[بکن توش ارومتر جون]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 16 Nov 2018 05:05:00 +0000
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Fri, 16 Nov 2018 05:05:00 +0000
سلام منم مـیخوام یکی از خاطره های ی ام رو بنویسم من با دوس ام زیـاد داشتم اما از جلو هرگز نداشتم و رابطه ام با دوس ام خلاصه مـی شد بهگرفتن و لاپایی و خوردن و یـا نـهایت از عقب بابعضی هاشون.
دوس ی صمـیمـی داشتم کـه اواسط دوستی فهمـیدم با یـه پسری دوسته کـه سالها همدیگه رو مـیخوان اون زمان کـه دوست شدیم بیست سالش بود و من24 سالم اوایل خیلی مثبت رفتار مـیکردم رومون بهم از زمانی باز شد کـه چند باری تو کافی نت سایت ی رو جلوی هم مـیدیدیم و یـا وقتی ماشین رو از بابام مـیگرفتم بـه بهانـه دانشگاه و دانشگاه رو مـیپیچوندم با دوس م جای خلوتی خارج شـهر مـیرفتیم و حرف مـیزدیم و من تونستم چند باری شوخی شوخی سرشو بیـارم روی پای خودم تو ماشین وبگیرم البته لباش همـیشـه بسته بود و خیلی خوشم نمـیود کـه همکاری نمـیکرد چند باری هم دستامو ازمانتوشو تی شرت زیر رد کردم و به هاشو رسوندم لمس کردم همـیشـه هم شوخی مـیکردم کـه ات نوک نداره و اون مـیگفت داره خیلی بـه این کارا راضی نبود تو ماشین شلوار لیشو بالا مـیدادم و ساق پاشومـیزدم و انگشتای دستشو مـیلیسیدم.تا اینکه دوستی ما تمام شد و گاهی با خطی ایرانسل کـه همـیشـه خاموش بود بهم زنگ مـیزد و حال و احوال مـیپرسید بارهاااااااااا شده بود زمان دوستیمون خونـه ما خالی مـیشد اما هیچوووووقت نمـیومد خونـه ام چند باری هم قول مـیداد زیر قولش مـیزد و حسابی کونم مـی سوخت.و اینم گفته بود کـه با دوس پسر سابق اش کـه قصد ازدواجی بودن وآدم شری بود کلی داشته از جلو.اما ازدواجشون همـیشـه مخالفت هایی از خانواده دو طرف داشت.منم کـه هیچوقت این بابا رو ندیدم دوستم نداشتم ببینم چون دورا دور شنیده بودم آدم کله خرابیـه البته دوس مم کـه اسمش الناز بود خیلی گنده مـیکرد رفیقشو. بکن توش ارومتر جون که تا اینکه دوس م کـه هر یکی دوماه هوس مـیکرد بـه من زنگ بزنـه بهم زنگ زد و گفت یـه مدت دیگه عروسی اشـه و غیره. بکن توش ارومتر جون از اواسط دوستی رک رو راست بهم گفت من خیلی دوستت نداشتم و اصلا بگم دوستت ندارم بدمم نمـیاد اما فقط از اینکه خیلی سماجت داشتی تو اینکه باهام دوست بشی باهات دوس شدم یـه جورایی اوقاتی کـه با سعید دوس پسرم نبودم با تو باشم.از الناز اینو بگم ی قیـافه متوسط بامزه یـه جورایی شبیـه مـهناز افشار اما خوب مـهناز افشار جذاب تر از اون هست ولی الناز قدی175 داشت با63کیلو وزن.ولی وقتی ازدواج کرد68کیلو شده بود.
منم قدم180 و76کیلوبود.سال86 بود و اون ازدواج کرده بود و گاهی بهم زنگ مـیزد این بار دیگه خودم خونـه مستقلی اجاره کرده بودم بازم چند باری مـیگفتم بیـاد قول شرف مـیدم کاری نمـیکنم و اینکه اگه بهم اعتماد کنـه من هیچوقت زیر قولم نمـی سابق قبل ازدواج اش هم اینو بهش مـیگفتم وقتی اینا مـیرفتن مسافرت اما نمـیومد.
خلاصه بعد ازدواجش چند باری رفتم سمت خونشون کـه همـیشـه مثل سابق قبل ازدواج با تاخیری ده بیست دقیقه ای مـیومد و حتی یکی دو باری اصلا نیومد وقتی اون همـه راهو اومدم دنبالش و کلی فحش خوار مادر تو دلم بهش مـیدادم.کارمون این بود کـه خانم رو دور بدم با ماشین وحرف از دوس ای جدیدم بگم و اون از زندگیش.
خلاصه یـه روزی کـه سوار ماشین بودیم و دور مـیزدیم و از زندگیش مـیگفت و منم کلی حرف مـیزدم و از دوس ای دیگه ام مـیگفتم کلی پاچه خواری کردم کـه یـه بار بیـا خونـه ام لطفا این ماه حتما خونـه رو خالی کنم برم پیش اینا دوباره .که گفت باشـه بعد فردا مـیام خندیدم گفتم آره جون خودت مثل دفعه های قبل رک بگو نمـیخوام گفت نـه این بار مـیام گفتم من کـه باور ندارم کـه گفت یـه بار دیگه بگی اصلا نمـیام و… کـه گفتم باشـه اگه بیـای الناز بـه خداااا دست نمـی بهت قول مـیدم گفت باشـه و حتی کمـی اشک تو چشمم جمع شد گفت وااااااای نیما بس کن گریـه نکن حالم بهم مـیخوره. خلاصه بعد فردا من رفتم که تا دم منزلش و تا نزدیکیـهای خونـه آوردمش و گفتم ببین من خونـه ام مشخصاتش اینـه ساختمان فلان . طبقه فلان ببین زنگ اشتباه نزنی بهی نگاه نکنی تو5 دقیقه دیگه بیـا خواهشا ضایع نکنیـااااا گفت باشـه بابا.گفت ت نیـاد گفتم نـه بابا اونا بـه من زیـاد سر نمـیزنن کلید هم ندارن.داشتن کـه داشتن اما نگفتم که تا نترسه ولی مطمئن بودم اینا نمـیان اونجا.از دم سوپرمارکت کنار ساختمان امون دو که تا رانی و دو که تا چیپس خ عاشق چیپس بودش الناز همـیشـه. رفتم بالا کلید انداختم.با اینکه شک داشتم به منظور امروز بیـاد اما از روز قبل تو حموم حسابی خودمو تمـیز کرده بودم.جلو آینـه رفتم ادکلن رو بـه کف دستم زدم و به صورتم مالوندم.لباسامو درآوردم و شلوارک پوشیدم با رکابی. سیستمم رفتم روشن کردم.تو سیستمم هم کلی فیلم و عی آماده کرده بودم. خلاصه دوس زنگ زد درو باز کردم که تا از پله ها بیـاد بالا دلم مثل سیر و سرکه مـیجوشید از چشمـی درون نگاه کردم درون ساختمان روبرویی یـه وقت باز نشـه کـه دیدم الناز اومد بالا درون رو باز کردم و اون اومد کـه گفتم بیـاد تو با کفش اومد داخل درون رو بستم کـه محکم بغلش کردم و گفتم ممنونم و ولش کردم خندید گفت خواهش مـیکنم خودمم نمـیدونستم دارم چیکار مـیکنم با زن شوهر دار مـیدونستم گناه بزرگیـه اما خیلی منو گرفته بود همـیشـه مـیگفتم بمـیرمم با زن شوهر دار نمـیکنم اما که تا اینجا کـه جور شده بود و گفتم شاید اصلا الناز آمار نده من اینو بگم از کاری کـه زورکی باشـه بدم مـیاد یعنی واقعااااااا با زیباترین زن عالم هم تو بیـابون باشیم خوشش نیـاد کاری نمـیکنم شاید کمـی لاس ب اما پا نده زورکی رو آخر حرومزادگی مـیدونم و همـیشـه از داستان های حوادث کـه مـیخونم یـه پسر یـا چند که تا پسر یـا مرد یـا زن هایی رو زورکی تجاوز مـیکنن متنفر مـیشم و مـیگم این ها رو حتما تو روز روشن گردن زد که تا به ناموس مردم تجاوز نکنن.از اصل داستان دور شدیم دوس م همون اول شالشو درون آورد و د کمـه مانتوشو باز کرد و تاپی صورتی تنش بود باووووورم نمـیشد با اینکه چند باری هاشو از لباس یـا زیر لباس سابق دست زده بودم اما تصور نمـیکردم اینقده هاش بزرگ باشـه نمـیگم خیلی بزرگ بود اما واقعا متوسط بزرگتر بود معلوم بود ژنتیکی خوش حالتی داره شلوار لی پاش بود موهاشو دم اسبی بسته بود.خونـه امو دید گفت چند متره گفتم حدود صد متر گفت خونـه خوشگلیـه جالبه خونـه من و شوهرم65 متر هست و …
تو اتاق من رفتیم سیستم رو استند بای بود با ت موس صفحه بالا اومد نشستم رو صندلی و اون نشست رو لبه تخت تک نفره ای کـه تو اتاق من بود اتاق دیگه تختی خانوادگی بود اصل اینکه چرا من مستقل خونـه داشتم بـه خاطره این بود کـه ما وسایل خونمون خیلی زیـاد بودش به منظور همـین این خونـه رو اجاره کرده بودیم که تا خونـه ای بزرگتر بعدا بخریم و یک سوم وسایل خونـه تو این خونـه بودش. فیلم آمریکن پای رو گذاشتم کمـی دیدیم کـه گفت دیده اما باز مـیدید مـیخندید کـه بستم گفتم دیدی فایده نداره الناز عهای ی مـیخوای ببینی گفت هر جور راحتی.منم پوشـه عی ها رو باز کردم و فایلی رو باز کردم کـه پسرهای جوان با زنای50سال بـه بالای خوش هیکل و خوشگل بود من همـیشـه عاشق با زنای سن بالای خوشگل بودم کـه تا این زمان نتونستم اینکارو م اما بعدا موفق شدم اونم چه موفقیت هایی.بگذریم خلاصه عها رو مـیدیدیم کـه الناز رو بعضی ها مـیگفت وای واقعا این زنا چقده خوشگلن اصلا بهشون نمـیاد اینکاره باشن و من توضیح دادم این زنانیستن بلکه واسه تنوع با جوون ها مـیکنن یـه پوشـه هم پره عهای ا و زنای لزبین بودش کـه گفت بیشرف تو کلکسیون داریـااا خندم گرفت بلند شدم گفتم تو عها رو ببین من الان مـیام گفتم درو دیوارم نگاه کن هیچ دوربینی نیست و رفتم از یخچال رانی ها رو کـه تو فریزر گذاشته بودم آوردم با چیپس کـه گفت من نمـیخورم گفتم بابا همـیشـه خوشت مـیومد کـه الان اصلا حسشو ندارم رانی رو باز کردم و خوردم خیلی حال مـیکنم با رانی هلو.اونم رانی خودش رو خورد. بعد دستشو گرفتم رفتیم تو حال کـه کنار مـیز تلویزیون بزرگمون کـه حالت کمد بود ایستادیم و عامونبود کـه گفتم اه اه اه الناز تو175 هستی اما خیلی تفاوت قدمون نشون نمـیده اونم با حالت لوس نیشگونم گرفت نـه نمـیخووم تو خیلی بلندتری اما من حس مـیکردم حتما بلندتر از اون باشم خیلی با اینکه سابق با هم بیرون رفته بودیم ویترین مغازه ها نمـیشد خوب تشخیص داد یعنی اصل تو نخش نبودیم.حالا دستشو گرفتم و سمت اتاق تاریکی بردم کـه تخت خانواده اونجا بود و گوش اتاق دری آلمـینیومـی بود با شیشـه کـه نمـیدونم چی بهش مـیگن اما کل ساختمان پنجره داشتن تو اون قسمت باریک یعنی طبقه های بالایی اما ما مـیتونستیم وسیله بزاریم.رو تخت دراز کشیدم اونم نشست بعد دراز کشید باز تشکر کردم کـه امروز اومد اونم مـیگفت خواهش مـیکنم و من دستمو انداختم روش بغلش کردم اون چشاش رو بـه دیوار بود و دستاشو انداخت روی دستام نوازش کرد کـه دیگه قاط زده بودم ببخشید دیگه ناچارم واژه های اصلی رو بگم کـه حسابی بزرگ شده بود کـه بلند شدم بـه صورت نشسته و تقریبا رو پاش نشستم اما خم شدم رو بـه جلو و پیشونیشو بوسیدم و گفتم مـهدددیـه جون گفت چیـه گفتم فکر نکنی سو استفادستا اما کمـی ببوسمت کـه جوابی نداد و من تو دلم گفتم این بابا دیگه که تا اینجا پیش اومد زورکی کاری نمـیکنم اما اینجا رو اجازه لازم نیست دوس داره پسر کمـی پر رو باشـه و کاری مـیخواد ه سوال نکنـه اینو قبلا خودش گفته بود و تو سایتی هم خونده بودم. کـه سرمو بردم سمت شکمش و تاپشو کمـی بالا دادم و شکمشو بوسیدم یـه نفس عمـیق کشید و گفت نیما نکن قلقلکم مـیاد. گفتم چشم آرومتر مـیبوسمش هی بوسیدم و دستمو از تاپش بـه هاش مالوندم انگشتاشو حلقه کرد دور انگشتام اما جدا نکرد از هاش. دستمو بردم باز پایین و تاپشو بالا بردم که تا بالای هاش حالا تو تاریکی هاشو مـیدیدم ی کرم رنگ بود حال نداشتم از رو ام ور برم فقط اینو بگم واقعا کمـی ترسیده بودم انگشتامو بردم زیر و بردمش بالا هاش مثل ژله افتاد بیرون لبامو نزدیک سمت راستش کردم و شروع کردم بوسیدن و .که کمـی آه اوه مـیکرد من متخصص خوردن هستم تو این کار مسلط ام نوک قهوه ای پستونشو مـیک مـیزدم کل اشومـیزدم و گاهی هم با کل دهنم کل قسمت قهوه ای اشو مـیک مـیزدم و کامل تو دهنم مـیبردم و مـیکشیدم و صدا مـیداد و تو همون حال کـه تو دهنم بود کامل نوک زبونمو بـه نوک نوک مرکزی اش مـیمالوندم کـه ناله هاش واقعا بلند شده بود کـه با صدایی خفیف و ناله مانند و حشرری گفت نیمااااااا نکن نیما اگه بخوری حتما یم.من اصلا باورم نمـیشد مثل بچه ها گفتم نـه نـه نـه.اما بزار بعد اون یکی اتم بخورم که تا نامردی نشـه عین وحشی ها اون یکی اشو با سرعت بیشتر و عجله بیشتر مـیک مـیزدم ومـیزدم کـه آاااه های شدت داری مـیکشید کـه یـهو با صدای خفیف و واقعا حشری گفت نیما منو تو رو خدا منوو چشاش کاملا مـیشـه گفت بسته بود از شروع هاش. من دست از خوردن کشیدم گفتم م واقعا کـه چشاشو باز کرد کمـی صداش پرقدرت تر گفت آره.دستمو بردم سمت دکمـه شلوارش خودشم دکمـه هاشو باز کرد و شلوارشو داشتم مـیکشیدم پایین کـه خودش با کشیدش پایین و کمکش کردم کاملا از پاش درون بیـاره هنوز کـه هنوزه یـادم نیست واقعا ش چه رنگی بود.
شلوارشو انداختم پایین تخت. لنگاشو جمع کرد وای چی مـیدیدم بدنش طوری پهن شده بود کـه واقعا دیوونـه کننده بود قد بلندش و لگن پهنش باعث شده بود ش خیلی بزرگ خوشگل بـه نظر برسه.گفت کاندوم داری گفتم نـه گفت اشکال نداره توش.کمـی ترس داشتم مـیترسیدم بدون کاندوم.اما بدجور مخ ام قاطی کرده بود با این صحنـه ها.گفت دیگه اه.که یـهو داد زد دیوونـه احمق ایدز ندارم من حتما بیشتر بترسم ازت.سرمو بردم سمتش بوی بدی نمـیداد اما بویی شبیـه بوی نم مـیداد کـه خوشم نیومد و خوشم نیومد بلیسمشو.ش رو انگار با ماشین موهاشو زده بود چون کمـی مو داشت.تا حالا هیچ ی رو خوشم نیومدشون رو بلیسم اما وقتی کارم تمام مـیشـه بعدها مـیگم کاش مـیلسیدم.اما بعدا اون زن سن بالای فوق زیبا رو لیسیدیمشو.
الناز لنگاش بالا بود و خم کرده بود و بدون اینکه چرب کنم بهش نزدیک کردم و قشنگ رفت داخلش کیر من کیر کوچیکی نیست اگه بزرگ ام نباشـه17 سانتی مـیشـه وکلفتی اش کمـی از شیشـه ژل آتوسا کمتره.با بردن هم اون آه کشید هم من داغیش رو روی قشنگ احساس کردم کـه اون آروم گفت جوووون.نیما . کـه من کمـی تلمبه زدم آروم اما دیدم فاز نمـیده و درآوردم و گفتم وایسا پشتی بزارم زیر کمرت کـه با حالتی تقریبا ملتمسانـه و حشری گفت سریعتررر سریعتر نیمااا. وقتی پشتی رو زیر کمرش گذاشتم قشنگ مسلط شدم و مشغول تلمبه زدن شدم واقعااااااااا داشتم لذت مـیبردم صدای اونم بلند شده بود اما خیلی هم ترسیده بودم چون مـیترسیدم صداش بره از اون گوشـه تو اون راهرو فقط نیم متر شاید فاصله داشتیم که تا اونجا حالا من بودم کـه هی تند تند مـی کردم کـه صدای اونم که تا حدی بلند شده بود کـه من هی مـیگفتم الناز تو رو خدا آرومتررر الناز کـه اون فقط چشاش بسته بود مـیگفت تند تند مـیگفت اوف اوف.که یـه بار من دست از کار کشیدم گفتم الناز خواهشا آروم کـه گفت نیما خفه شو من دارم تحمل مـیکنم خودمو نگه مـیدارم داد نمـی صدا نمـیره خواهشاا . کـه من هی فشار مـیدادم حس مـیکردم داره آبم مـیاد من هیچوقت اینطوری زود ارضا نمـیشدم شاید اولین عمرم بود اینطوری شده بودم.که یـه لحظه کـه در آوردم بلند شد بـه بغل خوابید اومد وسط تخت و گفت از بغل توم کـه چند بار سعی کردم اما اصلا حال نداد و نتونستم راستیتش کـه گفت عرضه هم نداری و سریع چهاردست و پا شد وقمبل کرد سرشو چسبوند بـه دشک یـهوو دیدمخوشگل خیلی بزرگ شد نوع لگن و ش طوری بود کـه واقعاااااااا کونش بزرگ شده بود دوس ای دیگه امم خم مـیشدن کونشون بزرگتر مـیشد اما این یـه جور خاصی بود شاید بتونم بگم مدل کونش شبیـهایزابل آرویو تو سریـال سفری دیگر هست.البته این ماجرا مال قبل این سریـال هست.داشتم دیوونـه مـیشدم کونشو دیدم شر وع کردم بوسه بوسه زدن بـه روی کونش و کمـی دستمو مـیکشیدم روی کونش کـه شاکی شد گفت نیما زوددد کـه و فرو کردمآروم باز اون داغی لذت بخش رو روی حس کردم آروم آروم شدت دادم بـه کارم واقعااا لذت خیلی زیـادی رو ا حساس مـیکردم اصلا قابل قیـاس با کارایی کـه با دوس ام مـیکردم یعنی لاپایی و از عقب نبودش.اونم دستاش رو مـیله تخت بود و داد مـیزد تقریبا کـه نیما جان جان وااای جانمـی.من عرق کرده بودم که تا اینجای کار نـه اون ساک زد نـه حتی یـه دونـهگرفته بودیم منم رکابی هنوز تنم بود احساس کثیفی مـیکردم هم عرق کرده بودم هم حس مـیکردم مایـهش بـه روی ملحفه ریخته ا حساس بدی داشتم اما غرق بودم و مـیکردم بعد شاید4 الی5 دقیقه دیگه حس کردم کل آبم داره مـیاد کـه شدت رو آروم تر کردم کـه خودش انگار فهمـید کـه باحالتی ملتمسانـه و زار گفت نـه نیما نـه نیمااا الان نیـاد خواهشا الان نیـاد من هنوز ارضاع نشدم من خیـال مـیکردم مـیتونم با آروم کار کنترل کنم اما واقعا نشد و آبم اومد روازش کشیدم بیرون آب کمرم با شدت ریخت روی کمر و کونش و شیـار کونش. رکابی امو درآوردم بـه مالوندمو پاک کردم و رویـالناز هم کشیدم که تا یـه وقت نره حامله نشـه.اون همونطوری چهار دست وپا مونده بود خسته شده بودم احساس شدید گناه تازه اومد بـه سراغم اما شنیده بودم تو این حالت حتما از تشکر کرد کلی تشکر کردم چون کونشو پاک کرده بودم با رکابی هی بوسیدم روی کونشو سرش هنوز چسبیده بـه متکا بود کـه گفت نیمااااااا ولم کن نیما گفتم شرمنده. نیما سگ نکن منو دستتو بردار از کونم وگرنـه حشری مـیشم حتما یم آی آی چرا اینقده زود ارضاع شدی گفتم ترسیدم هول شدم واقعااا. کـه خنده ای کرد و گفت تابلو بود ترسیدی دستات مـیلرزید. خودمم خندم گرفت چند که تا با کف دست بـه کونش ضربه زدم کـه همونطوری کـه خم بود هنوز گفت مرض داری الاغ جان گفتم همـیشـه دوس داشتم یـه بار از جلو مـیکنم اینکارو کـه تو فیلما مـیبینم انجام بدم کـه نشد تازه یـادم اومد اونم خندش گرفت گفتم ساک هم نزدیم کـه گفت عمراااااااا من به منظور سعید هم ساک نزدم . بلند شدم گفتم چند لحظه اینجا باش الان مـیام ببینم مـیشـه دوباره راست بشـه گفت آره ببین مـیتونی بی شرف حتی نگفت ساک بزنـه اولین از جلو با دوس م یـا دیگه مـیشـه گفت یـه زن حتی یـههم نگرفته بودیم که تا اینجای کار نـه ساک زده بود نـه از عقب کردم بلند شدم از اتاق رفتم بیرون با اینکه پرده داشت پنجره ها و دیده نمـیشد طوری رفتم کـه یـه وقت از پنجره های ساختمون های روبرویی دیده نشم رفتم روی تخت تک نفره نشستم هی با ور رفتم اما انگار عین جنازه ای کـه مـیمره بی حال بود اما یواش یواش کمـی بلند شد گفتم جهنم برم تو اتاق لااقل تاپشو و شو کامل درون بیـارم تو بغلش کمـی بخوابم زیر پتو باز بخورم کـه تا رفتم تو اتاق دیدم شلوار لی اشو پوشیده گفتم الناز یعنی دیگه گفتش نـه دیگه حسش نیست گفتم فقط کمـی کـه با حالتی عصبی گفت نیماااا اصرار نکن الکی.منم فقط شلوارکمو پوشیدم و رفتیم تو اتاق نشستیم کمـی حرف زدیم کـه گفت آماده شو منو برسون خونـه دیر مـیشـه شوهرم مـیاد حتما غذا درست کنم و بلند شد رفت سمت دستشویی منم رکابی نویی پوشیدم و لباسامو پوشیدم دم درون کنار هم ایستادیم گفتم تو برو من بعدش مـیام گفت باشـه گفتم برو سر خیـابون اصلی من مـیام گفت باشـه خیلی خونسرد بود ولی قبل اینکه دستگیره درون رو بگیره من دوباره بغلش کردم کمـی گونـه هاشو بوسیدم گفتم ببین اینقده بی عرضه نیستم هول شده بودم تازه دیشب بـه خاطره اینکه امروز سر قولم باشم کاری باهات نکنم دو سه باری جق زده بودم کـه خندید گفت دیواانـه خل وچل.خندم گرفت و اون دررو باز کرد ورفت و منم رفتم سمت یخچال دیدم ای دل غافل خامـه عسلی گرفته بودم کـه مثلا وسط بـه هاش بمالم و بلیسم و بخورم اما دیگه دیر شده بود چند که تا مـیوه و قاطی پاتی چیزایی خوردم حسابی گشنـه ام شده بود تنگ آب رو هم که تا نصفشو سر کشیدم حسابی سرحال شدم یـهو دیدم کیر بی شرف ام تازه بعد مرگ سهراب بزرگ شدش خیلی حرصم گرفت کـه دیدم اوه ده دقیقه ای شده سریع رفتم بیرون پله ها رو دویدم اومدم پایین ماشین رو روشن کردم و دیدم گوشیم زنگ خورد و گرفتم گفت الاغ کجاااایی گفتم مـیام الان مـیام از دور دیدمش با حالتی تبسم اما عصبانی نگام مـیکرد اما باز خندید درون رو باز کرد تو راه کلی حرف زدم باهاش و گفتم بازم مـیای کـه مکثی کرد گفت بزار ببینم چی مـیشـه اما بعید مـیدونم گفتم فقط یـه بار دیگه خواهشا این بار قول مـیدم که تا ساعتها این کارو م کـه گفت نیمااا بس کن حالمو بهم نزن دیگه نمـیخوام حرفشو بزنی.خلاصه رسوندمش شب رسیدم تو خونـه یکی دو بار جق زدم بـه یـاد امروز کـه نـه کامل کردمش نـه ساک زد نـهگرفتیم نـه های مختلف کـه تو ذهنم دوست داشتم انجام بدم ونکردم افتادم.شب خوابیدم و خواب خیلی بدی دیدم و نصفه شبی بلند شدم دیدم ساعت نزدیک سه شب هست عصبی بودم از این خواب وقتی رفتم تعبیر خواب رو دیدم بغض ام گرفت و شروع کردم بـه گریـه و رفتم حموم غسل کردم و نماز خوندم و قول دادم دیگه این گناه رو نکنم. فرداییش زنگ زد و بهش گفتم ماجرا رو هیچی نگفت اما بعدها کـه فقط چند باری بیرون رفتیم ازش پرسیدم تو اون روز بـه قصد اومدی یـا توخونـه دیگه وسوسه شدی گفت بـه قصد اومده بودم مـیدونستم این کار مـیشـه قبل ازدواج هم بـه خاطره همـین خونـه ات نمـیومدم نود درصد و پسری تنـها باشن کارشون بـه کشیده مـیشـه. بعد اون جریـان دیگه زیـاد با هم درون ارتباط نبودیم هر چهار پنج ماه یـه بار زنگ مـیزنـه اما مـیدونم آمادگیشو داره کـه یـه زمانی خونم خالی شد بیـادش.اما باز با زن شوهر دار رو تو تهران انجام دادم با زنی فوق العاده خوشگل سفید58 ساله واقعا زیبا قدش اندازه خودم بود180 قدش و85کیلو وزنش موهای بور چشای آبی زنی مایـه دار کـه واقعااا بای درون ارتباط نبود و فقط گریـه های من باعث شد آشنا بشیم با هم یـه زمانی این ماجرا رو مـیگم قیـافه متوسط من و هیکل متناسب عادی من باعث مخ زنی اون نشد زبون باز هم نبودم فقط راستگویی ام باعث شد اون زن بـه من تمایل پیدا کنـه جریـان بـه این صورت بود کـه من وقتی این زن رو دیدم تو بازار تهران با اینکه لباسش جلف نبود چشما رو خیره کرده بود از زن ومرد و پیر و جوون.من که تا یک ساعت و خورده ای تعقیبش کردم که تا اینکه جای خلوتی رفتم جلو ومحترمانـه گفتم ببخشید سوالی داشتم کـه گفت بفرمایید کـه گفتم من مزاحم نیستم از اونایی نیستم کـه بگم کیف پولم گم شده یـا مزاحم باشم اما مـیشـه بپرسم شوهر دارین آدم علافی نیستم کـه دیدم شوکه شده و هم خندش گرفته آروم و گفت آره عزیزم من پسرو ام از شما بزرگترن منم تشکر کردم گفتم مرسی ممنون شرمنده مزاحمتون شدم همـین کـه گفتین شوهر دارین با اجازه خداحافظ.بعد اون جریـان با ای زیبایی تو تهران دوس شدم و آشنا شدم تو شرکتی کـه بودم و دانشگاه حتی کلی زن های سن بالای خوشگل مـیدیدم کـه شاید بـه زیبایی اون مـیشدن اما قدشون هم با این کـه 170مـیشدن اما همـیشـه فکر وذکرم پیش اون بود و هرز گاهی فکر مـیکردم آها اینم بگم وقتی از اون زن خداحافظی کردم کمـی جلوتر رفتم که تا مثلا تو دید نباشم مردم نگاه نکنن خجالت بکشم بعد ده متر بر گشتم دیدم کـه اون نیست اون اطراف رد شدم دیدم تو خیـابون بغلی کنار ساختمانی ایستاده و کلید انداخته منم سریع رد شدم.بعد5ماه یـه روز گفتم حتما ا مروز رو بمـیرمم وقت بزارم اونجا برم که تا بیـاد از خونـه بیرون اما نیومد و گفتم اصلا شاید اون روز جایی مـهمانی دعوت بود ولی یـادم اومد کلید انداخته بود خلاصه بعد دو سه باری ایستادن تو یکی دو ماه یـه روز دیدمش و تعقیبش کردم و باز تو مسیر خلوتی دم ایستگاه اتوبوسی رفتم جلو و سلام کردم کـه گفت بله گفتم منو مـیشناسین گفت آشنا هستین و گفت آره بـه جا آوردم نوع بیـانشعصبانیت نبود و اعتماد بـه نفس ام رو زیـادتر کرده بود و گفتم خواهشا مـیشـه کمـی حرف بزنیم کـه گفت درون چه مورد و من توضیح دادم کـه چطوری از اون زمان بـه بعد اصلا آرامش نداشتم گفتم مـیدونم باورتون نمـیشـه کـه این دوستی بی منظور نیست اما بـه خدا به منظور مسائل نیست آره شما زیبایی و خوش هیکل و خانم و همراه با حرفام بغض ام گرفته بود وگریـه مـیکردم کـه اونم گفت آخه چرا من و گفت بیـا این گوشـه راه بریم تو پیـاده رو چون یکی دو نفری تو صف اتوبوس اومده بودن و من تو پیـاده رویی کـه اصلای نمـیومد تو اتوبان.باهاش کلی حرف زدم گفت مـیدونی من چند سالمـه گفتم آره مـیدونم52باید باشین گفت58سالمـه گفتم وااااااااای خدا تو چی هستی تو رو خدا با من دوست بشین فقط درون حد آشنایی عادی گفت تو قیـافه جذابی داری کلی مـیتونن خواهانت باشن کـه گفتم من معمولی هستم اما من تو رو دوس دارم نمـیدونم اما فقط کمـی گفت حالا من چیکار کنم گفتم شمارمو مـیدم بهتون گاهی کمـی حرف بزنیم فقط گفت کـه چی بشـه گفتم بـه خدا این مدت تو ذهنم بودی آزارم نده من راستش فقط یـه بار با زنی شوهر دار رابطه داشتم دوس م بود اما واقعا با شما دوس بشم بی منظوره کـه گفت باشـه اما قولی نمـیدم شمارمو گرفت و گفت من خط ام ثابته قول مـیدی بهم زنگ نزنی بهت زنگ مـی گفتم قول شرف من آدم دهاتی وبی شخصیتی نیستم از همون فرداش بهم زنگ مـیزد و با خط ثابت بیست دقیقه نیم ساعت حرف مـیزدیم و عاشق حرفای من شده بود چند باری رستوران رفتیم ومن تو هزینـه ها مـیموندم اما اون حساب مـیکرد.و من مـیگفتم خواهشا جایی ساده تر بریم اینطوری درست نیست کـه گفت نـه حرفشو نزن من دوس دارم کبابی نائب تو ولیعصر و غیره مـیرفتیم.همـیشـه بـه شوخی مـیگفتم کـه یـه بار حتما بیـای برام ناهار درست کنی خونـه ببینم بلدی و اون مـیگفت باشـه و با خنده تمام مـیشد این جریـان کـه یـه زمانی کـه بیرون بودیم بعد سه ماه از آشنایی اون روزمون بهم گفت نیما جان مـیخوام بـه قولم عمل کنم و برات غذا درست کنم خیـال نکنی بلد نیستم. همـیشـه با ماشین اش دنبالم مـیومدگاهی هم پیـاده خیلی مایـه دارم نبودن ماشینش206 سفید بود.اما خوب ولی خونـه ای بزرگ داشتن تو جایی عالی.اون روزی کـه اومد خونـه ام رو هیچوقت فراموش نمـیکنم اما همون روز پرده همـه چی دریده شد وما مال هم شدیم زیباترین های عمرم رو با اون داشتم زیباترین دوس ام رونمـیزدم اما مال پریوش رو که تا ده بیست دقیقهمـیزدم و مـیبوسیدم.تن اون مثل بلور بود امـیدوارم اونایی کـه زن یـا ایی با قد174به بالا رو دیدن بگن واقعا چی هست این جور بدنا و چقددد کشیده تر نشون مـیده وقتی مـیشن اونم زنی بالغ.پریوش شده بود بت من و من شده بودم بت اون.شب هایی رو بـه بهانـه خونـه دوستش بودن از خونـه مـیزد بیرون وبعد اینکه خونـه دوستش مـیرفت مـیومد پیش من و تا صبح مـیموند پیشم ومنو شرکت هم مـیرسوند.چند باری هم ازش پول قرض گرفتم کـه به زور بعد مـیگرفت اما سری آخری280هزار تومنشو بعد ندادم.و به منظور همـیشـه از تهران رفتم و خیلی کم با هم درون تماس هستیم اون هنوزم دوستم داره اما مـیگه احساس عذاب وجدان مـی کنـه ولی بعد این احساس هم از بین رفت داستانشو بعدا کامل مـیگم حقیقت بود این ماجرا. دوس دارم نظراتو بشنوم حتی فحشاتون رو با جون و دل گوش مـیدم.
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sun, 18 Nov 2018 04:05:00 +0000
1.زنان 8 برابر مردان درون لذت مـی برند.
2. بکن توش ارومتر جون تمایل نسبت بـه جنس مخالف درون زنان 5 برابر مردان است.
3. بکن توش ارومتر جون پسران درون 20 و ان درون 18 سالگی بـه اوج تمایل مـی رسند.
80.4 درصد همجنس بازان را زنان تشکیل مـی دهند.
5. بیشترین همجنس بازان مرد درون چین و بیشترین همجنس بازان زن درون آمریکا هستند.
6. هیچ حیوانی بـه جز خفاش همجنس باز نیست.(این موضوع فقط درون صورت وجود غیر همجنس صادق است.)
7. که تا حالای نتوانسته مجامعت دو کلاغ را ببیند.
………
8. نوعی مـیمون نسبت بـه انسان حس داشته و خود ارضائی مـی کند.
9. اشتیـاق (نسبت بـه همسر) خانمان درون 40 سالگی و در آقایـان درون 55 سالگی تقریبا از بین مـی رود.
10. 60درصد خود ارضا کنندگان را مردان و 40 درصد آن را زنان تشکیل مـی دهند .
11. طولانی ترین آلت ی (زنده)مربوط بـه یک مرد سودانی هست که طول آن بـه یک متر و 35 سانتی متر مـی رسد.
12. بزرگترین ی طبیعی جهان مربوط بـه یک زن آمریکائی بوده کـه وزن آن بـه 80 کلیوگرم مـی رسد.
13. بزرگترین آلت ی کـه مـی توان وارد مـهبل یک زن شود 25 که تا 40 سانتی متر است.
14. استفاده از طلا درون آقایـان باعث کاهش مـیل آنان مـی شود. این امر درون خانم ها بر عاست.
15. مردانی درون نوجوانی و جوانی خود ارضائی مـی کنند . بعد از ازدواج دچار زود ارضائی مـی شوند.
16. پسران درون سنین 15 که تا 20 سالگی بیشتر دوست دارند با زنانی کـه که اندامـی چاق دارند ارتباط برقرار کنند.
17. ی() باعث بیماری روانی و گوارشی شده و در طولانی مدت باعث سرطان روده مـی شود.
18.از آب(ترشحات) مـهبل زنان مـی توان بـه عنوان خمـیر دندان استفاده کرد.
19. استفاده از قرص ضد حاملگی درون طولانی مدت باعث سرطان رحم مـی شود.
20. نوعی کاندوم وجود دارد کـه ضخامت آن 0.2 مـیلیمتر هست که لذت با کاندوم را که تا 5 برابر افزایش مـی دهد.
21 . اغلب پسران به منظور خود ارضائی برنامـه ریزی مـی کنند.
22. طولانی ترین جهان 76 ساعت بوده کـه توسط یک زوج انگلیسی درون کتاب رکورد های گنیس بـه ثبت رسیده (خانم M.P درون هفتاد و ششمـین ساعت از هوش رفت و به بیمارستان انتقال مـی یـابد)
23. یک مرد هندی موی آلت خود را بـه طول 3 متر دراز کرده است.
24. بزرگترین جهان متعلق بـه یک مرد سوئیسی هست که قطر آن بـه 80 سانتی متر مـی رسد.(این مرد بـه سختی راه مـی رود)
25. یک زن آمریکایی 40 لیتر آب را درون رحم خود جای داده است.
26. کم سن و سال ترین مادر دنیـا ی 5 ساله ی آفریقایی هست که موقع تولد بچه اش هر دو تلف شدند (این مورد تجاوز یکی از مـهاجران آن منطقه قرار گرفته بود)
25.کم سن و سال ترین پدر دنیـا پسر بچه ی 10 ساله اسکاتلندی هست که ازیک 24 ساله صاحب فرزند شده .
26.اولین راه انتقال بیماری ایدز درون کشور های غربی هست (که درون ایران این گزینـه بعد از سرنگ آلوده درون رده ی دوم قرار دارد).
27. یک مادر آمریکایی کـه صاحب یک فرزند شده هست باکره است.( این عمل درون یک بیمارستان و تحت نظر 10 پزشک با پاره شکم مادر و تحریک تخمدان ها و انجام عمل لقاح بـه صورت رسیده . شوهر این زن بعد از بـه دنیـا آمدن فرزندش بـه صورت سزارین اقدام بـه برداشتن بکارت این زن کرده است)
28. 60 درون صد مردانی کـه فرزند اولشان پسر هست در نوجوانی بـه طور مداوم خود ارضائی مـی د.
29. پرتماشاگر ترین جهان درون سال 1955 درون ورزشگاهی درون انگلیس انجام شده کـه 100 هزار نفر تماشاگر داشته.
30.کثیف ترین جهان درون چاه یک فاضلاب درون آمریکا انجام شده.(این عمل فقط جهت بـه ثبت رسیدن درون کتاب رکورد های گینس بـه انجام رسیده)
31.گرانترین جهان ، بکن توش ارومتر جون 10 مـیلیون دلاری نام دارد این عمل توسط یک تاجرو یک هنر پیشـه عربی کـه نام آن هیچ وقت فاش نخواهد شد انجام گرفته هست . این خانم 20 ساله به منظور برداشتن بکارت خود 6 مـیلیون دلار از این مرد دریـافت کرده و خود را بـه مدت یک روز بـه دست این مرد سپرده هست .این درون پنت هاوس یک برج درون دبی صورت گرفته و در آن از گرانترین و نایـاب ترین ات الکلی و غذا ها استفاده شده. لازم بـه ذکر هست که کاندوم استفاده شده درون این از الیـاف طلا ساخته شده بود. درون هنگام این دو نفر 6 ماساژور زن بـه طور همزمان درون حال ماساژ آن ها بودند.و همچنین یکی از گرانترین کنسرت های جهان درون پشت پرده ای درون حال نواختن بودند.این عمل حدود 4 ساعت طول کشیده و همـین طور لذت بخش ترین تاریخ هم لقب گرفته است.
32. زنان بعد از 35 سالگی بـه زاده ی شوهرشان تمایل پیدا مـی کنند کـه اغلب آن را مخفی نگه مـی دارند.
33. پسران خوشتیپ وخوشگل بخوانند :اگه ی 15 که تا 18 ساله دارید. مطمئن باشید کـه او حداقل 5 بار بـه خاطر شما خود ارضائی کرده.
ان خوش اندام وخوشگل بخوانند:اگر پسر دایی 15 که تا 20 ساله دارید مطمئن باشید کـه او حداقل 10 بار بـه خاطر شما خود ارضائی کرده.
(در دوره نوجوانی و جوانی حس بـه پسر و پسر دایی نسبت بـه شدید تر است)
34. فاحشگی درون برخی از کشور های غربی شغل محسوب مـی شود.
35. آلت مصنوعی درون آمریکا یکی ار 10 کالای پر فروش محسوب مـی شود.
36.دردناک ترین دنیـا درون قرن چهاردهم درون اسپانیـای امروز و در زندان های آنـها بـه عنوان شکنجه صورت مـی گرفت. درون این نوع شکنجه ، شنکنجه گر از یـه چیزی مانند کاندوم های امروزی کـه روی آن از تیغ های بسیـار برنده پوشیده بود استفاده مـی کرد.
37. شبکه ای ای:
PRIVATE SPICE
XXL
HUSTLER
FREE X
در ردیف بهترین و فعال ترین شبکه ی دنیـا قرار دارند.
38. مـهیج ترین دنیـا توسط یک زوج درون ترن هوایی درون شـهربازی لندن صورت گرفته.
39. هر انسان درون طول عمر خود بیش از 1000 ساعت خواب ی مـی بیند.
40. درون آمریکا بـه ازای هر 3 نفر یک سایت ی قابل دسترسی وجود دارد.
41. مخوف ترین دنیـا توسط یک زوج درون ترکیـه انجام گرفته شده است. این کـه 15 دقیقه بـه طول انجامـید، داخل یک قبر کـه روی آن یک تن خاک انباشته شده بود و با حضور 10 موش و 5 مار و 100 سوسک کـه از سر وکول آنـها بالا و پایین مـی رفتند انجام شده است. (هم اکنون درون ترکیـه مسابقه ای بر گرفته از این موضوع درون حال پخش است.)
42. استفاده از آلت مصنوعی درون خانم ها باعث سرد شدن لذت آن ها مـی شود.
43. سرد ترین جهان توسط یک زوج آمریکائی درون آب های منفی صفر درجه یک یخچال درون قطب شمال صورت گرفته است.
44. بک مرد برزیلی بعد از شش ماه ارضا نشدن 1 لیتر آب منی ارضا کرده است.
45. گشاد تری مـهبل(همون ک*** خودمون) جهان مربو ط بـه یک زن هندی هست که قابلیت این را دارد کـه یک توپ فوتبال رو درون خود جای بدهد.
46. آمار خود ارضائی درون کشورهای اسلامـی 4 برابر کشور های دیگر است.
47. مردان 5 برابر زنان درون ارتباط با بـه همسرشان خیـانت مـی کنند.
48. همـه ی زنان مـی توانند همجنس باز بشوند ولی این امر درون آقایـان غریزی هست .
49. درون اغلب کشور های غربی اگر زنی بدون بکارت وارد خانـه شوهر شودی زیـاد متعجب نمـی شود و مردان حق هر زن مـی دانند کـه قبل از ازدواج لذت ببرند.
50. بزرگترین آلت (متناسب با جسه) حیوانات خشکی مربوط بـه خر(40 که تا 60 سانتی متر) و در دریـا مربوط بـه نوعی نـهنگ ( بیشتر از 2.5 متر) است.
61.موشـها که تا 20 بار درون روز با هم آميزش مي کنند ؟
62· بهترين و ايمن ترين آرام بخش هست و اثر آن 20 برابر واليوم است.
63· درون ازاي هر يک صفحه با محتواي عادي تقريبا 5 صفحه وگرافي روي اينترنت هست.
64· ريش مرداني کـه بصورت مکرر دارند سريعتر رشد مي کند.
65· خفاشـهاي مذکر بيشترين درصد همجنس گرايي را درون ميان داران دارا مي باشند.
66· فورميکوفيلي يک جور فتيش هست که مبتلايان بـه آن دوست دارند مورچه و ساير حشرات روي آلت ي آنـها راه برود.
67· درون جزيره گوام مرداني هستند کـه شغلشان سفر بـه مناطق مختلف جزيره و ازاله بکارت از زناني هست که بـه خاطر دريافت اولين لذت جنسي زندگيشان بـه اين مردان پول مي پردازند.
68· طبق قانوني درون هنگ کنگ زناني کـه شوهرشان بـه آنـها خيانت مي کنند حق دارند مرد را بکشند ولي اين کار بايد با دست خالي انجام شود.
69· درقوانين قديم يونان گاهي مرداني را کـه به زنانشان خيانت مي د بـه مکاني عمومي مي بردند، موهاي زهارشان را مي زدند و در شان يک تربچه بزرگ فرو مي د.
70· درون هندوستان خرج يک از خرج يک کاندوم کمتر است.
71· زناني کـه داستانـهاي عشقي مي خوانند دو برابر ديگر زنـها دارند.
72· بـه طور متوسط آدمـها دو هفته از عمرشان را صرف بوسيدن مي کنند.
73· يک نوع کاندوم هست کـه نامش را از رامسس، فرعون مصر، گرفته اند. جناب رامسس 160 فرزند داشت.
74· بـه طور متوسط مردان هر 7 ثانيه يک بار بـه فکر مي کنند.
75· زني کـه صاحب رکورد بيشترين تعداد فرزند هست 69 فرزند زاييده است.
76· رکورد ثبت شده جوانترين والدين دنيا متعلق بـه يک زوج چيني درون حدود سال 1910 ميلادي هست که 9 ساله و 10 ساله بودند.
77· 25% زنان فکر مي کنند کـه مردان پولدار ي تر هستند.
78· بعضي از شيرها که تا 50 بار درون روز آميزش مي کنند.
79· تنـها موجوداتي کـه به صرف لذت بردن دارند عبارتند از: بکن توش ارومتر جون انسانـها، ميمونـهاي بونوبو و دولفينـها.
80· درون اندونزي مي شوداني را کـه در حين استمنا دستگير شوند گردن زد
81· هر روز درون دنيا درون حدود 120 ميليون آميزش رخ مي دهد.
82· اوج لذت جنسي خوکها که تا 30 دقيقه بـه درازا مي کشد.
83· طبق تحقيقات، درون غرب معمولترين فتيشـها (اشيا يا اعضاي غير معمول کـه باعث تحريک جنسي مي شوند) عبارتند از پا و کفش.
84· يک دقيقه بوسيدن 26 کالري مي سوزاند.
85· تنـها 17 درصد زنان درون طي نزديکي بـه اوج لذت جنسي مي رسند.
86· طبق تحقيقي کـه از صاحبان مغازه هاي لوازم انجام شد، محبوبترين مزه هاي خوردني مزه گيلاس است.
