علوم قریبه حوزه علمیه

علوم قریبه حوزه علمیه علوم اسلامـی ظرفیت حضور درون مـیادین آکادمـیک جهان را دارد بـه ... | مديريت حوزه علميه استان تهران : مرکز مدیریت حوزه علمـیه ... | علامـه حسن زاده آملی | ‎پژوهشکده امام خمـینی و انقلاب اسلامـی‎ Public Group | Facebook | دنیـای طلبگی،آشنایی با حوزه علمـیه - مطالب علوم اسلامـی |

علوم قریبه حوزه علمیه

علوم اسلامـی ظرفیت حضور درون مـیادین آکادمـیک جهان را دارد بـه ...

استاد حوزه علمـیه:
علوم اسلامـی ظرفیت حضور درون مـیادین آکادمـیک جهان را دارد بـه منبر محدودش نکنیم
خبرگزاری شبستان: علوم قریبه حوزه علمیه ما علوم اسلامـی و متدولوژی آن را بـه جامعه خودی منحصر کرده ایم، علوم قریبه حوزه علمیه گویی دانش فقه و اصول فقط به منظور ما کاربرد دارد؛ متاسفانـه ما احساس مـی کنیم مفاهیم دینی و آموزه های اسلامـی را فقط حتما با همان روش سنتی کـه تبلیغ یـا منبر نام دارد معرفی کنیم.

به گزارش خبرگزاری شبستان، نامگذاری سال جدید با عنوان «اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل» از سوی رهبر معظم انقلاب، مجددا اذهان بـه ویژه درون مراکز ثقل فعالیت نـهادهای اثرگذار درون این باره را بـه بررسی همـه ابعاد موثر درون تحقق این هدف کلان معطوف مـی کند. علوم قریبه حوزه علمیه بی تردید یکی از مـهمترین عرصه هایی کـه مـی تواند بازوی کمکی به منظور اقتصاد مقاومتی باشد و مسیر این نوع از اقتصاد را هموار کند، علم هست آنـهم علمـی کـه قدرت آفرین و به تبع آن ثروت آفرین باشد. علوم قریبه حوزه علمیه از این رو، درون گفت و گویی با حجت الاسلام یحیی جهانگیری سهروردی، استاد حوزه علمـیه و مبلغ بین المللی درباره رابطه علم و قدرت و چگونگی ثروت آفرینی از طریق علم بـه بحث و بررسی پرداخته ایم کـه بخش نخست آن از نظرتان مـی گذرد:

*چه رابطه ای مـیان علم و تولید قدرت و ثروت وجود دارد آیـا علم قدرت زا هست یـا این قدرت هست که زمـینـه رشد و پیشرفت علمـی را فراهم مـی کند؟ چگونـه مـی توان از یکی به منظور خدمت بـه دیگری استفاده کرد؟ نگاه اسلام درون این باره چیست؟

در پاسخ بـه این سوال ابتدا حتما توجه داشت یکی از نکات مـهم کـه متاسفانـه ما درون این باره دیدگاه های رهبری معظم انقلاب را مطالعه نکرده ایم، این هست که برخی مـی پرسند وظیفه رهبری چیست؟ رهبری از منظر متون دینی ولی امر مسلمـین هست و وظایفی نیز برایشان درون قانون تصریح شده اما مـهم آن هست که رهبری آینده و آنچه را کـه دیگران نمـی بینند، مـی بینند و آنـها را رصد و تبیین کنند و این رسالتی هست که رهبری معظم انقلاب با طرح مباحثی همچون علم دینی، نـهضت نرم افزاری، گفتمان فقه حکومتی، گفتمان پیشرفت و عدالت و … عملا انجام داده و ذهن اندیشمندان را بـه آنـها معطوف کرده اند. از جمله مباحث مـهم درون بیـانات ایشا،ن علم دینی هست که تاریخ قطعا قضاوت مـهمـی درون این باره نسبت بـه رهبری معظم انقلاب خواهد کرد.

وقتی درباره علم سخن مـی گوییم حتما یـادمان باشد کـه علم همـیشـه طریق بوده و ما با آن چیزهای دیگر را مورد مطالعه قرار مـی دادیم؛ اگرچه قبلا هم بحث هایی مطرح شده اما اخیرا درون دنیـای غرب بـه طور برجسته و در ایران اسلامـی بعد از مطالبات جدی رهبری، درباره علم مطالعاتی شده کـه در نتیجه آن، علم دیگر مسیر مطالعه نیست بلکه موضوع و کیس (مورد) است، درون واقع بـه تعبیر علم اصول فقه، این بار علم بـه جای آنکه طریق باشد موضوع مـی شود.

باید توجه داشت مطالعه علم دو گونـه است: گاه تربیتی و گاه موضوعیتی. وقتی از رابطه علم با قدرت بحث مـی کنیم علم درون قالب یک کِیس (مورد) حتما مورد مطالعه قرار بگیرد، البته اصطلاح دانش شناسی، رشته ای هست که حتما در دانشگاه ها بـه آن توجه جدی کنیم، و این متفاوت از دو رشته معرفت شناسی و شناخت شناسی است، چراکه شناخت شناسی تفاوت دارد با آنچه کـه ما مطالعات علم یـا دانش شناسی مـی گوییم و نیز فرق مـی کند با مطالعات فلسفه علم چون فلسفه علم از سنخ مطالعات مُضاف است.

از این رو، جای مطالعات دانش شناسی خالی هست تا درباره خود دانش مطالعه کند، به منظور مثال رابطه دانش و اقتصاد و دانش و قدرت و دیگر مباحث را بررسی کند، چراکه اینگونـه مـی توان از مطالعات مـیان رشته ای و پیوند دانش با مباحث پیرامونی خود درون یک رشته علمـی خاص مطالعه کرد.

*وقتی علم بـه موضوع تبدیل شود جایگاه، نقش و کارکرد آن چه تغییری مـی یـابد؟

باید توجه داشت وقتی علم، کیس و موضوع شد نـه طریق و راه، آنگاه دو حوزه مطالعاتی درون اختیـار ما قرار مـی گیرد فلسفه علم و معرفت شناسی؛ درون اینجا ما مطالعات علم یـا دانش شناسی را مورد بررسی قرار مـی دهیم. وقتی علم را شناختیم آنگاه اگر بخواهیم پیوند علم و قدرت را تحلیل کنیم حتما بدانیم علم و قدرت از دیرباز با هم ارتباط داشته اند چنان کـه فردوسی گفت: «توانا بُوَد هر کـه دانا بُوَد».

باید توجه داشت رابطه علم و قدرت از جنس متافیزیکی، علوم تهذیبی و قریبه نیست، گرچه ما معتقدیم افراد بر اساس تهذیب و تطهیر نفس بـه قدرت متافیزیکی دست مـی یـابند و این از دیرباز مطرح بوده اما درون مطالعات خودمان از نظر رابطه علم و قدرت این سنخ را مد نظر نداریم. درون واقع درون مطالعات دانش شناسی وقتی از رابطه علم و قدرت صحبت مـی شود قدرت بـه معنای قدرت سیـاسی اجتماعی و علم بـه معنای دانش البته فراتر از معنای ساینتفیک و پوزیتویستی آن مد نظر است.

نکته سوم آنکه اگر رابطه علم و قدرت را درون متون دینی جستجو کنیم نکاتی را مـی یـابیم، به منظور مثال درون سوره مبارکه نجم آمده است: «کسی کـه قدرت زیـاد داشت بـه او علم داد»، درون این آیـه رابطه علم و قدرت از منظر کیفی مد نظر هست چراکه تعبیر «شدیدُالقوی» را بـه کار مـی برد نـه «کثیرُالقوی» این یعنی بین دانش و قدرت کیفی پیوندی برقرار هست و یـا درون سوره مبارکه نمل، آیـه ۴۰ مـی فرماید: «کسى کـه نزد او دانشى از کتاب [الهى] بود گفت من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنى برایت مى‏آورم …» (این آیـه بـه داستان حضرت سلیمان و عاصف بن برخیـا اشاره دارد.) اگرچه سنخ این آیـه همان ارتباط علوم قریبه و قدرت متافیزیک هست اما نشان مـی دهد درون متون دینی ما نیز رابطه قدرت و علم بـه طور جدی مورد بحث قرار گرفته است.

پس نسبت علم و قدرت چگونـه رابطه ای هست و علم با چه کیفیت و کارکردی مـی تواند قدرت و ثروت را به منظور بشر بـه ارمغان بیـاورد؟

امروزه رابطه قدرت بـه معنای سیـاسی اجتماعی و علم بـه معنای دانش نـه علوم قریبه درون عالم واقع و حیـات اجتماعی خود را چنان واقعی کرده کـه دیگر صحبت از رابطه علم و قدرت واضح و بدیـهی شده است.

برای مثال کشور ژاپن فقط با صدور تکنولوژی، اقتصاد خود را همردیف اقتصادهای برتر دنیـا قرار داده هست در حالی کـه هیچ محصول دیگری جز فناوری و تکنولوژی صادر نمـی کند و اینچنین علم امروز اقتدار اقتصادی ژاپن را درون رده ای بالا قرار داده است. بنابر این، علم درون کنار قدرت، ثروت و در کنار ثروت قدرت را بـه همراه مـی آورد البته حتما بحث شود کـه چگونـه علمـی مـی تواند بـه قدرت و ثروت تبدیل شود و چرا درون برخی مواضع دانش بـه ثروت و قدرت نمـی انجامد درون حالی کـه در آنـها شاهد دانش افزایی هستیم!. درون گذشته مـی گفتند علم کشف رازهای طبیعت هست اما امروزه درون کنار این کشف، مـی تواند کشور و جامعه را بـه ثروت و قدرت برساند.

در سال ۸۸ رهبر معظم انقلاب درون یک سخنرانی فرمودند: … بین علم و قدرت رابطه بسیـار دقیق هم امروز و هم درون طول تاریخ بوده است…. بعد ایشان بـه روایتی اشاره کرده و مـی فرمایند: «علم قدرت هست هر آن را بیـابد بـه قدرت مـی رسد و هر آن را نیـابد علیـه او قدرت شکل مـی گیرد.» این یعنیی کـه علم داشته باشد قدرتمند شده و اگر علم نداشته باشد بر او قدرت خواهند کرد!. از این رو، وقتی از رابطه علم و قدرت سخن مـی گوییم بـه این نتیجه مـی رسیم کـه علم هم توان دردآفرینی و هم درمان آفرینی دارد؛ اما متاسفانـه ما علم را فقط درمان آفرین تعریف کرده ایم درون حالی کـه علم دردآفرین نیز هست و از عهده هر دو بر مـی آید و این یعنی علم دارای اقتدار است.

 

با توجه بـه آنکه ما خود درون بسیـاری موارد خصوصا علوم انسانی مصرف کننده علم هستیم نـه تولیدکننده، آیـا مـی توانیم بـه تولید و صادرات علمـی وب ثروت و قدرت از این مسیر بیندیشیم؟

شاید ما اکنون بـه پای کشورهایی کـه در حوزه علوم فناورانـه صادرات دارند، نرسیم اما علومـی داریم کـه غرب درون مقابل ما صدها سال عقب تر هست اما متاسفانـه ما این علوم را تجاری سازی نکرده و نمـی کنیم. به منظور مثال درون علومـی همچون فقه و اصول یـا فلسفه و عرفان کـه همگی دینی هستند چنان فرآورده هایی داریم کـه دیگر جوامع سال ها از ما عقب ترند اما بهره وری آنـها را بـه برداشت از متون دینی خودمان منحصر کرده ایم، گویی این علوم صرفا بـه درد شیعه و در بهترین حالت بـه درد مسلمانان مـی خورد و بس، درون حالی کـه این علوم از متدولوژیِ روشمندی برخوردارند کـه هر اندیشمند و دغدغه مندی از هر باور و مکتبی مقابل آنـها سر تعظیم فرود مـی آورد. اما… متاسفانـه حرف های علمـی خودمان را بـه مطالعات دینی منحصر کرده ایم و روش ها و یـافته های خود را بـه آن سو عرضه و صادر نکرده ایم، حال آنکه سوال آن هست ما چقدر صادرات علم داریم؟ این علوم اسلامـی کـه در حوزه های علمـیه و دانشگاه ها توسط هزاران محقق تولید مـی شود، چرا صادر نمـی شود، ثروت آفرینی نمـی کند و قدرت ما را افزایش نمـی دهد؟!

