کتاب تاریخش معروف است در جدول

کتاب تاریخش معروف است در جدول دانلود کتاب تاریخ هرودت (جلد اول) - لی لی بوک | مرجع ... | پاسخنامـه کامل بازی حدس بزن جدول - پاسخ نامـه ایران پرج | گذشته الفباهای فارسی و ترکی – چشم انداز Cheshmandaz.org | دوره های تاریخ ادبیـات عرب - عصر جاهلی - عصر اموی - عصر ... | منابع روایی و قرائن تاریخی، نشان مـی‌دهد کـه قول شـهادت ... |

کتاب تاریخش معروف است در جدول

دانلود کتاب تاریخ هرودت (جلد اول) - لی لی بوک | مرجع ...

دانلود کتاب تاریخ هرودت (جلد اول)
  کتاب تاریخ هرودت (جلد اول)



نام کتاب: کتاب تاریخش معروف است در جدول تاریخ هرودت ۱ – کلی یو  (نسخه تایپ شده)

نویسنده: هرودوت

مترجم: هادی هدایتی

انتشارات: دانشگاه تهران

سال نشر: ۱۳۶۲

زبان: فارسی

تعداد صفحات: ۱۵۴ صفحه

فرمت: PDF

حجم: ۲٫۲۳ مگابایت

هرودوت:

هرودوت (۴۲۵-۴۸۵ پیش از مـیلاد) بزرگ‌ترین تاریخ‌ نگار جهان باستان هست که او را پدر تاریخ نیز دانسته‌اند. کتاب تاریخش معروف است در جدول هر چند درون نگارش نبردهای ایران و یونان از هم ‌زبانان یونانی خود پشتیبانی مـی‌کند، کتاب تاریخش معروف است در جدول بخش مـهمـی از تاریخ باشکوه ایران باستان از نوشته‌های او یـا با کمک آن‌ها شناخته شده است. کتاب تاریخش معروف است در جدول شناخت کنونی ما از ملت ‌های کهن دیگری مانند بابلی‌ها، مصری‌ها، فینیقی‌ها، نیز که تا اندازه‌ی زیـادی از نوشته‌های او بـه دست آمده است. بـه نظر مـی‌رسد او نخستینی باشد کـه واژه‌ی هیستوری (History) را بـه معنای تاریخ بـه کار است. هِرودوت نخستین تاریخ‌ نگار یونانی‌زبان هست که آثارش که تا زمان ما باقی ‌مانده‌ است. پیش از هرودوت تاریخ‌ نگاران دیگری مانند کادموس، هلانیکوس، مـیتی‌لین، شارن و هکاته مـی‌زیستند کـه هرودوت درون جوانی آرزو داشته هست که روزی با آن‌ها از نزدیک آشنا شود. آن تاریخ ‌نگاران بیش‌تر درباره‌ی چگونگی بنیـان‌گذاری شـهرهای باستانی و شکوه و جلال خانواده‌های بزرگ و اشراف سخن گفته‌اند و اغلب با استدلالی خیـالی نسبانی را بـه خدایـان و قهرمانان باستان مـی‌رسانده‌اند. هرودوت درون جوانی نوشته‌های آنان را مـی‌خوانده و از افسانـه‌های خیـالی آنان لذت مـی‌برده است، اما بعد چندی دریـافته بود کـه شیوه‌ی تاریخ ‌نگاری آنان چندان درست نیست و آنان را بـه افسانـه‌پردازی و داستان ‌سرایی متهم ‌کرده است. او آن چنان نسبت بـه شخصیت‌های مورد علاقه‌ی خود بی‌توجه مـی‌‌شود کـه گاهی از روی تحقیر آن‌ها را “یونی” و “یونانی” مـی‌خواند و خود را از اهالی آسیـای صغیر دانسته هست (جلد دوم، بند ۱۶).

درباره زندگی هرودوت اطلاعات دقیقی درون دست نیست. دایره المعارف امریکانا، تاریخ تولد او را ۴۸۵ پیش از مـیلاد نوشته کـه با تاریخی کـه “هانری برگن” فرانسوی ذکر کرده است، پنج سال اختلاف دارد. علت این کـه اطلاعات ما از او دقیق و گسترده نیست، آن هست که هرودوت، برخلاف نویسندگان دیگر کـه در آغاز بـه شرح زندگی خود مـی‌پردازند، درون آغاز کتاب ۹ جلدی خود فقط بـه این جمله بسنده کرده هست که: «هدف هرودوت هالیکارناسی از ارائهٔ نتایح پژوهش ‌هایش درون این‌جا آن هست که گذر زمان، گرد فراموشی بر کارهای آدمـیان و دستاوردهای بزرگ یونانیـان و بربرها ننشاند و به‌ویژه علت درگیری‌ های این دو قوم روشن شود.» او درون سراسر کتاب از خود و زندگی شخصی خود یـادی نمـی‌کند و حتی پیرامون وطن خود نیز چیزی ننوشته است. با این همـه، از لابه‌لای متن کتاب او که تا اندازه‌ای مـی‌توان بـه شخصیت و روحیـات او پی برد. بخشی از دانسته‌های ما پیرامون زندگی و شخصیت هرودوت، نیز از زبان تاریخ ‌نگاران و نویسندگان کهن، مانند “سوئیداس” و “اتین بیزانسی” و متنی از ازوب بـه دست آمده است.

سوئیداس، هرودوت را فرزند “لیگزیس” و “دریو” معرفی مـی‌کند کـه در هالیکارناس (جنوب غربی ترکیـه) بـه روزگار فرمان‌روایی “آرتمـیس”، ملکه‌ی غیریونانی و ساتراپ ایران کـه هرودوت از او بـه نیکی یـاد مـی‌کند، چشم بـه جهان گشود. اما نام پدر و مادر او ریشـه‌ی یونانی ندارد و منحصر بـه فرد بـه نظر مـی‌رسد. از این رو، “جرج سارتن” احتمال مـی‌دهد کـه این‌ها نام‌ها شرقی باشند کـه کم و بیش رنگ یونانی بـه خود گرفته‌اند و اگر چنین باشد، هرودوت را مـی‌توان شرقی یـا دست‌کم نیمـه ‌شرقی دانست کـه به شدت تحت تاثیر یونانیـان و ایرانیـان قرار گرفته بود. شاید بـه همـین دلیل باشد کـه پلوتارک، تاریخ ‌نگار یونانی، هرودوت را بیگانـه‌پرست معرفی کرده است.

در آن زمان کـه هرودوت درون هالیکارناس، درون جنوب غربی آسیـای صغیر، کـه یک مـهاجرنشین یونانی و زیر فرمان اپراتوری پارس بود، بـه دنیـا آمد، “داریوش هخا” درون ماراتون مـی جنگید و ۳۵ سال از مرگ “پسامـیک سوم”، آخرین فرعون مصر، و نزدیک ۴۰ سال از شکست “نبونید”، پادشاه بابل، از کوروش هخامنش مـی‌گذشت. او درون خانواده‌ای پا بـه عرصه وجود گذاشت کـه همـه آن‌ها اهل فضل و معرفت بودند. پدرش، لیگزیس و عمویش، پانیـازیس اسطوره‌ها و داستان‌های کهن یونان را بـه خوبی مـی‌دانستند. بـه ویژه، پانیـازیس کـه همـه‌ی افسانـه‌ها و اسطوره‌های یونان باستان را به منظور او تعریف کرده است. بی جهت نیست کـه هرودوت، مقصود از تاریخ را بیـان رویدادهای گذشته مـی‌داند و آن را استوریـا یعنی داستان نامـیده هست که واژه History بـه معنی تاریخ از آن گرفته شده است.

هرودوت بـه کمک عمویش، پانیـازیس، کـه شاعر شناخته شده‌ای بود، زبان ایونی را کـه زبان ادبی یونان باستان بود، فرا گرفت و تاریخ خود را بـه آن زبان نوشت. هرودوت بعد از فراگیری زبان ادبی یونان، بـه کتاب تاریخ “هکاته”، کـه پیش از او درون ایونی (یونان) زندگی مـی‌کرد، دست یـافت و اطلاعات سودمندی از دنیـای متمدن پیش از زمان خود بـه دست آورد. اما بیش‌تر اطلاعات تاریخی خود را از سفرهایش بـه جاهای گوناگون جهان بـه دست آورد. او جوانی نورسته‌ بود کـه در شـهر هالیکارناس شورشی علیـه فرمان‌دار شـهر، لیگدامـیس، رخ داد کـه هرودوت درون آن شرکت داشت. آن شورش بـه شدت سرکوب شد و عموی هرودوت کشته شد، اما هرودوت و خانواده‌اش توانستند از آن شـهر فرار کنند و به “ساموس” بروند. آنان از آن جا بـه ساحل دریـای سیـاه و سرانجام بـه سرزمـین سکاها کوچ د.

پس از مدتی هرودوت بـه “سارد”، پایتخت لیدی رفت و از تسهیلاتی کـه سازمان اداری منظم هخا به منظور پیمودن راه شاهی ایجاد کرده بود، بهره گرفت و روانـه کشور پارس شد. بعد از ایران بـه بابل رفت. درون هر کشور و ناحیـه، ‌به کاهنان پرستشگاه‌ها و آگاهان بـه احوال گذشته سرزمـین‌ها مراجعه مـی کرد و از آنان اطلاعات بـه دست مـی‌آورد. بعد از پایـان پژوهش‌هایش درباره‌ی تمدن مـیان‌ رودان بـه فینیقیـه رفت و از دریـانوردان چیره‌دست و آگاه آن‌جا پرسش‌هایی کرد و درباره اوضاع مدیترانـه، جزیره‌های آن، تنگه‌ی هرکول (جبل الطارق) و غیره، چیزهایی شنیده و یـادداشت کرد. سپس بـه مصر رفت و از دلتای نیل که تا منطقه آسوان و سرچشمـه‌های نیل را بازدید کرد و تحت تاثیر شکوه اهرام و آرام‌گاه‌های فرعون‌های مصر قرار گرفت. هرودوت درون نوشته‌های خود، تمدن مصر را مرهون وجود رود نیل مـی‌داند. جمله معروف «مصر آورده نیل است»،که بیش‌تر تاریخ ‌نگاران آن را بیـان کرده‌اند، از جلد دوم تاریخ هرودوت برداشت شده است.

هرودوت بعد از مصر مدتی درون آتن اقامت کرد و به نوشته ‌هایش نظمـی خاص داد و سپس بـه هالیکارناس رفت و چون وطن خود را درون ناامنی دید، دوباره آن جا را ترک کرد. چون شنیده بود کـه عده‌ای از ایونی‌ها شـهر مـهاجرنشینی بـه نام “توریوم” درون را درون جنوب ایتالیـا ایجاد کرده اند، بـه آن جا کوچ کرد و بقیـه‌ی تاریخ خود را درون آن شـهر تنظیم کرد. سرانجام، هرودوت بعد از سفرهای زیـادی کـه او را تکیده و رنجور کرده بود، درون همان شـهر درون ۴۲۵ پیش از مـیلاد درون ۶۵ سالگی درگذشت و در مـیدان مرکزی شـهر مدفون شد. او بـه اندازه‌ای بـه توریوم علاقه مند بود کـه آنجا را وطن دوم خود نامـیده است.

شگفت‌انگیز این که، این تاریخ ‌نگار بـه ظاهر یونانی، آن اندازه درون مـیان مردم یونان، حتی خواص و اهل علم و فلسفه و تاریخ، ناشناخته بود کـه حتی ارسطو فیلسوف برجسته‌ی آتن درون یکی از آثار خود، وطن هرودوت را شـهر توریوم معرفی کرده است. جای این پرسش نیز هست کـه چرا این تاریخ ‌نگار بـه ظاهر یونانی بیش‌تر زندگی خود را درون سرزمـین‌های زیر فرمان ایرانیـان سپری مـی‌کند و طی زندگی خود زمان اندکی را درون آتن مـی‌ماند. او حتی درون زمان بازنشستگی، کـه به ‌ناچار وطن اصلی خود را ترک مـی‌کند، بـه مـهاجرنشینی درون جنوب ایتالیـا مـی‌رود کـه چندان زیر نفوذ آتنی‌ها نیست. بـه نظر مـی‌رسد آتنی‌ها او را بیگانـه مـی‌دانستند و به عنوان شـهروند آتنی نپذیرفته بودند. با این همـه، بـه بیـان “راولین‌ سن”، باستان ‌شناس انگلیسی کـه تاریخ او را بـه انگلیسی ترجمـه کرده است، پی بردن بـه این کـه چه دلیلی هرودوت را کـه علاقه و مـیلی بـه جامعه‌ی آتن داشت، بـه ترک آن‌جا وادار کرد، دشوار است.

پیشینـهٔ تاریخ‌نگاری درون یونان باستان:

تا پیش از سدهٔ پنجم پیش از مـیلاد، از نظر تاریخ‌نگاری و ثبت وقایع، یونانیـان فقط اشعار حماسی و سرودهای اساطیری را مـی‌شناختند و با نگارش وقایع و رویدادها، سالنامـهٔ حوادث و جدول وقایع آشنا نبودند و اساساً درون این دوره یونانیـان خط نداشتند. ظاهراً نخستین فردی کـه به بررسی انتقادی تاریخ یونان پرداخت و سعی کرد تاریخ را از اسطوره جدا کند، هکاته بود. وی درون کتابی تحت عنوان شجره‌نامـه‌ها، سرگذشت خدایـان و قهرمانان یونان را بـه ترتیب تاریخ توضیح داده است. هرچند او درون این اثر نسل خود را بعد از ۱۶ نسل بـه یک موجود خداگونـه مـی‌رساند، اما سعی داشته روایتی واقع‌بینانـه از اساطیر ارائه دهد.

در سدهٔ پنجم پیش از مـیلاد، درون دوره‌ای کـه به عصر طلایی یونان مشـهور است، شعر و درام بـه اوج کمال خود رسیده بود و نثر نیز رواج تمام داشت، سخنرانی، کـه بر اثر دموکراسی و نظام قضایی رونق یـافته بود، یکی از مـهم‌ترین عناصر فرهنگ یونان شد و با شور و شوق تمام مورد توجه قرار گرفت. یونانی‌ها احتمالاً تفاوت بین تاریخ و شعر حماسی را دریـافته بودند و برای تاریخ دو مشخصه قائل بودند: تاریخ بـه نثر هست ولی شعر حماسی منظوم هست و دیگر اینکه تاریخ واقعیت‌های گذشته را از تصورات و خیـالات پیشین جدا مـی‌کند.

در سال ۴۶۶ پیش از مـیلاد، کوراسیراکوزی رساله‌ای نوشت بـه نام هنر کلمات و قصدش راهنماییـانی بود کـه مـی‌خواستند درون مجامع و محاکم سخن بگویند. گورگیـاس این فن را بـه آتنیـان آموخت و آنتیفون شیوهٔ آراستهٔ گورگیـاس را درون خطابه‌ها و رسالات خود بـه کار مـی‌برد و با آن جبههٔ اولیگارشیک را تقویت مـی‌کرد. با ظهور لوسیـاس، فن خطابه صورتی زنده‌تر و طبیعی‌تر بـه خود گرفت؛ ولی فقط سیـاستمداران بزرگی چون تمـیستوکل و پریکلس بودند کـه سخنرانی را از تصنع پاک ساختند و تأثیر آن را با سادگی و بی‌پیرایگی آشکار داشتند. سوفسطاییـان این سلاح را چنان تیز و نافذ ساختند و شاگردان‌شان چنان درون به کار بردن آن ورزیده شدند کـه چون اولیگارش‌ها درون ۴۰۴ پیش از مـیلاد قدرت را بـه دست آوردند، آموزش این فن را یک‌سره ممنوع داشتند. نثر دورهٔ پریکلس بـه تاریخ‌نویسی رونق و اهمـیت بخشید و در این دوران بود کـه تحقیق درون اعصار گذشته رواج یـافت و به محل و مقام انسان درون سیر زمان آگاهانـه توجه شد. هرودوت با نگارش تواریخ، تاریخ‌نویسی یونانی را آغاز کرد و آغازکنندهٔ راهی بود کـه بعدها نویسندگانی چون توسیدید،نوفون، دموستن، افلاطون و ارسطو کـه اکثر آنان اهل آتن بودند، آن را ادامـه دادند. تمرکز تاریخ‌نویسی یونانی بیش‌تر بـه تاریخ سیـاسی، نظامـی و دیپلماتیک محدود مـی‌شد و تاریخ اجتماعی و سیـاسی را نادیده مـی‌گرفت.

کتاب تواریخ:

کتاب هرودوت کـه تواریخ نامـیده مـی‌شود، نخستین تاریخ جهان هست که دربارهٔ آداب و رسوم اقوام و ملیت‌های گوناگون سخن گفته است. از دیدگاه مدرن، تواریخ شامل ابعاد تاریخ‌نگاری، قوم‌نگاری، جغرافیـا و توپوگرافی و همچنین حکایـات، شایعات، افسانـه‌ها و اسطوره‌هاست.  رویدادهای کتاب تواریخ از زمان پهلوانان اسطوره‌ای آغاز مـی‌شود و به نبرد یونانیـان و خشایـارشا ختم مـی‌شود. هرودوت بعد از شرحی کوتاه از دوران افسانـه‌ای، درگیری بین لیدی‌ها و یونانی‌ها را بیـان مـی‌کند و سپس هنگامـی کـه کرزوس به‌دست کوروش بزرگ شکست خورد، امپراتوری هخا مبنای کار هرودوت مـی‌شود. او درون شرح حوادث، مرتباً بـه وقایع آینده یـا گذشته گُریز مـی‌زند و افزون بر این، این تکنیک را نـه‌تنـها درون شرح رویدادهای تاریخی بکار مـی‌برد بلکه درون استفاده از مطالب جغرافیـا و قوم‌نگاری نیز از آن استفاده مـی‌کند. هرگاه قوم یـا شخص مـهمـی به منظور نخستین بار درون کتاب مطرح مـی‌شود، هرودوت تاریخچهٔ خاص او را که تا دورترین زمان ممکن دنبال مـی‌کند. اثر هرودوت بـه گفتهٔ خودش، بررسی دلایل وقوع جنگ بین ایرانیـان و یونانیـان هست که درگیری بین خشایـارشا و یونانیـان، یک سوم از حجم تواریخ را تشکیل مـی‌دهد. تواریخ با گزارش فتح شـهر سستوس توسط یونانیـان درون سال ۴۷۹ پیش از مـیلاد بـه پایـان مـی‌رسد؛ بنابراین هرودوت تاریخ معاصرش را شرح نمـی‌دهد زیرا اثر وی درون دههٔ ۴۲۰ پیش از مـیلاد منتشر شد. درون نتیجه، او واقعه‌نگار نبوده است.

گرچه هرودوت کتابش را تقسیم‌بندی نکرد ولی درون دورهٔ رنسانس آن را بـه ۹ کتاب یـا فصل‌های مختلف تقسیم د و هریک را بـه نام یک مـیوز (خدای هنر) خواندند. این تقسیمات گاهی با محتوای گزارش خود وفق ندارند، ولی درون هر صورت اکنون کاربردی سنتی یـافته‌اند و سبب مـی‌شوند که تا مراجعه بـه مطالب کتاب آسان شود. خدایـان هنرهای زیبا، کـه در اسطوره‌ها و افسانـه‌های یونانی از آن‌ها بسیـار یـاد شده، ۹ خدا بوده‌اند کـه هر یک از یکی از شاخه‌های هنرهای زیبا پشتیبانی مـی‌کرده است. خدای تاریخ، کـه “کلی‌یو” نام داشته، نخستین آن خدایـان بوده هست که نام جلد نخست تاریخ هرودوت هست و هشت جلد دیگر بـه ترتیب بـه خدایـان موسیقی، کمدی، تراژدی، ، شعر، غزل، اخترشناسی و سخن، اختصاص یـافته است.

کتاب اول: کلی‌یو (Clio)، خداوند تاریخ

با داستان‌های افسانـه‌ای و باور نی آغاز مـی‌شود و سپس بـه امپراتوری لیدی اشاره مـی‌کند و به چگونگی سقوط آن درون پی لشگر کشی کوروش اشاره مـی‌کند. او درون همـین جلد بـه معرفی ویژگی‌های قوم ماد و قوم پارس مـی‌پردازد. سپس ما را با قوم‌های یونی، دری و ائولی آشنا مـی‌کند و چون مـی‌خواهد از لشکرکشی کوروش بـه بابل یـاد کند، پیرامون بابلی‌ها و تمدن بابل نیز سخنانی مـی‌آورد. کتاب اول او با چگونگی کشته شدن کوروش بـه دست قوم ماساژت، کـه زنی دلیر فرمان‌روای آنـها بود، بـه پایـان مـی‌رسد.

کتاب دوم: اوترپ (Euterpe)، خداوند موسیقی

به شرح اوضاع مصر پرداخته، چگونگی تاثیر رود نیل بر تمدن مصر را بـه تفصیل بیـان کرده و در مورد مومـیایی اموات و شیوه‌های گوناگون آن و ساختن اهرام تحقیق کرده است. درون مورد نظر مصریـان درباره‌ی جانوران مـی‌گوید کـه خوک از نظر آنان ناپاک است. او درون این کتاب از سرزمـین ‌هایی کـه امروزه بـه آن‌ها خاور نزدیک مـی‌گویند نام مـی‌برد و درباره‌ی تمدن آن‌ها مطالبی نوشته است.

کتاب سوم: تالی (Thalie)، خداوند کمدی

زندگی کمبوجیـه و فتح مصر را شرح مـی‌دهد.