نویسنده و منبع: bokonbokon | تاریخ انتشار: Thu, 15 Nov 2018 14:03:00 +0000
tag:blogger.com,1999:blog-101549812012-04-15T20:57:11.452-07:00
+18توشnoreply@blogger.comBlogger34125tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1113545003577746152005-04-14T22:49:00.000-07:002005-04-14T23:03:23.580-07:00
bye<div align="right"><em><strong><span style="font-family:arial;font-size:180%;">...</span></strong></em><em><strong><span style="font-family:arial;font-size:180%;">خداحافظ دوستان ...</span></strong></em></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:180%;"></span></em></strong></div><div align="right"><span style="font-family:Arial;font-size:130%;"><em><strong>سلام دوستان حالتون خوبه</strong></em></span></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">خوب فعلا رسیدیم بـه چند که تا دوست کـه تا مدت ها بیخیـال آینترنت و و وبلاگ نویسی مـیشیم</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">خوب دیگه کار ما تموم شد</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">ما کـه کارمونو کردیم</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">گفتنی ها رو گفتیم</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">آدمای دیگه هم هستند کـه راه مارو ادامـه بدن</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">الان حدوده 8 ماه مـیشـه کـه نت تو این وبلاگ مـینویسم</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">من وقتی این وبلاگ رو درست کردم مـی خواستم داستانـهای آموزنده ولی ی بنویسم</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">آرزو داشتم کهوبلاگی پر بیننده و پر طرفدار داشته باشم کـه به این آرزوم هم رسیدم</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">ولی نصیحت من بهانی مـی خوان وبلاگ و سایت بزنن اینـه کـه وقتشونو جور دیگه ای تلف کنن</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">چون من کـه این وبلاگ رو ساتخم بـه غیر از تعدادی دوست اینترنتی خوب چیزه دیگه ای نصیبم نشد</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">و از اولم اینو مـی دونستم</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">الان کـه دارو پست آخرم رو مـینویسم مـیدونم کهخیلی هاتون ناراحت شدین</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">بعضی ها هم کـه این سایت ها رو نمـیپسندند مـی خوان سر بـه تن من نباشـه</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">به هر حال از همـه دوستانی کـه تا الان با من بودن</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">و بـه من کمک تشکر کنم</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">جا داره این جا از دوست خوبم بچه سرتق کمال تشکر رو م بـه خاطر کمک هاش</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">همـه تونو دوست دارم با آرزوی موفغیت به منظور شما</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-family:Arial;font-size:130%;">با تشکر : بکن توش ارومتر جون فرهنگ و سروش</span></em></strong></div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1112966472289808722005-04-08T06:19:00.000-07:002005-04-08T06:21:12.293-07:00
-siah<div align="right"><em><strong><span style="font-size:180%;">...کیر سیـاه ...</span></strong></em><br />من و شیدا چند سالی مـیشـه کـه تو کالیفرنیـا هستیم و زندگی خوبی رو هم داریم.ولی فقط یـه مساله بینمون هست کـه حل نشده و اونم اینـه کـه من نمـیتونم شیدا رو اون طوری کـه باید از نظر ی ارضا کنم.دوا و دکتر هم فایده ای نکرده و من موندم و شیدا هر چند ماه یـه بار یـه دو دقیقه ای کـه منو زود بـه ارگاسم مـیرسونـه.تنـها راه چاره همونی بود کـه فکرشو کرده بودم و با شیدا درمـیون گذاشتم.اول خیلی مخالفت کرد و حاضر نبود این کارو ه ولی یواش یواش فهمـید کـه من واقعاً مشکلی ندارم و راضی شد که تا با مرد دیگه ای داشـه باشـه.ولی کی؟ نمـیخواستیم از دور و بریـامونی بفهمـه و با این حساب تنـها راهی کـه مـیموند این بود کـه تو آگهی های دوست یـابی اینترنتی بریم و ثبت نام کنیم و منتظر بشیم. بکن توش ارومتر جون چند که تا آگهی از یـه سری زوج داشتیم کـه مـیخواستن کـه ضربدری رو تجربه کنن ولی ما آگهی به منظور یـه مرد تنـها یـا دو مرد داده بودیم.بالاخره بعد از یک ماه یـهی پیدا شد کـه حاضر بود بیـاد.بعد از کلی تحقیق و اطمـینان از اینکه هیچ جوری آشنا نیست قبول کردیم و برای یـه شب شام خونـهء ما قرار گذاشتیم.ساعت هفت طبق قرارمون جان اومد. بکن توش ارومتر جون وقتی درو بازکردم خیلی جا خوردم....درسته کـه مـیدونستیم جان سیـاه پوسته ولی که تا اون موقعی بـه این سیـاهی ندیده بودم و تو عکسی هم کـه برامون فرستاده بود این مساله زیـاد مشخص نبود. مـیدونستم کـه شیدا از سیـاها خوشش مـیاد و برای همـین خوشحال بودم کـه یـه کیر سیـاه به منظور انتخاب کردم.شام غذای چینی داشتیم و من بـه عمد زیـادی بـه خورد جان دادم و خودمم زیـاد خوردم که تا یـه کمـی حالت ی تو خودم حس کنم چون زیـاد منو یـه کمـی حشری مـیکنـه ولی از اونجایی کـه من دوست ندارم و اثر حشری ش هم چند دقیقه بیشتر نیست نمـیتونم همـیشـه به منظور داشتن با بخورم.....ولی اون شب حسابی خوردیم و خوردیم.جان یـه کمـی خجالتی بود و معلوم بود کـه از من خجالت مـیشکه.....به فارسی بـه شیدا گفتم "این یـارو خجالتیـه....یـه دقیقه بـه یـه بهونـه برو تو اتاق و شو و بخواب رو تخت که تا من بیـارمش"شیدا بلند شد و رفت کنار جان و دستشو گذاشت رو ونـه های گندهء جان و گفت "من الان برمـیگردم....البته شاید هم نـه" و یـه چشمکی زد و خندید و رفت.رفتم کنار جان نشستم و بهش گفتم "مـیدونی واسه چی اینجا هستی دیگه؟" اونم سرشو بـه علامت تایید تکون داد.بهش گفتم "خوبه.حالا پا شو و برو تو اتاق......من نمـیام تو.برو و حسابی بـه حال بده و سعی کن حسابی لذت ببره...مطمئناً خودتم حسابی حال مـیکنی.شک نکن!" جان با تردید بهم نگاه کرد و گفت "برای چی؟چرا اینطوریـه؟" گفتم "من مرد قوی ای نیستم و نمـیتونم که.....مـیدونی که..." و اونم سرشو تکون داد و جرعهء آخر لیوان ش رو خورد و از جاش بلند شد.گفت "آدمای خوبی هستین.من خوشحالم کـه اینجام" و بعد خندید و دستشو گذاشت رو کیرشو گفت "مـیرم تو اتاق" و راهشو کشید و رفت.لیوان رو گرفتم تو دستم و به جرعه ازش خوردم و رفتم تو فکر. مسالهء جالب این بود کـه اصلاً احساس ناراحتی یـا عذاب نمـیکردم.یـه مدت کـه تو اون حال بودم کنجکاو شدم ببینم اونجا چه خبره.....رفتم سمت اتاق و دیدم کـه شیدا تو اتاق خواب نیست و تو اتاق مـهمونـه.صدای شیدا و ناله هاش رو تونستم بشنوم کـه هرچی من جلو تر مـیرفتم صدای اونم بلند تر مـیشد.لای درون یـه کم باز بود و مـیتونستم همـه چیزو خوب ببینم.تو اون اتاقی کـه اونا بودن یـه مبل بود کـه برای تخت هم مـیشد و برای مـهمون استفاده مـیکردیمش و وقتی دیدم کـه شیدا پاهاشو باز کرده و سر جان روپای خودش گذاشته فهمـیدم خیلی حشری تر از اونی بود کـه مبل رو باز کنـه و ترجیح داده رو همون مبلش رو درون اختیـار این جان سیـاه قرار بده. جان هم حسابی داشت و مـیخورد و از ناله های شیدا معلوم بود کـه تا حالا انقدری بهش حال نداده.جان همـینطور شیدا رو با زبون مـیمالید و دستاش رو پستونای شیدا بود و مشغول ور رفتن با اونا بودن کـه با بلند و بلند تر شدن صدای شیدا فهمـیدم کـه داره بـه ارگاسم مـیرسه...خوشحال بودم از اینکه بالاخره تونست بـه ارگاسم برسه.....بعدشم دستشاشو گذاشت رو سرش و آروم شد و جان همچنانش رو ول نکرد و یـه کم دیگه هم باز به منظور خورد و بعدش دهنشو کشید رو شکم شیدا و آوردش بالا که تا روی هاش و شروع کرد بـه خوردن پستونای خوشگلش و همزمان با اون دستشو بردپای و شروع کرد بـه بازی با ه و شیدا کـه احتمالاً خیس خیس بود و بعد از کم تر از یک دقیقه دوباره جیغ بلند شیدا بود و تکون خوردناش و دوباره ارضا شدنش کـه نشون مـیدا چقدر جان تو این کار تبحر داره.بعدش هم جان سرشو آورد بالا تر و یـهحسابی از شیدا گرفت و بلند شد ایستاد و دگمـهء شلوارشو باز کردو زیپشو کشید پایین و نشست رو مبل....بعد دیدم کـه شیدا با کنجکاوی رفت سمت کیر سیـاه و گندهء جان و اونو از تو شرتش درآورد و بعد از اینکه یـه کمـی باهاش ور رفت و مالوند اونو کرد تو دهنش و شروع کرد بـه ساک زدن و خوردن کیر سیـاه این مرد عجیب.خودمم یـه کمـی حشری شده بودم و دیدن این صحنـه ها برام جالب بود.بعد از اون جان بلند شد و شیدا رو خوابوند رو تخت و پاهاشو از هم باز کرد و یـه دستی بـه سفید و تمـیز کشید و شلوارشو درآورد و کیرشو آورد نزدیک بـه شیدا و آروم آروم گذاشتو انقدر این کار رو باآرامش انجام داد کـه صدای ناله های شیدا نشون مـیداد چقدر از این کار راضیـه و بعد هم شروع کرد بـه تلمبه زدن و حسابی کیر گندشو تو زن من بـه حرکت درآورد.چند دقیقهء بعد نـه از پیرهن سیـاه جان بـه تنش خبری بود و نـه از تاپ و کفش شیدا بـه تنش و جان تو پوزیشنی عجیب و غریب رفته بود روی مبل وشیدا رو آورده بود بالا و کیرشو مـیکردو درون مـیاورد و هی این کارو مـیکردو مـیکرد که تا اینکه بعدش مرتب کیرشو گذاشت تو شیدا و به تلمبه زدن ادامـه داد.بعد از چند دقیقه کیرشو از تو شیدا درآورد و من فکر کردم داره آبش مـیاد ولی دید خیلی آروم و برگردوند و پشت بـه خودش نشوند رو مبل و کیرشو گذاشت دمشیدا و آروم آروم شروع کرد بازی و هر چند وقت یـه بار هم انگشتاشو مـیکرد تو دهن شیدا و خیس خیسشون مـیکرد و بعد مـیمالید سر کیرش و با همون انگشتا و کیر خیس با نوکشیدا بازی مـیکرد و وقتی حسابی هر دو خیس خیس شدن کیرشو گذاشت دمشیدا و ۀروم آروم کردش تو کـه صدای داد شیدا نشون مـیدا هم داره درد مـیکشـه و هم خوشش مـیاد.یکی دو دقیقهء بعد رو کیر این مرد سیـاه نشسته بود و کونش باز باز شده بود و کیر گندهء این مرد رو تو خودش جا مـیداد و شیدا هم حسابی بالا و پایین مـیرفت و آه و اووهی راه انداخته بود کـه من تو کل این چند سال زندگی مشترکم باهاش نشنیده بودم.....همـینطور کـه بالا پایین مـیرفت جان هم دستشو گذاشته بود روش و حسابی ه شو براش مـیمالوند.....نزدیک بـه ده دقیقه هم رو کرد و کرد که تا اینکه با داد و فریـاد شیدا فهمـیدم کـه برای بار سوم هم ارضا شده.جان باز هم ول کن نبود و شیدا رو بلند کرد و گذاشت رو مبل و کیرشو گذاشتپستونای بی تای شیدا و اونو تکون مـیداد...منظرهء جالبی بود دیدن کیر سیـاه جان بین پستونای سفید شیدا و این کـه هر لحظه الان آب سفید جان هم مـیزنـه بیرون.ولی انتظار من بیـهوده بود چون جان بلند شد و شیدا رو بـه پشت گذاشت رو مبل و خودش رفت دم کونش ایستاد و کیرشو کرد تو شیدا و این بار با خشونتی این کارو کرد کـه یـه صدای جیغ کوتاه شیدا و بعد نفس نفس زدناش بـه خاطر تلمبهء محکمـی کـه جان مـیزد بهم فهموند چه کیر گنده ای رو دارهمـیبینـه و چه حالی داره مـیکنـه.جان جوری تلمبه مـیزد کـه آدم فکر مـیکرد همـین الانـه کـه آبش بیـاد...محکم و تند تند....انقدر این حرکت رو ادامـه داد و داد که تا صدای شیدا بلند تر و بلند تر شد و شنیدم کـه داد مـیزد “I’m commin’.......I’m commin....” و بعد حرکتای جان ادامـه پیدا کرد و محکم و محکم تر شد و بعد از یک دقیقه آروم تر شد و جان کیرشو از تو شیدا آورد بیرون و شیدا رو از رو مبل آورد پایین و نشوند رو زمـین جلوی خودش و کیرشو آورد نزدیک دهنش. شیدا هم کـه از زور لذت ذاشت مـیمرد کیر این مرد استثنایی رو با ولع شروع کرد بـه خردن و خوردن و ساک حسابی ای براش زد جوری کـه هر چند لحظه یـه بار صدای آه و اوه جان بهم مـیفهمون کـه حسابی داره حال مـیکنـه و بعد از چند دقیقه صداش بلند تر شد و دیدم کـه داریم بـه نقطهء پایـانی نزدیک تر مـیشیم....آب جان با شدتی از تو کیرش بیرون اومد کـه تو هیچ فیلمـی که تا اون موقع ندیده بودم....چند بار پشت هم آبش بـه طرف صورت پرتاب شد و صورتش رو پر از آب کرد و من مـیتونستم چکه چکه ریختن آب کیر جان رو از رو صورت شیدا بـه روی زمـین ببینم....شیدا بعد از ارضای کامل جان باز هم کیرشو تو دستاش نگه داشته بود و اونو براش مـیخورد و مـیمالوند و حسابی کیر مردی رو کـه چهار بار اونو بـه ارگاسم رسیده بود مـیبوسید و تمـیز مـیکرد.</div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1112007330738081432005-03-28T02:52:00.000-08:002005-03-28T02:55:30.743-08:00
khahar-va-pesare-hamsaye<div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">... و پسر همسايه ...</span></em><br />اين ماجرا رو کـه ميخوام براتون تعريف کنم مربوط بـه شـهريور1380 ميشودمن يک دارم کـه در حال حاضر 33 سالشـه واسمش شـهين هست يک 12ساله هم داره بنام الناز اين ه بنده يک زن چادري هست کـه بعضي وقتها اگه وقت ميکرد منو نصيحت ميکرد .يک روز کـه اتفاقي فهميد من دوست دارم خيلي ناراحت شد و کلي نصيتم کرد کـه اينکارا خوب نيست و..... تابستان گذشته شوهر م براي يک سفر کاري رفت کانادا و تا 6 ماه هم بر نميگشت .ضمنا اينو هم بگم کـه در آپاتمان کناري م يک زن مينسال حدود45سال کـه اسمش منيژه بود و شوهرش 3 سالي ميشد فوت کرده با پسرش بـه نا م شـهرام که24داشت( کـه خوشتيپ وخوشگل بود) زندگي ميکرد کـه با توجه بـه رفت و امد زيادي کـه من بـه خانـه م داشتم با شـهرام دوست شدم.منو شـهرام انقدر صميمي بوديم کـه از همـه چيزه زندگي هم خبر داشتيم بعد يک هفته کـه شوهر م بـه کانادا رفت يک روز عصر رفتم خونشون ديدم م يک بلوز و دامن چسب بدن پوشيده و جلوي آينـه موهاي فر زده شوژل ميزنـه و يک مانتوي سفيد اندامي کـه کاملا چسب بدنش بود و انداموشوميزد بيرون ؛ پوشيد و به من گفت :اين مانتو رو تازه خ بهم مياد منم گفتم آره ولي تو کـه از اين مانتوهاي تنگ نميپوشيدي گفت زير چادر معلوم نميشـه بعد چادرشو سرش کرد و رو بـه من کرد وگفت اين منيژه خانم يکميالت داره و پسرش هم نيست من ميرم يک سري ازش ب. الناز هر چي خواهش کرد که تا اونم بره م قبول نکرد و گفت نـه منيژه خانم مريضه و ميخواد استراحت کنـه. بـه منم گفت من که تا يک ساعت ديگه ميام ورفت حدود نيم ساعت بعد تلفن زنگ زد گوشي رو کـه برداشتم ديدم شوهر م از کانادااست سريع رفتم که تا مو از خونـه منيژه خانم صدا کنم وقتي درون زدم منيژه خانم درو باز کرد؛ هم منو ديد بد جوري هول کرد؛ گفتم بـه م بگيد تلفن از کانادا واگه ميشـه بگيد شـهرام بيا دم درون کارش دارم گفت: کـه شـهرام نيست و رفته خونـه عموش و تا فردا نمياد الان تو صدا مي و فورا درو بست چيزي کـه برام جالب بود اين بود کـه من اصلاالتي درون وجود منيژه خانم نديدم بعد کـه م اومد کـه جواب تلفن رو بده وقتي رويه مبل نشست ناگهان ديدم يکي از دکمـه هاي مانتوي م بازه و کمي از يه بدن م معلوم با خودم گفتم اينکه موقعي کـه رفت لباس تنش بود حالا چراهيچ لباسي زيره مانتو برش نيست؟! بعد از اينکه تلفنش تموم شد دوباره بـه خونـه منيژه خانم رفت و من بدجوري بـه اون شک کردم با خودم گفتم نکنـه م با منيژه هم جنس بازي ميکنن اما باز گفتم نـه اون اصلا اهل اين حرفا نيست. بعد از حدوا 25 دقيقه يکي درون اپارتمانو زد من رفتم درو باز کردم ديدم مـه؛ وقتي ميخواست بياد تو چنان بوي مني(آب کمر)خورد تو صورتم کـه يک لحظه سرم گيج رفت بعد گفت من ميرم دوش بگيرم بعد از اومد الناز گفت بايد برام ديکته بگي منم از فرصت استفاده کردم و بهانـه دستشويي رفتم سراغ رخت چرکاشون و ديدم همون لباسي کـه ساعتي پيش تنش بود الان تو لباساي کثف هست وقتي بو کردم ديدم بو مني ميده و قسمت جلوي لباس خيس هست وقتي دست زدم درست معلوم بود کـه با ابه مني خيس شده چون کاملا لزج بود و بوي آب مني ميده.بلا فاصله بيرون امدم و به م گفتم من ميرم بيرون زود ميام.رفتم بيرون و از تلفن عمومي خونـه منيژه خانم زنگ زدم ديدم شـهرام تلفن رو برداشت ديگه مطمئن شدم منيژه خانم بـه من دروغ گفته و شـهرام خونـه عموش نيست با خودم گفتم يعني شـهرام با م داشته و ش هم خبر داره از م يک همچين کاري بعيد بود ازاون لحظه بـه بعد يک احساس ديگه بـه م پيدا کردم وياد حرف شـهرام افتادم کـه يک بار بـه من گفت: من عاشق با يک زن سفيد و خوشگل کـه بدن خوش اندام ودست و پاش گوشتي باشـه وقتي خوب فکر کردم ديدم من همون مشخصاتي رو داره کـه شـهرام برام تعريف کرده بود. ( www.ir3x.com )وقتي بـه خونـه م برگشتم اينبار يه جوره ديگه نگاش کردم واي عجب بدني داشت مثل هلو؛هم خوش اندام بود هم دست و پاش گوشتي بود وقتي نگاه بـه کونش کرد م يک لحظه کيرم بلند شد عجب کوني داشت شب موقع خواب بـه شـهرام با م فکر کردم و يک دست جانانـه بـه ياد اونا زدم ! روز بعد بـه شـهرام زنگ زدم و شـهرام گفت بيا پيش مني خونمون نيست م رفته خونـه خالم و تا شب نمياد و منم سريع رفتم خونشون بعد با هم نشستيم پشت کامپيوتر و رفتيم تو اينترنت من گفتم بريم تو سايت ي؛ شـهرام خنديد و گفت چيه تو کفي؟ کفتم آره بد جوري گفت: اتفاقا من ديروز روي يک خانم بودم مثل هلو؛ جات خيلي خالي بود عجب حالي کردم منم گفتم جديد گير آوردي بيارش منم مش پولش هرچي بشـه ميدم شـهرام گفت نـه خره نيست شوهر داره جز منم بهي نميده گفتم چه جوري دوست شدي گفت دوست مـه؛ گفتم ت خبر داره گفت: بهي چيزي نگي م برام جورش کرد گفت : وقتي بـه م گفتم عجب دوستي داري اولش دعوام کرد گفت اون شوهر داره بعد يک مدت ازم قول گرفت اگه دوستيموبا سوگل ( سوگل دوست ه شـهرام بود کـه شـهرام اصلاً ازش خوشش نميامد ) بهم ب منم سعي ميکنم اونو با تو هم دوست کنم شـهرام گفت خودمم فکر نميکردم م بتونـه انو براي من جورش کنـه همين طوري کـه صحبت ميکرديم من وارد يک سايت ي ايراني شديم و يک داستان ي ضربدري کـه يک زن و شوهر با يک مرد غريبه دوست ميشن و 3نفري با هم ميکنن رو خونديم بعد من رو بـه شـهرام کردم و گفتم عجب مرداي بي غيرتي پيدا ميشن ( ميخواستم ببينم نظر شـهرام درون اين مورد چيه ) شـهرام گفت : هري يه جور حال ميکنـه بعد بـه شـهرام گفتم تو دوست داري يک زنو جلو شوهرش ي ؟ خنديد و گفت : آره حال ميکنم ولي بيشتر از اون خيلي دوست دارم يک زنو جلوي برادرش م بعد خنديدم گفتم راست ميگي ؟ گفت آره اگه يک برادر با سراغ داري براي منم بيار گفتم آره سراغ دارم گفت جدي ميگي ؟ گفتم آره ولي ه خبر نداره تو هم ميشناسي شـهرام گفت جدي ؟ اون کيه ؟ گفتم من هميجوري کـه نگام ميکردگفتم : البته فقط تو شـهرام - گفت شوخي ميکني ؟ با جديت گفتم نـه گفت يعني اگه من يک روز مش و تو بفهمي ناراحت نميشي ؟گفتم : نـه. شـهرام گفت : راستشو بخواي ديروز کـه ت اومد خونـه ما من کردمش و من خونـه بودم منم خنديديم و گفتم بعد حالا کـه ت نيست بلند شو زنگ بزن بگو م بياد منم پشت پرده ديد مي شـهرام بلند شد و تلفن کرد و به م گفت:گفت کيرم بد جوري واست راست کرده منتظرتم چند دقيقه بعد م اومد و به همراه شـهرام وارد اتاق شدن اول همديگرو بعد شـهرام حسابي از جلو و عقب مو کرد از اخر هم شـهرام آبشو ريخت رو سينـه هاي م بعد از اون م بدونـه اينکه آب مني رو از رو سينش پاک کنـه لباساشو پوشيد و رفت</strong></div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1111919831584634522005-03-27T02:31:00.000-08:002005-03-27T02:37:11.613-08:00
-ba-khale-va-khahar<div align="right"><em><span style="font-size:180%;">سلام دوستان راستش این روزا حال آپدیت وبلاگ رو ندارم </span></em></div><div align="right"><em><span style="font-size:180%;">برای امنیت بیشتر دارم یـه کارایی مـی کنم</span></em></div><div align="right"><em><span style="font-size:180%;">شما ها هم خیلی بی معرفت شدین . خلاصه این حرفا رو زدم بگم که</span></em></div><div align="right"><em><span style="font-size:180%;">اگه یـه روزی اومدین دیدن دره وبلاگ دره پیت ما تخته شده شاکی نشین</span></em></div><div align="right"><em><span style="font-size:180%;">... با و ...</span></em></div><div align="right"><strong>من بهمن هستم 22 ساله، بکن توش ارومتر جون ساکن تهران.ماجرایی کـه مـی خوام براتون تعریف کنم همـین چند ماه پیش اتفاق افتاده (تابستان امسال) و بعد از این ماجرا زندگی من بـه کلی دگرگون شده.<br />من یـه دارم بـه اسم نسیم کـه 18 سالشـه ولی چون یـه کمـی درشت اندام و خوش هیکله هم سن من بـه نظر مـیاد. یـه هم بـه اسم مریم دارم کـه اون هم 30 سالشـه و حدود 5 سال پیش بـه علت مشکل نازایی از شوهرش طلاق گرفته والان با پدربزرگ و مادربزرگم زندگی مـیکنـه.<br />مدتها پیش وقتی با سایت خانوادگی آشنا شدم نظرم درون مورد افراد خانواده و فامـیل بـه کلی عوض شد. مخصوصا درون مورد م و ام. آخه من با این دو که تا خیلی نزدیک و صمـیمـی بودم وهم اینکه بیشتر اوقاتم رو با اونـها مـی گذروندم، از همـه مـهمتر اینکه اونـها به منظور من از همـه محرمتر بودن و به نظر من (بر اساس نتایجی کـه اینجانب بعد از مطالعه ی سایت خانوادگی گرفتم) با محارم (مخصوصا ) لذتبخشترین چیزیـه کـه تو دنیـا پیدا مـیشـه. همـیشـه وقتی درون مورد مسئله ی با و خالم با خودم فکر مـی کردم شرمم مـیشد و یـه توسری بـه خودم تو ذهنم مـیزدم و مـی گفتم کـه بهتره این فکرهای فاسد رو از تو فکرم بندازم بیرون. روزگار طبق روال عادی داشت مـیگذشت کـه عجیب ترین اتفاق عمرم بـه وقوع پیوست .<br />پدر و مادرم بـه همراه برادر کوچکترم به منظور زیـارت چند روزی رو رفته بودن بـه مشـهد و من و م تنـها تو خونـه مونده بودیم. یـه روز صبح از خونـه اومدم بیرون و همراه دوستام کـه از قبل با هم قرار داشتیم رفتیم پی گردش و تفریح و استخروخوشگذرانی. بالاخره کارم بیرون تموم شد و بعدازظهر خسته و کوفته اومدم خونـه. وقتی بـه خونـه رسیدم دیدمـی خونـه نیست و خلوته. بعد اینکه لباسامو عوض کردم با خودم گفتم شاید م تو اتاقش باشـه. به منظور همـین بـه طرف اتاقش رفتم و بدون اینکه درون ب وارد اتاق شدم واز صحنـه ای کـه جلوی چشمام دیدم سرجام مـیخکوب شدم. کم مونده بود سکته کنم. خالم و م رو دیدم کـه مادر زاد تو تخت افتادن و دارن با هم حال مـی کنن. اولین باری بود کـه لز دو که تا زن رو از نزدیک مـی دیدم. اونام با دیدن من هول شدن و خالم دستپاچه زود ملافه رو کشید رو خودش و م که تا من بدن شون رو نبینم. قبلا هم متوجه شده بودم کـه این دو که تا همـیشـه تو اتاق یواشکی یـه کارایی مـی کنن ولی اصلا فکرش رو هم نمـی کردم کـه این دوتا این کاره باشن. آخه خالم زن متین و مومنی بود. م هم همـین طور.منم کـه هاج و واج داشتم بـه اونـها نگاه مـیکردم، یک دفعه فکرهای خوبی بـه ذهنم رسید. رفتم بـه طرفشون و ملافه رو گرفتم و کشیدم بـه طرف خودم ولی م ملافه رو بـه زور چسبید و نگذاشت. یـه دفعه دیگه محکمتر زور زدم و ملافه رو از روشون ورداشتم و انداختم کنار. هر دوشون با یـه دستشون جلوی وبا یـه دست دیگشون جلوی هاشون رو گرفتن که تا من نبینم و شروع بـه جیغ زدن. گفتم داشتین چیکار مـی کردین. خالم گفت هیچی، از اتاق برو بیرون که تا بعدا با هم صحبت کنیم. گفتم خیـال کردین، هیچ خجالت نمـی کشین.م گفت بهمن تو رو خدا از اتاق برو بیرون که تا ما لباسامون رو بپوشیم بعد مـی آییم با هم صحبت مـیکنیم. من هم کـه بهترین فرصت زندگیم رو بدست آورده بودم و نمـی خواستم فرصت رو از دست بدم فکرای جالبی بـه ذهنم اومد. گفتم من هم تو بازی هستم. دو تاشون هم یـه نگاهی بـه من انداختن و گفتن بهمن تو رو بـه خدا برو و دیوونـه بازی درون نیـار. بـه حرفاشون توجهی نکردم و شروع کردم بـه درآوردن لباسام. م یـه جیغی زد و گفت دیوونـه شدی بهمن. بـه حرفها و التماسهاشون توجهی نکردم و تمام لباسام رو درون آوردم.<br />فقط یـه تنم بود.دیگه چیزی نمـی گفتن و آروم شده بودن. رفتم نشستم بغل خالم و بازوهاشو گرفتم . اولش خودش رو عقب مـی کشید ولی من با زور کشیدمش بـه طرف خودم و یـهازش گرفتم. تو همون حال با دستام تند تند لمسش مـی کردم. اونم داشت کم کم راه مـیومد. م هم از اون طرف داشت ما رو نگاه مـی کرد. یواش یواش مو هم درآوردم و شدم مثل اونـها. حالا کم کم داشت کارمون شروع مـی شد. دیگه این موضوع داشت برامون عادی مـی شد. انگار نـه انگار کـه ما داریم با هم چه کاری رو انجام مـی دیم. با خنده یـه نگاهی بـه خالم انداختم و اون هم کـه دیگه کاملا تو خط افتاده بود سرش رو آروم خم کرد و رو با دستش گرفت وشروع کرد بـه خوردن . داشتم از لذت و خوشحالی پرواز مـیکردم. بعد چند لحظه یـه فکری بـه نظرم رسید. خالم رو زدم کنار و بلند شدم و رو تخت خوابیدم. طوری کـه سر و یـه کمـی هم از بالای کمرم رو بـه دیوار تکیـه دادم. بعد بـه خالم گفتم کـه بیـاد و کارش رو ادامـه بده اونم از خدا خواسته اومد و شروع کرد بـه ساک زدن کیر زاده اش. یـه نگاهی بـه م انداختم و بهش اشاره کردم بیـاد بـه طرف من. اون هم زورکی و با خجالت خودش رو بـه من رسوند. دستش رو گرفتم و بهش گفتم رو من بشینـه. اون هم همـین کار رو کرد و من هم شروع کردم بـه خوردن پستوناش.از این کار داشت لذت مـی برد. تو یـه عالم دیگه ای بودم . از یـه طرف خالم داشت ن رو مـیخورد و از طرف دیگه من هم داشتم های م رو با ولع تمام مـیخوردم. تو اون لحظات دیگه هیچ آرزویی نداشتم. کم کم احساس کردم داره آبم مـیآد. م رو از روم زدم کنار و رو از دهن خالم آوردم بیرون و بهش گفتم کـه به پشت رو تخت بخوابه. اون هم همـین کار رو کرد من هم روش خم شدم و به م گفتم کـه اون هم از عقب کیر من رو ساک بزنـه. اولش امتناع کرد و گفت کـه از این کار بدش مـیاد ولی بالاخره با حرفهای خالم و اصرار اون راضی شد کـه این کار رو برام ه. اول کار با اکراه رو تو دهنش کرد و با چندش تمام و ناز و افاده چند که تا ساک کوچیک بـه زد ولی کم کم اوضاع براش عادی شد و مثل حرفه ایـها شروع کرد بـه خوردن ومنو بـه لذتی عمـیق و فراموش نشدنی رسوند. من هم بی کار ننشستم و شروع کردم بهگرفتن و خوردن صورت و گردن خالم کـه زیر من دراز کشیده بود. اول حسابی ازشگرفتم و گردن و صورتش رو خوردم، بعد یواش یواش اومدم پایینتر و از بالای سینش شروع کردم بـه که تا رسیدم بـه پستوناش. پستوناش شیپوری بودن و آدمو حشری مـی. رو پستوناش زیـاد مکث کردم و حسابی اونارو دیوانـه وار خوردم.کم کم داشت صداش درون مـی اومد. بعد پستوناش اومدم پایینتر و شکم و نافش رو حسابیزدم. کم کم داشتم بهش مـیرسیدم. واقعا زیبایی داشت. تپل و گوشتی و تنگ.ش کاملا بی مو بود. م هم همـین طور. مثل اینکه از قبل بـه خودشون رسیده بودن. بدنشون یـه مو هم نداشت. هردو تاشون صاف صاف بود. یـهمحکمـی بـه مریم زدم و اون هم با یـه آه بلند جواب محبتم رو داد. بعد نشستم و پاهاشو زدم بالا و شروع کردم بهزدن ساقهاش. از نوک انگشتهای پاش مرتب لیسیدم که تا انتهای رونـهاش. آه و نالش بلند شده بود. همـه جای بدنش روزدم . از لاله ی گوشش گرفته که تا نوک انگشتای پاش. حتی زیر بغلاش رو هم حسابی خوردم. از این کار خیلی لذت برد. حالا دیگه نوبتش بود. خم شدم رو خالم وبه م گفتم کـه ساک زدنش رو از عقب ادامـه بده.اونم دست بـه کار شد و به کارش ادامـه داد. من هم شروع کردم بـه خوردن جان و حالا نخور کی بخور. دیوونـه وار داشتمش رو مـیخوردم. اون هم از شدت لذت دیوونـه وار آه و ناله مـی کرد. لبهایش رو تماما انداخته بودم تو دهنم و داشتم مـی مکیدم. بعد با دستامش رو از هم وا کردم و زبونم رو انداختم اون تو و شروع کردم بـه لایش. زبونم رو محکم مثل کیر تویش فشار مـیدادم ومـی خواستم همـه اش رو که تا ته م اون تو. بعد رفتم سراغ ه یش و چند لحظه با زبونم اونو بازی دادم. ام از این کار خیلی خوشش اومده بود. دیگه حسابی از خوردنش سیر شده بودم. بلند شدم و با خودم گفتم دیگه وقتشـه کـه مرحله ی نـهایی و اصلی کار رو انجام بدم. همون طوری کـه ام رو تخت بـه پشت خوابیده بود جلوش نشستم ، پاهاش رو از هم وا کردم ، رفتم وسط پاهاش و پاهاش رو انداختم رو شونـه هام. با لبخند یـه نگاهی بـه ام کردم و بدون اینکه چیزی بگم کیر شق کرده ام رو کذاشتم جلوی دروازه یش و آروم فشار دادم تو. (اولین بار تو عمرم بود کـه مـیکردم. اصلا راستش رو بخواهید این اولین من بود. وهر چی یـاد داشتم از فیلم سوپر و داستانـها و از این جور جاها یـاد گرفته بودم.) اولای راه بـه سختی تو مـیرفت.ش خیلی تنگ بود. آخه پنج سال پیش کـه از شوهرش طلاق گرفته بود از اون بـه بعدش دست نخورده مونده بود. وای چه تنگی. هیچی جای تنگ رو نمـی تونـه بگیره. پاهاش رو از شونـه هام اناختم پایین و روش خوابیدم و رو دوباره بـه داخلش هدایت کردم. یـه کم کـه بیشتر فشار دادم بیشتر رفت تو و احساس عجیبی بهم دست داد. انگار کـه رو توی روغن یـا کرم کرده باشم. اونقدر تنگ بود کـه احساس مـیکردم انگار یکی محکم داره با دستش و فشار مـیده. بعد درون حالی کـه ام داشت از شدت لذت فریـاد مـیزد شروع کردم آروم بـه تلمبه زدن. بیچاره بعد پنج سال دوباره بـه یـه نوایی رسیده بود. همون طور داشتم آروم تلمبه مـیزدم کـه داد و فریـاد ام بیشتر شد. فهمـیدم کـه مـیخواد ارضا بشـه. من هم داشت کم کم آبم مـی اومد. به منظور همـین تلمبه رو سریعتر کردم و بعد از چند لحظه ام یـه جیغ کوتاه با یـه آه بلند کشید و به اوج لذت ممکنـه یعنی ارگاسم رسید. موقع ارگاسمش خیلی داغ شده بود. سرازیر شدن آبش رو هم رو احساس کردم. بعدش من هم با یـه کمـی فشار رو بیشتر دادم تو و با فشار هر چه تمامتر آب درونم رو تو و شکم ام خالی کردم.احساس فراموش نشدنی بود. همون طور بی حال روی ام افتاده بودم. بعد چند لحظه از روش بلند شدم و یـه نگاهی بهش کردم. هردوتامون خندیدیم. بعد یـه نگاهی بـه نسیم کـه اون ور ایستاده بود انداختم و فهمـیدم کـه هنوز کارم تموم نشده. بلند شدم و گرفتمش کشیدم بـه طرف خودم. اونم با ناز خودش و عقب مـی کشید و هی امتناع مـی کرد. فکر کنم کـه یـه کمـی شرمش مـی شد. ام بـه شوخی گفت خجالت نمـی کشی مـی خوای خودت رو ی. گفتم من دو ساعته دارم های اینو مـیخورم و این هم دو ساعته و برای من ساک زده، حالا دیگه چیزی به منظور خجالت نمونده. درون ثانی ام رو کـه شما باشین کردم،حالا از م خجالت بکشم؟ نسیم رو کشیدم رو تخت و خالم از جاش بلند شد. مو بـه پشت خوابوندم و خودم هم رفتم روش. اولش خیلی امتناع مـیکرد ولی وقتی دید کـه من دارم عصبانی مـی شم دیگه چیزی نگفت. شروع کردم بهگرفتن ازش. تمام صورت وگردنشو حسابی خوردم. نسیم رو هم مثل خالم از لاله ی گوش که تا نوک انگشتهای پاشزدم. خیلی حال مـیکرد. هاش خیلی حال داد. سفت و محکم و برجسته بودن. مثل توپ تنیس. بعد برش گردوندم و رو شکم خوابوندمش و شروع کردم بهزدن کمرش. گردنش که تا ش رو حسابیزدم. بـه کونش کـه رسیدم یـه کم هیجان زده شده بودم. لمبه های کونش رو گرفتم و حسابی خوردم . چنان با ولع کونش رو مـی خوردم کـه دلم مـی خواست تمام لمبه هاش رو م تو دهنم. چند که تا گاز هم از کونش گرفتم. بعد بهش گفتم کـه چهار زانو بشـه. اونم همـین کار رو کرد و من رفتم سراغ اونقمبل کرده و دهنم رو بـه کار انداختم. یـهبزرگ از خط کونش که تا تهش زدم. دیگه هردومون داشتیم دیوونـه مـی شدیم. نوک زبونمو کردم تو تنگ کونش و چند دفعه اونجا چرخوندمش. چند دقیقه ای همـین طور رو کونش زبونمو بازی دادم.بعد ازهمون عقب رفتم سراغش. وای چهی، چه ، یکی از یکی زیباتر و باحالتر و تپل تر. حیف کـه نمـی تونستم مش. آخه اون هنوز باکره بود. خوش بـه حالی کـه این ونصیب اون مـی خواد بشـه. بعد اینکه یـه کمـی ، اون نازش رو خوردم تصمـیم گرفتم کـه ازمش. اینو بهش گفتم ولی اون امتناع کرد و اجازه نداد. خالمم گفت کـه بهتره کـه این کارو نکنم. من هم قبول کردمو بـه گفته ی عزیزم احترام گذاشتم. بهش گفتم بـه پشت بخوابه. بعد پاهاش رو گرفتم انداختم رو شونـه هام و رو گذاشتم روش. زود دستش رو گذاشت روش و گفت مـی خوای چیکارکنی؟ گفتم نگران نباش فقط مـی خوام یـه کمـی و بهت بمالم. کار دیگه ای نمـی کنم. یـه کمـی و بهش مالیدم.آه و نالش بلند شده بود. کمرش یـه جا بند نمـی شد.<br />هی خودش رو تکون تکون مـیداد. سرو گذاشتم تو دهانـه یش و یـه کمـی هلش دادم تو. خالم گفت بهمن مواظب باش. گفتم نترس، نمـی خوام کـه خودمو بدبخت کنم. فقط سرشـه. همون طور کـه سر اون تو بود تند تند چند که تا تلمبه ی الکی زدم که تا جونم بیشتر لذت ببره. وجدانی بگم تنـها هدفم از بهش این بود کـه مـی خواستم بهش بیشتر لذت بدم. درون همان حین یـه فکر تازه ای بـه ذهنم رسید. سر و گذاشتمو بعد بلافاصله سریع کشیدمش بیرون. چنیدن بار این کارو تکرار کردم. دیگه نسیم داشت دیوونـه مـی شد. کم مونده بود بگه توم. با صدای خیلی بلند داشت داد و فریـاد مـیکرد. بلند شدمو پاهاشو از هم وا کردمو خم شدم روش و شروع کردم بـه خوردنش. دیوونـه وار و با اشتهای تمامش رو مـی خوردم و اون هم داد و فریـاد مـی کرد. بعد اینکه حسابی از خوردنش سیر شدم با دستام شو پیدا کردم و چند لحظه با زبونم بازیش دادم. با لبام هی مـی گرفتم و مـی کشیدمش.از این کار خیلی خوشش اومده بود. دیگه کم کم داشت بـه ارگاسم مـیرسید. خالم هم بیکار نمونده بود و رفته بود داشت کیر منو بازی مـیدادو گاهی هم برام ساک مـیزد. بهش گفتم بیـاد اینطرف کمک من که تا نسیمو بـه ارگاسم برسونیم. اونم بلند شد اومد و شروع کرد بـه مالوندن و خوردن های نسیم. منم دوباره رفتم سراغ و ش. با لبام چند دفعه شـه کشیدم. بعد وقتی کـه آه و ناله ی نسیم بـه اوج خودش رسید با دندونام ش رو گرفتم و محکم کشیدمش. دو سه بار کـه این کارو کردم دیگه نسیم طاقت نیـاورد و یـه جیغ بلندی کشید و به ارگاسم رسید و بی حال افتاد. آبش سرازیر شده بود. یـهاز رویش زدم. خوش طعم و خوش بو بود. کلاش بوی خیلی خوبی مـی داد. حالا دیگه نوبت من بود کـه آبمو خالی کنم. دلم مـی خواست آبمو رو یـه جایی از بدن م خالی کنم. بهش گفتم اجازه بده که تا یـه کمـی از و، فقط سرشو م تو و آبمو اونجا خالی کنم. ولی قبول نکرد. منم دیگه بی خیـالش شدم و روش خوابیدمو تمام آبمو رو شکمش خالی کردم و همون جا روش بی حال خوابیدم. هر دومون بـه خواب رفته بودیم. بعد حدودا نیم ساعت خالم کـه رفته بود حموم اومد مارو از خواب بیدار کرد و گفت کـه پاشیم بریم حموم. بلند شدیم و یـه نگاهی بـه هم انداختیم و هر سه مون خندیدیم. بعد اون ماجرا من و م رومون نمـی شد توصورت همدیگه نگاه کنیم ولی رابطه ام با خالم عادی بود. البته بعد از مدتی روابط من و نسیم هم بـه حالت عادی برگشت.<br />بعد این ماجرا زندگی من کلا تغییر کرده. این عظیمترین واقعه ی زندگی من بود. از اون ماجرا بـه بعد که تا حالا من و خالم و نسیم م باز هم با هم دیگه مـیکنیم و از هم دیگه لذت مـیبریم. گاهی دو تایی (من و خالم یـا من و نسیم) و گاهی هم اگه امکانش باشـه هر سه تایی باهم. مثل زن و شوهرها هستیم. هر وقت کـه دلمون بخواد با هم مـیکنیم. البته با م بیشتر دارم چون تو یـه خونـه هستیم و دسترسیمون بـه همدیگه آسونـه. یـه روز م از من پرسید کـه بزرگترین آرزوت چیـه؟ گفتم ازدواج با تو بزرگترین آرزوی منـه. این رو از ته دل گفتم. ای کاش مـی تونستم با نسیم ازدواج کنم. هیچ ی رو بـه اندازه ی اون دوست ندارم. من مـیتونم با اون خوشبخت بشم. آرزومـه کـه پرده یش رو من پاره کنم. ولی حیف کـه به هیچ یک از این آرزوهام هیچوقت نمـی تونم برسم. ولی بعد از اینکه ازدواج کرد و راهش باز شد مـیتونم بـه یکی از آرزوهام کـه شـه برسم و از راه مش. البته علاقه ی من بـه م به منظور ازدواج با اون تنـها بـه خاطر نیست. بلکه از ته دل بـه اون علاقه ی معنوی شدیدی دارم. یعنی بهتره بگم کـه من عاشق نسیم م هستم.<br />از نظر من آدم مـیتونـه با نزدیکترین افراد خانواده اش داشته باشـه. با مادر، ، ، و ... . چه ایرادی داره. خوب اونـها هم زن هستن ومن هم مرد. من یـه کیر دارم و اونـها هم یـه. بعد مـی تونیم از همدیگه بـه بهترین وجه لذت ببریم. و از بدن همدیگه، این نعمت بزرگ استفاده کنیم. چرا بریم با غریبه ها داشته باشیم و بدنمون رو درون اختیـار اغیـار بگذاریم</strong></div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1111827539106853232005-03-26T00:56:00.000-08:002005-03-26T00:58:59.120-08:00
mihman-nakhande<div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">...مـیهمان ناخوانده...</span></em></strong></div><div align="right"><strong>شنبه صبح کـه از خواب بيدار شدم خيلي عصبي بودم باز هم بـه شاهين مرخصي نداده بودن اين هفته دوم بود کـه شاهين رو نديده بودم </strong><strong>ديگه با همـه وجودم کير ميخواستم همـه وجودم رو گرفته بود توي راه دانشگاه فقط چشمم بـه زيپ مرد ها بود توي اين همـه چيز فقط چيزهايي رو کـه شبيه کير بود ميديدم نتونستم توي دانشگاه بمونم بايد ميرفتم خونـه بايد ميرفتم توي حموم و يه دوش آب سرد ميگرفتم ولي اگه با آب سرد درست نميشد ديگه مجبور بودم کـه خودم يه کاري م ديگه طاقت نداشتم ساعت 12 بود کـه رسيدم خونـه جولوي آيينـه لباسام رو درون آوردم بدنم رو تماشا ميکردم ديگه يه پارچه آتيش بودم داشتم گر ميگرفتم حولم رو تنم کردم و رفتم توي حموم ميدونستم کـه ديگه از آب سرد هم کاري بر نمياد آب گرم رو باز کردم که تا وان پر بشـه بـه دروازه بهشتم کـه الان ديگه مثل جهنم داغ بود نگاه کردم حسابي باد کرده بود و سفت شده بود دستم رو گذاشتم روش اون قدر داغ بود کـه حس کردم دستم رو ميسوزونـه يه دفعه صداي زنگ درون رو شنيدم واي شاهين اگه شاهين باشـه همون جولوي درون زيپش رو باز ميکنم با عجله اف اف رو برداشتم .............واي ديگه بدتر از اين نميشد توي اين وضعيت خالم از شـهرستان اومده کاش اقلا يه ساعت ديگه ميومد حالا من با اين آتشي کـه از درواره بهشتم داره من رو ميسوزونـه چي کار کنم خالم اومد بالا نشست و گفت کـه با عباس اومده عباس نامزد خالم بود درست چهار ماه بعد از اين کـه از شوهر اولش جدا شد با عباس نامزد شده بود ولي الان سه ساله کـه با هم نامزد هستن و ازدواج نميکنن بعضي وقتها فکر ميکنم کـه نامزد بهانـه هست براي اين کهي نگه چرا با هم هستين من هم بعد از طلاق با مادر بزرگم زندگي ميکنـه بـه همين خاطر نميتونـه زياد با عباس باشـه فقط وقتي خونـه خالي ميشـه و تقريبا ماهي دو شب هم ميان تهران وقتي کـه ميان تهران جاي من روي کاناپه توي حاله و اونا توي اطاق خواب ميخوابن و لي چون خالم ميدونـه<br />که معمولا روزهاي تعطيل شاهين پيش منـه وسط هفته ميان منم بدم نمياد چون آشپز خونـه من کنار اطاق خوابه ديوار بين آشپز خونـه و اطاق خواب هم سرتا سرش آيينـه شده فقط يه نوار بيست سانتي شيشـه آبي کـه براي قشنگي بالاي آيينـه کار گداشته شده اما چون سقف آشپز خونـه سقف کاذبه و از اطاق خواب پايين ترهي نميتونـه بفهمـه کـه از توي آشپز خونـه ميشـه توي اطاق خواب رو ديد هميشـه وقتي کـه خالم و عباس ميرفتن توي اطاق خواب يک ربع بعد من ميرفتم توي آشپز خونـه و يه صندلي ميزاشتم روي ميز ناهار خوري و در سقف کاذب رو باز ميکردم و اون شيشـه خالم رو تماشا ميکردم اما چون تخت درست روبه روي ديوار بود و عياس هم هميشـه وسط پاهاي خالم بودنميتونستم خالم رو و کير عباس روخوب ببينم اما ميديدم کـه خالم ميخوابه و عباس کيرش رو ميزاره وسط سينـه هاش بعد هم توي همون حالت داخل خالم ميکنـه و بعد خالم بر ميگرده و چهار دست و پا ميشـه و عباس چند دقيقه درون اين حات خالم رو ميکنـه بعد عباس ميخوابيد و خالم روي کيرش مينشست و وقتي چند بار تکون ميخورد از حالت خالم ميفهميدم کـه کنده شده بعد خالم دمرو ميافتاد روي تخت و عباس ميرفت روي خالم از اون جايي کـه من بودم نميتونستم درست ببينم کـه کجا فرو کرده ولي چون کـه خالم کونش رو بيرون نمي انداخت ميشد فهميد کـه دارهخالم رو ميکنـه براي اين کـه ميتونستم اين صحنـه ها رو ببينم هميشـه از اومدنشون خوشحال ميشدم اما الان با اين وضعيتي کـه من داشتم احتياجي بـه ديدن نبود راستش ميدونستم کـه خالم اول با عباس آشنا شده بود و بعد بـه خاطر عباس از شوهرش جدا شده بود بـه همين خاطر هم هميشـه برام سوال بود کـه براي چي بـه خاطر عباس از شوهراولش جدا شده شوهر اولش يه پسر بيست و شش ساله خوش تيپ و پولدار بود اما عباس يه مرد نخراشيده سي و هفت هشت ساله کـه قيافه خوبي هم نداشت خوب علف بايد بـه دهن بزي شيرين باشـه وقتي از خالم پذيرايي کردم سراغ عباس رو گرفتم گفت رفته خريد کنـه و بياد من هم رفتم توي حموم و قبل از رفتن يه دست لباس راحت براي عباس و خالم دادم و گفتم عباس کـه اومد بگو اين ها رو بپوشـه و راحت باشـه منم ميرم يه دوش بگيرم و بيام خالم بـه شوخي گفت بعد ديشب تنـها نبودي منم فقط خنديدم آخه نميتونستم بهش بگم الان دو هفته هست که توي کف يه ماچم که تا چه برسه بـه شب و حموم واجب شدن رفتم توي حموم حموم آپارتمان من توي اطاق خوابه ولي من چون تنـها هستم و به دو که تا اطاق احتياجي ندارم اطاق بزرگه رو کـه حموم توي اون نيست رو براي خواب برداشتم و اطاق کوچيکه رو کـه حموم توي اونـه و خيلي هم کوچيکه رو تبديل کردم بـه اطاق لباس ها يعني توي اون اطاق چند که تا رگال لباس گذاشتم و مانتو و لباس ها و پالتو هام رو توي اون اطاق آويزون ميکنم يه آيينـه قدي و و يه ميز توالت همگذاشتم که تا وقتي کـه از حموم ميام همون جا موهام رو سشوار بکشم و آرايش کنم اين طوري ديگه اطاق خوابم هم کم تر بـه هم ميريزه ولي بـه خاطر قشنگي و آرايش قبل از خواب يه ميز توالت شيک هم توي اطاق خواب دارم قبل از رفتن بـه حموم يه کم خودم رو توي آيينـه نگاه کردم حوله رو باز کردم و قشنگ توي آيينـه هيکلم رو برانداز کردم واي کـه الان اين هيکل فقط يه مرد کم داشت رفتم توي حموم ولي مجبور بودم زود بيام بيرون از حموم کـه اومدم بيرون صداي خالم رو شنيدم کـه ميگفت يه کم و عباس بهش ميگفت بابا الان مياد بزار واسه شب خالم بهش گفت ميرم ميگم نياد من نميتونم که تا شب صبر کنم زود برگشتم تو خالم اومد پشت درون و منو صدا کرد و گفت چرا نمياي منم نخواستم خالم مثل من توي کف بمونـه بهش گفتم ببخشيد من خيلي وقته حموم نميومدم بايد حسابي کيسه بکشم يک ساعتي کار دارم خالم برگشت من دو باره اومدم بيرون شنيدم کـه خالم بـه عباس ميگفت حالا حالا ها نمياد زود بزارتوم کـه دارم ميميرم ديگه طاقت نداشتم نگاهشون کنم برگشتم توي حموم حالا ديگه فرصت داشتم کـه حسابي دستام رو بهشتي کنم رفتم توي وان چشمام رو بستم و دستم رو گذاشتم رويم ...................دوش رو بستم صدايي نميومد معلوم بود کـه کارشون تموم شده منم يه کم راحت شده بودم اما دست مالي کجا و بغل يه مرد کجا اما بـه هر حال يه کم راحت شده بودم حولم رو تنم کردم و بدون اين کـه ببندمش از حموم اومدم بيرون کـه يه دفعه چشمم بـه عباس افتاد کـه داشت ش رو پاش ميکرد واي ..............چشمم کـه به کيرش افتاد گيج شدم درست بـه اندازه يه دست يعني بـه اندازه فاصله آرنج که تا نوک انگشتاي دست و شايد بـه همون کلفتي با اين کـه من دو که تا دوست پسرام کير کلفت بودن ولي با ديدن اين واقعا يکه خوردم نميدونم چه قدر همين طوري نگاهش کردم اما يه دفعه متوجه شدم کـه اون هم مات داره منو نگاه ميکنـه تازه فهميدم کـه منم حولم رو نبستم مثل اين کـه اون هم خشکش زده بود چون يه دفعه بـه خودش اومد و سريع ش رو بالا کشيد معلوم بود کـه حسابي کفش بريده چون با اين کـه همين الان خالم رو کرده بود که تا من رو ديد خشکش زد خالم بيست و هشت سالشـه و هم خوشکله و هم خوش هيکل اما نوزده سالگي ازدواج کرده بود شش سال شوهرش اون رو کرده بود و الان هم سه ساله کـه عباس داره ميکندش با ي کـه من داره و اون شوهرش کـه توي بيست سالگي باهاش ازدواج کرده بود و توي بيست و شش سالگي طلاقش داده بود ميدونستم کـه همـه اون شش سال رو حد اقل هفته اي سه بار خالم رو ميکرد و اين سه سال آخر هم کـه عباس با اين شدت و کونش رو ميگاييد فکرش رو هفته اي سه بار ميشـه سالي 144 بار کـه توي نـه سال ميشـه 1296 بار حالا بگذريم از اين کـه اولاي ازدواجشون هرشب دوبار شوهرش ميگاييدش و هر بار کـه با عباس با هم هستن عباس اقلا سه چهار بار از عقب و جولو ميکندش فکرش رو يد اگر تو هر بار فقط ده بار عقب و جولو بشـه يعني 12960 بار کير داخل وخالم شده يعني 6480 بار داخل کونش و 6480 بار داخلش اونم اين کير و کير شوهرقبليش کـه يه بار ديد زده بودم و اون هم بزرگ بود خوب طبيعيه کـه اين وديگه نميتونـه براي يه مرد عالي باشـه و عباس با اين کـه اون رو کرده بود يه دفعه يه 21 ساله تر و تميز ميبينـه کـه همـه بدنش تازه و لونده بيخود نبود کـه کف کرده بود منم کـه خودم که تا حالا فقط پنج که تا دوست پسر داشت با يکي کـه فقط حرف ميزدم اون چهار تاي ديگه هم دوتا شون فقط يکي دو بار لاي پام گذاشته بودن چهارمي هم حد اکثر پنج شيش بار منو کرده بود فقط شاهين بود کـه توي اين سه سالي کـه باهاش دوست بودم دائم منو ميکرد کـه اون هم اوايل جا نداشتيم و به زور هم رو ميديديم واين يه سالي کـه تهران سربازه هفته اي يه شب مياد و دو سه بار منو ميکنـه کـه با وقتايي کـه نميتونـه بياد و شبايي کـه خسته هست و فقط يه بار ميکنـه حد اکثر ميشـه پنجاه بار کـه اگه توي هر بار ده دفعه عقب و جولو ه حد اکثر ميشـه گفت 500 بار کير توي کونم رفته کـه اصلا با اون 6480 بار خالم قابل مقايسه نيست تازه يه دست نخورده و سينـه هاي سفت تازه هم دارم خوب عباس همـه اين حساب کتاب ها رو با خالم و ديدن من فهميده بود زود حولم رو بستم و گفتم ببخشيد نميدونستم شما اين جا هستيد اون هم با سرعت ش رو بالا کشيد و گفت شما ببخشيد فکر نميکردم الان بياييد بيرون ........ راستش .............. خواستم لباسم رو عوض کنم ......که .........شما خيلي.....ببخشيدا ولي شما واقعا قشنگ و خوش هيکل هستيد و رفت بيرون از اين خرفش يه کم چندشم شد چون از قيافش خوشم نميومد اما از اين کـه درست بعد از خالم با ديدن من کف کرده بود حال کردم آخه خالم توي فاميل بـه خوشگلي و خوش هيکلي معروفه بعد من از اون بهتر بودم و به خاطر اين داشتم کيف ميکردم خالم اومد و از من عذر خواهي کرد و گفت ببخشيد عباس جولوي من لباس عوض نميکنـه اومد اين جا منم خنديدم و گفتم عيب نداره ولي راستش دلم برات سوخت چه طوري تحمل ميکني خالم خنده اي کرد و گفت تحمل ميکنم ؟ وا واسه همين ميخوام زنش بشم تو هم يادت باشـه اول امتحان کن بعد شوهر کن که تا مثل من مجبور نشي طلاق بگيري و زن يکي ديگه بشي تازه معماي طلاق خالم برام حل شده بود اما بـه نظرم احمقانـه اومد ازدواج فقط بـه خاطر بزرگي کير ياد يه ساعت پيشم افتادم کـه داشتم گر ميگرفتم فکر کردم اگه يه ساعت پيش همين عباس ميومد و ميگفت بـه شرط اين کـه بشي ميکنمت قبول ميکردم يا نـه راستش مطمئن نيستم کـه قبول نميکردم توي اون حالي کـه من داشتم حاضر بودم بـه خاطر کير هر کاري م همون وقت بود کـه تصميم گرفتم هر وقت خواستگار قرار بود برام بياد قبلش يه کاري م کـه توي خواستگاري فقط چشمم بـه کير داماد نباشـه حالا يا مثل امروز خودم آبم رو م يا با شاهين باشم .ناهار رو خورديم وخالم و عباس بـه بهانـه خستگي رفتن توي اطاق خواب ولي من ديگه ديدشون نزدم ترسيدم کـه بازم ي بشم بعد از خواب بعد از ظهر رفتيم بيرون و يه کم گشت زديم بعد شام رو هم بيرون خورديم و عباس ما رو رسوند خونـه و رفت و گفت بـه يکي از دوستاش سر ميزنـه و بر ميگرده ميرفت دنبال هر وقت ميومدن تهران کارشون همين بود يه کم ميخوردن وميرفتن توي اطاق خواب .من وخالم اومديم توو که تا عباس برگرده کلي راجع بـه کير عباس و خيلي چيز هاي ديگه کـه همش ربط بـه و ارتباط زن و مرد داشت با هم صحبت کرديم .عباس کـه اومد رفت توي آشپز خونـه و بر عهميشـه کـه فقط دو که تا استکان بر ميداشت و ميرفتن توي اطاق خواب رو با سس گوجه فرنگي و چيز هاي ديگه قاطي کرد و ريخت توي پارچ و آورد يه استکان براي خودش ريخت و يه استکان براي خالم بـه من هم تعارف کرد اما من هيچ وفت جولوي خالم نخورده بودم يعني فقط با شاهين خورده بودم خالم کـه معلوم بود خيلي عجله داره سريع استکان رو سر کشيد و دومي رو هم ريخت و سر کشيد و قبل از اين کـه عباس ش رو بخوره بلند شد و گفت مـهسا خوابش مياد بهتر زود بريم و بلند شدن رو رفتن من هم چراغ رو خاموش کردم و شدم و رفتم روي کاناپه و پتو رو کشيدم روم و وکرستم رو هم درون آوردم با رفتن عباس و خالم باز بدنم داغ شده بود يه کم کونم رو از پتو دادم بيرون خنکي بيرون پتو کـه به کونم ميخورد خوشم ميومد منتظر بودم کـه يه ربع بگذره که تا برم براي تماشا بدنم داغ شده بود دستم رو ميکشيدم روي دسته کاناپه چشام رو ميبستم که تا فکر کنم کـه اين دسته کاناپه نيست و کير حتي يه لحظه هم کير عباس از جولوي چشمم دور نميشد ديگه بدنم ميلرزيد ساعت رو نگاه کردم يه ربع شده بود اما ديگه احتياجي بـه ديدن اونا نداشتم همـه بدنم گر گرفته بود مثل دييونـه ها شده بودم زيرهي ميگفتم کير قربون کير برم کير ميخوام و با دستم کونم رو کـه بيرون پتو بود ميماليدم و با دست ديگمم رو ميماليدم کير ميخواستم فقط کير ميخواستم بـه خالم حسوديم ميشد عباس هز قيافه اي کـه داشت يه کير داشت کـه الان داخل خالم بود و من الان فقط کير ميخواستم قيافه برام مـهم نبوم دلم ميخواست يه کير دم کونم باشـه و بهم فشار بده و يه دست مردونـه رويم باشـه و يهداغ مردونـه پشت گردنم رو ببوسه دستم رو بردم دم کونم و خودم رو انگشت کردم نميرفت تو انگشتم رو با لبم خيس کردم ودوباره بـه کونم فشار دادم چشمام رو بستم و گفتم کاش الان يه کير دم کونم بود انگشتم رو دوباره با لبم خيس کردم ميخواستم دوباره بزارمش دم کونم کـه يه دفعه ديدم يه چيز داغ دم کونمـه گرم و نرم نميدونستم تصوره يا واقعيت کاش واقعي بود گرفتمش توي دستم آره يه کير خيلي کلفت تصور نبود ترسيدم کـه نکنـه دزد باشـه ولي دلم نميخواست از دستش بدم آروم توي دستم ماليدمش اونم يه کم بيشتر بـه کونم فشار آورد خواستم سرم رو برگردونم ولي ترسيدم کـه يه غريبه يه دزد باشـه اگه سرم رو برميگردوندم بايد داد ميزدم ولي دلم نميخواست ميخواستم بهم فشار بده يه دفعه ياد عباس افتادم پاک فراموش کرده بودم کـه عباس اين جاست کيرش رو با دستم سبک سنگين کردم چرا مثل اين کـه خودش بود بر نگشتم خودم رو زدم بـه خواب کـه مثلا من توي خواب هستم اگه خالم بيدار بشـه بگم توي خواب عباس اومد سراغم ديم بيشتر بـه کونم فشار آورد با حالتي کـه انگار توي خوابم يه تکون خوردم و کونم رو حسابي انداختم بيرون اونم کيرش رو گذاشت دم کونم ولي داخل نکرد آروم فشارم ميداد دستش رو آورد روي سينـه هام و آروم ميماليدشون سرش رو آورد جولو کـه لبم رو ببوسه امابهش ندادم فقط کيرش رو ميخواستم يه تکون بـه خودم دادم و کاملا دمرو شدم اون هم اومد روم و شروع کرد بـه بوسيدن و ماليدن من اون قدر من رو ماليد و بوسيد کـه ديگه کلافه شده بودم دلم نميخواست کـه بهش حال بدم فقط ميخواستم کيرش رو داخلم کنـه واسه همين هم خودم رو زده بودم بـه خواب براي همين نميتونستم بهش بگم کـه منو ه از ماليدن و بوسيدنش هم کلافه شده بودم حالا يه کير وسط پاهام بودم آتيش بود داشتم کنده ميشدم ولي نميتونستم بگم کونم رو ه اون هم کـه ميدونست من م فقط لاي پام گذاشته بود و احتمالا ميترسيد کـه توي کونم ه با حالت خواب آلوده کـه مثلا توي خواب حرف مي گفتم کير .................کونم کير ميخواد گفت چيه عزيزم ولي حرفش رو جواب ندادم باز با همون حالت گفتم عباس رو کرده من خيلي دوست دارم کونم رو ن کاش من هم نامزد داشتم ولي با حالتي کـه مثلا دارم خواب ميبينم و نامفهوم حرف ميزدم اما فهميد کيرش رو گذاشت دم کونم آروم فشار داد انگار داشت کونم منفجر ميشد تکون خوردم که تا حسابي باز بشم اون هم شروع کرد بـه فشار ديگه واقعا کونم داشت منفجر ميشد اون قدر درد داشت کـه داشتم از لذت بيهوش ميشدم اون هم بـه آرومي داشت داخل ميکرد واي کـه نميدونيد دردچه قدر خوبه هرچي بيشتر درد داشته باشـه همون قدر بهتره ديگه داشتم کنده ميشدم کـه کلاهک کيرش داخلم شده بود داشت بقيه کيرش رو فرو ميکرد از لذت بيهوش شدم ديگه هيچ چيزي نفهميدم فقط صداي نفس زدنش رو ميشنيدم و ضربه هاي دلش کـه به کونم ميخورد و لاي پاهام کـه از آبم اون قدر خيس شده بود کـه انگار يه پارچ آب رو خالي روي پاهام ديگه هيچ چيزي نفهميدم که تا اين کـه صداي خالم رو شنيدم کـه ميگفت پاشو لباس بپوش عباس اومده بـه من ميگه برو مـهسا رو بيدار کن همـه و کونش افتاده بيرون از خواب بلند شدم ساعت يازده بود دست بـه پاهام کشيدم معلوم بود کـه حسابي آب ازم کنده شده و شب که تا صبح خشک شده اما روي کونم اثري از آب نديدم وقتي بلند شدم عباس يه جوري من رو نگاه ميکرد اما راستش هنوز کـه شش ماه از اون شب ميگزره نفهميدم کـه اون شب عباس منو کرده بود يا براي اين کـه همـه و کونم رو خوب ديده بود اون طوري من رو نگاه ميکرد اگه خواب ديده بودم بعد اون فشاري کـه دم کونم احساس ميکردم چي بود اگر هم خواب نبود و منو کرده بود بعد چرا هيچ اثري از آبش روي کونم نبود تازه بعد از اون شب شش هفت بار ديگه هم اومدن تهران و شب موندن اما هيچ اتفاقي نيافتاد اگه منو کرده بود باز هم ميومد سراغم اما نيومد راستش صبح کـه از خواب بيدار شدم مطمئن بودم کـه عباس ديشب منو کرده و به خاطر همين هم ترسيدم کـه از خالم بپرسم کـه ديشب کي خوابيدين که تا بفهمم کـه بالا خره من خواب ديدم يا واقعا عباس منو کرده اما بعد کـه ديدم رفتار عباس هيچ تغييري نکرده بود بـه شک افتادم خلاصه هرچي کـه بود اون شب خيلي حال کردم و همش ميگم يه شب خوب و مرموز حالا شما ها فکر ميکنين</strong> کـه بالا خره عباس اون شب منو کرده يا من خواب ديدم.</div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1111827199887825442005-03-26T00:51:00.000-08:002005-03-26T00:53:19.926-08:00
