کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم

کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم حریم سلطان - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد | تجاوز مسعود رجوی بـه فرماندهان زن سازمان خلق و بیرون ... |

کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم

حریم سلطان - ویکی‌پدیـا، دانشنامـهٔ آزاد

پرش بـه ناوبری پرش بـه جستجو

حریم سلطان
Muhteşem Yüzyıl گونـه رمان تاریخینویسنده مرال اوکایکارگردان یـاغمور تایلان
دورول تایلانبازیگران خالد ارگنچ
مریم اوزرلی
وحیده پرچین
نباهت چهره
نور فتاح‌اوغلو
سلما ارگچ
اوکان یـالابیک
محمد گونسور
پلین کاراهان
جانسو دره
اوزان گوون
گوربی ایلری
تونجل کورتیز
فیلیز احمد
انگین اوزترک
آراس بولوت اینملیکشور سازنده ترکیـهزبان‌(های) اصلی ترکی استانبولیتعداد فصل‌ها ۴تولیدتهیـه‌کننده تیمز پروداکشنمکان‌ها استانبول، کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم ادیرنـه، مارماریسمدت ۱۲۰~۷۰ دقیقهانتشارشبکه اصلی شو تی‌وی (۲۰۱۱)
استار تی‌وی ترکیـه (۲۰۱۲)انتشار اولیـه ۵ ژانویـهٔ ۲۰۱۱ – ۱۱ ژوئن ۲۰۱۴وبگاه tims.tv/serie/muhtesem-yuzyil

حریم سلطان (به ترکی استانبولی: کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم Muhteşem Yüzyıl؛ به‌معنای "سدهٔ باشکوه") نام یک سریـال تلویزیونی تاریخی ترکیـه‌ای است. کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم فصل اول این سریـال از شبکهٔ تلویزیونی شو تی‌وی پخش شد اما از فصل دوم به‌بعد شبکهٔ استار تی‌وی ترکیـه آن را بر روی آنتن برد. کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم این سریـال را با دوبلهٔ فارسی و با نام «حریم سلطان» از شبکهٔ جم تی‌وی پخش شد. داستان سریـال بر پایـهٔ زندگی سلطان سلیمان قانونی، دهمـین و مشـهورترین سلطان امپراتوری عثمانی، و همسرش خرم سلطان (روکسِلانا)، کنیز و برده‌ای کـه سلطان شد، نوشته شده‌است.

داستان

نام اصلی سریـال (سدهٔ باشکوه) بـه دوران سلطنت سلطان سلیمان قانونی اشاره دارد و این مجموعهٔ تلویزیونی، توطئه‌ها و دسیسه‌هایی را کـه در حرمسرا و دربار او روی مـی‌داد بـه تصویر مـی‌کشد. جزئیـات اکثر حوادث و اتفاقاتی کـه در سریـال روی مـی‌دهد، واقعیت ندارد اما کلیت حوادث واقعیت تاریخی دارد. سلطان سلیمان درون ۲۶سالگی بر تخت سلطنت نشست. او درون پی آن بود کـه امپراتوری عثمانی را قدرتمندتر و گسترده‌تر از امپراتوری اسکندر کبیر سازد و به آن وجهه‌ای شکست‌ناپذیر بخشد. درون تمام مدت ۴۶ سال سلطنتش، سلیمان به‌عنوان مقتدرترین سلحشور و فرمانروای شرق و غرب شناخته مـی‌شد. درون سال ۱۵۲۰، سلیمان درون حال شکار بود کـه از مرگ پدر خبردار شد و بدین‌ترتیب امپراتوری عثمانی صاحب سلطانی جدید گشت.

سلیمان همسرش، ماه‌دوران سلطان و پسرش، شاهزاده مصطفی را درون کاخ مانیسا ترک گفت و به‌همراه یـار و همدم نزدیکش، ابراهیم پارگایی، رهسپار کاخ توپقاپی شد. سلیمان بدون آنکه خود بداند درون مسیری قدم گذاشته‌بود کـه در نـهایت، اوج شکوه و عظمت امپراتوری عثمانی را درون پی داشت. درحالی‌که آن دو درون راه کاخ توپقاپی بودند، یک کشتی متعلق بـه دولت عثمانی از کریمـه درون قسطنطنیـه پهلو گرفته‌بود و بردگان مسیحیِ به‌اسارت‌گرفته‌شده را بـه کاخ عثمانی تحویل مـی‌داد. یکی از بردگان کـه الکساندرا لاروسا (روکسِلانا) نام داشت، یک کشیشِ ارتودوکس اهل اوکراین بود کـه قتل پدر، مادر و نامزدش را به‌هنگام یورش تاتارها بـه چشم خود دیده‌بود. این جوان کـه به اسارت درآمده‌بود و به کاخ عثمانی فروخته شده‌بود، بعدها نام خرم را اختیـار مـی‌کند و آنچنان سلیمان را شیفتهٔ خود مـی‌سازد کـه سلطان حاضر مـی‌شود با زیر پا گذاشتن رسوم و عادات پیشین، او را بـه ازدواج نکاحیِ خویش درآورد (پس از آنکه تیمور، بایزید را شکست داد و زنش را بـه اسارت گرفت، سلاطین عثمانی از ازدواج نکاحی خودداری مـی‌د). خرم به منظور سلطان پسرانی بـه دنیـا مـی‌آورَد و از طریق خون‌ریزی و دسیسه‌چینی درون کنار سلیمان بر امپراتوری عثمانی حکمرانی مـی‌کند. عشق شدید سلیمان بـه خرم باعث مـی‌شود کـه راه‌ها به منظور اِعمال نفوذ خرم بر دربار باز باشد.

سریـال تلویزیونی حریم سلطان بـه روابط حاکم بین اعضای خاندان سلطنتی، به‌ویژه گرفتاری‌ها و رقابت‌های رمانتیک آن‌ها مـی‌پردازد. عداوت بین خرم سلطان و ماه‌دوران سلطان، ترقی خرم از جایگاه یک کنیز بـه جایگاه سوگلی سلطان، فروافتادن خرم از چشم سلطان بعد از بـه دنیـا آوردن مـهرماه سلطان، و اوج گرفتن دوبارهٔ او، مضمون اصلی این سریـال تلویزیونی را تشکیل مـی‌دهد. علاقهٔ وزیر اعظم (ابراهیم پاشا) بـه یکی از زنان دربار (خدیجه سلطان کـه سلطان سلیمان بود) و علاقهٔ نگار کالفا بـه ابراهیم پاشا و رابطهٔ پنـهانی آن‌ها و انتقام‌جویی خرم سلطان از ابراهیم پاشا، تنش بین اروپای مسیحی و امپراتوری سنیمذهب عثمانی و فتوحات سلیمان ازجمله مضامـین و داستان‌های فرعی سریـال به‌شمار مـی‌آیند.

فصل اول

داستان با برخورد اتفاقی سلطان سلیمان با ابراهیم پارگایی آغاز مـی‌شود. درون همـین حال، الکساندرا لاروسا (روکسِلانا) (بعداً خرم سلطان) درون زادگاهش اسیر یورش تاتارهای کریمـه مـی‌شود. پدر، مادر و ش درون نتیجهٔ این یورش کشته مـی‌شوند اما نامزدش، لئو زنده مـی‌ماند و مـی‌گریزد (اگرچه الکساندرا گمان مـی‌کند کـه لئو مرده‌است). درون کشتی‌ای کـه او را بـه کاخ توپقاپی مـی‌برند، زنان دیگری ازجمله بهترین دوستش، ماریـا (بعداً گل‌نـهال) نیز حضور دارند.

وقتی الکساندرا بـه کاخ مـی‌رسد، یکی از خدمتکاران (نگار کالفا) بـه او مـی‌گوید کـه اگر او سوگلی سلطان شود و برای سلطان پسر بـه دنیـا بیـاورد، خودش سلطانـه خواهد شد و بر دنیـا حکمرانی خواهد کرد؛ بنابراین، هنگامـی کـه سلیمان درون حال عبور از کنار کنیزان است، تمامـی کنیزان بـه نشانـهٔ احترام درون برابر او تعظیم کرده‌اند، اما الکساندرا چنین نمـی‌کند و درعوض نام سلیمان را فریـاد مـی‌کشد. سلطان کـه به او نگاه مـی‌کند، الکساندرا غش مـی‌کند و سلطان او را مـی‌گیرد. از همان زمان، الکساندرا مورد توجه سلطان قرار مـی‌گیرد و سلطان نام خرم را بر او مـی‌نـهد. خرم کـه مسیحی بود، بـه اسلام مـی‌گرود.

ماه‌دوران (سوگلی دیگر سلطان، کـه از زمان شاهزادگی سلیمان از او صاحب پسری بـه نام شاهزاده مصطفی شده‌بود) با خرم به‌سختی درگیر مـی‌شود و او را به‌شدت کتک مـی‌زند زیرا بر این باور هست که خرم موجب سقط جنین او شده‌است. وقتی سلیمان از این قضیـه آگاه مـی‌شود، از ماه‌دوران دل‌آزرده مـی‌شود. درون ادامـه، خرم اولین پسرش، محمد را باردار مـی‌شود. وقتی خرم باردار است، سلیمان از او مـی‌خواهد کـه برای خوردن شیرینی بـه اتاقش بیـاید؛ شیرینی‌هایی کـه توسط ماه‌دوران زهرآلود شده‌اند. با خوردن آن شیرینی‌ها، خرم از حال مـی‌رود اما سلیمان او را نجات مـی‌دهد. با روی این ماجرا، نفرت سلیمان از ماه‌دوران فزونی مـی‌گیرد.

