سفر پیـاده که تا کربلا، در مسیر ۱۰۰ کیلومتری پیاده روی اربعین هیچ زائری گرسنه نماند سرآغازش با انبياء عظام الهي و قبل از رخداد واقعه كربلا بوده است
انبيائي جون حضرات موسى كليم الله عيسى روح الله زكريا نبي الله ووو
بعد از واقعه كربلاء
از شيعيان بني عامر كه درون بشت محاصره و راه بندهاى نظامي اموي مانده بوده و با شـهادت امام حسين و باز شدن راه بكربلا بعد از فاجعه و بعد از عصر عاشورا رسيدند بـه كربلا
و که تا به امروزه دسته عزاي طويريج هر ساله از همان محل با حالت دويدن و شتاب با باي بياده درون همان زمان بـه كربلا مي رسند
تا شيعيان قبيله بني اسد كه سه روز بعد عاشورا بياده بـه كربلا امدند و در حضور حضرت سجاد بـه دفن اجساد مطهره موفق شدند
تا ساير زائران كه درون ايام محرم همان سال تدريجا که تا اربعين
و جابر انصاري
تا حضرات ائمـه عليهم السلام و اصحابشان كه مخفيانـه و علنا بـه كربلا مى رفته اند
وووو
اين برنامـه درون طول تاريخ مستمر بود
از نقلهای تاریخی این گونـه بـه دست مـیآید کـه تشرف بـه بارگاه ائمـه اطهار (علیـهم السلام) با پای پیـاده، از زمان حضور ائمـه رایج بوده [۱۸] و در نقاط مختلف سرزمـین اسلامـی صورت گرفته است[۱۹] ؛ ولی درون قرنهای گوناگون اسلامـی و به مقتضای حکومتهای مختلف، مشکلات بسیـاری بـه خود دیده و همان گونـه کـه زیـارت ائمـه اطهار (علیـهم السلام) درون زمانها و مکانهای مختلف دچار سختیهای فراوان بوده، این سنت نیز دارای فراز و نشیب بوده است.
حاکمان حکومتهای شیعی مانند حکومت آل بویـه و حکومت صفویـه، بـه این سنت حسنـه اقدام کرده و سعی درون تبلیغ آن بین شیعیـان داشتهاند. در مسیر ۱۰۰ کیلومتری پیاده روی اربعین هیچ زائری گرسنه نماند بنا بـه نوشته ابن جوزی، جلال الدوله، یکی از نوادگان عضدالدوله[۲۰]، درون سال ۴۳۱ ه. در مسیر ۱۰۰ کیلومتری پیاده روی اربعین هیچ زائری گرسنه نماند ق با فرزندان و جمعی از یـاران خود به منظور زیـارت، رهسپار نجف شده و از خندق شـهر کوفه که تا مشـهد امـیرالمؤمنین (علیـه السلام) درون نجف را کـه یک فرسنگ فاصله بود، پیـاده و با پای پیمود[۲۱] .
در زمان حکومت صفویـه نیز اهتمام بسیـاری بر زیـارت با پای پیـاده صورت گرفته است. شاه عباس صفوی و علمای بزرگ عصر ایشان همچون مرحوم شیخ بهایی، به منظور رواج فرهنگ زیـارت درون بین مردم، درون سال ۱۰۰۹ ه. ق از اصفهان عزم مشـهد کرده و با پای پیـاده بـه زیـارت امام علی بن موسی الرضا (علیـهما السلام) رفت[۲۲]. نقلهای دیگر تاریخی نیز شـهادت بر این مطلب مـیدهد[۲۳].
و بـه مرور زمان اين برنامـه درون عراق گسترش بسیـاری پیدا کرد
و درون مناسبتهای مختلف، زائران امام حسین (علیـه السلام) از سراسر این کشور، بـه سمت کربلا حرکت کرده و با پای پیـاده مسیر شـهرشان که تا کربلای معلی را مـیپیموده اند
و درون بین آن مناسبتها، پیـادهروی اربعین از جایگاه ویژهای برخوردار بود.
با روی کار آمدن دولت بعث عراق، حکومت با این مسئله بـه شدت برخورد نموده و بسیـاری از زائرین پیـاده را اسیر و اعدام کرد و این مراسم مذهبی را بـه تعطیلی کشانید،
ولی بعد از سقوط صدام، عشق حسینی، دلباختگان امام حسین (علیـه السلام) را بـه سمت خود کشانده و دوباره این سنت حسنـه و ارزشمند را برپا کرده است.
شیعیـان و عاشقان سالار شـهیدان (علیـه السلام)، درون مناسبتهای مختلف، بـه ویژه درون اربعین حسینی، بسیـار پرر از قبل، از شـهرها و کشورهای مختلف، بـه سمت کربلا روانـه شده، قدم درون مکان گامهای اسیران کربلا قرار داده و مسیرهای منتهی بـه شـهر کربلا را با پای پیـاده مـیپیمایند.
[۱۸] تاريخ كربلا و حاير حسيني عليه السلام، كليد دار عبدالجواد: در مسیر ۱۰۰ کیلومتری پیاده روی اربعین هیچ زائری گرسنه نماند ۸۶: گزارشى هست كه بـه حسين، نوه ى ابوحمزه ثمالى مربوط مىشود. او حركت پيادۀ خود از كوفه، بـه قصد زيارت امام حسين (ع) را گزارش كرده است.
[۱۹] رحله ابن بطوطه، تحفه النظار في غرائب الأمصار و عجائب الأسفار، ابن بطوطه محمد بن عبد الله: ج۳ ص۱۳۳.
ترجمـه سفرنامـه ابن بطوطه، موحد ابطحي محمد علي: ج۲ ص۵۹: درون اين هنگام خضر خان درون فاصلۀ دو روزه راه از دهلى درون جايگاهى كه سندبت (سند پات) ناميده مىشود، بنا بـه نذرى كه داشت، پياده بـه زيارت قبور شـهيدانى كه درون آن نقطه واقع هست رفته بود که تا در حق پدر دعا كند.
[۲۰] ابوشجاع عضدالدوله يا فناخسرو )پناه خسرو) يكي از امراي خاندان آل بويه درون ايران و عراق بود. او بزرگترين امير اين خاندان شمرده ميشود.
[۲۱] المنتظم في تاريخ الملوك و الأمم، ابن الجوزي ابي الفرج عبدالرحمن بن علي بن محمد بن علي: ج ۸، ص ۱۰۵.
[۲۲] ايران درون عصر صفوي، راجر سيوري: ۹۷.
[۲۳] ايران درون زمان شاه صفي و شاه عباس دوم، واله اصفهاني: ۱۷۶: و از قريۀ بشماسى كه که تا حظيره مقدسه دو فرسنگ راه بود بـه بلدى رعايت ادب و آداب آن مسافت را پياده قطع فرمود.
تاریخ جهان آراي عباسي، وحيد قزويني محمدطاهر بن حسين: ۲۰۶: بعد از ورود رايات نصرت آيات درون اندك روزى قلعه بـه تصرف آمد و حكومت آنجا بـه صفى قلى خان شفقت شد و به قصد زيارت عتبات سدره مرتبات از يك منزلى نجف اشرف پياده روانۀ زيارت شدند.
خلاصه التواريخ، منشي قمي احمد بن حسين: ج۲ ص۱۰۷۳: شاه جهانيان چون بـه حوالى آن شـهر دلبند رسيدند غسل زيارت كرده پياده بآستانـه تشريف بردند.
[size=150]
التزام علما و مراجع تقلید بـه انجام زیـارت پیـاده درون دوران های مختلف
علما و بزرگان نیز، بـه تأسی از ائمـه اطهار (علیـهم السلام)، اهتمام بسیـار زیـادی بـه این سنت حسنـه داشتهاند و نقل شده کـه زیـارت کربلا با پای پیـاده، که تا زمان مرحوم شیخ انصاری (قده) مرسوم بوده [۲۴] و حتی نقل شده هست که ایشان طبق نذری کـه داشته، با پای پیـاده بـه زیـارت امام علی بن موسی الرضا (علیـهما السلام) رفتهاند[۲۵]
[۲۴] نجم ثاقب درون احوال امام غايب (ع)، نوري حسين بن محمد تقي: ۲۵.
[۲۵] مردان علم درون ميدان عمل، حسيني سيد نعمت الله: ج۲ ص۳۷۵.[/size]
==========
انطلق علمائنا الأعلام منذ قديم الزمان وإلى يومنا هذا في احياء ظاهرة المشي لزيارة الإمام الحسين مطلقاً، أو في مناسبات خاصّة كزيارة الأربعين ، وكم لنا شواهد ونماذج تدلّ بوضوح على ذلک . مثلا:
1 ـ زيد المصري :
كان عالماً فاضلاً أديباً لبيباً، سكن أرض مصر، ولقب هناک بالمجنون ، نظراً لأنّه كان يسكت كلّ لبيب بالحجّة ويردّ على دليل كلّ مدّعى ، ولم يكن عاجزاً عن جواب كلّ سائل .
سمع ان المتوكّل العبّاسي (لعنـه الله) قد أمر بحرث موضع قبر الإمام الحسين 7
بغضاً وحقداً، وهدم بنيانـه واخفاء أي أثر من آثاره ، وجرى الماء عليه من نـهر العلقمي ، ويهدّد ويتوعّد الناس بالقتل وقطع الأيدي ان زاروا قبر الحسين 7، حتّى ان عجوزة أرادت زيارته فمنعت حتّى تقدّم يداها للقطع ، فقدّمت يدها اليسرى فقالوا بل اليمنى ، فقالت في العام الماضي قطعتموها في زيارة مولاي الإمام الحسين وهذه السنة اقدّم يدي اليسرى .
عظم ما فعله المتوكّل العبّاسي على أمثال زيد الّذي أجنّه حبّ الحسين ، وحزن حزناً شديداً، فآلى على نفسه أن لا يهدء إلّا ان يزوره ، حتّى وان كان على هذا البعد منـه .
خرج من مصر ماشياً على قدميه ، هائماً على وجهه ، يطوي البراري والقفار شاكياً وجده إلى ربّه ، وظلّ هكذا إلى أن وصل الكوفة ، وكان ذلک في سنة ( 237 ه .ق ).
والتقى في الكوفة بـ(بهلول العالم ) واتفقا سويّاً على السفر إلى كربلاء لزيارة قبر الحسين 7، فأخذ كلّ منـهما بيد صاحبه وخرجا من الكوفة حتّى وصلا كربلاء، وإذا بهما يشاهدان القبر، وقد هدم بنيانـه واُجري عليه الماء، ولكن الماء حار واستدار ولم تصل قطرة منـه إلى القبر ـ وبهذا سمّي الحائر الحسيني وكأنّه الماء كان يخجل من الإمام 7 كيف يقرب منـه وقد قتل عطشاناً ـ.
وهنا نظر زيد المجنون إلى بهلول وقال : يريدون أن يطفؤوا نور الله بأفواههم ، ويأبى الله إلّا ان يتمّ نوره ولو كره الكافرون ، ثمّ أنشد هذه الأبيات :
تالله إذا كانت اُميّة قد أتت قتل ابن بنت نبيّها مظلوماً
فلقد أتاه بنو العبّاس بمثله هذا لعمرک قبره مـهدوما
أسفوا على أن لا يكونوا شاركوا في قتله فتتّبعوه رميما
زیـارت پیـاده آيت الله سيد محمد مـهدي بحرالعلوم:
4 ـ السيّد مـهدي بحرالعلوم 1 وله مشـهد في مشاركته في موكب (عزاء طويريج ).
