهری یـا داستان یعنی وقایع ظاهری داستان
٢-  معنای اخلاقی
۳-  معنای تمثیلی یعنی معنای نمادینی کـه به کل بشریت مربوط مـی شود.
٤-  معنای روحانی و عرفانی کـه متضمن حقیقتی جاوید است.

حس آمـیزی
در ادبیـات غرب سابقه ی استفاده از حس آمـیزی بـه اشعار هومر مـی رسد. درون ادبیـات انگلیسی آن را گاه "استحال حواس" (sense transference) و "قیـاس حسی"  (sense analogy) گفته اند و درون شعرهای دوره های مختلف حضور قابل اعتنایی دارد. به منظور مثال درون شعر "گیـاه حساس" سروده س شلی شاعر رمانتیک انگلیسی گل های شیپوری، چنان غریوی از موسیقی را درون فضا مـی پراکنند و حواس را بـه گونـه ای متأثر مـی کنند کـه گویی عطر سنبل بـه مشام مـی زسد

حشو

حشو کلامـی زاید درون مـیان جمله هست که از نظر معنا احتیـاجی بـه آن نیست (اعتراض الکلام)

حشو قبیح

حشو قبیح : مثل کلمات کاملن زاید درون عبارت "رمد چشم" (رمد = درد چشم) و "صداع سر" (صداع = سردرد در این بیت :
گر نرسم بـه خدمتت معذورم
زیرا رمد چشم و صداع سرم است.
حشو ملیح

حشو ملیح استفاده از کلمات زاید بـه شیوه ای دل پسند هست مثل جمله ی  "ذکرش بـه خیر باد" درون بیت:
دی پیر مـی فروش کـه ذکرش بـه خیر باد
گفتا خور کـه غم دل برد ز یـاد

حکمای سبعه

حکمای سبعه بـه هفت تن ازفلاسفه ی قدیم یونان گفته مـی شود. البته درنام این فلاسفه بین نویسندگان مختلف، اختلاف نظر وجود دارد. از آن مـیان چهار تن مورد اتفاق همـه ی روایـاتند، از این قرار:
١- تالس (thales)

 

٢- بیـاس (bias)
۳- پیتاکوس (pitta)

٤- سولون  (solon)
۳ تن دیگررا نیز از مـیان افراد زیر نام اند :
قلیوبولس (kleobulos) موسون (myson) فریـاندرس (periandros) خیلون (chilon) اناخارسیس (anacharsis) افمندیس (epimenides) و غیره

حماسه

حماسه درون لغت به معنای دلیری، دلاوری و شجاعت هست و درون اصطلاح، شعری بلند و روایتی را گویند کـه بر محور موضوعی جدی و رزمـی، بـه سبکی با ارزش سروده شده باشد. برخی از ویژگی‌های حماسه به طور خلاصه از این قرارند:
-
 قهرمان اصلی حماسه اغلب پهلوان یـا نیم‌خدائی است که با اَعمال بزرگ و شگفت‌انگیز خود، سرنوشت قبیله، قوم یـا نژادی را رقم مـی‌زند.
-
 عمل حماسه بر محور جنگ‌های مافوق قدرت بشر استوار است.
-
 حوادث حماسه اغلب درون زمانی دور اتفاق مـی‌افتد، بـه طوری کـه به ترین حماسه‌ها معمولن به  نخستین اعصار حیـات هر ملت یـا نژادی تعلق دارند.
-
 منشأ حماسه یـا داستان‌های کهن تاریخی، دینی و پهلوانی هست و یـا داستان‌های تخیلی.
خمریـات

در ادبیـات فارسی خمریـات بـه اشعاری گفته مـی‌شود کـه شاعر درون آن از موضوعاتی مانند ساقی و ساغر و مـینا و جام و خُم و سبو و مـی‌کده و پیر ِ مِی‌فروش و ... و به طور کلی از مِی و مِی‌گساری گفت‌وگو کند.
موضوع خمر از اوایل دوره‌ی عباسی درون اشعار عرب وارد شد و سپس ایرانیـان آن را درون اشعار خود بـه کار بردند.
تا اوایل قرن پنجم هجری، هر جا درون شعر از مِی و مِی‌گساری سخن بـه مـیان آمده مقصود همان واقعی است. شیواترین خمریـات را درون زبان فارسی رودکی و منوچهری سروده‌اند.

داستان تو درون تو

بعضی از نمونـه های مشـهورتر این نوع داستان عبارتند از: "هزار و یک شب"،  "دگرگونگی" اثر اووید، "دکامبرون" اثر بوکاچو و "داستان های کنتربری" اثر چاسر.. گوته و هوفمان نیز بـه این نوع داستان پرداخته اند.
نویسندگان سوییسی سی.اف.مایر و گوتفرید کلر از دست اندر کاران ورزیده درون این زمـینـه اند. از آثار عمده ی آنان Der Heilige  (١٨٨٠) اثر مایر و Das Sinnge dicht (١٨٨١) اثر کلر را حتما نام برد.

دلالت ذاتی

دلالت ذاتی از خاصیت آوایی کلماتی سرچشمـه مـی گیرد کـه ادای اصوات آن ها بیـان کننده معنای آن هاست مثل چک چک، شُرشُر، هیس، تـَرَق، ...
دلالت ذاتی از جمله ویژگی های موسیقایی شعر هست که در انتقال احساس و اندیشـه شاعر با بهره گیری از هماهنگی بین صوت و معنی نقش با اهمـیت ایفا مـی نماید. استفاده از دلالت ذاتی کلمات با درون آمـیختن و تجمع و تناسب بین اصوات به لحاظ اندازه، حرکت، نیرو، و ادا موجب تبلور و انتقال احساس خاصی مـی شود. مثلا در بیت:
ستون کرد چپ را و خم کرد راست
خروش از خم چرخ چاچی بخاست
ترکیب صداهای چ و خ بـه گونـه ایست کـه صدایی شبیـه بـه شکستن چوب و رها شدن تیر از کمان از آن شنیده مـی شود.
دوبیتی

دوبیتی یـا ترانـه، از جهت قافیـه همانند رباعی هست و تفاوت آن با رباعی درون وزن آن ها هست . دوبیتی معمولن  بر وزن مفاعیلن  مفاعیلن  مفاعیل  سروده مـی شود.

موضوع دوبیتی ها بیـان حال و روز شاعر و مشکلات روزانـه، آرزوهای نخستین انسان وگاهی باورهای فلسفی و مطالب عرفانی است. مشـهورترین گویندگان دوبیتی باباطاهر و فایز دشتستانی هستند.

دوبیتی های باباطاهر بـه فهلویـات یـا پهلویـات نیز معروف است.

بابا طاهر مـی گوید:

 ز دست دیده و دل هردو فریـاد / کـه هرچه دیده بیند دل کند یـاد
بسازم خنجری نیشش  ز فولاد /   بر دیده که تا دل گردد آزاد

فایز دشتستانی مـی گوید:
سحرگاه ز آرزوی شوق دیدار /  کشاندم خویش بر بالین دلدار
ادب نگذاشت (فایز)بوسدش/ همـی سودم  به  زلفش چشم خونبار

دو تلفظی

"دو تلفظی" به کلماتی مـی گویند کـه در فارسی رایج و معیـار، بـه دو شکل تلفظ مـی شوند. ما امروز هم مـهرْبان (مـهر + بان = دو هجایی) مـی گوییم و هم مـهرَبان (مـه + رَ + بان = سه هجایی، هم چنین هست روزْگار (دو هجایی) و روزِگار (سه هجایی).

ذم شبیـه بـه مدح

الحق این مطرب ما گر چه زند سازی بد / لیکن این خاصیتش هست که ناخوش خواند
این بیت صنعت ذم شبیـه بـه مدح دارد. درون علم بدیع، نکوهشی را بـه نکوهشی دیگر کـه در آغاز بـه ستایش شبیـه باشد استوار را ذم شبیـه بـه مدح گویند.

راوی خودآگاه

راوی خودآگاه، نویسنده ای هست که درون ضمن روایت داستان، با خواننده از خصوصی‌ترین مشکلات خود به منظور نوشتن داستانی کـه هم اکنون مـی‌خواند، سخن مـی‌گوید؛ مثل راوی "تام جونز" (هنری فیلدینگ) و راوی "آتش پریده رنگ" (نابوکوف).

رباعی

که آغازگر آن رودکی بوده است، عبارت است  از چهارمصراع کـه مصراع های اول، دوم و چهارم آن هم قافیـه هست و گاه مصراع سوم نیز با دیگرمصراع ها هم قافیـه هست . رباعی بر وزن لا حول و لا قوة الّا بالله بنا مـی شود.

موضوع رباعی عبارت هست از مسایل حکمـی، فلسفی، شکوه از کوتاهی عمر و گشوده نشدن  راز آفرینش  و گاه شکایت از دوست و تنـهایی و جدایی.
عطار، مولانا، بیدل و شیخ ابوسعید از مشـهورترین رباعی سرایـان تاریخ ادبیـات ایران هستند و نام آورترین آنان عمرخیـام است.
از گویندگان رباعی درون دوران معاصر حتما از سیدحسن حسینی ، نصرالله مردانی ، وحیدامـیری و مصطفی علی پور نام برد.

خیـام مـی گوید:
هرذرّه کـه درخاک زمـینی بوده ست / پیش  از من و تو تاج و نگینی  بوده ست
گرد از  رخ  نازنین  به  آزرم فشان / کان  هم  رخ خوب نازنینی  بوده است

عطار مـی گوید:
گر مرد رهی مـیان خون حتما رفت / از پای فتاده سرنگون  حتما رفت
تو پای بـه راه درون نـه و هیچ مپرس / خود راه بگویدت کـه چون  حتما رفت

مولوی مـی فرماید:
من درد تو را ز دست آسان ندهم / دل بر نکنم  ز دوست، که تا جان ندهم
از دوست بـه یـادگار دردی دارم / کان  درد بـه صد هزار درمان  ندهم

ردالقافیـه

صنعت رد القافیـه درون علم بدیع، دوباره آوردن قافیـه ی مصراع اول قصیده یـا غزلی درون آخر بیت دوم است، مانند:
بر لشکر زمستان نوروز نامدار / کرده است رأی تاختن و عزم کارزار
و اینک بیـامده هست به پنجاه روز پیش / جشن سده طلایـه نوروز نامدار  (منوچهری دامغانی)

ردیف

ردیف از ویژگی های شعرهای سنتی هست و آن واژه ای هست که درپایـان هر بیت تکرارمـی شود. این تکرار برتأثیر موسیقی شعر مـی افزاید و در انسجام شعر موثر است. تکرار، مانند قافیـه، تداعی معانی را ممکن مـی سازد و موجب تأکید مـی شود. سعدی مـی گوید:


ای ساربان آهسته ران کـه آرام جانم مـی رود / وان دل کـه با خود داشتم با دلستانم مـی رود
من مانده ام مـهجور از او بیچاره و رنجور از او / گویی کـه نیشی دور از او دراستخوانم مـی رود


ردیف مـی تواندیک یـا چند واژه و یـا یک جمله باشد.


گوهرخود را هویداکن کمال این هست و بس / خویش را درخویش پیدا کن کمال این هست و بس  (حاج مـیرزاحبیب خراسانی)

رمان گوشـه دار

رمان گوشـه دار نوعی رمان هست شامل یک رشته حوادث کـه از لحاظ مضمون، پیوستگی خیلی روشنی با هم ندارند. نمونـه ی قابل ذکر این نوع رمان « ژیل بلاس دوسانتیـان » اثر لوساژ رمانسی پیکارسک است.

رمانتیک اجتماعی

رمانتیک اجتماعی درون آثارانی چون ویکتور هوگو و ویلیـام بلیک و در دیدگاه های خاص آنان نسبت بـه خوبی فطری بشر و نقش مخرب شرایط ناعادلانـه اجتماع و نـهادهای اجتماعی درون فساد اخلاقی بشر منعمـی کند.

رمانتیک عرفانی

رمانتیک عرفانی اعتقاد به وجود جان جهان و منشأ ربوبی روح بشر هست که نزد پاره ای از شعرای رمانتیک نظیر وردزورث منجر بـه مـیل شدید بـه بازگشت بـه این مرحله از زندگی روحانی گردید.

رَوی

آخرین حرف قافیـه را گویند، مانند حرف را درون "در" و "زر"

زبان شناسی

زبان‌شناسی مطالعه‌ی قانون‌مند زبان است. زبان‌شناسی بـه شیوه‌ی علمـی عمل مـی‌کند زیرا رویکردی بی‌طرفانـه دارد و نیز شیوه‌ی آن تجربی است. یعنی آن‌گونـه که نوآم چامسکی عنوان مـی‌کند مطالعه‌ی زبان‌شناسی بر ۳ اصل مشاهده، توصیف و تشریح استوار است.
موضوعات عمده‌ی زبان‌شناسی بـه شرح زیر مـیباشد:
واج شناسی  (phonology)
آوا شناسی  (phonetics)
نحو  (syntax)
معناشناسی  (semantics)
تحول زبان (ethimology)

به طور کلی زبان‌شناسی بـه جای اداره زبان، بـه فهم زبان مـی‌پردازد و دغدغه‌ی عمده‌ی آن به هر گرایشی کـه باشد پاسخ بـه پرسش‌های اساسی زیر است: زبان چیست؟ چه گونـه عمل مـی‌کند؟ وجه اشتراک زبان‌ها چیست؟ چرا زبان تغییر مـی‌کند؟ چه گونـه یـاد بگیریم حرف بزنیم؟  ...

زشت و زیبا

زشت و زیبا همان "مدح شبیـه بـه ذم" هست که بـه آن "تحویل" هم مـی‌گویند. این صنعت بـه گونـه‌ای‌ست کـه در اثنای مدح با استفاده از کلماتی چون وَ اِلّا، اما، جز، لیکن، ولی، مگر، ... سخن را درون مدح چنان بیـاورند کـه شنونده در آغاز آن را مذمّت بپندارد و هنگامـی کـه بیت یـا کلام پایـان مـی‌پذیرد، معلوم شود که مدح و ستایش است. مانند:
همـی بـه فرّ تو نازند دوستان، لیکن
به بی‌نظیری تو دشمنان کنند اقرار

زنگی گری
این اصطلاح در یکی ازسال های دهه ی ١٩۳٠م  به وسیله ی امـه سزر (شاعر و درام نویس فرانسوی اهل مارتینیک) و شاعر و سیـاستمدارسنگالی لئوپولد سدارسنگور باب شد و به بینش و رویکرد نویسندگان آفریقایی و به ویژه آفریقایی های فرانسوی زبان درسال های اخیر باز مـی گردد.

درادبیـات نماینده ی نوعی زیبایی شناسی درون بازیـافت و نگهداشت فرهنگ و حساسیت های سنتی آفریقایی است. اندیشـه ی زنگی گری بعد از انتشار "بازگشت بـه زاد بوم" (١٩۳٩م) و به دنبال آثار سنگور رواج عام یـافت.

ژانر

ژانر اصطلاحی فرانسوی هست برای نوع اثر، زمره و گونـه ی ادبی.

سجع متوازی

سجع متوازی آن هست که در آخر دو جمله، کلماتی قرار گیرند کـه در وزن، عدد و حرف رَوی (قافیـه) یکسان باشند. مثل: انیس و جلیس.
مثال‌هایی از گلستان سعدی:
سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنـهادند.
هر کـه دست از جان بشوید، هر چه درون دل دارد بگوید.
باران رحمت بی‌حسابش همـه را رسیده و خوان نعمت بی‌دریغش همـه جا کشیده.

سکته عروضی

دکتر سیروس شمـیسا درون کتاب "فرهنگ عروضی" آمدن یک هجای بلند بـه جای دو کوتاه و افزودن یک مصوت کوتاه را بـه صامت، به منظور آن کـه تبدیل بـه هجای کوتاه شود، سکته خوانده هست (سکته ی حرکتی). بـه گفته ی وی ادبای پارسی‌گوی هند نیز– هر چند از بحث هجا استفاده نمـی‌د– همـین عقیده را داشته اند. آنان بـه دو اصطلاح سکته‌ی حرفی و سکته‌ی حرکتی اعتقاد داشتند. منظور از سکته‌ی حرکتی همـین دو موردی هست که درون بالا  اشاره شد و منظور از سکته‌ی حرفی این هست که شاعر درون مواردی (مثلن درون پایـان افاعیل پنج‌ هجایی) حرفی زاید بر تقطیع بیـاورد. مانند حرف "ل" درون کلمـه‌ی "سال" درون بیت زیر:
اگر چه صد سال ز بی‌خودی‌ها بـه خاک راهت فتاده باشم
چو باز پرسی حدیث منزل ز شوق گویم لَبثتُ یوما
سلامـه الاختراع

سلامة‌الاختراع همان ابداع است. ابداع درون لغت بـه معنی طرز نونـهادن و نوپدید آوردن و ایجاد و اختراع و خلقت و آفرینش آمده و در علم بدیع آن هست که شاعر و نویسنده، مضمون تازه و نو و معنی لطیف و متین و نیکو درون نظم و نثر خود بیـاورد. و  دارای برخی محسّنات لفظی و معنوی شود. ابداع، شامل هر دو نوع صنایع لفظی و معنوی مـی‌شود.

سلخ

سلخ یکی از انواع سرقت های ادبی است و آن هست که شاعری شعری را از شاعری دیگر بردارد و با تغییر ترکیب الفاظ، آن منتشر کند. رودکی مـی گوید :
هر کـه نامخت از گذشت روزگار /  نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
و ابو شکور بلخی  مـی گوید:
مگر پیش بنشاندت روزگار /  که بـه زو نیـابی تو آموزگار
سلسله ی غزل واره

در ادبیـات انگلیسی sonnet sequence یـا سلسله‌ی غزل‌واره، مجموعه‌ ی چند شعر عاشقانـه‌ی متوالی هست که درون قالب "سانـه" یـا غزل‌واره سروده شده هست و از حیث درون‌مایـه با یک‌دیگر پیوند دارند. شاعر درون این سلسله غزل‌واره‌ها بـه شرح و بیـان یک بـه یک مراحل و مراتب شیفتگی خود بـه معشوقه مـی‌پردازد بـه طوری کـه شعرهای هر سلسله رابطه‌ای متوالی با یک‌دیگر پیدا مـی‌کنند. غزل‌واره‌های (سانـه‌های) شکسپیر کیفیتی زنجیره‌ای دارند. پیش از او، سِر فیلیپ سیدنی منظومـه‌ی "آستروفل و استلا" را بـه صورت ‌غزل‌واره سروده بود.

سهل و ممتنع

برگردان لاتینی این عبارت (ars celar artem) به این معنی است که هنر، خود را پنـهان مـی‌کند. یعنی اثر هنری، هنرهای خود را بـه رخ نمـی‌کشد و بروز نمـی‌دهد. درون بسیـاری از آثار عالی هنری هیچ نشانـه‌ی آشکاری از هنرورزی‌های آفریننده ی آن دیده نمـی‌شود –البته به منظور اهل فن فرق مـی‌کند– مثل اشعار سعدی (در مقابل حافظ). نظر شکلوفسکی از فرمالیست‌های روسی بر عاست و مـی‌گوید اثر ادبی حتما هنر خود را افشا کند و بروز دهد.

در فارسی این اصطلاح بـه سخنی گفته مـی شودکه درون ظاهر ساده و آسان جلوه کند، بـه گونـه ای کـه تصور شود مانند آن را بـه آسانی مـی توان گفت ، اما درعمل معلوم شود کـه دشوار و ممتنع هست . اشعارسعدی از این  ویژگی برخوردار هست

سیـاق الاعداد

درعلم بدیع، چند چیز را دنبال یکدیگر ذکر ، و سپس، درباره ی هریک جداگانـه یـا درباره ی مجموع، وصفی یـا حکمـی آوردن را سیـاقة الاعداد گویند. مانند :
دارم ز اشتیـاق تو ای ماه سنگدل /  دارم ز اشتیـاق تو ای سرو سیمبر
دل گرم و آه سرد و غم افزون و صبرکم /  رخ زرد و اشک سرخ وخشک و دیده تر

شاعر تراژدی

شاعر تراژدی لقب شاعری ایتالیـایی‌ بـه نام ویتوریو آلفیری است کـه در سال ١۷٩٤متولد شد. وی جوانی خود را درون هوس‌بازی و ماجراجویی گذراند و بدون هدف خاص قسمت اعظم اروپا را سیـاحت کرد و در ١٦ سالگی شروع بـه نوشتن کرد و با روح پرهیجان و پرحرارتی کـه داشت پیـاپی ٢٠ تراژدی نوشت کـه لحن همـه‌ی آن ها بـه خلاف تراژدی نویسان ایتالیـایی قبل از او، جدی و محکم بود. تراژدی های او مورد پسند فراوان مردم ایتالیـا قرار گرفت و آن ها را "طلیعه‌ی تئاتر ملی" ایتالیـا شمردند. درون ١۷٨٨ وی با یک کنتس بیوه ازدواج کرد و این زن بـه نام آلفیری بنایی درون کلیسای سانتاکروچه فلورانس ساخت که از شاهکارهای بزرگ حجاری ایتالیـا بـه شمار مـی رود. مـهم ترین آثار وی بدین قرارند:
پادشاه و ادبیـات، فیلیپ دوم، آنتیگون، آگاممنون، ویرجینیـا، اوکتاویـا و تاریخ زندگانی من.

شبه خبر

شبه خبر اصطلاحی درون نقد ادبی است. این اصطلاح را آی.ا.ریچاردز، منتقد معاصر به منظور تمایز مـیان خبر علمـی از خبر شعری وضع کرد. منظور ریچاردز از "خبر"، بیـان علمـی واقعیتی است که قابل اثبات باشد. ولی درون شعر، نمودهای شبیـه بـه خبر یـا شبه خبر، واقعیتی هست که در شعر یـافت مـی شود اما قابل اثبات و منطبق با منطق نیست.

شریطه

شریطه ابیـات پایـانی قصیده هست و درون آن شاعر بـه صورت جملات شرطی ممدوح را دعا مـی گوید

شطحیـات

در ادب فارسی و در اصطلاح عرفا و صوفیـه، نوعی کلام متناقض را که صوفیـان بـه هنگام وجد و حال، بیرون از شرع گویند، شطح مـی نامند. شطح درون لغت بیـان امور و رموز و عباراتی هست که حال و شدت وجد را وصف  کند ولی از آن بوی خودپسندی و ادعا و خلاف شرع استشمام شود. از این گونـه هست عباراتی چون "اناالحق" کـه به حسین بن منصور حلاج منسوب هست و "سبحان الله ما اعظم شأنی" کـه بایزید بسطامـی گفته و نیز:
در درون مـیکده رندان قلندر باشند / کـه ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای / دست ِ قدرت نگر و منصب صاحب جاهی (حافظ)

شعر انگاره وار

در اصطلاح ادبیـات، شعری داریم با عنوان "شعر طرح وار" یـا "شعر انگاره دار". شعر طرح وار آن هست که ابیـات و سطور شعر بـه ترتیبی قرار گیرند که تا در مجموع شکل و طرح خاصی بر صفحه کاغذ تشکیل دهند. طرح بـه دست آمده اغلب شکل هندسی است اما تصویر اشکال دیگری همچون بال، تخم مرغ، و نیزه هم درون این قسم شعر معمول است. بـه عنوان نمونـه بـه شعر "قهوه خانـه سر راه" اثر کیومرث زاده دقت کنید که ترتیب نوشته کلمـه "پرتاب" درون آن، تداعی کننده فعل پرتاب است:
و دستی ماهی قرمز را کـه دیگر نـه ماهی هست و نـه قرمز
از پنجره
به باغ
پر
تا
ب
خواهد کرد.

شعر پژواکی

شعر پژواکی (echo verse) شعری‌ هست که درون آن برخی از سطرها بنا بر خصوصیت پژواک صوت درون کوه، تکرار مـی‌شود و آخرین هجاهای سطر پیشین را کامل مـی‌کند و به آن معنی مـی‌دهد. شعر "قصه‌ی شـهر سنگستان" اثر مـهدی اخوان ثالث نمونـه‌ی جالبی از این نوع شعر است:
سخن مـی‌گفت –سر در غار کرد– شـهریـار شـهر سنگستان
سخن مـی‌گفت با تاریکی و خلوت
حزین‌ آوای او در غار مـی‌گشت و صدا مـی‌کرد
غم دل با تو ‌گویم غار
بگو آیـا مرا دیگر امـید رستگاری نیست؟
صدا نالنده پاسخ داد: «آری نیست»

شعر ذوبحرین

شعر ملوّن یـا ذوبحرین درون اصطلاح عروض شعری هست که بـه دو بحر از بحور عروض خوانده شود. مانند:
این مـه شکرشیرین دهن!
این بت سنگین دل سیمـین زقن!
که مـی توان آن را بـه دو بحر مفتعلن مفتعلن فاعلن و نیز فاعلاتن فاعلاتن فاعلن خواند.
ذوبحرین درون اوزانی ظاهر مـی شود کـه تعداد هجاهای آنـها مساوی باشد، اما درون هجاهای بخصوصی کوتاهی و بلندی وجود داشته باشد.

شنل و شمشیر

این اصطلاح اشاره به کمدی های مربوط بـه عشق و دسیسه ی کمابیش ملودرام درون بین اشراف سده های ١٦ و ١۷ مـیلادی دارد. دو  نمایش نامـه نویس عمده درون این زمـینـه لوپ دوگا و کالدرون هستند.

دنباله دارد . . .

توجه:

خوانندگان ارجمند من به منظور آشنایی با اصطلاحات ادبی مربوط بـه حرف های ص که تا ی مـی توانند بـه دنباله ی این بخش ( اصطلاخات ادبی، بخش دوم) نگاه کنند. با سپاس، آریـا ادیب

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
ابزار کار ادبی ( پیش گفتار )
 

شماره ی نوشته : ١ / ١۴

 

آریـا ادیب

 

ابزار کار ادبی

 

آن چه کـه ما درون این بخش آن را " ایزار کار ادبی " مـی نامـیم، معانی  و مفاهیمـی  است کـه دانستن آن ها به منظور آموزش و دریـافت درست هنر ادبی، نقد و بررسی انواع  کارهای ادبی  و  بهکرد کار علاقه مندان و دست اندرکاران  رشته های گوناگون  ادبی بایسته و ضروری است. این مفاهیم و معانی جمع بندی نخبه ترین  نظرات و اندیشـه های سرشناس ترین شاعران و نویسندگان ایران و جهان هست که درون زمانی بـه درازای عمر تاریخ  بررسی و تدقیق شده و اکنون مورد پذیرش همـه ی ادیبان و اهل قلم درون سراسر جهان قرار دارد.

این ابزار کـه همچون هر ابزار دیگری درون رشته های گوناگون کار بشری، دارای انواع ساده و پیچیده است، بسته بـه جای کار برد خود، درون فرهنگ های گوناگون و در مـیان ملت های گوناگون دارای ویژگی های خاص محلی و منطقه ای نیز هست و آن چه کـه در یک کشور و در مـیان ملتی بـه کار مـی آید، مـی تواند درون کشور و در مـیان ملت دیگری هیچ گونـه کاربردی نداشته باشد.

به عنوان نمونـه درون زبان فارسی مـی توان از تعریف مفاهیم ادبی  چون وزن، قافیـه، مصراع، بند و . . . . آغاز کرد، با تعاریف موجود درون شعر گویی و داستان نویسی مانند  غزل، قصیده، داستان، حکایت، نمایش نامـه، رمان و  . . .  ادامـه داد و سپس انواع قالب ها،  سبک ها و مکتب های ادبی را بررسی نمود و سرانجام یـه کار بررسی و توضیح مراحل، اجزا و ابزار لازم برای  نقد ادبی کار شاعران و نویسندگان پرداخت. کـه ما درون این بخش رفته رفته بـه همـه ی این گستره ها و نیز چند قلمرو دیگر  سر خواهیم زد و مفاهیم و معانی مربوط بـه آن ها را همگی روشن خواهیم کرد. 

بسیـاری از معانی و  مفاهیمـی کـه در گستره ی زبان و ادبیـات فارسی وجود دارد البته درون زبان و ادبیـات ملت های دیگر نیز وجود دارد و به راحتی  مـی توان  انبوهی از اصطلاح ها و تعریف های دیگری را نیز که ویژه ی ادبیـات ملت های دیگر هست بر آن ها افزود، لیکن درون آن جا کـه به کار ما و تارنمای ما کـه ویژه ی زبان و ادبیـات فارسی است، مربوط مـی شود، توضیح  بسیـاری از معانی و مفاهیم از ادبیـات ملت های دیگر کـه در زبان و ادبیـات فارسی جایگاهی  ندارد، کاری غیر ضروری هست و ما تنـها بـه بررسی و توضیح آن ابزاری از ادبیـات ملت های دیگر مـی پردازیم کـه توسط شاعران و نویسندگان ما نیز بـه کار مـی شود.  بررسی و توضیح دیگر معانی و تعاریف از بخش های دیگر  ادبیـات جهانی بر عهده ی آن دسته از هم کاران ما قرار دارد کـه در آن  قلمرو  ویژه کار هستند و وزن کار خود را بر آن نـهاده اند.

بخش نخست از مجموعه ی « ابزار کار ادبی » به منظور آشنایی با تعاریف کلی مفاهیم و اصطلاح های ادبی درون نظر گرفته شده هست که خود گستره ای بس فراخ هست و ما ناگزیریم با مقدمـه ای آن را  آغاز کرده و  رفته رفته بر دامنـه ی آن بیـافزاییم.

در دیگر بخش های این مجموعه با عنوان های: آشنایی با اصطلاحات ادبی (در دو بخش)، علم بدیع، علم بیـان، علم عروض، مکتب های ادبی و هنری و نیز جایزه های ادبی، خوانندگان ما با اصطلاح های رایج درون این بخش های گوناگون نیز آشنا مـی شوند کـه من نظر آنان را بـه خواندن  آن ها جلب مـی کنم و امـیدوار هستم بـه افزودن دامنـه ی آگاهی های آنان کمکی شده باشد. ایدون باد،  آریـا ادیب

 

تعریف های کلی:

نثر: بـه معنی پراکندن و انتشاراست و دراصطلاح ادبی بـه سخنی کـه دارای وزن و قافیـه نباشد گفته مـی شود.

و سخنی را کـه به شکل نثر باشد  « منثور» مـی گویند.

انواع نثر : 

« نثرقدیم »  از آغاز قرن چهارم هجری که تا مشروطه، « نثرمعاصر»  از مشروطه تا  امروز

 

نثر قدیم  را از نظر نوشتاری مـی توان بـه سه دسته بخش کرد:

١- نثرساده :

این نثر را مرسل نیز نامـیده اند و به نام های نثر بلعمـی ، نثرخراسانی و نثردوره ی اول  نیزخوانده مـی شود. 

ویژگی های نثر ساده عبارت هست از:

ساده و روشن با جملات کوتاه ، خودداری از کاربرد واژه های  دورافتاده ی عربی ، بهره نگرفتن  از مترادفات، توصیفات کلی و کوتاه و مربوط بـه امور بیرونی ، نبود آرایـه های لفظی و واژه ها و اصطلاحات پیچیده  و دشوار.

از نمونـه های نثرمرسل مـی توان از " تاریخ بلعمـی " (ترجمـه ی تاریخ طبری ) از ابوعلی بلعمـی ، " قابوس نامـه " (کتابی اخلاقی کـه مؤلّف، آن را به منظور تربیت پسرش گیلان شاه درون ۴۴ باب تألیف کرده هست )، " سیـاست نامـه "  از عنصرالمعالی کیکاوس بن اسکندر،  " سیرالملوک " یـا پنجاه فصل ازخواجه نظام الملک توسی ،" ترجمـه تفسیرطبری "  از محمد بن جریرطبری ،" تاریخ سیستان " از مؤلّفی نامعلوم ، نام برد.
۲ـ نثرمسجّع و فنّی

که دارای  ویژگی های زیر هست :

الف ) بـه کاربردن  انواع سجع، مترادفات، تشبیـهات، استعارات  و توصیفات شاعرانـه بـه طورطبیعی  و با رعایت اعتدال
ب )  نزدیک شدن بـه زبان شعر
پ ) بهره گیری از آیـات،  احادیث، ضرب المثل ها و اشعار

مناجات های خواجه عبدالله انصاری ، کلیله ودمنـه نصرالله   و گلستان سعدی  از این نوع  نثر است.
٣ـ نثر مصنوع و متکّلف :
ویژگی های این نوع نثر عبارت  هست از:

الف )  زیـاده روی درون بهره گیری از سجع های متوالی و ترکیبات و اصطلاحات دشوار
ب )  سرشار از تکلف
پ )  توجه بیش تر بـه لفظ و بی توجهی  به  معنی
پ )  دشواری درون دریـافت معانی 

کتاب های " تاریخ جهانگشا " از عطاملک جوینی ، " مرزبان نامـه "  از سعدالّدین وراوینی و " مقامات حمـیدی  " از قاضی حمـیدالّدین بلخی،  نمونـه هایی از نثر مصنوع  و متکلف است.

گونـه ی دیگری از نثر قدیم نیز وجود دارد کـه در پایـان دوره ی نثر مرسل ( سده ی پنجم هجری ) ) و آغاز دوره ی نثر فنی ، بـه فاصله ی نیم سده پدید آمده هست که به  « نثر بینابین » یـا « نثر مرسل عالی » معروف است. بـه ترین نمونـه ی این نوع نثر " تاریخ بیـهقی " هست .

این نثر ویژگی های نثر ساده  و برخی از ویژگی های نثر فنّی را دارد.


نثر معاصر

 این نثر از نوع گفتاری هست که با نام های نثر شکسته و نثرگفتاری نیز خوانده  مـی شود،

در این نوع  از نثر، نویسنده همـه ی تعبیرات و واژه هایی را کـه زبان گفتاری درون دسترس  او مـی گذارد، بـه کار مـی برد. معانی درون قالب جمله هایی ساده بیـان مـی گردد.و جمله ها با  نظمـی ساده درون رشته ی کلام جای مـی گیرد. از تعبیرات مجازی (استعاره ،مجاز، کنایـه وتشبیـه ) بـه جز همان اندازه کـه در زبان گفت و گو  رایج است، درآن اثری نیست.
از این نوع  نثر درون بیـان نقل قول ها، نمایش نامـه ها، داستان ها و فیلم نامـه ها بهره گرفته مـی شود.
 
نظم : بـه معنی یـه رشته کشیدن دانـه های مروارید هست و درون اصطلاح ادبی بـه سخنی گفته مـی شود کـه پای بند بـه وزن و قافیـه باشد و سخنی را کـه به شکل نظم باشد « منظوم » مـی نامند.


شعر: سخنی موزون و خیـال انگیز هست و تفاوت آن با نظم درون آن هست که نظم کلامـی موزون و قافیـه دار است، ولی شعر کلامـی موزون و خیـال انگیز  است. از آن جا کـه مفهوم شعرکلّی است، اغلب بـه جای نظم واژه ی شعر بـه کار شده هست که نادرست است، زیرا شعر مـی تواند بـه نثر نیز باشد.

سبک های شعرفارسی :
گفت و گو  درباره ی دگرگونی شعر از جهت قالب ، از لحاظ کاربرد لفظ و از نظر معنی و مفهوم بـه علمـی مربوط مـی شود کـه بدان سبک شناسی مـی گویند. و منظور از آن درون قلمرو شعر، شناخت چه گونگی بیـان شاعرانـه و دگرگونی های آن درطول تاریخ هست .
 سبک در شعر عبارت هست از چه گونگی بیـان و تعبیر شاعرانـه .از موضوع شعر، و تفاوت آن با نوع شعر آن هست که نوع تنـها نشان دهنده ی شیوه ی انشاء شعر هست (مانند  غزل، قصیده و جز آن ).

به طور کلی ادوار سبک شعر فارسی بـه ترتیب زیر هست :

 

سبک خراسانی : از آن جا کـه زبان فارسی کـه پس از ورود اسلام بـه ایران، بـه عنوان  زبان رسمـی ایران شناخته شد، از خراسان آغاز شد و شعرا و نویسندگان نام دار فارسی زبان درآغاز درون آن ناحیـه ظهور د، سبک  شاعران این دوره ( یعنی درون سده های سوم و  چهارم که تا اواخرسده ی پنجم ) را سبک خراسانی  نامـیدند.
در این دوره شاعران نام آوری مانند رودکی، شـهیدبلخی، دقیقی، فردوسی، فرخی سیستانی، منوچهری و ناصرخسرو مـی زیسته اند.

شعر درون این سبک، متنوع  و گوناگون بود و از مـیان انواع شعر، قصیده بر دیگر انواع آن برتری داشت.
از ویژگی های این سبک،  سادگی و روانی کلام، دوری از ترکیبات دور از ذهن، کاربرد اندک از واژگان عربی و  مضامـین شعر بیش تر وصف طبیعت، وصف معشوق و یـا مدح بوده هست و آرایـه های ادبی بـه ندرت و درحد ساده بـه کارگرفته مـی شد. شعر روحیـه‌ی شاد دارد. واقع‌گراست. تلمـیحات بـه قهرمانان و
شاهان پیش از اسلام معمول است. معشوق مقام پستی دارد، یعنی گاه نـه زن، بلکه مرد هست و گاه کنیز، جنبه‌های عقلانی و تعامل بر جنبه‌های احساسی اغراق چیره است. روحیـه حماسی بر لحن اشعار حاکم است. برون‌گرا و آفاقی هست یعنی امور عینی را توصیف مـی‌کند. اشاره بـه تلمـیح به معارف اسلامـی اندک است. ساده و روشن و بی‌پیرایـه است. تصویرگری بیش‌تر بر تشبیـه، آن هم تشبیـه محسوس بـه محسوس استوار است.

 

 

سبک عراقی :این سبک درون سده ی پنجم آغاز شد و در سراسر سده های ششم، هفتم و هشتم و بخشی از سده ی نـهم هجری ادامـه یـافت .سبک این دوره را از آن جهت عراقی مـی نامند کـه زبان  فارسی دری با آغاز این سبک درون همـه ی نقاط  ایران پراکنده شد و زبان رسمـی مردم ایران گردید و چون  اغلب پایـه گذاران  این سبک  از ایران مرکزی بودند و ایران مرکزی را که  منطقه ای شامل شـهرهایی چون همدان، ری و اصفهان و همچنین آذربایجان و فارس بود  عراق عجم مـی نامـیدند، سبک شعراین دوره نیز بـه سبک عراقی معروف گردید.
عطار، مولوی، سنایی، سعدی، فخرالّدین عراقی، نظامـی، حافظ، خاقانی و جامـی از نام دار ترین  شاعران این دوره اند.
مـهم ترین ویژگی های این سبک  عبارت هست از:
- غزل از لحاظ کمـیت جای قصیده را گرفت.
-  درمـیان انواع شعر، گرایش بـه سرودن مثنوی افزایش یـافت.
- غزل بیـانگر عشق عرفانی شد و  از این راه عرفان درون شعرفارسی  راه یـافت و  اصطلاحات عرفانی مانند : مـیخانـه، خرابات، خرقه، زاهد و ... درون شعرفارسی رواج یـافت و یـه کار
بردن نکته ها و مفهوم های لطیف و استفاده ی  بیش تر از واژه های عربی معمول گردید.
- کاربرد آرایـه های ادبی ( آرایـه های لفظی و معنوی از علم بدیع ) درون شعر راه کمال پیمود و برخلاف دوره ی پیش  انواع تشبیـهات پیچیده، کنایـه، استعاره،  مجاز، ایـهام، جناس و ترصیع درون شعر این دوره بـه کمال دیده مـی شود.

 

سبک هندی ( اصفهانی ) :

شعر پارسی درون عهد صفویـان از حیث الفاظ و كلمات چندان قابل توجه نیست و اگر از چند شاعر معروف قوی بگذریم از دیگر شاعران  سخنی كه درخور توجه باشد نمـی‏یـابیم.
علت این امر آنست كه درون این دوره مانند دوره تیموری تربیت معمول شاعران كه درون دوره‏های سامانی و غزنوی و سلجوقی و غیره وجود داشت از مـیان رفته بود و بیش تر گویندگان اطلاعات وسیع و كامل از زبان فارسی و عربی نداشتند.
افزون بر این چون دربارها نسبت بـه شاعران اظهار پشتیبانی نمـی‏كردند شعر از دربار بیرون رفت و در دست عامـه مردم افتاد یعنی وضعیتی كه درون دوره تیموریـان نیرو گرفته بود، درون این عصر عمومـیت و شدت بیش تر یـافت. این امر اگر چه وسیله ایجاد تنوع و تجددی درون شعر بود، لیكن از نظر اصول و قواعد زبان مایـه شكست آن گردید، از این روی درون عین آن كه درون اشعار دوره صفویـان مضمون ها و مطالب تازه یـافت مـی‏شود، درون همان حال كلمات سست نیز بسیـار است.
موضوع دیگری كه بـه سستی عبارات و كلمات درون اشعار فارسی این دوره یـاری كرد رواج شعر فارسی درون سرزمـین های غیر ایرانیست كه درون عین ایجاد مضامـین و معانی تازه، چون محیطی نامساعد به منظور زبان فارسی بوده هست در دور داشتن آن از صحت و استحكام عادی خود مؤثر واقع  شد.
در شعر دوره صفوی مرثیـه سرایی و مدح دین بسیـار معمول بود و این امر نتیجه طبیعی سیـاست مذهبی پادشاهان صفوی است.
از نتایج رفتار شاه طهماسب و جانشینان او با شاعران، آن شد كه گویندگان خوش ذوق غزل سرا ومثنوی ساز و داستان پرداز كه در ایران بودند یـا از دربارها دوری جستند و یـا به منظور اعاشـه بـه دربارهای مشوق عثمانی و تیموری هند روی آوردند و به ویژه مراكز بسیـار معتبری درون دستگاه های امـیران  و سلاطین هند به منظور شعر فارسی ایجاد كردند مثلن تنـها درون عهد اكبر شاه گوركانی پنجاه و یك شاعر از ایران بـه هندوستان رفتند و در دربار پذیرفته شدند و این توجه بـه حدی بود كه حتا برخی از شاعران از آن بـه عنوان مضمونی به منظور بیـان كثرت، استفاده كرده‏اند مانند صائب درون این بیت:
همچو عزم سفر هند كه درون هر دل هست / سودای تو درون هیچ سری نیست كه نیست
و ابوطالب كلیم كاشانی غزل سرای استاد این عهد درون بازگشت از هندوستان از اظهار ندامت و تأثر خودداری نكرد و گفت: اسیر هندم و زین رفتن بی جا پشیمانم / كجا خواهد رساندن پرفشانی مرغ بسمل را
به ایران مـی‏رود نالان كلیم از شوق همراهان /  به پای دیگران هم چون طی كرده منزل را
ز شوق هند زانسان چشم حسرت درون قفا دارم /  كه روحم گر بـه راه آرم نمـی‏بینم مقابل را
و علیقلی سلیم یكی دیگر از شاعران این عهد گوید:
نیست درون ایران زمـین سامان تحصیل كمال /  تا نیـامد سوی هندستان حنا رنگین نشد
سبك هندی مبتنی بوده هست بر بیـان افكار دقیق و ایراد مضامـین بدیع و باریك و دشوار دور از ذهن.

مقدمات ایجاد این سبك، از فترت بین دوره ایلخانان مغول و ظهور تیمور بـه تدریج پیدا شد و در دوره تیموری و به ویژه درون حوزه ی ادبی هرات مراحل ترقی را پیمود و در عهد صفوی به اوج كمال رسید. علت عمده پیدا شدن این سبك وضع اجتماعی آن ایـامـی هست كه باعث شد مردم بیش تر بـه اوهام و افكار دقیق متوجه گردند و از عوالم مادی منحرف شوند و از طرف دیگر زبان فارسی درون آن روزگار، بـه نحوی كه دیده‏ایم، بـه تدریج از روش قدیم دور شد و سبك و روش تازه‏یی كه مبتنی بوده هست بر اصطلاحات عمومـی، بـه مـیان آمد. این دو امر باعث شد كه شعر فارسی از طرفی دارای افكار و خیـالات باریك شود و از طرفی دیگر از حیث زبان و سبك ظاهری سخن، ساده و گاهی بی‏مایـه باشد.
در سبك هندی توجه شاعران بیش تر بـه آوردن مضامـین بكر و تازه درون هر بیت معطوف و معمولن مضامـین با دقت خیـال و رقت احساسات و تصورات دور و دراز همراه بوده هست و درون حقیقت حتما گفت كه علاقه شاعر به فكر و خیـالات و تصورات بیش تر بوده هست تا بـه زبان و صحت استعمالات و متانت و جزالت كلام و همـین امر باعث شد كه اغلب درون ادبیـات سبك هندی معانی مـهم و زیبا و دقیق نـهفته باشد.
علت تسمـیه این سبك بـه «هندی» آنست كه بیش تر گویندگان طرفدار این سبك كه معاصر با پادشاهان صفوی و گرفتار عدم توجه آنان بـه شاعران بوده‏اند به دربار گوركانیـان هند مـی‏رفته و در آنجا مـی‏زیسته‏اند و به همـین سبب سبك مذكور در هندوستان و افغانستان رواج بسیـار یـافت و هنوز هم درون آن حدود رایج است. درون سبك هندی غزل بیش از هر نوع شعر دیگر معمول بود زیرا بیـان مضامـین دقیق و باریك درون غزل آسان تر است

سده های نـهم و دهم و نیمـی از سده ی یـازدهم دوره ی سبک هندی هست . سبک این دوره را همان گونـه کـه گفتیم  از آن جهت هندی مـی گویند کـه بسیـاری از شاعران پارسی گوی درون دربار شاهان هند بودند و شمار زیـادی از شاعران ایرانی بـه هند مـهاجرت د و چنانچه دیدیم علاقه ی مـهاجرت بـه هند آن اندازه ذهن شاعران را بـه خود مشغول کرده بود کـه اغلب آنان  آرزوی این سفر را درشعر خود اظهار مـی د و از سوی دیگر، وجود شاعران پارسی گوی هندی تبار نیز موجب این نام گذاری بوده است. با این حال برخی از استادان سخن پارسی بر این باورند کـه سبک شعر این دوره را حتما اصفهانی نامـید.
ویژگی های این سبک عبارت هست از :
- تخیل دقیق و آوردن نکته های
باریک و پیچیده و دور از ذهن، استفاده از واژه های ساده و رایج درون مـیان مردم،

 برخی ترکیبات نو و نیز وارد شدن واژه های ترکی درون شعر این دوره.
-  برخی از واژه های کهن و شیوای فارسی یـا عربی درون شعر  از مـیان  رفت .
-  قالب شعری درون این سبک غزل است،  گرچه قصیده  و مثنوی نیز وجود دارد اما بـه پایـه ی غزل نمـی رسد.
-  از مـهم ترین  وبژگی  های این دوره بـه کار بردن صنعت های کنایـه و استعاره و نیز ارسال مثل، اسلوب معادله و تمثیل ( از علم بدیع ) است.
-  کاربرد استعارات پیچیده و معما و لغز و ترکیبات بدیع  از دیگر ویژگی های این دوره است.
- یکی از مضامـین شعری ستایش  و مرثیـه گویی به منظور ا  شیعه هست و شعرا بیش تر کوشش خود را صرف سرودن اشعار درون ستایش ا  و مرثیـه برای  آنان،  بـه ویژه کشته شدگان کربلا د کـه محتشم کاشانی بزرگ ترین و نام دار ترین آنان هست .
- از نظر معنی شعرای این دوره گرد تقلید نمـی گشتند و آن چه سبک هندی بدان  معروف گشته است،  ابتکار مضمون و معنی است.
از شاعران این دوره حتما صائب تبریزی، کلیم کاشانی، محتشم کاشانی، وحشی بافقی، بیدل دهلوی، نویدی اصفهانی،طالب آملی، ظهوری ترشیزی، فیضی دکنی، عرفی شیرازی،  نظیری نیشابوری،  سحابی استرآبادی،  صفی اصفهانی،  ارسلان طوسی
، نوعی خبوشانی،  اشکی قمـی، وحشی جوشقانی، حکیم قراری گیلانی،  کاهی کابلی،  جعفر قزوینی، عارف ایگی،  فقیر دهلوی،  قاسم مشـهدی،  انیسی شاملو،  منصف اصفهانی و  رفیعی کاشانی را نام  برد.

دوره ی بازگشت ادبی :

دوره ی سبک هندی کـه پس از دو سده  بـه نـهایت تکلف و پیچیدگی  رسیده بود، درون نیمـه ی سده ی دوازدهم پایـان یـافت و شاعران بعد از این دوره،  بـه تغییر این سبک دست  زدند و بر آن شدند کـه سبک شعر فارسی  را بـه دوره عراقی و خراسانی بازگردانند و از این روی سبک  این دوره  را  بازگشت  ادبی  یـا تجدید حیـات  ادبی  نام نـهادند. علت این تغییر، تکلف و پیچیدگی شعر بود. دوره ی این سبک  از پایـان عهد صفوی آغاز شد و در سده های دوازدهم و سیزدهم که تا اوایل سده ی چهاردهم ادامـه داشت .
از مـیان پیشگامان این تغییر سبک حتما از هاتف اصفهانی نام  برد.


دوره ی شعر معاصر :

دوره ی معاصر را معمولن حتما از اواخر دوره ی قاجار تا  امروز بـه حساب  آورد. روابط  ایران و اروپا و آوردن کارشناسان فنی و نظامـی  و گشودن مدارس و اعزام دانش جویـان ایرانی به  کشورهای اروپایی، آشنایی ایرانیـان با علوم و ادبیـات اروپا و ترجمـه ی کتاب ها ی گوناگون سبب شد که تا تحولاتی درون ذهن ادیبان  و هنرمندان ایرانی پدید آید.
شعر و نثر فارسی با الهام گرفتن از آثار اروپاییـان دچار دگرگونی شد و رفته رفته انقلابی درسبک شعر پدیدار شد و شعر نو پدید آمد.

البته  نوآوری درون شعر را جسته و گریخته درون بیـان شاعران اواخر سده ی سیزدهم و اوایل سده ی چهاردهم چون «ایرج مـیزرا» و «مـیرزاده عشقی » مـی بینیم،  اما تحول کامل آن توسط «نیمایوشیج» (علی اسفندیـاری )  آشکار شد و از آن پس  بود کـه شاعران نوپرداز درون صحنـه ی شعرفارسی رخ نمودند و با شکستن قالب شعر از جهت وزن و قافیـه مسیر دگرگونی شعر را بعد از دوران  بازگشت ادبی، یـا بـه تر بگوییم تقلید از گذشتگان، بار دیگر باز نمودند.

 

شعر معاصر (شعرنو) پس از نیما که تا کنون درون سه شکل ادامـه یـافته هست :


١- شعرآزاد (نیمایی) : کـه آهنگ و وزن عروضی دارد اما جا ی قافیـه درآن مشخص نیست. مانند برخی از سروده های سهراب سپهری، اخوان ثالث و قیصر امـین پور.

شعر نیمایی را از دو دیدگاه مـی توان بررسی کرد:
الف )  درون مایـه

از جهت درون مایـه، نگاه بـه طبیعت و جهان، جهت گیری اجتماعی و بهره گیری از نماد ها درون طرح مسائل اجتماعی، بازتاب فضاهای طبیعی و رنگ محلّی درون شعر، از ویژگی های محتوایی شعر نیمایی است.
ب )  شکل و قالب
 از نظر قالب و شکل، کوتاه و بلند شدن مصراع ها و جا بـه جایی قافیـه ها از ویژگی های شعر نیمایی بـه شمار مـی آید.

منظومـه ی "افسانـه" نیما سرآغاز شعر نو بـه شمار مـی آید.

 

 ۲ـ شعرسپید (شعرمنثور) : آهنگ دارد اما وزن عروضی ندارد و جای قافیـه درآن مشخص نیست. مانند برخی از اشعارسهراب سپهری، اخوان ثالث،  گرمارودی و احمد شاملو


٣- موج نو : کـه نـه آهنگ و وزن عروضی دارد و نـه قافیـه، و فرق آن با نثر درون تخّیل شعری است. مانند برخی از اشعار احمد رضا احمدی
شعر موج نو بـه دشواری و پیچیدگی مشـهور هست .
 

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
آیین ترجمـه و واژه سازی، چه گونگی واگویی و نوشتن نام های بیگانـه
 

اکنون من   نظر خوانندگان ارجمندم را بـه خواندن نخستین نوشته از فصل نخست این مجموعه، یعنی بـه نوشته ی دانشمند گرانمایـه آقای دکتر پرویز ناتل خانلری پیرامون چه گونگی واگویی و نوشتن  نام های بیگانـه درون فارسی فرا مـی خوانم :

 

شماره ی نوشته  : ١ / ١١

 

دکتر پرویز ناتل خانلری

 

چه گونگی واگویی و نوشتن نام های بیگانـه در فارسی

 

ارتباط روزافزون کشورها و ملت های جهان با یکدیگر موجب شده هست که گذشته از لغاتی کـه از زبانی بـه زبان دیگر نفوذ مـی کند بسیـاری از نام های خاص ، چهان و چه جای ها، از زبان های متعدد و متفاوت درون هر یک از زبان های دیگر بـه کار رود.

این نام ها درون زبان محل اصلی آن ها تلفظی معین دارند. اما هر زبانی دارای دستگاه صوتی خاص خود هست و این دستگاه غالبا خصوصیـاتی دارد کـه در زبان های دیگر نیست و به این سبب تلفظ آن ها به منظور ملت های دیگر دشوار و گاهی نامـیسر است.

مشکلی کـه بر این مشکل افزوده مـی شود این هست که گاهی یک اسم از زبان اصلی بـه چند زبان دیگر مـی رود و در هر زبان صورت دیگری مـی یـابد. آن گاه اسم واحدی درون یک زبان کـه از منابع متعددی نقل مـی شود دارای چندین صورت متفاوت مـی گردد کـه در این صورت گاه شناختن آن ها و دانستن این کـه همـه ی این صورت ها یکی هستند و بر شخص یـا مکان واحدی اطلاق مـی شوند بسیـار دشوار است.

پیش از این اسامـی خاص کـه از منبع اصلی یـا بـه واسطه ی یک زبان دیگر ( غالبا از عربی ) بـه فارسی درون مـی آمد، صورت واحدی مـی یـافت کـه همـه آن را مـی شناختند و مشکلی ایجاد نمـی کرد. بـه عنوان نمونـه اسم " الکساندر "  یونانی درون زبان عربی، بـه گمان آن کـه هجای اول آن همان حرف تعریف عربی " ال "  است بـه صورت اسکندر درون آمد و به همـین صورت درون فارسی رایج شد. ایم شـهر Tripolis  نیز از یونانی بـه عربی و از آن جا بـه فارسی رسید و صورت واحد " طرابلس " یـافت. و یـا نام فیلسوف یونانی  درون عربی بـه دو صورت " ارسطاطالیس " و " ارسطو "  نقل شد و در فارسی بیشتر صورت دوم رواج یـافت. اصطلاحات علمـی هم غالبا همـین خط را سیر مـی کرد.

اما امروز وضع چون این نیست. زبان هایی کـه ناگزیر اسامـی خاصی از آن ها حتما در زبان فارسی بیـاید، اعم از نام مردان سیـاسی و دانشمندان و ادیبان و شاعران و جای ها، بسیـار متعددند و متصدیـان ارتباط جمعی این اسامـی را نـه از منبع اصلی، بلکه از زبان های دیگر نقل مـی کنند. بدین ترتیب وقتی اسمـی کـه در اصل مثلا بـه یکی از زبان های آسیـای شرقی بوده است، از زبان های انگلیسی، فرانسوی، آلمانی یـا ایتالیـایی بـه فارسی نقل شود، چهار صورت مختلف و متفاوت مـی پذیرد و خواننده یـا شنونده ی فارسی زبان درون مـی ماند کـه آیـا این صورت های چهار گانـه بر شخص یـا جای واحدی دلالت مـی کنند یـا آن کـه بر چهار شخص و چهار محل مختلف.

در همـین مجله ی سخن ( کـه این مقاله نخستین بار درون آن نوشته شده هست آ. ا. ) وقتی مطلبی درباره ی یکی از شاعران فرانسوی نوشته شده بود و در آن آمده بود کـه این شاعر درون جزیره ی " سنت لویس " رفت و آمد داشت، مطلب را مترجم از یک نوشته ی انگلیسی نقل کرده بود و حالا به منظور خواننده دشوار بود کـه بداند کـه این جزیره درون واقع جزیره ی " سن لویی "  است کـه مـیان دو شاخه ی رود " سن  " درون مرکز پاریس قرار دارد و به نام یکی از پادشاهان و جنگاوران بزرگ فرانسه خوانده مـی شود و اگر آن را سنت لویس تلفظ کنند نام زنی مقدس یـا راهبه خواهد شد نـه نام پادشاهی و پهلوانی.

همـین روزها درون کتابی کـه فهرست آثار ابوریحان بیرونی هست و تازه از چاپ درون آمده هست به نام " کاره دواخ " برخوردم کـه نام یکی از دانشمندان فرانسوی هست که درون تاریخ علوم و فلسفه ی اسلامـی آثار گران بهایی دارد و صورت مکتوب نام او چون این هست : Cava de Vaux  و تلفظ درست این نام " کاوا دو و " مـی باشد. و مولف فهرست کـه تنـها بـه زبان انگلیسی آشنا بوده و آن را بـه قیـاس کلمات مشابه درون آن زبان چون این خوانده است. اما خواننده ی فارسی زبان از کجا بداند کـه مراد از این دو لفظ متفاوت، نام شخص واحدی است.

از این قبیل هست در همان کتاب و بسیـاری نوشته های دیگر فارسی،  صورت های مختلف " سخاو " و " زاخائو "  یـا " مـینارسکی "  و " مـینورسکی " کـه نام های دو دانشمند خاور شناس هست و همچنین هست نام بعضی از رشته های علوم امروزی کـه از زبان های دیگر نقل مـی شود و صورت های گوناگون مـی پذیرد. مانند " پسیکولوژی " و " سایکولوجی " یـا " ژئودزی " و " جیودیسی ". ( و یـا برلن و برلین  کـه نام پایتخت آلمان هست  آ. ا. )

یکی ، نمـی دانم جدی یـا بـه شوخی مـی گفت کـه یکی از مولفان ایرانی درون فهرست آثار خود نام دو تالیف را، یکی بـه صورت سایکولوجی و دیگری را بـه شکل پسیکولوژی ذکر کرده بود  بـه گمان آن کـه این دو کلمـه نام دو علم مختلف است.

اگر این اصل را بـه یـاد داشته باشیم کـه زبان وسیله ی ارتباط افراد یک جامعه هست و شرط لازم به منظور ایجاد این ارتباط آن هست که همـه ی اهل زبان از لفظ واحد،  معنی و مفهوم واحدی را ادراک کنند، پس  هر اسم خاص درون یک زبان حتما صورت ملفوظ واحدی داشته باشد.

ولی این وحدت لفظ را چه گونـه مـی توان ایجاد کرد ؟

نویسندگان دائره المعارف فارسی کـه ار طرف موسسه ی فرانکلین تالیف و نشر یـافته هست متعهد بوده اند کـه طرز تلفظ هر یک از اسامـی خاص را در زبان اصلی تحقیق کنند و به خواننده ی فارسی زبان بیـاموزند. و برای حصول این مقصود ناگزیر درون مقدمـه ی کتاب یک سلسله علامت ها را به منظور انواع اصوات درون زبان های مختلف وضع کرده و درباره ی هر یک توضیحی داده اند.

این کار اگر چه بی فایده نیست و برای افراد معدودی کـه اهل تحقیق هستند ممکن هست به کار آید، اما مشکل را حل نمـی کند، زیرا محال هست که بتوانیم این همـه اصوات را بـه عامـه ی فارسی زبانان بیـاموزیم و ایشان را مکلف کنیم کـه هر اسم خاصی را درست آن چنان کـه اهل زبان اصلی تلفظ مـی کنند بـه زبان بیـاورند. به منظور مثال اسم معروق چرچیل کـه به خط لاتین نوشته مـی شود هجای اولش با یک نوع ضمـه ی همراه باره تلفظ مـی شود کـه چنین مصوتی درون زبان فارسی وجود ندارد. بنابراین فارسی زبانان ناچار اسم این مرد سیـاسی را بهر " چ " ادا مـی کنند و تغییر تلفظ ایشان محال است.

پس به منظور آن کـه هر یک از اسامـی خاص درون فارسی صورت واحدی بیـابد و به سبب انواع مختلف تلفظ،  از اشتباه درون فهم و مقصود پرهیز شود،  چه حتما کرد ؟

برای حصول این مقصود پیشنـهادهای مختلف ممکن هست وجود داشته باشد :

١- حتما تلفظ اصلی را معتبر دانست و آن را درست ثبت کرد و به همـه آموخت کـه اسم خاص را چون آن کـه صاحب اسم درون زبان خود ادا مـی کند، تلفظ کنند.

۲- حتما آن نوع تلفظ را از یکی از زبان های بیگانـه گرفت کـه با فارسی مشابهت بیش تر دارد و برای فارسی زبانان مانوس تر است.

٣- حتما برای ابدال ( عوض آ. ا. )  کلمات خارجی درون زبان فارسی قواعدی عام یـافت یـا وضع کرد کـه متناسب با روح زبان فارسی و  عادت تلفظ فارسی زبانان باشد. چون آن کـه سیبویـه ی فارسی، واضع علم نحو درون زبان عربی، درون کتاب مشـهور خود فصلی را بـه عنوان باب اطراد الابدال فی الفارسیـه درباره ی چه گونگی تلفظ کلمات فارسی کـه بعضی از اصوات آن ها درون عربی وجود نداشته است، قواعدی ذکر کرده و راهی نشان داده است.

برای رسیدن بـه این مقصود شاید پیشنـهادهای دیگری هم وجود داشته باشد. ما این مشکل را درون این جا مطرح کردیم و از همـه ی ادیبان و زبان شناسان ایران مـی خواهیم کـه درباره ی این امر اظهار نظر کنند.

 

از : هفتاد سخن، جلد دوم، فرهنگ و اجتماع

 

 

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
مسایل واژه سازی
 

در نوشته ی دوم از این فصل، دانشمند زبان شناس آقای داریوش آشوری ما را با مسایل برابر سازی به منظور واژه های بیگانـه، و با مراحل و تنگناهای این کار آشنا مـی سازد و به چه گونگی  نقش فرهنگستان و سیـاست های آن درون ساختن برابرهای فارسی  توجه مـی دهد :

 

شماره ی نوشته : ۲ / ١١

 

داریوش آشوری

 

مسائل واژه سازی

 

واژه سازی مساله ای هست موردی و سیر زبان فارسی و واژه سازی درون این چهل – پنجاه ساله هم پشتیبان این مدعاست. حکم های کلی از این دست کـه مـی توان و باید درون برابر هر واژه ی خارجی یک واژه ی فارسی گذاشت، حکمـی ست نادرست و نشدنی. حکم بـه این کـه به هیچ وجه واژه نباید ساخت و واژه های خارجی را بـه همان صورت پذیرفت، حکمـی هست نادرست و نشدنی.و یـا تصور این کـه در برابر تمام مفهوم ها و نام های تازه ی فرهنگ اروپایی،  درون کناب های کهن، ناگزیر برابری یـافت مـی شود، ساده اندیشانـه است. و در این مـیانـه راه سومـی هم هست:

باید دید کجا مـی توان یـافت و باید ساخت و کجا نمـی توان یـافت و ساخت. یعنی سنجشی دقیق و مورد بـه مورد.

در این مورد هم حتا نمـی توان حکم کرد کـه اگر امروز ساختن واژه ای به منظور مفهومـی معین ممکن نباشد، دلیل آن هست که امکان ساختن آن یـا یـافتن برابری دقیق تر و درست تر به منظور آن درون آینده نیز ناممکن است، زیرا سِیر زبان و آمدن واژه ها و قالب های تازه، این امکان را مـی دهد کـه پس از جا افتادن آن ها درون زبان، راه به منظور ساختن ترکیب های تازه تر با آن ها یـا ساختن شکل های قیـاسیِ همانند آن ها، هموار شود. چون آن کـه ساختن " جشنواره "  برای " فستیوال "، به منظور مثال، راه را به منظور ساختن " " هموار کرد. و آن که " پیشوند"  و "پسوند " را ساخت، راه را به منظور ساختن " شـهروند " هموار کرد و شاید راه ساختن جشنواره را نیز ساختن ِ سنگواره ( برابر فسیل ) پیش از آن هموار کرده بود.

کسانی کـه هوادار واژه سازی به منظور تمام مفاهیم ممکن هستند کـه از زبان های دیگر بـه زبان ما وارد شده و مـی شود، تصوری خشک و مکانیکی از زبان دارند و از زندگی انداموار ( ارگانیک ) آن غافلند و گمان مـی کنند کـه مثل پیچ و مـهره های ماشین مـی توان پیچی را از دستگاه زبان باز کرد و پیچی دیگر بـه جای آن بست. حال آن کـه اندامـه ی ( ارگانیسم ) زبان چه بسا عنصر خارجی را بعد بزند و رد کند. و تازه اگر این کار درون حوزه ای از  زبان، یعنی مـیدان علوم طبیعی، آسان تر ممکن باشد، درون حوزه های علوم انسانی و فلسفه بـه آسانی ممکن نیست. و نکته ی مـهم تر این کـه زبان مجموعه ای از واژه های کنار هم چیده نیست، بلکه چفت و بست درونی آن ها، کـه بافت کلام را مـی سازد، بسیـار مـهم هست و یک جنبه ی مـهم ِ  کار،  نشاندن واژه ی تازه درون این بافت هست و این کار افزون بر دانش، کمـی هم هنر و ذوق مـی خواهد.

و اما راه دیگر،  برخورد دقیق و موردی با مفاهیم است. درون همـین پنجاه – شصت سال اخیر شاهد آن بوده ایم کـه ده ها و صد ها واژه ی برابر با مفاهیم وارد شده از زبان های اروپایی، بـه ویژه انگلیسی و فرانسه، ساخته ایم و به کار مـی بریم کـه امروز جزئی از زبان ما شده است.

کلمـه ای مانند " استعمار " ( درون برابر کولونیـالیسم ) با توجه بـه ریشـه ی کلمـه ی اروپایی و به معنای اصلی این کلمـه ( درون زبان یونانی )، یعنی " آبادانی خواستن " ساخته شده است. اما امروز بر اثر کاربرد سیـاسی آن چنان باری بـه خود گرفته کـه همانند اصل لغت، از ریشـه جدا افتاده و معنایی کمابیش ضد آن گرفته است. و آن گاه از همـین ماده ترکیب های " استعمارگری " ، " استعمارزدایی " و " ضد استعمار " را  برابر با سه واژه ی انگلیسی یـا فرانسه ساخته ایم. اما به منظور واژه هایی مانند " امپریـالیسم " و  " بورژوازی "  نتوانسته ایم چیزی پیدا کنیم، زیرا این واژه ها چون آن ابعاد گوناگونی از معنا یـافته اند کـه هیچ برابری نمـی تواند حق معنا را درون مورد آن ها بـه جا آورد وانی کـه مثلا  " فرهنگ بورژوایی " را " فرهنگ سوداگری " ترجمـه مـی کنند، چه بسا بـه بعدهای گوناگون معنای این واژه کم تر توجه کرده اند. همچنین هست گذاشتن  تمدن درون برابر " سیویلیزاسیون " و   فرهنگ  درون برابر " کولتور ". چهی مـی تواند مدعی باشد کـه این اختیـار ها نادرست بوده و به تر بود کـه همان واژه های اروپایی را بـه کار مـی بردیم ؟

در کار واژه سازی و برابریـابی به منظور واژه ها و مفاهیمـی کـه از غرب مـی رسند از صدر مشروطیت بـه این سو، دو و شاید چند مرحله مـی توان شناخت :

نخستین مرحله آن بود کـه با همان مـیراث نثر دست و پا شکسته و دست و پا گیر و نیمـه جان بـه ترجمـه ی مفاهیم و متن های اروپایی پرداختند و در این مرحله بـه علت عادات گذشته و همچنین ارتباطی کـه هنوز کمابیش مـیان حوزه های گوناگون فرهنگ اسلامـی وجود داشت، با واژه هایی عربی مآبانـه جعل مـی د و یـا از اسلامبول و قاهره وارد مـی د. بدون شک، این کـه نخستین واژه هایی کـه در آن دوره یـا دوره های بعدتر ساخته شد، عربی آب کشیده یـا آب نکشیده بود ( مانند اعتصاب، انقلاب، تمدن، مـیزان الحراره، مـیزان الضغطه ( فشار سنج آ. آ. )، مـیزان الارتفاع، مدعی العموم ( دادستان آ. ا. )، مستدعی علیـه ( شکایت شده آ. ا. ) ، دولت کامله الوداد ( دولت مطلوب و دلخواه آ. ا. )  و مانند آن، درون زمـینـه های علوم، سیـاست، حقوق و جز آن ) دنباله ی همان عادتی بود کـه زبان فارسی را تابع مطلقی از عربی مآبی ِ نویسندگان مـی کرد و گشتن بـه دنبال لغت و ترکیب درون زبان فارسی را نشانـه ی بی سوادی مـی دانست. فرق زبان فارسی  درون برخورد با جهان مدرن و جهان بینی آن با زبان های اروپایی،  این بود کـه آن زبان ها جوان و نوخاسته بودند و همگام با مراحل تحول و تکوین تمدن غرب همچون زبانی به منظور این تمدن جوان و تازه نفس شکل گرفتند و گسترش یـافتند. اما زبان فارسی زبانی فرسوده و درمانده بود، درخور تمدنی فرسوده و درمانده، آشکار هست که درون کشمکش این دو پیر و جوان کدام یک پیروز خواهد شد.

مشکل ما این بود کـه در رویـارویی با تمدن غرب نمـی توانستیم بـه آسانی ترک عادات و " خَرق عادات " ( عمل خلاف عادت  آ. ا. ) کنیم و با همـه ی احساس خفت و خواری باطنی از خود و شیفتگی بـه تمدن غرب، خسته تر و از پا افتاده تر از آن بودیم کـه بتوانیم یکباره پوست بیـاندازیم و صورت تمدن تازه را بـه خود بگیریم، و در این راه دشوار هزار دشواری بر سر راه بود کـه یکی از آن ها زبان بود. شگفت نیست  اگرانی کـه مـی خواستند لغتی تازه به منظور مفهومـی تازه بـه کار برند، بـه هوای نثر سنتی بـه ضرابخانـه ی زبان عربی بروند و گاهی چیزهایی جعل کنند کـه در قوطی هیچ المنجد نویسی پیدا نشود. زیرا فارسی زبان عوام بود و فارسی ِ معرب، زبان خواص. اما گرایش بـه سادگی زبان کـه با نثر سیـاسی و روزنامـه نویسی آغاز شد راه خود را بـه سوی فارسی گرایی باز کرد کـه گرایشی هست درست. این گرایش، البته با پدید آمدن ملت باوری ( ناسیونالیسم ) مدرن نیز مناسبت داشته است. اما بر روی هم این اثر سودمند را داشت کـه زبان فارسی را بر روی پایـه ی اصلی و طبیعی خود برگرداند و این زبان ِ ازو توان افتاده را جانی تازه داد. این گرایش نشان داد کـه اگر زبانی بـه نام فارسی با ساختمان دستوری و واژگان خود وجود دارد، این زبان مـی تواند و باید از سرمایـه ی خود مایـه بگیرد. بدون شک، روزگار زبان بازی و دانش فروشی انـه و ناشیـانـه سرآمده بود و زبان گرایش بـه این یـافته بود کـه مایـه ی رساندن معناها و اندیشـه ها باشد. و البته این راه ِ دشوار و پر نشیب و فرازی ست کـه هنوز که تا نیمـه نیز نرسیده و یک دوره ی بزرگ آشوب، همراه با آشفتگی فرهنگ و تمدن، ناگزیر همراه آن بوده هست و هنوز نیز معلوم نیست کـه موج های این آشوب کی فرو خواهد نشست.

یکی از مراحل مـهم تحول زبان فارسی تشکیل فرهنگستان ایران درون سال ١٣١۴ شمسی هجری است. با همـه ی نمک نشناسی هایی کـه در حق فرهنگستان قدیم کرده اند، این دستگاه حقی بزرگ بـه گردن زبان فارسی دارد و در جهت نشان راه درست بهره گیری از مایـه های زبان فارسی و پیرایش آن از آمـیختگی های بی هوده با عربی گامـی بزرگ برداشته است.

اگر دفتر واژه های نوی فرهنگستان را کـه در سال ١٣١۹ چاپ شده است، ورق بزنیم، مـی بینیم کـه نود درصد واژه هایی کـه آنان آن روز پیشنـهاد د، امروز جزء زبان هر روز یـا زبان علمـی ماست و از برکت کار اعضای آن،  راه به منظور ساختن صدها واژه ی بسیط یـا مرکب دیگر درون زبان فارسی گشوده شده است. اگر زمـین شناسی جای معرفه الارض و فشارسنج جای مـیزان الضغطه و گذرنامـه جای پاسپورت و کارآگاه جای مامور خفیـه و قانون گذاری جای تقنیتیـه و کتابخانـه جای بیبلیوتنگواره جای فسیل و زمان سنج جای کرو نومتر و زندان جای محبس و رونوشت جای کپی و رگ شناسی جای معرفه العروق و دادستان جای مدعی العموم و دستمزد جای حق الزحمـه و دم اسبیـان جای دنب الفرس و روده ی کور جای معاء اعور و روده بند جای ماساری قا و رنگین کمان جای قوس و قزح و . . . . . . . . . را گرفته است، از برکت کار همان فرهنگستان است.

بی گمان، فرهنگستان قدیم درون شتاب بخشیدن بـه گرایش زبان فارسی بـه سوی سادگی و دقت و زنده سرمایـه ی کهن آن و همچنین آماده آن به منظور گرفتن و جذب مفاهیم و نام های علمـی و فنی از زبان های اروپایی نقشی بزرگ داشته است. گرایش فرهنگستان بـه مایـه گرفتن از زبان فارسی و زنده ده ها واژه ی فراموش شده، از نظر کارکردی ( فونکسیونل ) به منظور زبان فارسی بسیـار مـهم بوده و راه را به منظور نسل پسین بسیـار هموار کرده است، چون آن کـه اندازه ی آمـیختگی فارسی با عربی از هشتاد درصد بـه چهل – پنجاه درصد و گاه کم تر رسیده هست و مـهم تر این کـه کاربرد واژه ها بر اساس دستور زبان فارسی جای تقلیدهای خنک از عبارت بندی عربی را گرفته است.

 

واژه سازی درون چند مرحله

برای یک مفهوم یـا یک اصطلاح درون مرحله ی نخست چه بسا برابری درست یـا کوتاه و رسا یـافت نشود و این کوشش درون مراحل سپسین بـه نتیجه برسد. درون روزگار ما کـه گرایش بـه آن هست که زبان فارسی بـه پشتیبانی قاعده ها و قالب های خود و با سرمایـه ی خود واژه های تازه بسازد، درون عین حال این امکان فراهم شده هست که آن چه درون چهل – پنجاه ساله ی اخیر ساخته اند و نارساست نیز اصلاح شود و ترکیب ها و واژه هایی کوتاه تر و به تر جانشین آن ها شود، چون آن کـه واگردان " رفراندوم "  به " مراجعه بـه آراء عمومـی " و یـا " مـیدیوم " به " وسیله ی ارتباط " رساننده ی معنا بود، اما بیش از حد دراز بود و یـافت شدن دو واژه ی کوتاه و زیبای " همـه پرسی " و " رسانـه "  برای این دو،  بی گمان کامـیابی درخشانی بوده هست که بعد از سال ها بـه آن رسیده ایم و بی شک هر آدم با انصافی حکم مـی کند کـه دو واژه ی اخیر کـه در واقع، کلمـه اند نـه عبارت، بسیـار کوتاه تر و به تر از دو عبارت پیشین اند و نشانـه ی آن هست که بازگشت بـه مایـه ی اصلی زبان فارسی و به کار گرفتن قالب های آن که تا چه حد مـی تواند ما را درون یـافتن یـا ساختن واژه ها یـاری کند..انی کـه با شنیدن رسانـه ( کـه اسم آلت هست از مصدر رساندن و بنا بر قاعده ی درست دستوری ساخته شده و معنا را هم دقیق مـی رساند ) برآشفته مـی شوند و به جای درنگ درون این کار به " برهان های قاطع "  خود سر مـی کشند و بیتی از ناصر خسرو را مثال مـی آورند کـه در آن " رسانـه " ( واژه ای کـه اصل آن بـه درستی معلوم نیست ) بـه معنای اندوه بـه کار رفته است، کاری جز لج بازی یـا  دانش فروشی ِ بی جا نمـی کنند. همچنین هست ترجمـه ی " ساتلیت "  نخست به " قمر مصنوعی " و سپس به " "  ، کـه تردید نیست دومـی کلمـه ی درست فارسی هست و اولی شتاب زده و به ضرورت ترجمـه سر هم بندی شده است.

البته این بدان معنی نیست کـه هر نوآوری با هر واژه ی من درآوردی و دساتیری را حتما پذیرفت، ولی یکسره رد و یکباره جبهه گرفتن هم درون برابر هر واژه ی تازه و با پافشاری و لج بازی درون قدما بازی، پاسخی بـه مساله نیست و همچنان کـه گفتیم، این مساله موردی هست و هیچ حکم کلی درباره ی آن درست نیست. محمد علی فروغی درون رساله ی پیـام من بـه فرهنگستان کـه هنوز هم بسیـار نکته های خواندنی و آموختنی دارد، درون عین درست شمردن کار واژه سازی فرهنگستان، با واژه های " پیشوند "  و " پسوند " بـه مخالفت پرداخته و گسترش پسوند " وند "  را از این جهت کـه معنای آن درون زبان امروزی شناخته نیست و تنـها درون ترکیب هایی مانند الوند  و نـهاوند و سگوند وجود دارد، نادرست دانسته است. حال آن کـه مـی بینیم " پیشوند"  و " پسوند " جزء واژگان امروز فارسی شده و بسیـار بـه کار مـی رود و جای  "مزید مقدم " و " مزید موخر " را بـه کل گرفته است. و رواج همـین دو واژه سبب شده هست که " – وند " بـه عنوان پسوندِ نسبت، معنای روشنی پیدا کند و به همـین قیـاس، امروز واژه ی شـهروند را داریم برای Citizen یـا Citoyen

 

تنگناهای واژه سازی و برابریـابی

در مورد واژه سازی حتما به این نکته توجه داشت کـه ساختن اسم های ذات و کلماتی کـه کاربردهای فنی محدود دارند و مربوط بـه اصطلاحات یک رده از علوم و فنون هستند،  بسیـار آسان تر هست تا ساختن برابری به منظور اسم های معنا کـه بار سنگین تاریخی دارند و به خاستگاه تاریخی و فرهنگی خود سخت وابسته اند. اهل فلسفه و علوم انسانی بیش از دیگر علوم با این دشواری سر و کار دارند، زیرا سر و کار آنان  با مفاهیمـی هست که از ژرفنای تاریخ غرب و با تکیـه بـه تمامـی فراداد ( سنت آ. ا. )  اندیشـه ی آن پدید آمده و گاه واژه ها چون آن معناهای گوناگون و ناهمسازی دارند کـه هیچ کلمـه ای جای آن ها را نمـی گیرد. کلماتی مانند " ایده " و " سوژه "  و " اُبژه "  از این جمله اند کـه بار صد ها و هزاران سال تاریخ تفکر غرب را بر دوش دارند و کوشش به منظور ترجمـه ی آن ها جز درون مواردی خاص کـه کلمـه بـه یکی از معناهای خود و محدود درون حوزه ای ویژه بـه کار مـی رود، ناشدنی است.

در چون این مواردی چاره ای نیست جز بـه کار گرفتن اصل کلمـه و وارد آن درون زبان. درون این مورد یک تجربه ی تاریخی نیز داریم و آن مربوط بـه ترجمـه ی متن های یونانی درون سده های نخستین اسلام است. درون آن هنگام نخست مترجمان بسیـاری از واژه های یونانی را بـه صورت معرب وارد زبان د ( مانند قاطیقوریـاس، اریتماطیقی، بوطیقا، آنالوطیقا، متافوسیقا ) کـه رفته رفته به منظور برخی از آن ها برابرهایی درون عربی یـافتند یـا ساختند و رواج دادند و واژه ی یونانی از رواج افتاد و برخی از واژه های یونانی نیز تابعیت عربی گرفتند و ماندگار شدند. بنابراین، حتا درون مورد این دسته از واژه ها نیز نمـی توان حکم کرد کـه کدام ها سرانجام ترجمـه ناپذیرند و خواهند ماند و کدام ها با گذشت زمان، برابری به منظور خود خواهند یـافت.

 

فرهنگستان زبان و سیـاست آن

یکی از نویسندگان درون مقاله ای درون مخالفت با کار فرهنگستان نوشته هست که زبان را " شاعران و متفکران "  مـی سازند نـه هیچ مرجع رسمـی. این سخن، بی گمان درون مرنبه ای درست است، اما حتما دید درون کدام مرتبه از زبان.

زبانی کـه شاعران و متفکران بـه کار مـی برند، مرتبه ای هست ورای زبان ِ ایزاری که " وسیله ی ارتباط " ش مـی دانند، یعنی مرتبه ای هست که زبان با تمام ذات خود کـه همانا " پدیدارگری " ( خلق، تولید آ. ا. )  است و با ذات انسان نسبت بی مـیانجی دارد، پدیدار مـی شود. درون آن مرتبه،  زبان دیگر  وسیله و ابزار نیست، بلکه شاعر و متفکر وسیله ای مـی شود تا  زبان درون کمال ذات خود از پرده بـه در آید و جلوه گری کند و به همـین دلیل هست که آن مرتبه، مرتبه ی ظهور " استتیک " ( زیبایی شناسی  آ. ا. )  زبان نیز هست، اما فروتر از آن مرتبه، مرتبه ی ابزاری زبان را داریم به منظور خواسته های گوناگون بشری، یعنی مـی توان گفت بر حسب حضور بشر درون ساحت های گوناگون ِ وجود، زبان نیز ساحت های گوناگون دارد و نخستین ساحت آن، ساحت ابزاری هست که با حضور بشر درون ساحت طبیعت و به کار گرفتن آن همچون ابزار، مناسبت دارد.  این زبان هم مـی تواند گوشـه ی چشمـی بـه زبان شعر و تفکر داشته باشد، همچنان کـه آن نیز بـه این، اما همچنان جدا از هم درون مراتب جداگانـه مـی مانند.

زبان علم و زبان روزمره و زبان رسانـه های همگانی،  از شمار " زبان ابزاری " هستند و چون کارکرد درون آن شرط است، مـی تواند مرجع و حتا دستگاه و تشکیلاتی نیز به منظور سامان یـافتن داشته باشد و این مرجع، نامـی مانند " فرهنگستان " خواهد داشت.

این سخن نیز کـه زبان مال " مردم "  است و تنـها " مردم " حق دارند لغت بسازند نیز کلی گویی و مبهم گویی است، زیرا معلوم نیست مراد از " مردم " چهانی هستند، آیـا مراد عامـه اند یـا اهل هر رشته و حرفه ؟  اگر مقصود عامـه است، عامـه را با زبان حرفه ای و فنی رشته های گوناگون چه کار ؟ و اگر مقصود خواص ِ هر رشته و حرفه است، حتما گفت کـه سر رشته ی آن ها از کارکرد زبان و نازک کاری های آن چه بسا کم تر از آن هست که بـه آنان شایندگی کامل به منظور واژه سازی بدهد. چون آن کـه متخصصان " تاسیسات " به منظور خود واژه ی " گرمایش " را برابر heating  ساخته اند و همـه مـی دانیم کـه ما مصدر " گرمودن " نداریم کـه از آن گرمایش ساخته شود و نیـازمندی ایشان بـه واژه، آنان را وادار بـه جعل این لغت کرده هست و درون عین حال، ضد آن، یعنی cooling  را  " تبرید "  مـی گویند کـه بسیـار خنک هست !

باری، با گسترش علوم و فنون درون روزگار ما کـه اهل هر رشته از علوم و فنون،  درون گسترش آن دست دارند، زبان ابزاری نیز گسترش بسیـار یـافته هست و ما امروز بنا بـه روح زمان و بنا بـه تعریف، درون مرتبه ی کمال ِ حیوان " ابزارساز " ،  ناگزیریم زبان ابزاری خود را گسترش دهیم،  و به عبارت دیگر، زبان ابزاری فرنگی را ترجمـه کنیم و به کار بگیریم. و این کار به منظور آن کـه سر و سامانی داشته باشد مرجعی هم مـی خواهد و این مرجع،  ناگزیر فرهنگستان است. البته فرهنگستان مـی تواند یک دستگاه سامان دهنده و اصلاح کننده و پیشنـهاد دهنده به منظور رشته های علمـی و فنی و دستگاه های اداری و جز آن باشد.

سیـاست فرهنگستان زبان ایران،  درون زمـینـه ی بهره گیری از مایـه های زبان فارسی و حتا زبان های ایرانی به منظور گسترش زبان علمـی و فنی، سیـاستی هست درست و ناگزیر، ولی اگر این سیـاست ، مطلق و بی هیچ استثنا بخواهد اجرا شود، گرفتاری ها و تنگناهای خاص خود را پیش مـی آورد. اگر فرهنگستان نخواهد هیچ گونـه نفوذی از زبان های دیگر را درون فارسی بپذیرد، ناگزیر هست که مقدار زیـادی جعل و اختیـار خودسرانـه کند کـه سرانجام خوبی درون پی ندارد.

اگر، مثلا، فرهنگستان نخواهد واژه ای مانند کتاب را کـه چندین ترکیب با آن داریم، مانند کتاب فروشی، کتاب داری، کتاب خوانی و جز آن، و یـا کلمـه ای مانند " فیلم " را کـه از آن ترکیب های فیلم برداری، فیلم سازی، فیلم خانـه و جز آن را داریم، بپذیرد، آیـا دست خود را درون مورد امکانات گسترش زبان فارسی درون زمـینـه ی کتاب داری و فیلم سازی نبسته هست ؟

سیـاست فرهنگستان قدیم درون این مورد مـی تواند الگوی خوبی باشد. آن فرهنگستان، با پذیرش " بمب "، ترکیب بسیـار خوب " بمباران "  را ساخت و همچنین " کتاب شناس " و " کتاب خانـه "  را و حتی واژه هایی مانند " مدال " و " مفاصا "  را پذیرفت، اما درون برابر توانست " آمار "  را جانشین " احصائیـه " و " دستگاه گوارش " را جانشین " جهاز هاضمـه " کند و با این کار، چون آن کـه گذشت، درون بهکرد و گسترش مـیدان زبان فارسی سهمـی بسزا داشته باشد. بنابراین چه جای آن هست که فرهنگستان نخست اثبات کند که " فن  " ریشـه ی سامـی ندارد و سپس  آن  را  بپذیرد،  بلکه با دیدی کارکردی ( فونکسیونل ) حتما این کلمـه ی کوتاه و رسا را کـه به آسانی مـی توان با آن ده ها ترکیب ساخت، پذیرفت. البته سیـاست نرمش ناپذیر فرهنگستان درون مورد اختیـار واژه های فارسی و ایرانی ( بـه معنای عام ) مـی تواند حد افراطی دیگری باشد درون برابر عربی مآبی گروهی دیگر و از این مـیانـه برآیندی برآید کـه به زبان فارسی آن توانایی و چالاکی را بدهد کـه از عهده ی وظایف کنونی خود برآید.

 

از : بازاندیشی زبان فارسی

 

 

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
آیین ترجمـه و واژه سازی، توانایی زبان فارسی درون واژه سازی
 

و اکنون روان شاد دکتر محمود حسابی  درون جستار خود توانایی زبان پارسی را درون واژه‌سازی، درون مقایسه با زبان‌‌های سامـی، بـه ویژه زبان عربی، با بیـانی  سامانمند بازگویی مـی کند.  

                                                                                                                     

شماره ی نوشته : ٣ / ١١

 

دکتر محمود حسابی

توانایی زبان فارسی در واژه سازی

 

درتاریخ جهان، هر دوره‌ای ویژگی‌هایی داشته است. درون آغاز تاریخ، آدمـیان زندگی قبیله‌ای داشتند. بعد از پیدایش کشاورزی، دوره ی ده‌ نشینی و شـهرنشینی آغاز شده هست و سپس دوران کشورگشایی‌ها و تشکیل پادشاهی‌های بزرگی مانند پادشاهی‌‌های هخاان و اسکندر و امپراتوری رم بوده است. بعد از آن، دوره ی هجوم اقوام بربر بدین کشورها و فروریختن تمدن آن‌ها بوده است. سپس نبز دوره رستاخیز تمدن هست که بـه نام رنسانس شناخته شده است.

تا آن دوره، ملل مختلف دارای وسایل کار و پیکار یکسانی بودند. مـی‌گویند کـه وسایل جنگی سربازان رومـی و بربرهای ژرمنی با هم فرقی نداشته و تفاوت آن ها تنـها درون انضباط و نظم و وظیفه‌شناسی لژیون‌های رومـی بوده کـه ضامن پیروزی آن‌ها بوده است. همچنین وسایل جنگی مـهاجمـین مغول و ملل متمدن آن دوره چندان فرقی با هم نداشته است.

از دوران رنسانس بـه این طرف، ملل غربی کم‌کم بـه پیشرفت‌های صنعتی و ساختن ابزار نوین نایل آمدند و پس از گذشت یکی دو قرن، ابزار کار آن‌ها بـه اندازه‌ای کامل شد کـه ملل دیگر را یـارای ایستادگی درون برابر حمله آن‌ها نبود.

هم‌زمان با این پیشرفت صنعتی، تحول بزرگی نیز درون فرهنگ و زبان ملل غرب پیدا شد،  زیرا آنان اکنون به منظور بیـان معلومات تازه، ناگزیر بـه داشتن واژه‌های نوینی نیز بودند کـه با ساختن آن ها زبان‌های اروپایی کم کم دارای نیروی بزرگی به منظور بیـان مطالب مختلف گردیدند.

در اوایل قرن بیستم، ملل مشرق زمـین نیز پی بـه عقب‌ماندگی خود بردند و کوشیدند کـه این عقب‌ماندگی را جبران کنند. ولی موانع زیـادی سر راه این کوشش‌ها وجود داشت کـه یکی از آن‌ها نداشتن زبانی بود کـه برای بیـان مطالب علمـی آماده باشد. بعضی ملل،  مانند هندوستان، چاره را درون پذیرفتن یکی از زبان‌های خارجی به منظور بیـان مطالب دیدند؛  ولی ملل دیگر بـه واسطه ی داشتن مـیراث بزرگ فرهنگی خود نتوانستند این راه حل را بپذیرند کـه یک مثال آن، کشور ایران است.

برای بعضی زبان‌ها، مانند زبان‌های سامـی کـه به ساختمان آن‌ها اشاره خواهیم کرد،  به علت ساختمان مخصوص آن‌ها، جبران کم‌ بود واژه‌های علمـی و بیـان معانی کاری بس دشوار و شاید نشدنی است،

شمار واژه‌ها درون زبان‌های خارجی، درون هر کدام از رشته‌های علمـی خیلی زیـاد هست و گاهی درون حدود مـیلیون است. پیدا واژه‌هایی درون برابر آن‌ها کاری نیست کـه بشود بدون داشتن یک روش علمـی مطمئن بـه انجام رسانید و نمـی‌شود از روی تشابه و استعاره و تقریب و تخمـین هم درون این کار پردامنـه بـه جایی رسید.  این کار حتما از روی اصول علمـی معینی انجام گیرد که تا ضمن عمل، بـه بن‌بست برنخورد.

برای این کـه بتوان درون یک زبان بـه آسانی واژه‌هایی درون برابر واژه‌های بی‌شمار بیگانـه پیدا کرد، نخست حتما امکان چون این کاری درون آن زبان موجود باشد. ما درون این جا مـی‌خواهیم نشان دهیم کـه امکان چون این کاری درون زبان فارسی وجود دارد و از این جهت، زبان فارسی زبانی هست توانا، درون حالی کـه بعضی زبان‌ها، گرچه حتا  از جهات دیگر دارای سابقه ی درخشان ادبی نیز هستند، ولی درون مورد ساختن واژه‌های علمـی و در بیـان بسیـاری از معانی ناتوان هستند.

اکنون از دو نوع زبان کـه در اروپا و خاورنزدیک وجود دارد صحبت مـی‌کنیم کـه عبارتند از:  زبان‌های هندو اروپایی    (Indo-European)  که زبان فارسی یکی از آن ها است  و زبان‌های سامـی (Semitic) مانند زبان‌های عبری، عربی، اکدی، سریـانی، آرامـی و….

در زبان‌های سامـی واژه‌ها بر اصل ریشـه‌های سه حرفی ( ثلاثی ) یـا چهار حرفی ( رباعی ) قرار دارند و اشتقاق واژه‌های مختلف براساس تغییر شکلی هست که بـه این ریشـه‌ها داده مـی‌شود و  ابواب خوانده مـی‌شود.

پس شمار واژه‌هایی کـه ممکن هست در این زبان‌ها وجود داشته باشد، نسبت مستقیم  با شمار ریشـه‌های ثلاثی و رباعی درون آن ها دارد. اکنون  مـی خواهیم  بسنجیم کـه حداکثر شمار ریشـه‌های ثلاثی درون این زبان ها چه قدر است.

برای این کار ما یک روش ریـاضی بـه نام جبر ترکیبی (Algebre Combinatoire)  به کار مـی‌بریم کـه مطابق آن حداکثر تعداد ریشـه‌های ثلاثی مجرد درون مثلا  زبان عربی  مساوی ١۹۶۵۶ ( نوزده هزار و ششصد و پنجاه و شش )مـی شود و نمـی‌تواند بیش از این تعداد، ریشـه ثلاثی درون این زبان وجود داشته باشد. درباره ریشـه‌های رباعی مـی‌دانیم کـه تعداد آن‌ها کم هست و درون حدود پنج درصد تعداد ریشـه‌های ثلاثی است، یعنی تعداد آن‌ها  نیز درون حدود ١۰۰۰ است. چون ریشـه‌های ثلاثی‌ای نیز وجود دارد کـه در آن ها بـه جای سه حرف فقط دو حرف وجود دارد کـه یکی از آن‌ها تکرار شده است؛ مانند فعل (شَدَّ) کـه حرف « د» درون آن دوبار بـه کار رفته است. از این رو بر تعداد ریشـه‌هایی کـه در بالا حساب شده است، چندهزار مـی‌افزاییم و جمعاً عدد بزرگ‌تر ِ  بیست و پنج هزار (۲۵۰۰۰) ریشـه را مـی‌پذیریم.

چون آن  که گفته شد، درون زبان‌های سامـی از هر فعل ثلاثی مجرد مـی‌توان با تغییر شکل آن و یـا با  اضافه چند حرف، کلمـه‌های دیگری از راه اشتقاق گرفت کـه عبارت از ده باب متداول مـی‌باشد، مانند: فَعّلَ،  فاعَلَ،  اَفَعلَ،  تَفَعّلَ،  تَفاعَلَ،  اِنفَعَلَ،  اِفتَعَلَ،  اِفعَلَّ،  اِفعالَّ،  اِستَفعَلَ … از هر کدام از این افعال نیز اسامـی مختلفی بـه شرح زیر اشتقاق مـی‌یـابد:

اول، نام‌های مکان و زمان

دوم، نام ابزار

سوم، نام طرز و شیوه

چهارم، نام حرفه

پنجم، اسم مصدر

ششم، صفت (که ساختمان آن ده شکل متداول دارد)

هفتم، رنگ

هشتم، نسبت

نـهم، اسم معنی

با درون نظر گرفتن همـه ی  انواع اشتقاق کلمات، نتیجه گرفته مـی‌شود کـه از هر ریشـه‌ای حداکثر هفتاد مشتق مـی‌توان بـه دست آورد. بعد هر گاه تعداد ریشـه‌ها را کـه از ۲۵۰۰۰ کم‌تر هست در هفتاد ضرب کنیم، حداکثر عده ی کلمـه‌هایی کـه به دست مـی‌آید برابر با  ١۷۵۰۰۰۰ = ۷۰ × ۲۵۰۰۰ (یک مـیلیون و هفتصد و پنجاه هزار) کلمـه است.

و اشکالی کـه در فراگرفتن این نوع زبان وجود دارد، این هست که به منظور تسلط یـافتن بـه آن حتما دست‌کم ۲۵۰۰۰ (بیست و پنج هزار) ریشـه را از برداشت کـه این کار به منظور همـه، حتی به منظور اهل آن زبان، مقدور نیست،  چه رسد بهانی کـه با آن زبان بیگانـه هستند.

نتیجه آن کـه یعنی  اگر تعداد کلمات لازم درون این زبان  از دو مـیلیون عدد بگذرد، دیگر درون ساختار این زبان راهی به منظور ادای یک معنی نو  وجود ندارد مگر این کـه این معنی تازه را با یک جمله ادا کنند و به همـین علت هست که درون فرهنگ‌های لغت از یک زبان اروپایی بـه زبان عربی مـی‌بینیم کـه عده زیـادی از کلمات بـه وسیله یک جمله بیـان شده است، نـه بـه وسیله یک کلمـه!  مثلاً کلمـه ی Confrontation  که درون فارسی آن را مـی‌شود بـه «رویـا‌رویی» ترجمـه کرد، درون فرهنگ‌های فرانسه یـا انگلیسی بـه عربی، چنین ترجمـه شده است: « جعل الشـهود و جاهاً و المقابله بین اقولهم » !  و یـا کلمـه Permeability  که مـی‌توان آن را درون فارسی با کلمـه « تراوایی » بیـان کرد، درون فرهنگ‌های عربی چنین ترجمـه شده است: « امکان قابلیة الترشح »  !

اشکال دیگر درون این نوع زبان‌‌ها، این هست که چون تعداد کلمات کم‌تر از تعداد معانی ِ  مورد لزوم هست و حتما تعداد زیـادتر معانی مـیان تعداد کم‌تر کلمات تقسیم شود، بعد به هر کلمـه‌ای چند معنی تحمـیل مـی‌شود. درون صورتی کـه شرط اصلی یک زبان علمـی آن  است کـه هر کلمـه‌ای فقط بـه یک معنی دلالت د که تا هیچ گونـه ابهامـی درون فهمـیدن مطلب علمـی باقی نماند. بـه طوری کـه یکی از استادان دانشمند دانشگاه اظهار مـی‌د، درون یکی از مجله‌های خارجی خوانده‌اند کـه در برابر کلمات بی‌شمار علمـی کـه در رشته‌های مختلف وجود دارد، آکادمـی مصر کـه در تنگنای موانع ( یـاد شده درون ) بالا واقع شده است، چنین نظر داده هست که حتما از بـه کار بردن قواعد زبان عربی درون مورد کلمات علمـی صرف نظر کرد و از قواعد زبان‌های هندو اروپایی استفاده کرد. مثلاً درون مورد کلمـه Cephalopode  که بـه جانوران نرم‌تن مانند «اختاپوس» گفته مـی شود کـه سر و پای آن‌ها بـه هم متصل‌اند و در فارسی بـه آن‌ها « سرپاوران » گفته شده است، بالاخره کلمـه «رأس رجلی» را پیشنـهاد کرده‌اند کـه این ترکیب بـه هیچ وجه عربی نیست و  برای خود کلمـه Mollusque   نیز کـه در فارسی « نرم‌تنان» گفته مـی‌شود، درون عربی یک جمله بـه کار مـی‌رود: « حیوان عادم الفقار » !

قسمت دوم صحبت ما مربوط بـه ساختمان زبان‌های هندو اروپایی هست و مـی‌خواهیم ببینیم چه گونـه درون این زبان‌ها مـی‌شود تعداد بسیـار زیـادی واژه را بـه آسانی ساخت.

زبان‌های هندو اروپایی دارای شمار کمـی ریشـه درون حدود ١۵۰۰ (هزار و پانصد) عدد مـی‌باشند و دارای تقریباً ۲۵۰ پیشوند (Prefixe) و در حدود ۶۰۰پسوند (Suffixe) هستند کـه با اضافه آن‌ها بـه اصل ریشـه مـی‌توان واژه‌های دیگری ساخت. مثلاً  مـی توان  از ریشـه « رو » با پیشوند « پیش »   واژه‌های « پیشرو » و « پیشرفت »  و با پسوندهای « اند » و « ار » و « اش »  واژه‌های « روند »  و « رفتار» و « روش » را  ساخت. درون این مثال ها، ملاحظه مـی‌کنیم کـه ریشـه « رو » بـه دو شکل آمده است: یکی « رو » و دیگری « رفت » . حتا با فرض این کـه از این تغییر شکل ریشـه‌ها صرف نظر کنیم و تعداد ریشـه‌ها را همان ١۵۰۰ بگیریم، ترکیب آن‌ها با ۲۵۰ پیشوند، تعداد ٣۷۵۰۰۰ = ۲۵۰ × ١۵۰۰ (سیصد و هفتاد و پنج هزار) واژه را بـه دست مـی‌دهد.

اینک هر کدام از واژه‌هایی را کـه به این ترتیب بـه دست آمده هست  مـی‌توان با یک پسوند نیز ترکیب کرد. مثلاً از واژه ی « خودگذشته » کـه از پیشوند « خود » و ریشـه ی « گذشت » درست شده است، مـی‌توان واژه ی « خودگذشتگی » را نیز با افزودن پسوند «» بـه دست آورد و واژه ی « پیشگفتار » را از پیشوند « پیش » و ریشـه ی  « گفت » و پسوند « ار» بـه دست آورد. بنابر این هرگاه تعداد  ٣۷۵۰۰۰  واژه‌ای را کـه از ترکیب ١۵۰۰ ریشـه با ۲۵۰ پیشوند بـه دست آمده هست با ۶۰۰ پسوند نیز ترکیب کنیم، تعداد واژه‌هایی کـه به دست مـی‌آید، مـی‌شود ۲۲۵۰۰۰۰۰۰ = ۶۰۰ × ٣۷۵۰۰۰ (دویست و بیست و پنج مـیلیون). و در این جا حتما واژه‌هایی را نیز کـه از ترکیب ریشـه با پسوند‌های تنـها بـه دست مـی‌آید حساب کرد کـه مـی‌شود ۹۰۰۰۰۰ = ۶۰۰× ١۵۰۰ (نـهصد هزار). بعد جمع واژه‌هایی کـه فقط از ترکیب ریشـه‌ها با پیشوندها و پسوندها بـه دست مـی‌آید، مـی‌شود: ۲۲۶۲۷۵۰۰۰= ۹۰۰۰۰۰ + ٣۷۵۰۰۰ + ۲۲۵۰۰۰۰۰۰ یعنی دویست و بیست و شش مـیلیون و دویست و هفتاد و پنج هزار واژه. و ما درون این محاسبه فقط ترکیب ریشـه‌ها را با پیشوندها و پسوندها درون نظر گرفتیم، آن هم فقط با یکی از تلفظ‌های هر ریشـه. ولی ترکیب‌های دیگری نیز هست مثل ترکیب اسم با فعل (مانند: پیـاده‌رو) و اسم با اسم (مانند: خِرَدپیشـه) و اسم با صفت (مانند: روشن‌دل) و فعل با فعل (مانند: گفتگو) و ترکیب‌های بسیـار دیگر. لذا اگر همـه ی ترکیب‌های ممکن را درون زبان‌های هندو اروپایی بخواهیم بـه شمار آوریم، تعداد واژه‌هایی کـه ممکن هست وجود داشته باشد، مرز معینی ندارد و نکته قابل توجه این هست که به منظور فهمـیدن این مـیلیون‌ها واژه نیز فقط نیـاز بـه فراگرفتن ١۵۰۰ ریشـه و ۸۵۰ پیشوند و پسوند داریم، درون صورتی کـه دیدیم کـه در یک زبان سامـی مانند عربی به منظور فهمـیدن تنـها  دو مـیلیون واژه حتما دست‌کم ۲۵۰۰۰ ریشـه را از برداشت و قواعد پیچیده صرف افعال و اشتقاق را نیز فراگرفت و در نظر داشت.

اساس توانایی زبان‌های هندو اروپایی درون یـافتن واژه‌های علمـی و نیز بیـان معانی همان هست که شرح داده شد. زبان فارسی یکی از زبان‌های هندو اروپایی هست و دارای همان ریشـه‌ها و همان پیشوندها و پسوندها مـی باشد. تلفظ حروف درون زبان‌های مختلف هندو اروپایی متفاوت هست ولی این تفاوت‌ها طبق روال معینی پیدا شده است. همان توانایی‌ای کـه در هر زبان هندو اروپایی، مانند یونانی، لاتین، آلمانی، فرانسه و انگلیسی وجود دارد، درون زبان فارسی هم وجود دارد. روش علمـی واژه سازی درون این زبان‌ها اکنون مطالعه شده و آماده گردیده هست و به منظور زبان فارسی بـه دلایلی کـه گفته شد بـه کار بردن آن‌ها بسیـار ساده مـی باشد. یعنی به منظور برگزیدن یک واژه ی نو درون زبان فارسی فقط حتما واژه‌ای را کـه در یکی از شاخه‌های زبان‌های هندو اروپایی وجود دارد با شاخه ی  فارسی آن مقایسه کنیم و با آن هم‌آهنگ سازیم.

 

از ماهنامـه ی  « طلایـه »،  ١٣۷۴

 

 

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
خط فارسی، درباره ی تغییر خط فارسی
 

 

شماره ی نوشته: ١ / ۶

 

دکتر پرویز ناتل خانلری

 

درباره ی تغییر خط فارسی

 

بارها خوانندگان از ما پرسیده اند کـه درباره ی تغییر خط فارسی و خاصه تبدیل آن بـه خط لاتینی چه عقیده ای داریم ؟

نخست حتما دانست کـه هیچ خطی درون دنیـا کامل نبوده و نیست و اگر بخواهیم خطی داشته باشیم کـه صوت های گفتار را تمامـی ثبت کند، چون آن کـه خواننده، از روی علامت های خط، درست بـه صورت ملفوظ کلمات پی ببرد، علامت های آن بـه اندازه ای فراوان مـی شود کـه آموختن و به کار بردن خط را بسیـار دشوار مـی کند.

دیگر آن که،  مـیان خط هایی کـه در کشورهای گوناگون جهان و نزد ملت های مختلف معمول است، البته بعضی نارساتر، بعضی کامل تر، بعضی آسان تر و بعضی دیگر دشوارتر است. از خط چینی کـه برای هر کلمـه علامتی جداگانـه دارد و نشانـه های خطی آن غالبا نـه بر لفظ، بلکه بر معنی دلالت مـی کند و از خط ژاپونی کـه پس از چینی از دشوارترین خط های دنیـا هست در این جا گفتگو نمـی کنیم. اما مـیان خط هایی کـه نزد ملت های غربی متداول است، و درست یـا نادرست، امروز چشم همـه ی ما بـه ایشان است، باز بعضی درون کمال دشواری و نارسایی است.

در باره ی نقص های  خط انگلیسی و فرانسوی دانشمندان آن دو کشور خود بحث های مفصل و دقیق و گاهی پرشور کرده اند، که تا آن جا کـه یکی از دانشمندان فرانسه خط امروزی متداول درون آن کشور را " شرمساری ملی " خوانده است.

نقص هایی کـه برای خط فارسی برشمرده اند این ها هست :

١   ما سه مصوت کوتاه، یعنی حرکت های زیر (کسره)، زبر (فتحه) و پیش (ضمـه) را از نوشتن حذف مـی کنیم.

۲ برای یک حرف چند علامت داریم. مانند علامت های  " س، ص،  ث "  کـه هر سه درون فارسی یکسان خوانده مـی شود و همچنین "  ذ، ز، ض و ظ "  و " ت، ط " و مانند آن ها.

٣ – یک علامت را به منظور دلالت بر چند حرف مختلف استعمال مـی کنیم. مانند حرف " و "  که پنج مورد ِ نوشتن دارد :

یکی یبان ضمـه ( یـا پیش ) درون کلمات  خوش  و  تو  .

دیگر بیـان مصوت ممدود مانند شور و  او.

سوم بیـان حرف صامت واو درون کلماتی چون آواز، والی و عفو.

چهارم بیـان حرف مصوت مرکب کـه در کلمات نو، جوشن و مانند آن ها .

پنجم حرفی کـه که درون زبان کنونی خوانده نمـی شود. مانند واو معدوله درون کلمات و خواستن و واو درون کلمـه عمرو.

۴ – حرف هایی هم هست کـه در کلمات خاصی،  از نوشتن حذف مـی شود. مانند حرف الف درون کلمات اسحق ( اسحاق)، و اسمعیل (اسماعیل) و الله (اللاه).

۵ – نقطه های متعدد در بالا و پایین حرف کـه هم سبب دشواری و هم موجب اشتباه درون خواندن مـی شود.

یک عیب دیگر هم به منظور خط فارسی ذکر کرده اند و آن این هست که از راست بـه چپ نوشته مـی شود و من این یکی را با همـه ی توضیحاتی کـه درباره ی آن شنیده ام هنوز درست نفهمـیده و باور نکرده ام کـه عیبی باشد.

این ها خلاصه ی عیب هایی هست که به منظور خط فارسی شمرده اند و جز آخری همـه درست است. این نقص ها را هم به منظور آن مـی شمارند که تا از آن نتیجه بگیرند کـه با خط کنونی فارسی نمـی توان خواندن و نوشتن را خوب و درست آموخت، و شاید گروهی معتقد باشند کـه سبب بی سوادی اکثر ملت ایران همـین خط است، و اگر آن را اصلاح کنیم یـا خط لاتینی را جانشین آن بسازیم بـه آسانی مـی توان همـه ی مردم این سرزمـین را با سواد کرد..

در این کـه امکان دارد کـه برای نوشتن زبان فارسی خطی ساده تر و مناسب تر وضع یـا اتخاذ کرد هیچ جای گفتگو نیست. این امکان به منظور همـه ی زبان ها وجود دارد. همـه ی خط ها را مـی توان اصلاح کرد. اگر بخواهند خط زبان انگلیسی را اصلاح کنند شاید صورت نوشتن بیش از نیمـی از کلمات آن  تغییر کند چون آن که  دیگر خط جدید با خط کنونی آن زبان شباهت کمـی داشته باشد.

اما تاکنون درون هیچ یک از کشورهای پیشرفته دست بـه این کار نزده اند و اگر گاهی اصلاحات مختصری صورت گرفته است  نسبت بـه مجموع موارد آن قدر جزئی هست که بـه حساب نمـی آید. اگر توجه کنیم کـه آن کشورها وسایل مادی و معنوی به منظور این کار را هزار بار بیش از ما دارند و بسیـار زودتر از ما درون این بحث، آن هم با اصول و موازین علمـی، وارد شده اند، ناچار بـه این نتیجه مـی رسیم کـه تغییر خط کار آسانی نیست و مشکلاتی درون این راه پیش مـی آید کـه محتاج رسیدگی و دقت است.

برایـانی کـه بخواهند درباره ی حل این مشکل بزرگ اندیشـه کنند لازم هست که نخست درجه و مـیزان ضرورت و فایده ی این امر را با دقت و نـه از روی هوس و عواطف، معین کنند و آنگاه مشکلات کار را نیز درست دریـابند و این دو امر را با یکدیگر بسنجند که تا معلوم شود که  آیـا حتما با شتاب تمام بـه این کار پرداخت و آن را درون صدر اصلاحات کشور گذاشت، یـا مـی توان درون آن درنگ کرد و به کارهایی پرداخت کـه دشواری و زیـان آن کمتر هست و فایده و ضرورت بیشتر دارد.

این کـه گناه بی سوادی ملت ایران را بـه گردن خط بکذاریم البته درست نیست. طرفداران اصلاح خط بارها کشور ترکیـه را مثال آورده اند کـه خط خود را بـه لاتینی تبدیل کرد و از آن نتایج و فواید فراوان بـه دست آورد.

من نمـی دانم کـه آن فواید که تا چه درجه بوده است، اما مـی دانم کـه در این اواخر کـه آماری از شماره ی بی سوادان آسیـا منتشر شد، درون آنجا شماره ی نسبی مردم بی سواد درون ترکیـه کـه بیش از سی سال است  خط خود را بـه لاتینی تغییر داده هست گویـا هشتاد درصد بود، اما شماره ی نسبی بی سوادان کشور ژاپن، کـه خط قدیم خود را با همـه ی دشواری آن حفظ کرده هست از یک درصد هم نمـی گذرد.

پس آسانی و دشواری خط نیست کـه موجب رواج سواد یـا بی رواجی آن درون کشوری مـی شود و لا اقل حتما یقین کرد کـه یگانـه علت ِ بی سوادی نیست.

اما مخالفان تغییر خط نیز بـه دلایلی متوسل مـی شوند کـه در نظر من قوت و اعتبار ندارد. از جمله این کـه خط را از شعائر ملی مـی شمارند و مـی پندارند کـه با تغییر خط یکباره ملیت ما دستخوش زوال خواهد شد.

من این دلیل را درست نمـی دانم. اگر راستی تغییر خط فایده ی عظیم داشته باشد البته درون آن تامل نیـاید کرد، چون آن که  بسیـاری از آداب و رسوم و شیوه های زندگی ما تاکنون بـه حکم ضرورت،  بسیـار تغییر یـافته است.

مشکل دیگری کـه طرفداران خط کنونی درون اصلاح خط مـی بینند، این هست که " هنر خوش نویسی ما "  از مـیان مـی رود. من از طرح این مشکل تعجب مـی کنم. هنر خوش نویسی تنـها که تا هنگامـی کـه خط فارسی رایج هست اعتبار دارد. خوش نویسان قدیم البته هنرمند بوده اند و آثار ایشان درون موزه ها نگهداری خواهد شد. اما هنرمندان آینده، اگر راستی هنرمند باشند، هنر خود را بـه جای آن کـه در ترسیم دایره ی نون و جیم نشان بدهند البته درون رشته ی دیگر و موضوع دیگر آشکار خواهند کرد.

همچنین مـی گویند این خط با زبان  و شعر سعدی و حافظ ارتباط دارد و اگر آن را تغییر بدهیم ناچار آثار آن سخنوران هم از مـیان خواهد رفت. این استدلال هم غلط محض است. شعر بزرگان ادبیـات فارسی را با هر خطی کـه بنویسیم درون آن تغییری داده نخواهد شد. ممکن هست بعضی مضمون های شعری کـه با شکل حروف رابطه ای دارد به منظور نسل آینده، یعنیـانی کـه محقق ادبیـات نیستند و شعر را تنـها بـه قصد لذت بردن مـی خوانند نامفهوم بشود، مثلا عامـه ی فارسی زبانان،  درون صورت تغییر خط،  نفهمند کـه مراد از تشبیـه زلف بـه جیم وبه مـیم چه بوده هست ؟ اما من گمان مـی کنم کـه این امر ضایعه ی عظیمـی نیست و از چند مضمون بی مزه مانند این ها آسان مـی توان چشم پوشید.

شعر حافظ و سعدی و فردوسی را امروز با خط ناقص فعلی، بیشتر ِ خوانندگان غلط مـی خوانند و به طبع معنی آن را هم درست درون نمـی یـابند. اگر این شعر ها بـه طریقی نوشته شود کـه هر بتواند آن ها را بی اشتباه بخواند و فهم آن ها به منظور جویندگان آسان تر شود، البته درون حفظ این آثار سودمند تر خواهد بود.

اما نکته ای کـه دو طرف موافق و مخالف کم  تر بـه آن توجه کرده اند مشکلاتی هست که تغییر خط فارسی درون راه آموختن زبان رسمـی کشور ایجاد خواهد کرد.

چون آن کـه مـی دانیم از قرن ها پیش از این،  مـهم ترین  وسیله ی ارتباط مردم این سرزمـین پهناور کـه هر یک بـه لهجه های ایرانی و گاهی غیر ایرانی سخن مـی گفته اند، همـین زبان رسمـی کشور، یعنی زبان فارسی دری بوده است.، چنون آن که  امروز نیز هست. امروز همـه مـی کوشیم کـه دانش و ادبیـات  و فرهنگ متناسب با دنیـای کنونی را بـه این زبان بیـان کنیم. بعد اگر تغییر خط موجب آن بشود کـه به زبان فارسی، یعنی زبان رسمـی و مشترک همـه ی ایرانیـان ، خللی برسد، البته حتما در این کار تامل کرد.

