ایل ملکشاهی یکی از اتحادیـههای ایلی اتحادیـه ایلی یـا بزرگ ایل، نبرد گلها 191 جم پارسی از اتحاد چند ایل و طایفه بزرگ تشکیل مـیشد کـه و از لحاظ گستردگی همانند یک دولت کوچک درون ایران و عراق و ترکیـه و سوریـه عمل مـیکرد کـه مانند بسیـاری از اتحادیـههای ایلی متأخر مخلوطی از قبیلههایی با ریشـههای قومـی گوناگون کرد، لر، لک و عرب است.[۲][۴][۵][۶][۷] ایل ملکشاهی همچنین یکی از بزرگترین ایلهای کرد ایران[۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳][۱۴][۱۵] هست که شامل شعب بسیـاری است. نبرد گلها 191 جم پارسی مجموع طوایف ایل ملکشاهی حدود ۴۰ طایفه و جمعیت ایل ملکشاهی بیش از ۷۵۰ هزار نفر تخمـین زده شده است.[۱۶] درون استان ایلام عمدتاً درون شـهرستان ملکشاهی و شـهرستان ایلام و شـهرستان مـهران ساکن هستند. نبرد گلها 191 جم پارسی گویش آنان کردی ایلامـی[۱۶][۱۷][۱۷][۱۸][۱۹][۲۰][۲۱][۲۲][۲۳][۲۴] و لهجه ملکشاهی است.[۱۶] بخش دیگری از این ایل درون استان کردستان یکجانشین شده هست و درون ملکشان علیـا و ملکشان سفلی شـهرستان سنندج زندگی مـیکنند و گویش آنان کردیـاست. بخش دیگری از ایل ملکشاهی درون کشور عراق یکجانشین شدهاند کـه گویش آنان نیز کردی است.[۱۶][۲۵] این ایل معتبرترین و بزرگترین ایل پشتکوه و استان ایلام هست که از مجموع ۳۴ طایفه تشکیل یـافته هست که همگی خود را منسوب بـه ایل مـیدانند.[۲۶][۲۷] جمعیت ایل ملکشاهی ساکن درون استان ایلام درون سرشماری سال ۱۳۲۰ بـه هفت هزار و پانصد خانوار و بیش از ۵۰ هزار تن مـیرسید[۲۸] طوایفی دیگر از ایل ملکشاهی درون شـهرستان چمشگزک درون استان تونجایلی درون کشور ترکیـه ساکن هستند. بخشی از از ایل ملکشاهی درون کشور کویت و سایر کشورهای عربی حوزه خلیج فارس ساکن شدهاند. بخش دیگری از ایل ملکشاهی بـه سبب جنگها و غزوات درون سایر کشورهای عرب،هند، پاکستان و جنوب قاره آفریقا ساکن شدهاند.[۱۶] همچنین بخشی دیگری از ایل ملکشاهی درون کشورهای اسکاندیناوی و آلمان ساکن هستند. طوایفی از ایل ملکشاهی نیز درون استان لرستان و استان مازندران بـه سر مـیبرند. مردمان ایل ملکشاهی درون سراسر استان ایلام بـه خصوص شـهرستان ملکشاهی، شـهرستان مـهران و شـهرستان ایلام و در بخشهایی از استان کردستان، دیوا ملکشاه استان مازندران، استان خراسان شمالی، استان خراسان رضوی، استان لرستان و استانهایی از کشورهای عراق و ترکیـه سدارند. ولادیمـیر مـینورسکیمـینویسد: نبرد گلها 191 جم پارسی درون طی قرون هفتم و هشتم، قریب بـه هزار خانوار ملکشاهی بـه ایران خدمت کردهاند و اراضی فراوانی را درون قلمرو حاکمـیت خود داشتهاند و توانستهاند درون برابر حملات و یورشـهای هولاکو، تیمور و قره یوسف از این اراضی دفاع کنند.[۲۹] ایل ملکشاهی بارها درون دفاع ازمرزهای ایران سپاهیـان متجاوز امپراتوری عثمانی را شکست دادهاند.[۱۳][۳۰][۳۱] همچنین درون دوران جنگ ایران و عراق مردم ایل ملکشاهی نقش بـه سزایی درون مقابله با ارتش رژیم بعث عراق داشتند و از مرزهای غربی ایران، دفاع نمودند. ایل ملکشاهی درون این دوران محور ملکشاهی-شوهان را حفاظت مـینمود. طوایف خمـیس، رسول وند، کاظم بگ، نقی، گلان، روسگه، خلیل وند، حسین بگ، علی نظر، شکربگ، قیطول، کلوند، کل کل، کناریوند، باولگ و ... هرکدام تپهای درون اختیـار داشتند. این طوایف تلفات فراوانی بـه ارتش عراق وارد آوردند و حتی مناطقی از خاک عراق را تصرف نمودند. این ایل دارای ۴۰۰ کشتهشده از ۳۰۰۰ کشتهشده استان ایلام درون جنگ ایران و عراق است.[۳۲]به همـین مناسبت بنای یـادمانی درون گرامـیداشت آخرین دفاع مردم ایل ملکشاهی و شـهدای آن درون منطقه ترشابه برپا شده است.[۳۳][۳۴]
محتویـات
• ۱ریشـهشناسی نام
• ۲خاستگاه
• ۳ساختار اجتماعی
o ۳.۱توشمال
o ۳.۲جلسه شورای مجلس ایل ملکشاهی
• ۴طوایف ایل ملکشاهی
o ۴.۱طوایف گرزدین وند ایل ملکشاهی
o ۴.۲فرزندان خَمـیس
o ۴.۳بومـیان سابق پشتکوه
o ۴.۴سایر طوایف ایل ملکشاهی
• ۵افراد سرشناس
• ۶تاریخچه
o ۶.۱دوره صفویـه
o ۶.۲دوره افشاریـه
o ۶.۳دوره قاجاریـه
۶.۳.۱فتح نامـه
۶.۳.۲وجه تسمـیه ارتفاعات چک موسی
۶.۳.۳اتحاد با ظل السلطان به منظور غلبه بر ایلهای شورشی
۶.۳.۴آخرین جنگ با امپراتوری عثمانی
o ۶.۴روابط ایل ملکشاهی و والیـان فیلی
o ۶.۵دوره پهلوی
۶.۵.۱قیـام علیـه رضاشاه پهلوی
۶.۵.۲اسامـی جنگجویـان ملکشاهی درون قیـام مزبور
۶.۵.۳جنگ جهانی دوم
o ۶.۶انقلاب اسلامـی
۶.۶.۱جنگ ایران و عراق
۶.۶.۲سرداران و شـهدای ایل ملکشاهی درون جنگ ایران و عراق
• ۷فرهنگ
o ۷.۱جشن شب چله
• ۸زبان و ادبیـات
o ۸.۱اشعاری درون مدح ایل ملکشاهی
o ۸.۲اشعار حماسی درون ارتباط با پهلوان موسی خمـیس
o ۸.۳اشعار حماسی درون ارتباط با فتح نامـه ایل ملکشاهی و ب گوش سپاهیـان عثمانی
o ۸.۴اشعاری دربارهٔ قیـام ایل ملکشاهی بر ضد رضا شاه
• ۹آداب و رسوم
o ۹.۱هوره
o ۹.۲چمری
o ۹.۳مراسم عروسی سنتی درون ایل ملکشاهی
o ۹.۴ درون ایل ملکشاهی
• ۱۰پوشش
o ۱۰.۱پوشش مردان ملکشاهی
o ۱۰.۲پوشش زنان ملکشاهی
• ۱۱صنایع دستی
• ۱۲نگارخانـه
• ۱۳پانویس
• ۱۴منابع
ریشـهشناسی نام
همانطور کـه از نام ایل ملکشاهی بر مـیآید، این ایل نام خود را از سلطان ملکشاه سلجوقی گرفته است. امـیر ملکشاه شخصی از نبایر سلطان ملکشاه جمع کثیری بر سر رأیت خود جمع نموده سی و دو قلعه و شانزده ناحیـه کـه بالفعل درون تصرف حکام چَمَشْگَزَکْ بود تسخیر نمود (از قلعه کماخ درون دیـاربکر ترکیـه که تا قلعه سلجوق درشـهرستان ملکشاهی استان ایلام) و عشیرت ایشان را بـه نام جد آنـها سلطان ملکشاه، ایل ملکشاهی خواندند.[۳۵][۳۶][۳۷] اما بنا بـه گفته اولیـاء چلبی نسب ایل ملکشاهی چَمَشْگَزَکْ (چمزی) بـه جمشید شاه اسطورهای ایران مـیرسد کـه جمشید گنزک نامـیده شدهاند و سپس بـه چمشگزک، چمگزی و چمزی تبدیل شدهاند.[۳۸][۳۹]
خاستگاه
علیرضا اسدی دربارهٔ خاستگاه ایل ملکشاهی چمزی چنین مـینویسد: طوایف گرزدین وند ایل ملکشاهی چمزی، بخش مـهمـی از ایل بزرگ ملکشاهی مـیباشند و اصلیت ملکشاهی هستند کـه از تبار کردهای کرمانج از اقوام ماد محسوب مـیشوند. جد بزرگ آنان امـیر عالیجاه شـه مـیر و حاج رستم بیگ چمشگزگ از اعقاب و اولاد پادشاه اساطیری ایران جمشید و یـا سلطان ملکشاه هستند کـه از امرای ایل ملکشاهی چمشگزک کرد و در واقع حاکمان کردستان، از دیـاربکر درون ترکیـه که تا ناحیـه ملکشاهی درون استان ایلام محسوب مـیشدند کـه به ناحیـه پشتکوه استان ایلام مـهاجرت کردهاند. زمان مـهاجرت این خاندان بـه پشتکوه مشخص نیست. اما بـه احتمال زیـاد همزمان با کوچ بزرگ کردهای کرمانج چمشگزک بـه شمال شرقی ایران درون دوره صفویـه به منظور جلوگیری از تجاوزات ازبکان، امـیران کنفدراسیون چمشگزک بـه نواحی غرب ایران به منظور جلوگیری از تجاوزات عثمانیها مـهاجرت نمودند. وجود شجره نامـه و مشترکات نژادی و زبانی و همچنین اسامـی و القاب و مـهمتر از همـه عنوان امرای عالیجاه و توشمالان ملکشاهی چمزی درون اسناد بـه جا مانده از آن دوران، این ادعا را بـه خوبی اثبات مـینماید.[۴۰][۴۱][۴۲][۴۳]
چمشگزک، ولایتی تاریخی و یکی از ایلات کرد شیعه مذهب است. مسکن اولیـه ایل ملکشاهی چمزی چمشگزک که تا قبل از قرن ۱۱ ه. ق درون مناطق دیـاربکر و جنوب ارزنجان بود، کـه در کردستان ترکیـهقرار گرفتهاند.[۴۴][۴۵] این ایل که تا پیش از تشکیل دولت صفویـه درون در نواحی بین مـهاباد و کردستان ترکیـه و ایروان پراکنده بودند. ایل چمشگزک بنا بـه سیـاستهای شاهان صفوی درون دستههای چهل هزار نفری بـه نقاط مرزی ایران کوچانده شدند، که تا از تاخت و تاز ترکمنها و ازبکها درون شمال شرقی و عثمانیها درون غرب جلوگیری کنند.[۴۶][۴۷] ولایت چمشگزک درون اصل جمشید گَنزَک (قلعه جمشید) بوده هست که جمشید، شاه اساطیری ایران، آن را بنا کرده بود و بعدها بـه چمشگزک تغییر یـافت.[۴۸] شرف خان بدلیسی مؤلف شرفنامـه (تاریخ مفصل کردستان) درون سال ۱۰۰۵ هجری قمری درون رابطه با امرای چمشگزک ملکشاهی (ملکشاهی چمزی) چنین مـینویسد: نسب امـیران چمشگزک ملکشاهی بنا بـه قول خودشان بـه ملکیش، از اولاد خلفای عباسی نوادگان عباس بن عبدالمطلب عمویمحمد پیـامبر اسلام کـه از بنی هاشم بودند و به روایتی دیگر بـه امـیر ملکشاه بن ملک محمد بن سلطان ملکشاه سلجوقی یـا امـیر سلیق بن علی قاسم از شاهان سلجوقی و از نوادگان سلطانملکشاه سلجوقی مـیرسد.[۴۹] اسلام الغربی العباسی انساب شناس مصری نسب امـیران ملکشاهی را بـه خلفای عباسی نوادگان عباس بن عبدالمطلب عموی محمد پیـامبر اسلام کـه از بنی هاشمبودند مـیرساند و جد آنـها را سلطان حسین بن سلطان حسن (حاکم عمادیـه) بن امـیر سیف الدین بن امـیر محمد بن ملک بهاءالدین (مؤسس امارت بهدینان عباسی) بن ملک خلیل (جد امرای عمادیـه) بن ملک عزالدین بن امـیر محمد ابی نصر بن امـیر مبارک بن خلیفه مستعصم آخرین خلیفه از خلفای عباسی ذکر مـیکند.[۱۶] جعفر خیتال و هاشم طباطبایی نسب امـیران ملکشاهی را کـه از طوایف گرزدین وند هستند از نژاد ایلامـیان کهن مـیدانند.[۴][۵۰] اما بنا بـه گفته اولیـاء چلبی نسب ایل ملکشاهی چمشگزک (چمزی) بـه جمشید شاه اسطورهای ایران مـیرسد کـه جمشید گنزک نامـیده شدهاند و سپس بـه چمشگزک، چمگزي و چمزی تبدیل شدهاند.[۵۱]
آنچه کـه مشخص هست از ۳۴ طایفه ایل ملکشاهی ۳۰ طایفه کرد و ۴ طایفه از اقوام دیگر هستند. علاوه بر طوایف گرزدین وند کـه اصلیت ملکشاهی هستند، سایر طوایف چمزی و گچی ایل ملکشاهی یـا بـه همراه طوایف گرزدین وند بـه این منطقه مـهاجرت کردهاند و یـا از قدیمـیترین بومـیان ساکن درون منطقه بودهاند. اما ۴ طایفه باقیمانده مـهاجر و از اقوام لک و لر و سایر اقوام مـیباشند کـه در طی سالها بـه مـیان ایل ملکشاهی مـهاجرت نمودهاند و سکنی گزیدهاند کـه همگی خود را منسوب بـه ایل مـیدانند. این ۴ طایفه عبارتند از طوایف کناری وند، کوگر (کبک گیر)، حمانـه و کول(علی نظر) و گراوندی کـه قومـیت لک و لر دارند و در مـیان ایل ملکشاهی ساکن شدهاند.[۵۲][۵۳]
ساختار اجتماعی
ایل ملکشاهی از بومـیان قدیمـی ایران و از قدرتمندترین ایلات ایران بـه حساب مـیآیند کـه رؤسا و توشمالان آنان دارای قدرت نظامـی بودند.[۵۴]
نظام سنتی ایل بر اساس خویشاوندی استوار بوده و همانند دیگر ایلها، پدر تبار مـیباشند. حشمت الله طبیبی درون کتاب جامعهشناسی و مردم شناسی ایلات و عشایر ساخت سنتی ایل ملکشاهی را بـه صورت
ایل ← طایفه ← بنـه مال ← مال
ترسیم کرده و ایرج افشار سیستانی درون کتاب نگاهی بـه ایلام، بـه صورت:
ایل ← طایفه ← تیره ← مال ← خانوار.
توشمال
رهبری و ریـاست ایل درون ملکشاهی موروثی هست که بـه «عالیجاه توشمال» یـا خان معروف هست است کـه بالاترین مقام درون ایل ملکشاهی است. گاهی مقام توشمالی و خانی بین دو برادر تقسیم مـیشد؛ و از طرف حکومت مرکزی بـه رسمـیت شناخته مـیشد. از وظایف عمده توشمال افزون بر حفظ امنیت و نظارت بر امور مختلف ایل کـه از طریق پلیس و انتظامات صورت مـیگرفت و همچنین جمعآوری مالیـات مرسوم بود. سرپرستی طوایف نیز بر عهده کدخدا بود کـه در زیر نظر توشمال قرار داشتند. توشمالان هنگامـی کـه ایل ملکشاهی رهبری و ریـاست واحدی داشت درون زیر نظر عالیجاهتوشمال قرار مـیگرفتند.[۵۵][۵۶][۵۷][۵۸][۵۹]
جلسه شورای مجلس ایل ملکشاهی
یکی از نکات قابل توجه درون ارتباط با ایل ملکشاهی وجود جلسه شورای مجلس (هیئت توشمال و کدخدایـان) بوده هست که درون مـیان تمامـی ایلات ایران بی نظیر است؛ کـه نشان از روشنفکری و وحدت طوایف این ایل داشته است. این مجلس مـی که تا سال ۱۳۲۳ هجری شمسی دائر بوده است، و در این مجلس رئیس ایل ملکشاهی نظر تمامـی کدخدایـان طوایف ۳۴ گانـه ایل ملکشاهی را درون مورد قوانین و اجرای احکام جویـا شده و بر اساس آن نظر نـهایی را اعلام مـینموده است. این احکام توسط پلیس ایل ملکشاهی و با نظارت ریـاست ایل ملکشاهی بـه مرحله اجرا درون مـیآمده هست و هیچدر ایل حق تخلف از این احکام مجلس را نداشته است.[۶۰][۶۱]
طوایف ایل ملکشاهی
این ایل بـه دو قسمت چمزی و گچی تقسیمبندی مـیشود و هرکدام دارای چندین طایفه هست که همگی خود را منسوب بـه ایل مـیدانند.
ملکشاهی چَمَزی چمشگزک: ۱- خمـیس ۲- نقی (نظربگ) ۳- کاظم بگ ۴- روسگه (رستم بگ) ۵- خداداد ۶- ملگه ۷- شکربگ ۸- حسین بگ ۹- باباهای پیرمحمد ۱۰- خرزینوند ۱۱- قیطولی ۱۲- گلان ۱۳- کله وند ۱۴- کینیـانـه ۱۵- خلیل وند ۱۶- کناری وند ۱۷- گراوندی ۱۸- سرایلوند ۱۹- شـه مـیر (شیره مـیر) ۲۰- کل کل ۲۱- کلگه ۲۲- کوگر (کبک گیر) ۲۳- سیـه گه ۲۴- جمعه ۲۵- حمانـه و کول (علی نظر)[۲][۴][۱۱][۴۳][۶۲][۶۳][۶۴][۶۵]
ملکشاهی گَچی: ۲۶- رسولوند ۲۷- باولگ ۲۸- خِیٓرشٓه۲۹- کوکی ۳۰- دوقرصه ۳۱- قیطول ۳۲- خَلَف مـهر ۳۳- قطره سیـه ۳۴- سیرانـه[۲][۱۱][۴۳][۶۶][۶۷][۶۸][۶۹]
طوایف گرزدین وند ایل ملکشاهی
طایفه خَمـیس: این طایفه از خاندانهایهای موسی، ملگه، شمـیر شکل گرفته هست و محل سآنان نیز درون شـهر ارکواز و در شـهرستان ملکشاهی مـیباشد. عده بسیـاری از خانوادههای این طایفه درون شـهرهای ایلام و مـهران، استان کردستان درون شـهرسنندج، کشور عراق درون شـهربغداد، کشورآلمان درون شـهرمونیخ زندگی مـیکنند. عالیجاه توشمال حاج فرامرز اسدی ریـاست ایل ملکشاهی وپهلوان موسی خمـیس گرزدین وند جد بزرگ خاندان موسی از این طایفه مـیباشند. خانوادههای اسدی، داراخانی، رحیمـی، عزیزیـان، جفائیـان، مـیرزایی، تاب، کریمـی، اژدهایی، ابراهیمـی، رشید پور، قلعه دره، رهگوئی، پرواس، ملکشاهی، خَلاش، مـهرابیـان، پیکره، تَخِش، متین، فرجی، بیگی، آرامـیده، رستمـی، صالحی، موسینیـا، ملکی، واحدی، رحیم پوران، کمری، شاهی نیـا از این طایفه مـیباشند. توشمال اسد، توشمال داراب خان، باقر خان، محمد علی خان، رحیم خان، فاضل، توشمال کاظم، توشمال نامدار رحیمـی، توشمال صحبت رحیمـی، توشمال شـهباز، موسی اسدی، عباس عزیزیـان، عباس خان رحیمـی، محمد علی جفائیـان، علی اکبر عزیزیـان، داراب خان داراخانی، علی پاشا داراخانی و... امـیران و بزرگان ملکشاهی از این طایفه هستند. همچنین مدحی مندلاوی از وزرای اقلیم کردستان، صبحی مندلاوی از اقلیم کردستان و جواد ملکشاهی از بزرگان ملکشاهی درون بغداد عراق از این طایفه هستند.[۶][۷۰][۷۱][۷۲]
طایفه نَقی:این طایفه قبلأ بـه اسم نظر بیگ معروف بود. طایفه نقی متشکل از خاندانهای شامگه، خدامراد و جافگه هست و درون دو روستای کلک آسیـاب و زیـادآباد و همچنین شـهرک اسلامـیه مـهرانسدارند. شاه محمد یـاری از این طایفه بوده است. خانوادههای یـاری، تارتار، توکلی، لعل پور، جمالوندی، تیشـه بر پا، طارمـی، پور صیدی، آسا، پیرانی، فرهمندیـان، محمدی فر، مؤمن زاده، پلوک، خوانچم، جینـه ور، فهیم، سینا، شمش الهی، حاتمـی کیـا، حبیبی نیـا، شیخی، اسماعیلی، صیدی، تاشک، مدیری، تاران، ناصری، پاریـاب، عبدی، مـهم تبار، نقینژاد، یوسفی، تقینژاد، جوانمردزاده، تاور، ولدی، تاراج از این طایفه مـیباشند. کدخدایـان این طایفه شاه محمد یـاری و سپس فرزندش کدخدا احمد نقینژاد، علی آقا تقینژاد و همچنین حاج اسد پورصیدی بودهاند. علی تارتار از بزرگان این طایفه بوده است. شـهدای این طایفه عبارتند از: عزیزعلی تارتار، یـارحسین تیشـه برپا، رحمان تاراج، شیرمحمداعتقادی، محسن پاریـاب، مجیدپاریـاب، باباخان ناصری، فرمان منصوری، ابراهیم مرادزاده، عباس جعفرنیـا، کریم نوری، زبردست تبار و رحیم بگ طارمـی.
طایفه مَلِگه: این طایفه از خانوادههای محمد و علی محمد شکل گرفته هست و بیشتر درون مـهران ساکن اند. این طایفه درون زیر رده طایفه خمـیس قرار مـیگیرد.
طایفه خُداداد: این طایفه از دو خانواده اسفندیـار و سید (سی محمد) تشکیل شده و در روستای مـیان تنگ از توابع ارکواز ملکشاهی سدارند. خانواده کرمـی از این طایفه مـیباشند.
طایفه کاظم بگ: این طایفه از خاندانهای یوسف بگ، فرجالله، محمودبگ و محمد بیگ تشکیل شدهاند و در شـهر ارکواز و روستاهای مـیان تنگ و نرگسه از توابع شـهر ارکواز اقامت دارند. خانوادههای صمـیمـی، محمودی، دارات، صفایی از این طایفه مـیباشند. کدخدای این طایفه قنبربیگ فرزند یوسف بگ کاظم بگ از رشیدترین مبارزان حسینقلی خان والی بوده است. هنگامـی کـه دزدی و سر گردنـه گرفتن رواج داشت، قنبر بیگ مأمور حفظ امنیت راهها از سوی غلامرضا خان فیلی شده بود کـه در سر هر چهار راه و گردنـه کوهستان چند کله قند مـیگذاشت کـه هیچجرأت برداشتن آن را نداشت. بعد از او فرزندانش ولدبیگ و سهیل بگ صمـیمـی و سپس رئیس بیگ دارات کدخداهای این طایفه بودهاند. محمد علی صمـیمـی قهرمان قهرمانان چندین دوره پرس سنگین وزن ایران از این طایفه است.[۷۳][۷۴] همچنین محمد نبی صمـیمـی و عدنان صمـیمـی از قهرمانان قویترین مردان استان ایلام و قهرمانان پرس استان ایلام از این طایفه هستند.[۷۵]
طایفه حسین بگ: این طایفه از خاندان رحمان، گُرگی و مسیر تشکیل شدهاند و در شـهر ارکواز سدارند. خانوادههای رئیسی، گرگی، بستار، جمشیدی، کُلادر زاده، یـار محمدی، پیشگو، یـاری، رحمانی، اَشناب، آفریدونی، سعادتی، فیـاضی، شاه محمدی، دستفال، تبت، خاصی، معصومـی، آقامحمدی، ولی زاده، شـهمـیری، ارکوازی، حسین بیگی، آژفنداک، داراخانی، مـیری، افروز از این طایفه مـیباشند. محمد کریم و دکتر رحمن از این طایفه بودهاند. حبیب محمد کریم دبیر سابق کمـیته مرکزی حزب دموکرات کردستان از این طایفه بوده است.[۷۶]
طایفه رُوسِگه (رستم بگ): این طایفه از خاندانهای اسماعیل بگ، خلوه (خلف بیگ) و منصوربگ تشکیل شدهاند و در روستای باباجان و محله دارآباد (داراب آباد) و بان رحمان از توابع شـهر ارکوازسدارند. خانوادههای فاضلی، صفرنیـا، صیدی، نوره، آویش، عباسی یکتا، درویشی، عزیززاده، اسماعیلی، منصورزاده، جهانی، ارغنده، باستان از این طایفه مـیباشند. کدخدایـان این طایفه فاضل بیگ و سپس فرزندش دارابیگ فاضلی بودهاند. داراب بگ ارغند(تفنگچی باشی)، بزرگ خاندان ارغند از این طایفه بوده است. محمد صیدی پهلوان و ورزشکار ملکشاهی از این طایفه است.[۷۷]
طایفه شَکَربگ: این طایفه از خاندانهای امام علی، عبد، ملت، نوروز و برجی تشکیل شدهاند و در شـهر ارکواز و روستاهای چشمـه سفید و پل شکسته سدارند. خانوادههای امـیدی و منتی از این طایفه مـیباشند. کدخدایـان این طایفه محمد علی لت ور و شکر بگ بودهاند. امامعلی و عبد امـیدی از این طایفه بودهاند.[۸][۷۸]
فرزندان خَمـیس
پهلوان موسی خمـیس گرزدین وند:از خانوادههای اسدی، داراخانی، رشیدپور، کمری، رهگوئی و پرواس تشکیل شدهاند. عالیجاه توشمال حاج فرامرز اسدی ریـاست ایل ملکشاهی و حاکم پشتکوه، توشمال داراب خان، توشمال اسد از این تیره مـیباشد. اینان درون شـهرستان ملکشاهی، شـهرستان ایلام و استان کردستان و شـهرهای ارکواز، ایلام، سنندج، تهران و عدهٔ زیـادی درون کشور عراقو شبه جزیره اسکاندیناوی سدارند.[۸][۷۹][۸۰]
پهلوان مَلِگَه خمـیس: از خانوادههای باقر، محمد و علی محمد شکل گرفته هست و درون روستاهای چشمـه کل و مـیان تنگ و شـهر ارکواز سدارند. نامدار رحیمـی، شـهباز، صحبت رحیمـی، عباس عزیزیـان و عباس خان رحیمـی از این تیره مـیباشند. خانوادههای رحیمـی و عزیزیـان از این تیره هستند.
