لیزا ان

لیزا ان ازدواج مایکل و لیزا: از آغاز که تا پایـان (4) | مایکلی‌‌ باش | زندگینامـه لیزا آن - bestha200.rozblog.com | ازدواج مایکل و لیزا: از آغاز که تا پایـان (5) | مایکلی‌‌ باش | لیزا کوشی مـی گوید کـه چرا او و دوست پسرش، دیوید دوبریک شش ... |

لیزا ان

ازدواج مایکل و لیزا: از آغاز که تا پایـان (4) | مایکلی‌‌ باش

ازدواج مایکل و لیزا: لیزا ان از آغاز که تا پایـان (4)

(92-10-11) بخش چهارم

قرارهای عاشقانـه

کتاب خاطرات‌ دیوید فاستر*، لیزا ان چاپ 2008: مایکل و لیزا درون اوایل سال 1994 بـه سینما مـی‌روند

وقت گذراندن با مایکل خوشایند بود. لیزا ان هرچه بهتر مـی‌شناختم‌اش، بیشتر از دست‌ام مـی‌گریخت. لیزا ان لحظه‌ای، با صدای پسرکی کوچک، بـه رئیس کمپانی موسیقی سونی ناسزا مـی‌گفت: «این تامـی موتولا* آدم بد است.»؛ وقتی این را مـی‌گفت، صدای یک پسربچه‌ی شش ساله را داشت. اما درون استودیوی ضبط با صدای عادی یک مرد سخن مـی‌گفت و یک فرد حرفه‌ای بود. ما توانستیم با یکدیگر رابطه برقرار کنیم. درون نظر من او تلفیقی از فرانک سیناترا و جین کلی* بود کـه در یک جسم واحد حلول کرده بودند. و آن هنگام کـه در کنار لیزا ماری پریسلی – کـه در آن زمان قرارهای عاشقانـه‌ داشتند – قرار مـی‌گرفت، یک فرد کاملا متفاوت مـی‌شد.

باید برایتان جالب باشد کـه لیندا کـه بعدها با او ازدواج کردم، زمانی معشوقه‌ی الویس بود. بنابراین او و لیزا بـه خوبی یکدیگر را مـی‌شناختند. حتی مـی‌توان گفت کـه لیندا به منظور مدت کوتاهی نقش نامادری لیزا را ایفا کرده بود.

بگذریم، بچه‌ها بـه دیدمان آمده بودند – سه من و دو پسر لیندا – و یک شب قرار شد کـه به اتفاق بـه سینما برویم. ما درون هتل پلازا (در منـهتن، نیویورک) اقامت داشتیم، مایکل یک سوئیت باشکوه درون طبقه‌ی پایین به منظور من اجاره کرده بود کـه فکر کنم شش اتاق خواب داشت. به منظور خودش قصری بود. مایکل بـه ما خبر داد کـه نمـی‌تواند همراهمان بـه سینما بیـاید. ما منظورش را مـی‌دانستیم، نمـی‌توانست بدون برپا ولوله‌ای درون مـیان پاپاراتزی و مردم، آزادانـه درون دید عموم قدم بگذارد. درون آن هنگام یکی از بچه‌ها گفت: «مـی‌توانیم لباسی بر تن‌ات بپوشانیم و ظاهرت را تغییر بدهیم.» و چنین د. آنـها درون آ شدند و به سوئیت او درون طبقه‌ی پایین رفتند و لباس خودشان را بر او پوشاندند. شالی بـه دور گردن‌اش پیچیدند، شلوار جین بر تن‌اش د، موهای‌اش را درون زیر یک کلاه لبه‌دار جا دادند و لبه‌ی کلاه را بـه یک سو کج د؛ بدین ترتیب مایکل مانند خلافکارها بـه نظر مـی‌رسید. مایکل علاقه‌ای بـه پنـهان طره‌ی فر شده‌ی موهایش نداشت، مـی‌خواست یک دسته از موی‌اش بر رشانی‌اش بریزد که تا دنیـا آن را ببیند. بچه‌ها بـه او گفتند کـه باید موهای‌اش را مفخی کند و اگرنـه درون اسرع وقت لو خواهد رفت. اما او مصمم بود که: «نـه، نـه، من حتما موهای‌ام را بیرون بریزم.» من فکر کردم کـه این سخن او بسیـار گویـا بود. او نمـی‌خواست کـه دیده شود، اما درون عین حال مـی‌خواست کـه دیده شود، فکر مـی‌کنم اگر شما فرد مشـهوری باشید، اغلب اوقات با این مسئله دست بـه گریبان‌اید. ستیز بعدی بر سر انتخاب فیلم درون گرفت. فرزندان من بـه «سرعت»* رای دادند و مایکل بیشتر بـه تماشای «لیگ کوچکِ بزرگ»* مشتاق بود.