کتاب چهارم: ملپومن (Melpomene)، خداوند تراژدی

به چگونگی زندگی اقوام سکایی اشاره کرده هست و تصویری از زندگی شبان‌های درنده‌خوی سکایی کـه بر پشت اسب مـی‌جنگیدند و در گاری و ارابه زندگی مـی‌د، بـه خواننده اثر خود عرضه مـی دهد و سپس بـه اغراق گویی درباره جنگ های ایران و یونان مـی‌پردازد.

کتاب پنجم: تربپسیکور (Terpsichore)، خداوند

دنباله‌ی جنگ‌های ایران و یونان را شرح مـی‌دهد و در مورد جاده‌ی شاهی، کـه با کوشش قوم‌های گوناگون و به فرمان داریوش هخا بین سارد و شوش ایجاد شد، مـی‌گوید: «این راه از نقاط مس و امن مـی گذرد و در مسیر آن کاروان‌ سراهای عالی ساخته‌اند. درون هر پنج فرسنگ (یک منزل) یک کاروانسرا وجود دارد و در مجموع از سارد پایتخت لیدی که تا شوش ایران ۱۱۱ کاروان ‌سرا وجود دارد و چاپارها درون هر منزلی اسب تازه نفسی را بـه کار مـی‌گیرند.» هرودوت نوشته کـه چاپارها طی ۱۰ روز آن راه دراز را بـه طور کامل طی مـی‌د.

کتاب ششم: اراتو (Erato)، خداوند شعر اندوهناک

به چگونگی طغیـان مردم ایونی علیـه هخاان مـی‌پردازد.

کتاب هفتم: پولیم‌نی (Polymnie)، خداوند غزل

درباره تدارکات نظامـی خشایـارشا جهت حمله بـه یونان هست و اغراق‌گویی‌های زیـادی درون آن دیده مـی‌شود و در پایـان آن بـه نبرد ترموپیل مـی‌پردازد.

کتاب هشتم: اورانی (Uranie)، خداوند اخترشناسی

این کتاب بـه نبرد سالامـین مـی پردازد.

کتاب نـهم: کالیوپ (Calliope)، خداوند سخن ‌وری و شعر حماسی

به شرح جنگ پلاته و سرانجام شکست نـهایی سپاه ایران درون مـیکال اشاره دارد.

نکات جالب درون مورد تاریخ هرودوت:

• هرودوت درون ۲۴۰۰ سال پیش درباره هر کشوری کـه مطلبی شنیده بود، به منظور پی بردن بـه درستی مطالب آن، ‌دنیـای آن زمان را زیر پا گذاشت، ‌مانند همـین شیوه را توین ‌بی، تاریخ ‌شناس انگلیسی، و تاریخ ‌شناس آمریکایی، ویل دورانت، درون قرن بیستم انجام دادند. این دو تاریخ ‌شناس زمان ما همانند هرودوت فقط بـه نوشته های پیشینیـان بسنده ند، همان گونـه کـه هرودوت بـه آموزش‌ها و گفته‌های عمویش درون هالیکارناس و نوشته‌های تاریخ‌نگاران پیش از خود بسنده نکرد و ضمن سفر یـادداشت‌هایی را فراهم کرد. او درون این باره درون کتابش مـی‌گوید: «آن چه دیگران نقل کرده اند من درون کتابم آورده‌ام، لکن چنین نیست کـه همـه را بدون تمـیز باور کرده باشم، مگر این کـه در طی سفر های مکرر بـه حقیقت آن پی باشم.»

• هرودوت از هر سرزمـینی کـه مـی گذشت، گزارش تهیـه مـی کرد. این کار بـه زبان جامعه شناسان کنونی، تک‌نگاری نامـیده مـی‌شود. این نوع پژوهش تاریخی را درباره‌ی ملت ‌ها و تمدن ‌های گوناگون، تاریخ تحلیلی نیز مـی‌گویند، زیرا این تاریخ ‌نگار درون پنج سده پیش از مـیلاد، مرحله‌های جداگانـه‌ای از کوشش انسان‌ها را درون زمـینـه سیـاست، اقتصاد، اخلاق، تعلیم و تربیت، دین و دانش، ادب و هنر، درون یک تمدن کاوش مـی‌کرد. درون این روش هرودوت از جزو بـه کل پی مـی‌برد. بنابراین، کتابی کـه او نوشت فقط مجموعه‌ای از اطلاعات تاریخی نیست، بلکه رگه‌هایی از پژوهش‌های باستان ‌شناسی، فرهنگ عامـه و حتی اطلاعات جغرافیـایی است.

• هرودوت گزارش‌های خود را بر اساس مشاهده ‌های شخصی و گفت و گو با شخصیت‌های آگاه، کـه ممکن بود از مـیان دانشمندان و بزرگان قوم باشند، بـه دست مـی‌آورد. او درون برخی از جاهای کتاب خود «از پارسیـانی کـه در تاریخ بسیـار آگاه هستند» یـاد مـی‌کند و حتی آغاز کتاب اول او نیز بـه همـین عبارت است. با این همـه، از نام آن‌ها و چگونگی آشنایی خود با آنان سخن نمـی‌گوید. بـه نظر مـی‌رسد دست‌کم دو سنگ ‌نوشته‌ی دوران هخا از زندگینامـه دانشمندان – ‌های تاریخ او باشد. چرا کـه ماجرای بـه سلطنت رسیدن داریوش را با دقتی بیـان مـی‌کند کـه در سنگ ‌نوشته آمده است. با این همـه، هنوز بـه درستی نمـی‌دانیم کـه او چگونـه از محتوای آن‌ها آگاه شده است.

• کتاب تاریخ هرودوت از آن جایی کـه اطلاعات زیـادی درباره تاریخ باستان ملت‌های گوناگون دارد، هنوز هم مورد استناد تاریخ ‌شناسان است. با این همـه، از آن جایی کـه به علل حوادث نپرداخته و چندان تسلسل وقایع و اشخاص از حیث تقدم و تاخر تاریخی رعایت نکرده، گاهی درون پراکنده ‌گویی از اندازه بـه در مـی‌رود و محاسبه سال‌ها و تاریخ روی‌دادها و سلطنت‌ها را از روی دقت انجام نداده جنبه علمـی کامل ندارد. بعدها تاریخ ‌نگاران دیگر با مقارنـه قرار حکومت پادشاهان سرزمـین‌های گوناگون، سال درست رویدادهای گوناگون را بـه دست آورده‌اند.

• با وجود نادرستی‌هایی کـه در برخی از روایت‌های هرودوت دیده مـی‌شود، تاریخ او کمک زیـادی بـه تاریخ ‌شناسان و باستان ‌شناسان کنونی به منظور کشف زبان‌های باستانی و نیز رویدادهای مـهم تاریخی کرده است. به منظور نمونـه هرودوت درون جلد دوم کتاب خود درباره مصر نوشته است: «نکوس، فرزند بستامتیک، فرعون مصر، نخستینی بود کـه دست بـه حفر مجرایی زد کـه نیل را بـه دریـای اریتره (سرخ) متصل مـی‌کرد و سپس داریوش پارسی کار حفر آن را ادامـه داد.» چون “شامپلیون”، این مطلب را درون تاریخ هرودوت مطالعه کرد بـه این مسئله کنجکاو گردید و در همان مسیری کـه تاریخ‌ نگار یونانی از آن نام بود حفاری کرد و سنگ نوشته‌ای بـه دست آورد کـه روی آن بـه سه خط، یکی یونانی و دو خط مصری درون این باره مطالبی نوشته شده بود. او بعد از برابر هر واژه‌ی یونانی با یکی از واژه‌های هیروگلیف، راز خواندن آن را کشف کرد.

• بخش زیـادی از تاریخ هرودوت بـه پارس‌ها و مادها و ملت‌های زیر فرمان آنان اختصاص یـافته و نقطه اوج تاریخ او ،‌شرح جنگ‌های ایران و یونان از داریوش که تا آخر دوره خشایـارشا است. او درون کتابش آرزو مـی کند کـه روزی آزادی یونان را ببیند و شاهد نابودی دیکتاتوری هخا باشد. او ، بـه غیر از کوروش و داریوش همـه شاهان هخا را سبک سر و دیکتاتور خوانده است. درون مورد مسایل جنگی بیشتر ازیونانی‌ها طرفداری کرده هست و مـی گوید کـه جنگ ایران و یونان درون حقیقت جنگ بین دیکتاتوری آسیـایی و دموکراسی یونانی بوده هست و چنان چه ایرانی ها پیروز شوند، دیکتاتوری آسیـایی بر تمدن هلنی غلبه خواهد کرد. او هنگامـی کـه از شـهر آتن سخن مـی‌گوید، از آزادی سیـاسی مردم آن شـهر بـه نیکی یـاد مـی‌کند (جلد پنجم، بند ۷۸)، اما بـه درستی نمـی‌دانیم چرا او زندگی درون مـهاجرنشین توریوم را بر زندگی درون آتن ترجیح مـی‌دهد.

• هرودوت درون معرفی سپاه ایران درون جنگ های ایران و یونان راه اغراق را پیموده است. مـیرزا حسن‌خان پیرنیـا (مشیر الدوله) درون تاریخ ایران باستان درون مورد مبالغه گویی‌های هرودوت درون رابط با جنگ ایران و یونان مطالب زیـادی دارد. او پیرامون شمار سپاهیـان ایران کـه از تنگه‌ی بسفور گذشته و خود را به منظور یورش بـه آتن آماده مـی‌د، بـه این مبالغه‌ی هرودوت اشاره مـی‌کند کـه مـی‌گوید: «قشون ایران بـه دریـاچه‌ای رسید کـه پنج کیلومتر محیط آن بود و آب دریـاچه به منظور سیراب اسبان کفایت نمـی‌کرد.» مشیرالدوله جواب مـی دهد کـه اگر بر فرض ژرفای آن دریـاچه یک متر باشد، این دریـاچه آن اندازه آبش زیـاد خواهد بود کـه برای سیراب بیش از یک مـیلیون اسب کافیست و حال آن کـه همـه‌ی سپاه ایران از سواره و پیـاده بیش از ۳۵۰ هزار نفر نبوده است. درواقع، تاریخ هرودوت درون حکم گزارش یک خبرنگار جنگی هست که گاهی خبری را بدون تفسیر و اظهار نظر نقل مـی‌کند و گاهی هم راه مبالغه را درون پیش مـی‌گیرد.

ایرانیـان باستان از دیدگاه هرودوت:

• او درباره‌ی ویژگی‌های رفتاری بزرگ پادشاه هخا، کورش بزرگ، مـی‌نویسد: «کوروش مانند پدری مـهربان و رئوف هست که به منظور مردم کار مـی‌کند.» سپس اضافه مـی کند: «او مردی ساده، جفا کش، بسیـار عالی همت، شجاع و در فنون جنگ ماهر بود. او بود کـه ایـالت کوچک پارس را بـه یک مملکت بزرگ تبدیل کرد .» درون جایی دیگر مـی‌گوید کـه او با مردم بـه مـهربانی و پدرانـه رفتار مـی‌کرد و در جای دیگر او را «آقای آسیـا» مـی‌خواند. او درون داستان فتح لیدی بـه کوشش سپاهیـان پارس، از این نوآوری کوروش یـاد مـی‌کند کـه از شترها به منظور رم اسب‌ها سواره نظام لیدی بهره گرفت، چرا کـه بوی شتر باعث رم اسب مـی شود.

• هرودوت کمبوجیـه را نخستین نمونـه از پادشاهان ظالم شرقی مـی‌داند کـه به فساد گرایش داشته هست و مـی‌گوید: «او شخصی تندخو، بی‌تاب ،‌عاجز از کف نفس، درنده خود بود. داریوش کـه نمونـه بهترین حکم رانان شرقی هست ، دلیر ،‌ باهوش ، زیرک و در فن جنگ و صلح هنرمند و بنیـان گذار و استوار کننده و وسعت دهنده امپراتوری بود. خشایـار شا پادشاهی ستم گر، ‌ناتوان، طفل‌وار ولی بی‌رحم، خودخواه، سست عنصر و به آسانی تحت نفوذ درباریـان بود.»

• با این همـه، او این رفتار پادشاهان پارس را مـی‌ستاید کـه فردی را به منظور یک گناه کوچک بـه مرگ محکوم نمـی‌کنند و این کـه هیچ کدام از پارس‌ها حق ندارد به منظور یک گناه کوچک یکی از افراد خانواده‌ی خود را مجازاتی جبران ‌ناپذیر کند. آن‌ها باید: «نخست خوب بیـاندیشند و چنانچه کارهای بد مقصر از خدماتش از حیث تعداد و شدت بیش‌تر باشد، آن‌گاه مـی‌توانند تسلیم خشم و غضب شوند و او را مجازات کنند.»

• درباره تعلیم و تربیت پارس‌ها درون زمان کوروش مـی‌نویسد: «پارس‌ها مـی‌خواهند کـه از جوانان خود مردانی شجاع و پر تهور بسازند و داشتن فرزندان زیـاد را درون خانواده تشویق مـی‌کنند. همـه‌ی جوانان بایستی سوارکاری و تیراندازی را فرا گیرند. هر عملی کـه ارتکاب آن منع شده، صحبت از آن نیز ممنوع است. بـه عقیده پارس‌ها بدترین و ننگین ‌ترین کارها، دروغ گفتن و پس از آن قرض گرفتن است. استدلال آن‌ها این هست کهی کـه قرض مـی‌کند، گاه مجبور هست دروغ بگوید.»

• او پیرامون بهداشت درون مـیان پارس‌ها مـی‌گوید: «پارس‌ها مواد پاک مانند خاک و آب را آلوده نمـی‌کنند. آن‌ها درون مجراهای آب، ادرار نمـی‌کنند و آب دهان درون آن نمـی‌اندازند و دست روی خود را(در آن‌جا) نمـی‌شویند و حتی اجازه نمـی‌دهند کهی چنین کند. بر عما(یونانی‌ها)، مجراهای آب را چندان گرامـی نمـی‌داریم.»

• او وضعیت دین درون مـیان پارس‌ها و یونانی‌ها را مقایسه مـی‌کند و مـی‌گوید: «پارس‌ها درون زمـینـه دیـانت از یونانی‌ها متمایز هستند. آن‌ها عادت ندارند کـه برای خدایـان مجسمـه بر پا کنند و یـا معبد و قربان گاهی بسازند. برعکس، آن‌هاانی را کـه چنین کنند بـه دیوانگی متهم مـی کنند و علت آن بـه نظر من آن هست که آن ها هرگز مانند یونانیـان خصوصیـات بشری به منظور خدایـان خود قایل نبودند.» او پیرامون مراسم دینی پارس‌ها مـی‌نویسد کـه پارس‌ها به منظور قربانی به منظور خدایـان بـه جای پاکی مـی‌روند و پس از جاری نام خدا بر زبان بـه قربانی جانور مـی‌پردازند. او مـی‌نویسد: «کسی کـه قربانی را بـه خداوند هدیـه مـی‌کند، نمـی‌تواند فقط به منظور خود دعای خیر کند و باید به منظور سعادت و خوشبختی پادشاه و همـه‌ی مردم پارس دعا کند.»

• او پیرامون فرهنگ عمومـی پارس‌ها مـی‌گوید: «پارس‌ها عادت دارند روز تولد خود را جشن بگیرند. درون آن روز آن‌ها حق خود مـی‌دانند کـه غذایی مطبوع‌تر از غذای روز‌های دیگر بخورند. اعیـان و اغنیـا یـا اسب یـا شتر و یـا خری مـی‌کشند و آن را درون پارچه‌ای درون اجاق‌های بزرگی کباب مـی‌کنند. افراد بی‌چیز و فقیر بـه جانوران کوچک‌تر بسنده مـی‌کنند. پارس‌ها بـه طور معمول غذای مقوی سنگین کم‌تر مـی‌خورند. بیش‌تر بـه غذاهای سبک علاقه دارند کـه همـه را یک‌جا بـه سر سفره نمـی‌آورند. از این رو، پارس‌ها بر این باوراند کـه اگر یونانی‌ها فقط به منظور جلوگیری از گرسنگی غذا مـی‌خورند، به منظور آن هست که درون پایـان غذا چیز قابلی بـه آن‌ها نمـی‌دهند. درون صورتی کـه اگر درون پایـان غذا چیز شایسته‌ای به منظور آنان بیـاورند، باز هم بـه خوردن ادامـه خواهند داد.»

• هرودوت درباره‌ی آداب برخورد اجتماعی درون مـیان پارس‌ها چنین مـی‌گوید: «هنگامـی کـه دو نفر پارسی درون کوچه با هم روبه‌رو مـی‌شوند، بـه جای آن‌که بـه یکدیگر سلام ند، لب‌های یک‌دیگر را مـی‌بوسند. اگر یکی از نظر جایگاه اجتماعی از دیگری پایین‌تر باشد، روی گونـه‌های یک‌دیگر را مـی‌بوسند. اما اگر یکی از آن‌ها از خانواده‌ای پست باشد، درون برابر دیگری زانو بر زمـین مـی‌زند و سجده مـی‌کند. آن‌ها بـه آشنایـان نزدیک خود بیش‌تر اهمـیت مـی‌دهند و آن‌هایی کـه در فاصله‌ی دورتری زندگی مـی‌کنند، درون درجه‌ی دوم قرار مـی‌گیرند.»

• هرودوت پیرامون یکی دیگر از ویژگی‌های پارس‌ها، یعنی تقلیدپذیری، مـی‌نویسد: «پارس‌ها از همـه‌ی ملت‌های دیگر جهان بیش‌تر استعداد اخذ عادت‌ها و رسوم خارجیـان را دارند. به منظور نمونـه، چون آن‌ها لباس مادها را زیباتر از لباس ملی خود دیدند، آن لباس‌ها را پوشیدند» این تعریف از قوم پارس برخی از نویسندگان را بر آن داشته کـه تقلید ایرانیـان از فرهنگ غرب را بـه تاریخ دراز آن‌ها پیوند بدهند. اما حتما توجه داشت کـه قوم پارس بخشی از قوم‌هایی هست که ملت ایران را ساخته‌اند. بـه علاوه، درون همـین داستانی کـه هرودوت بیـان مـی‌کند، آن‌ها از یک قوم ایرانی دیگر، یعنی قوم ماد، تقلید مـی‌کنند کـه پیشینـه‌ی تمدنی و فرهنگی کهن‌تری داشتند و دست‌کم ۱۵۰ سال زودتر از پارس‌ها بـه تمدن روی آورده بودند.

شیوهٔ تاریخ‌نگاری هرودوت:

برخی معتقدند کـه هرودوت بـه فنیقیـه، بابل، ایران، مقدونیـه، مصر و سرزمـین سکاها سفر نمود. درون برابر، برخی پژوهشگران این ادعا را بـه چالش کشیده‌اند و حضور هرودوت درون بابل و ایران را نادرست مـی‌دانند. بـه هر حال، منابع مورد استفادهٔ هرودوت، غالباً روایت‌های شفاهی بوده‌اند و هرچه را دیده یـا شنیده، نقل و روایت کرده است. حتی با فرض حضور وی درون سرزمـین‌های ذکرشده، از اسناد دیوانی و تواریخ محلی استفاده نکرده، بلکه روایت‌های شفاهی مردمان این سرزمـین‌ها را ذکر کرده است. به منظور نمونـه هنگامـی کـه از مصر صحبت مـی‌کند، کاهنان مصر را مأخذ تحقیقات خویش معرفی کرده و مـی‌گوید کـه برای درستی سخن آنان بـه شـهرهای تِبِس و هلیوپولیس رفته که تا گفته‌های آنان را با روایت مردم آن‌جا نیز تطبیق دهد. اما برخی از پژوهشگران بـه این نکته با دیدهٔ شک و تردید مـی‌نگردند و اعتقاد دارند کـه هرودوت مـی‌کوشید که تا منابع روایت‌های خود را منابع شفاهی معرفی کند و بدین منظور یـا آن‌ها را مـی‌ساخت و یـا جعل مـی‌کرد. “ایمروار” عقیده دارد کـه هرودوت درون سرتاسر کتاب خود کوشیده که تا این پندار را حفظ کند کـه کارش گزارشی شفاهی است؛ حتی درون جاهایی کـه مـی‌دانیم یـا حدس مـی‌زنیم کـه بر پایـهٔ منابع مکتوب استوار است. اما هرودوت درون ذکر این روایـات شفاهی، اندکی دقت را با خوش‌باوری زیـاد مـی‌آمـیزد و روی‌هم‌رفته، کنجکاوی یک کودک درون وجود او بیشتر غلبه دارد که تا خوش‌باوری یک پژوهنده.

در پاره‌ای از موارد بـه آنچه نقل مـی‌کند و با عقلش درست نمـی‌آید ایراد مـی‌گیرد، اما بسیـاری سخنان بیـهوده را نیز بی‌آنکه درون صحت آن‌ها شک کند ذکر مـی‌کند. مثلاً از مورچه‌هایی یـاد مـی‌کند کـه اندازه‌شان از سگ بزرگ‌تر و از روباه کوچک‌ترند و مـی‌گوید شاه ایران چند رأس از این مورچه‌ها را درون اختیـار دارد. هرودوت بسیـاری از خرافات را بی‌تأمل مـی‌پذیرد و هرجا واقعه‌ای با اعتقادات مذهبی یـا گرایش‌های سیـاسی او درون تعارض نبود، دربست آن را مـی‌پذیرد. خود او مـی‌گوید: «من اگرچه وظیفه دارم آنچه را شنیده‌ام بازگو کنم، ولی بی‌گمان مجبور نیستم همـهٔ آن‌ها را باور کنم.» با این همـه، بسیـاری از این سخنان بیـهوده را بی‌آنکه درون واقع اجباری داشته باشد، باور کرده است.