doni2<div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">دونی 2</span></em></strong><br /> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.jokefarsi.com/" target="_blank">جوك هاي شيرين آقاي بذله گو</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.wecumonherface.com/inter/klct/lbia075b.html" target="_blank">خانم حواستون بـه كارتون باشـه (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://teenpinkgalleries.com/galleries/580grh/13.htm" target="_blank">سكس و صفاي اين پسره با دوست ش درون (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/03/050318_ag-qeysar.shtml" target="_blank">مصاحبه نوروزي با قيصر و عكسهاي جديدش</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://gallys.nastydollars.com/mh/346/?id=10tomani" target="_blank">يك دانشجو ايرانى بـه همراه دوست پسر شيطونش(+۱۸)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.bbc.co.uk/persian/business/story/2005/03/050324_ra-strike-nut-california.shtml" target="_blank">پايان اعتصاب ۱۳ ساله درون کارخانـه مغز گردو درون کاليفرنيا</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.free-asian--now.com/joynew2/joyl.html" target="_blank">عكسهاي از يك حشري چيني (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.tbhostedgalleries.com/galleries/gallery.php?site=herfirstasstomouth&style=27&number=73&revid=26209&s=0&nopop=1" target="_blank">سكس و صفاي يك زوج جوان (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.7sang.com/mag/2003/03/21/photogallery-tehran_nowrooz_iranian_new_year.html" target="_blank">گزارش تصویری از شب عید درون تهران</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/03/050320_norouz-gallery.shtml" target="_blank">تصاويری از دريا دادور مـهمان بي بي سي درون برنامـه ويژه نوروزی</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.midnightpussy.com/galleries/kpca/0blondes5ahc/pwor.html" target="_blank">اين هم از اون سري عكسهاي چند نفر بـه چند نفر ؟ (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/03/050318_si-jackson-trial.shtml" target="_blank">خانـه جکسون 'جزيره خوشگذرانی' بود</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://galleries.xnxx.com/perfect-gonzo/all-internal-pics/caps/group/044uj/index.htm" target="_blank">عكسهاي از سكس گروهي با خانم هاي ميان سال و حشري (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://streetmeatasia.com/bigpost/g/398.fan/261.html" target="_blank">سكس و صفا با ان خوشگل و ي ژاپني (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.sarzamin.org/" target="_blank">آلبوم هاي جديد ليلا فروهر و منصور براي دانلود با كيفيت عالي</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://galleries.xnxx.com/ATK/Atk_Exotics/Softcore/asians/kaya/002th/index.htm" target="_blank"> بلوري بـه اين تر تميزي ديده بودي (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.iranclip.com/etc/norooz.html" target="_blank">سال نو و نوروز باستاني را بـه آشنايان تبريك بگوئيد</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.jeghele.com/" target="_blank">قابل توجه برو بچ تريپ جغله اي</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.sites-.com/Perfect-Plex_free_galleries/Perfect-Plex_girls_Elvira_&_Elza/lesbian/exclusive_tgp_gallery_lesbian_flexigirls/free_/index.htm" target="_blank">عكسهاي از صفاي دو ناز و طلائي (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://vagrantly.net/05/03/butts_with_contrast.php" target="_blank">کون رنگی وسیـاه اين مدلي</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=165410" target="_blank">مصرف آجیل های براق بـه کبد آسیب مـی رساند</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://gallys.nastydollars.com/rb/66/?id=mja" target="_blank">سكس با يك سياه سوخته ناز (+۱۸)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://persian.usinfo.state.gov/index/topics/topic_listing_scv/Bush_Nowruz_messageMarch_2005.html" target="_blank">بوش پیـام تبریک سال نو را به منظور نوروز فرستاد</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://stockweddings.com/indianfashion/01.htm" target="_blank">دماغ هم مد جدید شده</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://guest.epiccams.com/index3.html?hitsid=20050317_3993" target="_blank">و گفتگو با هاي (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://gallys.nastydollars.com/cf/572/?id=10tomani" target="_blank">چند ويديو كليپ از سكس با يك ايرانى (+۱۸)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.iranfal.com/" target="_blank">سايتي كامل براي فال و طالع بيني</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://guest.epiccams.com/index3.html?hitsid=20050317_3993" target="_blank">و گفتگو با هاي (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://home.c2i.net/ahoraian/quickbrowse.html" target="_blank">سايتي براي عبور از فيلتر و پروكسي هاي جديد</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/03/050315_pm-mk-spring-poetry.shtml" target="_blank">نگاهی گذرا بـه چند شعر بهارانـه</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://galleries.playthingz.net/freemovie330.html" target="_blank">سكس و ويدئو كليپ از هاي و جوان (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://stockweddings.com/wednesday/01.htm" target="_blank">گزارش تصويري چهارشنبه سوري درون تهران</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.linkdoni.com/archives/2005/03/002875.html" target="_blank">از گوگل بخواهیم به منظور عید نوروز لوگوی مخصوص طراحی کند</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.movies-4-free.com/tgp/anal004/older_166.html" target="_blank">عكسهاي از يك جوان (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2005/03/050315_sm-iran-4shanbesoori.shtml" target="_blank">درگيری های پراکنده درون چهارشنبه سوری تهران</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mytabriz.com/filtering.htm" target="_blank">راهنمای عملی عبور از ینگ شرکت مخابرات ایران</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://stockweddings.com/womanpolice/01.htm" target="_blank">عکسهای شیرزنـهای ایرانی</a> :: <a style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hellfucks.com/alpi/gal3.htm" target="_blank">سكس و صفا درون ظهر تابستون كنار استخر چه حالي داده (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://parsfootball.com/php/modulos/articulos.php?task=imprim&aid=5367" target="_blank">بیوگرافی کاملی از نیکبخت واحدی</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.ashyaneeh.com/modules.php?name=News&file=article&sid=474&mode=&order=0&thold=0" target="_blank">یک حفره امنیتی بسیـار خطرناک درون نرم افزار معروف و محبوب ياهو مسنجر</a> :: <a style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hellfucks.com/alpi/gal3.htm" target="_blank">سكس و صفا درون ظهر تابستون كنار استخر چه حالي داده (+18)</a> :: <a style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/03/050311_ag-7thday.shtml" target="_blank">شادمـهر عقيلی و گروه آريان و آهنگ جديدشون به منظور نوروز امسال</a> :: <a style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://galleries.xnxx.com/Oc/tight_buttholes/pics/anal/023uq/index.htm" target="_blank">سكس با يك ناز و تازه كار (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.bbc.co.uk/persian/news/story/2005/03/050310_si-jackson-lateatcourt.shtml" target="_blank">تاخير مايکل جکسون خشم قاضی را برانگيخت</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://gallys.nastydollars.com/mi/84/?id=100rls" target="_blank">ى لوند از سرزمين رونالدو (+۱۸)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.tafte.com/" target="_blank">مایکروسافت قصد جمع آوری تلفن های قدیمـی را دارد</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.pimpfreepics.com/sh/03/index.html?ft=pimp2205/?cf=1" target="_blank">سكس و صفا با دو ناز و ي (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.bbc.co.uk/persian/interactivity/guest/story/2005/03/050309_h_valadkhan.shtml" target="_blank">'دانشمند جوان' ايرانی بـه پرسش های شما پاسخ مـی دهد</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://galleries.xnxx.com/perfect-gonzo/all-internal-pics/group/024kz/index.htm" target="_blank">سكس گروهي بايك افغاني (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.bbc.co.uk/persian/business/story/2005/03/050307_ra-boeing-.shtml" target="_blank">' توفان '، رييس بوئينگ را سرنگون کرد</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hornywolf.com/galleries/0164/71.html" target="_blank">اين سه که تا خانم يه چيز مـهم كشف كردن (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.irnavigate.com/nu/entertain/photo030505.htm" target="_blank">کار جدید خاتمـی - باغبانی!</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.fetishhitsgallery.com/picture/aft/59/?t1/cfree=fh10669" target="_blank">سكس با يك جوان سينـه طلائي (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/03/050304_ag-jackson.shtml" target="_blank">دادگاه مايکل جکسون و انعکاس آن درون ايران</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.asslickingmovies.com/galls/gallery9/index.php?id=584901" target="_blank">دو که تا ي و را اينجوري ديده بودي (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.30metri.com/photos/0305pool/1.shtml" target="_blank">دوربین مخفی از ی ایرانی درون حال شنا</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/03/050304_pm-bb-darya-opera.shtml" target="_blank">گفتگو با دريا دادور، خواننده اپرا ايراني</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://xnxx-galleries.com/cum.on.her.face/pics/beth/a_856448/" target="_blank">عكسهاي داغ سكس پارتي درون نيويورك (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.cumfiesta.com/chat/?id=100rls" target="_blank">ويديو با ان سكسى (+۱۸)</a> :: <a style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bombteens.jansgalleries.com/moviegals/feb2004/013/Hnkgl_Mvsgl_Xnxx.html">چند </a><a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bombteens.jansgalleries.com/moviegals/feb2004/013/Hnkgl_Mvsgl_Xnxx.html" target="_blank">ويدئو كليپ از يك خانم سبزه و بلوند درون حال سكس (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.ambersamateurhardcore.com/tgp/lesbian/licking-lesbians-xnxx.html" target="_blank">عكسهاي عشق بازي از دو جوان و حشري (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://sarzamin.org/Arash.html" target="_blank">آلبوم جديد آرش براي دانلود</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.milfhunter.com/chat/?id=10tmn" target="_blank"> با هاي جوان و خوشگل (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.drm-fetishes.com/zz408/03/drm_xnxx.htm" target="_blank">عكسهاي از اين آقاهه با همون ا (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://hadeseh.com/photos/agassi/1.shtml" target="_blank">عکسهای باور نی تنیس درون آسمانخراش دبی</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://hosted.gapethatass.net/016analcum/?id=1623" target="_blank">ويدئو كليپهاي از يك حشري (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hadeseh.com/photos/benz/1.shtml" target="_blank">گزارش تصویری از تاسيس رسمي شركت مرسدس بنز ايران</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.extremekink.com/littlemutt/46/XNXX.html" target="_blank">هاي لزبين و بازي هميشگي شان (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/02/050228_he-oscar.shtml" target="_blank"> ميليون دلاری' برنده اسکار بهترين فيلم شد</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.ontheirknees.com/mpl/studio26/gal7.htm" target="_blank">عكسهائي از بازي دوتا ملوس و خوشگل (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.comfort.com/xm312/042/tgj.htm" target="_blank">سكس داغ آقاي مدير عامل با دو منشي نازش (+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2005/02/050225_ag-sara.shtml" target="_blank">مصاحبه با سارا از تهران درون مورد آلبوم جديدش</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://galleries.18blowjobs.com/pps/51melanie/?1623" target="_blank">چند ويدئو كليپ از خانم هاي خوشگل(+18)</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://pureprivacy.com/" target="_blank">باز هم يك پروكسي اينجين براي عبور از فيلتر</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.ipna.ir/site/Index_DNews.asp?id=89026" target="_blank">استقلال وپرسپوليس از آغاز که تا امروز</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://chn.ir/Tourism/ShowNews.asp?id=5033" target="_blank">پاتوق ايتاليايىها درون ايران</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.bbc.co.uk/persian/interactivity/debate/story/2005/02/050224_h_quake_karimi.shtml" target="_blank">گزارش تصويري از زلزله زرند کرمان</a> :: <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" style="TEXT-DECORATION: none" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.smut-planet.com/649/s.html" target="_blank">امان از وقتي كه ا و پسرا ميخوان با هم بيليارد بازي كنند (+18)</a></div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1111827029540383372005-03-26T00:45:00.000-08:002005-03-26T00:50:29.546-08:00
-pir--javan<div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">کیر پیر و جوان</span></em></strong></div><div align="right">یـه روز من تو خیـابون دنباله بودم کـه دیدم یک خانومـی وایستاده براش ترمز کردم و سوارش کردم دیدم خیلی عصبانیـه چون درون ماشین و محکم بست ...گفتم خانوم یواش..... بعد از چند لحظه کـه گذشت گفت ببخشید من عصبانی بودم... ازش پرسیدم چرا ناراحتی؟ کاری هست کـه من بتونم برات انجام بدم؟ یـهو پقی زد زیر گریـه و گفت کـه با دوسته پسرش دوا کرده. پرسیدم سر چی؟ گفت کـه اره....بعد از 3 سال کـه با هم دوست هستن امروز مچه دوستشو با یـه دیگه گرفته مـیگفت کـه سه سال باهاش دوستم و تو این سه سال همـه کاری براش مـیکردم حتی خرجشو مـیدادم. پرسیدم چطور؟ گفت کـه آره دوستم درس مـیخونـه و کار نمـیکنـه. خودم هم تو یـه شرکت هواپیمائی کار مـیکنم. خلاصه خیلی ناراهت بود. بهش گفتم کـه تقصیر خودته کـه لوسش کردی به منظور همـین هم ارزش تو رو نمـیدونـه. اگه تو هم با خودش مثله خودش رفتار کنی یـا روش کم مـیشـه و دیگه از این کارها نمـیکنـه چون از عالعمل تو مـیترسه و یـا اینکه لااقل تو هم دیگه دلت نمـیسوزه و باهاش بیحسابی. یـه فکری کرد و گفت شما راست مـیگی من خودم هم چند دفعه وسوسه شده بودم ولی بـه خودم مـیگفتم کـه نـه من حتما وفادار باشم اما حالا مـیبینم کـه اون اصلا لیـاقته منو نداره......ولی من چه جوری این کارو م....من که تا حالا بای دیگه نبودم. منم گفتم تو نگرانـه اون نباش....بعد با لبخندی بهش گفتم مگه من مردم؟؟اینو کـه گفتم یـهو از خجالت قرمز شد و گفت یعنی با شما؟ گفتم آره من از تو سو استفاده نمـیکنم مـیخوام بهت یـاد بدم کـه چه جوری آزاد باشی و آزاد فکر کنی. بعد از اینکه اینو گفتم دیگه هیچ چیزی نگفت و منم مسیر و به طرفه خونـه مجردیم کج کردم. تو خونـه کـه رسیدیم براش یک شربت آلبالو درست کردم کـه یک کمـی سر کشید بعدش من شروع کردم بغلش وگرفتن.... اولش خودشو جم و جور مـیکرد اما بـه محض اینکه شروع کردمشو (از رو شلوار) مالوندن دیگه شل شد..... همزمان کهمـیگرفتم با دست چپم بغلش کرده بودم و با دست راست گردن که تا بالای کونش دست مکشیدم بعد دستم رو بـه زور تو شلوارش کردم و انگشت وسطیم رو بـه ه کونش رسوندم و شروع کردم کونش رو مالوندن.....جوووووون چه لبهای شیرینی..... کونش نرم و مرطوب شده بود و همزمان با انگشت من کونش مـیچرخید....آروم آروم انگشتمو تو کونش کردم و شروع کردم چرخوندن...یـه چند دقیقه کـه گذشت بردمش تو اتاق خواب و همزمان کـه ش مـیکردم ..بوسش مـیکردم....لبش....گردنش....اش. همـین کـه امدم شو دراوردم دیدمش خیس خیس و بی مو......بهش گفتم چی کار مـیکنی ....تو کـه اول خودتو خیس کردی.....زود شدم که تا چشمش بـه افتاد گفت وووواااا ی ی ی این چی دیگه ...چه کلفته....چه گنده س ... مثل یـه نوشابه خوانوادس .....حالا دیگه هر دومون بودم. خوابوندمش رو تخت....خودم هم روش و بین دو پاهاش....دست چپم زیر سرش و با دست راستم و به داخلش هدایت کردم.سرش کهرفت گفت آآآآآآ ی ی ی یم داره پاره مـیشـه ....خواهش مـیکنم یواش ....و دراوردم و یـه خورده سرشوچاکش بالا و پائین مـیکردم و بعد دوبارهکردم...این دفعه که تا ته کردم تو.....از درد و لذت و تعجب دهنش باز مونده بود و برای چند لحظه نفس نمـیکشید....یـهو داد زد آآآی ی ی ی یم جر خورد!!!!!...کیرتمو پر کرده!!!!!......کیرتو تو کونم حس مـیکونم!!!! منم هی مـیگفتم جوووون...قربونت برم.....یـه کمـی تحمل کن.....دردت مـیاد؟؟؟؟ الان خوب مـیشـه و هی عقب و جلو مـیکردم. دست چپم هنوز زیر سرش بود ماچش مـیکردم بعد دست راستمو بردم زیر کونش...دادم بالا...حالا دیگه جفت پاهاش بالا بود و تا خایـه هاممـیرفت و در مـیامد. مـیگفتم جووووون خوشت مـیاد؟؟؟ قالبت هست؟؟؟؟ ببین چه جوری مثل شیشـه شور توت بیرون و تو مـیشـه!!!! اونم هی آه و ناله مـیکرد. انگشتم رو دوباره تو کونش کردم....حالا دیگه خودم آمد و رفت و حس مـیکردم...دیگد ه خودش هم شروع کرده بود بـه حال و هی خودشو عقب و جلو مـیکرد....دیدم حالش خیلی خراب شده هی مـیگفت آخ جون ببین چه تومـه جوووون ن اینو بگا..... بـه خودم گفتم این اگه امروز از اینجا بره شاید بر نگرده بعد بهتر کـه منم حسابی بگامش...و درون اوردم....به دو زانو برش گردوندم ...و که تا تهکردم و هی عقب و جلو مـیکردم.....کمرش قوس برداشته بود ...سرش رو بـه بالا.....منم با دو دستم لمبه های کونشو باز کردم و با شستم کونش رو مـیمالوندم. و (که از ابهش خیس شده بود) ازش دراوردم گذاشتم رو چاک کونش و عقب و جلو مـیکردم گفتم ببین نترسی ها مـیخام م تو .گفت نـه نـه نـه دردم مـیاد ...کیرت گندس کونمو پاره مـیکنـه گفتم نترس یواش یواش مـیکنم توش. سر و چسبوندم درون ه کونش....دو طرفه کمرشو گرفتم و شروع کردم فشار دادن...دادش بلند شد...دیدمنمـیره....دستامو گذاشتم سر شونـه هاش فشار دادم.... سر رفتکه یـهو جیغ زد و خودشو پرت کرد جلو...دو دستی کونشو گرفته بود و از درد بـه خودش مـیپیچید. بعد از کلی قربون صدقه و دلداری دو باره ازش خواستم کهتخت برام قمبل کنـه. یکمـی کرم نرم کننده با آبش بـه ه کونش مالیدم و اول یک انگشتی بعدش دو تائی تو کونش کردم بعد دوباره سر و گذاشتم دم کونش و فشار دادم توش. نفسش بند امده بود....تنگش دور قفل کرده بود و یواش یواش عقب جلو کردم که تا یکمـی کـه باز شد دو طرفه کمرشو محکم گرفتم و و که تا خایـه هام تو کونش کردم. داد مـیزد....آآآآی ی ی کونمو پاره کردی....ووووواااای ی ی یو کونمو یکی کردی.....دیگه نمـیتونم کونمو جم کنم....دیگه نمـیتونم بشینم..... ووواااای ی انم داره مـیاد بیرون....کیرت تو کونمـه ولی توم هم حسش مـیکنم..... منم مـیگفتم....جووون ن فدات شم دردت مـیاد؟؟.....فکر کردم پاره مـیشـه....تحمل کن الان اب مـیدم مـیگفت دارم از درد مـیمـیرم....منم و دراوردم نشونش دادم گفتم ببین این داره تو مـیره به منظور همـین اینقدر درد مـیکشی تحمل کن ...بعد از من بـه هر کی دیگه کـه بدی درد نمـیکشی. اینو کـه گفتم حشری شد و گفت بعد منو بگا... منم دوباره کردم تو کونش و ایندفه از حال رفت و رو شکم خوابید منم همـینطور افتادم روش و تند تند مـیکردم تو کونش و همزمان شروع کردم باش بازی . یـهو دیدم هوار کشید...سرش عقب و جلو مـیرفت و داد زد بیـا اینم ابهم. منم دیگه وقتی داشت ابم مـیامد گفتم بیـا..داره ابم مـیاد....همـینطور کـه روش خوابیده بودم دستامو بردم پائین دو که تا لمبرهاشو از هم باز کردم ...تا ته فشار دادم تو کونش و همونجا ابمو ریختم. وقتی و از کونش بیرون کشیدم دیدم کونش بـه اندازه قطر باز مونده و بسته نمـیشـه....بعد جفتمون بیحال افتادیم کنار تخت ...وقتی امد بره خودشو تو حموم بشوره.....م(که بـه زردی مـیزد) از کونش که تا سر زانوش راه افتاده بود</div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1111737866088521752005-03-25T00:00:00.000-08:002005-03-25T00:04:26.110-08:00
7-nafar-be-1-nafar<div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">هفت نفر بـه يک نفر</span></em></strong><br /><br /><br /><span style="font-size:130%;">24 سالم بود … اما هنوز بي کار بودم . از دار دنيا يه خونـه 40 متري داشتم و ديگه هيچ ، نـه خونواده اي ، نـه فاميلي ، فقط هيچ و هيچ و هيچ ….ي بهم زن نميداد چون بيکار بودم . چون خرج خودم رو نمي تونستم درون بيارم . با پنجاه هزار تومن حقوقو بيمـه فوت پدرم زندگيم رو سر ميکردم . کارم فقط اين شده بود کـه صبحهاي زود از خواب بلند ميشدم و ميرفتم سر کوچه يه روزنامـه همشـهري ميخ و اگهي هاي استخدامش رو ورق ميزدم که تا شايد بتونم واسه خودم يه کاري پيدا کنم . اما هيچ من رو قبول نمي کرد .آخه نـه ضامني داشتم ، نـه ماشيني ، نـه موتوري … ! که تا اينکه يه روز کـه مثله بقيه روزا داشتم کاغذاي توي روزنامـه رو ورق ميزدم ، چشمم خورد بـه يه اگهي کـه به يک کارگر جوون براي نظافت منزل شخصي نياز داشتند . شماره رو با يه چند که تا شماره ديگه تويه کاغذ يادداشت کردم و رفتم سراغ تلفن عمومي سر کوچمون و اولين کاري کـه کردم با شماره همون اگهيه کـه نظافتچي مي خواستند تماس گرفتم … يه خانوم تقريبا ميان سالي گوشي رو برداشت . گفتم :" من درون مورد اون اگهي کـه توي روزنامـه داديد مزاحم ميشم " ازم پرسيد : تحصيلاتتون چيه ؟ گفتم : ديپلم . گفت : وسيله نقليه هم داريد ؟ گفتم : نـه ! گفتش : متاسفيم . شخصي رو کـه ما درون نظر داريم بايد وسيله نقليه درون اختيار داشته باشـه . چون منزل ما بد مسيره و سمت کوهپايه هاي شماله تهرانـه . . منم کـه از اين اگهي هم نااميد شده بودم ، بـه شوخي جواب دادم : بابا ماشين ندارم ، خوشتيپ کـه هستم ! يه خنده نازي ÷شت گوشي کرد و گفت : ازت خوشم اومد . پاشو بيا ببينيم چقدر خوشتيپي !<br /><br />خلاصه آدرس و ازش گرفتم و همون موقع بـه سمت خونشون حرکت کردم . دو ساعتي تو راه بودم که تا اينکه بالاخره رسيد م . يه خونـه ويلايي بزرگ کـه ته خيابون ولنجک بود ! زنگ رو فشار دادم . بعد از چند لحظه همون خانومي کـه گوشي تلفن باهام صحبت کرده بود گوشي رو برداشت . گفتم من هموني هستم کـه امروز درون مورد اون اگهي با …. هنوز حرفم تموم نشده بود کـه با آيفن درون رو باز کرد و گفت : بفرماييد داخل . چقدر خونـه زيبايي بود . دور که تا دور ويلا حياط پارک مانندي بود کـه آدم وقتي از وسطش رد مي شد حظ مي کرد . درون زدم . بعد از چند لحظه يه خانوم خوشگل و ناز درون رو باز کرد و گفن : بفرمائيد ! از همون برخورد اول فهميدم کـه اينجا مثله جاهاي ديگه نيست کـه قبلا بـه اونجاها رفت و آمد داشتم . چراش رو خودتون يه کم جلوتر مي فهميد . داخل کـه نشستم يه صندلي گذاشت جلوي من و رو کرد بهم و گفت : نـه ! مثله اينکه واقعا" خوش تيپ هستيد . من مينو هستم . شما خودتون رو معرفي نمي کنيد ؟ منم کـه تا حالا يه زن بيحجاب رو بـه جز مادرم محارمم جلوي روم ندبده بودم ، يه کم منو من کردم و گفتم : منم کاميار هستم کـه البته صدام ميکنند کامي ! گفت : خيلي خوشبختم ! بعد ازم خواست که تا خودم رو با ميوه ها پذيرايي کنم که تا برام يه نوشيدني گرم يباره ! خيلي تعجب کرده بودم . انگار نـه انگار کـه من براي نظافت خونـه اومده بودم . راستش رو بخوايد يه جورايي باور کرده بودم کـه واقعا خوش قيافه خوش تيپ هستم کـه انقدر تحويلم ميگيرند .<br /><br />اما از هرچي بگذريم نمي تونم ازمينو بگذرو کـه بد چيزي بود !! يه پيرهن يقه هفت گشار صورتي تنش بود طوري کـه راحت ميتونستي سينـه بندش رو ببيني ! يه شلوار پاچه کوتاه تنگ ساه رنگه پاش کرده بود کـه وقتي پشت بـه من کرد که تا برام يه نوشيدني بياره ، اونقلمبه شدش داشت ديوونم ميکرد . از شما چه پنـهون همون موقع کيرم بد جوري شق کرد ، دستم رو تو کردم تو جيبم و سر کيرم رو از همونجا گرفتم که تا معلوم نشـه کيرم راست شده ! دو سه دقيقه بعد ديدم يه سيني دستش گرفته و داره مياد . دو که تا فنجون قهوه ريخته بود . ازش تشکر کردم و گفتم : ديگه شما خيلي خجالتم داديد . خوب ! اگه ممکنـه بريم سر اصل مطلب ، کار من اينجا چيه ؟ يه ته خنده اي کرد و گفت : تنـها کاري کـه ما اينجا از آقا کامي مي خوايم اينـه کـه مراقب گلهاي گلخونـه ما باشيد ، همين ! منم کـه اصلا" فکرش رو نميکردم کـه کارم انقدر راحت باشـه سريع قبول کردم و پرسيدم : ببخشيد کـه اينو ميپرسم ! حقوق من چقدره ؟ جواب داد ؟ حقوق شما فعلا ماهي 140 هزار تومانـه و اولين حقوقتون رو هم همين امروز ميگيريد ! ديگه داشتم از تعجب شاخ درون مي آ وردم . رفت و يه دسته جک آورد و صد و چهل هزار تومن نوشت و برگه چک رو بهم داد و گفت : مبارکه ! ميتونيد از همين امروز مشغول شيد ! منم از جام بلند شدم و اومدم کـه برم سمت گلخونـه گفت : راستي کامي ! يادم رفت بقيه اعضاي خانواده رو خدمتت معرفي کنم … من يه دارم کـه 21 سالشـه و يه پسر 14 ساله هم دارم اما شوهرم خيلي وقته عمرش رو داده بـه شما . بعد گفت : الان هم م دانشگاست و پسرم هم مدرسه . که تا يکي دو ساعت ديگه پيداشون ميشـه . من هم خودم فعلا خانـه دارم اما قبلا پرستار بودم ! سرم رو بـه علامت خوشحال شدن از آشنايي با مينو تکون دادم و لبخند کوچيکي زدم و به سمت گلخونـه رفتم . يه دو ساعتي گذشت کـه صداي زنگ درون اومد . مينو داد زد : کامي جان ؟! لطفا" درون رو باز کن . آيفون رو زدم . مينو بود با پسر 14 سالش ! اما چه ي و چه پسري . يکي از يکي حوري تر !! اي کاش هيچ وقت نميديدمش !<br /><br />تا وارد خونـه شد سلام ريزي داد ! و مقنعش رو جلوي من درون آورد و ÷شت سرش هم مانتوش رو . يه تاپ سفيد تنگ تنش بود طوري کـه سينـه هاي اناريش هري رو وسوسه ميکرد . از اون ورم يه دانم کوتاه نقرهاي ! اومد طرف من و گفت : من ژينا هستم و اونم برادرم باربد ! گفتم : از آشناييتون خيلي خوشحالم . منم کاميار هستم !<br /><br />اين اولين لحظه آشنايي من و ژينا بود . ژينايي کـه بعدها … بگذريم . من روزه سر کار مي اومدم و سعي ميکردم شبها دير وقت برم خونـه که تا بتونم هرچه بيشتر ژينا رو ببينم ، زينا هم کم کم با من خودموني شد . بعد از ظهرها کـه خونـه ميومد خيلي با هم حرف ميزديم که تا اينکه اون اتفاق افتاد …..<br /><br />يه روز صبح کـه ژينا و باربد بـه دانشکده و مدرسشون رفته بودند ، همينطور کـه داشتم روي نردبون شيشـه هاي پاسيو ي گلخونـه رو تميز ميکردم ، نمي دونم يه دفعه چي شد کـه سرم گيج رفت و از بالاي نردبون افتادم پايين و يه فريادي زدم . مينو هم کـه صداي منو شنيد ، سريع دويد طرف من و گفت : چي کار کردي با خودت کامي ؟ منم خودمو بـه اه و ناله زدم و گفتم نمي دونم . فکر کنم کتفم شکست ! بهم گفت : تکون نخور ببينم جيشده . پرسيد کجات درد ميکنـه ؟ با سر بـه کتفم اشاره کردم . يه کم کـه با کتفم ور رفت گفت : پاشو ديگه نازنکن ! ما يه عمر پرستار بودي! راست ميگفت ! اصالا درد نداشت ! خواستم کـه از جام بلند شم گفت : کجا ؟! پيرهنت رو درون بيار ببينم حالا واقعا چيزي نشده ؟ جواب دادم : نميخواد . اما گفت : نميشـه ! بايد ببينم ! خودش دگمـه هاي پيرهنم رو يکي يکي باز کرد و وقتي قشنگ پيرهنم رو درون آورد يه نگاهي بـه چشمام انداخت و شروع بـه ور رفتن با کتفام کرد : " اينجاش درد داره ؟! … اينجاش ؟ … اينجا چي …؟ اينجا …. " دست لطيف مينو داشت وسوسم ميکرد . زير چشمي يه نگاه بـه چشماش انداختم . غافل از اينکه اونم زير چشمي منو نگاه ميکرد . هر دومون از نگاههاي هم فهميديم کـه از هم چي ميخوايم ! دستم رو بردم سمت شونـه هاش و کتفاش رو مالوندم … مخالفتي نکرد . اينبار عميق تر نگاهش کردم ! لبام رو بردم جلو .. جلوتر … چسبوندم رو لباش . شروع کردم بوسه هاي ريز رو ازو صورتش گرفتن … همينجوري کـه غرق بوسش کرده بودم ، بغلش کردم و تنش رو رو تن خودم رو زمين انداختم . با زبونم بين لبهاش رو خيس کردم و آروم پيرهنش رو از سرش کشيدم بيرون . خودش دستش رو برد پشت کمرش و بند کرست صورتي رنگش و و با دستاي نحيفش باز کرد . حالا ديگه گرمي تنش و نرمي سينـه هاش رو رو تنم حس ميکردم دهنمو بردم طرف سينـه هاش و و نوک سينـه شو گذاشتم لاي دندونام و گاز کاز کردم … اونجا بود کـه صداي اخ اه اووف مينو بـه هوا رفت … هرچي بيشتر داد ميزد کيرم بيشتر شق ميکرد . واي کـه چه لذتي داشت . دستمو بردم جلو شلوارش که تا زيپ شلوارش رو بکشم پايين . اما گفت : کامي نـه ! ولي من توجهي نکردم . دستش رو کنار زدو رو زيپش رو پايين کشيدم . مينو انقدر حشري شده بود کـه ديگه اصلا" مخالفتي تکرد . دستمو بردم تو زيپش . پاش نبود … آررو دستمو گذاشتم روش ، يه کم مرطوب شده بود … با دو که تا انگشتام شروع کردم بـه مالوندن ليش .. مينو هم با يه دستش شو مي مالوندش و با يه دست ديگش کير منو مي مالوند . يه کم کـه با کيرم بازي کرد ، دگمـه هاي شلوارم رو باز کرد و کيرم رو از لاي جاي زيپش آورد بيرون . کف دستش و با زبونش ليس زد و با همون دست شروع کرد بـه مالوندن کيرم … هنوز هيچي نشده بود داشت آبم ميومد . نمي خواستم نکرده تو آبم بيا د … واسه همين از جام بلند شدم و شلوارم رو کامل درون آوردم و سر کيرم رو يه کم با آب دهنم خيس کردم و خوابيدم رو مينو …. يه کم سر کيرم و روش ماليدم و تا اومدمفرو کنم از شانس بدم يهو متوجه شدم يکي درون خونـه رو باز کرد . انقدر فاصله ما با درون ورودي کم بود کـه تا درون باز شد ديدم ….<br />مينو هم با يه دستش شو مي مالوندش و با يه دست ديگش کير منو مي مالوند . يه کم کـه با کيرم بازي کرد ، دگمـه هاي شلوارم رو باز کرد و کيرم رو از لاي جاي زيپش آورد بيرون . کف دستش و با زبونش ليس زد و با همون دست شروع کرد بـه مالوندن کيرم … هنوز هيچي نشده بود داشت آبم ميومد . نمي خواستم نکرده تو آبم بيا د … واسه همين از جام بلند شدم و شلوارم رو کامل درون آوردم و سر کيرم رو يه کم با آب دهنم خيس کردم و خوابيدم رو مينو …. يه کم سر کيرم و روش ماليدم و تا اومدمفرو کنم از شانس بدم يهو متوجه شدم يکي درون خونـه رو باز کرد . انقدر فاصله ما با درون ورودي کم بود کـه تا درون باز شد ديدم ….<br /><br />اون ژينا بود . هيچ وقت تاحالا تو عمرم انقدر از خودم خجالت نکشيده بودم . سريع خودمو از رو تن مينو جمع کردم ... از جام بلند شدم و يه گوشـه اي نشستم . نمي تونستم تصور کنم کـه ژينا منو تو اون وضع ديده . جرات نگاه تو چشماش رو نداشتم . چند لحظه اي سرم پايين بود و صداي هيچ کي درون نمي اومد ، مينو هم شلوارشو پاش کرد و سينـه بندش رو بست و رفت تو اتاقش . من موندم و ژينا ...<br />با پررويي يه کم سرم رو بلند کردم کـه ببينم ژينا چه حالي داره ... آروم و با شرمندگي سرم و آوردم بالا ، صاف داشت تو چشماي من نگاه مي کرد درون حالي کـه يه قطره اشک کوچيک از کنار چشماي قشنگش ، رو گونـه هاش سر مي خورد ... بدون اينکه چيزي بـه من بگه درون رو بست و از خونـه زد بيرون ، اون لحظه بود کـه از خودم متنفر شدم ، تنفر از اينکه چطور تونستم از اعتمادي کـه ژينا بـه من کرده بود سوء استفاده کنم . اون حتي يه فحش کوچولو هم بـه من نداد .... از روي خجالت حتي نمي تونستم برم دنبال زينا که تا ازش معذرت خواهي کنم . آخه بهش چي ميگفتم ؟ ميگفتم ببخشيد کـه با مادرت حال کردم ؟! ديگه خودم حساب کار خودم دستم اومده بود .... تو اون سکوتي کـه تو خونـه حاکم شده بود ، وسايلم رو جمع کردم و ساکم رو انداخت رو کولم و براي هميشـه با اون خونـه خداحافظي کردم . ديگه اونجا جاي موندن من نبود ، تازه بـه اونجا عادت کرده بودم ! اي کاش هيچ وقت از اون نردبون پرت نمي شدم . نمي دونم مقصر کي بود ؟ من يه مينو ؟! اما بـه هر حال من درون حق ژينا نامردي تمام کرده بودم .<br />نمي دونستم زينا انقدر منو دوست داره ، اينو از نگاه اخرش فهميدم کـه بدون اينکه بـه من چيزي بگه از خونـه زد بيرون، آره ! منم ژينا رو دوست داشتم ، شايد عاشقش بودم ؛اما آخه کي ميومد با يه پسري کـه حقوقش ماهي چهل هزار تومن بود ازدواج کنـه ؟ اونم ژينايي کـه حداقل يه خونـه دو هزار متري تو ولنجک داشت ؟ هان !؟ کي ميومد ...<br />خلاصه اون روز گذشت و من از اون خونـه زيبا رفتم و کارم رو هم خودم از دست خودم گرفتم ! ديگه از اون روز بـه بعد هيچ وقت سر کار نرفتم ، هيچ وقت صبحهاي زود بلند نشدم کـه برم روزنامـه همشـهري بخرم ، هيچ وقت آگهي هاي روزنامـه رو ورق نزدم .... مثله ديوونـه ها هر روز که تا دير وقت تو رختخواب مي خوا بيدم ؛ وقتي پا ميشدم يه چيزي مي خوردم و باز ميرفتم تو رختخواب و به ژينا و خاطراتم از اون خونـه فکر مي کردم ؛ بـه اين فکر مي کردم کـه چطور خودم رو بدبخت کردم . همش بـه خودم فحش ميدادم کـه خره ! شايد ژينا هم عاشق تو بود ، شايد مي تونستي با اون ازدواج کني ، شايد ....<br />گذشت ....<br />يه دو ماهي از اون روز گذشت و منم ديگه بعد اندازم تموم شده بود و به سختي بـه زندگي ديوونـه وارم ادامـه ميدادم که تا اينکه يه روز کـه مثل هميشـه تو خواب عميق بودم ، با صداي زنگ درون از خواب پ . از جام بلند شدم و همينجوري کـه يه ک بلند پام بود و چشمام هم از هم باز نمي شد ، رفتم سراغ درون ؛ گفتم : کيه ؟ي جوابمو نداد . باز پرسيدم کيه ؟ اينبار همي جوابم رو نداد . درون رو باز کردم . يه کـه به اوني کـه پشت درون بود نگاه کردم ! باورم نمي شد . چشمام رو باز مالوندم . فکر کردم هنوز خوابم . نـه ! اشتباه نمي ديدم . اون ژينا بود !!<br />انقدر جا خورده بودم کـه سلامم يادم رفت ، که تا اينکه خودش گفت : سلام ! با همون قيافه ژوليده از خواب بلند شده با صداي آروم گفتم : سلام ژينا ... گفت : دعوت نمي کني بيام تو ؟ با تعجب گفته : تو ؟! گفت : آره ديگه ! نميذاري بيام ؟ درون رو باز کردم و گفتم : بفرماييد ... دست و پام رو گم کرده بودم . نمي دو نستم واسه چي اومده اينجا ! خونـه هم خيلي بـه هم ريته بود . خيلي هم کوچيک ! وسايل داخل خونـه فقط يه تخت خواب بود يه تلويزيون و يه تلفن ! از خونمون هم جلوي ژينا خجالت کشيده بودم .... اومد داخل و خودش رفت رو تخت نشست . منم گفتم : شما چند لحظه منتظر باشيد من الان ميام . گفت : باشـه . سريع رفتم تو دستشويي و يه دستي بـه سر و روم کشيدم . بعدش بدو بدو رفتم سر کوچه وچند نوع ميوه و يه بسته شکلات گرفتم و برگشتم . ميوه ها رو شستم و ريختم تو يه ظرف و اومدم تو اتاق . ظرف ميوه ها رو کنار ژينا رو تخت گذاشتم و خودم هم کنار ظرف نشستم ! هنوز نمي دونستم ژينا با من چي کار داره . گيج بودم ... از رو شرمندگيم هم نمي تونستم حرفي ب . چند لحظه اي هر دو مون ساکت بوديم . که تا اينکه ژينا سر صحبت رو باز کرد .<br />ازم پرسيد : فکر کردي براي چي اومدم اينجا ؟! گفتم : نمي دونم . يه کم مکث کرد و گفت : ميدوني چي شده ؟ گفتم نـه ! گفت : مينو يه ماه پيش مرد ! اينو کـه گفت خيلي جا خوردم . پرسيدم : چطوري ؟ آهسته جواب داد : تصادف ! حالم خيلي گرفته شد سرم رو انداختم پايين و با ناراحتي بـه ژينا گفته : من واقعا متاسفم . تسليت ميگم . بقاي جون خودت باشـه . ادامـه داد و گفت : اومدم اينجا که تا ازت راهنمايي بگيرم ! گفتم : از من ؟! گفت : آره ، فقط از تو بر مياد . جواب دادم هر کاري از دستم بر بياد دريغ ... هنوز حرفم تموم نشده بود ، پريد تو حرفم و گفت : ميدوني گناه من چيه ؟ پرسيدم : منظورت چيه ؟ گفت : گناه من اينـه کـه عاشق مردي شدم کـه با مادرم داشته ، عاشق يه مرد نامرد شدم ؛ عاشق يه مرد بي معرفت . عاشق يه مردي کـه ميدونست من دوسش دارم اما .... از بس خجالت کشيدم ، با صداي بلند حرفاشو قطع کردم و گفتم : بسه ديگه ژينا ! انقدر منو اذيت نکن ! خودم مي دونم چه غلطي کردم !<br />بغض ژينا شکست و گفت : نـه تو نمي دوني چي کار کردي ، نمي دوني ! مادر من بـه خاطر تو مرد . اون تصادف نکرده . اون خود کشي کرده ! ... ديگه سرم داشت گيج مي رفت . نمي دونستم چه جوابي بدم . همينطور بـه شيون هاش ادامـه داد و گفت : با اين همـه دوستت دارم . اما نمي تونم با تو باشم و نمي تونم هم کـه با تو نباشم ! من مي خواستم تو مال من باشي اما تو همـه چيز رو خراب کردي ، خراب ... يه دستمال کاغذي برداشتم و اشکاش رو پاک کردم . صورتش رو نوازش کردم . بغلش کردم . گونـه هاشو بوسيدم ... اما اشکهاش بند نمي اومد . نمي دونم چش شده بود . يه چند لحظه بعد از جاش بلند شد و گفت : خوب ديگه من بايد برم . دستش رو گرفتم و گفتم کجا ؟ گفت : يه نفر اون بيرون منتظر منـه . گفتم : کي ؟ گفت : شوهرم !<br />آه .... دنيا رو سرم خراب شد . دست و پام سست شد . نشستم رو تخت . ژينا گفت : خداحافظ . خداحافظ که تا هميشـه ! ... يه نگاهي تو عمق چشماش کردم و با چشمام بهش حالي کردم کـه منو ببخش ژينا ... ژينا روش رو پشت بـه من کرد . من فکر کردم مي خواد از خونـه بره بيرون ، درون کيفش رو با کرد ، يه چاقوي بزرگ درون آورد . بلند داد زدو گفت : خدااا .......... و با ضربه هاي چاقو سينش رو پاره پاره کرد !<br />انگار داشتم خواب ميديدم . سر جام خشک شده بودم . نمي دونم چرا نمي تونستم جلوي ژينا رو بگيرم . انگار پاهام خشک شده بود . جلوي من داشت خودش و پر پر ميکرد . بغض جلوي چشمام رو گرفت . از ته دل داد زدم : ژينا ... آخه چرا اين کار رو با خودت کردي ... چرا ... چاقو رو از دستاش گرفتم . بي حال افتاد رو زمين . بلد نبودم اين موقعها چي کار کنم . با چي خون رو بند بيارم . اخه کجاش رو با دستمال مي بستم ، همـه جاي بدنش با کارد ، پاره پاره شده بود .<br />آروم دستمو گذاشتم رو صورت ژينا ... همينجوري کـه بغض کرده بودم ، تو چشماي نازش نگاه کردم و گفتم : دوست دارم ژينا ! بـه اندازه تمام دنيا و لبهاي خونيش رو بوسيدم . ژينا هم لبخندي زد و چشماش رو بست ... ژينا مرد .............<br /><br />آره ! من باعث خودکشي ژينا بودم . چاقو رو از دست ژينا درون آوردم . ديوونـه شده يودم . مي خواستم خودم رو مثل ژينا از زندگي راحت کنم . مي خواستم خودم رو بـه سزاي اعمالم برسونم . دست ژينا رو تو دستم فشار دادم و آروم گفتم : منم الان ميام ژينا . ... همين الان ....<br />چاقو رو بردم بالا که تا تو سينم فرو کنم کـه ... صداي زنگ اومد . زنگ درون ! جا خوردم ... يه چيزي بهم مي گفت : برو ببين کيه ... بلند شدم . از لاي پنجره نگاه کردم . يه مرد خوش تيپ بود کـه زنگ درون رو داشت از جا مي کند ! فکر کنم متوجه سر و صداهاي داخل شده بود . دوزاريم افتاد کـه شوهر ژيناست ! دست پاچه تر شدم و .... ( ادامـه دارد ... )</span> </div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1111668274103324862005-03-24T04:41:00.000-08:002005-03-24T04:44:34.110-08:00
kaveh-negin<div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">سلام این داستان قشنگ رو آقا کاوه فرستاده</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">این دوست عزیز همونی هست کـه داستان دوست کم یـاب رو فرستاد</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">فرستاده شده توسط :</span></em></strong><strong><em><span style="font-size:180%;"> کاو</span></em></strong><strong><em><span style="font-size:180%;">ه</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">...کاوه و نگین...</span></em></strong></div><div align="right">سسلام من پسري 18.5 ساله هستم..!به نام کاوه مي خوام براتون داستان م رو تعريف کنم. من توي يک مجتمع زندگي ميکنم کـه برجهاي بلندي داره کـه به هم مشرف هستن(البته فاصله يه کم زياده)تصادفا من دمـه پنجره بودم کـه يه ي رو تو يکي از خونـهاي روبه رو ديدم و براش دست تکون دادم تو اون روز چند بار ديدمش و براش دست تکون دادم.فرداي اون روز تو اتاقم بودم کـه يه نوره قرمزي روي ديوار اتاقم افتاد سري رفتم دمـه بنجره ديدم کـه همون ه داره با ليزر نور مي ندازه که تا منو ديد يه کاغذ بزرگ کـه روش نوشته بود سلام رو بالا گرفت زيره سلام نوشته بود تلفن خلاصه با هر بد بختي بود تلفنم رو بهش دادم و اون هم زنگ زد و با هم قرار گذاشتيم کـه بريم بيرون .وقتي ديدمش از خوشگلي ضربانـه قلبم زياد شد بـه خودم گفتم نبايد از دستش بدم ديگه کي ميتونم بـه اين مفتکي يهه ناز مخ ب خلاصه از اونجايي کـه ما با هم همسايه بوديم خلي زياد همديگرو مي ديديم دوستيمون ديگه محکم شده بود کـه يکي از بهترين دوستاي من گودباي پارتيه مفصلي گرفت و من هم با نگين(دوست من)به مـهموني رفتم که تا اون روز خيلي درون مورد با هم حرف نزده بوديم اصلا من فکر مي کردم کـه ه مثبتيه..!!<br /><br />تو مـهموني براي اولين بار نگين رو با لباسه رسمي ديدم عجبي شده بود آنقدر خوشگل بود کـه يکي از هاي مجلس دره گوشـه من گفت اين دوستت چي ساخته!!من هم با حرفش موافق بودم. وسطهاي مجلس بود همـه داشتن مي رقسيدن و بالا پايين مي پريدن يه ي خره منو گرفت کـه پاشو برقس من هم از نفرت داشتم و قبول نکردم نگين گفت برو برقس عزيزم و گفت اشکالي نداره با هرکي دوست داري ب يه کم اين حرفش منو متوجه کرد کـه تنش مي خاره وقتي بهش گفتم کـه از نفرت دارم پاشد رفت و 2 ليوان آورد کـه با هم بوخوريم تازه اونجا بود کـه فهميدم خوره ماحريه هي مي خوردم و هي دو باره ميرفت مي اورد اون قدر خورديم کـه حسابي حالمون بد شود و دوستم يه تاکسي سرويس گرفت و ما دو تارو فرستاد خونـه توي تاکسي سرويس نگين سرش رو گذاشته بود روي پاي من و هي سرشو اينورواونور مي کرد احساس مست بودن وشق درد قوزه بالا قوز شده بود وقتي بـه خونـه ريسدم شانس آوردم کـه ساعت 1-2 صبح بود و همـه خواب بودن.چند روزي گذشت و من ديگه حوصله بيرون رفتن خالي رو نداشتم و چون هميشـه تنـها بودم بـه نگين گفتم کـه بياد خونمون بعده کلي مخ زدن قبول کرد و يه روزه سرده زمستاني من و نگين پيشـه هم بوديم نگين يه تاپ با يه دامن کوتاه پوشيده بود از اون جايي کـه هر دومون عاشقه موسيقي راک & متال بوديم من يه سري آهنگه توپ گذاشتم واون قدر با هم بالا پايبن پريديم کـه از خستگي مرديم.من رو تخت دراز کشيدم و با دستام بـه نگين فهموندم کـه بياد تو بقلم بـه بهونـه گفتم کـه گر قبله اين کـه حرفم تموم بشـه تي شرتمو درون آورد و با دستاش منو فشارداد من هم بلافاصله شروع کردم بـه بوس ش لبهاي گرمش احساس حشر بودنش رو لو مي داد بعده کليگرفتن آروم شروع کردم بـه ليس زدن چونش و هي پايينتر مي رفتم از روي لباسش سينـهاشو فشار دادم سينـه هاش مثله توپ صفت بود آروم همونجوري کـه تو بقلم بود تاپشو درون آوردم سينـه هاش مثله دماغش سر بالا و ناز بود يه جوري کـه آدم فکر ميکرد سهنـه هاش شق و تو اون لحظه بـه هيچ چيزي جز ليس زدن سينـه هاش فکر نمي کردم اول يکم باهاشون ور رفتم بعد شروع کردم بـه مک زدنشون از لرزش صداي نگين معلوم بود کـه داره چي بهش مي گذره بعده اينکه حسابي سينـه هاشو خوردم با دستم شروع بـه ور رفتن باش کردم کوچکترين اعتراضي نکرد براي همين دامنشو درون آوردم شرته صورتي نازي پاش بود و کوچکترين مويي بـه بدنش نبود (فکر کنم قبله آمدن بـه خونـه ما همـه موهاشو زده بود) دستمو گذاشتم روش رنگه شرتش عوز شد براي اينکه کلي آب داشت ازدر مي آمد البته کيره من هم همون حالو داشت همون موقه بود کـه نگين شلواره منو درون آورد و شروع بـه خنديدن کرد چرا کـه کيرم از بالاي شرتم زده بود بيرون اولش يکم خجالت کشيدم ولي بعدش خودم هم خندم گرفت نگين کيرمو درون آورد و شروع کرد بـه حرف زدن با اون گفت:کاوه اسم اين آقاي محترم چيه؟ من کـه داشتم مي خنديدم بيشتر حواسم بـه مرطوب نگين بود همين طور کـه نگين داشت با کيرم حرف ميزد من هم رفتم سراغش عجبي بود من عاشقه اين جورهاي جمع و جور هستم با ه آويزون آرومش رو ليس زدم نگين هم شروع بـه خوردن کيره من کرد که تا اون لحظه احساسي بـه اون باحالي نداشتم..!!به نگين گفتم اگه داري حال ميکني داد بزن شروع کرد بـه آخ و اوخ وآه و اوه هي ميگفتم بلندتر و اون هم داد ميزد وقتي اسممو صدا زد ديگه آخره حال بود وقتي يه حاله اسيدي بهش دادم دوباره شروع کرد بـه ساک زدن من کـه ديگه کلي حشري شده بودم خيلي زود آبم درون آمد و يه آه بلند کشيدم نمي دونم چقدر ولي چند دقيقه اي دوتاييمون رو هم خوابيده بوديم بدون اينکه ناي حرف زدن داشته باشيم.<br /><br />بعده اين ماجرا قرار شد ماهي يک بار نگين براي حال بياد خونـه ما کـه اين ماهي يه بار درون عمل بـه هفته اي يه بار کشيد ديگه نگين مي دونست کـه کي بياد خونـه ما که تا زماني کـه مسابقات جام ماتهاي اروپا بـه آخرهاش رسيده بود من با يه ه 20-22 ساله سره بازي چلسي و موناکو شرط بستم و من بردم قرار شد کـه ه(سارا) بياد خونـه ما البته قبل اين موضوع يه بار دمـه اسکان قرار گذاشتيم و همديگرو ديديم . ناز و نسبتا شيريني بود.به هر حال از ويه چيزه ديگست که تا فقط ساک زدن و ليس بازي.از شانسه مضخرف من همون روز سر زده نگين آمد خونـه ما وقتي درو باز کردم و اون منو با يه شرت ديد گفت از کجا مي دونستي کـه من دارم ميام؟ هيچي نگفتم که تا اينکه سارا نگين رو ديد و شروع بـه احوال پرسي کرد من سري بـه حواي نوشيدني رفتم آشپزخونـه تو دلم هي بـه خودم فوش مي دادم کـه آي خاک توسرت کنن دييوس الان هم و هم دوست تو از دست دادي احساس وجدان درد داشتم کـه چرا با نگين اين کارو کردم. بعده کلي سرزنش رفتم تو اتاق و نگين گفت حالا بدون ما بساط حال راه مي ندازي؟از تعجب اين حرف خشکم زده بود انتظار هر حرفي بـه جز اينو داشتم...!!!(از مزاياي ا گرفتن آمار درون چند لحظه هست خدا ميدونـه درون اون چند لحظه سارا و نگين چي بـه هم گفتن؟)<br /><br />همونجوري کـه ايستاده بودم و سيني دستم بود نگين اومد و شروع بـه بازي با کيره من کرد اين کاره نگين سارا رو خيلي حشري کرد و شروع کرد بـه شدن وقتي سه نفري کامل شديم کناره هم خوابيديم.<br /><br />نگين شروع کرد بـه بوس سارا من هم کيرمو با دستم گرفته بودم که تا سارا اومد روش نشست همونجوري کـه روش بـه من بود آروم شروع بـه بالا پايين رفتن کرد نگين هم خم شد روي سر من و پاهاشو باز کرد تاه خوشگلشو ليس ب . اونقدر حواسم بـه با سارا بود کـه درست نمي تونستم نگين رو ليس ب.سارا جدي با حال مي کرد آدم احساس لذت رو تو چشماش و دادهاش حس مي کرد بعد يه مفصل و طولاني ديگه قدرت نفس کشيدن هم نداشتيم واقعا مثل جسد شده بوديم که تا اون روز اينقدر از زندگيم لظت نبرده بودم.<br /><br />بعد اون ماجرا چند روزي گذشت که تا اينکه نگين زنگ زد و گفت کـه اين بار من برم خونشون گفت کـه همـه افراد خانوادشو فرستاده سفر من هم با کله پ خونشون اونجا بهم گفت با سارا چقدر لذتبخش بود؟ من کـه شرمنده شده بودم چيزي نگفتم و سکوت کردم. همون موقع نگين منو با عشق محکم بغل کرد و گفت ديگه نيازي بـه سارا نيست!!!!اولش نفهميدم چي ميگه بعدا متوجه شدم کـه نگين پردشو زده!!!خودش مي گفت بـه خاطره من اين کارو کرده حالا راستو دروغش پاي خودش...!<br /></div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1111566288060242102005-03-23T00:22:00.000-08:002005-03-23T00:24:48.066-08:00