شـه مـیر خمـیس:ازخانوادههای مـیرزا، حیدر و طَطَر شکل گرفته است. اسکندر ططر (اژدهایی) یـاغی معروف و خانوادههای مـیرزایی و اژدهایی از این تیره هستند.
بومـیان سابق پشتکوه
چهار طایفه اصلی: با توجه بـه دست نوشته منتسب بـه پیرمحمد عابد چهار طایفه کینیـاینـه، رسول وند، خلیل وند و کله وند مـی باشند کـه اسامـی این طوایف از نام چهار برادر گرفته شده کـه در زمان تحریر دست نوشته بـه چهار طایفه تبدیل شده بودند.[نیـازمند منبع] همچنین طوایف خرزینوند، کلگه، علی نظر، جمعه و خیرشـه از قدیمـی ترین طوایف بشتکوه اند.
سایر طوایف ایل ملکشاهی
طایفه خلیل وند: این طایفه از بومـیان سابق پشتکوه مـیباشند. املاک آنـها مجاور با طایفه شوهان مـیباشد. یک تیره از این طایفه درون سر کل خلیل وند ساکن هستند. ولی بیشتر مردم این طایفه درون شـهرهای ایلام و ارکواز سدارند. کدخدای آنـها درون سابق کرم و سپس بـه علی بگ و كیکاوس کرمـی معروف بـه (کیگه) رسید.طایفه خلیل وند از تیره های زیـادی تشکیل شده کـه سرشناس ترین آنـها کلوالی و یـارالی هستند کـه تیره کلوالی همان ساکنان سرکل هستند و یـارالی درون گذشته درون منطقه پیره بـه سر مـی بردند (کلوالی و یـارالی برادر بوده اند و اسم این تیره ها از این دو برادر شکل گرفته است) . علی غیوری زاده شـهید شاخص عشایر کشور درون سال ۱۳۹۳ از این طایفه است.[۸۱][۸۲][۸۳]
طایفه گُلان: از قدیمـیترین طوایف پشتکوه مـیباشند. مردمان این طایفه بـه جاهای دیگر نیز مـهاجرت نمودهاند و طایفه قیطولی سخاییـان از ایل ارکوازی از این طایفه مـیباشند. طایفه گلان بـه سه تیره آدینـه– مـهدی بگ– قنبر بگ تقسیم مـیشود. کدخدای این طایفه قنبربگ تفنگ چی باشی؛ کـه بر اساس سنگنوشته تخت خان معمار قنات امـیرآباد بوده است.[۸۴][۸۵] همچنین خیدان ملکشاهی اولین شـهید ایل ملکشاهی درون جنگ ایران و عراق از این طایفه است.[۳۲] خانوادههای ملکشاهی و صیـادی از این طایفهاند.
طایفه کَینیـانَه: از قدیمـیترین طوایف پشتکوه مـیباشند. نام این طایفه از دو واژه کیـه نی + آینـه (چشمـه آدینـه) ریشـه گرفته است. جد این طایفه زنبور بن کاکا بن علی جان گور از خاندان قیفره و احتمالأ از نژاد ساسانیـان بوده است.[۸۶][۸۷] املاک طایفه باولگ و قیطول از این طایفه خریداری شده است. بـه واسطه بار سنگین مالیـات کـه از عهده آن برنیـامدند بـه کشور عراق مـهاجرت نمودند و در محله شورجه عراق ساکن شدهاند. خانوادهای بلوانی، غضنفری، محمدی (امـیرآبادی) و همچنین خانوادههای یوسفی نژاد- ناصری- صیدی- احمدی فر درون موشـه کان چرداول و خانوادههای نثاری و علی حسینی درون بخش صالح آباد شـهرستان مـهران، خانوادههای ساغری، مرادی و جوشنی درون شـهر ایلام و خانواده ناصری و آژ درون شـهر مـهران از این طایفه هستند. کدخدایـان این طایفه کدخدا صفر، نجف احمد قلی و بهرام نثاری بوده اند. همچنین مصطفی زوراب و حسن زوراب از بزرگان ایل ملکشاهی درون خانقین عراق، محمد کول محمد از بزرگان ملکشاهی درون خانقین عراق و خسرو کول محمد رئیس موسسه الآسایش اقلیم کردستان از این طایفه هستند.[۸۸][۸۹]
طایفه قَیطول قَیطاس: جد این طایفه، قیطاس بن قباد بن الله ویس بن مال هومان (مالیمان) یـا مـیر چژنی معروف بـه باشی اول مـیباشد و در زمان صفویـه از منطقه چنار باشی بدره بـه ملکشاهی مـهاجرت کردهاند.[۹۰] املاک این طایفه از طایفه کینیـانـه خریداری شده است. دارای سه تیره: کوسه– قیطاسی – مرادبیگ مـیباشند. کدخدای این طایفه محم قوچگه مـیباشد. سپس درون دوران معاصر محمد تقی قیطاسی بـه کدخدایی رسید. خانوادههای امامـی پور، قیطاسی، قمری درون استان ایلام و عزیزالحاج علی حیدر نماینده عراق درون یونسکو از این طایفهاند.
طایفه باباهای پیرمحمد (باوه): این طایفه شامل تیرههایی بـه نام: دوسه – عبدی – نوشاد – عبدالمولا – صیـاگه - عسگر - حلیم - حیر است. محل اسکان این طایفه عمومأ روستای گنبد پیرمحمد مـیباشد اما خانوادههایی از این طایفه درون مـهران و ایلام نیز ساکن هستند. کدخدای این طایفه شیرمحمد و سپس نورگه (نور محمد) بوده است. خانوادههای سلیمانی، گهرسودی، حیدری و عسگری از این طایفهاند. عباس گهرسودی هنرمند ایلامـی و بنیـانگذار تئاتر ایلام از این طایفه است.[۹۱][۹۲] سلام امـینی نماینده استان ایلام درون دوره دهم مجلس شورای اسلامـی از این طایفه است.[۹۳][۹۴][۹۵]
طایفه کَلِگه: این طایفه درون شـهر ارکواز و روستای ملگ آباد سدارند کـه احتمالأ از ایل سوره مـیری و از قدیمـیترین طوایف پشتکوه بودهاند کـه در مـیان ایل ملکشاهی ساکن شدهاند.[۹۶]
طایفه خَرزَینوند: این طایفه درون اصل از ایل سوره مـیری و از قدیمـیترین طوایف پشتکوه بودهاند. کدخدای این طایفه مـیر بهرام بوده است. خانوادههای بیگ مـیری، ایلخانی، سرحدی، افشار، گل محمدی، عزیز نیـا، الفتی و احمدی از این طایفهاند.
طایفه جمعه: این طایفه درون اصل مـهاجر و احتمالأ از ایل سوره مـیری بودهاند[۹۶] کـه به مـیان ایل ملکشاهی آمدهاند. کدخدای این طایفه منصوربگ بوده است.
طایفه سَرایلِوند: از قدیمـیترین طوایف کرد چمزی است. نام این طایفه احتمالأ از کلمـه ساری کـه کوهی درون درسیم ترکیـه هست و یـا از تپه سرایل از تپه های مرتبط با دوران ماد و بنا بـه نظریـه دیگر از نام جدشان سالتک گرفته شده هست که بعدها بـه طایفه ساری سالترایلوند تبدیل شده است. از بزرگان این طایفه مـیتوان بـه کاتوره بگ از بزرگان سرایلوند، کو بگ، توشمال دوست محمد (دوسکه) برادر رضاعی احمد خان والی فیلی، شیر خان و کوزا خان، کدخدا کریم خان و کدخدا رستم خان و کدخدا ملا حسنی و راضی جانی بزرگ این طایفه درون شـهر اهواز، آکنـه بـه خان از پهلوانان طایفه سرایلوند، ملا ملک بیگ حاکم زرباتیـه، حسین مـهدی جانی ملکشاهی از بزرگان ملکشاهی درون کوت عراق و حسین حبیب جانی ملکشاهی از بزرگان ملکشاهی و مسئول سازمان مـیلکان و سازمان کوردهای گرمـیانی درون اربیل عراق اشاره کرد. خانوادههای غلامـی، صفری، کریمـی، شیرنیـا، کوهزادی، سرایلوندی، عنایتی، بزواک، پیرعلی نیـا، تضیره، تازه، تمبا، تهیـا، ملکشاهی، دوستی، بیکن، اسماعیلی، کمری، فتاحی، منصوری، احمدیـان، ملکشاهی اصل، محمدی، نظری و چترسفید از این طایفه هستند.[۶]
طایفه شیَرَه مـیر (شـه مـیر): این طایفه از طوایف قدیمـی پشتکوه محسوب مـیشوند. اما طایفه کل کل از کرمانشاه بـه آنـها ملحق شدهاند. کدخدای این طایفه سهیل بگ و سپس شاه مراد کدخدای این طایفه بوده است.
طایفه کُل کُل: این طایفه از کرمانشاه بـه طایفه شیره مـیر ملحق شدهاند.
طایفه کَله وَند: این طایفه بـه دو تیره: داود – فامـیل تقسیم مـیشود. کدخدای این طایفه حاجی محمد بوده است. خانوادههای شاه مرادیـان، مامـی و ملکشاهی نژاد از این طایفهاند. شـهید الیـاس مامـی و حاج مـیر آقا شاهمرادیـان از این طایفهاند.
طایفه خِیٓرشٓه: این طایفه از قدیمـیترین طوایف پشتکوه بودهاند[۹۶] و بزرگان طوایف گچی از این طایفهاند. بزرگان این طایفه توشمال مامگه رِئیس ملکشاهی گچی و توشمال عبدالحسین حاجی زاده و کدخدایـان این طایفه حاجی درویش و کلانتر غیـاثی بودهاند. خانوادههای حاجی زاده، غیـاثی، روشنی درون شـهر قصر شیرین استان کرمانشاه از این طایفهاند. خانوادهٔ تولیده(نوادگان توشمال مامگه) هم کـه بخشی از آنـها درون روستای اما و بخشی درون شـهرستان ایلام زندگی مـیکنند و خانواده های بسطامـی و حاتمـی از این طایفه هستند. حسن تولیده از هنرمندان استان ایلام و هم چنین سردار شـهید علی بسطامـی فرمانده اطلاعات عملیـات لشکر 11 امـیرالمؤمنین [۸۳][۹۷] نیز از این طایفه هستند.
طایفه قَیطُول و حَلاج: این طایفه از مـهاجران بوده کـه در مـیان ایل ملکشاهی وارد شدهاند. کدخدای این طایفه حمگه (حمدالله) بوده است.
طایفه کَوکی: از طوایف گچی هستند. کدخدای این طایفه مـیرزا حسین سلیمانی بوده است. خانوادههای سلیمانی و منصوری از این طایفهاند.
طایفه خَلَف: این طایفه درون محل مـهر و عما شـهرستان ملکشاهی ساکن هستند و از قدیمـیترین طوایف پشتکوه هستند. کدخدای این طایفه کرم خلف زاده و سپس کدخدا علی خان بوده هست که مادرش از طوایف ایل گوران کرد بوده است.
طایفه دوقُرصه: این طایفه شامل چهار تیره: فرج – خدامراد – الله مراد – خاصگه است. کدخدای این طایفه موخان بوده است. خانوادههای آزاد، الله داد، رشیدیـان، فاضلی و طهماسبی درون شـهر ایلام از این طایفهاند. علی محمد آزاد استاندار سابق استان ایلام و استان سیستان و بلوچستان و استاندار کنونی استان همدان از این طایفه است.
طایفه رَسولوند: از طوایف قدیمـی پشتکوه محسوب مـیشود. این طایفه دارای چهارتیره: کربلایی – سوره – علی مـیرزا – قمبر است. کدخدای این طایفه داراب بیگ اکبری بوده است. سردار نعمان غلامـی فرماندهی سپاه استان ایلام، فرماندهی سپاه سیستان و بلوچستان و رئیس سازمان بسیج سازندگی کشور از این طایفه است.[۹۸][۹۹][۱۰۰] خانوادههای اکبری، عباسی، غلامـی، محبی، آرمـیون، عزیزی، باقری درون شـهرهای ایلام و ارکواز از این طایفهاند. فرهاد شاهمرادیـان از شعرای شـهرستان ملکشاهی از این طایفه است.
طایفه سَیرانَه: این طایفه درون روستای سیرانـه شـهرستان ملکشاهی ساکن هستند.
طایفه باولِگ: جد این طایفه مـیر جشنی (مـیر چژنی) - قیطاس بن قباد بن الله ویس بن مال هومان- بوده هست و بـه سه تیره: ملک شـه– ایوه شـه – سلامراد تقسیم مـیشوند. ملک شـه دارای شش فرزند ۱- پاشـه ۲- قیصور دارای دو فرزند مولی و فرزالی بوده هست ۳- هواس (تیرههای هواس و لطفی) ۴- دولتیـار (جد حاتگه و دوشم) ۵- شـهباز (جد باولگ گچان) ۶- سیـاوش مـیباشد. ایوشـه دارای فرزندانی بـه نامهای: خان احمد (محمود بگ، دارابگ و خانابگ)، مـیری بگ (مـیر احمد)، حیلگه، رحمتعلی، شارگه، عنبره، فریمبگ و کلبعلی (کلاه پهن ایلام) بوده است. سلامراد فقط یک فرزند بـه نام قیطول قیطاس داشته است. کدخدا یـاری بگ، شیخ ابوالقاسم واسطی، احمد ناصری گهر نماینده استان ایلام درون دوره پنجم مجلس شورای اسلامـی[۱۰۱][۱۰۲] و آیتالله لطفی امام جمعه شـهر ایلام از این طایفهاند. تیرهای از طایفه باولگ بـه شـهرستان چرداول مـهاجرت کردهاند. خانوادههای نصری و نصیری درون شـهر سرابله و خانوادههای محمد یـاری، نظری و گل گل نیـا درون شـهرستان سیروان از این طایفهاند. همچنین تیرههایی از طوایف لرستان بـه مـیان طایفه باولگ مـهاجرت نمودهاند.[۱۰۳]
طایفه حَمانـه و کُول (علی نظر): بـه روایتی جد این طایفه شاه قُطبین [کابدین قطب الدین از بزرگان دراویش درون زرین آباد دهلران] بوده هست و بـه روایتی دیگر احتمالأ از ایل سوره مـیری و از قدیمـیترین طوایف پشتکوه هستند.[۹۶] نقل هست که شاه قطبین بـه ضرب سکه اقدام مـینموده است. عادل خانی از شعرای شـهرستان مـیگوید: شاهی شاقطبین نیـه چو ژه ویره و. سکه دا وه بان چرم گا پیره و. بر اساس نوشتههای رستم رفعتی جد این طایفه از مـهاجران بوده کـه در مـیان ایل ملکشاهی ساکن شدهاست. خانوادههای ناصری، اکبرزاده، تردست، مـیرزایی، همایونی، عسکری، نادی از این طایفهاند. همچنین عادل خانی از شعرای شـهرستان ملکشاهی از این طایفه است.[۱۰۴]
طایفه سِیَه گَه: این طایفه درون اصل از قیطولی انارگ ایل ارکوازی مـیباشند.
طایفه کِناری وَند: این طایفه مـهاجرند و در اصل از ایل حسنوند لر لرستان مـیباشند کـه به پشتکوه مـهاجرت نمودهاند. خانوادههای خلیلیـان و کمـی پور از این طایفهاند.
طایفه کَوگِر (کبک گیر): این طایفه مـهاجرند و در زمان حسینقلی خان ابوقداره والی پشتکوه به منظور گرفتن کبک زنده از لرستان بـه پشتکوه آورده و در مـیان ایل ملکشاهی سنمودهاند.
طایفه گَراوَندی: این طایفه مـهاجرند و از طایفه گراوند لک لرستان مـیباشند کـه به مـیان ایل ملکشاهی مـهاجرت نمودهاند. کدخدای این طایفه شمسالله بوده است. درون شـهرهای ارکواز و ایلام ساکن هستند.[۱۰۵]
افراد سرشناس
از بزرگان این ایل مـیتوان بـه عالیجاه افتخار الحاج توشمال حاج فرامرز اسدی از مشاهیر استان ایلام، ریـاست ایل ملکشاهی و اولین فرماندار ملکشاهی اشاره کرد. حاج فرامرز اسدی از طرف پدری بـه طوایف گرزدینوند چمزی، پهلوان موسی خمـیس گرزدینوند و ملکشاه، و از طرف مادری بـه طایفه مـهر ملکشاهی گچی، کدخدا علی خان و توشمال داراخان منسوب هست و طوایف گچی داییهای او محسوب مـیشوند. دیگر بزرگان این ایل پهلوان موسی خمـیس گرزدین وند و ملگه پهلوانان ایران زمـین درون دربار فتحعلی شاه قاجار و سرداران سپاه شاهزاده محمد علی مـیرزا دولتشاه درون نبرد با امپراتوری عثمانی و شاه محمد یـاریرهبر قیـام مردم ایلام درون عصر رضا شاه هستند.[۱۰۶] توشمال حاج فرامرز اسدی درون سال ۱۳۲۰ و بعد از جنگ جهانی دوم کـه کشور ما تحت تسلط بیگانگان بود از سوی دولت مرکزی بـه عنوان رئیسالعشایر و حاکم کل پشتکوه منصوب شد. درون این زمان منطقه پشتکوه و استان ایلام کـه قسمتی از استان پنجم یکی از ۱۰ استان کشور ایران بود از امنترین مناطق کشور محسوب مـیشد و حاج فرامرز درون کل استان ایلام حکمـیت داشتند.[۶][۱۰۷][۱۰۸]
از دیگر بزرگان این ایل مـیتوان بـه کدخدا قنبربگ از طایفه کاظم بگ از رشیدترین مبارزان حسین قلی خان والی، توشمال اسد از طایفه خمـیس، توشمال داراب خان، توشمال نامدار رحیمـی، توشمال شـهباز، توشمال صحبت رحیمـی، حسن خان ملکشاهی اولین نماینده مردم استان قبل از انقلاب، موسی اسدی اولین رئیس فرهنگ ملکشاهی، کدخدا دارابگ اکبری از طایفه رسول وند، حاجی نورگه از طایفه باباهای پیرمحمد، حاج عباس خان رحیمـی، حاج عباس عزیزیـان، کدخدا علی خان از طایفه خلف گچی، کدخدا ولدبگ از طایفه کاظم بگ، توشمال مامگه و توشمال عبدالحسین حاجی زاده از طایفه خیرشـه گچی، حاج مـیر آقا (محمود) شاهمرادیـان از طایفه کله وند، کدخدا دارابگ فاضلی از طایفه روسگه، کدخدا مـیرزا حسین سلیمانی از طایفه کوکی گچی، سهیل بگ کدخدای طایفه شیره مـیر، قوچگه و عزیز الحاج علی حیدر نماینده دولت عراق درون سازمان بینالمللی یونسکو از طایفه قیطول قیطاس[۱۰۹][۱۱۰]، فؤاد محمد حسین رئیس دیوان ریـاست اقلیم کردستان[۱۱۱][۱۱۲]، حبیب محمد کریم دبیر سابق کمـیته مرکزی حزب دموکرات کردستان از طایفه حسین بگ[۷۶]،خسرو کول محمد رئیس موسسه الآسایش اقلیم کردستان از طایفه کینیـانـه[۸۹][۱۱۳]، مـیرزا محمد تقی قیطاسی، کدخدا شکربگ و عبد از طایفه شکر بگ، کدخدا منصوربگ از طایفه جمعه، کدخدا قیسی رحیمـی از طایفه خمـیس، کدخدا کرم از طایفه خلیل وند، مـیر بهرام از طایفه خرزینوند، محمد علی لت ور، رحیم خان، فاضل، کاظم، محمد علی خان خمـیس، کریم خان، باقر خان خمـیس، محمد کریم از طایفه حسین بگ، کدخدا موخان از دو قرصه، داراب خان داراخانی، علی پاشا داراخانی، کدخدا کرم خلف زاده از طایفه خلف، حاج شیرمحمد از طایفه باباهای پیر محمد اشاره کرد.[۱۱۴][۱۱۵] همچنین کبری فرهادرخ برگزیده نخستین جشنواره زنان نامآور و نان آور کشور[۱۱۶] و لیلا قاسم ملقب بـه عروس کردستان و لیلا از قهرمانان ملی کردستان و اولین شـهید زن کردستان توسط رژیم بعث عراق بـه دلیل مبارزه به منظور احقاق حقوق مردم کردستان از ایل ملکشاهی هستند.[۱۱۷][۱۱۸]
تاریخچه
ایل ملکشاهی از قدیمـیترین و ریشـه دارترین ایلهای ایران هست که بنا بـه روایتی نسب بـه جمشید شاه اسطورهای ایران[۱۱۹] و بنا بـه روایت دیگر نسب بـه سلطان ملکشاه سلجوقی مـیرسانند.[۱۲۰][۱۲۱] شرف خان بدلیسی درون کتاب شرفنامـه بدلیسی چنین مـیآورد: ایل ملکشاهی چمزی چمشگزک ملکشاهی بـه کثرت عشایر و قبایل و ازدحام اعوان و انصار درون مابین کردستانمشـهورند و با افتخار بـه سرزمـین ایران خدمت نمودهاند و حاکم علیحده درون مـیان ایشان نصب شده است. وسعت ولایت امـیران این ایل درون مـیانـه کردستان بـه مثابهای وسیع هست که خواص و عوام بـه خصوص سلاطین و حاکمان درون نامـهها و اسناد و احکام، اطلاق لفظ کردستان را بر قلمرو ولایت ایل ملکشاهی چمزی چمشگزک ملکشاهی مـیکنند.[۱۲۲][۱۲۳] درون ولایت چمشگزک سلسله امرائی بـه فرمانروایی برخاستند کـه نخستین امـیر آنان ملک محمد نام داشته و بعد از وی پسرش ملکشاه بـه حکومت رسیده است. خاندان ملکشاهی چمشگزک درون اندک مدتی قدرت و نیروی زیـادی پیدا کرده و بر بسیـاری دیگر از نواحی آن اطراف استیلا یـافتند و حتی درون دوران حکومت مغول، تیموریـان و سلاطین قراقویونلو امارت خود را حفظ د. نخستین امـیر قدرتمند چمشگزک امـیر ملکشاه بن محمد بود. ملکشاه امـیری شایسته، با اطلاع و معلومات کافی از امور کشور داری بوده هست و بـه علت قدرتی کـه داشته بـه فکر استقلال قلمرو خود افتاده و به این منظور درون سال ۵۹۶ هجری قمری درون مقابل سلطان سلجوقی قد علم کرد و بر مناطق وسیعی استیلا یـافت اما عاقبت درون سال ۵۹۸ هجری قمری ناجوانمردانـه بـه دست سلیمان بن قلیچ ارسلان سلجوقی کشته شد. بعد از کشته شدن ملکشاه پسرش مَلِک محمد بر سریر امارت نشست و از نو درون احیـای امارت موروثی چمشگزک کوشید و آنرا سر و سامانی دوباره داد و بر قلمرو پیشین پدرش دست یـافت.[۱۲۴][۱۲۵][۱۲۶] درون زمان اوزون حسن آققویونلو، کـه قصد قلع و قمع دودمانـهای محلی مرتبط با قراقوینلوها را داشت؛ شیخ حسن، امـیر جوان چمشگزک، هجوم آق قویونلوها و خربندهلوها بـه چمشگزک را دفع کرد و اعقاب وی که تا زمانشاه اسماعیل یکم صفوی استقلال خود را حفظ د. بعد از شیخ حسن پسرش سهراب بیگ حاکم چمشگزک بود و پس از او حاج رستم بیگ چمشگزگ بر سریر حکومت نشست.[۱۲۷]
دوره صفویـه
سلطان محمد دوم عثمانی بعد از غلبه بر حسن بیگ بایندوری، نامـهای بـه حاج رستم بیگ چمشگزگ، نوه امـیر شیخ حسن، نوشت و از وی طلب همراهی کرد اما حاج رستم بیگ چمشگزگ دعوت او را قبول ننموده و قلعه کماخ را بـه عثمانیها تسلیم نکرد. شاه اسماعیل یکم صفوی درون ۹۱۲ ه. ق، نورعلی خلیفه، از امرای قزلباش، را به منظور تسخیر ولایت چمشگزک فرستاد. حاجی رستمبیگ،چمشگزک را تسلیم نورعلی خلیفه کرد و خود بـه خدمت شاه اسماعیل یکم رسید. شاه نیز ناحیـهای از توابع عراق را درون عوض ولایت چمشگزک بـه او داد.[۱۲۸][۱۲۹][۱۳۰][۱۳۱][۱۳۲] مردم چمشگزک بـه سبب رفتار ظالمانـه نورعلی خلیفه و کشتار عده بسیـاری از عشایر ملکیشی چمشگزک، با او مخالفت د و پیکی نزد حاج رستم بیگ چمشگزگ درون عراق فرستادند، اما همزمان جنگ چالدران مابیناسماعیل یکم صفوی و سلطان سلیم اول عثمانی درون گرفت و حاج رستم بیگ چمشگزگ کـه در رکاب شاه اسماعیل یکم صفوی بود، درون جنگ کشته شد. پیرحسینبیگ، فرزند حاج رستم بیگ چمشگزگ، با شنیدن خبر قتل پدرش از قلمرو حکومت پدرش حاج رستم بیگ چمشگزگ درون عراق با این تصمـیم کـه به ملازمت سلاطین چراکسه مصر درون آید عزم سفر نمود، ولی درون اثنای راه ممای بیگ حاکم ملطیـه او را تشویق کرد کـه برای انتقام گرفتن از نور علی خلیفه قزلباش بـه سلطان سلیم اول بپیوندد. پیر حسین بیگ پند و راهنمایی او را بـه کار بست و در آماسیـه بـه سلطان سلیم اول پیوست. سلطان از شـهامت و بی باکی او بسیـار خوشش آمد و به محمد پاشا مـیرمـیران مرعیشی فرمان نوشت کـه به همراهی پیرحسین بیگ، چمشگزک را از نیروهای نور علی خلیفه باز بعد گیرد و در اختیـار پیر حسین بیگ قرار دهد. پیر حسین بیگ قبل از آنکه نیروهای محمد پاشا مـیرمـیران مرعیشی برسند، با سپاهی از مردم چمشگزک بـه نبرد با نورعلی خلیفه برخاست و در اندک مدتی نیروهای نور علی خلیفه قزلباش را شکست داد و او را بـه قتل رساند. او سیسال بر چمشگزک حکومت کرد و یکی از امرای توانای چمشگزک شد. بعد از مرگ پیرحسینبیگ درون ۹۵۱ ه. ق، فرزندان او بر سر جانشینی توافق ند.[۱۳۳][۱۳۴][۱۳۵]
از پیر حسین بیگ ۱۶ پسر بر جای ماند؛ ۱- خالد بیگ ۲- محمدی بیگ ۳- رستم بیگ ۴- یوسف بیگ ۵- پیلتن بیگ ۶- کیقباد بیگ ۷- بهلول بیگ ۸- محسن بیگ ۹- یعقوب بیگ ۱۰- فرخشاد بیگ ۱۱- علی بیگ ۱۲- کلابی بیگ ۱۳- کیخسرو بیگ ۱۴- کیکاوس بیگ ۱۵- پرویز بیگ ۱۶- یلمان بیگ، کـه هر کدام دم از حکومت جداگانـه مـیزدند و حاضر از اطاعت از بزرگتر خود نبودند، سرانجام قلمرو حکومتچمشگزک بـه سه قسمت تقسیم شد؛ «مجنکُرد»، «پرتک» و «سُقمان». ناحیـه «مجنکُرد» بـه امـیر محمدی بیگ، ناحیـه «پرتک» بـه رستم بیگ و ناحیـه «سُقمان» بـه کیخسرو بیگ رسید.[۱۳۶][۱۳۷][۱۳۸]
بعد از امـیر ملکشاه و حاج رستم بیگ چمشگزگ چند نسل کـه آخرین آنان امـیر عالیجاه شـه مـیر (شمـیر) از امرای دوره صفویـه بود ریـاست ایل ملکشاهی را بر عهده داشت. رؤسای ایل ملکشاهی چمزیچمشگزک ملکشاهی را بنا بـه گفته بدلیسی مـیر مـیخواندند کـه امارت و حکومت را بـه ارث مـیبردند کـه شـه مـیر جد بزرگ طوایف گرزدین وند آخرین امـیر بزرگ این خاندان بـه شمار مـیرفت کـه بر قلمرو وسیع کردستان از دیـاربکر درون ترکیـه که تا منطقه پشتکوه استان ایلام کنونی حکومت مـینمود و وجود قلعه کماخ درون دیـاربکر ترکیـه و قلعه جوق (قلعه سلجوق) درون شـهرستان ملکشاهی درون استان ایلام مؤید این موضوع است.[۱۳۹][۱۴۰][۱۴۱]
شـه مـیر جد بزرگ طوایف گرزدین وند، آخرین امـیر بزرگ اتحادیـه ایلی چمشگزک و از امرای نامدار دورهٔ صفویـه، دارای فرزندانی بـه اسامـی: خمـیس، کاظم بیگ، شکربیگ، حسین بیگ، رستم بیگ (روسگه)، نقی (نظربیگ)، خداداد و ملگه بود، کـه خلف این اسامـی کـه ذکر کردیم، طایفههایی را بـه همـین نامـها تشکیل دادهاند. این طوایف نام خود را نیز بـه سایر طوایف ساکن درون منطقه داده و به ایل ملکشاهی چمزی نامـیده شدند.[۱۴۲][۱۴۳]
شرف خان بدلیسی درون کتاب شرفنامـه بدلیسی درون ارتباط با جد بزرگ طوایف گرزدین وند امـیر الامرای کردها درون سال ۱۰۰۵ هجری قمری چنین آورده است: «او الحق مردیست بـه زیور فهم و فراست آراسته و بحلیـه عقل و کیـاست پیراسته درون حفظ و حراست ولایت و ضبط و صیـانت عشیرت از امثال و اقران ممتاز و منفرد درون امور جهانداری و تدبیر دنیـا داری درون مـیانـهٔ حکام کردستان بر همگنان سرافراز و از حیثیـات جبلی درون فن موسیقی از علمـی و از عملی پیشتر و راست کار و سر حلقهٔ عشاق دایره ادوار هست و درون فنون سخاوت و اقسام فتوت و مروت و شجاعت یگانـه اعصار و ثانی حاتم و اسفندیـار با خورد و بزرگ بـه طریق مدارا و مواسا سالک و به جمـیع ادوات و آلات ظروف و اوانی حکومت مالک بالفعل.»[۱۴۴]
دوره افشاریـه
در اواخر دوره صفویـه و افشاریـه و زندیـه، «خمـیس»، رئیس ایل ملکشاهی و فرزند ارشد شـه مـیر، بـه دلیل این کـه قدرت جسمـی خارق العاده (معجزه آسا) داشته است، معروف برادران شد و والی اسماعیل خان – والی لرستان و ایلام کنونی – وی را بـه فرماندهی نظامـی منصوب نمود و حسن خان والی نوه اش را بـه نزد وی فرستاد که تا قیـام عشیره مالیمان (مال هومان) را سرکوب نماید. علاوه بر این، خمـیس مردی رقیق القلب و انساندوست بود و بعد از سرکوب قیـام عشیره مالیمان (مال هومان)، اجازه نداد «خورگه» پسر رئیس عشیره مالیمان (مال هومان) را بـه قتل برسانند و وی را از مرگ نجات داد. درون همـین دوران ریـاست ایل ملکشاهی چمزی بـه عهده خمـیس بود.[۴][۴۳][۱۴۵][۱۴۶][۱۴۷][۱۴۸][۱۴۹][۱۵۰]
در دوره پادشاهی نادر شاه افشار امرای چمزی ایل ملکشاهی درون بسیـاری از جنگها، از جمله جنگ با ترکمنها درون سال ۱۱۴۷ ه. ق و تسخیر بلخ درون سال ۱۱۴۹ ه. ق و تسخیر قندهار درون سال ۱۱۵۱ نادر را یـاری د.[۱۵۱][۱۵۲]
در اواخر پادشاهی نادر شاه افشار، خمـیس – رئیس ایل ملکشاهی – بـه دلیل سنگینی بار مالیـاتی نادر شاه، قیـام نمود و شورش طوایف فیلی را رهبری کرد.[۱۵۳][۱۵۴] درون کتاب تاریخ جهانگشای نادریآمده است؛ جمعی از سرکردگان طایفه فیلی [بزرگان ایل ملکشاهی بـه ریـاست خمـیس شـه مـیر]، حدود بیست نفر از محصلان مالیـاتی نادرشاه را بـه قتل رساندند و چون طوایف دیگر از چنین اقدام فیلیها مطلع شدند، آنـها نیز، محصلان مالیـاتی خود را بـه قتل رساندند.[۷][۱۵۵][۱۵۶]
مروی درون عالم آرای نادری درون این مورد مـیگوید: چون مقدمـهٔ زجر و سیـاست بـه سرحد افراط رسید، جمعی از سرکردگان طایفهٔ فیلی [ایل ملکشاهی و در رأس آنـها خمـیس شـه مـیر] متفق گشته، بـه قدر بیست نفر از محصلان دارای گیتی ستان نادرشاه را بـه قتل رسانیدند. چون طوایف دیگر آن حرکت را دیدند هرمحصلان مالیـاتی خود را بـه قتل آورده، بـه جماعت مذکور ملحق گشتند.[۱۵۷]
دوره قاجاریـه
ایل ملکشاهی درون دوره قاجاریـه بارها حمایت خود را از حکومت مرکزی انجام دادهاند. این ایل چه درون نبردهای چندگانـه با امپراتوری عثمانی و چه درون سرکوب شورشهای داخلی همواره از پادشاهان قاجاریـه حمایت نمودهاند و پادشاهان و شاهزادگان قاجاریـه نیز با القاب و عناوین مختلف بـه رؤسای ایل ملکشاهی رضایت خود را از آنـها اعلام نمودهاند.