در خط کنونی فارسی، چون سه حرف مصوت ( فتحه،ره و ضمـه ) نوشته نمـی شود اختلاف هایی کـه در تلفظ بیش تر کلمات هست آشکار نیست. یعنی نقص خط، کـه مانع از آن شده هست تا هر کلمـه ای درون فارسی نیز مانند همـه ی زبان های رسمـی و ادبی، صورت ملفوظ واحدی داشته باشد، این اختلاف و پراکندگی را پرده پوشی مـی کند. اما همـین کـه کلمات را با الفبای دقیق بنویسیم این اختلاف و تفرقه ظاهر مـی شود.

برای توضیح مطلب مثالی مـی آوریم : کلماتی کـه در خط کنونی بـه های بیـان حرکت ختم مـی شود ( مانند خانـه) درون تلفظ فارسی زبانان امروز دو گونـه ادا مـی شود : بعضی حرف صامت آخر را بـه فتحه و بعضی بهره تلفظ مـی کنند. درون بعضی نقاط هم درون این دو مورد دو نوع تلفظ هست، یعنی اگر کلمـه مستقل باشد، تلفظ حرف آخر آن،  باره هست و اگر کلمـه ی دیگری درون دنبال بیـاید کـه صورت ترکیبی بـه آن بدهد ( مانند :  رفته بودم)، آنگاه حرف آخر را بـه فتحه تلفظ مـی کنند.

این نکته را نیز حتما دانست کـه در فرهنگ های قدیم تلفظ حرف آخرین این گونـه کلمات بـه فتحه ضبط شده است.

همـه ی این اختلافات (در تلفظ)، درون خط کنونی پنـهان است. اما همـین کـه الفبای دقیقی اتخاذ کردیم با این مشکل روبرو مـی شویم کـه کدام صورت را حتما قبول کرد و در نوشتن و تدریس بـه کار برد.

این تنـها یک نمونـه از مشکلاتی هست که درون پیش است، و هزاران نمونـه دیگر مـی توان ذکر کرد. شاید بعضیـان کـه در این کار تامل کافی نکرده اند گمان داشته باشند کـه حل این گونـه مشکل ها آسان است.

مجله ی سخن درون این باب آزمایشی کرد و یک نکته ی ساده را کـه گمان مـی رفت درباره ی آن اتفاق نظر حاصل شود بـه معرض رای اهل فن گذاشت. آن نکته ی کوچک آن بود کـه :  آیـا حرف اضافه ی  به  را جدا حتما نوشت، یـا بـه کلمـه ی بعدش وصل حتما کرد ؟

کسانی کـه در این بحث شرکت د همـه دانشمند و اهل فن بودند. اما هر یک موضوع را از طرفی نگریسته و بنای استدلال را بر پایـه ی دیگری گذاشته بود. سر انجام چندین صفحه ی مجله درون شماره های متعدد بـه درج عقاید ادیبان صرف شد و از این بحث نتیجه ای بـه دست نیـامد که تا تکلیفانی کـه با خواندن و نوشتن سر و کار دارند اما شغل و پیشـه شان بحث و تعمق درون قواعد زبان نیست، معین باشد.

اتخاذ الفبای لاتینی یـا هر الفبای دیگری، و قرار یک شکل به منظور دلالت بر یک حرف فارسی، آسان ترین قسمت این کار هست و با کمال تاسف مـی بینیم کـه طرفداران اصلاح خط فارسی کا ر را از آخر کرده و تنـها ساده ترین مرحله ی آن را درون نظر گرفته اند.

شک نیست کـه نیت اصلی ما درون تغییر یـا اصلاح خط فارسی آن هست که تعلیم خواندن و نوشتن را به منظور عامـه آسان کنیم. اما اگر این عمل ما، بر خلاف قصد و منظور، این نتیجه را بـه بار بیـاورد کـه کلمـه چندین صورت پیدا کند و نوآموز بیچاره درون بماند کـه کدام یک را حتما بپذیرد و به کار ببرد آیـا نقض غرض نکرده و بر دشواری کار نیفزوده ایم ؟

ممکن هست گفته شود کـه این مشکلات را درون ضمن عمل رفع خواهیم کرد. اما چرا پیش از آن کـه به مشکلی دچار شویم درون پی حل آن برنیـاییم ؟ درون همـین خط کنونی درون موارد متعدد کلمـه ی واحد بـه صورت های مختلف نوشته مـی شود و هر نویسنده ای شیوه ای مخصوص خود درون پیش گرفته است. به منظور آن کـه ثابت شود کـه مشکلات آینده را مـی توانیم از پیش برداریم، چه عیب دارد کـه به عنوان نمونـه یکی دو مشکل را طرح کنیم و نشان دهیم کـه قابلیت حل آن را داریم. بعد بـه کارهای بزرگ تر دست بزنیم

 

از : زبان شناسی و زبان فارسی

 

 

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
خط فارسی، شیوه ی خط فارسی
 

 

شماره ی نوشته : ۲ / ۶

 

دکتر پرویز ناتل خانلری

 

شیوه ی خط فارسی

 

درباره ی نقص های خط فارسی و لزوم تغییر آن بسیـاران گفتگو کرده و داد سخن داده اند. کار جعل و وضع و اختراع خط تازه داوطلب فراوان دارد، زیرا کـه کاری آسان شمرده مـی شود.

پیش از این درباره ی  نقص همـه ی خط های متداول درون جهان امروز بحث کردیم و گفتیم کـه اگر چه خط فارسی دارای نقص و عیب هست، خط لاتینی کـه برای نوشتن بعضی از زبان های مـهم دیگر معمول هست نیز همان قدر یـا بیش تر نقص دارد. مسلم هست که نقص و عیب خط انگلیسی از خط فارسی کم تر نیست، اما این امر نـه موجب بی سواد ماندن انگلیسی زبانان و نـه مانع رواج این زبان درون مـیان ملت های دیگر جهان شده است. بنابراین گناه بی سوادی بیش از هشتاد درصد مردم ایران را بر گردن خط فارسی نباید گذاشت.

البته وضع الفبایی کـه برای نوشتن حروف و کلمات فارسی مناسب تر باشد امری ممکن است، اما پیش از این اشاره شد کـه اتخاذ الفبای جدید چه مشکلات و مفاسدی درون بر خواهد داشت. پهلوانان مـیدان تغییر خط، آسان  ترین قسمت امر را گرفته و قسمت های دیگر را کـه مستلزم فهم و دقت و کوشش بیشتر هست فرو گذاشته اند.

در مـیان خط های مـهم معمول دنیـا، تنـها خط فارسی هست که به منظور استعمال ِ همان شکل ها و علامت های متداول خود دارای هیچ گونـه قاعده و ضابطه ای نیست. معلوم نیست کـه کدام کلمات را حتما متصل نوشت و کجا حتما به جدا علامت ها مقید شد. به منظور نوشتن یک کلمـه چندین صورت متداول هست و هر با استدلالی جداگانـه وجهی را ترجیح مـی دهد و مـی نویسد کـه دیگران نمـی پذیرند، و کار این هرج و مرج بـه جایی رسیده هست که تکلیف هیچ نوآموز و دانشجویی معین نیست، مگر آنکه خود راهی را برگزیند و اجتهادی د و شیوه ای را درون پیش بگیرد کـه البته خاص او خواهد ماند و مورد قبول دیگران نخواهد شد.

گفتیم کـه خط انگلیسی ، فرانسوی و عربی و زبان های دیگر هم پر از نقص هست . اما درون همـه ی این خط ها درون هر حال قاعده های ثابتی هست. درون عربی از وقتی کـه قواعد صرف و نحو را تدوین د بـه قاعده ی نوشتن کلمات هم توجه داشتند و قرن ها هست که خط عربی به منظور استعمال خط، شیوه ی ثابت و معینی دارد. معلوم هست که حرف جر بـه را همـیشـه حتما به کلمـه ی بعد کـه مجرور هست متصل ساخت. و هرگزی پیدا نشده هست که درون این قاعده شک کند و این حرف را جدا بنویسد. درون خط انگلیسی و فرانسوی هم، اگر چه حرف های بسیـار هست کـه نوشته مـی شود و خوانده نمـی شود، یـا بـه یک صورت مـی نویسند و به صورت های گوناگون تلفظ مـی کنند، یـا بـه چندین صورت مـی نویسند و به صورت واحد مـی خوانند، ولی درون هر حال هر کلمـه صورت مکتوب معینی دارد کـه مـی توان آموخت و همـیشـه بـه کار برد.

تنـها خط فارسی هست که دستخوش تفنن هر کاتبی هست و هنوز تکلیف نوشتن کلمات آن معین نیست و هنوز هر شب دچار بی خوابی مـی شود، قاعده ی تازه ای به منظور شیوه ی نوشتن کلمات و اتصال و انفصال حروف اختراع مـی کند، یـا هنگام کتابت هر چه بـه قلمش آمد مـی نویسد و بعد به منظور اثبات درستی آن دلیل و برهان مـی تراشد.

به گمان من، خط امری وضعی است،پس حتما قرار و قاعده ی واحدی داشته باشد و این قرار مـیان همـه ی نویسندگان و خوانندگان معهود باشد که تا غرض و مقصود از نوشتن حاصل شود. یعنی نویسنده بتواند به منظور ثبت کلماتی کـه در ذهن اوست علامت های مکتوب بـه کار ببرد و خواننده از روی آن علامت ها درست همان را کـه مقصود نویسنده بوده هست دریـابد. بنابراین بـه ضرورت حتما هر نشانـه صورت واحد ثابتی داشته باشد.

در خط فارسی، نقص فقط نبودن یـا بـه کار نرفتن علامت سه مصوت کوتاه، یعنی حرکات (فتحه،ره، و ضمـه) و تعدد علامات به منظور هر حرف نیست. درون مواردی هم کـه خط مشکل و نقصی ایجاد نمـی کند ما لیـاقت آن را نداریم کـه قراری مـیان خود بگذاریم و روش واحدی درون نوشتن پیش بگیریم. درون نوشته های فارسی امروز کلمـه ی " آمده ای " بـه چهار صورت نوشته مـی شود :  آمدۀ ، آمده ئی ، آمده یی ، آمده ای .

این دیگر نقص و عیب خط نیست. بلکه نقص نویسندگان هست که نتوانسته اند با هم درباره ی امر ساده ای توافق کنند. بسیـاری از مشکلات خط فارسی از این قبیل هست و بـه آسانی مـی توان آن ها را رفع کرد.

اما، به منظور آن کـه چنین قراری گذاشته شود و همـه درباره ی آن همداستان شوند، لازم هست نخست درون اصول و مبانی ِ بحث، با هم موافقت داشته باشند. یعنی بدانند کـه برای قبول یک وجه و ترک وجوه دیگر بنا را بر چه حتما گذاشت.

اصولی کـه ادیبان، درون مباحثات راجع بـه رسم الخط، بر آن ها تکیـه مـی کنند، از این قرار هست :

١ –  شیوه ی متداول  کاتبان قدیم، یعنی سنت دیرین خط فارسی

۲ –  آسانی ِ خواندن و پرهیز از اشتباه

٣ -  زیبائی ترکیب کلمات

۴   اتکاء بـه قواعد منطقی دستور زبان فارسی

۵   پیروی از شیوه ی خط عربی، درون موارد مشترک مـیان دو زبان فارسی و عربی

از این جمله، اصل اول هرگز ما را بـه جایی نمـی رساند .انی کـه با نسخه های خطی قدیم فارسی و خطوط خوش نویسان معروف آشنایی دارند مـی دانند کـه اولا درون هیچ موردی خط فارسی قاعده ی ثابت و واحدی نداشته هست و ثانیـا درون طی قرون متعددی کـه آثار ادبی زبان فارسی کتابت شده است، تحول و تغییر بسیـار درون شکل حروف و شیوه ی نوشتن کلمات روی داده است. بنابراین از نسخه های قدیم نمـی توان حکم واحدی استخراج کرد. به منظور مثال مـی توان شیوه ی کتابت کسره ی اضافه  را درون حالی کـه کلمـه بـه های غیر ملفوظ ختم شده باشد ذکر کرد. درون این مورد ابتدا بعد از کلمـه، شکل ی نوشته مـی شد. مانند : خانـه ی من، بعد به منظور آن کـه نشان بدهند کـه این حرف، یـای اصلی نیست و تنـها بر اثر التقاء (بهم رسیدن) دوره چنین تلفظ مـی شود، درون کتابت شکل آن را اندکی تغییر دادند و فقط سر ِ حرفِ  ی  را نوشتند ( یعنی نیمـی از آن را)، بعد از آن شاید به منظور آن کـه حروف و کلمات کم تر جا بگیرد، این علامت را بالای حرف ِ  هاء  قرار دادند و آن را بـه شکل همزه درون آوردند و این صورت از آن حاصل شد : خانۀ من.

در موارد فصل و وصل حروف و کلمات هم کم تر نسخه ای را مـی توان پیدا کرد کـه که درون سراسر آن قاعده ی واحدی به منظور نوشتن یک وجه مراعات شده باشد.، که تا آنجا کـه گاهی درون یک سطر کاتب کلمـه ی واحد را بـه چند صورت نوشته است. یک مثال ِ این مورد حرف اضافه ی  به هست که گاهی بـه کلمـه ی بعد وصل شده و گاهی جدا نوشته شده است.

با توجه بـه این نکته ها درون مـی یـابیم کـه اتکاء بـه شیوه ی نوشتن کاتبان قدیم، ما را بـه جایی نمـی رساند و مشکلی را حل نمـی کند. بعد باید درون پی اصول دیگری رفت.

اصل دیگر، زیبایی شکل کلمات است. بسیـاری از کاتبان، خاصهانی کـه خوش نویس بوده اند، درون ترکیب کلمات از این اصل پیروی کرده اند و شاید اختلاف و هرج و مرجی کـه در شیوه ی خط فارسی حاصل شده هست بیش تر نتیجه ی توجه بـه همـین نکته بوده باشد. درون هر حال حتما در نظر بگیریم کـه غرض اصلی از نوشتن زیبایی نیست، بلکه بیـان مقصود هست و اگر هم درون بعضی از انواع خطوط چنین غرضی درون کار باشد، اکنون کـه نوشته ها با حروف سربی چاپ مـی شود دیگر تفنن درون کتابت مـیسر نیست و زیبایی بـه کار نمـی آید. بعد باید این اصل را هم مردود دانست و به کنار گذاشت.

اما پیروی از شیوه ی خط عربی هم اصلی نیست کـه در همـه ی موارد قابل مراعات باشد. با آن کـه خط فارسی و عربی یکی هست و بسیـاری از لغات درون این دو زبان مشترک است، از حیث ساختمان زبان، مـیان عربی و فارسی آن قدر تفاوت و اختلاف وجود دارد کـه هرگز نمـی توان قاعده های کتابت یکی را درون دیگری نیز درست دانست و به کار برد. مثال این مورد حرف ِ های غیر ملفوظ هست که درون عربی وجود ندارد، یعنی مثلا صورت به کـه در فارسی نشانـه ی یک حرف صامتِ ب و یک حرف مصوت (ره) است، درون عربی همـین شکل به منظور نشان دو حرف صامتِ ب و ه ، و دو مصوت بعد از هر یک، نوشته مـی شود.

بنابراین درون اتخاذ روش واحد به منظور نوشتن کلمات فارسی تنـها دو اصل مـی ماند کـه باید مراعات شود : یکی اتکاء بـه قواعد منطقی دستور زبان فارسی و دیگر کوشش به منظور وضوح و پرهیز از اشتباه.

اما درون ضمن این دو اصل،  حتما همواره درون نظر داشت کـه تا هر جا ممکن باشد از بدعت و دوری از اسلوب معمول پرهیز شود، زیرا اگر بخواهیم درون این شیوه افراط کنیم روش ما با روش متداول، اختلاف بسیـار حاصل خواهد کرد و این اختلاف، خود بسیـاری از مشکلاتی را کـه از تغییر اساسی و کلی خط پدید مـی آید، درون بر خواهد داشت.

 

از : زبان شناسی و زبان فارسی

 

 

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
خط فارسی، مسئله ی اصلاح خط فارسی
 

شماره ی نوشنـه: ٣ / ۶

 

دکتر پرویز ناتل خانلری

 

مسئله ی اصلاح خط فارسی

 

مسئله ی اصلاح خط فارسی یکی از مسائلی هست که مدت ها است  ذهن اصلاح طلبان این سرزمـین را مشغول داشته است. درست نمـی دانیم کـه توجه بـه نقص خط فارسی از چه زمانی پیدا شده و نخستینی کـه به این فکر افتاده کـه بوده است. مراد ما نیز درون اینجا تاریخ نویسی نیست. آنچه مسلم هست این هست که از همان آغاز آشنایی ایرانیـان با علوم و معارف اروپایی،  این توجه بـه وجود آمده و شاید مـیرزا ملکم خان معروف را بتوان پیشقدم این راه شمرد.

عیب و نقص خط فارسی

پس از او دیگران نیز درون این باب درون رسالات و مقالات، بـه تفصیل یـا اجمال، مطالبی گفته و نقص های خط فارسی را بر شمرده اند. جای آن نیست کـه در تکرار این مطالب گفتگو را دراز کنیم، اما سزاوار هست که بـه اختصار ایرادهایی را کـه بر این خط وارد شده و مـی شود یک یک بشماریم.

   نداشتن علامت به منظور حروف مصوت ( حروف صدادار : فتحه،ره، ضمـه)

خطی کـه امروز درون نوشتن فارسی بـه کار مـی رود، به منظور مصوت های کوتاه درون جزو حروف، علاماتی ندارد و حرکات را کـه بالا و پایین حروف گذاشته مـی شود، بـه سبب کثرت نقطه، درون نوشتن و حروف چینی ِ چاپ بـه کار نمـی توان برد. نتیجه آن کـه هر کلمـه را بـه چندین وجه مختلف مـی توان خواند و دریـافتن تلفظ صحیح از روی صورت مکتوب کلمات، نـه دشوار، بلکه محال است.

  مشابهت حروف

حروف خط فارسی چه درون صورت مجرد و چه درون شکل ترکیبی،  بسیـار با هم مشابهت دارد و فقط مایـه ی امتیـاز آن ها نقاط هست و کثرت نقاط کار خواندن و نوشتن، هر دو را دشوار مـی کند و موجب اشتباه خواننده مـی شود.

  تعداد اشکال

هر حرف درون خط امروز ما اشکال مختلف دارد و به حسب آن کـه در اول،  وسط و یـا آخر کلمـه واقع شود صورتی دیگر مـی پذیرد. بعد نوآموز حتما برای هر حرف چند شکل مختلف بیـاموزد و این امر موجب دشواری تعلیم خط و زبان فارسی شده و مانع تعمـیم سواد است.

  قواعد املاء

قواعد گوناگون املاء نیز کـه اغلب از زبان عربی اقتباس شده بر این دشواری ها مـی افزاید :  ی نوشتن درون کلماتی مانند عیسی و موسی و الف خواندن ِ آن،  نوشتن ِ تنوین مفتوح بـه صورت الف ( مانند فعلا) و الف نامکتوب درون کلماتی مانند اسمعیل و از این قبیل، آموختن خط فارسی را چنان مشکل کرده کـه جوانان ما حتی درون دانشکده نیز از آموختن شیوه ی نوشتن فراغت نمـی یـابند، سهل است، ادیبان نیز پیوسته با هم بحث و جدل مـی کنند و مشکلات حل نشده هنوز مـیان ایشان هست.

  نقص خط به منظور کارهای علمـی

از این ها گذشته الفبای ناقص ما به منظور کارهای علمـی و فنی ِ زبان شناسی سد و مانع بزرگیست. لهجه های محلی را بـه این الفبا ثبت نمـی توان کرد، زیرا کـه ما با این خط فقط کلماتی را مـی توانیم بخوانیم کـه قبلا تلفظ درست آن ها را آموخته باشیم و گرنـه صورت مکتوب کلمـه هرگز ما را بـه تلفظ اصلی آن رهبری نمـی کند. بعد با این خط نمـی توانیم درون لهجه های مختلف فارسی کـه اکنون درون نقاط ایران معمول هست تحقیق کنیم و برای این منظور محتاج بـه الفبای دیگری هستیم. همچنین کلمات تازه و اسماء خاصی کـه در زندگی امروزی مورد احتیـاج ماست با این خط نوشتنی و خواندنی نیست . ناگزیر حتما آن ها را با حروف لاتین نیز ثبت کرد و یـا بـه رسم قدیم، به منظور هر کلمـه حتما فتحه وره و ضمـه و سکون اول و ثانی و ثالث و رابع  را نیز قید نمود کـه این کار موجب اتلاف وقت خواننده و نویسنده هست و با زندگی پرمشغله ی امروز سازگار نیست.

همچنین که تا این خط مـیان ما معمول است، درون استنباط و بیـان قواعد دستوری زبان فارسی بـه مشکلاتی دچار مـی شویم. بسیـاری از مسائل مربوط به قواعد زبان فارسی هست که بـه سبب رسم الخط فعلی فارسی، اصلا مورد توجه نیست که تا درباره ی آن ها بحثی پیش بیـاید. از جمله، این نکته کـه آیـا اسماء درون فارسی مانند بعضی از زبان ها صرف مـی شود و در حالات فاعلی و مفعولی و اضافه و ندا و غیره، جزء آخر آن ها تغییر مـی پذیرد، یـا حروف و اصوات اضافی مانند آ درون حالت ندا، را درون حالت مفعول و  ا درون حالت اضافه و جز این ها، حتما کلمات مستقلی فرض شوند ؟

آنچه درون این باب ذکر شد بـه عنوان نمونـه و مثال بود، و گر نـه بسیـار موارد دیگر مـی توان شمرد کـه نقص خط فارسی را به منظور کارهای علمـی نشان دهد و ثابت کند کـه این خط مانع پیشرفت ما درون این گونـه امور و مسائل است.

  تاثیر روحی 

از آن چه ذکر شد یک نتیجه ی دیگر گرفته مـی شود کـه شاید مـهم تر از همـه ی این نکات باشد.

الفبای ما با این همـه دشواری و نقص کـه دارد از آغاز تحصیل،  ذهن نوآموز را بـه عدم دقت و سهل انگاری عادت مـی دهد، زیرا کـه کودک درون خواندن، تلفظ صحیح کلمات را درون نمـی یـابد و ناچار بـه حدس و قیـاس و تخمـین متوسل مـی شود و به تقریب قناعت مـی کند و این شیوه درون روح او موثر وا قع مـی شود و درون نتیجه ی همـین عادت هست که درون مـیان ایرانیـان دقت ذهن و علاقه بـه صراحت و وضوح چه درون امور زندگی و چه درون کارهای علمـی بسیـار کم دیده مـی شود. این صفت به منظور ملتی کـه مـی خواهد درون دنیـای پر غوغا و هنگامـه ی امروز مقامـی داشته باشد یـا دست کم مقام خود را حفظ کند، نقصی بزرگ هست و خطرهای عظیم درون بر دارد. پس اصلاح الفبای فارسی نـه تنـها به منظور تسهیل آموختن ضروری است، بلکه مقدمـه ی انقلاب روحی و تجدد معنوی ملت ایران خواهد بود.

اشکالات مخالفان

مخالفان اصلاح خط نیز به منظور حفظ خط فعلی دلایلی دارند و اگر چه ندیده ام کـه رساله یـا مقاله ای درون این باب منتشر کرده باشند و ظاهرا هنوز خطر را چندان بزرگ ندیده اند کـه به دفاع سخت برخیزند، اما هر جا کـه از این مقوله گفتگویی بـه مـیان مـی آید ایرادهایی مـی کنند کـه خلاصه ی آن ها را نیز حتما ذکر کرد :

▼ جنبه ی ملی

ایراد نخستین آن کـه معتقدند کـه خط هر قوم یکی از آداب و رسوم  ملی او شمرده مـی شود و تغییر آن بـه ملیت آن قوم صدمـه مـی زند، زیرا مستلزم قطع ارتباط با سابقه ی تاریخی اوست. خط فارسی بیش از هزار سال هست که مـیان ایرانیـان معمول شده و همـه ی آثار علمـی و ادبی و کتیبه ها و نقوش و لوح مقابر را با این خط توشته اند و اکنون اگر آن را ترک کنیم و خط لاتین یـا خط دیگری بپذیریم حتما سوابق تاریخی و ملی خود را کنار بگذاریم و این کار بـه زیـان ملیت و استقلال ماست.

▼ دشواری ثبت تلفظ صحیح

اشکال دیگر آن کـه امروز درون نقاط مختلف ایران لهجه های متفاوت هست و بیش تر کلمات  درون هر نقطه بـه طریقی تلفظ مـی شود و چون الفبای امروزی ما صراحت ندارد، همـه ی تلفظ های مختلف را بـه صورت واحدی مـی نویسند. اگر الفباء دقیق شود، کلمات فارسی درون نوشتن نیز بـه حسب تلفظ اشکال گوناگون پیدا مـی کند و این امر موجب تشتت و اختلاف مـیان فارسی زبانان خواهد شد و وحدت کلمـه از مـیان خواهد رفت.

▼ اشکال نقل کتب بـه خط جدید

مشکل بزرگ دیگری کـه با تغییر الفباء پیش مـی آید نقل کتب فارسی از خط امروزی بـه خط جدید است. مـی ترسند کـه در این کار اولا آثار ادبی قدیم تحریف شود و ثانیـا با مشکلاتی کـه برای تجدید چاپ کتب هست، بـه این زودی این نقل صورت نگیرد و در نتیجه کتاب های ادبی قدیم متروک شود و از این حیث بـه زبان و ادبیـات فارسی لطمـه ی بزرگ و جبران ناپذیری وارد آید.

▼ زیبایی خط

گروهی خط فارسی را زیبا و یکی از آثار هنرهای ظریف ملی مـی شمارند و مـی گویند ذوق و قریحه ی ایرانی قرن ها درون تحسین اشکال و صور این خط کوشیده و آن را بـه مرتبه ی هنری بزرگ بالا و نامدارانی مانند مـیرعماد و درویش و دیگران، زیبایی این خط را بـه کمال رسانده اند. تغییر خط، همـه ی این کوشش ها را بر باد خواهد داد و نام خطاطان بزرگ را بـه فراموشی خواهد سپرد و در خطوط دیگر هرگز این جمال و کمال ِ صوری نیست.

▼ وارد شدن کلمات خارجی

ایراد دیگر بیش تر متوجه اتخاذ الفبای لاتین است. مـی گویند اگر ما نیز الفبای لاتین را کـه امروز درون کشورهای اروپا و امریکا معمول هست به کار بریم، بـه سبب یگانگی الفباء راه به منظور وارد شدن لغات خارجی درون زبان فارسی باز خواهد شد و نویسنده یـا مترجمـی کـه به زبان های اروپایی آشناست، عین کلمات خارجی را با همان حروف و املاء فارسی نقل خواهد کرد و این امر موجب خرابی و فنای زبان ملی ما خواهد شد.

▼ نقص الفباهای دیگر

نکته ی آخرین این که،  اگر الفبای فارسی ناقص است، الفباهای دیگر نیز بی نقص نیست و مثلا درون کلمات زبان های فرانسه و انگلیسی، حروف مکتوب و غیر ملفوظ بسیـارست و علامات کافی به منظور نشان همـه ی اصوات نیست و چون آن کشور ها هنوز درون صدد اصلاح یـا تغییر الفبای خود برنیـامده اند، معلوم مـی شود کـه این مطلب آن قدرها اهمـیت ندارد یـا زیـانش بیش از سود آن است. بعد ما نیز نباید درون این کار اصرار یـا عجله داشته باشیم.

رد ایرادهای مخالفان

اما بـه ایراد های مخالفان اصلاح خط بـه آسانی پاسخ مـی توان داد :

درباره ی ملی بودن خط حتما گفت کـه خط نزد اکثر ملل جنبه ی ملی ندارد و بیشتر ایشان الفبای معمول خود را از دیگران گرفته اند و همـه ی الفبا ها کـه نزد ملل بزرگ و معروف جهان مستعمل هست به یک یـا چند اصل بر مـی گردد. درون این باب، اگر از تاریخ ظهور و رواج خط درون جهان بحث کنیم، گفتگو دراز خواهد شد و آن مجالی دیگر مـی خواهد. اما درباره ی خط فارسی امروزی بـه هر حال مـی توان گفت کـه از مخترعات ایرانیـان نیست و ماخوذ از دیگران هست و خطوط پهلوی و مـیخی نیز هیچ یک اصلا ایرانی نبوده است. خط فعلی فارسی را از عرب گرفته ایم و در آن تاریخ، این اقتباس به منظور ما شاید سودمند بوده، زیرا کـه آن روزکار دنیـای عرب بود و در اکثر نواحی جهان متمدن،  بـه این زبان نوشته مـی شد و از زبان های دیگر نیز همـه ی آثار علمـی و ادبی را بـه عربی ترجمـه مـی د و ما با اتخاذ الفبای عربی بـه دنیـای علم و ادب آن روز نزدیک تر شدیم و فایده ها بردیم.

امروز دیگر این موجب نیست. دانش و فرهنگ از مشرق بـه اروپا رفته و عرب خود مانند ما محتاج استفاده از اروپائیـانست. این بحث را کـه ما درون ایجاد تمدن اسلامـی یـا عربی که تا چه اندازه سهیم بوده ایم کنار مـی گذاریم، اما درون هر حال ما آنچه از تمدن معروف بـه عربی گرفتنی بود گرفتیم و بهره ای کـه مـی توان برد بردیم و امروز درون آن به منظور ما بهره و سودی نیست. بعد ، از ب این پیوند زیـانی نمـی بینیم و در پیوستن بـه تمدنی کامل تر و عالی تر احتمال سود بیش تر است.

اختلافی کـه در ثبت کلمات فارسی با الفبای جدید ممکن هست پیش بیـاید، درست است. البته درون آغاز کار این خطر هست، اما همـین اشکال بـه سود زبان فارسی تمام مـی شود، زیرا کـه ما را بـه تحقیق و دقت و بحث درون این باب وا مـی دارد و پس از قرن ها نخستین بار کلمات فارسی ضبطی دقیق خواهد یـافت و ناگزیر یکی از انواع مختلف تلفظ ِ  یک کلمـه را بـه عنوان تلفظ فصیح قبول خواهیم کرد. بعد همـین پراکندگی موجب جمعیت، و ویرانی مایـه ی آبادی خواهد شد.

اما دشواری نقل کتب بـه خط جدید نمـی تواند لزوم اصلاح یـا تغییر خط را نفی یـا رد کند، بلکه حتما برای این مشکل و مشکلات دیگری کـه پیش خواهد آمد، چاره ای اندیشید و راهی جست. همـین قدر مسلم هست که این کار اگر چه دشوار باشد محال نیست. و با پیش بینی لازم و نقشـه ی درست مـی توان از عهده ی آن بر آمد.

زیبایی خط فارسی را نیز نمـی توان دلیل حفظ آن دانست، زیرا چون آن کـه معلوم هست زیبایی خطوط امری اعتباری است. هر خطی زشت و زیبا دارد و همـیشـه مجال هنرنمایی به منظور اهل ذوق هست. اما خطوط زیبای گذشتگان و کتیبه ها و نقوش زیبای قدیم البته بـه جا خواهد ماند و نگهداری خواهد شد. چون آن کـه آثار معماری گذشته را نگه مـی داریم و این امر ما را مجبور نمـی کند کـه از ساختن بناهای درخور احتیـاج امروز دست بکشیم و عمارات تازه را درست از روی بناهای ساسانی یـا صفوی بسازیم.

درباره ی وارد شدن کلمات خارجی نیز خطر آن قدر کـه مـی گویند بزرگ نیست، زیرا کـه الفبای جدید فارسی البته درست مانند یکی از الفباهای اروپایی نخواهد بود و ناچار حتما به تناسب اصوات و حروف زبان فارسی علاماتی وضع یـا اتخاذ کرد و به هر حال اگر نادانی یـا بی سوادی کلمـه ی خارجی را بـه همان صورت اصلی درون فارسی بنویسد از قبیل غلط هایی هست که امروز هم بسیـاری از نویسندگان کم مایـه مـی کنند و باید ایشان را راهنمایی کرد.

اما نقص الفباهای دیگر نباید به منظور ما بهانـه شود کـه از اصلاح خط خود و فوایدی کـه این کار درون بر دارد دست برداریم، زیرا کـه ملل اروپایی امروز بسیـار درون فرهنگ و دانش پیش تر رفته اند و شماره ی بیسوادان درون کشورهای ایشان بسیـار کم تر از ماست و اصلاح الفبا به منظور ایشان اگر فوایدی دارد شامل زیـان هایی نیز هست و حال آن کـه نزد ما سود این کار بی شک از زیـانش بیش تر خواهد بود و ما را درون تعمـیم سواد و ترویج دانش کـه بسیـار محتاج آنیم کمک خواهد کرد و به هر حال دیگران را درون خودداری از اصلاح الفباء تحسین نمـی کنیم و در این امر پیروی از ایشان را لازم نمـی دانیم.

این هست مطالبی کـه موافق و مخالف درباره ی اصلاح خط فارسی مـی گویند و البته درباره ی هر یک از این نکات جای بسط و تفصیل هست و ما بـه سبب تنگی مجال از آن چشم پوشیدیم. اما طرفداران تغییر اصلاح خط نیز درباره ی خطی کـه باید اتخاذ شود هم عقیده نیستند. بعضی معتقد بـه اصلاح همـین خطند و بعضی اتخاذ الفبای اوستایی را کـه یـادگار گذشته ی  درخشان و تاریخی ایرانست پیشنـهاد مـی کنند و گروهی قبول الفبای لاتین را ضروری مـی شمارند.انی هم هستند کـه معتقدند حتما الفبای تازه ای اختراع کرد کـه کامل تر از الفباهای معمول جهان باشد و این افتخار نصیب ما شود کـه سرمشق ملل متمدن امروز باشیم و ایشان از ما بیـاموزند.

در این باب نیز جای بحث هست و این بحث را بـه آینده مـی گذاریم، زیرا کـه مراد ما درون اینجا طرح مسئله بود که تا دیگران، خاصه اهل فن، عقاید خود را بـه موافقت یـا مخالفت بگویند و این دعوا طی شود و نتیجه ای ثابت و قطعی بـه دست آید و البته بعد از آن کـه اصل مسئله حل شد حتما درباره ی خط تازه گفتگو کرد و راه های مختلفی را کـه پیشنـهاد کرده اند سنجید و به ترین طریق را از آن مـیان برگزید.

اینک درون انتظار عقاید و آرای دانشمندان،  این گفتگو را بـه پایـان مـی رسانم.

 

از : فرهنگ و اجتماع

 

 

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
خط فارسی، درباره ی اصلاح خط فارسی
 

شماره ی نوشته : ۴ / ۶

 

دکتر پرویز ناتل خانلری

 

درباره ی اصلاح خط فارسی

 

مقاله ای کـه در باره ی اصلاح خط فارسی منتشر شد، گفتگوهایی بر پا کرد. بعضی از کهنـه ادیبان کـه به ذوق سلیم و عقل و دانش خود ایمانی تمام دارند و به این سبب عقیده ی خود را، هر چه باشد، حجت قاطع مـی شمارند و اگر دیگری، بی اجازه ی ایشان، درون این مباحث ورود کرد، عمل او را تجاوز بـه حقوق مسلم خود مـی پندارند. نزد مریدان خویش از تمایلی کـه به اصلاح خط فارسی درون آن مقاله دیده بودند بزرگوارانـه اظهار نفرت فرمودند.

جمعی از دوستان فاضل ما نیز کـه به دلیل " انس و الفت " و حجتی کـه از " منطق دل "  برخاسته، با تغییر خط مخالفت مـی کنند، " مناسب نبودن زمان حاضر را به منظور طرح این گونـه مطالب " پیش آوردند و از ما خواستند کـه در این باب خاموش شویم. ترجمان بلیغ افکار این گروه، مقاله ی آقای دکتر مـهدوی استاد دانشکده ی ادبیـات بود.

به این مقاله، جمعی پاسخ دادند و بر شیوه ی استدلال آن ایراد هایی د کـه نویسنده ی محترم نیز البته آن ها را انکار نمـی کند، زیرا ایشان خود ضمن آن مقاله نوشته بودند کـه :

«  این دلایل مانند غالب دلیل هایی کـه درباره ی عواطف و احساسات اقامـه مـی شود، همـه از قبیل ادله ی توجیـه کننده هست نـه موجبه، یعنی دلایلی هست که به منظور موجه نشان امری، بعد از وقوع، اقامـه مـی شود، نـه از جمله ی دلایلی کـه وقوع امری را ایجاب کند و مقدم بر آن باشد. همان طور کـه اقامـه ی این گونـه دلایل، درون تحکیم اساس آن امر،  موثر نیست، رد و ابطال آن ها نیز خللی درون آن امر وارد نمـی کند.»

بنابراین چون راه استدلال عقلی و منطقی را به منظور دفاع از خط فارسی بسته دیدند، خواستند از طریق احساسات با ما مقابله کنند و نویسنده ی مقاله " اصلا ح خط "  را بـه تناقض گویی منسوب داشتند که " درون دفاع از زبان فارسی "  آن همـه از پی دل رفته و در تغییر خط فارسی چون این  سنگدلی مـی کند.

جواب آن هست که مـیان این دو نظر تناقضی نیست،  بلکه توافق کامل هست. زبان فارسی را عزیز مـی داریم، زیرا کـه امروز بنیـان ما بر آن است، و از تغییر یـا اصلاح خط فارسی گفتگو مـی کنیم، زیرا کـه به گمان ما بـه این وسیله مـی توان زبان فارسی را از انـهدام نگهداشت و در توسعه و تکمـیل آن کوشید. آقای دکتر مـهدوی دلیل آورده اند کـه : « عزیزان باعث عزت و حرمت متعلقات خود نیز هستند.» و بنابراین اگر زبان فارسی عزیزست، خط فارسی نیز « کـه به منزله ی مسکن و ماوای هزارساله ی این عزیزست» حتما گرامـی باشد.

اگر چه تمثیل درون استدلال معتبر نیست، اما به منظور آن کـه پاسخ ایشان را بـه همان شیوه داده باشیم، مـی گوییم : هیچ شنیده اید کـه عاقلیـان خود را درون خانـه ی موروث نگهدارد، اگر چه آن خانـه از پای بست ویران باشد، بـه بهانـه ی آن کـه از متعلقات عزیزان منست و ترک آن را روا نمـی دارم ؟

اما نکته ی دیگر کـه بعضی از دوستان فاضل ما بـه زبان، و آقای دکتر مـهدوی بـه قلم آورده اند « مناسب نبودن زمان حاضر به منظور طرح این گونـه مطالب » است. چرا این زمان مناسب نیست و زمان مناسب کدام هست ؟ اگر اجرای این گونـه اصلاحات را مـی گفتند، شاید که تا حدی پذیرفتنی بود، زیرا از حکومت هایی کـه داریم نمـی توان انتظار داشت کـه در راه اصلاحات اجتماعی قدمـی بردارند، مگر آن کـه بهانـه ای به منظور غرض دیگری باشد و مـی دانیم کـه این اغراض همـیشـه بـه زیـان کشورست. اما طرح مطلب چه مانع و چه ضرری دارد ؟ خاصه کـه مطلب علمـی هست و محتاج تعمق و بحث بسیـارست و کاری نیست کـه با گفتگوی مختصر بتوان درباره ی آن تصمـیمـی گرفت، و بر عهده ی اهل فضل و ادب هست که دستاویز انس و عادت و منطق دل را رها کنند و از راه عقل و علم درون این مبحث وارد شوند.

مـی گویند مطالب دیگری اکنون مطرح هست که احتیـاج بـه یـافتن راه حل فوری دارد و مـی ترسند کـه طرح این مسئله « موجب تفرقه ی حواس و تزئید تشتت درون رای » شود.  حتما پرسید کـه در کدام زمان و برای کدام اجتماع ممکن هست هیچ گونـه مسئله ی مـهمـی وجود نداشته باشد که تا به سراغ " ضبط راکد " بروند و مسائلی را کـه در آن جا توقیف کرده اند بیرون بکشند و مطرح کنند ؟ و از این مسائل مـهمـی کـه امروز مطرح است، درباره ی کدام یک ، ایشان محل شور شده اند کـه مجال بحث درون مطلب دیگر کـه موضوع کار ایشان است، نمانده هست ؟

در نظر ما مسئله ی اصلاح خط نیز، مانند هر مسئله ی مـهم ادبی، علمـی و اجتماعی، درون هر زمانی قابل طرح هست و درون این باب جای تامل نیست، زیراانی حتما به بحث درون این گونـه امور بپردازند کـه کارشان اینست و وظیفه ای کـه در اجتماع بـه عهده ی ایشان واگذاشته اند جز این نیست.

از طرف دیگر، مگر دوستان ما مـی پندارند کـه با کناره جویی ایشان و خاموش ماندن ما، روی این گفتگو سرپوش مـی توان نـهاد ؟ همـیشـهانی هستند کـه مسائل مـهم را، خاصه اگر بـه ظاهر آسان و پرصدا باشد، وسیله ی خودنمایی و جاه طلبی مـی کنند. اهل فن، از آنجا کـه غرور ایشانست، ابتدا خاموش مـی مانند و به چشم حقارت درون این گروه مـی نگرند. اما روزی آن بی مایگان فرصتی مـی یـابند و به قدرتی متوسل مـی شوند یـا غوغای ایشان درون حکومتی ناصالح موثر مـی شود و مـیدان بـه دست ایشان مـی افتد.

مگر نـه پیش چشم شما نظریـه ی برتری نژادی کـه بنیـان علمـی آن بر آبست، بـه دست سیـاست پیشگان جاه طلب افتاد و مایـه ی این همـه خونریزی شد ؟ مثال دیگر را نیز درون کشور خودمان مـی توانیم بیـابیم. پارسی سازی و پارسی بازی چندی آلت خودنمایی جمعی از بی مایگان بود کـه به این کار رنگ وطن پرستی مـی دادند. اهل فن، اگر بودند، مطلب را مـهم نشمردند و نادرستی و زیـان این کار یـا راه راست آن را چون آن که  حتما نشان ندادند تا حکومت سابق کـه برای اجرای مقاصد خود بـه تظاهرات وطن پرستانـه محتاج بود، این شیوه را به منظور مقصود خود مناسب دید و فرهنگستان ساخته شد و "  امر و مقرر "  فرمودند کـه این کارخانـه حتما هر هفته بـه مقدار معینی محصول پارسی سره بیرون بدهد و شد آن چه دیدیم.

اما با مسئله ی اصلاح خط زمامداران آنروز اتفاقا مخالف بودند و به این سبب درون اساسنامـه ی فرهنگستان گنجاندند کـه حق اظهار نظر درباره ی مسئله اصلاح خط منحصر بـه آن دستگاه هست ! فرهنگستان کـه مشغول " لغت پراکنی "  بود درون این باره نظری اظهار نکرد و دیگران نیز از ترس خاموش ماندند.

امروز کـه آن قدر آزادی هست که تا بتوان درون مسائل علمـی و ادبی بحث کرد، اگر خود را کنار بکشیم خطر ِ آن هست کـه فردا قدرتی صالح یـا ناصالح،  بـه طریقی درون این باب تصمـیمـی بگیرد و کار ناپخته و ناقص انجام یـابد و آن گاه تاسف سودی ندارد.

اما موضوعی کـه باید مورد بحث قرار گیرد این نیست کـه آیـا خط فارسی ناقص هست یـا نیست و آیـا خط بـه تر و کامل تری به منظور نوشتن زبان ما مـی توان یـافت یـا نـه ؟ این مطالب آشکارتر از آن هست که درون آن ها جای گفتگو باشد. حتما در این باب بحث کرد کـه مشکلات تغییر یـا اصلاح خط چیست و چگونـه مـی توان از عهده ی رفع آن ها بر آمد. همچنین آیـا صلاح آن هست که همـین خط فعلی را اصلاح و نقص های آن را رفع کنیم یـا آن کـه الفبایی دیگر اتخاذ نماییم،  و اگر قرار بر پذیرفتن الفبای تازه شد بـه تر آن هست که الفبایی اختراع کنیم کـه در نظر ما کامل تر از الفباهای دیگر باشد، یـا یکی از خطوطی را کـه در دنیـا معمول هست بپذیریم ؟

پیش از هر چیز این نکته را حتما گفت کـه مسئله ی تغییر خط مانند هر مسئله ی فنی و علمـی دیگر کار حزب و جمعیت و اتحادیـه نیست و با رای گرفتن از عموم نیز نمـی توان این گونـه مسائل را رد یـا قبول کرد و نباید گذاشت کـه حادثه جویـان آن را وسیله یب شـهرت یـا مثلا رسیدن بـه نمایندگی مجلس قرار دهند. کار فنی را از اهل فن حتما خواست، زیرا ایشانند کـه دشواری ها را مـی شناسند و طریق رفع آن ها را مـی یـابند.

حقیقت آن هست که تغییر خط به منظور ملتی مانند ایرانیـان کـه از یک طرف سابقه ی درخشان و ممتد دارد و از طرف دیگر هنوز نتوانسته هست کتاب لغت و دستوری کامل و درست به منظور زبان خود فراهم آورد، کار آسانی نیست و زیـان های بسیـار ممکن هست در پی داشته باشد. هنوز مقیـاس و مـیزانی به منظور تلفظ کلمات فارسی درون دست نیست. لغاتی کـه فارسی هست در هر ناحیـه بـه یک طریق تلفظ مـی شود و ضبط صحیح آن ها را از روی فرهنگ های ناقص قدیمـی کـه مـیان آن ها نیز اختلافست نمـی توان بـه دست آورد. لغات عربی نیز اغلب دو تلفظ دارد : یکی تلفظ اصل عربی آن ها و دیگر تلفظ معمول ایرانی کـه ادیبان آن را تلفظ عامـیانـه مـی خوانند. با خط فعلی چون حرکات جزء حروف نیست، این تفاوت را نمـی توان دریـافت. یعنی اغلب کلمات بـه شکل واحدی نوشته و به صورت های مختلف خوانده مـی شود. همـین کـه حرکات را جزء حروف قرار دادیم، آن وقت هر کلمـه تلفظ های مختلف پیدا مـی کند و هر لغت را بـه طریقی کـه خود تلفظ مـی کند مـی نویسد و آن گاه اختلافاتی مـیان زبان تهران و شـهرستان های دیگر روی مـی دهد و ارتباط فرهنگی دشوار مـی شود.

پس  ناچار حتما یکی از لهجه های فارسی را مقیـاس و مـیزان قرار داد و تلفظ صحیح آن را ثبت کرد که تا سرمشق قرار گیرد. اما کدام لهجه حتما برای این منظور اختیـار شود ؟ درون این مطلب نیز جای بحث هست و تازه کار بـه همـین جا پایـان نمـی پذیرد، زیرا درون یک شـهر هم گاهی تلفظ بعضی از کلمات یکسان نیست و بسیـاری از کلمات زبان ادبی درون امور زندگی بـه کار نمـی رود که تا بتوان تلفظ آن ها را از مردمان پرسید.

این مشکل را، برخلاف عقیده ی مخالفان ، تغییر خط ایجاد نمـی کند، بلکه پرده از روی آن برمـی دارد. حتما دانست کـه این نقص بزرگ فارسی هست که زیر سایـه ی خط ِ ناقص فعلی پرورش یـافته و ما چون از آن غافلیم تاکنون درون پی رفعش برنیـامده ایم. تغییر خط ما را بـه آن متوجه مـی سازد و وادار مـی کند کـه چاره ای به منظور این نقص بجوئیم. کار دشوار است، اما محال نیست و به بهانـه ی دشواری نمـی توان از هر اقدام لازم و مفیدی چشم پوشید.

مـی گویند این همـه کتاب را کـه به خط جدید نقل مـی کند ؟ البته از کشور پریـان مستشار نمـی توان آورد و این کاری هست که برعهده ی خود ما هست و بی شک حتما به تدریج صورت بگیرد. از " این همـه کتاب " ، معدودی مورد احتیـاج اکثریت مردم است. آن معدود را درون مدتی کوتاه مـی توان بـه خط تازه نوشت و چاپ کرد و باقی را بـه تدریج اما از روی نظم و نقشـه و دقت حتما نقل کرد. البته خط فعلی هم فورا منسوخ نمـی شود و ممکن هست تا مدتی خط تازه درون دبستان ها و مدارس روستایی و کلاس های اکابر آموخته شود و در مدارس متوسطه خط فعلی را نیز بیـاموزند که تا وقتی کـه تمام یـا بیش تر کتاب های فارسی بـه خط جدید نقل شود و احتیـاج عموم بـه آموختن خط سابق رفع گردد. فایده ی این کار آن هست که مـی توان خط تازه را کـه آسان تر هست در مدت کوتاهی بـه افراد بی سواد کشور آموخت و اطلاعاتی را کـه ایشان لازم دارند درون رسالات و جزوه هایی بـه خط جدید درون دسترسشان گذاشت. همچنین البته روزنامـه ها و مجلات را بـه خط جدید حتما چاپ کرد که تا همانی کـه تازه خواندن آموخته اند از آن ها استفاده کنند و هم دیگران بـه خواندن خط تازه آشنا شوند.

اما باز تاکید مـی کنیم کـه این کار پیش از آن کـه فرهنگی دقیق با ذکر تلفظ صحیح کلمات فارسی چاپ شود مشکلات بسیـار ایجاد مـی کند و به تر هست که پیش از اقدام بـه استعمال خط جدید، فرهنگی دست کم شامل لغات معمول و لازم ، از طرف هیئتی کـه برای این کار صالح باشد تهیـه شود و در دسترس عموم قرار گیرد.

بعضی از دانشمندان مـی ترسند کـه آثار ادبی فارسی کـه هنوز چاپ و منتشر نشده و در گوشـه و کنار نزد افراد ملت هست، بـه سبب تغییر خط و آشنا نبودن نسل آینده با آن ها، از مـیان برود و مثال مـی آورند کـه در تغییر خط پهلوی بـه خط امروز نیز بی شک همـین نکته موجب نابودی کتاب ها و آثار گران بهای ادبیـات پهلوی شده است. اما بـه گمان ما از این پیشامد نباید ترسید زیرا درون موقعی کـه خط پهلوی منسوخ شد مذهب قدیم ایرانیـان نیز از مـیان رفته بود و خط جدید با مذهب تازه آمد و آداب و رسوم دیگرگون شد وانی کـه آشنا بـه خط سابق بودند، یعنی موبدان و دبیران ساسانی طرد شدند و آثار دوره ی سابق خواهان و خریدار نداشت که تا ازانی کـه با آن ها آشنایی داشتند استفاده شود و در آن زمان تحقیقات باستان شناسی نیز معمول نبود و دانشکده های ادبیـات و زبان شناسی مانند  امروز وجود نداشت. امروز کـه هیچ یک از اوضاع بـه آن دوره نمـی ماند چه جای ترس هست ؟ اگر از روی نقشـه ی دقیقی دست بـه کاربزنیم مدت ها طول خواهد داشت که تا خط فعلی نزد عموم منسوخ شود. اما درون رشته های ادبی و دانشکده ی ادبیـات همـیشـه این خط را حتما آموخت و کار شاگردانی کـه در این رشته تحصیل مـی کنند یـافتن نسخه های قدیم و نقل آن ها بـه خط جدید خواهد بود و با دقت کافی مـی توان امـیدوار بود کـه ورقی از آثار ادبی کـه از جهتی به منظور زبان و ادبیـات و ملیت ایران ارزش داشته باشد از مـیان نرود، بلکه دقیق تر و به تر حفظ شود.

اما درون اتخاذ الفبای جدید نیز جای گفتگو هست . سه عقیده ی متفاوت درون این باب هست. دسته ای مـی گویند همـین الفبای فعلی را نگهداریم و علاماتی به منظور حرکات آن، کـه جزء حروف نوشته شود، بـه آن بیفزاییم که تا هم ارتباط با گذشته را حفظ کرده باشیم و هم نقص های خط خود را رفع کنیم. این شیوه همـه ی معایب و مشکلات تغییر خط را درون بر دارد و بسیـاری از نکاتی را کـه منظور اصلاح طلبان است، فرو مـی گذارد.

افزودن علامات تازه بـه خط و تصرف درون رسم الخط فعلی، بـه طوری کـه از یکی دو نمونـه ای کـه تاکنون پیشنـهاد شده اند استنباط مـی شود، خطی عجیب بـه وجود مـی آورد کـه هیچ بـه این خط شبیـه نخواهد بود وانی کـه آن را آموخته باشند نمـی توانند از کتب قدیم نیز استفاده کنند. بـه علاوه این خط باز کامل نخواهد بود و بسیـاری از معایب خط کنونی مانند نوشته شدن از راست و فراوانی نقطه و دندانـه و پیوستگی و جدایی حروف و تعداد اشکال هر حرف بـه جای خود مـی ماند و تازه، با این همـه عیب، خطی خواهیم داشت کـه ما را با هیچ یک از مراکز مدنیت دنیـا مربوط نخواهد ساخت و ارتباط هایی را کـه اکنون با بعضی از کشورها داریم نیز خواهد برید و برای چنین کاری کـه فایده ی آن بسیـار کم هست همان کوشش درون نقل متون قدیم بـه خط جدید حتما به کار رود و پیداست کـه این کوشش بی هوده ای خواهد بود.

دسته ی دیگر معتقدند کـه اگر بنا بر تغییر خط باشد چرا از دیگران عاریت کنیم ؟ خاصه آن کـه الفباهای دیگر نیز هر یک عیبی و نقصی دارد. بعد به تر آن هست که الفبایی کامل و بی عیب از خود بسازیم که تا دیگران هم از ما بیـاموزند و در این کار سرمشق ملت های جهان واقع شویم. از روی این نظر هم تاکنون طرح هایی پیشنـهاد شده کـه بیش تر اشکال حروف آن ها بـه لاتینی مـی ماند. اگر چه از روی مقدمات مختلف و پیچ درون پیچی بـه این نتیجه رسیده اند. اما نکته ای کـه باید بـه خاطر داشت این هست که اختراع خط کار بسیـار آسانی هست و هر مـی تواند درون موقع بیکاری با صرف چند ساعت وقت و اتخاذ روشی خاص، به منظور اصوات ملفوظ، علاماتی قرار دهد و چون افتخار این اختراع آسان، درون صورت معمول شدن، بسیـار بزرگ هست داوطلب بسیـار به منظور آن پیدا خواهد شد. اما بـه گمان من اکنون از این اختراعات عجیب چشم حتما پوشید، زیرا اگر امـیدواریم کـه اختراع ما چشم جهان را خیره کند و همـه ی ملل دنیـا بـه مخترع الفبای جدید آفرین بگویند و اقرار کنند کـه تاکنون عقل ایشان بـه پایـه ی چنین اختراعی نرسیده هست و بـه اتفاق الفبای جدید ما را بپذیرند، گویـا آرزوی کودکانـه ای داریم. بعد باز ما با الفبای بی نظیر و کامل خود ( ! ) تنـها مـی مانیم و آن ارتباط فرهنگی کـه به وسیله ی مشارکت یـا مشابهت درون الفباء ممکن هست مـیان ما و ملت های بزرگ جهان حاصل شود از مـیان مـی رود و از فواید مادی و معنوی آن محروم شویم.

پس اکنون بـه تر هست از اختراع و ابداع چشم بپوشیم و اگر خواستیم الفبای خود را تغییر دهیم همان راه را درون پیش بگیریم کـه بسیـاری از ملت های آسیـایی و اروپایی رفته اند، یعنی بـه تناسب اصوات زبان خود، علامات خطی را کـه اکنون نزد اکثر ملل بزرگ دنیـا معمول است، قبول کنیم و برای اصوات خاص فارسی کـه در زبان های دیگر نیست، علامت هایی از همان خط و یـا متناسب با آن قرار دهیم.

بنابراین ما با نظریـه ی دسته ی سوم کـه طرفدار قبول الفبای عمومـی اکثر ملل ( معروف بـه الفبای لاتینی ) موافقیم. اما درون این باب نیز ذکر چند نکته را لازم مـی دانیم :

یکی آن کـه این کار هر چند ساده و آسان بـه نظر مـی آید نباید سرسری تلقی شود که تا آنجا کـه یک یـا چند تن دور هم بنشینند و قراری بگذارند و افتخاری به منظور خود بدانند کـه الفبای جدید را ایشان پیشنـهاد کرده اند یـا خودسرانـه دست بـه کار بزنند، زیرا همـین کـه الفبایی مورد قبول شد و این کار عظیم کـه نقل کتب و آثار قدیم و جدید بـه خط تازه است، آغاز شد، تصرف درون اشکال حروف و تغییر رای، موجب کمال زحمت خواهد شد.

دیگر آن کـه قبول علامات همـین خط به منظور اصوات فارسی نیز محتاج اطلاع کامل از فنون مختلف زبان شناسی هست و نکته های باریک درون این امر هست کـه در نظرانی کـه اهل فن نیستند مـهم جلوه نمـی کند، و حال آن کـه کمال اهمـیت را داراست. بعد برای اتخاذ چنین الفبایی لازمست مجمعی از دانشمندان تشکیل شود کـه در آن متخصص درون رشته های زبان شناسی و علم الاصوات ( Phonetique ) و آشنایـان بـه علم لهجه شناسی ایرانی ( Dialectologie ) و علمای صرف و نحو فارسی و زبان های هند و اروپایی و شاید متخصصین دیگر، گرد آیند و اگر لازم باشد از دانشمندان بزرگ بیگانـه نیزانی را دعوت کنند و اساس کار را از همان آغاز چنان متین بسازند کـه در عمل مشکلاتی پیش نیـاید و به تدریج نقص ها آشکار نشود.

پس از پایـان این کار، تهیـه ی طرحی کامل و دقیق به منظور اجرای منظور لازم هست و این خود مـهم ترین قسمت کار بـه شمار مـی رود. اگر نقشـه ی متین و درستی درون مـیان نباشد و اختلاف رای و تشتت فکر درون این امر بروز کند، کار دشوار خواهد بود و زیـان های بسیـار خواهد داشت، و حال آن کـه از روی دستور معین مـی توان دشواری ها را درون مدتی کوتاه از مـیان برداشت و از ضررهایی کـه متصور هست به خوبی جلوگیری نمود.

بنابراین اکنون به منظور طرفداران اصلاح یـا تغییر خط و مخالفان آن، کاری کـه در پیش هست بحث درباره ی این نکات مـی باشد، که تا حقایق آشکار گردد و همـه یک رای شوند و اختلاف از مـیان برخیزد و راه راست پیش گیرند، نـه آن کـه گروهی اعراض کنند و ما را نیز بـه خاموشی دعوت نمایند و جمعی دیگر الفبایی مناسب یـا نامناسب را بپذیرند و در استعمال آن بی تابی و شتاب بـه کار برند و با این شتابزدگی مـیان موافقان نیز پراکندگی بیفکنند.

اینک یک بار دیگر از همـه یـانی کـه به زبان فارسی و فرهنگ ایران دلبستگی دارند، دعوت مـی کنیم کـه عقاید خود را درون این باب بنویسند و انتشار دهند که تا مطلب روشن شود و نتیجه ای درست و سودمند از این گفتگو بـه دست بیـاید.

 

از : فرهنگ و اجتماع

 

 

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
خط فارسی، مسئله ی خط
 

شماره ی نوشته: ۵ / ۶

 

احسان طبری

 

مسئله ی خط

 

مسئله ی خط غیر از مسئله ی زبان است،  ولی پیوند خط و زبان روشن است، خط تنـها علامت گذاری هایی به منظور زبان نیست، بلکه مابین واژه ها و قواعد دستوری زبان و خط، طی زمان، نوعی روابط ارگانیگ برقرار مـی شود کـه خود درخورد بررسی دقیق است. درون این جا ما با دیـالکتیک ِ شکل و مضمون سر و کار داریم و پیوند این دو مقوله نیز امری هست مسلم و در هر مورد ِ مشخص، این پیوند دارای ویژگی هایی است.

خط کنونی فارسی ماخوذ و مقتبس از خط عربی است، ولی ایرانیـان آن را با ذوق سته تیک ( Esthetique زیبایی شناسی ) خود سازگار ساختند و آن را بسط و تکامل بخشیدند. خط کنونی ما اعم از نسخ و یـا نستعلیق کـه امروزه نزد ما متداول است، مسلما خطی هست که درون کنار یک سلسله معایب مـهم، دارای مزایـایی نیز هست.

هزار سال هست که فرهنگ مکتوب ما با این خط نگاشته مـی شود و طی این مدت آن چنان پیوند صمـیم بین واژه ها و شکل خطی آن ها پدید شده کـه گویی آن ها را از هم نمـی توان گسست. خط کنونی ما از جهت تند نویسی و تند خوانی بر خط لاتین کـه مدعی جانشینی آن هست ترجیح دارد. درون صورت تغییر خط، ما دچار مشکلات بزرگی از جهت حفظ ادامـه کاری درون ارثیـه ی فرهنگی خواهیم شد.

تردیدی نیست کـه خط لاتینی بـه تدریج درون پنیـاد لغوی و صرف و نحوی زبان ما تاثیراتی خواهد کرد و زبان ما را از هیئت سنتی قرون وسطایی آن بیش از پیش و با سرعتی فزون تر خارج خواهد ساخت، یعنی بر آرکائیسم و کهنگی زبان ادبی کلاسیک ما بیش از پیش خواهد افزود. وقتی مثلا سده ای از تغییر خط بگذرد ( البته درون صورتی کـه تدابیر ویژه ای اتخاذ نشود و با پیگیری اجراء نگردد ) نسل های آتی دیگر متون ادبی کلاسیک فارسی را با زحمتی بـه مراتب بیش از اکنون خواهند فهمـید. چون آن که  ما اکنون زبان های ایرانی ِ پیش از اسلام را جز از راه آموزش مخصوص ِ آن زبان ها، نمـی توانیم درک کنیم.

این گسست فرهنگی خود عیب بزرگی است. تجربه ی ترکیـه واقعی بودن این خطر را نشان مـی دهد ؛ نسل کنونی ترک بـه زحمت مـی تواند از اشعار و آثار شاعران و نویسندگان متاخر خود کـه پیش از تغییر خط مـی نوشته اند، بـه درستی و آسانی استفاده کند، زیرا خط درون بنیـاد لغوی و صرف و نحوی زبان ترکی اثرات فراوانی بـه جای گذاشته، یعنی آنچه را کـه برای وی متناسب بوده برداشته و آنچه را کـه برای وی نامناسب بوده فرو گذاشته است.

لذا تردید برخی از ادیبان ما درباره ی تغییر خط، تردیدی بـه جا و دارای پایـه های منطقی است، ولی علیرغم همـه ی این ملاحظات، حکم قاطعی کـه مـی توان داد چون این  هست : با وجود معایب و خطرات جدی تغییر خط، از آن جا کـه مزایـا و جهات مثبت این عمل، درون طول تاریخ و از نظر تکامل مدنی کشور ما ، بر جهات منفی بـه مراتب چربنده تر است، لذا حتما مسلمن و مسلمن بـه این اقدام دست زد.

جای شک نیست کـه این عمل حتما با تدارک سنجیده و با مراعات شیوه ی تدریج انجام گیرد و برای آن نقشـه ی منظم و بررسی شده ای داشت. خط ِ جانشین ِ خط کنونی،  حتما خط لاتین باشد،  نـه خط های ساختگی یـا خطوط متداول دیگر، زیرا خط لاتین درون علائم سمبولیک ریـاضیـات ، شیمـی، فیزیک و علوم دیگر رخنـه کرده و باید نوآموز را از این کـه مجبور باشد درون جریـان تحصیل، خطوط مختلفی را فراگیرد، حتی المقدور فارغ ساخت. نوعی از خط کـه ترک ها به منظور خود برگزیده اند و در خاورشناسی سنت داشته به منظور ما نیز،  با برخی تغییرات،  مناسب است.

تغییر خط علاوه بر تسهیلات عمده ای کـه در درست خوانی و درست نویسی ایجاد مـی کند، بـه تدریج بـه هرج و مرج موجود درون تلفظ کلمات و املاء آن ها و نیز درون قواعد صرف و نحوی خاتمـه خواهد داد و به عامل تنظیم کننده ی مـهمـی درون حیـات داخلی زبان بدل خواهد شد.

هیچ گونـه اصلاح آگاهانـه درون تکامل زبان،  بدون اصلاح خط نمـی تواند جدی و اساسمند باشد. هر کاری را درون این زمـینـه حتما از همـین جا آغاز کرد.

 

از : مسائلی از فرهنگ، هنر، زبان

 

 

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
ادبیـات فارسی ( پیش گفتار )
 

 

شماره ی نوشته ۰ / ۴

 

 ادبیـات فارسی

 

گستره ی  ادبیـات فارسی بسیـار فراخ و مـیدانی  به منظور کار و پژوهش های مرز ناپذیر است. این گستره کـه از بخش های پر ارزش و درخشان  ادبیـات جهانی است، دارای دالان های تو درون توی  ناشناخته و شگفتی های انبوه است.

آگاهی  از  عظمت و دشواری کار بررسی و نقد ادب فارسی، ما را وادار مـی سازد که تا با دسته بندی این مجموعه ی کلان در چند باب کلی،  کار بررسی و ارزیـابی آن را نیز درون کلی ترین و عمومـی ترین وجوه آن  بـه انجام برسانیم و خوانندگان خود را به منظور وارد شدن بـه جزئیـات بی کران و  بی شمار این مقوله،  بـه خواندن و بررسی کتب و اسناد دیگری کـه توسط دانشمندان توانای  زبان فارسی نگاشته شده هست مراجعه دهیم.

ما درون کار بررسی ادبیـات فارسی درون این بخش کـه به صورت سلسله مقالاتی درون چهار فصل  انجام خواهد گرفت، درون مقدمـه چینی برای  آغاز کار، بعد از اشاره ای بـه ویژگی ها و ساختار عمومـی ادبیـات فارسی،  و بازگویی چه گونگی کارکرد و تاثیر ادب فارسی درون زندگی اجتماعی مردم ایران، و نیز بعد از نگاهی کلی بـه ادبیـات عامـیانـه ی زبان فارسی و همچنین  نگرشی مقدماتی بـه کار نخستین نسل ادبیـات داستانی درون ایران ، آن گاه  درون فصل  نخست،  بـه پایـه ی ادبیـات فارسی ، یعنی بـه شعر فارسی و در فصل دوم بـه نویسندگی و سپس داستان نویسی درون ایران ( کـه ادبیـات کودکان و ادبیـات کارگری نیز از اجزای نو آن است) مـی پردازیم و در هر کدام از این دو فصل ، نخست با پیدایش ، چه گونگی رشد و تطور انواع شعر فارسی  و نویسندگی آشنا خواهیم شد  و سپس بـه توضیح  انواع مکاتب و سبک های گوناگون شعر و نویسندگی درون ایران، درون هردو شکل کلاسیو آن ها، مـی پردازیم.

در فصل سوم از این مجموعه نیز ما  بـه نقد و بررسی کار مـهم ترین شاعران و نویسندگان قدیم و نو  ایران خواهیم پرداخت و با توجه بـه اوضاع اجتماعی و سیـاسی دوران  زندگی آنان،  با خط فکری و سبک و شیوه ی کار ایشان  آشنا مـی شویم و سرانجام درون فصل پایـانی،  پیرامون ویژگی های  ادبیـات نو فارسی، چشم انداز آینده ی آن  و همچنین  وظایف اجتماعی و سیـاسی ادبیـات  فارسی  درون جامعه ی انقلابی و رو بـه خیزش ایران ِ امروز گفت و گو خواهیم کرد.

                                                            آریـا ادیب

 

 

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
ادبیـات فارسی، ادبیـات فارسی، بهار
 

شماره ی نوشته : ١/ ۴  : (پیش گفتار)

 

ملک الشعرای بهار

 

ادبیـات فارسی

 

پایـه ی ادبیـات فارسی بر اخلاق، عشق، تربیت و تبلیغات است.  آن چه کـه از این ادبیـات مربوط بـه حکومت است، درون لباس تبلیغات جلوه گر است. و این تبلیغات قصایدی هست که درون مدح پادشاهان و وزرا گفته شده است، و در همان حال کـه آنان را مدح مـی گفتند، بـه نصیحت، تشویق، تحذیر ( پرهیز آ. ا. ) و آموختن آداب بزرگی و ترک بخل و حسد و دستور عدل و داد دلالت و هدایت مـی کرده اند کـه این سنتی قدیمـی و یـادگار زمان ساسانی بوده است، با این تفاوت کـه در عهد ساسانی این وظیفه را موبد بزرگ درون ایـام رسمـی انجام مـی داد ولی درون عهد اسلامـی شعرای محترم این وظبفه را انجام  مـی دادند. بـه همـین دلیل پادشاهانی کـه هیچ شعر نمـی فهمـیدند یـا زبان فارسی نمـی دانستند، باز شاعر تربیت مـی د و به شعر گوش مـی دادند.

آن چه مربوط بـه ملت بود و شاعر از لحاظ ملت و مردم بدان توجه داشت، همان جنبه های کلی اخلاقی بود کـه احیـانا با دین آمـیخته مـی شد و گاهی متکی بـه حکمت و ادب و فلسفه ی حیـات بود. این آداب نیز بـه حکومت بی توجه نبوده و در واقع مردمـی تربیت مـی کرد کـه بتوانند با حکومت سازگار باشند و از شاه یـا اولوالامر اطاعت کنند.

آن چه مربوط بـه عشق بود، مال خود شاعر و هر کـه ذوق آن را داشته باشد محسوب مـی گردید. هسته و مایـه ی شعر فارسی عشق است. غزل و تغزل ( سخن عاشقانـه گفتن آ. ا. ) و نسیب ( علاقه آ. ا. ) و تشبیب (  از جوانی یـاد آ. ا.  ) و قطعه و رباعی و مثنوی و غیره، همـه از این نمک چاشنی برمـی دارند. شاعر فارسی درون این وادی آزادانـه گام مـی نـهد . هر جا مـی خواهد مـی رود و آزادی او درون این قسمت،  زیـادتر از همـه ی اقسام محفوظ است، و گاهی مطالب دیگر را کـه گفتن آن ها بالصراحه دشوار مـی باشد، درون لباس غزل  مـی گوید کـه اصول تصوف، کـه همگی درون لباس عشق جلوه گر است،  از جمله اصول  آن است.

 اما سیـاست و وطن پرستی، درون این وادی شاعر ایرانی زیـاد وارد نیست، زیرا طرز حکومت بـه او اجازه ی مداخله درون سیـاست نمـی داده است، و دین اسلام نیز وطن خاصی نمـی شناخته و به ندرت شعرایی دیده ایم کـه در سیـاست و وطن پرستی شعر گفته اند. و از قضا همـه محروم و محبوس و آواره شده اند.

فردوسی، مسعود سعد سلمان و مسعود رازی گواه این معنی هستند، و غیر از این ها هم باز شعرایی بوده اند کـه در سیـاست و امور ملی و اجتماعی بحث کرده اند، اما درون پرده و در ضمن غزل، بـه لباس عشق، مثل مولوی و حافظ، و یـا درون ضمن قصه مثل سعدی و غیره. و  تنـها از مشروط بـه بعد هست که  قصاید و اشعار وطنی و سیـاسی معمول شده است.

افسانـه ها و قصه سازی ها هم درون پیرامون همـین کلیـات دور مـی زند. سوای حماسه های ملی کـه به مقصود دیگری ایجاد شده، ولی باز بـه همـین کلیـات رنگ آمـیزی مـی شده است.

ادبیـات فارسی بـه کلیـات متوجه هست و درون جزئیـات و تکرار درون نشان هر چیز و وصف ریزه کاری ها، خواه درون عالم توصیف مناظر، خواه درون عالم توصیف صفات و حالات عمومـی، کم تر داخل شده و مثل این هست که از این کار خسته و زبون مـی شده است. نظامـی اولی هست که به  اطناب ( پرگویی آ. ا. ) و موشکافی و تکرار و تفصیل بـه مطلب دست زده است. اما  باز وقتی درست دقت کنید خواهید دیدکه او هم از عالم کلی خارج نمـی شود و یک امر کلی را مکرر مـی کرده و لباس های گوناگون بـه یک مطلب مـی پوشانده است.

در ایران تئاتر و نمایش نبوده است. این اعمال را لهو و لعب و لغو مـی پنداشته اند و از وقار ایرانی و اسلامـی بـه دور مـی شمرده اند. فقط از عهد صفویـه بـه بعد،  بـه تقلید از اروپا ( کـه درباره ی واقعه ی مسیح " شبیـه "  به راه مـی اندازند ) " شبیـه " درون ایران رواج یـافت کـه نوعی از "  اپرا " محسوب مـی شد. همچنین دسته راه انداختن و زنجیر زدن و شبیـه شـهدا را درون کوچه و بازار گردانیدن، بی تردید از اروپاییـان تقلید گردید و آن ها زودتر از ما دسته و تعزیـه راه انداختند و خود را مـی زدند و زخمـی مـی د.

شوخی و هجو و لودگی درون ادبیـات فارسی بسیـار مطلوب و مطبوع بوده است. شاعری نیست کـه هجوی نگفته باشد. انتقاد از اخلاق و قیـافه، از طرز حکومت، از وضع معیشت و چیزهای دیگر زیـاد است، اما غالبا شخصی هست نـه اجتماعی. ناصرخسرو  و  مسعود سعد درون قصیده و سنایی و مولوی درون قصاید و مثنوی انتقادات اجتماعی و ملی زیـادی دارند.

انتقادات سیـاسی و ملی و اجتماعی درون دوره ی اخیر بـه واسطه ی شیوع آزادی و دموکراسی رواج یـافته هست و نظم و نثر انتقادی و گاهی هجاهای تلخ و شدید نیز درون ادبیـات فارسی موجود است.

در ایران،  هجو، یعنی برشمردن معایب، اگرچه ممدوح ( ستایش شده آ. ا. )  نیست، ولی مردم از آن خوششان مـی آید. شعر هجایی و مقاله ی دشنام دار را مـی خوانند ولی از گوینده و نویسنده ی آن بد مـی گویند وی از این راه ممدوح نمـی شود.

شعر خنده دار یـا نثر خنده دار ( کمدی ) درون ادبیـات ایران بسیـار نادر هست و ذوق ایرانی با کمدی درست جور درون نمـی آید، زیرا درون ایران خندانیدن خاص طبقه ای بوده هست که آنان را " مسخره " مـی نامـیده اند و هر پادشاه و امـیری مسخره ای داشته هست و از جمله مسخره های معروف یکی " جحی " یـا " جحا " و دیگر " ابوبکر زبانی " ، " بوالازهر " ، " مسعودی " و " طلخک " یـا " تلخک " هست که به " دلقک " مشـهور هست و این چند تن درون ادبیـات عصر غزنوی معروف مـی باشند کـه نامشان درون اشعار فرخی و منوچهری و لطایف عبید زاکانی دیده مـی شود.

این مسخرگان یـا دلقکان درون فن کمدی و طنز استادانی ماهر بوده اند، اما افسوس کـه یـادگاری از خود باقی نگذاشته اند که تا موجب تکمـیل این نقیصه ی ادبیـات شود.

مسخرگان درون نظر ایرانی ِ  باوقار، قرب نداشته اند و مسخرگی هم مانند هتاکی و فحاشی و هجای زشت گفتن، طالب و شنونده داشته اما صاحبش احترام نداشته است. مردم از مسخرگی خوششان مـی آمده اما از مسخره خوششان نمـی آمده هست و چون مسخرگی شغلی پست بوده هست شعرا و نویسندگان از فن کمدی منزجر بوده و از آن دوری مـی کرده و وقت زیـادی  درون پروردن آن صرف نمـی کرده اند، جز این کـه هر شاعری به منظور این کـه خود را درون آن فن نیز ماهر نشان بدهد، چیزی درون آن موضوع دارد. مانند شوخی های سعدی کـه به شکل مجالس وعظ و تذکیر درون آورده است. بعضی از شعرا نیز یک کلمـه هم شوخی نگفته و ندارند.

عبید زاکانی از فضلای قرن هشتم بوده هست و درون شیراز درون کنف حمایت شاهزادگان آل مظفر مـی زیسته و معاصر شاعر فکاهی گوی " بسحق " ، معروف به " اط " بوده و این عبید مجموعه ای از لطایف و شوخی دارد کـه در آن نسبتا هنرمندی  بـه کار است. معذالک حتما اعتراف کرد کـه طبع موقر و مودب ایرانی با فکاهیـات و شوخی های خنده دار حقیقی کـه در فرنگستان، خاصه فرانسه، متداول است، انس و علاقه ای نشان نمـی داده هست و  برعدر تراژدی، کـه در ایران استادانی از آن فن بوده اند و تعزیـه ها و شبیـه های قدیم کربلا و شام و کوفه را نشان مـی دادند، گاهی بـه قدری حساس و حزین و لطیف هست که هر سنگدلی را مـی گریـاند و فن روضه خوانی خود از این قبیل است.

ملا حسین کاشفی ، شاعر و نویسنده ی قرن نـهم هجری، کتابی درون سرگذشت کربلا و شـهادت حسین نوشت و نظم و نثر را مخلوط کرد. این کتاب به " روضه الشـهدا " ( گلستان شـهیدان آ. ا. ) موسوم بود و مردمـی کـه دور هم نشسته و آن کتاب را مـی خواندند روضه خوان نامـیده مـی شدند و بعد ها هرکه از داستان کربلا چیزی گفت او را " روضه خوان " لقب دادند. این کتاب از شاهکارهای کاشفی و از کتب خوب تراژدیک زبان فارسی است. مرثیـه های " محتشم "  کاشی هم از شاهکارهاست و تعزیـه های شـهاب ( تاج الشعرای اصفهانی ) هم شاهکار است. نسخه ای از این کتاب اخیر، یعنی تعزیـه ها درون لنینگراد موجود مـی باشد کـه بسیـار نفیس است.

ادبیـات ایران بـه واسطه ی تربیت لاتین ( درون قرن ١٣ هجری درون دوره ی قاجار ) ، هنوز درون دنبال ادبیـات لاتین سِیر مـی کند، ولی حدت تقلید و شدت بهره برداری از صنایع دیگران، کـه در نـهاد ایرانی موجود است، با حس ابتکار و ترکیب و امتزاج کـه از خصایص این نژاد است، بـه زودی مسیر ادبیـات ایران را کـه فعلا درون خط تقلید مـی باشد ( تقلید از قدیم و تقلید از ادبیـات لاتین ) برخواهد گرداند و از استفاده و اکتساب از ادبیـات ملل دیگر، ادبیـاتی بسیـار غنی و وسیع و شگرف بـه وجود خواهد آورد.

 

از : بهار و ادب فارسی، جلد نخست، ١٣۷١

 

 

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
ادبیـات فارسی، نخستین نسل ادبیـات داستانی ایران
 

شماره ی نوشته : ۲ / ۴

 

محمد بهار لو

 

نخستین نسل ادبیـات داستانی مدرن ایران

 

زبان ادبیـات داستانی درون ایران با پیدایش و رواج روزنامـه‌نگاری ـ  به‌ویژه با انتشار « قانون » و « صوراسرافیل» و ترجمـه ی نمایش ‌نامـه‌ها و رمان‌های فرنگی بـه زبان فارسی بنیـاد گذاشته شد. انتشار کتاب‌هایی نظیر « سیـاحت‌نامـه ابراهیم بیگ» ، « مسالک المحسنین» و « سرگذشت حاجی‌ بابای اصفهانی» ، کـه اگرچه از لحاظ سبک و خصوصیـات ادبی درون یک سطح نیستند، درون تحول نثر فارسی و پیدایش و تکوین ادبیـاتِ داستانی ما تأثیر ژرفی گذاشت.

نثر طنزآمـیز و هجایی «ملکم خان» و «دهخدا» و زبان ساده و عامـیانـه ی «زین العابدین مراغه‌ای» و طلاقت یـا فصاحتِ کلام «مـیرزا حبیب اصفهانی» بـه مثابه نقطه پایـانی هست بر یک جریـان هزار ساله ادبی، و در عین حال کوششی هست در تجدید حیـاتِ اشکالِ ادبیـاتِ روایی درون زبان فارسی.
تأثیر دهخدا درون شکل‌گیری زبان ادبیـاتِ داستانی ما بیش از هر نویسنده دیگری محسوس و ممتاز است. درون نوشته‌های شورانگیزِ دهخدا، بـه ویژه «چرند پرند»، قطعاتی با ساختار روایی و جود دارد کـه با استناد بـه آن‌ها مـی‌توان دهخدا را پیشتاز گرایش‌های نو درون ادبیـات فارسی دانست. درون حقیقت دهخدا نـه فقط زبان عامـیانـه را درون ادبیـات فارسی رواج داد و به آن اعتبار ادبی بخشید،  بلکه ورشکستگی فارسی منحط و ملال‌آورِ ان و مترادف‌بافان را نیز آشکار ساخت. او با انتخاب آگاهانـه ی زبان مردم و عرضه ی اصطلاحات عامـیانـه و ضرب‌المثل‌های رایج درون زبان نوشتار، توانست نشان بدهد کـه کالای مترسّلان ـ آوردن کلماتِ مطنطن و مزین و ذکر مترادفات و معلومات لفظی- دیگر مصرفی ندارد. درواقع استعداد دهخدا درون قیـاس با دیگر نویسندگان ساده‌نویس معاصر او درون این بود کـه توانست فارسی عامـیانـه را با نثرِ مرسلِ کلاسیک از بالای سر جماعت مترادف‌باف بـه یک‌دیگر متصّل کند؛ اتفاق فرخنده‌ای کـه مفهوم «نویسندگی» را از «سخن‌پردازی» متمایز ساخت.
امتیـاز نوشته‌های دهخدا از حیث ادبی درون همان چیزی هست که بـه « نثر داستانی» معروف است، یعنی بیـان تجربه ی انسانی بـه ساده‌ترین و والاترین زبان ممکن،  به طوری کـه سیلان آن بـه راحتی احساس شود. صناعتی (تکنیکی) کـه دهخدا درون چرند و پرند بـه کار است، یعنی ارائه ی یک « طرح» یـا « نقشـه» (پلان) داستانی و گفت و شنود مـیان راوی و بدل او یـا تک‌گویی‌های بلند، عمـیقن خصلت داستانی دارد. درون حقیقت درون ساختار روایی پاره‌ای از متن‌های «چرند پرند»، کـه با قید احتیـاط مـی‌توان روی آن‌ها عنوان داستان گذاشت، کیفیتی هست کـه نویسندگان نسل اول ما- و پیش از همـه جمال‌زاده - با قدری مراقبت و پرورش، آن را درون داستان‌نویسی خود بـه کار بردند؛ اگرچه هیچ‌کدام بـه منشأ این تأثیر پذیری اشاره ند. دو نمونـه از نثر دهخدا را (هر دو از «چرند پرند») کـه دارای «طرح» یـا «نقشـه» داستانی هست بخوانیم:

گفت:  بنویس «چند روز قبل.»  نوشتم.
گفت :  بنویس «پسر حضرت والا درون نزدیک زرگنده.»  نوشتم.
گفت :  بنویس «اسب‌های کالسکه‌اش درون رفتن کندی مـی‌د.»  نوشتم.
گفت:  بنویس «حضرت والا حرصش درآمد.».
گفتم:  باقیش را شما مـی‌گویید، یـا بنده عرض کنم. یک مرتبه متعجب شده چشم‌هایش را بـه طرف من دریده گفت: گمان نمـی‌کنم جناب‌عالی بدانید که تا بفرمایید.
گفتم: حضرت والا حرصش درآمد «رولور»ش را از جیبش درون آورده اسب کالسکه‌اش را کشت.

در قطعه ی بالا ، کـه به ی اوّل شخص مفرد نوشته شده است، راوی و مخاطب او بدون مقدمـه گفت‌وگویی را شروع مـی‌کنند و درباره موضوعی حرف مـی‌زنند کـه ما نمـی‌دانیم، نامانی را مـی‌برند کـه ما نمـی‌شناسیم، و بعد گفت‌وگویشان کـه کوتاه و گذرا است، بـه نظر ما پرت مـی‌آید. اما وقتی این گفت‌ وگو ادامـه پیدا مـی‌کند - چون بر روالی منطقی جریـان دارد- ما از آن‌چه اتفاق افتاده، یعنی همان موضوعی کـه راوی و مخاطب او درباره ی آن گفت ‌وگو مـی‌کنند، سر درون مـی‌آوریم و مطلب را دنبال مـی‌کنیم. این قطعه از لحاظ گفت‌وگوپردازی یکی از جنبه‌های اصولی و بدیع ادبیـات داستانی است، به‌ویژه از این جهت کـه آدم‌ها را معرفی مـی‌کند و مایـه (تم) مورد نظر نویسنده را بـه طور سریع،  اما غیرمسقیم،  در اختیـار خواننده مـی‌گذارد. نمونـه ی دوم:

پار مریزاد،  ناز جونیت پهلوون،  اما جون سبیلای مردونت، حالا کـه خودمونیم ضعیف‌چزونی کردی، نـه مال باشی، نـه رحیم شیشـه‌بر، نـه آن دو که تا سید. این‌ها هیچ‌کودومشون نـه ادعای لوطی‌گری‌شون مـی‌شد، نـه ادعای پهلوونی شون، بی خود اینارو چزوندی!

قطعه ی بالا کـه به صورت تک‌گویی بیرونی - یـا حدیث نفس- هست و کیفیتی خطابی دارد کـه  از قواعد ساختِ گفتاری پیروی مـی‌کند. املای واژه‌ها بـه صورت ادبی یـا «لفظ قلم» ضبط نشده‌است و بافت عامـیانـه ی جمله‌ها، کیفیت بافت زبانِ جاری درون دهان مردم را واخوانی مـی کند. بـه احتمال قوی دهخدا نخستین نویسنده‌ای هست که زبان نوشتاری را، چه از حیث ساختِ آوایی و چه از حیث نحوی و گزینش اصطلاحات، بـه گفتار عامـیانـه نزدیک کرده است.
در دو قطعه‌ای کـه در بالا نقل کردیم نویسنده، چون آن ‌که که تا پیش از آن مرسوم بوده است، بـه جای آدم‌ها سخن نمـی‌گوید، بلکه آدم‌ها را وامـی‌دارد کـه خودشان، متناسب با موقعیت اجتماعی و اخلاقی‌شان، سخن بگویند. نویسنده درون مسندی قرار دارد - سعی مـی کند این طور وانمود کند - کـه فقط این سخنان را شنیده است، بی‌آن‌که حق دخل و تصرف درون این سخنان را بـه خود بدهد. این همان مفهومـی هست که جمال‌زاده از آن بـه «دموکراسی ادبی» تعبیر مـی‌کند، و قهراً درون برابر «دیکتاتوری ادبی» یـا «آریستوکراسی ادبی» قرار مـی‌گیرد.
«جمال‌زاده» نخستین نویسنده‌ای هست که از لحاظ نظری و عملی- درون مقدمـه ی «یکی بود و یکی نبود» بر داستان‌های کوتاهش کـه نخستین داستان‌‌های ایرانی بـه معنای امروزی و غربی آن هستند - از اصول ادبی دهخدا حمایت کرد و آن‌ها را پی‌گیرانـه درون نوشته‌های خود بـه کار برد. دیباچه‌ای کـه جمال‌زاده بر مجموعه داستان ِ «یکی بود و یکی نبود» نوشته است، و غالبن  از آن بـه عنوان یک سند ادبی و به مثابه بیـانیـه ی اساسی ِ نثر جدید فارسی یـاد مـی‌کنند، براساس همان تفکّرِ «دموکراسی ادبی» نوشته شده است. این نکته را فوری حتما یـاد آوری کرد کـه جمال‌زاده درون زمان نوشتن این دیباچه پیش از آن‌که نویسنده باشد، یک دموکراتِ فعالِ وطن‌پرست است، و نسبت بـه این‌که مخاطبانِ ادبیـات فارسی بـه عنوان قشری نازک و اندک‌شمار از مـیان گروهی خاص برگزیده شوند، معترض هست و خواستار آن هست که ادبیـات فارسی درون دسترس همگان قرار گیرد که تا به «ترقّی معنوی» و پیشرفت اجتماعی مدد برساند. وظیفه‌ای کـه او به منظور نویسنده قایل است، نوشتن سرگذشت‌هایی هست که افکار ترقی‌خواهانـه را با به‌کار بردن اصطلاحات و تعابیر متداول ترویج کند. اما با وجود این، تأکید جمال‌زاده بر جنبه ی آموزشی و اندرزی ادبیـات،  به هیچ‌وجه بـه معنای نفی یـا کم‌اهمـیت تلقّی ِ وظیفه یک ادیب، یعنی «اصلاح و ترقّی و تکمـیل» زبان نیست. جمال‌زاده، بیش از مایـه و موضوعِ داستان، بـه سبکِ انشای آن ـ آن‌چه خود او «انشای حکایتی» یـا «انشای رومانی» مـی‌نامد - توجّه دارد.
از لحاظ جمال‌زاده انشای حکایتی یـا رمانی، متفاوت و متمایز از «انشاهای قدیمـی» (کلاسیک) است، و محدوده‌ای کـه او به منظور آن قایل هست تمام کلمات و تعبیرات و مثل‌ها و اصطلاحات و ساختمان‌های مختلف کلام و لهجه‌های گوناگون یک زبان را دربرمـی‌گیرد. او بر این عقیده هست که اجتناب از بـه کار بردن کلمات وتعبیراتی کـه متقدمان و پیشینیـان استعمال نکرده‌اند نویسنده را دچار «محذورات و مشکلات» مـی‌کند، زیرا خیـالات و احساسات و ذوقِ تازه، کلمات و تعبیرهای تازه را لازم مـی‌آورد. طبیعی هست که روگردان بودن از الفاظِ نو و قناعت بـه الفاظِ قدیمـی با خیـالات و معانی تازه‌ای کـه همواره بـه مـیان مـی‌آید نوشته را از طراوت و تازگی مـی‌اندازد-در نزد جمال‌زاده معانی تازه غالبن با اصطلاحات و مثل‌های عامـیانـه خلط مـی‌شود، بـه گونـه‌ای کـه بسیـاری از داستان‌های او بـه صورت فرهنگِ لغتِ عامـیانـه کوچکی جلوه مـی‌کند.
جمال‌زاده درون داستان‌های «یکی بود و یکی نبود» قیـافه ی آدم‌ها و خصوصیـات اخلاقی و قومـی آن‌ها و فضای محیط را با جزییـات و سایـه‌روشن‌های دقیق توصیف مـی‌کند و گفتار و محاوره ی آدم‌ها را با انبوهی از کلمات عوامانـه و «کوچه بازاری» مـی‌آراید. زبان او گزارشی و شوخی‌آمـیز است، و وابسته بـه سنتِ حکایت‌پردازی اخلاقی و اندرزگویی کلاسیکِ ایرانی است. او همواره با مخاطب خود - خواننده- سخن مـی‌گوید و با او بـه پرسش و پاسخ مـی‌پردازد. گاه طفره مـی‌رود، ابیـات سعدی و حافظ و مولوی را بـه عنوان شاهدمثال مـی‌آورد.

شگرد او درون نوشتن،  نوعِ پرورده‌ای از خاطره‌نویسی است، گونـه‌ای روایت یـا داستانِ گفتاری است. اغلب مناسبتی ساده را به منظور خطابت فراهم مـی‌آورد و افاضات ـ اندرزگویی ساده‌وارِِ - خود را درون گفتارِ آدم‌ها منعمـی‌کند. تفاوت جمال‌زاده از این لحاظ با نویسندگان پیش از او مانند مراغه‌ای و طالبوف درون این هست که جمال‌زاده خطابه‌ها و دلالت‌ها را بـه طور مستقیم و خشک ارائه نمـی‌کند، بلکه گفتارهای خود را از زبان و ذهن آدم‌ها و معمولاً بـه صورت نمایشی (دراماتیک) بیـان مـی‌کند. همـین خصلت اخیر، یعنی بیـان نمایشی از طریق توصیف و فضا (اتمسفر) هست که داستان‌های جمال‌زاده را از نوشته‌های مایـه‌دار دهخدا متمایز مـی‌سازد.
عناصر گفت‌وگو و بررسی سیرت انسانی، یـا «آدم‌پردازی» (کاراکتریزاسیون)، درون داستان‌های جمال‌زاده بر یک روال منطقی جریـان دارد، و از طریق این عناصر هست که خواننده مـی‌تواند مطلب را دنبال کند و «پیـام» نویسنده را بگیرد. غالبن دو یـا چند آدم به منظور بحث درباره نکته‌ای، یـا اعلام یک حکم اخلاقی و ادبی و حقوقی، گرد هم مـی‌آیند، بـه گفت‌وشنود مـی‌پردازند که تا بر فکر یـا مبحثی کـه هسته ی مرکزی داستان هست پرتوی بیفکنند. تقریبن همـه چیز را راوی و به شیوه اول شخص مفرد روایت مـی‌کند، و توضیح و مفاوضه ی راوی با آدم‌های دیگر هم‌آهنگ با مفهومـی هست که داستان حمل مـی‌کند. دیگر آدم‌ها درون ارتباط با راوی
نویسنده - بـه عنوان محرک عمل مـی‌کنند، و در مرتبه‌ای پایین‌تر از جایگاهِ «برگزیده» راوی قرار دارند.
«فارسی شکر است»، نخستین داستان کوتاهِ ایرانی، معروف‌ترین نمونـه‌ای هست که این خصوصیـات را درون خود دارد: چهار آدم - راوی، شیخ، مرد فرنگی‌مآب و رمضان- درون دخمـه‌ای تاریک، درون پشت عمارت گمرک‌خانـه ی بندر انزلی، درون بازداشت موقت بـه سر مـی‌برند، کـه هر کدام ظاهرن نماینده ی بخشی از جامعه ایران‌اند. از لحاظ رمضان، کـه نماینده ی مردم عامـی کوچه و بازار است، سه آدم دیگر فرنگی، کافر و دیوانـه مـی‌نمایند، زیرا «یک کلمـه زبان آدم سرشان نمـی‌شود». شیخ درون گوشـه‌ای چمباتمـه زده و مشغول خواندن دعا و گفتن ذکر است. مرد فرنگی مآب سرگرم مطالعه کتاب رمانی است، و راوی کـه کلاه فرنگی بـه سر دارد و پس از پنج سال بـه وطن باز گشته هست به خارجی‌های ثروت‌مند شباهت مـی‌برد، و همـین راوی هست که سرانجام از طربق زبان ساده و شیرین فارسی موفق بـه ایجاد رابطه با رمضان مـی‌شود و سعی مـی‌کند به منظور او توضیح بدهد کـه آن دو نفر دیگر دیوانـه نیستند، بلکه ایرانی هستند، منتها یکی زبان قُح و غلیظ عربی را بلغور مـی‌کند و دیگری کلمات فرنگی را. محور داستان،  نمایش تباهی ِ زبان فارسی و ردیـه‌ای هست بر نفوذ کلام بیگانگان. جمال‌زاده ( درون دیباچه ی «یکی بود و یکی نبود») گفته است:
«در این داستان مـی‌خواستم بـه هم‌وطنانم بگویم کـه اختلاف تربیت و محیط، دارد زبان فارسی را، کـه زبان بسیـار زیبا و شیرینی است، فاسد مـی‌سازد و استعمال کلمات و تعبیرات زیـاد عربی و فرنگی ممکن هست کار را بـه جایی بکشاند کـه افراد طبقات مختلف مردم ایران کم‌کم زبان یک‌دیگر را نفهمند.»
خصلتِ اصلی «فارسی شکر است» درون کیفیت گفت‌وگوپردازی هزل‌آمـیز آن است، و ماجرا و خصوصیت نمایشی (دراماتیک) داستان درون مرتبه ی پایین‌تری قرار دارد. بـه عبارت دیگر، «فارسی شکر است» نوعی «داستان گفتاری» هست که با پایـان گرفتن گفتار آدم‌ها، کـه برای گفت‌وگو درباره ی نکته‌ای گرد هم آمده، یـا قهرن آن‌ها را گرد هم آورده‌اند، همـه پراکنده مـی‌شوند و راوی و آدم‌های ‌دیگر، هر کدام، بـه راه خود مـی‌روند. البته برخلافِ مقامـه‌های کلاسیک، کـه راوی سخن‌گوی فعالِ مایشاء هست و شنوندگان او را بـه دلیل کلام حکمت‌آمـیز و بلاغتش تحسین مـی‌کنند، درون این جا مقام راوی از دیگران برتر نیست، هم سخن‌گو هست و هم مستمع. راوی - نویسنده - از قول آدم‌های داستان گفت‌وگو را نقل نمـی‌کند،
بلکه آدم‌ها به جای خودشان، بـه زبان خاصّ خود، سخن مـی‌گویند.
در «فارسی شکر است» گفت‌وگو،  بازتاب شخصیت آدم‌ها است. آدم‌ها همان‌طور کـه هستند، متناسب با طبیعت و اخلاق خودشان، حرف مـی‌زنند، همان‌طور کـه فکر مـی‌کنند، یـا حتما فکر کنند. کلام شیخ و مرد فرنگی‌مآب به منظور خواننده قابل فهم و موجه است، زیرا با سرشت و گذشته ی آن‌ها ـ گذشته‌ای کـه ما مـی‌توانیم فرض بگیریم- مـی‌خواند، و در واقع همـین کلام هست که خصلت و فردیت آدم‌ها را تعیین و تقویت مـی‌کند.
اما نحوه ی ارائه گفت‌وگو درون «فارسی شکر هست » و داستان‌های دیگر ِ مجموعه ی «یکی بود و یکی نبود» همواره کیفیت طبیعی و حساس خود را ندارد. گاه این حالت به منظور خواننده پیش مـی‌آید کـه گویی آدم‌های داستان جمال‌زاده دارند به منظور خواننده - و نـه مخاطب خودشان درون داستان- حرف مـی‌زنند. بـه این دلیل گفت‌وگوشان از لحاظِ رابطه ی آدم‌های درون داستان- ساخت اجتماعی زبان داستان- قدری نامربوط جلوه مـی‌کند؛ زیرا گفت‌وگو درون خدمت القای معنایی هست که نویسنده درون نظر دارد، معنایی کـه به اثر الصاق شده است. درون چون این  لحظاتی، معنی از طبیعتِ گفت‌وگو، از رابطه آدم‌ها و از نقشـه داستان، برنمـی‌جوشد و جزو استخوان‌بندی یـا ساختار داستان نیست.
سبک جمال‌زاده، مانند دهخدا، مستقیم و گفتاری است، و مشابهتی با نقالی و قصّه‌گویی عامـیانـه دارد. کلام بـه جای تصویر بـه کار مـی‌رود و تابع موضوعی هست که داستان بر آن بنا شده است. بـه عبارت دیگر خواننده درون داستان‌های جمال‌زاده با تصویر و تجسمِ حوادث بـه طور محسوس و زنده ـ چون آن ‌که خصلت نثر روایی است- مواجه نیست، زیرا ساخت زبان داستان‌های او گزارشی و تشریحی است؛ داستان بـه جای آن‌که نشان داده شود بیـان مـی‌شود، و شاید بـه همـین جهت هست که جمال‌زاده بر داستان‌های خود عنوان «حکایت» گذاشته است.
در واقع با انتشار «زنده بـه گور» - اولین مجموعه ی داستان کوتاه «صادق هدایت»، نـه سال بعد از چاپ «یکی بود و یکی نبود»  است کـه ما با ترکیبی متناسب و پیچیده از گونـه‌های زبانی، واحدهای واژگانی و اصطلاحات عامـیانـه روبه‌رو مـی‌شویم؛ یعنی همـه ی آن مصالح و موجبات ادبی کـه برای خلق یک داستان لازم است. آن‌چه درون داستان‌های «زنده بـه گور» نظرگیر و امتیـازِ سبک هدایت است،  ارائه گفت‌وگوهای متناسب با آدم‌های داستان بـه عنوان عضو یـا نماینده قشرهای گوناگون اجتماعی است. زبان درون نزد هدایت پدیده‌ای یک‌پارچه نیست، و برعِ زبان ِ جمال‌زاده بـه هدف داستان‌های او بدل نمـی‌شود. کلمات نـه از حیث کلمـه بودن، نـه بـه منظور ازدیـادِ ثروت زبان و وسیله خطابت و اندرزگویی، بلکه بـه عنوان ابزار اصلی و ضروری داستان بـه کار مـی‌رود؛ بـه عنوان ابزاری مشخصن ادبی کـه نقشی ساختاری درون کلّ نظام داستان ایفا مـی‌کند
.
در داستان‌های هدایت، سبک، یـا بـه تعبیر جمال‌زاده، « انشای حکایتی»، ملازم با مایـه (تم) داستان است، و همان عنصری هست که ارائه مطلوب نویسنده و برداشت خواننده را از این مطلوب مـیسر مـی‌سازد. سبک هدایت ثابت و بی طرف نیست، بلکه متناسب با اقتضای عناصر داستان- موضوع، نظرگاه، آدم‌پردازی (کاراکتریزاسیون) و فضا (اتمسفر)- شکل مـی‌گیرد، و آن حالتِ عادی و اعتیـادی زبانِ داستان‌های جمال‌زاده را ندارد. از دیدگاه هدایت سبک یک کیفیتِ دید هست که نـه فقط بیـان کننده ی موضوع داستان،  بلکه نماینده ی رفتار خصوصی (هنرمندانـه ی) نویسنده با زبان عمومـی نیز هست. درون زبان روزمره، بیـانِ کلامـی،
( آواها وصورتِ جمله و زیبایی‌شناسی کلمات ) ارزش مستقلی ندارد و فقط ابزاری درون خدمت ارتباط است.  زیرا زبان روزمره زبانِ احتیـاج است. اما درون بیـان ادبی ( زبان ادبی) جنبه ی زیبایی‌شناسی (لحن و لهجه و لفظ و سبک) دارای ارزش مستقل و مـهمـی است. بـه عبارت دیگر، زبان احتیـاج (زبان پراتیک) توجیـهی بیرون از خود دارد و در حکم ابزار است، اما زبانِ ادبی بـه مقدار فراوان هدف هنرمند و ادیب است.
در داستان‌های هدایت زبانِ نوشتارـ نثر طبیعی نویسنده - از زبانِ گفتار- زبانِ محاوره ی آدم‌ها - متمایز است، و این دو از حیث تعابیر و
اصطلاحات و خصایصِ زبانی با یک‌دیگر متفاوت‌اند؛ و این کیفیتی هست که درون داستان‌های جمال‌زاده مشـهود نیست. درون داستان‌های جمال‌زاده زبانِ محاوره ی آدم‌ها از لحاظ گزینشِ کلمات و بافتِ جملات، درون امتداد نثر روایی و گزارشی نویسنده قرار دارد. لحن و لهجه و سبک بیـانی آدم‌های داستان‌های جمال‌زاده تفاوت آشکاری با زبانِ نوشتاری نویسنده ندارد. درون قطعه ی زیر از داستان استعاره آمـیز «آب زندگی» از مجموعه «زنده بـه گور» این تفاوت و تمایز بـه روشنی منعاست:

«از آن‌جا بشنو کـه حسنی با قوزی روی کولش رفت و رفت که تا همـه آب و نانش تمام شد. تنگ غروب از توی یک جنگل سر درون آ ورد. از دور یک شعلة آبی بـه نظرش آمد. رفت جلو دید یک آلونک جادوگر است. بـه پیرزنی کـه آن‌جا نشسته بود سلام کرد و گفت: ننـه جون! محض رضای خدا بـه من رحم کنین. غریب و بی‌کسم، امشب این جا یـه جا و منزل بـه من بدین کـه از گشنگی و تشنگی دارم از پا درون مـیام.»

در قطعه ی بالا، کـه از لحاظ شکسته‌نویسی درون ادبیـاتِ داستانی ما تقریبن بی‌سابقه است، زبان واجد تحرک و هیجان هست و احساسی از قبل و حرکت درون خواننده بر مـی‌انگیزد. یک حالتِ ملموسِ عینی و ذهنی درون توصیف نویسنده و نقل آدم‌های داستان وجود دارد، کـه هم سبک هدایت و هم لحن آدم ها نتیجه ی روانی کلام آن‌ها- را نشان مـی‌دهد. هدایت کوشیده هست تا زبانی بی‌پیرایـه، بدون تدابیر تزیینی، و در منتهای ایجاز و صمـیمـیت بیـافریند. شکل پرورده ی این آزمایش‌گری، داستان بدیع و دقیقِ «مرده‌خورها» (از همان مجموعه ی «زنده بـه گور») است.
مایـه ی داستانِ «مرده خورها» بر بنیـاد گفت‌وگوی دو زن، دو هوو، کـه شوهرشان مرده است، و زنی کـه برای غم‌گساری بـه خانـه ی  بیوه زن‌ها آمده، استوار است. درون این داستان، گفت‌وگو بازتاب شخصیت ِ آدم‌ها و عنصر سازنده‌ای هست و خواننده خود را درون طول داستان با آدم‌ها و آن‌چه مـی‌شنود تنـها احساس مـی‌کند؛ زیرا نویسنده از صحنـه داستان غایب است. ما نمـی‌دانیم کـه بیوه‌زن‌ها بـه چه فکر مـی‌کنند و نسبت بـه یک‌دیگر و حوادث جاری درون داستان چه طرز تلقی و واکنشی دارند، مگر از طریق کلماتی کـه خودشان بر زبان مـی‌آورند. نام آدم‌ها نیز موقعی مشخص مـی‌شود کـه آن‌ها یک‌دیگر را مورد خطاب قرار مـی‌دهند - همان کیفیتی کـه به نظرگاهِ (زاویـه دید) عینی معروف هست و درون اجرای یک نمایش‌نامـه دیده مـی‌شود.
در حقیقت، ما طبیعت و موقعیت اجتماعی آدم‌های داستانِ «مرده‌خورها» را از نحوه سخن گفتن و لحن‌شان مـی‌شناسیم؛ بی‌آن‌که نویسنده توضیحی درباره شخصیت آن‌ها بـه خواننده بدهد. هر آدمـی باشیوه ی خاصّ کلام خود حرف مـی‌زند، با لحن و لهجه‌ای کـه دقیقن مبینِ عقیده و شخصیت اوست. آن‌چه درون «مرده‌خورها» بارز هست تسلطی هست که هدایت بر گونـه‌های زبانی و متغیرهایی چون موقعیت اجتماعی و ت آدم‌ها- تفاوت درون گفتار زن و مرد - دارد و تعبیرات و اصطلاحاتی کـه در زبان دو هوو - نرگس و منیژه - وجو د دارد علاوه بر این‌که حساسیت و بیمِ آن‌ها را بـه عنوان دو بیوه زنِ بی‌سرپرست نشان مـی‌دهد مبینِ همان مشخصاتی هست که درون زبانِ «اختلاط» - گونـه گفتاری زنان - دیده مـی‌شود؛ مثل:«خاک بر سرم ند کـه قدرش را ندانستم.» یـا «مرا بی‌و بانی گذاشت! چه خاکی بـه سرم بریزم. سر سیـاه زمستان یک مشت بچه بـه سرم ریخته، نـه یـار نـه بنشن، نـه زغال نـه زندگی!» درون واقع با همـین ترکیب و بافت زبانی هست که گفت‌وگوها متعادل و زنده از کار درون مـی‌آید و ساخت اجتماعی زبان داستان شکل مـی‌گیرد.
در «علویـه خانم»، کـه از لحاظ کاربرد زبان عامـیانـه - شیوه ی بیـان و لهجه‌ها و تلفظ‌ها - درون ادبیـات معاصر ما بی‌نظیر است، تفاوت‌های مشخص واژگانی و ساختی کاملن مشـهود است. زبان داستان پرمایـه و سرشار از کنایـه و تمثیل است؛ و همـه چیز وابسته بـه زمـینـه‌ای هست که کلام نویسنده - درون هیـات گفت‌وگوی آدم‌ها –
مـی‌آفریند. اصطلاحات و تعبیرات «صریح» و «مطرود»، بـه ویژه متلک‌ها و ناسزاهایی کـه آدم‌ها درون مورد هم‌دیگر بـه کار مـی‌برند، بیش از آن‌چه روایت‌گری و داستان‌سرایی داستان نامـیده مـی‌شود، اهمـیت دارد. از همـین جهت، بـه گمان من، به منظور آن کـه داستان «علویـه خانم»، یـا نوشته‌هایی کـه تحت عنوانِ «قضیـه» درون کتاب «وغ‌وغ‌ ساهاب» منتشر شده‌است، بـه تر فهمـیده شود، لازم هست خواننده آن‌ها را با صدای بلند بخواند؛ بـه گونـه‌ای کـه دارد یک غزل یـا قصیده را مـی‌خواند.
امتیـاز نثر هدایت، درمقایسه با نثر جمال‌زاده، از حیث کاربردِ کنایـه‌ها و مثل‌های عامـیانـه، این هست که او هر کلمـه و عبارتی را بـه طور طبیعی و در جای مناسب خود- بدون هیچ اصرار و ابرامـی- بـه کار مـی‌برد، بـه طوری کـه با سایر عناصر داستان هیچ‌گونـه اصطکاکی پیدا نمـی‌کند. این امتیـاز، یـا کیفیت، نـه فقط عواطف و شخصیتِ اجتماعی آدم‌ها را بـه روشن‌ترین وجهی نشان مـی‌دهد،  بلکه ضربان و سیلانِ زبانِ داستان را نیز قوّت مـی‌بخشد - درون صورتی کـه کاربرد کنایـه‌ها و ضرب‌المثل‌های عامـیانـه درون نثر جمال‌زاده وسیله‌ای هست که غالبن بـه هدفِ خود داستان بدل مـی‌شود؛ و چون آن ‌که اشاره شد،  بسیـاری از داستان‌های او صورت یک فرهنگ لغت عامـیانـه کوچک را دارد.
در مقایسه با نثر جمال‌زاده و هدایت - و از لحاظ موضوعِ بحث ما - نثر بزرگ علوی امتیـاز نظر گیری ندارد؛ زیرا آن‌چه بیش از هر چیز به منظور علوی اهمـیت دارد مایـه ی معماآمـیزی هست که بـه شیوه داستان‌های ماجرایی نقل مـی‌شود، منتها درون بستری اجتماعی و سیـاسی. داستان‌های علوی پرمضمون و «گره»دار و سرشار از حالت تعلیق (سوسپانس) است، و اشتغال‌خاطر خواننده، که تا پایـان داستان‌های او، این هست که هر لحظه حدس بزند چه پیش خواهد آمد. بـه عبارت دیگر پایـان‌بندی درون داستان‌های علوی بـه مراتب بیش از آغاز و مـیانـه ی داستان به منظور او اهمـیت دارد. علوی بیش از هر نویسنده دیگری درون ایران از ترفندها و صناعتِ (تکنیک) داستان پلیسی استفاده کرده است، و شگرد او تحقیق و مباحثه و گونـه‌ای مکاشفه بیرونی ِ پی‌گیرانـه است. راوی درون داستان های او معمولن درون پی کشف یک راز، یک معماست؛ کشف یک جنایت یـاخیـانت کـه منشاء یـا مقصد آن عشق یـا یک هدف سیـاسی است.
علوی نویسنده‌ای هست رئالیست - بـه معنای شناخته ومتعارف آن - و تصویرگر واقعیـاتِ پیرامون خود؛ واقعیـاتی کـه او مـی‌بیند یـا دوست دارد ببیند. او بر خلاف هدایت کـه زندگی روانی، رویـاها و کابوس‌های آدم‌ها را نشان مـی‌دهد، «تجربه مشـهود» و دنیـای عینی آدم‌ها را توصیف مـی‌کند. زبان داستان‌های او «گزارشی» است، ولی این زبان بر بیـان تشریحی استوار نیست. اطلاعاتی کـه درباره ی آدم‌های داستان بـه خواننده داده مـی‌شود، از طریق توصیفِ وضعیت و موقعیت خود آدم‌ها و گفت‌وگوی آن‌ها هست و درون واقع داستان بـه طور تلویحی و غیرمستقیم نقل مـی‌شود و آدم‌ها کم‌تر مجال گفت‌وگو پیدا مـی‌کنند.
در داستان‌های علوی – کمابیش مانند داستان‌های جمال‌زاده –
گفت‌وگوی آدم‌ها درون امتداد زبانِ نوشتاری- نثرِ طبیعی- نویسنده -  قرار دارد، و از این لحاظ ما با سبک و لحنِ واحدی درون داستان‌های او روبه‌رو هستیم. همان کلمات و اصطلاحات و تعبیرهایی کـه در زبان نوشتاری نویسنده و جود دارد کمابیش درون گفتار آدم‌ها بـه چشم مـی‌خورد. ساختمانِ جمله و عبارت‌های داستان‌های علوی مبتنی بر قواعد دستوری و دقیق و فصیح است، بدون آن‌که کوچک‌ترین بی‌شکلی یـا گسیختگی درون آن‌ها دیده شود. آدم‌های عامـی و بی‌سواد نیز بـه صورت ادبی و «لفظ ِقلم» حرف مـی‌زنند، و به ندرت تعبیر یـا مثل رایجی درون زبان آن‌ها دیده مـی‌شود؛ و از این لحاظ نثر علوی با نثر جمال‌زاده و هدایت چندان شباهتی ندارد.
زبان داستان‌های علوی فاقد تنوع و بدون آرایش لفظی است، و کلامـی کـه بر زبانِ آدم‌ها جاری مـی‌شود خصلت و فردیت آن‌ها را از حیث خصایص زبانی - لحن و لهجه و سبک - نشان نمـی‌دهد. از همـین لحاظ فرق مـهمـی مـیان آدم‌های داستان‌های او وجود ندارد، زیرا آن‌ها با زبانی مشترک کـه متعلق بـه خود نویسنده است، حرف مـی‌زنند؛ کمابیش بـه همان ترتیبی کـه خود نویسنده داستان را روایت مـی‌کند.
چون آن ‌که گفته شد آن‌چه به منظور علوی بیش از هر چیز دیگر اهمـیت دارد مایـه ی رازآمـیز و معمایی داستان است، و زبان او درون خدمت چون این  هدفی قرار دارد. بـه عبارت دیگر علوی بـه جای آن‌که ذهن خود را بـه موضوع سبک یـا ساخت اجتماعی زبان داستان معطوف سازد، همـه ی تلاش خود را بـه کار مـی‌گیرد که تا خواننده را با متن داستان درگیر کند، کنجکاوی و شور و اشتیـاق خواننده را به منظور دنبال ماجرای داستان برانگیزد. درون حقیقت خواننده درون داستان‌های علوی قبل از آن‌که با سنخ (تیپ) یـا فردیتِ آدم‌ها - شخصیت بـه طور طبیعی- روبه‌رو باشد با موضوع و حالت تعلیق داستان مواجه است؛ مشخصه‌ای کـه امتیـاز و اعتبار داستان‌های علوی بـه آن وابسته است.
مـهارت درون کاربرد گونـه‌های زبانی درون آثار چهارمـین داستان‌نویس نسل اولِ نویسندگان ما - صادق چوبک - درون مقایسه با نویسندگان هم نسل او چشم‌گیرتر است. درون داستان‌های چوبک، هم زبان نوشتار و هم زبان گفتار بـه زبانِ زنده ی جاری درون دهان مردم نزدیک است؛ بـه طوری کـه خواننده اغلب احساس مـی‌کند با «واقعیت» - و نـه «نوشته» - سرو کار دارد. آن‌چه داستان‌های چوبک را از داستان‌های نویسندگان پیش - و پس از - او متمایز مـی‌سازد تصاویر عینی پرورده‌ای هست که از گوشـه‌های پرت و تاریک و قیـافه آدم‌های پایین‌ترین لایـه‌های جامعه بـه دست مـی‌دهد؛ تصاویری کـه با صراحت و بی‌رحمـی و در عین حال با باریک‌بینی و موشکافی ضبط شده‌است ـ آن‌چه معمولن باعث مـی‌شود که تا نَسَب نویسنده را بـه ناتورالیسم برسانند.
در داستان‌های چوبک کلمات فقط دارای مفهوم عاطفی و روانی نیست، بلکه صورت و لحن کلمات نیز دارای اهمـیت است، و این عنصری هست که سبک او را از جمال‌زاده - بـه مقدار فراوان- و از هدایت - بـه مقدار کم‌تر- متمایز مـی‌سازد. سبکِ چوبک با سبک متداول درون مطبوعات و تشبیـهات و استعاراتِ ادبی رایج درون دو دهه آغازین قرنِ شمسی حاضر بسیـار متفاوت است. او نخستین نویسنده ای هست که جنبه‌های «آلوده و چرکِ» زندگی را –
چون آن ‌که درون عالم واقع موجود هست - با زبانی بی‌پرده و با کلماتی «طرد شده» و با سادگی و روشنی وصف کرده است. درون مقام مقایسه فقط «علویـه خانم» هدایت را از این لحاظ مـی‌توان مـهم‌تراز داستان‌های چوبک دانست.
قابلیت چوبک درون کاربرد تعبیرات عامـیانـه ی محلی و گفت‌وگوهای لهجه‌دار و شکسته و نیز ضبط زیر و بَم زبانی کـه فضا (اتمسفر) و رنگ و بوی محلی داستان را مـی‌سازد، خیره‌کننده است. اما این بـه آن معنا نیست کـه خصلت زبان چوبک را منحصرن ناشی از گویشِ (دیـالکت) محلی آن بدانیم؛ زیرا زبان او قبل از هر چیز، و بیش از هر نویسنده ی دیگری؛ جزو ساختار داستان او است، گویش زبانِ آدم‌ها - و نویسنده - از چون این  اصلی تبعیت مـی‌کند. زبان چوبک، بـه ویژه درون عرصه ی گفت‌وگوی آدم‌های داستان، نشان‌دهنده ی محتوای ذهنی و سوابق زندگی آدم‌ها است؛ هر آدمـی بـه فراخور حال و مصلحت خود و به اقتضای مایـه ی داستان سخن مـی‌گوید.
چون آن کـه اشاره شد، قد رت چوبک، درون توصیف و نوشتن گفت‌وگوی آدم‌هایی هست که پیش از آن درون صحنـه ی ادبیـات حضور نداشتند، یـا بـه ندرت، و در حاشیـه و به طور خاموش و  به عنوان وسیله‌ای به منظور پر فضای داستان حضور داشتند. پاره‌ای از این گفت‌وگوها، کـه بر اساس زبان زنده و طبیعی توده ی مردم نوشته شده‌است، بـه قدری واقعی بـه نظر مـی‌رسد کـه انگار از روی یک گفت‌وگوی زنده و عینی وانویس شده‌است. تقربین درون تمام گفت‌وگوهای داستان‌های «زیر چراغ قرمز» و «پیراهن زرشکی» و نیز تک‌گویی بلند سید پرده‌دار درون «چراغ آخر» چون این کیفیتی وجود دارد.
خصلت اصلی این گفت‌وگوها واقعی بودن و ضمنی یـا اتفاقی بودن آن‌ها است، زیرا هیچ توضیحی به منظور خواننده درون آن‌ها دیده نمـی‌شود، و این احساس بـه خواننده دست مـی‌دهد کـه آدم‌ها فقط به منظور خودشان حرف مـی‌زنند و ما به‌طور اتفاقی و ناگهانی درون معرض گفت‌وگوی آن‌ها قرار گرفته‌ایم. طبیعی هست که این گفت‌وگوها با حد اعلای گزینش و تعادل نوشته شده‌است، و به بـه ترین وجهی احساسات و عواطف گویندگان این گفت‌وگوها را نشان مـی‌دهد. درون انشای داستان‌های چوبک سبک‌ها و لحن‌هایی کـه در مـیان طبقات مردم و برای مواقع متفاوت متداول هست با امتیـازهای بارزی مشـهود است؛ و این امتیـاز یـا تفاوت درون کاربردِ اصطلاحات و واژه‌ها و گونـه‌های گفتاری نمایـان مـی‌شود. درون رمان معروف «سنگ صبور» ما آدم‌ها - دست کم ده سر آدم - را از طریقِ کیفیتِ زبان و ساخت جملات و لحن آن‌ها مـی‌شناسیم، حتا اگر بـه اسم آدم‌ها درون ابتدای نقل‌ها توجه نکنیم. معنی آشکار نقل آدم‌ها دقیقن بر معنی نـهفته ی آن‌ها منطبق است، و به همـین جهت نویسنده، بـه عنوان نویسنده، نقشی به منظور خود قایل نیست و  فقط بـه آن‌چه آدم‌ها بـه زبان مـی‌آورند- چیزی کـه نماینده شخصیت آن‌ها هست - بسنده شده است.
چون آن ‌که گفته شد چوبک درون استفاده از مقدوراتِ بیـانی و حالت‌های دراماتیک زبان عامـیانـه، به‌ویژه درون گفت‌وگونویسی و مکالمـه ی لهجه‌دار، قابلیت و قریحه ی چشم گیری دارد، و در داستان‌های او - بـه ویژه داستان‌های مجموعه خیمـه‌شب‌بازی و رمانِ «سنگ صبور» - گونـه‌های متنوع زبان،  به فراخور موقعیت آدم‌ها و سنخ (تیپ)ها و بافت اجتماعی داستان بـه کار رفته‌است. آن‌چه چوبک را ازنویسندگان هم‌نسل او متمایز مـی‌سازد فراوانی اصطلاحات و واژگان وسیع و قابلیت کم‌نظیر زبانی داستان‌های اوست؛ کیفیتی کـه باعث مـی‌شود که تا غنای مضمون و اصالتِ احساس درون داستان‌های او نظرگیر باشد.
نکته‌ای کـه درباره زبان پیشروان اصلی نسل اول نویسندگانِ ما کمابیش مشترک است، یـا از آن بـه هدف مشترک آن‌ها مـی‌توان تعبیر کرد، خودجوشی و حساسیت و گویـایی است. زبان درون نزد این نویسندگان وسیله و ابزاری هست ادبی و هنری، کـه عادت‌ها و سنت‌ها و خصلت‌های ویژه ی بخش‌هایی از مردم جامعه ایران راعرضه مـی‌کند؛ ضمن آن‌که تفکر و بینش خاص هر نویسنده را نیز، غالبن بـه طور غیر مستقیم، نشان مـی‌دهد.

