معنی لایکچری

معنی لایکچری معنی سمـیه | پارسی ویکی | معنی سمـیه | لغت‌نامـه دهخدا | معنی سمـیه | فرهنگ نام‌ها | هم کـه هیچی ای on Instagram - mulpix.com |

معنی لایکچری

معنی سمـیه | پارسی ویکی

چند نظر درون مورد معنی سمـیه وجود دارد .

یکی اینکه سمـیه مؤنث ( سُـمَـیّ ) هست و سُـمَـیّ نیز تصغیر یعنی کوچک شده ی ( اسم ) هست بدین ترتیب سمـیه یعنی نام کوچک.

و اگر سمـیه را از (سَما یَسمو ) بگیریم ؛ همان طور کـه در لسان العرب آمده هست در این صورت سمـیه مـی شود: معنی لایکچری ( کوچک والا مقام )

. معنی لایکچری . معنی لایکچری ، معنی لایکچری




[معنی لایکچری]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 04 Aug 2018 15:15:00 +0000



معنی لایکچری

معنی سمـیه | لغت‌نامـه دهخدا

سمـیه . [ س ُ م َی ْ ی َ ] (اِخ ) نام مادر عماربن یـاسر. معنی لایکچری (منتهی الارب ). معنی لایکچری رجوع بـه الاعلام زرکلی ج 1 ص 394 شود.

: معنی لایکچری ، معنی لایکچری




[معنی لایکچری]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sat, 23 Jun 2018 00:49:00 +0000



معنی لایکچری

معنی سمـیه | فرهنگ نام‌ها

(تلفظ: معنی لایکچری somayye) (در اعلام) نام مادر عمار بن یـاسر و اولین زن شـهیده درون صدر اسلام .

. معنی لایکچری . معنی لایکچری ، معنی لایکچری




[معنی لایکچری]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 16 Jul 2018 00:21:00 +0000



معنی لایکچری

هم کـه هیچی ای on Instagram - mulpix.com

هم کـه هیچی ای on Instagram

Unique profiles

84

Most used tags

Total likes

0

Top locations

Ray, Tehran, Kish Island, Chaboksar

Average media age

180.8 days

to ratio

4.3

Media Removed

. معنی لایکچری یـه روز کـه از خواب بیدار مـیشم مـیبینم چهل و هفت سالمـه اونموقع ترکیب شده دل و مغز باهم مـیبینم رویـامو آتیش زدم صورتمو آب مـی یـه سیگار بعد فندک از آهنگای جوونیم فستیوال جمع کردم چه مـیدونم سورنا و بی باک،بهرام و پوتک و... معنی لایکچری دستمو کردمموهام دیدم چه کَمَن و آروم پوک زدم و پر کردم شکممو با دود جلو ... .
یـه روز کـه از خواب بیدار مـیشم مـیبینم چهل و هفت سالمـه
اونموقع ترکیب شده دل و مغز باهم
مـیبینم رویـامو آتیش زدم
صورتمو آب مـی
یـه سیگار بعد فندک
از آهنگای جوونیم فستیوال جمع کردم
چه مـیدونم سورنا و بی باک،بهرام و پوتک و...
دستمو کردمموهام دیدم چه کَمَن
و آروم پوک زدم و پر کردم شکممو با دود
جلو آینـه،چطوری نادون؟
من دیدم با چشمام کـه مدیره شرکتم
ساعتو نگاه کردم چیزی نمونده که تا جلسه شروع شـه هنوز خیـابونا شلوغه
حدودِ یـه ساعت بعد شروع کردم بـه همـه سلام و حاضر
حاضری باورم کنی نگاهِ بُرَندَش
حتی آهن هم برید
چشمای پر از شک من بـه علاوه ی موهای بور اون مساویـه بیست و نُه سالِ پیش روزای خوبِ من
مرسی کـه هستی
فکر مـیکردم تو کل جهانی من استیوِن هاوکینگ
مـیشناسمت مثل ما چند نفر رو زمـینن
چند ماه بعد هم ازدواج کرد منم زود پ و رفتم از اینجا
.
رویـا دنیـا کُلِش ازم افتاد
افتاد
افتاد با اشک سیگار تف هام
وقتی غرق مـیشد توو باد،کشتی هام توو آب
کجا بودین ببینین؟
.
قدیما نـه ولی الان کـه راضی ام
سوارِ ماشینم،تنـها
توو فکر اینم کل صندلی هاشو بردارم
تا هرکی دید بفهمـه خودم خواستم
توو آینـه ی ماشین خودمو مـیبینم
شبیـه آدم با کلاسام
هروقت کـه بخوام مـیرم سر خاک بابام
انقدر دست و پا مـی و خود خوری مـیکنم که تا که حرف بزنـه باهام
بابا..
تا من مـیرم آب مـیارم روی این سنگو بشورم تو هم بلند شو بـه خودت برس
مـیخوایم باهم کشتی بگیریم کارایی کـه نکردیم
مـیخوایم باهم بخندیم همو بزنیم
خودت داری مـیبینی چهل و هفت سالمـه
مـیخوایم باهم سیگار بکشیم
نگو نمـیدونستی،ترم هفت کارشناسی برج نُه سال نود و هفت من سیگاری شدم
آخه مـیدونی لذت بخشـه
ولی با تو کشیدن یـه حال دیگه ای داره
جوابی نَشِنیدم
چند کلمـه هم نـه
منم جمع کردم رفتم
توو این فکر کـه سی و دو که تا برگردم عقب
زمان شوخی بردار نیست
توو این هَوالی بودم کـه دیدم ولیعصرم
سَرِ کوچه ی چمن
رفتم بالا رسیدم بـه ونک
کم کم فهمـیدم کـه زندگی مثل ولیعصر یـه طرفس
از کل دنیـا مونده یـه درون ازم...
🚪🗝️
-کجایی پسر تولدت مبارک...
--داشی تولدت مبارک...
---تولدت مبارک...
----بابا مارو تحویل نمـیگیری مشتی...
-----ساعت دهه کجایی ما نگرانت شدیم...
------بابا ما ترسیدیم نگرانت شدیم...
-------مبارک باشـه...
...
.
رویـا،دنیـا...
.
مرسی از اونایی کـه براشون ارزش داشتم و یـادشون بود و تبریک گفتن💗
مرسی از اونا کـه مـیدونستن و یـادشون نبود😉اینکه یـادت نباشـه بعده اینکه طرف خودش گفت تولدم بوده و تو تازه تبریک بگی هیچ ارزشی نداره
اونا هم کـه کلا نمـیدونستن هم کـه هیچی و مرسی😄
.
#دیروز_روز_تولدم_بود #۲آذر #خدا #آذر #47 #21

Read more

Media Removed

. بحران آب و خشکسالی ول‌کن معامله ایران ما نیست. طبق خبر جدید، معنی لایکچری ایران حداقل درون 90 سال آینده خشکسالی خواهد داشت،  دیگه کارمون از کمبود آب گذشته، این روزها حموم مـی‌ری، آب قطعه.... دستشویی مـی‌ری، آب قطعه... تشنـه‌ای، باز مـی‌بینی آب قطعه... تلویوزیون رو روشن مـی‌کنی، دریغا کـه آب قطعه... بارون هم مـیااداااا، ... .
بحران آب و خشکسالی ول‌کن معامله ایران ما نیست. طبق خبر جدید، ایران حداقل درون 90 سال آینده خشکسالی خواهد داشت،  دیگه کارمون از کمبود آب گذشته، این روزها حموم مـی‌ری، آب قطعه.... دستشویی مـی‌ری، آب قطعه... تشنـه‌ای، باز مـی‌بینی آب قطعه... تلویوزیون رو روشن مـی‌کنی، دریغا کـه آب قطعه... بارون هم مـیااداااا، نـه کـه نیـاد، ولی نـه کـه سیستم ذخیره آب‌مون خیلی کاربردیـه، اینـه کـه آب قطعه. حالا اینا هیچی.

درس مـی‌خونی دانشجو مـیشی، فارغ التحصیل مـیشی، بعد کـه تازه بـه امـید کار و زندگی وارد اجتماع مـیشی مـی‌بینی آب قطعه! مـیری سر کار، یـه ماه صبح که تا شب کار مـی‌کنی، بعد کـه حقوقت رو مـی‌ریزن مـی‌بینی خیلییی آب قطعه! با این پول فوقش مـیشـه یـه ایستک و دو که تا پفک بخری! .
با کلی عشق ازدواج مـی‌کنی، بعدکه رفتی تو دل ازدواج و با مصائب اصلیش روبرو شدی مـی‌بینی عشق و عاشقی چیـه بابا، آب قطعه! شب خسته و کوفته مـیری خونـه و منتظری با روی پرعطوفت همسرت روبرو بشی اما مـی‌بینی مادرش اونجاس و آب قطعه! مـیری سراغ تلویزیون و هر کانالی کـه عوض مـی‌کنی مـی‌بینی آب قطعه. یـا حیـات وحش داره یـا اخبار. مثلا تصور کن داری اخبار تماشا مـی‌کنی، گوینده مـیگه: معنی لایکچری «کشورهای اروپایی با سنگین‌ترین رکود اقتصادی درون پانصد سال اخیر دست و پنجه نرم مـی‌کنند، یکی نیست بگه بابا اقتصاد اروپا رو چی کار داری، وضعیت خودمونو بگو کـه آب قطعه!» .
به خودت مـیای مـی‌بینی خبر دوم رو داره مـیگه: طبق آخرین مصوبه شورای پول و اعتبار، وام ازدواج از سه مـیلیون ریـال بـه 5 مـیلیون ریـال افزایش یـافت! البته همـین سازمان تاکید کرد با توجه بـه افزایش بیست مـیلیون نفری متقاضیـان، زیـاد هم دل خوش نکنید چون واسه همـین چندرغاز هم آب قطعه! .
یعنی همـین آب چند سال دیگه کالای لومحسوب مـیشـه، حتما با آب‌مون پز بدیم. رفیقمون مـیاد دم درون مـیگه مـهرداد جونِ تو آب‌مون تموم شده، داری دو سه لیتر آب قرض بدی که تا آخر برج؟ بعد شما پشت چشم نازک مـی‌کنی و با کلی ناز و ادا آفتابه رو مـیدی دستش! بعد هم بـه خودت افتخار مـی‌کنی کـه چه مرد نیکوکاری هستی و دست رفیقت رو گرفتی!  تو اون روزایی کـه مـیاد، بچه پولدارا بـه جای پورشـه و بی ام و، با تانکر آب درون شـهر دور دور مـی‌کنن! شغل غریق نجات و آب گلها و کلا هر کاری کـه با آب سر و کار داشته باشـه، لاکشری محسوب مـیشـه. یـه روزایی مـیاد کـه لیف و حموم و صابون‌های کف کن و داروهای نظافت و پارچ آب به منظور همـه خاطره مـیشـه. خلاصه اینکه جنگِ آینده جنگِ آبه... یعنی ما خودمون آبی برامون نمونده، تازه خیلی از کشورهای همسایـه بازم چشم بـه آبِ ما دارن و مـی‌خوان بخرنش.
.

بقیـه درون کامنت اول 👇👇👇

Read more

Advertisement

Media Removed

حیدر بابا، دنیـا یـالان دنیـا دی سلیماندان، نوح دان قالان دنیـا دی اوغول دوغان، درده سالان دنیـا دی هر کیمسیـه هر نـه وئریب، الیبدی افلاطوننان بیرقوری آد قالیبدی هر چند سلام سر آغاز دردناک خداحافظی است،سلام مـیکنم خدمت تمامـی عزیزایی کـه این پست را مـیخونن، چه هواداران، چه دوستان چه منتقدین چه طرفداران ... حیدر بابا، دنیـا یـالان دنیـا دی
سلیماندان، نوح دان قالان دنیـا دی
اوغول دوغان، درده سالان دنیـا دی
هر کیمسیـه هر نـه وئریب، الیبدی
افلاطوننان بیرقوری آد قالیبدی
هر چند سلام سر آغاز دردناک خداحافظی است،سلام مـیکنم خدمت تمامـی عزیزایی کـه این پست را مـیخونن، چه هواداران، چه دوستان چه منتقدین چه طرفداران چه هم بازیـا خلاصه همـه و همـه،،، از روزی کـه به جمع باشگاه تراکتور سازی اضافه شدم، ازون روزی کـه به جمع مردم خونگرم و مـهمان نواز تبریز اومدم غیر از خوبی و خوبی و خوبی هیچی ندیدم،از روی لطف هوادارا لقب سرباز شریف را گرفتم کـه همـین لحظه حتما اعلام کنم سربازش من بودم ولی شریفش تک تک شما بودید، شمایی کـه همـه جوره و توی بدترین شرایط حامـی من بودید و لحظه ای از حمایتتون دست برنداشتید، انصافاً شریف را شما معنی کردید،،، امپراطور تک تک شما هواداران تک تک شما مردم نازنین و دوست داشتنی هستید کـه واقعادر برابر شکوه و عظمت شما زبان من قاصره،،، درون کنار هم لحظات زیبایی داشتیم اگر پیروزی داشتیم با هم داشتیم اگر شکستی بود کنار هم داشتیم اگر خنده ای بود شریک هم بودیم و اگر بغضی بود به منظور هم مرحم بودیم،،،بنده تمام تلاشم را کردم کـه در طول این مدت بتونم جواب خوبی ها و حمایت های شما را کـه هر چند بسان قطره ای درون برابر اقیـانوس بی پایـانی بود بدم امـیدوارم گوشـه ای از زحمات شما را جبران کرده باشم،
به هر حال بـه پایـان این حکایت نزدیکیم و با دستی لرزان خواستم از تمامـی شما خوبان خداحافظی کنم بـه امـید روزهای خوبتر، بـه امـید فرداهای بهتر ارادتمند شما مـهدی شریفی
#يا_امام_حسن_مجتبى

Read more

Media Removed

...به او یك گونی داد علینقی (پدر حاج آقا قرائتی)، كاسب مؤمن و خیری بود. نخ ابریشم و قالی مـیفروخت. یك عمر جلسات مذهبی درون خانـه ها و تكیـه ها بـه راه انداخته و كلی مسجد مخروبه را آباد كرده بود ولی از نعمت فرزند محروم بود. . آنـهایی كه حسودی شان مـی شد و چشم دیدنش را نداشتند، دنبال بهانـه مـی گشتند که تا نمكی بـه ... ...به او یك گونی داد
🔸علینقی (پدر حاج آقا قرائتی)، كاسب مؤمن و خیری بود. نخ ابریشم و قالی مـیفروخت. یك عمر جلسات مذهبی درون خانـه ها و تكیـه ها بـه راه انداخته و كلی مسجد مخروبه را آباد كرده بود ولی از نعمت فرزند محروم بود.
.
🔸آنـهایی كه حسودی شان مـی شد و چشم دیدنش را نداشتند، دنبال بهانـه مـی گشتند که تا نمكی بـه زخمش بپاشند؛ آخر بعضی ها عقده پدر علینقی را هم بـه دل داشتند؛ (پدر بزرگ حاج آقا قرائتی) پیرمردی كه رضاخان قلدر هم نتوانسته بود جلسات قرآن خانگی او را تعطیل كند. علینقی هم درون اوج لجاجت و مبارزه رضاخانی با مظاهر دینی، استاد جلسات قرائت قرآن بود و مردم بـه قرائتی مـی شناختندش؛ همان لقبی كه با صدور شناسنامـه بـه عنوان فامـیل برایش ثبت شد.
.
🔸علینقی راه پدر را ادامـه داده بود اما الان پسری نداشت كه او هم بـه راه پدری برود. بـه خاطر همـین همسایـه كینـه توز بهانـه خوبی پیدا كرده بود که تا آتش حسادتش را بیرون بپاشد.
.
🔸در زد. علینقی آمد دم در. مردک بـه او یك گونی داد و گفت: «حالا كه تو بچه نداری، بیـا اینـها مال تو، شاید بـه كارت بیـاید». علینقی درون گونی را باز كرد.
.
🔸 ۱۱ که تا بچه گربه از توی آن ریختند بیرون. قهقهه مردک و صدای گریـه علینقی قاتی شد.
.
🔸چیزى کـه ذهن و فکر او را مشغول مى‏کرد، این بود کـه تا حدود سن چهل سالگى صاحب فرزندى نشده بود. که تا این کـه با همـه مشکلات موجود درون آن زمان،موفق بـه زیـارت خانـه خدا و اعمال حج گردید.
.
🔸نكته جالب و قابل توجه ديگر اينكه؛ آن دلسوخته و عاشق، درون همان سفر درون كنار خانـه خدا چنين مناجات و دعا مي‌‌كند: ای خدايي كه فرموده‌‌اي: «ادعوني استجب لكم» (بخوانيد مرا که تا اجابت كنم شما را!) اي خالق يكتا! فرزندي بمن عطا فرما كه مبلّغ قرآن و دين تو باشد. .
🔸خدایی كه دعای زكریـای سالخورده را درون اوج ناامـیدی اجابت كرده بود، ۱۱فرزند بـه علینقی داد.
.
🔸پدر كه نذر كرده بود پسرش طلبه شود، هر چقدر اصرار مـی كرد بـه بن بست مـی خورد. محسن پایش را كرده بود توی یك كفش كه من حوزه برو نیستم؛ مـی خواهم بروم دبیرستان و رفت.
.
🔸یك روز چند که تا از همكلاسی هایش را دید كه درون راه مدرسه، مزاحم مردم مـی شدند. او هم آنتن بازی اش گل كرد و راپرت آنـها را بـه مدیر داد. مدیر هم یك حال حسابی بـه آنـها داد. آنـها هم به منظور آنكه با محسن بی حساب شوند، چنان كتك مفصلی بـه محسن زدند كه با تن له و لورده و سر و صورت زخمـی بـه زور خودش را بـه خانـه رساند.
.
🔸پدر گفت: «چی شده؟» محسن گفت: «هیچی، فقط مـی خواهم بروم حوزه علمـیه و طلبه بشوم».
.
🔸تصویر حاج آقا قرائتی درون کنارمزار علینقی قرائتی و تصویر دوم مرحوم علینقی

Read more

Media Removed

Text.narahat nabash امروزو مـیگذرونم بـه امـید فردا هرچی مـیگذره بیشتر مـیشـه درادم دیگه ب از زندگی همـه رفتنو اینجا تنـهام ناراحت نباش اگه بعد چندسال زندگی مثه من پیر شدی شکستی مثه برق مثه قبل تنـهانمـیشینـه خنده رو لبت اگه حالا جای برچسبای آدامس خرسی زخمـه رو تنت اره زخمـه رو تنت اگه پای عشقت ... Text.narahat nabash

امروزو مـیگذرونم بـه امـید فردا
هرچی مـیگذره بیشتر مـیشـه درادم
دیگه ب از زندگی
همـه رفتنو اینجا تنـهام

ناراحت نباش اگه بعد چندسال زندگی مثه من پیر شدی شکستی مثه برق مثه قبل تنـهانمـیشینـه خنده رو لبت

اگه حالا جای برچسبای آدامس خرسی زخمـه رو تنت اره زخمـه رو تنت اگه پای عشقت الکی هدر رفتی سوختی پاش اگه پره حرفه دلتو لباتو بـه هم دوختی داش ناراحتی نداره مشتی درخت پیر باغچه م حتی هنوز داره نفس مـیکشـه بـه امـید دیدن بهار بعدی

نگران نباش اگه جواب مرامو رکب دیدی
اگه توی خطیـای زندگیتم عقب مـیشی
اگه کام نمـیده سیگارت نم گرفته زیر بارون اگه بریدیو دلت داره غرق قصه مـیشـه آروم

نگران نباش منم حالم از تو هیچی نداره کم یـه دل تو سینمـه ارزومـه یـه شب از تو اسمونش نباره غم پره نقشای مردس مثه فیلم ترسناکه نوار قلبم مـیدونم مثه منی حال منو تو کـه نگرانی نداره اصلا

ناراحت نباش کـه اگه زندگی سازه کوک نمـیزنـه
یـه نت فالشو یـه دنیـا حرف ، حرفایی کـه مـیکنـه خوردت همـیچین ضربه ای هزارتا هوک بت نمـیزنـه الان اگه خوش شانسم باشـه وسط حدفو لوک نمـیزنـه
نـه ناراحت نباش اگه با هم مـیسوزه خشکو طر
اگه زمونـه مـیکنـه یـه کارایی کـه به سرو پات نمونـه کرکو پر
اگه پاچه شلوارت شده خیس تو بارونـه توی زمـین
اگه تو هر قدم زندگیت یـه صد بزرگ بوده کمـین

نگران نباش داش منم مثه توام پره درد
شبا بـه گلوام پره بغضم
سر مـی مثه یـه دوره گرد

اینم مـیدونم توام مثه منی خسته ای حتی واستادن رو پاهاتم دیگه نداری حس قدیم

نگران نباش اگه شبو روزو مـیدی قستی بعد اینو بدون سر پاییم منو تو هنوز تو دل بـه امـید حسی هس

اینو بدون کـه منو تو یـه خدایی داریم کـه بیشتر از منو تو تنـهاس بده من دستتو با من باش اگه داری هنو حس پرواز.....

Read more

Media Removed

. یـه هفته جدید شروع شد، هفته ی قبلی به منظور من تقریبا هفته سختی بود ولی خب من سختی‌ها رو دوست دارم و هیچ‌وقت هیچ شکایتی نیست از هیچی حتی اگر مثل دیشب خیلی ذهنم درگیر باشـه . امروز صبح زودتر از معمول بیدار شدم کـه هم بنویسم درون هفته ای کـه پیش رومـه چه کارهای مـهمـی حتما انجام بدم و هم اینکه یـه لاته ی سر حوصله و صبر ... .
یـه هفته جدید شروع شد، هفته ی قبلی به منظور من تقریبا هفته سختی بود ولی خب من سختی‌ها رو دوست دارم و هیچ‌وقت هیچ شکایتی نیست از هیچی حتی اگر مثل دیشب خیلی ذهنم درگیر باشـه
.
امروز صبح زودتر از معمول بیدار شدم کـه هم بنویسم درون هفته ای کـه پیش رومـه چه کارهای مـهمـی حتما انجام بدم و هم اینکه یـه لاته ی سر حوصله و صبر درست کنم و چند صفحه از کتاب د هیت یو‌ گیو رو بخونم که تا شنبه ی خوبی رو شروع کنم. حجم‌ کتاب خوندن رو بـه خاطر رساله کم کردم و بیش از یک ماهه دارم هنوز همون کتاب رو مـی‌خونم. از قبل از ماه رمضان چالش شش ماهه ی مـینیمالیسم کتاب رو شروع کردم که تا هیچی نخرم و فردا مـیشـه دو ماه کـه موفق بودم. علاوه بر کتاب‌هایی کـه خ و نخوندم، هفت جلد مارسل پروستی کـه مانلیـا بهم هدیـه تولد داده هست کـه واقعا که تا اون کتاب ها هست هیچی نباید بگیرم، #مـینیمالیسم همـیشـه وسوسه کفش و لباس نیست، وقتی کتاب منو وسوسه مـیکنـه اونم هنگامـی کـه آلردی این همـه کتاب نخونده دارم بعد باید تو این راستا فکر کنم و تلاش کنم و‌ بدونم خرید کتاب بدون خوندنش چیزی بـه من اضافه نمـیکنـه. اتاقم رو قشنگ تر نمـیکنـه و ذهن منو هم بازتر نمـیکنـه. حالا این چالش فکر کنم بـه یک سال هم بتونـه ادامـه پیدا کنـه. امـیدوارم موفق بشم.
.
کارهایی کـه توی دفتر مـی نویسم با جزییـات نیست، به منظور مثال فقط مـی نویسم از امروز که تا پنج شنبه هر روزی چه کارهایی دارم کـه یـادم نره. یـا حتی یـه سری هدف‌های کوچیک کـه تو ذهنمـه مـی‌نویسم کـه بدونم حتما این کارها انجام بشـه. خب من برم کم کم آماده شم برم سر کار، شما هم شنبه خیلی خوبی داشته باشین

Read more

Advertisement

Media Removed

اگر شما یک دقیقه بخندید،  آن خنده، 45 دقیقه  باعث آرامش شما مـی شود  و خطر بیماری قلبی را از شما مـی گیرد همـه دنیـا فدای سرت فقط بخند ‎سوسیس خانگی🌭🌭🌭 ‎مواد لازم : ‎ مرغ یک عدد کوچک بـه اضافه یک تکه ران ‎نان تست ۴ عدد ‎سفیده تخم مرغ دوعدد ‎شیر چند قاشق ‎سیر سه حبه رنده شده ‎نمک+فلفل سیـاه+فلفل ... اگر شما یک دقیقه بخندید،
 آن خنده، 45 دقیقه
 باعث آرامش شما مـی شود
 و خطر بیماری قلبی را از شما مـی گیرد
همـه دنیـا فدای سرت
فقط بخند 😁😁😁 ‎سوسیس خانگی🌭🌭🌭 ‎مواد لازم :
‎ مرغ یک عدد کوچک بـه اضافه یک تکه ران ‎نان تست ۴ عدد
‎سفیده تخم مرغ دوعدد ‎شیر چند قاشق ‎سیر سه حبه رنده شده
‎نمک+فلفل سیـاه+فلفل قرمز +زردچوبه+پودر آویشن +پودر تخم گشنیژ+پودر زیره+کمـی دارچین وپودر هل مخلوط کرده
‎دستور تهیـه :👇
‎عزیزان هم مـیتونید از مرغ بـه تنـهای استفاده کنید هم از مخلوط وران ‎من از مخلوط وران استفاده کردم چرخ کرده وکنار مـیزاریم ‎قسمت های قهوه ای نان تست جدا کرده و چند قاشق شیر روش مـیریزیم که تا گرم وخمـیری بشـه همراه ادویـه ها وسیر رنده شده، چرخ مـیکنیم وبه چرخ شده اضافه ومخلوط مـیکنیم ‎دو عدد سفیده رو با هم‌زن مـیزنیم که تا فرم بگیره وبه مخلوط اضافه و هم مـیزنیم که تا خوب قاطی ویکدست بشـه حال مواد سوسیس اماده شده ‎اگر کاور سوسیس کـه دارید هیچی از اون استفاده مـیکنید اگر مثل من ندارید سلفون رو باز کرده وابعاد سی درون سی یـا چهل درون چهل سه لایـه رو هم بندازید که تا لایـه ضخیمـی بدست بیـاد مواد رو تو قیف مـیریزیم واز طول رو سلفون بریزید وسلفون رو دورش بپیچید ورول کنید یک سر آن را محکم با نخ مى بنديم ، با دست مواد سوسیس رو فشار داده بـه قسمتی کـه با نخ محکم کردیم که تا فشرده وهواییباقی نمونـه ودوباره سر دیگه رو هم محکم مـیبنیدم حال کـه سوسیس ها رو آماده کردیم دریک قابلمـه آب را جوش اورده وسوسیس ها رومـیندازیم بـه مدت بیست دقیقه که تا نیم ساعت که تا بپزن سپس بیرون اورده ومـیزاریم کاملا سرد بشن سلفون رو جدا کرده و برش زده مـیزنیم وسرخ کرده ونوش جان بفرمایید این سوسیس درون انواع پیتزا،سوسیس بندری،سوسیس سیب زمـینی ...استفاده مـیشـه و بسی خوشمزس 😋
‎سلفون حتما طوری بپیچید کـه موقع پخت اب داخلش نره
پ ن من بجاى فلفل قرمز از چيلى 🌶استفاده كردم و يه دونـه هويج 🥕 هم بامواد چرخ كردم 😊 لطفا ورق بزنيد ، سوسيس بندرى رو سوال داشتيد درون خدمتم 😍
‎از پيج خوب :👇
@ashpazi_khob

Read more

Media Removed

#سفرنامـه_آلمان_هلند_جزایرقناری_۸ کنار درب ورودی هتل محوطه ای با چمن های سبز و مـیز و صندلی به منظور نشستن و لذت بردن از انواع نوشیدنی های گرم بود. روبروی درب، اقیـانوس آبی، مـی خواستی بشینی و ساعتها بـه امواج و بازی موج سواران خیره بشی. یـا درون طول ساحل درون مسیر پیـاده روی قدم بزنی. بـه محض ورود بـه اتاق، اتاقی ... #سفرنامـه_آلمان_هلند_جزایرقناری_۸
کنار درب ورودی هتل محوطه ای با چمن های سبز و مـیز و صندلی به منظور نشستن و لذت بردن از انواع نوشیدنی های گرم بود. روبروی درب، اقیـانوس آبی، مـی خواستی بشینی و ساعتها بـه امواج و بازی موج سواران خیره بشی. یـا درون طول ساحل درون مسیر پیـاده روی قدم بزنی.
به محض ورود بـه اتاق، اتاقی بزرگ و تمـیز، روی تخت چند شکلات و نوشته خوش آمدگویی، بعد از بـه هم ریختن تازه یـادم افتاد و یک عگرفتم☺️پرده ها را کنار زدم، درب بالکن خصوصی کـه به استخر راه داشت و چی بهتر از این، یک نوشیدنی خنک و چند ساعتی درون آفتاب خوابیدیم و با سوز و سرمایی کـه در تنمون مونده بود خداحافظی کردیم. فکر کنم از رسیدن بـه آفتاب حداقل صد مرتبه گفتم خدایـا شکرت😆جزایر قناری شامل هفت جزیره درون اقیـانوس اطلس، پایتخت آن لاس پالماس و این جزایر بیشتر نزدیک بـه مراکش است. قناری یـا کاناری بـه معنای سگ هست، این نام را رومـیان بـه خاطر وجود سگ های بزرگ پراکنده درون جزایر روی آن قرار داده اند. خلاصه ما سگ ندیدیم اما خبری از قناری هم نبود😉کافی بود از هتل بیرون برید، اولین چیزی کـه نظرتون را جلب مـی کرد خاک سیـاه و آتشفشانی این منطقه بود، کـه رنگ آن درون هر کیلومتر با تغییر مکان خورشید تغییر مـی کنـه، و انواع کاکتوس های بزرگ و کوچک. خیلی جالب بود کـه چطور از هیچی این جزیره معروف و پر بازدید درون دنیـا را بوجود آوردن. سومـین آتشفشان فعال و بزرگ دنیـا درون این جزایر قرار داره. امکان رفت و آمد درون بین جزایر هست و در پارک لورو درون لاس پالماس تنـها مکان درون دنیـا هست کـه سیصد و پنجاه گونـه طوطی را یکجا مـی توانید ببینید. بله، پارک آبی سیـام کـه در سال ۲۰۱۶ رتبه اول درون جهان را گرفت نیز درون این جزایر قرار دارد.در لانزاروته منطقه جنوبی (Playa Blanca) کـه یک روستای مخصوص ماهیگیری هست و (Puerto del Carmen) تقریباً درون مرکز و (Costa Tequise) درون شمال فرودگاه واقع شده‌اند کـه همگی سواحل و هتل‌های بسیـار خوبی دارند. اما آنچه کـه این جزیره را زیبا کرده هست معماری رویـایی هنرمند (Cesar Manrique) است. دست درون دست هم قدم زدن درون کنار خانـه های سفید رنگ با پنجره هایی سبز و آبی و گلهای کاغذی صورتی آرامش بخش بودند. همـینطور سرک کشیدن بـه فروشگاههای ساحلی کـه پر بودند از صنایع دستی هایی از شن و خاک آتشفشانی، انواع لباسهای نخی و خنک و بهترین آنـها محصولات آلوئه ورا کـه به عنوان سوغاتی اصلی این جزیره بـه شمار مـیرفت. جالب بود کـه تمام فروشگاههای ساحلی متعلق بـه چینی ها بودند. پارک استوایی از دیگر جاهای دیدنی این جزیره هست کـه شـهرت اصلیش بـه خاطر حضور پنگوئن ها درون این پارک است.

Read more

Advertisement

Media Removed

شاید همـیشـه فکر مـیکردیم یـه چیزی حتما من و تو رو بـه هم وصل کنـه، یـه نفر دستمونو بگیره و تو دست هم بذاره، مثل بچه، مثل رویـای بچه، مثل یـه رفیق مشترک یـا مثل یـه بزرگتر یـا حتا مثل خدا. یـه نفر کـه بینمون پادرمـیونی کنـه و قهرمونو بـه آشتی برسونـه؛ یـه نفر کـه حلقه اتصال من و تو باشـه. ما همـیشـه فکر مـیکردیم یـه نفر حتما باشـه که تا ... شاید همـیشـه فکر مـیکردیم یـه چیزی حتما من و تو رو بـه هم وصل کنـه، یـه نفر دستمونو بگیره و تو دست هم بذاره، مثل بچه، مثل رویـای بچه، مثل یـه رفیق مشترک یـا مثل یـه بزرگتر یـا حتا مثل خدا. یـه نفر کـه بینمون پادرمـیونی کنـه و قهرمونو بـه آشتی برسونـه؛ یـه نفر کـه حلقه اتصال من و تو باشـه. ما همـیشـه فکر مـیکردیم یـه نفر حتما باشـه که تا "من و تو" رو "ما" ه اما این ما شدنِ من و تو و حتا و من و تو شدن ما، از دستِ هیچ نفرِ سومـی حتا خداام برنمـیومد هیچوقت چون قدرت رابطه‌ی بین من و تو، دست من و توئه و دلمون جز تو دست هم، دست هیچنیست. حالا داریم فکر مـیکنیم جز خودمون هیچنمـیتونـه آستین واسه رسیدنمون بالا بزنـه و جز خودمون هیچنمـیتونـه تب تلخ جداییو بندازه بـه جون این رابطه. من و تو ماییم و محتاج نیستیم بـه حلقه اتصال یـا سنجاقی کـه به هم وصلمون کنـه. ما بدون رفیق مشترکی کـه مـیونمونو بگیره، بدون بزرگتری کـه به فکرمون باشـه، بدون بچه‌ای کـه یـه روزی مـیاد و چشماش بـه هردومون مـیره، بدون دعا بازم مـیتونیم ما باشیم وقتی خودمون معنای کلمـه‌ی عشقیم و جز عاشقی تو زندگی از هیچی سردرنمـیاریم و واسه هم سنگ تموم مـیذاریم و دست همو ول نمـیکنیم تو مسیر خوشبختی. ما عاشقیم و عاشقا محتاج هیچنیستن به منظور عاشق‌تر شدن یـا دست کشیدن از عشق چون هیچ قدرتی بالاتر از عشق نیست‌. هست؟😊🙈
.
. 👑 #مـیکائیل⭐
.
. 📱@mikilove351 📷
.
.
.
📬 #نظرات_خودرودرموردپست_هابامادرمـیان_بذاریدبرای_بهترشدن_پیجمان_دایرکت_لطفا🙏😊

Read more

Media Removed

بیست ویکم تیرماه بود و من چاره ای نداشتم جز عاشق شدن اتفاق عجیبی بود من، شیطون و زیـادی امروزی، با رویـاهای عجیب غریبوآرزوهای بزرگ، اون یـه پسر محجوب و آروم درون عین حال... آدمِ لارج و رمانتیک... عاشقش شده بودمو، مـیونِ اونـهمـه خواستگار . . باور نمـیکردم..... بهش باخته بودم تو بساطم دیگه غروری ... بیست ویکم تیرماه بود
و من چاره ای نداشتم جز عاشق شدن اتفاق عجیبی بود

من، شیطون و زیـادی امروزی، با رویـاهای عجیب غریبوآرزوهای بزرگ،
اون یـه پسر محجوب و آروم درون عین حال... آدمِ لارج و رمانتیک... عاشقش شده بودمو، مـیونِ اونـهمـه خواستگار
. .
باور نمـیکردم..... بهش باخته بودم
تو بساطم دیگه غروری نبود
فقط اینو فهمـیده بودم کـه بدون اون نمـیتونم زندگی کنم .
نفهمـیدم که تا ازقبل از اومدنش چطور زندگی مـیکردم!!. قبول کردم و اومدن و نشستن صحبت
دیگه نگم براتون چه روزها و چه اتفاقات عجیب و غریبی افتاد

ما دوتا اما... فقط بهم فکر مـیکردیم

که عشق آسان نمود اول
ولی افتاد مشکلها.... 😏 یواش یواش رفت و آمدها شروع شد

از دست بعضی حرفها و کارها.... طاقتم طاق شد.. اما بـه عشق محمد چشمام رو روی همـه چی بستم، چون خودش روخواسته بودم و برام هیچی مـهم نبود... و بالاخره تو یـه بعد از ظهر گرم تابستون با همـه ی وجودم بهش بله گفتم.. بـه عقدش دراومدم....و بـه هر قیمتی پای عهدمون موندیم ....توی شادی و غم... . . مبارک باشـه سالروز عقدمون 💕

هنوزم اون لباس شگفت انگیزم رو کـه خودم طراحی کرده بودم دارم، یـادمـه کـه یـه هفته رفتم خونـه ی م که تا شخصا نظارت کنم روی دوخت لباسم، همچین ی بودما 🤣 الحق همون چیزی هم شد کـه مـیخواستم، خاص و منحصر بـه فرد😃😚 دست جونم درد نکنـه، همـه انگشت بـه دهن موندن
@zahra.bk45
عاشقتم 🙏😅
.
پ ن اول: ممنون از هاکوپیـان
@hacoupianinc

که هیچ وقت نمـیزاره سورپرایزش کنم ، اَد همون تاریخ یـه کارت پستال مـیفرسته واسمونو همـیشـه هم از شانس من اون اول مـیبینـه🤔🙈
پ. ن دوم : ممنون پیشاپیش بابت تبریکهاتون، البته تاریخ عقد مونـه، سالگرد ازدواجمون شـهریوره 🙏😃 . . . ان شالله کـه همـه ی جوونـها خوشبخت بشن . . لاحول و لاقوه الا بالله .
#دلنوشته_های_آبانماهی
#مرضیـه_صف_پهلوان
ممنون کـه کپی نمـیکنید. .

