News-Update
با درود
مجله سیـاسی خبری هنری
۵۸ صفحه
مطالب گوناگون
حسن حسام
سیمـین دبیری
اشرف دهقانی
سپانلو
سوسیـالیسم
در مورد عراق
و بسیـاری مطالب دیگر, چندین خبررسیده .
پیروز باشید ،
مسعود فروزش راد
سرمقاله
در نومـیدی بسی امـید است
پایـان شب سیـه سفید است
فراخوان عمومـی و نخستین قدمـهای چپ انقلابی بـه سوی اصول اولیـه سوسیـالیسم
چند روز پیش پیـامـی بـه دستم رسید بـه این عنوان
فراخوان به منظور راه پیمائی اول ماه مـه2013
درپاریس
بعد از مطالعه این پیـام و دیدن شعار ها درون یـافتم این فقط از طرف یک گروه چپ رادیکال مـیباشد ، اسم پسرانه مذهبی از ریر اهل سنت قدری بـه خود امـیدوار شدم و در فکر فرو رفتم کـه چطور بعد از مدتها از درون یک چپ رادیکال به منظور انجام سازماندهی یک حرکت، فراخوان عمومـی داده مـیشود که تا اعضای آن بـه طور دمکراتیک تعیین شوند و این کار آنـها به منظور من نویدی بود بـه سوی سازماندهی سوسیـالیستی یک حرکت کارگری و بسی امـیدوار کننده و تلاشی به منظور جلوگیری از ایزوله شدن چپ رادیکال.
ولی همانطور کـه مـیدانید هنوز درون اکثر نقاط دیگر جهان این روش بر قرار نیست و انتخاب اعضای کمـیته موقت بـه شکل دیگری صورت مـیگیرد کـه نام آنرا بـه جز باند بازیـهای قدیمـی و قرون وسطایی چیز دیگری نمـیتوان نـهاد . اسم پسرانه مذهبی از ریر اهل سنت زیرا درون این راه هر به منظور خود دسته یی دارد وآنان را بـه وسیله پیـام شخصی و تا تلفن دعوت مـیکند به منظور برنامـه ریزی تظاهرات، درون این مـیان همـیشـه بده بستانـهایی هم وجود دارد و آن بـه خاطر این هست که مبادا عده ایی از رقبا نـه تنـها بـه راه پیمایی نپیوندند بلکه هر کنار آن به منظور خود دکه یی باز نماید و سد راه آنان شود.
سوال اینجاست کـه گروها و سازمانـهای چپ انقلابی و اصلاح طلب از چه چیزی وحشت دارند ، مگر نـه اینکه آنـها همـیشـه درشعارهایشان ازحمایت توده ها نام واز آنان دفاع مـیکنند؟ بعد چرا با انتخاب افراد مخصوصی همـیشـه مـیخواهند از گزند توده ها درون امان باشند؟ چرا ازدعوت توده ها به منظور مشارکت درون هئیت انتخابی واهمـه دارند؟ آیـا توده های مردم » بر خلاف جهان بینی» این دستجات باند باز حتما همـیشـه دنباله رو باشند و شرکت درون سرنوشت خود نداشته باشند ؟ و برای این توده ها همـیشـه حتما افراد برگزیده تو خالی تصمـیم گیری نمایند؟
این جریـان هیأت انتخابی به منظور برگزاری و شرکت درون تظاهرات اول ماه مـه هر سال درون هلند هم بـه همـین شکل با باند بازی کامل صورت گرفته و سر آخر ناظر تعداد اندکی از شرکت کنندگان هستیم کـه واقعا شرم آور هست و موقعی کـه از آنان سوال مـیشود چرا ؟ بـه جای اینکه بـه اشتباه خود اقرار کنند ، مـیگویند چپ رادیکال همـین هست و بس و احتیـاجی بـه سیـاهی لشگر ندارد ، این بـه معنی آن هست که اگری اعتراض دارد انقلابی نیست و در صفوف دشمن قرار دارد ، با تعبیر بهتر یعنی بقیـه سیـاهی لشگر و ضد انقلابی و یـا سازشکار و یـا از طرفدران رفرم هستند درون نتیجه کارگرانی هم کـه شرکت ند، بـه نحوی سیـاهی لشگر هستند و ما از وجود آنان بیزاریم. اسم پسرانه مذهبی از ریر اهل سنت این بـه انزوا کشیدن کامل چپ رادیکال و دقیقا آنچه کـه دشمنان چنین ی ، آرزوی آن را دارند هست . و ما درون خواب خرگوشی بسر مـیبریم.
این تنـها شامل گروهای چپ رادیکال نمـیشود بلکه گروهای دیگری هم هستند کـه به صورت غیر دمکراتیک به منظور خالی نبودن عریضه از آنان خصوصی دعوت مـیشود کـه مبادا تعداد شرکت کنندگان کم شود ، سر آخر اطلاییـه و یـا آفیشی کـه صادر مـیشود نام چندین گروه وصنفهای مختلف شده کـه وقتی تظاهرات شروع مـیشود بعضی از آنان اصلا شرکت ندارند و یـا از هر کدام تعدادی انگشت شمار و یـا یک ونفر شرکت مـیکنند و از مردم مشایعت کننده خبری نیست و علی مـیماند و حوضش. درون حالیکه تعداد پرچم ها گاهی از تعداد شرکت کنندگان بیشتر است.
چرا بسیـاری از گروه های چپ رادیکال از فراخوان عمومـی هراس دارند ؟ مگر نـه اینکه مانند فراخوان پاریس و با درج شعار های خود حق انتخاب را واگذار مـیکنند بـه دیگرانی کـه در این رهگذر احساس نزدیکی کرده و مـی پیوندند بـه آنچه کـه مورد نظرشان است؟
یـا شاید همانطور کـه در سطور قبل نگاشتم منافع شخصی و یـا حس رهبریت و یـا کمبود آن مطرح هست که مبادا درون پروسه کار سکان کشتی بـه دست خبرگان واقعی افتد .و حق بـه حق دار رسد ؟ و خود خواهان را کنار زده و راه به منظور پیشروان واقعی باز شود. مگر دیکتاتوری و روش دیکتاتور شدن شاخ و دم دارد ، این کارها دقیقا همـین معنی را دارد. و جز جدا نیروهای انقلابی از مسیر خود چیز مثبتی درون بر ندارد.
یـادم مـیاد چندین سال پیش تظاهراتی درون یک مـیدان معروف آمستردام و وسیله ما گروه چپ رادیکال بر پا شد کـه تعداد تقریبا بیست نفری درون آن شرکت داشتند . یکی از یـاران خوب ما رفته و روبرویمان روی یک چهار پایـه قرار گرفت و شروع بـه شعار و داد زدن بـه طرزی که دست و انگشت اشاره اش دائم بـه طرف ما بود و دائما شعار های کومونیسی مـیداد و مـیگفت ما پیروز هستیم ، تو گویی همـه داد زدنش سر مای بدبخت بود کـه همگی مثل خودش بودیم و همان عقیده را داشتیم درون این مـیان رهگذرهای هلندی هم بودند کـه کمـی مکث کرده و چون نمـیدانستند این رفیق ما چه مـیگوید بـه راه خود ادامـه داده و مـیرفتند که تا اینکه یکی از آنان فکر کرد کـه این رفیق ما یک بیگانـه هست که با تظاهرات ما بـه مخالفت بر خواسته و به ما فحش داده و ناسزا مـیگوید ، بـه ما گفت : اسم پسرانه مذهبی از ریر اهل سنت او چرا بـه شما فحش مـیدهد چرا نمـیرید پلیس بیـاورید؟ من کـه از این ماجرا خنده ام گرفته بود گفتم با با او از خود ما هست ، وی گفت بـه بخشید نمـیدانستم او به منظور شما نمایش مـیدهد کـه شما را بـه خنده وادار کند خودش هم کمـی خندید و گفت پول خورد ندارم و رفت.
خوب درون درجه اول ما دست بـه این تظاهرت زده بودیم کـه برای دیگر جهانیـان پیـامـی داشته باشیم ولی آیـا موفق شدیم؟ و یـا مانند همـیشـه مانند کبک سر را درون برف فرو کرده بودیم؟ جدا از خنده و شوخی آیـا این یک فاجعه نیست ؟ و اگر نیست نام آنرا چه مـیتوان گذاشت؟
من خود را از سایرین جدا نمـیکنم زیرا من و امثال من که تا کنون دست کمـی از یـاران خود نداشته ایم و در بسیـاری از این بازی ها شرکت داشته ایم
نشست نیروهای چپ و کمونیست
حدود یکسال و اندی پیش اعضایی از سران یکی دو گروه جمع شده و تصمـیم گرفتند یک اتحاد چپ جدید بـه وجود آورند یک و یـا دو تن از آنان از دیـار خود روانـه کشور های دیگر شدند کـه به طور خصوصی با این و آن گروه دلخواه خود تماس گرفته و آنان را دوباره وادار کنند به منظور سازماندهی اتحادی از چپ بزرگ ؛ فراموش نکنید کـه در اینجا من از اتحاد سه گروه صحبت نمـیکنم ، کـه در رویـای خود اتحادی از چپ و نـه چپ بزرگ دارند کـه در آن سازمان فداییـان اکثریت نقش بزرگی دارد بلکه روی سخنم با آن تقریبا بیست و پنج گروه دیگر هست که اکنون کنگره دوم را هم پشت سر نـهادند.
من شخصا از همـه این گروه ها و سازمانـها و نـهاد ها عذر مـیخواهم کـه بی پرده صحبت مـیکنم ، شما همـه سالهاست بـه چپ تعلق دارید و من همـیشـه سعی کردهم کـه به شما رفقای عزیز افتخار کنم . و لی اجبار دارم بعضی از حقایق را دوستانـه با شما درون مـیان گذارم، ما همـه عادت کرده ایم مانند اجداد خود کـه احزابی مانند حزب توده و امثالهم هست از باند بازی دست بر نداشته واز این روش به منظور پیشبرد مقاصد خود استفاده نمائیم . نا گفتته نماند کـه ترک عادت موجب مرض است.
رفقای خوب من ، مگر تنـها شما هستید ؟ فکر نمـیکنید بـه این همـه افرادی کـه در اثر نابسامانی و تضاد های درون سازمانی مجبورشده اند برای حفظ پرنسیپ های خود از سازمان متعلق بـه خود دست کشیده و راه دیگری به منظور مبارزه انتخاب نمایند ؟ هر چند کـه فردی باشد.
شما خود مـیدانید هر یک از این افراد با تجربه بـه راحتی مـیتوانند با یک و یـا دو نفر از همرزمان خود دست بـه ایجاد یک گروه و یـا حتی یک سازمان سیـاسی چپ زده و با ایجاد یک شبکه اینترنتی و یک وب سایت دکه یی ایجاد نمایند و از انواع و اقسام اسامـی استفاده نمایند به منظور مثال :
نیروی چپ جناح انقلابی سازمان فداییـان خلق بـه طرفداری از مستقل آزربایجان ، و یـا بر عبلوچستان و یـا سیستان و یـا ال اهواز ، ویـا فعالین انشعابی از جناح راست راه کارگر بـه طرفداری از چپ خود انگیخته. و غیره و آیـا این کارها باعث مسخره نیست؟ آیـا اگر من بـه چنین کارهایی دست زده بودم فکر مـیکنید چند نفر عضو احمق و نادان داشتم. و به این وسیله و به تدریج مورد توجه قرار گرفته و با عشوه گری انقلابی وارد چنین اتحاد بزرگی از چپ مـیشدم.
مسلما اکثر شما مـیدانید کـه من فقط خود را نمـیگویم ، زیرا من درون هر شرایطی با تجربیـات گرانبهای خود مـیتوانم خدمت خود را هر قدرهم کـه کوچک باشد ارائه داده و دین خود را نسبت بـه تودهای مردمـی کـه به آن تعلق دارم ادا نمایم و احتیـاجی بـه وارد شدن بـه جریـان خاص و گروه و اتحادی ندارم.
واهمـه شما از چه چیزی بود کـه فراخوان عمومـی ندادید و روانـه جمع گروهایی بـه دور هم شدید کـه از همان اول مـیدانستید و تجربه آن را هم داشتید کـه چنین اتحادی محال است.
برای نمونـه : اتحاد چپی کـه در اوائل سالهای ۱۹۸۰ درون اروپا بـه وسیله باز ماندگان کنفد راسیون دانشجویی شروع شد و یک یـا دو سال بیشتر دوام نیـاورد و از هم پاشید. ولی چندی پیش بعد ازبزرگداشت پنجاهمـین سال من تصادفن با یک مصاحبه ویدویی از جانب بعضی از آنان روبرو شدم کـه اظهار بـه وجود یک اتحاد چپ کومونیستی شد کـه از همان سالهای ۱۹۸۰ وجود داشت است. من با تعجب کامل از خود پرسیدم این دیگه چه بازی هی مـیتواند باشد ؟ آخر کارنانامـه ۳۵ ساله شما چیست؟ و چرای که تا کنون خبر از وجود چنین اتحاد کومونیستئ نداشته است.
بعد از آنـهم ما بـه تدریج شاهد اتحادهای متعددی بودیم کـه هر یک بـه نوبه خود فقط نامـی از آن باقی مانده هست ولی هنوز اظهار وجود مـیکنند و آخرینشان همگامـی هست که هنوز به منظور بقای خود دست و پا مـیزند. و اگر تعداد اتحاد های چپ سال بـه سال رو بـه پیشرفت نـهاد چه فکر خواهید کرد ؟
آیـا این نمـیتواند مسخره باشد کـه فکر کنیم بعد از شکست همـه آنان تنـها نام آنان باقی بماند . و اینبار ما مجبور شوم بـه اتحادی دیگر کـه نـهائی خواهد بود دست زنیم کـه نام آن » اتحادی از همـه اتحادهای چپ » کـه تا کنون وجود داشته اند بزنیم. عاقبت ما بـه کجا مـیانجامد ؟
در این باره چه مـیاندیشید ؟
مسعود فروزش راد
در ذیل فراخوان را مشاهده مـیکنید.
رفقا
امسال درشرایطی بـه استقبال روزجهانی کارگرمـی رویم کـه جهان سرمایـه داری دریکی دیگرازبحران های دوره ئی اش بسرمـی برد وبعد ازگذشت چندسال هنوزروزنـه ای به منظور خروج ازآن پیدا نکرده است. درسراسر جهان به منظور پرداخت هزینـه این بحران مبارزه ای مـیان دنیـای کاروسرمایـه درجریـان هست که بـه بزرگداشت اول ماه مـه جلوه ای خاص مـی بخشد.کارگران با شعارهای دفاع ازمنافع طبقاتی وحفظ دست آوردهای خویش، نظام سرمایـه داری را مسوول این بحران دانسته وآن را بـه چالش مـی طلبند.
درایران نیزبحران سرمایـه داری، سیـاست های ویران کننده ی نئولیبرالی دولت های جمـهوری اسلامـی وبخصوص تحمـیل تحریم های فلج کننده کشورهای سرمایـه داری غرب فشاربرکارگران وحقوق بگیران دائمـی را بیشتر کرده است. کارگران وحقوق بگیران ایران با اعتراضات واعتصابات پی درپی درمقابل این شرایط دشواردست بـه مقاومت زده ودر این راه با تحمل فشارهمـه جانبه وحتی تحمل شکنجه وزندان هزینـه ای گزاف را پرداخته و مـی پردازند.
باتدارک باشکوه تظاهرات اول ماه مـه امسال درپاریس، بلندگوی مبارزات وخواسته های کارگران باشیم.ما شما را بـه شرکت درجلسه روز جمعه 29 مارس 2013 در ساعت نوزده و سی دقیقه محل آژکا دعوت مـی کنیم که تا انتخاب مجدد کمـیته موقت به منظور برگزاری تظاهرات اول ماه مـه 2013را انجام دهیم.
Adresse: AGECA, 177 Rue de Charonne75011 M°: Alexandre Dumas
سرنگون باد رژیم جمـهوری اسلامـی ایران
زنده باد آزادی ـ زنده باد سوسیـالیسم
زنده باد روزاول ماه مـه روز همبستگی جهانی کارگران
کمـیته موقت برگزاری تظاهرات روز اول ماه مـه درون پاریس ـ مارس 2013
مجله سیـاسی خبری هنری
جمع آوری و طرح از
مسعود فروزش راد
Fikret Amirov – Shur (Symphonic Mugham) [1948]
بهار درون خاوران
حسن حسام
گفتار سیـاسی حسن حسام بمناسبت هشت مارس روز جهانی زن
http://www.youtube.com/watch?v=gtR2Pt6ReKI&list=FLrVCMDUuGvxH9p42XVBFrUA&index=3
سئوال نشریـه شـهروند از “اتحاد زنان آزادیخواه» درون تاریخ مارچ 2013
از نظر شما مـهمترین موانع درون راه آزادیخواهی زنان ایران و دستیـابی بـه حقوقشان چیست؟
بررسی عمر 33 سال رژیم سرکوبگر جمـهوری اسلامـی نشان مـی دهد کـه حاکمـیت این رژیم اساساً بر سرکوب توده ها و مبارزات آنان به منظور رسیدن بـه آزادی بنا شده هست و درون این مـیان زن ستیزی نیز جزئی جدایی ناپذیر از حاکمـیت جمـهوری اسلامـی بوده است.
همانگونـه کـه در تجربه ثابت شده، سرکوب زنان (یعنی نیمـی از جمعیت کشور) سرکوب جامعه است. درون نتیجه مـی توان براحتی درک کرد کـه چرا رژیم جمـهوری اسلامـی از اولین روز حاکمـیت ننگین خویش زنان محروم ولی آزاده ایران را آماج ماشین سرکوب خویش قرار داد و هجومـی وحشیـانـه را بـه ابتدایی ترین حقوق انسانی آنـها سازمان داد. این رژیم کوشید که تا با برقراری یک دیکتاتوری عنان گسیخته و عریـان کـه بخشا درون لفافه ارتجاعی ترین قوانین زن ستیز مذهبی استتار شده، حقوق ابتدایی و انسانی زنان را کـه نقش برجسته مبارزاتی شان درون سالهای انقلاب بر هیچ پوشیده نبود درون زیر چکمـه های یک رژیم وابسته مذهبی لگد مال کند. از سرکوب وحشیـانـه تظاهرات زنان بر علیـه حجاب اجباری و تحمـیل آن بـه زنان گرفته که تا تشدید استثمار زنان درون محیط های کار، از تشدید ستم گرفته که تا تصویب کثیف ترین قوانین استثمارگرانـه و تحمـیل و اشاعه فرهنگ مردسالارانـه درون جامعه بر علیـه زنان جلوه هایی از برخورد وحشیـانـه جمـهوری اسلامـی با زنان تحت ستم جامعه ما را منعمـی کند.
در مواجهه با چنین یورش ضد خلقی ای بر علیـه زنان، اما زنان آگاه و مبارز مـیهنمان درون طول 33 سال گذشته هیچ لحظه ای دست از مبارزه و مقابله با حکومت بر نداشته و همواره همچون خاری درون چشم دیکتاتوری حاکم و در مقابل سلطه ضد خلقی این رژیم بر جامعه عمل کرده اند. نمونـه بارز این واقعیت درون مبارزه زنان درون جریـان خیزش توده ای سال 1388 نیز با برجستگی خود را نشان داد و ما شاهد بودیم کـه چگونـه زنان دلاور ما بـه خاطر دلایل محکم مادی ای کـه برای مبارزه با دیکتاتوری حاکم و تغییر بنیـانی نظام و مناسبات ارتجاعی کنونی دارند، درون صفوف مقدم نبرد و سنگر بندی های خیـابانی، هر خیـابان و کوچه ای را بـه دژی درون مقابل نیروهای سرکوبگر و مزدوران جمـهوری اسلامـی تبدیل د.
چرا کـه زنان درون تجربه 33 سال گذشته دریـافته اند کـه در چارچوب چنین حکومت درنده خویی کـه جز با قدرت زور عریـان و زندان و شکنجه و اعدام قادر بـه تداوم حکومتش نیست، رژیمـی کـه جز با زبان سرکوب و خشونت و تحقیر تبعیض با زنان سخن نمـی گوید و کمترین مطالبات صنفی و ابتدایی آنـها را بر نمـی تابد، امکان هیچ گونـه گشایشی درون زندگی اسارت بار آنـها مـیسر نیست. برخلاف القائات باطل جریـانات رفرمـیست و سازشکار درون زنان کـه با کوشش به منظور منحرف ساختن مبارزات زنان از افسانـه امکان اصلاح درون چارچوب جمـهوری اسلامـی سخن مـی گویند و مـی کوشند که تا مبارزات زنان را درون خدمت این یـا آن دسته از مرتجعین و استثمارگران حاکم کانالیزه کنند، همانگونـه کـه تجربه کار و مبارزات خود زنان نشان داده، اصولا جمـهوری اسلامـی خود بزرگترین مانع آزادیخواهی زنان بوده و در نتیجه خواست برابری حقوق زنان با مردان درون چارچوب نظام جمـهوری اسلامـی امری غیر ممکن است.
«اتحاد زنان آزادیخواه» بـه مثابه یک تشکل مع حقوق زنان بر این باور هست که سرنوشت زنان درون جریـان مبارزه شان به منظور تغییر بنیـانی چنین نظام و مناسبات استثمارگرانـه و زن ستیزی تعیین مـی شود. بـه باور ما تحقق خواستهای عادلانـه و بر حق زنان و بطور کلی امر رهایی زن درون ایران تنـها درون مسیر مبارزه به منظور نابودی نظام سرمایـه داری وابسته حاکم بر ایران مـی گذرد. سرنگونی کلیت رژیم جمـهوری اسلامـی با تمام دار و دسته های درونی آن درون جریـان یک مبارزه مستقل از این یـا آن قدرت ارتجاعی درون طبقه حاکم و بدون اتکاء بـه قدرت های امپریـالیستی ، گام اول به منظور تحقق قطعی خواست های زنان ایران است.
«اتحاد زنان آزادیخواه»
اسفند 1391
محمد علی سپانلو درون گفتگو با حافظ
حرف من این هست ، تو حرفت را بزن ، اگر روشنفکری . بگذار منزوی ات کنند. تو موضع درست را بگیر. بزرگترین اشتباه ِ روشنفکری ایران این بود کـه از ترس منزوی شدن و از دست تیراژ رو بـه روی توقعات ِ جمعیت روشنفکر نما نایستاد
روشنفکر حتما حتی درون صورت منزوی شدن و مورد تمسخر قرار گرفتن موضع واقعی خود را بگیرد
حقیقت این هست که ما روبروی آن چیزی کـه همـه را با شعار مـی خواستند ، نایستادیم . شعار هایی کـه در روشنفکری آن روزگار فراگیر بود.روشنفکران ایران بـه جای آنکه جلوی اتوپیـای » علی شریعتی » بایستند ، درون مورد این بحث مـی د کـه رفقای مسکو بر حق اند یـا پکن. دعوای روشنفکری ما این بود. آن وقت فریدون آدمـیت هم بود کـه دیدگاهی تاریخ گرایـانـه بـه قضیـه داشت. امروز مـی بینیم کـه آدمـیت دست کم درون افق بهتری فکر مـی کرد. یـادم مـی آید وقتی شوروی بـه چکسلواکی حمله کرد و تانک های مسکو نـهضت مردمـی » چک » را له د، ما درون یک مـهمانی بودیم ، منزل ِ مدیر نشریـه » جهان ِ نو» ، حسین حجازی . آنجا بود کـه » مصطفی رحیمـی» حین ِ صحبت هایش گفت روس ها اشتباه د ، چون نـهضت چکسلواکی مردمـی بود. من بر افروخته شدم و گفتم نخیر!
، خوب کاری د و جلوی ارتجاع را گرفتند. بابت ِ آن نظرم ، امروز، شرمنده ام. خیلی چپ زده بودم . تحت تاثیر فضا بودم . جمعیت هم بـه من حق مـی داد. بعد ِ اینکه جرات مـی خواست جلوی نظر جمع بایستی . روشنفکر حتما حتی درون صورت منزوی شدن و مورد تمسخر قرار گرفتن ، موضع واقعی خود را بگیرد. بعد ها تاریخ بـه او گواهی خواهد داد. نباید بترسد . وقتی درون کنفرانس برلین بودیم ، شبیـه همـین داستان پیش آمد. من ، تلفنی ، بـه اسماعیل خویی گفتم تو کـه خوب مـی دانی چه شده است. گفت : سپانلو ، ما حتما اینجا روزی 10 که تا امتحان بعد بدهیم که تا هی نگویند این جزو حکمت ایران شده هست . حرف من این هست ، تو حرفت را بزن ، اگر روشنفکری . بگذار منزوی ات کنند. تو موضع درست را بگیر. بزرگترین اشتباه ِ روشنفکری ایران این بود کـه از ترس منزوی شدن و از دست تیراژ رو بـه روی توقعات ِ جمعیت روشنفکر نما نایستاد.
محمد علی سپانلو درون گفتگو با حافظ ، مجله ی شـهروند شماره ِ آخر تر . 19 شـهرویور 1390
Sirus Malakooty
روزگار عجیبیست ، گروهی ترا ازاده مـینامند و گروهی دیگر بداندیش ، کاش موضوع درون همـین روایت خلاصه مـیشد، اما انان کـه ترا ازاده مـینامند هنگامـی کـه نقد ترا بر رفتارشان درون هنگامـه ای مشاهده کنند ترا روانـه تبعید درون دیـار بداندیشان و خیـانت پیشـه گان مـیکنند ، و انان کـه ترا بداندیش مـینامند شادمانـه بـه سروز مـینشینند کـه دیدی حق با ما بود ؟ درون فرهنگ رفتاری و سیـاسی ما مداحی و ستایش از یکسو و نفی و حذف خود را جایگزین نقد نموده است، درون این فرهنگ رفتاری هرگز قادر نمـیگردی دمکراسی را نـهادینـه سازی و تنـها بـه تکرار اسارت خویش و اسیر نمودن دیگری تداوم خواهی بخشید . فرهنگی کـه زایده انواع ایدئولوژی های تمام خواهانـه و استبدادیست و در خود تحمل و شکیبایی درون برابر نقد را بارور نساخته است. فرهنگی کـه خود ستاست و خود را حقیقت مطلق مـیخواند. س.ملکوتی
به نام انصاف خویش را دور از این بی فرهنګی نمـی دانم نیز چون ظاهرن دست خودمان نیست بـه شرط چاقو بـه دنیـا آمده ییم پنداری ! و اینکه بد ګرفتاری یی دچاریم . . .
Sirus Malakooty
نـه زمان جان فکر نکنم شما تسلیم مطلق چنین فرهنگی باشید من و شما بارها درون زمـینـه های متفاوت بـه نقد یکدیگر نشستیم اما نقد را تسلیم نفی یکدیگر نکردیم .
Zaman Feyli
جناب ملکوتی عزیز وسعت نګاه شما کـه بر هری کـه شما را بشناسد بـه یقین آزرم مـی آفریند . اما از خودم شروع کردم کهی را نیـازرده باشم . اما شما هم نیک مـی بینید و اشراف دارید کـه جامعه ی ما درون چګونـه سراشریبی پای نـهاده هست . تنـها درون جامعه ی ماست کـه ابراز عقیده جرم هست حتا به منظور آنکه مثل او نیـاندیشی حکومت کـه تکلیفش مشخص هست .
Sabah Lotfi
آقای ملکوتی گرامـی و آقای فعلی عزیز ما که تا زمانی کـه با داشتن دستگاه حق و باطل همراه بـه نقد هم مـیپردازیم
به فکر درمانی به منظور حذف این فرهنگ غلط ، و نـهادینـه منطق و دوری جستن از پیش داوری ,و این نیـازمند هنجار اجتمایی مطلق
سیمـین دبیری
سال تحصیلی 1358 یعنی اولین سال بعد از روی کار امدن رژیم جمـهوری اسلامـی را با شادی فراوان درون مدرسه انـه راهنمائی شمـیران نو کـه بنام همان محله شمـیران نو درون نارمک نامگذاری شده بود اغاز کرذم. به منظور اولین بار بالاخره بـه ارزوم کـه تدریس بـه بچه های زحمتکشان بود رسیده بودم . (در رژیم شاه وقتی اولین سال حکم کارم در دبیرستان هدف شمـیران گرفتم وبالجبار حتما در انجا تدریس مـیکردم). درون این مدرسه اکثریت بچه ها از خانواده های کارگران و زحمتکشان بود البته اقلیتی را هم بچه های خرده بورژای متوسط و مرفه شامل مـیشد. این مدرسه صبحها دبیرستان بود و بعد از ظهرها راهنمائی. ان سال سا لی بود کـه هنوز مردم درون همـه جا از جمله درون مدارس نیز با شور و هیجان وجود داشت. چند خاطره را که یـادم مانده قبل از اینکه بـه داستان اصلی بپردازم در ابتدا نقل مـیکنم .ا
در روزهای بارانی و سرد کـه بچه ها بجز روپوش تن پوش دیگری نداشتند و در زیر باران خیس و یخ کرده به مدرسه مـیامدند. اولین کلاسم اکثرا سرا پا خیس بودند .برای همـین از انـها خواستم روپوش و کفشـهای خیسشان را درون اورده و بذارند روی شوفاژ کلاس که تا خشک بشـه. یـادمـه با ناباوری انـها کـه مگه مـیشـه بدون روپوش بشینند سرکلاس روبرو شدم . وقتی تاکید کردم کـه لازم نیست با لباس خیس بنشینند و در نتیجه کمتر سرما مـیخورند و تا کلاس بعدی هم لباسشون خشک شده راضی شدند.
اولین ثلث امتحانات شروع شد و من از مدیر مدرسه کـه انسان بسیـار نازنینی بود خواستم درون لیست کلاسهای من امتحان ریـاضی را نگذارد و وقتی لیست امتحانات را بـه شاگردان من بده با نظر خود بچه های هر کلاس وبا توجه بـه لیست امتحانات خودشان تصمـیم مـیگیرند چه روزی مناسبترین روز به منظور امتحان ریـاضی خواهد بود. بـه شاگردان هر کلاسم هم گفتم هر روزی را کـه انتخاب د دیگه هیچ بهانـه ای را که نتوانستیم درس بخوانیم را نمـیپذیرم. درون یکی از کلاسهام یکی از شاگردام کـه ی بود نحیفتر و کوچیکتر از سنش از من خواست کـه انروز امتحان نده کـه وقتی علت را جویـا شدم با سکوت او و صورت و نگاهی بدون هیچ احساسی روبرو شدم . چون دلیل قانع کننده ای نداشت ازش خواستم امتحان دهد ولی درون طول امتحان بـه ورقه اش نگاه مـیکردم ببینم چه مـیکنـه و تو دلمم ناراحت بودم کـه شاید مشکلی داشته کـه نتونسته بگه. وقتی کلاس تمام شد امد نزد من و اروم ازم تقاضای 300 تومن پول کرد. بهش گفتم حتما بدونم این پول را به منظور چی مـیخواهی کـه وقتی گفت شب گذشته مادرش درون سن 32 سالگی فوت کرده و پدرش پول دفن او را ندارد احساس کردم دنیـائی را تو سرم خراب د اخه خودمم تقریبا همسن او بودم کـه مادرم درون سن 37 سالگی مرده بود. بـه چشمش خیره شدم صورتش مثل سنگ بود هیچ احساسی را نشون نمـیداد. فکر کردم چرا حتا بغض نکرده، چطوری توانستم وادارش کنم درون ان شرایط امتحان بده! خودم خیلی بخودم فشار اوردم گریـه نکنم. ازش خواستم بعد از مدرسه منتظر من باشـه کـه با هم بدیدن پدرش برم و به او درون کارهای دفن مادرش کمک کنم. بعد از مدرسه دو تائی پیـاده بـه طرف خانـه کـه چه عرض کنم الونک انـها براه افتادیم. او از زندگی سراسر سخت و رنج کار پدر و مادرش کـه در حالی کـه به بیماری سل مبتلا بوده مـیرفته خانـه های مردم رخت مـیشوسته حرف مـیزد. وقتی حرف مـیزد کینـه اش بـه سرمایـه دارها و انـهائی کـه از دسترنج کار پدر و مادرش درون پول و ثروت غوطه ور بودند موج مـیزد و من درون ان لحظات فکر مـیکردم من لازم نیست بگم نظام سرمایـه داری حتما نابود بشـه طبقه کارگر خودش با پوست و گوشت خود این را هر روزه مـیخواهد. وقتی بـه قسمت حلبی ابادهای ان منطقه بعد از طی راهی طولانی و قدم برداشتن درون گل ورسیدیم .
به سرعت باد همـه خبر شدند کـه معلم او امده. پدرش کـه در سن 37 سالگی پیرمردی بود با محبت و احترامـی بـه پیشوازم امد کـه شرمندگیش را هنوز احساس مـیکنم. وقتی بـه الونک انـها کـه زیلوی کهنـه ای پهن بود و در گوشـه ای چند دست رختخواب بود و در کنار ان جسد مادر. دیگه نتوانستم جلوی اشکهام را درون حضور پدری کـه اروم اشکهاش روان بود و 2 و برادرش و چند تن از همسایگان کـه بخاطر من یکیشان یک بخاری نفتی کـه انچنان حرارتی هم نداشت از اتاقش اورده بود کـه خانم معلم درون ان سرمای بدون بخاری ان اتاق نماند! را نگه دارم و درد دیدن ان صحنـه بعد از 34 سال هنوز تو ام هست.
یکروز تو دفتر مدرسه بعد از چند روزی که چند که تا از دبیران خواستار تنبیـه و اخراج شاگردی بودند کـه من درون ان کلاس تدریس نمـیکردم ولی م دبیر ادبیـات ان کلاس بود و شکایت داشتند کـه هیچ تکلیف انجام نمـیده هر چی هم مـیگند کـه پدر و مادرش را بیـاره مدرسهی نمـیاد. درون این بحثها کـه من شنونده بودم یکهو معلم ریـاضی همان کلاس گفت کـه نمـیفهمـه چرا تکلیف انجام نمـیده با اینکه بچه با هوشی هست. درون همان لحظه تنـها فکری کـه به نظرم رسید اینکه خانواده اش پول ندارند کـه دفتر و قلم بخرند. از م کـه مـیخواست سر همان کلاس برود خواستم کـه او را بفرسته بـه کلاس من. بعد از چند دقیقه ای در کلاس را زد. رفتم بیرون دیدم ی با چشمـهای سیـاه و زیبا اروم و متین خودش را معرفی کرد، بهش گفتم شنیدم شاگرد با هوشی هستی چرا تکلیف هاتو انجام نمـیدی. تنـها انتظاری کـه نداشتم پاسخ او بود. با بعض و شرمنده و صدائی کـه به سختی مـیشد شنید گفت چشمش نمـیبینـه که تکلیف انجام بده . با بهت و حیرت متوجه شدم دیدش انقدر ضعیفه کـه همـه چیز را بـه سختی مـیبیند و خانواده اش هم پول نداره اونو ببره پیش دکتر چشم!
با هم بعد از مدرسه بـه خانـه اش کـه الونکی بیش نبود رفتیم که تا بعد از اطلاع خانواده بریم دکتر چشم. هیچوقت بعد از اینـهمـه سال صحنـه روزی کـه با هم رفتیم عینکش را بگیریم از خاطرم نمـیره ، انچنان با بهت و شادی بـه همـه چیز نگاه مـیکرد انگار ادم کوری بینا شده . انقدر هر دو سر شوق بودیم کـه رفتیم تو یک بستنی فروشی و کلی کیف کردیم و بعد از ان او یکی از زرنگترین شاگردهای مدرسه بود. از اینکه اینـهمـه معلم که اینـهمـه گلایـه داشتند کـه چرا تکلیفش را انجام نمـیده انقدر درون مقابل دانستن مشکل اصلی بی تفاوت بودن عصبانی بودم کـه حدی نداشت همانروز با م یک دعوای حسانی کردیم .
در یکی از کلاسهای سوم راهنمائی شاگردی داشتم بنام اذر کـه بدلیل دو بار رد سنش از بقیـه بیشتر بود و همـیشـه هم با متلکها و شوخیـهاش تو کلاس از محبوبیتی برخوردار بود البته دلیل مـهملتر به منظور جلب توجه بیشتر مـهربانی او نسبت بـه بچه ها بود. بعد از نتایج امتحان ثلث اول نمره قبولی نیـاورده بود. فردای نتایج امتحانات بـه مدرسه نیـامد و وقتی از دوستاش علت را جویـا شدم فهمـیدم پدرش دیگه اجازه امدن بـه مدرسه را بـه او نداده! بعد از مدرسه بهمراه دوستش بـه خانـه انـها کـه یکی از همان الونکهای ساخته شده با پیت روغن و کارتون بود رفتم. پدرش کـه مردی 35-40 ساله و معتاد بود درون گوشـه ای چرت مـیزد. اذر وقتی مرا دید هم خوشحال و متعجب بود و هم شرمساری از حضور من و دیدن وضعیت درون صورتش نمایـان بود. وقتی علت بودنم را و تقاضای اجازه باز گشت او بـه مدرسه را عنوان کردم، صدای خسته و خواب الوده پدر کـه دلیلی به منظور ادامـه تحصیلی کـه در اخر سال اخراج خواهد شد نمـیبیند را با دیدن چشمـهای پر اشک مادر با یکدنیـا درد و رنج درون صورتش شنیدم.یک نیمساعتی اصرار کـه معلوم نیست رد شود و باید بهش این شانس داده شود کـه در نـهایت توانستم موافقت پدر را به منظور بازگشت او بـه مدرسه، همراه با شادی حزن الود چشمان مادر و بی تفاوتی عجیبی درون صورت اذر گرفته و با شادی انجا را ترک کردم.
در شروع سال تحصیلی بدلیل کمبود معلم ریـاضی مدیر مدرسه از من خواست بود کـه دو روزی کـه کار نمـیکردم را اضافه کاری کنم ( درون انزمان دبیرها فقط 4 روز از 6 روز راباید کار مـید ) کـه من قبول نکردم و دانشجوئی را بعدا فهمـیدم از بچه های هوادار رزمندگان بود را حق التدریس استخدام د. فردای انروز یعنی روزی کـه اذر دوباره بمدرسه باز گشت بـه دیدن مدیر مدرسه رفتم. توضیح دادم کـه تقریبا همـه کلاسهام سوم راهنمائی هست و باید بدلیل امتحان نـهائی و ضعیف بودن پایـه ریـاضی اکثر بچه ها باهاشون کار بیشتری بشـه، درون خواست کردم کلاسی را کـه بعنوان انبار به منظور مـیز و صندلیـهای شکسته و یـا اضافی استفاده مـیشـه را بصورت کلاس درون اورند و من 4 روزی را کـه باید از ظهر بـه بعد کار کنم از صبح امده و به شاگردهام کمک کنم. با شادی استقبال کرد ولی تعجبش را کـه چرا حاضر نشدم 2 روز اضافه کاری کرده و پول خوبی بگیرم و حالا 4 روز مجانی کار مـیکنم را پنـهان نکرد. براش وقتی براش توضیح دادم که اگر خسته مـیشدم وجدانم ناراحت بود ولی الان اگرم خسته بشم دیگه عذاب وجدان ندارم را با خنده و تشکری پذیرا شد و بعد چند روز کلاس حاضر بود. هر چند کـه بعدها درون زندان همـین یکی از جرایمم بشمار امد و انرا بدروغ به منظور تبلیقات سازمانی عنوان د و جالبترین خبر این بود کـه مدیر مدرسه با تمام تلاش انجمن اسلامـی هرگز علیـه من حاضر بـه شـهادت نشد!
یکروز وارد کلاس اذر شدم و دیدم عده ای دور او جمع شدند و در حال گریـه است. بعد از نشستن بچه ها سر جای خود از او علت گریـه را جویـا شدم. درون این مدرسه ناظمـی بود بنام خانم اعظیمـی اگر اشتباه نکنم کـه شنیده بودم سال قبل درون جریـان انقلاب و تعطیلی مدارس ایشان همـیشـه از تظاهرات بچه ها جلوگیری کرده و با تهدید جلوی انـها را مـیگرفته ولی اکنون از ان حزب الهی های دبش شده بود. اذر با صدای بغض الود و اشگهائی کـه همچنان روان بود توضیح داد موقع امدن بـه مدزسه همراه چند تن از دوستانش کـه حرف مـیزدند و مـیخندیدند خانم اعظیمـی سر او داد زده کـه کـه در خیـانان نمـی خنده و در شرایطی کـه پسرهای هنرستان پسرانـه دیوار بدیوار حضور داشتند او را »» خطاب کرده. به منظور اینکه تو خیـابان جلوی پسرها مـیخندیده!
پس از اتمام کلاس درون زنگ تفریح تقاضای یک جلسه با حضور همـه معلمـها و همان ناظم مربوطه خانم اعظیمـی را کردم . لازم بـه ذکر هست که درون ان زمان درون شرایط بر خواسته از انقلابی مردم درون هر شغل و کاری بـه همت نیروهای مبارز ازادیخواه و چب شورا و نمایندهای داشتند ، من نیز نماینده معلمـین مدرسه خودم بودم. بهر رو قضیـه را درون مـیان حیرت و تعجب همـه گفتم. مدیر مدرسه و همـه معلمان با ناراحتی زیـاد از برخورد او و دفاع از نظرگاهی کـه ما بعنوان معلم و مربی بچه ها اجازه برخورد بی ادبانـه و تحقیر امـیز را نداریم بر خواستند. او مانند حیوان تیرخورده با خشم و غضب بـه من نگاه کرده و تلاش درون دروغ بودن داستان داشت کـه با اشاره بـه اینکه حداقل 4 نفر درون انجا حضور داشتند جلسه را ترک کرد و از ان روز با کمک انجمن اسلامـی مدرسه شروع بـه تبلیغ علیـه من بعنوان کمونیست بودن کرد.
هنوز چند روزی نگذشته بود کـه یکروز اول صبح اعظیمـی با خشم درون کلاس را باز کرد و با فریـاد سر بچه ها کـه چرا بدون روپوش نشسته اند . بچه ها کـه وحشت کرده و هجوم بـه طرف شوفاژ که تا روپوشـها یشان را بر دارند با صدای تحکم من کـه همـه سر جاشون بر گردند روبرو شدند. اروم بـه همـه نگاه کردم و خواستم بر گردند سر جاشون و بعد بطرف ناظم رفته و توضیح دادم او حق ورود بـه کلاس من را بدون اجازه نداشته و اینجا حریم کاری منـه اگر بچه ها تو حیـاط مدرسه بدون روپوش باشند او مـیتونـه اعتراض کنـه. ایشان دوباره با صدائی کـه از عصبانیت مـیلرزید بدون توجه بـه حرفهای من سر بچه ها داد زد کـه روپوش بپوشند ولی قبل از اینکه بچه هائی کـه حیران از وضعیت بودند از جا تکان بخورند من او را با هل از کلاسم بیرون انداخته و در را پشت سرش بستم . در زنگ تفرح مدیر مدرسه اعلام کرد کـه جلسه اضطراری هست و من مـیدانستم کـه ناظم مدرسه از من شکایت کرده کـه خوب ایشان توضیح داد کـه از پنجره دیده شاگردان بدون روپوش بودند و وقتی بـه کلاس امده کـه علت را جویـا شود من جلوی بچه ها او را هل دادم بیرون. وقتی جریـان تقاضای خودم از بچه ها را گفتم کـه به چه علت بوده قبل از اینکه بـه جریـان دخالت ناظم بپردازم چند تن از معلمـین با همدردی و اینکه جرا که تا بحال بـه این فکر نیفتاده اند ازحمایت همـه برخوردار شدم. سپس از مدیر مدرسه پرسیدم ا یـا ناظم مدرسه حق دارد بدون اجازه معلم وارد کلاس شده و انگار کـه معلم وجود خارجی ندارد را داشته کـه نـه تنـها او بلکه همـه معلمان این عمل را محکوم د. بعد توضیح دادم کـه ابتدا بـه ایشان این قضیـه را توضیح دادم و ایشان انگار کـه هیچی نشنیده دوباره عمل غیر قانونی خود را ادامـه داده کـه من چاره ای بجز بیرون ایشان بـه زور از حریم کاری خود را نداشتم. مدیر مدرسه رو بـه ایشان کرده وبا عصبانیت توصیح داد کـه ایشان حق ورود و دخالت درون کار معلمـین را درون حریم کاری انـها نداشته و عمل ایشان محکوم است. درون ضمن یکی از معلمـین با صدای بلند بـه ایشان کـه کینـه و تنفر از من درون نگاهش موج مـیزد و داشت دفتر را ترک مـیکرد با خنده گفت از فردا همـه کلاسها اول صبح بچه ها بدون روپوش درون کلاس خواهند نشست و همـه زدند زیر خنده و البته چنین شد.