زبان هر کدام از این نویسندگان، بـه رغم تفاوت‌های آن‌ها، دورنمای وسیعی را به منظور داستان‌نویسی ایران ترسیم کرد، و اگر زبان ادبیـاتِ داستانی ما، و به طور کلی نثر فارسی، درون نیم قرن اخیر تحول و تکاملی پیدا کرده باشد، کـه من خیـال مـی‌کنم پیدا کرده است، بـه مقدار فراوان، مدیون آثار چهار نویسنده‌ای هست که درباره ی آن‌ها بحث کردیم

░░░░

 

از : دیباچه

 

 

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
ادبیـات فارسی، شعر شناسی، بهار
 

ادبیـات فارسی

فصل نخست : شعر فارسی

 

پس از آشنایی با ساختار عمومـی ادبیـات فارسی و نخستین نسل ادبیـات داستانی درون ایران کـه در نوشته های جداگانـه ای درون این بخش آورده شد، درون گام نخست و در آغاز سخن درون باب شعر فارسی، کـه فصل  نخست از زنجیره ی گفت و گوهای ما درون گستره ی ادبیـات فارسی است، به منظور دریـافت ژرف تر و بهره یـابی بـه تر از این مباحث و برای توانا تر شدن درون شناخت شعر و  داوری درکار شاعران کهن و نو، آشنایی عمومـی خوانندگان ما  با مفهوم شعر و ویژگی های ذاتی آن،  امری ضروری است.

برخی از بزرگان فرهنگ و ادب فارسی  درون نوشته های خود دقیق ترین تعاریف و اصلی ترین ویژگی های شعر و ضروری ترین وظایف شعر و شاعر را  بازگو کرده و برای  نقد و بررسی شعر فارسی قطب نمایی فراهم ساخته اند کـه ما نیز بر خود شرط مـی داریم کـه پیش از بـه راه افتادن درون این جاده ی دور و دراز، خود را بـه آن ها مجهز سازیم که تا در جاده ی کند و کاو درون شعر فارسی به  بیراهه نیفتاده و کام یـافته بـه پایـان راه برسیم.

ملک الشعرای بهار و احسان طبری کـه از بزرگان مسلم شعر و فرهنگ و ادب فارسی هستند درون نوشته های خود،  این تعاریف و ویژگی ها را به منظور شعر فارسی ِ کلاسیو بـه به ترین و ساده ترین شکل بیـان داشته اند کـه ما آن ها را بـه عنوان الفبای آشنایی با شعر فارسی مـی شناسیم  و بایسته ی خود مـی دانیم کـه پیش از آن کـه بانگ حرکت سر دهیم نخست خوانندگان مان  را با آن ها آشنا سازیم.

از این رو من درون آغاز راه،  نخست  نظر خوانندگان ارجمندم را بـه اندیشـه های این دو استاد بزرگ ِ سخن فارسی پیرامون شعر، بـه ویژه شعر فارسی، ویژگی ها و وظایف آن درون اشکال کلاسیو جلب مـی کنم که تا اندوخته و قطب نمایی به منظور سفر دور و دراز مان با خود همراه کرده باشیم و سپس بار و بنـه جمع کرده، بـه راه مـی افتیم.

 

░░░░░░

 

شماره ی نوشته : ۳ / ۴ : (فصل نخست: شعر فارسی)

 

ملک الشعرای بهار

 

شعر شناسی

 

وقتی از شما بپرسند شعر خوب یعنی چه، آیـا مـی توانید فورا بـه آن جواب دهید؟

در این باب ادبای عرب و عجم بسیـار بحث کرده اند و آن چه بالاخره بـه ما جواب داده اند این بوده هست که:

شعر خوب آن هست که ذوق انسان آن را انتخاب کند.

با این تعریف اگرچه مـی توان فهمـید شعر خوب چیست ولی نمـی توان دلیل خوبی آن را ذکر کرد.

آن چه ما مـی خواهیم روی آن بحث کنیم، قدری بالاتر از این مقدار وصف است. ما مـی خواهیم روی آن قصور فکری و طفره ای تحقیق کنیم کـه از پدران ادیب و علمای معانی به منظور ما بـه مـیراث رسیده است. ما مـی خواهیم قدری دقیق تر شده و مقیـاس و قاعده ی محقق تری را بـه دست آوریم.

مـی دانیم کـه بعضی از صنایع با روح و ذوق انسانی ارتباط دارد. یک تابلوی قشنگ، یک مجسمـه ی بدیع، یک گل لطیف و معطر ، یک موسیقی دل ربا و یک شعر خوب، بدون آن کـه بیننده یـا شنونده را بـه تفکر و استدلال مجبور کند، او را بهره مند نموده، دماغ یـا روح او را حرکت داده و در برابر خوبی و خوشی خود خاضعش مـی نماید. ولی این تاثیر و عمل سریع، بدون یک نظم و ترتیب و قاعده ی مشخص نبوده و باید آن قاعده و مقیـاس را بـه دست آورد.

در این جا یک بحث عمـیق روان شناسی و یک تحقیق روحی و اخلاقی ثابت و منظم دست اندر کار هست که پیشینیـان ما از آن همـه تحقیقات خود، فقط بـه ذوق شنونده اکتفا کرده و از این بحث دلچسب طفره رفته اند.

شعر چیست؟

برای فهمـیدن شعر خوب حتما هویت شعر را تحلیل نمود. شعر نتیجه ی عواطف و انفعالات و احساسات رقیق یک انسان حساس متفکر است. شعر خوب آن چیزی هست که از احساسات، عواطف و انفعالات و از حالات روحی صاحب خود، از فکر دقیق پر هیجان و نگاه گرم تحریک شده ی یک مغز پرجوش و یک خون پر حرارت حکایت کند.

اشخاصی کـه فقط از روی علم و ورزش و قدرت حافظه و کاوش زیـاد درون اشعار گذشتگان و معاصران، طبع شعری یـافته و شعر مـی گویند، شاعر نبوده و اشعار آنان از روح آنان حکایت نمـی کند. شاعری کـه در روز عید نوروز یـا عید ولادت ِ پادشاه، مجبور یـا محتاج هست که قصیده ای سروده و با طرز معینی به منظور ممدوح خود قرائت نماید شاعر نیست. شعری کـه مقصود ماست شعری هست که کـه از دماغ شاعری لایق و در یک وقت آزاد و یـا بـه وقت تاریکی درون بحبوحه ی احساسات و تراکم عواطف گوناگون و در یک حال هیجانی گفته شده باشد.

حال چه مـی شود کـه شما شعری  را خوب و دیگری را ناخوب نامـیده، از یکی خوشتان آمده و از یکی دیگر خوشتان نمـی آید؟

هیچ توجه کرده اید کـه گاهی یک شعر ساده و معمولی درون حالتی کـه شما دارای هیجان و حرارتی بوده اید درون شما فوق العاده اثر کرده، آن را از بر کرده اید و برای همـه خوانده اید. ولی همان شعر درون دیگری تاثیر خوب نبخشیده هست و خود شما هم درون حالت روحی دیگری از ادعای خوب بودن آن شعر منصرف شده اید؟

هیچ متوجه شده اید کـه اشعار خارجی ، مخصوصا اشعاری کـه به خوبی معروف و در کلاس،  درس هم داده مـی شود، غالبن درون شما اثر نکرده و از آن چیزی مـهیج نمـی فهمـید؟

هیچ مـی دانید کـه از مـیان  اشعار شعرای ایرانی، آن هایی کـه صاحبان شان بی پول، محروم، مظلوم و در بـه در بوده اند، بـه تر هست از شعر شعرای متمول و صاحب نعمت؟ مثلن شعر های فردوسی و  مسعود سعد سلمان کـه اولی بـه دلیل فقر و اخلاق ساده و پاکیزه کـه در حیـات روستایی گری و بیچارگی ِ کنج ده داشته هست و دومـی بـه علت حبس و توقیف درون کنج قلعه ها بوده است، دارای لطافت و پاکیزی بوده و به خوبی با انسان صحبت و از روح شاعر خود حکایت مـی کند. ولی غزل های فرخی و انوری و مدایح حکیم سنایی ابدن زبان و رنگ و مزه نداشته و فقط علم و قدرت شاعر را بـه ما مـی فهماند.

شعر خوب، یعنی احساسات موزونی کـه از دماغ پرهیجان و از روی اخلاق عالی تری برخاسته باشد. لغت، اصطلاحات، حسن ترکیب، سجع و وزن و قافیـه، درستی و نادرستی قواعد و مقررات نظمـیه، این ها همـه هیچ کدام درون خوبی و بدی شعر نمـی تواند حاکم و قاضی واقع شود. هرچه هیجان و اخلاق گوینده درون موقع گفتن یک شعر، قوی تر و نجیب تر باشد، آن شعر بـه تر و خوب تر خواهد بود.

شعر خوب را بـه دودسته تقسیم مـی کنیم:

١-شعر خوب عمومـی

۲- شعر خوب خصوصی

اساس شعر خوب عمومـی، احساسات شدید و اخلاق عالیـه ی شاعر است. محال استی کـه دارای اخلاق نیکو و صفات پسندیده نیست،  بتواند شعری بگوید کـه همـه آن را خوب بداند. شعر خوب عمومـی شعری هست که از اثر یک حالت و اخلاق خوب عمومـی گفته شده باشد. این شعر همـه وقت و همـه جا خوب است، مگر نزدانی کـه اخلاق شاعر و احساسات او نزد آنان پسندیده نباشد. مثل آن کـه یک شاعر اسپانیولی درون روز عیدکشان کـه در آن درون مـیدان های عمومـی باهای وحشی نبرد کرده و آن ها را مـی کشند، شرح کشتن و شجاعت و شـهامت کشنده ی  را موافق با هیجان خاص خود بـه نظم درآورد کـه البته نزد ملت اسپانیـا خوب جلوه مـی کند، ولی نزد ملت هندو کـه را مقدس مـی دانند، حسن اثری نکرده و بلکه آن را بسیـار بد و رکیک مـی پندارند.

یـا آن کـه خانمـی مسلمان شعری بگوید کـه مضمون آن این باشد: « من از خانـه ی شوهر محبوبم بیرون نمـی روم، مگر با تابوت». این شعر نزد ملل مسلمان همـه جا و همـه وقت حسن اثر بخشیده و به خوبی معروف مـی شود. ولی اگر این شعر را به منظور یک خانم اروپایی ترجمـه کنند، نـه خودش آن را تعریف کرده و نـه قلبش را از آن خوش خواهد آمد.

ولی این شعر فردوسی که:

مـیازار موری کـه دانـه کش است/ کـه جان دارد و جان شیرین خوش است

چون دارای معنایی هست که نزد تمام ملل عالم مقدس هست و خود شاعر نیز این صفت را دارا است، این هست که درون هر زبان و در هر زمانی مـی توان این شعر را ترجمـه نموده، خواند و تمجید نمود. بر خلاف کرور کرور اشعار ترکستانی، خراسانی، عراقی و هندی کـه با شاعر بـه گور رفته و یـا هیچ وقت چاپ نخواهد شد، که تا چه رسد بـه ترجمـه و انتشار عمومـی.

شاعر ملی حتما اخلاقش از سایر هم وطنان اش بـه تر باشد که تا بتواند آنان را هدایت نماید و اشعار خودش را درون محفظه های مغز و قفسه های کتاب خانـه های آنان باقی و جاودانـه نگاه بدارد.  شعر خوب حتما حاکی از پسندیده ترین اخلاق، قوی ترین احساسات و لطیف ترین سلیقه ها باشد که تا عمومـی تر و دیرپای تر گردد. شعر خوب آن هست که خوب تهییج کرده و خوب فهمـیده شود، خوب بـه حافظه سپرده شود و خوب ترجمـه شود و این نمـی شود مگر این کـه در گفتن آن اخلاق ساده ی عالی، حس و هیجان شدید و سلیقه بـه کار رفته باشد.

شعر را بـه سه نوع مـی توان تقسیم کرد:

١- اشعار اخلاقی

۲- اشعار وصفی و تشبیـهی

٣- اشعار روایی و نقلی

١- اشعار اخلاقی اشعاری هست که  تشویق و ترغیب بـه پی روی از اصول خوب، احساسات سالم، آزادی افکار و عقیده، وطن پرستی و شرافت دوستی، راستی و نیکوکاری و پرهیز از صفات پست بنماید. از آن جا که  به منظور نژادهای مختلف و ادوار متفاوت اصول اخلاقی کم و بیش متفاوت است، داوری درون خوبی وبدی این قبیل اشعار نیز حتما با ملاحظه ی این اختلافات باشد.

این نوع از شعر کـه مشکل ترین نوع شعر  است، بـه ویژه درون گفتار شعرایی یـافت مـی شود کـه به دلیل بی نیـازی فطری، آزادی فکری، عدالت و انصاف جویی، بلند طبعی و مرتبه ی روحیـه ی خود نخواسته اند یـا نتوانسته اند درون دربار سلاطین تقرب جویند، یـا سلاطین وقت کـه عمومن خوش گذران و تملق دوست و خودخواه و خون ریز بوده اند چون این شعرایی را بـه خود راه نداده و بلکه آنان را مطرود و زندانی ساخته و از این رو افکار عمومـی نیز با آنان همراه نشده است. این گونـه اشخاص کـه نسبتن نادر و کم اند، غالبن درون شمار شعرای درجه اول هستند.

بزرگ ترین شاعر این گروه فردوسی تایرانی توسی است  کـه سادگی زندگی و معیشت و سختی زندگانی او، اخلاق او را تصفیـه نموده و بلندی همت و علو نفس و آزاد مردی او از اشعار او بـه خوبی پیداست و همان اخلاق مصفا و رشادت فطری او بوده هست که نخست او را بـه نظم تاریخ نیـاکان خویش وادار ساخته و سپس نگذاشت کـه همچون سایر شعرا و متملقین، خود را درون دربار پادشاه مستبدی چون محمود غزنوی مقرب ساخته و با چاپلوسی و تملق، درباریـان را رام و شـهریـار وقت را بـه خود جلب نماید.

آزادی فکری و ادبی را  کـه اساس ادبیـات و روح اشعار را ایجاد مـی نماید، نـه درون دربارها و در اطراف ناز و نعمت و عیش و عشرت سلاطین، بلکه درون ویرانـه ها، درون صحراها و در کنج اتاق های نیمـه فرش شده و در زندان های عمـیق مـی توان جست.

حکیم عمر خیـام با آن معلومات و ذوق فطری با مختصر کمکی کـه از رفیق صمـیمـی خود خواجه نظام الملک بـه او رسید قانع شده و در نیشابور نشسته و اکنون فکر آزاد خود را که تا لندن و محافل ادبی پاریس پراکنده مـی سازد. ناصرخسرو علوی درون دامنـه ی کوه یمگان منزوی شده و عقیده ی آزاد و  جسور خود را درون اطراف محیطی متعصب و خونریز منتشر مـی نماید و ابن یمـین خراسانی از تقرب بـه دربار خودداری کرده و حقایق را بی پرده به منظور هم وطنان اش بیـان مـی کند.

۲- اشعار وصفی و تشبیـهی اشعاری هست که شاعر درون آن ها نقاشی و تابلو سازی مـی کند. اعم از این کـه این تابلو سازی نقاشی روحانی و روان شناسانـه و یـا نقاشی جسمانی و طبیعی باشد. بیـان حالات عشقی، غضب، خوشوقتی، دل تنگی، شکوه، رزم و بزم، شکار، تعریف زیبایی، نقاشی طبیعت از قبیل آسمان درخشان، شب تاریک، کوه، دریـا، باغ و امثال آن را حتما جزء اشعار وصفی محسوب داشت.

این قسمت درون مـیان ادبیـات جهان جزء بزرگ تر و نمک ادبیـات است. ولی تشبیـهات و توصیفات ادبای آسیـایی بـه علت تاثیر محیط  غالبن دارای اغراقاتی هست که طبع های ساده و بی آلایش آن ها را نمـی پسندد. درون ادبیـات فارسی نیز غالبن تشبیـهاتی کـه مطابق با روح واقعی و نقاشی طبیعی باشد کم تر دیده مـی شود. درون اشعار عرب تشبیـهات ساده ی دل چسب بیش تر هست تا درون اشعار عجم. بـه ویژه اشعار عربِ قبل از اسلام بـه دلیل عدم معاشرت یـا متمدنان و زندگی ساده ی بدوی، فوق العاده دارای محسنات طبیعی بوده و همـین،  اشعار آن ها را غیر قابل تقلید و جزء اشعار خوب عمومـی و قابل ترجمـه کرده است.

ولی درون آسیـا بـه دلیل بسیـاری ِ  مناظر زیبا، فراوانی همـه چیز  و تراکم افکار باریک فلسفی و خیـالات پیچاپیچ، اشعار سادگی خود را گم کرده و هر چه دوره ی ادبیـات بـه ما نزدیک تر مـی شود، تشبیـهات و توصیفات، دور و درازتر و غیر طبیعی تر مـی شود. رودکی درون تعریف زلف و دهان معشوق مـی گوید:

زلف تو را  جیم کـه کرد آن کـه او / خال تو را نقطه ی آن جیم کرد

آن دهن تنگ تو گوییی / دانگی نار بـه دو نیم کرد

یک قرن بعد عبدالواسع جبلی مـی گوید:

اگر سخن نسرودی بدان شکسته زبان / مرا درست نگشتی کـه او دهن دارد

اولی زلف را بـه جیم و دهان را بـه دانـه ی انار دو نیم شده تشبیـه مـی کند و در این تشبیـه غیر طبیعی داد سخن داده و اغراق مـی کند و دومـی بعد از قرنی دیده هست که چه مـی تواند بگوید کـه از او عقب نماند، آمده درون وجود دهان محبوب شک آورده و شعرای قرون اخیر بدبختانـه بـه کلی منکر دهان محبوب شده اند و گفته اند: « گقتم دهنت، گفت جه خواهی از هیچ؟».

در مـیان شعرای عجم چند نفر بیش تر درون فن تشبیـه و وصف قابل نام بردن نیستند کـه یکی از آن ها رودکی و دیگر فردوسی و منوچهری دامغانی است. بـه ویژه فردوسی و منوچهری کـه در فن تشبیـه و صفت های طبیعی هم ردیف شعرای بزرگ عرب و ادبای بزرگ فرانسه بـه شمار مـی آیند. علت قدرت طبع و دلچسبی تشبیـهات منوچهری نیز یکی دهاتی بودن او و دیگری کاوش های او درون اشعار عرب، بـه ویژه درون اشعار شعرای قبل از اسلام است.

فن تشبیـه و وصف بعد از اشعار روایی و نقلی دومـین شاهکار ادبای قدیم بوده هست و هرچه درون مـیان ادبای ایران و عرب بالاتر مـی رویم بـه تشبیـهات بـه تر و طبیعی تر بر مـی خوریم و هرچه پایین تر مـی آییم کم تر استادی درون این فن مـی یـابیم.

٣- اشعار روایی و نقلی  اشعاری هست که وقایع تاریخی، سرگذشت ها، قصه ها و اوضاع و احوال را حکایت مـی نماید. این نوع از شعر قدیمـی ترین قسم شعر است، چون آن کـه ایلیـاد و اودیسه ی هومر یونانی کـه از نخستین سخنان منظوم است، از شمار این نوع شعر است.

این فن،  متخصصین معروفی چون نظامـی و وحشی داشته هست و شاهنامـه نیز از آن جمله بـه شمار مـی آید. بوستان سعدی را با آن کـه دارای حکایـات و روایـات است، نمـی توان یک کتاب شعر روایی و نقلی نامـید، زیرا سعدی قصدش فقط بیـان اخلاق و دستور معیشت عمومـی بوده هست و نـه جنبه ی وصفی و نـه مرتبه ی نقلی و روایی دارد و در این دو صفت از شاهنامـه عقب مانده است. مثنویـات نظامـی و وحشی و جامـی و ملای رومـی نیز هر کدام فاقد یکی از مراتب اولویت شعری اند. مثلن درون خمسه ی نظامـی احساسات و هیجانات و اخلاق عمومـی کم تر و بی قدرت تر دیده مـی شود و مثنوی مولوی همـه چیز را با همـه چیز مخلوط و در هم آمـیخته و به قدری فلسفه و تحقیق و معلومات متراکم و متنوع را درون هم ریخته هست که نمـی توان بـه طور مطلق یک استفاده ی ادبی از آن نمود و مـی توان همـه نوع از انواع شعر را از آن استخراج کرد.

مراد ما از معرفی سه نوع شعر، وانمودن روح محسنات واقعی شعر هست و هر شاعری تنـها درون یکی از این فنون موفقیت حاصل نموده هست و بـه ندرت شاعری را خواهید یـافت کـه در تمام انواع شعر قادر و نوانا باشد.

فردوسی جوانی و عشق خود را درون راه احیـای نام ملت و دولت اجدادی خود منحصر نموده و وقتی به منظور سایر معاشقه ها نداشته است. یک انسان هیچ گاه بـه دو چیز عاشق نمـی شود. همـیشـه عشق بـه یک طرف مـی رود و صاحب خود را هم بـه همان یک طرف مـی برد.

اشعار عشقی چیزی  نیست کـه نام شاعر را جاودانـه کند، غزلیـات سعدی هرگز بـه قدر بوستان او جاودانی نخواهد بود. درون غزل جز دو چیز، دوستی مفرط و هجران سخت، چیز دیگری یـافت نمـی شود، مگر شاعر از سایر انواع صنایع، از اخلاق خود، از شجاعت خود، از گذشت و بردباری خود و از هر صفت و هیجانی کـه بتواند شنونده را تکان بدهد و از تشبیـهات خوب، چیزی  داخل حرف های خود نموده و با سخت ترین ضربت حس و عاطفه و درد و هیجان و ذوق،  بر مغز و قلب خواننده فرو ببرد. غزلیـات سعدی و حافظ از نقط نظر عشق و مغازله عمومـیت ندارد، ایرانیـان آن را مـی پرستند، ولی سایر ملل چندان اعتنایی بـه آن نمـی گذارند، مگر درون آن جایی کـه سعدی اخلاق عمومـی و روان شناسی غریب عشقی را و حافظ فلسفه های عمـیق و کلمات دقیق را ذکر مـی نمایند. تنـها از این دو راه هست که اروپایی این اشعار را با تعجب خوانده و از آن استفاده مـی کند.

غزل را حتما برای خود گفت و برای معشوق خواند. ولی شعر حقیقی را حتما برای دنیـا گفت و برای دنیـا بـه یـادگار گذاشت.

هر شعری کـه شما را تکان ندهد بـه آن گوش ندهید. هر شعری کـه شما را نخنداند و یـا بـه گریـه نیندازد، آن را دور بیندازید، هر نظمـی کـه به شما یک یـا چند چیز خوب تقدیم ننماید، بدان اعتنا ننمایید. که تا شما را یک هیجان و حس حرکت نداده هست بی هوده شعر نگویید. نخست فکر کنید آیـای را دوست دارید،ی را دشمن دارید، مظلومـید، فقیرید، شجاعید، گله دارید، امتنان دارید، خبری تازه یـا سرگذشت قشنگی بـه خاطر دارید، نکته ی حکیمانـه و فلسفه ی خوش و دقیقی درون نظر گرفته اید؟ چه چیزی مـی خواهد شما و طبع شما را بـه خود مشغول کرده و به لباس یک یـا چند شعر خودش را بـه مردم نشان دهد؟

هر چیزی کـه هست، همان را با هر قدر فکر و عقل و ذوقی کـه دارید، همان طور کـه هست، بدون گزافه و با صدق و حقیقت، بـه نظم یـا نثر بنویسید.

شاعر آن هست که درون وقت تولد شاعر باشد. بـه زور علم و کاوش نمـی توان شعر گفت. تقلید الفاظ و اصطلاحات بزرگان و دزدیدن مفردات و مضامـین گوناگون مردم و با هم ترکیب آن ها، کار زشت و نالایقی هست و نمـی شود نام آن را شعر گذاشت.ی کـه طبع ندارد،ی کـه از کودکی شاعر نیست،ی کـه اخلاقش از مردم عصرش عالی تر و بزرگوارتر نیست، و بالاخرهی کـه هیجان و حس رقیق و عاطفه ی تکان دهنده ندارد، آن نمـی تواند شاعر باشد. ولو مثل قاآنی صدهزار شعر بگوید، یـا مثل فتحعلی خان صبا چند کتاب پر از شعر از خود بـه یـادگار بگذارد.

شاعر رودکی است، فردوسی است، خیـام است، مسعود است، منوچهری است، سعدی است، شاعر ویکتور هوگو است، ولتر است، کـه در مشرق و مغرب همـه جا و همـه وقت زنده اند، فردوسی و خیـام شاعر دنیـا و مال همـه ی جهانند. ویکتور هوگو، شیلر و ولتر همـه وقت از آن همـه ی ملل بوده و خواهند بود. ایران، فرانسه، آلمان نمـی توانند آنان را بـه خود احتصاص دهند، چون آن کـه انگلیس نمـی تواند شکسپیر را مختص خود بداند و عرب نیز  ابوالعلای معری را حتما شاعر و فیلسوف روی زمـین بشناسد.

 

از : بهار و ادب فارسی، جلد نخست

 

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
ادبیـات فارسی، درباره ی شعر و شاعری
 

شماره ی نوشته: ۴ / ۴ : (فصل نخست: شعر فارسی)

 

احسان طبری

درباره ی شعر و شاعر

شعر و نوپردازی

در مطبوعات ایران بحثی درباره ی آن کـه شعر چیست و شاعر کیست بسیـار درگرفته و سخنوران و سخن سنجان نوپرداز و کهن پرداز درون این زمـینـه بارها بـه مـیدان آمده اند. ما به منظور خود این حق و وظیفه را قائل نیستیم کـه در مـیان طرفین بـه داوری برخیزیم، ولی از آن جا کـه مایلیم ارزیـابی خود را از شعر نو عرضه داریم بـه عنوان پیش زمـینـه ی سخن پر بیراهه نمـی دانیم کـه اندیشـه ی خود را درباره ی برخی مسائل مورد بحث درباره ی شعر و شاعر، از کنار بیـان داریم.

شعر مرکب  از چهار عنصر ضرور است:

١- اندیشـه

۲-  احساس

٣- تخیل

۴-  آهنگ

 

١- اندیشـه: مقصود ما از اندیشـه درون شعر آن هست که هر شعر حتما حامل قضاوت، پیـام و حکمتی باشد، زیرا هنر و از آن جمله شعر، افزاری هست که آدمـی بـه کمک آن زندگی و طبیعت را مـی شناسد.

در گذشته از "مضمون بکر"  صحبت مـی د. مضمون بکر یعنی استعارات و تشابیـه تازه درباره ی مضمون های سنتی و کلاسیک متداول درون شعر فارسی. مثلن تشبیـه و تعبیر تازه ای درباره ییـار و در فراق و آتش عشق و لذت وصل و سوگواری بر مرگ پدر و ماتم فرزند و غیره. امروز اما دوران جستجوی مضمون بکر سپری شده است. اینک دوران بـه چنگ آوردن " یـافت ها "، یعنی اندیشـه های جستجوشده و نغز و جذاب است. دوران اندیشـه های نو است. اگر اندیشـه ای نو نداری، بعد شعری نسرا !

اما اندیشـه ی نو را از کجا مـی توان یـافت؟

در جهان سخنوران نامـی و مبتکر اندک نبوده اند و مـی گویند کـه آنان بر و بام دانش را همـه رُفته اند و نگفته ای بـه جای نگذاشته اند. آیـا این حکم صحیح است؟ بـه دو جهت نـه.

نخست از آن جهت کـه طبیعت گردان و زندگی پویـان، چشمـه ی پایـان ناپذیر یـافت هاست. و انبان هستی بی تگ هست و گنج زمان تهی شدنی نیست. دوم آن کـه حتا فکرها و احکام کهن را نیز مـی توان با نگرش یـا بینش تازه ای گفت. شما سه شاعر امریکایی، یعنی والت ویتمن، پابلو نرودا و رابرت فراست را بخوانید. آیـا آن ها نکات ویژه ای گفته اند؟ اگر نیک بشکافید غالبن  وصف همان عواطف هست که بـه اندازه ی آدمـی کهن است، ولی نگرش نوین آنان، این وصف را تازه و بدیع ساخته است. هر شاعری حتما با نگرش ویژه ی خود درون این نمایشگاه حیرت انگیز هستی پای گذارد. با نگرش خود و با پیـام خود. اگر نگرش و پیـامـی نداری، بعد شعری نسرا !

۲-  احساس: احساس یـا عاطفه درون شعر دارای آفریننده و آفریده ای است.

آفریننده ی احساس مجذوبیت خود شاعر است. اگر شاعر شیفته ی یک حس نیرومند نشود، قادر نیست آوند شعر را از اکسیر احساس بیـانباید. حتما دردی، جنونی، آرزویی، رنجی، شراری، هوسی، افسونی شاعر را سراپا فراگیرد و او، شعله ور از الهام خود، چراغ شعر را برافروزد.

و اما آفریده ی احساس،  سرایت و انتقال احساس است. یعنی اگر شاعر خود مجذوب بود، مـی تواند جذبه ی خود را سرایت دهد. کلام معروفی هست که : سخن کـه از دل برخاست، بر دل نشیند. تولستوی کارکرد یـا وظیفه ی اساسی و عمده ی هنر را درون سرایت و انتقال احساس مـی داند. اگر هنرمند توانست اندوه، وحشت، نفرت، خشم، لذت، حسرت و دیگر عواطف خود را بـه هنرپذیر (خواننده یـا بیننده) انتقال دهد، درون آن صورت کار هنری سرانجام گرفته است.

البته این حکمـی هست درخورد بحث، زیرا این موضوع سخت نسبی است: که تا هنرپذیر کـه باشد؟ کالایی را درویشی با شور مـی خرد و شـهزاده ای با کراهت بعد مـی زند. درون بازار هنر نیز چون این است. که تا خریدار کالا کـه باشد؟

ولی بـه هر جهت حتما کالای شعر درون بازار پرهیـاهوی تاریخ خریدارانی داشته باشد. جماعت خریدارانند کـه مـهر و نشان بر کیفیت کالا مـی زنند. و آن چه کـه در بازار رونقی دارد نـه بنجل هاست، نـه تافته های جدا بافته، بلکه آن بافته های زرکش شعر هست که به منظور اکثریت حامعه هیجان انگیز هست و از بلیغ ترین و فهماترین بانگ ها و واژه های انسانی انباشته است.

سرنوشت مبتذل گویـان و مغلق بافان هر دو فراموش شدن هست و نیز سرنوشتانی کـه احساس آنان بـه صورت احساساتی بافی ِ لوس درون آمده هست در انحصار خود آنان مانده،  از پل سخن نگذشته و به دست مشتری نرسیده است.

٣- تخیل:  خیـال بـه وجودآورنده ی شخصیت شعر هست پندار و خیـال بـه صورت استعاره و تشبیـه بیـان شاعرانـه را پدید مـی آورد. بـه گفته ی خواجه نصیرالدین توسی، شعر را زمانی حتا " کلام مخیل " مـی خوانده اند. شاعر با یـافتن تشابهی گاه حتی دور،  مـیان برخی جهات اشیـا ء و پدیده ها، برخی کارکردها ی آن ها را بـه یکدیگر پیوند مـی دهد. بررسی تاریخ تخیل شاعرانـه نشان مـی دهد کـه شاعران بـه تدریج بـه استقرار روابط هرچه دورتری مـیان اشیـاء و پدیده ها مـی پردازند. درون اشعار رمزآمـیز امروزی، این پیوندها گاه بـه قدری دور هست که حتما آن ها را کشف و تفسیر کرد.

نقطه ی قوت شعر معاصر فارسی، قدرت تخیل است. شاعران متعددی درون این زمـینـه نمونـه های با ارزشی عرضه داشته اند، ولی گاه بلای مبهم بافیِ عبث نیز دامنگیر برخی از آنان است.

۴-  آهنگ : اگر آهنگ نباشد، شعر شعر نیست. خویشاوندی شعر با موسیقی درون آهنگین بودن کلام شاعرانـه است. شعر، کژآهنگی یـا بی آهنگی را برنمـی تابد. "سن ژان پرس"  اشعار خود را بـه نثر نوشته است، ولی این نـه تنـها نثری هست خیـال انگیز با فلسفه ای ژرف، بلکه نغمـه ای است  گرم کـه بر سنگریزه ی الفاظ، چون نـهری زلال مـی لغزد. حتاانی کـه آن را درک نمـی کنند، از آن لذت مـی برند. سخن درون این جا بر سر عروض یـا هجا، موزونی یـا تسجیع نیست، سخن بر سر آهنگ است. شعر نو فارسی از این جهت درون جاده ی درست است، ولی درون برخی اشعار گاه " کژآهنگی " احساس مـی شود و گاه قوانین هارمونی مـیان نغمات ابیـات و مصرع ها طاغیـانـه و خیره سرانـه بـه هم مـی خورد و نوعی دیوانـه سری ِ بی جا انجام مـی گیرد. دیوانـه سری ِ آهنگ شکنانـه، همراه با جنون مبهم بافی عبث، شعر را کنفت و نابود مـی کند.

 سبک شعر از ترکیب این ۴ عنصر و از درجات و حالات فوق العاده متنوع این ترکیب ها پدید مـی آید. از این رو مـی تواند بی نـهایت متنوع باشد. خوبی یـا بدی سبک شعر درون حضور یـا غیـاب این عناصر ضرور چهارگانـه نـهفته است. هر سبکی کـه این چهار عنصر را با خود دارد خوبست و به گفته ی ولتر : « همـه ی سبک ها خوبست، بـه جز سبکالت آور».

شاعر نیز حتما دارای سه صفت باشد :

١- نگرنده

۲- اندیشنده

٣-  کوشنده

 

١- نگرنده : شاعر حتما به تماشای وجود برود و با دیدگانی کنجکاو و مشتاق درون جهان رنگارنگ بنگرد. اگر غرق درون غرور خود و مجذوب هوس های تنگ خویش گام برداری، چشمان بینا ولی کور تو هیچ چیز نخواهد دید. حتما توانست دید، حتما توانست نگریست.

شاعر گاه حتا بی چشم سر، درون جهان، زیبایی ها، رازها، پیوندها، داستان ها و حکمت ها مـی بیند. به منظور این کار حتما با کیسه ی طلب بر دوش، درون جاده های پیچاپیچ وجود بـه سیر پرداخت و در هر قطره ی باران، پچ پچه ی برگ، تابش ستاره درون دود شب، پویـه ی روستایی بر گرد راه، بام خم شده، دیوار تنـها، پنجره ی روشن، . . . . . سری، رازی، پیـامـی دید. حتما به سوی مردم شد و در مکتب رنج و کار و آفرینش و نبرد آنان نکته ها آموخت و جلوه ها دید.

۲- اندیشنده : نگریسته را حتما سنجید و واسنجید و به اندیشـه بدل ساخت. بـه اندیشـه ای بزرگ، سازنده، شورانگیز، روشن و پیشرو. شاعر به منظور آن کـه اندیشنده شود، حتما دارای جهان بینی و منطقی به منظور خود  باشد. درون جهان بغرنج، سخن ِ نو و جذاب گفتن کار ِ بازی نیست. مایـه ی اولیـه ی استعداد شرط لازم و نـه کافی آن است. با استعداد تنـها و بدون آموزش نیز بـه جایی نمـی توان رسید. کار فرهنگ کار ادامـه کاری و وراثت است.

٣-  کوشنده : و شاعر حتما سخت گیر و سخت کوش باشد. حتما خواند و خواند و خواند. حتما نوشت و دید. حتما گوش بـه نوای مردم داد. گوش بـه بانگ انتقاد، گوش بـه غریو داد و باید بر بلندی تاریخ و بر سراشیبی شعر عرق ریزان و نفس زنان رفت که تا بتوان درون زیر سپهر سبز رنگ بـه آزادی نفس کشید.

 

اکنون با تجزیـه ی اجزا و با جدا ساختن افزارها مـی توان گفت کـه وسایل سنجش شعر آماده است.تنـها حتما برحذر بود کـه از این افزار های سنجش، با غرور و بی رحمـی استفاده نکرد. هر سنجشی حتما هنرپرور باشد. استعدادهای تازه کار را نترساند و  استعدادهای متوسط را تحقیر نکند.

لحن مغرورانـه و خودپسندانـه ی برخی از شاعران و هنرسنجان ما صاف و ساده کراهت آور است. حتما از آنان پرسید: این چیست؟ بیماری است، جنون هست یـا اظهارنظر و قضاوت؟ خدمت بـه تاریخ و مردم و ادب و شعر هست یـا ویرانگری ، عربده کشی؟ مـی خواهید راست بگویید یـا مـی خواهید جلوه فروشی کنید؟

مردم ما بـه گفتگوی منظم، آرام، انسانی، منطقی، بدون غرور، با دقت، از روی خبرگی، از روی شکیب نیـازمندند. حتما دانست کـه ما داریم فرهنگی نو را آغاز مـی کنیم. عصری نو، روزی نو درون تاریخ ما آغاز مـی شود. عصر گوارش فرهنگ جهانی به منظور ایران ، و آفرینش این فرهنگ درون چارچوب رنگ و آهنگ ایرانی.

برای این کار ما بـه اندیشـه گرایی جدی نیـازمندیم. لازمـه ی شاعرخوب بودن، بی منطقی و دیوانـه سری نیست. نام خوب شاعران، این پیـامبران رنج و آرزو را نیـالاییم. فروتن، سنجیده و با توشـه ای از سخن های گفتنی، بر سکوی بحث و سنجش بنشینیم و راهی بگشاییم.

 

از : مسایلی از فرهنگ، هنر ، زبان

 

 

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
کالبد شکافی واژه های زبان فارسی، آیین و دین
 

شماره ی نوشته : ۲ / ۸

 

مجتبا  آقایی

 

«آيين» و «دين»

 

يكي از دوستان، درون ترجمـه‌ي يك متن انگليسی، عبارت zurvanism را بـه «آيين زرواني» برگردان كرده بود. من، معترضانـه از او درخواست كردم که تا نمونـه‌اي از «آيين»هاي ويژه‌ي زرواني را برايم شرح دهد. ناگفته پيداست كه درمانده شد؛ زيرا، «زروان‌باوري» معماي پيچيده‌اي درون دل باورهاي كهن ايراني است و هيچ‌كس نمي‌تواند درون پاسخ بـه اين پرسش، حتا يك نمونـه از «آيين»هاي ويژه‌ي زرواني را برشمرَد. يعني از اساس ما هيچ «آيين» مختص و ويژه‌ي «زروان‌باوري» را نمي‌شناسيم! ... اين دوست، البته خود را از تاب نينداخت و در پاسخ من، انگشتي درون لغت‌نامـه‌ي معين گرداند و فاتحانـه، نشانم داد كه درون آن واژه‌ي «آيين»، بـه «دين و كيش» هم معنا شده است. من درون برابر اين ساده‌انگاريِ بهت‌آور، از او خواستم که تا پس از اين واژه‌ي custom را بـه «دين» و religion را بـه «آيين» برگردان كند و برجاي «آيين‌هاي نوروزي» از عبارت «دين‌هاي نوروزي» استفاده نمايد!!!  

باری، ‌متأسفانـه، دو واژه‌ي «دين» و «آيين» غالباً بسيار بي‌ملاحظه، به‌ عنوان مترادف و به جاي يك‌ديگر به‌كار مي‌شوند. مثلآ بـه جاي «دين اسلام» مي‌نويسند «آيين اسلام» و هيچ توجه ندارند كه اين دو عبارت ناظر بر دو مفهوم جداگانـه ـ اگرچه مرتبط بـه هم ـ هستند. من حتا بـه چشم ديده‌ام كه برخي پژوهندگانِ مشـهور نيز چه درون تأليف و چه درون ترجمـه، اعتنايي با اين نكته‌ي روشن نمي‌كنند و چنان بـه نظر مي‌رسد كه گاه، محض ايجاد تنوع ادبي، از «آيين» استفاده‌اي نابه‌جا مي‌كنند. و نيز بسيار ديده‌ام كه درون توصيف اديان غيرابراهيمي، مثل بوديسم و هندويسم و اديان ايراني، «آيين» را ترجيح مي‌دهند. انگار كه هر چه بـه جز يهوديت و مسيحيت و اسلام هست، شايستگي به‌ كاربستنِ واژه‌ي «دين» را ندارد! 

«آيين» واژه‌اي هست با معاني بسيار زياد و متنوع. اگر بـه لغت‌نامـه‌ي دهخدا مراجعه كنيد از كثرت معانيِ «آيين» شگفت‌زده مي‌شويد. دهخدا، «آيين» را ابتدا بـه «سيرت، رسم، عرف، طبع، عادت، داب، شيمـه، روش، دَيدَن، خلق، خصلت، خو، خوي و منش» معنا كرده هست و سپس با ذكر شواهد زيادي از ادبيات كهن فارسي، معاني زير را هم براي واژه‌ي مذكور برشمرده است:  

«شرع، شريعت، دين، كيش، سنت، راه، طريقت / معمول، متداول، مرسوم / جشن سور / شيوه، آهنگ / گونـه، صفت، كردار، مانند، سان، آسا، چون، وار، مثل / اندازه، حدّ، عدد، شمار، چند / اسباب، وسايل، آلات، ادوات، ساز، سامان، آمادگي / سزاوار، روا، جايز، مباح / قاعده، قانون، نظم، ترتيب، ضبط، زيج، شرع، ياسا / تشريف، سامان، اسباب / طبيعت، نـهاد، وضع، جبلت، فطرت، حالت، چگونگي / آذين، شـهرآراي / زينت، آرايش، زيب، زيور / فرّ / ادب، آداب، مراسم / اراده، خواست، خواهش / زيبا، جميل / صورت، طريق ... و الخ.»  

همين كثرت معاني، براي پرهيزِ ما از كاربست نسنجيده‌ي آن كفايت مي‌كند. «آيين» درون اكثر موارد، با نمود و بروز و به منصه‌ي ظهور رسيدن و اجراي يك چيز درون پيوند هست و نـه تماميت آن چيز. مثلآ اگر اين چيز پادشاهي باشد، «آيين پادشاهي» بـه معناي رسم و سنت و صفت و حتي زيب و زيور ويژه‌ي پادشاهي هست و نـه خود پادشاهي: (مزن رآي جز با خردمند / ز آيين شاهان پيشين مگرد). بر همين منوال، اين چيز اگر «دين» باشد، معناي آن تجليات عيني، مثل شريعت و مراسم عبادي و احكام عملي هست و نـه محتواي دين بـه معناي اعم آن: (سپاهش همي خواند آفرين / كه اين هست پيمان و آيين دين).  

جالب هست كه مشـهورترين مشتق اين واژه يعني «آيينـه» دقيقآ با نمود و بروز يك چيز درون پيوند است. البته درون ادبيات پهلوي، «آيينـه» عمومآ بـه معناي منوال و حالت و گونـه بـه كار رفته است. ساير مشتقات واژه‌ي «آيين» نيز كه درون زبان فارسي كاربرد دارند، هيچ دخلي بـه «دين» ندارند. مثل «آيين دادرسي» و «آيين‌نامـه» و «هر آينـه».  

جان كلام اين‌كه نارواست اگر واژه‌ي «آيين» را براي اشاره بـه تماميتِ يك «دين» به‌كار ببريم. برای مثال، اگر بگوييم «در آيين يهوديت، توحيد زير بناي هر گونـه تفكري است» يا «در آيين زرتشت، اهريمن سر منشاء هر گونـه پليدي است»، اشتباه كرده‌ايم. اما اگر بگوييم «در آيين مسيحي، غسل تعميد جايگاه ويژه‌اي دارد» يا «در آيين‌هاي اسلامي هيچ عملي با حج برابر نيست»، بر خطا نرفته‌ايم.

در خاتمـه، شما را بـه افسون ابياتی از حافظ مي سپارم كه بس سنجيده و سخته و دانسته از اين واژه استفاده كرده است:

بر دلم گرد ستم‌هاست خدايا مپسند / كه مكدر شود آيينـه‌ي مـهرآيينم

به باغ تازه کن آيين دين زرتشتی / کنون کـه لاله برافروخت آتش نمرود

 

از: بـه یـادگار www.Myths.ir

 

 

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 
کالبد شکافی واژه های زبان فارسی، درباره ی فعل و کرمان
  شماره ی نوشته : ۵ / ۸    دکتر فریدون جنیدی   درباره ی فعل «» ، پسوندهای مکان ِ ساخته ی آن و نام شـهر «کرمان»  

در زبان هاي ايراني يك ويژگي هست كه درآن با پيوند ميان دو يا چند واژه، واژه ی ديگری ساخته مي‏شود و اين ويژگي درون زبانـهاي اشتقاقي ديده نمي شود .

مثلن  واژه ی " كاروانسرادار "  از سه بهر كاروان، سرا و دار تشكيل شده هست و اگر بـه بخش كاروان آن نيز بنگريم، آن نيز خود از دو بخش تركيب يافته هست ( كار + وان )، زيرا كه درکنار همين كاروان دست کم  واژه  ديگری را بـه نام ساروان  داريم و  بخش پایـانی و مشترك این دو ( یعنی وان)، از واژه های سار و كار جدا هست و آشكار مي‏سازد كه كار نيز درون واژه ی کاروان خود  واژه اي جداگانـه هست .

پس با اين حساب كاروان‌سرادار واژه اي هست مركب از چهار بخش  و کاروانسراداري پنج بخش دارد.

بسياری  از واژه‏های  زبان فارسي کـه يك بخشی بـه نظر مي‏آيد خود از دو يا چند بخش تشكيل گرديده‏ هست .

مثلا واژه ی  اندرز درون اوستا بـه گونـه ی هن درز han-dareza  بوده هست كه بخش نخستين آن یعنی  "هن " گونـه ی  ديگری  از واژه ی " هم " هست و بخش دوم آن "درز " كه همين واژه ی درز امروزی ( بـه معنی شکاف جامـه کـه دوخته باشند) هست و درون واژه ی مركب "درزيگر" بـه معنی خیـاط  نيز بر جاي مانده است. هندرز بـه معني دوختن و پیوند تجربيات گذشته كسي بـه آينده ی شخص ديگر و در واقع بـه معنی وصیت مـی باشد. (١)

واژه انباز بـه معني شريك،  از دو بخش "هم" و "باز"  تشكيل شده و «هم» با تبديل م بـه ن بـه گونـه ی

 

هنباز و با تبديل هـ بـه الف بـه گونـه انباز درون آمده و در اصل بـه معني دو يا چند كس هست كه درون كاري هم باز هستند و با هم حرکت مي‏کنند .واژه ی " هم " در واژه ی  انجمن نیز بـه چشم مي‏خورد كه درون اصل هن گامن بوده هست كه بخش دوم آن از ريشـه ی "گم " اوستايي بـه معني آمدن هست و هنگامن يا انجمن بـه معني كساني هست كه با هم همگام هستند .

واژه ی زَ بَر (مخالف از زیر بـه معنی از بالا) کوتاه شده ی " از بر" مـی باشد کـه در پهلوی " هَچ اَپَر"  بوده هست که خود درون اوستایی بـه صورت هچا اپائیری بوده هست ( هچا بـه معنی از و اپائیری بـه معنی بالا)

با این مقدمـه چینی درباره ی واژه هایی کـه به ظاهر یک بخشی و در واقع مرکب مـی باشد مـی پردازیم بـه بررسی « فعل » درون زبان فارسی :

در زبان هاي كهن ايراني چون اوستا و فارسي باستان، ريشـه ی " كن"  به معني  كندن بـه كار مي‏رفته هست و " فركنتن " يعني آغاز بـه ساختن ساختمان يا شـهر کـه  در " نامـه شـهرستانـهاي ايران " نیز  آمده است(۲) و با تبديل ن بـه ر، " كردن"  نيز بـه معني ساختن بسيار كاربرد داشته است.

اکنون حتما دید کـه چرا کاربرد " كندن " و سپس " كردن "  به جاي ساختن مرسوم بوده هست ؟

نخستين خانـه‏هايي كه بشر يا لااقل نياگان دور ايرانيان براي خويش ساخته‏اند، با كندن درون زمين و كندن غارهاي دستكرد همراه بوده. تبر يا كلنگ سنگي ِيك سد هزار ساله ی  ايران كه اكنون درون موزه ی ايران باستان نگهداري مي‏شود نشانـه ی آشكار ِ كندن براي ساختن خانـه هست و درون نزديكي مـیمند كرمان نيز هنوز خانـه‏هاي كنده شده از دوران دور براي فرزندان امروز بـه جاي مانده هست .

اکنون با آوردن چند مثال ، صورت ديگر واژه ی كردن را درون معنی ساختن  بررسي مـی كنيم که تا بتوانيم بـه واژه ی  " كن " بازگرديم.

نام شـهرستان دارابكرت با تخفيف ت بـه دال بـه گونـه ی دارابكرد و آنگاه دارابگرد و سپس دارابجرد درآمده هست که بـه معنی  شـهري هست  كه دارا آن را كرد (یعنی ساخت) و به همين صورت نام هاي ديگری را نیز چون دستجَرد، ويروجَرد،  بروجَرد و مثل آن ها درون فارسي دري داريم كه معرب شده ی  دستگَرد، ويروگَرد،  بهرامگَرد و غيره هست .

سپس همين پسوند گَرد فارسي، درون زبان خويشاوند خود یعنی  روسي بـه گونـه ی گراد بـه معني شـهر درون آمده هست و با تركيب با نام هاي تازه،  نام هايي مانند لنينگراد و استالينگراد را ساخته‏است. شـهر بلگراد پايتخت يوگسلاوي سابق  نيز بـه زبان صربي بـه صورت بئوگراد هست كه بخش اول آن همان بَغ فارسي بـه معني ايزد هست كه درون واژه ی  بغداد نيز ديده مي‏شود و در زبان روسي بـه صورت بُغ. درون توراني بَك يا بَگ يا بيك، درون انگليسي بیگ (big) بـه معني بزرگ باقي مانده هست و درون نام برخي جاهاي ايرانشـهر صورتي ديگر بـه خود گرفته : چون كوه بغستان كه امروزه بيستون تلفط مي‏شود و شـهر بغدخت كه بيدختش مي‏خوانيم و شـهر بجستان كه درآن بغ بـه بج تبديل شده است.  بدين ترتيب معني بلگراد درون واقع  همان بغ كرت،  ايزد كرد، خداداد و يا بغداد هست !

  ايرانيان كهن هنگامي كه از ايران ويج (مرکز ایران و جهان) بـه ديگر جاها مي‏رفتند انديشـه و زبان و آيين هاي خويش را نیز با خود بـه مرزهاي جديد مي‏بردند و برخي از نام هاي كهن درون شـهرهاي اروپايي معني درون زبان فارسي دارد. پسوند گارت درون شـهر اشتوتگارت آلمان نيز همان گَرد و كَرد ايراني بـه معني شـهر هست و بخش نخست آن نيز یعنی "اشتات" يا "ارشتات" نام يكي از نيروهاي مورد ستايش درون ايران باستان هست كه از او بـه معني افزاينده و پروراننده جهان و كلام راستين ياد شده است(٣) و نيز همين " اشتات"  نام روز و نگهبان روز بيست و ششم هر ماه درون گاهشمار ايرانیـان باستان و زرتشتيان امروز هست و يكي از نيايشگاه ‏هاي زرتشتيان كرمان نیز كه امروز درآن شمع روشن مي‏كنند زيارتگاه "شاه اشتاد ايزد " هست كه بـه گويش كرمانی" شاه اشتريزد" خوانده مي‏شود.

اكنون از واژه ی  كَرت  و  گَرد  به واژه ی " كن "  باز ‏گرديم .

 

واژه ی کن درون كَنت پهلوي بـه معني شـهر هست و از جمله در" سمركنت " كه كم كم بـه گونـه ی سمرقند درون آمده است، باقي هست و درون توراني با تخفيف ت بـه دال بـه گونـه ی " كند " بـه معني ده يا روستا رواج دارد و همين تلفظ توراني با افتادن ميانوندِ «ن» بـه گونـه ی " كد " درون واژه ی مركب كدخدا بـه معني بزرگ و صاحب ده  برجاي مانده هست و معني ده را مي‏دهد و واژه ی " كديور"  يعني باغبان، كشاورز و ده نشين

 

 نیز از آن درست شده است، همچنین بـه معني خانـه درون واژه ی مركب كدبانو درون زبان فارسي زنده هست  كنت بـه گونـه ی " قند " درون سمرقند  و قندهار و  به گونـه ی " جند " درون بيرجند و به گونـه ی " زند " درون هرزند و به صورت " گنج " درون گنجه و شـهر گنجه ی قفقاز و اورگنج شمال خراسان بزرگ و به صورت "

 

غند " درون ازغند خراسان و برخي از شـهرها و روستاهاي ايران هنوز  زنده هست .

روستاي بزرگ و نامدار " كن " درون شمال غرب تهران درون پيوستن بـه حرف صدا دار بعد از خود دال انتهايي خود را نيز نشان مي‏دهد و هنوز نيز اهالي كن با صفت يا نام كَندي مشـهورند كه دال آن درون برخورد بـه حرف صدادار «اي» خود را نشان مي‏دهد. یعنی روستاي كن تهران پيش از اين همان «كند» بوده هست كه دال آن بـه مرور افتاده و اکنون كن ناميده مي‏شود.

گونـه ی كَنت اين واژه، درون زبان انگليسي بـه صورت كانتري درآمده هست به دو معني كشور و روستا، كه اولي بزرگترين مجموعه درون يك ميهن و دومي كوچكترين مجموعه درون كشور است.

اکنون بـه تغییرات کن درون واژه های گوناگون نگاهی مـی اندازیم :

گاه كَن بـه شَن بدل مي‏شود و شن بـه معني خانـه درون واژه ی  مركب گلشن يعني جايگاه گل هنوز زنده هست و درون زبان آذري شَن بـه معني خانـه ی زنبور عسل رواج دارد كه درون برخي جاها آن را شان يا شانـه مي‏خوانند. روستاي بَغ شَن درون نيشابور بـه معني خانـه ی بغ يا ايزد يا مـهتر نیز يك مورد ديگر از نام هايي هست كه شن درون آن زنده هست .

با تبديل ك بـه خ : درون واژه ی مركب گلخَن و با تبديل خن بـه خان و خانـه : درون واژه ی گلخانـه

با تبديل شن بـه شان : درون كاشان، كوشان ایرنشـهر، شاندرمن، شانديز، لوشان رشت و آشيانـه.

با تبديل شان بـه كان (به عنوان پسوند و به معني جايگاه و خانـه): درون آتورپاتكان (جايگاه آتورپات)که واژه ی  آذربایجان عربی شده ی آن هست (به معنی جایگاه نگهبان آتش)، خاركان شيراز، جوكان فيروزآباد و چاه بهار.

گان:  در گريگان مشـهد، گرگان، تويسرگان و كوهگان جيرفت.

جان : درون سيرجان، لاهيجان و دمنجان نيشابور .

زان : درون گلزان خوی، كوزان خوي و لويزان تهران .

دان : درون قندان، نمكدان، همدان، هوشدان بندرعباس .

تان : درون هگمتانـه، اكباتان و كوتان بيجار .

ستان : درون گلستان، بوستان، اردستان و اهرستان يزد .

ران : درون چمران ساوه، شمـیران، سميران همدان، كسران همدان .

لان : درون كولان خوي و سنندج، لانـه، كسلان ميانـه و كسيلان مـهاباد .

سان : درون سانتيز زنجان، سان يان ميانـه، سان بران اهر، كسان مشـهد .

خان : درون خانـه، خانـه كردستان و كوخان سقز.

هان : درون كوهان شاهرود و اصفهان و دماوند، سپاهان، ماهان (۴)،  اردهان ارمنستان و سُبهان دامغان (۵)

يان : درون كويان آباده، اَب يان نتنز، كرديان جهرم و مشـهد و تهران، گل يان قوچان و تويسركان و سنندج و شيراز و شاهي. .اكنون كه اين صورت ها را كه همگی پسوند جا و مكان هست و برابر با قوانين زبان قابل تغيير بـه يكديگرند، ديديم، بـه برخي تغييرات ديگر نیز اشاره بايد كرد :

گ قابل تبديل بـه و است، مانند : گشتاسب و ويشتاسب، گل و ول و ويتارتن پهلوي و گُذاردن ...

پس گان قابل تبديل بـه وان هست كه آن نيز بـه معني جايگاه درون شـهروان ارمنستان ، سيروان كردستان، ايروان قفقاز ، سراوان و مريوان كردستان، كردوان كرمان، شيروان قفقاز، دوان بوشـهر، گيلوان زنجان و گريوان بجنورد ديده مي‏شود . وان بـه معني جايگاه و خانـه درون واژه ی فارسی ايوان نیز بـه كار آمده است.

وان با تبديل آ بـه اي بـه صورت وين درون مي‏آيد كه درون قزوين، خوروين، وينـه ی كرمانشاه، ويني ِ سپاهان و وينق تبريز زنده هست .

ن قابل تبديل بـه ل هست و از اينجا وين بـه ويل تغيير شكل مي‏دهد كه درون فرانسه بـه معني شـهر هست و واژه‏هاي ويلاژ فرانسه و ويلا و نيز ويليج انگليسي از آن برآمده (۶)و همين واژه ی درون اردبيل (= ارد ويل= شـهر اَرد)(۷) و هرز ويل گيلان، ويله درون شاه آباد و سنندج، لَوَند ويل درآذربايجان شرقي و اَر ويل و ارويلَه كردستان غربي هنوز كاربرد دارد و همين ويل با تبديل و به ب درون اربيل و  به صورت بُل درون كابل و زابل و به صورت پُل بـه معني شـهر درون يوناني آكروپل و آگروپليس ... درآمده هست .

بازگرديم بـه هان كه درون آن نيز ن قابل تبديل بـه ل هست پس هال نيز بـه معني جايگاه هست و چون آن كه مي‏دانيم hall انگليسي همين معني را دارد.

این واژه اکنون درون اردهال (ارد + هال = جايگاه ارد) كردستان(۸) هنوز وجود دارد و به گونـه ی هول نيز درون هولير كردستان غربي بر زبان مي‏آيد .

گونـه اي ديگر از هول، هوش است howsh  (۹) كه درون هُوش تويسركان و بروجرد، هوشجان شـهر كرد، هوشدان هرمزگان، و  نيز بـه معني سرا و حياط خانـه درون كردي و لري و نيز بـه صورت اوشو owsho بـه همين معني درون آباده است. اين هوش نيز همانست كه درون انگليسي هاوس خوانده مي‏شود  و جالب اين هست كه بدانيم بـه همين تلفظ ِ انگليسي آن نيز دو روستا درون مشـهد و فردوس خراسان داريم .

واژه ی ‏هان با تبديل ن بـه م بـه صورت هام يا هوم home انگليسي درآمده كه همان خانـه هست و درون ايران نيز درون هومدان چاه بهار، هومـه بروجرد و هومان اصفهان برجاي مانده هست .

باز و به ف تبديل مي‏شود و وان را بـه فان دگرگونـه مي‏سازد و فان بـه معني جايگاه درون گيفان بجنورد ديده مي‏شود و باز فان بـه فون تغيير شكل مي‏دهد كه درون تيسفون باستاني برجاي مانده هست .

باز ك تبديل بـه غ يا ق مي‏شود و كان را بـه غان يا قان بدل مي‏سازد و اثرش درون گيرفان سيرجان، دامغان، نوغان فريدن و مشـهد، وَرَ قان تهران، سلمقان بجنورد و وَزرَ قانِ ميانـه و اهر ديده مي‏شود.

باز دان بـه دين مبدل مي‏شود و دين بـه معني جايگاه درون خوردين تهران، وردين اهر (وردين بالا و وردين پايين)و  وركندين بيرجند وجود دارد.

دان بـه دون تبديل مي‏شود و دون درون زبان ارمني بـه معني خانـه هست و نيز درون بسياري از گويش هاي ايراني دون بـه جاي دان بـه كار مي‏رود، چون قندون، نمكدون ... و نيز خاردون سيرجان و جيرفت .

ران نیز بـه رام دگرگونـه مي‏شود. مانند  در رامـهرمز =  شـهر هرمز، رامشیر، رامجرد شيراز، رامجون سيرجان و راميان گرگان

باز رام بـه روم يا رم تبديل مي‏شود كه درون سميرم، تارم (طارم)، رُمان سيرجان و رُمك تنكابن ديده مي‏شود و اين همان room  انگليسي بـه معني اتاق هست !

پیش از آن کـه نشان دهیم کـه واژه ی «کرمان» جمع كرم نيست و پسوند آن مان بـه معني جايگاه و ميهن و جاي ماندن هست .لازم هست که بـه گونـه اي كوتاه بـه بررسي برخي نام شـهر هاي ايراني بپردازيم كه بنا بر ظاهرشان به منظور آن ها  معنايي ای تصور كرده‏اند .

از نام هاي مشـهور يكي همدان هست كه بنا بـه ظاهر، آن را همـه دانا يا همـه دان معني مي‏كنند كه نشانـه از دانايي همـه مردمان است. اما مي‏دانيم كه آن نام درون آغاز هگمتانـه بوده هست و بـه مرور روزگار بـه همدان تبديل شده هست .

ديگر نام تبريز هست كه ظاهرن از تب و ريز  تشكيل شده هست و افسانـه‏ها ساخته‏اند كه يكي از زنان خلفا تب داشته و تبش درون اينجا ريخته هست و بدين روي اينجا را تبريز مي‏گويند !

استاد دانشمند يحيي ذكاء درون گفتاري دل پسند روشن مي‏دارد كه اين واژه درون اصل گرمرود معني مي‏دهد و چون گفتار ايشان که تا آن جا كه من مي‏دانم هنوز درون جايي بـه چاپ نرسيده است، از داخل شدن بـه جزييات آن خودداري مي‏كنم .

بسياری از اين نام ها هست كه ظاهر آن ها معني را دگرگون مي‏سازد، مثل رقاصان گناباد كه آن را  ندگان و بازيگران معنی کرده اند، اما روشن هست كه اين نام " رَغاسان " هست که درون آن سان همان پسوندی  است كه پيش از اين درون معنی مکان ديديم  و " رَغ " درون زبان اوستائي  فروغ  و روشنائي هست و  بر روي هم جايگاه فروغ  و روشنائي معني مـی دهد.

ديگر دامغان هست كه بـه ظاهر جمع مغ است، اما چون این نيست و غان همان پسوند كان بـه معنی جايگاه مـی باشد.

ديگر، نام ماهان كرمان هست و پيش از اين نيز گفته شد و پسوند آن هان هست و واژه جمع ماه نيست زيرا كه يك ماه بيشتر نداريم .

از اين مثال هاي كوتاه بـه خوبي مي‏توان پي برد كه كرمان نيز چون آن كه درون كارنامـه اردشير بابكان آمده هست جمع كرم نيست و پسوند آن مان بـه معني جايگاه و ميهن و جاي ماندن هست .

ميهن درون اوستا مَئِيثَنَ (maēthana) آمده هست و بـه گونـه پسوند درون نام برخی شـهرها ديده مي‏شود. از آن جمله نام باستاني شـهر خمين هست كه هومئيثن بـه معني ميهن خوب يا ميهن نيك و جايگاه نيكو است.

همين واژه بـه صورت ميتن درون فرميتن كرمان برجاي مانده هست و با تبديل ت بـه ه  به صورت مئيهن و ميهن درآمده هست كه بيشتر با مان همراه هست . فردوسی مـی گوید:

كه شاه جهان هست مـهمان تو / بدين بينوا ميهن و مان تو

ميهن و مان نيز جايي هست كه بعد از كندن و كرتن و كردن و ساختن درون آنجا مي‏نشسته‏اند و مي‏مانده‏اند و معني نشستنگاه و اقامتگاه دارد و مان بخش دوم واژه كرمان را تشكيل مي‏دهد(١۰)  و در اين جا بـه سخن آغاز اين گفتار برگرديم كه كرمان نيز مانند بسياري از نام هاي ايراني از دو بخش برآمده هست و اکنون کـه معنی  بخش پاياني آن را دانستيم،  مي‏بايد بـه معني آغازين آن بپردازيم !

اين کار را با آوردن  جدولی از نام اماکن کـه با  كوران كه نام چهار روستا درون سراوان ،اروميه، شـهركرد و مـهاباد هست آغاز مـی گردد انجام مـی دهیم :  (و اكنون ديگر بـه خوبي مي‏دانيم كه كوران جمع كور نيست)

كوران درون سراوان، اروميه، شـهركرد و مـهاباد

كوشان درون ايرانشـهر

كوگان درون خرم آباد و بندرعباس

كوزان درون فومن

كوسان درون مشـهد

كويان درون آباده

كوتان درون بيجار

كوجان درون اصفهان و اهر

كوخان درون سقز

كولان درون كرمانشاه، خوي و سنندج

كوهان درون شاهرود، اصفهان و دماوند

كوه گان درون سراوان، كوهوگان درون جيرفت !

بررسي اين جدول آشكار مي‏كند كه همـه ی اين نام ها درون پيشوند كو يا كوه مشتركند، زيرا كه كوه و كو دو تلفظ از يك واژه‏اند، چون آن كه شاه و شا(١١) و بنابراين تمام نام هاي اين جدول يك معني دارند و آن زيستگاه يا جايگاهي برفراز كوه هست .

كوه - گر

در اوستا دو واژه براي كوه هست : يكي كئوف (kaōfa) بـه دبير  اوستايي kaofa   كه آن بـه معني كوه يگانـه، يا كوهي مخروطي و كله قندي است.(١۲) اين واژه درون پهلوي كهن بـه صورت كُوپ (kōp) بـه دبيره اوستايي درون آمده هست كه هنوز درون چند واژه صورت كهن خود را نشان مي‏دهد :

١.      كُپه : كپه خاك يا سنگ كه كوه كوچك خاكي يا سنگي باشد .

۲.   شيرِ كُپي : درون شاهنامـه از شيري بـه نام شير كُپي نام مي‏شود كه برخي آن را با ( با فتح ك ) مي‏خوانند و درست نيست و اين همان شير كوهي هست كه كوچك تر از شير دشت هست و اكنون نيز درون برخي جاهاي جهان زندگي مي‏كند. اين شير خطرناك بـه دست بهرام چوبينـه درون توران كشته شد.

٣.   لاله كُپّي : نام ايراني شقايق(١٣)است كه درون نيشابور هنوز بـه صورت لَلَ كُپي (lala-koppi) بـه زبان مي‏آيد.  كه تلفظ عمومي آن درون ايران، لاله كوهي مي‏باشد .

همين واژه درون پهلوي بـه گونـه ی كوف (kōf) درآمده كه هنوز بر نام شـهر كوفه زنده است(١۴)

واژه ی دومـی كه براي كوه هست،  گئيري (gairi) بـه دبيره ی اوستايي gairi كه براي سلسله كوه يا رشته كوه بـه كار مي‏رفته هست .

اين نام درون پهلوي بـه گونـه ی  گَر درآمده و در واژه ی پيشخوارگر يا كوه پتيشخوار برجاي مانده است. واژه

 

ديگري كه اين نام را درون خود دارد گرشا يا گرشاه هست كه لقب كيومرث باشد، زيرا كه كيومرث پادشاه كوه نيز ناميده مي‏شد .

چون ر قابل تبديل بـه ل است، اين واژه را گلشاه نيز مي‏خواندند كه برخي از نويسندگان آنرا با كسر گاف خواندند و چون آن را بـه عربي ترجمـه كردند ملك الطين شد، باز آن كه درست با فتح گاف هست كه ترجمـه ی عربي آن ملك الجبل هست .

نام  ديگری بر شـهر ديگری درون ايران هست كه مؤيد اين سخن است، و  آن گلپايگان باشد . امروز ما بهر نخست اين نام را گُل مي‏خوانيم اما روشن هست كه آن نيز گَل بـه فتح گاف بوده هست و درون همـه كتاب هاي جغرافيایی  قديم كه بـه زبان تازي نوشته شده آن را با فتح گاف ضبط كرده‏اند. و گَل همان گَر هست و  اكنون نيز چند روستا و شـهر درون ايران هست كه نام گَر را همراه خود دارند چون :

گردنـه بـه معني كوه يا فراز كوه

گرنيه درون نيشابور

گريگان درون مشـهد

گريوان درون بجنورد

گركان درون اراك و خرم آباد

گريفان درون سيرجان

گرگان درون كرمان

خوشبختانـه با نام گركان زادگاه شيخ ابولقاسم گركاني همـه آشنايي دارند و هنوز با فتح گ (و حتي فتح  ر garakaan) خوانده مي‏شود و از آنجا كه گَر تبديل بـه گَل مي‏شود چند نام ديگر را كه با گَل آغاز مي‏شود با هم بخوانيم :

گل زاه درون خوي

گلپايگان

گل وان درون اروميه

گله سرخ درون بروجرد

گله كلا درون ساري

گل يان درون قوچان، تويسركان، سنندج، شيراز و شاهي

گل چال سر درون ساري

با مقدمات پيشين،  اکنون دريافت معني اين نام ها براي ما روشن است. با اين حال اشاره ی ديگری  نيز بـه يكي دو نام  از اين گروه را بايسته مي‏دانم .

نام گله سرخ، نشان از كوه سرخ مي‏دهد، زيرا كه هيچ گله ای از و  در جهان سرخ نمي باشد .

بنابراين گله كلا نيز قلعه ای بر فرازكوه هست نـه جايگاه گله ی ، زيرا كه درون ايران باستان همـه ی روستاها گله اي نيز داشتند !

گاف،  سبك شده ی كاف هست و بنابراين كل (با فتح ك) گونـه ی ديگر و كهن تری  از گَل هست كه بـه جست و جوي آن درون برخي از نام ها درون ايران مي‏پردازيم :

كل وان درون خوي و اردكان (اين نام را با گل وان درون اروميه بسنجيد)

كله گاه درون بهبهان (با گله سرخ درون گله كلا بسنجيد )

گله گاه درون ميانـه

كليدر(١۵)در نيشابور

سن كليدر درون نيشابور

 كليمان درون تالش

كليگان درون آمل

كله گراز درون پشتكوه كه نمي تواند كله ی گراز يا سر گراز باشد، بلكه كوه گراز هست .

كله سرا درون تالش

كله سر درون اردبيل، همدان، زنجان و قزوين كه بي گمان سر كوه یـا  بالاي كوه معني مي‏دهد .

كله پشته درون تنكابن كه پشته و كوهي هست .

و از همـه بالاتر كل بلند درون تويسركان كه معني كوه بلند را مي‏دهد .

و اكنون نیز نوبت بـه كله قند مي‏رسد ! و اين لقب قندي هست كه چون كوه مي‏باشد. و گر نـه، سر قند از آن بر نمي آيد، زيرا كه بـه بخش پايين آن نيز ته كله قند مي‏گويند  (١۶)

اكنون بـه زبان هاي فارسي باستان (سنگ نوشته‏هاي هخامنشي و اوستا) بازگرديم كه درون اين زبان ها حرف  ل  وجود ندارد و همـه واژه‏هايي كه بعد‏ها با " ل  " درون زبان پهلوي يا فارسي و كردي و بلوچي و ارمني ... آمد، درون آن زبان هاي دور، با « ر» آمده است، بعد واژه ی كَل درون زماني كهن تر كر (با فتح كاف)

 

بوده هست كه از آن نيز مي‏توان درون نام چند جاي ايرانشـهر نشان يافت :

كرزان درون تويسركان (با گل يان درون تويسركان بسنجيد )

كركان درون اراك، ملاير و بندر انزلي

كرگان درون هرمزگان، تبريز، اردبيل و خرم آباد

كريان درون كرمانشان و هرمزگان (با گل يان تويسركان بسنجيد )

و بالاخره كَرمان ! بـه معني شـهري بر فراز كوه يا ميهن كوهستاني .

در زبان پهلوي اين نام بـه دو گونـه ی  كَرمان (١۷) با فتح كاف و كيرمان(١۸)با ياي مجهول آمده است، اما بـه دليل افسانـه ی دروغي كه درون كارنامـه دروغ اردشير بابكان آمده، و اين شـهر زيبا و آرام را مسكنِ كرمِ

 

 دروغين معرفي كرده‏اند، كم كم تلفظ كَرمان با فتح كاف فراموش شد و ِكرمان با كسر كاف مشـهور گرديد كه هم اكنون نيز چون این  است.  اما روشن هست كه دو گونـه تلفظ پهلوي اين واژه بـه دلیل افتادن يكي از آواها درون واژه ی اوستايي ( گئیر )  است :

 نخست : كرمان karmān  که درآن آواي « اي»  از " گَئير "  افتاده هست .

دوم : كيرمان mān كه درون آن آواي « اَ» از گئير افتاده است.

براي گونـه ی نخست، شاهد ديگری درون ايران داريم و آن نام كوه كركس هست كه با فتح «ك» خوانده مي‏شود. برخي براي معني نام كركس بنا را بر ظاهر آن گذاشته و مي‏گويند كه اين كوه جايگاه كركس پرنده ی گوشتخوار بوده است، باز آن كه روشن هست كه كركس درون همـه جاي ايران و جهان هست و نـه تنـها درون يك كوه.

پس بخش آغازين اين نام، یعنی  كر همانست كه درون گر و گرشاه و پتيشخوارگر ديديم كه خود معني كوه را دارد و اگر بخش دوم آن، یعنی  كس كه درون گذشته «كِه» خوانده مي‏شده هست به معني كه و كوچك باشد، كوه كركس را با كوه بزرگي درون نزديكي آن سنجيده‏اند. ( و اگر كس درون اين واژه همان كث درون نام اخشيكث (شـهري از استان خراسان شمال) باشد، بايد بـه دنبال آن رفت و اين جا جاي پرداختن بيش تر بـه آن را نداريم ).

براي گونـه ی دوم مثال هاي فراوانی به منظور  تبديل گ  به س هست كه « گير» را بـه گونـه ی سير درون مي‏آورد و شگفتا كه سير بـه معني كوه درون اين نام ها نيز ديده مي‏شود :

سيروان درون بيجار كردستان

سيروان درون بيرجند

سيرگان درون چاه بهار و سروان

سيركن درون اراك

سيرجا درون چاه بهار

و بالاخره سيرجان كه درست بـه معني كرمان هست با تلفظي ديگر !

و اين سير همان هست كه درون گرمسير، كوه گرم( قشلاق) و سردسير، كوه سرد(ييلاق) برجاي مانده هست .

در زبان هاي ايراني " اي " قابل تبديل به " است،  مثل واژه هاي قير و قار، افتيد و افتاد، كوجي و كجا و . .. . و  به پيروي از اين قانون ِ تبديل هست كه " سير " بـه معني كوه درون زبان ارمني بـه گونـه ی " سار " خوانده مي‏شود و سار درون ارمني بـه معني كوه هست و همين سار هست كه بـه گونـه ی پسوند درون كوهسار نيز بـه زبان مي‏آيد و نام گرمسار بـه عنوان شـهري درون كنار كوه گرم هنوز اين پسوند را درون خود نگاه داشته است.

سير نیز  به شير بدل مي‏شود : درون «شيران بر آفتاب» شـهر كرد (كوه‏هاي آفتاب رو )، شيرك (كوهك) بيرجند،  شيروان درست بـه معني كرمان،  و نيز نام كهن گواشير،  شيرآهن (كوه آهن) بندرعباس و شیرپلا درون تهران.(١۹)

 سير بـه جير بدل مي‏شود و در نام جيرفت ديده مي‏شود

و جير بـه جار : درون روستاي جار اصفهان، جاران رشت، جارو (كوه كوچك) درون تهران و اهواز .

جار بـه چال : درون كلك چال، سير چال، توچال تهران (قله‏هاي شمال تهران )، كپور چال بندر انزلي و شالينگ چال بابل، چالوس (كه تنـها شـهر كناره درياي مازندران هست كه كنار كوه قرار دارد) چاله زرد مشـهد، چاله سياه اهواز، چال دره شاه آباد و به ويژه گردنـه و كوه مشـهور چالان چولان بروجرد(۲۰)

 بازگرديم بـه واژه كر :

در زبان هاي ايراني كاف، نرم نرمك بـه گاف تبديل شده هست مثل : لشكر، لشگر و سك، سگ و پروانكان و پروانگان ... و چون واژه ی كر درون نام شـهر کرمان  هنوز بـه گر تبديل نشده هست مي‏توان داوري كرد كه اين نام كهن تر از دوراني هست كه زبان اوستايي درون ايران رواج داشته هست و تمدن و فرهنگ كهن ِ  پيش اوستايي ِ آن بر تپه‏هاي خبيس آباد (شـهداد)، ابليس و يحيي، نشانـه ی اين كهنسالي و ديرينگي هست و چه بسا كه درآينده تپه‏هاي باستاني ِ بيش تر با تمدن و فرهنگ كهن تر نيز درون اين بخش از ايران زمين پيدا شود !  اين قدر هست كه درون تپه يحيي نشانـه‏هاي خطي يافت شده هست كه چهارسد سال از كهن ترين خط سومري كهن تر هست و باستان شناسان تيزنگر را وامي دارد كه بـه افسانـه اي كه غربيان پيرامون پديد آمدن خط درون سومر پرداخته‏اند ژرف تر بنگرند !

اينك جاي آن دارد كه بـه نوشته تاريخ نويس بزرگ كرماني افضل الدين ابو حامد كرماني كه وقايع سده ی هشتم كرمان را نوشته هست بنگريم : « نوبت دولت سامانيان، ابوعلي الياس را كه از عيار پيشگان خراسان بود بـه كرمان فرستادند و وي سي و هشت سال متصرف كرمان بود و باغ شيرگاني بالياباد، سراي اندرونا را بنا كرد و خندق «قلعهء قره» و «قلعه نو» و بعضي از بناهاي كهن از بناهاي اوست ».

 

بررسی  اين سخن نشان مي‏دهد كه دو قلعه درون كرمان بوده است. يكي تازه ساخته بـه نام قلعه نو و ديگري قلعه اي كه از گذشته باقي بوده هست به نام قلعه ی كهن. اين قلعه ی كهن درون سخن،  نخست با نام قلعه قره آمده هست و واژه قره درون اين نام، قراي تركي بـه معناي سياه نيست زيرا كه اگر چون آن بود قلعه ی مقابل آن مي‏بايستي آق قلعه يا قلعه سفيد ناميده شود و اين قلعه قره ، چيزي جز قلعه ی كر (با فتح

 

كاف) نمي تواند باشد، زيرا كه درون زبان كرمانيان نيز چون كردستان و افغانستان و برخي جاهاي ديگر ايرانشـهر آوايي ميان ك و ق از گلو درمي آيد كه اين دو را بـه هم نزديك مي‏كند و قلعه كر كه درون گذشته‏هاي دور ساخته شده، قلعه اي هست كه بر فراز كوه ( يا كر ) ساخته‏اند !

افضل كرمانی درون اين سخن،  از باغ شيركاني نيز نام مي‏برد كه گونـه ی ديگری  از سيرگان و سيرجان است، باز بـه همان معني. کرمان ( یعنی مـیهن کوهستانی ) است. (۲١)

و اكنون بايد ديد كه فردوسي از یک بناي كهن درون كرمان چه گونـه ياد مي‏كند ؟

يكي دژ بكردند بر تيغ كوه / شد آن شـهر با او، همـه همگروه

و اين همان دژ كهن هست كه از فراز كوه  خاموش بـه شـهر امروز كرمان مي‏نگرد و در نگاه خاموشانـه اش هزاران رمز و راز و هزاران غم و درد و سوز و گداز نـهفته هست !

 

░░░░░

 

پی نوشت ها :

 

۹- دو واژه ی هُول وهُوش فارسي هست كه بـه شيوه عربي نويسي برخي واژه‏ها مثل طوس و طشت و طهران (توس ،تشت ،تهران) هر دو با ح و به صورت حول و حوش درون آمده است. اين دو واژه درون هيچ يك از فرهنگ هاي عربي معتبر ريشـه ندارد و بهتر هست كه همان هول و هوش نوشته شود. واژه نخستين يعني هول درون خراسان بـه گونـه هَولي يا هَولو بـه معني حياط هست و درون لري و كردي و آباده نيز هُوش و اُوشو بـه همين معني حياط است. درون بختياري هال و هوش يا حياط و هوش با هم گفته مي‏شود .

١٣- - بسياري از واژه‏ها از مغولي بـه فارسي راه يافته هست كه ظاهر فارسي نيز دارد مثل (پرچم) كه دم تبتي هست و مغولان آن را بـه نوك نيزه‏هاي خويش مي‏زدند و زوزه ی گرگ مي‏كشيدند و يورش مي‏بردند. معادل فارسي يا ايراني پرچم (درفش) است. پرچم که تا سده ی ششم درون ادبيات فارسي ديده نشده و با آمدن تيره‏هاي غز و سلجوق و ... اين واژه نيز درون ادب فارسي پيدا شد ولي بـه همان معني دم تبتي. سعدی مـی گوید:

اگر آدم همين بالا و ريش هست / بـه نيزه نيز بر بسته هست پرچم  

ديگر از واژه‏هاي معروف امروز كه از زبان مغولي و تاتاري بـه ايران آمده چاقو و قيچي هست كه چون (چ) درون خود دارد شکل فارسي بـه خود گرفته درون حاليكه واژه ی چاقو درون تمام زبان هاي ايراني كارد هست و دو واژه برابر قيچي داريم : يكي قيچي كوچكی هست كه بـه كارهاي خانگي مي‏آيد و نام آن (ناخن ويراي) هست و ديگري قيچي بزرگی هست  كه براي بريدن پارچه‏هاي كلفت يا بريدن پشم ان بـه كار مي‏رود و آن (دو كارد) است. واژه ی دوكارد هنوز درون ميان داران كاربرد دارد اما (ناخن ويراي) فراموش شده هست .

١۴- براي آگاهي بيش تر درباره ی اين نام ايراني بـه تاريخ بلعمي و طبري نگاه كنيد كه هنگامي كه سربازان عرب درون تيسفون بـه دليل هواي نمناك آن بيمار شدند و گزارش بـه خليفه دوم رسيد، دستور داد كه معماران ايراني درون جايي كه هوايي نزديك بـه هواي باديه داشته باشد شـهري بسازند کـه  روستايي بـه نام كوفه را درون خاك ايران  براي آن كار برگزيدند كه كنار كوهي بود و همان نام را داشت.

توجه بـه دو گونـه از تلفظ شروان و مقايسه آن با دو گونـه نام كرمان جالب هست :

شروان    شيروان

 ١۹- جاي آن دارد كه درون اين جا نام شيراز آورده شود كه آن نيز شـهري درون كنار كوه هست و بدين روي شيراز ناميده مي‏شود .

 ۲۰- اگر بخواهم همـه گونـه‏هايي را  كه از اين دست واژه‏ها بـه معني كوه، درون جاي جاي ايران زمين بر نام روستا و شـهرهاي ايران هست، بياورم سخن بسيار گسترده مي‏شود و در خورد  اين گفتار نخواهد بود و تنـها درون اين جا اشاره اي بـه گستردگي اين درياي موج خيز زبان هاي  ايرانی مي‏كنم و خواننده را هشدار مي‏دهم كه بـه خود بينديشد كه اگر درون درازناي يك هزار سال، تغييري بر يك واژه، مثلا كرمان پديد نيامده است، بعد  مي‏بايد چند ده هزار سال بر دامنـه ی  اين زبان عظيم گذشته باشد، گه مـی توانیم  اين همـه تغيير و دگرگوني را درون امواج درون هم آويز و خيال انگيز آن ببينيم !

 

░░░░░░

 

از بنیـاد نیشابور

 

www.Bonyad-Neyshaboor.com

 

 

+ نوشته شده درون  ساعت   توسط آریـا ادیب  | 




[انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 22 Aug 2018 15:37:00 +0000



انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه

تاریخ اجتماعی کتابخانـه ها

 

 

 

 

دانشگاه تهران

دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی

گروه کتابداری و اطلاع رسانی

 

 

بررسی کتابخانـه های آموزشگاهی کشور

 

 

مربوط بـه درس: انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه تاریخ اجتماعی کتابخانـه ها

 

استاد مربوطه:آقای دکتر نقشینـه

 

 

 

 

تهیـه کنندگان:سمـیرا گودرزی،نرگس فصیحی

 

 

 

نیمسال تحصیلی اول88-1387

 

 

 

 

 

مقدمـه :

درعصرحاضرودردنياي امروزدرحال توسعه وپيشرفت ،اطلاعات وعلم ازاهميت فراواني برخورداراست وبركسي پوشيده نيست كه امروزرا زمان رسانـه ها وزمان ارتباطات مي نامند. انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه كتاب بـه عنوان يك رسانـه البته با وجود رسانـه هاي نوين فراگير،هيچگاه اهميت خود را ازدست نداده هست .

ايران كه سابقه فرهنگ مكتوبش بسيارزياد هست به كتابخانـه‌ها توجه ديگرگونـه‌اي که تا كنون كرده هست اگرچه نيازدارد اين توجهات درعصررسانـه فراوان ترشود. انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه آموزش وپرورش بـه عنوان متولي تعليم و تربيت رسمي كشورنيازمند بـه يك تحول جدّي درحوزه كتاب وكتابخواني هست چرا كه درعصرحاضركتابخانـه‌ها بـه عنوان معلم دوم دردانش افزايي دانش آموزان نقشي انكارناپذيردارند ودردنياي مدرن كه تمامي آموزش‌ها برپايه‌ي پژوهش‌ها قراردارد كتابخانـه بـه عنوان يك مركزآموزش وپژوهش مي تواند راهگشاي همـه‌ي فراگيران باشد .

دراين جستارتلاش برآن هست كه اهميت كتابخانـه آموزشگاهي برشمرده شود وپس ازآن ارتباط كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي با دانش اندوزي فراگيران ودانش آموزان تبيين گردد .

1. واژه كتابخانـه :

واژه كتابخانـه ازدو جزء كتاب + خانـه تشكيل شده هست ودرحقيقت خانـه‌ي كتاب مي باشد. درون لغت نامـه دهخدا آمده است:« جاي نگهداري كتاب اعم ازآن كه اطاق مانند وجاي مسقفي باشد يامحلي كه درآن كتاب ها را فراهم آورند وبا نظم وترتيب خاصي درقفسه ها بچينند » ( دهخدا ، انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه ذيل واژه كتابخانـه )

اما درباره‌ي مفهوم كتابخانـه درعلوم كتابداري تعابيرمتعددي آمده هست كه اين تعريف بـه نظرمي‌رسد جامع‌ترباشد:« كتابخانـه نـهادي هست كه دانش مدون را گرد مي‌آورد وبراي بهره‌وري بيشتربدان نظم مي بخشد.ازاينروكتابخانـه با توجه بـه وظيفه‌اي كه درنگهداري ونظم دانايي هاي ضبط شده دارد حياتي‌ترين عامل تبادل فكري است»(ابرامـی،31، 1376). بنابراين باتوجه بـه تعاريف ذكرشده بـه نظرمي رسد كتابخانـه مركزآموزش وياددهي وهم چنين مركزاسناد مي تواند باشد كه با توجه شرايط زماني ومكاني همواره درحال تغييروتوسعه هست ووظيفه‌اش آگاهي هست كه بي گمان رسالتي بسيارارجمند هست .

ناگفته نماند كه واژه‌ي كتابخانـه نخست بارتوسط يوناني‌ها بـه كاربرده شده هست ومقصود ازآن جعبه‌ي كتاب بود ودرمعناي گسترده‌اش بـه محل ذخيره ونگهداري كتاب‌ها گفته مي شد( سلطاني ،17،1377).

 

كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي 

  

كتابخانـه آموزشگاهي واحدي خدماتي درون مدارس ابتدايي،راهنمایی، و متوسطه هست كه به‌منظور حمايت از برنامـه‌هاي آموزشي ايجاد مي‌شود و بايد بتواند ازراه تأمين مواد، تسهيلات، وخدمات پاسخگوي نيازهاي آموزشي، اطلاعاتي، تحقيقاتي، فردي، واوقات فراغت دانش‌آموزان ومعلمان باشد. اين كتابخانـه‌ها را با نام‌هايي نظير"مركزمنابع كتابخانـه مدرسه"[1] "مركز رسانـه‌ها" [2]، "مركز مواد آموزشي"، يا "آزمايشگاه يادگيري" نيزمي‌خوانند.

 

تاريخچه

 پيشينـه كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي درغرب، بـه اواسط قرن نوزدهم يا اوايل قرن بيستم بازمي‌گردد و كشورهايي مانند كانادا،ژاپن،كشورهاي شمال اروپا،انگلستان، وايالات متحده پيشقدم بودند. گفته مي‌شود قديمي‌ترين كتابخانـه آموزشگاهي در1578 درشروزبري انگلستان ايجاد شد. نخستين كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي با هدف فراهم كردن مواد كمك آموزشي براي پشتيباني ازآموزش رسمي، ترغيب كتابخواني، وكسب لذت ازمتون ادبي به‌وجود آمدند. اين كتابخانـه‌ها اغلب به‌صورت منفرد بـه دانش‌آموزان علاقه‌مند خدمت مي‌كردند. درواقع، گسترش سازمان يافته كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي ازنيمـه دوم قرن بيستم آغازشد. توسعه كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي درايالات متحده از اواخر قرن نوزدهم آغاز شد. در1895، كتابخانـه‌هاي دبيرستاني رشد قابل توجهي داشتند.اما كتابخانـه‌هاي دوره ابتدايي خيلي ديرترپديد آمدند و پس ازجنگ جهاني دوم توسعه يافتند. گسترش همـه جانبه ونظام‌مند كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي دربسياري ازكشورها بعد ازجنگ جهاني دوم رخ داد. درون آسياوافريقا نيزكسب استقلال بسياري ازكشورها سبب گسترش آموزش شد وتوسعه كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي (در كشورهايي چون اردن، مالزي، نيجريه، و تانزانيا) يكي ازابعاد آن است.

 

اه

مأموريت اصلي كتابخانـه آموزشگاهي پيشبرد اه آموزشي و پرورشي مدرسه است، بنابراين، حمايت ازبرنامـه رسمي تحصيلي ورشد فردي واجتماعي دانش‌آموزان براي كتابخانـه آموزشگاهي اهميت دارد. كتابخانـه آموزشگاهي مواد يادگيري را دراشكال مختلف فراهم و دانش‌آموزان و كاركنان را بـه استفاده ازآن تشويق مي‌كند. نگهداري مواد، گسترش مـهارت‌هاي اطلاعاتي، وتشويق بـه خواندن بـه قصد لذت بردن ازديگروظايف كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي است. آموزش استفاده‌كنندگان وتوسعه مـهارت‌هاي اطلاع‌يابي درآنـها ازعرصه‌هاي نوين مورد علاقه كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي است.

انواع

انواع كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي را ازلحاظ نوع مخاطب وبرنامـه‌هاي تحصيلي مي‌توان بـه دو گروه تقسيم كرد:

 گروه اول كتابخانـه‌هاي پيش‌دبستاني و دبستاني هستند كه به‌جزمجموعه اصلي، درهركلاس نيز مجموعه فرعي كوچكي مستقر است.

گروه دوم مدارس دوره راهنمايي تحصيلي ودبيرستان‌ها هستند. دراين نوع مدارس،عمومآ مجموعه دريك كتابخانـه مركزي متمركز هست وبه‌خاطرتنوع مواد،سازماندهي درآنـها بهترصورت مي‌گيرد..

 

مجموعه

 يكي ازمعيارهاي مـهم درانتخاب مجموعه براي كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي اه و برنامـه‌هاي آموزشي است. تازه بودن مجموعه وبرآوردن نيازهاي آموزشي، روحي،عاطفي، و اطلاعاتي دانش‌آموزان جاي مـهمي درمجموعه‌سازي اين كتابخانـه‌ها دارد.براساس رسالت آموزشگاه‌ها، منابع آنـها را مي‌توان بـه سه دسته تقسيم كرد: 1) منابع مرتبط با دروس، 2) منابع مرتبط با مطالعه آزاد، و 3) منابع مرجع .

درگروه منابعي كه برنامـه‌هاي درسي راحمايت مي‌كنند انواع منابع علمي، آموزشي، و كمك ‌درسي مي‌گنجد،مانند تاريخ ،جغرافيا،علوم، رياضي، تاريخ طبيعي، و فناوري. درگروه دوم، انواع كتاب‌هاي داستان،كاردستي، بازي، سرگرمي، وزرش، و بهداشت قرار دارد. حفظ تعادل ميان دو گروه منابع درمجموعه‌سازي بـه مقطع تحصيلي ورشته‌هاي موجود درون دبيرستان‌ها بستگي دارد. دردبستان‌ها كتاب‌هاي داستان بيشترموردنيازاست وحدود يك چهارم وحتي نصف مجموعه را بـه خوداختصاص مي‌دهند.

در كتابخانـه‌هاي دبستاني و به‌خصوص پيش‌دبستاني، كتاب‌ها مصورورنگي هستند وبيشتربرگسترش دامنـه لغات وتقويت زبان تكيه دارند. منابع ديگرمانند معماها،مطالب فكاهي،اسباب‌بازي،جعبه سنگ،مجموعه برگ‌هاي خشك‌ شده،ونظيراينـها نيزمي‌تواند درمجموعه قرار گيرد. كتابخانـه‌هاي راهنمايي ودبيرستان علاوه برپاسخگويي بـه نيازهاي آموزشي بايد بتوانند نيازهاي ناشي ازتغييرات شخصيتي، رواني، واجتماعي ناشي ازبلوغ را نيزپاسخگو باشند.

تدوين خط‌ مشي مكتوب براي انتخاب ومجموعه‌سازي مـهم است. تأمين بودجه وچگونگي مصرف آن، تعيين كساني كه صلاحيت انتخاب مواد را دارند (معلمان، دانش‌آموزان،اوليا، وكتابداران)، موادي كه بايد تهيه شوند، تعادل مجموعه، معيارهاي ارزيابي مواد كتابخانـه، وچگونگي قبول هدايا ازجمله موضوعاتي هستند كه بايد درآن مشخص شود.

 

سازماندهي وآماده‌سازي

 استفاده ازنظام طبقه‌بندي علمي، آموزش وآشنايي دانش‌آموزان با آن را به‌همراه دارد ومقدمـه‌اي برسوادآموزي اطلاعات است. درعين حال،سطح سازماندهي مواد بايد متناسب با آموزشگاه باشد ورده‌بندي را بايد درخلاصه‌ترين سطح نگهداشت.خلاصه رده‌بندي ديويي براي موادغيرداستاني كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي كفايت مي‌كند.

 

خدمات عمومي

 فعاليت‌هاي ذيل درخدمات عمومي كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي داراي اهميت است: 1) امانت كتاب، 2) خدمات مرجع، 3) تهيه راهنماها، 4) آموزش بهره‌گيري ازكتابخانـه واستفاده از منابع پژوهشي،5) آموزش مـهارت‌هاي مطالعه، 6) معرفي كتاب، 7) برگزاري نشست با پديدآورندگان، 8) تشويق بـه مشاركت دركار گروهي، 9) بازديدها، 10) برپايي همايش‌ها ونمايشگاه‌ها، 11) برگزاري دوره‌ها وكارگاه‌هاي آموزشي، و 12) ارتباط با كتابخانـه‌هاي ديگر.

 

 

فضا و امكانات

 طراحي ساختمان كتابخانـه بايد با نوع آموزشگاه، مقطع تحصيلي، تعداد دانش‌آموزان، معلمان، و كاركنان مدرسه هماهنگ باشد. براي امانت،مخزن، مرجع، ونشريات بايد فضاي لازم درنظرگرفته شود. تأمين فضا براي گروه‌هاي مطالعاتي ومطالعه انفرادي نيزمـهم است.

درباره تخصيص فضا پيشنـهاد شده هست كه 60 درصد از فضا بـه ميزها وصندلي‌ها، 15درصد بـه مطالعات گروهي (كنفرانس‌ها، كلاس‌هاي آموزشي دركتابخانـه،وجلسات نقد وبررسي، وجزآن)، و بقيه بـه سايرتجهيزات اختصاص داده شود.

بلندي ميزها وصندلي‌ها بايد متناسب با قدواندازه مطالعه‌كنندگان باشد. ميزها مي‌توانند به‌صورت انفرادي يا دسته‌جمعي باشند. سهولت دسترسي عادي بـه بخش‌هاي عمومي كتابخانـه براي كودكان و نوجوانان، و به‌ويژه دانش‌آموزان داراي ناتواني‌هاي جسمي موضوع بسيارمـهمي درون معماري وتجهيزكتابخانـه‌هاي آموزشگاهي است.هرگونـه عامل خطرزا بايد ازمحيط كتابخانـه حذف شود. ورودي‌هاي نامناسب، شيب‌هاي خطرناك، مسيرهاي بدون ديد، وموانع به‌ ظاهركوچك درمسيرعبوركودكان بايد رفع شوند.

نور كافي وزيبايي ظاهري كتابخانـه بـه جذابيت آن درذهن دانش‌آموزان مي‌افزايد وشأن وجايگاه كتابخانـه را درون محيط آموزشگاه ارتقا مي‌بخشد.

 

استانداردها

 دردهه 1970 دركشورهاي استراليا، كانادا،بريتانيا، وايالات متحده امريكا بـه ايجاد استانداردهايي براي كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي توجه شد. بايد اذعان داشت براي كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي استاندارد ملي به‌ندرت وجود دارد واستانداردي جهاني كه بتواند كليه كشورها وجوامع را ازلحاظ نسبت‌هاي سرانـه دربرگيرد، وجود ندارد .استانداردهاي ايفلا و "انجمن كتابداران آموزشگاهي امريكا" اصطلاح "مركزرسانـه‌ها" را براي كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي برگزيده‌اند.

 

كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي درون ايران

 

ظاهرًا كهن‌ترين كتابخانـه مدرسه‌اي درايران، متعلق بـه مدرسه ابوحفص فقيه(   -264ق.) بوده كه درنيمـه قرن سوم قمري دربخارا تأسيس شده است. درحدود 330ق. مدرسه دارالسنـه درنيشابوركتابخانـه معروف ومعتبري داشت. نخستين كتابخانـه آموزشگاهي ايران بـه معناي جديد در1278ش. درمدرسه لقمانيه (ظاهراً درتهران) تأسيس شد. "قانون اداري وزارت معارف و اوقاف وصنايع مستظرفه" مصوب 28 شعبان 1328ق. درماده پنجم،تشكيل كتابخانـه ومجموعه‌هاي علمي وتاريخي درمدارس را ازجمله وظايف اداره معارف مي‌داند. درفاصله سال‌هاي 1300تا 1320ش. با عمومي شدن آموزش و پرورش، نخستين مدارس دولتي درايران تأسيس گرديد، ولي درآنـها اثري ازكتابخانـه‌هاي آموزشگاهي ديده نمي‌شود. درفاصله سال‌هاي 1320 که تا 1357 با اجباري شدن سوادآموزي وافزايش تعداد مدارس، كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي دربرخي مدارس به‌ وجود آمد، ولي اغلب فعال نبودند وتنـها برخي ازآنـها نظير كتابخانـه‌هاي دبستان فرهاد ودبيرستان‌هاي البرز وايران‌ زمين با معيارهاي امروزي انطباق داشتند.

قانون مصوب 1357، وجود كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي درمدارس را ضروري اعلام كرد و راه‌هاي تأمين هزينـه،مكان، وكتابداردرآن پيش‌بيني شد.

پس ازانقلاب اسلامي كتابخانـه‌هاي مدارس زيرنظرواحد "ادبيات و كتابخانـه"،اداره‌كل فرهنگي هنريِ معاونت پرورشي وزارت آموزش و پرورش قرار گرفت و اداره آنـها بـه مربيان پرورشي سپرده شد. در1371، وزارت آموزش و پرورش ملزم شد درنقشـه ساختمان، محلي را براي كتابخانـه درنظر بگيرد وسازمان اموراداري واستخداميِ وقت نيزموافقت كرد درمدارسي كه حداقل 2000 جلد كتاب دارند پست سازماني كتابدارايجاد شود. همچنين براي نخستين‌بار، در1374 رديف بودجه‌اي بـه مبلغ 5 ميلياردريال براي خريد كتاب براي كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي درنظرگرفته شد. تشكيل شوراي ترويج كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي نيزازاقدامات مربوط بـه ده سال اخيراست. بعد ازانحلال معاونت پرورشي دروزارت آموزش و پرورش، كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي زيرنظرمعاونت ديگري قرار گرفت.

درحال حاضر(نيمـه اول1382)،دركشوربراي16920761دانش‌آموزتنـها 5053كتابدار آموزشگاهي وجود دارد.

طبق آمار،85 درصد مدارس دوره ابتدايي،60 درصد مدارس راهنمايي، و30 درصد مدارس دوره متوسطه كشورمان، فاقد كتابخانـه‌اند. سهم هر كتابخانـه دردوره ابتدايي 5/658 كتاب، دردوره راهنمايي 1102 كتاب، ودردوره متوسطه 1543 كتاب است. دردوره ابتدايي به‌ ازاي هردانش‌آموز كمترازيك كتاب، دردوره راهنمايي 8/2، ودردوره دبيرستان 6/5 است. يافته‌هاي بالا نشان مي‌دهد وضع كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي خصوصاً درمقاطع پايين‌ترتحصيلي (كه بايد بپذيريم عادت بـه مطالعه درسنين پايين‌تراثرگذارترند)، بسيارناخوشايند،وبه‌ ويژه درقياس با وضع امروزي كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي جهان بسيارتأسف برانگيزتر است.

و آيا كتابخانـه هاي آموزشگاهي بـه تنـهايي مي تواند موجب دانش افزايي دانش آموزان شود ؟! بعد لازم هست گذرا واجمالي بـه اين پرسش ها نيز پاسخ گوئيم .(دائره‌المعارف كتابداري،1443-1445، 1385)

براي اين كه يك كتابخانـه استاندارد آموزشگاهي داشته باشيم بايد بدانيم كه موارد ذيل مستقيماً درون شكل گيري ، تأثيرگذاري وپويايي كتابخانـه نقش بسزايي دارند :

الف ) وسايل و لوازم مورد نياز :

1. فضاي استاندارد

2.كتاب

3. نشريات و روزنامـه ها

4. وسايل ديداري و شنيداري

5. تجهيزات كتابخانـه اي ( ميز – قفسه و ... )

 

ب ) منابع انساني

1. نيروي انساني متخصص ( كتابدار– معلم )

2. اولياي مدرسه ( مدير– معلمان )

3. دانش آموز

 

ج ) زمان مناسب استفاده ازكتابخانـه ( زنگ مطالعه ).

بنابراين هرگاه گروه الف وب وج درشرايط يكسان دركنارهمديگر قرار بگيرند موجب خواهند شد كتابخانـه‌اي استاندارد تشكيل گردد واين كتابخانـه درترويج فرهنگ كتابخواني و دانش‌افزايي فراگيران نقش فراوني قطعاً خواهد داشت كه طبيعتا ًنقش منابع انساني(كتابدار+معلم+دانش‌آموز) بسيارتاثيرگذارخواهد بود.

 

دريك كتابخانـه كوچك با تعداد دانش‌آموزان كم وامكانات محدود (مانند آموزشگاه‌هاي چندپايه را اغلب روستاهاي كوچك ودورافتاده سرزمين خودمان) يك نفرممكن هست درعين حال مدير ومعلم وهمـه كاره آموزشگاه باشد طبيعي هست كه باني وبه وجود آورنده كتابخانـه نيزاوخواهد بود.هركه بـه امرگردآوري وايجاد كتابخانـه درهرسطحي دست مي‌زند ضروري هست كه كوشش كند دراين زمينـه آگاهي‌هايي كسب كند ومطالبي اززمينـه روش بهترنگهداري  و بهره‌گيري ازكتاب را بياموزد ودرعين حال دانستني‌هاي خود را بـه ديگرهمكاران وحتي دانش‌آموزان مستعد منتقل كند.

 درآموزشگاه‌هاي كوچك با كاركنان كم وكمبود امكانات لازم مسوول آموزشگاه نيازدارد كه حتماَ ازوجود دانش‌آموزان مستعد براي ثبت وضبط و نگهداري وگردش كتاب درمجموع براي اداره كتابخانـه بهره گيرد.هراندازه كه شماردانش‌آموزان شركت‌كننده دراداره كتابخانـه بيشترباشد وروشي اتخاذ شود كه اكثريت دانش‌آموزان خود بـه طورمستقيم وغيرمستقيم دراداره، گسترش و بهبودوضع كتابخانـه شركت داشته باشند واحساس مسوليت كنند وضع مطلوبتر خواهد بود. شركت دانش‌آموزان درامر «كتاب و كتابخانـه» دو مزيت فوق‌العاده مـهم دارد:

•  جاي خالي كتابداروكادرآموزشگاه پر مي‌شود

•      دانش‌آموزان با شركت خود درون كار كتاب وكتابخانـه،احساس مسوليت،تعهد،شخصيت سرفرازي، واعتماد بـه نفس مي‌كنند وروزبه روزبه امرهمكاري با ديگران وهمگامي درامور دلگرم مي‌شوند.

درآموزشگاه‌هايي كه معلم وكارمند که تا حدرفع نيازوجود دارد ضروري هست كه يك ياچند نفربه نسبت نيازمسووليت اداره كتابخانـه را بـه عهده گيرند ودرعين حال ازشركت گسترده دانش‌آموزان مستعد وخوش‌ذوق درامركتابخانـه غافل نباشند.

 كتابداركتابخانـه آموزشگاهي بهتراست ازمعلمي و ازدانش وفنون آن وازروان‌شناسي تدريس ويادگيري وبرنامـه‌ريزي درسي و آموزشي كم وبيش آگاهي داشته باشد ودانش وآگاهي خود را دراين زمينـه پيوسته گسترش دهد.افزون برداشتن تخصص كتابداري با گذراندن دوره‌هاي جديد كتابداري وانجام مطالعات لازم وعمل كتابداري پيوسته تجربه وتخصص لازم را كسب كند(مجيدي،60، 1378).

 

تغييرات وظايف كتابداران بـه دليل درگيري كتابخانـه آموزشگاهي دربرنامـه آموزشي هست .نقش كتابدارمدرسه فراترازسازماندهي و نگهداري مجموعه مواد هست ومسوليت او شامل سه وظيفه كلي است:

1.وظايف اداري

2.وظايف آموزشي

3.وظايف فني.

برنامـه‌ريزي كلي براي برنامـه‌هاي كتابخانـه و تكميل برنامـه؛

 

طراحي و برنامـه‌ريزي براي مكان كتابخانـه و تجهيزات و نيزمرتب كردن اثاثيه و تجهيزات كتابخانـه؛

 

برنامـه‌ريزي براي آموزش كمك كتابداران (معلمان يا دانش‌آموزان)


تهيه جدول زماني براي استفاده كلاس‌ها ويا گروه‌ها ازكتابخانـه؛

 

فعاليت جهت جذب كمك‌هاي مالي وسازماندهي بودجه كتابخانـه ؛

 

سازماندهي و تقسيم كاركاركنان كتابخانـه؛

 

آماده كردن گزارش‌هاي آماري ،مالي وپيشرفت كاركتابخانـه؛

 

شركت درارزيابي و تكميل برنامـه كتابخانـه كه بـه صورت جداگانـه توسط مديرمدرسه تدوين مي‌شود؛

 

ارزيابي ازخدمات ،برنامـه ،مواد،نيازهاي دانش‌آموزان ،نيازدهي معلمان ونيازهاي نظام آموزشي

 

آشنا شدن با تمام جنبه‌هاي برنامـه‌هاي آموزشي نظيررشته‌هاي درسي،كتاب‌هاي درسي،راهنماها ،منابع اصلي ،طرح‌هاي آموزشي وغيره؛

 

برنامـه‌ريزي فعالانـه با فرد فرد معلمان و گروه‌هاي درسي؛

 

آشناشدن با نيازهاي فردي،تمايلات وعلايق و توانايي‌هاي دانش‌آموزان و معلمين؛

 

شركت دربرنامـه‌هاي كلاسي بـه منظوراطلاع يافتن ازنيازها ،علايق وتوانايي‌هاي كلاس‌ها؛

 

شركت درگروه‌هاي آموزشي و گردهم‌آيي‌ها؛

 

انتخاب ،سفارش،آماده‌سازي،سازماندهي ورده‌بندي كتب‌ها وگردش موادكتابخانـه؛

 

ثبت دقيق مواد كتابخانـه بـه صورت آمار؛

 

وجين كتاب‌هاي كتابخانـه؛

 

رفتاركتابدارمدرسه باعث مي‌شود که تا دانش‌آموزان دنياي جذاب كتاب‌ها را جستجو كرده و لذت خواندن را درك كنند.

 

فعاليت‌هاي زير مي‌تواندكتابداررا درايفاي چنين نقشي موفق كند.

 

1.تشويق دانش‌آموزان بـه خواندن يك كتاب درون كلاس درس؛

2.تشويق دانش‌آموزان بـه دانستن اينكه چرا نويسنده‌اي يك اثر ادبي را خلق مي‌كند؛

.تشويق دانش‌آموزان بـه ساختن تصويري ذهني از نويسنده يك اثر بـه عنوان شخصيتي ويژه؛

4.تشويق دانش‌آموزان بـه توجه و درك عميق يك اثر ادبي با نظر،گوش كردن وخواندن؛

5.تشويق دانش‌آموزان بـه گسترش دانش و آگاهي خود با جستجو درزمينـه‌هاي گوناگون؛

6. تشويق دانش‌آموزان.به خواندن ديگر آثار نويسنده‌هايي كه يكي ازكتب‌هايش دركلاس خوانده شده‌است؛

 7.تشويق دانش‌آموزان بـه خواندن اثري هم مفهوم با كتابي كه درون كلاس درس خوانده شده‌است؛

8. تشويق دانش‌آموزان بـه خواندن آثار گوناگون ادبي درون سبك‌هاي مختلف؛

9. آشنا كردن دانش‌آموزان با بخش‌هاي گوناگون كتاب مانند صفحه عنوان،فهرست مندرجات،تصاوير، نمايه،جداول،كتابنامـه و...

 

گذشته ازكتابدارمتخصص افراد ديگري نيزمي‌توانند دركا‌رهاي كتابخانـه كمك كنند مانند معاونان مدرسه،معلمان علاقه‌مندي كه تمايل بـه افزايش ساعت كارخود دارند،دانش‌آموزان علاقه‌مند و اولياي داوطلب(باب‌الحوائجي،28-25، 1379)

 

 علاوه برشرايط لازم كتابداري ، داشتن معلومات لازم درزمينـه روانشناسي كودك وعشق و علاقه بـه بچه‌ها ودارا بودن شخصيتي كه بتواند انضباط را درآنان برقراركند ضرورت دارد. اصولابادارابودن همـه اين خصوصيات زن‌ها بهترازمردان مي‌توانندازعهده انجام اين وظايف برآيند. كتابداران اين قسمت بايد متوجه باشند كه كودكان را بتدريج آماده استفاده ازقسمت‌هاي ديگركتابخانـه نمايند بطوريكه بعد ازرسيدن بـه سن مقرربتوانند بدون هيچ‌گونـه ناراحتي ازمنابع موجود درقسمت‌هاي ديگركتابخانـه استفاده كنند (مظاهري تهراني،25، 1348)

 

نقش آموزش وپرورش

امروزه نقش كتابخانـه هاي آموزشگاهي ، گسترش مفهوم آموزش و ايجاد انگيزه درون دانش آموزان براي مطالعه و تحقيق هست .. و از آنجا كه ذهن فعال دانش آموز سوالاتي مطرح مي كند كه كتابهاي درسي قادر بـه پاسخگويي بـه آنـها نيستند ، بنابراين نياز به  كتابخانـه هاي آموزشگاهي غني و استاندارد يك ضرورت اساسي است.