* درون کتاب «قصص وخواطر» آمده است: آيت الله سيد محمد مـهدي بحرالعلوم (م1312ق.) با برخي از ادبا و علما، از نجف بـه کربلا، پياده راه افتاد که تا اين کـه در يکي از منزلهاي بين راه، براي استراحت توقف د. بعد از ساعتي چون خواستند ادامة مسير دهند، آيت الله بـه خاطر ضعف جسمي و ناتواني، قادر بـه حرکت نشد. بعد در وصف حال خود، اين دو بيت را سرود:
براي من از فرط ناتواني
هر سرزمين وطن شده است
و اشک جاري من درون هر سو
زيارتگهي براي من شده است
شيخ انصارى درون سفر زيارت مشـهد پياده و ناشناس درون حجره مرحوم حكيم جلوه:
مرحوم ((جلوه )) درون مدرسه ميان حجره خود مشغول مطالعه بود ديد پيرمردى بـه در حجره رسيد و گفت : اجازه مى دهيد من هم امشب درون حجره شما استراحت كنم ؟ مرحوم ((جلوه )) اجازه داد، پيرمرد وارد شد كيسه اى همراه داشت آن را باز كرده مقدارى نان بيرون آورده ميل كرد دوباره سر كيسه را بست و گذاشت زير سر خود و چيز نازكى هم روى خود كشيده خوابيد، ولى تماشا مى كرد و مى ديد مرحوم ((جلوه )) غرق درون مطالعه هست : گفت : آن كتاب چيست مطالعه مى كنى ؟ مرحوم ((جلوه )) جواب داد: كتاب ((اسفار)) هست پرسيد: كدام مبحث را مى خوانيد؟ مرحوم ((جلوه )) درون حالى كه از سؤ ال پيرمرد تعجب مى كرد جواب داد: فلان مبحث . پيرمرد گفت : آن كه چيزى نيست بعد شروع كرد همان طور خوابيده تمام مطالب آن بحث را با جزئيات بيان كرد بـه طورى كه مرحوم ((جلوه )) ديد مطالبى كه خيلى مشكل بود براى ايشان روشن شد مرحوم ((جلوه )) كه مى ديد يك مرد پيرى درون لباس عامى و مسافر اين طور بـه مسائل فلسفى مسلط و وارد هست با تعجب سؤ ال كرد آقا شما ساكن كجا هستيد ممكن هست خودتان را معرفى كنيد؟ پيرمرد فرمود: اگر قول مى دهيد بـه كسى نگوئيد و مرا بـه كسى معرفى نكنيد مى گويم . عرض كرد: بلى ، قول مى دهم و با شما عهد مى بندم كه که تا شما اينجا هستيد بـه كسى نگويم . آن وقت پيرمرد فرمود: من شيخ مرتضى انصارى هستم نذر كرده ام كه تنـها و پياده بـه زيارت حضرت ثامن الحجج على بن موسى الرضا مشرف شوم براى آنكه كسى مرا نشناسد و فارغ البال باشم بـه اين هيئت درآمد.(275)
275-اين قضيه را آقاى سدادى يكى از علماى بزرگ گيلان نقل كردند.
زیـارت پیـاده آیت الله حاجی نوری:
* همچنين مرحوم حاجي نوري صاحب «مستدرک الوسائل» با گفتار و رفتار خود ديگران را بـه پياده رفتن براي زيارت قبر امام حسين علیـه السلام تشويق و ترغيب ميکرد.
درسال 1319ق. شيخ چهارپاياني براي حمل بار و وسايل سفر کرايه ميکند و خود وهمراهانش پياده، درکنار آن چهارپاها، مسافت نجف که تا کربلا را ميپيمايند اما از آنجا کـه ايشان درون هنگامة پيري و ضعف قواي بدني بوده، نميتواند طي دو روز، اين مسير را طي کند؛ از اين رو، سه شب را درون کاروانسراهاي: «خان مصلي»، «خان النصف» و «خان نخيله» بـه سر ميبرد و در روز چهارم بـه کربلا ميرسد. بنابراين، پياده روي درون اين سفر زيارتي، از سنتهاي پسنديده ومورد عمل برگزيدگان امت بـه شمار ميآيد.
شايد بتوان گفت: بـه طور معمول، سفر از نجف بـه کربلا، سه شبانـه روز زمان ميبرد؛ خواه اين مسافت با پاي پياده طي شود، خواه با درشکههايي کـه حيوانات آنها را ميکشند و خواه سوار بر چهار پايان.[7]
[7] . طريحي، النجف الاشرف مدينة العلم و العمران، صص 61 و62
مـیرزا حسین نوری (قده) اهتمام بسیـاری بـه این امر مـهم داشته و هر سال درون روز عید قربان بـه همراه جمعی از زائرین امام حسین (علیـه السلام) بـه پیـادهروی از نجف که تا کربلا اقدام مـید و این سفر، سه روز بـه طول مـیانجامـید[۲۷].
تشرف بـه کربلا با پای پیـاده، که تا زمان محدث نوری (قده) بین طلاب و فضلای حوزه نجف رسم بود، ولی با وارد شدن اولین نوع از اتومبیلها بـه منطقه، سفرهای کاروانی تعطیل شده و به دنبال آن، زیـارت با پای پیـاده نیز بسیـار کمرنگ شد.
ولی بعد از مدتی و با مطرح شدن آیت الله عظيم سید محمود شاهرودی (قده) بـه عنوان یکی از اساتید و مدرسان با نفوذ معنوی حوزه نجف، بـه علت التزام و اصرار ایشان درون پیـاده رفتن بـه کربلا، مجددا مسئله پیـاده رفتن بـه کربلا بـه عنوان یک سفر مقدس همكاني رایج شد و با توجه بـه این کـه در این سفر، بعضی از ایرانیـان نیز گاهی اوقات، ایشان را همراهی مـید، رفته رفته مردم بـه این مسئله توجه بيشتري نموده و این گونـه سفرهای مقدس بيشتر رواج یـافت[۲۸].
آيتالله بهجت:
آيت الله «شيخ ميرزا حسين محدث نوري» از مراجع تقليد نجف درون موسم عيد قربان بـه پيادهروي از نجف که تا کربلا اقدام کرد کـه 3 روز درون راه بود و حدود 30 نفر از دوستان و اطرافيانش وي را همراهي ميد، نيز با وي بودند، «محدث نوري» از آن بعد تصميم گرفت، هر سال اين کار را تکرار کند، ايشان آخرين بار درون سال 1319 هجري با پاي پياده بـه زيارت حرم أباعبدالله حسين(علیـه السلام) رفت.
آداب اربعين از منظر ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي
ميرزا جواد آقا ملکي تبريزي استاد اخلاق امام خميني کـه خود بارها با پاي پياده از عتبه علويه، رهسپار عتبه حسيني شده است، درباره مراقبه و بزرگداشت روز اربعين حسيني چنين ميگويد:
«به هر روي بر مراقبه کننده لازم هست که بيستم صفر(اربعين) را براي خود روز حزن و ماتم قرار داده بکوشد کـه امام شـهيد را درون مزار حضرتش(علیـه السلام) زيارت کند، هر چند تنـها يک بار درون تمام عمرش باشد، چنانکه حديث شريف، علامتهاي مؤمن را پنج امر ذکر کرده است: 51 رکعت نماز درون شبانـه روز، زيارت اربعين،انگشتر درون دست راست ، پيشاني بر خاک گذاشتن و بلند بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ گفتن درون نمازها».(ترجمـه المراقبات، صفحه 85)
و مرحوم آخوند خراسانی (قده) نیز بـه همراه اصحابشان با پای پیـاده بـه زیـارت کربلا مشرف مـیشدند[۲۶]
5 ـ الشيخ محمّد علي الخراسانى المولود 1280 والمتوفى في شـهر رمضان 1283.
وكان يشارك في هذه القوافل السائرة مشيا إلى الزيارة
علماء كبار من أمثال
الميرزا النائيني،
وآية الله الكمباني،
والسيد محسن الأمين،
يحكى عن العلمين الكبيرين السيد باقر والسيد رضا الهندي رحمـهما الله
أنـهما كانا قد ذهبا لزيارة الحسين (ع) مشيا على الأقدام، وفي الطريق وجدا امرأة ومعها حمار واقفة فسألاها عن شأنـها، فقالت: سقطت عن الدابة ولا أستطيع الركوب. أخذ أحد الأخوين زمام الدابة، وانحنى الآخر وقال لها: اصعدي على ظهري واركبي، وبعد أن ركبت وسارت أجهش بالبكاء، فسأله أخوه عن بكائه، فقال: تذكرت عائلة جدي الحسين (ع) يوم ساروا بهم إلى الكوفة ومن الذي أركبهم والإمام السجاد (ع) عليل.
العلّامة الكبير المحقّق الشيخ جعفر كاشف الغطاء وفي طريقه إلى كربلاء، مشياً ضمّه صاحب الزمان 7 إلى صدره ، وقال (أهلاً بمحيي شريعتنا).
سيّدنا الاُستاذ السيّد المرعشي النجفي وما ذكرته في كتاب (قبسات من حياة سيّدنا الاُستاذ) من مشيه إلى كربلاء (20) مرّة مع مجموعة من الطلبة آنذاک ، وصاروا كلّهم من الأعلام والمراجع للتقليد من المعاصرين ، رحم الله الماضين وحفظ الباقين .
العلامة الفقيه المرجع آية الله السيد محمد علي الموحد الأبطحي رضوان الله عليه
زیـارت پیـاده علامـه امـینی:
نقل شده هست که مرحوم علامـه امـینی درون زیـارتهایی کـه به کربلای معلی داشتهاند، برایب اجر بیشتر، بارها مسیر بین نجف که تا کربلا را با پای پیـاده پیمودهاند[۳۰] .
این امر، چنان بین روحانیون ساکن درون نجف اشرف رواج پیدا کرده بود کـه غالب طلاب بارها مسیر این شـهر که تا بارگاه امام حسین (علیـه السلام) را پیـاده پیموده و حتی درون غیر زمان اربعین و عرفه [۳۱] نیز گروههایی از طلاب، پیـاده بـه سمت کربلا حرکت مـید.
[۳۰] فرهنگ زيارت، محدثي جواد: ۶۷.
[۳۱] مانند اول رجب، نيمـه رجب، نيمـه شعبان، تمام ايام زيارتي امام حسين (ع) بـه ويژه شب عاشورا و شبهاي جمعه.
وكان من العلماء والعرفاء من يحيى شعيرة المشي إلى زيارة الإمام الحسين 7 منـهم:
آيت الله السيّد أحمد المستنبط ،
و
آيت الله الشيخ عبّاس القوچاني ،
و
آيت الله الشيخ حسن نجابت الشيرازي ،
و
آيت الله السيّد دستغيب ،
و
آيت الله الشـهيد السيّد الصدر الأوّل
و
آيت الله الشـهيد الصدر الثاني ، حتّى أفتى بوجوب المشي إلى قبر أميرالمؤمنين والإمام الحسين في ظروف خاصّة ليتحدّى بذلک الحكم الصدّامي والبعثي الكافر آنذاک ، واستجابت الملايين لدعوته ، كما أكّد في خطبة جمعته الخامسة والثلاثين والخطبة السادسة والثلاثين على ذلک[1] .
والكثير من العلماء المعاصرين،
[۲۶] روح مجرد، حسيني طهراني سيد محمد حسين: ۵۵۳.
[۲۷] نجم ثاقب درون احوال امام غايب (ع)، نوري حسين بن محمد تقي: ۲۶.
[۲۸] زندگي و مبارزات آيت الله العظمي سيد محمود حسيني شاهرودي بـه روايت اسناد: ۴۱.
در این گزارش تصاويري دیدنی از زیـارت پیـاده چهار تن از مراجع عظام تقليد يعني حضرت آيت الله سيد «أبوالقاسم خوئي»، حضرت آیت الله «مـیرزا جواد تبریزی»، حضرت آيت الله مرحوم سيد «محمود شاهرودي» و حضرت آيت الله سيد «محمدسعيد حکيم» دیده مـی شوند کـه در حال پیـاده روی بـه سمت شـهر کربلا هستند.
براى ديدن تصاوير درون اندازه مناسب روي ان كليك كنيد
آيت الله شاهرودي حدود ۲۶۰ مرتبه ، مسیر کربلا را با پای پیـاده پیموده اند و در این سفر معنوی، جمعی از اطرافیـان و شاگردان، ایشان را همراهی مـید.این امر سبب شد که تا پیـادهروی کربلا بین طلاب و حوزویـان رواج بسیـاری پیدا کند[۲۹]
[۲۹] سيماي شاهرود، بوستان كوير، رعايتي جعفر: ۱۰۱.
براى ديدن تصاوير درون اندازه مناسب روي ان كليك كنيد
زیـارت پیـاده آيت الله ميرزا جواد آقا تبريزي يکي از مراجع عاليقدر جهان تشيع
براى ديدن تصاوير درون اندازه مناسب روي ان كليك كنيد
زیـارت پیـاده از تبريز بـه كربلا و نجف و از عراق بـه مشـهد:
حاج شيخ جعفر مجتهدي (از كارگزاران ناحيه مقدسه حضرت صاحب الامر منـه السلام)
براى ديدن تصاوير درون اندازه مناسب روي ان كليك كنيد
آقاي حاج شيخ جعفر مجتهدي درون بيست و هفتم جمادي الثاني سال 1343 ه.ق مطابق با اول بهمن ماه 1303 ه.ش درون خانواده اي بسيار متدين و مرفه درون شـهر تبريز ديده بـه جهان گشودند. خانواده اي كه از نظر نجابت و اصالت جزء معدود خانواده هاي مشـهور آن سامان بـه شمار مي آمد.