ویکتوریـا (بعداً صدیقه)، کـه شوهرش درون یکی از نبردها توسط سلیمان کشته شده‌است، بـه قسطنطنیـه مـی‌رود که تا انتقام شوهرش را بگیرد.

خرم، اولین و تنـها سلیمان، مـهرماه را باردار مـی‌شود. بعد از زادن مـهرماه، جشنی درون حرمسرا ترتیب مـی‌دهد، اما درون این جشن با یکی از سوگلی‌های دیگر سلطان بـه نام عایشـه خاتون درگیر مـی‌شود و او را تهدید بـه قتل مـی‌کند. عایشـه، کـه از قصد و نیت صدیقه آگاه شده‌بود، توسط صدیقه کشته مـی‌شود. از آنجا کـه خرم پیشتر عایشـه را بـه قتل تهدید کرده‌بود، تمامـی شواهد علیـه خرم بود. درون نتیجه سلیمان، خرم را بـه کاخ پیشین (کاخ کریمـه) تبعید مـی‌کند.

در این اثنا، ابراهیم پاشا با خدیجه سلطان ( سلطان) ازدواج مـی‌کند. ابراهیم بـه خرم مـی‌گوید کـه او مـی‌تواند بـه کاخ توپقاپی بازگردد بـه شرطی کـه دامن ماه‌دوران را ببوسد. خرم درون ابتدا این پیشنـهاد را رد مـی‌کند اما درون نـهایت تغییر عقیده مـی‌دهد.

لئو، نامزد پیشین خرم، از مکان سخرم آگاه مـی‌شود و با پیشـه شغل نقاش کاخ، سعی مـی‌کند بـه خرم نزدیک شود. اما ابراهیم پاشا از رابطهٔ خرم سلطان با لئو آگاه مـی‌شود و به خرم مـی‌گوید کـه او (خرم) یـا حتما لئو را با راحت‌الحلقوم زهرآلود از مـیان بردارد یـا اینکه خودش (ابراهیم) سلطان را از ماجرا خبردار خواهد کرد.

سلیمان، خارج از قصر ابراهیم، درون چادری نشسته‌است، انگور مـی‌خورد و از مشاهدهٔ مناظر طبیعی لذت مـی‌برد و صدیقه قرار هست از او پذیرایی کند. درون سه دقیقهٔ پایـانیِ این قسمت مـی‌بینیم کـه صدیقه درحالی‌که سینی بـه دست دارد نزدیک سلطان مـی‌شود. روی سینی، یک لیوان آب قرار دارد اما زیر آن خنجری درون دست صدیقه است. خرم درحالی‌که راحت‌الحلقوم زهرآگین را بـه لئو مـی‌خوراند، گریـه مـی‌کند. سپس صدیقه با قرار خنجری زیر گلوی سلیمان، او را بـه مرگ تهدید مـی‌کند.

فصل دوم

اما سلیمان صدیقه را خلع سلاح مـی‌کند و به دستور ابراهیم صدیقه توسط چماقدار بـه دریـا انداخته مـی‌شود. خرم، کـه از مرگ لئو ناراحت مـی‌شود، درصدد انتقام از ابراهیم پاشا برمـی‌آید و دفتر مخصوص ابراهیم را بـه زهر آلوده مـی‌کند. فرزند خدیجه با کمک خرم به‌سختی به‌دنیـا مـی‌آید.

پرنسس ایزابلا بـه اسارت درآمده و وارد قصر مـی‌شود. ابراهیم پاشا مجسمـه‌هایی را کـه غنیمت گرفته بـه قصر مـی‌آورد. سپس بر اثر جادوی خرم بیمار مـی‌شود. نامزدِ پرنسس به منظور نجات او بـه قصر مـی‌آید اما موفق بـه نجاتش نمـی‌شود. پرنسس قصر را آتش مـی‌زند. ابراهیم پاشا بـه سینیور گریتی به‌دروغ خبر مرگ پرنسس به‌دلیل آتش‌سوزی را مـی‌دهد. پرنسس بـه کاخ خدیجه وارد مـی‌شود، اما خدیجه از این امر ناراضی هست و او را بـه قصر سلیمان مـی‌برند. خرم از سلیمان مـی‌خواهد کـه پرنسس را رها کند، اما ماهی‌دوران قصد دارد که تا پرنسس بـه خلوت سلیمان برود که تا خرم را از چشم سلیمان بیندازد. دفترچهٔ خاطرات لئو بـه دست ابراهیم مـی‌افتد و دفتر را نزد سلیمان مـی‌برد و از خرم مـی‌خواهد نوشته‌های لئو را به منظور سلطان بازگو کند. درون همـین حال، خبر خدیجه مـی‌رسد و ابراهیم و سلیمان شتابان از قصر خارج مـی‌شوند و خرم دفتر را بـه باغ مـی‌اندازد. خدیجه بعد از مرگ پسرش و نافرجامش افسرده مـی‌شود و با ابراهیم قهر مـی‌کند و به دستور سلیمان بـه مسافرت مـی‌رود. درون همـین حال، نگار کالفا با ابراهیم رابطه پیدا مـی‌کند. خرم از دیدارهای سلیمان با پرنسس بسیـار آزرده مـی‌شود و پرنسس را فراری مـی‌دهد، اما سمبل خان از این قضیـه خبردار مـی‌شود و ابراهیم پرنسس را از کشتی بـه قصر بازمـی‌گرداند. پرنسس عاشق سلیمان مـی‌شود و به خلوتش مـی‌رود. پرنسس هنگام اسب سواری با دسیسه خرم زخمـی مـی‌شود. درون همـین حال، ابراهیم بار دیگر قصد کنار زدن خرم را دارد و تصمـیم بـه قتل پرنسس مـی‌گیرد که تا قتل را بـه گردن خرم بیندازد. درون عین حال، خرم نیز با همکاری گل‌آغا و نگار کالفا قصد قتل پرنسس با ایجاد بیماری را دارند کـه پرستار ایزابلا غذای آلوده بـه سم را مـی‌خورد و مـی‌مـیرد. سرانجام به‌طور نامعلومـی پرنسس با موافقت سلطان سلیمان بـه روم بازمـی‌گردد. سلیمان بـه جنگ مـی‌رود.

خرم از والده مـی‌خواهد که تا برای موفقیت و سلامتی سلیمان درون جنگ نذر کند. والده مـی‌گوید کـه از شیخ‌الاسلام اجازه بگیر. خرم نامـه‌ای بـه شیخ مـی‌نویسد. شیخ‌الاسلام خرم را مـی‌داند و نمـی‌تواند که تا زمانی کـه آزاد شود نذری بدهد. دفتر خاطرات لئو بـه دست والده سلطان مـی‌افتد و از خرم بازخواست مـی‌کند. خرم قضایـا را به منظور والده بازگو مـی‌کند. والده از هوش مـی‌رود. بعد از بـه هوش آمدن والده، خرم دفتر را درون مقابل چشمان والده سلطان درون شومـینـه مـی‌سوزاند. سلیمان از جنگ بازمـی‌گردد و خرم را آزاد مـی‌کند. نگار کالفا، کـه از عشق ابراهیم پاشا مـی‌سوزد، تصمـیم بـه مـی‌گیرد، اما ابراهیم به‌طور ناگهانی متوجه مـی‌شود و او را نجات مـی‌دهد. سلیمان خرم را بـه اتاقش فرامـی‌خواند، اما خرم سر بازمـی‌زند. سلیمان بـه اتاق خرم مـی‌رود. خرم بـه او مـی‌گوید حتما با هم عقد کنیم. من آزاد شده‌ام و به تو نامحرمم! سلیمان شاکی مـی‌شود و دستور مـی‌دهد که تا خرم را از قصر اخراج کنند. والده و ماه‌دوران و ابراهیم خشنود مـی‌شوند. خرم بعد از نوشتن نامـه‌ای بـه سلیمان از قصر خارج مـی‌شود. مـهرماه، خرم، از دوری برادران و پدرش بیمار مـی‌شود. خدیجه دوقلو باردار مـی‌شود. سلیمان شب بـه کاخ مـی‌رود و در آنجا درون کنار مـهرماه و خرم مـی‌گذراند. والده سلطان بـه تحریک ماه‌دوران و با همکاری ابراهیم پاشا نقشـهٔ قتل خرم را مـی‌کشند. خرم شبانـه به منظور ملاقات پسرانش بـه قصر بازمـی‌گردد کـه در راه مورد یورش قرار مـی‌گیرد، و اما بالی بیگ کـه دایـه خاتون او را از بازگشت خرم بـه قصر آگاه کرده، او را نجات مـی‌دهد. خرم کـه مـی‌داند ابراهیم درون یورش بـه او دست داشته، درون مراسم ختنـه‌سوران مصطفی و محمد نقشـهٔ قتل ابراهیم پاشا را ترتیب مـی‌دهد، اما وقتی بـه ملاقات خدیجه مـی‌رود دلش بـه حال او مـی‌سوزد و از قتل ابراهیم منصرف مـی‌شود. سلیمان درون مراسم ختنـه‌سوران پسرانش خرم را بـه عقد خود درمـی‌آورد و این قضیـه را بـه مادرش اطلاع مـی‌دهد کـه موجب خشم او شده و غش مـی‌کند. ابراهیم درون جشن مورد اصابت تیری زهردار قرار مـی‌گیرد و به‌شدت بیمار مـی‌شود و برای شفا او را همراه با سمبل خان و نگار کالفا بـه چشمـهٔ آب گرم مـی‌برند.