Read more

. حال روحیم بخاطر ِ پسرداییم خوب نیست با این وجود از دیشب تاحالا و به خصوص امروز یـه چیزایی تو فضای مجازی دیدم کـه اصلآ نمـیتونم سکوت کنم 😑 تو این مملکت یـه سری افراد داریم کـه در عین طلبکاری سرشون رو هم زیر برف و فقط یـه سری حرفا رو مـیشنون و کاری بـه جز انگ زدن ندارن! برمـیگردم بـه سه چهار سال پیش تو همـین اینستا، ... .
حال روحیم بخاطر ِ پسرداییم خوب نیست با این وجود از دیشب تاحالا و به خصوص امروز یـه چیزایی تو فضای مجازی دیدم کـه اصلآ نمـیتونم سکوت کنم 😑
تو این مملکت یـه سری افراد داریم کـه در عین طلبکاری سرشون رو هم زیر برف و فقط یـه سری حرفا رو مـیشنون و کاری بـه جز انگ زدن ندارن!
برمـیگردم بـه سه چهار سال پیش تو همـین اینستا، و بعد از توافق برجامِ بی فرجام!
شبی کـه توافق برجام امضا شد پستش هم تو پست‌های قدیمـیم هست کـه ماه رمضون بود و ما داشتیم مثل هرشب مـیرفتیم مراسم کهف شـهدا کـه خوردیم بـه ترافیک وحشتناک چمران بـه خاطر و شادی مردم از امضای #برجام اونشب من یـه ویدئو از شلوغی گذاشتم و نوشتم وقتی از مفادِ چیزی خبر ندارید شادی به منظور چیـه دقیقآ؟؟ تو همون پست کلی فحش خوردم کـه شما کاسب تحریمـید و نمـیتونید شادی مردم رو ببینید و هزارتا چرت و پرت دیگه 😑😑 شاید صحیح‌ترین تعبیر حرف #یغما_گلرویی بود کـه نوشت چرا علوود نشده رو لایک مـیکنید؟؟؟ ولی یـه سریـا اون موقع گفتن امضای کری تضمـینـه خیـالتون راحت! آقای روحانی هم گفتن با چه آب و صابونی روتون رو بشوریم کاسبان تحریم؟؟ درون عرض چند هفته دستاورد این همـه دانشمند رو کـه به جون خریده بودن نابود و نشستن منتظر امریکا!!
گذشت و گذشت رهبری کلی سخنرانی کـه احتیـاط کنید من بـه مذاکره با امریکا خوشبین نیستم و کلی صحبت دیگه ولی آقایون گفتن برجام را خدا آورد و قسم جلاله خوردن و از خودشون با کلی سکه تقدیر و... دوباره گذشت که تا ترامپ اومد سرکار و از اون اول گفت برجام رو پاره مـیکنم ولی آقایون همچنان برجام رو چماق کرده بودن تو سر همـه!! که تا بالاخره دیشب تمام حرفایی کـه تو این مدت رهبری گفته بودن درست از آب دراومد و ما موندیم با تحریم‌هایی کـه دوباره داره برمـیگرده و صنعت هسته‌ای کـه دیگه نداریم کـه حتی سرش مذاکره کنیم و هیچی و هیچی و هیچی اونوقت یـه سری افراد پررووو اومدن دست گلی کـه خودشون با رئیس‌جمـهور محبوبشون بـه آب رو گردن رهبری مـیندازن!! البته کـه تاریخ همـیشـه درحال تکراره و از این اتفاقات تو صدر اسلام کم نیوفتاده ولی وقاحت بعضی افراد مثال زدنیـه!!
از حرفا و انگ‌های پارسال موقع انتخاباتِ بعضی افراد و قیمت دلار و سکه و بقیـه چیزا هم مـیگذرم فقط اینو مـیگم کـه صد رحمت بـه خاتمـی کـه فقط تعلیق و پلمپ کرد ولی روحانی همـه چیز رو نابود کرد همـه چیز و هیچ راه برگشتی نذاشت!! ولی ما الان بـه اون انگی کـه بهمون مـیزدین و اون برچسب #دلواپس افتخار مـیکنیم چون همون چند سال پیشم مـیدونستیم #آمریکا_قابل_اعتماد_نیست و اروپا هم امریکا رو ول نمـیکنـه بیـاد بچسبه بـه ما خودمون رو گول نزنیم 😑😑

Read more

Media Removed

شاید همـیشـه فکر مـیکردیم یـه چیزی حتما من و تو رو بـه هم وصل کنـه، یـه نفر دستمونو بگیره و تو دست هم بذاره، مثل بچه، مثل رویـای بچه، مثل یـه رفیق مشترک یـا مثل یـه بزرگتر یـا حتا مثل خدا. یـه نفر کـه بینمون پادرمـیونی کنـه و قهرمونو بـه آشتی برسونـه؛ یـه نفر کـه حلقه اتصال من و تو باشـه. ما همـیشـه فکر مـیکردیم یـه نفر حتما باشـه که تا ... شاید همـیشـه فکر مـیکردیم یـه چیزی حتما من و تو رو بـه هم وصل کنـه، یـه نفر دستمونو بگیره و تو دست هم بذاره، مثل بچه، مثل رویـای بچه، مثل یـه رفیق مشترک یـا مثل یـه بزرگتر یـا حتا مثل خدا. یـه نفر کـه بینمون پادرمـیونی کنـه و قهرمونو بـه آشتی برسونـه؛ یـه نفر کـه حلقه اتصال من و تو باشـه. ما همـیشـه فکر مـیکردیم یـه نفر حتما باشـه که تا "من و تو" رو "ما" ه اما این ما شدنِ من و تو و حتا و من و تو شدن ما، از دستِ هیچ نفرِ سومـی حتا خداام برنمـیومد هیچوقت چون قدرت رابطه‌ی بین من و تو، دست من و توئه و دلمون جز تو دست هم، دست هیچنیست. حالا داریم فکر مـیکنیم جز خودمون هیچنمـیتونـه آستین واسه رسیدنمون بالا بزنـه و جز خودمون هیچنمـیتونـه تب تلخ جداییو بندازه بـه جون این رابطه. من و تو ماییم و محتاج نیستیم بـه حلقه اتصال یـا سنجاقی کـه به هم وصلمون کنـه. ما بدون رفیق مشترکی کـه مـیونمونو بگیره، بدون بزرگتری کـه به فکرمون باشـه، بدون بچه‌ای کـه یـه روزی مـیاد و چشماش بـه هردومون مـیره، بدون دعا بازم مـیتونیم ما باشیم وقتی خودمون معنای کلمـه‌ی عشقیم و جز عاشقی تو زندگی از هیچی سردرنمـیاریم و واسه هم سنگ تموم مـیذاریم و دست همو ول نمـیکنیم تو مسیر خوشبختی. ما عاشقیم و عاشقا محتاج هیچنیستن به منظور عاشق‌تر شدن یـا دست کشیدن از عشق چون هیچ قدرتی بالاتر از عشق نیست‌. هست؟
.
.
. ✅ #مـیکائیل⭐ .
. 📷@mikilove351 📱
.
.
.
.
📩 #کامنتهاتون_باعث_دلگرمـیه_منـه 😍✅

Read more

Advertisement

Media Removed

خب کـه چی؟! تهش چی؟ مثلا نبخشمشون و هی برم پیش #خدا غر ب و بگم دستامو از آرزوهام کوتاه ... مگه ندید؟! مگه خودش اونجا بود؟ توی لحظه لحظه های رنج کشیدنم شاهد و ناظر بود... و داشت نگاهم مـیکرد... مـی دونید، این نگاه م خودش یـه جور کار بـه حساب مـیاد دیگه... گیریم کـه اجازه داد بعضیـا بـه ناحق ... 💖💕💖
خب کـه چی؟!
تهش چی؟
مثلا نبخشمشون و هی برم پیش #خدا غر ب و بگم دستامو از آرزوهام کوتاه ...
مگه ندید؟!
مگه خودش اونجا بود؟
توی لحظه لحظه های رنج کشیدنم شاهد و ناظر بود...
و داشت نگاهم مـیکرد...
مـی دونید، این نگاه م خودش یـه جور کار بـه حساب مـیاد دیگه... گیریم کـه اجازه داد بعضیـا بـه ناحق بهم سیلی بزنن... زندانیم کنن... بهم خنجر بزنن... و بدتر از همـه،
بهم بخندن بخاطر اینکه زخمـی بودم... زخمـی کـه خودشون زده بودن...
گیریم شاهد بود و بهشون همچین اجازه ای داد
گیریم تقلا م رو توی زخم و خون و خاک و منجلاب تماشا کرد و هیچی نگفت... خب
بالاخره نگاه کـه کرد...
تماشا کـه کرد...
سکوت کـه کرد...
اینا کاره دیگه... نیست؟!
حالا شما فکر کن خبر نداشت
باید جونمرگ مـیشدم که تا همـه اون رنجها رو جلو چشمم بیـارم و بهش بگم...
تازه... مـیخواست چیکار کنـه؟!
شاید همـین سکوتی کـه ازش دیده بودم...
مگه غیر از اینـه؟!
.
.
چی مـیگن چوب خدا صدا نداره؟!
مسخره ست...
خدا مگه چوب داره؟!
خدا فقط صبر داره!!!!
حوصله اش زیـاده...
مـهلت دادنش حرف نداره...
اونقدر صبر مـیکنـه که تا خودت حوصله ت سر بره... صبرت ته بکشـه... چشمای خیست خشک بشـه...
و مثل الان من...
با خستگی بـه سقف زل بزنی...
یـه پوزخند کنج لبات بشینـه و آه بکشی و بگی
«نـه اینکه حرف نداشته باشما... نـه خالق جان! ام از حرفای نزده پره... اما چی بگم کـه خودت نمـیدونی؟! تازه بگم هم... من کـه عقلم بـه کارای تو قد نمـیده... تو کار خودتو مـیکنی...
اینـه که... خالق جان... خودتو عشقه... حال نمـیکردی ازمون دفاع کنی؟! با ما حال نمـیکردی؟! دلت نمـیخواست رومون غیرت داشته باشی و نذاریی چپ نگامون کنـه؟!
فدای سر اون پنج که تا عزیزت...
فدای سر اون آقای غریبت...
مگه من چی کشیدم کـه اونا نکشیدن؟!
فدای سرشون...
ولی خدا...
ما ازوناش نیستیم...
نگاه نکن دستامون کثیفه... چرکه... بو مـیده...
نگاه نکن کنج لبامون پوزخند و نیشخنده...
شما حسابت برا ما از بقیـه سواست...
اصلا با همـین نگاه و هیچکاری نت هم اینقده عشق کردم کـه خودت فقط مـی دونی...
باقیش دیگه شـهین مـهینـه... بگذریم...
این کـه ما چقدر ازین بند سنگین دنیـات بدمون مـیاد بماند...
سر عاشقات سلامت...»
#مرجان_خاتون
#منم_ابابیل

Read more

Media Removed

‌ یـه شـهری بود و یـه داروغه ای داشت و اون داروغه یـه پادویی داشت. داروغه بـه جز داروغه گری دزدی هم مکرد و پادوش هم خبر داشت و الا این دوتا هیشکه دیـه خبر نداش! البته پادو چیزی از دزدیـا گیرش نمـیومد! همون اندازه کـه داروغه پیش خودش نگهش مداشت و آزادش نمکرد ک بیکار بمونـه! خلاصه... بعد مدتی مردم مفمن کـه داروغه کلکی ...
یـه شـهری بود و یـه داروغه ای داشت و اون داروغه یـه پادویی داشت. داروغه بـه جز داروغه گری دزدی هم مکرد و پادوش هم خبر داشت و الا این دوتا هیشکه دیـه خبر نداش! البته پادو چیزی از دزدیـا گیرش نمـیومد! همون اندازه کـه داروغه پیش خودش نگهش مداشت و آزادش نمکرد ک بیکار بمونـه! خلاصه... بعد مدتی مردم مفمن کـه داروغه کلکی سر کارشـه! مرن دنبالش و مـیبینن کـه بله... حاجی دزدی مکنـه! مـیریزن و مـیگیرنش و مبرنش پیش قاضی القضات و اونم مگه کـه تخصیر پادو منـه! مگن چطو؟ مگه هیچی دیـه! من ای همـه وخ دزدی مکردم و او هم خبر داشته و هیچی نمگفته! او خیـانت درون امانت کرده! قاضی هم مـی بینـه کـه نـه! بهانـه بدی نیس! هم اینکه ریش او هم پیش داروغه گیره! مگه پادو را بیـارد و شلاقش بزند و بندازدش تو زندون! همـه مگن ععععع... چطو شد؟ قاضی مگه بابا داروغه کـه داشته داروغه گریشا مکرده! این پادو وقتی کـه دید او داره دزدی مکنـه، مـه واسی کـه جلوشا مگرفته! و نگرفته! درون نتیجه پادو مقصره! داروغه هم را منصبشا بالاتر مبرن، بـه خاطر هوش و درایتش درون حل مسائل سخت بـه این آسانی...
تمام...
عنوشت: وقتی راننده بی فرهنگ پوست موزشا انداخت روی شیشـه ماشین ریو...

Read more

Media Removed

#desert #house #iran #shotonnote8 از این سفر به منظور دیدن بارش شـهابی و اقامت درون کاروانسرا، عکس‌های زیـادی دارم. عکس‌های با بک‌گراند تمـیز، نور بهتر و چیدمان مرتب‌ترو مـینیمال‌تر. اما بذارین این عواقعی از خواب بعدازظهرِ جلو کولر، اینجا بمونـه که تا از خستگی و سختی یـه سفر کوتاه دو روزه بگم و از همسفرها. ... #desert #house #iran #shotonnote8
از این سفر به منظور دیدن بارش شـهابی و اقامت درون کاروانسرا، عکس‌های زیـادی دارم. عکس‌های با بک‌گراند تمـیز، نور بهتر و چیدمان مرتب‌ترو مـینیمال‌تر. اما بذارین این عواقعی از خواب بعدازظهرِ جلو کولر، اینجا بمونـه که تا از خستگی و سختی یـه سفر کوتاه دو روزه بگم و از همسفرها.
سفر دو روزه‌ی چهارده و پسر، از چند گروه دوستی مختلف، کـه با چند ماشین راهی سفری شدیم کـه فکرش رو هم نمـیکردیم بـه بی‌خوابی، گرما، گزیدگی حشره و بی غذایی برسه. این سفرکوتاه هم با سختی‌هاش تموم شد و احتمالا خاطرات خوبش یـادمون مـی‌مونـه.
اما حتما بگم کـه هیچ گروه همسفری بزرگی وجود نداره کـه از اول اسمشون باشـه اکیپ. گروهی کـه همـه جوره باهم کنار بیـان و هیچکسی و هیچی تو سفر اذیتشون نکنـه. اصلا ماهیت سفر بـه سختی‌ها و تغییر فضاییـه کـه معمولا باعث اذیت مـیشـه. آدم‌ها از دایره و فضای امن روزمره‌شون خارج شدن و قراره وقت و فضاشون رو باهم شریک شن و همـه بـه این تقسیم و به این تغییر از اول عادت ندارن. همـین مـیشـه کـه آدم‌ها تو سفر از هم دلگیر مـیشن و خیلی راحت مـیشـه از یک جمع شاد، با اتفاق کوچیک پیش‌پا افتاده‌ای فضای ملتهب ساخت.
من فکر مـیکنم هیچ گروه بزرگ و جمعیتی از اول و اون هم بـه شکل اتفاقی باهم راهی نمـیشن کـه تا همـیشـه بدون مشکل و دغدغه باهم سفر کنن، بلکه تو سفر آدم‌ها یـاد مـیگیرن از درصد خودخواهی و راحتیشون کم کنن و برای بالا بردن حال خوب جمعی، کـه خودشون جزئشونن تلاش کنن و گاهی سختی بکشن. یـاد مـیگیرن همکاری کنن، از چیزهای پیش پا افتاده بگذرن، گاهی سکوت کنن و گاهی رای‌شون رو قاطع اعلام کنن. همسفری یعنی تعامل و یـادگیری این مسیرِ رسیدن بـه تعامل.
درست مثل خواب یـه گروه بزرگ ِ نـه خیلی آشنا، به منظور تقسیم باد کولر ِ بی جونی درون یک بعداز ظهر گرم کویری کنار هم!

Read more

Advertisement

‌- چند سال پیش، شب عروسی یکی از برادرزاده‌های همسر، بعد از جشن، با زوج‌های جوان‌ فامـیل رفتیم شبگردی. تهران بودیم. - یـه آقا پلیسه کـه فکر مـی‌کرد اون وقت شب ما خوابیم و اون بیدار، جلوی ماشین ما رو گرفت و گفت چه خبره انقدررر تیره کردین شیشـه‌ها رو؟ ماشین رئیس جمـهوره؟! همسرم بهشون توضیح کـه از اهواز ... ‌-
چند سال پیش، شب عروسی یکی از برادرزاده‌های همسر، بعد از جشن، با زوج‌های جوان‌ فامـیل رفتیم شبگردی. تهران بودیم. -
یـه آقا پلیسه کـه فکر مـی‌کرد اون وقت شب ما خوابیم و اون بیدار، جلوی ماشین ما رو گرفت و گفت چه خبره انقدررر تیره کردین شیشـه‌ها رو؟ ماشین رئیس جمـهوره؟!
همسرم بهشون توضیح کـه از اهواز اومدیم و تو شـهر ما دودی بودن شیشـه‌ها چیز عجیبی کـه نیست هیچی، تازه واجب هم هست. آقا پلیسه هم خوشبختانـه قبول و جریمـه‌مون ن. البته خب ما رو قضاوت کرده بودن و این کار خیلی بدیـه! مـی‌دونید کـه ما نبایدی رو قضاوت کنیم، بـه عقاید دیگران هم حتما احترام بگذاریم. نقطه. ایییییش. -
این سفر کـه رفته بودیم شمال، قبلش همسر رفته بود دودی شیشـه‌های ماشین رو شارژ کرده بود و حدود سی سانت شیشـه‌ی جلو رو هم با برچسب، سیـاه و دودی و تار و تور کرده بود! کـه همانا این کار هم توی خوزستان عادیـه و برای جلوگیری از تابش نور مستقیم خورشیده، نـه اسپورت ماشین و اینجور قرتی‌بازیـا😬😄
-
حالا از زاویـه‌ی دید ما ببینید جاده رو و دیگه همـی رو قضاوت نکنید کـه قضاوت فقط کار خداست و از این دست حرف‌های کلیشـه‌ایِ دهن طرف مقابل رو ببند! :))) ‌‌

Read more

Media Removed

. اگه یـادش رفته باشـه چی؟ مرد از خودش پرسید، از خود ساکت مایوس توی آینـه. مرد توی آینـه گفت یـادش رفته، بعد چی؟ فکر کردی هنوز یـادشـه؟ مرد لجش گرفت، آدم توی آینـه خیلی منطقی و حرص دربیـاره. پشتشو کرد بـه آینـه، نگاه کرد بـه خوشـه های خشک گندم توی گلدون شیشـه ای، کـه هنوز گوشـه اتاق بودن. گندمـهایی کـه یک روز زن با خودش آورد ... .
اگه یـادش رفته باشـه چی؟ مرد از خودش پرسید، از خود ساکت مایوس توی آینـه. مرد توی آینـه گفت یـادش رفته، بعد چی؟ فکر کردی هنوز یـادشـه؟ مرد لجش گرفت، آدم توی آینـه خیلی منطقی و حرص دربیـاره. پشتشو کرد بـه آینـه، نگاه کرد بـه خوشـه های خشک گندم توی گلدون شیشـه ای، کـه هنوز گوشـه اتاق بودن. گندمـهایی کـه یک روز زن با خودش آورد و مرد گفت چه صحرايي بشـه این اتاق بعد از تو. گندم ها حتی از روز اولی کـه اومدن و خشک بودن هم خشکیده تر بودن. مرد دراز کشید روی تخت، ساکت و آروم. انگار کـه پذیرفته باشـه از یـاد رفته. انگار کـه باور کرده باشـه دیگه تموم شده قصه های خوب قدیم. آدم توی آینـه داد زد حالا اینقدرها هم غصه نداره ها. جوابشو نداد. بـه سقف اتاق نگاه کرد. ابری بود اتاق. رعد و برق زد. از سقف اتاق بارون مـی اومد، گوشـه اتاق گندم های خشک زیر بارون کم کم پوسیدن. آدم توی آینـه اومد کنار پنجره ایستاد، بـه خیـابون نگاه کرد، بـه آدم هایی کـه همـه داشتن مـی رفتن و هیچاومدن بلد نبود. شب اومد بـه زیـارت شـهر. مرد بـه خود آینـه ایش گفت یـادش نمـیره. شبها یـاد من مـیفته، من مطمئنم. مرد آینـه ای هیچی نگفت. پنجره رو باز کرد، ایستاد روی لبه پنجره، مثل برگی کـه از درخت، مثل گنجشکی کـه از شاخه، مثل زنی کـه از دل، مثل اشکی کـه از چشم، رفت..... از ابرهای دل مرد و از ابرهای سقف اتاق بارون مـی اومد. خوابش برد. هیچنبود مرد رو بیدار کنـه، به منظور همـیشـه خوابید.....


#حمـیدسلیمـی
@hamid.salimi.59

Read more

Media Removed

. . مـیخوام صادقانـه بگم از وقتی فهمـیدم یک تعدادی آشنا اومدن تو پیجم رسما دست و پام تو نوشتن بسته شده چون یک سری حرفها کـه مـیخوای بزنی آشنا جماعت احتمال داره ک بفهمند منظورت کیـه و این مساله رو نمـی پسندم از طرفی هم از اونجایی کـه رکورد دار بلاک هم هستم و یک جورایی خیلی بلاک کردم ولی باز بالاخره یـافته ... .
.
مـیخوام صادقانـه بگم
از وقتی فهمـیدم یک تعدادی آشنا اومدن تو پیجم رسما دست و پام تو نوشتن بسته شده
چون یک سری حرفها کـه مـیخوای بزنی آشنا جماعت احتمال داره ک بفهمند منظورت کیـه و این مساله رو نمـی پسندم
از طرفی هم از اونجایی کـه رکورد دار بلاک هم هستم 😂😉 و یک جورایی خیلی بلاک کردم ولی باز بالاخره یـافته شدن طبیعیـه و حتما هم مـیگم خیر و صلاح بوده کمـی مـیگم خوب حله بی خیـال بعد ...
.
.
.
اما بعد ببینید هری از درک خودش حرف مـیزنـه
منم مثل بقیـه
شاید یک تفاوتم فقط با خیلی ها دیگه این باشـه کـه با طیف بسیـار گسترده ای معاشرت ها داشتم و تجاربم کمـی فقط احتمالا بیشتر باشـه ... حتی خودمم اعتقاد و باورهای الانم رک و راست بخوام بگم به منظور سالهای قبل زندگیم خیلی مسخره بوده 😐😅 و اینجوری بگم ک خودم بـه شخصه و تنـهایی هم فکر کنم یک طیف گسترده از چپ چپ که تا بگو راست راست یعنی زیر و رو شده کل مخم
سر همـین ها قشنگ مـیفهمم تو مخ بسیـاری ها چیـه ، چون حال و روزهای قدیم خودمـه و یـا الان و یـا مابین این دو زمان .... از طرف دیگه چون طیف معاشرانم هم خیلی زیـادی گسترده بوده تفکرات و حرفها و زندگی و خلاصه خیلی چیزها از خیلی ها دیدم
شاید سر همـین تجارب بسیـار گسترده ای کـه در حد خودم دارم یک ذره حرف هام بـه درد بتونـه بخوره .... به منظور همـینم مـی نویسم .... هر چند صادقانـه صادقانـه مـیگم نـهایت تلاشم ناشناس کامل فعالیت بوده و حتی الانم اولویتم همـینـه.... ولی خوب نمـیشـه هم همـیشـه اونچه خودت اولویت هاته رخ بده ... بعد مـیگم خیره هر کی مـیاد هم چ کنم خلاصه خخخ مجبورم بگم خوش اومدید😐😉😅 ....
.
.
.
اما بعدتر کل تجربه خودم رو درون چند خط مـیخوام بچلونم و خلاصه کنم و بگم شاید بـه درد ولو یک نفر بخوره ....
سبک زندگی یک عادته ! سختی تغییر عادت هم مال ابتداشـه بعد عادی مـیشـه ! سعی کن بعد با عادت هایی زندگیت رو سپری کنی کـه ته این بازی برنده باشی نـه بازنده ! و بای دوست بشو کـه همـیشـه بـه دردت بخوره نـه فقط تو خوشی یـا الان و فردا نـه !!! بهترین دوست ممکن از جهت حتی عقل هم خداست ! با خدا رفیق شو همـین هم دنیـات حالت خوب مـیشـه هم آخرتت ان شاءالله و هم پشتت همـیشـه بـه یک قدرت محکم چون وصله راحتی ...
رفیق شدن با خدا هم خیلی ساده هست یک قدم تو جلو بیـا اون خیلی جلو مـیاد ....
یک قدم تو ممکنـه سوال کنی چی مثلا !؟
هیچی بسته بـه الانت مثلا اگر نماز نمـیخونی حتما دیگه بخون بـه خدا بگو بـه خاطر تو مـیخونم هر چند شاید هیچی حالیم نشـه
اگر اهل گناه های خاصی یکی اش رو حداقل بـه خاطر خدا ترک کن
و ...
.
.
.
راستی محض تاکید مجدد هری هم از ظن خودش یـار سایرین مـیشـه 😉
.

Read more

Advertisement

از روزی کـه حاج قاسم خبر دلمان را سوزاند و رفت ، تصمـیم گرفتم یک جایی جمعی از هم دوره ای هایش را بعنوان پیشکسوتان خبر جمع کنم و از اونـها تقدیر بعمل بیـاد کـه الحمدالله با حمایت دکترعلی عسکری ریـاست سازمان این کار درمراسم روز خبرنگار امسال انجام شد البته فقط خدا مـیداند کـه تا دقیقه آخر چه سختی هایی کشیدیم که تا ... از روزی کـه حاج قاسم خبر دلمان را سوزاند و رفت ، تصمـیم گرفتم یک جایی جمعی از هم دوره ای هایش را بعنوان پیشکسوتان خبر جمع کنم و از اونـها تقدیر بعمل بیـاد کـه الحمدالله با حمایت دکترعلی عسکری ریـاست سازمان این کار درمراسم روز خبرنگار امسال انجام شد البته فقط خدا مـیداند کـه تا دقیقه آخر چه سختی هایی کشیدیم که تا بالاخره انجام شد بگذریم درون مـیان پیشکسوتان مستوره خانم افشار هم آمد که تا جمع ما را بـه نام بلند قاسم منور کند چقدر خوشحال شدم مثل قاسم استوار و معنوی است.
پی نوشت:
حاج قاسم خیلی بزرگ تر از آن هست که من کوچک ترین از او بنویسم ، آن زمان کـه در خبر بودم درون عنفوان جوانی حاج قاسم بود کـه بیش از همـه گویندگان تحویلم مـی گرفت با اسم کوچک صدایم مـی زد که تا با او راحت باشم.حدودا سه سال پیش بود کـه علی ضیـاء ازم خواست به منظور برنامـه بعضیـا دعوتش کنم خیلی اصرارش کردم درون نـهایت نپذیرفت خودش هیچی از دلیلش نمـی گفت اما معلوم بود دلخوره،آخرین باری کـه با او صحبت کردم چند ماهی قبل از رفتنش بود و جوی راه افتاده بود کـه قاسم افشار بـه خاطر فتنـه هشتاد و هشت و حوادث بعد از انتخابات رفته ، بهش گفتم حاج قاسم ما کـه تو مـی شناسیم بـه این شایعه ها مـی خندیم اما مردم عادی کـه از نزدیک تو رو نمـی شناسند چی ؟ بیـا یـه بار تو یک برنامـه و جلوی این سواستفاده ها رو بگیر ، باز قبول نکرد گفت :"حسین جان تو کـه خودت مـی دونی من هرچی دارم از این نظامـه و جانم رو هم به منظور آقا مـیدم (نقل بـه مضمون) و به این چیزهای مسخره خودم هم مـی خندم اما ازم نخواهید بیـام چون با خودم عهد کردم نیـام."چند ماه بعدش هم از مـیان ما رفت .روحش شاد مرد بزرگی بود و خوش بـه سعادتش کـه دستش همـیشـه بـه خیر بود.
#روز_خبرنگار #قاسم_افشار #فرزند_افشار #پیشکسوتان_خبر #فتنـه_هشتاد_و_هشت #حضرت_آقا # ریـاست_سازمان #دکتر_علی_عسکری #

Read more

Media Removed

#walnut #milkshake #مـیلک_شیک #گردویی #کاکائویی موز ها رو از چندین ساعت قبل فریز مـیکنیم که تا کاملا سفت و سخت بشن. بعد همـه مواد رو مـیریزیم توی پارچ مخلوط کن. من خودم همـیشـه گردو رو همون لحظه ای کـه مـیخوام مـیلک شیک رو درست کنم پوست مـیگیرم. توی عهم کاملا مشخصه کـه گردوها رنگ روشنی دارند و تازه هستند. ... #walnut #milkshake
#مـیلک_شیک #گردویی #کاکائویی

موز ها رو از چندین ساعت قبل فریز مـیکنیم که تا کاملا سفت و سخت بشن.
بعد همـه مواد رو مـیریزیم توی پارچ مخلوط کن.
من خودم همـیشـه گردو رو همون لحظه ای کـه مـیخوام مـیلک شیک رو درست کنم پوست مـیگیرم. توی عهم کاملا مشخصه کـه گردوها رنگ روشنی دارند و تازه هستند. من بار ها مـیزان گردو رو به منظور این مـیلک شیک کم و زیـاد کردم و آخرش بـه همـین عدد رسیدم. با این مـیزان بچه ها متوجه طعم گردو درون مـیلک شیک نمـیشن و به خوبی مـیخورنش. تاکید مـیکنم گردو حتما کاملا تازه باشـه و کوچکترین ته مزه تلخی یـا دبشی نداشته باشـه. به منظور همـین هم هست کـه همـیشـه دقیقا همون لحظه ای کـه مـیخوام مـیلک شیک رو درست کنم گردو ها رو پوست مـیگیرم. از گردوی پوست گرفته شده آماده هم هرگز استفاده نمـیکنم. از نظر خودم این نکته خیلی مـهمـه. البته بچه های من موجودات بد ادایی هستن!

مخلوط کن رو روشن مـیکنیم که تا مـیلک شیک شکل بگیره. 
این مـیزان به منظور دو یـا دیگه فوقش سه نفر مناسبه. ولی من همون دو نفر رو حساب مـیکنم چون لیـانا گاهی وقتها مـیگه "دوبایـه"! بلافاصله توی لیوان ریخته و سرو مـیکنیم. این مـیلک شیک ماندگاری نداره و باید درجا نوشیده بشـه.

من این بطری ها رو پارسال به منظور بچه ها خ. از لحظه ای کـه خش جفتشون مثل مادری کـه نی نیش رو تازه بهش تحویل دادن؛ بطری ها شون رو بغل کرده بودن و محکم بـه آغوش کشیده بودن که تا رسیدیم خونـه!

بعدشم با موفقیت یـه چند ماهی باهاش زندگی مـید تا... که تا اینکه دلشون رو زد! هیچی دیگه باز رفتم یـه چیز دیگه واسه گول زدنشون خریداری کردم!

در کل اگر بخوام مقایسه کنم... کـه خب البته مقایسه کار بسیـار زشت و زننده ایـه ولی چون شما از خود هستید و نمـیرید بهی بگید، همـینجا کتبا مقایسه رو انجام مـیدم... بعد اگر بخوام مقایسه کن؛ کـه دارم مـیکنم: لیـانا بچه حرف گوش کن تریـه.
هیچی دیگه همـین. گفتمش. خلاص.
البته جمله صحیح ترش این بود ها: مـهدی یک بچه خود مختاره کـه تحت هیچ شرایطی زیر بار هیچی نمـیره.
ولی شما همون جمله اولی رو مد نظر داشته باشید. چون جمله دومـی به منظور من خطر مرگ داره!

Read more

Media Removed

#me یـادمـه سال 90 کـه برای اولین بار اینستاگرام رو نصب کردم خیلی کم بودناییکه داخلش فعالیت داشتن . البته خوده منم از طریق سرچ گوگل باهاش آشنا شدم . تازه آیفون خریده بودم با دلاره 1700 تومنی . همـین مسئله منو تو بـه پیگیری جدی تر عکاسی ترغیب کرد . تو این راه کلی دوست پیدا کردم . کلی دشمن و حسود پیدا کردم . ... #me
یـادمـه سال 90 کـه برای اولین بار اینستاگرام رو نصب کردم خیلی کم بودناییکه داخلش فعالیت داشتن . البته خوده منم از طریق سرچ گوگل باهاش آشنا شدم . تازه آیفون خریده بودم با دلاره 1700 تومنی . همـین مسئله منو تو بـه پیگیری جدی تر عکاسی ترغیب کرد . تو این راه کلی دوست پیدا کردم . کلی دشمن و حسود پیدا کردم . اووووف خیلی زیـاد . تنـها دلیلش هم داشتن ایده بود (در مورد عکاسی ) . خیلی ها هستن کـه داشتن ایده دیگران و نداشتن خودشون براشون زور داره . بعضی ها هستن کـه خودشون ایده سازی مـیکنن ( کـه خیلی کمـه) بعضی ها هم هستن کـه اکثریت رو درون بر مـیگیره جزو این دو دسته نیستن و فقط و فقط اهل کپی ایده هستن . خوشبختانـه خوده من اهل ایده سازی ام و شدیدا ضد تقلید (البته بشدت دوست دارم از عکاسهای روس تقلید کنم) بخاطره همـین تمام عکسهام و کارام مختص بـه خودمـه کـه ممکنـه همـه دوست نداشته باشن . چند که تا ایده عکه تو اینستاگرام نمونـه هاش رو ممکنـه زیـاد دیده باشین رو بـه جراعت مـیتونم بگم کـه از روی عکسهای من باب شد ( مثل دو که تا کـه لباس های رنگی دارن و کنار هم نشستن و در حال خندیدن هستن ، کـه نمونـه اش تو صفحه ام هست ) من حتی این عینـه این عکسم دقیقا همون پوزیشن ، همون لباس رو زیـاد دیدم تو اینستا کـه البته برام جای دلگرمـیه کـه انقد عکسم تاثیر داشته کـه چند نفر تلاش کـه عینـه عکسم رو بگیرن و انتشار بدن . و حتی خیلی از عکسهام رو دیدم رو عکسه پروفایله اینستاها و تلگرامـها...(البته اینارو به منظور اولین بار بـه عنوان گپ مطرح مـیکنم وگرنـه این چیزا گفتن نداره ) ولی کلا تعجبم از یـه سری از دوستانـه کـه چطور معروف مـیشن و کلی اصطلاحا شاخ . طرف نـه عکاسه نـه طراحه نـه هیچی ، یـه گوشیـه ایفون داره گوشـه ی طاقچه از گلدونش عمـیگیره تو برنامـه ی snapseed کلی بهش رنگ و لاب مـیده . همـه پستهاشونم دقیقا عینـه همـه . مـیزاره تو صفحش 600 مـیلیون که تا لایک و کامنت و حتی فکر مـیکنم از ذوق زیـاد بعضی ها مـیکنن زیره پست . دیده شده کـه ناپدید هم شدن (ذوب شدن تو عکس) چرا؟؟؟؟ بعد معمولا هم بشدت ادعای هنر و اخلاق و این چیزام دارن ، جالب اینجاست کـه نزدیکشون بشی اگه فالورزات کمتر از 50 هزار نفر باشن اصلا تو رو تحویل نمـیگیرن . فقط تو خودشون مـیچرخن و استوری مـیزارن و همدیگه رو تگ مـیکنن . و ملت هم طبق معمول دنباله روی این جور افراد هستن. باور کنین این هنر نیست . عکاسی نیست.(که ادعای عکاسی دارن) هیچ حرفینیست . هیچ ایده اینیست.
البته این دل نوشته ی من ممکنـه بـه مزاج بعضی ها خوش نیـاد ولی خوب یـه حرفی بود حتما مـیزدم...ببخشید

Read more

Media Removed

. گاهی اوقات قهرمان درونمون بیدار مـیشـه و مـیخواد پیش بره ، مـیخواد سختی‌هارو بشکافه و‌ فارغ از هر چیزی کـه توی درون و‌ دیوار هستش بره سمت اه ، لحظه‌های بودن رو نجات بده از زیر بار غم...قهرمان درونت کـه بیدار مـیشـه مـیخواد سازنده باشـه اما گاهی زبونش رو بلد نیستیم نمـیدونیم چی بگیم و چیکارش کنیم مثل نوزادی ... .
گاهی اوقات قهرمان درونمون بیدار مـیشـه و مـیخواد پیش بره ، مـیخواد سختی‌هارو بشکافه و‌ فارغ از هر چیزی کـه توی درون و‌ دیوار هستش بره سمت اه ، لحظه‌های بودن رو نجات بده از زیر بار غم...قهرمان درونت کـه بیدار مـیشـه مـیخواد سازنده باشـه اما گاهی زبونش رو بلد نیستیم نمـیدونیم چی بگیم و چیکارش کنیم مثل نوزادی مـیشـه کـه گریون و نامفهومـه گم شده تو دلمون اما حتما مادری کرد یعنی چی یعنی صبوری و‌ تحمل حتما کمکش کنیم وقتی دنبال راه نجات مـیگیرده ، تو وقتی مـیتونی کمکش کنی کـه امـید و صبر چاشنی وجودت کنی والا با ناامـیدی سرگردون مـیشـه و ممکنـه بره بـه بیراهه‌ای کـه برگردوندنش بـه جاده‌ی اصلی سخت باشـه...
اونایی کـه اسمشون مـیمونـه ، اونایی کـه بقیـه از شنیدن ترکیب اسم و فامـیلشون لبخند تحسین مـیزنن ، اونایی کـه سازنده‌ان و توی زندگی خودشون و بقیـه مثبت‌اند ، اینا همونایی هستن کـه وقتی هیچی هیچی سرجاشون نبوده از جا بلند شدن و رفتن سمت آبادی...صبوری خرج و بازی رو بردن...بها اما بهای درست...تازه خدا رو هم داریم ، اون رفیق خفنی کـه مـیگه یـه قدم بردار باقیش با من ، بعد بیمـه هم داره این جاده : )
فقط حتما دل سپرد.
حالتون خوب الهی🍃
دنیـای قشنگم کـه دلم‌تنگ شده رفیق خفن☺️🌸‌خوب باشی همـیشـه بهترینم ، مـیگذره شلوغی روزامون مـیدونم مـیتونیم💫
هفته خوشرنگی باشـه برامون 🌿
#موبیلم_گرافی #گلنویس
۱۳۹۷/۰۵/۰۶

Read more
...رضا دزده #رضا_موتوری خودش بود و فقط جای فرخ را گرفته بود. رضا موتوری هیچ تلاشی نکرد به منظور اینکه شبیـه فرخ شود. اما حکایت ما با رضا موتوری متفاوت است. ما این چیزی نیستیم کـه در فضای مجازی نشان مـی دهیم، اساسا خود واقعی ما با چیز دیگری است.رضا موتوری عاشق موتور سیکلت بود و ما عاشق گوشی موبایل، اینکه ... ...رضا دزده

#رضا_موتوری خودش بود و فقط جای فرخ را گرفته بود. رضا موتوری هیچ تلاشی نکرد به منظور اینکه شبیـه فرخ شود. اما حکایت ما با رضا موتوری متفاوت است. ما این چیزی نیستیم کـه در فضای مجازی نشان مـی دهیم، اساسا خود واقعی ما با چیز دیگری است.رضا موتوری عاشق موتور سیکلت بود و ما عاشق گوشی موبایل، اینکه تنـهایی درون همـه نسل ها وجود دارد اما شکل آن متفاوت است. امروز همـه چیز غیر واقعی است، حتی مبارزه به منظور گرفتن حق مان هم غیر واقعی و سطحی است. درون واقع فقط داریم نق مـی‌زنیم مثل زن های عهد عتیق کـه به شوهرهای خود نق مـی‌زدند. یک روز #دلار و #سکه، یک روز #یوزپلنگ_ایرانی و یک روز هم #دریـای_خزر، خدا رو شکر از صدقه سری حضرات درون این مملکت هر روز سوژه ای به منظور نق زدن وجود دارد. اما درون عمل هیچ بـه هیچ، خیـابان ها آرام و فضای مجازی شلوغ است. بزرگترین تجربه ای سال ۸۸ به منظور من این بود کـه نود درصد مردم این سرزمـین اهل حرف هستند و در عمل جرات و توان مبارزه ندارند.جالب تر آنکه دوستانی کـه فقط بلد هستند تز بدهند حال مبارزان آن روزها و افرادی کـه ده سال تمام بخاطر آنـها درون حصر هستند را خائن دانسته و با تفکرات مجازی خود خشک و تر را باهم مـی سوزاندند کـه از نظر آنـها همـه سر و ته یـه کرباس هستند!! اما دریغ از یک راه حل، یک حرکت فیزیکی درون راه آرمانی کـه دارند‌. هیچی، فقط بلد هستند نق بزنند. امروزاز دریـای خزر صحبت مـی کنند، همان هایی کـه سواحل خزر را بـه زباله دانی تبدیل د.چقدر این روزها بـه دوران ناصرالدین شاه قاجار شباهت دارد. دورانی کـه #امـیر_کبیر درون آن قربانی شد اما مردم او را هم دست پرورده قاجاریـه مـی دانستند، دورانی کـه مردم این سرزمـین درون ناآگاهی و بی سودای غرق شده و مشکلات اقتصادی توان اندیشیدن را از آنـها گرفته بود. اما تفاوت مردمان امروز با مردمان دوران #قاجار درون این هست که مردمان امروز عجیب مقابل یـادگیری، آموزش، پرورش و اساسا اندیشیدن مقاومت مـی کنند.در چنین سرزمـینی امـید‌ بـه آینده نوعی دیوانگی تلقی مـی شود.امروز بیش از هر چیز حتما به مانند رضا موتوری نقاب از چهره برداشته و خود واقعی مان باشیم

#سینما #رضا_موتوری #مسعود_کیمـیایی #بهروز_وثوقی #کاسپین #قرارداد_ترکمنچای #اتحاد #فرهنگ #مبارزه #محمد_خاتمـی #مـیرحسین_ #_سبز #فتنـه_۸۸ #قاجاریـه #مشروطیـه #پهلوی #انقلاب_اسلامـی #مصطفی_تاج_زاده #بهزاد_نبوی #عبدالله_رمضان_زاده #حسن_روحانی #کلید #آقای_بنفش #ایران_زمـین

Read more

Media Removed

. . . . كودكانـه ١١٠ | ‎ . . بچه کـه بودیم .... بچه کـه بودیم چه دل های بزرگی داشتیم اکنون کـه بزرگیم چه دلتنگیم کاش دلهامون بـه بزرگی بچگی بود کاش همان کودکی بودیم کـه حرفهایش را از نگاهش مـی توان خواند کاش به منظور حرف زدن نیـازی بـه صحبت نداشتیم کاش به منظور حرف زدن فقط نگاه کافی بود کاش قلبها درون چهره ... . .
. .
كودكانـه ١١٠ | ‎ .
.
بچه کـه بودیم ....
بچه کـه بودیم چه دل های بزرگی داشتیم
اکنون کـه بزرگیم چه دلتنگیم
کاش دلهامون بـه بزرگی بچگی بود
کاش همان کودکی بودیم کـه حرفهایش را از نگاهش مـی توان خواند

کاش به منظور حرف زدن
نیـازی بـه صحبت نداشتیم
کاش به منظور حرف زدن فقط نگاه کافی بود
کاش قلبها درون چهره بود
اما اکنون اگر فریـاد هم بزنیمـی نمـی فهمد
و دل خوش کرده ایم کـه سکوت کرده ایم

دنیـا را ببین... بچه بودیم از آسمان باران مـی آمد
بزرگ شده ایم از چشمـهایمان مـی آید!
بچه بودیم همـه چشمای خیسمون رو مـیدیدن
بزرگ شدیم هیچکی نمـیبینـه
بچه بودیم تو جمع گریـه مـی کردیم
بزرگ شدیم تو خلوت
بچه بودیم راحت دلمون نمـی شکست
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون مـی شکنـه
بچه بودیم همـه رو ۱۰ که تا دوست داشتیم
بزرگ کـه شدیم بعضی ها رو هیچی
بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نـهایت دوست داریم

بچه کـه بودیم قضاوت نمـی کردیم و همـه یکسان بودن
بزرگ کـه شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که
اندازه دوست داشتنمون تغییر کنـه

کاش هنوزم همـه رو
به اندازه همون بچگی ۱۰ که تا دوست داشتیم
بچه کـه بودیم اگه بای دعوا مـیکردیم ۱ ساعت بعد از یـادمون مـیرفت
بزرگ کـه شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یـادمون مونده و آشتی نمـی کنیم
بچه کـه بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود
بزرگ کـه شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه
بچه کـه بودیم آرزومون بزرگ شدن بود
بزرگ کـه شدیم حسرت برگشتن بـه بچگی رو داریم
بچه کـه بودیم تو بازیـهامون همش ادای بزرگ ترها رو درون مـی آوردیم
بزرگ کـه شدیم همش تو خیـالمون بر مـیگردیم بـه بچگی

بچه کـه بودیم بچه بودیم
بزرگ کـه شدیم بزرگ کـه نشدیم هیچ دیگه همون بچه هم نیستیم

ای کاش هیچ وقت ... بزرگ نمـی شدیم
و همـیشـه بچه بودیم .
" نويسنده متن رو نميدونم " .
-----------------------------------------------
‏ #child #chlidhood #memories #oldphoto #بچگى #insta #naughty #instagold #rezaghaziani #home #memo #بچه #بچگى #كودكى #كودكانـه #قاضيانى #رضاقاضيانى #قاضيانى #هنگامـه_قاضیـانی

Read more

Media Removed

#داستان_زندگى_امـین قسمت ۴ رسیدیم بـه اونجا کـه بعد از تصادف و صدمـه دیدن تجهیزاتم و نداشتن پول مجبور شدم خودم همـه چیز رو تعمـیر کنم و ..... با نور پردازی کـه بهم پیشنـهاد کار تو سالن داده بود قرار گذاشتم و بعد کلی صحبت من دیجی ثابت اونجا شدم ( ۱۲ سال پیش با قیمت شبی ۱۰۰.۰۰۰ تومان ) با اینکه نصف این مبلغ بابت ... #داستان_زندگى_امـین
قسمت ۴
رسیدیم بـه اونجا کـه بعد از تصادف و صدمـه دیدن تجهیزاتم و نداشتن پول مجبور شدم خودم همـه چیز رو تعمـیر کنم و ..... با نور پردازی کـه بهم پیشنـهاد کار تو سالن داده بود قرار گذاشتم و بعد کلی صحبت من دیجی ثابت اونجا شدم ( ۱۲ سال پیش با قیمت شبی ۱۰۰.۰۰۰ تومان ) با اینکه نصف این مبلغ بابت اجاره سیستم صوتی مـیرفت اما قیمت خوبی بود.
به نظر همـه چی خوب مـیومد و منم یـه شور و هیجان خاصی داشتم
روزی کـه اجرا داشتم با عشق مـیرفتم همـه وسایل رو ( از باند گرفته که تا ...... ) از انبار تحویل مـیگرفتم تو سالن مـیچیدم ، اجرا مـیکردم ، جمع مـیکردم ، تحویل انبار مـیدادم و برمـیگشتم خونـه .
واقعا کار سنگینی بود اما من خسته نمـیشدم احساس مـیکردم یـه قدم بـه رویـاهام نزدیک شدم
چند باری اونجا اجرا کردم و همـه چی عالی بود بـه جز یک چیز
احساس مـیکردم اون سالن برام کمـه چون هدف من خیلی بزرگتر بود اما مـیدونستم حتما صبور باشم و قدم بـه قدم برم جلو
بعد یـه مدت کوتاه کثیف کاری های سالندار و اون دوست نور پرداز شروع شد.
بعد اجرا پول بهم نمـیچون مـیگفتن مشتری هفته بعد پول مـیده (فکر مـیکنم نزدیک بـه ۵ اجرا ازشون هنوز طلب دارم)
مـیدونستم دارن پولمو مـیخورن اما نـه زورم بهشون مـیرسید نـه قانونی بود کـه ازم حمایت کنـه
این روال ادامـه داشت که تا زمانی کـه متوجه شدم موضوع فقط نحق من نیست و اون عزیزان بـه خاطر کیفیت بالای اجرام از مشتری ها عددی بین ۴۰۰ که تا ۵۰۰ هزار تومان دریـافت مـی
این موضوع خیلی برام اذیت کننده بود خیلی،،،،
یـه روز رفتم سالن کـه با مدیریت صحبت کنم و حداقل حق خودمو ازشون بگیرم
پول کـه نـهیچی یـه مشت چرت و پرتم تحویلم دادن
دیگه اونجا موندن نداشت و تصمـیم گرفتم کـه دیگه براشون اجرا نکنم
تو مسیر برگشت فقط بـه این فکر بودم کـه چرا حتما بزارم ادما از سادگیم استفاده کنن ولی ایمان داشتم خیلی سریع یـه جای دیگه مـیتونم کار پیدا کنم
وقتی رسیدم خونـه متوجه شدم کهتاپم کـه تو اتاقم بود رو دزدیدن .
( اون زمان من ۲ که تا هم خونـه ای داشتم و قطعا کار یک فرد از بیرون نبود )
دنیـا رو سرم خراب شده بود بی پولی بی کاری
تصادف و حالا منی کـه مـهم ترین ابزار کارش بـه سرقت رفته .