man-va-maman<div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">...من و ...</span></em></strong></div><div align="right"> </div><div align="right">سلام خدمت همـه دوستانی کـه این داستانو مـی خونن<br /><br />من اسمم رامتین و اهل تهران هستم<br /><br />اول از همـه بگم کـه منـهستم<br /><br />اما خوب با زنـها رو هم دوست دارم<br /><br />داستان از اینجا شروع مـی شـه کـه من و و م<br /><br />تو خونـه تنـها هستیم چون طلاق گرفته و ما با اون زندگی مـی کنیم 39 سالشـه و من 20,م هم 18.من از بچگی بـه خیلی وابسته شدم چون قیـافم هم ونـه بود.همـه بـه من مـیگفتن بچه ننـه ولی من ناراحت نمـی شدم چون من واقعاُ و دوست داشتم و اونم همـینطور.<br /><br /> وقتی از بابا طلاق گرفت اوضاعش از نظر روحی بـه هم ریخت<br /><br />برا همـینم من همـیشـه کنارش بودم از همـین جا وابستگی من بـه شروع شد و هر روز بیشتر مـی شد<br /><br />حالا دیگه م هم تو یـه شـهر دیگه دانشگاه قبول شده بود و من و همـیشـه با هم تنـها بودیم.<br /><br />من دیده بودم کـه با دوستای قدیم بابا قرار مـی ذاشت اصلا جداییشون هم باعثش همـین بود<br /><br />یـه چند بار دیده بودم کـه با اونا بیرون مـیره و دیر وقت مـیاد.اما بـه روی خودم نیورده بودم<br /><br />نا گفته نمونـه کـه چون چند سال بود کـه ورزش مـی کردجوون مونده بودو تو خانواده هم بـه زیبایی معروف بود همـه بهش مـی گفتن ازدواج کنـه اما قبول نمـی کرد اگهی اونو مـی دید 27 ساله بـه نظر مـی رسید<br /><br />رابطه من و دیگه اینقدر نزدیک بود کـه وقتی مـی خواست بره مـهمونی لباساشو جلوی من امتحان مـی کرد و نظر منو مـی پرسید<br /><br />یـا تو من کمرشو مـی شستم و.....<br /><br />این ماجرا ادامـه پیدا کرد که تا یـه شب من نسشته بودم و هم بودوقتی از بیرون اومد منو صدا کرد<br /><br />راستی یـادم رفت بگم کـه این آخرا رفتار یـه جوری شده بود کـه منو حشری مـی کرد<br /><br />مثلا شبها کـه منو مـی بوسید ازممـی گرفت یـا جلوی من لباسای ی<br /><br />مـی پوشید و....<br /><br />خلاصه منو صدا کرد گفت بیـا این جا منم رفتم<br /><br />دیدم وای فقط یـه شرته گیپور پوشیده بدون و یـه آرایش غلیظ هم کرده بود من دیگه حسابی حشری بودم گفتم جایی مـی خوای بری گفت :آره مـی خوایم بریم مـهمونی امشب.حالا ببین من پشته م چی شده مـی سوزه منم رفتم پشتشو گفتم کجاشـه دستمو با احتیـاط گذاشتم روی رونـه پاش گفت بالا ترمنـهم رفتم بالا تر اونم هی کونشو مـیمالید بـه دستم گفت رامتین جون امشب مـی خوایم با هم یـه مـهمونی داشته باشیم اینو گفت منو بغل کرد گفت:دوستت دارم پسرم و شروع کرد منو بوسیدن دیگه من هیچی نمـی فهمـیدم ازهم عاشقانـه مثه یـه زن و شوهرمـی گرفتیم شلوارم رو درون اورد بعد تی شرتمو وآخر از همـه مو و در اورد بهم گفت امشب مـی خوام اونجا کـه ازش اومدی بیرونو نشونت بدم و شروع کرد کیر داغ منو .من اصلا باورم نمـیشد و بعد خودش شو درون اورد و خوابید رو تخت گفت بیـا بغل ی عزیزم<br /><br />من رفتم اونم خودش و بهش راهنمایی کرد؛ کردم تو وای چه باحال بود من از چه جای نرمـی اومده بودم بیرون عالی بود اونشب منو ی خیلی حال کردیم از من قول گرفت کـه مثه یـه زن و شوهر باشیم همـیشـه کناره هم باشیم منم چون دوستش داشتم قبول کردم<br /><br />اما انگار ته دلم راضی نبودم انگار منم مثه دلم مـیخواست یکی منو همـین طور دوست داشته باشـه دلم مـیخواست ببینم با یـه پسر چه حالی مـیده دلم مـی خواست یکی رو دوست داشته باشم مثه یـه زن؛ نمـی دونم شاید من حتما مـی شدم. آخه تو مدرسه من از همـه بچه ها خوشگلتر بودم قیـافم هم کـه ونـه بود بچه ها بـه کونم دست مـی زدن من خوشم مـیومد اما بـه روی خودم نمـیوردم اونا هم فکر مـی من حواسم نیست<br /><br />ما جرا گذشت که تا من وارد دانشگاه شدم اونجا با یـه پسری از رشته ام آشنا شدم کـه شـهرستانی بود و اونجا خونـه داشت اسمش امـید بود ما با هم خیلی خیلی صمـیمـی شدیم من بعضی شبها اونجا مـی خوابیدم واسه درس خوندن کم کم احساس کردم کـه بهش خیلی وابسته شدم همو واقعا دوست داشتیم که تا اینکه یـه روز از احساسام با هاش صحبت کردم اونم گفت کـه منو دوست داره و حاضره کـه منو ارضا کنـه امـید هم بـه خونـه ما رفت و آمد داشت و با هم صمـیمـی بود هم بهش اعتماد داشت یـه روز اومد خونـه ما، هم نبود من یـه جوری بودم بـه حس عجیبی داشتم امـید هم انگار فهمـیده بود کـه من حشریم منو تحریک مـی کرد منم تصمـیم خودمو گرفتم؛ رفتم تو اطاق لباسامو درون اوردم یـه آرایش غلیظ کردم ناخونامو لاک زدم و موهای بدنمو کـه خیلی هم کم بود همـیشـه مـیزدم و همون شرتی کـه با اون شب داشتیمو پوشیدم و یـه هم بستم و اومدم جلوی آیینـه؛ خودمو تو آیینـه دیدم واقعا مثه یـه شدم بودم. اومدم بیرون، امـید منو کـه دید اولش جا خورد اما من رفتم جلو خودمو انداختم تو بغلش اونم منو بوسید ازمگرفت بعد گفت بیـا با هم بریم منو بغل کرد و برد تو من خودمو درون اختیـارش گذاشته بودم وان و پر از آب گرم کرد مدام منو مـی بوسید من داشتم واقعا حال مـیکردم منم دستمو گذاشتم رو کیرش و مـی مالوندم بعد من شلوارکشو درون اوردم شرتشو بو کردم این بو منو مست مـی کرد شرتشو درون اوردم و کیرشو کردم تو دهنم و شروع کردم بـه چه لذت بخش بود اونم اول حسابی ازمگرفت منم براش عشوه مـیومدم اومد پشتم اول و باز کرد وبعد شرتمو کشید پایین و کونـه سفیده بی مو ی منو بوسید وزد من تو آسمونا بودم یکم گاز گرفت بعد منو برد تو وان منو خوابوند و شروع کرد نوک هامو خوردن و با انگشتش مـی کرد تو کونم منم با کیر داغش بازی مـیکردمو از لذت آه مـی کشیدم بعد اومد و انگشتای پامو مـیک مـیزد مدام قوربون صدقه ام مـیرفت مثه یـه شده بودم باورم نمـی شد! منو بلند کرد و خوابوند منم کونمو قنبل کردم اول با یکم آب و صابونسفیدمو شست و بعد آروم کیرشو فشار داد تو م یکم درد داشت اما لذت مـی بردم و شروع کرد تلمبه زدن و هامو فشار مـی داد مرتب بـه کونم سیلی مـیزد وقتی آبش اومد همشو ریخت تو کونم، من دیگه ازحال رفتم اون منو تو شست و منو بغل کردو از بیرون اورد رفتیم تواتاق و امـید بهم لباس پوشوند خیلی حال مـی داد اول یـه شرت زنونـه ؛یـه مشکی ؛ تاپ و دامن کوتاه ؛یکم کـه حالم جا اومد آرایش کردم با هم شام خوردیم، لذت بخش ترین شام عمرم بود و تا صبح مثه یـه زن و شوهر تو بغل هم خوابیدیم<br /><br />در حالی کـه من یـه پسر بودم، ظاهرا؛ اما درون درون احساس بودن مـی کردم با امـید قرار گذاشتیم کـه با هم ازدواج کنیم، راستی از بگم اون شب ما رو دیده بود اما هیچی نگفته بود بعدها فهمـیدم امـید با هم رابطه داره حالا دیگه منو هردو زن امـید بودیم ،امـید دیگه با ما زندگی مـیکرد وشبا ما سه که تا کنار هم مـی خوابیدیم امـید هم واسه من وهم شوهر بود یـه روز آزمایش خون دادیم ،دیدیم وای هرسه که تا ایدز داریم دنیـا داشت رو سرم خراب مـی شد اما بعد من بـه خودم گفتم من امـیدو دوست دارم و حالا یـه مدت هر سه داریم با هم با لذت زندگی مـیکنیم و گروهی لذت بخش داریم<br /><br /><br /><br />دوست دار همـه بچه های ایران "رامتین" </div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1111488048554106472005-03-22T02:37:00.000-08:002005-03-22T02:40:48.566-08:00
sarneveshti-na-malom<p dir="rtl" align="right"><span style="font-size:130%;color:#000000;">سلام دوستان اقا شرمنده اگه عها باز نمـیشـه شما وقتی دیدن حباز نمـیشـه یـا eror مـیده</span></p><p dir="rtl" align="right"><span style="font-size:130%;">باید رو لینک عیک بار دیگه کلیک کنید یـا کـه کلید های Ctrl + F5 را زده و اگه بازم باز نشد ساعت های دیگه بیـاین و عهای این جا رو ببنین راستی مـی خوام نظر خواهی رو بردارم چون شما ها نظر نمـیدید</span></p><p dir="rtl" align="right"><span style="font-size:130%;">---------------------------</span></p><p dir="rtl" align="right"><span style="font-size:6;color:#000000;">سرنوشتی نامعلوم</span></p><br /><p dir="rtl" align="right"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;">نميدونم داستان از کجا و چه جوری شروع شد . فقط همين را ميدانم کـه ک بيچاره را بـه بهانـه واهی و دروغين بـه داخل خانـه کشاندند وقتی بيچاره وارد خانـه شد متوجه وضع غير عادی داخل خانـه شد و فهميد کـه چه کلاهی سرش رفته هست در يک آن بـه سمت درون خروجی واقع درون حياط خانـه دويد ولی يکی از پسرها زودتر از او خود را بـه در رساند </span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="color:#000000;"><img alt="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" hspace="1" src="http://www.high.web1000.com/pic/m200.jpg" align="top" vspace="1" border="0" /></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"></span></p><br /><p dir="rtl" align="right"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"> درون را باز کرده بود و سعی داشت درون را بـه طرف خود بکشد که تا بيشتر باز شود و بتواند از درون خارج شود ولی پسر درون را با قدرت تمام فشار ميداد که تا بسته شود التماس ميکرد و از او ميخواست کـه بگذارد از درون خارج شود ولی پسر با قدرت تمام درون را ميفشرد که تا اينکه چادر از سرش افتاد </span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="color:#000000;"><img alt="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" hspace="1" src="http://www.high.web1000.com/pic/m201.jpg" align="top" vspace="1" border="0" /></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"></span></p><br /><p dir="rtl" align="right"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;">تا بـه خود آمد و خواست چادرش را بگيرد پسر توانست درون را کامل ببندد . ديگه از دست هيچ کاری بر نمـی آمد . کمـی آنطرف تر يکی ديگه از پسرها يا بهتره بگم نامردها ايستاده بود و با تلفن دوست يا دوستان ديگرش را خبر ميکرد . بالاخره را داخل اتاق بردند . اول بـه خاطر اينکه ترس بريزه بـه او گفتند کـه قصد آزار و اذيت او را ندارند و اگر کمـی با آنـها بد بعدش ميتونـه بره ک هم قبول کرد و برای آنـها يد ولی ديگه همـه پسرها حشری شده بودند و نميتونستند جلوی خودشون رو بگيرند بعد همگی بـه طرف حمله د و تمام لباساش رو بـه زور از تن درآوردند درون اين بين هم دائم التماس ميکرد ولی التماس هيچ نتيجه ای نداشت چون ديگه تمام لباساشو درآورده بودند </span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="color:#000000;"><img alt="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" hspace="1" src="http://www.high.web1000.com/pic/m202.jpg" align="top" vspace="1" border="0" /></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"></span></p><br /><p dir="rtl" align="right"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;">خودشو از دست اونا خلاص کرد و به طرف گوشـه ای از اتاق پناه برد و نشست ؛ زانوهاشو بغل کرد و دستاشو طوری نگه داشت تای نتونـه و پستوناشو ببينـه ولی مگه ميشد اون بود شروع بـه گريه کرد . پسرها دورش جمع شدند و سعی درون آرام او داشتند ولی موفق نميشدند . ديگه حشرشون بالا زده بود </span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="color:#000000;"><img alt="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" hspace="1" src="http://www.high.web1000.com/pic/m203.jpg" align="top" vspace="1" border="0" /></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"></span></p><br /><p dir="rtl" align="right"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;">همون پسری کـه در را بـه روی بست دستهای را گرفت و به سمت خودش ميکشيد ولی مقاومت ميکرد ولی پسر موفق تر بود چون اونو بـه سمت خودش کشيد را روی زمين خوابودند و بهش گفتند فقط لاپائی ميذاريم که تا شايد کمـی بهشون راه بده ؛ ک چاره ای نداشت و پسرها ( همون نامردهای بی شرف و بی پدر و مادر ) دست بـه کار شدند </span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"><img alt="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" hspace="1" src="http://www.high.web1000.com/pic/m204.jpg" align="top" vspace="1" border="0" /></span></p><br /><p dir="rtl" align="right"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;">اول از لاپائی شروع د ولی طاقتشان تمام شد و يکی از پسرها نامردانـه و يکدفعه کيرش را بـه داخلک هل داد ؛ </span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"><img alt="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" hspace="1" src="http://www.high.web1000.com/pic/m205.jpg" align="top" vspace="1" border="0" /></span></p><br /><p dir="rtl" align="right"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;">درد تمام بدن ک را فرا گرفته بود و صدای گريه هاش فضای خونـه را پر کرده بود ولی افسوس کهی نبود بـه دادش برسه ؛ پسرها هم کـه حشری شده بودند از اون ميخواستند که تا دوباره روی زمين بخوابه </span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"><img alt="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" hspace="1" src="http://www.high.web1000.com/pic/m206.jpg" align="top" vspace="1" border="0" /></span></p><br /><p dir="rtl" align="right"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;">ولی ک التماس ميکرد که تا حداقل چند دقيقه بهش فرصت بدند که تا دردش ساکت بشـه ولی فايده نداشت چون هوسی پست تمام عقل اونـها را احاطه کرده بود و جز بـه چيز ديگه نميتونستند فکر کنند ؛ </span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"><img alt="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" hspace="1" src="http://www.high.web1000.com/pic/m207.jpg" align="top" vspace="1" border="0" /></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;">يکی از اونـها بـه سمت آمد و به زور او را از جايش بلند کرد و </span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"><img alt="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" hspace="1" src="http://www.high.web1000.com/pic/m208.jpg" align="top" vspace="1" border="0" /></span></p><br /><p dir="rtl" align="right"><span style="color:#000000;"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;">خودش روی زمين خوابيد </span><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;">و را هم روی خود خواباند بـه طوری کـه صورت بـه طرف سقف بود درون همين حال يکی ديگه از اون نامردها بـه او گفت را برگرداند که تا کونش بـه سمت بيرون باشد و او هم همين کار را کرد </span></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="color:#000000;"><img alt="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" hspace="1" src="http://www.high.web1000.com/pic/m209.jpg" align="top" vspace="1" border="0" /></span></p><br /><p dir="rtl" align="right"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;">بعد بـه سمت آمد و نشست رو پاهای ک و همان کار وحشيانـه را دوباره تکرار کرد اين بار هم يکدفعه کيرش را يکدفعه بـه داخلک هل داد و باز هم فضای خانـه با جيغ های پی درون پی ک پر شد ؛ </span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"><img alt="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" hspace="1" src="http://www.high.web1000.com/pic/m210.jpg" align="top" vspace="1" border="0" /></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;">ناگذير کيرش را بيرون کشيد و از روی پاهای ک بلند شد </span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"><img alt="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" hspace="1" src="http://www.high.web1000.com/pic/m211.jpg" align="top" vspace="1" border="0" /></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;">و رفت که تا کمـی کرم يا روغن بـه کيرش بزنـه ولی خيلی زود برگشت و دوباره رو پاهای ک نشست ؛ </span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"><img alt="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" hspace="1" src="http://www.high.web1000.com/pic/m212.jpg" align="top" vspace="1" border="0" /></span></p><br /><p dir="rtl" align="right"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;">کسی کـه زير ک خوابيده بود با دو دستشک را از هم باز کرد که تا دوست نامردش راحتتر بتونـه کيرش راه ؛ </span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"><img alt="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" hspace="1" src="http://www.high.web1000.com/pic/m213.jpg" align="top" vspace="1" border="0" /></span></p><br /><p dir="rtl" align="right"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;">ک ديگه تقريبا بيهوش شده بود و رمقی نداشت و از درد بـه خود ميپيچيد پسر وقتی حسابی حال کرد بلند شد و نوبت را بـه يکی ديگه سپرد ؛ ديگه وقت فرارسيدن اون لحظه وحشتناک به منظور بود اون پسر راضی نميشد تو بيچاره بذاره بلکه ميخواست تو کُُسِش بذاره ولی هرچی التماس ميکرد فايده نداشت و تصميم پسر جدی بود </span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"><img alt="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" hspace="1" src="http://www.high.web1000.com/pic/m214.jpg" align="top" vspace="1" border="0" /></span></p><br /><p dir="rtl" align="right"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"> رو خوابوند روی زمين و پاهاشو بلند کرد و به سمت سر هل داد کيرش رو نزديک بيچاره گذاشت و با يه فشار وحشيانـه اونو بـه داخل ک هل داد ؛ درد تمام بدن ک بيچاره را فرا گرفته بود ؛ از کوسش خون ميآمد ؛ </span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"><img alt="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" hspace="1" src="http://www.high.web1000.com/pic/m215.jpg" align="top" vspace="1" border="0" /></span></p><br /><p dir="rtl" align="right"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;">دست بر پيشانی گذاشت و شروع کرد حِق حِق گريه ؛ اون ديگه نبود ديگه پرده عفتش دريده شده بود و از اين بـه بعد همـه اونو مثل يه يا بهتر بگم مثل يه زن فاسد ميشناختند ؛ ديگه با چه روئی ميتوانست نزد خانواده اش برگردد فکرهای جورواجوری از ذهنش ميگذشت کـه پسر آبش اومد و بلند شد وی کـه در را روی بسته بود آمد و کمـی تُف بـه کيرش ماليد </span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"></span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;"><img alt="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" hspace="1" src="http://www.high.web1000.com/pic/m216.jpg" align="top" vspace="1" border="0" /></span></p><br /><p dir="rtl" align="right"><span style="font-family:Times New Roman;font-size:130%;color:#000000;">و کيرش را داخل کرد و شروع بـه تلمبه زدن کرد ؛ اما ديگه به منظور اهميتی نداشت چون ديگه کار از کار گذشته بود ؛ آب اون نامرد هم اومد و بعد همشون انگار کـه اصلا هيچ اتفاقی نيفتاده را بـه بيرون از شـهر بردند و برگشتند و ک ماند و يک بی آبروئی کـه نميدونست اونو چه جوری جبران کنـه کـه يکدفعه فکری بـه ذهنش خطور کرد تصميم گرفت کـه ........</span></p><br /><p dir="rtl" align="right"><strong><span style="font-family:Microsoft Sans Serif;font-size:130%;color:#000000;">خوب بقيه داستان را خودتان حدس بزنيد . اين داستانی بود کـه کاملا واقعيت داشت و هيمنطور کـه ميبينيد عکسهای اين داستان هم درون کنار داستان قرار داده شده هست . واقعا بايد تاسف خورد کـه در جامعه ما يک چنين چيزهائی رخ ميدهد و ما بايد علنا شاهد يک چنين چيزهای تاسف باری باشيم . اين داستان را ننوشتم که تا شما بخونيد و پشت کامپيوتر حال کنيد و جق بزنيد ؛ اميدوارم منظور من را از قرار اين داستان درون وبلاگم فهميده باشيد . مرا ببخشيد کـه چهره آن را درون عکسها مانند عکسهای قبل مات و نامشخص کرده ام خودتان حق بدهيد حتی پخش اين عکسها هم درست نيست ولی حالا کـه ميخواهيم اين عکسها را پخش کنيم نبايد باعث آبروريزی عده ای شويم ولی چهره بعضی از اون نامردها کـه در عهستند را نپوشوندم که تا شايد با پخش اين عکسها شناخته شده و دستگير شوند .</span></strong></p>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1111404987166516582005-03-21T03:34:00.000-08:002005-03-21T03:36:27.286-08:00
doni1<div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">دونی 1</span></em></strong><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/irani06/1.shtml" target="_blank">مدل زیبای ایرانی نیوشا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/ff02/1.shtml" target="_blank">کاریکاتور ی باگز بانی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f28/1.shtml" target="_blank"> دو آدم برفی با هم! +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f27/1.shtml" target="_blank">کاریکاتور ی: مرد بی دندون +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0305pool/1.shtml" target="_blank">دوربین مخفی: ه ایرانی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0305mrsx/1.shtml" target="_blank">عکسهای ی خانم ا+18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/fpray/1.shtml" target="_blank">این دیگه چجور نماز خونده</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f23/1.shtml" target="_blank">دماغ ی پینوکیو</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f21/1.shtml" target="_blank">عپاسپورتی آیشـه</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0305model4/1.shtml" target="_blank">چشم آبی ی بـه این مـیگن +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0305model2/1.shtml" target="_blank">عجب هیکلی داره این +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205model11/1.shtml" target="_blank">عکسهای یک مدل ی آمریکایی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/s1/1.shtml" target="_blank">آرایش و دکور خانمـها-1 +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/s2/1.shtml" target="_blank">آرایش و دکور خانمـها-2 +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0305model1/1.shtml" target="_blank">عکسهای سمـیر مدل لبنانی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0305blond/1.shtml" target="_blank">عکسهای یک مدل بلوند ی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f24/1.shtml" target="_blank">کاریکاتور ی: مرد خجالتی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f22/1.shtml" target="_blank"> بند بـه این مـیگن</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205model12/1.shtml" target="_blank">مزیت دوست ژیمناست داشتن +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0305model3/1.shtml" target="_blank"> های باور نی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0305hollywood/1.shtml" target="_blank">ستارگان زیبای هالیوود</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f25/1.shtml" target="_blank">طرف انگار عاشق خودش شده +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f18/1.shtml" target="_blank">آقای پلیس مطمئنم همـین بود +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205police/1.shtml" target="_blank">چرااین پلیسها مارو بازداشت نمـیکنند +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205model10/1.shtml" target="_blank">عکسهای یک مدل ناز سبزه +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205model09/1.shtml" target="_blank"> دانشگاهی درون بیکینی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205model08/1.shtml" target="_blank">یک مدل بلوند با هیکل توپ +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f11/1.shtml" target="_blank">اعدام یک مرد با کمک آلت خودش +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f12/1.shtml" target="_blank">دید ی بیرون پنجره</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205model07/1.shtml" target="_blank"> خوش هیکل ارمنی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205model06/1.shtml" target="_blank">خوشگل خانم درون +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f14/1.shtml" target="_blank">کاریکاتور: عجب مرگ دردناکی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f16/1.shtml" target="_blank">تو این هوا بیرون توالت نرو</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205indian1/1.shtml" target="_blank">عکسهای یک مدل افغانی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205heman/1.shtml" target="_blank">بپایید دوست تان مرد نباشـه +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f13/1.shtml" target="_blank">مجله پلی بوی به منظور نابینایـان</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f15/1.shtml" target="_blank">آقا پستچی از طرز فکرت خوشم اومد</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f20/1.shtml" target="_blank">از کوسه که تا مادر فولادزره</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205carnival1/burger.htm" target="_blank">ساندویچ آیت الله برگر</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205julianapaez1/1.shtml" target="_blank">مدل برزیلی جولیـانا پائز-1 +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f08/1.shtml" target="_blank">این هست یـا جک ماشین</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://hadeseh.com/photos/wedding4/1.shtml" target="_blank">ععروسهای ناز ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f09/1.shtml" target="_blank">مرد حسابی بکش بیرون</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f10/1.shtml" target="_blank">قر تو کمرم فراوونـه نمـیدونم کجا بریزم</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/trees/1.shtml" target="_blank">دو درخت درون حال عشقبازی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205model01/1.shtml" target="_blank">یک ی مو مشکی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205model02/1.shtml" target="_blank">عشقبازی دو ناز +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.irnavigate.com/nu/entertain/photo020905.htm" target="_blank">ماشین زیبای فولواگن توراگ</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/shower3/1.shtml" target="_blank">مسابقه کشتی خانمـهای چرب و نرم +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205carnival2/01.htm" target="_blank">عکسهای کارنوال ماردی گرا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/b_burke/1.shtml" target="_blank">بروک برک مدل ناز آمریکایی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/hotmodel3/1.shtml" target="_blank">خوشگلترین مدل ایتالیـایی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.irnavigate.com/nu/entertain/photo020805.htm" target="_blank">هالی بری با مدل موی جدید</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0113/1.shtml" target="_blank">عجب های داره این خانم +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0114/1.shtml" target="_blank">یک مدل خوش هیکل بلوند +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205model03/1.shtml" target="_blank">آمریکایی ناز و خوش هیکل +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205model04/1.shtml" target="_blank">مدل ی درون تبلیق سوپربال +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0205model05/1.shtml" target="_blank">خوشگل خانم رو دست و پاش رو بستن +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/hotmodel4/1.shtml" target="_blank">به این مـیگن کووون</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/soccerpaint2/1.shtml" target="_blank">یونیفورم های ی تیمـهای ملی فوتبال-2 +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hadeseh.com/photos/airbus/1.shtml" target="_blank">این هواپیماست یـا هتل 5 ستاره</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f07/1.shtml" target="_blank">کاریکاتور: کور علی دوباره بینا شد</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f02/1.shtml" target="_blank">خوشگل انگلیسی یـا خوشگل هاوایی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/pierce/1.shtml" target="_blank">این خانومـه ش رو کرده +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f03/1.shtml" target="_blank">بین و ایمـیل کدام را انتخاب مـیکنید +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f06/1.shtml" target="_blank">بانک اسپرم شبانـه روزی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/brasilsoccer/1.shtml" target="_blank">عکسهای ی فوتبالیستهای زن برزیلی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f04/1.shtml" target="_blank"> وسط خالکوبی این آقا رو ببینید +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/soccerpaint/1.shtml" target="_blank">یونیفورم های ی تیمـهای ملی فوتبال-1 +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/sabzeh1/1.shtml" target="_blank">عکسهای یک مدل ناز سبزه</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/hoori/1.shtml" target="_blank">عکسهای یک حوری بهشتی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f01/1.shtml" target="_blank">دست خانوم درون شلوار آقا پسر</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/f05/1.shtml" target="_blank">مرد با حجاب دیده بودید</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/hotmodel1/1.shtml" target="_blank">پنج مدل زیبای آمریکایی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/mehmani1/1.shtml" target="_blank">لزبین پارتی شماره دو +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/negar/1.shtml" target="_blank">عکسهای نگار ستاره ایرانی بالیوود</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/mameh/1.shtml" target="_blank"> باز هم +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/soccerfans/1.shtml" target="_blank">یترین طرفداران فوتبال</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/shower/1.shtml" target="_blank">عشقبازی درون +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hadeseh.com/intro/download.htm" target="_blank">دانلود رایگان دو نرم افزار جدید</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/manijeh/1.shtml" target="_blank">منیژه دو رگه ایرانی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/flash1/milkgirl.shtml" target="_blank">از های این خانم شیر بمـیکید +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/flash1/khatamibeckham.shtml" target="_blank">خاتمـی رقیب دیوید بکهام شده</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.irnavigate.com/nu/entertain/photo011805.htm" target="_blank">یک ثانیـه که تا از دست مردانگی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0111/1.shtml" target="_blank">عکسای یک مدل بلای آمریکایی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0110/1.shtml" target="_blank">چشم و از این زیباتر دیدین +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://hadeseh.com/photos/wedding3/1.shtml" target="_blank">ععروسهای ناز ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/flash1/bartender2.shtml" target="_blank">یک از این خوشگله بخرید</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/flash1/bartender.shtml" target="_blank">بعدش مزیت خوردنو ببینید</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/emmyrossum/1.shtml" target="_blank">هنرپیشـه ناز فیلم فانتوم اوپرا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/riofashion/1.shtml" target="_blank">نمایش مد درون ریو برزیل</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/sheniatwain/1.shtml" target="_blank">شنایـا تووین خاننده زیبای آمریکایی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/flash1/beirutfashion.shtml" target="_blank">یک مدل خیلی ی لبنانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/pepsi/1.shtml" target="_blank">کارخانـه کثیف پپسی درون عراق</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/fruit/1.shtml" target="_blank"> با خیـار و لیمو +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/flash1/flash1.shtml" target="_blank">معما: اگر گفتید این ع کیـه</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/flash1/newyeartoast.shtml" target="_blank">به این مـیگن بـه سلامتی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/209/1.shtml" target="_blank"> برزیلی کنار دریـا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/206/1.shtml" target="_blank">عکسهای الین مدل ناز سوئدی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0107/1.shtml" target="_blank">خانمـه رو سینس چشم داره +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/shadmehruk/1.shtml" target="_blank">عکسهای کنسرت شادمـهر درون انگلیس</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0109/1.shtml" target="_blank">استریپ تیز ناز و بلوند +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/208/1.shtml" target="_blank">عکسهای سانی مدل برزیلی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/bradjen/1.shtml" target="_blank">عکسهای مشتی برد پیت و زن سابقش</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0108/1.shtml" target="_blank">زن پلنگی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/207/1.shtml" target="_blank">عکسهای پنج مدل زیبا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0106/1.shtml" target="_blank">عکسهای دوربین مخفی کنار دریـا +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/brit4/1.shtml" target="_blank">والیبال و بریتنی سپیرز</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/205/1.shtml" target="_blank">عکسهای یک مدل ی اسپانیـایی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/204/1.shtml" target="_blank">یک پارتی داغ لزبین ها</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/vegas04a/1.shtml" target="_blank">عکسهای کنسرت لاس وگاس 1</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/vegas04b/1.shtml" target="_blank">عکسهای کنسرت لاس وگاس 2</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0105/1.shtml" target="_blank">استریپ تیز یک لاتین +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/bride1/1.shtml" target="_blank">عروس خانم بگو بله +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/202/1.shtml" target="_blank">وای وای چقدر نازه</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/203/1.shtml" target="_blank">عکسهای یک مدل ناز سبزه</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0103/1.shtml" target="_blank">مدلی ناز از ونزوئلا +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0102/1.shtml" target="_blank">عیک مدل بلوند خوش هیکل +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0104/1.shtml" target="_blank">پنج عو پنج مدل دستچین +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/mcgowan/1.shtml" target="_blank">روزی مکگوون هنرپیشـه سریـال چارمد</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/bach1/1.shtml" target="_blank"> ناز و بلوند درون حال صفا +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/099/1.shtml" target="_blank">چرا ها حتما مست شوند +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/brit3/1.shtml" target="_blank">بریتنی اسپیرز کنار استخر</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/partygirls1/1.shtml" target="_blank"> پارتی مـیدونید چیـه؟ +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/nemcova/1.shtml" target="_blank">پترا نمکووا مدل زیبای چک</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/199/1.shtml" target="_blank">هنرپیشـه ی آمریکایی مـیلا س</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/200/1.shtml" target="_blank">سوپر مدل گابریل ریچنز</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/0100/1.shtml" target="_blank">پنج ناز و ی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/model10/1.shtml" target="_blank">عکسهای ی سهیلا مدل ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/beckham/1.shtml" target="_blank">عکسهای دیدنی دیوید بکهام و زنش</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/sarashahi1/1.shtml" target="_blank">عکسهای ی سارا شاهی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/shaghayegh/1.shtml" target="_blank">عکسهای زیبای شقایق</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/098/1.shtml" target="_blank">های ناز درون حال استریپ تیز +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/097/1.shtml" target="_blank">هانی مدل زیبای لبنانی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/096/1.shtml" target="_blank">پنج مدل دستچین هفته +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/196/1.shtml" target="_blank">شاینا هایـات هنرپیشـه آمریکایی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/197/1.shtml" target="_blank">ستاره زیبای بالیوود</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/198/1.shtml" target="_blank">سبزه مـی پسندید یـا بلوند</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/093/1.shtml" target="_blank"> های بلورین +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/095/1.shtml" target="_blank">اگر این ممست چرا این همست +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/irani03/1.shtml" target="_blank">عکسهای های مجرد ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/195/1.shtml" target="_blank">مدل برزیلی ودا گورهرا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/194/1.shtml" target="_blank">ستارگان هالیوود قسمت چهارم</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/anna2/1.shtml" target="_blank">ازدواج کورنیکووا با ایگلسیس</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/092/1.shtml" target="_blank">عکسهای ی مـهتاب مدل ایرانی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/091/1.shtml" target="_blank">دو لزبین کنار دریـا +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/irani02/1.shtml" target="_blank">خوشگل خانمـهای ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/193/1.shtml" target="_blank">یترین هنرپیشگان زن</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/brit2/1.shtml" target="_blank">بریتنی اسپیرز و سگش</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/hollywood3/1.shtml" target="_blank">ستارگان ی هالیوود قسمت سوم</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/hollywood2/1.shtml" target="_blank">ستارگان ی هالیوود قسمت دوم</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/model09/1.shtml" target="_blank">مدل زیبای ایرانی نورین</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/090/1.shtml" target="_blank">عکسهای پنج مدل ی دستچین +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/hollywood1/1.shtml" target="_blank">ستارگان جوان و جدید هالیوود</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_74/1.shtml" target="_blank">پرو برنده دوشیزه زیبایی جهان</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/model08/1.shtml" target="_blank">پریسا مدل زیبای ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/089/1.shtml" target="_blank">عکسهای ی مـیترا مدل ایرانی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/fashion1/1.shtml" target="_blank">نمایش مد از یک طراح ترک</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/model07/1.shtml" target="_blank">عکسهای خوشگلهای ایرانی-2</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/192/1.shtml" target="_blank">عکسهای جدید از بریتنی اسپیرز</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/191/1.shtml" target="_blank">یک دیسکوی ایرانی درون اروپا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/model06/1.shtml" target="_blank">عکسهای خوشگلهای ایرانی-1</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hadeseh.com/intro/112504.htm" target="_blank">با تایلا خانم آشنا شوید</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/kamranhouman/1.shtml" target="_blank">عکسهای کنسرت کامران و هومن</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/sailor/1.shtml" target="_blank">سونیـا دریـای ایران</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/mansour/1.shtml" target="_blank">عکسهای منصور درون تاجکستان</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://207.44.244.203/x.html" target="_blank">لینکهای ی سایتهای دیگر +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/088/1.shtml" target="_blank">عکسهای ی از دو لزبین +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/model05/1.shtml" target="_blank">پنج مدل ی دستچین</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/189/1.shtml" target="_blank">هنرپیشـه زیبای لاتین ایوا مندز</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/190/1.shtml" target="_blank">عکسهای سوپر مدل تایرا بنکس</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/party4/1.shtml" target="_blank">دیسکو ایرانی درون هلند 4</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_73/1.shtml" target="_blank">نمایش مدهای زیبا درون کوالالامپور</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hadeseh.com/intro/112204.htm" target="_blank">با بلا خانم آشنا شوید</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/party3/1.shtml" target="_blank">دیسکو ایرانی درون هلند 3</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/187/1.shtml" target="_blank">بلوند زیبای آمریکایی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/184/1.shtml" target="_blank">عکسهای یک ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/087/1.shtml" target="_blank">خالکوبی های عجیب و قریب +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/party2/1.shtml" target="_blank">دیسکو ایرانی درون هلند 2</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/party1/1.shtml" target="_blank">دیسکو ایرانی درون هلند 1</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/186/1.shtml" target="_blank">گروه موسیقی نینا اسکای</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/086/1.shtml" target="_blank">مردم درون حال تو ماشین +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/085/1.shtml" target="_blank">یک دانشجوی ی سبزه</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/084/1.shtml" target="_blank">دی جی مادر زاد +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/083/1.shtml" target="_blank">یک مدل زیبای دیگر برزیلی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/082/1.shtml" target="_blank">چرا دیسکوهای ما اینطوری نیستند +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/079/1.shtml" target="_blank"> بند اینطوری دیده بودید +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/081/1.shtml" target="_blank">خانمـها و تفنگهایشان +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/080/1.shtml" target="_blank">عکسهایی از کارمن الکترا +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/shower4/1.shtml" target="_blank"> با تکنیک هلیکوپتری! +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hadeseh.com/intro/personals.htm" target="_blank">دنبال دوست مـیگردید؟</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.gherbedeh.com/new/" target="_blank">هم قر بدید هم گپ بزنید</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/078/1.shtml" target="_blank">بلوند خوش هیکل آمریکایی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/077/1.shtml" target="_blank">عکسهای ی سه لزبین +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/182/1.shtml" target="_blank">عکسهایی از یک پارتی ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hadeseh.com/intro/110604.htm" target="_blank">با لیلی خانم آشنا شوید</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/model04/1.shtml" target="_blank">یک مدل دو رگه خیلی ناز ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/halloween3/1.shtml" target="_blank">پارتی هالووین با ایرانیـان 1</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/halloween4/1.shtml" target="_blank">پارتی هالووین با ایرانیـان 2</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/model02/1.shtml" target="_blank">عکسهای ی یک آرژانتینی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/irani01/1.shtml" target="_blank">های خوشگل ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/076/1.shtml" target="_blank"> های بلوری +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/178/1.shtml" target="_blank">قسمت چهارم مدل ی ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hadeseh.com/intro/110304.htm" target="_blank">با سمـیر خانم آشنا شوید</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/177/1.shtml" target="_blank">بازگشت مدل ی ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/anna/1.shtml" target="_blank">کورنیکووا و ایگلسیس کنار استخر</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/074/1.shtml" target="_blank">یک بلوند لوند</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/176/1.shtml" target="_blank">عکسهای جدید از نازنین افشار</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/073/1.shtml" target="_blank">جوون خوش هیکل و سبزه</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/19/1.htm" target="_blank">انسان فهیم جلوی پل پارک نکن</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/model01/1.shtml" target="_blank">عکسهای یک مدل ناز ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hadeseh.com/intro/102904.htm" target="_blank">با زهره خانم آشنا شوید</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/072/1.shtml" target="_blank">یک سبزه و خوشگل از روسیـه +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/175/1.shtml" target="_blank">کاترینا هنرپیشـه برزیلی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/071b/1.shtml" target="_blank">عکسهای ی نیکول کیدمن +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/071/1.shtml" target="_blank">عکسهای ی تام کروز +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/missworld04/1.shtml" target="_blank">ملکه زیبایی برزیل</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/069/1.shtml" target="_blank">بازگشت سپیده خانم +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/174/1.shtml" target="_blank">دو مدل زیبای مکزیکی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hadeseh.com/intro/102404.htm" target="_blank">با ساناز خانم آشنا شوید</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/068/1.shtml" target="_blank">عکسهای ی یک مدل ایرانی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/173/1.shtml" target="_blank">یک زیبای لبنانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/067/1.shtml" target="_blank">عکسهای ی یک مدل آمریکایی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/brit/1.shtml" target="_blank">بریتنی شوهرش رو گرفت</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/172/1.shtml" target="_blank">زیباترین چشمـهای زیباترین چشمـهای این ماه</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/066/1.shtml" target="_blank">عکسهای منیژه از آلمان +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/171/1.shtml" target="_blank">یـاسمن یک مدل ایرانی درون آمریکا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hadeseh.com/intro/101504.htm" target="_blank">مـهشاد خانم</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/170/1.shtml" target="_blank">یک ناز آرژانتینی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/169/1.shtml" target="_blank">سری دوم عکسهای یک مدل ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/064/1.shtml" target="_blank">مدل سبزه ایتالیـایی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/168/1.shtml" target="_blank">کاترین هیگل هنرپیشـه آمریکایی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/065/1.shtml" target="_blank">خانم خوشگله زیر دوش +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/063/1.shtml" target="_blank">استریپتیز هفته +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/167/1.shtml" target="_blank">پنج مدل داغ!