خمـیس از همسرش «شاهی» دو پسر بـه نامـهای: ملگه و موسی داشته هست که درون قدرت جسمـی بـه پدر خود بودند. این دو پسر خمـیس، یـاغی بودند و سپاهیـان فتحعلی شاه قاجار و شاهزاده محمد علی مـیرزا دولتشاه را کـه از راهها گذار مـید مورد غارت قرار مـیدادند و اموال ثروتمندان را بـه نفع ضعیفان مـیگرفتند و همـین امر موجب محبوبیت آنـها درون بین مردم شده بود.
خبر سرکشی این دو پسر خمـیس بـه گوش فتحعلی شاه قاجار مـیرسد و از شاهزاده محمد علی مـیرزا دولتشاه فرزند ارشد شاه و حاکم خوزستان، لرستان، کرمانشاه و غرب کشور مـیخواهد آنان را بـه نزد او بفرستد که تا مجازات نماید؛ ولی زمانی کـه این دو پسر خمـیس را مـیبیند کـه دارای جسمـی قوی هستند، حیرت کرده و آن دو را مورد آزمایش قرار مـیدهد و از پسر بزرگ خمـیس مـیخواهد که تا با پهلوان دربارش [پهلوان عسگر یزدی] کشتی بگیرد و با او شرط مـیکند، اگر بتواند پشت این مرد را بـه خاک بمالد، آنان را عفو مـیکند و در غیر این صورت هر دوی آنان را خواهد کشت.
ملگه و برادرش درون سیـاه چادری تحت نظر بودند و در انتظار فرارسیدن زمان کشتی گرفتن بودهاند و موسی نظری بـه برادر خود مـیاندازد کـه مقداری نگران است. از برادر خود مـیپرسد: چرا نگران و در فکر فرو رفته است؟
برادر نیز درون پاسخ بدو از نتیجه وعاقبت این کشتی بدو مـیگوید: نگرانم کـه با آن مردی کـه کشتی مـیگیرم مرا بر زمـین زند و شاه هردوی ما را بـه قتل برساند. موسی با شنیدن چنین حرفی از برادر، بـه شاه پیشنـهاد مـیکند که تا بجای برادرش ملگه با مرد شاه کشتی بگیرد.
موسی جد بزرگ خانوادههای اسدی و داراخانی مـیباشد و ملگه جد بزرگ خانوادههای رحیمـی و عزیزیـان. مـیگویند موسی دارای هیکلی بینـهایت تنومند بود و هایی ستبر داشت بـه نحوی کـه در روز کشتی پهلوان دربار فتحعلی شاه قاجار با چنگ انداختن بـه او یکی از هایش را کند.
پهلوان موسی خمـیس گرزدین وند توانست پهلوان شاه را برزمـین زند و فتحعلی شاه قاجار فرمان داد هر دو برادر را بدین شرط کـه دیگر دستدرازی بـه اموال سپاهیـانش نداشته باشند از بند برهانند و پهلوان موسی خمـیس گرزدینوند پهلوان اول ایران شد. فتحعلی شاه قاجار همچنین کمربندی جواهرنشان را بـه شخص پهلوان موسی خمـیس گرزدین وند اعطا نمود کـه همواره درون تمامـی نبردها بر کمر این پهلوان بسته مـیشد. همچنین بـه همـین دلیل نیز لقب امـیر و توشمال بـه موسی و ملگه داده مـیشود و شاه آنـها را بـه ریـاست ایلشان و سرداری سپاه ایران منصوب مـینماید.[۶][۴۳][۱۵۸][۱۵۹][۱۶۰][۱۶۱][۱۶۲]
برخی بر این باورند کـه اصل نام «ملکشاه» از نام موسی و ملگه برگرفته شده هست که پادشاه این لقب را بـه آنـها داده است؛ ولی این روایت با آن دوران همخوانی ندارد. بدین دلیل: این رویدادی کـه روایت مـیکنند درون بین سالهای ۱۷۳۶ که تا ۱۷۴۷ مـیلادی هست که دوره حکومت نادرشاه مـیباشد. اما نام عشیره ملگشاهی بـه سالهای ۱۰۷۳ که تا ۱۰۹۳ مـیلادی بر مـیگردد کـه همزمان با فرمانروایی ملکشاه یکم و پدرش آلپ ارسلان (عزالدوله محمد ابو شجاع دم سلطان سلجوقی کـه در سال ۱۰۶۳ مـیلادی فرمانروایی نمود و در سال ۱۰۷۳ مـیلادی درگذشت و به مردی نترس معروفیت دارد و توانسته هست شـهر حلب را تصرف کند) بر مـیگردد. که تا چند سال پیش بازوبند پهلوانی ایران زمـین کـه به پهلوان موسی خمـیس گرزدین وند داده شده بود موجود بود ولی متأسفانـه بـه دلیل بیتوجهی تکهتکه شده و فروخته شد. لازم هست ذکر شود برتری ایل ملکشاهی درون نبرد با سپاهیـان متجاوز امپراتوری عثمانی و دریـافت فتح نامـه مربوط بـه این خاندان (طوایف گرزدین وند) مـیباشد. پهلوان موسی خمـیس گرزدین وند سرداری این سپاه را بر عهده داشت.[۷][۱۶۳]
فتح نامـه
فتح نامـه فتحعلی شاه قاجار از سوی شاهزاده محمدعلی مـیرزا دولتشاه بهپهلوان موسی خمـیس گرزدین وند جد بزرگ حاج فرامرز اسدی بـه پاس پیروزی بر سپاه امپراتوری عثمانی و تصرف شـهرهای سلیمانیـه، زور، موصل، کرکوامرا و محاصره بغداد بـه تاریخ ذوالحجه ۱۲۳۶ هجری قمری مطابق با ۱۱۹۹هجری شمسی
زمـینهای گرمسیر استان ایلام بـه مساحت ۳۶۰۰۰ هکتار ملک حاج فرامرز اسدی بوده هست که طی فرمانی (این فرمان درون مـیان بزرگان ایل ملکشاهی بـه «فتح نامـه» معروف است) از طرف فتحعلی شاه قاجار و با دستخطی از سوی شاهزاده محمدعلی مـیرزا دولتشاه فرزند ارشد شاه،[۶][۱۶۴] بـه تاریخ ماه ذوالحجه سال ۱۲۳۶ هجری قمری مطابق سال ۱۱۹۹ هجری شمسی بـه پاس رشادت ایل ملکشاهی درون نبرد با متجاوزان عثمانی و تسخیر سلیمانیـه، زور،موصل و کرکوامرا و محاصره نمودن بغداد از شـهرهای امپراتوری عثمانی بـه پهلوان موسی خمـیس گرزدین وند جد بزرگ حاج فرامرز اسدی و ایل ملکشاهی داده شده بود. گفتنی هست بزرگان ایل ملکشاهی گوش راست تمامـی اسیران سپاه عثمانی را بد و در کف دست راستشان نـهادند و به پایتخت روانـه ساختند.[۱۶۵][۱۶۶][۱۶۷] درون این نبرد چهار هزار سپاهی از ایل ملکشاهی چمزی کـه شامل صد سوار مشـهور از ایل ملکشاهی چمزی و صد مبارز گرز بـه دست از ایل ملکشاهی چمزی (که بعدها بـه پاس رشادتشان و استفاده از چماق و گرز درون این نبرد و نبردهای قبلیشان بـه طوایف گرزدین وند مشـهور شدند، کـه عبارتند از: طوایف خمـیس، کاظم بگ، نقی، حسین بگ، رستم بگ، ملگه، شکربگ و خداداد) و سه هزار و هشتصد پیـادهنظام، بـه سرداریپهلوان موسی خمـیس گرزدین وند درون رأس سپاه ایران قرار گرفتند. بـه پاس این افتخار، نقش برجستههایی از این دلاور مردان درون باغ نظر شیراز و موزه پارس بـه یـادگار مانده است.[۱۶۸][۱۶۹][۱۷۰] حاج فرامرز اسدی بعد از کودتای سال ۱۳۳۲ این زمـینها را طبق سند شماره ۵۶۶ و به تاریخ ۱۳ خردادماه ۱۳۳۵ درون ادارهثبت اسناد استان کرمانشاهان بـه نام خود ثبت نموده بود. اما بعد از انقلاب این زمـینها بدون هیچ دلیل قانونی توسط اداره منابع طبیعی استان ایلام مصادره گردید و به اشخاص دیگری تحویل داده شد.[۴۳][۱۷۱]
شمـیم درون کتاب خود، درون مورد نقش ایل ملکشاهی چمزی بـه ریـاست و سرداری پهلوان موسی خمـیس و حسن خان والی- والی ایلام و لرستان - کـه در رکابمحمد علی مـیرزا دولتشاه شاهزاده قاجار و فرزند فتحعلی شاه قاجار بودهاند و به دولت عثمانی حمله و بغداد را محاصره کردهاند، چنین نوشته است: «سپاه دیگر ایران بـه فرماندهی دولتشاه، درون حوالی شـهر زور و کنار سیروان رود با کمک حسن خان فیلی و جنگجویـان فیلی پشتکوه بـه خصوص ایل ملکشاهی چمزی (سند فتح نامـه) سپاه محمد آقای کهیـا و محمود پاشا را شکست دادند و فراریـان ترک را که تا کرکوک عقب راندند (اواخر ذو الحجه ۱۲۳۶و اوایل محرم ۱۲۳۷ هجری قمری). دولتشاه سلیمانیـه را متصرف شد و از راه سامرا بـه طرف بغداد حمله برد. داودپاشا، حاکم بغداد، درون محاصره افتاد و شیخ موسی پسر شیخ جعفر را به منظور شفاعت نزد دولتشاه فرستاد. اتفاقأ دولتشاه درون همان اوقات بیمار شد و در محل طاقری وفات یـافت(۲۶ صفر ۱۲۳۷ هجری قمری)[۱۷۲][۱۷۳]
هدایت درون مورد رشادت سواران فیلی و به خصوص طوایف گرزدین وند ایل ملکشاهی چمزی درون حمله بـه سپاه عثمانی درون سال ۱۲۳۶ هجری قمری و دریـافت فتح نامـه چنین نوشته است: «سواران فیلی درون هلاک و قتل مبارزان ینی چری، با قابض ارواح، سهیم و شریک گشتند.»[۱۷۴][۱۷۵]
محمد تقی خان لسان الملک سپهر درون کتاب ناسخالتواریخ درون رابطه با حضور پهلوان موسی خمـیس گرزدینوند درون سپاه شاهزاده محمد علی مـیرزا قاجار چنین مـینویسد: او - شاهزاده محمد علی مـیرزا دولتشاه- روز دیگر کـه خورشید سر بر زد، ساخته جنگ گشت و موسی و ده معلم انگریز -افسران انگلیسی مسئول زنبورک خانـه و توپخانـه- را با جماعتی از سرباز و سوار و توپخانـه و زنبورکخانـه از مـیان دره چنانکه خصم ندیده و ندانست بفرستاد که تا ناگاه از قفای دشمن درآیند و نبرد آزمایند و خود لشکر را داده مـیمنـه و مـیسره راست کرد و بر فراز تلی صعود کرده جبین بر خاک نـهاد و از کارسازِ بینیـاز طلب نصرت نمود و سخت بگریست. آنگاه بـه مـیان سپاه آمد. از دو سوی گیرودار دلیران بالا گرفت و دهان توپ و تفنگ صاعقهبار آمد و از خون مردان خاک مـیدان گونـهٔ لعل و مرجان گرفت. رومـیان (عثمانیها) را مجال درنگ نماند، پشت با جنگ داده بـه یک بار روی برتافتند.
محمودپاشای بابان (حاکم شـهر زور، سلیمانیـه فعلی) و محمدآقا کهیـا وزیر سلطان محمود دوم عثمانی عنان زنان بـه سوی کرکوک گریختند و لشکرگاه و توپخانـه عثمانیها بـه راحتی بـه چنگ قوای شاهزاده افتاد. محمدعلی مـیرزا بـه سلیمانیـه رفت و عبداللهپاشا، عموی علیپاشا (والی وقت دیـاربکر) را کـه پیشتر بـه ایران گریخته و به او پناهنده شده بود، بـه حکومت شـهر زور منصوب کرد. ماه محرم رسید و شاهزاده موقتاً دست از جنگ کشید و محرم را درون سلیمانیـه ماند. با پایـان محرم و رسیدن صفر ۱۲۳۷ه. ق. خیمـه بیرون زد و به قصد گشودن بغداد لشکر آراست. اما قضا درون کمـین او بود.[۴۳][۱۷۶]
در این نبرد تعداد سپاهیـان عثمانی بـه مراتب بیشتر از سپاه ایران بود. حسن خان والی و متحدانش با چهار هزار سوار و پیـاده از ایلات فیلی ایلام بـه جنگ با سپاه عثمانی رفتند. صد سوار مشـهور و صد سرباز گرز بـه دست از طوایف گرزدین وند ایل ملکشاهی چمزی (چمشگزک)، بـه سرداری پهلوان موسی خمـیس گرزدین وند، رئیس ایل ملکشاهی، پیشمرگ سپاه ایران قرار گرفتند. سربازان عثمانی تاب مقاومت نداشته و فرار د و خائنان بـه دست سپاه ایران مورد تعقیب قرار گرفتند و عده زیـادی از آنـها کشته و اسیر شدند.[۱۷۷][۱۷۸][۱۷۹] گفتنی هست این طوایف بـه پاس شرکت درون نبرد با امپراتوری عثمانیو دریـافت فتح نامـه از این بعد به طوایف گرزدین وند مشـهور شدند.[۷][۱۸۰][۱۸۱]
اسناد رسمـی کـه در سال ۱۸۲۱ مـیلادی مطابق سال ۱۲۳۶ هجری قمری وجود دارد و مـهر محمدعلی مـیرزا شاهزاده قاجار برروی این اسناد وجود دارد، صحت مالکیت اراضی را تأیید مـیکند. درون این اسناد آمده است: پادشاه قاجار بـه امـیران مناطق چمزی و چشمـه آدینـه اجازه داده هست تا درون قسمت بالای مناطق تحت سیطره ایل ملکشاهی، مراتع گستردهای را به منظور کوچهای تابستانی به منظور احشام خود بکار آورند. همچنین از مزار امامزاده پیرمحمد نیز کـه یکی فرزندان امام موسی بن جعفر هست مواظبت و مراقبت نماید. البته این چنین فرمانی و لطفی از جانب شاه قاجار، بـه سبب نقش مـهمـی کـه این مردمان درون آزاد نمودن کرکوک و موصل داشتهاند، بدانـها واگذار گردیده هست و دربرابر این لطف شاهانـه، مردمان این منطقه مـیبایست سالانـه تعداد پانزده رأسمـیش و ده رأس و ده من روغن حیوانی را بـه دولت پرداخت نمایند.[۲][۱۸۲][۱۸۳]
وجه تسمـیه ارتفاعات چک موسی
ارتفاعاتی درون جنوب غربی شـهرستان ملکشاهی درون شـهرستان مـهران درون مرز استان ایلام با کشور عراق واقع هست که صحنـه مبارزات سواران ایل ملکشاهی با سپاه عثمانی بوده هست که هنوز بـه پاس مبارزه ایل ملکشاهی چمزی بـه رهبری پهلوان موسی خمـیس گرزدینوند درون نبرد با عثمانی و خاطره پیروزی ایل ملکشاهی بر سپاهیـان امپراتوری عثمانی بـه نام ریـاست ایل ملکشاهی و سردار نامدار ایرانی پهلوان موسی خمـیس، بـه نام ارتفاعات چک موسی مشـهور هست و درون نقشـههای جغرافیـایی نیز بـه کار مـیشود.[۱۸۴][۱۸۵][۱۸۶]
در فتح نامـه پهلوان موسی خمـیس و ایل ملکشاهی نیز شاهد ارتفاعات چک خواجه، چک چامل و چک قمر نیز درون متن سند هستیم؛ ولی نامـی از ارتفاعات چک موسی نشده هست و نامگذاری این ارتفاعات بعد از پیروزی ایل ملکشاهی بر سپاهیـان عثمانی بـه سال ۱۲۳۶ هجری قمری برابر با سال ۱۱۹۹ هجری شمسی صورت گرفته است.[۱۸۷]
اتحاد با ظل السلطان به منظور غلبه بر ایلهای شورشی
ایل ملکشاهی درون سال ۱۲۹۹ هجری قمری مطابق سال ۱۲۶۰ هجری شمسی و در جریـان شورش ایلات لرستان بـه یـاری شاهزاده ظل السلطان فرزند ناصرالدین شاه قاجار برخاستند و ایلات لر:بیرانوند، دیرکوند، سگوند را مغلوب ساختند و زمـینـه آرامش درون حکومت مرکزی را فراهم آوردند. ایل ملکشاهی درون این نبردها از متحدین حسین قلی خان ابوقداره بودند.[۱۸۸] این نبردها درون نزدیک کوه (هرر) وافع شد و در این نبردها چهار هزار نیرو از ایل ملکشاهی حضور داشتند. سرداران ایل ملکشاهی درون این نبرد توشمال اسد نوه پهلوان موسی خمـیس، قنبربگ از طایفه کاظم بگ و قنبر بگ تفنگچی باشی از طایفه گلان بودند.[۱۸۹]
ایل ملکشاهی درون همـین سال درون سرکوب سران ایلات کرد گوران و کلهر، حسن علی سلطان گوران، عزیز خان باجلان، رضا قلی خان کلهر، داود خان کلهر و همچنین سرکوب سید رستم رئیس و بزرگ فرقهٔ اهل الحق درون سپاه ظل السلطان شرکت داشتند. لازم هست ذکر شود بعد از دستگیری سران این ایلات بـه واسطه شفاعت بزرگان ایل ملکشاهی بـه دلیل هم نژادی و هم زبانی بـه تمامـی سران دستگیر شده از طرف حکومت مرکزی امان داده شد.[۱۹۰][۱۹۱]
آخرین جنگ با امپراتوری عثمانی
در سال ۱۳۲۶ هجری قمری مطابق با ۱۲۸۷ خورشیدی عثمانیها با نیرویی مرکب از دو هنگ و مجهز بـه توپخانـه، با هدف غارت محصول کشاورزان، بـه مـهران واقع درون جنوب غربی استان ایلام حمله د، غلامرضا خان والی پشتکوه، عدهای تفنگچی بـه سرکردگی سید جواد، پسر عموی خود به منظور کمک بـه مردم ایل ملکشاهی اعزام نمود، قوای متحد ایل ملکشاهی -طوایف چمزی و گچی- و والی درون این جنگ شجاعانـه جنگیدند و عده زیـادی از سپاهیـان عثمانی کشته و اسیر شدند و به غائله مرزی خاتمـه دادند.[۱۹۲]
رستم رفعتی و عباس محمدزاده درون این رابطه چنین مـینویسند: درون بهار سال ۱۳۲۶ هجری قمری مطابق با سال ۱۲۸۷ خورشیدی کـه ارتش عثمانی بـه صیفی و ملخطاوی هجوم آوردند و امام زاده سید حسن را بـه آتش کشیدند، سواران و تفنگچیهای ایل ملکشاهی -طوایف چمزی و گچی- بـه سرکردگی توشمال ایل ملکشاهی فرامرز اسدی، شاه محمد یـاری فرزند یـار محمد و رضا فرزند قنبربگ تفنگچی باشی بـه دور آنـها مـیپردازند و هفتاد نفر از سپاهیـان عثمانی را نیز اسیر مـیکنند؛ درون این جنگ رضا فرزند قنبر بگ تفنگچی باشی درون هنگام گرفتن تفنگ از یک سرباز زخمـی عثمانی کشته مـیشود. بزرگان ایل ملکشاهی یک گوش از همـهٔ آنـها مـیبرند و آنـها را بـه تهران اعزام مـیکنند. بعد از این جنگ، دیگر ارتش عثمانی بـه مرزهای ایران تعرض ننمود.[۶][۴۳][۱۹۳][۱۹۴]
روابط ایل ملکشاهی و والیـان فیلی
خاندان والیـان فیلی همواره مناسبات دوستانـهای با ایل ملکشاهی داشتهاند. این بدان معنا بوده هست که والیـان فیلی بـه هیچ عنوان درون مناسبات و قوانین داخلی ایل ملکشاهی کـه توسط هیئت توشمال و کدخدایـان تصویب مـیشده هست حق مداخله نداشتهاند و همواره از ایل ملکشاهی بـه عنوان متحدان خود استفاده نمودهاند.[۱۹۵] این روابط دوستانـه بـه تدریج با قدرت گرفتن توشمال اسد ریـاست ایل ملکشاهی بـه واسطه اتحاد با سران ایلات لرستان کمتر شد که تا جایی کـه حسینقلی خان ابوقداره کـه توشمال اسد را رقیبی جدی از لحاظ سیـاسی و جایگاه اجتماعی به منظور خود مـیدید، دستور داد کـه عواملش ناجوانمردانـه توشمال اسد را درون هنگام بازرسی از مستملکاتش درون لرستان پیشکوه سر هدف گلوله قرار دهند و به قتل برسانند.[۱۹۶] غلامرضا خان فیلی فرزند حسینقلی خان ابوقداره، به منظور تحکیم روابط خود با ایل ملکشاهی عالیجاه توشمال حاج فرامرز اسدی بـه نام کشور را بـه همسری خود درآورد که تا بدین گونـه روابط دوستانـه تری با مردم ایل ملکشاهی داشته باشد و همچنین این دو اتحادی را به منظور مقابله با تجاوزات عثمانی ها تشکیل دادند، کـه این ازدواج با فوت کشور درون حین زایمان بـه پایـان رسید و باعث تیره شدن روابط حاج فرامرز اسدی با والی ایلام گشت کـه با مـیانجی گری بزرگان بـه صلح انجامـید.[۱۹۷][۱۹۸] این روابط با فرار والیـان پشتکوه و شکست آنان درون سال ۱۳۰۸ هجری شمسی از رضا شاه بـه پایـان رسید و عالیجاه توشمال حاج فرامرز اسدی حکومت استان ایلام و حکمـیت درون مـیان ایلات پشتکوه استان ایلام را قبل و بعد از جنگ جهانی دوم بـه عهده داشت.[۱۹۹] درون سال ۱۳۰۸ کـه یدالله خان فرزند ارشد غلامرضا خان فیلی به منظور درخواست کمک از ایل ملکشاهی و بازگرداندن غلامرضا خان فیلی بـه قدرت با ۵۰ تفنگچی وارد ایل مـیشود، فرامرز اسدی ریـاست ایل ملکشاهی بـه آنـها جواب رد مـیدهد کـه در این کار شـهباز و نامدار رحیمـی نیز با وی همراهی مـیکنند و فرزندان والی را از قلمرو ایل ملکشاهی دور مـیسازند. یدالله خان نیز بـه ناچار دست یـاری بـه سوی شاه محمد یـاری کدخدای طایفه نقی، دراز مـیکند و او نیز با تعدادی دیگر از اهالی ملکشاهی و سایر طوایف استان ایلام با وی همراهی مـیکنند و قیـام سال ۱۳۰۸ بر ضد رضا شاه را ترتیب مـیدهند،[۲۰۰] شاه محمد یـاری نیز درون مـیانـه راه بـه حرمت عالیجاه توشمال حاج فرامرز اسدی، فرزندان والی را کنار مـیزند و خود رهبری قیـام را بر عهده مـیگیرد کـه این عمل او با تأیید حاج فرامرز اسدی همراه مـیشود و از قیـام پشتیبانی مـیکند.[۲۰۱]
دوره پهلوی
قیـام علیـه رضاشاه پهلوی
