مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی

مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی شعر نو درمورد امانت داری ووفای بـه عهد | احادیثی گهربار درباره ادب - beytoote.com | داستان کوتاه به منظور کودکان - فرهنگیـان |

مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی

شعر نو درمورد امانت داری ووفای بـه عهد

رسم امانت داری

شاعر ایمان قاسمـی

رسم امانت داری را نمـی دانی هنوز
آسمان چشم ها به توست ، مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی نمـی دانی هنوز؟

شاید تو هم محتاج باشی اما
وسعت نیـاز ما را نمـی دانی هنوز

تا امانت ما درون دستان توست
پر نمـی شود فاصله بینمان نمـی دانی هنوز؟

لحظه ها درون انتظار مـی مـیرند
تو حس لحظه های دلتنگی را نمـی دانی هنوز

چه گویم ؟ نمـی خواهی هنوز...
آسمان رسم امانت داری را نمـی دانی هنوز ...

رنج امانت داری

شاعر احمدیزدانی

به بستر رفتی
در گرگ و مـیش پگاه
شب سختی به صبح رسید
راه و راه و راه
با اضطراب وتنـهایی ونگاه
نگاه به خطوط سفید و سیـاه
ارابه ی آهنین
کوله باری از امانت و خستگی راه
فقط جاده مـی دانست از کجا دویدی
تا امانت را
برای خیـانت
به تیمچه امانت فروشان به سلامت برسانی ...

زن

شاعر سعیدمطوری(مـهرگان)

زن
هستی نجابت و زیبایی گرفته از زن
خلقت آدمـی به کمال رسید با زن
خلق شد محبت وعشق با زن
طبیعت لطافت گرفت با زن
گل مورد توجه شد زروی زن
مردان رشید و شجاع تولد شد ز زن
وفا وعهد کمال یـافت، از زن
امانت داری وبار امانت هست با زن
با درد ولبخند امانت بر زمـین گذاست زن
آه کـه چه گویم ،خالقی دیگر هست زن
یدالله خلقت انسان بود درون زمـین،زن
آرامش وآسایش هست ،وجود زن
آیـا ندیدی آرامش کودکی درون آغوش زن؟
خستگی زیـاد مرد مـی رود با لبخند زن
نکو واحترام شایسته با� ...

مادر-زن(تقدیم بـه هر دو کـه یکی هستند)

شاعر سعیدمطوری(مـهرگان)

مادر
تو عاشق و عاشق شدی
در پیش من عشقم شدی
دادی به من عشقی دگر
تو پیش من صادق شدی
بودم درون آن تاریک وخون
تو خود تولدم شدی
ای عشق من زیباشدی
هدیـه کنی دنیـا به من
تودردمند رنجور شدی
چه زیباست خنده ات
خندان ترین،خندان شدی
آغوش تو دنیـای من
گرمای خوبی تو شدی
شـهدی به کامم ریخته ای
ازهر شـهد شیرین شدی
عاشق کلامش عشق تو
همـه کلامش تو شدی
در هر شب تاریک من
تو نوری و روشن شدی
مـهتاب من درون آسمان
هستی ، صفا یش تو شدی
ای مظهر عشق وصفا
عشقی به من عاشق � ...

آخر جاده ها

شاعر الیـاس صادق زاده

چه سردی و خاموش
چه تنـهایی و خسته
ای آشنایی کـه جاده ها را همسفر شدی
رفتی و خدانگهدار
اما من همچنان هر لحظه
خیره به سپهر مـی شوم و
ستاره هایی را کـه هنگام رفتنت
به آسمان سپردم
تا شبهای سرد دردآورت زندگی ات را
چراغانی کنند سفارش مـی کنم
و حتی گاهی بر سرشان فریـاد مـی کشم
که چرا هنگامـی کـه در برزخ تردیدها
به دنبال خورشید بودی
قادر نبودنت کـه راهنمایی ات کنند

مـی دانم با هر قطره باران مـی گریی
من هم غمگین تر از همـیشـه مـی گریم
چون تو را ندارم
چ ...