از آمریکای لاتین</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_72/1.shtml" target="_blank">نمایش مد ی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/061/1.shtml" target="_blank">عکسهای دو ناز لزبین +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/062/1.shtml" target="_blank">خوشگل و خوش هیکل فرانسوی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hadeseh.com/intro/100904.htm" target="_blank">با رها خانم آشنا شوید</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/166/1.shtml" target="_blank">بوسه درون پارک نیـاوران</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://hadeseh.com/photos/20/1.shtml" target="_blank">عکسهایی از عروسهای ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hadeseh.com/intro/100804.htm" target="_blank">آزاده 24 ساله از تهران</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/164/1.shtml" target="_blank">های خوشگل ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hadeseh.com/intro/100704.htm" target="_blank">آرمـیتا 26 ساله از تهران</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hadeseh.com/intro/100604.htm" target="_blank">نازنین 22 ساله از کالیفرنیـا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/163/1.shtml" target="_blank">عکسهای یک مدل ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/159/1.shtml" target="_blank">ان سوئیسی درون دیسکو 2</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/161/1.shtml" target="_blank">برنده مسابقه بیکینی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/060/1.shtml" target="_blank">یک لزبین ایرانی درون +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/158/1.shtml" target="_blank">ان سوئیسی درون دیسکو</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/157/1.shtml" target="_blank">زیباترین مدل اسپانیـایی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/058/1.shtml" target="_blank">آنجلینا جولی و آنتونیو بندارس +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/056/1.shtml" target="_blank"> های آهنین +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/057/1.shtml" target="_blank"> های بلوری +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/156/1.shtml" target="_blank">هنرپیشـه زیبای آمریکایی کیتی هلمز</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/155/1.shtml" target="_blank">نمایش لباس درون مـیلان قسمت دوم</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/052/1.shtml" target="_blank">زیباترین های دنیـا +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/054/1.shtml" target="_blank">مدل دو رگه مصری فرانسوی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/154/1.shtml" target="_blank">ملکه زیبایی برزیل و ونزوئلا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/050/1.shtml" target="_blank">عکسهای بنفشـه خانم ایرانی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/051/1.shtml" target="_blank">ی مو سیـاه از اروپای شرقی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_68/1.shtml" target="_blank">نمایش مد لباس درون مـیلان</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/048/1.shtml" target="_blank">تعطیلات تابستانی درون باهاماس (2)+18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/049/1.shtml" target="_blank">خوش هیکل سیـاه و سفید +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/053/1.shtml" target="_blank">عکسهای یک ناز ارمنی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/151/1.shtml" target="_blank">نمایش مد لباس درون اسپانیـا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/150/1.shtml" target="_blank">نمایش مد لباس درون انگلیس</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/149/1.shtml" target="_blank">نمایش مد لباس... بی لباس</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://207.44.244.157/index.html" target="_blank">مصاحبه با خود فروش</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/041/1.shtml" target="_blank">زیر دامن خانم رو دید بزن +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/047/1.shtml" target="_blank">تعطیلات تابستانی درون باهاماس +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/146/1.shtml" target="_blank">عکسهایی از مسابقات مـیس آمریکا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/046/1.shtml" target="_blank">عدد پنج را درون این عپیدا کنید +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/045/1.shtml" target="_blank">یک ی بلوند آمریکایی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/044/1.shtml" target="_blank"> های این خانم داره مـیترکه +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/145/1.shtml" target="_blank">چند مدل ناز شرقی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/043/1.shtml" target="_blank">آگهی ی به منظور جورج بوش +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/144/1.shtml" target="_blank">پنج که تا مدل تووووپ</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_67/1.shtml" target="_blank">بیکینی های ی درون نیویورک</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/042/1.shtml" target="_blank">لزبین پارتی 5 ناز آمریکایی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/143/1.shtml" target="_blank">های لبنانی کنار دریـا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/140/1.shtml" target="_blank">سری دوم عکسهای مـهتاب خانم</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/142/1.shtml" target="_blank">نمایش مد زیرپوشـهای زنانـه</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/141/1.shtml" target="_blank">ملیکا شراوات هنرپیشـه بلیوود</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/139/1.shtml" target="_blank">عکسهای یک ی ایرانی - مـهتاب</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/138/1.shtml" target="_blank">عکسها دوست رونالدوی برزیلی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/039/1.shtml" target="_blank">عکسهای ی با دوربین مخفی-2 +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/038/1.shtml" target="_blank">به این مـیگن سواری +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/040/1.shtml" target="_blank">دو که تا هندونـه دارم مـیخوری؟ +18 </a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/036/1.shtml" target="_blank">عکسهای ی با دوربین مخفی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/037/1.shtml" target="_blank">شیطونی کنار استخر+18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/035/1.shtml" target="_blank">یک توپ و حاجی پسند +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/137/1.shtml" target="_blank">روزالین سنچز ستاره آمریکای جنوبی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/135/1.shtml" target="_blank">خاننده ی مصری - روبی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/136/1.shtml" target="_blank"> سیمبل جدید تنیس</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/034/1.shtml" target="_blank">تروریست مشتی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/033/1.shtml" target="_blank">استریپ تیز این هفته +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/134/1.shtml" target="_blank">دانشجوهای ناز آمریکایی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/133/1.shtml" target="_blank">ی ترین مدل ایرانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/031/1.shtml" target="_blank">شیطون خانومـه بلا +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/132/1.shtml" target="_blank">بریتنی اسپیرز درون بیکینی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/032/1.shtml" target="_blank"> سوپرمن +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/130/1.shtml" target="_blank">"!عکسهای "تارا رید</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/129/1.shtml" target="_blank">استریپ تیز کنار دریـا +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/128/1.shtml" target="_blank">یک مدل خوشگل و بلوند +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/030/1.shtml" target="_blank"> ایرانی درون فیلم ی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_63/1.shtml" target="_blank">طرفداران ناز برزیلی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/127/1.shtml" target="_blank">فرشته های خوشگل بهشتی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_62/1.shtml" target="_blank">عکسهای مد لباس درون کلمبیـا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/017/1.shtml" target="_blank">زیبا ناز و خجالتی! +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/029/1.shtml" target="_blank">عکسهای پنج مدل برزیلی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://207.44.160.227/photos2/marcos01a/1.htm" target="_blank">عکسهای ی نامزدی زوج آمریکایی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/015/1.shtml" target="_blank">تعطیلات تابستان #4 +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_61/1.shtml" target="_blank">والیبالیست های ی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/028/1.shtml" target="_blank">خوشگل یونانی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/027/1.shtml" target="_blank">عکسهای دو لزبین +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/126/1.shtml" target="_blank">عکسهای یک فرشته اسپانیـایی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/117/1.shtml" target="_blank">پنج مدل دستچین شده هفته</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/026/1.shtml" target="_blank">عجب مشکهایی داره این +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_60/1.shtml" target="_blank">لباس خوابهای ی زنانـه #2</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_59/1.shtml" target="_blank">لباس خوابهای ی زنانـه #1</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/123/1.shtml" target="_blank">یک مدل خوشگل بیکینی از آرژانتین</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/025/1.shtml" target="_blank">عکسهای یک مدل زیبای سبزه +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/014/1.shtml" target="_blank">تعطیلات تابستان #4 +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/122/1.shtml" target="_blank">کارنوال همجنسبازان آمستردام</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/121/1.shtml" target="_blank">کاندیدهای ان شایسته آمریکا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/119/1.shtml" target="_blank"> ژاپنی ی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/118/1.shtml" target="_blank">یک مدل مکزیکی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.hadeseh.com/intro/wedding.htm" target="_blank">آرشیو خوشگلترین عروسهای دنیـا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/024/1.htm" target="_blank">یک مدل برزیلی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/023/1.htm" target="_blank">استریپ تیز هفته +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/022/1.htm" target="_blank">عکسهای یک مدل ایتالیـایی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/115/1.htm" target="_blank">خوشگل خانم</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/114/1.htm" target="_blank">زشت ترین آدمـهای دنیـا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/013/1.htm" target="_blank">تعطیلات تابستان #4 +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/113/1.htm" target="_blank">آنا نیکول اسمـیت</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_58/1.htm" target="_blank">شارپووا ستاره تنیس روس</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_57/1.htm" target="_blank">ایران 4-3 کره را شکست داد</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_52/1.htm" target="_blank">فوتبال دوستان</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/012/1.htm" target="_blank">تعطیلات تابستان #3 +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/021/1.htm" target="_blank">حرکات اکروباتی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/020/1.htm" target="_blank">ماچ و بوسه ان آمریکایی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/111/1.shtml" target="_blank">عکسهای ی شرون استون</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/110/1.shtml" target="_blank">یک رقاص عربی خیلی زیبا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/109/1.shtml" target="_blank">عکسهای دو خیلی ی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/107/1.shtml" target="_blank">عکسهای پریـانکا چپرا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/104/1.shtml" target="_blank">مدل زیبای هندی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/101/1.shtml" target="_blank">موتور شویی </a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/97/1.shtml" target="_blank">عچند لزبین +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/99/1.shtml" target="_blank">عکسهایی از چند کشتی گیر زن +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/95/1.shtml" target="_blank">منیژه خانم +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/94/1.shtml" target="_blank">عکسهایی از کارمن الکترا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/91/1.shtml" target="_blank">چند ی ژاپنی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/92/1.shtml" target="_blank">یک هنرپیشـه ی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/90/1.shtml" target="_blank">نمایش لباس شنا درون برزیل -1</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/89/1.shtml" target="_blank">یک مدل زیبای اسپانیـایی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/88/1.shtml" target="_blank">یک مدل زیبای ایتالیـایی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/87/1.shtml" target="_blank">یک ی از روسیـه</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/86/1.shtml" target="_blank">مدل های نمایشگاه ماشین -1</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/85/1.shtml" target="_blank">مدل های نمایشگاه ماشین -2</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/78/1.shtml" target="_blank">خوشگلهای ژاپنی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/77/1.shtml" target="_blank">خوشگل خانم مکزیکی -1</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/76/1.shtml" target="_blank">خوشگل خانم مکزیکی -2</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_46/1.shtml" target="_blank">مدل آرایش مو</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_45/1.shtml" target="_blank">نمایش لباس شنا درون برزیل -2</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_44/1.shtml" target="_blank">مسابقه زیبایی مردان</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_43/1.shtml" target="_blank">نمایش لباس شنا درون برزیل -3</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_42/1.shtml" target="_blank">نمایش لباس شنا درون برزیل -4</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_40/1.shtml" target="_blank">خانواده پهلوی درون اسپانیـا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_37/1.shtml" target="_blank">عکسهای خالکوبی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_35/1.shtml" target="_blank">خاننده زیبای لبنانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/72/1.htm" target="_blank">یک ی از اسپانیـا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/71/1.htm" target="_blank">خوش هیکل سبزه +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/12/1.htm" target="_blank">کریستینا آگولرا</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/03/1.htm" target="_blank">ملکه زیبایی لاتویـا +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/019/1.htm" target="_blank">چند ی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/018/1.htm" target="_blank">یک خوشگل عرب</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/016/1.htm" target="_blank">استریپ تیز 2# +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_47/1.htm" target="_blank">خاننده ی لبنانی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://207.44.160.227/music/sandy.html" target="_blank">سی دی جدید از گروه سندی</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/011/1.htm" target="_blank">تعطیلات تابستان #2 +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/009/1.htm" target="_blank">استریپ تیز هفته +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/010/1.htm" target="_blank">تعطیلات تابستان #1 +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/003/1.htm" target="_blank">عپنج مدل ی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/004/1.htm" target="_blank">یک چرب و نرم +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/005/1.htm" target="_blank">هم خوش هیکل هم خوشگل +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/006/1.htm" target="_blank"> های توپ فوتبالی +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/008/1.htm" target="_blank">یک خوشگل روس +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/007/1.htm" target="_blank">ستریپ تیز یک زیبا +18</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/112/1.htm" target="_blank">زن زیبای کوبی برایـانت</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/108/1.htm" target="_blank">Beautiful Eyes!</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/103/1.htm" target="_blank">Islamic Model</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/102/1.htm" target="_blank">Pakistani Model</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/100/1.htm" target="_blank">Maria Sharapova</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/98/1.htm" target="_blank">Woman Bodybuilders</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/96/1.htm" target="_blank">Five Top Models</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/92/1.htm" target="_blank">Sexy Actress</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/06/1.htm" target="_blank">Charlize Theron I</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/07/1.htm" target="_blank">Charlize Theron II</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/69/1.htm" target="_blank">Young Iranians</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/61/1.htm" target="_blank">Top UK Model-1 18+</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/60/1.htm" target="_blank">Sepideh Khanoom 18+</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/59/1.htm" target="_blank">Top UK Model-2 18+</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/56/1.htm" target="_blank">Russian Models 18+</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/55/1.htm" target="_blank">Indian Actresses I</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/53/1.htm" target="_blank">Korean Supermodel 18+</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/44/1.htm" target="_blank">Bikini Models -1</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/43/1.htm" target="_blank">Victoria Secret Model</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/40/1.htm" target="_blank">Kylie Minogue</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_34/1.htm" target="_blank">The Iron Sheikh</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_29/1.htm" target="_blank">Bra Fashion</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_21/1.htm" target="_blank">Iran Theatre</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_20/1.htm" target="_blank">Shahram K Concert</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_19/1.htm" target="_blank">Geena Davis & Iranian Husband</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_16/1.htm" target="_blank">Rayban Models</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/a_11/1.htm" target="_blank">Lingerie Shop 1</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/32/1.htm" target="_blank">Lingerie Shop 2</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/24/1.htm" target="_blank">Spring Break</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/04/1.htm" target="_blank">Latin Beauty</a><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.berimiran.com/01/1.htm" target="_blank">Shahnaz Khanoom (18+)</a><br />² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=108,,2005,01">چه نقاشي باحالي و چه خانوم نازی </a>[ 6229 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=107,,2005,01">عجب خالکوبي باحالي. مقصد معلومـه بعد </a>[ 5669 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=106,,2005,01">به بـه عجب گلابي خوشگلي . آدمو ياد يه جاي خوب ميندازه </a>[ 4461 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=105,,2005,01">يه موز خوشگل به منظور خانوما عزيز </a>[ 4458 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=100,,2005,01">مدونا يه چيزايي به منظور نشون داره، بفرمايين </a>[ 5295 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=99,,2005,01">اينم يه ناز ايروني. ايول بـه هموطن خودمون </a>[ 6709 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=98,,2005,01"> ايروني درون يه پارتي از بس خورده بود هنگام خودشو خيس کرد </a>[ 6656 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=97,,2005,01">خواننده معروف مدونا درون حال فعاليت های اساسي </a>[ 5270 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=96,,2005,01">کامرون دياز چه جيگريه!!! جوووووون </a>[ 4894 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=95,,2005,01">سينـه های بلوری جنفير لوپز هم ديدن داره و هم خوردن </a>[ 6083 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=88,,2005,01">Pamela Anderson یکی از ی ترین مدل های Playboy که تا به امروز </a>[ 5873 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=85,,2005,01">یک روز سخت یعد از کار ولی پر برکت </a>[ 4857 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=84,,2005,01">ببین مردم کجاها کـه پول هاشون را نمـی گذارند </a>[ 4259 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=83,,2005,01">برای اینـه کـه زن ها رانندگیشون بده! بی دلیل نسیت امان از دنده!!! </a>[ 5390 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=81,,2005,01">این هم یک ماده نـهنگ!!! نـه یـه زن کـه با کونش کله نـهنگ ها رو مـی خوابونـه </a>[ 4626 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=80,,2005,01">به این مـی گن آدم بی ظرفیت!!! </a>[ 4355 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=79,,2005,01">عجب پستون های ردیفی؟!؟؟!؟!؟؟!؟!؟!؟ </a>[ 5033 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=78,,2005,01">جان من داره چیکار مـی کنـه؟؟؟؟ فدیمـی ها هم رسمـی داشتن قبل از !!! </a>[ 5231 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=77,,2005,01">حال مـی کنی یـه خوشگل بشـه ماوس پد کامپیوترت؟؟ </a>[ 4715 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=68,,2005,01">به بـه عجب گوشتي! ولي حیف يه کم چربيش زياده </a>[ 4593 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=66,,2005,01">دو که تا عخوشگل از لاله اسکندری عزيز </a>[ 6175 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=64,,2005,01">اين خوشگل طنازي نيست جز جنيفر لوپز </a>[ 4818 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=62,,2005,01">سينـه های لرزان و آويزون، ای جونم بلرزون بلرزون </a>[ 4763 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=61,,2005,01">به بـه چه قدی ! چه اندامي ! چه ... </a>[ 4219 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=58,,2005,01"> اين خانوم سياه ي عجب چيزی داره </a>[ 4850 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=57,,2005,01">ايول ببين چي ساخته! بـه اين ميگن يه پشتکار ناز </a>[ 4160 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=56,,2005,01"> خانوما اينجور ميوه ها رو دوست دارن! </a>[ 4152 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=52,,2005,01">ژانت جکسون هم سينـه های مرمری داره، دمش گرم </a>[ 4203 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=51,,2005,01">تا حالا ديدين ی سر پا بشاشـه؟ </a>[ 5084 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=48,,2005,01">چقدر بهم ميان! حيف اين هلو نيست؟ </a>[ 3859 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=47,,2005,01">هم زيپش خوبه هم شلوارش و هم محتوياتش </a>[ 4404 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=44,,2005,01">فوتبال آمریکایی با اینا بازی راه داره هااااا </a>[ 4271 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=42,,2005,01">2 که تا ناز و این کاره </a>[ 5790 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=41,,2005,01">به چه حالی </a>[ 3932 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=40,,2005,01">سیگار باب مـیل دخمل ها </a>[ 3584 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=39,,2005,01">مـی گن سبزیجات خوبه این طوری مـی گن؟! </a>[ 3627 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=38,,2005,01">این بطری مـهمون کدومشون مـیشـه؟؟؟ </a>[ 3688 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=35,,2005,01">kate winslet همون خوشگل تايتانيک </a>[ 4645 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=30,,2005,01">پاپ هم چشمش دنبال این ست! </a>[ 4108 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=29,,2005,01">به این مـی گن خود کفایی درون </a>[ 4911 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=28,,2005,01">طرفداران برینتر اسپیرز ببینن حال کنن. </a>[ 5070 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=25,,2005,01">ایول ماشاالله زور...! </a>[ 4215 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=24,,2005,01"> بـه سبک القاعده </a>[ 5365 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=23,,2005,01">تا باشـه از اين همکلاسي هاي بد!!! اون هم از مدل مونث!؟ </a>[ 5133 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=22,,2005,01">وقتي کـه ويندوز با آدم راه نياد اين ميشـه!!! </a>[ 3507 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=21,,2005,01">چند که تا کاریکاتور جالب...و ی </a>[ 4128 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=20,,2005,01">چند عتوپ بـه همراه مطالبي درباره با ستاره بريتني اسپيرز </a>[ 6016 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=12,,2005,01">مدونا خواننده معروف درون حال خودنمايي درون کنار دريا </a>[ 3980 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=10,,2005,01">اينم از هنر پيشـه ای کـه دوست داريد هميشـه ببينيدش </a>[ 6540 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=9,,2005,01">شيوا گل تهروني، بـه به چه هايي </a>[ 6794 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=6,,2005,01">دو عتوپ از پارتي درون تهران </a>[ 8795 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=5,,2005,01">يه ع و باحال ازآليسا ميلانو درون ساحل دريا </a>[ 6510 hits ]² <a title="بکن توش ارومتر جون +18 - bokontosh4u.blogspot.com mimplus.ir" rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://www.mr3x.com/go.php?url=2,,2005,01">شش فيلم از خواننده ها و هنر پيشـه های معروف </a>[ 10697 hits ]</div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1111230597686219022005-03-19T03:05:00.000-08:002005-03-19T03:09:57.686-08:00
eyd<div align="right"><span style="font-size:180%;">سلام دوستان چطورین</span></div><div align="right"><span style="font-size:180%;">خوب اینم از آخرین آپدیت من درون سال 1383 </span></div><div align="right"><span style="font-size:180%;">امـید وارم سالی پر شور و موفقیعت پشته سر گذاشته باشین</span></div><div align="right"><span style="font-size:180%;">حیدتون رو پیشاپیش بهتون تبریک مـی گم</span></div><div align="right"><span style="font-size:180%;">تا بعد</span></div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1111227657662114682005-03-19T02:18:00.000-08:002005-03-19T02:20:57.666-08:00
-ba-leilaforohar<div align="right"><strong><span style="font-size:180%;">سلام بازم این جا سر بزنید چون مـی خوام سری بعدی از عهای ایرانی رو بزارم</span></strong></div><div align="right"><strong><span style="font-size:180%;">سكس با ليلا فروهر</span></strong><br /><br />نميدونم اين خبرو شنيديد يا نـه كه ليلا فروهر با قاطر از كشور فرار كرد اون هم بـه صورت قاچاقي و از مرز زميني يا نـه. خب موضوع مربوط ميشـه بـه اون زمان ...<br /><br />اولش اينو بگم كه من بـه اين خواننده بسيار علاقه داشتم از اون يه عكس توپ و با حال داشتم كه يه تاپ و يه شلوار سفيد تنگ تنش بود و اين عكس بـه من بد جوري حال ميداد بعضي اوقات براش ميزدم و حس ميكردم كه واقعا دارم اونو ميكنم. اين فانتزي من بود كه تو حالات مختلف با ليلا فروهر حال كنم. بگذريم اين خاطره مال قبل از رفتن من بـه دانشگاه و تحصيل هست اون زمان بيكاري باعث شده بود كه دست بـه هر كاري ب و برام مـهم نباشـه كه چي ميخواد بـه سرم بياد خلاصه يه مدت زماني تو كار قاچاق آدم فعاليت ميكردم و براي خودم كار و كاسبي ماهي تدارك ديده بودم يه كار خطرناك ولي پر درآمد که تا اينكه يه روز دست بر قضا و از اونجايي كه براي خودم شـهرت خاصي تو منطقه بدست آورده بودم يه فردي بنام آقا رضا با من وارد گفتگو شد و گفت كه اگر يه فرد مشـهور رو بخواي از مرز خارج كني چقدر ميگيري گفتم بستگي بـه اون فرد و مشكلش داره چون اگر بدست نيروي انتظامي بيفتم بيچاره ميشم. گفت نترس مشكلش آنقدر مـهم نيست فقط ممنوع الخروج هست و بلاخره گفت اون يه خواننده است. اونم يه خواننده زن خب قند تو دلم آب شد با خودم گفتم هر جور كه شده بايد اين كار رو انجام بدم هر چي باشـه ديدن يه خواننده برام خيلي جالب بود كاري ندارم بلاخره قرار شد درون قبال 20 ميليون تومان كه 10 تاش رو ابتدا و 10 تاش رو بعد از اينكه اون فرد تماس از خارج گرفت كار رو انجام بدم بعد از گفتگو با اون قرار شد كه ملاقاتي هم با خواننده مورد نظر داشته باشم که تا براي اون هم توضيح بدم چگونگي كار رو وقتي كه تو يه محل با اونـها قرار گذاشتم با ديدن ليلا فروهر قلبم نزديك بود از كار بيافته ميدونيد ديگه چرا كسي كه عمري فانتزي شما باشـه و قرار باشـه شما براش كاري انجام بديد درك موضوع واقعا شگفت انگيز بود براي خودم بلاخره من چگونگي كار رو توضيح دادم و به اونـها اطمينان دادم كه كار با موفقيت 100٪ انجام ميشـه بلاخره روز موعود فرا رسيد و من شبانـه ليلا رو بـه خونـه امن خودم هدايت كردم حالا من بودم و ليلا خيلي دلم ميخواست همونجا ترتيبش رو ميدادم ولي ميدونستم كه خطرناكه خيلي اطمينان اون رو جلب كردم يك شب رو با اون گذراندم و قرار شد شب بعد حركت كنيم براي اون يه لباس مبدل هاي دهاتي تهيه كردم و خودم هم همينطور بلاخره سرتون رو درد نيارم وقتي كه بـه اولين محل استراحت رسيديدم فرصت رو غنيمت شمردم و قبلش چندين بار با خودم شرايط كار رو بررسي كردم و اين برام روشن بود كه اگر كاري انجام بدم و ليلا وقتي كه اونجا برسه بـه اينـها بگه دمارم رو درون ميارن ولي اصلا برام مـهم نبود يه زيلو پهن كردم و يه پتو هم روش انداختم ليلا كه حسابي خسته شده بود روي اون دراز كشيد و چيزي طول نكشيد كه بـه خواب رفت من با وجود اينكه خسته بودم ولي خواب بـه چشمام نميرف اصلا خواب برام معنايي نداشت ديدن بدن ليلا فروهر و خط سينـه اش كه از باز بودن اون لباس كاملا مشخص بود بد جوري منو ديونـه كرده بود ميدونيد كه ليلا قد كوتاهي داره ولي بدنش خيلي پر هست اون يه چرخي خورد و اين دفعه چشمم بـه كون قلمبه اون افتاد ديگه نتونستم تحمل كنم رفتم كنارش دراز كشيدم و خودم رو چسبوندم بـه كونش ميدونستم كه اون اگر بيدار هم باشـه يا اينكه بيدار بشـه كاري نميتونـه بكنـه همـه جوانب بـه نفع من بود خلاصه اول اروم دستم رو كشيدم رو پستوناش و بعد كه حشري شدم محكم تر ليلا تكوني خورد و بيدار شد و گفت داري چكار ميكني بهش گفتم تو كه داري ميري خواهش ميكنم بزار من از بدنت لذت ببرم بگذريم اون اول ميخواست مقاومت كنـه و بحث اعتماد و خيانت منو بـه ميون آورد ولي بهش گفتم كه هيچ راهي نداره و ممكنـه جونش رو از دست بده اونم ناچارا تسليم من شد واي باورم نميشد وقتي كه لباس اونو كامل از تنش درآوردم داشتم ديونـه ميشدم از نوك پاش که تا نوك سرش رو غرق بوسه كردم بوسه هاي آلود لبم رو رو لباش گذاشتم و شروع بـه نوازش سينـه هاش با يك دست و كوسش از روي با دست ديگه كردم اونم ديگه تحريك شده بود و به كارهاي من جواب ميداد خلاصه بعد از اينكه حسابي ازشگرفتم رفتم سراغ پستوناش و مثل بچه اي كه شديدا گرسنـه باشـه پستوناش رو ميك زدم ليس زدم و مالوندم بعد اومدم پايين و خيلي محكم كوسش رو از روي ليس زدم و گازهاي آروم گرفتم و ش رو از پاش درآوردم چشمم كه بـه دروازه بهشتي ليلا فروهر افتاد شروع كردم بـه ليس زدن بـه كوسش كه غرق آب شده بود تمام آب كوسش رو با حرس ميخوردم اون هم صداي ناله اش بلند شده بود آّّّّّّّّّّّّّّه آه آّه ديگه طاقتم طاق شده بود كيرم رو كشيدم بيرون و به آرومي لاي شكاف كوس ليلا كشيدم باورتون نميشـه ليلا براي فرو رفتن كير من تو كسش بـه زبون آومده بود بـه من ميگفت كشتي منو لامسب د بكن تو ديگه و من از اين التماس اون لذت ميبردم ولي زياد منتظرش نداشتم و كيرم رو که تا خايه تو كوس ليلا فرو كردم همينجوري كه تو كسش تلمبه ميزدم سينـه هاش را هم ميچلوندم و ازشميگرفتم اونم خودش رو زير كير من مثل كسي كه مار زده باشش بازي ميداد صداي نفسش هم بالا گرفته بود بلاخره آنقدر اين كار رو تكرار كردم كه ارگاسم شد و منم بعد از اون آب كيرم رو با فشار روي سينـه هاش خالي كردم بعد ليلا بـه من گفت كه عزيزم خيلي بـه من حال دادي و اين بـه ياد من خواهد ماند و براي تو حتما يه شعر ميخونم بعد تو آغوش كشيدمش و مثل يك بچه شروع بـه نوازش اون كردم اونم ديگه داشت لذت ميبرد بعد از كمي استراحت بـه راه افتاديم که تا عبور از مرز چند منزلگاه براي استراحت داشتم كه تو هر منزلگاه يه سكس با روشـهاي مختلف با اون انجام دادم تو يكي از سكسها ليلافروهر چيزي ازم خواست كه باورش برام عجيب و مشكل بود اون از من خواست كه از كون هم باهاش سكس كنم كيفيت سكس از كون با ليلافروهر رو بعد از ديدن نظرات دوستان عزيزم تشريح خواهم كرد اره قربونش ترانـه چي صدا كنم تو رو تو كه از گل بهتري كاشكي بد بودي عزيزم ميشد از يادم بري رو براي من خونده...<br /></div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1111148960778252542005-03-18T04:27:00.000-08:002005-03-18T04:29:20.833-08:00
dost-dokhtare-kamyab<p dir="rtl" align="right"><span style="font-size:180%;">سلام دوستان چرا دیگهی برام پیغام نمـی ذاره؟؟!!</span></p><p dir="rtl" align="right"><span style="font-size:180%;">یـه نظری چیزی بابا</span></p><p dir="rtl" align="right"><span style="font-size:180%;">-----------------</span></p><p dir="rtl" align="right"><span style="font-size:180%;">ف</span><span style="font-size:180%;">رستاده شده توسط : کاوه</span></p><p align="right"><span style="font-size:180%;">دوست کم ياب</span></p><p align="right">سلام من کاوه هستم 18.5 سله از تهران وقتي کـه وبلاگه شما رو ديدم گفتم کـه داستانـه خودم رو برات بگم.داستان از اين قرار بود کـه من يکي از روزايه زمستاني با يه ي تو اينترنت آشنا شدم ولي خيلي زود با هم دوست شديم...!بده 4-5 ماه دوستي فهميدم کـه خيلي ه پايعيه هم خيلي زياد بيرون مييومد هم خانوادش از اينکه من باهاش دوست بودم مشکلي نداشتن.خلاصه بـه خودم گفتم تو اين ايرانـه نکبت از اين ا کم پيدا ميشـه بايد هرجور هست با اين دوست بمونم اين کـه 17 سال سن داشت تو يه مدرسه اي درس ميخوند کـه معروفه بـه اينکه ش يکم ي هستن البته من خودم خيلي باورم نميشود بيشتر بـه نظرم اش دحاتي بودن(مدرسيه شـهيد بهشتي درون سهيل)....!!!خلاصه بده کلي و بيرون رفتن يه روز کـه خونمون خالي شده بود باهاش صحبت کردم کـه بياد خونمون بيچاره شدم که تا قبول کرد ولي بـه هر حال قبول کرد(البته بابام هنوز تهران بود ولي وقتي بهش گفتم کـه مي خوام بگم دوستم بياد خونمون خودش فهميد و حتي زنگ زد گفت من ناهار هم نميام...خدا عمرش بده)خلاصه رفتم يه جا دنباله اين دوست م کـه واقعاً دوستش داشتم ه مـهربون و نسبتن خوشگل و ي بود با هم اومديم خونمون يکم با کامپيوتر ور رفتيم ديدم ديگه حوصلم سر رفته...!!!نشستم بقل هلش دادم رو تخت خودم هم خوابيدم کنارش شروع کردم بـه بوسيدنـه اون لباش همينجوري کـه همديگرو بغل کرده بوديم رو تخت سينـه هاشو گرفتم تو دستم يجوري کـه خيلي متوجه نشـه چون قبلاً کـه با هم حرف زده بوديم بيشتر ازرو قبول نکرده بود...!!!خلاصه احساس کردم کـه خوب حشري شده ديدم دستمو کـه رو سينـهاشـه هيچ کاري نکرد و هيچ حرفي هم نزد من هم از خدا خاسته تي شرتمو درون اوردم و دوباره بوسش کردم کم کم اون رو هم کردم مطمئن بودم کـه قبله من باي نداشته من هم کـه پسره وجادن دوستي هستم نميخاستم کـه پردشو ب وقتي کـه کامل شديم ديدم سري پريد کيرمو خورد همون موقع يه فيلمـه ي گذاشتم کـه جو حسابي ي بشـه ساعته 12 ظهر شده بود و قرار بود کـه اون 1 خونـه باشـه بهش گفتم زنگ بزن خونـه بگو ديرتر مياي (خوانودش ميدونستن کـه خونيه ما امده)خلاصه اون هم کـه تازه داشت حال ميکرد زنگ زد و ما هم شروع کرديم بـه ليس بازي هي منـه اونو بخور هي اون کيره منو !!! يهو ديدم کـه ميگه بسه ديگه کاوه تو.....!! من کـه داشتم شاخ درون مي آوردم کـه يعني ممکنـه؟؟؟بالاخره خوابوندمش و اروم کردمواي کـه چه حالي داد که تا اونجا کـه ميشود اون داد ميزد و من هم لذت مي بردم اون مي گوفت کاوه بيشتر و من هم مي گفتم جيق بزن يه 10 دقيقه اي فکر نکنم بيشتر شد کـه آبه من درون امد خوش بختانـه حواسم بود کـه زود کيرمو درون بيارم آبمو کـه تا اون موقع اون همـه نديده بودم ريختم رو صورتش با اينکه احساس کردم بدش امد ولي شروع کرد بـه خوردنـه ابه رويه صورتش بد با هم رفيم حموم اون يکم خودشو آرايش کرد و با هم خداحافظي کرديم ....!!! کي فکر ميکرد اينقدر لذت بخش باشـه من بـه همـه رو يه بار پيشنـهاد مي کنم و از ا ميخوام کـه اينقدر سخت گيري نکنن دسته دوست پسراشون رو باز بزارن ! اميدوارم کـه از اين داستان خوشت اومده باشـه خوش حال شدم خداحافظ</p>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1111052411825351372005-03-17T01:38:00.000-08:002005-03-17T01:41:21.436-08:00
irani3<p align="center"><span style="color:#000000;"><span style="font-size:180%;color:#000000;"><strong><em>گالری سوم از سری عهای ی ایرانی افتتاح شد حال کنید</em></strong></span></span></p><p align="center"><span style="font-size:130%;color:#000000;"><span style="font-size:130%;color:#000000;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/19.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;"><span style="font-size:180%;">عکس19</span></span></a> </span></span><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/20.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس20</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/21.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس21</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/22.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس22</span></a></p></td></tr><tr><td width="25%" valign="top"><br /><p align="center"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/23.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس23</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/24.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس24</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/25.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس25</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/26.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس26</span></a></td></tr><tr><br /><td width="25%" valign="top"><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/27.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس27</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/28.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس28</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/29.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس29</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/30.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس30</span></a></p><br /><p align="center"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/31.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس31</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/32.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس32</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/33.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس33</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/34.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس34</span></a></td></tr><tr><br /><td width="25%" valign="top"><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/35.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس35</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/36.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس36</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/37.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس37</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/38.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس38</span></a></td></tr><tr><br /><td width="25%" valign="top"><br /><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/39.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس39</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/40.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس40</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/41.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس41</span></a> <a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/42.JPG" target="_blank"><span style="font-size:130%;color:#000000;">عکس42</span></a></p></td></tr></tbody>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1111048878959473452005-03-17T00:38:00.000-08:002005-03-17T00:41:18.970-08:00
arosak-farangi-tehran<div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">سلام چطورین خوبین خوشین ؟ خوب اینم از داستان امروز</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">تازه دارین با وبلاگ من حال مـی کنیدا</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">!!تازه هنوز کجاشو دیدین</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">..عروسك فرنگي تهران..</span></em></strong> <br />يه روزه زمستاني ساعته 11 صبح بود كه با صداي مادرم كه مي گفت عليرضا پاشو برو دنباله ت از دانشگاه بيارش بيدار شدم بدونـه اينكه صبحونـه بخورم ماشينو روشن كردم و رفتم وقتي دم دانشگاه م رسيدم از ديدن اون همـه سرم داشت گيج مي رفت محو تماشاي ا بودم كه يك دفعه درون ماشين باز شدن م بود ديدم داره دوستش هم صدا ميكنـه كه سوارش كنيم برگشتم ببينم كيه واي كه تاحالا ي بـه اين نازي نديده بودم هرچي ازش بگم كم گفتم طوري تو نخش رفته بودم كه نفهميدم م داره صدام مي كنـه گفت عليرضا درسا خونشون نزديك ما هست ميتوني برسونيش ؟ منم كه حسابي كف كرده بودم با كمال ميل قبول كردم رفت عقب ماشين نشست از آينـه مرتب نگاش مي كردم ولي خدائيش اولين ي بود كه تو عمرم مي ديدم اينقدر خدا تو آفرينشش كم نذاشته هيچ نقصي نداشت هيكل مانكني ، چشماي درشت مشكي با ابروهاي بلند و كشيده ، لباي قولوه اي ، موهاشم كه از زير مقنعه كمي بيرون بود سيمي و پركلاغي مريم م مرتب با درسا شوخي مي كرد و ميخنديدن وقتي بـه دم خونشون رسيديم هنگامـه پياده شدن از من تشكر كرد و منم با يه لبخند جوابشو دادم وقتي بـه خونمون رسيديم که تا چند روز فكرش از ذهنم بيرون نمي رفت که تا اينكه تصميم گرفتم بـه م بگم رفتم تو اتاقش و خيلي با پروگي گفتم مريم من عاشقه درسا شدم مريم اول خوشگش زده بود ولي بعد يه لبخندي زد و گفت باشـه فردا باهاش حرف مي ، فرداي آنروز مريم و از خوشحاليم بردم دم دانشگاه رسوندم و بهش گفتم عصري ميام دنبالت بهش تاكيد كردم فقط يادت نره بـه درسا بگي اونم خنديد و گفت باشـه .<br /><br />عصري كلي تيپ زدم يه تيشرت تنگ و يه شلوار جين تنگ پوشيدم شيشـه عطر و رو خودم خالي كردم و سريع خودمو رسوندم بـه دانشگاه ديدم دم درون با مـهسا منتظرن وقتي سوار شدن گفتم دير نكردم مريم گفت نـه ما كلاس آخر استاد نداشتيم براي همين اومديم دم درون تا تو بياي .<br /><br />مـهسا اولش خيلي تعارف كرد كه من مزاحم نمي شم خودم مي رم فهميدن حالا كه فهميده من دوسش دارم روش نمي شـه سوار شـه .<br /><br />با اصرار مريم بالاخره سوار شد 3 تامون که تا خونـه ساكت بوديم وقتي درسا را رسونديم بـه مريم گفتم چي شد بهش گفتي گفت آره گفتم چي شد قبول كرد گفت اولش كه جا خورده بود ولي با تعريفايي كه من ازت كردم و گفتم كه ديشب که تا صبح از فكر تو نخوابيده خندش گرفت و گفت شمارشو بهت بدم بهش زنگ بزني ديگه از خوشحالي داشتم پرواز مي كردم شمارشو گرفتم شب ساعت 11 بود كه بـه مـهسا زنگ زدم شانسم زد خودش گوشي و برداشت سلام و احوالپرسي كردم اولش منو نشناخته بود خودم و معرفي كردم گفتم عليرضا هستم يه دفعه ساكت شد گفت اجازه بدين برم تو اتاقم صحبت كنم گفت وكيلت همـه چيز بهم گفت منظورش مريم بود بهش گفتم راستش روم نمي شد ولي حالا بهت مي گم بـه اندازه دنيا دوست دارم خيلي نازي اون چشماي جذابت منو ط خودش كرده يدفعه خنده بلندي كرد و گفت چرا ط مگه من گرگم و باز خنديد . منم خنديدم گفتم اختيار داريد شما فرشته زندگي من هستي .<br /><br />باهاش قرار گذاشتم كه ببينمش ساعتش و به عهده خودش گذاشتم گفت ساعت 8 شب خوبه ؟ گفتم بعد ميام دنبالت اون شب که تا صبح از خوشحالي خوابم نبرد .<br /><br />فردا شب كلي تيپ زدم که تا اونجايي كه گفت كجا داري ميري ورپريده گفتم با بچه ها ميريم يه دور بزنيم زود ميام خنديد مي دونستم كه باورش نشده .<br /><br />سريع رفتم راس ساعت 8 اونجا بودم پنج دقيقه اي منتظر شدم كه ديدم يكي درون ماشين و باز كرد سوار شد واي خداي من از ديدنش که تا 2 دقيقه تو چشاش ميخكوب شده بودم من اونو هميشـه تو تيپ دانشگاه ديده بودم ولي اونشب با آرايش ملايمي كه كرده بود يه جذابيته ديگه اي پيدا كرده بود راستش و بخوان كيرمو كه داشت بلند ميشد احساس ميكردم .<br /><br />كمي خودمو جمع و جور كردم و دست دادم و يك راست رفتيم رستوران لوكس طلايي تو وليعصر غذا سفارش داديم و 1 ساعتي با هم صحبت كرديم بيشتر هم از درس و دانشگاه گفت موقع برگشتن وقتي رسوندمش بهم گفت فردا شب تو مـهمون مني ساعت 9 بيا خونمون گفت كه و باباش دارن ميرن رامسر منم از خدا خواسته قبول كردم .<br /><br />فردا شب سريع حاضر شدم و طوري خودمو اونجا رسوندم كه راس ساعت 9 اونجا بودم ولي گفتم بذار يه كم كلاس بذارم ديرتر برم نگه چقدر حوله .<br /><br />ساعتمو نگاه كردم ديدم 9.10 دقيقه هست زنگ و زدم صداي آروم و نازش اف اف پرسيد كيه خودم و معرفي كردم درون و زد و رفتم بالا از تو حياط رد شدن داشتم از پله ها بالا مي رفتم كه اومد درون ورودي و باز كرد يه ماكسي بلند آبي با گلاي ريز سفيد پوشيده بود خيلي بهش ميومد موهاشو هم شينيون كرده بود واي كه چقدر ناز شده بود الحق بايد بگم لنگش تو تهران پيدا نمي شد .<br /><br />تعارفم كرد رفتم تو روي يكي از مبلهاي راحتي نشستم رفت تو آشپزخانـه و برام يه ليوان نوشابه آورد و رفت يه موزيك آروم گذاشت و برگشت و اومد كنارم نشست عطر تنش و اون چشماي زيبا و خمارش حسابي حشريم كرده بود آروم سرمو بردم جلو و لباشو بوسيدم اون هيچ عكس العملي از خودش نشون نداد منم وقتي ديدم اون هيچ مخالفتي نكرد شروع كردم بهگرفتن اونم كه انگار معطل همجين موقعيتي بود شروع كرد بـه خوردنبالاي من كيرم بـه حدي سفت و سخت شده بود كه از رو شلوار كاملا” معلوم بود كه حسابي بلند شده همونطوري كه داشتم از مـهسامي گرفتم با دستم سينـه هاشو از رو لباس مي مالوندم مـهسا كه از چشاش معلوم بود كه حسابي حشري شده كمرم بلوز منو زد بالا و با دستاش كمرمو ناز مي گرد بلندش كردم و زير پاهاشو گرفتن و بغلش كردم و روي ميز عسلي بزرگ شيشـه اي كه وسط پذيرايي بود خوابوندمش لباسشو از بالا كشيدم و درآوردم فقط الان يه و سوتين تنش بود منم شلوار و بلوزم و درآوردم و خوابيدم روش و شروع كردم بهگرفتن و خوردن گردن و گوشاش سوتينش و درآوردم واي كه چه سينـه هاي سر بالا و سفيدي داشت نوك سينـه هاش شق شده بود شروع كردم بـه خوردن سينـه هاش و با يكي از دستام اون يكي سينشو مي ماليدم درسا بـه آخ و اووف افتاده بود چشاش از حشر زياد خيس و خمار شده بود كم كم از سينـه هاش اومدم رو نافش و يكم با زبونم تو نافش و قل قلك دادم اومدم پائين که تا رسيدن بـه شرتش ، شرتش و از پاش درآوردم و با دستم يه كم اشو مالوندم و ازش خواستم پاهاشو باز كنـه و با دستم كسش و مي مالوندم كم كم پاهاشو باز كرد منم رفتم پائين و شروع كردم بخوردن كسش درسا جيغ مي زد و ميگفت عليرضا دوست دارم ، مي پرستمت منم م و درآوردم و همونطور كه مشغول خوردن كس درسا بودم با دستم هم كيرمو مي مالوندم حسابي كيرم گنده و سفت شده بود درسا هم سرمو نوازش مي كرد آخ و اووفش تمام سالن و پر كرده بود ، هيچ وقت فكر نمي كردم اينقدر حشرش بالا باشـه درون گوشش مرتب حرفهاي عاشقانـه مي زدم براي همين وقتي كيرمو سر دادم تو كوسش هيچ مقاومتي نكرد كسش اينقدر ليز بود كه كيرم بدون هيچ فشاري راحت رفتو شروع كردم بـه تلمبه زدن تمام كيرمو تو كسش كرده بودم طوري كه صداي برخورد بدنم و به بدنش احساس مي كردم درسا بغلم كرده بود و از شدت حشر بالا تمام كمرمو با انگشتاش فشار مي داد طوري كه بعدا” رفتم خونـه مجبور شدن که تا چند روز پشتم و چرب كنم که تا جاي قرمزي انگشتاش م بره ، آنقدر جفتمون حشري بوديم كه نفهميديم كي پرده درسا پاره شد وقتي ارضا شدم ديدم كه تمام ميز پر خون شده درسا كه انگار قبلش نمي دونست پر داره بعد از ديدن اين صحنـه گريش گرفته بود منم شروع كردم بـه بوسيدن و نوازشش و ازش خواستم اين موضوع و به كسي حتي مريم نگه و بهش قول دادم كه بابا و م و بفرستم خواستگاري اونم از خوشحاليش بغلم كرد و بوسيدم و گفت كه عليرضا تمام وجودم تويي من بدون تو قادر بـه زندگي نيستم ، منم كه درسا رو از قبل دوست داشتم و با سكس امشب علاقم بهش بيش از اندازه شده فردا بـه م گفتم كه برام درسا رو از خانوادش خواستگاري كنـه مريم كه فهميده بود درسا مي خواد زن داداشش بشـه از خوشحالي تو پوست خود نمي گنجيد ، من و درسا عروسي كرديم و الان هم كه حدود 6 ماه از اين موضوع مي گذره و هر دومون عاشقانـه و مثل ليلي و مجنون همديگر و ستايش مي كنيم و من از اين موضوع خوشحالم كه تونستم عروسك فرنگي تهران رو ماله خودم كنم .<br /><br />اين بود از داستان من اميدوارم همتون خوشتون اومده باشـه .<br /><br />عليرضا<br /></div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1110961973354454122005-03-16T00:28:00.000-08:002005-03-16T00:32:53.363-08:00