در پاسخ حتما گفت ما این علوم و متدولوژی آن را بـه جامعه خودی منحصر کرده ایم، گویی دانش فقه و اصول فقط به منظور ما کاربرد دارد حال آنکه یـافته های این علوم فرامرزی هست و مـی تواند به منظور همـه فرهیختگان قابل توجه و اعتنا باشد؛ اما متاسفانـه ما احساس مـی کنیم مفاهیم دینی و آموزه های اسلامـی را فقط حتما با همان روش سنتی کـه تبلیغ یـا منبر نام دارد، معرفی کنیم، درون حالی کـه این آموزه ها و معارف ظرفیت معرفی درون ساحت های آکادمـیک را دارد! این ادعا نیست بلکه من شخصا درون کنفرانس های علمـی حاضر بوده ام و به چشم دیده ام کـه اگر علوم و معارف دینی ما خوب معرفی شود، بـه عنوان سخن علمـی و استاندارد قابل پذیرش است. اما تصور ما بـه گونـه ای هست که گویی معارف دینی ما فقط متعلق بـه منبر هست و جای طرح درون مقالات علمـی بین المللی را ندارد!

 

اگر بخواهیم از منبر و شیوه های سنتی عرضه و تشریح و تبیین آموزه ها و علوم دینی فراتر رفته و متناسب با شرایط بین المللی و در راستای افزایش بهره وری علم، علوم دینی را عرضه کنیم بـه گونـه ای کـه برای ما قدرت و ثروت بـه ارمغان بیـاورد، چه راهبردهایی را حتما اتخاذ کنیم؟

ما به منظور این هدف حتما سبک ورود بـه عرصه آکادمـیک بین المللی را بدانیم و جهشی جدید داشته باشیم درون اینکه چگونـه تولیدات علمـی اسلامـی و نیز فرآروده های دانش های اسلامـی را بـه دنیـا معرفی کنیم، یعنی این علوم را از انحصار و زندانی کـه برایش ساخته ایم (تا فقط خودمان از آن استفاده کنیم)، خارج سازیم و برای این مـهم حتما نخست ما ساختار، قد و قواره و شرایط حضور درون عرصه های بین الملل را بدانیم. چراکه با این نگاه علوم اسلامـی ما هم دارای آورده شده و مـی تواند ثروت و قدرت تولید کند؛ از این رو، من معتقدم حوزه علمـیه قم حتما دارای پارک دانش بُنیـان باشد که تا در آن درباره نحوه صادرات علم و تبدیل دانش بـه ثروت مطالعه شود.

جالب آنکه سرمایـه عظیم علمـی ما گاهی نـه تنـها معرفی نمـی شود بلکه بعضا مورد هجمـه نیز قرار مـی گیرد، مگر درون دانش های زبانی کـه هرمنوتیک حاصل آن هست اصولی ها چندین سال قبل تولیدات نداشته اند؟! بعد چرا این تولیدات را بـه دنیـا عرضه نمـی کنیم و قدرت و ثروت به منظور خودمان بـه ارمغان نمـی آوریم؟!. متاسفانـه ما زحمت مـی کشیم اما یـاد نگرفته ایم و نمـی دانیم چطور علم و دانش را بـه ثروت تبدیل کنیم ما نیـاز بـه فراورده های جدید از تولیدات علمـی آکادمـیک داریم، لذا تاسیس پارک دانش بنیـان درون حوزه نیـازی جدی و مبرم است.

البته ممکن هست برخی بپرسند مگر فلسفه و فقه اسلامـی توانایی تولید ثروت را دارد؟، کـه در پاسخ بـه این سوال حتما گفت امروزه درون دنیـا مراکز آکادمـیک بسیـاری تاسیس شده اند و درمان عرفانی معنوی مردم را دنبال مـی کنند یعنی مردم پاسخِ پرسش های معنوی خود را درون آنـها مـی جویند درون حالی کـه پاسخ های این مراکز سکولار و کاذب و نوع معنویت کاربردی آنـها منقطع و جدا از وحی و آسمان است! درون خارج از کشور حتی مکان هایی وجود دارد کـه مردم درون آنـها به منظور یـافتن پاسخ پرسش های ذهنی و فلسفی خود هزینـه های سنگین مـی کنند؛ به منظور مثال پزشک نمـی تواند پاسخ فردی کـه دچار نیـهلیسم (پوچ گرایی) یـا شکاکیت شده را بدهد بلکه اینجا فیلسوف هست که مـی تواند پاسخ او را بدهد اما ما هیچ گاه فلسفه و عرفان خود را از کتاب بیرون نیـاورده ایم که تا مطبی باشد به منظور معاینـه و درمان بشر تشنـه. از این رو معتقدم حوزه علمـیه بـه “آر اند دی” (R&D) یـا واحدهای “تحقیق و توسعه” نیـاز دارد یعنی حتما نیـازهایش را شناخته و ظرفیت هایش را بروز رسانی کرده و با آنـها بـه نیـازهای بیرون پاسخ دهد.

باید توجه داشت اگر ما از نیـازهای جامعه دور شویم این نیـازها درون جای دیگر پاسخ داده شده و تبدیل بـه قدرت مـی شوند، علاوه بر این، ما از نیـازها بی خبر مانده و پژوهش های غیرکاربردی و فاقد کارایی درون درمان دردها را انجام مـی دهیم و اینچنین علوم اسلامـیِ حوزه رشد نمـی کند و علم درون کشور ما تبدیل بـه قدرت و ثروت نمـی شود؛ بعد باید علم را بیشتر مطالعه کنیم البته درباره علم یعنی خود علم همان چیزی کـه در کشور ما جایش خالی است! البته بخشی از این مسئله بـه تاریخ علم باز مـی گردد و اگر مطالعه کنیم مـی بینیم بعد از مشروطه اتفاقاتی درون کشورهای اسلامـی رخ داد و با تاسیس دارالفنون درون کشور، عملا علم بـه دو شاخه تقسیم شد: یکی علوم دینی حوزوی و دیگری علوم دانشگاهی.

در نتیجه چنین تقسیمـی علوم دانشگاهی درون درالفنون خوانده شد و در نتیجه نجوم، شعر، ریـاضیـات و موسیقی از حوزه رخت بربست و اینچنین خواجه نصیرها و علامـه حلی ها کمـیاب شدند گویی رسالت حوزویـان بـه مطالعات دانش های اسلامـی محدود شد و در این مدت بـه اندازه ای عرصه عمل به منظور حوزویـان تنگ شد کـه حتی بخشی از این دانش ها کـه بایسته بود مطالعه شود عملا از حوزه ها برچیده و فلسفه و عرفان کمرنگ و فعالیت علمـی حوزه بـه مطالعات دانش فقه و اصول محدود شد.

این قصه دردناک حوزه ماست؛ وقتی این تفکیک رخ داد نوعی تفکیک الهیـاتی نیز رخ نمایـاند گویی نقشـه ای پشت پرده بود که تا معاش و معاد از هم جدا و این باور القاء شود کـه حوزه و دین درباره معاش سخن نگویند و دانشگاهیـان را ملزم و محدود بـه معاش د اینجا جدایی معاد و معاش یـا طلبه و دانشجو و به بیـان دیگر حوزه و دانشگاه رخ داد! دردناک این بود کـه قبلا بـه علما، مُلّا مـی گفتند چراکه از منظر دین مـی کوشیدند همـه دانش ها را مطالعه کنند به منظور مثال شیخ بهایی هم شاعر بود، هم فقیـه و آرکیتکت و خواجه نصیر هم فیلسوف بود و هم متکلم و ریـاضیدان. از منظر دینی دانش ها را مطالعه مـی د لذا بـه آنـها مُلّا یعنی پُر مـی گفتند اما درون دوره مشروطه و با این جداسازی سعی شد با شروع دوره ترجمـه، ادبیـات مسیحی را وارد ادبیـات اسلامـی کنند لذا بـه جای واژه مُلّا واژه روحانی را وارد ادبیـات ما د و با این نگاه گفتند دیگر عرصه حیـات اجتماعی و معاش درون گستره و قلمرو شما نیست و علما را بـه حاشیـه راندند!

سپس دانش های ما را بـه علوم اسلامـی محدود د و خودمان را روحانی نامـیدند و گفتند نباید بـه دین و معاش آن کار داشته باشید و سوم آنکه محل تحصیل طلاب کـه مدرسه یـا جامع بود را بـه حوزه تبدیل د درون واقع حوزه یعنی کرانـه یـا حاشیـه؛ و این یعنی ما حتما در حاشیـه حیـات اجتماعی مردم نشسته و وارد بطن آن نشویم و اینچنین سکولاریسم پنـهان درون حوره رخ نمایـاند و آن را از حیـات اجتماعی دور، مُلّا را بـه روحانی و جامع را بـه حوزه تبدیل د!

برای همـین امام خمـینی (ره) درصدد احیـای این حیـات بودند یعنی ورود عالم دین بـه عالم معاش و حیـات اجتماعی مردم؛ چراکه وقتی علما و روحانیت درون حاشیـه باشند نتیجه آنکه عملا با دغدغه های مردم درگیر نمـی شوند، مردم جوری زندگی و ما جور دیگری فکر مـی کنیم! بنابر این، اینکه امام خمـینی (ره) مسئله وحدت حوزه و دانشگاه را مطرح د و رهبر معظم انقلاب از علم دینی سخن مـی گویند حتما تحلیل شود، چراکه مـی خواهند آن وحدت گسسته را دوباره پیوند دهند.

در پاسخ بـه چرایی این سوال کـه با وجود محققان حوزه حجاب چرا باز ناهنجاری هایی درون این باره دیده مـی شود؟، حتما گفت جامعه تئوریسین و نظریـه پرداز با جامعه واقعی درون هم تنیده نیستند یعنی این نیـاز آن یکی را نمـی بیند کـه بخواهد فکر کند و پاسخ دهد! به منظور مثال درون گذشته حوزه های علمـیه درون بازارها و وسط شـهرها ساخته مـی شدند که تا طلاب با مردم درون ارتباط باشند و در رفت و آمدهای خود از گناه و آسیب های اجتماعی مطلع شوند و در حوزه درباره آنـها بحث کنند بعد حوزویـان هم افزایی کرده و راهکار مـی یـافتند و دانش ناظر بـه نیـاز، تولید و بلافاصله نسخه درمان دردها پیچیده مـی شد اما وقتی حوزه و دانشگاه خارج شـهر باشد و دانشجو و طلبه درون جامعه نباشند هر یک راه خود را مـی روند!

طلیعه

انتهای خبر/

پایـان پیـام/




[علوم قریبه حوزه علمیه]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 15 Apr 2016 23:53:00 +0000



علوم قریبه حوزه علمیه

مديريت حوزه علميه استان تهران : مرکز مدیریت حوزه علمـیه ...

.:: معیـار علم دینی ::.