آی‌بیگه، برادرزادهٔ والده سلطان، بـه قصر وارد مـی‌شود. نگار، کـه عاشق ابراهیم پاشاست، به‌ناچار با نصوح خان (چماق‌دار) ازدواج مـی‌کند، اما ابراهیم از نصوح مـی‌خواهد که تا نگار را طلاق بدهد، و در شب عروسی، ابراهیم پاشا با نگار هم‌بستر مـی‌شود. خدیجه سلطان یک پسر و یک به‌دنیـا مـی‌آورد. ماه‌دوران از سلیمان مـی‌خواهد کـه او را نیز همانند خرم آزاد کند، اما سلطان از این موضوع سر بازمـی‌زند و ماه‌دوران به‌ناچار از سلطان مـی‌خواهد کـه به‌همراه پسرش قصر را ترک کند. سلطان، رفتنِ ماه‌دوران را قبول مـی‌کند، اما اجازهٔ رفتن پسرش را نمـی‌دهد کـه سرانجام با درخواست مصطفی، سلطان سلیمان قبول مـی‌کند و آن‌ها بـه کاخ ادیرنـه تبعید مـی‌شوند.

سال‌ها درگذرند. خرم پنجمـین فرزندش بـه نام جهانگیر را به‌دنیـا مـی‌آورد. شاهزاده مصطفی بزرگ شده و به‌همراه مادرش از ادیرنـه بازمـی‌گردند. سلطان سلیمان به منظور فتح شارلکن بـه جنگ مـی‌رود و مصطفی را نیز با خود مـی‌برد. والده سلطان کـه پیش از این به‌ظاهر و برای رضایت پسرش با خرم صلح کرده‌بود، بار دیگر بـه تحریک ماه‌دوران درون نبودِ سلطان نقشـه‌ای به منظور مرگ خرم سلطان مـی‌کشند و حرمسرا را بـه آشوب مـی‌کشانند. عده‌ای از کنیزان بـه قصد کشتن به‌زور وارد اتاق خرم شده و چهرهٔ خرم را با مشعل آتش مـی‌سوزانند. خرم بعد این اتفاق صورتش به‌شدت مـی‌سوزد. خرم، به منظور این‌که کودکانش صورت سوختهٔ او را نبینند، بـه قصر خدیجه سلطان مـی‌رود و نامـه‌ای بـه سلیمان کـه در حال جنگ بود مـی‌فرستد. بعد، ابراهیم اول نامـه را مـی‌گیرد و پاره مـی‌کند که تا ذهن سلیمان منحرف نشود. سلیمان با دیدن چهرهٔ خرم، کـه با ماسک پوشیده بود، بسیـار تعجب کرد و دو طرف صورت سوختهٔ خرم را بوسید و گفت من تو را چه زیبا و چه زشت باشی دوست دارم. سپس بـه دستور خرم، افسون خاتون مصطفی را مسحور خود مـی‌کند. خرم وقتی بـه کاخ بازگشت فهمـید ماهی‌دوران فاطیما را خدمتکار خود کرده و برای انتقام با مشعل صورت فاطیما خاتون را نیز مـی‌سوزاند. یک شب کـه افسون درون غذای شاهزاده سم ریخته‌بود، شاهزاده یک قاشق کـه خورد افسون جلویش را گرفت و فهمـید عاشق شاهزاده است. شاهزاده مصطفی مدت کمـی درون بستر بیماری مـی‌افتد.

فصل سوم

در فصل سوم رابطهٔ پنـهانی ابراهیم پاشا و نگار خاتون به منظور همگان افشا مـی‌شود. فیروزه خاتون، کـه نقش او را جانسو دره بازی مـی‌کند، وارد داستان مـی‌شود. ابراهیم نیز مجبور مـی‌شود به منظور فرار از رسوایی رابطه اش با نگار بـه جنگ با ایرانیـان برود. درون این بین، شاهزاده مصطفی، کـه به مانیسا فرستاده شده، درون آنجا عاشق یک کشاورز مـی‌شود. فیروزه مـی‌خواهد محبوب شاه باشد و بعد از خرم از همـه قوی‌تر باشد. فرزند نگار بـه دنیـا مـی‌آید. نگار نزد خدیجه سلطان مخفیـانـه زندگی مـی‌کرد؛ خدیجه سلطان بـه وی مـی‌گوید کـه فرزندش مرده بـه دنیـا آمده، اما نگار خاتون شک مـی‌کند (درحالی‌که واقعاً فرزندش زنده است). ابراهیم پاشا بعد از برگشت از جنگ سعی درون به‌دست آوردن دل خدیجه سلطان و درست رابطهٔ خود مـی‌کند. درون عین حال همسر محبوب شاهزاده مصطفی درون قصر مانیسا باردار است. ابتدا خرم سلطان فیروزه را به منظور محمد درون نظر مـی‌گیرد، اما بعد مـی‌فهمد کـه او با شاه رابطه داشته و نمـی‌تواند عروسش باشد. نگار خاتون، با پافشاریِ خدیجه سلطان، با رستم پاشا کـه یکی از افراد خرم سلطان هست ازدواج مـی‌کند. خرم سلطان بـه انتقام مـی‌اندیشد و افرادِ قصر سعی مـی‌کنند فیروزه خاتون را از آسیب خرم سلطان و انتقامش حفظ کنند. خرم سلطان درون همـین بین فرزند نگار خاتون را با دسیسه به‌دست مـی‌آورد و قصد معامله با ابراهیم پاشا را دارد. او درون این معامله فرزند ابراهیم را درعوضِ اینکه ابراهیم پاشا فیروزه خاتون را بـه بیرون قصر بیندازد معاوضه مـی‌کند، اما ابراهیم بعد از اینکه فرزندش را مـی‌گیرد، فیروزه را کـه به بیرون انداخته‌بود برمـی‌گرداند و خرم سلطان بسیـار عصبانی قسم مـی‌خورَد کـه از ابراهیم پاشا انتقام بگیرد و جنگ مـیان آن دو آنقدر ادامـه پیدا مـی‌کند کـه به مرگ ابراهیم پاشا منجر مـی‌شود. خرم سلطان از طریق ایـاز پاشا ابراهیم پاشا را از چشم سلطان سلیمان مـی‌اندازد و سلیمان بعد از گفتگو با جناب کادی (جناب قاضی)، حکم قتل ابراهیم پاشا را درون خواب مـی‌دهد و سپس ابراهیم پاشا، کـه به افطار از طرف سلطان سلیمان دعوت شده‌بود، هنگامـی کـه قصد بازگشت داشت، سلیمان بـه او دستور داد که تا در اتاقی درون قصر بماند و چند لحظه بعد کـه سلیمان به منظور خواب مـی‌رفت، جلادان بـه اتاق ابراهیم پاشا مـی‌روند و او را مـی‌کشند و هنگامـی کـه از اتاق خارج مـی‌شوند سمبل آقا آن‌ها را مـی‌بیند و به خرم سلطان خبر مـی‌دهد و جسد ابراهیم پاشا را به منظور آخرین بار بـه قصرش مـی‌برند. بعد از آن، خدیجه سلطان و شاه سلطان ( دیگرِ سلطان سلیمان) متحد مـی‌شوند خرم سلطان را نابود کنند و دیوان را درون دست بگیرند و از نفوذ خرم سلطان و رستم پاشا بـه دیوان جلوگیری کنند و لطفی پاشا (شوهر شاه سلطان) وارد دیوان مـی‌شود و در همـین هنگام، مـهرماه سلطان عاشق یحیی داشلی جادی، دست راست شاهزاده مصطفی هست که ماهی‌دوران سلطان متوجه مـی‌شود و مانع ادامـهٔ دیدار آن دو مـی‌شود. مالکوچ‌اوغلو (بالی خان) بـه قصر مـی‌آید و همراه لطفی پاشا از رستم پاشا متنفر هستند و قصد نابودی او را دارند و مـهرماه سلطان عاشق بالی خان مـی‌شود. بعدِ مدتی، مـهرماه سلطان خبردار مـی‌شود کـه بالی خان با زن دیگری درون رابطه است؛ به‌همـین‌دلیل خرم سلطان کـه مـی‌خواست وی را بـه رستم پاشا شوهر دهد اما مـهرماه سلطان مخالفت مـی‌کرد، حالا جواب بله داد. شاه سلطان و خدیجه سلطان، کـه خیلی ناراحت بودند، مدام سعی داشتند کـه رستم را از مـهرماه دور کنند، چون مـی‌دانستند کـه مـهرماه سلطان و خرم سلطان قدرتی دست‌نیـافتنی پیدا مـی‌کنند، مدام دست بـه دور نگهداشتن و اقدام بـه قتل رستم مـی‌زدند. سپس بعدِ مدتی مـهری ماه سلطان بـه همسری رستم پاشا درآمد که تا این‌که ی بـه نام عایشـه هماشا سلطان بـه دنیـا آورد. بعد از مدتی خرم سلطان را خدیجه سلطان بـه یک جنگل انداخت و خرم گم شد. سلطان سلیمان از این موضوع خیلی ناراحت بود و از شاهزاده مصطفی و ماهی‌دوران و شاه سلطان و خدیجه سلطان و همـهٔ افراد دربار بازجویی کرد. ماهی‌دوران به منظور این‌که پسرش را فردا بـه آماسیـه (آماسیـا) مـی‌فرستند و محمد را بـه مانیسا، سربازی را مـی‌فرستد که تا شاهزاده محمد را دچار بیماریِ گال کند و بمـیرد. متأسفانـه شاهزاده محمد درگذشت. بالی خان رفت که تا خرم سلطان را پیش سلطان سلیمان بیـاورد…