خیلی دوست دارم بدونم شما اگه جای من بودین چی کار مـیکردین ؟؟ ۱۰ سال بعد من ۶ که تا پرسنل به منظور انجام صفر که تا ۱۰۰ کارهام داشتم ، ۲ که تا از بهترینتاپ های اپل رو داشتم و قطعا هیچ نیـازی هم بـه اینکه درون یک سالن دیجی ثابت باشم ، نداشتم
من تو زندگیـه کاریم یـه قانون دارم : اینقدر قوی شو کـه هیچ مشکلی از پا درت نیـاره.
طولانی شد اما یک نفر مطلب رو بگیره کافیـه

Read more

. پلی... اگه یک نفر رو عاشقانـه دوست دارین و با هم قرار و مدار آینده ای رو گذاشتین کـه کنار هم باشین و به هم قول ازدواج دادین فکر نکنین وقتی رفتین زیر یـه سقف، مثل حالا همـیشـه همدیگه رو واسه تفریح و گردش و خرید مـیبینین... خیـال نکنین همـیشـه قراره با هم بلند بخندین و از آهنگ خوندنتون توی ماشین فیلم بگیرین و ... .
پلی...
اگه یک نفر رو عاشقانـه دوست دارین و با هم قرار و مدار آینده ای رو گذاشتین کـه کنار هم باشین و به هم قول ازدواج دادین فکر نکنین وقتی رفتین زیر یـه سقف، مثل حالا همـیشـه همدیگه رو واسه تفریح و گردش و خرید مـیبینین...
خیـال نکنین همـیشـه قراره با هم بلند بخندین و از آهنگ خوندنتون توی ماشین فیلم بگیرین و گوشیتون پر از عکسای سلفی دو نفره باشـه. فکر نکنین طرف مقابلتون رو همـیشـه با لباس های شیک و عطر و آرایش و چی و چی و چی مـیبینید کـه مـیتونید برید بیرون، دورتون رو بزنین و وقتی برگشتین خونـه یکی از جنس مادر منتظرتون باشـه کـه یـه لیوان آب بده دستتون...
راستش قرار نیست همـیشـه روی ابرها زندگی کنین و دائم تو جمع های دوستانـه بگین و بخندین...
نـه اینکه هیچ وقت نباشـه! هست...
همـه این خندیدن ها و دور هم جمع شدن ها هست...
آب شدن قند تو دلتون با نگاه بهی کـه زندگیتون شده...
بغل های پر از عشق...
نگاه هایی کـه قفله بـه هم...
همـه‌ش هست
اما...
روزایی هم هست کـه باید مشکلات زندگی مشترک رو با هم حلشون کنین...
باید از صبح کـه چشم باز مـیکنین که تا شب کنار هم باشین، اینجا تازه رابطه جدی شروع مـیشـه، اینجا تازه کشف شخصیت طرف مقابل شروع مـیشـه، تفاوت ها خودشو نشون مـیده، اینجاست کـه باید از یـه چیزایی بگذری و چشمات رو روی یـه چیزایی ببندی...
دیگه همـیشـه یـه ه خوش تیپ و آرایش کرده نمـی‌بینی...
گاهی وقت ها قراره بای زندگی کنی کـه سرما خورده و دائم دماغشو مـیکشـه بالا، پوستش خشک شده و لطافت همـیشگی رو نداره، چشماش قرمزه و قیـافش خسته و بی روحه، کـه حتی نیـاز داره پاشی براش سوپ درست کنی...
گاهی حتما با پسری زندگی کنی کـه خسته از سر کار برمـیگرده و مشکلات بهش فشار آورده کـه اون لحظه دوست داره یـه کمـی چشماشو ببنده و به هیچی فکر نکنـه...
براش مـهم نیست شما امروز با یـه فیلم گریـه کردین و دستتون موقع کاهو خرد بریده...
اگه کم توجهی دیدین،
اگه تفاوت ها و اختلاف سلیقه ها زیـاد بود،
صبوری کنید...
این شخص، همونیـه کـه شما یـه روزی عاشقانـه دوستش داشتین...
.
#حنانـه_اکرامـی
.
#محسن_ابراهیم_زاده #mohsenebrahimzadeh ❤
کانال تلگرام ما رو دنبال کنید.
لینک عضویت درون بیو ❤

Read more

Media Removed

به ۲۳ سالگی: سال قبلی کـه گذشت پر از رابطه های اشتباه بود رابطه هایی کـه به دلایل مختلف قطع شد آدم هایی ک اومدن عمـیقا دوست داشته شدن و بعد نمـیدونم چرا رفتن آدمایی کـه اومدن بشون اعتماد نشد و رفتن آدمایی کـه اومدن و بعد دور انداخته شدن آدمایی کـه فقط به منظور سو استفاده اومده بودن آدمایی کـه اونقدر شرمنده ام جلوشون ... به ۲۳ سالگی:
سال قبلی کـه گذشت پر از رابطه های اشتباه بود رابطه هایی کـه به دلایل مختلف قطع شد آدم هایی ک اومدن عمـیقا دوست داشته شدن و بعد نمـیدونم چرا رفتن آدمایی کـه اومدن بشون اعتماد نشد و رفتن آدمایی کـه اومدن و بعد دور انداخته شدن آدمایی کـه فقط به منظور سو استفاده اومده بودن آدمایی کـه اونقدر شرمنده ام جلوشون ک حتما بذارم ک برن .
من هم پشمونم هم نیستم .هم عذر مـیخوام از ۲۲ هم نـه. sorry not sorry. بدون هیچ حس شاعرانـهبدون هیچ احساس لطیف و بدون هیچ خیـالبافی ای تو رو شروع مـیکنم. نـه مـیتونم قول بدم ک دیگه اشتباه نمـیکنم نـه مـیتونم بگم کـه خودم و بقیـه رو بخشیدم . خیلی چیزا رو نمـیدونم کـه مـیخوام بفهمم و خیلی چیزا رو مـیدونم کـه کاش نمـیدونستم.
تنـهام ولی نـه خیلی شاید اندازه بقیـه شاید بیشتر شاید کمتر. هنوزم مـیترسم اما کمتر از همـیشـه. سخته ولی دلم مـیخواد همـه چیو درست کنم شاید بیشتر از همـیشـه.
شاید من و تو با هم خوب باشیم شایدم نـه .
هیچی مطمئن نیست ۲۳ جان.
هیچی.
ولی با همـه اینا من هنوزم خوشحالم!
#تولد_تولد_تولدم_مبارک
#۲۳
پ.ن اعتراضی: دوست داشتم مث بچه گیـام تبریکای زیـاد و جشن بزرگ داشته باشم ولی خب دوستا و فامـیلای من مث مردم بابل پخش و پلای این ور و اونورن!😐
پ.ن خشمگین: ازم مـیپرسن تو دی ماهی نبودی و مورد داشته ک تو ابان بم تبریک گفتن... ولی خب بازم ممنون از این دوستان!😫
پ.ن خوشحال: خانمـی شدما!... قبلنا فک مـیکردم ۱۷ سال خیلیـه!😆

Read more

.... من از فوتبال خیلی چیزی نمـی فهمم، خیلی کـه نـه، اصلا چیزی نمـی فهمم، اصلا،اونقدر کـه حتی از رونالدو فقط یـه اسم شنیده بودم و اینکه قهرمانِ جهانـه و از اونجایی کـه واسه من همـیشـه مارادونا قهرمان جهان بوده،شاید باورتون نشـه اما، همش قاطی مـی کردم این دوتا رو با هم و هی فکر مـی کردم مگه مارادونا هنوز بازی مـی کنـه!!!! ... ....
من از فوتبال خیلی چیزی نمـی فهمم، خیلی کـه نـه، اصلا چیزی نمـی فهمم، اصلا،اونقدر کـه حتی از رونالدو فقط یـه اسم شنیده بودم و اینکه قهرمانِ جهانـه و از اونجایی کـه واسه من همـیشـه مارادونا قهرمان جهان بوده،شاید باورتون نشـه اما، همش قاطی مـی کردم این دوتا رو با هم و هی فکر مـی کردم مگه مارادونا هنوز بازی مـی کنـه!!!! من از فوتبال هیچی نمـی فهمم و فوتبال دیدن من همـیشـه خلاصه شده بـه بازیـهای تیم ملی توو جام جهانی، اونم واسه اینکه تیم ملی یعنی ایران و ایران واسه من یعنی همـه چی .
من از فوتبال هیچی نمـی فهمم ،اما مـی فهمم کـه رونالدو با لقب بهترین فوتبالیست جهان نتونست بـه ایران گل بزنـه، حتی با شرایط پنالتی، مـی فهمم پنالتی ای کـه بیرانوند گرفت ثبت مـیشـه به منظور همـیشـه و تاریخ فراموشش نمـی کنـه.
مـی فهمم پرتغال با ادعای قهرمانی فقط تونست یـه گل بـه ایران بزنـه و این اتفاق هیچ وقت از یـادی نمـی ره.
مـی فهمم کـه اگه ایران با پرتغال مساوی کرد اما از رونالدو بـه لطف غیرت و تلاش بیرانوند برد و این چیز کمـی نیست.
من از فوتبال هیچی نمـی فهمم ، اما مـی فهمم معنی مشتی کـه طارمـی بعد از تموم شدن بازی وسط زمـین کوبید،چیـه.
مـی فهمم معنی اشک پورعلی گنجی رو شونـه های په په چیـه.
مـی فهمم معنی لرزش کتف های رضاییـان از گریـه چیـه.
مـی فهمم چرا بیرانوند بعد از بازی سرش رو زمـین بود و چرا جهانبخش زانوی غم بغل کرده بود و چرا سردار آزمون بغض ش هق هق شد.
مـی فهمم تیم ملی مون توو اون لحظه ها روسیـه نبودن، دلشون داشت توو کوچه بعد کوچه های ایران پرسه مـی زد که تا صدای جیغ و شادی بشنوه از هیجانِ برد. مـی فهمم همشون جنگیدن چون خبر داشتن کـه فقط اونان کـه مـی تونن باعث بشن توو این شرایط سیـاه مملکت یـه چند ساعتی همـه غم هاشون رو فراموش کنن، کـه ، کـه همـین خوبه، همـین کـه جهان داشت از ایران و فوتبالش حرف مـی زد، از بیرانوند کـه نذاشت پنالتی بهترین فوتبالیست جهان گل بشـه، از حمله هایی کـه تیم مدعی قهرمانی رو ترسونده بود، از دفاعی کـه ساده نبود و ...
من از فوتبال هیچی نمـی فهمم،اما مـی فهمم ایرانی بودن یعنی چی،مـی فهمم "تو اهل کجایی؟ من ایرانی ام" مـیلیون ها حرف پشتشـه .
و درون نـهایت اینکه ، ایران... فدای اشک و خنده ی تو، دل پر و تپنده ی تو، فدای حسرت و امـیدت،رهایی رمنده ی تو، ایران... اگر دل تو را شکستند،تو را بـه بند کینـه بستند، چه عاشقانـه بی نشانی، چه عاشقانـه... چه عاشقانـه... چه عاشقانـه...
#سین_شین #ایران #فوتبال #جام_جهانی

Read more

Media Removed

. #امام_خمـینی(ره): اگر #ذرّه‌ای هوای نفس درون انسان باشد، این بـه مـهمانی وارد نشده است. یـا اگر وارد شده است، #استفاده نکرده هست . فداتون بشم! من حرف آخر را همـین اول ب هیچ عاملی مثل محبّت اهل‌بیت آدم را #کمک نمـی‌کند درون اینکه هوای نفسش را زیر پا بگذارد. #ابرقدرت_ترین عامل اینـه . #شب_عملیـات ... .
#امام_خمـینی(ره): اگر #ذرّه‌ای هوای نفس درون انسان باشد، این بـه مـهمانی وارد نشده است. یـا اگر وارد شده است، #استفاده نکرده است
.
فداتون بشم! من حرف آخر را همـین اول ب
هیچ عاملی مثل محبّت اهل‌بیت آدم را #کمک نمـی‌کند درون اینکه هوای نفسش را زیر پا بگذارد.
#ابرقدرت_ترین عامل اینـه
.
#شب_عملیـات مبارزه با هوای نفس هم شب عملیـاتی هست برای خودش
آنـهایی کـه جبهه را تجربه د مـیدانند هیچ‌کسی مثل #فاطمـه_زهرا(س) بچه‌ها را کمک نکرده،
بگذارید #شب_اول جلسۀمان روز اول ماه رمضان، برویم درِ خانۀ حضرت زهرا(س).
اگر من خودم خیلی بیچاره نبودم، خیلی محتاج نبودم شاید این‌جوری مستقیم درِ خانۀ حضرت نمـی‌رفتم، ولی مـهمانی شروع شده، ما هم لباس‌هایمان آلوده است
#مادر حتما بیـاید لباس بچه‌هایش را عوض کند. دیگر وقتی #مـهمانی مـی‌شود مادر نمـی‌ایستد بگوید
بچه! تو لباست را کثیف کردی، مسئولیتش پای خودت است، برو.
مادر بیشتر از بچه نگران آبروی بچۀ خودش است.
لباسش را عوض مـی‌کند، سر و صورت بچه‌اش را مـی‌شوید، کثیفی‌های بچه‌اش را مـی‌گیرد، بعد بچه‌اش را با لبخند تحویل مـهمان مـی‌دهد مـی‌گوید ببینید چقدر بچۀ من زیباست.
در این عالم یک نفر هست مـی‌تواند امشب لباس قشنگ بـه ما بدهد آن هم فاطمۀ زهرا(س) است.
یک نفر،
آن ضجّه‌ای کـه مـی‌کشید، مـی‌گفت وقتی علی را داشتند مـی‌بردند طوری آمد ناله زد
همۀ مردم مدینـه شنیدند، یک خانمـی دارد داد مـی‌زند.
همش دلش پیش شما بود.
بله، علی‌بن ابیطالب امام زمانشـه، ولی او همـه را دارد مـی‌بیند. هم امام زمانش را طناب بستند دارند مـی‌کشند، این مـی‌کشدش،
هم مـی‌داند امام را کـه ببرند، چه بلایی بر سرِ بچه‌های فاطمۀ زهرا مـی‌آید.
بچه‌ها همۀ رنج‌های شما، هر رنجی کـه مـی‌کشیم، مال همان روزی هست که درون کوچۀ بنی‌هاشم علی را روی زمـین مـی‌کشیدند و مادرمان ضجّه مـی‌زد، ناله مـی‌زد
همـه‌اش مال آنجاست. #کربلا هم مال آنجاست ما آمدیم امشب یک مقدار بحث کردیم،ولی
بگویید: مادر! ما نمـی‌توانیم! ما نمـی‌توانیم این راه‌ها را برویم
حالا از باب انجام تکلیف، از باب اینکه دست و پایمان را بزنیم، باشد چشم! سعی مـی‌کنیم یـاد بگیریم، بفهمـیم، توجّه کنیم، ولی کار ما با این کارها درست نمـی‌شود ها!
از علّامۀ طباطبایی پرسیدند چی‌کار کنیم بالاخره؟ فرمود #توسل توسل توسل؛ بروید درِ خانۀ اهل‌بیت
من تبریک مـی‌گم #ماه_رمضان رو چون سی شب پشت سر هم شما مـی‌توانید بروید
جلسۀ #روضه اباعبدالله‌الحسین، روضۀ اهل‌بیت.
یک‌جوری هم تنظیم ید قطع نشود، حالا هرجایی رفتید، ما بچۀ جلسۀ روضه هستیم.
آخرش هم مـی‌بینی اصلاً هیچی را پیشش حساب نمـی‌کنند
.
#استاد_پناهیـان
.

Read more

Media Removed

: . اخرین روزی کـه ترکیـه بودیم بهمون گفته بودن ساعت دو ظهر اتوبوس مـیاد و مـیره بـه سمت فرودگاه دیر نکنید کـه از پرواز جا مـیمونید ما هم رفته بودیم بازار گفتم اخرین لیر هامون رو خرج کنیم یـهو یـادم اومد کـه ساعت یک شده زود برگشتیم ساکمون رو جمع کردیم با اتوبوس رفتیم فرودگاه ازمـیر پرواز تو فرودگاه امام ... : .

اخرین روزی کـه ترکیـه بودیم بهمون گفته بودن ساعت دو ظهر اتوبوس مـیاد و مـیره بـه سمت فرودگاه دیر نکنید کـه از پرواز جا مـیمونید
ما هم رفته بودیم بازار گفتم اخرین لیر هامون رو خرج کنیم

یـهو یـادم اومد کـه ساعت یک شده
زود برگشتیم ساکمون رو جمع کردیم با اتوبوس رفتیم فرودگاه ازمـیر

پرواز تو فرودگاه امام خمـینی نشست
رفتم تو صف باجه ای کـه مـهر ورود رو مـیزنن

نوبت بـه من و دوستم رسید
مامور یـه نگاهی بـه ما کرد گفت " خجالت بکشید دو روز رفتید ترکیـه خودتون رو گم کردید"
من خو همـینجور دچار بُهت شده بودم کـه این چی مـیگه و چی شده؟؟ یـه نگاهی بـه خودمون کردیم دیدیم عه با شلوارک اومدیم ایران

گفتم سگ تو شانس حالا یـه روز اونجا شلوارک پوشیدیم ها

هیچی دیگه پاسمون رو گرفتن گفتن برید لباس عوض کنید

گفتم اقا لباسامون تو بار هستن

گفتن برید بارتون رو تحویل بگیرید بعد بیـاید پاستون رو بدیم

از اونجایی کـه تو فرودگاه امام دو ساعت طول مـیکشـه که تا بارت دستت برسه
رفتم یـه دوری ب و اب معدنی بگیرم فروشنده گفت " هِلو ولکام تو ایران"

ساکم رو گرفتم رفتم تو نماز خونـه کـه لباس عوض کنم
دم درش یکی داشت نماز مـیخوند مجبور شدم برم جلوش

تا شلوارک رو خواستم بیـارم پایین طرف وسط نماز بلند گفت" الله اککککککبرررر"
نگاهش کردم تو قنوت فریز شده بود
بنده خدا ترسیده بود

گفتم حاجی چیزی نیس

شلوارک رو درون اوردم طرف نماز رو شکست کفشاش رو گذاشت زیر بغلش درون رفت . . . نمـیدونم چش بود

#dezful #ezmir #فرودگاه_امام #تهرام #سفر #ترکیـه #

Read more

. تنـهایی ...واسه هر یـه معنی داره واسه من هم خوبه هم بد یـه دله خالیـه خالی کـه تو قید و بنده هیچی نیست. مـی خواد یـه جا بره کـه نمـیدونـه کجاست، یکیو مـی خواد کـه نمـی دونـه کیـه .. نـه رنگ مورد علاقه ای داره نـه غذای مورد علاقه ایی. یـه سر درگمـی با حال، فقط داری مـیدویی، ولی اصلا علاقه ای بـه رسیدن نداری فقط دویدنو ... .
تنـهایی ...واسه هر یـه معنی داره
واسه من هم خوبه هم بد
یـه دله خالیـه خالی کـه تو قید و بنده هیچی نیست.
مـی خواد یـه جا بره کـه نمـیدونـه کجاست، یکیو مـی خواد کـه نمـی دونـه کیـه ..
نـه رنگ مورد علاقه ای داره نـه غذای مورد علاقه ایی.
یـه سر درگمـی با حال، فقط داری مـیدویی، ولی اصلا علاقه ای بـه رسیدن نداری فقط دویدنو دوست داری.
این وسط دلت مـی خواد فقط صدای نفس یکیو از نزدیک نزدیک بشنوی و هیچی نگی انقدر کـه یـادت بره خودت نفس بکشی ...ولی خب فقط صدای پایـه خودته کـه مـیشنوی.
این موقع ها یـه اهنگ مثل همـینی کـه داری مـیشنوی ادمو روانی مـی کنـه و مـی بره اون دوردورا، مـیدونم فقط تویـه تنـهایی کـه بهترین وقت واسه گوش اینجور اهنگاست...
البته خدارو چه دیدی شاید ...

Read more

Media Removed

جدا از نفهمـی و بیشعوری حاتمـی کیـا ، تبریک مـیگم بـه تک تک آدم هایی کـه تو این سیرک شرکت و نشون چه ایرانی‌‌های اصیلی هستن کـه اگه آب نمـیبینن درون عوض شناگر‌های بسیـار ماهری هستند .  این حملهٔ داعش بـه تهران و پاساژ کورش نیست ، این یک سری بیشعور هستن کـه برای تبلیغ فیلم بـه وقتِ شام ابراهیم حاتمـی کیـا ریختن ... جدا از نفهمـی و بیشعوری حاتمـی کیـا ، تبریک مـیگم بـه تک تک آدم هایی کـه تو این سیرک شرکت و نشون چه ایرانی‌‌های اصیلی هستن کـه اگه آب نمـیبینن درون عوض شناگر‌های بسیـار ماهری هستند . 
این حملهٔ داعش بـه تهران و پاساژ کورش نیست ، این یک سری بیشعور هستن کـه برای تبلیغ فیلم بـه وقتِ شام ابراهیم حاتمـی کیـا ریختن بـه ترسوندن زن و بچه و بزرگ و کوچک . این چهره بدون آرایش یک ایرانی‌ اصیله کـه وقتی‌ یـه جو بهش مـیدن کـه کاری ه ، دیگه بـه هیچی‌ کاری نداره فقط مـیره و انجام مـیده و خیلی‌ هم از کرده خود شاد مـی‌شـه .
آقای بازیگر ، آقای کارگردان ، آقای محمدی ، هیچ کدوم از این جمع بیست و خورده‌ای نفر شما انقدر شعور نداشته کـه بفهمـه این کار اشتباهه ؟ بـه سن خر عیسی رسیدین اما نمـیفهمـین چه وحشتی ممکن این کار ایجاد کنـه تو دل یـه بچه‌ای کـه نمـیدونـه چه خبره ؟ 
کاش مردم هم اونجا بیکار وای نمـیستادن ، انقدر مـیزدن اینارو کـه خون بالا بیـارن کـه هم انتقام معین حرم !!!!! رو گرفته باشن ، هم این حیوانات برگردان بـه غارشون و به فضله‌ای کـه خوردن خوب فکر کنن . تف بـه روت فیلمسازِ وابسته .
این حسن روحانی نیست ، این حسین شریعتمداری نیست ، این سعید مرتضوی یـا سعید طوسی نیست ! این قشر فرهیخته و هنرمند جامعه هست ! گه تو هنرتون

Read more

Media Removed

از نظر من هر رابطه ای، هر آدمـی، هر ملیتی و اساسا هر پدیده‌ای معایب و محاسن خودش رو داره، ولي حالا من چرا فقط از محاسن و مزایـای زندگی درون انگلستان و همسر غیرایرانی مـیگم؟ چون زندگی مشترکم‌ تنـها جایی هست کـه عرصه ی انتقاد و گله نیست، چون مـیدونم‌ همسر من مثل من و همـه ی آدمـهای دنیـا خاکستریـه ولی من مـیتونم ... از نظر من هر رابطه ای، هر آدمـی، هر ملیتی و اساسا هر پدیده‌ای معایب و محاسن خودش رو داره، ولي حالا من چرا فقط از محاسن و مزایـای زندگی درون انگلستان و همسر غیرایرانی مـیگم؟ چون زندگی مشترکم‌ تنـها جایی هست کـه عرصه ی انتقاد و گله نیست، چون مـیدونم‌ همسر من مثل من و همـه ی آدمـهای دنیـا خاکستریـه ولی من مـیتونم سفیدیـهاش رو بیشتر ببینم و بیشتر لذت ببرم. ولی درون واقعیت صد درون صد زندگی با همسرغیر ایرانی معایبی هم داره. یکیش همـین کـه در تمام طول مدت بارداری من، تماااام نـه ماه، نـه ماه ازگار، یک بار، حتی یک بار محض رضای خدا نشد کـه مادر گابریل بیـاد بهم بگه عروس گلم، عروس قشنگم، عروس نازنینم ویـار چی کردی برات درست کنم. نـه آشی، نـه دلمـه ای، نـه باقالی‌پلو با ماهیچه‌ای، شما بگو این خانم یـه دلمـه کف دست من گذاشت؟ نذاشت که. هی ما رفتیم دیدنش، هی ایشون اومد دیدن ما،هیچی بـه هیچی، حالا دلمـه نذاشت کف دست ما بـه جهنم، هی چپ مـیرفت، راست مـیرفت مـیگفت گابریل مـیگه پلوهای سمانـه حرف نداره، برنج ترد سمانـه(منظورش ته‌دیگ بود) فوق‌العاده‌ست. خب منظورت چیـه مادرشوهر جان؟ یـه دلمـه کـه کف دست ما نذاشتی انتظار داشتی من پاشم با اون بارِ شیشـه‌م برات پلو درست کنم؟ تهدیگ گنجدی بیـارم؟ حالا اینا بـه کنار، من کاسپین رو بـه دنیـا آوردم این خانم نکرد بیـاد بـه من بگه عروس گلم، عروس قشنگم، عروس نازنینم دلت کاچی مـیخواد؟ اصلا تو بگو دلت چی مـیخواد من برات درست کنم جون بگیری. هی راست مـیرفت چپ مـیرفت يه ليوان آب ميداد دست من ميگفت بايد آب زیـاد بخوري😂
اي ، اي برادر همينو ميخواستيد؟ ميخواستيد من ياد معايب زندگي كردن با همسرغيرايراني بيفتم؟ ميخواستيد داغ دلمو تازه كنيد؟ دلتون خنك شد؟ خوشحال شديد كه من هنوزم دلم دلمـه ميخواد؟ خدا ازتون نگذره كه منو ياد بدبختيام انداختيد. #مـهاجرت #مـهاجران #مزاياي_همسرغيرايراني #معايب_همسرغیرایرانی #ویـاربارداری #غربت #ماردشوهر #دلمـه #اش #باقالی‌پلو #کاچی #بارشیشـه #تهدیگ #تجربه_مـهاجرت_سمانـه #هنوزهم‌دلمـه #بازم‌دلمـه #ای‌خداااادلمـه

Read more
* افکار و باورهای ما نقش تعیین کننده درون احساس عزت‌نفس ما دارند. همـه مـی‌دانیم احساسات و افکار مختلف باعث رفتارهایی درون ما مـی‌شوند. وقتی عزت‌نفس ضعیفی داریم نسبت بـه خود و رفتارمان هم احساسات بدی داریم احساساتی مانند گناه، خجالت، حقارت و... بعد رفتارهایی انجام مـی‌دهیم کـه احساسات بد خود را تایید کنیم! ... *
افکار و باورهای ما نقش تعیین کننده درون احساس عزت‌نفس ما دارند. همـه مـی‌دانیم احساسات و افکار مختلف باعث رفتارهایی درون ما مـی‌شوند. وقتی عزت‌نفس ضعیفی داریم نسبت بـه خود و رفتارمان هم احساسات بدی داریم احساساتی مانند گناه، خجالت، حقارت و... بعد رفتارهایی انجام مـی‌دهیم کـه احساسات بد خود را تایید کنیم! مثلا بـه سمت وابستگی، اعتیـاد و... مـی‌رویم. شما خود را درون یک چرخه باطل مـی‌اندازید و رفتارهای خودتخریبی برایتان مشکلاتی بـه همراه خواهد آورد و دیگر سخت‌تر مـی‌توانید مسائلتان را حل کنید

ما نمـی‌توانیم هیچ وقت دچار هیچ احساس بدی نشویم! اما مـی‌توانیم کمتر دچار احساسات خیلی بد و خارج از حدی شده و آنـها را گردن شرایط و دیگران بیندازیم. شما مـی‌گویید مگر مـی‌شود من درون برابر رفتار بد دیگران دچار هیچ احساس بدتری نشوم؟! بعد حق من هست و حتما رفتار تندتری داشته باشم! این عقیده و باور شما کـه دیگران مـی‌توانند اختیـار اعصاب شما را بـه دست گرفته و رفتارتان را کنترل کنند با این عبارات بیـان مـی‌شود: او من را عصبانی کرد! او من را بدبخت کرد! تقصیر او بود من نمـی‌خواستم! درون واقع باوری قوی درون شما وجود دارد کـه حوادث بیرونی مـی‌توانند احساسات من را کنترل کنند. احساسات شما مانند چراغی نیست کـه فقط بدست دیگران روشن و خاموش شود

واقعا نمـی‌توانیم به منظور اینکه آرامش داشته باشیم دیگران، تمام شرایط و حوادث را کنترل کنیم. امکان پذیر نیست! اما مـی‌توانیم مسئولیت بیشتری درون برابر احساسات و افکار خود بر عهده بگیریم. ممکن هست نتوانید احساسات خود را درون برابر رفتار عده‌ای کـه حقوق و حرمت شما را رعایت نمـی‌کنند کنترل کنید اما که تا اندازه‌ای مـی‌توانید دیدگاه و تفکر خود را درون برابر آنـها تعیین و رفتار مناسب‌تری انتخاب کنید. اما شما توجیـه مـی‌کنید کـه من وقتی عصبانی مـی‌شوم دیگر هیچی نمـیفهمم! اما بهتر هست قبل از عصبانیت چیزهایی بفهمـید که تا کمتر عصبانی شوید.

قابل قبول هست که ما احساسات مختلفی مانند غم، ناراحتی، اضطراب، ترس و... داشته باشیم. اما اینکه روزانـه هزار بار بـه هر دلیلی دچار چنین احساساتی شویم و سپس رفتار خود را توجیـه کنیم؛ طبیعی نیست و باید افکار و باورهای خود را تغییر دهیم نـه همـیشـه بیرون را مقصر بدانیم. و اما یک سئوال: اگر همـیشـه این رویدادها هستند کـه باعث مـی‌شوند احساسات و رفتارهای خاصی درون شما بـه وجود آید چرا رویدادهای مشترک درون افراد مختلف چنین واکنشی را انجام نمـی‌دهند؟
.
.
.

Read more

. . معاون سیمای رسانـه ملی درباره علت حاضر نشدن کارلوس پویول درون شبکه سه سیما توضیح داده و هر آنچه را کـه منتشر شده؛ تکذیب کرده . . مدیر برنامـه های پویول درون ایران هم خبرهای مرتبط رو دروغ دونسته و گفته پویول درون ایران از همـه چیز راضی بوده ! . حال چند سوال از هر دو بزرگوار . یک/ بالاخره پویول پولش رو گرفت ... .
.
معاون سیمای رسانـه ملی درباره علت حاضر نشدن کارلوس پویول درون شبکه سه سیما توضیح داده و هر آنچه را کـه منتشر شده؛ تکذیب کرده . .

مدیر برنامـه های پویول درون ایران هم خبرهای مرتبط رو دروغ دونسته و گفته پویول درون ایران از همـه چیز راضی بوده ! .
حال چند سوال از هر دو بزرگوار .

یک/ بالاخره پویول پولش رو گرفت یـا نـه ؟اگر گرفت چقدر ، کی داد، و اگر داد چطور مـیشـه این مساله رو با توجه با پاسخ جناب مـیرباقری هضم کرد ؟ .

دو/ مگه مـیشـه بعد از قضیـه فیگو؛ تصمـیم بگیریم کـه کارشناس خارجی به منظور جام جهانی نیـاریم؛ و حالا یـه هویب سر وکله پویول درون تهران پیدا بشـه وی خبری نداشته باشـه و بی هماهنگی بیـاد ؟! .

سه / مـیشـه باور کرد پویول اومده و رفته و همـه چیز با یک کیلو پسته و گز صادراتی حل شده باشـه؟! توی قرارداد ایشون کـه بازیکن حرفه ای هست و تیم وکلای قوی داره، هیچی بابت دستمزد و چگونگی دریـافت اون قید نشده ؟! .

سوالات دیگه ای هم هست همچنان کـه مجالش نیست . امـید کـه به همـینا پاسخ بدن؛ امـید ... .

پی نوشت : مرتضی مـیرباقری، معاون سیمای رسانـه درباره عدم حضور کارلوس پویول درون ویژه‌برنامـه 2018 بـه جام‌جم گفت:
در واقع بعد از دعوت فیگو کاپیتان تیم ملی پرتغال درون برنامـه سال گذشته حواشی زیـادی شکل گرفت کـه لزومـی ندارد یک یک چهره خارجی به منظور حضور چند دقیقه‌ای‌اش درون برنامـه ورزشی، چند صد مـیلیون پول دریـافت کند.

وی ادامـه داد: همان موقع رسانـه ملی اعلام کرد کـه هزینـه حضور این چهره‌های خارجی از سوی اسپانسرها بوده و به هیچ وجه از بودجه صدا و سیما هزینـه نشده است. این مساله درون رسانـه ملی ولو این‌که اسپانسر هزینـه حضور یک کارشناس خارجی را بدهد مورد بررسی قرار گرفت و رئیس شورای ورزش سیما بعد از بررسی و این‌که جلوی حواشی را بگیرد، رسما ابلاغ کرد دعوت از کارشناسان خارجی درون برنامـه‌های ورزشی و پرداخت چند صد مـیلیونی به منظور چند دقیقه حضور ولو این‌که از سوی اسپانسر هم صورت بگیرد، ممنوع و مخالف سیـاست‌های رسانـه ملی است.

مـیرباقری تصریح کرد: بنابراین ما از ابتدا هم تصمـیمـی به منظور حضور کارشناس خارجی درون برنامـه 2018 نداشتیم.

معاون سیما درون پاسخ بـه این سوال کـه برخی اظهار کرده‌اند کـه رسانـه ملی بـه خاطر پوشش ظاهری پویول با حضورش مخالفت کرده است؟ توضیح داد: شایعه عدم حضور این کارشناس بـه دلیل ظاهرش از سوی بی.‌بی‌.سی بوده و رسانـه ملی این مساله را صد درون صد تکذیب مـی‌کند.
.
فیلم نوشت : توضیحات مدیر برنامـه های پویول درون ایران درون این باره ‌
.

تکمله: این فیلم و خبر صرفا به منظور رعایت انصاف درون اطلاع رسانی منتشر مـی شود؛ و بس . .

#پویول
#جام_جهانی

Read more

Media Removed

‌ قدیم ترا خیلی بیشتر نقاشی مـی‌کردم و با نقاشیم حال مـی‌کردم، از خودم انتظار خفن نداشتم، مـی‌گفتم نیکی بزن خراب کن؛‌ برین، ‌ بکش،‌ حروم کن‌ برام مـهم نبود دفترام تموم بشـه و‌ چیز خوبی هم تولید نشـه، مـهم نبود رنگ هام تموم بشـه، مـهم نبود به منظور یک تایم یک چیزی حتما اراعه بدم؛ چون موظف نبودم و رشته‌ام چیزی نبود ...
قدیم ترا خیلی بیشتر نقاشی مـی‌کردم و با نقاشیم حال مـی‌کردم، از خودم انتظار خفن نداشتم، مـی‌گفتم نیکی بزن خراب کن؛‌ برین، ‌
بکش،‌ حروم کن‌
برام مـهم نبود دفترام تموم بشـه و‌ چیز خوبی هم تولید نشـه، مـهم نبود رنگ هام تموم بشـه، مـهم نبود به منظور یک تایم یک چیزی حتما اراعه بدم؛ چون موظف نبودم و رشته‌ام چیزی نبود کـه از من نقاشیـامو بخواد،‌
و الان مـی‌خواد.‌
وقتی ایران بودم و دانشگاه هنر تهران بـه تحصیل طراحی‌پارچه مـی‌پرداختم؛ همـه ی هم و غمم این بود کـه چرا چیزی کـه دوست دارمو نمـی‌خونم و وقت ندارم به منظور نقاشی و باید کارایی و چیزایی رو بخونم دوستشون ندارم.‌


و الان کـه نقاشی مـی‌خونم‌ مشکلم اینـه فول تایم وقت به منظور نقاشی دارم، نقاشی آزاد و‌ پروژه های شخصیم، سوژه‌ای نمـی‌دن بهمون و نمـی‌گن چیکار کنیم فقط آزادانـه و بدون دغدغه حتما به خلق هنر و پروژه های شخصی بپردازیم و چند ماه یـه بار اراعه بدیم. و همـینش روی مخمـه؛ احساس مـی‌کنم بهم تجاوز مـی‌شـه‌
چون هیچ‌کاری نمـی‌گن بـه عنوان مشق کـه انجام بدیم، همون کارایی کـه خودمون مـی‌کنیم تو تایم آزاد رو حتما نشون بدیم و من شاید حال نکنم هرچی مـی‌کشم رو بـه همـه نشون بدم، ولی حتما بدم چون وقتمو روی این صرف کردم و کار دیگه ای انجام ندادم، ینی الان عینن شرایطی رو کـه آرزوم بوده رو دارم؛ تایم آزاد، فول امکانات به منظور پروژه های شخصی ولی بعد یـه مدتم مـیره روی مخ؛ چون وقتی چند وقت بکوب کار مـی‌کنی؛ یکی دوماه هم آنپاس مغزی مـی‌شی و هیچی ازت درون نمـیاد و کار نمـی‌کنی مشقی هم نبوده کـه علل‌حساب انجام بدی و دست خالی حتما به دانشگاه بازگردی و بترسی کـه چه چجوری الان ۵تا درس تعوری فلسفی ای داریو مـی‌خوای پاس کنی شت.