مدت کوتاهی بعد از ان روز یکروز پس از روز بیکاریم بـه دفتر مدرسه کـه وارد شدم با سر و صدا و دعوائی روبرو
شده کـه داستان از این قرار بود کـه یکی از دانش اموزان کـه شاگرد من هم بود روز گذشته توسط همـین ناطم با لگد در حین چسباندن عکاندید یکی از سازمانـها کـه کاندید اولین انتخابات مجلس بود شده و امروز مادر و برادر او بعنوان اعتراض بـه مدرسه امده بودند. بعد از چند لحظه زنگ زده شد و ما بـه سر کلاس رفتیم. مدتی بعد مستخدم مدرسه بـه در زد و گفت مدیر مدرسه با من کار دارد. وقتی بـه دفتر مدرسه وارد شدم مدیر و ناظم مربوطه همراه با انجمن اسلامـی مدرسه ما و انجمن اسلامـی دبیرستان کـه صبح ها درون همـین مکان بود روبرو شدم. نگاه نگران مدیر مدرسه نشان از خبر بدی بود. انجمن اسلامـی دبیرستان کـه دانشجوئی جوان با ریش و تسبیح بنام توکلی بود سخن اغاز کرد کـه انـها تصمـیم گرفته اند ان دانش اموز را بدلیل بی ادبی از مدرسه اخراج کنند و از من خواستند بعنوان نماینده معلمان زیر ورقه اخراج را امضا کنم.
من ار انان خواستم حقیقت را بنویسند و بعد تقاضای امضا کنند. انجمن اسلامـی دبیرستان، توکلی، با خشونت پرسید منظورم از حقیقت چی هست! همـینطوری کـه تو چشمش زل زدم گفتم بنویسید دانش اموز بدلیل تبلیغ به منظور یکی از کاندیداها از طرف ناظم مدرسه مورد ضرب و شتم قرار گرفته و ما مـیخواهیم دانش اموز را اخراج کنیم! قبل از اینکه دهان باز کند رو بـه مدیر مدرسه کردم و گفتم نـه تنـها امضا نمـیکنم بلکه بنظر من ناظم مدرسه حتما اخراج شود و اضافه کردم این نظر من هست و با بقیـه معلم ها درون مـیان خواهم گذاشت.
در زنگ تفریح جریـان را به منظور بقیـه تعریف کرده و و نظر فردی خود را اضافه کرده و از انـها خواستم هر تک تک . فردی نظر دهد. درون اینجا تمامـی معلم ها گفتند کـه من بعنوان نماینده انـها انتخاب شدم و هر چه من بگویم.
دقیقا یـادم نیست چند وقت از این قضیـه گذشته بود کـه مدیر مدرسه بیمار شد و همـه کاره مدرسه خانم اعظیمـی ناظم مدرسه شد. چند روز بعد از این جریـان درون حالی کـه مرتبا بچه ها بمن مـیگفتند کـه در مدرسه پخش شده من کمونیست هستم دو مرد درون زنگ تفریح از طرف ناحیـه امده و در حضور بقیـه عنوان د بدلیل اختلاف با ناظم مدرسه بهتر هست من بـه مدرسه دیگری منتقل شوم کـه البته من قبول نکرده و گفتم من با او اختلاف شخصی ندارم ولی اگر او دارد بهتر ایشان بـه محل دیگری برود. انـها مدرسه را ترک د . بعد از اینکه زنگ کلاس زده شد ان یکی ناظم از من خواست چند دقیقه ا ی بمانم او مـیخواهد با من صحبت کند. درون مدتی کـه منتظر او ایستادم بقیـه معلم ها دفتر را ترک کرده و من تنـها بودم. درون ان زمان اعظیمـی وارد دفتر شد و به من گفت مدرسه را ترک کنم چون دیگر معلم ان مدرسه نیستم. بدون هیچ صحبتی دفتر را بـه قصد کلاس ترک کردم. او دوان دوان بطرف من امد و در راهرو جلوی من را گرفته و دوباره گفت من دیگر معلم ان مدرسه نمـیباشم. درون این فاصله چند تن از دانش اموزان کنجکاو کـه جویـای بـه کلاس نرفتم درون انجا حضور داشتند با عجله انجا را ترک د. من با هول او و اعتراض بـه اینکه من با حکم او بـه ان مدرسه نرفتم کـه با حکم او بیرون شوم بـه طرف کلاس حرکت کردم .
مدرسه دارای دو ساختمان مچزا بود کـه باید از حیـاط مدرسه رد مـیشدیم. وقتی پا بـه حیـاط گذاشتم با تعجب و حیرت فراوان با شاگردان کـه هر لحظه تعدادشان افزوده شده و با تعطیلی کلاسها روبرو شدم. درون عرض کمتر از ده دقیقه همـه کلاسها تعطیل شده و همـه بچه ها با شعار درود بر دبیری و مرگ بر اعظیمـی درون حیـاط گرد امدند . همـه معلمان بـه دفتر مدرسه رفته و انان گفتند کـه در کلاسها توسط دانش اموزان من باز شده با اعلام اخراج من از مدرسه شاگردان کلاس ها را ترک د. انـها که تا اتمام انرور درون حیـاط مانده و اعتراض خود را ادامـه دادند.
از ناحیـه زنگ زدند کـه من فردا صبح بجای مدرسه بـه انجا روم. صبح وقتی بـه اداره پا گذاشتم با عده ای حزب الهی کـه با مشتهای گره کرده بظرف صورتم شعار مرگ بر کمونیست و مرگ بر لنین کچل مـیدادند روبرو شده و من را بـه اتاق رئیس ناحیـه هدایت د.
با صورت وصدای بر افروخته رئیس ناحیـه کـه فریـاد اعتراض به منظور به تعطیلی کشاندن مدرسه روبرو شدم. قبل از اینکه فرصت توضیح داشته باشم با قریـاد و شعار تعداد کثیری از شاگردانم درون پشت درون مواجه شده و کماکان همان شعار را مـیدادند. رئیس ناحیـه کـه دستپاچه شده بود ار من خواست کـه با بچه ها بـه مدرسه رفته و او بـه انجا خواهد امد. وقتی از اتاق بیرون امدم بچه ها با شادی و فریـاد دورم حلقه رده و جویـای کار من درون ان مدرسه. ماجرا را گقتم و جویـای ان بودم کـه انان چگونـه بـه انجا امدند. با حیرت فهمـیدم کـه انان تمام راه از شمـیران نو که تا سر سید خندان با پای پیـاده امده بودند
دو که تا وانت بزرگ گرفتم و با انـها بـه مدرسه رفتیم. تمام بچه های مدرسه درون حیـاط نشسته بودند و با ورود من هیـاهوئی ایجاد شد . بـه دفتر رفتم و پس ار چند لحظه ار ناحیـه امدند. درون حالی کـه در حیـاط فریـاد و شعار بـه حدی بود کـه ما بـه سختی حرفها را مـیشنیدیم من توضیح مـیدادم کـه ناظم مدرسه هست کـه نمـیداند چگونـه رفتار کند و من دلیلی نرای ترک ان مدرسه نمـیبینم. درون حین گفتگو بودیم کـه با سکوت بچه ها روبرو شدیم وپس ار لحظه ای درون دفتر زده شد. .
همان شاگردم کـه مادرش را از دست داده بود با ساندویجی نرای من وارد شد و تقاضا کرد ان را بـه من بدهند !!چون نـهار نخورده ام
با ترک او شلیک خنده معلم ها و حیرت اقراد امده ار ناحیـه و انجمن اسلامـی دبیرستان فضای دفتر را پر کرد. توکلی فریـاد براورد کـه ببینید چگونـه من شاگردان را شستشوی معری داده ام همـه ردند ریر خنده و یکی ار معلم ها گفت کـه نـه به منظور اینـه کـه من با انـها خیلی مـهربان هستم.
انان از من خواستند کـه از فردا بـه ناحیـه برم و انروز مدرسه را تعطیل د. فردا من بـه ناحیـه رفتم و دوباره با همان صحنـه لمپن های شعار دهنده بـه دفتر رئیس ناحیـه هدایت شدم و دوباره همان بحث ها و استدلاها. وفتی بـه خانـه رسیدم با صدای وحشتزده م پای تلفن ار شکستن شیشـه های مدرسه و کلاسها و نیمکت و در و تخته و صندلی ها و اتش ردن پروندها و تعطیلی مدرسه درون زیر اتش تیر هوائی پاسدارها و گار اشگ اور روبرو شدم. م درون حال گریـه و وحشت توضیح مـیداد کـه توکلی درون حین فریـاد اعتراض شاگرذان من را متهم بـه حامله بودن درون شرایطی کـه شوهر ندارم کرده کـه بچه ها هم با کتک زدن او و اعظیمـی و انجمن اسلامـی اقدام بـه ان خرابی د. او وحشت رده و نگران اشگ مـیریخت کـه چه بلائی سر من مـیاید.
فردای ان روز طبق روزهای دیگر بـه اداره رفته و دوباره از مـیان لمپنـهای حزب الله کـه بیشتر از روزهای دیگر بر افروخته بودند بـه اتاق رئیس ناحیـه رفتم کـه یر افروخته و عصبی شروع بـه فریـاد ردن و متهم من درون به تعطیلی کشاندن مدرسه. هر چه استدلال مـیاوردم کـه من کـه تو مدرسه نبودم و مقصر انجمن اسلامـی هست که چرت و پرت علیـه من گفته فایده نداشت کـه نداشت. مدرسه یـادم نیست چه مدت طول کشید که تا دوباره باز شود و بعد باز شدن هم همـه حتما دوباره ثبت نام مـیکردتد.
در این فاصله هر شب درون مسجد محل اخوند ان بالای منبر علیـه من کـه عامل ضد انقلاب هستم داد سخن مـیداد و بعد ار اتمام نمایشنامـه مسخره هم بـه همـه ار برنج و تخم مرغ که تا روغن و حبوبات مجانی پخش مـید و من توسط همان معلم ریـاضی کـه طرفدار رزمندگان بود مطلع مـیشدم.
یکروز وقتی وارد اتاق رئیس ناخیـه شدم با تعدادی حدودا 20 که تا از پدر و مادرها کـه خشمگین بـه من پرخاش مـید روبرو شدم. بعد از حرفهای انـها گفتم اگر منم درون شرایطی کـه همـه چیزای کوپنی شده هر شب بهم مجانی مـیدادید و علیـهی مـیگفتین همـین کار را مـیکردم و اتاق را ترک کردم.
در این فاصله با تمام تلاش انـها هیچ کدام معلمـها و حتا مدیر مدرسه حاضر نشدند علیـه من بنویسند. .
پس از مدتی کـه باید هر روز کاریم بـه اداره مـیرفتم و هر بار با همان صحنـه شعار علیـه کمونیست و لنین بهم گفتند کـه یـه کارگزینی به منظور حکم انتقال بـه ناحیـه 13 کـه جنوب شـهر بود بروم. من کـه خیلی خوشحال ار این انتقال بودم بـه کارگزینی رفته و وقتی رئیس ان ازام پرسید مـیدانم کـه دارند کجا مـیفرستنم مسرت خود را از این واقع اعلام کردم. پس از مدتی انتظار بهم گفت برم و فرداش برگردم.
فردای انروز نیز حکمـی نداده و خواستند بـه دیدن باهنر کـه وزیر اموزش و پرورش ان زمان بود بروم منتها همان روز رئیس کارگزینی بـه من درون کمال احتیـاط کاغذی داد کـه ذر ان از من خواسته بود به منظور دیدنش درون همان شب ساعت 8 درون جلوی دانشکده ادبیـات دانشکاه تهران بروم. بعد از م با رفقای سازمان بـه انجا رفتم و ان فرد یک کاغذ لوله شده و ذخیمـی داد و اظهار داشت هر چه زودتر کوتاه امده و پیشنـهاد انان را به منظور تعقیر مدرسه بپذیرم! اینبار این را کش رفته ولی درست دوباره ان زمان مـیخواهد ولی نا ممکن نیتست .وقتی بـه نزد رفقام برگشتم با کمال تعجب طوماری را مشاهده کردیم کـه بیش از 2000 امضا داشت و در بالای ان به منظور من بعنوان ضد انقلاب تقاضای اشد مجازات شده بود. بعدا مطلع شدیم روز ثبت نام مجدد شاکردان این طومار بدون انکه درون بالای ان نوشته ای باشد از تمام والدین خواسته مـیشد انرا امضاء کنند!
طبق قرار قبلی نزد باهنر رفتم او کـه سند مجرم بودن مرا از دست داده بود چون حیوان وخشی عصبی بود و بمن حمله کرده کـه در شرایطی کـه ضد انقلاب درون کردستان جنگ راه انداخته تو هم درون اینجا باعث خرابی و تعطیل دو مدرسه ( راهنمائی و دبیرستان) شدی . من دوباره داستان همـیشگی کـه من جز دفاع از حقوق شاگردانم کاری نکردم و مجرمان اصلی انجمن اسلامـی مدرسه و ناظم مدرسه مـیباشد. او از من خواست کـه باید با تعقیر مدرسه موافقت کرده و خود درون جمع دانش اموزانی کـه کماکان با پای پیـاده هر روز جلوی ناحیـه امده و شعار مـیدادند اعلام کنم. شب قبل بـه دلیل ان طومار رفقا خواستند کـه این قضیـه را تمام کنم درون نتیجه با همـه دشواری پذیرفتم متنـها شرطی را به منظور رفتنم گذاشتم . انتقال ناظم مدرسه از ان مدرسه کـه پذیرفتند.
فردای انروز من درون جلوی درب ناحیـه درون مـیان شاگردانم کـه تمامـی این مدت خستگی ناپذیر به منظور حمایتم درون انجا حضور داشتند رفته و با بغضی درون گلو اعلام کردم کـه من پذیرفتم از ان مدرسه بروم ولی اعظیمـی نیز خواهد رفت. شاگردان با گریـه و شعار اعتراض د کـه من نیز توان را از دست داده و اشگهایم درون ضمن درون اغوش گرفتن انان سرازیر شد. کـه این خود در زندان جرم تحریک بچه ها و سوء استفاده از احساسات انان را برایم بدنبال داشت!
چند ماهی بـه مدرسه های مختلف رفتم.هر مدرسه حداکثر 2-3 هفته بعد حکم جدید و مدرسه جدید.
یـادمـه منو فرستاند مدرسه پسرانـه تو مجیدیـه دقیقا اسمش یـادم نیست فکر مـیکنم حافظ و یـا حافظیـه اگر اشتباه نکنم. جلوی مدرسه یک رودخانـه تقریبا خشک شده بود . اولین روز کـه به این مدرسه رفتم مدیر مدرسه بهم گفت مـیدونی هفته پیش جسد یک کمونیست را تو این رودخانـه پیدا د؟ من درون جوابش گفتم خوب منظورت چیـه کـه با خنده رفت!
در این مدرسه کـه کلاس سوم راهنمائی را داشتم شاگردانم یک سر و گردن از خودم بلندتر بودند. یکی از کلاسها با مسخرگی و لودگی و لمپن بازی چند که تا از پسرها مواجه شده کـه امکان تدریس را مشکل مـیساخت. انان درون انتهای کلاس مـینشستند. یکروز خواستم بـه نیمکت انـها نزدیکتر باشم شاید کمـی خجالت بکشند یکی از انان انچنان مرا هل داد کـه ناخن شستم بـه اهن زیر نیمکت گرفته و از جا درون امد. بعد از اخراج شاگرد از کلاس با همـه درد شدیدی کـه داشتم بـه تدریس ادامـه دادم کـه با اعتراض یکی از شاگردانم از خونریزه انگشتم تازه متوجه کنده شدن ناخنم شده و کلاس را ترک کردم کـه به دفتر مدرسه برم و اطلاع بدم به منظور ترک مدرسه. مدیر مدرسه با لبخندی تنـها گفت کـه قبلا بمن هشتار داده بود.
فردا بـه مدرسه امدم و انگار هیچ اتفاقی نیفتاده ولی از ان بعد تا ان جند نفر کـه بعدا فهمـیدم مدیر مدرسه قول قبولی بهشان داده قصد بهم زدن کلاس را داشتند با اعتراض و مقابله بقیـه بچه ها روبرو مـیشدند و بعد کلاس همـیشـه چند نفری با من بـه کلاس بعدی و یـا درون انتهای روز که تا خیـابان اصلی کـه تاکسی بگیرم مـیامدند.
در همـین کلاس یک شاگردی داشتم کـه اکثر مواقع سرش رو نیمکت و خواب بود و هیپچوقتم تکلیف انجام نمـیداد ولی وقتی ازش سئوال مـیگردم مـیدیدم همـه چیز را مـیدونـه. یکروز ازش خواستم بمونـه باهاش حرف ب و جویـا شدم مگه خواب کافی نداره و چرا تکلیف انجام نمـیده هر چند کـه از نظر من تکلیف خانـه فقط به منظور بچه هائی کـه احتیـاج بـه کار بیشتر داشتند مـهم بود. او درون پاسخم تعریف کرد کـه پدرش که کارگر ساختمان بوده یکسال پیش از نردمان مـیافتد و فلج مـیشـه و الان او کـه بزرکتزین فرزند از خانواده پنج نفریشان هست نان اور خانواده است. هر روز بعد مدرسه که تا شب کارگری مـیکرد و ضبح هم سایت 4-5 حتما بلند مـیشد به منظور فروختن روزنامـه سر چهار راه درست که تا قبل شروع مدرسه. البته مادرش نیز درون خانـه ها بـه رختشوئی مـیپرداخت ولی هر روز کار چندانی گیر نمـیاورد و پول خوبی هم نمـیگرفت. بعد از ان گفت کـه مدتی هست داره فکر مـیکنـه دیگه ادامـه تحصیل نده چرا کـه وقت به منظور درس خواندن نداره. با هم بـه صحبت نشستیم کـه ایـا او نیز مـیخواهد روزی مانند پدرش فلج و از کار افتاده درون عین جوانی با داشتن فرزاندانی کـه رنج انان رنجش مـیده زندگی کنـه و یـا این دور تسلسل با توجه بـه هوس و ذکاوتی کـه احتیـاج بـه خواندن نداره و همـه چی را حتی درون حین چرت زدن مـیگیره یکجائی قطع شـه. بعد از چند هفته ای کـه تیر اموزش و پرورش بـه سنگ خورده بود و باز من درون مدرسه محبوبیت پیدا کردم حکم انتقالم بـه مدرسه دیگر امد. روز اخر شاگردم با صورتی غمگین دم مدرسه منتظر بود و بهم قول داد درسش را هر جور شده ادامـه بده. ادرس خانـه ام را بهش دادم کـه هر وقت احتیـاج بـه کمک داره حتما سری بـه من بزنـه. باز هم با دلی پر از غصه کـه هر بار از ترک شاگردانم گریبانم را مـیگرفت بـه مدرسه دیگر و مدرسه دیگر ادامـه دادم و خلاصه بعد از چند ماهی بالاخره مرا اماده بـه خدمت د یعنی هرگز پایم بـه کلاسی گذاشته نشد.
در انتهای سال تحصیلی م بهم زنگ زد و حاامـی از شاگردم آذر بود گفته بود بمن بگه بخاطر من یک ضرب قبول شده. پای تلفن اشگهام از خوشحالی و حسرت دوباره بودن با بچه ها سرازیر بود. .
چند سال بعد وقتی تو زندان بودم همان شاگردم پسری کـه پدر فلج داشت به درون منزل ما مـیاد و وقتی مـیشنود تو زندان هستم تنـها مـیگه مـیدونستم با بقیـه فرق دارم! و مـیگه هر 6 ماه سر مـیزنـه که تا من را ببینـه. یکروز بالاخره وقتی امد یکهفته از ازادیم مـیگذشت .
من با مرد جوانی روبرو شدم و با جوشحالی ازش خواستم بیـاد تو. او با حیرت بمن کـه بسیـار بیمار و تکیده بودم نگاه کرد و با چشمـهای پر از اشکش حاوی شادترین خبری بود کـه تو عمرم شنیده بودم . گفت وقتی دا نشکاه پزشگی قبول شده بود امده بود کـه من اولین نفر باشم کـه این خبر را مـیده. دیگه نتونستم جلوی اشگهایم را بگیرم ودر اغوشش گرفتم قرار شد هر وقت مطبش را باز مـیکنـه من نـه بعنوان مریض بلکه به منظور باز انجا اولین نفر باشم هر چند کـه هرگز انجا نبودم کـه برم و ارزوی شادی و خوشبختیش را دارم.
تا سال 61 کـه در حین رانندگی دستگیرم د همـینجور اماده بـه خدمت بودم. وقتی بـه اوین رفتم انتقام مدرسه را ازم گرفتند . انجا بود کـه فهمـیدم بعدا انجمن اسلامـی رای درون خیبان انچنان زده کـه مدتها بستری بوده البته انـها منو متهم بـه ان د ولی من بعد از ان کـه از ان مدرسه رفتم بـه واقع دور وبر انجا هم نرفته بودم.
در روز دادگاهم فهمـیدم دو که تا ار دانش اموز های منو اعدام د و من بعنوان قاتل انان حساب مـیشدم چرا کـه مـیگفتند تو سیـاسیشون کردی. انقدر ابله بودند کـه نمـیدونستند اون انقلاب بود کـه بچه ها را بـه صحنـه مبارزه کشانده بود.
بیـاد تمامـی دانش اموزان و معلمـین و مدیر نازنین مدرسه راهنمائی شمـیران نو درون سال تحصیلی 1358-
سیمـین دبیری
هر سال با نزدیک شدن سال جدید یـاد شروع سال 62 درون اوین اتاق 6 بالا بند 4 مـی افتم. ان سال قرار گذاشتیم سال نو راجشن بگیریم بر خلاف سال قبل و یـا سالهای قبلترش. قرار شد همـه از خانواده هامون بخواهیم درون اخرین ملاقات قبل از سال نو برامون لباس نو بیـاورند و دو که تا از جوانان اتاق وظیفه تهیـه سفره هفت سین را بعهده گرفتند
دو دوست دبیرستانی م و ک. ک هوادار چریکهای فدائی (اقلیت) بود و م بر حسب تصادف شب دستگیری درون خانـه ک بود به منظور اماده شدن امتحان فردا. فردائی کـه سالهای سال طول کشید!
هر سال با دیدن سبزه ای درون سفره هفت سینی یـاد شادی ایندو کـه چگونـه با شادی و سرور به منظور تهیـه سبزه با کندن تخمـهای جاروی اتاق انگار بچه ای را مراقبت مـیکنند و تلاش در مخفی ان از چشم توابین و زندانبانان در کولر اتاق جاش داده و در هر فرصتی از شوفاژ اتاق بالا رفته و نظری شادی بخش بـه ان انداخته انگار شاهد بزرگ شدن و جوان شدن بچه خود هستند مـیافتم. و هرگز سبزه ای بـه ان زیبائی دیگر ندیدم. هر روز وقتی سبزه را از کولر پائین مـیاوردند همـه اتاق یک پارچه شور و شعف مـیشد و باور اینکه درون ان درد خانـه کـه ارزوی دیدن گل و گیـاه را سالها داشتیم خود بدست خود سبزه ای بـه این زیبائی افریدیم!
خرما و انجیر و کشمش را کـه اتاق از فروشگاه زندان مـیخرید در اب خیس کرده و هر روز قسمتی از سهمـیه نان اتاق را در روزنامـه پیچیده وشوفاژ مـیذاشتند که تا خشک بشـه و ان معجون را روز قبل با ته لیوان پلاستگی چای کوبیده وان تکه های نان خشک شده گذاشتند کـه شیرینی سفره امان باشد.
همـه اتاقها را گشتند که تا دستمال کاغذی با رنگهای متفاوت پیدا د و گلهای زیبائی از انان ساختند که تا زینت بخش هفت سینمان باشد.
هفته ای یکشب شام تخم مرغ پخته داشتیم کـه در اخرین شب قبل از سال نو چند تخم مرغ را به منظور سفره نگه داشته و واقعا یـادم نیست چکونـه و با چه وسیله ای انان را با زیباتریرین رنگها رنک امـیزی د تنـها درون خاطرم هر زمان تخم مرغ رنگی مـیبینم یـاد رنگ امـیزی و تخم مرع رنگیـهای مـیوفتم کـه به زیبای انـها هرگز دیگه ندیدم .
هیچوقت یـادم نمـیره ان سال سال تحویل درست ساعت 8 ضبح بود و طبق قرار قبلی به منظور اینکه همـه اتاق قبل ساعت 8 حتما دستشوئی رفته و صبحانـه خورده باشند ( بدلیل اینکه بیش از 500 نفر 6 که تا توالت توی بند بود کـه همـیشـه چند تاش هم خراب بود همـیشـه بخصوص صبحها صف طولانی داشت) همـه صبح خیلی زود بیدار شدیم کـه قبل سال تحویل وسائل چای را تحویل داده و اتاق را جارو زده و با لباس نو بر سر سفره هفت سین بشینیم!
من و عده ای دیگر از هم اتاقیـهام هنوز درون صف دستشوئی بودیم کـه یکهو یکعده ای تواب خشمگین بهمراه بختیـاری مسئول بند زن بد دهن و کثیفی کـه در تعطیلات نوروز جای رحیمـی مسئول بند کار مـیکرد از راهرو گذشته وبه اتاق ما رفتند و پس از چند لحظه تلویزیون اتاق بهمراه فلاسگ چای و سبزه و شیرینی تخم مرغهای رنگی و گلها توسط توابین بـه بیرون حمل شد و فریـادبختیـاری که اتاق شیشیـها بـه اتاق برد. من و بقیـه با تاسف بـه اتاق وارد شدیم و در سنگین اتاق پشت سر ما بسته شد. چند لحظه ای همـه درون بهت و سکوت باقی ماندیم ولی بـه سرعت بـه تمـیز اتاق و عوض لباس مشغول شده و راس ساعت 8 همگی همدیگر را بغل کرده و سال جدید را تبریک گفته و دور هم بدون داشتن سفره هفت سین و تلویزیون کـه تنـها کانال ارتباطی ما با دنیـای خارج بود بـه خواندن ترانـه و سرود پرداختیم. اما همگی مـیدانستیم تاوان سنگینی خواهیم پرداخت ولی درون ان لحظه همـه چیز را فراموش کرده و شروع بهار را درون سیـاهچال رژیم جشن گرفتیم.
دقیقا یـادم نیست چند روز 2 یـا سه روز نـه بـه ما غذا و اب دادند و نـه درون اتاق را باز د کـه از دستشوئی استفاده کنیم. فقط یـادم عده ای انقدر حالشان بد شده بود کـه به ناله افتاده بودند و هیچ جوابی بـه ضربه های ما بـه در نمـیداد ان زمان ما بیش از 90 نفر درون ان اتاق بودیم و بدلیل از دست امکان خواب چند نفر درون راهرو بند کـه در شرایط باز بودن درون اتاق مـیخوابیدن هم برایمان ییشتر از قبلش کـه واقعا وحشتناک بود شده بود. خوابیدن درون شرایط قبل خود انچنان سخت بود کـه یـادم همـه روی هم مـیخوابیدیم و تنمون واقعا زمـین را لمس نمـیکرد و تازه پای ردیف بعدی کـه بر عمـیخوابید که تا صورت ردیف بعدی مـیرسید و گاهی شاهد کبودی چشم و یـا چشمـهائی درون صبح شاهدش بودیم جرا کـه در خوابهای نا ارام انجا پائی بـه چشمـی اصابت کرده. حال همـین فضا کمتر هم شده. نفس کشیدن درون ان فضا با بسته بودن درون و بودن دو پنجره کوچک با انـهمـه جمعیت واقعا با گذشت زمان سختر مـیشد بخصوص درون ان فضای پر از اه و ناله و درد!
بعد از چند روز بالاخره یکروز بعد از ظهر درون اتاق باز شد و تشت پلاستکی غذا توسط توابین بـه اتاق اورده شد کـه دستور هست اول حتما این سینی غذا خالی تحویل داده شود که تا اجازه دستشوئی داده شود. چند نفری کـه حالشان خیلی بد بود و توان خوردن نداشتند را بقیـه تحمل کرده و ظرف خالی را تحویل دادیم بـه امـید اجازه دستشوئی. درون باز نشد کـه نشد. بعد از چند ساعت دوباره درون باز شده و فلاسک چای بداخل اتاق امد با همان استدلال کـه باید خالی تحویل داده شود. همگی با زجر و درد چای را هم نوشیدیم اکر بشود نام نوشیدن بر ان نـهاد. باز هم بعد از تحویل فلاسگ درون باز نشد کـه نشد. نیمـه های شب کـه واقعا هیچ توان خواب نداشت درون با فریـاد بختیـاری باز شد و اعلام زمان محدود کـه یـادم هست بهر نفر کمتر ار 30 ثانیـه مـیرسید را اعلام کرد و تهدید اینکه درون راس ان زمان درون بسته خواهد شد چه همـه بـه دستشوئی رفته باشند چه نـه. وحشت این قصیـه و عذاب وجدان و نگرانی از نرسیدن وقت به منظور همـه بـه اضافه ضربه لگد درون توالت توسط بختیـاری و فریـاد و فحش او امکان تسلط بر اعصاب را از همـه کرفته بود.
در دوباره بسته شد و این داستان رنج و درد که تا بعد از سیزده بدر کـه بازجو ها بـه سر کار برد ادامـه داشت. روز 14 فروردین درون اتاق باز شد و اسامـی م و ک از بلند گوی بند به منظور بازجوئی خوانده شد. چند نفری بـه بهداری شدند چون امکان ادرار را از دست داده و در درد شدیدی بسر مـیبردند هر چند کـه همـه از بودن درون ان شرایط صدمات جبران ناپذیری بردند.
پس از چند ساعت کـه در سکوت و نگرانی گذشت م و ک با پاهای خونین . شکنجه شده باز گشتند . هیچوقت یـادم نمـیره لبخند و خنده اندو را کـه مـیگفتند شادی درست هفت سین مـیارزید و من انچنان دردی درون قلبم و فریـادی درون داشتم که هنوز کـه هنوزه سال نوئی را بدون ان خاطره نگذراندم
به یـاد انان کـه از ان اتاق جان عزیزشان را از دست دادند و انان کـه هنوز هستند.
اشرف دهقانی: فرخ نگهدار و تحریف تاریخ چریکهای فدائی خلق
postmaster@ashrafdehghani.com
با قیـام شکوهمند بهمن 1357 توسط توده های قهرمان ایران و سقوط رژیم دیکتاتور و وابسته بـه امپریـالیسم شاه، مردم مصیبت دیده و تحت ستم ما بـه مدت بسیـار کوتاهی فضائی سرشار از شادی و آرامش درون زندگی خود احساس د و انتظارشان آن بود کـه بهار 1358، بهار آزادی به منظور آن ها باشد. اما رژیم تازه روی کار آمده کـه بعداً جمـهوری اسلامـی نام گرفت، سرکوب توده ها را بـه طور برجسته از همان نوروز1358 آغاز کرد و در اولین اقدام خود، روستائیـان زحمتکش کردستان را چنان درون خون خود غرقه ساخت کـه در زبان شعر این گونـه توصیف شد: «بر جنازه های پاره هوا/ چو دستی مـی کشی/ تمام سطح دست و پنجه ات/ زخون گرم کودکان/ خضاب مـی شود». واقعیت آن بود کـه با آغاز حاکمـیت رژیم جدید کـه هم چون رژیم شاه توسط امپریـالیست ها بر سر کار آورده شده بود، آزادی و بهاران بـه بند کشیده شده بودند، با این حال در شرایط سلطه فریب و ریـاکاری، متأسفانـه بهار58 هنوز بـه طور دردناکی «بهار آزادی» خوانده مـی شد.
در حقیقت بعد از قیـام بهمن، یک روند ارتجاعی درون بستر جعل تاریخ توسط خمـینی – کـه انقلاب توده ها به منظور بهبود شرایط زندگی خود – را » انقلاب اسلامـی» نامـید – درون جامعه ایران شروع بـه رشد کرد. از طرف دیگر روند تاریخی دیگری شکل گیری خود را درون جامعه ما نمایـان ساخت. این روند دوم با حضور یـافتن سازمانی با پشتیبانی عظیم توده ای درون صحنـه سیـاسی جامعه بـه وجود آمد کـه در حالی کـه خود را وارث سازمان پر افتخار چریکهای فدائی خلق مـی خواند ولی درون رأس آن «ماران خوش خط و خالی» قرار داشتند که به جایگاه چریکهای فدائی خلق واقعی تکیـه زده و با سخن گفتن بـه نام فدائی ، علیـه آن عمل مـی د. (چنين هشداری درون مورد رهبری آن سازمان اولین بار درون خرداد1358 در جزوه «مصاحبه با رفیق اشرف دهقانی» ، داده شده بود). بنابراین، درون آن بهاری کـه به نادرست «بهار آزادی» ناميده مـی شد دو روند تاریخی با خصیصه واپس گرایـانـه و فریبکارانـه، خود را درون جامعه ایران بـه نیروهای آگاه و انقلابی شناساند. معلوم شد که از یک طرف انقلاب شکوهمند توده ها توسط خمـینی و اعوان و انصارش مصادره شده کـه حال بـه نام انقلاب و به نام توده ها سیـاست های خود را علیـه انقلاب و علیـه توده ها بـه پیش مـی برند؛ و از طرف دیگر سازمانی کـه در شرایط یکی از سیـاه ترین دیکتاتوری ها با رنج و خون بهترین فرزندان ایران ساخته شده بود یعنی سازمان چریکهای فدائی خلق اکنون بـه دستانی افتاده (فرخ نگهدارو دارو دسته اش) که آن ها نیز بـه سبک حکومتی های جمـهوری اسلامـی یعنی با روشی مشابه، بـه نام چریک فدائی و به اعتبار آن نام گرامـی، علیـه اه و آرمان های فدائی یعنی علیـه منافع و مصالح کارگران و زحمتکشان مشغول اجرای اعمال و سیـاست های رفرمـیستی و غیرانقلابی خود هستند.(1)
اگر خمـینی در رأس رژیم فریبکار و ارتجاعی جمـهوری اسلامـی، درون جهت تأمـین منافع سرمایـه داران خارجی (امپریـالیست ها)و سرمایـه داران داخلی (وابسته بـه امپریـالیسم) از انجام هیچ دغلکاری و جنایت درون حق توده های تحت ستم ایران روی گردان نبود، فرخ نگهدار نیز کـه در شرایط شبه دموکراسی بعد از قیـام بهمن و در شرایط روی آوری توده های کثيری بـه سوی سازمان چریکهای فدائی خلق متأسفانـه درون رأس آن سازمان قرار گرفته بود، از توسل بـه هيچ روش فريبکارانـه و دغلکارانـه به منظور فريب هواداران اين سازمان کوتاهی نکرده و با در پیش گرفتن سیـاست «گفتگو و انتقاد» و از طریق سازش و مماشات با مرتجعین حکومتی، بـه تقویت و تحکیم پایـه های رژیم تازه استقرار یـافته جمـهوری اسلامـی پرداخت. بـه این ترتیب وی با کمک همپالگی هایش، از طریق مماشات و سازش با جمـهوری اسلامـی، سازمان غصب شده چریکهای فدائی خلق را ابتدا درون منجلاب اپورتونیسم و رفرمـیسم غوطه ور ساخت و سپس بخش بزرگی از آن را بـه پای بوسی ارتجاع وحشی حاکم برد. از این روست کـه خمـینی و فرخ نگهدار امروز بـه گواه تاریخ درون مـیان نیروهای مترقی و آزادیخواه ایران و به خصوص درون نزد توده هائی کـه آن دوره را تجربه کرده اند، از جمله منفورترین چهره های سیـاسی این دوره از تاریخ ایران بـه شمار مـی روند.
تا جائی کـه به فرخ نگهدار و عملکردهای او درون درون سازمان غصب شده چریکهای فدائی خلق – قبل از انشعاب بـه اقلیت و اکثریت – برمـی گردد، با توجه بـه تأثیر تعیین کننده ای کـه آن سازمان درون روند مبارزاتی مردم ایران داشت، حتما نظرگاه ها و سیـاست های عملی آن سازمان مورد برخورد و بررسی دقیق قرار گیرد. همچنین حتما به عملکردهای نگهدار درون سازمان اکثریت و افشای ماهیت ضد خلقی «اکثریت» پرداخت. درون این مقاله درون حالی کـه به موارد فوق تنـها اشاره وار برخورد خواهد شد، تمرکز بحث روی یکی از عملکردهای فرخ نگهدار و همپالگی هایش درون ارتباط با اشاعه تاریخی جعلی از تکوین سازمان چریکهای فدائی خلق خواهد بود.
اشاعه تاریخی جعلی از شکل گیری چریکهای فدائی خلق
از همان آغاز فعالیت درون شرایط علنی بعد از قیـام بهمن، فرخ نگهدار بـه همراه دیگر رهبران و دست اندرکاران سازمانی کـه خود را وارث سازمان چریکهای فدائی خلق مـی نامـید، سعی د همـه سیـاست ها و اعمال خود را درون پشت نام یک مبارز انقلابی یعنی رفیق بیژن جزنی و با عنوان «اختلاف بین بیژن و مسعود (منظور از مسعود، رفیق مسعود احمد زاده است)، توجیـه نموده و پیش ببرند. در این مـیان فرخ نگهدار بدون آن کـه کمترین اعتقادی بـه نظرات رفیق جزنی- که اتفاقاً بـه طور برجسته طرفدار مبارزه پارتیزاتی یـا چریکی بود و همواره از نقش محوری مبارزه مسلحانـه سخن مـی گفت – داشته باشد خود را درون پشت آن نام انقلابی پنـهان ساخت که تا بهتر بتواند بـه اغوا و فریب اعضاء و هواداران صدیقی کـه حول آن سازمان متشکل شده بودند، بپردازد. درون چنین شرایطی و در حالی کـه توده وسیعی از مردم درون صحنـه سیـاسی حضور داشتند ، فرخ نگهدار با کمک همپالگی هایش یک تاریخ جعلی از چگونگی تشکیل چریکهای فدائی خلق را درون جا انداخت که مطابق آن گویـا گروه رفقا سورکی، جزنی، ظریفی یکی از گروه های تشکیل دهنده چریکهای فدائی خلق بوده است. بعدها این تحریف و جعل درون تاریخ چریکهای فدائی خلق که تا آنجا پیش رفت کـه رفیق جزنی از طرف آن ها حتی بنیـانگذار و تئوریسین سازمان ما هم معرفی شد.
پیش از آن درون نشریـه «19بهمن تئوریک»، تاریخچه ای از سازمان ما بـه تأکید خود آن نشریـه بر اساس مسایل رو شده درون زیر بازجوئی ها ، تنظیم و درج شده بود (در آن نشریـه آمده هست که: «در اینجا تنـها مطالبی ذکر شده کـه در مراحل مختلف درون اختیـار پلیس قرار گرفته و علنی شده است»)، تاریخچه ای کـه در آن درون حالی کـه به طور کاملاً تنگ نظرانـه و حتی مغرضانـه نسبت بـه پیشروان و بنیـانگذاران واقعی چریکهای فدائی خلق برخورد شده، به منظور اولین بار گروهی کـه رفیق جزنی درون رأس آن قرار داشت باعنوان گروه یک (به جای گروه جنگل)، یکی از برپا کنندگان و تشکیل دهندگان چریکهای فدائی خلق معرفی شد – کـه گویـا «رستاخیز سیـاهکل را بـه وجود آورد». این نشریـه کـه آغاز کارش شـهریور سال 1353 در لندن مـی باشد درون حالی کـه مطالبی منتشر مـی کرد کـه ظاهراً بیـانگر ارتباط دست اندرکاران آن با سازمان چریکهای فدائی خلق بود، ولی درون واقعیت چنین نبود و آن ها بـه طور سئوال برانگیزی کار خود را بدون ارتباط با سازمان ما انجام مـی دادند. انتشار دهندگان آنقدر احساس «استقلال» مـی د کـه گویـا نیـازی هم بـه ایجاد رابطه با سازمان نمـی دیدند، کما این کـه حتی کمترین کوششی هم به منظور ارتباط با نمایندگان سازمان درون خارج از کشور (نویسنده این سطور و رفیق حرمتی پور) بـه خرج ندادند. اهمـیت این موضوع درون آن هست که درون آن زمان سیل طرفداران چریکهای فدائی خلق درون خارج از کشور تشنـه خواندن مطالبی بودند کـه مستقیماً بـه مسایل سازمان ما درون داخل کشور مربوط بوده و در ارتباط با این سازمان منتشر مـی شد. نوشته های مندرج درون 19 بهمن تئوریک هم چنین تلقی ای را به منظور دوستداران سازمان بـه وجود آورده بود درون حالی کـه این جریـان درون آن زمان بدون ارتباط با سازمان ما، درون واقع خطی را موازی با خطوط شناخته شده سازمان چریکهای فدائی خلق بـه پیش مـی برد.
در مورد تاریخچه مذکور که پس از شـهادت رفیق جزنی و رفقای همراهش درون شماره 4 این نشریـه بـه تاریخ تیر ماه 1354، تحت عنوان «تحلیلی از تکوین و تکامل گروه پیشتاز جزنی – ظریفی» چاپ شد، این موضوع هم قابل تأمل هست که منتشر کنندگان توضیح دادند کـه آن تاریخچه «چند ماه قبل از شـهادت این رفقا توسط خود آنان تنظیم گردیده است»؛ و زیر مطلب هم نوشتند: «تنظیم شده توسط رفقای شـهید گروه». اما دقت درون مطالبی کـه در مقدمـه همـین تاریخچه نوشته شده، نـه تنـها چنین ادعائی را تأیید نمـی کند بلکه خط بطلان بر آن مـی کشد. در ابتدا مطرح شده: «این تاریخچه نمـی تواند کامل باشد زیرا بـه همـه رفقائی کـه در جریـان ایجاد و رشد این گروه ها شرکت داشته اند دسترسی نداشته ایم» و سپس بـه طور مشخص درون مورد گروهی کـه آن را «گروه پیشتاز جزنی – ظریفی» نامـیده، آمده است: «این گروه رسماً درون اوان سال 1342 تشکیل شد. مابه درستی نمـی دانیم که قبل از تشکیل رسمـی گروه درون نوروز 42 ، مؤسسین و اعضای فعال آن چه کرده اند. لکن مطالعه سوابق سیـاسی آن ها بازگو کننده نتیجه گیری های زیر است» و بعد با ذکر یکی دو نتیجه گیری، نوشته شده: «با این توضیحات احتمال دارد که اولاً عده ای از این افراد درون فعالیت های مخفی سال های 35 که تا 39 شرکت داشته باشند، ثانیـاً درون پیرامون جبهه ملی بـه صورت متشکل یـا نیمـه متشکل فعالیت کرده باشند». (تأکیدها از من است.)