تفكر خلاق زاييده و محصول آموزش و پرورش خلاق و پويا هست و براي رسيدن بـه اين مـهم وجود يك كتابخانـه آموزشگاهي استاندارد و پويا درون هر واحد آموزشي ضروري هست .

درشرايط حاضر، وظيفه آموزش وپرورش صرفا بـه پايان رساندن محتواي درسي سالانـه نيست وديگرنمي توان کودک ونوجوان را بـه چند کتاب درسي محدود کرد. ذهن جستجوگر دانش آموز، پاسخ بـه پرسشـهاي بي شماري کـه پيشرفت حيرت انگيزدانش، اکتشافات، اختراعات وتحولات فرهنگي واجتماعي امروزبراي او بـه وجود مي آورد را ازمعلم و مدرسه مي خواهد. برآوردن اين نيازدسترسي بـه منابع، کتاب وخدمات کتابخانـه آموزشگاهي را ايجاب مي کند. تنـها بـه کمک کتابهاي آموزشي وتربيتي مناسب ومتنوع مي توان محدوديتهاي آموزش وپرورش را شکست. وابستگي شديد بـه کتابهاي درسي واستفاده صرف ازحافظه دانش آموزان دليلي برعدم اعتماد بـه نفس معلم است. معملي کـه ازبهره گيري منابع کتابخانـه‌اي دوري مي جويد، بيم دارد کـه مطالعه کتابهاي غيردرسي پرسش‌هايي را درذهن دانش‌آموزپيش آورد کـه ازحيطه معلومات اوخارج است. اگرشيوه آموزش وپرورش يک بعدي باشد دانش‌آموزفقط مي آموزد ولي قدرت آن را ندارد کـه به تنـهايي تحقيق کند.معلمي کـه دانش آموزرا براي پاسخ بـه پرسشـها يا گسترش آگاهي‌هايش، مانند يک راهنما بـه کتابخانـه هدايت مي کند،سبب مي شود کـه دانش آموزبه تحقيق، تنظيم مقاله يا تهيه مطالبي درزمينـه‌اي خاص بپردازد وبه درون کتاب‌هاي مختلف پرورشي و آموزشي راه يابد.

معلم نبايد سعي کند کـه درمطالعه بـه تمام دانش آموزان يک روش را تحميل کند يا درمراحل نخست فرا گرفتن آنان را دلسرد کند.هنگامي کـه روش تدريس منحصربه تعيين وظايف و شنيدن محفوظات نباشد راهنمايي دانش‌آموزبه مطالعه بـه صورت يکي ازمسئوليتهاي شخصي معلم درخواهد آمد. درواقع مطالعه بايد بـه عنوان قسمت اصلي تدريس درآيد. بدين ترتيب يک برنامـه مطالعاتي، براي استفاده ازمواد آموزشي،تربيتي ازجمله کتاب،نشريات، نواروغيره جايگاه ونقش اساسي درآموزشگاه دارد. اگرمعلمان تکاليف درسي را با کار کتابخانـه تطبيق دهند ودانش آموزان را تشويق بـه استفاده ازکتابخانـه کنند کتابخانـه ازشکل انبارکتاب بودن درون مي آيد. روشـهاي مختلف تدريس، درواقع شيوه‌ها وشگردهاي گوناگوني هستند کـه معلم براي رساندن اطلاعات بـه دانش آموزان بـه کارمي گيرد. درروش‌هاي مختلف فعال تدريس مانند پرسشي،مباحثه،علمي وتجربي،عمليات آزمايشگاهي وبازيابي فکري عمل اطلاع رساني انجام مي شود. اگرمعلم ازمنابع کتابخانـه‌اي بـه عنوان منابع اطلاعاتي استفاده کند ودررساندن اطلاعات بـه دانش آموزان نقش رهبري را ايفا کند، مجموعه اطلاعات گردآوري شده درذهن دانش‌آموزبا يکديگرمرتبط مي شوند درنتيجه دانش‌آموز تحت تاثيرمجموعه‌اي وسيع از اطلاعات بـه دانايي ونگرش مثبت وبه تبع آن دست بـه کنش ودانش‌ورزي مي زند. اصولا ارتباط تدريس ويادگيري زماني مشخص مي شود کـه مفهوم يادگيري را بـه عنوان مجموعه اي ازاطلاعات وآگاهي‌ها درنظر آوريم. يکي ازمشکلات اساسي معلمان اين هست که فرصت کافي براي پيدا عناوين کتابهاي مناسب درزمينـه‌هاي تدريس خود يا براي مطالعه آزاد ندارند. ازآنجايي کـه کم ساعتهاي تدريس درشرايط فعلي براي نظام آموزش وپرورش مشکل آفرين است،علمي‌ترين راه ايجاد بانک اطلاعاتي، مشتمل برکتابهاي مناسب ومرتبط با برنامـه درسي ويا همـه زمينـه‌هاي موضوعي مربوط بـه دروس ونيزعلايق دانش آموزان است. اين امرازطريق مشاوره با مراجع ونـهادهاي رسمي کـه به بررسي، داوري وانتخاب کتابهاي آموزشي و تربيتي مي پردازند مي تواند انجام شود و با اين ديدگاه دبيرخانـه سامان بخشي کتابهاي آموزشي مستقر دردفترانتشارات کمک آموزشي ازسال 1379 با برگزاري چندين دوره جشنواره هاي کتابهاي آموزشي رشد، کتابهاي آموزشي وتربيتي مناسب ومرتبط با برنامـه‌هاي درسي را شناسايي وضمن تشويق پديد آورندگان آن ازطرق مختلف ازجمله لوح فشرده بانک اطلاعات توصيفي بيشتراز4000 کتاب آموزشي مفيد،کتابنامـه‌هاي رشد، پايان كتاب‌هاي درسي وياسايت سامان كتاب( معرفي آثاربرتردرهرحوزه آموزشي پرداخته است).(رون،1385)

 

بررسي وضعيت كمي و كيفي كتابخانـه هاي مدارس

 

احتمالاً شايد هم شنيده ايد درمواردي خانم معلمي بـه خاطراين كه نزديك بازنشستگي هست يا درون چند ماه آينده مرخصي زايمان دارد مسئول كتابخانـه شده است. آقا معلمي كه منع التدريس است، كهولت سن دارد، مريض هست يا بـه هردليلي توان اداره كلاس را ندارد، مسئول كتابخانـه آموزشگاه مي شود. درآموزش وپرورش روال براين هست اگركتابدارمتخصصي استخدام شده باشد ودرزمينـه‌هاي ديگرتوانايي تدريس داشته باشد،به خاطرحقوق ومزاياي پايين كتابدار(چون 36) ساعت موظف دارد ونيزارتقاء شغلي تعلق نمي گيرد) يا بي توجهي ساير همكاران يا نبود امكانات وتجهيزات كافي، ترجيح مي دهد كه تدريس كند.

درطول سال درمورد كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي وتلاش براي ايجاد عادت مطالعه مادام العمر دردانش آموزان، اخبارگوناگون ومقطعي ازمسئولين مي شنويم. عده‌اي ازسرانـه پايين كتاب و تلاش براي افزايش آن خبرمي دهند،عده‌اي بـه برپايي نمايشگاه‌هاي كتاب درسراسركشور اشاره مي‌كنند،عده‌اي بـه افزايش سرانـه پرورشي مدارس كه سرانـه كتابخانـه بخشي ازآن هست تأكيد دارند،نـهايتاً اين كه هركدام بـه زعم خويش نسخه‌اي براي كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي تجويز مي نمايند.

به نظرمي‌رسد كه اكثراً با اين عقيده موافق هستيد ومشاهده كرده‌ايد كه بخش كثيري ازدانش آموزان فارغ التحصيل ما امروزه بـه غيرازمطالعه كتاب‌هاي تستي ومنابع كنكور(به ويژه درون مقطع دبيرستان وپيش دانشگاهي) بـه تعداد انگشت شماربا كتاب‌هاي ديگرآشنا هستند. يا شيوه استفاده ازكتابخانـه،سازماندهي دانش درون كتابخانـه ،سازماندهي كتاب‌هاي مرجع،ابزارهاي كمكي استفاده ازمنابع دانش، بانك‌هاي اطلاعاتي،روش جستجوي موثر،روش تحقيق بـه شيوه علمي آشنايي ندارند. بـه طوري كه وقتي وارد دانشگاه مي شوند دراستفاده ازمنابع دانش جهت رفع نيازهاي علمي خود ناتوانند.

كمترآموزشگاهي را پيدا مي كنيد كه درهنگام طراحي وساخت فضايي بـه عنوان كتابخانـه براي آن درنظرگرفته شده باشد.اكثراً فضاي كتابخانـه بـه صورت مشترك براي امورديگرنيزاستفاده مي شود. درآموزش وپرورش كوچكترين امور،حتي امورخدماتي، داراي پست ومعيار مشخص ومتولي وكارشناس است، اما كتابخانـه...

همان طوركه ذكرشد كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي درگيرمشكلات متعددي هستند كه موجب شده هست نقش آنـها كمرنگ شود ودرعمل بدون كارآيي باشند.راستي اين مشكلات ازكجا ناشي مي شود؟براي رفع اين مشكلات چه راه حلي مناسب است؟ ازكجا شروع كنيم؟ مسئولان، مدير، معلم، دانش آموزهركدام چه نقش ووظيفه‌اي دراين زمينـه دارند؟

دراين مقاله سعي شده هست ضمن معرفي اركان كتابخانـه و بيان مختصر برخي فعاليت هاي تخصصي كه درون هر كدام صورت مي گيرد و مقايسه وضعيت موجود كتابخانـه هاي آموزشگاهي با آن، راه حل هاي پيشنـهادي براي رفع مشكلات نيزارائه گردد. اميد كه مسئولين دلسوزبه اين مـهم توجه نموده وبه صورت ريشـه‌اي درجهت توسعه كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي كه يكي اززيرساخت‌هاي مـهم علمي كشوراست، گام بردارند.

كتابخانـه داراي چهارركن زيراست كه فراهم نبودن هركدام ازآنـها موجب مي شود كه اين نـهاد اجتماعي عملكرد ناقص داشته باشد.

هرساله نمايشگاه‌هايي درزمينـه كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي برگزارمي شود، اما دراختياريكي دو ناشرقراردارد،معلمان ودانش آموزان بـه رغم درصد بالاي تخفيف (30درصد) قدرت خريد آن را ندارند و يا اين كه محتواي كتب را متناسب با نيازخود نمي دانند. مي توان گفت كه قسمت عمده‌اي ازعناوين تكراري هستند واگربراي مدارس خريداري شوند ويا با تخفيف (70درصدي) كه آموزش و پرورش بـه عنوان سوبسيد درنظرمي گرفت، بـه كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي تزريق شوند. درواقع كارچندان مفيد صورت نگرفته است، چون ميزان توجه بـه معيارهاي كيفي بسياركم هست وهزينـه كارآيي وهزينـه- سودمندي يا اثربخشي مدنظرقرارنمي گيرد.

 

پيشنـهادات:

1- با توجه بـه اين كه قانون جامعي درمورد كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي وجود ندارد، تدوين قانون متناسب با معيارها وانتظارات ازكتابخانـه‌هاي آموزشگاهي ضروري بـه نظرمي رسد.

2- هم مجلس محترم شوراي اسلامي وهم وزارت محترم آموزش وپرورش بهتراست از متخصصان رشته كتابداري واطلاع رساني درتدوين قانون، آيين نامـه‌ها ومقررات مربوط بـه اموركتابخانـه‌هاي آموزشگاهي استفاده نمايند که تا موفقيت‌هاي بهتري حاصل شود. بايد بپذيريم كه امروزه كوچكترين كارها نيزنيازمند متخصص هست چه برسد بـه كنترل دانش بشري.

3- علاوه بربهره گيري ازمشاوران كتابداري واطلاع رساني براي تصويب قانون مربوط بـه كتابخانـه‌ها،ايجاد واحد مستقلي كه صرفا بـه اموركتابخانـه‌ها بپردازد دروزارت آموزش و پرورش ضروري بـه نظرمي رسد.

4- جهت اداره دفتراموركتابخانـه‌هاي آموزشگاهي درسطح وزارتخانـه ازافراد داراي مدرك دكتري كتابداري ونيزدرسطح سازمان‌ها ازفوق ليسانس ودرسطح ادارات ازليسانس رشته مذكوراستفاده گردد.

5- بـه ضرورت كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي همانند سايرامورومتناسب با قانون مصوب شده نگريسته شود ودرسطح فوق ديپلم كتابدارلازم استخدام گردد. درضمن افرادي نيزكه درحال حاضرداراي مدرك كتابداري نيستند،اما علاقه‌مند هستند (مثل مربيان پرورشي) طي آموزش هاي ضمن خدمت پيوسته آموزش‌هاي لازم داده شوند.

6- وضعيت حقوق ومزاياي كتابداران مدارس همانند سايرمشاغل درنظرگرفته شود وجزو گروه آموزشي قرارگيرند، نـه اداري. بايد باوركرد كه كتابدارمي تواند درزمينـه آموزش بـه دانش آموزان،ازطريق فراهم نمودن منابع ونيزآموزش روش تحقيق ومـهارت‌هاي اطلاع يابي تأثيربسزايي دريادگيري دانش آموزان وايجاد عادت بـه مطالعه داشته باشد.

7- ارزيابي كيفي كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي بـه صورت مداوم وعلمي وتحت نظارت واحد مشخص دروزارت آموزش وپرورش انجام شود.

8- نتايج سرمايه گذاري درزمينـه كتاب وكتابخانـه‌هاي آموزشگاهي بـه صورت بلندمدت بروز خواهد كرد. ازاين رواختصاص بودجه دراين مورد جاي نگراني نيست،چون دربلندمدت مي توان بـه موفقيت آينده سازان كشوراميدوار شد.

9- مطالعه درجامعه امري هست كه ازنـهاد خانواده بايد شروع شود، درمدارس استمراريابد و با استمرارسبب نـهادينـه شدن فرهنگ مطالعه دربطن جامعه شود.اين عوامل سبب توسعه پايدار درجامعه مي گردد. ازاين رونگاه بـه كتابخانـه‌ها بايد جدي وعميق دنبال شود.

 

الف) 1- هر كتابخانـه بـه گروه خاصي ازجامعه خدمات ارائه مي كند. 2-حجم انتشارات بـه صورت تصاعدي افزايش مي يابد. 3-تنوع مواد حاوي اطلاعات ازنظرشكل ظاهري ونحوه استفاده زياد شده است. 4-هر كتابخانـه ازنظرمكان و فضا داراي محدوديت‌هايي است. 5-بودجه‌اي كه هركتابخانـه دراختياردارد محدود هست وبايد با توجه بـه نيازهاي اساسي استفاده كنندگان تخصيص يابد، بـه دلايل فوق گزينش صورت مي گيرد. فرد يا افرادي كه مسئوليت گزينش مواد كتابخانـه را بـه عهده مي گيرند، لازم هست از توانايي‌هاي لازم برخوردارباشند. اصول گزينش را بـه كار گيرند، توانايي ارزيابي منابع مختلف را داشته باشند وقادربه ارزيابي مجموعه كتابخانـه خود باشند ونيازهاي اطلاعاتي ونيزرفتاراطلاع يابي جامعه‌اي كه كتابخانـه بـه آن خدمات ارائه مي كند،را شناسايي كنند.

ب) گردآوري منابع كتابخانـه بعد ازگزينش صورت مي گيرد. بـه اين معني كه كتابدارپس از انتخاب منابعي كه لازم هست براي كتابخانـه تهيه شود، مي تواند ازراه خريد،مبادله،اهداء اقدام بـه دسترس پذيري آن‌ها براي جامعه كتابخانـه خود نمايد. بديهي هست كه اين كارداراي مراحل اداري مختلفي هست ولازم هست يك فرايند منطقي براي آن درنظرگرفته شود. فرآيندي كه حداقل هزينـه، وقت وانرژي را دربرگيرد ودرعين حال اه گردآوري نيزتحقق يابد. دراين راستا كتابداران علاوه برروش‌هاي سنتي تهيه كتاب بايد متناسب با پيشرفت فناوري وتنوع مواد كتابخانـه استفاده ازامكانات روز آمد را نيزمدنظر داشته باشند.

 

نظم و سازمان دانش:

دو فعاليت عمده كه بـه منظورسازماندهي دانش ومنظم كردن منابع ومواد كتابخانـه‌اي صورت مي گيرد،عبارتند از: الف) فهرست نويسي ب)رده بندي. اين دوفعاليت حاصل تكامل تلاش‌اي بسياري هست كه درطول تاريخ كتابداران براي كنترل ونظم دانش انجام داده‌اند وامروزه كه ما درهزاره سوم قرارگرفته‌ايم اين دو فعاليت بـه شكل استاندارد ومورد قبول تقريبا درون تمام دنيا انجام مي شود.

كتابداران متخصص علاوه برگذراندن واحدهاي متعدد علمي درزمينـه فهرست نويسي ورده بندي و كارورزي دركتابخانـه‌هاومراكزاطلاع رساني درزمان تحصيلات دانشگاهي، لازم هست درزمان فعاليت رسمي خود درون كتابخانـه،دستنامـه‌ها ومنابع مرجع لازم براي فهرست نويسي ورده بندي مانند فهرست مستند مشاهير، سرعنوان‌هاي موضوعي و گسترش‌هاي آن، راهنماي رده بندي، كتابشناسي ملي و... ونيزنرم افزارهاي كتابخانـه‌اي را دراختيارداشته باشند که تا بتوانند بـه شيوه علمي كتابخانـه را منظم نمايند.

 

دانش گستري:

 

توجه بـه دانش گستري موجب مي شود كه اه كتابخانـه تحقق يابد. درون واقع اگركتابخانـه داراي مجموعه غني ازمنابع باشد ونظم وترتيب آن هم بي عيب ونقص باشد،اما براي استفاده بـه كارگرفته نشود، سودي نخواهد داشت.

 

وضعيت موجود

وضعيت كنوني كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي براساس بررسي‌هاي سطحي و اندكي كه صورت گرفته است،نيز شواهد موجود مدارس ازنزديك بـه هيچ وجه درحد استانداردهاي اين حرفه نيست.به عبارت ديگراگرچه نتيجه برخي پژوهش‌ها با خوش بيني آمارهايي اعلام كرده‌اند،اما واقعيت چيز ديگري را بيان مي كند.

همان‌طوركه قبلا درمقدمـه اشاره شد، كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي ازنظر ركن سازمان ومديريت تقريبا درحد صفرهستند. دركدام مجوزوآگهي استخدامي شما مشاهده كرده‌ايد كه اقدام بـه استخدام كتابدارآموزش ديده ومتخصص شده باشد؟ افرادي هم كه قبلا معلم بوده ووارد رشته كتابداري واطلاع رساني شده‌اند با توجه بـه شرايطي كه درمقدمـه اشاره شد، ازتصدي اين پست خودداري مي كنند.

دركدام نقشـه وپلان ساختمان آموزشي شما مكان ازپيش تعيين شده براي كتابخانـه آموزشگاهي مشاهده مي كنيد؟ ادعا نداريم كه اصلا وجود ندارد، اما يقين داريم كه درصد آن، آن قدراندك هست كه مي توان ازآن چشم پوشيد.

با كدام سهم ازسرانـه پرورشي (حداكثر10درصد مجاز است) مي توان هم براي كتابخانـه آموزشگاهي ميزوقفسه وصندلي استاندارد خريداري كرد و هم بـه فكرتهيه كتاب بود؟ اگرخوشبين باشيم كه بودجه بـه اندازه كافي هم وجود داشته باشد، كدام كتابدارمتخصص طبق اصول فني نيازها را شناسايي واقدام بـه گزينش وگردآوري، سازماندهي ودانش گستري نمايد؟(روزنامـه کیـهان،1386)

 

 

وضعیت کتابخانـه های آموزشگاهی کشور:

آنچه دربدوامربه ذهن متبادرمـی شود آن هست که گفته شود کتابخانـه‌های آموزشگاهی ما درون وضعیت نامطلوبی بـه سرمـی برند چرا کـه نتایج حاصل ازتحقیقات وپژوهشـهای پژوهشگران و محققین پیرامون این مسئله کاملا آشکار است.

وجود مشکلات کتابخانـه‌های آموزشگاهی را مـی توان اینگونـه دسته بندی كرد:

1- امکانات وتجهیزات موجود درکتابخانـه‌های آموزشگاهی کشوربا استانداردهای جهانی فاصله زیـاد دارد.

2- اکثرمدارس و آموزشگاههای کشورفاقد کتابخانـه بـه معنای واقعی آن مـی باشند.

3- مجموعه کتابخانـه های موجود درون کشورروزآمد نبوده ومتناسب با نیـازهای دانش آموزان نیست.

4- کمبود نیروی متخصص کتابداری ازجمله مسائلی هست که کتابخانـه‌های آموزشگاهی کشور ازآن رنج مـی برند.

5- بین فضای مطالعاتی ، مجموعه کتابخانـه وتعداد دانش آموزان تناسبی وجود ندارد.

6- سرانـه خرید منابع اطلاعاتی به منظور کتابخانـه‌های آموزشگاهی چندان رضایت بخش نمـی باشد.

7- خرید کتاب براساس اصول مجموعه سازی حرفه کتابداری صورت نمـی گیرد.

دراین مـیان حتما به مسایلی همچون عدم شناخت جایگاه کتابخانـه‌های آموزشگاهی ازسوی اولیـاء ومربیـان،عدم تشویق دراستفاده ازکتابخانـه و ... نیزمزید برعلت مـی شوند که تا چنین کتابخانـه‌هایی نتوانند بـه معنای واقعی ابراز هویت کنند.

با توجه بـه موارد یـاد شده ضرورت وجودی سه عامل اساسی کاملا مشـهود هست که دراینجا بـه اختصاربه آنـها اشاره مـی شود:

الف: نبود منابع اطلاعاتی روزآمد

وجود منابع اطلاعاتی مفید ومناسب ازجمله مسایلی هست که حتما هنگام مجموعه سازی کتابخانـه‌های آموزشگاهی بدان توجه داشت. متاسفانـه درحال حاضرمجموعه بسیـاری از کتابخانـه‌ها نـه تنـها بـه روی باشد بلکه بـه دلیل گذشت زمان روبه فرسودگی گذاشته‌اند. از سوی دیگربه دلیل عدم رعایت اصول فراهم آوری منابع مورد نیـاز،سو گیری وگرایش بـه تهیـه منابع یک یـا چند موضوع کاملا مشـهود بوده واین درحالی هست که تهیـه وتامـین منابع کتابخانـه حتما متناسب با شرائط گروه‌های سنی و پایـه‌های مختلف تحصیلی صورت گیرد. درون این خصوص حتما به نکات ذیل توجه شود:

1- تهیـه وتامـین منابع کتابخانـه‌ها حتما براساس یک خط مشی مدون وبا توجه بـه نیـازهای اطلاعاتی دانش آموزان صورت پذیرد.

2- هنگام تهیـه وتامـین منابع کتابخانـه‌ای ، قوت و ضعف موضوعات موجود شناسایی و از سوگیری وگرایش بـه سمت یک یـا چند موضوع خاص جلوگیری شود.

3- کیفیت منابع اطلاعاتی از لحاظ محتوایی بر کمـیت آنـها ارجحیت داشته و نباید صرف داشتن تعداد زیـاد مجموعه مورد توجه باشد.

4- سرانـه خرید کتاب درآغازهرسال تحصیلی بـه صورت جداگانـه تعریف ودراختیـار مدارس وآموزشگاهها قرارگیرد که تا آنان خود بتوانند نیـازهای اطلاعاتی دانش آموزان را فراهم سازند.

5- به منظور خرید منابع مورد نیـاز کمـیته خرید تشکیل شود اما تصمـیم گیری نـهایی بـه عهده کتابدارگذاشته شود.

 

 

 

ب: کمبود نیروی متخصص کتابداری

کمبود نیروی انسانی متخصص نیزازجمله مشکلاتی هست که وجود آن درکتابخانـه‌های آموزشگاهی کاملا" محسوس مـی باشد. درموارد متعدد مشاهده شده هست که درکتابخانـه‌های مدارس ازافرادی بـه عنوان کتابداراستفاده مـی شود کـه درمرزبازنشستگی بوده ویـا بنا بـه دلائلی بـه غیرازعلاقه وتخصص بـه این سمت گمارده شده‌اند کـه بدون تردید نـه تنـها پویـایی فعالیتهای کتابخانـه‌ای را بـه همراه ندارد بلکه ممکن هست نتیجه معنیزداشته باشد. حتما درخاطرداشت یک کتابدارعلاوه برتخصص حتما فردی دلسوزوعلاقمند ودرعین حال با شور و نشاط باشد که تا بتواند درون انجام وظیفه خود کـه همانا ایجاد شوق وانگیزه دردانش آموزان بـه منظوربهره گیری ازمنابع کتابخانـه هست موفق باشد.

کتابدارکتابخانـه آموزشگاهی بایدی باشد کـه علاوه برتخصص ویـا حداقل گذراندن دوره‌های کتابداری با عشق وعلاقه بـه کارپرداخته وبا صعه صدروصبروحوصله  نسبت بـه گرایش مطالعاتی دانش آموزان آگاهی یـافته،با معلمان ومربیـان درارتباط بوده و با انتخاب صحیح انواع منابع اطلاعاتی مفید ومناسب راه را به منظور کمک بـه رشد وتعالی فکری دانش آموزان را فراهم سازد.

ج: نبود فضای کتابخانـه ای

سومـین مسئله دررابطه با کتابخانـه‌های آموزشگاهی فضاهای کتابخانـه‌ای هست که آموزشگاههای کشورما ازاین بابت نیزدرفقربه سر مـی برند. شواهد حاکی ازآن هست که دربرخی ازمدارس وجود یک یـا چند قفسه کتاب دراتاق مدیریـا نمازخانـه آموزشگاه بـه عنوان کتابخانـه تلقی شده واین درحالی هست که یک کتابخانـه حتما ازجهات مختلف به منظور انجام فعالیتهای مختلف کتابخانـه‌ای مناسب باشد وشوق و انگیزه لازم را دردانش آموزان برانگیزاند.آنچه حتما درطراحی فضای کتابخانـه‌ای مورد توجه قرار گیرد آن هست که دانش آموزان آن فضا را تحت عنوان کتابخانـه بشناسند ودرطول روزبا مانعی به منظور استفاده مواجه نشوند.

 

 

 

 

 

 

نتیجه گیری :

یک نظام آموزشی درعصرحاضرنیـازمند داشتن کتابخانـه‌هایی پویـاست که تا با فراهم آوردن انواع منابع اطلاعاتی مناسب معلمـین ودانش آموزان را درفرایند یـاددهی ویـادگیری همراهی کنند. ازآنجا کـه درتعلیم وتربیت نوین کتابخانـه‌های آموزشگاهی بـه عنوان یکی ازسه ضلع مثلث آموزش ویـا بـه عبارت دیگرپل ارتباطی بین معلم ودانش‌آموزمـی باشند بنابراین شناخت ضرورت وجودی آنان امری حیـاتی بوده ونادیده گرفتن نقش مفید وسازنده آنـها اثرات سویی برنظام آموزشی خواهد داشت.

عدم تعریف فضای کتابخانـه‌ای، روزآمد نبودن منابع و کمبود نیروی انسانی متخصص از جمله مشکلاتی هست که درحال حاضرکتابخانـه‌های آموزشگاهی با آن مواجه‌اند کـه لازم هست دراین باره تمـهیدات لازم ازسوی دست اندرکاران تعلیم وتربیت کشوراندیشیده شود که تا شاهد پویـایی وشکوفایی هرچه بیشترنظام آموزشی کشورباشیم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع

 

1)ابرامي،هوشنگ. شناختي ازدانش شناسي ،( علوم كتابداري ودانش‌رساني ). تهران : انجمن كتابداران ايران ، 1356 .

 

2)باب‌الحوائجي،فهيمـه.نقش و اهميت كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي و رهنمودهايي براي كتابخانـه‌هاي كودكان .تهران:پژوهشكده تعليم و تربيت ،1379.

3)دائرة المعارف کتابداری واطلاع رسانی.ج2.تهران:سازمان اسناد و کتابخانـه ملی جمـهوری اسلامـی ایران،1385.

 

4)سلطاني،شيفته. خودآموزكتابداري چگونـه كتابخانـه‌اي كوچك بسازيم ؟. تهران : دبيرخانـه هيأت امناي كتابخانـه هاي عمومي كشور،1377 .

 

5)مجيدي،موسي.راهنماي ايجاد و گسترش كتابخانـه‌هاي آموزشگاهي .تهران:سازمان پژوهش و برنامـه‌ريزي آموزشي ،دفتر انتشارات كمك آموزشي ،انتشارات مدرسه ،1378.

                         

6)مظاهري تهراني،ناصر؛ فقيهي،محمدهادي.دانستني‌هاي كتابداري . تهران،1348.

 

7)رون،سید امـیر.(1385)." نقش معلم درون بهره گيري دانش آموزان از کتابهاي آموزشي مفيد و مناسب "

[http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1261777online,available:]
8)روزنامـه کیـهان.(1387)" بررسي وضعيت كمي و كيفي كتابخانـه هاي مدارس قلب اطلاعات و مركز تقويت دانش درون مدرسه"[online,available: http://www.kayhannews.ir/860905/10.htm#other1001]

 


[1]. School Library Resources Centre

[2]. Media Centre     




[انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 11 Aug 2018 06:39:00 +0000



انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه

ساوالان ششم - mosyb48.blogfa.com

در ادامـه با استفاده از جعبه کوئیزنر و انتخاب واحدهای قراردادی ( یک بار واحد، انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه دهم باشد یک بار یکان واحد باشد و یک بار 10 واحد را بـه عنوان واحد انتخاب کنند) و به این وسیله عددی کـه مـهره ها نشان مـی دهد را بـه صورتری و اعشاری بیـان کنند.

فعالیت پیشنـهادی صفحه 25 :

جهت آشنایی دانش آموزان با نمادهای مخلتف ممـیز درون زبان لاتین دانش آموزان ماشین حساب بـه کلاس آورده و سپس معلم از آنـها مـی خواهد کـه به صورت بازی اعداد مختلف اعشاری را روی ماشین حساب نشان دهند .

فعالیت پیشنـهادی صفحه 26 :

موضوع : انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه جمع و تفریق اعشاری

جهت آمادگی دانش آموزان ابتدا معلم با استفاده از همان محور نصب شده روی نیمکت ها از شاگردان مـی خواهد کـه با واحد بندی محور روی نیمکت ابتدا مثال های ساده جمع و تفریق را بـه صورت گروهی بـه وسیله ی ماژیک وایت بورد بـه روی محورها نمایش دهند و پس ازب مـهارت لازم فعالیت کتاب را انجام دهند.

در صورت نیـاز بـه فعالیت بیشتر معلم مـی تواند از شاگردان بخواهد کـه مثال های کتاب را نیز روی محور نصب شده روی نیمکت نمایش دهند.

فعالیت پیشنـهادی صفحه 30 :

با استفاده از ماشین حساب ضرب و تقسیم اعداد اعشاری را اول انجام دهند سپس بـه الگو برسند از طریق حل روی تابلوی کلاس ، ضرب درون 10 درون 100 در1000 صورت نرسیدن بـه الگو تمرینات اضافی داده مـی شود.  ( عقب (چپ) و جلو (راست) رفتن ممـیز درون ضرب(راست) و تقسیم (چپ) )

فعالیت پیشنـهادی صفحه 31 :

انجام نمونـه ها بـه صورت عملی و از طریق انجام فعالیت بـه الگو دست یـابند. انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه ( با استفاده از کاغذ که تا شده)

فعالیت پیشنـهادی صفحه 32 :

با استفاده از کوئیزنر یـا بسته های مقوایی کـه قبلاً درست کرده اند یـا نی های پلاستیکی بـه صورت عملی بین گروه تقسیم کنند و به مفهوم تقسیم عدد صحیح بر عدد صحیح دست یـابند پیش نیـاز تقسیم اعداد اعشاری هست که حتما خوب بفهمند و امتحان تقسیم را انجام مـی دهند بـه صورت نمایشی.

 

 

فعالیت پیشنـهادی صفحه 33 :

آموزش تقسیم اعشاری با استفاده از همان روش صفحه 32 باز واحدها با استفاده از جعبه های کوئیزنر.

فعالیت پیشنـهادی صفحه 36 :

تقسیم یک عدد بر عدد اعشاری

بهترین وسیله محور اعداد هست که مـی توان از نوار کاغذی نصب شده روی نیمکت استفاده کرد. انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه درون پایـان حتما بر این نتیجه برسد کـه مقسوم و مقسوم علیـه درون هر عددی ضرب شوند خارج قسمت تغییر نمـی کند و باقی مانده هم درون همان عدد ضرب مـی شود.

فعالیت پیشنـهادی صفحه 38 :

معرفیرهای مساوی

استفاده از نوار کاغذی کـه به قسمت مساوی تقسیم شده اند مثل بعد همان نوار کاغذی 2 برابر تقسیم مـی شوند و سپس همان نوار بـه تا بـه مفهوم تقسیمر و اعداد اعشاری برسند کـه با تمرین روی تابلو تثبیت مـی شود.

فصل سوم

اندازه گیری طول و زاویـه        

اه :

توانایی اندازه گیری طول و مقایسه دوپاره خط ، درک و ضرورت بکارگیری واحدهای استاندارد، (کیلومتر ، متر ، سانتی متر ،مـیلی متر ، دسی متر) ، درک مفهوم فاصله بین دونقطه ، درک فاصله عمود (خط قائم)

مـهارت

1- توانایی مقایسه طول دوپاره خط با روش های متفاوت (پرگار ، نوار کاغذی و ...)

2- بیـان اندازه طول یک شی بـه صورت تقریبی و یـا بیـان آن بـه صورت یک عدد مخلوط

3- توانایی حدس زدن مناسب طول یک پاره خط

4- توانایی تبدیل واحدهای استاندارد بـه یکدیگر

5- توانایی استفاده از ابزار گونیـا

6- توانایی تعیین فاصله نقطه از خط

7- توانایی رسم ارتفاع نظیر رأس هر مثلث

فعالیت پیشنـهادی صفحه 41 :

1- دانش آموزان با وجب و کتاب درسی و نوار کاغذی قد خودش را اندازه مـی زند.

2- انجام فعالیت کتاب

3- سوال درون ارتباط با این کـه چرا اندازه ها متفاوت هست . ( اندازه های مربوط بـه قد یک دانش آموز)

4- احساس نیـاز بـه یک واحد اندازه گیری استاندارد (یـادآوری و معرفی متر – سانتی متر- مـیلی متر)

5- با واحد استاندارد قد دانش آموزان اندازه گیری شود.

6- با سوالات معلم تبدیل واحدها نیز آموزش داده شود. به منظور مثال یک بار قد دانش آموز بر اساس متر سپس سانتی متر و در نـهایت بر اساس مـیلی متر اندازه گیری مـی شود.

7- بـه هر گروه از دانش آموزان گفته مـی شود کـه نوارهای کاغذی بر اساس یک متر درست کنند ( با چسباندن کاغذها بـه یکدیگر) سپس با خط کش 10 که تا 10 که تا جدا کنند و هر قسمت را یک رنگ بزنند سپس هر قسمت رنگ شده را بـه 10 قسمت مساوی تقسیم کنند و دوباره هر قسمت را بـه ده قسمت کوچکتر تقسیم کنند. با سوالاتی کـه معلم درون هر قسمت مـی کند مفهوم متر و دسی متر ، سانتی متر و مـیلی متر تفهیم مـی شود.

فعالیت پییشنـهادی صفحه 45 :

موضوع : فاصله

انجام یک بازی سرگرم کننده به منظور رسیدن بـه مفهوم مورد نظر

دو دانش آموز درون نقش دو نقطه با یک فاصله معین کلاس قرار مـی گیرند و به وسیله یک ابزار مثل کاموا ، طناب و ... مـی خواهیم فاصله بین درون دانش آموز با این ابزار پر شود. با طرح سوالی از طرف معلم کـه چند بار مـی توانی بـه دوستت بـه صورت مستقیم بررسی ( سوال درون جمع مطرح شود) و به صورت عملی دانش آموزان فاصله بین این دو نفر را با یک خط راست ( با استفاده از کاموا یـا طناب) پر کنند. جواب مـی دهند فقط یک بار

برای تفهیم خط خمـیده و شکسته نیز از یک دیگر (نفر سومـی) مـی خواهیم فاصله بین این دو دانش آموز را هر جوری دلش خواست طی کند.

در پایـان از دانش آموزان سوال مـی شد کـه راحت ترین مسیر و کوتاه ترین فاصله به منظور رسیدن از یک دانش آموز بـه دانش آموز دیگر کدام مسیر بود.

فعالیت پییشنـهادی صفحه 48 :

طراحی یک بازی آموزشی با وسایلی کـه در اختیـار دارید هر نوع زاویـه ای کـه خواستید را نشان دهید. درون محیط پیرامون و کلاس و اندام خودش و وسایل شخصی زاویـه ها را نشان مـی دهد.
چه طوری مـی توانیم این زاویـه هایی را کـه ساخته اید اندازه اش را بزرگتر کنید. (آیـا با بلند طول هر یک از ضلع ها اندازه زاویـه بزرگتر مـی شود یـا با باز و بسته دهانـه ی زاویـه)

فعالیت پییشنـهادی صفحه 51 :

موضوع : انواع روشـهای مقایسه دو زاویـه

1- با استفاده از طبق شفاف و کشیدن دو زاویـه با اندازه های متفاوت روی هر طلق و مقایسه دو زاویـه با هم با قرار دو طلق روی یکدیگر

2- با استفاده از گونیـا و مقایسه زاویـه ها با گونیـا

3- با استفاده از یک زاویـه بـه عنوان واحد اندازه گیری یک زاویـه با دو واحد متفاوت

4- با استفاده از قرار دو زاویـه روی یکدیگر و استفاده از پرگار و کشیدن آن

5- با استفاده از نیم دایره ی ساخت دست و اندازه گیری زاویـه ها بر اساس آن

فعالیت پییشنـهادی صفحه 53 :

با توجه بـه فعالیت های صفحه 51 و پی بردن بـه داشتن یک واحد اندازه گیری به منظور زاویـه درون این صفحه جهت یـادآوری مجموعه سه زاویـه مثلث با که تا زدن سه گوشـه ی مثلث و رسیدن بـه نتیجه بـه طور عملی بـه مفهوم مـی رسد . سپس با استفاده از جدول نظام دار بـه مجموع زوایـای چند ضلعی پی مـی برد.

فعالیت پییشنـهادی صفحه 55 :

تدریس زاویـه متقابل بـه رأس

دو خودکار را طوری روی هم قرار بدهید کـه همدیگر را قطع کند.

یـا درون نوار کاغذی را طوری روی هم بگذارید کـه همدیگر را قطع کند.

حالا مـی خواهیم خصوصیـات این دو خط متقاطع را بیـان کنند. از طریق پرسش و پاسخ چند رأس مـی بینی چند که تا زاویـه ؟آیـا اضلاع حتماً از رأس عبور کرده؟

سپس معلم جمع بندی مـی کند و خصوصیـات دو زاویـه متقابل بـه رأس را مـی گوید.

فصل چهارم

عددهای تقریبی

اه :

-       شناخت دو روش تقریب یعنی قطع و گرد

-       درک مکان مناسب گرد وقطع

-       نمایشر روی محور اعداد

-       تبدیلر بـه اعداد اعشاری و نمایش عدد اعشاری و تقریب آن روی محور

-       از دو روش تقریب کدام روش بـه جواب نزدیک تر است

-       با چه تقریبی بـه پاسخ واقعی نزدیک تر مـی شوید

-       نمایش تصویر تقریب ( گرد ) بـه کمک گوی و محور

-        یـادآوری جدول ارزش مکانی اعداد  وانجام تقریب بـه دو روش روی اعداد اعشاری

-       حل مساله : راهکار : ساده اعداد با تقریب اعداد

-       انجام تقریب بعد از اتمام محاسبات

-       انجام عملیـات های ریـاضی با درنظرگرفتن اولویت ها

فعالیت  پیشنـهادی ص 61   :

تقریب زدن ( قطع )

وسایلی مانند مداد و پاکن و مـیله وگیره و هر وسیله ای کـه دردسترس باشد دراختیـار گروه ها نـهاده تااندازه آنـها را بیـان کنند ( اندازه ها همگی رند نیستند مثلاٌ 3 گیره و مقدار ) بچه ها  متوجه مـی شوند کـه اندازه واقعی وسایل را با این واحدها نمـی توان بیـان کرد

معلم آنـها را هدایت مـی کند کـه همـیشـه از اعداد واقعی نمـی توان استفاده ونیـاز بـه اعداد تقریبی داریم و تقریب را آموزش مـی دهد ( توضیح روش قطع )

فعالیت پیشنـهادی ص 63

نمایشر واعداد اعشاری و تقریب آنـها روی محور اعداد

    ازقبل روی نیمکت شاگردان نوار تقریباٌ پهنی با چسب نصب شده کـه اعداد را با ماژیک نشان مـی دادند کـه قابل پاک شدن بود روی این محور ابتدارها و بعد هم آنـها را بـه اعداد اعشاری بـه کمک تقسیم وعددهای دیگر را هم با ماشین حساب بـه اعداد اعشاری تبدیل نموده روی محور اعداد نشان مـی دهند بعد هم فعالیت کتاب رابررسی وانجام مـیدهند.

فعالیت پیشنـهادی ص 65

استفاده از محور طولی به منظور درک گرد

    نمونـه ای از محور طولی با مضرب های 10 روز تخته رسم نموده بعد گوی هایی با شماره  های مختلف درون بالای محور رسم مـی کنیم کـه با کشیدن فلش ها توسط خود بچه ها گرد را تمرین مـی کنیم بعد هم گروه ها فعالیت کتاب راانجام مـی دهند.

ادامـه فعالیت پیشنـهادی ص 65

فصل چهار  ( تقریب بـه روش گرد )

آموزش روش دوم تقریب یعنی گرد را با نمونـه هایی روی تخته و با تقریب های مختلف مثل کمتر از  1 و 10 و 100 و0 100 و 1/ و 01/ و001/ انجام داده تامتوجه شوند درروش گرد خطای کمتری نسبت بـه قطع داریم

فعالیت پیشنـهادی ص 67

پیدا اعداد تقریبی بـه روش گرد روی محور اعداد

مـی توان قبل ازانجام فعالیت کتاب ازمحور نیمکت بچه ها بهره برد کـه به هر گروه اعدادی داده تااول با گرد حدود عدد را بدست آورند و آن را روی محور نمایش دهند بعد هم فعالیت کتاب

حل مساله پیشنـهادی ص 69

راهکار این مسائل ساده اعداد مساله هست یعنی استفاده از اعداد تقریب بـه جای اعدادری واعشاری

    وقتی عددهای مساله آسان باشد تشخیص راه حل هم ساده تر مـی شود بعد راه حل را با اعداد اصلی انجام و نتیجه را بیـان مـی کنند کـه این هم با نمونـه ای روی تخته وحل آنـها با راهنمایی معلم توسط بچه ها توضیح وبعد هم مراجعه بـه کتاب مـی باشد

فعالیت پیشنـهادی ص 71

نمایش تقریب بـه روش قطع روی محور

    نمایش اعداد تقریبی بـه روش قطع و بعد هم گرد و به این مساله پی ببرند کـه تقریب بـه روش گرد با تقریب اعشار بیشتر بـه عدد نزدیکتر مـی شودکه با مثال هایی روی محور نیمکت بچه ها کار را شروع بعد هم نمونـه های کتاب حل مـی شود یعنی ابتدارهایی را بـه گروه ها داده بعد بـه کمک ماشین حساب عدد اعشاری آن را محاسبه وبا تقریب هر دو روش محل آن را روی محور نشان مـی دهند

فعالیت پیشنـهادی ص 72

انجام تقریب درحاصل عملیـات نـه درون اجزا

    هدف این فعالیت رسیدن بـه اینکه درون انجام محاسبات اگر تقریب را بعد ازانجام عملیـات ریـاضی درون نظر بگیریم یعنی حاصل را تقریب بزنیم بـه جواب اصلی نزدیکتر هست تا اینکه عددهای اجزاء را تقریب سپس محاسبه نماییم .

این فعالیت را هم مـی توان بـه هرگروه درون برگه ای جداگانـه داد که تا هرکدام بـه این نتیجه برسند سپس ارائه داده و بعد هم فعالیت کتاب را انجام دهند.

فعالیت پیشنـهادی ص 75 

فصل 4  هدف این فعالیت :

در تقریب بـه روش گرد بـه پاسخ اصلی نزدیک تر مـی شوند و خطای کمتری دارند

    مـی توان مانند کتاب چندین نمونـه را بـه گروه ها داده که تا با هدایت معلم ، بـه این نتیجه برسند یعنی اعداد را اول قطع و پاسخ را بیـابند بعد هم روش گرد را انجام دهند و....

سرانجام با انجام فعالیت کتاب نتیجه را درون مـی یـابند .

فعالیت پیشنـهادی ص 76

تقریب درپاسخ عملیـات نـه درون اجزاء عملیـات

    تقریب درحاصل عملیـات بـه پاسخ نزدیک تر هست تا تقریب دراجزا کـه همان هدف فعالیت های قبل هم بوده کـه باز تکرار شده

فعالیت پیشنـهادی ص 77

رعایت الویت های ریـاضی

    انجام محاسبات عددی با توجه بـه رعایت الویت ها ( پرانتز – ضرب یـا تقسیم ( هرکدام جلوتر بود ) جمع یـا تفریق – مسیر چپ بـه راست ) بابرگه هایی بـه گروه ها و حل آنـها توسط بچه ها بـه این مـهم مـی رسند کـه برای یـافتن پاسخ محاسبات حتما این الویت ها را رعایت کنند سپس  فعالیت کتاب را انجام مـیدهند.

فصل پنجم

کتاب ششم

موضوع : نسبت و تناسب درصد

در ابتدا به منظور معلمان دانستنی ها را ارائه مـی دهیم.

تفاوت نسبت و  کسر را بداند.

کسر واحد دارد

نسبت واحد ندارد

کسر تقسیم است

تناسب مقایسه بین دو چیز است

دور هر دو (صورت و مخرج) از یک جنس هستند   درون نسبت خیر

کسر را نمـی توان جابجا کرد (صورت و مخرج)        درون نسبت جابجایی وجود دارد

وقتی نسبت ها توالی پیدا کنند (جدول) تناسب نام دارد.

در نسبت ارتباط منطقی (عددی) وجود دارد تناسب نام دارد.

اه فصل 5

1- یـافتن نسبت بین اجزای مختلف یک مجموعه

2- حل مسئله های مربوط بـه تناسب

3-تبدیل نسبت هایری بـه عددی

4-برقراری ارتباط بین نسبت ور ( تفاوت نسبت ور را بفهمد)

5- درک مفهوم تسهیم بـه نسبت ( سهم از کل را بفهمد)

6- تشخیص مقدارهای متناسب و نا متناسب

7- درر خاصیت جابه جایی نداریم درون نسبت داریم

 

 

فعالیت پیشنـهادی صفحه 81

1- ابتدا بـه صورت ملموس نسبت نیمکت ها بـه دانش آموز یـا بر عرا بپرسیم ( نسبت دانش آموز بـه نیمکت 3 بـه 1 است). دانش آموزان بصورت 3 نفری بنشینند.از صفحه ی عنوانی بعنوان ایجاد انگیزه استفاده کنیم.

2- دو دانش آموز 3 مداد داشته باشد 4 دانش آموز 6 که تا الی آخر ( بصورت دست ورزی)

3- از دانش آموزان بخواهیم نسبت هایی کـه دیده اند را بیـان کنند. از مثال های گوناگون پیرامون خودشان مثال هایی زده شود. ( از تصاویر کتاب پنجم هم مـی توان استفاده کرد)

مـی توان از مثال دانش آموز- مداد- کتاب استفاده کرد.

 

 ۱

 

۲

 

۳

 

     

 1 دانش آموز 2 کتاب و 3 مداد ( نسبت های سه تایی)

2 دانش آموز 4 کتاب و 6 مداد

فعالیت پیشنـهادی صفحه ی 82

مثال کتاب به منظور دانش آموزان ملموس نیست

برای این کار حتما نسبت های ملموس مثال زده شود.

با استفاده از خودکار و مدادهای رنگی مثال مـی زنیم سه دانش آموز کـه نشسته اند را انتخاب مـی کنیم بـه حمـید 1 مداد بـه مجید 2 مداد نسبت های حمـید بـه محید چند بـه چند است؟  یک بار هم مجید را 3 خودکار مـی دهیم و سعید را 4 خودکار مـی دهیم حالا مـی پرسیم

نسبت نوشت افزار مجید بـه سعید چند بـه چند است؟

این نسبت ها را بـه طور متوالی افزایش مـی دهیم یعنی حمـید را 2 مداد و مجید را 4 مداد بـه همـین ترتیب که تا آخر

مـی پرسیم حالا کـه حمـید 2 مداد دارد مجید چند مداد دارد؟

باز مـی پرسیم اگر مجید 6 خودکار داشته باشد سعید چند خودکار دارد؟

حالا کـه مجید 6 خودکار دارد سعید حتما چند خودکار داشته باشد؟ 8 خودکار

مدادهای حمـید را بـه 3 تبدیل مـی کنیم و مـی پرسیم حالا مجید حتما چند مداد داشته باشد؟6تا مداد را جلویش مـیگذاریم حالا مـی بینیم نسبت های مداد و خودکار یکی شده است.

حالا مجید درون مقابل 6 مداد 6 خودکار دارد و این نسبت بین هر سه نفر برقرار است.مـی شود 3 و 6 و 8 و جدول زیر را مـی کشیم

 

 

 

3

2

1

6

4

2

 

 

 

 

 

9

6

3

12

8

4

 

مجید = 6   حمـید = 8   سعید =  3

با مقایسه جدول بیـان مـی کند کـه هر عدد درون چه عددی ضرب شده است

بعد بـه مثال های کتاب مراجعه مـی کنیم

در این فعالیت دانش آموز متوجه مـی شود کـه صورت و مخرج یکر درون مخرج یـا درون صورتر دیگری و برعضرب مـی شود که تا به مخرج مشترک یـا صورت مشترک برسد و نسبت ها یکی شود.

پس از اینکه دانش آموز بـه تکنیک رسید کار درون کلاس را انجام مـی دهد. یعنی نسبت ها را درون صورت یـا در  مخرج یکی مـی کند.           =                       =

کار درون کلاس صفحه ی 83 حتما مقایسه کنند نسبت های مساوی تشکیل دهد حتما کیلو گرم را بـه گرم تبدیل کند.

3 =  300 گرم            2 = 2000 گرم =  2 کیلوگرم

                       =                     =

5     500 گرم           3    3000 گرم     3 کیلوگرم

                

      

        

فعالیت پیشنـهادی صفحه ی 95

موضوع : درصد ریـاضیـات مالی ، اه : آشنایی با درصد – محاسبه سود و زیـان – شناخت درصدهای بیشتر از 100

ایجاد ارتباط بینر، درصد، اعداد اعشاری

مقایسه درصدها

معرفی مالیـات ها بر ارزش افزوده

درصد را با ذکر مثال هایی بـه دانش آموزان آموزش مـی دهیم . با استفاده از اطلاعات سال قبل و کتاب حاضر بیـاموزد کـه برای تبدیل نسبت بـه درصد حتما مخرجر را بـه مضرب ده تبدیل نماید و سپس بـه صد تبدیل نماید درون مفهوم درصد از مثال های ساده و کوچک استفاده مـیکنیم مثلا با مضرب های 10،      =     50 %

فصل ششم : آمار و احتمالات

درس یک : جمع آوری و نمایش داده ها

هدف : آشنایی با روش ها جمع آوری ا طلاعات سازماندهی و نمایش داده ها

فعالیت پیشنـهادی صفحه 101

علاوه بر فعالیت کتاب مـی توان این بخش را با موضوعات ذیل شروع نمود.

الف) نام بردن گل مورد علاقه ی خود

ب) نام بردن غذای مورد علاقه ی خود                         

ج) نام بردن ورزش مورد علاقه                              

در ادامـه مـی توان مانند فعالیت کتاب ، بـه دو روش  اطلاعات را جمع آوری نمود ( گسترده پاسخ- محدود پاسخ) بقیـه فعالیت مانند کتاب ادامـه داده شود.

کار درون کلاس :  فعالیت پیشنـهاد ی صفحه 102

فعالیت مطرح شده را یـادآوری و داده ها سازماندهی شود.  نحوه ی چوب خط توضیح داده و چند فعالیت درون این مورد انجام شود.

جدول داده ها روی تابلو رسم  وتوسط دانش آموزان کامل گردد. اطلاعات جدول تحلیل و تفسیر شود. (با سوالات مناسب توسط معلم و دانش آموز مثلا کدام غذا، رنگ یـا .. بیشترین طرف دار را دارد)

بعد اطلاعات دو جدول مقایسه و تفاوت آن ها ارائه شود.

فعالیت پیشنـهادی صفحه 103

ارائه اطلاعات بـه صورت نمودار با چند تمرین و مثال ( با توجه بـه مطالبی کـه تاکنون خوانده اند) بیـان شود. و دانش آموز بـه صورت عملی چند داده را بـه صورت نمودار رسم کند.

درس دوم : نمودار و تغییر نتایج

فعالیت پیشنـهادی صفحه 105

نمودار خط شکسته : مـی توان فعالیت را بـه صورت انفرادی مطرح نمود مثلا هر دانش آموز تعداد دانش آموزان کلاس های اول که تا ششم خود را درون سال های گذشته نوشته و در جدول قرار داده و نمودار خط شکسته آن را رسم کند.

ششم

پنجم

چهارم

سوم

دوم

اول

کلاس پایـه

 

 

 

 

 

 

تعداد دانش آموز

 

( یـا هر مثال دیگر کـه بتوان تغییرات را نشان داد).

معلم چند نمودار خط شکسته از قبیل قیمت اجناس ( طلا و ..) را درون کلاس نمایش و دانش آموزان آن را تحلیل کنند- یـا معلم چند نمونـه از کارت های سلامت دانش آموزان را بـه کلاس بیـاورد.

فعالیت پیشنـهادی صفحه 106

هدف : نمودار تصویری

پیشنـهاد مـی شود معلم جهت آمادگی دانش آموزان ابتدا مثالی با اعداد ساده تر بیـان نماید و نمودار تصویری آن را ارائه و بعد وارد فعالیت کتاب شود. معلم مـی تواند از مثال هایی قبیل :

پنجم

چهارم

سوم

دوم

اول

کلاس

50

10

20

30

20

کتاب های امانتی از کتابخانـه

 

الف) تعداد کتابه های مطالعه شده ، حتی مـی توان اطلاعات را بـه صورتی ارائه نمود کـه دانش آموز آن ها را گرد نماید.

نمودار دایره ای

فعالیت پیشنـهادی صفحه 107

پیشنـهاد مـی گردد معلم محترم مثال هایی به منظور درصد و نیز گرد عدد ( تقریب) بیـان نماید و آن را بـه دایره و سهم بندی دایره مرتبط سازد.

مثلا 62%  را باری بـه مخرج 10 تقریب بزنید.

 

 

ادامـه ی فصل 6

لازم هست معلم نحوه ی تخصیص بخش دایره بـه هر قسمت را به منظور دانش آموز توضیح کامل بدهد.

مثلا دایره را ابتدا بـه دو قسمت 50% درصد تقسیم کند یـا 4 قسمت 25% درصد 3 قسمت حدود 33% و نظیر آن تقسیم و بعد مثال کتاب درون مورد نوع  کتاب ( فعالیت مربوطه ) را انجام دهد. معلم با توجه بـه سطح فراگیران از مثال های دیگر استفاده نماید. از کتاب علوم و نمودارهای دایره ای آن استفاده نماید .( کتاب چهارم علوم، راهنمای علوم پنجم)

تفسیر نمودار دایره ای با توجه سطح رنگ شده هر قسمت درون کلاس تمرین شود.

درس سوم : مفهوم احتمال

فعالیت پیشنـهادی صفحه 111

فعالیت کتاب بـه صورت عملی با آوردن سکه و تاس توسط خود فراگیران انجام شود.

در ادامـه معلم احتمال وقوع پیشامدها و نیز موادی کـه احتمال وقوع ندارند را با ارائه مثال بیـان نماید و از دانش آموزان بخواهد خودشان مثال هایی را ارائه کنند.

فعالیت پیشنـهادی صفحه 112

معلم وقوع احتمال ها را درون یک سطر از بین صفر که تا یک با نماد      مشخص نماید مثلاً فردا مدرسه تعطیل باشد. ( بین صفر که تا یک) 

برایتان امشب مـهمان بیـاید ( "    "   ")

درس چهارم احتمال تجربی و ریـاضی

فعالیت پیشنـهادی صفحه 115

فعالیت مربوطه را انجام دهند ( بهتر هست از مـهره  های یکسان غیر همرنگ، ( لوبیـای سفید و قرمز) استفاده نماید.

کار درون کلاس : پیشنـهاد مـی گردد چرخ دنده توسط فر اگیر ان ساخته شود و به صورت عملی انجام گردد.

در این صفحه و صفحه بعد مـهم این هست که دانش آموز بـه این مفهوم دست یـابد کـه مجموع احتمالات موجود برابر 1 مـی شود.

فعالیت های پیشنـهادی کتاب مناسب هست و همچنین درون صورت نیـاز فعالیت هایی توسط معلم طراحی و اجرا گردد.

فصل 7       

درس اندازه گیری سطح و حجم مقایسه و اندازه گیری سطح

هدف کلی : اندازه گیری سطح و حجم

اه جزیی درس :

1-  شناخت عمـیق تر مفهوم سطح

2- اندازه گیری تقریبی سطح با واحدهای گوناگون و مقایسه ی پاسخ ها

3- معرفی دسی متر مربع

4- شناخت واحدهای استاندارد

5- بـه کارگیری جدول تناسب به منظور تبدیل واحدهای سطح

مـهارت ها

اندازه گیری تقریبی یک سطح با واحدهای گوناگون

تبدیل واحدهای سطح بـه یکدیگر

انتخاب واحد مناسب به منظور سطوح گوناگون

تصور ذهنی درست از واحدهای مختلف سطح

درس دوم:

اه کلی : مساحت اشکال هندسی

اه جزیی : یـادآوری تکنیک های مختلف  به دست آوردن مساحت

محاسبه حجم جسم های سه بعدی

درک مساحت دایره از طریق چند ضلعی

معنی دار فرمول های  محاسبه سطح بـه کمک صفحه شطرنجی

مـهارت : اندازه گیری سطح شکل های هندسی بـه کمک صفحه ی شطرنجی

محاسبه مساحت های جسم های سه بعدی

درس سوم : اه کلی مقایسه و اندازه گیری حجم

اه جزیی : درک مفهوم حجم- اندازه گیری تقریبی حجم با واحدهای گوناگون و مقایسه ی شناخت واحدهای استاندارد- معرفی دسی متر مکعب

مـهارت : اندازه گیری تقریبی حجم با واحدهای گوناگون- انتخاب واحد مناسب به منظور حجم های گوناگون- تصور ذهنی از واحدهای مختلف حجم

درس چهارم : هدف کلی : آشنایی با حجم اشکال هندسی

اه جزئی : تبدیل واحدهای حجم بـه یکدیگر

یـادآوری گنجایش

حل مسئله از طریق تبدیل واحدها

به کارگیری جدول تناسب به منظور تبدیل واحدهای حجم بـه یکدیگر

فصل 7

موضوع اندازه گیری سطح و حجم

فعالیت پیشنـهادی صفحه 121

ابتدا از دو دانش آموز مـی خواهیم کـه طول و عرض کلاس را با قدم های خود اندازه بگیرند

با مثلث هایی کـه مـی سازد سطح مـیز یـا کتاب ریـاضی خود را اندازه مـی گیرد

در پایـان اندازه گیری ها فراگیران بـه این تنیجه رسیدند کـه اندازه ها با واحدهای مختلف یکسان نیستند و نیـاز بـه یک واحد استاندارد احساس مـی گردد.

معرفی واحدهای استاندارد :

فعالیت پیشنـهادی صفحه 122

با استفاده از متر خیـاطی با دسی متر آشنا مـی شوند

هر گروهی یک مقوا مربع شکل همراه بیـاورد و هر ضلع آن را بـه ده قسمت مساوی تقسیم کند و قسمت ها را بـه هم وصل کند تعداد مربع های کوچک تشکیل شده را بشمارد و نتیجه مـی گیرد کـه هر متر مربع -100 دی سی متر مربع است.

فعالیت پیشنـهادی صفحه 123

انتخاب واحد اندازه گیری مناسب به منظور سطح های مختلف

با طراحی یک بازی و با طرح سوال از یک گروه و جواب توسط گروه دیگر مثال سطح پاکن؟

سطح کلاس ؟  مساحت کاغذ

مساحت زمـین های کشاورزی

تمرین : به منظور انجام تمرین دانش آموزان نمونـه های مختلفی از اشکال را بـه کلاس بیـاورند و با یک واحد قرار دادی آن ها را اندازه بگیرند.

درس دوم : موضوع مساحت اشکال هندسی

فعالیت پیشنـهادی صفحه 125

مساحت شکل های مختلف را درون صفحه ی شطرنجی بدست آورد مثال مساحت یک مربع چند مربع واحد هست یـا یک مـیز و نیمکت چند که تا از موزائیک های کلاس را پوشانده

فعالیت پیشنـهادی صفحه 126

با کشیدن شکل یک دایره و رسم شعاع های دایره و تشکیل مثلث درون دایره درون حیـاط مدرسه یـا کلاس اندازه ی ضلع و ارتفاع آن را با متر خیـاطی با تقریب کمتر از 1/0 و با واحد سانتی متر اندازه بگیرد و مساحت دایره را بدست آورد.

آوردن اجسام مکعب شکل بـه کلاس و شناسایی سطح ( وجه) 6 وجهی یـا 4 وجهی و اندازه گیری سطوح با خط کش ، مشخص سطوح برابر درون مکعب و از فراگیران بخواهیم کـه سطوح برابر را یک رنگ بزنید.

فعالیت پیشنـهادی صفحه  130

حل مسئله : حذف حالت های نامطلوب : جدول نظام دار

حل مسئله با روش آزمایش و حذف حالت نامطلوب انجام شود

مثال حاصل جمع دو عدد 9 و حاصل ضرب آن ها 20 شد آن دو عدد را پیدا کنید؟

درس سوم

مقایسه و اندازه گیری حجم

فعالیت پیشنـهادی صفحه 131 :

هر گروه یک پارچ شیشـه ای بـه کلاس بیـاورند و دو قطعه سنگ غیر همسان و هر کدام از این سنگ را بـه نخ بسته و در پارچ فرو ببرند و بعد مقدار آب بالا آمده را با ماژیک علامت بزنند و بعد سنگ بعدی و نتیجه را بنویسند.

فعالیت پیشنـهادی صفحه 132 :

فعالیت : اندازه گیری حجم با واحدهای مختلف و پی بردن بـه اینکه هر چه واحد اندازه گیری کوچکتر باشد بـه جواب دقیق نزدیک تر است.

مثال یک پارچ را ابتدا با لیوان و بعد با استکان پر کنند و بگویند چرا اندازه ها متفاوت است؟

فراگیران درون نـهایت بـه این نتیجه برسند کـه برای اندازه گیری دقیق بـه یک واحد استاندارد نیـاز هست.

برای تبدیل واحد دسی متر بـه سانتی متر مکعبی بـه ابعاد یک دسی متر تهیـه کنند و هر بعد آن را بـه ده قسمت مساوی تقسیم کنند و تعداد مکعب های تشکیل شده را بنویسند.

تبدیل واحدها از طریق جدول تناسب

فعالیت پیشنـهادی صفحه 134 :

با آوردن مکعب های کوئیزنر و ساختن مکعب و اندازه گیری با توجه بـه واحد فراگیران بـه جواب برسند.

درس چهارم

موضوع : حجم اشکال هندسی

فعالیت پیشنـهادی صفحه135

هدف : تقویت تجسم فضایی اجسام

از دانش آموزان مـی خواهیم کـه در منزل اشکال مکعب شکل را روی کاغذ گذاشته و شکل آن را بکشند (قسمتی کـه روی کاغذ قرار مـی گیرد) و شکلی کـه کشیدید شکل چیست؟ درون صورت امکان قوطی های مکعب شکل را بـه کلاس بیـاورند و مکعب های کوئیزنر را درون داخل قوطی بگذارند و تعداد آن ها را بگوئید ( مکعب کوئیزنر را بـه عنوان واحد) با مکعب های کوئیزنر 4 ردیف 5 تایی را روی هم بچیند.

یک دایره را بـه کمک مربع های واحد کوچک و بزرگ پر کند و هر سری تعداد مربع را بشمارید دانش آموز بـه این نتیجه برسد کـه هر چه مربع ها کوچک تر باشد بـه جواب نزدیک تر است.

فعالیت پیشنـهادی صفحه 137 :

هر گروه یک پارچ آب را بـه کلاس بیـاورند با تعدادی لیوان و استکان هر پارچ چند لیوان و یـا چند استکان گنجایش دارد بـه صورت عدد مخلوط بنویسند.

در یک ظرف چند شکلات جا مـی گیرد چند نوع شکلات امتحان شود درون پایـان دانش آموز احساس کند کـه برای بدست آوردن حجم دقیق نیـاز بـه یک واحد استاندارد است.

فصل هشتم

اه:

1- شناخت محور افقی و عمودی

2- شناخت مختصات یک نقطه

3- پیدا مکان یک نقطه درون صفحه و برعکس

4- رسم شکل های هندسی درون صفحه مختصات بـه کمک مختصات رأس های آنـها

5- آشنایی با انتقال درون محور مختصات

6- آشنایی با بزرگنمایی درون محور مختصات

7- آشنایی با اعداد صحیح (مثبت و منفی)

8- جمع و تفریق و مقایسه اعداد صحیح بر روی محور و بصورت مجرد

- ابزارهای پیشنـهادی : تابلو مختصات مغناطیسی – تابلو مـیخی

درس اول : محورهای مختصات

فعالیت پیشنـهادی صفحه 141 و 142 :

1- بـه عنوان شروع درس و پیش نیـاز مـی توان دانش آموزان را بـه حیـاط مدرسه و یـا سالن کـه با موزاییک فرش شده باشد برد و محورهای مختصات طولی و عرضی (افقی و عمودی) را رسم و معرفی کرد . سپس درون قالب بازی از دانش آموزان خواسته مـی شود کـه به روی محورها با توجه بـه فرمان داده شده (مثال : روی محور افقی 3 واحد و بر روی محور عمودی 4 واحد حرکت کن) بر روی مختصات خواسته شده قرار گیرند.

2- درون ادامـه از دانش آموزان مـی خواهیم کـه با توجه بـه مختصات ارائه شده بـه آنـها درون نقطه خواسته شده قرار گیرند ( مـی توان زمان را درون نظر گرفت و در قالب بازی رقابت ایجاد کرد)

3- از سه یـا چهار دانش آموز خواسته شود هر فرد درون مختصات ارائه شده قرار گرفته و سپس با بـه دستگرفتن طناب یـا رو بان شکل هندسی ایجاد شده را نام ببرند ( بر عاین فعالیت را نیز مـی توان انجام داد)

فعالیت پیشنـهادی صفحه 143 :

1- جهت آشنایی با انتقال درون صفحه مختصات شکلی هندسی از مقوا یـا فوم تهیـه گردد و
رأس های آن نام گذاری شود از شاگردان مـی خواهیم کـه با توجه بـه فرمان داده شده شکل مورد نظر را بـه مختصات جدید انتقال دهند.

2- فعالیت فوق را با رسم شکل بر روی مختصات (موزاییک) انجام دهند ( انتقال و بزرگنمایی)

درس دوم : تقارن و مختصات صفحه 145 :

( از آیینـه بعنوان پیش نیـاز مـی توان استفاده کرد)

برای بدست آوردن تقارن اشکال بـه روی مختصات با توجه بـه پیش زمـینـه شاگردان درون پایـه پنجم مـی توان با تمرین های کتاب دانش آموزان را بـه هدف رسانید.

فعالیت پیشنـهادی صفحه 147 :

در این صفحه جهت آموزش دوران بر روی موزاییک صفحه مختصات را رسم کرده و سپس یک طلق شفاف دایره ای شکل تهیـه کرده و مرکز دایره را روی نقطه ی مورد نظر بر روی مختصات گذاشته و سپس شعاع دایره را بر روی خط منطبق کرده و 90 درجه آنرا پیدا مـی کنیم. (البته قبلاً از ابتدای پرچم خطی که تا نقطه تقارن رسم مـی کنیم) سپس نقطه ی شروع را پیدا کرده و پرچم را برداشته ابتدای آن را روی نقطه منطبق کرده و پرچم را 90 درجه درون جهت حرکت عقربه های ساعت چرخش مـی دهیم.

فعالیت پیشنـهادی صفحه 151 :

اعداد صحیح (مثبت و منفی) را درون قالب داستان و یـا اطلاعات قبلی (هواشناسی بـه صورت شفاهی و کلامـی توسط شاگردان بیـان شود سپس جهت آشنایی با محور اعداد صحیح طنابی را کـه قبلاً کارتهای اعداد مثبت و منفی را بـه آن متصل کرده ایم درون کلاس نصب کرده و به موازات آن یک طناب دیگر را کـه اتومبیلی کـه به روی کارتی نصب و به طناب دوم متصل شده و جلوی اتومبیل  به سمت اعداد مثبت مـی باشد را بـه دانش آموزان نشان مـی دهیم و با حرکت اتومبیل بـه سمت راست (جلو) ، چپ (عقب) حرکت بر روی محور اعداد صحیح و کم و زیـاد شدن اعداد و معرفی اعداد مثبت و منفی را آموزش مـی دهیم.

فعالیت پیشنـهادی صفحه 156 :برای آموزش جمع و تفریق اعداد صحیح بـه عنوان مقدمـه مـی توان جمع و تفریق اعداد یک و دو رقمـی را بر روی محور اعداد صحیح نمایش داده و پس از اینکه مفهوم جمع و تفریق به منظور آنـها تفهیم شد بـه آموزش جمع و تفریق های سه رقم بصورت گسترده نویسی انجام گردد




[انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 08 Aug 2018 15:39:00 +0000



انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه

تاریخ ایران | یـادداشتهای اسدالله مشرف زاده | صفحهٔ 2

on: ۲۶ شـهریور ۱۳۹۶In: اخبار فرهنگی

عصر شنبه، بیست و پنجم شـهریور ماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، سیصد و هفتمـین شب از مجموعه شب‌های مجلۀ بخارا درون محل کانون زبان فارسی به شب «نیچه و جهان ایرانی» اختصاص یـافت.

در این شب استادان: انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه داریوش شایگان ، انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه غلامحسین ابراهیمـی دینانی، حامد فولادوند و نیچه شناسان از کشورهای: جیولیـانو کامپیونی (ایتالیـا)، ایزا چیـانی (ایتالیـا)، دوریـان استور (فرانسه)، و مریم کریشی از(فرانسه) بـه سخنرانی پرداختند.

دکتر مریم کریشی، دکتر استور و دکتر کامپیونی درون شبی کـه مجله بخارا با عنوان “نیچه و جهان ایرانی” برگزار کرد.

در این مراسم کـه با حضور کثیری از دانشجویـان و اساتید فلسفه برگزار شد، ابتدا علی دهباشی گزارشی از چگونگی برگزاری شب‌های فلسفی بخارا و شب نیچه و جهان ایرانی ارائه کرد. انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه درون ادامـه حامد فولادوند با معرفی سخنرانان از کشورهای ایتالیـا و فرانسه و ایران آغازگر این جلسه بود و سخنان خود را با طرح چکیدۀ مقالات با محوریت نیچه و جهان ایرانی توسط نویسندگان ادامـه داد.

دکترحامد فولادوند نیچه را درون جهات عرفانی اش بررسی کرد

در بخشی دیگر دکتر غلامحسین ابراهیمـی دینانی از اساتید و مدرسان رشتۀ فلسفۀ اسلامـی، با مقایسۀ تفکرات نیچه و اشعار حافظ چنین سخن گفت:

” نیچه حافظ را بسیـار دوست دارد. انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه حافظ درون بیتی مـی‌گوید:

آسوده بر کنار چو پرگار مـی‌شدم

 دوران چو نقطه عاقبتم درون مـیان گرفت

خب شاید این بـه نوعی نزدیک بـه توصیفی از نیچه باشد. صحبت درون مورد این فیلسوف خیلی سخت است. تنـهای هست که نمـی‌شود از او تعریفی ارائه کرد. شاید بهترین تعریف: ارادۀ معطوف بـه قدرت باشد.

در جهان اسلام چهارده قرن جنگ بین دو گروه اشاعره و  معتزله بوده است. این همان جنگ بین عقل و اراده است. تفاوت این جنگ با تفکر نیچه این هست که نیچه خدا را نمـی‌پذیرد و اما اشاعره مـی‌گویند کـه ارادۀ خدا درون مـیان است. حال این سؤال پیش مـی‌آید کـه آیـا همـیشـه اراده تابع آگاهی است؟ خواستن و دانستن! آیـا همـیشـه خواستن‌ها و دانستن هایتان برابر است؟ جنگ بین خواستن و دانستن خصلت آدمـی است. درون واقع همۀ انسان‌ها نیچه هستند؛ اما نیچه مظهر تکامل و سمبل این تفکر است. وی بی باک است. اردۀ معطوف بـه قدرت دارد. قدرت چیست؟

دکتر غلامحسین ابراهیمـی دینانی از وجوه مشترک حافظ و نیچه گفت.

وی درون ادامـه بیـان داشت:

“چند تشبیـه مـی‌گویم از کلمات نیچه. نیچه و کانت هر دو آلمانی هستند. کانت معلم اخلاق مطلق است. نیچه مـی‌گوید از این حرف‌های کانت بوی خون و شمشیر مـی‌آید. اما خود باور دارد و مـی‌گوید کـه بخواه و  اراده کن و برو!  خب حال بخواهیم یـا بدانیم؟ خواستن سرعت بیشتری دارد یـا دانستن؟ نیچه با خواستن کنار مـی‌رود.

مـی گوید کـه زندگی انسان طنابی هست بین مردم عادی و حیوان و ابر انسان. و حالا حتما از این طناب عبور کرد و به ابر انسان رسید. روی این طناب چگونـه حتما راه رفت؟ حتما بندباز ماهری باشیم! خطر سقوط هست. نیچه از خطر نمـی‌ترسد و ریسک مـی‌کند. او فیلسوفی هست که با خطر زندگی مـی‌کند. عافیت طلبی زندگی درون خطر است. حال زندگی تراژدی یـا کمدی هست یـا هیچکدام؟ چون نیک بنگری زندگی یک تراژدی است.

نیچه ماجراجوست. ابن سینا ماجراجوست. هر فیلسوف اگر ماجراجو نباشد تنـها یک متکلم است. فلسفه ماجرا است. این ماجراجویی درون نیچه بـه اوج مـی‌رسد. تاریک و روشن مـی‌بیند. هر پدیده‌ای تاریک و روشن است. اینجا نیچه کمـی بـه فروید نزدیک مـی‌شود. ضمـیر آگاه و ناآگاه. این سطح ظاهر وجود آدمـی است. آگاهی‌های عالم؛ سطح ناآگاه وجود انسان. حال شاید نیچه بـه طور مستقیم کلمۀ نا آگاه را بـه کار نبرد اما تقریبا نزدیک بـه همان شعر فارسی و نقطه درون درون جهان است. البته واژۀ ناخودآگاه نداریم؛ بلکه یک آگاهی مرموز است. همـینکه نیچه دنبال اوست و آگاهی کـه ریسک مـی‌کند؛ و محاسبات منطقی و ریـاضی ندارد. جاهایی نیچه بـه حافظ نزدیک مـی‌شود.

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها؟

نیچه درون وسط دریـا دست و پا مـی‌زند و حافظ هم درون این شعر چنین حالی دارد. نیچه خود شناگر قوی هست و شنا را یـاد مـی‌دهد. یک انسان شگفت انگیزی هست و نظیرش درون تاریخ کم است. البته شبیـه حرف‌های نیچه را عرفای ما هم گفتند اما زندگی او شبیـه ندارد و آن فراز و فرودها درون زندگی اش نمایـان است. درون یک کلمـه خواستن و دانستن است. بخواه و برو! این خلاصۀ حرف نیچه است.”

در بخشی دیگر علی دهباشی متن «نیچه درون زبان فارسی» با  ترجمۀ داریوش آشوری را چنین قرائت کرد:

“علی جان

باز حتما این همتِ شگفت ‌انگیز تو را ستایش کنم کـه با همۀ سختی‌ها و کشیدن بار بیماری دست از کوشش بر نمـی‌داری. دیگر این کـه عنوان مقالۀ من، کـه قرار هست بخوانی، و باید همانی باشد کـه در کتابِ پرسه‌ها و پرسش‌‌ها هم بـه چاپ رسیده، نیچه و ایران است. این ترجمۀ مقاله‌ای هست که من درون اصل بـه زبان انگلیسی به منظور «دانشنامۀ ایرانیکا»  یـارشاطر نوشته ‌ام و در نسخه‌ی آنلاینِ آن منتشر شده است. ولی من مقالۀ دیگری هم با عنوانِِ «به خانـه بازآمدنِ زرتشت. نیچه درون ایران» هم نوشته ام کـه به فارسی درون نیـامده است. این مقاله را من به منظور سمـیناری درون آرشیو نیچه درون وایمار، آلمان، نوشته‌ ام کـه در سال ۲۰۰۲ برگزار شد و از شانزده مقاله کـه در آن سمـینار عرضه شد، هشت مقاله برگزیده شد و در کتابی بـه دست هاراسوویتس، ناشر آلمانی، درون سال ۲۰۰۶ درون شـهر ویسبادن، متشر شده است. عنوانِ آن سمـینار «کارکردِ زیرزمـینیِ دینامـیت» بود و از آن عبارت نیچه گرفته شده بود کـه مـی‌گوید، «من بشر نیستم. من دینامـیت ام.» با دعوتِ مترجمان نیچه از شانزده کشور مـی‌خواستند ارزیـابی ‌ای بشود از اثرگذاری نیچه درون این سو و آن سوی جهان؛ و مرا هم بـه عنوانِ مترجم ایرانی او دعوت کرده بوده بودند. عنوانی کـه من به منظور این مقاله برگزیده ام با الهام از فصلِ «به خانـه باز آمدن» درون بخشِ سوم چنین گفت زرتشت است. مقالۀ من بـه زبان انگلیسی بر روی اینتر نت با این آدرس یـافتنی است.

دوست عزیز

هیچ یـادم نبود کـه این مقاله سال‌‌ها پیش درون بخارا چاپ شده بوده است. باری، عنوان اصلی مقاله بـه انگلیسی درون دانشنامۀ ایرانیکا  Nietzsche and Persia  است. درون کتاب پرسه‌‌ها و پرسش‌‌ها هم با عنوانِ «نیچه و ایران» چاپ شده. نمـی‌دانم چه شده کـه در بخارا با عنوانِ «نیچه درون ایران» چاپ شده است. باری، متن مقاله درون بخارا همان هست که درون کتاب آمده، اما بهتر هست که شما مقاله را با عنوانِ «نیچه و ایران» بخوانید و، بر اساس یـادداشتی کـه امروز به منظور شما فرستادم، درون مقدمـه اشاره‌ای بـه مقالۀ «نیچه درون ایران» ید کـه در آن کتاب درون آلمان بـه چاپ رسیده است. آن مقاله روایتِ سه دگرگونی چهرۀ زرتشت درون تاریخ ایران است. نخست دورۀ پیـامبری زرتشت و رسمـیت یـافتنِ دین زرتشت درون ایران ساسانی، سپس محو شدنِ تدریجی نام او درون دورۀ تاریخ اسلامـی، و دورۀ سوم بازگشت نام او بـه عنوان چهرۀ بزرگ افسانـه‌ای و تاریخی درون دوران مدرن همراه با ناسیونالیسم ایرانی بعد از انقلاب مشروطه. بـه همـین دلیل توجه ویژه‌ی گروهی روشنفکران مدرن ایران بـه چنین گفت زرتشت نیچه، بـه ‌ویژه بـه خاطر نام زرتشت بر آن.

باقی بقایت

د. آ.”

علی دهباشی متن مقاله داریوش آشوری را قرائت کرد

مدیر مجلۀ بخارا درون ادامـه متن مقالۀ داریوش آشوری را قرائت کرد:

“فریدریش ویلهلم نیچه (۱۸۴۴ ‏-‎۰۰‎‏۱۹) را فیلسوفِ فرهنگ نامـیده‌ اند، زیرا درگیریِ اصلیِ اندیشۀ او با پیدایش ‏و پرورش‌ و دگرگونی‌‌های تاریخیِ فرهنگ‌هایِ بشری‌ است، به‌ ویژه نظام‌‌های اخلاقی‌ اشان. تحلیل‌‌های باریک‌ بینانۀ ‏درخشانِ او از فرهنگ‌هایِ باستانی، قرونِ وسطایی، و مدرنِ اروپا، و دیدگاه‌‌های سنجشگرانۀ او نسبت بـه آن‌‌ها ‏گواهِ دانشوریِ درخشانِ او و چالاکیِ اندیشۀ او بـه عنوانِ فیلسوفِ تاریخ و فرهنگ است. اگرچه چشمِ نیچه ‏دوخته بـه تاریخ و فرهنگِ اروپا هست و دانشوریِ او درون اساس درون این زمـینـه است، امّا از فرهنگ‌‌های باستانیِ ‏آسیـایی، به‌ویژه چین و هند و ایران، نیز بی‌خبر نیست و به آن‌ها فراوان اشاره دارد، به‌ویژه درون مقامِ همسنجیِ ‏فرهنگ ‌ها. او بارها از «خردِ» آسیـایی درون برابرِ عقل ‌باوریِ مدرن ستایش مـی‌کند.‏

نیچه دانشجویِ درخشانِ فیلولوژیِ کلاسیک (زبان‌شناسیِ تاریخیِ زبان‌هایِ باستانیِ یونانی و لاتینی) بود و پیش ‏از پایـانِ دورۀ دکتری درون این رشته بـه استادیِ این رشته درون دانشگاهِ بازل گماشته شد. دانشِ پهناورِ او درون ‏زمـینۀ زبان‌ها، تاریخ ، و فرهنگِ یونانی و رومـی درون بحث‌هایِ فراوانى کـه در بارۀ آن‌ها مـی‌کند آشکار هست و نیز ‏در اشاره‌های بی ‌شمارى کـه در سراسرِ نوشته‌های خود بـه آن‌‌ها دارد. او دستِ کم دو کتابِ جداگانـه درون بارۀ ‏فرهنگ و فلسفۀ یونانی دارد، یکى زایشِ تراژدی، ‏ و دیگرى فلسفه درون روزگارِ تراژیکِ یونانیـان ، کـه هر دو از ‏نخستین کتاب‌هایِ او هستند. آشناییِ دانشورانـه‌یِ او با تاریخ و فرهنگِ یونان و روم، و مطالعه‌یِ آثارِ تاریخیِ ‏بازمانده از آنان، سببِ آشناییِ وی با تاریخ و فرهنگِ ایرانِ باستان نیز بود. زیرا ایرانیـان، بـه عنوانِ یک قدرتِ عظیمِ ‏آسیـایی، نخست با دولت‌شـهرهایِ یونانی و سپس با امپراتوریِ روم درگیریِ دایمـی داشتند درون مجموعه‌یِ ‏نوشته‌هایِ او، شاملِ پاره‌ نوشته‌ها و یـادداشت‌های بازمانده ‏در دفتر‌های او، کـه حجمِ کلانى از کلِّ نوشته‌‌های او را ‏شامل مـی‌‌شود، از ایرانیـانِ باستان فراوان یـاد مـی‌کند. دل‌ بستگیِ نیچه بـه ایران و ستایشِ فرهنگِ باستانیِ آن را درون ‏گزینشِ نامِ زرتشت بـه عنوانِ پیـام‌ آورِ فلسفۀخود مـی‌‌توان دید و نیز نـهادنِ نامِ وی بر کتابى کـه آن را مـهم‌ ترین ‏اثرِ خود مـی‌‌شمرد، یعنی چنین گفت زرتشت.‏‎‏ نیچه توجّهِ خاصّى بـه تاریخِ ایرانِ دورۀ اسلامـی نشان نمـی‌‌دهد، ‏اگرچه گاهى نامى از مسلمانان مـی‌‌برد و دستِ کم یک بار از حشّاشون با ستایش یـاد مـی‌کند.‏ ‏

در یـادداشت‌هایِ او ‏یک‌بار نامى از سعدی دیده مـی‌شود با نقلِ نکته ‌پردازی ‌اى از او؛ امّا نامِ حافظ را چندین بار مـی‌برد و در بارۀ شعر ‏و ذهنیتِ او سخن مـی‌‌گوید.‏

داریوش آشوری

دیدِ نیچه نسبت بـه ایرانِ باستان

در مجموعۀ نوشته‌ها، نیچه دو بار از ایران (‏Persien‏)  نام مـی‌‌شود و چندین بار از ایرانی (‏persisch‏) و ‏یکبار هم از پیش‌ ایرانی (‏vorpersisch‏)،‎  کـه اشاره‌ هایى هستند بـه روابطِ دولت‌شـهر‌های یونانی با امپراتوریِ ایران ‏و گاه تحلیلى از آن. توجّهِ او، پیش از هر چیز، بـه پی‌آمد‌هایِ جنگ‌‌های ایران و یونان ‏ و اثرِ ژرفِ آن بر دنیـایِ ‏یونانی است، کـه به «جنگِ پلوپونزی» مـیانِ دولت‌شـهرهایِ آتن و اسپارت، با شرکتِ دیگر دولت‌شـهرها، مـی‌‌‌انجامد. ‏این جنگ تمامـیِ یونان را بـه مدّتِ پنجاه سال درگیر مـی‌‌کند و ویرانیِ بسیـار بـه بار مـی‌آورد.‏ ‏ افزون بر این ‌ها، ‏بیست و هشت بار از ایرانیـان (‏die Perser‏) نام مـی‌‌برد و در برخى از پاره ‌نوشته‌‌های (‏Fragmente‏) او مـی‌‌توان ‏نگرۀ او را نسبت بـه ایرانیـانِ باستان و فرهنگ ا‌شان بـه ‌روشنی یـافت. وی، به‌ ویژه، ستایشگرِ چیرگی‌ ایرانیـان درون ‏تیراندازی و سوارکاری و جنگاوری و نیز حالتِ سروری‌ و قدرت‌خواهی‌ شان است؛ و نیز پافشاری‌شان بر فضیلتِ ‏راستگویی. این‌ها کردارها و ارزش‌هایى هست که وی شایستۀ زندگانیِ والامنشانـه‌یِ انسانی مـی‌داند. امّا، ‏بالاترین درجۀ توجّهِ خود بـه ایرانیـان و بزرگداشتِ آنان را آن جا نشان مـی‌دهد کـه از زمان‌باوریِ ایرانیـان سخن ‏مـی‌گوید؛ باورى کـه به دیدگاهِ او نسبت بـه زمان و بازگشتِ جاودانۀ آن همانند است. این دیدگاه درون برابرِ آن ‏دیدِ متافیزیکیِ یونانی قرار مـی‌گیرد کـه با افلاطون هستیِ زَبَرزمانیِ «حقیقی» را درون برابرِ هستیِ «مجازیِ» گذرا یـا ‏زمانمند قرار مـی‌دهد: “من مـی‌باید بـه یک ایرانی، بـه زرتشت، ادایِ احترام کنم. ایرانیـان نخستینانى بودند کـه ‏به تاریخ درون تمامـیتِ آن اندیشیدند.”

در دنبالِ آن نیچه درون این پاره‌ نوشته بـه هزاره‌ها درون باور‌های دینیِ ایرانیِ ‏باستان اشاره دارد و مـی‌‌افزاید، “[ایرانیـان تاریخ را] همچون زنجیره‌اى از فرایندها [اندیشیدند]، هر حلقه بـه دستِ ‏پیـامبرى. هر پیـامبر هزاره (‏hazar‏)یِ خود را دارد؛ پادشاهیِ هزارساله‌یِ خود را.’”

در چنین گفت زرتشت از ‏‏«هزاره‌یِ بزرگِ (‏grosser Hazar‏) پادشاهیِ زرتشت» سخن مـی‌گوید:”پادشاهیِ بزرگِ دوردستِ انسان، پادشاهیِ ‏هزارساله‌یِ زرتشت.” ‏ ‏

در پاره‌نوشته ‌اى درون مـیانِ آثارِ منتشر شده بعد از مرگش، از یک فرصتِ از دست رفتۀ تاریخی دریغ مـی‌خورد ‏که چرا بـه جایِ رومـیان ایرانیـان بر یونان چیره نشدند: “به جایِ این رومـیان، چه خوب بود کـه ایرانیـان سرورِ ‏‏(‏Herr‏) یونانیـان مـی‌شدند.”‏  این یـادداشتِ کوتاه را مـی‌‌توان این گونـه تفسیر کرد کـه نیچه این جا نیز گرایشِ خود ‏به جهان‌بینیِ زمان‌باورِ ایرانیـان درون برابرِ متافیزیکِ یونانی نشان مـی‌‌دهد. زیرا با فرمانرواییِ رومـیان بر یونان، فرهنگِ ‏یونانی و متافیزیکِ فلسفیِ آن بر فضایِ روم چیره شد و راه را برایِ ظهورِ مسیحیت و نگرشِ آخرت‌ اندیش و ‏زمان ‌گریز و‎ ‎‏دیدِ هیچ‌انگارانۀ آن نسبت بـه زندگانیِ زمـینی گشود.

نیچه بر آن هست که مسیحیت، درون مقامِ دینِ «مسکینان‏‏»، زندگانیِ گذرایِ زمـینی را بـه نامِ «پادشاهیِ جاودانـه‌یِ آسمان‏‏» رد مـی‌کند و بدین سان نگرشِ مثبت یـا «آری‌گوی‏‏» بـه زندگی را بدل بـه نگرشِ منفی مـی‌کند. حال آن کـه فرمان‌رواییِ ایرانیـان بر یونان ، با نگرشِ ‏مثبتشان بـه زندگی و زمان، مـی‌توانست روندِ این جریـان را دگر کند و از یک رویدادِ شوم درون تاریخ پیشگیری کند.‏

فریدریش نیچه

زرتشتِ ایرانی و زرتشتِ نیچه

نیچه درون نخستین نوشته‌هایش نامِ آشنایِ ‏Zoroaster‏ را بـه کار مـی‌برد کـه از ریشۀ یونانی ست و در زبان‌هایِ ‏اروپایی بـه کار مـی‌‌رود. ‏‎ Zoroaster ‎نخستین بار درون یـادداشت‌هایِ ۱۸۷۰ ۷۱ دیده مـی‌شود؛ یک دهه پیش از ‏نوشتنِ چنین گفت زرتشت. درون این یـادداشت، چه‌بسا با لحنى دریغ ‌آمـیز، مـی‌‌گوید که:”اگر داریوش شکست ‏نخورده بود، دینِ زرتشت بر یونان فرمان‌روا شده بود.‏‏’‏”‏ همچنین درون رساله ‌اى از این دوران، کـه پس از مرگِ او بـه ‏چاپ رسیده، بـه داستانِ شاگردیِ هراکلیتوس نزدِ زرتشت (‏Zoroaster‏) اشاره مـی‌‌کند.‏ نام زرتشت بـه صورتِ ‏ایرانیِ باستانی ‌اش، یعنی ‏Zarathustra، نخستین بار درون کتابِ دانشِ شاد، ‏ (پاره‌نویسِ ۳۴۲) پدیدار مـی‌‌شود کـه ‏در ۱۸۸۲ انتشار یـافته است. نیچه نخستین پارۀ «پیش‌گفتارِ زرتشت»، یـا نیـایشِ او درون برابرِ خورشید، از کتابِ ‏چنین گفت زرتشت، را این جا گنجانده است. این پاره درون سالِ بعد از آن درون نشرِ بخشِ یکم از چهار بخشِ چنین ‏گفت زرتشت درون جایِ اصلیِ خود قرار مـی‌گیرد.‏

جایِ آن هست که بپرسیم نیچه چرا نامِ آشنایِ ‏Zoroaster‏ را رها کرد و به صورتِ ایرانیِ باستانیِ آن روی آورد، ‏یعنیZarathustra ‎؛ صورتى کـه چه‌بسا جز فیلولوگ‌هایِ سررشته ‌دار از زبان‌هایِ باستانیِ هند و ایرانیى با آن ‏آشنا نبود؟‎ ‎او خود درون این باره توضیحى نمـی‌‌دهد، ولی دلیلِ آن، بـه گمانِ من، مـی‌تواند این باشد کـه نیچه ‏مـی‌ خواهد نـه با زرتشتِ شناخته شده درون اروپا از راهِ یونان، کـه با زرتشتِ اصلی درون سرآغازِ تاریخ از درِ هم ‌سخنی ‏درآید. و چنان کـه خود مـی‌گوید، با این هم‌سخنی مـی‌‌خواهد هم بـه اندیشـه‌گرِ بزرگِ آغازین ادایِ احترام کند و هم ‏بزرگترین ‘خطا’یِ او را بـه او یـادآور شود و از زبانِ او این خطایِ بزرگِ آغازینِ تاریخِ بشر را درست گرداند. خطایِ ‏اصلیِ زرتشت و تمامـیِ دین‌آوران و فیلسوفانِ بزرگ کـه بنیـادِ تاریخِ اندیشـه‌یِ بشری را که تا به امروز گذاشته اند  ‏این هست که هستی را بر بنیـادِ ارزش‌ها، بر بنیـادِ اخلاق، بر بنیـادِ نیک و بد، تفسیر کرده اند. زرتشت، پیـامبرِ ایرانی، ‏در سپیده‌دمِ تاریخِ بشری، هستی را پهنـه‌یِ جنگِ نیک و بد دانسته هست که درون دو چهره‌یِ ایزدیِ همستیز، یعنی ‏اهورا و اهریمن، نمایـان مـی‌‌شود. این تفسیر پیشاهنگِ تفسیرِ مسیحی ‌اى هست که هستی را پهنۀ «گناه و کیفرِ ‏جاودانـه» مـی‌‌شمارد و یـا تفسیرِ سقراطی و افلاطونی‌اى کـه مثالِ نیکی را، درون مقامِ والاترین ارزش، بر تارکِ هستی ‏مـی ‌نشاند. نیچه درون برابرِ این اخلاق‌باوری (‏Moralismus‏) اخلاق‌ناباوریِ (‏Immoralismus‏) خود را مـی‌‌نشاند کـه ‏هستی را درون ذاتِ خود فارغ از ارزش‌هایِ بشری مـی‌داند و بر آن هست که «بی‌گناهی» نخستینِ آن را بـه آن ‏باز گرداند.‏ ‏ بدین سان هست که هستی ‌شناسیِ اخلاق‌ باورانـه‌یِ زرتشتِ اصلی، کـه در سرآغازِ تاریخ بـه مـیدان آمده و ‏ذهنیت و فرهنگِ بشری را شکل داده، درون برابرِ هستی ‌شناسیِ اخلاق ‌ناباورِ زرتشتِ نیچه قرار مـی‌‌گیرد کـه در پایـانِ ‏این تاریخ، درون روزگارِ برآمدنِ «واپسینِ انسان» ‏ ندایِ گذار از انسان بـه اَبَرانسان را سر مـی‌‌دهد. اَبَرانسان انسانى هست ‏بر «انسانیتِ» خود چیره شده و به بی‌گناهیِ نخستین بازگشته‌؛ انسانى کـه مـی‌‌تواند بر «انسانیت»  اخلاقیِ خود، و ‏همـه‌یِ تُرُش‌رویی و سختگیری و خشکیِ آن، خنده زند. اَبَرانسان انسانى هست «خندان» کـه هستی را از همۀ ‏رنگ‌ها و نیرنگ‌هایِ بشری (و بس بسیـار بشری) آزاد مـی‌‌کند و آن را، با ارادۀ از «کین‌توزی» رها شدۀ خویش، ‏چنان کـه هست، مـی‌‌پذیرد و به زندگانی «آری» مـی‌گوید.‏

نمایی از شب «نیچه و جهان ایرانی»

بدین‌سان، اخلاق‌ناباوریِ زرتشتِ نیچه درست پادنشین یـا نقطۀ مقابلِ اخلاق‌ باوریِ زرتشتِ اصلی است. نیچه درون ‏کتابِ اینک، مرد!، کـه در آن بـه شرحِ زندگانیِ روشنفکرانـه و تحلیلِ کوتاهى از آثارِ خویش مـی‌‌پردازد، دلیلِ گزینشِ ‏نامِ زرتشت را برایِ گزارشِ فلسفۀ خویش باز ‌مـی‌گوید:‏

“هرگز از من نپرسیده ‌اند، امّا مـی‌بایست مـی‌‌پرسیدند کـه معنایِ نامِ زرتشت درون دهانِ من چی ا‌ست؛ درون ‏دهانِ نخستین اخلاق ‌ناباور: معنایِ آن درست ضدِّ آن چیزى هست که مایۀ بی‌همتاییِ شگرفِ این ‏ایرانی (‏Perser‏) درون تاریخ است. زرتشت بود کـه نبردِ نیک و بد را چرخِ گردانِ دستگاهِ هستی ‏انگاشت. ترجمانیِ اخلاق بـه مابعدالطبیعه، درون مقامِ نیرو[یِ گرداننده]، علّت، غایت بـه ذاتِ خویش، ‏کارِ او ست. این پرسش، امّا، درون جا پاسخى درون بُنِ خویش درون بر داشت. زرتشت بود کـه این شوم‌ ترین ‏خطا را پدید آورد، خطایِ اخلاق را: بعد او مـی‌باید همچنین نخستینى باشد کـه به این خطا ‏پی‌ مـی‌بَرَد. او نـه تنـها از هر اندیشـه ‌گرِ دیگر‎ ‎در این باب تجربۀ درازتر و بیشترى دارد کـه تمامـیِ ‏تاریخ ردِّ تجربیِ اصلِ [وجودِ] به‌اصطلاح «نظمِ اخلاقیِ جهانی’» است. بالاتر از آن این هست که ‏زرتشت راستگو‌تر از هر اندیشـه‌ گرِ دیگر است. آموزۀ او، و تنـها آموزۀ او هست که راستگویی را درون ‏مقامِ والاترین فضیلت مـی‌نشاند. برخلافِ ترسوییِ «آرمان‌خواهانِ» و گریزِشان از برابرِ واقعیت. ‏زرتشت بـه اندازۀ تمامِ اندیشـه‌گرانِ دیگر دلاوری دارد. راست گفتن و نیک تیر انداختن، این ‏فضیلتِ ایرانی است. فهمـیدند چه مـی‌گویم؟ از خویش برگذشتنِ اخلاق از سرِ راستگویی، از ‏خویش برگذشتنِ اهلِ اخلاق و به‌ ضدِّ خویش بدل شدن، بـه من این هست معنایِ نامِ زرتشت درون ‏دهانِ من.‏

روایتِ سنّتیِ زرتشتی حکایت مـی‌‌کند کـه زرتشت درون سی سالگی بـه کوهستان رفت و ده سال درون ‌آن جا بـه اندیشـه ‏پرداخت و سپس درون مقامِ پیـام‌ آور از جانبِ ایزدِ نیکی، اهورامزدا، بـه سویِ مردمان آمد که تا آنان را از گردشِ چرخِ ‏هستی بر محورِ جنگِ نیکی و بدی آگاه کند و آنان را بـه گرفتنِ جانبِ نیکی برانگیزد. امّا زرتشتِ دوّمـین پیـامى ‏درستِ ضدِّ این دارد و نـه تنـها هستی را گردنده بر محورِ نیک و بد نمـی‌داند، کـه آن را صحنـه‌یِ و بازی ‌اى ‏آزاد از هر قیدِ اخلاقیِ ماوراءِ طبیعی مـی‌داند. اگر زرتشتِ نخستین، درون سرآغازِ تاریخِ گشوده شدنِ افقِ روحانی بـه ‏رویِ بشر، از هم‌سخنی با خدا و پیـام‌آوری از جانبِ او بـه سویِ انسان‌ها باز مـی‌گردد و کتابِ «آسمانی» مـی‌آورد، ‏زرتشتِ دوّمـین درون پایـانِ این تاریخِ روحانی پدیدار مـی‌‌شود و تکان‌دهنده ‌ترین و همچنین رهاننده ‌ترین پیـام را با ‏خود دارد: خدا مرده است! با این پیـام او پایـانِ امکانِ تفسیرِ اخلاقی و غایت‌باورانۀ هستی و تاریخِ روحانی و ‏ماوراءالطبیعۀ بنیـادینِ آن را اعلام مـی‌کند و امکانِ تاریخِ دیگرى را برایِ بشر بشارت مـی‌‌دهد. پیـامِ او این است:”‏به زمـین وفادار باشید و باور ندارید آنانى را کـه با شما از امـیدهایِ اَبَرزمـینی سخن مـی‌گویند.”

نیچه، سعدی، و حافظ

نامِ سعدی و حافظ گویـا تنـها نام‌ هایى باشند کـه از ایرانِ دورۀ اسلامـی درون نوشته‌هایِ نیچه آمده است. درون ‏مجموعۀ آثارِ نیچه درون پاره ‌یـادداشتى یک نکته ‌پردازی از سعدی نقل شده کـه ترجمۀ آن چنین است:”سعدی ‏از خردمندى پرسید کـه این‌همـه [حکمت] را از کـه آموختی؟ گفت، از نابینایـان کـه پای از جای برنمـی‌ دارند مگر آن ‏که نخست زمـینِ زیرِ پایشان را با عصا بیـازمایند.”  این نکته‌ اى هست که سعدی از زبانِ لقمان نمادِ افسانـه‌ایِ ‏خردمندی درون ادبیـاتِ عربی و فارسی درون دیباچه‌یِ گلستان مـی‌گوید:‏‎ ‎”لقمان را گفتند، حکمت از کـه آموختی؟ ‏گفت، از نابینایـان کـه تا جای نبینند پای ننـهند.” نیچه از این نکته‌پردازی هیچ تفسیرى نکرده است، امّا، بر ‏اساسِ فلسفۀ نیچه، مـی‌توان گفت کـه این سخن نمودار خردمندی اى پرواگر و آهسته ‌رو است؛ خردمندیِ «نابینایـان»، کـه خردمندیِ نیچه‌ای درست رویـارویِ آن مـی‌‌ایستد، یعنی خردمندیِ بینایِ بی‌باکى کـه «آری» گویـان ‏مـی ‌شتابد و خود را بـه دلِ زندگی و خطر‌های آن مـی‌‌افکند، و از «شتافتن لذّتى شیطانی» مـی‌بَـرَد.‏

امّا نیچه یکى از نمونـه‌‌های عالیِ خردمندیِ بینایِ «دیونوسوسی» خود را درون حافظ مـی‌یـابد. نامِ حافظ ده بار درون ‏مجموعۀ آثارِ وی آمده است. بی‌گمان، دل ‌بستگیِ گوته بـه حافظ و ستایشى کـه در دیوانِ غربی و شرقی ‏ از ‏حافظ و حکمتِِ «شرقیِ» او کرده، درون توجّهِ نیچه بـه حافظ نقشى اساسی داشته است. درون نوشته‌هایِ نیچه نامِ حافظ ‏در بیشترِ موارد درون کنارِ نامِ گوته مـی‌‌آید و نیچه هر دو را بـه عنوانِ قلّه‌هایِ خردمندیِ ژرف مـی‌‌ستاید.‏ ‏حافظ نزدِ ‏او نمایندۀ آن آزاده‌جانیِ شرقی هست که با وجدِ دیونوسوسی، با نگاهى تراژیک، زندگی را با شورِ سرشار ‏مـی ‌ستاید، بـه لذّت‌های آن روی مـی‌کند ، درون همان حال، بـه خطرها و بلاهایِ آن نیز پشت نمـی‌کند (بلایى کز ‏حبیب آید، هزاراش مرحبا گفتیم!) این‌ها، از دیدِ نیچه، ویژگی‌هایِ رویکردِ مثبت و دلیرانـه، یـا رویکردِ «تراژیک»، ‏به زندگی است.‏

دکتر داریوش شایگان و دکتر غلامحسین ابراهیمـی دینانی درون شب «نیچه و جهان ایرانی»

در مـیانِ پاره‌نوشته‌های بازمانده از نیچه، از جمله شعرى خطاب بـه حافظ هست: بـه حافظ. پرسشِ یک آبنوش.

آن مـی‌خانـه‌ کـه تو از بهرِ خویش بنا کرده‌ای‏

گُنجا‌تر از هر خانـه‌اى ست،

مـی‌اى کـه تو درون آن پرورده‌ای

همـه‌ عالم آن را دَرکشیدن نتواند.‏

آن پرنده ‌اى کـه [نام‌اش] روزگارى ققنوس بود،

در خانـه مـیهمانِ تو ست،

آن موشى کـه کوه زاد، ‏

همانا خود تو ای!‏

همـه و هیچ تو ای، مـی‌و مـی‌خانـه تو ای،

ققنوس تو ای، کوه تو ای، موش تو ای،

تو کـه هماره درون خود فرومـی‌ریزی و ‏

هماره از خود پَر مـی‌کشی

ژرف‌ترین فرورفتگیِ بلندی‌ها تو ای،

روشن‌ترین روشنیِ ژرفاها تو ای،

مستیِ مستانـه‌ترین مستی‌ها تو ای

‏ تو را، تو را  با چه کار؟”‏

در قسمت بعد شب نیچه و جهان ایرانی هر یک از سخنرانان بخشی از چنین گفت زرتشت را بـه زبان‌های فرانسوی، آلمانی و ایتالیـایی قرائت د و ترجمۀ فارسی این متن بـه کوشش داریوش آشوری را لیلا فولادوند به منظور حاضرین خواند:

“در هوای تاریک – روشن

آن گاه کـه آرام بخشی شبنم

نادیده و ناشنیده

بر زمـین فرو مـی‌بارد

زیرا شبنم آرام بخش

چون همـه ی آرام بخشان مـهربان

کفش‌هایی نرم بـه پا دارد.

به یـاد داری، بـه یـاد داری، ای دل تفته،

که روزگاری چه سان تشنـه بودی،

تشنـه ی سرشک‌های آسمانی و چکه‌های شبنم

سوخته و تشنـه و خسته

آن زمان کـه بر گذرگاههای زرد مرغزار

نگاه شرارت بار خورشید شامگاهی

از خلال درختان تاریک گرد تو مـی‌دوید

نگاه‌های کورکننده ، شعله ور، آزارگر خورشید

آنان ، پوزخند زنان، چنین گفتن:

“تو؟ خواستگار حقیقت؟

نـه! تنـها یک شاعر!

یک جانور، جانوری مکار، شکارگر، کمـین گر

که حتما دروغ بگوید

که حتما خواسته و دانسته دروغ بگوید:

آزمند شکار

با نقابی رنگارنگ

خود نقاب خویش

خود شکار خویش!

این-خواستگار حقیقت؟

نـه! تنـها یک دیوانـه!یک شاعر!

تنـها رنگین گفتاری

که از درون نقاب‌های یک دیوانـه فریـادهای رنگارنگ پر مـی‌کشد،

سوار بر پل‌های دروغین واژه ها

بر رنگین کمان ها

در مـیان آسمان‌های دروغین

و زمـین‌های دروغین

ولگرد، پرسه زن

تنـها یک دیوانـه! یک شاعر!”

لیلا فولادوند بخشی از چنین گفت زرتشت نیچه را از روی ترجمـه داریوش آشوری خواند

در پایـان این شب امـیرعلی قریشی و افشین قریشی قطعاتی را با تنبور و تنبک نواختند.

امـیرعلی قریشی و افشین قریشی قطعاتی را با تنبور و تنبک نواختند.

جلسۀ دوم این نشست، روز یکشنبه بیست و ششم شـهریور ماه سال یکهزار و سیصد و نود و شش، با همراهی مجلۀ بخارا در سالن اجتماعات مؤسسۀ دهخدا برگزار شد.

در این جلسه سخنرانان: سعید حنایی کاشانی از دانشگاه شـهید بهشتی، جیولیـانو کامپیونی از دانشگاه پیزا ایتالیـا، مریم کرشی از دانشگاه پاریس، یونسکو از فرانسه، دوریـان آستور از مدرسۀ پلی تکنیک پاریس، م.هوشنگی از دانشگاه تربیت مدرس، استاد داریوش شایگان فیلسوف ایرانی، حامد فولادوند پژوهشگر و مدرس دانشگاه بـه سخنرانی پرداختند.

دکتر غلامحسین ابراهیمـی دینانی، دکتر حامد فولادند و علی دهباشی درون باغ موقوفات دکتر محمود افشار

نخستین سخنران این مجلس، سعید حنائی کاشانی، مدرس فلسفه درون دانشگاه شـهید بهشتی و صاحب آثار و ترجمـه‌های مختلف درون حوزۀ تاریخ فلسفه، هرمنوتیک و زیباشناسی درزمـینۀ فیلسوفان غرب ونیز فهم و دریـافت ایرانیـان از اندیشـه نیچه، سخنان خود را با عنوان «فهم و دریـافت نیچه درون ایران» اینچنین آغاز کرد:

” نیچه، اسلام و ایران

گزارشی تاریخی ـ انتقادی از فهم و دریـافت اندیشـه‌‌‌های او درون ایران

از  ۱۳۲۰ که تا ۱۳۳۵ / ۱۹۴۱  که تا ۱۹۵۶

درآمد

نخستین آشنایی رسمـی ایرانیـان با اندیشۀ نیچه درون سال ۱۳۲۰/۱۹۴۱ با انتشار جلد سوم سیر حکمت درون اروپای فروغی صورت مـی‌گیرد، این دست کم چیزی هست که ما ردّ مکتوب آن را داریم. اما تصورپذیر هست که ایرانیـان بسی زودتر از این با نیچه آشنا شده باشند، چون روشنفکران ایرانی بسی زودتر از این تاریخ درون برلین بودند، دست کم از ۱۳۰۰/۱۹۲۱ بـه بعد. نخستینی کـه رسماً با فلسفۀ نیچه آشنا شد، ایرانی نبود، اما فارسی مـی‌‌دانست و شیفتگی او بـه نیچه از راه اشعارش به‌راحتی و بدون نیـاز بـه ترجمـه بـه ایرانیـان منتقل ‌شد. محمد اقبال لاهوری، بعدها مشـهور بـه علامـه اقبال، درون سال ۱۹۰۷/۱۲۸۶ هنگامـی کـه در هایدلبرگ بود با فلسفۀ نیچه آشنا شد و سپس رسالۀ دکتری خود را نیز دربارۀ سیر فلسفه درون ایران نگاشت. او از همان سال‌ها سرودن شعر بـه فارسی را نیز آغاز کرد و از ۱۹۱۵/۱۲۹۴ اشعار فارسی خود را منتشر کرد. جاویدنامۀ او کـه اشعار مـهمـی دربارۀ نیچه درون آن هست درون ۱۹۳۲/۱۳۱۱ منتشر شد. بنابراین، این احتمال هست کـه از همـین دهه و حتی قبل از انتشار سیر حکمت درون اروپای فروغی ایرانیـان دست کم با نام نیچه و برخی مضامـین اندیشۀ او آشنا شده باشند، و شاید نیز از حدود سال ۱۳۰۰/۱۹۲۱. بعد از انتشار مقالۀ فروغی شاهد انتشار یکی دو ترجمـه و یکی دو مقاله و حتی کتابی تألیفی دربارۀ نیچه هستیم، که تا اینکه دانش‌آموخته‌ای از آلمان درون رشتۀ روان‌شناسی و تعلیم و تربیت دست بـه ترجمۀ پاره‌هایی از «ارادۀ معطوف بـه قدرت» مـی‌زند و مقدّمـه‌ای نیز بر آن مـی‌نویسد کـه تأثیر اقبال لاهوری و فروغی درون آن سخت هویداست. این کتاب را دانشگاه تهران منتشر مـی‌کند و مترجم یک سال بعد بر اثر بیماری بس زود با این جهان وداع مـی‌کند. این از نظر من پایـان دورۀ نخست آشنایی با نیچه است، و متفاوت با دوره‌ای کـه بعد خواهد آمد. از آغاز دهۀ ۱۳۴۰/۱۹۶۰ انتشار ترجمـه‌های تاریخ فلسفه از انگلیسی، همچون تاریخ فلسفه‌های برتراند راسل و ویل دورانت، با ترجمـههایی بهتر و به قلم نسلی جوانتر، آسان شدن رفت و آمد با غرب و رفتن دانشجویـان بیشتری بـه غرب درون رشته‌های علوم انسانی و پدید آمدن نسلی جدید از روشنفکران کـه اکنون خود را غرب‌شناس نیز مـی‌دانند نگاه دیگری بـه نیچه و فلسفۀ او شکل مـی‌گیرد: نیچه راوی انحطاط غرب. درون اواخر دهۀ ۱۳۴۰/۱۹۶۰ گفتاری درون ایران شکل مـی‌گیرد با عنوان غربزدگی کـه ملغمـه‌ای هست از تصورات ملّی – مذهبی – عرفانی دربارۀ از دست رفتن ایمان و هویت فرهنگی و تمدنی درون اثر نفوذ و سلطۀ سیـاسی و فرهنگی غرب و نیز چیزی بـه اسم انحطاط فرهنگ و تمدن غرب باز با ساختن ملغمـه‌ای از آراء اشپنگلر و نیچه و هایدگر. سید احمد فردید و داریوش شایگان و رضا داوری اردکانی سخن‌گویـان فلسفی این گفتارند، آل احمد و شریعتی سخنگویـان اجتماعی – سیـاسی و انقلابی آن. با این همـه مـیان همۀ آنان تفاوت‌هایی مـهم درون گفتار و مقاصد و سطح و جایگاه علمـی نیز هست. از همـین دوره، ترجمۀ آثار نیچه نیز بیشتر و بهتر مـی‌شود. سال ۱۳۵۹/۱۹۸۰ با تعطیلی دانشگاه و به اصطلاح انقلاب فرهنگی و رویدادهای مصیبت‌بار بعد از آن که تا سال ۱۳۶۳ دیگر خبری نیست که تا اینکه درون همـین سال ویژه‌نامۀ «زمان» بـه اهتمام عبدالحسین آل رسول دربارۀ نیچه منتشر مـی‌شود. از آن سال بـه بعد نیچه رفته رفته بـه ذهن ایرانی باز وارد مـی‌شود. ذهن روشنفکر ایرانی کـه از پیش از ۱۹۲۰/۱۳۰۰ که تا ۱۹۸۴/۱۳۶۳ یـا درگیر نـهضت مشروطیت (۱۹۱۱-۱۹۰۵/۱۲۹۰-۱۲۸۴) یـا اندیشۀ انقلابی مارکسیستی یـا احیـای اندیشۀ دینی بود اکنون فلسفی‌تر شده هست و مـی‌خواهد بیشتر دربارۀ جهان بداند. انتشار ترجمـه‌هایی دربارۀ متفکران جدید و بحث‌هایی دربارۀ مدرنیسم و موقعیت پُست‌مدرن نیچه را بـه کانون همۀ بحث‌ها تبدیل مـی‌کند. نیچه مُد مـی‌شود. بدین ترتیب، من تاریخ آشنایی ایرانیـان را بـه سه دوره تقسیم مـی‌کنم: ۱) از ۱۳۰۰/۱۹۲۱ (بنا بـه احتمال) یـا ۱۳۲۰/۱۹۴۱ که تا ۱۳۳۵/۱۹۵۶ از ۱۳۴۰/۱۹۶۰ که تا ۱۳۵۹/۱۹۸۰ و از ۱۳۶۳/۱۹۸۴ که تا امروز. درون دورۀ اول نویسندگان بیشتر بـه زندگی نیچه و نیز سخنان نغز و اشعار و کتاب ارادۀ معطوف بـه قدرت او توجه دارند. درون دورۀ دوم، برخی او را دستاویزی به منظور حملات ایدئولوژیکی بـه غرب قرار مـی‌دهند، بی‌آنکه هرگز درصددب شناساندن کلیت فلسفۀ او یـا حتی معرفی همان «نیـهیلیسم» او بـه صورتی صرفاً علمـی و دانشگاهی و تمام و کمال باشند. تمامـی آنچه بـه عنوان نیچه‌ درون این دوره از سوی نمایندگان راوی انحطاط غرب و غربزدگی مطرح مـی‌شود جز چند جمله و چند اصطلاح از نیچه آن هم بـه روایت هایدگر چیزی دیگر نیست، همان طور کـه روایت‌شان از هایدگر نیز درون همـین اندازه هست و هرگز مفهومـی از فلسفۀ او را حتی بـه اندازۀ یک پاراگراف نیز شرح نداده‌اند. تنـها استثنا درون بحث آکادمـیک از نیچه درون این دوره یکی عبدالجواد فلاطوری هست که درون آلمان استاد دانشگاه هست و مقاله‌ای آکادمـیک دربارۀ «اسلام و نیچه» بـه زبان آلمانی منتشر مـی‌کند و دیگری آرامش دوستدار هست که مقاله‌ای دربارۀ «مرد دیوانـه کیست؟» درون مجله‌ای دانشگاهی درون داخل کشور منتشر مـی‌کند. درون دورۀ سوم ترجمـه بیشتر هست و تألیف‌ها هم یـا دنباله‌روی از همان گفتار «غربزدگی» و «نیـهیلیسم منحط» هست و یـا آن‌چنان دست سوم و چهارم و رونویسی‌شده از روی آثار درجۀ دوم غربی هست که هیچ اصالتی ندارد. درون این گفتار من بـه دورۀ اول، از ۱۳۲۰/۱۹۴۱ که تا ۱۳۳۵/۱۹۵۶، مـی‌پردازم.