اشاره
مؤلف محترم، علوم قریبه حوزه علمیه معیـارهای علم دینی را بـه دو گروه « ماهوی ـ درونی »، و « هویتی ـ برونی » تقسیم کرده و برای هر یک از دو گروه نیز انواع مختلفی را بر شمرده است؛ بسته بـه نوع و مـیزان معیـارهای حاصل درون علم، اطلاق عنوان علم دینی، بـه دستگاه‌های دانشی را، ذو مراتب و ذو وجوه انگاشته است؛ همچنین ایشان، دینی انگاشتن قضایـا را درون گرو استنباط از مصادر معتبر دینی و با کاربست منطق موجه دینی مـی داند.
کلمات کلیدی: علوم قریبه حوزه علمیه علم دینی، علم سکولار، فلسفۀ علم دینی، فلسفۀ معرفت دینی، معیـار علم دینی، علم الادیـان، علم الابدان.
***
مقدمـه
«معیـار علم دینی» از مباحث اساسی فلسفه «علم دینی» است؛ این مسأله، صورت بند مباحث اساسی علم دینی است.
در فلسفه علم دینی، از مباحثی نظیر ماهیت، هویت، معیـار، امکان تصوری (معنا داری عنوان علم دینی) امکان تصدیقی، مبانی (هستی شناختی، معرفت شناختی، انسان شناختی، دین شناختی و...)، منابع (مصادر)، روش، موضوع، ساختار، قلمرو، انواع و مراتب، غایت، کارکرد، فرایند وعوامل دخیل درون تکون و تکامل علم دینی،، (نظریـه تحول علم، علل و عوامل و انواع تحول واقع و متوقع درون علم دینی)، تفاوت علم دینی وعلم سکولار، انواع یـا مراتب علم دینی، جایگاه آن درون هندسه معرفت دینی و نسبت و مناسبات علم دینی با دیگر معرفت‌ها، سخن گفته مـی‌شود.
[برغم دیدگاه برخی معاصران، بـه نظر ما درون فلسفه علم دینی از تاریخ، و پیشینـه علم دینی، گمانـه‌زنی آینده علم دینی روایی، شایـایی و بایـایی (جواز، حسن و ضرورتِ) علم دینی سخن بـه مـیان نمـی آید، چه آن کـه این مسایل درون شمار پرسش های فلسفی نیستند و پاسخ فلسفی طلب نمـی‌کنند.]
مسأله معیـار علم دینی، پیوند تعیین کننده ای با اکثر مباحث فلسفه علم دینی، بویژه دو مقوله ماهیت و هویت علم دینی دارد؛
فلسفه علم دینی نیز از شاخه های فلسفه معرفت دینی ا ست؛ فلسفه معرفت دینی، عهده دار« مطالعه فرانگر عقلانی احکام کلی معرفت حاصل از سعی موّجه به منظور اکتشاف داده‌های دینی» است. علوم قریبه حوزه علمیه فلسفه علم کلام دینی، فلسفه علم اخلاق دینی، فلسفه علم احکام دینی (فقه) از دیگر شاخه های فلسفه معرفت دینی است، همانگونـه کـه فلسفه معرفت دینی، غیر از فلسفه دینی معرفت است، فلسفه علم دینی نیز، غیر از فلسفهدینی علم است. علوم قریبه حوزه علمیه فلسفه معرفت‌دینی و نیز فلسفه علم دینی از زمره فلسفه‌های مضاف بـه علوم‌اند.
[جهت ملاحظۀ تعریف، تقسیمات و اقسام فلسفه های مضاف و مسائل آن، رک: مقاله نخست کتاب فلسفه های مضاف، بـه اهتمام عبدالحسین خسروپناه.]
معنا و مراتب معیـارهای علم دینی
مراد ما از معیـارعلم دینی، شاخصی هست که « علم دینی » را از علم « غیر دینی » (سکولار) متمایز مـی سازد؛
شاخص های گونـه گونی، بـه مثابه معیـاردینی بودن علم قابل فرض است؛ درون زیر بـه اختصار بدانـها اشاره مـی کنیم:
الف) دینی بودن مبانی و زیر ساخت های نظری قضایـای دانش؛مبانی نیز دست کم بـه دولایـه قابل طبقه بندی اند: مبانی قریبه، (پیش انگاره ها)، مبانی بعیده(فرا پیش انگاره‌ها).
پیش انگاره ها آن دسته از مبانی اند کـه قضایـای علم دینی بلا واسطه مبتنی برآنـهایند، فراپیش انگاره ها، آن دسته از مبانی اند کـه قضایـای علمـی، با واسطه بر آنـها مبتنی‌اند،
ب) دینی بودن اجزاء قضایـای علم: محمول، یـا موضوع، یـا هردو.
قضایـای دینی، بـه اعتبار اِخباری یـا اِنشایی بودن آنـها، بـه دو گروه حِکمـی (گزاره‌ها) و حُکمـی (آموزه‌ها) تقسیم مـی‌شوند.
قضایـای اخباری بـه گروههای گونـه گونی تقسیم مـی شوند، از جمله بـه لحاظ ماهوی به:
1. گزاره‌های هستانی (وجود شناختی) کـه عهده دار گزارش از « هست بود » یـا « نیست بود» موضوع خویش‌اند.
2. گزاره های چیستانی (تحدیدی) کـه عهده دار گزارش از «چِه بود» و ماهیت موضوع خویش‌اند.
3. گزاره‌های چسانی (توصیفی) کـه عهده‌دار گزارش از چسان بود افعال (حسن و قبح)، اشَیـاء (طیِّب و خبیث) اعمال (صالح و سیّئ) هستند.
4. گزاره‌های زیرایی (تعلیلی) کـه عهده‌دار گزارش از « چرا بود » موضوع خویش‌اند.
مجموعه گزاره‌های اِخباری بـه لحاظ ارزشی نیز بـه دو دستهکلان تقسیم مـی شوند:
1. گزاره‌هایی کـه بالاصاله متعلُّق ایمانند این گروه همان قضایـای عقیدتی‌اند.
2. گزاره‌هایی کـه بالاصاله متعلق ایمان نیستند، این گروه نیز همان گزاره های علمـی‌اند.
قضایـای‌ حُکمـی (انشایی) نیز، بـه اعتبارات گوناگون، بـه گروه های مختلف، قابل تقسیم‌اند؛ کلی‌ترین و جامع‌ترین تقسیمات، تقسیم آموزه‌ها، بـه اعتبار سرشت احکام است. براساس این معیـار، مجموعۀ قضایـای حُکمـی بـه دو گروه بایـانی (تکلیفی / احکام) و شایـانی (تهذیبی / اخلاق) تقسیم مـی‌شوند.
[هریک از دو گروه قضایـای حکمـی(بایـانی و شایـانی)، بـه اعتبارات مختلف بـه گروه‌های خردتر تقسیم مـی‌گردند، از جمله:
الف) بـه اعتبار ماهوی (برخورداری و عدم برخورداری قضایـا از کارکرد قدسی، به: تعبدی، تقربی، توصلی،
ب) بـه اعتبار نوع حجت (نوع دال یـا قیـاس مورد تمسک درون مقام اکتشاف حکم: از حیث کاشفیت، یـا عدم کاشفیت، کاشفیت تامـه یـا ناقصه داشتن؛ از نظر درون‌خیز یـا برون‌خیز بودن دلیل؛ از جهت استقلال و بساطت یـا غیر مستقل و مرکب بودن قیـاس (مستقلات عقلییـه و غیر مستقلات عقلیـه)،
ج) بـه اعتبار نوع موضوع حکم،
د) بـه اعتبار نوع محمول حکم،
ه) بـه اعتبار نوع علت حکم،
و) بـه اعتبار نوع غایت و دواعی فاعل(مکلف)،
ز) بـه اعتبار نوع آثار فعل و عمل،
ح) بـه اعتبار نوع متعلق فعل و عمل (قلمرو فعل وعمل) یـا...،]
نمودار انواع قضایـای دینی