فصل چهارم

سلطان سلیمان قانونی شاهزاده‌ها را احضار کرده و مـی‌خواهد یکی از شاهزاده‌ها را بـه جانشینی خودش برگزیند و خرم سلطان هم مـی‌خواهد کاری کند کـه سلطان سلیمان یکی از پسران مشترک خودش و خرم را بـه جانشینی بگذارد. شاهزاده جهانگیر و شاهزاده سلیم و شاهزاده بایزید و بعد هم شاهزاده مصطفی بـه حضور سلطان سلیمان مـی‌آیند. درون مراسم سوگند خوردنِ شاهزاده جهانگیر به‌مناسبت سن بلوغ، شاهزاده‌ها جمع شدند، اما شاهزاده جهانگیر قسمتی از متن سوگندش را فراموش کرد و سلطان سلیمان بـه او یـاری رساند. بـه دستور خرم، سنبل آغا کنیزهایی را به منظور شاهزاده سلیم مـی‌آورد؛ سپس کنیزها را بررسی مـی‌کند و خرم سلطان وارد مـی‌شود و ناگهان خاتونی درون حال التماس جلوی خرم ظاهر مـی‌شود و خرم نامش را مـی‌پرسد. خاتون مـی‌گوید سیسیلیـا هستم، و بعد خرم کنار مـی‌کشد و مـی‌رود. سنبل کنیزها را بـه پیش طبیب مـی‌برد که تا از سلامتی کامل آن‌ها باخبر شود و بعد بـه و بعد بـه حرمسرا مـی‌فرستد. خرم سلطان نزد سلطان سلیمان مـی‌رود که تا سعی کند از تصمـیم سلیمان درمورد مقام ولیعهدی باخبر شود و سعی کند شاهزاده سلیم را جانشین کند، اما سلیمان بـه او مـی‌گوید جواب درون یک جعبه است، و سپس سلطان سلیمان با حضور رستم پاشا و همـهٔ شاهزاده‌ها، شاهزاده سلیم را ولیعهد مـی‌کند. مـهرماه و رستم پاشا از این تصمـیم سلطان ناراحت هستند، چراکه قصد دارند بایزید را بر تخت بنشانند. از طرفی خرم نیز از این ماجرا به‌شدت خرسند است. بعد از این ماجرا، بایزید به‌شدت ناراحت مـی‌شود و با خشم و عصبانیت نزد مادرش مـی‌رود و از او دلیل این تصمـیم سلطان را جویـا مـی‌شود و مادرش به‌جای او از سلیم حمایت مـی‌کند؛ درحالی‌که هیچ‌انتظارش را نداشت. خاتونی کـه نامش سیسیلیـا بود دوباره با هزاران التماس و فروتنی بـه اتاق خرم سلطان رفت و خرم سلطان بعد از اینکه نام او را نوربانو گذاشت او را بـه حرمسرای سلیم برد که تا بلکه اخلاق سلیم و عیش‌ونوش پسرش را درست کند. فاطمـه سلطان، سلطان سلیمان، همراه با حوری جهان، فرزند ابراهیم پاشا و خدیجه سلطان، بـه قصر مـی‌آید. خرم، کـه از آمدن آن‌ها زیـاد خرسند نبود، سعی داشت دلیل آمدن آن‌ها را جویـا شود و نزد سلطان سلیمان رفت که تا دلیلی به منظور آمدن آن‌ها پیدا کند که تا این‌که فهمـید فاطمـه سلطان از همسرش جدا شده، و نیز به‌دنبال دلیلی به منظور جدایی از همسرش پیدا کند. فاطمـه سلطان نام والریـا، خدمت‌کار نوربانو را نازنین خاتون گذاشت… درست موقعی کـه همـه چیز خوب بود، نازنین، با دسیسه‌های فاطمـه سلطان بـه اتاق سلطان سلیمان رفت و بعد از مدتی از او حامله شد و ی به منظور سلطان سلیمان آورد و نامش را راضیـه گذاشت. ناخدا پاشا بر اثر بیماری درگذشت. نازنین به‌همراه سلطان سلیمان بـه مانیسا رفت. نوربانو به‌دستور خرم نازنین را کشت. وزیر اعظم، رستم پاشا، خلعتی را کـه سلطان سلیمان به منظور مصطفی فرستاد زهرآلود کرد. خلعت بـه دست مصطفی رسید. ماهی‌دوران فهمـید و نگذاشت مصطفی لباس را بپوشد. مصطفی، کـه فکر مـی‌کرد کار سلیمان بوده، با ارتش آماسیـه (آماسیـا) راهی پایتخت شد. سلیمان بـه فرمانده ارتش دستور داد با پنجاه‌هزار سرباز راهی جنگ با مصطفی شود، اما او با مصطفی متحد شد و به پایتخت رسیدند. رستم پاشا بـه مذاکره با مصطفی رفت. مصطفی بـه ملاقات سلطان سلیمان رفت و قضیـهٔ لباس را گفت؛ سلطان سلیمان هم گفت کـه کار من نبوده. رستم توسط اَلقاص مـیرزا، برادر شاه تهماسب صفوی، کـه به عثمانی پناه‌بود، قضیـهٔ لباس را بـه تهماسب تهمت زد. سلیمان ازدواج پنـهانیِ مصطفی با ناخدا پاشا را فهمـید و مصطفی را دوباره از جانشینی خود و حتی شرکت درون جنگ محروم کرد. جنگ ناتمام ماند و سلیمان به‌علت بیماری بـه پایتخت برگشت. سربازان، رستم پاشا را تهدید د کـه اگر سلیمان بمـیرد و یکی از فرزندان خرم را بـه سلطنت برساند قصر را ویران مـی‌کنند. سلطان سلیمان خوب مـی‌شود و فرمانده سربازان را مـی‌کشد. برادر رستم پاشا پیدا مـی‌شود و رستم او را به‌عنوان ناخدا منصوب مـی‌کند و سوکولو محمد پاشا (صوقللی) به‌عنوان مشاور و امـیر امـیرانِ سلیمان منصوب مـی‌شود. او حامـی سلیم بود. سریـال بـه سال ۱۵۵۳ مـیلادی مـی‌رود. مـهرماه مُهر مصطفی را مـی‌دزدد و رستم با آن نامـه‌ای از زبان مصطفی، کـه مثلاً مـی‌خواهد خیـانت کند، بـه شاه ایران مـی‌فرستد. نامـهٔ جواب بـه دست سلیمان مـی‌رسد. سلیمان، کـه به جنگ ایران رفته، مصطفی را مـی‌خواهد. مصطفی بـه چادر سلیمان مـی‌رود و توسط جلادان کشته مـی‌شود. سربازان مـی‌خواهند رستم پاشا را بکشند و سلیمان او را عزل مـی‌کند و احمد پاشا را وزیر اعظم مـی‌کند. سربازان برادر رستم را مـی‌کشند. صلح بین ایران و عثمانی بسته شد. جهانگیر درون غم مرگ برادرش، مصطفی، درگذشت. همسر مصطفی خودش را مـی‌کشد و مـهمت، پسر مصطفی، به‌دستور سلیمان کشته مـی‌شود و سلیمان بـه پایتخت برمـی‌گردد. شخصی خود را به‌دروغ مصطفی مـی‌خوانَد و بایزید مأمور دفع شورش مـی‌شود. احمد پاشا و سلیم، بایزید را متهم بـه خیـانت د و سلیمان از او عصبانی شد، اما رستم پاشا مدرکی علیـه احمد پاشا پیدا کرد و سلطان سلیمان را درون جریـان گذاشت. سلیمان احمد را اعدام کرد و رستم را وزیر اعظم کرد. نوربانو، سوگلی سلیم، قصد مسموم بایزید را داشت کـه ناموفق بود و جنگ بین این دو آغاز شد. مردم قصد کشتن خرم را داشتند کـه سلیمان نگذاشت. سلیمان بایزید را تبعید کرد. او عصبانی شد و شورش کرد. خرم از دنیـا رفت و سلیمان دیوانـه شد. سلیم را با چهل‌هزار نفر بـه جنگ بایزید فرستاد. بایزید شکست خورد و به ایران پناه برد. رستم پاشا به منظور دیدن او رفت و در این حین، آتماجا، یکی از سربازانِ طرفدار مصطفی، او را کشت. سلیمان، علی پاشا را وزیر اعظم کرد. شاه ایران، تهماسب، با دریـافت سکه‌های بی‌شمار، بایزید را بـه سلیم تسلیم کرد و سلیم او و چهار پسرش را کشت. درون سال ۱۵۶۴ علی پاشا عزل شد و سوکولو محمد پاشا وزیر اعظم شد. دو سال بعد سلیمان درگذشت و سلیم بـه پادشاهی رسید.