دکتر حنایی کاشانی درباره فهم و دریـافت نیچه درون ایران سخنرانی کرد.

مقدّمـه

استقبال از آثار نیچه و نیز کتاب‌ها و مقالات مربوط بـه او درون دو سه دهۀ گذشته رشد چشمگیری درون ایران داشته هست تا آنجا کـه او را بـه یکی از پرفروش‌ترین نام‌ها درون کتابفروشی‌های ایران تبدیل کرده است. همـین امر برخی نویسندگان ایرانی را بـه طرح این پرسش واداشته هست که راز این استقبال یـا شیفتگی نسبت بـه نیچه درون چیست؟ اما، پرسش مـهمتری کـه به گمان من مطرح نشده است، یـا دست کم من ندیده‌امـی مطرح کند، و من مـی‌خواهم آن را سرآغاز بحث از آشنایی با فلسفۀ نیچه درون ایران قرار دهم این است: اصولاً ترجمـه و انتشار و بحث از آثار نیچه درون جامعه‌ای اسلامـی یـا مسلمان چگونـه ممکن است؟ مسلمانان چگونـه توانستهاند چنین «تحمّل» بالایی به منظور برخی عقاید و سخنان «کفرآمـیز» یـا «دین‌ستیز» و گاه حتی بـه گفتۀ برخی «هتّاک» نیچه داشته باشند، یـا، شاید بهتر باشد بگوییم، یـافته باشند؟ اگر چنین «تحمّلی» دارند یـا یـافته‌اند، به منظور کدام دسته از عقاید «کُفرآمـیز» و «دین‌ستیز» و «هتّاک» چنین تحمّلی دارند یـا یـافته‌اند؟ با توجه بـه آنچه درون گذشته و نیز درون چند دهۀ اخیر بر برخی کشورهای اسلامـی گذشته است، یـا از کشورهای اسلامـی دربارۀ تعقیب و آزار «دگراندیشان» و حتی معتقدان و مبلّغان دینی، چه مسلمان و چه ادیـان رسمـی دیگر، و جرائمـی مانند «انحراف» و «ارتداد» یـا تبلیغ ادیـان و مکاتب و مذاهب «منحرف» و «هتّاکی بـه مقدّسات»، با مجازات‌هایی سنگین، آشکارا یـا نـهان، بـه گوش مـی‌رسد آزادی نسبی انتشار کتاب‌های نیچه یـا دربارۀ نیچه و بحث از آراء او را درون کشورهای اسلامـی یـا مسلمان چگونـه تأویل و تفسیر حتما کرد؟ هرچه باشد، نیچه، دست کم درون بیـان، از روشنفکران دینی مسلمان و روشنفکران مسلمان سکولار و نیز حتی روشنفکران بی‌دین سکولار، بسیـار گستاخ‌تر و بی‌پرواتر هست و، نـه تنـها ظاهراً داعیۀ دفاع از دین یـا اصلاح آن را بـه هر صورتی ندارد، بلکه حتی گاه هتّاکانـه بـه مقدّساتی مـی‌تازد کـه برخی از آنـها دست کم درون سه دین یـهودیت و مسیحیت و اسلام مشترک است. چرا حتما مسلمانان، یـا مراجع و مقامات کشورهای اسلامـی نسبت بـه نیچه «مـهربان‌تر» از هم‌دینان و هم‌مذهبان دگراندیش خود یـا حتی دیگر «بددینان» و «بی‌دینان» و «دین‌ستیزان» باشند؟ یک یـا چند پاسخ ممکن بـه این پرسش را همـین مرور ما بر فهم و دریـافت اندیشۀ نیچه درون ایران مـی‌باید بیـابد. پاسخی کـه شاید بـه ما بگوید نیچه، دست کم درون آغاز، به منظور روشنفکران مسلمان و از دیدگاه اسلامـی همانی نبوده هست که نخستین بار درون چشم غربیـان مسیحی یـا مردمان دیگر کشورها بوده است.

اما فلسفۀ نیچه به منظور ایرانیـان تفاوتی با دیگر مسلمانان کشورهای مسلمان نیز دارد. فلسفۀ نیچه به منظور ایرانیـان همان چیزی نیست کـه برای مسلمانان دیگر کشورهای اسلامـی، مثلاً عرب‌ها، هست. نیچه بـه واسطۀ عنوان یکی از کتاب‌هایش و شخصیت مشـهوری کـه قهرمان کتابش ساخته است، یعنی «زرتشت»، حکیم ایرانی، هرچند نام او را درون عنوان کتابش بـه گونـه‌ای گذاشته هست که با «زردشت» تاریخی اشتباه نشود، یعنی Zarathustra (املای خاص نیچه به منظور نام تاریخی زردشت کـه گرچه بـه اصل نزدیکتر هست اما که تا قبل از نیچه درون زبان‌های اروپایی مرسوم نبود) بـه جای Zoroaster (تلفظ یونانی و املای رایج نام زردشت درون زبان‌های اروپایی) و نیز اشاراتی کـه به آداب و خُلق و خوی مردم پارس و شاعر بزرگ ایرانی حافظ دارد، خواه ناخواه مخاطب ایرانی را از جهاتی دیگر نیز بـه سوی خود کشانده است، حتی اگر کنجکاوی صرف بوده باشد. بـه گواهی بسیـاری از افراد، از جمله یکی از مشـهورترین مترجمان آثار نیچه، نخستین بار این نام زرتشت بوده هست که آنان را بـه سوی نیچه کشانده است. اما از این گذشته، پژوهشگر کنجکاو درون زندگی و افکار نیچه شاید چیزهای بیشتری به منظور ارتباط او با ایران بیـابد. بنابراین، ما مـی‌توانیم درون روشنفکران ایرانی علاقه‌مند بـه نیچه، صرف نظر ازانی کـه شاید بـه عقاید خود نیچه بـه دلایل فلسفی علاقه‌مند باشند، نوعی کنجکاوی و علاقه‌مندی ملی را نیز شاهد باشیم. اما نخستین آشنایی با نیچه نخستین بار چگونـه و با چهی آغاز شد؟

  • نخستین فارسی‌زبانی کـه دربارۀ نیچه نوشت: اقبال لاهوری
  • تعیین زمان دقیق نخستین آشنایی با نام یـا افکار نیچه درون ایران چندان آسان نیست، یکی بـه دلیل دشواری دسترسی بـه اسناد مکتوب و دیگری بـه این دلیل کـه به گمان من نخستین معرفی‌کنندۀ نیچه بـه ایرانیـان، و البته شاید دیگر مسلمانان، احتمالاً ایرانی نبوده هست اما یقیناً فارسی‌زبان بوده است! این شخصی نیست مگر محمد اقبال لاهوری، شاعر و متفکر مسلمان شبه‌قارۀ هند و «پدر معنوی» کشور امروز پاکستان، کـه به علاّمـه اقبال (۱۳۱۷-۱۲۵۶/ ۱۹۳۸-۱۸۷۷) مشـهور است.

    محمد اقبال لاهوری

    اقبال لاهوری از این بخت برخوردار بود کـه آشنایی نسبتاً زودهنگام و دست اولی با فلسفۀ نیچه بیـابد. او، ۷ سال بعد از مرگ نیچه، درون سال‌ ۱۹۰۷/۱۲۸۶، به منظور گرفتن دکترای فلسفه از انگلستان بـه آلمان رفت و در ۱۹۰۸/۱۲۸۷ از دانشگاه لودویگ ماکسیمـیلیـان مونیخ با رساله‌ای با عنوان «تحول مابعدالطبیعه درون ایران» (ترجمۀ فارسی با عنوان «سیر فلسفه درون ایران»، ترجمۀ امـیر حسین آریـانپور، ۱۳۵۵) درجۀ دکتری گرفت. اما او از آلمان فقط دکترای فلسفه آن هم درون زمـینـه‌ای مربوط بـه سنّت فلسفی ایرانی و اسلامـی نگرفت، او درون سال ۱۹۰۷/۱۲۸۶ هنگامـی کـه در هایدلبرگ بود نزد استاد زبان آلمانی خود فاوست گوته و آثاری از نیچه و هاینـه را نیز خواند. اقبال از سال ۱۹۱۵/ ۱۲۹۴ بـه بعد بود کـه انتشار اشعار فارسی خود را آغاز کرد ، اما او گویـا سال‌ها پیش از آن و درست درون هنگامـی کـه در آلمان بود تصمـیم بـه سرودن شعر بـه زبان فارسی گرفته بود. آیـا آشنایی با نیچه درون این تصمـیم او و نیز انتخاب رسالۀ دکترایش مؤثر نبوده است؟ نمـی‌دانم، شاید. بـه هر تقدیر، آشنایی اقبال با نیچه از چند جهت به منظور هردو طرف خوش‌یُمن بود: اول به منظور اقبال، از این جهت کـه احتمالا برخی عناصر ایرانی‌مآب یـا آریـایی اندیشۀ نیچه تمایل دیرین او بـه سوی زبان و ادب و فرهنگ قدیم و جدید ایرانی را درون او تقویت کرد، و دوم به منظور نیچه، از این جهت کـه یکی از روشنفکرترین و مبارزترین و خوش‌نام‌ترین مسلمانان دهه‌های بعد را شیفتۀ خود ساخت و بدین سان با همدلی و همزبانی او که تا حدودی راه را بر هر مخالفت متعصبانـه با خودش درون مـیان مسلمانان بست. گشودن باب مقایسه مـیان نیچه و متفکران صوفی جهان اسلام، کـه مـیان روشنفکران عرب و ایرانی درون نخستین سال‌های قرن بیستم بسیـار متداول بوده است، و تا امروز نیز کم و بیش همچنان باقی است، بی‌شک نقش مـهمـی درون «خودی»سازی و «بومـی‌سازی» و سپس ورود نسبتاً بی درد سر اندیشـه‌های نیچه بـه جهان اسلام داشته است، هرچند شاید این برداشت‌ها بدون هیچ قصد از پیش اندیشیده‌ای بوده است. البته، این نمـی‌تواند تنـها دلیل باشد و دلایل دیگری، از جمله، تفاوت زمانۀ ما با زمانۀ آنـها کـه آغاز «نوسازی» درون جوامع اسلامـی بود و تمایل روشنفکران مسلمان بـه «نوسازی» و زدودن خرافات و تعصبات کهن و ناتوانی واپس‌گرایـان از رویـارویی فکری و سیـاسی و خشونت‌آمـیز با نوخواهان نیز بی‌گمان درون این گشودگی مؤثر بوده است.

    اما وقتی از تأثیر اقبال درون مـیان ایرانیـان سخن مـی‌گوییم، مـی‌باید توجه داشته باشیم کـه مقصود ما بـه هیچ وجه آثار منثور او نیست، چرا کـه کتاب مشـهور او با عنوان «بازسازی اندیشۀ دینی درون اسلام» (۱۹۳۰/۱۳۰۹) کـه شامل برخی نظرهای تفسیری و انتقادی او دربارۀ فلسفۀ نیچه هست نخستین بار درون سال ۱۳۴۷/۱۹۶۸ از انگلیسی بـه فارسی منتشر شد. همـین طور دیگر کتاب‌ها و مقالات او. اما تأثیر و نفوذ اقبال درون مـیان روشنفکران ایرانی درون مرتبۀ نخست از راه دیوان شعر او بود کـه مشحون از نکات و لطایف بدیع او دربارۀ زندگی و معنا و مبارزه و اسلام و مسلمانی و نیز شخصیت‌های فرهنگی و سیـاسی است. و البته مجموعه‌های شعر و دیوان اشعار او نیـازی بـه ترجمـه نداشت و احتمالاً از همان نخستین سال‌ها بـه ایران آمده بود. مـی‌توان تصور کرد کـه اقبال درون دهۀ ۱۳۱۰/۱۹۳۰ درون ایران کاملا شناخته بوده است. درون اینجا ذکر برخی اشعار مشـهور او دربارۀ نیچه خالی از فایده نیست. اقبال درون «جاویدنامـه»  (۱۹۳۲/۱۳۱۱)، درون «آن سوی افلاک»، از «مقام حکیم آلمانی نیچه» سخن مـی‌گوید:

    بر ثغور این جهان چون و چند

    بود مردی با صدای دردمند

    دیدۀ او از عقابان تیزتر

    طلعت او شاهد سوز جگر

    دم بـه دم سوز درون او فزود

    بر لبش بیتی کـه صدبارش سرود

    نـه جبریلی نـه فردوسی نـه خودی نی خداوندی

    کف خاکی کـه مـی‌سوزد ز جان آرزومندی

    اقبال از دیدن شگفت‌مردی چُنین حیران مـی‌شود و به سراغ مرجعی بالاتر مـی‌رود کـه از نظر او جلال‌الدین مولویِ بلخی مشـهور بـه رومـی است. نظر او به منظور اقبال حجّت است.

    من بـه رومـی گفتم کـه این فرزانـه کیست

    گفت این فرزانۀ آلمانوی است

    در مـیان این دو عالم جای اوست

    نغمۀ دیرینـه اندر نای اوست

    باز این حلاج بی دار و رسن

    نوع دیگر گفته آن حرف کهن

    حرف او بی باک و افکارش عظیم

    غربیـان از تیغ گفتارش دو نیم

    هن بر جذبۀ او پی نبرد

    بندۀ مجذوب را مجنون شمرد

    عاقلان از عشق و مستی بی‌نصیب

    نبض او دادند درون دست طبیب

    با پزشکان چیست غیر از ریو و رنگ

    وای مجذوبی کـه زاد اندر فرنگ

    ابن سینا بر بیـاضی حد زند

    رگ زند یـا حَبّ خواب‌آور دهد

    بود حلاجی بـه شـهر خود غریب

    جان ز مُلاّ بُرد و کُشت او را طبیب

    روی جلد کتاب «بازسازی اندیشـه دینی درون اسلام» اثر اقبال لاهوری

    درخواست اقبال از مولوی به منظور شناساندن و معرّفی نیچه، بی‌شک نشان از ارادت بسیـاری دارد کـه او بـه رومـی داشت و «حلاّج» و «مجذوب» نامـیدن نیچه از سوی رومـی باز حاکی از آن مقامـی هست که اقبال گمان مـی‌کند نیچه بـه قضاوت رومـی درون جهان معاصر دارد. اقبال سخن نیچه را برخلاف برخی معاصران ما «بی‌باک» مـی‌نامد و نـه «هتّاک». اشارۀ او بـه اینکه نیچه از دست «مُلاّیـان» جان بـه در برد، اما بـه دست طبیبان کشته شد بیش از آنکه بـه واقعیتی درون جهان غرب اشاره کند، درون زمانی کـه دیگر کلیسا قدرتی به منظور کشتن یـا آزار و تعقیب روشنفکران نداشت، اشاره‌ای بـه واقعیتی حاضر درون شرق اسلامـی است. اما همۀ اینـها بدان معنی نیست کـه اقبال با سخنان نیچه درون ظاهر و در کل موافقت دارد، او همانند دانته کـه ابن سینای مسلمان (دشمن) را درون کمدی الهی خود از سر احترام و ارادت درون «برزخ» جای داد، نـه «دوزخ»، همچون دیگر بزرگان مسلمان، از جمله ابن رشد، از زبان رومـی جای نیچه را «در مـیان این دو عالم» (برزخ) قرار مـی‌دهد و بنا بـه مشرب عرفانی خود بـه «قال» («گفتار») نمـی‌نگرد بلکه بـه «حال» («دل») مـی‌نگرد و نیچه را از روی دل قضاوت مـی‌کند و هن مجذوبان مـی‌سازد. از همـین روست کـه باز درون جای دیگر، «نقش فرنگ»، مـی‌گوید:

    از سستی عناصر انسان دلش تپید

    فکر حکیم پیکر محکمتر آفرید

    افکند درون فرنگ صد آشوب تازه‌ای

    دیوانـه‌ای بـه کارگه شیشـه گری رسید

    اما بعد هشدار مـی‌دهد:

    گر نواخواهی ز پیش او گریز

    در نی کلکش غریو تُندَر است

    نیشتر اندر دل مغرب فشرد

    دستش از خون چلیپا احمر است

    آن کـه بر طرح حرم بتخانـه ساخت

    قلب او مؤمن دماغش کافر است

    خویش را درون نار آن نمرود سوز

    زانکه بستان خلیل از آذر است

    اما تأثیر نیچه درون اندیشۀ اقبال فقط درون چیزهایی کـه او به‌صراحت گفته هست نیست. درون دیوان اشعار او برخی مضامـین هست کـه برای خوانندۀ آشنا با آثار نیچه اقتباس اقبال از آنـها آشکار است.

    ۲. نخستین ایرانیی کـه دربارۀ نیچه نوشت: فروغی

    نخستین ایرانیی کـه دربارۀ فلسفۀ نیچه نوشت نیز باز اندیشـه‌های نیچه را با سنّت ایرانی – اسلامـی قیـاس مـی‌کند، البته نـه با آن گستردگی و همدلی کـه اقبال کرد، گرچه بعید هست که او با دیدگاه‌های اقبال آشنا نبوده باشد. بـه هر حال، همۀ اینـها یـا از تأثیر اقبال هست و یـا از تأثیر نویسندگان عرب، یـا از تأثیرات مشترک فرهنگی مـیان مسلمانان، کـه هندی و عرب و ایرانی نمـی‌شناسد، وقتی کـه شخص فرهیخته باشد و با سنّت فکری سرزمـین و تاریخ خویش آشنا، پیش‌داشت‌ها و پیش‌داوری‌های فرهنگی او بـه یقین درون فهم او تأثیر خواهند گذاشت.

    نخستینی کـه به احتمال بسیـار بـه معرفی نیچه درون ایران پرداخته است، و ما معرفی او را تمام و کمال درون دست داریم،ی نیست جز محمدعلی فروغی، ادیب و مترجم و سیـاستمدار، نخست وزیر ایران درون نخستین سال‌های حکومت رضا شاه پهلوی (۱۳۰۵–۱۳۰۴/۲۶–۱۹۲۵) و واپسین سال حکومت او (۱۳۲۰/۱۹۴۱)، کـه در جلد سوم تاریخ فلسفۀ خود با عنوان سیر حکمت درون اروپا (۱۳۲۰/۱۹۴۱) نیچه را «نغمـه‌ای تازه» معرفی مـی‌کند.  از نگارش و انتشار سیر حکمت درون اروپای محمدعلی فروغی کـه مـیان سال‌های ١٣١٠ و ١٣٢٠/١٩۴١–١٩٣١ درون ٣ جلد نوشته  و منتشر شد (برتراند راسل تاریخ فلسفۀ غرب خود را درون ۱۹۴۵/۱۳۲۴ منتشر کرد) نزدیک بـه ٨٠ سال گذشته است. این کتاب کـه نخستین تلاش ادیبی ایرانی، فرهیخته و زباندان و فلسفه‌دان و آشنا با علوم قدیم و جدید، به منظور نگارش تاریخ فلسفه‌ای بـه زبان فارسی از نخستین سده‌های آغاز اندیشۀ فلسفی که تا اوایل قرن بیستم است، همچنان بی‌همتا مانده هست و حتی به منظور برخیـان کـه با این کتاب با فلسفه آشنا شده‌اند و زبان و دانش نویسنده را درون حوزه‌های گوناگون پسندیده‌اند و متأخران را فاقد چنین دانش یـا زبانی دیده‌اند، هنوز مرجع است. فصل پنجم از جلد سوم سیر حکمت بـه حکمای آلمان درون نیمۀ دوم سده نوزدهم اختصاص دارد و در این فصل از فلسفه‌های فخنر و لُتسه و‌ هارتمان و نیچه بحث مـی‌‌شود. فروغی قبل از آنکه بحث خود دربارۀ نیچه را آغاز کند با این کلمات خواننده را بـه سوی او مـی‌خواند: «اینک این فصل را با بیـان اجمالی از فلسفۀ نیچه کـه نغمۀ تازه‌ای هست و غوغا بر پا کرده هست پایـان مـی‌دهیم.»

    و اما چیست اندیشـه‌های نیچه و غوغایی کـه او درون انداخته است. فروغی روایت خود از زندگی و اندیشـه‌های نیچه را بـه شیوه مألوف با شرح حال او آغاز مـی‌کند و در چند جملۀ مختصر او را چنین معرفی مـی‌کند:

    نیچه درون سال ١٨۴۴ بـه دنیـا آمد. خانوادۀ پدر و مادرش همـه کشیشان پروتستان بودند و او را بـه تحصیل الهیـات گذاشتند، اما او از الهیـات بلکه از مسیحیت روگردان شد.

    فروغی نیـازی نمـی‌بیند درباره محل تولد نیچه و مرگ پدرش درون هنگامـی کـه او کودک بود یـا دیگر مسائل خانوادگی او بـه خواننده بیش از این آگاهی بدهد یـا شاید منابعی کـه او درون اختیـار داشته و آنـها را خلاصه مـی‌کرده، فاقد چنین اطلاعاتی بوده‌اند. بـه هر تقدیر، آنچه درون همـین یکی دو سطر مـی‌توان بـه نادرستی آن اشاره کرد این است: نیچه دانشجوی الهیـات نبوده هست و به‌واسطه خواندن الهیـات از الهیـات یـا از مسیحیت بیزار نشده است. نیچه درون سال‌های ۱۸۶۴-۱۸۵۸ بـه شولپفورتا، مدرسه‌ای شبانـه‌روزی و پروتستان، مـی‌رود و در سال ۱۸۶۴ درون دانشگاه بُن درون رشتۀ زبان و معارف لاتین و یونانی نام‌نویسی مـی‌کند  نیچه درون ژوئن ۱۸۸۱، درون نامـه‌ای بـه اووربک، دربارۀ نگرش خودش بـه مسیحیت مـی‌نویسد: «در مورد نگرش من نسبت بـه مسیحیت… من حقیقتاً درون قلبم هرگز قدر آن را پایین نیـاورده‌ام و از روزهای کودکی، بارها درون درونم با کوشش تمام خواسته‌ام بـه سوی آرمان‌های آن گام بردارم، منتها درون چند سال اخیر، همـیشـه برخورده‌ام بـه اینکه این کار محال است».  فروغی درون ادامۀ گفتار خود از نوشته‌های نیچه یـاد مـی‌کند و مـی‌نویسد:

    نیچه تصانیف متعدد دارد، ولیکن از همـه نامـی‌تر، کـه خود او نیز آن را حاوی کلّ فلسفه خویش مـی‌دانست، کتابی هست به این عنوان: زردشت چنین مـی‌گفت، زیرا کـه اغراض خویش را بـه صورت افسانـه‌ای درون آورده هست که موضوعش زردشت هست و سخنان خود را از زبان او مـی‌گوید.

    محمدعلی فروغی

    در پایـان این سخن، فروغی یـادداشتی درون حاشیـه ضمـیمـه مـی‌کند که تا به خواننده بگوید کـه مقصود نیچه از زردشت چیست و اندیشۀ اصلی او کدام است. او مـی‌نویسد:

    به هیچ وجه نباید تصور کرد کـه مندرجات این کتاب شباهتی بـه تعلیمات حقیقی زردشت داشته باشد. مقصود از زردشت اینجا درون واقع خود نیچه است. اما اینکه زردشت را حامل پیغام خود قرار داده بـه سبب آن هست که معتقد بوده هست که ایرانیـان نخستین قومـی بوده‌اند کـه معنی حقیقی زندگی را دانسته‌اند. بعد پیغمبر ایرانی را نمایندۀ افکار خود قرار داده هست و نیز بـه سبب اینکه ایرانیـان عقیده داشته‌اند کـه مدار عالم بر ادوار هست و هر دو هزار سال قائدی دارد. درون واقع، نیچه مانند بابا طاهر مـی‌گوید:

    به هر ألفی الف قدی برآید

    من آن سروم کـه در الف آمدستم

    و نیچه هم معتقد بـه ادوار است.

    خوانندۀ امروزی کـه با اندیشـه‌های نیچه از منابعی دیگر آشنا باشد بی‌گمان از این مقایسه‌ها و تفسیرها لبخندی برخواهد آورد و شاید با خود خواهد گفت کـه اگر این چیزها کـه نیچه گفته هست دیگران نیز گفته‌اند، بعد سخن تازۀ او چیست؟ هیچ. او فقط سخنوری توانا بوده هست و بس. فروغی بـه ما مـی‌گوید کـه نیچه «معتقد بوده هست که ایرانیـان نخستین قومـی بوده‌اند کـه معنی حقیقی زندگی را دانسته‌اند»، اما او بـه ما نمـی‌‌گوید کـه این «معنا» چه بوده است؟ همچنین نیچه از «بازگشت جاودان همان» سخن مـی‌گوید و نـه فقط از «بازگشت جاودان» طبیعت درون دوره‌هایی مشخص. علاوه بر این، اندیشۀ آمدن «مجدد» دینی درون هر صد سال، یـا نجات‌دهنده درون هر هزاره، با اندیشـه بازآمدن طبیعت درون بازگشتی جاودانـه چه ارتباطی دارد؟ و نیچه درون کجا خود را با نجات‌دهنده‌ای کـه در پایـان هر هزاره مـی‌آید یکی دانسته هست یـا حتی به منظور آمدن «نجات‌دهنده» استدلال کرده است؟

    فروغی درون ادامۀ همـین بحث خود از کتاب دیگری از نیچه نام مـی‌برد کـه ناتمام مانده است:

    کتاب مـهم دیگرش کـه ناتمام مانده بـه این نام است: خواست توانایی.

    فروغی هر اشتباه یـا رونویسی اشتباه دیگری هم کـه در گزارش فلسفه نیچه کرده باشد درون اینجا ترجمـه‌ای از عنوان این کتاب ناتمام و در واقع مجموعۀ یـادداشت‌های نیچه مـی‌کند کـه ما آن را از روی ترجمۀ انگلیسی‌اش بـه اشتباه خواست قدرت یـا ارادۀ معطوف بـه قدرت ترجمـه مـی‌کنیم. نیچه از Macht) /might) یـا توانایی سخن مـی‌گوید و نـه از قدرت (Reich/power) بـه معنای سیـاسی آن. با این همـه چنانکه درون ادامـه خواهیم دید، فروغی درون تفسیر همـین اندیشـه نیز از گفتارهای رایج درون آن دوره، درون زبان‌های اروپایی، درون تفسیر نیچه پیروی مـی‌کند. فروغی درون ادامۀ بحث خود بـه این امر مـی‌پردازد کـه آیـا نیچه را شاعر حتما گفت یـا حکیم زیرا کـه سخنش نثر هست اما پُر از شور، مستی، تخیل شاعرانـه و تعبیرات کنایـه‌آمـیز است… چنانکه لحن کلام حکیم ندارد بلکه شبیـه بـه کلمات ارباب ادیـان و به شیوۀ بعضی از کتب آسمانی است، اما مطالبی کـه در آن سخن مـی‌گوید از موضوعات فلسفه و حکمت عملی مـی‌باشد و منظورش تغییر افکار و احوال مردم از جهت روش زندگانی بوده است. از این رو نـه حکیمـی تمام هست و نـه از شعرا بـه شمار مـی‌رود.

    برایی کـه امروز از تفاوت «فلسفه» (philosophy)، «حکمت» (Wisdom)، «فیلسوف» (philosopher) و «حکیم» (sage) آگاه باشد، سخنی کـه فروغی درون باب «حکیم» یـا «شاعر» نامـیدن نیچه مـی‌گوید سخت نادرست مـی‌نماید، چراکه امروز یکی از بحث‌ها درباب نیچه دقیقاً این هست که او را حتما «فیلسوف» نامـید یـا «حکیم». او از خود با هردو عنوان سخن مـی‌گوید و بحث‌های او هم موضوعات فلسفی را شامل مـی‌شود و هم موضوعات حکمـی. درون واقع، آنجا کـه نیچه استفاده از سخنان نغز و کلمات قصار و پرمعنی و کنایـه‌آمـیز را برمـی‌گزیند بر سیرۀ حکماست و آنجا کـه به تحلیل، نقد و جُستارنویسی مـی‌پردازد بر سیرۀ فیلسوفان. فروغی حتی درون برگزیدن نام «حکمت» به منظور گزارش خود از تاریخ فلسفه از آغاز که تا قرن بیستم راهی بس اشتباه را مـی‌پیماید کـه حاصل برخی مترادف‌سازی‌ها و بومـی‌سازی‌های بی‌سرانجام و بی‌حاصل است. مترادف دانستن «حکمت» و «فلسفه» درون جهان اسلام، نتیجۀ تلاش آن دسته از فیلسوفان جهان اسلام بود کـه مـی‌خواستند نامـی «بومـی» به منظور «فلسفۀ» یونانی درون سرزمـین اسلام بیـابند و آن را بدین وسیله از گزند بدخواهان و دشمنانش مصون بدارند. اما، متأسفانـه، این بومـی‌سازی هم بـه زیـان «فلسفه» تمام شد و هم بـه زیـان «حکمت»، و البته مقصود نیز حاصل نشد. نمونۀ بارز آن، شیخ اشراق، کـه با وجود استفاده از «حکمت» درون عنوان کتابش، باز بـه فتوای فقیـهان حلب کشته شد.

    به هر تقدیر، فروغی درون ادامـه گزارشی از فلسفۀ نیچه بـه دست مـی‌دهد کـه خلاصۀ آن چنین است: نیچه تعالیمـی دارد کـه خلاف اعتقاد همگان هست و اگرانی هم باشند کـه با برخی اصول او موافق باشند با طرز بیـان او موافق نیستند. او اخلاقی را پیشنـهاد مـی‌کند کـه با اخلاق شخصی خود او منافی دارد. او خودپرستی را حق دانسته و رحم و شفقت را عیب، خواست توانایی را ستوده و از رأی داروین تنازع بقا را نتیجه گرفته، صلاح عامـه و حق عموم را خوار پنداشته و جماعت قلیل یعنی خواص را ذی‌حق شمرده است. او حقوق مساوی مردم و ملت‌ها را منکر هست و مـی‌گوید مردم حتما دو دسته باشند: یکی زبردستان و خواجگان و یکی زیردستان و بندگان. حاصل سخن فروغی درون ادامۀ این گفتار این هست که نیچه مذهب سوفسطاییـان یونان را تجدید کرد کـه در امر اخلاق مـی‌گفتند مـیزان نیکی و بدی شخص انسان است، هرچه نفس انسان خواهان هست و مـی‌پسندد خوب هست و خلافش بد است.

    نمایی دیگر از شب «نیچه و جهان ایرانی»

    این همان مذهبی هست که دو هزار و سیصد چهارصد سال پیش از این سقراط و افلاطون درون معارضه با آن مجاهده د، و پیش بردند و از این روست کـه نیچه سقراط را از تباه‌کنندگان زندگی بشر مـی‌خواند. فروغی از این سخنان نتیجه مـی‌گیرد کـه نتیجۀ مذهب نیچه مذهب انفراد (individualisme) است، یعنی، هر فردی خود را بخواهد و بر دیگران برتری دهد و حفظ حُسن روابط با دیگران را منظور نکند و همواره خود را توانا و نیرومند سازد. فروغی بعد از نگارش این سخنان مـی‌گوید اینکه غرض از نیرومندی چیست درست معلوم نیست. ظاهر کلام نیچه این هست که توانایی به منظور این هست که بـه دیگری بتوان تجاوز کرد و برتری نمود و معنای زندگانی همـین است. فروغی اندیشۀ نیچه درون خصوص «بازگشت جاودان همان» را نیز همان چیزی مـی‌داند کـه بعضی از حکمای پیشین قائل بودند، یعنی قول بـه ادوار. فروغی خلاصۀ خود از سخنان نیچه را باز با این هشدار بـه پایـان مـی‌برد کـه «این بود خلاصۀ بسیـار مختصری از فلسفۀ نیچه اگر بتوان این سخنان را فلسفه نامـید. ولیکن اگر جا داشتیم و جملاتی چند از عین عبارات او را بـه فارسی درون مـی‌آوردیم مـی‌دیدید کـه بیـان حکیمانـه نیست، شاعرانـه است، بلکه عربدۀ مستانـه است. از روی شور و مستی سخن گفته و حق این هست که درون نویسندگی مقامـی بلند یـافته و از این رو گفته‌هایش محل توجه و خواندنی است».

    ۲. نخستین ترجمـه‌ها:مایی، نیرنوری و شفا

    پس از انتشار سیر حکمت درون اروپا و آشنایی رسمـی ایرانیـان با نیچه مـی‌باید انتظار داشت کـه دست کم کتابی از او بـه ترجمـه درآید. پنج سال بعد، ۱۳۲۵/۱۹۴۶، دفتری بـه نام خدایـان اشک مـی‌ریزند بـه ترجمۀ علی‌اکبرمایی (۱۳۷۲-۱۲۹۹/۱۹۹۳-۱۹۲۰)، از روزنامـه نگاران پُرکار و پرکتاب، منتشر مـی‌شود  (که چون ندیده‌ام نمـی‌توانم بگویم چه چیزی بوده هست و این نام از کجا آمده است؟ اما احتمالا ترجمـه‌هایی از اشعار و سخنان نغز نیچه با عنوانی خودساخته بوده است) و دو سال بعد حمـید/عبدالحمـید نیّرنوری (۱۳۸۶-۱۲۹۳/۲۰۰۷-۱۹۱۴) ترجمـه‌ای از چنین گفت زرتشت را منتشر مـی‌کند کـه تا سال ۱۳۵۱/۱۹۷۲ سه بار چاپ مـی‌شود و بازنشر آن که تا امروز نیز ادامـه دارد. او مقدمـه‌ای کوتاه نیز بر کتاب مـینویسد و با توجه بـه دانسته‌هایی کـه از اینجا و آنجا گرد آورده هست حوادث مـهم زندگی نیچه را شرح مـی‌دهد. درون سال ۱۳۳۲/۱۹۵۳ مجموعه‌ای از سخنان نغز و اشعار نیچه با عنوان بهترین اشعار نیچه بـه قلم شجاع‌الدین شفا (۱۳۸۹-۱۲۹۷/۲۰۱۰-۱۹۱۸) بـه همراه مقدمـه‌ای از مترجم منتشر مـی‌شود. این کتاب نیز، برخلاف ترجمۀمایی، که تا امروز نیز همچنان تجدید چاپ مـی‌شود. او درون مقدّمـه‌اش مـی‌نویسد کـه نیچه «یکی ازانی هست که سال‌های دراز هست در کشور ما اشتهار فراوان دارد. و تقریباً همۀ آنـهایی کـه کم و بیش با فلسفۀ خارجی آشنا هستند نام او را شنیده و آثاری از او خوانده‌اند».  اگر ملاک آشنایی ایرانیـان با فلسفۀ نیچه را سال انتشار جلد سوم سیر حکمت درون اروپای فروغی، ۱۳۲۰/۱۹۴۱ قرار دهیم، سال‌های این آشنایی نمـی‌تواند «دراز» باشد، مگر اینکه بـه یکی دو دهه قبل از آن باز گردد. یعنی ممکن هست ایرانیـان قبل از ۱۹۰۰/۱۲۷۹با نیچه آشنایی یـافته باشند؟ بعید است. نیچه از سال ۱۸۷۲/۱۲۵۰ درون فرانسه و برخی کشورهای دیگر رفته رفته شناخته شد و از اواخر دهۀ ۱۸۸۰/۱۲۵۸ بحث دربارۀ فلسفۀ او نیز آغاز شد. اما بعد از مرگش درون سال ۱۹۰۰/۱۲۷۹ بود کـه شـهرت او رفته رفته فراگیر شد، و به‌ویژه درون فرانسه و آلمان دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ بـه اوج رسید. بنابراین بـه نظر نمـی‌آید کهی درون جهان اسلام، چه عرب و چه غیرعرب، زودتر از دهۀ ۱۹۰۰ با او آشنا شده باشد، و البته آن هم بـه مـیانجیـانی کـه در آن دهه درون فرانسه یـا آلمان تحصیل یـا زندگی مـی‌د، چون بیشتر این آشنایی‌ها درون فرانسه و آلمان اتفاق افتاده است. بنابراین، حتی اگر شعر اقبال را هم ملاک قرار دهیم، چون انتشار اشعار فارسی او از ۱۹۱۵/ ۱۲۹۴، آغاز مـی‌شود و جاویدنامـه را درون ۱۹۳۲/۱۳۱۱ منتشر مـی‌کند، آشنایی با نیچه حتی اگر از ۱۳۰۰/۱۹۲۱ هم درون ایران آغاز شده باشد باز بسیـار خوب بوده است، چه از راه منابع عربی و چه از راه منابع فرانسوی و انگلیسی یـا آلمانی. بـه هر حال مـی‌باید انتظار داشت کـه از مـیان برخی روشنفکران ایرانی کـه در مـیانۀ دهۀ ۱۹۱۰/۱۲۹۰ درون برلین بودند یـا از مـیانانی کـه از ۱۳۰۱/۱۹۲۲ بـه بعد و در دورۀ رضا شاه پهلوی به منظور تحصیل بـه اروپا اعزام شدند،انی دست کم با برخی افکار و عقاید و شخصیت‌های فرهنگی روز اروپا نیز آشنا شده باشند، هرچند کـه ما هیچ ردّ یـا سندی از این آشنایی درون دست نداریم. اما بازگردیم بـه مقدمۀ شفا.

    شفا درون ادامـه مـی‌گوید کـه «شاید یکی از مشخصات این شخصیت عجیب این باشد کـه هیچ نویسنده و شاعری بـه اندازۀ او دشمن ندارد». و سپس بـه استفاده یـا سوء استفادۀ «نازی»ها از فلسفۀ نیچه مـی‌پردازد و نیچه را از این اتهام مبرّا مـی‌کند. با این همـه، او یـادآور مـی‌شود کـه فلسفۀ نیچه «اساساً قابل انطباق با زندگی ما نیست» چون «خود نیچه نیز بالأخره نتوانست با این فلسفه راه بـه جایی جز آشفتگی دائمـی روحی، انزوا، و جنون ببرد» و سپس مـی‌گوید «به همـین دلیل هست که وی خود درون هیچ جا از نوشتههایش، از اشعارش، نمـی‌گوید: “دنبال من بیـایید”، فقط مـی‌گوید: “این راهی هست که من برگزیده‌ام”. و تازه خود او نیز بـه پایـان این راه نمـی‌رسد، زیرا این راه راه افراد بشر نیست، راه آن «مافوق بشر» هست که فلسفۀ نیچه درون اطراف او دور مـی‌زند».

    تفسیر شفا از فلسفۀ نیچه قادر بـه جدا چند چیز از هم نیست: ۱) فلسفۀ نیچه با انزوا، جنون یـا روان پریشی او درون آخر عمر ارتباطی ندارد. نیچه از کودکی دچار بیماری خانوادگی بود و تا آخر عمر از آن رنج برد. این فلسفه‌اش نبود کـه او را بیمار کرد و البته بیماری‌اش نیز نبود کـه او را فیلسوف کرد، هرچند بیماری و تنـهایی و تنگدستی و آوارگی او مـی‌تواند درون شکل‌گیری شخصیت او و افکار او بـه نحوی مؤثر باشد؛ ۲) نیچه اگر راهی بهی پیشنـهاد نمـی‌کند به منظور این هست که نمـی‌خواهد بـه شیوۀ ادیـان و قرون وسطی «مرجع» یـا «ولی»ی باشد. تنـها کودکان‌ و افرادِ محجور یـا ناتوان از بـه کارگیری «عقل» خویش‌اند کـه به «ولی» و «مرجع» و «رهبر» نیـازمندند. نیچه از این حیث پیرو روشنگری است. او این حق را به منظور هردر زندگی قائل هست که راه خودش را برود و دنبالۀ‌روی دیگر نباشد. اما البته آزاد هست که بای دیگر نیز همراه شود یـا از هرکه خواست پیروی کند. ۳) «ابرانسان» نیچه چیزی «مافوق بشر» نیست، اگر چنین بود چگونـه مـی‌توانست «غایت» انسان باشد؟ «ابرانسان» نیچهی هست که مـی‌تواند آفریدگار خود باشد، یعنی ارزشگذار و قانونگذار خود باشد و وابسته بـه امر و نـهیی دیگر نباشد، بـه زندگی درون هر حال «آری» بگوید و پشت ستاره‌های آسمان یـا درون مـیان ابرها دنبال دلیلی به منظور خوب بودن یـا بد بودن یـا معنای زندگی نگردد. «ابرانسان» نیچه آزاده‌جانی هست که ارزش‌هایش را از «زندگی» و از «زمـین» مـی‌گیرد نـه از «مرگ» و «آسمان». «ابرانسان» نیچه از جهتی تبلور و ادامۀ همان آرزویی هست که روشنگری داشت و از زبان کُندُرسه با این کلمات بـه بیـان درآمده بود:

    زمانی مـی‌آید کـه خورشید فقط بر آزادمردانی مـیتابد کـه جز عقل خویش مولایی نمـی شناسند … به منظور فیلسوفی کـه از خطاها و تبهکاریـها و ستم‌هایی مـی نالد کـه همچنان آلاینده زمـین هست و او اغلب قربانی اینـهاست، این نظر درباره نژاد انسان چه تسلاّیی است، چرا کـه رهاننده از قیود نژاد انسان، آزادکننده از سلطۀ تقدیر و از سلطه دشمنان ترقّی هست و با گامـی مطمئن و استوار درون راه حقیقت و فضیلت و سعادت بـه پیش.

    ۳. نخستین معرفی نیچه بـه قلم ادیب و داستان‌نویسی مشـهور: جمال‌زاده

    در همـین سال ۱۳۳۲/۱۹۵۳، کـه سالی مـهم به منظور تاریخ سیـاسی ایران است، شاهد بزرگداشتی از نیچه بـه قلم یکی از ادیبان و نویسندگان بزرگ ایران درون معتبرترین مجلۀ ادبیِ منتشر درون ایران آن روزگار، سخن، نیز هستیم. محمد علی جمال‌زاده (۱۳۷۶-۱۲۷۰/۱۹۹۷-۱۸۹۲)، کـه ساکن سوئیس بود، درون سفری بـه سیلس‌ماریـا (اوت ۱۹۵۳)، نـه بـه قصد تفریح و گردش، بلکه دقیقاً بـه منظور دیدار از آن اتاق ساده‌ای کـه نیچه هشت تابستان پی درون پی درون آنجا اقامت داشت، بـه «زیـارت مسکن تابستانی حکیم و شاعر آلمانی»، مـی‌رود که تا به یکی از آرزوهای دیرین خودش، دست یـابد. او درون همان مدتی کـه در آنجا اقامت دارد مقاله‌ای مـی‌نگارد و آن را به منظور انتشار بـه ایران مـی‌فرستد. مقالۀ او درون دو قسمت منتشر مـی‌شود. جمال‌زاده عنوان مقالۀ خود را «زیـارتگه رندان جهان» مـی‌گذارد، اما درون همان ابتدا اشاره مـی‌کند کـه مقصودش مزار حافظ درون شیراز نیست، بلکه اتاق «بسیـار ساده‌ای هست در یک خانۀ روستایی درون دهکده‌ای از دهات سویس کـه فیلسوف آلمانی مشـهور نیچه مدت هشت تابستان متوالی را درون آنجا منزل داشته است».  جمال زاده چند صفحۀ نخست مقاله‌اش را بـه توصیف جغرافیـایی و سیـاسی و جمعیتی آن منطقه اختصاص مـی‌دهد و بعد دیدار خودش را از آن خانـه و اتاق محقر روستایی شرح مـی‌دهد. بـه گفتۀ او، نیچه از سال ۱۸۸۱/۱۲۶۰ که تا ۱۸۸۸/۱۲۶۷ درون یکی از پنج اتاق این خانـه سداشت و «در نـهایت تنـهایی و بی‌کسی و عزلت و تجرد مطلق» مقداری از «شاهکارهای معروف و جاودانی خود و از آن جمله کتاب زرتشت چنین گفت را کـه به فارسی هم ترجمـه شده است»  نوشت. او سپس شرح مـی‌دهد کـه در جایی خوانده هست «زن صاحبخانـه کـه زن رعیت ساده و خوش‌قلبی بوده حکایت مـی‌کرده هست که نیچه همـیشـه بغایت پاکیزه و نظیف بوده است، ولی چون یک پیراهن بیشتر نداشته و عموماً خودش آن پیراهن را مـی‌شُسته و برای خشک شدن درون کنار پنجرۀ اتاقش بـه آفتاب مـی‌انداخته هست گاهی کـه هوا آفتابی نبوده و پیراهن زود خشک نمـی‌شده مجبور مـی‌گردیده کـه دو سه روز از منزل بیرون نرود که تا پیراهنش خشک بشود. همان زن باز حکایت مـی‌کرده هست که مـی‌دیدم پیراهن مزبور گاه‌گاهی کوتاه‌تر مـی‌شود و این مسأله اسباب تعجب ما بود که تا آنکه عاقبت ملتفت شدیم کـه گاهی هر نیچه (هر [Herr] بـه زبان آلمانی بـه معنی آقاست) از پایین آن پیراهن قطعه‌ای بریده و برای خود از آن دستمال درست مـی‌کرده است».

    سیدمحمدعلی جمالزاده

    پس از آن او بـه توصیف دریـاچۀ زیبای کنار سیلس‌ماریـا و جزایر آن مـی‌پردازد و از شبه جزیرۀ «شاسته» بـه عنوان محلی یـاد مـی‌کند کـه در آنجا «مردم دهکده بـه یـاد مـهمان بینوا و بی‌خودشان کـه امروز بعد از نیم قرن کـه از وفات او مـی‌گذرد درون ردیف بزرگترین ارباب قلم و اندیشۀ دنیـا بـه شمار مـی‌آید درون سینۀ سنگ قطعه‌ای از اشعار بسیـار معروف او را کنده‌اند». این شعر همان بند سوم «سرود ی دیگر»، درون بخش سوم چنین گفت زرتشت هست که با ضربه‌های ساعت نیمـه شب و «ای انسان گوش‌دار!» آغاز و با هر ضربۀ ساعت نیمـه شب درون ۱۲ مصرع بـه پایـان مـی‌رسد. جمال‌زاده سپس بـه مـیل قلبی خود به منظور نگاشتن مطالبی دربارۀ زندگی نیچه اشاره مـی‌کند، اما درون سفر کتابی بـه همراه ندارد و به‌ناگزیر بـه کتابخانۀ کوچک محلی کـه در دکان عطاری پیرزنی خوشرو واقع هست مراجعه مـی‌کند و در آنجا فقط دو کتاب مـی‌یـابد کـه به نیچه مربوط است. یکی از آنـها کتابی هست از اشتفان تسوایک (۱۹۴۲-۱۸۸۱/۱۳۲۱-۱۲۶۰) بـه نام پیکار با شیطان نابکار (۱۹۲۵/۱۳۰۴) و دیگری کتابی حاوی نامـه‌های نیچه. جمال‌زاده از کتاب تسوایک کـه در شرح زندگی سه نابغۀ آلمانی، هولدرلین (۱۸۴۳-۱۷۷۰/۱۲۲۲-۱۱۴۹)، کلایست (۱۷۵۹-۱۷۱۵/۱۱۳۸-۱۰۹۴) و نیچه (۱۹۰۰-۱۸۴۴/۱۲۷۹-۱۲۲۳)، با فرجامـی غم‌انگیز هست استفاده مـی‌کند و شرح مختصری از آن بـه دست مـی‌دهد. بـه گفتۀ او، تسوایک معتقد بود شیطان نابکاری درون وجود این سه مرد بزرگ خانـه کرده بود کـه آنان را یـا بـه سوق داد یـا بـه جنون. و بنابراین «نیچه از همان آدمـهای زُبده‌ای هست که شیطان بـه نبوغ درون پوست‌شان مـی‌افتد و رشتۀ الفت و علاقۀ آنـها را از آدمـیان و دنیـا و مافی‌ها مـی‌گسلد و مانند کبوتران معلّق آنـها را درون مدّتی کوتاه بـه جانب طبقات عالیۀ فکر و اندیشـه بـه پرواز درون مـی‌آورد و سپس بال و پر آنـها را با آتش سوزان وصل و قرب مـی‌سوزاند و دست بسته تسلیم دژخیم جنون و انتحار مـی‌نماید درون حالی کـه صدای آنـها باز قرن‌ها درون زیر گنبد افلاک [از] راز و نیـازهای ابدی [و] تسلیت‌بخش دل صاحبدلان است.»

    در قسمت دوم این مقاله،  جمال‌زاده باز با مراجعه بـه همان کتابی کـه در سیلس‌ماریـا بـه چنگش افتاده هست به توصیف بیشتری از احوال نیچه از زبان تسوایک مـیپردازد. او سعی مـی‌کند معنای این «شیطان» درونی را بیشتر روشن کند و توضیح دهد کـه چرا برخی نوابغ چنین سرنوشت غم‌انگیزی مـی‌یـابند. بـه گفتۀ او، «نامبرده [تسوایک] “ژنی” و نبوغ را آتشی مـی‌داند کـه چون بـه جانی افتاد که تا بُن و ریشـه مـی‌سوزاند و این آتش خانمانسوز را “شیطان” خوانده هست و همان طور کـه ما ایرانی‌ها درون موردی کـه چنین آتشی بـه جانش افتاده باشد مـی‌گوییم “شیطان تو پوستش رفته است” او نیز معتقد هست که وجود نیچه و آن دو نفر شاعر آلمانی دیگر دستخوش نیرویی مخرب و سوزانده ولی خدایی و آفریننده شده بود و اسم آن را چنانکه گذشت «شیطان» گذاشته است».  او سپس بـه شرح عقاید مختلف درباب نیچه مـی‌پردازد و توضیح مـی‌دهد کـه علاقۀ هیتلر یـا نازیـها بـه نیچه هیچ ربطی ندارد و همان طور کـه مواعظ حضرت مسیح و هر دین دیگری به منظور کشت و کشتار استفاده شده هست از نیچه هم استفاده شده است. او بـه مقایسه نیچه با مارو لنین درون نزد برخی و پیـامبران عصر جدید دانستن آنان نیز اشاره مـی‌کند و مـی‌گوید نیچه را هم حتما جزو آنان محسوب کرد، با این تفاوت که:

    لنین و مارنجات دنیـا را درون اصلاح و بلکه تغییر اساسی اوضاع و احوال اجتماعی و اقتصادی دانسته‌اند درون صورتی کـه نیچه رستگاری را درون آزادی نوع بشر از قیود هرگونـه عقاید و آراء بی پایـه و خرافات و موهومات بی‌اساس مـی‌داند

    جمال‌زاده آن گاه نقادی ویرانگر نیچه از فلاسفۀ پیشین و عصر خود را با غزالی و شجاعت او را با سقراط و حلاج مقایسه مـی‌کند و بعد تفاوت او را با غزالی درون این مـی‌داند کـه غزالی سرانجام سپر انداخت و به تصوف پناه برد و نیچه تنـها رفت و تنـها ماند و به جنون مبتلا شد. او سپس بـه تحقیر عوام و زایدان و بس بسیـاران، یـا بـه قول او هِمَج رعاع (همج: درون اصل نوعی حشرۀ ریز مانند شپش یـا مگس‌های بسیـار ریز کـه بر و خر نشیند؛ درون اصطلاح کنایـه هست از مردم فرومایـه و نادان یـا غوغا)، درون نزد نیچه اشاره مـی‌کند و بعد از Übermensch نیچه با تعبیر «موجودات مافوق بشر» یـاد مـی‌کند و مـی‌گوید اینان «همانانی هستند کـه بزرگان خودمان کـه در پاره‌ای موارد با نیچه هم‌آواز و مـی‌توان گفت پیشرو او بوده‌اند آنـها را “انسان کامل” نامـیده‌اند و شیخ عطار آنـها را «سیمرغ» تعبیر فرموده است» و «نیچه آنـها را پادشاهان حقیقی و صاحب اختیـارهای واقعی ملک جهان مـی‌داند و ما هم مـی‌دانیم و افلاطون هم درون کتاب لایزال خود مدینۀ فاضله تنـها آنـها را شایستۀ حکومت دانسته است».  جمال‌زاده بعد از بحثی دربارۀ «حکومت» حکیمان و عقلا باز بـه کتاب تسوایک باز مـی‌گردد و بحث جذاب هنرمند نابغه و تنـها و فرجام تراژیک را پی مـی‌گیرد، مضمونی به‌ویژه رُمانتیک کـه نـه تنـها به منظور رمانتیک‌های آلمانی قرن‌های هجدهم و نوزدهم بلکه به منظور بسیـاری از روشنفکران ایرانی قرن بیستم نیز هم جذاب بود و هم مصداق داشت.

    اما درون ترجمۀ عنوان کتاب تسوایک و ترجمۀ «دمون» آلمانی بـه «شیطان نابکار» نکته‌ای هست کـه در اینجا مجالی به منظور پرداختن بـه آن نیست و در جای دیگری بـه تفصیل خواهم آورد. با این همـه، چون تسواییز جمال‌زاده از پرداختن بـه آن غفلت کرده‌اند فقط بـه اشاره بگویم کـه مـیان «دایمون» یونانی (به معنای، خدا، خدا‌مانند، سرنوشت و روح نگهبان شخص) و «دمون» آلمانی و «دیمن/دیمون» انگلیسی، کـه امروز بـه معنای «اهریمن» یـا «دیو» هست و نیز genius لاتینی (به معنای روح نگهبان شخص) و «جن» و «جنون» و «مجنون» درون عربی و فرشتگان محافظ یـا مُعَقّبات درون قرآن و «دیو» و «دیوانـه» درون فارسی با «نبوغ» (genius) یـا «استعداد استثنایی» هنری و «عشق» و «شعر» ارتباطی از عهد باستان یونانی هست. «دایمون» درون آغاز الهی است، یعنی درون اساطیر یونانی و در عصر سقراط و افلاطون، و رفته رفته هست که «دیمن» یـا «دیو» مـی‌شود.

    فریدریش نیچه، سال ۱۸۶۹

    ۴. نخستین کتاب فارسی دربارۀ فلسفۀ نیچه: مـهرین

    در سال ۱۳۳۳/۱۹۵۴، یک سال بعد از انشتار نوشتۀ جمال‌زاده از سیلس ماریـا، با نخستین کتاب تألیفی دربارۀ نیچه با عنوان فلسفۀ نیچه، و به قلم یکی از پُرکارترین و همـه فن حریف‌ترین مترجمان و نویسندگان این دوره که تا امروز رو بـه رو مـی‌شویم: مـهرداد مـهرین (۱۳۸۱-۱۳۰۱/۲۰۰۱-۱۹۲۱). چاپ دوم فلسفۀ نیچه، ۱۳۳۸/۱۹۵۹، از جهات بسیـاری جالب توجه است. درون آخر کتابنامـه‌ای دارد، هرچند ناقص کـه فقط شامل نام کتاب و نویسنده است، و البته از این جهت آن را حتما پیشرفتی بـه شمار آورد، چون سیر حکمت درون اروپای فروغی فاقد ذکر هر منبعی بود و تنـها جمال زاده بود کـه در نوشتۀ خود دربارۀ نیچه بـه کتاب تسوایک اشاره کرد. این کتابنامـه شامل برخی کتاب‌های انگلیسی از جمله کتاب مشـهور والتر کاوفمن و دو کتاب نیز بـه عربی، بـه قلم عبدالرحمن بدوی و فؤاد ذکریـاست و منابع فارسی نیز عبارت‌اند از: سیر حکمت درون اروپای فروغی و ترجمۀ چنین گفت زرتشت نیّرنوری. درون چاپ دوم ارادۀ معطوف بـه قدرت هوشیـار نیز بـه منابع افزوده شده است، چون کتاب هوشیـار درون سال ۱۳۳۵ منتشر شد. درون متن از کتاب اشتفان تسوایک این بار با عنوان پیکار با اهریمن، بـه جای پیکار با شیطان نابکار بـه ترجمۀ جمال‌زاده، کـه یک بخش آن دربارۀ نیچه هست و دو بخش دیگر آن دربارۀ کلایست و هولدرلین نیز نقل قول مـی‌شود، اما درون کتابنامـه و منابع نامـی از آن نیـامده است. درون متن بـه مقاله‌ای از محمدباقر هوشیـار دربارۀ نیچه ارجاع داده مـی‌شود، باز بـه طور ناقص، کـه معلوم مـی‌کند دکتر هوشیـار بیش از آنچه ما از ترجمـه و مقدمۀ او بر ارادۀ معطوف بـه قدرت مـی‌دانیم دربارۀ نیچه نوشته است. مقاله‌ای کـه مـهرین بـه هوشیـار نسبت مـی‌دهد عبارت هست از: «بُت‌و بُت‌ساز»، موج، سال اول، شمارۀ اول، سال نشر ؟، ص ؟. مـهرین بـه مقالۀ «زیـارتگه رندان جهان» نیز درون متن خود ارجاع مـی‌دهد، هرچند مشخصات کاملی از آن بـه دست نمـی‌دهد.

    مـهرین درون دیباچۀ کتاب چهار بیت معروف از اقبال را مـی‌آورد: گر نوا خواهی ز پیش او گریز … شک نیست کـه استفاده از اقبال یـا مـی‌تواند بـه عنوان سپر بلا باشد یـا تشویق خواننده بـه خواندن کتاب و آوردن سخن شخصی معتبر دربارۀ او. اما درون ص ۷۹ کتاب بخشی را بـه اقبال لاهوری اختصاص مـی‌دهد و برخی اشعار او را با اندیشۀ نیچه دربارۀ «با خطر زیستن» مقایسه مـی‌کند. بـه گفتۀ او:

    روح اقبال شاعر هندی هم مثل روح نیچه شعله‌نوش بود. اقبال هم اشعار تکان‌دهنده‌ای گفته است. او هم با نیچه همنوا‌شده مـی‌گوید. «اگر خواهی حیـات اندر خطرزی» و در جای دیگر مـی‌نویسد:

    مـیارا نرم بر ساحل کـه آنجا

    نوای زندگی نرم‌خیز است

    به دریـا غلت و با موجش درون آویز

    حیـات چاودان اندر ستیز است

    و درون جای دیگر مـی‌سراید:

    نـهنگی بچۀ خود را چه خوش گفت

    به دین ما حرام آمد کرانـه

    به موج آویز و از ساحل بپرهیز

    همـه دریـاست ما را آشیـانـه

    تو درون دریـا نـه او درون بر تست

    به طوفان درون فتادن جوهر تست

    چو یک دم از تلاطمـها بیـاسود

    همـین دریـای تو غارتگر تست

    بنابراین اقبال مثل نیچه درون خطر دلربایی مـی‌بیند بلکه بـه خظر دست دوستی دراز مـی‌کند که تا از شرش درون امان باشد.

    این مقایسه از دو جهت شایـان ذکر بود: نخست، از این حیث کـه گویـای نفوذ شعر اقبال درون مـیان روشنفکران ایرانی آن زمان هست و دوم از این حیث کـه نشان مـی‌دهد مـهرین فقط بـه رونویسی از روی کتاب‌های دیگران نپرداخته هست بلکه برخی آثار نیچه و نیز شرح‌های دربارۀ او را بـه خوبی خوانده هست و بـه خوبی مـی‌تواند دست بـه سنجش و مقایسه بزند. با این همـه کتاب او را نمـی‌توان با معیـارهای امروزی تحقیق پذیرفتنی دانست، گرچه خواندن آن از جهاتی مفید هست و نیچۀ آن روزگار را بـه ما مـی‌شناساند.

    مـهرین روایت خود را همچون جمال‌زاده از سیلس‌ماریـا آغاز مـی‌کند، از سال ۱۸۸۷/۱۲۶۶، روزی کـه یکی از دوستان نیچه، پل دویسن، به منظور دیدن او بـه سیلس‌ماریـا مـی‌رود و پس از ۱۴ سال او را مـی‌بیند. نیچه او را بـه اتاق محقر خانـه‌ای روستایی، یـا بـه قول خودش غارش، کـه در آنجا ساکن هست مـی‌برد. سپس همان طور کـه نیچه مشغول نشان اتاق خود بـه دوستش هست مـهرین نیز بـه شرح زندگی و افکار نیچه مـی‌پردازد. او درون پایـان کتاب نیز بخشی از سخنان زرتشت نیچه را از ترجمۀ نیّرنوری نقل مـی‌کند و پس از آن گاهنامـه‌ای نیز از زندگی نیچه مـی‌آورد. یکی از نکته‌های جالب توجه درون گزارش مـهرین از زندگی نیچه ماجرای اسب تورین است. مـهرین آن را بـه صورتی دیگر روایت مـی‌کند، برخلاف گزارش‌های اکنون رایج. او درون ص ۸۴ کتاب ذیل عنوان «جنون نیچه» مـی‌گوید:«در سال ۱۸۸۹ درون تورین بود کـه نخستین عارضۀ جنون درون نیچه پیدا شد. او را بـه تیمارستان بردند ولی مادرش وی را بـه خانۀ خود بازگردانید». او سپس درون صفحۀ بعد باز دربارۀ نیچه روایت مـی‌کند، «احساساتش کـه همـیشـه رقیق بود، درون دورۀ جنون رقیقتر شد. یک روز نزدیک درون منزلش یک درشکه‌چی را دید با اسب خود بدرفتاری مـی‌کند نیچه گردن اسب را درون آغوش خود گرفت و زار زار گریـه کرد. مردم دورش جمع شدند و مشغول تماشای این صحنۀ خنده آور گردیدند. درون این ضمن صاحب خانـه آمد و نیچه را شناخت و او را بـه منزل خود برد». اهمـیت این روایت مـهرین، اگر آن را خودش نساخته باشد، چون با روایت‌های اکنون شناخته شده متفاوت هست این هست که داستان اسب تورین ده سال بعد از مرگ نیچه درون روزنامـه‌ای نـه جندان معتبر درج شد و سپس مشـهور شد و اکنون درون درستی این روایت بسیـار شک است. روایت تحریف‌شدۀ مـهرین اگر آن را بـه دّقت از روی منابع اروپایی نوشته و نقل کرده  باشد، معلوم مـی‌کند کـه روایت یـا روایت‌های دیگری نیز درون آن هنگام درون کتاب‌های دیگر رایج بوده است.

    ۵. نخستین ترجمۀ دانشگاهی اثری ناتمام از نیچه: هوشیـار

    محمد باقر هوشیـار را مـی‌باید نخستین آشنای راستین با فلسفۀ نیچه درون ایران گفت. او درون سال ۱۳۰۰/۱۹۲۱ از راه هندوستان بـه آلمان رفت و ۸ سال بعد بـه ایران بازگشت. اما بعد از بازگشت با دانشجویـان اعزامـی از سوی دولت باز بـه آلمان رفت و دکترای خود را درون رشتۀ فلسفه و آموزش و پرورش از دانشگاه مونیخ گرفت. او از ۱۳۱۴/۱۹۳۵ بـه تدریس زبان و ادبیـات آلمانی درون دانشکدۀ ادبیـات دانشگاه تهران پرداخت و در دانشسرای عالی نیز اصول آموزش و پرورش تدریس کرد. درون طی سال‌های بعد از آن او کتاب‌هایی دربارۀ روان شناسی و اصول آموزش و پرورش و ترجمـه‌هایی از گوته منتشر کرد. اما کتابی دربارۀ نیچه از او منتشر نشد مگر که تا یک سال قبل از مرگش. او تقریباً همان قدر عمر کرد کـه نیچه. چنانکه مـهرین ما را آگاه کرد، از او مقاله‌ای با عنوان «بُت‌و بُت‌ساز» درون سال‌های قبل از ۱۳۳۲/۱۹۵۳ منتشر شده بوده هست و او درون مقدمـه‌اش بر ترجمـه‌اش از پاره‌‌هایی از ارادۀ معطوف بـه قدرت از مـیل قلبی‌اش بـه ترجمۀ چنین گفت زرتشت و اینکه آن را چگونـه حتما ترجمـه کرد سخن مـی‌گوید. اما از آنجا کهی دیگر بر او پیشدستی کرده است، دیگر بـه سراغ آن نمـی‌رود، هرچند بـه نظر مـی‌آید کـه از آن ترجمـه خرسند نیست. بـه هر تقدیر، نکتۀ مـهم کار هوشیـار این هست که ابتدا راه ترجمۀ آثار نیچه را بـه مترجمان آینده نشان مـی‌دهد. او توصیۀ دکتر مقدم را مـهم مـی‌شمارد کـه به او گفته بود: «این کتاب [چنین گفت زرتشت] جز درون فارسی ناب» نباید ترجمـه شود. او سپس مـی‌گوید کـه برای ترجمۀ آثار نیچه صبر بسیـار از خود نشان داده است، و البته ما هم بـه همراه او با تأسف مـی‌گوییم کـه کاش این قدر صبر نمـی‌کرد. اما مقدمۀ او بـه همـین جا ختم نمـی‌شود، نیچۀ بُت‌شکن، عنوانی کـه امروز تقریباً به منظور مارو نیچه و فروید جا افتاده است، البته درون تعبیر مسیحی آن «آیکونوکلاست»، بـه معنای شمایل پاره کن یـا شمایل شکن، چون برخی مسیحیـان بِه دین یـا ارتودوبه سنت یـهودیـان، و بعدها مسلمانان، تصویرسازی از پیـامبران را بُت‌پرستی مـی‌دانستند و آنـها را نابود مـید، عنوانی هست که او دوست دارد به منظور کل فلسفۀ نیچه انتخاب کند. درون اینکه آیـا او خود این عنوان را برگزیده هست یـا از منابع اروپایی اقتباس کرده هست اکنون قضاوتی نمـی‌توانم م. بـه هر تقدیر، او مدعی هست که «چون نیچه اظهاراتی دارد کـه ویژۀ بت شکن‌هاست و بُت‌شکنی درون مشرق زمـین قراین بسیـار دارد، ما بهتر او را خواهیم فهمـید، چه، هرکه درون مشرق آمده وی بوده، کمابیش بُت‌بوده است».  درون اینجا البته مـی‌باید بـه استاد یـادآوری کرد درست هست که شرق بت زیـاد شکسته است، اما چیزی کـه نتوانسته هست از مـیان ببرد، «بُت‌پرستی» بوده است، چون خوی بت‌پرستی هربار بتی دیگر بر جای بُت قدیم گذاشته است. نیچه مدعی هست درمانی دارد کـه دیگر بت پرستی باز نگردد. آن گاه او درون ادامـه مـی‌گوید کـه به عقیدۀ او نیچه آنچه را درون آثار فکری شرقی و آنچه را درون این آسیـای بزرگ بـه ویژه درون عربستان و ایران از هنگام ظهور اسلام درون فرق مختلف اسلامـی واقع شده هست به زبانی دیگر بیـان کرده است. او مـیان دیوانگی و جنون شاعران ما کـه ممکن هست تظاهر باشد و جنون نیچه فرق مـی‌گذارد و دستۀ اول را گاهی ریـاکار و متظاهر مـی‌یـابد و حال آنکه مدعی هست نیچه همواره راست مـی‌گوید و دروغی درون کار او نیست. با این همـه مدعی هست که تهمت جنون بـه نیچه به منظور مخدوش کل کار فکری اوست. او دربارۀ اتهام سفلیس هم همـین نظر را دارد و بحق آن را باور نمـی‌کند، نـه از این جهت کـه دامن نیچه را مـی‌آلاید، از این جهت کـه از نظر پزشکی باوری نیست،ی درون ۲۲ سالگی بـه این بیماری مبتلا شود و در ۵۵ سالگی بمـیرد! اما از این مـهمتر، از نظر هوشیـار، یکی از دلایل ناخشنودی اروپاییـان از نیچه ستایش او از اسلام است، چون مسیحیت را دین خستگی و ناتوانی معرفی مـی‌کند، و حال آنکه اسلام چنین نیست. اما آنچه باز تعجب‌آور هست اینکه هوشیـار هم همچون فروغی «بازگشت جاودان همان» را با نظریۀ «ادوار» یـا «رجعت ابدی» و «ألف» و «الِف قد» یکی مـی‌گیرد و آن را با تصورات بزرگان ما از شاهرگ هم نزدیکتر مـی‌داند!  او سپس مـی‌گوید: «برای من قطع هست که نیچه منابع شرقی به‌ویژه منابع عرفانی ما را درون دست داشته و حتی منابع جانداری کـه همان‌ها را بـه نحوی ادبی و فورانی کـه برای گوش اروپاییـان غریب هست بیـان کرده است». او مـی‌گوید حتی شنیده هست که نیچه «رساله‌ای درون باب اشعار مولوی درون باب تکامل، درست متوجه باشید تکامل نـه تناسخ، نوشته هست بالغ بر پنجاه صفحه کـه هنوز بـه دست من نرسیده است. یقین تصور ابرمرد او، یعنی Uebermensch، همان انسان کامل ماست کـه در این دو بیت پیش مـی‌آید». بعد از آن دو بیت مشـهور، بار دیگر هم بمـیرم از بشر، او یـادآور مـی‌شود کـه «لیکن ابرمرد او عارفی معتکف و بیحال نیست، رند هست و نظرباز، مصمم هست و اهل عمل و اقدام، خدایی ان هست و وشتان. خلاصه اینکه نیچه هم اهل دعوی هست و مـی‌خواهد زیر و زبر کند!»

    محمدباقر هوشیـار

    این برداشت‌ها از اندیشۀ نیچه درون جهان اسلام چیزی عجیب نیست و مترجمان و نویسندگان عرب هم تقریباً همـین حال و هوا را دارند، و البته بـه جای مولوی و حافظ از ابن عربی و دیگر عارفان عرب نام مـی‌برند. شاید یک راه غلبه بر این پیشداوری‌ها این باشد کـه به آنـها نشان داده شود تعابیری همچون «انسان کامل» هم صد درون صد تولید جهان اسلام نیست و این مفهوم نیز همچون بسیـاری مفاهیم دیگر از جهان یونانی و دورۀ یونانی‌مآبی بـه جهان اسلام آمده هست و البته دگرگون هم شده هست به گونـه‌ای کـه با اصل بسیـار متفاوت است. و البته، نیچه هم از مـیراث عهد باستان بـه وفور بهره‌مند است، با این همـه نیچه بسیـار فراتر از عهد باستان است. اما یک پرسش اگری چیزی بگوید کـه همـه را از قبل دیگران گفته‌اند، سهم خود او درون این بازگویی چیست و اهمـیت او از کجاست؟

    مرور و نتیجه‌گیری

    هر اندیشـهای درون انتقال از ذهنی بـه ذهنی دیگر و از زبانی بـه زبانی دیگر و از فرهنگی بـه فرهنگی دیگر دچار نوعی دگردیسی مـی‌شود، که تا جایی کـه گاه درون آزمون و مقایسه‌ای دقیق ممکن هست آفریده‌ای جدید بـه نظر آید کـه تنـها شباهتی ظاهری یـا سطحی با آنچه اصل و مبدأ گفته مـی‌شود دارد. ما امروز، با توجه بـه آگاهی از تاریخمندی عقاید و گوناگونی برداشت‌ها و تفسیر و تأویل‌ها، دیگر چندان اطمـینانی بـه استواری فهم و دریـافت خود از عقاید و افکار دیگران نداریم، مگر اینکه همۀ آنـها درون بوتۀ تحلیل و استدلال متکی بـه شاهد و عقل و قضاوت علمـی و منصفانـه خوب گداخته شده باشند و از آزمون سربلند بیرون آمده باشند. اما گوناگونی فهم و حتی بدفهمـی تنـها منحصر بـه آنچه از زبانی بیگانـه و فرهنگ و سرزمـینی بیگانـه مـی‌آید نیست. هر اندیشـه درون سرزمـین و زبان اصلی خویش نیز دچار برداشت‌ها و تفسیرهای متفاوت مـی‌شود. از همـین رو، ما ناگزیریم قواعدی به منظور فهم فراهم کنیم کـه ما را از بدفهمـی مصون بدارند. تأویل و تفسیرهای متفاوت امکان دارند، اما این هرگز بدان معنا نیست کـه هرگونـه تأویل و تفسیری ممکن است! بنابراین، حتما فقط بـه دنبال تأویل و تفسیرهای ممکن بود و از بدفهمـی اجتناب کرد. تعیین شرایط تأویل و تفسیر ممکن و اجتناب از بدفهمـی از وظایف علم هرمنوتیک است. نیچه خود نظریۀ هرمنوتیکی مـهمـی دارد. او گفت کـه فهمـیدن دیگری آسان نیست و هر ذهنی و هر انسانی به منظور انسانی دیگر همچون جهانی دیگر است. حتی گاهی فهم غیرممکن هست و بدفهمـی اجتناب‌ناپذیر، آنجا کـه دو ذهن از بیخ و بن ساختاری متفاوت دارند. او بود کـه بیـان کرد چیزی بـه نام واقعیت اخلاقی و حتی طبیعی وجود ندارد و سرتاسر جهان چیزی جز تأویل و تفسیر ما نیست. آیـا این همـه جوازی هست برای ما که تا بگوییم هر تأویل و تفسیری درست یـا ممکن است؟ زمانی نویسنده‌ای بـه شوخی دربارۀ نیچۀ هایدگر، با استناد بـه سخن مشـهور خود نیچه، گفته بود: «کسی بـه نام نیچه وجود ندارد، تنـها تأویل و تفسیرهای ما ازی بـه نام نیچه وجود دارد.”

    شناخت ایرانیـان از نیچه هنوز بـه شناختی آکادمـیک با معیـارهای جهانی تحقیق تبدیل نشده است. هنوز بر آن اغراضی غیرآکادمـیک حاکم است. نیچه یـا صرفاً مردی بزرگ و هنرمند با رنج‌ها و رسوایی‌های بزرگ است، یـا عارف و صوفی بی‌باکی کـه در طلب معشوق گم شده است، یـا نیـهیلیستی کـه غروب غرب ووف معنوی آن را بشارت داده است. اینـها تمامـی برداشت‌هایی بوده هست که تاکنون بر فهم نیچه درون ایران حاکم بوده است. اما آیـای هست کـه بخواهد بفهمد نیچه واقعاً چه گفته است؟ آیـای هست کـه بتواند بگوید؟

    نمایی دیگر از شب «نیچه و جهان ایرانی»

    در ادامۀ این جلسه ، جیولیـانو کامپیونی تحصیل کردۀ مدرسه عالیـه نورمال شـهر پیزا (ایتالیـا)، و بنیـان گذار و مدیر مرکز نیچه شناسی و پژوهشی کولی- مونتیناری و مجری تشکیل گروه بین المللی نیچه شناسی ، همراه با  پ. ووتلینگ، و.استگمایر و س.مارتون و انتشار بـه زبان ایتالیـایی گفتارهای بعد از مرگ نیچه بـه موضوع نیچه با عنوان «چهره بندباز درون پیشگفتار چنین گفت زرتشت» پرداخت و گفت:

    دکتر جیولیـانو کامپیونی از ایتالیـا

    “ترجمـه و تلخیص متن جیولیـانو کامپیونی

    نویسنده معتقد هست که چنین گفت زرتشت، مشـهورترین اثر نیچه، درست فهمـیده نشده ومدتی مورد سوء استفاده عقیدتی قرار گرفته است. خود ِنیچه آگاه بود کـه خواننده ژرفای نوشته را درک نخواهد کرد و توان بـه کارگیری پیـامش را درون زندگی خویش نخواهد داشت. او مـی‌نویسد (نامـه بـه اوربک ۵/۷/ ۱۸۸۶) کـه شاید اثر دیگرش، فراسوی خیر وشر، بتواند درون فهم آن کتاب مفید باشد زیرا محتوایش بـه تجربیـات درونی خودش برمـی‌گردد. کامپیونی بـه این پرسش کـه چگونـه زرتشت درون اندیشـه نیچه پدیدار شد وپیـام او را برعهده‌گرفت، بـه پاره گفتارهای مربوط بـه اصول آموزش ایرانیـان دوران باستان (مـهارت داشتن درکمان گیری،اسب سواری و پرهیز از دروغ گفتن) اشاره مـی‌کند (F.P.1874  ) و نیز بـه الهام گرفتن نیچه از اثر مانفردManfred بایرون Byron. کامپیونی مـی¬گوید کـه نیچه (در گفتاری بـه سال۱۸۸۱) مـی‌نویسد کـه مـی‌خواهد چنین گفت زرتشت را مانند مانفرد تدوین کند، یعنی با تکیـه بر مضمون تسلط بر خویشتن. بدین ترتیب، نیچه چهره انسان برترhomme supérieur(ر.ک. چنین گقت زرتشت،کتاب۴،۱۴) را از بایرون ونیز امرسون Emerson بـه وام مـی¬گیرد.سپس،کامپیونی بـه بندباز(ر.ک. پیش گفتار) مـی‌پردازد او درمتن شکل استعاری انسان برتر است_که مـی‌کوشد دربازار شـهر از روی طناب عبور وخطرکند ولی دلقکی آشوبگر بر گرده او مـی‌پرد و بندباز تعادلش را از دست مـی‌دهد ودرمـیان جمعیت جان مـی‌سپرد. مردم بازار بـه حرف‌های زرتشت گوش نمـی‌دهند، خواهان واپسین انسان مـی‌شوند و زرتشت شـهر را ترک  مـی‌کند. درباره تدوین نیمرخ بند باز، کامپیونی مـی‌گوید کـه نیچه از خاطرات کودکی خود بهره جسته زیرا درون شـهرخودش بند بازان وبازیگران سیرک رفت وآمد داشتند و پیش گفتارحاوی خاطراتش نیز مـی‌باشد: “انسان مانند طنابی هست مـیان حیوان  و ابر انسان …موجودی درون راهی خطرناک… یک پل هست و نـه هدف وغایتی”(ر.ک. پیشگفتار،۴). انسان برتر هنوز”سایـه و درد خدا” مـی‌باشد، اما انسان مـیان مایـهmédiocre را نفی مـی‌کند زیرا درپی دگرگونی ارزش هاست و علی رغم داشتن جنبه‌ای دوگانـه و انحتاطی درون برابر واپسین انسان ایستاده هست و”سایـه ها” و باورهای کاذب را کنار مـی‌زند که تا با مـهار اندیشـه بازگشت ازلی بـه درجه ابر انسانsurhumain دست یـابد.کامپیونی مـی‌گوید کـه در چنین گفت زرتشت با شکل‌های نمادینی روبر مـی‌شویم کـه قرائت‌های متنوعی را مـی‌طلبند. مثلا، بنا بر تفسیر نومن (Naumann1889 ) بندباز تجسم انسان آزادمنش زمانـه هست و دلقک  پر سر و صدا و عجول بیـانگرانی هست که مـی‌خواهند بدون توجه بـه شرایط از روی دوران خود ناگهان بپرند. از نگاه ویلچل (Weiltchel 1910 ) بندباز تجسمـی هست که زندگی را درون فعالیت حرفه‌ای مـی‌بیند وگرفتار باورهای قدیمـی مـی‌باشد و به محض این کـه فردی (مانند دلقک) توانایی حرفه‌ای او را زیر سؤال مـی‌برد او تعادل خود را از دست مـی‌دهد. به منظور مسر(Messer 1882) بندباز نماد آدم کمال خواه ولی بی اعتماد بـه خود و تحت تأثیر ارزش‌های سابق مـی‌باشد. کامپیونی مـی‌نویسد کـه دلقک بیـانگر آن مبلغ اجتماعی رادیکال، عوام فریب و “پیشرو” هست و مـی‌افزاید کـه این تفسیرها و نیز مباحث سمـینار غنی یونگ درون مورد نیچه (۱۹۳۴) منعکننده دوران تراژیک پیش از فاشیسم مـی‌باشند. درضمن، با اشاره بـه خود ِکتاب، کامپیونی مـیان سرنوشت ناگوار نیچه کـه طی دهه آخر عمرش آگاهی درستی ندارد و پایـان دردناک بندباز شباهت مـی‌بیند: ” روح  تو پیش از تن تو مـی‌مـیرد. “(ر.ک. پیش گفتار،۶). درون واقع، بندباز بـه انسان برتر باز مـی‌گردد کـه از توده مردم فاصله گرفته ولی بالا سرآنـها هست و حرفه خود را خطر جویی مـی‌داند و او منکر آن  آخرین انسان مـیان مایـه آدمـی دارای حسن‌ها و عیب‌های کوچک وتشنـه امنیت وحفاظت خودش مـی‌باشد. کامپیونی مـی‌گوید کـه نیچه از هارتمن (Hartmann 1869) چهره  آخرین آنسان را بـه وام گرفته و زرتشت او ابرانسان را بـه عنوان پرسپکتیو و جهتی بـه سوی فردا نوید مـی‌دهد. نیچه تصویرمثبتی از انسان برتر ترسیم مـی‌کند وبه مضمون زندگی ورزیدن و خطرجویی توجه خاصی دارد. کامپیونی مـی‌افزاید کـه نیچه درون سال ۱۸۷۶ به  شخصیت بندباز و نمایش بی رحمانـه او اشاره کرده بود ولی درون سال ۱۸۸۲ خود را پیرو هنر بندبازی مـی‌شمرد. حتما گفت کـه او درون روزنامـه برادران گونکور(۱۸۸۷-۱۸۸۸) ستایشی از بند بازان و دلقک‌ها مـی‌خواند: ” آنان تنـها  بازیگرانی هستند کـه استعدادی کامل و ناب دارند… یعنی آنـها یـا سقوط مـی‌کنند یـا نمـی‌کنند.” نیچه درون آثارش بـه برخی از بازیگران خطرجو سیرک اشاره دارد و کامپیونی مـی-افزاید کـه قلم زنان وقت داندی dandy را بـه لحاظی بدل بندباز مـی‌دانند. بـه هر ترتیب، مضمون اساسی قهرمانی و شجاعت héroïsme انسان جوینده شناخت درون نزد نیچه بـه استعاره بندباز یـا انسان برتر  باز مـی‌گردد، یعنی بـه فردی کـه قادر هست نوعی “زندگی خطرناک” را پیشـه خود سازد. بعدها، این گفتار نیچه شعار رژیم فاشیست موسولینی (تایستان ۱۹۲۴) شد و کارل لویت K.Löwith از این جمله ایراد گرفت. اما، کامپیونی مـی‌نویسد کـه کاربرد این گفتار دراندیشـه نیچه بیشتر جنبه رهایی بخش دارد و تجربیـات و زندگی ورزیـهای جدید  پر مخاطر انسان آزادهesprit libre  و دگراندیش را مد نظر دارد. آدمـی کـه مـی¬خواهد ازعقاید و پیش داوری‌های حاکم و نیز ناسیونالیسم و پوپولیسم آزاد شود حتما خطر کند. کامپیونی درون مورد سیمای دلقکی کـه در پیش گفتار کتاب موجب مرگ بندباز مـی‌شود مـی‌گوید  زرتشت خود ِ آن دلقک است  کـه سعی دارد از بندباز جلو زند ( پائیز ۱۸۸۳F.P.) و حامل روحیـه کینـه توزی (ressentiment اصطلاح دورینگ Duhring است) نـهفته دردل ما مـی‌باشد و هر آدمـی حتما علیـه آن روحیـه مبارزه کند. کامپیونی مـی‌افزاید کـه چنین گفت زرتشت کتابی هست برای پالایش کینـه و انتقام جویی ـ‌”اخلاق من پالایش هرنوع انتقام جویی است”ـ و مـیمون و عنکبوت استعاره‌های چنین روحیـه‌ای هستند. بنا بر برداشت کامپیونی، قسمت چهارم اثر حاوی سخن زرتشت خطاب بـه انسان‌های برتر هست و او درون آن بـه اشتباه اول خود اعتراف مـی‌کند: نمـی‌بایست کـه به سوی مردم کوچه و بازار مـی‌رفت چون کارش حاصلی جز جسد بندباز درون پی نداشت و مردم حرف‌های او را درک ند و از این رو زرتشت  انسان برتر را بـه دورشدن از توده مردم تشویق مـی‌کند: با تکیـه بر فرد حاکم و متکی بر خود individu souverain  و آزاد منش مـی‌توان ارزش‌های کهنـه را کنار زد، یعنی نیچه با انسان برتر خود قهرمان سازی، والایی و خودگذشتگی جدیدی ترسیم مـی‌کند کـه برداشت‌های پیشین مـیسحیت و ایدالیسم را نفی مـی‌کند و فراتر مـی‌رود. کامپیونی مـی‌گوید انسان برتر شخصیت مفهومـی personnage conceptuel هست و تضادها، مقاومت‌ها و نیز درد و رنج‌های دوران انحتاط و گذار را بیـان مـی‌کند و نیچه نیم رخ آن را درون افرادی چون بایرون، واگنر، رنان Renan استاندال  Stendhal یـافته است. نیچه از این نوع انسان type humain عصرگذار دفاع مـی‌کند زیرا آنـها کوشش د درون برابر واپسین انسان، مـیان مایگی و باورهای گله محور troupeau و عوام فریبانـه  موجود درون اروپا ایستادگی کنند ولی قربانی “دلقک”‌های هم عصر خود شدند. از نظر کامپیونی، انسان برتر درد و رنج مـی‌کشد، جدال مـی‌کند که تا راه به منظور ابر انسان باز شود. عواملی ـ پادشاهان سمت راست و چپ، پاپ، موبد پیر،گدای داوطلب، سایـه، …خر و زشت ترین انسان ـ کـه در غار کنار زرتشت قرار دارند (ر.ک. چنین …،کتاب ۴) بـه زرتشت ـ کـه مـی‌خواهد مکتب بازگشت ازلی را بـه آنان آموزش دهد ـ”امـید” دارند ومنتظر شنیدن غرش شیر و نوید فرا رسیدن دوران ابر انسان هستند.”

    در بخشی دیگر مریم کریشی، دانش آموختۀ فلسفه درون دانشگاه  سربن پاریس، مدرسه عالیـه نورمال پاریس و دانشگاه هاروارد و موفق درون امتحان آگرگاسیون فلسفه، اخذ دکتری با پایـان نامـه‌ای درون مورد علم اخلاق اسپینوزا و مدرس درون دانشگاه فرانسه و شیفتۀ هنر معاصر(آندی وارهول) و تئاتر  وکارگردان چند نمایش نامـه مولی یر و شکسپیر سخنان خود را با عنوان «علم اخلاق اسپینوزا، اخلاق نیچه» اینچنین بیـان داشت:

    دکتر مریم کریشی استاد فلسفه نیچه و اسپینوزا درون دانشگاه سربن

    “ترجمـه و تلخیص متن کریشی

    کریشی مقاله خود را بـه مقابسه  دیدگاه‌های نیچه و اسپینوزا درون حوزه اخلاق اختصاص داده و دو نیچه  را آشکار مـی‌کند: یکی علاقمند و موافق اسپینوزا و نیچه  دیگری کـه منتقد نگرش اوست. درون ابتدای تحلیل خود، کریشی بـه نامـه سال ۱۸۸۱ (زمان چاپ کتاب سپیده دم) نیچه خطاب بـه دوستش اوربک Overbeck اشاره مـی‌کند کـه در آن نیچه با لحن پرشوری اسپینوزا را پیشگام وهمراه خود مـی‌شمرد_ ضمن این کـه مـی‌داند بینش‌های فلسفی شان متفاوت اند ـ و چند سال بعد او را کنار مـی‌زند. از نظر کریشی، برداشت نیچه از نوشته‌های فیلسوف هلندی بیشتر جنبه  احساسی- عاطفی دارد و بر پایـه تفسیر دیگران _کونو فیشر KunoFischer,Geschichte der Spinoza 1854 _ انجام شده، نـه براساس متون اصلی اسپینوزا. از این رو، با مقایسه فلسفه‌های این دو اندیشمند مـی‌بینیم کـه اختلافات مـیان آنان فاحش اند ومسائل و راه حل‌ها مطرح شده ازدو طرف واقعا” متضاد یکدیگرند (کریشی این پدیده را شبه هم شکلیpseudomorphisme  مـی‌نامد). کریشی درون برداشت نیچه از اسپینوزا دو مرحله ( نخست نگاه مشبت بـه او، سپس نگاه منفی) را مورد توجه قرار مـی‌دهد:  – درون نامـه بـه اوربک (۱۸۸۱) ،نیچه تعجب و شادی خود را بیـان مـی‌کند زیرا اسپینوزا درون جدال با پیش داوری‌های اخلاقی همان راهی را رفته کـه خودش پیش گرفته و او را خویشاوند خود مـی‌داند و زمـینـه ساز” فلسفه آینده” خویش. نیچه مـی‌نویسد کـه پنج نقطه مشترک با اسپینوزا دارد: او منکر ” وجود آزادی اراده ” است( باورکاذب موجود درمـیان مردم)یعنی خدا مسیحیت  بـه هر چیزی هدف و غایتی داده و آنـها را هدایت مـی‌کند (علم اخلاق،۴۸)؛ اسپینوزا وجود غایت را نفی مـی‌کند(علم اخلاق،ضمـیمـه۱)؛ او نیز منکر وجود” ارزش اخلاقی جهان”، وجود”عدم خود خواهی و وجود شر”. کریشی مـی‌گوید کـه نیچه نشان مـی‌دهد کـه اسپینوزا بینش غایت محورfinalisme را منشأ سایر پیش داوری‌های آدمـی درون مورد  خیر و شر، گناه و غیره  دانسته و در نتیجه نظم اخلاقی جهان و تمامـی اصول ارزیـابی  را زیر سؤال است. کریشی مـی‌افزاید که  اسپینوزا نقد مفاهیم عدم  خودخواهی و شر را با تدوین مقوله کوشش conatus _ هر چیزی سعی دارد بـه وجودش تداوم بخشد (علم اخلاق،۳)_ گسترش مـی‌دهد ولی نیچه درون آن دوره بیشتر بـه خاطر اخلاق ستیزی و مسیحیت ستیزی فیلسوف هلندی احساس نزدیکی و هم-فکری با او مـی‌کند، بـه خصوص کـه در سرنوشت این اندیشمند تنـها و طرد شده وضیعت شخصی خود را نیز مـی‌یـابد. اما همـین هم دردی و دل سوزی نیچه مانع درک درست آثارش مـی‌شود و چند سال بعد ناگهان نیچه بـه اسپینوزا “ایدالیست” سخت مـی‌تازد. – مریم کریشی بـه نگاه منفی نیچه_ زمانی کـه ( ۱۸۸۵) او با اسپینوزا فاصله گرفته و مفهوم ارزش را درون برابر مفهوم خدای اسپینوزا amorintellectualis Dei قرار داده_ نیز مـی-پردازد. به منظور نیچه، او چهره یک حکیم ایدالیست را دارد و زبان و واژگانش بار ذهنی و عرفانی زائدی حمل مـی‌کنند (ر.ک. حکمت شادان،۳۷۲) و افلااطون را بـه او ترجیح مـیدهد. کریشی مـی‌گوید کـه در این دوران، نیچه متوجه شده کـه مـیان بینش ضد متافیزیکی خودش و فلسفه (سقراطی) اسپینوزا  گسستی هست. نیچه مقوله بنیـادی کوشش اسپینوزا را غریزه محافظه کارانـه مـی‌پندارد و به دلیل غایت خواهی آن _کریشی معتقد هست که نیچه این مفهوم را درست درک نکرده  زیرا فرضیـه اسپینوزا بر درونمندی جهانی immanence universelle استوار است، یعنی طبیعت قوانینی مختص بـه خود دارد وبس  او آنرا  رد مـی‌کند ودرنظر دارد مقوله توان خواهیVPخود را جا بی اندازد. نیچه انتظار داشت کـه اسپینوزا نگرش نظامند خود را بر پایـه نفی خدای مسیحیت بنا سازد و نـه بر تدوین مفهوم خدا (ر.ک. دجال ،۱۷). درون طی نگارش حکمت شادان، نیچه درون گفتار ۳۳۳ اشاره کرده بود کـه شناخت براساس غریزه‌ها و تن شکل مـی‌گیرد و نـه بر مرتبه والایی وسکینـه ذهن. یعنی درک حقیقت نزدهریک روند متفاوتی دارد:یکی تکیـه برجسم، تجربه‌های حسی- فیزیولوژیکی مـی‌کند، دیگری بـه ذهن و عقل باور دارد. هر دوفیلسوف اخلاق را نقد مـی‌کنند ولی نقد نیچه درون پی واژگونی ارزش هاست درحالی کـه اسپینوزا خواهان “بهبودی عقل” (ر.ک. رساله) واصلاح هست مانند دکارت ومتفکران عصرکلاسیک. به منظور اسپینوزا هدف فلسفه_ مانند ویتگنشتاین بـه قول کریشی_ آشکار منطقی اندیشـه است، درون حالی کـه از دید نیچه  بن شناخت شور وغریزه است. درون پایـان گفتار خود خانم کریشی بر تفاوت بینش‌های آنان تکیـه مـی‌کند و مـی‌گوید کـه از نگاه نیچه فیلسوف “پزشک تمدن” هست و بـه آن پروژه تمدن سقراطی _که بر تخیل مداوا و درمان زندکی و هستی بوسیله شناخت عقلانی _ باور ندارد. از نظر اسپینوزا رسالت فیلسوف بیشتر درون حوزه معنا شناسی و طبقه بندی پدیده‌ها قرار دارد و پزشک معالج و معلم اخلاق نیست.”

    در بخش دوم جلسه دوریـان آستور، تحصیل کردۀ مدرسه عالیـه نورمال پاریس و کنسرواتوار آمستردام، آلمانی دان، موسیقیدان واپرا شناس و مؤلف آثار گوناگونی درباره نیچه، لو سالومـه، فروید، کافکا، گوته، واگنر و ریلکه و تدوین فرهنگ نیچه زیر نظر او و پژوهشگر درمورد مفهوم  پرسپکتیو محوری نزد نیچه، لایب نیتز، وایت هید ودلوز  از «پرسپکتیوهای نا آگاهانـه نزد لایب لینز و نیچه » چنین سخن بـه مـیان آورد:

    دکتر دوریـان استور استاد موسیقی وفلسفه درون پاریس و کنسرواتوار امستردام

    “ترجمـه و تلخیص متن آستور

    پرسپکتیوها و نظرگاه‌های ناآگاهانـه نزد لایب نیتز و نیچه  آستورگفتار خود را با جمله نیچه ـ ژرفای اندیشـه لایب نیتز هنوز بـه طور کامل درک و آشکار نشده (حکمت شادان، گفتار۳۵۷) ـ شروع مـی‌کند و مـی‌نویسد با این کـه لایب نیتز آلمانی، پروتستان مذهب، متافیزیسین، فیلسوف قانون هم‌سازی پیشین و فردی مع خداوند است، مورد توجه نیچه قرار مـی‌گیرد. یعنی نیچه کـه بیشتر از طریق مفسران آثار لایب نیتز(Lange,Spir,Dühring ) با افکار او آشنا شده علاقه بـه دا کرده است. نیچه درون یـادداشت‌های خود از این ” اندیشورز تنـها و اهل خطر” و نیز از”این آلمانی اصیل” یـاد مـی‌کند (ر.ک.پاره گفتارها بعد از مرگF.P.juin1885 ) .آستور با تکیـه برگفتار ۳۵۷ حکمت شادان ـ لایب نیتز، هگل وکانت درفرهنگ آلمان متفکرانی استثنایی مـی‌باشند ـ قضاوت پیشین نیچه را تکمـیل مـی‌کند. آستور برقطعه فوق ممـی‌کند چون از نظر نیچه لایب نیتز تیزبین، برخلاف دکارت و پیشینیـان خود، درک کرده بوده کـه آنچه کـه وجدان آگاه (یـا خرد) مـی‌نامـیم چیزیست عارض واتفاقی ذهنیت ـ و شاید هم بیـانگرجنبه بیمار گونـه  وضیعت فکری و روانی ـ ماست. از نظر نیچه، لایب نیتز توانست با چنین برداشت ژرف و دگرگون کننده مفهوم  ظاهر را زیر سؤال ببرد و نشان دهد کـه ژرف نگری درون مـیان آلمانی‌ها هنوز از بین نرفته است. آستور بـه کشف کشف او ـ وجدان آگاه آدمـی تنـها لایـه‌ای از روان هست و جنبه اتفاقی دارد ـ مـی‌پردازد  و مـی‌گوید کـه موضع لایبنیتز هم مخالف نظر دکارت (نگاه خرد محور بـه وجدان آگاه) است، هم متفاوت با نگرش تجربه محور لاک (تجربه حسی وجسمـی)، زیرا برداشتی پویـا از وجدان دارد وتوجه خاصی به  تصورات ضمـیر ناآگاه مـی‌کند. آستور گفتارش را با تعریف مفهوم ادراک perception ـ تصور وبیـان کثرت درون وحدت، یعنی بیـان تطابق طبیعی مـیان واحدی ادراک کننده (مونادmonade یـا جوهر فرد) وکثرتی مورد ادراک (جهان) ـ نزد لایب نیتز ادامـه مـی‌دهد و مـی‌گوید  کـه عمل ادراک منفعل  نیست بلکه بر اساس نیروی شوقappetito پویـاتر و آگاه‌تر مـی‌گردد. آستور مـی‌نویسد کـه لایب نیتز درسال۱۶۹۱ بـه تعریف فوق مقوله entéléchie کمال ارسطو را نیز مـی‌افزاید ولی معنای تازه‌ای -کمال جنبه ناتمام و توان خواه puissance active پیدا مـی‌کند ـ بـه آن مـی‌بخشد و ادراک پنـهان perception را از ادراک آشکارaperception تفکیک و درجه بندی مـی‌کند (اشاره بـه صدای امواج دریـا). آنچه کـه در این دیدگاه نیچه مـهم مـی‌شمرد توجه لایب نیتز بـه نبود  وحدت بخشی درون وجدان آگاه و وجود نیرویی ناآگاه به منظور حس و درک کثرت پدیده. آستور یـادآور مـی‌شود کـه برای نیچه هسته انسان آگاهی نیست ـ بـه ویژه اینکه وجدان آگاه آدمـی ناموزون و بی ثبات هست (حکمت شادان،۱۱)ـ با وام گیری مفهوم  شوق از لایب نیتز، نیچه  موتور و رشد حیـات را  شوق مـی‌داند (ر.ک. F.P.nov.1887).  در واقع، ازمنظر نیچه فعالیت اندیشـه بیشتر جنبه ناآگاهانـه دارد و با تکیـه بر کارکردهای حیوانی، جانورشناسی و فیزیولوژیک، او مـی‌گوید کـه “حدس و باورلایب نیتز درست بوده” (حکمت شدان،۳۵۴) و روندهای شناخت اساسا” غیرآگاهانـه اند. البته، نیچه  برداشت دوگانـه dualiste او را کـه آگاهی را تنـها مختص مونادهای معنوی مـی‌کند (مونادهای جسمانی بـه امرالهی از آگاهی  فاقدند !) نمـی‌پذیرد. با این حال،هم نیچه ،هم لایب نیتز بـه حیـات وزندگی ارج مـی‌نـهند  vitalismeو هر دو آنان با نگرش اتمـیسم atomisme مخالفت دارند، هر چند کـه نیچه چه درون مونادیسم باوری، چه اتمـیسم باوری جنبه غیرعلمـی همسانی مـی‌بیند. آستور معتقد هست که لایب نیتز تنـها اتم معنوی- جوهری ـ همان نقاط متافیزیـه اتم مادی دموکریت را قبول دارد ودرآخرین متون خود از وجود مونادی مسلط و وحدت بخش (= جوهری الهی اضافه شده surajouté ) درپدیده‌ها سخن مـی‌راند کـه با واژگان نیچه ـ درون هر سازواره ،مناسبات بر پایـه فرماندهی- فرمانبری قرار دارند( فراسوی خیر وشر،۱۹ )_ شباهت و هم زبانی دارد. درباره “خویشاوندی” یـا هم سویی نیچه با لایب نیتز، آستور بر این باور هست ـ با مقایسه توان خواهی willezurmacht با شوق appetito، نیروی رشد وتکامل ـ کـه هر دو آنان، علیرغم تفاوتهای عقیدتی خویش، پیرو یک پرسپکتیویسم ـ نظرگاه محوری بنیـادی اند کـه بر اساس ادراک بنا شده است: هستی یـا واقعیت اساسا” جنبه ادراکی دارد  و از نگاه نیچه قرار جهان حقیقی درون برابر جهان ظاهری بی مورد هست (ر.ک. F.P. été ۱۸۸۶) زیرا هر جهانی جهانیست به منظور ما، یعنی پرسپکتیویسم:” آیـا نگرش نظرگاهی جزء هستی هست ؟ آیـا رابطه ایست مـیان هستی‌ها ؟ آیـا نیروهای حاضر طوری قرار دارند کـه این رابطه بستگی بـه نگرش ادراکی دارد؟ آری، این امر ممکن هست اگرهرهستی sein چیزی باشد اساسا” دارای ادراک.” آستور از آنچه کـه همراه با نیچه دگرگونی ظاهر لایب نیتزمـی نامد چنین نتیجه مـی‌گیرد : “بدون تکیـه گاه سنجش‌های پرسپکتیویستی وظاهری، حیـاط و زندگی ای  اصلا “وجودی نداشت … شاید بهتر باشد کـه جهان ظاهر را قبول کنیم  و از درجات ظاهر پدیده‌ها سخن گوییم، از جنبه‌ی تاریک یـا روش آنان” بدین ترتیب، لازم هست تاریک  و روشنایی‌های لایب نیتز عصر باروک baroque را دنبال کنیم ـ آستور بـه اثر دلوز ((pli اشاره مـی‌کند ـ چون او بـه درجات تاریک و روشن پدیده‌ها و گذار از ضمـیر ناآگاه بـه ضمـیرآگاه  توجه کرده‌بود. آستورگفتار خود را با جمله نیچه ‌ـ سطحی بودن یونانیـان نتیجه ژرف نگری شان بود (ر.ک.پیش گفتار حکمت شادان) ـ بـه پایـان مـی‌رساند.”

    دیگر سخنران این جلسه، مجید هوشنگی، مدرس فلسفه و ادبیـات درون دانشگاه تربیت مدرس و اخذ دکترا با رساله‌ای دربارۀ  مقایسۀ افکار و بینش‌های مولانا و نیچه، مترجم قسمتی از مکاتبات نیچه و پژوهشگر درون زمـینۀ فلسفۀ تطبیقی سخنانی با عنوان «نیچه مولوی و جنون عقلاالمجانین» ایراد کرد و گفت:

    دکتر مجید هوشنگی

    “چکیده

    پژوهشگران به منظور یـافتن ابعاد جنون نیچه دست بـه تحقیقاتی زده‌اند که  هم متکی بر گاهشمار زندگی نیچه هست و هم برگرفته از گزاره‌های درون متنی آثار اوست. البته حتما توجه داشت کـه بدون شک، عوامل گوناگونی درون فروپاشی و پریشانی نیچه تأثیر داشتند، بـه ویژه عوامل جسمانی، عاطفی و عاشقانـه اما بنابر شواهد و داده‌های موجود، عناصر فوق دروف معنوی نیچه اساسا تعیین کننده نبودند و تنـها نقشی مکمل داشتند. اما درون یک بافت شناسی عمـیق و با توجه بـه تبار شناسی اندیشـه‌ی نیچه و بررسی هستی شناسی، نگاه و فلسفه‌ی او درون خصوص جنون و متعاقبا شطح‌گویی‌، بـه یک سلسله خویشاوندی، روابط و همسویی نژادی مـیان فلسفه‌ی جنون او با اندیشـه‌ی عرفان ایرانی و بالاخص نگاه مولوی خواهیم رسید کـه در نقطه‌ی جنون عرفانی و خلسه‌ی معنوی با یکدیگر پیوند خورده اند و مـی‌توان بـه یک سلسله روابط عمـیق درون خصوص جنون مولانا و نیچه و متعاقبأ یک پیوند عمـیق مـیان نظام شطاحی این دو متفکر رسید کـه این پژوهش سعی درون بررسی و تحلیل این خویشاوندی‌هاست.

    کلیدواژه: جنون، شطح، مولوی، نیچه

    مقدمـه

    در خصوص جنون و زوایـای آن دیدگاه‌های زیـادی مطرح هست که گستره‌ی مباحث آن بـه حوزه‌های متنوعی چون روانشناسی، جامعه‌شناسی، عرفان، فلسفه و ادبیـات و دین کشیده شده است. اما نگاه فلسفی و تحلیل‌های معرفت شناسی درون این خصوص را مـی‌توان از یونان باستان مشاهده نمود و نخستین مباحث منسجم درون خصوص این دست مجانین و انسان‌های مرزی را مـی‌توان درون آثار افلاطون جستجو نمود کـه ظرفیت‌های هویّت بخش و شکل دهنده‌ای درون عرفان و فلسفه‌ی اسلامـی بصورت مستقیم و یـا غیر مستقیم داشته است. این سلسله تحلیل‌ها و تحقیق‌ها از آن روزگاران درون شرق و غرب مورد توجه اندیشمندان مختلف قرار گرفته و مـی‌توان جدیت این موضوع را درون تحلیل‌های اخیر فوکو و گلدمن درون این خصوص بطور مستقل دید. اما درون مـیان این نگرش‌های فلسفی و معرفت شناسی، بحث درون خصوص جنون نیچه و جنون عرفانی مولانا دارای سابقه‌ای طولانی هست و متفکرین زیـادی درون این خصوص سخن رانده‌اند. پژوهشگران جنون نیچه را دارای ابعاد و ماهیت گوناگونی مـی‌دانند کـه در موارد زیر دسته‌بندی مـی‌شود: ۱- جنون عصر مدرن

    به باور فوکو، یکی از مـهمترین شخصیت‌های مرزی درون تاریخ جنون کـه برحسب شرایط مربوط بـه عصر روزگار خود وارد مرحله‌ی جنون گردیده، بی‌شک نیچه است. ۲- جنون مغزی: بسیـاری از پژوهشگران به منظور جنون نیچه بـه دنبال علت‌های کاملا جسمـی و عارضه‌های برخاسته از فلج مغزی گشته و در لابلای زندگی‌نامـه‌ی وی، ردّ روابط ، خودارضایی یـا بیماری‌های مادرزادی را گرفته‌اند. ۳- جنون انسان تراژیک: طیفی از نظرات معطوف بـه چرایی جنون نیچه، بـه برجسته سازی اصل ناکامـی معنوی و رنج حاصل از آن درون زندگی انسان تراژیک مـی‌پردازد کـه نیچه مصداق عینی این انسان قلمداد شده و حضور رنج انسانی درون لایـه‌های متفاوتی از زندگی وی قابل توجه مـی‌باشد. ۴- جنون عرفانی: از منظر این پژوهش، نیچه مرید دیونیزوس و پیرو «حکمت شادان» هست و مـی‌توان او را اهل عرفان و خویشاوند اشراقیون شمرد. آشنایی نیچه با مقوله‌ی جنون عرفانی را از طریق دو سند مورد بررسی قرار مـی‌دهد؛ نخست آنکه نیچه بعد از ورود بـه وادی جنون و شکل گیریوف معنوی خود درون رابطه با واقعه‌ی مـیدان کارلو آلبرتو شـهر تورن بـه روان پزشک ویل کـه در ایستگاه راه آهن بـه پیشواز او آمده بود، مـی‌گوید: «چند سال پیش درباره‌ی دیوانگی عرفانی با هم بحث کردیم.» (نیچه، ۱۳۸۹د: ۱۰) از سوی دیگر، با ارائه‌ی اسنادی معتقد هست که نیچه بصیرت و منطق خود را کاملا از کف نداده است، لذا مـی‌توان بـه دلایلی بـه دیوانگی او “شک برد” و فروپاشی فکری نویسنده را “ظاهری و ساختگی” پنداشت. کما اینکه پیترگاست و اوربک همواره بـه جنون نیچه شک داشتند. و حتی کلوسفسکی بر دیوانگی “ساختگی” نیچه استناداتی ارائه مـی‌کند. بـه باور او نیچه درون جریـان توطئه‌ای مشغول “نقش بازی ” به منظور پیرامونیـان خود بوده هست تا هم جامعه‌ را دست بیندازد و هم با بصیرت تمام، سرنوشت خویش را بـه تلاطم امواج خرد زدایی واگذار کند. بعد نیچه آگاهانـه وارد عرصه‌ی خطرناک دیوانگی شده است. درون بابوف معنوی نیچه مـی‌توان نتیجه گرفت کـه در برخی از گفتارها ابهام، هذیـان و تضاد چنان شدید هست که احساس مـی‌کنیم نویسنده گرفتار تناقض‌گویی مـی‌باشد، درون حالی کـه او درون نوعی سرمستی قرار دارد و بیـانش توسط زبان شطح ربوده شده است!

    دیوانـه‌ی نیچه و انسان مرزی مولوی

    نیکی از مـهمترین مقولات انسان شناسی کـه مورد توجه مولانا، ساحتی از وجود انسان‌ی هست که درون برزخی از عقل و عشق، سکر و صحو و یـا خرد و جنون بسر مـی‌برند. این انسان‌ها کـه در این پژوهش، از آنان بـه “انسان‌های مرزی” تعبیر مـی‌شود، محصول عدم تعیّن بـه جغرافیـای معنوی خاص مـی‌باشند و در تعابیر عرفانی، بـه عقلاءالمجانین شـهرت یـافته‌اند. این بُعد وجودی انسان را از آن لحاظ مـی‌توان بـه انسان‌های مرزی تعبیر کرد، کـه در وجود آنان، جدال مـیان “جهان‌های موازی” مشاهده مـی‌شود. لذا زمانی کـه از تجربه‌های عالم معنا درون عالم ناسوت سخن مـی‌گویند یـا بنا بر منطق آن جهان متعالی و شـهودی درون این جهان ناسوت عمل مـی‌کنند، توسط انسان‌ها متهم بـه جنون مـی‌گردند.

    ماجرای رابطه‌ی این مجانین درون چند حوزه‌ی‌ کلی قابل دسته بندی هست که از آن مـی‌توان بـه موارد زیر یـاد کرد: ۱) مخفی شدن زیر نقاب جنون به منظور فرار از مصایب دانایی ۲) جنون از فرط استیلای محبت و از دست رفتن نیروی عقل درون غلبه‌ی نیروی عشق. ج) درون بسیـاری موارد این جنون از اغراض ثانوی سیـاسی و اجتماعی برخوردار هست که این شکل از انسان عرفانی را تصویرگری مـی‌نماید.

    فریدریش نیچه

    اما درون نگرش مولانا این انسان‌های مرزی یـا بـه تعبیری مجانین، درست همانند نگاه نیچه دارای جنبه‌ی تمثیلی و رمزگانی داشته‌اند و کارکرد آنان درون اثر مولانا و همچنین شخصیت فردی او، کارکرد نمادین است. نکته‌ی پیوند دهنده‌ی دیوانگان نیچه و مولانا  درون تاکید هر دو بر جنبه‌ی تعلیمـی داستان دیوانگان هست که با آوردن تمثیل‌های پرمعنا، تصویری روشن از احوال دیوانگان الهی را همراه با تفسیری نسبتا مبسوط درباره خصوصیـات باطنی و مراتب معنوی آنان ارائه مـی‌دهد. داریوش آشوری درون این مقام، بـه عنوان یکی از پژوهشگرانی کـه نیچه را درون پیوندی عمـیق با مکتب عرفان ایران مـی‌داند، بعد از بیـان ادلّه‌ای چون عوامل اجتماعی، عقل ستیزی و بیـان سمبلیک، بر این باور هست که تراژدی را تنـها بـه زبانِ ادبیّات، بـه زبانِ شاعرانـه، با آوردنِ استعاره و تمثیل و داستان مـی‌توان بازگفت. زبانِ مفهومـیِ فلسفی درون این مـیدان درون شرحِ‌ِ دردِ تراژیک لال است. بـه همـین دلیل، نیچه این تجربه را بـه زبانِ شاعرانـه و از زبان دیوانگان اسراری را کـه جامعه تحمل بیـان صریح آن را ندارد باز نمایی مـی‌کند.

    با توجه بـه مولانا و نیچه درون خصوص مفهوم جنون، مـی‌توان بـه این نتیجه رسید کـه هر دو متفکر از جهت تعریف، شناخت و در حوزه‌ی عملگرایی، درون موارد متعددی دارای خویشاوندی و همسویی ناب با یکدیگر بـه سر مـی‌برند کـه مـهمترین موارد آن ازین قرار است: ۱) هر دو متفکر جنون را نقابی مـی‌دانند کـه مـی‌توان بواسطه‌ی آن از هجوم دانایی و هیـاهوی تصاویر و ادراکات اندکی آسود و در برابر جهل و نادانی مـیان مایگان و گله‌ی انسانی بـه دامان آن خزید. ۲) جنس جنون و بی‌خویشی هر دو متفکر، نوعی جنون عرفانی و شرقی هست که درون حوزه‌های گزاره‌ها، ماهیت و فرم از یک آبشخور سرچشمـه مـی‌گیرد. ۳) هر دو متفکر از شخصیت دیوانـه و مجنون، بـه عنوان تصویری نمادین و سمبلیک استفاده مـی‌کنند که تا برخی گزاره‌هایی کـه به صراحت و آشکارا مجال بیـانش را ندارند، درون قالب و با استفاده از ابزار زبانی و ادبیـات دیوانگان، قابل تبیین و ارائه بـه جامعه شود و ذهن و اندیشـه‌ی جامعه، حوزه‌ی معرفت شناسی این دو متفکر را با این شخصیت نمادین یعنی شخصیت دیوانـه و زبان سمبلیک آن، عمـیقتر، بهتر و شفافتر درک نماید. ۴) هر دو متفکر درون زاویـه‌هایی از زندگی خویش و در فرازهایی از فروغ معرفتی، دچاروفی آگاهانـه شده و به دامان جنون پناه‌اند کـه در باور این پژوهش جنس و شاکله‌ی هر دو جنون از یک آبشخور سیراب شده اند. ۵) هر دو اندیشمند، زبان شطح را بـه عنوان ابزاری به منظور بیـان معرفت ناب و اندیشـه‌ی رمزگانی خود انتخاب نموده‌اند و بخش‌هایی از نوشتار هر دو گزاره‌های شطح ‌گونـه‌ایست کـه نیـازمند رمزگشایی و تحلیل‌های نمادشناسانـه است. ۶) جنون نیچه و مولانا از تقابل جهان‌های موازی شکل گرفته هست که درون آن انسان مرزی، مـیان دو جهان درون و بیرون درون کشاکش بوده و نـهایتا، درک حقیقت گزاره‌های آنان، مستلزم درک زیستگاه روحانی آن متفکر درون آن لحظه‌ی وجودی بوده است.”

    در واپسین لحظات این نشست دو روزه، استاد داریوش شایگان، فیلسوف و اندیشمند ایرانی کـه نامش درون سطح بین‌المللی شناخته شده هست و دارای آثارگوناگونی (به فارسی، فرانسه، انگلیسی) درعرصه‌های فلسفه، فرهنگ شناسی و ادبیـات هست و با بزرگانی مانند یونگ و هانری کربن همکاری داشته است، مقالۀ خود را با عنوان تأملی چند درون مورد نیچه خیـام و بازگشت ازلی ارائه داشت و گفت:

    دکتر داریوش شایگان درباره نیچه و بازگشت همان سخنرانی کرد.