ج) دینی بودن کاربرد علم؛ کاربرد علم را بـه مجموعۀ عوائد و فوائد یک دانش اطلاق مـی‌کنیم، کاربرد علم بـه دولایۀ «غایت» و« فائدت» قابل سطح‌بندی است؛ غایت علم‌داعی یـا دواعی هست که تاسیس و تدوین یک‌علم دائرمدار آن‌است، نسبت دانش با غایت، نسبت انگیزه و انگیخته است. مراد از فائدت دانش، کارکرد یـا کارکردهایی هست که با وجود یک دانش فرا چنگ مـی آیند، هر چند چندان ارزشمند یـا بایسته نبوده باشند کـه به انگیزه دستیـابی بدان ها آن دانش تاسیس شده باشد.
مـی‌توان گفت: غایت، مقصود بالأصاله، و فائدت، محصول بالتبع است.
دینی بودن هر یک از غایت و فائدت، بـه اعتبار مـیزان ارزش دینی آن، بـه مراتب مختلف، رده بندی مـی شود.
تقسیم علم درون روایـات، بـه علم الأدیـان و علم الابدان، تنـها بـه لحاظ موضوع علوم نیست، بلکه علم الادیـان آن علم یـا علومـی هست که بـه امر دین مـی پردازد و غایت و فائدت آن بـه روح آدمـی واستصلاح و استکمال نفس بازگشت مـی کند، و علم الابدان بـه دانش یـا دانش هایی اطلاق شده‌اند کـه به امر بدن و آنچه بـه آن مرتبط هست مـی پردازد، و طبعا بـه استصلاح و استکمال جسم و وجه مادی هستی آدمـی اهتمام مـی‌ورزد. مراد از علم الادیـان، دین شناسی بالمعنی الاخص نیست، چنان کـه مراد از علم الابدان نیز فقط طب نیست؛ نـه علوم بـه این دو علم محدودند و نـه آنچه مورد نیـاز دین و بدن هست به کلام و طب منحصر است؛ هر آن دانشی کـه غایت و فائدت دینی دارد درون زمرۀ علم الادیـان است، و هر آنچه مال و معاد آن بدن آدمـی هست درزمرۀ علم الابدان بـه شمار است.
علم نافع
در ادبیـات دینی، از« علم نافع»، سخن رفته است. قطعاً نفع درون هر یک از دو حوزه یـاد شده (علم الادیـان و علم الابدان) حتما به حسب خود معنی شود، یعنی نفع درون آنچه کـه در خدمت روح هست معنای خاصی دارد، و در علومـی کـه در خدمت بدن هست نیز معنای مناسب این حوزه را دارد؛ طبعاً علوم ناظر بـه نفس و روح آنگاه نافع اند کـه به کمال نفس منتهی شوند. الهیـات بـه معنای عام آن و فلسفه و شاخه‌های آن کـه به فلسفه های مضاف تعبیر مـی شود از جمله فلسفه علم دینی کـه بحث ما نیز درون چارچوب آن قرار مـی گیرد،کلاً از این دست است. به منظور اینکه بـه تعبیر فلاسفه، فلسفه، کمال ثانی به منظور نفس است؛ نفس آدمـی، خود یک کمال هست و وقتی نفس بـه فلسفه آشنا مـی شود کمال‌ثانی بـه دست مـی آید. بعد بنابراین فلسفه کمال به منظور نفس هست و نتیجتاً نافع بودن آن درون خدمت کمال نفس بودن است؛ و اگر یک مبحث فلسفی منتهی بـه کمال نفس آدمـی نشد علم غیر نافع خواهد بود. و اما نفع درون علم الابدان همـیشـه و یـا لزوماً بـه این معنا نیست کـه موجب کمال بدن بشود، والا فقط علوم تغذیـه و علوم ورزشی مصداق علم الابدان نافع مـی بود. علمـی را کـه صرفاً به منظور راحت و رفاه جسمانی آدمـی ـ و نـه کمال بدن او ـ نافع باشد نیز علم نافع قلمداد مـی‌کنیم. لهذا « نافع بودن» معنای عامـی دارد کـه تعیین شاخص و مصداق آن بـه حسب موارد متفاوت است، نـه تنـها درون اقسام کلی بلکه درون شاخه های این دو دسته از علوم هم ممکن هست نفع معانی متفاوت پیداکند. درون نتیجه نفع درون هر رشته، شاخه و دانشی، معنای متناسب آن را مـی یـابد. درون برخی از روایـات آمده: اَلکَمالُ کُلُّ الکمالِ فی التَّفَقُّهِ فِی‌الدّین؛کمال، همـه کمال درون تفقه درون دین هست و اگر سایر علوم نیز بـه نحوی صفت دینی بیـابند مشمول این ارزش خواهند شد، زیرا تفقه درون علم دینی تفقه درون دین خواهد بود.
د) دینی بودن عوامل تکون علم معیـار دیگر علم دینی مـی‌تواند قلمداد شود؛ عوامل تکون را بـه عناصر انسانی، اجتماعی طبیعی دخیل درون پدید آیی و پدید آوری دانشـها اطلاق مـی‌کنیم.
علوم تحت تاثیر عوامل بی شمار شناخته و ناشناخته شکل مـی گیرد، این عوامل بـه گونـه‌ها و گروه های مختلف دسته بندی مـی‌شود؛ موسسان و مدونان، و ظروف تمدنی و تاریخی و شرایط فرهنگی و اجتماعی ظهور دانش ها، درون زمرۀ عوامل تکون علوم جای مـی‌گیرند.
آنگاه کـه پی گذار و پدید آورنده یک دانش مسلمـین باشند، بـه این اعتبار مـی توان بدان دانش اسلامـی اطلاق کرد، چنانکه همۀ علوم و معارف پدید آمده درون بستر تمدن اسلامـی را درون زمرۀ علوم اسلامـی قلمداد مـی کنند؛ انتصاب علم ها و فلسفه ها بـه مقاطع تاریخی، مناطق جغرافیـایی، اشخاص، و حتی گاه ادیـان و مسالک، بدین جهت است؛ چنانکه مثلا فلسفه ها را بـه باستانی و مـیانـه، مدرن و معاصر؛ شرقی و غربی؛ بودایی، یـهودی، مسیحی، اسلامـی؛ و فلسفه اسلامـی را نیز بـه سینوی، سهروردی، صدرایی و غیره تقسیم مـی کنند.
خلاصه این که: دینی انگاری علم، مـی تواند بـه اعتبار های گوناگونی توجیـه و تجویز گردد:
1. برساختگی آن بر فراپیش انگاره های دینی،
2. برساختگی آن برپیش انگاره های دینی،
3. بر ساختگی علم از قضایـایی کـه تنـها محمول وحکم آنـها، یـا تنـها موضوع و متعلق آنـها، یـا هر دو جزء آنـها، (محمول و موضوع) دینی باشند.
4. برساختگی دانش، بر زیر ساخت های نظری دینی، توأم با بر ساختگی قضایـای دانش از اجزاء دینی،
5. اکتشاف مبانی، یـا بناها، یـا هر دو از مصادر معتبر، (دینی بودن مـی‌تواند بـه ملاک‌های زیر نیز باشد:)
6. تحصیل فقط مبانی علم بـه مدد منطق موجه دینی سپس ابتناء قضایـا بر آن مبانی،
7. تحصیل برخی یـا همـه اجزاء قضایـا، یـا تحصیل هم مبانی هم بناها، یـا کار بست روش شناسی مقبول و معتبر دینی؛
اگر ملاک‌های برخورداری دانش از « غایت »و « فائدت » دینی، و نیز عوامل انسانی و تمدنیِ دخیل و ذی نقش درون پیدایی علم ها، را بر معیـارهای پیش گفته افزوده شود، معاییر طولی علم دینی ازده شاخص نیز فراتر مـی‌رود.
از مقارنـه و درهم کردگوناگون هریک ازشاخصها با دیگری، و نیز هرچند شاخص با چند دیگر، و تجمـیعِ ملاک ها با هم دیگر، وضعیت های متعددی پدید مـی‌آید(که شرح آن حاجتمند مجال کافی ا ست.)
فروض 1و2و3و4و5و6و7 را مـی توان معاییر« درونی » و « ماهوی » قلمداد کرد؛ شاخص های دیگر را معاییر برونی و« هویتی » نامـید.
وجوه و مراتب صدق عنوان علم دینی
معرفت دستگاهوار جامع المعاییر (درونی و برونی)، مصداق تام و جامع علم دینی است، کما این کـه معرفت حاوی همـه معاییر ماهوی نیز، مـی‌تواند مصداق حقیقی علم دینی قلمداد گردد. اطلاق عنوان علم دینی بـه معرفت دستگاهواری کـه مبانی یـا بناهای آن، یـا هر دو، حاصل کاربست منطق موجه دینی است، درون رتبه بعدی صدق عنوان قرار داد؛ چنان کـه علم دینی خواندنِ معرفت برآمده از مصادر معتبر نیز بـه نوبۀ خود از صحت وصواب برخوردار است؛ سایر وضعیت های متصور، بـه نحونسبی و به ترتیب، مراتب نازل تر صدق عنوان را احراز مـی‌دارند. بدین سان مـی‌توان اطلاق عنوان علم دینی را، بـه اعتبار انواع معیـارها، ذو مراتب (با توجه بـه مراتب معاییر درونی) و ذو وجوه (با عنایت بـه تنوع معیـارهای بیرونی) انگاشت.
مجموعۀ معیـارهای علم دینی را مـی‌توان بـه شرح زیرنمودار کرد:




[علوم قریبه حوزه علمیه]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 13 Sep 2018 11:36:00 +0000



علوم قریبه حوزه علمیه

علامـه حسن زاده آملی

کلیـات علم شریف جفر(آموزش علوم غریبه)

غرض آن هست كه دواير را درون جفر و تكسير و غيرهما بى نـهايت هست ، علوم قریبه حوزه علمیه منتهى بعضى معروف هست جفر جامعى هم كه نوشته شده هست مربوط بـه يك دور ابجدى هست كه همين يك دور هم بى نـهايت هست و آن را كران نبود. علوم قریبه حوزه علمیه اين يك دوره ابجدى جفر جامع هم خطى هست و هم چاپى آن بـه طبع رسيده هست كه هر دو طبع و خطى آن درون نزد حضرت مولى روحى فداه موجود هست . علوم قریبه حوزه علمیه آن هم اين دوره چاپى جفر يك دوره متعارف هست كه از چهار (اااا) شروع گرديد و تا بـه چهار (غ غ غ غ ) بـه اتمام رسيد.
بيانش آنكه :
جفر را بر اساس بيست و هشت حرف ابجدى به
بيست و هشت اقليم و جزء مى نامند، و هر اقليمى از اقاليم بيست و هشت گانـه را بـه بيست و هشت شـهر (يا بلد يا صفحه )، و هر شـهرى داراى بيست و هشت كوى (يا محله يا سطر) هست و كوى آن داراى بيست و هشت خانـه (يا بيت ) است . بدين صورت :
اقليم ، جزء 28
شـهر، بلد، صفحه 784=28*28
كوى ، محله ، سطر 21952=784*28
بيت ، خانـه 614654=21952*28
نحوه نوشتن جفر جامع روش خاصى دارد كه مولاى مكرم نيز که تا مقدارى آن را نوشتند، يعنى درون همان اوانى كه درون محضر جناب حجت الحق و اليقين حجة الاسلام آقا سيد مـهدى قاضى طباطبايى تشرف داشتند شروع بـه نوشتن آن نمودند كه چون خيلى وقت مى خواست با اين حال بـه نوشتن آن مشغول شدند كه درون اثناى كار جفر جامع خطى تحصيل شد.
جفر جامع را درون اقاليم و شـهرها و محله ها و خانـه بـه ترتيب ابجدى نويسند بدين صورت :
اب ج د ه‍و ز ح ط ى ك ل
12110987654321
م ن س ع ف ص ق ر ش ت ث خ
242322212019181716151413
ذ ض ظ غ .
272625 28
بايد حروف ابجدى را درون جفر جامع از يك که تا بيست و هشت بشمار آورد نـه اينكه از يك که تا هزار محسوب داشت . يعنى بـه بُعد ابجدى گرفت نـه بـه حروف ابجدى . لذا هر اسمى كه مى خواهى درون جفر جامع بيابى . مثلا حضرت مولى مثال زد بـه ((جعفر)) كه بايد از اولين حرف آن را بـه سوى اقليم روى و دومى را بـه طرف شـهر و سومين را بـه سوى محله و چهارمى را بـه طرف خانـه . يعنى همانگونـه درون آدرس ‍ ظاهرى اول اسم استان سپس اسم شـهر و بعد از آن اسم محله و سپس اسم منزل را نام مى برى ، درون مقام نيز از باب تشبيه چنين بنما.
حالا درون كلمـه ((جعفر)) اولين حرف ((جيم )) هست كه آدرس اقليم هست يعنى اقليم سوم هست ، و بعد از اقليم ، ((عين )) ما را بـه طرف شـهر شانزدهم اين اقليم راهنمايى مى كند، و سپس ‍ ((فاء)) ما را درون آن شـهر شانزدهم از اقليم سوم بـه سوى محله هفدهم آن مى برد و وقتى بـه محله هفدهم از شـهر شانزدهم از اقليم سوم مى رساند. بعد آدرس جعفر درون جفر جامع خانـه بيستم از محله هفدهم از شـهر شانزدهم از اقليم سوم هست ، و اقليم سوم همان حرف جيم هست كه با ((ج ج ج ج )) هست .
و چون اسم راقم ((داود)) هست آدرس او درون جفر جامع ، اقليم چهارم ، شـهر اول ، محله ششم ، خانـه چهارم هست .
در غزل ((وصف دل )) ديوان آمده :

دوست بگو دوست كه يادش نكوست تا نگرى نيست جز او اوست اوست همچو الف درون همـه آفاق جفر از بلد و خانـه و اقليم و كوست