سئوال ساده ای کـه مطمئناً به منظور هر خواننده ای درون اینجا مطرح مـی شود این هست که اگر تاریخچه مذکور واقعاً توسط رفیق جزنی و یـا رفقای هم گروهش نوشته شده، بعد چطور خود آن ها کـه مؤسسین اصلی گروه بودند درون مورد کارهای خودشانبه درستی نمـی دانستند و احتمال مـی دادند که در این یـا آن فعالیت شرکت کرده باشند! بنابراین این سئوال اساسی پیش مـی آید که به راستی نویسنده یـا نویسندگان واقعی این تاریخچه غیر واقعی از سازمان چریکهای فدائی خلق چهی یـاانی بودند و به چه منظوری چنین تاریخچه تحریف شده ای از چریکهای فدائی خلق را بـه جامعه ارائه دادند؟ و آیـا امضای «رفقای شـهید گروه» درون پای آن، اعتباری بـه این تاریخچه جعلی مـی بخشد!؟
عبارات «ما بـه درستی نمـی دانیم» و «احتمال دارد»، «دسترسی نداشته ایم»، به طور منطقی این برداشت را بـه دست مـی دهند کـه نویسنده یـا نویسندگان تاریخچه مزبور، اولاً بـه رفیق جزنی و رفقای هم گروهش هم دسترسی نداشتند. ثانیـاً آن ها را از نزدیک نمـی شناختند و از بخشی از فعالیت سیـاسی آن ها غیر مطلع بودند و حتی از مسایلی چون شرکت آن رفقا درون فعالیت های جبهه ملی و یـا درون دانشگاه کـه امری نبود کـه برای افراد نزدیک بـه رفقای این گروه امر پوشیده ای باشد، آگاهی نداشتند.
در عین حال، درون آن تاریخچه مطالبی وجود دارند کـه نشان مـی دهند کـه نویسنده یـا نویسندگانش آن مطالب را آگاهانـه درون جهت خاصی تنظیم کرده اند. مثلاً درون حالی کـه نام فرخ نگهدار بـه عنوان یکی از افراد مرتبط با «گروه یک» ذکر شده ولی اظهار ندامت وی بـه درگاه شاه و فرار وی بـه افغانستان بـه طور کاملاً جانبدارانـه لاپوشانی شده است. موارد جهت دار دیگری همعلیـه «گروه 2» (به قول خودِ آن تاریخچه) درون آن وجود دارند کـه باید درون جای دیگری بـه آن ها پرداخت. درون هر حال، بعد از قیـام بهمن درست همان خط و تاریخچه غیر واقعی و جعلی از سازمان ما مندرج درون نشریـه «19بهمن تئوریک» بود کـه توسط فرخ نگهدار و همپالگی هایش درون جامعه پخش شد و در شرایط توده ای بودن مبارزه، متأسفانـه همـه گیر گردید.
امروز هم درست بر اساس چنان تاریخ نویسی هست که رسانـه های امپریـالیستی فرصت یـافته اند که تا فرخ نگهدار را به منظور نسل جوان، یکی از بر پا کنندگان و به وجود آورندگان سازمان چریکهای فدائی خلق جا بزنند، موضوعی کـه اخیراً صدای آمریکا نیز درون برنامـه ای درون ارتباط با رستاخیز سیـاهکل (به تاریخ8 فوریـه 2013)، بـه آن مبادرت ورزید. درون آن برنامـه، مجری ضمن یـاد از فرخ نگهدار بـه عنوان یکی از هم پرونده ای های رفیق بیژن جزنی، او را از «اولین هائی» خواند کـه گویـا درون سازمان چریکهای فدائی خلق حضور داشته است. درون این مورد حتما به این واقعیت اشاره کرد کـه قدیمـی ها مـی گفتند کـه از کیسه دیگری دارد با دست و دل بازی مـی بخشد و خرج مـی کند. اما ای کاش موضوع بر سر خرج پول بود. درون اینجا این سازمان ما و تاریخ آن هست که بـه تاراج مـی شود.
دروغی شاخدار: ربط فرخ نگهدار بـه چریکهای فدائی خلق
سخن از تاراج سازمان صدیق ترین، پررین، با معلومات ترین، شجاع ترین و فداکارترین کمونیست های ایران است، سازمانی کـه برای برپائی اش چهار سال (از سال1346 ) بـه طور پی گیر کار تئوریک عظیم و همـه جانبه صورت گرفته بود، چهار سال درون کارخانـه ها و روستاها بـه تجربه اندوزی به منظور یـافتن راه مبارزه اقدام شده بود. چهار سال درون شرایط اختناق حاکم، با از خود گذشتگی، بـه طور مخفیـانـه بـه کار پر زحمت تحقیق شرایط عینی جامعه پرداخته شده بود کـه از دور افتاده ترین روستاهای قره داغ درون آذربایجان گرفته که تا کشتزارهای صنعتی درون شمال را درون بر مـی گرفت. چهار سال مطالعه جدی و پی گیرانـه نظری و عملی با اخذ نتایج تئوریک ارزنده از آن، و بعد اقدام عملی و انجام عملیـات مسلحانـه درون راستای آن نتایج تئوریک. واقعیت این هست که موجودیت و تدوام کار چریکهای فدائی خلق درون قدم اول حاصل یک تئوری منسجم مارکسیستی- لنینیستی هست که از یک طرف بر پایـه مطالعه تاریخ معاصر ایران و اکثر آثار مارکسیستی- چه بـه زبان فارسی و چه بـه دیگر زبان ها- و از طرف دیگر حاصل تجارب عینی مبتنی بر یک کار بزرگ تحقیقی علمـی و عملی از شرایط جامعه درون زمان تدوین آن تئوری است، تئوری انقلابی ای کـه راه را بر عمل انقلابی گشود و یک انقلابی درون جامعه ایران بـه وجود آورد. تئوری ای کـه توضیح گر رستاخیز سیـاهکل و پشتوانـه نظری آن عمل بزرگ انقلابی است.
حال پرسیدنی هست که فرخ نگهدار، کـه امروز رسانـه های امپریـالیستی درون ضدیت با مردم مبارز ایران، «سخاوتمندانـه» القاب گوناگونی و از جمله لقب «تحليل گر» بـه او مـی بخشند، درون این پروسه از ساخته شدن تشکل چریکهای فدائی خلق درون کجا بود و چه مـی کرد؟ واقعیت این هست که شخص مزبور اساساً ربطی بـه آن پروسه چهار ساله نداشته و هرگز درون هیچ نقطه از آن قرار نگرفته است؛ و خود وی نیز که تا کنون حداقل مدعی چنان ارتباطی با رفقای دست اندر کار آن پروسه- رفقائی چون مسعود احمد زاد، امـیر پرویز پویـان، عباس مفتاحی، بهروز دهقانی، کاظم سعادتی، علی رضا نابدل، مناف فلکی، چنگیز قبادی، مـهرنوش ابراهیمـی، احمد فرهودی، غلامرضا گلوی، بهمن آژنگ، حمـید توکلی، سعید آریـان، ، مـهدی سئوالونی، عبدالکریم حاجیـان سه پله و… و …نبوده و خود را بـه آن ها نچسبانده است.
فرخ نگهدار همچنین بـه آن دسته از رفقائی هم کـه از سال 1347 به عنوان بخشی دیگر از تشکیل دهندگان چریکهای فدائی خلق دست اندرکار تشکیل گروه جنگل بودند، تعلق ندارد. در این مورد بدون این کـه لازم باشد روی این امر تأکید شود کـه او بـه عنوان یک دانشجوی مخالف رژیم شاه درون نیمـه اول دهه چهل، بیشتر درون کارهای صنفی دانشگاه شرکت داشت و اساساً پتانسیل انجام کارهای انقلابی ای کـه رفقای جنگل معرف آن هستند را نداشت، با رجوع بـه خود واقعیت مـی توان متوجه شد کـه وی درون طی دوره ای کـه رفیق کبیر غفور حسن پور با کمک رفقا محمد هادی فاضلی، حمـید اشرف، اسکندر صادقی نژاد و دیگر رفقا دست اندر کار تدارک مبارزه مسلحانـه درون جنگل های شمال بودند، درون ارتباط با گروه سورکی، جزنی، ظریفی دستگیر شده و در زندان بـه سر مـی برد.
پس از پای گیری تشکل چریکهای فدائی خلق و اعلام موجودیت آن درون فروردین 1350، در پرتو روشن بودن راه، تداوم کار مبارزاتی این تشکل، با رنج و خون و زحمت فراوان جان های شیفته ای تضمـین شد کـه در جهت تحقق اه انقلابی سازمان خویش، جان بر کف مبارزه د. چریک فدائی با رزم بی باکانـه و شجاعانـه اش درون خیـابان و در خانـه های تیمـی و با جنگ و گریزهای مسلحانـه اش با دژخمـیان رژیم شاه، با روحیـه تهاجمـی انقلابی اش و دامن زدن بـه چنین روحیـه مبارزاتی درون مـیان توده ها، با انجام صد ها کار ابتکاری غیر مسلحانـه جهت بردن آگاهی انقلابی بـه مـیان مردم شناخته شد. حتی با دستگیری چریکهای فدائی خلق و ورود آن ها بـه زندان ها درون سال 1350، فرهنگ انقلابی نوینی درون زندان ایجاد شد. روحیـه تهاجمـی مبارزاتی درون آنجا بـه حدی بالا گرفت کـه تحولی کیفی درون چگونگی مبارزه و مقاومت زندانیـان سیـاسی درون مقابل دژخیمان زندان ها بـه وجود آمد. چه عزیزان گرانقدری کـه در راه تداوم مبارزه چریکهای فدائی خلق شکنجه های قرون وسطائی ساواک رژیم شاه را شجاعانـه تحمل کرده و حتی مرگ درون زیر آن شکنجه ها را جسورانـه پذیرا شدند؛ بـه طور کلی، چریکهای فدائی خلق، آن جان های شیفته کـه خود محصول شرایط خاصی از جامعه ایران بودند، درون همـه جا با کارهای مبارزاتی خود و رفتار و منش کمونیستی خویش نام چریک فدائی را درون قله های رفیع افتخار مردم ایران بـه ثبت رساندند.
واضح هست که فرخ نگهدار بعد از تشکیل و اعلام موجودیت این سازمان هم هرگز درون آن حضور نداشت و به این بخش از فعالیت های چریکهای فدائی خلق نیز کمترین ربطی ندارد. از این روست کـه باید گفت کـه صدای آمریکا وقتی فرخ نگهدار را فردی نامـید کـه گویـا درون همان دوره درون سازمان چریکهای فدائی خلق حضور داشته است، چنین حرفی را با بی مسئولیتی تمام، بی هیچ دلیل و سند و مدرکی مطرح کرد و با این بیـان، تنـها بـه اشاعه یک دروغ کـه در خدمت منافع ضد خلقی این رسانـه قرار دارد، پرداخت. با توجه بـه این کـه فرخ نگهدار درون هیچ پروسه ای از شکل گیری و تکوین آن سازمان شرکت نداشته و اساساً با عنصر چریک فدائی بیگانـه بود و تنـها هنگامـی کـه در زندان بـه سر مـی برد با چنین پدیده نوینی درون جامعه ایران آشنا شده، درون نتیجه ادعای فوق الذکر از طرف صدای آمریکا، ادعائی کاملاً بی پایـه و اساس مـی باشد.
مسلم هست که از رسانـه های امپریـالیستی نمـی توان انتظار داشت کـه واقعیت را درون ارتباط با منافع و مصالح مردم ایران بـه همان صورتی کـه بوده و هست مطرح کنند. در برنامـه یـاد شده از صدای آمریکا نیز درون حالی کـه ظاهراً این طور بـه بینندگان نشان داده مـی شد کـه مجری کاملاً مواظب هست که مبادا سخنی بدون دلیل و مدرک از آن رسانـه پخش شود – مثلاً بـه فرخ نگهدار ایراد گرفته شد کـه چرا بدون ارائه مدرک، امـیر انتظام را جاسوس خوانده بود و یـا درون مورد واقعیت ثابت شده ی قتل9 زندانی سیـاسی درون فروردین سال1354 در تپه های اوین توسط ساواک کـه شواهد و مدارک کافی درون اثبات آن وجود دارد، مجری باز دنبال» کارمندان ساواک پیشین» گشت تا اگر اين واقعيت را قبول ندارند ، بيايند و مطالبشان را بيان کنند تا مبادا»حقی» از ساواک جنایتکار ضایع شده باشد – اما آن جا کـه پای نیروهای مردمـی و سازمان انقلابی آن ها درون مـیان بود ، درون این رسانـه دیگر ملاحظه ای درون مـیان نبود و به همـین خاطری کـه هیچگونـه سنخیتی با چریکهای فدائی خلق ندارد بی هیچ دلیل و مدرک و شاهدی به منظور بینندگان برنامـه بـه عنوان یکی از «اولین ها» معرفی شد.
فرخ نگهدار، هم پرونده ای رفیق بیژن جزنی بود کـه در سال1347 در دادگاه بـه پنج سال زندان محکوم شد. بر اساس این تاریخ وی مـی بایست پنج سال بعد یعنی درون سال1352 از زندان آزاد گردد. در حالی کـه همـه مـی دانند کـه او درون سال1350 به افغانستان رفته بود و در آنجا توسط قاچاقچيان همکار ساواک دستگیر شد کـه منجر بـه ماندن او درون زندان که تا سال1356 گردید. حضور فرخ نگهدار درون سال 1350 در خارج از زندان و علت فرار او بـه افغانستان و دلیل دستگیری مجددش درون همان سال، خود داستان مفصلی هست که بسیـاری از زندانیـان سیـاسی دوره شاه از آن مطلع اند و شرح مختصر آن بـه قرار زیر است:
در سال 1349، فرخ نگهدار بـه دلیل نوشتن ندامت نامـه بـه درگاه شاهنشاه «عاری از مـهر» به مناسبت تولد آن دیکتاتور در4 آبان، کـه امری قبیح و مذموم شمرده مـی شد و در مقابل مقاومت رفقای انقلابی ای چون رفیق جزنی قرار داشت، مورد»عفو ملوکانـه» قرار گرفته و حدود سه سال زودتر از موعد از زندان آزاد شد. اما از بخت بد او، خیلی زود غرش مسلسل های رزمندگان سیـاهکل آرامش فضای او را درون خارج از زندان بـه هم ریخت. متعاقب این واقعه تاریخی، مطبوعات رژیم در26 اسفند1349 با اعلام این که «مـهاجمـین» سیـاهکل اعدام شدند، نام13 تن از آن رفقا را منتشر نمودند. با توجه بـه این کـه فرخ نگهدار درون دوره دانشجوئی با بعضی از آن انقلابیون آشنا بود و مـی دانست کـه موضوع به منظور رژیم شاه بـه حدی جدی هست که بـه سراغ همـهانی کـه در هر سطحی با آن رفقا آشنا و رابطه ای داشته اند خواهد رفت، به منظور گریز از دردسر، با عجله از طریق یک فرد قاچاقچی از کشور خارج و خود را بـه افغانستان رساند. اما باز از بخت بد او، این فرار، ساواک را بیشتر نسبت بـه او حساس و مشکوک کرد و در نتیجه از طریق قاچاقچی هائی کـه با ساواک همکاری داشتند او را درون افغانستان پیدا و دستگیر نموده و به ایران باز گرداندند. به این ترتیب بود کـه وی درون سال 1350 مجدداً بـه زندان افتاد.
جعل تاریخ بـه اعتبار نام رفیق جزنی و گروه مرتبط با او
امروز به منظور خیلی ها روشن هست که بعد از ضربه های سنگینی کـه در سال1355 به سازمان ما وارد شد، بعد از گذشت دوره هائی، درون شرایطی کـه من و رفیق حرمتی پور بـه مثابه اعضای قدیمـی سازمان درون خارج از کشور بـه سر مـی بردیم، سه تن بـه اسامـی منصور غبرائی، قربانعلی عبدالرحیم پور و رفیق احمد غلامـیان لنگرودی درون رأس باقیمانده سازمان قرار گرفته و در16 آذر1356 اعلام د کـه نظرات رفیق بیژن جزنی را جایگزین نظرات شناخته شده پیشین سازمان چریکهای فدائی خلق کرده اند. با این کار آن ها بـه واقع به منظور سیل هواداران سازمان ما، حکم یـا «فتوا» صادر د کـه از آن بعد نظرات قبلی سازمان را کنار گذاشته و پیرو نظرات رفیق جزنی شوند. مسلماً، این کـه سازمان باقی مانده از ضربات سال55 بر اساس نظرات رفیق جزنی چه اعمالی انجام داد و جایگزینی نظرات پیشین با نظرات جدید، درون سیـاست های عملی آن سازمان درون ارتباط با چه تأثیراتی بـه جای گذاشت خود بايد درون جای ديگری مورد بررسی قرار گيرد. اما آنچه مسلم هست یکی ازاصلی ترین تأثیرات این جایگزینی، از یک طرف فراهم شدن زمـینـه به منظور ورود فرخ نگهدار و رفقای هم مسلک و هم کیش اش بـه درون آن سازمان- که همچنان نام سازمان پیشین را یدک مـی کشید – بود، و از طرف دیگر ایجاد ممانعت درمقابل فعالیت خود من و همـه رفقای وفادار و متعهد بـه خط و نظرات اصلی سازمان چریکهای فدائی خلق درون درون آن سازمان – کـه بعد از قیـام بهمن بـه یک سازمان بزرگ توده ای تبدیل شد- بود. فرخ نگهدار و همراهانش (امثال جمشید طاهری پور، ماشاءالله فتاح پور، علی توسلی و…) از طرف مرکزیت آن سازمان تنـها چند ماه مانده بـه قیـام بهمن 57 ، به طور «ویژه» عضوگیری شدند و در حالی کـه نـه از خصال انقلابی فدائی کمترین بوئی بودند و نـه نظرات رفیق جزنی را قبول داشتند، با بی صداقتی تمام خود را پیرو نظرات رفیق جزنی خوانده و به دلیل ضعف و سطح سیـاسی نازل آن مرکزیت، بـه زودی سکان آن سازمان را بـه دست خود گرفتند. این دار و دسته با پنـهان شدن درون پشت نام و شخصیت انقلابی رفیق جزنی بـه کمونیستی ایران و به ضد امپریـالیستی و دموکراتیک مردم ما ضربات جبران ناپذیری زدند و در این بین بـه جعل تاریخ شکل گیری چریکهای فدائی خلق درون جامعه پرداخته و به نام سازمان ما آن را درون جامعه اشاعه دادند.
گفته شده هست که که تا حقیقت بجُنبد، دروغ سراسر جهان را فرا مـی گیرد. این امری ست کـه در رابطه با تاریخ شکل گیری چریکهای فدائی خلق درون جامعه ما رخ داده است. نادیده گرفتن گروه جنگل بـه عنوان یکی از گروه های تشکیل دهنده چریکهای فدائی خلق و نشاندن «گروه جزنی» به جای آن گروه – درون شرایطی کـه نـه خود رفیق جزنی و نـه رفقای هم گروهش درون زندان حتی کمترین اطلاعی هم از چگونگی شکل گیری گروه جنگل و ارتباطش با گروه احمدزاده نداشتند – و سپس معرفی رفیق جزنی بـه عنوان بنیـانگذار و یـا تئوریسین چریکهای فدائی خلق، دروغ بزرگی هست که از آن جا کـه تا کنون درون خدمت رواج ایده های انحرافی درون کمونیستی بوده، کاملاً مورد حمایت اپورتونیسم و ارتجاع قرار داشته هست – هر چند کـه نمـی توان فراموش کرد کـه افراد زیـادی درست بـه دلیل عدم اطلاع از تحریف و جعلی کـه در تاریخ شکل گیری چریکهای فدائی خلق صورت گرفته، نا آگاهانـه و از روی گمراهی ، بـه عناوین مختلف بـه تکرار آن دروغ تاریخی مـی پردازند.
در ارتباط با گروهی کـه به نام گروه جزنی معروف شده لازم هست به این واقعیت توجه شود کـه آن رفقا بـه اقتضای شرایطی کـه در آن مبارزه مـی د هنوز نمـی توانستند از الزامات و تجربیـات لازمـی کـه بعدها گروه جنگل از آن برخوردار شد، بهره مند باشند؛ و در نتیجه قادر بـه انجام عملکردهائی نبودند کـه رفقای گروه جنگل درون راه تدارک و انجام مبارزه مسلحانـه بـه آن ها مبادرت ورزیدند. اصولاً، درون نیمـه اول دهه 40 شرایط به منظور تشکیل گروهی چون گروه جنگل درون خود جامعه آماده نبود. رفیق جزنی بـه همراه رفقائی چون سورکی و ظریفی درون حالی کـه بنا بـه مقتضیـات آن دوره، زندگی علنی و معمولی خانوادگی خود را داشتند، گروهی را سازمان داده بودند کـه دارای ارتباطات وسیع با محیط خود بود و از جمله درون ارتباط با دانشجویـان بعضی از دانشکده های تهران قرار داشت کـه فرخ نگهدار نیز یکی از آن ها بود. رفقای مبارزی چون رفیق جزنی بـه گونـه ای کـه از جزوه ای بـه نام «تز گروه جزنی» (تنظیم شده درون پائیز 1346) بر مـی آید، درون آن برهه، انقلابی بودن نیروها درون ایران را با معیـار اعتقاد بـه مبارزه مسلحانـه و تدارک عملی به منظور انجام آن ارزيابی مـی د و خود درون اندیشـه دست زدن بـه چنین مبارزه ای بودند.اما گروه آن ها با هر تحلیل یـا چشم اندازی کـه از انجام مبارزه مسلحانـه داشت، بـه دلیل وضعیت کلی اش و از جمله با آن ارتباطات وسیع کـه هر دانشجوی صنفی کاری چون فرخ نگهدار را هم درون بر مـی گرفت، و همچنين نفوذ عناصر ساواک درون آن، گروه مناسب به منظور انجام مبارزه مسلحانـه نبود. این واقعیت درون عمل هم ثابت شد و همانطور کـه مـی دانیم آن رفقا نـه قادر بـه تئوریزه ضرورت مبارزه مسلحانـه درون جامعه شدند و نـه توانستند آغازگر مسلحانـه درون ایران باشند.
در واقع، وقتی شکل سازماندهی آن گروه و ساختار آن را درون نظر بگیریم مـی بینیم کـه چنان گروهی اساساً پتانسیل تدارک و حرکت مسلحانـه را درون جامعه دارا نبود. بـه عبارت دیگر، آن رفقا از طریق گروهی کـه به وجود آورده بودند شرایط لازم به منظور انجام حرکت مسلحانـه را درون جامعه نداشته و به همان گونـه کـه خود واقعیت گواهی داد بـه طور قطع قادر بـه آغاز مبارزه مسلحانـه درون جامعه نبودند. همچنین حتما روی این واقعیت تکیـه کرد که این درست هست که گروه رفقا سورکی، جزنی، ظریفی بـه ضرورت مبارزه مسلحانـه درون ایران پی بود اما آن رفقا از این ضرورت، شناخت حسی داشتند. بـه همـین خاطر هم فاقد تئوری علمـی به منظور توضیح چنان ضرورتی بودند. فقدان تئوری انقلابی درون نزد آن رفقا دلیل توضیح دهنده دیگری هست که چرا آن ها نتوانسته بودند قالب یـا ظرف مناسب به منظور انجام مبارزه مسلحانـه بـه سبک چریکهای فدائی خلق را درون جامعه بـه وجود آورند. همـه این واقعیـات بیـانگر آنند کـه این گروه با همـه تأثیرات مثبتی کـه در دهه 40 درون کمونیستی ایران بـه جا گذاشت، درون تاریخ مبارزاتی مردم ایران از جایگاهی برخوردار نیست کـه چریکهای فدائی خلق از آن برخوردارند. بـه لحاظ تاریخی نیز این گروه درون فاصله ای عقب تر ازتاریخ مبارزاتی ای قرار دارد کـه چریکهای فدائی خلق چند سال بعد درون جامعه ما رقم زدند و با حضور خود نقطه عطفی در تاریخ مبارزاتی مردم ایران و در کمونیستی بـه وجود آوردند.
بنابراین بـه طور قطع حتما گفت کـه رفیق جزنی و رفقای انقلابی همراهش بـه وظیفه ای کـه تاریخ در نیمـه اول دهه چهل، بـه عهده شان گذاشته بود بـه خصوص با مقاومتشان درون زندان بـه خوبی پاسخ دادند و به همـین خاطر نامشان بـه عنوان رفقای انقلابی همواره درون یـادها زنده خواهد ماند. اما آن رفقا و گروهشان هر چه بود و بودند ربطی بـه چریکهای فدائی خلق نداشته و ندارند. چریکهای فدائی خلق پدیده نوینی بودند کـه تشکل خود را بر اساس تجربیـات دوره های قبل و از جمله تجربیـات گروه آن رفقا، از نیمـه دوم دهه 40 پایـه گذاری کرده و در سال50 با حضور انقلابی خود درون جامعه، تحولی درون اوضاع سیـاسی ایران بـه وجود آوردند. با چریکهای فدائی خلق، فرهنگ انقلابی نوینی درون جامعه آفریده شد و در پرتو آن فرهنگ انقلابی، زندان ها و دادگاه های سیـاسی نیز متحول شد و… اتفاقاً با مقایسه متن دفاعیـه رفیق جزنی درون دادگاه درون سال 1347 کـه اخیراً منتشر شده با چگونگی دفاع چریکهای فدائی خلق از سال 50 بـه بعد درون دادگاه های شاه نیز مـی توان بـه این واقعیت پی برد. تفاوت این دفاعیـات با هم و نوع متفاوت برخورد چریکهای فدائی خلق و مبارزین انقلابی دیگر درون مسلحانـه با برخورد مبارزین دوره پیش از خود درون دادگاه، دقیقاً بیـانگر تفاوت دو شرایط متفاوت مبارزاتی قبل و بعد از آغاز مبارزه مسلحانـه و ظهور چریکهای فدائی خلق درون جامعه مـی باشد. بـه طور کلی، پیدایش چریکهای فدائی خلق درون جامعه ایران، اساساً شرایط نوین مبارزاتی درون جامعه بـه وجود آورد و تاریخ مبارزاتی مردم ایران و کمونیستی ایران را متحول ساخت، امری کـه در زمان فعالیت مبارزاتی گروه رفقا سورکی، جزنی، ظریفی ناشناخته بود.
جعل تاریخ چریکهای فدائی خلق درون خدمت اپورتونیسم و ارتجاع
ظاهراً تنـها دلیلی کـه در تاریخ نویسی «19 بهمن تئوریک»، گروه رفقا سورکی، جزنی، ظریفی همان گروه جنگل جلوه دادهشد (که درون اتحاد با گروهی دیگر، چریکهای فدائی خلق را بـه وجود آوردند) این هست که برخی از رفقای تشکیل دهنده گروه جنگل قبلاً درون ارتباط با گروه یـاد شده قرار داشته اند. اما این استدلالی هست که پایـه اش بر منطق صوری دوران قرون وسطی قرار دارد و با منطق علمـی ماتریـالیسم دیـالکتیک قرابتی ندارد، چرا کـه اساساً موجودیت و واقعیت وجود خود گروه جنگل را انکار مـی کند. منطق صوری کاری بـه خود واقعیت ندارد بلکه کوشش اش ارتباط مسایل بـه طور متافیزیکی بـه یکدیگر و کشف حقیقت بـه خیـال خود از درون این ارتباطات بدون پیوند با خود واقعیت است.
این درست هست که رفیق غفور حسن پور و برخی دیگر از رفقائی کـه گروه جنگل را بـه وجود آوردند، قبلاً بـه گروه سورکی، جزنی، ظریفی تعلق داشتند ولی واقعیت این هست که آن رفقا کار گروه قبلی را تداوم نداده و از سال1347 دست اندر کار تشکیل گروه جدیدی با مشخصات و مختصاتی دیگر و با ساختاری متفاوت با آن گروه شدند و نکته برجسته این کـه در مسیر حرکت خود تئوری و نظراتی را پذیرفتند کـه متفاوت با نظرات شناخته شده گروه سورکی، جزنی ، ظریفی بود. اساساً اگر بتوان با تکیـه بر سابقه مبارزاتی رفقای گروه جنگل، آن گروه را همان » گروه جزنی» خواند، آنگاه با قبول این منطق صوری، خود» گروه جزنی» را هم حتما تشکلی از حزب توده نامـید چرا کـه اکثر مؤسسین آن گروه قبلاً درون حزب توده فعالیت مـی د.در حالی کـه واقعیت گروه جزنی خود بیـانگر تفاوت این گروه با یک تشکل حزب توده ای درون همان زمان بود. در مورد گروه جنگل نیز بـه همـین گونـه مـی توان دید کـه این گروه واقعیتی داشت کـه با واقعیت «گروه جزنی» متفاوت بود. گروه جنگل بر اساس ساختار و آمادگی هائی کـه افراد متشکل درون آن طی سه سالب کرده بودند نـه فقط برخلاف گروه قبلی نشان داد کـه امکان تدارک و عمل مسلحانـه را داراست بلکه درون عین حال همان طورکه اشاره شد این گروه درون مقطعی از حرکت خود با گروهی کـه در رأس آن، رفقا مسعود احمدزاده، امـیرپرویز پویـان و عباس مفتاحی قرار داشتند درون ارتباط قرار گرفت و با تئوری کمونیستی مبارزه مسلحانـه آشنا شده و آن را پذيرفت، امری کـه منجر بـه اتحاد دو گروه و تشکیل چریکهای فدائی خلق گردید.(2)
باید با قاطعیت تمام گفت و تأکید کرد کـه تاریخ نویسی ای که «گروه جزنی» را یکی از گروه های تشکیل دهنده سازمان چریکهای فدائی خلق مـی خواند، تاریخ نویسی غیر واقعی هست و بـه واقع تحریف تاریخ شکل گیری واقعی چریکهای فدائی خلق و جعل آن است. همـین تاریخ نگاری هست که امروز درون دست ارتجاع به منظور قلب واقعیت پدیده چریکهای فدائی خلق و مخدوش چهره درخشان آن درون کمونیستی ایران بـه کار گرفته مـی شود. جعلی درون تاریخ کـه بر اساس آن فرخ نگهدار مرتجع هم با وقاحت ويژه خويش، خود را از بنيانگذاران اين تشکيلات کمونيستی جا مـی زند و رسانـه های امپریـالیستی هم امکان مـی یـابند وی را کـه در سال45 یک دانشجوی مخالف رژیم شاه بیش نبود بـه خاطر داشتن ارتباط با رفقای انقلابی ای چون رفیق جزنی و هم پرونده بودن با آن ها، از «اولین» هائی جا بزنند کـه گویـا درون شکل گیری و تکوین سازمان چریکهای فدائی خلق شرکت و در آن حضور داشته است.
البته، مسلم هست که مورد فوق تنـها جزئی کوچک از سوء استفاده ارتجاع از آن گونـه تاریخ نویسی جعلی از چگونگی شکل گیری چریکهای فدائی خلق است. نکته بسیـار مـهم و اساسی کـه در ارتباط با این تاریخ نویسی جعلی وجود دارد مربوط بـه نوشته های منتسب بـه رفیق جزنی هست که گفته مـی شود وی بعد از گذشت چند سال از تشکیل چریکهای فدائی خلق، آن ها را درون زندان نوشت. متأسفانـه درون آن نوشته ها درون کنار بعضی مطالب درست، نظرات انحرافی و کاملاً مغایر با نظرات چریکهای فدائی خلق وجود دارد. طبیعی هست که با منتسب رفیق جزنی بـه چریکهای فدائی خلق، آن نظرات نادرست هم نظرات چریکهای فدائی خلق تلقی شود، امری کـه تا کنون از جوانب مختلف بـه ضربه زده است. اساساً، این تاریخ نویسی غیر واقعی نـه تنـها باعث مـی شود کـه حقایق بسیـاری درون ارتباط با تاریخ مبارزاتی مردم ایران در دهه50 زیر پا گذاشته شود، بلکه بـه طور کلی درون خدمت لاپوشانی چهره بنیـانگذاران واقعی چریکهای فدائی خلق و تئوری های علمـی آن ها کـه درستی و حقانیت خود را درون عمل ثابت کرده اند، قرار داشته و دارد، امری کـه تنـها نیروهای اپورتونیست و ارتجاع از آن سود مـی برند. امروز نیروهای اپورتونیست از یک طرف و ارتجاع (چه درون قالب رسانـه های امپریـالیستی و چه از طریق تاریک اندیشان وابسته بـه جمـهوری اسلامـی) از طرف دیگر با تأکید بر این تاریخ نویسی و حتی سوق جوانان تشنـه آگاهی و مبارزه انقلابی بـه سوی نوشته های رفیق جزنی مـی کوشند سدی درون مقابل جوانان مبارز به منظور آموزش از تئوری کمونیستی و تجارب عملی چریکهای فدائی خلق واقعی بـه وجود آورند.
معنای «رهبری» فرخ نگهدار و همپالگی هایش
کوشش درون تحریف تاریخ سازمان ما و تبلیغات غیر واقعی درون ارتباط با چریکهای فدائی خلق، امروز درون شرایطی صورت مـی گیرد کـه دو روند تاریخی واپس گرایـانـه و ریـاکارانـه ای کـه در ابتدای این نوشته بـه آن اشاره شد بعد از گذشت بیش از سی سال هنوز ادامـه دارد. رژیم حاکم همچنان خود را حاصل انقلاب توده ها جا مـی زند و کماکان بـه نام توده ها و به نام انقلاب آن ها – کـه پسوند اسلامـی هم بـه آن اضافه کرد – بـه سرکوبگری های خونین و جنایـات وحشیـانـه اش علیـه کارگران و زحمتکشان و دیگر توده های تحت ستم ایران ادامـه مـی دهد. از طرف دیگر درون شرایط ضعف کامل مرکزیت سازمانی کـه از ضربه های سال 1355 بـه جا مانده بود، فرخ نگهدار فرصت نفوذ درون آن سازمان را یـافته و با اتخاذ «مشی و سیـاست اتحاد- انتقاد با جمـهوری اسلامـی» آن سازمان تحت نام فدائی را بـه پرتگاهی برد کـه امروز تنـها تکه های پراکنده ای از آن را مـی توان درون خارج از کشور سراغ گرفت. البته، درون همـین جا حتما یـاد آور شد کـه علیرغم همـه خسارات طوفان مرگزا بـه باغ و گلستانی کـه متعلق بـه کارگران و زحمتکشان ایران بود، و با وجود همـه ضربه ها بـه سازمان امـید کارگران و زحمتکشان ما، امروز درون پرتو تلاش های بی دریغ رفقای واقعاً متعهد بـه آرمان ها و اه کمونیستی چریکهای فدائی خلق، خورشید حقیقت درون مورد این سازمان بیش از هر وقت دیگر انوار خود را بر همـه جا گسترده، و راه چریکهای فدائی خلق با روشنی و درخشندگی و پاکیزگی هرچه بیشتری پیشاروی مبارزین کمونیست کنونی و آینده قرار دارد. حال، بگذار خائن نامبرده متلاشی «بزرگترین سازمان چپ درون خاورمـیانـه» را بیشرمانـه «رهبری» خود جا بزند. درون فرهنگ ارتجاع همـه چیز وارونـه مـی شود، زشت، زیبا و متلاشی یک سازمان، رهبری آن نامـیده مـی شود.
چند روز پیش با رد عنوان دیپلمات درون مورد خود، ادعا کرد کـه وی یک فرد انقلابی است- آخر او درون کنار همپالگی های امام جلادش یعنی خمـینی همان طور کـه گفته شد تحت نام انقلاب بر مردم ایران اعمال دیکتاتوری مـی کند. فرخ نگهدار اما امروز از کلمـه انقلابی دست برداشته و این روزها درون حالی کـه به ضد انقلابی بودن خود افتخار مـی کند مرتب درون این جا و آن جا از این کـه بعد از قیـام بهمن سازمان چریکهای فدائی خلق را رهبری کرده هست سخن مـی گوید. با توجه بـه این مورد آخر – هر چند او درون مقابل مرتجعین هم کیش خود، پز «رهبری» مـی فروشد – بی مناسبت نیست پایـان این مقاله بـه برشمردن نمونـه هائی از چگونگی «رهبری» او درون ارتباط با مردم مبارز ایران اختصاص داده شود.
تحت «رهبری» فرخ نگهدار، مقارن با بـه اصطلاح بهار آزادی، بـه هواداران و دوستداران بی شمار فدائی درون کردستان فرمان»آشپیتال» (زمـین گذاشتن اسلحه) داده شد و خلق کرد عملاً درون جنگی کـه ارتجاع جمـهوری اسلامـی با سرکوب مطالبات بر حق اش بر وی تحميل کرده بود تنـها گذاشته شد. با این اقدام تسلیم طلبانـه بود کـه خلخالی با احساس آرامش از «رهبری» فرخ نگهدار و به فرموده خمـینی جلاد، خونی درون کردستان برپا کرد و به اعدام بهترین جوانان، این جوانـه های امـیدِ نـه فقط خلق کرد بلکه امـیدِ سراسر ایران دست یـازید. با «رهبری» فرخ نگهدار، از سازماندهی مسلح خلق دلیر ترکمن صحرا کـه با مصادره زمـین های شاپور ها و شاهدخت ها و دیگر سرمایـه داران زالو صفت درون آن دیـار، به منظور برهم زدن نظم اقتصادی- اجتماعی حاکم برخاسته و در این راه کاملاً آماده مبارزه که تا پای جان بودند، جلوگیری شد. درون این بساط، رهبران خلق ترکمن نیز بـه مسلخ رژیم جنایتکار فرستاده شدند، بـه مسلخ همان رژیمـی کـه دارو دسته فرخ نگهدار درون صحنـه تلویزیون اش بـه دور یک مـیز درون کنار آن جنایتکاران نشستند که تا ثابت کنند کـه پاسداران درون آنجا بـه کارهائی کـه گویـا نمـی بایست انجام دهند، دست زده اند! و گویـا آن جنایـات بدون دستور و خواست حکومتیـان توسط پاسداران صورت گرفت. سازمان تحت «رهبری» فرخ نگهدار هنگامـی کـه مردم هشیـار و مبارز تبریز درون سال1358 دست بـه قیـام علیـه رژیم تازه روی کار آمده زدند و با استفاده از تضاد بین شریعتمداری (یکی از مراجع مرتجع تقلید مسلمانان درون آذربایجان) با خمـینی، درون خیـابان ها بـه درگیری با پاسداران و حزب الهی های رژیم پرداختند، بـه یـاری این خلق قهرمان برنخاست و قیـام آن ها را بـه شریعتمداری نسبت داده و این خلق را درون مقابل حکومت تنـها گذاشت. تحت «رهبری» فرخ نگهدار و سیـاست های «مدبرانـه» او هنگامـی کـه رژیم ضد کارگری جمـهوری اسلامـی، «خانـه کارگر» را کـه محل تجمع آگاه ترین کارگران درون تهران بود در آبان 1358 با شعار توخالی «مرگ بر آمریکا» مورد حملات خود قرار داد، این حرکت خصمانـه رژیم علیـه کارگران را با مثابه بـه اصطلاح ضرورت «مبارزه ضد امپریـالیستی» رژیم حاکم درون مقابل اعمال «آنارشیستی» «گروه اشرف» توجیـه نمود. درون همان حال با «رهبری» وی اعضاء و هواداران گمراه آن سازمان، کارگران را بـه جلوی سفارت آمریکا بردند که تا هم صدا با مرتجعین و جنایتکاران حزب الهی شعار دهند «دانشجوی خط امام، افشاء کن، افشاء کن» (در این مورد امـیدوارم با گرامـیداشت خاطره رفیق کارگری کـه آن روزها درون ارتباط مستقیم با خود من درون خانـه کارگر ، فعال بود، بـه تفصیل توضیح دهم کـه تحت «رهبری» فرخ نگهدار این کار چگونـه صورت گرفت). آری درون شرایطی کـه توده های مبارز ایران حاضر بـه همـه نوع فداکاری و جانبازی به منظور حفظ دست آوردهای انقلاب خود و مبارزه به منظور برهم زدن نظم ارتجاعی سرمایـه داری حاکم بر جامعه و آفرینش نظم نوین انقلابی بودند، تحت «رهبری» فرخ نگهدار و دیگر رهبری های اپورتونیستی درون جامعه، جمـهوری اسلامـی بـه تدریج پایـه های حکومت خود را درون سرزمـین ما محکم کرد و پس از آن بر دریـائی از خون توده های مبارز ایران حاکمـیت خود را تداوم بخشید.
نتایج «درخشان» حاصل از «رهبری» های فرخ نگهدار مسلماً بـه مواردی کـه در فوق بـه آن ها اشاره شد ختم نمـی شود و تازه بعد از تقسیم شدن آن سازمان بـه اقلیت و اکثریت درون اثر «رهبری» فرخ نگهدار، خود وی درون نقش یک عنصر خائن و تبهکار، سازمان اکثریت را چنان «رهبری» نمود کـه تماماً درون خدمت نیروهای امنیتی رژیم درون آمد و در ریختن خون «صدها هزار جوانـه امـید» کـه بخشی بزرگی از آن «جوانـه های امـید» با عشق بـه چریکهای فدائی خلق و جهت تداوام شیوه رزم آنان بـه آن سازمان روی آورده بودند، بـه همکار آن جنایت کاران تبدیل گردید. دیگر سران سازمان اکثریت – افرادی چون ماشاء الله فتاپور و قربانعلی عبدالرحیم پور نیز البته درون کنار «رهبر» خود عملکردهای ضد خلقی اکثریت را درون دشمنی با مردم ایران «رهبری» مـی د. درون این مـیان بـه شـهادت زندانیـان سیـاسی دهه 60 ، درون آن خون بارترین دهه حاکمـیت جمـهوری اسلامـی، شخص فرخ نگهدار با وحشی ترین نیروهای امنیتی رژیم چون لاجوردی درون شناسائی زندانیـان سیـاسی همکاری اطلاعاتی مـی کرد. وی امروز با پرده کشیدن بـه همکاری خود و سازمان اکثریت تحت «رهبری» خود و همپالگی هایش با جلادان رژیم درون سرکوب خونین عزیزان مردم ما و با لاپوشانی چهره خیـانت کار خود، سعی دارد با تکیـه بر لباس عاریتی فدائی کـه بعد از قیـام بهمن بـه تن کرد، نسل جوان امروز را کـه اغلب اطلاع کافی از مسایل و تاریخ آن دوره ندارد، فریب دهد.
در آخر ، این هم گفته شود کـه در برنامـه یـاد شده از صدای آمریکا کـه تحریف تاریخ تکوین تشکل چریکهای فدائی خلق بخشی از آن را تشکیل مـی داد، نام کـه خیـانت و تبهکاری با وجودش درون آمـیخته هست بدون آن کـه حتی کمترین اشاره ای بـه اعدام نیروهای مردمـی، عزیزان دلبند توده ها توسط جمـهوری اسلامـی چه درون کردستان توسط خلخالی و چه بعداً درون زندان های سراسر کشور د، بر اعدام جلادان ساوارسپردگان رژیم شاه توسط آن رژیم دل سوزاند و از مخالفت با اعدام صحبت کرد. اگر بـه کنـه این دلسوزی توجه کنیم خواهیم دید کـه فرخ نگهدار تنـها بـه خاطر ترس از سرنوشت آینده خودش هست که امروز چنین مخالف اعدام شده، چرا کـه مـی داند فردا وقتی درون پیشگاه توده های رنج دیده ایران کـه دل هایشان از ظلم ها و جنایـات جمـهوری اسلامـی و پادو های خدمت گزارش از کینـه و خشم لبریز گشته، قرار گیرد، آن ها البته نـه همچون جمـهوری اسلامـی بلکه درون دادگاه وسیع مردمـی او را قطعاً بـه مجازات سختی محکوم خواهند کرد – کـه سزاوارش مـی باشد.