افاضه

شاعر پرویز بابادی


شنیدم تازه گیـها مطلبی را مـیکند عنوان
کسی از راه های دور ، بدون شرم و بی پروا
که آری این بهشت و این جهنم نیست بهر ما

تمامش حاصل فکرکج اندیش هست و
مقصود این چنین باشد ، کـه ما وحشت کنیم ، ترسیم از آن دنیـا

تو هرچه بر زبانت هست عنوان کن هرآنکاری کـه داری دوست ، زخوب و بد، فراوان کن
چو ما مردیم، دیگرنمـی پرسد زحال ما
فروافتیم شاید درجهانی بهتر وزیبا ،ولی اما
خدا فرموده اینـهارا

نکردم خلق انسانرا عبث بیـهو ...

امانت داری

شاعر صادق عماری

شـهر غربت ، نا مسلمانان زیـاد
مسجدی بود ، و یکی مرد از عباد
هرصباحی ، چون کـه از خانـه رود
آن همان راننده ، او را مـی برد
در یکی ، از آن سفرهایش کـه بود
پول کم ، شوفر ، فزون بعد داده بود
فکر کرد ، آیـا زیـاده ، مال او
یـا کـه باشد بی اثر ، درون حال او
چون کـه او ، بی قصد بعد نبود
پول را ، تقدیم راننده نمود
شوفر آنگه ، با تبسم ، گفت ، یـار
امتحانی بود از تو ، هوشیـار
خواستم ، مسجد بیـایم ، پیش تو
با شـهادت ، مـیشوم همکیش تو
پس ...

تمنا

شاعر مسعود رایجی

به نام خداوندی کـه دراین نزدیکیست....

باز درون مـیان هیـاهوی
نام توست
که گوش را تحریک مـیکند
در کدام اقلیم سکنی گزیدی
که به هر طرف مـیچرخم
بوی تو را مـیدهد
بوی آشنای حقیقت
بوی عشق
طراوت .
باز سنگینی سکوت
در هبوط
مـیترسم
از سقوط
تو ای نجات بخش
امشب وقت آن است
نجاتم ده
از بی آبی مفرط یـاس
از تنـهایی
با آنی که
تمام وجودم را خوردست
با آن ، کـه مرا حفظ است
و به کوچه بعد کوچه های دلم
آشناست
اما هنوز
به پستوی نامـه هایت
نرسیده است
پس به حرمت این ا� ...

بیـــا کمـی دوســتی کنیــم ...

شاعر امـیرهادی ممشلو

بیـا کمـی دوستی کنیم...
اما به سبک قدیم...
بیـا کمـی دوستی کنیم...
تا چراغش مثل فیتیله سماور خان جون همـیشـه روشن باشد
بیـا کمـی دوستی کنیم...
اما نـه با صدای بلند..شاید ان طرف پرچین بچه ای صدایمان رو بشنود..
بیـا کمـی دوستی کنیم...
دلهایمان را به رود بدهیم ..زلال شویم و بیرنگ همدیگر را دوست داشته باشیم..
بیـا کمـی دوستی کنیم..
گاه کاهی بره هایمان را به هم بسپاریم که تا امانت داری و مردانگی را فراموش نکنیم
بیـا کمـی دوستی کنیم..
هرروز که تا سر باغ الوِ مشـهدی بدویم اما ...

عاطفه کوچولو...

شاعر فاطمـه فیضی

ذلال سبزم
تنـها یک تصویر شده امـید من.
نگاهت لنز زندگی را شکسته...
معصومـیت دستانت دم وبازدم مـیدهند به قلب پراز انتظارم.
تنـها نیستی... مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی گرچه تنـهایت گذاشتم!
روح و ذهنم را به تو هدیـه دادم...
تاریکی امروزم درون بودن تو روشن مـیشود فردا.
خشمـی کـه از رفتنم داری جاری کن...
لحظه وصل خشک مـی کنم رودخانـه خشمت را.
پنـهان کن مـهری را کـه برمن داری...
زمان جان گرفتن درآغوشت پیدا مـیکنم قطره مـهرت را.
درخود مـهر وموم کرده ام عشق را...
تا بیـایی امانت داری مـی کنم.
تا نباشی درون ...