روش تاریخ‌نگاری او، روش روایی است. بـه این معنا کـه پس از جمع‌آوری اطلاعات خام و دست اول و بررسی روایت‌های مختلف یک رویداد، روایتی کـه به نظر او بـه حقیقت نزدیک‌تر بوده را انتخاب نموده و ذکر مـی‌کند. درنتیجه علی‌رغم اینکه با چندین روایت مختلف آشنا بوده، غالباً فقط یکی از آن‌ها را روایت مـی‌کند. مثلاً دربارهٔ زندگی کوروش هخا مـی‌گوید: «با آنکه درون این باره سه روایت مختلف از ایرانیـان شنیده‌ام، آن روایتی را نقل مـی‌کنم کـه [مـی‌پندارم] بیش‌تر حقیقت دارد و کمتر بـه ستایش از کوروش پرداخته است.» یکی از ویژگی‌های تاریخ‌نویسی هرودوت آن هست که به‌نظر مـی‌رسد او هر روایت را جداگانـه بیـان مـی‌کند و ظاهراً قصد ندارد که تا گفته‌های منابع روایت‌های خود را به‌طور اساسی بازبینی کند و آن‌ها را حقیقی‌تر و منطقی‌تر ارائه دهد. درون عوض، از هر مکان تنـها یک روایت را ذکر مـی‌کند و هر روایت را از منبعی کـه مـی‌پنداشته از دیگران معتبرتر است، ذکر مـی‌کند.

عمو یـا عموزادهٔ هرودوت، شاعری حماسی بـه نام “پانیـاسیس” بود کـه با فرمانروای خودکامـهٔ هالیکارناس نیز مخالفت و مبارزه مـی‌کرد. از جزئیـات این مبارزه آگاهی درستی درون دست نیست، فقط مـی‌دانیم کـه پانیـاسیس بـه اعدام محکوم شد و هرودوت نیز بـه جزیرهٔ ساموس تبعید گردید. این همکاری نزدیک هرودوت و پانیـاسیس، نشان مـی‌دهد کـه هرودوت از عمو یـا عموزادهٔ خود تأثیر گرفته است. از نظر تاریخ‌نویسی، پانیـاسیس درون ۹ هزار بیت بـه شرح پهلوانی‌های هراکلس پرداخته و در هفت هزار بیت حماسهٔ کوچ ایونی‌ها را سروده بود و البته پیشگویی هم مـی‌کرد. درون برابر، هرودوت نیز از معجزات فراوان سخن مـی‌گوید، گفتهٔ غیب‌گویـان را با احترام تمام نقل مـی‌کند و صفحات کتاب خود را با ذکر پیش‌بینی‌های گوناگون پُر مـی‌سازد. تمام این موضوعات و ماجراهای گوناگون از پهلوانی‌های هراکلس گرفته که تا کوچ ایونی‌ها و آینده‌بینی‌ها، نکاتی هستند کـه در کتاب هرودوت بسیـار بـه چشم مـی‌خورند.

مکان و محیط زندگی هرودوت نیز درون تاریخ‌نگاری او دخیل بوده است. “هالیکارناس” کـه محل تولد وی بود درون ورودی خلیج سرامـیک واقع‌ شده و در نزدیکی آن، جزیرهٔ قرار دارد. این جزیره محفل اتحادیـه‌های صنفی پزشکان بود کـه نسب خود را بـه آسکِلِپیوس، خدای درمان مـی‌رساندند. اظهار نظرهای متعدد هرودوت درون زمـینـهٔ بیماری‌ها و درمان آن‌ها نشان مـی‌دهد کـه وی تحت تأثیر این محیط قرار گرفته بود.

هرودوت از نظر سیـاسی بـه “پریکلس”، سیـاست‌مدار اهل آتن گرایش داشت و از همـین‌روی بود کـه آنچه آتنی‌ها به منظور یونان انجام داده بودند و مورد انتقاد اسپارتی‌ها بود را مـی‌ستاید و در کتابش از اسپارت و دیگر شـهرهای رقیب آتن با لحن نامساعدی یـاد مـی‌کند. او همچنین از این جهت مورد سرزنش قرار گرفته بود کـه گاهی از جادهٔ بی‌طرفی و حقیقت‌جویی دور شده و وقایع را آن‌چنان‌که خواست هواخواهان پریکلس بوده شرح داده است؛ زیرا هدف اصلی وی خوش‌آیندی آتنی‌ها و دفاع از سیـاست پریکلس بود و ظاهراً خود را چندان پایبند نقد و بررسی مأخذ نمـی‌دید. بـه دیگر سخن، هرجا کـه ذکر رویدادهای او با مصلحت آتنی‌ها و سیـاست پریکلس منافاتی نداشت، بی‌تعصب و بی‌طرف بود ولی هرگاه منافع آتن درون مـیان بود، بسیـاری سخنان بیـهوده را بی‌آنکه درون صحت آن‌ها شک کند، بازگو مـی‌کرد.

از نظر مذهبی، هرودوت بـه خدایـان و الهه‌های یونانی معتقد بود و مشیت الهی را حاکم بر تاریخ مـی‌دانست. درون برخی از موارد، بـه بعضی افسانـه‌ها کـه از دخالت خدایـان درون امور عالم حکایت دارند صبورانـه لبخند مـی‌زند و حتی درون توجیـه آن‌ها، علل طبیعی نیز بیـان مـی‌کند. به منظور نمونـه، هنگامـی کـه کرزوس درون تل هیزم قرار داشت و شعله‌های آتش از هر سو زبانـه مـی‌کشیدند و راهی به منظور خاموشی آن نبود، «کرزوس بـه درگاه آپولون دست بـه دعا برداشت و با صدای بلند از آن ایزد خواست درون قبال پیشکش‌های گران‌بهایی کـه تقدیمش کرده است، وی را از خطر برهاند. ناگهان آسمان صاف کـه بادی نیز نمـی‌وزید پُر ابر شد و طوفانی برخاست و باران تندی بارید و آتش خاموش شد.» درون برابر، درون پاره‌ای از موارد عاقلانـه و منطقی مـی‌اندیشد و علل مذهبی را بـه کناری مـی‌نـهد و به جستجوی علت‌های طبیعی مـی‌پردازد. ویل دورانت معتقد هست که چنین تغییری درون بینش هرودوت ناشی از شنیدن عقاید سوفسطاییـان درون اواخر عمر وی بوده است.

نظرات مورخان و مشاهیر درباره هرودوت:

هرودوت درون زمان خود نویسنده بسیـار معروفی بود، گفته مـی‌شود کـه نوشته‌های خود را درون زمان بازی‌های المپیک درون آتن مـی‌خوانده است. دانشمندان سده‌های بعد عقاید متفاوتی درباره آثار او داشته‌اند:

اوسویوس، وقایع‌نگار معتبر قرن سوم مـیلادی ضمن گفتگو دربارهٔ سال‌های ۴۴۵ و ۴۴۶ پیش از مـیلاد، مـی‌گوید: «هرودوت کتاب خود را درون ملأ عام درون آتن خواند و به افتخار بزرگی نایل شد.»

پلوتارک اشاره مـی‌کند کـه هرودوت مورد توجه مردم آتن بوده و آنـها درون برابر ستایش شـهر آتن، ده تالان بـه او داده‌اند.

ارسطو او را افسانـه‌گو، ولی خوش بیـان و دارای قدرت نویسندگی دانسته‌ هست و بـه اشتباه‌های هرودوت درون علوم طبیعی اشاره کرده‌ است.

توسیدیدس کـه تاریخ جنگ‌های پلوپونزی را نوشته‌ است، مـی‌گوید: «هرودوت نثرنویسی بود کـه به حقیقت نویسی علاقه نداشت.»

کتزیـاس، پزشک دربار داریوش دوم و اردشیر دوم مواردی از نوشته‌های او را دربارهٔ کورش بزرگ، کمبوجیـه، داریوش و خشایـارشا تکذیب کرده‌است. (البته حتما توجه داشت کـه نوشته‌های خود کتزیـاس بـه طور گسترده‌ای از سوی دانشمندان و تاریخدانان معاصر رد مـی‌شود و او را یکی از یزرگترین جاعلان افسانـه‌ها و مطالب خلاف واقع و من درآوردی بـه شمار مـی‌آورند)

سیسرون، سخنور نامدار رومـی او را پدر تاریخ نامـیده، ولی درون عین‌حال بـه افسانـه‌گویی او هم اشاره کرده‌ است.

دیودور سیسیلی هم بـه افسانـه هائی کـه هرودوت وارد تاریخ مصر کرده، اشاره دارد.

ژوزف فلاویوس، مورخ یـهود و مان تُن، مورخ مصری هم معتقد بـه اشتباه درون روایـات او هستند.

استرابون، جغرافیدان نامدار مـی‌نویسد: بـه شعرای قدیم مانند هومر و هزیود بیشتر مـی‌توان اعتماد داشت که تا به هرودوت و مورخین دیگر عهد قدیم.

راولینسن، باستان‌ شناس انگلیسی، شیوه‌ی بیـان تاریخ هرودوت را درون مقایسه با پیشینیـان و هم‌دوره‌ای‌های او بی‌مانند مـی‌داند و مـی‌نویسد: «مقایسه‌ی سبک نگارش هرودوت با شیوه‌ی نگارشی کـه در زمان او معمول بوده است، تفاوت بین او و دیگران را به‌خوبی آشکار مـی‌کند و این تفاوت بـه اندازه‌ای هویدا بوده کـه شیوه‌ی تالیف او چونان شیوه‌ای تازه جلوه نموده و خواه ناخواه نام شریف پدر تاریخ را به منظور او بـه ارمغان آورده است.»

جرج سارتن شیوه‌ی کار هرودوت را بـه مانند شیوه‌ی جهانگردان بزرگی دیگری مانند “مارکوپولو” و “ابن بطوطه” مـی‌داند کـه گاهی سخنانی عجیب و حتی باور نی درون نوشته ‌های آنان بازتاب مـی‌یـابد. او هرودوت را استاد نثر ساده‌ی یونانی مـی‌داند کـه اثر او بـه یونانیـان فهماند کـه نثر نیز ممکن هست به اندازه‌ی شعر زیبا و گیرا باشد. سارتن هنر و افتخار بزرگ هرودوت را درون این مـی‌داند کـه از مردمان گوناگون و آداب و رسوم آنان سخن گفته هست و او را نـه تنـها پدر تاریخ کـه پدر دانش قوم ‌شناسی نیز مـی‌داند. سارتن درون کتاب تاریخ علم خود بـه برخی از نادرستی‌هایی کتاب هرودوت اشاره مـی‌کند، اما با اشاره بـه این کـه تاریخ خاورمـیانـه بی‌اندازه پیچ درون پیچ هست که حتی پژوهشگر امروزی نیز بـه دشواری مـی‌تواند کلاف درون هم ریخته‌ی رویدادهای آن را باز کند و سر رشته را بـه دست آورد، یـادآور مـی‌شود که: «نباید توقع داشته باشیم کـه یک مورخ باستانی بتواند این گونـه مطالب بغرنج را بـه صورت روشن و درست توضیح دهد و تفسیر کند. تاریخ هرودوت شامل اطلاعات فراوانی است، اما این کتاب با تاریخ‌هایی کـه امروزه نوشته مـی‌شود و ثمره‌ی قرن‌ها کار و کوشش است، قابل مقایسه نیست و نمـی‌توانسته هست که چنین باشد.»

عباس اقبال، تاریخ ‌شناس ایرانی نیز درون کنار اشاره بـه نادرستی‌هایی کـه در کتاب تاریخ هرودوت وجود دارد، از نقش او درون کشف رازهای تاریخ ایران درون زمان هخاان یـاد مـی‌کند و آن را بیش از هر چیز مدیون کتاب تاریخ هرودوت مـی‌داند. چرا کـه به نظر اقبال: «این کتاب درون عهد هخاان تالیف شده و مولف آن اهل سرزمـینی بوده هست که زیر فرمان ساتراپ‌های ایرانی اداره مـی‌شده است. از این رو، علاوه بر این کـه اطلاعات دقیقی درباره‌ی احوال اقوام ایرانی و پادشاهان مادی و پارسی و اخلاق و صفات و فضایل و درجه‌ی تمدن ایرانیـان باستان دارد، کلیددارانی شده هست تا بتوانند خط مـیخی ایرانی را بخوانند و تاریخ واقعی ایران قدیم را کشف کنند.»

هرودوت، تاریخ نویس یـا افسانـه گو؟

علی‌رغم گفته‌های برخی نویسندگان قدیم، تاریخ‌دانان معاصر ما معتقدند کـه وی با وجود افسانـه‌گویی درون نوشته‌هایش، از حقیقت زیـاد دور و به آن بی‌توجه نبوده‌ هست و صحت گفته‌های او را کشفیـات راجع بـه باستان شناسی و تاریخ و موارد مشابه تأیید مـی‌کنند و اگر درون جاهایی هم اشتباه‌هایی بـه چشم مـی‌خورد، تقصیر ازی هست که هرودوت از وی اطلاعات گرفته است، چون کـه روش کار او بیشتر مبتنی بر گفته‌های شفاهی معاصران وقایع بوده است، از جمله برخی مقامات و مسئولان دولتی و حکومتی کـه در حکومت‌های مادها و پس از آن هخاان صاحب منصب بوده‌اند. با این حال هرودوت درون برخی موارد از نوشته‌های مورخان و نویسندگان دیگر هم استفاده کرده است، مخصوصاً دربارهٔ نگارش وقایعی کـه با دوره او فاصله زمانی زیـادی داشته‌اند. از جمله یکی از موارد جالب کـه درجه صحت و امانت نوشته‌های او را نشان مـی‌دهد، ذکر اسامـی شرکت کنندگان درون کودتای داریوش بزرگ است، بـه طوری کـه نویسنده تنـها نام یک نفر از آن کودتاگران را اشتباه نوشته هست و البته درون آن مورد هم نام یکی از نزدیکان و منسوبان داریوش را ذکر کرده است. از همـین یک مورد مـی‌توان فهمـید کـه هرودوت درون نوشتن تاریخش که تا چه اندازه امـین و امانتدار بوده هست و اگر اشتباهی هم دیده مـی‌شود، از سوی منبعی هست که اطلاعات مزبور را درون اختیـار نویسنده گذاشته است، نـه شخص خود نویسنده و نویسنده درون این خصوص فوق‌العاده امانتدار بوده. دربارهٔ مطالب افسانـه آمـیز و داستان وار وی هم حتما گفت کـه به طور کلی تمام انسان‌هایی کـه در آن روزگاران مـی‌زیسته‌اند، چنان اعتقادات و نگرش‌هایی داشته‌اند و بی گمان هرودوت هم از این قاعده مستثنا نبوده است، علاوه بر این، وی نوشته‌هایش را گاهی اوقات درون ملأ عام و در حضور جمع مردم مـی‌خوانده هست و ناچار حتما مطالب سرگرم‌کننده و جالب توجه هم درون نوشته‌هایش مـی‌آورده هست تا شنونده مقداری مشغول شود و مطالب مزبور رال کننده نیـابد، “توسیدیدس” نویسنده “تاریخ جنگ های پلوپونزی” هم بـه این مطلب اشاره مـی‌کند و مـی‌گوید کـه نوشته‌های من خسته کننده تر هستند، چون کـه من فقط بـه بیـان اصل و جوهره حوادث مـی‌پردازم (در واقع توسیدیدس را “پدر تاریخ نگاری علمـی” مـی‌دانند).

روی هم رفته بیشتر محققین، هرودوت را مورخی مـی‌دانند کـه سعی بر نوشتن حقیقت داشته‌ است. از فرهیختگان یونانی گرفته که تا مورخین معاصر، از جمله “ویل دورانت” و “آرنولد توین ‌بی”، هرودوت را پدر تاریخ دانسته‌اند. بـه بیـان “هنری اس. لوکاس”، استاد تاریخ دانشگاه مـیشیگان، هرودوت شایسته‌ی این لقب است، زیرا همـه‌ی اطلاعات بشر قرن بیستم از ملت‌های مشرق باستان بـه ویژه، مادها، پارس‌ها، بابلی‌ها، یونانی‌ها، ایتالیـایی‌ها، فینیقی‌ها و مصریـان مرهون کوشش‌های اوست. اگر هرودوت نبود،‌ شامپلیون فرانسوی نمـی توانست خط هیروگلیف را بخواند زیرا هرودوت اطلاعات پراکنده‌ای از ملت‌های کهن درون کتابش بـه یـادگار گذاشته هست که همـین اطلاعات باعث برانگیخته شدن حس کنجکاوی تاریخ ‌شناسان و باستان ‌شناسان سده‌های جدید و در نتیجه کشف بسیـاری از حقیقت‌های تاریخی سده‌های باستانی آدمـی شد.

ترجمـه تاریخ هرودوت:

تاریخ هرودوت ابتدا درون قرن پانزدهم مـیلادی درون اروپا از یونانی بـه زبان لاتین ترجمـه شد. “هنری راولینسون”، شرق شناس معروف و کاشف خط مـیخی درون پادشاهی محمدشاه قاجار بـه عنوان مربی نظامـی درون فوج کرمانشاه بـه خدمت اشتغال داشت و ضمن همـین خدمت بـه کاوش و پژوهش درون زمـینـه کشف خط مـیخی همت گماشت و سرانجام موفق شد. اندکی بعد از کشف خط مـیخی توسط او، برادرش جرج راولینسون از آن اکتشاف مـهم تاریخی بهره گرفت و اولین ترجمـه کامل انگلیسی تاریخ هرودوت را با حاشیـه ها و توضیحات درون چهار جلد منتشر کرد. اولین ترجمـه مختصر تاریخ هرودوت بـه زبان فارسی درون زیر نظر اعتماد السلطنـه وزیر مطبوعات دولت ناصری درون تهران بـه چاپ رسید. ترجمـه دیگری و آن نیز هم مختصراً از روی نسخه ای کـه در ایـام جنگ جهانی دوم درون لندن چاپ شده بود توسط وحید مازندرانی و با مقدمـه “عباس اقبال” درون سال ۱۳۲۴ شمسی درون تهران منتشر شد. سپس درون سال های ۱۳۴۱ – ۱۳۳۸ دانشگاه تهران ترجمـه تازه ای مبتنی بر متنی فرانسوی بـه اهتمام هادی هدایتی درون ۵ جلد که تا کتاب ششم تاریخ هرودوت انتشار داد و نـهایتا هر نـه کتاب توسط مرتضی ثاقب فر ترجمـه و در دو جلد منتشر شد.

این ترجمـه پنج جلدی از تاریخ هرودوت در سال های ۱۳۴۱ – ۱۳۳۸  توسط دانشگاه تهران و مبتنی بر متنی فرانسوی با ترجمـه هادی هدایتی منتشر شده است. این ۵ جلد که تا کتاب ششم تاریخ هرودوت را (که جمعا نـه کتاب است) شامل مـی شود. نویسنده این شش کتاب را تحت عناوین كلی یو، اوترپ، تالى، ملپومن، ترپسیكور و اراتو كه بـه معناى خداوند تاریخ، موسیقى، كمدى، تراژدى، و حزین است، آورده است. مطالب كتاب بدون فصل ‏بندى خاصى بـه صورت سلسله‏ وار ذكر شده هست و مترجم كتاب تنـها با ذكر شماره‏ هایى قدرى از یكنواختى آن كاسته است. نثر كتاب از لحاظ طرز بیـان و شیوه انشاء از سادگى و روانى برخوردار هست و همـین سادگى و روانى لطفى خاص بـه نوشته هرودت داده كه آن را از نثر پیچیده و غامض قرون بعد ممتاز كرده است.