1- تکیـه روی معلوم شد به این خاطر هست که حقیقتاً درون همان اوایل روی کار آمدن جمـهوری اسلامـی، بسیـاری از توده های مردم با مشاهده این کـه رژیم جدید کمترین کاری درون جهت تغییر شرایط بـه نفع مردم انجام نمـی دهد و برعدر همـه جا درون مقابل توده ها به منظور تغییر نظم ظالمانـه حاکم مـی ایستد و آن ها را سرکوب مـی کند و در عین حال درون پشت تبلیغات اسلامـی بـه اعمال ارتجاعی توسل مـی جوید، ماهیت ضد خلقی رژیم را حس و درک مـی د. سرکوب توده های مبارز درون کردستان و به راه انداختن اعدام های بسیـار وحشیـانـه درون آنجا توسط یکی از کارگزاران رژیم بـه نام خلخالی، سرکوب مبارزات مردم ترکمن صحرا، صیـادان انزلی، توده های متعرض بـه انفجار سینما ردر آبادان، سرکوب مبارزات کارگران درون اصفهان و کشتن یک کارگر بیکار و غیره اموری نبودند کـه مردم ایران نسبت بـه آن ها بی اعتنا باشند. چنانچه قیـام مردم تبریز در4 اردیبهشت1358 که مردم با استفاده از تضاد بین خمـینی و شریعتمداری بـه خیـابان ها ریختند بیـانگر مبارزه مستقیم آن ها علیـه حکومت بود. این تازه درون شرایطی بود کـه سازمان بـه اصطلاح چریکهای فدائی خلق و سازمان های سازشکاری نظیر آن چون پیکار و یـا درون بخش غیر چپ، سازمان مجاهدین خلق با درون پیش گرفتن سیـاست مماشات با جمـهوری اسلامـی به کور آگاهی مردم مشغول بودند. در این مـیان اما روشنفکران انقلابی ای هم وجود داشتند کـه مستقل از آن سازمان ها نظرات درست و منطبق بر واقعیت ابراز مـی د. از جمله مـی توان از زنده یـاد معلم انقلابی غلامحسین اُشترانی یـاد کرد کـه به خصوص به منظور مردم مبارز لرستان نامـی آشنا و محبوب است. کسانی کـه در سال1358 با او به منظور ادای احترام بـه شـهدای قهرمان لرستان از جمله بر سر آرامگاه انقلابی بزرگ رفیق همایون کتیرائی رفته بودند هنوز بـه خاطر دارند کـه رفیق اُشترانی درون آنجا بـه تأئید سخنان ما درون جزوه «مصاحبه با رفیق اشرف دهقانی» درون ارتباط با ماهیت ضد خلقی رژیم جدید پرداخته و روی آن تأکید کرده بود.
2- سال های متمادی کتابی تحت عنوان » آنچه یک انقلابی حتما بداند» به اشتباه بـه رفیق علی اکبر صفائی فراهانی، فرمانده دسته جنگل نسبت داده مـی شد. همانطور کـه من درون مقاله «از پاسخ بـه ضرورت زمان که تا گسست از تئوری» متذکر شدم ، آن کتاب نـه درون هنگام ارتباط گیری دو گروه و نـه درون سال 1350 درون سازمان ما وجود نداشت و تنـها بعدها بـه سازمان راه یـافت، و خود من هم از وجود آن درون فروردین سال 1352 مطلع شدم.اطلاعات امروز نشان مـی دهند کـه نویسنده آن کتاب، نـه رفیق علی اکبر صفائی بلکه بیژن جزنی بوده است. با توجه بـه مغایرت بعضی از نظرات مندرج درون آن کتاب با نظرات تئوریسین های اصلی چریکهای فدائی خلق (رفقا امـیر پرویز پویـان و مسعود احمدزاده) برخی با این تصور کـه نویسنده آن کتاب رفیق صفائی هست این گمان را داشتند کـه گویـا وحدت دو گروه تشکیل دهنده چریکهای فدائی خلق بدون توجه بـه اختلافات نظری صورت گرفته هست که این طور نبود.
مطالب درون کتاب «آنچه یک انقلابی حتما بداند» بـه حد کافی گویـای این موضوع هست کـه آن کتاب نمـی تواند متعلق بـه رفیق صفائی باشد. بـه طور برجسته درون آن کتاب بر «عدم آمادگی و کمبود روحیـه انقلابی درون دهقانان» تأکید شده و آمده است: «هر گونـه خیـال بافی درون اوضاع فعلی پیرامون زمـینـه های بالفعل انقلاب دهقانی و جنگهای دهقانی با ناکامـی روبرو خواهد شد». درون حالی کـه هم عمل خود رفیق صفائی و حرکت درون جنگل های شمال یعنی درون مناطق روستائی و هم مطلبی کـه رفیق حمـید اشرف درون مورد رفیق صفائی نوشته، بـه این صورت کـه پس از برگشت رفیق صفائی از فلسطین «هدف او جمع آوری مجدد رفقای دیرین و سازماندهی یک روستائی بود»، نشان مـی دهند کـه درست بر خلاف نظر نویسنده کتاب مذکور ، رفیق صفائی بـه کمبود روحیـه انقلابی درون دهقانان و عدم آمادگی آن ها به منظور مبارزه معتقد نبوده است. همـه اینـها بـه خوبی نشان مـی دهند کـه رفیق صفائی نمـی توانسته نویسنده کتاب فوق الذکر باشد. درون مورد این کـه نویسنده آن کتاب رفیق بیژن جزنی بود، همسر او در صفحه 67 «جُنگی درون باره زندگی و آثار بیژن جزنی» مطرح کرده است: «یکی دیگر از نوشته های بیژن کـه از زندان قم بیرون آمد، جزوه ای هست به نام «آنچه حتما یک انقلابی بداند». بیژن این جزوه را بـه امضای ابو عباس – رمص بـه بیرون فرستاد. ابو عباس اسم مستعار صفائی فراهانی بود درون دوره ای کـه او درون اردوگاه های فلسطین تعلیمات نظامـی مـی دید و در آنجا بـه دلیل قابلیت های نظامـی بـه درجه سرگردی رسیده بود. بیژن تاریخ نوشتن این جزوه را هم یک سال پیش از تاریخ واقعی اش گذاشت. او مـی گفت : «اگر تصادفاً بـه این جزوه ها دست یـافتند، بهتر هست نفهمند کـه هم اکنون مـیان بیرون و درون زندان قم رابطه حضوری برقرار است.» (لازم بـه ذکر هست که بیژن جزنی از حدود سال 1347 که تا 1349 درون زندان قم بوده است).
در ضمن حتما یـادآور شد کـه نگرش نسبت بـه مسایل مختلف و ادبیـاتی کـه در کتاب «آنچه یک انقلابی حتما بداند» بـه کار شده مربوط بـه قبل از اعلام موجودیت چریکهای فدائی خلق و ورود رفقای چریک بـه زندان ها بوده هست وکاملاً نشان مـی دهند کـه رفیق جزنی درون آن زمان هنوز شناختی از ادبیـات و برخورد های انقلابی خاص چریکهای فدائی خلق نداشته است. رفیق جزنی بعد از این کـه در زندان با چریکهای فدائی خلق و با ادبیـات و طرز برخورد تئوریسین های آن ها با مسایل توده ها و انقلابی آشنا شد، بعدها درون نوشته های خود قسماً بعضی نظرات و ادبیـات چریکها را بـه کار گرفت
ناتالی لومل از کموناردهای کمون پاريس
(nathalie le mel)
وی درون کمون پاريس يکی از موسسين اتحاديه زنان کارگر بود کـه کارش از جمله دفاع از پاريس و پرستاری از زخمـی ها،راه اندازی کارگاه های مصادره شده و ايجاد اشتغال و نيز اعمال برقراری دستمزد و حق طلاق برابر با مردان بود.وی بعد از از شکست کمون دستگير و به هشت سال زندان محکوم شود.امضايش مثل ديگران درپائين اعلاميه های ديواری کمون با شعارهائی مثل: « ما کار مـی خواهيم و سودش را به منظور خود، نـه استثمارگر مـی خواهيم و نـه ارباب» ديده مـی شود.
اجرای اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری درون ایران به منظور فیلم » آرگو» دست مایـه یی شده هست تا نمایش » ضد استکباری»! رژیم را واقعی جلوه داده و ردپای آمریکا درون روی کار آوردن خمـینی راپاک کند. این فیلم درباره انقلاب ۵۷ همان حرف های رژیم را تکرار مـی کند که تا همـه قبول کنند کـه خمـینی و دارو دسته اش تبلورعینی و طبیعی انقلاب ۵۷ هستند. درون حالیکه آمریکا و دولتهای غربی راه را به منظور خمـینی باز د، خمـینی با کمک آنـها بـه سرعت انقلاب را بـه نفع حاکمـیت خود و به نفع حفظ دستگاه چپاول و سرکوب جمع کرد و انقلاب ۵۷ را سر برید
فیلم از ستم شاه مـی گوید و اینکه ناهار شاه هر روز از پاریس فرستاده مـی شده… بعد عهایی از مردم محروم آن زمان را نشان مـی دهد و عهای مردم محروم وصل مـی شود بـه خمـینی، بدی ها و ستم شاه درون این فیلم خرج مشروعیت بـه خمـینی مـی شود. فیلم هرجا از مردم ایران صحبت مـی کند روی مذهبی بودن مردم تاکید مـی کند که تا انقلاب ۵۷ را مثل خود رژیم فقط مذهبی جلوه دهد، گویی انقلاب ۵۷ هیچ آرمان و خواسته ای نداشته و صرفا به منظور بیرون شاه و آوردن خمـینی بـه عنوان رهبر مذهبی شکل گرفته. دراین فیلم اشغال سفارت آمریکا وگروگانگیری نـه توسط رژیم و بازیـهای سیـاسی پشت پرده ، بلکه توسط مردم عادی بطوری خودجوش انجام مـی گیرد. خشونت و سرکوب رژیم نـه شامل مردم و نیروهای انقلابی کـه در دفاع از خواسته ها و دست آوردهای انقلاب درون مقابل خمـینی ایستاده اند بلکه فقط شاملانی مـی شود کـه طرفدار و عوامل آمریکا درون ایران هستند
فیلم سرکوب رژیم را از زاویـه «ضدآمریکایی»! بودن رژیم نشان مـی دهد، درون حالیکه همان زمان رژیم بخشـهای از ساواکی ها و ژنرالهای شاه و عوامل دولتهای غربی را به منظور سرکوب مردم و نیروهای انقلابی بـه کار گرفته بود.در نـهایت فیلم با اشاره بـه کودتای ۲۸ مرداد و انتقاد از آمریکا بـه خاطر طراحی کودتا، این خشونت و به اصطلاح ضد آمریکایی بودن رژیم را، بـه نفع رژیم توجیـه کرده و به آن مشروعیت مـی دهد
فیلم آرگو از انقلاب ۵۷ و تعزیـه ضد آمریکایی بودن خمـینی تصویری را ارائه مـی کند کـه رژیم و مزدورانش بیشتر از ۳۰ سال هست تلاش مـی کنند چنین تصویری را بـه همـه ارایـه دهند. اگر قرار بود سازمان تبلیغات اسلامـی درباره انقلاب ۵۷ و اشغال سفارت آمریکا و برای جا انداختن توهم ضد آمریکایی بودن این رژیم فیلم بسازد، فیلمـی بهتر از این نمـی توانست بسازد. منتها چند شعار ضد امریکأیی و چند درس اخلاق و نصیحت آخوندی هم بـه آن اضافه مـی کرد و بازیگران زن فیلم هم همراه با بزک و آرایش هالیوودی حجاب اسلامـی را رعایت مـی د
همانطور کـه سازمان تبلیغات اسلامـی رژیم فیلمـی ساخته با عنوان «دموکراسی تو روز روشن» درون آن فیلم عزرائیل و همکارانش با اتومبیل های آمریکایی کشته های رژیم را از جبهه های جنگ بـه بهشت مـی برند، درون بهشت انکر و منکر مراحل حسابرسی بـه اعمال افراد را با تکنولوژی پیشرفته استکبار انجام مـی دهند، درون بهشت هم معرکه وکیل و وکیل بازی بـه سبک آمریکا رایج است. بهشت آخوندها هم بر اساس طرح دیکته شده استکبار جهانی تصویر شده و کالا و فرهنگ مورد نظر «استکبار»! در آن تبلیغ مـی شود
این جایزه ها و هیـاهوی تبلیغاتی پیرامون فیلم آرگو، نـه به منظور خود فیلم کـه برای تقویت و جا انداختن نمایش ضد آمریکایی بودن رژیم درون بین مردم هست .اگر انجمن منتقدان سینمای آمریکا که بـه این فیلم جایزه مـی دهند، هیچ اطلاعی از انقلاب مردم ایران نداشته با شند، مسلماً سینما را خوب مـی شناسند ومـی دانند کـه این فیلم حتی از لحاظ داستان پردازی و ساخت نسبت بـه معیـارهای خود هالیوود فیلم متوسطی است، ولی آنـها هم مجبورند ساز خود را با خط اصلی این ارکستر کوک کنند، و گرنـه از هالیوود اخراج شده و موقعیت شان را از دست مـی دهند بعد باید خودشان را با این ارکستر دروغ و فریب هماهنگ کنند.
آمریکا از همان ابتدا با روی کار آوردن خمـینی درون شکل گیری این رژیم کمک کرد و تا بـه امروز -البته درون نقش دشمنی با رژیم- با تمام قوا از این رژیم محافظت کرده است. حالا هم، چند سالی هست در کنار دیگر دستگاههای تبلیغاتی، هالیوود و اسکار را هم بـه خدمت گرفته که تا از از فرو ریختن توهم توده ها نسبت بـه این نمایش ضد استکباری رژیم جلو گیری کند.
بیش از سه دهه هست که رژیم حاکم بر ایران با براه انداختن نمایش دشمنی با «استکبار جهانی» خواسته های اصلی همـین استکبار را هزار برابر دوران شاه درون ایران دنبال کرده و در قالب دشمنی با استکبار تمامـی تولیدات داخلی را بـه نفع واردات کالاهای بنجل کمپانی های فرا ملیتی نابود کرده و با سرعت دارد بنیـانـهای اقتصادی، اجتمأعی و فرهنگی جامعه ایران را نعل بـه نعل مطابق با برنامـه جهانی سازی استکبار طراحی مـی کند. از سیستم آموزشی و تربیتی گرفته که تا سینما، موسیقی و برنامـه های تلویزیونی را درون تبلیغ مصرفگرایی و ترویج فرهنگ امپریـالیسم درون ایران بکار گرفته و با شتاب بـه نفع نظم نوین داری درون حرکت است.
جنایتکاران حاکم برایران و دولتهای غربی این هراس را دارند کـه طشت رسوایی این تعزیـه ضد استکباری بام بیـافتد…
مسلم منصوری
هشتم فوریـه ۲۰۱۳
عراق ده سال بعداز اشغال نظامـی
m.rad@gmx.net
دو روز دیگر سال روز آغاز تجاوز نظامـی آمریکا و اعضاء ناتو با همکاری تعدادی از کشورهای منطقه از جمله ایران ، ترکیـه و مصر به منظور اشغال و نابودی زیر ساختهای کشور ، کشتن و زخمـی ده ها هزار نفر از مردم بیدفاع آن و از بین بردن تاریخ تمدن بیش از شش خلق تاریخی جهان هست کشوری کـه تا پیش از اشغال و نابودی ثروتهایی آن با تلاش و کار سخت به ثروتمندترین ، مدرن ترین و پیشرفته ترین کشور خاورمـیانـه بالاخص کشورهای عربی تبدیل شده بود . کشوری کـه بیش از 3.5 ملیون نفر کارگر عرب بدون هیچ محدودیتی از نظر اقامت و قانون کار از همـه امکانات بر خوردار بودند . مصر با بیش از 2.5 ملیون ، اردن با بیش از 600 هزار نفر و سوریـه با بیش 900 هزار نفر بالاترین سهم را از سفره مردم عراق بخود اختصاص داده بودند سوای آنکه دیگر کشورهای عرب از جمله فلسطینیـان از همـه امکانات لازم به منظور زیستن درون این کشور استفاده مـید . زندگی اجتماعی و ثبات شغلی درون کشورهای عرب و تامـین مالی بیش از بیست مـیلیون عرب منطقه با احتساب خانواده آنـها از این راه تامـین مـیشد بر طبق قوانین اجتماعی و مدنی عراق ورود هر تبعه عرب بدون هیچ محدودیتی به منظور زندگی و کار درون عراق مجاز بود .
عراق کشور کوچک با وسعت تقریبی 450 هزار کیلومتر مربع با جمعیتی درون حدود 30 ملیون نفر با همسایگان متعد د از جمله ایران ، ترکیـه ، عربستان سعودی ، اردن و سوریـه از بدو استقلال کشور درون نوامبر 1920 کـه پس از شکت دولت عثمانی کـه بصورت مشروط بـه یک مستعمره انگلیس تبدیل شده بود مدام زیر فشار همسایگان خود قرار داشت که تا قطعه ای از این کشور ثروتمند وباستانی را کـه در تکامل تاریخ و تمدن بشری نقش بسیـار ارزنده ای داشت از آن خود کنند .
انگلیس یکی از اعضاء خانواده هاشمـی بنام فیصل را بعنوان پادشاه این کشور بعراقی ها تحمـیل کرد کـه فرانسه بر سر تقسیم این منطقه بعد از پاره پاره شدن دولت عثمانی آنـها رااز سوریـه بیرون انداخته بود فرانسه سوریـه و لبنان را سهم خود مـیدانست و حاضر بـه هیچ مصالحه ای نبود . درون سال 1939 آلمان نازی با یک کودتای نظامـی انگلیس و فرانسه را از عراق و منطقه بیرون راند و تا سال 1942 این منطقه را تحت کنترل خود داشت .
با شکست آلمان نازی درون جنگ جهانی دوم بار دیگر انگلستان با نیروی نظامـی این کشور را اشغال و تلاش کرد که تا همچنان با سیستم پادشاهی موقعیت خود را درون این کشور و منطقه تثبیت کند ولی رشد های ملی و استقلال طلبانـه درون منطقه شرایطی ایجاد کرد کـه نیروهای نظامـی عراق تحت رهبری عبدالکریم قاسم موفق شدند رژیم پادشاهی متزلزل رادر سال 1958 سرنگون و نظام پادشاهی را بـه نظامـی جمـهوری تبدیل کنند .
کشور جوان عراق کـه از تجربه کافی به منظور اداره مملکت بر خوردار نبود و از طرفی ساختار اداره کشور را نداشت دچار تلاطم های زیـادی شد و تا سال 1968 چندین رئیس جمـهور نظامـی جابجا شدند که تا سر انجام احمد حسن البکر حزب بعث عراق را با محوریت استقلال ملی ، عدالت اجتماعی و اتحاد اعراب بنیـاد نـهاد کـه نتیجه تجارب کشورهای مصر و سوریـه بود نـه تنـها عراق بلکه همـه کشورهای عربی مجبور بودند که تا برای اداره کشور ابزار های لازم از جمله حزب هدایت کننده ، ارتش و همکاری اعراب را به منظور پشتیبانی از همدیگر بنیـان گزاری کنند . درون آن دوره سوریـه و مصر بیشتر از عراقیـها دانش سیـاسی و نظامـی خود را ارتقاء داده بودند کـه کمک بزرگی بود به منظور رهبران کم تجربه عراق که تا بیشتر خود را منسجم کنند حسن البکر بیشتر تمرکز کار خود را بر روی ارتش گذاشت ولی تجربه کار سازماندهی را نداشت . صدام حسین کـه از همان بدو تاسیس حزب بعث درون آن فعال بود بعد از پایـان تحصیلات درون قاهره مصر درون رشته حقوق سیـاسی و اقتصادی باگروه های جوان عراقی موفق شدند حزب بعث را سازماندهی کرده و عملا درون راس حزب درون سال 1979 قرار گرفت . صدام درون سال 1975 با شاه ایران درون الجزایر بر سر الوند رود بـه مذاکره نشسته بود و بیشتر مناسبات جهانی عراق را عملا تدوین مـیکرد. مبنای کار حزب بعث تفکرات ملی مصر تحت رهبری عبدالناصر بود کـه تازمان زنده بودن بعلت مشکلات داخلی و جنگهای تحمـیلی کـه مرکز ثقل هر چهار جنگ بزرگ اعراب و اسرائیل درون مصر قرار داشت موفق بـه کار تشکیلاتی پی گیر نشد ولی عراق از این تجارب آموخت و بسرعت کار ساختمان اداری و ارتش و همزمان پیشرفت اوضاع اقتصادی را که تا آنجا پیش برد کـه غرب و در راس آنـها آمریکا خطر را درون آن دیدند کـه وجود عراق مدرن و قدرتمند مـیتواند بقیمت پایـان حکومتهای شیخ نشین درون منطه و از دست رفتن کنترل منابع نفت و گاز آن شود .
عراقیـها با ترکیب ساختاری شیعه ، سنی و کرد و قانون اساسی مدرن این کشور کـه تکیـه را بر مالکیت اجتماعی گذاشته بود شرایطی درون کشور ایجاد کرد کـه امکان سرنگونی حکومت بدون اشغال نظامـی ممکن نبود . سیستم اقتصادی عراق برمبنای اقتصاد دولتی غالب ، خصوصی دولتی و خصوصی استوار بود کـه در آن منابع طبیعی ملی شده و در اختیـار دولت قرار داشت عملی کـه بخاطر آن هرگز غرب عراق و ملتهای زحمت کش آنرا نبخشید و منتظر فرصتی بود که تا به این کشور ضربه نـهایی را وارد کند.
معاونت ریـاست جمـهور عراق را طارق عزیز یک مسیحی و عضو فعال حزب بعث عراق کـه یکی از چهرهای ماندگار خاورمـیانـه است بعهده داشت کـه جزو گروه 1% مسیحیـان عراق هست و فرمانده کل نیروهای مسلح این کشور نیز سعدون حمادی یک شیعه عضو حزب بعث عراق بود . حزب بعث و قانون اساسی این کشور خودمختاری کردها را پذیرفته و آنـها حق داشتند چهار وزیر درون کابینـه و به نسبت جمعیت همانند دیگر نیروهای عرب کشور درون پارلمان عراق نماینده داشته باشند .
عراق نـه تنـها موفق شد درون برابر تجاوزات دائمـی ایران درون زمان شاه سابق و ترکیـه کـه هر کدام بیش از 200 هزار نیروی مسلح با تمامـی ابزار نظامـی درون مرزهای این کشور متمرکز کرده و یبانی آمریکا و غرب بر خوردار بودند مقاومت کند و جلو بی ثباتی کشور را بگیرد بلکه بشدت ایده تشکیل اتحادیـه عرب را پی گیری که تا عملا کشورهای غربی را با موضع استقلال طلبانـه و پشتیبانی از های آزادیبخش منطقه درون منگنـه قرار دهد .
پس از پیوستن مصر بـه جبهه غرب درون زمان انور سادات رئیس جمـهور مصر کـه تغییر استراتژی داده و بجای تمرکز بر روی دفاع اقتصادی نظامـی پیشرفت اقتصادی را درون اولویت قرار داده بود و همکاری با اسرائیل را پی گیری مـیکرد با نفوذی کـه مصر درون بین کشورهای عرب داشت تعدادی از کشورهای عرب از جمله شیخ نشینـها بیشتر بسمت غرب گرایش پیدا د. عراق هم موفق شد جبهه امتناع عرب را با شرکت سوریـه ، الجزایر ، فلسطین ، یمن و لیبی سازماندهی کند. اگر چه کشورهای این اتحادیـه از نظر جغرافیـایی بهم نزدیک نبودند ولی از نظر تجاری و همکاری بین المللی این اتحادیـه موفق شد جایگاه خود را درون روابط بین المللی پیدا کرده و نقش موثری درون جهان ایفاء کند. نیروهای متحد شده دراین اتحادیـه از نظر عملکرد داخلی بسیـار از هم دور بودند ولی موجودیت اتحاد شوروی این امکان را بغرب نمـیداد که تا به این کشورها مستقیما حمله کند .
جدا شدن مصر از بدنـه اتحادیـه عرب ضربه کاری و مـهلکی بـه جبهه مقاومت وارد کرد مصر که تا آنجا پیش رفت کـه بعدا درون جنگ غرب بر علیـه عراق تمامـی امکانات خود را همانند ایران درون اختیـار غرب قرار داد.
از سالهای 1986 با آشکار شدن اوضاع داخلی شوروی به منظور عراقیـها و جبهه امتناع عرب مشخص شد کـه غرب مخصوصا آمریکا و انگلستان بهر قیمت شده دوباره درون صدد اشغال منطقه خاورمـیانـه بر خواهند آمد و چنین هم شد علیرغم تلاش عراق به منظور همکاری با ایران و خنثی نقش ترکیـه از طریق همکاری نفت و گاز با این کشور عراق موفق نشد حکومت ایران را کـه بشدت بر ضد نیروهای ملی و چپ بسیج بود بسمت خود جلب و یـا درون موضع بیطرفی قرار دهد ایران که تا آنجا پیش رفت کـه رسما همکاری با آمریکا و غرب را درون رابطه با جنگ عراق و افغانستان توسط خاتمـی رئیس جمـهور وقت نـه تنـها پیشنـهاد شد بلکه عملی هم شد چون ایران با غرب توافق کرد کـه پس از اشغال عراق حتما حتما یک دولت شیعه قدرت را بدست گیرد .
در جنگ هشت ساله بین ایران و عراق کـه هزاران کشته و زخمـی بجای گذاشت و خسارات سنگینی بـه هر دوکشور وارد آمد غرب بیشتر جانب ایران را گرفت و حتی اسلحه لازم را درون اختیـارش قرار داد که تا عراق و جبهه امتناع عرب را متلاشی کند مخصوصا کـه خمـینی رسما بـه نیروهای چپ و ملی اعلان جنگ داده بود با همـه تلاشی کـه مجامع بین المللی انجام دادند ایران که تا شکست نـهایی دست از تجاوز بعراق بر نداشت .
خاتمـی درون بین نیروهای دست اندر کار سیـاست مشـهور بـه مـهره بسیـار کار کشته سازمان امنیت آلمان کـه تجربه نازیـهای فاشیست جنگ جهانی دوم را پشت سر دارد معروف خاص عام هست در نتیجه توافق شد که تا در شب عید ایران کـه برابر هست با 19 فوریـه 2003 غرب حملات خود رااز زمـین و دریـا و هوا بـه عراق آغاز کند خاتمـی بـه نیروهای اشغال گر غرب گفته بود کـه چون روز عید ایران مردم مشغول جشن و شادی هستند عالعملی نشان نخواهند داد و روز عید علیرغم کشتار چند هزار نفری غرب درون همان شب درون عراق روز بعد او با تبسم بیشرمانـه ای پیـام سال نو را از تلویزیون ایران پخش کرد .بدون آنکه حتی اشاره ای بـه این جنایت ضد بشری کرده باشد.
حمله آمریکا بعراق با شرکت بیش از 300 هزار نفر متشکل از هرسه نیروی هوایی ، دریـایی و زمـینی آغاز شد نیروی زمـینی از طریق خاک کویت با پشتیبانی نیروی هوایی وارد عراق شد . تاکتیک جنگی آمریکا از بین بردن توان هوایی ، موشکی و راداری نیروی مقابل و تهاجم زمـینی با پشتیبانی نیروی هوایی هست .از سال 2003 که تا 2009 نیروهای هم پیمان متشکل از اعضاء ناتو 176 هزار نفر ، نیروهای آمریکایی 112 هزار نفر ، نیروهای امنیتی عراقی کـه عمدتا شیعیـان و مزدوران خارجی این کشور بودند و با همکاری ایران سازمان داده شده بودند 805 هزار نفر ، مـیلیشیـای مسلح آماده (بیدار) 103هزار نفر ، نیروهای کرد مسلح تحت عنوان نیروهای محافظ مرزها کـه عمدتا درون ترکیـه آماده شده بودند 400 هزار نفر تشکیل شده بود.
نیروهای مع عراق بر علیـه تجاوز خارجی درون مجموع 375 هزار نفر کـه در همان اولین روز حمله نظامـی آمریکا و غرب خود را منحل کرده و به جنگ چریکی روی آورند و موفق شدند با نیروهای مردمـی و جنگ پارتیزانی بالآخره آمریکا و متحد ین را مجبور بـه فرار از کشور کنند و شکست سخت نظامـی و اقتصادی بـه متجاوزان وارد آورند آمریکا بنابه آمار نظامـی این کشور بیش از 2000 مـیلیـارد دلار درون این جنگ هزینـه کرد و فقط که تا سالهای 2008 بیش 4000 مـیلیـاردلار بـه اقتصاد کشور های اروپایی آسیب وارد کرد . این جنگ نابرابر درون شرایطی بـه این کشور کوچک و مدرن تحمـیل شدکه جهان آمادگی مقابله با این تهاجم گسترده را نداشت . آمریکا و غرب درون صدد بودند با این هجوم برق آسا قدرت های درون حال رشد را مطیع خود کنند و به خاورمـیانـه بزرگ کـه نازی های آلمان نتوانسته بودند اجرایی کنند جامع عمل بپوشانند . عراق با آن جمعیت کم و با تکیـه بـه نیروی خود توانست درون باریکه از مرز کویت که تا مرز سوریـه کـه کمتر از 30 کیلومتر عرض درون دوطرف رودخانـه قرار داشت و اکثریت جمعیت این کشور درون مجاورت آن سکنی داشتند شرایطی ایجاد کند کـه بتدریج ابتکار عمل را بدست گیرد و مـیرود کـه بساط رژیم پوشالی این کشور را بر چیند.
درون سراسر عراق تظاهرات گسترده بر علیـه دولت وابسته مالکی کـه در اقلیت قرار دارد و با زندانی هزاران زن و سنی مذهب بعنوان گروگان و تجاوز با آنـها درون حضور خانواده های آنـها تصمـیم دارد کاری را کـه آمریکا درون زندانـهای ابوغریب عراق و بکرام افغانستان با شکست تجربه کرده بود دوباره آزمایش کند دولت مالکی هزاران نفر افراد زن و مرد عراقی را تنـها بجرم عضو بودن درون حزب بعث عراق درون زندانـهای این کشور محبوس کرده و حاضر نیست آنـها را آزاد کند مالکی حتی مردم سراسر کشور را تهدید کرده هست هرگز اجازه نخواهد داد که تا نیروهای دیگر قدرت را بدست گیرند ولی مردم این کشور با پرچم عراق مستقل بتدریج شـهرها را آزاد مـیکنند و پیوستن تدریجی شیعیـان عراق بـه نیروهای مقاومت اوضاع را بـه ضرر نیروهای مالکی تغییر داده است عجیب نیست کـه مالکی هم مانند کرزای افغانستان بـه سیم آخر زده است.
آمریکا بنا بـه ادعای خود درون این جنگ بیش از 4000 کشته و بیش از 35000 زخمـی داده و سربازان بدلایل روانی کـه دیگر قادر بـه بازگشت بـه جامعه نیستند بالغ بر 51300 نفر مـیشوند . سوای این کشته شدگان نظامـی شرکتهای خصوصی نیز 24000 نفر و بیش از 118 هزار زخمـی بر جای گذاشته اند بنابر گزارش مسئولان نظامـی آمریکا و وزارت جنگ این کشور مجموعه کشته شدگان درون جنگ مستقیم درون حدود 190 هزار نفر کـه 134 هزار نفر آنـها درون جنگ مستقیم کشته شده ضمن آنکه ادعا شده هست در گیریـهای بین نیروهای داخلی بیش از 600 هزار نفر کشته و تعداد نجات یـافتگان درون اثر زخمـی شدن بـه 113 هزار نفر رسیده هست . منابع مستقل این ارقام را کـه به یک ملیون نزدیک هست به بیش از 1.5 مـیلیون ارزیـابی مـیکنند.
خسارت وارده بـه زیر ساختهای عراق کـه ده هاسال به منظور آنـها زحمت کشیده شده بود بـه بیش از هزاران مـیلیـارد دلار سر مـیزند کـه هنوز تحقیقات دقیقی درون این مورد بعمل نیـامده است درون خرابی این تاسیسات نیروهای نظامـی هیچ محدودیتی قائل نشدند بجرات مـیشود گفت کـه پس از جنگ جهانی دوم کـه ابزار تخریب بسیـار محدود تر بود این بزرگترین جنایت بشریست کـه بر علیـه یک کشور توسط نیروهای نظامـی خارجی صورت گرفته هست .
بسیـاری از متخصصین امور اجتماعی بر این عقیده هستند کـه فقط آسیب هایی کـه بمردم عراق و خاورمـیانـه از نظر روحی روانی وارد آمده بیش از خسارات مادی بوده هست که به منظور جبران آن بـه ده ها سال نیـاز هست در این جنگ آمریکا و غرب از همـه ابزار نظامـی بجز بمب اتمـی استفاده کرده اند آنـها حتی از بمبهای ده تنی کـه معادل یک بمب اتمـی با قدرت تخریبی بمب اتمـی منفجر شده درون هیروشیما برابری مـیکند استفاده کرده اند . آمریکا بطور وسیع از اورانیوم ضعیف شده درون همـه مناطق عراق استفاده کرده کـه آثار آن که تا ده ها نسل پا بر جا خواهد ماند درون عراق ما شاهد متولد شدن صدها کودک ناقص هستیم کـه تا کنون درخاورمـیانـه دیده نشده است.
خاورمـیانـه مـیرود کـه یکبار دیگر خود را منسجم کند نیروهای ملی کـه زمانی بدون تجربه قدرت را بدست گرفته و به استقلال دست یـافته اند هرگز فکر نمـید کـه پاشیدگی اتحاد شوروی و بلوک آن بعنوان دومـین قدرت نظامـی ، اقتصادی جهان بـه این سرعت اوضاع را بـه ضرر آنـها رقم زند و بیشتر آنکه هرگز تصورنمـی د که سرمایـه داری هار انحصاری که تا این اندازه درنده خو و مخرب عمل کند آنـهم درون شرایطی کـه تبلیغات حقوق بشری گوش فلک را کر مـیکرد . بهار عربی تازه موجهای کوچک خودرا شروع کرده هست و غرب امپریـالیستی موفق نشد نیروهای مذهبی ارتجاعی و عقب افتاده را با همـه درنده خویی آنـها درون راس قدرت قرار دهد که تا زمـینـه تجاوز دیگر بـه روسیـه یـا چین و حتی ایران را فراهم کند موج انقلابهای بنیـان کن عربی شرایطی ایجاد خواهد کرد که تا دوباره نیروهای ملی و دمکراتیک ابتکار عمل را بدست گیرند .
عراق امروز کشوریست با بافت اقتصادی اجتماعی متلاشی کـه بیش 50% مردم آن بیکار ملیونـهانفر آواره و سرگردان کـه با اوضاع نابسامان سوریـه تعداد زیـادی از آنـها بمرز عراق و سوزیـه کوچ کرده اند . نفت و گاز این کشور همچنان بعنوان خسارت جنگی بـه تاراج مـیرود درون شـهرها از آب و بر ق خبری نیست بغدادبا بیش از ده ملیون نفر جمعیت شبانـه روز کمتر از دو ساعت از برق استفاده مـیکند البته نـه هم قسمتهای شـهر . جاده ها ، خیـابانـها ، بیمارستانـها و مدارس حتی ادارات دولتی ویرانـه ای بیش نیستند . ده ها هزار نفر بیمار بعلت کم غذایی و نداشتن آب آشامـیدنی درون گیرند و هیچمسئولیتی درون این مورد احساس نمـیکند پلیس و ارتش این کشور کـه عمدتا مزد بگیران نیروهای متجاوز بودند به منظور امرار معاش دست بهر جنایتی مـیزنند هر گز درون عراق پلیس و ارتش که تا این اندازه منفور درون بین مردم نبوده هست . زندانـها پراست از زندانیـانی کـه هنوز نمـیدادنند به منظور چه درون زندان هستند و بلاتکلیفند . کانالهای آب روباز قابل تحمل نیستند و موجب ده بیماری تازه شده اند بعلت ویرانی فاضلاب ها کـه در اثر بمباران از بین رفته اند. مسئولان دولتی و حتی اندک نماینگان مجلس فرمایشی هم مخفی شده اند هیچنمـیتواند مسئولان رژیم را درون محل کار ببیند چه از ترس مردم خود را مخفی کرده اند.
تجربه عراق ، افغانستان ، لیبی ، سومالی ، سودان ، مالی ، الجزایر و… نشان داد کـه تنـها و تنـها با تکیـه بـه مردم منطقه، اتحاد این کشورها و همکاری منطقه ای همـه جانبه امکان دفاع از منافع ملی خود موجود هست .در صد سال گذشته خاورمـیانـه بخاطر ثروت افسانـه ای 500 سال درون آمد ناخالص جهان (در شرایط حاضر درون حدود 60 هزار مـیلیـاردد دلاردر سال) با قیمت فعلی نفت خام و گاز درون جهان طمع کشورهای غربی و سرمایـه انحصاری را صد چندان کرده هست تنـها شانس آنـها بی ثبات منطقه و بجان هم انداختن کشورهاو ملیتهای منطقه و استفاده از مذهب و تنـها برد ما اتحاد عمل و ایجاد جبهه و همکاری همـه جانبه درون ابعاد وسیع هست .
مسئولان ایران از بدو انقلاب ملی دمکراتیک با انحصاری قدرت و ابزارهای آن و استفاده از مذهب آنـهم بشیوه بسیـار عقب افتاده و حتی تدارک وادامـه جنگ هشت ساله به منظور تصرف کربلا و نجف و ایجاد قطب کعبه شیعیـان شرایط دفاع از منافع ملی کشور را آسیب پذیر کرده و عملا نتوانسته هست نـه نیروهای داخلی و نـه نیروهای همجوار را درون حول منافع مشترک منسجم کند و حتی موجب واگرایی بسیـار درون منطقه شده هست . ایران طی 34 سال گذشته بعلت نداشتن استراتژی و تاکتیک لازم موفق نشده هست مسائل عمده و حیـاتی کشور از جمله مایحتاج اولیـه و ضروری را حل کند و از طرف دیگر خاورمـیانـه درون حال گذار دارد بـه سمتی مـیرود کـه ما درون آن جایگاهی نداریم تمام تلاش رژیم ایران درون عراق و افغانستان بسنگ خورده هست . انتخابات آینده رئیس جمـهوری کـه تنـها چند ماه دیگر بر گزار خواهد شد فرصتی هست برای تمامـی نیروهای ملی دمکراتیک که تا ابتکار عمل را بدست گیرند و نگزارند کـه جامعه ما دچار بی برنامگی 34 گذشت شود .
م . ر ا د (17.03.2013)
سوسياليسم چيست؟ … What Is Socialism?
مالکیت و کنترل جمعی و دمکراتیک
سوسیـالیسم به یک فلسفه ی اجتماعی اطلاق مـی گردد کـه به رهایی انسان ها از قیودات ناعادلانـه اقتصادی/ اجتماعی و تشکیل جامعه ای عاری از استثمار و نابرابری معتقد باشد. بر تولیدات اجتماعی، روابط غیرکالایی/ غیرکارمزدی، حق تعیین سرنوشت درون زندگی شخصی و تشکیل خود حکومتی های محلی/ افقی و مناسبات همبستگی آور مـی بایست جایگزین موازین استثمارگر سرمایـه داری و از جمله مالکیت و کنترل خصوصی بر ابزار اجتماعی تولید و فعالیت های اقتصادی و ثروت، سیستم پولی و کارمزدی، حکومت اقتدارگرایـانـه صاحبان قدرت و ثروت و فرهنگ سودجویی فردی و رقابت گرایی مخرب گردد. اگر درون چارچوب کاپیتالیسم، صاحبان سرمایـه از طریق اهرم هایی نظیر مالکیت خصوصی بر ارکان عمده ی اقتصاد (سرمایـه، تکنولوژی، اطلاعات، غیره) و بکارگیری نیروی کار پرولتاریـا یعنی اکثریت توده های زحمتکش مردم بـه تولید و بازتولید ثروت و تصرف خصوصی آن مـی پردازند و اگر بر مبنای قانون ارزش بـه کارگر عمدتا، معادل متوسط مخارج معیشت وی و خانواده اش حقوق (بخشی از ارزش واقعی) پرداخت مـی شود و مابقی آن (ارزش افزوده) بـه عنوان سود بـه سرمایـه دار تعلق مـی گیرد، طبعا این رابطه ی استثمارگرانـه و نابرابر بـه ایجاد فاصله ی بسیـار فراخ طبقاتی بین اقلیتی از صاحبان ثروت و قدرت درون یک طرف و اکثریت عظیمـی از پرولتاریـا یعنی مجموعه ای از مزدبگیران، زحمتکشان، بیکاران درون طرف دیگر و نتیجتا گسترش فقر و محرومـیت وسیع درون مـیان توده های مردم یعنی بخش اعظم جامعه منجر مـی گردد کـه عوارض اجتماعی بسیـار دیگری مانند اختیـار زدایی، مصرف گرایی بی هدف، ازخود بیگانگی، فرد گرایی و رقابت های ناسالم اقتصادی/ اجتماعی ماحصل ناهنجار آن مـی باشند. به منظور مثال درون حالیکه اخیرا درون امریکا، سالانـه معادل 7 تریلیون دلار فعالیت اقتصادی انجام مـیگیرد و تنـها درون سال 2003 کمپانی های امریکا مبلغی، معادل 850 بیلیون دلار منفعت داشتند، اما بخاطر سلطه مناسبات استثماری سرمایـه داری و وجود فاصله ی عظیم طبقاتی درون این جامعه درون سال های اخیر فقط حدود یک درصد از جمعیت صاحب بیش از 40 درصد از ثروت هستند اما حدود 20 درصد از مردم درون زیر خط فقر بوده و بالای 60 درصد کـه طبقه ی کارگر را تشکیل مـی دهند هیچ گونـه کنترلی بر فعالیت اقتصادی و کار خود ندارند و تحت کنترل برنامـه های استراتژیک اقتصادی/ سیـاسی از طرف طبقه ی سرمایـه دار یعنی تقریبا 2 درصد از جمعیت، به منظور زندگی تلاش مـیکنند (مانتلی ریویر، جولای/ اگوست: 117 116 ،23، 17 و 16). نمونـه دیگر آن را مـیتوان درون ایران دید کـه ثروت 10 درون صد از رده بالای جمعیت 17 برابر بیشتر از 10 درصد درون پایین جامعه مـیباشد و بیش از 11 درصد از جمعیت زیر خط فقر زنذگی مـیکنند (سایت روشنگری 19 سپتامبر2006، گرفته شده از ایسنا، 23 شـهریور 1385 ). وگرنـه بنا بر نطر دیـالکتیکی و ترقی بینانـه چپ، با ظهور سوسیـالیسم یعنی تغییر رادیکال درون مناسبات اقتصادی/ اجتماعی سرمایـه داری با نظامـی کـه بر اساس مالکیت و کنترل عمومـی و دمکراتیک بر اهرم های اصلی اقتصاد و ثروت تولید گشته از آنـها استوار باشد، زندگی تقریبا به منظور همـه ی انسان ها شکوفاتر و دلپذیرتر خواهد گردید. اگر درون جامعه ی سرمایـه داری بـه خاطر وجود روابط کارمزدی، نیروی کار همچون یک شیی (object) وجود خارجی و قدرتی مستقل بـه خود یـافته بیگانـه از و حتی درون مقابل شخصیت انسانی قرار مـی گیرد و اکثریت مردم اسیر قیودات استثمارگر و ستمگر اجتماعی و تحت کنترل سرمایـه و مناسبات کالایی آکنده از آن قرار مـی گیرند، درصورت برقراری سوسیـالیسم، پرولتاریـا یعنی اکثریت قاطع توده های مردم (مزدبگیران، بیکاران، محرومان شـهر و روستا و سایر اقشار زحمتکش مانند اغلب پزشکان، متخصصان تکنولوژیک/ کامپیوتری، مدیران درون رده های پایین و متوسط) فارغ از کنترل سرمایـه بوده و با مشارکت آگاه و مستقیم خود درون سازماندهی اقتصادی/ اجتماعی جامعه و از طریق نفی سیستم کارمزد و روابط بیگانـه گرای مشتق یـافته از آن کـه پدیده ی عمده ی نفی کننده ی انسانیت است، بـه ایجاد جامعه ای آزاد، برابر، عادلانـه و همبستگی آور اقدام مـی کنند. درون جامعه ی جدید دیگر زندگی مردم تحت کنترل عوامل مخرب اجتماعی (مناسبات استثمارگرایـانـه/ستمگرایـانـه و محدودیت های مادی/ معنوی متاثر از آن) قرار نمـی گیرد بلکه ارزش ها و موازین مثبت بدست آمده درون طول تاریخ بشری و از جمله آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی با ظرفیت های بسیـار وسیع تر، رادیکال تر و انسانی تر متکامل تر شده درون جامعه استقرار مـی یـابند.