پیشکار، اتومبیلِ ون را برایمان آورد و ما بـه سرعت و بدون هیچ رخدادی وارد شدیم. چند نفر از افراد پاپاراتزی بیرون ایستاده بودند، بـه ما نگاه د و لابد نزد خودشان اندیشیدند کـه ما «هیچکس» نیستیم. نکته‌ی جالب این بود کـه وقتی همـه‌مان بـه درون ون هجوم بردیم، مایکل و لیزا از یکدیگر جدا شدند و مشخص بود کـه مایکل مـی‌خواست لیزا نزد او بنشیند. درون مسیر، او بـه لیزا رو کرد و گفت «لیزا، اینجا، بیـا اینجا، اینجا بنشین.» و این را با صدای معمولی مردانـه‌ای گفت، نـه با صدای آن بچه‌ی شش ساله. مثل این بود کـه بگوید: «زن تو قرار هست اینجا با من بنشینی!» و لیزا همـین کار را کرد. من بسیـار تحت تاثیر قرار گرفتم، اما گیج هم شده بودم. مـی‌خواهم بگویم که، این آدم بالاخره کـه بود؟

شاید لیزا باعث ترشح هورمون تستسترون (مردانـه) او مـیشد. نمـی‌دانم. اما چیزی کـه من مـیدانم این است: لیزا عاشق‌اش بود. و آن رابطه بدل بـه یکی از بدترین کابوس‌های تبلویدی* تاریخ شد.

دیوید فاستر، چند سال بعد درون ژانویـه سال 2011:

«من مـی‌دانم کـه مایکل و همسرش لیزا ماری صد درون صد عاشق یکدیگر بودند. من درون کنارشان بودم و عشق‌شان شگفت‌انگیز بود. یک داستان عاشقانـه‌ی عظیم بود.»

کتاب جادو و جنون، نوشته‌ی رندی ترابورلی: مایکل لیزا را بـه کنسرت گروه تمپتیشنز* درون وگاس دعوت مـی‌‌کند، 1 فوریـه 1994

مایکل خطاب بـه لیزا درون ابتدای 1994: «طوری جشن بگیریم کـه انگار فردایی وجود نداره!»

!We can party like there’s no tomorrow

در روز 1 فوریـه 1994، مایکل از مخفیگاه خود درون وستوود بـه لیزا کـه در عمارت هیدن هیلز خود درون کالیفرنیـا ساکن بود، تلفن زد. لیزا گفت‌وگوی آن دو را چنین بازگو کرده است:

– سلام، گوش کن ، من دارم مـیرم لاس وگاس به منظور کنسرت تمپتیشنز. با من بیـا. درون مـیراژ* به منظور خودمون یک سوئیت مـی‌گیرم و مـی‌تونیم طوری جشن بگیریم کـه انگار فردایی وجود نداره.
– من با تو درون سوئیت مـی‌مونم؟
– خوب معلومـه! نظرت چیـه ؟
– نظرم اینـه کـه من هنوز متاهلم.
– بعد اتاق‌های جدا، اگه این چیزیـه کـه مـی‌خوای.

لیزا با رفتن موافقت مـی‌کند و روز بعد آن دو درون هواپیمای خصوصی مایکل بـه وگاس پرواز مـی‌کنند که تا در کنسرت تمپتیشنز کـه در شراتون دزرت برگزار مـیشد، شرکت کنند.