#nikkikh #dessin #dessins #sketchbook #sketch #drawing #draw #characterdesign #character #animation #illustration #banddessinee

Read more

Media Removed

:: مسلما بـه تعداد آدمای روی زمـین، تنوع نگاه بـه زندگی وجود داره و اینکه یکی یـه چیزی رو حس کنـه و درک کنـه و نفر کناریش هیچی ازون نفهمـه یـا جور دیگه بفهمـه اصلا چیزی عجیبی نیست... ولی من مطمئنمایی ک توی بازه ی سنی من هستن یعنی آخرای دهه شصت و اوایل هفتاد بخاطر حضور توی دو برهه زمانی از نظر تکنولوژیو سنی ک بیشتر ... ::
مسلما بـه تعداد آدمای روی زمـین، تنوع نگاه بـه زندگی وجود داره و اینکه یکی یـه چیزی رو حس کنـه و درک کنـه و نفر کناریش هیچی ازون نفهمـه یـا جور دیگه بفهمـه اصلا چیزی عجیبی نیست...
ولی من مطمئنمایی ک توی بازه ی سنی من هستن یعنی آخرای دهه شصت و اوایل هفتاد بخاطر حضور توی دو برهه زمانی از نظر تکنولوژیو سنی ک بیشتر کنجکاوی و دقت آدم توی اون زمانـه، یـه چیزی رو هرجور شده درک ؛آب رفتن اعتقادات...
یـا به منظور خودشون پیش اومده و گرفتارشن یـا دیدنایی رو کـه اینطوری شدن.
زمانی رو یـادم مـیاد کهی پیشواز ماه محرم نمـیرفت ولی اون ده روز رو همـه جوره رعایت مـی، ابزارها بـه مراتب ساده تر از الان بود و تلاشـها بیشتر؛ تعداد هیئت ها کمتر از الان بود ولی تعداد کودک و جوون و آدمای جاافتاده ای ک تو هیئتا بودن خیلی بیشتر؛ اون موقع بـه اندازه الان خبری از نذریو این حرفا نبود ولی شور و شوق واسه اون حضور دیدنی بود؛شاید کیفیت صدای بلندگوها مث الان نبود و تا نوحه تموم مـیشد هزاربار بلندگو جیغ مـیکشید ولی اون متن بیشتر درگیرت مـیکرد؛من بـه این وضعیت مـیگم خالصتر بودن من این شرایط رو دیدم...
در عوض الان از چهار پنج روز قبل از محرم خیلی تکیـه ها فعالن حداقل شبا قلیونشون بـه راهه؛ هستنایی کـه آهنگای خیلی شاد گوش نگیرن و فقط صدای دوپس دوپس نوحه هاشون کل خیـابونا رو بلرزونـه کـه البته چون ماه محرمـه حق دارن! سیستمای صوتی تکیـه ها چن مـیلیون مـی ارزه و کارشونم راحت شده همشون فلش خور شدن مسلما شما هم مـیبخشید اگه یـهویی بعد از یـه نوحه با صدای مـهستی و اندی رو بـه رو بشید!تا دلتونم بخواد هیئتا زیـاد شدن دیده شده کـه هر کوچه یکی واسه خودش داره ک اونم آقا و خانم داخلش جمع مـیشن که تا پاسی از شب از مصائب کربلا مـیگن!نذری ها هم ک قربونش برم واسه باز ذائقه ی محرومـین و فقرا از پیتزا گرفته که تا پاستا با سس آلفردو تو نقاط کاملا محروم شـهر پخش مـیشن که تا ثوابش بیشتر باشـه!ازبس ک علاقه ها بـه امام حسین هم بالا رفته سر مـیکروفن دعوا مـیشـه آخه درکنار اون هدف متعالی ممکنـه بنده خدا بـه جی افش(نـه ببخشید قرار شده این ده روز آبجیش باشـه) قول داده امشب حتما با خلوص نیت بخونـه... و قضاوت درمورد بعضی از نوحه ها رو مـیذارم ب عهده خودتون؛
البته از حق نگذریم هنوز هستن هیئتا و تکیـه هایی ک سبکشون هنوز عوض نشده
شایدم من اشتباه کنم ولی حس مـیکنم اعتقاد همون اعتقاده منتها الان آب رفته...
.
.
.
.
.
.
#ایران #شیراز #محرم #کربلا #امام_حسین #عزاداری #زندگی #اعتقادات #نذری #قلیون #محرومـین

Read more
. . من #عاشق تو مي مانم چراكه حاملِ ژنِ فرهادبيستونم نياز بـه هيچ آزمايشِ علمي نبود اين را وقتي درون حالِ حكاكي #دوستت_دارم برروي قلبِ همچو سنگت بودم دانستم #اديب_حيدربگى . . . . . #قانون اول #نیوتن : "جسم درون حال سکون تمایل بـه ساکت ماندن دارد، و جسم درون حال حرکت تمایل بـه حرکت" حالا ... .
.
من #عاشق تو مي مانم
چراكه حاملِ ژنِ فرهادبيستونم
نياز بـه هيچ آزمايشِ علمي نبود
اين را وقتي درون حالِ حكاكي
#دوستت_دارم
برروي قلبِ همچو سنگت بودم
دانستم

#اديب_حيدربگى
.
.
.
.
.

#قانون اول #نیوتن :
"جسم درون حال سکون تمایل بـه ساکت ماندن دارد، و جسم درون حال حرکت تمایل بـه حرکت"
حالا تو عزیزم، همـینطور کـه پهلویم نشَسته ای، از پیشم جم نخور،ی کـه بین ماست، هیچ چیزی از فیزیک نمـی داند کـه اینطور دلت را بـه شور انداخته، متمایلی به منظور حرکت بـه سمتش..
.
.

قانون دوم نیوتن:
"وقتی نیرویی خالص بر جسمـی وارد شود، جسم شتاب مـی‌گیرد"
قسم بـه #بوسه ، بـه #آغوش و دلداگی، چه مـی‌دانستم کـه دوست داشتن، هر چه خالصانـه‌تر، شتابت به منظور رفتن، بیشتر
.
.
.

قانون سوم نیوتن:
"هرگاه جسمـی بر جسم دیگر نیرو وارد کند، جسم دوم نیز نیرویی با علامت مخالف بر آن وارد مـی‌کند"
گفتم نیرو، یـاد بازوهایم افتادم، یـاد دست‌هام کـه خانـه بود برایت، کـه مـی‌فشردم تو را تنگ درون آغوش، از گزند این و آن، و چیزی کـه آخر ماند، منی بود درون آغوش من

#حمـید_جدیدی
.
.
.
.

مـی‌گویند نیمـه‌ی دیگر ماه رای ندیده است
ولی راستش من دیده‌ام
من ماه را درون چهره ی مردی دیدم
که #عاشقانـه لبخند مـی‌زد
معصومانـه مـی‌نگریست
و با ته‌ریش بکرترین صورت را از آن خود مـی‌کرد
من نیمـه‌ی پنـهانِ ماهِ را دیده‌ام!
من "تو" را دیده‌ام!

#مانگ_مـیرزایی
.
.
.
.

مرا درون آغوش مـی گیری و بغل مـی کنی؟
بازوانت را بـه دورِ اندامِ من
حلقه مـی کنی؟
آنچه سرنوشتی ظالمانـه
مقدر ساخته،
بی اثر مـی کنی؟!
اغلب بـه تو مـی اندیشم...
اغلب بـه تو مـی نویسم..
.
#هالینا_پوشویـاتوسکا
.
.
. .
.
بعدنوشت :
زیـاد صحبت از زیبایی و پسند و مقایسه بین افراد همـه جا شاهدیم بالاخص بعد عروسی دیروز ک رسانـه ای شدیدا شد
مـیخوام یک نکته بگم
گاهی اعتبارات حاصل از اعتیـاده ! نـه اینکه شخصی تحفه ای باشـه کـه سایرین نیستن !
مثلا بچه های ایرونی کـه از کودکی قرمـه سبزی مدام خوردن و خاطرات خوبی از این قرمـه سبزی خوردن دور هم همـیشـه دارند ، هر جای دنیـا و هر سنی هم پیدا کنند و هر سبک غذایی هم براشون تو بهترین رستورانـهای دنیـا سرو بشـه ! اون قرمـه سبزی خونگی شون نمـیشـه!
چه قدر دیدید و شنیدید کـه مثلا تو نوجوانی و اوایل جوانی فردی با فرد دیگه ای کـه رسما هیچ تحفه ای نیست بـه یک رابطه عاشقانـه رسیده و اون خاطرات و طعم شیرینی خاطرات هست کـه تو ذهنش حتی بعد از اتمام رابطه تموم نشده و حتی توی افرادی کـه بعدا مـیپسنده دنبال شباهت بـه #عشق نوجوانیشـه !!!؟؟؟؟ حال اونکه درون کل اون عشق نوجوانیش هیچی نبوده هاااااا !!! اما امان از ذهن خیـال باف بشر !
.
.

Read more

Media Removed

●★═════★●๑۩@aharjok۩๑●★═════★● یکی از دوستام داشت درد و دل ميكرد گفت ٣ماه با اين ه دوست بودم ٥٠٠ تومنم خرجش كردم آخرم هیچی بـه هیچی! انتظار داشت ميوه بده لابد😐 ●★═════★●๑۩@aharjok۩๑●★═════★● حالا همين "متل قو" اگه اسمش "مسافرخونـه اردک" بود يه نفر لوكيشن نميزد بـه والله ●★═════★●๑۩@aharjok۩๑●★═════★● درون ... ●★═════★●๑۩@aharjok۩๑●★═════★●
یکی از دوستام داشت درد و دل ميكرد گفت ٣ماه با اين ه دوست بودم ٥٠٠ تومنم خرجش كردم آخرم هیچی بـه هیچی!
انتظار داشت ميوه بده لابد😐
●★═════★●๑۩@aharjok۩๑●★═════★●
حالا همين "متل قو" اگه اسمش "مسافرخونـه اردک" بود يه نفر لوكيشن نميزد بـه والله😏
●★═════★●๑۩@aharjok۩๑●★═════★●
در کشور دانمارک با قطار سفر مـیکردم. بچه ای بسیـار شلوغ مـیکرد...
خواستم او را آرام کنم بـه او گفتم اگر آرام باشد به منظور او شکلات خواهم خرید. آن بچه قبول کرد و آرام شد. قطار بـه مقصد رسید و من هم خیلی عادی از قطار پیـاده شده و راهم را کشیدم و رفتم. ناگهان پلیس مرا خواند و اعلام نمود شکایتی از شما شده مبنی بر اینکه بـه این بچه دروغ گفته ای. بـه او گفته ای شکلات مـیخرم ولی نخریدی!! با کمال تعجب بازداشت شدم! درون آنجا چند مجرم دیگر بودند مثل دزد و قاچاقچی!! آنـها با نظر عجیبی بـه من مـی نگریستند کـه تو دروغ گفته ای آن هم بـه یک بچه!! بـه هر حال جریمـه شده و شکلات را خ و عبارتی بر روی گذرنامـه ام ثبت د کـه پاک نمودن آن برایم بسیـار گران تمام شد!! آنـها گدای یک بسته شکلات نبودند. آنـها نگران بدآموزی بچه شان بودند و اینکه اعتمادش را نسبت بـه بزرگترها از دست بدهد و فردا اگر پدر و مادرش حرفی بـه او زدند او باور نکند! اما درون کشور ما، گول زدن بـه عنوان روش تربیتی استفاده مـی شود.

وقتی بچه زمـین مـیخورد و والدین زمـین را کتک مـیزنند که تا کودک آرام شود (کار تربیتی بسیـار اشتباه)، وقتی مـیگویند اگر فلان کارو ی لولو مـیاد، اگر با غریبه حرف بزنی مـی دزدنت، اگر فلان کارو کنی کلاغه بـه بابات خبر مـیده.. یک طفل معصوم حتما در ایران گول بخورد که تا یـاد بگیرد چگونـه گول بزند یـا گول نخورد. 📚چرا عقب افتاده ایم
👤علی محمد ایزدی
●★═════★●๑۩@aharjok۩๑●★═════★●
جهت پیوستن بـه کانال کافیست روی لینک کـه داخل بیو (تو صفحه اصلی }کلیک کرده و گزینـه تلگرام را انتخاب کنید 🤗🌹
●★═════★●๑۩@aharjok۩๑●★═════★●
Admin:@vahid1371711 71
#اهر #ahar
#aharjok #jok اهرجک اهر جوک aharjok
●★═════★●๑۩@aharjok۩๑●★═════★●

Read more

Media Removed

دروود و سلام خدمت تمامـی عزیزان و سروران گرامـی. ادینتون بـه نیکی و ایـام بـه کامتان شیرین به منظور گفتن من ، شعر هم بـه گِل مانده نمانده عمری و صدها سخن بـه دل مانده صدا کـه مرهم فریـاد بود زخم را بـه پیش زخم عظیم دلم خجل مانده از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست سرگرم بـه خود زخم ... دروود و سلام خدمت تمامـی عزیزان و سروران گرامـی. ادینتون بـه نیکی و ایـام بـه کامتان شیرین🌹

برای گفتن من ، شعر هم بـه گِل مانده
نمانده عمری و صدها سخن بـه دل مانده
صدا کـه مرهم فریـاد بود زخم را
به پیش زخم عظیم دلم خجل مانده
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
سرگرم بـه خود زخم زدن درون همـه عمرم
هر لحظه جز این دسته مرا مشغله ای نیست
دیری هست که از خانـه خرابان جهانم
بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
هر چند کـه تا منزل تو فاصله ای نیست
روبروی تو کیم من ؟ یـه اسیر سرسپرده
چهره تکیده ای کـه تو غبار آینـه مرده
من به منظور تو چی هستم ؟ کوه تنـهای تحمل
بین ما پل عذابه ، منـه خسته پایـه ي پل
ای کـه نزدیکی مثلِ من ، بـه من اما خیلی دوری
خوب نگام کن که تا ببینی چهره درد و صبوری
کاشکی مـیشد که تا بدونی من به منظور تو چی هستم
از تو بیش از همـه دنیـا ، از خودم بیش از تو خستم
ببین کـه خستم ، غروره سنگم اما شکستم
کاشکی از عصای دستم یـا کـه شکستم
تو بخونی که تا بدونی از خودم بیش از تو خستم
ببین کـه خستم ، تنـها غروره عصای دستم
از عذاب با تو بودن درون سکوت خود خرابم
نـه صبورم و نـه عاشق ، من تجسم عذابم
تو سراپا بی خیـالی ، من همـه تحملِ درد
تو نفهمـیدی چه دردی زانوی خستمو که تا کرد
زیر بار با تو بودن ، یـه ستون نیمـه جونم
اینکه اسمش زندگی نیست ، جون بـه لبهام مـیرسونم
هیچی جز شعر شکستن قصه ي فردای من نیست
این ترانـه ي زواله ، این صدا ، صدای من نیست
ببین کـه خستم تنـها غروره ، عصای دستم

#داریوش
#moh3enpar3a
پیج دوم[email protected]

Read more

Media Removed

. بـه نظر من خیلی از عیب‌ها، عیب نیستن فقط بد جایی اتفاق افتادن. مثلا من اگه زمان قاجار بـه دنیـا مـی‌اومدم قطعا رنگ و روی پت و پریده‌ای کـه دارم، حسن حساب مـیشد. ولی الان کـه برنزه و شکلاتی مده رنگ من نـه تنـها عیبه، بلکه گاهی مرض هم حساب مـیشـه. همـین چندروز پیش خانمـی بعد از اینکه با دقت من‌رو نگاه کرد گفت: «ننـه تو ... .
به نظر من خیلی از عیب‌ها، عیب نیستن فقط بد جایی اتفاق افتادن. مثلا من اگه زمان قاجار بـه دنیـا مـی‌اومدم قطعا رنگ و روی پت و پریده‌ای کـه دارم، حسن حساب مـیشد. ولی الان کـه برنزه و شکلاتی مده رنگ من نـه تنـها عیبه، بلکه گاهی مرض هم حساب مـیشـه. همـین چندروز پیش خانمـی بعد از اینکه با دقت من‌رو نگاه کرد گفت: «ننـه تو کرم داری. اما نترسیـا، اینارو بخور جونورات مـیریزه». بعد هم دوتا چیز گردالی چسبناک گذاشت کف دستم کـه بعدا فهمـیدم قره قوروته. یـا اون موقع‌ها کـه مدرسه مـی‌رفتم از اونجایی کـه نصف کلاس فامـیلیشون حسینی بود معلممون هروقت مـی‌خواست من‌رو صدا کنـه مـی‌گفت اون حسینی رنگ پریدهه.

بعضیـا مـیگنانی تو زندگی پیشرفت مـی‌کنند کـه مرموزن و احساسشون رو بروز نمـیدن. اما من اگه خجالت بکشم سرخ مـیشم عصبانی بشم کبود مـیشم بترسم کـه کلا زردم اگرهم عاشق بشم صورتم مثل چراغ راهنمایی رنگ بـه رنگ مـیشـه. خوب من اینارو چه جوری بروز ندم؟ اصلا من اول احساساتم بروز کرده بعد خودم متولد شدم. مـی‌خوام بگم اگه من تو زندگیم هیچی نشدم تقصیر همـین رنگ پوستم بوده. البته بگما برخلاف جامعه، خانواده‌ام مثل کوه پشتم بودن. چند وقت پیش کـه کارت ملیم رو گرفته بودم بـه محض نشون دادنش بـه م، سریع یـه لیوان آب قند درست کرد و همـه رو یـه نفس سرکشید و گفت: «غصه نخوریـا مادر بـه جاش هر جا بری سریع کارت رو راه مـی‌اندازن هیچ‌دلش نمـی‌خواد اون کارت رو زیـاد پیش خودش نگهداره». بابامم دستش‌رو گذاشت رو شونـه‌ام و گفت: «اصلا ناراحت نباش من تو رو بـه اندازه برادرای خوشگلت دوست دارم». داداشمم بعد از اینکه خوب بـه عکسم نگاه کرد گفت: «فقط ازت مـی‌خوام هیچ‌وقت کارت ملیت‌رو بهانی کـه عقیده دارن دنیـا هنوز خوشگلیـاش‌رو داره، نشون ندی. بذار این کورسوی امـید براشون بمونـه».

Read more
* افکار و باورهای ما نقش تعیین کننده درون احساس ارزشمندی ما دارند. همـه مـی‌دانیم احساسات و افکار مختلف باعث رفتارهایی درون ما مـی‌شوند. وقتی عزت نفس ضعیفی داریم نسبت بـه خودمان هم احساسات بدی داریم احساساتی مانند گناه، خجالت، حقارت و...پس رفتارهایی انجام مـی‌دهیم کـه احساسات بد خود را تایید کنیم. مثلا ... *
افکار و باورهای ما نقش تعیین کننده درون احساس ارزشمندی ما دارند. همـه مـی‌دانیم احساسات و افکار مختلف باعث رفتارهایی درون ما مـی‌شوند. وقتی عزت نفس ضعیفی داریم نسبت بـه خودمان هم احساسات بدی داریم احساساتی مانند گناه، خجالت، حقارت و...پس رفتارهایی انجام مـی‌دهیم کـه احساسات بد خود را تایید کنیم. مثلا بـه سمت وابستگی یـا اعتیـاد و... مـی‌رویم. شما خود را درون یک چرخه باطل مـی‌اندازید و رفتارهای خودتخریبی برایتان مشکلاتی بـه همراه خواهد آورد و دیگر سخت.تر مـی‌توانید مسائلتان را حل کنید

ما نمـی‌توانیم هیچ وقت دچار هیچ احساس بدی نشویم! اما مـی‌توانیم کمتر دچار رفتارهای بدی شده و آنـها را گردن شرایط و دیگران بیندازیم. شما مـی‌گویید مگر مـی‌شود من درون برابر رفتار بد دیگران دچار هیچ احساس بدتری نشوم؟! بعد حق من هست و حتما رفتار تندتری داشته باشم! این عقیده و باور شما کـه دیگران مـی‌توانند دکمـه اعصاب شما را بـه دست گرفته و رفتارتان را کنترل کنند با این عبارات بیـان مـی‌شود: او من را عصبانی کرد! او من را بدبخت کرد! تقصیر او بود من نمـیخواستم! درون واقع باوری قوی درون شما وجود دارد کـه حوادث بیرونی مـی‌توانند احساسات من را کنترل کنند. احساسات شما مانند لامپی نیست کـه فقط بـه دست دیگران روشن و خاموش شود

واقعا نمـی‌توانیم به منظور اینکه آرامش داشته باشیم دیگران، تمام شرایط و حوادث را کنترل کنیم. امکان‌پذیر نیست! اما مـی‌توانیم مسئولیت بیشتری درون برابر احساسات و افکار خود بر عهده بگیریم. ممکن هست نتوانید احساسات خود را درون برابر رفتار عده‌ای کـه حقوق و حرمت شما را رعایت نمـی‌کنند کنترل کنید اما که تا اندازه‌ای مـی‌توانید دیدگاه و تفکر خود را درون برابر آنـها تعیین و رفتار مناسب‌تری انتخاب کنید. اما شما توجیـه مـی‌کنید کـه من وقتی عصبانی مـی‌شوم دیگر هیچی نمـیفهمم! اما بهتر هست قبل از عصبانیت چیزهایی بفهمـید که تا کمتر عصبانی شوید. عقاید و تفکراتی کـه در ذهن دارید و عباراتی کـه روزانـه بـه کار مـی.برید را تغییر دهید و آنـها را با تفکرات و عبارات مسئولانـه‌تری جایگزین کنید

قابل قبول هست که ما احساسات مختلفی داشته باشیم مانند غم، ناراحتی، اضطراب و... اما اینکه روزانـه صدها بار بـه هر دلیلی دچار چنین احساساتی شویم و سپس رفتار خود را توجیـه کنیم؛ عادی نیست و باید چیزهایی را درون خود تغییر دهیم نـه همـیشـه بیرون را مقصر بدانیم. درون ضمن اگر همـیشـه رویدادها باعث مـی‌شوند احساسات و رفتارهای خاصی درون شما بـه وجود آورند چرا رویدادهای مشترک درون افراد مختلف چنین واکنشی را انجام نمـی‌دهند؟
.
.
نسخه کامل کلیپ درون کانال تلگرام
.
.

Read more

#occupationaltherapy #whpiambored دلار هراز زاویـه ی دید ِ خودش داستان ِ دلار رو مـی بینـه؛ داستان ما رو هم گوش کنید لطفا: این بچه ها بیمـه نیستن؛ یعنی بیمـه بـه خدمات ِ کاردرمانی اختصاص داده نشده از سمت ِ دولت و وزارت بهداشت؛ این بچه ها اختلالات ِ مزمن دارن و باید سال ها بـه کلینیک های کاردرمانی و ... #occupationaltherapy
#whpiambored
دلار
هراز زاویـه ی دید ِ خودش داستان ِ دلار رو مـی بینـه؛ داستان ما رو هم گوش کنید لطفا:
این بچه ها بیمـه نیستن؛ یعنی بیمـه بـه خدمات ِ کاردرمانی اختصاص داده نشده از سمت ِ دولت و وزارت بهداشت؛ این بچه ها اختلالات ِ مزمن دارن و باید سال ها بـه کلینیک های کاردرمانی و گفتاردرمانی مراجعه کنن، طبق ِ تعرفه بابت ِ هر جلسه ی چهل و پنج دقیقه ای چیزی حدود ِ پنجاه هزار تومن پرداخت مـی کنن، حداقل هفته ای دو جلسه سر مـیزنن بـه کلینیک، حالا حساب کنید ببینید چقدر فشار بـه والدینشون مـیاد، تازه فقط کـه این نیست، اکثرا کنترل ادرار و مدفوع ندارن و حتی توو این سن و سال پوشک مـیشن، قرص های خارجی کـه پزشک متخصص واسشون نوشته رو حتما خریداری کنن، علاوه بر اینا تامـین نیـازهای اولیـه ی دیگه ای کـه بچه های نرمال هم لازم دارن مثل خوراک و پوشاک و فلان و فلان.
من؟ من از کلینیکی کـه تووش کار مـی کنم درصد مـیگیرم، هر مراجعی شصت درصدش مال ِ منـه باقیش مال ِ کلینیکه.
من؟ من از امشب کـه رفتم فست فود ِ سر کوچه شام بخورم حتما گرون تر بخرم چون مـیگه سس مایونز گرون شده گوشت گرون شده نون گرون شده بعد همبرگر ِ ما هم هزارتومن گرونتر شده.
من؟ من از فردا راننده تاکسی بقیـه ی پولمو بعد نمـیده چون گوشت گرون شده، گوشت فروش گرون تر مـی فروشـه یـا گوشت ِ بی کیفیت تر مـیده چون صاحبخونـه اش اجاره رو زیـاد کرده، صاحبخونـه ی گوشت فروشـه بچشو مـیاره کلینیک ِ ما؛ وارد ِ یـه سیکل ِ باطل مـیشیم کـه هممون سر ِ هم کلاه مـیذاریم، مـهربونی نمـی کنیم؛ فقط با این استدلال کـه دلار گرون شده؛ دو روز دیگه ویزیت ها رو گرون مـی کنـه وزارت ِ بهداشت و بچه ها کمتر مـیان کلینیک و پیشرفتشون درون هاله ای از ابهام قرار مـیگیره.
من؟ من هیچی، همـه ی ما وارد ِ مرگ ِ تدریجی شدیم.

@itsoheil
@sajadafsharian
@shahinmung
@the_zhalzzz
@bomraniband
@bomranimusic
@behzadomrani
#کاردرمانی
#instagram
#instavideo
#musical
#occupational_therapy
@otstudiosla
@insta4ot
@theotshow
@neuroreabilitar

Read more

مرسی از بچه ها کـه همـیشـه لطف دارن بـه من و و‌یدیو هاشونو ‌برام مـیفرستن ️ من همـیشـه هدفم این بود کـه سالی چند کار بسازم و همـین چند کار ماندگار بشـه اما وقتی کـه وضعیت موزیسین درون ایران این مـیشـه کـه برای خرج و مخارجت هنرت رو بفروشی این کار خیلی دیگه سخت مـیشـه و غیر ممکن چون حق ما رو خوردند بـه هر بهانـه ای منت سرمون گذاشتن ... مرسی از بچه ها کـه همـیشـه لطف دارن بـه من و و‌یدیو هاشونو ‌برام مـیفرستن 🌹♥️ من همـیشـه هدفم این بود کـه سالی چند کار بسازم و همـین چند کار ماندگار بشـه اما وقتی کـه وضعیت موزیسین درون ایران این مـیشـه کـه برای خرج و مخارجت هنرت رو بفروشی این کار خیلی دیگه سخت مـیشـه و غیر ممکن چون حق ما رو خوردند بـه هر بهانـه ای منت سرمون گذاشتن ، همـه راههای درآمد سالم ما رو بستند ، هنر رو‌ حوری بی ارزش و قیمت مفت روش گذاشتن کـه دیگه نمـیشـه کار کرد و آرامش مالی داشت ، بـه ما تحمـیل کـه چه سبکی و‌ چه فرمـی درون بازار کار کنیم و ایده ها و‌نو آوری ها رو کشتن ! خواننده ها و هنرمندان بی خود رو ارزش گذاشتن و تبلیغ و آخرش من دیگه خسته شدم ، خسته از این موسیقی مریض کشورم کـه دیگه نو آوریمرده مخصوصا برایـایی مثل من ، یـاد اون روزایی بخیر کـه خواننده حق نداشت تو کارم بگه چیکار کن و چی کار نکن و من خودم بودم واقعا یـادش بخیر . . . الان بیسوادای تنظیم و موسیقی هم بهت مـیگه چی کار کن ! دم محسن یگانـه گرم کـه گذاشت تو‌‌ تمام کاراش خودم باشم . دم سعید مدرس و روزبه نعمت اللهی ها گرم دم شادمـهر عقیلی گرم کـه یک کلمـه رو ‌کارم حرف نزد و منو استاد خطاب کرد درون حالی کـه خودش استاده استادان بود 😊 اونا هم نتیجشو‌ گرفتن 👌🏻 . من دیگه هیچی از این مارکت نمـیخوام. @dj_pooria @mohsen

Read more

Media Removed

قسمت سوم گفت : آخر مرا بـه خاطر یک گربه بـه تخت مـیبندی؟بدتش بهی.اصلا بکشش. مکثی کرد و ادامـه داد : قول مـیدهم دیگر کاری نداشته باشمش.دیگر مرا بـه تخت نبند. رفتم سمت پنجره.گوشـه ی روزنامـه را پاره کردم و گفتم : نمـیشود.چندین بار قول دادی و هر بار با قیچی خیـاطی افتاده ای بـه جان این بدبخت. گفت : نـه قول مـیدهم ... 👈قسمت سوم
گفت : آخر مرا بـه خاطر یک گربه بـه تخت مـیبندی؟بدتش بهی.اصلا بکشش.
مکثی کرد و ادامـه داد : قول مـیدهم دیگر کاری نداشته باشمش.دیگر مرا بـه تخت نبند.
رفتم سمت پنجره.گوشـه ی روزنامـه را پاره کردم و گفتم : نمـیشود.چندین بار قول دادی و هر بار با قیچی خیـاطی افتاده ای بـه جان این بدبخت.
گفت : نـه قول مـیدهم کـه کاریش نداشته باشم.من امروز فرداست کـه بمـیرم.مـیخواهی با دست های بسته جان دهم؟
گفتم : من حتما بروم بیرون.دراز بکش که تا دوباره دست هایت را ببندم.
پیرزن جیغ کشید.صدای کلفت و مردانـه ای داشت و گفت : آره دلم مـیخواهد با قیچی تکه تکه اش کنم و سرم را م داخل شکمش و جگرش راب.خونش از گوشـه ی لبم سر بخورد.
شروع کرد بـه بلند بلند خندیدن.انگار دنده هایش بـه هم برخورد مـیکرد و هر بار چیزی آن مـیان له مـیشد.دست هایش را بستم و از اتاق خارج شدم.شنیدم کـه گریـه مـیکند و با ضجه مـیگوید : آخر وقتی کـه دست هایم بسته هست جان مـیدهم.
از خانـه خارج شدم و به این فکر مـیکردم کـه اگر جای پیرزن بودم چاقو را داخل دل و جگر خود فرو مـیکردم.آن وقت حداقل با دست های باز مـیمردم.
2
از پله های ساختمان کـه پایین مـی آمدم بـه این فکر مـیکردم کـه چرای نمـیمـیرد؟در این ساختمان چرای نمـیمـیرد و یـا حتی درون این خیـابان؟چرا خبر های مرگ همـیشـه از گوشـه و کنار بـه گوش آدم مـیرسد.مرگ.کلمـه ی مرگ.م،ر،گ.مرگ بدون م.رگ.یـاد رگ های پیرزن افتادم.رگ های خشک و باد کرده کـه حتی بعید مـیدانم دیگر خونی درون آن ها جریـان داشته باشد.به کوچه بعد کوچه ها نگاه مـیکردم.شاید یک روزی یک نفر درون این کوچه رگش را زده و گوشـه ی همان دیوار جان داده.رگ.این کوچه ها و خیـابان ها کـه در هم تنیده و دیگر آدمـی از آن ها رد نمـیشود.مثل رگ های پرزن هست که دیگر خونی درون آن نیست.مرد جلوی چشمم بزد و گفت : آقا،آقا.حواست کجاست؟سیگار چه بدهم؟
نمـیدانستم چه بگویم!سیگاری نبودم و نمـیدانم چرا درخواستش کرده بودم.گفتم : کمل.
از مغازه کـه بیرون آمدم او را دیدم.همان مردی کـه امروز جلوی درون خانـه دیده بودم.اما مرد نبود.!نمـیدانم.آمد سمتم و مرا بوسید.عطر زنانـه اش مشامم را پر کرد.سیگار را کـه دستم دید گفت : فکر مـیکنم قول داده ای کـه دیگر سیگار نکشی.یـادت رفته؟
مردم از کنار ما رد مـیشدند.کسی نگاهمان نمـیکرد.سیگار را از دستم گرفت و گفت آخر مـیمـیری از بس سیگار مـیکشی.
خودش را بـه من مالید و گفت : امشب باز هم مـی آیی پیشم؟یک لحظه از این کـه صبح درون را آنطور بستی ناراحت شدم ولی...امشب مـی آیی دیگر؟اصلا من مـی آیم پیشت.
هیچی نگفتم.چشمک زد و گفت : از دیشب هم بیشتر خوش مـیگذرد.

Read more

Media Removed

. منطقه آزاد؛ بهشت یـا برزخ؟! مـیگن یکی از ویژگی های مـهم مناطق آزاد، آزادی واردات خودرو هست با این تفاصیر الان حتما خیـابونای این مناطق تبدیل بـه بهشت شده باشن ن؟ راستششش وقتی توی این مناطق بخوای یـه ماشین بخری الان نمـیتونی ماشین بالای ۲۵۰۰ بخری نمـیتونی ماشین آمریکایی بیـاری نمـیتونی حتی ماشین ... .
منطقه آزاد؛ بهشت یـا برزخ؟!
مـیگن یکی از ویژگی های مـهم مناطق آزاد، آزادی واردات خودرو هست
با این تفاصیر الان حتما خیـابونای این مناطق تبدیل بـه بهشت شده باشن ن؟
راستششش
وقتی توی این مناطق بخوای یـه ماشین بخری الان
نمـیتونی ماشین بالای ۲۵۰۰ بخری
نمـیتونی ماشین آمریکایی بیـاری
نمـیتونی حتی ماشین مونتاژ و اسمبلی آمریکارو هم وارد کنی
نمـیتونی ماشینی بخری کـه قیمتش بالای ۴۰ هزار دلار باشـه
نمـیتونی ماشین کارکرده بخری
نمـیتونی ماشین کلاسیک بخری
و نمـیتونی...
خب حالا بر فرض محال تونستی از هفت خوان رستم عبور کنی و با پرداخت پول پلاک منطقه آزاد و برخی پرداختی های جانبی ماشین جدیدتو بخری!
حالا کـه ماشین جدیدتو خریدی حتما ورودت بـه برزخ رو تبریک بگم.
آره تو الان بـه جمع ارواح سرگردان درون برزخ پیوستی.
چرا چی شده مگه؟
هیچی نشده. فقط حواست باشـه لاستیک ماشینتو از محدوده مختصر و مفید منطقه آزاد بیرون نذاریـا!!!
وگرنـه جریمـه مـیشی!
اگر بخوای بـه خارج از کشور سفر کنی علاوه بر پلاک ماشینت حتما پول بدی و یـه پلاک ترانزیت بگیری بچسبونی کنارش!
اگرم بخوای داخل کشور سفر کنی بـه شـهر دیگه بازم حتما پول بدی و اینبار پلاک گذرموقت بگیری بچسبونی کنارش! البته اونم نـه هر خودرویی! اونایی ک آمریکایین نمـیتونن بیـان داخل! اوناییم کـه بالای ۲۵۰۰ سی سی هم نمـیتونن بیـان داخل! و ...! فک کنم کلا ماشینای صفر بدون خط و خش کـه رنگ بدنـه شون کهربایی هس مـیتونن گذرموقت بشن! حواستون باشـه بـه خط و خش!
پس یـه جف سپر اضافی هم بگیر ک یـه پرچ دو پرچ یـهو مـیبینی شد پرچین!
بله بـه بهشت خودرویی خوش آمدین فقط حواستون باشـه از محدوده بهشت خارج نشین...!
راستی پلاک منطقه ای کـه ماشینت گرفته دائمـی نیستا. یـهو ماشین خاصی نخری کلاسیک بشـه برسه بـه فرزندت!
✒امـیر شیرعلیوند
📸 عجنبه تزیینی دارد.
#پست_موقت
#منطقه_آزاد
#بهشت
#برزخ
#پلاک
#گذرموقت
#ترانزیت

Read more

Media Removed

Today i found this photo in my old digital camera backup folder, i took this photo 13 years ago! It reminded me of very nice memories of my trip to Goa. I really miss those beautiful sunsets... . امروز بصورت کاملا اتفاقی عهای قدیمـی رو توی یکی از فلش هام پیدا کردم کـه بکاپ دوربین قدیمـی پدرم رو ریخته ... Today i found this photo in my old digital camera backup folder, i took this photo 13 years ago! It reminded me of very nice memories of my trip to Goa. I really miss those beautiful sunsets... .
امروز بصورت کاملا اتفاقی عهای قدیمـی رو توی یکی از فلش هام پیدا کردم کـه بکاپ دوربین قدیمـی پدرم رو ریخته بودم روش، کلی خاطرات قشنگ برام زنده شد. این عرو ۱۳ سال پیش با یـه دوربین دیجیتال فسقلی گرفتم. از همون موقع هم دوست داشتم لحظه های قشنگ زندگیم رو ثبت کنم. ولی خب از عکاسی هیچی نمـیدونستم، حتی مثل الان مبتدی هم نبودم. ولی خب نتیجه ی ثبت اون لحظه ها اینـه کـه الان، سالهای بعد دارم مـی بینمشون و لذت مـی برم. باورم نمـیشـه... ۱۳ سااااااال درون یک چشم بـه هم زدن گذشت...
هنوز لحظه لحظه ش رو مـیتونم حس کنم، قبل از غروب با پدرم رفتیمساحل منتظر غروب شدیم. خرچنگ ها هم داشتن مـی اومدن بیرون از ماسه ها، اکثر مردم هم از آب اومده بودن بیرون و محو این غروب زیبا شده بودن.
سفر گوا یکی از بهترین سفرهای زندگیم بود. خاطرات جالب و آموزنده ای ازش دارم کـه بعدها خیلی ازش توی سفرهام و حتی زندگیم استفاده کردم... بعدا براتون مـی نویسم 😉

Read more

Media Removed

#withgalaxy #moscow #russia یکی از جذاب‌ترین اتفاقات سفر برام وقتیـه کـه مـیخوام یـه کار غیر روتین سفری انجام بدم. مثلا تو بولیوی فیلم بولیویـایی درون سینما دیدن با اینکه هیچی از زبون نفهمـیدم و بعد فیلم فهمـیدم کارگردان جلوم نشسته بوده، یـا بـه جشن تولد یـه آدم غریبه رفتن تو کلمبیـا کـه کیک کوک و چای مـیخوردن ... #withgalaxy #moscow #russia
یکی از جذاب‌ترین اتفاقات سفر برام وقتیـه کـه مـیخوام یـه کار غیر روتین سفری انجام بدم. مثلا تو بولیوی فیلم بولیویـایی درون سینما دیدن با اینکه هیچی از زبون نفهمـیدم و بعد فیلم فهمـیدم کارگردان جلوم نشسته بوده، یـا بـه جشن تولد یـه آدم غریبه رفتن تو کلمبیـا کـه کیک کوک و چای مـیخوردن و منو مجبور بـه فارسی شعر بخونم!
روسیـه اما دلیلش جام‌جهانی بود و من هم همراه بازی‌ها و شادی‌ها.. که تا اینکه بالاخره درون مسکو گفتم برم و کمـی از فضای تور و پرچم و توپ و توریست‌های فوتبالی دور شم و در روسیـه تجریـه آرایشگاه رفتن داشته باشم. همـین بود کـه آدرسی از دوست مسکوییم گرفتم کـه برم پیش اولگا نامـی کـه یـه آرایشگاه درون جنوب مسکو داشت. با مترو و اتوبوس خودم رو رسوندم و دیدم خانوم اولگا گویـا درون سالن رو بسته و رفته سفر. موهام وضعیتی بود و ذهنم آماده کوتاهی و همـین شد کـه رفتم خودم یجا پیدا کنم و تو یـه مال دربه‌در دنبال آرایشگاه بودم و داشتم از فروشنده‌ای مـیپرسیدم کهی زد روی شونم. دیدم پسر جوون روسی با لهجه روسی و به انگلیسی گفت: من مـیتونم موهاتو کوتاه کنم. زدم زیر خنده و اونم خندید گفت: نـه نـه دیوونـه نیستم. من آرایشگرم. و یـه کانال یوتوب دارم کـه ویدیوهای کوتاه و استایل دادن‌هام هست. خیلی دوست داشتم ویدیو از یـه خارجی بگیرم و الان کـه حرفاتونو شنیدم گفتم شانسم رو امتحان کنم! مـیشـه من موهاتو کوتاه کنم، فیلم بگیرم و تو مدلم باشی؟!
-

دو ساعت بعد و در ساعت نـه شب، من با پسر روسی کـه رفته بود همکارش کـه مسئول فیلم گرفتن بود رو اورده بود، رفتیم طبقه سوم یـه ساختمون قدیمـی. ( راستش این تیکه بالا رفتن از پله‌ها یکم استرس گرفته بودم:)) و بعد با باز شدن درون و دیدن استودیو و صندلی و آیینـه ها بازی شروع شد.
پسر روسی بالای سر من مو کوتاه مـیکرد و به روسی بـه دوربین پسر دیگه توضیح مـیداد. -موهای خیلی کوتاه شده‌ی من، شام بعد از سلمونی مـهمون آرایشگر و رسوندنم درون هاستل, از اتفاقات شبی درون مسکو بود کـه من از دو پسر روس داستان عاشقی، ازدواج، کار و کانال و هدف‌ها و آرزوهاشون رو شنیدم. حالا هم تجربه کوتاهی مو درون شش کشور مختلف دنیـا رو درون پرونده دارم!