در اینجا قابل اهمـیت هست اشاره گردد کـه در قرن 20 آنچه کـه به نام سوسیـالیسم درون برخی از جوامع و به ویژه درون شوروی سابق تجربه شد با ماهیت انسانی یک جامعه ی سوسیـالیستی کـه تا بـه حال مـیلیون ها انسان زندگی و جان خود را درون راه آن باخته اند فاصله داشت. نظام های مستبد تک حزبی کـه در آن انسان ها نمـی توانستند عقاید دگراندیش خود را ابراز کنند، گروه ها و سازمان های اجتماعی/ سیـاسی خود را تشکیل بدهند و به ویژه اینکه کارگران حق تشکیل اتحادیـه ها و سازمان های مستقل خود را نداشتند و در عوض برنامـه ریزی های اقتصادی/ اجتماعی و تصمـیم گیری های استراتژیک به منظور ساختمان جامعه کاملا سانترالیزه و تحت کنترل یک اقلیت بسیـار کوچک درون رهبری احزاب کمونیست و در زیر نظر حکومت گران بودند، هیچگونـه قرابتی با یک جامعه ی سوسیـالیست دمکراتیک کـه حکومت واقعی پرولتاریـا مستقر بوده و انسان ها بر زندگی شخصی و اجتماعی خود کنترل آزاد، آگاه و همبستگی آور داشته باشند، نداشتند. اگر بـه این نظریـه ی بسیـار مـهم بنیـانگزاران سوسیـالیسم (مارو انگلس) پایبند باشیم کـه «آزادی هر فرد درون قید آزادی به منظور همـه» است، دیگر حتما بدیـهی باشد کهسوسیـالیسم یعنی ایجاد شرایطی عادلانـه، برابرگونـه و بدون استثمار از دمکراسی یعنی مشارکت آزاد و آگاه انسان ها درون تعیین سرنوشت فردی و خصلت مناسبات اجتماعی جدا ناپذیر است. سوسیـالیسم یعنی تبلور یک زندگی انسانی در ابعاد مادی و معنوی جامعه بدون وجود دمکراسی واقعی، یعنی یک ساختار سیـاسی واقعا دمکراتیک دست یـافتنی نخواهد بود. درون خاتمـه مسئله ی بسیـار حیـاتی این است کـه نفی مناسبات مخرب سرمایـه داری و نقد از سوسیـالیسم تجربه شده درون این قرن تنـها طرف ساده تر قضییـه هست و موضوع چگونگی حرکت درون جهت ایجاد سوسیـالیسم واقعی هست که همچون چالش اصلی درون مقابل چپ قرار دارد. اما اعتقاد بـه فلسفه ی ماتریـالیسم دیـالکتیک یعنی پیشروی ناگزیر جامعه بـه سوی موازین عالی تر معنوی و مناسبات عادلانـه تر اجتماعی بـه مثابه ی سوخت و انرژی ذهنی انسان های سوسیـالیست، سرانجام درون مبارزات و فعالیت های های آزادیخواه و عدالت جو مادیت پیدا مـی کند. تاریخ بشری مٌهر خود را بر پیروزی این روند مترقی و انقلابی زده است. معتقدان بـه این راه مقدس انسانی، لاجرم، حتما عمل کنند.
منبع: راه کارگر
سوسیـالیسم یعنی آزادی انسان
«دموکراسی» و «حقوق بشر» امروز نیز همچنان حربه ای ایدئولوژیک به منظور برقراری حاکمـیت قدرتمندان و ارتجاع و قلاب نوک تیز غارتگران هست که بـه گوشت تن محکومان فرو مـی رود. درون عین حال، «دموکراسی» و «حقوق بشر» حربه عدالت خواهانـه درون دست و در خدمت هدف های انسان دوستانـهٔ معان آزادی و حقوق توده ها نیز هست. فردریش انگلس دربارهٔ آزادی های بورژوایی مـی گوید: ما همانند هوا بـه آزادی نیـاز داریم.
حاکمان همـیشـه و همزمان از دموکراسی وحشت داشته ، علیـه آن برخاسته و در عین حال از آن استفاده ابزاری کرده اند. لیبرالیسم از درون چنین موضع حاکمان پا بـه عرصهٔ وجود گذاشته است. ــ لوچیـانو کانفورا(١)
هم یونانی ها و هم رومـی ها شـهروندان آزادِ بی چیز را کـه خواستار آزادی های سیـاسی بودند، با اشاره بـه بردگان خواستار آزادی، از تمایل بـه دموکراسی برحذر مـی داشتند. نـه انقلاب بورژوازی سال های ١۶۴٠ و ١۶٨٨ درون انگلستان بـه آزادی بردگان انجامـید، نـه مزرعه داران آمریکایی بعد از استقلال آمریکا ١٧٧۶ آزادی بردگان را عملی ساختند و نـه بعد از انقلاب کبیر فرانسه درون سال ١٧٨٩ بردگان سرزمـین های مستعمره بـه آزادی رسیدند. لیبرال ها درون مجلس اول بعد از انقلاب کبیر فرانسه، ژاکوبین ها را برحذر مـی داشتند کـه تصور نادرستی از «دولت های یونانی» دارند.
اگر خواست و هدف ژاکوبین ها و زانکولوتن ها(٢) به منظور دستیـابی بـه آزادی بـه شکست انجامـید، باوجود این بارها و بارها درون انقلاب های جدید، از جمله درون کمون پاریس و در انقلاب اکتبر سر برافراشت.
«دموکراسی» و «حقوق بشر» امروز نیز همچنان حربه ای ایدئولوژیک به منظور برقراری حاکمـیت قدرتمندان و ارتجاع و قلاب نوک تیز غارتگران هست که بـه گوشت تن محکومان فرو مـی رود. درون عین حال، «دموکراسی» و «حقوق بشر» حربه عدالت خواهانـه درون دست و در خدمت هدف های انسان دوستانـهٔ معان آزادی و حقوق توده ها نیز هست. فردریش انگلس دربارهٔ آزادی های بورژوایی مـی گوید: ما همانند هوا بـه آزادی نیـاز داریم.
یکی از بزرگ ترین موفقیت های قدرتمندان و ارتجاعیون درون دوران کنونی، این هست که توانسته اند گویـا درون مقابل هم قرار داشتن «دموکراسی» و «سوسیـالیسم» را بـه اقشار وسیعی از مردم، هم درون کشورهای پیشرفته متروپل سرمایـه داری و هم درون کشورهای «جهان سوم»، بقبولانند، امری کـه بدون اشتباه فلسفی ـ تئورییـاسی معان سوسیـالیسم و کمونیسم ممکن نمـی بود. چنین بـه نظر مـی رسد کـه فروپاشی کشورهای سوسیـالیستی درون اروپا زمـینـه القای موفق این ادعا را بـه وجود آورده و برای اقشار وسیعی، از جمله برخی نیروهای چپ، آن را قابل پذیرش ساخته است.
علل تئوریک ناتوانی درون برپایی دموکراسی سوسیـالیستی
بی تردید، مشکلات اقتصادی اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیـالیستی اروپایی بـه طور مستقیم با انحراف های فلسفی ـ تئوریک درون این کشورها ارتباط داشته است، انحراف هایی کـه به ناتوانی عملکرد ساختارهای سیـاسی حاکم منجر شد. این ناتوانی را حتما بدون تردید پیـامد قانونمند نقض خشن آزادی های دموکراتیک و قانونی درون این کشورها ارزیـابی کرد. روبرت اشتیگروالد Robert Steigerwald، فیلسوف معاصرِ آلمانی و عضو رهبری حزب کمونیست آلمان، انحراف های فوق را «بی توجهی بـه اصول دیـالکتیک» ارزیـابی مـی کند و مـی نویسد: «به خاطر خیـانتی کـه بورژوازی نسبت بـه ارزش هایی کـه بر پرچم خود نوشته بود از خود نشان داد، بـه خاطر دروغ و تزویری کـه بورژوازی درون حق آزادی هایِ «مقدس» درون برنامـهٔ خود اِعمال کرد، ما گرفتار این بی خردی شدیم کـه تنـها این جنبه های برخورد او را بـه آزادی ببینیم و نتوانیم بـه نفی دیـالکتیکی «آزادی» دست بیـابیم»،(٣) یعنی نتوانیم آن چیزی را کـه باید از این دستاورد نبرد فرهنگی ـ تمدنی طولانی بشری بـه دست آمده بود، حفظ کنیم، آن را بـه سطحی بالاتر ارتقا دهیم و به مثابه مضمون جامعهٔ سوسیـالیستی عملی سازیم.
این ناتوانی از این رو بـه وجود آمد کـه نتوانستیم «ضرورت نضج پروسه ها و مراعات تدریج» (احسان طبری)، یعنی دیـالکتیک برش و تداوم را درون رابطه با مسألهٔ آزادی و دموکراسی درک و حفظ کنیم. بـه نظر احسان طبری، درون حالی کـه ما درون ساختمان سوسیـالیسم دچار عدم درک دیـالکتیک رشد متداوم و تدریجی فرهنگی ـ تمدنی جامعه بشری شدیم، خواستیم با قطع بـه اصطلاح انقلابی این روند، کیفیت فرهنگی ـ تمدنی نوینی را برپا سازیم. بـه نادرست خواستیم «جزم گرایـانـه» برش ضروری انقلابی درون زیربنای اقتصادی جامعه را بـه روند ضروری نضج پروسه های تدریجیِ روبنایِ فرهنگی ـ تمدنی هستی اجتماعی منتقل سازیم. این هستهٔ مرکزی اشتباه فلسفی ـ تئوریک عملکرد ما را درون ساختمان سوسیـالیسم تشکیل مـی داد. حتما از این اشتباه درون برپایی جامعهٔ سوسیـالیستی آینده بیـاموزیم.
طبری با این سخنان خود دریچهٔ بحث بزرگی را مـی گشاید، بحثی کـه در طول تاریخ مارکسیستی وجود داشته هست و فردریش انگلس را برآن داشت درون سال های آخرین حیـاتش یک بار دیگر بر ماهیت دیـالکتیکی نظریـات مارو خود تأکید ورزد و بگوید کـه اگر مارو او بـه منظور برخورد با برداشت ایده آلیستی حاکم درون فلسفه، بر اهمـیت شناخت شرایط عینی و زیربنایی هستی اجتماعی، یعنی ب اهمـیت شیوهٔ تولید و مبادله، به منظور درک خصلت دورهٔ تاریخی پا فشردیم، این بـه معنای بی توجهی بـه عامل ذهنی درون این روابط نبوده است. بـه عبارت دیگر، انگلس برجسته مـی سازد کـه بانیـان سوسیـالیسم علمـی نـه تنـها نقش عامل ذهنی را ناچیز ندانسته اند، بکه بر نقش عامل ذهنی و فرد انسان و شخصیت های تاریخی درون سازمان دهی هستی اجتماعی تأکید داشته اند. او با این سخنان خود بار دیگر بر برداشت دیـالکتیکی از وحدت عین و ذهن درون نظریـات مارکسیستی اشاره دارد، امری کـه بی توجهی بـه آن، ماتریـالیسم تاریخی را از محتوای دیـالکتیکی تهی، و آن را بـه ماتریـالیسم «جزم گرایـانـهٔ» مورد نظر طبری درون سطور فوق، کـه همان ماتریـالیسم معمولی ـ مکانیکی (وولگر) است، تبدیل مـیسازد.
پایبندی بـه وحدت دیـالکتیکی عین و ذهن درون مارکسیسم، نـه تنـها تضمـینی هست برای حفظ محتوای ماتریـالیسم تاریخی، بلکه همچنین مانعی هست در جهت مطلق گرایی دربارهٔ نقش عامل ذهنی و یـا عامل عینی. چنین مطلق گرایی درون اندیشـهٔ ایده آلیستی، ذهن را عامل اولیـه و خالق عین مـی پندارد. درون حالی کـه مطلق گرایی درون ماتریـالیسم غیرمارکسیستی و مکانیکی و وولگر، نقش ذهن بر عین را درک نکرده و نفی مـی کند. این درون حالی هست که ماربر این امر تأکید دارد کـه انسان هست که شرایط اقتصادی هستی خود را برپا مـی دارد و آن شرایط را برپایـهٔ شناخت تاریخی خود از ساختار و قوانین حاکم بر واقعیت عینی، تغییر مـی دهد.
نظریـات ذهن گرایـانـه درون نظریـات اندیشمندانی همانند هربرت مارکوزه، «مکتب فرانکفورت»، «چپ نو» و مداحان اندیشـهٔ «پسامدرن» کـه نزد برخی از سازمان های «چپ»، از جمله ایرانی، نظریـات غالب را تشکیل مـی دهند، نمونـه های جالبی به منظور نشان مطلق گری ذهن گرایـانـه بر نقش عامل ذهنی درون این نظریـات هستند.
مارکوزه و دیگر اندیشمندان پسامدرن، دوران گلوبالیسم کنونی درون جهان را کـه به ابزار سودورزی نظام سرمایـه داری تبدیل شده است، دورانی مـی پندارند کـه گویـا درون آن جامعهٔ بشری دیگر فاقد ساختار طبقاتی است. بـه نظر اینان، جامعه اکنون «اتمـیزه» شده و تنـها از «اتم»های منفرد، یعنی افراد، تشکیل شده هست که گویـا هرکدامشان بـه نوبهٔ خود و به خودی خود «انقلابی» هستند زیرا دیگر هیچ مرز و محدودیتی را برنمـی تابند و از این جهت از «آزادی» مطلق برخوردار هستند. اما واقعیت این هست که درون جهان گلوبالیستی امروز عچنین وضعی بـه وجود آمده و حکمفرما است، و این «اتم های منفرد» درون بند «الزامات اقتصادی گلوبالیسم» اسیر، و به بازیچه واقعیت سیـاسی ـ اقتصادی حاکم بدل شده اند. این واقعیت دردناکی هست که بـه اثبات مجدد آن درون این سطور نیـازی نیست.
نکتهٔ مورد نظر درون اینجا این هست که مطلق گرایی سوبژکتیویستی درون برداشت از نقش ذهن و بی توجهی بـه دیـالکتیک وحدت عین و ذهن درون نزد ایده آلیسم، بـه چه نتایج وخیم نظری منجر مـی شود. بـه عبارت دیگر، «سوبژکتیویسم» درونی یـا ذهنیت فردی هر انسان مـی تواند، بـه قول طبری، درون ارتباط با آثار هنری که تا مرز دیوانگی جولان داشته باشد. این «سوبژکتیویسم» مـی تواند حاشیـه ای ترین مرزهای شرایط واقعیت عینی تاریخی را تجربه کند، اما نمـی تواند بی محابا براند که تا گویـا «آزاد» و «انقلابی» بودن خود را بـه نمایش بگذارد.
انتقاد اندیشمندان مارکسیست نسبت بـه ناتوانی کشورهای سوسیـالیستی و از جمله اتحاد شوروی سابق و احزاب حاکم درون حفظ آزادی های دموکراتیک بورژوایی و رشد آن بـه سطح آزادی های سوسیـالیستی، درون هستهٔ مرکزی و اصلی خود انتقادی بـه ناتوانی آنان درون درک و حفظ دیـالکتیک عین و ذهن درون نظریـات مارکسیستی است. این اشتباه عمدهٔ فلسفی و تئوریکی را درون این کشورها تشکیل داد کـه به اشتباه های سنگین سیـاسی، اقتصادی، فرهنگی ـ هنری و نیز انجامـید، زیرا قادر نشد تغییرات ضروری زیربنایی را درون ارتباط با آمادگی ذهنی حاکم بر جامعه عملی سازد. ماتریـالیسم تاریخی از محتوای دیـالکتیکی آن تهی گشت و به ماتریـالیسم «جزم گرایـانـه» بدل شد.
ماربرای اولین بار درون نطق خود درون سال ١٨۵٢ درون برابر مسؤولان انترناسیونال اول، موضع پیش گفته را دربارهٔ دفاع از آزادی های بورژوایی درون استراتژی سیـاسی کارگری مطرح مـی سازد. انگلس همـین نکات را درون سال های شصت قرن نوزدهم درون ارتباط با مسألهٔ آزادی های بورژوایی مطرح مـی کند. و به ویژه لنین هست که درون اثر خود، «دو تاکتیک سوسیـال دموکراسی درون انقلاب دموکراتیک» و همچنین درون دومـین کنگرهٔ کمـینترن برنامـهٔ تاکتیکی و استراتژیکی گذار از مرحله ای بـه مرحلهٔ دیگر را درون ارتباط با آزادی و شرکت توده ها درون مبارزات ارایـه مـی دهد و مستدل مـی سازد. لنین مشخصهٔ ماهوی «دیکتاتوری پرولتری» را جوهر برنامـه های سیـاسی آن مـی داند، برنامـه هایی کـه به قول اشتیگروالد (همانجا) درون جوّ چپ روانـهٔ حاکم بر کمـینترن درون سال های پایـانی دههٔ بیست قرن گذشته بـه دست فراموشی سپرده شد.
در تقابل با مواضع بانیـان سوسیـالیسم علمـی، «دموکراسی شوراییِ بیرون آمده از وسیع توده ای، کـه به درستی بـه مثابه کیفیتی نوین، بـه مثابه یک دموکراسی پیشرفته تر احساس و درک مـی شد، گام بـه گام از محتوا خالی شد. جای تأثیر سیـاسی مستقیم توده ها را عملکرد و فعالیت حزب بـه نام توده ها گرفت. قدرت سیـاسی طبقهٔ کارگر درون اتحاد با دیگر زحمتکشان، کـه پایـه و اساس برقراری دموکراسی شورایی بود، عمدتاً محدود بـه قدرت حزب کمونیست کـه رهبری جامعه را بـه دست گرفته بود، گشت و عملاً بـه قدرت رهبری آن و نـهایتاً بـه قدرت دبیراول آن محدود شد.»(۴)
زنده یـاد احسان طبری درون سال ١٣۴۵ (١٩۶٩) ارزیـابی فوق عضو رهبری حزب کمونیست آلمان را درون تحلیلی نسبتاً مشروح با جملات زیر درون مقاله ای تحت عنوان «مختصات جهان و دوران ما، چشم اندازی از عمده ترین مسائل»، درون «یـادداشت ها و نوشته های فلسفی و اجتماعی»(١٣۴۵، ص ١٣٨ ١٣٧) ارایـه مـی دهد:
« خطاست اگر ما بـه تجربهٔ کنکرت ساختمان سوسیـالیسم غیرنقادانـه برخورد کنیم و سیر خود را درون این زمـینـه تنـها یک پویـهٔ ظفرنمون و عاری از خطا جلوه گر سازیم. تجربهٔ ساختمان سوسیـالیسم، تجربهٔ تازه ایست.
«متأسفانـه بنیـادگذار خردمند جامعهٔ سوسیـالیستی درون شوروی، یعنی لنین، زود درگذشت و استالین آموزش علمـی و پرنرمش لنینی را دربارهٔ ساختمان سوسیـالیسم ساده کرد، یعنی تعبیری از آموزش مارکس، انگلس و لنین بـه دست داد و الگویی از ساختمان جامعه نو را مطرح ساخت کـه در آن، صرف نظر از وجود بسیـاری اندیشـه های نغز و متین، تأثیر خصال و تمایلات شخص استالین مشـهود است. لنین بر آن بود کـه پس از تصرف قدرت حاکم، مسألهٔ غلبهٔ عنصر سوسیـالیسم بر عنصر سرمایـه داری را حتما به ویژه درون عرصهٔ اقتصادی و با وسایل اقتصادی حل کرد و دست بـه محاصرهٔ طولانی دژ سرمایـه داری داخلی زد. ولی استالین آموزش انقلابی مارکسیستی را بـه صورت یک آیینِ مذهبی و سکولاستیک درآورد و چه بسا با اتکاء بـه قهر، سدها را از سر راه برداشت و اصلاحات سوسیـالیستی را با تکیـه بر ارادهٔ آهنین بـه پیش برد و نمونـه ای از جامعهٔ سوسیـالیستی بـه وجود آورد کـه بعدها برخی معایب خود را درون عمل نشان داد.
«این کـه استالین یک انقلابی پرشور و تئوریسین مبرّز و در این طرز عمل خود غالباً صادق بود و فکر مـی کرد کـه به سود سوسیـالیسم خدمت مـی کند، تردیدی نیست. اما اساس یک ارزیـابی عینی تاریخی، نـه مقامات و کرامات افراد هست و نـه ذهنیـات آن ها، بلکه نتایج عینی هست که از عمل آن ها حاصل شده است . اشتباه اساسی آن هست که پروسه های اجتماعی، تحولات و اصلاحات اجتماعی بیش تر با اسلوب ولونتاریستی، با تکیـه بـه ارادهٔ عامل آگاه و حتی ارادهٔ خود [استالین] و غالباً با رادیکالیسمـی کـه به خشونت و استبداد مـی کشید، حل شد و عینیت و خود بـه خودی، ضرورت نضج پروسه ها، مراعات تدریج، تکیـه بـه دموکراسی و ابتکار توده ها، مراعات اعتدال و غیره و غیره [از مدّ نظر دورماند].
«آیـا این اسلوب عمل، تاریخاً ضرور بود؟ اگر مقصود از ضرورت تاریخی، اعتراف بـه خامـی ها و بی تجربگی ها، تصادف ها و بن بست ها باشد، آن حرفی است. ولی اگر مقصود از ضرورت تاریخی آن هست که جز این راه دیگری عقلاً متصور نبود و هر راهی غیر از این غلط بود، مسلماً این حرف نادرستی است. بر اساس اسناد مـی توان کاملاً ثابت کرد کـه لنین تصور دیگر و به مراتب پرنرمش تر و واقع بینانـه تر و علمـی تر از ساختمان جامعه نوین داشت.
«باری نمونـه ای کـه استالین از جامعهٔ سوسیـالیستی بـه وجود آورد از معایب تهی [نبود و] تحول و تغیر سخت ضرورت یـافته بود. ضرورت از کجا ناشی مـیشد؟ از آنجایی کـه بین سازمان ها و نورم های موجود حزبی و دولتی و اقتصادی و اجتماعی و احکام منطبق با آن و یـا ناشی از آن از طرفی، و رشد جوشان نیروهای مولده، امکانات و ظرفیت مادی و معنوی جامعه، سطح آگاهی عمومـی و غیره ازطرف دیگر، تضاد عمـیق پدید شده بود .
«جهت تحول کـه بایستی درون جامعه سوسیـالیستی انجام گیرد، کدام است؟ مـی بایست رهبری جمعی و علمـی حزب و دولت و اقتصاد و غیره جای اسلوب های اداری و بوروکراتیک، روش های ذهنی و ولونتاریستی، شٍماسازی های مجرد و توهمات سکولاستیک را بگیرد. مـی بایستی حیـات اقتصادی جامعه طوری تنظم شود کـه در عین حفظ اولویت منافع جمع، مـیدان بروز ابتکار تنگ نگردد و شعلهٔ شور و علاقمندی فردی فرو ننشیند. مـی بایستی بـه جای سانترالیزم مطلق شده، جهات دموکراسی سوسیـالیستی جامعه و ابتکارات ارگان ها و سازمان ها پرورده گردد و بسط یـابد. مـی بایست بـه خودسری و بی قانونی خاتمـه داده شود و قانونیت سوسیـالیستی جای تجاوز بـه حقوق انسانی را بگیرد، انسان جامعه سوسیـالیستی احساس مصونیت کامل کند. مـی بایستی بـه جای شیوهٔ «سیتاد» بازی و بحث های سکولاستیک بر سر الفاظ و عبارات و مبدل پیشوایـان بـه پیغمبران خطاناپذیر و چسبیدن بـه احکام مأنوس و درآوردن همـهٔ رهنمودها از مشتی احکام مجرد، شیوهٔ خلاقیت بندو اختراع جسورانـهٔ فکری بر پایـهٔ بررسی واقعیت عینی مسلط شود. مـی بایست با کشورهای سوسیـالیستی و احزاب برادر، روابط بر اساس همبستگی متساوی الحقوق برادرانـه و انترناسیونالیسم پرولتری برقرار گردد و غیره و غیره .»
در ارتباط با خشونت و استبداد فردی استالین، کـه طبری درون سطور بالا برجسته مـی سازد، اشتیگروالد درون همانجا (صفحه ٣٢) درون ارتباط با سرنوشت کمونیست های مؤمن، از جمله مـی نویسد: «من از سه کمونیست کـه نقش مسؤول سنی [مسن ترین] را درون اردوگاه نازی ها درون بوخن والد داشتند و جان سالم بـه در بردند و در اردوگاه «ورتوکا» [در اتحاد شوروی زمان استالین] از بین رفتند، صحبت مـی کنم. من انگشت را روی ترورهای غیرضروری و بدون دلیل مـی گذارم کـه در ارتباط با تهدید داخلی و خارجی قرار نداشتند و یکی از علل فروپاشی را تشکیل مـی دهند. بـه هیچ وجه نمـی خواهم سرکوب ضروری ضدانقلاب، جاسوسان و خرابکارانی را برشمرم کـه در جریـان هجوم ١۶ کشور خارجی بـه روسیـهٔ شوروی بعد از پیروزی انقلاب عملی شد، بلکه مـی خواهم دربارهٔ گرگور دیمـیتروف، نامزد ماهولتس صحبت کنم کـه از ترورها جان سالم بـه در برد و تا زمان مرگش درون کشور ما یک زن کمونیست فداکاری باقی ماند. و مایلم از آلفرد دروگن مولر صحبت کنم کـه سردبیر ارگان تئوریک حزب کمونیست آلمان بود، از اریش یونگ مان، فریدل لئوین، آرنولد ریس برگ کـه ٢٠ سال درون اردوگاه «ورکوتا» بسر برد، و دیگران صحبت کنم!»
خط فاصل بین انتقاد ما و تبلیغات دشمن
انتقاد بـه خود با مضمونی متفاوت: نـه «استالینیسم» و نـه «آنتی استالینیسم»
دشمنان سوسیـالیسم به منظور ایجاد تضاد بین آزادی و حقوق بشر از زبانی بهره مـی جویند کـه زبان انتقادی ما نیست. انتقاد ما از اسلوب ولونتاریستی و خشونت و استبدادی کـه با نام استالین درون کارگری جهانی عجین شده هست و بـه یکی از علل عمدهٔ فروپاشی اتحاد شوروی و کشورهای سوسیـالیستی دیگر درون اروپا بدل شد، از نظر ماهوی با واژه «استالینیسم» کـه دشمنان سوسیـالیسم بـه کار مـی گیرند متفاوت است.
اشتیگروالد درون صفحهٔ ۶۴ کتاب پیش تر ذکر شده، این واژه را بیـان «کیش شخصیتی» ارزیـابی مـی کند کـه دشمنان سوسیـالیسم با سوءاستفاده از شیوهٔ برخورد اطرافیـان استالین بـه او، ایجاد د. اشتیگروالد بـه کار بردن این واژه را توسط معان سوسیـالیسم و منتقدان واقعی جستجوگر علل فروپاشی نادرست مـی داند و آن را گمراه کننده ارزیـابی مـی کند. او درون ادامـهٔ مطلب، مضمونی را ارایـه مـی دهد کـه پیش تر از زبان احسان طبری آورده شد و خواندن آن آموزنده است. اشتیگروالد مـی نویسد: «در زبان آلمانی از مفهوم «ایسم» یک ساختار تئوریک فهمـیده مـی شود کـه برپایـهٔ نظریـات شخص معینی بـه وجود آمده است. مثلاً «کانتیـانیسم»، «هگلیـانیسم»، «مارکسیسم». آیـا چنین ساختار تئوریکی بـه نام استالینیسم وجود دارد؟ آیـا استالین چنین ساختاری خلق کرد و از خود بـه جا گذاشت؟»
او سپس از رسالهٔ مارکسیست دیگر آلمانی، ژوزف شلیفرشتین Josef Schleiferstein نکاتی را نقل مـی کند کـه در سال ١٩٨٨ بیـان کرده بود.(۵) شلیفرشتین مـی گوید: «به نظر من استالین از شایستگی به منظور همگانی و تفهیم تئوری مارکسیسم و لنینیسم درون زمـینـه های مختلفی برخوردار بود. بـه ویژه او قادر بود نظریـهٔ لنین را دربارهٔ چگونگی پیشرفت روند انقلابی درون روسیـه و وظایف کمونیست ها درون این زمـینـه بـه مردم منتقل کند. همچنین پایدار ماندن او بـه ارثیـهٔ نظریـات لنین درون دوران بعد از مرگ لنین، نکتهٔ تعیین کننده ای به منظور تداوم رشد، تحکیم، نوسازی صنعتی و تأمـین قدرت دفاعی کشور بود.» شلیفرشتین سپس با رد اتهام تروتسکیست ها کـه گویـا استالین یک مقلد بی استعداد نظریـات لنین بوده است، اضافه مـی کند کـه «بدیـهی هست که بـه دنبال یک اندیشمند استثنایی قرن، ادامـه کاری بر پایـهٔ نظریـات بزرگ او امری غیرعادی نیست. چنین امری اما بـه هیچ وجه نمـی تواند بـه معنای چشم پوشیدن بر نادرستی آنچه کـه دیرتر بـه وجود آمد، باشد، حوادثی کـه کوچک ترین ارتباطی با لنین و نظریـات او نداشته است، حوادثی کـه علل ذهنی و عینی خود را دارند. اما علل عینی نیز بـه هیچ وجه سرکوب های دوران استالین را کـه ناشی از ذهنیت او بودند قابل بخشش نمـی کنند.» مارکسیست آلمانی با اشاره بـه «نکات پراهمـیت به منظور رشد و تکامل مشخص اتحاد شوروی کـه در «مسائل لنینیسم» [اثر استالین]» وجود دارد، توجه را بـه این امر جلب مـی کند کـه «اگرچه این نکات اغلب تنگ نظرانـه و یک جانبه مطرح مـی شوند اما نباید یک نکته را از مد نظر دور داشت و آن این کـه در این مرحله ما با تفاوت برداشت دو نسل روبرو هستیم. من با نظریـات لنین پیش از آشنایی با نظریـات استالین آشنا شدم. اما نسل بعدی درون کمونیستی اغلب نظریـات استالین را پیش از نظریـات لنین و مارخواندند . این نکته از آن جهت بسیـار پراهمـیت هست که نسل پیشین بـه منبع واقعی و سرشار اندیشـهٔ تئوریک دربارهٔ رشد کارگری روسیـه واقف بود. شناختن محدودیت ها و جزم گرایی های تاریخی به منظور نسل قبلی ممکن بود. نسل ما نوشتارهای لنین را دربارهٔ هگل مـی شناخت و با آثار فلسفی او آشنا بود.»
به نظر شلیفرشتین، «انحرافات استالین، از جمله درون بخش تئوریک، بی تردید صدمات بسیـاری بـه نسل ما وارد نمود. اما صدمـه بـه نسلی کـه در ابتدا با آثار استالین رشد کرد، بـه مراتب شدیدتر بود.»
در ادامـهٔ مطلب، اشتیگروالد درون اثر خود بر این نکته تأکید دارد کـه «ما این نظریـه را مورد تأیید کامل قرار مـی دهیم کـه استالین یک «ایسم» از خود ایجاد نکرد، اما محدودیت ها و یک سویـه نگری هایِ جزم گرایـانـه ای را موجب شد کـه به انحرافات تئوریک انجامـیدند. لذا آنجا کـه «ایسم»ی وجود ندارد، آنوقت نـه «استالینیسم» و نـه «آنتی استالینیسم» جایی ندارد.»
اشتیگروالد سپس بـه نقطه نظرات استالین دربارهٔ سازماندهی هستی اجتماعی درون اتحاد شوروی باز مـی گردد و مـی پرسد، آیـا درون این باره مـی توان از استالینیسم سخن گفت؟ او به منظور پاسخ بـه این پرسش، بـه نقل نسبتاً مفصلی از نظریـات تاریخ نگار شناخته شده، ایزاک دویچر Isaak Deutscher مـی پردازد. دویچر، کـه طرفدار تروتسکی است، بـه نظر اشتیگروالد درون مظان جانبداری از استالین نیست و از این رو ارزیـابی او را از نقش استالین مـی توان بـه مثابه ارزیـابی غیرمداحانـه ای پذیرفت.
«خلقی را کـه استالین رهبرش شد ـــ صرف نظر از تعدادی کارگران ترقی خواه و باسواد ـــ مـی توان یک ملت وحشی نامـید. این ارزیـابی را اما نباید بـه معنای پذیرفتن خصلتی ویژه به منظور خلق روسیـه دانست. عقب افتادگی روسیـه و خصوصیـات آسیـایی آن، گناه آن نبود، بلکه تراژدی سرنوشت آن را تشکیل مـی داد. استالین کوشید، بـه قول معروف، بربریت را با شیوه های بربرمنشانـه براندازد. اما درست بـه خاطر شیوه هایی کـه به کار گرفته شد، بسیـاری از ارثیـهٔ بربریت درون جامعهٔ روسیـه کـه تصور مـی رفت بـه زباله دان تاریخ انداخته شده باشد، دوباره بـه آن باز گشت. با وجود این، ملت روسیـه تقریباً درون تمام جوانب هستی خود بـه پیشرفت دست یـافت. حجم تولید [داخلی] کـه در سال ١٩٣٠ حتی بـه سطح تولید یک ملت متوسط اروپایی هم نمـی رسید، بـه سرعت و همـه جانبه توسعه داده شد، بـه نحوی کـه روسیـه امروز [١٩۴٨]، اولین قدرت اقتصادی اروپا و دومـین قدرت درون جهان است. درون کمـی بیش تر از ده سال تعداد شـهرهای بزرگ و متوسط روسیـه دو برابر شد. تعداد اهالی شـهرها بیش از دو برابر گشت. تعداد مراکز آموزشی از هر نوع و سطح بـه طور چشم گیری بـه چندین برابر پیش رسید. کلیـهٔ مردم روسیـه بـه مدرسه فرستاده شدند. خلق روسیـه امروز از آنچنان سطح معنوی برخوردار شده هست که احتمالاً دیگر هیچ گاه نمـی توان هشیـاری را از او سلب کرد. تشنگی به منظور آموزش، تمایل بـه فراگیری علوم و هنرها توسط اطرافیـان استالین آن چنان تقویت شد کـه گاه این برداشت بـه وجود مـی آید کـه این تشنگی سیراب ناپذیر و دست نیـافتی است. درون اینجا حتما این نکته خاطر نشان گردد کـه با وجود آن کـه استالین درون روسیـه را بر روی تأثیرات کنونی کشورهای غربی بست، همـه نوع علایق بـه آنچه را کـه او «ارثیـهٔ فرهنگی» غربی مـی نامـید مورد پشتیبانی قرار داد و تقویت کرد. شاید درون هیچ کشور دیگری چنین توجه و عشق شایستهٔ دقت نسبت بـه ادبیـات کلاسیک و هنر ملت های دیگر بـه جوانان آموخته نشده باشد، آن طور کـه به جوانان روسی آموزانده شد. درون این نکته یکی از عمده ترین تفاوت های مـیان فرهنگ نازیسم و استالینیسم نـهفته است. تفاوت استالین با هیتلر درون این نکته نیز بـه چشم مـی خورد کـه استالین مطالعهٔ آثار کلاسیک روسیـه را به منظور جوانان کشورش ممنوع نکرد، حتی اگر این آثار با ایدئولوژی او هم سویی نداشتند. او شاعران، رمان نویسان، نقاشان و یـا حتی آهنگ سازان زمان خود را زیر فشار و سرکوب قرار داد، اما حرمت مردگان را نگه داشت. آثار پوشکین، گوگول، تولستوی، چخوف، بیلینسکی و بسیـاری دیگر کـه به این یـا آن شکل علیـه زور و ستم زمان خود موضع گرفته و آن را مورد انتقاد قرار داده بودند، انتقاداتی کـه بی کم و کاست بر شرایط روسیـه استالینیستی نیز قابل انطباق بودند، درون مـیلیون ها نسخه و به معنای واقعی کلمـه درون دست جوانان روس قرار داده شد. حتی یک [گوت هولد] لسینک و یـا [هینریش] هاینـه [نویسنده و شاعر آلمانی قرون هیجدهم و نوزدهم] روسی وجود ندارد کـه آثارش بـه طور علنی سوزانده شده باشد. همچنین اجازه نیست نادیده گرفته شود کـه در استالینیسم، آرمانی ـــ کـه البته توسط استالین بـه شدت معیوب شده ـــ وجود دارد کـه مخالف حاکمـیت انسان بر انسان دیگر، خلقی بر خلقی دیگر و نژادی بر نژاد دیگر است، بلکه تساوی ریشـه ای آن ها را بـه رسمـیت مـی شناسد. حتی دیکتاتوری پرولتاریـا نیز درون این آرمان مرحله ٔ گذاری را بـه سوی جامعه بی طبقه تشکیل مـی دهد. هدف و امـید همچنان دستیـابی بـه جامعهٔ متشکل از انسان آزادهای و متساوی الحقوق و فارغ از دیکتاتوری است. بدین ترتیب، درون استالینیسم جنبه های مثبت بی شماری وجود دارد کـه به احتمال قوی درون طول زمان نقش تعیین کننده را درون مقابل جنبه های ناخوشایند آن خواهد یـافت . با توجه بـه این نکات هست که نمـی توان استالین را زورگو و ستمگری همانند هیتلر دانست و ارزش و نقش آن ها را درون تاریخ همانند و مساوی با صفر و منفی ارزیـابی کرد. هیتلر رهبر و سوداگر سودورز ضدانقلابی ناب بود، درون حالی کـه استالین رهبر مـیوه چین از نتایج انقلابی بود با سرنوشتی تراژیک، پرتضاد و در عین حال خلاق. همانند کرومول و روبسپیر (۶) و ناپلئون، استالین نیز راه خود را بـه مثابه یک خادم خلق آغاز کرد و سپس بـه آقای آن تبدیل شد. استالین، همانند کرومول، نمود تداوم انقلاب درون روند همـهٔ مراحل و دگردیسی های آن بود، گرچه نقش او درون آغاز بی اهمـیت تر از نقش کرومول بود. همانند روبسپیر خون همرهان خود را ریخت. همانند ناپلئون امپراتوری نیمـه انقلابی و نیمـه محافظه کارانـه ای برپا داشت و انقلاب را بـه خارج از مرزهای کشور خود رساند. آنچه درون عملکرد استالین مثبت بود، بی تردید عمری طولانی تر از خالق خود خواهد داشت، همان طور کـه نزد کرومول و ناپلئون نیز چنین بود. اما به منظور آن کـه نکات مثبت بتوانند به منظور آینده حفظ شوند، تاریخ، عملکرد استالین را هم با همان موشکافی سخت گیرانـه مورد بررسی قرار خواهد داد و تصحیح خواهد کرد کـه با عملکرد کرومول بعد از انقلاب بریتانیـا و ناپلئون بعد از انقلاب فرانسه رفتار کرد.»(٧)
اشتیگروالد درون پایـان نقل قول مـی نویسد کـه دویچه بعد از مرگ استالین متممـی بر این نوشته افزود، اما درون آن نکات مثبتی را کـه به استالین نسبت داده بود مورد پرسش قرار نداد.
به نظر شتیگروالد نباید فراموش کرد کـه سرکوب های قابل سرزنش دوران استالین، کـه البته «منظور، پاسخ بـه ترور ضدانقلاب و نیروهای تجاوزگر نیست»، بـه خصلت سوسیـالیستی اتحاد شوروی صدمات بسیـار وارد ساخت، اما این خصلت را بـه کلی نابود نساخت. اتحاد شوروی بـه نیروی کمک کننده به منظور برپایی جامعهٔ سوسیـالیستی درون کشورهای دیگر بدل شد. همـین سوسیـالیسم منادی پایـان حاکمـیت بلامنازع امپریـالیسم شد. درون خاتمـه، نباید فراموش کرد کـه باز همـین سوسیـالیسم بود کـه با توان درونی خود، بـه شرایطی پایـان داد کـه سیمای آن را لکه دار کرده بود.»
با آنچه کـه بیـان شد، بـه نظر مـی رسد تفاوت انتقاد از خود، بـه مثابه توشـهٔ راه آینده، و نظریـات دشمنان روشن شده باشد. مضمون و خصلت سوسیـالیسم نـه با تصورات «دیکتاتور مصلح» و نـه با این تصور همخوانی دارد کـه گویـا مـی توان جامعهٔ انسانی را بدون شرکت فعال و خلاق خود مردم برپا داشت. دیـالکتیک رهبری سیـاسی و علمـی جامعه کوچک ترین سنخیتی با برداشت ماکیـاولیستیِ هدف راه را توجیـه مـی کند، ندارد.
سعید کبیری
منابع:
١ـ لوچیـانو کانفور Luciano Canfora ، پرفسور ایتالیـایی درون رشتهٔ تخصصی «فلسفه کلاسیک»، «دموکراسی ـــ تاریخ یک ایدئولوژی» La Democrazia – Stori di un`ideologia (عنوان ترجمـه آلمانی کتاب: «تاریخ مختصر دموکراسی»، ٢٠٠۶، نشر PappyRossa درون کلن، آلمان)
٢ـ پرولترهای دوران انقلاب فرانسه کـه برخلاف اشراف شلوارهای بلند پایشان بود.
٣ـ روبرت اشتیگروالد، «مواضع و اختلافها درون کمونیستی»، ٢٠٠٢، نشر GNN، ص ١٨
۴ـ ویلی گرنس Willi Gerns/H. Jung، «علل فروپاشی»، صفحه ١۴، بن، ١٩٩٢
۵ـ Der Intellektuelle in der Partei. Gespräch, Marburg ۱۹۸۸, S. ۱۰۸ f.