paria<div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">سلام چطورین بچه ها چهارشنبه سوری خوش گذشت ما کـه غوغا کردیم</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">پری</span></em></strong><strong><em><span style="font-size:180%;">ا</span></em></strong><strong><em><span style="font-size:180%;"> </span></em></strong><br />دو سال پيش کـه سال دوم دانشگاه بودم بعد از مدتها قهر دايي و زن دائيم و شان اومدن شـهرستان خونـه ما تقريبا اواخر خرداد بود. از همان لحظه ورود بدجوري دايي رفت توي دلم. حالا بعد از هفت و هشت سال قهر و جدايي کـه بين خانواده هاي ما بود اون درون سن 17و يا 18 سالگي چنان زيبا و جذاب و طناز شده بود کـه مرا بـه ياد افسانـه ها و دنياي پريا مي برد.<br />راستي از پريا گفتم اسم اين دايي ما هم پريا بود. ي با قدي تقريبا بلند و کشيده صورتي سفيد و چشماني درشت و مشکي موهاي بلند کـه تا روي کمرش را مي پوشاند. سينـه اي پهن کـه به راحتي مي توانستي هاي تقريبا کوچکش را از روي لباس ديد بزني. از پاها و ساق ها و ش ديگر مگو و نپرس. درون يک کلمـه مي توانم مينياتورهاي داخل بعضي از بشقاب ها را برايتان مثال بياورم. از همان لحظه ورود سعي مي کردم طوري کـه ديگران نفهمند با لوس بازي و مزه پراني خودم را بـه او نزديک کنم اما امان از اين زن دايي بددل کـه با اخم ها و چشم پرانيهايش بـه او سعي مي کرد کـه او بـه من توجهي نکند اين هم بـه دو دليل بود: اول اينکه ميگفت پسري مـهندس و پولدار از او خواستگاري کرده و دوم اينکه مي تر سيد مادرم سعي کند با همکاري من تلافي اين قهر طولاني با برادرش را از دل زن دايي درون آورد. بهر حال روز اول ما بـه غير از يک احوالپرسي ساده و رد و بدل چند نگاه معني دار نتونستيم کاري يم.<br />فرداش قرار شد کـه براي تفريح بريم بـه نقاط ديدني و ييلاقي شـهرمان من هم صلاح ديدم کـه در طول اين مدت کـه بيرونيم از پريا فاصله بگيرم که تا حساسيت هاي زن دايي کم بشـه بعد در طول مدتي کـه بيرون بوديم من فقط براي ناهار خوردن بـه پيش خانواده برگشتم و بقيه مدت مشغول حال و احوال پرسي با ديگر اي دلبر اونجا بودم هر جا يه خوشگل مي ديدم مي افتادم دنبالش که تا يه جاي خلوت باهاش هم صحبت بشم و يه شماره تلفني رد و بدل کنيم و در همين حين هم نزديک بود توسط مامورين دستگير بشم کـه با فرار بـه موقع بخير گذشت.<br />خلاصه وقتي شب بـه خونـه برگشتيم همـه اونقدر خسته بودن کـه بعد از صرف يه شام سبک تصميم گرفتن بخوابن از بس هوا گرم بود قرار شد آقايون توي ايوان و خانمـها داخل اتاق بخوابن بعد از پهن شدن رختخوابها چراغ هاي ايوان خاموش شد اما يه مدتي از داخل خانـه نور بيرون مي تابيد که تا اينکه اونم خاموش شد طولي هم نکشيد کـه خروپف بابام و داديم بـه آسمون رفت. اما من خوابم نمي برد چون همش تو فکر پريا بودم. توي همين حال تشنم شد. بلند شدم برم سر يخچال آب بخورم از کنار اتاق خواب کـه رد شدم دیدم فقط م و زن دايي خوابيده بودن چون چراغ خواب روشن بود و به راحتي ديده مي شدند اما از پريا خبري نبود. يه نگاه بـه پذيراي کردم اون جام نبود بعد مي موند اتاق من. (راستي من تک فرزندم) آروم از لاي درون نيمـه باز يه نگاه بـه داخل اتاقم انداختم. از نوري کـه از اتاق خواب بيرون مي زد که تا حدي مي تونستم توي اتاقم را ببينم. بله پريا خانم توي اتاق من بخواب نازي فرو رفته بودند (چند شب بعد از م پرسيدم چرا پريا تو اتاق من بود گفت وقتي من و زن دائيت مشغول حرف زدن شديم پريا خسته شد و براي ديدن کتابات بـه اتاقت رفت و وقتي رفتيم دنبالش کـه بياد پيشمون بخوابه ديديم همون جا خوابش و به اصرار من زن دائيت بيدارش نکرد و گذاشت همون جا بخوابه. خلاصه وقتي ديدم همگي خوابيدن و پريا خانم هم تو اتاق منـه گفتم غفلت باعث يک عمر پشيماني است. آروم و بي صدا از لاي درون نيمـه باز وارد اتاق شدم و در را بستم چون خيلي تاريک بود و چشام جايی را نمي ديد بعد کورمال کورمال رفتم طرف ميز مطالعه و چراغ مطالعه کوچيکه روش را روشن کردم چون درون را بسته بودم خيالم راحت بود کهي متوجه نور نمي شـه از طرف ديگه اين کار يه حسن داشت و اون اينکه اگه پريا بيدار مي شد مي تونستم عالعملشو از ديدن من تو اتاق ببينم. وقتي برگشتم کـه اونا ببينم واي واي واي... کـه چي ديدم واقعا جاي همتون خالي اون مثل الهه ناز روي يه پتوي که تا کرده گوشـه اتاقم با يه تاپ بنفش نيمـه باز کـه از بالاش مي شد بـه راحتي بالاي سينـه هاي سفيدشو ديد و يه دامن مشکي کوتاه کـه تا روي زانوش را پوشونده بود از پهلو طوري کـه پشتش بـه من بود بخوابه نازي فرو رفته بود و هيچ عالعملي از روشن شدن چراغ نشون نداد. ديدن اين صحنـه چنان منو گيج و منگ کرده بود کـه يه لحظه فراموش کردم کجا هستم. اون ساقاي سفيد و خوش تراش اون سينـه هاي زيبا و ملوس و اونقنبل و کشيده من را مي برد بـه عالمي کـه فقط توي خواب مي شد ديد. توي اون هواي گرم کـه خر تب ميکرد من از شدت سرما مثل بيد ميلرزيدم و نمي تونستم تکون بخورم. شايد علتش ترس از بيدار شدن پريا بود و لو رفتن ماجرا نمي دونستم چکار کنم اما اون مظلوم تاريخي کشور ايرا ن بـه کمکم اومد (کيرو ميگم) چنان بي تابي ميکرد و خودشو بـه در وديوار شلوار و رونام مي کوبيد کـه فکر کردم داره خودکشي ميکنـه حالا حسابي هم گريان شده بود و اشکاش کـه از التماس و بي طاقتيش بود حسابي خيسم کرده بود. تصميم گرفتم بهش کمک کنم بعد به حرفاش گوش دادم. بقول سعدي عقل گويد نرو کـه نتواني عشق (کير) گويد کـه هر چه باداباد. رفتم طرف تختخوابم و يه پشتي برداشتم و چراغ مطالعه را خاموش کردم و در فاصله يک متري از پريا دراز کشيدم اما حسابي يخ کرده بودم و مي لرزيدم. يه کم کـه نفسم جا اومد اروم و يواش پامو بـه طرف اون دراز کردم و به ساق پاش ماليدم يه تکوني خورد کـه قلبمو از جا کند چشامو بستم و منتظر داد و بيداد او شدم اما چند لحظه اي گذشت و خبري نشد آروم چشامو باز کردم يه کم کـه به تاريکي عادت کرد ديدم از جاش تکون نخورد اين دفعه با جرات بيشتري پامو بـه ساق پاش کشيدم هيچ حرکتي نکرد همونطور يواش يواش پامو بالاتر بردم که تا به نزديکي زانوش رسيد دامن تنگش کـه لاي پاهاش گير کرده بود اجازه نمي داد پامو بـه روناي ش بمالم از روي دامن با پام شروع بـه مالوندن اون روناي گرم کردم که تا رسوندمش لاي کونش واقعا نمي تونم اونا بنويسم جاتون خالي پام کـه تا حالا از شدت سرما يخ کرده بود انگار بـه سرچشمـه حرارت و گرما رسيده خودش ميون اون قنبل کوچيک سعي مي کرد جا بده که تا کمي گرم بشـه ديگه حسابي بي طاقت شده بودم کيرم داشت گرم کن و م را پاره مي کرد پامو عقب کشيدم و آروم آروم خودمو بهش رسوندم هرچي بيشتر بهش نزديک مي شدم گرماي بيشتري تو تنم مي ريخت ديگه صداي نفس هاي آرومشو مي شنيدم حالا خيلي بهش نزديک بودم اما مي ترسيدم بهش بچسبم ضربان قلبم تند و تند مي زد نفسام بريده بريده شده بود دهنم خشک و تلخ يه کم کـه حالم جا اومد دستمو گذشتم روي ش و بگي نگي يه ذره فشار دادم و از روي دامنش آروم بـه پائين کشيدم هر لحظه منتظر بودم عالعمل نشون بده اما خبري نشد. جراتم بيشتر شد وقتي دستاي سرد و يخ زدم بـه انتهاي دامنش کـه تا روي زانشو بود رسيد سعي کردم دستم زير دامنش کنم اما همون مشکل پاها پيش اومد. دامن لاي زانوهاش گير کرده بود و اجازه نمي داد دستامو از زيرش بالاتر ببرم. سعي کردم دامنو از لاي پاهاش بيرون بکشم بعد وسط دامن را گرفتم و يه ذره يه ذره بطرف خودم کشيدم هر چي دامن بيرون تر مي اومد کيرم سفتر سفتر مي شد که تا بلاخره دامن از لاي روناي قشنگش آزاد شد. يه ذره دامنو بطرف بالا کشيدم توي اون تاريکي مطلق مي تونستم سفيدي پائين روناشو ببينم دستمو زيره دامنش بردم واقعا از ته قلب مي گم جاتون خالي (فقط مي تونم ذره اي از اونا وصف کنم) گرما و نرمي اون منو مي برد که تا اوج آسمون چنان بـه وجد اومده بودم و آب دهنم درون اومده بود کـه تند و تند آب دهنم قورت مي دادم مثل اينکه هلو مي خوردم همينطور دستمو بالا و بالاتر مي بردم هرچي بالاتر نرمي گرما بيشتر که تا اينکه دستم خورد بـه چيزي از جنس تور ...<br />بله داشتم شو کـه کم از نرمي پوستش نداشت لمس مي کردم سعي کردم از کنار اون حرير نازک دستمو م تو قنبلش اما تنگي اون اجازه نمي داد از کنار روناش وارد بشم يه کمي از روي ش با قنبلش بازي کردم از لمسي کـه کردم فهميدم قنبل هاي صاف و کشيده اي داره واي کـه چه کيفي داشت. ديگه طاقتم طاق شده بود. دست بردم و دامنشو بالاتر بردم کاملا قنبلاش بيرون افتاد. همونطور نفساش آروم بود و تکون نمي خورد اما بفهمي نفهمي يه کمي مي لرزيد. يواش دست بردم و انگشتم از بالا تو ش کردم و يواش اونا بـه طرف پائين کشيدم يه ذره کـه پائين اومد از اون دستم هم کمک گرفتم و يواش يواش اونا پائين کشيدم .اونقدر پائين آوردم کـه تمام کونش بيرون اومد دست بردم و لاي قنبلشو دست کشيدم مثل کوره پر حرارت بود تونستم کونشو پيدا کنم اما که تا خواستم دست بکشم فوري برگشت يه دفعه همـه چيز رنگ عوض کرد کيرم با تمام سرعت سقوط کرد و با سر بـه پائين افتاد و خودشو مخفي کرد و من تنـها گذاشت قلبم تند تند مي زد نفسم درون نمي اومد خودمو جمع جور کردم و منتظر جيغ پريا خانم شدم. نمي دونم اينا چقدر طو ل کشيد اما خبري نشد. چشاي بستمو باز کردم ديدم فقط از پهلو بـه پشت برگشته و حالا صورت قشنگ و با نمکشو مي ديدم ديگه ترسم ريخته شده بود چون اگه قرار بود چيزي بشـه که تا حالا شده بود با جرات بيشتر خودم بهش چسبوندم کيرم دوباره خودي نشون داد و خودشو بـه روناي پريا مي مالوند و با اونا براي دوستي و آشناي ابراز تمايل مي کرد. تو اين دو روز آرزوي يه بوس از لباي اون الهه ناز بـه دلم موند بود. حالا وقتش بود سرمو کـه حالا تقريبا کنار سرش بود بلند کردم و يواش بـه اون صورت واقعا ناز نزديک کردم و از گونـه هاي نازش يه بوسه آبدار چيدم حالا مي دونستم بيداره اما من کـه از خجالت نمي تونستم چيزي بگم مطمئنا اونـهم از من بدتر لبامو رو لباش گذاشتم و يه بوسه آبدار ازشون چيدم اين بوسه منو آروم نکرد ديگه حسابي حشري شده بودم اين دفعه لبامو رو لباي شيرين و نرمش گذاشتم و آروم و يواش شروع بـه مکيدن اونا کردم واقعا معذرت مي خواهم کـه نمي تونم اون لذتيو کـه من بردم براتون بگم (انشا الله نصيبتون بشـه) بهر حال تو مکيدن اون عسل هاي شيرين بودم کـه نمي دونم چطور شده بود کـه دستم داشت با سينـه هاي کوچيرمش از رو تاپ بازي مي کرد. دستمو پائين کشيدم و تاپشو بالا کشيدم و سينـه هاي شو را بـه چنگ گرفتم و شروع بـه مالوندن اونا کردم احساس کردم کمبود ويتامين سينـه دارم سرمو پائين بردم و شروع بـه خوردن اونا کردم تو دنيا فکر نکنم چيزي خوشمزه تر از سينـه باشـه من کـه هر چه مي خوردم گرسنـه تر مي شدم دستمو پائين تر بردم و دامنشو کـه رو روناش افتاده بود بالا زدم واي واي واي تو اون تاريکي مي شد قشنگو کم موشو ديد. ديگه نتونستم تحمل کنم سرمو پائين بردم و خواستم کـه زبونمو لا پاهاش م کـه يه مرتبه زانو هاشو جمع کرد و اونا را بـه هم چسبوند و منو از اون شـهد ناب بي نصيب کرد. هنوز بعد از دو سال حسرت اونا مي خورم. بهر حال وقتي نتونستمشو بخورم يه چند بوس حسابي از روناش وش چيدم بعد آروم تو گوشش گفتم مي خواهم مت چيزي نگفت و حركتي نكرد يه چند دقيقه ديگه باهاش بازي كردم اما كيرم بد جوري بي تابي مي كرد هرچي بيشتر باهاش بازي مي كردم و مي بوسيدمش كيرم هم بد جوري خودشو بـه اون رونا مي ماليد ديگه چاره اي نداشتم پريا پاهاشو جمع كرده بود و در حاليكه مي دونستم بيداره اصلا تكون نمي خورد بعد پاهامو بـه زير پاهاش بردم و با يك فشار پاهاشو پائين آوردم با اين حركت من اونم سريع بـه طرف پهلو غلط زد طوري كه پشتش بـه من شد. حالا كون پريا از طرف پهلو درون حاليكه ش هم که تا روي زانوش پائين بود بطرف من بود امون ندادم كاره ديگه اي بكنـه فوري شلوار و م درون آوردم باور نمي كنين از بس آب از كيرم اومده بود م چنان خيس بود كه بـه شلوارم نيز سرايت كرده بود بـه هر حال كير خيسم بـه دست گرفتم و با دسته ديگه لاي قنبلاي نازشو باز كردم و با يك لمس كوچولو كونشو پيدا كردم و طوري كه كيرم بـه طرف كسش نره اونا دمش گذاشتم يه دفعه ديدم بدنش شروع بـه لرزيدن كرد نمي دونم حالا بـه اين نتيجه رسيدم شايد اورگاسم شده بود. شايد هم ترسيده بود شايد هم اولين دفعه بود كه كير تجربه مي كرد بهر حال يه چند لحظه اي لرزيد. بعد از اينكه آروم شد آروم بطوري كه كيرم نلغزه طرفه كسش و فردا گندش درون نياد يه ذره بهش فشار دادم متوجه شدم يه ذره از نوك كيرم تو تنگنا افتاد عجب كيفي داشت يه ذره ديكه فشار دادم تنگنا هم بيشتر شد. فهميد بودم كون خيلي تنگ وسفته بعد اونا عقب آوردم و از آبي كه ازش بيرون اومده بود اطراف كونشو خيس و لغزنده كردم و دوباره با دقت درون حاليكه محكم گرفته بودش بهش فشار دادم. دوباره همون حالت ها تكرار شد يه ذره محكم فشار دادم ديدم قنبلاشو جمع كرد فهميدم دردش اومده اونا بيرون كشيدم و يه ذره صبر كردم دوبار ه اونا دمش گذاشتم و يه ذره يه ذره دادمش تو نوك كيرم كاملا كونشو تصرف كرد اون دوباره قنبلشو جمع كرد و بفهمي نفهمي ناليد دردش مي اومد صبر كردم البته نوك كيرمو كهبود و داشت خفه مي شد باد ميكردم بعد از چند لحظه دوباره بهش حل دادم كيرم که تا نصفهرفت و هرچي فشار دادم ديگه نرفت تو. حالا موقع عقب و جلو رفتن بود. شروع بـه پمپ زدن كردم و دستمو از پهلو بـه سينـه هاش رسوندم سينـه هاي كوچيك كون تنگ و كشيده اون پوست سفيد واقعا آدمو ديونـه ميكرد. حسابي حشري شده بودم بطوري كه صداي اخ و اوخ آروم پريا هم بلند شده بود و من بـه زحمت مي تونستم صداشو بشنوم بعد خيالم راحت بود كه كسي نمي شنوه. پمپ زدنامو سريع تر كردم ديگه كيرم داشت شق تر مي شد بطوري كه احساس كردم نوكش داره باد مي كنـه حالا موقعش بود هر چي خواستم خودمو نگه دارم نشد بعد يه هفت و هشت باري سريع و محكم بهش كوبيدم و يه دفعه كيرم با تمام فشار منفجر شد و جيغ آروم پريا هم بلند شد بطوري كه احسا س كردم بقيه فهميدن شايد بيشتر از ده يا دوازده دفعه كيرم خودشو بالا و پائين كرد که تا بلاخره تو كون خوشگل دائيم خالي شد. بي حال شده بودم پريا هم كم از من نداشت يه چند دقيقه اي كه گذشت كيرمو كه حالا بي حال تر از خودم بود بيرون كشيدم و خواستم دوباره از نو شروع كنم فكر كنم كه پريا هم بدش نمي اومد اما يه دفعه صداي شنيدن پاي كسي و شنيدم كه رفت تو دست شوي. ديگه نمي شد كه اونجا باشم تند و شلوارمو پوشيدم و چند بوسه حسابي ازش چيدم و آروم تو گوشش گفت عزيزم واقعا دوست دارم وقتي بلند شدم كه برم يه صداي ناز و خمار گفت مرسي ساسان منم دوست دارم. واقعا دلم نمي خواست اون لحظه تموم بشـه اما چه مي شد كرد پشتي را سر جاش گذاشتم و قبل از اينكه اون كه بـه دست شویي رفته بيرون بياد آروم درو باز كردم و از اتاق بيرون اومدم و سريع رفتم تو تالار. خوشبختانـه دائي و بابام خواب بودن و منم با خيال راحت خوابيدم . فردا سر ميز صبحانـه مادرم پرسيد پريا ديشب تو اتاق ساسان خوب خوابيدي؟ اونم گفت تو عمرم همچين راحت نخوابيده بودم و به دور از چشم ديگران يه لبخند و چشمك ناز تحويلم داد. حالا مدتها از ازدواج پريا مي گذره اما دوستي ما سر جاشـه و گاهي بطوريكه ديگران متوجه نشن با هميم. تازه گيها پريا حامله شده و ميگه از تو شدم. من نمي دونم اما اگه واقعا از من باشـه خيلي خوشحالم كه پريا را پر كردم.<br /></div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1110881520679374282005-03-15T02:06:00.000-08:002005-03-15T02:13:46.816-08:00
irani2<div align="center"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo61.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">61</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo41.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">41</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo21.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">21</span></a></td> </div><div align="center"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo01.jpg">عي ايراني </a><span style="color:#ff0000;">01</span></td></tr><br /></div><tr><div align="center"><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo62.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">62</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo42.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">42</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo22.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">22</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo02.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">0</span><span lang="en-us"><span style="color:#ff0000;">2</span></span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo63.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">63</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo43.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">43</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo23.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">23</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo03.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">0</span><span lang="en-us"><span style="color:#ff0000;">3</span></span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo64.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">64</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo44.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">44</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo24.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">24</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo04.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">0</span><span lang="en-us"><span style="color:#ff0000;">4</span></span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo65.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">65</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo45.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">45</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo25.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">25</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo05.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">05</span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo66.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">66</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo46.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">46</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo26.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">26</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo06.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">06</span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo67.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">67</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo47.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">47</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo27.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">27</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo07.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">07</span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo68.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">68</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo48.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">48</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo28.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">28</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo08.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">08</span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo69.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">69</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo49.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">49</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo29.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">29</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo09.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">09</span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo70.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">70</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo50.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">50</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo30.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">30</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo10.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">10</span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo71.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">71</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo51.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">51</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo31.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">31</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo11.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">11</span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo72.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">72</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo52.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">52</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo32.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">32</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo12.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">12</span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo73.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">73</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo53.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">53</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo33.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">33</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo13.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">13</span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo74.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">74</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo54.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">54</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo34.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">34</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo14.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">14</span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo75.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">75</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo56.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">55</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo35.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">35</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo15.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">15</span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo76.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">76</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo56.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">56</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo36.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">36</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo16.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">16</span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo77.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">77</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo57.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">57</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo37.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">37</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo17.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">17</span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo78.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">78</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo58.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">58</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo38.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">38</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo18.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">18</span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo79.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">79</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo59.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">59</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo39.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">39</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo19.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">19</span></a></td></tr><br /><tr><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo80.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">80</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo60.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">60</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo40.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">40</span></a></td><br /><td style="BORDER-RIGHT: medium none; BORDER-TOP: medium none; BORDER-LEFT: medium none; BORDER-BOTTOM: medium none" width="25%" align="right"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://friendpages.com/pages/gay/chimikhai/photo20.jpg">عي ايراني <span style="color:#ff0000;">20</span></div></a>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1110797957654365762005-03-14T02:56:00.000-08:002005-03-14T02:59:17.660-08:00
<div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">سلام اینم از داستان امروز شما مـیتونین داستان های قبلی رو درون آرشیو ببینین</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=mailto:soroush_bokon2sh@yahoo.com">soroush_bokon2sh@yahoo.com</a> </span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;">رختکن حما</span></em></strong><strong><em><span style="font-size:180%;">م</span></em></strong><br /><span style="font-size:130%;">ماجرايی را كه ميخوام براتون تعريف كنم مربوط بـه چند سال پيشـه. اون موقع سيزده چهارده سال بيشتر نداشتم. دوستی داشتم كه اتفاقا همسايه ديوار بـه ديوار ما بود. اسمش كامران بود و يك سال از من بزرگتر بود. اما چون از بچگی با هم بزرگ شده بوديم با هم ندار بوديم و مسايل سكسی تو خونـه را به منظور هم تعريف ميكرديم. هامون همسن بودند و خوشگل و خوش اندام. يكی از كارهای مخفيانـه ای كه مـی كرديم اين بود كه دزدكی ها را مـی دزديديم و مـی برديم يك جايی با هاشون حال ميكرديم. يا اينكه وقتی كامران حموم بود ميرفتيم زير تخت اتاق خواب ش و منتظر مـی مونديم. که تا از حموم بياد بيرون و بياد تو اتاق خواب و لباس بپوشـه. و ما بـه زور شو ببينيم. تو مدرسه ماجراها و داستانـهای سكسی زياد ميشنيديم. اما که تا اون زمان چشممون بـه كون و كس نيفتاده بود. حتی عكس سكسی هم نديده بوديم. و هر كدوم يك جوری پيش خودمون كس رو توصيف ميكرديم. خيلی دلمون ميخواست ببينيم. ولی اين امكان پذير نبود. که تا اينكه زد و بابام كه تاجر بود و به دبی رفت و آمد داشت. پيغام فرستاد كه تو دبی ازدواج كرده. وديگه بـه ايران بر نميگرده و م ميتونـه طلاق غيابی بگيره. م از شنيدن اين خبر حالش بد شد بـه طوری كه هر چند وقت يكبار از حال ميرفت و تا چند ساعت بهوش نميومد. دكتر هم يك مشت قرص و دوا داده بود و گفته بود كه اين حالت عصبيه و عادی. و بعد از چند وقت بـه حالت اولش بر ميگرده و حالش خوب ميشـه. يك روز كه كامران بـه خونـه ما آمده بود که تا با هم تلويزيون تماشا كنيم م بـه رفت. كامران بـه من گفت كه بريم و زير تخت پنـهان بشيم. گفتم باشـه ولی حالا زوده چون م هنوز لباسشو درون نياورده. كامران قبول كرد هنوز چند ثانيه نگذشته بود كه صدای جيغ م بلند شد. بـه طرف رختكن دويديم. درون را كه باز كرديم ديديم كه م بيهوش شده و كف رختكن افتاده ولی هنوز لباس تنش بود. بطرف دويدم و برش گردوندم كامران كه از ماجرا خبر داشت اومد تو و بالا سرمون ايستاد. گفتم كمك كن ببريمش بيرون. گفت صبر كن حالا بهترين موقعست كه كون و كسشو ببينيم. من ناراحت شدم و گفتم حالا؟؟ گفت آره فقط يك نگاه ميكنيم همين. راستش يه كم حشری شده بودم. م يك تاپ پوشيده بود با دامن مخمل مشكی بلند که تا پايين زانوش. ساق پاهاش سفيد بود و برق ميزد. كامران دودلی منو كه ديد منتظر جواب نماند. نشست و يه كم دامن مو بلند كرد و زيرشو نگاه كرد و گفت جووون. بيا نگاه كن جووون. حسابی حشری شده بود. منم همينطور. دامنشو بالا زدم. چی مـی ديدم همون سياه كشی چسبان با نقطه نقطه های سفيد پاش بود. من و كامران قبلا بارها اين را بـه كيرمون ماليده بوديم. دامنو رها كردم. كامران مـهلت نداد و در يك چشم بهم زدن تاپ مو از تنش درون آورد. م كرست نبسته بود و دوتا سفيد و بزرگ نمايان شد كه ميلغزيد. ديگه تاب نياورديم. دوتايی كنارش دراز كشيديم و هر كدام يك ش را بـه دهن گرفتيم و شروع كرديم بـه خوردن و ماليدن. خيلی حال ميداد كه ديدم كامران دوباره دامن مو بالا زد. دست كرد كسشو از روی ش ماليد. هر دو بلند شديم و كامران پايين را كنار زد و برای اولين بار چشممون بـه جمال كس روشن شد. چه كسی. سفيد بدون حتی يك تار مو تميز و جمع و جور. كيرهامون داشت مون رو پاره ميكرد. كامران زود كيرش را آزاد كرد و كيرش مثل دسته بيل عمودی درون هوا معلق ماند. منم كيرم را درون آوردم و كامران آرام اول دامن و بعد را از تنش خارج كرد و به كيرش ماليد. بعد خم شد و كس را بو كرد و بوسيد. منم پشت سرش اين كار را كردم. بعدش آرام كسشو باز كرديم و داخلشو نگاه كرديم و خوب معاينـه كرديم. خوب كه تماشا كرديم آرام م رو برگردونديم. وای چه كون بزرگ و سفيدی داشت نرم و گرم. عجب خط كونی داشت. كامران داشت ميتركوند. من از اون بدتر. دست كرديم رانـهای نرمشو از هم باز كرديم. وای ی ی ی. چشممون بـه كونش افتاد. اين كون را حتی بعدها تو هيچ فيلم سوپری نديدم. صورتی و كاملا جمع دورش يك دايره قهوه ای رنگ بود. كامران ديگه طاقت نياورد. كيرش را فشار ميداد و بهم نگاه ميكرد. پرسيد: بكنمش؟ گفتم: جرش بده ولی فقط كونشو. كامران گفت ای بـه چشم. تف زد بـه كيرش و سرشو گذاشت رو كون مرطوب م و فشار داد و به فشار سوم و چهارم كيرش که تا ته رفت تو كون م. كامران دادكشيد: آتيشـه آتيشـه. من كه شديدا كيرمو ميمالوندم گفتم: فشار بده فشار بده. كامران دست برد های مو گرفت و شروع كرد بـه تلمبه زدن. مدام ميگفت جووون آتيشـه جووون. بعد از چند لحطه شل شد و روی م افتاد فهميدم آبشو خالی كرده تو كون م. كامران را بعد زدم كيرش بـه آرامـی از كون م خارج شد. ولی كون م همچنان باز بود. پاهای م را باز كردم و كونش را بو كردم. چه بوی خوبی داشت كه با بوی آب كير كامران قاطی شده بود. ش كم كم داشت جمع ميشد كه روش دراز كشيدم و كيرمو فرو كردم تو وای ی ی. كامران راست ميگفت داغ بود و مرطوب که تا آخر فرو بردم و به تقليد از كامران دست بردم هاش را گرفتم. شروع كردم بـه داخل و خارج كردن. درون هر بار كه داخل مـی بردم صدايی شبيه جزززززز از كون م خارج ميشد. داشتم مـی تركوندم. بـه اوج رسيدم. كيرم را که تا ته فرو بردم و همـه آبم را همانجا كنار آب كامران خالی كردم. كيرم را بيرون كشيدم. كامران كم كم بـه هوش آمده بود. زود با دستمال كلينكس كونشو تميز كرديم و را پاش كرديم وتاپ و دامنش را پوشانديم تنش. و بلندش كرديم برديم خوابانديم تو تخت خوابش. چند ساعتی طول كشيد که تا بهوش آمد. از من پرسيد چطوری تنـهايی بـه تخت خواب بردمش؟ جواب دادم كامران كمكم كرد. با وحشت پرسيد دستش كه بمن نخورد؟ جواب دادم نترس.پتو بـه اتاق آورديمت</span> </div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1110704452104907402005-03-13T00:58:00.000-08:002005-03-13T01:00:52.113-08:00
khalevadokhtarkhale<p dir="rtl" align="right"><span style="font-size:130%;"> و </span></p><p align="right"><span style="font-size:130%;"> فرستاده شده توسط : سيامک</span></p><p align="right"><span style="font-size:130%;"> اين خاطره رو يه دوست عزيز بـه اسم سيامک فرستاده کـه گفته بعد ها بازم از خاطراتش بگه راستي از امروز اين جا هر روز آپديت ميشـه و يک داستان جديد مي ذارم</span></p><p align="right"><span style="font-size:130%;"> دستمو گرفت کشيد واي..... چه دستيه نرمو لطيفي داشت اگه هري بـه جام بود درجا از خواب مي پريد صبحونـه رو رديف کرد و به من گفت ميرم خونيه خالم اگه خواستي بيا اونجا بد از 1 ساعت من رفتم ديدم نشست با خالم صحبت ميکنن که تا منو ديد گفت ميخواهي فالت رو بگيرم من هم گفتم باش گفت اسمي رو کـه دوست داري بگو گوفتم نمي خوام بد از کلي مخ تيليت راضي شدم بگم آخه من هم دوستش داشتم نميتونستم اسمي ديگه رو الکي بگم بـه خودم گفتم الان موقيت خوبي هست گفتم خودت.نميدوني چقد خوشحال شد خلاصه جواب فال رو خوب داد و گفت همديگه رو خيلي دوست داريد من هم کـه انو شنيدم حسابي خوشحال شدم ديگه داشتم ميمردم بد از نيم ساعت خالم واسه خريد عيد سال تحويل رفت بيرون ديگه منو الناز تنـها بوديم الناز گفت من ميرم حموم يه 10 دقيقه تنـها تو اوتاق تنـها بودم کـه صدايه جيق الناز درون اومد بودو رفتم دم درون الناز مي گفت سيامک کمکم کن يه سوسک تو حموم هست يهو درو باز کرد دستمو کشيد آورد تو حموم واي چشمم داشت سياهي ميرفت چه هيکل توپي داشت چه سينـه هايي اناري چه پوف کردهي کيرم راست کرد بد جوري هم راست کرد داشتم ديگه غش ميرفتم سرمو گرفتم پايين گفتم سوسکه کوش گوفت همينجا بود نميدونم کجا رفت خواستم برم بيرون يهو درو بست نذاشت برم يه بهونـه آورد خواست کمرشو کيسه بکشم من هم قبول کردم از خودم بود کمرشو کيسه کشيدم يه کمي آخ اوخ کرد گفت يه کمي بالاتر کيسه بکش ديگه بـه گردنش رسيدم بد دستمو گرفت کيسه رو درون آورد گفت يه کمي گردنمو ماساژ ميدي گفتم باشـه درون حال ماساژ بودم کـه روشو طرفم کرد چشاش خمار خمار بود قرمز مثل خون شده بود گفت تو نمي خواي ماساژت بدم هنوز جواب نداده بودم کـه رفت رو گردنم اولش با دست بود ولي بد کم کم صورتشو نزديکم کرد گفت سيمک دوستت دارم من هم گفتم دل بـه دل راه داره از لبم بوسه گرفت من هم ديگه حشري خراب شده بودم نفهميدم چطوري شودم ديگه داشت لبمو ميکند يه دستشو سمته کيرم بورد چه دست سردي داشت چه حالي ميداد من هم چشممو بستم و آه اوه ميکردم يهو حس کردم کيرم داق شده چشمامو کـه باز کردم ديدم داره ساک ميزنـه تمام بدنم داشت ميلرزيد بد از 15 دقيقه گفت حالا نوبت تو هست منم از خدا خاسته اول سراغ سينـه هاش رفتم انگاري داشتم انار ميخوردم خواستم تلافيه ساک زدنشو با ليسي بدم شرتشو درون آوردم اووف جاتون خالي خاليه خالي بود چه مشتي داشت پوف پوف بود که تا حد مرگ خوردمش ديگه نفسم بند اومد کشيدم کنار اومد خوابيد روم سينـه هاشو مالوند بـه کيرم با کوسش مالوند من هم گرفتمش رويه سکويه حموم خوابوندمش و خوابيدم روش پاهاشو باز کردم و پاهامو محکم قولاب کرد از اون طرف هم دستشو دور کمرم قولاب کرده بود ديگه بجاي آه آه جيق ميزدش چقد ليز شود بود کيرمو با دستش گرفت يه کمي کرد داخلش ما هم از بس کـه خسته بوديم رو تخت خوابمون بود من کـه گيج خواب بودم يهو حس کردم کـه يکي داره با لبم و کيرم ور ميره لبمو ميبوسيد و کيرمو ميملوند من هم اونقدر خسته بودم کـه اصلاً نميتونستم چشمو باز کونم اخ وقتي ميخوابم اگه دنيا رو آب ببر من رو خواب ميبره خلاصه بـه خودم گفتم بزار حال کنـه حتماً الناز هست يه 10 دقيقه داشت باهام حال ميکرد ديگه خواب از سرم پريد کيرم بد جوري راست کرده بود چشمو باز کردم ديدم خالمـه. ميخواستم درجا سنگ کوب کنم کفم بريده بود واي بود چه سينـه هاي بزرگ آب داري 1000تا بچه رو ميتونست شير ازش ديگه نگيد چه پف بود پف پف يعني اگر کيرم بش ميخورد درجا آبم مي يومد تو همين فکرا بودم کـه يهو صدام کرد سيامک کيرتو بخورم من هم کـه جا خورده بودم هيچي نتونستم بگم اونقدر رو داشت کـه خودش کيرمو تو دست گرفت و با دهنش واسم ساک زد اوف چه حالي ميداد واقعاً تجروبه داشت من هم ديگه خجالتو گذاشتم کنار رفتم تو کارش ديگه سراغ لبو سينـه نرفتم درجا رفتم سراغش چون کفمو برنده بود وقتي کردمدنيا دور سرم چرخيد کمرم اونقدر خوشک شده بود کـه نميتونستم عقب جلو م ولي با اون توپ کمر فلج هم نرمو توپ ميش اونقدر عقب جلو کردم کـه ديگه داشتم بجاي آب کمر خون مي ياوردم بيرون اصلاً کمر ديگه واسم نمونده بود درون همين حال بودم کـه منو محکم فشار دادش چقد ليز شد بود مثل پوست موز از اون هم ليز تر يه جيق بلندي کشيد من هم بيشتر حشري شدم و زود آبم امد ولي نذاشتم داخل بريزه زود درش آوردم خالم کـه از حال داشت ميرفت رو تخت مثل مرده ها افتاده بود تازه فهميدم کـه الناز داره مياد يه نگاهي بهم کردو گفت عزيزم رو هم ديگه با خودمون شريک ميکنيم درون هر فرصت مناسب مياريمش با خودمون تو من هم از خدا خواسته گفتم باشـه بد دستمال رو بهم داد گفت بفرما خودتو پاک کن بد بـه الناز گفتم چطور فهميدين من اهل هستم گفت من يه روز کـه امدم خونتون 4 cd تو کمدت ديدم يه روز هم ديدمت تو اطاقت داشتي فيلم ميديدي چون رو صندلي بودي کيرتم بد جوري راست کرده بود قشنگ معلوم بود بهش گفتم چطور من نديدمت گفت آخه من از لايه درون ديدمت بد رفتم تو بغلش يهتوپ ازش گرفتم و زود بلند شدم گفتم من بايد برم خونـه دير شد خالم گفت برو ولي بـه ما هم يهبد آخه نامردي هست من هم بجاي يهدوازش گرفتم بدش رفتم ولي اصلاً دلم نمي خواست برم تو راه همش تو فکر بودم کـه چهي توپي کرده بودم چقدر شارژ شده بودم که تا رسيدم بـه خونـه يه غذاي توپ و يه خواب توپ کردم حالا هر موقع کـه خونيه خالم خالي ميشـه ما 3 نفر با هم داريم خوب سروش جان اگه حالا شما هم پيش من بوديد ما ميشد 4 نفري خيلي حال ميداد ولي حيف کـه از هم دور هستيم اين هم آخر داستانم اميدوارم کـه خوشت اومده باشـه </span></p>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1110700172086073352005-03-12T23:42:00.000-08:002005-03-12T23:49:32.093-08:00
khaharkhob<div align="right"><strong><em><span style="font-size:130%;">حال مـیکنید بچه ها دیگه دارم هر روز براتون آپدیت مـیکنم از این بعد عهای ایرانی هم مـی ذارم</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-size:130%;">هری هم کاری با من داشت یـا داستانی داشت با ایمـیل من تماس بگیره</span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=mailto:soroush_bokon2sh@yahoo.com">soroush_bokon2sh@yahoo.com</a> </span></em></strong></div><div align="right"><strong><em><span style="font-size:180%;"> خوب</span></em></strong></div><div align="right"><br />اسم من حمـید هست و بیست سال از سنم مـی گذرد. مـی خواهم داستان با م را برایتان<br />تعریف کنم. تعداد اعضای خانواده ما پنج نفر است. یک مادر و دو یکی بـه نام سارا کـه پانزده سالشـه و یکی بـه نام ساناز کـه هفت سالشـه و پدرمون کـه در شـهر دیگه ای کار مـی کنـه و هر دوهفته یکبار یک هفته بـه مرخصی مـیاد.<br /><br />یک روز کـه از دانشگاه بـه خونـه آمدم مستقیماً بـه اتاق بالا (همان اتاقی کـه کامپیوتر درون آن است) رفتم کـه ناگهان دیدم م هول شد و یک سی دی را سریع از داخل سی دی رام خارج کرد و به من سلام کرد. من کـه متوجه موضوع شدم بـه روی خودم نیـاوردم. سپس به منظور نـهار خوردن بـه پایین رفتیم و بعد از خوردن نـهار من بـه اتاق بالا رفتم که تا بفهمم موضوع سی دی چی بود. مستقیمآً سر کیف م رفتم و بعد از کمـی گشتن متوجه سی دی مورد نظر شدم و اون را داخل سی دی رام گذاشتم و حالا فهمـیده چی بودم کـه نجیبم چی نگاه مـی کرد. بله اون زندان زنان نگاه مـی کرد. و حالا از یک طرف نگران بودم و از طرف دیگر یک وسوسه شیطانی مرا شادمان مـی کرد. کامپیوتر را خاموش کردم و به پایین رفتم که تا به ظاهر درون اتاقم استراحت کنم و منتظر بمانم که تا م به منظور خوابیدن بـه اتاق بالا برود. کـه پس از نیم ساعت همـین اتفاق افتاد و سارا بـه اتاق بالا رفت. و بعد از یک ربع ساعت من بـه اتاق بالا رفتم و دیدم کـه سارای خوشگلم بـه رو روی تخت خوابیده و یـه دامن سیـاه بلند و یـه پیراهن نارنجی تنشـه. من آرام آرام بـه کنار تخت رفتم و نشستم روی زمـین و دستم را آروم بـه کونش نزدیک کردم و آروم روی کونش گذاشتم. وای عجبخوش تراشی داشت. یـه کم همون طوری بـه کارم ادامـه دادم و همزمان را مـیمالیدم. یـه کم پر روتر شدم و دامنش را بالا آوردم. که تا چشمم افتاد بـه رانـهای سفیدش نزدیک بود آبم بیـاد ولی جلوی خودم را گرفتم. دامنش را کـه بالاتر دادم چشمم افتاد بـه شرت سفیدی کـه مدتهای زیـادی وم را همراهی کرده بود. از روی شرتسارا را بـه آرامـی مـی بوسیدم و نوازش مـی کردم کـه بعد از پنج دقیقه از این کار سیر شدم و تصمـیم گرفتم شرتش را کمـی پایین بکشم. آرام ناخنـهایم را بـه زیر شرتش بردم و آرام آرام بـه سمت عقب کشیدم(البته حدود یک دقیقه طول کشید). شرتش بیش از حد معینی پایین نیـامد چون کـه پاهاش کمـی باز بود و اجازه حرکت شرتش را نمـیداد. درون این موقع کمـی ترسیدم و به خودم گفتم کـه زیـاد جلو رفتی و هر آن ممکنـه سارا بیدار بشـه ولی افکار شیطانی مـی گفت کـه ادامـه بده و اگر هم بیدار شد تهدیدش کن کـه جریـان سی دی را بـه مـی گویم. درون همـین فکرها بودم کـه م غلطی زد و به پشت خوابید و چشمـهاش را باز کرد و با تعجب گفت کـه حمـید اینجا چه کار مـی کنی؟ و همزمان متوجه پایین آمدن شرتش شد و با صدای بلند گفت: بی شعور احمق چه کار داری مـی کنی؟ من سریع دستم را جلوی دهنش گذاشتم کـه صداش را و ساناز نشنوند و سعی کردم آرومش کنم و همون طوری کـه دستم جلوی دهنش بود درون گوشش گفتم کـه من موضوع سی دی را مـی دونم و اگر جیکت درون بیـاد بـه همـه موضوع را مـی گویم و رهاش کردم و رفتم درون اتاق را قفل کردم و پیشش رفتم و دیدم کـه داره گریـه مـیکنـه . گفتم مگه چیـه؟ گفت مـی خوای با من چه کار کنی؟ گفتم نترس عزیزم خوبی باش و به من اعتماد کن و همزمان سرش را روی سینم گذاشتم و آرامش کردم و بعد بغلش کردم و از تخت پایینش گذاشتم و گفتم دستهاتو را رو تخت بینداز و را برام بده بـه طرف بالا. اون هم گوش کرد و دستاشا رو تخت انداخت . من هم بلافاصله دست بـه کار شدم و شلوار و شرتم را درآوردم و دامنش را بالا زدم و را بـه شرتش چسباندم و روش خوابیدم. اشکهای سارا کم کم داشت بـه لبخند تبدیل مـی شد و من خوشحال بودم. برگشتم و شرتش را درآوردم و مات و مبهوت بـه سارا کـه کمـی پشمالو بود نگاه مـی کردم کـه ناگهان بهش حمله کردم و شروع بـه بوسیدن و ش کردم. دیگه هر دومون بـه اوج رسیده بودیم و خواستم کـه ا درش فرو کنم ولی این بار من بر افکار شیطانی غلبه کردم وبه خودم گفتم کـه ارزش بکارت م بیشتر از اونـه کـه بخواهم به منظور ارضا شدنم پرده اش را پاره کنم. و بی خیـال شدم و رفتم بـه فکر کونش. سریع بـه اتاقم رفتم(البته شلوارم را پوشیدم) و ژل لیکادویین را از کمدم برداشتم و سریع بـه اتاق بالا برگشتم. کمـی از ژل را بـه سارا زدم .سارا گفت داداشی این چیـه مالیدی بهم؟ گفتم چیزی نیست عزیزم . مـیخواهم دردت نگیره. گفت مگه درد هم داره و همزمان با این حرفش برگشت و یـه نگاهی بـه کرد و کمـی ترسید(آخه کلفتیـه کیره من درون حدود 5_4 سانت و درازیش حدوده 12 سانت است.) گفتم نترس سارا جون و ژل لیدوکایین را رو خالی کردم و یـه کم مالوندمش که تا بیحس شد.بعد را آرام آرام داخل ش کردم ولی ژل کار خودش را روی سارا نکرده بود و آخ و اوخش بالا رفت که تا جایی کـه دهنش را با دستم گرفتم کـه آبروریزی نکنـه و را آرام داخل نازش بـه حرکت درون آوردم . دیدم سارا شروع کرده بـه گریـه و مـیگه داداش غلط کردم کـه فیلمـه ی دیدم .<br />اصلاً برو بـه ی بگو ...آخ آه....دردم مـیاد خیلی... وای جون آخ... من هم سرعت ضربه هام را بیشتر کردم و دستم را هم بـه داخل پیراهنش بردم و بندش را کنار زدم و های کوچیکش را نوازش کردم. بعد از حدود 6_5 دقیقه آبم با تمام فشار داخل کونش ریخته شد. چند دقیقه همون طوری روش بیحال افتادم و بعد بلند شدیم ولباسامون را پوشیدیم. بهش گفتم:خوب بود؟ گفت: آره ولی بـه دردش نمـی ارزید. گفتم: کم کم عادت مـی کنی و بیشتر حال مـیکنی.<br /><br />همون شب دوباره بردمش اتاق بالا و دوباره سرپایی ازکردمش ولی 6_5 دقیقه بیشتر طول نکشید و زود رفتیم پایین. خواستم ازش قول بگیرم کـه هر روز مش ولی قبول نکرد و گفت اگه بخواهیم همـین طوری ادامـه بدیم شک مـیکنـه و بهتره هر وقت تو خونـه تنـها شدیم با هم داشته باشیم. من هم بوسش کردم و گفتم چشم ه خوبم.<br /></div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1110699111215195782005-03-12T23:28:00.000-08:002005-03-12T23:31:51.236-08:00