پدر ايشان جناب حاج ميرزا يوسف از دلباختگان آستان ولايتمدار قبله العشاق و امام السعداء، حضرت سيدالشـهداء ابا عبدالله الحسين (ع) بودند، که تا جائي كه مكرر قافله سالاري زائرين كربلاي معلي را از تبريز بـه عهده مي گرفته و خروج زوار تهي دست دل شكسته را خود عهده دار مي شدند و در طول مسير حراست اين قافله با دو شير تربيت شده بود كه درون ابتدا و انتهاي آن حركت مي كردند و زوار امام حسين (ع) را سلامت بـه مقصد مي رساندند.
ايشان بعد از فقدان پدرشان جناب حاج ميرزا يوسف، تحت كفالت و سرپرستي مادر بزرگوارشان، آن بانوي علويه قرار گرفتند.
در همان ابتداي طفوليت، ضمير پاك و روشن ايشان محل الهامات و مشاهده انوار و عنايات اهل بيت عصمت و طهارت (ع) قرار مي گيرد.
در اوائل سن پنج سالگي، درون عالم رويا مشاهده مي كند از جانب آسمان منبري از نور که تا كنارش بر پا شده و وجود مقدس بي بي دو عالم حضرت صديقه طاهره (ع) تشريف مي آورند و او را مورد نوازش و تفقد و مـهرباني قرار داده و با دست مباركشان بـه سر و صورت او مي كشند.
از همان دوران نوجواني روح بلند و ناآرام اين مرد الهي بـه دنبال كشف حقايق و اسرار بر مي خيزد، ايشان نقل مي فرمودند؛
ايشان مي فرمودند : از همان سنين نوجواني علاقه عجيبي بـه تزکيه نفس داشتم و شروع بـه تهذيب نفس و خودسازي و تقويت اراده نمودم و در قبرستان متروكه شـهر تبريز كه يكي از قبرستانـهاي بسيار مخوف ايران بـه شمار ميرود و رعب و وحشت عجيبي بعد از استيلاي شب بـه خود ميگيرد، قبري حفر نموده و در آن شب را که تا صبح بـه ذکر حضرت باري مي پرداختم چون بسيار دوست داشتم بـه بينوايان و مستمندان كمك كرده و زندگي آنـها را از فقر و تنگدستي نجات بخشم، سعي و تلاش بسياري مينمودم که تا معماي لاينحل كيميا بـه دست من حل گردد، لذا قسمتي از سرمايه پدري را درون اين راه صرف نمودم ولي بـه نتيجهاي نرسيدم، اما چون اين كوشش من همراه با توسلات شديد بود،
يك روز هنگامي كه مشغول انجام تركيبات شيميايي بودم ناگهان سروشي آسماني بـه من ندا درون داد:
جعفر؛ كيميا، محبت ما اهل بيت است، اگر بـه دنبال آن هستي قدم بگذار و ثابت باش،
ايشان مي فرمودند: بعد از شنيدن آن نداي آسماني بي قراري عجيبي سراسر وجودم را فرا گرفت و آن چنان بي تاب و حيران اهل بيت عصمت و طهارت (ع) شدم كه لحظه اي نمي توانستم درون منزل و شـهر خود باقي بمانم، لذا صبح روز بعد پشت پائي بـه همـه چيز زده و بعد از خداحافظي با حالتي آشفته و پاي و پياده از تبربز بـه قصد كربلاي معلي حركت كرده و از مرز خسروي وارد خاك عراق شدم.
در اولين ايستگاه بازرسي، مأموران حكومتي عراق بـه خاطر نداشتن جواز ورود، و اينكه پياده رفتن بـه كربلا از ايران رايج نبود
مرا بـه عنوان جاسوس دستگير و به زندان انداختند.چندين ماه درون زندان بودم و در آن جا شور و حالي كه نسبت بـه ائمـه اطهار (عليهمالسلام) داشتم را ادامـه داده ودائماً درون حال توسل بودم و استخلاص خود را از حضرت امير و آقا امام حسين (عليهما السلام) تقاضا ميكردم البته از همان روز اول که تا آخر ، دائماً و در تمام حالات نظر آقا حضرت اباالفضل العباس (عليهالسلام) بر من بود كمكم درون اثر آن توسلات و رياضتهاي اجباري كه درون زندان بر من وارد ميشد، روحم صفاي خاصي بـه خود گرفت، بطوري كه رؤياهاي صادقي ميديدم و فوراً بـه وقوع ميپيوست كه باعث قوت روح و اميدواري درون من ميگشت.
تا اينكه درون زندان شبي درون خواب خدمت حضرت مولا علي (عليهالسلام) مشرف شدم، ايشان فرمودند:
جعفر؛ فردا بيگناهي تو ثابت گشته و آزاد خواهي شد، بايد بـه نجف اشرف بيايي و با دست مباركشان بـه محلي اشاره كرده و فرمودند: درون اين محل و نزد اين پيرمرد كفاش بـه پينـهدوزي ميپردازي از دستمزدي کـه مي گيري قسمتي را هزينـه خود ساز و مابقي را درون پايان هفته نان و خرما بخر و در مسجد سهله درون ميان معتکفان تقسيم کن .
صبح روز بعد مأموران زندان مرا آزاد كرده و اجازه ورود بـه خاك عراق را دادند و بدين ترتيب پياده راهي كربلا و نجف اشرف شدم
و درون همان محلي كه حضرت اشاره فرموده بودند؛ نزد آن پيرمرد پاره دوز شروع بـه كار نمودم که تا تمام انّيتها و آرزوهاي نفساني كه ناشي از خود فراموشي و تجملات زندگي بود از بين برود، بعد از گذشته حدود يك سال اقامت درون نجف روزي نامـهاي از طرف برادرم كه درون تبريز بود توسط شخصي بـه دستم رسيد كه درون آن نوشته شده بود از زماني كه شما بـه نجف رفتهايد اموال شما (كه عبارت بود از چندين باب مغازه درون بهترين نقطه شـهر تبريز و مستغلات ديگري كه از پدرم بـه ارث رسيدهبود) درون دست مستأجران ميباشد و آنـها از پرداخت حق الإجاره خودداري مينمايند و ميگويند: بايداز طرف شخص مالك وكالت داشته باشيد که تا حق الإجاره را بـه شما تحويل دهيم.با توجه بـه اينكه شما دور از وطن ميباشيد و نياز بـه پول داريد وكالتي براي من بفرستيد که تا مال الاجارهها را جمع نموده و برايتان بفرستم.
در اين هنگام متوجه شدم كه مورد امتحان بزرگي قرار گرفتهام؛ متحير ماندم كه چه كنم؟ آيا با اين اندك ناني كه از پينـهدوزي بـه دست ميآورم ارتزاق كنم يا مجدداً بـه زندگي مرفه خود كه از ارث مرحوم پدرم بود و از نظر شرعي هم بلامانع و حلال بود برگردم؟با خود درون جنگ و ستيز بودم و شيطان مرا وسوسه ميكرد، که تا اينكه تصميم خود را گرفته و در پشت همان نامـه براي برادرم نوشتم: عنايات حضرت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) درون نجف شامل حالم بوده و از سفره پرفيض ايشان بهرهمند ميباشم و ايشان هزينـه زندگيم را كفايت كردهاند.كساني كه درون تبريز مستأجر من ميباشند، اگر توان مالي داشتند درون محل استيجاري بـه سر نميبردند. لذا بـه موجب همين دست خط وكالت داريد تمام املاك متعلق بـه من را بـه نام مستأجران و در تملك ايشان درآوريد و خداي من هم بزرگ است.
و بدين ترتيب درون يك لحظه تمام ثروت و دارائي خود را بخشيدم، چرا كه اعتقاد بر اين داشتم كه حضرت مولا علي (عليهالسلام) مرا تنـها نخواهند گذاشت و همانطور كه درون اين مدت چه از نظر معنوي و چه از نظر مادي پذيرايي شاياني از من نمودهاند درون آينده هم همين گونـه رفتار خواهند كرد.
آقاي مجتهدي بعد از چندين سال اقامت درون نجف و هشت سال اقامت درون مسجد سهله و چندين سال اقامت درون كربلاي معلي مجدداً بـه نجف اشرف مراجعت ميكنند اما بعد ازمدتي اقامت درون نجف اشرف، عبدالكريم قاسم بر ضد ملك فيصل، پادشاه عراق كودتا كرده و قتل و غارت شديدي درون عراق رخ ميدهد، ايشان كه از اين اوضاع بسيار ناراحت بوده و رنج ميبردند از حضرت امير (عليهالسلام) اجازه مراجعت بـه ايران را ميگيرند.و پاسخ مي شنوند :
پس از رفتن تو نوبت بازگشت تمام ايرانيان مقيم عراق نيز فرا خواهد رسيد و بايد با پاي پياده اين مسير را طي کني .
خدايش رحمت كند پياده رفتن ايشان مثل پياده رفتن بقيه نبود
غالبا ميانبر و از راه غير عمومي مي رفت مگر ماموريتي درون مسيرش بوده باشد، و سريع راه مي رفت مثل افراد سوار بر مركب و پيوسته و طولاني راه مي رفت مثلا مسير نجف كربلا را كه جهار روزه مي روند و نجف بغداد ده روزه ايشان يك شبانـه روزه مي رفت
ايشان مي فرمودند :
بدين ترتيب پياده از نجف اشرف بـه سوي كاظمين براى زيارت حركت كردم و پس از بيست و چهار ساعت بـه كاظمين رسيدم. بسيار خسته شده بودم، بـه حضرت موسي بن جعفر (عليهالسلام) عرض كردم؛ آقا جان خسته شدهام، محبت كنيد و ماشيني برايم بفرستيد، هنوز حرفم تمام نشده بود كه ناگهان يك ماشين از ماشينـهاي حكومتي بـه من رسيد و مأموران حكومتي بـه علت نداشتن گذرنامـه مرا دستگير كرده و همراه خود بردند، بنده هم از حضرت تشكر كردم كه برايم ماشين فرستادند، که تا اينكه مرا بـه زندان كاظمين بردند.بعد از ورود بـه زندان متوجه شدم كه زنداني هست بسيار شلوغ كه درون آن دست و پاي زندانيان را هم با زنجيرهاي بسيار سنگين و قطوري بسته بودند و وضع بسيار اسفباري داشت، غم و اندوه سراسر وجودم را فرا گرفت و به ياد حضرت موسي بن جعفر (عليهالسلام) و زندان هارون الرشيد (عليه اللعنـه) افتادم و شديداً متوسل بـه آن حضرت شده و به ايشان عرض كردم: آقا جان! اين زنجيرها فقط درون خور طاقت شماست واينـها چنين طاقتي ندارند عنايتي بفرماييد.حضرت هم لطف كرده و عنايت فرمودند:
تا فردا همـه اهل زندان آزاد مي شوند .
بنده هم بـه زندانيان گفتم: آقا موسي بن جعفر (عليهالسلام) محبت فرموده و فردا صبح همگي آزاد خواهيدشد. همچنين درون بين زندانيان يك نفر اشتباهاً دستگير شده بود و قرار بود فردا اعدام گردد، و لذا بسيار بيتابي ميكرد، با گفتن اين مطلب بعضي از زندانيان شروع بـه خنديدن و مسخره كردن نموده و گفتند: اين شخص هنوز بـه زندان نيامده ديوانـه شدهاست كه اين حرفها را ميزند.به هر ترتيب شب سپري شد، صبح روز بعد از طرف عبدالكريم قاسم بـه خاطر جشن پيروزي دركودتايش تمام زندانيان و حتي جواني هم كه قرار بود اعدام گردد آزاد شدند.سرانجام آقاي مجتهدي بعد از ورود بـه ايران و چند روز اقامت درون كرمانشاه بـه تهران ميروند. با سزودگذر ايشان درون کرمانشاه ، ايلام و تبريز ، سلوک ايشان وارد مرحله جديدي مي شود .
ایشان مـیفرمودند:
زمانی كه بـه دستور حضرت مولا قریب بـه بیست سال درون بیـابانـها بـه سر مـیبردم ، بـه دستور حضرات ائمـه (علیـهمالسلام) شانزده مرتبه با پای پیـاده بـه مشـهد مقدس مشرف شدهام.
آقای مجتهدی درون مورد یکی از سفرهایی کـه پیـاده بـه زیـارت حضرت رضا علیـه السلام مشرف شده بودند تعریف مـی د: شبی حضرت رضا علیـه السلام بـه من فرمودند: شیخ جعفر حتما از قم پیـاده بـه مشـهد بیـایی.