کتاب جادو و جنون: اوتیس ویلیـامز آنـها را درون حال بوسیدن مـی‌بیند، 2 فوریـه 1994

اوتیس ویلیـامز* از گروه تمپتیشنز یکبار بـه من گفت: «ما بعد از اتمام نمایش، پشت صحنـه بودیم کـه مایک با دوست ش از راه رسید. سرگرم بوسیدن او بود. ما پرسیدیم این کیست؟ او را لیزا ماری پریسلی معرفی کرد. از شدت تعجب نزدیک بود دو شاخ بر روی سرم سبز شود. بـه رفقا گفتم اینجا را داشته باشید «پادشاه پاپ با پادشاه راک اند رول» حتما هم چنین مـی‌بود. آنـها درون کنار یکدیگر بسیـار راحت بـه نظر مـی‌رسیدند.»

دو روز بعد درون 4 فوریـه درون روزنامـه‌ی وگاس نوشته شد کـه «پادشاه پاپ بـه همراه شاهزاده خانم» درون کنسرت تمپتیشنز درون لاس وگاس دیده شده‌ است:

«بروک شیلدز* دیگر پای ثابت گشت و گذارهای مایکل جکسون نیست. یک دستکشی* چهارشنبه شب با حضور درون کنسرت تمپتیشنز درون کنار پادشاه (راک اند رول) جمعیت را برهم زد.»

در مراسم بزرگداشتی بـه مـیزبانی خانواده‌ی جکسون

 

دو هفته بعد از این ماجرا درون روز 19 فوریـه 1994، لیزا ماری پریسلی درون مراسم بزرگداشت خیریـه‌ای بـه مـیزبانی خانواده‌ی جکسون با عنوان «خانواده‌ی جکسون بزرگ مـی‌دارد» (Jackson Family Honors) مایکل را همراهی مـی‌کرد. این جشن از جانب خانواده‌ی جکسون به منظور بزرگداشت بری گوردی*، موسس کمپانی موتان و الیزابت تیلور، افسانـه‌ی هالیوود و از دوستان صمـیمـی مایکل درون ام‌جی‌ام گرند گاردن* درون لاس وگاس برگزار شد و در آن ستاره‌های بسیـاری به منظور اجرای برنامـه بـه روی صحنـه آمدند، از جمله اعضای خانواده‌ی جکسون کـه در پاپان برنامـه همراه با مایکل به منظور خواندن دست جمعی آهنگ «تنـها اگر باور مـی‌کردی» (If You’d Only Believe) بهم پیوستند. این نخستین اجرای خانوادگی آنان بعد از گذشت دو دهه بود و صدای مایکل هنگام خواندن بخشی از آهنگ بـه دلیل تشویق‌های بی‌امان غیرقابل شنیدن شد. این مراسم کـه با پخش ویدیوی آهنگ «راحتم بگذارید» (Leave Me Alone) از مایکل، آغاز شده بود؛ بـه نوعی حمایت از پادشاه پاپ کـه به تازگی با اتهام آزار روبرو شده بود، نیز بـه حساب مـی‌آمد و پخش این ویدیو، طعنـه‌ای بود بـه رسانـه‌ها کـه دمـی مایکل را راحت نمـی‌گذاشتند. فیلم ضبط شده‌ی این جشن درون روز 22 فوریـه از شبکه‌ی تلویزیونی ان‌بی‌سی آمریکا بـه نمایش درآمد. درون این مراسم لیزا ماری بـه دور از تمرکز رسانـه‌ها، مایکل را همراهی و حمایت مـی‌کرد، درون همان حال که دوازده هزار نفر حاضر درون تالار بـه محض ورود مایکل بـه صحنـه بـه مدت پنج دقیقه با تشویق‌های ایستاده‌ از او استقبال کرده بودند.

کتاب جادو و جنون: بازگشت از لاس وگاس و اقامت درون نورلند*، 21 فوریـه 1994

پس از بازگشت از لاس وگاس، مایکل از لیزا دعوت کرد که تا در نورلند بماند. آنـها ساعت‌ها دست درون دست یکدیگر از مناظر و مکان‌های زیبای آن مزرعه دیدن د. درون همـین حال فرزندان پنج و دو ساله‌ی لیزا با پرستارشان وقت مـی‌گذراندند. کارگران نورلند، مایکل و لیزا را هنگام بوسیدن درون بالای چرخ و فلک نورلند دیدند و این زوج هنگام رفتن از یک وسیله‌ی بازی بـه وسیله‌ی دیگر درون شـهربازی نورلند، با بزرگ و با حرکت سر با کارگران حال و احوال مـی‌د.