ترجمـه فارسى كتاب با استفاده از دو نسخه ترجمـه فرانسوى صورت گرفته و مترجم درون تكمـیل یـادداشت‏ها و توضیحات خود از حواشى یكى از نسخه ‏ها نیز استفاده كرده و پاورقى‏ هاى مفیدى را ارائه كرده است. درون ابتداى هر یك از مجلدات فهرست مطالب و در انتها نیز فهرست اسامى، اشخاص و اماكن آمده است. عناوین اصلی جلد اول کتاب عبارتند از:

فهرست مطالب

دیباچه

مقدمـه

توضیحی درباره اسامـی خاص

توضیح درباره واحد مقیـاس هائی کـه هردوت درون کتاب خود بکار

مقدمـه هردوت

نخستین اختلافاتی کـه بین یونانیـان و اقوام وحشی آسیـا رویداد

توضیح خارج از متن درباره مقدمـه هردوت

کلی یو

فهرست اسامـی اشخاص و اماکن





[کتاب تاریخش معروف است در جدول]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 18 Jul 2018 08:19:00 +0000



کتاب تاریخش معروف است در جدول

پاسخنامـه کامل بازی حدس بزن جدول - پاسخ نامـه ایران پرج

نوشیدنی محبوب ایرانی ها

از سنگهای گرانبها

وسیله نوشتن

اشتباه

گرو گذاشتن

حیوان درنده

نوعی روسری زنانـه

حفره ، کتاب تاریخش معروف است در جدول گودال

بدن ، جسد

حالت پرمشتری بودن کالا و داد و ستد

هدایت کننده

وسیله مسافربری

پزشکان

گرد ، مدور

آماده نیروهای نظامـی و مانند آن به منظور جنگ

شادمانی ، سرور

خردمندی

درخت تازه کاشته شده

محل خارج شدن طبیعی آب از زمـین

تل ، تپه

نام یک ستاره

زبان تلگراف

مسئول اداره کشور

چرمساز

حیثیت

کلمات

شـهامت ، لیـاقت

متواری

غذای ایتالیـایی

پیشانی بر زمـین گذاشتن

اولین کلام

آموزگار

مشاهده

پرمایـه ، متراکم

سرخ رو ، گلگون

بزرگی

نوعی ترشی

روانـه

قفسه ، کمد کوچک

هفت شبانـه روز

حادثه بد

انسانیت

مربوط بـه صنعت

فهرست ، سیـاهه

صحن خانـه

برگشت

محافظت

جای افروختن آتش

ورزش یخی

وسیله ای به منظور گرفتن و نگه داشتن چیزی

بدی ها

پاکیزه

تاثیرپذیر

معاینـه بیمار

مردار

آدینـه

غریبه نیست

آب و هوای مناطق ساحلی

فریـاد ، بانگ

آبگینـه ، شیشـه

زن بی شوهر

نامـه رسان

هریک از قسمت های فیلم مربوط بـه یک صحنـه

رخسار ، چهره

با شکنجه کشته شدن

عالعمل

از آجیل ها

یکنواخت

نوعی گل

تصویر ذهنی

نمونـه ای با ابعاد کوچک تر از هر چیز

قندیل ، چراغدان

ضروری

پنج ده تا

راندمان

گلوله کوچک سنگی یـا شیشـه آبی کـه کودکان با آن بازی کنند

دیده نمـی شود

آینده

پاکیزه

نمایش سینمایی

خیـالی

بیـهوده

نوعی سنگ کـه در مجسمـه‌سازی و نماسازی ساختمان به‌ کار مـی‌رود

نیم بیت

کوتاه

خوش بو

حیوانی بزرگ و نیرومند کـه شاخی بالای بینی اش دارد

خودداری

غش کرده

زمـین وسیع و شوره زار

وسیله‌ای به منظور روشن آتش

پهناور

ماده ای خوش بو کـه از شکم نوعی ماهی بـه دست مـی آید

پایتخت انگلستان

افسار

منتهی

ریـاکار

ایروبیک

هدایتگر

بسختی صدمـه دیده

کتاب تاریخش بسیـار معروف است

جوهردان

شـهر انار

منتشر کننده

از گازهای نجیب

رهبران حکومت

شـهر گلاب

بزرگ ده

پهنـه ، عرصه

دکان جگرفروش

معاصر

کشاورز

مقابل عمودی

بی جان

ستاره دنباله دار

پوشیده شده از طلا

در مـیان

درختی جنگلی با چوبی سخت و مـیوه‌ای بیضی‌ شکل

سخنرانی

گل خشک شده و به هم چسبیده

مقتول

حلقه‌ ی نورانی سفید

چرخ چاه کـه با آن آب مـی کشند

ویران شده

ماه هفتم مـیلادی

انگور خشک شده

جستجو

مانند ماه زیبا

پیـام آور کربلا

امپراطور روس

تصویر خراب تلویزیون

اهل آمل

شرطبندی

خودرو امریکایی

جزء ها

برادر

از اجزای بدن

اسم مشترک پسر و بـه معنی آرزو

همانندی

شکست خورده

چندین سال

از شـهرهای استان خوزستان

خوش گذران

روستا

انزجار ، تنفر

کشوری درون امریکای جنوبی

بویـایی

موضوع

ظرفی از جنس مس یـا روی

گناهان

شرکت صید و فروش ماهی

سوگند بـه خدا

قلب قرآن

هدایت کننده هواپیما

استخوان سر زانو

وسیله ای به منظور هموار آسفالت

خنده دار

زمـین خراب و نامزروع

کولاک

آماده

نام بـه معنی خالص و بی غل و غش

پیشگاه

آرامش یـافتن

اولین شیری کـه یک ماده بـه نوزادش دهد

گوشت ریز کرده و تف داده شده

اسباب و اثاثیـه عروس

سرکوفت

خوشنویسی

بیکاری ، تنبلی

غذاها

نازیدن ، بالیدن

خود را بـه رنج افکندن

ترس از خدا و اطاعت امر او

مـیوه بهشتی

تکذیب کننده

عنصری شیمـیایی کـه بصورت الماس و گرافیت یـافت مـی شود

درختکاری شده

دستگاه تنفسی جانوران آبزی

مقدم ، برتر

خواهان

عابد مسیحی

قابله

عبودیت

املاک و اموال وقفی

مونث بودن

یـادگیری

درشتی و تندی

کم استقامت

کوتاه

گرفتاری

کوه های محکم و استوار

یک دهم ها

آشکار

ستم ها

ساختمان

ده و یک

سرزنش

کفش محکم و ساق بلند

آهنگ احساسی و عاشقانـه

یکسان

نام بـه معنی خو گرفتن

سوخته شده

اسب نر

کانون ، مجمع

مقابل زودرس

انتقام گیرنده

انواع

مرحوم

ماده ای سیـاه رنگ شبیـه قیر کـه اجساد مردگان را با آن آغشته مـی د

کسی کـه برای عبادت درون مسجد یـا گوشۀ دیگر اقامت کند

تفسیر

ترغیب ، برانگیختن

از پرندگان شکاری

طرح قانونی کـه از طرف دولت به منظور تصویب بـه مجلس فرستاده مـی شود

کلیپ ، فیلم

ترسناک

بلند ، رفیع

معروف

کمک کننده

همصدا

دودستگی

دارای همسر

از جنس نر

ماه شاد

همـیشگی

رنجیده خاطر

جمع پله

گلاویز شدن

جابجا شدنی

دلاوری ، شجاعت

نگارگری

سنگدل

کثیف و انبوه

دور شونده

بدجنس

اندیشمند

مفتاح

فنا ، نابودی

عید ولایت

برابری

کتاب مذهبی قوم یـهود

پراکنده

سرگیجه

کفش ورزشی

آشکار

شـهری از توابع کاشان

بدشکل

پایتخت لبنان

پستی ها

ممارست

بی عار ، مفت خور

پادرمـیانی

بقایـا ، پسمانده

کوهستانی درون همدان

دستیـار

نام بـه معنی ماه زیبا

ظرف آب مسافرتی

انتخاب شده

سرایت

نانوایی

نیکوکاران

از شـهرهای ترکیـه

اخاذی

نگهبان اسب

مجاور ، مسلط

بی حرکت

غیرعایق

زیبا مانند پری

چپاول

زبانـه ترازو

از استانـهای جنوبی ایران

آب مخلوط شده با آهک

پولی کـه بر سر عروس و داماد مـی ریزند

بیکاری

سرخ رنگ

زمانی کـه دو خط با یکدیگر زاویـه قائمـه بسازند

باد کرده

نامـی بـه معنی سرزمـین تور

پدر علم طب جدید

شالی کـه به دور سر ببندند

سرزنده

شـهرنشینی

گمراه

جدال ، جنگ

بدی

کالاها

اشتباهات

زدگی

آنجا نیست

بلیتی کـه برای یک مسیر رفت یـا برگشت باشد

گلوله تمرینی

نکوهش

وابسته ، موکول

چشم بـه راه

از شـهرهای استان هرمزگان

خبرگزاری جمـهوری اسلامـی

تندرو

کسی کـه دارای پایین‌ترین درجۀ نظامـی است

طویله

آغاز چیزی

دفترها

پیشامد

همگام

پلیدی

پارچه ای دراز کـه دور سر پیچند

نظامـی

یکی از مذاهب چهارگانـه اهل سنت

دارای صفتی شدن

فهرست

هوشیـار

فن درست ادا حروف و کلمات درون تلاوت قرآن

چیدمان

زاییده شده

سیستم آشکاسازی اشیـا توسط امواج

نام بـه معنی آهوی زیبا

کیف بزرگ

عامل اصلی سرطان ریـه

از آلات جنگ کـه دارای مواد منفجره است

فریـاد

مجموعه‌ ای مس و نسبتاً بزرگ درون داخل یک شـهر

عالم ، فلک

خطوط پیشانی

ثناخوانی

خردسالان

سازمان یـافته

اقامت کننده

نوعی شیرینی

علم حساب

اه

نگارخانـه

پارچه پنبه ای سفید

کمالات

ساختمان سازی

نزدیکان

وامدار

روحانی دین هندو

خندان

نرم ، لطیف

نام بـه معنی پاک و منزه

کشور زادگاه بازیـهای المپیک

بازیگر مجید دلبندم

دگرگونی

منتظر

استان

فضله چهارپایـان

ورزش اول ایران

گوشـه گیر

بی نظیر

طب سنتی چین

کالابرگی

جسمـی بلوری کـه نور را تجزیـه مـی کند

لقبی به منظور پادشاهان چین و ترکستان

محترم

توقفگاه ها

بازیگری کـه اعضای بدن خود را اهدا کرد

پنبه زنی

سینی بزرگ مسی

شواهد

مانندها

به نظم درآمده

مشت و مال

چرخنده

نوشته شده

خوشبختی

توزیع

انتزاع ، مجردسازی

پیوندها

فرمان

الزامـی

راه غیراصلی

مقدار مسافتی کـه تیر بتواند بـه هدف برسد

خواننده موسیقی سنتی

پایدار

در آتش نمـی سوزد

مبادله کالا با کالا

دانا ، باهوش

محل اتصال ساق و ران پا

چوب و دیگر اندامـهاى گیـاهى نیم سوخته

بزرگتر

خودداری از غذا خوردن

بهی گناهی نسبت دادن

آداب و رسوم

حاشیـه نویسی

بیزار

بی معنی و بی فایده

زبان ها

گرفتاری

اعزام ، راهی

درآمد

نام پسر بـه معنی شیر

جمع صنعت

نوعی گل شیپوری

منسوب بـه تونس

از سبزی‌ های خوردنی

عمل تحریک ماهیچه‌ های بدن بطوریکه موجب خنده شود

قتلگاه ها

روبرو

گفتار یـا نوشتار طنز

استمرار

انبار غذا

دوباره

واسطه

آگهی مکتوب و مصور

بزرگداشت

متمایل ، متوجه

لنگه بـه لنگه

چیزی کـه روی آب حرکت کند

جمع نـهی

گیـاهی زینتی

دامنـه کوه و تپه

نوبتی

نام پسر بـه معنی مو سیـاه

برچسب

قسم خوردن

دغلکار

اختلاف پتانسیل الکتریکی

حالی

توطئه ها

ادامـه

خودکامـه

سخنگو

براندازی

همسطح

نویسنده

افزایش

ها

مانند فرعون متکبر و ستمکار بودن

واحدی به منظور اندازه گیری مسافت

بخشندگی

با رونق ، پیشرفته ، رشد یـافته

ماده ای حاوی مـیکروب های ضعیف شده یک بیماری

موسیقی نظامـی

حالتی از ماده

رفیع ، عالیقدر

فلانی

مجبور

زیـاده روی

باز روزه

سلسله پادشاهی ایران از سال ۱۱۷۴ که تا ۱۳۰۴

عروس خاور مـیانـه

شرمساری

گرفتار

در حال خوانده یـا نواخته شدن

مناسب

مجموعه ای از اعداد و خطوط با پهناهای مختلف کـه روی محصولی ثبت شود

نگهبان مزرعه

رایگان

نیمتنـه گرم کـه روی لباس های دیگر پوشیده مـی شود

اتحاد

مشـهور

پاک نژادی

الهه آب

نادان

زیـان دیده

دور بازی

نام پسر بـه معنی پادشاه

بی پول و ندار شدن

ظرف مسطح و دوره دار

داستان

خراشیده شده

کاخ پادشاهی

شـهادت گاه ها

بااراده

تشنـه نیست

گیـاهی خوشبو از خانواده نعناع کـه مصرف خوراکی و دارویی دارد

پیـامبر اسلام

در حال پایکوبی

بی نظم

مژده ، خبر خوش

مطلوب‌ ترین وضعیت ممکن به منظور چیزی

پروانـه

از اخلاط چهارگانـه بدن درون طب سنتی

نان فرانسوی

متوقف کننده اتومبیل

بزرگترین سیـاره منظومـه شمسی

حیـاط ، صحن

عزم ، قصد

نوعی چربی

صداها

از شاعران سرشناس درون زمـینـه شعر نو

با دست چیزی را نشان دادن

مـیوه ای کـه پوستش سخت و مغز آن شیرین، خوراکی و روغن دار است

بوی خوش

متجاوز

از القاب رستم زال

هر آن چه کـه در جنگ از حریف شکست خورده بـه دست آید

آمـیخته ، قاطی

رستاخیز

خمـیری چسبناک به منظور پر درزهای دیوار

جادو ، سحر

پرنده سخنگو

نام قدیمـی شـهر مدینـه

گفتگوها ، مقولات

بخشش ، عطا

غوغا ، هیـاهو

آلات و ادوات جنگ

بسیـار

خنده شدید

رگ گردن

ناباب ، ناخلف

بسیـار مـهربان

تهی دستی

رسته‌ ای درون نیروی هوایی شاهنشاهی ایران

فرسودگی

جاویدان بـه ترکی

نخست وزیر بریتانیـا درون جنگ جهانی دوم

بهترین

نام بـه معنی آهو

اکید ، سخت

خروشنده ، غضبناک

مـیوه ای کـه در شربت قند یـا شکر پخته شده

خورشی هست از روغن و سبزی و پیـاز و تخم مرغ و آرد

مرکز کردستان عراق

پلیمر

خارجی

تمامـی

ناچیز

پادشاه ‌زن

وسیله آبیـاری

لقب حضرت عیسی

خودرأی

نیـازمند

بردبار ، شکیبا

زن گرامـی و عزیز کرده

دوستانـه

روشنی ، وضوح

نادانی

خاموش

تمام شده ، بـه آخر رسیده

نمایشی کـه همراه با ساز و آواز و شعر باشد

محلی کـه برای ورزش آماده کرده باشند

شک و گمان

تولیدکننده محصولات شوینده و بهداشتی

فیلمـی بـه کارگردانی بهرام بیضایی

جریمـه ها

اطلاع

پرستاری

روسری

نوعی فیل کـه نسل آن منقرض شده

عنصر فلزی نقره‌ ای‌ رنگ و شکننده

ناشناس

پناه ، امان

چوپانی

پایـان

متعهد شدن

کوشش ، پشتکار

دارنده

بحرانی ، خطرناک

کودک بی پدر

دلواپس

هضم غذا

خواننده محبوب پاپ

شـهر حرم امامـین عسکریین

علامت

خرید و فروش اجناس بـه طور غیرقانونی

شـهر زیره

نـهاد ، تشکیلات

نامـه رسان

خلاف حقیقت

شیرینی پز

هن

هوشیـاری ، ذکاوت

مـهمان ناخوانده

ناحیـه‌ای درون مرز آسیـا و اروپا مـیان دریـای خزر و دریـای سیـاه

راحت الحلقوم

عواقب

پرده دری ، بی حیـایی

جمع رعیت

سنگ نوشته

قایق بزرگ

داستان بلند خیـالی

خاموش

نجات بخش

پادشاه

زمـین ها

از حواس پنجگانـه

قاعده

اتصال

ترسو بودن

از ایـالت های آمریکا

کاری کـه انجام آن بهتر از ترک آن باشد

انس گرفته

طفلی کـه تازه بـه دنیـا آمده

کاری کـه بی‌ تامل و از روی سستی و سهل‌ انگاری انجام شود

نام پسر بـه معنی خداوند بارگاه

طعم دهنده غذا

محل خرید و فروش کالا

در هم کشیده ، جمع شده

مجاز از موجود معصوم و بی گناه

تجاوز

رودی درون کشور عراق

آزادگان

شنا کننده

جایی کـه در آن چراغ بگذارند

پایتخت مصر

نمایـان شدن

ابوبکر و همسر پیـامبر

شـهرآورد

خوشحال

غضبناک

نانی کـه از آرد گندم و شیر و روغن درست کنند

از عرقیـات معطر

از ادویـه ها و داروهای گیـاهی

قلعه یـا دهی کوچک کـه بر بلندی ساخته باشند

رایگان

رساندن نامـه یـا پیـام بهی

جار و جنجال

وسایل

آزادی

سیـاهه

مـیوه‌ای گرد و کوچک، شیرین و سرخ کـه هسته‌ای کوچک دارد

بازرگانان

انجام عملی از سر بندگی و دلسوزی برایی

نانوا

نام کتاب حضرت داوود از پیـامبران بنی اسرائیل

سلول عصبی

کارگردان و بازیگر معروف طنز

شـهری درون شرق استان تهران و جزو شـهرستان پردیس

هر جای گرم و بی‌ آب‌ و علف

آراستن

دست و پا گیر

از شـهرهای آلمان

کسی کـه هر آن عقیده اش تغییر مـی کند

یک ترکیب آلی درون دسته آلکان ها

صفت به منظور دولت های خارجی دوره‌ی قاجار کـه با ایران روابط دوستانـه داشتند

مرکز استان خراسان شمالی

برآورده شدن دعا

زشت و قبیح

گروهی از موجودات تک‌سلولی ذره‌بینی

چراغ خطر خودرو

شخصی یـا چیزی کـه در موردی خاص برجسته شده باشد

گذشته فعل ندارد

محل برش

مایعی کـه در فصول سرد درون رادیـاتور خودرو مـی ریزند

بسیـار راست گو

ماده نرم و سفید رنگی کـه به صورت رشته ای درون ستون فقرات جای دارد

تفریح

نوعی هواپیمای جنگنده

نام پسرانـه و یکی از شخصیتهای شاهنامـه

ارمغان

از کشورهای آفریقایی

داروساز

تلاشگر

یکی از شـهرهای جمـهوری آذربایجان

خستگی ، ضربدیدگی

بیرون

دلیری

شاه

آبادانی

نام انـه بـه معنی مانند ماه

نوعی کف پوش

خوراکی کـه مسافران همراه خود برند

اموری کـه در آن حکم بـه صواب یـا خطا نتوان کرد

محله ای درون تهران

صفت تپیدن

مقابل ایستاده

ارشاد

نوعی سوسمار بزرگ

منسوب بـه مکان و جای

نوعی وان

بیزار ، دلزده ، متنفر

متداول

تقدیر

ممتاز ، عالی

گفتگوی همراه با پرخاش و ستیز

روزنامـه ها

خزنده‌ای شبیـه سوسمار با چهار دست‌ و پای کوتاه

ارتجاعی ، واپسگرا

استقرار

مونث وحید

آمـیخته ، سرشته

علامت

انقباضات پی درون پی و غیرارادی ماهیچه ها

انعکاس صدا

باز شده

مبارک ، مـیمون

پادشاه مسیحی حبشـه درون دوران رسول خدا

بسیـار ، بی شمار

ادویـه ای کـه در ماست و دوغ مـی ریزند

تمرین

ناگشودنی

شخص بدسر و وضع و ژولیده و نکبت زده و پاره و پوره

از تیم های فوتبال باشگاهی ایتالیـا

درختی بسیـار سخت کـه از چوب آن نیزه و تیر سازند

ایراد ، نقص

نامـی مشترک به منظور پسر و

نوعی سالاد شامل سیب زمـینی، تخم مرغ، سس مایونز و برخی سبزیجات

پرتو ماه

از شـهدای جنگ تحمـیلی دارای دکتری فیزیک پلاسما

دگرگون

آشکار

نوعی نان

دلواپسی

واحد تولید و مصرف برق

شخص بلند‌قد و قوی‌هیکل

تایید انگلیسی

رودخانـه‌ای کـه از کشورهای ترکیـه، سوریـه و عراق مـی گذرد

یک ساز بادی

ماده روغنی کـه رویـه کفش را با آن تمـیز و براق مـی کنند

محل عوض لباس

شادباش گفتن

ماه دهم مـیلادی

تختۀ بزرگ و دراز کـه از تنۀ درخت بریده باشند

رخسار ، چهره

کاری کـه به طور معمول و مکرر انجام مـی شود

نوعی پرنده آبزی

نامزد

آن کـه قوه تشخیص و تمـیز ندارد

استقبال

سخنگو

پاره ای از زمان

سفر کوتاه گروهی کـه به منظور گردش علمـی، ورزشی، و مانند آن برگزار مـی‌شود

نام انـه

پر استعداد

برآورد

از شـهرهای استان خوزستان

پایـان

بی صدا

رسنده ، پیوسته

هر یک از اعضای هیئت دولت

رنگ سبز تند

خوابش نمـی برد

آیین ها

از پیـامبران بزرگ بنی اسرائیل

گفته ها

پیروی

پیشرفته ، رشد کرده

کسی کـه به کاری یـا چیزی عادت کرده باشد

آلوده بـه زهر

دارای اجر و پاداش

بحث ، تفحص

شاعر مشـهور ایرانی درون دورهٔ سامانی درون سدهٔ چهارم هجری قمری

اشرافی ، پر زرق و برق

وسیله ای به منظور صیقلی و جلا بخشیدن بـه فلزات

سپاسگزار بودن

بیچارگی

مـیوه‌ای کـه در شیرۀ شکر پخته شده باشد

به جای وضو

نوشتن بـه وسیله ماشین تحریر یـا کامپیوتر

اسب بارکش

کسی کـه پارگی و زدگی جامـه یـا فرش را اصلاح مـی‌کند

مرضی عفونی و واگیردار کـه موش صحرایی از عوامل انتقال آن بـه انسان است

نزدیک‏ترین سیـاره بـه خورشید

از انبیـای بزرگ الهی و ملقب بـه اسرائیل

دندانـه های بالای دیوارها و بلندی های هر چیزی

نام مزار یکی از شعرای بزرگ ایران

یک سلاح و ابزار شکار و وسیله چوبی پرتابی

قبل از جوانی

پایتخت افغانستان

محترم ، ارجمند

سزاوار ، شایسته

دوره ضعف بعد از بیماری

لباسی مخصوص خانم‌ها کـه بر روی لباس‌های دیگر پوشیده مـی‌شود

نام دریـاچه ای هست در سیستان و بلوچستان

هم جنس

نام دیگر کربلاست

سزای گناه و بدی

از سبزی های خوردنی

جدایی ، دوری

یکی از فرقه‌های افراطی اسلامـی

دریـای کوچکی کـه به اقیـانوس راه ندارد

خوش گوشت

کسی کـه برای بـه دست آوردن مروارید، مرجان و مانند آن بـه زیر دریـا مـی رود

چاک ، رخنـه

عهده دار ، مسئول

همدلی

کشوری درون امریکای شمالی

صفت شـهر‌هایی کـه در نزدیکی کلان‌شـهر‌ها‌ قرار دارند

اسم انـه

طلب فتوی

برای اشتراک گذاری درون تلگرام کلیک کنید . کتاب تاریخش معروف است در جدول . کتاب تاریخش معروف است در جدول : کتاب تاریخش معروف است در جدول




[کتاب تاریخش معروف است در جدول]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 14 Jun 2018 03:30:00 +0000



کتاب تاریخش معروف است در جدول

گذشته الفباهای فارسی و ترکی – چشم انداز Cheshmandaz.org

یکم: کتاب تاریخش معروف است در جدول الفبا های ایران باستان

از آثار فارسی باستان (تا اواخر هخاان) اساسا سنگ نوشته ها باقی مانده اند. کتاب تاریخش معروف است در جدول روی این سنگ نوشته ها نوعی خط مـیخی بکار شده کـه مخصوص فارسی باستان است. کتاب تاریخش معروف است در جدول اولین آثار این خط مربوط بـه سال ۵۲۰ قبل از مـیلاد است. ازفارسی مـیانـه (از ۳۰۰ پ.م.) و بویژه دوره ساسانیـان آثار بیشتری بجا مانده کـه با الفبا های گوناگون پهلوی نوشته شده اند. تاثیر زبان و الفبای آرامـی درون الفبا و املای این آثار مشـهود است. همچنین از همـین دوره آثاری باز تحت تاثیر خط آرامـی بجا مانده کـه «اوستائی» نام گرفته است. این آثار اساسا به منظور نوشتن متون دینی زرتشتی بکار رفته و بهمـین جهت دارای علامات و حروف بیشتری است، کتاب تاریخش معروف است در جدول که تا تلفظ دقیقتری از این آثار بدست بدهد. اولین متون کتابی فارسی از قرن چهارم مـیلادی و با الفبای پهلوی (و اوستائی) است. اولین آثار کتابی فارسی احتمالا اوستا (گاتها)، کارنامـه اردشیر پاپکان و ارداویرافنامـه از قرن چهارم-پنجم (۱۶۰۰-۱۷۰۰ سال پیش) است.