با روی کار آمدن رضا شاه بر سر قدرت، یکی از کدخدایـان ایل ملکشاهی بـه نام شاه محمد یـاری قیـام سال ۱۳۰۸ هجری شمسی پشتکوه استان ایلام را رهبری نمود. درون این قیـام کـه هسته مرکزی آن ایل ملکشاهی بود، مردمـی از ایل مـیشخاص، ایل ملخطاوی، ایل علی شروان بدره، ایل خزل، ایل شوهان، ایل دهبالایی، ایل ارکوازی، طایفه عالی بیگی، طایفه طولاب، ایل کرد دهلران، ایل بیرانوند دردره شـهر، طایفه قجر و... نیز شرکت داشتند کـه تعداد کلی شرکت کنندگان درون قیـام را که تا چهار هزار نفر تخمـین زدهاند. شاه محمد کـه نیروهایش اسلحه کافی درون اختیـار نداشتند، تعداد زیـادی سلاح و مـهمات از طریق خانقین و کردستان عراق جمعآوری کرد که تا در نبرد علیـه دولت و نظامـیان استفاده نمایند. این عمل او نشان مـیدهد کـه شاه محمد و اسلافش با کردهای بارزانی کـه آن زمان تحت فرماندهی احمد بارزانی بودند رابطه گرم و صمـیمانـهای داشته است.[۲۰۲][۲۰۳] قیـام با حرکت شرکت کنندگان از مرکز ایل ملکشاهی شـهر ارکواز و تصرف حسینآباد پشتکوه کـه بعدها بـه شـهر ایلامتغییر نام یـافت و پیشروی بیش از ۱۰۰کیلومتر که تا تنگه رنو ایلام (تنگهای درون مسیر شـهر ایلام بـه شـهر کرمانشاه) ادامـه داشت. هدف از پیشروی قیـام کنندگان تسلط بـه شـهرهای گیلان غرب، سومار،قصرشیرین و کرمانشاه و همراه نمودن مردم این شـهرها با خود وگسترش قیـام درون سراسر غرب ایران بود. این قیـام با خیـانت رؤسای بعضی ایلات و تجهیزات بی شمار ارتش رضا شاه کـه سرتیپ رزم آرافرماندهی آن را بـه عهده داشت، بعد از چندین روز درگیری خونین و کشتهشدن تعدای از قیـام کنندگان و کشته شدن تعدادی از نیروهای نظامـی بـه سرانجام نرسید و شاه محمد یـاری نیز با عفو روبرو شد.[۲۰۴][۲۰۵][۲۰۶]
اسامـی جنگجویـان ملکشاهی درون قیـام مزبور
از طوایف چمزی و گچی ایل ملکشاهی
توشمال فرامرز اسدی فرزند توشمال اسد کـه بعدها بـه عنوان اولین فرماندار ملکشاهی انتخاب شد (فرامرز اسدی شخصأ درون نبرد حضور نداشت ولی بعد از کنار گذاشته شدن فرزندان والی بـه همراه توشمال غلامعلی ناصری فرزند محمود توشمال ایل ملخطاوی از قیـام حمایت نمود)، شاه محمد یـاری و چهار پسر و تعداد زیـادی برادر زادههایش، کلانتر نظری فرزند اسکندر از طایفه خیرشـه، نامدار رحیمـی فرزند فاضل از طایفه خمـیس کـه شخصأ درون نبرد حضور نداشت و بعد از کنار گذاشته شدن فرزندان والی از قیـام حمایت نمود، توشمال قاسم محمود (محمودزاده) توشمال ایل ملخطاوی کـه به زندان قصر قجر یـا اوین کنونی درون تهران انتقال یـافت، رمضان از طایفه کینیـانـه، مرادعلی از طایفه باولگ کـه یک پایش را از دست داد، علی اکبر کریمـی از طایفه خمـیس، عبدالقاسم ناصری، بسطام بگ خرم دل فرزند خیرالله از طایفه کاظم بگ، سهیل صمـیمـی فرزند قنبر بگ از طایفه کاظم بگ، تاهیر جعفرنیـا، دارابگ اکبری از طایفه رسولوند، رئیس، عباس و عبدگه ناصری، فتحالله دوسه، کاظم زبانراه کـه به زندان کرمانشاه منتقل شد، قیسی رحیمـی کـه سالها یـاغی بود، الیـاس و علیرضا و دارابگ رحیمـی از طایفه رسولوند، خدامراد سعیدی، کرم ممـی از مـهر ملکشاهی، محمدپور ملکشاهی، علیکرم تاراج، رئیس بگ آسال، سهیل بگ گلی، نورعلی بازیـار، صفگه ممـی، منت زیبرم کـه کشته شد، حبیب گل دره کـه زخمـی شد، گلمراد درخش و ولد بگ چتر بـه سر کـه زخمـی شد، محمد تقی قیطاسی از طایفه قیطول قیطاس، مـیر ولی فرزند کوعلی آتشکار کـه در کرمانشاه اعدام شد، محمد مـیرزایی معروف بـه محه مـه د قه مـه کول، صید و محمد حسن کرمـی از طایفه خداداد، بسطام بگ و کرم بگ فرزندان عباس، حسین علی فرزند غلامعلی، کرم بگ زنجی عفدال از مـهر ملکشاهی، طهماسب ارغنده از طایفه روسگه کـه ناجوانمردانـه کشته شد، شاه مراد جهانی، کدخدا دارابگ فاضلی از طایفه روسگه، منصور بیگ محمود از بان شیطان، دارابگ ارغن تیرانداز مشـهور ملکشاهی از طایفه روسگه، حسگه محمودی از طایفه کاظم بگ، محمد بگ و محو از طایفه خرزینوند کـه زخمـی شدند، کریم بیگ عزیز بیگ، آکنـه فرزند بهٔ از طایفه دوسگه، احمد بگ رئیسی و محمد یـار جمشیدی از طایفه حسین بگ، نورمحمد ناصری از طایفه باوه، علیرضا از طایفه نقی کـه در جنگ کشته شد، حمـید ملکی از طایفه کلوند، رئیس بیگ عزیز بیگ از طایفه شـه مـیر، علگهٔ آزاخان از طایفه کناری وند، عبد امـیدی از طایفه شکر بگ، کدخدا محمد علی لت ور و رئیس علی و حسین علی منتی از طایفه شکر بگ، مـیره فرزند نالی از طایفه شکر بگ کـه زخمـی شد، شمسالله مـیرزایی از طایفه خمـیس، هاشم خانزا از طایفه کلوند کـه تا آخر عمر یـاغی بود، مامـه خان فرزند دوستعلی از طایفه باولگ ولن تر، صید علی و مـیر ولی لطفی از طایفه باولگ، کرم خان ملکشاهی از طایفه باولگ کـه در کرمانشاه اعدام شد، علی نور محمد از طایفه ملگه، اسکند اژدهایی از طایفه خمـیس کـه سالها یـاغی شد، کاظم رحیمـی از طایفه خمـیس، کدخدا عبدالحسین حاجی زاده فرزند حسین و یـار علی عبدی از منطقه انجیر ملکشاهی و محمد فرزند شیخه شیخی کـه در کرمانشاه زندانی شد، کدخدا روسی و صادق خان و ستار حاتمـی از طایفه خیرشـه، سید موسی فرزند شیرگه حاجی نیـا کـه ناجوانمردانـه سر هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد، مـیروالی فتاحی نیـا از تیره شـهباز طایفه خمـیس، مامـه پسر حیدر بگ کـه به زندان تهران انتقال یـافت، محمد و شاهمراد شاهمرادیـان از طایفه رسولوند، باوه یـارگ فتاحی، جوانمـیر، پاپی فتاحی، نریمان فرزند آزاد خان نظری، حسن نظری، علگه نظری کـه دستگیر شد، شیربگ فرزند قنبر بگ و قهرمان شیربیگی، شاهین و منوچهر و قابر شیربیگی، باخ شاه و خط شاه فرزندان نوشاد کریمـی، سلطان فرزند ساخان صادقی، موخان فرزند سورگ موسیزاده، قنبر فرزند سارگ سهراب زاده، قاسم و الماس فرزندان فرهاد از خاندان مقدم، اسماعیل بگ نظری، جهانگیر جاویدان، عنبر گرگین (رضایی)، نادر محمدزاده فرزند احمد، غضبان جوانمردی، عبد شاه، پیرزاد نظری، قنبر بگ هاشمـی از قاصدان، عسکر کریمـی از گل گل علیـا، عباس بگ، هاشم بگ و سارابگ جمشیدی، نورعلی خانعلی پور، سلیم بگ محمدی، علی موسیزاده، خیدان صیـادیـان و ... .[۲۰۷][۲۰۸]
جنگ جهانی دوم
در طی جنگ جهانی دوم و پس از جنگ جهانی دوم و به سال ۱۳۲۰ هجری شمسی، عالیجاه توشمال حاج فرامرز اسدی ریـاست ایل ملکشاهی با حکمـی از سوی سرهنگ مکری فرماندار نظامـی غرب کشور و با تأیید محمدرضا شاه پهلوی بـه سمت حاکم استان ایلام پشتکوه منصوب شد. درون این زمان استان ایلامپشتکوه از امنترین مناطق ایران بـه حساب مـیآمد و حاج فرامرز اسدی درون کل استان ایلام پشتکوه حکمـیت داشتند.[۷][۲۰۹][۲۱۰][۲۱۱]
انقلاب اسلامـی
جنگ ایران و عراق
در دوران جنگ ایران و عراق مردم ایل ملکشاهی نقش بـه سزایی درون مقابله با ارتش رژیم بعث عراق داشتند و از مرزهای غربی ایران، دفاع نمودند. ایل ملکشاهی درون این دوران محور ملکشاهی-شوهان را حفاظت مـینمود. طوایف خمـیس، رسول وند، کاظم بگ، نقی، گلان، روسگه، خلیل وند، حسین بگ، علی نظر، شکربگ، قیطول، کلوند، کل کل، کناریوند، باولگ و ... هرکدام تپهای درون اختیـار داشتند. این طوایف تلفات فراوانی بـه ارتش عراق وارد آوردند و حتی مناطقی از خاک عراق را تصرف نمودند. این ایل دارای ۴۰۰ شـهید از ۳۰۰۰ شـهید استان ایلام درون جنگ ایران و عراق است.[۳۲] بـه همـین مناسبت بنای یـادمانی درون گرامـیداشت آخرین دفاع مردم ایل ملکشاهی و شـهدای آن درون منطقه ترشابه برپا شده است.[۳۳][۳۴]
سرداران و شـهدای ایل ملکشاهی درون جنگ ایران و عراق
سردار علی غیوری زاده، سردار علی بسطامـی، سردار شریف برمو، سردار عباس مامـی، سردار غلام بازدار، خیدان ملکشاهی اصل، مصطفی آروس، منصور آسیته، احمد آواره، محمد آواره، جابر احمدی، عسگر احمدی، احمد ارسن، محمدرحیم ارکباء، شیرمحمد اعتقادی، رحمان اقبالیـان، حجت الله اکبری، حضرتی اکبری، نادر اندرز، رستم ایمکی، محمد ایمکی، عیسی بادمـهره، کریم رحیمـی، مجید رحیمـی، ابراهیم رستم پور باولکی، عباس رستمـی، خدابخش رضایی، غلام رضایی نژاد، قنبرعلی رضایتی، الیـاس ریحانی، محمد سراج، جاسم شکربند، عبدالله شکری پشتکوهی، ناصر شکیبا، حیدر صالحی، برزو صیدمحمدی، صیداحمد ضمـیر زاده، رحیم طارمـی، صیدمـیرزا جعفرزاده، مراد جعفرزاده، عباس جعفرنیـاء، نورالله جعفری، علی جهانی، احمد جهشی، هاشم جوانمرد، مراد جواهری، مـیرولی جوزی، علیرضا خمار، اسدالله دارابی، ابراهیم داغری،علی دربین، طالب دستفال، علیرضا رجب زاده، جعفر رحیمـی، محمود پیرنیـا، عزیزعلی تارتار، رحمان تاراج سباب، جبار تاری، حمـید نام، علیرضا تاند، زبردست تبار، حمـید تبت، ابراهیم تح جم، خیرالله تخش، حسن ترابیده، حسن ترغو، شبیب ترغو، طهماسب نقی ملکشاهی، عباس تیرغم، یـارحسین تیشـه برپا، علی مراد بازیـار، عبد علی باوه پیرمحمدی، مـیر حسین برجی، عبدل برمغاز، اسد بره، امـین بساط بیگی، علی بش، صفرعلی بش بیون، احمد بنی محمودی، رحمت بیزنگ، جعفر بیگ محمدی، مجید پاریـاب، علی پورصادق، ولی الله پورصادق، علی اصغر فرج اللهی، نورمحمد فرج اللهی، محمدرضا فریـادیـان، خلیل قاسمـی، حمـید قبادی، احمد قدمـی، محسن قیطاسی، حمـید کاتوره، حیدر کاکی، احمد کردی، کریم کریمـی، لطیف کرمـی، محمدکریم کریمـی، محمد کریمـی نژاد، جبار گل گلی، محمدعلی گل گلی، محمدرضا طرزی فرد، محمدعلی طفری فرد، محمود عباسی، سعید عبدی، علی مرد عله پشتکوهی، باقر علی زاده، پیرولی علی زاده، کریم غلامـی، مجتبی غلامـی، نورالدین غلامـی، حسن بگ غباسیـان، محمدحسن فاضلی، گودرز فتاحی، موسی فتحی، سعدالله فدوی منفرد، ملک مؤمنی، فتاح مـیرزایی، غفور مـیناداوود، مراد نادی، باباخان ناصری، نورالله ، فریدون نور، کریم نوری، رحمان وری زاده، محمدعلی ولی اللهی، محمدعلی ولی زاده، احمد یـارمحمدی، کریم یـارمحمدی، سامـی یـاری، علی یـاری، نورخدا یـاری، بسطام لیـاقت نیـا، رشید مامـی، جعفر محمدی، مصطفی محمدی، نعمت محمدی، موسی مرادخانی، ابراهیم مرادزاده، نجف علی مرادی، حیدر مزید، سمـیر معصومـی، علی ملکی، فرهان منصوری، کلانتر مـهدی پناه، قهرمان مـهدی زاده، علی عسگر مؤمنی، جابر آبداری، حیدر آماده، ططر اربیل، عباس ازمـیر، نورخدا اندوز، جمـیل برجی، نورعلی یـاری، صادق یـاسین ممتاز، مصطفی یعقوبی، قاسم یوسفی، سعدالله برزگار، لطیف برزگار، علی محمد بزوته، ابراهیم بشکار، سبزعلی پور مطهر، حشمت اصری، شنبه پیکار، عادل جعفرزاده، آیینـه چراغی، علی حسینی، حسن حکی، سلیمان خمار، ابراهیم دارابی، علی ذیحبان نژاد، مراد شیخی، مصطفی شکیبا، حبیب طهماسبی پور، اسد عباسی، حسین عطابیگی ممتاز، علی قبادی، علی قیطاسی، حسین کرمـی، حسین مرادخانی، روح الله مرادخانی، فتاح مرادخانی، شـهاب منوچهری، ابراهیم مـهدی زاده، جمـیل نصراللهی، علی مـیر نصری، حبیب یـارمحمدی، نور صباح زیبایی یکتا، فاطمـه سعیدی پور، هدی شکیبا، عزت شـهنشاهی، امـیره شیخی، مـیحوخانم علی مرادی، طرلان غلامـی، ایده فرخی، سحر مؤمنی، زبیده نصراللهی، خیریـه احمدی، نارنج اعتقادی، کافیـه بالنده، لطیفه برمغاز، سکینـه تباسیده، فاطمـه تباسیده، زیبا تبت، کتان جعفرزاده، رسمـیه جنابی ور، لیلا جنابی ور، فوزیـه خشیج، خال ماوی دهقان پیر، مـهین برجی، ریحان جعفرزاده، مریم جعفری، زهرا جنابی ور، سمـیره طهماسبی پور، ثریـا عزیزعلی پور، صبریـه فرخی، شازنان محمدی نیـا، مرضیـه منصور زاده، فاطمـه مـهدی زاده، فریبا مـهدی زاده، ثریـا ولی اللهی.[۲۱۲][۲۱۳]
فرهنگ
ایرج افشار سیستانی خصلتهای آنان را اینچنین بیـان کردهاست: مردم ایل ملکشاهی صادق، ساده، متدین، سلحشور، باگذشت و مـهمان نوازند ودر عین حال تندخو، کم حوصله و جنگاورند.[۲۱۴]رستم رفعتی مردم ایل ملکشاهی را اینچنین بیـان کرده است: ایل ملکشاهی بـه رشادت و انجام وحدت مشـهورترین ایل غرب ایران و استان ایلام هست و درون حقیقت مرزداران همـیشگی غرب ایرانبودهاند.[۲۱۵] اسلام الغربی العباسی انساب شناس مصری چنین مـینویسد: مردمان ایل ملکشاهی با افتخار نمودن بـه فرزندان پسرشان، شجاعتشان و اسب هایشان شناخته مـیشوند و موقعیتهای تاریخی بی شماری را بـه سبب شجاعتشان بـه دست آوردهاند.[۲۱۶] جعفر خیتال درون رابطه با شجاعت و مـیهن پرستی و بیگانـه ستیزی امرای ملکشاهی چنین مـینویسد: ایل ملکشاهی نیرومندترین ایل غرب ایران است. امرای ایل ملکشاهی، بر راههای نزدیک منتهی بـه سرزمـین تحت قلمرو خود خاکستر مـیپاشیدند که تا اگر بیگانـهای بدون خبر و اطلاع آنان پای بدین سرزمـین بگذارد، از وجودش مطلع شوند و بعدها نیز بدان بیگانگان حملهور مـیشدند و به جز آن کـه آنان را بـه قتل مـیرساندند، تمامـی امول و احشام آنـها را نیز بـه تاراج مـیبردند.[۲۱۷]
جشن شب چله
مراسم شب اول چلهٔ کوچک، درون گذشته، بـه ترتیب زیر بر پا مـیشد: جوانان با رفتن بـه جلو سیـاه چادرها (دوارها) مـیگفتند: امشب اول بهار هست خیر بـه این خانـه ببارد و بعد با چوب دستی بـه چادر مـیزدند و مجددأ مـیگفتند: امشب اول بهار هست خیر بـه این خانـه ببارد. صاحب چادر، مقداری آرد، قند و چای بـه آنان مـیداد. جوانان آرد، قند و چای جمعآوری شده را بـه بیـابان مـیبردند، آتش مـیافروختند و آردها را با پیـاز، زردچوبه و روغن بز مخلوط مـید و نوعی نان بـه نام پَپِک مـیپختند. این نان ضخیم و گرد، ۳ که تا ۶ کیلو وزن داشت و داخل آن یک مـهرهٔ تسبیح آبی بزرگ مـیگذاشتند، و بر این باور بودند، کـه هنگام تقسیم نان، هر کـه مـهره سهم او شود، درون آن سال شانس بـه او روی خواهد آورد، مراسم جشن شب چله از سر شب که تا صبح ادامـه مـییـافت.[۲۱۸]
زبان و ادبیـات
دانشنامـه اتنولوگ از معتبرترین دانشنامـههای جهان گویش ملکشاهی (ملکشای) را درون زیر رده گویشهای جنوبی کردی درون کنار گویشهایی نظیر فیلی و کلهری تقسیمبندی کرده است.[۲۱۹] زبان و گویش کردی ملکشاهی از بکرترین و دست نخوردهترین گویشهای اصیل کردی محسوب مـیشود کـه به دلیل عدم استفاده از لغات بیگانـه همچنان اصالت خود را حفظ نموده است. علیرضا اسدی درون ارتباط با گویش ملکشاهی چنین مـی نویسد: زبان کردی ایلامـی[لهجه ملکشاهی] رابطه نزدیکی با زبان ایرانی مـیانـه (پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی) دارد، از مقایسهٔ واژگان کردی ایلامـی [لهجه ملکشاهی] با زبان ایرانی مـیانـه بـه این نتیجه مـیتوان رسید کـه بسیـاری از واژگان پهلوی با واژگان کردی ایلامـی لهجه ملکشاهی هم ریشـهاند و ساختهای هجایی یکسانی دارند. این هم آوایی، درون بسیـاری از افعال، مفاهیم سیـاسی، دینی و اجتماعی، مشاغل، اسامـی خاص، اسامـی عام، عبارات ساده و حتی اصطلاحات عامـیانـه دیده مـیشود.[۲۲۰] همچنین واکههای پسین و پیشین و مـیانی زبان پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی با واکههای پسین و پیشین و مـیانی زبان کردی ایلامـی (لهجه ملکشاهی) از نظام آوایی یکسانی برخوردارند.[۲۲۱] لهجه ملکشاهی شباهتهایی را نیز با گویش کرمانجی دارد و در این دو گویش مـیتوان ساختهای هجایی یکسان و کلمات مشابه فراوانی را مشاهده کرد.[۲۲۲][۲۲۳][۲۲۴] شعر درمـیان مردم ملکشاهی رواج بسیـاری دارد بطوریکه شاعران بسیـاری دراین ایل بـه پا خاستهاند، البته لازم هست ذکر شود کـه این شاعران ذاتی وخدادادی شاعربودند کـه از جمله آنان مـیتوان بـه زنده یـادان حاتم عباسی، علی داراخانی، ولد چتر بسر، جمشید بگ، حمدالله گرگی زاده و سلیم دیواشی اشاره کرد.[۲۲۵]
اشعاری درون مدح ایل ملکشاهی
شاعر معاصر لرستانی غلامعباس ریـاحی متخلص بـه آریـا اشعاری را درون مدح ایل بزرگ ملکشاهی بـه چاپ رسانده است:
کنون خوانمت من زایلی دلیر کـه دارم ملک شاهی اش نام ویر
دلیر و نژاده بـه ایران زمـین نشیمن بـه سنندج، ایلام، عراقش چنین
همـه گُرد و رزمـی، دلیر، با نژاد چنین مردمـی کم ندارم بـه یـاد
کنون گویم از بخش بندی بـه ایل کـه دشمن کشیدند، همـهشان بـه مـیل
نخست طایفه آید و پس بنـه مال و مال سرانی کـه به تاریخ ندارند هَمال
بزرگی کـه ایلش کند فرّهی کـه حاجی فرامرز و کنیـه اش بود اسدی
طوایف کـه خوانم من از نام آن همـه مـهربان؛ سربلند درون جهان
خَمـیس و رسول وند، نقی و گُلان درون آنجا فراوان بود پهلوان
خلیل وند و روسگه، خلف مـهر شاد کـه مـیهمان نوازند و بر دوست یـاد
دوبگ دارد آن قوم درون این دو بین یکی کاظم و آن دگر هم حسین
زقیطول و کلوند و باولگ گرد زچه؛ چو نامـی از اینـها نبرد؟
سپس کل کل و قطره سیـه آیدش بلندی ایران زآن بایدش
چو کوکی و خیرشـه برم نامشان خداوند، جانم نگهدارشان
شکربگ، سپس هم علی را نظر کـه بودند همـه درون پی صد خطر
دو قرصه، کناری وند دل پاک و جان همـه گفتمـی از دلیر مردمان
[۲۲۶][۲۲۷]
اشعار حماسی درون ارتباط با پهلوان موسی خمـیس
موسای دلاوه ر دیـاری وه خاتِر په له وانی بو ده ده رگای قاجِر
په له وان ده ربار شاهنشای قاجار چنگ خسه ل گیـانِ هه جور کـه فتار
په له وان موسی وه زیـه م و زیخاو کوتایـه زمـین کرده سه د تیکاو
په له وان ده ربار شاهنشای قاجار بو وه سه ردار ده سپاه قاجار
یـه ل گرز دین وه ند رسته م ثانی کرد و خوله کو سپاه عوثمانی
معنای شعر:
(موسی دلاور را بـه خاطر داری؟ کـه پهلوان دربار قاجاریـه بود)
(در مـیدان کشتی بر سر بازوبند پهلوانی ایران، پهلوان ناجوانمرد دربار شاهنشاه قاجار با چنگ انداختن بدنش را مانند کفتار زخمـی کرد)
(پهلوان موسی با وجود زخم و درد ناشی از نبرد، آن پهلوان را طوری بر زمـین زد کـه احساس مـیکردی صد تکه شده است)
(پهلوان اول دربار شاهنشاه قاجار درون دوره قاجاریـه یـه سرداری سپاه نیز منصوب شد)
(در روز نبرد با سپاهیـان متجاوز عثمانی، پهلوان موسی خمـیس ملقب بـه یل گرزدین وند و رستم ثانی سپاه عثمانی را درون هم کوبید و به خاکستر تبدیل کرد)[۲۲۸]
اشعار حماسی درون ارتباط با فتح نامـه ایل ملکشاهی و ب گوش سپاهیـان عثمانی
حمدالله گرگی زاده این اشعار را بـه زبان کردی ملکشاهی سرودهاند:
ئیمـه ملکشای شیره کر ایمن ئیمـه گوش رومـیه ل، ده بن بریمن
رومـیل زمانـه، هم کرن غلط تاگوشیلیـان برین، ده نام حلت
و بال بستو، قلب خونالی گوشیـان کرن وبن، دانانـه والی
منظور از رومـی:(دشمن، یـا همان عثمانی)----(والی: پادشاه)----(کرن وبن:اسارت) معنای شعر: ما شیر مردهای ملکشاهی هستیم. ما گوشهای سپاهیـان رومـی (عثمانی) را بریدیم. رومـیهای زمانـه (عثمانیها) غلط د کـه به فکر تجاوز بـه ایران افتادند که تا در مراتع حلت (زمـینهای گرمسیر ملکشاهی) شکست خوردند و به اسارت گرفته شدند و گوش هایشان بریده شد.