لیزا و فرزندان‌اش دو روز نخست را درون سوئیت مخصوص مـهمان سپری د. درون شب سوم مایکل دستور داد که تا برای او و لیزا درون تراسی کـه با نور شمع‌ها روشن شده بود، خوراک سالمون آب پز شده و سالاد خیـار سرو شود. او سپس هدیـه‌ای بـه لیزا تقدیم کرد. یک گردنبند مرواید سه رشته‌ای با قفل الماس بـه ارزش پنجاه هزار دلار.

آن شب پرستار بچه‌ها همراه با فرزندان لیزا درون سوئیت مـهمان ماند و لیزا همراه با مایکل درون اتاق خواب او.

(ادامـه دارد…)

—————————————- *Hit Man by David Foster – دیوید فاستر تهیـه کننده و ترانـه ساز برجسته‌ای هست که درون آلبوم‌های Off the Wall, Thriller, HIStory با مایکل جکسون همکاری داشت. Tommy Mottola , Frank Sinatra , Gene Kelly* *Speed – سرعت، یک فیلم اکشن و هیجانی با بازی کیـانو ریوز و سندرا بولاک است. *Little Big League – لیگ کوچک بزرگ، یک فیلم خانوادگی با محوریت پسری دوازه ساله هست که صاحب تیم بیسبال مـینسوتا مـی‌شود.  *Tabloid – روزنامـه‌های محلی کـه به اخبار و شایعات ستاره‌ها مـی‌پردازند و داستان‌های عامـه پسندی از زندگی این عده منتشر مـی‌کنند. این داستان‌ها اغلب با حقیقت فاصله‌ی بسیـار دارند.  The Temptations , Mirage , Otis Williams , Brooke Shields* *The Gloved One – مایکل درون اجرای آهنگ بیلی جین یک لنگه دستکش سفید درون دست مـی‌کرد و به همـین دلیل رسانـه‌ها لقب «یک دستکشی» را بـه او دادند. Berry Gordy , MGM Grand Garden* * Neverland – مزرعه‌ی شخصی مایکل جکسون درون لس الیواس، لس آنجلس
Advertisements

دوست‌داشتن:

دوست داشتن در حال بارگذاری...

مرتبط




[لیزا ان]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Thu, 28 Jun 2018 07:45:00 +0000



لیزا ان

زندگینامـه لیزا آن - bestha200.rozblog.com

بیوگرافی استیو جابز, تاریخچه شرکت اپل, درباره بنیـانگذار شرکت اپل, زندگی‌نامـه رسمـی بنیـان‌گذار. لیزا ان استیون پاول جابز (به انگلیسی: لیزا ان Steven Paul Jobs) (زادهٔ ۲۴ ...

. لیزا ان ، لیزا ان




[لیزا ان]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 20 Apr 2018 06:37:00 +0000



لیزا ان

ازدواج مایکل و لیزا: از آغاز که تا پایـان (5) | مایکلی‌‌ باش

ازدواج مایکل و لیزا: لیزا ان از آغاز که تا پایـان (5)

بخش پنجم

ازدواج

اقامت درون برج دونالد ترامپ، لیزا ان نیویورک، آپریل 1994

مایکل درون ماه آپریل به منظور دریـافت جایزه‌ی ویژه‌ای بـه نیویورک رفته بود. لیزا ان این جایزه از سوی کودکان بـه وی اهدا مـی‌شد. لیزا ان مایکل درون این زمان درون سوئیتی سه اتاقه درون هتل بزرگ دونالد ترامپ* اقامت داشت.

در روز 12 آپریل طی دومـین دور از مراسم سالانـه‌ی «جوایز بـه انتخاب کودکان»* کـه در سیتی سنتر نیویورک برگزار مـی‌شد، مایکل جایزه‌ی کمک بـه کودکان را دریـافت کرد. وقتی مایکل به منظور دریـافت این جایزه بـه همراهی سی کودک بر روی صحنـه قدم گذاشت، صدها کودک دیگر نامش را یکصدا فریـاد مـی‌زدند. بیش از 75 هزار کودک هشت که تا هجده ساله به منظور دریـافت این جایزه بـه مایکل رای داده بودند.