قدیمـی ترین اثر ترکی سنگ نوشته اورخون از مغولستان است. این و سنگ نوشته های دیگر آسیـای مـیانـه و سیبری با الفبائی ملهم از الفبای سُغدی و پهلوی نوشته شده اند کـه خود ملهم از الفبای آرامـی بود. الفبای سنگ نوشته های اورخون معروف بـه الفبای اورخون و یـا «کؤک تورک» (ترکی باستان، اصیل) شده است. درون ترکی قدیم (اویغوری) درون منطقه کاشغر نوعی الفبای مشابه هم ایجاد شد کـه آن هم تحت تاثیر الفبای سغدی/آرامـی بود و صد سال درون این دولت بکار رفت. قدیمـی ترین کتب ترکی مربوط بـه بعد از اسلام مـیشود و عبارت از «قوتادقو بیلیگ» و دیوان لغت الترک (قرن یـازدهم مـیلادی، یعنی حدود هزار سال پیش) است.

از مـیان زبان های ایرانی باستان آثاری از دوزبان «فارسی باستان» و «اوستائی» و اندک جملاتی از باقیمانده آثار مربوط بـه زبان سُغدی و اشکانی (پارتی) و جود دارد. از زبان ماد کـه یکی دیگر از زبانـهای ایرانی و نزدیک بـه فارسی باستان است، بجز کاربرد واژگان محتملا مادی درون متون فارسی باستان و متونن دینی زرتشتی و همچنین نقل قول درون منابع ثانوی یـه زبانـهای دیگر، چیزی باقی نمانده است.

«فارسی باستان» معمولا بـه زبان اقوام ایرانی گفته مـیشود کـه احتمالا درون هزاره دوم که تا یکم پیش از مـیلاد درون فلات ایران کنونی و آسیـای مـیانـه سکنی گزیده اند. بخاطر وسعت جغرافیـائی، زبان آنـها دارای شاخه های مختلفی از قبیل شرقی (اشکانی و یـا پارتی، سغدی) شمالی (سکا ها)، جنوبی و جنوب غربی (پهلوی باستان دوره هخاان) و زبان مادی (غرب و شمال غرب ایران کنونی) بوده است. قدیمـی ترین سندی کـه از این دوره بجا مانده سنگ نوشته بیستون درون نزدیکی کرمانشاه و متعلق بـه دودمان هخاان درون سال ۵۲۰ قبل از مـیلاد هست که داریوش یکم و پیروزی های او را توصیف مـیکند.

سنگ نوشته بیستون

الفبای (مـیخی) فارسی باستان، دوره هخا

با وجود شباهت ظاهری با دو خط مـیخی همجوار یعنی عیلامـی و آکادی، خط کتیبه های دوره هخا سیستمـی مخصوص بـه خود دارد کـه در آن هر «صورت» اغلب یک هجا را نمایندگی مـیکند. این خط کـه نیمـه الفبائی و نیمـه هجائی است، سه حرف باصدا (مصوت) و ۲۲ حرف بی صدا (صامت) دارد. ظاهرا این خط فارسی باستان اصولا جهت نوشتن کتیبه های شاهان هخا و تحت تاثیر خطوط مـیخی همسایـه اختراع شده است.

ریچارد فرای مـینویسد فارسی باستان کـه ابتدا یک لهجه جنوبی زبانـهای ایرانی بود با گسترش امپراتوری هخا بـه زبان این دولت بزرگ تبدیل شد و نقشِ از نظر جغرافیـائی گسترده فارسی باستان و کاربرد آن توسط ملل دیگر امپراتوری، باعث ساده تر شدن این زبان (از قبیل از بین رفتن بعضی زمان های فعل و حالات اسم مثلا درون صورت جمع) و همچنین وارد شدن بسیـاری کلمات خارجی بـه آن شد، طوریکه این زبان به منظور مدتی بیش از ۲۰۰ سال نقش زبان اصلی دولت را بازی کرده و از سوی طبقات حاکم و اشراف همـه ملل ایرانی امپراتوری بکار شده، اگرچه زبان مشترک امپراتوری هنوز هم آرامـی بوده است. بسیـاری از سنگ نوشته های هخا بـه دو و یـا سه زبان (فارسی باستان، آرامـی و عیلامـی، گاه حتی بابلی و یونانی) نوشته شده است.

زبان دیگر ایران باستان «اوستائی» هست که مخصوص متون و مراسم دین زرتشتی بوده است. اما این متون دیر تر، یعنی درون دوره «فارسی مـیانـه» (در دوره ساسانی، حدودا ۳۰۰ پ.م. که تا بعد از اسلام، که تا حدودا قرن ۱۱-۱۲ مـیلادی) بـه تحریر درآمده است. به منظور ثبت این آثار نـه از خط مـیخی باستان، بلکه از الفبائی ملهم از پهلوی باستان کـه خود متاثر از آرامـی بوده و خود الفبای آرامـی استفاده شده هست که بـه آن خط و یـا «الفبای اوستائی» گفته مـیشود . نظر بـه اینکه سعی شده هست املا و تلفظ این متون دینی دقیق باشد، تعداد زیـادی حروف باصدا (از جمله حروف جداگانـه به منظور انواع گوناگون یک حرف با صدا) و تعداد زیـادی از حروف صامت (بی صدا) درون این الفبا دیده مـیشود کـه تا حدی تاثیر الفبای یونانی را نیز نشان مـیدهد.

یکی از گونـه های مـهم الفبای «فارسی مـیانـه» («پارسی» و یـا «پارسیگ») هست که چند قرن بعد، درون واقع به منظور تحریر و املای متون باستان زرتشتی و بخصوص سرود های اوستا ایجاد شده است. گونـه دیگر الفبای «فارسی مـیانـه» الفبای پهلوی هست که باز از الفبای آرامـی گرفته شده و نوعی اصلاح شده از آن هست که درون دوره ساسانی (۲۲۴-۶۵۱ مـیلادی) الفبای رسمـی امپراتوری بود. این الفبا درون طول این مدت دچار تغییرات معینی شد و برای کتیبه ها و سکه ها، به منظور سرود ها، و برای کتاب ها انواع گوناگونی بخود گرفت. طبیعتا تعداد آثار فارسی مـیانـه با الفبای کتابی پهلوی (لوحه و کتیبه، سکه و یـا کتاب) بیشتر از دیگر گونـه ها مانند گونـه پهلوی کتیبه هاست.

به غیر از الفبای «اوستائی» دوره ساسانی، الفبا های پهلوی این دوره اصولا صامت – بنیـاد بودند یعنی حروف با صدا و یـا مصوت ها چندان نشان داده نمـیشدند و فقط چند مصوت آن هم بکمک حروف صامت (بی صدا) نشان داده مـیشدند.

الفبای اوستائی، قرن سوم-چهارم که تا هشتم-نـهم مـیلادی

در اوایل سلسله ساسانی، درون شرق و شمال ایران (خراسان و سغد، آسیـای مـیانـه) نوعی «الفبای اشکانی» (پارتی) هم موجود بود کـه آن هم برگرفته از الفبای آرامـی بود، اما ظاهرا از قرن چهارم مـیلادی بـه بعد مورد استفاده قرار نگرفت. این الفبا شباهت زیـادی بـه الفبای متون سغدی همـین دوره دارد. از نظر انعکاس حروف باصدا (مصوت ها)، این الفبا هم مانند الفباهای پهلوی دقیق نیست. زبانشناسان این پدیده را کـه در الفبای عربی و عبری هم دیده مـیشود چنین توضیح مـیدهند کـه الفبا های منشعب از الفبای آرامـی («پروتو سمـیت» کـه خود جزو مشتقات الفبای فنیقی بوده)، اصولا آواهای باصدا (مصوت ها) را خوب منعنمـیکنند.

الفبای آرامـی بجز اینکه ریشـه الفباهائی مانند عبری و عربی شد، نوشتار اکثر زبان های دور و نزدیک را نیز تحت تاثیر خود قرار داد. از آن جمله مـیتوان بغیر از پهلوی، اوستائی، سغدی و اشکانی (پارتی) کـه فوقا ذکر گردید، بـه تاثیر مستقیم (اما کمـی دیرتر) الفبای آرامـی بر الفبا های مغولی و اورخون (ترکی باستان، اویغوری) نیز اشاره نمود.

الفبای پهلوی کتابی، قرن چهارم که تا دوازدهم م

دوم: الفباهای ترکی باستان

قدیمـی ترین نشانـه های نوشتار ترکی کتیبه هائی هستند کـه در دره رود اورخون درون مغولستان کنونی یـافت شده و متعلق بـه حدودا ۱۳۰۰ سال پیش یعنی اوایل قرن هشتم مـیلادی هستند. بـه اینـها الفبای اورخون و یـا «کؤک تورک» (ترکی باستان) هم گفته مـیشود. کتیبه ها و «طمغه» یعنی مُهر های بعدی متعلق بـه اواخر قرن هشتم هستند کـه در کنار رود «ینی سئی» (در روسیـه کنونی، درون شمال مغولستان و قرقیزستان کنونی و سیبری جنوبی) یـافت شده اند. «کتیبه های اورخون-ینی سئی» نیز با همـین الفبا اما همراه با بعضی تغییرات نوشته شده اند. بعضی کتیبه های دیگر کـه در قرقیزستان و قزاقستان کنونی یـافت شده و مربوط بـه دوره های کمـی بعد تر هستند هم، مشابهت زیـادی با الفبای اورخون نشان مـیدهند.

توافق کلی زبانشناسان بر آن هست که الفبای اورخون تحت تاثیر الفبای سُغدی (و پهلوی) و نوع «غیرمتصل» (غیر «کورسیو») آن ایجاد شده و از سوی قبایل ترک آسیـای مـیانـه بکار شده، اما تعداد آثار (کتیبه ها و طمغه) هائی کـه با این الفبا تولید شده اند محدود است.

الفبای اورخون بـه تاسی از الفبای منشا (یعنی آرامـی) تعداد محدودی، یعنی چهار مصوت (حرف با صدا) داشت و صامت ها دو شکل داشتند: آن دسته کـه با مصوت های پیشین بکار مـیشدند و گروهی کـه با مصوت های پسین نوشته مـیشدند.

این الفبادر قرن نـهم مـیلادی جای خود را بـه الفبای اویغوری ترکی سپرد کـه نوعی پیشرفته تر از الفبای «متصل» («کورسیو») الفبای سُغدی بود. الفبای اورخون–ینی سئی ترکی باستان و سپس الفبای اویغور درون امپراتوری اویغور (نیمـه قرن هشتم که تا نیمـه قرن نـهم با مرکزیت کاشغر) رایج بوده، اما با قبول اسلام و رواج الفبای عربی–فارسی بـه تدریج متروک شده است.

الفبای فارسی مـیانـه (پهلوی) و اوستائی رایج درون ایران نیز با قبول اسلام بتدریج از رواج افتاد و الفبای عربی بـه انضمام چهار حرف به منظور نشان آواهای فارسی (پ، چ، ژ، گ) درون الفبای جدید رایج شد.

الفبای اورخون، اوایل قرن هشتم مـیلادی

الفبای اویغوری، قرن هشتم که تا نـهم مـیلادی

–———————-

چند منبع جالب:

Frye, Richard N.: History of the Persian Language in the East (Central Asia)

Ercilasun, Ahmet B.: Başlangıçtan Yirminci Yüzyıla Türk Dili Tarihi, İstanbul-Ankara 2013

Roux, Jean-Paul: Türklerin Tarihi, İstanbul 2007

————————–

از فیس بوک:
Fathollah Zoughi
آقای جوادی بزرگوار، تاریخگذاری تمغاها و نخستین آثار نوشته شده بـه الفبای اورخون بسیـار کهن‌تر از آنچه هست که نوشته‌اید. کهنترین نوشته بازمانده بـه خط اورخون مربوط بـه سده چهارم پیش از مـیلاد هست (http://tr.wikipedia.org/wiki/Orhun_alfabesi).
بنده از منابع مورد استفاده شما، خبر ندارم اما داده‌های نادرست متن، با مطالعات روز و منابع علمـی نمـی‌خواند. الفبای اورخون رونیک هست و اصولا ربطی بـه الفبای سغدی و پغلوی ندارد. اورخون، الفبایی کاملا بومـی و ملی است. لااقل منبعی به منظور این ادعای توافق کلی زبانشناسان ذکر مـیکردید. آنچه تحت تأثیر خط سغدی بـه وجود آمده هست الفبای اویغوری کهن هست که بخش قابل توجهی از متون یـافت شده درون معابد مـین بودا بزرکلیک تورفان و غیره بـه این خط است. قدیمـی‌ترین کتب ترکی نیز مربوط بـه بعد از اسلام نیست. متن «آلتون یـاروق»، «کشانتي قيلولوق نوم بيتيک» و غیره از کتابهای کهن یـافت شده ترکی درون تورفان و غیره است. با عرض پوزش و احترام!
Orhun alfabesi – Vikipedi
Orhun alfabesi, Göktürk alfabesi ya da Köktürk alfabesi (Azerice: Orxon əlifbası, Moğolca: хөх Түрүгийн бичиг Höh-Türügiyn biçig), Türklerin kullandığı ilk yazı sistemi olan ve Göktürklere ait Orhun Yazıtları’nda kullanılmasından ötürü bu adla anılan alfabedir.
TR.WIKIPEDIA.ORG

Fathollah Zoughi

ميراث خطی تورفان و یـادمان‌های مکتوب ترکان باستان Turfan yazmaları mirası, Eski Türklerin yazılı anıtları
اشاره:
تورفان، موطن ترکان اویغور، ديرزماني درون مسیر جاده ابریشم گذرگاه ميان شرق و غرب آسيا و ملتقاي اديان شامانيسم، مانوي، بودايي، زرتشتي، مسيحيت (نسطوري) و اسلام بوده است. گنجينـه‌ي بي‌نظيري از متون ادياني بـه زبان‌ها و خط‌هاي متفـاوت درون اين منطقه کشف شده است…

Abbas Djavadi
جناب اقاى ذوقى عزيز، با عرض سلام و احترام: اين پاسخ شما مرا بـه فكر فرو برد. درون اين مورد درون پايان اين كامنت توضيح خواهم داد. اما درون باره اينكه سنگ نوشته هاى اورخون متعلق بـه كدام دوره هست ابتدا ميخواستم سخنان استادم پروفسور جلال شنگور از استانبول را عرض كنم كه خودش چندين بار بـه مغولستان رفته و موضوع را با خود مغولها بررسى كرده. ولى باور كنيد، بـه خدا، بـه پيغمبر، اولين اثرى كه بـه تركى ميشناسيم بـه شـهادت همين ويكىپديا كه خودتان ميفرمائيد و بريتانيكا و استاد رواى فرانسوى و پروفسور ارجلاسون ترك و ١٠٠١ منبع ديگر مربوط بـه قرون هفتم و هشتم ميلادى هست و نـه پيش تر. اينكه ميفرمائيد قرن چهارم قبل از ميلاد لطف كنيد و در همان منبعى كه از ويكيپدى داده ايد بخوانيد: ميگويد:
En eski örnek, Kazakistan’da Sakalara ait olduğu düşünülen Esik Kurganı’nda bulunan ve M.Ö. 4. yüzyıla tarihlenen[1] bir gümüş tabağın üzerindeki iki satırlık yazıda görülmektedir.
اين از سكا هاست و نـه از تركان كوك تورك. قديمى ترين آثار بـه تركى مربوط بـه دولت كوك تورك هست كه از سواحل رودخانـه اورخون و ينى سئى درون مغولستان و سيبرى بدست امده. دولت كوك تورك كى بود؟ تاريخ مرگ بنيانگذار اين خانات يعنى بومين خان قرن ششم است. احمد ارجلاسون درون «تورك ديلى تاريخى» (ص ١٢٨) بـه نقل از يك استاد ديگر زبان و تاريخ ترك عثمان سرت قايا درون باره نوشته هاى اورخون مينويسد: «قديمى ترين اثر تركى كه دردست داريم و تاريخش بر ما معلوم هست نوشته چوير از سال ٦٨٧-٦٩٢ است.» من ديگر بقيه داستان را بـه شاهدان اين بحث حواله ميكنم كه يك نگاهى بـه منابع مرجع و حتى همين ويكيپدياى تركى بياندازند. واما موضوعى كه درون ابتدا بان اشاره كردم: من از خودم مطمئنم كه برايم از نظر غيرت و افتخار و يا شرم ملى و غيره اصلا فرقى ندارد كه يك سنگ نوشته مثلا بيستون چه قدمتى دارد. متوجهم كه ادم ميخواهد فرزندش را خوش تيپ ترين و پدرش را قوى ترين فرد دنيا و تاريخ باور كند اما احساس ميكنم كه درون اين بحث يك رگ تعصب وجود دارد كه حتما نشان دهيم يك سنگ نوشته از مغولستان خيلى قديمى تر و الفبايش هم «بومى» و «ملى» يعنى خالصا مخلص تركى است. حتى «رگ ملى» را ميتوانستم بفهمم. اما يك سنگ نوشته از مغولستان چرا باعث احساس تعصب من و شما و ديگران شود؟ صرفا بخاطر تركى بودنش؟ غرور ملی و حتی زبانی بـه یک سنگ نوشته درون مغولستان چه ربطی دارد؟ اين احساس رقابت و نياز بـه حس قديمى تر بودن و «جنس» بيشتر و باستانى تر داشتن و صاحب فرهنگ باستانى تر بودن چرا اينقدر بـه دست و پاى ما پيچيده؟ وقتى ما روى سنگ هاى بيستون و تخت جمشيد خط ميخى مينوشتيم و هزار سال بعد قبايل ترك روى ده که تا سنگ درون سيبرى چند جمله تركى حكاكى ميكردند يونانيها تئاتر بازى ميكردند و مجسمـه هاى بينظير ميساختند کـه ما هنوز هم نمـیتوانیم بسازیم و فلسفه و ریـاضیـات و تاریخ مينوشتند. خوب، كه چى؟ از نظر توليد «محصولات علمى، فرهنگى و زبانى» يونانى و چينى و مصرى از ما ايرانيها و ارامنـه و اعراب و ترك ها اقلا هزار سال پيشتر بودند. ترك ها هم حدودا هزار سال بعد از ايرانيان شـهرى شده دولت ساخته اند و اثار زبانى و فرهنگى شان حدودا هزار سال بعد از ايرا نيان بوده. اين را بعنوان واقعيت یک پرونده یم و بگذاريم بـه یک كنار. اما از نظر زندگى امروز نـه جاى افتخاری ملی هست و نـه دلیلی به منظور شرمندگى ملی. واقعيت هر چه هست انست. واقعيت امروز هم اين هست كه المانى و انگليسى و فرانسوى كه زمان بيستون كرمانشاه درون جنگلهاى سياه و سرد اروپا ميگشت امروز بـه يونانى و چينى و طبيعتا مصرى و ایرانی و ارمنی و ترک و کرد و عرب ماشين الات ميفروشد و علم ياد ميدهد، هم از نوع فلسفه و تاریخش و هم مـیولوژی و پزشکی و شیمـی – و ما مانده ايم كه بيستون كرمانشاه بيشتر مايه افتخار هست يا اورخون مغولستان؟ و اما درون باره اصليت الفبا ها باز ارجاع ميدهم بـه انصاف و مطالعه دوستان: هيچ الفبائى از ايرانيان و ترك ها بومى و ملى نيست. از اروپائى ها هم نيست. اكثرشان از فنيقى و ارامى است. اما اين بخدا عيب نيست. چه لزومى دارد كه الفبا و زبان بنده قديمى تر و بومى تر و غنى تر از ديگران باشد؟

ES
خدا خیرت بده دکتر . تعصب خانمان سوزه

MA
الفبا و فرهنگ سغدی تاثیر بزرگی بر فرهنگ های آسیـای مـیانـه وشرقی گذاشته است. بخشی از این تاثیر احتمالا بـه دلیل اشاعه ی مانویت درون این مناطق از طریق زبان و خط سغدی بوده است.
یک نکته ی جالب اینکه واژه ی «کند» بـه معنی آبادی از همـین زبان سغدی وارد ترکی شده هست از مصدر
«kan»
. درون فارسی «خانـه» و در هندی
«Khana»
از همـین رشته گرفته شده اند. از همـین روست کـه در آسیـای مـیانـه شـهرهای کهنی چون پنجکند و سمرقند و … داریم.