اطلاعات پخش

فصل قسمتها پخش اصلی قسمت اول قسمت آخر ۱ ۲۴ ۵ ژانویـه ۲۰۱۱ ۲۲ ژوئن ۲۰۱۱ ۲ ۳۹ ۱۴ سپتامبر ۲۰۱۱ ۶ ژوئن ۲۰۱۲ ۳ ۴۰ ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۲ ۱۹ ژوئن ۲۰۱۳ ۴ ۲۸ ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۳ ۱۱ ژوئن ۲۰۱۴

شخصیت‌های اصلی

نام بازیگر نقش توضیح خالد ارگنچ سلطان سلیمان قانونی دهمـین سلطان امپراتوری عثمانی مریم اوزرلی/وحیده پرچین خرم سلطان خاصگی سلطان، مادر پنج فرزند سلطان نباهت چهره عایشـه حفصه سلطان والده سلطان و خاصگی سلطان سلیم یکم نور فتاح‌اوغلو ماه‌دوران سلطان سوگلی دوم سلطان، مادر اولین فرزند سلطان سلما ارگچ خدیجه سلطان سلیمان اوکان یـالابیک ابراهیم پاشا وزیر اعظم امپراتوری عثمانی محمد گونسور شاهزاده مصطفی فرزند سلیمان و ماه‌دوران پلین کاراهان مـهرماه سلطان سلیمان و خرم گوربی ایلری شاهزاده محمد فرزند نخست سلیمان و خرم اوزان گوون رستم پاشا همسر مـهرماه و وزیر اعظم امپراتوری عثمانی انگین اوزترک شاهزاده سلیم فرزند سوم سلیمان و خرم و جانشین سلطان سلیمان یکم آراس بولوت اینملی شاهزاده بایزید فرزند چهارم سلیمان و خرم جانسو دره فیروزه خاتون معشوقهٔ سلیمان فیلیز احمد نگار کالفا خدمتکار و کارآموز حرم‌سرا آلپ اویکن کلمنت هفتم پاپ کلیسای کاتولیک سلما کچیک دایـه خاتون پیشخدمت والده سلطان نـهان بویوک‌آغاچ گل‌شاه پیشخدمت ماه‌دوران، پیشخدمت خرم سلیم بایراکتار سُمبل خان رئیس خواجگان حرمسرا فاتح آل ماتراکچی نصوح ریـاضی‌دان، مورخ، جغرافی‌دان، چهره‌نگار مـینیـاتور، و مخترع بوراک اوزچیویت مالکوچ‌اوغلو بالی خان خاص اوداباشی (اتاقدار مخصوص سلطان) ازگی ایوب‌اوغلو آی‌بیگه خاتون برادرزادهٔ والده سلطان، شاهدخت کریمـه، معشوقهٔ بالی خان تونجل کورتیز ابوسعود افندی شیخ‌الاسلام درون دورهٔ سلطان سلیمان یوکسل اونال شکر آقا سرآشپز کاخ انگین گونایدین گل آقا خواجهٔ حرمسرا و مورد اعتماد خرم ایپک یـالووا ایزابلا فورتونا شاهدخت کاستیـا، یکی از معشوقگان سلیمان

جنجال‌ها

پخش سریـال حریم سلطان، انتقادات و اعتراضاتی را درون کشور ترکیـه برانگیخت. برخی از بینندگان بـه آنچه ارائهٔ تصویری «نامحترمانـه»، «شرم‌آور»، و «خوش‌گذران» از شخصیت تاریخی سلطان سلیمان مـی‌خواندند واکنش نشان دادند. شورای عالی رادیو و تلویزیون ترکیـه ادعا کرد کـه بیش از ۷۰٬۰۰۰ شکایت دربارهٔ این سریـال دریـافت کرده‌است و به شو تی‌وی اخطار داد که تا به خاطر نمایش نادرست «حریم خصوصی یک شخصیت تاریخی» بـه صورت عمومـی عذرخواهی کند. رجب طیب اردوغان، نخست‌وزیر ترکیـه، نمایش این سریـال را بـه دلیل «بد جلوه تاریخ ترکیـه بـه نسل جوان» کشور محکوم کرد. گروه‌های کوچک اسلام‌گرا و ملی‌گرا بـه نشانـهٔ اعتراض مقابل استودیوی شو تی‌وی تجمع د اما سریـال همچنان مخاطبان و علاقه‌مندان فراوانی دارد.

برخی از نمایندگان مجلس ترکیـه و همچنین رجب طیب اردوغان نخست وزیر این کشور خواهان توقف پخش این سریـال شدند و لایحه‌ای بـه مجلس ترکیـه دربارهٔ توقف ساخت ادامـه سریـال ارائه د.[۱] درون همـین حال ارطغرل گونای وزیر فرهنگ ترکیـه درون اظهاراتی دربارهٔ سریـال بحث‌برانگیز «حریم سلطان» گفت کـه دولت هیچ قصدی مبنی بر توقف پخش این سریـال ندارد، ولی عوامل و سازندگان این سریـال حتما دقت بیشتری بر ساخت آن داشته‌باشند که تا با حقایق تاریخی درون تضاد نباشد. پیش از این، نخست‌وزیر ترکیـه درون رابطه با این سریـال گفته‌بود: «ما هرگز چنین پدرانی نداشته‌ایم و سرزمـین ما هم هرگز چنین سلطانی نداشته‌است.»

جدایی مریم اوزرلی از سریـال

پس از پایـان قسمت صدم از سری سوم، مریم اوزرلی بازیگر نقش خرم سلطان بطور ناگهانی بـه دلیل بیماری روحی این سریـال را رها کرد و به آلمان رفت. بدین ترتیب سه قسمت آخر از فصل سوم بدون حضور این هنرپیشـه ساخته شد. بـه نقل از پزشک معالج مریم اوزرلی، او ۵ روز درون هفته را به منظور نقش آفرینی درون این سریـال، یک روز از تعطیلاتش را به منظور فیلم‌های تبلیغاتی و مصاحبه‌ها و یک روز دیگرش را نیز به منظور حفظ سناریو و نقشش درون سریـال صرف مـی‌کرد و به همـین سبب دچار خستگی مفرط شده بود. بعد از ترک مریم اوزرلی سناریست‌های این سریـال تصمـیم گرفتند کـه در فصل چهارم نقش خرم سلطان را بـه وحیده پرچین واگذار کنند.[۲]

محبوبیت بین‌المللی

این سریـال از شبکه‌های فارسی‌زبانِ جم تی‌وی پخش شد، ولی بعد از مدتی خبر بازداشت دوبلورهای آن منتشر شد.[۳]

در یونان، این سریـال بینندگان و طرفداران فراوانی را به منظور خود دست‌وپا کرد و به‌قدری مـیان مردم محبوبیت یـافت کـه ملی‌گرایـان یونانی، همچون حزب نئونازی طلوع زرین و اسقف آنتیموس اهل تسالونیکی پخش سریـال را محکوم د و از یونانیـان خواستند کـه از تماشای این سریـال دست بردارند. اسقف آنتیموس گفت: «هیچ‌نباید حریم سلطان را تماشا کند». او افزود: «با تماشای سریـال‌های ترکی بـه آن‌ها این پیـام را رسانده‌ایم کـه تسلیمشان شده‌ایم».

پخش حریم سلطان درون کشورهای حوزهٔ بالکان با استقبال فراوانی روبه‌رو شد. بر پایـهٔ مطالعات بازارسنجی مؤسسهٔ تحقیقات رسانـه‌ایِ نیلسن، سریـال حریم سلطان پربیننده‌ترین سریـال تلویزیونی درون بوسنی و هرزگوین درون سال ۲۰۱۳ مـیلادی و چهارمـین سریـال پربیننده درون صربستان است. پخش این سریـال بخشی از فرایند درون حال ادامـهٔ احیـای فرهنگ ترکی درون حوزهٔ بالکان از طریق پخش سریـال‌های تلویزیونیِ وارداتی از ترکیـه است؛ فرایندی کـه با پخش سریـال‌های با گذشت زمان (پربیننده‌ترین سریـال درون مقدونیـه) و گناه فاطمـه گل چیست؟ (پربیننده‌ترین سریـال درون کوزوو درون سال ۲۰۱۲) آغاز شده‌بود. راتکو بوزوویچ، جامعه‌شناس صرب، علت محبوبیت سریـال‌های ترکی درون بالکان را وجود ارزش‌ها و مضامـین سنتی و مردسالارانـه و شباهت‌های بی‌شمار زبانی و فرهنگی بین ترکیـه و کشورهای حوزهٔ بالکان مـی‌داند: «ذهنیتی کـه در این سریـال‌ها بـه تصویر کشیده مـی‌شود که تا حدودی مرتبط هست با درک سنتی مردم صربستان از اخلاق و اخلاقیـات». به‌عقیدهٔ بوزوویچ، تمامـی کشورهای حوزهٔ بالکان درون نحوهٔ زندگی خانوادگی متحمل تغییراتی بنیـادین شده‌اند و سریـال‌های ترکی بـه آنان کمک مـی‌کنند که تا هویت و ارزش‌هایی را بازیـابند کـه اکنون ازدست‌رفته بـه نظر مـی‌رسند.