irani1<p dir="rtl" align="center"><span style="font-size:180%;">گالري اول از عهاي ي ايراني افتتاح شد !</span></p><br /><p dir="rtl" align="center"><br /><table border cellspacing="0" cellpadding="3" width="100%" border="1" style="color:#000000;"><br /><tbody><br /><tr><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"><span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/1.JPG" target="_blank">عاول</a></span></p></td><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"> <span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/2.JPG" target="_blank">عدوم</a></span></p></td><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"><span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/3.JPG" target="_blank">عسوم</a></span></p></td></tr><br /><tr><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"> <span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/4.JPG" target="_blank">عچهارم</a></span></p></td><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"> <span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/5.JPG" target="_blank">عپنجم</a></span></p></td><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"><span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/6.JPG" target="_blank">عششم</a></span></p></td></tr><br /><tr><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"> <span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/7.JPG" target="_blank">عهفتم</a></span></p></td><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"><span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/8.JPG" target="_blank">عهشتم</a></span></p></td><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"><span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/9.JPG" target="_blank">عنـهم</a></span></p></td></tr></tbody></table></p><br /><p dir="rtl" align="center"><br /><table border cellspacing="0" cellpadding="3" width="100%" border="1" style="color:#000000;"><br /><tbody><br /><tr><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"><span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/10.JPG" target="_blank">عدهم</a></span></p></td><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"><span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/11.JPG" target="_blank">عيازدهم</a></span></p></td><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"><span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/12.JPG" target="_blank">عدوازدهم</a></span></p></td></tr><br /><tr><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"> <span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/13.JPG" target="_blank">عسيزدهم</a></span></p></td><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"><span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/14.JPG" target="_blank">عچهاردهم</a></span></p></td><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"><span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/15.JPG" target="_blank">عپانزدهم</a></span></p></td></tr><br /><tr><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"> <span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/16.JPG" target="_blank">عشانزدهم</a></span></p></td><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"> <span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/17.JPG" target="_blank">عهفدهم</a></span></p></td><br /><td valign="top" width="33.33%"><br /><p align="center"><span style="font-size:130%;"><a rel="external nofollow" href="https://mimplus.ir/external.php?url=http://bokontosh.100megs.com/18.JPG" target="_blank">عهجدهم</a></span></p></td></tr></tbody></table></p>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1110386470328397562005-03-09T08:31:00.006-08:002005-03-09T08:41:10.373-08:00
bamahtab<div align="right">روز دومي بود کـه اومده بوديم توي اين خونـه و هنوز تمام اسباب ها رو جا نداده بوديم و من داشتم از خستگي مي مردم ، حدوداي ظهر بود کـه سعيد دوستم اومد درخونـه و خواست کـه بريم يه چرخي بزنيم . منم کـه حالم خيلي گرفته بود از خدا خواستم لباس پوشيدمو اومدم بيرون هنوز از کوچه بيرون نرفته بوديم کـه ديدم سعيد زد رو ترمز و پياده شد نگاه کردم ديدم vow يه خانم ميانسال با ش دارن با سعيد احوال پرسي مي کنن منم براي رعايت ادب پياده شدم و احوال پرسي کردم /بابا ه عجب گوشتي بود/ خانمـه از سعيد پرسيد کـه اينجا چکار مي کني اونم گفت کـه خونـهء دوستم اينجاست و . . . . . . .خلاصه اونا سوار شدن کـه تا يه جايي برسونيمشون _ اون خانم دوست سعيد بود _ درون طول راه من همش تو فکر بودم وحتي يکبار هم بـه سمت مـهتاب نگاه نکردم . . . سر ميدون کـه رسيديم اونا پياده شدن . . .سعيد گفت چطور بودگفتم بدک نبودس _ گُه خوردي توپ بودم _ مي خوام مخشو بس _ اينم نمي توني بخوري ، اينکاره نيستي منم ضايع مي کنيم _ مخشو مي ها !س _مي زني ولي زبون سر اين . .م _ حالا مي بينيخلاصه سر پول يه شام مفصل شرط بستيم . . .سه روز بعد سعيد زنگ زد وگفت يه خبر توپ داره گفتم بگو گفت نُچ بايد مژدگوني بدي گفتم چي گفت دو شب شام گفتم اصلا نگوس _ ضرر مي کنيم _ بـه تخممس _ تخمت تو ، بخدا ضرر مي کنيم _ باشـه حالا تو بگو ببينم مي ارزهس _ بخوريش اصلا نمي گم بـه کيرم کـه ندوني تو لياقت نداريم _ خيلي خوب گاه مخور قبول حالا بگوس _ گفت دو شب شامم _ باشـه بابا گاييدي منو ، بگو ديگهس _ هيچي ديشب مـهتاب زنگ زد خونـهء ما شمارهء تو رو مي خواستيه دفعه اي قلبم اومد تو دهنم گفتم : چي . . . مي خواست چکار . . .س _ هيچي مي خواست ببينـه تلفنتون زنگ مي خوره يا نـهم _ مثل آدم بگو ببينم چه گايي خورديس _ زنگ زد گفت کـه شمارهء تو رو مي خواد گفتم چرا گفت باهاش کار دارم منم شماره رو بهش دادم ، شايدم يه کار ديگه داشته باشـهديگه تو کونم عروسي شد و کنار تلفن اتراق کردم شب حدوداي ساعت 7 بود کـه زنگ زد يه چند باري مزاحم شد ولي آخرش صحبت کرد اولين مکالمـهء تلفني مون حدود دوساعت ونيم طول کشيد ولي جالب بود، توپي بنظر مي رسيد بهم گفت از اينکه مثله پسراي عقده اي خودمو جلوش جر ندادم ازم خوشش اومده بيچاره نمي دونست کـه فرصت نکردم وگر نـه جلوش با دماغ راه مي رفتم . . .يکي دو ماه گذشت وما همين جوري ادامـه داديم _ هفته اي دو روز مـهتاب شبکار بود و پدرش هم فوت شده بود براي همين هم هفته اي دوبار تلفني که تا ساعتاي 12 يا 1 با هم حرف مي زديم راستش بدجوري بهش عادت کرده بودم و توي اين مدت خيلي با هم صميمي شده بوديم يک شب 5شنبه بود و مـهتاب هم شبکار بود حدود ساعتاي 11:30 بود کـه برق رفت ، بيچاره تنـها توي خونـه داشت از ترس مي مُرد گفتم مي خواي بيا خونـهء ما من مو بيدار مي کنم بيا پيش اون گفت نـه يه وقت م تلفن کنـه اَگه جواب ندم نگران ميشـه گفتم مي خواي انو بفرستم خونـهء شما بازم گفت نـه نمي خوام از اين جريان چيزي بدونـه ديگه زدم بـه پررويي گفتم مي خواي خودم بيام خونتون گفت نـه خدا مرگم بده يه وقت يکي از همسايه ها ببينـه آبرومون ميره گفتم خوب بوم ميام کمي مکرد وگفت باشـه فقط زود بيا کـه من خيلي مي ترسم . . . منم از خدا خواسته باهمون لباس خونـه بوم رفتم خونشون اونم اومده بود تو راه پله و منتظر نشسته بود يه چادر گلدار خاکستري رنگ هم انداخته بود رو سرش. . .خواست کـه بريم تو اتاقش منم قبول کردم . . . همـه جا تاريک بود و هيچ چيز مشخص نبود يه دفعه ديدم کـه وسط زمين و هوا دارم پشتک وارو مي و به مغز اومدم رو زمين با نگراني پرسيد چي شد گفتم هيچي پام بـه يه چيزي گير کرد گفت دستتو بده من ، منم فوري دستشو تو تاريکي پيدا کردم و محکم گرفتمش و دنبالش راه افتادم داخل اتاق کـه رسيديم رفت و روي تختش نشست نور ماه اتاقشو کمي روشن کرده بود منم رفتم روي مبل روبروي تختش نشستم و شروع کرديم بـه صحبت کم کم اومدم پايين و جلوي تخت رو زمين نشستم هيچ وقت اينقدر بهش نزديک نشده بودم فاصلمون فقط چند وجب بود اون روي تخت دراز کشيده بود و منم کنار تختش نشسته بودم کم کم صورتامون بـه هم نزديکتر شد و لبهامون تو هم گره خورد . . .آروم آروم خودمو کشوندم رو تخت و کار بجايي کشيد کـه همديگرو محکم بغل کرده بوديم من چرخيدم واونو کشيدم رو خودم داشتم گردنشو مي مکيدم کـه يه دفعه برق اومد و همجا روشن شد فوري از روي من بلند شد و از تخت پريد پايين . . . منم نشستم تمام يقهء لباسش خيس بود يه لحظه هر دومون خجالت کشيديم ولي مـهتاب چراغو خاموش کرد و گفت اينجوري بهتره منم کـه حسابي کيرم راست شده بود بلند شدم و دستشو گرفتم و کشيدمش رو تخت پيرهنامونو درون آورديم که تا راحتتر باشيم عجب سينـه هايي داشت شروع کردم بـه خوردن سينـه هاش و احساس مي کردم کـه اون از اينکار خيلي لذت مي بره مي خواستم برم سراغ شلوارش ولي روم نمي شد خلاصه کم کم اومدم پايين و شروع کردم بـه ليس زدن شکمش حسابي حشري شده بود منم کيرم داشت شلوارمو پاره مي کرد خلاصه بهر بدبختي بود کمرويي رو گذاشتم کنار و شلوارشو آروم آروم کشيدم پايين سعي کرد مقاومت کنـه ولي قدرت نداشت بدنش کاملا بي حس شده بود از روي شرت صورتمو بهش ماليدم ، شرتش خيس خيس بود بلند شدم و نشستم و خيلي آروم شرتشو درون آوردم و سرمو بردم لاي پاهاش و با زبون شروع کردم بـه بازي با ش ، بـه نفس نفس افتاده بود و مدام شکمش سفت وشل مي شد و تکون مي خورد و همش پاهاشو تکون مي داد و با دست سعي مي کرد منو ازش دور کنـه ، خوب کـه بي حس شد چرخوندمش و گفتم حالا نوبت منـه شلوارمو درون آوردم و کيرمو خوب خيس کردم روي زانوهام ايستاده بودم پاهامو گذاشتم دو طرف ش و کيرمو گذاشتم دم کونش و آروم فشارش دادم تو يه دفعه تکون خورد وپاهاشو سفت کرد و با دست شکممو عقب زد ولي من تکون نخوردم مي دونستم کـه اگه درش بيارم بدتره براي همين آروم دستشو گرفتم و يه کمي ديگه فشار دادم ، بادستاي کوچولو وتپلش دستمو فشار مي داد وپاش روي تخت مي کوبيد سعي مي کرد يه جوري خلاص شـه ولي نمي تونست ، کم کم کيرم که تا نصفه رفت تو و منم تلمبه زدن رو شروع کردم ، سرعتمو زيادتر کردم احساس کردم کـه ديگه آروم شده يه لحظه ترسيدم خم شدم و سرمو بردم کنار گوشش و بهش گفتم مي خواي درش بيارم ولي جواب نداد اومدم از روش بلندشم ولي با يه صداي خفه گفت نـه خوبه . . . خيالم راحت شد و تلمبه زدن رو ادامـه دادم ، نزديک اومدن آبم بودو من محکم بهش تقه مي زدم طوري کـه محکم تکون مي خورد اما هيچ عالعملي نشون نمي داد آبم اومد ومن بيحرکت افتادم روش ، حتي قدرت بلند شدن هم نداشتم و کيرم هنوز تو کونش بود و من روش دراز کشيده بودم چند دقيقه اي بـه همين وضع بوديم کـه من دوباره شروع کردم اينبار ديگه داشتم جون مي کندم درون همين حال کتف و گردنشو مي مکيدم و اونم کاملا راضي بود دفعهء دوم کـه داشت آبم ميومد چنان محکم تقه مي زدم کـه احساس کردم داره جر مي خوره آبم کـه اومد بـه سختي خودمو از روش بلند کردم و کنارش خوابيدم بعد از چند دقيقه کـه يکمي خستگيم درون شد ولي يکمي سر گيجه داشتم و خيلي هم احساس گرسنگي مي کردم نيم ساعتي گذشت بـه ساعتم نگاه کردم ساعت 4 صبح بود بهش گفتم خوابي آروم گفت نـه بيدارم پرسيدم حالت خوبه گفت آره ولي پاهام خيلي بي حسه ، پشتمم درد مي کنـه گفتم الهي بميرم تقصير منـه گفت نـه چرا تو اتفاقا خيلي خوب بود من خوشم اومد تو دلم گفتم بهتر کـه خوشت اومد حالا دفعهء بعد چنان مت کـه چشات از تو درون بياد و کير من از تو دهنت ولي يه لحظه دلم براش سوخت ، بلند شدم و نشستم و آروم آروم پاهاشو ماساژ دادم مشخص بود ک احساس خوبي داره ، چرخيد و به پشت خوابيد ومنو کشيد روي خودش و دوباره لبهامون تو هم گره خورد بدنش خنک بود و کمي ميلرزيد پتو رو کشيدم رومون و زير پتو دوباره مشغول شديم کـه با صداي زنگ تلفن جفتمون از جا پريديم هوا روشن شده بود ، ش بود و گفت آماده شـه کـه براي ناهار بايد برن خونـهء داييش ، دو تايي هل هلکي لباسامونو پوشيديم و من از همون پشت بوم برگشتم خونـه و يواشکي رفتم تو اتاقم و خوابيدم ، حدود ساعتاي 2:30 بود کـه بيدار شدم . . . رفتم يه دوش گرفتم بعد هم يه چيزي خوردم و عصر هم مثل هميشـه با سعيد از خونـه زدم بيرون . . .شب يکشنبه مـهتاب زنگ زد و گفت کـه تو خونـهء داييش سر سفره خواب رفته و همـه فکر کـه تا صبح درس مي خونده ولي خيلي خوب شد کـه هيچکدوم از افراد اون مجلس نزديک خونـهء ما نبودند چون مي گفتن کـه اونشب برق قطع بوده و حسابي ضايع مي شديم </div>
توشnoreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-10154981.post-1110386400973259472005-03-09T08:31:00.005-08:002005-03-09T08:40:00.986-08:00
payamvamaryam<div align="right">پيام و مريم حدود 8 سال پيش بود کـه از اروميه رفتيم بندر عباس ... يه تغيير مکان خيلي شديد!<br />به خاطر شغل بابام بود کـه مجبور شديم کوچ کنيم! اون موقع من مي رفتم اول دبيرستان ...<br />به خاطر تغيير جا خيلي ضد حال خوردم ... چون جايي کـه رفته بوديم از هر لحاظي با اروميه 180 درجه فرق داشت!<br />هم از لحاظ آب و هوا ? هم از لحاظ برخورد مردم ? هم از لحاظ فرهنگ ? هم از لحاظ زبان و هم از لحاظ شکل ظاهري!<br />با اينکه همـه جا شايعه کـه ترکها با غيرتن اما من اصلا همچين چيزي رو بـه اين شدت نديدم! توي شـهر خودمون همـه چيز واسمون عادي بود! حتي مني کـه 15 سال داشتم خيلي وقتها بدون روسري مي رفتم بيرون! يا مثلاً تمام زمستون فقط کلاه سرمون بود! يا اينکه خيلي راحت با پسرهاي اطرافمون رابطه درون حد دوستي داشتيم!<br />اما حالا وارد منطقه اي شده بوديم کـه مردمش حتي براي خريد از سر کوچه شون پوشيه مي زدن! اين خيلي واسم عذاب آور بود!<br />مني کـه پوستم درون مقابل اونا مثل برف بود وقتي بدون پوشيه مي اومدم بيرون همـه نگام مي ! بـه راحتي مي فهميدم کـه هر مردي کـه از کنارم رد مي شـه شق مي شـه!<br />توي شـهر خودمون اونقدر از آزادي دلزده بوديم کـه حتي محل پسرهاي همسايه نمي داديم ...<br />اما اينجا اونقدر محدود شده بودم (از طرف جامعه ... نـه از طرف خونواده!) کـه هري برام جالب بود! از همـه ي اينا جالبتر برام پسر همسايه ي کناريمون بود! اسمش پيام بود و خيلي وقتها حس مي کردم کـه داره با يه لبخند مرموز نگام مي کنـه!<br />نسبت بـه بقيه ي پسراي بندري کـه پوستهاي سبزه و بيني هاي بزرگ و چهره ي ناموزوني داشتن ? پيام پوست صاف و چهره ي ظريفي داشت!<br />پسرهاي بندر درون اوج مي خواستن خودشونو غيرتمند نشون بدن و بگن کـه از ها اصلا خوششون نمياد!!!!<br />اما بر عاونا پيام بـه راحتي بـه من لبخند مي زد و حتي چند بار براي صحبت جلو اومد کـه موقعيتش بـه خورد ...<br />تقريبا وسط هاي سال بود و منم بلاخره اونجا توي يه دبيرستان نزديک خونـه ثبت نام کردم! بعد از مدرسه رفتن اون ذهنيتي کـه از مردم بندر تو ذهنم بود بـه هم ريخت! چون فهميدم اونا هم همـه جور موضوعي بين خودشون دارن!<br />هاشون تمام زنگ تفريح درون مورد دوست پسرهاشون و يا حتي بعضي از اونا درون مورد هاشون حرف مي زدن! من بـه خاطر زيباييم و بي حجاب بودنم خيلي زود قاطي اونا شدم و باهام صميمي شدن!<br />وقتي پاي حرفاشون نشستم فهميدم کـه خيلي هاشون آرزوي دوستي با پيام رو دارن! تو نظر اونا هري کـه دوست پسرش خوشگل تر مي بود معني سر دسته رو ميداد! و بامزه اينجا بود کـه هيچ که تا اون موقع نتونسته بود دل پيام رو ببره!<br />وقتي اينا رو فهميدم انگيزه ي دوستيم با پيام بيشتر شد! مي خواستم با اين کارم بهشون بفهمونم کـه از همشون خوشگلتر و سرتر هستم ...<br />ظهر کـه داشتم مي رفتم خونـه طبق معمول پيام رو نزديک مدرسه ديدم! سارا هم همرام بود ... که تا پيچيديم تو کوچه ? پيام هم از فرصت استفاده کرد و صدا زد : مريم خانم؟!<br />وقتي برگشتم اومد کنارمو يه نامـه توي دستم گذاشت و با يه لبخند گفت : خواهش مي کنم دلمو نشکن! و رفت ...<br />سارا دهنش باز مونده بود! انگار پادشاه انگليس بـه من نامـه داده بود! ... با هم ديگه زود رفتيم خونـه ي ما و رفتيم تو اتاقم! ... بدون لحظه اي مکث شروع کرديم بـه خوندن نامـه! ... پياماز احساس قلبيش بـه من نوشته بود و اينکه که تا حالا از هيچ ي جز من خوشش نيومده و دلش مي خواد بيشتر باهام آشنا بشـه و خواسته بود کـه واسه ي حرف زدن با هم يه جا قرار بذاريم!<br />حسادت رو تو چشماي سارا مي خوندم واسه همينم بود کـه سعي نکردم خودمو ذوق زده نشون بدم!<br />فردا صبحش سريعتر رفتم مدرسه که تا سارا همرام نباشـه و اگه پيام رو ديدم بتونم راحتتر باهاش حرف ب! اتفاقا پيام رو هم ديدم و تو راه مدرسه اومد کنارم! گفت :چي شد؟ جوابمو نمي دي؟ ... نا خود آگاه يه لبخند زدم و اونم با خنده گفت : مي دونستم نازي هستي!<br />از اونجا رابطه ي من با پيام شروع شد ... بعدا فهميدم کـه اونا بندري نيستن و اهل اصفهانن و 3 ساله کـه اومدن بندر ... پيام خيلي پسر داغ و با محبتي بود! هيچ وقت از ابراز علاقش کم نمي شد و هميشـه يه نوع تازگي خاص داشت ...<br />چيزي کـه اين وسط من بيشتر باهاش آشنا شدم پديده ي بود! ... بعد از يه مدت وقتي کنار پيام مي رفتم يه لرزشـه خاصي رو تو دلم حس مي کردم ... يه نياز ... نيازي کـه به بدن پيام داشتم! ... حس مي کردم پيام هم همين حس رو داره! ... يه روز کـه پدر و مادرش براي 3 روز رفتن کيش منو دعوت کرد کـه برم خونشون ...<br />وقتي رفتم خيلي مودبانـه باهام برخورد کرد و بعد کلي صحبت رفتم تو اتاقش که تا وسايلشو بهم نشون بده! همينطور کـه تو اتاقش حرف مي زديم من نشستم روي لبه ي تخت ? کـه يهو بي مقدمـه پيام اومد و کنارم نشست! ... يه کم نگام کرد و گفت : مريم؟ ... مي دوني چقدر دوست دارم؟ ...<br />دوباره اون حالت رو توي دلم حس کردم! سرمو انداختم پايين کـه پيام با نوک انگشتاش صورتمو آورد بالا و آروم لبهاشو روي لبهام فشار داد ... خشکم بود! نمي دونستم چيکار کنم! پيام که تا اون روز چند بار دست و گونـه ي منو بوسيده بود اما... برام يه حال ديگه اي داشت! اومدم بلند شم کـه دستاشو دورم حلقه کرد و منو کشيد تو بغلش! حالا ديگه روم تسلط کامل داشت! نگاهشو بـه لبام دوخته بود و لباش مي لرزيد! دوباره آروم سرشو آورد جلو و ازمگرفت اينبار مقاومتي نشون ندادم ... حس مي کردم خودم هم بهش نياز دارم ... پيام رو خيلي دوست داشتم ...<br />خيسيه لبهاش حالمو داغون مي کرد ... سرشو بلند کرد منو خوابوند رو تخت و دوباره شروع کرد بهگرفتن! ... کم کم زبونشو کرد توي دهنم و سعي مي کرد کـه زبون منو گاز بگيره ... حس مي کردم يه چيزي زير دلم داره تند تند مي زنـه! پيام بد جوري حالمو خراب کرده بود! ...<br />حس کردم کـه داره خودشو روي من مي کشـه! همونطور کـه لبهامو مي بوسيد آروم سرشو آورد پايينو شروع کرد بـه بوسيدن گردنم ... همونطور کـه داشت پايين مي رفت يهو يه ترس خاص ريخت تو دلم!<br />ديدم داره بـه سمت سينـه هام ميره کـه سرشو بلند کردم ... ترس رو نگام خونده بود و بهم گفت: مريم ... مي دوني خيلي قشنگي؟ مي دوني هر بار کـه مي بينمت اين زيباييت چه بلايي سر من مياره؟ ... مي دوني هميشـه چه فشاري رو تحمل مي کردم و دم نمي زدم؟ ... عزيز دل من ... مي دوني کـه چقدر دوست دارم ... من کـه کاري نمي خوام م! بذار حداقل حسرت بوسيدن بدنت رو دلم نمونـه!!!!!<br />منم کـه مسخ و گيج حرفاش شده بودم چشامو بستم و صدام درون نيومد! پيام همونطور کـه آهسته تنم رو مي بوسيد پايين مي رفت و دکمـه هاي لباسمو باز مي کرد! دلم مي خواست محکم بغلش کنم و به خودم فشارش بدم! پيام سينـه هامو درآورد و شروع بـه ليسيدن کرد! ... قلبم اونقدر تند ميزد کـه فکر مي کردم هر آن ممکنـه از جاش درون بياد! ...<br />احساس خوشايندي داشتم! اولين بار بود کـه يه پسر بـه سينـه هام دست مي زد و اونا رو مي ماليد و مي بوسيد! ... پيام سر يکي از سينـه هامو تو دهنش کرد و شروع کرد بـه مکيدن! ... يه آن حس کردم کهم خيس شد! ... بد جوري عرق کرده بودم! پيام خودشو کاملا روي من کشيد و تيشرتش رو درون آورد و بدنش رو روي سينـه هام مي کشيد! کيرش کاملا شق شده بود و داشت شلوارشو جر مي داد! کير سفت شده اش رو از روي شلوار روي من مي کشيد و آه و اوه مي کرد! ...<br />من اونقدر ترسيده بودم کـه که فقط تند تند نفس مي کشيدم! دست پيام پايين تر رفت که تا زيپ شلوارشو باز کنـه کـه من از جا پ ... درون اوج لذت داشتم علني مي لرزيدم! پيام که تا اومد کـه آرومم کنـه بـه سمت درون دويدم ... لباسمو نبسته بودم و واسه همين سينـه هام بالا و پايين مي پريد ... وقتي نگاه کردم ديدم سينـه هام بيرونـه و سرخ شده ... پيام همونطور کـه با چشاي خمار روي تخت دراز کشيده بود و نفس نفس مي زد منو نگاه ميکرد ... منم سريع دکمـه هامو بستم و رفتم خونـه!!!!<br />حالم خيلي خراب بود ... وحشتناک خوابم مي اومد ... رفتم تو اتاقم و روي تختم دراز کشيدم ... ناخوداگاه دستم روانـه يم شد کـه ديدم م خيسه خيسه!!! از اينکه نذاشتم پياممو بمالونـه خيلي پشيمون بودم! حقيقتش خيلي خوشم اومده بود! از تصورش هم حتي يه حال خاصي تو دلم ايجاد مي شد!<br />آروم سينـه هامو مشت کردم و خوابيدم! فرداش کـه داشتم مي رفتم مدرسه پيام رو سر راه ديدم! ... سرشو انداخت پايينو گفت : مريم تو رو خدا منو ببخش ... بـه خدا من بـه حد مرگ دوست دارم و جز تو پيش هيچ ديگه اي اين حال رو نمي شم! تو رو خدا باهام قهر نکن و ترکم نکن! ... تو دلم بهش مي خنديدم کـه طفلکي فکر کرده من بدم اومده!!!!!!!!!!!!! دوباره گفت: مريم بدون تو مي ميرم ... ترکم نکن ... اگه هنوزم دوستم داري و مي توني تحملم کني امروز بعد از ظهر بيا خونمون ? مريم قول ميدم پسر خوبي باشم ...<br />چيزي نگفتم و سريع بـه طرف مدرسه رفتم! ... از همون لحظه مي دونستم کـه بعد از ظهر پيشش خواهم رفت! ... وقتي عصر رفتم خونشون از ذوق داشت مي ترکيد! سعي مي کرد خودشو خيلي دور بگيره و زياد بـه بدنم نزديک نشـه ... حتي مثل قديم دستم رو هم نگرفت ... روي صندلي اتاقش نشسته بودم کـه شيطونيم گل کرد و رفتم روي لبه ي تختش ... خيلي دلم مي خواست کاري رو کـه ديروز کرد و تکرار کنـه!<br />سرگرم همين فکرا بودم کـه يهو وارد شد و دو که تا ليوان شربت آورد . منو کـه روي لبه ي تخت ديد چيزي بـه روي خودش نياورد و نشست روي صندلي ... شروع کرد بـه حرف زدن و سعي داشت کـه قضيه ي ديروز رو يه جوري ماستمالي کنـه!<br />خيلي حرف مي زد و منکه ديگه داشت حوصله سر مي رفت بلند شدم و رفتم طرفش! اينبار کرم از خودم بود کـه نمي تونستم لذت ديروز رو فراموش کنم! رفتم و روي پاش نشستم کـه ديدم دوباره داره نگاهاش تغيير مي کنـه! ... سرمو بردم جلو و لبهاشو فقط بوسيدم! ... آروم گفتم: پيام بـه حد مرگ دوست دارم! ...<br />بهم گفت: مريم منم دوست دارم و مي خوام ... اما آخه نمي خوام تو رو ...<br />دستمو رو لباش گذاشتم و گفتم مگه دوستم نداري؟ با سر جواب مثبت داد! ... منم بهش گفتم: بعد فقط همين کـه تو بـه من اعتماد داشته باشي کافيه! ... بقيه ي چيزا خودش حل مي شـه!<br />پيام هم از خدا خواسته منو بغل کردو گذاشت رو تخت! اينبار اول همـه ي لباسهامو بجز و سوتينم درون آورد و خودش رو هم کرد! ... آروم خوابيد روم و شروع کرد بـه ليسيدن لبام و بدنم! همونطور کـه پايين مي رفت سوتينم رو هم درون آورد! تنم رو ميليسيد و من آه مي کشيدم! زبونشو توي نافم ميکرد و ليس ميزد! حس مي کردمم داغ شده و داره باد مي کنـه ... چشمام خمار شده بود و تنم مي لرزيد کـه حس کردم پيام لبه هاي م رو گرفته و داره مي کشـه پايين ... نگاش کـه کردم ديدم همـه ي نگاهش بهمـه و لباش مي لرزه! دوباره حس کردم کهم داره خيس مي شـه ... پيام بينيشو برد سمتم و بويي کرد و يه آه بلند کشيد و شروع کرد بـه ليسيدن لبه هايم!!<br />ديگه داشتم ديوونـه مي شدم ... يه لذت خاصي رو حس مي کردم کـه حاضر نبودم با دنيا عوضش کنم ... پيام با زبونش با نوکم بازي مي کرد و اينکارش خيلي يم کرده بود ... مي خواستم از لذت جيغ ب کـه حس کردم داره زبونشو توي م مي کنـه! ... زبونشو هي توي م مي کرد و در مي آورد! ... با زبونش همـه يم رو ليسيد و شروع کرد بـه بوسيدنش! همونطور کـه ناله مي کردم گفتم: پيام درد ميکنـه!!!! پيام هم سرشو آورد بالا و آروم انگشتشو ليسيد و فرو کرد تويم! حرکت رفت و برگشتي انگشتش تويم داشت حرارتم رو بيشتر مي کرد ... انگارم داشت مي سوخت! ...ديگه ناله هام داشت بلند مي شد کـه پيام انگشتشو درون آورد و از روم بلند شد! همـه ي تنش عرق کرده بود و لباش مي لرزيد ...<br />يهو شرتش رو درون آورد و من ديگه قاطي کردم! ... که تا اون روز کير هيچ مردي رو نديده بودم! يه تيکه گوشت بزرگ و سيخ و بالا رفته کـه نوکش کمي برجستگي داشت! زيرش هم دو که تا تيکه گوشت آويز بود کـه بعدا فهميدم همون تخم مردهاست! ...<br />بلند شدم و تا بـه کيرش دست زدم دادش بـه آسمون رفت و چشماشو بست! آروم کيرشو تو دستم گرفتم و شروع کردم بـه مالوندن! پيام همونطور کـه آه هاي بلند مي کشيد مي گفت: فشار بده! ... احساس خوبي داشتم ... از مالوندن کير پيام و ديدن ناله هاش لذت مي بردم! ... ناخود آگاه سرمو بردم پايينو کيرشو ليس زدم ... پيام کـه بي حس شده بود خودشو انداخت روي تخت! ... منم بـه کارم ادامـه دادمو کيرشو ليس مي زدم!مي خواستم تلافيه ليسهايي کـه بهم زده بود کرده باشم!<br />هنوز چند دقيقه نگذشته بود کـه پيام بلند شد و منو رو تخت خوابوند و روي من دراز کشيد ... آروم پاهامو آورد بالاو کيرشو رويم گذاشت و فشار داد ... جيغم بلند شد و احساس سوزش وحشتناکي تويم کردم ... اما پيام بـه حرکت رفت و برگشتيش ادامـه داد و بهم مي گفت: چيزي نيست عزيزم ... الان خوب ميشـه! ...<br />همونطور کـه ازممي گرفت تلمبه مي زد! و رگهاي گردنش سيخ مي شد! بعد از حدودا يه ربع ديگه بي حس شده بودم و پيام کار خودشو مي کرد ... نفهميدم کي بود کـه پيام دادي کشيد و کيرشو ازم درون آورد و شروع کرد بـه ماليدنش ... بعد از چند ثانيه اب لزج و سفيد رنگي ازروي بدنم پاشيده شد!<br />پيام کـه نفسهاش آرومتر شده بود روي بدنم دراز کشيد و بغلم کرد! ... وقتي بلند شدم خون قرمز تيره اي رو روي تخت ديدم!.............<br />ديگه بماند کـه چه جوري رفتم خونـه و چه حالي داشتم! وقتي فردا رفتم مدرسه حالم خيلي خراب بود ? طوري کـه حتي زنگ اول کاملا خواب بودم! زنگ تفريح پروين اومد و کنارم نشست و با نيشخند گفت: مريم بو ميدي! ... پيام تو رو هم اپن کرد؟!!!!!!!!!!!!!!!!! </div>
توشnoreply@blogger.com0
نویسنده و منبع: bokonbokon | تاریخ انتشار: Thu, 08 Nov 2018 15:09:00 +0000
مگه چیزی مـیخوری؟
با سلام و ارادت خدمت همـه بر و بچه های ی و با حال بازم دکتر علیرضام و یـه خاطره ی دیگه.
سال 4 دانشگاه بودیم و خونـه مجردیمون رو تازه عوض کرده بودیم . بکن توش ارومتر جون محله جدیدمون از اون محله های قدیمـی اما با کلاس بود و خونـه ما یـه خونـه 2 طبقه با قدمت صد و بیست سال بود کـه صابخونـه کـه یـه پیرمرد و یـه پیرزن با پسرشون کـه 5-4 سالی از ما بزرگ تر بود . بکن توش ارومتر جون درون واقع بیشترین خاطرات دوران دانشجویی ما تو همـین خونـه رقم خورد کـه حدود دو سالی تو اون خونـه بودیم پسر صابخونـه هم کـه رحیم نامـی بود یـه سال اول خیلی توپ باهامون راه اومد ولی سال بعد ازین رو بـه اون رو شد کـه نـهایتا مجبور شدیم اون خونـه رو عوض کنیم. بگذریم اون روزا من یـه سگ خوشگل تریر بـه اسم تینا داشتم کـه اون بدبختم آخرش دزدیدن حالا بماند کـه ما از خیر سر همـین تینا خانم چندین و چند فقره بلند کردیم . یـه روز عصر کـه من و شاهین و تینا رفته بودیم ولگردی هنگام برگشت سر کوچمون چشمون بـه دوتا باحال افتاد کـه با مادرشون جلوی ما داشتن مـیرفتن. یکیشون کـه مفصلا راجع بهش صحبت خواهم کرد یـه مانتوی تنگ چرمـی تنش کرده بود کـه ای جوووون تمامو کپلش بـه قشنگترین و حشر ترین وضع ممکن بیرون زده بود.
القصه داستان ما از اونجا شروع شد کـه همـین خانمـه شروع بـه کرم ریختن کرد کـه اره اسم سگتون چیـه و از این حرفا که تا اینکه جلو خونشون کـه تقریبا رو بـه روی خونـه ما بود از هم جدا شدیم و ما اومدیم خونـه. شاهین رفت ترتیب شام رو بده و من هنوز تو فکربا حال این خانومـه بودم. دیدم طاقت ندارم بـه رحیم جون زنگ زدم و فوری شماره تلفن و آمار ه رو گرفتم کـه بله اسمش فرنازه یـه کوچیک بـه اسم سهیلا داره و یـه کوچیکتر بـه اسم سپیده و دو بزرگتر کـه اولی شـهناز خانم با دو که تا نسبتا رسیده و آبدار کـه اسماشون الان یـادم نیست نمـیدونم اندیـا یـا انتا… یـا تو این مایـه ها و یـه دیگه کـه اونم باز یـه و یـه پسر کوچولو داشت و من حیث المجموع خانوادتا” تشریف داشتند. با این اطلاعات گوشی رو برداشتم زنگ زدم خونشون .. یک دو سه … یـه خانومـه گوشی رو برداشت و خیلی مودب خودمو خسرو معرفی کردم و خواستم با اون خانومـه کـه مانتوی چرمـی پوشیده بود صحبت کنم و از شانس من خودش بود و استارت آشنایی رو زدیم و به خونـه جدیدمون نرسیده یکی از همسایـه ها رو تور کردیم کـه البته همـین جا اعلام مـیکنم کـه در چنین شرایطی سعی کنین از همسایـه ها برا ی دوستی استفاده نکنین کـه در نـهایت دهنتون سرویس و کونتون پارس کـه جریـان اونم بهتون خواهم گفت.
خلاصه اون موقع من 22 سالم بود و نوبت سن و سال کـه رسید فرناز خودشو 21 ساله معرفی کرد کـه خیلی زود گندش درون اومد و فهمـیدیم کـه 31 سالشـه و از اون ترشیده هاست و با رسیدن بـه خودش درون صدد جور یـه شوهر ساده و مشنگ واسه خودشـه کـه البته از لحاظ هیکل وکپل چیز بیستی بود .
دوستی من و فرناز از همون روز شروع شد و از همون اول هر دوی ما ادعای دلباختگی و عاشق بازی رو درون مـی آوردیم کـه واقعیت چیز دیگری بود و از این ا من فقط بـه فکر مـیکرم و فرنا ز بـه شوهر . و من خیلی اوستا تر از این حرفا بودم خیلی زود تونستم بیـارمش خونـه!
هیچ موقع یـادم نمـیره ماه رمضون بود و من درگیر کلاس هام بودم ولی روزی کـه قرار شد بیـاد خونـه کلاس ملاس و بی خیـال شدم. تقریبا اولین ی بود کـه تو اون خونـه مـی آوردیم و یـه کم ترس داشتم ولی چون فرناز مال همون کوچه بود یـه خرده خیـالم راحت بود چرا کـه کوچیکشم اوضاع کوچه رو کنترل و گزارش مـیداد. فرناز اومد خونـه بردمش اتاق خودم کـه هر چند خونـه دانشجویی بود ولی درون حد خودم وسایل منزل کم نداشتم و خونـه رو خیلی خوب تزیین کرده بودم شروع کرد 300-200 بسته سیگار رو کـه به دیوار وصله کرده بودم نگاه و منم رفتم چایی بیـارم کـه تا چایی آوردم برگشت گفت زحمت کشیدی ولی من روزه ام.
ایییییی کیر تو این شانس حالا حتما بخایم یمم افه مـیاد کـه روزم.
لبخندی زدم و گفتم قبول باشـه. اومدم رو مبل روبه روییش نشستم و شروع کردم شر و ور گفتن یـه کم کـه صحبت کردیم گفتم معذب نیستی اینطوری یـه کم اون روسریت رو شل کن تو این گرمای اتاق عرق مـیکنی و موقع بیرون رفتن سرما مـیخوری. یـه کم من و من کرد و گفتش کـه فکر نکنی کـه کلاس مـیاما اخه من روزه ام.
با صدای بلند خندیدم و گفتم اخه کم عقل چه ربطی داره مگه چیزی مـیخای بخوری
– نـه
– پس درون بیـار باطل نمـیشـه!
– مطمئنی
– آره بابا من خودم نیمچه مجتهدم درش بیـار!
و اون با کمـی استخاره روسریشو درون اورد قیـافش کلی تغییر کرد و خوشگل تر شد و کیر من اینا رو خیلی خوب مـی فهمـید بنا بر این شروع بـه بلند شدن کرد و من خزیدم بـه طرف فرناز و دستمو گذاشتم رو شونش خودشو کشید کنار و گفت اخه روزه ام حرفشو قطع کردم و گفتم مگه چیزی مـیخوری؟
پس با این چیزا باطل نمـیشـه. کمکم دستم بـه طرف مانتوش رفت و این دفعه مقاومت بیشتری دیدم ولی هر دفعه با این جمله کـه تو کـه چیزی نمـیخوری خرش کردم که تا اینکه مادر زادش کردم.
جلو چشام یکی از قشنگترین مناظری کـه تو اون روزا مـی تونست بـه چشمم بخوره نمایـان شد و از اونجا کـه فرناز بدنساز هم بود هیکل توپی داشت هر چند خدای باریتعالی درون مورد قیـافش خساست بـه خرج داده بود ولی وای از اون هیکل هر چی بگم کم گفتم هنوزم کـه هنوزه پستونای بـه اون قشنگی ندیدم حتی درون بدترین پوزیشن کـه حالت سگی بـه خودش مـیگرفت مثل گنبد شابدوالعظیم صاف و سفت بود انگار کـه سیلیکون گذاشتنولی طبیعی بود یـه بدن سفید و متناسب بدون شکم و لمبر های گوشتی کـه یـه تپل ناز رو درون مـیون گرفته بودن همـه اجزای فرناز رو شامل مـیشد و من با هوسی آتشین با این تن و بدن زیبا نگاه مـیکردم دستشو گرفتم بردم بـه طرف تختم کـه جنایت های بیشماری رو دیده بود و شروع کردم انگشت مالیسفیدش کـه هنوزم وقتی یـادم مـیفته تبر مـیشـه.
قنبلش کردم و اخرین مقاومت رو با گفتن بیستمـین بار آخه روزه ام از خود نشون داد و من باز خرش کردم و خودشم مـیدونست کـه کار ازین حرفا گذشته و در لحظاتی بعد کیر من اونزیبایش را فتح خواهد کرد.
کمـی هم با ش بازی کردم کـه همزمان با دست دیگرم نوک هاش رو فشار مـیدادم و زبونم پشت گوشش مـیچرخید تمام این عوامل باعث شد کـه به سرحد اورگاسم برسه و بدون لحظه ای درنگ کیر 22 سانتی نازنینمو توفرناز جا دادم وای کـه عجب حالی داشت و با شروع تلمبه های من صدای جیغ های فرناز فضای اتاق رو پر مـیکرد و دستان من لحظه ای بیکار نبودن و دائم با تن و بدن فرناز ور مـیرفتن درون یک آن احساس کردم داره اورگاسم مـیشـه عضلات بدنش سفت و منقبض شد و تو اون حالم برگشت گفت مطمئنی مطمئنی روزه ام باطل نشد؟!!!!
ولی من هنوز ارضا نشده بودم و در حالی کـه شالاپ شولوپ بـه کونش مـیکویدم مـیگفتم آرههههه آرهههههه واییییییییی مگهههه چی زی مـیخورییییییییییییی هان وای آخ مردمممم مردم و فوران آب روی سر و کول فرناز و باطل شدن روزه فرناز خانوم.
خوش باشید و منتظر خاطرات این دسته از فرناز خانوم.
فرستنده دکتر علیرضا
Лютий 9, 2008 at 2:55 pm
ع، بکن توش ارومتر جون کلیپ ، فیلم ، ی ،، داستان خانودگی(،) شماره تلفنو از کون، درخاست فرستادن مورد نیـاز شما بـه ایمـیل شما(هر چه انتخاب کنید) تماشا عو فیلم ایرانی و خارجی مستقیم و بدون نیـاز بـه دانلود درون کامتر از30ثانیـه » خود سایت مـیباشد و هیچ موقه نیست« آدرس: www.eni.coo.ir
یک سایت تمام ی بدون نیـاز بـه و یـا چیزه دیگر
www.eni.coo.ir
برخی از امکانات این آدرس
عان ی ایرانی و خارجی ، فیلم ایرانی و خارجی (کوتاه و بلند،همـه رقم)
داستان ی خانوادگی ( با ،،، ،زن داداش و…همـه رقم) آشنایی ( با همسایـه،دوست م، دوستم، همسایـه و…همـه رقم) بـه زور ( افغانی،دوست م،باغمون،4نفری حمله بـه ه کردی،و )
شماره تلفن پسر به منظور و شماره تلفنو انی کـه فقط ازکار مـی کنند (تمام وقت) (شماره ایرانسل مـی باشد)
تماشا فیلم بدون نیـاز بـه دانلود یـا فرستادن فیلم ایرانی یـا خارجی بـه ایمـیل شما
فرستادن ع یـا پسر ایرانی یـا خارجی بـه ایمـیل شما بـه تعداد مورد نیـاز و ب انتخاب نوع مورد نیـاز
نیـاز بـه و یـا یـادر صورت موجود بودن فرد مورد نیـاز
وب کم های زنده از سراسر جهان و مشاهده وبکمانی کـه هک شده اند (214کشور مختلف)
توجه: بکن توش ارومتر جون تمام امکانات را شما حتما تک توع آن را انتخاب نموده که تا ببینید
با توجه بـه این کـه خود این سایت مـیباشد ، احتمال بروز خطا درون برخی سیستم ها مـی باشد ، اگر صفحه کـه باز شد زبان آن اینگلیسی بود آن را بسته و دوباره امتحان کنید ، توجه داشته باشید کـه اگر وارد سایت شوید دیگر درون آن سیستم مشکل بوجود نخواهد آمد
*** توجه داشته باشید سیستم بـه طور اتوماتیک کشور شما را شناسایی مـیکند و آن زبان را به منظور شما انتخاب مـی کند
***اگر سیستم شما نتوانست وارد سایت شود بـه شما توصیـه مـی کنیم کـه به این آدرس www.2.wordpress.com برگشته و نظری ارسال کنید که تا ما با توجه بـه نظری کـه شما مـی دهید و مشخصاتی کـه سیستم از دستگاه شما مـیگیرد ، ما یک روزه سیستم شما را مـیکنیم و شما مـیتونید با آرامش درون این سایت تفریحیـه جهانی کـه سی و دو مـیلیون عضو دارد بگردید و این مژده را مـیدهیم کـه این سایت نـهمـین سایت پربازدید جهان و پرعضو ترین سایت جهان مـیباشد و هر آنچه کـه شما مـیخوهید را بـه هر طریقی بـه شما مـیدهد
Лютий 7, 2008 at 3:44 pm
مرجان (قسمت چهارم(
شاید بشـه گفت اون چند روزی کـه خانواده ام بـه مسافرت رفته بودن بهترین ایـام زندگیم بود. اولین و بهترین خاطرات ی من مربوط بـه همون چند روزه کـه با مرجان حال مـیکردم. از روزی کـه برای مرجان لاپایی زدم و آبم رو روی بدنش ریختم، هرروز عطش من به منظور بیشتر مـیشد و دوست داشتم جلوتر برم. زمان زیـادی که تا برگشتن خانواده ام از سفر باقی نمونده بود و من غصه مـیخوردم کـه چرا سفر اونـها بـه زودی تموم مـیشـه!
بعدازظهر بود و من با یک تاپ پسرونـه و روی تختم بـه شکم دراز کشیده بودم و مجله مـیخوندم و همـینطور رو بـه تشک فشار مـیدادم! نمـیدونم چه مدت اینکار رو انجام دادم ولی حسابی شق شده بود و بی قراری مـیکرد! تلفن زنگ زد، وقتی گوشی رو برداشتم باکمال تعجب صدای مرجان رو شنیدم. آهسته صحبت مـیکرد تای صداش رو نشنوه. بـه شوخی گفت:خواب کـه نبودی؟ مـیخواستم حالت رو بپرسم،چون دیگه مدتیـه پشت پنجره پیدات نمـیشـه نگران بودم نکنـه کار دست خودت داده باشی! خیلی موذیـانـه جواب دادم:تو کـه برای من خواب نگذاشتی،الآن هم از تنـهایی حوصله ام سررفته و روی تخت دراز کشیدم. بلافاصله گفت خب حالا کـه این طوره یـه سری مـیام بهت مـی که تا تنـها نباشی،فقط درون حیـاط رو باز بذار کـه توی کوچه معطل نشم و بعدش گوشی رو قطع کرد.
دیگه بهتر از این نمـیشد. از جام بلند شدم و دکمـه دربازکن رو زدم که تا مجبور نباشـه زنگ بزنـه. فکر مـیکردم هنوز چنددقیقه ای وقت دارم و مـیخواستم خودم رو مرتب کنم ولباس بپوشم کـه یـهو درون هال باز شد و چهره مرجان رو دیدم. هیچ فکرش رو نمـیکردم کـه به این سرعت خودش رو بـه خونـه ما برسونـه. از اومدنش هم خوشحال شدم و هم غافلگیر، آخه من هنوز لباس نپوشیده بودم و نیمـه بودم!
مرجان همـینطوری کـه در رو پشت سرش مـیبست گفت توی خونـه مای نبود و دیدم فرصت خوبیـه که تا بیـام ببینم چیزی کم وکسر نداری! بعدش گفت:چیـه خشکت زده؟ نمـیخوای تعارف کنی بیـام توی اتاقت؟ من هاج و واج مونده بودم کـه چی بگم و چکار م؟ هردومون بـه اتاق من رفتیم و روی تخت نشستیم. مجله منو برداشت و ورق زد و با شیطنت پرسید: خودت رو هم کـه خیس کردی!! راست مـیگفت. موقعی کـه دمر خوابیده بودم و رو بـه تشک مـیمالیدم اینقدر تحریک شده بودم کـه پیش آبم اومده بود و جلوی م کمـی خیس شده بود. ازخجالت نمـیدونستم چکار کنم! دستش رو جلو آورد و بدون مقدمـه کیر منو از روی فشار داد و گفت با این زبون بسته چکار کردی؟!!
دیگه وقتش بود، دستم رو دور کمرش انداختم و بدنم رو بهش چسبوندم و مشغول بوسیدنش شدم. خودش رو خیلی راحت دراختیـار من گذاشت که تا ضمن بوسیدنش،لباسش رو هم درون بیـارم. نپوشیده بود و من همـه لباس هاش رو غیر از ش درون آوردم. حقیقتش جرات اینکار رو نداشتم! همـینطور کـه گردنش رو مـیخوردم با دستم هاش رو هم فشار مـیدادم. تاپ منو از تنم درآورد و با دست موهای نازک ام رو نوازش کرد. بعدش از همدیگهگرفتیم. عجب زبون خوشمزه ای داشت! اینقدر حشرش بالا زده بود کـه دیگه نمـیتونست خودش رو کنترل کنـه. دیوونـه وار منو درآورد. مثل تیرآهن سفت شده بود و دیگه نیـازی بـه ش به منظور شق شدن نبود. سرش رو پایین برد و رو بوسید و اونو بـه صورت نرم و لطیفش مالید. فکر مـیکردم مـیخواد برام ساک بزنـه ولی اصلا” اینکار رو نکرد. بلکه سراغ هام رفت و شروع بـه اونـها کرد. کمـی درد داشت ولی خیلی لذتبخش بود. من بـه پشت خوابیدم و پاهام رو از هم باز کردم که تا اون راحتتر بتونـه تخمم رو بخوره.
دیگه هام حساس شده بود و از درد فریـاد مـیکشیدم. بعد مرجان خودش روی من انداخت و طوری روی من خوابید کـه استخوان لگنش درست روی بود. مرتب خودش رو بمن فشار مـیداد. من بـه گرمـی مـیبوسیدمش و با دستم پشت و کمرش رو مـیمالیدم. از گردن شروع کردم و پایین اومدم،پهلوها و وسط کمر رو ماساژ دادم و بعدش دستم رو توی ش بردم و ش رو مالیدم. کمرش رو بالاگرفت که تا من بتونم ش رو پایین بکشم. ش را که تا زانو پایین بردم و بعد پای خودم رو توی ش انداختم و بطرف پایین فشار دادم که تا کاملا” از پاش دربیـاد. حالا داغیش رو روی پوستم احساس مـیکردم. اونـهم مـیتونست داغی کیر منو بهتر لمس کنـه. با موهای من بازی مـیکرد و لگنش رو آروم تکون مـیداد که تا کیر من زیر بدنش بلغزه. پاهاش رو ازهم باز کرد احساس کردم خط وسطش درست روی ه اش قرار گرفت، حرارت زیـادی داشت! بعد دوباره پاهاش رو بهم چسبوند و دوباره خودش رو روی من تکون مـیداد. از آهی کـه کشید فهمـیدم خیلی داره حال مـیکنـه. منـهم با کونش ور مـیرفتم و ش رو مـیمالیدم. وقتی دستم رو توی درز کونش از بالا که تا پایین کشیدم خیلی خوشش اومد و لبخند معنی داری زد. متوجه منظورش شدم و بدون اینکه بتونم ببینم سعی کردم قسمت اطراف ش و ناحیـه بینوش رو آروم بمالم. پاهاش رو از هم باز کرد که تا دست من بتونـه بیشتر پیشروی کنـه! حالا دیگه نفسهاش بـه آه تبدیل شده بود.
بعد از مدتی وقتی حسابی با مالشـهای من تحریک شده بود از روی من بلند شد و روی چهاردست و پا خوابید. منکه هنوز متوجه منظورش نشده بودم کنارش نشستم و مشغول و بوسیدن لمبه های قشنگش شدم. کونش بـه نرمـی پنبه و به لطلفت پرقو بود! از خنگ بازی من حوصله اش سررفت و با دلخوری گفت: زودباش دیگه! من هاج و واج مونده بودم کـه برای چه کاری حتما زودباشم و به علامت سوال سرم رو تکون دادم!! درحالیکه خیلی حشری شده بود داد زد:چرا معطلی ،دیگه! دهنم از تعجب باز مونده بود. پیشنـهاد خوبی بود ولی من جرات پذیرفتنش رو نداشتم! مرجان رو بوسیدم و بهش گفتم آخه عزیزم تو ی،من نمـیخوام… مرجان کـه از اینـهمـه خنگی من لجش گرفته بود باعصبانیت حرف منو قطع کرد و گفت:از جلو نمـیخوام که… ! منکه خجالت مـیکشیدم بی تجربگی خودم رو بهش اظهار کنم، با لته پته گفتم باشـه عزیزم، ولی حتما کمکم کنی. خوشبختانـه مرجان اینقدر تیز بود کـه منظور منو از کمک بفهمـه. مرجان چهاردست و پا درست مثل حالت سجده روی تخت خوابید و از من خواست پشتش روی زانوهام بایستم. او مرحله بـه مرحله منو راهنمایی مـیکرد و جلو مـیبرد و منـهم دستوراتش رو اجرا مـیکردم:
حالا کمـی جلوتر بیـا… با دستت م رو ماساژ بده که تا بدنم شل بشـه… با انگشتت اطراف م رو بمال… آه… آه… خودت رو بمن بچسبون… فشارش بده که تا بره تو دیگه!!
این هیجان انگیزترین قسمت کار بود،آخه من که تا حالا این جور جاها نرفته بودم! درز کونش رو از هم باز کردم. تمام موهاش رو تراشیده بود و سفید سفید شده بود. وسطش یـه قرمز خوشرنگ خودنمایی مـیکرد. خودم رو جلوتر بردم و به مرجان چسبوندم. رو با دست گرفتم و نوکش رو بطرف کونش بردم و فشار دادم. تصور مـیکردم کـه الآن راحت توی ش مـیره، ولی اینطور نشد. با دستم چند ضربه بـه ش زدم. مرجان کیر منو گرفت و اونوپای خودش مالید. داغیش رو احساس کردم. پیش خودم فکر کردم لابد مقصد عوض شده و قراره اینجا برم! مرجان سرش رو بعقب برگردوند و گفت برات لیزش کردم حالا راحتتر مـیره توش. اطراف سر با مایع غلیظ سفید رنگی پوشیده شده بود،ترشحاتش بود! دوباره خودم رو بـه ش چسبوندم و رو گرفتم و بطرف کونش فشار دادم،چشمام رو بستم، حلقه تنگی رو دور حس کردم، مرجان با آخ بلندی کشید. من خودم رو بـه اون فشار مـیدادم. مرجان از شدت درد چهره اش رو درهم کشیده بود. تقریبا” که تا محل ختنـه وارد شده بود. خودم رو بـه سمت جلو فشار دادم که تا بقیـه اش رو هم داخل بفرستم! مرجان از درد فریـادی کشید و گفت کمـی صبر کن و خودت رو تکون نده. مدتی شاید حدود 30 ثانیـه بدون حرکت ایستادم. بتدریج احساس کردم اون حلقه سفتی کـه دور بود داره شل تر مـیشـه. بعد مرجان با مـهارت خودش رو بـه سمت عقب هل داد و بیشتر کیر من وارد ش شد… هردومون آه کشیدیم. آروم و با احتیـاط شروع بـه عقب و جلو کردم. بتدریج دیواره ش شلتر مـیشد و من راحتتر رو حرکت مـیدادم. دیدن منظره از اون بالا لایسفید و تپلش خیلی جالب بود. مرجان دستش رو بین پاهاش بود و داشت خودش رو تحریک مـیکرد. من به منظور اینکه تعادلم رو حفظ کنم با دستام پهلوهای مرجان رو گرفته بودم و تلمبه مـیزدم و او هم ضمن اینکه از حرکت کیر من حال مـیکرد داشت با ه اش بازی مـیکرد.
این اولین بار درون زندگیم بود کهی رو مـیگایدم. بهمـین خاطر خیلی زود تحریک شدم و احساس کردم کـه مـیخواد آبم بیـاد. رو بیرون کشیدم و سربالادرز کونش گذاشتم. آبم با فشار زیـادی بیرون پاشید و روی کمر مرجان ریخت. مرجان با دستش مقداری از منی منو برداشت و بعد خودش بـه پشت خوابید و پاهاش رو باز کرد و با دستش کـه به منی آغشته بود شروع بـه تحریک خودش کرد و ه اش رو مـیمالید. من بعد از اینکه خودم رو بادستمال تمـیز کردم کنارش دراز کشیدم و هاش رو مـیمالیدم. من فقط همـین یکبار شاهد خود ارضایی یک درون مقابل خودم بودم و هرگز اونو فراموش نمـیکنم. بعد از مدتی مرجان دستش رو سریعتر حرکت داد و چشماش روبست و چند آه بلند کشید. من و مرجان نیم ساعتی کنار هم دراز کشیدیم و همدیگه رو بوسه و نوازش کردیم. من حتما به مـیرفتم و خودم رو مـیشستم و مرجان حتما زودتر بـه خونـه شون برمـیگشت تای متوجه غیبتش نشـه. متاسفانـه فردای اون روز پدر و مادرم از سفر برگشتن و من دیگه نتونستم از مرجان چیزهای بیشتری یـاد بگیرم!
الآن مدتها از اون ایـام گذشته،هرچند من خاطره با مرجان رو هرگز فراموش نمـیکنم ولی هنوز یک سوال به منظور من باقی مونده: واقعا” درون این چند روز من با مرجان حال مـیکردم یـا اینکه مرجان با من حال مـیکرد؟!!
Лютий 7, 2008 at 3:42 pm
مرجان (قسمت سوم(
اون روز حال و هوای دیگه ای داشتم. صبحونـه ام رو کـه خوردم، قرمز راه راهم رو کـه توی حیـاط همسایـه انداخته بودم و مرجان ازش خوشش اومده بود برداشتم و اتو کردم! آخه حالا کـه مرجان خانم مـیخواست منو با این خوشکل ببینـه نباید چروک داشته باشـه.بعد بـه فکرم رسید کـه بهش عطر هم ب که تا خوشبو بشـه! فکر کنم توی سه بار بدنم رو با صابون شستم. وسواس داشتم کـه نکنـه بدنم بوی عرق بده و مرجان ناراحت بشـه. موهای زاید بدنم رو تراشیدم که تا سفیدتر و بلندتر بنظر بیـاد. وقتی خودم رو توی آینـه دیدم از اون تن و بدن سفید توی اون قرمز راه راه حظ کرده بودم. وااای…. خوش بـه حال مرجان کـه مـیخواد منو بغل کنـه!
لباس راحتی پوشیدم و در انتظار دیدن مرجان پشت پنجره اتاقم لحظه شماری مـیکردم. خوشبختانـه طولی نکشید کـه مرجان با حوله و لباسش بـه حیـاط خونـه شون اومد که تا اونـها رو روی رخت آویز پهن کنـه. مطمئن بودم منو پشت دریچه دیده ولی عمدا” سرش رو بالا نمـیکنـه. دیگه دل توی دلم نبود. طبق قرارمون حتما تا نیم ساعت دیگه پیش من مـیومد. فقط مسئله بی تجربگیم منو آزار مـیداد. من قبلآ از این کارها نکرده بودم و نمـیدونستم چطوری با ها حال کنم. شاید اگر مـیفهمـید کـه من تجربه بازی ندارم،از من خوشش نمـیومد، اصلا” هم دلم نمـیخواست توی دلش بـه سادگی من بخنده. ولی مجبور بودم حقیقت رو بهش بگم. بالاخره حقیقت بهتر از هرچیزیـه. بابرخوردی کـه دیروز باهاش داشتم معلوم بود او برخلاف من چندان هم بی تجربه نیست. این مسئله تهاجم فرهنگی همـه جوونـها رو فاسد کرده!
توی این فکرها بودم کـه مرجان زنگ خونمون رو زد. زیباترین صدای زنگی بود کـه در تمام عمرم شنیده بودم. مرجان از پله ها بالا اومد. مانتو تیره و لباس رسمـی کـه پوشیده بود منو بـه شک انداخت. ازش پرسیدم مگه قراره جایی بری؟ او کـه از این همـه ساده دلی من خنده اش گرفته بود با نیشخندگفت:به م نمـیتونستم بگم کـه دارم مـیرم خونـه پسر همسایـه!! هردومون خندیدیم. بدون تعارف مقنعه اش رو درآورد و دکمـه های مانتوش رو یکی یکی باز کرد. یک تاپ و شلوارک زرد و نارنجی پوشیده بود کـه رنگش منو حسابی تحریک مـیکرد. من نمـیتونستم ازش چشم بردارم. روبروی من نشست و همـینطور کـه فنجان چایی رو برمـیداشت پرسید: مگه تاحالا ندیدی کـه اینطوری نگاه مـیکنی؟! منم از روی سادگی گفتم نـه! نمـیدونم چی شد کـه یـه دفعه توی اون وضعیت بحرانی صداقتم گل کرد! رفتم کنار دستش نشستم و همـینطور کـه دستش رو توی دستم گرفته بودم و با انگشترش بازی مـیکردم سرم رو پایین انداختم و گفتم: مرجان، من تو رو خیلی دوست دارم و دلم مـیخواد باهم باشیم، ولی راستش نمـیدونم وقتی ما باهم هستیم چکار حتما م! مرجان کـه از این اعتراف من خوشش اومده بود، دست منو توی دستش گرفت و با غرور گفت: عیبی نداره عزیزم من خودم بهت یـاد مـیدم، فقط حتما به حرفهای من خوب گوش بدی که تا هردومون لذت ببریم!
تنـهاکاری کـه دراون موقع بـه ذهنم رسید این بود کـه ببوسمش. مرجان ازجا بلند شد و گفت عجله کن کـه وقت نداریم. من مثل بچه ها دستم رو توی دستش گذاشتم و باهم بـه سمت اتاقم رفتیم. نگاهی بـه در و دیوار و عکسهای اتاقم انداخت. با کنجکاوی اونـها رو ورانداز مـیکرد. یـه دفعه چشمش بـه پنجره افتاد. کنار پنجره اومد و گفت: از اینجا حیـاط خونـه ما خیلی خوب معلومـه، این مدت خوب منو دید مـیزدی و صفامـیکردی! باخجالت ازش پرسیدم از کی متوجه حضور من درون پشت پنجره بودی؟ همـینطور کـه پرده اتاق رو مـیکشید گفت: همـیشـه مـیدیدمت! فکر کردی اون همـه قدم زدن و طناب بازی م توی حیـاط بدون حکمت بود؟!
باخودم فکر مـیکردم کـه حدسم درست بوده و مرجان هم منو دوست داره و به عمد اون کارها رو مـیکرده، ولی حالا دیگه احساس مـیکردم جای شکار و شکارچی باهم عوض شده! مرجان کنار من روی تخت نشست، اول نگاههامون بهم قفل شد و بعدش یـه دفعه باران بوسه بود کـه نثار هم کردیم. بدن همدیگه رو از روی لباس نوازش مـیکردیم و خودمون رو بهم مـیمالیدیم. البته من فقط که تا اینجاش رو بلد بودم! مثل بچه ها ازش پرسیدم حالا چکار کنیم؟ و مرجان مثل خانم معلمـهای خوشکل و مـهربون گفت: اول حتما لباسهامون رو دربیـاریم! با اون تاپ و شلوارکی کـه پوشیده بود، خودش کـه تقریبا” نیمـه بود، بعد منظورش این بود کـه من حتما بشم. از خجالت خیس عرق شده بودم. نمـیدونم صورتم چقدر سرخ شده بود کـه گفت: پسر این قدر خجالت نکش، اول تو بیـا لباسهای منو دربیـار. لباسش دو تیکه بیشتر نبود ولی واقعا” نمـیدونستم اول از کدومش شروع کنم! دستم رو روی رونش گذاشتم و آروم بالا اومدم، پهلوهاش رو که تا زیربغل نوازش کردم و بعد دوباره دستم رو پایین بردم و تاپش رو بالا کشیدم. سرش رو بمن چسبوند. شلوارکش رو هم سریع درآوردم.پوست سفید بدنش با توری مشکی منو حسابی حشری کرده بود. درون حالیکه مـیبوسیدمش هاش رو بادستم فشار مـیدادم. خیلی سفت شده بود و نوکشون بیرون زده بود. دستش رو از روی شلوار روی کیر من گذاشت و باخنده گفت: اوه چه خبره!! چندبار فشارش داد و بعد کمربندم رو باز کرد و زیپ شلوارم رو پایین کشید. حالا دیگه شرم و حیـا رو از یـاد بودم. کمرم رو کمـی بالا گرفتم که تا بتونـه شلوارم رو دربیـاره. بهش گفتم عزیزم همون ی رو پوشیدم کـه خواسته بودی. از دیدن منظره کیرشق شده من توی اون قرمز اینقدر خوشش اومد کـه دیگه یـادش رفت حتما پیرهنم رو دربیـاره و سرش رو روی گذاشت و از روی مـیبوسیدش. من مجبور شدم خودم دکمـه های پیراهنم رو بازکنم و از شرش خلاص بشم. پاهام رو ازهم باز کردم و بحالت نیمـه نشسته روی تخت دراز کشیدم. اولین باری بود کهی کیر منو لمس مـیکرد. خیلی خوشم اومده بود.