صبح روز بعد بـه امر حضرت با پای پیـاده از قم بـه طرف مشـهد براه افتادم که تا هنگامـی کـه هوا تاریک شد بـه طوری کـه راه را دیگر تشخیص نمـی دادم، بـه حضرت رضا علیـه السلام عرض کردم: اقاجان دیگر نمـی توانم جاده را ببینم هوا خیلی تاریک است، هنوز عرضم تمام نشده بود کـه یک مرتبه سر نورافکنی جاده را برایم روشن ساخت اما هر چه پشت سرم را نگاه مـی کردم آن نورافکن را نمـی دیدم.
شروع بـه حرکت کرده و مقداری راه رفتم کـه ناگهان متوجه شدم آهویی از بیراهه بـه طرفم مـی اید هنگامـی کـه به من رسید سرش را تکان داد و اشاره کرد کـه به دنبالش بروم بـه دنبال آهو از سمت راست جاده بـه طرف بیـابان رفتم که تا اینکه بـه خیمـه ای درون وسط بیـابان رسیدم آهو ایستاد و من بـه طرف خیمـه رفتم دیدم شمشیرهایی بـه خیمـه آویزان است. هنگامـی کـه به خیمـه وارد شدم، دیدم اصحاب حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) درون آنجا تشریف دارند آنـها استقبال گرمـی از من نمودند و با یکدیگر معانقه کردیم و حدود نیم ساعت با هم صحبت کرده و قرارهایی گذاردیم.
آقای مجتهدی صحبتی راجع بـه اینکه چه گفتگوها و پیمانـهایی داشتند نکرده و مـی فرمودند: آن صحبتها مخصوص خودمان بود آنگاه فرمودند: بعد از نیم ساعتی کـه با جماعت یـاران حضرت مـهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بودم با آنـها خداحافظی کرده و باز همان آهو کـه به دستور خود اصحاب حضرت مرا بـه سوی خیمـه هدایت کرده بود مرا بـه جاده برگرداند و من بـه مسیر خود ادامـه دادم.
ما هم اندر باغ گیتی آشیـانی داشتیم / درون چمن با ماه رویـان داستانی داشتیم
از حریف بزم یـار و از رغیب کوی دوست / دشمنانی داشتیم و دوستانی داشتیم
یـا خیـالی بود یـا خوابی پریشان انچه ما / درون صف دادادگان نام و نشانی داشتیم.[1]
پی نوشت:
[1].شعر از حضرت آیت الله علامـه طباطبایی کـه تاکنون منتشر نشده است.
آقای مصطفی حسنی تعریف د:روزی همراه بعضی از دوستان جهت زیـارت اقای مجتهدی بـه قزوین رفتیم ،محل سایشان منزل آقای حاج علی حاج فتحعلی بود،بعد از اینکه لحظاتی را درون خدمتشان سپری کردیم ،خطاب بـه جناب حاج فتحعلی فرمودند:کاغذ و قلمـی تهیـه کنید که تا یک دو بیتی درباره حضرت ابوالفضل علیـه السلام بگویم ،حاج علی آقا یک برگ کاغذ و قلمـی بـه ایشان دادند،پشت کاغذ مقدار اندکی خط خوردگی داشت،هنگامـیکه آقا آن را گرفتند و مشاهده نمودند ،فرمودند اسم حضرت را بر روی کاغذ قلم خورده نمـی نویسند.
این بیـان ایشان نشانگر نـهایت ادب و احترام نسبت بـه اهل بیت عصمت و طهارت علیـهم السلام بود،بهر حال حاج علی آقا فورا کاغذی کاملا تمـیز مـهیـا نمودند،آنگاه آقای مجتهدی فرمودند:
حضرت ولی عصر علیـه السلام ارواحناه فداه مـی فرمایند: هربا این دو بیت شعر متوسل بـه عمویم قمر بنی هاشم حضرت عباس علیـه السلام بشود حتما حاجتش برآورده خواهد شد و سپس شروع بـه خواندن بیت اول نمودند و در فاصله بین بیت اول و بیت دوم حدود نیم ساعت با شدت تمام گریستند ،آنگاه بیت دوم را خوانده و باز حدود نیم ساعت شدیدا گریـه د .آنگاه دو بیتی را روی کاغذ نوشتیم کـه عبارت بود از:
یـادم ز وفای اشجع ناس اید/ وز چشم ترم سوده الماس آید
آید بـه جهان اگر حسین دگری/ هیـهات برادری چو عباس اید
براى ديدن تصاوير درون اندازه مناسب روي ان كليك كنيد
استاد مجاهدی حکایت جالبی از اقامت ایشان درون کوه خضر نقل مـی کنند :
هنگامـی كه حضرت آقای مجتهدی درون قم اقامت داشتند با مسجد مقدس جمكران و كوه خضر (= درون نزدیكیهای روستای جمكران) بسیـار مأنوس بودند. درون آن زمان هنوز مسجد همان حالت قدیمـی خود را داشت و معنویت عجیبی بر فضای آن حاكم بود و ایشان مـی فرمودند:
مسیر عبور حضرت ولی عصر – ارواحنا فداه – از زمـینی كه مسجد مقدس جمكران درون آن واقع است. هنوز روشن و عطرآگین هست و جان آدمـی را مـینوازد و آدمـی را بـه خضوع و خشوع وا مـیدارد
برزمـینی كه نشان كف پای تو بود سالها سجده صاحبنظران خواهدبود
كوه خضر نیز از اماكن مورد علاقه ایشان بود و در آن جا خلوت مـیكردند و به دعا و توسل مـیپرداختند. آن سال تصمـیم گرفتهبودند كه اربعینی را درون كوه خضر سپری كنند و لذا ده روز پیش از فرا رسیدن ماه مبارك رمضان بـه كوه خضر رفتند و در اتاقی كه درون آنجا بود ساكن شدند و ارتباطشان را جز با معدودی از دوستان قطع كردند.
بعد از گذشت روزها آخرین روز از ماه مبارك رمضان فرا رسید و جناب آقای مجتهدی فرموده بودند كه درون آخرین روز ماه مبارك مـهمان آقای حاج مـیرزا یدالله غروی خواهم بود.
حجت الاسلام غروی از علاقهمندان و اطرافیـان حضرت آیت الله العظمـی مرعشی بودند و با آقای مجتهدی نیز الفتی دیرینـه داشتند، منزل مسكونی ایشان درخیـابان بهار بود و دوستان بعد از افطار به منظور دیدار آقای مجتهدی درون آنجا جمع شده بودند و حضرت آقای مجتهدی پاسی از افطار گذشته بود كه آمدند.
ایشان درون مدت این چهل روز بـه خاطر روزه داری و غذای بسیـار كمـی كه مصرف كرده بودند و نیز بـه علت شب زنده داریها و ریـاضات شرعی، بـه طور محسوسی لاغر و تكیده شده بودند ولی طراوت وجودی شان بیشتر از پیش بـه نظر مـیرسید.
پس از ورود بـه خانـه و احوال پرسی از دوستان، دست و روی خود را درون آب زلال حوضی كه درون وسط حیـاط بود شستشو دادند و بعد دستمالی از جیب پیراهن بلند عربی خود درآوردند و همـین كه آن را باز كردند که تا دست و روی خود را خشك كنند، حال ایشان منقلب شد! و انقلاب حال شان بـه خاطر مورچهای بود كه درون داخل دستمال دیده بودند!
دستمال را آهسته جمع كرده و در جیب خود گذاشتند و فرمودند:
« من ناخواسته این مورچه را از لانـه خود دور كردهام و آوارگی او را نمـیتوانم تحمل كنم! حتما بروم! قبض او مرا آزار مـیدهد! »
دوستان هر چه اصرار كردند كه شما خستهاید و تازه از راه رسیدهاید، اجازه دهید که تا با ماشین سواری شما را که تا كوه خضر همراهی كنیم، نپذیرفتند و فرمودند:
« تاوان این غفلت، پیـاده رفتن بـه كوه خضر و پیـاده برگشتن است! »
حضرت آقای مجتهدی پیـاده بـه كوه خضر رفتند و در جایی كه بیتوته مـیكردند مورچه را بـه لانـه خود رهنمون شدند و پس از گذشت چند ساعت بـه قم بازگشتند.
هر چه دارم از ناحیـه حضرت علی اصغر (علیـهالسلام) است
جناب آقای جلالی نقل كردند:
روزی درخدمت آقای مجتهدی بودم ایشان درون حالی كه بسیـار منقلب بودند، تعریف كردند:
چند سال پیش كه درون قم بسر مـیبردم روز عاشورا بـه شدت مریض بودم و به طوری درد سراسر وجودم را فرا گرفته بود كه نمـیتوانستم از رختخواب برخیزم.
طبق معمول همـه ساله درون آن روز هم مراسم عزاداری و قمـه زنی درون منزل برپا بود. درون همان هنگام با حال سختی كه داشتم متوسل بـه حضرت علیاصغر (علیـهالسلام) شدم و حالتی بـه خصوص برایم پیدا شد و صحنـههایی را مشاهده كردم. از جمله دیدم سقف اتاق شكافته شد و نور عجیبی از آسمان بـه طرفم آمد بـه حدی آن نور شدید بود كه از شدت آن چشمانم را بستم و بعد از چند لحظه كه چشمانم را باز نمودم و سرم را بالا آوردم دیدم بانویی درون حالیكه طفلی را درون آغوش دارند درون مقابلم نشستهاند.
در همان حال بـه من فهماندند كه آن دو بزرگوار حضرت رباب و حضرت علیاصغر (علیـهماالسلام) مـیباشند.
سپس ایشان فرمودند: آقای جلالی هر چه كه دارم و به هر كجا كه رسیدهام از ناحیـه حضرت علیاصغر (علیـهالسلام) و توسل بـه ایشان بوده است.
اینجا بود كه كلام ایشان با گریـههای پی درون پی قطع و مجلس بـه یك جلسه توسل مبدل گشت...
سرعت سير اقاي مجتهدي درون سفر پياده
جناب آقای رضا بیگدلی نقل د: درون سال 1349 ه. ش یک روز با دوچرخه بـه جمکران رفته بودم هنگام بازگشت از مسجد درون حالی کـه با سرعت زیـاد با دوچرخه درون حرکت بودم درون بین راه با مرد مسنی برخورد کردم کـه سرعت راه رفتن او با دوچرخه ام مساوی بود.
از این حالت بسیـار متعجب شده و در همـین حال با او سلام و علیکی کردم بعد از مراجعت با قم مدتها درون فکر این واقعه عجیب بودم که تا اینکه اتفاقی کـه برایم افتاده بود و خصوصیـات آن مرد را به منظور یکی از دوستانم نقل کردم ، او گفت شخص مزبوری نیست جز جعفر آقای مجتهدی کـه هم اکنون درون مشـهد مقدس ساکن مـی باشند. دو سال بعد یعنی درون سال 1351ه ش بـه مشـهد مقدس مشرف شدم و تصمـیم گرفتم خدمت آقای مجتهدی برسم، اما آدرسی کـه از ایشان داشتم مربوط بود بـه باغ اقای علی زاده کـه در بیرون مشـهد نزدیک بـه سیلو قرار داشتو رفتن بـه آنجا مشکل بود.
در همان سفر بـه یکی از دوستان اقا برخورد نموده و از او پرسیدم چگونـه مـی توان خدمت ایشان رسید؟
گفت: اقای مجتهدی با حضرت رضا علیـه السلام درون ارتباط هستند شما حتما از حضرت بخواهید که تا ایشان را درون مسیر شما قرار دهند. من هم طبق گفته آن شخص بـه حرم مطهر مشرف شدم و خواسته خود را بـه حضرت رضا علیـه السلام عرض نمودم.
چند دقیقه بعد از اینکه از حرم بیرون آمدم با اقای مجتهدی برخورد نمودم از ایشان پرسیدم آقاجان شما از آسمان آمدید یـا از زمـین؟ هنوز چند دقیقه ای بیشتر نگذشته هست که از حضرت تقاضا کردم شما را ببینم آقا فرمودند: درون امر حضرت همـه چیز امکان دارد وقتی ایشان بفرمایند: برو من سریعا حرکت خواهم کرد.
گاهی قبل از اینکه بعضی از زوار بـه حرم مشرف شوند و مطلب خود را بـه حضرت عرض کنند حضرت زودتر بـه من امر مـی فرمایند کـه فلان موقع شخصی درون حرم منتظر هست و من بـه دستور حضرت نزد او رفته و مطلبش را حل مـی کنم.