    “نیچه و بازگشت ابدی همان

    خیـام و بازگشت ابدی حوادث

    اشتیـاق من بـه مطالعۀ آثار نیچه سابقه‌ای طولانی دارد، از دیرباز مسحور ایده‌های مبتکرانۀ او بوده‌ام. مفاهیمـی چون نیـهیلیسم کـه مطابق آن تمامـی ارزش‌های متعالی بی‌اعتبار مـی‌شوند و فرض وجود هرگونـه غایتی منتفی هست و به منظور پرسش «چرا؟» هیچ پاسخی درون کار نیست. نیچه جهان افلاطونی را واژگون مـی‌کند زیرا بـه باور او هیچ مفهوم قائم بـه ذاتی وجود ندارد کـه بتوان آن را الهی یـا تجسم اخلاقیـات دانست، و چون دنیـای متعالی به‌زعم وی فاقد هرگونـه معناست، بعد حقیقت دیـانت و فلسفه نیز کـه بر شالودۀ ارزش‌های این دنیـا بنا شده‌اند نیز خواه‌ناخواه از درجۀ اعتبار ساقط مـی‌شوند.

    شخصیت نیچه نیز برایم خالی از وجوه حیرت‌انگیز نبود؛ سرسپردگی‌اش بـه واگنر و بعد پشت ش بـه این جذبۀ مقاومت‌ناپذیر، کـه خودش آن را «بیماری واگنر» مـی‌خوانَد و خلاصی از این بیماری را با عبارت «از خود فراگذشتن» توصیف مـی‌کند. ویژگی تأمل‌برانگیز دیگر، نگاه تمجیدآمـیز نیچه بـه فرهنگ فرانسه و نفی فرهنگ آلمان است. او برتری فرهنگ فرانسه درون اروپا را یکی، درون اعتبار ذوق درون این سرزمـین مـی‌داند؛ دوم، درون ارجمندی فرهنگ مورالیست‌های آن؛ و سوم، درون به‌بارنشستن سنتز موفقی از شمال و جنوب کـه فرانسویـان را قادر بـه درک مسائلی مـی‌سازد کـه دیگر اروپاییـان از فهم آنـها عاجزند.

    ولی درون تفکر نیچه مفهومـی وجود دارد کـه همواره برایم سرشار از ابهام بوده است: مفهوم «بازگشت ابدی، همان». البته من بـه دلیل مطالعاتم درون هندشناسی و آشنایی‌ام با مفهوم «ادوار کیـهانی» با ایده بازگشت ابدی بیگانـه نبودم ولی مفهوم بازگشت ابدی درون تفکر هندی از قانون کارما تبعیت مـی‌کند و مطابق با این قانون سرنوشت انسان درون زندگی بعدی تعیین مـی‌شود. دوریـان آستر درون این باره مـی‌گوید:”باید از خود بپرسیم چرا نیچه بـه چنین تفکر غریبی متوسل مـی‌شود کـه به موجب آن هر چیز و هر لحظه عیناً و بی‌هیچ تغییری بارها و بارها که تا بی‌نـهایت باز مـی‌گردد. نیچه نخست هرگونـه غایت‌شناسی را باقطعیت رد مـی‌کند. نـه آغازی هست نـه پایـانی نـه پیشرفتی. بدون غایت نـه روحی درون تاریخ هست، نـه خلقتی و نـه پایـانی به منظور دنیـا. مراد او درون اینجا نوعی ابدیت این‌دنیـایی هست که هیچ اتکایی بـه ماوراءالطبیعه ندارد. ابدیت این‌جهانی نیز ناگریز تکراری دائمـی هست که صورت دوار دارد نـه صورت خطی تیری کـه از چلۀ کمان رها مـی‌شود.”

    مفهوم «بازگشت ابدی» به منظور من طنین آشنای سخنان شاعر و اندیشمند دیگری را دارد کـه با افکار اندیشمند آلمانی بی‌شباهت نیست: عمر خیـام. خیـام مفهوم بازگشت ابدی را هفت قرن پیش از نیچه، از زاویـه‌ای دیگر طرح مـی‌کند کـه به عقیدۀ من معقول‌تر است. او بازگشت مدام حوادث و وضعیت‌های مشابه را با ضرباهنگ جنون‌آمـیز استمرار نـهیب مـی‌زند. این دو متفکر درون وارونـه‌ساختن دنیـای افلاطونی و انکار هرگونـه حقیقت متعالی و ردّ هرگونـه غایت‌شناسی نیز وجه اشتراک دارند.

    درک تفکر خیـام، به‏ رغم سادگى گمراه‌کنندۀ آن، سخت دشوار است. بـه ماسۀ نرم مى ‏ماند کـه از مـیان انگشتان فرو مى‏ ریزد. هرچه درون نگه‌داشتنش بیشتر بکوشى، زیر ظاهر دیدگاهى کـه در نگاه اول و از قرائت سطحى و اولیۀ آن دریـافت مى‏ شود، بیشتر از دستت فرو مى ‏لغزد. پیـام او روشن است: این جهان نـه آغازى دارد و نـه پایـانى. همـه‌چیز گذراست. مرگ درون هر لحظه و آن درون کمـین هست و درون سرشارترین آنات زندگى بی‌رحمانـه از کمـین‏گاه خود برون مى ‏جهد. همـه‌چیز محکوم بـه فناست، حتی از شکوهمندترین کاخ‌ها کـه زمانی بـه آسمان فخر مـی‌فروختند چیزی باقی نمـی‌ماند مگر تلّی از خاک. غایت و آخرتی، فردوس و دوزخی، درون کار نیست: «دوزخ شررى ز رنج بیـهوده ماست/ فردوس دمى ز وقت آسوده ماست». جهان از حس و شعور و درک عارى‏ ست و هردر آن نقش اوهام خود را مى ‏بیند. بنیـاد جهان بر پوچى و بیداد راست است: اى چرخ همـه خرابى از کینـه توست‏  بیدادگرى  شیوه  دیرینـه  توست‏

    وى  خاک  اگر    تو  بشکافند

    بس گوهر پربها که‌ درون توست‏

    حتى نام‌آورترینان رهسپار دیـار عدم‌اند و از این شب تاریک ره بـه روز نمـی‌برند، فسانـه‌ای مـی‌گویند و در خواب مـی‌شوند. نـه رستاخیزى درون کار است، نـه بازگشت بـه اصل و مبدئى، نـه امـیدى کـه «پس از صدهزار سال از دل خاک چون سبزه» بردَمى. نیک و بد روزگار را بـه چرخ حواله‌خطاست کـه چرخِ لایعقل، درون حل معماى وجود هزاران بار از ما عاجزتر است. جهان «خوابی و خیـالی و فریبی و دمـی» بیش نیست، «فانوس خیـال» هست که ما بر گِردش، «چون صوریم کاندر او حیرانیم»، بـه «لعبتکانی» مـی‌مانیم کـه دستى نامرئى روانۀ تماشاخانۀ جهانمان کرده باشد و بى ‏درنگ بـه «صندوق عدم» بازمان ‏گرداند. سرّى درون کار نیست (اسرار  ازل  را  نـه  تو دانى و نـه من‏ / وین حرف معما نـه توخوانى و نـه من‏) و چون پردۀ اسرار کـه در بعد آن سرنوشت ما را رقم مى‏ زنند برافتد، جز نیستى چیزى نمى‏ ماند (چون پرده برافتد نـه تو مانی و نـه من)

    خانم کیـانوش انصاری متن فارسی سخنرانی دکتر شایگان را قرائت کرد.

    رشتۀ جهان را از سر لاشعورى بافته ‏اند؛ اگر نظام جهان درون حد کمال است، چرا آن را تغییر دهیم و اگر ناقص هست خطا از کیست: «گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود/ ور نیک نیـامد این صور، عیب کـه راست؟» مـیان کفر و دین، و مـیان شک و یقین تنـها نفسى راه است، نفسى کـه همراه با لحظه‏ هاى فرّار درون گذر هست «از منزل کفر که تا به دین یک نفس است/ از عالم شک که تا به یقین یک نفس است» پس: «این یک نفس عزیز را خوش مى ‏دار/ چون حاصل عمر ما همـین یک نفس است.» این نفس و این دم را پیش از آنکه بگذرد و بگریزد، حتما دریـافت، که تا پیـاله نشکسته حتما نوشید، عشق را پیش از آنکه باد اجل جامۀ لطیف هستى را بردرد حتما آزمود. جهان بسی پیش‌تر از ما بوده و بعدتر نیز همچنان خواهد بود: «زین پیش نبودیم و نبد هیچ خلل/ زین بعد چو نباشیم همان خواهد بود»، کاش نـه ظهورى درون کار مـی‌بود، نـه تحولى و نـه هستی ‏اى‏؟

    گر  آمدنم  به  من  بُدى  نامدمى‏

    ور نیز شدن بـه من بُدى ناشدمى‏

    به زان نَبُدى کـه اندرین دیر خراب

    نـه آمدمى،  نـه شدمى،  نـه بُدَمى

    در جهانى چنین متغیر دریغا کـه همـه‌چیز بر باد است. ما تنـها یک دم مـهلت داریم و این دم نیز خود جز هیچ نیست:

    ای بی‌خبران شکل مجسم  هیچ  است

    وین  طارم  نُه سپهر ارقم هیچ  است‏

    خوش باش کـه در نشیمنو فساد

    وابسته یک دمـیم و آن هم هیچ است

    جهان‏ بینى خیـامـی از وارون‌سازى کامل نظام هستى‌شناختى جهان حکایت دارد. خیـام تنـها شاعر-متفکر ایرانى هست که نظام «افلاطونى» جهان را به‌کلى زیرورو مى‏کند. جابه‏ جاسازى خیـام نوعى به‌تعلیق درآوردن «آن»ى هست که از استمرار مى‏گریزد، استمرارى کـه تکرار و بازگشت ابدى پدیده هاى مشابه است. اما آنکه بى ‏وقفه تکرار مى ‏شود و بازمى ‏گردد، انسان نیست. خیـام مدام تکرار مى‏‌کند کـه ما دیگر هرگز بر صحنۀ تماشاخانۀ جهان باى‌‏گردیم؛ «بازگشت ابدی همان» چنانکه نیچه مـی‌پندارد درون اندیشۀ خیـام جایی ندارد، بلکه حوادث مشابه درون تکرار مدام و ابدی‌اند.

    این کوزه چو من عاشق زارى بوده است

    در بند  سر  زلف  نگارى  بوده  است‏

    این  دسته  که  بر  گردن  او  مى‏بینى

    دستى‏ست کـه بر گردن یـارى بوده است

    همچنانکه کوزۀ امروز، درون گذشته انسانى چون من بوده است، من نیز روزى چون‏ او خواهم شد، همان گونـه کـه آن دیگرى کـه مرا درون دست گرفته به‌نوبۀ خود کوزه‏‌اى درون دست دیگرى خواهد بود و این وضع ادامـه مى‌‏یـابد؛ و در این تکرار مکرّر، کـه رشتۀ استمرار را مى‌‏بافد، وقفه‌‏اى وجود ندارد. اگر چه موقعیتها بسته بـه این یـا آن شخص، با یکدیگر تفاوت دارند، اما ضرباهنگ جنون‌‏آمـیز این وضعیتهاى مشابه بى‌‏هیچ تفاوتى و به یک سان تداوم مى‌‏یـابد.

    خیـام از نقطۀ صفر آغاز مى‏‌کند: از منطقۀ خنثایى کـه در آنجا همۀ خاطره‏‌ها زدوده شده‌‏اند، همۀ عقایدِ پیش‌پنداشته، همۀ «ماتقدّم»هاى فلسفى، کنار رفته‏‌اند، نقطۀ پوچى نگاهى سرشار از حیرتى مدام. اما نگاهى نسبتاً سرد و یخ‌زده، بس‌که بصیرتى کـه از آن سرشار هست بُرَنده و بى‌‏مـهر است. این نگاه بـه نوعى بدبینى وجودى منتهى مى‏‌شود کـه از سر یأس و نومـیدى نیست، بلکه از بى‌اعتنایى فاخرى حکایت دارد کـه پشت سکه، یـا روى دیگر امور را مى‌‏بیند. یعنى نگاهى که، درون جایى کـه دیگران صورتهاى آرامش‌بخش و نشانـه‏‌هاى آشنا مى‏‌بینند، جز خلاء و پوچى نمى‌یـابد. با پرده‌درى خیـام فقر محتوا آشکار مى‌‏شود، فقرى چنان متراکم، و به‌ویژه چنان پربار از عدم و سرشار از غیبت، کـه بى‏‌معنایى، خود واضِع و موزِّعِ همۀ معناها مى‏‌شود.

    زمان حضور به منظور خیـام نـه از مقولۀ بازگشت بـه مبدأ و اصل است، نـه مطابق طرحى الهى بـه سوی غایتى خاص بسط مى‌‏یـابد. بلکه «آنیّتى» هست که از نمودها به‌وجود آمده است، و به مکثهایى کـه در برهوت «عدم» همچون واحه‏‌هاى درنگ است، قطعه‌قطعه مى‌‏شود. آنى کـه مانند گسستى مـیان دو واقعه به‌ناگاه ظهور مى‌‏کند: گسستى مـیان آنچه بوده هست و آنچه دیگر نیست، مـیان دست و دستۀ کوزه، مـیان «مگسى کـه پدید مى‌‏آید و ناپدید مى‌‏شود»، مـیان دم و بازدم. مـهلت و فرصتى به‌اندازۀ «گسست صاعقه آسا» مـیان آنچه پدیدار مى‏‌شود و آنچه درون واقعیت وجود ندارد، یعنى به‌اندازۀ اجل.

    جهان دو دروازه دارد: از درى به‌درون مى‌‏آییم، و از درون دیگر به‌در مى‌‏شویم. انسان مـیان دو عدم گرفتار است. و این امر ناشى از نقصى هست که درون ذات چیزها، درون بیـهودگى ذاتى و ازلى جهان، مستقر است. مـیان این دو عدم، حُلّه هستى از رنج بافته شده است، اما رنجى چنان اساسى کـه به‌نوعى پردۀ بنیـاد وجود را تشکیل مى‏‌دهد، چرا کـه وجود جز بازتولید نیست: «ناآمدگان اگر بدانند کـه ما/ از دهر چه مى‏‌کشیم نایند هنوز».

    همۀ ما بـه خاک بدل خواهیم شد و بقایـاى ما به‌منزلۀ کودى خواهد بود براى دگردیسی‌هاى دیگر. بدن ما آجرى خواهد شد براى ساختن گورهاى دیگر براى قربانیـان دیگرى کـه از پى مى‏آیند، تلّ خاکی کـه در سینۀ خود چشم پرویز و کاسۀ سر کیقباد را نـهان دارد. جهان گورگاهى‌‏ست عظیم، کارگاهى‌‏ست کـه در آن از خاکِ رفتگان قالبهاى تازه مى‏‌سازند. اما قالب‌هایى کـه به‌طرزى خستگى‌‏ناپذیر بازتولید همان الگوها و همان وضعیتهاى پیشین‌اند. از همـین‌روست کـه خیـام جهان را «کهنـه رباط» و «صحراى عدم» مى‏‌خواند. خیـام به‌ضرب ایجازى کوبنده و با بصیرتى انعطاف‏‌ناپذیر همۀ توهمات متافیزیکى را کـه انسان درون طى اعصار و قرون ساخته و پرداخته ویران مى‌‌‏کند.

    آگاهى خیـامى نـه چون مولانا عاطفى است، و نـه چون حافظ هنرمندانـه و پراحساس. آگاهى خیـام عمل ناب هشیـارى هست که گاه از طریق مستى ى به‌بار مـی‌آید کـه بیدارى را سیراب مى‌‏کند و گاه از طریق تیغ برّندۀ نگاهى تجربه مـی‌شود کـه صاعقه‌‏وار از نمودها و پدیده‏‌ها سر به‌درمى‌‏آورد. این دم، همۀ استمرار را، با همۀ گذشته‏‌اى کـه در پى خود دارد، با همۀ آینده‏‌اى کـه نویدش را مى‏‌دهد و با همۀ بار ازلى‏اى کـه بر دوش دارد، چنان درون خود فشرده و متراکم مى‏‌کند کـه ناگزیر از فرط فشردگی درون یک نقطه-فضاى فراموشى منفجر مـی‌شود. شاعر مى‌‏گوید با باده هم‏نشین شو چرا کـه سراسر قلمرو سلطنت محمود بـه این یک دم نمى‏‌ارزد. نالۀ چنگ را بشنو کـه صوت داوود درون آن است. بـه آنـها کـه رفته‌‏اند و به آنـها کـه آمده‌‏اند مـیندیش. خوش باش زیرا کـه مقصود همـین است. مقصود بى‏‌مقصود کل هستى درون این نقطۀ انفجارى به‌طرزى معجزه‏‌آسا تقطیر مى‏‌شود. نقطه‏‌ا‌ى کـه در آن گذشته و آینده، بهشت و دوزخ، درون فراموشى‌اى کـه شکل‌دهندۀ لحظۀ حضور هست زائل و زدوده مى‏‌شود، حضورى کـه انطباق دو وجه چیزهاست: وجه ظاهرى و وجه واقعى.

    نمایی از روز دوم جلسه «نیچه و جهان ایرانی»

    معلوم نیست این دمى را کـه فرو مى‌‏برم بتوانم بار دیگر برآورم (پر کن قدح باده کـه معلومم نیست / کاین دم کـه فرو برم، برآرم یـا نـه). دم، لحظه، لنگر درنگ من هست در صحراى عدم.

    از منظر عاطفى لحظه همچنین یک حالت روحى است، نوعى سرمستى هست که و شادى جنبۀ نمادین آن است. خیـام با افزودن این عامل دریغ‏‌آمـیز، از یک‌سو زوال شکنندۀ لحظه‌‏ا‌ى را آشکار مى‏‌کند کـه جذابیت فریبنده‌‏اش آبستن امرى تراژیک هست و از سوى دیگر ما را بـه ابدى‌ این لحظه مى‌‏خواند.

    مى‌‏گوید: به‌یـاد آر، به‌یـاد آر! کـه باده حتما نوشید (بلبل بـه زبان پهلوى با گل زرد / فریـاد همى زند کـه مى حتما خورد). این مستى مأمنى‌‏ست درون برابر «وعدۀ فرداى زاهد» و لذات بى‌‏معناى جهان، لحظه‏‌اى هست معلق مـیان دیروز و فردا، لحظه‏‌اى کـه شاعر با سه‌طلاق‌گفتن عقل یـا همان لاشعورى هستى، « رز» را بـه زنى مى‌‏گیرد. مى، روح جام است. همان هست که وجود فنایـابنده را درون «رستاخیز» لحظه «برمى‌‏انگیزاند.”

    چون درون گذرم بـه باده شویید مرا

    تلقین ز ناب گویید مرا

    خواهید بـه روز حشر یـابید مرا؟

    از خاک درون مـیکده جویید مرا

    اما باده هشیـار مى‌‏کند وقتى با «دل بیدار» درون پیوند است.. بقای من درون آن دم هست که جان باده از استمرار عمر بیرونم برد. با هر جرعه‌‏اى کـه از آن مىِ رهایى مى‏‌نوشم، جان دوباره مى‌‏یـابم. باده رستاخیز من است، نـه رستاخیزى کـه بازگشت به‌سوى خدا یـا هر کلیت متافیزیک باشد، بلکه «رستاخیز»ى کـه در آن، همچنانکه پدیدارها پی‌درپی و بی‌وقفه تکرار مـی‌شوند و در نمودها بازتاب مـی‌یـابند.

    و شادى دو یـار همراهند.

    این قافله عمر عجب مى‌‏گذرد

    دریـاب دمى کـه با طرب مى‌‏گذرد

    ساقى غم فرداى حریفان چه خورى

    پیش آر پیـاله را کـه شب مى‌‏گذرد

    شادى، آن وفور سرشارى هست که از لبریزی و سرریزى از مى دست مى‏‌دهد. لحظه و دمـی کـه ساقى گوید: «یک جام دگر بگیر و من نتوانم» بس‌که از سرشارى‌ای کـه مرا از خود برون مى‏‌کند، لبریزم. شادى «مذهب» من است، مرا از همۀ باورها، از کفر و از ایمان رها مى‌‏کند، شادى، عریـانى محض مرا درون لحظه‏‌اى کـه از سلطۀ زمان سربرمى‌‏آورم، آشکار مى‌‏کند. از همـین‌روست کـه این «دم طرب» سرانجام با حیـات جاودانى برابر مى‏‌شود، یعنى با ابدیتى کـه در لحظه بیدارى بازمى‌‏یـابیم. شادى خیـام، «مذهب» اوست. «رستاخیز» اوست درون جهانى کـه نـه گناه مى‏‌شناسد و نـه عقوبت. این شادى، شادى موجودِ استثنایىِ سازش‌ناپذیرى ‏ست کـه از هرگونـه پیش‌داورى رهاست و با جسارتى کم‏‌نظیر جرأت مى‏‌کند این آیین خاص خود را، به‏‌رغم توهمات معارضش، اعلان کند.

    مى خوردن و شاد بودن آئین من است‏

    فارغ بودن ز کفر و دین، دین من است‏

    گفتم بـه عروس دهر کابین تو چیست؟

    گفتا  دل  خرّم  تو  کابین  من  است

    دکتر حامد فولادوند، دکتر جیولیـانو کامپیونی و دکتر کریم مجتهدی

    در پایـان حامد فولادوند فارغ التحصیل از فرانسه و شاگرد مورخانی چون فرنان برودل، پییرویلار و دنیس ریشـه (مکتب تاریخنگاری آنال) و همکاری با ایران شناسان و اسلام شناسانی مانند علی‌مظاهری و ژاک برک و پژوهش بیش از سه دهه هست در زمـینۀ  نیچه‌شناسی سخنان خود را با عنوان «مقایسه و فرضیـه آزمایی دانشگاهی و پژوهشگر» ارائه کرد.

    عکس‌ها از: ژاله ستار. مجتبی سالک و  یـاسمـین شاهدی




    [انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه]

    نویسنده و منبع: moshrefzadeh | تاریخ انتشار: Tue, 07 Aug 2018 21:38:00 +0000



    انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه

    یک خوب و دوست on Instagram - mulpix.com

    یک خوب و دوست on Instagram

    Unique profiles

    81

    Most used tags

    Total likes

    0

    Top locations

    Bandar `Abbas, Hormozgan, Iran, بهشت زهرا, Gilan

    Average media age

    113.4 days

    to ratio

    8.1

    Media Removed

    . انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه . انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه اگر خود را خوب و‌ دوست داشتنی نمـی بینید نسبت بـه فیلم ذهنی خود هوشیـار شوید . احتمالا درون این فیلم خود را چاق شكم گنده ، انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه لاغر بي قواره ، كسي كه درون انجام كارها بـه اندازه ي كافي خوب نيست ، بي عرضه ، طرد شده و ... مي بينيد. يادتون باشـه كه اين فقط يك فيلم هست كه ساخته ي ذهن ما و ناشي ازترس هاو پيامـهاي كودكي ، محيطي ... . .
    اگر خود را خوب و‌ دوست داشتنی نمـی بینید نسبت بـه فیلم ذهنی خود هوشیـار شوید .
    احتمالا درون این فیلم خود را چاق شكم گنده ، لاغر بي قواره ، كسي كه درون انجام كارها بـه اندازه ي كافي خوب نيست ، بي عرضه ، طرد شده و ...
    مي بينيد.
    يادتون باشـه كه اين فقط يك فيلم هست كه ساخته ي ذهن ما و ناشي ازترس هاو پيامـهاي كودكي ، محيطي و شوخي و‌اظهار نظرهای گاه و بيگاه و بیجای دوستان ما و یـا برگرفته از مقایسه هایی هست که خودمان را با هنر پیشگان و افراد مطرح رسانـه ها قیـاس کرده ایم كه با واقعيت تطابق ندارد .
    از فيلم قبلی فاصله بگيريد و با مرور ويژگي هاي مثبت خود ، فيلم جديدي بسازيد .
    در فيلم جديد هنرپيشـه ي نقش اول كه خود شما هستيد بسيار جذاب و دوست داشتني و مـهربان هست و جلوه هاي بسيار و ويژه و پر هيجان دارد .
    براي ساخت اين فيلم مي توانيد از اطرافيان بپرسيد كه علت دوست داشتن شما را درون چه صفاتي مي بينند و از اين صفات درون ساخت سناريوي جديد استفاده كنيد .
    حال هر گاه صحنـه هايي از فيلم قبلي درون ذهنتان مرور مي شود آنـها را بـه طور ذهني پاره كنيد و به آنـها اجازه ندهيد درون فيلم تان قرار بگيرند .
    به طور هوشيارانـه فيلم جديد را بارها و بارها درون ذهنتان تكرار كنيد .
    حواستون باشـه كه نسبت بـه شروع اتوماتيك فيلم قديمي هوشيار و حساس باشيد که تا بتوانيد سريعا آن را خاموش كنيد و به جاي آن فيلم جديد را پخش کنید .
    این کار را مانند یک آیین تمرین کنید. با تمرین مداوم درون آن خبره خواهید شد. و با قرار نوشته ها و برچسب هایی درون حوزه دیدتان این را بـه خود یـادآوری کنید.
    .
    .
    #عزت_نفس
    #دكتر_نيلوفر_اله_وردى
    @niloofar_av
    .
    .
    💫 متن درون كانال قرار گرفت . لينك كانال درون بيوگرافى صفحه 💫

    Read more

    Media Removed

    ‌ از فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های این ماه نشر آموت، یک کتاب به منظور خودتان و یک کتاب به منظور دوست‌تان انتخاب کنید و با منشن او درون کامنت، منتظر یک هدیـه‌ی غافلگیر کننده باشید.‌ که تا بیست و چهار ساعت دیگر؛ «یک دوست، یک کتاب، یک هدیـه» به منظور سه نفر‌ ‌ فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های خردادماه نشر آموت درون دو ...
    از فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های این ماه نشر آموت، یک کتاب به منظور خودتان و یک کتاب به منظور دوست‌تان انتخاب کنید و با منشن او درون کامنت، منتظر یک هدیـه‌ی غافلگیر کننده باشید.‌
    تا بیست و چهار ساعت دیگر؛
    «یک دوست، یک کتاب، یک هدیـه» به منظور سه نفر‌

    فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های خردادماه نشر آموت درون دو پخش #گسترش و #ققنوس:

    ۱. #من_پیش_از_تو / جوجو مویز / مریم مفتاحی
    ۲. #پس_از_تو / جوجو مویز / مریم مفتاحی
    ۳. #خاما / یوسف علیخانی
    ۴. #ما_تمامش_مـی_کنیم / کالین هوور / آرتمـیس مسعودی
    ۵. #اسب_ان / جوجو مویز / مریم مفتاحی
    ۶. #مـیوه_خارجی / جوجو مویز / مریم مفتاحی
    ۷. #یک_بعلاوه_یک / جوجو مویز / مریم مفتاحی
    ۸. #نحسی_ستاره_های_بخت_ما / جان گرین / آرمان آیت‌اللهی
    ۹. #اتاق / اما دون‌اهو / علی قانع
    ۱۰. #غریبه_ای_در_خانـه / شاری لاپنا / عباس زارعی
    ۱۱. #پروژه_شادی / گریچن رابین / آرتمـیس مسعودی
    ۱۲. #زن_همسایـه / شاری لاپنا / عباس زارعی
    ۱۳. #پیش_از_آنکه_بخوابم / اس.جی. واتسون / شقایق قندهاری
    ۱۴. #تمام_چیزهایی_که_نمـی_گوییم / کری لانزدیل / سارا نجم‌آبادی
    ۱۵. #دروغ_های_کوچک_بزرگ / لیـان موریـارتی / سحر حسابی
    ۱۶. #الینور_آلیفنت_کاملا_خوب_است / گیل هانیمن / آرتمـیس مسعودی
    ۱۷. #خدمتکار_و_پروفسور/ یوکو اوگاوا /کیـهان بهمنی
    ۱۸. #پیرزنی_که_تمام_قوانین_را_زیر_پا_گذاشت / کترینا اینگلمن سوندبرگ / کیـهان بهمنی
    ۱۹. #الیزابت_گم_شده_است / اما هیلی / شبنم سعادت
    ۲۰. #بیوه_کشی / یوسف علیخانی
    ۲۱. #_خوب / ماری کوبیکا / فرشاد شالچیـان
    ۲۲. #همسر_خاموش/ ای. اس. ای هریسون / مریم مفتاحی
    ۲۳. #ی_که_پادشاه_سوئد_را_نجات_داد / یوناس یوناسون / کیـهان بهمنی
    ۲۴. #زبان_گل_ها / ونسا دیفن‌باخ / فیروزه مـهرزاد
    ۲۵. #زندگی_دوم/ اس. واتسون / شقایق قندهاری
    ۲۶. #تماشای_یک_رویـای_تباه_شده / بیژن بیجاری
    ۲۷. #صدای_آرچر / مـیا ش / منا اختیـاری
    ۲۸. آسیـابان/ مارگارت دیکنسون / مریم مفتاحی
    ۲۹. پشت سرت را نگاه کن / سی‌بل هاگ ‌/ آرتمـیس مسعودی
    ۳۰. راز شوهر / لیـان موریـارتی / سحر حسابی
    ۳۱. لی‌لا لی‌لا / مارتین زوتر‌ / مـهشید مـیرمعزی
    ۳۲. گل لاله / مارگارت دیکنسون /سودابه قیصری
    ۳۳. یک پرونده‌ی کهنـه / رضا جولایی

    T.me/aamout

    Read more

    Advertisement

    Media Removed

    . . یکی از مـهم ترین معضلات درون مورد بدن من زن ایرانی این هست که بدن من ملک خصوصی پدر، برادر و دوست پسر و بعد از ازدواج ملک خصوصی همسرم است. من ابروهای پرپشتی داشتم. اولین بار کـه ابروهایم را مرتب کردم سال اول دانشگاه بود. برادرم کـه دوسال از من کوچک تر بود کلی دعوا راه انداخت. بماند کـه برادرم خودش ابرویش ... .
    .
    یکی از مـهم ترین معضلات درون مورد بدن من زن ایرانی این هست که بدن من ملک خصوصی پدر، برادر و دوست پسر و بعد از ازدواج ملک خصوصی همسرم است. من ابروهای پرپشتی داشتم. اولین بار کـه ابروهایم را مرتب کردم سال اول دانشگاه بود. برادرم کـه دوسال از من کوچک تر بود کلی دعوا راه انداخت. بماند کـه برادرم خودش ابرویش را تمـیز مـیکرد. البته مادرم بهش گفت حق دخالت درون این زمـینـه را ندارد. اما همـه مادرها این طور نیستند. پدرم دوست نداشت من لاک ب. پدرم دوست داشت من چادر بپوشم. پدرم دوست نداشت من قبل از ازدواج موهایم را رنگ کنم. یعنی من ایرانی اختیـار ناخن و مو و بدن خودم را نداشتم و اگر مـیخواستم خوشحال باشم حتما شوهر مـیکردم. ازدواج کردم و سریع موهایم را بلوند کردم، چون شوهرم موی بلند دوست داشت، درون حالی کـه من از این چشم و ابروهای سیـاه شرقی داشتم، از این ها کـه به قول مادرشوهرم تو نقاشی های مـینیـاتوری لیلی و مجنون مـی کشند. من عاشق رنگ موی قرمز بودم، شوهرم دوست نداشت. بالاخره چهارسال طول کشید که تا تصمـیم گرفتم موهایم را قرمز مورد علاقه ام رنگ کنم. خیلی حس خوبی بود. اتفاقا شوهرم خیلی هم خوشش آمد. همـه این ها را گفتم که تا بگویم ما فقط یک بار زندگی مـیکنیم، بعد یک بار واقعا و برای خودمان زندگی کنیم. دنبال این نباشیم کـه خودمان را شکلی کـه دیگران دوست دارند یم، خودمان باشیم. شاید دیگران خود واقعی مان را دوست داشتند. اگر هم نداشتند، لااقل خودمان حس خوب خودمان بودن را تجربه مـیکنیم.

    یک بار واقعا و برای خودمان زندگی کنیم❤️(متن درمورد زندگیم صدق نمـیکنـه ها خوشم اومد گذاشتم)
    #shabnamdarvishi
    #خورشت _کرفس
    سلام شب خیر
    واقعا ممنون کـه برای وقتی کـه مـیزارم ارزش قایلید و شماهم پستهارو لایک مـیکنید😕😑😑

    Read more

    Media Removed

    ما اهل جنوب هستیم. بندرعباس زندگی مـی‌کنیم و به قشم رفت و آمد داریم. شما بـه جنوب آمده‌اید؟ خیلی قشنگ هست و من عاشقش هستم. ماه #رمضان پارسال آنقدر اصرار کردم که تا مادرم اجازه داد روزه بگیرم. 2 روز روزه گرفتم ولی بی‌حس شده بودم و حالم خوب نبود. انگار جان از بدنم رفته بود و برنمـی‌گشت. با این‌که دیگر روزه ... ما اهل جنوب هستیم. بندرعباس زندگی مـی‌کنیم و به قشم رفت و آمد داریم. شما بـه جنوب آمده‌اید؟ خیلی قشنگ هست و من عاشقش هستم. ماه #رمضان پارسال آنقدر اصرار کردم که تا مادرم اجازه داد روزه بگیرم. 2 روز روزه گرفتم ولی بی‌حس شده بودم و حالم خوب نبود. انگار جان از بدنم رفته بود و برنمـی‌گشت. 🏩با این‌که دیگر روزه نگرفتم اما بی‌حالی‌ام برطرف نشد و مادرم من‌ را بـه بیمارستان برد. آن‌جا بود کـه بیماری‌ام تشخیص داده شد. مادربزرگم از همـه بیشتر ناراحت شد. آخر عزیز دُردانـه‌اش هستم. دوست نداشتم از او جدا شوم اما مادرم تصمـیم گرفت بـه تهران بیـاییم.
    6 ماه پیش کـه به #محک آمدیم خیلی ناراحت بودم.ی را نمـی‌شناختم و دوست نداشتم از اتاق بیرون بیـایم. همـه‌اش این فکر درون سرم بود کـه چرا از شـهرمان دوریم. 2 ماه طول کشید که تا با ناراحتی‌هایم کنار بیـایم. حالا اینجا یک عالم دوست و آشنا دارم. کلی از کارکنان محک را مـی‌شناسم و توانسته‌ام کلی #دوست پیدا کنم. دوست‌هایم بـه خانـه‌مان زنگ مـی‌زنند و از احوال هم خبر مـی‌گیریم. اما 6 ماه هست که از شـهرمان دورم. مادربزرگم نمـی‌تواند بـه این‌جا بیـاید، ولی مدام بـه من ‌تلفن مـی‌کند و از راه دور مراقبم است. او هر خوراکی کـه من دوست داشته باشم از شـهرمان بـه تهران مـی‌فرستد. اوایل گریـه مـی‌کردم اما او و دایی‌ام بـه من گفتند کـه گریـه نکن چون خوب مـی‌شوی و برمـی‌گردی. دلم مـی‌خواست مادربزرگم کنارم بود و مـی‌توانستم مثل قبل بپرم توی بغلش لپ‌هایش را بکشم و او بـه گویش خودمان بگوید: انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه « ایمو، ایمو» یعنی ای مادر، ای مادر. 🎵دوست دارم بـه بچه‌هایی کـه به این‌جا مـی‌آیند بگویم غصه نخورید و الکی توی فکر نروید. هر روز خوشحالی کنید و آهنگ‌های #شاد گوش بدهید. اینطوری زودتر حالتان خوب مـی‌شود و به شـهر و خانـه خود برمـی‌گردید.
    محمدرضا فرزند 10 ساله محک💕
    __________________________________________
    ‎ #خیریـه_محک #اينستامحك #بيمارستان #خیریـه #اينجا_اميد_ادامـه_دارد #كودك #سرطان_پايان_كودكي_نيست #سرطان_را_شكست_دهيد ‎‏ #mahakcharity #mahakchildren #mahak #pediatriccancer #pediatrichospital
    #childrenwithcancer #hope #support #happy #wellness

    Read more

    Media Removed

    ‎دوست داشتن کـه عیب نیست بابا جان. دوست داشتن دل آدم را روشن مـی‌کند. اما کینـه و نفرت دل آدم را سیـاه مـی‌کند. اگر از حالا دلت بـه محبت انس گرفت، بزرگ هم کـه شدی آماده دوست داشتن چیزهای خوب و زیبای دنیـا هستی. دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است، اگر با محبت غنچه‌ها را آب دادی باز مـی‌شوند، اگر نفرت ورزیدی غنچه‌ها ... ‎دوست داشتن کـه عیب نیست بابا جان. دوست داشتن دل آدم را روشن مـی‌کند. اما کینـه و نفرت دل آدم را سیـاه مـی‌کند. اگر از حالا دلت بـه محبت انس گرفت، بزرگ هم کـه شدی آماده دوست داشتن چیزهای خوب و زیبای دنیـا هستی. دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است، اگر با محبت غنچه‌ها را آب دادی باز مـی‌شوند، اگر نفرت ورزیدی غنچه‌ها پلاسیده مـی‌شوند ‎از کتاب #سووشون
    #سیمـین_دانشور

    پ.ن: عكس را خودم برداشته ام... #ليلا_برخورداري
    #leilabarkhordari #iranianactress

    Read more

    Media Removed

    *ی کـه شما را دوست داشته باشد هیچ وقت شما را تهدید بـه جدایی نمـی‌کند؛ بـه شما آسیب نمـی‌زند و شما را تحت کنترل خود قرار نمـی‌دهد. زیرا شما انتخاب آزاد او هستید؛ بـه شما اعتماد دارد و شما را همانطوری کـه هستید پذیرفته است. البته شما نیز با خود واقعی‌اتان با او درون ارتباط بوده و خود را آنچنان کـه هستید بـه او شناسانده‌اید ... *
    کسی کـه شما را دوست داشته باشد هیچ وقت شما را تهدید بـه جدایی نمـی‌کند؛ بـه شما آسیب نمـی‌زند و شما را تحت کنترل خود قرار نمـی‌دهد. زیرا شما انتخاب آزاد او هستید؛ بـه شما اعتماد دارد و شما را همانطوری کـه هستید پذیرفته است. البته شما نیز با خود واقعی‌اتان با او درون ارتباط بوده و خود را آنچنان کـه هستید بـه او شناسانده‌اید نـه آنچه حس کرده‌اید حتما باشید که تا او را جذب کنید و از دست ندهید! چرا ما با وجود اینکه مـی‌دانیم رابطه‌ای بد هست و بـه ما آسیب مـی‌زند؛ نمـی‌توانیم آن را رها کنیم؟! بسیـاری مـی‌گویند:چون دوستش دارم! آیـا نمـی‌شود چیز درستی را دوست داشت!؟ یـا تعریف ما از دوست داشتن این هست که هر چیز بدی کـه خوشم بیـاید به منظور من خوب، درست و مناسب است؟

    اگر ما درون دوران کودکی به منظور گرفتن محبت از والدین و نزدیکان خود، دچار زحمت شده و از سوی آنـها تحقیر، سرزنش و کنترل شده‌ایم و به ما آسیب رسیده هست و احساس امنیت نکرده‌ایم؛ بعد مجبور شده‌ایم به منظور اینکه خود را با آن شرایط رنج‌آور سازگار کنیم طبق الگوی روانی و رفتاری کـه کمتر بـه ما آسیب برسد با نزدیکان خود ارتباط برقرار کنیم. یعنی خود را درون یکی از تله‌های زندگی بیندازیم! تله‌هایی مثل رها شدگی، بی‌اعتمادی-بدرفتاری و وابستگی کـه قبلا توضیح داده‌ایم. مثلا وابستگی پیدا مـی‌کنیم که تا آسیب کمتری از سوی یک مادر، پدر یـا یک سرپرست بد بـه ما برسد و مانند یک زندانی بـه زندانبان خود وابسته مـی‌شویم! حتی گاهی آدمـی نامناسب را انتخاب مـی‌کنیم که تا ما درون این زندان نگه بدارد!

    تله‌های زندگی اکنون کـه ما بالغ شده‌ایم به منظور ما کاربردی ندارند؛ مگر اینکه همچنان بخواهیم خود را وابسته بـه یک رابطه بد و رنج‌آور نگه بداریم و آن را توجیـه کنیم کـه مجبورم! عاشقش هستم! نمـی‌توانم! دست خودم نیست! یـا اینکه هر من را بیشتر دوست دارد بیشتر آزار مـی‌دهد! تله‌های زندگی همچنان مـی‌خواهند تجربه‌های بد کودکی را به منظور ما تکرار کنند. آنـها تفسیر و شناخت ما را از واقعیت تحریف مـی‌کنند و روی فکر، احساس و رفتار ما تاثیر دارند. بعد تعریف شما را از عشق و دوست داشتن تحت تاثیر قرار مـی‌دهند. تله‌های زندگی همچنان مـی‌خواهند خودشان را درون بزرگسالی بـه ما تحمـیل کنند؛ اما نباید ما قربانی آنـها باشیم. قدم اول این هست که آگاه باشیم درون چه تله‌ای گرفتار شده‌ایم و کدام رفتار ما ناشی از آن است؟ قدم دوم مـی‌تواند این باشد کـه مسئولیت افکار و احساسات خود را بر عهده بگیریم و آن را گردن دیگران نیندازیم و خود را قربانی آنـها ندانیم
    .
    از تاخیر بـه عمل آمده درون بروزرسانی مطالب، عذرخواهی مـی‌کنم. بـه زودی بـه نظم قبلی برمـی‌گردیم. متشکرم
    .

    Read more

    Advertisement

    Media Removed

    : از فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های این ماه نشر آموت، یک کتاب به منظور خودتان و یک کتاب به منظور دوست‌تان انتخاب کنید و با منشن او درون کامنت، منتظر یک هدیـه‌ی غافلگیر کننده باشید.‌ که تا بیست و چهار ساعت دیگر؛ «یک دوست، یک کتاب، یک هدیـه» به منظور سه نفر‌‌ ‌ فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های تیرماه نشر آموت درون پخش ... :
    از فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های این ماه نشر آموت، یک کتاب به منظور خودتان و یک کتاب به منظور دوست‌تان انتخاب کنید و با منشن او درون کامنت، منتظر یک هدیـه‌ی غافلگیر کننده باشید.‌
    تا بیست و چهار ساعت دیگر؛
    «یک دوست، یک کتاب، یک هدیـه» به منظور سه نفر‌‌

    فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های تیرماه نشر آموت درون پخش #گسترش و پخش #ققنوس:

    ۱. #من_پیش_از_تو / جوجو مویز / مریم مفتاحی
    ۲. #پس_از_تو / جوجو مویز / مریم مفتاحی
    ۳. #یک_بعلاوه_یک / جوجو مویز / مریم مفتاحی
    ۴. #پروژه_شادی / گریچن رابین / آرتمـیس مسعودی
    ۵. #مـیوه_خارجی / جوجو مویز / مریم مفتاحی
    ۶. #اسب_ان / جوجو مویز / مریم مفتاحی
    ۷. #خاما / یوسف علیخانی
    ۸. #اتاق / اما دون‌اهو / علی قانع
    ۹. #ما_تمامش_مـی_کنیم / کالین هوور / آرتمـیس مسعودی
    ۱۰. #نامـه_به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد /اوریـا فالاچی /عباس زارعی
    ۱۱. #نحسی_ستاره_های_بخت_ما / جان گرین / آرمان آیت‌اللهی
    ۱۲. #دروغ_های_کوچک_بزرگ / لیـان موریـارتی / سحر حسابی
    ۱۳. #پیش_از_آن_که_بخوابم / اس.جی. واتسون / شقایق قندهاری
    ۱۴. #_خوب / ماری کوبیکا / فرشاد شالچیـان
    ۱۵. #زن_همسایـه / شاری لاپنا / عباس زارعی
    ۱۶. #ی_که_پادشاه_سوئد_را_نجات_داد / یوناس یوناسون / کیـهان بهمنی
    ۱۷. #پیرزنی_که_تمام_قوانین_را_زیر_پا_گذاشت / کترینا اینگلمن سوندبرگ / کیـهان بهمنی
    ۱۸. #راز_شوهر / لیـان موریـارتی / سحر حسابی
    ۱۹. #الینور_آلیفنت_کاملا_خوب_است / گیل هانیمن / آرتمـیس مسعودی
    ۲۰. #زندگی_دوم / اس. واتسون / شقایق قندهاری
    ۲۱. #تمام_چیزهایی_که_نمـی_گوییم / کری لانزدیل / سارا نجم‌آبادی
    ۲۲. #زبان_گل_ها / ونسا دیفن‌باخ / فیروزه مـهرزاد
    ۲۳. #الیزابت_گم_شده_است / اما هیلی / شبنم سعادت
    ۲۴. #همسر_خاموش/ ای. اس. ای هریسون / مریم مفتاحی
    ۲۵. #بیوه_کشی / یوسف علیخانی
    ۲۶. #خدمتکار_و_پروفسور / یوکو اوگاوا /کیـهان بهمنی
    ۲۷. #رز_گمشده / سردار ازکان / بهروز دیجوریـان
    ۲۸. یک پرونده‌ی کهنـه / رضا جولایی
    ۲۹. صدای آرچر / مـیا ش / منا اختیـاری
    ۳۰. غریبه‌ای‌ درون خانـه/ شاری لاپنا / عباس زارعی
    ۳۱. سالار مگس‌ها / ویلیـام گلدینگ / ناهید شـهبازی‌مقدم
    ۳۲. آسیـابان / مارگارت دیکنسون / مریم مفتاحی
    ۳۳. اولین تماس تلفنی از بهشت /مـیچ آلبوم / آرتمـیس مسعودی

    T.me/aamout

    Read more

    Media Removed

    عو متن از صفحه‌ی @violetasbookshelf . یک فنجان چای نوشته کاترین منسفیلد A cup of tea by Katherine Mansfield . این کتاب شاید بشـه گفت جلد دوم «گاردن پارتی» هست. مجموعه ای از داستانـهای کوتاه کاترین منسفیلد بـه انتخاب و ترجمـه نرگس انتخابی. . . پانزده داستان کوتاه توی این مجموعه گنجونده ... عو متن از صفحه‌ی @violetasbookshelf
    .
    یک فنجان چای نوشته کاترین منسفیلد
    A cup of tea by Katherine Mansfield
    .
    این کتاب شاید بشـه گفت جلد دوم «گاردن پارتی» هست. مجموعه ای از داستانـهای کوتاه کاترین منسفیلد بـه انتخاب و ترجمـه نرگس انتخابی.
    .
    .
    پانزده داستان کوتاه توی این مجموعه گنجونده شده. من از بین داستانـها «خلیج»، «کودکی کـه خسته بود»، «سم»، «مگس» و خود «یک فنجان چای» رو بیشتر از بقیـه دوست داشتم.
    .
    اگر بـه داستان کوتاه علاقه ندارید، اگر داستانـهای کوتاهی کـه خوندید براتون جذابیت نداشته، یـا اگر مـیخواید تازه شروع بـه خوندن داستان کوتاه کنید من این دو که تا کتاب رو بهتون پیشنـهاد مـیکنم. .
    .
    منسفیلد هم مثل چخوف از زندگی روزمره مـینویسه. توی داستانـهاش هیچ قهرمانی نیست. شروع و پایـان قصه هاش ناگهانیـه ولی اون حس مطبوعی کـه بعد از تموم شدن هر قصه مـیاد سراغ آدم، اون حسی کـه مـیگی منظورت رو فهمـیدم از نوشتن این قصه، حسی کـه شاید با خوندن رمانـهای بلند هم بهت دست نده، اون حس رو من همـیشـه از خوندن داستانـها گرفتم.
    .
    .
    به نظرم نقطه مشترک منسفیلد و چخوف کـه من خیلی دوستش دارم اینـه کـه فقط قصه مـیگن. قصه آدمـهای زندگیمون رو. نتیجه نمـیگیرن. نتیجه رو مثل یـه جمله قصار نمـیزارن وسط قصه اشون. فقط قصه مـیگن ولی خواننده بعد از تموم شدن هر قصه هدف و نتیجه رو مـیگیره یـا بهتر بگم حسش مـیکنـه. اینـه کـه منو حسابی جذب داستانـهای کوتاه این دو نفر کرده😍 چون قبلا هم زیـاد گفتم من از کتابهایی کـه به جای خواننده فکر مـیکنن هیچ خوشم نمـیاد😁
    .
    .
    یک اعترافی هم لازمـه م: من داستانـهای «گاردن پارتی» رو خیلی خیلی بیشتر از «یک فنجان چای» دوست داشتم.
    .
    کل مجموعه داستانـهای کوتاهی کـه خوندم رو با #بنفشـه_و_داستان_کوتاه براتون جمع کردم کـه راحتتر بهشون دسترسی داشته باشید😊 ممنون مـیشم اگر مجموعه داستان کوتاه خوب سراغ دارید معرفی کنید زیر این پست🙏🏻🌹🍃
    .
    .
    پ.ن: گلهای زیبایی کـه در عمـیبینید رو @bonita.ir زحمتش رو کشیدن❤️ و اون کبریتهای گوگولی با تم کتابخوانی هم هنر @bani_match نازنین هست🌸🌿
    .
    .
    #یک_فنجان_چای #گاردن_پارتی #کاترین_منسفیلد #نرگس_انتخابی #نشر_ماهی #داستان_کوتاه #پیشنـهاد_کتاب #معرفی_کتاب #کتاب_باز #کتاب_خوب_بخوانیم
    .
    گاردن پارتی، کاترین منسفیلد، ترجمـه نرگس انتخابی، ویرایش مـهدی نوری، ۲۱۶ صفحه رقعی، ۱۶۰۰۰ تومان
    یک فنجان چای، کاترین منسفیلد، ترجمـه نرگس انتخابی، ویرایش مـهدی نوری، ۱۹۰ صفحه رقعی، ۱۸۰۰۰ تومان
    .
    برای تهیـه‌ی کتاب‌های نشر ماهی کافیست بـه سایت نشر یـا دیجیکالا یـا کتابفروشی‌ها مراجعه کنید. .
    www.nashremahi.com

    Read more

    Advertisement

    Media Removed

    سلام دوستان گلم ‍♀️ طاعات و عبادات قبول حق امشب از آرشیو عهای قدیمـی با یـه قورمـه سبزی جان جانان با شما هستم اونم بـه سبک جنوبی قورمـه سبزی مواد لازم گوشت خورشتی : 500 گرم لوبیـا چیتی : 200 گرم سبزی خورشتی : 500 گرم شامل ( جعفری ؛ گشنیز ؛ اسفناج ؛ تره ؛ برگ چغندر؛ کمـی شوید و مقدار خیلی کمـی شنبلیله ... سلام دوستان گلم 🙋‍♀️
    طاعات و عبادات قبول حق 🙏🙏
    امشب از آرشیو عهای قدیمـی با یـه قورمـه سبزی جان جانان با شما هستم اونم بـه سبک جنوبی 😉😉😉
    قورمـه سبزی
    مواد لازم
    گوشت خورشتی : 500 گرم
    لوبیـا چیتی : 200 گرم
    سبزی خورشتی : 500 گرم
    شامل ( جعفری ؛ گشنیز ؛ اسفناج ؛ تره ؛ برگ چغندر؛ کمـی شوید و مقدار خیلی کمـی شنبلیله )
    پیـاز : 2 عدد
    آبلیمو : 2 که تا 3 قاشق غذاخوری
    روغن : مقداری
    نمک ؛ ادویـه خورشتی ؛ فلفل قرمز و زردچوبه : بـه مقدار لازم
    گرد لیمو عمانی : 1/2 قاشق غذا خوری
    ش : 4تا 5 لیوان
    (طرز تهیـه )
    پیـاز را ریز خرد کرده و در روغن تفت مـی دهیم وقتی پیـاز سبک شد گوشت را اضافه کرده و خوب با پیـازتفت مـی دهیم بعد ادویـه ؛ زردچوبه ؛ گرد لیموعمانی و فلفل را اضافه مـی کنیم و خوب تفت مـی دهیم درون این مرحله سبزی را کـه از قبل ریز خرد کرده و خوب سرخ کرده اید را بـه گوشت اضافه مـی کنیم دوباره تفت مـی دهیم حالا نوبت اضافه لوبیـا هست که نوع آن (لوبیـا چیتی ؛ قرمز یـا لوبیـا چشم بلبلی) کاملا سلیقه ای هست لوبیـا را هم اضافه کرده با سبزی و گوشت خوب تفت مـی دهیم سپس ش را بـه خورشت اضافه کرده حرارت را کم کرده و اجازه مـی دهیم خورشت جا بیـافتد و روغن بعد دهد ،وقتی گوشت نیم پز شد نمک و آبلیمو را هم اضافه مـی کنیم چون ابتدای پخت اضافه نمک گوشت را سفت و ناپز خواهد کرد بعد برای پخت همـه خورشت های تهیـه شده با گوشت تیکه بـه این نکته توجه کنید .در اواخر پخت مـیزان تندی و ترشی غذا را اندازه کنید خورشت زمانی آماده هست که گوشت و لوبیـا خوب پخته شود و خورشت لعاب بیـاندازد درون اواخر پخت مـیزان تندی و ترشی غذا را اندازه کنید سپس درون ظرف مناسب سرو کرده و نوش جان کنید ,اگر مثل من ساکن خارج از ایران هستید و این خورشت را با سبزی خشک یـا سبزی قورمـه فریزری یـا سبزی قورمـه کنسروی تهیـه مـی کنید و دوست دارید طعم خوب قورمـه سبزی های ایران را داشته باشید این روش من را امتحان کنید و از طعم یـه قورمـه سبزی عالی لذت ببرید ،سبزی خشک را از یک شب قبل خیس کنید دو بار آب آن را عوض کنید بعد بگذارید با یک لیوان آب و کمـی روغن آبپز شود بعد از آبپز شدن بـه اندازه یک بسته کوچک اسفناج تازه را شسته و خرد کرده و به سبزی اضافه کنید و خوب تفت دهید این روش خیلی طعم خورشت را عالی مـی کند ، من به منظور چاشنی بعضی اوقات از لیمو عمانی هم استفاده مـی کنم ؛
    نوش جان ؛ آزاده
    #نارنج_و_ترنج_قورمـه_سبزی_جنوبی
    #قورمـه_سبزی #جنوبی #دستپخت_من
    #خوزستانی #بزن #بفرما #بهبه
    #instafood #foodie #foodphotography #dood #naranj_v_toranj #mustseeiran #ashpazi_shoma #persian_chefs

    Read more

    Media Removed

    . تصویر باشکوه ادای احترام بـه یک سرباز ملی/اشک های سوشا و بغض ملی پوشان پرسپولیس صبح کـه شد شوک زده از خواب بیدار شدند ، خبر بدی کـه روی گوشی همراه شان مـی دیدند را باور نداشتند. اردش از بازی تیم ملی فوتبال با عمان درون باشگاه ایرانیـان دوبی ، خیلی تلخ آغاز شد. 4 ملی پوش پرسپولیس یکباره با خبر از دست ... .
    تصویر باشکوه ادای احترام بـه یک سرباز ملی/اشک های سوشا و بغض ملی پوشان پرسپولیس

    صبح کـه شد شوک زده از خواب بیدار شدند ، خبر بدی کـه روی گوشی همراه شان مـی دیدند را باور نداشتند.
    اردش از بازی تیم ملی فوتبال با عمان درون باشگاه ایرانیـان دوبی ، خیلی تلخ آغاز شد. 4 ملی پوش پرسپولیس یکباره با خبر از دست کاپیتان شان روبرو شدند و باقی بچه های تیم ، یک همبازی را از دست داده بودند. سوشا بغض کرده بود ، امـید باور نداشت دوست خوبش را از دست داده. رامـین احساسی ، چشمانش خیس بود و سکوت اردو را درون خود فرو بود.ی نای خوردن صبحانـه نداشت کـه کارلوس از همـه خواست قیـام کنند. یک دقیقه سکوت ف قطرات اشک و یک نطق کوتاه از سرمربی:« آقایـان! امروز روز ناراحت کننده ای به منظور همـه ماست.روز بسیـار غمگین و جانگدازی به منظور تک تک ماست. یک دوست، یک برادر و یک هم تیمـی خوبمان را از دست دادیم. از شما مـی خواهم بـه احترام هادی بایستید و یک دقیقه سکوت کنید و برای آمرزش او دعا کنید. از خداوند بزرگ عاجزانـه درخواست مـی کنیم کـه این دوست عزیز، این پسر گل، این برادر عزیز و این پدر مـهربان را مورد رحمت و مغفرت خودش قرار بدهد.» دوباره سکوت دوباره غم . سردار کـه یک هوادار پرسپولیس هست سری بـه اینستاگرامش زد و از این غم نوشت. ، سوشا نتوانست اشک هایش را کنترل کند کـه نریزند و اعضای کادر فنی و بازیکنان تیم ملی پیـام تسلیتی منتشر د:« خبر درگذشت جانسوز هادی عزیز ما را درون بهت بزرگی فرو است. این خبر بـه قدری جانگداز و دردناک بود کـه نمـی دانیم چه مدت حتما بگذرد که تا آن را باور کنیم و با این فقدان کنار بیـاییم. به منظور ما کـه روزهای شیرینی را کنارش گذرانده ایم، دشوار هست که خاطرات او را از یـاد ببریم؛ هادی عزیزی کـه برای ما جز خاطره خوب چیز دیگری بـه یـادگار نگذاشته است. از خداوند بزرگ هم صبر فراوان به منظور خانواده و به ویژه همسر و پسر نازنینش مسئلت داریم.»
    ورزشگاه آزادی فراموش نشـه

    Read more

    Media Removed

    . مرحله یک: امروز تولد دوستش بود و با وجودیکه من و پدرش مخالف رفتنش بودیم( چون جو تولد اصلا خوب نبود) اصرار مـی‌کرد کـه بزار برم، خوش مـی‌گذره، بزار برم دیگه با نارضایتی قبول کردم و گفتم شرط داره. چه شرطی؟ راس ساعت ۱۰ خونـه باشی. باشـه ، قبول. ولی ساعت ۱۱ اومد خونـه و‌باهاش دعوام شد. مرحله ... .
    مرحله یک:
    امروز تولد دوستش بود و با وجودیکه من و پدرش مخالف رفتنش بودیم( چون جو تولد اصلا خوب نبود) اصرار مـی‌کرد کـه بزار برم، خوش مـی‌گذره، بزار برم دیگه با نارضایتی قبول کردم و گفتم شرط داره.
    چه شرطی؟
    راس ساعت ۱۰ خونـه باشی.
    باشـه ، قبول.
    ولی ساعت ۱۱ اومد خونـه و‌باهاش دعوام شد.
    مرحله دو:
    چرا این ساعت اومدی؟
    نمـی‌خواستم دیر بیـام، تولد طول کشید خب.
    یعنی چی تولد طول کشید؟؟ من شرط گذاشتم و تو قول دادی کـه ساعت ۱۰ خونـه باشی!
    ببخشید 😞
    چیو‌ ببخشم؟ هیچی بلد نیستی، بلد نیستی رو قولت باشی. هیچ کاری تو زندگیت نمـی‌کنی، دائم کـه پای گوشی هستی! که تا دیر وقت کـه بیداری! درس کـه نمـی‌خونی! اون از وضع خراب دوستات! آخه مـی‌خوای چی بشی تو‌ زندگی!
    مرحله سوم:
    چه ربطی داره این حرفارو مـی‌زنی! الان تابستونـه و دوست ندارم درس بخونم. مـی‌خوام بیدار بمونم که تا دیر وقت فیلم ببینم!
    حق نداری بیدار بمونی. بـه پدرت مـیگم!
    ( یـا خدا! پدر هم کـه وارد شود کلی هم حرف اونجا هست)

    مرحله چهارم:
    الان بـه غیر از مسئله یک ساعت دیر اومدن کـه مـی‌تونست با تمرکز روی گفتگو درون همون مورد حل شود کلی مسئله دیگر اضافه شده کـه نتیجه‌ای جز اعصاب خوردی به منظور کل اعضای خانواده ندارد.
    یعنی یک انحراف کوچک از مسئله اصلی، خانواده را برد بـه جاده خاکی و هل داد تو باتلاق😞.
    کمک
    آی کمک
    دیگه الان؟ الان کـه تو باتلاق افتادید مـی‌گید کمک؟
    خب کمـی زودتر اقدام مـی‌کردید تو باتلاق نمـی‌افتادید.
    ........…………………
    آرام و راحت باشید 😃😃همـیشـه فرصت رشد هست.
    چه کار کنیم اینجور مواقع؟
    یک.
    بهتر هست تمرکزِ گفتگو روی دیر آمدن باشد نـه اینکه بریم سراغ درس و‌دوست و خواب و...
    دو.
    قبول دارم کـه سخت هست در آن لحظه متوجه باشید کـه فرزندتان ویژگی‌ها و توانمندی‌های خوبی دارد ولی آگاهی از توانمدی‌هایش مـی‌تواند به منظور حالِ رابطه‌تان و‌ مدیریت هیجانی آن لحظه خوب باشد.
    از قبل فهرستی از توانمندی‌هایش را بدانید و به خودتان یـادآوری کنید که تا در این لحظه او را موجودی بی‌فایده،‌ لاابالی، بی‌قید و کلافه کننده نبینید. .............
    حداقل سه ویژگی و توانمندی فرزند شما چیست؟

    #فرزند_پروری_یک_علم_است
    #نوجوان #فرزندپروی #سید_مجتبی_حسینی_نیـا
    #دردسر_والدین #نوجوان_مشکل‌دار #مسئله #نوجوان_مسئله‌دار

    Read more

    Media Removed

    . . با احترام بـه همـه‌ی معلمان پاک و دلسوز و عاشق سرزمـینمان کـه دست تک‌تکشان را مـیبوسم،من همـیشـه گفته‌ام از همـه‌ی ما معلمان قبل از ورود بـه حتی یک کلاس حتما تست سلامت روان گرفته شود. گزینش آموزش و پرورش کشور ما به منظور مدارس غیرانتفاعی،تنـها محدود بـه چند سوال عقیدتی و مذهبی هست که مثلا بیست و دو ... .
    .
    با احترام بـه همـه‌ی معلمان پاک و دلسوز و عاشق سرزمـینمان کـه دست تک‌تکشان را مـیبوسم،من همـیشـه گفته‌ام از همـه‌ی ما معلمان قبل از ورود بـه حتی یک کلاس حتما تست سلامت روان گرفته شود. گزینش آموزش و پرورش کشور ما به منظور مدارس غیرانتفاعی،تنـها محدود بـه چند سوال عقیدتی و مذهبی هست که مثلا بیست و دو بهمن کجا بوده‌ایم و نماز وحشت چند رکعت است!هیچ اهمـیتی ندارد چه‌قدر عقده و مشکل روانی درون حرف‌ها و چشم‌های یک معلم موج بزند؛ ته‌ریش کـه داشته باشد،حجابش کـه کامل باشد،سوال‌های مذهبی و عقیدتی را کـه درست جواب بدهد؛«گزینش» شده است.
    بارها درون دفتر مدارس مختلف لذت بیمارگونـه یک «مثلا» معلم را دیده‌ام کـه برای همکارانش معرکه گرفته و تعریف مـی‌کند امروز چه‌طور همـه‌ی اعتمادبه‌نفس و شخصیت یک بچه را ویران کرده است. شوقی کـه با آن تعریف مـی‌کند امروز کاری کرده که تا یکی درس عبرت همـه شود و موفق شده کاری کند کـه سی بچه تمام سال از ترس خفه شوند،ترسناک است. با احترام بـه معلمان خوب و دلسوز و عاشق کشورمان،باید گفت معلمـی پوششی عالی به منظور برخی آدم‌های مریض و عقده‌ایست. بهترین جاست به منظور پنـهان شدن بعضی مریض‌های روانی،جایی کـه مـی‌توانی خدای یک کلاس باشی و هرچه زخم و مرض و حسرت درونت هست روی روان کودکی بی‌دفاع خالی کنی و اسمش را بگذاری «تربیت»،«آموزش». لطفا،لطفا،لطفا از همـه‌ی معلمان،اول از همـه از من،تست سلامت روان استانداردبگیرید و با مشاهدات یک مشاور کارکشته درون یک جلسه حداقل یک ساعته‌ی گفتگو با معلم،تکمـیلش کنید و برای همـه‌ی ما کارنامـه سلامت روان دقیق و علمـی صادر کنید. هفته‌ای نیست خبری وحشتناک از سیستم آموزشی ترسناکمان،پشت مردم را نلرزاند. لطفا یک غلطی به منظور اصلاح این نظام آموزش پوسیده و ناکارآمد و احمقانـه ید لامصب ها
    🌹این متنو به منظور اون بیماری گذاشتم کـه به اصلاح ناظم مدرسه بود دیگه ما والدین بـه مدرسه کـه جای علم پرورش و دانش اعتماد نکنیم بـه کدوم ارگان و ادمـها اعتمادکنیم واقعا درسته کـه ازیـه چشم بـه چشم دیگه نور نیست توروخدا با بچه هاتون دوست باشید که تا بتونن هر مسئله ای رو بـه راحتی باهاتون صحبت کنن درضمن خودتونم پیگیر رفتارها باشید و همـیشـه بصورت غیرعلنی هرجا بچه تون مـیره رو زیرنظر داشته باشید خیلی دوست دارم نظرهاتونو دراین مورد بدونم
    ❤ماهم با دوستای گلم رفته بودیم بیرون هم روح و روانمون دشارژ شد هم شکممون 😂 دوست خوشملم ممنون کـه هستی🌹❤
    ۱۱ /خرداد/۱۳۹۷
    جمعه

    Read more

    Advertisement

    Media Removed

    گفت : عاشقم پرسیدم چقدر ورزش مـی کنی ، گفت: اصلا ! پرسیدم چقدر شادی ‌و حس خوب نسبت بـه خودت داری ؟ گفت : از خودم متنفر نیستم اما خودم رو دوست هم ندارم ! پرسیدم برنامـه غذایی و‌خوابت چطوره منظمـه ؟ گفت : نـه خیلی بـه ندرت بـه خوراکم اهمـیت مـیدم و اکثر شبها بیدارم ! موزیک چقدر تو زندگیت مـهمـه ؟ گفت : هر چی باشـه گوش مـیدم‌! ... گفت : عاشقم
    پرسیدم چقدر ورزش مـی کنی ، گفت: اصلا ! پرسیدم چقدر شادی ‌و حس خوب نسبت بـه خودت داری ؟ گفت : از خودم متنفر نیستم اما خودم رو دوست هم ندارم ! پرسیدم برنامـه غذایی و‌خوابت چطوره منظمـه ؟ گفت : نـه خیلی بـه ندرت بـه خوراکم اهمـیت مـیدم و اکثر شبها بیدارم ! موزیک چقدر تو زندگیت مـهمـه ؟ گفت : هر چی باشـه گوش مـیدم‌! سبک خاصی رو دنبال نمـی کنم ! پرسیدم به منظور خودت که تا بحال چه کار کردی ؟ گفت : هیچی ! پرسیدم ، چکار ها مـی تونستی به منظور خودت انجام بدی و کوتاهی کردی ؟ گفت : آمارش از دستم‌در رفته ! پرسیدم چکار مـی تونی انجام بدی و هنوز وقت داری کـه یک انسان شادتر باشی ؟ گفت : حوصله اش رو ندارم وقت بسیـاره !!!!!! معتقدمـی کـه برای حال خوش خودش ، زمان خودش ، فیزیک خودش ، روح خودش و قلب خودش که تا بحال هیچ کاری نکرده و یـا هر بلایی کـه خواست سرش آورده چطور مـی تونـه عاشق شدن رو بلد باشـه ! خود شیفتگی هیچ ارتباطی بـه دوست داشتن خود نداره ! ما عاشقی رو روو قلب و جسم و روح خودمون تمرین مـی کنیم که تا بتونیم روی دیگری اجرا کنیم‌! از نظر من ،ی کـه هیچ کاری به منظور حال خوب خودش نکرده نمـی تونـه عاشق باشـه ! اون فقط دچار یک توهم و تمام ! خودمون رو خیلی دوست داشته باشیم که تا بتونیم عاشق شدن رو تجربه کنیم ! اونی کـه باید روش آزمایش بشـه خودمونیم نـه دیگری ! خودتو خیلییییییی دوست داشته باش و به تمام نیـاز هات گوش کن و در حد توانت اجراشون کن بعد از این ، عاشقی رو تجربه کن ! غیر از این توهمـه نـه عشق #متین_فرحبخش

    Read more

    Media Removed

    در ستایش #کوپال و #لوون_هفتوان وقتی قصد سینما رفتن مـی‌کنیم،برای انتخاب یک فیلم -اگر فیلم یـا کارگردان را خوب نشناسم- ابتدا نقدشان را مـی‌خوانم. به منظور انتخاب کوپال هم همـین کار را کردم. نقد ها سیـاه‌و‌سفید بود.اغلب فیلم رال و خسته کننده و برخی هم فیلم را شاهکار مـی‌دانستند.مردد رفتن بـه سیـاهه فیلمـهای ... در ستایش #کوپال و #لوون_هفتوان
    وقتی قصد سینما رفتن مـی‌کنیم،برای انتخاب یک فیلم -اگر فیلم یـا کارگردان را خوب نشناسم- ابتدا نقدشان را مـی‌خوانم. به منظور انتخاب کوپال هم همـین کار را کردم. نقد ها سیـاه‌و‌سفید بود.اغلب فیلم رال و خسته کننده و برخی هم فیلم را شاهکار مـی‌دانستند.مردد رفتن بـه سیـاهه فیلمـهای درحال اکران نگاه کردم. "به‌وقت‌شام" و "لاتاری" فیلمـهای حکومتی‌اند و من وقت و پولم را به منظور فیلمـهای صدمن یک غاز شعاری هدر نمـی‌دهم. "بدون‌تاریخ،بدون‌امضا"و"فِراری"را دیده بودم و ای کاش نمـی‌دیدم.سانس اسرافیل با وقت من جور نبود و از بین بقیـه هرچه با خودم کلنجار رفتم نتوانستم دلم را بـه دیدنشان صاف کنم. به منظور همـین دل را زدم بـه دریـا و بلیط کوپال را گرفتم.
    فیلم شروع شد و هرچه جلو رفت خسته نشدم. یک طرح داستانی خوب بـه سبک داستان کوتاه‌های همـینگوی یـا کارور، شخصیت پردازی خوب دکتر کوپال آن هم درسینمایی کـه ضعف شخصیت پردازی دارد، نگاهی بـه موضوع تنازع بقا و راز آن، فیلمنامـه‌ای درست کـه حداقل درون تماشای اول نتوانستم چیزی غیر منطقی در‌آن پیدا کنم، بازی خوب شادروان لوون هفتوان کـه خیلی زود از دنیـا رفت. حضور سگ زیبایی درون فیلم و بازی گرفتن خوب از او،پرداختن بـه موضوع شکار و خوی غیر‌انسانی آن و منزوی شدن انسانی کـه روبروی طبیعت بایستد و...و...و...همـه و همـه کاری کرد فیلم را با همـه وجود بپسندم.
    فیلم گاهی بـه دیگر فیلمـهای موفق سینما نیز ارجاعاتی احتمالا غیر ارادی داشت.صحنـه پیتزا خوردن دکتر کوپال چیزی شبیـه صحنـه‌ی اسپاگتی دیدن بندکفش‌های چارلی چاپلین بود و ...البته حتما اضافه کنم این ارجاعات عمدی هم بوده باشد درون جهت قوت فیلم بود نـه ضعفش.
    بازی خوب لووان هفتوان مرا بـه فکر برد کـه اگر او این نقش را نمـی پذیرفت چه دیگری مناسب این نقش بود؟ تقریبا بـه جوابی نرسیده‌ام. سینمای ایران مـهره‌ی مـهمـی را از دست داد. مجید برزگر با معرفی هفتووان بـه سینما کار بزرگی کرد و کاش عمرش باقی بود به منظور نقش‌آفرینی‌های خاص و ویژه.
    کوپال فیلمـی خوب درون راستای حمایت از حیوانات بود. فیلمـی غیر‌تکراری، با موسیقی به‌جا و خوب و متعهد بـه اصل چخوف.که اگر تفنگی را بـه صحنـه آوردی، تفنگ حتما حتما شلیک کند.
    کوپال بین همـه‌ی ساخته‌های سبک این‌روزها،فیلم وزینی بود. شاهکار نبود اما فیلمـی تاثیرگذار و خاص به منظور دوست‌داران سینما بود. ارزش دیدنش را دارد. باور کنید.

    Read more

    Media Removed

    یک احساس قشنگ کـه نمـیتونستم با شما درمـیان نزارم. درون این دو روز نمایشگاه عزیزانی از پیج اینستگرام بـه دیدار من اومدن کـه من سعادت اشنایی با انـها را نداشتم ولی این یـاران وفادار همچنان من را درون اینجا دنبال مـیکنند. دوست داشتم اسم تک تکشون را مـیدونستم و در اینجا حس قشنگم را باهاشون بـه اشتراک مـیزاشتم. اما ... یک احساس قشنگ کـه نمـیتونستم با شما درمـیان نزارم.
    😊😊😊😊
    در این دو روز نمایشگاه عزیزانی از پیج اینستگرام بـه دیدار من اومدن کـه من سعادت اشنایی با انـها را نداشتم ولی این یـاران وفادار همچنان من را درون اینجا دنبال مـیکنند.
    دوست داشتم اسم تک تکشون را مـیدونستم و در اینجا حس قشنگم را باهاشون بـه اشتراک مـیزاشتم.
    اما درون این لحظه اتفاق جالبتری به منظور من افتاد.
    عزیزی را بـه صورت اتفاقی ملاقات کردم کـه از دوستان ۸ سال پیش من بوده . پسر کوچولو اش کـه حالا مردی شده به منظور خودش اون روزها یک سال و نیمـه بوده. 😊😊😊😊 و امروز این عزیز با توجه بـه اینکه فقط اسم من یـادشون بوده از بقبه شرکت کننده ها پرسیدند و من را بین بقیـه پیدا د.
    ❤❤❤❤❤❤احساس قشنگی کـه این اتفاق بهم داد و یـاداوری حال خوب اون روزها برام خیلی هیجان انگیز بود.
    🌷🌷🌷🌷🌷
    مرسی از همـه شما دوستان وفادار به منظور بودنتان.
    با بودن شما ما ادامـه پیدا مـیکنیم.
    ❤❤❤❤❤

    Read more

    Advertisement

    Media Removed

    استایل جدید مـی پسندید ؟؟؟ سال نو هست وننو هم نیـاز بـه خانـه تکانی داشت... خداروشکر با کمک دوست خوب و حرفه ای ‍ آقای «نامنی» عزیز مشکل سرور سایت حل شد. سایت و انجمن دوباره آنلاین شدند. انجمن وننو بـه آدرس forum.veneno.ir بدون هیچ مشکلی مـیتوانید فعالیت کنید و تمامـی لینک های دانلود فعال هستند. دوستان ... استایل 🎨جدید مـی پسندید ؟؟؟ سال نو هست وننو هم نیـاز بـه خانـه تکانی داشت... خداروشکر با کمک دوست خوب و حرفه ای 👨‍💻 آقای «نامنی» عزیز مشکل سرور سایت حل شد. 🔔 سایت و انجمن دوباره آنلاین شدند.
    انجمن وننو بـه آدرس forum.veneno.ir بدون هیچ مشکلی مـیتوانید فعالیت کنید و تمامـی لینک های دانلود فعال هستند. 📢 دوستان طرفدار فرمول یک ⛔️ توجه کنن کـه فصل ۲۰۱۸ شروع شده و ما فیلم مرحله یک استرالیـا درون کانال گذاشتیم کـه به زودی بـه سایت هم اضاف مـیشـه و لینک فیلم های فصل قبل که تا دو روز آینده از سرور وننو حذف خواهند شد.
    سایت وننو بـه آدرس veneno.ir هم فعال شده و در حال آماده سازی استایل جدید هستیم. فعلا ظاهر سایت یکم بـه هم ریخته هست.
    —— خاص بودن را با وننو تجربه کنید 😉 ———

    Read more

    Media Removed

    . . بهار آمد... چه خبری خوش تر از این؟! چه حسی بالاتر از این کـه سوز و سرمای زمستانِ دل انگیز؛ با آن غروب های زود هنگامش، رفت... پاییز عاشق کش و زمستانِ بی بدیل رفت و جایش را بـه بهار داد. چه لذتی بالاتر از این شکفتن های بسیـار. خدا را نگاه کن... کمـی سرت را رو بـه آسمان بگیر، که تا ببینی خدا تمام رحمتش را ... .
    .
    بهار آمد...
    چه خبری خوش تر از این؟!
    چه حسی بالاتر از این کـه سوز و سرمای زمستانِ دل انگیز؛ با آن غروب های زود هنگامش، رفت...
    پاییز عاشق کش و زمستانِ بی بدیل رفت و جایش را بـه بهار داد.
    چه لذتی بالاتر از این شکفتن های بسیـار.
    خدا را نگاه کن...
    کمـی سرت را رو بـه آسمان بگیر، که تا ببینی خدا تمام رحمتش را روی سر تو مـی ریزد...
    گاهی خدا و مـهربانی هایش باران مـی شود... گاهی شکوفه... گاهی مـی شود رعد و برق های بهاری.
    همـه این ها نشانـه است... کـه تو رد پای مـهربانی خدا را بگیری و به منزل دوست برسی.
    کاری هم نداریم کـه هر کدام از ما با این نو شدن ها، یک قدم بـه دنیـای ابدی مان نزدیک تر شده ایم.
    اما خوب است، لحظه ی تحویل سال بـه یـاد آن روزی باشیم کـه دوست داریم، خداوند تمام گناهان ما را ببخشد.
    ببخشد و در رحمتش را بـه روی ما باز کند.
    پس ببخشید تمام دل گیری های زمانـه را.
    هم دنیـا را ببخشید، و هم مردمانش را.
    دل های شما جایگاه مـهربانی خداست.
    با لجاجت های کودکانـه مان جای عشق و محبت را... جای دوستی ها را، آنقدر تنگ نکنیم کـه عشق، مجبور شود از خانـه ی دل ما کوچ کند.
    بیـاید بـه جای سبزه های گره زده ی عید، نفرت های گذشته را بـه رودخانـه بسپاریم.
    بیـاید یک بار هم کـه شده گره گشای دل خودمان باشیم.
    آنی کـه روزگاری دوست داشته ایم را، هنوز دوست بداریم... حتی اگر امروز دلش درون خانـه ی دیگری مـی تپد.
    بیـایم چشم هایمان را باز کنیم. ما با عشق پا بـه این دنیـا گذاشته ایم. بعد حالا درون روزهای نو شدن زمـین، نقابی کـه روزگار روی چهره هامان گذاشته را برداریم.
    مطمئن باشید یک روزی... یک جایی... آنی کـه انتظارش را داشتید؛ عاشق همـین چهره ی ساده و بی نقاب شما مـی شود.
    با همـین یک دوست و همسفر عاشق، مـی شود بـه جنگ تمام جاده های بی انتهای دنیـا رفت.
    نفرت ها را دور بریزید.
    بگذارید دل هایتان کمـی نفس بکشد.
    بیـاید یک بار با این بهار، جوانـه بزنیم.
    شاید این جوانـه، روزی که تا آسمانِ خدا رفت.
    باشد کـه رستگار شویم

    #علیرضا_اسفندیـاری

    نوروز یک هزار و سیصد و نود و هفت

    CHANNEL: @AliReza_Esfandiyarii
    .
    .

    Read more

    Media Removed

    تمام ما انسان‌ها درون زندگیمان، حتما یک نفر را داشته باشیم... «یک رفیق»نـه از آن رفیق‌هایی کـه فصلی‌اند... یک روز هستند و یک عمر نـه... نـه از آن رفیق‌هایی کـه وقتی زندگی‌ات بهار هست کنارت هستند و‌ درون زمستان زندگی تنـهایت مـی‌‌گذارند... نـه از آن رفیق‌هایی کـه فقط وقتی زندگیشان تاریک مـی‌شود بـه سراغتان مـی‌آیند ... تمام ما انسان‌ها درون زندگیمان، حتما یک نفر را داشته باشیم... «یک رفیق»نـه از آن رفیق‌هایی کـه فصلی‌اند... یک روز هستند و یک عمر نـه... نـه از آن رفیق‌هایی کـه وقتی زندگی‌ات بهار هست کنارت هستند و‌ درون زمستان زندگی تنـهایت مـی‌‌گذارند... نـه از آن رفیق‌هایی کـه فقط وقتی زندگیشان تاریک مـی‌شود بـه سراغتان مـی‌آیند و وقتی زندگیشان پر نور هست فراموشتان‌ مـی‌کنند... نـه منظورم این رفیق‌ها نیستند...رفیق‌هایی را مـی‌گویم کـه اگر از آسمان سنگ هم ببارد چتر هستند... خنده‌هایت را دوست دارند و در روزهای سخت بدون قضاوت و‌ سرزنش کنارت مـی‌مانند که تا روزهای سخت بگذرد... رفیق‌هایی کـه بودنشان همـیشگی‌ست 🍃🌼🍃🙏هومن جانم شما اول یـه قلب خییییلیییی خیییییلیییی بزرگ بودی بعد دست و پا درآوردی , خوش قلبی توی خونته دست خودت نیست, دوست مشترکی چند وقت پیش مـیگفت مگه هومن بلده بد باشـه یـا بدی رو بخواد؟ چه سعادتی از این بالاتر کـه بزرگترین خصیصه آدم مـهربونی و قلب بزرگش باشـه, شاید خودت هم ندونی کـه چقدر عزیزی ولی من مـیدونم کـه چقدر رفیقی, چقدر برادری ... برات بـه وسعت بزرگی قلبت آرزوهای خوب و شیرین دارم, الهی سایـه ت هزار سال بالاسر سلیمـه عزیزم و جانان قشنگم باشـه, خدا بهت عزت بده که تا همـیشـه , شادی و سلامتی و موفقیتت آرزوی قلبیمـه... الهی همـیشـه خوب و درخشان باشی ...🎊🎉🎊🎉 تولدت مبااااااارک 🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎊🎊🎊 به منظور من و محسن برادر و برای نامـی و دریـا عمو هومن مـهربونی, یـه عالمـه دوستت داریم
    #هومن_حاجی_عبداللهی #بازیگر #هنرمند #رفیق #دوستی #رفاقت #دوست #بامعرفت #مجری #فیلم #سریـال #تئاتر #اجرا #تولد #تیر #تیرماهی #تولدت #مبارک
    @hoomanhadjiabdollahi
    پینوشت1: رفقا تئاتر هومن جان رو از دست ندید ,مطمئنم خیلی لذت مـیبرید از دیدنش
    پینوشت2: این عمال پشت صحنـه تئاتر غیر منتظره ست بـه زودی با #گیم_تئاتر_غیرمنتظره2_در_لبیستروپاپ منتظرتونیم

    Read more

    Advertisement

    Media Removed

    . درون پیش‌تولید «محرمانـه خانوادگی» با همسرم آشنا شدم. درون روزهای تولید برنامـه رفتم خواستگاری و در روزهای تدوین بله‌برون گرفتیم و عقد و عروسی. یک سالِ تمام درون زندگیِ شخصی و کاری مشغول ازدواج بودم! خوش گذشت؟ بله، هم زنِ خوبی گرفتم، هم اولین تجربه تصویری‌مان را با گروهی خوب درباره ازدواج و انتخاب همسر ... .
    در پیش‌تولید «محرمانـه خانوادگی» با همسرم آشنا شدم. درون روزهای تولید برنامـه رفتم خواستگاری و در روزهای تدوین بله‌برون گرفتیم و عقد و عروسی. یک سالِ تمام درون زندگیِ شخصی و کاری مشغول ازدواج بودم! خوش گذشت؟ بله، هم زنِ خوبی گرفتم، هم اولین تجربه تصویری‌مان را با گروهی خوب درباره ازدواج و انتخاب همسر ساختیم؛ با طرح خوب خانم مرشدزاده، تصویرسازی‌های خلاقانـه محمدرضا دوست‌محمدی، متن‌های درجه یک احسان عمادی، مشاوره‌های حامد شکیبانیـا و اجرا و همراهی خانم‌ها و آقایـان جلیلی، اشعری، صالحی‌زاده، الوندی، بی‌نیـاز، واحدی، جناب و رحیمـی و مدیریت هنری حسین فروتن عزیز.
    مرد شماره یردبیر برنامـه هم محمد جباری هست که به منظور من همـیشـه «آقای جباری» است؛ رئیس خوش‌اخلاق، صبور و حرفه‌ای کـه همـیشـه از او کار یـاد گرفته‌ام و از «همشـهری جوان» که تا «دانستنیـها» و «محرمانـه خانوادگی» درجه یک بوده هست و دوست‌داشتنی. خدا سایـه او را همـیشـه بالای سر هلیـا خانم و آقا پارسا نگه دارد. «محرمانـه خانوادگی» از امشب شروع مـی‌شود و از چند هفته دیگر روی آنتن شبکه سه هم مـی‌رویم. اگر دوست داشتید تماشا کنید.

    Read more

    Media Removed

    جاتووووون خـــــالی . کی فندق دوست داره؟؟؟؟ . اصلا همـین کـه شروع مـی کنی بـه عاشقی ، یک هول و ولای عجیب مـیفتد بـه جانت. یک حس خوب مـی آید بـه دلت و از دری دیگر هزار حس خوب مـی رود بیرون و جایش را بـه ترس و نگرانی مـی دهد. اصلا همـین کـه شروع مـی کنی بـه عاشقی ، انگار پای یک قرارداد را امضا کردی کـه بند اولش ...
    جاتووووون خـــــالی
    .
    کی فندق دوست داره؟؟؟؟
    .
    اصلا همـین کـه شروع مـی کنی بـه عاشقی ، یک هول و ولای عجیب مـیفتد بـه جانت. یک حس خوب مـی آید بـه دلت و از دری دیگر هزار حس خوب مـی رود بیرون و جایش را بـه ترس و نگرانی مـی دهد.
    اصلا همـین کـه شروع مـی کنی بـه عاشقی ، انگار پای یک قرارداد را امضا کردی کـه بند اولش شامل یک دل نگرانی مادام العمر است. ترس و دلتنگی و بی قراری هم بندهای مخصوص بـه خودشان را دارند.
    یک روز دلتنگی عجیبی داری، روز بعد دل نگران سلامتی اش هستی، فردایش ترس از دست دادنش مـی افتد بـه جانت... عاقبت بـه خودت مـی آیی و مـیبینی جای آن حس خوب اولیـه، همـه ش داری ترس و دلتنگی و نگرانی تجربه مـی کنی. وقتی نیست، دلتنگی؛ وقتی هست، نگران... یک روز کـه بی حوصله باشد، مـی ترسی و بعد زهرمار مـی کنی این عشق را بـه خودت و او.
    صبر کن جانم... آرام!
    دلتنگی که تا جایی خوب هست که وسط روز پیـام بدهی و یـادش بیندازی کـه به یـادش هستی و عشق کند از حضورت. نگرانی که تا جایی خوب هست که مواظب باشی یک تار مو از سرش کم نشود؛ و ترس... که تا جایی کـه به مراقبت از دو نفره هایتان کمک کند و جلوی حضور نفرات سوم...چهارم... و دهم را بگیرد. از آن بیشتر، شورش درون مـی آید. تلخ مـی شود لحظاتتان، و همـین شوری بیش از حد، تو را روز بـه روز بـه واقعی شدن ترس هایت نزدیک تر مـی کند.
    اصلا همـین کـه شروع مـی کنی بـه عاشقی ، تمام ترس ها را ببوس و بگذار کنار و به خودت قول بده "فقط عاشقی کنی"
    #landscaping #instatravel #ig_naturepictures #iran🇮🇷 #ig_naturelovers #ig_naturesbest #wonderfull #wonderfulplaces #gilan_varena #gilantoor #gilan_rasht #irantravel #travelphoto #نوبرانـه #musteseeiran
    #shomaliha #naturephotography
    #travelworld #اشکور #beautifull #mustseeguilan
    #eshkevar #فندق #شمال #rasht_official #naturephotography #gilanjan #اشکورات #tree_brilliance #phototraveling

    Read more

    Media Removed

    @almasbookcity.cafe من دلم مـی‌خواهد خانـه‌ای داشته باشم پر دوست، کنج هر دیوارش دوست‌هایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو…؛ هری مـی‌خواهد وارد خانـه پر عشق و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ بـه من هدیـه کند. شرط وارد گشتن شست و شوی دل‌هاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریـاست… بر درش برگ گلی مـی‌کوبم روی ... @almasbookcity.cafe
    من دلم مـی‌خواهد
    خانـه‌ای داشته باشم پر دوست،
    کنج هر دیوارش
    دوست‌هایم بنشینند آرام
    گل بگو گل بشنو…؛
    هری مـی‌خواهد
    وارد خانـه پر عشق و صفایم گردد
    یک سبد بوی گل سرخ
    به من هدیـه کند.
    شرط وارد گشتن
    شست و شوی دل‌هاست
    شرط آن داشتن
    یک دل بی رنگ و ریـاست…
    بر درش برگ گلی مـی‌کوبم
    روی آن با قلم سبز بهار
    مـی‌نویسم ای یـار
    خانـه‌ی ما اینجاست
    تا کـه سهراب نپرسد دیگر
    ” خانـه دوست کجاست؟" #فریدون_مشیری 💐💐💐💐💐
    @rahelehoseinii
    @shaghayegh564896
    اينجا يكي از جاهايي هستش كه من دوست دارم زياد برم بـه خاطر فضاي جالب و دنج و دوست داشتنيش ،پرسنل خيلي خوبش،و نزديك بودنش😊جاي پارك خوبش،كافي هاي خوب با حجم زيادش و تقريبا قيمت هاي قابل قبولش ديگه نمي دونم چه دليلي بايد بيارم كه هر روز برم كافي شاپ😁😁😁 با تشكر از پرسنل خوب كافه كتاب الماس كه ميخوام يادآوري كنم كه اين چندمين بار هستش كه من براشون نقد و بررسي خوب مينويسم😉😁
    لطفا اينبار كه اومدم حداقل يه كاپ بهم بديد خونـه نگه دارم 😆😆

    Read more

    Media Removed

    . . . هنر دوست عزیز @samaneh.r67 خداوند کلید آسمان را بـه ‌کسی مـیبخشد کـه شبی با کلید اشک چشمانش را گشوده باشـد یـا با محبت اشک چشمـی را بسته باشد شبتون بخیر فرداتون پراز خیرو برکت. . سلام دوستای گلم. امروز بیستمـین سالگرد مادربزرگ عزیزم بود و براش یـه مراسم یـادبود کوچیک گرفتیم. اینم ... . 👇 👇 👇. .
    هنر دوست عزیز
    @samaneh.r67
    خداوند
    کلید آسمان را
    به ‌کسی مـیبخشد
    که شبی با کلید
    اشک چشمانش را
    گشوده باشـد
    یـا با محبت
    اشک چشمـی را بسته باشد
    شبتون بخیر🌙
    فرداتون پراز خیرو برکت🍃🌺.
    .

    سلام دوستای گلم.
    امروز بیستمـین سالگرد مادربزرگ عزیزم بود و براش یـه مراسم یـادبود کوچیک گرفتیم.
    اینم آش کشک خوشمزه ی جونم و با تزیین بنده😊🙈🙈 اگه دوست داشتین صلواتی به منظور شادی روحش بفرستین🌹🌹 #اش_کشک

    اول از همـه نخود و لوبیـا,لوبیـا چیتی و عدس,از هر کدوم نصف لیوان رو از شب قبل خیس مـیدیم که تا نفخش از بین بره,بعد یدونـه چغندر کوچیک رو نگینی ریز مـیکنیم,کدو حلوایی رو هم ریز مـیکنیم و همـه ی مواد رو با یک کاسه ابگوشت خوری اب مـیذاریم بپزه.
    وقتی حبوباتمون پختن,نصف لیوان برنج از قبل خیس داده شده و شسته شده رو بـه مواد اضافه مـیکنیم و مـیذاریم خوب بپزه که تا برنج نرم بشـه بعد هم سبزی اش کـه شامل گشنیز,شوید,تره و برگ چغندر یـا اسفناجه رو خوب ریز کرده و به موادمون مـی افزاییم.حالا تو این مرحله حتما اب مواد تموم شده باشـه.
    مـیریم سراغ حساس ترین و مـهم ترین قسمت اش🏃🏃 مقدار چهار کیلو دوغ و یـا اگه از ماست مـیخایین استفاده کنین,مقدار دو کیلو ماست و همون اندازه یعنی دو لیتر اب رو با هم مخلوط کرده و از صافی رد مـیکنیم و با همزن دستی خوب هم مـیزنیم که تا یکدست بشـه.
    حالا سه قاشق کشک رو با یخورده اب رقیق مـیکنیم و خوب هم مـیزنیم که تا یک دست بشـه. حالا مـیریم سراغ دیگ اشمون
    اول شعله گازو حسابی زیـاد مـیکنیم و دوغ اماده شدمون رو مـیریزیم و همـینطور کشک اماده شده رو, و حسابی شروع مـیکنیم بـه هم زدن و لحظه ای دستمونو ول نمـیکنیم,و یک جهت و مدام و تند هم مـیزنیم که تا اش,جوش بیـاد و غل غل ه.تنـها و مـهمترین نکته مـهم تو اش درست همـین هم زدن خوبه کـه باعث مـیشـه کشک و دوغ نبره و اش یکدستی داشته باشیم.وقتی اش جوش اومد,شعله گازو کمتر مـیکنیم و بعد پنج دقیقه نصف بسته رشته اشی رو خورد کرده ومـیریزیم وصبر مـیکنیم که تا رشته نرم بشـه.بعد هم پیـاز داغ و نعناو اش جاافتاده😊

    پ ن: دوستای گلم ما #آش محلیمونو این مدلی درست مـیکنیم و فوق العاده خوشمزه مـیشـه.گفتم کـه نگین چرا کشک و دوغ و ماست ریختینا😉😄😉
    .

    برای دیدن دستورات مشابه هشتک زیر را لمس  کنید.
    #آش_پرشین_شفز
    #غذای_محلی_پرشین_شفز
    ___________________
    Tag your photos with 👇.
    #persian_chefs
    ___________________

    Read more

    Media Removed

    ‌ سوال: من زنی شوهر دار هستم حدود یک سال و نیم هست که با یک پسر مجرد آشنا شدم الان چکار کنم؟ ‌ پاسخ: اگر درون زندگی مشكلی دارید حتما به رفع آن پرداخت و مجوزی بـه برقراری ارتباط با نامحرم نمـی شود. بعد بدانید این اتفاقی كه به منظور شما رخ داده هست دامـی توسط شیطان هست كه برایتان پهن شده و مـی خواهد زندگی دنیـایی و ...
    سوال: من زنی شوهر دار هستم حدود یک سال و نیم هست که با یک پسر مجرد آشنا شدم الان چکار کنم؟

    پاسخ:
    اگر درون زندگی مشكلی دارید حتما به رفع آن پرداخت و مجوزی بـه برقراری ارتباط با نامحرم نمـی شود.
    پس بدانید این اتفاقی كه به منظور شما رخ داده هست دامـی توسط شیطان هست كه برایتان پهن شده و مـی خواهد زندگی دنیـایی و اخرویتان را بـه نابودی بكشاند؛ همانطور كه هیچ زنی دوست ندارد همسرش با نامحرم ارتباط برقرار كند، هیچ مردی هم دوست ندارد و تحمل نمـی كند كه همسرش با نامحرم ارتباط برقرار كند. كاری كه دوست ندارید همسرتان انجام دهد را، خودتان هم نباید انجام دهید.

    شما اكنون متاهل هستید و با همسرتان پیمان وفاداری و تعهد بسته اید، هر عملی كه بر خلاف آن انجام دهید خیـانت محسوب مـی شود و بسیـار آسیب زا و مخرب خواهد بود. ما اطمـینان داریم كه این لغزش شما بر اثر وسوسه شیطان و یک اشتباه كودكانـه بـه وجود آمده است، چون شما عذاب وجدان دارید و احساس گناه مـی كنید و این نشانی از این هست كه فردی پاالم هستید، شما كه فردی با اعتقادات مذهبی هستید، بعد توبه كنید و راه درست را درون پیش گیرید که تا بعدها پشیمان نشوید.

    اگر شما سعی نكنید بر احساسات خود كنترل داشته باشید هر روز بیشتر از روز قبل گرفتار عشقی آزار دهنده مـی شوید. عشق زمـینی و انسانی زمانی سازنده و نشاط آور هست كه بعد از ازدواج یـا حداكثر درون آستانـه ازدواج و عقد شرعی نسبت بـه همسر شرعی بـه وجود آید نـه با یک فرد مجرد و غیر شوهر.
    اما اگر بر اثر عوامل ناخواسته و خدایی ناكرده بی بند و باری و عدم رعایت آداب و رسوم شرعی و عرفی بـه وجود آمد، - بـه خصوص كه شما همسر دارید - ، جز دردسر و ناراحتی نتیجه دیگری نخواهد داشت و در حقیقت خیـانت بـه همسر محسوب مـی شود.
    همانطور كه خودتان هم مـی دانید بدون شک علاقه شما بـه این فرد موجب شده كه گوشـه ای از قلب شما كه حتما به طور كامل ظرف و جایگاه محبت و علاقه شما بـه همسرتان باشد بـه این فرد تعلق گیرد و حداقل ضرر این كار این بوده كه محبت و علاقه شما بـه همسرتان كمرنگ شده هست و درون واقع شما این محبت را با علاقه بـه فرد دیگری تقسیم كرده اید و این موضوع خواهی نخواهی بر زندگی شما تاثیر منفی دارد.
    پس درنـهایت آن چه درست و منطقی و عاقلانـه و مورد رضای خدا و به خیر و مصلحت دنیـا و آخرت شما هست این هست كه علاقه بـه این فرد را بـه كلی از دل و روح خود پاک كنید و آن را فراموش نمایید و همـه علاقه و محبت خود را نثار همسرتان نمایید .
    موفق باشید.

    #خانواده #محبت #زندگی #رابطه #دل #دوستی #همسر_خوب #همسر #زندگی_خوب #همسر #عشق #رضایت_همسر #خیـانت #رابطه_نامشروع

    Read more

    Media Removed

    . چیزی که تا آمدن بهار نمانده ... چشمـهایمان را بـه روی ندیدن ها،نخواستن ها،دل شکستن ها ببندیم. لحظه های آخر امسال فرصت خوبی به منظور قهر و دوری نیست. این لحظه ها وقت مناسبی به منظور دلشکستن، تنـها گذاشتن و بی اعتنایی نیست. کـه اگر دلی بشکند،اگر از گرمای عشقی کم شود آنوقت هست که مـیبینیم دستهایی را به منظور ... .
    چیزی که تا آمدن بهار نمانده ...
    چشمـهایمان را بـه روی ندیدن ها،نخواستن ها،دل شکستن ها ببندیم.
    لحظه های آخر امسال فرصت خوبی به منظور قهر و دوری نیست.
    این لحظه ها وقت مناسبی به منظور دلشکستن،
    تنـها گذاشتن و بی اعتنایی نیست.
    که اگر دلی بشکند،اگر از گرمای عشقی کم شود آنوقت هست که مـیبینیم دستهایی را به منظور گرفتن نداریم !
    آنوقت هست که زمستانمان،بهارهای زیـادی را آرزو بـه دل خواهد گذاشت!
    این لحظه ها را با "دوستت دارم" با "فدای سرت" با "فردا یک ساعت زودتر از امروز منتظرت هستم" حتما تحویل بهار داد.
    بگذار بهارمان درون ساعت دوست داشتن متولد شود

    #صفا_سلدوزی .
    .
    .
    .
    دلم یک فصل تازه چون بهاری سبز مـیخواهد
    و لبخند ی شبیـه افتابی گرم
    دلم باران
    دلم رویش
    دلم خورشید عالمتاب
    دلم یک عشق مـیخواهد..... #نازنین_سماواتی
    .
    .
    .
    سلام . شب دوستان بزرگوارم بخیر .
    نوروز پیش رو بر شما پر برکت . ان شاالله سال خوب و خوشی داشته باشید و هر آنچه خیر و صلاح دنیـا و آخرت شماست نصیبتون .
    شـهادت امام هادی ع هم تسلیت مـیگم خدمتتون . ان شاالله توسل ما بـه حضرتش درون این لحظات پایـان سال موجب عنایت حضرات آل الله بـه ما درون سال آتی باشـه دعا به منظور فرج مولا و صاحبون امام مـهدی عج فراموش نشـه درون لحظه تحویل سال . طلب حلالیت دارم از همـهانی کـه این پست رو مـیبینن و ناراحتی و دلخوری از من دارن. عاقبتمون بخیر ان شاالله .
    .
    .
    .
    #السلام_علیک_یـا_مولانا_یـا_صاحب_الزمان
    خواب دیدم کـه تو با فصلِ بهار آمده‌ای
    باید امسال بیـایی بشَوی تعبیرش
    #الهه_سلطانی .
    .
    #التماس_دعای_فرج
    #یـا_من_ارجوه_لکل_خیر ...
    #اینجا_رجب
    #ماه_خوب_خدای_خوب
    #اللهم_حول_حالنا_الی_احسن_الحال
    #نوروز
    #عید_نوروز
    #بهار
    #هفت_سین .
    .

    Read more

    Media Removed

    🏻🏻🏻🏻🏻 ————————————— ⚜در دفاع از اراده آزاد⚜ مثلی روسی هست کـه مـی‌گوید: "مـی‌توانی اسبی راآب ببرید، اما نمـی‌توانید وادارش کنید کـه از آن آب بنوشد." اما گویی مدت‌هاست کـه خیلی‌ها خلاف این مثل مـی‌اندیشند. درون روزگاری زندگی مـی‌کنیم کـه برخی فکر مـی‌کنند بایستی دیگران را وادار کنند طبق آنچه ... 🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
    —————————————
    ⚜در دفاع از اراده آزاد⚜

    مثلی روسی هست کـه مـی‌گوید: "مـی‌توانی اسبی راآب ببرید، اما نمـی‌توانید وادارش کنید کـه از آن آب بنوشد." اما گویی مدت‌هاست کـه خیلی‌ها خلاف این مثل مـی‌اندیشند. درون روزگاری زندگی مـی‌کنیم کـه برخی فکر مـی‌کنند بایستی دیگران را وادار کنند طبق آنچه خود خوب و درست تشخیص مـی‌‌دهند عمل کنند. مـی‌گویند از راهی کـه ما مـی‌گوییم بروید، آنگونـه کـه ما مـی‌گوییم زندگی کنید، آنگونـه کـه ما مـی‌خواهیم رفتار کنید، آنگونـه کـه ما مـی‌گوییم حرف بزنید، و در کل آنگونـه کـه ما مشخص مـی‌کنیم وجود داشته باشید. مـی‌گویند ما سعادت را برای‌تان مـی‌خواهیم، مـی‌خواهیم خوشبخت شوید، و به بهشتی رهسپار شوید کـه نویدش را داده‌اند. مـی‌گویند رهایی‌تان، آزادی‌تان، نیکبختی‌تان و هر آنچه کـه دوست دارید با تبعیت از بایدها و نبایدهای ما تحقق مـی‌یـابد و راه دیگری جز پذیرش آن ندارید. و همـین‌جاست کـه آن مثلی کـه گفتم معنا مـی‌یـابد.
    در بین همـه ویژگی‌ها و صفات مختلفی کـه انسان دارد یک مورد از نظر من درون جایگاه بالاتری قرار مـی‌گیرد و آن اراده آزاد است. اراده آزاد را اگر از انسانی بگیری او دیگر معنایی نخواهد داشت، بـه موجودی تبدیل خواهد شد کـه بر خلاف مـیل و خواسته‌اش مـی‌خواهند بـه این سو و آن سو بکشانندش، موجودی صرفاً تبعیت کننده. این چیزی نیست جز مسخ انسان و از بین بردن اراده آزاد.
    اراده آزاد بـه من مـی‌گوید هرگز تسلیم نشو کـه تسلیم بدترین شکست به منظور هر انسانی است، به منظور راهی کـه مطلوب مـی‌دانی تلاش کن و آن قالب‌ها و چارچوب‌هایی کـه دیگری درون قالب ایدئولوژی، مرام و مسلک و ایسم، الگوی فکری و عقیدتی و ... ساخته هست را با چشمان بسته نپذیر، آگاهانـه و با تکیـه بر اراده آزاد درون مسیر سعادتی کـه خود دوستش داری گام بردار. مقاومت و ایستادگی از اراده آزاد بر مـی‌خیزد که تا برابر تحمـیل‌ها و اجبارها از انسان بودن خود دفاع کنی.
    اراده آزاد، همان درّ گران‌بهایی هست که پاسدار انسان و انسانیت است.
    سوگند بـه حقیقت، اراده آزاد ارزش هر جان‌فشانی را دارد. تمام منافع و ثروت‌های جهان درون مقابل اراده آزاد پشیزی نمـی‌ارزد. اراده آزاد همواره بایستی انتخاب نـهایی هر انسانی باشد کـه انسان بودنش درون گروی حفظ آن است.
    🌿افشین زرگر🌿
    ۳ مردادماه ۹۷
    @Afshin_Zargar
    ______________________________
    #زندگی #اجبار #انسانیت #انسانیتم_آرزوست #جبر
    ______________________________
    @zargar.afshin

    Read more

    Media Removed

    . سرتو مـیندازی پایین مـیری سرِکار، ا رو هم نگا نمـیکنی ... . . . اینو ک بگو اقا چشم . . . اما بعد و جدی بحث ... معروفه مـیگن یک خانم خوب وقتی کنار همسرشـه و خلوتشونـه مثل ف ا ح ش ه هاست ! اما متاسفانـه دنیـا پر شده از خانمـهای سنگین و رنگین کنار همسرانشون و تازه پر از اخم و تخم درون خانـه و بیرون و اجتماع ... .
    سرتو مـیندازی پایین مـیری سرِکار،
    ا رو هم نگا نمـیکنی ...
    .
    .
    .
    اینو ک بگو اقا چشم 😉😂
    .
    .
    .
    اما بعد و جدی بحث ... 😊
    معروفه مـیگن یک خانم خوب وقتی کنار همسرشـه و خلوتشونـه مثل ف ا ح ش ه هاست !
    اما متاسفانـه دنیـا پر شده از خانمـهای سنگین و رنگین کنار همسرانشون و تازه پر از اخم و تخم درون خانـه
    و بیرون و اجتماع و محیط کار پر از دلبری ها و لوندی ها و زنانگی ها و ...
    .
    .
    .
    .
    کجای مسیر رو عمـیریم !؟
    و ایـا از مسیر غلط بـه جای درست مـیشـه رسید؟؟!!!
    .
    .
    .
    .
    .
    طبق نظرات کارشناس ها مـیگن بالای 80 درصد مشکلات زوجین مربوط بـه اتاق خواب هاشونـه ! .
    .
    .
    .
    به امـید جامعه ای پاک
    با همسرانی ک زندگی درست بلدن !
    و جامعه ای ک حتی #متاهل هاش هم تشنـه و گشنگان ج ن س ی نیستند !!!!!
    .
    .
    .
    طرف اومده با افتخار مـیگه
    بره گمشـه
    اتاق خوابمم سوا کردم
    بعد فردا مـیاد مـیگه ببین اقا عجب ادم بی چشم و روییـه سرش همش تو چته معلوم نیست با کدوم ه ! با فلان همکارش ریختن رو هم !
    نگفتم اون خوب کرده ها
    گفتم تو از اول راهتو غلط رفتی
    .
    .
    .
    رابطه ها قدم بـه قدم سرد
    و قدم بـه قدم برعممکنـه ک بشـه و گرم شن !
    اما گاهی هم آب ریخته رو نمـیشـه جمع کرد
    پس از اول و قبل بله ازدواج لطفاااااا زناشویی و زندگی دو نفره یـاد بگیرید !
    و از اون مـهمتر ساختن ! سازگاری !
    لطفا با یک غوره سردی و با یک مویز گرمـیتون نشـه ! سکوت بـه وقت خشم و عدم تسلط بـه اعصاب و خستگی ها یـاد بگیریم ! .
    .
    .
    .
    #سن #بلوغ به منظور ازدواج هم بـه سن شناسنامـه ربط نداره
    14 ساله بالغ و 80 ساله نابالغ هم زیـاد داریم !
    .
    .
    .
    .
    بنا بر تجارب منتقل شده از دوستان و مشاوران و ... درون جاهای مختلف
    خوب و متنوع و اصلاح این رابطه و داشتن رابطه جذاب ! و غیر تکراری ! مشکلات خیلی ها رو حل کرده !
    و بـه جز اون درون علاقه مندی های همدیگه مشارکت
    مثلا خودت فوتبال دوست نداری همسرت دوست داره گاه و بیگاه سعی کن همراهیش کنی و لحظات خوبی رو دوتایی ثبت کنید ...
    .
    .
    .
    🔴👈تو هم از اونچه مـیدونی دلت خواست بگو
    حتما نظرات شما هم مکمل پسته .
    .
    . .
    .
    #همسر #همسرداری #همسرانـه #زناشویی #خیـانت #زن #مرد #شوهر #خانم #ازدواج #طلاق #اتاق_خواب #همکار #دوست .
    .

    Read more

    Media Removed

    . #ماجرای_یک_فیلم چندی پیش بود کـه به خاطر یک #فیلم_خوب مجدد پامون بـه #سینما باز شد، فیلمـی پر هیجان و پر اتفاق، برشی از تاریخی دلهره آور و آشوب زده... #ماجرای_نیمروز با داستانی خوب و پر کشش، بازی هایی زیبا و واقعی، حوادثی جذاب و پرالتهاب روی پرده سینماها فیلمـی همـه فن حریف رو بـه صحنـه آورده است. اما ... .
    #ماجرای_یک_فیلم
    چندی پیش بود کـه به خاطر یک #فیلم_خوب مجدد پامون بـه #سینما باز شد، فیلمـی پر هیجان و پر اتفاق، برشی از تاریخی دلهره آور و آشوب زده...
    #ماجرای_نیمروز با داستانی خوب و پر کشش، بازی هایی زیبا و واقعی، حوادثی جذاب و پرالتهاب روی پرده سینماها فیلمـی همـه فن حریف رو بـه صحنـه آورده است.
    اما من...
    جدای از #روایتگری زیبای اتفاقات آن دوران،
    جدای از #داستان های فرعی و #عاشقانـه #فیلم،
    جدای از #بازی متفاوت بازیگرانش،
    جدای از نمادهایی کـه برای انتقال مفاهیم بـه کار گرفت،
    جدای از جوایزی کـه #گرفت،
    جدای از جوایزی کـه #نگرفت،
    جدای #سانس های کمش،
    جدای از #سالن های کمترش،
    جدای از نقدهایی کـه در موردش کرده اند،
    جدای از این کـه هر گونـه #تاریخ را روایت کنی باز هم عده ای هستند کـه ...،
    جدای از همـه این ها
    من
    #عاشق تیپ #شخصیت های آن شدم
    #رحیم #مسئول تیمـی هست که ماموریت دارد که تا غائله منافقین را بـه نتیجه برساند، فردی کـه دانش #مدیریت را نـه تنـها درون کلام بلکه درون عمل نیز بلد است، خوب مـی داند به منظور رسیدن بـه #موفقیت حتما تیم خوبی داشته باشد، به منظور جمع این تیم و موفق شدن تغییرات را مـی پذیرد، ساده و زیرک است، با تقسیم کار از نیروهایش جدا نمـی شود، کار آن ها را کار خود مـی داند، زندگی افرادش مـهم است، هم #م مـی پذیرد هم #نقد، پاسخگوست، درون دسترس است، خلاصه آنکه رحیم #رئیس خوبیست... رحیم را به منظور صبرش دوست داشتم.
    #مسعود مسئولیت #بازجویی از متهمـین را بر عهده دارد. هدفش از جلسه بازجویی #نجات متهمـین هست نـه گرفتار شان، مـی خواهد زندگی آنـها را دوباره بسازد... #خط_فکری اش محکم شده و حالا بـه دنبال آن هست تا خط فکری سایرین را اصلاح کند. مسعود از آن آدم هایی هست که درون جلوی چشم نیستند ولی نتایج کارشان همـیشـه باز کننده گره ها بوده است... جلوی چشم نبودن مسعود و اثرگذار بودنش را دوست داشتم.
    .
    .
    .
    ادامـه درون پست بعدی

    Read more
    .. تله کابین رامسر که تا ساحل دریـای کاسپین 🌎 .. زندگی شاید شبیـه بـه یک داستان است. گاهی زندگی داستان کوتاهیست کـه سال ها خوانده مـی شود و همـه از خواندنش لذت مـی برند چون پر از حرف و درس است... هر چند کـه گاهی داستان های کوتاه هیچ حرفی به منظور گفتن ندارند بـه جز " بـه دنیـا آمد... از دنیـا رفت " گاهی زندگی داستان ... ..
    تله کابین رامسر که تا ساحل دریـای کاسپین 🌎🌿🍃🌈🌊
    .. زندگی شاید شبیـه بـه یک داستان است.
    گاهی زندگی داستان کوتاهیست کـه سال ها خوانده مـی شود و همـه از خواندنش لذت مـی برند چون پر از حرف و درس است... هر چند کـه گاهی داستان های کوتاه هیچ حرفی به منظور گفتن ندارند بـه جز " بـه دنیـا آمد... از دنیـا رفت "
    گاهی زندگی داستان بلندی ست کـه بیـهوده ادامـه پیدا کرده که تا یک پایـان خوب به منظور آن پیدا شود کـه نمـی شود... هر انسانی نویسنده ی داستان زندگی خودش است.
    به دنیـا مـی آید و شروع مـی کند بـه نوشتن داستان... وسط نوشتن - وسط زندگی - کم حوصله مـی شود، عصبی مـی شود ، شاد مـی شود، عاشق مـی شود، خوب و بد را مـی بیند و اگر خوش شانس باشد و فرصتش تمام نشود کم کم داستان زندگی را یـاد مـی گیرد .
    گاهی شرایط زندگی و اجتماع نمـی گذارد آنچه را دوست دارد بنویسد - زندگی کند - شروع مـی کند بـه حذف ... بـه فصل هایی از داستان زندگی .

    گاهیـانی وارد داستان زندگیمان مـی شوند کـه مسیر داستان را عوض مـی کنند.
    قلم را دست مـی گیرند و آن ها داستان زندگیمان را مـی نویسند.
    یـادمان باشد قلم زندگیمان را دست چهانی مـی دهیم .
    حقیقت این هست که بهترین داستان ها آن هایی هستند کـه خوب تمام مـی شوند .
    کاش به منظور داستان زندگیمان یک پایـان خوب پیدا کنیم.