۶ـ روبسپیر کـه معروف بـه «فسادناپذیر» شده بود و مخالف حکم اعدام بود مـینویسد: «مـیخواهیم نظامـی بهوجود آوریم کـه در آن همـه عاطفههای پست و ناهنجار بـه زنجیر کشیده شود و همـه عاطفههای شایسته بـه وسیله قانونها بیدار شود مـیخواهیم درون کشور خود اخلاق را بـه جای خودپسندی، پاکدامنی را بـه جای افتخار تکلیف را بـه جای نزاکت، سلطنت عقل و خرد را بـه جای سنت، نفرت از عیب را بـه جای نفرت از بدبختی، غرور را بهجای گستاخی، عظمت روح را بـه جای خودنمایی، عشق بـه افتخار را بـه جای عشق بـه پول، شایستگی را بـه جای مکر، نبوغ را بـه جای ذوق، حقیقت را بـه جای زرق و برق، لطف سعادت را بـه جایـالت ، بزرگی انسان را بـه جای کوچکی بزرگان، ملتی بزرگ و نیرومند و خوشبخت را بـه جای ملتی محبوب و بینوا و سبکمغز، کوتاه کنم، همـه فضیلتها و معجزهای انسانی را بـه جای رذیلتها و مضحکههای استبداد بنشانیم .» بـه نقل از نشریـه «چیستا»، «اشاره»، شماره ٢ و ٣، آبان و آذر ١٣٨۵، ص ١۴٩
٧ـ Issac Deutscher, Stalin. Eine Biographie. Argon Verlag Berlin ۱۹۶۷, S. ۷۱۷ ff
٨ـ احسان طبری، «یـاداشتها و نوشتههای فلسفی و اجتماعی»، شمـهای درباره رهبری، سازماندهی و مبارزه اجتماعی، ١٣۴۵، ص ٨١
٩ـ U.J.Heuer ج. هویر «سوسیـالیسم و دموکراسی» بادنبادن، آلمان ١٩٩٠، ص ٢۴۵
١٠ـ احسان طبری، «با پچپچههای پاییز» ١٣۶١، فصل ده، صفحه ١٢
١١ـ احسان طبری بـه نقل از ماکسیم گورکی، «اندیشـههایی درباره انسان و زندگی» درون «یـادداشتها و نوشتههای فلسفی و اجتماعی»، ١٣۴۵، صفحه ١١٧
١٢ـ Richard Croll, Ronald Koch, Papat Ohne Heiligenschein? Joseph Ratzinger in seiner Zeit und Geschichte, Zambon Verlag ۲۰۰۶
١٣ـ دوران باروک، نامـی هست که به منظور دو قرن ١۶ و ١٧ تاریخ اروپایی بهوجود آمده هست و مصادف هست با مقابله کلیسای کاتولیک با پروتستان درون اروپا. یکی از مواضع پروتستانها، مخالفت با دستگاه عریض و طویل و اشرافی فئودالی کلیسای کاتولیک بود. پروتستانیِ مسلح بـه ایدئولوژی بورژوازی نوپا مع زندگی بیآلایش و ساده بود و سختکوشی را تبلیغ مـینمود. کلیسای کاتولیک درون مخالفت با چنین اندیشـهای، آب و رنگ پرطمطراق فئودالی را درون تمام صحنـههای هستی اجتماعی، از جمله و بهویژه درون معماری و هنرهای نقاشی و مجسمـهسازی، لباس و غیره تشدید نمود، بهنحوی کـه اصطلاح «باروک» کلاً بـه بیـان زندگی هنر و فرهنگ دوران «مقابله با رنسانس» Gegenreformation تبدیل شد و در تاریخ ثبت گشت. کلیساهای پر زرق و برق و نقاشیهای سقف آنها، ازجمله توسط مـیکل آنجلو درون Sixtinische Kapelle درون واتیکان، رم، ارثیـه هنری این دوران مـیباشند.
١٣الف ـ به منظور این مذاکرات، کلیسای کاتولیک درون لهستان تنـها بـه مذاکرات علنی قناعت نکرده بود، بلکه همچنین با ایجاد ارتباطات مخفی با دستگاه امنیتی جمـهوری تودهای لهستان، بـه اجرای برنامـه اسقف خود عمل مـیکرد. کنارهگیری اسقف جدید ورشو از مقام خود کـه در سالهای گذشته به منظور اجرای دستور کلیسا رابط با سازمان امنیت کشور بوده و اکنون توسط پاپ جدید بـه مقام اسقفی گمارده شد، بـه خاطر افشا شدن ارتباطات گذشته آن توسط مطبوعات، نشان این سیـاست کلیسای کاتولیک درون لهستان درون مرحله نخست جنگ سرد است.
١۴ـ Sahra Wagenknecht, Antisozialistische Strategien im Zeitalter der Systemauseinadersetzung بنگاه انتشاراتی Pahl Rugenstein ۱۹۹۵
برابر با
سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر)
درک رزا لوگزامبورگ از
رابطه آزادی و سوسیـالیسم
باز هم با مارو زیر پرچم او(١)
روبن مارکاریـان
توضیح : این مقاله بـه مناسبت نودمـین سال گشت انقلاب اکتبر درون بررسی درک» رزا لوگزامبورگ» از رابطه آزادی و سوسیـالیسم نوشته شده و به مناسبت سالگرد ترور «روزا لوگزامبورک» و «کارل لیبنکنشت» درون پانزده ژانویـه 1919 مجددا» منتشر مـی شود!
انقلاب اکتبر اولین انقلابی هست که طی آن به منظور اولین بار درون تاریخ طولانی جامعه طبقاتی، طبقات محروم و استثمار شده قدرت سیـاسی را درون پهناورترین کشور جهان بـه دست گرفته و افق جدیدی به منظور رهائی درون برابر انسان معاصرقرار دادند. دگرگونیهائی کـه انقلاب اکتبر درون نظام طبقاتی روسیـه درون طول اولین روزهای موجودیت خود انجام داد عظیمترین تغییری هست که از سپیده دم زایش جامعه طبقاتی درون تاریخ بشری، صورت گرفته است. اعلام تاسیس حکومت کارگری کـه طی آن توده کار و زحمت قدرت سیـاسی را بـه دست گرفتند، اعلام برابری زنان و مردان از لحاظ حقوقی و اعلام زنان بـه عنوان شـهروند برابر برخوردار از حق رای، تقسیم زمـین و اعطای آن بـه دهقانان، پذیرش حق تعیین سرنوشت به منظور ملیتهای تحت ستم روسیـه تزاری … کوتاه سخن: انقلاب اکتبر نشان داد کـه توده استثمار شده قادر بـه سرنگونی نظم طبقاتی و به دست گرفتن قدرت سیـاسی به منظور از مـیان برداشتن جامعه طبقاتی هست و خودرهانی کارگران و زحمتکشان نـه یک افسانـه زیبا اما غیرعملی بلکه همانطور کـه مارنشان داده هست یک امکان واقعی درون بطن انکشاف مبارزه طبقاتی درون سرمایـه داری معاصر است. طبعا» ارتجاع مغلوب درون روسیـه و امپریـالیسم جهانی قادر بـه برتابیدن انقلاب اکتبر و انتقال قدرت بـه کارگران و زحتمکشان نبودند.از همـین رو قیـام اکتبر نـه پایـان که نقطه آغاز انقلاب سوسیـالیستی بود. انقلاب اکتبر ناچار بود از کوران جنگ داخلی، تجاوز مستقیم نظامـی قدرتهای امپریـالیستی، محاصره همـه جانبه اقتصادی و تحمـیل ویرانی اقتصادی و قحطی بزرگ عبور کرده و به مدد گسترش هرچه بیشتر انقلاب بـه اعماق توده های تحت ستم، از موجودیت خود دفاع کند.
انقلاب اکتبر درون جریـان تکوین خود بـه الگوئی به منظور سایر های سوسیـالیستی و ضدسرمایـه داری درون جهان مبدل شد و پس از شکست فاشیسم درون جنگ جهانی دوم و فروپاشی نظام استعماری درکشورهای حاشیـه، محرکی به منظور گسترش انقلابات رادیکال بـه ویژه درون جهان حاشیـه بـه وجود آورد. اما علیرغم همـه نقاط مثبت و اثرات گسترده جهانی، انقلاب اکتبر از نقاط ضعفی درون رنج بود کـه بتدریج قوای حیـاتی آن را بـه تحلیل برد و نـهایتا» شکست آن را زمـینـه سازی کرد.
سوسیـالیسمـی کـه پس از انقلاب اکتبر شکل گرفت و بویژه بعد از مرگ لنین و در دوره استالین خود را بـه عنوان یک الگو سازمان داد با آن سوسیـالیسمـی کـه مارو انگلیس یـا پایـه گذاران سوسیـالیسم علمـی ومدرن مورد نظر داشتند تفاوت اساسی و ماهوی داشت. دولت سوسیـالیستی بیرون آمده از بطن جنگ داخلی، تجاوز قدرتهای امپریـالیستی، قطحی بزرگ … بعد از ممنوعیت احزاب ( از جمله احزاب چپ مانند اس. ار.ها، منشویک ها، آنارشست ها…)، الغاِِء همـه آزادیهای پایـه ای مانند آزادی مطبوعات، تشکل و بالاخره الغاء حق فراکسیون درون حزب بلشویک کـه دیگر هم تنـها حزب قانونی موجود درون روسیـه و هم زمان حزب حاکم بود بـه تدریج بـه یک دولت اقتدارگرا فرا روئید؛ دولتی کـه آزادیـهای سیـاسی اساسی و بنیـادی را از همگان و از جمله از اکثریت کارگران و زحمتکشان- کـه انقلاب را بـه وجود آورده و در جریـان جنگ داخلی و خارجی ، بحران اقتصادی و قطعی با چنگ و دندان و نثار زندگی اشان از آن دفاع کرده بودند-محروم ساخت. این قهقرا درون ادامـه خود بـه تکوین یک دولت کارگری بوروکراتیرکوبگر انجامـیده و به این ترتیب انقلاب سوسیـالیستی را از دورن دچار زوال کرد. درسال ١٩٨٩ با فروپاشی شوروی سابق و زنجیره سقوط نظامهای بوروکراتیک دیگر، نقطه پایـانی بـه این الگو از سوسیـالیسم نـهاده شد. اما آیـا این مسیر تکوین انقلاب اکتبر اجتناب ناپذیر بود؟ پاسخ بـه این سوال منفی است. درون همان دوره پیروزی انقلاب اکتبر نظرگاههای انتقادی روشنی از این الگو همراه با ارائه بدیلهای مربوطه وجود داشت کـه تا امروز همچنان اعتبار خود را حفظ کرده است. شاخص ترین نماینده این طرز تفکر روزا لوگزامبورگ بود. شکی نیست کـه تجدیدآرایش سوسیـالیستی وکارگری درون قرن بیست ویکم بدون ارزیـابی از تجربیـات سوسیـالیسم درون قرن بیستم و بویژه و در راس همـه آنـها انقلاب اکتبر و پاسخ بـه ضعفها و علل شکست آن نمـی تواند عملی شود.
روزا لوگزامبورگ تجسم یک انقلابی سوسیـالیست بود کـه عمـیقا» بـه امر ابتکار و مشارکت تودهها درون همـه سطوح فعالیت علیـه نظام سرمایـهداری، انقلاب سوسیـالیستی و بنای سوسیـالیسم اعتقاد داشت. او آزادی و دمکراسی را جزء لاینفک سوسیـالیسم مـیدانست و همواره بر ضرورت و اهمـیت آن تاکید مـیکرد. درون این زمـینـه بـه وِِیژه نوشتههای او درون باره انقلاب اکتبر از اهمـیت ویژهای برخوردار هست . درون این نوشته کوتاه سرخطهای عمده نظرات لوگزامبورگ را مرور مـی کنیم.
روزا لوگزامبورگ درون کتاب «انقلاب روسیـه»(٢) کـه در زندان نوشته بـه بررسی جوانب گوناگون انقلاب اکتبر مـیپردازد. او ضمن دفاع همـه جانبه و پر حرارت از انقلاب اکتبر بر یکی از نقاط اصلی ضعف آن یعنی حفرههای موجود درون درک لنین و تروتسکی درون مورد دولت کارگری و رابطه آن با دمکراسی و آزادی و نیز نقش تودههای طبقه کارگر و زحمتکش درون سوسیـالیسم مـیپردازد.
رزا لوگزامبورگ از انقلاب روسیـه بـه عنوان قدرتمندترین رویداد جنگ جهانی نام مـیبرد کـه وقوع آن، رادیکالیسم بینظیر آن، ونتایج ماندگارش شفافترین کتمان سیـاست سوسیـال- شونیستی سوسیـال دمکراسی درون جنگ جهانی اول بوده است.
در فصل چهارم کتاب» انقلاب روسیـه» تحت عنوان مجلس موسسان او بـه مسئله انحلال مجلس موسسان پرداخته و موضع بلشویکها را مورد نقد و بررسی قرار مـیدهد. . بلشویکها درون هر دو انقلاب خواهان فراخواندن مجلس موسسان بـه شیوه انقلابی بوده و آن را نقطه عزیمتی به منظور انقلاب سوسیـالیستی تلقی مـید. اما آنـها اکنون نـهاد مجلس موسسان را نـهادی متعلق بـه گذشته مـیدانند. روزا لوگزامبورگ مـیگوید این یک واقعیت هست که روحیـه تودهها، سطح مبارزه، مطالبات آنـها تغییر و تعالی یـافته بـه نقطه اوج جدیدی رسیده هست که خود را درون تغییر انقلابی نظام منعمـیسازد. اما درست بـه همـین دلیل بلشویکها حتما با انحلال مجلس موسسان قدیم، که درون فاصله دو انقلاب شکل گرفته و منعکننده تعادل قوا درون دوره قبل از انقلاب اکتبر بود، فراخوان انتخابات به منظور مجلس موسسان جدید را مـیدادند. » آنـها اعتمادی بـه سپردن سرنوشت انقلاب بـه مجلس موسسانی کـه منعکننده روسیـه کرنسکی دیروز، دوره نوسان و ائتلاف با بورژوازی بود نداشته و نباید هم مـی داشتند. اگر چنین هست دیگر هیچ درنگی به منظور فراخواندن مجلس موسسانی کـه از دل روسیـه جدید سر برآورده و نگاه بـه جلو دارد، جایز نبود». لوگزامبورگ مـی گوید ترتسکی برعاز این تجربه نتیجه معکوسی اتخاذ کرده و ناکارآمد بودن هر نوع نمایندگی مردمـی( نمایندگی انتخابی) را کـه زاده انتخابات عمومـی توده ای درون دوران انقلاب و به تبع آن» سازوکارهای دست و پا گیر نـهادهای دمکراتیک» را مطرح مـیسازد. لوگزامبورگ مـیگوید درون نظر ترتسکی مفهومـی جامد و کلیشـهای از نـهادهای نمایندگی مبنای داوری قرار گرفته کـه با تجارب تاریخی دورههای انقلابی درون تناقض است. بر مبنای نظریـه ترتسکی، مجامع انتخابی تنـها روحیـه، بلوغ سیـاسی و روانشناسی انتخاب کنندگان را درون هنگام رفتن آنـها بـه پای صندوق رای ، معنمـی کند و به این ترتیب یک نـهاد دمکراتیک پژواک تودهها درون پایـان روند انتخاباتی است… از نظر روزا لوگزامبورگ بـه این ترتیب هر نوع رابطه زنده مـیان نمایندگان، بعد از آن کـه آنـها انتخاب شدند، و انتخاب کنندگان و هر نوع تاثیر متقابل دائمـی مـیان آنـها نفی مـی گردد. تجارب تاریخی خلاف این را نشان دادهاند. این تجارب نشان مـیدهند کـه روحیـه تودهای مانند مادهای سیـال بـه طور مداوم بـه درون نـهادهای انتخابی راه پیدا کرده، این نـهادها را تحت نفوذ خود گرفته و به آنـها جهت مـی دهد. اگر غیر از این باشد چگونـه مـی توانیم تغییر ناگهانی بـه اصطلاح «نمایندگان مردم» را درون پارلمانهای بورژوائی توضیح بدهیم زمانی کـه آنـها با الهام از جو ایجاد شده سخنان کاملا» غیرمنتظرهای بـه زبان مـیآورند و یـا سوسیـالدمکراتهائی از نوع شیدمانها هنگامـی کـه در کارخانـه ها و کارگاهها سروصدا بـه پا مـیشود سخنان انقلابی از حلقومشان خارج مـیشود. دقیقا» این انقلاب هست که با گرمای برانگیخته شده خود آن فضای ظریف، پرشور وحساسی را بـه وجود مـیاورد کـه امواج احساسات و ضرب آهنگ زندگی مردم با شگفتانگیزترین شکل ممکن تاثیر خود را بر نـهادهای نمایندگی بر جای مـینـهد. لوگزامبورگ درون این جا مـیگوید کـه نمونـه کلاسیک درون این زمـینـه «پارلمان طولانی» انگلستان هست که درون سال ١٦٤٢ انتخاب و تشکیل شده و هفت سال تداوم یـافت و در طی حیـات خود منعکننده تمامـی تغییرات و دگرگونیهای احساسات مردمـی ، بلوغ سیـاسی، اختلافات طبقاتی، تحول انقلاب بـه اوج خوداز اولین درگیریـها مـیان پادشاه با سخنگوی پارلمان، الغاء مجلس لردها، اعدام چارلز و اعلام جمـهوری بود. لوگزامبورگ سپس مورد فرانسه و خود روسیـه را آورده و مـی گوید همـه این ها نشان دهنده این حقیقت هست که» سازوکارهای دست وپاگیر نـهادهای دمکراتیک» از یک توانمندی تصحیح کننده عظیم کـه همانا توده های مردم و فشار بیپایـان آنـهاست برخوردار مـیباشد. هر چه این نـهادها دمکراتیک تر باشند بـه همان اندازه ضربآهنگ زندگی سیـاسی توده های مردم بـه طور مستقیم تر و کامل تر تاثیر خود را بر جای مـینـهد … حتما مطمئن بود کـه نـهادهای دمکراتیک دارای محدودیتها و نقائص خودهستند چیزی کـه بیشک درون سایر نـهادهای بشری نیز وجود دارد. اما نوشداروئی کـه تروتسکی و لنین پیشنـهاد مـیکنند، یعنی از مـیان برداشتن دمکراسی بـه این شکل، بدتر از مرضی هست که مـیخواهد بـه معالجه آن بپردازد؛ زیرا بـه این ترتیب سرچشمـه زندهای کـه موجب تصحیح نقائص درونی نـهادهای اجتماعی مـیشود دچارانسداد مـیگردد.
فصل پنجم، حق رای عمومـی! رزا لوگزامبورگ درون این فصل بـه بررسی حق رای عمومـی آن گونـه کـه به وسیله حکومت شوروی تدوین شده هست مـیپردازد. او مـیگوید روشن نیست کـه چه اهمـیت عملی بـه حق رای عمومـی داده شده است. او مـی گوید انتقاد لنین و تروتسکی از نـهادهای دمکراتیک نشان مـیدهد کـه آنـها نمایندگی مردمـی بر اساس حق رای عمومـی را رد کرده و مـیخواهند مبنا را تنـها بر شوراها قرار دهند. حال روشن نیست کـه چرا نظام حق رای عمومـی طراحی شده هست و همچنین به منظور ما روشن نیست کـه آیـا این حق رای اصولا» بـه اجراء نـهاده شده هست یـا نـه زیرا که تا کنون هیچ نوع انتخاباتی بر پایـه نمانیدگی مردمـی انجام نشده است.
لوگزامبورگ مـی گوید حق رای عمومـی مانند هر حق دیگر نباید بوسیله مفاهیم مجرد «عدالت» و یـا جملهپردازیهای بورژا- دمکراتیک سنجیده شود بلکه حتما آن را از منظر مناسبات اجتماعی و اقتصادی کـه برای آنـها طراحی شده مورد مشاهده قرار داد. حق رای عمومـی تدوین شده توسط حکومت شوروی به منظور دوره انتقال از سرمایـه داری بـه سوسیـالیسم درون نظر گرفته شده هست ولی بر اساس تفسیر لنین و تروتسکی این حق تنـها بهانی اعطاء مـیشود که ازطریق کار خود زندگی مـیکنند و شامل دیگران نمـیشود.
لوگزامبورگ مـیگوید روشن هست که این نوع حق رای عمومـی تنـها درون جامعهای معنا خواهد داشت کـه برای همـه شـهروندان متقاضی کار، کاری کـه قادر بـه تامـین یک زندگی متمدنانـه و مکفی است، وجود داشته باشد. اما آیـا اکنون درون روسیـه چنین موقعیتی وجود دارد؟ لوگزامبورگ با اشاره بـه جوانب گوناگون بحرانهای حاکم بر جامعه روسیـه کـه زندگی اقتصادی و اجتماعی این کشور را زیر و روکرده هست مـی گوید بیشمارند مردمـی کـه از موقعیت شغلی سابق خود کنده شده و قادر بـه یـافتن کار نیستند. این مسئله محدود بـه سرمایـهداران و لایـههای وسیع طبقات مـیانی نیست بلکه طبقه کارگر، کـه مـیلیونها نفر از آنـها بـه خاطر وضعیت بحرانی موجود بیکار شده اند، را نیز درون بر مـیگیرد. درون چنین شرایطی حق رای کـه یک حق سیـاسی هست اگر تنـها بر مبنای اجبار بـه کار باشد بـه شدت ناقص بوده و بخش وسیعی از شـهروندان را از روند زندگی سیـاسی خارج خواهد کرد.
فصل ششم، فصل مربوط بـه مسئله دیکتاتوری بی شک یکی از مـهم ترین فصول کتاب لوگزامبورگ است. او درون این جا با آوردن نقل قولهائی از لنین (کتاب دولت وانقلاب، انتقال از سرمایـهداری بـه کمونیسم) و تروتسکی مطرح مـیکند کـه آنـها بر آن هستند کهب قدرت سیـاسی دولت سوسیـالیستی را بـه وجود مـیآورد. لنین مـیگوید کـه دولت بورژوائی ابزار ستم بر طبقه کارگر است؛ همانطور کـه دولت سوسیـالیستی برعآن است. و یـا ترتسکی معتقد هست که از برکت مبارزه آشکار ومستقیم به منظور قدرت دولتی توده های زحمتکش درون کوتا ه ترین زمان تجربه سیـاسی قابل توجهی انباشته و به سرعت از مرحلهای بـه مرحله دیگری از تکامل دست مـی یـابند.از نظر لوگزامبورگ آن چه کـه در این مـیان فراموش مـیشود مسئله آموزش سیـاسی و تربیت تودههای وسیع مردم است. بـه دلائل روشن سرمایـهداری از این کار بینیـاز هست ولی سوسیـالیسم و دولت کارگری شدیدا» بـه آن نیـاز دارد. لوگزامبورگ درون این جا بـه اهمـیت حیـائی آزادیهای سیـاسی برایب آگاهی و تربیت سیـاسی تودههای مردم تاکید کرده و مـیگوید فواره تجربه سیـاسی و سرچشمـه تعالی درون حال عروج تودههای مردم از طریق سرکوب فضای سیـاسی مسدود مـی شود .
از نظرلوگزامبورگ بلشویکها وظائف غولآسائی را با جسارت و اراده قاطع درون برابر خود نـهادهاند کـه نیـاز بـه گسترده ترین تعلیم و تربیت تودهها و گردآوری تجربه دارد. درون همـین قسمت هست که او فرمولبندی صریح و شفافی از رابطه سوسیـالسیم، دولت کارگری و آزادیهای سیـاسی مـیدهد کـه همچون «سوسیـالیسم یـا بربریت» او، بـه کلمـه قصار درون فرهنگ سیـاسی مبدل شده است: « آزادی تنـها به منظور طرفداران حکومت، تنـها به منظور اعضای یک حزب- حال تعداد اعضای این حزب هر چقدر هم زیـاد باشد- بهیچ وجه آزادی نیست. آزادی همـیشـه تنـها آزادی به منظور دیگراندیشان است. نـه بخاطر مفاهیم متعصبانـه درباره «عدالت» بلکه بخاطر آن کـه خصلت آموزنده، سالم ساز و پالایش دهنده آزادی از همـین خصوصیت آن ناشی مـی شود و زیرا هر گاه کـه آزادی بـه یک امتیـاز ویژه تبدیل شود تاثیر خود را از دست مـی دهد.»
لوگزامبورگ درون ادامـه مـیگوید تئوری لنین و تروتسکی درباره دولت کارگری بر این فرض ضمنی نـهفته هست که گویـا به منظور دگرگونی سوسیـالیستی فرمولهای حاضر و آمادهای درون جیب حزب انقلابی وجود دارد کـه تنـها لازم هست با پشتکار و انرژی تمام درون عمل بـه اجراء نـهاده شود. اما بدبختانـه و یـا خوشبختانـه مسئله بـه این شکل نیست. سوسیـالیسم از نقطه نظر اقتصادی، اجتماعی و حقوقی نظامـی هست که بـه طور کامل درون پشت ابرهای آینده پنـهان شده است. آن چه کـه ما بـه عنوان یک حزب درون برنامـهمان داریم چیزی نیست جز خطوط راهنمائی کـه جهت عمومـی حرکت را نشان داده و بیشتر خصلت نفی دارد که تا اثباتی. ما مـیدانیم کـه برای اقتصاد سوسیـالیستی چه چیزهائی را حتما از مـیان برداریم که تا راه حرکت هموار شود. ولی هنگامـی کـه هزاران مسئله مشخص و تدابیر عملی کوچک و بزرگی کـه برای بـه اجرا نـهادن اصول سوسیـالیسم درون مناسبات اقتصادی، حقوقی و اجتماعی درون پیش روی ما قرار مـیگیرد درون هیچ کدام از برنامـههای سیـاسی احزاب و یـا متون موجود کلیدی به منظور حل آنـها وجود ندارد.این نقص سوسیـالیسم نیست بلکه دقیقا» علمـی بودن آن هست که آن را از انواع و اقسام سوسیـالیسمهای تخیلی متفاوت مـی سازد.
روزا لوگزامبورگ مـیگوید بدین ترتیب نظام سوسیـالیستی جامعه تنـها مـیتواند وباید بـه مثابه محصول تاریخی تجربه مکتب خود باشد کـه در جریـان بـه عمل درآوردن آن و به مثابه تکوین یک تاریخ زنده پا بـه عرصه ظهور مـینـهد. اگر چنین باشد بعد روشن هست که سوسیـالیسم را نمـیتوان از طریق فرامـین بـه اجراء نـهاد. البته درون ارتباط با برخی از اقداماتی کـه مثلا» علیـه مالکیت هست مـی توان از این شیوه استفاده کرد. آن چه کـه خصلت نفی و زیر کشیدن دارد را مـیتوان از طریق فرامـین انجام داد اما آن چه کـه جنبه اثبات، ساختن وخلق داشته باشد را نمـی توان بـه وسیله صدور احکام بـه وجود آورد. تنـها درون پرتو تجربه و از مـیان آزمون وخطاهای بسیـار مـیتوان مسیر حرکت را هموار و بر تاریکیها و ابهامات نور و روشنائی انداخت. حیـات سیـاسی کشورهائی کـه درآنـها آزادی محدود است فلک زده، رقتبار، درخودبسته و بیثمر هست و این همـه بـه خاطر آن هست که با حذف دمکراسی منابع حیـاتی غنای معنوی و پیشرفت فرومـیمـیرد. به منظور نمونـه درون سال ١٩٠٥ و نیز فوریـه که تا اکتبر١٩١٧توده های مردم بـه طور فعال درون صحنـه سیـاسی حضور و شرکت داشتند. همـه مردم حتما به همـین شکل درون عرصه اجتماعی و قلمرو اقتصادی نیز شرکت کنند. درغیر این صورت سوسیـالیسم توسط چند دوجین روشنفکر مـیزهای رسمـی دیکته خواهد شد.
نظارت عمومـی نیز ضرورتی اجتناب ناپذیر است. درغیر این صورت تبادل تجارب تنـها مـیان حلقه تنگ مقامات رژیم جدید محدود خواهد ماند. فساد اجتناب ناپذیر مـی گردد( کلمات خود لنین). سوسیـالیسم درون زندگی مستلزم دگرگونی کامل معنوی تودههائی هست که درون نتیجه قرنها سلطه بورژوازی بـه قهقرا کشیده شده اند. سوسیـالیسم بجای فردپرستی نیـاز بـه خلق و خوی جمعی، ابتکارات تودهای ، بجای رکود و بیعملی، آرمان گرائیی کـه موجب مـیشود مصائب گوناگون تحمل شود و بسیـاری خصائل دیگر دارد … این ها را هیچ بـه خوبی لنین ندانسته، بـه نافذی او تشریح نکرده و با سماجت او تکرار نکرده است. اما او کاملا» درون وسائلی کـه به کار مـیگیرد درون اشتباه است. فرامـین، قدرت دیکتاتورمابانـه سرپرست کارخانـه، تنبیـهات دهشتناک، حاکم ساختن وحشت… همـه این هاچیزی جز مسکن نیست. تنـها راه تولد دوباره مکتب حیـات سیـاسی، وسیعترین و بیقیدوشرط ترین حد دمکراسی و افکار عمومـی است. حاکمـیت ترس و وحشت تنـها موجب وارفتگی روانی مـیشود. و اگر چنین شود دیگر چه باقی مـیماند.؟ بـه جای ایجاد نـهادهای نمایندگی بـه وسیله انتخابات عمومـی و مردمـی لنین و تروتسکی شوراها را بـه مثابه تنـها نمایندگی واقعی حیـات سیـاسی نـهادهاند اما حیـات سیـاسی درون خود شوراها هم هر چه بیشتر بـه هم ریخته است. بدون انتخابات عمومـی، بدون آزادی نامحدود مطبوعات و اجتماعات، بدون مبارزه آزادانـه مـیان عقاید گوناگون، زندگی درون هر نـهاد عمومـی فرو مـیمـیرد، وآن چه کـه باقی مـیماند تنـها چیزی شبیـه زندگی هست که درون آن تنـها عنصر فعال بوروکراسی است. حیـات اجتماعی بـه تدریج بـه خواب مـی رود و تنـها چند دوجین رهبرانی کـه دارای انرژی بی پایـان و تجارب بیحدوحصرهستند بـه رهبری ادامـه مـیدهند.از مـیان آنـها نیز بـه نوبه خود درون واقعیت امر تنـها یک دوجین کلههای برجسته تصدی رهبری را بـه عهده مـیگیرند و نیز یک بخش نخبه از طبقه کارگر کـه هراز گاهی بـه تجمعات دعوت شده و برای سخنان رهبران کف مـیزنند و به اتفاق آراء قطعنامـههای پیشنـهادی را تصویب مـیکنند اما درون پس پرده تنـها یک دارودسته کوچک هست که همـه چیز را کارگردانی مـیکند، یک دیکتاتوری، کـه نـه دیکتاتوری پرولتاریـا بلکه دیکتاتوری معدودی سیـاستمداران است، دیکتاتوری بـه معنای بورژوائی بـه معنای حاکمـیت ژاکوپنی( بـه تعویق انداختین کنگره شوراها از سه ماه بـه شش ماه). بله ما مـی توانیم پیشتر برویم: چنین شرایطی بـه طور اجتناب ناپذیر موجب خشونتبار شدن حیـات سیـاسی جامعه مـی شود…. سوقصدها، بـه گلوله بستن گروگانها و … ( مراجعه شود بـه سخنرانی لنین درباره انضباط و فساد)!
فصل هشتم نیز کـه عنوان دمکراسی و دیکتاتوری را بر خود دارد یکی از فصول بسیـار اساسی این کتاب است. روزا لوگزامبورگ مـیگوید اشتباه اساسی لنین- تروتسکی درست مانند کائوتسکی درون این هست که آنـها دیکتاتوری را درون مقابل دمکراسی قرار مـیدهند.» دیکتاتوری یـا دمکراسی» این آن شکلی از طرح مسئله هست که توسط بلشویکها وکائوتسکی مطرح مـیشود. کائوتسکی طبیعتا» خود را طرفدار دمکراسی قلمداد مـیکند، کـه از نظر او بـه معنای دمکراسی بورژوائی و دقیقا» مخالفت با بدیل انقلاب سوسیـالیستی است. لنین و تروتسکی، از سوی دیگر، خود را طرفدار «دیکتاتوری» درون نقطه مقابل دمکراسی قلمداد مـیکنند کـه در حقیقت همان دیکتاتوری تعداد معدودی از اشخاص و بنابراین دیکتاتوریئی با الگوی بورژوائی است. این ها دو قطب مقابل هستند کـه هر دو بـه یک اندازه از سیـاست سوسیـالستی اصیل فاصله دارند. پرولتاریـائی کـه قدرت را بـه دست مـیگیرد هیچگاه از پند و اندرز کائوتسکی مبنی بر نابالغ بودن کشور وبنابراین انکار انقلاب سوسیـالیستی و خود را وقف دمکراسی پیروی نخواهد کرد. پیروی از پند و اندرز کائوتسکی بـه معنای خیـانت بـه طبقه خود، انقلاب و انترناسیونالیسم خواهد بود. پرولتاریـائی کـه قدرت را بـه دست مـی گیرد حتما با تمام قدرت، بـه طور تسلیمناپذیر و بلادرنگ تدابیر سوسیـالیستی، یـا به بیـان دیگر، دیکتاتوری را بـه اجراء بگذارد ولی این دیکتاتوری یک طبقه هست و نـه دیکتاتوری یک حزب و یـا یک دارودسته- دیکتاتوری طبقه کـه معنای آن وسیعترین و نامحدودترین شکل دمکراسی برشالوده شرکت فعال و نامحدود تودهای مردم است.
تروتسکی مـیگوید » بـه عنوان مارکسیست ما هیچ گاه از پرستندگان بت دمکراسی صوری نیستیم. این درست هست ولی حتما گفت کـه ما هیچ گاه پرستش کنندگان بت های دیگری از جمله سوسیـالسم و مارکسیسم نیستیم. … معنای این کـه ما پرستش کنندگان بت دمکراسی بورژوائی نیستیم این هست که : ما همواره نشان داده ایم کـه چگونـه هسته سخت نابرابری اجتماعی و فقدان آزادی درون پوسته شیرین برابری و آزادی صوری پنـهان شده هست اما این بـه خاطر آن نبوده هست که این آخری را نفی کنیم بلکه طبقه کارگر را دعوت کرده ایم کـه خود را بـه این پوسته قانع نکرده بلکه با تسخیر قدرت دولتی دمکراسی سوسیـالیستی را جایگزین دمکراسی بورژوائی نماید و نـه آن کـه دمکراسی را از مـیان بردارد.
ولی دمکراسی سوسیـالیستی چیزی نیست کـه تنـها درون یک سرزمـین موعود بعد از ایجاد شالودههای اقتصاد سوسیـالیستی بـه وجود آید؛ همچنین دمکراسی سوسیـالیستی هدیـه کریسمس نیست کـه به اشخاص وفاداری اعطاء شود کـه به دیکتاتورهای سوسیـالیست وفادار مانده اند. دمکراسی سوسیـالیستی همزمان با نابودی تسلط طبقاتی و بنای سوسیـالیسم شروع مـیشود. این درون همان لحظهب قدرت توسط حزب سوسیـالیستی شروع شده و معادل دیکتاتوری پرولتاریـاست.
بله ! دیکتاتوری! ولی شیوه این دیکتاتوری کاربست دمکراسی هست و نـه از مـیان برداشتن آن …. . این دیکتاتوری حتما کار طبقه باشد و نـه کار یک اقلیت محدود بـه نام طبقه- بـه این معنا کـه باید قدم بـه قدم از طریق شرکت فعال تودهها بـه پیش برود؛ حتما زیر نفوذ مستقیم آنـها باشد، تحت کنترل کامل فعالیت عمومـی جامعه قرار داشته باشد؛ حتما از بطن آموزش سیـاسی دائم التزاید تودههای مردم ظهور کند.
بدون تردید بلشویکها درون همـین مسیر پیش مـی رفتند اگرتحت فشار اجبارهای دهشتناک جنگ جهانی، اشغال کشورشان توسط آلمان و تمامـی مصائب بیشمار ناشی آن قرار نداشتند؛ عواملی کـه به طور اجتناب ناپذیری موجب مخدوش سیـاست سوسیـالسیتی مـیشود حال انگیزه آن هر قدر نیـات حسنـه و اصول عالیـه باشد….
هر آن چه کـه در روسیـه اتفاق مـیافتد قابل درک بوده و نشان از زنجیره علت و معلولهائی دارد کـه نقطه آغاز آنـها عبارتست از : شکست پرولتاریـای آلمان و اشغال روسیـه توسط امپریـالیسم آلمان. این انتظار غیرانسانی هست که ما از لنین و رفقایش انتظار داشته باشیم کـه تحت چنین شرایط دهشتناکی متعالی ترین شکل دمکراسی، نمونـهترین شکل دیکتاتوری پرولتاریـا و یک اقتصاد پرشکوفای سوسیـالیستی بـه وجود آورند.آنـها با موضع مصمم انقلابی، با قدرت عمل الگووار و با وفاداری استوارشان بـه انترناسیونالیسم پرولتری بـه آن چیزی دست یـافته اند کـه امکان دست یـابیاش درون آن شرایط سخت اهریمنی موجود بود. اما خطر از این جا شروع مـیشود کـه که آنـها از این ضرورتها فضیلت درست کرده و مـیخواهند از تاکتیکهائی کـه در یک شرایط فاجعه بار بـه آنـها تحمـیل شده هست یک نظام کامل تئوریک بـه وجود آورده و آن را بـه پرولتاریـای انترناسیونالیست بـه عنوان الگوی تاکتیکهای سوسیـالیستی توصیـه کنند. اگر آنـها درهمـین مسیر پیش روند خدمات اصیل و غیرقابل تردید تاریخی خود را درون زیر سایـه اقدامات نادرستی کـه ضرورت بـه آنـها تحمـیل کرده هست قرار داده و بـه این ترتیب علیرغم همـه آن مبارزات و رنجها، خدماتی راکه بـه سوسیـالیسم جهانی انجام داده اند را از ارزش و اعتبار مـی اندازند. زیرا آنـها تلاش دارند کـه همـه آن خدشـههائی را کـه در روسیـه بـه خاطر ضرورت و اجبار بـه وجود آمده – و در تحلیل نـهائی- حاصل ورشکستگی سوسیـالیسم جهانی درون جنگ جهانی حاضر هست به مثابه مکاشفات جدید مطرح سازند.
بگذار سوسیـالیستهای دولت آلمان فریـاد بر آورند کـه بلشوسم درون روسیـه بیـان مخدوش شده دیکتاتوری پرولتاریـاست. اگر هم چنین باشد این تنـها بـه خاطر آن هست که این مخدوش شدگی وضعیت پرولتاریـای آلمان و انعکاس مخدوش مبارزه طبقاتی است. همـه ما تابع قوانین تاریخ هستیم و مـی دانیم کـه نظم سوسیـالیستی جامعه تنـها درون سطح جهانی امکانپذیر است. بلشویکها نشان داده اند کـه آنـها قادر بـه انجام همـه آن چیزهائی هستند کـه یک حزب انقلابی اصیل درون محدوده امکانات تاریخی مـی تواند بـه انجام برساند.ی از آن ها انتظار معجره ندارد.در کشوری کـه در انزوا قرار دارد، قوایش توسط جنگ جهانی بـه تحلیل رفته، مورد تجاوز امپریـالستی قرار گرفته و پرولتاریـای بین المللی بـه آن خیـانت کرده نمـیتواند یک انقلاب پرولتاریـائی نمونـه و بی عیب ونقص بـه وقوع بپیوندد.
باید مـیان ضروری وغیرضروری ، مـیان هسته مرکزی و افراط و تفریطهای اتفاقی سیـاست بلشویکها تفاوت نـهاد. درون این دوره، هنگامـی کـه ما مواجه با مبارزه نـهائی درون سراسر جهان هستیم ، مـهم ترین و تعیین کننده ترین مستله سوسیـالیسم این است. مسئله اکنون مسئله ثانوی تاکتیک ها نیست بلکه ظرفیت پرولتاریـا به منظور اقدام و ارادهاش به منظور توانمند سوسیـالیسم است. درون این عرصه لنین و ترتسکی و دوستانشان اولینانی بودند کـه به مثابه یک الگو به منظور پرولتاریـای جهانی پا پیش نـهادند، آنـها هنوز تنـهاانی هستند کـه مـی توانند فریـاد بزنند » من جرئت کردم»!
این یک سیـاست اساسی و پایدار بولشویکی است. درون این معنا، خدمت فراموش نشدنی تاریخی حرکت درون راس پرولتاریـای جهانی به منظور تسخیر قدرت سیـاسی و طرح عملی مسئله ساختن سوسیـالیسم و امر چالش مـیان کار و سرمایـه درون سراسر جهان را بـه مرحله قدرتمند جدیدی ارتقاء به آن ها تعلق دارد. درون روسیـه، مسئله تنـها مـیتواند مطرح شود اما نمـی تواند حل شود. بـه این معنا ، آینده همـه جا بـه بلشویسم تعلق دارد!
**************
هیج کدام از متفکرین سوسیـالیستی و کارگری عاری از خطاهای نظری و عملی نبودهاند. از مارو انگلس که تا لنین و گرامشی و دهها و دهها متفکر دیگر … شکی نیست کـه رزا لوگزامبورگ نیز استثنائی بر این قاعده نیست. اکنون بعد از گذشت قریب بـه یک قرن از مباحثاتی کـه مـیان رزوا لوگزامبورگ و لنین بر سر مسئله ملی سپری شده هست ، روشن است کـه موضع لوگزامبورگ درون این مورد اشتباه بوده و حق با لنین بوده است… اما حقانیت نظریـات این عقاب تیز بین انقلاب کارگری درون مورد رابطه سوسیـالیسم و آزادی، رابطه دولت کارگری و دمکراسی، ضرورت حیـاتی مشارکت فعال توده ها درون بنای جامعه سوسیـالیستی سخن کوتاه ، محوریترین مسئلهای کـه سرنوشت انقلاب اکتبر و انقلابات کارگری قرن بیستم را رقم زد، تردید ناپذیر است. اگر بسیـاری از دستآوردهای فکری او درون مبارزه با رفرمـیسم، تحلیل امپریـالیسم و … درون گذر زمان بـه تاریخ کارگری و سوسیـالیستی تعلق دارد اما مـیراث فکری او درون باره درک مفهوم سوسیـالیسم وبویژه مسئله حیـاتی رابطه آزادی و دمکراسی با سوسیـالیسم خصلت زنده و روزآمد خود را همچنان حفط کرده است. روزا لوگزامبورگ محبوس درون زندان در ١٩١٨ با ژرف بینی تئوریک شگفتانگیزی تاریخ هفتاد سال آینده دولتهای زاده انقلابات کارگری قرن بیستم را پیش بینی مـیکند و به دهه آخر قرن بیستم نقب مـیزند.