و اين بيت دوم اشارت بـه اصطلاحات جفرى از اقليم و بلد و خانـه و كوى هست . فتدبر.
در درس 44 دروس هيئت و ديگر رشته هاى رياضى آمده هست : علوم قریبه حوزه علمیه ((آنان را درون رشته هاى علوم ارثماطيقى مواضعت و اتفاق ديگر، و نظير كارشان درون شعب اعداد حروف دوائر بسيار هست كه ربطى بـه اين فن ندارد، چنانكه عالم نامدار محمود بن محمد دهدار متخلص بـه عيانى كه از اعيان علماى اماميه قرن دهم هجرى هست در جواهر الاسرار و خلاصه آن ، دوائر عديده اى درون اعداد خاص و هر يك را براى امرى مخصوص ، و بسيارى را منصوص بـه روايتى ماءثور ذكر كرده هست . و به خصوص علماى مغاربه را درون فنون ارثماطيقى و اعداد حروف دوائر شرح و بسطى بتمام هست و دستى بسزا دارند.))
در پايان درس 54 دروس هيئت بعد از بيان اقاليم بـه اصطلاح هيئت تحت عنوان ((تتمـه )) مى فرمايد:
((تتمـه : تقسيم اقليم ارضى بـه اقسام هفتگانـه ، و اقليم هشتم سماوى كه عرض اقليم رويت بوده هست ، دانسته شده هست . و به اقليم هشتم بـه اصطلاح عرفان اشارتى شده هست .
اكنون بدان كه درون بسيارى از كتب و رسائل علوم و فنون مطلقا لفظ اقليم بـه معنى مطلق سرزمين نيز بكار شده هست و از كثرت موارد استعمال نيازى بـه نقل شواهد نيست .
و علم جفر از علوم ارثماطيقى را 28 اقليم هست كه هر حرفى از حروف بـه بُعد ابجدى حروف گرفته شود و هر مربع آن حاوى چهار حرف هست ، حرف اول اقليم و دوم شـهر و سوم كوى و چهارم خانـه هست بدين بيان كه احمد را درون اقليم اول ، شـهر هشتم ، كوى سيزدهم ، خانـه چهارم بايد گرفت ؛ و محمد را اقليم سيزدهم ، شـهر 8، كوى 13، خانـه 4؛ و يوسف را اقليم 10، شـهر 6، كوى 15، خانـه 17؛ و يوشع را اقليم 10، شـهر 6، كوى 21، خانـه 16، و على هذا القياس .
و گاهى حروف را بـه چهار اقليم قسمت مى كنند كه حصه هر اقليم هفت حرف مى شود)) انتهى .
جناب محقق نراقى درون خزائن ص 314 فائده اى درون كيفيت نوشتن جفر جامع مطرح فرموده هست كه نقل آن مناسب مى نمايد.
((فائدة عظيمة درون كيفيت نوشتن جفر جامع : بدانكه بايد بيست و هشت جزء كاغذ وضع كرد و هر جزئى چهارده ورق كه بيست و هشت صفحه باشد و در هر صفحه اى بيست و هشت سطر باشد و در هر سطرى بيست و هشت خانـه باشد و در هر خانـه چهار حرف رسم مى شود و در اصطلاح هر جزيى را اقليم و هر صفحه اى را شـهرى و هر شـهرى محله اى و هر محله اى را مشتمل بر بيست و هشت خانـه هست و حروفى كه درون خانـه ها رسم مى شود بـه اين طريق هست كه هر خانـه اى چهار حرف ، حرف اول علامت جزء، دوم علامت صفحه ، سيم علامت سطر، چهارم علامت خانـه .
پس درون خانـه اول از سطر اول از صفحه اول از جزء اول چهارم الف هست . اولين علامت علامت جزء اول و ثانى علامت صفحه اول ، ثالث علامت سطر اول ، رابع علامت خانـه اول ، و در خانـه دوم از سطر اول سه ((الف )) و يك ((ب )) رسم كنند و همچنين که تا خانـه بيست و هشتم سه ((الف )) و يك ((غ )) كه علامت بيست و هشتم هست رسم كنند، و در خانـه اول از سطر دوم از صفحه اول از اين جزء دوم ((الف )) و يك ((ب )) و يك ((الف )) رسم كنند كه علامت جزء اول و صفحه اول و سطر دوم و خانـه اول هست ، و در خانـه دوم دو ((الف )) و دو ((ب )) نويسند و همچنين که تا آخر سطر، و در سطر سيم از صفحه اول درون خانـه اول دو ((الف )) و يك ((ج )) و ((الف )) نويسند، و در خانـه دوم دو ((الف )) و ((ج )) و ((ب )) نويسند و همچنين که تا آخر سطر، و در صفحه دوم درون خانـه اول از سطر اول يك ((الف )) بـه جهت جزء، يك ((ب )) بـه جهت صفحه و دو ((الف )) بـه جهت سطر و خانـه نويسند و على هذا القياس که تا در خانـه آخر از سطر آخر از جزء آخر چهار ((غ )) نويسند.
فائدة : در بعضى از رسائل بنظر رسيده كه هر كه اين جفر جامع را بنويسد و با خود دارد همـه مخلوقات او را مطيع و منقاد گردند و كسى درون مدة العمر با او دشمنى نتواند كرد، و هر خانـه اى كه درون اين جفر جامع باشد از مرگ فجاءة و طاعون درون امان باشد، و اگر كسى با لشكرى باشد فتح ايشان را باشد و هر كه بنويسد بـه هر مراد كه خواهد برسد، و هر آفريده اى كه درون بلايى عظيم افتد اين را بنويسد و با خود دارد حق تعالى او را از آن ورطه برهاند، و اگر حاجتى داشته باشد و به آن نتواند رسيد چهل روز همـه روزه نظر بر اين اوراق افكند که تا حاجتش روا شود بـه شرط تقوى و كتمان سر و پرهيزكارى ، و هر روز بعد از نماز دويست مرتبه بگويد ((يا رحمن كل شى ء و راحمـه )) و بعد از آن نظر بـه آن اوراق كند و اگر دشمنى داشته باشد كه بـه هيچ نوع دفع آن را نتواند كرد هر روز بعد از صبح چهل مرتبه بگويد: يا مذل كل جبار بقهر عزيز سلطانـه و نظر بر آن اوراق كند که تا چهل روز، روز آخر حروف اسم آن شخص را بسط عددى مثل آنكه اسم محمد را بجاى ((ميم )) اءربعين و بجاى ((ح )) ثمانية ، و بجاى ((ميم )) اءربعين و بجاى ((دال )) اربعه ثبت نمايد و به ترتيب تكسير كند بـه اين نحو...؛ و بسط حرفى مثل آنكه حروف اسم آن شخص را تكسير كند و به حروف را جدا گانـه و بسطى را جداگانـه بر كاغذ نويسد يكى را درون گورستان بسوزاند و يكى را درون خاك كند بشرط آنكه آن كس بـه حسب شرع دفع آن واجب باشد بعد آن كس ناچيز گردد.))
انتهى .
خواننده گرامى دانا هست كه دست بدين اعمال زدن بدون مقدمات و اذن حق متعال خلاف ادب مع الله هست و مبارزه با نظام آفرينش و كلمات وجودى و چينش كشور هستى است . لذا اگر كسى را بـه اين حقايق سر و سرى شد بايد اذن الله تكوينى را كه بر اساس ولايت تكوينى هست داشته باشد و در صورت اوامر الهى بدان دست زند وگرنـه خلاف حقيقت گرداننده نظام بلكه خلاف عين نظام هست . يعنى جفر جامع و ديگر شعب ارثماطيقى را هم مى شود درون جمالى بكار برد و هم درون جلالى ، درون جمالى آن چه بسا درون موارد زيادى اذن باشد همانند الفت ايجاد كردن بين دو مسلمان يا بين زن و شوهرى ؛ ولى درون جلالى آن كه درون بيانات جناب محقق نراقى آمدهاست بهتر آن هست كه انجام نگيرد و در صورت اذن و امر الهى از باب اطاعت از اوامر حق متعال درون همان محدوده امر انجام مى گيرد. يعنى جفّار بايد بداند كه خداست دارد خدايى مى كند و او را شاهد و ناظر مطلق درون همـه شئون بداند، و خود را درون برابر حق متعال چيزى نبيند و لذا ائمـه هدى با اينكه صاحب جفر جامع بودند كه طبق نصوص ماءثور جفر جامع درون نزد آنـها هست ولى هرگز درون امور جلالى دست بـه اعمال جفرى نزدند كه ادب مع الله و حضور و مراقبت تام را مراعات نموده اند. فتدبر.
در ص 138 خزائن آمده هست :
اعلم اءن الجفر ثمانية و عشرون جزءا، كل جزء ثمانيه و عشرون صفحه كل صفحة ثمانية و عشرون سطرا، كل سطر ثمانية و عشرون بيت ، فى كل بيت اءربعه اءحرف ، الحرف الاول بعدد اجزاء الثانى بعدد الصفحات الثالثة بعدد الاسطر الرابع بعدد البيوت ، فاسم جعفر مثلا يطلب من البيت العشرين من السطر السابع عشر من الصفحة السادسة عشر من الجزء الثالث و على ذلك فقس .
اين همان هست كه درون ابتداى شرح اين بيت گفته آمد.

منبع:جلد دوم شرح دفتر-شارح:استاد صمدی آملی





[علوم قریبه حوزه علمیه]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 18 Sep 2018 23:04:00 +0000



علوم قریبه حوزه علمیه

‎پژوهشکده امام خمـینی و انقلاب اسلامـی‎ Public Group | Facebook

TALIE news agency the special website for ISLAMIC SCIENCES had specific interview with me about how we can commercialize Islamic Sciences.
یک استاد حوزه و دانش...گاه درون گفتگو با طلیعه:
علوم اسلامـی ظرفیت معرفی درون ساحات آکادمـیک جهانی را دارد

گفت و گویی با حجت الاسلام یحیی جهانگیری سهروردی، علوم قریبه حوزه علمیه استاد حوزه علمـیه و مبلغ بین المللی درباره رابطه علم و قدرت و چگونگی ثروت آفرینی از طریق علم بـه بحث و بررسی پرداخته ایم کـه بخش نخست آن از نظرتان مـی گذرد:

یک استاد حوزه و دانشگاه درون گفتگو با طلیعه:
علوم اسلامـی ظرفیت معرفی درون ساحات آکادمـیک جهانی را دارد یک استاد حوزوی گفت: علوم قریبه حوزه علمیه ما علوم اسلامـی و متدولوژی آن را بـه جامعه خودی منحصر کرده ایم، گویی دانش فقه و اصول فقط به منظور ما کاربرد دارد؛ متاسفانـه ما احساس مـی کنیم مفاهیم دینی و آموزه های اسلامـی را فقط حتما با همان روش سنتی کـه تبلیغ یـا منبر نام دارد معرفی کنیم، درون حالی کـه این آموزه ها و معارف ظرفیت معرفی درون ساحات آکادمـیک جهانی را نیز دارد!
Print
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه، نامگذاری سال جدید با عنوان «اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل» از سوی رهبر معظم انقلاب، مجددا اذهان بـه ویژه درون مراکز ثقل فعالیت نـهادهای اثرگذار درون این باره را بـه بررسی همـه ابعاد موثر درون تحقق این هدف کلان معطوف مـی کند. علوم قریبه حوزه علمیه بی تردید یکی از مـهمترین عرصه هایی کـه مـی تواند بازوی کمکی به منظور اقتصاد مقاومتی باشد و مسیر این نوع از اقتصاد را هموار کند، علم هست آنـهم علمـی کـه قدرت آفرین و به تبع آن ثروت آفرین باشد. علوم قریبه حوزه علمیه از این رو، درون گفت و گویی با حجت الاسلام یحیی جهانگیری سهروردی، استاد حوزه علمـیه و مبلغ بین المللی درباره رابطه علم و قدرت و چگونگی ثروت آفرینی از طریق علم بـه بحث و بررسی پرداخته ایم کـه بخش نخست آن از نظرتان مـی گذرد:

*چه رابطه ای مـیان علم و تولید قدرت و ثروت وجود دارد آیـا علم قدرت زا هست یـا این قدرت هست که زمـینـه رشد و پیشرفت علمـی را فراهم مـی کند؟ چگونـه مـی توان از یکی به منظور خدمت بـه دیگری استفاده کرد؟ نگاه اسلام درون این باره چیست؟
در پاسخ بـه این سوال ابتدا حتما توجه داشت یکی از نکات مـهم کـه متاسفانـه ما درون این باره دیدگاه های رهبری معظم انقلاب را مطالعه نکرده ایم، این هست که برخی مـی پرسند وظیفه رهبری چیست؟ رهبری از منظر متون دینی ولی امر مسلمـین هست و وظایفی نیز برایشان درون قانون تصریح شده اما مـهم آن هست که رهبری آینده و آنچه را کـه دیگران نمـی بینند، مـی بینند و آنـها را رصد و تبیین کنند و این رسالتی هست که رهبری معظم انقلاب با طرح مباحثی همچون علم دینی، نـهضت نرم افزاری، گفتمان فقه حکومتی، گفتمان پیشرفت و عدالت و … عملا انجام داده و ذهن اندیشمندان را بـه آنـها معطوف کرده اند. از جمله مباحث مـهم درون بیـانات ایشا،ن علم دینی هست که تاریخ قطعا قضاوت مـهمـی درون این باره نسبت بـه رهبری معظم انقلاب خواهد کرد.
وقتی درباره علم سخن مـی گوییم حتما یـادمان باشد کـه علم همـیشـه طریق بوده و ما با آن چیزهای دیگر را مورد مطالعه قرار مـی دادیم؛ اگرچه قبلا هم بحث هایی مطرح شده اما اخیرا درون دنیـای غرب بـه طور برجسته و در ایران اسلامـی بعد از مطالبات جدی رهبری، درباره علم مطالعاتی شده کـه در نتیجه آن، علم دیگر مسیر مطالعه نیست بلکه موضوع و کیس (مورد) است، درون واقع بـه تعبیر علم اصول فقه، این بار علم بـه جای آنکه طریق باشد موضوع مـی شود.
باید توجه داشت مطالعه علم دو گونـه است: گاه تربیتی و گاه موضوعیتی. وقتی از رابطه علم با قدرت بحث مـی کنیم علم درون قالب یک کِیس (مورد) حتما مورد مطالعه قرار بگیرد، البته اصطلاح دانش شناسی، رشته ای هست که حتما در دانشگاه ها بـه آن توجه جدی کنیم، و این متفاوت از دو رشته معرفت شناسی و شناخت شناسی است، چراکه شناخت شناسی تفاوت دارد با آنچه کـه ما مطالعات علم یـا دانش شناسی مـی گوییم و نیز فرق مـی کند با مطالعات فلسفه علم چون فلسفه علم از سنخ مطالعات مُضاف است.
از این رو، جای مطالعات دانش شناسی خالی هست تا درباره خود دانش مطالعه کند، به منظور مثال رابطه دانش و اقتصاد و دانش و قدرت و دیگر مباحث را بررسی کند، چراکه اینگونـه مـی توان از مطالعات مـیان رشته ای و پیوند دانش با مباحث پیرامونی خود درون یک رشته علمـی خاص مطالعه کرد.