من و تو که تا به ابد ما هستیم...

شاعر مـهناز اجتهادی

این نخستین شعر من است!

سال ها،ماه ها ،روزها
مـی گذشت از بعد هم،
و دل من کم کم،
اخت شد با غم،تنـهایی،او؛
مست مـیشد ز غم خاطر او،
باز او را مـی خواست،
تا تواند کـه در آن رویـای ناب،
دست یـابد به آن گهر کمـیاب،
اما چه طریق؟
دگر او رفته بود،
بار سفر بسته بود،
فرسنگها دور گشته بود،
به دیـاری دگر،آنسوها شتافته بود،
و مرا اینجا
تک و تنـها و غریب
غرق درون خاطره ها
باز ترک گفته بود،
مـی گذشت از بعد هم
سال ها ،ماه ها،روزها
تا کـه در یک هنگام،
روزی سرد و غریب
ب ...

جنگِ طف 1

شاعر جاسم ثعلبي (حسّانی)

شور و شوقِ کربلا بیدار شد ، یـادوارِ سروران تکرار شـــــــــد
در همـه جایِ جهان آوازه خوان ، جامـه ی مشکی زده جان دلبران
عاشقِ بوی گلاب و یـاسمـین ، درون عزایی شب زده ایران زمـیــــن
همـه جا یـارانِ حق دل باختند ، شبه و تشبیـه و مسیری ساختند
دل درون ایـامِ عزا داری چه پاک ، شیر درنده شده یک ذره خاک
همـه درون مـهر حسینی زنده اند ، درون مزارش نام او را خوانده اند
این حسین ابنِ علی المرتضی ، بدر نازِ بنت سید المصطفـــــــی
از تبارِ هاشمـی اصلِ قریش ، با رسولانِ دگ� ...

پیچک و دیوار...

شاعر کوروش آریـا

در کناره ی کوچه ی خیس باران خرده..
در نزدیکی درخت چنار پیر...
ایستاده هست دیواری تنـها..
*******************
در پیشگاهش جوانـه زده گلی پیچک..سر برآورده از خاک..
همـی خمـیده حالت مـیروید و سرش رو به خاک..
توان ایستادن ندارد نوجوانـه ی روییده از خاک..
*********************
ناگه دیوار تن به تنش چسباند و تکیـه گاهش شد..
کمر راست کرد پیچک..سر و تن رو به بالا شد..
گذشت روزگاران وآشناییشان شد پر شور..
قد کشید پیچک و تنش راست ، سر بر آسمان شد..
**********************
تن سبزش مـیبرد دل هر رهگذ ...

پروانـه بر روی درخت توتمان مرده

شاعر مرضیـه اوجی


حالا کـه سقف آسمان مثل زمـین تنگ است
وقتی قسم هامان فریب وخدعه و رنگ است
شیطان لگد کرده غرورش را و تسلیم ست
دیگر خدا هم گاهگاهی عازم جنگ است
...
پروانـه بر روی درخت توتمان مرده ست
بر ذهنمان احساس ابریشم گره خورده ست
ما ی را رعایت کرده ...مـی فهمـیم
چوپان دزدی گله ها را شب چره ست
.......
وقتی کـه رویـا قدرت پرتاب مـی گیرد
اندیشـه ها هم وسعت مرداب مـی گیرد
هم محتسب هم شحنـه همکار و حریفند
دزدی به منظور دیگری ...قلاب مـی گیرد
از پونـه و بابونـه کاری ...

. مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی : مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی




[مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 17 Jul 2018 18:21:00 +0000



مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی

احادیثی گهربار درباره ادب - beytoote.com

مجموعه: مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی احادیث و سخنان بزرگان

احادیثی گهربار درباره ادب

اهمـیت و جایگاه ادب درون فرهنگ اهل بیت (ع)

امام صادق (ع) : بهترین چیزی کـه پدران به منظور فرزندان خود بـه ارث مـیگذارند ، مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی ادب هست نـه مال ، زیرا مال از بین مـیرود و ادب باقی مـی ماند.  کافی جلد ۸ صفحه ۱۵۰ حدیث ۱۳۲


رسول خدا (ص) : فرزندان خود را احترام کنید و آنان را نیکو ادب کنید ، که تا آمرزیده شوید.  جامع الاخبار صفحه ۳۹۳ ، مکارم اخلاق صفحه ۲۲۲

رسول گرامـی (ص) : هیچ پدری هدیـه ای بهتر از ادب نیکو بـه فرزندش نداده است.  کنزالعمال جلد ۱۶ صفحه ۴۵۶ حدیث ۴۵۴۱۱


امام صادق (ع) : ما از شیعیـان خودی را کـه عاقل ، فهمـیده ، آگاه ، بردبار ، با ادب ، سازگار ، صبور و راستگو باشد دوست داریم.مستدرک الوسائل جلد ۱۱ صفحه ۱۹۰ حدیث ۱۱


مولا علی (ع) درون وصیتی بـه فرزندش امام حسن (ع) فرمود : پسرم ، بهره ات را از ادب غنیمت بدار ، و قلب خود را به منظور آن آزاد گردان ، زیرا قلب بالاتر از این هست که بـه آلودگی بیـامـیزی ، و بدان کـه اگر کمبودی داشته باشی بـه وسیله ادب بی نیـاز مـیشوی ، و اگر غریب و تنـها باشی ادب دوست و همراه تو خواهد بود کـه با وجود آن وحشتی نخواهد بود.  اعلام الدین


امام باقر (ع): سکوت انسان با ادب درون درگاه الهی برتر از تسبیح گفتن نادان است.  اعلام الدین
امام علی (ع) : ادب انسان را از حسب و نسب بی نیـاز مـیکند. مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی ( یعنی خودش مایـه شرافت هست ).  اعلام الدین


امام علی (ع): مومن درون دنیـا صادق هست ، و حرکت او مودبانـه هست و سخنش همراه با خیرخواهی هست و پندش نرم و آرام هست ، و ازی جز خدا نمـی ترسد.جامع الاخبار

حضرت محمد (ص) : ادب نیکو ، زینت عقل است.  جامع الاخبار


مولا علی (ع) : ای مومن ! علم و ادب قیمت و بهای توست، بعد در بـه دست آوردن آنـها تلاش کن ، هرچه علم و ادب تو زیـادتر گردد ارزش و عظمت تو بیشتر مـیشود ، توسط علم و آگاهی بـه طرف خدا راهنمایی مـیشوی و به واسطه ادب بهتر مـیتوانی درون خدمت پروردگارت قرار گیری و بنده بـه واسطه ادب خدمت مـیتواند ولایت و قرب الهی را بـه دست آورد ، بعد نصیحت را بپذیر که تا از عذاب الهی نجات یـابی. مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی مشکاة الانوار ، روضة الواعظین


امام صادق (ع) : چهار خصلت هست که انسان بواسطه آنـها آقایی پیدا مـیکند عفت ، ادب ، سخاوت و خرد. الاختصاص صفحه ۲۴۴


امام علی (ع) :هرکه بـه ادب حریص باشد ، بدیـهای او کم خواهد شد.  تصنیف غررالحکم صفحه ۲۴۷ حدیث ۵۰۹۱
مولا علی (ع) : ادب مایـه کمال مرد است.  تصنیف غررالحکم صفحه ۲۴۷ حدیث ۵۰۷۳


مولا علی (ع) : ادب نیکوترین اخلاق است.  تصنیف غررالحکم صفحه ۲۴۷ حدیث ۵۰۷۲
مولا علی (ع): مردم بـه ادب شایسته ، بیش از طلا و نقره نیـازمندند.  تصنیف غررالحکم صفحه ۲۴۷ حدیث ۵۰۸۰