-----------------
از همایشهای با افلاکیـان خاکنشین درون بزرگداشت شیخ جعفر مجتهدی درون آذرماه 1386 و در سالن بزرگ اجتماعات وزارت کشور برگزار شد. درون این همایش کـه بالغ بر 8000 نفر شرکتکننده داشت، حجت الاسلام و المسلمـین رضوی کشمـیری، دکتر اسدی گرمارودی و آیتالله فاطمـینیـا بـه همراه شاعر اهلبیت حاج احمد خجسته حضور داشتند و پیرامون شخصیت این بزرگمرد عرفان بـه سخنرانی پرداختند. همچنین دکتر محمد اصفهانی به منظور لحظاتی این مجلس را بـه نوای نیـایش پیراست.
مجري برنامـه نيز ضمن تقدير از وزارت كشور كه سالن بزرگ را با يك هفتم هزينـه معمول بـه خاطر شخصيت آقاي مجتهدي درون اختيار شركت كنندگان قرار داده بود، از شـهرداري تهران بـه دليل عدم موافقت با نصب بنر تصوير شيخ جعفر مجتهدي درون سطح شـهر تهران انتقاد كرد و گفت: مسئولان سازمان زيباسازي درون شـهري كه آن را "شـهر اخلاق" مي دانند، درون حالي با نصب تعداد معدودي بنر تصويري اين عارف بالله مخالفت كردند كه پوستر و بنرهاي هنرپيشـه هاي داخلي و خارجي و تبليغ كالاهاي غربي، درون و ديوار شـهر را پر كرده است.
استقبال از اين برنامـه آنچنان بود كه برگزار كنندگان آن را غافلگير كرده بود. سالن محل همايش و بالكن آن، پيش از آغاز مراسم كاملاً پر شده بود و جمعيت زيادي نيز از طريق ويدئو پرژوكتور همايش را دنبال مي كردند
مرقد مرحوم اقاي مجتهدي
توصیـه آیت الله بهجت بـه زیـارت پیـاده:
آيتالله محمدتقي بهجت فومني درباره نقش پيادهروي روز اربعين ميگويد:
روايت دارد کـه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) کـه ظهور فرمود، پنج ندا ميکند بـه اهل عالم ، اَلا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين قَتَلُوهُ عَطشاناً، اَلا يا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِي الحُسَين سحقوه عدوانا،... امام زمان خودش را بـه واسطه امام حسين(علیـه السلام) بـه همـه عالم معرفي ميکنند ...
بنابراين درون آن زمان بايد همـه مردم عالم، حسين(علیـه السلام) را شناخته باشند...
اما الان هنوز همـه مردم عالم، حسين(علیـه السلام) را نميشناسند و اين تقصير ماست، چون ما براي سيدالشـهدا(علیـه السلام) طوري فرياد نزديم کـه همـه عالم صداي ما را بشنود، پيادهروي اربعين بهترين فرصت براي معرفي حسين(علیـه السلام) بـه عالم است.
براى ديدن تصاوير درون اندازه مناسب روي ان كليك كنيد
شیخ عبدالله پیـاده
براى ديدن تصاوير درون اندازه مناسب روي ان كليك كنيد
شیخ عبدالله بختیـاری معروف بـه « شیخ پیـاده » ، درون اصل نامش سیف الله بود. وی درون خانواده ای ثروتمند چشم بـه جهان گشود. پدرش اسدالله خان از خوانین بختیـاری بود. وی از همان کودکی روحش لطیف و سرشتش نیکو بود.. بـه خاندان عصمت و طهارت علاقه و ارادت زیـادی داشت. زندگی او با زندگی خان زادگان سازگاری نداشت بـه همـین دلیل ، روش زندگی او اعتراض خان زادگان را درون پی داشت.
سنش از 17 سالگی نگذشته بود کـه پدرش درگذشت و ریـاست ایل بـه وی رسید.
در عنفوان جوانی ارتباطش با روحانیت بـه ویژه با سید جوانی سبب شد که تا شیفته اهل بیت علیـهم السلام شود. همچنین نقل مـی کنند هردر باره امـیر مومنین مداحی مـی کرد ، و... بـه او هدیـه مـی داد. با کمال فروتنی درون جلسات روضه امام حسین شرکت مـی کرد و سمت سقایی را بـه خود اختصاص داده بود .وی چشمش بـه جمال حضرت ابوالفضل العباس نورانی گشت کـه بر اسبی سوار او را مورد عنایت قرار داد.
دوران ریـاست وی مقارن با حکومت رضاشاه بود کـه سیـاستش سرکوب و قلع و قم خوانین و خلع سلاح و یکجانشینی عشایر بود. به منظور رسیدن بـه این هدف با وضع قوانین و مقررات دشواری عرصه را بر عشایر بسیـار تنگ کرد. درون این گیرودار آسیف الله تصمـیم گرفت بـه نجف اشرف عزیمت کند. ابتدا به منظور عرض ارادت بـه امام رضا (ع) رهسپار مشـهد شد.
وقتی بـه عتبات مشرف شد، زندگی ساده و فقیرانـه ای درون پیش گرفت. درون کربلا و نجف کارگری مـی کرد و مزدش را بـه فردی مـی داد که تا وی را با مسایل و معارف دینی آشنا کند. چند روز کار مـی کرد که تا مخارج چند روزش تامـین مـی شد ، آنگاه بـه عبادت و زیـارت مشغول مـی شد. درون عراق با ریـاضت و عبادت بـه مقامات عالی معنوی دست یـافت و صاحب کرامت گردید.
یک بار کـه به زیـارت مرقد مطهر حضرت علی (ع) رفته بود ، حضرت امـیر (ع) فرمود: دیگر به منظور زیـارت اینجا نیـا. بعد از مدتی بـه واسطه اختلافات مرزی روابط ایران و عراق تیره شد که تا جاییکه نایره جنگ شعله ور شد. اوضاع عراق به منظور ایرانیـان بسیـار وخیم شد. دولت عراق ایرانی ها را از عراق اخراج و بیرون کرد. بـه همـین خاطر درون سفری کـه به قم مشرف شد ، تصمـیم گرفت دیگر بـه عتبات عالیـات مراجعت نکند. به منظور یک سال منزلی درون روستای جمکران اجاره کرد.
شیخ عبدالله بیش از پنجاه مرتبه با پای پیـاده بـه زیـارت ائمـه معصومـین علیـهم السلام مشرف شد ، از نجف و کربلا پیـاده بـه مشـهد و قم مـی رفت و در راه امامزادگان را نیز زیـارت مـی کرد. بـه همـین خاطر بـه « شیخ عبدالله پیـاده » شـهرت پیدا کرد.
نقل مـی کنند ، شیخ پیـاده مـی فرمود: « چه بسیـار پیش مـی آمد درون بیـابان گرفتار مـی شدم و در حالی کـه گرسنـه و تشنـه بودم ناگهان متوجه مـی شدم کـه شخصی مـی فرمود: مـیل بـه چایی داری؟ چای گرم آماده داشت.... نان و کره تازه درون اختیـارم مـی گذاشت .... درون بیـابان عبور مـی کردم حیوانات درنده حلقه زده بودند و من از وسط آنـها رد مـی شدم ، آنـها هیچ کاری با من نداشتند.» وی شـهود ملکوتی داشت . درون دل شب هنگامـی کـه با محبوب مناجات مـی کرد هر سوال و شبهه ای کـه داشت ، مشاهد مـی نمود. شیخ همچنان صاحب طی الارض بود
همچنین نقل مـی کنند شیخ عبدالله مـی فرمودند: « گاهی کـه پول یـا چیزی نیـاز داشته باشم حضرت ولی الله الاعظم با یک واسطه برایم مـی فرستند.» همچنین نقل مـی کنند « امام زمان قرآنی بـه ایشان هدیـه د» و با امام زمان بـه مکه مشرف شد. بـه جزیره خواص حضرت نیز مشرف گردید.
وفات: درون شب بیستم ماه مبارک رمضان سال 1402 قمری مصادف با 11/ 4 / 1362 شمسی کـه سنش از هشتاد سالگی گذشته بود ، هنگام کـه مولای متقیـان بـه دیدارش آمده بود ، دارفانی را وداع گفت. و در قبرستان بقیع درون راه قم بـه جمکران بـه ( قطعه دوم - ردیف 35 - قبر 18 ) خاک سپرده شد.
غالب علمای معاصر نیز درون سفر پیـاده کربلا شرکت کرده و کرامات و خاطرات زیبایی از این سفرها نقل شده است[۳۲].
[۳۲] عمرم چگونـه گذشت؟ زندگي نامـه حضرت آيت الله شيخ علي آزاد قزويني،ص ۵۵:
مدتي گذشت و غير از خودم و فرزندم حسن كسي را نميديدم. متوجه شدم بـه فرمايشات حضرت آيت الله العظمي شاهرودي، كه ببينم درون آن جا چه ميبينم. ناگهان صداي مرغهايي را شنيدم كه از آن جنگل بيرون ميآمدند، از طرف مشرق بـه مغرب ميرفتند بـه طوري كه آن جاده پر از آن مرغها شده بود و آن مرغها خاكستري رنگ بودند و قدري از گنجشك بزرگتر بودند. جمعيتي از مرغها اول وارد جاده شدند و به زبان فصيح عربي ميگفتند: «واي حسين (ع) قد قتل». اينها از جاده رد ميشدند. عده زيادي هم بعد از آنها از آن جنگل وارد آن جاده ميشدند و به زبان فارسي فصيح صدا ميزدند: «واي حسين (ع) كشته شد». بنده با فرزندم حسن آن جا ايستاديم و بنده از حالي بـه حالي شدم؛ بـه طوري كه از ناراحتي گاهي گريه ميكردم و گاهي بـه آنها نگاه ميكردم و صداي آنها را ميشنيدم. آن جا ايستادم که تا آفتاب غروب كرد. نـه مرغها را ديدم و نـه صداي آنها را شنيدم و از جمعيتي هم كه از آن جا ميرفتند كسي را نميديدم. بعد حركت كردم بـه طرف كربلاي معلي.
توجه و اهتمام امام خمـینی بـه زيارت كربلا و اهتمام جندبار درون سال آيت الله حاج اقامصطفى خميني بـه انجام زیـارت پیـاده:
حضرت امام خمـینی درون تمام سال های اقامت درون نجف، ایـام اربعین را بـه کربلا مشرف مـی شده اند و به زیـارت سید الشـهدا اهتمام ویژه داشته اند.
فرزند شـهید امام مرحوم آیت الله سید مصطفی خمـینی درون آن سالها چندین نوبت هرساله با دوستانشان درون دفتر امام پای پیـاده از نجف بـه کربلا مـی رفته اند.
این عبادت پنج بار درون هر سال تکرار مـی شده کـه مـهم ترین آن درون ایـام اربعین حسینی بوده است.
پس از شـهادت ایشان و اقامت مرحوم سید احمد خمـینی درون نجف این برنامـه توسط ایشان انجام مـی شده و کاروان یـاران امام درون نجف پای پیـاده بـه صحن و سرای حسینی عازم مـی شده اند.
براى ديدن تصاوير درون اندازه مناسب روي ان كليك كنيد
عفوق تصویری از این پیـاده روی هست که بـه زبان علمای نجف «پیـاده کربلا» خوانده مـی شده است. درون تصویر علاوه بر مرحوم یـادگار امام، آیت الله بجنوردی و حجت الاسلام سید حسین خمـینی دیده مـی شوند.
زیـارت پیـاده آيت الله حاج آقا مصطفی خمـینی:
آيت الله حاج اقامصطفى خميني درون راه كربلا پياده
عزیر تصویری از حاج آقا مصطفی خمـینی هست که درون اربعین سال ۴۳ هست در راه نجف بـه کربلا گرفته شده است.
از راست بـه چپ: مرحوم سید مصطفی خمـینی - فرد درحال جمع چادر: مرحوم ستاری- ناشناس - حجة الاسلام عباس قضایی- سید حسن ابطحی
این عدر حالی کـه حاج آقا مصطفی خمـینی با پای پیـاده بـه زیـارت امام حسین(علیـه السلام) مـی رفته گرفته شده است.