مـه ڵکشای ئاۆ هِنزا تو بیـاراۆ خاتِر گوًاۆ لوًت برین بار سه د قاتِر (وً:و دونقطه)
معنای شعر: ملکشاهی را آن هنگام بـه یـادآور کـه گوش و بینی بـه اندازه بار صد قاطر بد.[۲۲۶]
اشعاری دربارهٔ قیـام ایل ملکشاهی بر ضد رضا شاه
نمونـه اشعاری کـه در گذشته راجع بـه قیـام ((شاهمحمد یـاری از طایفه نقی کـه به مخالفت با رضاخان پهلوی برخاست)) درون عصر رضاشاه سروده شده درون زیر مـیآید:
شامحمد چو شیر ده فیر فه ت بو هزار نیروی ئاماده خط بو
کی چو شامگه ده تاریخ نام برد؟ ده سپای مـیرپنج له شکر کـه شیء کرد؟
شامگهٔ نقی ده و ده سه شیره یل حه یف که تا سر نـه ما ده ور ده لیره یل
ده ور ده لیره یل حه یف نـه ما که تا سر شامگه نقی ده ته خت مـه مبه ر
شاهی شامگه چو نادر ئه فشار سه فته ده تاریخ سه د ده ور روژگار
[۲۲۹]
آداب و رسوم
آداب و سنن ایل ملکشاهی نشأت گرفته از آداب و سنن اقوام کرد آریـایی است.[۲۳۰]
هوره
نوعی آواز بلند هست که مـیتوان آنرا تراژدی نامـید کـه نمودار خواندن و بازگو واقعهٔ جدی از وقایع تاریخی هست و انسان را سخت متأثر مـیکند. کردها درون گذشته درون هنگام جنگ با بیگانگان این نوع آواز را مـیخواندند و به هیجان مـیآمدند.[۲۳۱] احتمال آنکه هوره از اهورا گرفته شده باشد بسیـار زیـاد هست که درون اصل از سرودههای اصیل حماسی اهورایی بوده است.[۲۳۰]
چمری
از منسجمترین و ماندگارترین رسوم عزاداری مردم ملکشاهی مراسم چمر هست که معمولاً به منظور افراد سرشناس و بزرگان انجام مـیگیرد و غالباً درون این مراسم از عموم ایلات و طوایف استان دعوت مـیشود و گروههایی از شعرا درون مدح بزرگان و خصایص نیک متوفی اشعاری بر زبان مـیرانند و برخی دیگر هم این اشعار را همخوانی مـیکنند. زنان درون یک گروه و شانـه بـه شانـه دز حالیکه پارچه سیـاه بلندی بـه طول دهها متر درون مقابل گرفتهاند و مردان هم درون حالیکه علمهایی کـه بر روی آنـها اسامـی ا و معصومـین نگاشته شده و پس از مدتی آنرا بـه شخص دیگری مـیرسانند دایرهٔ مـیدان چمر را تشکیل مـیدهند. درون قسمتی از محل این مراسم تفنگ، دوربین، وسایل شکار، البسه و... شخص متوفی بر روی مادیـان زیبایی کـه با پارچههای رنگارنگ تزئین شده قرار مـیدهند.[۲۳۲]
مراسم عروسی سنتی درون ایل ملکشاهی
مراسم عروس درون ایل ملکشاهی از زیباترین مراسمهای سنتی درون مـیان ایلات ایران است. درون عروسی سنتی وقتی کـه داماد، عروس را از مادیـان پیـاده مـیکند و بایستی عروس را بر دوش بگیرد، طوری کـه پای عروس بـه زمـین نرسد که تا در حجله قرار گیرد.[۲۳۳]
این کار مـیتواند بـه دلایل ذیل باشد:
۱- این کار باز مانده ازدواج ربایشی درون قدیم مـیباشد کـه هم اکنون بـه صورت نمادین و نمایشی برگزار مـیشود.
در دوره بیـابان گردی، مرد شکار چی چوبدستی خود را بر مـیداشت و به قبیلهٔ دیگر مـیرفت و ی را مـیربود و به مرور زمان مرد بـه جای چوبدستی هدیـه لایقی را بـه پدر زن تقدیم مـیکرد و ازدواج از راه خرید و فروش جای ازدواج از راه اسیر ساختن را گرفت و امروزه رسم ازدواج مخلوط عجیبی از اسارت و خرید و فروش است.[۲۳۴]
ویل دورانت مـینویسد کـه در اسپارت، داماد به منظور تصاحب عروس مـیبایست عروس را بـه زور از خانـه اش بیرون کشد ولی عروس هم موظف بود درون مقابل او ایستادگی کند، از این رو بود کـه نزد اسپارتها کلمـه زناشویی بـه معنی ربودن بود.
امروزه رسم ربایش همسر منسوخ شده هست اما بقایـای آن درون ازدواج شبه ربایشی دیده مـیشود، درون این نوع ازدواج، مرد با اسب بـه دنبال عروس رفته، بـه ربایش نمایشی آن مـیپردازد. ازدواج شبه ربایشی کـه در ایـالات ایران مشاهده مـیشود مظهر کوشش جامعه درون راه انطباق سنتها با شرایط جدید اجتماعی است.
مک لنان مـینویسد: فاتحین درون جنگ، هر زنی را کـه اسیر مـید متعلق بـه خود مـیدانستند. بـه زعم وی چون قبایل ابتدایی همـیشـه درون حال جنگ با یکدیگر نبودهاند لذا تنـها راه ازدواج، دزدیدن زنان و ان همسایگان بوده است.
در تورات بـه عروس دزدی یـهودیـان اشاره شده است: مردان قبیله بنیـامـین خود را مـیان تاکستان پنـهان مـید و ان شیلوه را مـیربودند.
امروزه برخی از مناطق ایران درون عادات و رسوم و تشریفات مربوط بـه عروسی نشانـههای رمزی مربوط بـه گریز عروس مشاهده مـیشود. درون فیلم هفت عروس به منظور هفت برادر، این پدیده بـه نمایش گذاشته شده است.[۲۳۵]
۲- بر دوش گرفتن عروس توسط داماد نشانـه حس مالکیت، تصاحب و اقتدار داماد بر عروس است. مرد با این کار وانمود مـیکند من مالک این زن هستم و او را با قدرت تصاحب کردهام.
بزرگی جثه درون مردان امکان غلبه آنان بر زنان را فراهم مـیآورد. فعالیت مداوم جنس ماده درون انسان اولیـه و نحوه فعالیت زنان درون جوامع شکارچی و گرد آورنده مواد غذایی احتمالاً درون تلاش مردان به منظور تملک بر زنان مؤثر بوده است.[۲۳۶]
ویل دورانت مـینویسد :زن به منظور مرد همچون جایزهای هست که حتما آن را بر حتما و مالک شود، جفت جویی، جنگ و پیکار هست و ازدواج تصاحب و اقتدار.[۲۳۷] غیرت مردان حس تملک هست که با رقابت، سختتر و تیز تر گشته و اثبات حق تملک و مالکیت است. زن مـیداند وقتی درون نظر مردش مطلوب هست که مرد حس کند پایـه تملکش بر او متزلزل است.[۲۳۸]
۳- بر دوش گرفتن عروس و نرسیدن پای او بـه زمـین شاید بازمانده تمتع بـه زور باشد که تا تداعی شود عروس با پای خود و با مـیل خود بـه حجله نرفته است.
ویل دورانت مـینویسد: تمتع بـه زور، شکل ابتدایی عشق بوده هست که یـاد آن بـه صورت اسطوره موجودی نیمـه مرد –نیمـه انسان، کـه زنی زیبا را تعقیب و تصاحب مـیکرده، هنوز درون ذهن باقی است. امروزه یـاد ماندهای از این زن ربایی درون مراسم ازدواج لاتینیها یعنی مردم ایتالیـا، فرانسه، اسپانیـا و آمریکای جنوبی بـه چشم مـیخورد. بعد از مراسم عقد، عروس با پای خود وارد خانـه داماد نمـیشود، حتما او را از زمـین بلند کند و به حجله ببرد که تا با پای خود وارد حجله نشده باشد.[۲۳۹]
در عروسی سنتی عروس را با پای خود بـه خانـه داماد مـیفرستند. این کار مـیتواند بـه دلایل ذیل باشد:
۱- درون آوردن کفش از پای عروس مـیتواند نشانـه تسلط داماد بر عروس، برقراری ارتباط خودمانی عروس با خانواده داماد و احترام بـه مالکیت داماد و نداشتن حق مالکیت زن درون خانـه داماد باشد. درون بررسی نمادها، پا نماد قدرت و نماد ورود و خروج هست و مـیتواند نشانگر مفهوم فرماندهی باشد. اصطلاحات «از پا افتادن»، «از پا انداختن» کنایـه از بی توان و بی قدرت و یـا شدن هست و «پادار» بـه معنی نیرومند و مقاوم است.
«پایی بـه جایی رسیدن» یعنی بـه آن منطقه یـا مو قعیت دست یـافتن. درون مراسم ازدواج مسیحیـان درون کلیسا، عروس سعی مـیکند نفر اولی باشد کـه پایش را روی قالی صورتی مـیگذارد. این عمل عروس بـه معنی تسلط او بر داماد هست در مراسم ازدواج درون ترکیـه بعد از انعقاد عقد بین عروس و داماد، هرکدام سعی دارند کـه زودتر از دیگری پای خود را پای دیگری بفشارد که تا بدین صورت برتری او درون زندگی زناشویی آینده تضمـین گردد.
وقتی داماد به منظور بردن عروس بـه منزل عروس پا مـیگذارد یعنی قدم به منظور بدست آوردن او برداشته است. درون بین قزاقها درون این مرحله داماد با کفش وارد منزل عروس، بـه نشانـهٔ مقاومت درون برابر این خواست بـه شکل نمادین درون کفش او آب مـیریزند.
ژان سرویـه درون کتاب درهای سال مـیگوید: راه رفتن با کفش یعنی تملک زمـین. درون آوردن کفش نشانـهٔ اولین قدم ارتباط خودمانی است؛ و قتیی کفش خود را درون ورود بـه محلی درون مـیآورد نشانـه احترام بـه مالکیت و همچنین سنتها ی آن خانـه است. درون سرزمـینهای اسلامـی، غریبه حتما بدون کفش از آستان منزل مـیزبان عبور کند، این عمل نشان دهنده آن هست که این غریبه هیچ دعوی یـا حقی بر ملک یـا اجازهٔ هیچگونـه بهرهوری از آن را ندارد. زمـین مسجد و حرم بـه انسانها تعلق ندارد و برای راه رفتن درون آنجا حتما پا شد.
۲- مردم معتقدند کفش نشانـه تنگی و تنگدستی و اگر عروس با کفش بـه خانـه بخت برود و دچار فشار و تنگدستی مـیشود. درون کتب تعبیر خواب، دیدن کفش درون خواب بـه زن تعبیر شده است. ۳- شاید یکی از علل جا گذاشتن کفش درون منزل پدر بدین خاطر هست که عروس از خانـه پدر پایش کوتاه شود و اگر کفش بپوشد شاید برگردد و امـید بـه بازگشت داشته باشد.
۴- این کار بازماندهای از رسم ازدواج ربایشی است، چون وقتی مردی، ی را مـیربود بـه صورت ناگهانی او را از خانـه اش بیرون مـیکشید و سریعاً بر دوش مـیگرفت و فرار مـیکرد و فرصت کفش پوشیدن وجود نداشته است.[۲۳۳]
در اکثر مناطق روی سر عروس تور سفیدرنگ مـیاندازند ولی درون مناطق شین بـه جای تور سفید از تور قرمزرنگ بـه نام تارا (کهژاوال) استفاده مـیکنند. همچنین سایر لباسهای عروس نیز قرمزرنگ هستند. بـه نظر پژوهشگر علل اهمـیت رنگ سرخ درون عروسی سنتی شامل موارد ذیل است:
۱- رنگ قرمز، عشق و روابط عاطفی را افزایش مـیدهد.
۲- رنگ سرخ نماد شادی و نشاط و موفقیت و پیروزی درون راه حق مـیباشد.
بهترین رنگها سرخی بود و آن از خورشید بـه وی مـیرسد.
۳- رنگ سرخ منادی تملک و تصرف است. همچنین رنگ سرخ نماد عشق و بالندگی و هیجان است.[۲۴۰]
۴- رنگ سرخ و یـا رنگهای گرم درون پوشاک، نمادی از احساسات، هیجان و اشتیـاق هستند. رنگ سرخ روشن نمادی از تیزی و تندی، زیبایی، قدرت، مولد حرکت، بخشندگی، جوانی، سلامتی و ثروت است.
۵- درون مناطق شین و همچنین درون هندوستان بر سر عروسها تور قرمز رنگ مـیاندازند. درون مناطق شین، حتی رنگ لباسهای عروس اعم از سُخمـه (soxma)، خفتان(Xeftăn) و کُلَنجه (koĺanja) و کمربند عروس (شَمله) (Šameĺa) همگی قرمز رنگ هستند. حتی کف دست، پا، موی سر عروس و دست و پای قربانی عروسی را هم با حَنا قرمز مـیکنند و عروس را نیز اغلب بر مادیـان قرمز رنگی سوار مـیکنند و برای سرشیرینی (خلعت داماد به منظور خانوادهٔ عروس) هم یک قاطر قرمز رنگ طلب مـیکنند و کف پای عروس را هم بـه خون آغشته مـیکنند و به سرخی (خون آلود بودن) دستمال شب زفاف بسیـار اهمـیت مـیدهند.[۲۳۳]
پیروان مـیترائیسم بـه رنگ سرخ علاقه داشتند و رنگ سرخ، رنگ متعلق بـه مـیترا است. مـیترا همان خدای عهد و پیمان و دوستی هند و ایرانی است.
امروزه درون غرب ایران (مناطق شین) هنوز هم آثار و نمادهای آیین مـیترا (مـهرپرستی) درون آداب و رسوم و رفتارهای مردم وجود دارد. مذهب یـارسان درون غرب ایران، بازماندهٔ مـهرپرستی مـیباشد. مـهرپرستان همدیگر را یـار خطاب مـید. واژه یـارسان یعنی یـار خورشید. چون مـهرپرستان، خورشید (sun) را مظهر مـیترا مـیدانستند و Sunday (یکشنبه) هم روز متعلق بـه خورشید بود. شاید تور قرمزرنگ سر عروس و اهمـیت بـه رنگ قرمز درون مناطق شین و هندوستان، بدین خاطر هست که هنوز هم کردها و هم هندیها نمادهای مـیترا (خدای هند و ایرانی) را بیشتر از بقیـه حفظ کردهاند. درون هند بر سرِ عروس تور قرمز و بر پیشانی زنان و بخصوص عروسها، خال قرمز رنگی مـیگذارند.
جان هینلز مـینویسد: مرتبه دوم آیین تشرف مـیترا، مرحله همسر هست که نماد آن عروس بود و شخص تشرف یـافته همچون عروسی بـه ازدواج کیش مـهر درمـیآمد. وی نیمتنـه زرد کوتاهی کـه نوارهای سرخی داشت برتن مـیکرد و گمان مـید کـه صاحب چنین مرتبهای از حمایت ونوس (زهره یـا ناهید) برخوردار است.
خاستگاه مـهرپرستی ایران هست و زمان پیدایش آن معلوم نیست اما آنچه مشخص هست این هست که نخستین بار مـهرپرستی درون غرب ایران رواج یـافته است. درویشان، علیالهیها، همچنین یـارسان (اهل حق)، درون غرب ایران بـه آئین مـیترائیسم (مـهرپرستی) بسیـار شبیـه هستند.
در عروسی سنتی کمر عروس را حین خروج از منزل پدرش با دستمال مـیبندند (سه گره مـیزنند) و داخل دستمال، نان مـیگذارند. این کار مـیتواند بـه دلایل ذیل باشد:
۱- کمربند عروس نشانـه وفاداری، پاکدامنی و نکاح است. عروسِ کمربنددار نمایندهٔ اسفندارمذ است. درون گزیدههای زاداسپرم کُشتی را اول بار سپندارمذ (فرشته زمـین) پدید آورد. اسفندارمَذ فرشته زمـین و زنان درستکار و پاکدامن و شوهر دوست و خیرخواه است.
کمربند ونوس (cestus) کمربندی هست که درون یک ازدواج مشروع، نشانـه نکاح و شادمانی طرفین توسط زن بافته و توسط شوهر گشوده مـیشود. سوءاستفاده از آن درون یک ازدواج نامشروع واژههای بیتقوا(incestum)یـا بیعصمت(ungirdled)را از واژهٔ مذکور بـه وجود آورده است. همچنین اصطلاح incest بـه معنی زنا با محارم از واژه لاتینی incestum یـا بیتقوا ریشـه گرفته است.
کمربند آفرودیت/ونوس بـه دارندهٔ آن جذابیت مـیبخشد. همچنین هرا/جونو صاحب کمربند بود. درون روزگار باستان، بـه کار بردن کمربند، دلالت بر وفاداری درون ازدواج داشت. کمربند مریم عذرا دلیل عفت یـا پاکیزگی و نیز نشان توماس تردید کننده بوده، سه سوگند رهبانی فقر، عفاف و اطاعت بوسیله سه گرهی نشان داده مـیشود کـه در کمربند راهبان فرقه فرانسیسکن بود.
۲- نشانـه کمربستن بـه حل مشکلات است. کمر علامت و نشانـهٔ قدرت، باروری و مقاومت درون برابر سختی هاست و «کمرِی شکستن» کنایـه از طاقت و توان او از بین رفتن و قدرت تحمل او تمام شدن است.
کمربند وقتی بـه کمر بسته مـیشود اطمـینان، آسایش، قدرت و نیرو مـیدهد. «کمربستن» مصمم و آماده شدن بـه انجام کاری، عزم و «کمر بـه کاری بستن»، با تصمـیم و آمادگی بـه آن پرداختن است. درون معنی مخالف این، «کمرگشادن»، از کار بازماندن و ترک فعالیت معنی مـیدهد.
۳- کمربستن یعنی کمرِ همت بـه خدمت و بندگی و طاعتِ شوهر بستن، سرسپردگی، تسلیم و تعهد بـه خدمت شوهر و یـا کمرِ بندگی بـه طاعت خدا بستن. بستن کمربند نشانـهٔ تسلیم، وابستگی و محرومـیت دلخواه یـا تحمـیل شده از آزادی است. اصطلاح «کمربسته» کنایـه از آمادگی به منظور خدمت گذاری و مطیع فرمان بودن است. همچنین «کمردار» و «کمربند»، خدمتگزار معنی مـیدهد.
۴- کمربند؛ نماد حمایت، پاکی، نیرو و حصارِ حفاظتی است. کمربند، نماد حمایت، پاکی و نیرو هست و شخص را از حملهٔ ارواح خبیث درون امان مـیدارد و مانند حصار دور شـهرها آنـها را از شر دشمن حفظ مـیکند. درون مراسم سرسپاری درون هند، استاد وقتی کمر سرسپرده را مـیبندد، درون هر دور، مـیگوید: کمربندِ مقدسِ خدای بانویِ محبوب، بـه خاطر قوهٔ نفسهایش پر از نیرو هست و پوستمان را پاک مـیکند و از طلسم و جادو حفاظتمان مـیکند.
علاوه بر دستمالی کـه روز عروسی بر کمر عروس مـیبستند، عروس یک کمربند از جنس پشم بافته شده بـه رنگ قرمز بـه نام شـهمله نیز زیر آن دستمال بر کمر مـیبست. شـهمله، شبیـه کُشتی (کُستی) زرتشتیـان است. کُشتی کـه آنرا بندِ دین هم مـیگویند بند سفید و باریک و بلندی هست که از هفتاد و دو نخ پشم سفید بافته شده است. هر فرد زرتشتی بعد از ۱۵ سالگی بایستی آنرا بدور کمر ببندد (کشتی را سه دور بر دور کمر مـیبندند).
کُستی کمرِ بندگی هست و طاعت داشتن خدای عزوجل. زنار و کشتی، نوعی پیمان و قول گرفتن هستند یعنی متعهد بـه دین و قول.
۵- کمربستن عروس یعنی عروس از جهت حمایتهای مادی و معنوی پدر و مادر کمربسته باشد.
۶- گره زدن بر کمربند (دستمال) نشانـهٔ تثبیت وضعیتی معلوم هست و نماد حمایت هست و به منظور جلوگیری از چشم زخم هم بکار رفته است. گره زدن مـیتواند موجب تثبیت وضعیتی معلوم باشد. «گره بستن» کنایـه از محکم و استوار و «گره زدن» کنایـه از ارتباط و مرتبط است.[۲۳۳]
در آسیـای مـیانـه گرهها نقش مـهمـی درون عشق و ازدواج دارند. درون یک تصنیف کولی آمده است: چهی پیش مـیبیند آیندهام را؟، چهی فردا باز خواهد کرد گرههای چادر شبی ام را کـه تو بر ام بستهای؟ درون آسیـای مـیانـه لباس عروس دارای کمر بندی بافته با گرههایی به منظور حفاظت از چشم بد است. درون سنت اسلامـی، گره نماد حمایت است. اعراب، ریشهای خود را به منظور رفع چشم بد گره مـیزنند.
در عروسی سنتی ایل ملکشاهی، دردستمالی (کمربندی) کـه بر کمر عروس مـیبستند مقداری نان مـیگذاشتند کـه بعد از باز کمربند درون شب زفاف توسط داماد، بایستی هر دو از آن نان بخورند؛ کـه اولین نشانـهٔ همسفرگی است. نان نماد برکت هست و این کـه از پیشانی این عروس، داماد بـه نان و نوایی برسد.[۲۳۳]
درون ایل ملکشاهی
کردی (ئهلپَهرِگَه) کـه در مـیان مردم این منطقه رایج هست از روزگاران قدیم وجود داشتهاست. درون این خطه دارای اقسام متفاوتی هست که برخی از آنـها منسوخ شدهاند. برخی از های مرسوم عبارتند از: چه پی، فه تای، قلای، پشت پا، دوجار الپر، ژنانـه و... کـه از این مـیان «فه تای» دارای حرکاتی سریع و زیباتر هست و جوانان بـه آن علاقهمند هستند.[۲۴۱]
ها درون ایل ملکشاهی با حرکات پا انجام مـیشوند و حرکت دستها، شکم و درون های ملکشاهی معمول نیست. این کار مـیتواند بـه دلایل ذیل باشد:
۱- چون منطقه ملکشاهی کوهستانی است، بنابراین به منظور تقویت پاها، های این منطقه همگی با حرکات پا انجام مـیشود.
دکتر قطبالدین صادقی مـیگوید: یکی از مـهمترین ویژگیهای کردی، پایکوبی یعنی کوبیدن پا بر زمـین است. خیلی از ها هست کـه کوبشی نیست، نرم است؛ ولی کردی بـه پا زیـاد اهمـیت مـیدهد چون ی هست که متعلق بـه کوهستان هست و کوهستان پاهای نیرومند لازم دارد.
۲- معیشت اکثر مردم ملکشاهی زندگی دامداری کـه در آن پا بیشتر اهمـیت دارد.
در مناطقی مثل ملکشاهی کـه شیوه معیشت، دامپروری و دامداری هست پا بسیـار اهمـیت دارد و مردم این منطقه اگر ازی تقدیر کنند مـیگویند: «پایـار بُوِی» یعنی پادار (پایدار باشی). بنابراین اهمـیت بـه پا درون هایشان نمایـان مـیشود. اما درون مناطقی کـه دارای دشتهای وسیع هستند و معیشت کشاورزی دارند، دست، بیشتر اهمـیت مـییـابد و هایشان بیشتر با دست انجام مـیشود و اگر بخواهند ازی تقدیر کنند مـیگویند: «دستت درد نکند» «دستت بی بلا». یک ضربالمثل درون ملکشاهی زبانزد عام و خاص هست که بـه خوبی نشان مـیدهد اهمـیت پا مربوط بـه دوران مادرسالاری و دامداری، و اهمـیت دست مربوط بـه دوران پدرسالاری و کشاورزی است: دَسم بِشکی نـه پایَم، باوَم بمری نـه دایَم. یعنی: دستم بشکند نـه پایم، بابام بمـیرد نـه مادرم. یعنی پایم و مادرم بهتر از دستم و پدرم مـیباشد.
۳- با پا یـا پایکوبی به منظور بیدار زمـین جهت باروری هست که جنبه اسطورهای- آئینی دارد. «در پایکوبی ضربههایی به منظور بیدار زمـین، بر زمـین مـیکوبند، چون انسانها فکر مـید با این طریق مـیتوانند زمـین را بارور کنند که تا به محصول بیشتری دست پیدا کنند. از این رو مردان مـیشدند و روی زمـین مـییدند. اما الآن این فراموش شده ولی درون ناخودآگاه بـه یـاری طلبیدن آن همچنان نزد ما وجود دارد. ِ شلم یکی از جنبههای رزمـی، زخمـیهاست. زخمـیهایی هستند کـه با یک پا مـیند کـه این همان اسطورهٔ قدرت است. یک نوع کردی نیزداریم کـه شکلی هست از حمله و عقبنشینی، یک، دو، سه و چهار حمله مـیکند و یک، دو و سه، تمرین حمله و عقبنشینی است، منتها بـه شکل بسیـار باشکوه آن و بعد آرام آرام با پا دانـه را درون زمـین فرو مـیبرند و ناگهان خودشان را بالا مـیکشند انگار آرزویی هست که این دانـه رشد کند. تمام این حرکات ریشـههای اسطورهای دارد و در ارتباط با معیشت و زمـین است».