مایکل هنگام دریـافت جایزه‌اش گفت: «من بی‌نـهایت مفتخر شده‌ام و از 75 هزار کودک نیوی، نیویورک و کنتیکت به منظور رای‌شان قدردانی مـی‌کنم. عاشقتان هستم.»

  هنگام دریـافت جایزه

دونالد ترامپ اقامت مایکل درون هتل‌اش را اینچنین بـه خاطر مـی‌آورد:

«مایکل و لیزا دست درون دست یکدیگر غرق درون رویـایی مشترک قدم مـی‌زدند. لیزا بـه زیبایی درون لباس ابریشمـی مشکی رنگی کـه قالب تن‌اش بود و انحنای بدن خوش فرمش‌اش را بـه خوبی نشان مـی‌داد، مـی‌درخشید. مایکل هم یک دست کت و شلوار مشکی شیک پوشیده بود. مایکل یکبار زانو زد و دست‌ لیزا را بوسید. لیزا او را بلند کرد و یکدیگر را درون آغوش گرفتند. مایکل با احساسی عمـیق بـه او خیره مـی‌ماند، انگار با صورت او هیپنوتیزم شده بود. یکدیگر را بوسیدند. او از جیب جلیقه‌اش یک بسته‌ی کادویی کوچک بیرون آورد. وقتی لیزا آن را گشود، صورت‌اش غرق درون هیجان شد. مروارید بود. عاشقانـه بود. کمـی بعد از مایکل پرسیدم کـه اوضاع چطور هست و او گفت عالیست، من همـین حالا زیباترین دنیـا را بوسیدم. امـیدوارم لیـاقتش را داشته باشم. فکر مـی‌کنم شاید با او ازدواج کنم.»

ترامپ همچنین وجود رابطه‌ی بین آن دو را تایید کرده بود.

یکی دیگر از دوستان لیزا مـی‌گفت: «آنـها درون برج ترامپ با یکدیگر رابطه داشتند. او گفت کـه روابطشان بسیـار پرحرارت بود و نفس او را بند مـی‌آورد. من نمـی‌دانم چکار مـی‌د یـا مایکل با او چه مـی‌کرد، اما از آنجا کـه لیزا بـه سمت امور غیر معمول تمایل دارد، دیوانـه‌ی آن مرد بود. شاید بعضی باور نکنند اما حقیقت دارد.»

مجله‌ی پیپل*:

«جکسون کـه ثروتش 100 مـیلیون دلار است، و پریسلی کـه ثروت او نیز بـه 100 مـیلیون دلار مـی‌رسد طی شش ماه گذشته درون نیویورک سیتی درون کنار یکدیگر دیده شده‌اند. بـه گفته‌ی یکی از منابع، پریسلی بطور مرتب بـه آپارتمان دوطبقه‌ی جکسون درون برج ترامپ کـه درست زیر آپارتمان سه طبقه‌ی دونالد و ماریـا قرار دارد سر مـی‌زند. رابطه‌ی عاشقانـه‌ی آن دو نخستین بار درون اوایل امسال، مصادف با زمان امضای توافق* با کودکی کـه مایکل را بـه آزار متهم کرده بود، فاش شد. جکسون با ترامپ درون رستوران لسیرک* درون منـهتن شام مـی‌خورد کـه بی مقدمـه اعلام کرد «مـی‌دانید چه شده؟ من عاشق شده‌ام. اسمش لیزاست.»
چند هفته بعد، وقتی ترامپ از دوستش مایکل دعوت کرد که تا از عمارت مار آ لاگو* درون شـهر پالم بیچ*، فلوریدا دیدن کند، مایکل پرسید کـه آیـا مـی‌تواند عشق‌اش را بـه آنجا بیـاورد؟ مایکل یک هفته را همراه با لیزا و دو فرزند او، بنجامـین استورم* 21 ماهه و دنیله* 5 ساله درون آنجا گذراند. او و مایکل درون اتاق‌های مجزا مـی‌خوابیدند اما بـه غیر از این از یکدیگر جدایی ناپذیر بودند و رفتار عاشقانـه‌ای داشتند. آنـها هر شب را درون بخشی از عمارت کـه گرند تاور* نام داشت بـه تماشای ستارگان مـی‌گذراندند. این زوج عمارت را فقط یکبار ترک د. یک شاهد عینی گفت کـه آن دو خیـابان ورث* را بـه سمت پایین پیمودند و در پی ایجاد آشوب و اغتشاش درون بین مردم بی‌درنگ بـه عمارت بازگشتند.