مرجان بـه آرومـی منو پایین مـیکشید و قسمتهای بالای رو بادستش نوازش مـیکرد. موقعی کـه کش از روی رد شد احساس کردم از زندان خلاص شده! حالا کیر شق ده من باتمام وجود به منظور مرجان خودنمایی مـیکرد. رو گرفت و دستش رو چند بار از بالا که تا پایین کشید.نوکش رو بوسید و از اونجا که تا هام رو بو کرد. بعدش خیلی آروم کیر منو وارد دهانش کرد. نمـیتونم احساسم رو درست بیـان کنم. فقط مـیتونم بگم یـه چیزی بود شبیـه غلغلک ولی خیلی لذتبخش تر. من همـیشـه از اینکهی موقع غذاخوردن دهنش صدا بده خیلی بدم مـیومد، ولی اونروز عاشق صدای ملچ و ملوچ مرجان بودم! معلوم بود کـه خیلی باتجربه ست. هر وقت من مـیخواست آبم بیـاد و ناله مـیکردم، رو ول مـیکرد و تخمـهام رو زبون مـیزد.
بعدش مرجان روی پاهای من نشست و بدنش رو بمن چسبوند و بالا کشید. از گردن که تا و شکمش رو بـه کیر من مالید. چندبار همـینطور بالا و پایین کرد. بعد خودش رو طوری بالاتر از من قرار داد کـه من بتونم راحت هاش رو بخورم. این قدر خوشکل بودن کـه دلم مـیخواست دهنم جا داشت، هر دوتاشون رو باهم مـیخوردم! همـینطور کـه سنـه هاش رو یکی یکی مـیمکیدم دستم رو از کمرش پایین بردم و گوشتیش رو نوازش کردم. عمدا” خودش رو طوری تکون مـیداد کـه ش پایین بیـاد. منـهم راحتش کردم و اونو کامل از پاش درآوردم! دستم روپاش و رویش کشیدم. خیس خیس شده بود.ش رو مرتب روی کیر شق ده من مـیمالید. منـهم ش رو بـه سمت خودم فشار مـیدادم که تا بدنش بمن بچسبه. کم کم داشتم از این وضعیت خسته مـیشدم. کار ما بر عشده بود، مرجان روی من افتاده بود و داشت با من حال مـیکرد! دلم مـیخواست ببینمش چه شکلیـه. بـه هرکلکی بود خودم رو از زیرش بیرون کشیدم و روی تخت جای خودم خوابوندمش. پاهاش رو محکم بهم چسبوند که تا من نتونمش رو ببینم. کمـی درون همـین حالت باهم بازی کردیم. من سرم رو پایین شکمش گذاشتم و رونش رو مـیمالیدم. یواش یواشپاش از هم باز شد و من به منظور اولین بار درون زندگیم دیدم!! یک برآمدگی گوشتی، با لبهای قرمز روشن و خط برجسته ای درون وسطش، چه لحظه باشکوهی!ش رو نـه یکبار کـه چندین بار بوسیدم. مثل بچه های فضول باانگشتم تمام جاهاش رو وارسی کردم. موقعی کـه مـیخواستم نوک انگشتم روفرو کنم یـه باره پاهاش رو بهم فشار داد و گفت چکار مـیکنی؟
ملتمسانـه نگاهش کردم. مـیدونست این نگاه من از درماندگیـه. ازم خواست براش قوطی کرم بیـارم و به پشت خوابید.بمن گفت اول تمام پشت و کمرش روبراش ماساژ بدهم و همـین طوری پایین بیـام. از ماساژ بدنش خیلی لذت مـیبردم. شونـه و پشتش رو خوب مالیدم. گاهی هاش رو سر توی هر دودستم مـیگرفتم و اینقدر فشار مـیدادم که تا جیغ بکشـه. بعد از کمر نوبت بـه ش رسید. دلم مـیخواست همـین جا بمونم و دیگه پایین تر نروم! لمبه هاش رو یکی یکی با دو دستم مثل حلقه مـیگرفتم و از بیرون بـه سمت داخل فشار مـیدادم. سرش رو بعقب برگردوند و گفت مثل اینکه شاگرد بااستعدادی هستی! خوشحال شدم کـه از اینکار من خوشش اومده. چندین بار اینکار رو کردم. با دستم درز کونش رو باز کردم. سفید سفید بود، بدون یک تار مو! بعد یواش یواش دستم روپاهاش بردم و اونـها رو از هم باز کردم. شاید تنـها چیزی کـه توی دنیـا وارونـه اش هم مثل خودش قشنگه،ه!! از این زاویـه هم کـه وارونـه مـیدیدمش خیلی ازش خوشم مـیومد. مرجان ازم خواست کـه بین پاش رو بمالم. بدون اینکه خودم هم بفهمم چکار مـیکنم، بادستمو و هرچیز دیگه ای اون وسطها بود مـیمالیدم! اصلا” نمـیدونستم چکار مـیکنم، فقط از صدای نفسهاش کـه بلندتر مـیشد مـیفهمـیدم کـه داره خیلی حال مـیکنـه. هروقت آه مـیکشید منـهم همون جا رو بیشتر مـیمالیدم!
کم کم داشت عرق مـیکرد. دست منو گرفت و گفت دیگه بسه. بعدش ازجا پا شد و کنار پنجره ایستاد (البته پرده ها رو قبلا” کشیده بود وی ما رو نمـیدی) و منو بغل کرد و گفت لبم رو بخور. این قدر لباشو خوردم کـه حسابی ورم کرده بود. وقتی زبونش رو توی دهنم فرو کرد خیلی تعجب کردم، عجب زبون نرمـی بود، اون رو هم خوردم! تازه فهمـیدم کـه زبون فرو توی دهن همدیگه از آداب حال ه! بعدش منـهم یـاد گرفتم و زبونم رو توی دهنش مـیچرخوندم.
مرجان قوطی کرم رو برداشت و با دستش تمام کیر منو چرب کرد. از اینکارش خیلی خوشم اومد.اول فکرکردم مـیخواد برام جق بزنـه ولی وقتی کیر منو خوب چرب کرد بـه دیوار تکیـه داد و پاهاش رو بهم چسبوند و بمن اشاره کرد. روپاها و درست زیرش فرو کردم.چند بار عقب و جلو کردم.سر حساس بود و اذیتم مـیکرد. با کرم رون مرجان رو چرب کردم و دوباره روپاش گذاشتم، عالی شده بود. دستم رو روی شونـه اش گذاشتم و عقب… جلو… عقب… جلو…کردم. اولش خیلی رمانتیک بود و آروم اینکار رو مـیکردم و بینش مـیبوسیدمش،ولی بعد دیگه کنترل خودم رو از دست دادم و رو با تمام قواپای مرجان فرو مـیکردم و حرکت مـیدادم. اونـهم از اینکار من خیلی حال مـیکرد و پاهاش رو محکمتر بهم فشار مـیداد که تا کیر منو بهتر لمس کنـه.دیگه احساس کردم داره آبم مـیاد. مـیخواستم رو دربیـارم که تا آبم روی مرجان نریزه، ولی او محکم منو بخودش چسبوند و شونـه ام رو گاز گرفت.نمـیدونم از شدت درد بود یـا از لذت اینکه آبم اومد کـه یـهو داد بلندی کشیدم. تمام عضلات بدنم منقبض شده بود. به منظور آخرین بار رو بین پاش فشار دادم. دیگه رمق نداشتم. مرجان رو بوسیدم و خودم رو روی تختخواب انداختم. آب من روی رون مرجان ریخته بود و از اونجا بـه سمت زانوش سرازیر شده بود.خودش رو با دستمال کاغذی تمـیز کرد. مـیخواستم ازش عذر خواهی کنم ولی او گفت کـه از ریختن آب روی بدنش خیلی لذت مـیبره. (نمـیدونم که تا حالا چندبار تجربه کرده بود!)
مرجان مـیخواست لباسش رو بپوشـه. سرم رو جلو بردم که تا یکبار دیگه ملوسش رو ببوسم. برخلاف نیم ساعت پیش، حالا دیگهش نـه تمـیز بود و نـه بوی خوبی مـیداد! هردومون لباسامون رو پوشیدیم. من از مرجان بخاطر اومدنش تشکر کردم و ازش خواستم توی این چند روز منو تنـها نذاره!
ادامـه دارد
Лютий 7, 2008 at 3:42 pm
مرجان (قسمت دوم(
قلبم گواهی مـیداد کـه مرجان هم منو دوست داره و دلش بامنـه فقط رویش نمـیشـه که تا علاقه اش رو ابراز کنـه. اینو از نگاهش، از لبخندهایی کـه توی کوچه بمن مـیزد، و از اینکه همـیشـه توی حیـاط بود وجلب توجه مـیکرد، مـیفهمـیدم. این اواخر دیگه ارتباط پنجره اتاق من بـه حیـاط اونـها خیلی قوی شده بود!
مادرم سالی یکبار آش نذری مـیپخت و بین درون و همسایـه و آشنایـان پخش مـیکردیم. روز پختن آش، پابپای مادرم بهش کمک مـیکردم. مادرم هم مدام منو دعا مـیکرد و مـیگفت آش رو هم بزن و نذر کن و حاجت بخواه. منـهم ازصبح پای دیگ آش نشسته بودم و اونو هم مـیزدم و توی دلم مـیگفتم: خدایـا من مرجان رو مـیخوام، ما رو بهم برسون! (نمـیدونستم دعای اونروزم اینقدر زود مستجاب مـیشـه.) کار پختن آش کـه تموم شد لباس مرتبی پوشیدم و تیپ کردم و کاسه ها رو بدر خونـه چندتا از همسایـه ها بردم که تا نوبت بـه خونـه اونـها رسید. بخت با من یـار بود و مرجان خودش به منظور گرفتن کاسه اومد. هردومون بهم لبخند معنی داری زدیم. با نگاهش بمن مـیگفت کـه خیلی وقته منتظرم بوده. چادری کـه بسرکرده بود نمـیتونست زیبایی صورتش رو مخفی کنـه. تازه اش روهم باز گذاشته بود که تا تاپ نارنجی کـه پوشیده بود کاملا” مشخص باشـه. موقعی کـه کاسه رو از من مـیگرفت عمدا” دستم رو بدستش کشیدم. خیلی نرم و لطیف بود. حرارتش تمام بدنم رو گرم کرد. من با چشمام داشتم هاش رو مـیخوردم کـه مرجان روبمن گفت: «آقا مـهیـار یـادتونـه قدیمـها کـه بچه بودیم روزی کـه شما آش مـیپختید، توی خونـه تون ما باهم بازی مـیکردیم؟ یـادش بخیر چقدر خوش مـیگذشت،اون موقعها ما بیشتر از الان باهم بودیم.»
دیگه برام ثابت شده بود کـه داره چراغ سبز نشون مـیده، بدون معطلی گفتم من همـیشـه بیـاد شما هستم ولی این اواخر کمـی گرفتار شده بودم و کمتر خدمتتون مـیرسیدم.ولی بعد فردا خانواده ما بـه مشـهد مسافرت مـیکنن و شما اگه دوست داشتید مـیتونید بیـاید که تا خاطرات گذشته رو باهم زنده کنیم.فکر مـیکردم الان محکم مـیزنـه توی گوشم یـا اینکه هرچی فحش بلده بارم مـیکنـه و در رو مـیبنده. ولی اصلا” اینطوری نشد،مرجان لبخند شیطنت آمـیزی زد و گفت: بعد فردا؟ حتما“!
خدایـا ازت متشکرم کـه نذر منو بـه داین زودی ادا کردی.با خوشحالی بـه خونـه برگشتم. دیگه سر از پا نمـیشناختم. بـه برادرم گفتم بره بقیـه آش ها رو پخش کنـه و خودم یکراست بـه رفتم که تا بیـاد مرجان یـه درست و حسابی ب!
در فاصله این دو روز من فقط درون این فکربودم کـه موقع روبرو شدن با مرجان چکار کنم و باراول چطوری باهاش حال کنم. از شما چه پنـهان یواشکی چندتا فیلم سوپرهم نگاه کردم، ولی هیچکدومشون بدردم نخورد، آخه منو مرجان کـه هنرپیشـه توی فیلم نبودیم کـه راحت بتونیم همدیگه رو یم!!
صبح روزی کـه خانواده ام منو تنـها مـیگذاشتن و به مسافرت مـیرفتن با خوشحالی اونـها رو بدرقه کردم و گفتم اصلا” نگران من نباشید و هرچقدر دلتون خواست باخیـال راحت اونجابمونید! اتفاقا”همـین موقع بود کـه مرجان هم از خونـه بیرون اومد و بعد از احوالپرسی بـه مادرم گفت خانم شماخیـالتون راحت باشـه،مگه ما آقامـهیـار رو تنـها مـیذاریم!
خانواده ام بسوی مشـهد حرکت مـی و من درون حالیکه بـه مرجان خیره شده بودم به منظور آنـها دست تکان مـیدادم.به خونـه برگشتم. هردقیقه برایم یک ساعت و هرساعت برایم یکروز طول مـیکشید. بعد این همسایـه کی مـیخواد بمن سربزنـه و منو از تنـهایی درون بیـاره؟ مدام پشت پنجره منتظر ایستاده بودم که تا اومدنش رو ببینم.ناهارم رو با بی مـیلی خوردم. همش مـیترسیدم نکنـه نیـاد و منو سرکارگذاشته باشـه. که تا بعدازظهر هم هیچ خبری از مرجان نشد. یـه دفعه فکری بخاطرم رسید: آخه اون به منظور اومدنش یـه بهانـه ای مـیخواست، همـینطوری کـه نمـیتونست زنگ خونـه ماروبزنـه و بگه اومدم باهم باشیم! بـه تراس رفتم. یکی از های خیلی قشنگم رو کـه شسته بودم و روی رخت آویز پهن کرده بودم که تا خشک بشـه برداشتم و اونو با هر بدبختی کـه بود بـه حیـاط خونـه مرجان پرتاب کردم.خودم هم بـه اتاقم رفتم که تا کمـی بخوابم. عصر دوباره کنار پنجره اومدم. از مرجان هیچ خبری نبود.مدتی گذشت که تا اینکه به منظور نرمش بـه حیـاط اومد. نگاهی بـه پنجره من انداخت،براش دست تکون دادم و خندید. بعد کنار دیوار اومد و دولا شد و منو برداشت. از اینکه نامحرم داشت م رو مـیدید خیلی خجالت کشیدم!! بلافاصله بـه داخل ساختمان برگشت. من خودم رو مرتب کردم و با دلهره منتظر مرجان نشستم.
بیشتر از یک ساعت گذشت که تا زنگ خونمون بصدا درون اومد. باعجله آیفون رو برداشتم. شنیدن صدای مرجان آیفون اضطرابم رو چند برابر کرد. درون رو براش بازکردم. به منظور اینکهی نبیندش فورا” بالا اومد. سلام علیک گرم و صمـیمانـه ای باهم کردیم. باهاش دست دادم.وقتی دستم روگرفت یـه حالی شدم! مـیخواستم ببوسمش، ولی هنوز خیلی زود بود. من و مرجان داخل پذیرایی اومدیم و روبروی هم نشستیم. مدتی بـه سکوت گذشت. نمـیدونستم درون این موقعیت چکار حتما م. بی اختیـار پرسیدم از این طرفها؟ با خنده معنی داری گفت: یکی از لباسهای شما توی حیـاط ماافتاده بود، براتون آوردمش. هردومون خندیدیم. از جا بلند شدم و موزیک ملایمـی گذاشتم.حالا ضربان قلبم آرومتر شده بود و احساس آرامش مـیکردم. مرجان روسریش رو درون آورد. موهای فوق العاده زیبایی داشت. بـه سمت او رفتم و از سبد روی مـیز یک شاخه گل جداکردم و به او دادم.هردومون احساس عجیبی داشتیم.نگاهمون بـه هم گره خورد و هرکدوم منتظر بودیم که تا اون یکی شروع کنـه.من با ترس دستم رو جلوبردم.خیلی راحت دستش رو توی دستم گذاشت. حالا دیگه مـیتونستم باخیـال راحت دستش رو نوازش کنم و از لطافت پوستش لذت ببرم. وقتی دستش رو بوسیدم دیگه طاقت نیـاورد و منو بغل کرد و بوسید. من گیج شده بودم و نمـیدونستم چکار حتما م. آخه توی اون فیلمـها از این صحنـه های احساسی نبود کـه آدم یـاد بگیره!
خودم رو بـه مرجان سپردم که تا هرکاری مـیخواد بامن ه.بدون تعارف بگم:اون داشت با من حال مـیکرد! من بی تجربه به منظور اینکه کم نیـارم هرکاری کـه اون مـیکرد منـهم مـیکردم. یـه دستم رو دور کمرش حلقه کردم و همونطور کـه اونمنو مـیخورد منـهم لبش رو مـیخوردم. خیلی خوشمزه بود! یـه دفعه گفت: مواظب باش کبودش نکنی! سرش رو بالا گرفت و گردنش روبمن چسبوند. متوجه منظورش شدم، شروع بـه و خوردن گردنش کردم. بوی عطرش منو مست کرده بود و هرچی مـیخوردم سیر نمـیشدم.دستم رو کـه روی پاش گذاشته بودم بالا آوردم و با احتیـاط از روی لباس روی اش گذاشتم.احساس لمس یک به منظور اولین بار غیرقابل توصیفه. دلم مـیخواست محکم فشارش بدهم،ولی مـیترسیدم دردش بیـاد.آروم اونو با انگشتام گرفتم و مثل لیمو چلوندم.مرجان چشمش رو بسته بود و آه مـیکشید. او منو مـیبوسید و با دستش ام رو نوازش مـیکرد. دکمـه بالایی پیراهنم رو باز کرد و دستش رو از اون بالا داخل فرستاد. از نوازش و گرفتن موهای ام با دستش خیلی لذت مـیبرد. دوست داشتم همـه دکمـه هام رو باز مـیکرد که تا راحت بشم! درست درون لحظه ای کـه من خیلی تحریک شده بودم و مـیخواستم یـه قدم دیگه جلو برم، مثل برق گرفته ها از جا پرید و گفت:من حتما برم،الان م از خریدبرمـیگرده و همـه چی لو مـیره.
دلیلی به منظور اصرار وجود نداشت.با دلخوری از جا پاشدم و پرسیدم بعد کی مـیای باهم باشیم؟ همـینطور کـه خودش رو مرتب مـیکرد گفت سعی مـیکنم فردا به منظور دیدنت بیـام.هروقت اوضاع مرتب بود و تونستم بیـام نیم ساعت قبلش حوله و لباسم رو روی بند پهن مـیکنم که تا بفهمـی،تو هم کـه همـیشـه کنار پنجره هستی و منو مـیبینی!! خیلی خجالت کشیدم. نمـیدونستم کـه در تمام این مدت او متوجه حضور من درون پشت پنجره اتاقم و دید زدنش بوده است.از خجالت سرم رو پایین انداختم.چونـه منو گرفت و بوسید و گفت خجالت نکش،من درون تمام این روزها متوجه تو بودم و خوشحال بودم کـه منو مـیبینی،مخصوصا” وقتی با خودت ور مـیرفتی خیلی خوشم مـیومد! دیگه مـیخواستم زمـین دهن بازکنـه و منو ببلعه، یعنی اون حتی زدن من پشت پنجره رو هم دیده بود!! چه افتضاحی!
موقع خداحافظی، مرجان منو از توی جیب لباسش درآورد و گفت:راستی این توی حیـاط ما افتاده بود. خیلی خوشرنگه یـادت باشـه فردا همـینو بپوشی، خیلی بهت مـیاد!
من با خوشحالی زایدالوصفی مرجان رو که تا دم درون رسوندم و منتظر فردا شدم.
ادامـه دارد
Лютий 7, 2008 at 3:40 pm
مرجان (قسمت اول)
به تدریج کـه آدم بـه سن بلوغ مـیرسه و بقول معروف مرد مـیشـه،دلش مـیخواد یـه جورایی هم تغییراتی درون زندگیش بده.توی زندگیش یک قشنگ باشـه کـه آدم دوستش بداره، براش هدیـه بخره، شعرای عاشقانـه براش بنویسه، هر از گاهی ببینتش و بالاخره….. حالی بـه حولی!
منـهم مثل خیلی از پسرها همـینطور بودم. از لحاظ مردی کـه مطمئن بودم مرد شدم، ولی هنوز موقعیتش پیش نیومده بود که تا از آلت مردانگیم استفاده کنم! دنبال یک مورد مناسب، یعنی یک خوب مـیگشتم که تا زودعاشقش بشم و مردونگیم رو براش بکار بگیرم!هروقت بـه مـیرفتم و خودم رو مـیدیدم با خودم مـیگفتم: بالاخره همـه چیزهایی کـه خدا آفریده حکمت داره و حیفه کـه آدم از موهبتهایی کـه خدا بهش داده استفاده نکنـه! اندامـهای با این ظرافت و قشنگی چرا حتما سالها بدون استفاده بمونن که تا آدم ازدواج کنـه و بتونـه بکارشون بگیره. اصلا” شاید زبونم لال من بـه اون سن نرسیدم،اون وقت چی؟ حیف نیست ناکام از این دنیـا برم؟!
مدتها بود کـه این افکار مغز منو پرکرده بود و تصمـیم گرفته بودم هرچه زودتر ازنعمتهای خدادادیم استفاده کنم.ولی چطوری؟ آخه دوست چیزی نیست کـه آدم بتونـه هروقت دلش خواست بره درون مغازه ، یکیش رو بخره و بیـاره خونـه.تازه حتما خونـه خالی هم داشته باشـه!واقعا” زندگی چقدر سخته!! بالاخره چاره ای نبود حتما برای خودمـی رو پیدا مـیکردم که تا مثل دوتا پرنده عاشق باهم پرواز کنیم و به یکجای امن بریم و باهم حال کنیم! دست بکار شدم و اول لیست تمام هایی رو کـه مـیشناختم نوشتم.بعضی هاشون از من بزرگتر بودن و حذفشون کردم.های فامـیل نزدیک مثل و عمو و…. هم کـه ناموس آدمن و نمـیشـه باهاشون کاری کرد! از بین غریب ترها چندتاشون خیلی افاده ای بودن،اونـها رو هم حذف کردم. یکی از دوستای بابام هم خوشکلی داشت ولی اونـها بـه یک شـهر دیگه رفته بودن و نمـیشد باهاش مکاتبه ای حال کرد! از بین اون همـه اسم کـه نوشتم فقط چندتاش باقی موند تازه این دوسه تاهم این قدر زشت بودن کـه حالم ازشون بهم مـیخورد.
توی این فکربودم کـه دنیـاچقدر کوچیکه و من چقدر بدبختم کـه هیچ مناسبی به منظور من پیدا نمـیشـه.با نامـیدی کنارپنجره اومدم که تا غروب غمگین خورشید رو نگاه کنم کـه یـهو چشمم بـه خونـه همسایـه افتاد. چرا تاحالا بـه فکرم نرسیده بود… یـادم اومد… مرجان همسایمون… دبیرستانی و همسن و سال خودم،خوشکل و زیبا،با وقار،تازه هرروز مـیتونستم از پنجره اتاقم هم ببینمش! خدایـا متشکرم.
خانواده مرجان سالهاهمسایـه ما بودندواونـها رو خوب مـیشناختم.خونـه اونـها درست روبروی منزل ما بود و من از طبقه بالا و پنجره اتاقم خیلی راحت مـیتونستم حیـاط خونـه شون رو دید ب.من و مرجان وقتی بچه بودیم اکثر اوقات توی کوچه باهم بازی مـیکردیم.ولی بتدریج کـه من بزرگتر شدم از او فاصله گرفتم و ارتباطمون قطع شد.آخه پسربچه ها از اینکه با یک دوست باشن خیلی خجالت مـیکشن.(ولی وقتی مرد شدن مـیخوان خودشون رو بکشن که تا دوباره بتونن با همون ه دوست بشن!) من گاهی بدون هیچ منظوری ازپنجره اتاقم اونو توی حیـاط خونـه شون مـیدیدم.پوست روشن با موهای خرمایی و بلند داشت.معمولا” دامن کوتاه مـیپوشید کـه ساق پاهای سفیدش از اون بالا کاملا” معلوم بود.اندام متوسطی داشت کـه هاش مثل دوتا انار درون بالای اون خودنمایی مـیکرد.عجیبه کـه من تابحال متوجه این همـه نعمت خدادادی کـه اطرافم بود نشده بودم و بی تفاوت از کنارش مـیگذشتم! ولی حالا دیگه متوجه همـه این زیبایی ها شده بودم و تصمـیم گرفتم هرطورشده مرجان رو شکارکنم.مرجان به منظور من بهترین بود.
از اون شب تمام فکر و ذکرم مرجان شده بود.بیشتر اوقات کنار پنجره مـیومدم که تا شاید بتونم اونو ببینم.ولی مشکل اصلی این بود کـه چطور باهاش ارتباط برقرار کنم و منظورم رو بهش بگم.اگه بمن راه نده… اگه نخواد باهم دوست باشیم… اگه نذاره باهم حال کنیم… اونوقت چی؟ همـه دنیـای من درون مرجان خلاصه شده بود و باید بـه هرقیمتی کـه شده شکارش مـیکردم. ولی چطوری؟
فردا کـه به مدرسه رفتم ،توی راه و سرکلاس فقط بـه مرجان فکر مـیکردم. وقتی مدرسه تعطیل شد عمدا” بخونـه نرفتم و توی کوچه پرسه مـیزدم که تا مرجان رو موقع برگشتن از مدرسه ببینم.آخرکوچه ایستادم که تا وقتی مرجان اومد درخلاف جهت همدیگه راه بریم و صورتش رو ببینم وشاید بتونم بـه بهانـه ای سرصحبت رو باهاش بازکنم.بالاخره مرجان با کیف مدرسه اش از سرخیـابون پیدا شد. منـهم درون جهت روبروی او شروع بـه حرکت کردم.چقدرلباس فرم مدرسه بهش مـیومد. بااون مقنعه آبی، زیبایی صورتش بیشتر شده بود. حتی راه رفتنش هم بنظرم قشنگ مـیومد.بتدریج بـه هم نزدیکتر مـیشدیم. ضربان قلبم تند شد و دلشوره گرفتم.اصلا” روم نمـیشد مستقیم توی صورتش نگاه کنم چه خواسته با اینکه باهاش حرف ب. از شدت خجالت و ترس پشیمون شدم و مـیخواستم برگردم ولی اینطوری بدتر بود و پیش خودش فکرمـیکرد چقدر بی ادب هستم کـه تا اون رو دیدم برگشتم.
به چندقدمـی هم رسیدیم، حالا دیگه صورتش رو بطور کامل مـیدیدم. چقدر زیبا بود.چرا درخلال این همـه سال متوجه این زیبایی نشده بودم؟ عشق چشم دل آدم رو بازمـیکنـه! خیلی هیجان داشتم. فکرمـیکردم کـه مرجان از قصد من خبرداره و ممکنـه ناراحت بشـه. صدای ضربان قلبم رو خودم هم مـیشنیدم. نگاه مرجان بـه نگاه من گره خورد. وای خدای من چه نگاه گرم وگیرایی. دلم مـیخواست همون موقع بهش بگم عزیزم اجازه مـیدی من تو رو دوست داشته باشم؟!! وقتی منو دید لبخند زد و سلام کرد.آنقدر مجذوب او شده بودم کـه یـادم رفته بود بهش سلام کنم.بادستپاچگی سلام کردم. مونده بودم بعد از سلام چی بگم.مرجان پرسید:خانواده چطورند؟ و من با خجالت جواب دادم : حال شماخوبه؟! هردومون از این اشتباه خندیدیم. من قبلا” مرتب مرجان رو مـیدیدم ولی تاحالا اینطوری نشده بودم.دست و پاهام بی حس شده بود،زبونم بند اومده بود و لته پته مـیکردم.اوکه متوجه حال من شده بود گفت: آقا مـهیـار مثل اینکهالت دارید، چون صورتتون خیلی قرمز شده! راست مـیگفت، خودم هم احساس مـیکردم کـه از صورتم داره بخار بلند مـیشـه! با دستپاچگی جواب دادم : آره فکرکنم تب کردم. مرجان خیلی محترمانـه خداحافظی کرد و رفت و من مات و مبهوت او را نگاه مـیکردم. واقعا” تب کرده بودم. تب عشق!
به خونـه برگشتم. اولین برخورد عاشقانـه من با مرجان هر چند خیلی معمولی بود ولی تاثیرزیـادی روی من گذاشت. حالا دیگه من اکثر اوقاتم رو کنار پنجره مـیگذروندم که تا هروقت مرجان بـه حیـاط خونـه شون بیـاد، بتونم ببینمش. پنجره اتاق من به« کانال مرجان» تبدیل شده بود و مدام تصویر اونو پخش مـیکرد! گاهی به منظور درس خوندن بـه حیـاط مـیومد و کتابش رو بدست مـیگرفت و راه مـیرفت. گاهی به منظور نرمش مـیدیدمش. وقتی طناب بازی مـیکرد نمـیتونستم از هاش کـه بالا وپایین مـیپد چشم بردارم. همش درون حسرت این بودم کـه بتونم اون های قشنگش رو لمس کنم.ولی از همـه اینـها قشنگتر وقتی بود کـه لباسهای شسته اش را روی بند پهن مـیکرد.من مخصوصا” عاشق و کرستش بودم. چقدر باسلیقه بود.همـیشـه بهترین رنگها رو انتخاب مـیکرد و اونـها رو با ظرافت خاصی روی بند لباس پهن مـیکرد. شاید هم عمدا” اونـها رو طوری آویزون مـیکرد کـه من ببینم و حشری بشم!
من سعی مـیکردم هرروز بـه بهانـه های مختلف سرراه مرجان سبز بشم. برخورد او با من صمـیمانـه تر شده بود و من کمتر خجالت مـیکشیدم. بعد از مدتی متوجه شدم کـه مرجان بیشتر از سابق بـه بهانـه درس خوندن یـا ورزش بـه حیـاط مـیاد و جالبه کـه لباسش هم راحتتر شده بود.بعضی وقتها آرایش انـه ای مـیکرد و تاپ و شلوارک کوتاهی مـیپوشید و ساعتها درون حیـاط خونـه شون وقت مـیگذروند. از خودم مـیپرسیدم یعنی او متوجه منظور من شده و به عمد این کارها رو انجام مـیده؟یعنی مـیشـه مرجان هم منو دوست داشته باشـه؟
ادامـه دارد
Лютий 7, 2008 at 3:39 pm
مانتوی چسبان شرکت من
از داستانـهای واقعی ی من
داستانی رو کـه مـیخوام واستون بگم عین واقعیته و مربوط مـیشـه بـه سال گذشته. من 26 سالمـه و یـه شرکت دارم که35 نفر پرسنل مشغول کارند کـه 8 تاشون ن. و من معمولا ای خوب و آراسته ای رو انتخاب مـیکنم کـه بعضیـاشون حدود 3 سال سابقه هم دارند.
در اتاق کناری من اپراتور کامپیوتر هستند و این هم بگم کـه من زیـاد بـه مسائل اهمـیت نمـیدادم. و آنقدر سرگرم گرفتاریـهای خودم هستم کـه واسم اینا مـهم نبود. که تا اینکه یـه روز از طریق نگهبانی بـه من اعلام د کـه یکی از مشتریـهای طرف قرارداد ما به منظور یکی دو که تا از خانوما مزاحمت ایجاد مـیکنـه. و من اهمـیت ندادم که تا اینکه یک روز خانمـی با همراه من تماس گرفت و گفتند کـه من همسر یکی از مشتریـهای شما بنام آقای… هستم. و با ناراحتی درخواست کرد کـه چند دقیقه وقتم رو بـه ایشون بدم. منم گوش کردم. و ایشون بـه من گفت کـه پی کـه شوهرش چند وقتیـه با یکی از های شرکتم رابطه برقرار کرده و با ارائه نشونیـهایی کـه صحت گفته هاش رو نشون مـیداد از من خواست کـه جلوی همسرش و اون رو بگیرم.
منم طبق شواهدی کـه این خانم ارائه داد مطمئن شدم و تصمـیم گرفتم این موضوع رو بررسی کنم. که تا اینکه یک روز اطلاع همون آقا کـه دوست نزدیک من هم بودند منتظر منـه. و من هم دوربین مدار بسته مربوط بـه اتاق ها رو روشن کردم دیدم چه بگو و بخندی انداختند راه. بعد واقعیت داشت !. صدای دوربین هم فعال کردم و از حرفهایی کـه رد و بدل مـیشد مـیشد پی بردم کـه ما خودش خیلی پا مـیده و…. ( آره) درون مورد م بگم یـه زیبا حدود 20 سال سن داره. خوش هیکل. قد بلند. با های واقعا درشت ! ( اینو از مانتوی چسبونش مـیشد فهمـید ) و بخصوص ی بزرگ کـه من که تا اون روز کـه دو سال پیشم بود و بهش توجه نکرده بودمو بزرگیش از زیر مانتو معلوم بود!! ( از نعمتهای اطراف خود بیخبریم ). خلاصه اون روز گذشت و به قولی ما باخودمون گفتیم کـه چرا آقای… استفاده کنـه ولی ما کـه حقوقش رو مـیدیم و بیمش کردیم و خودش دلشـه استفاده نکنیم ؟ ؟ درون مورد خودم بگم آدم خیلی مغروری هستم و از خودم تعریف نباشـه از لحاظه چهره و هیکل خدا واسم کم نذاشته. از لحاظ مادیـات هم همـینطور. و مطمئن بودم اگهی جای من بود از این فرصت و از حضور این هشت بـه احتمال 98% استفاده مـیکرد. خلاصه اون شب کـه اومدم خونـه تو کف لیلا بودم. لیلا اسم همون هیکلی من بود. کـه تا دیروز از یـه دید نگاش مـیکردم و از امروز براش نقشـه کشیدم. شب که تا صبح تمام مشکلات شرکتم فراموشم شده بود و دائم بـه خانم رئوفیـان ( فامـیلی مستعار ) فکر مـیکردم کـه چطور باهاش شروع کنم که تا صبح هم تجسمش کردیم واسش چند بار کف دستی رفتیم !. نمـیخواستم اول باهاش دوست بشم چون بهش با اینکار رو مـیدادم! تازشم اون موقع کـه با ی دوست مـیشی خودش رو مـیگیره و مـیگه نـه من مخالف این برنامـه ها هستم و… ( از این وراجیـا ) که تا بخوای رابطه ی باهاش برقرار کنی خیلی زرنگ باشی تو 1 ماه ولی نـه ! حتما همـین فردا ترتیبش رو بدم چون واقعا داغون مـیشم. که تا اینکه فکری بـه نظرم رسید. فردای همون شب طبق معمول وارد شرکت شدم و از اتاق ایشون کـه همراه هفت نفر دیگر مشغول بـه کار بودند گذشتم که تا اینکه بـه مـیز خانم رئوفیـان رسیدم و به ایشون جلوی همـه اعلام کردم کـه نرم افزار حسابداری شرکت تغییر کرده و برای آموزش این نرم افزار بـه اتاق من بیـاد ( تای شک نکنـه ) البته اگر هم همـینطور مـیگفتم کـه بیـای بـه من شک نمـیکرد چون همـه بـه این مسئله پی بودند کـه من حتی دوست هم ندارم. خلاصه خانم رئوفیـان بعد از چند دقیقه وارد اتاق من شدند و ایشون رو راهنمایی کردم کـه بشینند و ایشون هم دقیقا روبروی من نشستند. و منتظر موندند. منم کـه مثلا با کامپیوتر مشغول بـه کار بودم. داشتم شدید دیدش مـیزدم. عجب چیزی بود. چرا که تا حالا بهش توجه نکرده بودم. آدم زندگی مـیکنـه و پول درون مـیاره واسه همچین چیزا. ما کـه هی جمع مـیکنیم و نمـیدونیم چه هدفی رو دنبال مـیکنیم. آخرش کـه چی !؟ بگذریم داشتم دیدش مـیزدم. اونم یـه مجله ای رو از روی مـیز برداشته بود و داشت خودش رو سرگرم مـیکرد. که تا اینکه پاش رو رو پاش انداخت بـه طوری کـه گردی با سنش نمایـان شد. عجب هیکلی ! زیر شلوارم هیـاهویی شده بود. شلوارم داشت جر مـیخورد. دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و بهش گفتم : خانم رئوفیـان یـه لطفی کنید بیـاید اینجا و یـه صندلی هم بیـارید کنار من بشینید. ایشون هم اومدن و نشستند. گفتم آموزشـهای اولیـه با این نرم افزار رو مـیدم وشما توجه کنید کـه یـاد بگیرید. حالا نرم افزاری کـه مـیخواستم یـاد بدم نرم افزارحسابداری رافع6 بود کـه خودم هم بلد نبودم. گفتم کـه بهانست !. ایشون هم نشستن و ما هم شروع کردیم از خودمون آموزش دادن. درون حین آموزش کفشم رو آروم بـه کفشش زدم. و آروم یواش یواش یعنی درون حین صحبت هر دقیقه نیم سانت کفشم رو رو کفشش مـیبردم. یـه خورده پاشو کشید فکر کرد کـه اتفاقی بوده !. منم کـه خیلی جدی بـه آموزشم ادامـه مـیدادم. دوباره کفشم رو بـه کفشش زدم. ( اینبار دیگه متوجه شد کـه یـه خبراییـه !) و دیگه حرکتی نکرد من پاهام رو بیشتر رو پاهاش مـیکشیدم بطوری کـه دیگه کفشام روی کفشش بود. دیدم کـه اعتراضی کـه نمـیکنـه هیچ ! با خیـال راحت ازمم سوال مـیکنـه من هم بیکار ننشستم و صندلیمو بهش نزدیک کردم و اون پای دیگری هم رو هم بـه زیر کفشش بردم. دیگه تابلو شده بود. باز هم اعتراضی نکرد کـه هیج یـهو دیدم کـه یک پاشو کلا انداخت روی زانوم. من هم کـه داشت شلوارمو جر مـیداد و خانم رئوفیـان هم متوجه این موضوع شد. درون عین اینکه بـه صحبتام درباره این نرم افزار ادامـه مـیدادم شروع کردم با پاهاش ور رفتن. وای عجب رونی داشت. اون پای دیگرش هم کمـی کشیدم رو طرف خودم کـه خودش اون پاش رو هم انداخت رو پام و کاملا بغلم بودند. و من بهش گفتم کـه شما این مراحلی رو کـه گفتم یـه بار تمرین کنید. و مشعول شد و من هم مشغول شدم. بیچاره باورش نشده بود. من هم دستم رو بردمپاهاش دقیقا رویش و از روی شلوار مالشش مـیدادم. وای هیچ وقت اون منظره یـادم نمـیره. عجب رونی داشت. مخصوصا با اون شلوار چسبیش
! دیگه حتما دست بـه کار مـیشدم چون داغ داغ شده بود و داشت از فشار شلوار کتانی کـه پام بود مـیشکست. گفتم یـه لحظه پاهاتون رو بردارید. و من سریع رفتم پرده عمودی پنجره ها رو بستم و در رو قفل کردم. جالب اینجا بود کـه باز هم داشت با کامپیوتر کار مـیکرد. گفتم خانم رئوفیـان لطفا بلند شید که تا طریقه نصب قفل نرم افزارش رو بهتون یـاد بدم. کیسم هم روی مـیز خودم قرار داشت و قفل رو کـه یـه یو اس بی بود بهش دادم و گفتم اینو نصبش کن. و خواست کـه بره دور مـیز رو بزنـه و بره پشت کیس کـه من مانعش شدم و گفتم از همـینجا. بنده خدا رو مـیز خم شد که تا وصلش کنـه و مـیدان دید واسه نصبش نداد. واسه همـین یـه خورده طول مـیکشید. وای. هنگام خم شدنش چه قنبلی داشت !!!!! از صد که تا عی هم کـه تا حالا دیده بودم قشنگتر بود از همون رو شلوارش. از فرصت استفاده کردم و مانتوی کوتاهش رو زدم بالا. که تا این قنبل قشنگ رو بهتر ببینم. واقعا خوش بـه حاله آقای… کـه اگه اینرو فتح کرده باشـه !. آقا زیپم رو آوردم پایین و تا از درد کیر راحت بشم سریع چسبیدم بهش و با دستام سینش گرفتم. اونم هنوز درگاه یو اس بی رو پیدا نکرده بود ( بهتر ) آقا عقل از هوشمون پریده بود. و رو شلواری باهاش کلی ور رفتم بعد از چند دقیقه گفت نصبش کردم ( البته شاید زودتر از این نصبش کرده باشـه ). خودش واقعا دلش بود و اصلا بـه روی خودش نمـیوورد. گفتم خانم رئوفیـان. مشکلی کـه نیست ؟! گفت نـه.
گفتم مـیشـه دستاتون رو بزنید دیوار. گفت باشـه فقط بذارید مانتومو درارم ! ( وای بابا طرف دلشـه ) منم از خدا خواسته گفتم بذارید کمکتون بدم. گفت : نـه ممنون. گفتم شما هم بجاش زحمت کمربندمو بکشید و بازش کنید. سگک کمربندمو گرفت و بازش مـیکرد کـه من هم سریع چسبوندمش بـه دیوار و لباسش رو زدم بالا…. وای عجب های رو فرمـی. سریع ش رو زدم بالا ( البته با یـه زوری ) و گرفتمش تو دهنم و با حرص و ولع خاصی مـیکشون مـیزدم. اونم کـه احساساتی دیگه داشت مـیشد و از نرم افزار حسابداری دیگه خبری نبود. سریع دستش رو برد زیر شرتم و و گرفت و گفت : چقدر داغ شده آقای… !!! آقا مارو نگین نمـیدونستم از این های درشت کودومو بخورم. از اون طرف هم کـه دستش تو شلوارم بود و و تکون مـیداد. این کار یـه 8 دقیقه ای ادامـه داشت و اینقدر مـیکش زدم کـه لپام درد مـیکرد. گفتم بشین. آروم نشست. گفتم شلوارمو بکش پایین. آروم شلوارمو کشید پایین و نگام کرد. گفتم شروع کن. با خنده گفت چی ؟ گفتم یعنی نمـیدونی. گفت نـه ! و به دهنش نزدیک کردم گفتم برام ساک بزن. گفت ساک یعنی چی ؟! سریع خودم کردمش تو دهنش گفتم بخور دیگه. وای عجب ساکی مـیزد. بهش گفتم الان هنوز داغه ؟ سری بـه نشانـه آره تکون داد. بیچاره که تا ته حلقش کرده بودمش تو. گفتم بخور. زبونتو بچرخون دورش !. داشت دیگه آبم مـیومد. گفتم نباید آبم رو بـه همـین راحتیـها بذارم کـه بیـاد. بلندش کردم پیرهنش رو کـه تا نیم تنـه زده بودم بالا و ش رو کامل درون آوردم. دکمـه شلوارش رو هم باز کردم. و گفتم عادت کـه نیستی ؟ گفته نـه. ش کردم. وای عجب داشت. بهش گفتم کونتو قمبل کن. دستش رو رو مـیز گذاشد و خم شد. پاهاشم باز کرد. وای چه صحنـه ای بود. آماده آماده !!. موبایلم رو برداشتم و از فرصت استفاده کردم و چند که تا ع سر ازش گرفتم و اعتراضی هم نکرد. ( کـه قول مـیدم امتیـاز نمایشش رو به منظور اولین بار بـه سایت آویزون بدم ) کفشاش رو اوردم که تا پاش کنـه. چون اونطوری ی تر مـیشد. جالب واسم اینجا بود کـه خانم رئوفیـان هر چی مـیگفتم انجام مـیداد. بعد شلوار خودم رو درآوردم. و مادر زاد شدیم. و بهش نزدیک شدم. چون قدش بلند تر بود بهش نمـیرسید. ( البته قدم کوتاه نبود اون قدش از خودش بلند بود و اون کفش پاشنـه بلند رو هم کرده بود دیگه… ) اومد پایینتر و رو روش گذاشتم کـه گفت : آقای…. یـه وقت نکنیتش تو ؟! گفتم مگه باز نیست. گفت :نـه ! گفتم برو بابا. مگه اقای… بازش نکرده ؟!.
گفت : نـه. اون کیـه ! مگه من با اون….. حرفش رو قطع کردم گفتم بابا بی خیـال اشتباه کردم. سریع نشستم و سرم رو بردم تو پاهاش عجب تراشیده و ظریفی داشت. با حرص و ولع شرو ع کردم بـه خوردنش. کـه آه و نالش شروع شد. که فهمـیدم داره ارضا مـیشـه. و منم بدتر ادامـه دادم کـه اینکه از تکونش و بلند شدن صداش فهمـیدم کـه تو عرشـه و داره ارضا مـیشـه. منم از فرصت استفاده کردم و آبش رو با انگشت داخل کونش کردم و انگشتم رو که تا اونجا کـه جا داشت توی یک آن وارد کونش کردم. کـه اعتراض آنچنانی نکرد. و خوب با انگشت مقدمات فتح کونش رو چیدم. گفت : اقای… مـیشـه انگشتتون رو درارین ؟ خیلی درد داره. گفتم تازه کجاش و دیدی. انگشتم رو کـه تا ته کرده بودم کونش بـه آرومـی کشیدم بیرون. انگشت کناری اشارم بود. ( نمـیدونم بهش چی مـیگن ) بهش گفتم بشین قنبل کن. گفت تور خدا حالا نمـیشـه این بی خیـال شین. بدین که تا واستون ساک ب ! گفتم شیطون تو کـه تا چند دقیقه پیش نمـیدونستی ساک چیـه ؟ خندید و گفت. تو رو خدا این بی خیـال شین ؟ گفتم بشین اولش شاید درد داشته باشـه ولی بعدش عادی مـیشـه. ( با خودم گفتم کلی زیر مانتو کـه بودش واسش نقشـه ریخته بودم. حالا اصل کاری رو ولش کنم !؟. حتی اگهش هم باز بود ولی همـه برنامـه بـه خاطر این کونته لامصب ! ) خلاصه نشست و به طرز ماهرانـه ای قنبل کرد کوچیک و قشنگ کونش کـه با انگشت من هم یـه خورده جا باز کرده بود دقیقا تو تیر رس بود. یک کمـی آب دهن پرت دادم دم ش و و یک کمـی هم با دست کلاهک رو خیس کرم. و آروم گذاشتمش درون کونش یـه کمـی کـه تکون دادم و جا باز کرد. درون دهنش رو بـه سختی گرفتم و در یک لحظه که تا دسته کردمش تو. وای بمـیرم چه دردی کشید دستم رو هم گازی گرفت. کـه تا چند روز جاش موند. شروع کردم بـه تلنبه زدن و دستم رو از دو دهنش برداشتم و هاش رو کـه سفت شده بود با هر دو دستم گزفتم. بعد بهش گفتم. دیدی الان درد نداره. گفت تور خدا زودتر تمومش کن الان مشکوک مـیشن !
گفتم گه مـیخورهی مشکوک بشـه. که تا بندازمش بیرون اون آدم مشکوک رو. آقا تلمبه زدن ما یـه 12 دقیقه طول کشید که تا اینکه آبم داشت مـیومد و تلنبه زدن رو آروم کردم و آبم رو که تا آخرین اسپرم ریختم کونش بعد بیچاره بلند شد و اصلا نمـیتونست راه بره. ولی اگر این هیکل و این انرژی رو نداشت و اگهی دیگه ای جای خانم رئوفیـان بود که تا حالا 2 بار ضعف مـیکرد. ولی بازم این بود. گشاد گشاد افتاد راه و به دستشویی کـه تو اتاق من بود رفت که تا خودش رو مرتب کنـه. شلوارش و مانتوی چسبیش رو کرد و گفت آقای… دیگه با من کاری نیست. ؟ راستی واسه حسابداری چی کنم. حتما واسه ادامـه آموزش بیـام.
گفتمم مـیای ؟
گفت آره ؟ ولی واسه آموزش. !.
بنده خدا چه جدی گرفته بود. داشت دکمـه های مانتوش رو مـیبست کـه دوباره چشمم بـه اون کونش خورد لذت دیدنش از روی مانتوی اندامـی کـه کرده بود واسم بیشتر بود ! دوباره عقل از سزم پرید ( همون موقع ها !! ) گفتم خانم رئوفیـان یک لحظه صبر کنید. که تا من برم دستشویی و بیـام. بد جوری شاشم مـیومد رفتم تو دستشویی داشتم زیپ شلوارم رو مـیکشیدم پایین کـه یـه فکری بـه سرم زد. زیپم رو کشیدم بالا و اومدم بیرون گفتم یـه لحظه بیـاین پشت سیستم. که تا یـه چیزی نشونتون بدم. قبول کرد و آروم اومد
گفت : بشینم ؟
گفتم : نـه نیـاز نیست. فقط یـه لحظه دستاتون رو بذارید روی مـیز. کـه گفت : ای تو رو خدا نـه !!! الان همـه مشکوک مـیشن من یک ساعته کـه اینجام. گفتم نمـیخوام کـه ت کنم.. این مانتویی کـه کردی منو دیوونـه کرده ! مـیدونی خانم رئوفیـان. من دیوونـه شدم مـیدونی ؟. یـه لحظه مانتوت رو بزنش بالا و نگهش دار که تا شلوارت رو بیـارم پایین. گفت فقط زودتر. من حتما برم ! گفتم باشـه. شلوارو ش رو کمـی دادم پایین. رو درون آوردم و کردم تو کونش. وای !!! چه حالی مـیده. ! چه راحت رفت تو. واقعا اون 8 دقیقه تلنبه زدن تو اون فانتزی و قشنگش بـه طرز جالبی گشادش کرده و نـه خودش زیـاد اذیت شد و نـه من ! یـهو با تعجب گفت داری چیکار مـیکنی !!!!! ها !!!!!! چیکار مـیکنی !!!؟ اون چیـه داری مـیریزی ؟ سوختم ؟ چیـه ؟!!!!. گفتم صبر کن تکون نخور کـه کثیف مـیشی ها. آقا و تا ته کرده بودم کونش. و شاشمو ( ادرارمو ) کـه مثل ش کتری بود داشتم مـیریختم تو کونش. کـه آخراش از بغل کونش و مـیزد بیرون و هم شلوار من خیس شد و هم شلوار اون. و خودم شلوارش رو کشیدم بالا. و گفتم تموم شد. یـه نگاهی بـه من کردو با دستمال کاغذی که تا حدودی خودش رو تمـیز کردو شلوارشو مانتوشو کرد و بدون خداحافظی رفت بیرون. و از اون بـه بعد دیگه زیـاد تحویلم نمـیگرفت و به زور جوابمو مـیداد. کـه تا همـین تابستون امسال ادامـه داشت. و من هم مشغول کارای خودم بودم کـه یـه روز توی همـین اواخر تابستون امسال بود تو شرکت جلومو گرفت و گفت آقای…. واسه ادامـه آموزش حسابداری کی مـیتونم بیـام……. و این داستان ادامـه دارد. درون بخش بعدی کـه امـیدوارم با اینکه زیـاد وقت ندارم. چند که تا عکه از خانم رئوفیـان کـه فامـیلیـه مستعارشـه گرفتم مـیذارم که تا ببینید واقعا چه چیزیـه. بخصوص از اون کونش کـه هنوز کـه هنوزه ی بـه این کوچیکی و نازی توی همچینخوشگلی ندیدم و نخواهم دید و از اون موقع بصورت حرفه ای وارد دنیـای زیبای شدم و واستون مـیگم کـه چطور تونستم پای یکی دیگه از ام رو کـه اونم دسته کمـی از خانم رئوفیـان نداره رو کـه متاهل هم هست رو بـه مـیون بکشم. امـیدوارم لذت باشید و دوباره مـیگم کـه داستانی رو کـه گفتم عین واقعیت بود. !
فرستنده: علی
Лютий 7, 2008 at 3:37 pm
نویسنده و منبع: bokonbokon | تاریخ انتشار: Fri, 02 Nov 2018 01:54:00 +0000
تمامی مطالب این سایت به صورت اتوماتیک توسط موتورهای جستجو و یا جستجو مستقیم بازدیدکنندگان جمع آوری شده است
هیچ مطلبی توسط این سایت مورد تایید نیست.
در صورت وجود مطلب غیرمجاز، جهت حذف به ایمیل زیر پیام ارسال نمایید
i.video.ir@gmail.com