Read more

Media Removed

. ایستاده‌ام مـیان مـیدان نبرد، نبرد ایتالیـا. چند گونی پر از خاک را روی هم چیده‌اند و روی برخی گونی‌ها جعبه‌های خالی گذاشته‌اند. پشت سنگر، مردی با کلاه‌خودی له و لورده بـه پشت روی زمـین دراز کشیده و تند تند نفس مـی‌کشد. چند قدم آن طرف‌تر مردی با بینی‌ای عقابی شکل روی زمـین نیم‌خیز شده و تفنگش را بـه ... .
ایستاده‌ام مـیان مـیدان نبرد، نبرد ایتالیـا. چند گونی پر از خاک را روی هم چیده‌اند و روی برخی گونی‌ها جعبه‌های خالی گذاشته‌اند. پشت سنگر، مردی با کلاه‌خودی له و لورده بـه پشت روی زمـین دراز کشیده و تند تند نفس مـی‌کشد. چند قدم آن طرف‌تر مردی با بینی‌ای عقابی شکل روی زمـین نیم‌خیز شده و تفنگش را بـه مـی‌فشارد. چهره‌های هر دو مرد خاک آلود هست و لب‌های‌شان چاک‌چاک. مرد بینی‌عقابی از‌هایی کـه بین گونی‌هاست دزدکی بـه روبه‌رویش نگاه مـی‌کند و مـی‌گوید: «طاقت بیـار چزاره! دیگه چیزی نمونده که تا این سنگریزه‌های کوفتی رو از توی چکمـه‌مون بندازیم بیرون!». این را کـه مـی‌گوید مـی‌خندد و سرش را مـی‌چرخاند سوی مردی کـه تند تند نفس مـی‌کشد و مـی‌پرسد: «منظورم‌رو فهمـیدی چزاره؟ سنگریزه... فاشیست‌ها... چکمـه... ایتالیـا... اگه از این جنگ جون سالم بـه در ببرم حتما شاعر مـی‌شم، مگه نـه چزاره؟» سپس بادی بـه غبغبش مـی‌اندازد و انگار کـه مـی‌خواهد خود را به منظور جمعیتی صدها نفره معرفی کند، مـی‌گوید: «شاعری کـه از جنگ برگشته، اون هم زنده، این شما و این دانته آلیگیری!». مردی کـه تند تند نفس مـی‌کشد عکسی پاره و رنگ و رو رفته را از جیب روی ‌اش درمـی‌آورد و زل مـی‌زند بـه آن و مـی‌گوید: «پاهام یخ دانته!». مردِ بینی‌عقابی خشاب تفنگش را وارسی مـی‌کند و‌ همان‌طور کـه سعی مـی‌کند تعداد فشنگ‌هایش را حدس بزند مـی‌گوید: «پا مـی‌خوای چی‌کار چزاره؟ مگه نشنیدی خبرها رو؟ مـی‌گن وقتی جنگ تموم شـه توی هر خونـه یـه آدم‌آهنی مـیذارن که تا کارای ما رو انجام بده. تو هم فقط بخور و بخواب! دیگه چی مـی‌خوای از این بهتر؟» مرد کـه تند تند نفس مـی‌کشد عرا مـی‌گذارد روی ‌اش و مـی‌گوید: «من آدم‌آهنی نمـی‌خوام... م‌رو مـی‌خوام... اون‌قدر ندیدمش کـه قیـافه‌اش داره از یـادم مـی‌ره...». مردِ بینی‌عقابی دوباره ازگونی‌ها سرک مـی‌کشد و با صدایی آرام مـی‌پرسد: «صورتش توی عپیدا نیست؟» اما منتظر پاسخ نمـی‌ماند، برمـی‌گردد سوی مرد و همان‌طور کـه زیر گردنش را مـی‌خاراند مـی‌گوید: «خودم مـی‌دونم... خودم مـی‌دونم... دیگه از اون عهیچی نمونده و فقط شبیـه یـه تیکه کاغذِ پاره پوره و چرکه... اما غصه نخور چزاره...». یکهو ساکت مـی‌شود، زبانش را همچون بیلچه‌ای کوچک توی دهانش مـی‌چرخاند که تا خاک‌هایی کـه در کامش رفته‌اند را بِروبَد. کمـی بعد تفی غلیط روی زمـین مـی‌اندازد و ادامـه مـی‌دهد: «این فاشیست‌های نامرد رو از چکمـه عزیزمون مـی‌ندازیم بیرون، مخصوصا اون موسولینی بی‌همـه چیز رو، وای اگه دستم بهش برسه... مـی‌شنوی چزاره؟ مـی‌شنوی چی مـی‌گم؟» اما مردی که
.
بقیـه درون کامنت اول👇👇👇

Read more

Media Removed

. یـه مقداری ستاره‌‌های زندگیمون این روزا کم‌فروغ شده ، حتی شاید بشـه گفت آسمون شب هست و بی‌ستاره... این روزا شبیـه بـه بچه‌هایی شدم کـه یـه ابر بالا سر دارن و هی بـه جای اینکه مشغول ساختن رویـاش باشـه فقط رویـاهاش رو نقاشی مـیکنـه نـه کـه نخوام فقط یـه کم نشدها زیـادی زیـاد شده ، امـیدوارم موندگار نباشـه این احوال...کاش ... .
یـه مقداری ستاره‌‌های زندگیمون این روزا کم‌فروغ شده ، حتی شاید بشـه گفت آسمون شب هست و بی‌ستاره...
این روزا شبیـه بـه بچه‌هایی شدم کـه یـه ابر بالا سر دارن و هی بـه جای اینکه مشغول ساختن رویـاش باشـه فقط رویـاهاش رو نقاشی مـیکنـه نـه کـه نخوام فقط یـه کم نشدها زیـادی زیـاد شده ، امـیدوارم موندگار نباشـه این احوال...کاش امـید و آرامش و حال‌خوب خی بود حتی بـه هر قیمت گزافی کـه این روزا همـه‌چی داره...
راجع بـه این تکنیک عکاسی بخوام بگم ، نقاشی با نور ! شما از فرصت چند ثانیـه‌ای باز بودن شاتر استفاده مـیکنید حرکت و نور رو ثبتش مـیکنین ؛ اگر شما هیچ منبع نوری نداشته باشین فقط جسمـی کـه نور داره ثبت مـیشـه مثل چراغ قوه‌ای کـه من باهاش ستاره کشیدم توی عدوم و هیچی دیگه از اتاق دیده نمـیشـه !
اما بـه محضی کـه آباژور کنار پنجره‌ام رو روشن کردم چون منبع نور کوچیکتری و زمان نوردهی بالا بوده بیشتر از واقعیت محیط روشن شده و ستاره‌ی رویـاهامم کـه نقاشیش کردم اون وسط خودنمایی مـیکنـه.
توی گوشی من درون تنظیمات دستی دوربین شما قابلیت تنظیم دو درجه دیـافراگم رو هم دارین کـه بهتره درون حالت بسته تر یعنی ۲/۴ قرارش بدین و ایزو رو هم درون کمترین حالت یعنی ۵۰ بگذارین که تا عکستون نسوزه و از بین نره ، زمان نوردهی شاترم هم ۲ ثانیـه گذاشتم من چه درون عاول با منبع نور چه با دومـی بی منبع نور ، خودمم واضح نیوفتادم بـه دلیل حرکتم والا ثابت بودم مثل بچه آدم نشسته بودم واضح مـیشد ولی ستاره کشیدم نشدش😂🙈🙆🏻‍♀️.
مـیدونم این تکنیک درون عکاسی با دوربین خیبی قدیمـی و شاید مبتدی محسوب بشـه خوراک بازی های دوران هنرستان بودش
اما قابلیت اجراش درون موبایل دسترسی رو سریع تر و بهتر کرده
یـادتون باشـه درون این مدل عکسها بـه واسطه‌ی سرعت شاتر پایین لرزش دست هم بسیـار درون عنمود داره بعد از سه‌پایـه استفاده کنید
بازم سوالی بود درون خدمتم 😊
رویـاهامون واقعی ایشالا💫
#موبیلم_گرافی #گلنویس #withgalaxy
۱۳۹۷/۰۵/۰۸

Read more
ترانـه و شعر آهنگ راز اثر ماندگار زنده ياد #ناصر_عبدالهی یـه زخمـه کهنـه رویـه بالم یـه آسمون کـه چشم بـه راهم نیست بـه غیر واژه ی غریبی چیزی تویـه ترانـه هام نیست حتی یـه آینـه پیشـه روم نیست کـه اسممو یـادم بیـاره تنـهاترین مسافر شب تو خلوتم پا نمـیذاره ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمـیدونی اگه بگم راز دلم رو ... ترانـه و شعر آهنگ راز اثر ماندگار زنده ياد #ناصر_عبدالهی
یـه زخمـه کهنـه رویـه بالم یـه آسمون کـه چشم بـه راهم نیست
به غیر واژه ی غریبی چیزی تویـه ترانـه هام نیست
حتی یـه آینـه پیشـه روم نیست کـه اسممو یـادم بیـاره
تنـهاترین مسافر شب تو خلوتم پا نمـیذاره
ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمـیدونی اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمـیمونی
ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمـیدونی اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمـیمونی
تو هم کنارم نمـیمونی , تو هم کنارم نمـیمونی

دله من از نژاد عشقه از تو و از ترانـه لبریز
یـه دنیـا غم تویـه صدامـه مثه سکوته تلخه پاییز
من یـه پرنده ی غریبم من از نژاد آسمونم
مـیونـه این همـه ستاره من یـه شـهابه بی نشونم
ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمـیدونی اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمـیمونی
ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمـیدونی اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمـیمونی
آی تو هم کنارم نمـیمونی , تو هم کنارم نمـیمونی
تو هم کنارم نمـیمونی , تو هم کنارم نمـیمونی
یـه زخمـه کهنـه رویـه بالم , من یـه پرنده ی غریبم
یـه دنیـا غم تویـه صدامـه , من از نژاد آسمونم
مـیونـه این همـه ستاره من یـه شـهابه بی نشونم
ازم نخواه با تو بمونم تو هیچی از من نمـیدونی
اگه بگم راز دلم رو تو هم کنارم نمـیمونی
@only1minute💫➕💙
#فقط_كمتر_از_يك_دقيقه

Read more

Media Removed

تا آخرش بخون لطفا جون مادرتون بخونیدلایکم نمـیخوام بخووووونید اشک من ک درون امد . دستش را بـه سوی پسر جوان دراز کرد: _آقا مـیشـه کمک کنید? پسر نگاهی بـه انداخت و با لبخندی موذیـانـه گفت: _اهل حال هستی??😈 کـه تا ان روز کارش فقط گدایی بود با تعجب پرسید : _یعنی چی?? پسر خنده ای سرداد و گفت : _هیچی ... تا آخرش بخون لطفا
جون مادرتون بخونیدلایکم نمـیخوام بخووووونید اشک من ک درون امد
. دستش را بـه سوی پسر جوان دراز کرد:
_آقا مـیشـه کمک کنید?
پسر نگاهی بـه انداخت و با لبخندی موذیـانـه گفت:
_اهل حال هستی??😈
کـه تا ان روز کارش فقط گدایی بود با تعجب پرسید :
_یعنی چی??
پسر خنده ای سرداد و گفت :
_هیچی بیخیـال...اره بهت کمک مـیکنم فقط یـه مشکلی هست
_چی??
_من پولامو خونـه جا گذاشتم خونمون همـین نزدیکه همراه من بیـا
ک ساده هم بـه همراه پسر راه افتاد و وارد خانـه ای شد کـه چندین پسر جوان دیگر نیز درون انجا مشغول دود و دم بودند.پسر کـه پشت ایستاده بود دستمالی از جیبش درون اورد و جلوی دماغ گذاشت ،اورا ارام روی زمـین خواباند و...🙈
(از زبان فاطمـه)چشمامو کـه بازکردم. روی کف اتاق افتاده بودم.کیفی کشیدم و گفتم:
_با من چیکار کردی?
یکی از پسر ها دود قلیون را از دهانش بیرون داد و گفت:
_هیچ فقط دیگه نیستی.
همونطور کـه گریـه مـیکردم لباس هامو پوشیدم و از اون جهنم بیرون زدم.دلم مـیخواست از اون شـهر از اون کشور از اون ادما دور بشم...دلم مـیخواست بمـیرم مـیدونستم کـه دیگه زندگیم تمومـه .خودمو یـه موجود بی ارزش فرض مـیکردم.رفتم پیش دوستم عاطفه و همـه چیز رو براش تعریف کردم.عاطفه کـه تا اون موقع بهت زده نگام مـیکرد دستمو تو دوستاش گذاشت:
_فاطی جونم ای کاش مـیتونستم کمکت کنم عزیزم.ولی چیکار کنم کـه کار از کارگذشته
سرمو انداختم پایین حق با اون بود.عاطفه گفت:ولی گلم من یـه فکری دارم
_چی??
_خب...خب حالا کـه همـه چی تموم شده
_خب
_خب اینکه...چیزه...یعنی
_بگو دیگه اه
_خب فاطی تو کـه دیگه نیستی عزیزم پولی هم کـه برای زندگی نداری.چطوره کـه برای زندگیت خب...همم... تن فروشی کنی??
بهت زده نگاش کردم نفهمـیدم چی شد کـه دیدم جای دستم رو صورتش مونده بود.سرش داد زدم واز خونـه اومدم بیرون.تو خیـابون قدم زدم با خودم فک کردم.هرکاری کردم راهی جز چیزی عاطفه گفت نبود.ولی برام خیلی سخت بود.من کـه تا اون موقع یـه تار موهام رو نامحرم ندیده بود نمـیتونستم...
یـه لحظه شیطون اومد سراغم:
_فاطمـه کاریـه کـه شده توهم کـه با بی پولی نمـیتونی سر کنی درسم کـه نخوندی جای خواب هم کـه نداری و..و..و...تا اینکه بالاخره خودمو راضی کردم.همـین موقع یـه سانتافه جلوم ترمز کرد:
_خانوم مـیخوای برسونمت??
سعی کردم محلش نزارم.اومد بره کـه یـاد حرف عاطفه افتادم.تمام جراتم رو جمع کردم و داد زدم:
_صبر کن وایسا...
از اون روز بـه بعد بود کـه منم شدم یـه . (از زبان حمـید)
اولین بار کـه دیدمش درون خونـه ی دوستم بود.تا منو دید خودشو جمعوجور کرد.یـه سلام کوتاه کرد و رفت.از ا

Read more

Media Removed

#بازارهای_محلی_گیلان . #بازار_رشت . بـه قول سهراب سپهری کـه مـیگه چشمـها راباید شست جوردیگرباید دید . خداییش چقدرسعی مـیکنیم کـه جوردیگه ای ببینیم ونگاهمون بـه اطراف روعوض کنیم که تا چندسال پیش خودمن هروقت کـه هوس پیـاده روی مـیکردم یـا مـیخواستم یـه دوری ب ووقت بگذرونم اولین جایی کـه به ذهنم مـیرسید ... #بازارهای_محلی_گیلان .

#بازار_رشت .

به قول سهراب سپهری کـه مـیگه چشمـها راباید شست جوردیگرباید دید .

خداییش چقدرسعی مـیکنیم کـه جوردیگه ای ببینیم ونگاهمون بـه اطراف روعوض کنیم که تا چندسال پیش خودمن هروقت کـه هوس پیـاده روی مـیکردم یـا مـیخواستم یـه دوری ب ووقت بگذرونم اولین جایی کـه به ذهنم مـیرسید دوراستخریـا شیطان کوه یـا سمت شیشـه گران وجاهای دیگه بودتوشـهرهای دیگه هم ایضا اولین جایی کـه به فکرم مـیرسید پارک یـا پاساژهای معروف اون شـهرها بودولی الان چندساله کـه بازارگردی روبه این لیست اضافه کردم یعنی هیچی بـه اندازه دیدن مردمـی کـه درحال خریدوچونـه زدن با فروشنده ها هستن وکاسبهایی کـه با هیـاهوی زیـاد وخوندن شعرهای مختلف درمدح وستایش جنس موردنظر قصدفروش هرچه بیشتر اونـها رودارن وهمچنین دیدن چیدمانـهای مختلف کـه هرکدومشون به منظور خودش یـه اثرهنریـه برام جذاب نیست .

شیمـه نظرچیسه؟ .

عومتن : #شـهرام_ترابی .

#lahijangardi #lahijan #lahijancity #lahijanland #lahijanmanoto #rasht #gilan #iran

Read more

Media Removed

سلام بـه همـه؛ من هر چند وقت یک‌بار اگه موضوع مـهم و‌همـه‌گیری توی ایران اتفاق بیفته و از با نظر شخصی خودم مطابق باشـه مـیام و‌اینجا هم مطرحش مـیکنم، مثل کمک مالی، غذا، دارو و... برایـانی کـه نیـازمند هستند و قشر بزرگی از ایران رو تشکیل مـیدن! ولی اینا فقط نظر و عقیده‌ی شخصی من هستن! خیلی‌ها با من موافق ... سلام بـه همـه؛
من هر چند وقت یک‌بار اگه موضوع مـهم و‌همـه‌گیری توی ایران اتفاق بیفته و از با نظر شخصی خودم مطابق باشـه مـیام و‌اینجا هم مطرحش مـیکنم،
مثل کمک مالی، غذا، دارو و... برایـانی کـه نیـازمند هستند و قشر بزرگی از ایران رو تشکیل مـیدن!
ولی اینا فقط نظر و عقیده‌ی شخصی من هستن!
خیلی‌ها با من موافق هستند و کمک مـیکنن
خیلی‌ها هم اصلا براشون اهمـیتی نداره وضعیت زندگی دیگران.
خوب از اینجا بـه بعدش نـه بـه من مربوط مـیشـه ‌و نـه بـه هیچدیگه، چون ما نمـیتونیمـی رو‌ وادار بـه انجام کاری کنیم که تا خودش نخواد...
باری!
امروز ولی مـیخوام درون مورد موضوعی حرف ب کـه به تک تکمون مربوط مـیشـه!
مساله‌ی خرید طلا و خودروی ملی و گرونی دلار و حجاب اجباری و اوضاع نابسامان و خجالت آور ایران نیست!
مساله‌ی “ آب “ ِ
یعنی مرگ و زندگی!
کمبود آب و بهتر بگم بی آبی دامن همـه رو‌ مـیگیره!
حتی زندگی اون مرفهین بی درد کـه نمـیدونن با پول از پارو بالا رفته‌شون چیکار کنن!
یـا زندگی اونا کـه الان بی خیـال نسبت بـه درد و بی آبی یـه عده‌ی زیـاد از هموطناشون ، استخرای خونـه و ویلاشون رو پر از آب آشامـیدنی مـیکنن و به خوش گذرونی مشغولن!
جایی شنیدم کـه تو آفریقا اگر آبی باشـه کـه بشـه باهاش دوش گرفت، مـیانگین زمانی به منظور هر ۹۰ ثانیـه تعریف شده!!! تکرار مـیکنم: اگه آبی به منظور شست و شو پیدا بشـه!!!
من اینو شنیدم و تنم لرزید
کشور ما بـه روزهای وحشتناکی نزدیکه وی جز خودمون نمـیتونـه کمک کنـه کـه دیرتر بـه فاجعه‌ای کـه در انتظارمونـه برسیم
.
همـه‌ی اینا رو گفتم که تا باهاتون یـه مـی کرده باشم
که بیـاین یـه کاری یم یـه کم خودمون رو و عادتهامون رو بـه چالش بکشیم!
یـه تغییری تو مصرف روزمره‌ی آب بدیم!
بیـاین حتی اگه شده نظراتمون رو روی هم بگذاریم و‌مثلا یـه کمپین راه بندازیم
که درست مصرف کنیم و همدیگه رو با روش درست تشویق کنیم کـه اسراف نکنیم
هر کدوممون اگه چند لیوان آب کمتر هدر بدیم بـه زندگی و سلامتی و آینده‌مون کمک کردیم!
حالا خودمون هیچی؟
تکلیف بچه ها چی مـیشـه؟ ما اونا رو بـه این ‌دنیـا مـیاریم و‌ درون برابرشون مسئولیم!!!
.
حالا
بیـاین فکرامونو رو هم بذاریم و یـه حرکت جمعی درست یم
هر چیزی کـه خونِمون رو بـه جوش بیـاره یک بار هم کـه شده متحد بشیم کـه از بین نریم و از بین نبریم
خودخواه نباشیم
.
پیشنـهاداتتون رو به منظور راه انداختن چالش صرفه‌جویی درون آب ، اینجا کامنت کنید برامون!
بعد همـه‌شون رو مـیخونیم و با تصمـیم همدیگه یکیش رو راه مـیندازیم؟
نظرتون چیـه؟
بیـاید همدیگه رو دوست داشته باشیم و به فکر هم باشیم، از هر شـهر و دین و تعصب و رنگی کـه هستیم
پ.ن: مرسی کـه حوصله کردید💜

Read more

. شنیدید مـیگن بچه عزیزه اما تربیتش عزیزتر !؟ دقیقا همونـه فکر مـیکنم بلکه بـه مراتب شدیدتر کـه بنده عزیزه اما ادبش عزیزتر تربیتش عزیزتر ! یعنی روزگار بـه فلک مـیکشتت اگر گستاخ بشی ! نـه فکر کنی بـه رسم شاید تنبیـه کـه اگر عبد باشی بـه رسم تادیب ! و اگر عبد نباشی شاید ب رسم دیگه ... بـه چی مـی نازی اصلا کی هستی ... .
شنیدید مـیگن بچه عزیزه
اما تربیتش عزیزتر !؟
دقیقا همونـه فکر مـیکنم بلکه بـه مراتب شدیدتر که
بنده عزیزه اما ادبش عزیزتر تربیتش عزیزتر !
یعنی روزگار بـه فلک مـیکشتت اگر گستاخ بشی ! نـه فکر کنی بـه رسم شاید تنبیـه کـه اگر عبد باشی بـه رسم تادیب ! و اگر عبد نباشی شاید ب رسم دیگه ...
به چی مـی نازی
اصلا کی هستی و چی هستی ک بـه چیزی بنازی تویی کـه اول نطفه و اخر مرداری کـه دو روز بمونی و دفن نشی بوی گندت عالم رو برمـیداره ! تویی کـه منبع فضولاتی (ببخشید الفاظ ) و اگر امکان دفع برات نشـه ...
بماند اول خواستم بگم برس بـه اینکه از صفر که تا صدت نیـاز مطلقی و برس بـه اینکه هیچی نیستی ! الا ادعایی پوچ و هجو ! عنوان و القاب دنیـا و مراتبش گول زنک هایی هست که بـه هیچ کار حقیقی ات نخواهد اومد
اونچه هست فقط اینـه و بس کـه اگر عبدالله شدی درون این دنیـا امکان پادشاهی برات بر تمام عوالم هم موجود مـیشـه و اگر عبد شیطان بشی حتی دنیـا ازت یک خواب و تنفس راحت هم خواهد گرفت ، قیـامت ک جای خود ! .
.
اما بعدتر سوالی کـه بسیـار جواب بدیـهی غالبا بهش مـیدن اینـه !
آیـا تو بیشتر مـیفهمـی یـا خالقت !؟؟؟
غالبا هر فرد با ذره ای عقل ظاهری ! سریع مـیگه معلومـه خالقم مشخصه خدا !
اما رجوع کن بـه حرف هایی کـه همـین خلایق مـیزنند
چرا خدا اینجور کرد
چرا اونجور نکرد
اگر اینطور مـیشد بهتر بود اگر اونطور مـیشد فلان تر و ....
اینـها یعنی چی!!؟؟
یعنی بـه زبان واقع این کـه تشخیص من از خدا بهتره ! خدا اشتباه کرده من بهتر مـیدونستم چی درسته و....
خوب مادامـی کـه چنین ببخشید نادانی و در جهلی و در خواب یـا حتما بیدار شی و مودب بـه ادب بشی و استغفار حقیقی درون مراتب بیـانی و عملی کنی و اگر خودت رو بـه خواب زدی و قصد بیداری نداری بدون انقدر سیلی مـیخوری و آب روی سرت مـیریزن بلکه بـه خودت بیـای و اگر بـه خود نیـای درون جهل مرکب اونقدر غوطه مـیخوری کـه از ایمان هم خدای نکرده خارج بشی !
و بپیوندی بـه لشگریـان اونی کـه بر خدا اولین بار تکبر ورزید و تمکین نکرد ! (ابلیس) کـه اون هم ازت اعلان برائتش رو درون قران خدا فریـاد زده !
پس راه چیـه !
راه فقط یکی هست 👇
.
.
فصلت 36 :
وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴿۳۶﴾
.
.
 و هر گاه از شیطان تو را وسوسه و تحریکی رسد بـه خدا پناه بر کـه او شنوا و داناست.
.
.
.
.
کلیپ هم کـه مبرهن عشقی مثل همـیشـه
حال دلتون الهی شاد و مملو از خدایی کـه بهتون اطمـینان مـیده قطعا به منظور همـه حالاتتون کافیـه ! و به شدت هم کافی هست !
.
.
ایـام بـه کام
و با تقدیم احترام
چهارشنبه
4 آوریل
15 فروردین
آرشام😊🌷

Read more

Media Removed

خواستم یک چیزی درون مورد این افرادی کـه تو اینستاگرم شـهرتیب بنویسم، منصرف شدم. همـین ساکت بشینیم و تماشا کنیم ببینیم بـه کجا مـی‌ره این داستان بهتره. بالاخره هر جامعه‌ای به منظور گذر از مسائل مختلف، ظرفیت‌های مختلفی رو حتما تجربه کنـه. فرض مـیکنم کـه ما هم الان درون همون گذر هستیم و ساکت مـیشم بـه امـید اینکه ... خواستم یک چیزی درون مورد این افرادی کـه تو اینستاگرم شـهرتیب بنویسم، منصرف شدم.

همـین ساکت بشینیم و تماشا کنیم ببینیم بـه کجا مـی‌ره این داستان بهتره. بالاخره هر جامعه‌ای به منظور گذر از مسائل مختلف، ظرفیت‌های مختلفی رو حتما تجربه کنـه. فرض مـیکنم کـه ما هم الان درون همون گذر هستیم و ساکت مـیشم بـه امـید اینکه این هم بگذره.

ولی از یـه طرف مـیگم به منظور جامعه‌ای کـه پر از بی‌ظرفیتی و پر از کاستی و پر از انحطاط اخلاقی و پر از عقده و پر از کمبودهاس، هر مجال و کانال دیگه ای هم کـه پیش بیـاد بـه ابتذال کشیده مـیشـه. ولی هیچی ولش کنید.

#هموطن #به_خانـه_برگرد بیـا که تا #ایرانمان را #باهم #آبادتر بسازیم.

#minimaliran #foodart #insiran #instairanian #ig_captures #insta_iran #igerpersia #iranshots #ig_persia #iranpx #ipixell #irpics #ig_iran_ #aksdastan #aks_baran #harfeaks #bezan #bokhor #ashpazi_shoma #ashpazbashi #ir_cook #foodland_irani #ashpazi_page #شام #بخور

Read more

Media Removed

آن سفر کرده کـه صد قافله دل همره اوست هرکجا هست خدایـا بـه سلامت دارش امروز دو روزه کـه رفته سربازی و همـه ی دل و جونم پیششـه،با کوچکترین بهانـه ای اشکم سرازیر مـی شـه،حتی حالا هم چشمـهام پر از اشکه،هنوز منتظر اولین تماسش هستیم که تا از حالش مطمئن بشیم این دوران با همـه مراحل زندگیشون فرق مـی کنـه،یـه پسر هرچقدر ... آن سفر کرده کـه صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست خدایـا بـه سلامت دارش

امروز دو روزه کـه رفته سربازی و همـه ی دل و جونم پیششـه،با کوچکترین بهانـه ای اشکم سرازیر مـی شـه،حتی حالا هم چشمـهام پر از اشکه،هنوز منتظر اولین تماسش هستیم که تا از حالش مطمئن بشیم
این دوران با همـه مراحل زندگیشون فرق مـی کنـه،یـه پسر هرچقدر هم کـه از خانواده اش دور بشـه،هرچقدر هم کـه مستقل باشـه بازم این دوران پر از نگرانی و دلتنگیـه،هیچ شباهتی بـه دوری دوران دانشجویی یـا حتی دوری بـه خاطر مسافرت و مـهاجرت نداره،قراره بهشون سخت بگذره،قرار اذیت بشن،تو اینو از قبل مـی دونی ولی مجبوری عزیزت رو بـه دستشون بسپری چون لعنتی اجباریـه و وقتی بـه جایی وصل نباشی ممکنـه یـه جای وحشتناک مثلا سیرجان بیفته،این تجربه رو داریم به منظور دومـین بار از سر مـی گذرونیم بـه فاصله دوماه و این هیچی از سختی هاش کم نمـی کنـه،ایشالله هرچه زودتر تموم بشـه و دوباره دور هم جمع بشیم
از همون لحظه ای کـه از زیر قرآن رد شدی و رفتی دلم برات تنگ شد داداش کوچولو بامعرفتم❤❤❤

Read more

Media Removed

... تو هیچی نیستی . چشمشان کـه به مـهدی افتاد، از خوشحالی بال درآوردند. دوره‌اش د و شروع د بـه شعار دادن: «فرمانده آزاده، آماده‌ایم آماده!» هری هم کـه دستش بـه مـهدی مـی‌رسید، امان نمـی‌داد؛ شروع مـی‌کرد بـه بوسیدن. مخمصه‌ای بود به منظور خودش. . خلاصه بـه هر سختی‌ ای کـه بود از چنگ بچه‌های ... ...
🍃 تو هیچی نیستی 🍃
.
◽چشمشان کـه به مـهدی افتاد، از خوشحالی بال درآوردند. دوره‌اش د و شروع د بـه شعار دادن:
«فرمانده آزاده، آماده‌ایم آماده!»
هری هم کـه دستش بـه مـهدی مـی‌رسید، امان نمـی‌داد؛ شروع مـی‌کرد بـه بوسیدن. مخمصه‌ای بود به منظور خودش.
.
◽خلاصه بـه هر سختی‌ ای کـه بود از چنگ بچه‌های بسیجی خلاص شد، اما بـه جای اینکه از این همـه ابراز محبت خوشحال باشد، با چشمانی پر از اشک بـه خودش نـهیب مـی‌زد:
«مـهدی! خیـال نکنیی شدی کـه اینا این‌قدر بهت اهمـیت مـی‌دن، تو هیچی نیستی؛ تو خاک پای این بسیجی‌هایی...».
.
.
💫 امــام صـادق علـــيه الســلام : 💫
در آسمان دو فرشته بر بندگان گماشته شده‌اند. بعد هر كس براى خدا تواضع كند، او را بالا برند و هر كس تكبر ورزد او را پَست گردانند.
.
.
#شـهید_مـهدی_زین_الدین 🌸
#تو_هیچی_نیستی
#افلاکی_خاکی
#فرمانده_دلها ❤

Read more

Media Removed

همـیشـه دلم‌ مـیخواست کـه یـه مغازه کوچیک توی بازار داشته باشم کـه غذای خونگی بپزم و بوی خونـه بده، دلم مـیخواست کـه خودم غذا بپزم و حواسم بـه مشتریـا باشـه، سلام و علیک گرم با کاسبا داشته باشم و بوی برنج ایرانیبپیچه، غروب بـه غروب دخل جمع کنم و بگم خدا بده برکت و برگردم‌ خونـه و از خستگی بیـهوش شم! این چند سالی‌که ... همـیشـه دلم‌ مـیخواست کـه یـه مغازه کوچیک توی بازار داشته باشم کـه غذای خونگی بپزم و بوی خونـه بده، دلم مـیخواست کـه خودم غذا بپزم و حواسم بـه مشتریـا باشـه، سلام و علیک گرم با کاسبا داشته باشم و بوی برنج ایرانیبپیچه، غروب بـه غروب دخل جمع کنم و بگم خدا بده برکت و برگردم‌ خونـه و از خستگی بیـهوش شم!
این چند سالی‌که اینستاگرام دارم و عشیر مـیکنم خدا بهم دوستای زیـادی داده کـه گاهی فکر مـیکنم دنیـا چقدر مـیتونـه کوچولو و شیرین بشـه، ادمایی کـه هیچی ازشون نمـیدونی جز یـه آیدی و چند که تا عکس، همون بخش از زندگیشون کـه انتخاب تو ببینی. بـه واسطه همـین اینستاگرام نقلی و کوچکم با یـه خانواده دوست شدم کـه یـه مغازه نقلی توی بازار دارن کـه و بابا ‌ کوچکشون کنار هم غذاهای لذیذ پز درست مـیکنن، از کوفته ( کـه من بـه عنوان یـه ترک بچه عاشقشم) دلمـه، کشک بادمجون،مـیرزا قاسمـی،استانبولی، قرمـه سبزی و ... که تا صبونـه های خوشمزه مثل خرما تخم مرغ و عدسی و...
امروز یـه تجربه جدید و هیجان انگیز بود‌ واسم کـه تا علاقه من رو دیدن دعوتم کنارشون باشم از صبح که تا غروب! برنج ابکش ، غذا پختن، با مشتریـا حرف زدن، حتی مـیز پاک ! همـه و همـه واسم شیرین و جذاب بود!
اگر بخوام‌ یـه چیزی کـه خیلی واسم قشنگ بود رو بگم اینـه کـه خیلی بیشتر از ادمای بد توی دنیـا ادمای مـهربون هستن کـه دنیـا رو جای زندگی‌ مـیکنن، پدر و مادری کـه حواسشون‌ به‌ نمک و روغن غذای مشتریـا هست،اگه بچه ای بیـاد کـه حس کنن شاید توی جیبش پول کافی نیست مـهمونش مـیکنن ، غذاهای اضافی رو‌ واسه کارتون خوابای اطراف مـیبرن، حاضرن زحمتشون زیـاد شـه اما ظرف یکبار مصرف استفاده نکنن و ظرفای چینی بیـارن واسه دونـه دونـه مشتریـا، کنارشون مـیشـه درس زندگی گرفت.
پ ن: اگه گذرتون افتاد بازار حتما برید و‌ سر بزنید خیـابان ناصر خسر‌و کوچه امام جمعه تهیـه غذای یوسف
پ ن: مزه غذاها طوری کاملا❤️ پ ن: تجربه های زندگی قشنگ کن پ ن: کار مورد علاقمو پیدا کردم شاگرد حاج یوسف

Read more

Media Removed

امشب گلدن (سگ مصدوم از ناحیـه پا) بردم مطب دکتر بعد از تعویض پانسمان و ترزیق آمپول هاش زبون بسته رو کـه نمـی تونست راه بره رو بغل کرده بودم که تا سوار ماشین بشم یـه جوان موتور سوار ریشو جلوم ترمز گرفته مـی گه چرا تو خیـابون #سگ بازی مـی کنی؟!!! 😯😮🤐 مگه نمـی دونی گردوندن سگ تو ملاعام #جرم !!!! 🤬 ، هی گاز مـی داد و تهیج ... امشب گلدن (سگ مصدوم از ناحیـه پا) بردم مطب دکتر بعد از تعویض پانسمان و ترزیق آمپول هاش زبون بسته رو کـه نمـی تونست راه بره رو بغل کرده بودم که تا سوار ماشین بشم یـه جوان موتور سوار ریشو جلوم ترمز گرفته مـی گه چرا تو خیـابون #سگ بازی مـی کنی؟!!! 😯😮🤐 مگه نمـی دونی گردوندن سگ تو ملاعام #جرم !!!! 😠😡🤬 ، هی گاز مـی داد و تهیج مـی کرد. بهش مـیگم اصلا این بیچاره مـی تونـه راه بره کـه شما مـیسگ گردوندی بعدشم درست حرف بزن سگ باز چیـه؛ مردم و بقیـه مراجعه کننده ها هم جمع شده بودن و علت بحث رو جویـا مـی شدن کـه مردک نفهم پای باندپیچی شده رو گرفت و فشار داد!! 🤬🤬🤬😡😠 مُدام هم #فحاشی مـی کرد و داد مـی زد دارم #امر_به_معروف مـی کنم. صدای #ناله سگ کـه بلند شد کنترل خودم و از دست دادم یکی زدم تو گوشش کـه با موتور خورد زمـین مردم هم بادیدن #وحشیگری ش بهش معترض شدن، کـه #عقده ای بلند شد با این کـه مـی‌دید سگ پشتم #پناه گرفته واز درد زوزه مـی کشـه باز دوتا لگد بهم زد کـه دیگه دوتا خانم با کیف خدمتش رسیدن و مجبور بـه فرار شد! الهی دستت بشکنـه مجبور شدیم پانسمان رو عوض کنیم سه که تا از انگشتاش با رد خون روی بانداژ سند جنایت ش بود!
نـه بیسیم داشت، نـه حکم و کارت شناسایی معتبری هیچی هیچی نداشت فقط دلش خواسته بود بـه من گیر بده! بدون هیچ دلیلی خیلی راحت و ریلکس!
اندکی #انسان باشیم اندکی... #حیوان_آزاری #با_طبیعت_مـهربان_باشیم #با_حیوانات_مـهربان_باشیم #حیوانات_خانگی #پت #آبادان #خوزستان #گربه #cat #dog #pet

Read more

Media Removed

چیزکیک تنوری از روژین عزیز @roozhiiiiiiiin گــاهی دست " پدر و مادرت" را ببــــوس ایـڹ بـوسه معجزه ای مي ڪند ڪه وصف ناشدني ست گاهي همـیڹ بوسه گره گشایت مي شود شڪ نڪن. روز خوش عزیزای من #چیز_کیک_تنوری دوست دارید؟با سس توتفرنگی دست ساز؟ با یـه دستور فوق العاده عالی درون خدمتتونم بـه ... چیزکیک تنوری

از روژین عزیز

@roozhiiiiiiiin
گــاهی
دست " پدر و مادرت" را ببــــوس

ایـڹ بـوسه معجزه ای مي ڪند
ڪه وصف ناشدني ست

گاهي همـیڹ بوسه
گره گشایت مي شود شڪ نڪن.

روز خوش عزیزای من🙋
#چیز_کیک_تنوری
دوست دارید؟با سس توتفرنگی دست ساز؟
با یـه دستور فوق العاده عالی درون خدمتتونم بـه شرط اینکه دستای خوشگلتون اون قلب کوچلو رو لمس کنن😁روشو دارید چه طلایی شده😆
مواد لازم .بیسکوییت کرم دار شکلاتی 220گرم کره 60 گرم شیر دو قاشق پنیر خامـه ای 350 گرم خامـه صبحانـه پاکتی 100گرم که تا 120
تخم مرغ 2 عدد
ارد 2 ق غذاخوری پر
نشاسه ذرت 1ق سوپخوری
شکر1/2پ دانـه ریز
وانیل 1ق چ
.
برای چیز کیک خوب حتما تمام مواد بـه دمای محیط رسیده باشـه.
بیسکوییت پودر کنید درون بلندر کره را گرم کنید درون حد ذوب شدن کافیـه بـه همراه شیر با هم مخلوط کنید..کف یـه قالب 23 کمر بندی پهن کنید با دست فشرده کنید....من درون قالب 20 ریختم کمربندی هم نبود.کف قالبمو کاغذ روغنیو بـه علاوه انداختم کـه بجای اهرم ازش بتونم استفاده کنم.قالبمو گذاشتم تو فریزر که تا مواد اصلیو درست کنم.
پنیر خامـه ای رو با شکر زدم اگر شکر دانـه ریز نبود درون بلندر چند پالس بزنید.حالا خامـه صبحانـه رو اضافه کنید و بزنید...از این بـه بعد حتما همزن دور کند باشد..تخم مرغ و وانیل دانـه دانـه اضافه مـیکنید هر کدوم بـه اندازه فقط مخلوط شدن بزنید و بعد تخم مرغ بعدی و کمـی دیگر از وانیل را مـیزنید.ارد و نشاسه ذرتو با الک اضافه کنید بازم یک دور هم زن بزنید...اینجا دقت کنید زیـاد زدن باعث مـیشـه چیز کیک ترک بخوره...ارد و نشاسه ذرت کمک مـیکنـه این مشکل کمتر پیش بیـاد....
حالا موادو بریزد داخل قالبی کـه در فریزر بود....حالا اگر قالب کمر بندی دارید دورشو حسابی فویل بپیچید اگرم کـه قالب معمولیـه کـه هیچی...یـه ظرف بزرگتر از قالب کمـی اب بریزد داخلش اندازه یک لیوان کافیـه...بعد قالبو با ظرف زیرش کـه اب ریختید بزارید درون فر گرم شده 170 حدود 40الی50 دقیقه وقتی روی چیزکیکتون طلایی شد فرو خاموش کنید درون فرو نیمـه باز کنید که تا یکساعت که تا یکساعت و نیم.بعد همونجور بزارید یخچال حدود 8الی10 ساعت .حالا دیگه قابل سرو ه.....طعمش عالی بود خیـالتون راحت....
برای سس توت فرنگی حتما یک لیوان توت فرنگیو پوره کنید با یک قاشق چ نشاسه ذرت و دو قاشق شکر بزارید روی حرارت که تا قوام مورد دلخواه بدست بیـاد.
.
براتون یـه روز پر حس خوب ارزو مـیکنم🌹

Read more

Media Removed

88: *دو هفته بعد* داستان همچنان از نگاه رکسان:| : مداد رو از دستم انداختم و با صورت فرود اومدم روی مـیز! دستامو شل کردم و اونا هم آویزون شدن. کاملا تسلیم شده بودم! وقتی چیزی نمـیاد تو مخم چه جوری بنویسمش؟ درواقع مـیاد! ولی غیر قابل نوشتنـه! درواقع قابل نوشتن هم هست! ولی غیر قابل قبول مـیباشد! بـه ... 88:
*دو هفته بعد*
داستان همچنان از نگاه رکسان:| :
مداد رو از دستم انداختم و با صورت فرود اومدم روی مـیز!
دستامو شل کردم و اونا هم آویزون شدن.
کاملا تسلیم شده بودم!
وقتی چیزی نمـیاد تو مخم چه جوری بنویسمش؟
درواقع مـیاد! ولی غیر قابل نوشتنـه!
درواقع قابل نوشتن هم هست! ولی غیر قابل قبول مـیباشد! بـه دید بعضیـا البته :/
پوفی کشیدم و همونجوری کـه خوابیده بودم روی مـیز، مدادی رو فوت مـیکردم و با دستم دوباره برش مـیگردوندم.
چند دقیقه ای داشتم با مداده اینجوری مـیکردم کـه یـهو بلند شدم!
فکری مثل جرقه بـه سرم زد!
سریع مداد رو برداشتم و شروع کردم بـه نوشتن!
اگه نمـینوشتم که تا شب مخمو مـیخورد :|
نوشتم و نوشتم و یکمـی هم تغییرش دادم.
بعد از حدود نیم ساعت تموم شد!
نگاهی بهش کردم و با احتیـاط برگه ی شعر جدیدمو گذاشتمـیکی از کتابام.
از روی صندلی بلند شدم و خودمو پرت کردم روی تختم.
هیچی مثل خونـه ای کـه کامل مال خودت باشـه نمـیشـه!
از وقتی یـادمـه با آلی و سم تو یـه خونـه بودم اما الان دیگه خونـه ی خودمو دارم.
آلی کـه رفته و با لیـام یـه خونـه گرفته.
سم هم برگشته نیویورک و اونجا به منظور خودش یـه خونـه گرفته.
منم کـه همـین لندن موندم :|
آخ! یـاد سم افتادم. البته فک کنم که تا الان آروم شده. ولی اون شب کـه آلی قشنگ لو داد مارو سم بیشتر از همـه عصبی بود و بعدشم قهر کرد و رفت نیویورک!
اون مـیدونست کـه نمـیشـه ولی آلی نمـیدونست! به منظور همـین مـیگفت کـه با این کارام دارم گروه و همـه زحمت هایی کـه کشیدیم رو از بین مـیبرم.
اما آلی کاملا برعسم فکر مـیکنـه! یـه جورایی رویـاییـه و فکر مـیکنـه کـه ما دوتا چون واقعا همدیگه رو دوست داریم حتما با هم باشیم!
از پسرا بیشتر هری که تا الان کمکم کرده.
بعضی وقتا بوده کـه نمـیدونستم چی کار کنم و اون درکم کرده. یـه جورایی مثل داداشی مـیمونـه کـه همـیشـه آرزوشو داشتم.
زین هم کـه انگار سم ماست! خیلی نگرانـه وضع گروه هاست و سختگیره ولی اون چند روز پیش بهم گفت کـه نگران نباشم چون دنبال راه چارست.
خودمو ت دادم و سر و ته شدم. پاهام رو بالش بود و سرم از تخت آویزون!
موهام کـه صافشون کرده بودم و بودن روی زمـین افتاده بودن.
داشتم برعبه اتاقم نگاه مـیکردم کـه یـهو یـه جفت پا جلوی درون اتاقم ظاهر شد!
فهمـیدم کیـه! خواستم بلند شم ولی اصن نمـیتونستم! سرم سنگین شده بود و نمـیتونستم بلند شم.
کامنت:

Read more

Media Removed

هر چیز کـه در جُستن آنی، آنی چقدر این پند کهن رو دوست دارم . دقیقا هم همـینطوره، ما بـه هرچیزی کـه زیـاد زوم کنیم و پیگیرش باشیم و در بندش باشیم بـه همون هم تبدیل مـیشیم، توی سال جدید تصمـیماتی دارم اهی به منظور خودم مشخص کردم که تا بهشون برسم، سال پیش هم اول سال اینکارو کردم و شکر خدا بـه اکثرشون رسیدم، ... 🌷💌🙏 هر چیز کـه در جُستن آنی، آنی

چقدر این پند کهن رو دوست دارم😍
.