Abbas Djavadi
خوب حالا اجازه بدهید شما را کمـی با منابع کاملا غیر استکباری یعنی غیر ایرانی و غیر فارسی زبان درون مورد کتیبه های اورخون بمباران کنم. اولا آنسیکلوپدی بریتانیکا:
Orkhon inscriptions
Orhon inscriptions, Orhon also spelled Orkhon, oldest extant Turkish writings, discovered in the valley of the Orhon River, northern Mongolia, in 1889 and deciphered in 1893 by the Danish philologist Vilhelm Thomsen. They are on two large monuments, erected in ad 732 and 735 in honour of the Turkish prince Kül (d. 731) and his brother the emperor Bilge (d. 734), and are carved in a script used also for inscriptions found in Mongolia, Siberia, and Eastern Turkistan and called by Thomsen “Turkish runes.” They relate in epic language the legendary origins of the Turks, the golden age of their history, their subjugation by the Chinese, and their liberation by Bilge. The polished style of the writings suggests considerable earlier development of the Turkish language.
http://www.britannica.com/…/432269/Orhon-inscriptions

Orhon inscriptions | epigraphy
Oldest extant Turkish writings, discovered in the valley of the Orhon River, northern Mongolia, in 1889 and…
BRITANNICA.COM

… کـه از سال 732-735 مـیلادی حرف مـیزند و مـینویسد

: hon inscriptions, Orhon also spelled Orkhon, oldest extant Turkish writings, discovered in the valley of the Orhon River, northern Mongolia, in 1889 and deciphered in 1893 by the Danish philologist V…See More

Abbas Djavadi
این را همانی کـه ترکی ترکیـه مـیدانند به منظور دوستانی کـه نمـیدانند لطفا ترجمـه کنند. ژان پل روا، تورکولوگ معروف فرانسوی، تاریخ ترکان، ترجمـه ترکی، استانبول 2000، ص 146

Abbas Djavadi
این هم درون باره الفبای اورخون – کـه مـیگوید «چون بـه ظاهر یـاد آور الفبای رونیک هست به آن هم رونیک اورخون و یـا رونیک ترکی مـیگویند. این نامگذاری احتمالا نتیجه وسایلی هست که نوشته روی آن حک شده هست – یعنی سطح سخت سنگ و یـا چوب کـه در آن قوس را نمـیتوان بـه سادگی ترسیم کرد. تصور مـیرود کـه الفبای اورخون از خط «غیر کورسیو» (غیر چسبان) سغدی آمده و یـا ملهم از آن است…»
The earliest known examples of writing in any Turkic language were found in the Orkhon river valley in Mongolia in the 19th century. They date from the early 8th century AD and the script in which they are written is known as the Orkhon alphabet, or the Old Turkic script, the Göktürk script, or the Orkhon-Yenisey script. Inscriptions dating from the later 8th century AD in a slight variant of the Orkhon alphabet, known as Yenisei or Siberian runes, have also been found around Yenisei and other parts of Siberia.
Because of a superficial resemblance to the Runic alphabet, the alphabet is also known as Orkhon or Turkic runes. This resemblance is probably a result of the writing materials used – most inscriptions are in hard surfaces, such as stone or wood, and curved lines are difficult to inscribe in such surfaces.
The Orkhon alphabet is thought to have been derived from or inspired by a non-cursive version of the Sogdian script. By the 9th century AD, the Orkhon and Yenisei alphabets were replaced by the Uighur alphabet, which developed from the cursive version of the Sogdian script.
از این منبع کـه مـهمترین منبع مستند و علمـی درون باره الفبا های دنیـاست:
http://www.omniglot.com/index.htm
Omniglot – the online encyclopedia of writing systems and languages
Alphabets and other writing systems Writing & Speech…
OMNIGLOT.COM|BY SIMON AGER

Abbas Djavadi
و اما یک منبع خالصا مخلص ترک، «تورک دیلی تاریخی» (تاریخ زبان ترکی) اثر استاد احمد ب. ارجلاسون، آنکارا 2013 یعنی این کتاب (مـیتوانید بخوانید، پی دی اف است)، درون باره کتیبه های اورخون و دیگر کتیبه های نخستین بـه ترکی ص 128-131 توضیح مـیدهد و مـیگوید کـه کتیبه های اورخون دو نوع بوده اند: یکم کتیبه کول تگین و دوم کتیبه بیلگه قاغان تاریخ اش را هم سال حتی با ماه و روزش (نمـیدانم با چه حسابی) 21 اوت سال 732 مـیلادی ذکر مـیکند
http://www.yenidenergenekon.com/…/Ahmet-Bican-Ercilasun…

Abbas Djavadi
اینـها هم بریده های آن دو صفحه (128 و 131) برایـانیکه ترکی مـیخوانند:

@آقای ذوقی گرامـی، با عرض سلام: این موضوع چهار پنج ماه پیش است. من کـه اکثر کتابهایم را بـه کتابخانـه های تبریز و آنکارا و کلن اهدا کرده ام. درون باره این مقاله کـه شما درون مورد الفبای اورخون ایراد گرفته بودید و بنده عرض کرده بودم خیلی از این ایراد جنابعالی تعجب مـیکنم مـیدانستم استاد بارتولد کـه دیگر «مرجع تقلید» همـه تورکولوگ هاست این را گفته اما درون دستم سند نبود نشان دهم. درون ترکیـه کـه بودم کتاب «تاریخ ترکان آسیـای مـیانـه» را کـه مجموعه درس های استاد (اتفاقا درون استانبول!) هست و بـه ترکی هم چاپ شده گرفته بودم. آن روز دوباره و سه باره مـیخواندم و در همان درس اول درون مورد سنگ نوشته های اورخون بـه یـاد شما افتادم. از منابع دیگر کـه نقل قول آورده بودم. لطف کنید بـه استاد بارتولد هم نگاهی ید. مـیگویند خوب طبیعتا این سنگ نوشته ها مربوط بـه قرن هشتم (و یـا شاید هفتم) مـیلادی هست و نوشتارش یعنی الفبایش بقول «دونر» کـه متخصص این کار بوده احتمالا از سغدی (اشکانی، پارتی) گرفته شده و به آن علاماتی علاوه شده (البته بنده این را هم عرض کرده بودم. خود سغدی و فارسی مـیانـه هم الفبای «صامت بنیـادشان» را از آرامـی گرفته اند. این موضوع رونیک هم کـه شما مـیفرمائید رونیک نیست. شبیـه رونیک هست و اینجا خهم بارتولد مـیگوید احتمالا شباهت تصادفب هست و گرنـه رونیک قبایل ژرمن ده قرن قبل اروپای غربی بـه رونیک مانند قبایل ترک چین و مغولستان درون همسایگی ایرانیـان شرقی داشته باشد؟!) و بالاخره باز عرض مـیکنم اصلا چه اهمـیتی دارد کی ازکی گرفته. اما بـه جور مصنوعی یک الفبای مخصوص یک قوم واقعا نیـازی نیست و نبودنش هم مایـه شرمندگی نباید باشد کما اینکه فارسی و انگلیسی و روسی هم الفبای مخصوص خودش را نداشتند. با عرض احترام، ع ج

V.V.Barthold: Orta Asya Türk Tarihi, Ankara, 2. Baskı, 2011

خط اورخون؟ من نشنيده بودم اين را. خود اورخون مگر جز كتيبه هايش چيست؟ كتيبه هاى اورخون قديمى ترين سند تركى هست كه مربوط بـه قرن هشتم و يا هفتم است. باستانى ديگر چيست؟ چطور یک متن مـیتواند بـه خط اورخونی باشد اما کهن تر از آن باشد؟ اصلا این منطقی هست؟ بنده عرض کردم کتیبه های اورخون قدیمـی ترین سند زبان ترکی هستند. گفتید نـه از آن هم قدیمـی تر هست. آخر این دال بر بی اطلاعی و یـا تعصب است. بعد شما فرموديد اورخون بـه خط سغدى و فارسى ميانـه و آرامى ندارد بلكه رونيك است. پايان مقاله نگاه كنيد شايد بخاطر بياوريد. اين هست كه با استناد بـه بارتولد عرض كردم اين درست نيست. ولى مـهم نيست واقعا. درون نـهايت نـه منيم دده مين ماليدير نـه سيزين

Fathollah Zoughi
آقای جوادی بزرگوار، مجال مجادلات کلامـی نیست. اینگونـه نامگذاری‌ها، درون اکتشافات باستانشناسی معمول است. این خط با دلیل کشف نمونـه‌های آن درون حاشیـه رود یئنی‌سئی درون وادی اورخون بـه این نام، خوانده مـی‌شوند.

Fathollah Zoughi
همان مقاله درون مدخل روسی ویکی، بـه نام «نوشته‌های رونیکی ترکی باستان» آمده است، ملاحظه بفرمایید: https://ru.wikipedia.org/…/%D0%94%D1%80%D0%B5%D0%B2%D0…
Древнетюркское руническое письмо — Википедия
Древнетю́ркское руни́ческое письмо́ (орхо́но-енисе́йская пи́сьменность) — письменность, применявшаяся в Центральной Азии для записей на тюркских языках в VIII—X вв. н. э.[1]
RU.WIKIPEDIA.ORG

Fathollah Zoughi
به خط موسوم بـه اورخون، سنگنوشته‌ها و نسخ خطی بسیـاری یـافت شده هست که تنـها بخشی از آنـها مربوط بـه وادی اورخون است. از جمله این نسخه‌ها درون غارهای مـین بودا (هزار بودای) تورفان هست که بخش عمده‌ای از آنـها درون آلمان نگهداری مـی‌شود. البته نسخ خطی تورفان، بـه بیش از ده خط و زبان نگارش یـافته است. ملاحظه بفرمایید: http://turfan.bbaw.de/dta/

Digitales Turfan Archiv
TURFAN.BBAW.DE|BY RAMIN SHAGHAGHI; SUSANN RABUSKE

Abbas Djavadi
ميدانستم !

Abbas Djavadi
اين مثال ها از چينى و سغدى و فارسى معاصر بـه كتيبه هاى اورخون چه ربطى دارد؟؟ الفباى اورخونى هزارسال قبل از حكاكى خود سنگ نوشته هاى اورخون هم بوده! دستخط بنده هم حدود ٤٥٧ سال قبل از خودم هم وجود داشته چونكه همـه از ان استفاده كرده اند! آقا، بنده تسليم!

Fathollah Zoughi
ظاهرا شبهه اصطلاح «خط اورخون» و اطلاق اصطلاح «رونیک» بـه آن خط رفع شده است؛ بنده اشاره بـه گستره و دوام استفاده از خط اورخون، لینک بانک مخطوطات تورفان را گذاشتم کـه در مـیان آنـها نسخی بـه خط اورخون نیز وجود دارد؛ یعنی استفاده از این خط منحصر بـه سنگناره‌های وادی اوخون نیست، علاوه بر آن، سنگنوشته‌های وادی اورخون نخستین یـادمان بـه این خط نیز نیست. کهن‌ترین نوشته پذیرفته شده، مربوط بـه قرن پنجم که تا سوم پیش از مـیلاد هست که درون قزاقستان و بالیقچی و تالاس قرقیزستان یـافت شده است. درون بخش سابقه تاریخی این نوع سنگوشته درون ویکی روسی ملاحظه بفرمایید: Близкие к древнетюркскому письму надписи V—III вв. до н. э. обнаружены в Казахстане — (Иссык — см. иссыкское письмо) и Киргизии — Талас, Балыкчи и др. https://ru.wikipedia.org/…/Древнетюркское_руническое_пи…
Древнетюркское руническое письмо — Википедия
RU.WIKIPEDIA.ORG

Fathollah Zoughi
مثال مورد نظر بنده از نسخ تورفانی بـه خط اورخون:

Abbas Djavadi
آقاى ذوقى عزيز ميدانيد اين تصوير از كجاست؟ البته از منطقه تورفان درون شينجان چين، اما از كى و به چه الفبائى؟ درون تورفان همـه رقم اسناد پيدا شده اند. بيشتر از همـه هم المانى ها و كسى باسم مولر قبل از جنگ اول اينـها را پيداكرده و رمز گشائى نموده. انجا چينى و سغدى و فارسي ميانـه و تركى هست. ميتونم بپرسم آيا آلمانى ميخوانيد يا نـه؟ ظاهرا اين متن بودائى اويغورى از قرن هشتم است. نوشته از اين اسناد هم چند هزار که تا پيدا كرده اند و به برلين اورده اند كه متعلق بـه قرون هشتم که تا سيزدهم هستند. اول لينك ان صفحه موسسه المانى با ان تصوير و بعد متن ان ، اگر هم خواستيد ترجمـه كنم http://turfan.bbaw.de/projekt/#5 Sieht man von der frühen Inschrift aus Qarabalgasun aus dem 8. Jh. ab, beschränkt sich das Schrifttum der uigurischen Manichäer zeitlich auf das 10. und 11. Jh. und räumlich auf die Turfanoase und Dunhuang, während christliche Handschriften, die vermutlich aus dem 12. und 13. Jh. stammen, an den Orten Qočo, Bulayïq, Qurutqa und weiter östlich in Qarakhoto geborgen wurden. Für die buddhistische Literatur ergibt sich ein völlig anderes Bild. In der gesamten Periode vom 10. bis zum 14. Jh. wurden buddhistische Werke gelesen, kopiert, übersetzt und umgearbeitet. Auch die Anzahl der Fundorte ist größer als bei den anderen beiden Religionsgemeinschaften. Die Zahl der Fragmente, die den Buddhismus bei den Uiguren in all seinen Facetten beleuchten, geht in die Tausende und bildet die überwältigende Mehrheit der ca. 8000 alttürkischen Turfantexte. Wenn man bedenkt, daß dies nur ein Bruchteil dessen ist, was einst übersetzt, geschrieben und gedichtet wurde, so muß man erkennen, daß der Buddhismus in der Spätphase des Uigurischen Königreichs eine wahrhafte Blüte erlebt hat.

Turfanbroschüre — Turfanforschung
TURFAN.BBAW.DE

Abbas Djavadi
اين الفبا را كسى كه بهتر از همـه ميتواند بخواند يكى از دوستان فاضل بنده پروفسور سميع تزجان سابقا از دانشگاه بامبرگ آلمان وحالا از بيلكنت انكاراست كه اويغورشناس هست و بـه خواندن و ترجمـه اين متون سخت فهم كمك ميكند

اشتراک‌گذاری روی:

‹ روابط دینی ترکیـه و ایران
زبان غزه ته چی رضا ›

دسته‌ها:رنگارنگ, زبان و ادبیـات

برچسب‌ها:فارسی مـیانـه, فارسی باستان, پهلوی, اوستائی, ترکی قدیم

مقاله‌های مرتبط




[کتاب تاریخش معروف است در جدول]

نویسنده و منبع: Abbas Djavadi | تاریخ انتشار: Thu, 05 Jul 2018 04:31:00 +0000



کتاب تاریخش معروف است در جدول

دوره های تاریخ ادبیـات عرب - عصر جاهلی - عصر اموی - عصر ...

نوشته های مرتبط

دوره های تاریخ ادبیـات عرب

 نویسنده: کتاب تاریخش معروف است در جدول دکتر شوقی ضیف
مترجم: علیرضا ذکاوتی قراگزلو

شاید بـه کار شما بیـاید: دانلود کتاب تاریخ ادبیـات عرب بـه فارسی

۱٫ واژه ی «ادب»
واژه ی ادب از کلماتی هست که معنی آن همراه با تحول زندگی قوم عرب و انتقال آن از بدویت بـه مدنیت تغییر یـافته و پی درون پی معانی نزدیک بـه هم پیدا کرده، کتاب تاریخش معروف است در جدول که تا این معنی را کـه امروزه متبادر بـه ذهن مـی شود بـه خود گرفته؛ کـه عبارت هست از سخنی رسا کـه به نیت تأثیر درون عواطف خواننده یـا شنونده بـه شعر یـا نثر انشاء شود.
اگر درون عصر جاهلی راجع بـه کلمـه ی «ادب» کندوکاو کنیم آن را درون زبان شاعران نمـی یـابیم، بلکه بـه کلمـه ی «آدب» بـه معنایی کـه (مردم را) بـه طعام فرا مـی خواند بر مـی خوریم. کتاب تاریخش معروف است در جدول درون شعر طرفه بن عبد آمده است:

نحن فی المشتاه ندعوالجفلی *** لاتری الآدب فیناینتقر (۱)

یعنی «مائیم کـه در قشلاق دعوت عام مـی کنیم و آدب ما درون دعوت بـه طعام تبعیض قائل نمـی شود.» مأدبه بـه معنای خوراکی کـه مردم بدان دعوت مـی شوند نیز از همـین ریشـه است؛ از اشتقاقات این لغت «ادب، یـادب» مـی باشد یعنی: طعامـی آماده کرد، یـا: بـه طعامـی دعوت کرد.
گذشته از بیت طرفه، شعر دیگری کـه دلالت بر انتقال کلمـه ی ادب از معنای حسی مذکور بـه معنای دیگر کند درون دست نیست، که تا آنکه درون زبان حضرت رسول (صلی الله علیـه و آله و سلم) این کلمـه درون معنای اصلاح و پرورش اخلاقی بـه کار گرفته مـی شود: «ادبنی ربی فاحسن تأدیبی.» (۲) شاعر مخضرم، سهم بن حنظله غنوی نیز کلمـه ی ادب را درون همـین معنی بـه کار:

لایمنع الناس منی ما اردت ولا *** اعطیـهم ما ارادواحسن ذا ادبا (۳)

این را کـه هر آنچه از دیگران بخواهد مانعش نمـی شوند لیکن همـه ی آنچه دیگران از او بخواهند، ندهد، دلیل بر «حسن ادب» گرفته [یعنی نوعی پرورش اخلاقی نـه عمل بر وفق طبیعت یـا پیشامد].
چه بسا کلمـه ی ادب درون عصر جاهلی نیز درون همـین معنی اخلاق بـه کار گرفته شده باشد لیکن نصی کـه این حدس را تأیید کند بـه دست ما نرسیده است. کتاب تاریخش معروف است در جدول نلینو [۱۹۳۸-۱۸۸۲] با این فرض کـه «ادب» مقلوب «دأب» هست بر آن رفته کـه ادب درون جاهلیت بـه معنای سنت و سیرت پدران استعمال مـی شده است. درون واقع اعراب همچنانکه جمع «بئر» را «آبار» و جمع «رأی» را «آراء» مـی آورده اند «دأب» را هم بـه «آداب» جمع بسته اند، و بعدها پنداشته اند کـه «آداب» جمع کلمـه «ادب» هست و ادب درون معنای سنت و سیرت (دأب) درون زبانشان رایج و معمول شده و ادب را بـه معنای خوی و عادت پسندیده گرفته اند. (۴) اما این فرض بعیدی است؛ قریب بـه ذهن این هست که کلمـه از معنی حسی آن: (دعوت بـه طعام) بـه معنای ذهنی: (دعوت بـه بزرگ ها و اخلاق ستوده) انتقال یـافته باشد؛ همچنانکه تمام اسم معنیـها بدین گونـه نخست درون کنار معنای حسی حقیقی بـه کار مـی رفته و سپس مفهوم ذهنی و مجازی یـافته اند.