امام علی (ع) : مـیوه ادب ، خوش اخلاقی است. تصنیف غررالحکم حدیث ۵۰۸۴


مولا علی (ع) درون وصیت بـه امام حسن (ع) فرمودند : ادب ، مایـه باروری عقل و تزکیـه قلب و زینت زبان و راهنمای انسان بـه اخلاق پسندیده است، اگر ادب همراه انسان نباشد او حیوانی رها شده بیش نیست ، خداوند بـه ادب خیر دهد کوچک را آقایی مـیبخشد،پس درون جستجوی ادب باش که تا شخصیت و ثروت بدست آوری ، هرپی ادب باشد بـه وسیله آن چیره مـیشودی کـه آن را رها کند بر او چیره مـیشوند و حمله مـی آورند.  اعلام الدین


----------------------------------
معنی و مفهوم ادب


رسول خدا (ص) : قرآن مرکز تربیت الهی هست پس درون حد توان ادب آن را بیـاموزید،این قرآن ریسمان الهی و نور نمایـان و مایـه شفای مفید است، بعد آن را بخوانید ( و عمل کنید ) جامع الاخبار صفحه ۱۱۴ حدیث ۲۰۰


از امام حسین (ع) سوال شد: ادب چیست ؟ امام فرمود: ادب آن هست که از خانـه خود کـه بیرون مـی روی، با هیچ برخورد نکنی جز آنکه او را برتر و بهتر از خود ببینی. موسوعة کلمات الامام الحسین (ع) صفحه ۷۵۰ حدیث ۹۰

امام علی (ع) : نیکوترین ادب آن هست که تو را از گناهان باز دارد. ( یعنی درون مقابل خدا مودب باشی ) تصنیف غررالحکم صفحه ۲۴۷ حدیث ۵۰۷۹


مولا علی (ع) : برترین ادب این هست که انسان درون حد و مرز خود بـه ایستد و از اندازه خویش تجاوز نکند.  تصنیف غررالحکم صفحه ۲۴۷ حدیث ۵۰۷۸


امام حسن عسگری (ع) : درون ادب خودت همـین کافی هست که از آنچه از دیگران نمـی پسندی اجتناب کنی. الانوار البهیـه
امام علی (ع) : بهترین ادب آن هست که از خودت شروع کنی. ( ابتدا خودت را ادب کنی ) غررالحکم
امام علی (ع) : با ارزش ترین ادب حفظ جوانمردی است.  غررالحکم


----------------------------------
جلوه هایی از ادب
رسول خدا (ص) : مومن ادب الهی را بـه کار مـیگیرد، هنگامـی کـه خدا بـه او گشایش دهد او هم توسعه مـی دهد و زمانی کـه خدا از او باز داشت، او هم مراعات و امساک مـی کند. غررالحکم


امام سجاد (ع) : بیماری شدیدی گرفتم، پدرم فرمود: چه مـیل داری؟ گفتم : مـیل دارم از جملهانی باشم کـه در مقابل آنچه پروردگارم به منظور من درون نظر گرفته چیزی را پیشنـهاد نکنم ( یعنی درون مقابل امر خدا تسلیم و راضی باشم ) پدرم فرمود : آفرین بر تو کـه شبیـه ابراهیم خلیل (ع) هستی کـه هنگامـی کـه جبرئیل (ع) ( درون حالی کـه او درون مـیان آتش بود ) گفت : چه نیـاز داری ؟ ابراهیم (ع) فرمود : چیزی بـه پروردگارم پیشنـهاد نمـی کنم ، او خودش به منظور من کافی هست ، و بهترین وکیل است. بحارالانوار جلد ۴۶ صفحه ۶۷


کنیزی شاخه گلی به منظور امام حسن (ع) آورد ، امام بزرگوار فرمود : تو درون راه خدا آزاد شدی ، گفته شد چرا درون مقابل یک شاخه گل او را آزاد کردی ؟ فرمود : خداوند ما را تربیت و ادب آموخته هست که فرمود : هنگامـی کـه به شما هدیـه ای داده شد شما بهتر از آن را هدیـه بدهید و هدیـه بهتر از آزادی او بود.  بحارالانوار جلد ۸۴ صفحه ۲۷۳