پخش بین‌المللی

سریـال حریم سلطان نـه‌تنـها درون ترکیـه، بلکه درون بیش از سی کشور درون جنوب‌شرقی اروپا، آسیـای مـیانـه و خاورمـیانـه از چندین شبکهٔ تلویزیونی پخش مـی‌شود. وزارت فرهنگ ترکیـه، این سریـال را از موفق‌ترین و پرهزینـه‌ترین مجموعه‌های تلویزیونیِ ساخته‌شدهٔ این کشور مـی‌داند. برآورد مـی‌شود کـه این سریـال درون سراسر جهان بیش از ۱۵۰مـیلیون بینندهٔ ثابت داشته‌باشد.

کشور شبکه زمان شروع پخش  افغانستان تلویزیون یک ۲۰۱۱  آلبانی Albanian Screen دسامبر ۲۰۱۱  جمـهوری آذربایجان شبکه تلویزیونی لیدر دسامبر ۲۰۱۱  بوسنی و هرزگوین Televizija OBN ۲۷ اوت ۲۰۱۲  بلغارستان TV۷ ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۲  کرواسی RTL Televizija ۲۷ اوت ۲۰۱۲  جمـهوری چک TV Barrandov ۲۲ دسامبر ۲۰۱۱  فرانسه فرانسه ۲ ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۲  یونان ANT۱ ۳ سپتامبر ۲۰۱۲  ایران جم تی‌وی سپتامبر ۲۰۱۲  قزاقستان Khabar ۲۰ مارس ۲۰۱۲  کوزوو RTV۲۱ ژانویـهٔ ۲۰۱۲  لبنان LBCI ۲۰۱۲  جمـهوری مقدونیـه Kanal ۵ ۱۷ دسامبر ۲۰۱۱ خاورمـیانـه او اس ان نوامبر ۲۰۱۱  مونته‌نگرو Prva Srpska Televizija ۱۸ ژوئن ۲۰۱۲  مراکش Medi1 TV ژانویـهٔ ۲۰۱۲  جمـهوری ترک قبرس شمالی استار تی‌وی (ابهام‌زدایی) ۵ ژانویـهٔ ۲۰۱۱  رومانی Kanal D Romania ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۲  روسیـه Domashny ۱۴ ژانویـهٔ ۲۰۱۲  صربستان Prva Srpska Televizija ۱۴ فوریـهٔ ۲۰۱۲  اسلواکی TV Doma ۲۰ دسامبر ۲۰۱۱  ترکیـه استار تی‌وی ترکیـه ۵ ژانویـهٔ ۲۰۱۱  امارات متحده عربی دبی تی‌وی ۲۰۱۲  اوکراین ۱+۱ ۲۰۱۲  مصر الحیـات تی‌وی ۲۰۱۲  عراق Albaghdadia۲ ۲۰۱۳  مجارستان RTL Klub ۲۰۱۳

منابع

  • بی‌بی‌سی فارسی. «سریـال سلطان سلیمان؛ طرفداران بسیـار و دشمنان فراوان». بی‌بی‌سی فارسی، ۲۲ آذر ۱۳۹۱. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۲۶ ژانویـه ۲۰۱۳. بازبینی‌شده درون ۲۲ آذر ۱۳۹۱. 
  • «افسردگی بازیگر خرم سلطان درون سریـال جنجالی حریم سلطان». خبر آنلاین، ۲۷ مـهر ۱۳۹۲. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۲۷ مـهر ۱۳۹۲. 
  • بی‌بی‌سی فارسی. «دوبلورهای 'حریم سلطان' دستگیر شدند». بی‌بی‌سی فارسی، ۲۷ آذر ۱۳۹۱. بایگانی‌شده از نسخهٔ اصلی درون ۲۶ ژانویـه ۲۰۱۳. بازبینی‌شده درون ۲۷ آذر ۱۳۹۱. 
    • Wikipedia contributors, "Muhteşem Yüzyıl," Wikipedia, The Free Encyclopedia, http://en.wikipedia.org/w/index.php?oldid=553463304 (accessed May 5, 2013).

    پیوند بـه بیرون

    مجموعه‌ای از گفتاوردهای مربوط بـه حریم سلطان درون ویکی‌گفتاورد موجود است.
    • وب‌گاه رسمـی سریـال
    • صفحهٔ رسمـی سریـال درون فیس‌بوک
    • وزیر ارشاد: پخش کتاب داستان‌های 'حریم سلطان' و 'عشق ممنوع' پیگیری مـی‌شود
    • حریم سلطان درون بانک اطلاعات اینترنتی فیلم‌ها (IMDb)
    برگرفته از «https://fa.wikipedia.org/w/index.php?title=حریم_سلطان&oldid=24887952»




    [کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 02 Jan 2019 02:08:00 +0000



    کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم

    تجاوز مسعود رجوی بـه فرماندهان زن سازمان خلق و بیرون ...

    خبرگزاری الرای العام (وارع)

    چهارشنبه 19 دسامبر 2012

    تجاوز مسعود رجوی بـه فرماندهان زن سازمان خلق و بیرون آوردن رحم آنان

    برخی فرماندهان زن سازمان خلق مـیگویند: کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم "رجوی بعد از اینکه گردنبندهای حامل عخود را بر گردن زنان قرار مـی انداخت بـه آن ها تجاوز مـی کرد و رحم برخی را با عمل جراحی بیرون مـی آورد".

    کنفرانسی انجمن زنان جداشده از سازمان (مجاهدین) خلق درون اروپا برگزار شد کـه در این کنفرانس اه این انجمن کـه حمایت از همـه قربانیـان این سازمان و جداشدگان از آن و به خصوص زنان هست مورد تاکید قرار گرفت.

    در این کنفرانس خانم ها بتول سلطانی و زهرا مـیرباقری دو عضو سابق شورای رهبری سازمان خلق و خانم نسرین ابراهیمـی یکی از فرماندهان سابق این سازمان کـه از قلعه خوفناک اشرف درون استان دیـالی درون عراق درون سال های اخیر فرار کرده اند مطالبی را عرضه داشتند و روایـات هولناکی از روش های وحشیـانـه مسعود رجوی درون برخوردش با زنان این سازمان، کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم بـه خصوص زنانی کـه در فرماندهی و یـا عضو شورای رهبری سازمان خلق بودند، را عنوان د. کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم روش هایی از جمله تجاوز و بیرون آوردن رحم و زندانی و شکنجه و قتل و جنایت های هولناک از این دسته اند.

    خانم مریم سنجابی عضو سابق شورای رهبری سازمان خلق  کـه دو سال پیش از قلعه خوفناک اشرف فرار کرده پیش از این از وضعیت زندان ها و شکنجه های وحشیـانـه اعضای سازمان و قتل و هولناک برخی زنان سازمان درون مقالات و مصاحبه های متعدد خود خبر داده بود. کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم درون ذیل بخشی از مصاحبه ها و اظهارات این فرماندهان زن سازمان خلق آمده است:

    مسعود رجوی با تشویق همسرش مریم رجوی بـه ما تجاوز مـی کرد!!

    خانم بتول سلطانی عضو سابق شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق: "در زمستان سال 1998 درون جلسه ای کـه مریم رجوی آن را برگزار کرد دعوت شدیم و به ما گفتند کـه باید هست کنید که تا کاملا تمـیز باشید و باید همـه لباس ها و روسری های شما جدید و تمـیز باشد چرا کـه این جلسه، «حوض» شورای رهبری هست و حتما در آن حوض « رهایی» اجرا کرد!!

    حالت عجیبی بـه من دست داد و ترس و دلهره و فشار روانی داشتم بـه طوری کـه کنترل خودم را از دست دادم و از خودم سوال مـی کردم منظور از « رهایی» چیست؟! حس فضولی نسبت بـه این موضوع پیدا کردم و تلاش مـی کردم که تا واکنش مسئول آن موقع خودم خانم «فائزه محبت کار» فرمانده مقر چهارم پایگاه اشرف را ببینم.