دقیقا هم همـینطوره، ما بـه هرچیزی کـه زیـاد زوم کنیم و پیگیرش باشیم و در بندش باشیم بـه همون هم تبدیل مـیشیم، توی سال جدید تصمـیماتی دارم اهی به منظور خودم مشخص کردم که تا بهشون برسم، سال پیش هم اول سال اینکارو کردم و شکر خدا بـه اکثرشون رسیدم😉، به منظور همـینم امسال درکنار تصمـیمات دیگه ای کـه دارم درون اولویت سعی ام این خواهد بود هر آنچه و هر آنی کـه توی زندگیم و روحیـه و افکارم تاثیر مثبت بیشتری دارن نقششون رو بیشتر و پر رنگ تر خواهم کرد💓، از کتاب و تفریح و برنامـه تلوزیونی و فضای مجازی گرفته که تا شخصیت های زندگیم، و به العهر آنچه و هر آنی کـه ذره ای ازش انرژی خوبی دریـافت نمـیکنم یـا اینکه با بود و نبودش توی زندگیم هیچی بـه داشته هام اضافه نمـیکنـه رو دور مـیریزم ودوری مـیکنم👋، چون با تمام وجودم بـه جمله بالایی ایمان دارم🙏، امـیدوارم همـه مون امسال بتونیم یـه روند جدید زندگی به منظور خودمون بسازیم و پی بگیریم کـه به رسیدن آرامش بیشترمون و مثبت شدن افکار و بزرگ شدن روحمون کمک کنـه😊
.
.
این گلهای بهشتی و زیبای باغچه قشنگ م تقدیم بـه نگاه زیبای تک تکتون🌷😍
.
.
#هانی_نوشت #عهدنامـه_اول_سال_باخودم💓😊 #به_تاریخ_21_1_97

Read more
. هیچی کباب بازار نمـیشـه، حتی کباب دربار. این جمله را مرحوم علی حاتمـی بـه درستی از دهان شاه مملکت جاری کرد و مـیخ حقیقتی بزرگ را محکم درون جای مناسب کوبید. اینکه بازار کاری با غذاها مـی‌کند کـه هیچ خانـه‌ای نمـی‌تواند د، حتی کاخ شاه. این موضوع یک علت منطقی، یک علت احساسی و یک علت جادویی دارد. دلیل منطقی؛ ... .
هیچی کباب بازار نمـیشـه، حتی کباب دربار. این جمله را مرحوم علی حاتمـی بـه درستی از دهان شاه مملکت جاری کرد و مـیخ حقیقتی بزرگ را محکم درون جای مناسب کوبید.
اینکه بازار کاری با غذاها مـی‌کند کـه هیچ خانـه‌ای نمـی‌تواند د، حتی کاخ شاه. این موضوع یک علت منطقی، یک علت احساسی و یک علت جادویی دارد.

دلیل منطقی؛ بازار، کباب و سایر خوردنی‌هایش را بنابر دلایل اقتصادی و منفعت بیشتر، چربتر و ناخالص‌تر از خانـه درست مـی‌کند. چربی و ناخالصی بیشتر، مزه بهتر.

دلیل احساسی؛ خوردن غذا درون بازار، جایی غیر از مکان همـیشگی، باعث مـی‌شود مراحل پنج‌گانـه لذت دهانی کامل طی شود. فرد پیش از ورود بـه غذاخوری دچار ولع گردیده هست و بعد از ورود بـه چالش انتخاب دچار مـی‌گردد. سپس نوبت انتظاری سخت و طولانی‌ست. انتظار کـه به سر مـی‌رسد، اشتهای تحریک شده‌ را با مزه‌خواری کمـی آرام کرده و سپس درون مرحله آخر، لقمـه اول را بـه دهان گذاشته و به لذت نـهایی مـی‌رسد. این مراحل درون هر خانـه‌ای بنوعی ناقص یـا ادغام‌شده و جابجا طی مـی‌شود کـه از لذت نـهایی مـی‌کاهد.

دلیل جادویی هم اشاره بـه این دارد کـه طبخ‌شدنی‌ها اگر درون حجم بالا و تعداد بیشتر آماده شوند، لاجرم خوشمزه‌ترند. مصالح غذایی با یکدیگر هم‌مزگی بیشتری کرده و عصاره وجودی مرغوبی به منظور حفظ و تکثیر طعمشان فراهم مـی‌کنند.
و براستی چهی یـارای مقابله با لقمـه‌ی کباب بـه تصویر کشیده شده درون ویدیو این پست را دارد؟ وقتی کـه سر ظهر، بوی مست کننده کباب، هر گمشده‌‌ی گرسنـه‌ای را ناچار بـه هدایت اجباری بـه بهشت مزه‌ها مـیکند؟

پی نوشت: بـه صداهای برش و خرد فیلم دقت کنید، از دلنشین‌ترین نت‌های گوش‌نوازی هستند کـه بشر گرسنـه قادر بـه شنیدنش است.

پی نوشت دو: ویدیو مربوط بـه ایران نیست. ترکیـه هست کـه در زمـینـه ارائه خوراک‌های سنتی و آشپزی‌اش بـه دنیـا بسیـار بهتر و قویتر از ما کار کرد. درون زمانی کـه آشپز‌های ما سرگرم زیر آب زنی یکدیگر، متلک انداختن بـه هم درون صفحات شخصی و یـا تکرار مکررات بودند، آشپز‌های ترک بـه بهترین شکل و با استفاده از شبکه‌های اجتماعی فاصله‌ای عمـیق بین امروز و دیروزشان ایجاد د و ما هم کـه کلن بـه تماشای جهان آمده‌ایم.

#نصفه_شبی
#shirazfood #kabab #kebab

Read more

Media Removed

هیچی بـه هیچی! احتمالا یکی از این روزها تو را به منظور آخرین بار توی سلف خواهم دید.یک دل سیر نگاهت خواهم کرد و... تو اما بیشتر از این کـه حواست بـه من باشد حواست بـه ساعت خواهد بود.به اینکه داریم بـه پایـان روز کاری نزدیک مـی شویم و برای رها شدن از این جهنم هنوز چند که تا "امضا" لازم داری.پس مدام از این ساختمان بـه آن ... هیچی بـه هیچی!
احتمالا یکی از این روزها تو را به منظور آخرین بار توی سلف خواهم دید.یک دل سیر نگاهت خواهم کرد و...
تو اما بیشتر از این کـه حواست بـه من باشد حواست بـه ساعت خواهد بود.به اینکه داریم بـه پایـان روز کاری نزدیک مـی شویم و برای رها شدن از این جهنم هنوز چند که تا "امضا" لازم داری.پس مدام از این ساختمان بـه آن ساختمان مـی روی.من هم احتمالا بی سر و صدا_طوری کـه متوجه حضورم نشوی_ دنبالت خواهم کرد و مثل همـیشـه بـه پله ی سوم پاگرد دوم ساختمان آموزش کـه مـیرسم زمـین مـی خورم و برای این کـه بیشتر خراب نشوم آهسته آهسته بر مـی گردم توی سلف.بعد پانصد تومانی را کـه باقی پول تاکسی ام هست از جیب پشت شلوارم درون مـی آورم،به بوفه مـی روم و برای آخرین بار یک لیوان چایی داغ مـی گیرم و بوفه چی _طبق عادت همـیشـه ام _قند داخل سینی نمـی گذارد.
تو اما امضاها را کـه گرفتی از ساختمان دانشگاه بیرون مـی زنی و سلانـه سلانـه از خیـابان "رودسر"مـی گذری و در تقاطع "حافظ_طالقانی"_همانجا کـه بار اول همدیگر را دیدیم_مـی ایستی بـه انتظار.به انتظار اتوبوس البته!
من از فردایش صبح ها با صدای اذان مغرب بیدار مـی شوم.سیگاری روشن مـی کنم و به این فکر مـی کنم کـه تو نیستی و متاسفانـه دنیـا هنوز سر جایش است.
بعد هردو طبق روال هر روز توی گروه های تلگرام دنبالی مـی گردیم. من دنبالی کـه شبیـه تو باشد.تو دنبالی کـه شبیـه من نباشد.
زمان کـه بگذرد هردویمان احتمالا باز عاشق مـی شویم.آنـهایی را کـه دوست داریم تنگ درون آغوش مـی گیریم.وقتی هم کـه کنارمان نیستند مدام حواسمان بـه گوشی هایمان خواهد بود کـه مبادا زنگ بزنند و نفهمـیم.
هردومان ازدواج مـی کنیم و بچه دار مـی شویم و تا مـیتوانیم بـه هم فکر نمـی کنیم.احتمالا سی سال بعد پسر من و تو عاشق هم مـی شوند و در مراسم خواستگاری "من و تو" از چشمـهای هم "چکه" خواهیم کرد.بعد از مراسم بچه ها یک سوال مشترک برایشان پیش مـی آید!
"چرا گریـه کردی!؟"
و ما هم خیلی خیلی ناشیـانـه جواب خواهیم داد کـه "اشک شوقه عزیزم.همـیشـه آرزو داشتم سر و سامون گرفتنتو ببینم"
یعنی مـی خواهم بگویم تو به منظور من آرزو مـی شوی و من به منظور تو خاطره ای محو از روزهای دور...
یعنی مـیخواهم بگویم مـی روی کـه مـیروی...ری بختیـاریـان

Read more

Media Removed

از بچگی عاشق خرمالو بودم اما خرمالو های خونـه ننـه جون کـه درمـیومد بـه جای این کـه خوشحال باشم،غصم مـیگرفت... ننـه جون مـیگفت آخه تو چت‌ شده؟؟؟ یک سال صبر مـیکنی این خرمالو ها دربیـاد،بعد کـه درمـیاد مـیشینی غصه مـیخوری... گفتم ننـه جون مـیدونی من غصه چی رو مـیخورم؟؟؟ غصه اینکه این خرمالو ها یـه روز تموم مـیشـه و ... از بچگی عاشق خرمالو بودم
اما خرمالو های خونـه ننـه جون کـه درمـیومد بـه جای این کـه خوشحال باشم،غصم مـیگرفت...
ننـه جون مـیگفت آخه تو چت‌ شده؟؟؟ یک سال صبر مـیکنی این خرمالو ها دربیـاد،بعد کـه درمـیاد مـیشینی غصه مـیخوری...
گفتم ننـه جون مـیدونی من غصه چی رو مـیخورم؟؟؟
غصه اینکه این خرمالو ها یـه روز تموم مـیشـه و دیگه خرمالو نداریم...
گفت خب واست از بیرون مـیخرم جانم...
گفتم خب از بیرونم هر چقدر بگیری بالاخره این فصل تموم مـیشـه و دیگه هیچ جا خرمالو پیدا نمـیشـه...
گفت عزیز جانم
هیچوقت زمان حالت رو بخاطر آینده خراب نکن
از الانت لذت ببر
از تمام داشته هات تو همـین لحظه خوش باش
اصلا آینده هر چی مـیخواد بشـه،تو از همـین لحظه لذت ببر
بچه بودم نمـیفهمـیدم حرفاشو
یـه روز کـه خونـه تنـها بودم،رفتم همـه خرمالو ها رو از درخت کندم
با این کـه خیلی دوس داشتم بخورمشون
ولی ریختم تو یـه نایلون مشکی و گذاشتم تو فریزر که تا کل سال هفته ای یکی از اونا رو از فریزر دربیـارم و بخورم...
یک هفته گذشت... دلم داشت لک مـیزد واسه خرمالو ها
رفتم یواشکی از فریزر درشون آوردم و دیدم همشون خراب شدن
فقط اون لحظه یـه چیز رو تجربه کردم" حسرت "
یـاد حرف ننـه جون افتادم
ای کاش لاقل همون روز مـیخوردم و کِیف مـیکردم
هم اون روزم رو خراب کردم و لذت نبردم
هم این یـه هفته رو انتظار کشیدم
هم دیگه از این ب بعد از خرمالو خبری نبود
مـیدونی
داستان عشق های امروزی ما هم شده داستان همـین خرمالو ها
رفیق
انقدر نترس کـه یـه روزی یـارت رو از دست بدی
انقدر از آینده عشقتون دلهره نداشته باش
انقدر خود خوری نکن،دلهره نداشته باش،نگو اگه یـه روزی بره،اگه یـه روزی نباشـه
رفیق
الان کـه هست
از الانتون لذت ببرید
اصلا آینده هر اتفاقی مـیخواد بیفته
عشق هاتون رو نزارید تو فریزر کـه هفته ای یـه بار ابرازش کنید
با تموم وجودتون عاشقی کنید و از هیچی نترسید
با این ترس از آینده،هم امروزتون خراب مـیشـه هم آیندتون،هم یـه روزی مـیشینید غصه مـیخورید مـیگید ای وای من کاش لااقل اون موقع کـه بودیم عاشقی مـیکردیم
.
@zeinab.___.1995 @moghadam__hajar67 @ma.hsa432234 @fatii.zandii @tahereh.r_70 @dry9967 @paria_love72 @pardis__chamani @e_ahmadi_97 @elizod1995 @marjan.js1376 @far.far65 @roshan.1394 @eli__abz @eli.joon3366 @_fatemeh_banoo.pv @latifeh.safari @remila.meisa110 @__sheida.sh @_sara_namdar @queen._.hell_ @kimiya23007o @frnz_abz @fariba1538 @foroogh.r72 @fatemee_shj @fatimah.nzr @fateme.mohammadi.94 @hadiss.b.e.74 @miss_hds_jim @hani.ziaratzadeh @najmeh_ashegh @yegane_1986

Read more

Media Removed

🌳 خدمتتون عرض کنم کـه دیروز کـه دریـا شورانگیز بود و خودتون تو استوری دیدین، من بـه وجد اومدم و رفتم با بعد زمـینـه دریـا یـه ویدیو ویژه خاص گرفتم کـه به زودی مـیبینید بعد ضبط اون ویدیو دلم گرفت. یـاد بیست سالگیم افتادم کـه با این کـه دیکتاتوری بود ولی هنوز اونقدر گند نزده بودن کـه مردم ارزوی مرگشون رو ! اون ... 🌺🌳
خدمتتون عرض کنم کـه دیروز کـه دریـا شورانگیز بود و خودتون تو استوری دیدین، من بـه وجد اومدم و رفتم با بعد زمـینـه دریـا یـه ویدیو ویژه خاص گرفتم کـه به زودی مـیبینید😍
بعد ضبط اون ویدیو دلم گرفت. یـاد بیست سالگیم افتادم کـه با این کـه دیکتاتوری بود ولی هنوز اونقدر گند نزده بودن کـه مردم ارزوی مرگشون رو !
اون وسط ها کـه مثل صحنـه معروف "کابوی درون غروب" تو فیلم های هفتیر کشی وسترن نشسته بودم زل زده بودن بـه دریـا غصه مـیخوردم، دوستم زنگ زد و گفت: "بریم بیرون؟"
رفتیم چابکسر کنار دریـا.
اونجا این درخت غول پیکر جذاب رو دیدم کـه گل های قلقلک دهنده ای داشت. همـین کـه تو عمـیبینید.ی مـیدونـه اسمش چیـه؟ به منظور حیـاط مـیخوام.
اونجا کـه هیچی نمـیدونست. حتی مسئول پارک.
راستی عدوم هم یـه رودخونـه کوچیکه همون طرفاست ولی بـه طرز عجیبی تمـیزه. اصلا انگار نـه انگار تو ایرانـه! چرا همـیشـه طبیعتمون رو اینقدر تمـیز و قشنگ نگه نمـیداریم؟
ملکه زیبایی جهان هم اگه یـه ظرف یبار مصرف ته مونده قیمـه کپک زدهموهاش باشـه یکی درون مـیون ته سیگارموهاش باشـه و .........
مفت نمـیرزه بـه خدا!
عروسمون رو حتما خودم خشگل نگه داریم!
یـادتون نره اسم اون گل رو بهم بگید🙏💐
.
.
.
راستی بـه لینک های این زیر هم توجه کنید👇
.
وب سایت رسمـی من
www.mehdikavandi.com
اینستاگرام انگلیسی
@mate_kava
لینک آپارات
www.aparat.ir/mehdi.kavandi
کانال تلگرام
http://t.me/mehdi_kavandi .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
#سفر #سفرنامـه #جهانگردی #جهانگرد #بکپکر #مستندساز #مستند #کمدی #گردش #گردشگری #نویسنده #منوتو #منوتوپلاس #کوله_گردی #ایرانگردی #مسافرت #مسافر #تور #مرز #پاسپورت #جهان #جاذبه_گردشگری #ماجراجویی #گردشگر #تفریح #کلیپ #طنز #خنده_دار #هتل #بلیط

Read more

Media Removed

روزی کـه جوابای کنکور اومد و معلوم شد کـه قبول شدم بابام بهم گفت فردا شب شام باهم مـیریم بیرون،دوتایی! فرداش از صبح لباسامو آماده کردم و لاک زدم و نزدیکای ساعت هفت موهامو بافتم و نشستم رو مبل دم درون بابا رسید و قشنگترین کت و شلوارشو پوشید و رفتیم تقریبا بهترین رستورانِ شـهرو رزرو کرده بود وقتی رسیدیم ... روزی کـه جوابای کنکور اومد و معلوم شد کـه قبول شدم
بابام بهم گفت فردا شب شام باهم مـیریم بیرون،دوتایی!
فرداش از صبح لباسامو آماده کردم و لاک زدم و نزدیکای ساعت هفت موهامو بافتم و نشستم رو مبل دم درون بابا رسید و قشنگترین کت و شلوارشو پوشید و رفتیم تقریبا بهترین رستورانِ شـهرو رزرو کرده بود
وقتی رسیدیم راهنماییمون سمت مـیزمون، روی مـیز یـه عالمـه گل بود و یـه کیک کـه روش نوشته بود:
م مبارکه!حالم خیلیییییی خوب بود،رفتم توو بغلش و محکم بوسش کردم و گفتم مرسی مرسی مررررسی
نشستیم سر مـیز و بابا شروع کرد بـه حرف زدن،گفت:خیلی خوبه کـه رشته ای کـه دوس داری توو دانشگاهی کـه دوس داری قبول شدی از حالا اتفاقای جدیدی توو زندگیت مـیفته از حالا دیگه تو خودتی و خودت
دانشگاه مث مدرسه نیست کـه کلاست جدا باشـه از پسرا توو دانشگاه ممکنـه یـه پسر بغل دستت بشینـه یـا لازم باشـه توو محوطه باهاش راجع بـه درست حرف بزنی من خیـالم از تو راحته بعد سعی کن طوری رفتار کنی کـه خیـال خودت هم راحت باشـه
گفت ممکنـه توو دانشگاه ازی خوشت بیـاد و دلت براش بره اما حتما سعی کنی یـادت بمونـه کـه توو دانشگاه فقط حتما حواست بـه درس باشـه کـه زحمتات هدر نره...و خیلی حرفای دیگه آخرم یـه دستبند بهم هدیـه داد کـه روش نوشته بود دوست دارم...
توو اون سالهایی کـه توو دانشگاه بودم اون دستبند همـیشـه توو دستم بود و هروقت دلم مـیلرزید بـه دستبندم نگاه مـیکردم و مـیگفتم:منم دوست دارم بابا...
شاید همـین کارای بابا باعث شد کـه هر اتفاقی کـه مـیفتاد و بهش مـیگفتم و هیچ وقت هیچی رو ازش مخفی نمـیکردم
الان اینجایی کـه نشستم رو بـه روم یـه و پسر نشستن کـه ه داره راجع بـه مقدار ی کـه مـیخوره و مست نمـیشـه و اتفاقایی کـه توو شمال کـه دانشگاهشـه، براش مـیفته مـیگه اینکه چه جوری باباشو مـیپیچونـه و با پسرا توو شمال مـیگرده
این آقایی هم کـه باهاشـه بهش گفت:
یـه کیش بریم باهم،هتل بگیریم یـا خونـه؟
ه گفت هتل کـه حتما حتما بگیریم چون حتما به بابام مدارکشو نشون بدم
پسره هم گفت باشـه رزرو مـیکنیم نشون بده بعد کنسل مـیکنیم...
حالم یـه جوریـه،دارم فکر مـیکنم بچه شون درون آینده چه جوری مـیپیچونتشون
به بابام فکر مـیکنم کـه چقدر راهشو درست رفت و به خودم کـه آیـا مـیتونم مادری بشم کـه بچه م بهم دروغ نگه یـا نـه؟
#آریـانامـیر
#کیک_تولد_سفارشات_کیش
#کیک_ونـه
#کیک #کیف #رژلب #لاک
#کیک_فوندانت
تلفن ثبت سفارش واتساپ
09173683236

Read more

Media Removed

. مرحله یک: امروز تولد دوستش بود و با وجودیکه من و پدرش مخالف رفتنش بودیم( چون جو تولد اصلا خوب نبود) اصرار مـی‌کرد کـه بزار برم، خوش مـی‌گذره، بزار برم دیگه با نارضایتی قبول کردم و گفتم شرط داره. چه شرطی؟ راس ساعت ۱۰ خونـه باشی. باشـه ، قبول. ولی ساعت ۱۱ اومد خونـه و‌باهاش دعوام شد. مرحله ... .
مرحله یک:
امروز تولد دوستش بود و با وجودیکه من و پدرش مخالف رفتنش بودیم( چون جو تولد اصلا خوب نبود) اصرار مـی‌کرد کـه بزار برم، خوش مـی‌گذره، بزار برم دیگه با نارضایتی قبول کردم و گفتم شرط داره.
چه شرطی؟
راس ساعت ۱۰ خونـه باشی.
باشـه ، قبول.
ولی ساعت ۱۱ اومد خونـه و‌باهاش دعوام شد.
مرحله دو:
چرا این ساعت اومدی؟
نمـی‌خواستم دیر بیـام، تولد طول کشید خب.
یعنی چی تولد طول کشید؟؟ من شرط گذاشتم و تو قول دادی کـه ساعت ۱۰ خونـه باشی!
ببخشید 😞
چیو‌ ببخشم؟ هیچی بلد نیستی، بلد نیستی رو قولت باشی. هیچ کاری تو زندگیت نمـی‌کنی، دائم کـه پای گوشی هستی! که تا دیر وقت کـه بیداری! درس کـه نمـی‌خونی! اون از وضع خراب دوستات! آخه مـی‌خوای چی بشی تو‌ زندگی!
مرحله سوم:
چه ربطی داره این حرفارو مـی‌زنی! الان تابستونـه و دوست ندارم درس بخونم. مـی‌خوام بیدار بمونم که تا دیر وقت فیلم ببینم!
حق نداری بیدار بمونی. بـه پدرت مـیگم!
( یـا خدا! پدر هم کـه وارد شود کلی هم حرف اونجا هست)

مرحله چهارم:
الان بـه غیر از مسئله یک ساعت دیر اومدن کـه مـی‌تونست با تمرکز روی گفتگو درون همون مورد حل شود کلی مسئله دیگر اضافه شده کـه نتیجه‌ای جز اعصاب خوردی به منظور کل اعضای خانواده ندارد.
یعنی یک انحراف کوچک از مسئله اصلی، خانواده را برد بـه جاده خاکی و هل داد تو باتلاق😞.
کمک
آی کمک
دیگه الان؟ الان کـه تو باتلاق افتادید مـی‌گید کمک؟
خب کمـی زودتر اقدام مـی‌کردید تو باتلاق نمـی‌افتادید.
........…………………
آرام و راحت باشید 😃😃همـیشـه فرصت رشد هست.
چه کار کنیم اینجور مواقع؟
یک.
بهتر هست تمرکزِ گفتگو روی دیر آمدن باشد نـه اینکه بریم سراغ درس و‌دوست و خواب و...
دو.
قبول دارم کـه سخت هست در آن لحظه متوجه باشید کـه فرزندتان ویژگی‌ها و توانمندی‌های خوبی دارد ولی آگاهی از توانمدی‌هایش مـی‌تواند به منظور حالِ رابطه‌تان و‌ مدیریت هیجانی آن لحظه خوب باشد.
از قبل فهرستی از توانمندی‌هایش را بدانید و به خودتان یـادآوری کنید که تا در این لحظه او را موجودی بی‌فایده،‌ لاابالی، بی‌قید و کلافه کننده نبینید. .............
حداقل سه ویژگی و توانمندی فرزند شما چیست؟

#فرزند_پروری_یک_علم_است
#نوجوان #فرزندپروی #سید_مجتبی_حسینی_نیـا
#دردسر_والدین #نوجوان_مشکل‌دار #مسئله #نوجوان_مسئله‌دار

Read more

Media Removed

#ورق_بزنید بعله جناب آقای #رئیس_جمـهور اینم از #دستاورد بعدی #دولت_تدبیر_و_امـید آمریکا از برجام خارج شد بدون هیچ هزینـه ای یـادت نرفته کـه #امام_خامنـه_ای بارها فرمودن #به_طرف_مقابل_اعتماد_نکنید آقا فرمودن اینا خرشون کـه از پل کـه بگذره برمـیگردن بـه ریش ما مـیخندند ما کـه هیچی عادت کردیم ... #ورق_بزنید
بعله جناب آقای #رئیس_جمـهور اینم از #دستاورد بعدی #دولت_تدبیر_و_امـید
آمریکا از برجام خارج شد بدون هیچ هزینـه ای😏😏😏
یـادت نرفته کـه #امام_خامنـه_ای بارها فرمودن #به_طرف_مقابل_اعتماد_نکنید
آقا فرمودن اینا خرشون کـه از پل کـه بگذره برمـیگردن بـه ریش ما مـیخندند
ما کـه هیچی عادت کردیم بـه ریشمون بخندن ولی دیدی حسن جان دارن بـه این ریش خوش رنگ و اتو کشیدت مـیخندن
تا #قیـامت هم ما بـه #مذاکره با #آمریکا خوش بین نخواهیم بود اما کجاست گوش شنوا و #عقل...
آیـا بازمـی از دوستان شما هست کـه در آینده بـه #کدخدا #اعتماد کنـه؟؟؟!!! فقط امـیدوارم مثل همـیشـه تیم و یـا شخص دیگه ای رو مقصر این داستان ندونید
فقط هممون بیشتر #شرمنده #شـهدا و مخصوصا #شـهدای_هسته_ای شدیم😔😔😔
👈یـادی هم کنیم از فیلم #سیدمـهدی_بنی_هاشم درون #نجف کـه از #برجام برامون خوند
#امام_خمـینی : #آمریکا_شیطان_بزرگ_است
#برجام_را_پاره_کنند_آن_را_آتش_مـیزنیم
#حسن_روحانی
#قیمت_دلار
#_تلگرام
#بیکاری
#مرگ_بر_آمریکا
#مرگ_بر_اسرائیل
#جونم_فدای_رهبرم
#down_with_usa
#down_with_israel

Read more

Media Removed

یـه موقع هایی هست کـه حال هیچی نی مـیذاری پیش بیـاد جای پیش بینی هرچی هر جور باشـه گیر مـیدی و به چشم نمـیاد حتی ویترینش ترجیح بـه خوابه جا بیدار بودن جا دوییدن ترجیحته باشـه پات روهم مثِ اینا نیستی کـه توو کافه آرومن و اصاً واست عندِ ضدِ حاله رام بودن منم نمـیخواستم اینجوری شی کـه گاهی وقتا خوب مـیرونی ... یـه موقع هایی هست کـه حال هیچی نی
مـیذاری پیش بیـاد جای پیش بینی
هرچی هر جور باشـه گیر مـیدی و
به چشم نمـیاد حتی ویترینش
ترجیح بـه خوابه جا بیدار بودن
جا دوییدن ترجیحته باشـه پات روهم
مثِ اینا نیستی کـه توو کافه آرومن
و اصاً واست عندِ ضدِ حاله رام بودن
منم نمـیخواستم اینجوری شی که
گاهی وقتا خوب مـیرونی پیست کوچیکته
اونی هم کـه باش فاز پیـاده روی داری
مـیاد و توو جیبات هرچی نیست بو مـیکشـه هه
شایدم من سخت مـیگیرم
شایدم من دست با هرکی مـیدم اینـه
تو اول ببین من چی مـیگم
بعد اگه حق نبود من نمـیگم دیگه
خواستم مثِ خودم باشم همـین
رومو کم کردم أ توو مرد باشم همـین
همـه دیدن ازم هر عالعملی
گاهی نـه آشتی مـیکنی نـه قهرو بلدی
صدای چیکه ی آب مـیاد و
دلت یـه شیش هفت ماه خواب مـیخواد و
یـه نفر کـه وایسه پات
اَی بابا کی مـیفهمـه حال ما رو آخه

یـه موقع هایی حس و حالِ هیچی نی
نـه حال حرف زدن نـه حالِ پیش بینی
فقط دوس داری کامِ پیپ بگیری و
حتی یـه مسیرِ صافو ُرِ پیچ مـیبینی
دلت تنگه واسه یکی أ خودت
هر کی هم مـیاد بازم نمـیشن خودت
از اونایی کـه فُولتو (خطا) بگیرن پُره
پَ مـهم نی اگه روزی بپیچن دورت
فقط مـیمونی که تا بگذره امورات
بهتر از اینـه بیجا بشکنـه غرورت
مـیگن مساله رو کِش نده توو روزات
حتی اگه توو اعصاب و توو روحت
دوباره چِشاتو بستی توو لاک
همـه خرجی پولات جایِ تفریح توو جات
لش کنی با اینکه مـیتونی وایسی رو پات
پشتِ ماسکی أ یـه نسیم هم ساختی کولاک
حالِ هیچی نی ، حالِ هیچی نی
یـه موقع هایی اصاً و حالِ هیچی نی

یـه وقتا با همـه اوکیی جز خودت
نمـیفهمـی چطوری صبح شده
انگار هیچ آپشنی نیست حالتو خوب کنـه
انگار خدا این دفعه نمـیرسه خوب موقع
به هیچ کاری نمـیشکه حوصلت
سینکِ خونـه مـیشـه پُر ظرف و
جواب همـه کجایی ها مـیشـه خونـه ام
اوضاع طوریـه نداری حالِ خودتم اصاً نـه
اونقد خسته ای ببُری نـه اونقد انگیزه برا ادامـه
هر روز مـیگی یـه روز خوب یـه روز دیگه ــَس
دَر مـیری از هرجا سر صدائه
مثل یـه نمودارِ خطیـه رَویَیت
دورتو نگاه مـیبینی هرکی یـه وَری رفت
هر کدوم أ رفیقات یـه حرکتی زدن
اما تو هنوز ول معطلی
از نگاه های معنی دار بریدی
هرکی هر چی مـیگه مـیگی هرچی تو مـیگی
اصاً کشش بحث رو موده اینطوری نی
کارِ شما هم بـه ما مـیفته طوری نی
تا اینجاش رفت خب باقیشم مـیره
ما کـه سِر شدیم بعد از این حالا هر چیـه
تا الآن کـه هرجا راه داره رفتیمش
ولی خب یـه موقع هایی مُخه درگیره
حالِ هیچی نی ، حالِ هیچی نی
یـه موقع هایی اصلا و حالِ هیچی نی

Read more

Media Removed

جونم براتون بگه نیست مثل خیلی ها کـه از اول آکبند مومن بـه دنیـا مـیان نبودم ... یـا جز اونـهایی نبودم کـه کلا نفهمـیدن گناه چیـه و تو محیط های پر خدا فقط بزرگ شدن کلا حس مـیکنم یک نمـه خیلی شوتم گاهی مـیگم یعنی چی والا با خدای خودم ک از همون اولم ک آشنا شدیم حرف مـیزدم مـیگفتم من مثل این بنده های خوبت نیستم خودت هم خوب ... جونم براتون بگه
نیست مثل خیلی ها کـه از اول آکبند مومن بـه دنیـا مـیان نبودم ... یـا جز اونـهایی نبودم کـه کلا نفهمـیدن گناه چیـه و تو محیط های پر خدا فقط بزرگ شدن کلا حس مـیکنم یک نمـه خیلی شوتم گاهی
مـیگم یعنی چی
والا با خدای خودم ک از همون اولم ک آشنا شدیم حرف مـیزدم
مـیگفتم من مثل این بنده های خوبت نیستم خودت هم خوب مـیدونی
من از اونـهام ک شاید هم خر مـیخوام هم خرما
دوست نداری کمکم کن درست شم یـا عوض شم ...
نمـیشـه دروغ گفت ک
بماند اینـها
گاهی با خودم بارها شده نشستم بـه فکر
که خوب ببین خدا جان
اگر بخوای همـه چی رو مثل دو دوتا ک مـیشـه چهارتا حساب کنی
تکلیف امثال من مشخصه
هیچ
اما حسم مـیگه
وقتی تو مـیگی من بی حساب مـی بخشم بی حساب مـیدم
وقتی مـیگی فضل دارم کرم دارم جود دارم
وقتی اینـها رو مـیگی
یعنی یـه جور داری مـیگی
حساب من با حساب همـه دنیـا فرق مـیکنـه
بعد فکرم بـه این مـیرسه ک ببین خدا جان
تو کـه هیچی ازت کم نمـیشـه !
هر چی بدی هم برات فرقی نمـیکنـه !
کسی هم کـه بهت اعتراضی نمـیکنـه !
هر جوری بالا و پایین فکر مـیکنم
مـیبینم نمـیشـه و به عقلم جور درون نمـیاد
که اگر از خدایی با خوبی و صفات عالی تو هر چی خوب و عالی و فوق العاده و اصلا هر چییییییی توی دو که تا دنیـا بهترین و عالی ترین هاست و خودت مـیشناسی ، بخوام و بتونی بدی و بخوای ندی ! ...
راست بگم بخوای ندی باورم نمـیشـه ...
نـه کـه بگم من خوبم
که خودت مـیدونی از منم بهتر ک چی هستم و کی هستم ...
اما مـهم اینجا من نیستم
مـهم تویی
تویی کـه فوق العاده خوبی و مـهربانی
دستت فوق العاده بازه
و منم درون حد وسع کم خودم ازت کمک مـیخوام به منظور اینکه دستم رو بگیری و خودت بهم هر چی مـیدونی توی دوتا دنیـا بهترین هاست همش رو درون عالی ترین مراتب بـه رحمت و فضل خودت بدی .
.
.
من نمـی دونم اما یک باوری عمـیقااااا دارم و اونم اینـه
خدایی کـه به شدت به منظور بنده هاش کافیـه قطعا
برای دنیـاشون و آخرتشون و حال و احوالشون و تمام لحظات و نیـازهاشون و برای همـه چی و همـه چیشون هم که تا ته تهش کافیـه ! ...
.
.
راستی جواب این سوالت خدا جان ک فرمودی درون قران
#الیس_الله_بکاف_عبده ؟
من بـه عقل کم خودم مـیگم
قطعاااااا کافی هستی تو یک طرف و تمام دنیـا و حتی نفس منم طرف دیگه !
بیـا من شرط مـی بندم با خودت اصلا کـه تو برنده ای ! .
.
.
به خدایی ایمان آوردم
که درون زمانی کـه حتی قصد نداشتم توبه کنم
توبم داد !
و بـه خدایی ایمان آوردم
که درون بدترین منجلاب ها دستهاش رو دیدم کـه بیرون کشیدم ...
و من بـه این خدا ایمان آوردم
خدایی کـه حتی بر بدی های ما هم غالب مـیاد حتی اگر نخوایم ...
.
.
و الله اعلم ...
.

Read more

Media Removed

. از خدا کـه پنـهان نیست بعد چرا از شما پنـهان باشـه. از چند روز پیش مادرِ بچه‌ها پاش‌رو کرده تو یـه لنگه کفش کـه یـالا حالا کـه رییس بانک مرکزی عوض شده همـه چی ارزون مـیشـه حتما با هم بریم استانبول مگه ما از همسایـه روبه‌رویی چیمون کمتره. مـیگم: زن شتر درون خواب بیند نُقل ونبات. اولا یـارو عوض شده کـه شده بـه تو چه. همسایـه ... .
از خدا کـه پنـهان نیست بعد چرا از شما پنـهان باشـه. از چند روز پیش مادرِ بچه‌ها پاش‌رو کرده تو یـه لنگه کفش کـه یـالا حالا کـه رییس بانک مرکزی عوض شده همـه چی ارزون مـیشـه حتما با هم بریم استانبول مگه ما از همسایـه روبه‌رویی چیمون کمتره. مـیگم: زن شتر درون خواب بیند نُقل ونبات. اولا یـارو عوض شده کـه شده بـه تو چه. همسایـه ما رفته خارج من‌رو سننـه. اون دلاله و پول داره. مگه حالیت نیست کـه با 200 تومنی کـه به مواجب ما اضافه شده، مرگِ موش هم بـه ما نمـیدن کـه لااقل فکرِ سفرِ آخرتمون باشیم. اوقاتِ تلخمون‌رو مثل همـیشـه تلخ‌تر کرد. گرونیِ سکه و ارز و کوفت و زهرمار رو انداخت گردنِ من کـه مثلا از جوونیم هم بی‌عرضه بودم و اگر معلم نشده بودم حالا پیشِ درون همسایـه آبرویی داشتیم. حرفِ حساب جواب نداشت. از خونـه زدم بیرون. الان روی صندلی یک پارک نشستم دور برم جوون‌هایی هستند کـه با دیدنشون دلم مـیسوزه. همـه مشغولند و دود و دمـی راه انداخته‌اند. مـیخوام هوار ب. اما نمـیتونم. دچار تیکِ عصبی مـیشم و یـه چشمم مـی‌پَره. روبه‌رویم ی نشسته درون کنارِ یک مرد، هر دو رنجور و دردمند. نگاه‌مان باهم گره مـی‌خورد، ک با چشم‌های قشنگش چشمکی حواله‌ام مـی‌کند. یـاللعجب اشتباه نمـی‌کنم! سن وسالم یـادم مـیره. مـیرم توی عالمِ هپروت، فکر مـی‌کنم یعنی هنوز خاطرخواه دارم؟ لبخند مـی‌زند، من هم شنگول مـیشم. کمـی بعد کنارم مـی‌نشیند. مـی‌گوید: بابام جان، اهلی هستی؟ گیج و منگ گفتم: اهلی؟ باز مـی‌پرسد: اهلِ تَلخَکی هستی؟ خیـالت تخت تنـها چیزی کـه گرون نشده، همـین متاع ماست. وقتی هاج واج، چهار دست و پا توی گِل وامونده شده بودم، تازه مـی‌فهمد کـه با چه هالویی طرف شده. اخم مـی‌کند و مـی‌گوید: تو کـه عرضه هیچی رو نداری بعد چرا چشمک مـیزنی، فکر مـیکنی زنده‌ای؟ و رفت پیش پسره و من هم کـه برای بار دوم بی‌عرضه خطابم کرده بودند، رفتم توی دوره خوشِ جوونی کـه باشتاب گذشت. .

جوون بودم و مثل همـه جوونای اون دوره شاد و سرخوش و بی‌خیـالِ روزگار. یک روز وقتی از سرِ کار برمـی‌گشتم، توی اتوبوسِ دو ریـالی شرکتِ واحد چشمم افتاد بـه یک خانمـی کـه داشت نگاهم مـی‌کرد. سرخ شدم، داغ شدم و مغزم از کار افتاد. فهمـید و با یـه لبخند کوچولو، دیوانـه‌ام کرد. مـی‌خواستم جوابش رو بدم، اما کو آن دلِ شیر. ترس امانم را بریده بود.
.
یـادِ کرک‌های پشتِ لبم افتادم و فکر کردم مرد شدم. دلم قُرص شد، گرچه خجالت مـی‌کشدم اما یواشکی بـه خودم گفتم، بادا باد اگر جوابم‌رو داد باهاش ازدواج مـی‌کنم. بعد بـه سرعتِ برق یک چشمکِ جانانـه بهش زدم و با لرزه‌ای کـه به جونم افتاده بود منتظرِ جوابش شدم.
.
بقیـه درون کامنت اول 👇👇

Read more

. هر کاری کردم کـه بتونم موزیک ویدیوی آناکوندا از نیکی مـیناج رو پست کنم نتونستم کـه نتونستم. یعنی انقد مُمَیِزیش زیـاد بود کـه هرچی ش مـیکردم نمـیشد. هرجاشو مـیکردم از اونورش یـه چی دیگه مـیزد بیرون. این ویدیویی کـه الان پست کردم هم حاصل سالها سرچ ه. یعنی دقیقا این عبارت رو تو گوگل سرچ مـیکردم ... .
هر کاری کردم کـه بتونم موزیک ویدیوی آناکوندا از نیکی مـیناج رو پست کنم نتونستم کـه نتونستم. یعنی انقد مُمَیِزیش زیـاد بود کـه هرچی ش مـیکردم نمـیشد. هرجاشو مـیکردم از اونورش یـه چی دیگه مـیزد بیرون. این ویدیویی کـه الان پست کردم هم حاصل سالها سرچ ه. یعنی دقیقا این عبارت رو تو گوگل سرچ مـیکردم که تا بتونم یـه چیز درستی پیدا کنم: موزیک ویدیوی آناکوندا از نیکی مـیناج بدون صحنـه، یـا حداقل صحنـه هاش کم باشـه :)
.
از این حرفا کـه بگذریم این ترانـه فروش و موفقیت های زیـادی روب کرد، منتقدین هم نظرات مثبت بـه این ترانـه نشون و همچنین موزیک ویدیو رو یکی از س.ک-س،ی ترین ویدیوهای ۲۰۱۴ عنوان . آناکوندا موفق بهب رتبه ی دوم توی billboard hot 100 آمریکا شد و در ادامـه تو هشت هفته پشت سره هم جزو ده Hot 100 chart برتر بود. توی چارت های هفتگی کشورهایی مثل ایرلند، استرالیـا، اسکاتلند، کانادا، نیوزلند، انگلیس و... هم جزو ده ترانـه ی برتر شد. موزیک ویدیوی این ترانـه بعد از انتشارش رکورد بازدید توی یوتیوب و VEVO رو با ۱۹ مـیلیون و ششصد هزار بازدید توی روز اول انتشارش شکوند(رکورد قبلی دست مایلی سایرس بود). نیکی مـیناج موفق بـه اجراهای زنده ی زیـادی هم توی مراسم های معروفی مثل MTV Video Music Awards سال ۲۰۱۵ شد کـه این ترانـه تو همـین مراسم توی دو بخش ″بهترین ویدیوی خانم ها″ و ″بهترین ویدیوی هیپ هاپ″ نامزد و البته دومـیه رو برنده شد‌. آناکوندا نامزد بهترین ترانـه ی رپ تو Grammy Awards سال ۲۰۱۵ هم شد.
.
با توجه بـه اینکه نیکی مـیناج نـه قیـافه ای داره و نـه اندامـی و نـه صدایی، و اینکه ترانـه درون مورد خانمـهاست، و اینکه خارجیـا هم کـه از بس بالا و پایین و جلو و عقب رو دیدن دیگه و برهنگی و این چیزا براشون عادیـه و به هیچ عنوان تحریک نمـیشن اصلا، چطور این ترانـه انقد فروخته و جایزه جای تعجب داره!!! نـه نـه جای تعجب نداره، حتما بخاطر معانی عمـیق و سطح بالای متن ترانـه بوده.
فرازهایی از متن ترانـه ی آناکوندا:
(صدای مرد):مار آناکوندای من هیچی نمـیخواد مگر اینکه تو بزرگی داشته باشی و...
عه دوستان از اتاق فرمان اشاره مـیکنن مثل اینکه بخاطره متن ترانـه هم نبوده‌ :|
.
پی نوشت: برن درس بخونن و تحصیلاتشون رو تموم کنن؟ تنبل، بی کفایت، ولگرد و مفتخور نباشن؟ بـه به چه سلبریتیـه خوبی. مـیذارم بچه هام عاشقش باشن.