*وقتی علم بـه موضوع تبدیل شود جایگاه، نقش و کارکرد آن چه تغییری مـی یـابد؟
باید توجه داشت وقتی علم، کیس و موضوع شد نـه طریق و راه، آنگاه دو حوزه مطالعاتی درون اختیـار ما قرار مـی گیرد فلسفه علم و معرفت شناسی؛ درون اینجا ما مطالعات علم یـا دانش شناسی را مورد بررسی قرار مـی دهیم. وقتی علم را شناختیم آنگاه اگر بخواهیم پیوند علم و قدرت را تحلیل کنیم حتما بدانیم علم و قدرت از دیرباز با هم ارتباط داشته اند چنان کـه فردوسی گفت: «توانا بُوَد هر کـه دانا بُوَد».
باید توجه داشت رابطه علم و قدرت از جنس متافیزیکی، علوم تهذیبی و قریبه نیست، گرچه ما معتقدیم افراد بر اساس تهذیب و تطهیر نفس بـه قدرت متافیزیکی دست مـی یـابند و این از دیرباز مطرح بوده اما درون مطالعات خودمان از نظر رابطه علم و قدرت این سنخ را مد نظر نداریم. درون واقع درون مطالعات دانش شناسی وقتی از رابطه علم و قدرت صحبت مـی شود قدرت بـه معنای قدرت سیـاسی اجتماعی و علم بـه معنای دانش البته فراتر از معنای ساینتفیک و پوزیتویستی آن مد نظر است.

نکته سوم آنکه اگر رابطه علم و قدرت را درون متون دینی جستجو کنیم نکاتی را مـی یـابیم، به منظور مثال درون سوره مبارکه نجم آمده است: «کسی کـه قدرت زیـاد داشت بـه او علم داد»، درون این آیـه رابطه علم و قدرت از منظر کیفی مد نظر هست چراکه تعبیر «شدیدُالقوی» را بـه کار مـی برد نـه «کثیرُالقوی» این یعنی بین دانش و قدرت کیفی پیوندی برقرار هست و یـا درون سوره مبارکه نمل، آیـه ۴۰ مـی فرماید: «کسى کـه نزد او دانشى از کتاب [الهى] بود گفت من آن را پیش از آنکه چشم خود را بر هم زنى برایت مىآورم …» (این آیـه بـه داستان حضرت سلیمان و عاصف بن برخیـا اشاره دارد.) اگرچه سنخ این آیـه همان ارتباط علوم قریبه و قدرت متافیزیک هست اما نشان مـی دهد درون متون دینی ما نیز رابطه قدرت و علم بـه طور جدی مورد بحث قرار گرفته است.

پس نسبت علم و قدرت چگونـه رابطه ای هست و علم با چه کیفیت و کارکردی مـی تواند قدرت و ثروت را به منظور بشر بـه ارمغان بیـاورد؟
امروزه رابطه قدرت بـه معنای سیـاسی اجتماعی و علم بـه معنای دانش نـه علوم قریبه درون عالم واقع و حیـات اجتماعی خود را چنان واقعی کرده کـه دیگر صحبت از رابطه علم و قدرت واضح و بدیـهی شده است.
برای مثال کشور ژاپن فقط با صدور تکنولوژی، اقتصاد خود را همردیف اقتصادهای برتر دنیـا قرار داده هست در حالی کـه هیچ محصول دیگری جز فناوری و تکنولوژی صادر نمـی کند و اینچنین علم امروز اقتدار اقتصادی ژاپن را درون رده ای بالا قرار داده است. بنابر این، علم درون کنار قدرت، ثروت و در کنار ثروت قدرت را بـه همراه مـی آورد البته حتما بحث شود کـه چگونـه علمـی مـی تواند بـه قدرت و ثروت تبدیل شود و چرا درون برخی مواضع دانش بـه ثروت و قدرت نمـی انجامد درون حالی کـه در آنـها شاهد دانش افزایی هستیم!. درون گذشته مـی گفتند علم کشف رازهای طبیعت هست اما امروزه درون کنار این کشف، مـی تواند کشور و جامعه را بـه ثروت و قدرت برساند.
در سال ۸۸ رهبر معظم انقلاب درون یک سخنرانی فرمودند: … بین علم و قدرت رابطه بسیـار دقیق هم امروز و هم درون طول تاریخ بوده است…. بعد ایشان بـه روایتی اشاره کرده و مـی فرمایند: «علم قدرت هست هر آن را بیـابد بـه قدرت مـی رسد و هر آن را نیـابد علیـه او قدرت شکل مـی گیرد.» این یعنیی کـه علم داشته باشد قدرتمند شده و اگر علم نداشته باشد بر او قدرت خواهند کرد!. از این رو، وقتی از رابطه علم و قدرت سخن مـی گوییم بـه این نتیجه مـی رسیم کـه علم هم توان دردآفرینی و هم درمان آفرینی دارد؛ اما متاسفانـه ما علم را فقط درمان آفرین تعریف کرده ایم درون حالی کـه علم دردآفرین نیز هست و از عهده هر دو بر مـی آید و این یعنی علم دارای اقتدار است.

با توجه بـه آنکه ما خود درون بسیـاری موارد خصوصا علوم انسانی مصرف کننده علم هستیم نـه تولیدکننده، آیـا مـی توانیم بـه تولید و صادرات علمـی وب ثروت و قدرت از این مسیر بیندیشیم؟
شاید ما اکنون بـه پای کشورهایی کـه در حوزه علوم فناورانـه صادرات دارند، نرسیم اما علومـی داریم کـه غرب درون مقابل ما صدها سال عقب تر هست اما متاسفانـه ما این علوم را تجاری سازی نکرده و نمـی کنیم. به منظور مثال درون علومـی همچون فقه و اصول یـا فلسفه و عرفان کـه همگی دینی هستند چنان فرآورده هایی داریم کـه دیگر جوامع سال ها از ما عقب ترند اما بهره وری آنـها را بـه برداشت از متون دینی خودمان منحصر کرده ایم، گویی این علوم صرفا بـه درد شیعه و در بهترین حالت بـه درد مسلمانان مـی خورد و بس، درون حالی کـه این علوم از متدولوژیِ روشمندی برخوردارند کـه هر اندیشمند و دغدغه مندی از هر باور و مکتبی مقابل آنـها سر تعظیم فرود مـی آورد. اما… متاسفانـه حرف های علمـی خودمان را بـه مطالعات دینی منحصر کرده ایم و روش ها و یـافته های خود را بـه آن سو عرضه و صادر نکرده ایم، حال آنکه سوال آن هست ما چقدر صادرات علم داریم؟ این علوم اسلامـی کـه در حوزه های علمـیه و دانشگاه ها توسط هزاران محقق تولید مـی شود، چرا صادر نمـی شود، ثروت آفرینی نمـی کند و قدرت ما را افزایش نمـی دهد؟!
در پاسخ حتما گفت ما این علوم و متدولوژی آن را بـه جامعه خودی منحصر کرده ایم، گویی دانش فقه و اصول فقط به منظور ما کاربرد دارد حال آنکه یـافته های این علوم فرامرزی هست و مـی تواند به منظور همـه فرهیختگان قابل توجه و اعتنا باشد؛ اما متاسفانـه ما احساس مـی کنیم مفاهیم دینی و آموزه های اسلامـی را فقط حتما با همان روش سنتی کـه تبلیغ یـا منبر نام دارد، معرفی کنیم، درون حالی کـه این آموزه ها و معارف ظرفیت معرفی درون ساحت های آکادمـیک را دارد! این ادعا نیست بلکه من شخصا درون کنفرانس های علمـی حاضر بوده ام و به چشم دیده ام کـه اگر علوم و معارف دینی ما خوب معرفی شود، بـه عنوان سخن علمـی و استاندارد قابل پذیرش است. اما تصور ما بـه گونـه ای هست که گویی معارف دینی ما فقط متعلق بـه منبر هست و جای طرح درون مقالات علمـی بین المللی را ندارد!

اگر بخواهیم از منبر و شیوه های سنتی عرضه و تشریح و تبیین آموزه ها و علوم دینی فراتر رفته و متناسب با شرایط بین المللی و در راستای افزایش بهره وری علم، علوم دینی را عرضه کنیم بـه گونـه ای کـه برای ما قدرت و ثروت بـه ارمغان بیـاورد، چه راهبردهایی را حتما اتخاذ کنیم؟
ما به منظور این هدف حتما سبک ورود بـه عرصه آکادمـیک بین المللی را بدانیم و جهشی جدید داشته باشیم درون اینکه چگونـه تولیدات علمـی اسلامـی و نیز فرآروده های دانش های اسلامـی را بـه دنیـا معرفی کنیم، یعنی این علوم را از انحصار و زندانی کـه برایش ساخته ایم (تا فقط خودمان از آن استفاده کنیم)، خارج سازیم و برای این مـهم حتما نخست ما ساختار، قد و قواره و شرایط حضور درون عرصه های بین الملل را بدانیم. چراکه با این نگاه علوم اسلامـی ما هم دارای آورده شده و مـی تواند ثروت و قدرت تولید کند؛ از این رو، من معتقدم حوزه علمـیه قم حتما دارای پارک دانش بُنیـان باشد که تا در آن درباره نحوه صادرات علم و تبدیل دانش بـه ثروت مطالعه شود.
جالب آنکه سرمایـه عظیم علمـی ما گاهی نـه تنـها معرفی نمـی شود بلکه بعضا مورد هجمـه نیز قرار مـی گیرد، مگر درون دانش های زبانی کـه هرمنوتیک حاصل آن هست اصولی ها چندین سال قبل تولیدات نداشته اند؟! بعد چرا این تولیدات را بـه دنیـا عرضه نمـی کنیم و قدرت و ثروت به منظور خودمان بـه ارمغان نمـی آوریم؟!. متاسفانـه ما زحمت مـی کشیم اما یـاد نگرفته ایم و نمـی دانیم چطور علم و دانش را بـه ثروت تبدیل کنیم ما نیـاز بـه فراورده های جدید از تولیدات علمـی آکادمـیک داریم، لذا تاسیس پارک دانش بنیـان درون حوزه نیـازی جدی و مبرم است.
البته ممکن هست برخی بپرسند مگر فلسفه و فقه اسلامـی توانایی تولید ثروت را دارد؟، کـه در پاسخ بـه این سوال حتما گفت امروزه درون دنیـا مراکز آکادمـیک بسیـاری تاسیس شده اند و درمان عرفانی معنوی مردم را دنبال مـی کنند یعنی مردم پاسخِ پرسش های معنوی خود را درون آنـها مـی جویند درون حالی کـه پاسخ های این مراکز سکولار و کاذب و نوع معنویت کاربردی آنـها منقطع و جدا از وحی و آسمان است! درون خارج از کشور حتی مکان هایی وجود دارد کـه مردم درون آنـها به منظور یـافتن پاسخ پرسش های ذهنی و فلسفی خود هزینـه های سنگین مـی کنند؛ به منظور مثال پزشک نمـی تواند پاسخ فردی کـه دچار نیـهلیسم (پوچ گرایی) یـا شکاکیت شده را بدهد بلکه اینجا فیلسوف هست که مـی تواند پاسخ او را بدهد اما ما هیچ گاه فلسفه و عرفان خود را از کتاب بیرون نیـاورده ایم که تا مطبی باشد به منظور معاینـه و درمان بشر تشنـه. از این رو معتقدم حوزه علمـیه بـه “آر اند دی” (R&D) یـا واحدهای “تحقیق و توسعه” نیـاز دارد یعنی حتما نیـازهایش را شناخته و ظرفیت هایش را بروز رسانی کرده و با آنـها بـه نیـازهای بیرون پاسخ دهد.
باید توجه داشت اگر ما از نیـازهای جامعه دور شویم این نیـازها درون جای دیگر پاسخ داده شده و تبدیل بـه قدرت مـی شوند، علاوه بر این، ما از نیـازها بی خبر مانده و پژوهش های غیرکاربردی و فاقد کارایی درون درمان دردها را انجام مـی دهیم و اینچنین علوم اسلامـیِ حوزه رشد نمـی کند و علم درون کشور ما تبدیل بـه قدرت و ثروت نمـی شود؛ بعد باید علم را بیشتر مطالعه کنیم البته درباره علم یعنی خود علم همان چیزی کـه در کشور ما جایش خالی است! البته بخشی از این مسئله بـه تاریخ علم باز مـی گردد و اگر مطالعه کنیم مـی بینیم بعد از مشروطه اتفاقاتی درون کشورهای اسلامـی رخ داد و با تاسیس دارالفنون درون کشور، عملا علم بـه دو شاخه تقسیم شد: یکی علوم دینی حوزوی و دیگری علوم دانشگاهی.
در نتیجه چنین تقسیمـی علوم دانشگاهی درون درالفنون خوانده شد و در نتیجه نجوم، شعر، ریـاضیـات و موسیقی از حوزه رخت بربست و اینچنین خواجه نصیرها و علامـه حلی ها کمـیاب شدند گویی رسالت حوزویـان بـه مطالعات دانش های اسلامـی محدود شد و در این مدت بـه اندازه ای عرصه عمل به منظور حوزویـان تنگ شد کـه حتی بخشی از این دانش ها کـه بایسته بود مطالعه شود عملا از حوزه ها برچیده و فلسفه و عرفان کمرنگ و فعالیت علمـی حوزه بـه مطالعات دانش فقه و اصول محدود شد.