کتاب «هنر بازگشت»* از دونالد ترامپ، 1997

دونالد ترامپ درون این کتاب درون مورد اقامت مایکل و لیزا درون مار آ لاگو نوشته است:

«یکی از جالب‌ترین تجربه‌های من درون مار آ لاگو آشوبی بود کـه بخاطر مایکل جکسون و لیزا ماری پریسلی برپا شد. مایکل دوست من و یک مرد بسیـار خوب اما بسیـار متفاوت است. از نیویورک شروع شد، وقتی کـه یک روز تماسی از او دریـافت کردم کـه مـی‌گفت بـه نیویورک سیتی مـی‌آید و مـی‌خواهد مرا ببیند. اغلب اوقات وقتی درون نیویورک بود به منظور سلام و احوال پرسی مـی‌آمد. این بار او را بـه رستوارن لسیرک دعوت کردم. او با ست لباس نظامـی و یک کلاه مشکی بزرگ نشست و منوی غذا را برداشت. با چنان دقتی آن را مطالعه مـی‌کرد کـه گویی بار نخست هست که یک منوی غذا مـی‌بیند.

اما آنچه کـه از همـه جالب‌تر بود، نگاه‌ها و رفتار افراد عالیرتبه‌ای بود کـه برای گدایی امضای او بر روی یک تکه کاغذ بـه سر مـیز ما مـی‌آمدند. آن آدم‌ها شاید پیش از آن هرگز ازی درخواست امضا نکرده بودند و من بـه شما اطمـینان مـی‌دهم کـه درخواست از مایکل برایشان آسان نبود. همـه‌شان مـی‌گفتند کـه من پسری دارم کـه طرفدار شماست آقای جکسون. ممکن هست یک امضا بـه او بدهید؟ اما من مطمئنم کـه پسری درون کار نبود و امضا را به منظور خودشان مـی‌خواستند. یک خانم از یکی از مرتبه‌های عالی اجتماعی درون نیویورک کـه برای شخصیت و طرز برخوردش شـهره بود، بـه سوی مـیز ما آمد و در حالیکه سعی داشت که تا خونسرد بنظر برسد، پایش پیچ خورد و برای آنکه بر زمـین نیـافتد، مـیز را چنگ زد و در همان حال پرسید «آقای جکسون ممکن هست امضای شما را داشته باشم؟» تماشای این زن کـه سال‌ها او را مـی‌شناختم درون آن وضعیت اضطراب و گیجی شگفت‌انگیز بود.

مایکل جکسون با من احساس راحتی مـی‌کند. از حالش پرسیدم و او شروع کرد بـه صحبت درون مورد زندگی‌ از جمله روابط عشقی‌اش. وقتی بـه من گفت کـه یک دوست جدید دارد که تا حدی غافلگیر شدم. بـه او تبریک گفتم و پرسیدم کـه چهی است؟ او بسیـار خجالتی بود و به پایین بـه رشبند روی پایش نگاه کرد، سپس پیشبند را جلوی صورتش گرفت و گفت «ترامپ نمـی‌خواهم درون این باره صحبت کنم، خیلی خجالت کشیدم.» من بـه او غر زدم کـه «بس کن مایکل، بـه من بگو دوست جدیدت کیست؟» وقتی پیشبند را کنار گذاشت گفت کـه نام آن لیزا ماری است. ما سپس سرگرم موضوع دیگری به منظور بحث شدیم.

عکسی از مایکل درون مار آ لاگو درون کنار مـهمانان، از کتاب ترامپ

چند هفته بعد، مایکل درون یک تماس تلفنی از من اجازه خواست که تا همراه من بـه مار آ لاگو بیـاید. گفتم قطعا و در هواپیمای اختصاصی من بـه آنجا رفتیم. مایکل یک گروه کوچک همراه خود داشت. کلی حرف زدیم. او پرسید کـه آیـا دوست ش مـی‌تواند بـه مار آ لاگو بیـاید و با من آشنا شود و حتی درون آنجا بماند. گفتم البته کـه مـی‌تواند، منتظرم که تا او را ملاقات کنم. پرسیدم کـه این همان لیزا ماری است؟ پاسخ مثبت بود و مایکل گفت کـه حدود ساعت 8 بـه آنجا مـی‌رسد، یعنی یک ساعت بعد از وقتی کـه ما درون خانـه مستقر شویم.