    پایـان داستان همانی باشد که‌ بـه خاطر‌ آن شروع بـه نوشتن داستان کردیم.
    .
    #سجاد_صفاری .
    .
    Location : Iran, Mazandaran, Ramsar .

    video by : @mostafabidokhti
    .
    .
    #ramsar #shahsavar #tehran #iran #caspian #everydayiran #natgeo #instagram #traveling #shomal #mazandaran #motelghoo #beautiful #city
    #رامسر #شـهسوار #ایران #چالوس #تهران #زمستان #مازندران

    Read more

    Media Removed

    سلام وقت بـه خیر چون درخواست ها به منظور آموزش کامل درست کیک خامـه ای و تولد خیلی زیـاد بود مـیخوام تو چند که تا پست از صفر که تا صد خامـه کشی رو برات بگم این پست رو اختصاص دادم به منظور آموزش اول کـه پخت کیک مناسب به منظور خامـه کشی هست از کیک اسفنجی و کیک شیفون معمولا به منظور خامـه کشی استفادا مـیشـه کیک اسفنجی پایـه شیر و روغن نداره ... سلام وقت بـه خیر چون درخواست ها به منظور آموزش کامل درست کیک خامـه ای و تولد خیلی زیـاد بود مـیخوام تو چند که تا پست از صفر که تا صد خامـه کشی رو برات بگم این پست رو اختصاص دادم به منظور آموزش اول کـه پخت کیک مناسب به منظور خامـه کشی هست
    از کیک اسفنجی و کیک شیفون معمولا به منظور خامـه کشی استفادا مـیشـه کیک اسفنجی پایـه شیر و روغن نداره ولی کیک شیفون روغن و شیر داره من خودم هر دو رو درست کردم اما بـه نظرم کار با کیک شیفون خیلی راحتتره اول اینکه موقع خامـه کشی کیک اسفنجی خیلی خرد مـیشـه و کمـی اذیت مـیکنـه دوم بافت شیفون پنبه ای تر و خوش طعم تره سوم موقع کار کیک شیفون استحکام بهتری داره
    برای همـین من کلا از کیک شیفون استفاده مـیکنم و خیلی راضی امانی هم کـه مـیخورن خیلی راضین😁😁😁 این کیک رو روی گاز هم مـیتونید درست کنید بـه این صورت کـه قابلمـه روحی بزرگتر از قالب بزارید بیست دقیقه روی شعله متوسط روی شعله پخش کن خوب داغ بشـه داخل قالب کاغذ روغنی بندازین و چرب کنین اصلا دیواره ها رو چرب نکنید مایـه کیک رو داخلش بریزین فقط یک سوم قالب حتما پر بشـه بعد داخل قابلمـه روحی بزارین دم کنی بزارین و یک ساعت و نیم زمان بدین که تا کیک بپزه بعد این زمان چک کنید پخته با نـه
    کیک شیفون خانم طوروسیـان
    آرد 300 گرم یـا دو لیوان .شیر150گرم یـا دو سوم لیوان.تخم مرغ شش عدد.شکر۲۰۰گرمـی یـا یک لیوان .روغن مایع 120گرم یـا دوازده ق غ. ب پ سه ق چ.نمک یـه پنس .وانیل کمـی
    ابتدا زرده و سفیده رو جدا مـیکنیم ...سفیده رو با همزن مـیزنیم وقتی پف کرد نیمـی از شکر رو مـیرزیم و اینقدر مـیزنیم که تا از کاسه نریزه بعد داخل یخچال مـیزاریم و زرده و وانیل و باقی شکر رو آنقدر مـیزنیم که تا کاملا کرم رنگ و کشدار بشـه بعد روغن و سپس شیر رو اضافه مـیکنیم و بعد مخلوط آرد و بکینگ پودر و نمک رو از قبل سه بار الک کردیم رو اضافه مـیکنیم و ده ثانیـه با همزن مـیزنیم ..بعد سفیده رو طی سه مرحله بـه صورت دورانی داخل مایـه کیک فولد مـیکنیم یعنی دورانی ترکیب کنید خیلی آروم اینکار رو و انجام بدین که تا پف سفیده نخوابه وقتی خوب مخلوط شده داخل قالب کـه از قبل کاغذ روغنی انداختیم مـیریزیم و درفر۱۷0 درجه کـه یک ربع قبل گرم شده بـه مدت یک ساعت مـیزاریم که تا آماده بشـه
    نکته من کیک رو داخل قالب بیست سانتی درست کردم و با نصف دستور کیک ساده و با نصف دستور کیک شکلاتی درست کردم
    برای شکلاتی کیک دو ق غ از آرد بردارین و به جاش پودر کاکائو بزنین نکته دمای فر به منظور پخت کیک شیفون خیلی مـهمـه چون اگر دمای فر زیـاد باشـه کیک گنبدی مـیشـه
    نکته:بهتره کل دستور رو تو دو که تا قالب درست کنید
    از گالری دوست عزیزمون
    @ashpazi.saeede

    Read more

    Media Removed

    قصه ما3تا @ma3tashop @ma3tashop @ma3tashop @ma3tashop @ma3tashop @ma3tashop اولش من و الهام و نغمـه بودیم، ما3تا یی کـه زیر یک سقف بزرگ شدیم، با یک ایده. @ma3tashop سال ها بود کـه کنارشون نبودم و وقتی برگشتم دوست داشتم با هم باشیم. - برادر بودیم و دوست داشتم شریک این قصه هم بشیم، قصه ... قصه ما3تا @ma3tashop
    @ma3tashop
    @ma3tashop
    @ma3tashop
    @ma3tashop
    @ma3tashop
    اولش من و الهام و نغمـه بودیم، ما3تا یی کـه زیر یک سقف بزرگ شدیم، با یک ایده. @ma3tashop
    سال ها بود کـه کنارشون نبودم و وقتی برگشتم دوست داشتم با هم باشیم. - برادر بودیم و دوست داشتم شریک این قصه هم بشیم، قصه ي "ما3تا". @ma3tashop
    آبان نود و چهار بود کـه شدیم بازیگرای این قصه؛ قصه ی خريد مـیوه، شستن، پوست کندن، خشک و بسته بندی ، کـه البته این ها ظاهرش بود.
    مـی دیدم کـه با اين قصه قراره بزرگ بشیم و قراره خیلی ها کم کم بـه "ما3تا" اضافه بشند. @ma3tashop
    شروع کردیم ... حالا دیگه علیرضا و حسین و شکوفه و معصومـه هم با ما بودن، اما خب قصه دقيقاً هم اونطوری کـه فكرشو ميكرديم پیش نرفت.
    @ma3tashop
    ولی این جمله از فیل نایت مدام تو سرم رژه مـی رفت: (هرگز تسلیم نشو)JUST DO NOT QUIT
    @ma3tashop
    @ma3tashop
    @ma3tashop
    @ma3tashop
    علی رغم مخالفت های همـه با ادامـه ی این کار، مـی دونستم کـه باید ادامـه بدم. شاید شرایط تغییر کرده بود، اما اه ما سرجاش بود. @ma3tashop
    کم کم ورق برگشت و عید نود و شش بود کـه اتفاق های خوبی به منظور "ما3تا" افتاد. شكوفه بيست و يك ساله توليد رو مي گردوند و ما هم مابقي داستانـهارو.
    خرداد بود کـه شیرین بهمون ملحق شد و اومدنش شد يك نقطه ی عطف به منظور "ما3تا". @ma3tashop
    فروش و فضای مجازی را دستش گرفت و کارمون چند برابر شد.
    باور داشتیم کـه باید بـه ایده هامون پر و بال بدیم.
    جلوتر رفتیم و نرگس بهمون پیوست. عها و کارهای گرافیکیش جونِ تازه و اساسی بـه کارمون داد.
    ما کـه حسابی از نزدیک شدن بـه اهمون خوشحال بودیم، با خودمون گفتیم چقدر خوب مـی شد اگر همـه مـی تونستن مثل ما از محصولات ارگانیک افجه، كه همون خونـه ي توليدِ "ما3تا" بود، لذت ببرن. این شد کـه با کمک مریم و مـهرناز "ما3تا کفشدوزک" شکل گرفت.
    @ma3tashop
    بعد از مدتی بـه ذهنمون رسید کـه با محصول اولیـه خودمون، محصولات دیگه درست کنیم. این بود کـه رضوانـه هم بهمون ملحق شد و "ما3تا یـامـی" شکل گرفت.

    @ma3tashop
    حالا امروز ، "ما3تا" ، به منظور خوشمزه لحظه های شما با کمک همکارهاش، همسایـه هاش و دوستانش که تا جایی کـه مي تونـه تلاش مـی کنـه. تلاش مـی کنـه کـه روز بـه روز جلوتر بره، و لحظات شما رو خوشمزه تر کنـه. ما3تا مطمئنـه کـه "این قصه ادامـه داره" ...
    @ma3tashop
    خوب باشید،
    علی

    Read more

    Media Removed

    سخنان جنجالی هاشمـی‌نسب علیـه مالک خونـه بـه خونـه کمک مربی جواد نکونام درون تیم نساجی مازندران درون واکنش بـه سخنان قاسم حسن‌زاده سخنان تندی را مطرح کرد و از کمـیته اخلاق خواست که تا با دقت بـه این مسئله ورود کند. مـهدی هاشمـی نسب، کمک مربی جواد نکونام درون خصوص شایعات مربوط بـه تبانی تیم نساجی درون لیگ یک گفت: قبل از ... 🔴سخنان جنجالی هاشمـی‌نسب علیـه مالک خونـه بـه خونـه 💢کمک مربی جواد نکونام درون تیم نساجی مازندران درون واکنش بـه سخنان قاسم حسن‌زاده سخنان تندی را مطرح کرد و از کمـیته اخلاق خواست که تا با دقت بـه این مسئله ورود کند. 🔸مـهدی هاشمـی نسب، کمک مربی جواد نکونام درون خصوص شایعات مربوط بـه تبانی تیم نساجی درون لیگ یک گفت: قبل از هر چیز ما از کمـیته اخلاق تقاضا مـی‌کنیم که تا فایل صوتی کـه آقایـان ارائه کرده‌اند را با دقت بررسی کنند. ما از این قضیـه استقبال مـی‌کنیم. فصل گذشته خودمان از فدراسیون فوتبال درخواست داشتیم که تا هفته‌های پایـانی پاک برگزار شود. همـین درخواست ما بود کـه جلوی خیلی از اتفاقات را گرفت. آقای حمـیسی هستند و مـی‌توانند شـهادت بدهند. ما از کمـیته اخلاق درخواست داریم که تا این فایل را با دقت بررسی کنند. ✳️هاشمـی نسب درون ادامـه تصریح کرد: آقای ژن خوب کـه در بیزینس خودش آدم موفقی هست و بـه نظرم اشتباهی بـه فوتبال آمده بود خودش هم متوجه این اشتباهش شد. درست، ما مشکل داشتیم، اما اکبر مـیثاقیـان چطور؟ او هم مشکل داشت کـه مـی‌گفتید کارگر کارخانـه شماست؟ مرزبان چطور؟ او هم مشکل داشت؟ مگر نمـی‌گفتید او درون کافی شاپ سیلی خورده است؟ مـیرشاد ماجدی هم مشکل داشت؟ همـه مـی‌دانند او چه انسانی هست ولی شما بـه دروغ پشتش مـی‌گفتید از بازیکنان پول مـی‌گرفت. حرف‌های آخر اسکوچیچ هم ثابت کرد کلا چه خبر است. او مربی با شخصیتی است. چرا حق او را ندادید که تا از آن سر دنیـا برایتان بیـانیـه بدهد. همـه بد هستند و شما خوبید؟! یـادتان رفته چندبار التماس کردید جواد نکونام و کادر از تیم نرود؟ یـادتان هست کـه ساعت 8 صبح بـه تمرین تیم آمدید و التماس کردید نکونام بماند؟ و از من خواهش کردید که تا با او حرف ب و مشکل حل شود؟ 🔸مربی نساجی مازندان همچنین مـی‌گوید: آقای ژن خوب با این کارهای‌تان فقط دو که تا شـهر فوتبالی را بـه جان هم انداختید. دست از سر نساجی و فوتبال مازندران بردارید. خونـه بـه خونـه 7 امتیـاز بیشتر از نساجی داشت کـه تیم را تحویل تان دادیم. چه شد کـه با این اختلاف نتوانستید صعود کنید؟ مطمئنا ایراد از اسکوچیچ نبود. بروید اشتباهاتی کـه خودتان کرده‌اید و ایراداتی کـه داشتید را بررسی کنید. شما امتیـاز تیم بهمن شیراز را خریدید و وارد لیگ یک شدید. ما مردم بابل را دوست داریم منظور من همان آقای ژن خوب هست که خونـه بـه خونـه را فوتبالی بـه لیگ یک نیـاورد و مـی خواست تیمش را از لیگ یک هم غیر فوتبالی راهی لیگ برتر کند.

    Read more

    Media Removed

    ..... 🏻🥘 . وقتی بـه حال خوب فکرمـیکنی،آدمـهای خوب خودشان مـی آیند ودر کنارت پهلو مـیگرند. .🏻 یک شب زیبا بعد از اجرا نمایشنامـه"دپوتات" درون مشـهد درون "رستوران "باغ زیتون" همراه با همکاران عزیزم"امـیر کربلایی زاده و همسرشان بانو"پوران مرادی"و دوست عزیز همکارمـهربانمان هنرمند تئاتر"مرتضی ... .....
    👍🏻👌🌹😍🥘🍛🍜
    .
    وقتی بـه حال خوب فکرمـیکنی،آدمـهای خوب
    خودشان مـی آیند ودر کنارت پهلو مـیگرند.
    .👍🏻👌😍💕🌹
    یک شب زیبا بعد از اجرا نمایشنامـه"دپوتات"
    در مشـهد درون "رستوران "باغ زیتون"
    همراه با همکاران عزیزم"امـیر کربلایی زاده و همسرشان
    بانو"پوران مرادی"و دوست عزیز همکارمـهربانمان هنرمند تئاتر"مرتضی ملتجی"

    #نسرین_مقانلو #بازیگر #بازیگران #تئاتر_مشـهد #تئاتر #سینما #تلویزیون #همکار #امـیر_کربلایی_زاده #مرتضی_ملتجی #صرف #شام

    Read more

    • تمام این ا کـه تو ویدیو هستن دوست پسر کره داشتن ، بعد ازشون سوال کـه اخلاق های خوب و بد شون چی عه.... . اگه دوست داشته باشین ادامـه اینو مـیزارم یک عالمـه ویدیو این مدلی دارم ، مثلا نظرشون راجب ازدواج با خارجی ها ، راجب مسلمون ها ، اینکه کیدراما چه قدر با خود کره نزدیک و ..... نظرتون؟! 🧐 . . #Asal #_irankorea_culture
    تمام این ا کـه تو ویدیو هستن دوست پسر کره داشتن ، بعد ازشون سوال کـه اخلاق های خوب و بد شون چی عه....
    .
    📍اگه دوست داشته باشین ادامـه اینو مـیزارم
    یک عالمـه ویدیو این مدلی دارم ، مثلا نظرشون راجب ازدواج با خارجی ها ، راجب مسلمون ها ، اینکه کیدراما چه قدر با خود کره نزدیک و ....📍.
    نظرتون؟! 🧐
    .
    .
    #Asal😉
    #_irankorea_culture

    Media Removed

    . خدای من سلام مـیخوام خیلی راحت بگم حتی نمـی دونم اینجوری نوشتن های مجازی رو هم دوست داری یـا نـه بس ک تو این دنیـا همـه چی درهم و گیج کننده هست گاهی فقط دوست داشتم چند که تا جمله به منظور خود خودت بنویسم اینجا ک هیچی حتی بقیـه زندگیم هر جا رو نمـی پسندی کمکم کن اول بفهمم و بعد کمکم کن دیلیت و ادیت کنم نصف بیشتر ... .
    خدای من سلام
    مـیخوام خیلی راحت بگم
    حتی نمـی دونم اینجوری نوشتن های مجازی رو هم دوست داری یـا نـه
    بس ک تو این دنیـا همـه چی درهم و گیج کننده هست گاهی
    فقط دوست داشتم چند که تا جمله به منظور خود خودت بنویسم
    اینجا ک هیچی
    حتی بقیـه زندگیم
    هر جا رو نمـی پسندی کمکم کن اول بفهمم و بعد کمکم کن دیلیت و ادیت کنم
    نصف بیشتر درد گاهی اینـه حتی نمـیفهمـی چی درسته و چی نیست
    نصف بعدیش هم اینـه مـیفهمـی باز گیج مـیزنی گاهی و نمـیتونی
    اینجا به منظور خودت نوشتم
    بالاخره تو قطعا شنوا و بینایی
    هر چی نمـیپسندی کمکم کن به منظور اصلاحش
    ثواب اصلاحش هم ن ک لازم ندارم ک خوب مـیدونی اوضاع چ خیطه
    اما اونم بـه هر کی خواستی بده
    فقط دلم مـیخواد
    خودت راضی باشی ازم !
    حرف شاید جالبی نباشـه اما
    اینجا به منظور خودت مـینویسم و هر کی هم خوند شاهد
    دلم اینو مـیخواد کـه هر چی بهش راضی هستی و مـیشی همون بشـه
    ولو اگر راضی بـه هر چی هستی
    زیـاد فکر کردم ب اون زمانی ک فرشته ها گفتن چرا این بنده های پر از گناه رو آفریدی
    خیلی دوست داشتم یک مثالی بشم کـه بگی ببین بعضیـاشونم خوبن
    اما نشد و نتونستم
    دلم مـیخواست نیت هم کردم اما نتونستم ... زورم نرسید
    راستشم بگم
    نـه کـه دلم خوش نباشـه کـه خوشحال بشی و بهم خیلی خیرها برسونی
    اما ذهنم الان دنبال اون نیست
    تو سرم این فقط مـیچرخه
    ک دوست دارم بدونی تمام دلم مـیخواست بتونم اونی باشم و بشم ک خودت خیلی دوست داشتی .... فقط زیر هر بدی کـه دیدی بنویس نتونست خواست نشد ! زورش نرسید ! .... خیلی ناراحت مـیشم کـه مـیبینم بـه فکر همـه چی هستیم گاهی جز خودت
    مـیدونم ک مـیدونی چ قدر ب همـه چی نیـاز دارم اما دوست دارم اینم بگم
    یک زمانی دعا مـیکردم اگر هیچی هم بهم ندادی خودت رو بهم بده
    و این تنـها دعام باشـه
    اما الان مدتیـه بـه این فکر مـیکنم اگر هیچی هم بهم ندادی فقط ازم کاملا راضی باش حتی شده زورکی خودت رو راضی کن چون اعمال من نمـیتونـه تو رو راضی کنـه و خودمم مـیدونم ....
    اینم باشـه تنـها چیزی ک واقعا ازت مـیخوام
    مـیخوام یکی هم فقط بـه خودت فکر کنـه ...
    حتی اگر اونم ثانیـه ای زورش برسه ...
    بیشتر نتونـه ...
    .
    .
    دوستت دارم خدای من و دوست دارم بگم خیلی بیشتر از خودم
    و دوست دارم نگی دروغ گو .
    .
    .
    راستی چرا منتشر مـیکنم این دلنوشته رو
    چون ممکنـه دل یکی هم باهاش با خدا آشتی کنـه ...
    وگرنـه برام مـهم نیست حقیقت هری چ فکری مـیخواد کنـه ...
    .
    .

    Read more

    Media Removed

    . . . هنر دوست عزیز @forough_manochehry سلام بـه عزیزای دلم خوب هستید ️ به منظور #عصرونـه کیک دورنگ پختم خیلی عالی و #خوشمزه ️️. جاتون خالی دوستهای عزیزم. اون طرح های #شکلاتی روی کیک #سس_شکلات نیست خود مایع کیکه کـه به صورت شکلاتی رو کیک مدل دادم. . #کیک_دورنگ ️. مواد لازم تخم مرغ ۴ عدد ... . 👇 👇 👇. .
    هنر دوست عزیز
    @forough_manochehry

    سلام بـه عزیزای دلم خوب هستید ❤️ به منظور #عصرونـه کیک دورنگ پختم خیلی عالی و #خوشمزه ❤️❤️.
    جاتون خالی دوستهای عزیزم.
    اون طرح های #شکلاتی روی کیک #سس_شکلات نیست خود مایع کیکه کـه به صورت شکلاتی رو کیک مدل دادم. .

    #کیک_دورنگ ❤️.
    مواد لازم تخم مرغ ۴ عدد (بزرگ) آرد یک پیمانـه و ۱/۸ . شکر یک پیمانـه ، ش نصف پیمانـه، شیر ۱/۳ پیمانـه، شکلات تخته یک بسته ، بکینگ پودر یک قاشق مربا خوری سرخالی،.
    طرز تهیـه❤️.
    ابتدا زرده و‌شکر هم مـیزنیم که تا حجمش دو برابر بشـه و سفید و کشدار بشـه، بعد ش کم کم اضافه مـیکنیم که تا چند دقیقه هم مـیزنیم که تا مواد حجم بگیره بعد شیر ولرم اضافه مـیکنیم وقتی شیر اضافه کردید فقط درون حد مخلوط شدن هم بزنید ، بعد آرد و بکینگ پودر سه بار الک کنید کم کم بـه مواد اضافه کنید و آروم با دست هم بزنید، مرحله بعد سفیده ها رو هم بزنید که تا فرم بگیره و به مواد اضافه کنید خوب مخلوط کنید ، بعد یکم از مایع کیک بردارید بهش پودر کاکائو اضافه کنید هم بزنید بزارید رنگش خوب تیره بشـه .
    .
    قالب رولت کاغذ روغنی بزارید یکم کوچولو روی کاغذ روغنی رو‌چرب کنید بعد مایع سفید کیک کامل داخل قالب بریزید ، حتما بزارید یکدست پهن بشـه بعد داخل قیف مواد کاکائو رو بریزید بـه صورت راه راه روی قالب طرح بدید .
    فر از قبل بیست دقیقه گرم کنید درجه ۱۸۰ زمان ۲۵ دقیقه.❤️
    وقتی کیک پخت سینی رو از فر بیـارید بیرون روش یـه سینی یـا پارچه بزارید که تا خنک بشـه ، تو این زمان شکلات تخته ای رو بن ماری کنید که تا آماده بشـه ❤️وقتی کیک کاملا خنک شد یـه کاغذ روغنی اندازه کیک تون برش بدید روش چرب کنید بعد کیک برگردونید و طرف ساده کیک کاملا شکلات بزنید و از طرف طرح دار آروم رول کنید، بعد کیک بزارید داخل یخچال بعد نیم ساعت رول کنید❤️..
    نکته( من یک قاشق از شکر برداشتم چون سس شکلات یکم شیرینـه ممکن کیک شیرین تر بشـه)
    .
    برای دیدن دستورات مشابه هشتک زیر را لمس  کنید.
    #کیک_شیرینی_پرشین_شفز
    ___________________
    Tag your photos with 👇.
    #persian_chefs
    ___________________

    Read more

    Media Removed

    @parastou_molaei . @parastou_molaei . دنیـای سیـاه و سفید ذهني ما : . بعضی وقتها عاشقی مـیشیم ، طی یک مدت کوتاه،  اون رو بهترین آدم روی کره زمـین مـی دونیم.بهترین دوستت مـیشـه .همـه چیز اون آدم جالب مـیشـه ، هر کاری کـه مـی کنـه قشنگه ، هرچیزی کـه مـیگه درسته ،حتی بعد مدتی سلیقه هامون هم شبیـه هم مـیشـه. حتی مـی ... @parastou_molaei .
    @parastou_molaei .
    🌈 دنیـای سیـاه و سفید ذهني ما :
    .
    بعضی وقتها عاشقی مـیشیم ، طی یک مدت کوتاه،  اون رو بهترین آدم روی کره زمـین مـی دونیم.بهترین دوستت مـیشـه .همـه چیز اون آدم جالب مـیشـه ، هر کاری کـه مـی کنـه قشنگه ، هرچیزی کـه مـیگه درسته ،حتی بعد مدتی سلیقه هامون هم شبیـه هم مـیشـه. حتی مـی بینی بدیـهاش هم خوبن!  و باورت نمـیشـه کـه همچین آدمـی حتی وجود داشته .. دلت مـیخواد هر روز و هر ساعت رو با اون بگذرونی و باهاش حرف بزنی .. انگار همون نیمـه گمشده کـه مـیگن همـینـه!
    .
    .
    یـه مدت مـی گذره .. اون آدم بزرگ و شگفت انگیز یک اشتباه مـی کنـه، يكدفعه مـی بینی دیگه حالت داره ازش بهم مـی خوره .پیش خودت فکر مـی کنی ، نـه این آدم اصلا لایق اون همـه محبت و دوست داشتن نبود. اصلا از اول آدم خوبی نبود، شروع مـی کنی بـه خراب اون پیش خودت .حالا دیگه قضیـه کاملا برعمـیشـه تمام مدت بدیـهاش رو مـی بینی.. پیش خودت و پیش همـه آدمـها ازش بد مـیگی .. انقدر بد مـیگی که تا خیـالت راحت بشـه کـه آدم بدی بوده و خودت خوبی ، و تو انقدر خوبی کـه هیچ حق نداره حتی کوچکترین کار بدی باهات ه .. دیگه اون فرشته ، برات تبدیل بـه یک شیطان بزرگ مـیشـه!! چرا چون یک بدی کرده . یـا بـه قول خودمون از عرش بـه فرش مـیرسه! .
    .
    #واقعیت اینـه کـه نـه خوبیـهای اون آدم انقدر خوب بوده و نـه بدیش!
    و فقط تو اونو تو ذهنت براي خودت اینجوری تعریف کردی!
    .
    اون از اول هم همـینجور بوده فقط تو نمـی تونستی ببینی چون این خیلی سخته کـه آدم باور کنـهی رو کـه دوست داره درون عین داشتن خوبیـها مـی تونـه بد هم باشـه، این یک جور توانایی کـه همـه ما آدمـها نداریم! .
    این قضیـه گاهی فقط شامل جنس مخالف نیست ، آدم با دوستهای صمـیمـی همجنس هم این کارو مـی کنـه.. و حتی گاهي درون همـه زندگی با هركسي و هر چيزي.
    .
    وقتی یک شغل پیدا مـیکنم  همـه چیزش اونی کـه من مـی خوام نیست ..پس این کار بـه درد نمـی خوره .. وقتی یک کاری رو که تا جایی جلو مـی برم کـه به نقطه ایده آل نمـی رسه .. ولش مـی کنم ... وقتی چیزی رو یـاد مـی گیرم ولی مـی بینم
    توی اون عالی و بهترین نیستم ولش مـی کنم .همـین طوری این ماجرا ادامـه داره .من حتی با خودم هم این سیستم رو درون پیش مـی گیریم .
    .
    سیـاه /سفید.
    .
    صفر/یک.
    .
    یـا همـه چیز /یـا هیچ چیز .
    دنیـام سیـاه و سفید مـیشـه و مزخرف . .
    🌈ادامـه درون كامنت......🌈
    .
    ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
    .
    🔰 لطفا جهت اطلاع از شرایط مشاوره حضوری و #مشاوره_آنلاین، از طریق شماره های رج اقدام بفرمایید 🔰 .
    .
    🌈 كليه كليپ ها و پستها را ميتوانيد درون كانال جستجو كنيد. 🌈
    .
    .
    #رابطه #ازدواج #خانواده #عشق

    Read more
    تقدیم بـه حامـیان حیوانات و مخصوصا ..... سگ ..... . . دلسوزان و زحمتکشان سراسر کشور کـه بنده دست تک تک این عزیزان کـه برای سگهای بدون صاحب محیط شـهری و خارج شـهر شبانـه روز درون حال خدمات رسانی هستنند مـیبوسم ، خداوند ازتون راضی باشـه و شاد و در ارامش زندگی کنید . اقا پارسای عزیز یک حامـی بـه تمام عیـار نوجوان کـه ... تقدیم بـه حامـیان حیوانات و مخصوصا ..... سگ .....
    .
    . دلسوزان و زحمتکشان سراسر کشور کـه بنده دست تک تک این عزیزان کـه برای سگهای بدون صاحب محیط شـهری و خارج شـهر شبانـه روز درون حال خدمات رسانی هستنند مـیبوسم ، خداوند ازتون راضی باشـه و شاد و در ارامش زندگی کنید .

    اقا پارسای عزیز یک حامـی بـه تمام عیـار نوجوان کـه با این کار زیبا و انسان دوستانـه بعد از فوت سگش سگی رو بـه سرپرستی قبول کرده و برای تربیت ساعتها وقت گذاشته کـه کمتری اینگونـه با کمالات درون جهت نگهداری و داشتن سگی بر مـیاد ، و نکته جالب کوشش و تلاشش درون مسابقه و قبل از مسابقه باعث شد کـه بدون نقص و با امتیـاز خوب نفر اول بـه مرحله بعدی بره که تا با کمک داوران بتونـه یـه مربی حرفه ای و حامـی واقعی سگها باشـه ... .گوشـه ای از مصاحبه درون این ویدئو موجوده ...
    . .
    .

    احساس خوشبختی مـیکنم وقتی توی کارم بـه چنین انسانـها و نکات بسیـار پر مفهوم برخورد مـیکنم .

    برای ثبت نام درون مرحله سوم و چهارم با سایر مربیـان هیئت تماس بگیرید و یـا با شماره تماس دفتر و دوست عزیز اقای قلی زاده تماس حاصل نمایید
    026 3480 9914 . .
    .

    اطلاعات بیشتر از خدمات ما را درون وب سایت ما دنبال نمایید ..
    ادرس سایت درون بالای پیج موجوده
    #مسابقه_تربیت_سگ_کار
    #مسابقه_سگهای_نژاد_بزرگ
    #سگ_کار #سگ_ژرمن #سامان_دام_وطن

    Read more

    Media Removed

    اين خبر را بخوانيد مدیرعامل تاکسیرانی تهران: #اسنپ و #تپسی عامل راننده‌تاکسی فرودگاه امام! . علیرضا قنادان درون پاسخ بـه انتقاد تاکسی‌های آنلاین بـه طرح وزارت کشور آن‌ها را متهم بـه سوء‌استفاده از وضع آشفته کرد. . قسمت هایی از صحبت های قنادان: . . «آژانس‌ ها را درون نظر بگیرید،وقتی ... 👇اين خبر را بخوانيد👇
    مدیرعامل تاکسیرانی تهران: #اسنپ و #تپسی عامل راننده‌تاکسی فرودگاه امام!
    .
    علیرضا قنادان درون پاسخ بـه انتقاد تاکسی‌های آنلاین بـه طرح وزارت کشور آن‌ها را متهم بـه سوء‌استفاده از وضع آشفته کرد.
    .
    قسمت هایی از صحبت های قنادان:
    .
    . «آژانس‌ ها را درون نظر بگیرید،وقتی آژانس‌ها کار مـی‌د اولاً خیلی از ضوابط را رعایت مـی‌د و دوما اگر آژانسی متخلف بود آثار اجتماعی زیـادی نداشت، فقط درون محدوده کاری خودش نمود پیدا مـی‌کرد، اما این وضعیت به منظور #اسنپ و #تپسی متفاوت است.
    .
    دولت و شـهرداری تهران درون چندسال گذشته صد مـیلیـارد تومان خرج نوسازی ناوگان حمل و نقل كرده است.
    .

    فرودگاه امام اجبار کرده بود خودروهای داخلی را به منظور ناوگان تاکسی‌اش نمـی‌پذیرد. راننده‌ها هم مجبور شدند با ماهی ۳مـیلیون، خودروی خود را به‌روز کنند. حالا پراید اسنپ کنار آنـها مسافرگیری مـی‌کند. اینـها باعث شد یک راننده تاکسی فرودگاه کند.
    .

    ادامـه این کشمکش بـه نفع هیچ‌نیست،روزانـه صدها نفر بـه ما زنگ مـی‌زنند کـه راننده اسنپ با مسافر بد رفتار کرده و قصد شکایت دارند. بـه نفع مردم نیست چون باعث آلودگی_هوا مـی شود و به هم ریختگی و آشفتگی درون پی دارد.
    .
    فارغ از این کـه الان اسنپ و تپسی و کارپینو را بـه چه صورت کنترل مـی‌کنند. اگر ضوابط اجرا نشود، مجوزدهنده حتما آن را لغو کند.
    .
    در شـهرداری بـه من گفتند اینـها دارند پول درمـی‌آورند شما هم از این‌ها پول درون بیـاورید. من جلوی آن‌ها ایستادم، گفتم این‌ استارتاپ‌ ها الان زیـان‌ده هستند. بـه نفع ماست کـه اینـها توسعه پیدا کنند.
    اسنپ باعث پدیده های مـهاجرت و ماشین خوابی شده،راننده بـه تهران مـیاید و برنمـی‌گردد.به ما مـی‌گفتند چرا با کاهش هزینـه حمل‌ونقل مخالفید. درون طول تاریخ جمـهوری اسلامـی یکبار هزینـه‌ای کم شده و شما مخالفید؟
    باید بگویم؛ما موافقیم، ولی بـه چه قیمتی؟
    منبع شنبه پرس
    .
    .👇 #تاو_نوشته 👇
    مردم خدمات خوب و قيمت مناسب را دوست دارند ولي اقتصاد ايران بـه جزيره هايي تبديل شده كه درون يكي جشن پيروزي مي گيرند و در ديگري براي زير آب نرفتن مي جنگند.
    هيچ كس مقصر نيست و در عين حال همـه مقصرند
    شايد اين تعريف فرهنگ است.
    عامل اصلي همـه پيروزي ها و شكست ها.
    #بابك_تاواتاو .
    👆 #تاو_نوشته👆
    .
    #اسنپ #تپسی #کارپینو #تاکسیرانی #کارافرینی #استارتاپ

    Read more

    Media Removed

    #رفیقاتونوتگ_کنید 👭 . آدمـها همدیگر را پیدا مـی کنند... از فاصله های خیلی دور ... از تهِ نسبت های نداشته انگار جایی نوشته بود کـه اینـها حتما کنار هم باشند ! مـی شوند همدم ، مـی شوند دوست ، مـی شوند رفیق ، اصلأ مـی شوند جانِ شیرین .. درست مـی نشینند روی طاقچه ی دلِ هم ... حرف هایشان یک جورِ خوبی دلنشین ... 🌹
    #رفیقاتونوتگ_کنید 😍👭 .
    آدمـها همدیگر را پیدا مـی کنند...
    از فاصله های خیلی دور ...
    از تهِ نسبت های نداشته
    انگار جایی نوشته بود کـه اینـها
    باید کنار هم باشند !
    مـی شوند همدم ، مـی شوند دوست ،
    مـی شوند رفیق ، اصلأ مـی شوند جانِ شیرین ..
    درست مـی نشینند روی طاقچه ی دلِ هم ...
    حرف هایشان یک جورِ خوبی دلنشین هست ،
    دل به منظور خنده هایشان ضعف مـی رود ؛
    اصلأ بودنشان شیرین است
    وقتی هم کـه نیستند ،
    هی همدیگر را مرور مـی کنند و مُدام
    گوش بـه زنگِ آمدن هم هستند ...
    خدا این آدم ها را نگیرد از هم..
    .

    دوست کیست؟
    شخص عجیبی نیست، با دیدنش حالت خوب مـیشود، حتی اگر سالها ندیده باشی اش، با خنده اش، دلت مـیخندد حتی اگر فقط خنده اش را از بعد عدیده باشی. دوستی با هزاران سال معاشرت ممکن هست رخ ندهد و گاهی فقط با یک رودرروئی و مرور خاطرات خودش را تحمـیل مـیکند.

    قرار نیست کار خاصی کرده باشد، مـیتواند درون همـین فضای مجازی باشد و حالت را خوب کند. دوستی یعنی احساست خوب شود وقتی احساس کنی هنوز احساسش درون رگ های زمان جاریست.
    باشیم کـه بودنمان به منظور برخی همـین حس را دارد، حس "دوست" بودن😍😘❤😊🌸🙏👭👭
    .

    نویسنده #مـیکائیل💕
    .
    🆔@mikilove351 📷 .
    🔗 #بهترین_دوستات_روتگ_کن👰👭😂❤😍
    . .
    🔗 #ازصفحه_مابازيدكنيد ☑
    📷@mikilove351 📷@mikilove351

    Read more

    Media Removed

    There is only one state of #happiness in this life. To love and be loved فاصله این دو که تا عدقیقا ده ساله. یک مکان مشخص، دو نفر کـه همون قبلی ها هستند، ولی جز دوست داشتن همدیگه، هزار ها تغییر تو فکر و رفتار و حتی شاید ظاهرشون اتفاق افتاده. بچه ها هم قدیمـی ها، هم دوست های جدید! چند که تا چیز بگم کـه هم شما ... 🍃
    There is only one state of #happiness in this life. To love and be loved
    فاصله این دو که تا عدقیقا ده ساله. یک مکان مشخص، دو نفر کـه همون قبلی ها هستند، ولی جز دوست داشتن همدیگه، هزار ها تغییر تو فکر و رفتار و حتی شاید ظاهرشون اتفاق افتاده.
    بچه ها
    هم قدیمـی ها، هم دوست های جدید!
    چند که تا چیز بگم کـه هم شما هم من یـادمون نره من چقدر معمولیم!
    بچه ها من انتخاب کردم پیجم باز باشـه، انتخاب کردم بعضی از قسمت های زندگیم رو با دوست های مجازیم شر کنم. انتخاب کردم آزاد زندگی کنم.
    خودم نمـیدونم چه حسی درونم هست کـه همچین تصمـیم هایی مـیگیره. ولی خوبیش اینـه کـه انتخاب های خودمـه.
    یـه نصفه شب هایی هم خیلی هراسون از خواب مـیپرم، پست آخر اون لحظه ام رو پاک مـیکنم و چند ساعتی درون پیجم رو مـیبندم که تا سنگینی احساس بدی کـه یـه دفه اومده سراغم رو فعلا سبک کنم و صبح بشـه و بتونم بهتر فکر کنم.
    درست وقت هایی کـه یـه سوال هایی ازم مـیشـه کـه انگار تصوری بالاتر از یـه آدم خیلی معمولی، بعضی ها از من به منظور خودشون ساختند. این دقیقا همون چیزیـه کـه من رو مـیترسونـه. منم درست مثل اکثر آدم ها تو یکی دو که تا چیز بیشتر خوب نیستم و دقیقا درون مورد همون ها اینجا نمـینویسم. (مثل شغلم). چون هیچی جز معمولی و واقعی بودن بـه من حس خوب نمـیده.
    من رو معمولی ترین آدم برونگرا بدونید کـه دوست داره خنده ها و اطلاعاتی کـه داره و فکر مـیکنـه بـه درد بقیـه هم ممکنـه بخوره رو باهاشون شریک شـه.
    🍃
    ‎یـه آدم معمولی برون گرا کـه همـینجوری کـه تک تک بـه جمع فالورهاش اضافه مـیشـه قند تو دلش آب مـیشـه. و از اینکه بر اساس بالا رفتن تعداد دوست هاش حس دانایی بیشتر و عقل کلی کنـه متنفره.
    جدا از اون شما همراه های غم های منم هستید.
    #مرسی
    یـه توضیح دیگه هم دارم.🤦🏻‍♀️
    ‎چون پیج بازه احساس کردم بهتره بنویسم.
    در مورد ماجرای دوستی من و علیـه. پدر و من و فامـیل من کـه مثل اکثر خانواده های ایرانی دوستی و پسر اون زمان تو سن ما تو کتشون هم نمـیرفته اینجا رو مـیخونند.
    ‎من هیچ قصد بی احترامـی بـه هیچی ندارم، ولی حتما بگمایی کـه فکر مـیکنند و پسر هجده نوزده ساله غریزه دوست داشتن و دوست داشته شدن رو ندارند اینجا جای خوبی براشون نیست.ایی کـه برای انتخاب انسان عاقل و بالغ احترام قائل نیستند، فکرشون با من فرسنگ ها فاصله داره.
    من عاشق شدم و پای عشقم واستادم.
    سختی و راحتیش
    و احساس نمـیکنم به منظور احترام بـه محدودیت ها ، حتما این بخش جذاب زندگیم رو کنم. ‎آرزوی من به منظور دنیـای این روزها ارزش عشق رو دونستنـه. نـه سرکوبش
    ارزش انسان بودن رو دونستنـه، نـه تازوندن
    ❤️❤️❤️
    ‎مرسی کـه هستید.

    Read more

    Media Removed

    باید یک مَردِ مـهربان تر از خودت کنارِ زندگی ات بماند کـه رنگِ رژِو لاک هایِ ناخونـهایَت با سلیقه یِ او باشد. کـه به وقتِ دیدنش دیگر درون کیفِ دستی ات آینـه ی کوچک و فانتزی ات جا خُشک نکند. دیگر از برهم خوردنِ ارایشت نترسی. و دلهره ی پاک شدنِ رژِ لبت را پیش او نداشته باشی. دیگر برایت مـهم نباشد لاکِ ناخون ... باید یک مَردِ مـهربان تر از خودت کنارِ زندگی ات بماند
    که رنگِ رژِو لاک هایِ ناخونـهایَت با سلیقه یِ او باشد.
    که بـه وقتِ دیدنش دیگر درون کیفِ دستی ات آینـه ی کوچک و فانتزی ات جا خُشک نکند.
    دیگر از برهم خوردنِ ارایشت نترسی.
    و دلهره ی پاک شدنِ رژِ لبت را پیش او نداشته باشی.
    دیگر برایت مـهم نباشد لاکِ ناخون هایت نصفه و نیمـه پاک مـیشوند.
    برایش مـهم نباشد اگر ریشـه یِ موهایت رنگِ طبیعیِ خودشان را گرفته اند.
    یـا کـه چشمـهایت از گریـه هایِ دلتنگی دیشبت پف دار و کوچک شده اند,
    و بـه وقتِ تابستان وقتی صورتت کک و مک هایِ ریز و درشت مـیزنند و قرمزیِ پوستِ صورتت مثلِ هلویِ پوست کنده ات مـیکند,
    تو را با همـه ی خوب و بدَت دوست داشته باشد.
    باید مردی کنارت باشد کـه که وقتی دستهایت را مـیگیرد امنیتِ بودنش گرمایِ مطبوعی زیر پوستِ صورتت بیـاورد,
    از چاق شدن نترسی.
    از لاغر شدن هم نترسی,
    حتی از پیر شدنِ کنارش هم نترسی,
    بدانی همـیشـه حواسش پیِ تو مـیگردد.
    تو را هرچه کـه هستی,
    بی چون و چرا قبولت کند.
    و مـهربانی ات,
    غر زدن هایِ عصبی ات را بفهمد,
    که آخرِ هرشب لاک های ناخونـهایت را ترمـیم کند. و در گوشت آرام بگوید تو زیباترین زنِ رویـایِ زندگیِ منی.

    #ژست
    #عکاسی
    #دوربین
    #هنری

    Read more

    Media Removed

    سرخی من از تو زردی تو از من مـیگم یـادش بـه خیر قدیما چقدر مراسم چهارشنبه سوری قشنگ بود همـه دور هم از رو آتیش مـیپریدبم و واسه هم آرزوهای خوب مـیکردیم و کلی خوش مـی‌گذشت نـه مثل الان همش صدای تیر و ترقه من کلا آدمـی هستم کـه به روز بودن و مدرنیته رو دوست دارم ولی بعضی از چیزها قدیمـیش یـه چیز دیگه ست نظرتون ... سرخی من از تو زردی تو از من🔥🔥🔥
    مـیگم یـادش بـه خیر قدیما چقدر مراسم چهارشنبه سوری قشنگ بود همـه دور هم از رو آتیش مـیپریدبم و واسه هم آرزوهای خوب مـیکردیم و کلی خوش مـی‌گذشت☺
    نـه مثل الان همش صدای تیر و ترقه 😲😲
    من کلا آدمـی هستم کـه به روز بودن و مدرنیته رو دوست دارم ولی بعضی از چیزها قدیمـیش یـه چیز دیگه ست
    نظرتون چیـه؟؟
    خلاصه کـه چهارشنبه سوری تون مبارک باشـه و امـیدوارم بـه همتون تو این شب قشنگ خوش بگذره
    و اما کیک شکلاتی 🍫🍫
    یـه دستور عالی و خیلی خیلی آسون
    از پیج دوست هنرمند و با سلیقه@nargesafshar65
    مواد لازم
    آرد ۲ پیمانـه
    شکر ۱/۵ پیمانـه (من یک پیمانـه ریختم)
    پودر کاکائو ۱/۲ پیمانـه
    پودر نسکافه یک قاشق چایخوری
    بیکینگ پودر ۲/۵ قاشق چایخوری
    جوش شیرین ۱/۴ قاشق چایخوری
    تخم مرغ ۲ عدد
    شیر ۱ پیمانـه
    ش ۱/۲ پیمانـه
    روغن ۱/۲ پیمانـه
    تمام مواد خشک رو با هم الک مـیکنیم بعد تخم مرغ و شیر و روغن رو وسط مواد خشک کـه حفره ایجاد کردیم مـیریزیم و با همزن هم مـی‌زنیم و ش رو بـه تدریج بـه مایع اضافه مـیکنیم و وقتی یکدست شد داخل قالب مورد نظر مـیریزیم و داخل فر از قبل گرم شده با دمای صدوهشتاد درجه بـه مدت حدودا ۴۵ دقیقه مـیزاریم که تا بپزه
    بعد هم هر جوری کـه دوست دارید تزیینش کنید حتی بدون خامـه هم خوشمزه ست و بافت خیلی خوب و نرمـی داره😊😍

    Read more

    Media Removed

    . هر روز صبح کـه بیدار مـی‌شم وقتی بـه این فکر مـی‌کنم کـه دارمت، کـه سایـه‌ات روی سرمـه ، احساس مـی‌کنم خوشبخت‌ترین آدم روی زمـینم. همـه ی عمر دوستت داشتم بابایی! همـه ی عمر دوستت دارم بابایی... خوشحالم کـه کیک تولد امسالت رو من درست کردم، هرچند کـه وقت زیـادی نداشتم براش بذارم؛ ولی حس کردم سعادت بزرگیـه شیرینیِ ... .
    هر روز صبح کـه بیدار مـی‌شم وقتی بـه این فکر مـی‌کنم کـه دارمت، کـه سایـه‌ات روی سرمـه ، احساس مـی‌کنم خوشبخت‌ترین آدم روی زمـینم.
    همـه ی عمر دوستت داشتم بابایی!
    همـه ی عمر دوستت دارم بابایی...
    خوشحالم کـه کیک تولد امسالت رو من درست کردم، هرچند کـه وقت زیـادی نداشتم براش بذارم؛ ولی حس کردم سعادت بزرگیـه شیرینیِ تولد تو رو درست !
    تو رو خدا به منظور هممون بمون! حداقل، هزارسال!🙏❤
    -------------------------------------------------
    دوستای خوبم سلام،
    این شما و این کیک تیرامـیسو❤
    ✔کیک اسفنجی رو با هر رسپی کـه راحت‌ترید درست کنید. من طبق معمول با رسپی کیک اسفنجی خانم طوروسیـان کار کردم.
    ✔کیک رو بـه هرچند لایـه کـه دلتون مـیخواد تقسیم کنید.
    ✔سطح داخلی کیک رو با قهوه ی دمکرده ی غلیظ خیس کنید و بذارید کنار.
    ✔خامـه قنادی رو خیلی خوب و سفت فرم بدید.
    ✔یک بسته پنیر ماسکارپونـه بهش اضافه کنید و دوباره با همزن بزنید که تا خوب قاطی بشن.
    ✔با قیف بهرشکلی دوست داریدکیک و روی کیک رو خامـه کشی کنید.
    ✔روی خامـه رو پودر قهوه یـا کاکائو الک کنید.
    ترجیحا این کیک بیست و چهار ساعت توی یخچال بمونـه و بعد نوش جان بشـه.☺
    .
    از این فرصت استفاده مـی‌کنم که تا مطلب دیگه‌ای رو بـه شما بگم... درسته بخاطر اینکه الان فرزندم خیلی کوچیکه، من وقت زیـادی ندارم کـه برای عکاسی از غذاها و رسپی نوشتن توی اینستا صرف کنم ولی دوستهای زیـادی اینجا دارم کـه واقعا خوب و بامعرفتن.
    از جمله ی اونـها خانم معصومـه آزاد هستن کـه شاید خیلی‌هاتون‌ مـی‌شناسیدشون‌.
    @masoomehazad
    واقعا نمونـه ی بارز یـه خانم خوب و‌ خوش‌ اخلاق و هنرمند.
    چندباری کـه از این دوست خوبم سوال پرسیدم و با دقت و حوصله جواب دادن. این درون حالیـه کـه من خودم خوب مـی‌دونم‌ جوابگو بودن بـه همـه ی کامنت‌ها و دایرکت‌ها واقعا سخته!
    امروز صبح واقعا نمـیدونستم چه کیکی درست کنم کـه زمان زیـادی نبره و در عین حال چیز خوب و خاصی باشـه.
    از ایشون پرسیدم و این کیک رو پیشنـهاد کـه واقعا هم با رسپی کـه خوب از کار درون اومد.
    ممنونم معصومـه ی عزیزم 😘😘😘
    .
    #کیک #کیک_تیرامـیسو #آشپزی #کیک_تولد #پدر #بابا #عشق #هنر #خانـه_داری #قنادی #رسپی #تیرامـیسو

    Read more
    . متولدین ۴ شـهریور، تولدتووووون مبارک 🧡 امـیدواریم بـه هرچی کـه مـی خواین برسین چند کلمـه به منظور آنـهایی کـه امروز تولدشان هست دوست عزیزی کـه 4 شـهریور بـه دنیـا آمده ای، تولدت مبارک! شما شخصی عاقل و بالغ، مستقل، واقع بین و مثبت اندیش هستید و هیچ اعتقادی بـه باختن ندارید و همـیشـه سعی مـی کنید با اتکا بـه ... .
    متولدین ۴ شـهریور، تولدتووووون مبارک ❤💜🧡💛💚💙
    امـیدواریم بـه هرچی کـه مـی خواین برسین 🌻😘🌼 چند کلمـه به منظور آنـهایی کـه امروز تولدشان است
    دوست عزیزی کـه 4 شـهریور بـه دنیـا آمده ای، تولدت مبارک! شما شخصی عاقل و بالغ، مستقل، واقع بین و مثبت اندیش هستید و هیچ اعتقادی بـه باختن ندارید و همـیشـه سعی مـی کنید با اتکا بـه توانایی های خود و حداکثر تلاش و کوشش ممکن بـه اه و خواسته هایتان برسید. شما بسیـار اجتماعی هستید و اطرافیـانتان دید مثبتی نسبت بـه شما دارند، فقط لجبازی ذاتیتان ممکن هست بی آنکه خودتان متوجه باشید باعث رنجش اطرافیـانتان شود. امسال از لحاظ سلامتی با مشکلات جدی مواجه نخواهید بود، اما بهتر هست در صورت بروز مشکلات کوچک هر چه سریعتر بـه پزشک مراجعه کنید که تا به مشکلات بزرگ تبدیل نشوند. امسال شراکت های سودآوری خواهید داشت کـه به شما کمک مـی کنند پول زیـادی بـه دست آورده و به وضعیت مالی خود ثباتی هر چند نسبی ببخشید. کارهای حقوقی و اداریتان بـه خوبی و طبق انتظارتان پیش خواهند رفت. از لحاظ حرفه ای نیز با افزایش یـافتن اعتماد بـه نفستان و به کار گرفتن و توسعه ی مـهارت های ارتباطیتان خواهید توانست دوره ی موفقیت آمـیزی را به منظور خود رقم بزنید. شما مـی توانید هم درون زمـینـه ی حرفه ای خود و هم درون یکب و کار جدید عملکردی فوق العاده را از خود بـه نمایش بگذارید. کلید اصلی موفقیت شما مدیریت صحیح زمانتان خواهد بود. روابط عاطفی شما بـه طرزی باورنی خوب پیش خواهند رفت و بسیـاری از مشکلاتی کـه در سال گذشته داشته اید را برطرف خواهید کرد. شـهریور، آبان، بهمن و اردیبهشت بهترین ماه های سال هستند.

    مرسی از مطهره جان بابت ساخت کلیپ ♍🍷👑
    Zho bobo

    #شـهریور #تولد

    Read more

    Media Removed

    @negin.foodstories ام عزیزان و همراهان همـیشگی پیج من️ایشالا کـه خوب و خوشین اینم از کیکی کـه گفته بودم ایشالا کـه خوشتون بیـاد. مواد لازم به منظور تهیـه کیک: آرد ۲۴۵ گرم ( ۱ پیمانـه) شکر ۴۰۰ گرم( ۲ پیمانـه) پودر کاکائو ۷۵ گرم(۱ سوم پیمانـه) جوش شیرین ۱/۵ ق‌چ خ بکینگ پودر ۱/۵ ق چ خ نمک نصف ق چ خ تخم مرغ ... @negin.foodstories
    ام عزیزان و همراهان همـیشگی پیج من☺️😍ایشالا کـه خوب و خوشین اینم از کیکی کـه گفته بودم ایشالا کـه خوشتون بیـاد.
    مواد لازم به منظور تهیـه کیک:
    آرد ۲۴۵ گرم ( ۱ پیمانـه)
    شکر ۴۰۰ گرم( ۲ پیمانـه)
    پودر کاکائو ۷۵ گرم(۱ سوم پیمانـه)
    جوش شیرین ۱/۵ ق‌چ خ
    بکینگ پودر ۱/۵ ق چ خ
    نمک نصف ق چ خ
    تخم مرغ ۲ عدد
    شیر ۲۴۰ مـیلی لیتر(۱ پیمانـه)
    قهوه دم شده یـا آب ۲۴۰ مـیلی لیتر(۱ پیمانـه)
    روغن ۱۲۰ مـیلی لیتر( نصف پیمانـه)
    عصاره وانیل یـا پودر وانیل ۱/۵ ق چ خ
    تمامـی مواد خشک ( آرد،شکر،پودر کاکائو،جوش شیرین،بکینگ پودر و در صورتی کـه وانیلتون پودر هستش اونو هم همـه رو با هم مخلوط کنید توی یـه کاسه بزرگ و خوب هم بزنید که تا یکدست بشـه. سپس درون یک ظرف دیگه اول تخم مرغ ها رو با همزن دستی خوب مـیزنیم و سپس بهش شیر و قهوه دم شده یـا بـه جای قهوه اگه دوست ندارین مـیتونید آب استفاده کنید(ولی من چون هم از صبح قهوه مونده بود و واقعا طعم کیک شکلات با قهوه رو دوست داریم بـه این روش درست کردم) و روغن و عصاره وانیل رو زدم و خوب مخلوط کردم و به مواد آردم اضافه کردم و با همزن دستی خمب یکدستش کردم و توی ۲ که تا قالب کیک بـه ۲ قسمت مساوی تقسیم کردم و توی فری کـه از قبل با دمای ۱۹۰ درجه گرم شده بود بـه مدت ۳۰ دقیقه گذاشتم پخت.
    مواد لازم به منظور تهیـه خامـه کیک کـه اصطلاحا بهش باتر کرم(butter cream )مـیگن کـه من امروز شکلاتیشو درست کردم :
    کره بـه دمای محیط رسیده ۲۷۰ گرم
    پودر شکر ۲۴۰ گرم
    شکلات تلخ ۱۷۰ گرم
    عصاره وانیل ۲ ق چ خ
    اول از همـه شکلات تلخ رو کـه توی یـه کاسه ریخته بودم رو روی کتری درون حال جوش گذاشتم کـه کاملا آب بشـه سپس خوب هم زدم کاملا کـه آب شد از روی کتری برداشتم و گذاشتم کنار کـه خوب خنک بشـه سپس کره رو کـه به دمای محیط رسیده و کاملا نرم شده رو توی یـه کاسه مـیریزیم و با همزن برقی بـه مدت ۳ دقیقه مـیزنیم سپس بهش پودر شکر رو اضافه مـیکنیم و با همزن برقی بـه مدت ۵ دقیقه مـیزنیم و کاملا خامـه کرمـی و خوش فرمـی بـه دست مـیاد سپس بهش وانیل رو اضافه ویکتیم دوباره یـه چند ثانیـه هم مـیزنیم. حالا شکلاتایی کـه آب شدنو کاملا خنک شدنو بـه موادمون اضافه مـیکنیم و دوباره بـه مدت ۱ دقیقه خوب با همزن برقی مـیزنیم. یـه خامـه فوق العاده لطیف و خوش فرمـی بـه دست مـیاد.
    🔴نکته: توجه داشته باشید کـه کره حتما حتما به دمای محیط برسه وگرنـه خامـه خوب درون نمـیاد.
    🔴نکته دوم: اجازه بدین شکلات کاملا خنک بشـه و سپس بـه مواد اضافه کنید وگرنـه موادتون کاملا ذوب خواهد شد مثل سوپ🤭😷
    کیک رو کـه از فر خارج کردید اجازه بدید کـه کاملا خنک بشـه و بعدش خامـه بزنید چون درون این صورت حرارت کیک باعث مـیشـه

    Read more

    Media Removed

    گروه «آشنای دور» جمعی از دوستداران ایران هستن؛انی کـه در سفرهای مختلف با هم آشنا شدن تمامـی اعضای این گروه باور دارن کـه برای داشتن سرزمـینی سبز حتما نسلی سبز پرورش داده بشـه؛ نسلی کـه برای «دانستن» اشتیـاق داشته باشد و برایش بستر مناسب ایجاد شود. حامـیان این گروه زمـینـه‌ی حمایت مستمر از چندین دانش‌آموز ... گروه «آشنای دور» جمعی از دوستداران ایران هستن؛انی کـه در سفرهای مختلف با هم آشنا شدن

    تمامـی اعضای این گروه باور دارن کـه برای داشتن سرزمـینی سبز حتما نسلی سبز پرورش داده بشـه؛ نسلی کـه برای «دانستن» اشتیـاق داشته باشد و برایش بستر مناسب ایجاد شود.

    حامـیان این گروه زمـینـه‌ی حمایت مستمر از چندین دانش‌آموز نیـازمند، ولی توانمند رو درون سال فراهم (حمایت تحصیلی، خدمات بهداشتی و...) و هر سال با نزدیک‌شدن بـه زمان شروع مدارس، تعدادی بسته‌ی تحصیلی آماده و به روستاهای دورافتاده ارسال مـی‌کنن. تمامـی فعالیت‌های این گروه بـه صورت مشارکتی انجام مـی‌گیره و در صورت تمایل شما هم مـی‌تونید درون هر یک از زمـینـه‌های اعلا‌م شده، گروه رو همراهی کنین.

    چون اعضای این گروه رو طبیعت‌دوستان تشکیل مـیدن، تلاش دارن درون این حوزه هم با فعالیت‌های جانبی هر کاری از دستشون برمـیاد انجام بدن. مثلا از سال گذشته شروع بـه سفارش‌جامدادی بـه «اعضای پروژه حفاظت از یوزپلنگ آسایی» به منظور بسته‌های تحصیلی دانش آموزی، که تا از این راه هم از نظر مالی بـه پروژه‌ی یوز کمک کرده باشن و هم بحث آموزش محیط زیستی رو اجرایی کنیم.

    آدرس اینستا گرام:
    Ashenay_dour

    و جهتب اطلاعات بیشتر با آیدی های زیر یـا شماره همراه ما تماس بگیرید. 📞09122688629
    📞09123303836

    امسال هم مثل چند سال اخیر تصمـیم گرفتیم کار کوچکی به منظور تحصیل بچه‌های توانمند اما نیـازمند انجام دهیم. قرار هست با لطف و کمک بسیـاری از شما لوازم مورد نیـاز تحصیل 2000 دانش آموز نیـازمند درون روستاهای محروم مناطق کردستان، سیستان و بلوچستان، آذربایجان و حاشیـه تهران و کرج تامـین شود.
    اگر دوست دارید درون زمـینـه خرید، بسته بندی، توزیع، تامـین مالی و معرفی افراد نیـازمند با ما همکاری کنید، خبردارمان کنید. حتی فکر کمک بـه این بچه‌ها هم ارزشمند است.
    در صورت تمایل حمایت‌های نقدیتان را بـه شماره کارت‌های زیر واریز و مبلغ رو بـه ما اطلاع بدید.

    6104 3378 0078 5071

    به نام سحر ملکی
    5022 2910 6422 3801
    به نام عباس ملکا آشتیـانی

    حمایت نقدی شما هر مبلغی کـه باشد خوب و بزرگ است، مثل خودتان.

    Read more

    . سلااااااام حال و احوالتون چ طوراست خوبید ان شا الله ک از منمـی بپرسه ب لطف خدا مثل همـیشـه عااااالی فقط خیلی شلووغم روزهایی ب شدت شلوغ و پر از انواع ترافیک های کاری و بالا و پایینی های حوادث و ... خلاصه اسمش رو مـیگذارم الحمدلله پر از زندگی و پر از خدا ان شا الله اما بعد از یک گوشـه هایی بنویسم کـه کمـی ... .
    سلااااااام حال و احوالتون چ طوراست
    خوبید ان شا الله ک
    از منمـی بپرسه ب لطف خدا مثل همـیشـه عااااالی
    فقط خیلی شلووغم
    روزهایی ب شدت شلوغ و پر از انواع ترافیک های کاری و بالا و پایینی های حوادث و ... خلاصه اسمش رو مـیگذارم الحمدلله پر از زندگی و پر از خدا ان شا الله
    اما بعد از یک گوشـه هایی بنویسم کـه کمـی مشترک بشم باهاتون از امروزها
    حرف به منظور زدن و موضوع خیلیـه
    اما اینو انتخاب مـیکنم
    اطراف هممون شاهدیم
    رابطه هایی طولانی بین ها و پسرها ک گاها مخفیـه و گاها با اطلاع بسیـاری از دوست ها و گاهی هم اقوام حتی
    رابطه هایی ک صرفا به منظور یک طرف یک سرگرمـی تلقی مـیشـه شاید و اصلا جدی نیست و برای دیگری مـیشـه همـه زندگی و آرزو و خواب و خوراکش ...
    یکی عین خیـالش هم نیست دیگری بود یـا نبود و فقط تو اوقات فراغت یـا اوقات خالیش گاهی ساعت هاش رو باهاش پر مـیکنـه و یک جوری اون تایم رو مـیگذرونـه و اون یکی هزار جور حتی از دوری این یکی مریض مـیشـه ...
    اسمشون رو بگذاریم چی ؟
    رابطه هایی ک یکی که تا اون ته ته اش پای تمام بد و خوب اون یکی حاضره بمونـه و حتی آبرو و سلامتیشم از دست مـیره گاهی
    و دیگری هر چی نگاه مـیکنـه مـیبینـه خوب اونی ک مـیخوام ک نیست ...
    رابطه هایی ک شاید خیلی اوقات صرف یک مصاحبت بی نـهایت عادی شروع مـیشـه و صرف فقط عادت و گاهی هم کاملا با اصرار یکی از دو طرف ادامـه پیدا مـیکنـه
    و چ زیـاد شدن این رابطه های یک سویـه !
    .
    .
    .
    ته اینـها طرف عاشق و وابسته هر کاریش کنی عقل رس نمـیشـه
    و طرف دوم هم هر کاری کنی مـیگه اونی ک مـیخوام اخه نیست .
    .
    .
    👈👈چ قدر از این ها مـیشناسی !!!؟؟
    راه حلت چیـه براشون
    حرف هات
    تجربه هات
    و هر چی شنیدی و دیدی
    و هر چی اصلا واسه این جور جماعت های متاسفانـه درگیر و زیـاد اگر دلت خواست بنویس شاید بـه درد یکی شون خورد ....
    .
    .
    .
    .
    اما منم یک چیز کوچولو فقط مـیگم
    اونم اینـه
    غالبا اون طرف عاشق و وابسته ها هستن بـه علت غلبه احساسات
    و اون طرف بی تفاوت پسرها
    چون عاقلانـه تر گاها نگاه مـیکنند
    فقط اینو مـیگم
    هر چی درون دسترس تر باشی
    شاید داری نیـازهایی کـه ازت داره رو بـه راحتی تامـین مـیکنی
    حتی نیـاز بـه هم کلامـی ساده ها !!! .
    .
    اما بعدتر
    و جامعه بـه جایی رسیده ک بله اگر تو هم نباشی
    دیگری و دیگری ها هستند ک بدون هیچ بها و تعهدی تامـین کننده نیـاز ها مـیشند .
    .
    .
    اما بعدتر تر
    این روزها درگیرم د بین یک و پسری ک همـینـه اوضاع گویـا
    و از یک خواستگاری کار کشیده الان بـه کجاها ... خانواده هایی ک رسیدن درست و پسر بـه هم رو سخت مـیکنند !!!!
    و و پسری کـه با روابط خارج ازدواج ...
    .

    Read more

    Media Removed

    "شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد" بارها گفته‌ام، #فوتبال را دوست دارم چون همان زندگی است.پر از شبهای خوب و بد. گاهی سرخوش و نده درون باد، گاهی سرافکنده و سر درون جیب مراقبت فرو. گاهی سرشار از غرور، گاهی شرمسار خویش و دیگران. گاهی خوب،گاهی بد،گاهی زشت! شبهایی هست کـه سرمستی و شبهایی کـه بی‌قرار. ... "شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد"
    بارها گفته‌ام، #فوتبال را دوست دارم چون همان زندگی است.پر از شبهای خوب و بد. گاهی سرخوش و نده درون باد، گاهی سرافکنده و سر درون جیب مراقبت فرو.
    گاهی سرشار از غرور، گاهی شرمسار خویش و دیگران. گاهی خوب،گاهی بد،گاهی زشت!
    شبهایی هست کـه سرمستی و شبهایی کـه بی‌قرار. دیشب ورزشگاه #المپیک_رم روی خوش سکه بود. طلوع دوباره‌ی #جالوروسی درون مـیدانی کـه #ال_کاپیتانو نـه بازیگرش کـه تماشاگرش بود. " #توتی " درون سکو و " #دروسی"در مـیدان. گلادیـاتور همـیشـه درون #رم ماند که تا چنین شبی را تجربه کند اما سرنوشت این خوشبختی را به منظور گلادیـاتور کوچک، دروسی، رقم زد. پیش چشمان مـیلیـاردها نفر. سه گل به منظور باز دروازه‌های بهشت. رم دیگر شـهر بی‌دفاع نبود.گویی سزار بـه فتح بارسلون درآمده بود.شبی پر از جشن و سرمستی. اما انگار شب نیرزد بـه بامداد خمار.
    در تورین، هفته‌ی پیش از این،مادریدی‌ها بـه فتح مـیخانـه ها درآمدند. زدند و یدند و با این خیـال پیمانـه زدند کـه وقتی لشگر کهکشانی‌ها درتورین چنین کند درون سرزمـین مادری چه بر سر #بانوی_پیر خواهد آورد.
    هفته‌ی بعد اما اسب تروای تورین،برای اعاده حیثیت بـه دل سانتیـاگو برنابئو زد.با الهام از برادران رومـی.که هر اتفاقی شدنی هست اگر تخیلش کنی و بعد باورش کـه این خیـال، اتفاق فردا مـی‌تواند باشد.و شد . یعنی چیزی نمانده بود بشود اگر مافیـای قضاوت، حذف همزمان دو غول اسپانسری جهان را خسرانی به منظور یوفا نمـی‌دانست. وقتی کیـه‌لینی بعد از پنالتی مشکوک با انگشتانش بـه بازیکنان رئال نشان داد کـه پول داده‌اند،همـه‌ی تورین ههمدلش بودند. #بوفون دوست داشتنی کـه به علت اعتراض اخراج شد رویـای خوش سه گل تبدیل بـه کابوس شد. مادرید درون چنگ سربازان تورین بود اگر خدایگان، و نـه رئالی‌ها، مـی‌گذاشتند.
    ایتالیـای سرشکسته از عدم حضور درون مسکو درون دوشب پیـاپی سر بلند کرد. غول بیمار کمـی خودش را تکان داد که تا اروپا یـادش بماند قبل از فراز رئال و بارسا، غولهای سرزمـین چکمـه، فاتحان بی‌چون و چرای قاره‌ی سبز بودند. اما اینبار خدایگان نمـی‌خواستند درون دو شب پیـاپی لالیگا از یوفا رانده شود و اسپانسرها بمانند و حوضشان.
    بوفون مثل بودای کوچک از فوتبال رفت. #باجو ی دوست داشتنی هم مثل اسطوره‌ی چارچوبها با اشک رفت. مثل #زیدان بعد از سرشاخ شدنش با #ماتراتزی. مثل موشک ایرانی درون شب سیـاه جام‌حذفی. پرنده‌ها یک بـه یک رفته‌اند و مجبوریم پرواز را بـه خاطر بسپریم،هرچند پرنده‌های ما مردنی نیستند. که تا هستیم و تا آلزایمر لعنتی سراغمان نیـامده است.
    #buffon #juventus #real_madrid #de_rossi #barcelona #champions_league

    Read more

    Media Removed

    ساعت دوازده شب است. او #مولانا مـی خواند و من رمان ورق مـی . سرش را از روی کتاب بلند مـی کند و مـی گوید:« گرسنـه ام. نیمرو بخوریم؟...» مـی خندم کـه بخوریم اما تو درست کن. بلند مـی شود مـی رود سمت آشپزخانـه. همانطوری کـه روغن را از توی کابینت برمـی دارد و توی ماهی تابه مـی ریزد، مـی گوید: « خودت #حس مـی کنی چقدر فرق کرده ... ساعت دوازده شب است. او #مولانا مـی خواند و من رمان ورق مـی . سرش را از روی کتاب بلند مـی کند و مـی گوید:« گرسنـه ام. نیمرو بخوریم؟...» مـی خندم کـه بخوریم اما تو درست کن.
    بلند مـی شود مـی رود سمت آشپزخانـه. همانطوری کـه روغن را از توی کابینت برمـی دارد و توی ماهی تابه مـی ریزد، مـی گوید: « خودت #حس مـی کنی چقدر فرق کرده ایی؟ یـادت هست از ساعت هشت شب بـه بعد خوردن تعطیل مـی شد؟ اگر مـی خواستی بروی مـهمانی از صبحبه غذا نمـی زدی!...» لبخند مـی ، #گذشته با دور تند مـی آید جلوی چشمانم، سکانس بـه سکانس، فریم بـه فریم، از یک جایی بـه بعد #لبخند مـی ، از همان جا کـه دیگر نـه منتقدی هست نـه ممـیزی. امسال چهل و پنج ساله مـی شوم اما چهار سال هست #زندگی مـی کنم. چهار سال هست برای خودم #زندگی مـی کنم. تحسین دیگران به منظور هیکل و مدل لباس و رنگ موهایم برایم مـهم نیست. چهار سال هست لباسی کـه #دوست_دارم مـی پوشم حتی اگر چاق تر نشانم دهد، گشاد، #رها، #آزاد. همان رنگی کـه دوست دارم، شاد. چهار سال هست جاهایی کـه دوست دارم مـی روم. با آدم هایی کـه دوست دارم نشست و برخاست مـی کنم. به منظور خودم زندگی مـی کنم نـه دیگران. چهار سال هست توی خانـه ی ما غذاها اسم ندارند، من غذایی کـه دوست دارم با هر قانون نانوشته ایی کـه دارم مـی پزم. سیب زمـینی و تخم مرغ تصمـیم نمـی گیرند کـه کوکو شوند به منظور شام، من هر طور دلم بخواهم کوکو درست مـی کنم حتی اگر دیگران بگویند این اسمش کوکو نیست.

    از یک جایی بـه بعد آرامش دست خودمان است، خودمان آن را مـی سازیم. این بـه هر سازی یدن به منظور جلب رضایت دیگران خیلی خوب است، هنر آدم های منعطف است، کار هری هم نیست، قبول! اما اگر قرار بـه هست حداقل سازش را خودمان انتخاب کنیم، به منظور خودمان زندگی کنیم. متراژ خانـه و ماشین خوب و کار مناسب و پول زیـاد اگر بـه قصد کور دیگران باشد، رفاه ظاهری هم بـه همراه بیـاورد، آرامش حقیقی نمـی آورد. #خوشبختی و #خوشحالی یک جایی توی #دل آدم هاست. همـین جا، بـه همـین نزدیکی

    Read more

    Media Removed

    سلام بـه دوستای خوبم. خوبید که؟ الهی کـه خوب و خوش و تندرست باشید. الهی شیرینی مـیکادو درست کردم بخاطر پدر مرحومم کـه این شیرینی رو دوست داشت.خدا اموات همـه رو بیـامرزه . الهی دستورش رو مـیام تایپ مـیکنم. صد نفر دیگه آنفالو کنن برگشتم. شیرینی مـیکادو. دو لیوان آرد رو با حرارت کم تفت بدید. دو سوم ... سلام بـه دوستای خوبم. خوبید که؟ الهی کـه خوب و خوش و تندرست باشید. الهی

    شیرینی مـیکادو درست کردم بخاطر پدر مرحومم کـه این شیرینی رو دوست داشت.خدا اموات همـه رو بیـامرزه . الهی

    دستورش رو مـیام تایپ مـیکنم. صد نفر دیگه آنفالو کنن برگشتم.😆😆😆😆 شیرینی مـیکادو.
    دو لیوان آرد رو با حرارت کم تفت بدید.
    دو سوم لیوان روغن مایع و پنجاه گرم کره اضافه کنید.
    از روی حرارت بردارید.
    یک لیوان پودر قند و نصف قاشق چایخوری پودر هل بهش اضافه کنید و همـه رو باهم قاطی کنید.
    توی یـه تابه دیگه دو لیوان آرد نخودچی رو با حرارت کم تفت بدید.
    در انتهای تفت نصف لیوان روغن مایع و پنحاه گرم کره بهش اضافه کنید و از روی حرارت بردارید.
    حالا دوسوم لیوان پودر قند و نصف قاشق جایخوری پودر هل بهش اضافه کنید.
    اوت لایـه تیره هم گاناش بود کـه توی مـیکادو استفاده نمـیشـه.من آماده کرده بودم به منظور روی مـیکادوها کـه به خواسته پسرم شد یکی از لایـه های مـیکادو
    حالا که تا مواد گرمـه روی سطح نون مـیکادو دو بپوشونید و لایـه ها رو روی هم بزارید.
    یـه چیز نـه خیلی سنگین بزارید روی لایـه آخر که تا لایـه ها خوب بهم بچسبن.

    همـین. سوالی بود درون خدمتم.

    Read more
    #time #hans_zimmer #inception عکاس: @hassan_photography_ درون پس تمام خواب های ما بیداریست چه خواب های بد و چه خواب های خوب و دوست داشتنیمان کـه بیداری را دیگر نمـیخواهیم... بر آن خواب های غم آلود گریستم و آن خواب های غفلت کـه گذراندم و از تمام خواب فصل های دوست داشتنیمان، از آن خواب های زمستانی ... #time #hans_zimmer🎶
    #inception
    عکاس: @hassan_photography_

    در بعد تمام خواب های ما بیداریست
    چه خواب های بد و چه خواب های خوب و دوست داشتنیمان کـه بیداری را دیگر نمـیخواهیم...
    بر آن خواب های غم آلود گریستم و آن خواب های غفلت کـه گذراندم و از تمام خواب فصل های دوست داشتنیمان، از آن خواب های زمستانی کـه بیدار شدنمان با خودمان نبود
    از آن چرت زدن های تابستانی، که تا به حیـاط بازی ختم شدند و چه ساده پاییز کابوس بـه خواب هایمان هدیـه کرد... و اما دیگر از بهار نمـیگویم کـه فصل خواب هست و ما تمام تلاشمان را مـیکنیم کـه نخوابیم...
    آخرش بیدار مـیشویم، بعد هر خوابی بیدار مـی شویم و تنـها لحظاتی بـه آن چه گذشته فکر مـی کنیم...
    فقط چند لحظه
    اکثر اوقات چیزی یـادمان نمـی ماند
    گاهی اوقات تمام بیداریمان که تا خواب بعدی درگیرش مـی مانیم، و انقد درگیر مـی مانیم کـه مانند سیگار کشیدن یک خواب دیدن هم عادتمان مـیشود.
    آن بیداری بعد از خواب چیست؟
    آن چیست کـه از آن درس مـی گیریم، تمنای وجودمان مـیشود و ناله سر مـی دهیم...
    آن چیست کـه دمادم صحر گنجشکها از آن غزل خوانند...
    تمام ما از یک خوابِ انتظار آمدیم
    همان خواب مادریمان
    و که تا کنون یـادت آمده کـه بعد بیداری آن انتظار عجیب چه دیدی؟؟؟!!!
    *یک شب هایی هم مـیشود کـه من نمـی خوابم، درون بیداریم رویـا مـیبافم، از هرآنچه هست و مـیخواستم باشد، اما وقتی مـی خوابم واقعیت معنا مـی گیرد، گویی کـه خواب واقعی تر از من است...
    قدمـهایم را بر مـیدارم و به خیـابان ها مـی اندازمشان
    خیلی عجیب تر از آن چیزی کـه ممکن است، درون شـهر من شب زنده تر است، طهران همـیشـه نقش بازی مـی کند، تنـها ادا درون مـیاورد، مثل آدمـهایش درون تاریکی...
    *شبی درون چادرم درون جنگل خوابیده بودم، جالب بود کـه نمـی ترسیدم، از این کـه صدایی نیست، از هیچ چیز، هیچ ‌وقت خوابی کـه در آن چادر قدیمـی کـه هدیـه دایی بزرگم بود را فراموش نخواهم کرد...
    اما خواب و خواب، چیزی کـه واقعاً لذت بخش است، ولی خواب ما دغدغه هایمان را از بین نمـی برد...
    خلاصه آن کـه من درون ماندن درون برخی از خواب دچار شدم...

    Read more

    Media Removed

    . ووووی گشنم شد🤗 #خمـیر_پیتزا_پیراشکی #مواد_لازم_برای_خمـیر آرد : 3 لیوان (من حدودا دو و نیم لیوان استفاده کردم) ماست : 1/2لیوان شیر: 1/2 لیوان روغن مایع: 1/4 لیوان مایـه خمـیر : یک قاشق غذاخوری بیکینگ پودر : یک قاشق مرباخوری نمک : 1 پنس شکر :2 قاشق غذاخوری کره :20گرم (من کمتر ... .
    ووووی گشنم شد😂😂😂👌👌😍🤗😋 #خمـیر_پیتزا_پیراشکی
    #مواد_لازم_برای_خمـیر
    آرد : 3 لیوان (من حدودا دو و نیم لیوان استفاده کردم)
    ماست : 1/2لیوان
    شیر: 1/2 لیوان
    روغن مایع: 1/4 لیوان
    مایـه خمـیر : یک قاشق غذاخوری
    بیکینگ پودر : یک قاشق مرباخوری
    نمک : 1 پنس
    شکر :2 قاشق غذاخوری
    کره :20گرم (من کمتر زدم 10گرم حدودا )

    طرز تهیـه:
    اول شیر رو ولرم مـیکنیم مایع خمـیر و یـه قاشق از شکر رو درون ظرفی مـیریزیم روی اون شیر ولرم رو مـیریزیم درش رو مـیزاریم حدود ده دقیقه که تا عمل بیـاد
    آرد و بیکینگ پودر ونمک رو با هم الک مـیکنیم
    مایع خمـیر عمل اومده رو درون کاسه ای مـیریزیم ماست و روغن و یـه قاشق شکر باقیمانده رو اضافه مـیکنیم کمـی مخلوط مـیکنیم بعد آرد رو کم کم اضافه کرده که تا وقتی خمـیر بـه دست نچسبه مقدار آرد بستگی بـه آردتون داره بعد خمـیر رو ورز مـیدیم و کمـی روش کره مـیمالیم یکم دیگه ورز مـیدیم تو ظرفی مـیزاریم روش رو مـیپوشونیم و حدود یـه ساعت استراحت مـیديم
    بعد از یک ساعت پف خمـیر رو بگیرید و روی سطحی صاف کمـی ارد بپاشید و خمـیر رو با وردنـه باز کنید و دایره دایره روش برش بزنید (پف خمـیر خیلی عالیـه بعد نازک بگیرید) بعد مواد گوشتی یـا هرچی دوست دارین بزارین و بعد خمـیر رو بپیچید هم مـیتونید داخل فر بزارین با درجه صدو نود بـه مدت یکربع یـا که تا زمانی کـه رنگش تغییر کنـه، یـا اینکه داخل روغن سرخ کنید هردو روش عالی مـیشـه (اون عقبیـا داخل فر رفتن جلویی هاهم تو روغن سرخ شدن)
    .
    #مواد_داخل_پیراشکی
    گوشت چرخ شده
    پیـاز
    فلفل دلمـه
    ذرت
    جعفری خورد شده دو قاشق غذاخوری
    نمک،فلفل، زردچوبه، اویشن
    رب گوجه یک قاشق
    پنیر پیتزا یـا هر پنیری دوست داشتین(در صورت تمایل)

    طرزتهیـه
    اول پیـاز رو خورد کنید و تفت بدین گوشت رو اضافه کنید و تفت بدین بعد ادویـه ها و رب رو اضافه کنید سپس فلفل دلمـه، جعفری خورد شده، ذرت و‌اویشن بریزید دیگه نیـازی نیست خیلی تفت بخوره یکی دو دقیقه کافیـه حالا روغن اضافیش رو بگیرین(اصلا چرب نباشـه) و داخل خمـیر بزارید (کمـی پنیر پیتزا هم گذاشتم) بپیچید
    مـیتونید هرچی درون دسترس داشتین و دوست داشتین داخل خمـیر بزارین مانند انواع سبزیجات مثل اسفناج ، مرغ ، قارچ و پنیر و...
    بچه ها خمـیرشو امتحان کنید فوق العاده مـیشـه خمـیر نرم و عالی با پف خیلی خوب به منظور انواع پیتزا و پیراشکی مـیتونید استفاده کنید دستورش به منظور قدریـه جانمـه درون کتابها امده حتما امتحان کنید😋😋😀😀.
    .
    دستپخت گل بانو
    @maryam.gh.ashpazi
    .

    Read more

    Media Removed

    . دوازده ساله شدی و من خوب بـه خاطر دارم کـه در دوازده سالگی‌ام جنگ بود و بمب و صف و هزار بدبختی دوازده سالگی تو هم بدبیـاری کم ندارد ولی تو قوی باش مبارزه کن؛ انسان باش و دوست داشته باش من و تو فقط همـین‌قدر مـی‌توانیم؛ و این‌که آرزو کنیم امشب، شب تولد توست بعد فراموش نکن به منظور تمام بچه‌های دنیـا آرامش و عشق ... .
    دوازده ساله شدی و من خوب بـه خاطر دارم کـه در دوازده سالگی‌ام جنگ بود و بمب و صف و هزار بدبختی
    دوازده سالگی تو هم بدبیـاری کم ندارد ولی تو قوی باش
    مبارزه کن؛ انسان باش و دوست داشته باش
    من و تو فقط همـین‌قدر مـی‌توانیم؛ و این‌که آرزو کنیم
    امشب، شب تولد توست بعد فراموش نکن به منظور تمام بچه‌های دنیـا آرامش و عشق آرزو کنی
    و به منظور خودت یک قلب بزرگ و یک روح امـیدوار
    و هیچ‌وقت شکست نخور
    شروع سیزده‌سالگی‌ات مبارک
    _____________
    #نیلوفر_لاری_پور
    #ایلیـانیلوفر
    #_زاده_ای
    پ.ن:
    برای #_نینا هم یک عالم آرزوی خوب و بوس و بغل کنار بذار
    ( نینا منم)

    #تولد #مبارک #تولدت_مبارک #تولدایلیـا #دوازده_سالگی #مردادی #عاشقانـه #دوستت_دارم #قوی_باش
    #به__جانت_محبت_کن
    #Niloufarlaripour #niloufar_laripour
    #لطفا_فقط_فارسی_بنويسيد

    Read more

    Media Removed

    . جدیدا خیلی دارن ا رو هل مـیدن بـه این سمت کـه خودشون رو به منظور رسیدن بـه همسر دلخواهشون تغییر بدهند... از نظر من‌ و خیلی ها ... ما یک بار بیشتر زندگی نمـیکنیم خودتون باشید،هرجور کـه هستید و دوست دارید،سلایق خودتون رو داشته باشید، اون جور کـه مـیخواید از زندگی لذت ببرید اهتون رو بـه خاطر هیچ محدود ... .
    جدیدا خیلی دارن ا رو هل مـیدن بـه این سمت کـه خودشون رو به منظور رسیدن بـه همسر دلخواهشون تغییر بدهند...
    از نظر من‌ و خیلی ها ...
    ما یک بار بیشتر زندگی نمـیکنیم
    خودتون باشید،هرجور کـه هستید و دوست دارید،سلایق خودتون رو داشته باشید، اون جور کـه مـیخواید از زندگی لذت ببرید
    اهتون رو بـه خاطر هیچ محدود نکنید...
    اگری از شما مـیخواد کـه شبیـه بـه دیگری باشید،خب بقیـه هستند...
    نگذارید چیزی تو دلتون بمونـه
    ده سال دیگه حسرت مـیخورید و به این نتیجه مـیرسید کـه ای کاش خودم رو بیشتر دوست داشتم،کاش خودم رو ترجیح مـیدادم
    همون مردی کـه از شما مـیخواد پوششتون رو،آرایشتون رو و حتی ذاتتون رو بـه خاطر رسیدن بهش تغییر بدین ممکن چند سال بیشتر با شما نماند...
    ممکن بگید خب عاشق شدم...
    آره عشق خوب یک نعمت هست
    ولی عشقی کـه باعث بشـه شما از خود واقعیتون دور بشوید، عشق نیست ،حماقت هست.
    سن کـه بره بالا یک احساس تباهی مانده و یک آدم ناقص کـه برای خودش زندگی نکرده...
    آتش عشق ممکن یک روز بخوابه
    ولی آتش حسرت ممکن نیست خاموش بشـه
    مواظب باشید درون این آتش نسوزید.
    هانیـه غلامـی

    Read more

    Media Removed

    یـه چند روزی رو سخت درگیر راه اندازی یـه کار تو فجیره بودم. یـه درخواست کار بزرگی برام رسید جوری کـه بگی نگی از دستم خارج بود ولی لامسب که تا ریسک نکنی و از حد راحت طلبیت خارج نشی موفق نمـیشی. خلاصه آخر شب بود کـه باید کارهای فجیره رو از فرداش استارت مـی زدم. همون موقع با پیمان رفتیم گرگین رو برداشتیم زدیم بـه سمت ... یـه چند روزی رو سخت درگیر راه اندازی یـه کار تو فجیره بودم.
    یـه درخواست کار بزرگی برام رسید جوری کـه بگی نگی از دستم خارج بود ولی لامسب که تا ریسک نکنی و از حد راحت طلبیت خارج نشی موفق نمـیشی.
    خلاصه آخر شب بود کـه باید کارهای فجیره رو از فرداش استارت مـی زدم. همون موقع با پیمان رفتیم گرگین رو برداشتیم زدیم بـه سمت فجیره. ساعت حول و حوش ۱۲ رسیدیم و تصمـیم گرفتیم کنار دریـا که تا صبح بخوابیم. ناگفته نماند کـه پیمان همـه اش نگران موهاش بود کـه خراب مـیشـه.
    خلاصه خیلی حال داد کنار دریـا با صدای موج خوابیدن. گرگین چون بار اولش بود دریـا مـی اومد با هر موجی سیخ مـی شد و مثلا کـه چه خبره.
    صبح شد و ما رفتیم سمت کار. بـه هر سختی بود تو دو سه روز استارت کار رو زدم و راه اندازی اولیـه اش رو انجام دادم جوری کـه شرکت کلی حال کرد.
    تو این چند روزه خواب و خوراک درستی نداشتیم، راننده ها عاصی بودن، پیمان حالش از کوه و سنگ و شن دیگه بـه هم مـیخورد. خیلی سخت گذشت ولی تونستم انجامش بدم و این به منظور خودم خیلی مـهم بود چون کاری رو انجام دادم کـه خیلی بزرگ تر از من و شرکت بود. و باعث شد تجربه زیـادیب کنم.
    من اعتقاد دارم موفقیت و ثروت یک شبه بـه دست نمـیاد. پی ریزی دقیق و درست و قوی ای مـیخواد. پشت سر هر انسان موفق، کوهی از تجربه، ریسک و تلاش وجود داره کـه خیلی از ماها اون کوه رو نمـی بینیم و دوست داریم یک شبه راه صد ساله رو بریم غافل از اینکه همچین شبی وجود نداره.
    یکی دیگه از رموز موفقیت بـه نظر من، مغرور نشدن و منم منم نزدنـه. خیلی از ماها با یک موفقیت خیلی کوچک سریع جو زده مـیشیم و فکر مـی کنیم کـه واقعا خبریـه ولی حتما این رو بدونیم کـه همـیشـه موفقیت درون کمـین انسان های ساکت و پر تلاشـه.
    هدفی معین و دقیق درون زندگی نیز مـی تونـه یک انگیزه و عامل پیشرفت باشـه.
    من عامل موفقیت یک شرکت یـا سازمان رو درون یک نفر کـه مدیر اونـه نمـی دونم بلکه حتی اون آبدارچی و نظافت چی رو هم دخیل درون اون موفقیت مـی دونم، البته منکر مدیریت صحیح و دقیق اون سازمان و شرکت نیستم، یک سازمان خوب و موفق قطعا یک مدیریت قوی هم داره. ولی موفقیت از آنِ اون شرکته نـه یک شخص.
    به امـید موفقیت روز افزون به منظور تک تکمون.
    شبتون زیبا
    #ع#ساحل #فجیرة #زندگی #عشق
    #fujeirah #work #success #love #dog #life

    Read more

    . شازده کوچولو همچو «سالکی شرقی»، به منظور «دانستن» و «وصال دوست»، «هفت مرحله»، «سفر» مـی‌کند و به زمـین بزرگ اما «بی‌معنا»، «هبوط» مـی‌کند! زمـینی کـه در آن پژواک تلاشش به منظور یـافتن دوست، «تکرارِ تنـهایی» است؛ جایی کـه انسان حتی با انسان‌های دیگر تنـهاست. هزاران گلِ رز، اما «خالی» دارد کـه نمـی‌توان برایشان ... .
    شازده کوچولو همچو «سالکی شرقی»، به منظور «دانستن» و «وصال دوست»، «هفت مرحله»، «سفر» مـی‌کند و به زمـین بزرگ اما «بی‌معنا»، «هبوط» مـی‌کند! زمـینی کـه در آن پژواک تلاشش به منظور یـافتن دوست، «تکرارِ تنـهایی» است؛ جایی کـه انسان حتی با انسان‌های دیگر تنـهاست. هزاران گلِ رز، اما «خالی» دارد کـه نمـی‌توان برایشان سرود.
    «آدم‌بزرگ‌ها (اسم مستعار بی‌معنایی) درون زمـین دیگر وقت شناختن هیچ‌چیز را ندارند. همـه‌چیزها را ساخته و آماده از فروشنده‌ها مـی‌خرند ولی بـه دلیل آن‌کهی کـه دوست بفروشد درون جایی نیست، آدم‌ها دیگر دوستی ندارند»
    شازده باز مـی‌گردد. بـه همان‌جایی کـه از آن آمده بود. همچون «سیمرغِ» عطار.
     بی «جسمش» کـه برای چنین سفری سنگین است. او دیگر «کودکی معصوم» نیست! بلکه «خردمندی باتجربه» هست که «به آن‌سوی مرگ»، «عروج» کرده و به قیمت «انتخابِ رنجِ زهرِ مار»، بـه جهان کوچکش، «معنا» بخشیده است. او دیگر «مسئول» است. مسئول گلی کـه «اهلی» کرده است.
    ***
    #افلاطون معتقد بود «سعادتِ» انسان درون رسیدن بـه «حقیقت»، «نیکی» و «زیبایی» است، نـه قدرت و ثروت و شـهرت، و بندگی!
    «فلسفه» از حقیقت مـی‌گوید و «اخلاق» از نیکی و «هنر» از زیبایی.
    اگر بنا باشد  #فلسفه و هنر گفت‌وگو کنند، فلسفه از «حقیقتِ زیبایی» مـی‌گوید و هنر از «زیباییِ حقیقت»
    شازده کوچولو «گفت‌وگوی هنر و فلسفه» است.
    و نتیجه آن: «اهلی شدن»
    ***
    ابراهام  #مازلو معتقد است: «همـه انسان‌ها بالقوه مـی‌توانند صاحب‌تجربه اوج باشند، عده‌ای بـه مرحله «خودشکوفایی رسیده» این توان را پرورش مـی‌دهند و در مقابل، بسیـاری آن را نادیده مـی‌انگارند و در درون خود انکار و سرکوب مـی‌کنند. تجارب اوج، افراد را بـه نفی انانیت و خودپرستی مـی‌رساند و زندگی را درون نگاه او بامعنا و ارزشمند مـی‌کند.»
    شازده کوچولو روایت خودشکوفایی یک انسان و داستان یک «تجربه اوج» است.
    ***
    من مـی‌خواهم، بعد هستم.
    ***
    بدان کـه جز با چشم دل نمـی‌توان خوب دید. آنچه اصل هست از دیده پنـهان است.
    #شازده_کوچولو
    #Le_Petit_Prince
    #The_Little_Prince
    #TheLittlePrince
    @mghorbanpoor
    @masoudkeramati2
    @behnazjafari53

    Read more

    Media Removed

    . پدرم یک خاطره داره مال سالها قبله تعریف مـی بـه یکی از کشورهای عرب مسافرتی داشتند و در اون کشور یک خانمـی رو دیدند گوشـه خیـابانی جایی نشسته بود کـه تمام سر و صورتش و حتی چشم هاش رو با نقاب پوشونده بود اما جوری نشسته بود و وضع پاهاش جوری بود کـه لباس زیرش معلوم بود 😐😐😐😐 مـیدونید چی شد یـاد این خاطره پدرم ... .
    پدرم یک خاطره داره مال سالها قبله
    تعریف مـی بـه یکی از کشورهای عرب مسافرتی داشتند و در اون کشور یک خانمـی رو دیدند گوشـه خیـابانی جایی نشسته بود کـه تمام سر و صورتش و حتی چشم هاش رو با نقاب پوشونده بود اما جوری نشسته بود و وضع پاهاش جوری بود کـه لباس زیرش معلوم بود 😐😐😐😐
    مـیدونید چی شد یـاد این خاطره پدرم افتادم الان مـیگم
    اگر دقت کنیم نحوه دینداری و دفاع از دین عده ای دقیقا همـین قدر مضحکه ! و همـین قدر شرم آور !
    بقیـه هر چی بگن خانم پوششت رو درست کن و بعد تو جامعه حاضر شو
    داد مـیزنـه من محجبه ام حتی چشمـهام هم پوشیده هست شما با حضود زن محجبه درون اجتماع مشکل دارید و دین رو نشناختید !!!!
    هر چی بگی پدر آمرزیده نـهی با حجاب مشکل داره نـه با حضور درست زن درون اجتماع کـه اتفاقا هم عالیـه هر دو و اصلا ما هم موافقیم !
    فقط مـیگیم مثل آدم تو اجتماع حاضر شو !!! مثل آدم حجاب رو رعایت کن !!!
    باز عربده مـیکشـه شما با حضور فرد محجبه درون جامعه مخالفی 😂😐😂😐😂
    بعد 20 بار ک این اتفاق تکرار شـه
    از فهم و شعور یک جماعت صرفا قطع امـید مـیکنی
    مـیفهمـی عین کامپیوتره انگار ذهن یک عده ک یک عدد یک داره یک صفر !
    و تحلیل ندارن
    و صرفاااااا هر کی بـه عینـه دقیق شبیـه خودشون بگه مـیشـه محق و فهمـیده و اسلام شناس واقعی 😂😂😂
    و هر کی تحلیل کنـه بگه شعور هم خوب چیزیـه اصل حرفت خوبه هاااااا اما درون نحوه عملکردت نقد شدید وارده مـیشینـه از اول شر و ور مـیگه ...
    .
    .
    .
    این جماعت بدترین وبال اسلامن !
    تحجر بدون تفکر و بدون اخلاق مذهبی همونیـه کـه حتی عقده ای ها و هزار رقم افراد بیمار روحی و فکری رو همراه مـیکنـه
    اما خود افراد نمـیپذیرن و نمـیفهمن چرا مثلا حتی کلی مخالف دین هم طرفدارشونن !
    مـیدونید چرا !؟؟
    یکیشون یک بار گفت تو خود دین خدا دعایی هست کـه مـیگه ظالم ها رو بـه ظالم ها واگذار مـیکنیم !!!! این جماعت بـه هم واگذار شدن و در گیرن !! .
    .
    یـا یـه عده دیگه دشمن دین عاز نشستن او خانم چادر بـه سر و نقاب بـه صورت و فلان جا بیرون مـیگیرن و منتشر مـیکنن
    و هشتگ مـیزنن #احمقها_را_معروف_نکنیم !
    .
    .
    .
    .
    ما پیرو پیـامبری هستیم کـه حتی درون روایت وارده قبر !!! مـیکندن مدتی مشغول مرتب قبر کنده بودن و سایرین گفتند چ مـیکنید رسول الله قبره دیگه !
    حضرت مـیفرمایند خدا دوست داره هر کاری رو بـه درستی انجام بدیم !!
    .
    .
    حالا این قبره !
    یک عده جامعه رو یلخی شخم مـیزنن !!!! رهبری فرمودن جذبتون بشـه حداکثری و دفعتون بشـه حداقلی
    یک عده بزرگواران دقیقاااا مصداق خلاف این فرمایشاتن و ... !
    .
    .
    #کار_درست_فقط_با_روش_درست_درست_است_والا_کار_غلط_صورت_مـیگیرد!
    .

    Read more

    Media Removed

    برداشت نوبرانـه فندق درون اشکورات گیلان . زندگی شاید شبیـه بـه یک داستان است. گاهی زندگی داستان کوتاهیست کـه سال ها خوانده مـی شود و همـه از خواندنش لذت مـی برند چون پر از حرف و درس است... هر چند کـه گاهی داستان های کوتاه هیچ حرفی به منظور گفتن ندارند بـه جز " بـه دنیـا آمد... از دنیـا رفت " گاهی زندگی داستان بلندی ... 😍
    برداشت نوبرانـه فندق درون اشکورات گیلان .
    زندگی شاید شبیـه بـه یک داستان است.
    گاهی زندگی داستان کوتاهیست کـه سال ها خوانده مـی شود و همـه از خواندنش لذت مـی برند چون پر از حرف و درس است... هر چند کـه گاهی داستان های کوتاه هیچ حرفی به منظور گفتن ندارند بـه جز " بـه دنیـا آمد... از دنیـا رفت "
    گاهی زندگی داستان بلندی ست کـه بیـهوده ادامـه پیدا کرده که تا یک پایـان خوب به منظور آن پیدا شود کـه نمـی شود... هر انسانی نویسنده ی داستان زندگی خودش است.
    به دنیـا مـی آید و شروع مـی کند بـه نوشتن داستان... وسط نوشتن - وسط زندگی - کم حوصله مـی شود، عصبی مـی شود ، شاد مـی شود، عاشق مـی شود، خوب و بد را مـی بیند و اگر خوش شانس باشد و فرصتش تمام نشود کم کم داستان زندگی را یـاد مـی گیرد .
    گاهی شرایط زندگی و اجتماع نمـی گذارد آنچه را دوست دارد بنویسد - زندگی کند - شروع مـی کند بـه حذف ... بـه فصل هایی از داستان زندگی .

    گاهیـانی وارد داستان زندگیمان مـی شوند کـه مسیر داستان را عوض مـی کنند.
    قلم را دست مـی گیرند و آن ها داستان زندگیمان را مـی نویسند.
    یـادمان باشد قلم زندگیمان را دست چهانی مـی دهیم .
    حقیقت این هست که بهترین داستان ها آن هایی هستند کـه خوب تمام مـی شوند .
    کاش به منظور داستان زندگیمان یک پایـان خوب پیدا کنیم.

    پایـان داستان همانی باشد که‌ بـه خاطر‌ آن شروع بـه نوشتن داستان کردیم.
    #gilan_aks #gilanaks #gilan_motahed #gilane_ziba #gilane_ziba
    #MustSeeIran #گیل #eshkevar #بهار #kelachay #ra6t #de_chereh #eshkevarat #اشکورات
    #rasht_official #ir_shomal #shomal_photo #aksiine #akas_khoone
    #RashtGasht #gilDoost #beautiful_iran #اشکور #shomal_photo
    #فندق #gilantoor #iyalat_gilan #tourismgilan #gile_zan

    Read more

    Media Removed

    . یـه خبر خوب و یـه خبر بد دارم اول خوبه رو مـیگم گوشی یک مـیلیونو هشتصد هزاری امروز شد یک مـیلیون و هفتصد هزار تومن و خبر بد اینـه کـه همـین گوشی چند ماه پیش 450 هزار تومن بود😕. . فحش بدم یـا زشته؟😐. . . . براتون مشکوفی آوردم خوم عاشقشم خیلی هم راحته دوتاشوزعفرونی درست کردم یکیشم شکلاتی خودم زعفرونیشو ... .
    یـه خبر خوب و یـه خبر بد دارم اول خوبه رو مـیگم گوشی یک مـیلیونو هشتصد هزاری امروز شد یک مـیلیون و هفتصد هزار تومن
    و خبر بد اینـه کـه همـین گوشی چند ماه پیش 450 هزار تومن بود😕.
    .
    فحش بدم یـا زشته؟😐.
    .
    .
    .

    براتون مشکوفی آوردم خوم عاشقشم خیلی هم راحته دوتاشوزعفرونی درست کردم یکیشم شکلاتی خودم زعفرونیشو بیشتر دوست دارم
    مشکوفی دسری راحت و خیلی‌ خوشمزه برایـایی کـه طعم #دنت رو دوست دارن یـا به منظور مـهمون ناخونده شون یـه دسر سه سوته مـیخوان درست کنن
    .
    #دسرهای_مریم
    #مشکوفی_زعفرانی_مریم
    #موادلازم
    شیر ۲ لیوان
    شکر ۳ قاشق غذاخوری
    نشاسته گل ۳ قاشق غذاخوری (من ۲ قاشق مـیریزم کـه خیلی سفت نشـه و بیشتر بـه #دنت شبیـه باشـه)
    گلاب یک قاشق غذاخوری
    وانیل نوک قاشق چایخوری
    کره یک قاشق غذاخوری
    زعفران دم کرده سه قاشق غذاخوری

    طرزتهیـه
    1.شیر سرد رو داخل قابلمـه بریزید، نشاسته و شکر را اضافه کنید، آن را هم بزنید که تا نشاسته درون آن حل شود.
    2. قابلمـه شیر و نشاسته را روی حرارت ملایم بزارید و دائم هم بزنید
    3. وقتی شیر گرم شد کره، وانیل، گلاب و زعفران را اضافه کنید.
    4. باز هم بزنید و صبر کنید که تا مایع غلیظ شود
    5. حالا مشکوفی آماده است، آنرا از روی حرارت بردارید، درون ظرفهای مناسب بریزید و در یخچال بگذارید که تا خنک شود.
    ✅مـیتونید روی این دسر رو با مـیوه، پودر پسته یـا پودر کاکائو تزیین کنید
    ✅برای شکلاتی شدن این دسر مـیتونید زعفرون رو حذف و پودر کاکائو بزنید
    ✅برای وانیلی شدن هم زعفرون رو حذف کنید .
    .

    ارسالی از دوست خوبم @maryam.gh.ashpazi

    Read more

    Media Removed

    . از صفحه‌ی @_nasim.nik_ . قسمتی از کتاب: با دیدن رنگ های درهم برهم موهای هالی کـه در نور زرد و قرمز برگ ها مـی درخشید، فهمـیدم آنقدر عاشقش هستم کـه خودم را از یـاد ببرم، همـینطور ناامـیدی هایی را کـه برآمده از احساس بدبختی بودند و خشنود باشم کـه چیزی دارد اتفاق مـی افتد کـه خوشحالش مـی کند. . خلاصه کتاب: کتاب ... .
    از صفحه‌ی @_nasim.nik_
    .
    📌قسمتی از کتاب:
    با دیدن رنگ های درهم برهم موهای هالی کـه در نور زرد و قرمز برگ ها مـی درخشید، فهمـیدم آنقدر عاشقش هستم کـه خودم را از یـاد ببرم، همـینطور ناامـیدی هایی را کـه برآمده از احساس بدبختی بودند و خشنود باشم کـه چیزی دارد اتفاق مـی افتد کـه خوشحالش مـی کند. .
    📌خلاصه کتاب:
    کتاب از زبان مردی کـه نویسنده ی چندان معروفی نیست نوشته شده کـه به خانـه کوچکی درون نیویورک نقل مکان مـی کند و همسایـه اش یک زیبا و جوان هست که مـی گویند هنر پیشـه بوده است. شخصیت عجیبی دارد کـه رفته رفته نویسنده عاشقش مـی شود اما رابطه ی آن دو بیشتر شبیـه بـه دو دوست است. یک جور عشق یک طرفه و بعد ماجراهای دیگر...
    .
    .
    .
    📌نظر من درباره کتاب:
    به نظرم هالی شخصیت آزاد و عجیبی داشت. از اینکه درون زمان حال زندگی مـی کرد خیلی خوشم مـیومد اما کارهایی کـه مـی کرد بیشترشان غیر منطقی بودند و تضاد این شخصیت با ظاهر زیبایی کـه داشت خودش یک موجود دوست داشتنی مـی ساخت کـه به نظرم نویسنده هم بـه همـین خاطر عاشقش شد.
    داستان خیلی ساده پیش مـی رود...از دیدار های یـهویی و بعد کنجکاوی درون ارتباطات شروع مـی شود و بعد هم صمـیمـیت دو همسایـه بـه دوستی و بعد عشق یک طرفه بـه هالی تبدیل مـی شود. اما داستان بـه طور غیر منتظره ای مثل اینکه نویسنده بخواهد یک دفعه تمامش کند از مسیر عاشقانـه خارج مـی شود و هالی را درون ماجرای پیچیده ای پرت مـی کند که تا پایـان کتاب درست مثل شخصیت هالی غیر منطقی و یـهویی باشد.
    توصیفات کتاب قشنگ هستند اما خود داستان خیلی جذاب نیست...در جاهایی شخصیت های بی سرو تهی وارد داستان مـی شوند و حرف های بی سروتهی مـی زنند کـه اصلا چیزی ازشون نفهمـیدم و بیشتر شبیـه پراکنده گویی های ذهن نویسنده بود. احساس مـی کنم خود نویسنده هم هنوز هالی را نشناخته بود!
    ولی من همـه ی کتاب منتظر اون صبحانـه درون تیفانی بودم کـه اصلا اتفاق نیوفتاد. بـه نظرم اسم کتاب اصلا بـه موضوع داستان نمـیومد😅
    تازه اونجایی بیشتر ازش ناامـید شدم کـه فهمـیدم تیفانی یـه مغازه ی جواهر فروشیـه😂
    اما خب درون کل کتاب خوب متوسطی بود. من بهش ⭐️⭐️⭐️ مـیدم. حتما فیلمشم ببینم شاید بیشتر تحت تاثیر قرار بگیرم. .
    .
    .
    پ.ن: کتابایی کـه مـی خونم رو توی این هشتگ مـی تونید ببینید.
    #کتاب_هایی_که_نسیم_مـیخواند .
    .
    صبحانـه درون تیفانی، ترومن کاپوتی، بهمن دارالشفایی، جیبی، ۱۴۴ صفحه، ۹۰۰۰ تومان
    .
    برای خرید کتاب‌های ماهی، مـی‌توانید بـه دیجیکالا، سایت نشر یـا کتابفروشی‌ها سر بزنید.
    .
    http://nashremahi.com/node/873

    Read more

    Media Removed

    دنیـای مجازی بـه ما آموخت: زن و مرد مـیتوانیم باهم مـهربان باشیم حرف دلمان را آزاد بنویسیم و بیـان کنیم مـیتوانیم خودمان باشیم مـیتوانیم از دور دوست بداریم و دوست داشته شویم مـیتوانیم بهانی دل ببندیم و اعتماد کنیم کـه هرگزندیدیمشان مـیتوانیم ت را فراموش کنیم و بدون توقع رفاقت کنیم این دنیـا ... دنیـای مجازی بـه ما آموخت:
    زن و مرد مـیتوانیم باهم مـهربان باشیم
    حرف دلمان را آزاد بنویسیم و بیـان کنیم
    مـیتوانیم خودمان باشیم
    مـیتوانیم از دور دوست بداریم و دوست داشته شویم
    مـیتوانیم بهانی دل ببندیم و اعتماد کنیم کـه هرگزندیدیمشان
    مـیتوانیم ت را فراموش کنیم و بدون توقع رفاقت کنیم
    این دنیـا بـه ما آموخت :
    تقدیم یک گل و تحسین زیباییـها و احوالپرسی با جنس مخالف گستاخی نیست بلکه محبت و احترام است.

    دیگران را بپذیریم بی انکه بدانیم کیستند و چیستند؟
    "دنیـای مجازی فضای دل ماست" .
    .سلام دوستان 🙌🏻...
    .شبتون خوب و خوش✌️...
    . مرسي از كامنتاي پر انرژي ك هميشـه برام ميذارين🙏ممنون از همراهيتون😍☺️...
    .
    . اينم يه دسر خوشگل و خوشمزه و خاص😍😜...
    . #دسر_گل_محمدي..
    . براي درست كردن لايه زيرين اين دسر از هر كرمي ميتونيد استفاده كنيد ، من از #فرني_بستني استفاده كردم ( دستور فرني بستني داخل پيج و كانال هست ، داخل كانال سرچ كنيد دستورش براتون مياد😁) ..
    يا اينكه خيلي راحت ميتونيد از #ژله_بستني استفاده كنيد🙃 ..
    . بعد هر كرمي ك دوست داشتيد رو تهيه كنيد و بذاريد خنك بشـه😎..
    .
    . حالا قالبتونو چرب كرده و داخلش آب بچرخونيد و خالي كنيد و ١٠ دقيقه بذاريد داخل فريزر...
    .يه بسته ژله الورا رو با ١/٥ ليوان ش بن ماري كنيد که تا كاملا شفاف بشـه سپس بذاريد خنك شـه🤗. نصف ژله رو بريزيد داخل قالبي ك توي فريزر گذاشته بودين بعد قرارش بدين داخل يخچال که تا ژله ببنده ...
    .بعد از اينكه نيم بند شد روش گلاي محمدي بچينيد يا هر چيزي ك دوست داريد مثل ميوه.
    . و بعد بقيه ژله الورا...👍🏻...
    .
    .دوباره ك ژله نيم بند شد كرم خنك شده رو بريزيد و براي ٣،٤ ساعت بذاريد داخل يخچال بمونـه که تا سفت بشـه 😍😋.....
    . ب همين واحتي🤷🏻‍♀️..
    .
    . 📌 #سوالاتي ك ممكنـه براي بعضيا پيش بياد: بله گل محمدي كاملا خوراكيه ، . بعد داخل دسر مشكلي نداره 😐 اون گلاي ريز سفيد هم شكوفه هاي بهار نارنج هستن بعد اونام .خوراكين😎......
    .
    قسمت حفره دار دسر يكم قرمز رنگه؟ چون من كرمم رو هم دو قسمت كردم وقتي يه قسمتش نيم بند شد خورده ژله انار ريختم روش بعد مابقي كرمو ريختم 😇..
    .
    دقت كردين چنتا پست آخر گل گلين🌸🌸😁..
    .
    ...
    پست بعدي هم دستور اون يكي دسر شكلاتي داخل فيلم هستش✌️...
    .
    خوب و خوش و سلامت باشيد🙏 شبتون بخير..
    .
    . #دسر #دسر_گل_محمدی #فرني_بستني #ژله #مـهماني #دورهمي
    ارسالی از دوست خوبم @ashpazi_royaee

    Read more

    Media Removed

    سوال: سلام، دانشجو ترم یک هستم و به یک خانم کـه حدودا کمتر از یک سال از من بزرگتر هست علاقمندم سن ما حدود 18تا19 سال هست و بـه ایشان محبت زیـادی دارم و این کار موجب اذیت شدن ایشان درون بین دوستان مـی شود. حال من از چه طریقی مـی توانم این وضعیت را بهبود بخشیم و به ازدواج ختم کنم؟ با عرض سلام و احترام بـه شما کاربر ... سوال: سلام، دانشجو ترم یک هستم و به یک خانم کـه حدودا کمتر از یک سال از من بزرگتر هست علاقمندم سن ما حدود 18تا19 سال هست و بـه ایشان محبت زیـادی دارم و این کار موجب اذیت شدن ایشان درون بین دوستان مـی شود. حال من از چه طریقی مـی توانم این وضعیت را بهبود بخشیم و به ازدواج ختم کنم؟

    با عرض سلام و احترام بـه شما کاربر گرامـی

    پاسخ اجمالی:

    تنـها راه به منظور بهبود بخشیدن این قضیـه، درون جریـان گذاشتن عشق و علاقه خود با خانواده تان و جویـا شدن نظرات آنـها مـی باشد. درون نـهایت هم از یک نفر واسطه کمک بگیرید که تا قضیـه علاقه شما نسبت بـه آن خانم را پیگیری کند که تا در صورت تناسب و همخوانی اقدام بـه خواستگاری کنید.

    پاسخ تفصیلی:

    کاربر محترم؛ اگر شما بـه این خانم علاقه مند هستید، مـی توانید وی را بـه عنوان یک گزینـه به منظور ازدواج درون نظر بگیرید؛ ولی همان طور کـه بیـان کردید ابراز علاقه شما بـه این طریق باعث اذیت شدن خود این درون بین دوستانش مـی شود.
    تنـها راه به منظور بهبود این وضعیت این هست که که تا آماده شدن شرایط ازدواج از تعمـیق روابط و برقراری ارتباط دوستانـه با او پرهیز کنید و شایسته هست خانواده خودتان را درون جریـان عشق و علاقه تان بگذارید و آنـها را درون جریـان قرار دهید و نظر آنـها را جویـا شوید، که تا زودتر بـه نتیجه برسید و در صورت فراهم شدن شرایط ازدواج، به منظور خواستگاری و ازدواج اقدام کنید. این طوری بـه صورت هدفمند مـی توانید صبر کنید و تکلیف تان مشخص مـی شود. البته قبل از هر چیز حتما معیـارها و ملاک های ازدواج را با این را تطبیق دهید و در صورت تناسب و همخوانی اقدام بـه خواستگاری کنید. بعد در این راستا شما حتما اول با خانواده تان درون لفافه حرف بزنید کـه اصلا فضای معنوی خانـه ی شما تحمل اضافه شدن یک نفر دیگر را دارد یـا نـه، بعد درون رابطه با معیـار ها حرف بزنید، بعدش هم یک نفر را پیدا کنید کـه از خانم بپرسد (-مادر-همسر دوست متاهل ولی ترجیحا خودتان اقدام نکنید) البته مـی دانیم کـه مطرح این قضیـه با خانواده سخت هست ولی این را بدانید کـه بحث زندگی درون مـیان مـی باشد آن هم نـه فقط خودت بلکه آینده ی دو نفر و دو که تا خانواده هست.
    کاربر محترم درون مورد یک سال بزرگتر بودن این خانم هم حتما توجه داشته باشید، این اختلاف سنی با وجود شرایطی مضر نیست و بزگتر بودن سن ، معیـار اساسی خوشبختی نمـی باشد. درون صورتی که:
    1. ظاهر اندام و چهره ، این بزرگتر بودن را نشان ندهد.
    2. دارای تمام معیـارها و کفویتهای یک انتخاب مناسب باشد.

    #خانواده #محبت #زندگی #رابطه #دل #دوستی #همسر_خوب #همسر #زندگی_خوب #عشق #ابراز_علاقه #دانشگاه

    Read more

    Media Removed

    یـه عالمـه حرف و حس هست کـه دوست دارم بگم، ما خدا رو شکر بازیگر حرفه ای تو ایران کم نداریم، من خیلی هاشون رو دوست دارم و راهشون رو تقدیر مـیکنم، اما زمان یـه چیز هایی رو هی بـه من نشون مـیده و ثابت مـیکنـه. #شـهرام_حقیقت_دوست یکی از اون هنرمند هایی کـه بارها من رو شگفت زده کرده، مثلا ۱۳ سال پیش وقتی من با دست شکسته ... یـه عالمـه حرف و حس هست کـه دوست دارم بگم،
    ما خدا رو شکر بازیگر حرفه ای تو ایران کم نداریم، من خیلی هاشون رو دوست دارم و راهشون رو تقدیر مـیکنم، اما زمان یـه چیز هایی رو هی بـه من نشون مـیده و ثابت مـیکنـه.
    #شـهرام_حقیقت_دوست یکی از اون هنرمند هایی کـه بارها من رو شگفت زده کرده، مثلا ۱۳ سال پیش وقتی من با دست شکسته سریـال کاراگاهان رو بازی کردم، و‌ یـهو تلفنم زنگ خورد و یـه صدای ویژه گفت من شـهرام حقیقت دوست هستم و من پشت فرمون جیپ بودم و به سختی مـیشنیدم و ذوق زده شده بودم، فکر کن یـه بازیگر تو این درجه اینقدر بلند و بزرگ فکر کنـه کـه زنگ بزنـه بـه یک بدلکار ساده و بگه بازیت خوب بود،
    و این شد کـه در طی این ۱۳ سال تو کارهای مختلف وقتی مـیشنویدم اقای حقیقت دوست هم هست کلی خوشحال مـیشدم و بیشتر ذوق مـیکردم، حتی توی تمرین یک سریـال ۳ ماه شانس این رو داشتم کـه هر روز لذت ببرم کنار یک بازیگر کار درست باشم،کسی کـه مـیخوام بگم بـه معنی واقعی هنرمند و آرتیست، و همـیشـه من رو شگفت زده مـیکنـه،
    وقتی اصلا منتظر نبودم و حتی مشتاق بودم کـه اجرای #خاموشی_دریـا رو برم ببینم باز یـهو تلفنم زنگ بخوره و صدای باحال و با انرژی آقای حقیقت دوست باشـه کـه من رو دعوت کنـه بـه دیدن نمایش.
    و اینکه بری یک نمایش بسیـار بسیـار ویژه رو ببینی و یک جای خاص نمایش اینقدر خوب باشـه کـه من از ذوقم همچین با مشت زدم رو پام کـه الان موقع نوشتن هنوز پام درد مـیکنـه.
    یـه آرتیست خوش انرژی کار درست .
    یـه گروه خوب نمایش خوب و پر مفهوم. . راستی من اصلا نمـیخوام بگم خیلی تاتری هستم و‌این فازا، و من کاملا یـه تماشاچی معمولی هستم، اما این کار بـه شدت همـه چیزش چفت و جور، و درجه یک، اینقدر کـه از دید یـه تماشاچی معمولی کـه بنده باشم خیلی خفن بود.😁 دلیل اینکه این نیش که تا اینجا باز شده همـه این حرف ها و خیلی چیزای دیگه است😁

    Read more

    Media Removed

    . آرامش الانمو مدیون کشورم هستم‌ کـه مطمئنم کرد دیگه نمـیتونم بـه آرزوهام‌ برسم😐 . . . #خمـیر_پیتزا_پیراشکی_maryam #بشقاب_خوشمزه_مریم #مواد_لازم_برای_خمـیر آرد : 3 لیوان (من حدودا دو و نیم لیوان استفاده کردم) ماست : 1/2لیوان شیر: 1/2 لیوان روغن مایع: 1/4 لیوان مایـه خمـیر : یک قاشق ... .
    آرامش الانمو مدیون کشورم هستم‌ کـه مطمئنم کرد دیگه نمـیتونم بـه آرزوهام‌ برسم😐
    .
    .
    .