در عصر بنی امـیه مـی بینیم کـه کلمـه ی ادب درون معنی اخلاقی و تربیتی استعمال مـی شود، و پیش از پایـان آن دوره معنای دیگر و تازه تری بدان مـی افزایند: آموزش. درون واقع عده ای از معلمـین کـه خلیفه زادگان را طبق نظر خلفا فرهنگ عربی تعلیم مـی دادند، «مؤدبین» نامـیده شدند. اینان بـه فرزندان خلفا شعر و خطبه و اخبار و انساب و «ایـام» عرب (مربوط بـه دوره ی جاهلی و اسلامـی) مـی آموختند. این استعمال جدید مجال آن را پدید آورد کـه «ادب» درون مقابل کلمـه ی «علم» قرار گیرد. «علم» درون آن دوره بـه دانش شریعت اسلامـی از قبیل فقه و حدیث پیـامبر و تفسیر قرآن اطلاق مـی شد.
و چون وارد عصر عباسی شویم مـی بینیم دو معنای پرورشی و آموزشی کلمـه ی ادب، هر دو درون کنار هم کاربرد دارد. چنانکه ابن مقفع [مقتول درون ۱۴۲ هـ] دو رساله اش درون پندهای اخلاقی و اندرزهای سیـاسی را الادب الصغیر و الادب الکبیر نامـید. و ابوتمام (متوفی ۲۳۲ هـ.) بخش سوم دیوان الحماسه را «باب الادب» نام نـهاد کـه برگزیده ای هست از اشعار نغز (در مضامـین اخلاقی). همـین معنی کاملاً بر بخشی از صحیح بخاری (متوفی ۲۵۶ هـ) بـه نام کتاب الادب منطبق است؛ همچنین بر کتاب الادب نوشته ی ابن معتز (متوفی ۲۹۶ هـ).
به علاوه، درون همـین دوره – یعنی قرن دوم و سوم هجری بعد از آن – کلمـه ی مورد بحث را بر شناخت اخبار و اشعار عرب اطلاق د و شروع بـه تألیفاتی درون این موضوع د و کتب «ادب» نامـیدند، مانند البیـان و التبیین جاحظ (متوفی ۲۵۵ هـ) کـه مجموعه ای هست از اخبار و اشعار و خطبه ها و نکات جالب با بسیـاری اظهارنظرهای انتقادی و سخن سنجانـه و نیز الکامل فی اللغه و الادب تألیف مبرد (متوفی ۲۸۵ هـ) کـه وجهه ی نظرش بحث درون واژه هاست – نـه مانند جاحظ سخن شناسی و سخن سنجی – و چون درون آن عصر فن نثرنویسی رو بـه پیشرفت داشت نمونـه هایی از رساله های منثور نیز ارائه کرده است. درون آغاز کتاب آمده است: «هذا کتاب الفناه یجمع ضروباً من الآداب مابین کلام منثور و شعر مرصوف و مثل سائر و موعظه بالغه و اختیـار من خطبه شریفه و رساله بلیغه». و باز از کتابهای ادب بدین معنا، عیون الاخبار ابن قتیبه (متوفی ۲۷۶ هـ) و عقدالفرید ابن عبدربه (متوفی ۳۲۸ هـ) و زهرالآداب حصری (متوفی ۴۵۳ هـ) است.
اما کلمـه ادب. درون معنی آموزشی، کـه به دو فن نظم و نثر و نکات و لطایف مربوط بدان مختص است، متوقف نماند بلکه توسع یـافت و احیـاناً شامل همـه ی معارف غیرمذهبی گردید کـه انسان را از جهت اجتماعی و فرهنگی ارتقاء مـی دهد. مثلاً حسن بن سهل (متوفی ۲۳۶ هـ) گفته است: «آداب، ده گونـه است، سه از آن ایرانی و شـهرگانی است: عودنوازی و شطرنج و چوگان بازی. و سه از آن نوشیروانی است: پزشکی و هندسه دانی و پهلوانی. و سه از آن عربی است: شعر و انساب و شناخت «ایـام». دهمـی کـه بدان افزوده شده تکه هایی هست از حدیث و فسانـه و آنچه درخورد سخن گفتن بین مردم درون مجالس است.» (۵)
کلمـه ی ادب را درون این معنی گسترده نزد اخوان الصفا نیز مـی یـابیم، درون رسائل ایشان «ادب» علاوه بر علوم لغت و بیـان و تاریخ و اخبار، بـه جادو و کیمـیا و حساب و [آیین] تجارات و معاملات نیز دلالت مـی کند. (۶) که تا اینکه بـه قرن هشتم هجری مـی رسیم و مـی بینیم کـه این کلمـه شامل انواع معرفت بـه ویژه علوم بلاغت و لغت مـی شود، و در اینجاست کـه ابن خلدون مـی گوید: «ادب یعنی از برداشتن اشعار و اخبار عرب و دانستن مجملی از هر علم.» (۷)
نیز از قرن سوم هجری بـه بعد کلمـه ی ادب بر مجموعه ی آیینـهایی دلالت مـی کند کـه طبقه بخصوصی از مردم بایستی رعایت کنند و در این معنی کتابهای بسیـاری نوشته شده: مانند ادب الکاتب ابن قتیبه و ادب الندیم کشاجم (متوفی حدود سال ۳۵۰ هـ). و به دنبال آن کتب مختلفی درون موضوع ادب القاضی (= آیین قضاوت) و ادب الوزیر (= آیین وزارت) و ادب الحدیث (= آیین سخن گفتن) و ادب الطعام (= آیین غذا خوردن) و ادب المعاشره (= آداب نشست و برخاست) و ادب السفر و غیره نوشته شده است. مضاف بر اینکه درون اشعار و لطایف نیز درون بسیـاری موارد مدلول کلمـه ادب همـین است.
بالاخره از اواسط قرن گذشته کلمـه ی ادب بـه دو معنی دلالت مـی کند، یکی معنای کلی درون مقابل Litteَ rature کـه فرانسویـان بر هر نوشته ای درون هر موضوع و به هر سبک اطلاق مـی کنند چه علمـی باشد چه فلسفی یـا ادبی بـه معنای ویژه، بعد هر چه محصول خرد یـا احساس هست ادب نامـیده مـی شود. اما درون معنای خاص مراد از ادب تنـها تعبیر معانی و مقاصد نیست بلکه بـه علاوه مـی حتما تعبیر چنان زیبا باشد کـه در عواطف خواننده یـا شنونده اثر کند؛ بدان گونـه کـه در فن شعر و انواع نثر ادبی از خطابه و تمثیل و مثل و داستان و نمایشنامـه و مقامـه، معلوم و معهود است.

۲٫ تاریخ ادب
اکنون معلوم شد کـه مورخ درون پرداختن بـه تاریخ ادب هر قومـی، یـا خود را ملتزم بـه معنای کلی کلمـه ی ادب کرده تاریخ عمومـی فکری و روحی آن قوم را مـی نویسد و یـا ادب بـه معنای خاص را درون نظر مـی گیرد، بنابراین تاریخ ویژه ی شاعران و نویسندگان و پیدایش و تحول ادبیـات و افراد شاخص آن را مـی نگارد. شاید مـهمترین مورخ ادب عربی بـه معنای اول کلمـه بروکلمان [۱۹۵۶-۱۸۷۶] مؤلف تاریخ الادب العربی باشد و جرجی زیدان [۱۹۱۴-۱۸۶۱] نیز بر همان منوال تاریخ الاداب اللغه العربیـه را بـه رشته تحریر کشیده. مـی بینیم کـه هر دو مؤلف بـه تاریخ پیدایش و تطور زندگی ادبی و فکری عرب و شرح حال فلاسفه و علمای گوناگون و شاعران و نویسندگان از هر نوع پرداخته اند و بی شک بروکلمان بـه سبب غنای محتویـات و مواد کتابش بر جرجی زیدان پیشی گرفته و صورت دقیقی از علما و ادبا و فلاسفه عربی [نویس] با فهرست آثارشان، اعم از چاپ شده یـا خطی، و آنچه راجع بدیشان درون قدیم و جدید نوشته اند فراهم آورده، و سبک روش و نیز جایگاهشان را درون فن یـا علمـی کـه مـهارت داشته اند روشن نموده؛ بـه علاوه اشارتی نیز بـه هر فن و علم و حدود دگرگونی و دامنـه ی پیشرفت آن کرده است.
مورخ ادب عربی یـا این برنامـه گسترده را پیش رو مـی نـهد و یـا مـی حتما راه دوم را کـه اشاره کردیم درون پیش گیرد و در تاریخش فقط شاعران و نویسندگان و بیـان مشروح شخصیت ادبی هر یک و عوامل اقتصادی، اجتماعی، دینی و سیـاسی کـه بر آن تأثیرگذارده اند بپردازد و دامنـه ی سخن را بـه شرح گرایشـها و مکتبهای ادبی شایع درون هر دوره بگستراند. درون حقیقت مورخ ادب عربی بـه معنای خاص مجال وسیعی به منظور توصیف این بخش لطیف و دلکش از ادب (به معنای عام) را دارد. بخشی کـه در آن زیبایی هنری مراعات مـی شود و تأثیرگذاشتن درون ذوق خواننده و شنونده و برانگیختن احساسات گوناگون او؛ درون حد امکان؛ مورد نظر است. مورخ ادبی بـه معنای خاص بـه اشارات کوتاهی بـه گرایشـها وشیوه های ادبی و ترجمـه ی احوال مجملی از شعر و نویسندگان – بـه شیوه بروکلمان – بسنده نمـی کند بلکه درون باب هر یک از این موارد فصول مفصل مـی گشاید و طبق روشـهای نوین تحقیق درباره ی ادبیـات و ادبا (به معنای ویژه) چیز مـی نویسد.
در قرن گذشته بر اثر سلطه ی علوم تجربی و طبیعی بر اندیشـه ی غربیـان، بعضی مورخان ادبی منادی تطبیق و تعمـیم روشـها و قواعد آن بر تحقیقات ادبی شدند و گروهی از ایشان کوشیدند به منظور ادبیـات نیز قوانینی همسان قوانین طبیعی قایل شوند. نخست سنت بوو (۸) [۱۸۶۹-۱۸۰۴] مدعی این شد کـه مـی حتما به شخصیت هر ادیب توجه کنیم و زندگی مادی و معنویش را با عوامل مؤثر درون آن بررسی نماییم و خصوصیـات او را از صفاتی کـه با دیگر ادبا مشترک هست تمـیز دهیم. وقتی این دو دسته صفات را شناختیم مـی توانیم ادبا را درون رده ها و رسته ها جای دهیم – کاری کـه گیـاهشناسان درون مورد روییدنیـها مـی کنند. بر همان انگاره مورخ ادبی ادیبان را طبقه بندی مـی کند و هر کدام را بر اساس تشابه با دیگر افراد همگونـه اش درون یک رده قرار مـی دهد؛ و از این تشابهات و ممـیزات قوانین علمـی ادب بیرون کشیده مـی شود.
به دنبال او هیپولیت تن (۹) [۱۸۹۳-۱۸۲۸] قوانین سه گانـه ای را کـه ادبیـات همـه ی اقوام تابع آن هست بیـان کرد: نژاد، زمان و مکان؛ گویی درون نظر داشت تاریخ ادبی را بـه نوعی تاریخ طبیعی برگرداند. درون هر قوم و ملتی ادیب بـه طور جبری ملزم بـه تبعیت از سه قانون مذکور است. هر نژاد خصوصیـات خود را دارد، و هر زمان شرایط اقتصادی و سیـاسی و فرهنگی خودش را، و هر مکان ممـیزات اقلیمـی و جغرافیـایی خودش را. و همـینـهاست عوامل مؤثر درون ادبیـات؛ بلکه قوانینی هست که مـهر و نشان خود را دقیقاً بر ادیب مـی گذارد. اما مورخان ادبی و منتقدان بر «تن» نکته گرفته اند کـه شخصیت و فردیت و نبوغ و استعداد و اصالت هر ادیب را نادیده گرفته است. چه هرگاه قوانین او صحیح باشد حتما چهره ی هر ادیب درست یـا منطبق با دیگر ادیبان [همنژاد و هموطن و همزمانش] بوده باشد و قابل تشخیص و تمـیز نباشند؛ حال آنکه درون واقعیت هر ادیب شخصیت ویژه خود را دارد با عوامل سازنده اش.
در کنار این دو روش درون تحقیق تاریخ ادب روش سومـی بـه دست برونتیر (۱۰) [۱۹۰۶-۱۸۴۹] پدید آمد کـه شیفته ی نظریـه ی معروف داروین درون نشو و ارتقای موجودات آلی بود. اسپنسر [۱۹۰۳-۱۸۲۰] کوشیده بود فرضیـه ی داروین را از طبیعیـات و به معنویـات انتقال دهد و این یکی کوشید آن را بر «انواع» ادبی تطبیق نماید و بدین منظور سه گونـه ی ادبی معین کرد: نمایشنامـه، نقد ادبی و شعر غنایی؛ و پیدایش و نمو و تطور این سه گونـه را با عوامل مؤثر هر یک دنبال کرد و براین عقیده بود کـه گونـه های ادبی نیز چون موجودات زنده تابع قانون تطور هست و یکی از دیگری پدید آمده است. مثلاً شعر غنایی رومانتیک قرن نوزدهم فرانسه از وعظ دینی رایج درون فرانسه ی قرن هفدهم بـه وجود آمده است، و این خود از شعر سابق مشابه خود زاده نشده بلکه از گونـه ی دیگری پدیدآمده؛ همچنانکه هر موجود آلی از موجود دیگری پدیدآمده است.
اما دیری نکشید کـه این موج بلند، کـه در قرن نوزدهم برخاسته بود و مورخان مـی کوشیدند تاریخ ادبی را بـه علوم طبیعی ملحق کنند و قوانین طبیعت را بر ادب تطبیق و تعمـیم دهند، با رشد علوم انسانی درون اوایل قرن بیستم، فرونشست. علوم انسانی ثابت کرد کـه جهان بشری تابع قوانینی هست عمـیقتر از قوانین طبیعی؛ و الحاق تاریخ ادبی بـه علوم طبیعی نارواست. بلکه مـی حتما به دانشـهای انسانی از قبیل تاریخ و حقوق و روانشناسی و جامعه شناسی ملحق و مربوط شود. مورخان ادبی سریعاً بـه تطبیق ادبیـات با نظریـات زیر پرداختند: ناخودآگاه فردی و عقده های متراکم [فروید]؛ ناآگاه جمعی و گروهی [یونگ] ؛ رسوبات حیـات انسان بدوی کـه در افسانـه ها و غیره متجلی مـی شود؛ و روابط اجتماعی و تولیدی.
ما خواهیم کوشید درون این بخش از روشـهای مختلف مذکور درون تحقیق تاریخ ادبیـات بـه معنای خاص و آثار ادبی و ادبای مـهم سود جوییم. لذا نژاد و قومـیت ادیب و زمان و مکانی کـه در آن ادیب را کـه سنت بوو درون تحقیقاتش جای بزرگی بدان اختصاص داده یـا نظریـه تطور انواع ادبی را (که تن مـی گوید) رد کرده باشیم. شک نیست کـه گونـه های ادبی از عصری بـه عصر دیگر تحول مـی یـابد و از یک گونـه ی ادبی، گونـه ی دیگری پدید مـی آید کـه بی سابقه مـی نماید لیکن هرگاه تحقیق عمـیق کنیم آن را زاده ی نوع مغایر خودش مـی یـابیم. مثلاً تحقیق درون باب «مقامـه» بـه نظر ما شخص را بدین نتیجه مـی رساند کـه از «ارجوزه» پدید آمده؛ و برای همان غرض کـه ارجوزه سرایـان سرایـان عصر اموی مانند رؤیّه [ابن عجاج] و همگنانش به منظور تعلیم لغات غریب و ترکیبات دشوار عربی بـه موالی و نوجوانان ارجوزه را بـه کار مـی گرفتند؛ بـه کار رفته است. وجود همـین هدف درون مقامات بدیع الزمان و حریری و پیوندها و بستگیـهای دیگر بین مقامـه و ارجوزه جلب نظر مـی کند.
و نیز ناچاریم از تحقیقات روانشناسی و جامعه شناسی به منظور روشنگری آثار و احوال ادبا استفاده کنیم و در کنار اینـها حتما اسلوبهای ادیبان و صورت بندی لفظی شان و ارزشـهای زیبایی شناسانـه مختلف را مورد تأمل قرار داد و بالاخره مقایسه بین مـیراث پیشین و پسین ادب عربی بـه طور کلی، بایسته است.

۳٫ تقسیم بندی دوره های تاریخ ادب عربی
بیشتر مورخان تاریخ ادبی گفتار درون این موضوع را بـه پنج بخش کرده اند:
۱) دوره جاهلیت یـا پیش از اسلام.
۲) دوره اسلامـی از ظهور حضرت رسول (صلی الله علیـه و آله و سلم) که تا سقوط بنی امـیه بـه سال ۱۳۲ هجری؛ دورانی کـه دولت عربی تشکیل و فتوحات اسلامـی کامل شد. بعضی مورخان همـین را بـه دو قسمت کرده اند: الف) صدر اسلام کـه تا پایـان خلفای راشدین است، ب) عصر اموی.
۳) دوره عباسی کـه تا سقوط بغداد بـه دست مغول درون ۶۵۶ هـ طول مـی کشد. بعضی مورخان همـین را دو بخش کرده اند: یکی عصر عباسی اول یـا صد ساله ی اول آن، دو دیگر بقیـه ی دوران عباسیـان. بعضی نیز آن را سه قسمت کرده اند: الف) عصر اول عباسی یـا صدساله نخست آن، ب) عصر دوم عباسی، یعنی که تا ۳۳۴ هـ کـه آل بویـه بر بغداد تسلط یـافتند و از آن بعد از خلافت جز نامـی نماند، ج) عصر سوم کـه تا استیلای مغولان بر بغداد ادامـه مـی یـابد. برخی مورخان همـین دوره ی سوم یـا دوره ی عباسی را بـه دو قسمت بخش کرده اند: یکی کـه تا ۴۴۷ هـ (سال ورود سلجوقیـان بـه بغداد) طول مـی کشد و بقیـه را که تا آخر عباسیـان دوره چهارم نامـیده اند.
۴) دوره ی چهارم کـه از فتح بغداد بـه دست مغول شروع مـی شود و تا حمله فرانسه بـه مصر درون ۱۲۱۳ هـ. ق (۱۷۹۸ مـیلادی) مـی کشد.
۵) دوره پنجم یـا عصر جدید، کـه از تاریخ مذکور که تا زمان ما ادامـه دارد. ما درون تقسیم مذکور دوره اول و دوم را قبول داریم اما عصر عباسی را با کمـی تعدیل مـی پذیریم. یعنی عصر عباسی اول (منتهی بـه ۲۳۲ هـ، آخر خلافت واثق) و عصر دوم عباسی که تا ۳۳۴ هـ ؛ و از این تاریخ که تا آخر قرون وسطی را دوره چهارم مـی دانیم کـه عصر دولتهای مستقل و امارات است؛ زیرا درون این دوره پیوندهای خلافت گسست و امارتها و خلافتها و دولتهای متعدد ظهور نمود، مانند حکومتهای ایرانی درون ایران و افغانستان و ماورألنـهر و هند و دولت سیف الدوله حمدانی درون حلب و فاطمـیان و سپس ایوبیـان و ممالک و عثمانیـان درون مصر و امویـان و سپس ملوک الطوایف و مرابطان و موحدان و جانشینان شان درون اندلس. و بجاست درون این دوره ی چهارم (یعنی ۳۳۴-۱۲۱۳ هـ) ادب عربی درون هر منطقه جداگانـه مورد بحث قرار گیرد. بخشی بـه ایران و عراق، بخشی بـه مصر و شام و عربی درون هر منطقه جداگانـه مورد بحث قرار گیرد. بخشی بـه ایران و عراق، بخشی بـه مصر و شام و جزیره العرب، و بخشی بـه اندلس و بلاد مغرب اختصاص یـابد. بحث طی تکامل خود تقسیمات جزیره العرب، و بخشی بـه اندلس و بلاد مغرب اختصاص یـابد. بحث طی تکامل خود تقسیمات داخلی دیگری پدید مـی آرد، که تا آنجا کـه دوره ی پنجم یـا دوران جدید را بـه نوبه ی خود بـه [تاریخ ادبی] کشورهای عربی جداگانـه تقسیم مـی کنیم.
شک نداریم کـه این تقسیم بندی نوین به منظور دوره های ادب عربی دقیقتر و با تحولاتی کـه رخ داده و شرایطی کـه در آن مؤثر بوده منطبقتر است. زیرا بغداد از قرن چهارم بـه بعد مقام اول خود را درون های ادبی از دست داد و بسیـاری شـهرهای رقیب درون شرق و غرب اسلامـی درون های شعری و نثری آشکارا بر بغداد برتری یـافتند.

پی‌نوشت‌ها:

۱- دیوان طرفه، چاپ آلوارد، قصیده پنجم، بیت ۴۷٫ (نویسنده)
۲- النـهایـه فی غریب الحدیث و الاثر، ابن اثیر، چاپ ۱۳۱۱، قاهره، ج۱، ص ۳٫ (نویسنده)
۳- الاصمعیـات چاپ دارالمعارف، قصیده دوازدهم، بیت ۳٫ (نویسنده)
۴- کارلونالینو، تاریخ الادب العربیـه من الجاهلیـه حتی عصر بنی امـیه، چاپ دارالمعارف، ص ۱۴ بـه بعد. (نویسنده)
۵- زهرالآداب حصری، چاپ مصر، ج۱، ص ۱۴٫ (نویسنده)
۶- رسائل اخوان الصفا، رساله ی هفتم، بخش ریـاضی. (نویسنده)
۷- مقدمـه ابن خلدون چاپ مطبعه البهیـه، ص ۴۰۸؛ [مقدمـه ی ابن خلدون، ترجمـه ی فارسی محمدپروین گنابادی، ج۲، ص ۱۱۷۴]. [در تعریفات جرجانی آمده است: الادب عباره عن معرفه مایحترز بـه عن جمـیع انواع الخطا]. م. (نویسنده)
۸- Saint-Beuve
۹- Taine
۱۰- Brunetié re
منبع مقاله :
ضیف، شوقی؛ (۱۳۹۳)، تاریخ ادبی عرب (العصر الجاهلی)، ترجمـه ی علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران: انتشارات امـیرکبیر، چاپ چهارم.