۴- پایکوبی باعث تنفس و تخلیـهٔ انرژی زمـین، پیوند با زمـین و جلوگیری از زلزله مـیشود.[۲۳۳] خانم دکتر هاژه کلاویر مـیگوید: وقتی ۵۰ یـا ۱۰۰ و یـا ۲۰۰ نفر کرد، و پایکوبی انجام مـیدهند انرژی را از زمـین خارج مـیکنند و زمـین بـه علت این حرکت، نفس مـیکشد و دیگر نمـیلرزد. مثلاً درون استانبول ترکیـه زمـینلرزه روی مـیدهد بـه این خاطر هست که آنجا زمـین بیمار هست و هلپرگه صورت نمـیگیرد و زمـین مجبور هست زلزله کند، درون آنجا انسان با زمـین پیوند ندارد، ولی کرد با زمـین درون ارتباط بوده و با زمـین پیوند دارد.
، بازتابش شرایط جغرافیـایی هست یعنی هر منطقهای بنا بـه شرایط جغرافیـایی یک سری ریتمها آفریده که تا رابطه اش را با طبیعت هموار کند و حیـات خود را تضمـین نماید. درس بزرگی کـه بـه ما مـیآموزد معنای سمبلیکی کـه دارد، نشان شور و انرژی انسان درون جمع، نشان عمر جامعه و از دست نخوشبینی بـه زندگی است.
دکتر قطبالدین صادقی مـیگوید: درون بعضی عروسیها شرم مـیکنم، گاهی حتی مردها هایی مـیکنند کـه براساس اندامهای است، این ظلمـی هست که بـه رفته است، این ها دل بهم زن هستند، این نوع ها با کردی درون تعارض آشکارند چون کردی، آئینی است.
اه های آئینی عبارتند از: الف) دست یـافتن بـه شادی ب) گرایش بـه تعادل و توازن کـه به ما آرامش مـیبخشد. ج) بیرون ریختن انرژی اضافی درون انسان کـه اگر آن انرژی دفع نشود انسان بیمار مـیشود مثل آبی کـه اگر بماند تبدیل بـه گنداب مـیشود و نـه تنـها تن پژمرده مـیشود بلکه روح هم پژمرده مـیشود. د) بیـان خوشبینانـه انسان نسبت بـه زندگی. مثلاً درون ایلام، متأسفانـه، درون بهترین ماههای سال (بهار) فصل عشق، شکوفا شدن زندگی، زمـین و طبیعت هر ماه ۳۸ نفر خودسوزی مـیکنند چون روح مردم بر اثر سالها درون خط اول جنگ بودن و مشکلات دیگر پژمرده است. یک سری برنامـه هنری شامل موسیقی و ترتیب دادند، و خودسوزی بـه ۸ نفر درون ماه رسید.
کردی بـه هیچ وجه به منظور جلوه فروشی نیست، یک دستهجمعی هست که دارای ارزشهای معنوی، اجتماعی و اسطورهای است. درون واقع حرکتی هست که انسجام وحدت قوم و قبیله را نشان مـیدهد. آیینها و مراسم، لباسی هست که بر تن اسطوره مـیپوشانند، اسطوره یعنی تکرار این آیینها، با هر تکرارِ ، شما بار دیگر اسطوره را زنده مـیکنید. این انسجام و وحدت به منظور فرهنگهایی کـه دائماً درون طول تاریخ مورد تهاجم و تاخت و تاز واقع شده و ناامنیهای جغرافیـایی، تاریخی و معیشتی دارند (مانند کردها) نقش بسیـار تعیین کنندهای ایفا کرده است.
دکتر کزازی مـیگوید: داستان هلپرگه یـا آئینی درون فرهنگ کردان بسیـار پیچیدهتر از آن هست که ما بینگاریم. رفتاری هست به آئین، بـه اندام و موزون کـه در هنگام شادمانی بـه آن دست مـییـازند. این گونـه و پایکوبی درون سرشت و ساختار گیتی هم وجود دارد، تنـها از آن آدمـیان نیست، همـهٔ هستی مـیند؛ از آن جنین کـه در زهدان مادر نـهفته هست تا درون جهان بسیـار خرد، آن ریزههای بنیـادین کـه بر گرد هستی انند و آن جهان بسیـار بزرگ، کـه در آن اختران بر گرد خورشید مـیند. از این دید نشانة نیـایش، زندگی، پویـه، ، تکاپو زیستن درون گیتی است؛ ما که تا به گروثمان و نیروانا نرسیدهایم ناچاریم از یدن، اگر خود درون بیرون نیم یـاختهها درون درون ما مـیند. شما زمانی کـه بسان آن کرد ناب ایرانی مـیید، با همـه پدیدههای هستی، با جهان بسیـار خرد، با جهان بسیـار بزرگ پیوند مـیگیرید بـه گونـهای جاودانـه و رازوارانـه.
آنگاه کـه زبان از بیـان احساسات ناتوان مـیماند، اعضا بـه یـاریش شتافته و احساسات درونی انسان را بـه تصویر مـیکشند که تا پتانسیل نـهفته، آزاد شده و روح از بند عقدههای گوناگون رهایی یـابد.
درعروسی سنتی درون بین همـهٔ کردها و همچنین ایل ملکشاهی، سَرچوپی بسیـار اهمـیت دارد. دستمالی کـه رهبر (سردسته) هر گروه درون دست مـیگیرد و آن را درون هوا مـیچرخاند «چووپی یـا سهرچووپی» نام دارد. سَرچوپی جنبههایی نمادین بـه شرح ذیل دارد:
۱- سَرچوپی نماد پرچم است. همچنانکه هر کشوری یـا گروهی پرچمـی دارند، دسته نیز بایستی یک سَرچوپی داشته باشند.
۲- سَرچوپی سمبل رهایی و پرواز دارد و بادی کـه به آن مـیخورد یعنی حرکت و . درواقع سَرچوپی بیـان ایدئولوژی است، درون پشت این سرچوپی یک مرام و تفکر هست. دستمال نمادی هست برای کل حرکت گروه کـه همـه ما را بـه پویـایی دعوت مـیکند یعنی مـیگوید مثل این باد حتما پویـا و رها بود و حرکت کرد و گرنـه مـیتوانستند با دست بند.
۳- سَرچوپی نماد رهبر و آزادی عمل رهبر است: چون سرچوپیکش الگویی را مـیآورد ولی کل گروه نظم خود را رعایت مـیکنند. او ده جور داوناسیون و حرکات ریز انجام مـیدهد ولی گروه حق ندارد ریتم را بـه هم بزند. درون طول تاریخ هر جمعی بـه یک رهبری کـه آزاد باشد و بتواند حرکت کند اعتقاد داشتند.
۴- سَرچوپی سمبل رابطه زمـین و آسمان است. پرچم و دستمالی کـه به اهتزاز درمـیآید پیوند دهنده زمـین و آسمان هست یـا پیوند دهنده انسان و خداست.[۲۳۳] ها درون ایل ملکشاهی همگی بـه صورت دایرهای اجرا مـیشوند.
دایره درون وهلهٔ اول نقطهای هست گسترش یـافته، سمبولیسم یـا تفسیر نمادین آن دربر گیرنده مفاهیم کمال، یکپارچگی و نبود هر نوع تمایز و تفکیک است.[۲۴۲] دایره رمز تطور و وجود پیـاپی زندگی است، دایره حریم یکرنگی، دوستی، صمـیمـیت و تجمع است. دایره تجلی نظم زمـینی و کیـهانی است.
تمام ها متعلق بـه دوران کشاورزی هست (در بینالنـهرین حدود ۸۵۰۰ سال پیش از مـیلاد وارد دوره کشاورزی شدیم). ما تحت تأثیر انقلاب کشاورزی با مفهوم زمان آشنا شدیم، با مفهوم دایره و رویش آشنا شدیم. درون کردی، دایره، بسیـار اساسی است. این شکل دایره را درون تقویم و ساعت کشف کردیم چون به منظور کاشتن دانـه نیـاز بـه زمان و تقویم و حرکت ستارگان داشتیم. تطبیق سال اساطیری با سال طبیعی، بـه خاطر آن هست که زمان از بین نرود و به همـین دلیل یکی از مـهمترین شکلهایی کـه کشف د، شکل برگشت دایره است. البته قبل از دوره کشاورزی یعنی درون دوره دامداری، درون دورهای کـه انسانها جستجوی عذا مـینمودند، شبها پشت بـه تاریکی و رو بـه منبع آتش مـینشستند و چشم بـه چشم هم مـیدوختند که تا مراقب دشمنهایی باشند کـه احتمالاً مـیآمدند، و نیز به منظور اینکه از تاریکی نترسند، دایره را آن وقت شناختند، ولی اوج شناخت دایره درون دوره کشاورزی هست و اینکه یک بار دیگر ما بـه تناسخ و چرخش فصول رسیدیم. شکل دایره تنـها به منظور رجعت بـه این زمان اسطورهای نیست بلکه تکرار این دایرة کامل به منظور کشتن ترس و برای تقویت روح جمعی نیز هست. بازگشت بـه آغاز چیز، ازلیت گمشدهای کـه انسان همواره درون جستجویش هست، هیچ کردی نیست کـه دایره نباشد. تکرار شکل دایره درون ، به منظور این هست که امنیت روانی فرد درون دل جمع نشان داده شود.[۲۴۳]
در عروسی سنتی درون ایل ملکشاهی، عروس بعد از رفتن بـه خانـهٔ داماد، بایستی بـه چشمـه برود و هفت مشک را پر از آب کند. درون عروسی سنتی پر هفت مشک آب توسط عروس بـه این نیت صورت مـیگیرد کـه عروس بارور شود و ۷ پسر بـه دنیـا بیـاورد. از دید اسطورهای آوردن آب از چشمـه وظیفه خانمهاست، چون محرم هستند و چشمـه، و زمـین درون اسطورهها مؤنث بوده و مرتبط با آناهیتا (الههٔ آب و باروری) هستند همچنین شاید یکی از علل این کار پر آب شدن چشمـه باشد؛ چون عروس، مظهرِ باروری است. درون قدیم به منظور پر آبی قنات مراسم عروسی قنات را برگزار مـید.[۲۳۳]«آداب و رسوم مربوط بـه آناهیتا (ناهیدپرستی) همگی ارتباط پیدا مـیکند بـه آب و ریزش باران و جریـان رودخانـهها و حفر و نگهداری قنوات، کیفیت ازدواج و مناسبات مـیان زن و مرد، مسائل مربوط بـه زایش انسانـها و ان»
پوشش
پوشش مردان ملکشاهی
پوشش مردان ملکشاهی بـه نحوی بود کـه نشان دهنده مـیزان جنگاوری آنـها باشد. ستره و عبای بلند، خُفتان، شلوار کردی، استفاده از بُگده (یک نوع خنجر خمـیده و کوتاه)، شال، شنگ قطار (قطار فشنگ)، تفنگ، گرز، شمشیرهای بلند درون پوشش و تزیین لباس مردان ایل ملکشاهی دیده مـیشد.
فَرَجِی (Faraji) یـاکَرَک (Karak) یـا کَپنَک (Kapnak)
نوعی بالاپوش مردانـه و از جنس کرک مـیباشد کـه عمدتاً درون نواحی عشایری ملکشاهی به منظور فصل سرما مورد استفاده قرار مـیگیرد و مانند پالتو بلند بوده و دارای آستین غیر کاربردی مـیباشد و زیر آستینـها ی به منظور عبور دستها تعبیـه شده است.
سُخمـه (Soxma)
مانند «فَرَجی» بوده لیکن مقداری اندکی آستین داشته و بسیـار کوتاهتر از آن مـیباشد. رنگ فرجی و سُمخه بـه نوع کُرک بستگی دارد.
عَبا (Abā)
پارچهای نازک و توری مانند و در رنگهای تیره و سنگین و بلند مـیباشد و نوع دیگر آن کـه به «قَترَه» نیز معروف هست از نخ پشم و یـا پشم شتر (بشتر) توسط زنان محلی بافته مـیشود.
خُفتان (Xwftān)
نوعی پالتو مردانـه و از جنس مخمل مشکی یـا سرمـهای هست که معمولاً فاقد هر گونـه تزئینات بوده و جیب درون طرفین دارد و در گذشته مورد استفاده مردان بـه عنوان بالاپوش بوده هست و شبیـه «کَمَر چین» زنانـه مـیباشد با این تفاوت کـه فاقد هر گونـه تزئینات است.
دِشداشـه (DeŠdāŠe)
نوعی پیراهن بسیـار بلند وآستین دار مـیباشد کـه معمولاً درون قسمت گردن چند دکمـه داشته و گشاد و تا روی پاها مـیرسد و از ای مختلف ولی عموماً تک رنگ و نازک مـیباشد.
شِوال (Ševāl)
شلوار مردان (به ویژه درون نقاط عشایری و روستایی) از جنس تیترون و امثالهم و همواره تک رنگ مـیباشد و در قسمت و رانـها کاملاً گشاده و در پائین هم باریک مـیشود. بـه شکلی کـه برای هر شلوار چند برابر نیـاز واقعی پارچه بـه کار مـیشود و در گویش محلی بـه آن «شِوال جافی» یـا «شِوال کُردی» مـیگویند. درون نقاط شـهری و پرجمعیت درصد مردان استفاده کننده از این شلوار بسیـار کم مـیباشد.
کِلاش(Kwlās)
کلاش نوعی کفش (امروزه مردانـه و در گذشته هم مردانـه و هم زنانـه) هست که توسط مردان با نخ پنبه و جوال دوز بـه شیوهای خاص روی یک قطعه لاستیک پهن بـه اندازه کمـی بزرگتر از کف پاها بافته مـیشود. این لاستیک از روده داخلی چرخهای کهنـهٔ اتومبیل تهیـه مـیگردد؛ و امروزه درون برخی نقاط عشایری و روستایی ملکشاهی مورد استفاده قرار مـیگیرد.
کِلاو = کُلاه (Kelaw)
به غیر از کلاههای وارداتی گوناگونی کـه عموماً به منظور محافظت از سرما و یـا گرما درون فصول مختلف بعضاً بـه کار گرفته مـیشود بسیـاری از مردان ایل ملکشاهی از نوعی کلاه یـا عرقچن کوچک استفاده مـیکنند کـه از جنس پارچه نخی سفید، یـا راه راه و بعضاً مشکی راه راه بوده و بر روی آن چفیـه مـیبندند. این نوع عرقچن بیشتر درون نقاط عشایری و روستایی بکار مـیشود. البته تنـها مردان بزرگسال و کهنسال بیشتر از آن استفاده کرده و سایر مردان تنـها گاهی چفیـه بـه تنـهایی بـه سر مـیبندند.
لَچِگ یـا چفیـه (Laceg)
چفیـه یکی دیگر از سر پوشـهای مردان ایل ملکشاهی هست که عموماً وارداتی بوده و در اشکال مختلف مانند سفید، سفید راه راه، مشکی راه راه و گاهی زمـینـه سفید و رگههای قرمز یـا سبز و بعضاً دارای ریسه دار کناره مـیباشند کـه بیشتر بـه تنـهایی بـه دور سر بسته مـیشوند. چفیـه بیشترانیکه بـه حج مـیروند از نوع چفیـه با زمـینـه کرم و گلهای بوته و برگ اسلیمـی زرد طلایی کـه مخصوص کشور عربستان است، کـه نشانـهٔ حج رفتن آنان بوده و نوعی موقعیت اجتماعی فرد را نیز نشان مـیدهد.[۲۴۴][۲۴۵]
پوشش زنان ملکشاهی
پوشش زن ایل ملکشاهی درون لباس رزم
لباس زنان ملکشاهی با سادگی و پوشیدگی اش شناخته مـیشود. این پوشش با پارهای تفاوت شبیـه دیگر لباس زنان غرب ایران است.
سرپوش یـا «سَروَن (Sarwan)
در گذشته زنان مقداری از موی طرفین سرخویش را بعد از بافتن درون دو طرف صورت آویزان مـید و به آن «چَتر» مـیگفتند و این عمل صرفاً به منظور زیبایی بوده و بقیـه موی سر کاملاً پوشانیده مـیشد. «سرون» نوعی پوشش سر به منظور زنان هست که متشکل از کلُاه یـا عرقچن، یک یـا دو عدد «گُل ونی» (گُل بندی = آذین یـافته با گُل) و گاهی «هَبَر» و یـا نوعی چفیـه سیـاه رنگ رگه دار مـیباشد کـه به دور عرقچن بسته شده و حجم بزرگی را تشکیل و مقداری از اضافه آنـها به منظور زیبایی بـه پشت آویزان مـیگردد.[۲۴۶][۲۴۷]
روسری یـا «بان سری» (Bāsary)
روسری همان پارچه رنگی و گلدار و در رنگها و طرحهای مختلف هست که درون اکثر نقاط کشور رایج بوده وامروزه تقریباً تمامـی ان و بسیـاری از زنان جوان از آن و به تنـهایی استفاده مـیکنند.
گُل وَنی (Golwany)
نوعی سرپوش از جنس حریر، ابریشم و یـا نخی مـیباشد کـه در اندازههای مختلف کوچک و بزرگ تولید مـیگردد و جنس آن نازک بوده و زمـینـهٔ مشکی داشته و با گل و بوته و نقشهای ساده اسلیمـی درون رنگهای سفید و قرمز یـا سبز و گاهی نارنجی و آبی و زرد تزئین گردیده است. از «گُل وَنی» به منظور پوشش سر استفاده مـیشود و گاهی بـه مانند روسری و یـا بر روی عرقچن و یـا با بستن دو عدد یـا بیشتر آنـها بـه همدیگر یک سرپوش بزرگتر تشکیل مـیدهند. زنان ایل ملکشاهی آن را بـه صورت سه گوش روی سر انداخته و سرپوش «هَبَر» را روی آن بر دور سر مـیبندند.
مَقنا یـا مَقنَه (Maqnā)
پارچهای تقریباً نازک و مشکی (گاه رنگهای دیگری مانند قهوهای، سبزتیره، خاکستری و..) کـه عرض آن حدود ۷۰ سانتیمتر مـیباشد و بیش از ۱/۵ متر طول دارد و بصورت دو قطعه مـیباشد کـه از کناره و در جهت طول بـه هم بافته شدهاند مقنا سرپوش ویژه زنان عرب زبان بوده و از این مناطق وارد دیگر نواحی استان ایلام و به خصوص ایل ملکشاهی شده هست و بـه علت راحتی و پوشاندن تمام سر و گردن و قسمتی از و مشکی بودن رنگ مورد قبول و پسند زنان مـیان سال و مسن بیشتر نقاط قرار گرفته و مـیرود که تا به تدریج جایگرین سایر پوششـهای زنانـه گردد. زنان یک سر مقنا را روی سر گذاشته و مابقی آن را بـه دور سر و گردن که تا مـیپیچند و در نـهایت به منظور آنکه باز نگردد بـه آن سنجاقی مـیزنند. زنان مـیان سال و مسن بیشتر رنگهای مشکی استفاده مـیکنند و رنگهای دیگر ویژه ان و زنان جوان مـیباشد.
هَبَر (Habar)
یک نوسرپوش مشکی واز جنس مخمل مـیباشد کـه سه گوش بوده ودوگوشـهٔ آن بلند و مقداری باریک مـیباشد حاشیـهٔ هَبَر دارای منگوله سیـاه رنگ مـیباشد و هنگام بستن بـه دور سر، منگولهها درون چند ردیف، طرفین وجلوی سر را زینت مـیبخشند.[۲۴۶]
قَتِرَه (Qatra) (عبا)
نوعی چادر زنانـه هست که برخلاف چادرهای مرسوم دیگر نقاط کشور اولاً بسیـار بزرگتر بوده وثانیـاً دارای مقداری آستین گشاد مـیباشد کـه با عبور دستها از آنـها دیگر نیـاز چندانی بـه کنترل آن درون بیشتر مواقع نیست. جنس قتره مختلف بوده تماماً بـه رنگ مشکی واز پارچههای ساده و بدون نقش مـیباشد و برخی مواقع بـه حاشیـه جلوو کناره آستینـها نوعی بافت مثلی و تا حدودی ریسه مانند دوخته مـیشود.[۲۴۸]
کَمَر چین (Kamarčin)
نوعی پالتو زنانـه بود کـه به علت استفاده فراوان از نوارهای زربافت درون تزئین آن از زیبایی خاص برخوردار و احتمالاً نام آن نیز بـه همـین خاطر باشد. جنس کمرچین از مخمل درون رنگهای قرمز، جگری، سبز، سرمـهای و مشکی بوده و دارای آستین بلند، جلوباز، (عیناً شبیـه پالتو مردانـه) و جیب بادهانـه کج درون طرفین و کمربندی از جنس خود مـیباشد و بسته بـه سن و موقعیت مالی زن ممکن بود از تزئینات بیشتری برخوردار و چنانچه زن درون سنین مـیان سالی و یـا کهنسالی بوده از رنگهای سنگین (مشکی، سرمـهای) استفاده مـیکرد. امروزه کمر چین بیشتر توسط پیر زنان درون فصل سرما پوشیده مـیشود و قَتَره و بلوزهای جدید جای آنرا پر کرده است.
کُلَنجَه (Kolanja)
کُلنجه نوعی دیگر از بالا پوشـهای زنان مـیباشد کـه از نظر رنگ، جنس، دوخت و تزئینات و کاربرد عیناً مانند کمرچین مـیباشد با این تفاوت کـه فقط اندازهٔ آن کمتر بوده و تا حدود زانو مـیرسد و در مناطقی کـه کمرچین کاربرد داشته مورد استفاده بوده است.
سُخمَه (Soxma)
نوعی بالاپوش دیگر هست که از مخمل و یـا گاهی پارچههای رنگ دیگر و در رنگهای شاد و روشن (قرمز، جگری، سبز و...) دوخته مـیشود و فاقد آستین بوده و کاملاً شبیـه جلیسقه مـیباشد. درون سُخمـه حداکثر تزئینات بکار رفته و بیشتر این تزئینات شامل انواع آویزهای نقرهای و سکههای طلایی رنگ هست که جلو و حتی پشت آنرا فرا مـیگیرد و بدین لحاظ درون گذشته توسط ان و زنان جوان پوشیده مـیشد و بیشتر جنبه تزئینی به منظور مراسمات داشته هست و زنان مسن و کهنسال هرگز از آن و خصوصاً با تزئینات استفاده نمـید.
کِراس یـا شَوو(Kerās , ŠaÜ)
همان پیراهن بلند و آستین دار زنانـه هست که اکثریت زنان روستایی و عشایر و قسمتی از زنان شـهری نیز بـه عنوان تن پوش از آن استفاده مـیکنند این پیراهن بلند بوده و تا نزدیک روی پاها مـیرسد و گاهی درون ناحیـه کمر مقدار تنگ گشته ولی پائین آن کاملاً گشاد مـیباشد و بسته بـه سن زن یـا رنگ و جنس آن تفاوت پیدا مـیکند بـه شکلی کـه تقریباً تمامـی زنان کهنسال و حتی برخی مـیان سالان تمایل شدیدی بـه پوشیدن پیراهنـهای با رنگ سنگین و خصوصاً سرمـهای و تیره دارند و آن را نشانـه سنگینی بزرگسالی مـیدانند.
شِوال(Šewāl)
به طور کلی شلوار محلی زنان ایل ملکشاهی بـه دو فرم عمده مـیباشد یک شلوار کُردی کـه معمولاً از جنس تی ترون و نخی بـه رنگ تیره یـا سرمـهای و امثالهم مـیباشد کـه در قسمت بالا و رانها گشاد بوده و به طرف ساق پا باریک مـیگردد و در قسمت کمر بوسیله کِش محکم مـیگردد و فاقد هر گونـه تزئین بوده و گاهی درون طرفین جیب درونی دارد. تنـها تفاوتی کـه با شلوار مردان دارد این هست که محل دوخت جای کِش آن بـه بیرون مـیباشد و این نشانـه به منظور مشخص شدن شلوار زن از شلوار مرد است. نوع دوم کـه بیشتر بـه «بی جامـه» معروف هست از جنسهای مختلف و گل دار بوده و فاقد جیب مـیباشد و با کِش درون قسمت کمر محکم مـیگردد و در برخی تزئینات مثل نوار دوزری و غیره بـه آن مـیافزایند.
قیوَن (Qaywan)
پارچهای بلند و یک رنگ کـه از آن بـه عنوان شال کمر استفاده مـیشود و امروزه درون نقاط عشایری و روستایی ملکشاهی بـه صورت محدود خصوصاً درون فصل کار کشاورزی مورد استفاده قرار مـیگیرد.[۲۴۶][۲۴۷]
صنایع دستی[ویرایش]
از دیرباز بافت قالی کردی (قالیچه درشت بافت)، سیـاه چادر، جاجیم، گلیم ساده، نمد مالی (فرنجی)، چیغ بافی و گیوه دوزی درون استان ایلام مرسوم بوده است؛ مردم ایل ملکشاهی نیز هم پای سایر ایلات استان ایلام درون این زمـینـه قابلیتهای خود را بـه ظهور رساندهاند.
قالی بافی
مواد اولیـه بکار رفته درون این گونـه زیر اندازها عمدتاً ابریشم بوده کـه در بیشتر موارد بـه صورت تمام ابریشم و درپارهای از مواقع از کرک وابریشم با هم درون بافت فرش استفاده مـیشود به منظور بافت از دارهای فلزی عمودی و سایر ابزار نظیر دفه (دفتین)، قیچی، قلاب و چاقو استفاده مـیشود امروزه بخش عمدهای از زیر اندازهای سنتی را فرشـهای گل ابریشم بارج شماره بالای ۴۰ وگلیم نقش برجسته (بعنوان اصیلترین صنعت دستی ایل ملکشاهی) را تشکیل مـیدهد کـه از اقبال خوبی نیز درون بازارهای استان ایلام و ایران برخوردارند.[۲۴۹]
گلیم بافی
گلیم نقش برجسته از نظر اصالت و تولید مـهمترین و شاخصترین صنعت دستی و بومـی ایل ملکشاهی و سایر ایلات استان ایلام هست که با توجه بـه نل چیز بودن سابقه بروز خلاقیت بافندگان چیرهدست این استان درون امر بافت گلیم نقش برجسته کـه تلفیقی از گلیم ساده و گره قالی درون متن آن است، صحنـه نمایـان پهن دشت گلیم هست که بافندگان بارعد همت دستهایشان باران جبین را بر آن باریده و گلستانی از گلها رویـاندهاند که تا چشمـها را نوازش داده وروح را جلا بخشند.[۲۴۹]
بافت سیـاه چادر
در اصطلاح محلی بـه آن دوار (davar) گفته مـیشود کـه معمولاً توسط زنان عشایر ایل ملکشاهی و با استفاده از موی بز بافته مـیشود.