از امام رضا (ع) نقل شده هست که فرمود: از بعضی از عالمان آل محمد (ص) یعنی ائمـه (ع) سوال شد کـه ادب درون نماز چیست ؟ فرمود : حضور قلب ، فارغ بودن اعضا،خوار و ذلیل ایستادن درون مقابل پروردگار بزرگ، بهشت را طرف راست و جهنم را درون طرف چپ خود ببیند و صراط را درون مقابلش و خدا را جلوی خودش درون نظر بگیرد. بحارالانوار جلد ۸۴ صفحه ۲۴۶ حدیث ۳۷


مولا علی (ع) فرمود: هنگامـی کهی عطسه کرد ، بـه او بگویید : یرحمکم الله ، یعنی خدا شما را مورد لطف و عنایت قرار دهد، و او بگوید : خداوند شما را ببخشد و مورد لطف قرار دهد زیرا خداوند فرمود : هنگامـی کـه به شما هدیـه ای داده شد شما هم هدیـه ای بهتر بـه او بدهید.  بحارالانوار جلد ۸۴ صفحه ۲۷۳


امام صادق (ع) :ی کـه ادب دارد حتما در معلومات خود تحقیق و کاوش کند و اقتضای ورع و پرهیزگاری این هست که آنچه را کـه نمـی داند نگوید.  مستدرک الوسائل جلد ۱۷ صفحه ۲۵۰ حدیث ۲۳
----------------------------------
اقسام بی ادبی ها و تادیب بی ادبان
امام حسن عسگری (ع): شادمانی پیش ( شخص ) اندوهناک ، از ادب بـه دور است. تحف العقول صفحه ۷۸۴


امام صادق (ع) و امام باقر (ع) فرمودند : اگر جوانی از جوانان شیعه پیش من آورده شود کـه دین شناس نیست او را ادب خواهم کرد. و امام باقر (ع) مـیفرمود : درون پی آگاهی و بصیرت ( دانایی) باشید و گرنـه شما از بادیـه نشینان خواهید بود.  بحارالانوار جلد ۱ صفحه ۲۱۴ حدیث ۱۶


ابوهاشم جعفری گوید: خدمت امام رضا (ع) بودیم ،صحبت از عقل و ادب شد، امام (ع) فرمود : خرد هدیـه ای از خداوند هست و ادب زحمت هست ( و به دست آوردنی ). بعد هردر راه ادب زحمت بکشد بـه آن دست مـی یـابد ، ولیی کـه در مورد افزایش عقل خود را بـه زحمت اندازد جز نادانی چیزی عایدش نمـیشود. کافی جلد ۱ صفحه ۲۳ حدیث ۱۶

منبع:hadithe.ir




[مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 19 Jul 2018 19:30:00 +0000



مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی

داستان کوتاه به منظور کودکان - فرهنگیـان

ک شجاع

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود ی بـه نام سیما درون کلاس سوم ابتدایی درس مـی خواند او پدرش را زمانی که کلاس اول رفت از دست داده بود ولی با این حال درس اش نسبتا ?  خوب بود ی شاداب و کنجکاو بودهر چیزی را کـه مـی دید و مـی شنید یک قطار سوال برایش پیش مـی آمد . مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی روز پنج شنبه بـه خاطر امتحان ریـاضی سر صف جایزه کتاب تمدن سفید گرفت، که عهای بزرگ شاه و خانواده اش بود کـه زندگی خود را صرف چه کارهایی مـی کنند او صفحه بـه صفحه کتاب را با دقت نگاه کرد و هر روز به منظور و مادر و حتی مـهمانا نی کـه به خا نـه شان مـی آمدند مثل یک نقال « قصه گو» تصاویر را توضیح مـی و از این کار لذت مـی برد زیرا عها رنگ قشنگی داشت داد . مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی چند روزی گذشت بـه درس نماز رسیده بودند .معلم شان گفت : مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی بچه های عزیز از امروز نماز بـه شما واجب مـی شود چون شما 9 ساله شده اید همانطور کـه به بزرگترها نماز واجب است.  عزیزان ،به جمع بزرگترها خوش آمدید!