براى ديدن تصاوير درون اندازه مناسب روي ان كليك كنيد
و خاطرات نقل شده از همراهان ایشان
حجت الاسلام والمسلمـین محمد طاووسی بجنوردی
خاطرهای بسیـار آموزنده از پیـاده روی با صفایی کـه از نجف بـه کربلا داشتیم دارم کـه در واقع درسی به منظور گروه مان بود. درون آن زمان مرسوم بود کـه روحانیون و مردم درون مراسم مختلف ( نیمـه شعبان، اربعین، عاشورا...) پیـاده بـه کربلا مـیرفتند. این پیـاده روی دو گونـه بود یکی از راه خشکی و آسفالتی مـیرفتند. از نجف که تا کربلا 75 کیلومتر بود و سه ساعته مـیرفتند. مسیر دیگر هم از کناره شط بود کـه راه طولانی تری بود. دو سه شـهر درون مسیر بود. ما با حاج آقا مصطفی بـه سمت کربلا بارها پیـاده روی داشتیم. درون یکی از منزلگاهها کـه نزدیک شـهر « تویریج » بود استراحت مـیکردیم هر بـه نوبت آشپزی مـیکرد. آن روز نوبت من بود.
با یکی از رفقا و دوستان کـه خدا رحمتش کند و در آن سفر با ما بود، یعنی شـهید محمد منتظری، بـه شـهر تویریج رفتیم و آنجا لوازم ووسایل نـهار ظهر را خریدیم و درحال آماده آن بودیم. دیدم دوستمان آقای سجادی زیر خیمـه لَم داده و بیکار نشسته. صدا زدم آقای سجادی زیر خیمـه لَم دادی و همش داری مـیخوری و نمـی آی کمک ی.
حاج آقا مصطفی چادر حرفهای منو شنید. دیدم حاج آقا مصطفی صدا زد و گفت طاووسی بیـا و بنشین. فرمود کـه درس امروز مااین هست که مـیخواهم الآن بـه تو بگویم. یک شعر از حافظ خواندند کـه از آن روز که تا حالا هرگاه اتفاقی مـیافتد این شعر همواره مّد نظرم است.ایشان فرمودند: کمال صدق و محبت ببین نـه نقص گناه کـه هر کـه بی هنر افتد نظر بـه عیب کند
سپس ادامـه داد آدم هنرمند خوبیهای مردم را مـیبیند. آقای سجادی هم این همـه خوبی دارد. بـه نظر من این درس عمومـی به منظور همـه جامعه است. متاسفانـه الآن ما درون روزگاری زندگی مـیکنیم کـه نـه تنـها عیوب مردم را مـیبینیم و خوبیهایشان درون چشم ما پیدا نیست. ( ( ))
آيت الله رضواني:
رابطه شما با حاجآقا مصطفی چگونـه بود؟ درون درس و مباحثه با هم بودید؟ خدا رحمتش کند. درون درس خیر، ولی گاهی درون مسافرتها پیـاده بـه کربلا مـیرفتیم.
جنابعالی و مرحوم حاجآقا مصطفی پای ثابت پیـادهروی بـه کربلا درون کاروان آقای حلیمـی بودید؛ بـه نظر شما فوت حاجآقا مصطفی طبیعی بود؟
خیر، کاملاً مشکوک بود. امام امام اجازه کالبد شکافی ندادند.
گفتگو با آیت الله سید محمد سجادی درباره خاطرات حضورشان درون کنار حاج آقا مصطفی درون نجف:
درباره فضایل اخلاقی ایشان صحبت بفرمایید؟
اخلاق هر درون سفر ظاهر مـی شود. معمولا مـی گویند هری را مـی خواهی بشناسی، با او مسافرت کن. ایشان سالی دو سه مرتبه کاروانی داشتند کـه پیـاده از نجف بـه سمت کربلا حرکت مـی د. مجموعه ای از علما و مرحوم شـهید مدنی، فضلا و شاگردان ایشان با هم راه مـی افتادند و چهار پنج روزی این سفر طول مـی کشید. درون برخورد و نشست و برخاست همـه چیز ظاهر مـی شد. متواضع و مودب بود. مباحث علمـی مطرح مـی کرد. یـا اگر خسته بودند، شعر و ادب و اشعار مرحوم امام را حفظ بودند و مـی خواندند. طلاب را بـه مباحث علمـی مشغول مـی کرد کـه صحبت غیبت نشود. واقعا رفتاری زیبا و زیبنده داشت. حال خوبی داشت. آخر شب ها مـی رفت درون نخلستان ها نماز مـی خواند و گریـه مـی کرد. بـه خصوص به منظور امام دعا مـی کرد. خیلی به منظور امام دعا مـی کرد. کـه خدا پیروزش کند. درون کتاب های خودش هم این مطلب زیـاد آمده هست که خدایـا پدر ما را بـه مقاصدش برسان و البته دعایش هم مستجاب شد.
مرحوم شـهید دستغیب بعد از شـهادت آقا مصطفی، بـه نجف به منظور تسلیت خدمت امام آمدند. ما بـه دیدن ایشان رفتیم؛ گفتند کـه در کربلا خواب عجیبی دیدیم. خواب دیدیم کـه تاجی بر سر امام گذاشتند. پرسیدم این چیست؟ گفتند اجر صبری هست که به منظور آقا مصطفی د. و بعد از وفات حاج اقا مصطفى هم حضرت امام بـه پاریس آمدند و خیلی سریع اوضاع متحول شد و انقلاب بيروز شد. خواب بعد از شـهادت حاج آقا مصطفی بـه حقیقت پیوست.
حجة السلام و المسلمين رحيميان يكي از شاكردان آيت الله شـهيد حاج اقا مصطفى خميني مي گويد:
((يكي از خصوصيات حاج آقا مصطفي اين بود كه ايشان مقيد بـه پياده روي از نجف بـه كربلا درون تمام زيارتهاي مخصوصه امام حسين عليه السلام بود درون سال معمولا چند مناسبت بود (15 شعبان ، عرفه ، اربعين ، اول و نيمـه رجب ) كه مردم از نجف بـه كربلا پياده مي رفتند و ايشان هر سال درون چند مناسبت پياده بـه كربلا مي رفتند. گاهي مي شد كه كف پاي ايشان تاولهايي مي زد كه خونابه از آن راه مي افتاد و كاملا مجروح مي شد ولي باز هم بـه راه رفتن ادامـه مي داد.))
آقا مصطفي موقعي كه بـه زيارت مي رفت درون بين راه مثل ساير زوار - بدون اينكه خود را آقازاده و صاحب علم و شـهرت بداند - بـه صورت طبيعي اعمال و كارهايش را انجام مي داد. و علاوه بر زيارت اميرالمؤ منين عليه السلام و سيد الشـهداء عليه السلام بـه زيارت دوره مسجد سهله و مسجد كوفه مي رفت و هر هفته طبق عادت طلاب نجف شب هاي چهارشنبه بـه مسجد سهله ، محلي كه بسياري از افراد درون آنجا بـه خدمت امام زمان عليه السلام رسيده اند رفته و در آن محل بيتوته مي كرد.
آري او كه رسيدن بـه قرب الهي را درون توسل بـه اهل بيت عليه السلام ديده بود نگاهي بـه جراحت پا و يا خستگي راه و يا اينكه خود كارهايش را انجام مي دهد، و يا اينكه ديگران بـه او اعتناء داشته باشند يا نـه ، نمي كرد و براي زيارت امام حسين عليه السلام و حضرت امير عليه السلام همـه مشكلات را بـه جان خريده و گاهي قريب صد كيلومتر فاصله نجف و كربلا را پياده مي پيمود.
آیت الله محمد رضا رحمت
سال 1347، بعد از مشرف شدن بـه نجف، خدمت امام و مرحوم حاج آقا مصطفی رسیدیم. بعد از آن دیگر درون خدمت آن دو بزرگوار بودیم. بعدازظهرها درون درس اصول ایشان شرکت مـیکردیم. درس تفسیر هم داشتند کـه شرکت مـیکردیم. ایشان که تا سال 56 تدریس داشتند درس اخلاق را هم درون لابلای درسها مـیگفت. ایشان عملاً بـه ما درس اخلاق مـیآموخت. درون سال چند مرتبه پیـاده از نجف بـه کربلا مشرف مـیشدیم درون ایـام زیـارتی مخصوص امام حسین(علیـه السلام) زیـارت اربعین و عرفه، درون طول سال بصورت جمعی و کاروانی راه مـیافتادیم، مرحوم حاج آقا مصطفی هم مـیآمدند. درون مسیر راه از سمت شط فرات مـیرفتیم، کـه راه دورتر بود، اما عمران و آبادی بود و آب داشت، چند روزی تو راه بودیم. راه معمول بین نجف و کربلا 78 کیلومتر است. درون آن زمان بیـابان و خشک لم یزرع بود. نمـیشد درون آن هوای گرم حرکت کرد. لذا از سمت کوفه مـیرفتیم. مرحوم حاج آقا مصطفی درون مسیر راه، جاهایی کـه استراحت مـیکردیم معمولاًً به منظور سرگرم رفقا یـا مسابقاتی ترتیب مـیداد و یـا طرح مسئلهای مـیکرد و یـا مشکلی را مطرح مـیکرد. یکی از مواردی کـه ایشان بر روی آن بسیـار حساس بود و همـه ماها مـیدانستیم مسئله آلوده شدن جلسات بـه گناه غیبت بود. بـه محض اینکه ایشان احساس مـیکرد کـه مـیخواهد ازی غیبت شود، حرف را عوض مـیکرد. (نقل از كتاب سالهای نجف21-84)
ایشان از نظر جسمـی ناراحتی ریوی داشت. تقریباً آسم داشت. وقتی بـه کربلا مـیرفتیم شبها کـه مـیخواست استراحت کند شبهای زمستان و سرد ایشان داخل چادر کـه همـه خوابیده بودند نمـیخوابید. معمولاً رختخوابش را بیرون چادر مـیانداختند، منتها یکی دو که تا پتو بیشتر مـیانداخت که تا نفسش راحت باشد. (منبع پیشین)
یکی از مواردی کـه مـیتوان گفت استقامت ایشان بود. ایشان از جهت وزنی، وزن سنگینی داشتند. پیـاده کـه به کربلا مـیرفتیم پاهایشان تاول مـیزد. بنده هم معمولاً دکتر سرخود بودم. درون اینگونـه موارد وسایلی داشتیم و درمان سرپایی مـیکردیم. یک شب کـه برای اربعین بـه کربلا مـیرفتیم، روزها چون گرم بود، شبها حرکت مـیکردیم، سه چهار روز طول مـیکشید کـه استراحت مان بیشتر از رفتن ما بود. مرحوم حاج آقا مصطفی کف پایشان سرتاسر تاول زده بود. روی تاول راه رفتن بسیـار سخت هست مخصوصاً با وزن سنگین. من بـه اتفاق یکی از دوستان عصایی داشتیم کـه پشت کمر ایشان گرفته بودیم ایشان تکیـه مـیداد و یواش یواش راه مـیرفت. یکی از دوستان مـیگفت کـه حاج آقا اینجوری مـیخواهی بروی بـه اربعین نمـیرسیم بـه چهل و هشتم مـیرسیم؛ یعنی شـهادت امام مجتبی(علیـه السلام). یک وقت دیدیم مرحوم حاج آقا مصطفی شروع کرد بـه راه رفتن. آنچنان سرعت گرفت کـه من و آن رفیقم مـیدویدیم بـه دنبال ایشان کـه به ایشان برسیم اما نمـیتوانستیم. یعنی روی آن پاهای تاول زده ایشان شروع کرد بـه حرکت و با سرعت مـیرفت. (همان)
حجت الاسلام والمسلمـین سید تقی درچهای،
یکی از رسوم درون شـهرهای عراق آن هست که ایـام زیـارتی مخصوص امام حسین(علیـه السلام) مستحب مـیدانند کـه پیـاده بـه کربلا بروند. فضیلت زیـادی به منظور آن قائل هستند. بـه ویژه درون ایـام نیمـه شعبان، ایـام عرفه و عید قربان. دو سه روز راه است. درون نجف گروه ما کـه با هم رفیق بودیم و در واقع دوروبریهای امام محسوب مـیشدیم قرار مـیگذاشتیم و در این مناسبتها از نجف پیـاده راهی کربلا مـیشدیم. معمولاً سه روز تو راه بودیم. درون این پیـادهرویها یکی از افتخارات مان بود کـه حاج آقا مصطفی با گروه ما بود. ایشان بزرگ ما بودند. و احترام ایشان از هر جهت بر ما لازم بود. این پیـاده رویها، حرکت شبانـه درون نخلستانها و گفت و گپهای بین راه رفاقت مان را بیشتر و بیشتر کرد. این دوستی که تا زمان شـهادت ایشان ادامـه پیدا کرد. کـه آن زمان بنده درون ایران بودم. سالهایی بود کـه هرگز فراموش نمـیکنم.(نقل از كتاب درون وادی عشق)