مایکل و دونالد ترامپ، سال 1990

وقتی زنگ درون به صدا درآمد، پیشخدمت درون راگشود و یک زیبا وارد شد. فکر نمـی‌کنم مردم بدانند کـه لیزا ماری پریسلی چه زیبایی است. او بهترین‌ها را از الویس و پریشیلا بـه ارث هست و فکر نمـی‌کنم هرگز به منظور زیبایی خارق‌العاده‌اش شناخته شده باشد. مایکل دوان دوان بـه اتاق نشیمن آمد و برای خوشامد گویی او را درون آغوش گرفت و به سمت اقیـانوس کشاند. وقتی دست درون دست و در حال بغل یکدیگر بازمـی‌گشتند مشخص بود کـه بسیـار عاشق همند. نمـی‌گویم کـه تعجب مـی‌کردم اما شکی برایم باقی نمانده بود کـه چیزی بین‌شان درون جریـان است.

در آخر هفته بـه ندرت مایکل و لیزا را مـی‌دیدیم زیرا درون برج مـی‌ماندند. اما درون بعد از ظهر روز شنبه مرتکب اشتباه خروج از مار آ لاگو و رفتن بـه خرید درون خیـابان ورث شدند. گرچه لباس مبدل داشتند اما پاپاراتزی بـه خبر آمد و روز محشر شد. آنـها درون لیموزین بـه مار آ لاگو بازگشتند درون حالیکه یک پاپاراتزی تعقیب‌شان مـی‌کرد. باقی آخر هفته دیوانـه کننده بود. صدها دوربین اطراف مار آ لاگو را محاصره د. مایکل و لیزا درون لانـه‌ی عشقشان درون بالای برج گیر افتاده بودند. رسانـه‌ها موفق نشدند من و آنـها را بـه دام بیـاندازند اما شرایط بسیـار آشفته بود.

من مـهمانان دیگری نیز درون مار آ لاگو داشتم. یکی از آنـها آرتور گلدبرگ، بازرگان کارکشته اهل نیوی بود. من و آرتور درون یکی از اتاق‌ها جلسه داشتیم کـه یکی درون زد. آرتور نمـی‌دانست کـه مایکل جکسون درون عمارت هست اما بـه خوبی آگاه بود کـه اغتشاشی درون جریـان هست و کنجکاود بود کـه سیل عظیم عکاسان از چه روست. آرتور رفت که تا در را باز کند و شنیدم کـه فریـاد مـی‌زند «نگاه کن، نگاه کن، مایکل جکسون!» مایکل از آن سو درون چارچوب درون فرد ناشناسی را دیده و به سوی راهرو فرار کرده بود. این آخرین باری بود کـه در آن آخر هفته مایکل را بـه چشم دیدیم. او بـه سوی لیزا درون برج بالا رفت و همانجا ماند.

مردم اغلب اوقات از من مـی‌پرسند کـه آیـا روابط آنـها ساختگی بود؟ و من قاطعانـه مـی‌گویم نـه! من آنجا بودم، و جادوی مار آ لاگو آن را بیشتر هویدا کرد. آنـها روابط داشتند و این ساختگی نبود.

در 29 آوریل 1994 لیزا ماری بطور رسمـی اعلام کرد کـه از دنی کاف طلاق مـی‌گیرد.

تدی رایلی، زندگی نامـه نویس مایکل درون یک مصاحبه‌ی رادیویی درون 24 آگوست 2002 اظهار داشت کـه مایکل بـه او گفته بود اصلا فکرش را نمـی‌کرده هست که لیزا ماری بـه خاطر او از شوهرش جدا شود. تدی گفت کـه مایکل با جزییـات درون مورد همسرانش لیزا و دبی با وی صحبت کرده بود. یکی از آن جزییـات این بود:

«مرد، من نمـی‌دانستم کـه لیزا مـی‌خواهد بـه خاطر من از شوهرش طلاق بگیرد.»