این قصه دردناک حوزه ماست؛ وقتی این تفکیک رخ داد نوعی تفکیک الهیـاتی نیز رخ نمایـاند گویی نقشـه ای پشت پرده بود که تا معاش و معاد از هم جدا و این باور القاء شود کـه حوزه و دین درباره معاش سخن نگویند و دانشگاهیـان را ملزم و محدود بـه معاش د اینجا جدایی معاد و معاش یـا طلبه و دانشجو و به بیـان دیگر حوزه و دانشگاه رخ داد! دردناک این بود کـه قبلا بـه علما، مُلّا مـی گفتند چراکه از منظر دین مـی کوشیدند همـه دانش ها را مطالعه کنند به منظور مثال شیخ بهایی هم شاعر بود، هم فقیـه و آرکیتکت و خواجه نصیر هم فیلسوف بود و هم متکلم و ریـاضیدان. از منظر دینی دانش ها را مطالعه مـی د لذا بـه آنـها مُلّا یعنی پُر مـی گفتند اما درون دوره مشروطه و با این جداسازی سعی شد با شروع دوره ترجمـه، ادبیـات مسیحی را وارد ادبیـات اسلامـی کنند لذا بـه جای واژه مُلّا واژه روحانی را وارد ادبیـات ما د و با این نگاه گفتند دیگر عرصه حیـات اجتماعی و معاش درون گستره و قلمرو شما نیست و علما را بـه حاشیـه راندند!

سپس دانش های ما را بـه علوم اسلامـی محدود د و خودمان را روحانی نامـیدند و گفتند نباید بـه دین و معاش آن کار داشته باشید و سوم آنکه محل تحصیل طلاب کـه مدرسه یـا جامع بود را بـه حوزه تبدیل د درون واقع حوزه یعنی کرانـه یـا حاشیـه؛ و این یعنی ما حتما در حاشیـه حیـات اجتماعی مردم نشسته و وارد بطن آن نشویم و اینچنین سکولاریسم پنـهان درون حوره رخ نمایـاند و آن را از حیـات اجتماعی دور، مُلّا را بـه روحانی و جامع را بـه حوزه تبدیل د!
برای همـین امام خمـینی (ره) درصدد احیـای این حیـات بودند یعنی ورود عالم دین بـه عالم معاش و حیـات اجتماعی مردم؛ چراکه وقتی علما و روحانیت درون حاشیـه باشند نتیجه آنکه عملا با دغدغه های مردم درگیر نمـی شوند، مردم جوری زندگی و ما جور دیگری فکر مـی کنیم! بنابر این، اینکه امام خمـینی (ره) مسئله وحدت حوزه و دانشگاه را مطرح د و رهبر معظم انقلاب از علم دینی سخن مـی گویند حتما تحلیل شود، چراکه مـی خواهند آن وحدت گسسته را دوباره پیوند دهند.
در پاسخ بـه چرایی این سوال کـه با وجود محققان حوزه حجاب چرا باز ناهنجاری هایی درون این باره دیده مـی شود؟، حتما گفت جامعه تئوریسین و نظریـه پرداز با جامعه واقعی درون هم تنیده نیستند یعنی این نیـاز آن یکی را نمـی بیند کـه بخواهد فکر کند و پاسخ دهد! به منظور مثال درون گذشته حوزه های علمـیه درون بازارها و وسط شـهرها ساخته مـی شدند که تا طلاب با مردم درون ارتباط باشند و در رفت و آمدهای خود از گناه و آسیب های اجتماعی مطلع شوند و در حوزه درباره آنـها بحث کنند بعد حوزویـان هم افزایی کرده و راهکار مـی یـافتند و دانش ناظر بـه نیـاز، تولید و بلافاصله نسخه درمان دردها پیچیده مـی شد اما وقتی حوزه و دانشگاه خارج شـهر باشد و دانشجو و طلبه درون جامعه نباشند هر یک راه خود را مـی روند!
انتهای پیـام/
http://www.talie.ir/%D8%B9%D9%84%D9%88%D9%85-%D8%A7%D8%B3%…/




[علوم قریبه حوزه علمیه]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 25 Aug 2018 15:40:00 +0000



علوم قریبه حوزه علمیه

دنیـای طلبگی،آشنایی با حوزه علمـیه - مطالب علوم اسلامـی

 حضرت آیت‌الله سبحانی درون نوشتاری، علوم قریبه حوزه علمیه بـه نظرات اخیر برخی فیزیکدان‌ها بـه ویژه «استفان هاوکینگ» فیزیکدان انگلیسی، مبنی بر اینکه آیـا علم فیزیک مـی‌تواند ماورای طبیعت را نفی کند، پاسخ داده‌اند.

متن این نوشتار بـه شرح ذیل است.

آیـا علم فیزیک مـی‌تواند ماورای طبیعت را نفی کند؟

علومـی کـه انسان با آن سر و کار دارد، بر دو نوع تقسیم مـی‌شوند:

1. علوم قریبه حوزه علمیه علم مادی و تجربی، علمـی هست که مـی‌توان موضوعات آن را درون آزمایشگاه تجربه کرد و آثار آن را بـه دست آورد و با نظم و نظام آن آشنا شد. علوم قریبه حوزه علمیه این نوع از علوم فقط مـی‌تواند درون مسائل مادی، قضاوت و داوری کند و بگوید فلان مولکول از چند عنصر تشکیل شده و یـا مثلاً عنصر فلانی درون آن موجود نیست. این نوع داوری از او پذیرفته مـی‌شود. چرا؟ چون آزمایش و آزمایش کننده، و مورد آزمایش همگی از سنخ واحدی هستند یعنی ماده و مادی مـی‌باشند.

2. دانشمند زیست‌شناس با ابزاری کـه در اختیـار دارد، نمـی‌تواند درباره وجود روح و یـا عدم آن داوری کند، مثلاً بگوید من درون تشریح بدن انسان بـه روح برنخوردم، و چاقوی تشریح من، درون فعالیت مستمر خود، بـه چنین واقعیتی نرسید، زیرا ابزاری کـه در اختیـار دارد نمـی‌تواند درون موضوعات خارج از ماده نفیـاً و اثباتاً داوری کند.

یک فیزیکدان اگر بخواهد با دریـافت‌های خود، وجود ماوراء طبیعت را نفی کند، بـه سان جنینی هست که درون رحم مادر، خارج رحم را انکار کند و بگوید: علوم قریبه حوزه علمیه آسمان و زمـین و دریـا و اقیـانوسی وجود ندارد. جهان و شرق و غرب آن، همـین رحم هست که من درون آن پرورش مـی‌یـابم. ولی این قضاوت از او پذیرفته نیست و به همـین روی، وقتی پرده‌ها از مـیان رفت و دیده بـه جهان گشود، از قضاوت خود، نادم و پشیمان مـی‌شود و عالم دیگری را مـی‌بیند، کـه در آن زمان درون عقل او نمـی‌گنجید، چه نیکو مـی‌گوید شاعره نغز سخن:

مرغک اندر چون گردد پدید گوید اینجا بس فراخ هست و سپید

عاقبت کان حصن سخت از هم شکست عالمـی بیند بسی بالا و پست

گه پرد آزاد درون کهسارها گه چرد سرمست درون گلزارها

بنابراین، مقام و موقعیت دانشمند فیزیکدان نسبت بـه صفحه هستی، اعم از مادی و مجرد موقعیت همـین مرغک درون یـا جنین درون شکم مادر است. او مـی‌تواند درون محیط کار خود، داوری کند، اما درون ماورای محیط خود، کـه ابزار و ادوات آن را ندارد، نمـی‌تواند نفیـاً قضاوت کند.

این‌که جهان خدایی دارد و یـا ماده آفریدگاری دارد و این نظام برخاسته از متن ماده نیست و این خانـه صاحبخانـه دارد، درون گرو براهین عقلی و فلسفی هست که مسئله را بـه حد ضرورت و بداهت برساند، درون این‌جا حتما فیلسوف حکیم، درون نفی و اثبات آن داوری کند، نـه یک فیزیکدان، هر چند عالم و برجسته باشد. فیلسوف با اثبات حدوث ماده، مـی‌تواند بـه محدث آن راه ببرد یـا از هدفمند بودن نظام، کشف کند کـه این نظام برخاسته از ماده نیست، چون هدفمند بودن، حاکی از اعمال شعور و خرد هست و ماده، فاقد این ابزار است. و هم‌چنین براهین دیگر کـه در کتاب‌های فلسفی و کلامـی بیـان شده است.

پدیده جدید درون انگلستان

اکنون برسیم بـه پدیده جدیدی کـه در انگلستان بـه وجود آمده است. غالباً علما و دانشمندان آن‌جا نسبت بـه ماورا طبیعت، مردد یـا بی‌اعتقاد هستند، برخلاف نوع دانشمندان آلمانی کـه با مسائل فلسفی بیشتر آشنا هستند، مثلاً نباید از خاطر برد کـه فیلسوف انگلیسی «برتراند راسل» با آن سروصدایی کـه داشت درون کتاب «چرا مسیحی نیستم» مـی‌گوید: من سابقاً نسبت بـه خدا و مسیح اعتقاد داشتم و معتقد بودم کـه جهان، آفریده خداست، ولی بعداً با خود فکر کردم کـه این اعتقاد، مخالف یک قانون قطعی فلسفی هست و آن این‌که هر پدیده‌ای پدید آورنده دارد، بعد بنابراین، خدا هم حتما آفریدگاری داشته باشد و حال آن‌که دین‌داران او را ازلی و ابدی مـی‌دانند، از این جهت، من از گروه دین‌داران، جدا شدم.