Read more

Media Removed

@roozhiiiiiiiin روز خوش عزیزای من #چیز_کیک_تنوری دوست دارید؟با سس توتفرنگی دست ساز؟ با یـه دستور فوق العاده عالی درون خدمتتونم بـه شرط اینکه دستای خوشگلتون اون قلب کوچلو رو لمس کننروشو دارید چه طلایی شده مواد لازم .بیسکوییت کرم دار شکلاتی 220گرم کره 60 گرم شیر دو قاشق پنیر خامـه ای 350 گرم ... @roozhiiiiiiiin
روز خوش عزیزای من🙋
#چیز_کیک_تنوری
دوست دارید؟با سس توتفرنگی دست ساز؟
با یـه دستور فوق العاده عالی درون خدمتتونم بـه شرط اینکه دستای خوشگلتون اون قلب کوچلو رو لمس کنن😁روشو دارید چه طلایی شده😆
مواد لازم .بیسکوییت کرم دار شکلاتی 220گرم کره 60 گرم شیر دو قاشق پنیر خامـه ای 350 گرم خامـه صبحانـه پاکتی 100گرم که تا 120
تخم مرغ 2 عدد
ارد 2 ق غذاخوری پر
نشاسه ذرت 1ق سوپخوری
شکر1/2پ دانـه ریز
وانیل 1ق چ
.
برای چیز کیک خوب حتما تمام مواد بـه دمای محیط رسیده باشـه.
بیسکوییت پودر کنید درون بلندر کره را گرم کنید درون حد ذوب شدن کافیـه بـه همراه شیر با هم مخلوط کنید..کف یـه قالب 23 کمر بندی پهن کنید با دست فشرده کنید....من درون قالب 20 ریختم کمربندی هم نبود.کف قالبمو کاغذ روغنیو بـه علاوه انداختم کـه بجای اهرم ازش بتونم استفاده کنم.قالبمو گذاشتم تو فریزر که تا مواد اصلیو درست کنم.
پنیر خامـه ای رو با شکر زدم اگر شکر دانـه ریز نبود درون بلندر چند پالس بزنید.حالا خامـه صبحانـه رو اضافه کنید و بزنید...از این بـه بعد حتما همزن دور کند باشد..تخم مرغ و وانیل دانـه دانـه اضافه مـیکنید هر کدوم بـه اندازه فقط مخلوط شدن بزنید و بعد تخم مرغ بعدی و کمـی دیگر از وانیل را مـیزنید.ارد و نشاسه ذرتو با الک اضافه کنید بازم یک دور هم زن بزنید...اینجا دقت کنید زیـاد زدن باعث مـیشـه چیز کیک ترک بخوره...ارد و نشاسه ذرت کمک مـیکنـه این مشکل کمتر پیش بیـاد....
حالا موادو بریزد داخل قالبی کـه در فریزر بود....حالا اگر قالب کمر بندی دارید دورشو حسابی فویل بپیچید اگرم کـه قالب معمولیـه کـه هیچی...یـه ظرف بزرگتر از قالب کمـی اب بریزد داخلش اندازه یک لیوان کافیـه...بعد قالبو با ظرف زیرش کـه اب ریختید بزارید درون فر گرم شده 170 حدود 40الی50 دقیقه وقتی روی چیزکیکتون طلایی شد فرو خاموش کنید درون فرو نیمـه باز کنید که تا یکساعت که تا یکساعت و نیم.بعد همونجور بزارید یخچال حدود 8الی10 ساعت .حالا دیگه قابل سرو ه.....طعمش عالی بود خیـالتون راحت....
برای سس توت فرنگی حتما یک لیوان توت فرنگیو پوره کنید با یک قاشق چ نشاسه ذرت و دو قاشق شکر بزارید روی حرارت که تا قوام مورد دلخواه بدست بیـاد.

Read more

Media Removed

‌🕊🏼 دوست داشتن هیچوقت زورکی نبوده و نیست، نمـیتونی با مـهربونیتی رو مدیون خودت کنی کـه دوستت داشته باشـه، دوست داشتنی کـه از روی تشکر و دِین باشـه دوست داشتن نیست، ارزشی هم نداره، زشته اصلا! (وقتی به منظور آدمـهایی کـه دوستشون دارید کاری انجام مـیدید هی نزنید تو چشمشون، کـه فلانی ببین برات اون کارو کردم، ... ‌🕊🙏🏼
دوست داشتن هیچوقت زورکی نبوده و نیست،
نمـیتونی با مـهربونیتی رو مدیون خودت کنی کـه دوستت داشته باشـه،
دوست داشتنی کـه از روی تشکر و دِین باشـه دوست داشتن نیست، ارزشی هم نداره، زشته اصلا! (وقتی به منظور آدمـهایی کـه دوستشون دارید کاری انجام مـیدید هی نزنید تو چشمشون، کـه فلانی ببین برات اون کارو کردم، اینکارو کردم، بخاطر تو بـه بهمانی همچین حرفی زدم، از بهمان چیزم گذاشتم بخاطر تو ووو...هرکاری کردی خودت کردی، چون دوسش داشتی یـا داری، بـه اون نسبتش ندید، خدایی نکنید همچین کارهایی، حالم بهم مـیخوره از چنین آدمـهایی، همـیشـه توی تموم زندگیم فرار کرده امُ مـیکنم از چنین آدمـهایی)!
نمـیتونیی رو مجبور کنی تپش قلبشو ‌با حرارت دستهای تو تنظیم کنـه، کـه توی شلوغی شـهر و بین هزاران هزاران آدم، یکباره بیـادت بیوفته و دلش به منظور تو ضعف بره!
دوست داشتن منطق نمـیشناسه
و عشق، دلیل🕊
بنظرم واقعا دوست داشتن قشنگه
حالا دوست داشتن تک تک اعضای خانواده
دوست داشتن معشوق
دوست داشتن دوست
دوست داشتن حیوانات
دوست داشتن گُلُ طبیعت،
حتی دوست داشتن یـه جسم بی جان، یـه شئ!
حس دوست داشتن و دوست داشته شدن واقعا باارزش و زیباست...
اگه درون وجودمون هست، درون وجود اطرافیـانمون هست قدرش رو بدونیم💪🏼💙🙏🏼👍🏼👏🏼 چون قدرت و انرژی کـه به آدمـی مـیده با هیچی برابری نمـیکنـه، کـه بیشتر از هرچیز دیگه ای هم هست و قدرتش فقط از قدرت خدا کمتره🙏🏼
پس دوست بداریم، بـه زبون بیـاریمشُ درون عمل نشونش بدیم، حتی اگه دوست داشته نشدیم!
.
۱۱اردیبهشت۹۷بود، بوشـهر عزیزم، کافه رِچو!
هروقت این عکسُ چهره خودمو نگاه مـیکنم کلی آرامش مـیگیرم، حالم واقعا خوووووب بود🙏🏼
عهم علیسینا داداش گرفته، و خودم ادیتش کردم، همـینجا کلی ازش عگرفتم کـه هنوز ندادم بهش، با اینکه خیلی هم قشنگ شدن🤦🏻‍♀️😂😅 نت خونـه وصل بشـه برات مـیفرستم، دیگه از دست پارس آنلاین دزد اعصاب ندارم!
#دوست_داشتن_را_پنـهان_نکنیم #زندگی_کوتاه_است #زندگی_زیباست #زندگی_کن #انرژی_مثبت #دوست_داشتن #عشق #دوست_داشتن_خود #دوست_داشتن_تو #بوشـهر

Read more

Media Removed

Winner will geust on running man ای جااانم پسرام دارن مـیرن رانینگ من یکشنبه هم کـه برنامـه نویینگ برا پخش شد به منظور پروموشن خیلی دیره ولی بازم از هیچی بهتره😶 . . . . . . . . . . . #reallyreally #everyday #everyd4y #persiankpoper #kpopiran #winner #YG #ygfamily #위너 #seungyoon #kangseungyoon #강승윤 #mino #songminho #송민호 ... Winner will geust on running man😱😍
ای جااانم😍❤
پسرام دارن مـیرن رانینگ من😍
یکشنبه هم کـه برنامـه نویینگ برا پخش شد😌❤
برای پروموشن خیلی دیره ولی بازم از هیچی بهتره😷😶💜
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
#reallyreally #everyday #everyd4y
#persiankpoper #kpopiran #winner #YG #ygfamily #위너 #seungyoon #kangseungyoon #강승윤 #mino #songminho #송민호 #leeseunghoon #seunghoon #이승훈 #kimjinwoo #jinwoo #김진우 #persianinnercircle #innercircle #iranianinnercircle #winnercity ‎ #وینر #جین_وو #مـینو #

Read more

Media Removed

یکی از دوستانم هر موقع بهش تولدش تبریک مـیگفتم سرش مـینداخت پایین و هیچی نمـیگفت وقتی بهش مـیگفتم چیـه چی شده هیچی نمـیگفت خلاصه یک سال ازش بـه زور پرسیدم گفت سالها پیش وقتی خیلی کودک بوده هر سال پدر مادرش بـه دروغ مـیگفتن سال بعد برات تولد مـیگیریم و هیچ وقت تولد نگرفتن یکبار پدرش هدیـه تولد یک تور مسافرتی گرفتن ... یکی از دوستانم هر موقع بهش تولدش تبریک مـیگفتم سرش مـینداخت پایین و هیچی نمـیگفت وقتی بهش مـیگفتم چیـه چی شده هیچی نمـیگفت خلاصه یک سال ازش بـه زور پرسیدم گفت سالها پیش وقتی خیلی کودک بوده هر سال پدر مادرش بـه دروغ مـیگفتن سال بعد برات تولد مـیگیریم و هیچ وقت تولد نگرفتن یکبار پدرش هدیـه تولد یک تور مسافرتی گرفتن اما وقتی درون حال اماده وسایل سفر بودن پدر مادرش سر یک وسیله خیلی کوچک (جاصابونی ) با هم دعوا و این دوست من کـه فقط ده سال داشت شاهد کتک کاری مادر پدرش به منظور اولین بار تو عمرش بـه بهانـه کادو تولدش مـیشـه . یکبار دیگه هم یک وسیله موسیقی خیلی مدرن براش کادو خ اما خود پدر مادرش بدون اطلاع خودش آن را فروختن چند سال بعد هم یک کامپیتر به منظور خانـه خ اول گفتن کادو تولدشـه بعدش گفتن نـه این به منظور خانـه هست نـه به منظور تو یعنی دوباره ی جورایی کادو رو بعد گرفتن گفت الباقی ایـامم یـا کادو نگرفتم یـا اگر گرفتم ازم بعد گرفتن یـا خودشون شکستنش یـا کار دیگری کـه یـادم نیست دیگه .ازش پرسیدم خب چرا فراموش نمـیکنی گفتم خودم فراموش کردم اما روحم نمـیتونـه فراموش کنـه چون روی روح کودکی من نشسته و جالب تر اینکه بعد از ازدواجمم یک جور دیگه هنوز روی روحم هست کـه هر چه اصرار کردم بگه نگفت ازش پرسیدم الان از این موضوع چه نتیجه ای مـیشـه گرفت گفت یـا هیچ وقت صاحب فرزند نمـیشم یـا اگرم بر فرض محال صاحب فرزند شدم هیچ گاه فرزندم را احمق فرض نمـیکنم گفتم آیـا این تفکر روی رابطه خودت با پدر مادرت بعد از ۳۰ سال گذشت روت تاثیر نزاشته گفت چرا نزاشته هر وقت نزدیک تاریخ تولدم مـیشـه دچار افسردگی مـیشم و ارزو مـیکردم هیچ گاه بدنیـا نمـیومدم که تا انقدر رو دوش دیگران بار نباشم کـه بخوان به منظور تهیـه یک کادو تولد انقدر اسمان بـه ریسمون ببافن .
متاسفانـه پدر مادر ها نمـیدونند کار های کوچکشان چه اثرات طولانی و ماندکاری روی افراد مـیگذاره این دوست من اکنون ۳۵ سال سن داره اما شاید درون ده سال اخیر فقط ۵۰ بار پدر و مادرش رو دیده یعنی ۵ بار کمتر درون سال دیدتشون و گفت اگر هم رفتم دیدنشون فقط به منظور این بود کـه انـها پدر مادرم هستن وگر نـه انتها دلم بـه شدت از دستشون ناراحته گفتم ولی من پدر مادرت مـیشناسم اونا عاشقانـه دوست دارن و همـه جا کلی ازت تعریف مـیکنند این بی انصافیـه اینجوری درون موردشون مـیگی گفت درسته من سعی کردم فرزند خوبی براشون باشم اما اونا پدر مادر خوبی به منظور من نبودن متاسفانـه همـه جا درون مورد تکالیف فرزندان نسبت بـه والدین صحبت مـیشـه اما از تکالیف والدین نسبت بـه فرزندان هیچ صحبتی نمـیشـه. ادامـه درون اولین کامنت ذیل

Read more

شازده کوچولو بـه سراغ گلهای سرخ رفت که تا دوباره بـه آنـها نگاهی بیندازد. وقتی بـه آنـها رسید ، گفت : « هیچ کدام از شما شبیـه گل من نیستید. شما هنوز هیچی نیستید ؛ چون هیچ شما را اهلی نکرده هست و شما همـی را اهلی نکرده اید. شماها مثل روباه من درون روز های اول مـی مانید ، آن موقع او روباهی بود شبیـه هزاران روباه دیگر ؛ ... شازده کوچولو بـه سراغ گلهای سرخ رفت که تا دوباره بـه آنـها نگاهی بیندازد. وقتی بـه آنـها رسید ، گفت : « هیچ کدام از شما شبیـه گل من نیستید. شما هنوز هیچی نیستید ؛ چون هیچ شما را اهلی نکرده هست و شما همـی را اهلی نکرده اید. شماها مثل روباه من درون روز های اول مـی مانید ، آن موقع او روباهی بود شبیـه هزاران روباه دیگر ؛ اما از زمانی کـه او را با خود دوست کرده ام حالا درون جهان یکتا و منحصر بـه فرد است.»
و با این حرف ها ، گلهای سرخ ناراحت شدند.
شازده کوچولو بـه حرفش ادامـه داد : « شماها خیلی زیبایید ؛ اما تو خالی هستید . به منظور شما نمـی شود مرد . البته مطمئناً گل من هم از نگاه یک رهگذر عادی ، شبیـه شماست ؛ اما به منظور من او خیلی مـهمتر از همـه ی شماست ، بـه خاطر اینکه او تنـها گلی هست که بـه او آب داده ام ، تنـها گلی کـه او را درون زیر حباب شیشـه ای قرار داده ام ، تنـها گلی کـه برایش حفاظی درست کرده ام ، تنـها گلی کـه کرمـهای روی آن را کشته ام ( البته بـه جز دو یـا سه کرمـی کـه برایش تبدیل بـه پروانـه شوند.)او تنـها گلی هست که بـه غرولندها یـا خودستاییـها ، یـا گهگاه سکوت او گوش داده ام. بـه خاطر اینکه او گل سرخ من است. »
شازده کوچولو بعد از دیدار از گل سرخها بـه نزد روباه باز گشت و گفت : « خدا نگهدار! »
روباه گفت : « خدا نگهدار ؛ اما رازی کـه قرار بود بـه تو بگویم خیلی ساده هست : فقط بادل هست که مـی توانی هر چیزی را خوب ببینی . چشم ، آنچه را کـه اساسی هست نمـی بیند.»
شازده کوچولو به منظور اینکه مطمئن شود گفته ی او را بـه خاطر سپرده هست آن را تکرار کرد : « چشم آنچه را کـه اساسی هست نمـی بیند.»
– عمری را کـه به پای گل خود صرف کرده ای باعث شده کـه برایت اینقدر عزیز و مـهم باشد.
– شازده کوچولو دوباره به منظور اینکه مطمئن شود این حرف روباه را نیز بـه خاطر سپرده هست ، آن را تکرار کرد : « عمری را کـه به پای گل خود صرف کرده ای باعث شده کـه برایت اینقدر عزیز و مـهم باشد .»
روباه گفت : « آدمـها این حقیقت اساسی را فراموش کرده اند ؛ اما تو نباید آن را از یـاد ببری. بـه خاطر داشته باش کـه هرچیزی را اهلی کردی که تا آخر مسئول آن خواهی بود . بعد اکنون مسئول گل خود هستی … »
شازده کوچولو به منظور اینکه مطمئن شود گفته ی روباه را بـه خاطر سپرده هست آن را دو باره تکرار کرد : « من مسئول گل سرخ خود هستم …»🌹
#شازده_کوچولو
#amurai
#killing_me_inside

Read more

Media Removed

#نقد_نادیده #ما_مـی_توانیم دو مبحثی کـه پس از #ادبیـات و #سینما تنـهایی مرا پرمـی‌کند، #جغرافیـا و #تاریخ است، البته تاریخ معاصر ایران. اما تاریخ معاصر؛ عباس مـیلانی کتاب ارزشمندی دارد با عنوان «رجال عصر پهلوی» این کتاب٬ بـه مسما، زندگی سرمایـه‌داران، وزرا و وکلا، اربابان جراید و احزاب، افراد ... #نقد_نادیده
#ما_مـی_توانیم

دو مبحثی کـه پس از #ادبیـات و #سینما تنـهایی مرا پرمـی‌کند، #جغرافیـا و #تاریخ است، البته تاریخ معاصر ایران.

اما تاریخ معاصر؛
عباس مـیلانی کتاب ارزشمندی دارد با عنوان «رجال عصر پهلوی» این کتاب٬ بـه مسما، زندگی سرمایـه‌داران، وزرا و وکلا، اربابان جراید و احزاب، افراد نامـی درون ارتش و دانشگاه‌ها و طب و ادبیـات، شخصیت‌های ورزشی، جاهلان شـهره و خدم و حشم دربار را با قلمـی دلنشین٬ بـه توضیح و تفسیر پرداخته. جالب آن‌که برخی از افرادی کـه در این کتاب چند جلدی نامشان ذکر شده، هنوزا درون گوشـه‌ای از گیتی زنده‌اند. «سن‌خوزه» پایتخت «کاستاریکا»ست، شـهری پر از جرم و جنایت و بسیـار بسیـار خطرناک به منظور توریست‌ها، درون کشور کاستاریکا قوانین بـه گونـه‌ای‌ست کـه چنان‌چه شخصی تحت تعقیب پلیس بین‌الملل باشد، دولت وی را محافظت مـی‌کند و از تحویل او اجتناب مـی‌کند، همـین قانون باعث شده، ایرانیـان زیـادی کـه در ابتدای انقلاب، بیم بازگرداندن بـه مـیهن را داشتند، درون این کشور سُکنا گزینند، این ایرانی‌ها اغلب سرمایـه‌های فراوانی دارند و در تجارت کاستاریکا بازیگرانی قابل احترام‌اند، یکی از این افراد، «مرحوم هژبر یزدانی»ست، کـه بانک‌های زیـادی را قبل از انقلاب درون ایران پی‌ریخته بود، او سال‌ها تجارت قهوه مـی‌کرد و بانک بزرگ «پارس سنتر» دومـین بانک کاستاریکا متعلق بـه او بود کـه اکنون فرزندش نادر آن را مدیریت مـی‌کند. نیز از آن‌ها کـه در کاستاریکا رحل اقامت افکنده‌اند؛ مـهندس علیرضایی‌ست، علیرضایی پیش از انقلاب دو کار بزرگ کرد، یکی مس سرچشمـه را احداث کرد کـه محمدرضا شاه، صنعت مس را بعد از کینـه‌ای کـه با او داشت، ملی اعلام کرد و در حالی کـه تصور مـی‌شد علیرضایی ورشکسته شود و کمر راست نکند بـه سرعت کارخانـه نورد لوله یـا همان فولاد خوزستان را بنا نـهاد.
این دو را مثال آوردم بر نکته‌ی زیر؛

فرض کنید، ایرانی‌های سرمایـه‌داری کـه در بسیـاری نقاط جهان _جاهایی کـه بعضا اسمش را هم نشنیده‌ایم_ هستند، بیـایند و اقتصاد فلج ایران‌مان را درون دست بگیرند «آیـا از ایران، مملکت بهتری درون جهان خواهد بود؟» دریغا کـه هی، هیچی بابا، ماییم و خیـالات واهی.
حالم از دلار و نرخ و قیمت و سیف و کرباسیـان و هرچی مرض اقتصادی، بـه هم مـی‌خوره٬ پولی کـه روزگاری امضای مرحوم « #محسن_نوربخش » و پیش از پنجاه و هفت « #حسنعلی_مـهران » رو بر چهره داشت، حیفه بخدا کـه امضای سیف و کرباسیـان روش باشـه.
فقط و فقط و فقط درون این اوضاع، روز و شب مـی‌گم؛ «خدایـا! خودت بـه دادمون برس»
و
#یـه_روز_خوب_مـیاد

#ایران
#کاستاریکا
#بانک_مرکزی
#دلار
#اقتصاد_مقاومتی
#تحریم_نامرد_است
#پوتین_خر

Read more

Media Removed

. یـه وقتام “هیچ” بهترین کلمـه‌ای کـه مـیتونی بگی ، بهترین کلمـه‌ای کـه مـیتونی درون توصیف شرایط بگیش ، بهترین توصیف به منظور حال و روز و ساعتهات...گاهی بخوای و نخوای توی جنگی و توی جنگ آبادی پیدا سخته ; بعد گاهی هیچی نگفتن بهتر از جا زدن و غر زدن و هر عمل دیگه‌ای هستش... شاید وقتایی کـه هیچ مـیشم این سکوت یعنی ... .
یـه وقتام “هیچ” بهترین کلمـه‌ای کـه مـیتونی بگی ، بهترین کلمـه‌ای کـه مـیتونی درون توصیف شرایط بگیش ، بهترین توصیف به منظور حال و روز و ساعتهات...گاهی بخوای و نخوای توی جنگی و توی جنگ آبادی پیدا سخته ; بعد گاهی هیچی نگفتن بهتر از جا زدن و غر زدن و هر عمل دیگه‌ای هستش...
شاید وقتایی کـه هیچ مـیشم این سکوت یعنی صبوری توام با تحمل درد و امـید و انتظار درون اوج سختی به منظور خوبیـها ! .....
مـیدونی یـه مدت کـه سر از بالشت بر مـیدارم هیچی درست و خوب نیست ، پاسخم بـه چه خبرها ؟ هیچ و وِرد زبونم فقط شکرخداست که تا خودش دادرس باشـه.
حداقل خداروشاکرم کـه وقتهایی کـه مـیخوام سرم رو روی بالشت بذارم ، هرچقدر اعصابم خورد و‌ خاکشیره وجدانم راحت و آرومـه و حداقل پیش خدای خودم رو سفید
نگه داشتن این بالانس سخته گاهی دل و وجدان و عقلت مـیجنگن مدام
مـیگم دیگه جنگه
جنگ ماها با خودمون ماها باهم
یـه احوالی کـه اصن “هیچ”
قربونش برم صبرش از ما بیشتره
منم سعی مـیکنم صبور باشم کـه صبر اوج احترام بـه خداست.
به حال هم کمک کنیم☘️
#موبیلم_گرافی #گلنویس
۱۳۹۷/۰۵/۲۰

Read more

Media Removed

ایشون کـه معرف حضورتون هستن دیگه این عرو کـه دیدم تو دلم گفتم ماریو بازم شاهکار کرده و تصمـیم گرفتم ده که تا نکته کـه با دیدن این مـیکاپ مـیتونیم یـاد بگیریم رو بـه شما هم بگم، که تا شما هم بتونین این تابستون مـیکاپی بـه این زیبایی و تمـیزی داشته باشین. اول اینکه هیچ وقت زیـاد از حد برنزه نکنین خودتونو، باور کنین ... ایشون کـه معرف حضورتون هستن دیگه 😉 این عرو کـه دیدم تو دلم گفتم ماریو بازم شاهکار کرده و تصمـیم گرفتم ده که تا نکته کـه با دیدن این مـیکاپ مـیتونیم یـاد بگیریم رو بـه شما هم بگم، که تا شما هم بتونین این تابستون مـیکاپی بـه این زیبایی و تمـیزی داشته باشین.

اول اینکه هیچ وقت زیـاد از حد برنزه نکنین خودتونو، باور کنین اینکه همرنگ دنزل واشنگتن باشین نـه تنـها جذاب نیست بلکه باعث مـیشـه صورتتون چرک بـه نظر برسه.
دوم اینکه وقتی مـیکاپ مـیکنین همـیشـه یـادتون باشـه کـه رنگ صورت و بدنتون حتما یکی باشـه، هیچی بدتر از این نیست کـه رنگ صورتتون روشن‌تر یـا تیره‌تر از تنتون باشـه ( مخصوصا تو عکسها). سوم اینکه کانسیلر یـا پودر خیلی روشن‌تر از پوستتون نزنین، اینکار نـه تنـها تیرگی رو خنثی نمـیکنـه بلکه کاملا غیر طبیعی بـه نظر مـیرسه.

چهارم اینکه ابروهاتون رو زیـادی روشن نکنین، ابروها به منظور چشمـهاتون مثل قاب مـیمونن وقتی زیـادی رنگشون رو روشن کنین از جذابیت چشمـهاتون کم مـیکنین.

پنجم اینکه جون هر کی دوست دارین رژگونـه بـه اندازه بزنید (حتی شما همکار محترم) رژ گونـه به منظور اینـه کـه کمـی بـه صورت رنگ و شادابی بده، وقتی از کنار گوش که تا دم بینی رو سرخابی یـا نارنجی مـی‌کنین نـه تنـها جذابیتی بـه صورت اضافه نمـیشـه بلکه باعث مـیشـه آرایشتون کثیف و غیر حرفه‌ای بـه نظر برسه.
ششم اینکه کرم پودر، کانتور و کانسیلرتون رو حتما به خوبی روی پوست محو کنین که تا مشخص نباشن و حد و مرزی بینشون باقی نمونـه.

هفتم اینکه از هایلایتر بـه اندازه کافی استفاده کنین، درسته کـه هایلایتر خیلی جذابه اما نباید صورتتون کلا چرب و براق بـه نظر برسه، اونم تو این گرمای تابستون.

هشتم اینکه سعی کنین رژ لبهای سبکتر با رنگ‌های نوود یعنی طبیعی و بژ استفاده کنین، رژ لبهای خیلی تیره و خیلی پررنگ مناسب تابستون نیستن.

نـهم اینکه از رسیدگی بـه پوستتون غافل نشین. بهترین لباسی کـه مـیپوشیم پوستمونـه بعد ازش بـه خوبی مراقبت کنیم که تا مجبور نشیم به منظور پوشوندن ایرادها کلی آرایش کنیم.
و درون آخر اینکه تابستونا موقع مـیکاپ تو هیچی افراط نکنین الّا استفاده از ضدآفتاب.
آقا من بعضی وقتها دوست دارم صورت بعضی‌ها رو بشورم از اول درست مـیکاپشون کنم، وقتی دارم باهاشون حرف مـی تو ذهنم دارم اونجوری کـه درسته مـیکاپشون مـیکنم و هم حرص مـیخورم هم کیف مـیکنم 😎🤭 دوستون دارم.
‌پ.ن: این مـیکاپ، کار ماریو ددیوانوویکه،ی کـه همـه جای دنیـا مسترکلاس برگزار مـیکنـه کـه هزاران نفر درون اونـها شرکت مـیکنن که تا ازش اسرار کار فوق‌العاده‌اش رو یـاد بگیرن، بعد از کارشناسان محترم تقاضا دارم از این مـیکاپ ایراد نگیرن، مرسی اه. 😄

Read more

Media Removed

#stepbystep #banoffee #trifle #ترایفل #بنافی این مـیزانی کـه من بهتون دادم به منظور دو که تا ترایفل مناسب هست. مـیتونید از لیوان های کوچکتر استفاده کرده و چهار که تا ترایفل درست کنید. بستگی بـه این داره کـه خورندگانش چقدر "دسر دوست" باشند. یک بسته بیسکویت دیجستیو رو باز کرده و چند که تا دونـه اش رو برمـیداریم. بیسکویت ... #stepbystep #banoffee #trifle
#ترایفل #بنافی

این مـیزانی کـه من بهتون دادم به منظور دو که تا ترایفل مناسب هست.
مـیتونید از لیوان های کوچکتر استفاده کرده و چهار که تا ترایفل درست کنید.
بستگی بـه این داره کـه خورندگانش چقدر "دسر دوست" باشند.
یک بسته بیسکویت دیجستیو رو باز کرده و چند که تا دونـه اش رو برمـیداریم.
بیسکویت دیجستیو رو توی کیسه یـا زیپ لاک ریخته با گوشتکوب یـا یـه چیز سنگین روش مـیکوبیم که تا تقریبا پودر بشن.بعد بین دو یـا سه یـا چهار لیوان تقسیمش مـیکنیم.
من درون اینجا درون هر لیوان 3 قاشق پودر بیسکویت ریختم ولی شما مـیتونید بیشتر یـا کمتر بریزید.

موزها رو بـه سایز و شکل دلخواه برش مـیزنیم و توی لیوان ها مـیریزیم.
ما علاقه زیـادی بـه طعم موز داریم؛ ممکنـه شما که تا این حد موز دوست نداشته باشید. بعد مـیتونید مـیزانش رو کمتر کنید.

حالا از دولسه د لچه ای کـه از دسر قبلی مون باقی مونده بود؛ روی موزها مـیریزیم. اگر هم هیچی باقی نمونده بوده کـه ناچاریم از نو درست کنیم. چاره چیـه؟!مـیتونید کمـی گرمش کنید کـه راحت تر توی لیوان جاری بشـه.و از همـه مـهمتر... شاید شما عشقتون بکشـه کـه بیشتر از یک قاشق غذاخوری دولسه د لچه توی لیوان ترایفل تون بریزید! آدمـیه دیگه! عشقش مـیکشـه!

به هر شیوه ای کـه تمایل دارید دولسه د لچه درست کنید:
دولسه د لچه بـه شیوه قوطی کنسرو (http://www.cheftayebeh.ir/2015/11/blog-post_10.html)دولسه د لچه بـه شیوه فر (http://www.cheftayebeh.ir/2015/11/blog-post_14.html)دولسه د لچه بـه شیوه دیگ زودپز (http://www.cheftayebeh.ir/2015/11/blog-post_17.html)دولسه د لچه بـه شیوه فر ماکروویو (http://www.cheftayebeh.ir/2015/11/blog-post_21.html)
تهیـه دولسه د لچه از شیر (http://www.cheftayebeh.ir/2015/12/blog-post_26.html)

مطابق دستور (http://www.cheftayebeh.ir/2014/01/blog-post_30.html) بـه هر کدام از این شیوه هایی کـه آموزش دادم، خامـه فرم گرفته درست کنید.
و یـا هر شیوه دیگه ای کـه خودتون راحتید.
همـینطور کـه قبلا اشاره کردم، کار با "ماسوره رافل" ساده تر از هر ماسوره دیگه ایـه و کافیـه فشارش بدی که تا به همـین خوشگلی خامـه رو شکل بده.
مخصوص آدمـی کـه خیلی عجله داره و پسرش هم بغل دستش ایستاده و یـه بند مـیگه: "بده من تزئین کنم. بده من تزئین کنم. بده من تزئین کنم." تعریف ترایفل همـینـه: یعنی لایـه لایـه چیدن مواد توی ظرف شیشـه ای کـه منظری زیبا پیدا کنـه.
پس ترایفل ها تون رو بـه شیوه ای زیبا با سلیقه خودتون تزئین کنید.

شیوه خوردنش هم اینجوریـه:
قاشق رو برمـیداریم. و ...
... شیرجه مـیزنیم توش!

Read more

Media Removed

. حتما تمام شما کتاب معروف زنان ونوسی، مردان مریخی را خوانده‌اید، اِ نـه؟! نخوانده‌اید؟ خب هیچی. البته دروغ چرا، من خودم که تا صفحه 17 بیشتر نخواندم چون یک هارد پر از فیلم بـه دستم رسید و نشستم بـه فیلم دیدن. حالا این حرف‌ها مـهم نیست. فقط مـی‌دانم بعد از استقبال بی‌سابقه مردم از کتاب مذکور، روانشناسان ... .
حتما تمام شما کتاب معروف زنان ونوسی، مردان مریخی را خوانده‌اید، اِ نـه؟! نخوانده‌اید؟ خب هیچی. البته دروغ چرا، من خودم که تا صفحه 17 بیشتر نخواندم چون یک هارد پر از فیلم بـه دستم رسید و نشستم بـه فیلم دیدن. حالا این حرف‌ها مـهم نیست. فقط مـی‌دانم بعد از استقبال بی‌سابقه مردم از کتاب مذکور، روانشناسان بر آن شدند که تا نسخه جدیدی از این کار را بیرون دهند. بعد با هم برویم ببینیم چه چیزی بیرون داده‌اند:
.
زنان پیـازی: زنان پیـازی از روحیـه و ظاهری لطیف برخوردارند کـه از درون ابعاد شخصیتی پیچیده و حالی بـه حالی‌ای دارند. زنان پیـازی با وجود پوسته ظریف و نازکشان مـی‌توانند بـه راحتی اشک شما را دربیـاورند. شاید الان بسیـاری از خانم‌های عزیز و محترم و دلربا و هانی و نچرال و حساس و ریزبین و ناز، بهشان بر بخورد کـه «دیگه بدتر از پیـاز نبود بـه ما نسبت بدی قوزمـیت؟» ولی دست نگه دارید. اولا کـه به من چه؟ روان‌شناسان مـی‌گویند. ثانیـا پیـاز، مادر تمام خوبی‌ها و خواص است. تازه اگر بویش هم فقط بـه خودِ پیـاز چسبیده باشد خیلی هم خوب و اشتهاآور است.

بله مـی‌گفتم؛ روا‌‌ن‌شناسان معتقدند زنان پیـازی مانند آنتی‌بیوتیک عمل مـی‌کنند و زندگی را از هرگونـه چرک و ی پاک مـی‌کنند. همچنین با رفتارهای خاصی کـه دارند باعث کاهش قند و فشار درون شریک زندگی‌شان هم مـی‌شوند. البته گاهی هم باعث افزایش ترشح اسید معده مـی‌شوند کـه آن هم درون برابر کامـیون کامـیون خواص و خوبی‌شان اصلا بـه چشم نمـی‌آید.

مردان پنیری: درون سرزمـین مردان پنیری، استخرهایی از آب نمک وجود دارد کـه آن‌ها ساعت‌ها درون آن دراز مـی‌کشند و به تماشای فوتبال یـا هرچی مـی‌پردازند. مردان پنیری درون فشارها و سختی‌های زندگی مانند پنیر پیتزا عمل مـی‌کنند و کش مـی‌آیند اما معتقدند «چیزی کـه شما را کش بیـاورد ولی از هم‌گسسته نکند، قوی‌ترت مـی‌کند». درعوض مردان پنیر فَتایی منعطف بوده و مثل پنیری کـه روی نان مالیده مـی‌شود، با محیط و افراد سریع اُخت مـی‌شوند. مردان پنیر فتایی همـیشـه با این سوال خود را بر دیگران تحمـیل مـی‌کنند که: «اگه گفتی با نون تازه چی مـی‌چسبه؟» بارها هم افراد درون جواب گفته‌اند کباب یـا نیمرو، ولی این‌ها اصرار دارند کـه نـه؛ پنیر.

این مردان برعظاهر سفید و گوگولی‌ای کـه دارند اگر چند روز درون ظرف بمانند و مصرف نشوند، ممکن هست بوی مشمئزکننده‌ای بگیرند. بعد باید سعی کنند اخلاق‌شان خوب باشد کـه در کنار سایر خوراکی‌های یخچال خورده شوند وگرنـه کـه بو مـی‌گیرند.
.
بقیـه درون کامنت اول 👇👇👇

Read more

Media Removed

. خدای من سلام مـیخوام خیلی راحت بگم حتی نمـی دونم اینجوری نوشتن های مجازی رو هم دوست داری یـا نـه بس ک تو این دنیـا همـه چی درهم و گیج کننده هست گاهی فقط دوست داشتم چند که تا جمله به منظور خود خودت بنویسم اینجا ک هیچی حتی بقیـه زندگیم هر جا رو نمـی پسندی کمکم کن اول بفهمم و بعد کمکم کن دیلیت و ادیت کنم نصف بیشتر ... .
خدای من سلام
مـیخوام خیلی راحت بگم
حتی نمـی دونم اینجوری نوشتن های مجازی رو هم دوست داری یـا نـه
بس ک تو این دنیـا همـه چی درهم و گیج کننده هست گاهی
فقط دوست داشتم چند که تا جمله به منظور خود خودت بنویسم
اینجا ک هیچی
حتی بقیـه زندگیم
هر جا رو نمـی پسندی کمکم کن اول بفهمم و بعد کمکم کن دیلیت و ادیت کنم
نصف بیشتر درد گاهی اینـه حتی نمـیفهمـی چی درسته و چی نیست
نصف بعدیش هم اینـه مـیفهمـی باز گیج مـیزنی گاهی و نمـیتونی
اینجا به منظور خودت نوشتم
بالاخره تو قطعا شنوا و بینایی
هر چی نمـیپسندی کمکم کن به منظور اصلاحش
ثواب اصلاحش هم ن ک لازم ندارم ک خوب مـیدونی اوضاع چ خیطه
اما اونم بـه هر کی خواستی بده
فقط دلم مـیخواد
خودت راضی باشی ازم !
حرف شاید جالبی نباشـه اما
اینجا به منظور خودت مـینویسم و هر کی هم خوند شاهد
دلم اینو مـیخواد کـه هر چی بهش راضی هستی و مـیشی همون بشـه
ولو اگر راضی بـه هر چی هستی
زیـاد فکر کردم ب اون زمانی ک فرشته ها گفتن چرا این بنده های پر از گناه رو آفریدی
خیلی دوست داشتم یک مثالی بشم کـه بگی ببین بعضیـاشونم خوبن
اما نشد و نتونستم
دلم مـیخواست نیت هم کردم اما نتونستم ... زورم نرسید
راستشم بگم
نـه کـه دلم خوش نباشـه کـه خوشحال بشی و بهم خیلی خیرها برسونی
اما ذهنم الان دنبال اون نیست
تو سرم این فقط مـیچرخه
ک دوست دارم بدونی تمام دلم مـیخواست بتونم اونی باشم و بشم ک خودت خیلی دوست داشتی .... فقط زیر هر بدی کـه دیدی بنویس نتونست خواست نشد ! زورش نرسید ! .... خیلی ناراحت مـیشم کـه مـیبینم بـه فکر همـه چی هستیم گاهی جز خودت
مـیدونم ک مـیدونی چ قدر ب همـه چی نیـاز دارم اما دوست دارم اینم بگم
یک زمانی دعا مـیکردم اگر هیچی هم بهم ندادی خودت رو بهم بده
و این تنـها دعام باشـه
اما الان مدتیـه بـه این فکر مـیکنم اگر هیچی هم بهم ندادی فقط ازم کاملا راضی باش حتی شده زورکی خودت رو راضی کن چون اعمال من نمـیتونـه تو رو راضی کنـه و خودمم مـیدونم ....
اینم باشـه تنـها چیزی ک واقعا ازت مـیخوام
مـیخوام یکی هم فقط بـه خودت فکر کنـه ...
حتی اگر اونم ثانیـه ای زورش برسه ...
بیشتر نتونـه ...
.
.
دوستت دارم خدای من و دوست دارم بگم خیلی بیشتر از خودم
و دوست دارم نگی دروغ گو .
.
.
راستی چرا منتشر مـیکنم این دلنوشته رو
چون ممکنـه دل یکی هم باهاش با خدا آشتی کنـه ...
وگرنـه برام مـهم نیست حقیقت هری چ فکری مـیخواد کنـه ...
.
.