از جمله ویژگیـهای سیـاه چادر مـیتوان بـه خواص فیزیولوژیکی موی بز اشاره کرد کـه برخلاف بقیـه مواد درون گرما منقبض و در سرما منبسط مـیشود و این بـه کاربرد ممتاز آن درون سیـاه چادر کمک کرده که تا در تابستان منافذ سیـاه چادر باز شده و هوای سیـاه چادر خنک شود و در زمستان منافذ آن بسته شده که تا از ورود سرما و باران جلوگیری شود.[۲۴۹]
جاجیم بافی
جاجیم بافتهای از پشم تابیده رنگی هست که اغلب بافتی خشن دارد؛ درون منطقه ملکشاهی عموماً از الیـاف لطیف پشمـی دربافت جاجیم استفاده شده کـه به عنوان رختخواب پیچ کاربرد دارد. درون اکثر خانوادههای ایل ملکشاهی از این نوع دستبافتهها به منظور پیچیدن یک دست رختخواب اضافی (جهت مـهمان) استفاده مـیشود.
لازم هست ذکر شود کـه در گذشتههای نـه چندان دور از این بستههای رختخواب کـه در کنار دیوار پیچیده مـیشده بـه عنوان تکیـه گاهی مناسب به منظور مـهیمان مورد استفاده قرار مـیگرفته است. علاوه بر این بـه دلیل تنوع رنگی جاجیمـها. اتاق مـهمانخانـه زیبایی خاصی پیدا مـیکرده هست چنانکه از گفتههای جاجیم بافان منطقه بر مـیآید حاکی از آن هست که هنر جاجیم بافی از دیرباز درون منطقه ایل ملکشاهی رواج داشته است.[۲۴۹]
نمد مالی
به دلیل بافت عشایری این ایل و تأمـین مواد اولیـه (پشم) مورد نیـاز به منظور نمدمالی درون داخل منطقه، از رونق خوبی برخوردار هست البته بـه دلیل تأثیرات جوی این حرفه فصلی بوده و از اول تابستان که تا ابتدای ماه سوم پاییز بـه مدت ۵ ماه درون سال انجام مـیگیرد و فرایند تولید شامل تنیدن الیـاف طی مراحل حلاجی پشم لوله و کوبیدن آن هست که درون نـهایت منجر بـه تولید نمد زیرانداز، کلاه نمدی و پالتونمدی (کینک یـا فرنجی) خواهد شد.[۲۴۹]
پانویس
1. پرش بـه بالا↑ «ملکشاهی». اداره کل عشایری استان ایلام. بازبینیشده درون ۱۳ آوریل ۲۰۱۴.
2. ↑ پرش بـه بالا به:۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ نجم سلمان مـهدی. «من العشائر الکوردیة ملکشاه والملکشاهیة». موقع مرکز گلگامش من للدراسات و بحوث الکردیة. بازبینیشده درون 23 اوت 2015.
3. پرش بـه بالا↑ http://www.iranicaonline.org/articles/feyli--2
4. ↑ پرش بـه بالا به:۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ هاشم الطباطبائی. «اللر واللغة الکوردیة». صوت العراق. بازبینیشده درون 6 ژوئن 2016.
5. پرش بـه بالا↑ اسلام الغربی العباسی. «عشائر الملکشاهیة العباسیة». النسابون (اکبر موقع متخصص فی الانساب). بازبینیشده درون 14 دسامبر 2015.
6. ↑ پرش بـه بالا به:۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ ۶٫۶ «مێژووی خێڵی مەلێکشایی (چەمشگزەگ)». ئەنجومەنی سەرکردایەتی پاریزگای ھەولێر. بازبینیشده درون 11مـه 2016.
7. ↑ پرش بـه بالا به:۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ «مێژووی خێڵی مەلێکشایی (چەمشگزەگ)». مێژووی کورد History Of Kurd. بازبینیشده درون 23 مـه 2016.
8. ↑ پرش بـه بالا به:۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ «ملکشاهی». لغتنامـه دهخدا. بازبینیشده درون ۱۳ مارس ۲۰۱۳.
9. پرش بـه بالا↑ اشمـیت، رودیگر (ویراستار). راهنمای زبانهای ایرانی، جلد دوم. چاپ دوم، ترجمـه آرمان بختیـاری، حسن رضایی بیغآبادی و دیگران. تهران: انتشارات ققنوس، 1387، صص542-544.
10. پرش بـه بالا↑ مرتضی اکبری. تاریخ استان ایلام از آغاز که تا سقوط قاجاریـه. قم: انتشارات فقه، ۱۳۸۶. ص ۶۰.
11. ↑ پرش بـه بالا به:۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲ رستم رفعتی. انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین، 1386. ص 335.
12. پرش بـه بالا↑ قیـام ایلام درون عصر رضا شاه. عباس محمدزاده. ایلام: انتشارات زانا، ۱۳۸۹. چاپ دوم. ص 78.
13. ↑ پرش بـه بالا به:۱۳٫۰ ۱۳٫۱ ایلام و تمدن دیرینـهٔ آن. ایرج افشار سیستانی. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی، 1380. ص375.
14. پرش بـه بالا↑ نصراللهرائیـان. کردهای ایران. تهران: نامـهٔ خود نویسنده، 1372، ص16.
15. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. «فرهنگ تطبیقی گویش کردی ایلامـی با زبان ایرانی مـیانـه (پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی) بـه انضمام تاریخ و زبان استان ایلام قبل از اسلام». خانـه کتاب ایلام: انتشارات جوهر حیـات، ۱۳۹۰، صص۶۱–۶۲. بازبینیشده درون 17 دسامبر 2016.
16. ↑ پرش بـه بالا به:۱۶٫۰ ۱۶٫۱ ۱۶٫۲ ۱۶٫۳ ۱۶٫۴ ۱۶٫۵ اسلام الغربی العباسی. «عشائر الملکشاهیة العباسیة». النسابون (اکبر موقع متخصص فی الانساب). بازبینیشده درون 18 سپتامبر 2015.
17. ↑ پرش بـه بالا به:۱۷٫۰ ۱۷٫۱ I. Kamandar Fattah, Les Dialectes kurdes méridionaux: étude linguistique et dialectologique. Louvain, Peeters, 2000, p. 30-31
18. پرش بـه بالا↑ G. Windfuhr, The iranian Languages, Routledge, 2009, P. 587
19. پرش بـه بالا↑ Rüdiger Schmitt: Die iranischen Sprachen in Gegenwart und Geschichte. Wiesbaden (Reichert) 2000, P.77,
20. پرش بـه بالا↑ Kurdish language
21. پرش بـه بالا↑ Kurdish language - Britannica Online Encyclopedia
22. پرش بـه بالا↑ زبانـها و گویشهای ایران. منبع: کتاب تاریخ زبان فارسی نویسنده: دکتر پرویز ناتل خانلری
23. پرش بـه بالا↑ غلامحسین کریمـی دوستان، جایگاه فیلی و کلهری درون دستهبندی گویشـهای کردی: مجله دانشگاه کردستان، شماره ۴–۳ سال ۱۳۷۹
24. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. «فرهنگ تطبیقی گویش کردی ایلامـی با زبان ایرانی مـیانـه (پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی) بـه انضمام تاریخ و زبان استان ایلام قبل از اسلام». خانـه کتاب ایلام: انتشارات جوهر حیـات، 1390، صص62-64. بازبینیشده درون 17 دسامبر 2016.
25. پرش بـه بالا↑ سید حسین الحسینی الزرباطی. «الکورد الشیعة فی العراق». سید حسین الحسینی الزرباطی. بازبینیشده درون 18 سپتمامبر 2015.
26. پرش بـه بالا↑ «Principal tribes. The main tribes of Ilām are: (1) Il-e Malekšāhi». دانشنامـه ایرانیکا. بازبینیشده درون 16 دسامبر 2015.
27. پرش بـه بالا↑ ایلام و تمدن دیرینـهٔ آن. ایرج افشار سیستانی. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی، 1380، صص 371-401
28. پرش بـه بالا↑ احمد احتسابیـان، جغرافیـای نظامـی ایران، ص316.
29. پرش بـه بالا↑ مـینورسکی. الکورد فی دائرةالمعارف الاسلامـیة، ص84.
30. پرش بـه بالا↑ تاریخ روضه الصفای ناصری، هدایت، رضا قلیخان. جلد 9، تهران: انتشارات اساطیر، 1380. ص7780.
31. پرش بـه بالا↑ ایران درون دوره سلطنت قاجار. علی اصغر شمـیم. تهران: انتشارات مدبر، ۱۳۷۵. صص 118-119.
32. ↑ پرش بـه بالا به:۳۲٫۰ ۳۲٫۱ ۳۲٫۲ دوستعلی آذوق. روز شمار جنگ درون استان ایلام. ایلام: انتشارات جوهر حیـات، 1390. ص28.
33. ↑ پرش بـه بالا به:۳۳٫۰ ۳۳٫۱ «یـادمان مقاومت مردم شـهرستان ملکشاهی درون منطقه ترشابه افتتاح شد». خبر مرکزایلام. بازبینیشده درون 20 آوریل 2016.
34. ↑ پرش بـه بالا به:۳۴٫۰ ۳۴٫۱ «افتتاح یـادمان مقاومت مردم ملکشاهی درون «ترشابه»». خبرگزاری دانشجویـان ایران «ایسنا». بازبینیشده درون 23 آوریل 2016.
35. پرش بـه بالا↑ بدلیسی، شرفنامـه تاریخ مفصل کردستان، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1377، ص163
36. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی، تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره ۵۰۲، یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۳، ص 5.
37. پرش بـه بالا↑ برومند سورنی. «چمشگزک ملکشاهی». پایگاه تحلیلی کردها. بازبینیشده درون 9 جولای ۲۰۱۴.
38. پرش بـه بالا↑ اولیـاء چلبی. سیـاحتنامـه. ترجمـه فاروق کیخسروی. جلد2، ارومـیه: انتشارات صلاح الدین ایوبی، 1364، ص222
39. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی، تاریخچهو پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال سیزدهم، شماره ۵۰۳، یکشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۳، ص5.
40. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی، فتح نامـه ایل ملکشاهی برگی زرین از تاریخ استان ایلام، فصل نامـه آموزش تاریخ.
41. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی، تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی، بخش دوم، هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره 503، یکشنبه 4 خرداد 1393، ص5.
42. پرش بـه بالا↑ اولیـاء چلبی. سیـاحتنامـه. ترجمـه فاروق کیخسروی. جلد2، ارومـیه: انتشارات صلاح الدین ایوبی، 1364، ص222.
43. ↑ پرش بـه بالا به:۴۳٫۰ ۴۳٫۱ ۴۳٫۲ ۴۳٫۳ ۴۳٫۴ ۴۳٫۵ ۴۳٫۶ ۴۳٫۷ علیرضا اسدی. «نقش ایل ملکشاهی درون جنگهای ایران و عثمانی». هفته نامـه سوران. بازبینیشده درون 14 آوریل 2015.
44. پرش بـه بالا↑ ولادمـیر مـینورسکی، کرد فی دائرةالمعارف الاسلامـیه. بی جا، بی تا، ص 196.
45. پرش بـه بالا↑ محمد امـین زکی بیگ، زبدهٔ تاریخ کرد و کردستان. ج 1، تهران: انتشارات توس، 1381. ص295.
46. پرش بـه بالا↑ برومند سورنی. «بازخوانی کردهای چمشگزک درون آیینـه تاریخ». هفته نامـه سیروان. بازبینیشده درون 9 جولای ۲۰۱۴.
47. پرش بـه بالا↑ کلیمالله توحدی، حرکت تاریخی کرد بـه خراسان درون دفاع از استقلال ایران. مشـهد: بی نا، 1373، ص469.
48. پرش بـه بالا↑ اولیـاء چلبی. سیـاحتنامـه. ترجمـه فاروق کیخسروی. جلد2، ارومـیه: انتشارات صلاح الدین ایوبی، 1364، ص222.
49. پرش بـه بالا↑ بدلیسی، شرفنامـه تاریخ مفصل کردستان، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1377، ص162.
50. پرش بـه بالا↑ مجموعه آراء دربارهٔ ساکنان سرزمـین پشتکوه ایلام، جعفر خیتال. ایلام:انتشارات فرهنگ، ۱۳۶۹، صص 286- 293.
51. پرش بـه بالا↑ اولیـاء چلبی. سیـاحتنامـه. ترجمـه فاروق کیخسروی. جلد2، ارومـیه: انتشارات صلاح الدین ایوبی، 1364، ص222.
52. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی، انساب شـهری و عشاری استان ایلام، ایلام: انتشارات برگ آذین، 1386، صص 335- 355.
53. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره ۵۰۲، یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۳، ص5.
54. پرش بـه بالا↑ ایرج افشار سیستانی. ایلام و تمدن دیرینـه آن. تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی،1372: ص375.
55. پرش بـه بالا↑ جامعهشناسی ایلات و عشایر. حشمت الله طیبی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. 1380، ص329.
56. پرش بـه بالا↑ نصراللهرائیـان. کردهای ایران. تهران: نامـهٔ خود نویسنده، ۱۳۷۲، ص17
57. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی. انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین، 1386. ص335
58. پرش بـه بالا↑ ایرج افشار سیستانی. ایلام و تمدن دیرینـه آن. تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی،1372: ص375.
59. پرش بـه بالا↑ مسیو چریکف. سیـاحتنامـهٔ مسیو چریکف. ترجمـه آبکار مسیحی. تهران: انتشارات امـیر کبیر، 1379، چاپ دوم، ص 64.
60. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی. انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین، 1386، صص335- 349.
61. پرش بـه بالا↑ عباس محمدزاده. قیـام ایلام درون عصر رضا شاه. چاپ دوم. ایلام: انتشارات زانا، ۱۳۸۹، ص81.
62. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره ۵۰۳، یکشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۳، ص5.
63. پرش بـه بالا↑ جغرافیـای نظامـی ایران، پشتکوه. علی رزم آرا. تهران: بی نا، 1320. ص 22-23.
64. پرش بـه بالا↑ مؤلف ناشناس. تصحیح اسکندر امانالهی. جغرافیـای پیشکوه و پشتکوه. خرمآباد:اداره فرهنگ و ارشاد اسلامـی، 1370، صص 151-152
65. پرش بـه بالا↑ نجم سلمان مـهدی الفیلی. الفیلیون؛ تاریخ، قبائل وانساب، فلکلور، تراث قومـی. اربیل: دار ئاراس للطباعة والنشر، 2009، ص 165
66. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره ۵۰۳، یکشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۳، ص5.
67. پرش بـه بالا↑ جغرافیـای نظامـی ایران، پشتکوه. علی رزم آرا. تهران: بی نا، 1320. ص 22-23.
68. پرش بـه بالا↑ مؤلف ناشناس. تصحیح اسکندر امانالهی. جغرافیـای پیشکوه و پشتکوه. خرمآباد:اداره فرهنگ و ارشاد اسلامـی، 1370، صص 151-152
69. پرش بـه بالا↑ نجم سلمان مـهدی الفیلی. الفیلیون؛ تاریخ، قبائل وانساب، فلکلور، تراث قومـی. اربیل: دار ئاراس للطباعة والنشر، 2009، ص 164
70. پرش بـه بالا↑ انساب شـهری و عشایری استان ایلام. رستم رفعتی. ایلام: انتشارات برگ آذین، 1386. صص335-342.
71. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره ۵۰۳، یکشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۳، ص5.
72. پرش بـه بالا↑ نجم سلمان مـهدی. «من العشائر الکوردیة ملکشاه والملکشاهیة». موقع مرکز گلگامش من للدراسات و بحوث الکردیة. بازبینیشده درون 3 آوریل 2016.
73. پرش بـه بالا↑ «سه مدال طلا و یک برنز حاصل کار پرس کاران ملکشاهی». اداره کل ورزش و جوانان استان ایلام. بازبینیشده درون 10 آگوست 2014.
74. پرش بـه بالا↑ «نتایج مسابقات پرس قهرمانی کشور». فدراسیون بدنسازی و پرورش اندام جمـهوری اسلامـی ایران. بازبینیشده درون 10 آگوست 2014.
75. پرش بـه بالا↑ «نتایج مسابقات پرس قهرمانی شـهرستان ملکشاهی». سایت ملکشاهی آنلاین. بازبینیشده درون 9 مـه 2015.
76. ↑ پرش بـه بالا به:۷۶٫۰ ۷۶٫۱ «حبیب محمد کریم». بانک اطلاعات رجال. بازبینیشده درون 6 ژوئن 2015.
77. پرش بـه بالا↑ «پهلوانان ملکشاهی». آپارات. بازبینیشده درون 11 آگوست 2014.
78. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره 503، یکشنبه 4 خرداد 1393، ص5.
79. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره 503، یکشنبه 4 خرداد 1393، ص5.
80. پرش بـه بالا↑ انساب شـهری و عشایری استان ایلام. رستم رفعتی. ایلام: انتشارات برگ آذین، ۱۳۸۶. ص 335-342.
81. پرش بـه بالا↑ «یـادواره شـهید علی غیوری زاده شـهید شاخص عشایر کشور درون ملکشاهی». غرب آنلاین پایگاه خبری تحلیلی غرب کشور. بازبینیشده درون 18 آگوست 2015.
82. پرش بـه بالا↑ «یـادواره شـهید علی غیوری زاده شـهید شاخص عشایر کشور درون ملکشاهی بـه روایت تصویر». ایثار پایگاه اطلاعرسانی بنیـاد شـهید و امور ایثارگران استان ایلام. بازبینیشده درون 18 آگوست 2015.
83. ↑ پرش بـه بالا به:۸۳٫۰ ۸۳٫۱ «لیست سرداران و شـهدای شاخص استان ایلام». ستاد کنگره سرداران و 3000 شـهید استان ایلام. بازبینیشده درون 16 مـه 2016.
84. پرش بـه بالا↑ انساب شـهری و عشایری استان ایلام. رستم رفعتی. ایلام: انتشارات برگ آذین، 1386. ص34.
85. پرش بـه بالا↑ مرتضی اکبری. تاریخ استان ایلام از آغاز که تا سقوط قاجاریـه. قم: انتشارات فقه، ۱۳۸۶. صص 534-535.
86. پرش بـه بالا↑ هاشم الطباطبائی. «اللر واللغة الکوردیة». صوت العراق. بازبینیشده درون 27 سپتامبر 2015.
87. پرش بـه بالا↑ مجموعه آراء دربارهٔ ساکنان سرزمـین پشتکوه ایلام، جعفر خیتال. ایلام:انتشارات فرهنگ، ۱۳۶۹، صص 286- 293.
88. پرش بـه بالا↑ «مێژووی خێڵی مەلێکشایی (چەمشگزەگ)». ئەنجومەنی سەرکردایەتی پاریزگای ھەولێر. بازبینیشده درون 14 مـه 2016.
89. ↑ پرش بـه بالا به:۸۹٫۰ ۸۹٫۱ «البارزانی یعلن تأسیس مجلس الأمن الوطنی فی کردستان». السومریة نیوز. بازبینیشده درون 14 مـه 2016.
90. پرش بـه بالا↑ مجموعه آراء دربارهٔ ساکنان سرزمـین پشتکوه ایلام، جعفر خیتال. ایلام:انتشارات فرهنگ، ۱۳۶۹، صص 286- 293.
91. پرش بـه بالا↑ «از عباس گهرسودی بنیـانگذار تئاتر ایلام تجلیل مـیشود». غرب آنلاین. بازبینیشده درون 9 آوریل 2016.
92. پرش بـه بالا↑ «تجلیل از بازیگر تئاتر طنز درون شبهای روشن حوزه هنری ایلام». خبرگزاری دانشجویـان ایران (ایسنا). بازبینیشده درون 9 آوریل 2016.
93. پرش بـه بالا↑ «سلام امـینی و جلال مـیرزایی از حوزه ایلام بـه مجلس راه یـافتند». خبر مرکز ایلام. بازبینیشده درون 1 مـه 2016.
94. پرش بـه بالا↑ «کاندیداهای احتمالی انتخابات مجلس دهم درون ایلام». خبر آنلاین. بازبینیشده درون 1 مـه 2016.
95. پرش بـه بالا↑ «سلام امـینی و جلال مـیرزایی از ایلام راهی مجلس دهم شدند». مـهر. بازبینیشده درون 14 مـه 2016.
96. ↑ پرش بـه بالا به:۹۶٫۰ ۹۶٫۱ ۹۶٫۲ ۹۶٫۳ «طایفه پراکنده». کیـهان فرهنگی، خرداد ۱۳۸۲. بازبینیشده درون 17 اوت ۲۰۱۵.
97. پرش بـه بالا↑ «فرمانده شـهید علی بسطامـی». پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس. بازبینیشده درون 16 مـه 2016.
98. پرش بـه بالا↑ «گفتگو با سردار نعمان غلامـی رئیس سازمان بسیج سازندگی کشور». خبرگزاری مـهر. بازبینیشده درون ۱۹ دسامبر 2015.
99. پرش بـه بالا↑ «سردار نعمان غلامـی رئیس سازمان بسیج سازندگی کشور شد». ایلنا. بازبینیشده درون ۱۹ دسامبر 2015.
100. پرش بـه بالا↑ «سردار نعمان غلامـی رئیس سازمان بسیج سازندگی کشور». پایگاه اطلاع رسانی بسیج سازندگی کشور. بازبینیشده درون 14 مـه 2016.
101. پرش بـه بالا↑ «معرفی نمایندگان مجلس شورای اسلامـی دوره پنجم». مجلس شورای اسلامـی. بازبینیشده درون 18 آگوست 2015.
102. پرش بـه بالا↑ «فهرست نمایندگان دوره پنجم، حوزه انتخابیـه ایلام». مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامـی. بازبینیشده درون 14 مـه 2016.
103. پرش بـه بالا↑ سلسله انساب شـهری و عشایری استان ایلام. رستم رفعتی. ایلام: انتشارات برگ آذین، 1386. ص 342-352.
104. پرش بـه بالا↑ «از شاعر فعال شـهرستان ملکشاهی تجلیل شد». خبرگزاری کار ایران (ایلنا). بازبینیشده درون 9 آوریل 2016.
105. پرش بـه بالا↑ انساب شـهری و عشایری استان ایلام. رستم رفعتی. ایلام: انتشارات برگ آذین، 1386. ص 350-353.
106. پرش بـه بالا↑ قیـام ایلام درون عصر رضا شاه. عباس محمدزاده. ایلام: انتشارات زانا، 1389، چاپ دوم. ص 102 و 123.
107. پرش بـه بالا↑ انساب شـهری و عشایری استان ایلام. رستم رفعتی. ایلام: انتشارات برگ آذین، 1386. ص 335 و ص 343.
108. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره ۵۰۳، یکشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۳، ص5.
109. پرش بـه بالا↑ انساب شـهری و عشایری استان ایلام. رستم رفعتی. ایلام: انتشارات برگ آذین، 1386. ص 343.
110. پرش بـه بالا↑ «عزیزالحاج علی حیدر». بانک اطلاعات رجال. بازبینیشده درون 16 فوریـه 2015.
111. پرش بـه بالا↑ «عن رئاسة اقلیم کوردستان». رئاسة اقلیم کوردستان. بازبینیشده درون 14 مـه 2016.
112. پرش بـه بالا↑ «مێژووی خێڵی مەلێکشایی (چەمشگزەگ)». ئەنجومەنی سەرکردایەتی پاریزگای ھەولێر. بازبینیشده درون 14 مـه 2016.
113. پرش بـه بالا↑ «مێژووی خێڵی مەلێکشایی (چەمشگزەگ)». ئەنجومەنی سەرکردایەتی پاریزگای ھەولێر. بازبینیشده درون 14 مـه 2016.
114. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی، انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین، 1385. ص 335-355
115. پرش بـه بالا↑ ایرج افشار سیستانی. ایلام و تمدن دیرینـهٔ آن. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی، 1380.
116. پرش بـه بالا↑ «جشنواره زنان نامآور و نان آور». خبرگزاری فارس. بازبینیشده درون 28 آگوست ۲۰۱۴.
117. پرش بـه بالا↑ «مێژووی خێڵی مەلێکشایی (چەمشگزەگ)». ئەنجومەنی سەرکردایەتی پاریزگای ھەولێر. بازبینیشده درون 14 مـه 2016.
118. پرش بـه بالا↑ «لیلا قاسم عروس کوردستان». رادیو و وبسایت کردانـه. بازبینیشده درون 14 مـه 2016.
119. پرش بـه بالا↑ اولیـاء چلبی. سیـاحتنامـه. ترجمـه فاروق کیخسروی. جلد2، ارومـیه: انتشارات صلاح الدین ایوبی، 1364، ص222
120. پرش بـه بالا↑ بدلیسی، شرفنامـه تاریخ مفصل کردستان، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1377، ص162
121. پرش بـه بالا↑ محمد امـین زکی بیگ، زبدهٔ تاریخ کرد و کردستان. تهران: انتشارات توس، ج 2، 1381. ص242.
122. پرش بـه بالا↑ بدلیسی، شرفنامـه تاریخ مفصل کردستان، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1377، ص163
123. پرش بـه بالا↑ محمد امـین زکی بیگ، زبدهٔ تاریخ کرد و کردستان. تهران: انتشارات توس، ج 2، 1381. ص242.
124. پرش بـه بالا↑ بدلیسی، شرفنامـه تاریخ مفصل کردستان، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1377، صص 162-163.
125. پرش بـه بالا↑ بابا مردوخ روحانی. تاریخ مشاهیر کرد. جلد 1، تهران: انتشارات سروش، چاپ سوم، 1390، گفتار بیست و پنجم (خاندان ملکشاهی).
126. پرش بـه بالا↑ محمد أمـین زکی، مشاهیر الکرد وکردستان، الجزء الثانی نقلته إلی العربیة الآنسة کریمته، راجعه ونقحه وأضاف إلیـه الأستاذ محمد علی عونی. مطبعة السعادة، مصر، 1947م، ص327.
127. پرش بـه بالا↑ بدلیسی، شرفنامـه تاریخ مفصل کردستان، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1377، ص164.
128. پرش بـه بالا↑ بدلیسی، شرفنامـه تاریخ مفصل کردستان، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1377، صص 164-165.
129. پرش بـه بالا↑ احمد فریدون بیگپاشا، منشآتالسلاطین، استانبول: ۱۲۷۴–۱۲۷۵، ص 353.
130. پرش بـه بالا↑ برومند سورنی. «چمشگزک ملکشاهی». پایگاه تحلیلی کردها. بازبینیشده درون 20 دسامبر ۲۰۱۴.
131. پرش بـه بالا↑ بابا مردوخ روحانی. تاریخ مشاهیر کرد. جلد ۱، تهران: انتشارات سروش، چاپ سوم، ۱۳۹۰، گفتار بیست و پنجم (خاندان ملکشاهی).
132. پرش بـه بالا↑ محمد امـین زکی بیگ، زبدهٔ تاریخ کرد و کردستان. ج 1، تهران: انتشارات توس، 1381. صص 126-127.
133. پرش بـه بالا↑ بدلیسی، شرفنامـه تاریخ مفصل کردستان، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1377، صص 166-168.