    #خمـیر_پیتزا_پیراشکی_maryam
    #بشقاب_خوشمزه_مریم
    #مواد_لازم_برای_خمـیر
    آرد : 3 لیوان (من حدودا دو و نیم لیوان استفاده کردم)
    ماست : 1/2لیوان
    شیر: 1/2 لیوان
    روغن مایع: 1/4 لیوان
    مایـه خمـیر : یک قاشق غذاخوری
    بیکینگ پودر : یک قاشق مرباخوری
    نمک : 1 پنس
    شکر :2 قاشق غذاخوری
    کره :20گرم (من کمتر زدم 10گرم حدودا )

    طرز تهیـه:
    اول شیر رو ولرم مـیکنیم مایع خمـیر و یـه قاشق از شکر رو درون ظرفی مـیریزیم روی اون شیر ولرم رو مـیریزیم درش رو مـیزاریم حدود ده دقیقه که تا عمل بیـاد
    آرد و بیکینگ پودر ونمک رو با هم الک مـیکنیم
    مایع خمـیر عمل اومده رو درون کاسه ای مـیریزیم ماست و روغن و یـه قاشق شکر باقیمانده رو اضافه مـیکنیم کمـی مخلوط مـیکنیم بعد آرد رو کم کم اضافه کرده که تا وقتی خمـیر بـه دست نچسبه مقدار آرد بستگی بـه آردتون داره بعد خمـیر رو ورز مـیدیم و کمـی روش کره مـیمالیم یکم دیگه ورز مـیدیم تو ظرفی مـیزاریم روش رو مـیپوشونیم و حدود یـه ساعت استراحت مـیديم
    بعد از یک ساعت پف خمـیر رو بگیرید و روی سطحی صاف کمـی ارد بپاشید و خمـیر رو با وردنـه باز کنید و دایره دایره روش برش بزنید (پف خمـیر خیلی عالیـه بعد نازک بگیرید) بعد مواد گوشتی یـا هرچی دوست دارین بزارین و بعد خمـیر رو بپیچید هم مـیتونید داخل فر بزارین با درجه صدو نود بـه مدت یکربع یـا که تا زمانی کـه رنگش تغییر کنـه، یـا اینکه داخل روغن سرخ کنید هردو روش عالی مـیشـه (اون عقبیـا داخل فر رفتن جلویی هاهم تو روغن سرخ شدن)
    .
    #مواد_داخل_پیراشکی
    گوشت چرخ شده
    پیـاز
    فلفل دلمـه
    ذرت
    جعفری خورد شده دو قاشق غذاخوری
    نمک،فلفل، زردچوبه، اویشن
    رب گوجه یک قاشق
    پنیر پیتزا یـا هر پنیری دوست داشتین(در صورت تمایل)

    طرزتهیـه
    اول پیـاز رو خورد کنید و تفت بدین گوشت رو اضافه کنید و تفت بدین بعد ادویـه ها و رب رو اضافه کنید سپس فلفل دلمـه، جعفری خورد شده، ذرت و‌اویشن بریزید دیگه نیـازی نیست خیلی تفت بخوره یکی دو دقیقه کافیـه حالا روغن اضافیش رو بگیرین(اصلا چرب نباشـه) و داخل خمـیر بزارید (کمـی پنیر پیتزا هم گذاشتم) بپیچید
    مـیتونید هرچی درون دسترس داشتین و دوست داشتین داخل خمـیر بزارین مانند انواع سبزیجات مثل اسفناج ، مرغ ، قارچ و پنیر و...
    بچه ها خمـیرشو امتحان کنید فوق العاده مـیشـه خمـیر نرم و عالی با پف خیلی خوب به منظور انواع پیتزا و پیراشکی مـیتونید استفاده کنید دستورش به منظور قدریـه جانمـه درون کتابها امده حتما امتحان کنید😋😋😀😀.
    .

    ارسالی از دوست خوبم @maryam.gh.ashpazi

    Read more

    Media Removed

    سلام دوستان عزیزم ان شاالله طاعات و عبادات همگی قبول درگاه حق دسر ساده و بسی خوشمزه توفی مراحلش دیروز استوری دیدین ممنون از همراهی و لایک و کامنت شما عزیزان. اگر مـی‌خواهید زیبا باشید ؛ - یک دقیقه مقابل آینـه - پنج دقیقه مقابل روحتان - و پانزده دقیقه مقابل خداوند بایستید آدمـها بـه خاطر زیبا بودنشان ... سلام دوستان عزیزم ان شاالله طاعات و عبادات همگی قبول درگاه حق
    دسر ساده و بسی خوشمزه توفی مراحلش دیروز استوری دیدین ممنون از همراهی و لایک و کامنت شما عزیزان.
    اگر مـی‌خواهید زیبا باشید ؛
    - یک دقیقه مقابل آینـه
    - پنج دقیقه مقابل روحتان
    - و پانزده دقیقه مقابل خداوند بایستید
    آدمـها بـه خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمـی‌شوند بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا بـه نظر مـی‌رسند.
    بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمـی‌دانند؛
    اگری یـا جایی را دوست داشته باشید
    آنـها را زیبا هم خواهید یـافت
    زیرا حس زیبا دیدن همان عشق است
    #آشپزی #دسر #ماه مبارک #خوشمزه #توفی #به بـه #بزن #افطاری #جنوب #هرمزگان #رستوران #برکه #
    #sedighe_bazmandegan **ملهبیـه توفی**
    شکر یک پیمانـه سرخالی
    شیر یک لیتر
    خامـه صبحانـه یک پاکت
    نشاسته پنج قاشق غذاخوری
    شکر توی دیگ ریخته با حرارت ملایم مـیزاریم آب بشـه کاراملی مـی کنیم بـه رنگ قهوه ای روشن تقریبا درون بیـاد (این قسمت خیلی مـهمـه حتما حوصله داشته باشین حرارت بالا نباشـه شکر مـیسوزه طعم و مزه دسر عوض مـیشـه)
    سپس یک پاکت خامـه اضافه مـیکنیم با کفگیر همزده خامـه با شکر بجوشـه و شکرها باز بشن سپس دو لیوان شیر اضافه مـی کنیم اگه شکر خوب باز نشده و هنوز سفته یک دست بشـه
    دو لیوان شیر با نشاسته مخلوط مـیکنیم بـه دیگ اضافه کرده مرتب همزده که تا یک دست و غلیظ بشـه توی ظرف سروریخته بعد از خنک شدن یخچال مـیزاریم

    پیشنـهاد مـیدم امتحان کنید این دسر طعم و عطرش فوق العادست 😋😋
    *موقع کاراملی شدن دو طرف دیگ رو بگیرین و تکون بدین با کفگیر هم نزنید
    #دسر صدیق پز
    استفاده و کپی از دستورها با ذکر منبعS.B

    Read more

    Media Removed

    جت لگ یک عکس‌العمل طبیعی بـه تغییر سریع مناطق زمانی مختلف است. این پدیده بیشتر مسافرین را تحت تاثیر قرار مـی‌دهد، مخصوصا افرادی کـه به‌طور منظم سفر مـی‌کنند مثل خلبان‌ها یـا خدمـه‌ی پرواز. از عوارض جت لگ مـی‌توان بـه برهم خوردن نظم بدن، بدخلقی، بیخوابی، خستگی، خشکی چشم، سردرد، اختلال روده و بی‌قراری ... جت لگ یک عکس‌العمل طبیعی بـه تغییر سریع مناطق زمانی مختلف است. این پدیده بیشتر مسافرین را تحت تاثیر قرار مـی‌دهد، مخصوصا افرادی کـه به‌طور منظم سفر مـی‌کنند مثل خلبان‌ها یـا خدمـه‌ی پرواز. از عوارض جت لگ مـی‌توان بـه برهم خوردن نظم بدن، بدخلقی، بیخوابی، خستگی، خشکی چشم، سردرد، اختلال روده و بی‌قراری عمومـی اشاره کرد.

    مشکلات سفر‌های طولانی نیز با ضعیف شما، بر سختی جت لگ اضافه مـی‌کنند. مشکلاتی مثل کم‌آبی بدن، غذاهای ناآشنا، جای تنگ، هوای تصفیـه شده، کمبود خواب، لباس‌های ناراحت، صداهای اضافی آرام اما مداوم و عوض پروازهای ارتباطی کـه باعث برهم خوردن خواب مـی‌شوند، همگی بـه بدبختی جت لگ اضافه کرده و حتی اگر جت لگ واقعی و طولانی نداشته باشیم، احساس آن را خواهیم داشت.

    برای مثال پرواز از ایران بـه ماداگاسکار جت لگ خاصی ایجاد نمـی‌کند، چرا‌که هر دو مقصد تقریبا درون یک منطقه‌ی زمانی قرار دارند (تهران +۳:۳۰ و ماداگاسکار +۳)، اما تاثیر یک پرواز طولانی باعث ایجاد احساس جت لگ مـی‌شود. درون این مورد شما فقط خسته‌ هستید و یک استراحت خوب و البته کمـی نرمش مـی‌تواند همـه‌ چیز را درست کند.

    در یک پرواز طولانی مخصوصا اگر بخشی از آن شب باشد، ممکن هست ساعت‌های زیـادی از وقت خواب خود را از دست دهید کـه باعث مـی‌شود ضعیف بشوید، حتی اگر تغییر ساعتی درون کار نباشد. اگر طبق یک ساعت منظم زندگی مـی‌کنید (برای مثال هر روز صبح ساعت ۷.۳۰ بیدار شده، ساعت ۱۰ شب بـه رختخواب مـی‌روید) مراقب باشید، چراکه جت لگ افرادی را کـه ساعت فیزیولوژیک بدن دقیقی دارند، بیشتر تحت تاثیر قرار مـی‌دهد! اگر بچه دارید، با خود اسباب‌بازی و کتاب کودکانـه ببرید که تا اگر اثر جت لگ روی شما و کوچولوها متفاوت بود، بتوانند خودشان را سرگرم کنند.

    یک قانون نانوشته نسبت ۱ بـه ۱ است. یعنی به منظور هر ساعت تفاوت منطقه‌ی زمانی یک روز به منظور بازیـابی و استراحت بـه خود وقت دهید. برخی از افراد درون مـی‌یـابند کـه برای آن‌ها تجدید قوا بعد از جت لگ درون سفر بـه سمت شرق راحت‌تر از سفر بـه سمت غرب هست (و البته برعکس). پیش از رفتن
    پیش از پرواز با بدن خود خوب رفتار کنید؛ ورزش‌ کنید، آب کافی بنوشید و خوب بخوابید.

    برخی از مسافرین دوست دارند پیش از رفتن بـه فرودگاه بـه تمرین ورزشی بپردازند. این موضوع باعث مـی‌شود درون طول پرواز راحت‌تر بخوابید. درون فرودگاه از مسیر‌های ریلی و پله‌برقی دوری کنید. بـه جای آن مسافت‌های لازم بخش‌های مختلف را از راه‌پله و پیـاده طی نمایید.

    از لباسهای راحت و گشاد استفاده کنید، کفش چرمـی و پاشنـه بلند اصلا نپوشید چون پاها درون طول پرواز ورم مـی کنند.

    Read more

    Media Removed

    یک شب بیـاد ماندنی با جابر عزیز پهلون ایران تولدت مبارک رفیق درون کنار ورزشکارها خوب و دوست داشتنی مازندران یک شب بیـاد ماندنی با جابر عزیز پهلون ایران تولدت مبارک رفیق درون کنار ورزشکارها خوب و دوست داشتنی مازندران 💚💚💚💚

    Media Removed

    امروز یک پارت عکاسی با دوست خوب و دوست داشتنی ساره بیـات عزیزم گریم افروز بوجاریـا امروز یک پارت عکاسی با دوست خوب و دوست داشتنی ساره بیـات عزیزم 🌹
    گریم افروز بوجاریـا

    Media Removed

    تور برگزار شده شمال تعطیلات خرداد ماه بـه همراه پنجاه تَن از مسافران خوب و دوست داشتنی تمام سعیمونو کردیم تورمونو با کیفیت بالا با یک شب اقامت درون زیباترین ییلاق(سوچاله) و دوشب اقامت غیرگروهی درون هتل سه ستاره با بهترین اتوبوسهای وی آی پی موجود درون ایران درون بدترین تایم شلوغی برگزار کنیم و خدارو شکر همـه ... تور برگزار شده شمال تعطیلات خرداد ماه بـه همراه پنجاه تَن از مسافران خوب و دوست داشتنی
    تمام سعیمونو کردیم تورمونو با کیفیت بالا با یک شب اقامت درون زیباترین ییلاق(سوچاله) و دوشب اقامت غیرگروهی درون هتل سه ستاره با بهترین اتوبوسهای وی آی پی موجود درون ایران درون بدترین تایم شلوغی برگزار کنیم و خدارو شکر همـه برنامـه هامون رو اجرا کردیم و از تمامـی همسفرانمون تو این سفر سپاسگزاریم کـه با چهره خندانشون انرژی گرفتیم و خستگی از تنمون درون مـیرفت😍
    امـیدواریم بهتون خوش گذشته باشـه 😊
    #اجرا_متفاوت
    #تور #شمال #ماسال #ماسوله #گردنـه_حیران #گیسوم #دریـا #گردشگری #شیراز #طبیعتگردی_ایران #طبیعتگردی_گیلان

    Read more

    Media Removed

    اولین بار کـه دیدمش با لبخند و سیگار بدست و‌ پیکش گفت گلی م و ما که تا صبح پارتی کردیم بعدش یکم رفاقت و هم‌سفری ولی گلِ داستان اونجا شد کـه فهمـیدم‌ تو هم‌مثل من فروردینی و‌ تازه باهم تولدامون تو یک‌روزه !! و خب اونا کـه مـی‌شناسنت مـی‌دونن چقد ییـهویی مـی‌تونی واسه آدما عزیز و‌خوب و‌ دوست داشتنی‌شون بشی. خلاصه ... اولین بار کـه دیدمش با لبخند و سیگار بدست و‌ پیکش گفت گلی م 😂🌸
    و ما که تا صبح پارتی کردیم
    بعدش یکم رفاقت و هم‌سفری ولی گلِ داستان اونجا شد کـه فهمـیدم‌ تو هم‌مثل من فروردینی و‌ تازه باهم تولدامون تو یک‌روزه !! 🍃
    و خب اونا کـه مـی‌شناسنت مـی‌دونن چقد ییـهویی مـی‌تونی واسه آدما عزیز و‌خوب و‌ دوست داشتنی‌شون بشی.
    خلاصه ۱۵ فروردینی جان
    امسال سال خوبیـه برات
    قرار سفر کنی
    خفن‌بشی ولی خب قول بده
    رفیق ما بمونی
    دوستت داریم گلناز خانوم 🎈😘😘💙

    Read more

    Media Removed

    یک شب خوب و بیـاد ماندنی درون خدمت دوستان خوب و دوست داشتنی. یک شب خوب و بیـاد ماندنی درون خدمت دوستان خوب و دوست داشتنی.

    Media Removed

    شخصیت عصبی : 10ویژگی دارد: كوششی درون جهت درک واقعیت و کشف حقیقت ندارد. مسئولیت را بـه اندازه نمـی پذیرد یـا بیش از حد مسوول هست یـا کمتر از حد. با وقت و زمان مشکل دارد یـا درون گذشته زندگی مـیکند یـا نگران آینده است. با مسائل احساسی و عاطفی، مخصوصاً موضوعات مشکل دارد. اصولا حتی با وجود داشتن ... شخصیت عصبی : 10ویژگی دارد:
    1⃣ كوششی درون جهت درک واقعیت و کشف حقیقت ندارد.

    2⃣ مسئولیت را بـه اندازه نمـی پذیرد یـا بیش از حد مسوول هست یـا کمتر از حد.

    3⃣ با وقت و زمان مشکل دارد یـا درون گذشته زندگی مـیکند یـا نگران آینده است.

    4⃣ با مسائل احساسی و عاطفی، مخصوصاً موضوعات مشکل دارد. اصولا حتی با وجود داشتن مـیل زیـاد، درون عمق وجود خود احساس بدی راجع بـه رابطه و جنس مخالف دارد.

    5⃣ برخورد نادرست با موضوع خشم خود دارد
    يا بصورت خوردن و کنترل خشم هست يا بصورت رفتار عصبانیت.

    6⃣ مشکل حرمت نفس دارد؛ خود را موجودی خوب و دوست داشتنی نمـیداند.

    7⃣ مشکل اعتماد بـه نفس دارد؛ یعنی با خودش مـیگه من نمـیدونم و یـا با وجودیکه مـیدونم نمـیتونم.

    8⃣ با موضوع های قدرت و آبرو مشکل دارد.

    9⃣ افرادي بسیـار وابسته هستند؛ کوششی درون جهت اندیشـه و احساس مستقل داشتن از دیگران نمـیکنند.
    .
    🔟 موضوع محبت و دوستی و عشق بزرگترین گرفتاریشان است. مثلا ممکنـه باور داشته باشند کـه محبت و عشق یک بازی یـا فریب بزرگ هست یـا اگر محبتی را بخواهند آن را بصورت انحصاری و همـیشگی و مطلق و یـاحتی درون حد فداکاری انتظار دارند.
    .
    لذا اگر مثلاً شریک زندگیشون برادرشو دوست داشته باشـه، اونـها احساس حسادت مـیکنند.
    .
    📚 كتاب: عصبيت و رشد آدمى
    🖋 نوشته: كارن هورناى
    #دانشگاه_مجازی_تکنولوژی_فکر_برتر #موفقيت #عشق #هدف #شخصیت #عصبی

    Read more

    Media Removed

    . کارگزاران ایستگاه آخر! روز یکشنبه به منظور شرکت درون مراسم تدفین یک آدم خوب و دوست داشتنی بـه بهشت زهرا رفتم. او را با نام «عمو غفار» مـی‌شناختم. پیرمرد پرجنب و جوش و باصفای 80 ساله! از مبارزین قدیمـی بود و چندسالی از عمرش را درون زندان‌های سیـاسی طاغوت گذرانده بود. هم بند مرحوم عسگراولادی بود و خاطرات زیـادی ... .
    کارگزاران ایستگاه آخر!
    روز یکشنبه به منظور شرکت درون مراسم تدفین یک آدم خوب و دوست داشتنی بـه بهشت زهرا رفتم. او را با نام «عمو غفار» مـی‌شناختم. پیرمرد پرجنب و جوش و باصفای 80 ساله!
    از مبارزین قدیمـی بود و چندسالی از عمرش را درون زندان‌های سیـاسی طاغوت گذرانده بود. هم بند مرحوم عسگراولادی بود و خاطرات زیـادی از او نقل مـی‌کرد.
    به دلیل تحمل شکنجه‌های زیـاد، بچه دار نمـی‌شد. همسرش چند سال قبل فوت کرد و او بـه تنـهایی با مستمری ناچیز بازنشستگی زندگی مـی‌کرد. مراسم‌اش بوی غربت مـی‌داد ولی درون عین حال سرشار از معنویت بود. خدایش رحمت کند! او را بـه یک فاتحه یـا صلوات مـهمان کنید.
    .
    . . ***پی نوشت***
    .

    این آقایـان کـه در تصویر مـی‌بینید عزیزان زحمتکشی هستند کـه وظیفه بـه خاک سپاری ما را برعهده دارند. بـه دلیل کثرت اموات درون تهران، این تیم با نظم و ترتیب خاص و زمان‌بندی حساب شده‌ی یک خط تولید انبوه (Mass Production)! کارشان را بی عیب و نقص انجام مـی‌دهند. خدا حفظ شان کند!
    اینجا ایستگاه آخر است! و اینـها آخرین افرادی هستند کـه در این دنیـا با آنـها کار داریم!
    چهره‌های آنان را بـه خاطر بسپاریم و منتظر ملاقات آنان و یـا همکارانشان باشیم. طولانی نخواهد بود!
    معاد از جمله «بازدارنده‌های مـهم اعتقادی» هست که بـه حسب فطرت، مابه‌الاشتراک همـه هست و از وظایف مـهم «روحانیون» تذکر دائمـی نسبت بـه این «بازدارنده»هاست.
    غرق شدن بسیـاری از روحانیون درون امور اجرایی و سیـاسی غیرضرور و بعضاً ناسالم، تأثیر کلام آنان را درون جامعه کاهش داده است.
    اگر پیش نیـاز ورود درون مصادر اجرایی، خودسازی و تهذیب نفس است، روحانیون حتما بیش از دیگران واحدهای این پیش نیـاز را پاس کنند! کـه نمـی‌کنند!
    در واقع بسیـاری از روحانیون جایگاه و تأثیر معنوی خود را فراموش مـی‌کنند. حتما به یـادشان آورد!
    .
    #معنویت #معاد #ایستگاه_آخر #بهشت_زهرا #روحانیت #خاک_سپاری #شاه #زندان #شکنجه #ضرغامـی #سید_عزت_الله_ضرغامـی

    Read more

    . بـه عنوان یک انسان فارغ از جنست رنگ پوست و .... که تا به حال چقدر بـه استقلال فکر کرده اید ؟ مستقل بوده اید ؟ بـه استقلال دیگران چه کمکی کرده اید ؟ آیـا مـیدانید بـه عنوان یک انسان حق و حقوق قانونیتان چیست ؟ حق زن ، فکر مـیکنید چه مـی خواهند زنان مملکت ؟ من، یک پسر من ، یک برادر من ، یک دوست من ، یک همسر چقدر به منظور ... .
    به عنوان یک انسان فارغ از جنست رنگ پوست و .... که تا به حال چقدر بـه استقلال فکر کرده اید ؟
    مستقل بوده اید ؟
    به استقلال دیگران چه کمکی کرده اید ؟
    آیـا مـیدانید بـه عنوان یک انسان حق و حقوق قانونیتان چیست ؟
    حق زن ، فکر مـیکنید چه مـی خواهند زنان مملکت ؟
    من، یک پسر
    من ، یک برادر
    من ، یک دوست
    من ، یک همسر
    چقدر به منظور احقاق حق زن درون خانواده خود تلاش و حق استقلال را رعایت کرده ام ؟
    خانواده کوچکترین بخش یک اجتماع هست .
    استقلال بـه معنای آزادی درون تصمـیم بر اساس قانون هست حال کـه انسان یک بار پذیرفت کـه قانون بالا لازمـه ی استقلال هست این بین شخص " ولی " حکم رانی کند !هرچندهم خوب و پسندیده اما "حکم" هست و درون اجزاع و کل سیستم قابل لمس هست !
    و مسئله ضایع کننده ی استقلال است
    چقدر قانون را آموختیم و به تفهیم و تصحیح قانون پرداختیم ؟ [چه درون جزع (یک خانواده) و چه درون کل ( کشور)] مشکل گاها از خود ما آغاز مـیشود و
    همـیشـه ناقل یک اشتباه حتما دیگران نیستند .
    بهتر هست کمـی بـه خود بیـاییم و به این فکر کنیم کـه برای انسانیت و شعور احترام بـه استقلال هم و تلاش به منظور آزادی و احقاق حقوق عام چه کردیم ؟
    Ernest Escobar
    #bwxiii #bwxiiigroup #blackandwhite #bnw

    Read more

    Media Removed

    Amir Shams | عاز امـیر شمس زمانی سفر ،کشف و جستجو بود مـیتوانست خلوتی باشد به منظور ذهن و توشـه ای شود به منظور اینده! یک سرمایـه گذاری روانی حال و با دلار 10.500 تومانی و یورو 13 که تا 14 هزار تومانی فکر نمـیکنم دیگر حتا به منظور روان انسان بصرفد ! با خود فکر مـیکنم چرا فقط مردم کشور ما حتما ده برابر هزینـه همـه ... © Amir Shams | عاز امـیر شمس
    زمانی سفر ،کشف و جستجو بود
    مـیتوانست خلوتی باشد به منظور ذهن و توشـه ای شود به منظور اینده!
    یک سرمایـه گذاری روانی
    حال و با دلار 10.500 تومانی و یورو 13 که تا 14 هزار تومانی فکر نمـیکنم دیگر حتا به منظور روان انسان بصرفد !
    با خود فکر مـیکنم چرا فقط مردم کشور ما حتما ده برابر هزینـه همـه جای دنیـا ، پول سفر و ماشین و ما یحتاج روزانـه خود را بپردازند بگذریم !
    گیریم ما و شما و امثالانی کـه عاشق سفرند داشته باشیم !
    ایـا واقعا مـیصرفد کـه برای یک هفته تفریح و دیدن ان طرف ها بیش از 50 مـیلیون هزینـه کرد !
    تازه فقط با حساب اینکه شما صرفه جو باشید و فقط 3 هزار یورو داشته باشید و با خرج بلیط و هتل !
    شگفتا
    پس جوانان این کشور کی دیگر حتما افق دیدگاهشان را وسعت بخشند
    باور کنید شگفت زده ام
    شاید از امسال حتا سفر بـه کشور های ناشایسته ای چون ترکیـه و دوبی کـه با ایرانی جماعت مثل یک موجود اضافی برخورد مـیکنند نیز بـه یک دهم کاهش یـابد!
    گویـا دیگر همـه یـا حتما در کافه شاپ ها بشینند و به پلشتی و تکرار روی اورند و یـا بـه اینده نداشته شان افسوس بکشند و یـا حسرت بخورند
    هر چند با دلار 4 تومنی نیز خیلی ها از سفر محروم بودند
    حتا دیگر سفر داخلی نیز نمـیشـه رفت
    نگاهی بـه بلیط هپاپیماهای داخلی بیندازید !
    مسخره هست ،شبیـه جک !
    و اف بر مردمـی کـه مـیگویند زرنگ باشید و بیشتر درون بیـاورید !
    اف بر انسان هایی کـه خوشحالند کـه دیگر بقیـه نمـیتوانند جایی بروند!
    اف بر انـهایی کـه دزد بودن پدر و مادر و شوهر و همسرشان را افتخار و زرنگی مـیدانند!
    نـه دوست عزیز همـه مردم ژن خوب و دزد نیستند !
    کمـی سرمایـه دار ارثی هستند و اندکی خیلی کمـی با نون مغز و فکر و تحصیل زیـاد بـه جایی رسیده اند
    بقیـه مثل همـه دنیـا مسیرشان را پیموده اند ،درس خوانده اند کار ازاد دارند یـا درون حرفه اس مشغولند
    چه کنند کـه اسیر این اقتصاد مریض هستند
    پس دیدن هنر خدا درون دیگر کشورها را گویـا حتما به خواب ببینیند !
    و این اغاز پسرفت یک قشر بزرگی از جوانان خواهد بود
    وقتی بیشتر نیبینند کمتر نیز خواهند فهمـید و کمتر دل خواهند بست
    و حیف، بـه عکاسان خیـابانی و مستند کار و عکاسان معماری ایرانی فکر مـیکنم!
    اتنـهایی کـه گویـا دیگر نمـیتوانند بـه پس کوچه های غم زده مجارستان سفر کنند
    در کوچه های ونیز گم شوند
    به محله قدیمـی والنسیـا قدم گذارند و ارتفاعات الپ را از نزدیک ببینند!
    کی حتما با دیگر فرهنگ ها اشنا شوند
    کی حتما از قبایل افریقایی بازدید کنند
    انـها عکاس هستند حتما جهانی را بـه اندازه حد خود ببینند
    متاسفم
    برای تمامـی لحظاتی کـه از دست مـیرود
    امـیر شمس
    @amirshamsofficial

    Read more

    Media Removed

    * خودتان را دوست داشته باشید و اجازه دهید دیگران نیز شما را دوست داشته باشند. دوست داشتن خود، نـه بـه معنی این هست که من حتما خودخواه و خودشیفته باشم و نـه یعنی اینکه نباید هیچ نقصی داشته و باید کامل باشم! اولا درون خودشیفتگی، منفعت طلبی و اتفاقا درون دلش خودناپسندی وجود دارد و دوما اگر شما نقصی هم داشته باشید ... *
    خودتان را دوست داشته باشید و اجازه دهید دیگران نیز شما را دوست داشته باشند. دوست داشتن خود، نـه بـه معنی این هست که من حتما خودخواه و خودشیفته باشم و نـه یعنی اینکه نباید هیچ نقصی داشته و باید کامل باشم! اولا درون خودشیفتگی، منفعت طلبی و اتفاقا درون دلش خودناپسندی وجود دارد و دوما اگر شما نقصی هم داشته باشید تنـها با خود دوستی و کار بر روی خودتان، مـی‌توانید اگر قابل اصلاح هست آن را برطرف کنید نـه با نفرت و بیزاری از خودتان؛ زیرا اگر از صمـیم قلبتان بـه هر کاری، شوق و اشتیـاق داشته باشید بیشتر نتیجه خواهید گرفت

    برای اینکه خودتان را دوست داشته باشید قرار نیست کارهای عجیبی انجام دهید! همـین کـه غذای خوب مـی‌خورید؛ ورزش مـی‌کنید و با انسانـهای خوب و مثبتی درون ارتباط هستید؛ بـه معنی این هست برای خودتان اهمـیت قائل هستید. همـین کـه مـی‎خواهید چیزهای جدید یـاد بگیرد و بخاطر آن، خود را با چالش‌ها روبرو مـی‌کنید یعنی خودتان را دوست دارید. همـین کـه برای خود وقت مـی‌گذارید؛ مطالعه مـی‌کنید و لباس‌های مرتب و زیبا مـی‌پوشید یعنی بـه خودتان علاقمند هستید. همـین کـه وقتی کار موفقی انجام مـی‌دهید با افتخار مـی‌گویید من انجام داده‌ام یـا مسئولیت کارهایتان را بر عهده مـی‌گیرید؛ همـین کـه با لبخند از خود تعریف مـی‌کنید؛ همـین کـه اشتباهات خود را پذیرفته و مـی‌توانید خود را ببخشید؛ یعنی بـه خودتان عشق مـی‌ورزید.

    وقتی خودتان را دوست دارید مـی‌توانید بـه خودتان احترام بگذارید و البته حرمت دیگران را نیز نگه بدارید. مـی‌توانید بـه خودتان عشق بورزید و البته دیگران را نیز دوست بدارید. اگر چه اینکه دیگران شما را دوست بدارند درون احساسی کـه شما نسبت بـه خودتان دارید بی تأثیر نیست اما هر حسی کـه من از بیرون دریـافت مـی‌کنم ابتدا درون من تفسیر مـی‌شود و من آن را با یک برداشت دیگر بـه بیرون منعمـی‌کنم. مثلا اگر من آدمـی باشم کـه از خود بیزار هستم و خود را بد و ناپسند بدانم اگر همـی از کار خوب من تعریف کند آن را پای این مـی‌گذارم کـه او دروغ مـی‌گوید و من شایسته این همـه تعریف نیستم!

    در دوران کودکی، دوست داشتن و توجه دیگران نقش مـهمـی درون ایجاد بنیـان خوددوستی درون ما داشته هست اما بتدریج اگر ما بعد از بلوغ بـه هر دلیلی، دچار ضعف عزت نفس شده باشیم نـه اینکه توجه و تایید دیگران اصلا بی تاثیر هست بلکه اگر ما خود را دوست نداشته باشیم ممکن هست دچار وابستگی یـا عدم درک محبت دیگران شویم. بعد مـهم این هست اکنون خودتان را بی هیچ قید و شرطی دوست بدارید که تا بتوانید این احساس خوب را از دیگران نیز باور کنید.انی کـه بیشتر از همـه غیبت مـی‌کنند و... ادامـه درون کانال
    .

    Read more

    Media Removed

    کتاب بعدی مطالعه‌ی‌گروهی ما، به منظور سفارشش دایرکت پیـام بده! ارسال پستی رایگان داره اگه همراه کتاب یـا کتابهای دیگه‌ای کـه دوستشون داری، سفارشش بدی . #درباره_کتاب کتاب تسلی‌بخشی‌های فلسفه یکی از لذت‌بخش‌ترین کتاب‌هایی هست که هر فلسفه‌دوست و فلسفه‌ندوستی خواهد خواند. این کتاب بیشتر از ... کتاب بعدی مطالعه‌ی‌گروهی ما، به منظور سفارشش دایرکت پیـام بده! ارسال پستی رایگان داره اگه همراه کتاب یـا کتابهای دیگه‌ای کـه دوستشون داری، سفارشش بدی📚😉
    .
    #درباره_کتاب
    کتاب تسلی‌بخشی‌های فلسفه یکی از لذت‌بخش‌ترین کتاب‌هایی هست که هر فلسفه‌دوست و فلسفه‌ندوستی خواهد خواند.
    این کتاب بیشتر از آنکه بیـانی فلسفی با کلماتی قلمبه سلمبه داشته باشد زندگی پنج فیلسوف را رودر روی باورهایشان قرار مـیدهد که تا به ما درون مقابله با مشکلات زندگی کمک کند.
    تا بـه ما بگوید اپیکور لذت طلب از چه لذت مـیبرد؟
    تا بگوید تفسیر مونتنی از علم و خرد چیست؟
    تا بگوید سقراط و شوپنـهاور از چه روی مطرود بودند؟
    یـا چرا نیچه سختی را پلکانی به منظور آرامش مـیدانست؟
    کتاب تسلی‌بخشی‌های فلسفه شامل شش بخش هست که هر بخش درون مورد یک فیلسوف و یک راه حل درون مواجهه با مشکلی درون زندگی است.
    شش بخش کتاب شامل موارد زیر است:
    تسلی بخشی درون مواجهه با عدم محبوبیت –سقراط
    تسلی بخشی درون مواجهه با کم پولی – اپیکور
    تسلی بخشی درون مواجهه با ناکامـی – سنکا
    تسلی بخشی درون مواجهه با ناتوانی و نابسندگی – مونتنی
    تسلی بخشی قلب شکسته – شوپنـهاور
    تسلی بخشی درون مواجهه با سختی ها – نیچه
    .
    #بخشی_از_کتاب
    وقتی عشق ما را درون هم شکسته، تسلی‌بخش هست که بشنویم خوشبختی هرگز جزئی از برنامـه نبوده است. فقط یک اشتباه مادرزادی وجود دارد، و آن این هست که مـی پنداریم زندگی مـی‌کنیم که تا خوشبخت باشیم… که تا زمانی کـه بر این اشتباه مادرزادی پافشاری کنیم جهان پر از تناقض بـه نظرمان مـی‌رسد؛ زیرا درون هر قدمـی، درون مسائل کوچک و بزرگ، مجبوریم این امر را تجربه کنیم کـه جهان و زندگی قطعا بـه منظور حفظ زندگی سرشار از خوشبختی آرایش نیـافته‌اند. بـه همـین دلیل سیمای تقریبا همـه افراد سالخورده حاکی از احساسی هست که ناامـیدی خوانده مـی‌شود.
    .
    #مطالعه_گروهی
    #تسلی_بخشی_های_فلسفه
    #آلن_دوباتن
    #عرفان_ثابتی
    قیمت ۲۱۰۰۰ تومان
    شروع از ۶ مرداد ماه
    .
    اگر این کتاب عالی رو همراه هر کتاب دیگری سفارش بدین، از ارسال پستی #رایگان بهره‌مند خواهید شد. این کتاب فوق‌العاده است، از دستش ندین!
    .
    #کتاب #کتاب_عالی #کتاب_خوب #خواندن #مطالعه #آگاهی #زندگی #خوشبختی #تولد #راه #هدف #مقصد #امـید #یأس #کتابخوانی
    .

    Read more

    Media Removed

    . تعبیرِ زیبایی دارد عشق‌های ساده و نقلی! وقتی زن تمام روز بـه انتظارِ صدای زنگِ خانـه مـی‌نشیند و تمامِ دلخوشی‌اش مـی‌شود لحظه ای کـه مردش خسته از کار برمـی‌گردد، جلویِ درون مـی‌ایستد و کُتش را مـی‌گیرد و فقط.. یک"چایی تازه دم " کافیست به منظور خوشبختی! #شقایق_عباسی . . سلام‌سلااام‌دوستان عزیز ... .
    تعبیرِ زیبایی دارد عشق‌های ساده و نقلی!
    وقتی زن تمام روز بـه انتظارِ صدای زنگِ خانـه مـی‌نشیند
    و تمامِ دلخوشی‌اش مـی‌شود
    لحظه ای کـه مردش خسته از کار برمـی‌گردد،
    جلویِ درون مـی‌ایستد و کُتش را مـی‌گیرد
    و فقط..
    یک"چایی تازه دم " کافیست به منظور خوشبختی!
    #شقایق_عباسی .
    .
    سلام‌سلااام‌دوستان عزیز و بینظیرم😍
    حالتون چطوره ؟؟
    خوب؟
    خوش؟
    سلامت؟
    با بی آبی و بی برقی و گرما چه مـیکنید ؟؟؟😖
    امـیدوارم حال دلتون خوب باشـه و با شرایط فعلی سازگار باشید 😂
    نباشیم چه کنیم 😏😏
    .
    ایشون هم مادربزرگ مـهربون و دوست داشتنی و پرانرژی سعید و سهیل هستند
    از خوبای روزگاااار 😍😍😍🖐🖐
    .
    و اینجا هم شـهسوار.. دوهزار 😁
    .
    .
    پ.ن:
    من برگشتم اصفهانم😅
    .
    .
    .
    .
    .
    💎 #turkshutter 💎 #ig_eurasia
    💎 #ig_fotografdiyari
    💎 #turkobjektif
    💎 #photometre
    💎 #ig_anatolia
    💎 #turklikeben
    💎 #ig_world_photos
    💎 #perfectturk
    💎 #ig_photostars
    💎 #anadolugram
    💎 #birdunyabircocuk
    💎 #turklikeben_people
    💎 #colors_of_day2
    💎 #igersmood
    💎 #ig_objektifdunyasi
    💎 #igworld_global
    💎 #ir_worldphoto
    💎 #worldframeclub
    💎 #kings_works
    💎 #turkiyedenkadrajlar
    💎 #turkportal
    💎 #ig_insan
    💎 #ir_ig
    💎 #ir_aks
    💎 #kahvelianlar
    💎 #kadrajimizdan
    💎 #istanbuldaysam
    💎 #clickdynmic

    Read more

    . یک( بیخشید الفاظ رو ولی حتما بگم حرفم معلوم شـه) شر و ورهایی آدم گاهی مـیشنوه اصلا مـیمونـه خدایـا این توهم و خیـال پردازی چ ها مـیکنـه با ملت !!! فکر کن یکی بر مـیگرده مـیگه بهی ببین آرشام عاشق منـه بعد خبرش مـیرسه بـه خودت این شکلی مـیشی چون درون بهترین حالت ممکن احساست گاهی نسبت بـه برخی افراد حتی منفی ... .
    یک( بیخشید الفاظ رو
    ولی حتما بگم حرفم معلوم شـه) شر و ورهایی آدم گاهی مـیشنوه
    اصلا مـیمونـه خدایـا این توهم و خیـال پردازی چ ها مـیکنـه با ملت !!!
    فکر کن یکی بر مـیگرده مـیگه بهی
    ببین آرشام عاشق منـه
    بعد خبرش مـیرسه بـه خودت
    این شکلی مـیشی 😨😷
    چون درون بهترین حالت ممکن احساست گاهی نسبت بـه برخی افراد حتی منفی ک هیچ بخوای مودب باشی مـیگی خیلی دیگه زیـاااااادم خنثی است
    مثل دیوار !
    مثل همـین خانم شیرزاد و بدتر
    معلوم نیست برخی چشونـه
    خوب بزرگوار دوست داری دوستت داشته باشن
    اشکال نداره
    خدا ان شا الله برسونـه
    کسی ک دوستت داشته باشـه
    اما آخه من چرا اصلا حتما دوستت داشته باشم
    چرا اینقدر فاز خیـال پردازی برخی ها بالاست !
    حالا نمـیگم هم خودت منو دوست داری گیر دادی بـه من خخخ
    اما حداقل اینو مـیگم یک دلیل معقول اگر پیدا کردی بعد بیـا بگو یکی از اونور دنیـا عاشق من شده اونم ندیده و نشناخته و ...
    مگه دور از جون عقب افتاده استی اخه !😐😕😕 واقعا نمـیفهممشون هااااا
    مـیفهمم اینو خوب و اطراف خودم هم درون فضای واقعی زیـاد مـی بینم متاسفانـه خیلی ها خواستگار خوبی ک تو ذهن خودشون هست ندارن ... مـیزنن دنیـای خیـالات
    مثلا از اونور خیـابون هم یکی داره رد مـیشـه باهاش عالمـی مـیسازن تو ذهن خودشون و حتی که تا دو سه که تا بچه هم تو خیـالات باهاش پیش مـیرن 😐😕 بعدم مـیان یـه جوری مـیرسونن ب طرف و مـیگن فلانی یک مدته قفل شدی افتادی تو خواب هام ... دیگه وظیفه دونستم بهت بگم بدونی تو شوهر منی 😂😐 نمـیخوام بخندم اما متاسفانـه بسی زیـاده این مسایل و تنـها هم یک علت داره قوه خیـال دوست بزرگوار !!! خیـالاتت و ذهنت رو کنترل کن خواب هم نمـی بینی ...
    .
    .
    .
    .
    اینم دیگه چون یک چیزی بگم خیـال هر کی اگر نشسته منتظر من مثلا 😉😉 کلا راحت شـه بگم ک من چون کارم تو کشورهای مختلف دنیـاست تو امریکا هم تو چند ایـالت و ..... مثلاااااا 😉 تو هر کدوم اینـها یک مقر فرماندهی مـیدم بـه یکی از خانم هام 😆😅
    فعلا که تا 110 که تا هم رزروه ....
    از 111 تو نوبت بنویس آبجی 😂😂😂😂😂😉😉😉
    فحش ندید محض فان بود بابا
    ب قول یکی خدا یکی یکی یکی یکی ... 😂😂😂😉😉
    خلاصه اینکه گفتم هااااااااا نگهی نگفت که تا 110 که تا رزرو پررررررررررره منتظر منی نشینـه !!!!! اگر خواست بشینـه اولین شماره 111 هست اونم براش قرعه مـیکشم خوش شانس باشی مـیشی 111 😆😆😆😆😆 هررررررر چی فحش دادی هم حلالت فقط بخند بابا 😂😂😂😂منم واسه خنده گفتم با ته مایـه یک جوابی بلکه ب کار متوهمـین آید 😉😂😂😂😆
    .
    .
    یـاعلی اینم یک پست اصلا بازم عشقی 😉😂😊

    Read more

    Media Removed

    انشاء یک دانش آموز با موضوع آیـا تلگرام خوب است؟ بـه نظر من تلگرام چیز خوبی است. درون تلگرام همـه آدم ها خوبند. همـه چیزهای خوب و با مزه مـی نویسند. من فامـیل های تلگرامى خود را بیشتر از فامـیل های واقعی ام دوست دارم. مثلا دایی عزت کـه به قول بابایم اخلاقش خیلی گند هست و زورکی جواب سلام ما را مـی دهد کلی جوک های ... انشاء یک دانش آموز با موضوع
    آیـا تلگرام خوب است؟

    به نظر من تلگرام چیز خوبی است.
    در تلگرام همـه آدم ها خوبند. همـه چیزهای خوب و با مزه مـی نویسند. من فامـیل های تلگرامى خود را بیشتر از فامـیل های واقعی ام دوست دارم.
    مثلا دایی عزت کـه به قول بابایم اخلاقش خیلی گند هست و زورکی جواب سلام ما را مـی دهد کلی جوک های خنده دار درون تلگرام مـی گذارد و ما را مـی خنداند یـا اقدس کـه چشم دیدن هیچکدام ما را ندارد یک پا شاعر شده هست و مرتب از مـهربانی و گذشت حرف مـی زند. من نوشته های اقدس را خیلی دوست دارم.
    زن عمو خدیجه همش از طبیعت و حفظ اون مـیگه اما م مـیگه بعد چرا پوست پفک رو تو خیـابون مـیندازه !
    دایی محسن هم حرفای قشنگ واسه حیوونا مـیزنـه و مـیگه حتما به اونـها غذا بدیم و نازشون کنیم .. اما خودم دیدم با لگد یـه گربه رو زد . زهرا خانم همسایـه بالاییمون خانم جلسه ایـه و حدیث و دعاهای خوبی توی تلگرام مـیذاره و همش از خدا تشکر مـیکنـه اما پیش م کـه مـیاد همش شوهرشو نفرین مـیکنـه و غیبتشو مـیکنـه.
    به نظر من بهشت جایی مثل تلگرام هست همـه با هم خوبند و حرف های خوب مـی زنند.
    وقتی بزرگ شدم مـی خواهم با یکی درون تلگرام عروسی کنم و صبح که تا شب با او درون تلگرام زندگی کنم.
    ای کاش همـه بتوانیم با هم درون جایی مثل تلگرام زندگی کنیم 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 :
    مـهلبیـه کاراملی
    یک پیمانـه شکر داخل ظرف روی حرارت گذاشتم شکر ذوب و طلایی بشـه ( حرارت ملایم باشـه و با قاشق هم نزنید ) وقتی شکر آب و طلایی شد یک پیمانـه خامـه صبحانـه هم دمای محیط اضافه و مرتب هم زدم که تا یکدست بشن ( کارامل وقتی بهش خامـه اضافه بشـه اولش سفت مـیشـه مرتب هم بزنید دوباره آب مـیشـه ) ییم پیمانـه شیر اضافه هم زدم وقتی شیر گرم شد ۶ قاشق غذاخوری نشاسته درون ییم پیمانـه شیر حل کردم بـه مواد اضافه و مرتب هم زدم که تا مـهلبیـه غلیظ بشـه و داخل ظروف سرو ریختم از حرارت افتاد داخل یخچال که تا خنک بشـه.

    Read more

    Media Removed

    کم اضافات درون مـی‌کنم از خودم جدید‌ها ، نـه اینکه حرفی‌ به منظور زدن نداشته باشم یـا گهی به منظور خوردن ، صرفا اینکه مـی‌خواهم کم باشم ، همـین ، یک مقداری کم ، احساس خوب و درستی‌ بـه روز‌های اخیر ندارم . شده‌ام مثل هوا ، تکلیفش با خودش معلوم نیس ، یک ساعت از آن روز هاست کـه تابستان کوتاه هست و بیـا لنگ یم درون استخر ، یک ساعت ... کم اضافات درون مـی‌کنم از خودم جدید‌ها ، نـه اینکه حرفی‌ به منظور زدن نداشته باشم یـا گهی به منظور خوردن ، صرفا اینکه مـی‌خواهم کم باشم ، همـین ، یک مقداری کم ، احساس خوب و درستی‌ بـه روز‌های اخیر ندارم . شده‌ام مثل هوا ، تکلیفش با خودش معلوم نیس ، یک ساعت از آن روز هاست کـه تابستان کوتاه هست و بیـا لنگ یم درون استخر ، یک ساعت جوریست کـه فقط حتما یک لیوان قهوه درون دست بگیریم بنشینیم بـه دیدن این همـه خجسته و بلبلی کـه در مملکت اتفاق مـیافتد و هیچ پاسخ گو نیست ، راستی‌ گفتم قهوه ، خوب هستند انشا‌الله دیگر ؟
    صبح یک نظرسنجی اینستگرامـی از طرف یک دوست برام اومد کـه آیـا ! اگه بدونین پارتنرتون قابل شما بای‌ بوده ، ول مـی‌کنین مـیرین یـا مـیمونین ؟ بماند کـه حالا همـه از خدا شون هم هست کـه طرف این داستان رو قبلان داشته و الان چه حالی‌ بده و اینا ، سوالِ من اینـه ؟ آقا امروز چه روزیـه ؟ نـه نخندین جدی مـیگم ، چه روزی ؟ چون من فکر مـی‌کردم اردیبهشت سالِ نود و هفته ، نگو هنوز دوران داری و اینا تموم نشده کـه ما حتما سر یـا داستان بـه هر ی یم کـه طرف و یـا بـه عبارتی نوکر و کنیزمون چی‌ کار کرده یـا نکرده ! 
    به ما چه آخه ؟ بـه من چه کـه یـارو قبلِ من با کی‌ بوده یـا نبوده ؟ یـا حتا بـه اون چه کـه من چی‌ کار کردم یـا نکردم ؟ مگه "مال" یـا "برده" منـه آخه ؟ خود این سوال رو پرسیدن اشتباهه ، مثل این مـیمونـه بپرسیم آیـا جمـهوری کنگو درون سال هشتاد و هشتِ مـیلادی ، معترض‌ها بـه انتخابات رو سرکوب کرد یـا نـه ؟ این دیگه سوال داره ؟ وقتی‌ اینو مـی‌پرسی‌ یعنی‌ خودت هم دنبالِ داستان مـیگردی وگرنـه چیزی کـه مشخص کـه سوال نداره ، فرهنگ سازی اینجوری نیست کـه عزیزم انگشت بـه هر ی خوب هست آیـا یـا بد ؟فرهنگ سازی اینکه دوست من ، عزیز من ، قشنگِ من ، پفیوز انگشت بـه هر ی نکن ! .
    .
    .
    .
    .
    پ . ن : عو کپشن بیربط . 
    پ . ن ۲ : من اعصاب دارم ، لحنِ نوشته هجوه ، لحن تمامِ نوشته‌های من هجوه ،یـه سری کلمات هست کـه شاید شما موقع عصبانیت بـه کار مـیبرین ، اما من نـه ، روزمره هست ، همـه استفاده مـی‌کنن و ادا درون نمـیارن کـه ما چه باریکیم . یک روز انشا‌الله بحث مـی‌کنیم کـه چه موردی دارند و چه موردی ندارند .
    پ.ن۳ : من با ایشون و پیجش هیچ مشکلی ندارم کـه اتفاقا کار خوبی هم هست به منظور ملتکشاد کـه عادت بـه تحقیق راجع بـه هیچ چیزی ندارن ، دمش هم گرم اما اساسا با سوال راجع بـه بدیـهیجات و یـه درصد حق اونم بهی کـه هیچ حقی نداره مخالفم . نظر منم شخصیـه ، ایـه قران هم نیست ، غلط هم مـیتونـه باشـه وسلام .

    Read more

    Media Removed

    . صحبت از درد مشترک از غمش کم مـیکنـه. به منظور همـینـه کـه با تمام اینکه همـیشـه سعی مـیکنم بـه خودمون انگیزه بدم ولی دیشب از گرونی و فشار اقتصادی نوشتم اما نمـیخوام بیشتر از این دیگه صحبت کنیم و مـیدونم بالاخره روزهای خوبی به منظور ما از راه مـیرسه . همون دوست و همکارم کـه گفتم صبح ها بهش مـیگم از کتابی کـه خونده صحبت ... .
    صحبت از درد مشترک از غمش کم مـیکنـه. به منظور همـینـه کـه با تمام اینکه همـیشـه سعی مـیکنم بـه خودمون انگیزه بدم ولی دیشب از گرونی و فشار اقتصادی نوشتم اما نمـیخوام بیشتر از این دیگه صحبت کنیم و مـیدونم بالاخره روزهای خوبی به منظور ما از راه مـیرسه
    .
    همون دوست و همکارم کـه گفتم صبح ها بهش مـیگم از کتابی کـه خونده صحبت کنـه سه‌شنبه پیش گفت نسیم مـیدونی کلا پول درآوردن که تا حدی حتما باشـه کـه بتونـه خرج خورارپناه رو بده و بعد از یـه تعداد ساعتی کـه این هزینـه رو برات درمـیاره حتما بقیـه ساعات روز رو بری و در سیر و سلوک این زندگی تحقیق و مطالعه کنی. حرفش با اینکه خیلی درون راستای مطالعات و سبک زندگی عارفانـه‌ش بود ولی به منظور من یـه نکته مـهم داشت کـه وقتهایی کـه خیلی داون و بی انرژی مـیشم بهش فکر مـیکنم این چند روزه : اونم اینـه کـه حالا کـه شب گرسنـه نمـیخوابی و وقتهایی کـه دلت خیلی مـیگیره مـیری یـه کافه و قهوه مـیخوری بعد ساعت های زندگیت رو همـیشـه بـه فکر و نگرانی سپری نکن، بخون و یـاد بگیر و این یـاد گرفتن رو بـه بقیـه هم بگو. مـیخوام بگم شرایط هرچقدر هم بد باشـه و حساب کتاب همـه‌چی رو داشته باشیم نمـیتونـه مانع این بشـه کـه ما رشد کنیم و درس بخونیم و یـاد بگیریم،پس هدف مشخصه کـه این مغز ما حتما پر بشـه از چیزهایی کـه ارزشمند هستن و مـیتونـه بـه این زمـین و آدم‌هاش کمک کنـه
    .

    این عرو مـیذارم که تا شما هم اگر جمعه‌بعد از ظهره و حس و حال کاری رو ندارین شروع کنین بـه خوندن هرچیزی کـه دوست دارین و هرچیزی کـه باید زودتر شروع کنین. حالا چه امتحان زبانـه چه پایـان نامـه ای کـه نوشته نشده چه اصلا مطالعه با موضوعات شخصی. این ساعاتی کـه طی مـیشن هیچ وقت برنمـیگردن و مـیتونن کم کم جمع بشن و تاثیر خودشون رو درون آینده ما بذارن
    .
    امروز کـه جمعه هست تصمـیم بگیریم این هفته هفته خوبی باشـه برامون و نذاریم ساعت هاش بـه بطالت بگذره. همـین امروز عصر روی کاغذ بنویسیم کـه این هفته چه اهی داریم و چه کارهایی رو حتما انجام بدیم حتی اگر هدف بـه کوچیکی روزی یـه صفحه مطالعه کتاب یـا اصلا گوش یک ربعه بـه یـه پادکست انگلیسی یـا حتی فارسی باشـه. منم یـه کم این نوشته هامو جمع و جور کنم مـیخوام بنویسم کـه تو این هفته چه کارهایی حتما انجام بدم و چه چیزهایی رو حتما بنویسم. شـهریور ماه خیلی خوب و استراتژیکیـه به منظور شروع یـه مـهر مفید کـه انشالله سال آکادمـیک جدید و خوبی برامون باشـه
    .
    #با_تو_از_امـید_مـیگم

    Read more
    . . #خورشید #جان , امان از این بی تو گذشتن‌ها؛ وقتی از شما دورم, برف‌های درونم آغاز مـی‌شود. کاش مـی‌دانستید درباره‌تان چه فکر مـی‌کنم. من به منظور دیدن شما همـهٔ درها را زده‌ام. #عاشقی خوب است؛ #زندگی حلالانی کـه #عاشق ‌اند. من خجالتی‌ام و هنوز نمـی‌دانم اسمتان را چگونـه تلفظ کنم. ای کاش #عشق , خود... .
    .

    #خورشید #جان , امان از این بی تو گذشتن‌ها؛ وقتی از شما دورم, برف‌های درونم آغاز مـی‌شود. کاش مـی‌دانستید درباره‌تان چه فکر مـی‌کنم. من به منظور دیدن شما همـهٔ درها را زده‌ام. #عاشقی خوب است؛ #زندگی حلالانی کـه #عاشق ‌اند. من خجالتی‌ام و هنوز نمـی‌دانم اسمتان را چگونـه تلفظ کنم. ای کاش #عشق , خودو دهان داشت.  اجازه مـی‌فرمایید گاهی #خواب شما را ببینم؟ .

    #محمد_صالح_علاء
    .
    .
    .
    .
    .

    مـیگویی دوستم نداری !
    اما
    خیره مـیشوی ...
    گل مـیخری !
    با من کـه حرف مـیزنی صدایت را صاف مـیکنی...
    #شعر مـیخوانی !
    باشد ...
    قبول جانِ دلم !
    اصلا که تا باشد از این دوست نداشتن ها ..
    .
    .
    #مریم_قهرمانلو .
    .
    .
    .
    .

    کجایی
    ای کـه تو
    وقتی عبور مـی‌کردی
    حصار هیبت هر آستانـه‌ای مـی‌ریخت!

    #حمـید_مصدق .
    .
    .
    .
    .
    .

    بگذار بگویم
    بغض کـه مـی کنی،
    گریـه ام مـی گیرد.
    #خنده ات کـه بگیرد،
    حالم از همـیشـه بهتر است...
    مـی بینی زندگی ام را؟
    به دلت بند است؛
    بند دلم..
    .
    #عادل_دانتیسم .
    .
    .
    .
    .
    .

    خنده ات دکان عطاری ست یـا دارالشفاست؟
    من یقین دارم کـه بر هر درد بی درمان دواست

    واژهء عشق و محبت را تو معنا مـیکنی
    صبح هم تعبیر #زیبایی ز لبخند شماست...
    .

    #مـهتاب_بهشتی
    .
    .
    .
    .
    . ‏دلم یـه چیز توهم‌زا مـیخواد!
    مثلا
    بـــغلت ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌.
    .
    .
    .
    .

    #خوشگلی و زشتی آدما
    فقط و فقط بستگی بـه این داره
    که کی داره نگاهشون مـیکنـه!
    .
    .
    .
    .

    #بغلم کن
    که آدمـیزاد
    باید دلش بـه چیزی گرم باشد...
    .
    .
    .

    فكر كردن بـه تو
    يعنى غزلى شورانگيز
    كه‌ همين‌ شوق مرا
    خوب‌ترينم كافی‌ست...
    #محمدعلی_بهمنی
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    سلاااااااااااام و ایـامتون بـه کام دوستان
    چ طورایید
    جونم بگه به منظور همتون ک
    یک و پسر داریم رسمـی کچلمون
    دعا کنید اگر خیرشونـه دیگه جفت شن خخخ
    نیست هم ک خدا بهترشو زودتر به منظور هردوشون برسونـه
    دومـی هم ک بگم براتون مریض ...
    الهی خدا همـه مریض ها رو بـه رحمت شفا بده
    اوووه خبر زیـاده
    وقت نوشتن گاهی کم
    چ دوست دارم بیشتر از داستان های هر روزه زندگیم بنویسم
    راستی یک چیزی
    همـین الان الان یک آرزو کن ...
    کردی ؟؟
    یک دونـه ها
    منم کنم ...
    (منم کردم)
    برای آرزوهای توی دلهای همتون الهی آممممـین ....
    برای منم دعا کنید 😉😊
    نمـیگم خیلی دوستتون دارم
    چون قبلا گفتم مشکل زا شده 😂😂
    اما واااااقعاااا همـه آدم ها رو جز استثنائات خیلی دوست دارم ... 😊
    .
    .
    .
    الهی حال دلاتون خوب نـه هااا
    عااااالی
    خلیفه های #خدا روی زمـین 😊
    ای شماهایی کـه اسمتون انسانـه و تو وجود هر کدوم یک تیکه از روح حضرت عشق وجود داره
    الهی حال هااااتون بـه حق همون حضرت عشق بی نظیررررر عاالی
    آمـین😊
    🌹

    Read more

    Media Removed

    . . عشقم . م . مادرم. م. همدمم. همراه روزهای سخت زندگی من ، ما ، من و تو ، با هم از روزهایی گدشتیم کـه از ما جدای از مادر و بودن دو که تا دوست ساخت سبب حایـاتیم منیم، روزت رو تبریک مـی گم . روزت مبارک . عمرت مبارک . اقامت خوبی رو برات آرزو مـی کنم روی این کره ی خاکی . از خدا به منظور تو و برای همـه ی ان معصوم ... .
    .
    عشقم . م . مادرم. م. همدمم. همراه روزهای سخت زندگی من ، ما ، من و تو ، با هم از روزهایی گدشتیم کـه از ما جدای از مادر و بودن دو که تا دوست ساخت
    سبب حایـاتیم منیم، روزت رو تبریک مـی گم . روزت مبارک . عمرت مبارک . اقامت خوبی رو برات آرزو مـی کنم روی این کره ی خاکی . از خدا به منظور تو و برای همـه ی ان معصوم و پاک سرزمـینم آینده ای رو آرزو مـی کنم کـه هر روز بـه پاس زن بودنتون خدارو شاکر باشین
    روزهایی رو آرزو مـی کنم کـه شادی ساکن همـیشگی دلتون بشـه
    آرزو مـی کنم غمـهایی کـه سراغ ما مادرناتون و مادرانمون و مادران مادرانمون اومدن
    هرگز و هرگز نشانی خونـه ی شما رو پیدا نکنن
    قوی باش م
    قوی باشید ان من
    محکم مثل کوه و از درون نرم مثل موم
    فردا مال شما و ان شما و ان ان ان شماست
    شما حتما زنان مستقل و امـیدواری بشید چون این زمـین و سرزمـین چشم بـه دهان شما دوخته که تا زیباترین کلمات و وردهای عاشقانـه رو بشنوه
    براتون عشقی آرزو مـی کنم کـه تمام وسعت قلبتون رو تسخیر کنـه
    و مردانی کـه لایق عشق باشند
    م
    انم
    ما ، مادران شما ، درون سالهایی کودکی کردیم کـه سالهای سختی بودند
    در سالهایی نوجوانی کردیم کـه پوشیدن جوراب سفید جرم بود
    در سالهایی جوانی کردیم کـه زیبایی جرم بود
    عشق گناه بود
    ما با صدای آژیر قرمز قد کشیدیم
    ما تو پناهگاههای تاریک مدرسه های دولتی بیشتر از اونکه از مرگ و بمباران بترسیم از عنکبوت ترسیدیم
    ما زمانی مادر شدیم کـه زندگی سخت بود
    که زندگی سخته
    ولی همـه ی سعیمون رو کردیم کـه مادران خوبی به منظور شما باشیم
    ما مادران روزهایی شدیم کـه هرروز از یک خبر و حادثه ی تازه تنمون لرزید
    در روزهایی کـه همـه چیز تورم داشت الا عشق
    برای شما آینده ی بهتری رو آرزو مـی کنم
    روزهایی کـه برای انتون فقط مادر باشید نـه کلافی از دلشوره و دلنگرانی
    دوستت دارم م
    .
    .
    پی نوشت :
    و مادرم
    مادرم
    مادرم
    دوستت دارم مادر . هرچند تو حتی سواد خوندن این نوشته رو نداری و حالا کـه من بـه این سطر رسیدم چشمـهای خسته و مـهربونت ر‌و خواب گرفته ‌ . فدای قلبت کـه در فاصله ی دو ماه داغ جوان دو که تا رو تحمل کرده . قلبت ، خونـه ی منـه ، خونـه ی م ، خونـه ی برادرم، خونـه ی ام ، حتی خونـه ی مریم کـه مادرش رو خیلی زود از دست داد ....زود....خیلی زود خوب شو عزیزم . دلم مـی خواد سر پا بشی و حالت خوب بشـه و ما سه که تا بیـایم خونت مـهمون .....

    Read more

    Media Removed

    بعضی وقتها مـیگم ای کاش از این هواپیماها بود و مـیومد کشور ما رو هم بمباران مـیکرد و خیـالمون از خیلی مشکلات حل نشده راحت مـیشد و یک سری عقب افتادگیـها رو جبران مـیکردیم .... آی آی آی آی .. خیـال بد نکنین من وطنم رو عاشقانـه دوست دارم و برای اعتلا و سربلندی و موفقیتش از هیچ کوششی دریغ نمـیکنم ... ولی ای کاش ما هم اینجوری ... بعضی وقتها مـیگم ای کاش از این هواپیماها بود و مـیومد کشور ما رو هم بمباران مـیکرد و خیـالمون از خیلی مشکلات حل نشده راحت مـیشد و یک سری عقب افتادگیـها رو جبران مـیکردیم .... آی آی آی آی .. خیـال بد نکنین من وطنم رو عاشقانـه دوست دارم و برای اعتلا و سربلندی و موفقیتش از هیچ کوششی دریغ نمـیکنم ... ولی ای کاش ما هم اینجوری بمباران مـیشدیم ... بمباران خوب و شیرین و با نتیجه لذت بخش آخه حتما بدونین کـه بمباران هم انواع مختلف داره جنگی ، اطلاعاتی،خبری ووو.... اخیرا هم کـه بمباران کشاورزی... بله بمب های درختی کـه خیلی جاها داره استفاده مـیشـه از جمله همـین بغل گوش خودمون درون جنوب کشور عربستان و همچنین درون صحرای سینا متعلق بـه کشور مصر دوست دارم بدونین کـه این سیستم رو یک خلبان ترابری ارتش آمریکا یـا کانادا کـه بازنشسته شده بـه مرحله عمل آورده کـه یک هواپیمای قدیمـی هرکولس یـا همون سی یکصد و سی رو تبدیل کرد بـه یک هواپیمای بمب افکن با تجهیزات مناسب بمباران درختی و با همکاری یک موسسه پرورش و تکثیر نـهال کـه نـهالها رو درون گلدانـهای مخصوصی کـه در تصویر مـیبینید پرورش مـیدن و به هواپیما منتقل مـیکنن و هواپیما کـه با سرعت کم سیصد و شصت کیلومتر درون ساعت و در ارتفاع پایین پرواز مـیکنـه این بمبها رو بـه بیرون پرتاب مـیکنن و اونـها هم بـه زمـین کـه برسند درون خاک فرو مـیرند و شروع بـه رشد مـیکنن و شیوه مناسبی مـیشـه به منظور جنگل کاری اونـهایی هم کـه به زمـین فرو نمـیروند و از بغل بـه روی خاک مـی افتند بعد از متلاشی شدن پوسته قابل جذب ، درون خاک ریشـه مـیزنن و رشد مـیکنن ،با این شیوه و سرعت درون هر پرواز تقریبا یک مـیلیون گیـاه کاشته مـیشـه ... بله یک مـیلیون یعنی درون هر دقیقه تقریبا بیش از سه هزار نـهال ... خیلی جالبه مگر نـه؟ البته تاکنون فقط حدود ده نوع گیـاه بیشتر با این نوع سیستم قابل درختکاری نیست ولی خوب باز هم خوب و راحتتر از کشت دستی و سنتیـه
    داشتم فکر مـیکردم کـه تکنولوژی بـه بشر خدمت مـیکنـه مشروط بـه اینکه صحیح و بجا ازش استفاده یم درون غیر اینصورت بلای جون مـیشـه

    Read more

    Media Removed

    . اخیرا علی ربیعی درون یک توییتی اعلام کرده مـی‌خواهد کتاب «شازده کوچولو» را بـه علی لاریجانی هدیـه دهد. اول کـه این توییت را خواندیم گفتیم احتمالا مـی‌خواهد از او بپرسد «اهلی شدن یعنی چی؟!» بعد دیدیم موضوع چیز دیگری است. با این تفاسیر ما هم تصمـیم گرفتیم یک لیست کتاب پیشنـهادی به منظور اهدا بـه مقامات کشوری ... .
    اخیرا علی ربیعی درون یک توییتی اعلام کرده مـی‌خواهد کتاب «شازده کوچولو» را بـه علی لاریجانی هدیـه دهد. اول کـه این توییت را خواندیم گفتیم احتمالا مـی‌خواهد از او بپرسد «اهلی شدن یعنی چی؟!» بعد دیدیم موضوع چیز دیگری است. با این تفاسیر ما هم تصمـیم گرفتیم یک لیست کتاب پیشنـهادی به منظور اهدا بـه مقامات کشوری تهیـه کنیم:
    .
    الف) کتاب «قصه‌های من و بابام» یک روایت کودکانـه از داستان‌های شیرین یک پدر و پسر است. ما این کتاب را به‌طور خاص بـه آقای دکتر عارف هدیـه مـی‌کنیم. ایشان واقعا پدری دلسوز، مـهربان و فداکار و اصلا یـه وضعی بودند کـه توانستند یک ژن خوب را بـه جامعه تحویل دهند. البته خوشبختانـه این کتاب یک مجموعه سه جلدی هست که مـی‌توان آن را بـه چند ژن خوب دیگر هم اهدا کرد.
    .
    ب) کتاب «دو قرن سکوت» هم به منظور هدیـه بد نیست. شاید فکر کنید این را هم مـی‌خواهیم بـه دکتر عارف پیشکش کنیم، اما گول خوردید. از آنجایی کـه کلا کتاب را به منظور دکور مـی‌گیریم و فقط اسمش را مـی‌بینیم، مـی‌خواهیم این کتاب را بـه یک‌سری از مسئولان هدیـه بدهیم کـه هر روز فقط اسم همـین کتاب را ببینند و سرلوحه کارشان قرار دهند. واقعا ما درون این مدت دیدیم کـه دکتر عارف ساکت، چقدر بهتر از دکتر عارف غیر ساکت است. همـین فومول به منظور خیلی از مسئولان دیگر هم صادق هست و دوست داریم مدیران ارشد کشوری همـیشـه درون بهترین حالت خودشان قرار داشته باشند.
    .
    ج) شاید شما هم مثل ما بـه کتاب‌های جورج اورول فکر کرده باشید، مثلا کتاب «همـه جا پای پول درون مـیان است». مسئولان ما انقدر غیر مادی شده‌اند کـه بد نیست این کتاب را بخوانند شاید کمـی بروند دنبال پول. البته جورج اورول یک کتاب خوب دیگر هم دارد کـه خواندنش به منظور مدیران ما خالی از لطف نیست؛ کتاب «آس و پاس‌ها درون پاریس و لندن» مـی‌تواند بـه مسئولان ما بگوید اگر یک وقت خواستند بـه لندن بروند و در پاساژها به منظور فرزندان‌شان چیزی بخرند، ممکن هست با چه آس و پاس‌ها و بدبخت‌هایی روبه‌رو شوند.
    .
    د) کتاب «تاریخ جهان به منظور کودکان و نوجوانان» گزینـه بعدی ما به منظور هدیـه بـه یک مخاطب خاص است. یکی از مورخان برجسته، باسواد، قابل استناد و...، شخصی هست که دوست داریم این کتاب را تقدیم ایشان کنیم، که تا شاید بـه روایت تاریخ کشورمان کمک کرده باشیم. ایشان از طرفداران پر و پاقرص «بی‌قانون» هست که چند وقت قبل با زبان ادبی‌خاص خودش، از یکی از طنز نویسان تشکر کرد. بعد حداقل کاری کـه در حق ایشان مـی‌توانیم یم این هست که با یک هدیـه کوچک قدردان زحمات‌شان باشیم.
    .
    بقیـه درون کامنت اول 👇👇👇

    Read more

    Media Removed

    نظر شما چیـه؟ مـی‌تونی راحت حقیقت رو ابراز کنی!؟ به منظور سفارش کتاب پیـام بده! . #درباره_کتاب کتاب تسلی‌بخشی‌های فلسفه یکی از لذت‌بخش‌ترین کتاب‌هایی هست که هر فلسفه‌دوست و فلسفه‌ندوستی خواهد خواند. این کتاب بیشتر از آنکه بیـانی فلسفی با کلماتی قلمبه سلمبه داشته باشد زندگی پنج فیلسوف را رودر ... نظر شما چیـه؟ مـی‌تونی راحت حقیقت رو ابراز کنی!؟ به منظور سفارش کتاب پیـام بده!
    .
    #درباره_کتاب
    کتاب تسلی‌بخشی‌های فلسفه یکی از لذت‌بخش‌ترین کتاب‌هایی هست که هر فلسفه‌دوست و فلسفه‌ندوستی خواهد خواند.
    این کتاب بیشتر از آنکه بیـانی فلسفی با کلماتی قلمبه سلمبه داشته باشد زندگی پنج فیلسوف را رودر روی باورهایشان قرار مـیدهد که تا به ما درون مقابله با مشکلات زندگی کمک کند.
    تا بـه ما بگوید اپیکور لذت طلب از چه لذت مـیبرد؟
    تا بگوید تفسیر مونتنی از علم و خرد چیست؟
    تا بگوید سقراط و شوپنـهاور از چه روی مطرود بودند؟
    یـا چرا نیچه سختی را پلکانی به منظور آرامش مـیدانست؟
    کتاب تسلی‌بخشی‌های فلسفه شامل شش بخش هست که هر بخش درون مورد یک فیلسوف و یک راه حل درون مواجهه با مشکلی درون زندگی است.
    شش بخش کتاب شامل موارد زیر است:
    تسلی بخشی درون مواجهه با عدم محبوبیت –سقراط
    تسلی بخشی درون مواجهه با کم پولی – اپیکور
    تسلی بخشی درون مواجهه با ناکامـی – سنکا
    تسلی بخشی درون مواجهه با ناتوانی و نابسندگی – مونتنی
    تسلی بخشی قلب شکسته – شوپنـهاور
    تسلی بخشی درون مواجهه با سختی ها – نیچه
    .
    #بخشی_از_کتاب
    وقتی عشق ما را درون هم شکسته، تسلی‌بخش هست که بشنویم خوشبختی هرگز جزئی از برنامـه نبوده است. فقط یک اشتباه مادرزادی وجود دارد، و آن این هست که مـی پنداریم زندگی مـی‌کنیم که تا خوشبخت باشیم… که تا زمانی کـه بر این اشتباه مادرزادی پافشاری کنیم جهان پر از تناقض بـه نظرمان مـی‌رسد؛ زیرا درون هر قدمـی، درون مسائل کوچک و بزرگ، مجبوریم این امر را تجربه کنیم کـه جهان و زندگی قطعا بـه منظور حفظ زندگی سرشار از خوشبختی آرایش نیـافته‌اند. بـه همـین دلیل سیمای تقریبا همـه افراد سالخورده حاکی از احساسی هست که ناامـیدی خوانده مـی‌شود.
    .
    #مطالعه_گروهی
    #تسلی_بخشی_های_فلسفه
    #آلن_دوباتن
    #عرفان_ثابتی
    قیمت ۲۱۰۰۰ تومان
    شروع از ۶ مرداد ماه
    .
    امروز ۷ مرداد
    از صفحه ۲۰ که تا ۳۳
    .
    اگر این کتاب عالی رو همراه هر کتاب دیگری سفارش بدین، از ارسال پستی #رایگان بهره‌مند خواهید شد. این کتاب فوق‌العاده است، از دستش ندین!
    .
    #کتاب #کتاب_عالی #کتاب_خوب #خواندن #مطالعه #آگاهی #زندگی #خوشبختی #تولد #راه #هدف #مقصد #امـید #یأس #کتابخوانی
    .

    Read more

    Media Removed

    یک‌سال از دوم خرداد نودوشش گذشته؛ از روزی کـه همـه‌ی اطرافیـان‌مان را غافل‌گیر کردیم، رفتیم، عقد کردیم و برگشتیم. خیلی ساده‌تر از هر آن‌چه دیگران از آن غولی بی شاخ‌ودم مـی‌سازند. داشتم عکس‌های این یک سال را ورق مـی‌زدم پی عکسی به منظور این سالگرد. سالی پر از روزهای خوب و بد. روزهای بدش هم کم نبود؛ نـه بـه تقصیرکاری ... یک‌سال از دوم خرداد نودوشش گذشته؛ از روزی کـه همـه‌ی اطرافیـان‌مان را غافل‌گیر کردیم، رفتیم، عقد کردیم و برگشتیم. خیلی ساده‌تر از هر آن‌چه دیگران از آن غولی بی شاخ‌ودم مـی‌سازند.
    داشتم عکس‌های این یک سال را ورق مـی‌زدم پی عکسی به منظور این سالگرد. سالی پر از روزهای خوب و بد. روزهای بدش هم کم نبود؛ نـه بـه تقصیرکاری ما. بد روزگار و بدخواهی آدم‌ها. این عولی خالی از همـه‌ی آن بدی‌ها، چشم‌م را گرفت. سرخوش‌یم، درون خاکی کـه هر دو دوست‌ش داریم، دور از همـه‌ی آن حال‌ها.
    این‌جا معمولن عکسی این اندازه شخصی نمـی‌گذارم، ولی هر روز کـه سال‌گرد عاشقی نیست؛ همـین یک روز است. باشد بـه یـادگارِ یک‌ساله‌گی بودن‌مان با هم، یک‌ساله‌گی خسرو و گل‌بو، کـه باقی‌اش همـه، شکل همـین حال باشد.

    Read more

    Media Removed

    ... گفت و گوی #عقیق با وحید توکلی ؛ زائری کـه هر سال از عید قربان که تا عید غدیر با دوچرخه راهی مشـهدالرضا مـی شود • از امام رضا(ع) جواز کربلا مـی خواهم • * اولین سفرتان حدود ۱۳ سال پیش بوده و بعد از ۱۰ سال وقفه، سفرهای مداوم خود بـه مشـهد را شروع کرده اید؟ این وقفه علت خاصی داشت؟ باتوجه بـه سن و سالم درون آن دوران، ... ...
    گفت و گوی #عقیق با وحید توکلی ؛ زائری کـه هر سال از عید قربان که تا عید غدیر با دوچرخه راهی مشـهدالرضا مـی شود

    🔹از امام رضا(ع) جواز کربلا مـی خواهم

    * اولین سفرتان حدود ۱۳ سال پیش بوده و بعد از ۱۰ سال وقفه، سفرهای مداوم خود بـه مشـهد را شروع کرده اید؟ این وقفه علت خاصی داشت؟

    باتوجه بـه سن و سالم درون آن دوران، حتما سرو سامانی بـه وضعیت شغلی خود مـی دادم و برای خودم زندگی دست و پا مـی کردم کـه به همـین سبب بـه شدت درگیر کار شدم و همـین موضوع مرا ده سالی از سفر بازداشت اما سه سال پیش وقتی احساس کردم اوضاع کار و زندگیم روبه راه شده، تصمـیم گرفتم سفر بـه حرم امام رضا را از سربگیرم. البته با توجه بـه اینکه بعد از اولین سفرم بـه مشـهد، دوچرخه ام را از منزلمان دزدیدند، حتما دوچرخه جدیدی مـی خ کـه این کار را کردم و با دوچرخه جدید عازم مشـهد شدم.

    *پس طی سه سال گذشته با همـین دوچرخه بـه پابوس آقا رفته اید.

    نـه متاسفانـه. سال گذشته درست چند روز مانده که تا عید قربان، بار دیگر دوچرخه ام را دزدیدند. اصلا دلم نمـی خواست سفرم لغو شود اما پولی هم به منظور خرید دوچرخه دیگری نداشتم کـه به همـین خاطر مجبور شدم به منظور خرید دوچرخه جدید، چک و ضمانت بدهم. گرچه با چنین شرایطی راهی سفر شدم اما خود امام رضا بعد از این سفر، چیزهای بیشتر و بهتری بـه من دادند و دستم را گرفتند. •
    *طی سال های گذشته همـیشـه تنـها سفر کرده اید، اگر با دیگر زائران دوچرخه سوار آشنا شوید، دوست دارید بصورت گروهی سفر کنید؟

    تنـها سفر درون این مسیر را دوست دارم و هیچ وقت بـه صورت گروهی سفر نخواهم کرد، زیرا تنـهایی درون این راه، چیزهایی بـه من مـی دهد کـه در هیچ شرایط دیگری بدست نمـی آید و برایم بسیـار ارزشمند است.

    *چه چیزهایی؟

    یک سفر چند روزه درون جاده و بیـابان، انسان را بـه فکر وا مـی دارد. این تنـهایی، فرصتی به منظور خلوت با خدا و خود امام رضا است. من درون این سفرها بیشتر از همـیشـه با آقا حرف مـی و دردل مـی کنم. گاهی آنقدر این حس عمـیق مـی شود کـه مرا منقلب مـی کند و مـی توانم بـه راحتی گریـه کنم. همچنین درون طول مسیر که تا جایی کـه درتوانم باشد، روضه امام حسین(ع) مـی خوانم و از ایشان طلب مدد مـی کنم؛ بنابراین هیچ وقت دلم نمـی خواهد با سفر گروهی، این احساسات خوب و این ارتباط عمـیق را از دست بدهم. •
    *معمولا چند روز درون مشـهد مـی مانید؟

    من به منظور تفریح بـه مشـهد نمـی روم. مثلا پیش آمده کـه فقط یکساعت درون مشـهد بوده و بلافاصله بعد از زیـارت برگشته ام. امسال هم احتمالا یک روز بعد از رسیدن بـه مشـهد و زیـارت آقا، سوار اتوبوس یـا قطار شده و به خانـه برمـی گردم.

    مشروح گفت و گو درون aghigh.ir

    Read more

    Media Removed

    این #، عجب کهنـه است... دوستی من و مـهندس باییـان (در خلوت «مـهرداد» ) عمر زیـادی ندارد، شاید حدود یک سال و نیم نگذشته از روزی کـه در اینستاگرام پیـامـی رد و بدل شد و قراری درون #دوست_خوب گذاشته شد. داستان ها دارد اما این یک سال و نیم هر چه نداشت،صادقانـه بگویم به منظور من نمایـان شدن درهای جدیدی از زندگی بود، ... این #، عجب کهنـه است...
    دوستی من و مـهندس باییـان (در خلوت «مـهرداد» ) عمر زیـادی ندارد، شاید حدود یک سال و نیم نگذشته از روزی کـه در اینستاگرام پیـامـی رد و بدل شد و قراری درون #دوست_خوب گذاشته شد.
    داستان ها دارد اما این یک سال و نیم هر چه نداشت،صادقانـه بگویم به منظور من نمایـان شدن درهای جدیدی از زندگی بود، تفکر جدید بود و بهبود زندگی.
    الگوریتم ذهنی من و مـهرداد، اصلا شبیـه نیست اما بزرگ ترین شباهت را نگویم بلکه نقطه مشترکی کـه من و ایشان را هر زمان دیگری بـه یـاد هم مـی اندازد، کودک درونمان هست که بر خلاف تمام وجناتی کـه در نگاه اول بـه چشم مـی آید ، گاهی بدجور توی ذوق مـی زند کـه باعث مـی شود زمان جلسه مـهم کاری ما دو نفر، بـه پلی استیشن و یـا صحبت راجع بـه یک اتفاق خنده دار تبدیل شود، هر چند کـه بنظر من همـین اتفاق نیز،بمانند یک سوهان قوی،زنگار از ذهن خسته و پر آشوب ناشی از فضایب و کار مـی زداید و این خود، باعث افزایش توان و انرژی ماست..
    مـهرداد یک استراتژیست توانا و پرانرژی هست که منتظر تلاطم نمـی ماند،خودش ایجاد مـی کند و این یک ارزش است... همراهی با این انسان پر شتاب اصلا آسان نیست اما به منظور من کـه اهل رقابتم، این شبیـه یک تفریح لذت بخش است..
    هیچ گاه مدیر عامل نیست،بلکه دوستی هست که دلسوز خود و تیم است..
    مدیریت درون کنار ایشان، امری لذت بخش و جسورانـه است.
    دیشب هم تولد یگانـه فرزند ایشون، کارن بود و در ذهن من و شادی،مـیزبانی ایشان،عجب خاطره ای شد.
    مانا و پایدار باشد..
    .

    #دوست_خوب #دوست_خوب #مدیریت #دوستی #نوسرمایـه_گذار #گرگان #گلستان #کسب_کار

    Read more

    Media Removed

    اول از همـه یـه سورپرایز شدم از طرف بهترین دنیـا اونم با هماهنگی بهترین استاد دنیـا سرکلاس زبانم واقعا زبونم بند اومده بود .ممنونم خانم اسماعیلی عزیزم.واقعا بدنیـا اومدم کـه افتخار بودنتون رو داشته باشم .برای تک تک ثانیـه های حضورشما درون زندگی ام هزاربار از خدا ممنونم استاد خوبی ها....خیلی ... اول از همـه یـه سورپرایز شدم از طرف بهترین دنیـا 😍اونم با هماهنگی بهترین استاد دنیـا 😍🙏🙇سرکلاس زبانم واقعا زبونم بند اومده بود .ممنونم خانم اسماعیلی عزیزم.واقعا بدنیـا اومدم کـه افتخار بودنتون رو داشته باشم .برای تک تک ثانیـه های حضورشما درون زندگی ام هزاربار از خدا ممنونم استاد خوبی ها..💕..خیلی خوشحالم کردی آتنای عزیزم دوست ،عشق،مونس وبهترین وهمدمم با تو زندگی کردم آتنا..آرزو مـیکنم بـه آرزوهای قشنگت خیلی زود برسی جانانم..💖البته جای ارمـینای عزیزم خیلی خالی بود وباتماسهای مکرر جای خالیشو پرکرد😍😘 واقعا شما دوتا رو دارم هیچ غمـی ندارم.. ازتون ممنونم 🙏🙏 و بابای مـهربونم کـه دنیـایی متفاوت از زمـینیـان هستین برام .بوسه مـی جای قدم بـه قدم شمارو درون زندگیم 😍🙇🙇🙇🙇🙇
    .
    بعدهم سورپرایز بعدی محل کارم بود کـه بازم ممنونم از بهترین وکیل واستادم وهمکاران خوبم یک دنیـا ممنونم از شما😍🙏
    .سورپرایز بعدی فریبای عزیزم کـه بی من برام تولد گرفته بود و یک کیک قرمز قلبی زیبا .فریباجان آرامش اکنونم از بودن توست.🙇🙏😍💕همـیشـه بمون برام کـه وجودت برام لازمـه .ازت هزاربار ممنونم .

    وبعد پیـامـها و تماسهای دوستان خوب و عزیزوبزرگوارم یـه عالمـه دعاو آرزوی خوب برام کردین .امسال من خیلی متفاوت بوداز هرسال من.چقدخوشحالم کـه دارمتون.چقد آرامش دارم درکنارتون.آرزومـیکنم بـه تمام آرزوهای خوبتون برسید .1396/6/7🙏🙇💕💕💕💕💞💞🎊🎇🎆🎉🎁🎂🎂🎂😍😘😍😘
    #الی_رها

    Read more
    براتون یـه حال خوب آرزو دارم آرزو دارم, امروزتون پر باشـه از خبرهای خوب  و اتفافهای بی نظیری کـه همـیشـه منتظرش بودید شبتون خوش دوستای شکمو رو تگ کنید تلفن سفارشات 37600000 هر روز۱۲ ظهر که تا ۱ بامداد هستیم. بلوار فردوسی خیـابان ثمانـه بین ۱۳_۱۵ ارسال غذا بـه تمام نقاط همراه با کارت خوان سیـار 🛵 @pizza_barg به منظور ... براتون یـه حال خوب آرزو دارم
    آرزو دارم, امروزتون پر باشـه
    از خبرهای خوب 
    و اتفافهای بی نظیری
    که همـیشـه منتظرش بودید
    شبتون خوش
    دوستای شکمو رو تگ کنید
    تلفن سفارشات
    37600000
    هر روز۱۲ ظهر که تا ۱ بامداد هستیم.
    بلوار فردوسی خیـابان ثمانـه بین ۱۳_۱۵
    ارسال غذا بـه تمام نقاط همراه با کارت خوان سیـار 🛵💲💲💲
    @pizza_barg

    برای هماهنگی و سفارش با شماره ۰۹۱۵۱۵۹۹۹۵۷تماس بگیرید
    دارای دو سالن مجزا جهت تولد و مـهمونی های خانوادگی
    یک پیتزای واقعا خانواده با قطر 33cm
    ✔بزرگترین سایز پیتزای ایتالیـایی درون مشـهد با یک مزه متفاوت
    ✔پیتزا تک نفره باخمـیر آمریکایی( حجیم )
    ✔پیتزای خانواده با خمـیر ایتالیـایی( نازک)
    ✔پیتزاهای خانواده از نظر حجم و قیمت مناسب به منظور مـهمانی و جشن های دوستانـه

    #پیتزا #غذا #مشـهد #بازیگران #گل #خوشمزه #زن #ونـه #بچه #زیبایی #عشق #عاشقانـه #ع#دوست #رفیق #مدلینگ #طراحی #ایده #زیبا
    #flowers #pizza #mashhad #food

    Read more

    Media Removed

    ( ﭘﺎﺯﻝ ) بچه کـه بودم یـه پازل از سر چهار راه خ کـه بهم ریخته بود و باید خودم اونو مـیساختم، بدون هیچ الگویی...از همان کودکی بازیـهای چالشی رو دوست داشتم...اینکه همـه ی قانون های بهم ریخته را باز سازی کنم و همـه ی راه های بسته را باز کنم...پازل را روی زمـین ریختم...شروعش از پایـانش سخت تر بود...ذهنم درگیر ... ( ﭘﺎﺯﻝ )

    بچه کـه بودم یـه پازل از سر چهار راه خ کـه بهم ریخته بود و باید خودم اونو مـیساختم، بدون هیچ الگویی...از همان کودکی بازیـهای چالشی رو دوست داشتم...اینکه همـه ی قانون های بهم ریخته را باز سازی کنم و همـه ی راه های بسته را باز کنم...پازل را روی زمـین ریختم...شروعش از پایـانش سخت تر بود...ذهنم درگیر چیدمان اولین قطعه ها شد...اینکه از کجا حتما شروع کنم، کدام قطعه حتما نخستین قطعه باشد...بازی بود کـه شروعش از پایـانش سخت تر بود...برخلاف همـه ی بازی هایی کـه شروعشان ساده و سختترین مراحل درون انتهای بازی بود...یکی یکی قطعه ها را کنار هم قرار دادم، بارها و بارها قطعه ها را اشتباه قرار دادم و باز شروعی از نو ...اینقدر این کارو تکرار کردم که تا قطعه های اول را سر جایشان نشست دادم...بازی کـه تمام شد تصویر یک آدم بدست آمد...این تنـها بازی کودکی من بود کـه هیچوقت فراموش نکردم...بازی کـه دو درس بزرگی بـه من آموخت ...!
    ۱...آموختم به منظور رسیدن بـه هدفهایم...شروعی سخت از تمرینـهای نقاشی داشته باشم...هدفی کـه ابتدایش سخت و دشوار و کلافهبه همراه دارد...باید کوزه را چندین بار مـیکشیدم و پاک مـیکردم...اشیـاءهای مختلف و چیدمان کنم و بارها و بارها به منظور فضا سازی و نور پردازی و کشیدن آنـها اشتباه کنم و پاک کنم ودوباره از نو شروع کنم...به مراتب کـه پیشرفته تر شدم، نقاشی کشیدن روز بـه روز و لحظه بـه لحظه آسانتر مـیشد، بعد برای رسیدن بـه یک طراحی حرفه ای حتما از قطعه ی اول شروع کرد...از سخت ترین قطعه.
    ۲...اینکه متوجه شدم این فقط یک بازی پازل چینی نیست...یک حقیقت زندگی است...اینکه هر آدم پر از تکه های مختلفی است، پازلهایی کـه به هم وصل مـیشوند و یک آدم را مـیسازند...تکه های خوانا و واضح و یـا تکه های نا مفهوم و مبهم...من حتما یـاد مـیگرفتم کـه همـه ی پازلهای خوب و بد را کنار هم بچینم که تا یک آدم را بسازم...همـه ی خصوصیـاتهای خوب و بد حتما کنار هم قرار مـیگرفتند... یـاد گرفتم آدمـهایی کـه خودشون نیستند...یـه جایی از قطعه ی پازلشان درست چیده نشده ...صادق نیستند...دوستشان نخواهی داشت...و آنچرا کـه هستند بـه تو نشان نمـیدهند،
    ریپ مـیزنند،
    مـیلنگند،
    آدمـها را حتما با همـه ی قطعه هاشون پذیرفت...خوب و بد...خوانا و مبهم... هیچ پازلی قطعه هاش همـه خوانا نیست...آدما را هر وقت با همـه ی قطعه های پازلشان پذیرفتی مـیتوانی دوست داشته باشی...درست مثل آخر بازی یک دورچین...فقط حتما مراقب آدمـهایی کـه قطعه هایشان سر جایشان نیست باشی...!
    قطعه ی بد، جای بد،
    قطعه ی خوب، جای خوب،
    جای این دو را عوض نکنید کـه هیچوقت صداقت نخواهید داشت...!
    #امجد_حلبی_نژاد

    Read more

    Media Removed

    . [ توو تهران جدیدا افتتاح رستوران و کافه-رستوران با نرخ عجیبی رو بـه رشده. این از یک جهت خوبه و از جهت دیگه‌ای مضر. خوبه بـه خاطر تنوع انتخاب و تعداد زیـاد و دسترسی خوب و راضی شدن اغلب آدمایی کـه بیشتر تفریحشون لذت کشف کافه و رستورانـه (حداقل هزینـه‌اش از خیلی تفریحات هیجان‌انگیز دوست داشتنی دیگه پایین‌تره) ... .
    [ توو تهران جدیدا افتتاح رستوران و کافه-رستوران با نرخ عجیبی رو بـه رشده. این از یک جهت خوبه و از جهت دیگه‌ای مضر.
    خوبه بـه خاطر تنوع انتخاب و تعداد زیـاد و دسترسی خوب و راضی شدن اغلب آدمایی کـه بیشتر تفریحشون لذت کشف کافه و رستورانـه (حداقل هزینـه‌اش از خیلی تفریحات هیجان‌انگیز دوست داشتنی دیگه پایین‌تره) و مخرب و مضره بـه واسطه‌ی آدمایی کـه تخصصشون این کار نیست و از سر معروفیت پول درمـیارن.
    در وهله اول داشتن و مدیریت رستوران و کافه کارِ فان، جذاب و راحتی بـه نظر مـی‌رسه.
    با اغلب افرادی کـه به واسطه‌ی شـهرت و معروفیت تصمـیم بـه گشایش رستوران گرفتن صحبت کنین، درمـی‌یـابین کـه اولا تصوراتشون از این کار جور دیگه‌ای بوده و در ثانی اونقدر سختی داره کـه شاید الان دیگه نخوان این کار رو ادامـه بدن.
    این مقدمـه کـه مـیتونـه خیلی مفصل‌تر باشـه (شاید درون آینده روش کار کردم) نشون مـیده کـه رستوران‌‌داری مانند هر شغل و حرفه‌ی دیگه‌ای داشتن تخصص، حرف اول و آخر رو مـی‌زنـه.
    جدیدا فرصتی شد سر مبحث کاری چند باری بـه رستوران گارنیش برم و با مدیرت و یکی از شرکا درون مورد کاری گپ و گفت کنیم. بحث بـه رستوران و حواشی‌اش کـه رسید شروع کرد داستان و روند گشایش رستوران رو تعریف .
    ماحصل شناخت من این بود:
    آقای @nima.buddy عاشق آشپزی کـه در خارج از کشور درس این رشته رو خونده و مدت طولانی درون اونجا کار کرده و حالا تصمـیم بـه آشنایی مردم تهران با طعم جدید کرده. جدا از طعم و دیزاین و فضا شما درون کل با یک هارمونی درجه یک از اتفاقاتی کـه اونجا مـیفته مواجه هستین.
    فضای بزرگ رستوران بـه دو قسمت سالن و بالکن تقسیم شده کـه به شدت روح نوازه. بـه علت ارتفاع ساختمان شما با منظره خیـابون ولی‌عصر هم مواجه هستین، منوی کافه‌ی کاملی رو هم من دیدم، بعلاوه غداهای اصلی کـه اینقدر تنوع داره با هر سلیقه‌ای جور درون مـیاد. غذاهای دریـایی و استیک‌ها مـیتونـه انتخاب‌های خوبی باشـه. مخصوصا طریقه‌ی پخت ماهی و مـیگو و سس‌های جذاب و خوشمزه‌ی استیک.
    یـادتون باشـه اینجا بعد از غذا هم مـیتونین دسرهای درخشانی رو مـیل کنین کـه کمتر تو تهران پیدا مـیکنین.
    نکته‌ی جذاب به منظور من کلاس اقتصادی رستوران بود کـه در طیف متوسط طبقه بندی مـیشـه.
    پارکینگ هم درون دسترسه کـه هماهنگی‌اش جلو درون انجام مـیشـه.
    در کل گارنیش بـه واسطه‌ی ترکیب خلاقیت و تخصص مـیتونـه مشتری رو راضی کنـه و شاید راز قیمت خوبش رو بشـه از دو عامل بالا دونست. ]

    برین و لذت ببرین ☺️🤩 @garnish.ir

    Read more

    Media Removed

    (مقدمـه) يكى بود يكى نبود. یک پدر بود و يک پسر بود. آن پدر باباى خوب من بود. آن پسر هم من بودم . من خيلى كوچک بودم كه مادرم مرد. من ماندم و بابام . بابام مرا خيلى #دوست مـی داشت . او مـی خواست من هميشـه خوشحال باشم و بخندم . مـی خواست #خوب تربيت بشوم و خوب درس بخوانم . مـی خواست #انسان و مـهربان باشم . من اين باباى ... (مقدمـه)

    يكى بود يكى نبود. یک پدر بود و يک پسر بود. آن پدر باباى خوب من بود. آن پسر هم من بودم .
    من خيلى كوچک بودم كه مادرم مرد. من ماندم و بابام . بابام مرا خيلى #دوست مـی داشت . او مـی خواست من هميشـه خوشحال باشم و بخندم . مـی خواست #خوب تربيت بشوم و خوب درس بخوانم .
    مـی خواست #انسان و مـهربان باشم . من اين باباى خوب را خيلى دوست داشتم .
    من و بابام درون #برلين #زندگى مـی كرديم . آن وقتها برلين #پايتخت #آلمان بود. وقتى كه #جنگ افروزان جهان بـه جان هم افتادند، شـهر ما هم ويران شد. آلمان شكست خورد و برلين هم بـه دست جنگ افروزانى افتاد كه يپروز شده بودند.
    حالا نزديک بـه چهل سال از آن روزگار مـی گذرد. براى من ، از ميان آن ويرانيها. سه كتاب بـه يادگار مانده هست . اين سه كتاب پر هست از قصه هايى كه بابام نقاشی كرده هست . اين
    نقاشیـها هم خودش قصه اى دارد.
    بابام براى #روزنامـه ها و مجله ها نقاشى مـی كرد. با پولى كه از اين راه بـه دست مـی آورد زندگى مـی كرديم . خانـه اى كوچک و زندگى ساده اى داشتيم ، ولى دلمان پر از شادی بود.
    قصه های من و بابام!!! درون اين خانـه ، بابام هم #مادر بود، هم پدر و هم دوست خوب من . همـه ی كارهاى خانـه را هم بابام مـیكرد. من روز بـه روز
    كه بزرگتر مـی شدم بيشتر بـه او درون كارهاى خانـه كمك مـی كردم .
    ولى هميشـه دلم مـی خواست پسر كوچولوى بابام باشم که تا برايم قصه بگويد.
    وقتر كه مادرم زنده بود، برايم قصه مـی گفت . درون همـه ی عمرم از شنيدن قصه #لذت ام . بابام دلش مـی سوخت كه ديگر مادرم برايم قصه نمـی گويد. یک روز كاغذ و مدادش را آورد. مرا روى زانویش نشاند.
    برايم #نقاشى كرد و قصه گفت . من از آن قصه خيلى خوشم آمد. از آن روز بـه بعد، هر وقت كه بابام كار نداشت ، برايم قصه مـی گفت . چه قصه هاى خوب و خنده دارى! او قصه هايى مـی گفت كه من و بابام توى آنـها بوديم . آرزوهايمان توى آنـها بود.
    هر چه را مـی خواستيم توى آن قصه ها پيدا مـی كرديم . بـه هر چيز كه دلمان مـی خواست توى آن قصه ها مـی رسيديم . توى آن قصه ها من و بابام كارهاى #خنده دارى مـی كرديم .
    بابام همـه ی آن قصه ها را برايم نقاشی مـی كرد. شكل خودش و من را خنده دار مـی كشيد که تا من بيشتر خوشحال بشوم و بخندم .
    حالا از آن قصه ها و نقاشيها سه كتاب دارم . اين سه كتاب پر از قصه هاى من وبابام هست . پر ازنقاشيهاى خنده دار هست .
    سالهاست كه ، درون بیشتر كشوررهاى جهان ، كودكان اين كتابها و نقاشيهاى آنـها را مى بينند و دوست دارند. نمى دانم تو هم از آنـها خوشت خواهد آمد يا نـه . فقط آرزو مـی كنم كه دوستشان داشته باشى.
    آخر، اين كتابها يادگار باباى خوب من هست !
    دوست تو،
    پسر

    Read more

    Media Removed

    در کودکی عاشق بادکنک بودم امکان نداشت با پدر و مادرم بـه سوپر مارکت بروم و برای باد کنک پا زمـین نکوبم اولین بادکنکی کـه داشتم را همان روز اول درون دست هایم گرفتم و محکم بغلش کردم... ولی ترکید... فهمـیدم همان اول نباید خیلی دوست داشتنم را نشان بدهم. نباید خیلی محکم بغلش کنم طاقتش را ندارد مـی ترکد!! بادکنک ... در کودکی عاشق بادکنک بودم
    امکان نداشت با پدر و مادرم بـه سوپر مارکت بروم و برای باد کنک پا زمـین نکوبم
    اولین بادکنکی کـه داشتم را همان روز اول درون دست هایم گرفتم و محکم بغلش کردم... ولی ترکید...
    فهمـیدم همان اول نباید خیلی دوست داشتنم را نشان بدهم.
    نباید خیلی محکم بغلش کنم طاقتش را ندارد مـی ترکد!! بادکنک بعدی را بیش از حد بزرگش کردم ظرفیتش را نداشت... آن هم ترکید... فهمـیدم نباید چیزی را کـه دوست دارم بیش از حد بزرگش کنم
    بادکنک بعدی را کـه خ حواسم بود... نـه دوست داشتنم را زیـاد نشان دادم نـه بیش از حد بزرگش کردم ولی آن هم به منظور من نماند
    بردمش پیش دوستانم و در یک چشم بر هم زدن صاحبش شدند!!!! بادکنک بعدی را خیلی اتفاقی از دست دادم وسط روزهای خوبمان وقتی همـه چیز خوب پیش مـی رفت افتاد روی بخاری و تمام... رفتم سوپر مارکت محله و یک بادکنک دیگر خ
    همان جا بـه آن نگاه کردم و گفتم تو آخرین بادکنکی هستی کـه دوست دارم... رفتم خانـه و آن را درون کمد گذاشتم.
    نـه بغلش کردم... نـه زیـاد بزرگش کردم... نـه بهی نشانش دادم... اینطور دیگر هیچ خطری تهدیدش نمـی کرد... یک دوست داشتن یواشکی... یک دوست داشتن از راه دور... یک دوست داشتن بدون روزهای خوب و شاد... هر چند وقت یک بار مـی رفتم سراغش که تا مطمئن شوم هنوز هست... یک روز وقتی رفتم سراغش دیدم کـه خیلی کوچک شده... خیلی پیر شده...
    همان جا بود کـه فهمـیدم دوست داشتن را حتما یـاد گرفت... فهمـیدم بـه دست آوردنی کـه دوست داری تازه اول ماجراست... دوست داشتن نگهداری مـی خواهد... 👤 حسین حائریـان

    Read more

    Media Removed

    . [ تو یک زنی زیبا باش لباس خوب بپوش ورزش کن مواظب هیکل و اندامت باش هر سنی کـه داری خوب و زیبا بگرد همـیشـه بوی عطر بده مطالعه کن و آ گاهيت رو بالا ببر خودت رو بـه صرف قهوه‌ای یـا چای درون يک خلوت دنج مـهمون کن به منظور خودت گاهی هديه بخر وقتی بـه خودت و روحت احترام مـیذاری احساس سربلندی مـی‌کنی . يادت باشـه "برای ... .
    [ تو یک زنی
    زیبا باش
    لباس خوب بپوش
    ورزش کن
    مواظب هیکل و اندامت باش
    هر سنی کـه داری خوب و زیبا بگرد
    همـیشـه بوی عطر بده
    مطالعه کن و آ گاهيت رو بالا ببر
    خودت رو بـه صرف قهوه‌ای یـا چای درون يک خلوت دنج مـهمون کن
    برای خودت گاهی هديه بخر
    وقتی بـه خودت و روحت احترام مـیذاری
    احساس سربلندی مـی‌کنی
    .
    يادت باشـه
    "برای یک زن عزت نفس غوغا ميکنـه" ]

    همـه‌ی این کارا رو هم کردم، زن و مرد بودنش هم فرق نداره، این خنده اون خنده عصبی‌ست وسط خشم و عصبانیت، که تا کجا مگه دیگه توان داریم؟ چقد حتما فشار رو تحمل کنیم؟ بـه قول بهرام @bbiibbzz‏ چقد الان دوست داشتم برم با مردان آنجلس یـه ۳۰۰ سالی بخوابم 😥

    Read more

    Media Removed

    سلام شب بخیر دوستان ازدیروز کلی دایرکت گرفتم کـه چطور برنامـه ریزی مـیکنید تنـهایی چند غذا درست مـیکنید خسته نمـیشید؟چرا عمـیز پذیرایی نزاشتی وهزارن سوال دیگه سعی مـیکنم اینجا همـه مواردو بنویسم امـیدارم جواب سوالهاتو بگیرید اولا اینکه من منوی غذامو نسبت بـه مـهمونی کـه مـیاد انتخاب مـیکنم وسعی مـیکنم ... 🌹سلام شب بخیر دوستان ازدیروز کلی دایرکت گرفتم کـه چطور برنامـه ریزی مـیکنید تنـهایی چند غذا درست مـیکنید خسته نمـیشید؟چرا عمـیز پذیرایی نزاشتی وهزارن سوال دیگه سعی مـیکنم اینجا همـه مواردو بنویسم امـیدارم جواب سوالهاتو بگیرید
    اولا اینکه من منوی غذامو نسبت بـه مـهمونی کـه مـیاد انتخاب مـیکنم وسعی مـیکنم اگر خوب بشناسمشون از غذاهای مورد علاقه اونا تومنو باشـه اگر هم خوب نشناسم یکی از غذاهارو طوری انتخاب مـیکنم کـه همـه پسند باشـه حتما تو منو یک مورد مـیزارم کـه برای مـهمون طعمـی جدید باشـه حالا یـا سوپ یـا دسر هرکدوم شد اگرمـهمونم فست فود دوست داشته باشـه بفرض حتما تومنو یک مورد مـیزارم واینکهی باشـه کـه مشکل با غذاها نداشته باشـه همـه موارد و دوست داشته باشـه اونموقع منو بر طبق مواد تویخچالم انتخاب مـیشـه😂 بعد انتخاب منو نگاهی بـه لیستم مـیندازم ببینم کدوم غذارو مـیشـه یک شب جلوتر خودشو یـا حداکثرموادشو زودتر اماده کنم برمن مـهمـه غذام تازه باشـه که تا طمعش خوب باشـه مـیشـه بعضی مواردو دوروز جلوترم درست کرد کـه من نمـیکنم نـهایت یک شب جلوتر اونم سعی مـیکنم پیش غذای سرد یـا دسرم باشـه مثلا به منظور منوی دیروز من شب قورمـه سبزیو بار کردم (برخودمونم یک شب جلوتر باشعله دم بارمـیکنم)دسر ترامـیسمو درست کردم
    مرغ بریـانیو مزه دارکردم ...سالاد کلمو وانارم همـه موادو رنده کردم موند فقط سسش...فردا ش فقط برنج خیس کردم و یکیشو باقالی پلو کردم یکیشو ساده..مرغم اماده بود سبزیجاتشو پنج دقیقه ای خورد کردم انداختم با مرغ فر..سالادمو سسشو زدم گذاشتم یخچال خنک بشـه ...اخر رفتم سراغ سوپم یعنی همش یک ساعت و نیم با ترتمـیزی اشپزخونـه وقت گرفت ...درمورد خستگی بگم خوب صد درصد خسته مـیشـه ادم ولی برمن اولویت اینـه بـه مـهمونم خوش بگذره چه ازلحاظ جو گرم مـهمانی چه ازنظر کیفیت غذا بعد خسته شدنم نرماله...مورد بعدی من حتما مـیز غذاخوریمو قبل اومدن مـهمون مـیچینم چون دوست ندارم مـهمون بود من همش اشپزخونـه درحال کار باشم مـیزمم شب قبل چیدم فقط روش چیزی انداختم کـه تمـیز بمونن ...مـیز پذیرایمم شب اماده مـیکنم مواد خشک مثل اجیل شکلات بیسکویت مـیوه خشک خرما و...رو هم مـیچینم فقط مـیمونـه مـیوه و نوشیدنیـها...من رو مـیزم فلااب داغ با انواع دمنوشـها دارچین گل سرخ لیمو بهارنارنج انواع کافی و تی بگ نظیراینا مـیچینم اونطوری هم من راحتم هم مـهمون هرچی مـیخاد خودش بدمـیداره تازگیـا پک پذیرایی نیوشا هم مـیخرم کـه اونواع دمنوشـها نظیر هات چاکلت بلوبری کورن بری جای سبزو..داره کـه مـهمونام خیلی دوست داشتن که تا الانرومـیز چای البالوهم داشتم خوب دستمم شکست😫😓 #نیوشا #پذیرایی #مـیز_پذیرایی_شبنم

    Read more

    Media Removed

    امروز یـه مشکلی برام پیش اومده بود کـه مقصرش رو سهل انگاری خودم مـیدونستم,استرس گرفتم و به این فکر مـیکردم خوب اگر مشکل حل نشـه چه راه هایی به منظور حلش پیش رو دارم , تو راه برگشت بـه خونـه بودم تصمـیم گرفتم روی خودم و استرسم غلبه کنم ,وارد یـه سوپر مارکت شدم و خودم و مـهمون یـه بستنی قیفی شکلاتی کردم و نشستم زیر درخت ,با ... امروز یـه مشکلی برام پیش اومده بود کـه مقصرش رو سهل انگاری خودم مـیدونستم,استرس گرفتم و به این فکر مـیکردم خوب اگر مشکل حل نشـه چه راه هایی به منظور حلش پیش رو دارم , تو راه برگشت بـه خونـه بودم تصمـیم گرفتم روی خودم و استرسم غلبه کنم ,وارد یـه سوپر مارکت شدم و خودم و مـهمون یـه بستنی قیفی شکلاتی کردم و نشستم زیر درخت ,با خودم مـیگفتم رعنا بنظرت مـیشـه همـه جا عینک خوشبینی رو زد؟شاید گاهی اوقات بهتره بدی هارو هم دید, دید کـه همـه ی مردم ,انسان نیستن ! اگر اینجور بود دیگه این دنیـا نیـازی بـه پلیس و حاکم نداشت! دیگه زندانی وجود نداشت ...دوست نداشتم خودم رو سرزنش کنم فقط مـی خواستم بـه عنوان یک تجربه ازش درس بگیرم مثل خیلی از ادمای دیگه کـه تا اتفاقی پیش مـیاد واسشون یقه ی خدارم نمـی خواستم بگیرم یـا شروع بـه ناله کنم بگم خدایـا چرااا من ؟تو کـه مـیدونی من چقدر تلاش مـیکنم ...چون معتقد نیستم کـه هر اتفاق بدی کـه مـیفته باعث و بانیش خداست ! یـا خدا حتما ممانعت کنـه !در این صورت دیگه خوبی معنی نداشت این بدی ها و اتفاقات ناخوشایند هستن کـه به خوبی ها و اتفاقات خوب معنا مـیدن ,ما عقل داریم قدرت فکر , قدرت تلاش , قدرت قدم برداشتن بـه سمت اهمون درون کنار اینـها ایمان داریم بـه نیرویی بـه اسم خدا کـه در درون ماست ...
    خلاصه تو همـین فکرا بودم کـه بستنیم اب شده بودو ریخته بود رو دستم ,بستینم و خوردم ونونشو دادم بـه مرغای توی اب سعی کردم با تماشا غذا خوردن مرغابی ها حس خوب و به خودم بدم با شناختی کـه از خودم پیدا کردم مـیدونم کـه خوردن یـه بستنی قیفی غذا بـه سگای بی صاحب توی خیـابون نوازش گربه ها بلند بلند با زبون مادری خودم اواز خوندن و رو جدول لی لی کنان راه رفتن نگاه بـه شبنم نشسته روی برگ درختا ...مـیتونـه کمک بـه خوب شدنـه حالم ه.
    کنار درخت نشسته بودم و ...که یـه مورچه کوچولو اومد روی دستم ,دستم اوردم بالا و خیلی اروم فوتش کردم یـه جوریکه افتاد کنارم روی خاک و دوباره رفتم توی فکر ,جای پاهاشو روی دستم احساس کردم دوباره ,نگاه کردم دیدم اومده روی دستم دستمو اوردم بالا و مثل پرتاب تیله انداختمش پایین ووو دوباره رفتم تو دنیـای خودم این سری خیلی سریع تر اومده بود روی دستمو با عجله داشت مـیومد بالا !خودش بود خود سمجش ! دستمو اوردم بالا و نگاش کردم فکر کنم مـی خواسته بهم بگه غصه نخور تو تلاشتو کردی به منظور زندگی بهتر و بایدم تلاش کنی اما غصه نـه اخرش غذای خودمـی !!!بلند بلند خندیدم تلفنم زنگ خورد ,حل شد!یـه نفس عمـیق کشیدم, کائنات منو تنـها نمـیزارن🍀گفتم چی بهتر از اینکه همـین لحظه رو ثبت کنم که تا این تجربه یـاد

    Read more

    Media Removed

    زندگی شاید شبیـه بـه یک داستان است. گاهی زندگی داستان کوتاهیست کـه سال ها خوانده مـی شود و همـه از خواندنش لذت مـی برند چون پر از حرف و درس است... هر چند کـه گاهی داستان های کوتاه هیچ حرفی به منظور گفتن ندارند بـه جز " بـه دنیـا آمد... از دنیـا رفت " گاهی زندگی داستان بلندی ست کـه بیـهوده ادامـه پیدا کرده که تا یک پایـان خوب ... 🌊
    زندگی شاید شبیـه بـه یک داستان است.
    گاهی زندگی داستان کوتاهیست کـه سال ها خوانده مـی شود و همـه از خواندنش لذت مـی برند چون پر از حرف و درس است... هر چند کـه گاهی داستان های کوتاه هیچ حرفی به منظور گفتن ندارند بـه جز " بـه دنیـا آمد... از دنیـا رفت "
    گاهی زندگی داستان بلندی ست کـه بیـهوده ادامـه پیدا کرده که تا یک پایـان خوب به منظور آن پیدا شود کـه نمـی شود... هر انسانی نویسنده ی داستان زندگی خودش است.
    به دنیـا مـی آید و شروع مـی کند بـه نوشتن داستان... وسط نوشتن - وسط زندگی - کم حوصله مـی شود، عصبی مـی شود ، شاد مـی شود، عاشق مـی شود، خوب و بد را مـی بیند و اگر خوش شانس باشد و فرصتش تمام نشود کم کم داستان زندگی را یـاد مـی گیرد .
    گاهی شرایط زندگی و اجتماع نمـی گذارد آنچه را دوست دارد بنویسد - زندگی کند - شروع مـی کند بـه حذف ... بـه فصل هایی از داستان زندگی .

    گاهیـانی وارد داستان زندگیمان مـی شوند کـه مسیر داستان را عوض مـی کنند.
    قلم را دست مـی گیرند و آن ها داستان زندگیمان را مـی نویسند.
    یـادمان باشد قلم زندگیمان را دست چهانی مـی دهیم .
    حقیقت این هست که بهترین داستان ها آن هایی هستند کـه خوب تمام مـی شوند .
    کاش به منظور داستان زندگیمان یک پایـان خوب پیدا کنیم.

    پایـان داستان همانی باشد که‌ بـه خاطر‌ آن شروع بـه نوشتن داستان کردیم.
    #gilan_aks #gilanaks #gilan_motahed #gilane_ziba #gilane_ziba
    #MustSeeIran #گیل #eshkevar #بهار #kelachay #ra6t #de_chereh #eshkevarat #رودبار
    #rasht_official #ir_shomal #shomal_photo #aksiine #akas_khoone
    #RashtGasht #gilDoost #beautiful_iran #جذاب #shomal_photo
    #درفک #gilantoor #iyalat_gilan #tourismgilan #gile_zan

    Read more




    [انشا جانشین سازی درمورد کتاب کهنه کنج کتابخانه]

    نویسنده و منبع: moshrefzadeh | تاریخ انتشار: Wed, 11 Jul 2018 22:39:00 +0000



    تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
    هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
    در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
    i.video.ir@gmail.com