از باب نمونـه دیوان کمپانی را گفتید، عرض کنم؛ درون نخلستان کـه مـیرفتیم، خب بیکار بودیم. از محسنات حاج آقا مصطفی این بود کـه پا بـه این سفر مـیآمد. حتی جوراب هم نمـیپوشید. حالا نمـیدانم نذر کرده بود و یـا عقیدهاش اینگونـه بود. بـه هر صورت دیوان کمپانی دستشان بود و مـیگشتند و یک شعر ناب و یـا غزلی پیدا مـیکرد و به شکل آواز مـیخواند. از خودم کـه عرض کنم بنده صدای خوبی داشتم. درون این سفرهای پیـاده روی گاه گاهی غزلی را پیدا مـیکرد و صدا مـیزد آقای درچهای یک شعری پیدا کردم الان زمان مناسبی هست و شما این را بخوان. من هم با صدای بلند مـیخواندم. ایشان هم اظهار لذت مـیکرد، بـه گونـهای کـه مشوق ما بود. (همان)
بنده کمـی طبع شعر دارم. شعری گفته بودم؛ غزل بود. غزل خودم را با آواز خواندم. ایشان گوش د و سپس تحسین د. گفتند: خیلی قشنگ خواندی. گفتند: شعر مال کیـه؟ گفتم: خودم سرودم. گفتند مگر شما شعر هم مـیگویی؟ گفتم گاهی وقتها معر مـیگوییم و اسمش را شعر مـیگذاریم. گفتند کـه ما شعردزد دیده بودیم، اما مثل تو ندیده بودیم. این شعر مال شما نیست! مال یک آقای هست به نام فلانی.(که اسمش الان یـادم نیست). گفتم بابا شعر مال منـه؛ سپس گفتم من زحمت کشیدم اونو گفتم! خلاصه ما یک مقدار تو فکر رفتم. فقط تو دفترچه خودم بود! دستی نیـافتاده بود. از ما کـه این شعر متعلق بـه منـه و از ایشان کـه خیر این شعر متعلق بـه دیگری است! همـینطور کـه کنار هم مـیآمدیم خیلی جلوتر آمدیم. ایشان زد بـه شانـه من و گفتند: آقای درچهای نگران نباش این شعر مال خودته فکر کردم کـه شوخی مـیکند بلافاصله گفتم اگر راست مـیگویی از حفظ بخوان. از نـه بند شعر، هشت بند آن را از حفظ خواند. ما گفتیم بابا عجب رودست خوردیم. چه جوری شده...؟! من یکبار شعر را خواندم ، ایشان چقدر حافظه قوی دارد کـه با یکبار خواندن من آنرا حفظ شده البته ایشان درون ادامـه راه دوباره بـه شانـه من زد و گفت کـه داشت منو اذیت مـیکرد. ایشان بـه همـه اطلاعاتش مسلط بود. ارتباط ایشان با همـه خیلی مـهربانانـه و خونگرم بود. (همان)
براى ديدن تصاوير درون اندازه مناسب روي ان كليك كنيد
شركت ايت الله سيد محمد سعيد حكيم از مراجع اربعة نجف درون برنامـه تشرف بياده براى زيارت اربعين
مرحوم آیةالله سيد محمد حسين لاله زاري طهرانی، درباره زیـارت پیـاده كربلا:
«در مـیان طلّاب و فضلا و علماى نجف اشرف این قاعده برقرار هست که درون ایّام زیـارتى مخصوص حضرت مولى الکَونین أبى عبد الله الحسین سیّد الشّهداء علیـه و على أبیـه و امِّه و جَدِّه و أخیـه و التِّسعةِ الطّاهرةِ مِن أبنآئِهِ صَلواتُ اللهِ و سَلام ملائکتِهِ المقرَّبینَ و الانبیـاءِ و المُرسَلینَ، مانند زیـارت عرفه و زیـارت أربعین و زیـارت نیمـه شعبان، پیـاده از نجف اشرف بـه کربلاى مُعلَّى مشرّف مىشوند؛ یـا از جادّه مستقیم بیـابانى کـه سیزده فرسخ است، و یـا از جادّه کنار شطّ فرات کـه هجده فرسخ است. جادّه بیـابانى خشک و بى آب و علف است، ولى مسافرین زودتر مـیرسند و یک روزه و یـا دو روزه راه را طىّ مى کنند؛ ولى جادّه کنار شطّ، جادّه ماشین رو نیست، جادّه پیـاده رو و مال رو هست و انحراف نیز دارد ولى بـه عوض سر سبز و خرّم هست و از زیر درختهاى خرما و نخلستانها عبور مـیکند، و در هر چند فرسخى یک خان و مُضیف خانـه وسیع (مـهمانخانـه ساخته شده از حصیر متعلّق بـه شیوخ أعراب کـه در آنجا تمام واردین را بطور مجّانى هر چقدر کـه بمانند پذیرائى مى کنند) وجود دارد کـه طلّاب روزها را که تا به شب راه مـیروند و شبها را درون آنجا بیتوته مىنمایند، و معمولًا سفرشان از راه آب کـه این راه هست دو روز و یـا سه روز طول مى کشد.
حقیر را درون مدّت اقامت هفت ساله درون نجف اشرف جز دو بار توفیق تشرّف پیـاده بـه کربلا دست نداد؛ چون مرحومـه والده درون قید حیـات بودند، و گرچه از رفتن ممانعت نمىنمودند ولى چون حقیر درون ایشان آثار اضطراب مـیدیدم، خودم داوطلب براى راه پیـاده نمىشدم. که تا یکى دو سال مانده به آخرین زمانى کـه در نجف بودیم، دیدم درون ایشان آن اضطراب بـه واسطه آشنائى با خانوادههاى نجفى که تا اندازهاى پائین آمده است، فلهذا ایشان را با بعضى از مسافرین و زائرین ایرانى کـه بر ما وارد بودند، قبلًا بـه کربلا روانـه ساختیم و سپس خود با رفقا بـه راه افتادیم. درون هر دو سفر، حقیر درون معیّت حضرت آیة الله حاج شیخ عبّاس قوچانى أفاضَ اللهُ علینا مِن رَحَماتِه و برکاتِه بودم...» (نقل از کتاب «روح مجرد» )
خاطرات آيت الله مكارم از زيارت پیـاده بـه كربلا درون دوران طلبگى:
با توجّه بـه کمبود وقت، من چند نکته را حتما خدمتتان عرض کنم. اول اینکه وقتی ما مشرّف درون نجف بودیم و درس مـیخواندیم آنجا- سنّ بیست و سه سالگی، درون آن حدود بود- طلاب درون ایّام مخصوصی؛ اربعین یـا غیر اربعین، پیـاده بـه کربلا مـیرفتند. طلاب، علما، و مراجع هم بودند درون مـیانشان.
منتها پیـادهروی آنوقت با حالا خیلی فرق داشت. الان شما از آن جادۀ مـیانـه کـه خط مستقیم بین نجف و کربلاست مـیروید. ما آنوقت نمـیتوانستیم از آنجا برویم، چون بیـهوده بود،ی نبود، نفرات کم… ، و در وسط راه، شب کجا بمانیم؟ لذا ما از نجف مـیآمدیم کوفه؛ کوفه کنار شط است. از کنار شط مـیرفتیم بـه سوی کربلا. یعنی یک نیمدایره تقریباً طی مـیکردیم.
در اطراف شط، قبایل شیعه هستند. و خیلی علاقه بـه زوّار دارند. رئیس قبیله یک مُضیفی دارد، یعنی یک مـیهمانخانـهای دارد، یکی از شرایط رئیس قبیله، داشتن آن مُضیف است. شبها ما مـیرفتیم درون مضیف آنـها و خیلی هم خوشحال مـیشدند کـه پذیرایی از زوّار امام حسین(علیـه السلام) کنند، تمام قبایل وسط راه، شیعه بودند، همـه؛ من دوتا خاطره را فراموش نمـیکنم:
یکی این هست که یک خانمـی بود و وسط راه دوغ آورده بود کـه به زوّار بدهد. من یـادم هست کـه این چادرش را گرفته بود روی این دوغ، کـه آفتاب بهش نخورد، گرم نشود. اینقدر دقت داشت کـه در پذیرایی از زوّار، بهترین راه را [به کار ببندد]
یکوقت دیدیم خنجر کشید کـه باید پیش ما بمانید! یعنی اینقدر علاقه بـه زوّار داشتند
خاطرۀ دیگری دارم؛ ما ظهر کـه مـیشد زیر درختان نخل اُطراق مـیکردیم و همراه خودمان یک مقدار نان خشک مـیبردیم و یک مقدار ماست آبگرفته مـیبردیم و یک چراغ- پیریموس مـیگفتند آنوقت- از این چراغ نفتیهایی کـه با فشار روشن مـیشد همراه خودمان مـیبردیم و چایی و بساط و اینـها.
ظهرها جایی نمـیرفتیم، خودمان کنار شط، درون آن سایـه مـینشستیم و…، منتها آب فرات خواهید دید، گلآلود است، نمـیشود از آن به منظور خوردن استفاده کرد. حتما تهنشین کنی، ما هم کـه نمـیتوانستیم تهنشین کنیم. زوّار از یک روشی استفاده مـید، یک مقدار مادهای هست بـه نام «زاق» مـیگویند. این را درون آب یک خوردهای با دست حرکت مـیدادند، تمام آن چیزها را تهنشین مـیکرد و آب صافش را ازش استفاده مـید. یکخورده زاق همراهمان مـیبردیم، نان خشک همراهمان مـیبردیم، ماست کیسه انداخته همراهمان مـیبردیم؛ چراغی و بساطی و اینـها، و شب را درون مضیفها مـیماندیم، طبعاً صبح هم آنجا بودیم.
در یکی از سفرها- من دو سفر موفق شدم بروم- درون یکی از سفرها، خب ما ظهر اطراق کردیم و استراحت کردیم و دیگر بعدازظهر حتما راه مـیرفتیم. نصف راه را قبل از ظهر، نصف راه بعد از ظهر، سه روز طول مـیکشید مال ما؛ سه روز، و دو شب درون وسط.
شروع کردیم بـه راه رفتن، چندتا از جوانهای عرب، مال یکی از مضیفها، آمدند بـه ما پیشنـهاد د کـه امشب را اینجا باشید. گفتیم ما تازه راه افتادیم، که تا شب خیلی وقت است، ما حتما برویم. گفت علاج ندارد. از او اصرار و از ما انکار، یکوقت دیدیم خنجر کشید کـه باید پیش ما بمانید! یعنی اینقدر علاقه بـه زوّار داشتند!
من گفتم ما قول مـیدهیم کـه از طرف شما زیـارت مـیکنیم، بنابراین اجازۀ مرخصی ما را بدهید. دیگر هر طوری بود راضیشان کردیم و اجازۀ مرخصی را گرفتیم و حرکت کردیم. و خاطرات زیـادی از برخوردهایی کـه آن صاحب مضیف و کارکنان مضیف و برادرشان و فرزندشان داشتند دارم؛ واقعاً خیلی جالب بود به منظور ما.
در بیـابان گر بـه شوق کعبه خواهی زد قدم… / واقعاً یک عالم پُرنشاطی داشتیم/ این هم از بهترین خاطرات زندگیِ شما خواهد بود
منتها روشی کـه ما داشتیم بـه ما گفته بودند با کفش نمـیتوانید، توی کفش، پاهایتان، انگشتهایتان زخم مـیشود، لِه مـیشود، حتما با پای پیـاده بروید، با پای . طبعاً ما با پای مـیرفتیم و خارها هم درون پایمان مـیرفت و خارها را هم قبول مـیکردیم، «در بیـابان گر بـه شوق کعبه خواهی زد قدم/ سرزنشها گر کند خوار مغیلان، غم مخور» و مـهم هم نبود.
و از جمله یکی از دوستان ما بود دوتا فرزند داشت، تقریباً پنج ساله شش ساله؛ اینـها را هم با خودش آورده بود. و اینـها هم سه روز پیـاده راه رفتند و بالاخره رسیدند بـه کربلا. وقتی مـیرسیم آنجا دیگر واقعاً یک عالم پُرنشاطی داشتیم کـه این راه را ما طی کردیم.
و از خاطراتی کـه من هیچوقت فراموش نمـیکنم، گاهی خسته مـیشوم و ناراحت مـیشوم از بعضی چیزها، و ناچارم یک خاطرات شادکنندهای را بـه ذهنم بیـاورم، مـیروم توی آن حال و هوا و فکر مـیکنم از نجف داریم حرکت مـیکنیم و رفتیم زیر درختها، از آنجا رفتیم کجا و… اینـها را درون نظر مجسم مـیکنم که تا رفع آن خستگی و ناراحتی و اینـها بشود.