شکی نیست کـه همـه کمبودها و نقائص الگوی سوسیـالیسم موجود تنـها بـه فقدان آزادیـهای اساسی محدود نمـی شود. در شمار ضعفهای اساسی دیگر انقلاب اکتبر شکل بـه اقتصادی بوروکراتیک بر پایـه صنعتی شتابان بود کـه در دوره بازسازی بعد از جنگ و ایجاد اقتصاد سوسیـالیستی پویـا که بتواند بـه نیـازهای شـهروندان پاسخ دهد، عدم کارائی خود را بـه طور کامل نشان داد. علاوه بر آن نقش مخرب وارد شدن درون رقابت تسلیحاتی درون دوران جنگ سرد را بر روی اقتصاد و تشدید بحران مدل «اقتصاد فرماندهی» را نیز نباید نادیده گرفت و…. اما همانطور کـه در ابتدای این نوشته مطرح شد فقدان آزادیهای اساسی و پایـهای، بوروکراتیزه شدن دولت، ادغام حزب و دولت و ایجاد حزب- دولتی کـه فعال مایشاء درون جامعه شد، منع فراکسیون ها درون کنگره دهم درون حزب کـه اکنون دیگر حزب حاکم بود و پیش از آن ، ممنوعیت همـه احزاب حتی احزاب سوسیـالیست وچپ درون روسیـه، ایجاد ساختار سیـاسی مبتنی بردیکتاتوری تک حزبی و امحاء همـه آزادیهای پایـه ای… موجب شد کـه همـه ارگانهای حاکمـیت تودهای نظیر شوراها، اتحادیـه ها و …. بـه پیچ و مـهره های حزب – دولت مبدل شوند کـه حاکمـیت نخبگان حزبی را جایگزن حاکمـیت تودههای مـیلیونی ساخت. درون دوره تصفیـههای استالینی این حزب- دولت بـه یک حکومت وحشت و ترور تمام وکمال مبدل شد کـه همـه قلمروهای سیـاست، اقتصاد ، فرهنگ و جامعه را درون کنترل کامل خود قرار گرفته و ردپای هر مخالفتی را با خشونت و بیرحمـی از مـیان بر مـی داشت. لازم بـه اشاره هست که درون مـیان اقتصاد دانان شوروی سابق درون دهه بیست، سی و چهل قرن بیستم انتقادات جامع و طرحهای آلترناتیو درون برابر نظام اقتصادی بوروکراتیک حاکم به منظور خروج از فلج گشتگی اقتصادی وجود داشت اما بـه خاطر فقدان آزایهای سیـاسی نـه فقط نظرات آلترناتیو امکان طرح نیـافتند بلکه سرکوب و مدفون شدند.(٣) اگر چنین آزادیهائی درون جامعه شوروی وجود مـی داشت با توجه بـه توانائیهای عظیم فکری و نیز خلاقیت و ابتکارات توده ای این نوع خطاها مـیتوانست تصحیح شود و ظرفیت سوسیـالیسم شکوفا شود.
انتقاد روزا لوگزامبورگ از ضعفهای انقلاب اکتبر انتقادی چندوجهی و جامع بوده و منظومـهای را تشکیل مـیدهد کـه جوهر آن محوریترین بعد خودرهانی سوسیـالیستی را بازتاب مـی دهد. سوسیـالیسم و دولت کارگری از آزادیـهای فراگیر جامع و همـه جانبه جدائی ناپذیر هست و این آزادیـها پیش زمـینـه مشارکت مستقیم و فعال سازندگان تاریخ را درون بنای جامعه نو بـه توسط خودشان و در خدمت خودشان فراهم مـی آورد. ساختن سوسیـالیسم نمـی تواند توسط فرامـین، پروژه ها و طرحهای دستگاهی کـه بر فراز تودهها قرار دارد( حزب، دولت، حزب- دولت) ساخته شود. سوسیـالیسم تنـها مـی تواند درون بستر کنشگران تاریخ، فوران خلاقیتها و ابتکارات آنـها و با گذر از تجربه روزمره و آزمون و خطاهای بیشمار جامعه نو را بنا کند . و درست بـه همـین خاطر هست که گسترده ترین اشکال آزادی شرط حیـاتی و غیرقابل عدول به منظور ساختن جامعه نوین است. روزا لوگزامبورگ نقائص الگوئی را کـه بلشویک ها درون حال بنیـان گذاری آن بودند با شفاف ترین و نافذترین شکل ممکن تشریح کرده است؛ انتقاداتی کـه امروز نیز مانند نود سال پیش معتبر و بویژه درون پرتو نـه دهه ای کـه اکنون از انقلاب سوسیـالیستی اکتبر سپری شده هست صحت آنـها تردیدناپذیر است. مفهومـی کـه لوگزامبورگ از دولت کارگری و دیکتاتوری پرولتاریـا مطرح مـی کند درون انطباق کامل با مفهومـی هست که ماراز دولت کارگری مطرح کرده است. روزا لوگزامبورگ البته تنـها مارکسیستی نبود کـه ضعفهای انقلاب اکتبر را بازشناخت. آنتونیو گرامشی، نیپولانساز، ارنست مندل، هال دریپر، پل سوئیزی، مونتی جانسون و بسیـاری دیگر از مارکسیستهای معاصر حتی قبل از فروپاشی سوسیـالسم درون شوروی کارهای بسیـار با ارزشی درون نقد تجربه شوروی انجام داده و نشان داده اند کـه از نظر مارو انگلس دیکتاتوری پرولتاریـا بـه معنای حاکمـیت اکثریت بوده هست نـه آن نوع حکومتی کـه در آن یک حزب درون قدرت و بقیـه درون زندان هستند.
سوسیـالیسم قرن بیست ویکم زمانی مـیتواند بـه یک بدیل جدی درون پیکارهای آینده مبدل شود کـه جدائی ناپدیری سوسیـالیسم از آزادیـهای بی حصر و استثناء سیـاسی را کـه شرط مقدماتی به منظور شرکت فعال کارگران و زحمتکشان درون بنای دولت کارگری هست به پرچم خود مبدل سازد.این بـه معنای سوسیـال دمکراتیزه (٥) سوسیـالیسم رزمنده نیست بلکه درست بر عبه معنای بازگشت بـه مفهوم مارکسی از سوسیـالیسم و دولت کارگری هست که هم پیروزی و هم شکست انقلاب اکتبر صحت و روزآمد بودن آن را اثبات مـی کند!
زیرنویس ها
١- روزا لوگزامبورگ سخنرانی خودش را درون اولین کنگره حزب کمونیست آلمان با این سخنان آغاز کرد. روزا لوگزامبورگ درون سال١٨٧١ درون لهستان دریک خانواده یـهودی چشم بـه جهان گشود. درون اوان جوانی بـه مثابه یک انقلابی شورشگر بـه فعالیت پرداخت و در هجده سالگی ناچار شد بـه خاطر گریز از دستگیری و زندان بـه سوئیس برود. درون شـهر زوریخ سوئیس بـه فعالیت خود ادامـه داد و همزمان با آن درون رشته اقتصاد سیـاسی و حقوق بـه تحصیل پرادخت و در سال ١٨٩٨دکترای خود را درون این رشتهها اخذ کرد . روزا لوگزامبورگ درون طی این مدت با بسیـاری از فعالین سوسیـالیستی از جمله با فعالین و رهبران سوسیـال دمکراسی روسیـه نظیر پلخانف و آکسلرود ارتباط داشت. درون همـین دوره بود کـه او درون ارتباط با مسئله حق تعیین سرنوشت لهستان با سوسیـالدمکراتهای روس اختلاف پیدا کرد. او معتقد بود کـه حق تعیین سرنوشت بینالمللی سوسیـالیستی را تضعیف خواهد کرد. روزا یکی از پایـه گذاران حزب سوسیـال دمکرات لهستان بود.
روزا در سال ١٨٩٨ بـه آلمان رفته و به عضویت حزب سوسیـال دمکرات آلمان درون آمد. درون همان اوائل پیوستنش بـه حزب سوسیـال دمکرات آلمان فعالیت قلمـی او درون دفاع از مارکسیسم انقلابی درخشش خود را نشان داد. او درون همـین دوره بـه نقد نظرات تجدیدنظرطلبانـه برنشتاین پرداخته و در سال ١٩٩٠ » رفورم و انقلاب» را بـه رشته تحریر درآورد و سپس همراه کائوتسکی بـه مقابله با گرایشات رفورمـیستی روبه رشد درون حزب سوسیـال دمکرات آلمان پرداخت( کتاب سوسیـال دمکراسی و پارلمانتاریسم سال ١٩٠٤) . با شروع انقلاب ١٩٠٥در روسیـه روزا لوگزامبورگ توجه وِیژهای بـه تحولات سوسیـالیستی درون روسیـه مبذول کرده و در مجموع از بلشویکها طرفداری کرد. درون تمامـی طول سال ١٩٠٦او اعتصاب عمومـی را بـه عنوان موثرترین شیوه مبارزه ترویج مـیکرد ( درون تشریح اهمـیت اعتصاب عمومـی رسالهای بـه همـین نام بـه رشته تحریر درون آورد). مواضع انقلابی و سازَشناپذیر او درون دفاع از انقلاب و سوسیـالیسم بـه مزاج رهبران سوسیـال دمکراسی آلمان مانند آگوست ببل و کائوتسکی کـه به تدریج بـه مسیر رفورمـیسم افتاده بودند خوش نمـیآمد.
قبل از جنگ جهانی اول او کتاب» انباشت سرمایـه» را نوشت( سال ١٩١٣) کـه در آن بـه بررسی تکوین سرمایـهداری بـه مرحله امپریـالیستی پرداخت. با شروع جنگ جهانی اول روزا لوگزامبورگ با قاطعیت و حرارت بـه مخالفت با گرایشات شونیستی سوسیـال دمکراسی آلمان کـه از سیـاستهای جهانگشایـانـه دولت آلمان حمایت مـید، برخاست. درون این دوره همراه با کارل لیبنکنخت حزب سوسیـال دمکرات آلمان را ترک کرد و گروه انترناسیونال کـه بعدا» بـه «اتحادیـه اسپارتاکیستها» تغییر نام داد را بـه وجود آورد. اسپارتاکیستها ماهیت ارتجاعی جنگ امپریـالیستی را تبلیغ کرده و خواهان آن بودند کـه سربازان آلمانی تفنگها را بـه سوی حکومت خودی برگردانند. روزا لوگزامبورگ و کارل لیبنکنخت بخاطر فعالیتهای انقلابی اشان دستگیر و زندانی شدند. روزا لوگزامبورگ درون زندان «جزوه یونیوس» را نوشت کـه به چهارچوب تئوریک» اتحادیـه اسپارتاکیست» مبدل شد. درون همـین دوره او درون زندان کتاب معروفاش را بـه نام «انقلاب روسیـه» نوشت کـه در آن ضمن طرفداری قاطع از انقلاب سوسیـالیستی از نگرش بلشویکها بـه ویژه لنین و تروتسکی درون ارتباط با رابطه سوسیـالیسم وآزادی انتقاد کرد. لوگزامبورگ هشدار داد کـه ادامـه این خطا درون نـهایت بـه مسخ انقلاب سوسیـالیستی درون روسیـه منجر خواهد شد ، کـه در این نوشته خطوط عمومـی آن بخش از کتاب کـه به رابطه آزادی و دمکراسی با دولت کارگری مربوط مـیشود بـه خواننده معرفی مـی شود.
در نوامبر ١٩١٨ حکومت آلمان ناچار شد روزا لوگزامبورگ را از زندان آزاد کند. او بعد از آزادی از زندان بلافاصله فعالیتهای خود را درون راستای سازماندهی انقلاب کارگری در آلمان شروع کرد. یک ماه بعد درون حالی کـه جوشش انقلاب کارگری درون آلمان بـه اوج خود رسیده بود همراه با کارل لیبنکنخت حزب کمونیست آلمان را پایـه گذاری کرد. درون پانزده ژانویـه ١٩١٩ روزا لوگزامبورگ، کارل لیبنکنخت همراه ویلهلم پییک رهبران اصلی حزب کمونیست دستگیر و به هتل» آدلون» درون برلین به منظور بازجوئی شدند. طی یک توطئه برنامـهریزی شده روزا لوگزامبورگ و کارل لیبنکنخت را از هتل بیرون آورده و با ضربات قنداق تفنگ بیـهوش د. آنـها را داخل یک جیپ نظامـی از محل هتل دور کرده، با شلیک گلوله درون مغزشان هردو را بـه قتل رسانده و اجسادشان را درون رودخانـه انداختند.ویلهلم پییک مسول نشریـه حزب کمونیست توانست فرار کند و از مرگ رهائی یـابد. نابودی رهبران اصلی سوسیـالیستی انقلابی درون آلمان راه را به منظور به قدرت رسیدن بعدی فاشیسم هموار کرد.
٢- انقلاب روسیـه نوشته روزا لوگزامبورگ ، متن انگلیسی
٣- درون این مورد مراجعه شود بـه شرح جامعی کـه آبل آقابگیـان از سرکوب اقتصاددانان برجسته شوروی
در دوران استالین درون فصل» نابود شدن علوم اقتصادی درون دوره استالین» ارائه مـی دهد.
Soulever les montagnes :Pour une révolution de l économie soviétique
انتشارات «رابرت لافونت» صفحات ١٤٥ تا ١٥٢. به زبان فرانسه. از جمله اقتصادانان برجسته کـه در دوره تصفیـههای استالینی از بین رفتند مـیتوان بـه بوخارین، پروبراژینسکی، چایـانوف و کندراتیو… و بسیـاری دیگر اشاره کرد کـه در فصل مورد اشاره بـه انـها پرداخته شده است.
٤- بی شک اثر با ارزش هال دریپر» تئوری انقلاب کارل مارکس» مستندترین کار تحقیقی درون این عرصه هست . این کتاب درون چهار جلد نوشته شده است. جلد سوم آن تحت عنوان»دیکتاتوری پرولتاریـا» بـه صورت جامع بـه بررسی مفهوم دولت کارگری و دیکتاتوری پرولتاریـا درون مارمـی پردازد. جلد اول این کتاب توسط زنده یـاد حسن شمسآوری بـه فارسی برگردانده شده است.
٥- همانطور کـه در بالا اشاره کردیم روزا لوگزمبورگ علاوه بر طرح ضعفهای بلشویکها درون شکل بـه دولت کارگری بر ورشکستگی سوسیـال دمکراسی درون اصلاح سرمایـه داری نیز انگشت تاکید مـی نـهد. آن چه کـه سوسیـال دمکراسی درون دوره رونق بعد از جنگ جهانی دوم وآن هم درون کشورهای پیشرفته سرمایـهداری انجام داد عبارت بود از خدمات دولت رفاه، اشتغال کامل و برخی ملی ها. اما با شروع سیکل بلند بحران از دهه هفتاد قرن بیستم عملا» همـه این رفورمـها رها شده و سوسیـال دمکراسی درون بسیـاری از موارد درون راس مع این رفورمها و جایگزین اصلاحات نئولیبرالی بـه جای آنـها – و حتی محدود هر چه بیشتر دامنـه دمکراسی لیبرالی – قرار گرفته و درون عرصههای اساسی سیـاست سوسیـال دمکراتها تفاوتی با جناحهای سنتی بورژازی ندارد.
عبداله باوی
امپریـالیسم و بازی با حق تعیین سرنوشت خلق ها !
در 8 مارس امسال جریـانی کـه خود را « عربی آزادی بخش الاحواز» معرفی مـی کند تظاهراتی درون مقابل مقر پارلمان اروپا درون بروکسل پایتخت بلژیک بر پا نمود. بر پاکنندگان این حرکت اعتراضی درون فراخوانی کـه جهت برپائی این حرکت منتشرکرده بودند بـه جای دعوت از همـه خلقهای ایران بـه اعتراض، ضمن انشقاق درون صفوف آن ها صرفاً از » انجمن ها، احزاب، موسسات و افراد مستقل اعم از کُرد و ترک و بلوچ و ترکمن و غیره» تقاضا کرده بودند کـه » با شرکت درون این و تظاهرات کـه همانا جزئی از مبارزات مشترک این ملل تحت ستم و اشغال بر ضد دشمن مشترک مـی باشد، خشم و اعتراض خود را بر ضد این سیـاست های غیرانسانی و ظالمانـه و نژاد پرستانـه ابراز نمایند«. بـه این ترتیب و بر اساس ادعای فراخوان دهندگان این حرکت، مردم ستمدیده «فارس» چون جزء دشمنان «ملل تحت ستم» مـی باشند کـه عملاً درون کنار جمـهوری اسلامـی قرار داده شده و جائی درون مبارزه بر علیـه «رژیم اشغالگر فارس» ندارند.
فراخوان دهندگان این حرکت بعد از این تظاهرات نیز گزارش دادند کـه تظاهرکنندگان با سر شعارهائی «بر ضد اشغال و استقلال ملت های غیرفارس از رژیم اشغالگر فارس» بر علیـه «رژیم اشغالگر فارس» فریـاد سر داده و سیـاست های «غیرانسانی و نژاد پرستانـه جمـهوری اسلامـی درون اعدام جوانان عرب احوازی و دیگر ملل غیرفارس اعم از کُرد، ترک، بلوچ، ترکمن و غیره» را محکوم نمودند. از قرار از نظر این دارو دسته تنـها اعدام «جوانان عرب احوازی و دیگر ملل غیرفارس» از سوی جمـهوری اسلامـی عملی هست که حتما محکوم شود و اعدام دهها جوان شیرازی و اصفهانی و تهرانی و …چون فارس هستند مساله محکوم یای نیست. به منظور این ناسیونالیست ها کـه مسائل سیـاسی را با درون نظر گرفتن سراسر ایران درون نظر نمـی گیرند و جمـهوری اسلامـی را دشمن همـه مردم نمـی دانند تنـها اذیت و آزار و اعدام زندانیـان عرب قابل اعتراض است. آن هم درون شرایطی کـه تاکنون هزاران زندانی «فارس» از سازمان ها و گروههای گوناگون بخاطر آزادی خلق ها جان خود را از دست داده اند و با این همـه باز هم همچنان درون زمره «دشمنان» بحساب مـیآیند. هزاران انقلابی و فعال سیـاسی «فارس» کـه سراسر زندگی خود را وقف آزادی خلق های تحت ستم کرده و مـیکنند همچنان درون زمره «دشمنان» بحساب مـیآیند، اینچنین دیدگاهی نـه تنـها ارتجاعی بلکه جنایتکارانـه هست زیرا این تودههای زحمتکش هستند کـه در نـهایت قربانی حماقت این ناسیونالیست ها مـیشوند.
جالب هست که درون شرایطی کـه رسانـههای امپریـالیستی تقریبا هیچ کدام از حرکات نیروهای انقلابی مخالف جمـهوری اسلامـی را پوشش نمـیدهند بـه ادعای خود برگزارکنندگان این حرکت تفرقه افکنانـه «تعداد زیـادی از خبرنگاران و روزنامـه نگاران از جمله کشورهای بلژیک و هلند و آلمان» درون این حرکت حضور داشتند و این تجمع اعتراضی وسیعاً از سوی رسانـههای گوناگون پوشش داده شده و «کانال العربیـه، وصال، صفا، الرافدین، الشرقیـه، کانال یک بلژیک، کانالهای ترکیـه “ANADALU AJANSI” “EURONEWS” و کانالهای ازری (معرب آذری) و کُردی این را بـه طور زنده بخش» کرده اند. آیـا خود همـین مساله نشان نمـیدهد کـه چه دستهائی پشت چنین حرکاتی قرار دارد و چگونـه دشمنان خلق های مبارز ما دارند درون صفوف یک پارچه آنـها شکاف مـی اندازند، همانانی کـه به مثابه دشمنان مردم ما درون پی سیـاست های غارتگرانـهشان و برای جلوگیری از رشد هر گونـه آلترناتیو دموکراتیک، و کانالیزه خشم تودهها درون پی آلترناتیو سازی های خود درون مـیان تودهها و بخصوص درون مـیان خلق های تحت ستم مـی باشند.
و بـه همـین دلیل هم ما شاهد رویش قارچ وار دارو دستههائی هستیم کـه تلاش مـیکنند که تا توسط امپریـالیست ها بـه عنوان آلترناتیو شناخته شوند. و به همـین دلیل هم سعی مـیکنند کـه برای فریب تودهها و خلق های تحت ستم، دشمن را نـه سیستم سرمایـهداری و حامـیان جهانیاش بلکه «ملت فارس» و «رژیم اشغالگر فارس» جا بزنند. حال آن ها از کلمات و مفاهیمـی استفاده مـیکنند کـه خلق ها را بر علیـه «فارس» بخشم مـیآورند که تا دشمن اصلی آن ها یعنی امپریـالیسم و سرمایـهداری را محفوظ نگهداشته و به این ترتیب مقاصد پست و ریـاکارانـه خود را پنـهان کنند. اکنون «رژیم جنایتکار فارس» شعاری شده هست که پی درون پی درون مقالات آنـها ذکر شده و با ذکر «لشگر اشغالگر فارس» آوای جدایی را سر مـیدهند. آن ها ریـاکارانـه و با زهر ناسیونالیسم کـه فضای سیـاسی را مسموم مـینماید، کل رژیم را کـه ماهیت بسیـار ارتجاعی آن باعث رشد تمایلات جدائی طلبانـه درون خلق های تحت ستم شده است، نـه مجموعهای از سرمایـهداران وابسته کـه سیـاستهای امپریـالیسم را مو بـه مو اجراء کرده و مـیکند بلکه تعدادی «فارس» قلمداد کرده و بدین ترتیب جنایتکارانـه زحمتکشان «فارس» را نیز جز دشمن خلق های تحت ستم جا مـی زنند. آن ها دولتمردان جمـهوری اسلامـی را بـه تعدادی «فارس» محدود کرده کـه خلاصی از آن ها باعث خلاصی از تمام مشکلات گشته و چنین دروغی را تبلیغ مـیکنند. این دارو دستههای ناسیونالیست ریـاکارنـه پشت شعار انقلابی حق تعیین سرنوشت خلق ها مخفی شده و به روی خود نمـی آورند کـه شرط تحقق این اصل انقلابی قبل از هر چیز وجود شرایط دمکراتیک مـی باشد که تا امکان بروز اراده توده ها امکان پذیر گردد. و در شرایط ایران اتفاقا دستیـابی بـه چنین شرایط دمکراتیکی مستلزم اتحاد داوطلبانـه همـه خلق ها بر علیـه جمـهوری اسلامـی و حامـیان امپریـالیستاش مـی باشد.
واقعیت این هست که ایجاد کنفرانس های گوناگون و تظاهراتی از این دست ، و سعی درون ارتباط با بورژوازی دولت های غارتگر یـا امپریـالیسم از آن جا ناشی مـیشود کـه چنین دارو دسته هائی بدنبال مزایـایی هستند کـه با سودآوری و سیستم بورژوازی گره خورده است. امپریـالیست ها نیز کـه از اوضاع بحرانی رژیم آگاهی کامل دارند اما هنوز آنرا مناسبترین آلترناتیو خود دانسته و از آن بگونـههای مختلف پشتیبانی مـیکنند هر از گاهی دست بـه ساختن آلترناتیوهائی مـیزنند که تا هم دست نشاندگان خود را به منظور گرفتن امتیـازهای بیشتر آماده کنند و هم تودهها را فریب داده و خود را مـهد دموکراسی و پشتیبان آن ها جا بزنند. چنین تبلیغات فریبکارانـه ای باعث مـی شود که تا تودهها با این خیـال خام نگهداشته شوند کـه امپریـالیست ها هم درون پی حل مشکلات سیـاسی آن ها مـیباشند.
ولی کمونیست ها مسئله تعیین سرنوشت را از دید مارکسیستی مورد تجزیـه و تحلیل قرار مـیدهند از نظر آن ها درون حالیکه حق تعیین سرنوشت، حق مسلم خلق های تحت ستم هست ولی این مسئله فقط درون یک شرایط دموکراتیک مـیتواند متحقق شود. بـه همـین دلیل هم از نظر کمونیست ها بین اعتقاد بـه حق تعیین سرنوشت و بازیچه سیـاست های امپریـالیست ها شدن دنیـائی فاصله است. خلق ها به منظور رسیدن بـه شرایط دمکراتیک یعنی شرط اصلی تحقق حق تعیین سرنوشت بـه نابودی دشمن اصلیشان نیـازمند مـی باشند امری کـه مستلزم وحدت و همبستگی همـه خلق هاست و خود این امر درون شرایط ایران محصول یک مبارزه طولانی با سیستم سرمایـهداری وابسته حاکم خواهد بود . وگرنـه حق تعیین سرنوشت بـه کمک امپریـالیسم یک پندار واهی و بیمارگونـهای بیش نیست. حفظ وحدت مبارزه طبقاتی کارگران درون راه سوسیـالیسم و دفع انواع نفوذ گرایشات ناسیونالیستی درون بین خلق های تحت ستم اتفاقاً یکی از شروط آماده شرایط به منظور تحقق این اصل مـیباشد. تنـها درون این شرایط هست که حق تعیین سرنوشت با همـه معنای انقلابیاش کـه همانا ابراز اراده آزاد تودههاست، امکان بروز مـی یـابد.
مارچ 2013
Barabari TV
روز جهانی زن – گفتگوی آرش کمانگر با نوشین شفاهی
۸ مارس بر زنان کارگر و زحمتکش ایران و جهان گرامـی باد
ویدیو کلیپ من یک ، از چریکهای فدایی خلق
گرامـی باد روز جهانی زن !
امروز زنان آگاه و مبارز درون شرایطی رور جهانی زن را با برگزاری مـیتینگ ها و نمایشات خیـابانی گرامـی مـی دارند کـه زنان کارگر و زحمتکش درون زیر بار تبعیض و بیکاری و جنگ و سرکوب ناشی از سلطه نظام سرمایـهداری درون فقر و ناامنی به سر و صرفا بـه خاطر «زن» بودنشان، با بیحقوقی مضاعفی کـه نظام استثمارگرانـه و مردسالار حاکم درون عرصههای مختلف بـه آنان تحمـیل کرده نیز دست و پنجه نرم مـی کنند.
در ایران زیر سلطه نظام سرمایـه داری وابسته بـه امپریـالیسم و رژیم زن ستیز جمـهوری اسلامـی، دیکتاتوری حاکم شرایط بس طاقتفرساتری را بـه زندگی زنان ما حاکم کرده هست که زبان از بیـان ابعاد مخرب آن قاصر است. این رژیم نیمـی از جامعه یعنی زنان را رسما و بر اساس قوانین ارتجاعی خویش شـهروند درجه دوم محسوب کرده و برابری حقوق آن ها با نیمـه دیگر را وحشیـانـه نقض و آنان را بـه خاطر خواست عادلانـه و بدیـهی برابری سرکوب مـی کند. در نتیجه سلطه چنین رژیم سرکوبگری هست که ما مـیبینیم اوضاع حیـات و معاش زنان ما روز بروز وخیمتر شده و آمار ان فراری، زنان کارتنخواب و زنان هر روز فزونی مـیگیرد. واقعیتی کـه زنان مبارز و آگاه را هرچه وسیعتر بـه مقابله با نظام حاکم سوق داده است. تحت سلطه جمـهوری اسلامـی بدیـهی ترین حقوق زنان از حق انتخاب آزاد پوشش، حق طلاق گرفته که تا حق برابری دستمزد، حق حضانت فرزند و… بیرحمانـه سرکوب گشته و خلاصه هیچ حقی از تعدی این رژیم جنایتکار مصمون نمانده است. بـه همـین دلیل هم ما هر روز شاهد اخباری مبنی بر اعتراضات و مبارزات زنان درون کارخانـهها ،خیـابانها و مراکز آموزشی و… بر علیـه رژیم زن ستیز حاکم و قوانین سرکوبگرانـه آن مـی باشیم. این واقعیت نـه تنـها وظیفه دفاع از این اعتراضات و مبارزات را درون مقابل زنان آگاه و نیرو های انقلابی قرار مـی دهد، بلکه همچنین وظیفه تعمـیق و گسترش آن و بردن این آگاهی درون مـیان زنان را نیز با بر جستگی درون مقابل آن ها قرار مـی دهد کـه پیروزی این مبارزات بـه مبارزه به منظور سرنگونی انقلابی جمـهوری اسلامـی بـه مثابه حافظ نظام سرمایـهداری وابسته و سلطه امپریـالیسم گره خورده و این امر نیز جز از طریق انقلابی تودهای و قهر آمـیز، نا ممکن است. انقلابی کـه نقش آفرینی زنان بـه مثابه نیمـی از آحاد جامعه درون آن انکار ناپذیر است.
با گرامـیداشت 8 مارس روز جهانی زن حتما کوشید که تا مبارزه به منظور تحقق مطالبات برحق زنان جهت رسیدن بـه برابری کامل با مردان را هرچه بیشتر گسترش داده و عامل اصلی این نابرابری یعنی نظام سرمایـه داری را آماج حملات زنان مبارز نمود. چرا کـه تاریخ ثابت کرده کـه تنـها با نابودی نظام سرمایـه داری هست که ستم بر زنان همچون سایر مظالم و ستمها به منظور همـیشـه از زندگی جامعه رخت برکنده و امکان بر پائی دنیـائی آزاد و رها از نابرابری مـهیـا مـی گردد.
فرخنده باد 8 مارس روز جهانی زنان کارگر و زحمتکش!
هر چه توفنده تر باد مبارزات زنان تحت ستم به منظور تحقق حقوق برابر!
نابود باد رژیم ضد خلقی و زن ستیز جمـهوری اسلامـی با همـه دار و دسته های درونی اش!
زنده باد انقلاب!
با ایمان بـه پیروزی راهمان
چریکهای فدایی خلق ایران – 7 مارس 2013
بیش از ۲۰۰ سال هست که زنان ایران به منظور رسیدن بـه آزادی و برابری درون حال تلاش و کوششند. آنان بیش از دو قرن هست که بـه دنبال حقوق انسانی خود مانند آزادی پوشش، حق طلاق، حق سرپرستی فرزند، حق تحصیل، حق رای و … هستند. متاسفانـه ایرا،ن تنـها نمونـه غم انگیزی است، کـه بعد از سالها مبارزه و تلاش، زنان آن بـه گوشـه هایی از این حقوق دست یـافتند، اما با توفان انقلاب، همـه این دست آوردها را از دست دادند، و هر روز بیش از پیش، بـه عقب رانده شدند.
تاج السلطنـه، ناصر الدین شاه، درون مـیان دیوارهای حرمسرای شاهانـه، خواب آزادی از زنجیر اسارت را مـی دید، و آرزوی وکیل شدن و دفاع از حقوق زنان را درسر مـی پروارند. طاهره قره العین، بـه جرم کنار زدن روبنده اش، بـه جرم «مفسد فی الارض» بودن زندانی و سپس کشته شد. بی بی استرآبادی روزنامـه نگار و از فعالان حقوق زنان بود. درون دورانی کـه روحانیـان بر سر منبر مـی گفتند؛ «بر این مملکت حتما گریست کـه در آن دبستان دوشیزگان باز شده است.» خانم استرآبادی بی پروا از آنان بـه باز مدارس انـه همت گماشت. صدیقه دولت آبادی همـه زندگی خود را وقف گسترش تعلیم و تربیت ان و حقوق اجتماعی زنان کرد. او یک دهه پیش از کشف حجاب درون ایران، حجاب را از سر برداشته بود و در نشریـه اش حجاب زنان را نقد مـی کرد. خانم مـهر انگیز دولتشاهی، دکترای علوم اجتماعی از آلمان داشت، و اولین نمایشگاه بین المللی «فعالیت زن» را با شرکت ۳۰ کشور آسیـایی و اروپایی درون ایران برگزار کرد. درون دوران نمایندگی او درون مجلس شورای ملی، «قانون حمایت خانواده» بـه تصویب رسید، و حق طلاق به منظور زنان بـه رسمـیت شناخته شد. قمر الملوک وزیری، اولین خواننده زن ایرانی بود، کـه در دورانی کـه «هرچادر نداشت بـه کلانتری جلب مـی شد»، بدون حجاب کنسرت اجرا مـی کرد. فخر عادل خلعتبری، روزنامـه نگار، از شاعران معاصر و مادر سیمـین بهبهانی، عضو «کانون بانوان» بود و در تاسیس مدارس انـه فعالانـه شرکت مـی کرد. دست آورد فعالیت ها، و جان فشانی های زنانی اینچنینی و صدها مانند آنان، با انقلاب ایران از دست رفت و زنان ما بجایگاه اجداد خود هول داده شدند. بـه مـیمنت قوانین اسلامـی و شریعت، حجاب اجباری بـه زنان ایرانی تحمـیل شد، و حق طلاق و سرپرستی فرزندانشان از آنان گرفته شد، چند همسری مد روز شد، و حق تحصیل، حق سفر، حق کار و … مشروط بـه اجازه ولی. شـهادت و ارث زن نصف مرد شد و قوانین بربری قصاص، حد شرعی و سنگسار جایگزین سیستم قضایی مدرنی شد کـه پدران و پدر بزرگ های ما، بـه امـید دست یـافتن بـه آنـها و داشتن «عدالت خانـه» انقلاب مشروطه را برپا کرده بودند.
ما حامـیان مادران عزادار ایران درون لوس آنجلس ضمن تبریک «روز جهانی زن» بـه زنان سراسر جهان، از همـه مـیهن دوستان و فعالان حقوق بشر مـیخواهیم کـه با سازمانـهای حقوق بشری درون کشور های خود تماس بگیرند و گزارش نقض حقوق بشر درون ایران، مخصوصا نقض حقوق زنان را بـه گوش جهانیـان برسانند.
ما حامـیان مادران عزادار ایران در لس آنجلس، این شنبه نیز) ۹ ماه مارچ، ۲۰۱۳ ) چون شنبه های گذشته، درون محل گرد هم آئی همـیشگی خود، اسکله ی شـهر سانتامونیکا، تقاطع خیـابان کلرادو و بلوار اوشن، از ساعت سه که تا شش بعد از ظهر جمع مـی شویم که تا با برپائی نمایشگاهی از جنایتهای جمـهوری اسلامـی، نمایش فیلمهای تظاهرات و مقاومت مردم ایران و پخش اخبار مربوط بـه اعدامهای اخیر و احکام جابرانـه و قرون وسطائی کـه بطور روزانـه از طرف بیدادگاههای رژیم خونخوار جمـهوری اسلامـی علیـه ی آزادیخواهان وطن ما صادر مـیشود، رهگذران را درجریـان آخرین جنایـات مافیـای مذهبی حاکم بر ایران قرار دهیم.
به امـید همراهی شما!
«برندکُشی» درون ایران!
در کنار ارج کارخانـه آزمایش نیز کـه یکی از برندهای قدیمـی کشور بـه شمار مـی آید، دچار چنین وضعیتی شده است. انگار فلسفه ای هست تا شرکت های مصادره ای هرگز روز خوش نبینند. شاید پیشنـهاد مدیرعامل یکی از این شرکت های مصادره ای مبنی بر سپردن برندها بـه وارثان بتواند پایـانی بر این فلسفه شوم باشد.
کد خبر: ۲۶۰۸۳۸
تاريخ: ۱۴ اسفند ۱۳۹۱ – ۰۹:۱۳
فارس: برندهای ایرانی درون حالی کـه مـیتوانستند هر کدام سفیر ایرانیـان درون اقصی نقاط دنیـا باشند، اکنون بـه جز نام و نشان درون آلبوم صنعت کشور چیزی از آنها بـه یـادگار نمانده است.
محمدحسین ابراهیمـی نویسنده وبلاگ مکتبخانـه طی مطلبی نوشت: برندهای ایرانی درون حالی کـه مـی توانستند هر کدام سفیر ایرانیـان درون اقصی نقاط دنیـا باشند، بـه نوبت درون صف مرگ قرار گرفته اند که تا دیگر بـه جز نام و نشان و خاطره ای درون آلبوم صنعت کشور و حتی دنیـا چیز دیگری بـه یـادگار نگذارند.
ده ها نام بـه جا مانده از انقلاب صنعتی ایران همچون ارج، آزمایش، نساجی مازندران، پارس الکتریک، هپکو، کفش ملی و… هر کدام حکایت از مردانی دارد کـه آجر بـه آجر ساختمان های جاده مخصوص کرج را روی هم گذاشتند و بزرگ ترین اتوبان صنعتی کشور را ساختند.
اینک این اتوبان بـه جای آنکه بـه مـیراث فرهنگی صنعت کشور تبدیل شود، یک بـه یک توسط سازمان های مختلف خریداری مـی شود که تا شاید بـه صورت پارکینگی به منظور خودروسازان درآید یـا اینکه با تغییر کاربری بـه مجتمع های مس تبدیل شود.
سید جعفر امـینی، مدیرعامل سابق پارس الکتریک، دلیل مرگ برندها درون ایران را فقدان سازمان مـیراث فرهنگی صنعت کشور مـی داند و مـی گوید: اگر مـی دانستیم برندها چه هویتی به منظور ما رقم مـی زنند، چنین ساده نظاره گر مرگ آنـها نبودیم. تابوت برندهای ایرانی درون حالی یک بـه یک از جلوی چشم دولتمردان بـه گورستان مـی شود کـه کشورهای دیگر برندسازی را درون دستور کار خود قرار داده اند.
در این گزارش چند برند بزرگ را برگزیده ایم که تا با بازخوانی تاریخ آنـها شاید بتوانیم تلنگری ایجاد کنیم و برندهایی را کـه هنوز نمرده اند از مرگ نجات دهیم.
سرور بزرگوارم، جناب آقای علی سعیدلو، با تقدیم مراتب ارادت و اخلاص، بنده رحیم ایروانی موسس گروه صنعتی کفش ملی درون اسماعیل آباد جاده قدیم کرج کـه در آنجا بیش از 34 کارخانـه و در ایران 430 فروشگاه کفش ملی تاسیس کردم کـه حتماً جنابعالی مسبوق هستید، اینک آواره درون انگلیس هستم. اکنون کـه برنامـه مـهم جناب آقای رئیس جمـهور ایجاد کار است، پیشنـهاد مـی کنم کـه طی تصویبنامـه ای کارخانجات بنده را مرجوع دارند، درون این صورت حداقل ظرف سه سال ده هزار کارگر و کارمند استخدام خواهم کرد.
از حضور جنابعالی کـه همـیشـه اهل حساب و کتاب بوده و هستید، استدعا دارم درون این مورد با جناب آقای وزیر صنایع مذاکره فرمایید و اطلاع دهید کـه فوراً به منظور ادای توضیحات بیشتر بـه حضورتان شرفیـاب شوم. بنده فعلاً درون لندن انگلیس هستم و چنانچه اوامری باشد با کمال افتخار درون اختیـار جنابعالی خواهم بود. بـه حضور مبارک پیشنـهاد مـی کنم کـه اگر شغل دولتی مـیل ندارید، ریـاست گروه صنعتی ملی را قبول بفرمایید، خود بنده معاون سرکار خواهم شد.
او هرگز جوابی دریـافت نکرد و در 12 اسفند ماه 1384 بعد از طی روز کامل کاری از اتاق کارش درون ضلع غربی ساختمان محل سکونتش درون یکی از خیـابان های شـهر لندن بـه خانـه برگشت و درگذشت.
ایروانی پیش از انقلاب دو برادر را کـه در جریـان زلزله بویین زهرا خانواده خود را از دست داده بودند، بـه فرزندخواندگی پذیرفت و بعدها به منظور ادامـه تحصیل بـه اروپا فرستاد. همـین دو برادر درون روزهای انقلاب درون کارخانـه را بـه روی ایروانی بستند و او را از ملک خویش بیرون د.
ایروانی از پیشتازان و بنیـانگذاران صنعت مدرن کفش درون ایران هست که از سال 1336 که تا 1357 بیش از 52 شرکت درون صنعت کفش و چرم و بیش از 400 فروشگاه زنجیره ای کفش ملی درون سطح ایران تاسیس کرد.
شاید کمتر ایرانی باشد کـه نشان فیلی کـه در بیضی زردرنگ منحصر شده را نشناسد. درون هر شـهرستان شعبه ای از کفش ملی هنوز هم فعال هست که کارمندان دولتی آن هنگام فروش این کفش بـه مشتریـان اعلام مـی کنند قیمت را شرکت تعیین کرده و نمـی توانیم تخفیف بدهیم، کفش ملی یکی از برندهای معروف ایرانیـان هست که بخش خصوصی آن را بنیـان گذاشت و پس از انقلاب درون اختیـار دولت قرار گرفت.
این برند با ارزش درون حالی کـه مـی توانست بازار کفش چرم دنیـا را درون اختیـار خود بگیرد، اکنون بـه شرکتی تبدیل شده کـه چون فردی سرطانی روز بـه روز قوایش تحلیل رفته و انتظار مرگ خود را مـی کشد.
کفش ملی کـه پس از مصادره، زیرمجموعه سازمان صنایع ملی ایران شد اما چندی بعد بابت رفع دیون (بدهی دولت) بـه سازمان بازنشستگی کشوری واگذار شد. مدیریت دولتی هرگز نتوانست بر ارزش این برند کـه روزگاری تغذیـه کننده کفش ارتش سرخ اتحاد جماهیر سوسیـالیستی و مردان و زنان مجاری، لهستانی و رومانیـایی بود چیزی بیفزاید. نـه تنـها چیزی افزوده نشد بلکه این برند طی سال های گذشته با درجا زدن روز بـه روز مرگ خود را بـه نظاره نشسته است. داود مـیرخانی رشتی (مدیرعامل ایران خودرو درون دهه 60) درون کتاب خاطرات خود آورده است؛ قبل از انقلاب درون شرکت آی بی ام کار مـی کردم، یکی از دوستانم بـه انگلیس رفته بود. وقتی کـه برگشت به منظور فرزندانش از اروپا کفش هدیـه آورده بود. اما وقتی کـه ایران آمد فهمـید کفش ملی خودمان را از انگلیس خریده و به ایران آورده و خیلی دمغ شده بود.
کفش ملی کـه روزگاری بین 9 که تا 11 هزار کارگر داشت، درون حال حاضر بین 400 که تا 500 کارمند آن هم درون فروشگاه های خود درون سطح کشور دارد. ماشین آلات این کارخانـه تماماً فروخته شد که تا غول بزرگ کفش ملی امروز بـه انباری تبدیل شود کـه بخشی از آن درون اختیـار شرکت سایپا هست و بخش دیگر آن تبدیل بـه انبار کفش شده است.
سوله های این شرکت کـه روزگاری صادرکننده و تامـین کننده بزرگ کفش درون دنیـا بود، اینک بـه مکانی تبدیل شده کـه چشم طمع برخی از کارخانـه های اطراف به منظور تصرف آن بـه انتظار نشسته است. از کفش ملی امروز تنـها یک بیضی زردرنگ کـه فیلی سیـاه رنگ و سر بـه زیر درون آن است، مانده. بـه عبارت دیگر از آن کارخانجات بزرگ تنـها نام و نشانی بـه جامانده که تا سایر تولیدکنندگان کفش درون سراسر کشور محصولاتی را بـه تولید برسانند، نشان کفش ملی را روی آن بزنند و از طریق فروشگاه های کفش ملی بـه فروش برسانند. درون روزگاری کـه این کارخانـه فعال بود، صنعت چرم کشور نیز رونق گرفت که تا جایی کـه چرم ایران زبانزد خاص و عام شد. اما امروز با توقف تولید و درجا زدن صنعت کفش درون کشور صنعت چرم ایران نیز بـه این ورطه کشیده شد که تا پاکستان جای ایران را درون صنعت چرم دنیـا بقاپد.
* کفش بلا
در صنعت کفش بـه غیر از کفش ملی دو برند بلا و وین نیز متولد شدند کـه پس از انقلاب بـه دلیل وابستگی مدیران و بنیـانگذاران آنـها بـه خاندان پهلوی و نظام شاهنشاهی مشمول بند پ شدند. که تا پس از متواری شدن آنـها این دو کارخانـه نیز بـه مصادره شورای انقلاب درآمده و زیرمجموعه ای از سازمان صنایع ملی کشور شد
از کفش بلا نیز همچون کفش ملی تنـها نام و نشانی باقی مانده است. خط تولید این کارخانـه قطعه قطعه شد و به بخش خصوصی واگذار شده است. مدیریت این برند اکنون درون دست بانک ملی ایران هست به طوری کـه تنـها با استفاده از فروشگاه های بلا درون سطح کشور کفش هایی را از سایر تولیدکنندگان درون فروشگاه های بلا عرضه مـی کند.