    بالاخره زمان موعود فرا رسید. من بـه همراه تعداد زیـادی از اعضای زن شورای رهبری درون مقر فرمانده و رهبر کل آن زمان مسعود رجوی درون پایگاه «بدیع زادگان» درون منطقه ابوغریب بغداد حاضر شدیم. بعد از یک ساعت انتظار یکی از کارمندان دفتر فرماندهی کل کـه مسئول امور اداری و خدماتی مسعود و مریم رجوی بود نزد ما آمد و یک بسته ای حاوی حوله و لوازم و آرایش بین حاضران توزیع شد و گفت هراز شما کـه بدون رفتن و عطر زدن بـه اینجا حاضر شده حتما است کند و عطر بزند و در نـهایت پاکیزگی باشد.

    من با خودم سوال مـی کردم کـه هدف از این کارها چیست؟! آیـا مسعود مـی خواهد ما را عریـان ببیند؟! چرا این همـه بر هست فوری و خصوصا درون این مکان یعنی درون مقر مسعود و مریم رجوی اصرار مـی ورزند؟!

    با خودم کلنجار مـی رفتم و سعی مـی کردم خودم را بـه این نکته قانع کنم کـه این خواسته آن ها صرفا به منظور آزمایش مـیزان سرسپردگی ما بـه رهبری است. بعد از اینکه همـه آماده شدند بـه ما دستور دادند کـه وارد سالن «ایکس» شویم.  ملافه های سفیدی بر روی فرش پهن شده بود. همـه سالن پوشیده از رنگ سفید بود. دو مبل سفید رنگ هم درون وسط سالن قرار داده بودند کـه رو بـه روی آن مـیزی بود کـه بر روی آن قرآن و آینـه و شمع های روشن و صندوق کوچکی کـه بعدا فهمـیدیم داخل آن گردنبندهای طلا وجود داشت و همچنین یک کیک چند طبقه و بزرگ قرار داشت. بعد از چند دقیقه هیـاهویی بـه پا شد و مسعود و مریم رجوی وارد آن سالن شدند و مسعود لباس راحتی و در واقع لباس خانگی خود را بـه تن داشت و جوراب بـه پایش نکرده بود و مریم بی حجاب و با موی آراسته حاضر شد . مسعود بر روی مبل نشست و مریم هم درون مبل دیگر و در کنار او نشست. سپس بلند شد و پشت سر مسعود ایستاد. یکی از خانم ها بـه او گفت چرا نمـی نشینی؟! مریم با لبخند گفت: «من این مبل را به منظور شما و همسران دیگر مسعود خالی گذاشتم!»

    من از این عبارت «همسران دیگر مسعود» شوکه شدم! و از اینکه زنان عضو شورای رهبری کشف حجاب کرده اند غافلگیر شدم.

    در آن لحظات قلبم بـه شدت مـی تپید و نمـی دانستم کـه نقشـه دقیقا چه بود؟! و مراحل بعدی آن چیست؟ فکر مـی کردم کـه قرار هست مـیزان سرسپردگی ما بـه رهبرمان و مـیزان تعهد ما بـه عهدی کـه با او بستیم و اعلام آمادگی ما به منظور ازدواج با او مورد محک قرار بگیرد. سپس درون یک نقشـه احتمالا از پیش تعیین شده مسعود از مریم پرسید: "مریم اینـها چه مـی خواهند؟! و چرا آن ها را بـه اینجا آورده ای؟"

    مریم رجوی پاسخ داد: «به اینجا آمده اند که تا مراسم ازدواج بین خود و آن ها را برایشان اجرا کنی … مگر نگفتم کـه هر زنی حتما راه مرا درون پیش بگیرد؟! … من بارها و بارها گفتم کـه همـه زنان مجاهد خلق همسران تو هستند و این مساله ای جدی و واقعی هست و یک شعار نیست» سپس مریم بـه ما گفت: «هریک از شما حتما به تنـهایی بر روی این مبل و در کنار مسعود بنشینید که تا مسعود خطبه عقد را بر شما بخواند و هر یک از شما حتما رضایت و موافقت خود را با ازدواج با مسعود اعلام کنید.»

    بعد از اینکه مسعود رجوی خطبه عقد را خواند صندوق کوچک روی مـیز را باز کرد و گردنبندهای طلا را از آن بیرون آورد و آن را بر گردن هر یک از ما قرار مـی داد و بعد از آن ما را درون آغوش مـی گرفت و مـی بوسید.

    در اینجا بود کـه مریم رجوی بـه ما گفت: «شما از این بـه بعد همسران مسعود هستید»

    ناگهان صدای موسیقی بلند شد و دیدم کـه زنان قدیمـی و عضو شورای رهبری خود را بر روی ملافه سفید رنگ انداخته و لباس های خود را درآوردند و در مقابل مسعود رجوی و با دستور وی درون مقابلش یدند و اینجا بود کـه مسعود گفت: «این همان رهایی است»!! سپس با صدای بلند بـه ما گفت: «شما به منظور من همچون زنان پیغمبرید یعنی ازدواج شما با فردی دیگر حرام است» سپس آیـه 32 سوره احزاب قرآن کریم را قرائت کرد: ««يا نساء النبي لستن كأحد من النساء إن اتقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض وقلن قولا معروفا». "ای همسران پیـامبر، شما اگر تقوا پیشـه کنید مانند دیگر زنان (عادی) نیستید، بعد با گفتارتان ناز و عشوه مریزید تای کـه در دل او مرض (فسق و فجور) هست (در شما) طمع ورزد، و گفتاری نیکو (و دور از تحریک و ریبه) بگویید."

    اینجا بود کـه مریم رجوی دیگر زنان را تشویق مـی کرد که تا لباس های خود را از تن بیرون کنند و در مقابل همسرش مسعود عریـان و بند!! و گفت: «چرا شما خودتان را به منظور مسعود نمـی کشید و باهم رقابت نمـی کنید و از او نمـی خواهید که تا به شما اجازه بدهد بـه تنـهایی وارد اتاق خواب او بشوید و با مسعود تنـها و شوید؟!»

    سپس زنان بـه صف ایستادند و هر یک از آن ها ثبت نام شدند که تا به صورت نوبتی و در یک شب با مسعود شوند که تا اینکه درون یکی از روزها نوبت بـه من رسید. مریم مرا فرا خواند و گفت: "امشب شب عروسی و شب معراج توست!!" بـه هنگام شب بـه محل اقامت مسعود رفتم و مریم مرا که تا اتاق خواب او همراهی کرد و مسعود با من شد و رابطه برقرار کرد.

    یکی از زنان عضو شورای رهبری سازمان بـه شکل خصوصی و سری بـه من گفت کـه با چشمان خود دیده کـه مسعود رجوی بـه صورت دستجمعی درون پایگاه اشرف با زنان عضو شورای رهبری و اعضای دفتر خود رابطه برقرار کرد.

    وحشتناک ترین روش های شکنجه درون زندان رجوی درون پایگاه اشرف

    مریم سنجابی عضو سابق شورای رهبری سازمان خلق مـیگوید: "در اوایل سال 1995، بعد از آنکه 8 سال از پیسوتنم بـه سازمان خلق و کارم درون پایگاه های بغداد مـی گذشت، مرا بـه پایگاه اشرف منتقل د. درون پایگاه اشرف مرا درون مقری بـه نام «قلعه» وارد د کـه یک زندان معروف و هولناکی هست که درون خیـابان 400 درون پایگاه اشرف قرار دارد و من سوار بر ماشین بودم. بعد از آنکه دروازه های آهنی قلعه را بستند بـه سرعت مرا از ماشین پیـاده د و مرا مورد ضرب و شتم قرار دادند و سپس مرا داخل یک اتاقی انداختند کـه در آن محبوبه جمشیدی معاون فرمانده کل ستاد ارتش آزادیبخش ملی را دیدم کـه پشت مـیز نشسته بود. مرا بر روی صندلی نشاندند و محبوبه بلافاصله شروع بـه فریـاد زدن و فحش بـه من کرد و گفت: "تو مزدور و مأمور رژیم هستی و ما تو رو مـی کشیم» که تا مـی خواستم صحبت کنم مرا کتک مـی زدند و فحش مـی دادند. بعد از چند دقیقه چشمانم را بستند  و مرا درون سلولی کـه پنج زن و دیگر درون آن وجود داشت قرار دادند. نام برخی از آن ها فریده علیزاده و مژگان محمد زمانی و زهرا احمدی بود. بعد متوجه شدم کـه 3 یـا 4 سلول دیگر هم وجود دارد کـه در آن برخی زنان زندانی هستند. درهای سلول را فقط سه بار درون روز بـه منظور دستشویی و وضو گرفتن باز مـی د و ما را چشم بسته و پشت سرهم مـی بردند و به هیچ یک از ما اجازه نمـی دادند که تا بیشتر از یک دقیقه درون دستشویی بمانیم و اگر بیشتر مـی ماندیم بعد از خروج ما را کتک مـی زدند.

    بعد از تقریبا یک هفته ما را بـه سلولی کـه تقریبا 30 زن درون آن حضور داشتند منتقل د. طی این مدت زندان بان های ما حشمت تیفتکچی و ناهید صادقی و کبری حسنوند و فاطمـه خردمند بودند کـه فاطمـه خردمند با پوتین نظامـی خودش بـه تمام اعضای بدن من از جمله سر و صورتم ضربه وارد مـی کرد. همزمان بـه من فحش های رکیک هم مـی داد و ضربات سهمگین او منجر بـه پاره شدنـها و خونریزی شدید شد بی آنکه این خونریزی پانسمان و یـا بخیـه زده شود و آثار این پارگی هنوز بر لبانم مشخص است.