[کتاب تاریخش معروف است در جدول]

نویسنده و منبع: Abbas Djavadi | تاریخ انتشار: Thu, 12 Jul 2018 04:22:00 +0000



کتاب تاریخش معروف است در جدول

منابع روایی و قرائن تاریخی، نشان مـی‌دهد کـه قول شـهادت ...

گروه معارف - رجانیوز: رسول گرامـی اسلام(ص) اشرف تمام انبیـای الهی و خاتم آن ها بود کـه بعثتش عالم را از ضلالت و گمراهی بـه هدایت و نور رهنمون ساخت. کتاب تاریخش معروف است در جدول فقدان و از دست آن حضرت ثلمـه ی بزرگی بود کـه به جامعه مسلمـین وارد آمد . کتاب تاریخش معروف است در جدول اما مسئله ای مـهم و حساس کـه امروزه بـه خصوص درون مـیان عالمان دینی و مورخان تاریخ اسلام مطرح است، کتاب تاریخش معروف است در جدول کیفیت رحلت آن بزرگوار هست که آیـا رسول گرامـی اسلام بـه وفات طبیعی از دنیـا رفته اند یـا بـه شـهادت رسیده اند و اگر بـه شـهادت رسیده اند، این مسئله توسط چهانی بوده هست ؟ درون همـین رابطه با حجت الاسلام والمسلمـین حامد کاشانی، استاد دانشگاه و متخصص تاریخ اسلام بـه گفت و گو نشسته ایم؛ کـه متن گفت و گو مـی تواند پاسخ سوال ما را روشن نماید:

 

 

سوال: کتاب تاریخش معروف است در جدول آیـا رحلت رسول گرامـی اسلام(ص) بـه توفی طبیعی بوده هست یـا بـه شـهادت ؟ 

 

ابتدا یک مقدمـه بسیـار مـهم عرض مـی کنم و آن این هست که مسائل چالشی ممکن هست در منابع تاریخی نقل نشده باشد و در منابع روایی آمده باشد و البته فرق هایی بین این دو وجود دارد. بـه عنوان مثال طبری کـه تاریخ معروف طبری را دارد، واقعه غدیر را درون تاریخش نیـاورده هست اما هم درون تفسیرش اشاره کرده هست و هم درون کتابی جدا درون باب ولایت، طرق حدیث غدیر را درون آن جمع آوری کرده هست یعنی طبری جزء معدود افرادی هست که درون باب ولایت کتاب مستقل دارد اما درون تاریخش این موضوع را  نیـاورده است.

 

علتش هم این هست که اگر شما حدیثی نقل کنید آن حدیث مـی تواند مجمل باشد مثلا نقل شود من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه این یک جمله مختصر هست اما این کـه چه وقت بود و کجا بود و در چه شرایطی و برای چه چیزی بود درون آن نیـامده هست لذا درون موضوعات چالشی نقل روایت کمتر خطرناک هست تا نقل تاریخ ؛ علتی هم کـه ما درون بعضی مسائل تاریخی دچار اختلاف هستیم این هست که اگر جمله ای هم نقل شده هست قرائن آن حذف شده هست مثلا آن جمله ای کـه گفته شد، به منظور چه چیزی بود، درون چه شرایطی بود و مسائلی از این دست . درون واقع کار اصلی را مورخان درون تاریخ حتما مـی د اما آن قرائن را حذف د .

 

اما نمونـه ی دیگر اگر بخواهم مثال ب ماجرای ممنوعیت کتابت حدیث توسط خلیفه دوم هست که این موضوع درون منابع روایی اهل سنت آمده هست در منابع ماهم بعضا اشاره شده هست اما درون کتب تاریخی نیـامده است. حال بعضی از مورخان مـی گویند کـه ماجرای ممنوعیت کتابت حدیث اگر واقعیتی داشت حتما در منابع تاریخی نقل مـی شد درون صورتیکه تاریخ از هایی عبور کرده است. خب بحث مفصل دیگری مـی طلبد، بگوییم کـه منابع تاریخی با چه انگیزه هایی نوشته مـی شده هست و علت این ها چیست.

 

ماجرای دوات و قلم هم نمونـه ی دیگر هست که درون بسیـاری از کتب تاریخی نیـامده هست البته بازتابش از برخی مسائل دیگر بیشتر هست اما بیشتر درون کتب روایی آمده هست و یـا درون کتب تاریخی کـه سبک روایی دارند منعشده است.

 

مـی خواهم بگویم کـه مسائل حساس درون منابع تاریخی کانالیزه مـی شده هست . مانند خبرنگارهای وابسته ای کـه مطالب را کانالیزه منتشر مـی کنند و یـا جزئیـات را نقل نمـی کنند.

 

 

 

اما یکی از نمونـه های همـین ماجرا موضوع مـهم شـهادت رسول خدا (ص) است. ماجرای شـهادت رسول خدا اگر رخ داده باشد مسئله بسیـار حساس، مـهم و پیچیده است.

ماجرای شـهادت رسول خدا هم درون منابع تاریخی بازتاب ندارد اما درون منابع روایی ما و اهل سنت بازتاب دارد . درون منابع زیـادی از جمله مستدرک حاکم نیشابوری مسموم شدن رسول گرامـی اسلام مطرح شده است. درون بین منابع شیعی هم همـین موضوع انعکاس دارد.

 

در مـیان قدمای اهل سنت معروف هست که قائل اند رسول خدا درون روز دوشنبه درون مدینـه با سم بـه شـهادت رسیده هست . شیعیـان هم همـین طور .

 

 <قبض فی المدینـه مسموما فی یوم الاثنین> بـه معنای این کـه رسول خدا درون روز دوشنبه درون مدینـه با مسمومـیت از دنیـا رفته هست مسئله ای هست که بسیـار طرفدار دارد هم درون مـیان اهل سنت و هم درون مـیان شیعیـان.لذا درون منابع حدیثی و نـه تاریخی، تقریبا شـهادت رسول گرام اسلام (ص) درون مـیان محدثان مشخص بوده هست دلیل اش هم مشخص هست .

 

 

 بعضی نگاه کلامـی بـه ماجرا دارند و بعضی هم تقریبا تاریخی نگاه مـی کنند(عمدا گفتم تقریبا تارخی چون صرف کتب تاریخی کفایت نمـی کند) .

 

برخی حتی گفته اند کـه مگر مـی شود رسول گرامـی اسلام با آن عظمت بـه شـهادت از دنیـا نرفته باشد و این موضوع درون فریقین طرفدار دارد . مثلا ابن مسعود گفته هست حاضرم نـه مرتبه بـه تمامـی مقدسات عالم قسم یـاد کنم کـه رسول خدا را خداوند بعد از رساندن بـه مقام نبوت بـه مقام شـهادت هم رسانیده است.

 

 

در منابع شیعی هم حدیثی داریم کـه مـی فرماید <ما منا الا مسموم او مقتول> لذا پیـامبر هم شـهید شده هست . البته این نگاه نگاه تاریخی نیست و کلامـی – حدیثی هست .

 

اما آن نگاه تقریبا تاریخی کـه عرض کردم این گونـه هست که پیـامبر سم داده شده هست . از جمله آن چیزهایی کـه در منابع ما هست، حالت پیشگویـانـه ای از امام حسن (ع) نقل شده هست که فرمودند: انی اموت بالسم کما مات رسول الله کـه من با سم کشته خواهم شد همانطور کـه رسول خدا بـه شـهادت رسیده هست البته امام مجتبی(ع) اشاره ای هم دارند کـه مرا همسرم سم خواهد داد و به شـهادت خواهد رسانید کـه البته درون مورد مسموم کننده رسول خدا درون اینجا چیزی نفرموده اند. البته درون بعضی از منابع ما مثل تفسیر قمـی و یـا تفسیر عیـاشی و دیگر منابع اشاراتی درون مورد عاملین مسمومـیت رسول خدا داریم.

 

 

 

 

 

ما یک مشکل بزرگی کـه داریم این هست که برخی از منابع خودمان را خودمان درون موقع چاپ تحریف مـی کنیم . تحریف منابع ما با تحریف منابع اهل سنت یک تفاوت دارد. ما از ترس و رعایت برخی مسائل و آن ها از ترس فاش نشدن تحریف مـی کنند.

 

یک نفر از آقایـان کـه از بزرگان قم هم هستند چند کتاب ما را بـه بهانـه هایی متاسفانـه تغییراتی داده هست و خیـال هم د کهی متوجه نمـی شود درصورتیکه متوجه شده اند که تا جایی کـه در عربستان کتابی چاپ کرده اند کـه شیعیـان تحریف گر هستند و در آن کتاب، برخی از چاپ های قدیمـی کافی را با چاپ های همـین آقایـان مقایسه کرده هست که حدود صد صفحه متفاوت هست یعنی آقایـان به منظور رعایت برخی چیزها و ترس از آن مسائل درون موقع چاپ، مطالبی را حذف کرده اند.

 

مثلا نسبت بـه خلفا روایـات صریحی بوده هست که ایشان از چاپ جدید حذف کرده اند کـه جا دارد از آن آقا سوال شود کـه اساسا چرا کتاب را چاپ کرده اید و قسمت هایی را حذف کرده اید ؟

 

خب بعد ها جامعه دچار مشکل خواهد شد کـه کدام نسخه صحیح هست ؟ حتی ایشان برخی از آثار حضرت امام را هم همـین کار غلط را کرده هست و برخی عبارات را حذف کرده است.

 

در روایـات ما احادیثی دال بر این موضوع کـه از همسران پیـامبرانی بوده اند کـه عامل قتل پیـامبر باشند اشاراتی وجود دارد البته نمـی گویم کـه روایـاتش قوی هست اما بـه هر حال هست؛ کـه بعد ها درون چاپ ها همانطور کـه عرض کردم به منظور رعایت برخی مسائل یـا سه نقطه گذاشته اند یـا حذف کرده اند و یـا مسائلی از این قبیل .

 

علی ای حال آن چیزی کـه در روایـات ما وجود دارد دو نظر هست ؛ یکی آن کـه بعضی از نزدیکان پیـامبر(ص) بـه ایشان سم داده اند و نگاه دوم هم همان ماجرایی هست که مثلا  آشیخ عباس قمـی هم آن را ترجیح داده هست و اهل سنت هم بیشتر آن را آورده اند کـه حالا جلوتر تفصیلا عرض خواهیم کرد.

 

اساسا این کـه بگوییم پیـامبر خدا شـهید شده هست در فریقین بسیـار طرفدارد دارد اما اختلاف اصلی درون موضوع قاتل و کیفیت قتل است.

 

در منابع اهل سنتٰ؛ اهل سنت عموما قائل بـه شـهادت رسول خدا هستند اما شـهادت را انداخته اند بر گردن مسموم شدن پیـامبر (ص) درون خیبر کـه در اینجا این مسئله پیش مـی آید کـه خیبر مگر چه تاریخی بوده است؟

 

فاصله بسیـار زیـادی از آن زمان که تا شـهادت رسول خدا وجود دارد اما تلاش کرده اند که تا خیبر را به منظور توجیـه این ماجرا بـه سمت جلو هول بدهند و تاریخش را بـه تاریخ شـهادت رسول خدا نزدیک کنند. مثلا مـی گوید ، خیبر سال پنجم نبوده ، ششم هم نبوده مثلا هفتم بوده هست و یـا روایـات و نقل هایی دارند کـه مثلا پیـامبر فرموده اند کـه سر درد حاصل از مسمومـیت آن گوشتی کـه آن زن یـهودی درون خیبر بـه من داد را الان حس مـی کنم و داستان هایی ساخته شده هست که تبرئه و توجیـه راحت تر صورت پذیرد.علامـه سید جعفر مرتضی درکتاب  الصحیح فی سیرة النبی(ص) بـه این موضوع مفصل پرداخته اند.

 

چون ما مجبوریم درون منابع تاریخی بـه کتاب های اهل سنت مراجعه کنیم بـه همـین دلیل هست که علمایی چون آشیخ عباس قمـی هم بـه اشتباه افتاده اند و این نظر را پذیرفته اند کـه علت شـهادت رسول خدا، گوشت مسمومـی بوده هست که آن زن یـهودی بـه پیـامبر داده هست .

 

به ماجرایش مختصرا بخواهیم اشاره کنیم این هست که یک زن یـهودی گوشت مسمومـی را مـی آورد که تا پیـامبر آن را تناول فرمایند کـه رسول خدا از آن مـیل نمـی کنند و آن زن مـی گوید مـی خواستم ببینم کـه اگر پیـامبری کـه مـیفهمـی و از آن نمـیخوری و اگر پیـامبر نیستی و مردم را گمراه مـی کنی مسموم شوی لذا پیـامبر از آن نمـی خورند . قاعدتا اگر بخواهیم نقل اهل سنت را بپذیریم حتما نقل هایی باشد والبته هست کـه پیـامبر از آن گوشت مسموم خوردند .

 

البته نقل های دیگری هم درست کرده اند کـه قبل از تناول پیـامبراز آن گوشت، یکی از اصحاب آنرا خورد و جان داد لذا پیـامبر آگاه شد کـه آن گوشت سمـی هست و از آن تناول نفرمود کـه این ها مفصل هست لذا تبلیغات بـه این سمت هست که بپذیریم مسمومـیت مربوط بـه خیبر و گوشت مسموم آن زن یـهودی هست .اگری این نظریـه را بپذیرد حتما قائل بـه ترور بیولوزیکی باشد چرا کـه پیـامبر حدودا پنج سال بعد از این واقعه بـه شـهادت رسیده اند .

 

پیـامبر از روز اول که تا روز آخر دائما درون حال ترور شدن بودند حتی داریم درون شعب ابی طالب کـه رسول خدا درون شب چند بار جایشان را عوض مـی د که تا ترور نشوند.

در تبوک کـه ماجرای نفاق شدید مردم هست و بعد از فتح مکه هست و جریـان نفاق پر رنگ حضور دارد،ی نمـی توانست شـهر را اداره کند لذا امـیرالمومنین (ع) کـه سعی مـی د پیـامبر را تنـها نگذارند که تا مسائلی چون ترور پیش آید مجبور بودند درون شـهر بمانند، و پیـامبر بدون امـیرالمومنین وارد آن جنگ شدند و منافقین بعد از اطلاع از این ماجرا مـی روند که تا شتر پیـامبر را از بالا بـه پایین بیندازند.

 

دو نقل قدیمـی بـه عنوان دم خروس باقی مانده هست یکی اش را ابن حزم درون المحلی آورده هست که آن خبری کـه در موضوع ترور پیـامبر درون واقعه تبوک هست آن دروغ هست چرا کـه راوی ولید ابن جمـیع هست که انسان ضعیفی هست درصورتیکه این فرد ضعیف نیست بلکه راوی پنج کتاب از شش کتاب مـهم اهل سنت است.

 

در نقل های حاکی از ترور پیـامبر درون تبوک نوشته اند <ارادوا قتل النبی فی غزوة تبوک> کـه البته اسم افراد ترور کننده را هم آورده اند و اتفاقا این ها بـه ما نشان مـی دهد کهانی کـه بعد از رسول خدا بـه حکومت رسیدند انگیزه داشتند که تا دستشان را از این کارها تطهیر کنند و به طور کلی از این موضوعات صحبت نشود. کما اینکه درون صحیح بخاری داریم کـه آخرین سال حکومت خلیفه دوم وقتی مـی خواست درون موضوع سقیفه صحبت کند مردم گفتند خلیفه مـی خواهد درون موضوعی صحبت کند کـه تا بـه حال درون باب آن سخن نگفته است.این نشان مـی دهد کـه در دوران خلفا حتی درون باب سقیفه هم صحبت نشده هست چه برسد بـه قتل پیـامبر(ص).

 

یک نقل این بود و البته نقل دیگری هم هست  کـه ابوالقاسم بستی نقل کرده هست که زیدی بتریـه هست( آن ها هم جزئی از اهل سنت محسوب مـی شوند) کـه شیعیـان اتهام مـی زنند بـه دو خلیفه درون ماجرای لعنت پیـامبر (پیـامبر فرمودند آب کم هست و که تا من اجازه نداده امـی آب ننوشد و اول من درون آب وارد مـی شوم ، پیـامبر وقتی وارد برکه شدند دیدند کـه چند نفر قبل ایشان وارد برکه شده اند و آنان را لعنت د. دو الی سه نفر از آن ها گفتند ما نشنیده بودیم و توبه د) درون صورتیکه آنان توبه کرده بودند .

 

 این طور نیست کـه ابوالقاسم بستی نوشته هست . از مـیان آن چندین نفر دو الی سه نفر توبه د کـه ما نمـی دانیم چهی بوده است.لذا مطالب ترور و چالش بر انگیز و امثال این ها مسائل بسیـار حساسی هست و بعد از 1400 سال هنوز هم حساس هست چه برسد بـه آن زمان ها .

 

 

 

 

در صحیح بخاری نقل عجیبی هست کـه پیـامبر فرموده بودند کـه در زمان خواب بودن منی حق ندارد بر من دارویی بدهد، عایشـه مـی گوید من گفتم خب مریض از دارو بدش مـی آید گویی نعوذ بالله با کودکی کـه از دارو مـی ترسد طرف هست نـه پیـامبر خدا فلذا عایشـه گفت دارو را بـه پیـامبر بدهید . درون نقلی داریم کـه در حال خواب دارو را بـه پیـامبر خوراندند و در نقل دیگری داریم کـه در حال بیماری رسول خدا دست و پای مبارک را گرفتند و دارو را خوراندند. حال این دارو چه بود خدا داند ...

پیـامبر بعد از اینکه کمـی بـه حال آمدند فرمودند  چهی بـه من دارو داده هست و هری درون این خانـه هست حتما همـین دارو را بـه او بدهید جز عباس عموی من. درون حالیکه عایشـه مـی گوید من گفتم عباس دارو داده هست اما رسول خدا فرمودند جز او بـه همـه اهل خانـهدارو را بخورانید.

 

 

 

بعد از مطالعه این نقل ها دو نتیجه دارد یـا حتما بگوییم نعوذ بالله پیـامبر مانند کودک از دارو مـی ترسیده هست یـا نـه حتما بگوییم بعد ماجرایی بوده هست تا پیـامبر نـهی فرمودند و بعد هم واکنش نشان دادند.

 

از این گزارش ها کـه در شیعه هم اشاراتی هست . از آن طرف کـه جریـان سقیفه برنامـه ریزی کرده هست تا قبیله اسلم بـه شـهر برسد که تا بتوانند واقعه سقیفه را مدیریت کنند حداقل این موضوع بـه عنوان حدث تاریخی قابل اعتنا باقی خواهد ماند کـه چه یـا چهانی از مرگ پیـامبر نفع مـی بردند؟ چهانی به منظور قتل پیـامبر انگیزه داشتند و چهانی قبلا وارد ترور پیـامبر شده بودند؟ و بعد، بـه قول فرمایش علامـه طباطبایی ما صدها آیـه درون موضوع منافقین داریم و منافقین بعد از پیـامبر چه شدند ؟ نسلشان منقرض شد ؟ یـا توبه د ؟ یـا اینکه بـه قدرت رسیدند و صدای برخی چیزها را درون نیـاوردند.

 

لذا اگر همـه این ها را ببینیم باز هم نمـی توانم بـه عنوان مسلم تاریخی بگویم پیـامبر شـهید شده هست اما درون مجموع شـهادت ایشان توسط بعضی از نزدیکان کاملا قابل اعتنا است.

 

این موضوع هم کـه امروز نمـی توانیم بـه طور مسلم تاریخی نظر دهیم بـه همان علت هست که برخی ها اجازه نداده اند مسائلی کـه به ضررشان بوده هست در تاریخ منعشود.

 

سوال: دلائل قائلین نظریـه رحلت چیست؟

 

اگری بخواهد نگاه صرفا تاریخی د خود من هم مـی گویم دلائل شـهادت ضعیف هست حتی من مـی گویم اگری نگاه صرفا تاریخی داشته باشد خود غدیر هم ضعیف هست چه برسد بـه شـهادت پیـامبر چوت تاریخ توسط ذی نفعان کانالیزه و شده است.

 

لذا درون نگاه تاریخی صرف نـه اینکه دلیل بر شـهادت رسول خدا وجود ندارد ، وجود دارد؛ لکن دلایل به منظور اثبات آن کافی نیست اما با نگاهی کـه بنده عرض کردم کفه ی شـهادت بر رحلت سنگینی مـی کند.

 

این کـه ما بگوییم فقط حتما به منابع تاریخی رجوع کنیم و منابع دیگر چون منابع روایی را دخالت ندهیم این خامـی هست چرا کـه منابع تاریخ خبرگزاری های رسمـی حکومت ها بوده اند.و تاریخی کـه ما مـیبینیم از همان متهمان عبور کرده است.

 

 




[کتاب تاریخش معروف است در جدول]

نویسنده و منبع: Abbas Djavadi | تاریخ انتشار: Wed, 30 May 2018 15:15:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com