* کفش وین
کفش وین نیز بـه عنوان سومـین برند بزرگ صنعت کشور کـه پیش از انقلاب توسط مرحوم مصطفی حسین زاده وارد چرخه تولید شد، از 800 کارگر و کارمند خود تنـها 70 نفر را حفظ کرده که تا در 24 فروشگاه و نمایندگی این برند بـه فعالیت بپردازند. کارخانـه وین کـه در کیلومتر 13 جاده مخصوص کرج قرار داشت، بـه گروه خودروسازی بهمن واگذار شد که تا این شرکت سازمان خدمات بعد از فروش خود را درون بخشی از آنجا بنیـان نـهد و بخش دیگر را بـه خط تولید خودرو موسو تبدیل کند.
محمود بوذری مدیرعامل وین درون رابطه با آخرین وضعیت این برند بـه اعتماد مـی گوید؛ درون حال حاضر عمده فعالیت وین بـه بازرگانی و فروش کفش معطوف شده است. این شرکت با کارخانـه های داخلی صنعت کفش قرارداد امضا مـی کند و محصولات آنـها را تحت نام وین درون 24 فروشگاه خود درون سراسر کشور بـه فروش مـی رساند. بـه عبارت دیگر وین نیز مانند کفش ملی و بلا دیگر تولیدی درون کشور ندارد و تنـها نام و نشانی از خود بـه جا گذاشته است.
* نساجی مازندران
در کنار فروشگاه های کفش ملی، فروشگاه های نساجی مازندران حتی درون دور افتاده ترین شـهرستان های کشور نمایندگی داشت. اگرچه هنوز فروشگاه های کفش ملی و بلا درون شـهرستان ها زنده مانده اند اما نمایندگی های فروش نساجی مازندران و حتی تابلوی سردر آن مغازه ها کاملاً از بین رفته اند. نساجی مازندران بـه غیر از فروشگاهی زیر 100 متری درون خیـابان ساری (امـیر مازندرانی) قائمشـهر دیگر درون کشور شعبه ای ندارد.
این کارخانـه درون سال 1336 درون زمـینی بـه مساحت تقریبی 30 هکتار درون شرق قائمشـهر (شاهی سابق) ایجاد شد که تا منسوجات پرده ای، ملحفه ای، پیراهنی، فاستونی و… را بـه تولید برساند. هزینـه این واحد تولیدی بزرگ صنعتی از محل اعتبارات دولتی تامـین شد.
نساجی مازندران از سه کارخانـه شماره یک، دو و سه تشکیل شده بود. درون شماره یک واحد چیت سازی بود. درون شماره دو منسوجات پرده ای، ملحفه ای، پیراهنی، فاستونی و… بـه تولید مـی رسید و کارخانـه شماره سه کـه در سال 1356 از محل سرمایـه شرکت و با مشارکت بانک صنعت و معدن بـه بهره برداری رسید، به منظور تولید نخ و منسوجات نخی و مصنوعی بـه کار گرفته شد.
نساجی مازندران کـه روزگاری شمال کشور را بـه قطب نساجی کشور تبدیل کرده بود، درون حال حاضر بخشی از آن بـه انبار شرکت سایپا تبدیل شده که تا همواره خودروسازان مشتری پر و پا قرص برندهای شکست خورده ایران شوند و در کمـین بمانند که تا از سوله های آن کـه برای صدها نفر شغل ایجاد مـی کرد، بـه عنوان انبار خودرو با چند نفر نگهبان استفاده کنند.
نساجی مازندران قائمشـهر را کـه روستایی بیش نبود، تبدیل بـه شـهری بزرگ کرد که تا به غیر از مازندرانی ها کارگرانی از سراسر کشور بـه این شـهرستان هجوم آورده و در آنجا سکنی گزینند که تا به برکت وجود این کارخانـه روزی خود و خانواده شان را دشت کنند. روند حرکت تولیدی درون نساجی مازندران بـه گونـه ای بوده کـه با فرسودگی ماشین آلات بخش های مختلف این سه کارخانـه تعطیل شده و همواره قائمشـهر را بـه محل اعتراض کارگران کارخانـه نساجی تبدیل کرده است. شاید کمتر خانواده ای را درون این شـهرستان بتوان پیدا کرد کـه عضوی از آن درون کارخانـه نساجی فعالیت نداشته است. این کارخانـه هم اکنون تنـها گونی و کفن بـه تولید مـی رساند که تا عملاً برند نساجی مازندران همچون دیگر برندهای بـه جا مانده از اوایل انقلاب بـه چشم خویش ببیند کـه جانش مـی رود.
نساجی مازندران کـه مـی توانست درون بین تولیدکنندگان این صنعت درون دنیـا جایگاهیب کند اینک بـه شرکتی تبدیل شده کـه مدیرعامل آن حتما هر روز بـه اعتراضات کارگری رسیدگی کند، ماشین آلات قدیمـی را از خط تولید خارج کند و برای جایگزینی آن کاسه چه کنم چه کنم درون دست گیرد و همچنین از دامـی کـه شرکت های خودروساز و سایر سرمایـه داران به منظور زمـین های وسیع این کارخانـه چیده اند راهی به منظور فرار بجوید.
براساس اعلام وزارت صنایع و معادن قرار هست سرمایـه گذاران ترک به منظور احیـای این برند راهی یک از عالی ترین استان های کشور شوند. کـه این موضوع نیز با اما و اگرهایی مواجه شده است.
بخش خصوصی داخلی مدعی هست سرمایـه گذاران ترک به منظور احیـای این واحد تولیدی دلاری را بـه ایران نمـی آورند اما دولت مـی گوید ترک ها قرار هست 100 مـیلیون دلار پول نقد با خود بـه کشورمان بیـاورند که تا برند نساجی مازندران را دوباره زنده کنند. نساجان داخلی مدعی اند کـه بخش خصوصی داخلی بـه راحتی مـی تواند این کارخانـه را بـه روزگار خوش تولید بازگرداند. حال اینکه دولت چنین فرصتی را از آنـها گرفته است. مرگ برند درون صنعت نساجی تنـها بـه نساجی مازندران ختم نشده است، کارخانـه چیت ری (بافکار) نیز کـه یکی از قدیمـی ترین واحدهای نساجی کشور بـه شمار مـی آید، دو سال پیش کاملاً تعطیل شد که تا بنیـاد جانبازان و مستضعفان کـه این کارخانـه را بـه تصرف خود درون آورده بود، اینک نـه از محل تولید بلکه از محل فروش زمـین های وسیع این کارخانـه درون حوالی بزرگراه بعثت درآمدی راب کند.
* ارج
علینقی عالیخانی وزیر اقتصاد ایران (1348 – 1341) درون کتاب خاطراتش مـی گوید؛ درون آخرین سفری کـه به شوروی کردم بـه آقای نوویکو نایب نخست وزیر شوروی کـه قائم مقام کاسیگن نخست وزیر وقت شوروی بود، یک یخچال ایرانی (ارج) هدیـه دادم. او فوق العاده خوشحال شد و به من تاکید کرد راننده خودش مـی آید که تا یخچال را ببرد و تاکید کرد مبادا یخچال را بـه دفترش بفرستم. یخچال ایرانی درون آن زمان بـه قدری شـهرت یـافته بود کـه یکی از بالاترین مقام های اجرایی آن کشور بزرگ از تصاحب آن ذوق زده شده و درخواست مـی کند محصولی را کـه ساخت ایران بر رویش درج شده، به منظور استفاده خانواده اش بـه منزل ببرد.
روزی کـه سیروس ارجمند درون سال 1316 اولین و بزرگ ترین کارخانـه تولید کننده لوازم خانگی ایران را وارد عرصه صنعت و اقتصاد کشور کرد، شاید نمـی دانست 70 سال بعد مدیران وقت کشور تصمـیم مـی گیرند زمـین های این کارخانـه را درون جاده مخصوص کرج به منظور فعالیتی دیگر درون نظر بگیرند و این کارخانـه را بـه شـهرکی صنعتی درون گرمسار استان تهران منتقل کنند.
ارج کـه یکی از برندهای خوشنام ایران طی هفت دهه گذشته بوده، درون سال 1316 با ساخت ابزار صنعتی بـه چرخه تولید گام نـهاد و با تولید کولر آبی و یخچال بـه سوی ساخت لوازم خانگی پیش رفت.
مـیرخانی رشتی درباره این شرکت مـی نویسد؛ مدیرعامل ارج ایده مـهندسی- صنعتی داشت و با روش های مـهندسی کار مـی کرد. شاید بـه همـین سبب بود کـه محصولات ارج نسبت بـه سایر رقبایش درون بازار اقبال بیشتری بـه دست آورد. ارج بعد از آنکه مصادره شد، بـه مانند سایر شرکت های مصادره ای زیرمجموعه سازمان صنایع ملی شد.
در دهه 70 مدیران دولتی این شرکت با اختلاس 20 مـیلیـارد تومانی پرونده مالی این شرکت را بـه فساد کشیدند که تا برای مدتی ارج با حاشیـه هایی روبه رو شود. بعد از آن اختلاس ارج هرگز ارج نشد که تا اینکه امروز بـه وضعیتی رسیده کـه قصد انتقال کارخانـه آن را بـه سمنان دارند.
ارج کـه بزرگ ترین برند لوازم خانگی کشور است، درون حالی کـه مـی توانست بازارهای اروپایی را نیز بـه تسخیر خود درآورد، امروز بـه شرکتی تبدیل شده کـه حتی درون داخل کشور جایگاه خود را رفته رفته از دست مـی دهد که تا این برند درون کنار سایر برندهای مرده بـه مجروحی بیمارستانی تبدیل شود کـه اگر پرستاران بـه او نرسند، این شرکت نیز بـه سرنوشت کفش های ملی، بلا و وین و نساجی مازندران و چیت ری تبدیل خواهد شد. ارج کـه روزگاری درون بالاترین سطح فناوری محصول تولید مـی کرد امروز بـه شرکتی تبدیل شده کـه همان محصولات قدیمـی خود را با تغییراتی بـه تولید رسانده و روانـه بازار مـی کند.
در کنار ارج کارخانـه آزمایش نیز کـه یکی از برندهای قدیمـی کشور بـه شمار مـی آید، دچار چنین وضعیتی شده است. انگار فلسفه ای هست تا شرکت های مصادره ای هرگز روز خوش نبینند. شاید پیشنـهاد مدیرعامل یکی از این شرکت های مصادره ای مبنی بر سپردن برندها بـه وارثان بتواند پایـانی بر این فلسفه شوم باشد.
* پارس الکتریک
حاج محمدهاشم برخوردار سومـین فرزند حاج محمدحسین درون خانواده ای کـه چند نسل آن درون یزد بـه تجارت مشغول بودند، درون سال 1308 بـه دنیـا آمد. خانواده برخوردار فوق العاده سنتی و مذهبی بودند. حاج محمدهاشم با توجه بـه سرمایـه ای کـه سال ها از محل تجارت بـه دست آورد، از سال 41 که تا 56 بـه همراه برادرش بـه سرمایـه گذاری های صنعتی روی آوردند.
کارخانـه های پارس توشیبا، پارس شـهاب، پارس الکتریک، باتری پارس، لوازم خانگی پارس و چندین واحد صنعتی را بنیـانگذاری د که تا هشت هزار نفر درون این کارخانـه ها مشغول کار شوند. پارس الکتریک نیز مصادره شد که تا از طریق سازمان صنایع ملی بـه شرکت سرمایـه گذاری تامـین اجتماعی (شستا) واگذار شود. از بین شرکای تجاری این شرکت تنـها گروندیگ آلمان کـه در بین برندهای صوتی و تصویری برند درجه سوم اروپا بـه شمار مـی آمد، با این شرکت همکاری اش را ادامـه داد.
گروندیگ چند سال پیش به منظور همـیشـه مرد و پارس الکتریک نتوانست مرده این برند را خریداری و به نام خود ثبت کند. از این رو به منظور تولید تلویزیون دست نیـاز خود را بـه سمت کارخانـه های کره ای (به غیر از برندهای معروف) دراز کرد کـه با یکی از قدیمـی ترین برندهای صوتی و تصویری آسیـا همکاری کند.
پارس الکتریک درون حالی کـه مـی رفت علاوه بر تولید تلویزیون های ال سی دی، لپ تاپ ایرانی را نیز وارد بازار کند، با تغییر ناگهانی مدیرعاملش مواجه شد که تا مثل سایر برندها با آینده ای نامعلوم روبه رو شود. مدیرعامل این شرکت طی سال های گذشته چندین بار تغییر یـافته کـه این عدم ثبات باعث شده 300 نفری کـه از خانواده هشت هزار نفری پارس باقی مانده همچنان به منظور آینده این شرکت نگران باشند.
برندهایی کـه نام شد تنـها چند نمونـه از برندهای معروف کشور هستند کـه مرگ آنـها نزدیک شده است. درون کنار این برندها چندین نام بزرگ دیگر کـه مـی توانستند نام ایران را درون صدر صنعت دنیـا قرار دهند، امروز قرار هست تغییر کاربری دهند یـا احتمالاً به منظور کارکنان کارخانـه ای دیگر بـه آپارتمان تبدیل شوند.
* هپکو
هپکو اراک نمونـه بارز این برند هست که توسط برادران رضایی درون دهه 50 پایـه گذاری شد که تا ماشین آلات معدنی مورد نیـاز را به منظور استخراج معادن مس سرچشمـه و کرومـیت اسفندقه تامـین کند. بعد از انقلاب هپکو با بهره گیری از شرکایی همچون ولوو سوئد، کوماتسو ژاپن و لیبهر و… بـه همکاری خود ادامـه داد که تا به سبب تحریم ها تنـها از همکاری با کاترپیلار باز بماند. برادران رضایی کـه از ایران رفتند، هپکو مانند سایر خودروسازان زیرمجموعه سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران شد.
این شرکت کـه یکی از شاهرگ های حیـاتی صنعت درون استان مرکزی هست با اجرای اصل 44 بـه بخش خصوصی واگذار شد که تا بیژن نامدار زنگنـه وزیر نفت دولت اصلاحات بر صدر این شرکت مدیریت کند. حساسیت انتصاب این مدیر اصلاح طلب که تا آنجا بالا بود کـه یکی از بزرگ ترین پیمانکاران قراردادهای خرید خود را از هپکو لغو کرد که تا مورد غضب دولت نـهم قرار نگیرد.
هپکو با از دست این مشتری انحصاری و بزرگ روزبه روز با مشکلات مالی عدیده ای مواجه شد و هرگز نتوانست کشتی بـه گل نشسته خود را بـه ساحل نجات برساند. هپکو کـه چهار برابر ولوو سوئد مساحت دارد بعد از واگذاری بـه بخش خصوصی عملاً بـه برندی درون حال احتضار تبدیل شد کـه این روزها نـه مـی تواند محصولی بـه فروش برساند و نـه اینکه آینده ای امـیدوارکننده پیش روی خود ببیند. این شرکت درون حالی مـی تواند رشد و توسعه خود را جشن بگیرد کـه معادن و راه سازی درون کشور توسعه یـابد. رکود آن فعالیت ها باعث شد بزرگ ترین و تنـها سازنده ماشین آلات سنگین خاورمـیانـه روزگار خوشی نداشته باشد و بیم آن مـی رود با کاهش تولید، شمارگان تولیدش بـه چیزی درون حد صفر کاهش یـابد.
در کنار هپکو، تراکتورسازی تبریز نیز از دیگر برندهایی هست که تولید آن درون حال حاضر بـه یک چهارم سال قبل کاهش یـافته و با پنج هزار محصول بـه فروش نرفته همراه شده است.
بیسکویت گرجی، کاشی ایران، کاشی سعدی، بینالود و شرکت پارس مـینو از دیگر برندهای نامـی کشور هستند کـه همچون سایر برندهای معتبر دیگر آینده نامعلوم خود را بـه نظاره نشسته اند.
mansour torkamandSubject: داستان آموزنده
مرد فقیر
مرد فقیرى بود کـه همسرش کره مى ساخت و او آنرا بـه یکى از بقالى های شـهر مى فروخت،
آن زن کره ها را بـه صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت. مرد آنرا بـه یکى از بقالى های
شـهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانـه را مى خرید.
روزى مرد بقال بـه اندازه کره ها شک کرد و تصمـیم گرفت آنـها را وزن کند.
هنگامى کـه آنـها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.
او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد بـه مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره
را بـه عنوان یک کیلو بـه من مى فروختى درون حالى کـه وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت:
ما ترازویی نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را بـه عنوان وزنـه
قرار مى دادیم. یقین داشته باش کـه به اندازه خودت به منظور تو اندازه مى گیریم!
به نقل از فوکارو
frahmand rokniمنظره ی دیگری از تظاهرات بروکسل
• اخبار روز قصد جدل با گزارش های «تمـیز» و «دموکراتیک»ی کـه از تظاهرات «عرب های احوازی» درون بروکسل منتشر شده، ندارد. درون اینجا تنـها زوایـای دیگری از این گردهمایی را جهت اطلاع منتشر مـی کنیم …
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
چهارشنبه ۲٣ اسفند ۱٣۹۱ – ۱٣ مارس ۲۰۱٣
اخبار روز: هشدار اخبار روز درون مورد تلاش هایی کـه برای رودررو قرار مردم ایران صورت مـی گیرد، تاکنون موجب برخی واکنش ها از سوی عده ای از فعالین ملی درون ایران شده هست که اساسا هدف این یـادداشت نبوده اند و تنـها از آن ها خواسته شده بود کـه مسئولیت بیشتری درون برابر افراطیون قوم گرایی کـه «مساله ی ملی» درون ایران را تبدیل بـه رویـارویی «فارس»ها و دیگران کرده اند، بـه عهده بگیرند.
در آن یـادداشت بـه عنوان آخرین نمونـه بـه تظاهراتی کـه اخیرا درون بروکسل برگزار شده است، اشاره شده بود و سخنرانی های «برخی سخنرانان» درون آن گردهمایی مورد انتقاد قرار گرفته بود. بعد از آن گزارش هایی از این گردهمایی منتشر شد کـه تصویری «تمـیز» و «دموکراتیک» از آن را بـه نمایش مـی گذاشت. ما قصد جدل با این گزارش ها را نداریم، درون اینجا تنـها زوایـای دیگری از این گردهمایی را جهت اطلاع رسانی منتشر مـی کنیم:
در ادامـه ی این گزارش ابتدا بیـانیـه ی کمـیته ی برگزارکننده ی این تظاهرات را درج مـی کنیم و سپس بـه معرفی یکی از حامـیان پر و پا قرص این حرکت مـی پردازیم:
اطلاعیـه ی دعوت بـه
«دعوت بـه درون مقابل پارلمان اروپا درون بروکسل
روز ٨ مارس احوازیـهای مقیم کشورهای مختلف اروپایی درون نظر دارند کـه بزرگی درون شـهر بروکسل- بلژیک بر ضد سیـاست غیرانسانی و نژاد پرستانـه جمـهوری اسلامـی درون اعدام جوانان عرب احوازی و دیگر ملل غیرفارس آعم از کرد، ترک، بلوچ، ترکمن و غیره برگزار نمایند.
لذا برگزارکنندگان این از تمام انجمن ها، احزاب، موسسات و افراد مستقل اعم از کرد و ترک و بلوچ و ترکمن و غیر تقاضا مـی نماید که تا با شرکت درون این و تظاهرات کـه همانا جزئی از مبارزات مشترک این ملل تحت ستم و اشغال بر ضد دشمن مشترک مـی باشد، خشم و اعتراض خود را بر ضد این سیـاستهای غیرانسانی و ظالمانـه و نژاد پرستانـه ابراز نمایند.
لازم بـه ذکر هست که مذکور از مـیدان Robert Schman Plein اغاز و در مـیدان Jean Rey Plein خاتمـه مـی یـابد. زمان این روز جمعه ٨ مارس از ساعت یک که تا سه بعد از ظهر مـی باشد.
برایب اطلاعات بیشتر با افراد زیر تماس بگیرید:
۱ – کمال البو شوکه (بریتانیـا) ۰۰۴۴۷۴۴۶٨۷۵۷۱٨
۲ – عدنان ابوسیف (بلژیک) ۰۰٣۲۴٨۷٣۲٨۵۱۵
٣- ابو اخلاص الاحوازی (بلجیکا) ۰۰٣۲۴٨۶۹۷۶۱۴۵
باشد کـه با شرکت درون این خشم و نفرت خود را از سیـاست جمـهوری اسلامـی و شوونیستهای فارس اعلام نمائیم.
کمـیته برگزارکننده این »
در این فراخوان اشاره ای بـه زندانیـان سیـاسی «فارس» و «مرکز» نشده هست و از «فارس» ها دعوتی بـه عمل نیـامده است. این مساله مورد اعتراض اخبار روز قرار گرفت.
پرسش این است: چرا «فارس» ها موظفند از زندانیـان سیـاسی «ملیت ها» دفاع کنند، اما «ملیت ها» موظف نیستند از زندانیـان سیـاسی «مرکز» دفاع کنند؟ چرا حتما زندانیـان سیـاسی بر اساس ملیت خود دسته بندی شوند؟ آیـا با پایـان بـه این تقسیم بندی ها درون مبارزه به منظور آزادی زندانیـان سیـاسی قوی تر نمـی شویم؟
اخبار روز امـیدوار هست سه تن از آقایـانی کـه نام آن ها درون این بیـانیـه ذکر شده و همچنین گروه ها و احزاب دیگری کـه در این راه پیمایی شرکت داشته اند، بـه این پرسش ما پاسخ دهند.
چهانی حامـی این تظاهرات بوده اند؟
سایت « عربی آزادی بخش الاحواز» وابسته بـه سازمانی بـه همـین نام، از جمله حامـیان و پوشش دهندگان اصلی این تظاهرات بوده است. این سایت درون نخستین گزارشی کـه در این مورد منتشر کرد، «تظاهرات گسترده ی بروکسل» را تظاهرات علیـه «رژیم اشغالگر فارس» اعلام نمود. این سایت سپس تظاهرات بروکسل را چنین گزارش کرد:
«گزارشی از تظاهرات کوبنده ٨ مارس ملت عرب احوازی برضد اشغالگران فارس درون بلژیک
تظاهرات گسترده ای درون مقابل مقر پرلمان اروپا درون بروکسل پایتخت بلژیک درون روز جمعه ٨ مارس ۲۰۱٣ راس ساعت ۱٣:۰۰ بعد از ظهر برگزار شد.
این تظاهرات کـه از نوع خود بی نظیر بود, جهت محکوم احکام ناعادلانـه صادر شده علیـه فعالان سیـاسی عرب احوازی برپا شد کـه به یـاری خداوند و تلاش وطن دوستان توانستیم صدای کوبنده و خروشان تحت اشغال مردم عرب الاحواز را بـه گوش جهانیـان و سازمان های حقوق انسان برسانیم.
در این اقای فیصل فولاد نماینده اتحاد ملت خلیج العربی همبستگی و همـیاری خود را با مردم تحت ستم الاحواز اعلام نمود.
و همچنین اقای عبدالحکیم الشمری * و دکتر سمـیه عبدالرحمن نمایندگان مجلس بحرین درون این تظاهرات شرکت داشتند.
از کشور عراق جناب اقای بهجت الکردی بیـانیـه ای را درون حضور جمع خواند و تایید عمق روابط برادرانـه مردم عراق و احواز و وحدت سرنوشت دو کشور را اعلام نمود.
مردم سوریـه با صبر و استقامت و بردباری بی نظیر خود با برادران احوازی خود درون این شرکت د.
با تشکر فروان از حزب پژاک کردی و حزب دموکرات کوردستان، احزاب ازری، کـه با سر شعارهای بر ضد اشغال و استقلال ملتهای غیرفارس از رژیم اشغالگر فارس همبستگی و هم رزمـی خود را درون با ملت عرب الاحواز اعلام نمودند.
کانال العربیـه، وصال، صفا، الرافدین، الشرقیـه، کانال یک بلژیک، کانال های ترکیـه “ANADALU AJANSI” EURONEWS” و کانالهای ازری و کردی این را بـه طور زنده بخش شد.
و همچنین تعداد زیـادی از خبرنگاران و روزنامـه نگاران از جمله کشورهای بلژیک و هلند و المان حضور داشتند.
و درون پایـان تظاهرات اقای ناصر جبر بیـانیـه ای اختتامـیه را بـه سمع حضور رساند و از تمام حضور و مسئولان تشکر و قدرانی نمود.»
برای این کـه خوانندگان اخبار روز با حال و هوای این سایت بیشتر آشنا شوند، بـه چند خبر و گزارش دیگر کـه همـین امروز – چهارشنبه – درون این سایت درج شده هست توجه کنید:
گزارشی درون این سایت درج شده هست تحت عنوان:
«یورش بیگانگان فارس بـه کوی کوت عبدالله» کـه در اصل مربوط هست به بازداشت فعالان عرب خوزستانی توسط حکومت ایران.
مطلب دیگر این سایت این است:
موج جدید تعقیب و بازداشت فعالان عرب درون شـهر احواز پایتخت الاحواز اشغالی
در اینجا حکومت جمـهوری اسلامـی «رژیم اشغالگر فارس» خوانده شده است.
این سایت گزارش احمد شـهید را چنین بازتاب داده است:
گزارش احمد شـهید نماینده سازمان حقوق انسان درون خصوص نقص حقوق بشر درون رژیم اشغالگر فارس
احمد شـهید گزارشگر ویژه سازمان حقوق بشر ملل متحد روز دوشنبه ۲۰۱٣.٣.۱۱ با متهم رژیم فارس بـه نقص گسترده حقوق بشر گفت «در سال ۲۰۱۲ موارد زیـادی از قبیل شکنجه, اعدام علنی و مخفیـانـه مشاهده شده و به طور چشمگیری افزایش داشته است.
در جلسه ۲۲ مجلس حقوق بشر کـه در ژنو برگزار شد احمد شـهید از اقدامات تنبیـهی رژیم فارس درون برخورد خودسرانـه و وحشیـانـه با گروههای مختلفی از جمله زندانیـان سیـاسی، سیـاستمداران، روزنامـه نگاران و فعالان حقوق بشر گزارش داد و این اعمال را بـه شدت محکوم نمود.
در این گزارش نیز از نقص حقوق زنان و اقلیت های مذهبی و ملی ذکر شده و همچنین احمد شـهید خواستار توقف فوری حکم ناعادلانـه اعدام علیـه ۵ تن از فعالان سیـاسی عرب الاحواز را اعلام نمود.
در همـین راستا نماینده بریتانیـا وقف سریع الفور حکم اعدام فعالان سیـاسی عرب الاحواز را خواستار شد و همچنین نمایندگان کشورهای سوئیس، نروژ، اتریش و نماینده اتحاد اروپا از مجامع و سازمانـهای بین المللی خواستار توقف نقص فاحش حقوق بشر درون جغرافیـای ساختگی و دروغین ایران شدند.
لازم بـه ذکر است: رژیم اشغالگر فارس بدون اعتنا و چشم پوشی از تمام مطالب و خواستهای نـهادها و سازمانـهای حقوق بشر همچنان بـه اعدام و شکنجه شـهروندان ملیت های غیرفارس ادامـه مـی دهد.»
آیـا چشم بستن بر این گرایش های نژادپرستانـه، تفرقه افکنانـه و نفرت پراکنی مـیان مردم کـه مـی خواهد رژیم سرکوب گر جمـهوری اسلامـی را برابر «فارس» معرفی کند، بـه مبارزه علیـه ستم ملی کمک خواهد کرد؟
توضیحات:
* آقای عبدالحکیم الشمری عضو پارلمان بحرین و هوادار پادشاه این کشور است. وی کـه برای عرب های ایران دل مـی سوزاند و سخنرانی مـی کند، درون بحرین طرفدار سرکوب (عرب های) معترض هست و از اقدامات پادشاه بحرین علیـه ناراضیـان دفاع مـی کند.
عبدالحکیم الشمری مناسبات حسنـه ای نیز با سازمان مجاهدین خلق ایران دارد. او درون کمپین های مجاهدین هم شرکت مـی کند.
خوب هست برگزار کنندگان این مراسم اطلاعات جامعی درون مورد همـه ی سخنرانان این مراسم منتشر کنند، که تا بتوان آشنایی بیشتری با آن ها بـه دست آورد.
اگه نگيم و نخنديم پياز ميشيم و مي گنديم
يکی از همکلاسی های دوره دبستان رو دم دانشگاه دیدم،
داشتیم گپ مـی زدیم کـه دوتا کـه ازشون بدم مـیومد
از درون دانشگاه اومدن بیرون…
گفتم: اه..! باز این عن اومد!
گفت: اون مـه!
سریع گفتم: نـه! اون یکی!
گفت: اونم ه!!!
از اونی کـه روز ازل شانس پخش مـیکرده شخصاً متشکرم !
خدایـا نمـیخوای یـه سری بری اروپاو امریکا ؟
دارن مـیمـیرن از خوشی ها…..
به يارو ميگم:
از اينجا چطوري ميشـه برم ميدون خراسون ؟؟!!!
ميگه: بايد بپرسي !!!
بهش گفتم :
پس بـه نظرت من الان دارم پنچر گیری مـی کنم ؟!!!!
خدایـا مخلصتم…….!
یـه نگاه بنداز ببینی با برگ برنده ی ما
دلمـه درست نکرده ؟؟؟؟
مـیدونین چرا مردا عینک آفتابی مـیزنن ؟
.
.
.
.
.
7% : بخاطر نور خورشید
23% : بخاطر اینکه ظاهر باحالی داشته باشن
70% : نمـیخوان بقیـه بدوونن دارن بـه کجا نگاه مـیکنن!!!
خیلی دوست دارم یکی بهم بگه: “قدر این روزاتونو بدونید”
بعد ب بعد گردنش و بگم دقیقا کدوم روزا..؟
نشون بده با دست!
یـه تبلیغ شامپو گلرنگ هست کـه پدره مـیگه :
تو خونـه ما پسرم موهای نرم خوش حالتی داره،
م موهای مواج ضخیمـی داره ،
خانومم موهای و نرمـی داره
و موهای خود من هم خشک و زبر هست
اما همـه ما با شامپو گلرنگ موهامون رو مـیشوریم
چون به منظور هر نوع مویی مناسبه
.
من خواستم همـین تریبون
به این پدر زحمت کش بگم
هرچند این شامپوها خیلی خوب هستند
ولی شما با خانوم بچه ها یـه روز برید
آزمایش ژنتیک بدی زیـادم بد نیست ؛
والا این همـه تنوع زیـاد منطقی نیستا !!!!
اینجا ؛ همـه ی نسل ها ؛ نسل سوخته هستند …
فقط درصد سوختگی فرق مـی کند و محــلّ سوختگی …
ميگن تو بهشت یـه قسمتی هست که
ای کم حجاب سوار یـه ون مـیشن
مـیرن خیـابون بـه گشت ارشاد گیر مـیدن ….!
عدم امنيت يعني:
توي يه توالت باشي که
فاصله سنگ توالتش که تا در بيش از 1 متر باشـه ،
درش قفل نداشته باشـه و به بيرون باز بشـه..!!
هربار از بيرون ميام بابام ميپرسه كجا بودي،
منم هربار ميگم: بيرون بودم.
بعدش ديگه هيچي نمي پرسه.
دوست داره فقط مطمئن شـه خونـه نبودم!!
روایت هست تو بهشت بنزین لیتری ۵۰۰ ریـاله …
اونم عمرا اگه فرشته ها بزارن حساب کنی
اعتراف مـی کنم بچه کـه بودم و تازه مسواک زدن رو یـاد گرفته بودم،
موقع مسواک زدن بـه جای اینکه مسواک رو تکون بدم،
سرم رو با شدت درون جهات مختلف تکون مـی دادم
و مسواک رو همـینطور ثابت نگه مـی داشتم…!
اعتراف مـی کنم که تا یـه ربع بعد مسواک زدن سرم گیج مـی رفت!
وقتی یـه زن نظر شما رو مـیپرسه ،
در واقع نمـیخواد نظرتوون رو بدونـه
فقط مـیخواد نظر خودش رو با یـه صدای مردوونـه هم بشنونـه :)))
روایت هست کـه توماس ادیسون که تا 12 سالگی خِنگ بوده
اما مادرش همـیشـه بهش مـی گفته کـه روزی تو مرد بزرگی مـیشی
و همـینطور هم شد!!!
اما ما از بچگی اگه اّنیشتین هم باشیم
از بس پدرو مادرمون مـیگن: «تو هیچ پُخی نمـیشی»
آخرش با کلی ترفیعِ درجه مـیشیم همون پُـــــــخ :-))))
از مزایـای اینترنت درون ایران اینـه که
مـیتونید درون زمان لود شدن بريد توالت
و حتي حموم !
شنیدم يكي از فاميلامون تو اين فاصله بچه دارشد :))
رفته بودم امتحان تو شـهري براي گواهينامـه…اولش افسره اومد خودي نشون بده…گفت:همـه تون جمع شين…من اينجا با هيچکي تعارف ندارم… هيچرو هم الکي قبول نمي کنم چون بعدا دربرابر جون شما مسئولم… هفته قبل رفته بودم سر صحنـه تصادف براي کارشناسي…راننده مي خواسته تراک آهنگ سي دي رو عوض کنـه و خودش و همـه خانوادش رفتن تو دره و ماشين منفجر شد..فقط تيکه هاي بدنشون رو بايد جمع مي کردي..هيچي ازشون نمونده بود
منم اومدم مثلا خودشيريني کنم بگم خيلي حواسم بـه سخنراني شماست.. گفتم: ببخشيد سرکار اگه همشون کـه درجا مردن اونوقت جنابعالي از کجا فهميديد مي خواسته تراک عوض کنـه…….يعني جمعيت منفجر شد از خنده
گفت: تو بيا بيرون.. کارتکست ام بيار… يه خطي روش کشيد گفت که تا 3 ماه ديگه اينجا نبينمت…
بچه ها بـه نظر شما مگه من چکار کردم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باورم نمـیشـه
فک کنم بابام گنج پیدا کرده.
هم نون خریده هم گوشت !!!!
فایل صوتی کشف شده از جلسه مداحان اهل بیت +18
http://www.siahkal.com/index/right-col/IPFG-gerami-baad-rooze-zan-1391.pdf
سخنان ناصر رحیم خانی درون بزرگداشت هوشنگ کشاورز
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=25988
Farahmand Rokni vous a envoyé une vidéo :
«شعرخوانی وسخنان»
همـیشـه درون کنارت بود. هر کجا کـه بود. پناه بود و آغوش باز، غمگسار لحظه های تلخ.
وقتی دلت گرفته بود از جور زمانۀ خونریز و سیـاهی بر آسمان ها چیره بود، کوکبِ هدایت مـی شد و از گوشـه ای برون مـی آمد و نور و نوید مـی آورد. با کلامش ، پیچیده درون آن صدای روشنِ پر طنین، تباهی ها را مـی زدود و دلت باز مـی شد. فضای اش لبریز بود از عشق و به هر جا و به هر محفلی کـه پا مـی نـهاد، این چشمۀ جوشان را بـه اطراف مـی پراکند و جاری مـی کرد.
خاک ایران را وجب بـه وجب گشته بود و گام زده بود. توشـه بار دانش و مشاهداتش پیرامون مسائل زندگی روستائیـان و عشایر و ایلات ایران از او پژوهشگر و صاحبنظری تراز اول درون این عرصه ها پدید آورده بود.
از نوجوانی ساحل امنِ عیش را وانـهاده بود و بیمِ موج و آن گرداب ها را بـه جان خریده بود. زندگی اش را درون فراز و فرود های نـهضت ملّی سپری کرده بود و ایستادگی های آن پیر نستوه نـهضت ملّی را همواره مـی ستود و راه او را مـی پوئید. از نسل باورمندان بـه استقلال ایران و حکومت قانون بود. آرزوی بزرگش آشتی عدالت و آزادی بود.
از آن هنگام کـه به ناگزیر جلای وطن کرد و با آن خاک وداع گفت، هیچگاه از غم ایران و سرنوشت مردم آن نیـاسود. بـه فرانسه پناهنده شده بود و از پناهندگیِ سیـاسی قدر و منزلتی ساخته بود احترام آمـیز و زنـهار مـی داد کـه تا خودکامگان درون قدرتند، حرمتِ هویتِ خویش را نشکنیم. بـه وسواس پایبند اصول اخلاقی بود و اخلاق درون چشم او «پاکیزگی اجتماعی» بود نـه بد و خوب های رایج زمانـه. و این پاکیزگی را بـه سیرت درونی خود بدل کرده بود.
گسترۀ کم مانند دوستی ها و مناسبات اجتماعی او و احترام و اعتمادی را کـه همـه نسبت بـه او داشتند درون کمتر دیگری مـی شد یـافت. همـه او را از آن خود مـی دانستند و او خود بـه همـه تعلق داشت.
از همان سال های نخست مـهاجرت درون اندیشۀ کار پایدار فرهنگی بود و تلاش هایش درون برپائی و ماندگاری مرکز اسناد و پژوهش های ایرانی درون پاریس، زبانزد همـه بود. بعدها کـه مرکز بـه پژوهشگاه بین المللی تاریخ اجتماعی درون هلند انتقال یـافت، درون همان جا بـه یـاد استاد و مرادش غلامحسین صدیقی و به پاس خدمات او، بنیـاد پزوهشی صدیقی را پی ریخت.
به مشروطه سخت دلبسته بود و خود را از تبار طلایـه داران آن انقلاب مـی دانست. درون بازخوانی تاریخ معاصر و جستار درون احوال و اعمال روشنفکران و حکومتگران بـه نکته های نغز پی بود و از آن ها مفاهیمـی ساخته بود کـه روایت های او را از این دورۀ تاریخی سخت شنیدنی و تأمل انگیز مـی کرد: از «معتمدان مردم» مـی گفت و نقش آنـها درون اصلاحات اجتماعی؛ از «گسست» درون حافظۀ تاریخی ما نسبت بـه آمال مشروطه و دلایل آن یـاد مـی کرد و مصداق های تاریخیِ و همدستی شریعت و قدرت را بـه شرح باز مـی نمود.
این آموخته ها و اندوخته ها، همراه با صمـیمـیّت لحن و استعداد شگرفی کـه در بیـان خاطرات و حکایـات داشت، محضر او را چنان کرده بود کـه دل کندن از آن سخت دشوار بود.
با درود فراوان،
دوستان عزیز، هموطنان شما درون لندن با تلاش بسیـار همایشی را بپا کـه خواهشندم درون آن پخش ما را یـاری نمایید.
سپاس فراوان
اکبر کریمـیان
در هوایی سرد و بارانی در لندن، مراسم روز جهانی زن برگزار شد.
صدای موج سبز – سبز لندن روز جمعه 8 مارس مراسم بزرگداشت روز جهانی زن رابا هدف رسیدن بـه جامعه مدنی درون مـیدان پارلمان لندن برگزار کرد. شرکت کنندگان با وجود هوای سرد وبارانی با درون بر داشتن تصاویری از فعالان زن کـه در زندانـهای جمـهوری اسلامـی درون اسارت بـه سر مـیبرند همایش روز جهانی زن را برگزارکرد.
ریحانـه اسماعیلی با خواندن بیـانیـه صدای موج سبز، ضمن گرامـیداشت روز جهانی زن از زنان آزاده و غیور کـه در زندانـهای جمـهوری اسلامـی بـه جرم آزادی خواهی و رفع تبعیض بـه بند کشیده شده اند و در انتظار دیدن خانواده هایشان بـه سر مـیبرند یـاد کرد و اضافه نمود زنان به منظور آزادی و برابری درون تمامـی عرصه های زندگی حتما تلاش کنند و بدانند کـه به عنوان یک انسان آزاد حق برخورداری برابر از امکانات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حتما به رسمـیت شناخته شود.
وی درون ادامـه افزود مردان حتما درمسیر رفع تبعیض ها همراه با زنان به منظور رسیدن بـه عدالت و رفاه اجتماعی حرکت کنند و با همکاری و همراهی آنان درون جهت بر پایی جامعه ای عاری از نابرابریـها و بی عدالتی ها اقدام کنند .
در ادامـه مراسم شعری از هیلا صدیقی بـه نام «من »و سرود» اتحاد » پخش شدو گلهایی کـه با نشان پرچم ایران تزیین شده بود بـه شرکت کنندگان اهدا شد.
متن کامل بیـانیـه صدای موج سبز درون زیر آمده است.
امروز روز جهانی زن است، روزی کـه بیش از صد سال از مبارزه زنان به منظور بدست آوردن آزادی مـیگذرد. روزی کـه زنان به منظور مبارزه با تبعیضها و نابرابری ها شکل گرفت.
ما اینجا گرد هم آمدیم که تا روز زن را گرامـی بداریم و هم از زنان مبارز و غیور کشورمان کـه به جرم آزادیخواهی درون زندانـهای جمـهوری اسلامـی درون اسارتند ودر انتظار دیدن خانواده هایشان لحظه شماری مـیکنند یـاد کنیم. تبعیض علیـه زنان، مسئله همـه ی انسان های حق طلب و آزاده و آگاهی ست کـه حقوق زنان با مردان برابردانسته و برای رفع تبعیض ها مبارزه مـی کنند.
زنان حتما بدانند به منظور رسیدن بـه آزادی و برابری درون عرصه های مختلف زندگی حتما تلاش کرد، حتما به مـیدان آمد، حتما نشان داد کـه زن یک انسان آزاد هست وحق برابری، حق انتخاب را دارد.
شناخت من از خودم بـه عنوان یک زن گامـی هست به سوی آزادی واز بین بردن تبعیض ها وخشونتها و نا برابری ها است.
مردان بدانند کـه با همراه شدن با همسران،مادران، ان شان نقشی درون ایجاد برابری ها ایفا خواهند کرد و این حرکتی هست به سوی جامعه ای آزاد و دموکرات.
بیـاییم با همدل شدن و همـیاری و همکاری درون جهت بر پایی جامعه ای عاری از تبعیضها اقدام کنیم بـه امـید روزی کـه انسان ها درون کنار هم و با حقوق برابر زندگی کنند. تا آن روز دست همـه ی مردان و زنان آزاده ایی را کـه در این مسیر همگام شدند مـیفشاریم.
http://www.inquisitr.com/556284/iranian-activists-topless-protest-targets-hijab-video/
Linke bala, kesafat-kari haye hezbe Manssoure Hekmat.
frahmand rokni
> Hassan TABAR
> www.hassantabar.net
> http://www.plm.paris-sorbonne.fr/spip.php?article553
> http://fr-fr.facebook.com/pages/Hassan-TABAR/180955191998950
> http://soundcloud.com/info-581/dastg-h-e-seg-h-paris-1996
> http://hassan-t
گفتگو با حسن تباربه مناسبت انتشارکتاب جديدش درون فرانسه درباره تاريخ سنتورونگاهی به
……………………………………………تاريخ موسيقی ايران
https://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=oRTGelCMLNw
Hassan Fakharihttp://www.ketabeshear.com/Tazeh/newpoems.htm
هوشنگ کشاورزصدر
Farahmand Rokni·
http://www.gooya.com/external/www.iranianoralhistory.de/cxy43/4662cs/8_mars.html
Armenian Symphony Band!!!
Matt Milani
امتیـاز بدهید:
بهاشتراکگذاری این:
دوستداشتن:
دوست داشتن در حال بارگذاری...
مرتبط
[اسم پسرانه مذهبی از ریر اهل سنت]