    در یکی دیگر از روزها فاطمـه خردمند همچون حیوان درنده بـه قصد شکستن دستم بـه من حمله کرد بـه طوری کـه به شکل دیوانـه وار دستانم را مـی پیچید که تا آن را بشکند اما موفق بـه این کار نشد چون من محکم او را بـه عقب هول دادم . فقط عصب دست راست مرا مورد اصابت قرار داد بـه طوری کـه دست راست من چندین سال بی حس بود و آثار این ضربه همچنان مشخص است.

    این روش شکنجه بـه مدت 10 روز بر روی من ادامـه داشت. درون یکی از روزها شـهین حائری و سعیده شاهرخی و دیگر زندان بان ها آمدند و من موفق نشدم کـه آن ها را درست ببینم. این سه نفر مرا روی زمـین کشیدند و به اتاقی بردند و دست و پایم رابستند و کف پا و تمام بدنم را با شلاق زدند بـه طوری کـه بی هوش شدم. سپس بر روی صورتم آب ریختند که تا اینکه دوباره بهوش آمدم و دوباره عملیـات شکنجه و تازیـانـه زدن را شروع د و دوباره از هوش رفتم و این بار وقتی بـه هوش آمدم خودم را درون همان سلول یـافتم و بعد از 10 روز شکنجه وحشیـانـه و مستمر مرا بـه سلول دیگر زندانی ها، منتقل ند بلکه مرا بـه محل سابق یعنی خیـابان 400 درون پایگاه اشرف بازگرداندند.

    مسعود رجوی قبل از تجاوز بـه زنان گردنبندی منقوش بـه عخود را بـه گردنشان مـی آویخت و رحم ۹۵ زن با دستور او بیرون آورده شد!!

    زهرا السادات مـیرباقری عضو سابق شورای رهبری سازمان خلق مـی گوید: "قصد دارم لیستی را بـه مردم نشان دهم. لیستی کـه شامل اسامـی ۹۵ زن عضو سازمان مجاهدین خلق هست که عمل بیرون آوردن رحم با بهانـه های مختلف بر روی آن ها انجام شده است. اسامـی برخی آنان را به منظور شما قرائت مـی کنم. کبری طهماسبی (هاجر)، صدیقه خدایی صفت، حبیبه طاولی، حوری سیدی، حوری چرندابی، شـهربانو سنگری، طاهره زارنجی، انسیـه دولتشاهی، مریم نظام الملکی، فرح امامـی، انسیـه قلی زاده، فاطمـه همدانی، اشرف تقوایی و خیلی زنان دیگر…

    پزشک جلادی بـه نام دکتر نفیسه بادامچی عمل جراحی را به منظور این خانم های بیچاره انجام مـی داد و رحم های آن ها را بیرون مـی آورد.  کما اینکه ما خانم ها و ان را بـه صورت نوبتی بـه پایگاه اشرف فرا مـی خواندند که تا با مسعود رجوی درون جشن های مختلف دیدار داشته باشیم. او از طریق مریم رجوی و دیگر اعضای شورای رهبری سازمان هدایـایی بـه ما مـی داد؛ از جمله حوله و لباس های زیر زنانـه و انواع عطرها و چیزهایی از این دست بـه اضافه گردنبندهای طلا کـه عمسعود روی آن حک شده بود کـه خود او آن را بر گردن ما مـی انداخت و الان شما یکی از این گردنبندها را مـی بینید کـه عمسعود رجوی روی آن حک شده است.

    مریم رجوی بـه همراه دیگر اعضای شورای رهبری سازمان، ما را بـه اظهار عشق خود بـه مسعود تشویق مـی د و از ما مـی خواستند که تا در خطاب قرار او از کلماتی همچون «عزیزم» و «عشقم» كه معمولا عاشق ها بـه كار مـی برند استفاده کنیم."

    زهرا مـیرباقری همچنین از کشتن زنان ناراضی درون پایگاه اشرف با دستور مسعود و مریم رجوی خبر داد از جمله قتل وحشیـانـه مـهری و مـینو فتحعلی  و معصومـه غیبی پور  و مرجان اکبری کـه همـه این ها بـه خاطر مخالفت با سیـاست ها و برخوردهای مسعود رجوی و خواسته های او صورت گرفت و آن ها همچنین خواسته بودند که تا از سازمان خارج شوند.

    خانم زهرا مـیرباقری همچنین از روش ها و اسلوب های مختلف این قتل ها خبر داد؛ از جمله خوردن قرص های «سیـاتید» سمـی و کشنده و یـا تزریق آمپول های سمـی بـه آن ها توسط دکتر نفیسه بادامچی عضو شورای رهبری سازمان خلق. سپس اجساد آن ها را درون گورستان «مروارید» درون پایگاه اشرف دفن مـی د و این طور عنوان مـی نمودند کـه این زنان بر اثر بمباران هوایی پایگاه اشرف درون سال ۲۰۰۳ توسط آمریکا کشته شدند و یـا بر اثر سکته قلبی فوت کرده اند.

    مریم رجوی زنانی  را به منظور همسرش انتخاب مـی کند که تا مسعود آن ها را مورد تجاوز خود قرار دهد!!

    خانم نسرین ابراهیمـی یکی از فرماندهان سازمان خلق مـیگوید: "هر گاه مردی از اعضای سازمان مجاهدین خلق و ساکنان پایگاه اشرف درون پایگاه بـه زنی نگاه مـی کرد، او را درون زندان قرار مـی دادند و شکنجه مـی د. بـه همـین خاطر مسعود رجوی اختیـار کامل داشت و هرجور کـه مـی خواست عمل مـی کرد و هر مردی را کـه حتی بـه همسر سابقش فکر مـی کرد و هرزنی را کـه به شوهر سابقش فکر مـی کرد را مجازات مـی نمود. با اینکه ما رفتارهای رجوی و تعاملش با زنان و ان را مـی دیدیم اما هیچ گاه فکر نمـی کردیم کـه رجوی بـه بهانـه مبارزه و جهاد و پیوستن بـه سازمان، از آن ها سوء استفاده کند.

    به یـاد دارم کـه مسعود رجوی درون جشن ها و جلسات خود با زنان و ان سازمان، لباس هایی را بـه تن مـی کرد کـه در جلسات خود با مردان سازمان، آن لباس ها را نمـی پوشید. درون ماه رمضان با زنان و ان مـی نشست و به آن ها دستور مـی داد کـه دور او جمع شوند و او را درون آغوش بگیرند. این مساله اگر توسط مردان سازمان رخ مـی داد گناهی نابخشودنی بود. اما خود رجوی درون مـیان زنان و ان مـی نشست و برای نشان عشق خود بـه آنان بقیـه چای خود را بـه آنان مـی داد که تا آن را بنوشند و تبرک بگیرند.

    در این جلسات و جشن های خاص مسعود رجوی از بین حضار، زنان و ان جوان و زیبا رو را انتخاب مـی کرد و آن ها را با نام کوچک خود صدا مـی نمود و به آنان دستورمـی داد که تا در کنار او بنشینند. بعد از آن با لمس بدنشان با آنان شوخی مـی کرد. به منظور مثال بـه یـاد دارم کـه زیبارویی بـه نام سارا حسنی درون آنجا حضور داشت کـه رجوی او را فراخواند و گفت: «سارا به منظور من چای بیـاور» سارا هم به منظور او چای آورد و بعد از آن رجوی شروع بـه شوخی با او نمود و بعد از مدتی؛ از مخفی شدن سارا بـه مدت چند ماه غافلگیر شدیم و هنگامـی کـه او را دیدیم وضعیت نامناسب داشت و افسرده و از لحاظ روانی دچار مشکل شده بود. دقیقا نمـی دانستیم کـه رجوی با او چه کار کرده بود؟!

    در پایگاه اشرف مسعود رجوی صرفا با زنان عضو شورای رهبری رابطه برقرار نمـی کرد بلکه بـه ان باکره زیبارو اجازه نمـی داد کـه باکره باقی بمانند و به صورت انفرادی و یـا دستجمعی بـه آنان تجاوز مـی کرد.

    همچنین بـه یـاد دارم کـه زیبارویی بـه نام الهه وجود داشت کـه عربی را خوب بلد بود چرا کـه خود از عرب های ایران بود و به عربی آشنا بود. یک بار درون جشنی کـه در اشرف برگزار شد، روبه روی مریم رجوی ید. مریم بـه او گفت: «وقتی مسعود وارد جشن شد درون مقابل او ب» الهه هم این کار را انجام داد و بعد از آن مریم، الهه را با خود بـه مقر اقامت مسعود برد.

    قياديات في جماعة خلق : رجوي كان يغتصب النساء بعد تقليدهن بعقود عليها صورة له واستئصال أرحام أخريات بعمليات جراحية




    [کتک خوردن خدیجه سلطان به دست خرم]

    نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 03 Jan 2019 14:09:00 +0000



    تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
    هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
    در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
    i.video.ir@gmail.com