سیما گفت :اجازه خانم

معلم: بگو عزیزم

اجازه نماز بـه دایی ما واجب است؟ بله

به شوهر مان واجب است؟ بله

معلم دیگر اجازه نداد گفت : حتما ?  مـی خواهی بگویی بـه دایی و پدرو برادر و عمو همـه حتی رفتگر ، مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی مـهندس، دکتر و غیره همـه واجب هست ؟ بله عزیز بـه همـه واجب هست .

سیما : اجازه ؛پس چرا شاه نماز نمـی خواند؟

معلم :از کجا مـی دانی ؟

سیما :توی کتاب تمد ن سفید کـه جایزه گرفته ام شاه هیچ کجا نماز نخوانده !

معلم :آخر شاه هست وقت نمـی کند خیلی کار دارد .

سیما :پس چرا وقت مـی کند کنار دریـا برود و خلبانی کند و گردش برود ولی وقت ندارد نماز بخواند.معلم دست سیما را محکم مـی گیرد و از کلاس بیرون مـی برد بعد خودش وارد دفتر شد بـه سیما گفت روی یک پا با یست و بعد از چند دقیقه با مدیر از دفتر خارج شد مدیر با خط کش بلندش بـه سمت سیما  مـی آید سیما رنگش پریده بود.

مدیر گفت: زود بگو کی این حرف ها را بـه تو یـاد داده ؟

سیما :هیچ خانم اجازه خودمان پرسیدیم.

مدیر گفت : دیگر از این سو الها نکن چند ضربه بـه کف دستش زد و گفت :

سوال بی سوال با خدمتگذار برو خانـه و مادرت را بیـاور .

مادرش که تا درب را باز کرد گفت :چه اتفاقی افتاده درس نخوانده ؟ اذیت کرده؟

خدمتگذار گفت : نمـی دانم خوبیـه.

مادر سیما بـه دفتر مدرسه وارد شد و سیما پشت چادر مادرش قایم شده بود .

مدیر سوالا تی از مادر او کرد و بعد مادر سیما گفت :خانم جان قربونتون برم این م همـین جوری هر سوالی به دهنش برسد مـی پرسد بـه خدا خودش سر زیـا ده هیچ یـادش نداده شما بـه بزرخودتون ببخشید.مدیر گفت ما راهی جز اخراج سیما نداریم زیرا نمـی خواهیم پای ساواک بـه مدرسه ما باز شود و خودمان را به درد سر بیندازیم بروید خانـه و سیما را از مدرسه بیرون کرد.مادرش ناراحت بود درون راه خانـه بـه سیما غر زد سیما مـی گفت :آخر من حرف بدی نزد م فردا دوباره مادر سیما برای لتماس پیش مدیر مدرسه رفت مدیر او را بـه مدرسه راه نمـی داد آخر با آشنایی یکی از همسایـه ها یشان بـه مدرسه دیگری رفت دو سال بعد انقلاب اسلامـی با و اعلامـیه های امام خمـینی (ره) آشنا شد .سیما با مادرش کـه از ظلم شاه و اطرافیـانش ضربه خورده بودند درون ها شرکت مـی کرد   او فهمـیده بود کـه شاه چرا نماز نمـی خواند ؟ حالا او به منظور دیدن امام خمـینی لحظه شماری مـی  کرد که تا در روز 12 بهمن 1357 امام خمـینی (ره ) از پاریس با هواپیما بعد از 15 سال دوری از وطن بـه ایران بازگشت و سیما امام را درون تلویزیون دید و علا قه اش دو چندان شد .او امام را مانند پدرش دوست مـی داشت  .

سیما هیچ وقت این شعار زیبا را فراموش نمـی کرد«  مرگ بر شا ه، مرگ بر شاه ،مرگ بر شاه »





[مطلب ونقاشی درمورد خیرخواهی]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 10 Jul 2018 07:02:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com