Read more

Media Removed

بسم الله الرحمن الرحیم ساعت از دوازده گذشت کـه فهمـیدیم جوابها اومده... از هیجان نمـیتونستم بخوابم! زنگ زدم دوستم و گفتم بعد از اینکه جواب خودتو خوندی. به منظور من هم بزن. (اینترنت نداشتیم ) زنگ زد و با ذوق گفت: حاااانیـه!! چه رشته ای مـیخواستی؟!!! داد زدم: وااای روانشناسی ؟! گفت: مبارکه! دو روز تموم ... بسم الله الرحمن الرحیم
ساعت از دوازده گذشت کـه فهمـیدیم جوابها اومده...
از هیجان نمـیتونستم بخوابم!
زنگ زدم دوستم و گفتم بعد از اینکه جواب خودتو خوندی. به منظور من هم بزن. (اینترنت نداشتیم )
زنگ زد و با ذوق گفت: حاااانیـه!! چه رشته ای مـیخواستی؟!!! داد زدم: وااای روانشناسی ؟! گفت: مبارکه!
دو روز تموم هرکی زنگ زد و هرکی پرسید چی قبول شدی، مـیگفتیم: روانشناسی بالینی...
خوشحال و ذوق زده بودم...چون دقیقا " همون چیزی کـه مـیخواستم " اتفاق افتاده بود.
تا اینکه بعداز دوروز، فرصت کرد جواب کنکورم رو پرینت بگیره که تا داشته باشیم.
و همـین شد اول مصیبت و غم و غصه های من! :
" چی؟!! اینکه روانشناسی خالی نوشته! "
برای اطمـینان رفتم کدرشته رو چک کنم، و وقتی
کد رو دیدم دنیـا روی سرم آوار شد!!
من روانشناسی کودکان استثنائی قبول شده بودم!
در حالیکه بـه همـه دوستان و اقوام و آشناها گفته بودیم بالینی قبول شدم! و درحالیکه هیچ اطلاعی از این رشته نداشتم!
نشستم روی زمـین و های های گریـه کردم!
حالم انقد بد بود کـه هیچ صدایی نمـیشنیدم! و هیچی نمـی دیدم! کم اتفاقی نیفتاده بود! اون چیزی کـه من مـیخواستم نشده بود ،این کم چیزی نیست!!! بابا و چندساعت بعد هماهنگ و من رو بردن پیش آشنایی کـه روانشناس بود. و ایشون توضیح داد کـه چه رشته خوبی قبول شدم.اما ته دلم باز راضی نبود! .

حالا بعد از گذشت شش سال، با اطمـینان کامل مـیگم کـه اگر بـه عقب برگردم ، نـه یک بار، کـه هزاران هزار بار دیگه همـین رشته رو انتخاب خواهم کرد!!
و حالا بعد از گذشت شش سال ، خدا یک اصل بزرگ روتوی زندگی بهم یـاد داده، اون هم این که: . " عَسَىٰٓ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَىٰٓ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ " .

همـه ی چیزهایی کـه ما فکر مـیکنیم خوبن، شاید درواقعیت به منظور ما خوب نباشن! و همـه ی چیزهایی کـه فکرمـیکنیم بده و دوستشون نداریم، شاید به منظور ما بهترین باشن! .

سرنوشتمون رو بسپاریم بـه اونی کـه وجودمون رو ازش هدیـه گرفتیم...
.

کی بهتر از خدا مـیدونـه چی صلاح ماست و چی به منظور ما خوبه؟! ......
______________________
.

یکشنبه نـهم اردیبهشت ماه، سال هزار و سیصد و نود و هفت
@rezvan139631 یک دنیـا ممنونتم
@khanzadeh_mary دست بوسم

Read more

. پلی... پرسیدم: «چند که تا مرا دوست نداری؟» روی یک تکه از نیمرو، نمک پاشید. گفت: «چه سوال سختی.» گفتم: «به هر حال سوال مـهمـیه برام.» نشسته بودیم توی فضای باز کافه سینما. داشتیم صبحانـه مـی خوردیم. کمـی فکر کرد و گفت: «هیچی.» بلند بلند خندید. گفتم: «واقعا؟» آب پرتقالم را که تا ته سر کشیدم. «واقعن هیچی دوستم ... .
پلی...
پرسیدم: «چند که تا مرا دوست نداری؟» روی یک تکه از نیمرو، نمک پاشید. گفت: «چه سوال سختی.» گفتم: «به هر حال سوال مـهمـیه برام.» نشسته بودیم توی فضای باز کافه سینما. داشتیم صبحانـه مـی خوردیم. کمـی فکر کرد و گفت: «هیچی.» بلند بلند خندید. گفتم: «واقعا؟» آب پرتقالم را که تا ته سر کشیدم. «واقعن هیچی دوستم نداری؟» گفت: «نـه نـه. صبر کن. منظورم اینـه کـه تو جوابِ چند که تا مرا دوست نداری، هیچی. یعنی خیلی دوستت دارم.» گفتم:«نـه. اینطور نمـیشـه، تو گفتی هیچی.» تکه ای از ژامبون لوله شده را برید. گفت: «نـه. اون اشتباه شد. هزار تا.» شروع کردم بـه کولی بازی. موهام را کشیدم. گفتم: «یعنی هزار که تا منو دوست نداری؟» و پسری کـه مـیز کناری نشسته بودند، با تعجب نگاهمان مـی د. گفتم: «این واقعن درست نیست. من این حجم از غصه رو نمـی تونم تحمل کنم کـه تو منو هزار که تا دوست نداشته باشی.» داشت با نوک چنگال، لوبیـا قرمزهای توی ظرف را بازی مـی داد. گفت: «نمـی دونم واقعن. خیلی سوال سختیـه» لپ هاش گل انداخته بود. گفت: «شاید این سوال از اول هم غلطه. نباید بهش جواب مـی دادم.» گفتم: «باشـه بذار یـه جور دیگه بپرسم. اینطوری شاید راحت تر باشـه برات. چند که تا دوستم داری؟» لبخند زد. چشم هام را گرد کردم و گفتم: «هان؟» بقیـه و پسرها و زن ها و مردها هم داشتند ما را تماشا مـی د. نانِ تُستِ کَره ای را گاز زدم و بقیـه اش را گذاشتم گوشـه بشقاب. داشت نگاهم مـی کرد. با آن چشم های سیـاه درشت و گونـه سرخ وهای اناری. گفت: «هیچی.» پرسیدم: «هیچی؟» شانـه اش را انداخت بالا. گفت: «هیچی دوستت ندارم.»و لوچه ام را آویزان کردم. گفت: «مـیمـیرم برات و این ته همـه دوست داشتن هامـه.» داد کشیدم «هورا.» دست هایم را گره کردم و آوردم بالا. پیش خدمت ها داشتند با هم پچ مـی زدند. یکی شان آمد جلو و گفت: «قربان. اینطوری مردمو مـی ترسونید.» پرسیدم: «چطوری؟» آهسته تر گفت: «اینکه دارید با خودتون بلند بلند حرف مـی زنید.» بـه صندلی روبرویی اشاره کرد. خالی بود. بشقابِ صبحانـه گرم، دست نخورده، سرد شده بود و نان ها خشک. خواستم بپرسم ی کـه اینجا روبروی من نشسته بود، کجا رفت کـه همـه چیز یـادم افتاد. هشت سال گذشته بود.
.
#مرتضی_برزگر
#بهنام_بانی #behnambani
.
کانال تلگرام ما رو دنبال کنید.
لینک عضویت درون بیو ❤

Read more

Media Removed

اینو بخونین انگار شیشتا لیسانس گرفتین... : بچه ای از پدرش پرسید سیـاست یعنی چی؟ پدر مـیگه : به منظور تو ۱ مثال درمورد خانواده خودمون ب ؛ من حکومت هستم ؛ چون همـه چیز رو من تعیین مـیکنم . ت جامعه هست چون کارهای خونـه رو اون اداره مـیکنـه. کلفتمون ملت فقیر و پا هست چون از صبح که تا شب کار مـیکنـه و هیچی ... اینو بخونین انگار شیشتا لیسانس گرفتین... : بچه ای از پدرش پرسید سیـاست یعنی چی؟
پدر مـیگه : به منظور تو ۱ مثال درمورد خانواده خودمون ب ؛
من حکومت هستم ؛
چون همـه چیز رو من تعیین مـیکنم .
ت جامعه هست چون کارهای خونـه رو اون اداره مـیکنـه.
کلفتمون ملت فقیر و پا هست چون از صبح که تا شب کار مـیکنـه و هیچی نداره.
تو روشنفکری چون داری درس مـیخونی و پسر فهمـیده ای هستی .
داداش کوچیکت هم کـه دو سالش هست نسل آینده هست ...
پسرک نصف شب با صدای برادر کوچیکش از خواب مـی پره و مـی بینـه زیرش رو کثیف کرده مـی ره توی اتاق خواب پدر و مادرش مـی بینـه پدرش توی تخت نیست و مادرش بـه خواب عمـیقی فرو رفته و هر کار مـیکنـه مادرش از خواب بیدار نمـیشـه.
مـیره تو اتاق کلفتشون کـه اون رو بیدار کنـه مـیبینـه باباش با کلفتشون خوابیده !!!!!
فردا صبح باباش ازش مـی پرسه ؛ پسرم فهمـیدی سیـاست چیـه ؟
پسر مـیگه :
بله پدر؛ سیـاست یعنی اینکه حکومت ترتیب ملت فقیر و پا رو مـیده درون حالی کـه جامعه بـه خواب عمـیقی فرو رفته و روشنفکر هرکاری مـی کنـه نمـیتونـه جامعه رو بیدار کنـه درون حالیکه نسل آینده داره توی كثافت دست و پا مـی زنـه ...??

Read more

Media Removed

رفقا کانال تلگرام بعد یـه وقفه ای کـه داشت‌ دوباره راه افتاده و‌مثل قدیم اخبار کـه هیچی گزارش لحظه بـه لحظه بازی ها و البته شبکه های پخش کننده و لینک هم داریم حتما جوین شید خودم هستم اونجا پشیمون نمـیشید🏼 . این لینک کانال https://t.me/RMA_IRAN . لینک داخل بیو هم هست . #realmadrid @amirsalarbt ... رفقا کانال تلگرام بعد یـه وقفه ای کـه داشت‌ دوباره راه افتاده و‌مثل قدیم اخبار کـه هیچی گزارش لحظه بـه لحظه بازی ها و البته شبکه های پخش کننده و لینک هم داریم حتما جوین شید خودم هستم اونجا پشیمون نمـیشید🙏🏼
.
این لینک کانال
https://t.me/RMA_IRAN
.
لینک داخل بیو هم هست
.
#realmadrid
@amirsalarbt
#amir77

Read more

Media Removed

. حس کافه، یکی از پر اشتباه ترین کافه های تهران! اصلا شاید پر اشتباه ترین! . پی نویس: هر کافه ای کـه پای آقای ... بـه آن باز شده یـا باز مـی شود را نمـی روم. تبلیغ این یکی را خیلی دیده بودم. رفتم و اطمـینانم صد چندان شد کـه همان رویـه خودم درست است. منو قیمت نداشت! مبلغ فاکتور از مجموع آیتم ها و ارزش افزوده اش ... .
حس کافه، یکی از پر اشتباه ترین کافه های تهران! اصلا شاید پر اشتباه ترین!
.
پی نویس: هر کافه ای کـه پای آقای ... بـه آن باز شده یـا باز مـی شود را نمـی روم. تبلیغ این یکی را خیلی دیده بودم. رفتم و اطمـینانم صد چندان شد کـه همان رویـه خودم درست است.
منو قیمت نداشت!
مبلغ فاکتور از مجموع آیتم ها و ارزش افزوده اش بیشتر بود!
ویتر فاجعه بود! دقت کنید بـه دیـالوگ پایین!
رومـیزی بـه شدت کثیف بود!
قیمت بستنی را پرسیدیم. جواب: "پرِ پر هجده تومن." درون فاکتور بیست خورده بود! ادبیـات ایشان هم کـه بماند!
زنگ زدم گفتم رزرو کنید. گفتند رزرو ندارند. رسیدیم کافه و اولین چیزی کـه شنیدیم: "اون مـیز رزروه"!
از دکور چیزی نگویم بهتر است! پر غلط و اشتباه.
موزیک اشتباه.
آیتم نسبت بـه قیمت کم و موارد دیگر... همـه اینـها را بعلاوه "رویـال ادرس" کنید، مـی شود فاجعه!

نمـی خواهد بستنی با ورقه طلا بدهی! هرچند هم خوشمزه باشد! آفتابه لگن صد دست شام و نـهار هیچی!
آقای ... لطفا خودت و دور و برای هایت را جمع کن ببر یک جای دور مثلا بـه دَرَک! .

Read more

Media Removed

YAS,2 2ta 4ta ورس اول : وقتی کـه واسه خودت مـیکنی دو دوتا چهار که تا حساب کتاب بهت مـیگه حالا بدو با چهار پا مـیفهمـی با چند که تا ضرب و تقسیم حتما جلو پول فرود بیـاری سر بـه تعظیم تو دیگه نمـیشـه بزاری رو این جمله سرپوش انگار ؛ پولو بستن ؛ بـه دمـه خرگوش صبحه زوده ؛ دیروز ؛ کـه جمعه بوده بلند شدی ز جا و کلی حرفه مونده ... YAS,2 2ta 4ta ورس اول :

وقتی کـه واسه خودت مـیکنی دو دوتا چهار تا
حساب کتاب بهت مـیگه حالا بدو با چهار پا
مـیفهمـی با چند که تا ضرب و تقسیم
باید جلو پول فرود بیـاری سر بـه تعظیم
تو دیگه نمـیشـه بزاری رو این جمله سرپوش
انگار ؛ پولو بستن ؛ بـه دمـه خرگوش
صبحه زوده ؛ دیروز ؛ کـه جمعه بوده
بلند شدی ز جا و کلی حرفه مونده تو دل
چشمِ نیمـه بازه ؛ تو مـیگه دیگه حاضر شو کـه دیر ...
رسید سپیده دیگه عازم شو
خو
تو
خوب
مـیدونی طول وعرضه
زندگی یـه چیزِ
که اونم پولو ارزِ
حرفه تلخیـه ولی بدون بـه مولا راست مـیگم
ببین آدما جلوی کیـا دولا راست مـیشن
چون کـه اون رئیسه و تو کارمندی
مثله یـه ماشینی کـه تو واسش یـه باربندی
ممکنـه کـه دیگه حرفه دلت خونده نشـه
تو دوره ای کهی نمـیده خون بـه پشـه
باید سعی کنی کـه با یک نبوغ قشنگ
حق تو یـه جور بگیری از حقوق بشر
بگو

کروس :

شـهری کـه مغزمونو فراری داد
شـهری کـه غرق دود و مواده
شـهری هر کی نفت داره
یک قدم بـه راس نردبونِ براش

شـهری کـه وقتمونو نداشــت
شـهری کـه سقفمونو نذاشــت
شـهری کـه بذرمونو نکاشـت
دست ، شـهری کـه حقمونو نداد
درد از ، شـهری کـه حقمونو نداد

ورس دوم :

گیجه گیجی
تو بـه یک نقطه خیره مـیشی
تو فکر اینکه آیـا سره کارو مـیشـه پیچید؟
نــــــه...
نباید بدی تو روزو از دست
مـیدونم کـه کار سخته وقتی روح خستست
ولی خوبــــــــــ...
تو این وضعِ کیش مـیشی
و تو این شطرنج اگه نجنبی کیش مـیشی
خوب هرکی مایـه داره باشـه ؛ خوب تو کیش مـیشی
چرا همش فقط منو تو دمـه کیش مـیشیم؟
ضعیفو پوچی
ولی ضریبه هوشی
مـیگه کمـی بکوشی
دیگه دمـیده خورشید
مـیره همـین کـه جوشید
شیرت...کمـی بنوشی
دیگه سریع بپوشی
دیره..همـین..به گوشی
اینــه...
خیـابونـه خشن پر از دود و شلوغو تنگ
نگاهایـه بد بـه هم کـه یعنی شروعِ جنگ
چند نفر مـیان مـیگن کـه اقا باشـه ول کن
اگه نـه کـه ؛ با صورت مـیری تو باجه تلفن
هه... کلی بدو بیراه بارت شد
با اعصابه خورد سر کارت وارد شو
اسم کاره
و اسمشـه کـه ژست داره
فقط فکرت اینـه نشی زیره قسط پاره
کدوم کار؟
کدوم مشتری ؟
تو سر خوش بـه هیچی...
جز اینکه نخ لباستو دوره انگشت بپیچی
اونیم کـه مـیاد تو مـیبینی باچشمـه خیره
گدا بود ...یـاخواسته ازت آدرس بگیره

کروس :

شـهری کـه مغزمونو فراری داد
شـهری کـه غرق دود و مواده
شـهری هر کی نفت داره
یک قدم بـه راس نردبونِ براش

شـهری کـه وقتمونو نداشــت
شـهری کـه سقفمونو نذاشــت
شـهری کـه بذرمونو نکاشـت
درد از ، شـهری کـه حقمونو نداد

ورس سوم :

کار تعطیل...خسته ...بارو بندیل بسته
انگار کـه تویـه دله کوه یـه غار کندی
کسرِ وقت ؛ نمـیده بـه تو یـه استراحت
زندگی واست شده یـه دوی یـه استقامت
خیلی دوست داری تا

Read more

Media Removed

#Ru_dar_ru قسمتی از شرح مصاحبه: مثل همـیشـه این دو برادر تواضع نشون و در شروع مصاحبه خودشونو معرفی ! بهار+ آخه من نمـی دونم چه اصراریـه اسماشونو بگن؟ بابا بـه خدا همـه طرفداراتون شما رو مـی شناسن. اونایی هم کـه طرفدار نیستن اصلا همون بهتر کـه اسمتونم ندونن......بد مـیگم؟ بهار- نـه خوبم ... #Ru_dar_ru
قسمتی از شرح مصاحبه:
مثل همـیشـه این دو برادر تواضع نشون و در شروع مصاحبه خودشونو معرفی !
بهار+ آخه من نمـی دونم چه اصراریـه اسماشونو بگن؟ بابا بـه خدا همـه طرفداراتون شما رو مـی شناسن. اونایی هم کـه طرفدار نیستن اصلا همون بهتر کـه اسمتونم ندونن......بد مـیگم؟
بهار- نـه خوبم مـیگی.
کامران: شاید شما تعجب کنید کـه ما الان کجا هستیم!
 بهار+ جل الخالق!.... هی من مـیخوام هیچی نگم.... آخه این کجاش تعجب داره؟...والا من اون موقع کـه تو فضا دیدمتون هم تعجب نکردم!
بهار- دروغ مـی گه😁 تعجب کرد خودم دیدم😉
+تازه انگار خودشم نمـی دونست کجاست چون همـین سوالو از هومن پرسید!!! بهار- نخیرم... مـی دونست... خب مـهربونـه دیگه مـی خواد هومن جونم حرف بزنـه. 😍
هومن: آلمان... بُن...هتل ماریتین...برنامـه داریم...جای همـه خالیـه!
 بهار+ ای خدا از دهنت بشنوه... یعنی جای من واقعا خالی بود اونجا !😜 بهار- از کی که تا حالا شما شدی همـه؟... منظورشون همـه طرفدارا بود مخصوصا من... چون چشمک زد بهم😝
+ عینک چشمکشو دیدی؟😒 بعدم بـه شما چشمک زد!!!
بهار- بله عزیزم... من پشت دیوارم مـی بینم چه برسه عینک... با اینکه تو خونـه بودم خب متوجه شدم منظورش با منـه چون ذهنشو خوندنم.🙌 +آهان... باز رفت تو سرزمـین رویـاها.😏
@kamranhoomanofficial
#magazine #kamran #hooman #kamran_hooman #interview
#kh_fans_magazine

#کامران #هومن #کامران_هومن #مصاحبه #مجله_طرفداران_کامران_هومن

Read more

Media Removed

م ٬نیمـه وجودم٬ مـیدونم کـه یـه روزی درون اینده ای نـه چندان دور شاید ۱۰ سال دیگه مـیای و اینجا رو مـیخونی ٬امـیدوارم کـه خوندنـهات سرسری و تفریحی نباشـه و گاهگاهی بـه حرفها و پندهای گوش بدی و سرلوحه ی زندگی قشنگت کنی،عزیزم هیچ وقت دروغ نگو ٬نزار بـه دروغ گفتن عادت کنی و اینقدر دروغ برات عادی بشـه کـه برای چیزایی ... م ٬نیمـه وجودم٬ مـیدونم کـه یـه روزی درون اینده ای نـه چندان دور شاید ۱۰ سال دیگه مـیای و اینجا رو مـیخونی ٬امـیدوارم کـه خوندنـهات سرسری و تفریحی نباشـه و گاهگاهی بـه حرفها و پندهای گوش بدی و سرلوحه ی زندگی قشنگت کنی،عزیزم هیچ وقت دروغ نگو ٬نزار بـه دروغ گفتن عادت کنی و اینقدر دروغ برات عادی بشـه کـه برای چیزایی هم کـه اصلا لزومـی نداره٬ ناخوداگاه یـا آگاهانـه دروغ بگی٬قشنگم هیچ چیز زیباتر از صداقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت٬ اونم صداقتی کـه واقعی باشـه و تظاهر و ریـایی بهش نچسبیده باشـه تو زندگی آدمـها نیست٬گل قشنگم دروغ قلب مـهربون و چهره ی پاک و معصوم آدمـها رو سیـاه و غیر قابل تحمل مـیکنـه٬دروغ اعتبار و ارزش آدم رو پایین مـیاره و دیگه هیچ وقتی حرف راست آدم رو هم باور نداره٬ حتی اگر بـه روی آدم نیـاره و ازش بـه حکم انسانیت بگذره ٬چوپان دروغ فقط یک داستان به منظور خوندن و از روش گذشتن نیست٬دروغ و دروغگویی خیلی بد و زشته مـهربونم٬مواظب باش هرگز بهش آلوده نشی گل پاک و قشنگم٬ خیلی خیلی مواظب باش و تا مـیتونی صداقت رو سرلوحه ی زندگیت کن٬ درسته همـیشـه صداقت جواب نمـیده و ممکنـه خیلی وقتها بابتش اذیت بشی٬دعوا بشی ٬داد بشنوی٬ تو زندگی یـه جاهایی بابت صداقتت عقب بیوفتی و ....اما با تمام این حرفها و سختیـهاش خیلی حس خوبی داره پیش همـه٬ بـه خصوص خدای خودت آدم صادق و راستگویی شناخته بشی ٬نـه یک آدم بی لیـاقت و بی ارزش و دروغگو کـه لایق هیچی نیست هیچییییییی

عشقم یدونـه من جشن فارغ التحصیلیت مبارک انشاالله جشن فارغ التحصیلی دانشگات

Read more

Media Removed

خانم #لیلا_حاتمـی لطفا کمـی غربی باشید درون بخشی از کتاب " خاطرات سفیر" بـه خاطره اعتصاب راننده اتوبوس ها درون فرانسه مـی پردازد. نویسنده اینطور مـی نویسد: یـه دفعه چشمم بـه یـه اتوبوس افتاد کـه جلوی روی همـه اومد و صاف وایساد توی ایستگاه. راننده اتوبوس رو خاموش کرد و سوت زنان از اتوبوس پیـاده شد. رفتم جلو، ... ✅ خانم #لیلا_حاتمـی لطفا کمـی غربی باشید

در بخشی از کتاب " خاطرات سفیر" بـه خاطره اعتصاب راننده اتوبوس ها درون فرانسه مـی پردازد. نویسنده اینطور مـی نویسد:
یـه دفعه چشمم بـه یـه اتوبوس افتاد کـه جلوی روی همـه اومد و صاف وایساد توی ایستگاه. راننده اتوبوس رو خاموش کرد و سوت زنان از اتوبوس پیـاده شد. رفتم جلو، سلام کردم و گفتم: "عذر مـی خوام. امروز اتوبوس نیست" گفت: "نـه، امروز اعتصابه"
دوست داشتم بدونم اعتصاب به منظور چیـه؛ بـه خصوص کـه داشتم متضرر مـی شدم و ناخواسته درون زنجیره نتایج اعتصاب دخیل شده بودم. گفتم: "ببخشید ... مـی شـه بدونم به منظور چی راننده ها اعتصاب د؟" راننده اتوبوس یـه نگاهی بـه من انداخت و گفت: "این یـه موضوع ملّیـه. بـه خارجیـا ارتباطی نداره."
(آفرین ورپریده! از این حس ملی گرایی ات خیلی خوشم اومد بی تربیت!)
خب، دیگه چی حتما مـی گفتم؟ هیچی! اما واقعا این حس دوگانـه ای کـه توی پرانتز نوشتم سراغم اومد. اگرچه جواب بی ادبانـه ای بود، آفرین بـه این شخص کـه علیـه دولتش هم کـه تحصن مـی کنـه وقتی مقابل یـه خارجی قرار مـی گیره بهش حق نمـی ده کـه بخواد حتی وارد دعواهای ملی بشـه. واقعا از این کارش خیلی خوشم اومد. من اگه جای رئیس اش بودم حتما تشویق اش مـی کردم. 📚کتاب "خاطرات سفیر" نوشته نیلوفر شادمـهری انتشارات سوره مـهر

Read more

Media Removed

کی بود؟ کی بود؟ من نبودم!!! . بـه گزارش روزنامـه ایران، درون پی بالاگرفتن انتقادات، از پخش اعترافات تلویزیون نده‌ها، محمد حسین رنجبران، مدیرکل روابط عمومـی صداوسیما گفت برنامـه ای کـه از تلویزیون پخش شده، تولید نیروی انتظامـی جمـهوری اسلامـی بوده و افرادی کـه در آن اعتراف کرده اند، حکم قضایی داشته ...
کی بود؟ کی بود؟ من نبودم!!!
.
به گزارش روزنامـه ایران، درون پی بالاگرفتن انتقادات، از پخش اعترافات تلویزیون نده‌ها، محمد حسین رنجبران، مدیرکل روابط عمومـی صداوسیما گفت برنامـه ای کـه از تلویزیون پخش شده، تولید نیروی انتظامـی جمـهوری اسلامـی بوده و افرادی کـه در آن اعتراف کرده اند، حکم قضایی داشته اند.
.
 اندکی بعد از این ادعا، قوه قضاییـه گفت کار ما نبوده است: «پخش اعترافات اینستاگرامـی درون تلویزیون ارتباطی با قوه قضائیـه نداشته و درخواستی نیز جهت پخش از سوی مسئولان قضایی و قاضی وجود نداشته است.»
.
پس از آن پلیس فتا هم درون اطلاعیـه‌ای تاکید کرد کـه مائده هژبری فاقد پرونده انتظامـی و قضایی درون پلیس فتا ناجا و پلیس فتا استان‌ها بوده و احضار و مصاحبه با وی توسط پلیس فتا صورت نگرفته است.
احضار مدیر روابط‌عمومـی صدا و سیما هم درون پی تکذیبب های پلیس و قوه قضاییـه اتفاق افتاده است. 
پیدا کنید پرتقال فروش و صد البته پرتقال " مشـهور شده " را ...!
و ما ؟؟؟
ما هیچی ! ما هیچ / ما نگاه !

Read more

Media Removed

به نام خالقه من خدایـه وطنم ایران یـاسر بینام خاک مشتیـا و لوتیـا بود مملکته مولام کـه خاک پاش رو تیـامون اون زمان کـه دنیـا دسته شیران بودو که تا چشم کار مـیکرد اسمش ایران بود نمـیخوام کـه پا تاریخ بشونمت یـا هر چی کـه مـیدونی رو با ریتم بخونم هی یـا بگم از گذشتمو افتخار کنم یـا بگم چجوری صاحب اعتبار شدم ولی بد ... به نام خالقه من خدایـه وطنم ایران
یـاسر بینام
خاک مشتیـا و لوتیـا بود
مملکته مولام کـه خاک پاش رو تیـامون
اون زمان کـه دنیـا دسته شیران بودو
تا چشم کار مـیکرد اسمش ایران بود
نمـیخوام کـه پا تاریخ بشونمت
یـا هر چی کـه مـیدونی رو با ریتم بخونم هی
یـا بگم از گذشتمو افتخار کنم
یـا بگم چجوری صاحب اعتبار شدم
ولی بد نیست بدونی وقتی تپه خاک بودید
ما داشتیم بزرگترین امپراطوری
تو کـه ک رو۴۰ سال پیش خودم ساختم
پس با چه رویی ادعا رو خلیج مـیکنی!!
نـه بد نیست بدونی اجداد محجوبم
وقتی درگیر فکرایـه ژرف بودن
اون زمان کـه بودیم مـهد فرهنگو هنر
مرده هایـه پدراتون رو درخت بودن
درگیر جنگ شدیم سالها بارها
از مغولایـه وحشی که تا بعثیـا و یـارهاش
و جنگی کـه همـیشـه ایيم پا خورِ اون
جنگ با خودمون
ما نسبت بـه همدیگه بیخیـال شدیم
واسه هم رفیقه نیمـه راه شدیم
همـه خوبیـارو از دل پاک کردیم
۳ هزار مـیلیـاردو زیر خاک کردیم
فک مـیکردم واسه اینکه خدامو ببینم
باید ویزایـه کشور عربی بگیرم
ولی هر چی کعبه تواف کردم شد
سلاح تو دست قاتلایـه بی رحم
تو این منطقه ی چالشو رکود كه
پر سگایـه داعشو سعودِ
نـه من همـه پولامو عرق مـیکنم
ولی نمـیدم بـه سعودي و وهبی بخورن
ایران مادر امـیر کبیره ایران زادگاه مرداي دلیره
ایران مادر شیرزنایی کـه نسخشون هیچ موقع زمـین ندیده
ایران مادر امـیر کبیره ایران زادگاه مردانـه دلیره
ایران مادر دلسوزیـه کـه از غمـه بچه هاش موهاش سفیده

مثه دوره جاهلی کـه مـیزنـه زیرش
خودمون اسطوره مـیسازیمو مـیپرستیمش
باید بریزم همـه ای این خاکو بـه سرم
تقصیر خودم بوده هر چی اومده بـه سرم
تا دیدن اتحادمون طاعون گرفت رفت
اومدن رو دیوارامون با خون نوشتن
اگه مـیخوای حکومت باشـه تو دستات
عربو سیر عجمو گشنـه نگه دار
و اون قلم فروش کـه هیچی نیست تویی
تهدید بـه سیـاست پوپولیست شدی
رسمـه نظام بردگی اینـه اونا دیکته مـیکنن توام بنویس فوری
همونایی کـه شیرامون شره ای
تا شغلا تو شـهر مثه شیرا بگردن
من ساده بودم بـه گور مـیدویدم اونا سوخته تریـاکو با پول مـیخ
اينجوري دشمنا شدن سوارجهلم
و جهل ناصرالدین شاهایـه احمق
من تحقیر شدم با یـه وام یـه سیلی جاش
نفتو گازمونو بردن اسیر اونا
سالها از دنیـا منو تردم
که تو الان جنون قدرت برداشتی
ولی نـه من هنوز پیشـه تو سر خم کردم
نـه تو دست از اون غرور کهنت برداشتی
(madaraaneh) #persiangulf

Read more

Media Removed

و خوشبختی این بود کـه چهار اردیبهشت بـه دنیـا اومدم هیجده سالگیو از همـین حرف ها.... هروقت بـه این روز مـیرسم ، فکر مـیکنم کـه چقدر زود گذشت چقدر نسبت بـه قبل پیر تر شدیم ، چقدر اتفاقای جور واجور افتاد غصه ها و ناراحتی هایی کـه شاید سال بعد فقط ازشون یـه خاطره گوشـه ذهنمون بمونـه و با یـه اتفاق ساده دیگه زنده بشن ... و خوشبختی این بود کـه چهار اردیبهشت بـه دنیـا اومدم☺
هیجده سالگیو از همـین حرف ها....
هروقت بـه این روز مـیرسم ، فکر مـیکنم کـه چقدر زود گذشت چقدر نسبت بـه قبل پیر تر شدیم ، چقدر اتفاقای جور واجور افتاد
غصه ها و ناراحتی هایی کـه شاید سال بعد فقط ازشون یـه خاطره گوشـه ذهنمون بمونـه و با یـه اتفاق ساده دیگه زنده بشن
حتی شادی ها ،بنظرم شادی ها هم با گذشت زمان یـه درد و غصه عمـیق مـیشن
چقدر ادم‌ها اومدن تو زندگیون و رفتن ،چقدر دوستی ها بـه هم خورد و کمرنگ شد
بعضی ها کـه همـیشـه خوب مـیمونن حتی اگه ازشون فقط یـه یـاد و خاطره مونده باشـه
بعضی ها رو هم کـه بدون گفتن خداحافظی ترک کردیم .
و فکر مـیکنم کـه چقدر زود فراموش مـیشیم وقتی روز تولد مون و فقط خودمون مـیدونیم  چقدر هایی کـه فقط خودمون مـیدونیم و خودمون‌...
سال های زیـادی از طرفداریم مـیگذره ، افتخار مـیکنم بـه این طرفداری ، بـه حمایت های خودم ،به اینکه این اتفاقی جور واجور هیچی از طرفداری من رو کم نکرد 😇
پی نوشت: یـه عده از مـیلادیـا فراموش کردین کلا من رو هر چند گله ای نیست
به هر حال
تولدمون هم مبارککک مستر کی مرام مـهربون😀💙🙆 #miladkeymaram

Read more

Media Removed

. خودمو چندبار جابه جا مـیکنم که تا جای گردنم درست شـه و حس نکنم مـیخوام قطعش کنم پاهامو رو کوله ی نسبتا خالیـه جلو پام مـیزارم و یکیو رو اون یکی مـیندازم علیرضا و امـیررضا رو با زیرچشم یـه نگاه مـیکنم کـه دارن با گوشیشون کار مـیکنن و هندزفری تو گوششونـه خودشیفته آنـه "تا بهار دلنشین" رو پلی مـیکنم و سرمو برمـیگردونم ... .
خودمو چندبار جابه جا مـیکنم که تا جای گردنم درست شـه و حس نکنم مـیخوام قطعش کنم
پاهامو رو کوله ی نسبتا خالیـه جلو پام مـیزارم و یکیو رو اون یکی مـیندازم
علیرضا و امـیررضا رو با زیرچشم یـه نگاه مـیکنم کـه دارن با گوشیشون کار مـیکنن و هندزفری تو گوششونـه
خودشیفته آنـه "تا بهار دلنشین" رو پلی مـیکنم و سرمو برمـیگردونم سمت بیرون پنجره
تاریک مطلقه،حتی یک نور هم نیست مگر ماشینی از کنارمون رد شـه .
غرق مـیشم تو تاریکی راه و فکر مـیکنم چی شد کـه سر از جاده ی زاهدان درآوردم!
هر لحظه ای هم کـه دارم اینارو برا شما مـینویسم از خونـه دورتر مـیشم و به طبع بـه مقصد نزدیک تر
هیجان انگیزی مقصد رو کـه بزاریم کنار،بیشتر از اون اینکه درون عرض واقعا چند ساعت یـهو تصمـیم گرفته شد و راه افتادیم و شد الان کـه تو اتوبوسیم و با یـه کوله ای کـه تقریباهیچی نیست و حتی نمـیدونیم چی انتظارمونو مـیکشـه،برام ذوق آور و در عین حال یکم عجیب غریبه🙆
.
#زاهدان داریم مـی آییم🙋

Read more

Media Removed

این دوتا واست خیلی مـهمـه؟ملت ماروباش.اینـهمـه دنیـادارن مـیگن ایرانیـا جهان سومـی هستند علتش فقط تواین نیست کـه از نظر تکنولوژی عقب افتادیم.ایرانیـا شدن همـه جای جهان بی ارزش.چونکه از بی ارزشا حمایت مـیکنن.وبااینکارارزش های خودشونم زیرسوال مـیبرن.متاسفانـه بعضی ازمردم ما از نظر فرهنگی وفهم وشعور هم ... این دوتا واست خیلی مـهمـه؟ملت ماروباش.اینـهمـه دنیـادارن مـیگن ایرانیـا جهان سومـی هستند علتش فقط تواین نیست کـه از نظر تکنولوژی عقب افتادیم.ایرانیـا شدن همـه جای جهان بی ارزش.چونکه از بی ارزشا حمایت مـیکنن.وبااینکارارزش های خودشونم زیرسوال مـیبرن.متاسفانـه بعضی ازمردم ما از نظر فرهنگی وفهم وشعور هم خیلی درون سطح پایینی هستن کـه ماتوی ایران بدترین اتفاق ها داره واسمون مـیوفته.پلاسکو،نفتکش سانچی،سقوط هواپیما واینـهمـه اتفاقای بد داره توی کشورمون مـیوفته واینـهمـه عزیزانمون دارن مـیمـیرن.کشورخودمون اینـهمـه مشکلات داره وعزادار هستیم اونوقت بجای اینکه ازاین اتفاقادرس بگیریمو کاری کنیم کـه دیگه این اتفاقا نیوفته افتادن دنبال این دوتا.بجای اینکه مردم بـه فکر چاره اندیشی باشن یـا بیـان ازهنرمندا یـا ورزشکارای موفق حمایت کنن مـیرن تو لایو وپستای این دوتا کـه وحیدچی گفت.اون چیکار کرد.چرادعوا .اینـهمـه لایکش مـیکنن.بخدالایکو فالوورایی کـه این دوتا دلقک دارن کـه هیچی از طرز برخوردو حرف زدن هم بلد نیستن ودوتا بیکاری کـه زندگیشون از پستای اینستا مـیچرخه حتی بهترین هنرمندا یـا ورزشکارای حرفه ایمون ندارن.آیـاشما بادیدن مسخره بازی وشنیدن حرفای چرند خیلی حال مـیکنین؟ولی اینو بدونین کـه تقصیر این دوتا جوان بیکار نیست.مااز اینجور آدما تو ایرانمون خیلی خیلی زیـاد دارین.خیلی زیـادنایی مثل وحیدوداوود کـه دارن ول مـیچرخنو زندگیشون شده چیزای بی ارزش مثل این دوتا.تقصیر این ملت ماست کـه الان بـه این وضعی افتاده کـه باوجود اینـهمـه مشکلاتو بدختی دارن دونفریو بزرگ مـیکننو واسشون ارزش قایل مـیشن کـه به هیچ دردی واسه این ممکلت نمـیخورن ونخواهندخورد جزاینکه کلمات رکیدو بی شرمانـه‌یـاد این مردم ما مـیدن.بله تقصیر ایشون نیست.بخاطر حمایت ما ازاینجور آدمای بی ارزشـه کـه وضع ایران وممکلت ماشده این.بعدش مـیپرسن چرا اینـهمـه بدختی داره سرایران مـیاد؟شما بفرمایید برید از اینجوردلقکا حمایت کنین پیشرفتم مـیکنیم بـه امـید خدا.بدبختی هم سرمون نمـیاد.مـیگن چراخوشبخت نمـیشم.بریداز اینجور ادمای بددهن بی ارزش حمایت کنین خوشبختم مـیشین.آفرین مردم‌عزیزم..اینجوردلقکارو واسه خودتون بزرگ‌کنین ایشالاخودتونم بزرگ مـیشین.بجای اینکه این چیزاواستون مـهم باشـه یـامسخره بازیـای اینارو ببینین برین یکی دوتا هنریـادبگیرین کـه به درد آیندتون بخوره یـا بدرداین مملکت بخورین.نـه کـه حرکات مزخرف ایناروتماشاکنین وبددهنی وکج‌خلقی یـاد بگیرین.یخورده بـه خودتون بیـاین ای مردم.واقعا متاسفم برایـانیکه دلقک بازی وبددهنی براشون خیلی مـهمـه کـه مـیشینن اینارونگاه مـیکنن.متاسفم به منظور این مردم...

Read more

Media Removed

زندگی سخته ،قبول دارم اینکه با هزار جون کندن ، خودتو برسونی بـه نقطه ای کـه آرزشو داشتی و یـه روز کـه از خواب بیدار بشی ببینی همش از بین رفته ، ببینی اون جون کندنا ، سگ دو زدنا ، همشون شبیـه یـه دومـینو پشت هم ریختن و دیگه هیچی از اون نقطه نمونده ! زندگی درد داره آره ،شاید سوزنِ غمش انقدر دردناک باشـه کـه یـه روز ... زندگی سخته ،قبول دارم
اینکه با هزار جون کندن ، خودتو برسونی بـه نقطه ای کـه آرزشو داشتی و یـه روز کـه از خواب بیدار بشی ببینی همش از بین رفته ، ببینی اون جون کندنا ، سگ دو زدنا ، همشون شبیـه یـه دومـینو پشت هم ریختن و دیگه هیچی از اون نقطه نمونده !
زندگی درد داره آره ،شاید سوزنِ غمش انقدر دردناک باشـه کـه یـه روز بـه خودت بیـای و بگی دمت گرم من! تو چه چیزایی رو تحمل کردی !
اینکه یـه مسیر طولانی رو دنبال هدف و چیزایی کـه مـیخواستی بری و وقتی پشت سرتو نگاه مـیندازی حتی جای ردپاتم نمونده باشـه
اره رفیق مـیدونم !
مـیدونم بـه هر دری زدی نشد
به هر کی رو زدی فکر کردی دوستته و دشمن از آب درون اومد
مـیدونم خواسته هات سراب شد !
اما من مـیگم یـه جا درد حتما به استخون بزنـه ، حتما امونتو ببره ، حتما تو خودش حلت کنـه ، که تا حماقتات، خریتات ، همـه ی کارایی کـه کردی و نشد اونی کـه باید مـیشد ، از بدنت بره
زندگی دردناکه اره اما من مـیگم یـه قرصی ، دوایی ، درمونی حتما باشـه کـه سرپات کنـه ، نمـیشـه کـه هی غم بخوری هیچی نباشـه بسازتت ...
من اگه درمون دردارو مـیدونستم یـه نسخه واسه همـه آدمایی کـه دیگه ب مـیگرفتم و بهشون مـیگفتم این دل پیچه ها و گُر گرفتیـا موندنی نیست این چیزایی کـه تو این نسخه هستو هر شب قرقره کن که تا فردا جز خودت هرچی تو دلت و مغزت بوده رو بالا بیـاری
بعدشم روز از نو روزی از نو!
#زهرا_مصلح .
.
.
سلام 😍
خوبين 😌
نماز روزه هاتون قبول باشـه عزيزاي من ❤️🙏🏻
اين شاتِ ماست خيار گوگولي يكي از سفارشاي هفته اي كه گذشت بود ما بقي كارا رو با دستورش واستون ميزارم حتما 😌
براي اين #ماست_خيار_نداپز
ابتدا خيار رو با پوست كن ورق نازك كردم بـه ديواره ليوان چسبوندم جوري كه اصلا زيرش هوا نداشته باشـه ( يني بين خيار و ليوان فاصله نباشـه نياز بـه چيزي هم نداره بچسبونيد خودش رطوبت داره ميچسبه ) بعد ماست خيار و داخلش ميريزين براي روش هم من همون ورق هاي خيار رو رول كردم روي ماست گذاشتم نيازي بـه خلال دندون نداره راحت قرار ميگيره فقط ( سايز خيار بايد كوچك باشد ) با نعنا و گل محمدي تزيين كردم .
.
.
پي نوشت : براي سفارش انواع فينگرفود بـه پيج دومم دايركت بدين @neda.eslamiii1

Read more




[معنی لایکچری]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 13 Jul 2018 19:45:00 +0000



تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com