این هم از بهترین خاطرات زندگیِ شما خواهد بود. همـیشـه انسان موفق بـه این کار نمـیشود. و این یک نکته بود.
سؤال مـیکنند آقا! اینهمـه وسایل نقلیـه هست، چه فایده دارد شما پیـاده مـیروید؟
نکتۀ دوم این هست سؤال مـیکنند: آقا! اینهمـه وسایل نقلیـه هست، چه فایده دارد شما پیـاده راه مـیافتید مـیروید؟ این چه کاری است؟ چه زحمتی بـه خودتان مـیدهید؟
به خصوصانی کـه پیـادهروی کم مـیکنند، روز اول کـه راه مـیروند، پاها سفت مـیشود. شب کـه مـیخوابند، صبح بلند مـیشوند دیگر نمـیتوانند راه بروند؛ پاها سفت مـیشود. منتها یواش یواش ما راه مـیرفتیم که تا پا نرم بشود و اینـها؛ چنین نیست کـه آدم نتواند راه برود، یواش یواش نرم مـیشود. خب مشکلات زیـادی هم برایـانی کـه عادت بـه پیـاده روی ندارند، هست. اما شنیدم اخیراً دیگر همـه چیز هست. ماشاءالله از نجف که تا کربلا، همـه چیز مرتب، حتی دارو، درمان، ماساژور! وسیلۀ ماساژ، همـه چیز… آنوقت کـه این حرفها نبود.
به هرحال سؤال مـیکنند کـه آقا چه فایده دارد؟
پاسخ: این یک نوع اظهار عظمت امام حسین(علیـه السلام) است/ ائمـه(علیـه السلام) مرکب داشتند، اما با پای پیـاده بـه مکه مـیرفتند
جوابش این هست که این یک نوع ابراز عظمت امام حسین(علیـه السلام) است. عیناً درون روایـات داریم ائمـه پیـاده از مدینـه مـیرفتند مکّه. امام سجاد(علیـه السلام) بیست و پنج سفر شاید با پای پیـاده رفت. گاهی مرکب هم همراه خودشان مـیبردند. بـه دو فایده؛ یک فایده اگر وسط راه ناچار شوند سوار بشوند، دیگر اینکه بگویند از بیمرکبی نیست کـه ما پیـاده مـیرویم، مرکب هم داریم و پیـاده مـیرویم، این بـه احترام امام حسین(علیـه السلام) است.
این یک نوع اظهار عظمت و تجلیل از مقام شامخ اباعبدالله(علیـه السلام) است. این پیـاده رفتن، این دلیل بر این است. و لذا این پیـادهرویِ اربعین خیلی درون دنیـا صدا مـیکند؛ و تبلیغ خوبی به منظور عالم تشیّع و عالم اسلام است. یکی از مبلّغهای بسیـار خوب است.
مـیدانید کـه در ایـام اربعین، اجتماع درون کربلا، از عاشورا بیشتر است، انبوه جمعیت خیلی بیشتر است. آنوقت عدۀ زیـادی پیـاده، زن، بچه، با اینکه خطراتی هم احتمال مـیدهند تهدیدشان د مـیکنند، این دلیل بر این هست که واقعاً عاشق این مکتب هستند. تنـها عشق هست که آنـها را بـه این سمت و سو مـیبرد.
بنابراین این ایراد یک ایراد بیدلیل و بیـهودهای هست و آثار و برکات را مـیبینند و در عینحال باز ایراد مـیکنند، خیلی دلیل بر بیاطلاعی است.
بعضیها اخیراً ایراد مـیکنند کـه برای چه بعد از چهارده قرن عزاداری کنیم؟
و اما نکتۀ سومـی کـه در اینجا حتما عرض کنم، دربارۀ خودِ جریـان کربلاست. بعضیها اخیراً ایراد مـیکنند آقا! یک حادثهای تقریبا چهارده قرن قبل واقع شد و خب رفت جزء تاریخ و تمام شد. تمامانی کـه اطراف جریـان بودند همـه رفتند. فرزندهای آنـها هم رفتند، نوهها و نتیجههای آنـها هم رفتند. تمام شد دیگر. این چه برنامـهای هست که شما هر سال داری تجدید مـیکنید؟
جواب این است، یکوقت یک برنامـه برنامۀ شخصی است، یکوقت یک جریـان مستمر تاریخیِ انسانی است. جنگ امام حسین(علیـه السلام) با دشمنانش بر سرِ یک مسألۀ شخصی نبود، بر سر این بود کـه مـیفرمود «انَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فِی امّۀ جدّی، اُرید اَن آمُرَ بالمعروف وَ اَنـهَی عَنِ المُنکَر وَ اَسِیر بِسِیرَهِ جَدِّی» من مـیخواهم آیین اسلام را زنده کنم. این مبارزۀ حق و باطل است. این مبارزۀ حق و باطل، همـیشـه بوده و الان هم ادامـه دارد.
ما از مکتب امام حسین(علیـه السلام) بـه عنوان مبارزۀ حق با باطل درون زمان خودمان [کمک مـیگیریم]، آیندهها هم همـین مبارزه را دارند و باید از این مکتب کمک بگیرند. یک مسألۀ شخصی نیست بلکه یک هدف مستمرِ انسانی است. و جالب این هست که جریـان امام حسین(علیـه السلام) فراتر از جهان اسلام هم تأثیر مـیگذارد. چون اه، یک اهی هست که درون غیر اسلام هم هست. ما مـیگوییم «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ». خب این منحصر بـه جامعۀ اسلامـی نیست، هر انسانِ آزادهای «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّهُ» مـیگوید. «خَیَّرَنِی بَیْنَ اثْنَتَیْنِ، بَیْنَ السَّلَّهِ وَ الذِّلَّهِ» اینـها تعبیراتی کـه امام حسین(علیـه السلام) دارد. و به تعبیر امـیرالمؤمنین(علیـه السلام) کـه فرمود «المَوت فِی حَیـاتِکُم مَقهورِین والحَیـاه فِی مَوتِکُم قَاهِرین» شما اگر زنده بمانید و مقهور دشمن بشوید، این مرگ است. اگر شـهید بشوید و مقهور دشمن نشوید، این حیـات است.
این جمله معروف، معجزۀ پیغمبر است
این جملۀ معروف (الحُسَینُ مِصباحُ الهُدَی وَ سَفِینَهُ النَّجاه)، حدیث معروف نبوی از پیغمبر است. این جمله را پیغمبر وقتی کـه گفت کـه هنوز نـه کربلایی بود و نـه عاشورایی بود؛ امام حسین بچه بود، کوچک بود. پیغمبر(صلی الله علیـه واله) درون فرمایشی خیلی راجع بـه امام حسین(علیـه السلام) احترام گذاشت، یکی از اصحاب گفت: «یـا رسولالله! شما داری دربارۀ امام حسین مـیگویی «زِین السّماوات والأرض»؟ این طفل کوچک زینت و آسمان و زمـین است؟ ما خیـال مـیکردیم شما زینت آسمان و زمـین هستید.
فرمود: «زِین السّماوات والأرض» کـه گفتم درست است. بعد فرمود: «الحُسَینُ مِصباحُ الهُدَی وَ سَفِینَهُ النَّجاه» حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است. این یک معجزۀ پیغمبر است. درون حالیکه امام حسین چند ساله بود، این جمله را فرمود. بنابراین این مصباح الهدی بودن به منظور همـه هست و هر زمان و هر مکان هر قوم و هر جمعیت سفینـه النّجاه بودن، به منظور هر زمان و هر قوم و هر جمعیت است.
یک شرط دارد و آن شرطش هم این هست که …
امـیدوارم سفر بسیـار خوبی داشته باشید و در این چند روز کـه با هم هستید بتوانید واقعاً اه اسلامـیتان را روشنتر کنید، سطح معرفتتان را بالاتر ببرید. قوّت ایمان و تهذیب نفستان را بیشتر کنید و در واقع مایـهای بگیرید به منظور تمام عمرتان انشاءالله کـه از آن سرمایـه استفاده کنید.
سؤال يكي از حضار: اگر هدف ما زیـارت است، چرا چند روز وقتمان را صرف پیـادهروی کنیم و از زیـارت بیشتر درون جوار امام حسین(علیـه السلام) محروم بمانیم؟
[سوال یکی از حضار:] سولهایی درون این زمـینـه مطرح است، مثلا اینکه اگر هدف ما زیـارت است، چرا چند روز وقتمان را صرف پیـادهروی کنیم و از زیـارت بیشتر درون جوار امام حسین(علیـه السلام) محروم بمانیم؟ یـا اینکه سوال مـیشـه درون حالی کـه معرفت ما نسبت بـه زیـارت کم است، بهتر نیست بـه جای این سه روز پیـادهروی، وقتمون را صرف مطالعه کنیم و معرفت بیشتر بدست بیـاوریم؟ و اینکه اگر توصیـهای برایـانی کـه مـیخواهند این سه روز پیـادهروی را بروند، دارید، بفرمایید.
پاسخ آیتالله مکارم شیرازی: آن تأثیری کـه در این پیـادهروی هست، درون زیـارت معمولی نیست
جواب هر سه سؤال را من فشرده عرض کنم. آن تأثیری کـه در این پیـادهروی هست، درون زیـارت معمولی نیست. انسان یک حال و هوایی دیگری پیدا مـیکند. که تا آدم نرود، توجّه پیدا نمـیکند؛ انسان یک حال و هوای دیگری پیدا مـیکند. یک شور و نشاط و یک عشق دیگری پیدا مـیکند.
آثار و برکاتی کـه از زیـارت معمولی حاصل مـیشود، ارزشمند است. خب مـیرود زیـارت مـیکند، بهجای دو روز، سه روز چهار روز زیـارت مـیکند، تکرار زیـارت؛ اما این یک خاطرهای مـیشود به منظور تمام عمر. اصلاً درون موقع راه رفتن وقتی بـه آن سمت مـیرود، دارد خودسازی مـیکند. غیر از بحثهایی کـه [در طول راه] مـیشود، شبهایی کـه مستقر مـیشوند و صحبتهایی کـه مـیشود، اصلاً خودِ این یک تأثیر درون خودسازی دارد.
و خب همـین اشکال را هم بـه امام سجاد مـید، چرا شما این کار را مـیکنید؟ خب سریع با مرکب بروید و بیشتر طواف خانۀ خدا کنید. چرا؟ یک آثاری درون پیـادهروی هست کـه در آن نیست. و بنابراین جای این ایراد نیست. بعضیها کـه حوصلۀ پیـادهروی ندارند، معمولاً اینگونـه اشکالات را مـیکنند کـه خودشان را تبرئه ند و یک مجوّز به منظور خودشان پیدا ند.
و بهترین دلیلش این هست که ممکن هست خاطرۀ زیـارت نماند، اما خاطرۀ این پیـادهروی و این برنامـه، که تا آخر عمر بماند. بنابراین این وسوسهها را حتما از خود دور کرد و انشاءالله رحمان، با موفقیت ادامـه بدهید
--------------
سنت پیـاده رفتن بـه کربلا درون ایـام اربعین ریشـه درون سال های دور دارد. این سنت اسلامـی کـه این سال ها و پس از سقوط حکومت صدام بـه گونـه ای با شکوه و با حضور مـیلیونی عزاداران برگزار مـی شود، درون سالهای قبل از این نیز درون مـیان طلبه ها و عالمان نجف بر قرار بوده است. درون آن سال ها گاه حکومت وقت راهپیمایـان را اعدام مـی کرده و گاه تهدید های جدی نسبت بـه آن ها اعمال مـی نموده هست اما همواره عاشقان حسینی این سنت را درون حد توان پاس داشته اند.
امروزه مـیلیونها [۳۳] عزادار حسینی، چنان نمادی به منظور شیعه معرفی کردهاند کـه همانند آن درون هیچ آیین و مذهبی پیدا نمـیشود و چنان تعظیم شعائری برپا کردهاند کـه جهانیـان درون عظمت آن مبهوت ماندهاند.
[۳۳] علي الصفار، سخنگوي حرم مطهر حضرت عباس (ع) درون گفتگو با شبكه جهاني الكفيل (شبكه رسمي حرم عباسي) آمار زائرين پياده درون سال ۱۴۳۵ هـ. ق را بيش از ۱۸ ميليون اعلام كرد.
[در مسیر ۱۰۰ کیلومتری پیاده روی اربعین هیچ زائری گرسنه نماند]نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 10 Sep 2018 08:33:00 +0000