انسان، واقعاً از فکر این فیلسوف جنجالی، تعجب مـی‌کند، زیرا آن‌چه از آن فرار کرده، دوباره بـه آن گرفتار شده است، زیرا اگر مشکل خدا این هست که آفریدگار ندارد، عین این مشکل درباره ماده هم پیش مـی‌آید، اگر بگویید ماده حادث هست پس آفریدگار او کیست؟ و اگر بگویید قدیم است، بعد معلول بلا علت را پذیرفته‌اید!!

جناب راسل بین دو مسئله خلط کرده است:

1. هر پدیده‌ای پدید آورنده دارد.

2. هر موجودی پدید آورنده دارد.

آن‌که صحیح است، همان گزاره اولی هست که موضوع آن پدیده است، یعنی چیزی کـه نبوده و بعداً پدید آمده هست که البته نیـاز بـه پدید آورنده دارد.

و اما دومـی کاملاً غلط است، زیرا موضوع گزاره (موجود)، اعم از پدیده و غیرپدیده است، چیزی کـه اصلاً مسبوق بـه عدم نبوده و به اصطلاح ازلی بوده است، نمـی‌توان به منظور آن پدید آورنده‌ای اندیشید وگرنـه دچار تناقض مـی‌شویم، زیرا اگر قدیم هست پس پدید آورنده ندارد و اگر علتی دارد، بعد قدیم نیست، بلکه حادث است.

اخیراً برخی از فیزیک‌دان‌های انگلیسی نغمـه دیگری را ساز کرده و سر و صدایی بـه راه انداخته‌اند. اکنون بـه داستان آن توجه کنید:

«استفان‌ هاوکینگ» فیزیک‌دان 68 ساله انگلیسی، درون سال 1988 با نوشتن کتاب «تاریخ مختصری از زمان» بـه شـهرت رسید، ش از این اعتراف کرده بود که: اگر بخواهیم یک نظریـه کامل را به منظور پیدایش کائنات پیدا کنیم و آن‌گاه پیروزی‌ نـهایی درون استدلال انسانی را بـه دست آورده‌ایم، آن زمان حتما خدا را بـه خاطر داشته باشیم.

حتی درون کتاب دیگرش اعلام کرده بود که: کشف سال 1992 درون مورد سیـاره‌ای کـه به دور ستاره‌ای دیگر غیر از خورشید مـی‌گردد، بـه بازسازی نظریـه اسحاق نیوتن پدر علم فیزیک کمک مـی‌کند کـه بیـان کرده بود: کائنات حاصل بی‌نظمـی نبوده و توسط خدایی آفریده شده است.

اکنون بعد از گذشت چند سال کـه بیماری «هاوکینگ» بسیـار پیشرفت کرده و تقریباً او را بـه فلج کامل مبتلا ساخته و او دیگر نمـی‌تواند سخن بگوید و با اشاره انگشت دست چپش بـه یک کامپیوتر، احساسات خود را بیـان مـی‌کند. درون شـهریور 1389، کتابی جدید منتشر شده کـه مؤلف آن را «هاوکینگ» دانسته‌اند. درون این کتاب ادعا شده است:

«کشف منظومـه‌های دیگری نظیر منظومـه خورشیدی ثابت کرد کـه منظومـه ما کـه دربرگیرنده یک خورشید و سیـاره‌هایی هست که پیرامون آن مـی‌چرخند، یک پدیده منحصر بـه فرد نیست. این واقعیت نشان داد کـه وجود حالت فیزیکی ایده‌آل بین خورشید و کره زمـین و پیدایش انسان روی کره زمـین، یک پدیده از پیش‌طراحی شده و دقیق به منظور موجودیت و رفاه انسان نیست».

حاصل دلیل او این هست که ما منظومـه خورشیدی دیگری به‌سان منظومـه خورشیدی خودمان کشف کرده‌ایم. این امر ثابت کرد کـه پیدایش انسان، روی کره زمـین، یک پدیده از پیش طراحی شده نیست؟!!

اصولاً دلیل خداشناسان این نیست کـه فقط ما یک منظومـه شمسی داریم و انسان هم درون کره زمـین زندگی مـی‌کند که تا با کشف منظومـه‌های دیگر، برهان آنان باطل شود، اگر علم صدها منظومـه خورشیدی دیگر کشف کند، کوچک‌ترین خراشی درون براهین فلسفی خداشناسی وارد نمـی‌شود، اگر مؤید وجود او نباشد؛ زیرا بـه حکم «کل یوم هو فی شأن» پیوسته خالق و مدبر جهان هست و امر خلقت استمرار دارد، چون براهین فلسفی آنان مبنی بر اصولی هست که منافاتی با این کشف‌ها ندارد. زیرا طرح قدیمـی و دیرینـه است، ولی اجرای آن تدریجی است.

آنان به منظور اثبات وجود خدا از براهین زیر بهره مـی‌گیرند:

1. برهان امکان و وجوب

2. برهان حدوث ماده از طریق حرکت جوهری

3. نظام هدفمند درون عالم ماده کـه حاکی از دخالت شعور درون پیدایش آن است.

4. برهان صدیقین کـه خود برهانی برتر هست که فقط ذائقه انسان‌های برتر آن را مـی‌چشد.

5. برهان محاسبه احتمالات کـه پیدایش نظم نوین عالم را درون پرتو تصادف بـه حد صفر مـی‌رساند و امثال این‌ها.

اتفاقاً فیزیک‌دان انگلیسی حتما از کشف منظومـه‌های دیگر بر وجود خدا استدلال بهتری پیدا کند، زیرا آن منظومـه هم دارای نظم و نظامـی هست که نمـی‌تواند ساخته خود ماده باشد. طبعاً دست آفریدگار حکیم و توانایی درون کار هست که این نظم را بـه آن ماده بخشیده است.

پیشرفت علوم و کشف نظام‌های هدفمند، بهترین حربه بر ضد مادی‌ها هست که نظم جهان را مولود خود ماده مـی‌دانند. حالا چرا این دانشمند پر سر و صدا، از برهان بر وجود خدا، ضد آن را نتیجه گرفته‌اند؟

او فکر مـی‌کند کـه نظام خورشیدی را، مـی‌توان دلیل بر وجود خدا گرفت ولی اگر نظامات دیگری به‌سان این نظام کشف شد، حتما کثرت نظام‌ها را گواه بر نفی او گرفت، درون حالی کـه جریـان برعاست. هر چند نظام جهان، بالاخص نظام هدفمند کشف شود، احتمال پیدایش جهان را بر اصل تصادف، بـه حد صفر مـی‌رسد و اتفاقاً برهان محاسبه احتمالات، بیشتر این باور را تقویت مـی‌کند کـه نظم اندک را مـی‌توان معلول تصادف دانست ولی اگر افزایش پیدا کرد، کار بـه جایی مـی‌رسد کـه «پیدایش تصادف»، احتمالی بسیـار اندک درون مقابل احتمالات بی‌شمار بـه حساب مـی‌آید.

اتفاقاً حکیمان الهی، و پیش از آن‌ها وحی آسمانی بر نظم هدفمند کـه هر دو درون زمـین و آسمان رخ مـی‌دهد، تکیـه مـی‌کنند و خردمندان را بر تفکر و اندیشیدن درون آن دعوت مـی‌نماید. اینک گوشـه‌ای از وحی:

«به راستی درون آسمان‌ها و زمـین به منظور مؤمنان نشانـه‌هایی هست و درون آفرینش خودتان و آن‌چه از انواع جنبده‌ها پراکنده مـی‌گرداند به منظور مردمـی کـه یقین دارند نشانـه‌هایی هست و نیز پیـاپی آمدن شب و روز و آن‌چه خدا روزی از آسمان فرود آورده و به وسیله آن، زمـین را بعد از مرگش زنده گردانیده است، و هم‌چنین درون گردش بادها بر هر سو به منظور مردمـی کـه مـی‌اندیشند نشانـه‌هایی است. این‌ها هست آیـات خدا کـه به حق آن را بر تو مـی‌خوانیم، بعد بعد از خدا و نشانـه‌های او بـه کدام سخن خواهید گروید؟».

امـیرالمؤمنین علی علیـه‌السلام نیز درون بیـانات خود، بسیـار بر برهان نظم تأکید مـی‌کند به‌طوری کـه به بسیـاری از موجودات منظم از جمله مورچه و طاووس و... اشاره کرده و ظرافت‌های خلقت آن‌ها را برمـی‌شمرد و در واقع بـه آدمـیان توجه مـی‌دهند کـه با تأمل و تفکر درون خلقت موجودات منظم، مـی‌توان بـه خداوند حکیم و با تدبیر پی برد.

ایشان به‌روشنی درون تعابیری مـی‌فرمایند:

1. «عجبت لمن شک فی الله و هو یری خلق الله»

«من تعجب مـی‌کنم ازانی کـه مخلوقات الهی را مـی‌بینند و در وجود خدا تردید مـی‌کنند».

2. «بل ظهر للعقول بما أرانا من علامات التدبیر».

«این خداست کـه با نشانـه‌های تدبیر کـه در آفریدگانش دیده مـی‌شود، بر عقل‌ها آشکار شده است».

3. «کفی بإتقان الصنع لها آیة».

«در اتقان صنع (که همان نظم درون مخلوقات است) نشانـه کافی بر خداوند است».

چشم باز و گوش باز و این عمـی حیرتم از چشم‌بندی خدا

در پایـان یـادآور مـی‌شویم بالأخره درون مـیان دانشمندان غرب نیز انسان‌های منصف و واقع‌بین وجود دارند. خوشبختانـه آقای پروفسور اریک پریست از استادان سابق ریـاضیـات درون دانشگاه «سنت اندرو» و از اعضای هیئت امنای «انستیتو فارادی» درون دانشگاه کمبریج پاسخ آقای «هاوکینگ» را چنین داده است:

سخنان پروفسور هاوکینگ توجیـه‌پذیر نیست، این حالت کاملاً تحمل‌پذیر و منطقی هست که خداوند شرایط را به منظور وقوع انفجار بزرگ و شکل‌گیری کهکشان‌ها بر اساس آن فراهم کرده باشد.

در جای دیگری درون مصاحبه با روزنامـه «گاردین» همو مـی‌گوید:

باورهای مدرن درون مورد جهان و عالم هستی با هدف پوشاندن شکاف‌ها و نقاط ضعف درون دانش ما نیست بلکه هدف، پاسخ بـه سؤالات گوناگون بشر مدرن است.

وی مـی‌افزاید فلسفه و الهیـات رشته‌های مناسب به منظور پاسخ‌گویی بـه این سؤالات هستند و مثالی را مـی‌آورد بـه این صورت:

داستان جوشیدن آب درون کتری، با استفاده از قوانین فیزیک بـه دقت قابل توضیح هست که چطور گرما از اجاق بـه کتری و سپس بـه آب منتقل مـی‌شود و آن را بـه نقطه جوش مـی‌رساند، اما چرا این آب مـی‌جوشد، را نمـی‌توان صرفاً با فیزیک توضیح داد، شاید خانم خانـه هوس چای کرده باشد؟!

مقصود او این هست که ما نباید بـه علل قریبه اکتفا کنیم، بلکه حتما به علت‌العلل نیز توجه کنیم. اصولاً حتما پرسید: کی اجاق گاز را روشن کرده هست تا بر اثر آن حرارت نـهایتاً بـه آب منتقل شود و آب بـه جوش آید؟ و این کار فیزیک‌دان نیست. کار فیزیک‌دان فقط ارائه علت قریبه هست و علل بعیده را حتما از علوم دیگر مانند فلسفه و الهیـات استفاده کرد.

منبع:خبرآنلاین


طبقه بندی: علوم اسلامـی، 
برچسب ها: استفان،




[علوم قریبه حوزه علمیه]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 18 Sep 2018 05:39:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com