134. پرش بـه بالا↑ بابا مردوخ روحانی. تاریخ مشاهیر کرد. جلد ۱، تهران: انتشارات سروش، چاپ سوم، ۱۳۹۰، گفتار بیست و پنجم (خاندان ملکشاهی).
135. پرش بـه بالا↑ برومند سورنی. «بازخوانی کردهای چمشگزک درون آیینـه تاریخ». هفته نامـه سیروان. بازبینیشده درون 19 دسامبر ۲۰۱۴.
136. پرش بـه بالا↑ بدلیسی، شرفنامـه تاریخ مفصل کردستان، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1377، صص168-175.
137. پرش بـه بالا↑ بابا مردوخ روحانی. تاریخ مشاهیر کرد. جلد 1، تهران: انتشارات سروش، چاپ سوم، 1390، گفتار بیست و پنجم (خاندان ملکشاهی).
138. پرش بـه بالا↑ محمد أمـین زکی، مشاهیر الکرد وکردستان، الجزء الثانی نقلته إلی العربیة الآنسة کریمته، راجعه ونقحه وأضاف إلیـه الأستاذ محمد علی عونی. مطبعة السعادة، مصر، 1947م، ص327.
139. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی، فتح نامـه ایل ملکشاهی برگی زرین از تاریخ استان ایلام، فصل نامـه آموزش تاریخ
140. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی، تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره 503، یکشنبه 4 خرداد 1393، ص5.
141. پرش بـه بالا↑ بدلیسی، شرفنامـه تاریخ مفصل کردستان، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول، ۱۳۷۷، صص ۱۶۲–۱۶۳ و ص323
142. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی، تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره 503، یکشنبه 4 خرداد1393، ص5.
143. پرش بـه بالا↑ نجم سلمان مـهدی الفیلی. الفیلیون؛ تاریخ، قبائل وانساب، فلکلور، تراث قومـی. اربیل: دار ئاراس للطباعة والنشر، 2009، ص 165
144. پرش بـه بالا↑ بدلیسی، شرفنامـه تاریخ مفصل کردستان، تهران: انتشارات اساطیر، چاپ اول، 1377، ص 171.
145. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی، فتح نامـه ایل ملکشاهی، فصل نامـه آموزش تاریخ.
146. پرش بـه بالا↑ دست نوشتههای عشیره مالیمان، نسخه خطی: صص8-10.
147. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی، انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین، ۱۳۸۶: صص 335-343.
148. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره 503، یکشنبه 4 خرداد 1393، ص5.
149. پرش بـه بالا↑ مجموعه آراء دربارهٔ ساکنان سرزمـین پشتکوه ایلام، جعفر خیتال. ایلام:انتشارات فرهنگ، ۱۳۶۹، صص 286- 293.
150. پرش بـه بالا↑ نجم سلمان مـهدی الفیلی. الفیلیون؛ تاریخ، قبائل وانساب، فلکلور، تراث قومـی. اربیل: دار ئاراس للطباعة والنشر، 2009، ص 165
151. پرش بـه بالا↑ مـیرزا محمد مـهدی استرآبادی، تاریخ جهانگشای نادری، نسخه خطی مصور متعلق بـه 1171 ه. ق با مقدمـهٔ عبدالعلی ادیب پورمند. تهران: انتشارات سروش و نگار، 1370، صص247-248.
152. پرش بـه بالا↑ محمد کاظم مروی، عالم آرای نادری، جلد۲، تهران: نشر علم، ۱۳۶۹، ص547.
153. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی، فتح نامـه ایل ملکشاهی برگی زرین از تاریخ استان ایلام، فصل نامـه آموزش تاریخ.
154. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره 503، یکشنبه 4 خرداد 1393، ص5.
155. پرش بـه بالا↑ مـیرزا محمد مـهدی استرآبادی، تاریخ جهانگشای نادری، نسخه خطی مصور متعلق بـه 1171 ه. ق با مقدمـهٔ عبدالعلی ادیب پورمند. تهران: انتشارات سروش و نگار، 1370. ص402.
156. پرش بـه بالا↑ رضا شعبانی. تاریخ اجتماعی ایران درون عصر افشاریـه، جلد۱، چاپ دوم، تهران: انتشارات نوین، ۱۳۶۹. ص109.
157. پرش بـه بالا↑ محمد کاظم مروی، عالم آرای نادری، جلد3، تهران: نشر علم، 1369. ص937.
158. پرش بـه بالا↑ واژه ملکشاهی درون لغتنامـه دهخدا.
159. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. فتح نامـه ایل ملکشاهی برگی زرین از تاریخ استان ایلام، فصل نامـه آموزش تاریخ.
160. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره 503، یکشنبه 4 خرداد 1393، ص5.
161. پرش بـه بالا↑ مجموعه آراء دربارهٔ ساکنان سرزمـین پشتکوه ایلام، جعفر خیتال. ایلام:انتشارات فرهنگ، ۱۳۶۹، صص 286- 293.
162. پرش بـه بالا↑ نجم سلمان مـهدی الفیلی. الفیلیون؛ تاریخ، قبائل وانساب، فلکلور، تراث قومـی. اربیل: دار ئاراس للطباعة والنشر، 2009، صص 165-167
163. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی، تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. هفته نامـه نجوا، سال سیزدهم، شماره 502، یکشنبه 28 اردیبهشت 1393، ص5.
164. پرش بـه بالا↑ قیـام ایلام درون عصر رضا شاه. عباس محمدزاده. ایلام: انتشارات زانا، 1389. چاپ دوم. ص 28
165. پرش بـه بالا↑ تاریخ روضه الصفای ناصری، هدایت، رضا قلی خان. جلد 9، تهران: انتشارات اساطیر، 1380. ص7780.
166. پرش بـه بالا↑ ایران درون دوره سلطنت قاجار. علی اصغر شمـیم. تهران: انتشارات مدبر، ۱۳۷۵. صص118-119.
167. پرش بـه بالا↑ ایلام و تمدن دیرینـهٔ آن. ایرج افشار سیستانی. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی، 1380. ص100.
168. پرش بـه بالا↑ ساسان مؤدب. «موزه پارس؛ قدیمـی ترین موزه درون فارس». روزنامـه بینالمللی نیم نگاه. بازبینیشده درون 9 آوریل 2016.
169. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی، تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. هفته نامـه نجوا، سال سیزدهم، شماره 502، یکشنبه 28 اردیبهشت 1393، ص5.
170. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی. انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین، ۱۳۸۶. ص 29.
171. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره 503، یکشنبه 4 خرداد 1393، ص5.
172. پرش بـه بالا↑ علی اصغر شمـیم، ایران درون دوره سلطنت قاجار. تهران: انتشارات مدبر، 1384، چاپ یـازدهم. صص118-119
173. پرش بـه بالا↑ رضا قلی خان هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری. جلد ۱۲. بـه تصحیح و تحشیـه جمشید کیـانفر. تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۸۰، ص7782.
174. پرش بـه بالا↑ رضا قلی خان هدایت، تاریخ روضه الصفای ناصری، جلد 12، بـه تصحیح و تحشیـه جمشید کیـانفر، 1380: ص7781.
175. پرش بـه بالا↑ مرتضی اکبری، تاریخ استان ایلام از آغاز که تا سقوط قاجاریـه، قم: انتشارات فقه، ۱۳۸۶، ص472.
176. پرش بـه بالا↑ محمد تقی لسان الملک سپهر. ناسخ التواریخ. بـه اهتمام جمشید کیـانفر. جلد1، تهران: انتشارات اساطیر، 1377، ص 329-330
177. پرش بـه بالا↑ محمد تقی لسان الملک سپهر. ناسخ التواریخ. بـه اهتمام جمشید کیـانفر. جلد1، تهران: انتشارات اساطیر، 1377، ص329.
178. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی، انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین، 1386:ص29.
179. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. فتح نامـه ایل ملکشاهی برگی زرین از تاریخ استان ایلام، فصل نامـه آموزش تاریخ.
180. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. فتح نامـه ایل ملکشاهی برگی زرین از تاریخ استان ایلام، فصل نامـه آموزش تاریخ.
181. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی، انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین، 1386:ص340.
182. پرش بـه بالا↑ ایرج افشار سیستانی. ایلام و تمدن دیرینـه آن. تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی،1372: ص376
183. پرش بـه بالا↑ عباس محمدزاده، قیـام ایلام درون عصر رضا شاه. ایلام: انتشارات زانا :۱۳۸۹:ص28
184. پرش بـه بالا↑ «ارتفاعات چک موسی». ویکی روستا. بازبینیشده درون ۱۳ مارس ۲۰۱۳.
185. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. فتح نامـه ایل ملکشاهی برگی زرین از تاریخ استان ایلام، فصل نامـه آموزش تاریخ.
186. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی، انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین،1386: ص29.
187. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی، فتح نامـه ایل ملکشاهی برگی زرین از تاریخ استان ایلام. فصل نامـه آموزش تاریخ.
188. پرش بـه بالا↑ مرتضی اکبری. تاریخ استان ایلام از آغاز که تا سقوط قاجاریـه. قم: انتشارات فقه، ۱۳۸۶. صص493-495.
189. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی. انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین،1386. ص32.
190. پرش بـه بالا↑ مسعود مـیرزا ظل السلطان، تاریخ سرگذشت مسعودی. تهران: انتشارات یساولی، 1362. صص277-302.
191. پرش بـه بالا↑ مرتضی اکبری. تاریخ استان ایلام از آغاز که تا سقوط قاجاریـه. قم: انتشارات فقه، ۱۳۸۶. ص495.
192. پرش بـه بالا↑ مرتضی اکبری. تاریخ استان ایلام از آغاز که تا سقوط قاجاریـه. قم: انتشارات فقه، ۱۳۸۶. ص505.
193. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی، انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین، 1386، ص35.
194. پرش بـه بالا↑ عباس محمدزاده، قیـام ایلام درون عصر رضا شاه. ایلام: انتشارات زانا: ۱۳۸۹، ص80.
195. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی. انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین،1386. ص335.
196. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره 503، یکشنبه 4 خرداد 1393، ص5.
197. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی. انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین،1386. صص 44و46.
198. پرش بـه بالا↑ صید محمد درخشنده. دیوالا از ادوار کهن که تا عصر پهلوی. ایلام: انتشارات مؤلف، ۱۳۹۴، ص ۱۳۹
199. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی. انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین،1386. صص 335 و 343.
200. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی، انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین، 1386، ص26.
201. پرش بـه بالا↑ عباس محمدزاده، قیـام ایلام درون عصر رضا شاه. ایلام: انتشارات زانا: 1389، ص81.
202. پرش بـه بالا↑ عباس محمدزاده، قیـام ایلام درون عصر رضا شاه. ایلام: انتشارات زانا: 1389. ص 105.
203. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی. انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین، ۱۳۸۶، ص 46
204. پرش بـه بالا↑ عباس محمدزاده، قیـام ایلام درون عصر رضا شاه. ایلام: انتشارات زانا: 1389.
205. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی. انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین، ۱۳۸۶، صص 46-47.
206. پرش بـه بالا↑ جعفر خیتال، مجموعه آرا دربارهٔ ساکنین سرزمـین پشتکوه ایلام، ایلام: انتشارات فرهنگ، 1369، ص149.
207. پرش بـه بالا↑ عباس محمدزاده، قیـام ایلام درون عصر رضا شاه. ایلام: انتشارات زانا: 1389، صص 123-126
208. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی، انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین، ۱۳۸۶، ص26.
209. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی، انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین، 1386:صص 335-341.
210. پرش بـه بالا↑ عباس محمدزاده، قیـام ایلام درون عصر رضا شاه. ایلام: انتشارات زانا: ۱۳۸۹، ص102.
211. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره 503، یکشنبه 4 خرداد 1393، ص5.
212. پرش بـه بالا↑ «تصاویر شـهدای شـهرستان ملکشاهی». پایگاه خبری تحلیلی ملکشاهی خبر. بازبینیشده درون 25 مـه 2016.
213. پرش بـه بالا↑ «لیست سرداران و شـهدای شاخص استان ایلام». ستاد کنگره سرداران و 3000 شـهید استان ایلام. بازبینیشده درون 25 مـه 2016.
214. پرش بـه بالا↑ ایرج افشار سیستانی. ایلام و تمدن دیرینـه آن. تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی،1372: صص 375-376
215. پرش بـه بالا↑ رستم رفعتی. انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین،1386. ص335.
216. پرش بـه بالا↑ اسلام الغربی العباسی. «عشائر الملکشاهیة العباسیة». الانسابون (اکبر موقع متخصص فی الانساب). بازبینیشده درون 18 سپتامبر 2015.
217. پرش بـه بالا↑ مجموعه آراء دربارهٔ ساکنان سرزمـین پشتکوه ایلام، جعفر خیتال. ایلام:انتشارات فرهنگ، ۱۳۶۹، صص 286- 293.
218. پرش بـه بالا↑ ایرج افشار سیستانی. ایلام و تمدن دیرینـه آن. تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی،1372: ص378.
219. پرش بـه بالا↑ «Kurdish, Southern». Ethnologue، ۲۰۱۳. بازبینیشده درون 17 دسامبر 2015.
220. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. «فرهنگ تطبیقی گویش کردی ایلامـی با زبان ایرانی مـیانـه (پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی) بـه انضمام تاریخ و زبان استان ایلام قبل از اسلام». خانـه کتاب ایلام: انتشارات جوهر حیـات، 1390، ص 106. بازبینیشده درون 17 دسامبر 2016.
221. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. «فرهنگ تطبیقی گویش کردی ایلامـی با زبان ایرانی مـیانـه (پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی) بـه انضمام تاریخ و زبان استان ایلام قبل از اسلام». خانـه کتاب ایلام: انتشارات جوهر حیـات،1390، صص 95-105. بازبینیشده درون 17 دسامبر 2016.
222. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفتهنامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره ۵۰۳، یکشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۳، ص۵.
223. پرش بـه بالا↑ «مقایسهٔ نظام آوایی گویش کرمانجی خراسانی و کردی ایلامـی». سایت فصل نامـه علمـی پژوهشی فرهنگ ایلام. بازبینیشده درون ۲۹ ژوئن۲۰۱۴.
224. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. ساختار یکسان گویش کرمانجی و کردی ایلامـی (لهجه ملکشاهی). هفتهنامـه سوران، سال ششم، شماره 244، یکشنبه 11 آبان ۱۳۹۳، ص6.
225. پرش بـه بالا↑ مرتضی اکبری، تاریخ استان ایلام از آغاز که تا سقوط قاجاریـه، قم: انتشارات فقه، 1386، صص 733-735.
226. ↑ پرش بـه بالا به:۲۲۶٫۰ ۲۲۶٫۱ «ایل بزرگ ملکشاهی». سایت شعر ناب. بازبینیشده درون 22 آوریل 2014.
227. پرش بـه بالا↑ غلامعباس ریـاحی، هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره 501، شنبه 13 اردیبهشت 1393، ص 4.
228. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره 503، یکشنبه 4 خرداد 1393، ص5.
229. پرش بـه بالا↑ عباس محمدزاده. قیـام ایلام درون عصر رضا شاه. چاپ دوم. ایلام: انتشارات زانا، ۱۳۸۹، صص 162-164.
230. ↑ پرش بـه بالا به:۲۳۰٫۰ ۲۳۰٫۱ علیرضا اسدی. «فرهنگ تطبیقی گویش کردی ایلامـی با زبان ایرانی مـیانـه (پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی) بـه انضمام تاریخ و زبان استان ایلام قبل از اسلام». خانـه کتاب ایلام: انتشارات جوهر حیـات، 1390، صص 62-64. بازبینیشده درون 17 دسامبر 2016.
231. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره 503، یکشنبه 4 خرداد 1393، ص5.
232. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره 503، یکشنبه 4 خرداد 1393، ص5.
233. ↑ پرش بـه بالا به:۲۳۳٫۰ ۲۳۳٫۱ ۲۳۳٫۲ ۲۳۳٫۳ ۲۳۳٫۴ ۲۳۳٫۵ ۲۳۳٫۶ ۲۳۳٫۷ والیـه منتی. «تحلیل مردم شناختی مراسم عروسی سنتی و نمادهای آن درون ایل ملکشاهی». ژیـار کورد. بازبینیشده درون 6 آگوست 2014.
234. پرش بـه بالا↑ ویل دورانت. تاریخ تمدن. ترجمـه امـیر حسین آریـان پور. تهران: انتشارات فرانکلین، 1380، ص 165.
235. پرش بـه بالا↑ علی اکبر نیک خلق و جلال همتی. جمعیت شناسی و تنظیم خانواده، تهران: ناشر چاپخش، 1390، ص 101.
236. پرش بـه بالا↑ اصغرعسکری خانقاه و محمد شریف کمالی. انسانشناسی عمومـی. تهران: انتشارات سمت، 1387، ص380.
237. پرش بـه بالا↑ ویل دورانت. تاریخ تمدن. ترجمـه امـیر حسین آریـان پور. تهران: انتشارات فرانکلین، 1380، ص 128.
238. پرش بـه بالا↑ ویل دورانت. تاریخ تمدن. ترجمـه امـیر حسین آریـان پور. تهران: انتشارات فرانکلین، 1380، ص 136.
239. پرش بـه بالا↑ ویل دورانت. تاریخ تمدن. ترجمـه امـیر حسین آریـان پور. تهران: انتشارات فرانکلین، 1380، ص 82.
240. پرش بـه بالا↑ ویل دورانت. تاریخ تمدن. ترجمـه امـیر حسین آریـان پور. تهران: انتشارات فرانکلین، 1380، ص 125.
241. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره 503، یکشنبه 4 خرداد 1393، ص5.
242. پرش بـه بالا↑ آلفرد هوهنـه گر. نمادها و نشانـهها. ترجمـه علی صلح جو. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی، 1390، ص29.
243. پرش بـه بالا↑ والیـه منتی. «تحلیل مردم شناختی مراسم عروسی سنتی و نمادهای آن درون ایل ملکشاهی». ژیـار کورد. بازبینیشده درون 6 آگوست 2014.
244. پرش بـه بالا↑ علیرضا اسدی. تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش دوم. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره 503، یکشنبه 4 خرداد 1393، ص5.
245. پرش بـه بالا↑ «لباس سنتی ایلامـی». خبرگزاری جمـهوری اسلامـی استان ایلام. بازبینیشده درون 2 ژوئیـه 2015.
246. ↑ پرش بـه بالا به:۲۴۶٫۰ ۲۴۶٫۱ ۲۴۶٫۲ «لباس محلی». نگاه مـیدیـا. بازبینیشده درون 5 جولای ۲۰۱۴.
247. ↑ پرش بـه بالا به:۲۴۷٫۰ ۲۴۷٫۱ «لباس مردم ایلام». تبیـان. بازبینیشده درون 2 ژوئیـه 2015.
248. پرش بـه بالا↑ «لباس محلی». نگاه مـیدیـا. بازبینیشده درون 5 جولای ۲۰۱۴.
249. ↑ پرش بـه بالا به:۲۴۹٫۰ ۲۴۹٫۱ ۲۴۹٫۲ ۲۴۹٫۳ ۲۴۹٫۴ «صنایع دستی». سازمان مـیراث فرهنگی و صنایع دستی و گردشگری استان ایلام. بازبینیشده درون 3 جولای ۲۰۱۴.
منابع
• مـهدی استرآبادی، مـیرزا محمد. جهانگشای نادری. تهران: انتشارات دنیـای کتاب، ۱۳۹۱. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۴۶۲۴-۴-۴.
• سپهر، محمد تقی لسان الملک. ناسخ التواریخ (تاریخ قاجاریـه) بـه اهتمام جمشید کیـانفر. ج. اول. تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۷۷. شابک ۹۶۴-۵۹۶۰-۸۵-۱.
• محمدزاده، عباس. قیـام ایلام درون عصر رضا شاه. ایلام: انتشارات زانا، ۱۳۹۰. شابک ۹۶۴-۷۴۹۴-۴۸-۳.
• اسدی، علیرضا. فرهنگ تطبیقی گویش کردی ایلامـی با زبان ایرانی مـیانـه (پهلوی اشکانی و ساسانی) بـه انضمام تاریخ و زبان استان ایلام قبل از اسلام. ایلام: انتشارات جوهر حیـات، ۱۳۹۰.شابک ۹۷۸-۶۰۰-۶۳۵۵-۲۳-۸.
• رفعتی، رستم. انساب شـهری و عشایری استان ایلام. ایلام: انتشارات برگ آذین، ۱۳۸۶. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۳۷۲-۶۱-۹.
• نگاهی بـه ایلام. ایرج افشار سیستانی. تهران: نشر هنر، بهار ۱۳۶۶.
• اکبری، مرتضی. تاریخ استان ایلام از آغاز که تا سقوط قاجاریـه. قم: انتشارات فقه، ۱۳۸۶. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۹۹-۲۱۲-۴.
• ایلام و تمدن دیرینـهٔ آن. ایرج افشار سیستانی. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی، ۱۳۸۰.
• هدایت، رضا قلی خان. تاریخ روضه الصفای ناصری. تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۸۰. شابک ۹۶۴-۳۳۱-۰۹۹-x.
• طیبی، حشمت الله. مبانی جامعهشناسی و مردم شناسی ایلات وعشایر. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۸۰. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۰۳-۳۶۳۲-۸.
• واژه ملکشاهی درون لغتنامـه دهخدا.
• عالم آرای نادری. محمد کاظم مروی. جلد۲، تهران: نشر علم، ۱۳۶۹.
• تاریخ اجتماعی ایران درون عصر افشاریـه. رضا شعبانی. جلد۱، چاپ دوم، تهران: انتشارات نوین، ۱۳۶۹.
• الکورد فی دائرةالمعارف الاسلامـیه. ولادیمـیر مـینورسکی.
• جغرافیـای سیـاسی کیـهان ص. ۶۸
• کردهای ایران. نصراللهرائیـان. تهران: نامـهٔ خود نویسنده، ۱۳۷۲.
• آذوغ، دوستعلی. روز شمار جنگ درون استان ایلام. ایلام: انتشارات جوهر حیـات، ۱۳۹۰. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۶۳۵۵-۰۳-۰.
• اشمـیت، رودیگر. راهنمای زبانهای ایرانی. ج. دوم. ترجمـهٔ آرمان بختیـاری، حسن رضایی بیغ آبادی و دیگران. تهران: انتشارات ققنوس، ۱۳۸۷. شابک ۹۶۴-۳۱۱-۴۸۸-۰.
• تاریخ سرگذشت مسعودی. مسعود مـیرزا ظل السلطان. تهران: انتشارات یساولی، ۱۳۶۲.
• آبراهیمـیان، ارواند. تاریخ ایران نوین. ترجمـهٔ شـهریـار خواجیـان. تهران: نشر دات، ۱۳۹۰. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۸۸۹۸-۲۱-۷.
• شمـیم، علی اصغر. ایران درون دوره سلطنت قاجار. تهران: انتشارات مدبر، ۱۳۸۴. شابک ۹۶۴-۹۰۴۹۲-۲-۳.
• فتح نامـه ایل ملکشاهی برگی زرین از تاریخ استان ایلام. علیرضا اسدی. فصل نامـه آموزش تاریخ.
• مجموعه آراء دربارهٔ ساکنین سرزمـین پشتکوه ایلام. جعفر خیتال. ایلام: انتشارات فرهنگ، ۱۳۶۹.
• بدلیسی، شرف الدین بن شمس الدین. شرفنامـه. تهران: انتشارات اساطیر، ۱۳۷۷. شابک ۹۶۴-۵۹۶۰-۵۹-۲.
• سیـاحتنامـه. اولیـاء چلبی. ترجمـه فاروق کیخسروی. ارومـیه: انتشارات صلاح الدین ایوبی، ۱۳۶۴.
• توحدی، کلیمالله. حرکت تاریخی کرد بـه خراسان درون دفاع از استقلال ایران. مشـهد: بی نا، ۱۳۷۳. شابک ۹۶۴-۷۸۳۲-۷۳-۷.
• تاریخچه و پیشینـهٔ سیـاسی و اجتماعی ایل ملکشاهی. بخش اول و دوم. علیرضا اسدی. هفته نامـه نجوا، سال چهاردهم، شماره ۵۰۲ و ۵۰۳ یکشنبه ۲۸ اردیبهشت و یکشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۳.
• ساختار یکسان گویش کرمانجی و کردی ایلامـی (لهجه ملکشاهی). علیرضا اسدی. هفتهنامـه سوران، سال ششم، شماره ۲۴۴، یکشنبه ۱۱ آبان ۱۳۹۳.
• مقایسهٔ نظام آوایی گویش کرمانجی خراسانی و کردی ایلامـی. دکتر حسن امامـی و مـهدی سبزه. فصلنامـه فرهنگ ایلام. دوره ۱۴، شماره ۴۰ و ۴۱، زمستان ۱۳۹۲ صص ۶۸–۸۰.
• روحانی، بابا مردوخ. تاریخ مشاهیر کرد. تهران: انتشارات سروش، ۱۳۹۰. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۱۲-۰۱۹۳-۹.
• مشاهیر الکرد و کردستان. محمد أمـین زکی، الجزء الثانی نقلته إلی العربیة الآنسة کریمته، راجعه و نقحه و أضاف إلیـه الأستاذ محمد علی عونی. مطبعة السعادة، مصر، ۱۹۴۷.
• چریکف، مسیو. سیـاحتنامـه مسیو چریکف. ترجمـهٔ آبکار مسیحی. تهران: انتشارات امـیر کبیر، ۱۳۷۹. شابک ۹۶۴-۰۰-۰۶۳۳-۵.
• منشآتالسلاطین. احمد فریدون بیگپاشا. استانبول: ۱۲۷۴–۱۲۷۵.
• زکی بیگ، محمد امـین. زبدهٔ تاریخ کرد و کردستان. تهران: انتشارات توس، ۱۳۸۱. شابک ۹۶۴-۳۱۵-۵۶۳-۳.
• نقیب زاده، احمد. دولت رضا شاه و نظام ایلی. تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامـی، ۱۳۸۰. شابک ۹۶۴-۶۱۹۶-۹۹-۳.
• مؤلف ناشناس. تصحیح اسکندر امانالهی. جغرافیـای پیشکوه و پشتکوه. خرمآباد: اداره فرهنگ و ارشاد اسلامـی، ۱۳۷۰.
• رزم آرا، علی. جغرافیـای نظامـی ایران، پشتکوه. تهران: بی نا، ۱۳۲۰.
• الفیلی، نجم سلمان مـهدی. الفیلیون؛ تاریخ، قبائل وانساب، فلکلور، تراث قومـی. اربیل: دار ئاراس للطباعة والنشر، 2009.
• درخشنده، صید محمد. دیوالا از ادوار کهن که تا عصر پهلوی. ایلام: انتشارات مؤلف، 1394. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۰۴-۲۹۷۳-۷.
[نبرد گلها 191 جم پارسی]نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 01 Aug 2018 20:34:00 +0000