در 8 مـی 1994 طلاق لیزا ماری پریسلی و دنی کاف رسمـی شد.

چند روز بعد درون 25 مـی، لیزا و مایکل بـه جمـهوری دومـینیکن سفر د و به اقامتگاه کاسا دی کمپو* وارد شدند.

آنـها روز بعد ازدواج د.

مراسم ازدواج آنـها بـه دور از تجملات و طی تنـها 12 دقیقه انجام پذیرفت. شاهدان ازدواج اوا دارلینگ دوست لیزا و توماس کاف برادر شوهر سابق لیزا – هر دو از اعضای کلیسای ساینتولوژی* – بودند. گفته شد کـه افرادی نیز از مـیان دوستان مایکل حاضر بودند اما هرگز چیزی درون این باره نگفتند.

[embedded content]

ویدیویی از مراسم ازدواج

کارت‌های دعوت بـه جشنی کـه ازدواج آن دو را گرامـی مـی‌داشت پیش از مراسم چاپ شده بود.

از کتاب جادو و جنون، رندی ترابورلی:

یک شب الیزابت تیلور بـه همراه دوستان خود درون پولو لانگ درون هتل بورلی هیلز حضور داشت. وقتی یک خبرنگار از او پرسید کـه آیـا شایعه‌ی ازدواج مایکل و لیزا را تایید مـی‌کند، بـه سوی او بزد و گفت: «من درون حرفه‌ی حل و توضیح شایعات فعالیت ندارم، حالا دور شو!»

گرچه لیزا عاشق مایکل بود، اما او – نـه مایکل –ی بود کـه امـیدوار بود اه خاصی درون نتیجه‌ی این ازدواج محقق شود، و مـهم‌ترین آنـها موفقیت درون حرفه‌ی موسیقی‌اش بود.

«مایکل بـه لیزا گفت کـه سعی مـی‌کند که تا در کمپانی سونی به منظور او یک قرارداد دست و پا کند.»

این را مونیکا پاستله، دوست لیزا مـی‌گوید.

«بله، او عاشق مایکل بود. بخاطر وعده‌ی کمک مایکل با او ازدواج نکرده بود. اما این چیزی بود کـه مایکل قرار بود برایش انجام دهد.»

(ادامـه دارد…)

————————————— Trump Towers, Caring For Kids Awards, Children’s Choice Awards, People Magazine* *به اینجا مراجعه شود Le Cirque, Mar-a-Lago, Palm Beach, Benjamin Storm, Danielle, Grand Tower, Worth Avenue, The Art Of The Come Back, Casa de Campoe* *در مورد کلیسای ساینتولوژی و تاثیرش بر ازدواج این دو درون آینده خواهیم خواند.
Advertisements

دوست‌داشتن:

دوست داشتن در حال بارگذاری...

مرتبط




[لیزا ان]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 08 Jun 2018 00:52:00 +0000



لیزا ان

لیزا کوشی مـی گوید کـه چرا او و دوست پسرش، دیوید دوبریک شش ...

  • پنجشنبه درون یک برنامـه ی تلویزیونی، لیزا ان لیزا کوشی درباره ی جدایش از دیوید دوبریک حرف زد.
  • کوشی گفت کـه تهیـه ی ویدیو به منظور اعلام جداییش از دوبریک قسمتی از روند بهبودش بود.
  • او درون مورد اعلام خبر بعد از شش ماه گفت کـه ما صبر کرده بودیم که تا حالمان خوب شود و مـیخواستیم بـه سطحی از درک برسیم کـه بتوانیم همچنان بـه عنوان دوست درون زندگی هم باشیم بدون آن کـه رابطه ی رومانتیکی باهم داشته باشم.
  • او فکر مـیکند رابطه ی آن ها بالاتر از رابطه ی عاشقانـه هست و مـیخواهند بـه دنیـا ثابت کنند کـه مـیتوانند همچنان عاشق هم باشند و دوست بمانند.

www.youtube.com/embed/F5XULi1C-A4

. لیزا ان . لیزا ان : لیزا ان




[لیزا ان]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 09 Jul 2018 15:46:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com